text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
کنگره جبهه ملی در ۱۳۴۱ اگر چه در طول دهه ۱۳۲۰ خورشیدی دو رخداد اشغال ایران و ظهور حزب توده و مسئله چپ و شوروی ، ملی‌گرایان و اسلامگرایان ایرانی را که عموما متاثر از جریان اخوان‌المسلمین بودند بهم نزدیک ساخت اما در نیمه دوم دولت ۲۷ ماهه محمد مصدق، از ۳۰ تیر۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲، زمان جدایی فرا رسید. اسلامگرایان علیه جریان‌های ملی‌گرا صف آراستند و روحانیون سرشناس حوزه و خارج از حوزه به جز اندکی کم‌شمار همچون آیت‌الله محمود طالقانی و رضا و ابوالفضل زنجانی در کنار دربار قرار گرفتند و در روز کودتا از ساقط شدن دولت ملی‌گرای محمد مصدق حمایت کردند. برخلاف روایت رسمی که رابطه ملیون و اسلامگرایان را پس از کودتا نزدیک و در چارچوب مقاومت علیه کودتا روایت می‌کند، خاطرات مکتوب و شفاهی ملیون از مقطع کودتا تا جبهه ملی دوم، از رابطه سرد و توام بدبینی آنها با روحانیون حکایت دارد. از سوی دیگر، اصلاحات ارضی و اعطای حق رای به زنان و فقدان روحانیونی چون آیت‌الله حجت کوه‌‌کمره‌ای و آیت‌الله بروجردی، فرصت عرض‌اندام به روحانیون جوان منتقد دربار می‌دهد تا رابطه روحانیون و دربار رو به سردی برود و در مقطع کودتا تا ۱۵ خرداد ۴۲، شاهد همکاری چندانی بین جریان اصلی روحانیون و اسلامگرایان بازار با ملیون نیستیم. در واقع، وقایع اول بهمن تا ۱۵ خرداد است که روحانیون سرکوب شده را به ملیون نزدیک می‌‌سازد، موضوعی که نخستین‌ بار خلیل ملکی تبریزی به آن حساسیت به خرج می‌دهد و هشدار می‌دهد؛ هشداری که در چارچوب معادلات، رقابت‌ها و اختلافات درون جبهه ملی دوم بین جریان دکتر خنجی با خلیل ملکی چندان شنیده نمی‌شود. انشعاب در جبهه‌ ملی و شکل‌گیری نهضت آزادی گفتمان اسلام‌گرایی، دستکم ۱۷ سال پیش از آنکه به قدرت سیاسی برسد، نخستین تاثیرش را بر ملیون زمانی می‌گذارد که در اردیبهشت ۱۳۴۰ با برجسته شدن رویکرد مذهبی یا سکولار در میان ملی‌گرایان، انشعاب و شکل‌گیری نهضت آزادی از جبهه‌ ملی رقم می‌خورد. پایه‌گذاران نهضت آزادی چون مهدی بازرگان، یدالله سحابی، رحیم عطایی و محمود طالقانی اگرچه همگی از فعالان سرشناس ملیون هستند اما با برجسته شدن حضور امر دینی در حوزه عمومی و سیاسی شدن مذهب، در ابتدای دهه ۴۰ خورشیدی به این نتیجه می‌رسند که باید خارج از جبهه ملی سازمان سیاسی جدیدی ایجاد کنند تا بتوانند با اسلامگرایان بیشتر و از نزدیک‌تر همکاری کنند. با انشعاب منتهی به تشکیل نهضت آزادی و اختلافات سازمان دانشجویی جبهه ملی دوم با رهبری آن که منجر به جدایی بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی و نهایتا شکل‌گیری هسته اولیه فدائیان خلق می‌شود، چراغ جبهه ملی دوم نیز رو به خاموشی می‌گذارد و عملا موضوعیت سیاسی خود را از دست می‌دهد تا آستانه انقلاب که با انتشار نامه‌ای با سه امضا، حیات سیاسی خود را از سر می‌گیرد. انقلاب؛ ملیون مشروطه‌خواه در برابر ملیون جمهوری‌خواه اما اگر رخدادهای ابتدای دهه ۴۰ به شکل‌گیری شکاف مذهبی-سکولار بین ملیون انجامید و آنان را به دو اردوگاه تقسیم کرد، انقلاب ۵۷ شکاف بزرگ‌تری را بین ملیون ایجاد کرد که تا امروز نیز کم‌وبیش باقی است: ملیون مشروطه‌خواه در برابر ملیون جمهوری‌خواه. در آستانه انقلاب ۵۷ که پس از یک سرکوب سیاسی بلند مدت، عملا اپوزیسیون سیاسی و علنی دیگری جز جبهه‌ ملی و نهضت آزادی و روحانیت سیاسی پرنفوذ باقی نمانده بود، بخش عمده‌ای از ملیون، هم از سویی با شعف به جنبش انقلابی اسلام‌گرایان و پایان دادن به افسانه شکست‌ ناپذیری حاکمیت پهلوی می‌نگریستند هم از سویی مرعوب‌ اسلام‌گرایان شده بودند. اینچنین است که می‌بینیم رهبر جبهه ملی دکتر سنجابی و رهبر نهضت آزادی مهندس بازرگان به پاریس و نزد آیت‌الله خمینی می‌ر‌وند و نهایتا به همراهی با انقلابی که رهبری آن در دست روحانیون بود تن در می‌دهند. اینان افرادی هستند که با مقدم‌ شمردن جمهوریت بر سکولاریسم، برای عبور از سلطنت با صداهایی هم‌آواز می‌شوند که تاریخ را پیموده و در حالی به ایران رسیده که تقویم‌ها پایان هشتمین دهه قرن بیستم را نشان می‌دهند. در مقابل گفتمانِ سنجابی و تقدم جمهوریت، شاپور بختیار تربیت شده سنت فکری و سیاسی فرانسه است، لاییسم را خوب می‌فهمد و مخاطره ورود مذهب به عرصه عمومی را نیک می‌داند، اگرچه بر مبنای همان تربیت و سنت فکری طبعا جمهوریخواه است و مراتب جمهوریخواهی‌اش را نیز پیشتر و در میتینگ جلالیه در جبهه ملی دوم ابراز کرده اما با درکی چنان از امر دینی و با رهیافت مبتنی بر تقدم سکولاریسم بر جمهوریت، در صف مقابل جای می‌گیرد و خواستار بازگشت به ارزش‌های قانون اساسی مشروطه می‌شود. ترجیح سیاسی بختیار اگر چه راهبردی برای بسط دموکراسی و مقابله با خطر اسلام سیاسی است اما شکاف جدیدی بر کالبد ملیون ایجاد می‌کند که در یک سوی آن اصالت جمهوریت و در سوی دیگر اصالت مشروطیت قرار می‌گیرد و حیات چهار دهه آتی ملیون را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. از سوی دیگر، تاثیر انقلاب و رهبری "فرهمند" آیت‌الله خمینی، موجبات جدایی حزب ملت ایران از جبهه ملی و استعفای چپ‌گرایانه مهندس عزت‌الله سحابی و همفکرانش از نهضت آزادی را فراهم می‌سازد. عزت‌الله سحابی قریب به دو دهه بعد با انتشار ماهنامه ایران‌فردا موفق به توضیح مبانی نظری خود می‌شود و چند سال بعد جریان سیاسی ملی-مذهبی را شکل می‌دهد. ملی‌گرایان و ولایت فقیه جبهه ملی ایران اما علیرغم آنکه با تفوق رویکرد "تقدم جمهوریت بر سکولاریسم" با انقلاب اسلامگرایان همکاری و همراهی می‌کند اما طولی نمی‌کشد که کمتر از یک ماه بعد از پیروزی انقلاب، اولین گروهی می‌شود که قطار انقلاب را ترک می‌کند. کریم سنجابی که بیشترین تمایل را به همکاری با اسلامگرایان و آیت‌الله خمینی نشان داده بود، در اسفند ۵۷ از وزارت خارجه استعفا و جای خود را به ابراهیم یزدی می‌دهد. ملیون هدف اسلامگرایان قرار می‌گیرند و اندک وزرایی که در کابینه دارند نیز به دلیل مخالفت آشکار با نهاد در شرف تاسیس ولایت فقیه، قربانی حذف، طرد، انزوا و حتی زندان می‌شوند؛ سرنوشت عباس امیرانتظام و علی اردلان در سال‌های دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی از آشکارترین نمونه‌هاست. با استقرار نظام سیاسی جدید و نهاد ولایت فقیه، آیت‌الله خمینی که از زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت در صفوف روحانیون مخالف ملیون و دکتر مصدق قرار داشته، فرصت را غنیمت می‌شمارد تا با صدور فتوای ارتداد ِجبهه ملی زمینه حذف سیاسی ملیون را فراهم آورد. روندهای حذف و طرد ملیون از قدرت با مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص و بازگرداندن نظام حقوق کیفری ایران به حقوق شرعی و سپس صدور فتوای ارتداد توسط آیت‌الله خمینی، سال‌های دشوار ملیون نیز شروع می‌شود. جبهه ملی چهارم عملا منحل می‌شود و ملیون برای دیدارهای ساده با یکدیگر نیز ناچار از توسل به دلایل غیرسیاسی می‌شوند. تاسیس بنیاد خیریه توکل مربوط به این سال‌هاست تا ملیون به بهانه آن صرفا بتوانند یکدیگر را ببینند. در نیمه دهه ۶۰ با انتخاب آیت‌الله منتظری به قائم‌مقامی رهبری و به سبب رابطه خوب او با مهندس بازرگان و دکتر کاظم سامی، مهندس بازرگان در اوج جنگ موفق می‌شود با تاسیس جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران، ملیون محذوف را که دیگر محدود به ملی‌گرایان سکولار نیستند و ملی‌گرایان مذهبی را هم در بر گرفته، زیر یک چتر گرد هم بیاورد. این جمعیت که اگر چه در زمان حیات آیت‌الله خمینی تحمل می‌شود اما با درگذشت او و رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در سال ۶۹، به بازداشت گسترده اعضای آن و یکی از رقت‌انگیزترین دوره‌های سرکوب و شکنجه در ایرانِ پس از انقلاب منتهی می‌شود. در خارج از ایران ملیون سکولار و مشروطه‌خواه زیر پرچمی که دکتر شاپور بختیار در قالب نهضت مقاومت ملی برمی‌افرازد گرد می‌آیند و ملیون جمهوری‌خواه نیز ذیل جبهه ملی خارج از کشور با رهبری دریادار احمد مدنی نخستین استاندار خوزستان پس از انقلاب و رقیب اصلی ابوالحسن بنی‌صدر در نخستین انتخابات ریاست جمهوری. از سال ۱۳۶۰ به بعد و با حذف و خروج ابوالحسن بنی‌صدر از ایران و استقرار او در پاریس اگر چه این شهر همزمان پذیرای آخرین نخست‌وزیر و اولین رئیس‌جمهور است اما این نهضت مقاومت ملی و شاپور بختیار است که در زمانه حضور مکثر و پرتعداد لایه‌های مختلف اپوزیسیون ایرانی از علی امینی و تیمسار اویسی گرفته تا ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی در پاریس، به عنوان جریان اصلی اپوزیسیون شناخته می‌شود و طرف گفتگوی دولت‌های مختلف قرار می‌گیرد. دهه هفتاد: احیای ساختاری جبهه ملی حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و پروانه اسکندری تبدیل به جریانی موثر در میان ملی‌گرایان شد دهه ۷۰ خورشیدی اگر چه با ترور بختیار در خارج و زندانی شدن تراژیک ملیون پس از نامه ۹۰ امضایی شروع می‌شود اما سالهایی است که نهایتا جبهه ملی در داخل موفق به احیای ساختاری خود در قالب جبهه ملی پنجم می‌شود. بعلاوه، حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و پروانه اسکندری، در مقام موثرین لایه اپوزیسیون داخل کشور نمایان می‌شود. با پیشرفت فن‌آوری ارتباطات و ورود فاکس به دایره امکان‌های ارتباط، خانه فروهر در خیابان هدایت تهران تریبون منتقدانه‌ترین صدای ممکن علیه حاکمیت دین‌سالار می‌شود و همزمان دریادار مدنی نیز در خارج از ایران موفق می‌شود ملیون پراکنده را متحد سازد. با حذف فروهرها در قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ و آنگاه بازداشت گسترده رهبران و فعالان حزب ملت ایران درروزهای پس از ۱۸ تیر ۷۸ ، اگر چه این لایه از ملیون ضربه موثری می‌خورد اما به نظر می‌رسد اهمیت و تاثیر درگذشت علی اردلان در بهمن ۷۸ را نیز نباید کمتر از فقدان فروهرها پنداشت. پس از آن و تا نیمه دهه ۱۳۸۰ گفتار سیاسی ملیون سکولار را پرویز ورجاوند کم‌وبیش بخوبی نمایندگی می‌کند. با درگذشت نظام‌الدین موحد و پرویز ورجاوند، در سال‌های۸۶-۸۵ جبهه ملی پنجم دچار خلا و اختلافاتی می‌شود که با فقدان چهره موثر خارج از کشور چون دریادار مدنی که در بهمن ۸۴ درگذشته، به آسانی امکان نمود پیدا می‌کند و ملیون خارج را نیز حول دوقطبی برآمده از داخل شکل می‌دهد. دهه ۹۰؛ زوال تشکیلاتی ملیون اعضای شورای مرکزی و هیئت رییسه جبهه ملی در سال ۱۳۹۴ دهه ۹۰ خورشیدی را به گمانم بتوان دهه زوال تشکیلاتی ملیون دانست. اما این زوال تشکیلاتی همزمان است با ظهور و بروز بیشتر دلالت‌های گفتاری این جریان سیاسی در عرصه عمومی.‌ در این دهه با درگذشت مهندس عزت‌الله سحابی و مهاجرت چهره‌های اصلی جریان ملی-مذهبی به خارج و روند سکولاریزاسیون بسیاری از آنها، این جریان عملا موضوعیت سیاسی خود را از دست می‌دهد. نهضت آزادی با درگذشت احمد صدر حاج سیدجوادی و ابراهیم یزدی دچار خلا تصمیم‌سازی، راهبرد و تشکیلات می‌شود که استعفای گسترده برخی از اعضای قدیمی و تاثیرگذار از سویی و شکل‌گیری تصویر همگرایی با حاکمیت را از سوی دیگر رقم می‌زند. جبهه ملی نیز با درگذشت ادیب برومند در اسفند ۹۵ دوره‌ای از اختلاف و حذف را پشت سر می‌گذارد که نهایتا به انشعاب جبهه ملی ششم در آبان ۹۷ منتهی می‌شود. اما همزمان با افول سازمان‌های ملی که نقش نهادهای امنیتی حاکمیت در آن بعضا بسیار بارز است، شاهد برآمدن گفتار دموکراسی‌خواه ملی در میان کنشگران جوان و غیرحزبی فضای مجازی و عرصه رسانه‌ای هستیم. کسانی که گرچه شاید هیچیک از روندهای آموزشی سازمان‌های سیاسی را پشت سر نگذاشته باشند اما کم‌وبیش بر سر مفاهیمی چون تمامیت ارضی، گذار درون‌زا به دموکراسی، مخالفت با سیاست جنگ و تحریم، الهام‌گیری از نهضت ملی نفت و الگوی کنش سیاسی دکتر مصدق و نهایتا رویکرد انتقادی به حاکمیت اسلامگرایان توافق دارند. این روزها احتمالا روح و گفتار سیاسی‌ ملیون را بیش از خودشان می‌توان در سپهر سیاسی ایران دید.
پیمان عارف، تحلیلگر سیاسی، نگاهی انداخته است به فرازها و فرودها ملی‌گرایان در ایران؛ از تقابل با مذهبی‌‎ها تا نزدیکی به اسلام‌گرایان، از جبهه ملی نخست تا پنجم و از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۵۷.
قبض و بسط ملی‌گرایی لیبرال در ایران
هفت سال و نیم است که لیبی با جنگ داخلی و حکومتهای چندپاره روبه‌رو است این در حالی بود که انقلابیون لیبی، برخلاف همسایگانشان در مصر و تونس ناچار شده بودند که اسلحه به دست بگیرند و برای سرنگونی حاکم "خودکامه"، بجنگند. وقتی قذافی از صحنه سیاست لیبی حذف شد، اسلحه از دست مخالفانی که در سراسر کشور، جشن پیروزی انقلاب برپا کرده بودند، حذف نشد. در هفت سالی که از سقوط قذافی گذشته، لیبی با پارلمان‌های موازی، دولت‌های موازی، ارتش‌های موازی، حدود ۱۵۰۰ گروه شبه‌نظامی، دو کودتای ناموفق و یک جنگ داخلی تمام عیار روبه‌رو بوده. از تندروترین طرفداران ایده‌های اسلامی و اجرای "قانون شریعت" به سبک داعش گرفته، تا سلطنت‌طلب‌های محافظه‌کار و سکولارهای ارتشی و دموکرات‌های لیبرال، همه در این مدت تلاش کرده‌اند قدرت را در کشور به دست بگیرند. در نتیجه، در آوریل ۲۰۱۹ (فروردین ۹۸)، هفت سال و پنج ماه بعد از اینکه معمر قذافی به دست مخالفانش افتاد و در فاصله کوتاهی کشته شد، لیبی نه تنها روی خوش به خود ندیده، بلکه بار دیگر در آستانه یک جنگ داخلی تمام عیار قرار گرفته که می‌تواند سومین جنگ داخلی این کشور ظرف هفت سال گذشته باشد. در لیبی دقیقا چه خبر است و چه شد که لیبی به این روز افتاد؟ پایتحت: طرابلس ۶.۷ میلیون نفرجمعیت دارد ۱.۷۷ م کیلومتر مربعمساحت دارد عربیزبان اصلی اسلام سنیدین اصلی ۹۶۰۰ دلارتولید ناخالص داخلی به ازای هر نفر (۲۰۱۷) لیبی هم مانند کشورهایی که بعد از دهه‌ها از دست یک حکومت غیردموکراتیک رها می‌شوند، در روزهای نخست فردای سقوط قذافی در ماه عسل پرشوری از امید به آینده فرو رفت. گروه‌های سیاسی مختلف با سرعت تاسیس می‌شدند و هر کدام برای کشور برنامه‌ای داشتند. هدف نخستین این بود که هر چه زودتر انتخاباتی برگزار شود و یک مجلس، شبیه به مجلس موسسان، قانون اساسی تدوین کند و آن را به رفراندوم بگذارد. سرانجام بعد از یک بار تاخیر، این انتخابات در سال ۲۰۱۲ برگزار شد و مردم لیبی در نخستین رای‌گیری پساقذافی، نمایندگان نهادی را با نام "کنگره ملی لیبی" برگزیدند؛ یک نهاد متکثر که بخش اصلی نمایندگانش به حزب و گروه سیاسی خاصی وابستگی نداشتند و مجموعه‌ای از تمایلات قومیتی و قبیله‌ای، راه ورود آنها را به این نهاد قانون‌گذاری هموار کرده بود. اما در مجموع اسلامگرایان در این کنگره دست بالا را داشتند. گرفتاری از همین کنگره و اختلافات شدید درون آن آغاز شد. از اتهام فساد و تبانی تا حتی ارتباط با باندهای خلافکار و گروه‌های شبه‌نظامی و آدم‌ربایی و باج‌گیری، همه بحران‌هایی بودند که برخی از نمایندگان کنگره ملی با آن درگیر شدند. عمق اختلافات انتخاب رئیس دولت را غیرممکن کرده بود و دعوای سیاسی، کشور را در آستانه ورشکستگی و سقوط کامل قرار داد. این میان تلاش برخی اسلامگرایان برای اجرای قوانین شریعت، اجباری کردن حجاب در دانشگاهها و جداسازی زنان و مردان موجب شد تا برخی نمایندگان مخالف جلسات این کنگره را به کلی تحریم کنند. نخستین کودتای ناکام لیبی نیز از دل همین کنگره بیرون آمد و در سال ۲۰۱۳ تعدادی از اعضای آن تلاش کردند با شبه‌نظامیانشان، نخست‌وزیر را برکنار کنند. خلیفه حفتر کیست؟ کنگره ملی لیبی برخلاف امیدهایی که برانگیخته بود هرگز نتوانست ماموریتش را انجام دهد ناکارآمدی کنگره ملی در اداره کشور، فقدان یک ارتش و پلیس متحد و گسترش ناامنی و در نهایت قدرت گرفتن اسلامگرایان در نقاط مختلف کشور موجب شد تا زمینه برای ظهور یک نظامی قدرتمند فراهم شود: ژنرال خلیفه حفتر که زمانی خود از یاران معمر قذافی در کودتای سال ۱۹۶۹ بود و بعد از سال‌ها تبعید خودخواسته، بعد از بهار عربی به کشور بازگشته بود. ژنرال حفتر، یکی از عالی‌رتبه‌ترین نظامیان متحد قذافی بود که در نخستین سالهای قدرت او در دهه ۷۰ میلادی، در رده‌های بالای ارتش لیبی حضور داشت. او فرماندهی نیروهای لیبی را در جنگ ۱۹۷۳ یوم‌کیپور با اسرائیل برعهده داشت و در دهه ۸۰ میلادی با ایده‌های صدور انقلاب قذافی درگیر بود. او در سال ۱۹۸۷ در جنگ چاد-لیبی دستگیر شد. اما قذافی که حضور نیروهای لیبی را در چاد تکذیب می‌کرد، زیر بار حضور حفتر در این درگیری نرفت و او را نیروی خودسر خواند. از اینجا حفتر با قذافی دشمن شد و بعد از آزادی به آمریکا رفت و در تمام سالها برای سقوط قذافی فعالیت کرد. او بعد از سقوط قذافی به کشورش بازگشت و در ابتدا حتی صحبت از مقام فرماندهی ارتش برای او بود؛ پستی که در نهایت به حفتر نرسید، اما کشته شدن باقی نظامیان عالی‌رتبه خیلی زود او را به یکی از مهم‌ترین چهره‌های ارتش تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۴ و زمانی که دیگر شهر مهم لیبی، بنغازی درگیر قدرت گرفتن اسلامگرایان تندرو بود و ضعف کنگره ملی در اداره کشور علنی شده بود، ژنرال حفتر در یک سخنرانی تلویزیونی عملا علیه کنگره ملی کودتا کرد و تلاش نمایندگان این نهاد را برای تمدید دوره فعالیتشان به رسمیت نشناخت. او همزمان جنگی را با نام "عملیات کرامت" علیه اسلامگرایان آغاز کرد که بدنه ارتش سابق لیبی از آن حمایت می‌کرد. از اینجا، یارگیری ژنرال حفتر و شکل‌گیری ارتش مورد نیازش آغاز شد. نبرد برای تصرف سراسر لیبی ژنرال حفتر با "عملیات کرامت" آرام آرام به محبوبیت مردمی دست یافت. این تصویر متعلق به راهپیمایی هوادارانش در سال ۲۰۱۴ در شهر بنغازی است اندکی بعد، وضعیت نابسامان لیبی در انتخابات سال ۲۰۱۴ نابسامان‌تر هم شد. در انتخابات دوم که در آن اعضای مجلس نمایندگان لیبی (مجلس نواب) برگزیده شدند، اسلامگرایان و بسیاری از اعضای کنگره ملی شکست خوردند. راه‌حل آنها این بود که مجلس جدید را به رسمیت نشناختند و با کمک گروههای شبه‌نظامی که به کنگره ملی وفادار بودند، کنترل طرابلس را به دست گرفتند. اعضای مجلس نمایندگان اما کوتاه نیامدند. آنها که حالا بسیاری‌شان از سیاستمداران سکولار لیبی بودند در شهر کوچک طبرق (در شمال شرق در نزدیکی مرز مصر) مستقر شدند. ابتکار مهم این مجلس جدید این بود که با ژنرال حفتر دست دوستی دادند. بدین ترتیب هم آنها به یک قوای نظامی قابل اعتنا دست یافتند و هم ژنرال حفتر، مشروعیت مورد نیازش را به دست آورد. حفتر از اینجا نبرد پرماجرایش را برای تصرف سراسر لیبی آغاز کرد. و در عمل، لیبی صاحب دو پارلمان و دو حکومت جدا هم از شد که هر کدام ساز خود را می‌زد و مشروعیت دیگری را زیر سئوال می‌برد. این دوگانه که از سال ۲۰۱۴ آغاز شد، عملا دومین جنگ داخلی لیبی در هفت سال اخیر را رقم زده است. اما گویی همه این ناآرامی‌ها برای لیبی کافی نبود که در سال ۲۰۱۵، یک بازیگر جدید به صحنه تحولات لیبی اضافه شد: داعش. این گروه اسلامی که در عراق و سوریه به موفقیت‌های مهمی دست یافته بود موفق شد که از طریق جذب برخی اسلامگرایان و همچنین ائتلاف با گروههای اسلامی محلی یا جلب بیعت آنها، در شمال آفریقا نیز پایگاهی بیابد. وانفسای لیبی، همچون سوریه، میدان بی‌قانون مناسبی بود برای گروهی که در تلاش بود جای خالی دولت مرکزی را پر کند. پیدایش داعش در لیبی قدرت‌گرفتن اسلامگرایان موجب شد تا داعش نیز به سرعت در لیبی پایگاهی بیابد. در تصویر محمد زهاوی، رهبر انصار شریعت دیده می‌شود که در سال ۲۰۱۴ در بنغازی کنفرانس خبری برگزار کرد در این زمان، بخشی از لیبی در شمال غرب تحت کنترل کنگره ملی بود، شمال شرق در دست مجلس نمایندگان و نیروهای ژنرال حفتر بود، قبیله‌های طوارق بخش‌های بیابانی محل سکونت خود را در جنوب غربی کنترل می‌کردند، گروه سلفی انصار شریعت بخش‌هایی از سواحل شمالی را در اطراف شهر سرت به دست گرفته بود و داعش در همین مناطق برخی شهرها را کنترل می‌کرد. ضمن اینکه صدها گروه شبه‌نظامی در جای جای کشور فعالیت می‌کردند و ظهور داعش موجب شد تا کشورهای خارجی (چه همسایه‌ای مانند مصر یا کشور امارات که نگران رشد گروههای سلفی بود تا کشورهای غربی که از قدرت گرفتن داعش وحشت‌زده بودند) بیش از گذشته به لیبی توجه کنند. در این مقطع لیبی از هر زمان دیگری به یک دولت فروپاشیده یا failed state شبیه بود. در تمام این سالها، تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ لیبی نیز در جریان بود. تحول بزرگ بعدی، نتیجه این تلاش‌ها بود چرا که در جریان مذاکرات گروهی از نمایندگان کنگره ملی و مجلس نمایندگان، دو طرف بر سر تشکیل یک دولت اتحاد ملی به توافق دست یافتند و موفق شدند شورایی با نام شورای ریاست جمهوری تشکیل دهند. این نهاد جدید که از حمایت سازمان ملل برخوردار بود، فائز سراج را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کرد. از اینجا اقبال حمایت بین‌المللی از مجلس نمایندگان در شرق کشور روی برگرداند و متوجه شورای ریاست جمهوری و فائز سراج شد. او در سال ۲۰۱۶ در جریان یک تصمیم دراماتیک و زیر نگاه نزدیک رسانه‌های بین‌المللی وارد طرابلس شد و به رغم مخالفت برخی از نمایندگان کنگره ملی، قدرت را تحویل گرفت و با حمایت‌ بین‌المللی، جنگی همه‌جانبه را علیه داعش در سرت آغاز کرد. شکست تلاش سازمان ملل برای منصرف کردن ژنرال حفتر فائز سراج با حمایت بین‌المللی قدرت را در طرابلس به دست گرفت و به نبرد با داعش سرعت بخشید از سوی شرق کشور نیز ژنرال حفتر که موفق شده بود حمایت مصر، امارات و عربستان را جلب کند، به جنگ با اسلامگرایان ادامه داد. هر دو گروه در تبلیغاتشان، خود را ناجی لیبی در برابر گروههای "تروریستی" می‌خواندند و البته در نبرد با گروههای اسلامی در این دو سال موفق بودند. در نهایت، شرق کشور به کلی به دست ژنرال حفتر افتاد و فائز سراج هم موفق شد سرت و مصراته را از کنترل اسلامگراها خارج کند. در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸، تمرکز جامعه جهانی از مبارزه با داعش، آرام آرام به سوی برپایی انتخابات و آشتی‌کنان دو گروه اصلی مخالف در لیبی سوق پیدا کرد؛ تلاشهایی که در ظاهر بی‌نتیجه هم نبود و موجب شد تا خلیفه حفتر و فائز سراج به عنوان رهبران دو جبهه مخالف، با هم در امارات ملاقات کنند و توافق کنند که هر چه زودتر انتخاباتی در لیبی برگزار شود. همزمان، نیروهای حفتر در جنوب کشور پیشروی کردند و این‌بار برخلاف بنغازی، به جای جنگ و خونریزی، بیشتر با مذاکره و معامله با رهبران قبایل، کنترل مناطق نفت‌خیز جنوبی را به دست بگیرند. وقتی سال ۲۰۱۹ و موعد کنفرانس مهم بین‌المللی برای برگزاری انتخابات از راه رسید، حفتر بیش از هر زمان دیگری، قدرت را در لیبی در دست داشت. همزمان و در روزهای اخیر و با افزایش تنش‌ها در این کشور گفتگوها میان آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد و ژنرال خلیفه حفتر نیز شکست خورد. دبیرکل سازمان ملل متحد که برای گفتگوی مستقیم با ژنرال حفتر و منصرف کردن او از حمله به طرابلس به شرق لیبی سفر کرده بود روز جمعه (۵ آوریل) پس از ناکامی در توییتر نوشت در حالی که بسیار نگران به راه افتادن یک نبرد خونین است با "تاثر فراوان" در حال ترک لیبی است. واقعیت این است که به رغم سرزمین‌های پهناوری که نیروهای حفتر در سراسر کشور کنترل می‌کنند، تاج قدرت در این کشور همواره در طرابلس قرار دارد. این شهر قلب تپنده کشور است، راه ارتباط با جهان است و از هر نظر، مرکز قدرتی است که بدون آن، اداره کشوری به نام لیبی، چندان معنا ندارد. آنچه در روزهای نخستین آوریل ۲۰۱۹ (فروردین ۹۸) رخ داد، در واقع گام نهایی ژنرال حفتر است برای تسلط کامل برکشور و "قبضه کردن "قدرت. سرنوشت لیبی لیبی زمانی در مقایسه با سراسر آفریقا یکی از بهترین کشورها از نظر استانداردهای بهداشتی و سطح زندگی بود. این کشور نفت‌خیز، به واسطه درآمد سرشارش همواره این فرصت را داشته که سرنوشتی متفاوت از همسایگان گرفتارش داشته باشد و دهه‌هاست که مخالفان سیاسی‌اش، رویاهای بلندپروازانه‌ای برای آینده سیاسی-اقتصادی آن در سر داشته‌اند. اما از فردای سرنگونی قذافی، آنچه در لیبی رخ داد، نقطه مقابل هرآنچه بود که توسعه سیاسی-اقتصادی می‌توانست به ارمغان بیاورد. حالا نیز بعد از هفت سال جنگ، نه تنها از ثبات و دموکراسی خبری نیست. بلکه کشور در آستانه سومین جنگ داخلی قرار گرفته. ضمن اینکه فراتر از جنگ، این نگرانی نیز وجود دارد که ژنرال حفتر تلاش کند با هدف بازگرداندن ثبات و امنیت، آزادی‌ها و حقوق سیاسی شهروندان را محدود کند.
مخالفان معمر قذافی، رهبر سابق لیبی، در یک موضوع با هم توافق نظر عمیق داشتند: مخالفت با قذافی. اما ظاهرا، این موضوع تنها مساله‌ای بود که آنها را به هم پیوند می‌داد. جز این، تقریبا بر سر هیچ موضوع دیگری بین آنها توافق‌ نظری وجود نداشت و از فردای سرنگونی قذافی، دعوا بر سر قدرت شروع شد.
هفت سال جنگ و آشوب؛ چه شد که لیبی به این روز افتاد؟
در این فیلم که به صورت سی دی منتشر شده است، آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران و محمود احمدی نژاد رییس جمهوری این کشور به عنوان یاران امام دوازدهم شیعیان به هنگام ظهور معرفی شده اند. سازندگان این فیلم و حامیان آن گفته اند هدفشان به راه انداختن "موج بشارت مقدس ظهور" بوده اما در دو هفته گذشته در دفاع از ادعاهای خود با فشار افکار عمومی در ایران روبه رو شده اند. به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی خرید و فروش سی دی "ظهور بسیار نزدیک است" ممنوع شده است. پیش از این غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور گفته بود که این فیلم "کذب" است و قوه قضاییه به این پرونده رسیدگی می کند. در تازه ترین تحول در این زمینه سازندگان فیلم که تا دو روز پیش از محتوای فیلم خود دفاع می کردند طی بیانیه ای وجود بعضی از اشکالات در فیلم خود را پذیرفته اند، اما گفته اند که "در آینده ای بسیار نزدیک و با تحقق نشانه ها و تحولات بزرگ، ظهور تحقق خواهد یافت." گروه فرهنگی مبشران ظهور می گوید که برای تولید و توزیع این فیلم 15 میلیون تومان از محل کمک اعضای این موسسه هزینه کرده است. بنا بر اطلاعات سایت اطلاع رسانی "ظهور بسیار نزدیک است" این موسسه دارای بیش از هزار عضو است. سکوت رهبر ایران از سوی دفتر رهبر ایران هنوز واکنشی نسبت به انتشار این فیلم و معرفی شدن آقای خامنه ای به عنوان "سید خراسانی" ابراز نشده است. بعضی از راویان شیعه حدیثی را از امام محمد باقر امام پنجم شیعیان نقل کرده اند که بر اساس آن یک "سید" اهل خراسان جنگی را آغاز می کند که زمینه فرمانبرداری از امام زمان را فراهم می کند. سازندگان این فیلم در سایت اطلاع رسانی خود سکوت رهبر ایران در باره تطبیق دادن رهبر ایران با "سید خراسانی" مورد نظر این روایت را دلیلی بر درستی ادعای خود دانسته اند. سازندگان فیلم مدعی شده اند که بارها در این مورد از دفتر رهبر ایران پرسیده اند ولی این دفتر در این باره سکوت کرده است. سازندگان فیلم همچنین گفته اند که در زمان ساخته شدن این فیلم نسخه ای از آن را برای دفتر رهبری ایران فرستاده اند و مطرح نشدن هیچ انتقادی از سوی دفتر رهبری ایران را دلیل بر بی اشکال بودن فیلم دانسته اند. با وجود سکوت رهبر ایران، مجتبی ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفته است که "برخی از مطالب این فیلم درست است اما برخی مطالب مستندات قوی ندارد." آقای ذوالنور درباره تطبیق شخصیت رهبر ایران بر سید خراسانی این احتمال را پذیرفته و گفته است "تنها تهیه کنندگان این فیلم این اعتقاد را ندارند بلکه بسیاری از بزرگان و شخصیت های علمی و علمای ما نیز می گویند محتمل و ممکن است که آن سید خراسانی ان شاالله وجود مبارک مقام معظم رهبری باشد." نگرانی روحانیون قم بیانیه گروه فرهنگی مبشران ظهور در حالی منتشر شده که علی اصغر سیجانی کارگردان فیلم "ظهور بسیار نزدیک است" روز چهارشنبه 24 فروردین در مصاحبه ای با خبرگزاری ایرنا از فیلم خود دفاع کرده است. آقای سیجانی گفته است که " مصداق شناسی بر اساس احتمال درباره نشانه های ظهور درست است." او مدعی شده است که این سی دی در 85 هزار نسخه توزیع شده و تعدادی سی دی هم به طور رایگان توزیع شده است. منتقدان این فیلم پیش از این گفته بودند که نزدیک به یک میلیون نسخه از این فیلم منتشر شده است. سازندگان فیلم هر گونه ارتباط ساختن این فیلم را با گروه های سیاسی رد کرده اند. پیش از این مخالفان، این فیلم را به گروه های نزدیک به اسفندیار رحیم مشایی نسبت داده بودند اما آقای سیجانی گفته است که هیچ ارتباطی با اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهوری ایران ندارد. همچنین آقای سیجانی خبر ساخته شدن بخش دوم این فیلم را رد کرده است. پاسخ آقای سیجانی به سخنانی تلقی می شود که توسط دفتر آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید قم منتشر شده است. آقای مکارم شیرازی از خبر انتشار سی دی دوم "ظهور بسیار نزدیک است" اظهار نگرانی کرده و از قوه قضاییه خواسته است تا "مراقب این مسایل باشد." به گزارش خبر آنلاین آقای مکارم شیرازی در ابتدای درس خارج خود انتشار این سی دی را نوعی "استفاده سیاسی از وجود مقدس امام عصر" دانسته و گفته است "اگر ثابت شود که این حرف ها درست نبوده مردم فردا می گویند بحث انتظار از اصل درست نبوده است." حسن معلمی یکی از استادان حوزه علمیه قم گفته است که "پخش مستند "ظهور بسیار نزدیک است" باعث شد که حتی مراجع تقلیدی مانند آیت الله سیستانی و آیت الله مکارم شیرازی اعتراض و اظهار نگرانی کنند." آقای معلمی در انتقاد از این فیلم می گوید "تعیین وقت برای ظهور و سوق دادن مردم به سمت مطالبی که نمی شود برای آنها برهان قاطع اقامه کرد کار درستی نیست." ارزیابی های سیاستمداران همزمان شخصیت های سیاسی نیز از انتشار این سی دی ابراز نگرانی کرده اند. اسدالله بادامچیان قائم مقام حزب موتلفه اسلامی که از چهره های اصولگرا محسوب می شود، خواهان آن شده است که مراجع تقلید هر جه سریع تر در مورد این فیلم که آن را "مباحث انحرافی" نامیده است موضع گیری کنند. مصطفی کواکبیان نماینده اصلاح طلب سمنان هم در تذکری مکتوب از وزارت اطلاعات ایران خواسته است تا تهیه کنندگان سی دی "ظهور بسیار نزدیک است را شناسایی و معرفی کند." عبدالله شهبازی پژوهشگر تاریخ که از چهره های میانه رو محسوب می شود در مقاله ای انتشار این فیلم را به جناح های وابسته به انجمن حجتیه منتسب کرده که به اعتقاد او از ابتدای تبلیغات انتخاباتی محمود احمدی نژاد در سال 1384 حامی آقای احمدی نژاد بوده اند. تکذیب احمدی نژاد آقای احمدی نژاد که از دید ناظران بهره گیرنده اصلی از این تبلیغات سیاسی محسوب می شود هنوز مستقیما درباره این فیلم اظهار نظر نکرده است، اما از قول او گفته اند که آقای احمدی نژاد از ساختن این فیلم ناراحت است. اگرچه بعضی از حامیان فیلم خبر ابراز نارضایتی آقای احمدی نژاد را نادرست خوانده اند. آقای ذوالنور می گوید که آقای احمدی نژاد از اینکه در این فیلم با برخی از شخصیت های زمان ظهور تطبیق داده شده ناراحت است. آقای ذوالنور ساخت این فیلم را ناشی از اغراض سیاسی دانسته است و روزنامه کیهان هم انتشار آن را با انتخابات آینده ریاست جمهوری و برخی نزدیکان رییس جمهوری ایران مرتبط دانسته است. طرفدران فیلم ساخته شده در واکنش به مخالفت روزنامه کیهان با این فیلم ضمن حمله به حسین شریعتمداری گفته اند که مشکل مخالفان فیلم تنها با آمدن نام آقای احمدی نژاد است و اگر این تطبیق تنها منحصر به رهبر ایران بود این "تخریب ها" رخ نمی داد. ریشه های ماجرا در لبنان توضیحات تازه کارگردان فیلم نشان می دهد که این فیلم تحت تاثیر اندیشه های یک روحانی شیعه زاده لبنان ساخته شده است. علی کورانی روحانی شناخته شده ای است که از او با نام علامه کورانی نام برده می شود. سازندگان فیلم می گویند که پیش از ساخت فیلم با علامه کورانی مشورت کرده است. بنا به نقل سازندگان، علامه کورانی از اندیشه تطبیق رهبر ایران با سید خراسانی حمایت کرده است. البته آقای کورانی در مصاحبه ای که پس از بالا گرفتن جنجال بر سر این فیلم پیش آمده این ادعا را تکذیب کرده و گفته است که تعیین زمان برای ظهور امام زمان مورد تایید نیست. آقای کورانی در مصاحبه با خبر آنلاین درباره سازندگان فیلم گفته است که "من اصلا نمی دانم اینها کی هستند و از نظر علمی کار اینها مذموم است." آقای کورانی در این مصاحبه تطبیق دادن رهبر ایران با سید خراسانی و محمود احمدی نژاد با شعیب صالح سردار تحت امر سید خراسانی و سید حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان را با یکی دیگر از سرداران تحت امر امام زمان غیر قابل قبول خوانده است. برخلاف مصاحبه اخیر آقای کورانی مصاحبه های دیگر از آقای کورانی در دست است که وی در آنها به صراحت از تطبیق رهبر ایران با سید خراسانی حمایت کرده است. در سایت های طرفداران اندیشه کسانی که معتقدند که باید نشانه ای ظهور امام زمان را شناسایی و دنبال کرد به طور مکرر در یک سال گذشته اخبار و گزارش هایی منتشر شده که حمایت آقای کورانی از تطبیق رهبر ایران و آقای نصرالله با یاران امام زمان در زمان ظهور را نشان می دهد. آقای کورانی متولد سال 1324 خورشیدی در جبل عامل لبنان است و در اواخر دهه 40 خورشیدی به عنوان نماینده آیت الله ابوالقاسم خویی مرجع تقلید برجسته شیعیان در لبنان و ایران محسوب می شده است. گروهی از فعالان در زمینه ترویج مهدویت در ایران که وابسته به انجمن ضد بهاییت و انجمن حجتیه بوده اند خود را در شمار مقلدان آیت الله خویی می دانسته اند. آقای کورانی که اکنون در قم و تهران به سر می برد با رادیو و تلویزیون دولتی ایران در تهیه برنامه های این رسانه در باره باور مهدویت و امام زمان همکاری می کند. ریشه دیگر ماجرا در لبنان در کتابی نهفته است که در سال 2006 میلادی توسط یک نویسنده لبنانی نوشته شد. شادی فقیه نویسنده طرفدار حزب الله در لبنان در کتاب "احمدی نژاد و انقلاب پیش رو" برای اولین بار آقای احمدی نژاد را به عنوان یکی از یاران امام زمان در زمان ظهور معرفی کرده است و کتاب او مورد توجه سازندگان فیلم "ظهور بسیار نزدیک است " بوده است. آقای فقیه معتقد است که در هنگام ظهور امام زمان سپاهِ آزادی قدس، از عراق می‌گذرد و آن را تاییدی بر شعار آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی می داند که می گفت "راه قدس از کربلا می گذرد." مولف معتقد است که بازگشت مهدی شیعه بسیار نزدیک است و ما الآن در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که آن را عصر ظهور نامیده است. او برای این دوره ۱۷ علامت ذکر می‌کند که محقق شده است. به باور او این علامات به ما می گوید که ما در دوره ظهور امام زمان زندگی می کنیم و محمود احمدی‌نژاد یکی از رهبران ارتش امام زمان است. به باور آقای فقیه آقای نصرالله هم از سرداران امام زمان است. کتاب آقای فقیه توسط طرفداران حزب الله لبنان توزیع شده است. در کتاب، آقای احمدی نژاد به عنوان مرید یک روحانی به نام آیت الله بهجت مرجع تقلید برجسته در قم معرفی شده است . آیت الله بهجت همچنین از چهره هایی است که سازندگان فیلم "ظهور بسیار نزدیک است" در ساختن فیلم خود به سخنان او استناد کرده اند. هواداران فیلم می گویند که این جمله نقل شده از آقای بهجت که "حتی پیرمرد ها هم ظهور امام زمان را می بینند" اشاره ای است به اینکه ظهور امام زمان حتی می تواند در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد رخ دهد. آقای فقیه در اظهار نظری تازه تحولات اخیر در کشور های عربی و اعتراض مردم علیه رهبران این کشور ها را یکی از نشانه هایی می داند که اندیشه نزدیک بودن ظهور امام زمان را تایید می کند. باز هم "رحیم مشایی" در پشت پرده اگرچه خبرگزاری رسمی ایران که زیر نظر آقای رحیم مشایی اداره می شود به نقل از کارگردان فیلم هرگونه ارتباط این شخص با آقای رحیم مشایی را انکار کرده، اما حتی منتقدان اصولگرا هم به نقش پشت پرده آقای رحیم مشایی اشاره می کنند. سایت جهان نیوز که از سایت های اصولگرای منتقد دولت محسوب می شود خبر برنامه انتشار سی دی دوم را نقل کرده و گفته است که قرار است سی دی دوم به دو زبان انگلیسی و عربی باشد و در نیمه شعبان توزیع شود. سایت جهان نیوز می گوید اخیرا سازندگان این فیلم با یکی از اعضای ارشد گروه کاری نزدیک به آقای رحیم مشایی ملاقات کرده و برنامه کار خود را اعلام کرده اند. به ادعای این پایگاه خبری این مقام نزدیک به دولت ایران از سازندگان خواسته است که از انتقادات نا امید نشوند و به کار خود ادامه دهند. بنا بر ادعای جهان نیوز این چهره سیاسی نزدیک به دولت، مخالفان این فیلم را کسانی دانسته است که به دنبال تخریب دولت و آقای احمدی نژاد هستند. پیروان جوان یک اندیشه پیر تلاش گروهی از روحانیون شیعه برای توضیح تحولات جهان بر اساس باور مهدویت و رد یابی نشانه های ظهور تازگی ندارد. انجمن حجتیه یکی از تشکل هایی است که از چند دهه پیش در ایران به عنوان مروج اندیشه مهدویت شناخته می شود اما سازندگان فیلم ظهور بسیار نزدیک است در شمار جوانانی هستند که در دو دهه گذشته تحت تاثیر تبلیغات هیات های مذهبی افراطی به سلک مروجان اندیشه ظهور پیوسته اند. آقای سیجانی کارگردان این فیلم توضیح داده است که به همراه یک گروه کار خود را از سال 1378 آغاز کرده اند و نشریه رایحه ظهور را در این زمینه منتشر کرده اند. همچنین اطلاعات مندرج در سایت های این گروه ها نشان می دهد که این گروه نخستین مشارکت سیاسی خود را حمایت از آقای احمدی نژاد در نخستین دوره ریاست جمهوری می دانند واز آن به نام مقابله با فتنه سال 1384 یاد می کنند. مدارک نشان می دهد که در طی سال گذشته اختلافاتی میان دو جناح از فعالان در زمینه مهدویت به وجود آمده و در حالی که طرفداران مبشران ظهور معتقد به تطبیق چهره یاران امام زمان با رهبران کنونی ایران بوده اند، گروهی دیگر با این اقدام مخالف بوده اند.
جنجال بر سر فیلم "ظهور بسیار نزدیک است" در ایران به بالا گرفتن مناقشه ای در میان طرفداران دولت منجر شده است.
'زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان' به جنجال کشید
پيش از اين نگاه روشنفکران ايران به گذشته، يا حتی به دنيای دور و بر خود، يک سويه، حق مدارانه، قاطع و ترديد نا پذير بود. روشنفکری ايران حق و باطل را چنان از هم جدا می کرد که در وادی حق جايی برای باطل نمی ماند و در وادی باطل حق ذره ای هم جا نداشت. اين شيوه نگاه و نگرش، همان شيوه نگاه و نگرش گذشتگان و در واقع زيستن در گذشته بود اما امروز اين نگاه – دست کم در بخشی از روشنفکری - تا بدانجا تغيير کرده است که می تواند با تحليل درست رويدادهای گذشته ما را برای زندگی امروز و آينده آماده سازد. چالش سنت و مدرنيته از اين دست آثار است. کتاب، تاريخ معاصر ايران را خلاصه می کند و بر صفحه کاغذ و کتاب می ريزد و از اين ديدگاه مورد بررسی قرار می دهد که تجدد و تجددگرايان در طول يک قرنی که از اصلاحات عباس ميرزا تا سقوط رضاشاه گذشت، جامعه ايرانی را به کجا رهنمون شدند و اگر در رويارويی با سنت ديرپا به شکست تن دادند، اين شکست از سر کدام ناگزيری ها بود؟ نويسنده پس از بحث های جدی در زمينه اوضاع اقتصادی و اجتماعی ايران در آستانه انقلاب مشروطه، و نيز درباره ضعف بورژوازی و قوت سنت گرايان، به اين نتيجه می رسد که هم انقلاب مشروطه در رسيدن به هدف های خود ناکام ماند، هم رضاشاه با همه تلاش هايش برای فاصله انداختن بين يک جامعه سنتی و نو. اما اين به معنای نگاه منفی نويسنده به کوشش های اصلاح طلبانه تاريخ ايران نيست. بر عکس او متوجه تأثيرات مهم حرکات اصلاح طلبانه هست و از آنها با ستايش ياد می کند. آنچه گفته آمد نگاه و نتيجه گيری کلی است. کتاب از دو بخش تشکيل می شود. بخش اول مبانی تجدد در مغرب زمين را مورد تجزيه و تحليل قرار می دهد و در بخش دوم به مباحث تجدد در ايران می پردازد. مقصود از نوشتن بخش اول اين است که بگويد شکل بندی طبقاتی اروپايی هرگز در ايران پا نگرفت و برخلاف برخی تحليل ها فئوداليسم به شکل اروپايی آن هرگز در ايران پديد نيامد. علاوه بر آن، قدرت ايلات و عشاير که نقش آنان در استقرار قدرت و حکومت تا دوره رضاشاه همواره پر رنگ بود، فرصت نداد که سرمايه داری و بورژوازی شکل بگيرد. نويسنده عقيده دارد که فقدان بورژوازی به معنای فقدان دمکراسی است که حاصل تجدد است، و تجدد پيروزی خرد باوری است بر باورهای سنتی. بر اساس مندرجات کتاب، وجود نواحی کوهستانی و نيز مناطق جلگه ای اطراف آنها و نيز کم آبی و خشکی، زمينه خاصی برای زندگی ايلی و چادرنشينی در ايران ايجاد کرده است. اين وضعيت جغرافيايی سبب شده است که ايلات و عشاير نقش درجه اولی در ايجاد قدرت و حکومت بيابند. چنانکه از زمان آل بويه تا دوره رضاشاه، تمام سلسله های سلطنت و قدرت از ميان ايلات و عشاير برخاسته اند. از آن ميان دوره صفويه به علت ارتباطی که با برخی کشورهای اروپايی برقرار شد، پيشرفت هايی به همراه داشت اما در همين دوره قشری و طبقه ای شکل گرفت ( روحانيت ) که نقش آن در تمام دوره های بعدی تاريخ ايران تعيين کننده بوده است. روحانيت قدرت گرفته در دوره قاجار، در انقلاب مشروطه نقش اساسی بازی کرد. در کتاب آمده است که سه گروه مهم اجتماعی در انقلاب مشروطه نقش داشته اند؛ روشنفکران که به ترويج افکار جديد همت گماردند، روحانيان که در بسيج مردم کوشيدند و بازاری ها و اصناف که از ارائه کمک مالی و برگزاری اجتماعات و اعتراض به سياست دولت دريغ نکردند. نويسنده اما از تحليل های خود به اين نتيجه می رسد که روشنفکران سرانجام نتوانستند افکار و اندوخته های جديد را به پيکر اجتماع منتقل کنند زيرا « سرمنشاء و مبدأ افکار و عقايد آنها از فرهنگ و تمدن ديگری بود و سنن، فرهنگ و باورهای جامعه ايران اوايل قرن بيستم توان هضم چنين افکاری را نداشت ». روحانيون نيز اگرچه بخشی و برای مدت کوتاهی « در صف مشروطه خواهان قرار گرفتند ولی ديری نپاييد که با آشکار شدن تضادهای اساسی تجدد با مذهب و برخی حوادث ديگر... از صف مشروطه خواهان جدا شده و بسياری از آنها از سياست دوری گزيدند ». در بحث زمينه های اجتماعی عدم موفقيت تجدد گرايان در مشروطيت، نويسنده روشن می کند که مخالفت شيخ فضل الله نوری با مشروطيت، صرفاً بر اثر رقابت های شخصی يا پيوندهايش با استبداد نبود بلکه حاصل تضاد ايدئولوژيک به شمار می رفت. بنابراين تقليل اختلافات شيخ با مشروطه خواهان به دعوای شخصی و مانند آن نوعی ساده انگاری به حساب می آيد. در زمانی که محمد عليشاه به استقرار مجدد مشروطه راضی شده بود، شيخ با او ملاقات کرد و گفت « تا ما زنده باشيم نمی گذاريم مشروطيت داير شود». اگرچه نمی توان نقش درباريان، دودمان قاجار، زمين داران و ديگر عوامل وابسته به سنت گرايان را در شکست مشروطه و برقراری استبداد صغير ناديده گرفت اما به نظر نويسنده « رويارويی اصلی، رويارويی مشروطه و مشروعه بود ». گذشته از اين به نظر او ماهيت و پايگاه اجتماعی رهبران مشروطه پس از فرار محمدعليشاه ( همچون سردار اسعد بختياری و سپهدار تنکابنی )، با ماهيت آزاديخواهان و تجددگرايانی که باعث مشروطه شدند تفاوت داشت و به گونه ای نبود که در مسير انقلاب گام بردارند. به همين جهت « فتح تهران موجب قدرت يافتن دو گروه شد و آن دو، ايلات و عشاير و ملاکين بزرگ بودند ». نويسنده حتی عقيده دارد که پس از کودتای محمد عليشاه نقش سران ايلات و عشاير در تعيين مسائل سياسی کشور – همان گونه که در تمام طول تاريخ پس از اسلام - بار ديگر عيان می شود. وی برای اثبات حرف خود از سخن احمد کسروی مدد می جويد که به هنگام بحث درباره کميته ۲۲ نفره ای که پس از فتح تهران زمام امور را به دست گرفت، نوشته است: « اگر کسی به فهرست وزيران می نگريست و اندامهای ( اعضای ) آن را می شناخت بايستی چندان شادی ننمايد زيرا چنانکه پيداست بسياری از اينان از نزديکان محمد علی ميرزا و در باغ شاه از همدستان او بودند ...». در هر حال چهارده سال پس از مشروطه، يعنی از زمان امضای فرمان تا کودتای ۱۲۹۹ سالهای وحشتناکی بود که در آن قحطی و نا امنی و هرج و مرج داخلی بر همه جا حکمفرما بود. در چهار گوشه کشور قيام های محلی و جريان های تجزيه طلب، يکپارچگی کشور را تهديد می کردند و قوای خارجی خاک کشور را اشغال کرده بود. در اين ميان بی ثباتی دولت ها مزيد بر علت می شد و طومار مشروطيت را در هم می نورديد. در فاصله چهارده ساله مشروطيت، از مرداد ۱۲۸۵ تا اسفند ۱۲۹۹، عمر دولت هايی که بر سر کار آمدند بطور متوسط از سه ماه بيشتر نبود. در اين بی ثباتی و عدم امنيت عوامل مختلفی از بی سوادی مردم گرفته تا نفوذ دولتهای خارجی تأثيرگذار بود و کار را به جايی رساند که مردم و روشنفکران و حتی شخص بيدار و آگاهی همچون ملک الشعرای بهار که تمام عمر در راه آزادی قلم زده بود آرزوی يک دولت متمرکز و يک دولتمرد قوی را در سر می پرورانيد که بتواند شيرازه گسيخته مملکت را به جای خود باز آورد. اينها همه موجب روی کار آمدن رضاشاه شد تلاش های بسياری کرد؛ اما او نيز در کار اصلی، يعنی گسيختن بندهای سنت از جامعه و رساندن به دوران نو ناکام ماند. فصل مربوط به رضاشاه با همه اعوجاج های قابل فهمی که دارد از قسمت های خواندنی کتاب است که در آن ذکر آمار و ارقام و نشان دادن پيشرفت های چشمگير جای تعصبات کور و کهنه را گرفته است. سرتاسر کتاب با نگاه درست يک مشاهده گر بی تعصب، با ذهن روشن يک محقق بيدار دل نوشته شده و نويسنده همه جا خود را از غرض های آلوده به مرض دور نگهداشته است. مشخصات کتابچالش سنت و مدرنيته در ايران از مشروطه تا ۱۳۲۰دکتر محمد سالار کسرايیچاپ دوم ۱۳۸۴تهران - نشر مرکز۵۰۳ صفحه ۴۹۵۰ تومان خدمات
کتاب "چالش سنت و مدرنيته در ايران از انقلاب مشروطه تا ۱۳۲۰" نوشته دکتر محمد سالار کسرايی با همان شمارگان اندک هزار تايی خود، از نمونه آثاری است که نشان می دهد قشر تازه ای از روشنفکری در ايران در حال برآمدن است که از زيستن در گذشته، به بررسی گذشته برای درک و دريافت تازه ای از زندگی باز آمده است.
چالش سنت و مدرنيته در ايران از انقلاب مشروطه تا ۱۳۲۰
سيروس علی نژاد: روشنفکری جديد ايران پس از تماس با اروپا به دنبالِ جنگ های ايران و روس پديد آمد. از آن زمان تا کنون بيش از يکصد و پنجاه سال گذشته است.می خواهم نظر شما را در اين باره بدانم که از کجا راه افتاده ايم، به کجا رسيده ايم. اکنون در کجا ايستاده ايم و چگونه می توانستيم در جای بهتری ايستاده باشيم؟ و روشنفکری کدام دوران وظايف خود را به نحو بهتر و درست تری در ارتباط با تجدد انجام داده است؟ بابک احمدی: در پرسش شما وجود تاريخی پديده يا واقعيتی اجتماعی به عنوان «روشنفکری جديد ايران» مسلم انگاشته شده است اما تعريف خودتان را از آن ارائه نکرده ايد. بنا به اين پرسش و ديگر پرسش هايتان حدس می زنم که شما تعريفی عينی گرايانه را پايه کار قرار داده ايد. يعنی وجود لايه ای اجتماعی از سازندگان فرهنگ نوشتاری و توليد کنندگان انديشه های نظری، مفهومی و علمی را با اين اصطلاح « روشنفکری جديد » مشخص کرده ايد. من چنين لايه اجتماعی ای را در تاريخ سده نوزدهم ايران سراغ ندارم. در بهترين حالت افرادی بودند که کار فکری منظمی را ادامه می دادند، عقايدی تازه را که بيشتر از روشنگران سده هجدهم آموخته بودند می آزمودند، و البته بيشترشان با استبداد سلطنتی و اوضاع نابسامان مملکت ( و برخی با بی عدالتی اجتماعی و شکل زندگی اقتصادی نيز ) مخالف بودند. اينان به صورت فردی کار می کردند و کارکردهای اجتماعی شان با هم بسيار تفاوت داشت، از خدمت و ترقی در دستگاه دولت تا مخالفت و مهاجرت اجباری. مهمترين چهره های روشنفکری سده نوزدهم ايران در دو دهه پيش از انقلاب مشروطه مستقل از هم کتابها و رساله های سياسی و ادبی نوشتند. آرمان اجتماعی و سياسی بيشتر آنها استوار به برداشتهايی نه چندان دقيق از عقايد روشنگران فرانسوی و روسو و مونتسکيو بود. دامنه گفتمانی کارشان به ندرت از گفتمان سياسی و ادبی ( انتقاد اجتماعی در نمايشنامه ها و متون ادبی ) فراتر می رفت. اين نويسندگان را ( با توجه به تنوع آشکار روش ها و حتی برخی از مبانی اعتقادی شان ) انديشگران آزاديخواه صدر مشروطه می ناميم. هر چند بيشتر آنان يا حتی بايد گفت همه شان با آزاديخواهی اگر اين لفظ در حکم معادل واژه « ليبراليسم » باشد فاصله داشتند. دقت کنيم که با ساختن مفهومی کلی چون روشنفکری جديد ايران يا « منورالفکران مشروطه » وجوه تفاوت فکری انديشگران گوناگون را کم رنگ نکنيم، و از امکان بررسی و شناخت انتقادی کاستی های کارشان نکاهيم. از فرض اجتماع امثال امير کبير، سپهسالار، آخوندوف، طالبوف، ميرزا ملکم خان، نايينی، طباطبايی، بهبهانی، صور اسرافيل، فروغی، عشقی، عارف، ميرزا کوچک خان، کلنل پسيان، رسول زاده، حيدرخان و ... چه چيزی نصيب ما می شود؟ آيا چنين فرضی مانعی در راه بررسی انتقادی کارهای فکری و احيانا روشنفکرانه آنان نمی شود؟ آيا تصور وجوه مشترک کار آنها مانع از دقت به تفاوت ها و تمايزهای کارهايشان نمی شود؟ مسأله اين است: در بررسی کارهای فکری کداميک از انديشگران ايرانی سده نوزدهم نوآوری گفتمانی بازيافتنی است؟ کدامشان جنبه های اجتماعی نسبت دانايی و قدرت را دست کم تا حدودی شکافته اند؟ کدامشان حلقه های رابط گفتمان ها را جسته يا يافته اند؟ کارايی و برندگی انديشه های نقادانه شان چه ميزان بوده است؟ گمان ندارم که برای فهم اين جنبه ها نيازی به آن مفهوم کلی روشنفکری جديد ايران باشد. در اين مورد ما بايد به بررسی نقادانه و دقيق آثار، انديشه ها و فعاليت های هر کدام از آنان بپردازيم. به نظر می رسد دولت ها از زمان عباس ميرزا به بعد، بيش و کم به سمت تجدد گام برداشته اند، حتی در زمان قاجارها نيز دولت های طرفدار تجدد کم نبوده اند، اما اپوزيسيون ( باز به نظر می رسد که ) رويهمرفته دست اندرکار پس زدن تجدد بوده است.شايد برای توضيح مطلب چند ياد آوری ضرورت داشته باشد؛ خود عباس ميرزا سعی می کرد علل عقب ماندگی ايران را دريابد و از فرستاده ناپلئون راز برتری غرب را می پرسيد؛ اميرکبير دارالفنون می ساخت، سپهسالار در انديشه ترقی و عقل گرايی و جدا کردن دين از دولت بود، رضاشاه به نوسازی بزرگی که زمينه ساز تجدد است روی آورد و به رقابت با آتاتورک برخاست. محمد رضاشاه نيز کارهای پدرش را کم و بيش دنبال کرد.در حالی که در تمام اين دوره ها روشنفکران چپ، ملی گراها و روحانيت خارج از حکومت، يعنی تقريباً تمامی اپوزيسيون در کار مبارزه با دولتهايی بوده اند که تجدد گرا بوده اند. اين شگفت نيست که دولتها بسوی تجدد گام بر می داشته اند و اپوزيسيون عليه آن؟ چرا که همواره اين تصور کلی وجود دارد که اپوزيسيون مترقی تر از دولت است؟ مثال های شما البته نقش بيش و کم مثبت حکومت ها را در فراهم آوردن زمينه های پيشرفت های مادی و ساختن نهادهای مدرن نمايان می کنند. اما اينهمه فقط به معنای فراهم آوردن مقدمات و پيش شرط های زندگی مدرن هستند و نه بيش. مدرنيته پيش از هر چيز يک رويکرد تازه ( در سطح وسيع ملی و اجتماعی ) به جهان است که از جمله در ساحت های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی شکل می گيرد و نه فقط در ساحت زندگی اقتصادی و فراهم آمدن ناقص بايسته های مادی رشد صنعتی و تکنولوژيک. هرگاه رويکرد مدرن را ياری به بلوغ فکری و سياسی افراد ملت بدانيم و آن را به ساختن و باز ساختن نخستين نهادهای لازم کاهش ندهيم، متوجه می شويم که حکومت های ايران در يکصد سال اخير بيشتر در نقش موانع ظاهر شده اند تا در نقش راهگشا. به گمان من، اين ديدگاه مکانيستی که با شکل گيری بايسته های اقتصادی به تدريج تحول سياسی و اجتماعی فراهم خواهد آمد يکی از مهمترين کاستی ها در سياست گذاری ها و برنامه ريزی های حکومت ها بود، آنان تماميت ناگزير و در هم تنيده شدن ضروری توسعه مدرن در سطوح اقتصادی، سياسی، اجتماعی و فرهنگی را ناديده گرفته بودند، در نتيجه نه جامعه ای مدرن به معنای راستين واژه شکل گرفت، نه اخلاق مدرن و نه حتی مناسبات اقتصاد مدرن که استوار باشد به حق مالکيت، بازار آزاد و اقتدار بورژوازی. از سوی ديگر، اپوزيسيون مورد نظر شما از گرايش های متعدد و ناهمخوان شکل گرفته بود. ميان آنها کم نبودند نيروهايی که با حرکت مدرن موافق باشند و حتی راههايی برای پيشرفت سريع تر و تضمين شده تر ارائه کنند. گرايش های محافظه کار، واپسگرا و سنت گرا به هيچ رو اکثريت نيروهای اپوزيسيون را تشکيل نمی دادند. آيا اين نيروهای مترقی اپوزيسيون نبودند که سرانجام مشروطه را پيروز کردند، مجلس ملی برپا کردند، حقوق ملت را پيش کشيدند، و نهادهايی مدرن چون حزب و اتحاديه، و نشريه های آزاد ساختند و برای بقای آنها جنگيدند؟ آيا وجود آنهمه گروه، حزب و نشريه دمکرات و سوسيال دمکرات کافی نيست تا قبول کنيم که درون اپوزيسيون نيروهايی مدافع يا همراستا با رويکرد مدرن وجود داشت که هر کدامشان برنامه هايی بيش و کم منسجم برای دست يابی به اهداف انقلاب دمکراتيک مطرح می کرد؟ من باور ندارم که مبارزه «روشنفکران چپ، ملی گراها، و روحانيت » يا به قول شما « تقريباً تمامی اپوزيسييون» با دولت هايی که به قول شما تجددگرا بودند از زاويه مخالفت با مدرنيته بود. اينان در بيشتر موارد در پی برنامه هايی سياسی، يا پروژه هايی نظری و عملی، راههايی متفاوت برای دست يابی به اهداف مدرنيته را پيشنهاد می کردند. البته در ميان نيروهای اپوزيسيون همواره نيروهای مخالف با مدرنيته هم يافت می شدند، اما اينان حتی در آن برهه های تاريخی که توانستند بر زندگی سياسی و اجتماعی ايران تأثير بگذارند به سرعت دچار تفرقه و انشعاب شدند و همواره از دورن آنها نيروهايی خواهان همراهی با امر مدرن شکل گرفت. اين قطب بندی که در يک سر دولت هايی خواهان تجدد و در جانب ديگر اپوزيسيونی واپسگرا ترسيم می کند با اين واقعيت تاريخی نمی خواند که در جريان طولانی و دشوار شکل گيری دولت – ملت مدرن ايران پروژه های متفاوتی در جهت مدرنيزاسيون از سوی دولتها و نيروهای سياسی ارائه شدند و بسياری هم امکان و فرصت تاريخی آزمايش آنها را يافتند. نمونه عالی زمانی بود که نيرويی از اپوزيسيون به دلايل گوناگون تاريخی توانست قدرت يابد. آيا رويکرد زنده ياد دکتر محمد مصدق (چه پيش از قدرت که در اپوزيسيون بود، چه در دوران قدرت که اداره حکومت را در دست داشت) عليه مدرنيته بود؟ آيا کوشش در راه ملی کردن نفت، و دفاع از نهادهای دمکراتيک گام هايی جز در مسير مدرنيته بودند؟ آيا جبهه ملی در اصل بر اساس دفاع از انتخابات آزاد ساخته نشده بود؟ آيا آن دوره کوتاه اما درخشان که حکومت تحمل مخالفان خود را داشت (در حالی که با خطر هجوم ارتش بيگانه به ايران رو به رو بود) نمايانگر دشمنی با مدرنيته بود؟ همچنين، دشوار بتوان اثبات کرد که انديشگران چپگرا و يا نيروهای سياسی چپ دشمن مدرنيته بودند. آنان برنامه هايی ديگر و متفاوت برای ايران مدرن پيشنهاد می کردند و بنا به طرح مارکسيستی ( و البته بنا به تأويل هايی استالينيستی ) عامل اجرای تازه ای برای پروژه مدرنيته را متصور می شدند. چون به بررسی دقيق کارهای روشنفکرانه در گفتمان چپ و نيز به پژوهش رويدادهای تاريخی بپردازيم متوجه می شويم که انديشگرانی چون ارانی و ملکی طرح هايی متفاوت از حکومت ها برای دست يابی به اهداف مدرنيته پيش می کشيدند. از ياد نبريم که ما زبان امروزی علوم اجتماعی و شناخت شماری از انديشه ها و مکتب های مدرن را از جمله مديون روشنفکران چپ نيز هستيم. نکته آخر اينکه ما بايد بتوانيم ميان ناقدان مدرنيته و مخالفان آن تفاوت بگذاريم. انتقاد از مدرنيته به معنای مخالفت با آن نيست. راهی است برای پيشبرد آن. اگر مدرنيته تنها يک فضيلت داشته باشد اين است که استوار است به انديشه انتقادی. تاريخ مدرنيته از ديدگاه فکری، مفهومی و نظری تاريخ نقادی مداوم و راديکالی است از پيش فرض های خودش، و از نهادها و مناسباتی که پديد آورده است. به دليل اين نقادی ها درک مدرن از جهان و زندگی تحول و تکامل يافته است. اگر همين امروز هم درک از دمکراسی و جامعه مدنی در جوامع غربی چنين با سرعت متحول می شود و حقوق دمکراتيک چنين آشکار و سريع گسترش و توسعه می يابند و برای هر مسأله و معضل تازه سرانجام راه حل های دمکراتيک يافت می شوند، به اين دليل است که انتقاد و حتی مخالفت به رسميت شناخته شده اند. نقادی فکری از مدرنيته خود يکی از ابزار درونی و ضروری پيشرفت مدرن است. من بسياری از انتقادهای روشنفکران از مدرنيته را در اين سرمشق جای می دهم، و آنها را ضد تجدد نمی خوانم. تا سال ۱۳۵۷ روشنفکرانی که با حکومت کار می کردند، فکر می کردند از راه دست يافتن به تکنولوژی و مدرنيزاسيون خواهند توانست ايران را از يک جامعه‌ جهان سومی به يک جامعه‌ پيشرفته‌ی صنعتی تبديل کنند. اين روشنفکری البته به مباحث نظری توجه کمتری داشت و کار خود را به صورت عملی پيش می برد.در مقابل روشنفکری مخالف حکومت که به مباحث نظری بيشتر توجه می کرد، نگاه روشنفکران درون حکومت را "غرب زدگی" و مانند آن می خواند. امروزه بيست و چند سال پس از انقلاب ايران شايد بتوان گفت نظريات هر دو گروه در ارتباط با مدرنيسم با شکست نسبی مواجه شده است. تاثير اين شکست در روشنفکری دوران ما ( پس از انقلاب ) را چگونه می توان ارزيابی کرد؟ آيا به فهم درست قضايا نزديک تر شده ايم؟ چشم انداز آينده را چگونه می بينيد؟ طرح ها و فعاليت های روشنفکرانی که با حکومت محمدرضاشاه ( پس از کودتا و به ويژه در جريان اصلاحات ارضی ) همکاری می کردند به معنای مطلق شکست نخورد. تأثير آن را بر آينده ايران حتی پس از انقلاب هم می توان ديد. نمونه اش شرکت زنان در انتخابات و زندگی سياسی که در ۱۳۴۱ آغاز شد و به صورت يکی از حقوق زنان باقی ماند و پس از انقلاب هم به رسميت شناخته شد، اما از جنبه هايی محدود شد ( مثل نقش زنان در قوه قضاييه، لغو قانون حمايت از خانواده و ... ). از سوی ديگر، انتقاد از حکومت هم محدود به طرح نادقيق و سردرگم "غرب زدگی" نمی شد و دست کم در سويه های سياسی به مسأله ای عملی يعنی دفاع پيگير از حقوق دمکراتيک ( از جمله آزادی بيان و مبارزه با سانسور ) پيوند خورده بود. دفاع از اين حقوق منجر به خواست مداوم و مبارزه ای ( هرچند گسسته و نه چندان قاطع ) شد که هنوز هم ادامه دارد. اگر مدرن شدن را به دو معنای بنيادين نو شدن و امروزی شدن بدانيم فراشد مدرنيزاسيون ايران طولانی و دشوار بود و هست. پيشرفت و عقب گرد داشت و خواهد داشت. با موفقيت ها و شکست های به قول شما نسبی رو به رو بود، اما به هيچ وجه به معنای کامل و مطلق شکست نخورده است. تحول مدرن ايران در جريان است و بايد موضوع بررسی ما باشد. من گمان می کنم که روشنفکران ايرانی به فهم درست از مدرنيته نزديک تر شده اند. عموماً اين تصور وجود دارد و بويژه در بحث های سياسی آشکارتر به چشم می خورد که ما با جهان غرب، سه چهار قرنی فاصله داريم. مثلا وقتی صحبت از حکومت مدرن يا روابط و مناسبات مدرن در جامعه ايران پيش می آيد، بر اين فاصله تاکيد می گذارند که شايد حرف درستی باشد. اما بحث در نتيجه ای است که از اين حرف گرفته می شود. می خواهند بگويند که مغرب زمينی ها سه چهار قرنی کار و مبارزه کرده اند تا به اينجا رسيده اند، پس ما بايد سه چهار قرنی تلاش کنيم تا به پای آنها برسيم و شايسته روابط و مناسبات موجود بين آنها شويم.در تلاش کردن شکی نيست اما آيا حرکت جوامع بشری بدين شکل است که ما ناچاريم همه فراز و نشيب های تاريخ غرب را طی کنيم تا به حد و حدود آنها برسيم در حالی که ما همين امروز از آخرين دستاوردهای تکنولوژی آنها استفاده می کنيم؟ مسأله بر سر اين نيست که ما چه زمانی بطور کامل به غربی ها (ساکنان و سازندگان کشورهای پيشرفته صنعتی ) تبديل خواهيم شد، يا چه موقع شيوه زندگی، توليد مادی و فکری ما همانند شکل های امروزی کشورهای غربی خواهد شد. روشن است که مدرن شدن ما نتايجی متفاوت به بار خواهد آورد. زمانی مارکس می گفت کشورهای صنعتی نشان می دهند که آينده کشورهای واپس مانده چگونه خواهد بود. تأويل من از اين حکم اين نيست که شباهتی کامل ساخته خواهد شد. گمان دارم که اين گفته مسير اصلی پيشرفت های صنعتی و تکنولوژيک را نمايان می کند و نه شيوه های زندگی فرهنگی را. توليد تعميم يافته کالايی، رشد مناسبات سرمايه داری، توسعه صنعتی و تکنولوژيک البته بسياری از امور و شيوه های زندگی را تعيين می کنند اما تعيين کننده همه آنها نيستند. يکسانی ممکن نيست زيرا جوامع بار فرهنگ های ويژه خود را ( يعنی سرمشق های معناسازی، عادت ها، شيوه های کرداری و ذوقی خاص خود را ) به همراه دارند. فرهنگ به معنای کردارهای سازنده معناها يعنی "کردارهای اجتماعی دلالتی" ( Signifying Social practices ) است. فرهنگ واقعيتی زنده و پويا است، زيرا انسان پيوسته و ناگزير جانوری نشانه ساز و متوجه دلالت ها است. فرهنگ مجموعه يا رشته ای از کردارهای انسانی است که در اصل زبانی هستند و بر پايه آنها معناها توليد و ميان گروهها مبادله می شوند. تمامی نشانه ها و نظام نمادينی که در اين ساختن معناها دخيل اند و کار می کنند و هر وسيله ارتباطی ای که نشانه ها را چونان ابژه های ارجاعی و دلالتی در جهان واقعی به کار می گيرد، در اين درک از زبان حضور دارند. به همين دليل تحليل فرهنگی در بررسی های اجتماعی دهه اخير چنين جايگاه والايی يافته است. نکته با توجه به مسأله مشهور به "جهانی شدن" بيشتر روشن می شود. ميان خودِ جوامعِ صنعتی امروزی هم تفاوت های زيادی يافتنی است. اختلاف ميان شيوه زندگی اروپايی و آمريکايی ( به رغم جاذبه American way of life ) چشمگير است، دست کم اين به عنوان يک ارزش مطرح است و يکی از پايه های مهم انتقاد به سياست های ( به ويژه فرهنگی ) دولت های اروپايی از سوی مخالفان شان ناديده گرفتن اهميت اين تفاوت ها است. وظيفه ما کوشش در راه مدرنيزاسيون ايران و کاستن از فاصله اقتصادی و تکنولوژيک با کشورهای پيشرفته است. برای توسعه يافتن راهی جز کار کردن، در جهات ايجاد دولت دمکراتيک کوشيدن، تقويت نهادهای جامعه مدنی و دگرگون کردن ساختار اقتصاد دولتی موجود، در پيش رو نداريم. هر موفقيت در اين مسيرِ دشوار به معنای کاستن از آن فاصله است. اين کار به معنای آموزش وجدان کار است به ملتی که ميانگين ساعات روزانه کار مفيدش چندان چشمگير نيست. با سی درصد بيکاری و تکيه به درآمد نفت فاصله ای بعيد با "الگوی غربی" دارد. وقتی به جای بهره وری از مزايای مدرنيته با دشواری های آن خو گرفته، از هوای آلوده و محيط زيست نا سالم تا ... خدمات
هرگاه رويکرد مدرن را ياری به بلوغ فکری و سياسی افراد ملت بدانيم و آن را به ساختن و باز ساختن نخستين نهادهای لازم کاهش ندهيم، متوجه می شويم که حکومت های ايران در يکصد سال اخير بيشتر در نقش موانع ظاهر شده اند تا در نقش راهگشا.
'روشنفکران ايرانی به فهم درست مدرنيته نزديک تر شده اند'
به صدا در آمدن زنگ‌های خطر شناختن منشا هر ویروس برای پیش‌بینی سرعت شیوع و خطر آن برای سلامت جامعه بسیار مهم است. ویروس کرونا از همان ابتدا همه را متعجب کرد. زمانی که همه در تدارک سال جدید بودند، دکتر لی ونلیانگ در بخش اورژانس بیمارستان مرکزی ووهان کار می‌کرد. در بخش او هفت بیمار همگی مبتلا به عفونت ریه بستری و در قرنطینه بودند. روز ۳۰ دسامبر ۲۰۱۹ دکتر لی ونلیانگ در اپلیکیشن "وی‌چت" به همکارانش هشدار داد که متوجه موج جدیدی از بیماری سندرم تنفسی حاد یا همان سارس شده است. سارس نوع دیگر ویروس کروناست که برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ در چین و بعد در ۲۶ کشور دیگر شایع شد و بیش از هشت هزار نفر را آلوده کرد. با این حال چیزی که دکتر لی شاهدش بود شیوع دوباره سارس نبود، اولین موج بیماری سارس-کرونا-۲ بود. درمان مبتلایان به کرونا در بیمارستان ووهان به گفته رسانه‌های چین، سه روز بعد از هشدار دکتر لی به همکارانش درباره احتمال شیوع بیماری، پلیس او را به همراه هشت نفر دیگر به دلیل "شایعه‌پراکنی" دستگیر کرد. دکتر لی کمی بعد از اینکه به سر کار بازگشت، مبتلا به کرونا شد. او در ۳۴ سالگی در هفتم فوریه ۲۰۲۰ از دنیا رفت و همسر باردار و پسرش را تنها گذاشت. دکتر لی ونلیانگ محل وقوع جرم بازارمحصولات دریایی هوآنان در قسمت جدید شهر ووهان، انبوهی غرفه کوچک بود که از ماکیان زنده و ماهی تا خزندگان و حیوانات وحشی در آن به فروش می‌رسید. در هفته‌های آخر دسامبر، پزشکان و پرستاران هر چه بیشتر درباره احتمال شیوع یک بیماری ویروسی هشدار می‌دادند. همین کارکنان بهداشتی و درمانی بودند که متوجه شدند بیشتر این بیماران در بازار غذاهای دریایی هوآنان کار می‌کردند. در ۳۱ دسامبر، کمیسیون بهداشت ووهان اولین گزارش رسمی خود را به پکن ارائه داد و روز بعد این بازار قرنطینه شد. پژوهشگران اکنون تقریبا هم‌نظرند که شیوع این بیماری از بازار غذاهای دریایی آغاز شده ولی به نظر نمی‌رسد این ویروس اولین بار در این بازار پدیدار شده باشد. پلیس در بازار غذاهای دریایی هوآنان با اینکه آزمایش‌ افراد و حیوانات زنده این بازار برای بیماری کرونا مثبت بوده اما به گفته محققان پزشکی در ووهان، اولین مورد انسانی کرونا به چهار هفته قبل از شیوع بیماری در این بازار برمی گردد، به یک مرد مسن اهل ووهان که اول دسامبر ۲۰۱۹ علائم بیماری در او ظاهر شد و هیچ ارتباطی مشخصی هم با بازار غذاهای دریایی هوآنان نداشت. اولین مورد علامت‌دار کرونا تقریبا اول دسامبر ۲۰۱۹ شناسایی شد در ماه ژانویه کادر بهداشت و درمان در ووهان شاهد افزایش این بیماران در بیمارستان‌ها بودند ولی هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد این ویروس با سرعتی مهیب در چین و سراسر قاره آسیا شیوع پیدا کند. فقط نه روز بعد از گزارش مرگ اولین بیمار مبتلا به کرونا در یازده ژانویه، ویروس از چین به ژاپن، کره جنوبی و تایلند رسیده بود. بدین ترتیب تعقیب قاتل آغاز شد، قاتلی که با وجود تمام پیشرفت‌های پزشکی و تکنولوژی، همیشه یک قدم از ما جلو بود. در طول شش ماه، کرونا در ۱۸۸ کشور شایع شد و بیش از ۶.۶ میلیون نفر را آلوده کرد. شناسایی مجرم کریستین اندرسن پروفسور ایمنی‌شناسی می‌گوید: "اولین سوال ما همیشه این است که این چیست؟" آزمایشگاه اندرسن، یک آزمایشگاه تخصصی ژنتیک بیماری‌های عفونی است. در این آزمایشگاه درباره شیوع بیماری‌های عفونی و چگونگی انتقال ویروس‌ها از حیوان به انسان تحقیق می‌کنند. برمی‌گردیم به اواخر دسامبر ۲۰۱۹. چند ساعت بعد از پذیرش اولین بیماران در بیمارستان، بررسی نمونه‌های برداشته شده از بینی آنها در موسسه ویروس‌شناسی ووهان شروع ‌شد. این پژوهشگران به دنبال ژنوم این ویروس می‌گشتند. ژنوم یعنی کل رمز ژنتیکی که دقیقا نشان می‌دهد ویروس چیست و چگونه می‌تواند شیوع پیدا کند. پروفسور کریستین اندرسن ژنوم در اصل یک رشته طولانی از الفبای ژنتیکی است. به عنوان مثال ژنوم انسان از بیش از سه میلیارد حرف ژنتیکی و ژنوم ویروس آنفلوآنزای معمولی از حدود پانزده هزار حرف تشکیل شده‌اند. این رشته حروف دستورالعملی است که ویروس بر طبق آن می‌تواند میلیون‌ها بار خود را تکثیر کند و موجب شیوع عفونت شود. رمزگشایی کامل از ژنوم یک ویروس معمولا ماه‌ها یا حتی سال‌ها طول می‌کشد ولی با سرعتی استثنایی، دانشمندان موسسه ویروس‌شناسی ووهان به ریاست پروفسور یونگ ژن ژانگ، اولین توالی ژنتیکی ویروس کرونا را دهم ژانویه منتشر کردند که اولین و مهمترین سرنخ معما بود. پروفسور اندرسن می‌گوید: "به محض دیدن اولین توالی فهمیدیم که این یک نوع ویروس کروناست با شباهت ۸۰ درصدی به سارس." یک ویروس سارس-کرونای-۲ ویروس‌های کرونا خانواده بزرگی از ویروس‌ها هستند که صدها نوع آن در حیواناتی مانند خوک، شتر، خفاش و گربه در گردشند. باور این است که این هفتمین ویروس کروناست که از حیوان به انسان جهش کرده و باعث بیماری شده است. پروفسور اندرسن می‌گوید: "سوال دوم ما این است که چگونه آن را تشخیص دهیم، این یعنی یافتن راه آزمایش و درک چگونگی انتقال ویروس. سوال سوم این است که چگونه بر ضد آن واکسن بسازیم. پاسخ همه این سوال‌ها با بررسی ژنتیک ویروس که مثل اثرانگشت آن است داده می‌شود". پروفسور اندرسن می‌گوید شواهد بسیار زیادی نشان می‌دهند که منشا این ویروس خفاش بوده است: "ما می‌دانیم این یک ویروس کاملا طبیعی است چون ویروس‌های مشابهش در خفاش‌ها بسیار دیده می‌شوند ولی هنوز نمی‌دانیم که چگونه به جمعیت انسانی جهش کرده است." اندرسن و همکارانش درباره ویروس دیگری که در خفاش دیده می‌شود تحقیق کرده بودند که ۹۶ درصد به این ویروس جدید شباهت دارد. آنها همچنین متوجه شباهت‌ زیاد ویروس جدید با یک ویروس کرونای دیگر در پنگولین شده‌اند، پستانداری که بسیار در آسیا قاچاق می‌شود. آیا ممکن است که این ویروس از خفاش به یک حیوان واسط مانند پنگولین منتقل شده، چند پروتئین به خود اضافه و بعد به انسان جهش کرده باشد؟ دانشمندان هنوز در جستجوی پاسخند. فقط دو روز بعد از اینکه چین اولین توالی ژنتیکی ویروس جدید کرونا را در اختیار همگان قرار داد، مقامات محلی، آزمایشگاه پروفسور ژانگ را تعطیل و پروانه تحقیقاتش را باطل کردند. به گفته رسانه‌های چین، هیچ دلیل رسمی برای این کار ارائه نشد. با این حال یافته‌هایی که این دانشمندان در اختیار همه قرار دادند، اساس تحقیق در کل دنیا شد. پروفسور اندرسن می‌گوید: "ما نمی‌توانستیم بدون داشتن اولین توالی، هیچ کاری را آغاز کنیم و همه ما مدیون این دانشمندان هستیم که چنین اطلاعات مهمی را با سرعتی باورنکردنی به ما رساندند". اکنون می‌دانیم ژنوم ویروس کرونای ۲۰۱۹ زنجیره ایست متشکل از ۳۰ هزار حرف ژنتیکی که تمام نیازهای ویروس را برای تکثیر و سرایت تامین می‌کند. پیگیری، ردیابی و قرنطینه؛ پس از جهانی شدن همه‌گیری کرونا، تمام تلاش‌ها معطوف مهار شیوع شد ردیابان تماس کره جنوبی ۵۱ میلیون نفر جمعیت دارد و یکی از موفق‌ترین کشورهای دنیا در مهار کرونا شناخته می‌شود. این موفقیت بیشتر به دلیل توانایی این کشور در تشکیل ارتش کوچکی برای ردیابی تماس است، کارآگاهانی تعلیم دیده برای شناسایی افراد آلوده و پیدا کردن تمام تماس‌های اخیرشان با دیگران. بعد این کارآگاهان تصمیم می‌گیرند چه افرادی باید خود را قرنطینه کنند. در برخی موارد هم کل ساختمان مثلا بیمارستان، خانه سالمندان یا دفتر کار را قرنطینه می‌کنند. در طول ژانویه و اوایل فوریه، بعد از کاهش موارد جدید به چند نفر در روز، بیشتر مردم کره‌جنوبی گمان کردند که شیوع بیماری مهار شده است. اما اواخر فوریه، در طی چند روز، فقط در یک شهر، هزاران ابتلای جدید گزارش شد. شیوع بیماری در شهر دگو به رفت و آمدهای یک ابرناقل ربط داده می‌شود که به بیمار ۳۱ معروف شده است. هفدهم فوریه آزمایش کرونای بیمار ۳۱ مثبت شد. ردیابان تماس متوجه شدند که او طی ده روز با بیش از هزار نفر تماس داشته است. این افراد را ردیابی کردند و از آنها خواستند خود را قرنطینه کنند. بدین ترتیب از شیوع گسترده بیماری در کل کشور جلوگیری شد. ارتش ردیابان تماس در شهر دگو اغلب متشکل از کارمندان سابق دولت و پزشکان کم‌سابقه است و مسئولیت آنها را کیم جونگ یون، پروفسور همه‌گیرشناسی به عهده دارد. او می‌گوید وقتی ردیابی فرد خیلی سخت باشد از روش‌های دیگری استفاده می‌شود، مانند بررسی تراکنش‌های کارت اعتباری فرد، تماس‌های تلفنی و سابقه رفت و آمدهایشان با استفاده از سامانه مکان‌یاب جهانی (جی‌پی‌اس). بیمار ۳۱ شهر دگو هم جزء این افراد بود. پروفسور کیم می‌گوید: "بیمار ۳۱ ابتدا به ما نگفت از اعضای کلیسای شین‌چانجی است. ردیابان تماس بعدا متوجه این موضوع شدند". کلیسای عیسوی شین‌چانجی در کره جنوبی حدود ۳۰۰ هزار عضو دارد و برای باورمندان آن، بانی این کلیسا یعنی لی مان هی ظهور دوباره عیسی مسیح است و فقط او می‌تواند انجیل را تفسیر کند. بسیاری از کلیساهای مهم کره جنوبی اعتقاد دارند این کلیسا در واقع یک فرقه است و به رویه " تهاجمی" آنها برای جذب جوانان انتقاد می‌کنند. بیمار ۳۱ فقط به دلیل پنهان کردن عضویتش در کلیسای شین‌چانجی معروف نشده است. ردیابان تماس فهمیدند او در ده روز قبل از روشن شدن نتیجه آزمایش کرونایش، با وجود اینکه علائم بیماری داشته، در سراسر شهر دگو رفت و آمد کرده و با بیش از هزار نفر تماس داشته است. بیش از شصت درصد مبتلایان به کرونا در کره‎‌جنوبی در شهر دگو بودند بیمار ۳۱ ششم فوریه تصادف می‌کند وهفتم فوریه در بیمارستان پذیرش می‌شود و آنجا با حدود ۱۲۸ نفر دیگر در تماس قرار می‌گیرد. بعد موقتا برای برداشتن لوازم شخصیش به خانه باز می‌گردد. رفت و برگشت او دو ساعت و نیم طول می کشد. او هفته بعد چند بار از بیمارستان خارج می‌شود؛ یک بار با دوستش به ناهار می‌رود و دو بار به مراسم دو ساعته در کلیسا با حدود هزار نفر جمعیت. کیم جونگ یون، پروفسور همه‌گیرشناسی پروفسور کیم می‌گوید به دلیل مخفیانه بودن این کلیسا، سخت‌ترین قسمت تحقیقات پیدا کردن افرادی بود که آن هفته به کلیسا رفته بودند: "در نهایت ما لیست ۹ هزار نفر عضو این کلیسا را تهیه کردیم. بعد با آنها تماس گرفتیم و سوال کردیم آیا علائم بیماری دارند یا نه. حدود ۱۲۰۰ نفر گفتند علائم بیماری دارند که بعضی از آنها نپذیرفتند آزمایش شوند و خود را قرنطینه کنند". مراسم مذهبی در کلیسای شین‌چانجی پروفسور کیم می‌گوید صدها نفر بودند که نمی‌خواستند به ارتباط خود با این کلیسای مخفی اعتراف کنند: "مسئله این بود که چگونه می‌توانیم اعضای این کلیسا را بسرعت از سایر شهروندان دگو جدا کنیم. بنابراین دولت فرمانی صادر کرد و از تمام اعضای کلیسا خواست خود را قرنطینه کنند". پیگیری موشکافانه مبتلایان جدید به همراه آزمایش فراگیر، بسرعت از شیوع کرونا جلوگیری کرد و اوایل آوریل در دگو هیچ ابتلای جدیدی گزارش نشد. با این حال ویروس در نقاط دیگر دنیا در حال گسترش بود و ردیابی آن در تمام قاره‌ها به امری حیاتی برای جامعه علمی بدل شد. تمام جواب‌ها در ژنوم ویروس بود که در حین تکثیر و شیوع، سرنخ رمز ژنتیکی خود به جا گذاشته بود. مراسم فارغ‌التحصیلی پیروان جوان کلیسای شین‌چانجی ردیابی شواهد از زمانی که پرفسور یونگ ژن ژانگ و همکارانش ژنوم کرونا را مشخص کردند، دانشمندان در سراسر دنیا مشغول بررسی ده‌ها هزار نمونه‌ایی هستند که از بینی افراد برداشته شده و نتایج را در جیسِید (GISAID) در دسترس همه قرار می‌دهند. جیسید نهادی علمی و غیرانتفاعی است که آخرین یافته‌ها درباره آنفلوآنزا و کرونا را در دسترس همگان قرار می‌دهد و یکی از اندک پایگاه‌های منبع باز در این زمینه است. دانشمندان برای ردیابی جهش ژنتیکی، هزاران بار ژنوم ویروس را تعیین توالی می‌کنند. این جهش‌ها نوعی غلط‌ املایی در زنجیره حروف و سرنخ‌هایی هستند که ویروس به جا می‌گذارد. دنبال کردن این جهش‌ها می‌تواند نشان دهد این ویروس چگونه از مرزهای کشورها می‌گذرد. به عنوان مثال، اگر نمونه گرفته شده از یک بیمار در نیویورک سه جهش را نشان دهد و چند نمونه از ووهان هم همین جهش‌ها را در ژنوم خود داشته باشند، به احتمال زیاد منشا آلودگی همه یکی بوده است. با مشخص کردن خط سیر اتفاقاتی که منجر به سرایت ویروس از فردی به دیگران شده، متخصصان می‌توانند بفهمند این ویروس در چه زمانی و چگونه از ووهان به نیویورک رسیده است. تعیین توالی ژنتیکی ۳۷ هزار نمونه در کشورهای مختلف دنیا، ماهیت عفونت‌زایی این ویروس را آشکار کرده است. نقشه ژنوم‌‌های تعیین توالی شده در دنیا، از بالا: یازده دی ۹۸، یازده بهمن ۹۸، هفدهم خرداد ۹۹ دکتر اِما هادکرافت، همه‌گیرشناسی است که برای نکست‌استرین (Nextstrain) کار می‌کند. نکست‌استرین گروهی دانشمند و کدنویس‌ هستند که از ده‌ها هزار توالی تعیین شده در جیسید اطلاعات کلیدی را استخراج می‌کنند. هدف تهیه یک نقشه با منبع باز است که با گسترش کرونا در دنیا، در هر لحظه جهش ویروس را در هر جای دنیا نشان دهد. دکتر هادکرافت می‌گوید: "با ردیابی ژنوم، درک ما از نحوه انتقال ویروس بیش از آن می‌شود که فقط با افراد آلوده حرف بزنیم. ممکن است آنها ندانند چه زمانی آلوده شده‌اند یا کجا بوده‌اند ولی اطلاعات ژنوم بسیار قابل اطمینان است"؛ بخصوص در کشورهایی که اطلاعات کافی درباره‌شان نداریم، مانند ایران. دکتر اما هادکرافت که در زمان محدودیت‌ و تعطیلی‌ها از خانه کار می‌کند مشروح گزارش بی‌بی‌سی فارسی را اینجا بخوانید، کرونا کی به ایران رسید؟ ردیابی ژنوم کرونا ابزار بسیار نیرومندی است چون این ویروس بندرت جهش پیدا می‌کند و برای محققان حتی چند نمونه کافیست تا بفهمند این ویروس چگونه در منطقه‌ای شیوع پیدا می‌کند. پژوهشگران نکست‌استرین با بررسی نمونه‌های ایران نتیجه گرفتند که آلودگی همه این افراد از یک سرایت واحد در ایران آغاز شده است و به احتمال زیاد، شیوع این بیماری در خود ایران هم از همان تک‌انتقال شروع شده است. به نظر ردیابان تماس، شیوع اصلی در ایران از شهر قم آغاز شده است. روزانه هزاران زائر به این شهر سفر می‌کنند و همین باعث شد ویروس بتواند حتی در چند هفته در تمام ایران شیوع پیدا کند. فاصله اجتماعی در مراسم عید فطر در تهران دانشمندان توانسته‌اند با ردیابی تماس‌ها و دنبال کردن ژنوم ویروس از راه دور، سرعت و نهانی بودن واقعی پخش ویروس در کل دنیا را نشان دهند ولی با وجود تمام یافته‌های شش ماه گذشته، هنوز یک قدم عقب‌تر از کرونا هستند و نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که دفعه بعد کی و کجا حمله خواهد کرد. برای مهار شیوع کرونا یک مشکل عظیم باقی است؛ توانایی عجیب و منحصر به فرد این ویروس برای سرایت، که گاهی باعث بیماری مهلکی می‌شود ولی در بیشتر موارد یا هیچ علامتی ندارد یا بیماری خفیفی ایجاد می‌کند. تحقیق درباره شیوع خاموش کرونا در میان افراد بی‌علامت کاری دشوار است اما در حل معما، سرنخ مهمی از یک روستای کوچک در شمال ایتالیا به دست آمد. سربازان ارتش ایتالیا بر قرنطینه روستای کوچک وو نظارت می‌کنند خطر ناپیدا اولین مرگ ناشی از کرونا در ایتالیا نه در یکی از شهرهای شلوغ بلکه در یک روستای دورافتاده و کوچک به نام "وو" در منطقه ونه‌تو اتفاق افتاد. این روستا با سه هزار نفر جمعیت در پای تپه‌های اِیوگانِی قرار دارد که یک پارک ملی است در یک ساعتی ونیز. اولین مرگ ناشی از کرونا در ایتالیا در ۲۱ فوریه گزارش شد و مقامات محلی بسرعت تصمیم گرفتند راه‌های ارتباط این روستا را قطع کنند و از تمام سکنه حتی اگر علائم بیماری هم نداشتند، مرتب نمونه گرفتند. این یک فرصت منحصر به فرد علمی بود که در قرنطینه عمومی، دائما از همه تست گرفته می‌شد. سرپرستی این تحقیقات با انریکو لاوتزو، میکروب‌شناس محلی و دانشیار دانشگاه بود. اومی‌گوید مهم‌ترین یافته تحقیق آنها "سرایت خاموش" ویروس بود. درصد افرادی که علامت نداشتند اما آزمایش کرونایشان مثبت می‌شد، غیرمنتظره زیاد بود. پرفسور لاوتزو می‌گوید: "بیش از ۴۰ درصد افراد آلوده به این ویروس اطلاع نداشتند که ممکن است آن را به دیگران منتقل کنند. این یک مشکل عمده برای مهار این بیماری عفونی‌ است. بسیاری از افرادی که علائم بیماری را دارند در خانه می‌مانند ولی آنها که هیچ علامتی ندارند، زندگی عادی می‌کنند، بیرون می‌روند و با دیگران تماس نزدیک دارند و نمی‌دانند که می‌توانند آنها را مبتلا کنند". پروفسور انریکو لاوتزو در پادوآی ایتالیا تحقیق آقای لاوتزو یکی از اولین پژوهش‌هایی بود که فراوانی این موارد بی‌علامت را نشان داد. مطالعات دیگر بعد از آن، این موارد را تا ۷۰ درصد تخمین زده‌اند. یکی دیگر از نتایج مهم این تحقیق در ایتالیا این بود که حتی یک مورد آلودگی کودکان زیر ده سال در میان سه هزار ساکن روستا دیده نشد. پرفسور لاوتزو می‌گوید: "ما نمی‌گوییم کودکان آلوده نمی‌شوند اما تحقیقات دیگر هم این را نشان داده‌اند، حداقل بیش از ده کودک با افراد آلوده زندگی می‌کردند ولی خودشان آلوده نشده بودند که این عجیب است و نیاز به بررسی بیشتر دارد". به نظر می‌رسد دلیل اصلی اینکه گسترش کرونا مهار نشده، این باشد که در مقایسه با دیگر انواع ویروس کرونا، کرونای جدید‌ جمعیت زیادی را به نفع خود بکار می‌گیرد که بی‌آنکه بدانند آن را منتشر می‌کنند. اما چرا کرونای ۲۰۱۹ این توانایی منحصر به فرد را دارد که چنین طیف گسترده‌ای از علائم را ایجاد کند، از سرفه خفیف گرفته تا مشکلات تنفسی مهلک. و چرا بر اساس نتایج پروفسور لاوتزو، کودکان کمتر آلوده می‌شوند؟ ویروس کرونا ترکیب مرگبار دانشمندان دریافته‌اند که این ویروس فقط از راه اتصال به گیرنده خاصی بر روی سلول‌ انسان، به نام آنزیم مبدل آنژیوتانسین۲ می‌تواند وارد آن شود. در همه‌گیری سارس در سال ۲۰۰۳-۲۰۰۲ بود که گیرنده آنزیم مبدل آنژیوتانسین۲ در آزمایشگاه پروفسور مایکل فرزان شناسایی شد. پروفسور فرزان می‌گوید مشکل این است که این گیرنده آنزیم مبدل آنژیوتانسین۲ در تمام بدن انسان، داخلی بینی، ریه، روده و حتی در قلب و کلیه و مغز هم وجود دارد. به دلیل همین پراکندگی وسیع گیرنده آنزیم مبدل آنژیوتانسین۲ در بدن است که کرونا می‌تواند چنین طیف گسترده‌ای از علائم را ایجاد کند؛ از عفونتی در بینی که باعث از دست رفتن حس بویایی می‌شود تا التهاب ریه که باعث سرفه شدید می‌شود. ویروس‌ها معمولا یا خوب بلدند پخش شوند یا می‌توانند بیماری شدیدی ایجاد کنند، ویروس جدید کرونا هر دو قابلیت را دارد و به همین دلیل خطرناک‌تر است. این ویروس راه‌های تنفسی فوقانی، بینی و قسمت‌های فوقانی ریه را آلوده و ایجاد التهاب می‌کند که باعث سرفه و عطسه می‌شود و از این طریق ویروس بسرعت پخش می‌شود. با عفونی کردن قسمت‌های پایین ریه هم می‌تواند باعث مشکلات تنفسی شود که می‌توانند مهلک باشد. مایک فرزان، پروفسور ایمنی و میکروب شناسی هنوز شواهدی در دست نیست که نشان دهد آیا کودکان کمابیش می‌توانند ویروس را به بزرگسالان منتقل کنند یا نه. "گروه مشاوران علمی دولت بریتانیا در شرایط اضطراری" می‌گوید "سبک و سنگین کردن شواهد" نشان می‌دهد احتمال ابتلا در کودکان کمتر است و اگر مبتلا شوند احتمال کم‌تری دارد که آن را منتقل کنند هر چند که هنوز این "شواهد قطعی نیستند". رادیوگرافی ریه‌های یک مرد ۶۸ ساله با علائم شدید کرونا. حاشیه سفید ریه‌ها نشانه التهاب حبابچه‌های هوا هستند که تنفس بیمار را سخت می‌کنند پرفسور فرزان می‌گوید دانشمندان اکنون شواهدی دارند که در کودکان، یعنی کمتر از ۲ درصد مبتلایان، تعداد گیرنده‌های آنزیم مبدل آنژیوتانیسن۲ در قسمت‌های تحتانی ریه کم‌تر از بزرگسالان است: "این یعنی کودکان کمتر مستعد ابتلا هستند، حداقل مثل بزرگسالان در خطر عفونت شدید ریه نیستند". با این حال به گفته دکتر فرزان کودکان گیرنده‌های زیادی در قسمت فوقانی ریه دارند که یعنی "می‌توانند ویروس را به بقیه منتقل کنند چون برای اینکه ویروس از کسی به دیگری سرایت کند، بخش فوقانی دستگاه تنفس نقش بسیار مهمی دارد". با کارآیی مهیبی که این ویروس در تکثیر و سرایت نشان داده، پس از شش ماه تحقیق و یافته‌های علمی، به نظر دانشمندان تنها راه برای ختم این همه‌گیری جهانی و جلوگیری از موج‌های بعدی شیوع، ساختن واکسن برای پیشگیری است. پروفسور ژرژی خلیل در خانه‌اش در سائوپائولو در برزیل مسابقه واکسن در حال حاضر ۱۲۴ گروه تحقیقاتی سعی می‌کنند پیش از دیگران، اولین واکسن کرونا را تولید کنند. پروفسور ژرژی خلیل، مدیر پزشکی دانشگاه سائوپائولو، ریاست یکی از اندک کارآزمایی‌های برزیل را به عهده دارد. برزیل کشوریست که کرونا آن را فلج کرده است ولی رئیس جمهورش، ژائیر بولسونارو، هنوز در گردهمایی‌های ضد محدودیت و قرنطینه شرکت می‌کند آن هم در حالی که مقامات محلی دستور به محدودیت و تعطیلی‌ در شهرهای بزرگ کشور می‌دهند. برخی مدعی شده‌اند واکسن می‌تواند تا ماه سپتامبر (حدود سه ماه دیگر) آماده باشد و ۱۲ تا ۱۸ ماه بعد هم به تولید و توزیع برسد. پرفسور خلیل تردید دارد و می‌گوید به جای عجله برای اول شدن، باید سخت‌گیرانه عمل کرد: "باید تا جایی که می‌توانیم سرعت کار را افزایش دهیم ولی به نظر من نفر اول برنده نیست. این مسابقه اتوموبیل‌رانی نیست. برنده کسی است که بتواند بهترین واکسن را بسازد. واکسنی که برای بیشتر افراد مفید باشد- در بهترین حالت برای ۹۰ درصد افراد- و جلوی علائم و سرایت را بگیرد". سوگواری خانواده‌ها در خاک‌سپاری جمعی قربانیان کرونا در مانائوس، برزیل به نظر پروفسور خلیل برای پایان دادن به این همه‌گیری جهانی، نیاز به واکسنی هست که برای سالمندان و مبتلایان به بیماری‌های زمینه‌ای مفید باشد چون بدن این افراد نمی‌تواند بخوبی پادتن (آنتی بادی) بسازد. پادتن‌ها پاسخ سیستم دفاعی بدن ما به واکسن یا عفونت هستند. پروفسور خلیل معتقد است که اگر واکسن نتواند برای اکثر مردم از جمله افراد آسیب پذیر کارآمد باشد، شیوع کرونا ادامه خواهد داشت. پروفسور خلیل همچنین اعتقاد دارد برای جلوگیری از موج‌های بعدی شیوع، تمام کشورها باید به واکسن دسترسی داشته باشند: "مشکل پول و سیاست است. اینجا در سائوپائولو، افرد ثروتمند خود را در خانه‌های زیبایشان قرنطینه کرده‌اند ولی در خانه‌های معمولی، هشت، نه یا ده نفر در یک اتاق زندگی می‌کنند. اینها چگونه می‌توانند خود را قرنطینه کنند؟ برای پایان دادن واقعی به این همه‌گیری، باید یک واکسن خوب داشته باشیم. هیچ راه دیگری وجود ندارد". قبرهای جدید در قبرستانی که به موارد مشکوک یا ثابت شده کرونا اختصاص داده شده، مانائوس، برزیل
تحقیق درباره شیوع یک بیماری کمی شبیه به کار کارآگاهان پلیس است. باید قبل از ناپدید شدن شواهد بسرعت در محل وقوع جرم حضور پیدا کنید، با شاهدان گفتگو و بعد تعقیب را شروع کنید. این یعنی ردیابی و بی‌خطر کردن قاتل قبل از اینکه دوباره مرتکب جرم شود.
کرونا؛ کالبدشکافی یک همه‌گیری، ردیابی یک ویروس مرگبار
او گفت "دانش آموزان و دانشجویان نباید از درس عقب بمانند. اجبار هم در هیچ زمینه‌ای نیست و هیچ خانواده‌ای را مجبور نمی‌کنیم حتما از آموزش حضوری استفاده کنند. در مدرسه و دانشگاه باز خواهد بود و این اصل مهمی برای دولت است. اساتید و معلمان برای تدریس آمادگی دارند. برای سلامت جسم و روح دانش آموزان و آموزش دقیق، آموزش حضوری در اولویت ما است". در روزهای گذشته انتقادهای زیادی به بازگشایی دوباره مدارس مطرح شد. بنابر اعلام آموزش و پرورش دانش‌آموزان می‌توانند در خانه از راه‌های مجازی سال تحصیلی جدید را ادامه دهند پیش از این محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش ایران گفته بود حضور دانش آموزان در مدرسه الزامی نیست اما اولویت، آموزش حضوری است. پس از بازگشایی مدارس تعدادی از نمایندگان مجلس، وزیر آموزش و پرورش را به علت این تصمیم به استیضاح تهدید کرده بودند. اکنون بنابر اعلام آموزش و پرورش دانش‌آموزان می‌توانند در خانه از راه‌های مجازی سال تحصیلی جدید را ادامه دهند. برگزاری کلاس‌های مجازی در شبکه اینترنتی آموزش و پرورش به نام "شاد" هم باعث انتقاد بسیاری شده که می‌گویند دانش‌آموزان فقیر و مناطق محروم به وسایل ارتباطی لازم و حتی اینترنت دسترسی ندارند. ایران از نظر شیوع کرونا، آلوده‌ترین کشور خاورمیانه است.
حسن روحانی رئیس جمهوری ایران آموزش حضوری را "اولویت" دولت دانست اما گفت ما هیچ خانواده و دانش آموزی را اجبار نمی‌کنیم که حتما از طریق آموزش حضوری سال تحصیلی را بگذرانند. آقای روحانی با اشاره به تحریم‌های علیه ایران گفت "خواهش می‌کنم در زمینه بازگشایی‌ها، شرایط کشور ما را با شرایط کشورهای دیگر مقایسه نکنید".
کرونا؛ روحانی: خواهش می‌کنم در زمینه بازگشایی شرایط ایران را با دیگر کشورها مقایسه نکنید
بقایای هواپیمای مسافربری سرنگون شده با ۱۷۶ مسافر توسط موشک های سپاه پاسداران در نزدیکی تهران سرنگونی هواپیمای مسافربری توسط سپاه پاسداران احتمالا اولین حادثه مرگبار هوایی غیرنظامی تاریخ به دست نیروهای نظامی در کشور خودی است. شلیک مرگبار به سوی این هواپیما که باعث بهت و غم عمومی در چند کشور از جمله در ایران و کانادا شد، در روز حمله هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پایگاه‌های هوایی آمریکا در عراق صورت گرفت. این حملات به تلافی کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در عملیات پهپادی آمریکا صورت گرفت. به گفته محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه، جمهوری اسلامی ایران ساعاتی پیش از آغاز حملات موشکی به پایگاه‌های ایالات متحده در غرب بغداد، دولت عراق را از قریب الوقوع بودن این حملات آگاه کرده بود. عراق هم تایید کرده که موضوع را به اطلاع آمریکا رسانده بود. به گفته سرتیپ امیرعلی حاجی زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران که فرماندهی عملیات حمله موشکی به پایگاه آمریکا را هم بر عهده داشته، احتمال پاسخ متقابل ایالات متحده به حملات ایران داده شده بوده و پدافند یکپارچه کشور برای مقابله با هرگونه حمله هوایی آمریکا در بالاترین سطح ممکن آمادگی قرار داشته است. علیرغم مطلع بودن عراق و آمریکا از عملیات موشکی جمهوری اسلامی و ارزیابی ستادکل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در بالا بودن احتمال حمله متقابل ایالات متحده، آسمان ایران از پیش از حمله به روی هواپیماهای عبوری که از فضای ایران استفاده ترانزیت می کنند و هواپیماهای ورودی و خروجی به طور کامل باز بوده و پروازها حتی پس از انجام حمله موشکی هم به طور عادی ادامه پیدا کرده است. اگر قصد ستادکل، سپاه پاسداران و پدافند یکپارچه از بازگذاشتن آسمان کشور به روی هواپیماهای مسافری خودداری از دادن علامتی از در پیش بودن حمله هوایی باشد، این توجیه، قابل پذیرش نیست زیرا حمله، پیشاپیش به اطلاع دولت عراق و آمریکا رسیده بوده. در ساعاتی که خطر حمله هوایی آمریکا به ایران بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر وجود داشته، وزارت راه و سازمان هواپیمایی کشوری همچون یک روز عادی، در حال اداره پروازهای ورودی و خروجی به کشور بوده اند. در وضعیتی که جمهوری اسلامی ایران وارد یک حمله موشکی بین‌المللی شده و بیم پاسخ متقابل و وارد شدن آسمان ایران به یک درگیری نظامی وجود داشته، ستادکل نیروهای مسلح برای حفاظت از حق حیات و جان و سلامت مسافران غیرنظامی وظیفه قطعی در برقراری محدودیت ترافیکی بر آسمان کشور و حریم هوایی آن داشته است. مطابق کنوانسیون هوانوردی بین المللی غیرنظامی شیکاگو که جمهوری اسلامی ایران عضو آن است "کشورها باید از توسل به زور علیه هواپیماهای غیرنظامی در حال پرواز خودداری کنند". ستادکل نیروهای مسلح و فرمانده هوافضای سپاه گفته اند که حمله موشکی به هواپیمای مسافربری خطای غیرعمد انسانی بوده است. از این منظر در سرنگونی هواپیمای اوکراینی قصدی و عمدی به گفته مقام های نظامی وجود نداشته اما آنچه که تخلف اصلی و نقض مقررات سازمان جهانی هوانوردی است و می تواند موجب مسئولیت بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران شود، بی اطلاع نگه داشتن شرکت های هوایی غیرنظامی از خطرات بالقوه در آسمان ایران بوده است. پس از سرنگونی سال ۲۰۱۴ یک هواپیمای مسافربری بر فراز منطقه‌ای از اوکراین که تحت کنترل شورشیان مورد حمایت روسیه بود، سازمان بین‌المللی هوانوردی غیرنظامی (ایکائو) در مقررات هوانوردی غیرنظامی در زمان درگیری های نظامی بازنگری کرد. بر اساس مقررات تازه، کشورهای عضو کنوانسیون شیکاگو ملزم شدند شرکت‌های هوایی را ازهرگونه خطری که در حوزه حاکمیت‌شان علیه امنیت هوانوردی و ایمنی مسافران وجود دارد، مطلع کنند. در صورتی که جمهوری اسلامی ایران مسئولیت خود را طبق کنوانسیون شیکاگو انجام می داد، شرکت های هواپیمایی به احتمال فراوان ورود به آسمان ایران را تا زمان عادی شدن شرایط متوقف می کردند. جمهوری اسلامی نه تنها این کار را انجام نداده بلکه به گفته امیرعلی حاجی زاده، فرمانده هوافضای سپاه، برای تقویت پدافند هوایی، یک سامانه موشکی در مجاورت سایت موشکی سپاه که نزدیک فرودگاه بین‌المللی امام خمینی است، مستقر کرده بود که از قضا همین سامانه هواپیمای مسافری را هدف قرار داده است. فرمانده هوافضا گفته در زمانی که سامانه سپاه هواپیما را سرنگون کرده هشداری مبنی بر ورود موشک کروز به آسمان دریافت و هواپیما را با آن اشتباه گرفته است. یعنی علیرغم اینکه سپاه تصور می کرده حریم هوایی ایران با موشک های کروز آمریکا شکسته شده، باز هم مانع پرواز هواپیماهای مسافربری نشده و بلافاصله پس از سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی با موشک خودی، هواپیمای دیگری اجازه پرواز از باند فرودگاه امام خمینی پیدا کرده است. چنین وضعیت هولناکی که به مرگ دلخراش ۱۷۶ مسافر منجر شده ناشی از خطای انسانی یک یا چند نفر نیست بلکه حاصل نقض فاحش مقررات ایمنی هوانوردی غیرنظامی از سوی جمهوری اسلامی ایران است. آنچه که جامعه جهانی به رهبری کانادا را به این وضعیت، فوق العاده حساس کرده، تلاش برای انکار این مسئولیت و طرح مسائل فرعی و حاشیه ای از سوی مقام های ایرانی است.
سه روز پس از سکوت درباره علت سرنگونی هواپیمای مسافربری در آسمان تهران، ستادکل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و فرمانده هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیت به سقوط کشاندن این هواپیما با ۱۷۶ مسافر را پذیرفتند و عامل آن را شلیک موشک‌های پدافندی خواندند که برای تهاجم احتمالی ایالات متحده در آمادگی کامل به سر می‌بردند.
عامل سرنگونی هواپیما خطای انسانی بود یا نقض فاحش کنوانسیون شیکاگو؟
دهه چهل دهه ای بود که سينماگران متفاوت و نوگرای ايرانی همپای نويسندگان، شاعران و نقاشان ايرانی، جريان مدرنيسم را در فضای فرهنگی و هنری ايران تجربه می کردند. تجربيات سينمائی مدرن، متفاوت و منحصر به فرد فريدون رهنما، فرخ غفاری و ابراهيم گلستان در آغاز دهه چهل، زمينه ساز اقتباس هائی ديگر است که در اواخر اين دهه توسط فيلمسازانی چون داريوش مهرجوئی، مسعود کيميائی، داوود ملاپور و ناصر تقوائی صورت می گيرد. احمد مير احسان فضای اجتماعی، سياسی و فرهنگی دهه چهل را اينگونه ترسيم می کند: « دهه چهل واقعا دهه زرينی است برای همه تلاش هائی که روشنفکران ايرانی برای مدرنيسم می کنند در تقابل با آنچه که موانع توسعه مدرنيسم است. اين دهه شگفت انگيز با قيام 15 خرداد شروع می شود و با مشی چريکی پايان می گيرد. اصلاحات ارضی شاه در آغاز اين دهه صورت می گيرد. شعر نو در اوج خود است. بهترين داستان های مدرن ايران از نظر کميت در اين دوره مطرح است. آدم هائی مثل گلستان و آل احمد در اين دهه اوج می گيرند. همينطور نقاشی مدرن و تئاتر که ساعدی، رادی و بيضائی می آيند. اين دهه همينطور دهه تولد سينمای روشنفکرانه است به وسيله همين سينماگرانی که شما نام می بريد يعنی غفاری، گلستان و رهنما.» در واقع در اين دهه است که با ظهور فيلمسازان خلاق و مستعدی که برخلاف سازندگان فيلم های فارسی، درک و توقع ديگری از سينما دارند، ادبيات معاصر ايران مورد توجه قرار گرفته و دستمايه کار آنها قرار می گيرد. محمد بهارلو داستان نويس معاصر، پشتوانه ادبی فيلمسازان اين دوره را دليل توجه خاص آنها به ادبيات داستانی می داند: « در دهه چهل، آن کسانی می آيند سراغ متن های ادبی که خود کمابيش سابقه و گرايش ادبی دارند. يعنی هم بيضائی، هم تقوائی و هم حاتمی و ديگران که چند فيلم غير متعارف سينمای ايران را ساختند، همه شان سابقه ادبی دارند. بعضی ها خودشان کار ادبی کردند يا خواننده ادبيات بودند.» اما جواد مجابی نويسنده و منتقد هنری، سينمای اين دوره را دنباله روی ادبيات دانسته و به نقش اقتصاد در آثار هنری اين دوره اشاره می کند: « بين سال های 45 تا 50 شکوفائی اقتصادی گنده ای به وجود می آيد. پول که می آيد ميان طبقه متوسط، آنها تقاضا کننده فرهنگ می شوند و در عين حال حکومت نيز ايدئولوژيک نيست که خط مشی های مشخصی برای افراد ترسيم کند. شکوفائی اقتصادی به شکوفائی فرهنگی کمک می کند و آزادی نسبی ای برای انتخاب ها وجود دارد. ضمن اينکه ارتباط بين نويسندگان و فيلمسازان ارتباط تنگاتنگی است. چون جامعه در حال نوآوری است و اينها به کمک هم می خواهند تغيير و تحولی به وجود بياورند.» به نظر داريوش مهرجوئی، جوان بودن نسل سينماگران و نويسندگان ايرانی در اين دوره عامل تعامل بين آنهاست: « همه کسانی که آن موقع کار می کردند بين 20 تا 30 سال داشتند. مثلا در شعر: شاملو يا اميد يا فروغ يا سپهری، در داستان: ساعدی، صادقی يا گلشيری همه جوان بودند. نسل جوانی از شاعران، نويسندگان و فيلمسازان اين جريان ادبی و فيلمسازی را پيش می برند. بنابراين بده بستان های ادبی فکری در اين دوره زياد اتفاق می افتد. مثلا تقوائی آرامش در حضور ديگران را برداشت فيلم کرد يا خيلی های ديگر. يک فضای روشنفکری خوب و جالبی بود.» شوهر آهوخانم: تصوير رمان ايرانی بر پرده سينما در اواسط دهه چهل، داوود ملاپور با اقتباس از رمان حجيم علی محمد افغانی با نام شوهر آهوخانم، نخستين اقتباس سينمائی جدی از يک اثر داستانی معاصر را در سينمای ايران ارائه کرد. اگرچه ابتدا اين آربی آوانسيان، فيلمساز تجربی و نوگرای ايران بود که به فکر اقتباس از اين رمان افتاد اما رويکرد سينمائی خاص آوانسيان برای فضای سينمای ايران در آن دوران کاملا تازگی داشت و اين سينما هنوز ظرفيت پذيرش ايده های نو و جسورانه او را نداشت. به همين دليل آوانسيان از اين پروژه کناره گيری کرد و داوود ملا پور کارگردانی آن را به عهده گرفت. عباس بهارلو در باره اين اقتباس می گويد: « شايد اين فيلم جزو اولين کارهاست بعد از خشت و آينه و شب قوزی که کار اقتباسی آبرومندانه ای است و متفاوت با جريان فيلم فارسی است.» به اعتقاد بهارلو، ملاپور حال و هوای داستان علی محمد افغانی را خوب از کار درآورده است. با اين حال شوهر آهوخانم، اقتباسی ساده و خام دستانه و متکی بر ساختار و فضای قصه افغانی بود و ملاپور خلاقيت چندانی در تبديل آن به سينما از خود نشان نداد اما به هر حال تلاش ملاپور منجر به خلق اثری متفاوت در فضای سينمای آن روز ايران شد و راه را تا حدی برای اقتباس های جدی تر و عميق تر از داستان های مدرن فارسی در اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه هموار کرد. گاو: اقتباس خلاقانه مهرجوئی از داستان ساعدی در اواخر دهه چهل داريوش مهرجوئی فيلمساز جوان و خلاق ايرانی که فيلم ناموفق الماس 33 را در کارنامه خود داشت با اقتباس از داستان عزاداران بيل نوشته غلامحسين ساعدی، تحول تازه ای در جريان اقتباس ادبی در سينمای ايران به وجود آورد.همکاری خلاقانه ساعدی با مهرجوئی در نوشتن سناريوی فيلم گاو، آن را به يک نمونه خوب و موفق از اقتباس ادبی در سينمای ايران تبديل کرد. مهرجوئی در باره علت انتخاب داستان عزاداران بيل و همکاری اش با ساعدی چنين می گويد: « از ساعدی به خاطر اين نگاه اگزيستانسيال و رمز و راز خاصی که در کارهايش هست و آن جنبه شاعرانه ای که داستان هايش دارد خوشم می آمد. به خصوص از عزاداران بيل که کار خيلی خوبی بود. اتفاقا اين پيشنهاد خود ساعدی بود که گفت اين پيس اش توی تلويزيون دراومده بر اساس عزاداران بيل و بيا و ببين اين به درد تو می خوره يا نه. بعد من نگاه کردم و حس کردم که از نظر محتوی غنی هست ولی از نظر زمان کوتاه است و يک فيلم سی چهل دقيقه ای می شد. اين بود که نقش اسلام آمد يا آن ديوانه آمد. کسانی که در داستان های کوتاه اين کتاب هر کدامشان را يک جوری پرداخت کرده بود. کاری که من کردم اين بود که اينها را از اين جاها برداشتم و همه را توی يک ترکيب جديد پياده کردم که اولش با اون ديوونه شروع می شه بعد کدخدا معرفی می شه، پسرش مش صفر معرفی می شه. سينما بود. فيلم بود. بعد يواش يواش می آئيم توی داستان و عشق اين بابا به گاو و متحول شدن اش و دوران جنون اش و آخرش که می برندش به بيمارستان و او می ميرد که اصلا هيچکدام از اينها در آن نمايشنامه يا داستان کوتاه نبود. اينها چيزهائی بود که خود آن ساختار سينما، آن رمز و رازی که در اين استراکچر سينمائی وجود دارد، اينها کمک می کند به آدم.» به اعتقاد مصطفی مستور داستان نويس و نويسنده کتاب استخوان خوک و دست های جذامی( در گفتگو با نگارنده)، مهرجوئی نمونه و الگوی خوبی از يک فيلمساز ايرانی است که با فرهنگ ايرانی خيلی خوب آشناست و تسلط بر سينما دارد و همين ويژگی ها سبب می شود که خيلی خوب اقتباس کند. موفقيت فيلم گاو، فيلمسازان ايرانی را ترغيب کرد که به داستان های ايرانی به عنوان منابعی آماده برای فيلم های خود نگاه کنند. ناصر تقوايی و آرامش در حضور ديگران اين تنها مهرجوئی نبود که داستان های ساعدی را مناسب سينما تشخيص داد بلکه در سال 1348 ناصر تقوايی نيز قصه ای از کتاب واهمه های بی نام و نشان ساعدی را مبنای ساختن فيلمی قرار داد با نام آرامش در حضور ديگران. تقوايی فيلمسازی بود که همانند بيشتر فيلمسازان هم نسل اش ارتباط تنگاتنگ و نزديکی با ادبيات معاصر ايران داشت چرا که خود داستان نويس بود و با پس زمينه ای ادبی پا به دنيای سينما گذاشته بود. آرامش در حضور ديگران، فيلمی بود که با نگاهی انتقادی به زندگی اقشار طبقه متوسط و بالای جامعه ايران در دهه چهل می پرداخت و تنهائی و سقوط اخلاقی آنها را به نمايش می گذاشت. يکی از ويژگی های اين فيلم اين بود که تقوايی برخی از چهره های مشهور ادبی و روشنفکری آن زمان يعنی محمد علی سپانلو و منوچهر آتشی را در نقش هائی نزديک به کاراکتر خود آنها به بازی گرفته بود. غلامحسين ساعدی، نويسنده داستان نيز به عنوان مشاورفيلمنامه در کنار تقوايی قرار گرفت. به همين دليل عليرغم حذف بخش های زيادی از داستان ساعدی، فيلم تقوايی از نظر تم، فضا و شخصيت پردازی تا حد زيادی به داستان ساعدی وابسته می ماند. اقتباس های آزاد مسعود کيميائی نام مسعود کيميائی همانند داريوش مهرجوئی به عنوان فيلمسازی که به ادبيات معاصر ايران توجه خاصی نشان داده مطرح بوده و هست. در کارنامه سينمائی کيميائی، چند اثر مهم مثل داش آکل، خاک و غزل وجود دارد. ويژگی اقتباس های کيميائی از داستان های ديگران اين است که او با ذهنيت ويژه خود با اين آثار مواجه می شود و برداشت شخصی خود از اين آثار را در سينما ارائه می دهد. او فيلمسازی است که دلمشغولی ها و دغدغه های خاص خود را دارد و دنيای مردانه قهرمانان تنها و عصبی خود را در سينما می سازد. داش آکل کيميائی و داش آکل هدايت در فيلم داش آکل که کيميائی آن را بر اساس داستان کوتاه صادق هدايت ساخت با رويکردی اخلاقی و نگاهی حسرت بار به ارزش های اخلاقی محو شده، تصويری تراژيک و غم انگيز از زندگی پهلوانی از دورانی سپری شده در دنيای امروز ارائه داد. کيميائی در گفتگو با نگارنده در باره دلايل اقتباس خود از داستان داش آکل می گويد:« اصلا سراغ هدايت رفتن يا سراغ نويسنده ای که سايه بزرگی از خودش دارد در ادبيات برای سينما مشکل است. چون هزاران صاحب پيدا می کند. چرا اين شد، چرا اون شد. چرا اون فضا درنيامد. يعنی همه يکباره هم صاحب ادبياتش می شوند و هم صاحب سينمايش. سينمائی که تا آن زمان فکرش را نمی کردند. برای من بافت قصه مهم است. من در مجموع ديدم که داش آکل به کارهای من و نگاه من نزديک است. به همين جهت رفتم سراغش.». داش آکل از کتاب سه قطره خون انتخاب شده بود و قصه کوتاهی بود که مصالح اندکی برای يک فيلم بلند سينمائی داشت. اما مايه های عشق، جوانمردی و انتقام در قصه کوتاه هدايت، آنقدر برای کيميائی جذاب و به دنيای او نزديک بود که او را به اقتباس از اين داستان واداشت. اما داش آکل هدايت هم از نظر داستانی و هم از نظر تنوع رويداد ها و ديالوگ ها بسيار محدود بود و کيميائی ناچار بود که به بسط و گسترش آن بپردازد و الزاما تغييراتی در آن انجام دهد. کيميائی خود در اين باره چنين می گويد: « مثلا شما در قصه، گفتگو با مرجان يا زن حاجی يا خودش نمی بينيد. اصلا گفتگوی داش آکل با زن حاجی خيلی کوتاه است. اصلا زبان گفتگوی سينما نيست. تمام اين گفتگوها ساخته شد. اين گفتگوها هيچ ارتباطی با بافت زبانی هدايت بزرگ ندارد. اين بافت زبانی برای فيلم ساخته شد. همانطور که صادق هدايت، داستان داش آکل لوطی شيرازی را به سبک و شيوه خود روايت می کند، کيميائی نيز اين را حق خود می داند که روايت خاص خود از اين داستان را در سينما ارائه کند: « من طرح خودم را از طرح آدم ها در جامعه می سازم. آنجور که نگاه می کنم می سازم. اين که همه اين انطباقات با هم انجام بشه، اينطور نبود، بعضی جاها اين انطباق ميان ديدگاه من و ديدگاه هدايت در داش آکل صورت نمی گيرد.» خاک و اوسنه بابا سبحان اقتباس مسعود کيميائی از داستان اوسنه بابا سبحان نوشته محمود دولت آبادی در فيلم خاک، يکی از جنجالی ترين و بحث برانگيزترين اقتباس هائی بود که در سينمای ايران صورت گرفت. فيلم خاک باعث جدال های قلمی شديدی بين کيميائی و دولت آبادی نويسنده داستان شد و به عنوان نمونه ای ازعدم تفاهم بين يک سينماگر و يک نويسنده در مورد اقتباس از يک اثر ادبی برای فيلم در تاريخ سينمای ايران باقی ماند. خاک نمونه خوبی از دو نگرش متفاوت نسبت به امر اقتباس در سينما بود و درک متفاوت نويسنده و سينماگر را از تفاوت های بيانی و تصويری سينما و ادبيات به نمايش می گذاشت. مسعود کيميائی در باره اقتباس خود از داستان دولت آبادی و اختلاف خود با او چنين می گويد:« من حق اقتباس آزاد داشتم. يعنی هر نوع اقتباسی می توانستم بکنم. چون حالا آن دوره تمام شده يعنی هی محمود نوشت و نوشت و من يک بار بهش جواب دادم و اين ماجرا تمام شد و من ديگر دلم نمی خواهد برگردم به آن دوره ولی به هر جهت محمود خيلی از فيلم خوشش آمد. سه چهار بار توی فيلم بلند شد و گريه کرد و حتی فيلم قطع شد و گفت من مرگ برادر را سه بار ديدم. يک بار در واقعيت و دو بار در اين فيلم. به هر جهت خيلی راضی آن شب از ما جدا شد و بعد از يک هفته آن اعتراض نامه را نوشت. اعتراض محمود دولت آبادی به فيلم خاک در قالب کتابی با عنوان ضميمه فيلم خاک در زمان نمايش اين فيلم منتشر شد. محمود دولت آبادی در گفتگوی خود با نگارنده در باره دلايل اعتراض خود نسبت به اقتباس کيميائی چنين توضيح می دهد: « من هميشه شيفته ديويد لين بودم و ايشان شيفته سام پکين پا. بنابراين از يک اثر داستانی نويسنده ای که کارگردانی مثل ديويد لين را ستايش می کند کوشش شده فيلمی دربيايد که به آثار سام پکين پا نزديک باشد. اين کاملا به نوع نگاه مربوط می شود. يعنی ممکن است هر دو در يک زمان معين نسبت به شرايط معترض بوديم ولی سليقه بيان اين اعتراض دو گونه بود و متاسفانه کيميائی رعايت نکرد. به گمان من او به داستان من لطمه زد اما بيش از آنکه به داستان من لطمه بزند به خودش لطمه زد. آقای کيميائی يک مقدار تغييراتی در داستان من داد که من اين تغييرات را نپسنديدم و هنوز هم نمی پسندم و آن خشونت عريان بود.» اما مسعود کيميايی نيز در گفتگوی خود با من برای تغييراتی که در داستان دولت آبادی داده، دلايل خود را می آورد: « اينکه چرا اينطوری شد يا آن طور شد، محمود خودش در جريان بود که من دارم اين کار را روی اثر می کنم. اسم ها را دارم عوض می کنم. جا به جا می کنم. برای اينکه حتی مثل فيلم شب سمور(خط قرمز) از آقای بيضايی من اجازه اقتباس آزاد گرفتم. اجازه اقتباس آزاد از اين اثر يعنی هر کاری که دلم بخواد می تونم بکنم.» اما يکی از مهم ترين دلايل اعتراض محمود دولت آبادی به فيلم خاک، وجود زنی خارجی بود که به عنوان ارباب و مالک ده در فيلم حضور داشت. انتقادی که ابراهيم گلستان نيز همان زمان در نقد خود بر فيلم خاک آن را مطرح کرده بود. دولت آبادی در اين باره می گويد: « همان جا گويا در يادداشت آوردم که در تمام 70% جمعيت روستائی آن زمان که شما بگرديد به ندرت می بينيد که يک بانوی خارجی بيايد و بشود مالک ده. خوب اين نگاه افراطی کيميائی بود که خيلی به متن آسيب رساند.» مسعود کيميائی در پاسخ به حرف های دولت آبادی چنين می گويد:« من برای ميدان ژاله، ميدان خراسان و برای مردم فيلم می ساختم. من اگر آن زن را به عنوان يک استثمارگر نشان دادم برای اين بود که مردم بفهمند که استثمار اصلا چی هست. اينکه حالا اين زن فرنگی روی زمينی که بازيگر اول فيلم می گويد روی اين زمين کاشته می شوم ولی نمیروم يعنی برايش حکم سرزمين اش را دارد. خوب اين سرزمين مالک اش کيه؟ مالکش اون زنه. اين را تماشاچی بايد بفهمه ولی محمود می گفت نه. به هرحال اين عادت نويسنده ها هست که اعتراض کنند. نويسنده ها دوست دارند اثرشان فيلم بشود اما بعد از اينکه اين اتفاق افتاد حالا می گردند عفب اينکه چه چيزی اشتباه شده. يعنی عقب اعتراض می گردند. اين اصلا برحذر می کند فيلمسازان ما را که سراغ نويسنده های خوب ما بروند. اما محمود دولت آبادی معتقد است که اقتباس کيميائی به حرفه او لطمه زده است: « بزرگ ترين لطمه ای که به من زد اين بود که مرا از سينما بری کرد.» کيميائی و اقتباس از مزاحم بورخس مسعود کيميائی اما به اقتباس از داستان های ايرانی بسنده نکرد و در سال 1355 فيلم غزل را بر اساس داستان کوتاه مزاحم نوشته خورخه لوئيس بورخس نويسنده بزرگ آرژانتينی ساخت. داستانی که با تم محوری آثار کيميائی و دنيای مردانه فيلم های او و رفاقت بين مردان و حضور مزاحم زنان نزديکی زيادی داشت. مسعود کيميائی در باره ساخته شدن غزل به نگارنده چنين می گويد: « بعد از قائله گوزن ها که من خيلی دلگير شده بودم از خيلی مسائل که تو می دانی من چه می خواهم بگويم، رفتم سراغ غزل با فردين و با فردين اصلا نمی خواستم فيلم تجاری درست کنم، فيلم فردينی درست کنم والا اين بلاها را سرش نمی آوردم. اتفاقا به نظر من فردين خيلی خوب بازی کرد.» شيوا ارسطوئی داستان نويس در باره اقتباس کيميائی از داستان بورخس و رويکرد مردانه او معتقد است: « هميشه فکر می کردم که کيميائی در فيلم هايش مثلث هائی درست می کند که بی بروبرگرد زن در آن مزاحم است و بايد از بين برود. روابط بين مردها درست نمی شه مگر اينکه موجودی به نام زن وجود نداشته باشه. خوب اين يک ديدگاه کاملا مردانه و مذکر و پرت است اما کيميائی با آن زاويه ديد و نگاه ، داستان بورخس را خواند و گفت آخ جون، يک زنی رابطه دو تا برادر را به هم زد، اين حرف حرف منه، من می تونم اينو اقتباس کنم.» اما کيميائی با اين ديدگاه ارسطوئی موافق نيست و می گويد:« اصلا اينطور نيست. کاملا برعکس است. حضور يک زن ميان اون دوتا و وابستگی بيشتر آنها به هم است.» کيميائی بعد از فيلم غزل، فيلم سفر سنگ را بر اساس نمايشنامه سنگ و سرنا نوشته بهزاد فراهانی ساخت که آخرين کار اقتباسی او در سينمای پيش از انقلاب محسوب می شود. پس از انقلاب کيميائی ترجيح داد به جای اقتباس از داستان های ديگران، داستان های خود را در سينما روايت کند. اقتباس امير نادری از تنگسير چوبک در سال 1352 امير نادری بر اساس داستان بلند تنگسير نوشته صادق چوبک فيلمی ساخت که نه تنها رضايت چوبک را جلب نکرد بلکه کمتر منتقدی را به ستايش واداشت. عباس بهارلو در باره اقتباس نادری از داستان چوبک می گويد: « تا آنجا که می دانم و در کتاب نوشتن با دوربين هم گلستان اشاره کرد، حق اقتباس از اثر چوبک در اختيار آقای گلستان گذاشته می شود که او نيز در اختيار امير نادری قرار می دهد. حاصل کار متاسفانه نه مورد تاييد چوبک است و نه خود امير نادری.» ابراهيم گلستان که حق اقتباس از رمان چوبک را خريده بود و قصد ساختن آن را داشت به دلايلی از اين کار منصرف می شود. گلستان در گفتگو با نگارنده ماجرای واگذاری رمان چوبک به نادری را چنين توضيح می دهد: «... من اصرار داشتم که نادری بياد فيلم تنگسير را درست بکند. چوبک دوست عزيز من بود. چوبک قصه ای برايم تعريف کرده بود. يک قصه ای که رسول پرويزی نوشته بود که قصه واقعی هست. چوبک به من گفته بود خودش قضيه را در همان اوايل عمرش در بوشهر ديده بود. به چوبک گفتم تو قصه اش را بنويس من از تو می خرم برای فيلم. می خواستم خودم اين کار را بکنم.... علی عباسی يک شب اومد پهلوی من... وقتی اومد پهلوی من نادری هم باهاش بود. من از نادری يک فيلم ديده بودم که برای کانون ساخته بود. گفتم اينو کی می خواد درست بکنه. گفت هر کی. گفتم هر کی نشد که. من حاضرم اين را بدم به شما درست بکنيد به شرط اينکه کارگردانی را بديد به اين آدم يعنی نادری...» اما گلستان خود نيز همانند چوبک فيلم نادری را نپسنديد:« خيلی بد بود. يعنی بدی که از خيلی فيلم هائی که درست می شد بهتر بود ولی خوب بالاخره اونی که من می خواستم نبود.» امير نادری برای تبديل رمان چوبک به سينما تغييرات زيادی در آن وارد کرد. اين تغييرات نه تنها مربوط به داستان فيلم می شد بلکه حتی ظاهر و پوشش آدم های اصلی را هم دربر می گرفت. زارمحمد چوبک روستائی ساده تنگستانی بود که هيکلی نخراشيده و غول آسا داشت در حالی که زارمحمد نادری که نقش اش را بهروز وثوقی بازی می کرد، مرد خوش قيافه جذابی بود که قهرمانان فيلم های وسترن را در ذهن تداعی می کرد. به علاوه نادری، انگليسی ها را که در کتاب چوبک حضور پررنگی دارند کاملا از فيلم حذف کرده بود. بهمن فرمان آرا و شازده احتجاب گلشيری در سال 1353 بهمن فرمان آرا با ساختن فيلم شازده احتجاب، در واقع يکی از مهم ترين اقتباس های سينمائی را بر اساس يکی از مدرن ترين و پيچيده ترين داستان های ايرانی آن زمان يعنی شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشيری انجام داد. در شازده احتجاب، فرمان آرا به کمک گلشيری سعی کرد به درون دنيای پيچيده ذهنی و ساختار روايتی تو در توی رمان او نفوذ کند و داستان زوال اشرافيت پوسيده قجری را به تصوير بکشد. فرمان آرا در باره نحوه همکاری اش با گلشيری می گويد: « وقتی با گلشيری آشنا شدم اولين چيزی که به او گفتم اين بود که بايد يک چيز هائی را عوض کنيم. گفت چه چيز هائی را؟ گفتم بايد ترتيبی به خاطرات مربوط به مادربزرگ و پدربزرگ بدهيم. هوشنگ قبول کرد برای اينکه يک جوری سينما را خيلی دوست داشت.» به اعتقاد بسياری از کسانی که شازده احتجاب را اقتباسی موفق در سينمای ايران می دانند، همکاری نزديک و صميمانه نويسنده و کارگردان رمز اصلی موفقيت اين فيلم بوده است. اما حسين آبکنار، داستان نويس جوان که خود روزگاری از شاگردان گلشيری بود و شناخت نزديکی از او دارد معتقد است: « گلشيری خيلی سواد بصری نداشت. قدرتش در کلامش بود و در داستان پردازی نه سينما. يکی هم ضعف کارگردان بود. چون به سراغ متنی رفته بود که روح اثر را نتوانسته بود کشف کند. فيلمساز آن سيال بودن روايت را ناديده گرفته بود و با کات های ساده و برش های معمولی، يک اثر غير معمولی را معمولی کرده بود. روايتی که در کتاب صورت می گيرد، پيچيده است. اين پيچيدگی را در تصوير نمی بينيم. آن سيالی ذهن و رفت و برگشت های سريع ذهنی در متن جلوه دارد و ويژگی عمده متن است.» اما برخلاف آبکنار، شيوا ارسطوئی داستان نويس و شاعر، شازده احتجاب را فيلمی می داند که لذتی فراتر از متن به بيننده می دهد: « فرمان آرا کاری که با متن شازده احتجاب کرد اين بود که متن ديگری را در اجرای سينمائی اش به وجود آورد که ما لذت ديگری را از اين اثر تجربه کرديم. من فکر نمی کنم بشود شازده احتجاب را به اين راحتی که فرمان آرا فيلم کرد به مردم قالب کرد اما اگر نگاه منزه طلبانه را کنار بگذاريم اقتباس از متنی را می بينيم که بيننده وقتی فيلم را ديد تحريک بشود که برود آن اثر را بخواند.» بهمن فرمان آرا پس از شازده احتجاب، فيلم سايه های بلند باد را در سال 1357 بر اساس داستان کوتاه معصوم اول نوشته هوشنگ گلشيری ساخت که به دليل برخورد با وقايع انقلاب کمتر ديده شد و توجهی را جلب نکرد. دايره مينا و همکاری دوباره ساعدی و مهرجوئی داريوش مهرجوئی پس از اقتباس موفق از داستان عزاداران بيل نوشته غلامحسين ساعدی، در سال 1356فيلم دايره مينا را بر اساس داستان ديگری از اين نويسنده به نام آشغالدونی از مجموعه واهمه های بی نام و نشان ساخت. دايره مينا تصويری رئاليستی از فقر و تباهی و انتقادی بی رحمانه از نظام پزشکی ايران بود که با ديوار عظيم سانسور مواجه شد و توقيف گرديد و تنها پس از انقلاب امکان نمايش عمومی پيدا کرد. مهرجوئی در باره ساخته شدن اين فيلم و اقتباس خود از داستان ساعدی و تغييراتی که در آن انجام داده، می گويد: « در دايره مينا خيلی بيشتر از اين ور و آن ور آوردم. مثلا تمام آن جريانات شيره ای ها و مسائل خون گيری در داستان کوتاه ساعدی نبود، خيلی زود ازش رد می شد و اينطوری وارد عمق قضيه نمی شد ولی بر اساس تحقيقاتی که من کردم از طريق آن کسی که در شير و خورشيد سرخ بود، او به من ايده های جالبی داد که اين شيره ای ها چطور خريد و فروش خون می کنند، اينها را می آورند، می برند، استثمار می کنند. همه اينها آمد توی فيلمنامه.» اقتباس مهرجوئی محدود به داستان های ساعدی نشد و او پس از انقلاب به اقتباس های خلاقه خود از ادبيات داستانی مدرن ايران و جهان ادامه داد. خدمات
دهه چهل و رويکرد نوين فيلمسازان ايرانی به ادبيات
نگاهی به جريان اقتباس ادبی در سينمای ايران، بخش سوم
تساوی ۳-۳ در دیدار گل گهر و پرسپولیس پس از پرسپولیس ۶۴ امتیازی که قهرمان شده و بازی‌هایش تشریفاتی است. استقلال و تراکتور با ۵۰ امتیاز و اختلاف گل در رده‌های دوم و سوم قرار دارند. سپاهان و فولاد هم ۴۸ امتیاز اندوخته‌اند. سرنوشت استقلال برای نایب قهرمانی در اختیار خودش است و با توجه به ۱۲ گل برتری نسبت به نزدیک‌ترین حریفش، فقط باید در بوشهر بر شاهین غلبه کند. تراکتور برای نایب قهرمانی باید در اهواز از سد فولاد بگذرد. ضمن اینکه امیدوار به لغزش استقلال در بوشهر باشد. به این ترتیب کار فولاد و تراکتور در برابر یکدیگر سخت‌تر از سایر تیم‌هاست. اگر این بازی مساوی شود و استقلال در بوشهر ببازد، در آن صورت سپاهان می‌تواند با عبور از سد پیکان به نایب قهرمانی برسد. فولاد هم در صورتی نایب قهرمان خواهد شد که بر تراکتور غلبه کند، استقلال ببازد و سپاهان هم پیروز نشود. در انتهای جدول، پنج تیم روی کاغذ با خطر سقوط مواجهند. یعنی ماشین سازی، پیکان، سایپا، گل گهر و ذوب آهن. در جدول گلزنان شیخ دیاباته با ۱۳ گل، جدی‌ترین گزینه برای پوشیدن کفش طلایی لیگ برتر فوتبال ایران است. اما چنانچه هفته آخر پرگل باشد، ممکن است مهاجم دیگری به عنوان آقای گلی برسد. شهریار مغانلو از پیکان و عیسی آل کثیر از صنعت نفت آبادان ۱۲ گله‌اند. علی علیپور و مهدی ترابی از پرسپولیس نیز ۱۱ گل به ثمر رسانده‌اند. سقوط هفته پس از سقوط تیم پرطرفدار و قدیمی سپیدرود رشت از لیگ یک به لیگ دو، تیم پرطرفدار و قدیمی شاهین بوشهر نیز از لیگ برتر به لیگ دسته اول سقوط کرد. نشانه‌های سقوط شاهین از آغاز لیگ برتر و قعرنشینی دائمی این تیم نمایان بود. سقوطی که در هفته بیست و نهم و با شکست مقابل صنعت نفت آبادان قطعی شد. استان بوشهر بازیکنانی چون مهدی طارمی، حسین ماهینی، مهدی قائدی و محمد محبی را تحویل فوتبال ایران داده. طارمی که همین فصل آقای گل لیگ برتر پرتغال شد، سابقه بازی در شاهین را دارد. مهدی پاشازاده سرمربی شاهین در همین فصل، مدتی کوتاه سرمربی سپیدرود بود و تیمش سقوط کرد. او دو رکورد عجیب به جا گذاشته. یکی اینکه دو تیم با سرمربیگری او در دو دسته مختلف و در امتداد یک فصل، راهی دسته پایین‌تر شده‌اند. رکورد بعدی پاشازاده نیز در تاریخ فوتبال ایران منحصر به فرد است. او طی یک فصل، در سه دسته مختلف به سرمربیگری پرداخت. با شهرداری ماهشهر در لیگ دو، با سپیدرود رشت در لیگ یک و با شاهین بوشهر در لیگ برتر! گل‌های‌ هفته محمدرضا غبیشاوی بازیکن ۲۰ ساله صنعت نفت آبادان پس از یک-‌دو با میلاد جهانی، با شوت موج‌دار خود از پشت محوطه جریمه و به زیبایی دروازه ابوالفضل درویش‌وند(شاهین بوشهر) را باز کرد. میلاد جهانی با صدور این پاس، حالا با ۸ گلسازی به تنهایی در صدر جدول پاس گل‌های لیگ برتر قرار گرفته. سروش رفیعی نیز در بازی سپاهان با شهرخودرو گل دوم تیمش را در پی نفوذ به محوطه جریمه و هدفگیری دقیق با پای راست به ثمر رساند. او که قبلاً با پیراهن تیم‌های تراکتور و پرسپولیس به مهدی رحمتی گل زده بود، این بار از بروز شادی خودداری کرد که گفته می‌شود به خاطر ادای احترام به سنگربان پیشکسوت شهرخودرو بود. تیم هفته ذوب آهن اصفهان بهترین تیم هفته بیست و هشتم بود که با لوکا بوناچیچ به ۲۶۰ روز شکست ناپذیری پرسپولیس خاتمه داد. این هفته نوبت رسید به دیگر نماینده اصفهان تا در اولین بازی پس از قطع همکاری با امیر قلعه‌نویی، با سرمربیگری میگوئل تیشیه‌را با ۲ گل بر شهرخودرو غلبه کند. سپاهانی‌ها هر سه دیدار قبلی‌شان در لیگ و حذفی را واگذار کرده بودند که البته دو مسابقه‌اش در برابر استقلال بود. در طرف مقابل، شهرخودرو برای ششمین هفته پیاپی از کسب پیروزی بازماند. مطبوعات اصفهان ضمن استقبال از این برد، به امیر قلعه‌نویی سرمربی سابق خود طعنه زده‌اند. روزنامه صدای سپاهان تیتر زده: سپاهان با سرمربی موقت نفس کشید. تیتر روزنامه اینترنتی فوتبال اصفهان هم "ارتش زرد بالاخره لبخند زد" است. هیجان‌زدگی هفته سیدمحمد علوی به همراه امیر داداش ضیایی از بازیکنان تبریزی حاضر در اردوی تیم ملی فوتبال ایران در دوران سرمربیگری پرویز دهداری بود. علوی حالا سرپرستی ماشین سازی را به عهده دارد. او در شهرآورد تبریز بین تراکتور و ماشین و پس از گل تساوی ماشین سازی در هشتاد و پنجمین دقیقه چنان هیجان‌زده شد که به داخل زمین آمد. آقای علوی پس از بروز شادمانی بسیار که خوشحالی‌اش حتی از گلزن این تیم هم بیشتر بود، کنار زمین از حال رفت. همه سراسیمه به سمتش دویدند. گزارشگر پخش زنده نیز به شدت ابراز نگرانی می‌کرد. دویدن دوربین‌ها و تجمع غیر حرفه‌ای افراد دور فردی که با مشکل تنفسی مواجه شده، جلوه‌ای نگران کننده به این وضعیت بخشید. آمبولانس از راه رسید و پزشکان با اکسیژن و کمک‌های اولیه، او را به شرایط عادی برگرداندند. بنا بر اعلام رسانه‌ها علوی دچار "گرفتگی خفیف قلب" شده بود. در همین حین و در دقیقه ۸۸ تراکتور توانست گل برتری را بزند تا گل حریف که سلامتی علوی را به خطر ‌انداخته بود را بی اثر کند. بازیکن هفته علیرضا ابراهیمی مدافع میانی گل گهر سیرجان، دو بار دروازه پرسپولیس را باز کرد. گل‌هایی که شاید حکم بقای گل گهر را در لیگ برتر امضا کند. پرسپولیس که در سه بازی آخرش رنگ برد را ندیده، در این بازی با اخراج زودهنگام کامیابی‌نیا ۱۰ نفره شد. با اینحال، سرخپوشان شکست ۲-۰ را تبدیل به برد ۳-۲ کردند و با حفظ نتیجه می‌توانستند بازگشتی رویایی را رقم بزنند اما سرانجام با دریافت گل دیگری از ابراهیمی به تساوی رضایت دادند. شگفت‌آور اینکه او در بازی رفت نیز به پرسپولیس گل زد. در آن مسابقه در دقیقه ۸۸ گل زد. این بار هم گل دومش بسیار دیرهنگام بود و در دقیقه ۹۶ وارد دروازه رادوشویچ شد. مدافع شماره ۵ سیرجانی‌ها اهل کرمان است و ۳۰ ساله. سابقه بازی در مس کرمان را هم دارد اما با گل گهر به لیگ برتر صعود کرد و حالا با گل‌هایش به بقای این تیم کمک می‌کند. اشتباهات هفته میلاد فراهانی دروازه‌بان گل گهر سیرجان روی گل دوم پرسپولیس، مرتکب اشتباه عجیبی شد. به نظر می‌رسید توپ ارسالی که شتابی هم نداشت را به راحتی جمع کند اما از دستانش لغزید تا نوراللهی گل مساوی را بزند. مشابه همین اشتباه را دروازه‌بان پیکان در برابر استقلال مرتکب شد. مسیر شوت نه چندان محکم علی کریمی درست توی دست‌های آرام هایراپتیان بود. اما دستکش‌های او نیز مانند فراهانی چسبندگی نداشت و دروازه‌اش باز شد. اشتباهات هفته محدود به بازیکنان نبود. طبق کارشناسی حسین عسگری رئیس پیشین کمیته داوران در صداوسیما، اشکان خورشیدی داور بازی فولاد و پارس دو پنالتی را برای فولادی‌ها نگرفت. جواد نکونام پس از بازی گفت: «دو اشتباه فاحش داوری باعث شد تیم من از کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا دور شود و سرنوشتش به هفته آخر کشیده شود. محرومیت داور هم دردی از فولاد دوا نمی‌کند». این اشتباهات علاوه بر تغییر احتمالی سرنوشت فولاد، یک امتیاز حساس را نصیب تیم مهمان کرد تا امیدوارانه‌تر به بقا بیاندیشد. گرچه ممکن است اشتباهات متعددی از این دست در امتداد لیگ، بارها با سود یا زیان تیم‌ها رخ دهد. یعنی تیمی که یک هفته از اشتباهات داوری متضرر شده، هفته بعد منتفع شود. بخشش هفته حمید حاج ملک داور شهرآورد تبریز در حالی که به نظر می‌رسید قصد اخراج بابک مرادی را دارد، پس از احاطه شدن از سوی بازیکنان این تیم از تصمیمش صرف نظر کرد. این موضوع انتقاد کارشناس داوری شبکه ورزش صداوسیما را در پی داشت. بابک مرادی با بخشش بحث انگیز داور به بازی ادامه داد اما پرخاشگری به داور و کمک داور، تنها جنجال او در روند این دیدار نبود. مرادی که با رضا مهاجری سرمربی پیشین ماشین سازی دچار تنش شده و مدت‌ها حق همراهی تیمش را نداشت، مقابل تراکتور بعد از تعویض با الفاظی که شنیده نمی‌شد و هم تیمی‌ها دست روی دهانش گذاشته بودند، به کادرفنی تیم خود اعتراض کرد. ورزش سه نوشته دلیل خشم مرادی، وقایع پیش از تعویضش بود. به نحوی که از شدت خشم فریاد می‌کشید و با سرمربی تراکتور به صورت لفظی درگیر شد تا چند بازیکن تیم تراکتور نیز وارد ماجرا شوند. تهدید هفته سرمربی نفت مسجدسلیمان در لفافه تاکید کرد که اگر قرار است تبانی در هفته پایانی به وجود نیاید، بهتر است مسئولین این تیم حقوق معوقه بازیکنان را بپردازند. ماجرا از این قرار است که نفت مسجدسلیمان در دیداری تشریفاتی به مصاف پارس جنوبی جم خواهد رفت. پارسیان فقط برای برای پیروزی و رهایی از سقوط به میدان می‌آیند. با هشدار مهدی تارتار در خصوص احتمال تبانی، ورزش سه نوشته است: «سرنوشت تعدادی از تیم‌ها در گروی این مسابقه است و تلفن‌ها را به کار می‌اندازند تا شاید پول‌های پرداخت نشده بازیکنان نفت به دست‌شان برسد». در هفته پایانی لیگ برتر، یک تیم دیگر به شاهین بوشهر می‌پیوندد که ممکن است پارس جم باشد تا هر دو تیم سقوط کننده از یک استان باشند! چه بسا سایر نتایج به گونه‌ای رقم بخورد که پارس حتی با کسب پیروزی هم سقوط کند.
با پایان هفته بیست و نهم لیگ برتر فوتبال ایران، تکلیف سهمیه‌های لیگ قهرمانان با یک تیم سقوط کننده و همچنین معرفی آقای گل رقابت‌ها به هفته آخر کشیده شد.
شش قدم؛ هشدار به "احتمال تبانی" در هفته آخر لیگ برتر فوتبال ایران
به گزارش خبرگزاری دولتی ايران - ايرنا - منوچهر متکی، وزير خارجه ايران، که در يک مصاحبه مطبوعاتی مشترک با همتای عمانی خود در تهران سخن می گفت، اظهار داشت که تصميم نشست فوق العاده شورای حکام در ارجاع يا اطلاع دهی پرونده ايران به شورای امنيت منجر به توقف همکاری های ايران با آژانس در حوزه های داوطلبانه خواهد شد. دولت ايران به طور داوطلبانه برنامه غنی سازی خود را به حالت تعليق در آورده و در زمينه همکاری داوطلبانه با آژانس، پروتکل الحاقی به پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای - ان پی تی - را به اجرا گذاشته هرچند اين پروتکل هنوز برای تصويب نهايی در مجلس مطرح نشده و در نتيجه، از نظر قانونی برای دولت ايران الزام آور نيست. وزير خارجه ايران گفت پروتکل الحاقی نخستين قربانی ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت خواهد بود و افزود که "تقريبا دوستان اروپايی و همه اعضای شورای حکام آژانس بين المللی انرژی هسته ای به اين نکته مهم در مواضع جمهوری اسلامی رسيده اند." وزير خارجه ايران گفت که بسياری از اعضای شورای حکام، از جمله کشورهای غير متعهد، روسيه و چين خواستار حل و فصل بحران هسته ای ايران از طريق گفتگو در چارچوب آژانس هستند و ابراز اميدواری کرد که اروپاييان و ساير اعضای شورای حکام نيز، به گفته وی، از برخورد های سياسی، گزينشی و تبليغاتی با پرونده هسته ای ايران خودداری ورزند. وزير خارجه ايران گفت که برای شرکت در اجلاس بين المللی کمک به افغانستان روز دوشنبه عازم لندن می شود اما هيچ پيام خاصی برای مقامات کشورهای اروپايی شرکت کننده در اين اجلاس به همراه ندارد هرچند مذاکراتی در حاشيه نشست اصلی برگزار خواهد شد. آقای متکی يادآور شد که نمايندگان ايران و اتحاديه اروپا در بروکسل، پايتخت بلژيک، ملاقات و در مورد موضوع هسته ای جمهوری اسلامی گفتگو می کنند. مذاکرات در اروپا به گزارش ايرنا، هيات مذاکره کنندگان ايرانی به رياست جواد وعيدی، معاون شورای عالی امنيت ملی جمهوری اسلامی، برای مذاکره با مقامات ارشد اروپايی در روز دوشنبه وارد بروکسل، پايتخت بلژيک شده بود. اين مذاکرات با شرکت نمايندگان آلمان، بريتانيا و فرانسه و نماينده ای از سوی خاوير سولانا، مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا، برگزار می شود و نخستين ملاقات رسمی دو طرف از زمانی است که اروپاييان در اعتراض به از سرگيری فعاليت مرکز فرآوری اورانيوم در اصفهان مذاکرات را به حالت تعليق در آوردند. روز شنبه، 28 ژانويه، جک استرا، وزير خارجه بريتانيا، در سخنانی در سوييس اظهار نظر کرد که ادامه بحران هسته ای جمهوری اسلامی باعث تحقير و انزوای بيشتر ايران می شود اما گفت که استفاده از ابزار نظامی عليه ايران فعلا در دستور کار کشورهای غربی نيست هر چند وی از اين ابزار به عنوان "اهرمی" در اعمال فشار بر ايران ياد کرد. وی همچنين گفت که راه حل اين بحران بايد به نحوی باشد که دولت جمهوری اسلامی نيز بتواند اين راه حل را بدون احساس خدشه وارد شدن به حيثيت خود بپذيرد و افزود که مايل نيست ايران در معرض تحريم های بين المللی قرار گيرد اما اين کشور با برداشتن مهر و موم از تاسيسات غنی سازی خود جامعه جهانی را در محذور قرار داده است. آقای متکی سخنان روز يکشنبه وزير خارجه بريتانيا را نشانه ای از اعتراف وی به اشتباه های گذشته عنوان کرد. به گزارش ايرنا، آقای متکی گفت که سخنان وزير خارجه بريتانيا "اعترافی بر سياست های اشتباه برخی کشورهای اروپايی عليه ايران در سال های گذشته به ويژه در دوران جنگ سرد و پس از آن است" و افزود که اين اعتراف ديرهنگام اما گامی به پيش است. وی ابراز اميدواری کرد که در آينده با اعتراف ديگر از سوی اروپاييان در مورد سياست های اشتباه مواجه نشود و به کشورهای اروپايی توصيه کرد که از اتخاذ آنچه که وی سياست های شتاب زده و اشتباه خواند اجتناب ورزند. تصميم شتابزده وزير خارجه ايران تصميم اروپاييان برای درخواست تشکيل اجلاس فوق العاده شورای حکام در 2 فوريه را، که در پی تصميم ايران به از سر گيری تحقيقات غنی سازی اورانيوم در اوايل ماه ژانويه اتخاذ شد، تصميمی شتابزده خواند و گفت اين موضوع می توانست در اجلاس عادی در ماه مارس مطرح شود. آقای استرا در مورد ملاقات وزيران خارجه اعضای دايم شورای امنيت - آمريکا، روسيه، بريتانيا، فرانسه و چين - همراه با وزير خارجه آلمان، گفته است که اين جلسه برای رايزنی تشکيل می شود و قرار نيست به تصميمی مشخص دست يابد. برخی منابع ابراز عقيده کرده اند که ادامه رسيدگی به اين مساله در آژانس مورد علاقه ايران است زيرا فرصت زمانی بيشتری برای پيگيری فعاليت های هسته ای خود می يابد. به گفته اين ناظران، ايران اميدوار است در اين فاصله، شرايط جهانی تا حدودی به نفع اين کشور تغيير کند و يا دست کم، دولت به نتايج داخلی از سياست هسته ای خود دست يابد. در مقابل، برخی ديگر از کارشناسان گفته اند که در صورتيکه جامعه جهانی به زودی خواست های جمهوری اسلامی را نپذيرد، ادامه بحران کنونی عملا به نفع ايران نيست. چنين وضعيتی صرفا به جامعه جهانی، به خصوص کشورهايی که دارای روابط نزديک اقتصادی با ايران هستند، اين امکان را می دهد تا خود را برای مقابله با نتايج احتمالی وضع مجازات هايی عليه جمهوری اسلامی آماده سازند و در نتيجه، در صورت ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت، نگران تصميم گيری در زمينه تحريم ايران نباشند. شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی روز پنجشنبه، 2 فوريه، در وين يک جلسه اضطراری تشکيل می دهد تا به بحران هسته ای ايران رسيدگی کند و در مورد ارجاع اين مساله به شورای امنيت تصميم بگيرد. خدمات
نمايندگان ايران و کشورهای اروپايی به منظور حل بحران هسته ای ايران در پايتخت بلژيک تشکيل جلسه داده اند و در حاليکه وزيران خارجه کشورهای عضو دايم شورای امنيت برای بررسی بحران هسته ای ايران تشکيل جلسه می دهند، وزير امور خارجه جمهوری اسلامی در مورد ارجاع پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت هشدار داده است.
متکی: پروتکل الحاقی نخستين قربانی خواهد بود
پيش از اين و در دوره رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی برخی حرکتها در حوزه موسيقی صورت گرفته بود که به نوعی آن را می توان پايه گذار حرکتهای بعدی در موسيقی به شمار آورد. اما تحولات سياسی - اجتماعی به همراه رشد فناوری اطلاع رسانی آن نهالهای کوچک سالهای پيشين را به درختانی پرشاخ و برگ در دوره خاتمی تبديل کرد. اگرچه رشد توليدات موسيقی (‌به صورت آلبوم‌) در سالهای ۷۱ تا ۷۴ به گونه ای بود که حتی در طلايی ترين دوره حکومت خاتمی نيز تکرار نشد. برابر آمار ی که از توليدات موسيقی در دوره ياد شده موجود است، سالانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ مجوز توليد آلبوم موسيقی از سوی مرکز موسيقی صادر و همين تعداد اثر به بازار موسيقی عرضه شده است. اين رقم در سالهای ۷۷ تا ۸۰ که دوران طلايی فعاليتهای موسيقی بود به ۱۲۰ تا ۱۸۰ ساعت آلبوم رسيد. اين کميت آماری اگرچه بالاست اما در مقابل تنوع تقاضاها در دوران خاتمی شکل گرفت. رشد مطالبات اجتماعی، افزايش سطح سواد افراد و نيز شکل گيری طبقه متوسط نيازهای تازه ای را در ميان نسل جوان پس از جنگ به وجود آورد تا در نهايت تحولات جدی در موسيقی به خصوص در حوزه موسيقی پاپ، آغاز شود. تحولاتی که کليد آن ابتدا در سالهای آغازين رياست علی لاريجانی در صدا و سيما زده شد. هنگامی که عطاء الله مهاجرانی تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی را بر عهده گرفت، تقاضای بازار برای موسيقی سنتی بسيار بالا بود. از دو سال قبل،‌ وقتی صدا و سيما راه اندازی جريان موسيقی پاپ را با به ميان کشيدن برخی خوانندگانی که صدايی مشابه خوانندگان موسيقی پاپ در لس آنجلس داشتند، ‌به عهده گرفته بود و از طريق ايجاد شبکه های مختلف راديويی و تلويزيونی شبانه روز در جهت ترويج اين موسيقی می کوشيد، رقابتی جدی در گرفتن بازار توليدات موسيقی بين اين دوگونه موسيقايی آغاز شد. در سال ۷۴ محمد رضا شجريان در نامه ای به رئيس وقت سازمان صداو سيما و در اعتراض به آنچه که وی "بی توجهی به حق مولف و مصنف اثر می ناميد" ‌از لاريجانی خواست از پخش آثارش در صدا و سيما جلوگيری کند. اين خود فرصت و خلائی را به وجود آورد تا موسيقی پاپ بروز و ظهور بيشتری در صداو سيما يابد. موج موسيقی پاپ بازار اقتصادی موسيقی سنتی را نيز سخت تحت تاثير قرار داد و برای نخستين بار در پس از انقلاب اين‌ آثار موسيقی پاپ بود که در صدر تقاضاهای مخاطبان قرار می گرفت. وضعيت بازار موسيقی سنتی در سالهای پايانی دوره خاتمی به گونه ای شد که بخش خصوصی به جز برای آثاری که در آن خوانندگانی چون شجريان، ناظری، سراج، مختاباد، افتخاری، تعريف و گروه کامکارها می خواندند، ‌در بقيه کارها رغبتی برای سرمايه گذاری نداشتند. در مقابل مرکز موسيقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که تا سال ۱۳۷۸ مرکز سرود و آهنگهای انقلابی نام داشت، ‌با راه اندازی ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدينی سعی کرد از موسيقی جدی و سنگين ايرانی حمايت کند. برای اين کار نيز شجريان اعلام آمادگی کرد که در آغاز به کار اين ارکستر به عنوان خواننده به مدت ۵ شب کنسرت اجرا کند. ارکستر ملی اما در تداوم کار خود و پس از اختلافاتی که بين شجريان و مسولان ارکستر به وجود آمد، و نيز به جهت بوروکراسی غير شفاف خود نتوانست بار تحولی را در موسيقی سنتی به دوش بگيرد. موسيقی سنتی هرچه در داخل به سمت فترت و ضعف سوق داده شد، در خارج از ايران به توفيقاتی دست يافت که در تاريخ موسيقی ايران منحصر به فرد بود. نامزدی آلبوم غزل، کار مشترک کيهان کلهر، شجاعت حسين خان و نيز نامزدی آلبوم بی همگان به سر شود (‌کار مشترک شجريان،‌ عليزاده، کلهر) ‌برای جايزه گرمی ‌و توفيق گروه دستان و گروه کامکارها دراجراهای آمريکا، اروپا و کانادا سبب شد تا موسيقی سنتی ايران در اين سالها همان موقعيتی را به دست آورد که موسيقی هند در دهه های ۶۰ تا ۸۰ در غرب به دست آورده بود. هرچه قدر در دوره خاتمی موسيقی سنتی با پس رفت و بی اقبالی عمومی دچار شد، ‌در مقابل موسيقی بومی نواحی ايران با اقبال و سرمايه گذاری دولتی روبرو گرديد. مرکز موسيقی حوزه هنری که در سالهای رياست محمد علی زم بر حوزه هنری با بر پايی جشنواره هايی چون موسيقی حماسی، هفت اورنگ و آيينه و آواز به ملجاء و پناهگاه اصلی پژوهشگران موسيقی نواحی ايران بدل شده بود، در دوره دولت خاتمی فعاليت خود را کاهش داد و مرکز موسيقی ارشاد اين وظيفه را با برگزاری جشنواره موسيقی نواحی ايران، از سال ۱۳۷۸، با دبيری محمد رضا درويشی ( آهنگساز و موسيقی پژوه نامدار موسيقی بومی نواحی ايران) بر عهده گرفت. اين جشنواره که تا به امروز ۶ دوره آن در کرمان برگزار شده است، سهمی جدی در معرفی موسيقی نواحی ايران داشته است. در کنار اين کار در همين دوره طرح تکريم هنرمندان موسيقی نواحی ايران نيز به اجرا درآمد. در اين طرح برخی از هنرمندان موسيقی نواحی ايران که از بضاعت مالی اندکی برخوردارند به صورت ماهانه حقوق دريافت می کنند. در همين دوره مجموعه گنجينه موسيقی نواحی ايران که کار گرد آوری و پژوهش آن را انجمن موسيقی ايران در دولت هاشمی آغاز کرده بود، به پايان رسيد و در مجموع بيش از ۱۰۰ ساعت موسيقی از شاخص ترين نوازندگان و خوانندگان موسيقی بومی نواحی ايران در اين مجموعه گرد آوری و انتشار يافت. پژوهشگران موسيقی ايران و بسياری از پژوهشگران موسيقی قومی نامدار موسيقی جهان، ‌همانند استيون بلوم آمريکايی و جان بيلی بريتانيايی، معتقدند موسيقی بومی نواحی ايران آتشی زير خاکستر را می ماند که در صورت سرمايه گذاری اصولی و درست، می تواند توجهات بسياری را از اقصی نقاط جهان به خود جلب کند. موسيقی پاپ در ايران به رغم بازار اقتصادی موثری که در سالهای آغازين دولت خاتمی به دست آورد، نتوانست با همان شدت و حدت آن مسير را تداوم بخشد. موسيقی پاپ ايرانی به دليل آنکه بسيار دير مجوز فعاليت دريافت کرد هنوز نتوانسته است خود را از سيطره مام اصلی خود که همانا موسيقی لس آنجلسی است، بيرون افکند. در دوران ۸ ساله دولت خاتمی وزارت ارشاد، به دليل برخی مخالفتهای جناحی و سياسی و نيز به جهت سيطره حضور کارشناسان موسيقی سنتی و کلاسيک در مراکز تصميم گيری مرکز موسيقی ارشاد نتوانست حمايت های موثری جز دادن مجوز به آثار توليدی در پيش گيرد. اين مرکز سعی کرد با برگزاری نخستين جشنواره موسيقی پاپ در همين دوران، نوعی سياستگذاری آرام را در حمايت و جهت دهی به موسيقی پاپ آغاز کند که با مخالفتهای برخی از گروههای فشار از اين کار منصرف شد و نخستين جشنواره موسيقی پاپ که در فرهنگسرای بهمن برگزار شده بود، به آخرين جشنواره ای تبديل شد که مورد حمايت مستقيم مرکز موسيقی وزارت ارشاد قرار گرفت. مرکز موسيقی در اين دوران سعی کرد با حمايت از پخش و اجرای کنسرت خوانندگانی چون محمد نوری، فرهاد، مازيار، کورش يغمايی ( که همگی نماينده پاپ جدی و هنری در قبل از انقلاب بودند) نوعی جهت گيری هنری و جدی را در برابر رشد قارچ گونه موسيقی پاپ در صدا و سيما رقم زند. اين کار اگر چه در کوتاه مدت ثمری نبخشيد، اما در دراز مدت و با افول و به عرق نشستن تب تند هنرمندان يک شبه، و کسادی اقتصادی بازارآنها، سبب شد تا خود صداو سيما نيز به سمت استفاده مکرر از آثار اين هنرمندان حرکت کند. در اين سالها موسيقی پاپ اقبالی در آن سوی آبهای هم پيدا کرد. گروه موسيقی آريان، که توانسته بود در انتخاب ملودی،‌ شعر و آهنگسازی طيفی از جوانان و نوجوانان را به خود جلب و جذب کند، پس از اقبال عمومی در داخل توانست تا نامزدی جايزه موسيقی پاپ بی بی سی نيز به پيش برود. اين گروه نيز از جمله گروههايی بود که آثارش، جز اين اواخر و در ايام انتخابات رياست جمهوری، کمتر از صدا و سيما فرصت پخش يافت. در اين سالها علاوه بر فعاليتهای آشکار موسيقی در حوزه موسيقی پاپ، برخی از گروههای جوان که برای ارائه آثارشان در سالنهای عمومی با دشواريهای فراوانی چون دريافت مجوز از ارشاد، ‌از يک سو و هراس از هجوم گروههای فشار از ديگر سو روبرو بودند، با استفاده از اينترنت،‌ نوعی موسيقی را رواج و رونق دادند که به موسيقی زير زمينی معروف شد. اين گروهها که تعداد آنها در تهران به صدها گروه می رسيد، به رغم تمامی فشارها و امکانات اندک چند جشنواره برگزار و برگزيدگان خود را معرفی کردند. گروههای موسيقی خارجی در ۸ سال گذشته حضور جدی درايران داشتند. به جز اجراهايی از اين گروهها در جشنواره موسيقی فجر، برخی از نهادهای مدنی فعال و علاقه مند به موسيقی پاپ و جز خارجی نيز با دعوت از افراد و گروههای شناخته شده گونه های مختلف موسيقی معاصر غرب توانستند فعاليتهايی در اين زمينه ها صورت دهند. حضور خوان مارتين در ايران و اجرای وی در کاخ نياوران و استقبال کم نظير از کنسرت وی نمونه ای شاخص از اين گونه اجراها بود. انتقادی که برخی از پی گيران جدی موسيقی معاصر غرب به عملکرد وزارت ارشاد و مرکز موسيقی در اين زمينه دارند، دعوت از برخی گروههای ناشناخته و حتی خيابانی برای اجرا در جشنواره موسيقی فجر بود. همين رويکرد سبب شد که مرکز موسيقی در اين زمينه از يک مرکز تاثير گذار و تعيين کننده به مرکزی با برنامه های مناسبتی و برای رفع تکليف تبديل شود. اگرچه نخستین جشنواره موسیقی بانوان در سال 75 و در دولت هاشمی رفسنجانی رخ داد ، اما نهادینه شدن آن در دولت آقای خاتمی صورت گرفت ، به نحوی که در دوسا ل آخر دبیر جشنواره یاد شده نیز به یک بانوی موزیسین سپرده شد. ممنوعيت خوانندگی بانوان در مجامع عمومی،‌ مرکز موسيقی وزارت فرهنگ و ارشاد را به اين صرافت انداخت تا جشنواره ای ويژه بانوان تدارک بيند. اين جشنواره هر سال و در سالروز تولد حضرت فاطمه در تالار وحدت برگزار می شود و تا کنون ۶ دوره آن برگزار شده است. ضمن آنکه در ايام جشنواره موسيقی فجر نيز برخی گروههای موسيقی بانوان نيز اجراهايی ويژه بانوان داشته اند. در اين جشنواره ها عمدتا خوانندگان قديمی سکاندار کار هستند و اجراهای آنها نيز عمدتا ترانه ها و تصانيفی است که در دوره های گذشته، و به خصوص پيش از انقلاب، خوانده اند. نگاهی به اين اجراها نشان می دهد که به جز در عرصه آهنگسازی موسيقی سنتی، در خوانندگی و آهنگسازی موسيقی پاپ اتفاق تازه ای رخ نداده است و نسل تازه ای از خوانندگان زن نتوانسته اند بروز و ظهور کنند. البته در سالهای اخير با استفاده از بانوان در کنسرتهای موسيقی سنتی به عنوان همخوان، رنگ آميزی تازه ای به موسيقی سنتی ايران اضافه شده است که نمونه آن را در آلبوم راز نو، اثر حسين عليزاده، شاهد هستيم. در سال گذشته و به دليل برخی فشارهای وارده بر مرکز موسيقی، ‌دادن مجوز به اين گونه آثار نيز در پرده ای از ابهام قرار گرفت. ندادن مجوز به آلبوم مشترک عليزاده - ‌گاسپاريان، با اين توجيه که صدای همخوان زن در آن بيش از اندازه بالاست و نيز اعلام گروه کامکارها مبنی بر ندادن کنسرت درايران،‌ درصورتی که نتوانند از همخوان زن استفاده کنند، ‌نمونه ای از عقب نشينی های وزارت ارشاد در سالهای پايانی دولت خاتمی است در مقايسه با سالهايی که با قدرت و شدت از موسيقی بانوان و اجراهای همخوانی آنها حمايت می کردند. موسيقی کلاسيک غربی اگرچه در اين دوره با حضور لوريس چکناوريان تحرکی نسبی به خود گرفت،‌ اما در سالهای اخير وضعيت ارکستر سمفونيک تهران به دليل نبود سياستی واحد دچار آشفتگی شد. گروه کر ارکستر سمفونيک عملا از هم پاشيد و اين وضعيت سبب شد که بارها و بارها اعتراضات نسبت به اين وضعيت در رسانه های گروهی و نيزنامه نگاری ها به مسولان ارشاد صورت گيرد. همچنين توجه بيش از حد مرکز موسيقی به نوازندگانی که از ارمنستان می آمدند و نيز در اختيار نهادن بودجه های فراوان برای اجراهای چکناوريان و نبود شورايی سياستگذار برای تعيين چگونگی اداره اين ارکستر اعتراضات فراوانی را درميان اهل موسيقی سبب شد. اگرچه در موسيقی کلاسيک اجراهای گروهی، همانند دونوازی ها (‌دوئت ) سه نوازی ها (‌تريو) ‌و چهار نوازی ها (‌کوارتت) ‌رشدی چشمگير داشت و از علاقه مندی نسل جوان به اين گونه موسيقی خبرمی داد، اما اجراهای ارکستر سمفونيک تهران، به جز مواردی که با رهبری شهرداد روحانی و اين اواخر علی رهبری،‌ اجرا شد، مابقی با استقبال عمومی روبرو نمی شد. جدال چند ساله بر سر رهبری دائمی ارکستر سمفونيک تهران نيز در ايجاد اين وضعيت تاثيری جدی داشت. جدالی که در نهايت با درگذشت فريدون ناصری در روزهای اخير به نوعی پايان يافت. اگر تاسيس و ثبات خانه موسيقی در دوران دولت خاتمی را بزرگترين دستاورد خاتمی بناميم، سخنی به گزاف نگفته ايم. اين نهاد در مهرماه سال ۱۳۷۷ و با حضور جمعی از چهره های شاخص موسيقی سنتی و کلاسيک شکل گرفت. حمايتهای مرکز موسيقی وزارت فرهنک ارشاد اسلامی در پاگيری و رشد اين نهاد انکار ناپذير است، به نحوی که در ۴ سال ابتدايی فعاليت خود آنها در ساختمانی که مرکز موسيقی در اختيار آنها قرار داده بود، به فعاليت می پرداختند و البته بودجه ای خاص نيز در اختيار اين نهاد قرار داده شده بود تا بتواند چرخهای خود را بگرداند. آخرين خدمت خاتمی به خانه موسيقی، تعيين اعتباری ۶۰۰ ميليون تومانی برای خريد خانه ای ويژه اين نهاد است که ۲۰۰ ميليون تومان آن تاکنون پرداخت شده است. خانه موسيقی در مدت فعاليت خود تابه امروز نزديک به دو هزار تن از اهل موسيقی را بيمه کرده است و در ضمن در تعيين سطح آموزشگاهها و نيز مدرسانی که دراين آموزشگاهها درس می دهند، مشارکت مستقيم دارد. در اين ايام انجمن صنفی هنرمندان موسيقی نيز فعاليت خود را آغاز کرد که به دليل عدم توفيق عملا در استمرار کارش ناکام ماند. اگرچه در دوره ۸ ساله خاتمی تحولات مثبت و موثری در حوزه موسيقی رخ داده است، اما برخی نگرانی ها همچنان وجود دارد که سليقه ای بودن اعطای مجوز به آثار توليدی و جلوگيری از اجرای کنسرتهای موسيقی در شهرستانها از جمله مهمترين آنهاست. خدمات
رياست جمهوری محمد خاتمی سبب شد تا موسيقی در ايران از يک وضعيت برزخی و بلاتکليفی به در آمده و گام در دوران ثبات خود بگذارد.
نگاهی به تحولات موسيقی در دوران رياست جمهوری خاتمی
شهر مظهر یک پایتخت مستعمراتی است که تقریبا هیچ تولیدی ندارد و مطلقا مصرف کننده است و باز هم تقریبا از هر پنج ساکن کشور یک نفر را در خود جای داده است؛ مرکز ثقل کلیه روابط داخلی و خارجی کشور. شهری که اگر سیل واردات داخلی وخارجی به آن سرازیر نشود، از گرسنگی و فقر جان خواهد داد و دیگر کسی در آن ساکن نخواهد ماند. در تمام دوران تقریبا ۱۶۰ ساله حکومت قاجارها، کلیه والیان ایالات و حکام ولایات از این شهر اعزام می شدند و به کار غارت آن نواحی می پرداختند. حتی فرزندان خردسال پادشاهان تحت سرپرستی یکی از "لَله"های خود والی می شدند و درآمد آن نقاط به آنان اختصاص می یافت. در تمام دوران پهلوی و تاکنون هم فرمانداران و استانداران از تهران اعزام می شوند. تهرانیان قدیم در همه دوران قاجارها تقریبا هیچ شغل حکومتی نداشتند، چون باسوادی بین آنان یافت نمی شد و استخدام را هم دون شان خود می دانستند! شاهان، قاجار بودند و وزرا و سیاستمداران از شهرهای باسواد مثل طالقان، تفرش، فراهان و ... به خدمت گرفته می شدند و البته به موقع هم آنان را به قتل می رساندند و اموالشان را ضبط می کردند. البته داوطلبان وزارت برای به دست آورن همین مقام صف بسته بودند و اغلب آنان در قتل پیشینیان خود دست داشتند! تهران کنونی را می توان محصول حکومت پهلوی ها دانست. آنها به خصوص اولی، چنان مرکزیتی در آن ایجاد کردند که مثل آهن ربا همه را به قطب خود جذب می کردند. در ضمن، خود تهرانیان اصیل چنان خوش استقبال بودند که هر کس و از هر شهرستانی به آنجا می رسید خود را در خانه خود می یافت. خارجی نیز به همچنین، بیگانگانی بودند که وقتی پایشان به این شهر رسید، یا دیگر به کشور خود باز نگشتند و یا در نوشته ها و خاطرات پس از بازگشت به خانه خود، هیچ گاه جذابیت آن جا را فراموش نکردند. ساکنان قدیم و جدید لهجه تهرانی های قدیم و اصیل یعنی جنوب شهری ها و بخصوص چاله میدانی ها، همان لهجه فتحعلی شاه است. آمار سال ۱۳۰۱ شمسی، جمعیت تهران را ۱۹۲ هزار و آمار ۱۳۱۲ شمسی، ۳۲۵ هزار نفر برآورد می کند. این آمارها لیست دقیق مشاغل تهرانی ها را هم شامل است. آمارگیر با توجه به شاغلین، در پایان کار خود نتیجه می گیرد که از این جماعت نیم درصد شغلی مفید دارند و ۹۹ و نیم درصد بیکاره و انگل هستند! ساکنین قدیمی تهران بطور کلی طبعی شوخ و بامزه دارند، با وجود تنگ دستی نسبی، خوش می گذرانند، در خانه های قدیمی و سنتی خود زندگی می کنند که در ضمن صفا و طراوت، جواب احتیاجات زیستی آنان را می دهد. ساکنین جدید که از شهرستان ها آمده اند، به دنیایی دیگر مربوطند. در خانه هایی زندگی می کنند که مطلقا جای زندگی نیست. روکار سنگ دارد ولی اگر چند ساعت برق آنها قطع شود، در زمستان از سرما و در تابستان از گرما خواهند مرد و یا به شهرستان خود گریزان خواهند شد. تازه واردین، بسیار هم تازه به دوران رسیده هستند"، تهرانی های اصیل را "چاله میدونی" و لات می نامند، حتی آنهایی که خانه های قدیمی جنوب شهرهای ها را خریده اند، رو کار آن را سنگی کرده اند. آپارتمان و "برج" ساخته اند و فرهنگ استفاده از آن را ندارند. در همه این ساختمان ها و بین ساکنین آنها بگومگو و درگیری هست. اوایل انقلاب شنیدم که در یکی از این آسمانخراش ها اتفاقی افتاد که شرح آن پر بی نمک نیست؛ یک نمک فروش دوره گرد به همراه الاغ خود یکی از آپارتمان های این آسمانخراش ها را که متعلق به سرلشکر "کیا" و در خیابان شمیران قدیم واقع بود، برای سکونت خود انتخاب کرد. آپارتمان در طبقه دهم بود و او همراه با الاغش به همان جا اسباب کشی کرد."آخور" الاغ را در حمام آنجا بنا گذاشت و حیوان به غیر از مواقع غذاخوری، سر خود را از پنجره بیرون می آورد و به سیر آفاق و انفس می پرداخت و طبق عادت همنوعان خود گاه گاه و بخصوص نزدیک سحر عرعر می کرد و به نوعی وقت شناسی را به همسایگان محترم خود یادآوری می کرد. نشانه های تهران به یاد داشته باشیم که انقلاب مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت از این شهر پا گرفت، اولی ظاهرا با کودتای رضا شاه و دومی باز هم ظاهرا با کودتای پسرش در همین شهر مدفون شدند. پدیده ای به نام "لات" مخصوص تهران است. شهرستان های دیگر مشخصا چنین چیزی ندارند. لات مظهر تهرانی است و بر خلاف عقیده ناآشنایان، لباس مرتب می پوشد، اوایل گیوه شهری و این اواخر کفش چرمین می پوشید و موقع به پا کردن، پاشنه های آن را می خواباند و همان طور راه می رفت. اشیایی مثل تسیبه دانه درشت، چاقوی جیبی، انگشتری با نگین درشت و معمولا یاقوت قرمز، دستمال یزدی یا ابریشمی و در گذشته ای نه چندان دور، کلاه شاپوی مخملی، اشیایی جدایی ناپذیر از او بودند. لوتی هایی همچون مهدی قصاب، حسین رمضون یخی، طیب، طاهر، قدم و ...با کاسبی روزگار می گذراندند. علی نقلی نیز از اواسط عمر چنین بود. گروهی دیگر معمولا با باج گیری روزگار می گذراندند، زیادت طلب نبودند و پول هایی که از این راه به دست می آورند با دیگر ان مصرف و به قولی صرف "عشق" خود می کردند. همیشه اطراف آنان را هاله ای از "نوچه"ها همراه با شادی و خنده گرفته بودند. به موقع دعوا می کرند، نیش چاقو می زندند و تازه کارهای آنان گاهی آدم می کشتند. بعضی اعدام می شدند و دیگران به خدمت دستگاه های امنیتی درمی آمدند. زنده های آنان هنوز هم آرزوی بازگشت رژیم سابق را دارند. معروف ترین باج گیران بی کار، تا جایی که از محله خود به خاطر می آورم، جز " صنیع حضرت" که بچه محله خیابان سیروس بود و در جریان مشروطه و واقعه توپخانه به دار آویخته شد، نجف حمال، حسن کوکومه، عباس علی نقلی، جعفر رستمی، برادران هفت کچلون و... بودند که با گروهی از این جماعت آشنایی داشتم. آنهایی که به خدمت دستگاه در می آمدند، معمولا لباس شیک می پوشیدند، کفش معمولی ولی پاشنه نخواب به پا می کردند و معمولا کراوات قرمز می زدند. دولت هم از آنها حمایت و نگه داری می کرد. با رژیم بعد از انقلاب هم هنوز آشتی نکرده اند، گر چه نوع دیگری از آنان با سرو وضع اسلامی قدم به عرصه گذاشته اند. تهران برای اهالی تقریبا تمام شهرستان ها "جوک" می سازد. جالب این که این جوک ها را همان کسانی می آموزند که از آن شهرستان ها آمده اند و خود چیزی نداشته اند که به آن اضافه کنند. هیچ یک از شهرستان ها برای تهرانی ها جوک ندارند، چون پس از جایگیر شدن در این شهر، دیگر خود را تهرانی می دانند، بر عکس، حتی المقدور همشهری ها را هم به سمت این شهر می کشانند. چنین است که اهالی هر ایالت، ولایت، شهر و شهرک، تشکیلاتی مذهبی و غیر مذهبی در تهران دارند ولی هیچ کس و هیچ جا چنین تشکیلاتی از تهرانی ها سراغ ندارد. تهران جایی تماشایی و شاد است. اگر هنوز این شهر را ندیده اید، از مشاهده دوگانگی روابط و ظواهر مردم آن در درون و بیرون خانه ها تعجب نکنید، گرچه بسیار جای تعجب هم دارد. بالاخره فکر می کنم کمتر شهری در جهان از لحاظ استفاده از برق و "نورانی بودن" به پای شهر ما برسد. خدمات
تهران، شهر چند چهره، شهر تضادها، به گواهی یافته های قدیمی، شهری کهنه، یکی از جدیدترین پایتخت های جهان و تقریبا بدون هیچ اصالت ساختاری و مسکونی. شهری که دامنش به پرورش بزرگمردی، شاعری، مورخی، ادیبی و ... آلوده نیست ولی در عمر کوتاه خود هر چه از این محترمین در ایالات و گوشه و کنار کشور می زیسته اند، به خود جلب و فرزندان آن را تهرانی کرده است.
این شهر چند چهره و بی اصالت
اعضا آن از گروه‌های سیاسی، قومی و اقشار مختلف جامعه نمایندگی می‌کند. به نظر میرسد که اگر روند رهایی زندانیان طالبان طبق فیصله گروه تماس دولت و طالبان به پیش رود، زمینه برای آغاز مذاکرات بین الافغانی فراهم خواهد شد. حال پرسش این است که این هیئت در جریان مذاکره و گفت‌وگو با طالبان از چه ارزش‌های باید حفاظت و پاسداری کنند؟ این یادداشت به بیان محورهای اساسی از این ارزش‌ها پرداخته است. افغانستان در ۱۹ سال گذشته به ارزش‌ها و دست آوردهای بی پیشینه‌ای دست یافته است. تعلق خاطر نسبت به ارزش‌هایی چون آزادی بیان، حقوق زنان، حقوق بشر، گردش دموکراتیک نخبگان، مشارکت ملی در ساختار قدرت، آزادی فعالیت و تشکیل احزاب و جریان‌های سیاسی و مدنی و جزء آن جنبه ایدئولوژیکی ندارند، بلکه این ارزش‌ها دست‌آوردهای ملت افغانستان است که در پی چهل سال خشونت و منازعه و با پرداخت هزینه‌های سنگین مادی و معنوی بدست آمده‌اند. افغانستان جدید دارای روابط گسترده بین المللی است و به رغم تداوم جنگ و فساد در عرصه آزادی بیان، تکثرگرایی سیاسی و فکری در سطح منطقه جزو کشورهای پیشگام و دارای احترام در سطح جهان است. باید اذعان کرد که هنوز ما در تطبیق ارزش‌های نوین موفق نبوده ایم و با چالش‌های اساسی رو برو هستیم، اما در پایه‌ریزی و اساس‌گذاری اصول اساسی یک جامعه آزاد و دموکراتیک موفقیت‌های زیادی به دست آوده‌ایم که در ذیل به این دست‌آوردها اشاره می شود و انتظار می‌رود که هیئت مذاکره کننده برای دفاع از ان‌ها برنامه و توان اقناعی و سیاسی داشته باشند. ۱. جایگاه زنان با اذعان به اینکه هنوز در سطوح مختلف و به اشکال گوناگون علیه زنان تبعیض روا داشته می‌شود، اما جایگاه زنان در افغانستان امروز بسیار متفاوت از جایگاه شان دوره‌های پیشین از جمله دوره حاکمیت طالبان است. امروز زنان افغان، در سطح رهبری هر سه قوه مقننه، مجریه، و قضائیه حضور موثر دارند و برای بهبود این وضعیت‌ تلاش مستمر صورت می‌گیرد. زنان افغان در ۱۹ سال اخیر به لحاظ دانش و تخصص پیشرفت‌های چشمگیری کرده‌اند و همچنان در بخش‌های دولتی و خصوصی در حال پیش رفت هستند. امروز زن افغان در مدیریت دستگاه دیپلماسی، تحول فرهنگی و اقتصادی کشور نقش انکار ناپذیری دارد. این در حالی است که در دوران حاکمیت طالبان زنان به طور مطلق از حقوق شهروندی خود محروم بودند. از این رو ایجاب می کند همانطور که در ترکیب هیئت هرچند بلحاظ کمی حضور کمرنگ دارند ولی انتظار می رود بلحاظ تأثیر گذاری جایگاه ممتاز داشته باشند تا پس از تحقق صلح، حقوق و جایگاه زن افغان با مخاطره مواجه نشود. ۲. آزادی بیان و چند صدایی افغانستان امروز در سطح منطقه از این جهت بی نظیر است. امروز در افغانستان سانسور، تک‌صدایی و هژمونی رسانه دولتی رنگ باخته است. در افغانستان پسا طالبان احزاب، جریان‌ها و بخش‌های خصوصی دارای رسانه‌های مستقل و منتقد نظام سیاسی و حکومت هستند. امروز در افغانستان کسی به خاطر انتقاد از نظام و حکومت تحت پیگرد قرار نمی گیرد. افغانستان جزء معدود کشورهای منطقه است که شهروندانش دسترسی آسان به شبکه‌های اجتماعی دارند و هر شهروند قادر است صدای خود را بلند کرده واقعیت‌ها را با مردم و مسئولان شریک سازند. افغانستان از استبداد، اقتدارگرایی و تک صدایی رنج برده و خاطره‌های طولانی انحصار و استبداد در حال فراموشی است. بنابراین، بازگشت دوباره به دوران سانسور ممکن نیست و بهتر است که در فرایند صلح و گفت‌وگوهای بین الافغانی این امر به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر مورد توجه قرار گیرد و برای حراست از آن برنامه ریزی شود. ۳. گردش نخبگان بر اساس اراده مردم با وجود این‌که در مدیریت نهادهای انتخاباتی و صیانت از ارای مردم با چالش‌هایی مواجه بوده‌ایم که قابل انکار نیست و باید اصلاح گردد، اما اصل گردش نبخگان بر اساس خواست و ارداۀ مردم دست آورد بزرگی است. افغانستان با پیشینه طولانی از نظام‌های سلطنتی و امارتی برای نخستین بار در ۱۹ سال گذاشته شاهد مراجعه به ارای مردم جهت تعیین زعیم سیاسی بوده است. این مکانسیم دموکراتیک انتقال قدرت، چشم‌انداز پاسخگوسازی مسئولان و نخبگان را ترسیم کرده و به تدریج تعمیق می‌بخشد. انتخابات اخیر ریاست جمهوری گواه این امر بود که نخبگان سیاسی حد اکثر تلاش خود را به خرج دادند تا به مردم مراجعه کرده و قناعت مردم را بگیرند. افغانستان در این ۱۹ سال با برگزاری چهار دور انتخابات ریاست جمهوری سه دور انتخابات پارلمانی راه درازی را برای تمرین و نهادینه سازی دموکراسی پیموده است. تجارب گذشته و ناکامی‌های موردی در این عرصه هرچند تلخی و مرارت خود را داشته است اما سرمایه ما برای اصلاحات و بهبود محسوب می شوند. ۴. مناسبات دوستانه و وسیع بین المللی افغانستان امروز دارای روابط گسترده، وسیع و راهبردی با دولت‌ها و نهادهای بین المللی جهانی، منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای است، چنین تجربه‌ای در تاریخ کشور بی پشینه است. افغانستان در بخش عمده قرن نوزده در حوزه نفوذ انگلیس قرار داشت. هرچند با کسب استقلال به برقراری روابط راهبردی با سایر کشورها روی آورد ولی بی ثباتی سیاسی داخلی و منازعات بین المللی از قبیل جنگ جهانی دوم(۱۹۳۹-۱۹۴۵) و جنگ سرد(۱۹۴۵-۱۹۹۱) مانع از آن شد که افغانستان در جهان اعتبار فرا قطبی پیدا کند. در این میان سیاه ترین کارنامه بین المللی افغانستان دوران حاکمیت طالبان است که تنها سه کشور دولت وقت را به رسمیت شناخته بود. اما امروز افغانستان به دلیل گام برداشتن در راستای ارزش‌های جهانی از قبیل حقوق بشر، نظم دموکراتیک و توسعه همه جانبه، روابط خارجی گسترده و توام با احترام دارد. بنا براین روند صلح نباید به سمت حرکت کند که اعتبار و مناسبات بین المللی افغانستان آسیب ببیند. تردیدی نیست که افغانستان به عنوان یک کشور در حال توسعه، به شدت نیازمند حمایت جامعه جهانی است و تداوم این حمایت‌ها در گرو وجود نظامی است که رعایت و تقویت قواعد و هنجارهای پذیرفته شده بین المللی را بپذیرد. ۵. احترام به حقوق شهروندی یکی از افتخارات نظام سیاسی جدید، پذیرش و حرمت‌گذاری به حقوق شهروندی است. بر این اساس در افغانستان امروز هیچ شهروندی به دلیل تعلق به یک گروه قومی، زبانی، مذهبی و جنسیتی برچسب تحقیر و توهین نمی‌خورد. در سال‌های اخیر شاهد بوده‌ایم که اگر مواردی از این گونه نفرت‌پراکنی‌ها صورت گرفته است، با واکنش تند و گسترده عمومی از نقاط مختلف کشور و واکنش مسئولان حکومتی مواجه شده است. افغانستان امروز این افتخار رادارد که اماکن مذهبی اقلیت سیک با بودجه دولتی بازسازی می‌شود، نمایندگان این گروه مذهبی در پارلمان افغانستان حضور دارند. در حالی که افغانستان در دوره طالبان شاهد نفرت‌پراکنی عمیق دینی، مذهبی، قومی، جنسیتی و زبانی بود. حال یک بار دیگر با جدی شدن بازگشت طالبان این نگرانی تشدید شده است. ۶. تقویت بخش خصوصی تجریه کشورهای توسعه یافته نشان می‌دهد که سهم‌گیری بخش خصوصی در تمامی عرصه‌ها به خاطر ایجاد فضای رقابتی هم کیفیت کار و خدمات ارائه شده را افزایش می‌دهد و هم موجب کاهش هزینه‌های سنگین دولتی می‌گردد. خوشبختانه در ۱۹ سال اخیر بخش خصوصی افغانستان به تدریج در مسیر فعالیت قرار گرفته و تقویت شده است و در برخی عرصه‌ها از جمله فعالیت‌های اقتصادی، آموزشی و ارائه خدمات صحی پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته است. بنابراین این، ایجاب می‌کند که در روند مذاکرات از این زاویه هم به نظام سیاسی آینده نگریسته شود. زیرا در چارچوب یک نظام سیاسی تمامیت خواه و اسلام‌گرا این فرصت فرهم نبوده در نتیجه حجم وسیع سرمایه‌گذاری انجام شده و تجارب ارزشمند به دست آمده از بین خواهد رفت و قطار توسعه کشور با مشکل جدی مواجه خواهد شد. ۷. تساهل و تسامح افغانستان از خشونت‌ و افراط‌ ‌گرایی رنج برده و هنوز رنج می‌برد. یکی از دلایل اصلی خشونت‌ و افراط‌‌‌‌ گرایی در کشور فقدان فرهنگ تساهل و تسامح و رواداری بوده است. تمامیت‌‌خواهی در تمامی اشکال خود از جمله تمامیت‌خواهی مردسالارانه، قوم‌گرایانه و دین‌گرایانه موجب می‌شود تا دیگری قابل تحمل نبوده محکوم به حذف گردد و رویکرد حذفی موجب ترویج خشونت می‌شود. دوران چهارساله حکومت طالبان اوج خشونت‌ورزی و ناشکیبایی را به منصه ظهور رساند. این نگرانی وجود دارد که فرهنگ رو به رشد تساهل و تسامح و رواداری در فردای صلح قربانی نگردیده و باردیگر عدم مدارا، تحمل ناپذیری و ناشکیبایی جای آن را نگیرد. این نگرانی با توجه به تجربه حکومتداری طالبان و مبانی فکری آن‌ها برای نسل جدید بسیار برجسته است. لذا انتظار می رود در جریان گفت‌وگوها و تصامیم اتخاذ شده برای عبور از وضعیت جنگی این دست‌آورد مورد توجه مذاکره کنندگان قرار گیرد. دست‌آوردهای فوق از آن رو برجسته گردید که مبانی اندیشه سیاسی طالبان، تجربه حکومتداری این گروه و حتی حالا که مرتب این مسایل را به اسلام ارجاع می‌دهند، تقابل این گروه با این ارزش‌ها را نشان می‌دهد. افغانستان از یک طرف نیازمند ختم منازعه است و از جانب دیگر آمادگی ندارد که تمام ارزش‌ها و دستاوردهای خود را کنار بگذارد. لذا این هنر مذاکره کنندگان است که چطور بین این دو مهم جمع کنند. بیشتر بخوانید:
بالاخره پس از رایزنی‌های نسبتا طولانی و نگرانی‌ها از عدم توافق حکومت و سیاسیون در کابل بر سر تعیین هیئت مذاکره کننده، این هیئت مشخص گردید. هیئت ۲۱ نفر عضو دارد به شمول ۶ زن .
هیئت مذاکره کننده دولت از چه ارزش‌های باید پاسداری کند؟
قطعنامه از رئيس آژانس بين المللی انرژی اتمی می خواهد که تا پايان ماه مه به شورای حکام گزارش دهد و شورای حکام موضوع را در اجلاس ماه ژوئن خود مورد بررسی قرار خواهد داد. در پی صدور اين قطعنامه ايران نسبت به اين قطعنامه ابراز ناخرسندی کرده و اعلام کرد که ورود بازرسان اين آژانس را به کشور ممنوع می کند. با تحولات اخير، اين پرسش مطرح می شود که آينده اين جدل با آژانس اتمی که وابسته به سازمان ملل متحد است، چه خواهد شد؟ آيا بالاخره ايران سازمان ملل را قانع خواهد کرد که آنچه از فعاليت های هسته ای خود گزارش کرده کامل و بدون نقص بوده يا اينکه سرانجام پرونده ايران به شورای امنيت می رود و اختلافات بين دو طرف بالا می گيرد؟به نظر شما بهترين گزينه ايران در اين شرايط چيست؟ درست يا غلطش رو کار ندارم. به نظرم در هر حال ايران بايد همکاری کنه و نظر آژانس رو جلب کنه (هر چند اگر غير منصفانه و زور هم باشه چون تجربه نشون داده که ديگران برای منافعشون دست به هرکاری ميزنن و بعيد نيست که ايران هم به سادگی قربانی حماقت بشه). روزبه دانشور - تهران اگر ايران به فکر استفاده از تکنولوژی است بهتر آن است که اول به فکر رفاه مردم باشد و بعد از تکنولوژی ساده تر و کم هزينه تر شروع کند. حسين بن علی - بغداد با توجه به عدم وجود حکومت مردمی و قانونی در ايران و وجود تعصبات خشک در بين بسياری از سردمداران و تئوريسين ها به نظر من در صورت دستيابی آنها به سلاح های کشتار جمعی احتمال استفاده از اين سلاح ها هرچند اندک از سوی دولتمردان ايران وجود خواهد داشت. حتی اگر راه های سياسی و رايج برای بقای حکومتشان از انها سلب شود بر اساس باورهای بعضی از شخصيت ها استفاده از اين تسليحات برعليه خود مردم ايران هم جايز است چه رسد به مردم ديگر کشورها! از اين رو تا شفاف سازی همه فعاليت های هسته ای از سوی حکومت فعلی ايران نبايد به آنها حق استفاده از اين تکنولوژی داده شود. محسن - تهران با وجود اينکه از نظام حاکم بر کشور رضايت ندارم، ولی داشتن اين فن آوری را به عنوان يک ايرانی خواهانم، و باور دارم راهی که جمهوری اسلامی در پيش گرفته بهترين راه هست، اين نه تنها مانعی برای رسيدن مردم به مردم سالاری نيست و صلح جهانی را به خطر نمی اندازد، بلکه به رسيدن ايران به جايگاه اصلی خود در جامعه جهانی کمک خواهد کرد. آرش - پراگ من هم دوست دارم کشوری نيرومند و صنعتی و اتمی داشته باشيم ولی چاقو را که به بچه ی نادان و شرور نمی دهند که هم خود را زخمی کند هم ديگران را، مگه نه؟ رضا - پراگ چرا اسرائيل بايد بمب اتم داشته باشد ولی ايران نه؟ خلع سلاح اتمی بسيار منطقی و خوب است ولی چرا در اين بين تبعيض وجود دارد؟ ‎غرب حتی حاضر نيست ايران از انرژی هسته‌ای به صورت صلح‌آميز استفاده کند؟ سردمداران غرب يک بازی‌ ايجاد کرده‌اند برای سرگرم کردن ايران و نيز چاپيدن هرچه بيشتر اين کشور! يدی - تهران دستيابی به سلاح اتمی نه در جهت مناقع ملی بلکه در جهت منافع حکومت است. آيا شرف و انصاف است زمانی که پول نداريم برای تحصيل فرزندانمان به معلمان حقوق کافی پرداخت کنيم، حکومت هزينه های هنگفت صرف توليد مخفيانه سلاح هسته ای کند؟ حکومت با سلاح اتمی چه کسی را می خواهد بترساند؟ بايد ايران تمام فعاليت های صلح آميزش را علنی کند تا مهم ترين افراد يعنی مردم ايران بدانند که بودجه دولت صرف توسعه ميشود يا ارعاب. علی - لندن ما می دانيم که غرب برای ايران در همه زمينه ها خواری و عقب ماندگی می خواهد. آنها از ايران نفت فراوان و ارزان می خواهند تا چرخ صنعتشان بچرخد. ايران از نظر آنها بايد طوری باشد که به لحاظ سياسی و اقتصادی مجبور باشد هميشه نفت بفروشد. اين اصل کليه ماجراهاست. فريد - شيراز مساله آژانس بين المللی و ايران مسئله ايست که به موقعيت منطقه برمی گردد. از نظر من داشتن نيروگاه هسته ای که احتمال خطر موجود باشد، حق هيچ کسی نيست، اما با توجه به اينکه پاکستان و هند فعالانه در اين زمينه کار می کنند، برخورد اين آژانس با ايران و عراق روشی است بر مبنای اينکه بايد تسليم شويد. هرچند که تسليم شدن ايران امريست که بايد به فال نيک گرفت، زيرا حتی اگر ايران تنها کشوری باشد که در اين کره خاکی حق داشتن سلاح کشتار را ندارد اين کار کمکی است به امنيت مردم اين منطقه. عبدالعزيز فروتن - کابل عاقبت کار در پشت درهای شورای امنيت رقم نخواهد خورد، چرا که کشورهائی مانند ايالات متحده که خواهان ارجاع پرونده ايران به شورا هستند بايد حداقل ۳ گروه مختلف را که هر يک دارای روابطی خاص با ايران هستند را قانع به همکاری نمايند (روسيه و چين-اروپا- غير متعهدها) اين نکته را نيز بايد مد نظر داشت که علاقه ی شخصی البرادعی نيز بر حل موضوع در آژانس مبتنی است. بارز ترين نکته اين است که مقامات ايرانی دارای نوعی انعطاف پذيری هستند که شايد بيش از همه اروپائيان قادر به کاناليزه کردن آن باشند. طباطبايی - تهران آژانس تا زمانی که جانبدارانه از کشورهايی مثل اسرائيل حمايت می کند و مغرضانه در مورد کشورهايی واکنش منفی نشان می دهد در رسالت خود که عاری سازی دنيا از استفاده مخرب نيروی هسته ای است موفق نخواهدبود. البته شايد فلسفه وجودی اين آزانس برآورده ساختن اميال کشورهايی نظير آمريکاست که ايران هر چقدر به خواست های آزانس تن در دهد، برنامه های از پيش تعيين شده اجرا خواهد شد. حسين - دامغان جمهوری اسلامی ايران برای بقای خود وارد همه نوع معامله سياسی خواهد شد و هزينه آن را از جيب ملت ايران پرداخت خواهد کرد. در ۲۵ سال گذشته يرای بقای خود به تمام کشورهای صاحب قدرت باج داده است. تنها آمريکا بر اين خوان گسترده بطور مستقيم حضور نداشته که آن هم به زودی ممکن می شود. اين روند تا زمانی ادامه خواهد يافت که وضع کشور جهت بهره برداری بيگانگان، نامساعد و بی ثبات باشد... احمد ديوانی - تهران داشتن انرژی اتمی حق ايران است و اگر دولت هم کوتاه بيايد ما آماده هستيم مبارزه کنيم... کيوان - مشهد مطلبی که بايد به آن توجه شود، برقراری عدالت است چرا که حتی اگر ايران به دنبال دسترسی به بمب هسته ای باشد، باز اين فشارهايی که بر ايران می آورند ناعادلانه است، چرا که برخی کشورها در نزديکی ايران آشکارا دارای سلاح های کشتار جمعی بوده اما کوچکترين انتقادی از آنها نمی شود. در ضمن نکته ای که جالب توجه است ضعف ديپلوماسی ماست که متأسفانه امتياز می دهيم، اما فشارها عليه ما بيشتر می شود... مرتضی شيرانی - اهواز انرژی هسته ای برای ايران بسيار مهم است، اما نه با اين حاکميتی که در برابر ديگران احساس مسئوليت ندارد. کسرا - تهران من از عملکرد مقامات کشورم اصلا راضی نيستم ولی اين را می دانم که آمريکا هم برای ما برادر خوبی نيست و از ايران به دليل تن ندادن به زورگويی به شدت ناراحت است و به هر شکل ممکن با استفاده از نفوذ خود يک جوری ايران را گوش مالی داده و ايران را از داشتن نعمت های خدادادی محروم کند. چرا خود آمريکا و کشورهای عضو آژانس برای از بين بردن سلاح های اتمی پيشقدم نمی شوند؟ عليرضا - سيدنی بايد ديد که داشتن انرژی هسته ای برای ايران چه نفعی دارد؟ امير - تهران چرا اسرائيل بايد سلاح اتمی داشته باشد و ايران و بسياری کشورهای ديگر نداشته باشند با اينکه سلاح اتمی بسيار هولناک است وبرای تمام بشريت خطرناک است ولی کشورهايی غير از امريکا ومتحدينش از اين امتياز ترسناک محرومند و حتی زمانی هم که قصد همکاری سازنده با آژانس را دارند اين چنين تحت فشار قرار می گيرند؟ و حتی وقتی ابراز می کنند که ما به نيروی صلح آميز اتمی خصوصا برق اتمی نياز داريم باز به خاطر نفوذ پليد امريکا که از هر بمب اتمی خطرناکتر است ايران يا هرکشور مخالف امريکا و اسرائيل را اين چنين تحت فشار قرار می دهند. به نظر من رژيم ايران هم با داشتن سلاح اتمی کاری بيش از اين از پيش نخواهد برد. و اين سياست محروم کردن مردم ايران از برق اتمی و ديگر تکنولوژی های هسته ای است. اگر شورای حکام راست می گويند اين سلاح اتمی را از دست تمام کشورهای دارنده آن به خصوص امريکا و اسرائيل بگيرند... فرهاد - شاهين شهر هدف حکومت ايران وقت گذرانيست، تا کارهايش تمام شود و آمريکا را درمقابل عمل انجام شده قرار دهد. و سلاح هسته ای را برای تضمين بقای خود ميخواهد و گرنه هرگز به فکر منافع ايران نيست. کوروش مصدق نژاد - شيراز اگر اينها به موشک اتمی دست پيدا کنند دنيا از دست آنها در امان نخواهد ماند. مازيار - تهران ايران بايد در مقابل اتهامات واهی آمريکا مقاومت کند. واضح است که آمريکا تنها به دنبال بهانه جويی برای محروم کردن ايران از استفاده از انرژی هسته ای است. سجاد - تهران بايد حکومت ايران را مانند کره شمالی چنان تحت فشار قرار داد تا از توان هسته ای بيفتد و ناتوان گردد. علی - اراک تا زمانی که امريکا احتمال بده که ايران توانايی توليد سلاح اتمی رو داره، اين پرونده مختومه نخواهد شد. به نظر من همين رويه فعلی خوبه، يعنی يه کمی هم بايد تعهدات آژانس و جامعه بين الملل رو بهشون يادآوری کرد. ضمنا چرا وقتی اعضای شورای حکام بمب اتمی دارن از ديگران ميخوان که حتی به دنبال تکنولوژيش هم نباشن؟ به نظر شما اين غير منطقی نيست؟ احمدرضا - ورامين بالأخره ما نفهميديم اين وزارت امور خارجه چکاره ست... يه روز بيانيه ميده، يک روز يک نفر ديگه نظر بر خلاف اون ميده.... ثبات سياسی اون چيزيه که ما نداريم... مهدی - تهران در وضعيت فعلی بهترين راه همکاری با بازرسان است. درست است که ايران تخلفاتی داشته است ولی با همکاری فعلا آتش کشورهای ديگر خاموش می شود. در آينده فرصت مناسب برای توليد سلاح هسته ای پيش می آيد. مخصوصا با کامل شدن نيروگاه بوشهر و افزايش حمايت روسيه از ايران آمريکا خيلی نمی تواند پاپيچ شود. سام - واشينگتن ايران هم مثل هر کشوری حق دارد به دانش هسته ای دسترس داشته باشد. امير - منچستر نگرانی من آن است که حاکمان ايران به تنش دامن بزنند و کار را به درگيری بکشانند. عليرضا - برگن به نظر من بالأخره ايران سازمان ملل را قانع خواهد کرد که آنچه از فعاليت های هسته ای خود گزارش کرده کامل و بدون نقص است و به اين ترتيب قضيه فيصله خواهد يافت. اسماعيل سيدی - تهران چرا اسرائيل بايد سلاح اتمی داشته باشد و ايران و بسياری کشورهای ديگر نه تنها از اين امتياز محرومند بلکه حتی زمانی هم که قصد همکاری سازنده با آژانس را دارند اين چنين تحت فشار قرار می گيرند؟ به نظر من در اين قضيه فقط تحت فشار قرار دادن يک حکومت در نظر نيست بلکه اين بار فراتر از آن هدف حذف اين فن آوری پيشرفته از کشوری است که زمانی سردمدار علم در جهان بود. س م ر ط - مشهد تندروان در ايران بر اختلاف ميان آمريکا و اروپا حساب می کنند، اما اين سياست ديگر کهنه شده است. دولت ايران قابل اعتماد نيست، فقط مردم ايران قابل اعتماد هستند. بايد ديد آنها چه نظری دارند. تامارا لادوک - اوتاوا بهترين کار ادامه غنی سازی است و من آماده ام جهت رسيدن ايران به اين هدف هر هزينه ای را بپردازم حتی مقابله نظامی... مسعود - تهران به نظر من ايران بايد از پيمان منع گسترش سلاح های هسته ای خارج بشود و تا تمامی کشورها از جمله آمريکا و انگليس و فرانسه و روسيه و چين پروتکل الحاقی را امضا نکرده اند وارد اين پيمان نشود. دليلی ندارد وقتی می توانيم به اين انرژی ها و سلا ح ها دست پيدا کنيم خود را محروم کنيم.اگر من در ايران جز تصميم گيران بودم همه دانشمندان را برای اين کار بسيج می کردم. امير - زنجان حاکمان در ايران آنقدر غرق لذايذ دنيوی می باشند که هر حکمی را برای بقای اين لذايذ خواهند پذيرفت... اين شما و اين آينده بسيار نزديک! مردم محروم ايران اين لذت طلبی حريصانه و بی انتهای آقايان را به قيمت زير خط فقر قرار گرفتن خود و با تمام گوشت و پوستشان لمس می کنند. ميلياردها دلار از ذخاير اين ملت خرج شده است تا آقايان برای بقای خود به سلاح اتمی دست يابند. واينهم نتيجه اين جاه طلبی هاست که در انتها تمام دستاوردهايشان بر باد خواهد رفت و صد البته از کيسه اين ملت بيچاره! محمد - تهران تا وقتی ايران به دليل تحريم های اقتصادی آمريکا، بازار بی‌رقيبی برای بسياری از کشورها به خصوص اروپايی‌هاست، هيچ اختلافی به هيچ‌ کجا نمی‌انجامد. حکومت ايران منبع درآمد سرشاری برای بسياری از کشورهاست. اين کشورها هرچند به ظاهر مخالف حکومت ايران هستند، ولی در نهايت منافعشان حرف آخر را می‌زند. سعيد - تورنتو تناقضی که در رفتار آمريکا و کشورهای متحد آن وجود دارد جای تأمل دارد. زيرا بايستی همبن رفتار البته با فشار بيشتر به اسرائيل نيز اعمال شود. اين حق مسلم ماست که دارای چنين قدرتی باشيم. حامد - کرمان برای جهان آشکار است که فعاليت های هسته ای ايران اهداف نظامی دارد و انکار دولت ايران هم فايده ای نخواهد داشت، مگر آنکه با پذيرش واقعيت ها از اين پروژه دست بکشد. که البته با توجه به ماموريت آقايان بعيد به نظر می رسد. مجيد - توکيو ايران هر وقت توانست بنزين درست کند برود سراغ اتم و هسته شکافی! نه توليد بنزين هم سخت است، بايد در توليد گندم خودکفا شويم نه غنی سازی اورانيوم! جک - تهران دولتمردان ايران هر کاری را با رياکاری انجام می دهند و با اين کار کشوررا به ورطه جنگ خواهند کشاند. علی - شوش برای چندمين بار ثابت شد که اروپا تحت نفوذ و مرعوب آمريکا می باشد. اگر ايران از پيمان انرژی اتمی خارج شود بجاست و مورد حمايت مردم می باشد. احمد کريمی - تهران فشار به ايران بايد افزايش يابد. علی - استکهلم سران هوشمند و باکفايت جمهوری اسلامی بايد هرچه سريع تر از همه کنوانسيون های منع گسترش سلاح های اتمی خارج شوند و به کار پردرآمد توليد و صادرات بمب های اتمی اقدام کنند و خيل عظيم جوانان انقلابی بيکار را نيز به اين ترتيب صاحب کار کنند. بابک - اصفهان اگر ايران فعاليتی دارد، نبايد آن را پنهان کند، زيرا برای مردم هم زيان دارد. سياوش - آبادان هدف ايران کاملا اشکار است ولی مشخص نيست که اين همه کارشناس و سازمان ملل و ... بی جهت اين همه جلسه و بازرسی و ... چرا انجام می دهند و وقت تلف می کنند!؟ ابراهيم - مشهد ايرانيان بايد به هر قيمتی که شده به فن آوری روز دست يابند. عليرضا - تهران ايران نبايد هيچ بازرسی را راه بدهد، چون حق اين کشور است که از تکنيک اتمی برخوردار باشد. البته من با توليد اسلحه هسته ای مخالف هستم. سياوش - ايتاليا آژانس اتمی در واقع به صحنة کشمکش ايران با آمريکا بدل شده است و در اين بين کشورهای ديگر با گرفتن امتيازاتی از هر طرف و يا به قصد گرفتن امتيازاتی در اين نزاع شرکت می کنند. در اين شکی نيست که ايران دارای انگيزه و منابع مالی کافی برای دسترسی به سلاح هسته ای هست. آمريکا از هر تلاشی برای ضربه زدن يا منحرف کردن ايران از پيشرفت در هر زمينه ای فروگذار نمی کند اما آنچه مهم است اين است که آژانس امروز به ابزاری برای فشارهای سياسی و بازی های پنهان پشت پرده تبديل شده است و از وظايف فنی خود دور شده است. آمريکا قصد دارد موضوع ايران به شورای امنيت ارجاع شود تا بلايی که سر صدام بعد از جنگ خليج فارس آمد (يعنی تحريم کامل و سپس اضمحلال تدريجی و گسترش نارضايتی داخلی) بر سر جمهوری اسلامی نيز بيايد تا در فرصت بعدی ايران نيز همچون عراق به اشغال آنها در آيد. ايران نيز با توجه به تهديد خارجی انگيزه ای قوی برای دستيابی به سلاح هسته ای دارد اما در عين حال می داند که مدام تحت نظر است و قصد ندارد بهانه ای به دست آمريکا بدهد. بهترين گزينة ايران جلوگيری از فرستاده شدن پرونده به شورای امنيت است که با ارائة کامل گزارشات فنی به آژانس و روی آوردن به کارهای کاملاً صلح اميز در اين مقطع امکان پذير است. مجيد - تهران سياستمداران ايران خيال می کنند که در جامعه بين المللی مشروعيت فراوانی دارند و دنيا به حرفشان اعتماد می کند. بعد از قتل فجيع خانم روزنامه نگار و انتخابات فرمايشی و گزارش اخير نماينده سازمان ملل در باره وضع حقوق بشر در ايران واقعا جسارت لازم است که از فناوری هسته ای دفاع کرد. کامبيز - تورنتو از آنچه در قطعنامه جديد ديده می شود، تکرار ماجرای عراق و پيامدهای ناشی از آن است. اروپايی ها چه بخواهند يا نخواهند پرونده ايران به شورای امنيت خواهد رفت و تحريم هايی وضع خواهد شد که البته دورنمای رشد ۲۰ ساله ايران را مخدوش می کند. البته احتمالا" برای جلوگيری از اين موضوع در يک مقطع زمانی با جامعه جهانی همراه شود که اين موقتی خواهد بود. به هر حال جامعه ايران که اصولا" به نظام کاری ندارند قربانيان اين درگيری هستند. علی - اصفهان اتفاق خاصی مانند افغانستان و عراق، هيچوقت در مورد ايران رخ نمی دهد. طرفين مدتی همديگر را سبک و سنگين می کنند و در نقطه ای که چندان هم دور از ذهن نيست به توافق می رسند. مسئله آنچنان حاد نيست. حتی امکان اينکه بحث به شورای امنيت و سازمان ملل کشيده شود هم خيلی ضعيف است. هيچ يک از دو طرف در حال حاضر برای جنگی ديگر در منطقه آمادگی ندارند. خليل ندايی پور - تهران داشتن علوم هسته ای حق ايران است و اميدوارم که مسئولين بتوانند دور از فشار غربی ها به اين خواسته مردم جامه عمل بپوشانند. اکبر واقفی - ايران قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی در مورد ايران ناشی از فشار امريکا و هم پيمانان او بود آنها نمی خواهند که ايران بيش از اين قدرتمند شود. آنها خود بزرگترين زرادخانه های اتمی را در جهان در اختيار دارند ولی به هيچ کشوری اجازه نمی دهند حتی در مورد آنها صحبت کند. ايران نبايد تسليم خواسته های آنها شود و تا الان هم زيادی به آنها امتياز داده است در صورت عدم مقاومت مسئولان اين کشور فردا بايد در مقابل تاريخ و نسل های بعدی پاسخگو باشند. نه تنها دستيابی به انرژی هسته ای حق ايران است حتی دستيابی به موشکهای اتمی هم حق ايران است. کيوان مهريار - تهران آمريکا با تمام توان سعی می کند با بهانه يا بی بهانه ايران را وادار کند کلا انرژی اتمی را چه با کاربرد صلح آميز چه نظامی کنار بگذارد و پتانسيل به وجود آمده هم کلا نابود شود. کشورهای ديگر هم يا تمايل ندارند در مقابل اين خواسته بايستند يا توان آن را ندارند. به هر ترتيب پرونده ايران برای اعمال تحريم با تهمت، ايجاد شک و شبهه يا هر راه ديگر به شورای امنيت خواهد رفت. بهترين گزينه قطع کليه همکاری هاست. حميد - تهران حاکميت فعلی در ايران غيرملی بوده و هيچ به فکر مردم و مملکت نيست. اين موضوع بر همه ما روشن گرديده که اصرار اينان برای دستيابی به انرژی هسته ای برخلاف ادعا نه برای مقاصد صلح جويانه بلکه برای قدرت طلبی و بر هم زدن امنيت جهانی می باشد و مردم ايران هيچگونه همسويی با حکام ندارند. بهزاد - تهران چه ايران به تعهدات خود عمل کند چه عمل نکند پرونده ايران به شورای امنيت خواهد رفت اما حمايت گسترده مردمی از برنامه های اتمی کشور غربی ها را با مشکل مواجه خواهد کرد . مسئولان نبايد فريب غربی ها را بخورند. آنها اول عراق را خلع سلاح کردند و بعد که مطمئن شدند سلاحی ندارد به اين کشور حمله کردند. مهدی - شيراز قطعا ايران بايد از پيمان عدم توليد سلاح های هسته ای خارج گردد. واقعيت های دنيا و همچنين منطقه خاورميانه نشان داده است که هيچ تضمينی برای امنيت ايران وجود ندارد. اين به اين معنی است که اگر شرايط مناسب باشد (مثلا انتخابات امريکا در پيش نباشد و يا مسائل آمريکا در عراق و افغانستان خاتمه يابد) آمريکا در مورد تغيير رژيم در ايران از طريق نظامی کوچکترين ترديدی به خود راه نخواهد داد. من شخصا با حکومت مذهبی ايران مخالفم ولی اين باعث نخواهد شد که دموکراسی را به قيمت تخريب زيربناهای اقتصادی و نظامی کشورم خواستار باشم. بنايراين تنها سلاح های اتمی بازدارنده می تواند امنيت ايران را تضمين کند. کيوان - اصفهان اگر کسی در اشتياق رژيم ايران به داشتن بمب اتمی شک کند بايد در عقل او شک کرد. البته که آنها به دنبال سلاح اتمی هستند. اما اينکه داشتن سلاح اتمی برای مملکت خوب است يا بد بحث ديگری است. به نظر من دنيا يک جمهوری اسلامی اتمی را تحمل نمی کند و اين قضيه می تواند برای ايران تا جاهای بسيار خطرناکی پيش برود. رضا - ايران نگرانی جهانی از برنامه های اتمی ايران قابل درک است ولی کسی نيست به اين سؤال مردم ايران پاسخ دهد که چرا اين حساسيت در خصوص اسرائيل وجود ندارد؟ سيامک - اهواز احمد از تهرانآريو از قزوينحامد از کرمانمسعود از اردبيلسينا از کرمانکاوه از کردستاناحسان از هوستن (تکزاس)علی از آبادهمحمد از تهرانصبا از تهرانهوشنگ از تهرانعليرضا از قمسينا منصوری از تهرانمهران از شيرازتبريزی از پکنآريو برزن از سوئدحسين از تهرانرضا از زاهدانسينا از مشهدعلی از مونترآلوحيد داوودی از تهرانمينو از تهرانعلی از تهرانامير از تهران خدمات
آژانس بين المللی انرژی اتمی روز شنبه 13 مارس، قطعنامه ای صادر کرد و در آن نگرانی شديد خود را در اين باره ابراز کرد که گزارشی که ايران در ماه اکتبر در مود فعاليتهای هسته ای گذشته و فعلی آن کشور انتشار داد، دربردارنده همه اطلاعات موجود در اين زمينه نيست.
اختلاف با آژانس بين المللی اتمی به کجا می انجامد؟
من هميشه به سياست علاقه مند بودم. در سال 1992 ميلادی به حزب ليبرال دموکرات ملحق شدم، سال 1994 در انتخابات شهرداری شرکت کردم و نماينده انجمن شهر شدم. حزب شما در ميان احزاب بزرگ سه حزب اصلی تنها حزبی بود و هنوز هم هست که از روز اول مخالفت خود را با مداخله نظامی در عراق اعلام کرد. همچنين در امور داخلی، حزبی است که هيچ ابائی ندارد که بگويد که اگر لازم باشد ما ماليات ها را افزايش خواهيم داد. به نظر شما فکر می کنيد کدام يک از آنها جذاب تر است؟ تقريبا می توانم بگويم هر دو موضوع خيلی مهم هستند و حزب کارگر و حزب محافظه کار فکر کردند که مسئله عراق تا انتخابات از بين خواهد رفت. من با مردم در خيابان ها صحبت می کنم و می بينم که مردم خيلی نگران اين مسئله هستند. اين برای آنها خيلی مهم است که ما تنها حزبی بوديم که از روز اول مخالف جنگ عراق بوديم. هميشه حزب ها قبل از انتخابات به مردم وعده هايی می دادند و مردم باور می کردند، الان مردم می بينند که چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات حرفمان يکی است. اگر شما می خواهيد بيمارستان های خوبی داشته باشيد، مدرسه های خوبی داشته باشيد، تمام اين خدمات به پول نياز دارد که بايد ازماليات بدست آيد. در حوزه ای که شما کانديد آن شده ايد يعنی منطقه "هندون" لندن غير از جمعيت بومی انگليسی، اقليت های قومی ديگر هم کم نيستند از جمله ايرانی ها، چه کسی به شما پيشنهاد کرد يا شايد اين فکر خودتان بود که حالا که قرار است انتخابات پارلمانی باشد من خود را کانديد مجلس عوام بکنم؟ من در سال 2001 ميلادی کانديد مجلس عوام بودم بنابراين چيز تازه ای نيست. شما حتما با مردم ملاقات می کنيد، به فروشگاه ها می رويد، به خانه های مردم می رويد، روی هم رفته برخورد مردم با شما چطور است؟ خيلی خوب من هر شب به خانه های مردم می روم، با مردم صحبت می کنم. خيلی اميدوارم. شما با کسی در رقابت هستيد که در پارلمان گذشته از حزب کارگر نماينده اين منطقه بوده و با اکثريت چند هزار رای پيروز شده بود، واقعا و منصفانه چقدر شانس خود را خوب می بينيد؟ همينطور که می دانيد در انتخابات هيچ کس تا 5 ماه مه، تا آن لحظه آخر نمی تواند حدس بزند که چه خواهد شد. ولی من فکر می کنم شانس من برای برنده شدن خيلی زياد است، چون مردم حوزه من به دلايل مختلفی که عراق يکی از آن دلايل است خيلی از حزب کارگر زده شده اند. و من هميشه به آنها می گويم که اگر بعد از چهار سال ما به وعده هايی که به شما داده بوديم عمل نکرده بوديم ما را عوض کنيد. خدمات
چطور به فعاليتهای سياسی رو آورديد؟
گفتگو با ناهيد صامت
فراموش نکنيد که عکس های خود را حتما با توضيح کافی در مورد عکس، بفرستيد. بهزاد مرادی فرزاد فتحی نژاد کيارش يشيائی حميد فرزين کازرانی عليرضا اسکندرزاده عبدالرضا قماشچی افشين امامی خدمات
در زير چهاردهمين مجموعه عکس های 'جاده' را می بينيد. اين عکس ها را خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده اند.
چهاردهمين مجموعه عکس های خوانندگان از 'جاده'
آندری دولگوف که با نام اس‌تی‌اس-۵۰ هم شناخته می‌شود، پیش از توقیف سال‌ها به شکل غیرقانونی در اقیانوس منجمد جنوبی ماهیگیری می‌کرد در هوای ابری و مه‌گرفته یک بعد از ظهر در ماه آوریل، کشتی بدقواره آندری دولگوف با بدنه زنگ‌زده‌اش در آب‌های مواج اقیانوس ناامیدانه برای فرار تلاش می‌کرد. یک شناور گشت دریایی کاملا مسلح در حال تعقیب آن‌ها بود و کشتی و خدمه‌اش شانس زیادی برای گریز نداشتند. در حالی که یک پهباد و یک هواپیمای تجسسی هم در آسمان چرخ می‌زدند، شناور نیروی دریایی اندونزی به سرعت خودش را به کشتی در حال فرار رساند و آن متوقف کرد تا دامی که ماه‌ها پهن کرده بود را جمع کند. خدمه کشتی آندری دولگوف همگی تسلیم شدند. باور این که یک کشتی زهوار در رفته و زنگ زده این همه مدت تحت تعقیب بوده،‌ سخت به نظر می‌رسد. آندری دولگوف و خدمه‌اش بارها موفق شده بودند از دست ماموران بگریزند و گیر کشتی‌هایی که برای تعقیب‌شان به اقیانوس فرستاده می‌شدند نیفتند. آندری دولگوف یا "اس‌تی‌اس-۵۰" و یا آن‌طور که خودشان دوست داشتند صدایش کنند، "سی بریز ۱" (Sea Breez ۱)، مدت‌ها بود با ارزش‌ترین منابع زندگی در اقیانوس‌ها، یعنی ماهی‌های را غارت می‌کرد. بخشی از یک شبکه جرایم سازمان‌یافته بین‌المللی که خطوط مبهم و نامشخص حقوق دریایی از یک طرف و فساد مقامات از سوی دیگر در شکل‌گیری و رشد آن موثر بوده است. عملیات توقیف این کشتی و خدمه‌اش،‌ نتیجه ماه‌ها همکاری بین‌المللی میان پلیس و مقام‌های نیروی دریایی بود. یک عملیات کارآگاهی پر زحمت به همراه ردیابی ماهواره‌ای که ارزش تبدیل شدن به یک فیلم تریلر جاسوسی را دارد. آندریاس آدیتیا سلیم، یکی از اعضای کارگروهی که از سوی ریاست‌جمهوری اندونزی برای به دام انداختن کشتی آندری دولگوف تشکیل شد، می‌گوید: "کاپیتان و خدمه کشتی بعد از دستگیری شوکه شده بودند. سعی داشتند بگویند چون یخچال و بقیه قسمت‌های کشتی خراب است، ماهی صید نمی‌کنند." بعد از به دام انداختن کشتی در دهانه تنگه مالاکا که یکی از مسیرهای اصلی رفت و آمد کشتی‌ها میان شبه‌جزیره مالایا و جزیره سوماترا در اندونزی به حساب می‌آید، مقام‌های نیروی دریایی این کشور وارد کشتی شدند و ۶۰۰ تور ماهی‌گیری پیدا کردند که در صورت پهن شدن روی آب مسافتی تقریبا ۲۹ کیلومتری را پوشش می‌دادند. این تعداد تور به سرنشینان کشتی اجازه می‌داد در هر صید نزدیک به ۶ میلیون دلار ماهی بگیرند و آن‌ها را به شکل غیرقانونی به ساحل ببرند تا یا در بازار سیاه و یا به شکل مخلوط با صیدهای قانونی به فروش برسند. ماهی‌هایی که در نهایت از قفسه فروشگاه‌ها، رستوران‌ها و سفره مردم سردر می‌آورند. کیتی سینت جان گلو، متخصص زیست‌شناسی دریایی از دانشگاه ساوتهمپتون می‌گوید: "نزدیک به ۲۰ درصد از صید ماهی در سراسر دنیا به شکل غیرمجاز و بدون نظارت قانونی صورت می‌گیرد و گزارش نمی‌شود." اتفاقی که پیامده‌هایی گسترده به همراه دارد و ضربات سنگینی به جمعیت گونه‌های مختلف ماهی، صنعت ماهی‌گیری و اعتماد مصرف‌کنندگان وارد می‌کند. 'اگر صید غیرمجاز ماهی می‌تواند در نهایت به افت جمعیت ماهی‌ها منجر شود، معیشت صیادان در سراسر جهان هم تحت‌الشعاع قرار خواهد گرفت." بنابر تخمین‌ها، آندری دولگوف طی نزدیک به ۱۰ سال فعالیت غیرقانونی، نزدیک به ۵۰ میلیون دلار ماهی از اقیانوس‌ها صید کرده . با در نظر گرفتن درآمد حاصله از این راه، به راحتی می‌‌توان فهمید چرا ماهی‌گیری غیرقانونی به کسب و کاری وسوسه‌انگیز برای سازمان‌های تبهکار تبدیل شده‌ است. آلیستیر مک‌دانل، یکی از اعضای تیم جرایم مرتبط با شیلات در اینترپل که به هماهنگی عملیات توقیف آندری روبلوف کمک کرد، می‌گوید: "این کشتی‌ها در آب‌های آزاد که خارج از حوزه اختیارات کشورها هستند،‌ فعالیت می‌کنند. این موضوعی است که تبهکاران از آن سوء‌استفاده می‌کنند." دندان‌ماهی پاتاگونیا در رستوران‌های سراسر دنیا به قیمت بالایی فروخته می‌شوند. آن‌ها اغلب به عنوان ماهی خاردار شیلیایی عرضه می‌شوند اما تاثیراین سوءاستفاده، فقط فراهم کردن فرصتی برای کسب درآمد تبهکاران نیست و علاوه بر آن فساد ماموران دولتی، کلاهبرداری، پولشویی و برده‌داری را هم شامل می‌شود. بسیاری از خدمه این کشتی‌ها نیروی کار اجباری هستند که اغلب هزاران کیلومتر دورتر از خانه‌های خود در یک کشتی روی دریا حبس شده‌اند. علاوه بر این، تاثیرات زیست محیطی هم وجود دارند. متیو کامیلری، رییس بخش شیلات در سازمان خوار و بار جهانی می‌گوید: " صید غیرمجاز تهدیدی بزرگ برای ماهیگیری پایدار به حساب می‌آید. علاوه بر این تجهیزات ماهیگیری مورد استفاده آن‌ها می‌تواند به شدت به اکوسیستم‌های آسیب‌پذیر از جمله صخره‌های مرجانی آسیب وارد کند. به همین دلیل جامعه بین‌المللی برای مبارزه با آن به شدت تلاش می‌کند." آندری دولگوف از ابتدا برای صید غیرمجاز استفاده نمی‌شد. این کشتی ۵۴ متری در سال ۱۹۸۵ برای صید ماهی تن در کارخانه‌های کشتی‌سازی "کاناساشی زوسن" واقع در بندر خوش‌منظره شمیزو در ژاپن، در سایه آتشفشان کوه فوجی ساخته شد. این قایق ۵۷۰ تنی سال‌ها با اسم "شینسی مارو شماره ۲ " با پرچم ژاپن در اقیانوس‌های اطلس و هند برای شرکت غذاهای دریایی ژاپنی موسوم به "ماروها نیچیرو" کار می‌کرد. بعد از ۱۹۹۵ این کشتی ظاهرا بین چند شرکت دست به دست شد و مدتی با پرچم فیلیپین و با نام "سان تای ۲" فعالیت کرد. در ۲۰۰۸ به ناوگان شیلات جمهوری کره پیوست و آنجا هم در طول یک سال به خدمت دست کم ۴ کمپانی مختلف درآمد. مقامات دریایی اندونزی چندین کیلومتر تور ماهیگیری در کشتی آندری دولگوف پیدا کردند با وجود این که گمان می‌رود این کشتی ۱۰ سال به شکل غیرقانونی به صید ماهی مشغول بوده اما اولین بار در اکتبر ۲۰۱۶ بود که توجه مقامات را در سطح بین‌المللی به خود جلب کرد، وقتی مسئولان چینی آن را در حال تخلیه دندان‌ماهی‌هایی که به شکل غیرقانونی صید کرده بود، پیدا کردند. این کشتی آن زمان دیگر آندری دولگوف نام داشت و با پرچم کامبوج برای یک کمپانی که در کشور بلیز در آمریکای مرکزی به ثبت رسیده بود، کار می‌کرد. یک سال پیش از آن از در نزدیکی ساحل پونتا آره‌نا، در منتهی‌‌الیه جنوبی منطقه پاتاگونیا در شیلی از این کشتی عکس گرفته شده بود که نشان می‌داد در اقیانوس منجمد جنوبی در حال ماهیگیری بوده است. اما پیش از این که مسئولان چینی بتوانند دست به اقدامات بیشتری بزنند، کشتی و خدمه‌اش به آن‌سوی اقیانوس هند گریختند. این بار اما آندری دولگوف در فهرست کشتی‌هایی قرار گرفت که به شکل غیرمجاز، گزارش نشده و بدون نظارت‌های قانونی ماهی صید می‌کردند. به این ترتیب به خدمه کشتی اجازه ورود دوباره به جمهوری موریس داده نشد. اس‌تی‌اس-۵۰ که با تخلفات سازمان‌یافته در روسیه ارتباط دارد، نشان می‌دهد کسانی که بر ماهیگیری در دنیا نظارت دارند با چه مشکلاتی روبرو هستند در ژانویه ۲۰۱۷، کشتی با نام سی بریز ۱ و با پرچم کشور توگو فعالیت می‌کرد. کمی بعد توگو ثبت این کشتی را لغو کرد. با این حال کشتی از بندری به بندری دیگر می‌رفت و نامش را هم به "آیدا" تغییر داد. به منظور پنهان نگه ‌داشتن هویت کشتی، خدمه در بندرها مدارک جعلی ارائه می‌دادند. بر اساس این مدارک کشتی دست کم به ۸ کشور مختلف از جمله توگو، نیجریه و بولیوی تعلق داشت. مک‌دانل می‌گوید: "این یک تاکتیک رایج است. آن‌‌ها با دستکاری پیاپی ثبت کشتی خود مرتکب جرم جعل هویت می‌شوند. وقتی یک کشتی بیش از ۳۲۰ کیلومتر از ساحل فاصله دارد،‌ فقط در حوزه اختیارات کشور محل ثبت خود قرار می‌گیرد. اما این کشتی‌ها ادعا می‌کنند به کشورهایی تعلق دارند که قوانین شیلات آن‌ها شامل چنین چیزی نمی‌شود و تابع هیچیک از پیمان‌های بین‌المللی در این زمینه نیستند. " کشتی‌های ماهیگیری غیرمجاز هم به طور مرتب پرچم‌شان را تغییر می‌دهند و خود را متعلق به کشورهای معرفی می‌کنند که ثبت آن‌ها را لغو کرده‌اند. در نهایت در فوریه ۲۰۱۸ مقامات موفق شدند این بار در بندری در ماداگاسکار جلوی آندری دولگوف را بگیرند. کاپیتان این کشتی که گفته میشد اس‌تی‌اس-۵۰ نام دارد، مدارک جعلی و شماره سازمان بین‌المللی دریانوردی ( آی‌ام‌او) دروغین ارائه داده بود. این شماره به کشتی‌هایی داده می‌شود که یک اندازه مشخص بزرگ‌تر هستند. تصاویر و داده‌های ماهواره‌ای امکان ردیابی کشتی‌های ماهیگیری در اقیانوس‌های سراسر دنیا را فراهم می‌کنند، بنابراین کشتی‌های ماهیگیری غیرقانونی قابل شناسایی خواهند بود اما کشتی و خدمه‌اش دوباره موفق به فرار شدند هرچند این بار از خود ردی به جای گذاشتند. این کشتی به یک سیستم ترانسپوندر خودکار مجهز بود که برای جلوگیری از برخورد کشتی‌ها به یکدیگر در دریا به کار می‌رود. سیگنال‌های موقعیت مکانی که سیستم شناسایی خودکار یا"ای‌آی‌اس" (AIS) ارسال می‌کند، توسط تجهیزات رادیویی و ماهواره‌ها قابل دریافت هستند. اما یک مشکل وجود داشت. وقتی مسئولان شماره ای‌آی‌اس این کشتی را به سیستم خود وارد کردند، با چندین موقعیت مکانی در نقاط مختلف دنیا روبرو شدند. سیستم به طور همزمان این کشتی را در ساحل جزایر فالکلند، فیجی و نروژ نشان می‌دهد که کیلومتر‌ها از هم فاصله داشتند. چارلز کیلگور در آن زمان تحلیلگر ارشد شیلات در شرکت غیرانتفاعی بریتانیایی "اوشن‌مایند" بود که در زمینه تجزیه و تحلیل داده‌های کشتی‌ها در دریا فعالیت می‌کند. او می‌گوید: " آن‌ها با دستکاری در سیستم شناسایی خودکار، هویت خود را پنهان می‌کردند." این تکنیکی بود که باعث می‌شد آندری دولگوف به طور همزمان در ۱۰۰ موقعیت مکانی مختلف ظاهر شود. اما کمی بعد آندری دولگوف در آب‌های موزامبیک و ساحل ماپوتو، پایتخت این کشور رسما توقیف و مدارک کشتی و پاسپورت خدمه از آن‌ها گرفته شد. یک تیم تجسس در کشتی تجهیزات ماهی‌گیری و مدارک ثبت جعلی پیدا کرده بود. اما پیش از این که بازجویی به مراحل بعدی برسد، ان‌ها باز هم از چنگ مسئولین فرار کردند. اما این بار کیلگور و تیمش زمان و مکان دقیق آندری دولگوف را می‌دانستند. وقتی کشتی در ساحل ماپوتو لنگر انداخته بود، با استفاده از یک ماهواره تصاویر راداری آن را ثبت کردند و توانستند دریابند کدام یک از مسیرهایی که روی سیستم شناسایی خودکار دیده می‌شود، مسیر حرکت حقیقی کشتی است. تیم اوشن‌مایند برای این منظور از عکس‌برداری ماهواره‌ای مادون قرمز هم استفاده کرد. سیستمی که به آن‌ها اجازه می‌داد در طول شب کشتی‌‌های ماهیگیری را از طریق نورشان ردیابی کنند. تلاش جهانی برای توقیف آندری دولگوف بعد از دوبار فرار از دست قانون به تعقیب این کشتی در آب‌های آزاد منجر شد در این میان یک کشتی متعلق به انجمن حفاظت از محیط زیست موسوم به "سی شپرد" (شبان دریا) - که همراه با مسئولان شیلات سایر کشورهای آفریقایی در عملیاتی مشترک در تانزانیا شرکت داشت- تعقیب و گریز را ادامه داد. این کشتی به دستور نیروی دریایی تانزانیا چندین روز آندری دولگوف را به سمت جمهوری سیشل تعقیب کرد و با فرستادن تصاویری که با پهپاد از این کشتی می‌گرفت در تایید هویت آن نقشی اساسی داشت. اما از آنجایی که آن‌ها مجوز ورود به کشتی در خارج از آب‌های تانزانیا را نداشتند، در نهایت مجبور شدند دست از تعقیب بردارند. کیلگور و تیمش هر چهار ساعت یک بار اطلاعات تازه‌ای از موقعیت مکانی کشتی ماهیگیری در حال فرار را در اختیار اینترپل می‌گذاشتند. آن‌ها با استفاده از سرعت و جهت حرکت کشتی، مسیر احتمالی آن را پیش‌بینی می‌کردند. بیشتر کشورها تمایلی به تعقیب و توقیف کشتی‌هایی که فعالیت غیرقانونی می‌کنند ندارند. جدای از دردسرهای قضایی، این مصادره‌ها هزینه هم دارد. این کشتی‌ها که اغلب به خوبی از آن‌ها نگهداری نشده، می‌توانند محیط را آلوده کنند و معمولا نیاز به تعمیر دارند. علاوه بر این صید ماهی آن‌ها باید به روشی ایمن امحا شود و خدمه‌شان هم به کشورهای خود بازگردانده شوند. خوشبختانه آندری دولگوف به سمت اندونزی در حرکت بود، یکی از معدود کشورهایی که نسبت به ماهیگیری غیرمجاز به شدت سختگیر است. از سال ۲۰۱۴ در این کشور ۴۸۸ کشتی ماهیگیری غیرمجاز توقیف و سرنگون کرده است. اما وقتی کشتی به تنگه مالاکا رسید، سیگنال‌های ماهواره‌ای سیستم شناسایی خودکار آن در میان انبوهی سیگنال دیگر گم شد. به این ترتیب نیروی دریایی اندونزی برای تخمین مکان احتمالی کشتی مجبور بود به محاسبات انجام شده با استفاده از اطلاعات کیلگور و تیمش تکیه کند. آن‌ها یک شناور گشت ساحلی به نام " کی‌آر‌آی سیمئولوئه ۲" را برای توقیف آندری دولگوف فرستادند. مک‌دانل می‌گوید: " در ۷۲ ساعت پایانی، خواب به چشم هیچ‌کس نیامد." اما با نزدیک‌تر شدن آندری دولگوف، شناور گشت دریایی و ایستگاه‌های گارد ساحلی مستقر در خشکی سیگنال‌های سیستم شناسایی خودکار آن را دریافت کردند و موفق شدند مکان دقیقش را ردیابی کنند. وقتی هویت کشتی تایید شد، سیمئولوئه ۲ از ساحل جنوب‌شرقی جزیره وه - که با نام سابانگ هم شناخته می‌شود- مسافتی ۹۵ کیلومتری را به دنبال آن رفت و به کاپیتان دستور توقف داد. اندونزی صدها کشتی ماهیگیری غیرقانونی را به آتش کشیده یا غرق کرده است کاپیتان کشتی و ۵ افسر دیگر آن اهل روسیه و اوکراین بودند. بقیه خدمه هم اندونزیایی بودند و بعدتر ادعا کردند نمی‌دانستند کشتی به شکل غیر قانونی ماهیگیری می‌کرده است. کاپیتان کشتی، یک شهروند روس به نام الکساندر ماتویف بود که به جرم ماهیگیری غیرقانونی به ۴ ماه زندان و جریمه ۱۰ هزار و ۸۰۰ پوندی محکوم شد. سایر افسران کشتی که اهل روسیه و اوکراین بودند به کشورهای خود بازگردانده شدند. سوسی پودجیاستونی، وزیر وقت امور دریایی و شیلات اندونزی می‌گوید: "بعد از انجام تحقیقات مشخص شد این کشتی از قوانین شیلات اندونزی سرپیچی کرده است. ماهیگیری غیرقانونی دشمن جوامع است و همه کشورها باید برای از بین بردن آن همکاری کنند." اینترپل حالا به سازمان‌های اعمال قانون برخی کشورها در ردیابی تبهکارانی که آندری دولگوف را اداره می‌کردند، کمک می‌کند. همین‌طور افراد و سازمان‌هایی که مدارک این کشتی را جعل و در پول‌شویی به آن کمک می‌کردند. گفته می‌شود بسیاری از خدمه کشتی آندری دولگوف به بیگاری گرفته شده‌ بودند مک‌دانل می‌گوید: "کار با توقیف کشتی به پایان نمی‌رسد. هنوز سوال‌های بی‌جواب زیادی وجود دارد. این سازمان‌ها بسیار متحد هستند و معمولا یا در درون خانواده‌ها اداره می‌شوند و یا کسب و کارهایی مشکوک هستند که در پوشش شرکت‌های قانونی فعالیت می‌کنند. ما می‌خواهیم بفهمیم تبهکاران مدل کسب و کار خود را چگونه تنظیم می‌کنند و چطور از ماهی پول در می‌آورند. آن‌ها تا همین اواخر می‌توانستند بدون هیچ مجازاتی فعالیت کنند اما اوضاع در حال تغییر است. " حالا آندری دولگوف خود در دستگیری تبهکارانی شبیه به آن‌هایی که زمانی اداره‌اش می‌کردند، نقش دارد. پودجیاستوتی، وزیر وقت امور دریایی و شیلات اندونزی تصمیم گرفت به جای سرنگون کردن این کشتی از آن در ناوگان حفاظت شیلات اندونزی استفاده کند. آندری دولگوف سمبل مبارزه این کشور با ماهیگیری غیرمجاز خواهد بود و این پیام را به دزدان ماهی خواهد داد که جای زیادی برای پنهان شدن ندارند.
یک کشتی ماهیگیری بزرگ و خدمه آن مدت ۱۰ سال اقیانوس‌های جهان را غارت کردند و بارها از قانون گریختند. اما یک تعقیب و گریز پرماجرا در آب‌های آزاد در نهایت فراری را به دام انداخت.
دزدان ماهیان اقیانوس‌ها چطور دستگیر شدند
به گفته آقای روحانی، عربستان "سر تعظیم در برابر اسرائیل فرود آورده" و "برای رابطه با صهیونیسم التماس می‌کند" اما باید "از این حالت رکوع خارج شود، مستقیم بایستد و اتکایش به ملت خودش و دیگر ملت‌های منطقه باشد". او در ادامه افزود که:"ما دو تا قطع از عربستان می‌خواهیم. قطع دوستی غلط با صهیونیسم و قطع بمباران غیر انسانی یمن. ما دیگر با عربستان مشکلی نداریم، می‌توانیم روابط‌مان را برقرار کنیم، و می‌توانیم روابط خود را داشته باشیم". اتحاد ریاض و تل‌آویو و همکاری‌های سیاسی و اطلاعاتی این دو، که قدرتمندترین رقبای جمهوری اسلامی و متحدان امریکا در منطقه به شمار می‌روند، بی‌شک پیامدهای قابل توجهی برای ایران در پی خواهد داشت مقامات ایران پیشتر بارها از عربستان به خاطر مداخله نظامی در یمن انتقاد کرده و خواستار پایان دادن به آن شده بودند، اما این شاید نخستین باری ا‌ست که یک مقام رسمی عالی‌رتبه چنین آشکارا از تریبون عمومی خواستار تغییر سیاست خارجی سعودی در قبال اسرائیل می‌شود. در عین حال، شایان توجه است که عربستان پس از حمله معترضان ایرانی به سفارت آن کشور در تهران و کنسول‌گری سعودی در مشهد روابط دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی در اوایل ژانویه ۲۰۱۶ قطع کرد و دیگر کشورهای عربی را به اتخاذ اقدام مشابه فراخواند. اکنون با گذشت تقریبا دو سال از قطع روابط ریاض با تهران، این پرسش پیش می‌آید که چرا مقامات جمهوری اسلامی نگران نزدیکی عربستان و اسرائیل هستند؟ چرا رئیس جمهور ایران برقراری مجدد روابط دوجانبه را مشروط بر قطع همکاری‌ سعودی‌ها با اسرائیل کرده است؟ به بیان دیگر، پیامدهای زیان‌بار نزدیکی عربستان سعودی به اسرائیل برای جمهوری اسلامی چیست؟ در ادامه مقاله، می‌کوشیم با نگاهی به تلاش‌های عربستان و اسرائیل در راستای تقویت روابط، از جمله همکاری‌های اطلاعاتی و امنیتی، به پرسش‌های فوق پاسخ دهیم. همکاری‌های عربستان و اسرائیل عربستان مانند بسیاری از کشورهای عرب خاورمیانه روابط رسمی دیپلماتیک با اسرائیل ندارد که در شرایط حاضر دلیل اصلی آن را باید در مخالفت افکار عمومی جهان عرب و هزینه بالای سیاسی چنین روابطی جستجو کرد. تا چند سال اخیر، رسانه‌های سعودی حتی از بردن نام "کشور" اسرائیل به طور مستقیم امتناع ورزیده و در مواردی همانند ایران از اصطلاح "موجودیت صهیونیستی" برای اشاره به آن استفاده می‌کردند. در زمینه تجاری و اقتصادی نیز روابط گسترده ای میان عربستان و اسرائیل وجود ندارد، و برای نمونه هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل برای پرواز به کشورهای آسیایی اجازه عبور از حریم هوایی سعودی را ندارند و باید آن را دور بزنند. بیشتر بخوانید: با این حال، طی چند سال اخیر و به ویژه در پی توافق هسته‌ای ایران با قدرت‌های جهانی موسوم به برجام - که هم اسرائیل و هم عربستان سعودی از مخالفان سرسخت آن بودند - همکاری‌های سیاسی، اطلاعاتی و امنیتی میان این دو افزایش یافته است، همکاری‌هایی که هدف عمده آنها مقابله با ظهور ایران به عنوان قدرتی منطقه‌ای و گسترش نفوذش در خاورمیانه در دوران پسابرجام است. به گفته یک مقام آمریکایی، دیدارهای پشت پرده مقامات اسرائیلی و سعودی "دست کم پنج سال" است که در جریان است. در مصاحبه‌ای "بی‌سابقه" با روزنامه سعودی "ایلاف" در ١٦ نوامبر، رئیس ستاد ارتش اسرائیل ژنرال گادی آیزنکوت جمهوری اسلامی را "بزرگترین تهدید منطقه" خواند و اعلام کرد کشور متبوعش آماده همکاری با کشورهای عربی "معتدل" مانند عربستان سعودی برای مقابله با تهران است. به گفته او، اسرائیل به طور روزافزون مورد پذیرش کشورهای عرب در منطقه قرار می‌گیرد و "ما آماده‌ایم اطلاعات لازم را با اعراب معتدل به اشتراک بگذاریم" چرا که "منافع مشترک بسیاری میان ما و عربستان سعودی وجود دارد". آیزنکوت همچنین تاکید کرد که با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، "فرصتی پیش آمده تا یک ائتلاف بین‌المللی جدید در منطقه تشکیل دهیم. ما باید یک برنامه استراتژیک بزرگ و جامع برای خنثی کردن تهدید ایران طرح‌ریزی کنیم". مصاحبه آیزنکوت با ایلاف در واقع نخستین باری بود که یک فرمانده کل ارتش اسرائیل با روزنامه‌ای سعودی که به زبان عربی منتشر می‌شود مصاحبه می‌کرد. صرفا چند روز پیش از این مصاحبه و باز برای نخستین بار عربستان و اسرائیل از طرح قطع‌نامه‌ای علیه سوریه در شورای حقوق بشر سازمان ملل حمایت کردند. تقریبا همزمان، وزیر ارتباطات اسرائیل ایوب کارا از مفتی اعظم سعودی عبدالعزیز الشیخ دعوت کرد که از اسرائیل دیدار کند. در مقابل، سعودی‌ها نیز گام‌هایی را برای نزدیک‌تر شدن به اسرائیل برداشته‌اند. در تابستان ۲۰۱۶، یعنی چندین ماه پیش از آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، عربستان هیاتی غیررسمی را به ریاست ژنرال بازنشسته انور اشکی برای گفتگو درباره طرح صلح عربی به تل آویو فرستاد. این هیات در طول سفر با "مدیرکل وزارت خارجه" اسرائیل دور گلد و "مسئول هماهنگی فعالیت‌های دولت در اراضی" اشغالی ژنرال یوآو موردخای و شماری از نمایندگان کنست، پارلمان اسرائیل، دیدار کرد. چنین اقداماتی از سوی عربستان اما پس از روی کار آمدن ترامپ شدت و حدت بیشتری یافته است. برای نمونه، در اوایل نوامبر ۲۰۱۷، ولیعهد عربستان محمد بن سلمان، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین محمود عباس را به ریاض فرا خواند تا او را به پذیرش طرح صلح جرد کوشنر، داماد ترامپ و فرستاده ویژه او در خاورمیانه، ترغیب کند. وزیر خارجه فلسطین ریاض المالکی، وزیر امور داخلی حسین الشیخ و مدیر اطلاعات تشکیلات خودگردان مجید فرج از جمله مقامات عالی‌رتبه‌ای بودند که محمود عباس را در این سفر همراهی می‌کردند. به گزارش نیویورک‌تایمز، یکی از محورهای مهم طرح کوشنر همكاری نزدیک میان عربستان و اسرائیل است، از جمله استفاده آزادانه هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل از حریم هوایی سعودی و صدور ویزا برای تاجران اسرائیلی جهت سفر و تجارت در عربستان. طرح ترامپ-کوشنر برای صلح اسرائیل-فلسطین همچنین از تشکیلات خودگردان می‌خواهد تا در ازای دریافت حمایت گسترده از عربستان و امارات، روابط عادی با اسرائیل برقرار کند. با توجه به اهمیت بالای همکاری محمود عباس برای تحقق موفقیت‌آمیز طرح مذکور، گفته می‌شود محمد بن سلمان او را برای پذیرش طرح تحت فشار گذاشته است. در این میان، نباید فراموش کرد که تشکیلات خودگردان برای ادامه کارکرد عادی به حمایت‌های مالی ایالات متحده و عربستان وابسته است. عربستان صرفا یک بازیگر تنها و منزوی در خاورمیانه نیست بلکه رهبر بلوک سنی محسوب می‌شود و روابطی نزدیک و عمدتا از جایگاه برتر با دیگر کشورهای عربی و همسایگان ایران مانند بحرین، کویت، و امارات دارد پیامدهای محور سعودی-اسرائیلی برای ایران اتحاد ریاض و تل‌آویو و همکاری‌های سیاسی و اطلاعاتی این دو، که قدرتمندترین رقبای جمهوری اسلامی و متحدان آمریکا در منطقه به شمار می‌روند، بی‌شک پیامدهای قابل توجهی برای ایران در پی خواهد داشت. نخست آنکه عربستان صرفا یک بازیگر تنها و منزوی در خاورمیانه نیست بلکه رهبر بلوک سنی محسوب می‌شود و روابطی نزدیک و عمدتا از جایگاه برتر با دیگر کشورهای عربی و همسایگان ایران مانند بحرین، کویت، و امارات دارد. این بدان معناست که بهبود روابط اسرائیل و عربستان به احتمال زیاد محدود به مناسبات دوجانبه نخواهد ماند و دیگر کشورهای دنباله‌رو سعودی در منطقه نیز به تدریج به سمت همکاری با اسرائیل و عادی‌سازی روابط حرکت خواهند کرد. برای نمونه، در اقدامی بی‌سابقه، هیاتی ۲۵ نفره متعلق به گروه غیردولتی "این بحرین است" در ۱۱ دسامبر از اسرائیل دیدار کرد. بعید به نظر می‌رسد چنین سفر مناقشه‌برانگیزی که برخی از رهبران سنی و شیعه بحرین نیز در آن حضور داشتند و پس از به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی ترامپ انجام شد بدون هماهنگی با منامه صورت گرفته باشد. به گفته دنیل شپیرو، سفیر سابق اسرائیل در آمریکا، "هماهنگی‌های پشت پرده و بی‌سروصدای بسیاری" میان اسرائیل و کشورهای عربی از جمله عربستان وجود دارد که عمدتا شامل همکاری‌های "امنیتی و اطلاعاتی" می‌شود، اما دلیل علنی نشدن این همکاری‌ها عدم محبوبیت اسرائیل در نزد افکار عمومی جهان عرب است. با توجه به اینکه نبود روابط میان اعراب و اسرائیل همواره به عنوان سدی طبیعی برای محافظت از منافع جمهوری اسلامی در مقابل فشارهای تل آویو عمل کرده، سرایت اتحاد نوظهور اسرائیلی-سعودی به دیگر کشورهای عربی می‌تواند این حایل محافظ یا "میانگیر" را از بین برده و ایران را در برابر فعالیت‌های اطلاعاتی و امنیتی رقیب آسیب‌پذیرتر سازد. یکی از عرصه‌های کلیدی جنگ اطلاعاتی میان ایران و اسرائیل در سال‌های اخیر حوزه مبادلات بانکی‌ بوده است که شامل تلاش‌های تهران برای کمک مالی به گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایتش در منطقه و نیز دور زدن تحریم‌های بین‌الملی از طریق شرکت‌های صوری مستقر در کشورهای عربی و آفریقایی می‌شود. فعالیت‌هایی از این دست در صورت نفوذ عمیق‌تر امنیتی-اطلاعاتی اسرائیل در کشورهای منطقه - به واسطه گشایش کنسولگری یا مرکز مشابه دیگر - بیش از پیش برای دستگاه‌های حکومتی ایران دشوار، پرهزینه و مخاطره‌‌‌آمیز خواهد بود. جالب آنکه مخالفت سرسختانه ایران با تشکیل کشور کردستان در همسایگی‌اش تا حد زیادی ناشی از روابط نزدیک کردستان عراق با اسرائیل بود. در نهایت، جا افتادن اسرائیل در افکار عمومی منطقه به عنوان شریک سیاسی کشورهای عربی همچنین می‌تواند باعث مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های اسرائیل شده و ایدئولوژی ضداسرائیلی جمهوری اسلامی را تضعیف کند، ایدئولوژی‌ای که مقامات ایران آن را یکی از اهرم‌های مهم دیپلماسی عمومی و ابزاری برای تسخیر "قلوب و اذهان" مسلمانان منطقه می‌دانند. در همین راستا، نمی‌توان انکار کرد که عادی‌سازی ارتباط با اسرائیل و خارج شدن آن از حالت تابو ممکن است به انزوای نسبی ایران در منطقه و حتی در جامعه بین‌المللی شدت ببخشد.
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، طی سخنانی خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی در ۱۰ دسامبر اعلام کرد که تهران صرفا زمانی آماده از سرگیری روابط دیپلماتیک با ریاض خواهد بود که عربستان از یک سو بمباران یمن را متوقف کرده و از سوی دیگر به تلاش‌ها برای برقراری روابط نزدیک با اسرائیل خاتمه دهد.
چرا ایران نگران اتحاد عربستان و اسرائیل است؟
این خبرگزاری از قول سه منبع نزدیک به دربار سعودی می‌نویسد که گروه‌های پرنفوذی در خاندان سلطنتی می‌خواهند فرد دیگری جانشین پادشاه ٨٢ ساله سعودی شود، اما ملک سلمان حاضر به برکناری فرزند محبوبش نیست. بنابراین آنها باید تا زمان درگذشت او صبر کنند. به گفته یکی از این منابع، شاهزاده احمد، تنها برادر تنی زنده ملک سلمان از حمایت اعضای خانواده، دستگاه امنیتی و برخی کشورهای غربی برخوردار است. از سال ١٩٥٣، شش برادر بر یکی از آخرین نظام های پادشاهی مطلقه در دنیا حکومت کرده‌اند که همگی پسران ملک عبدالعزیز آل سعود، بنیانگذار عربستان مدرن یا حکومت سوم عربستان بوده‌اند. تولید وسیع نفت به وسیله شرکت‌های غربی در زمان او آغاز شد و او بود که در سال ١٩٤٥ بر عرشه یک ناوشکن آمریکایی در دریای سرخ با فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا دیدار کرد و اتحادی را با این کشور رقم زد که تا به حال پا برجا مانده است، عربستان دسترسی آمریکا به نفت را تضمین می‌کند و آمریکا هم حمایت از عربستان را در مقابل دشمنان بدون دخالت در امور داخلی آن. ملک عبدالعزیز حداقل ٤٣ پسر و ٥٥ دختر داشت که شش نفر از این پسران بعد از درگذشت او بر عربستان حکومت کرده‌اند. تا به حال پس از درگذشت هر برادر بجای انتقال سلطنت به پسر او، تخت شاهی به برادر دیگری می‌رسید. ملک عبدالعزیز و چهار فرزندش (١٩٣٥) در عربستان گروهی که به هفت سُدَیری یا عائله سدیری (فرزندان حصه سدیری، یکی از همسران عبدالعزیز) معروفند، مهمترین حلقه قدرت شمرده می‌شد. هفت برادر تنی از فرزندان ملک عبدالعزیز که با نفوذترین اعضای خانواده سلطنتی بودند که بعد شش نفر شدند، یکی از آنها ترکی بن عبدالعزیز پس از چند ماجرای جنجالی عملا از خاندان کنار گذاشته شده بود و در سال ٢٠١٦ درگذشت. او سرنوشتی مشابه شاه ایران یا صدام حسین را برای خاندان سلطنتی عربستان پیش‌بینی کرده بود. از این شش نفر فهد و سلمان به پادشاهی رسیدند. در سال ٢٠١٥ پس از درگذشت ملک عبدالله، برادرش سلمان به پادشاهی رسید و رسم را شکست و بجای برادر کوچکترش احمد، برادرزاده‌اش، محمد بن نایف را ولیعهد و پسر محبوب و ٣۰ ساله اش محمد را نایب ولیعهد کرد. بعد از مدتی محمد بن نایف با محمد بن سلمان بیعت و ولیعهدی را به او واگذار کرد. ملک سلمان همچنین بر خلاف سنت اجماع، برای تعیین ولیعهد با هیات بیعت که وظیفه انتخاب پادشاه و ولیعهد عربستان سعودی را بر عهده دارد مشورت نکرد و رویترز از قول منبع مطلع می‌نویسد که شاهزاده احمد که یکی از اعضای این هیات ٣٤ نفره بود با ولایتعهدی محمد بن سلمان مخالف بوده است. در سال ٢٠١٧ شاهزاده عبدالرحمان (یکی از هفت سدیری) در گذشت و به این ترتیب به جز ملک سلمان، شاهزاده احمد تنها فرزند زنده ملک عبدالعزیز از خاندان سدیری است. ملک سلمان پادشاه کنونی ٨٢ سال دارد و شاهزاده احمد ٧٦ سال. بنابراین از خیل نوادگان مذکر ملک عبدالعزیز، بعد از درگذشت ملک سلمان و شاهزاده احمد هر کسی می‌تواند خود را برای پادشاهی بر عربستان صاحب حق بداند. اما با توجه به نفوذ خاندان سدیری در ساختار حکومتی عربستان سعودی به نظر می‌رسد بخت سلطنت با اعضای این خانواده باشد. با آغاز سلطنت ملک عبدالله در سال ۲۰۰۵ همه ولیعهدهای عربستان تا امروز از خاندان سدیری بوده‌اند و تلاش ملک سلمان نیز بر این بوده که ادامه سلطنت پس از او در دست اعضای این خاندان باقی بماند. ژوئن ٢٠١٧ ملک سلمان محمد بن نایف، ولیعهد را برکنار کرد و محمد بن سلمان از نایب ولایتعهدی به ولایتعهدی ارتقا یافت قتل جمال قاشقجی انگشت اتهام در قتل جمال قاشقجی که اکنون به سمت محمد بن سلمان به عنوان آمر اصلی نشانه گرفته شده، فرصتی فراهم کرد برای شاهزاده احمد که خود را به تخت شاهی برساند و به گزارش رویترز، او که چهل سال معاون وزیر کشور عربستان بوده از حمایت آمریکا هم برخوردار است. گفته می‌شود خاندان سلطنتی عربستان حدود پانزده عضو دارد اما حدود دو هزار نفر هستند که سررشته های قدرت و ثروت و تصمیم‌گیری را در دست دارند. محمد بن سلمان جوان که به ولیعهدی رسید، با اصلاحاتی مثل اجازه رانندگی به زنان خود را سر زبانها انداخت اما با در اختیار گرفتن کنترل دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اعضای ارشد خاندان را از خود رنجاند. او محمد بن نایف وزیر کشور بانفوذ عربستان را برکنار کرد و متعب بن عبدالله فرمانده گارد ملی را به دلیل فساد مالی بازداشت کرد و هر دو سمت را خود به عهده گرفت. متعب بن عبدالله متعب بن عبدالله یکی از پرقدرت ترین افرادی بود که محمد بن سلمان از اریکه قدرت به پایین کشید، فرزند ملک عبدالله، که در عمل از سال ۱۹۹۶ کنترل گارد ملی را در دست داشت و حتی پیش بینی می‌شد که در آینده بر تخت سلطنت تکیه بزند. گارد ملی به لحاظ بافت و سیستم عقیدتی با سپاه پاسداران ایران قابل مقایسه است و تعداد نفرات آن بین ۷۵ تا ۱۰۰ هزار نفر برآورد می‌شود. سال پیش محمد بن سلمان بیش از دویست شاهزاده‌، سیاستمدار و تاجر سعودی را در 'طرح مقابله با فساد' در هتل مجلل کارلتون ریتس ریاض زندانی کرد. بیشتر این افراد بعد از چند ماه آزاد شدند و به گفته دفتر دادستانی سعودی بیش از صد میلیارد دلار از بازداشت‌شدگان دریافت شد. با کنار زدن محمد بن نایف از پست وزارت کشور و متعب بن عبدالله از ریاست گارد ملی و در اختیار داشتن پست وزارت دفاع، قدرت در عربستان به نحوی بی‌سابقه در دست یک نفر متمرکز شده است. اما با اینکه هیات بیعت با ولایتعهدی محمد بن سلمان موافقت کرده اما بعد از درگذشت ملک سلمان، محمد پسرش باید نظر موافق این هیات را برای رسیدن به پادشاهی به دست آورد. با توجه به اینکه پدرش این هیات را به حاشیه راند و برخی اعضای هیات با محمد بن سلمان مخالفند، ولیعهد جوان ممکن است نتواند نظر آنها را جلب کند و به پادشاهی برسد. به گزارش رویترز از منابع سعودی، در خاندان سلطنتی تصور بر این است که محمد بن سلمان ستونهای حاکمیت تقریبا صد ساله آل سعود را تخریب کرده، خاندان سلطنتی را تضعیف و بی‌ثبات کرده و جنگ پرهزینه و تاکنون بی‌نتیجه در یمن هم محصول تصمیم‌گیری‌های توجیه‌ناپذیر اوست. ولید بن طلال یکی از شاخص‌ترین اعضای خاندان سلطنتی عربستان بود که در هتل کارلتون ریتس زندانی شد آنها معتقدند قصر دو میلیارد دلاری که محمد بن سلمان قصد دارد برای پدرش در شرما در دریای سرخ بسازد در واقع قفسی طلایی است که پدرش را تا حد ممکن از ریاض دور نگه دارد، قصر تا نزدیکترین شهر تبوک بیش از صد کیلومتر فاصله دارد. با این حال ملک سلمان همچنان از پسرش حمایت می‌کند و به نوشته رویترز محمد بن سلمان هم با وجود تمام مسائلی که درگیرش شده همچنان سیاست‌های خود را ادامه می‌دهد. با وجود فشار بین‌المللی بر عربستان پس از قتل جمال خاشقجی و همچنین نارضایتی در برخی اعضای خاندان سلطنتی، پادشاه عربستان دیروز (دوشنبه ۱۹ نوامبر) در نطق سالانه خود در مجلس مشورتی، به این بحران اشاره‌ای نکرد اما از دستگاه قضایی و دادستان‌های عربستان تقدیر کرد. پادشاه عربستان همچنین تاکید کرد که محمد بن سلمان فرزند جوان و جانشینش باید بر توسعه منابع انسانی و آماده کردن جوانان برای آینده تمرکز کند. به نظر می‌رسد ملک سلمان فعلا تنها بهایی را که برای افشا شدن قتل روزنامه‌نگار عربستانی حاضر است بپردازد، در یمن است و دیروز گفت از تلاش سازمان ملل برای آتش‌بس در این کشور حمایت می‌کند. نوار صوتی و "زیر و زبر شدن کاخ سعود" انتشار نوار صوتی قتل جمال قاشقجی می‌تواند معادله را هر چه بیشتر به ضرر محمد بن سلمان و به نفع مخالفانش بهم بزند. دیروز روزنامه ینی شفق ترکیه نوشت که نوار صوتی قتل جمال خاشقجی "امروز یا این هفته" منتشر خواهد شد که حاوی "مکالمه بین قاتل‌ها، گفتگو با ریاض بعد از قتل و گفتگویی است که ثابت می‌کند محمد بن سلمان آمر قتل بوده است." "این اطلاعات دنیا را تکان خواهد داد، زلزله‌ای منطقه‌ای ایجاد خواهد کرد، کاخ سعودی را زیر و رو خواهد کرد و شرایطی تازه را برای ساختار جدید قدرت در منطقه فراهم خواهد کرد." امروز یک رسانه دیگر ترکیه گزارشی منتشر کرد و مدعی شد شرحی است از هفت دقیقه از نوار صوتی قتل خاشقجی. گزارش‌ها حاکی از روابط نزدیک و دوستانه محمد بن سلمان و جارد کوشنر داماد دونالد ترامپ است دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا یکشنبه، گفت که نتوانسته به این نوار صوتی "وحشتناک"، "دردناک" و "خشن" گوش کند. قرار است امروز نتیجه ارزیابی سیا از اطلاعات موجود از جمله این فایل صوتی منتشر شود. دیروز ران وایدن سناتور دموکرات و عضو کمیسیون اطلاعات و امنیت سنای آمریکا در بیانیه‌ای از دستگاه اطلاعاتی آمریکا خواست به مردم آمریکا بگوید که بر اساس ارزیابی آنها آمر قتل جمال قاشقجی چه کسی بوده است. رجب طیب اردوغان در سخنرانی خود در مجلس ترکیه درباره ماجرای قتل قاشقجی روشن کرد که دستور قتل در رده‌های بالای حکومت عربستان گرفته شده و تا روشن نشدن کامل ماجرا این موضوع را دنبال خواهد کرد. انتشار نوار صوتی هزینه بقای محمد بن سلمان را برای پادشاه سالمند سعودی به مرتبه‌ای خواهد رساند که شاید ناچار شود عشق به پسر محبوبش را فدای مصلحت کند.
خبرگزاری رویترز می‌گوید در خاندان سلطنتی سعودی تلاش‌هایی برای برکناری محمد بن سلمان از ولیعهدی در جریان است.
جنگ قدرت در دربار سعودی؛ ستون‌ها فرو می‌ریزند یا کاخ پابرجا خواهد ماند؟
رِئیس 'بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس' از ایجاد سازوکاری جدید برای مقابله با 'تحریف کنندگان' جنگ ایران و عراق خبر داده است خبرگزاری صداو سیما به نقل از سرتیپ بسیجی بهمن کارگر رئیس این بنیاد نوشته که "بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌‌های دفاع مقدس به عنوان مدعی‌العموم دفاع مقدس در برابر تحریف‌کنندگان دفاع مقدس می‌ایستد". این خبرگزاری همچنین از راه‌اندازی تشکیلات جدیدی به نام "قرارگاه نهضت فرهنگی دفاع مقدس" به ریاست سرلشکر محمدحسین باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و دبیری سرتیپ کارگر خبر داده تا وظیفه مقابله با "تحریف کنندگان" جنگ ایران و عراق را بر عهده گیرد. اعلام چنین هشداری پس از آن صورت گرفته که اظهارات دوهفته پیش محسن رضایی فرمانده سپاه در زمان جنگ راجع به عملیات کربلای ۴، به ایجاد موجی از واکنش‌ از سوی کاربران فضای مجازی و نیز کارشناسان جنگ در ایران منجر شده است. ببینید: مستند جام زهر؛ فرصت‌های از دست رفته ایران در جنگ سرلشکر رضایی دو هفته در توییتر خود نوشت: "با عملیات کربلای چهار به دشمن وانمود کردیم که عملیات سالانه ما تنها همین بوده است. ده روز بعد در همان نقطه و در زمانی که نیروهای ارتش بعثی به مرخصی رفته بودند، عملیات کربلای پنج را انجام دادیم." او نتیجه گرفت: "عملیات کربلای چهار برای فریب دشمن انجام شد." به دنبال واکنش‌های بی سابقه این توییت، آقای رضایی با حضور در یک برنامه تلویزیونی از ادعای قبلی خود عقب‌نشینی کرد و گفت منظورش این بود که بعد از به نتیجه نرسیدن عملیات کربلای ۴، فرماندهان جنگ تصمیم گرفته‌اند عملیات دیگری را در همان محل انجام دهند که این کار، باعث "فریب" دشمن شده است. با این حال، وی و جمعی از دیگر مسئولان حکومتی، به شدت از "زیرسوال رفتن جنگ" از سوی منتقدان توییت خبرساز انتقاد کردند. انتقادی که بیش از همه، متوجه چهره هایی بود که در داخل کشور، به تخطئه روایت سرلشکر رضایی از کربلای ۴ یا اصولا نحوه مدیریت جنگ پرداخته بودند. بیشتر بخوانید: عملیات کربلای ۴، بزرگ ترین شکست نظامی ایران در دوران جنگ با عراق محسوب می شد که پیش از انجام لو رفته بود. روایت‌های متناقض‌ منابع رسمی از "مقصران لو رفتن" این عملیات، از جمله مستنداتی بوده که طی سال های اخیر، باعث افزایش تردید در مورد اعتبار روایت های حکومتی از جنگ شده است. منابع حکومتی ایران، تاکنون از مجاهدین خلق، جبهه ملی و نهضت آزادی گرفته تا کسانی در داخل حکومت ایران یا "فرد خبیثی که بعدها پناهنده شد" را مقصر لو دادن کربلای ۴ دانسته اند -این آخری، ادعای یحیی رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه در دی ۱۳۹۳ بوده، بدون اینکه مشخص باشد دلیل معرفی نکردن نام این "فرد خبیث" چه ممکن است باشد. حتی در مهرماه ۱۳۸۵، احمد سوداگر رئیس سابق پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، که قاعدتا باید یک نهاد مرجع در مورد تاریخ جنگ باشد، بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران در ابتدای جنگ ایران و عراق را عامل لو دادن عملیات کربلای ۴ دانسته است. در حالی که دریادار افضلی، به اتهام توطئه علیه امنیت ملی و جاسوسی برای کا گ ب، در اسفند ۱۳۶۲ یعنی حدود سه سال قبل از عملیات کربلای ۴ اعدام شده بود. نامه ۳۲ نفر از فرماندهان ارتش در انتقاد از روایت تلویزیون از جنگ: 'هرکجا پیروزی وجود دارد به نوعی به سپاه و هرکجا شکست وجود دارد با مصاحبه با ارتشی ها، به ارتش منسوب می شود' نمونه ای از پروژه‌های خبرساز ستاد کل هشدار اخیر نهاد وابسته به ستاد کل نیروهای مسلح در مورد تحریف تاریح جنگ، در شرایطی بیان شده که در گذشته، اعتبار طیفی از پروژه های تاریخی مورد حمایت همین ستاد زیر سوال رفته است. شاید بزرگترین پروژه رسانه‌ای از این نوع، مجموعه‌ای ۱۹ قسمتی تحت عنوان "مستند دفاع مقدس" بود که واحد مرکزی صدا و سیما، آن را با همکاری ستاد کل نیروهای مسلح تولید کرد و پس از پخش نیز، مورد تمجید بسیاری فرماندهان سپاه قرار گرفت. این مستند ۱۹ قسمتی، که در شهریور و مهر سال ۱۳۸۷ روی آنتن رفت، با واکنش شدید ۳۲ نفر از فرماندهان ارشد ارتش مواجه شد که با انتشار تحلیلی مفصل در سایت ارتش، گلایه کردند که در روایت صداوسیما "هرکجا پیروزی وجود دارد به نوعی به سپاه و هرکجا شکست وجود دارد با مصاحبه با ارتشی ها، به ارتش منسوب می شود". فرماندهان ارتش، از جمله از اینکه در روایت تلویزیون "اسم های متعدد شهدای سپاه وجود دارد ولی از نام بردن شهدای ارتش خبری نیست"، از "نمایش حضور گسترده همه اقشار در جبهه به جز ارتش" و حتی از برجسته شدن مشارکت "لات های جنوب تهران به زیبا ترین شکل" در کنار چشم پوشی از فعالیت های ارتشیان انتقاد کردند. آنها افزودند که مستند در حالی نقش ارتش در جنگ را نادیده گرفته که "دیگران، استفاده بدون آموزش و آمادگی دفاعی از جوان‌های مؤمن و معصوم و انقلابی این کشور و پذیرش تلفات انسانی بالا را، شجاعت و نبوغ خود دانسته اند." این فرماندهان، عبور صدا و سیما از شکست های سپاه در سال آخر جنگ را مورد انتقاد قرار داده و به عنوان نمونه پرسیدند: "[تلویزیون] از باز پس گیری فاو [از سوی عراق] بسیار ساده رد می شود. کدام تصمیم اشتباه، کدام ضعف یک سازمان و کدام استراتژی و تاکتیک غلط باعث به دست آوردن موفقیت توسط عراق شد؟" آنها همچنین با طرح این سوال که "تحلیل گران سال اول جنگ چرا سال آخر جنگ را با سکوت سپری می کنند؟" یادآوری کردند که در روایت‌های تلویزیون از جنگ، برخلاف نکته سنجی در مورد عملیات ارتش، "هیچ تحلیلی از حملات عراق در آخر جنگ ارائه نمی شود، هیچ سازمانی مورد مواخذه قرار نمی گیرد و هیچ تاکتیکی مورد استهزاء واقع نمی شود". ۳۲ فرمانده منتقد در جای دیگر، تاکیدات برجسته تلویزیون بر چهار عملیات ناکام ارتش در ابتدای جنگ (از مهر تا دی ۱۳۵۹) را یادآوری کرده و افزودند: "[تلویزیون] از شکست کربلای ۴ ساده رد می شود... هیچ شخصی مورد اتهام قرار نمی گیرد و هیچ سازمانی ضعیف معرفی نمی شود و هیچ تاکتیکی هم زیر سوال نمی رود. در حالی که شکست های ۴ عملیات سال اول جنگ تمام کیان و هستی ارتش را زیر سوال برده است." یکی از موضوعات قابل توجه در ارتباط با متن اعتراضی فرماندهان ارتش این بود که با وجود امضای آن از سوی ۳۲ فرمانده موثر در دوران جنگ، بازتاب رسانه ای بسیار اندکی یافت. تاجایی که به سختی می توان متن آن را در جستجوهای اینترنتی به دست آورد. عکس روی جلد کتاب ششم دبستان با فتوشاپ تغییر کرده تا پوستر آیت الله خمینی در سمت چپ ورودی مسجد جامع خرمشهر به پوستری از آیت الله خامنه ای تبدیل شود از سریال های تلویزیونی تا کتاب های درسی متهم شدن نهادهای حکومتی به روایت جهت دار جنگ، در ارتباط با سریال های داستانی تلویزیون نیز مکررا خبرساز شده. پدیده ای که -برخلاف حساسیت اخیر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس- با واکنش این نهاد یا ستاد کل نیروهای مسلح مواجه نشده است. به عنوان نمونه، به دنبال پخش سریال ۱۱۰ قسمتی "کیمیا" از تلویزیون ایران در سال ۱۳۹۴، که به طور مفصل به ماجرای مقاومت خرمشهر در مقابل اشغال عراق پرداخته بود، تعدادی از فرماندهان نسبت به تحریف نقش ارتش در این سریال به شدت اعتراض کردند. در یکی از واکنش‌ها، سرهنگ علی قمری فرمانده "گردان دژ خرمشهر"- فرمانده نظامی وقت منطقه- در یادداشتی گلایه کرد که مطابق سریال انگار تنها ۱۰ نفر سرباز ارتش در میان مدافعان خرمشهر حضور داشته‌اند، در حالی که فقط گردان دژ، ۷۳۲ نفر برای سد کردن مسیر نیروهای عراقی به خرمشهر کشته داده و در مجموع، تعداد کل کشته شدگان ارتش برای دفاع از این شهر حدود ۹۰۰ نفر بوده است. او در نوشته ای به تاریخ ۱۹ دی ۱۳۹۴ افزود: "تا ۸ مهر [در خرمشهر] فقط گردان دژ و تکاوران دریایى و ۳۰ نفر سپاه و بسیج و ۱۸۵ نفر از ژاندارمرى و شهربانى بودند. هشتم به بعد ۲۶۰ دانشجوی دانشکده افسری ارتش ۱۷۵ هوانیروز ۳۳ نفر افسر و درجه دار از دیگر یگان‌هاى ارتش ۲۵ نفر بسیج از تهران آمدند و ۳۰۰ نفر هم از مردم خرمشهر." در واکنشی دیگر به سریال کیمیا، هوشنگ صمدی فرمانده تکاوران دریایی مدافع خرمشهر، که از بوشهر اعزام شده بودند، در ۱۹ دی گفت: "تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر ۱۰۳ نفر شهید و ۲۹۰ نفر جانباز دادند... کدام یک از آنها را در این سریال کیمیا می‌بینید؟ آیا خرمشهر را فقط همین ۴-۵ نفر [نیروی غیرارتشی] نگه داشتند؟ کلاه سبزها و کماندوها در سریال کیمیا کجا هستند؟" او در مصاحبه با روزنامه بامداد گفت که تلاش‌هایش برای گفتگو با نویسنده سریال و مدیر تولید آن و تذکر نکات نادرست آن بی‌نتیجه مانده است. ناخدا صمدی، در مصاحبه جداگانه‌ای با حسین دهباشی در سایت تاریخ آنلاین در ۸ مرداد ۱۳۹۶، به انتقاد از کتاب "دا" -روایت زهرا حسینی از مقاومت خرمشهر- پرداخت که یک موسسه انتشاراتی وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر کرده بود. این کتاب، که در کتابخانه‌های سرتاسر ایران توزیع و به زبان‌های مختلف ترجمه شد، با بیش از ۱۰۰ بار چاپ پرفروش ترین کتاب سال ۱۳۸۸ لقب گرفت. رهبر جمهوری اسلامی نیز، در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ آن را "حقا و انصافا کتاب بسیار خوب و قابل طرح در سطح جهانی" دانست. هوشنگ صمدی در مصاحبه خود، به عنوان نمونه‌ای از میزان اعتبار روایت‌های کتاب دا، به بخشی از آن اشاره می‌کرد که حکایت داشت تکاوران ارتش، دو تفنگ ۱۰۶ را به چند دختر ۱۵-۱۶ واگذار کرده و رفته‌اند ("تفنگ ۱۰۶" درواقع نام نوعی توپ است). ناخدا صمدی سپس، بخشی از گفتگوی خود با نویسنده کتاب را چنین نقل می‌کرد: "از ایشان پرسیدم ... دو تا تفنگ ۱۰۶ ما را کی تحویل گرفت؟ گفت هرکدامشان را یکی از این دخترها گرفتند.... به او می‌گویم خوب این دخترها که اینها را گرفتند چه جوری حمل کردند؟ می‌گوید نمی‌دانم هر کدام یکی را گرفته‌اند دیگر." فرمانده تکاوران خرمشهر می‌افزود: "می گویم خانم، تفنگ ۱۰۶ ، ۲۴۰ کیلو وزنش است. روی جیپ سوار می‌شود. لوله توپش ۳ متر و ۴۰ سانتیمتر است... این دختر چطور این تفنگ را تحویل گرفته؟" تمام این انتقادات، البته در شرایطی مطرح می‌شد که واکنش به روایت جهت دار جنگ، به تولیدات رسانه ای محدود نمانده و حتی به کتاب های درسی ایران هم گسترش یافته بود. در همین ارتباط، به عنوان مثال در مهرماه ۱۳۹۶، برملا شدن دستکاری در عکسی از روز بازپس گیری خرمشهر در کتاب مطالعات اجتماعی ششم دبستان، به شدت در فضای افکار عمومی خبرساز شد. در روی جلد این کتاب، چند کودک با پس زمینه‌ای از نمادهای تاریخ و جغرافیای ایران، دورتا دور عکس مشهور تعدادی از رزمندگان ایرانی در مقابل مسجد جامع خرمشهر دیده می‌شدند. در عکس واقعی خرمشهر -که از قضا در صفحات داخلی کتاب وجود داشت- رزمندگان عکس‌های آیت الله خمینی را در دو سمت چپ و راست ورودی مسجد آویزان کرده‌ بودند. عکس روی جلد کتاب ششم دبستان اما، با فتوشاپ تغییر کرده بود تا پوستر سمت چپ ورودی مسجد، به پوستری از آیت الله خامنه‌ای تبدیل شود. جعفر شیرعلی‌نیا محقق تاریخ جنگ، در مطلبی در ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، نمونه های دیگری از دستکاری در روایت جنگ در کتاب های درسی را یادآوری کرده است. وی از جمله، توضیح عجیب کتاب تاریخ معاصر سوم دوره متوسطه (چاپ ۱۳۹۱)، نوشته علی اکبر ولایتی و دیگران را، در مورد علت ادامه جنگ با عراق مورد توجه قرار داده است. به نوشته این کتاب درسی، دلیل ادامه جنگ این بود که در غیر این صورت "ممکن بود مانند سال‌های جنگ‌های اول و دوم جهانی که به بهانه هجوم نیروهای انگلیسی از جنوب، روس‌ها هم از شمال حمله می‌کردند، شوروی‌ها هم به بهانه حفظ امنیت مرزهای جنوبی خود، شمال ایران را تصرف کنند." این استدلال، ادعای جدیدی محسوب می شد که تا آن زمان، حتی سرسخت ترین فرماندهان مدافع ادامه جنگ هم، مدعی آن نبودند. اگر از تجربه اخیر سرلشکر رضایی در روایت ناکام از کربلای ۴، تنها یک درس قابل حصول باشد، احتمالا آن است که دوران روایت های یک طرفه از جنگ هشت ساله، برای همیشه به پایان رسیده است 'فضای بازتر' به دنبال جنجال ایجاد شده درنتیجه توییت دو هفته پیش محسن رضایی، وی با حضور در یک برنامه تلویزیونی در شبکه سه سیما گفت: "دیگر در توییتر از جنگ صحبت نخواهم کرد. سعی می کنم این قبیل مسائل را در فضای بازتری مطرح کنم." به نظر می‌رسید "فضای بازتر" مورد اشاره سرلشکر رضایی، نه فضای شبکه های اجتماعی که همه ناظران و شهروندان به آن دسترسی برابر دارند ، که فضایی از جنس صداوسیما بود که معمولا، حتی به روی مورخان و فرماندهان "غیرخودی" هم بسته بوده است. فضایی که در آن، به عنوان مثال یک مجموعه روایت عظیم ۱۹ قسمتی از جنگ ایران و عراق با پشتیبانی ستاد کل نیروهای مسلح تهیه و پخش می شود، اما حتی انتقاد ۳۲ فرمانده جنگ از چنان روایتی، امکان انتشار ندارد. مشخص نیست که هشدار اخیر رِئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به برخورد با کسانی که تاریخ جنگ را "تحریف کنند"، دقیقا به کدام معنی است و این برخورد، قرار است چه مبنای قانونی مشخصی داشته باشد. به عنوان مثال، معلوم نیست اگر فرماندهان یا مورخانی روایت پروژه های پرخرج صداو سیما و ستاد کل نیروهای مسلح از جنگ را ساختگی بدانند، قرار است تحت تعقیب قرار بگیرند یا نه. با وجود این، به نظر می‌رسد که حتی اگر نهادهایی در حکومت به راستی قصد برخورد قضایی-امنیتی با روایت های غیررسمی از جنگ را داشته باشند، در دوران حکمرانی شبکه های اجتماعی بر افکار عمومی، توفیقی در تحقق هدف خود نخواهند داشت. اگر از تجربه اخیر سرلشکر رضایی در روایت ناکام از کربلای ۴، تنها یک درس قابل حصول باشد، احتمالا آن است که دوران روایت های یک طرفه از جنگ هشت ساله، برای همیشه به پایان رسیده است.
بنا به اعلام رِئیس "بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس"، این نهاد وابسته به ستاد کل نیروهای مسلح به دستگاه‌های مختلف ابلاغ کرده که از این پس "هر کس دفاع مقدس را تحریف کند، مجرم شناخته می‌شود و برابر مقررات با متخلف برخورد خواهد شد".
تهدید 'تحریف کنندگان' جنگ ایران و عراق به برخورد
در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان، مبارزه برای زنده ماندن با کمک تجهیزات پیشرفته ادامه دارد. دستگاه‌هایی که هم در نفس کشیدن و انجام سایر اعمال حیاتی اولیه به بیمار کمک می‌رسانند و هم داروها را به بدن او وارد می‌کنند. از آنجایی که هنوز درمان اثبات‌شده‌ای برای کووید-۱۹ وجود ندارد، اساس کار در بخش مراقبت‌های ویژه بر این است که حین مبارزه سیستم ایمنی بدن با ویروس، اکسیژن کافی به ریه‌های بیمار وارد شود. اما به گفته کارشناسان این تازه نقطه شروع دوره بهبودی به حساب می‌آید. بیمارانی که مراقبت‌های ویژه رویشان موفق عمل کرده و آماده ترک بیمارستان هستند، برای بهبودی کامل سفر پیچیده‌ای پیش رو دارند که ممکن است سال‌ها به طول بینجامد و زخم‌های روانی عمیقی به جای بگذارد. یادگیری دوباره نفس کشیدن بیماری که مدتی طولانی در بخش درمان/مراقبت‌های ویژه بوده، طبیعی است برای یادگیری دوباره راه رفتن و حتی نفس کشیدن، به فیزیوتراپی نیاز داشته باشد. این بیماران ممکن است روان‌پریش شوند و اختلال استرس پس از سانحه را تجربه کنند. هر چقدر دوره درمان آن‌ها طولانی‌تر باشد، زمان بیشتری طول خواهد کشید تا به حالت طبیعی خود برگردند. یوید هپبورن، پزشک بخش مراقبت‌های ویژه در بیمارستان رویال گوئنت بریتانیا می‌گوید:‌ "اگر کارتان به بخش مراقبت‌های ویژه کشیده شود، این تجربه زندگی‌ شما را تغییر خواهد داد. حتی اگر حالتان بهتر شود، هزینه زیادی برایتان به همراه خواهد داشت. بیماران ما وقتی به هوش می‌آیند، آنقدر ضعیف هستند که بدون کمک نمی‌توانند بنشینند. بسیاری از آن‌ها به دلیل ضعف شدید توانایی بلند کردن دست‌شان از روی تخت را هم ندارند." اگر بیمار نیاز به تغذیه از طریق لوله داشته باشد، ممکن است در حرف زدن و بلعیدن هم دچار مشکل شود. دکتر هپبورن در توییتر خود همچنین نوشته: " عده‌ای دچار اختلال استرس پس از سانحه، مشکلات شناختی و نگرانی در مورد تصویر بدنی‌ خود می‌شوند. حال آن‌ها به مرور بهتر می‌شود اما ممکن است یک سال طول بکشد و به یک لشکر متخصص شامل فیزیوتراپ، کارشناس گفتاردرمانی، روانشناس و کادر پرستاری نیاز باشد تا چنین چیزی میسر شود." به عقیده این متخصص زمانی که فرد در بخش مراقبت‌های ویژه می‌گذراند تنها نوک کوه یخ به حساب می‌آید و سلامتی بیمار ممکن است دچار اختلالات زیادی شود که به مراقبت‌های طولانی مدت نیاز دارند. "استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی برای چند هفته، تنها شمه کوچکی از کل فرایند به حساب می‌آید." اختلال روان‌پریشی بخش مراقبت‌های ویژه روان‌پریشی یا هذیان‌ بخش مراقبت‌های ویژه اختلالی رایج به حساب می‌آید و طبق پیش‌بینی‌ها بین یک چهارم تا یک سوم بیماران بستری در این بخش به آن دچار می‌شوند. دیوید آرونوویچ، روزنامه‌نگار بریتانیایی که سال ۲۰۱۱ به دلیل ابتلا به ذات‌الریه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد به بی‌بی‌سی از تجربه به هوش آمدن در این بخش گفت: "بی تعارف بگویم، به تدریج دیوانه‌ و دیوانه‌تر می‌شدم. دچار توهم‌های شنیداری شده‌ بودم. فکر می‌کردم حرف‌هایی را می‌شنوم که در واقع نمی‌شنیدم. حس می‌کردم اتفاقاتی برایم می‌افتند که در حقیقت رخ نمی‌دادند. به تدریج به این باور رسیدم که کادر بیمارستان من را به یک زامبی تبدیل کرده‌اند. دست آخر هم تصور می‌کردم آن‌ها قصد خوردن من را دارند. " او در ادامه گفت:‌ "به این ترتیب، سه یا چهار روز را در نکبت‌بارترین هراس دوران زندگی‌‌ام سپری کردم." دیوید آرونوویچ او کمی بعد متوجه شد بسیاری از مردم تجربه‌ای مشابه را از سر می‌گذرانند و این پدیده‌ایست که از دهه ۱۹۶۰ در بیماران بخش مراقبت‌های‌ ویژه گزارش شده است. پژوهشگران عوامل زیادی را در بروز این اختلال مؤثر می‌دانند که بیماری، کمبود اکسیژن در مغز، داروهای مسکن و آرام‌بخش و حتی محرومیت از خواب در پی از بین رفتن اثر این داروها از جمله آن‌هاست. اما آرونوویچ می‌گوید روان‌پریشی بخش مراقبت‌های ویژه مسأله‌ایست که هنوز هم به ندرت در موردش حرف زده می‌شود چون بیماران می ترسند به عنوان یک دیوانه یا فریب‌خورده از سوی دیگران طرد شوند. بازگشت به خانه هر چقدر هم که کادر پزشکی آرام و کارآزموده باشند، بخش مراقبت‌های ویژه مکانی پر از استرس به حساب می‌آید. هیو مونتگومری، استاد مراقبت‌های ویژه پزشکی در کالج دانشگاهی لندن و بیمارستان ویتینگتون می‌گوید: " اگر به انواع راه‌های شکنجه فکر می‌کنید، بیشتر آن‌ها را در بخش مراقبت‌های ویژه تجربه خواهید کرد. " او به روزنامه گاردین گفت بیماران در این بخش بیشتر اوقات برهنه هستند و بدن‌شان در معرض دید قرار دارد. آنجا ‌در ساعات مختلف روز سر و صداهای اضطراب آور شنیده می‌شود و در طول شب بارها بیماران را برای انجام اعمال پزشکی و خوردن دارو بیدار می‌کنند که این باعث اضطراب و سردرگمی آن‌ها می‌شود. گاهی اوقات هم ممکن است بیماران دچار حس گیجی و ترس شوند و فکر کنند در خطر هستند. بنابراین تعجبی ندارد که بیماران بستری در بخش مراقبت‌های ویژه و حتی خانواده‌های آن‌ها بعد از بازگشت به خانه به اختلال استرس پس از سانحه دچار شوند. این افراد ممکن است مشکل خواب پیدا کنند و به یاد نیاورند که در بخش مراقبت‌های ویژه بوده‌اند. نظام خدمات درمانی بریتانیا ( ان اچ اس) توصیه می‌کند خانواده‌ها اتفاقات این روزها را ثبت کنند تا بیماران حین بهبود به آرامی متوجه شوند در این بخش چه اتفاقاتی برایشان افتاده است. ضرورت استفاده از دستگاه برای کمک به انجام اعمال اصلی حیاتی به این معناست که بدن بیمار برای بازگشت به حالت عادی راه درازی پیش رو دارد و ممکن است دچار ضعف و تحلیل عضلانی شود. طبق مطالعه‌ای که دانشگاه جان هاپکینز آمریکا طی دو سال بعد از مرخص شدن بیماران از بخش مراقبت‌های ویژه روی آن‌ها انجام داد،، افراد به ازای هر روز بستری بودن در این بخش ۳ تا ۱۱ درصد از قدرت عضلانی خود را از دست دادند. دوران طولانی نقاهت برای بسیاری از مبتلایان به کووید-۱۹، وصل بودن به دستگاه تنفس مصنوعی که کار ریه‌ها را به طور خودکار انجام می‌دهد به این معناست که آن‌ها برای بازگشت به حالت طبیعی به نسبت به زمان بیشتری نیاز دارند. دستگاه تنفس مصنوعی یا ونتیلاتور، به بیماری که خودش نمی‌تواند نفس بکشد کمک می‌کند اکسیژن را وارد ریه‌ها و دی‌اکسید کربن‌ را از آن‌ها خارج کند. برای انجام این کار، در حالی که بیمار نیمه‌بیهوش است لوله را از طریق بینی یا دهان وارد نای او می‌کنند. گاهی اوقات ممکن است لازم باشد لوله از طریق جراحی مستقیم وارد نای شود که این کار روند بهبود را پیچیده‌تر هم می‌کند. طبق آخرین آمار مربوط به انگلستان، ولز و ایرلند شمالی که روز ۴ آوریل منتشر شد، بیماران بستری در بخش‌های مراقبت‌های ویژه، ۴ تا ۵ روز آنجا مانده‌اند. طبق این گزارش از مجموع ۲۲۴۹ بیماری که اطلاعاتشان در دسترس بوده، تنها ۱۵درصد از افراد بستری در بخش مراقبت‌های ویژه از بیمارستان مرخص شده‌اند. ماری- فیلیپسون طبق این گزارش درصد مشابهی هم جان خود را از دست داده‌اند و نزدیک به ۱۶۰۰ نفر همچنان تحت مراقبت‌های ویژه باقی مانده‌اند. اما در رابطه با آمار و ارقام باید محتاطانه قضاوت کرد چون درصد بیمارانی که از بیمارستان مرخص شده و بهبود یافته‌اند در کشورهای مختلف، متفاوت است. بنابر گزارش منتشر شده در بریتانیا، ۶۷ درصد از مبتلایان به کووید ۱۹ که "مراقبت‌های پیشرفته تنفسی" دریافت کرده‌اند، جان باخته‌اند. این در حالی است که بنابر یک مطالعه‌ در چین، تنها ۱۴ درصد از بیمارانی که کارشان به استفاده از دستگاه‌های تنفس مصنوعی کشیده شده، زنده مانده‌اند. بهبودی قدم به قدم هیلتون ماری- فیلیپسون ۶۱ ساله بعد از بروز علائم شدید کووید-۱۹ به دستگاه تنفس مصنوعی وصل شد. هیلتون علاوه بر این از طریق لوله غذا می‌خورد و ۱۵ درصد کاهش وزن داشت. بعد از ترک بیمارستان او باید دوباره راه رفتن یاد می‌گرفت. ماری- فیلیپسون ماری- فیلیپسون روند بهبودی خود را فرایندی "قدم به قدم " توصیف می‌کند. او به بی‌بی‌سی گفته:‌ "احساس فوق‌العاده‌ای بود که می‌توانستم سه ساعت روی صندلی بنشینم و مجبور نبودم روی تخت به پشت بخوابم و تمام مدت طلب رحمت کنم. " ویدیویی از لحظات مرخص شدن هیلتون از بیمارستان لستر منتشر شده که نشان می‌دهد کادر پزشکی در حالی که او با صندلی چرخدار بخش را ترک می‌کند برایش دست می‌زنند. او می‌گوید از این که زندگی "فرصتی دوباره" به او داده سپاسگزار است و یاد گرفته قدر چیزهایی که قبلا برایش بدیهی بوده‌اند را بداند: " صدای جیک جیک پرندگان، گل‌های نرگس و آسمان آبی. وقتی در بیمارستان بودم، در مورد خوردن نان تست با مارمالاد، رویاپردازی می‌کردم، این‌ها چیزهایی هستند که معمولا قدرشان را نمی‌دانی. در نهایت به من غذای مایع داده شد و بعد از آن، اوه خدای من، سوپ سیب‌زمینی و تره فرنگی بیمارستان! حس می‌کردم می‌توانم بقیه عمر همین غذا را بخورم.".
شمار افرادی که به دلیل ابتلا به کووید-۱۹ به مراقبت‌های ویژه نیاز پیدا کرده‌اند در سراسر جهان از حد طبیعی بالاتر رفته است.
کرونا؛‌ روند بهبود بیمار بعد از بستری شدن در بخش مراقبت‌های ویژه چگونه است؟
بمناسبت بیستمین سالمرگ احمدشاملو مجموعه مطالبی در سایت بی‌بی‌سی منتشر می‌شود. این سخنان پیروز سیار، مترجم ایرانی، که در تازه‌ترین شماره نشریه 'اندیشه پویا' در تهران منتشر شده، آخرین نمونه از انتقادها علیه شیوه کار احمد شاملو در ترجمه متون ادبی است که مجموعه‌ای بزرگ و غنی از شعر، رمان، نمایشنامه، داستان کودک و ... را شامل می‌شود. ترجمه‌های احمد شاملو موافقان و مخالفانی دارد منتقدان ترجمه‌های شاملو چه می‌گویند؟ احمد شاملو که حالا دقیقا بیست سال از فقدان او می‌گذرد، همچنان نامی زنده در ادبیات ایران است. شعر شاملو هنوز "هوای تازه"ای برای زبان فارسی به شمار می‌رود و آثار او حتی بحث‌برانگیزترین ترجمه‌هایش با اقبال عمومی مواجه می‌شود. با این حال، در شرایطی که نشر کتاب غیرطبیعی است، آزادی بیان نقض می‌شود، سانسور و آزار حکومتی علیه نویسندگان در ایران اعمال می‌شود، در شرایطی که برگزاری مراسم بر مزار نویسندگان و روشنفکران ممنوع است و یا هرازگاهی سنگ قبرشان نیز تخریب می‌شود، برخی به همان میزان "نفرت" علیه نویسندگان، نگران "اسطوره‌سازی" و "تعصب" درباره آنان هستند. بیشتر بخوانید: این فضای احساسی، که محدودیت‌های حکومت در به وجود آوردن آن نقش عمده داشته، مانع نقد منصفانه و جدی درباره آثار ادبی از جمله ترجمه‌های شاملو شده است. به طوری که طی دهه‌های اخیر، درباره جنبه‌های مختلف شعر شاملو، کتاب‌ها، مقاله‌ها، گفت‌وگوها و پژوهش‌های دانشگاهی متعددی منتشر شده، اما در زمینه کیفیت ترجمه‌های او، به نسبت ادعاها و جبهه‌گیری‌های شفاهی که می‌شود، چیزی مکتوب نشده است. یکی از تندترین اظهارنظرها در این زمینه، سخنان ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم‌ساز ایرانی است که پنج سال پس از درگذشت شاملو در کتاب "نوشتن با دوربین" در گفت‌وگو با پرویز جاهد، این شاعر را به "سرقت ادبی" متهم کرد. منتقدان ترجمه‌های شاملو دلایل متعددی را برای رد این ترجمه‌ها مطرح می‌کنند؛ از نیاموختن آکادمیک زبان، ترجمه آثار از زبان‌های واسطه و انتخاب بعضا آثاری کم‌ارزش در ادبیات کشورهای خود، تا وفادار نبودن به متن اصلی و دخالت بیش از حد و حضور برجسته مترجم. شاملو سعی می‌کرد در برخی ترجمه از زبان کوچه بهره ببرد همچنین برخی می‌گویند که اگر او شاعر برجسته و معروفی نبود، یا ترجمه شعرهایش را در نسخه آوایی به خوبی بازخوانی نمی‌کرد، توجه چندانی به این بخش از آثارش معطوف نمی‌شد. با وجود انتقادهای شفاهی، برخی منتقدان نقدهای خود بر ترجمه‌های شاملو را به صورت مدون منتشر کرده‌اند. یکی از این آثار، کتاب "احمد شاملو چهره دیگر" نوشته مسعود خیام است که سال‌ها پس از مرگ شاملو منتشر شد. در حالی که این کتاب به موضوعات مختلف درباره شاملو اختصاص دارد، خیام خود گفته که تلاش کرده به "مشکلات ترجمه‌های" شاملو نیز بپردازد. عبدالله کوثری: اگر كسی بخواهد از توانایی زبان فارسی، به‌ ویژه زبان كوچه و محاوره باخبر شود، باید ترجمه‌ شاملو از رمان "پابرهنه‌ها" نوشته زاهاریا استانکو را مطالعه كند همچنین شهاب نادری مقدم، مترجم، در مقاله‌ای که درباره ترجمه شاملو از شعر "میان ماندن و رفتن" سروده اکتاویو پاز نوشته، "ناهمگونی سطرها در متن ترجمه" را از معایب ترجمه شاملو در این شعر دانسته است. او همچنین به این نتیجه رسیده که "شاملو تقطیع شعر را تغییر داده است، حال آنکه عموم مترجمان معتقدند در ترجمه تقطیع متن اصلی باید حذف شود." نادری مقدم می‌نویسد: "مسئله بعدی در ترجمه شاملو جابه‌جا کردن بندهای شعر است. شاملو بند دوم شعر را حذف کرده و در بند یکی مانده به آخر آورده است." این مترجم همچنین ادامه داده که "شاملو در دو بخش از شعر، از متن اصلی دور شده است؛ جایی را کاملا متفاوت ترجمه کرده است و یک بند را اصلا ترجمه نکرده است." در زمان حیات شاملو نیز این انتقادها مطرح بود و خود او نیز از آنها اطلاع داشت. شاید به همین دلیل، در ابتدای کتاب "همچون کوچه‌ای بی‌انتها" که شامل منتخبی از شعر شاعران جهان است و اکنون جلد دوم مجموعه آثار او را تشکیل می‌دهد، این "تذکار" را لازم دانست: "چون ترجمه بسیاری از این اشعار از متنی جز زبان اصلی به فارسی درآمده و حدود اصالت‌شان مشخص نبوده، ناگزیر به بازسازی آنها شده‌ام." مدافعان ترجمه شاملو چه می‌گویند؟ اما بیست سال پس از مرگ شاملو، در شرایطی که بازار کتاب ایران از انبوه ترجمه‌های خوب، متوسط، ضعیف و به ویژه ترجمه‌های تکراری از یک اثر اشباع شده، چرا همچنان آثار ترجمه‌ای شاملو پرفروش است و مخاطب جذب می‌کند؟ اساسا با وجود این انتقادها، ضرورت خواندن ترجمه‌های شاملو چیست؟ برخی مدافعان و حتی منتقدان ترجمه‌های شاملو، که کم‌ تعداد هم نبوده‌اند، هر یک تلاش کرده‌اند به گونه‌ای به این پرسش‌ها پاسخ دهند. به عنوان نمونه، جواد مجابی، نویسنده و منتقد ادبی، گفته است: "مترجمان خوبی چون احمد شاملو، محمد قاضی و رضا سیدحسینی زبان ما را گسترش دادند و ما با خواندن ترجمه‌های ایشان به ظرفیت‌های متفاوتی از زبان دسترسی پیدا می‌کنیم." ترجمه‌های شاملو حتی الگوی بسیاری از مترجمانی شده که اکنون جزو مترجمان مطرح ایران به شمار می‌روند. مثلا احمد پوری، مترجم، درباره این که در ترجمه‌ شعر از چه کسی تأثیر گرفته، گفته است: "در ترجمه‌ شعر، من خودجوش کارم را شروع کردم و کسی مدنظرم نبود؛ جز برخی از ترجمه‌های شاملو که به نظرم خیلی خوب می‌آمدند." این مترجم درباره ترجمه شاملو از شعر "مرثیه برای ایگناسیو" سروده لورکا نیز گفته است: "شاملو به قدری زیبا این شعر را ترجمه کرده که من از ترجمه‌اش صرف نظر کردم." پوری با این حال، اضافه کرده که در برخی از ترجمه‌های شاملو "دقت لازم صورت نگرفته یا احیانا بسیار آزاد بوده که این در نفس خود عیب نیست، ‌چون ترجمه‌ای به اسم ترجمه آزاد داریم و یکی از بهترین نمونه‌های آن ترجمه فیتز جرالد از خیام است." این در حالی است که علی عبداللهی، شاعر و مترجم آثار آلمانی به فارسی، در مقاله‌ای نوشته است: "ترجمه‌های شاملو از لورکا آن قدرها هم که برخی ادعا می‌کنند آزاد نیست. این را در مقایسه ترجمه‌های شاملو با ترجمه‌های دیگران از همان شعرها و افزون بر این، با مقایسه آن با ترجمه آلمانی کارهای لورکا دریافتم." عبدالله کوثری، دیگر مترجم ایرانی، نیز بر اهمیت "زبان" در ترجمه‌های شاملو تاکید کرده است: "ترجمه‌هایی چون 'گیل‌گمش' و 'غزل غزل‌های سلیمان' به‌خاطر زبان شاملو در عرصه‌ ادبی مطرح شدند." این مترجم گفته که شاملو "به ‌دلیل حفظ اصالت زبان فارسی"، بارها و بارها به ویرایش ترجمه‌هایش می‌پرداخت و اگر کسی بخواهد از توانایی زبان فارسی، به‌ ویژه زبان کوچه و محاوره باخبر شود، باید ترجمه‌ شاملو از رمان "پابرهنه‌ها" نوشته زاهاریا استانکو را مطالعه کند. به عقیده کوثری، این رمان بدون ترجمه شاملو نمی‌توانست "جایی فراتر از سایر نوشته‌های رئالیسم سوسیالیستی" در ایران بیابد. همچنین شاملو با ترجمه‌ نمایشنامه‌های لورکا، به این آثار "از لحاظ ارزش ادبی، ارزشی دو چندان بخشید". علی رفیعی، کارگردان بزرگ تئاتر ایران، نمایش "یرما" نوشته لورکا با ترجمه احمد شاملو را در تهران به روی صحنه برده و ترجمه‌های دیگر شاملو از نمایشنامه‌های خارجی مثل "سیزیف و مرگ" اثر روبر مرل نیز در سالن‌های تئاتر تهران اجرا شده‌ است. از راست: محمد قاضی، ابولحسن نجفی و احمد شاملو؛ مترجمان شازده کوچوکو نوشته آنتوان سن اگزوپری دو مورد جنجالی: "شازده کوچولو" و "دن آرام" در میان ترجمه‌های شاملو، دو ترجمه "شازده کوچولو" نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری و "دن آرام" نوشته میخائیل شولوخوف، بسیار مورد توجه و همچنین پرفروش بوده و در عین حال مخالفان جدی داشته است. ابوالحسن نجفی، مترجم فقید و از اعضای پیشین فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از منتقدان جدی ترجمه شاملو از "شازده کوچولو" بود. نجفی که خود نیز به ترجمه این اثر جهانی پرداخته بود، گفت: "شاملو کتاب را نخستین‌بار با نام 'مسافر کوچولو' ترجمه کرد و در مقدمه‌ای که بر کتاب آورده مدعی می‌شود که پرنس به معنای شاهزاده نیست. علاوه بر این ما در نیمی از این کتاب، شخصیت اصلی را با نام 'شاهزاده کوچولو' و در نیم دیگر او را با نام 'امیر' می‌شناسیم. او در تحریر دوم، آن مقدمه را حذف و در تحریر سوم، کتاب را یک بار دیگر و این بار با نام 'شازده کوچولو' ترجمه می‌کند." نجفی معتقد بود که "مرتبه زبانی" كه اگزوپری در این كتاب به كار برده "زبان معیار" است و اصلا "زبان ادبی" نیست نجفی معتقد بود که "مرتبه زبانی" که اگزوپری در این کتاب به کار برده "زبان معیار" است و اصلا "زبان ادبی" نیست، بنابراین باید زبان معیار را انتخاب کرد و فقط به آن لحن شاعرانه داد. او همچنین منتقد ترجمه محمد قاضی از این اثر بود و می‌گفت که ترجمه قاضی "ادبیانه" است و ترجمه شاملو "افراط قاضی را به تفریط می‌کشاند"، به این معنی که شاملو لحن کتاب را از ادبیانه خارج کرده و لحن عامیانه به آن بخشیده است، در صورتی که به عقیده نجفی، لحن عامیانه نیز برای ترجمه این اثر "بعضا کاملا بی‌جا و بی‌معناست". مصطفی رحماندوست، شاعر کودکان که او نیز یکی از خیل مترجمان "شازده کوچولو" در ایران است، گفته که تاکید زیاد شاملو بر ادبیات عامه، گاهی خواندن ترجمه‌هایش را به ویژه برای کودکان دشوار می‌کند: "فهم اصطلاحات و اشاراتش نیاز به فهم فرهنگ عامه دارد." اما هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده‌ کودکان و دیگر عضو فرهنگستان، نظری دیگر دارد. او معتقد است: "بچه‌های امروز از زبان رنگارنگ کوچه و بازار در حال فاصله گرفتن هستند و به نظر می‌رسد ترجمه شاملو تا حد زیادی توانسته است این زبان را حفظ کند و در نگهداری زبان عامیانه موفق باشد." تفاوت دو ترجمه قاضی و شاملو را می‌توان با مقایسه ترجمه حتی یک جمله به قلم این دو مترجم مشاهده کرد. قاضی یکی از جملات متن اصلی (Mais tu es seul sur ta planète!) را این گونه: "ولی تو که در این سیاره تنها هستی!" و شاملو به گونه‌ای دیگر ترجمه کرده است: "آخر روی این اخترک که فقط خودتی و کلاهت." دن آرام با ترجمه به‌آذین رمان "دن آرام" نیز مثل "شازده کوچولو"، پیش از ترجمه شاملو به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده بود و محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، نویسنده و مترجم معروف ایرانی، برگردانی از آن را در دهه پنجاه به خوانندگان فارسی‌زبان ارائه کرده بود. دن ارام با ترجمه احمد شاملو اما شاملو ترجمه به‌آذین را نمی‌پسندید و معتقد بود که مترجم در ترجمه، ضرباهنگ و زبان نویسنده را منتقل نکرده است. این ترجمه شاملو چندی پس از درگذشتش با توضیحات خود مترجم درباره ترجمه این کتاب منتشر شد: "از اول قرار ترجمه لغت به لغت نبود. من دن آرام را وسیله‌ای رام یافته بودم برای پیشنهاد زبان روایی به نویسندگان فارسی‌زبان." اما برخی از نظرات شاملو درباره ترجمه این کتاب حتی برای ناشر آن نیز قابل پذیرش نبود، مثلا دوباره همه تاریخ‌های میلادی که شاملو به شمسی برگردانده بود، به اصل آن برگردانده شد و رسم‌الخط شاملو نیز تا حدودی تغییر داده شد. نظرها درباره ترجمه شاملو از "دن آرام" مثل موضع‌گیری‌ها درباره ترجمه او از "شازده کوچولو" دوگانه است؛ برخی کاملا آن را رد و برخی آن را ستایش می‌کنند. به‌آذین، مترجم ایرانی مثلا ابراهیم گلستان از اساس این ترجمه را بازنویسی ترجمه به‌آذین دانسته و گفته است: "تو [شاملو] که می‌گی این بده، تو چه می‌دونی که این بد ترجمه کرده اگر اصلش را نداری. شاید غلط ترجمه کرده، چی را می‌خواهی بهتر بنویسی." یا محمود دولت‌آبادی، نویسنده، در مراسم نقد و بررسی این کتاب، با دفاع از ترجمه به‌آذین و این که "ترجمه دن آرام شاملو به هیچ وجه ترجمه به‌آذین را منتفی نمی‌کند"، گفت: "نکته‌ای که به خود شاملو هم گفتم این بود که به هر حال 'دن آرام' یک اثر حماسی است و در این اثر حماسی زبان کوچه و بازار درست است که به خیلی از قابلیت‌ها می‌افزاید، اما ممکن است جاهایی نیز لطمه هم بزند." اما در مقابل، محمد بهارلو، منتقد ادبی، گفت این "کار شاملو کاری بسیار آموزنده است که حتی فرهنگ‌نویسان دوباره برای اینکه مدخل‌های مثال‌شان را تکمیل کنند، باید فیش‌های آن را استنساخ کنند." همچنین برخی معتقدند که شاعر بودن شاملو، ترجمه او از "دن آرام" را خواندنی‌تر کرده است؛ مثلا ترجمه شاملو از شعر ابتدای رمان با ترجمه قبلی "از زمین تا آسمان" تفاوت دارد. آبتین گلکار، مترجم و مدرس ادبیات روس در ایران، درباره مقایسه دو ترجمه به‌آذین و شاملو از این کتاب، در مقاله‌ای نوشت که اساسا "استراتژی" این دو مترجم در ترجمه این اثر با یکدیگر متفاوت بوده است. به عنوان نمونه، به‌آذین در برگردان واژه‌هایی که بر واقعیات خاص زندگی و فرهنگ روسی دلالت دارند، مانند نام غذاها، لباس‌ها، ابزارها، مکان‌های خاص یک قوم یا فرهنگ، می‌کوشد تا حد امکان معادل‌هایی فارسی برای آنها برگزیند و از به کار بردن اصل واژه‌های بیگانه پرهیز کند، اما در ترجمه شاملو، بسیاری از واژه‌ها صورت روسی خود را حفظ کرده‌اند. توجه به فرهنگ عامه یکی از اصول بنیادین احمد شاملو در کار ادبی‌اش بود؛ چه ترجمه، چه شعر و چه پژوهش. اما به قول جواد مجابی، منتقد ادبی، به ضعف‌های آن نیز آگاه بود: "شاملو را باید از جمله افرادی دانست که سعی کرد بخشی از فرهنگ مردم را مکتوب کند، اما مانند هدایت اعتقاد نداشت که فرهنگ مردم بهترین است." شاملو طوری لورکا را به فارسی برگرداند، که گویی به فارسی سراییده شده بود ترجمه‌های شاملو به روایت خود شاملو نظر خود احمد شاملو درباره نفس کار ترجمه چه بوده است؟ ع. پاشایی، از نزدیکان شاملو در کتاب "نام همه شعرهای تو؛ زندگی و شعر احمد شاملو" از قول این نویسنده درباره اولین مواجه‌اش با ترجمه آورده است: "من اولین بار که [ترجمه فرانسوی] شعر بلند 'پادشاه هارلم' لورکا را خواندم، سخت حیرت‌زده شدم، طوری که برای درک بهتر فوت و فن این شعر شروع کردم آن را کلمه به کلمه و سطر به سطر به فارسی برگرداندم، با همان فرانسه شکسته ‌بسته آن موقعم. این شعر خیلی [بر من] تأثیر گذاشت، یعنی برداشت مرا از شعر سخت گسترش داد.» ترجمه برای شاملو از همان ابتدای فعالیت ادبی، همچون شعر، کاری خلاقانه بود. او در گفت‌وگویی در سال ۱۳۴۵ گفت: "آب پاکی را روی دست‌تان بریزم: شعری که ترجمه‌اش به صورت مقاله‌ای درآید، حقه‌بازی است نه شعر؛ گندم‌نمایی و جوفروشی است و چنین شاعری را قانونا می‌توان به عنوان کلاهبردار تحت تعقیب قرار داد!" شاملو ترجمه دقیق، به ویژه ترجمه دقیق شعر را در برگردان واژه به واژه یا رعایت نظم ظاهری واژه‌ها و عبارات نمی‌دانست، بلکه ترجمه واقعی از نگاه او در برگردان معنا و روح اثر معنی می‌یافت: "این که ترجمه چگونه باشد، به نظر من شرط اولش این است که وقتی کسی آن را می‌خواند باید احساس کند دارد اثری تقریبا فارسی را می‌خواند. یعنی قالب‌گیری آن به زبان دوم باید آن قدر دقیق و روان و سلیس باشد که آدم احساس نکند ترجمه می‌خواند." او در همان مقدمه ترجمه اشعار شاعران جهان نوشت: "اصولا مقایسه برگردان اشعار با متن اصلی، کاری بی‌مورد است. غالبا ترجمه شعر جز از طریق بازسازی شدن در زبان میزبان امر بی‌حاصلی است و همان بهتر که خواننده گمان کند آن چه می‌خواند شعری است که شاعر به فارسی سروده است." شاملو معتقد بود که اگر نوشتن شبیه "نقاشی" است، ترجمه به "عکس" می‌ماند.
"شاملو شاعر توانمندی بود، اما مترجم خوبی نبود. 'غزل غزل‌های سلیمان' را در حد درک خود ترجمه کرده و به میل خود هر جای آن ‌را که خواسته تغییر داده. چنین ترجمه‌ای خصوصا برای متن دینی که نیازمند دقت و صحت بالاست قابل استناد و اتکا نیست... شما می‌پرسید و من جواب می‌دهم و یک عده هم که روی شاملو تعصب دارند، ناراحت می‌شوند."
احمد شاملو شاعر خوب، اما مترجم بدی بود؟
شاه پيشين افغانستان در اين پيام گفته که از شنيدن خبر زلزله در شهر بم، عميقاً متاثر شده است. در اين پيام همچنين آمده است: "از طرف خود و هموطنانم، مراتب عميق ترين تاثراتم را به شما و مردم ايران ابراز می کنم و خود را در اندوه شما شريک می دانم." حامد کرزی رييس دولت انتقالی افغانستان نيز، روز شنبه با ارسال پيامی خطاب به محمد خاتمی رييس جمهور ايران، وقوع زلزله در شهرستان بم را به دولت و مردم اين کشور تسليت گفت و با بازماندگان قربانيان حادثه ابراز همدردی کرد. نمايندگان مردم افغانستان در لويه جرگه تصويب قانون اساسی، در جلسات روز شنبه و سه شنبه اين مجلس، برای آمرزش قربانيان حادثه بم و نيز افغانهايی که در اين حادثه کشته شده اند، دعا کردند. خدمات
محمد ظاهر، شاه پيشين افغانستان، با ارسال پيامی به آيت الله علی خامنه ای رهبر ايران، وقوع زلزله در استان کرمان را که دهها هزار کشته و مجروح برجای گذاشت، تسليت گفت.
پيام تسليت ظاهرشاه به رهبر ايران
سرتیپ محمدرضا نقدی، فرمانده سازمان بسیج مستضعفین "‌گسترش فرهنگ ایثار و شهادت در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان" را "مطالبه" بسیج "از آموزش و پرورش" توصیف کرد و درباره "برنامه‌های سازمان بسیج مستضعفین برای تعامل با وزارت آموزش و پرورش جهت مقابله با جنگ نرم" گفت: "در این رابطه برنامه تحول در کتاب‌های آموزش دفاعی دانش‌آموزان را مد نظر داریم". فرمانده بسیج حد و گستره دخالت این نهاد را در تدوین کتاب های درسی از محدوده کتاب "دروس آموزش دفاعی" که او آن ها را "خشک و کلاسیک" توصیف کرد فراتر برد و با تاکید بر "دخالت‌های مستقیم‌تر" بسیج "در تنظیم کتب درسی" گفت "به دنبال آن هستیم تا ارزش‌های دفاع مقدس را به سر کلاس‌های درس و داخل کتاب‌های درسی ببریم". در ادبیات رسمی ایران "ارزش‌های دفاع مقدس" بر محور مکتبی "ایثار و شهادت در راه اسلام" و محور سیاسی دفاع از "حکومت اسلامی و ولایت فقیه" شکل گرفته است و ترویج این ارزش ها به دورانی که جنگی در کار نیست بار سیاسی آن ها را پررنگ تر می کند. تحول مفاهیم در نظام ارزشی جامعه جایگاه ارزش ها و مفاهیم در ذهنیت، روان شناسی جمعی و نظام ارزشی لایه های گوناگون جامعه ثابت، یک سان و جامد نیست. تحول این جایگاه ها به ویژه در میان جوانان و نوجوانان و در عصر انقلاب ارتباطات و در متن بحران های حاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ضرباهنگی پرشتاب تر می یابد. نظام ارزشی و فرهنگ غالب بر جامعه ایرانی نیز پس از جنگ عراق و ایران به تدریج متحول شد و برخی ارزش های مناسب با فضای انقلاب و جنگ، که مطلوب جمهوری اسلامی بودند، جایگاه خود را به ارزش های دیگری واگذار کردند که با جهت گیری ها و سیاست های نظام سازگار نیستند. ارزش هایی چون "شهادت و شهادت طلبی" به دوران انقلاب و جنگ کارکردی عینی داشتند اما انتقال این ارزش ها به نسل هائی که به انقلاب و جنگ چون تاریخی سپری شده نگریسته و با پرسش ها، مسائل و موقعیت متفاوتی درگیراند،چندان آسان نبوده و با تبلیغات و آموزش های یک سویه، تک صدایی و غیرانتقادی در رسانه ها و در کتاب های درسی ممکن نیست. بار معنایی و محتوایی ارزش هایی چون "شهادت و شهادت طلبی" و "ایثار در راه اسلام و حکومت اسلامی" با بحران ها و مسائل حاد سیاسی و اجتماعی و با تنش ها و چالش های پررنگ فرهنگی و اجتماعی پیوندی تنگاتگ دارند و هم از این روی روان شناسی جمعی و فضای کلی و عمومی جامعه کل نیز بر جایگاه این مفاهیم و ارزش ها در شعور جمعی موثراند. در انقلاب اسلامی و به دوران جنگ عراق و ایران، مفهوم "شهادت" به یکی از مولفه های مهم فرهنگ و نظام ارزشی جامعه ایرانی بدل شد. اما این مفهوم پس از جنگ کارکرد بلاواسطه خود را از دست داد و در برابر نظام ارزشی جامعه پس از جنگ،که بیش از هرچه با مشکلات و بحران های اقتصادی و سیاسی داخلی درگیر بود، عقب نشینی کرد. تداوم این مفهوم در تبلیغات رسمی پس از جنگ نیز کارکردی متفاوت یافت و کارکرد آن از جذب نیرو برای جبهه های جنگ به بسیج فکری و سیاسی در دفاع از ساختار حاکم متحول شد. شهادت در کتاب های درسی محمدرضا نقدی"‌گسترش فرهنگ ایثار و شهادت در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان" را "مطالبه" بسیج "از آموزش و پرورش" توصیف کرد در سی سال اخیر نه فقط کارشناسان تعلیم و تربیت که بسیاری از مقامات آموزشی جمهوری اسلامی نیز از محتوا، شیوه تنظیم و تدوین، گرافیک و کیفیت کتاب های درسی مدارس ایران از دیدگاه ها و چشم اندازهای متفاوت آموزشی و سیاسی انتقاد کرده اند. عقب ماندگی محتوایی کتاب های درسی از تحولات علمی جهان و از تحولات ساختاری جامعه ایرانی، تک صدایی و تبلیغاتی بودن کتاب های درسی در عرصه مباحث سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و تاریخی، دور بودن این کتاب ها از شیوه های نوین و علمی آموزشی، انتقال ارزش ها و مفاهیم نادرست و یک سویه در زمینه هایی چون نقش زنان در جامعه و... از انتقادهای رایجی است که در باره کتاب های درسی ایران مطرح شده اند. با این همه بخش مهمی از سرمایه گذاری مالی و انسانی پژوهشی به طرح هائی اختصاص یافته است که در باره سهم و کیفیت حضور "فرهنگ شهادت" و "ارزش های دفاع مقدس" در کتاب های درسی تحقیق کرده اند. کتاب های درسی در ایران از عناصر اصلی آموزشی است و در انتقال مفاهیم و ارزش های جامعه به نسل های جوان تر نقشی مهم ایفا می کنند. دانش آموزان در سن ۷ تا ۱۹ سالگی از تاثیرپذیری بیش تری نسبت به بزرگسالان برخوردارند و کتاب های درسی، اگر با شیوه های علمی و موثر نگارش یابند، نسل جوان را در روند جامعه و فرهنگ پذیری یاری می کنند اما این نقش در شرایطی تحقق می پذیرد که داده ها، اطلاعات، پیام ها و ارزش هایی که با واسطه کتاب های درسی به دانش آموزان منتقل می شوند، با زندگی و جهان عینی و ذهنی آنان معاصر و هماهنگ باشند. پژوهشی با عنوان "مفاهیم مربوط به شهید و شهادت در کتاب های درسی دوره راهنمایی تحصیلی"، که به سفارش "سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی"، از مراکز تولید و ناظر بر کتاب های درسی، انجام شده است، سهم بالای مفاهیمی چون شهادت را در کتاب های درسی نشان می دهد اما همین پژوهش از تنزل جایگاه این مفهوم در نظام ارزشی دانش آموزان ایرانی خبر می دهد. سهم شهادت در کتاب های درسی حتی ذکر چند نمونه از پژوهش "سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی" نیز نشان می دهد که سهم بالای مفاهیم "شهادت و شهادت طلبی" در کتاب های درسی به "تکرار" منجر شده و تکرار می تواند تاثیر پیام را خنثی کند. بر اساس این پژوهش "مفاهیم شهادت و شهادت طلبی" "در کتاب دینی، اجتماعی و فارسی یک دوره آموزشی به ترتیب ۵۶، ۴۳ و ۴۱ بار و جمعا ۱۰۱ بارتکرار شده است. "واژه های شهید و شهادت در کتب دوره راهنمایی صد و یک بار تکرار شده اند" "در کتب دینی سه پایه کلاً ۱۷ درس از ۶۲ درس کتب (دینی اول – دوم – سوم) به موضوع شهید و شهادت پرداخته اند. در این ۱۷ درس واژه های شهید و شهادت تعداد ۷۵/۱۳۲ سطر را به خود اختصاص داده اند" "در کتب اجتماعی سه پایه کلاً ۴ درس از ۴۷ درس کتاب (اجتماعی اول – دوم – سوم) به موضوع شهید و شهادت پرداخته اند در این چهار درس واژه های شهید و شهادت تعداد 7.5 سطر را به خود اختصاص داده اند". "در کتب فارسی سه پایه کلاً ۸ درس به موضوع شهید و شهادت پرداخته اند در این ۸ درس واژه های شهید و شهادت 30.5 سطر را به خود اختصاص داده اند" و به رغم سهم بالای این مفاهیم "در دوره راهنمایی تحصیلی (سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی) دانش آموزان اطلاعات بسیار کمی از شهید و شهادت و ارزش های والای شهیدان دارند" این پژوهش همچنین از نادرستی شیوه طرح فرهنگ شهادت در کتاب های درسی انتقاد کرده و می گوید "در تمامی کتب دوره راهنمایی به صفت شهادت طلبی" و پس از آن به "صفت مظلومیت" "بیش از سایر صفات اشاره شده"، "بقیه صفات به میزان خیلی کم در کلیه کتب درسی مورد بحث قرار گرفته اند" و "بعد کارکرد اجتماعی" شهید نیز "مورد توجه بسیار کمی قرار گرفته است" اما این پژوهش و پژوهش های مشابه به هنگام طرح پیشنهاد انتقادهای خود را از "تکرار" فراموش کرده و توصیه های کمی چون "درج زندگینامه شهدا"، "درج متونی در باره کارکرد اجتماعی شهید" و "درج متونی در باره زندگی پس از مرگ و زندگی شهدا در جهان آخرت" را در کتاب های "فارسی، اجتماعی و دینی" مطرح می کنند. سخنان اخیر فرمانده بسیج در باره دخالت مستقیم تر این نهاد در نگارش کتاب های درسی نیز حداکثر به اجرای توصیه هائی از این دست منجر شده و سهم این مفاهیم را در کتاب های درسی باز هم افزایش خواهد داد. اما تجربه سی ساله گذشته از این واقعیت خبر می دهد که راه حل های کمی و تبلیغاتی در عرصه آموزش و انتقال ارزش ها و مفاهیم ارزشی راه به جایی نبرده و نمی توانند تاثیر ناگزیر تحولات فرهنگی و اجتماعی و ساختاری را خنثی و نظام ارزشی و فرهنگ لایه نوجوان جامعه را به هدف های تعیین شده هدایت کنند.
پژوهش های متعدد سال های اخیر در باره چگونگی، سهم، کمیت و کیفیت "فرهنگ شهادت و شهادت طلبی" در کتاب های درسی و فضای مدارس ایران و طرح هائی چون طرح اعزام روحانیون به مدارس با عنوان "افسران جنگ نرم" نشان می دهند که سخنان اخیر فرمانده بسیج در باره دخالت این نهاد در نگارش کتاب های درسی رخدادی منفرد، تصادفی، گذرا و تبلیغاتی نبوده و چالش بین تحول در نظام ارزشی و فرهنگ لایه های نوجوان جامعه با هدف های تعیین شده، نگرانی سیاستگذاران را از سمت و سوی سیاسی و فکری دانش آموزان افزایش داده است.
کتاب های درسی و بسیج دانش آموزان در 'جنگ نرم'
مائده هژبری، پس از انتشار کلیپ های رقص خود دستگیر شد - دیگر زنان ایرانی فیلم های مشابهی را برای حمایت از او منتشر کردند این برخورد با هژبری به صورت گسترده از سوی صاحب‌نظران و حتی برخی از شخصیت‌های دینی محکوم شد. یک روحانی، محمد تقی فاضل میبدی، استدلال کرد که: "کدام یک گناه بزرگ‌تری است- رقص یا سرقت بیت‌المال؟" از همه مهم‌تر این که هژبری الهام‌ بخش همبستگی گسترده‌ای در میان ایرانیان در فضای مجازی شد. بسیاری از جمله صدها زن ویدیوهای رقص‌شان را در حمایت از این نوجوان در اینترنت منتشر کردند؛ از جمله ریحانه طراوتی، عکاس ساکن تهران. طراوتی خود در سال ۲۰۱۴ به دلیل انتشار ویدیوی رقصش با آهنگ پرطرفدار 'شادی' از فارل ویلیامز به همراه دوستانش بازداشت شده بود. او توییت کرد: "شما مرا در ۲۳ سالگی به جرم شادی بازداشت کردید. حالا مائده هژبری را دستگیر کرده‌اید که فقط ۱۸ سالش است. با نسل بعد چه خواهید کرد؟" این که رقص خطرناک و ویرانگر است، در واقع باوری ‌عمیقا ریشه‌دار و بس گسترده است. در طول تاریخ، رقص‌ خشم شدید و انتقاد تند خشکه‌مقدس‌ها را برانگیخته‌است. در قرن ۱۷، نویسنده و حقوقدان بریتانیایی، ویلیام پرین، رقص را زشت می‌شمرد زیرا آن را "آزادی برای هرزگی، دوستداری شرارت، و تحریک شهوت جنسی… و سرگرمی ناشایستی در نظر همه پرهیزگاران می‌دانست." شور و هیجانی که رقص در میان مردم برمی‌انگیخت، به هیستری اخلاقی دامن می‌زد. نشانه‌هایی از این برآشفتگی‌ها را می‌توان در آثاری همچون 'از اتاق رقص تا جهنم' (۱۸۴۹) و 'میراث دوزخ' (۱۹۴۲) دید. در اثر دوم، دن گیلبرت، نویسنده امریکایی، از رقص جیترباگ ("که در جهنم نطفه بسته و در روسپی‌خانه بالیده و سلطه غیراخلاقی‌اش استیلا یافته") خونش به جوش می آید. رقص در هر جای جهان و هر برهه از زمان و با هر ضرباهنگ، به هرحال خطرناک قلمداد می‌شود، که آزادی جنسی به همراه می‌آورد و یا موانع اجتماعی را در هم می‌شکند. از همین روست که رقص در سراسر دنیا همواره کنش شورشگرانه واجد اهمیتی بوده است. مسیح علی‌نژاد،روزنامه‌نگار ایرانی ساکن آمریکا، درباره ویدیوهایی که در حمایت از مائده هژبری منتشر شده، می‌گوید: "این فقط رقصی ساده نیست، بلکه حرکتی اعتراضی است."رقص در مبارزات در گوشه و کنار جهان نقشی حیاتی داشته است. در دوره آپارتاید در آفریقای جنوبی، معترضان تظاهرات رقص برگزار می‌کردند و در واکنش به سرکوب نژادی می‌رقصیدند. آن‌ها رقص پرتحرک و گروهی تویی‌-تویی را،که آزادی‌خواهان زیمبابوه پیشگام آن بودند، گرفتند و در تظاهرات علیه آپارتاید به شیوه‌ای موثر به کار بردند.ا ین رقص به مثابه روشی برای بیان اعتراض همچنان در آفریقای جنوبی رواج دارد. حرکات تند رقص تویی‌-تویی، با پرسش و پاسخ‌ و بانگ دسته جمعی رقصندگان همراه می‌شد، از جمله شعار"آماندا! آوه‌تو!" (در زبان زولویی یعنی"زنده باد مردم"). در مقاله‌ای با عنوان"هر چیزی را هم که بگیرید، نمی توانید رقص را از آفریقای جنوبی بگیرید"، منتشر‌شده در مجله‌ای در کیپ‌تاون، لیزا نویت، روزنامه‌نگار، توضیح می‌دهد: "رقص تویی‌-تویی بسیار تماشایی است؛ انبوه جمعیت کمر و سرین را می‌جنبانند، به جلو هجوم می‌آورند و شعارهای سیاسی آهنگین را بانگ می‌زنند. چنین نیرویی در دل ماموران مسلح که می‌کوشیدند مردم را محاصره کنند و به عقب برانند، ترس می‌افکند. افزون بر این، تویی-تویی ترس را از مردم، که می دانستند پس از پراکنده شدن جمعیت پلیس برای آزار و اذیت‌ سر وقت تک تک شان خواهد رفت، به طور موقت دور می‌کرد." رقص تویی-تویی ترس را از مردم، که می دانستند پس از پراکنده شدن جمعیت پلیس برای آزار و اذیت‌ سر وقت تک تک شان خواهد رفت، به طور موقت دور می‌کرد." گام من و راه من میراث رقص به مثابه حرکتی اعتراضی در آمریکا، تغییر مسیرهای غیرمنتظره‌ای داشته است. از چهره‌های برجسته آن ایدث سیگال، یهودی ساکن نیویورک، است که زیر نظر مارتا گراهام، پیشگام رقص مدرن، آموزش دید. سیگال که از کمونیسم شوروی تاثیر پذیرفت، گروه رقصندگان سرخ را در ۱۹۲۸ بنیان نهاد و آثاری با موضوع همبستگی بین نژادها خلق کرد. در همین دوره با آغاز رکود بزرگ، گروه "نیودنس" نیویورک اعلام کرد که "رقص سلاحی در نبرد طبقاتی است." دکتر استیسی پریکت، استاد دانشگاه، در مقاله‌ای شرح می‌دهد که رقص چگونه "در افشای واقعیات ناخوشایند جامعه در دهه ۱۹۳۰ و آشکار کردن عواقب اجتماعی ویران کننده سقوط بازار در ۱۹۲۹" نقشی انقلابی ایفا کرده است. بیشتر بخوانید: چنین رقص‌های رادیکالی بویژه در دوران جنگ سرد بسیار مخاطره‌انگیز بودند، زیرا کمیته فعالیت‌های ضد امریکایی و کمیته عملیات دولتی سناتور جوزف مک کارتی هر فردی را که به نظر می‌رسید با کمونیست‌ها همدلی دارد دستگیر می‌کردند. با این همه، رقص هیچ گاه آن روح مخالف‌خوان و معترضش را در آمریکا از دست نداده است. در آمریکای مدرن رقص به مثابه اعتراض، بخشی از جنبش 'جان سیاه پوستان مهم است' به شمار می‌آید. این نتیجه تلاش هنرمندانی است از جمله شمل بل، طراح رقص و رابط فرهنگی و هنری در لس آنجلس، که می‌گوید: "رقص خیابانی شیوه‌ای است برای نزدیکی انسان‌هابه یکدیگر… به رغم همه اتفاقات ناخوشایند...هدف ما دوست داشتن یکدیگر است." فعالان ال جی بی تی کیو در آمریکا، از رقص برای مقابله با تعصب و نیز فقدان مدارا استفاده می‌کنند فعالان ال جی بی تی کیو در آمریکا، از رقص برای مقابله با تعصب و نیز فقدان مدارا استفاده می‌کنند. مثلا ماه گذشته در 'مهمانی رقص همجنس‌گراها'، آنان با رقصی پرجنب و جوش و تماشایی به معاون اول رئيس جمهور مایک پنس، که در حال بازدید از کلمبوس در اوهایو بود، اعتراض کردند. جی اسمیت، ترتیب‌دهنده این برنامه، رقص‌کنان می‌گوید: "ما می‌خواستیم مثبت‌اندیشانه با یک مهمانی رقص بزرگ و دوست‌داشتنی به آنان که با ال جی بی تی کیو ضدیت دارند، واکنش نشان دهیم." عنصری در رقص نهفته است که تنش را به نیرویی برای تغییر بدل ‌می‌کند. رقص فرمی است که معمولا در مواقعی که اصلا انتظار نداریم، دلیرانه درونمایه‌اش را بیان می‌کند. در سال ۲۰۱۲ گروهی از دختران رقصنده در ویترین‌های محله روسپی‌ها در آمستردام رقصیدند. آن‌ها با رقص توجه افکار عمومی را به کمپین 'تجارت انسان را متوقف کنید'، جلب کردند (شعار این کارزار ضد برده‌داری این است:'انسان‌ها را نباید خرید و فروش کرد'.) در یونان پاتریشیا آپرگی، طراح رقص، از این طریق به بحران مهاجرت واکنش نشان داد. او استدلال می‌کند که رقص به صورت طبیعی مدیومی مرتبط با مهاجرت است ("زیرا همه در آن در جنبش و جابه‌جایی‌اند، پس از طریق رقص می‌توان به آسانی با حس نقل مکان فیزیکی در مهاجرت همدلی کرد.") فیلم موزیکال 'کفش‌های قرمز'، کار فیلمسازان بریتانیایی پاول و پرسبرگر، اقتباسی از داستان پریان سنگدلانه‌‌ای نوشته هانس کریستین اندرسن، به رقص مرگ پرداخته شده است رقص مرگ، یا جهانشمولی مرگ، در عرصه هنر و فرهنگ جهان، موضوعی همیشه بحث‌برانگیز است. در این رقص، شرکت‌کنندگان ممکن است تا سرحد مرگ برقصند. در 'پرستش بهار'(۱۹۱۳) ساخته جنجالی استراوینسکی؛ باله 'میز سبز' از کورت جوس، طراح رقص آلمانی در دهه ۱۹۳۰؛ یا فیلم موزیکال 'کفش‌های قرمز'، کار فیلمسازان بریتانیایی پاول و پرسبرگر، اقتباسی از داستان پریان سنگدلانه‌‌ای نوشته هانس کریستین اندرسن، به رقص مرگ پرداخته شده است. سیدنی پولاک در فیلم 'آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند؟'(۱۹۶۹)، ماراتن رقصی کابوس‌وار را در زمان رکود بزرگ به تصویر می‌کشد که رقصندگان آن اندازه با یکدیگر رقابت می‌کنند تا بیفتند و بمیرند. در فیلم 'قوی سیاه'، ساخته دارن آرنوفسکی، تلاش ناتالی پورتمن برای رسیدن به کمال، در نقش بالرین اصلی، به بهای جانش تمام می‌شود. سیدنی پولاک در فیلم 'آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند؟'(۱۹۶۹)، ماراتن رقصی کابوس‌وار را در زمان رکود بزرگ به تصویر می‌کشد که رقصندگان آن اندازه با یکدیگر رقابت می‌کنند تا بیفتند و بمیرند در جهان واقعی نیز رقص، نیرویی زندگی‌بخش است- و شبکه‌های اجتماعی این بیان صمیمانه را تاثیرگذارتر می‌کنند. مثلا نیروی وحدت آور رقص محلی دبکه را در نظر آوریم، که فلسطینیان دست در دست یکدیگر در یک صف اجرا می‌کنند. می‌توانیم از رقص معترضان سیاسی در کارناوال ریو بگوییم - که امسال گروهی از مدرسه رقص سامبای 'پاراییزو دو تیوتی' در آن قطعه‌ای را به نام 'خدای من، خدای من، آیا برده‌داری از میان رفته است؟' اجرا کردند. شاید هم به گروه تونسی 'شهروندان رقصنده'، متشکل از زنان رقصنده به رهبری طراح رقص- بحری بن یحمد- بنگریم، که یکی از آثارشان قطعه‌ای است به نام 'به رغم همه موانع خواهم رقصید'. بن یحمد توضیح می‌دهد که: "رقص قالب مبارزه ما علیه خشک‌اندیشی دینی و اجتماعی است." در آن چه به نظر بعضی سبکسرانه به نظر می‌آید، نیرویی عظیم نهفته است. حق با مدونا بود که در قطعه 'لذت رقص'(۱۹۸۵) خواند:" تنها وقتی می‌رقصم، احساس آزادی می‌کنم." رقص جاری و ساری است و به دیگران نیز سرایت می‌کند. به مثابه مصادیقی از شیوع این تب فراگیر می‌توان به هنرمندان بریتانیایی از اکرم خان تا بوی بلوی مشهور اشاره کرد. کنش رقص طبیعتی مهارناپذیر دارد- و در دوران عسرت جنبش‌هایی سرکشانه از این دست ضروری است. در آن چه به نظر بعضی سبکسرانه به نظر می‌آید، نیرویی عظیم نهفته است. حق با مدونا بود که در قطعه 'لذت رقص'(۱۹۸۵) خواند:" تنها وقتی می‌رقصم، احساس آزادی می‌کنم."
در نگاه نخست، این که مائده هژبری ویدیوهای رقصش را در اینستاگرام به اشتراک گذاشت، کاری کاملا بی‌‌خطر به نظر می‌رسید. در این ویدیوها، مائده دختر نوجوان ایرانی با آهنگ‌های پاپ ایرانی و غربی در اتاقش می‌رقصد. با این حال کلیپ‌های سرخوشانه او تبعاتی بسیار جدی برایش در پی داشت. هژبری به سبب نقض قوانین حکومت ایران، که زنان را از رقص در برابر دیگران و نیز حضور بدون حجاب در اماکن و مجامع عمومی منع می‌کند، دستگیر شد . او در تلویزیون دولتی ایران حاضر شد و در اعترافی نمایشی گفت: "هدفم جلب توجه نبوده"؛ و افزود: "اصلا قصد نداشتم دیگران را به این کار تشویق کنم."
خطرناک ترین رقص‌ها در تاریخ
در مورد نخست، آقای بوش با فراخواندن مردم آمريکا به بردباری و فداکاری در سال يپش رو، از آنها خواست که با تغيير استراتژی آمريکا در عراق، انتظار قطع فوری خشونت ها در اين کشور را نداشته باشند. در مورد دوم نيز، آقای بوش شرح مفصلی از اقدام های آتی ايالات متحده آمريکا برای ايجاد ثبات در عراق و دستيابی به پيروزی در اين کشور به مردم کشورش ارائه کرد. آقای بوش با ارائه تصوير به نسبت شفافی از آنچه اکنون در عراق در جريان است، اذعان کرد که روند تحولات عراق در سال ۲۰۰۶ به خلاف انتظاری که پس از شکل گيری يک دولت مبتنی بر رای مردم می رفت، به سمت درست پيش نرفته و "تروريست ها" توانستند با انفجار مرقد امامان شيعه در شهر سامراء آتش جنگ فرقه ای را شعله ور کنند. رئيس جمهور آمريکا با اشاره به اينکه نظاميان آمريکا در عراق وظايف خود را به درستی انجام داده اند، تاکيد کرد که مسئوليت هرگونه ناکامی در عراق متوجه شخص وی است. جورج بوش اولويت نخست برای دستيابی به پيروزی در عراق را مساله امنيت به ويژه در شهر بغداد دانست و گفت که ۸۰ درصد خشونت های فرقه ای در محدوده مشخصی از پايتخت صورت می گيرد. از همين رو، آقای بوش از تصميم خود برای اعزام بيش از ۲۰ هزار نيروی اضافی به عراق برای تامين امنيت بغداد و استان الانبار خبر داد جايی که به گفته وی به صورت پايگاه نيروهای القاعده در آمده است. رئيس جمهور آمريکا آنگاه با برشمردن اقدام های مختلفی که قرار است دولت نوری المالکی در جهت مهار گروههای شبه نظامی و بهبود وضع زندگی مردم عراق انجام دهد خاطر نشان کرد که برای آقای مالکی روشن ساخته است که تعهد آمريکا نسبت به دولت وی بی پايان نيست و اگر نخست وزير عراق دست به عمل نزند حمايت مردم آمريکا و عراق را از دست خواهد داد. جورج بوش از جمله اقدام هايی که قرار است دولت آقای مالکی در زمينه سياسی انجام دهد، به برگزاری انتخابات استانی در پايان سال جاری ميلادی، زمينه سازی برای ورود مجدد عراقی های بيشتر به زندگی سياسی، اصلاح قوانين بعثی زدايی و ايجاد روندی عادلانه برای بازنگری در قانون اساسی عراق اشاره کرد. اقدام های فوق در واقع، خواست اقليت سنی عراق برای به دست آوردن سهم بيشتری از قدرت در اين کشور است که آقای بوش بدون هرگونه اشاره ای به اجرای حکم صدام حسين، دولت آقای مالکی را به تامين اين خواست ها فراخواند. رئيس جمهور آمريکا در هشداری تلويحی به کشورهای مصر، اردن ، عربستان و ساير اعراب حوزه جنوبی خليج فارس، به رهبران اين کشورها گوشزد کرد که در صورت شکست آمريکا در عراق، موجوديت دولت های آنها مورد تهديد قرار خواهد گرفت، از همين رو، آقای بوش به اين کشورها توصيه کرد که از دولت آقای مالکی در عراق حمايت کنند. جورج بوش در عين حال يادآور شد که کاندوليزا رايس، وزير خارجه خود را به زودی عازم خاورميانه خواهد کرد تا برای جلب حمايت کشورهای منطقه از دولت نوری المالکی و سرعت بخشيدن به روند صلح بين اسراييل و فلسطينی ها کوشش کند. آقای بوش در بخش ديگری از سخنان خود بدون آنکه به بحران های جاری در نقاط ديگر خاورميانه بپردازد، تاکيد کرد که پيروزی در عراق مستلزم حفظ وحدت اين کشور و ايجاد ثبات در منطقه از طريق برخورد با چالش افراط گرايی است. در اين بخش از سخنانش آقای بوش به طور مشخص از ايران و سوريه نام برد و دو کشور را متهم کرد که به "تروريست ها" اجازه می دهند که از خاکشان به عراق رفت و آمد کنند. رئيس جمهور آمريکا در اين ميان تلاش کرد تا نقش ايران را در حمايت از آنچه وی «جوخه های مرگ عناصر راديکال شيعه» ناميد پررنگ نشان دهد و از همين رو اعلام کرد که ايران مواد لازم را برای حمايت از حمله به سربازان آمريکا تهيه می کند. آقای بوش آنگاه با لحنی قاطع و تهديد آميز تاکيد کرد که آمريکا حمايت ايران و سوريه از حمله عليه نيروهايش را متوقف و شبکه هايی را که سلاح های پيشرفته برای دشمنان آمريکا در عراق تهيه می کنند و آنها را آموزش می دهند، کشف و نابود خواهد کرد. در همين زمينه جورج بوش به اعزام ناوهای هواپيمابر آمريکا به منطقه اشاره و بدون ارائه جزئيات اعلام کرد که آمريکا برای جلوگيری ايران از دستيابی به سلاح هسته ای و تسلط اين کشور بر منطقه با ديگر کشورها همکاری خواهد کرد. جورج بوش بخشی از سخنان خود را به ضرورت استقرار دمکراسی در خاورميانه بزرگ اختصاص داد و با ادبياتی شبيه مقاله اخير تونی بلر نخست وزير بريتانيا در مجله امور خارجی ارگان شورای روابط خارجی آمريکا، چالش خاورميانه بزرگ را فراتر از درگيری نظامی دانست و آن را به عنوان يک نبرد ايدئولوژيک قطعی که نيروهای آزاديخواه و معتدل در يک سوی آن و افراطيونی که بيگناهان را می کشند در سوی ديگر آن قرار دارند، توصيف کرد. رئيس جمهور آمريکا در سخنرانی خود در مجموع بر وضعيت عراق تمرکز کرد و به جز طرح برخی اتهام ها و تهديدهای تلويحی عليه ايران و تا حدودی سوريه، ساير بحران های خاورميانه از جمله فلسطين و لبنان را ناديده گرفت. شايد نپرداختن آقای بوش به مسائل لبنان و فلسطين به اين علت باشد که وی حرف تازه ای در اين موارد نداشته است و همين موضوع قاعدتا از اهميت نطق بوش برای مجموعه خاورميانه می کاهد. با اين همه، تاکيد آقای بوش بر تغيير استژاتژی آمريکا در عراق با ذکر جزئيات، نشانگر اين است که بوش می کوشد تا توجه جامعه آمريکا را به ابعاد حساس بحران عراق جلب کند و منافع آمريکا را در گرو پيروزی در عراق نشان دهد. پيروزی آمريکا در عراق اما مشروط به همگام شدن دولت نوری المالکی با استراتژی جديد و همکاری کشورهای عرب حامی اقليت سنی در عراق است. ظاهرا آقای بوش تلاش کرده است تا همکاری اعراب محافظه کار منطقه را به بهای قطع نفوذ و انزوای ايران به دست آورد، امری که با توصيه های گروه مطالعاتی عراق به رهبری بيکر – هميلتون همخوانی ندارد. به هر حال نطق بوش نشان می دهد که وی به موازات کوشش برای پيروزی در عراق، برای انزوا و مهار ايران مصمم شده است. خدمات
جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا در سخنرانی روز چهارشنبه خود برای اعلام استراتژی تازه ايالات متحده در عراق بر دو نکته مهم انگشت گذاشت. نکته نخست اين بود که فرمولی جادويی برای حل بحران عراق وجود ندارد و نکته دوم هم اينکه، همه نهادها و گروههای مورد مشورت وی اتفاق نظر دارند که شکست در عراق برای آمريکا فاجعه آميز خواهد بود.
نطق بوش؛ تمرکز بر عراق و منزوی کردن ايران
خانم هوآنگ به اپرا وینفری چین شهرت یافته چینی‌ها متابعت کردند، آمریکایی‌ها اسلحه کشیدند! تد (TED) که یک مجموعه همایش جهانی با هدف بسط و گسترش اندیشه‌های نو است در جدیدترین پادکست تد تاک (TED Talk) به گفتگو با هوانگ هوانگ، ناشر مجله مد و پیشرو سبک زندگی در چین پرداخته و نظر او درباره تفاوت‌های میان چین و آمریکا در مقابله با ویروس جدید کرونا را پرسیده است. آن طور که هلن والتر، مجری تد تاک خانم هوانگ را معرفی می‌کند او به "اپرا وینفری چین" شهرت دارد و نشریه و فعالیت‌هایش مخاطب بسیاری در چین دارد. خانم هوانگ در ابتدای این گفتگو مقایسه دو جامعه آمریکایی و چینی را از دستور قرنطینه و ماندن در خانه آغاز می‌کند: "در چین این یک اصل پذیرفته شده است که وقتی یکی از کودکان در خانه مریض می‌شود شما او را در اتاقی مجزا قرنطینه می‌کنید تا بقیه کودکان را مریض نکند... در اینجا هم مردم دستور ماندن در خانه را پذیرفتند چون اصولا از دولت انتظار دارند که در چنین مواقعی جلودار شود و رشته امور را در دست بگیرد... اما همین موضوع وقتی به آمریکا می‌رسد، غوغا به پا می‌کند و بحث قانون و حقوق فردی به میان می‌آید." خانم هوآنگ در ادامه این گفتگو به رضایت دادن مردم چین به سیستم کنترلی و تجسسی دولت این کشور اشاره می‌کند و می‌گوید: "در چین، مردم حاضرند که بخشی از حریم و اطلاعات شخصی خود را تسلیم کنند تا در برابر آن آسایش و تسهیلات دریافت کنند... مثلا این روزها چین به سیستم یکپارچه پرداخت و تراکنش‌های مالی خود که تنها با اسکن چهره شما در تمام کشور کار می‌کند می‌بالد، اما حتی صحبت کردن درباره چنین سیستمی آمریکایی‌ها را وحشت زده می‌کند... ما الان در چین هنوز در وضعیت نیمه قرنطینه هستیم. یعنی این که شما به هر کجا که بخواهید بروید باید یک بارکد هوشمند روی موبایل‌تان را اسکن کنید و برای مثال مامور مقابل در ورودی مرکز خرید، با وارد کردن شماره موبایل شما خواهد توانست همه تحرکات فیزیکی شما ظرف دو هفته گذشته را مشاهده کند. وقتی من این را به دوستان آمریکایی‌ام می‌گویم، آنها هراسان می‌گویند که این تعرض به حریم خصوصی افراد است. اما برای من که ۲۰ سال گذشته را در چین زندگی کرده‌ام و خودم را به اندازه کافی چینی می‌دانم، این مساله مهمی نیست. اتفاقا من احساس ایمنی بیشتری می‌کنم چرا که مطمئنم، همه آنهایی که در مرکز خرید هستند قبل از ورود اسکن شده‌اند." این ناشر و شخصیت تاثیرگذار در افکار عمومی چین از طرح این گفته‌ها نتیجه می‌گیرد که: "به نظر من در هنگام اپیدمی، آزادی فردی به عنوان یک مفهوم انتزاعی معنا و مفهومی ندارد. برای همین هم فکر می‌کنم که غرب باید با برداشتن یک گام به سوی شرق، به مفهوم جامعه به عنوان یک کل نگاه کند نه از منظر رویکرد فردی." در ادامه این گفتگو هلن والتر از هوانگ هوانگ درباره دکتر لی می‌پرسد. پزشک افشاگری که از آغاز شیوع ویروس جدید کرونا خبر داد اما دولت او را سرکوب و تهدید کرد و در نهایت هم به علت کووید۱۹ جان باخت. خانم والتر با پیش‌کشیدن نحوه برخورد اقتدارگرایانه دولت چین با دکتر لی، از خانم هوآنگ می‌پرسد که آیا اگر قرار است غرب گامی به سوی شرق بردارد، آیا چین هم نباید مثلا در قضیه دکتر لی گامی به سوی غرب بردارد؟ یا این که خشم عمومی مردم چین نسبت به رفتار دولت در سرکوب دکتر لی، آیا به معنای تمایل مردم چین برای تغییر سیستم نیست؟ خانم هوانگ در پاسخ می‌گوید اگر چه خشم مردم چین نسبت به رفتار پکن با دکتر لی بسیار بالا گرفت "اما دکتر لی حتی بعد از دریافت هشدار و تهدید اجازه یافت به سرکار و بیمارستان ووهان برود و به طبابت ادامه دهد. بنابر این از نظر من مردم چین با وجود اعتراض و خشم از نحوه مواجهه دولت، تغییر سیستم مطرح نیست. آنها درباره این مورد خاص، به طور ویژه‌ای ناراضی‌اند و از دولت می‌خواهند که کار غلط خود را بپذیرد، اما به دنبال زیر و رو کردن سیستم نیستند. چرا؟ چون به نظر من هیچ گاه سیستم و نظام دیگری را تجربه نکردند و هیچ تصوری از یک نظام متفاوت ندارند. این سیستمی است که آنها می‌شناسند، زیر و بر آن را می‌دانند و به زندگی با آن خو کرده‌اند". بیشتر بخوانید پادکست وات نکست محصول نشریه اسلیت آمریکاست مری هریس، مجری و تهیه‌کننده پادکست "وات نکست" (What Next) به سراغ گرتا پریوات تی‌یرا، روزنامه‌نگار مقیم میلان ایتالیا رفته و از تجربه او درباره قرنطینه در ایتالیا پرسیده و آن را با آمریکا مقایسه کرده است. همسر گرتا، اهل میشیگان آمریکاست و به همین دلیل او اخبار کرونا در آمریکا را هم دنبال می‌کند. ایتالیا یکی از سخت‌گیرانه‌ترین قرنطینه‌های کرونا در جهان را به اجرا گذاشت و بسیاری از ساکنان منطقه لمباردی در شمال این کشور، از اواخر ماه فوریه تا همین چند روز پیش در خانه ماندند. در خانه ماندنی که شبیه آمریکا نبود. یعنی شما برای قدم زدن سگ‌تان یا پیاده‌روی روزانه هم حق خارج شدن از خانه را نداشتید و برای خرید از بقالی محل باید یک نوشته کتبی به همراه می‌داشتید تا پلیس جریمه‌تان نکند. گرتا در ابتدای این گفتگو از این که ۵۸ روز کاملا در خانه مانده و حق بیرون آمدن نداشته می‌گوید و این که وقتی از دوشنبه گذشته اجازه بیرون زدن از خانه را یافته، با نگاهش چه‌طور تک‌تک آجرها و درختان محله را وارسی و "تیمم" می‌کرده است. "ما هم در اینجا اعتراض به قرنطینه داریم اما نه شبیه آنچه در آمریکا در جریان است. همان طور که گفتم شوهر من اهل میشگان است و به همین علت اخبار اونجا را دنبال می‌کنیم. وقتی دیدم افراد با اسلحه به ساختمان فرمانداری در لنسینگ ریختند و فریاد می‌کشند، خشکم زد... وقتی یک موج‌سوار در کالیفرنیا می‌گفت برای او قرنطینه اهمیتی نداره و چه قانونی و چه غیرقانونی به موج‌سواری ادامه خواهد داد، پرسیدم؛ چرا؟ مگر همه ما با هم دچار این بحران نیستیم. همه قوانینی که ممکن است از بخشی از آن خوشمان نیاید را باید رعایت کنیم. من هم دوست ندارم هر روز در خیابان یک ساعت و نیم ماسک بزنم. نمی‌توانم نفس بکشم. اما باید رعایت کنم... در ایتالیا ضرب المثلی داریم که می‌گوید 'طرف با انگشت به سوی ماه اشاره کرده اما آنچه می‌بیند تنها نوک انگشت خودش است '." چیزی شبیه آن مثل که می‌گوید 'جهان‌بینی ما گاه فقط تا نوک بینی ماست'. رستوران جونزی در قلب نیویورک روزهای پررونقی را سپری می‌کند از پکن به نیویورک؛ رستورانی که در کسادی کرونا رونق گرفت انتقال تجربه کرونا میان چین و آمریکا همیشه با دست اندازهای سیاسی همراه نیست. در نیویورک که آسیب‌دیده‌ترین شهر جهان در جریان شیوع ویروس جدید کرونا لقب گرفته، یک رستوران چینی در مرکز شهر، با استفاده از تجربه رستوران‌های پکن در دوران پیش، هنگام و پس از قرنطینه، توانسته نه تنها مانند صنعت رستوران‌داری تا مرز نابودی نرود، بلکه در حقیقت اکنون مالک آن به فکر احداث شبعات جدید است. پادکست پلنت مانی (جهان پول) به سراغ موسس و مدیرعامل رستوران زنجیره‌ای غذاهای چینی در نیویورک به نام جونزی رفته و با او درباره چگونگی دگردیسی رستورانش در میانه کرونا، آن هم در آسیب‌دیده‌ترین شهر و کشور دنیا گفتگو کرده است. صنعت رستوران داری در آمریکا با حدود ۶ میلیون بیکار، آسیب‌دیده‌ترین کسب و کار از زمان آغاز قرنطینه‌های کرونا در سراسر آمریکا بوده است. یانگ ژائو، موسس و مدیر عمال رستوران زنجیره‌ای جونزی می‌گوید از همان ماه ژانویه با رستوران‌داران در پکن در تماس بوده تا بلکه با کسب تجربه آنها در مراحل مختلف شیوع کرونا، بتواند پیش از رسیدن بحران به آمریکا آماده شود. "در ماه ژانویه، من از اینجا ماسک می‌خریدم و برای آشنایان و دوستان در چین پست می‌کردم... اما چند هفته بعد که اینجا کم‌کم قضیه بالا گرفت، زنگ زدم و گفتم می‌شه لطفا ماسک‌ها را پس بفرستین... رستوران‌دارها در پکن می‌گفتند، در دو هفته اول قرنطینه همه مردم در خانه غذا می‌خوردند، پس باید غذای نیمه آماده سرد و مخلفات تهیه غذا برای آنها درست کنیم. اما بعد از دو هفته، همه از خوردن غذای چینی یخ‌زده خسته می‌شوند و دوباره سراغ سفارش تلفنی و آنلاین می‌آبند. پس باید برای بعد از هفته دوم قرنطینه، آماده ارسال غذا به در خانه مردم می‌شدیم." بیشتر بخوانید یانگ ژائو، چپ، امیدوار است که شعبه جدید رستورانش را به زودی راه اندازی کند البته یانگ ژائو که در آمریکا درس اقتصاد خوانده، سعی کرده در چند هفته گذشته کمی هم توصیه‌های رستوران‌داران پکن را با نیازهای مشتریان و نیازهای جامعه آمریکایی مطابقت دهد. برای مثال، به ان‌پی‌آر می‌گوید: "پرس‌ها را بزرگتر کردیم و سایز خانواده را هم به منو اضافه کردیم چون می‌دانستم که مردم برای پایین آوردن شانس سرایت ویروس تمایل دارند تعداد دفعات سفارشات را کمتر اما میزان سفارش را بزرگتر کنند تا اضافه غذا را در یخچال نگه‌داری و برای وعده‌های بعدی استفاده کنند. همزمان شروع کردیم غذاها را پخته اما سرد ارایه می‌کردیم و بعد سر ساعت معینی در وبسایت به صورت زنده به مشتریان چگونگی گرم کردن و سرو کردن غذاهای مختلف موجود در منو را نمایش می‌دادیم. می‌دانستم مردم دوست دارند این روزها به یک واقعه جاری و زنده در بیرون چاردیواری خانه نگاه کنند...". البته یانگ ژائو معترف است که همه تجارب پکن قابل انتقال به نیویورک نیست. مثلا در خلال این گفتگو، او آماندا آرونچیک، گزارشگر و مجری پادکست پلنت مانی را از طریق ویدیو چت به پکن و یکی از رستوران‌ها می‌برد تا به او نشان دهد که چه طور در پکن پس از رفع قرنطینه کرونا، رستوران‌ها به مشتریان سرویس می‌دهند. رستوران‌دار چینی به آنها نشان می‌دهد که چه طور میزها را یک در میان علامت گذاری کرده تا مشتریان دور از هم بنشینند. او می‌گوید که همه مشتریان به محض ورود باید نام و مشخصات خود را درج کنند. دور هر میزی بیش از ۳ نفر نمی‌نشیند. درجه حرارت بدن مشتریان در بدو ورود چک می‌شود و به این ترتیب، رستوران ضمن اطمینان دادن به مشتریان، امکان ردگیری و شناسایی موارد تازه ابتلا را برای مراکز بهداشتی و مقابله با کرونا میسر می‌کند. اما یانگ ژائو می‌داند که پرسیدن مشخصات فردی و ثبت و ردگیری جزییات دقیق مشتریان در آمریکا و نیویورک کاری غیرممکن است و به همین علت هم بنا ندارد حتی با پایان یافتن قرنطینه در نیویورک، اجازه دهد مشتریان برای صرف غذا در رستوران های او بنشینند. او همچنان به گرفتن سفارش تلفنی و اینترنتی امیدوار است و همزمان بعد از گفتگو با خبرنگار ان‌پی‌آر در یک تماس تلفنی دیگر، بنا دارد با یکی از مشاوران مک‌دونالد برای مکان‌یابی شعبه جدید رستوران خود مشورت کند. این رستوران‌دار نیویورکی می‌گوید: "وقتی آتش جنگل را فرا گرفت، درختان بزرگ می‌سوزند اما دانه‌های کوچک زیر زمین مصون می‌مانند و بعد از آتش‌سوزی، فرصت رشد و نمو پیدا می‌کنند چرا که دیگر زیر سایه درختان تنومند از آفتاب محروم نمانده‌اند."
در ویسکانسن آمریکا، دادگاه عالی ایالتی دستور تمدید قرنطینه از سوی فرماندار را مخالف قانون اساسی و فراتر از اختیارات او دانسته و حکم به لغو قرنطینه داده است. تصاویر شبه‌نظامیان مسلح مخالف قرنطینه که به داخل ساختمان پارلمان ایالت میشیگان رفته و بر سر ماموران پلیس فریاد می‌کشند تا ایتالیا رفته و مردم آنجا را متعجب کرده. همزمان "اپرا وینفری چین" می‌گوید بحران کرونا نشان داده که غرب باید از ارزش‌های شرق درس بگیرد.
در رسانه‌های آمریکا؛ چرا در چین یا ایتالیا مخالفان قرنطینه کرونا مثل آمریکا اسلحه نکشیدند؟
اين درگيری شب چهارشنبه، 5 آوريل در ولسوالی نوزاد ولايت هلمند زمانی روی داد که نيروهای ائتلاف بين المللی، گروهی از مردان پليس را با شورشيان وابسته به طالبان اشتباه گرفتند. عبدالرحمان صابر، فرمانده پليس هلمند اين خبر را تاييد کرد و گفت که اين درگيری حدود نيم ساعت ادامه داشته است. تا حالا نظاميان آمريکايی در افغانستان در اين مورد واکنشی نشان نداده اند. پيش از اين نيز در چندين مورد نظاميان آمريکايی نيروهای امنيتی افغان را به اشتباه مورد حمله قرار داده اند. نيروهای ائتلاف تحت فرمان آمريکا در افغانستان هم اکنون مشغول تحقيق در مورد عوامل کشته شدن نفرات خود در ولايت هلمند هستند که در جريان يک درگيری با شورشيان مظنون وابسته با طالبان کشته شدند. يک سرباز کانادايی و يک سرباز آمريکايی در جريان اين درگيری در ولايت جنوبی هلمند کشته شدند ولی بعدتر يک سخنگوی نظاميان آمريکايی در افغانستان اعلام کرد که گمان می رود اين افراد نه بر اثر حمله شورشيان، بلکه در نتيجه آتش خودی کشته شده اند. خدمات
مقامات محلی در ولايت جنوبی هلمند می گويند در اثر درگيری ميان نيروهای ائتلاف بين المللی تحت فرمان آمريکا با واحدی از پليس افغان، هشت پليس زخمی شده اند که وضعيت دست کم سه نفر آنها وخيم است.
'حمله اشتباهی' آمريکايی ها به پليس افغان
عطا محمد نور: اگر حکومت مرکزی امضای او را بی‌اعتبار اعلام کند و حقوق کارمندان ادارت دولتی در بلخ را نپردازد، حقوق کارمندانش را از درآمد بندر حیرتان که به صدها میلیون افغانی می‌رسد، خواهد پرداخت پیش از این، دفتر ریاست جمهوری و اداره ارگان‌های محلی که مسئولیت مدیریت ولایت‌ها را بر عهده دارد، روز ۲۷ قوس/آذر اعلام کرد که استعفای آقای نور را رئیس جمهوری پذیرفته و محمد داوود به جای او به عنوان والی بلخ تعیین شده است. آقای نور استعفایش را منتفی خوانده و گفته است که استعفای او از ولایت بلخ "مشروط" به اجرای توافقنامه حکومت وحدت ملی بوده است. آقای نور همچنین هشدار داد که اگر حکومت مرکزی با امضای او حقوق کارمندان ولایت بلخ را اجرا نکند، او "مجبور" است بودجه مصارف ولایت را از درآمد صدها میلیونی بندر حیرتان در شمال افغانستان بپردازد. آقای نور که در میان هوادارنش در بلخ سخنرانی می‌کرد، یکبار دیگر بر والی بودن خود تاکید کرد و گفت در تمام ادارات دولتی امرش "نافذ است" و تا زمانی که توافق سیاسی صورت نگیرد، از سمتش کنار نمی‌رود. منابعی به بی‌بی‌سی گفته‌اند که مذاکرت میان برخی از مقام های دولت مرکزی و حزب جمعیت به دلیل دیدار هیات شورای امنیت ملل از کابل به چند روز تاخیر افتاده است. براساس گزارش‌ها، حزب جمعیت اسلامی تاکنون شش بار با برخی از مقام های دولت مرکزی بر سر سرنوشت عطا محمد نور مذاکره کرده اما این مذاکرات ظاهرا نتیجه‌ای نداشته است. تاثیر تنش کابل و بلخ بر مردم بلخ ارشاد هنریار، خبرنگار بی‌بی‌سی که در پی تحولات اخیر در بلخ به این ولایت سفر کرده است، می‌گوید فضای تنش‌آلود سیاسی ظاهرا "تاثیر چندانی" روی زندگی شهروندان نگذاشته است، اما پس از گفت‌وگو با مردم در مزارشریف، مرکز بلخ، می‌توان استنباط کرد که با گذشت هر روز "نگرانی مردم عمیق‌تر می‌شود". خبرنگار بی‌بی‌سی نگرانی مردم بلخ را عمدتا امنیتی خوانده و گفته است که "عده‌ای کنار رفتن آقای نور از سمت ولایت بلخ را مساوی به ناامنی در این ولایت می‌دانند، اما شماری هم می‌گویند برای آنها فرقی ندارد که چه کسی والی بلخ باشد، آنچه مهم است حفظ امنیت بلخ است که در شانزده سال گذشته در افغانستان مثال‌زدنی بوده است". در همین حال، در پی جنجال‌ها درباره بی‌اعتبار خوانده‌شدن امضای آقای نور از سوی اداره ارگان‌های محل، منبعی از ولایت بلخ به ارشاد هنریار گفته که "چند روزی است بیشتر احکام اداری از سوی بشیر توحیدی، معاون ولایت بلخ، امضا می‌شود". عطا محمد نور در حین سخنرانی در میان هوادارانش در بلخ از زمانیکه اعلام تصمیم ارگ مبنی بر پذیرش استغفا آقای نور، او تقریبا همه روزه در میان هوادرانش در ولایت بلخ سخنرانی کرده و بسیاری از تلوزیون‌های داخلی افغانستان سخنرانی‌های او را به طور زنده پخش می‌کنند. آقای نور که همچنان خود را "والی بلخ" می‌داند و عملاً در این سمت کار می‌کند، در این مدت اظهارات تندی علیه رهبران حکومت وحدت ملی، به‌ویژه اشرف غنی، رئیس جمهوری، داشته است. رهبران حکومت وحدت ملی از اظهار نظر مستقیم به سخنان آقای نور خودداری کرده‌اند، اما آقای غنی روز شنبه (۱۶ جدی/دی) در اظهارات علنی که گمان می‌رود مخاطبش آقای نور باشد، گفت که حالا دیگر زمان "ملوک الطوایفی" گذشته است.
عطامحمد نور، رئیس اجرایی جمعیت اسلامی، به اظهارت ارگان‌های محلی افغانستان که گفته بود "هر مسئول محلی که استعفا می‌دهد و یا برکنار می‌شود، امضایش قابل اعتبار نیست" واکنش نشان داده و گفته است که این اداره نمی‌تواند درباره "بحران‌های کلان سیاسی" ابراز نظر کند و تاکید کرده است که در تمام ادارات دولتی هنوز دستوراتش "نافذ است".
عطا محمد نور: دستوراتم در ادارات دولتی نافذ است
اهمیت این رویداد در تثبیت قدرت آیت‌الله خمینی و وابستگانش تا جایی بود که او آن را "انقلاب دوم" خواند. در آمریکا هم ضربه‌ای که بحران گروگانگیری به اعتبار سیاسی جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت زد، در روی کار آمدن رونالد ریگان بی تاثیر نبود. ماجرای گروگانگیری اولین یا آخرین باری نبود که ایران در رویدادی امنیتی با هدفی دیپلماتیک مرتبط می‌شد. گزارش‌های ویژه چهل سالگی اشغال سفارت آمریکا: شاید یکی از اولین موارد حمله به دیپلمات‌ها در تاریخ، قتل الکساندر گریبایدوف در تهران باشد. پس از آن بارها به سفارتخانه‌ها در ایران حمله شد، یا سفارتخانه‌های ایران در کشورهای دیگر هدف حمله قرار گرفت. علاوه بر این ایران را در برخی از مرگبارترین حملات به سفارتخانه‌ها، به ویژه در بیروت مسئول دانسته‌اند. سفارت‌های ناامن: ایران و رویدادهای امنیتی علیه اهداف دیپلماتیک قتل گریبایدوف در تهران ٢٢ بهمن ١٢٠٧ پس از عهدنامه ترکمانچای در دوران قاجار، الکساندر گریبایدوف، که فرستاده دیپلماتیک روسیه تزاری در ایران بود، در حمله جمعیتی خشمگین به سفارت روسیه در تهران کشته شد. قتل رابرت ایمبری در تهران ٢٧ تیر ١٣٠٣ رابرت ویتنی ایمبری نایب کنسول آمریکا در تهران بود و در آشوبی که در ضدیت با بهاییان به راه افتاده بود به دست جمعیت خشمگین و سربازان قزاق کشته شد. حمله به سفارت آمریکا در تهران ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ تنها سه روز پس از پیروزی انقلاب ایران چند فرد مسلح، که احتمالا از هواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق بودند، به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند. آنها پس از چند ساعت سفارت آمریکا را تخلیه کردند. گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران ١٣ آبان ۱۳۵۸ در ١٣ آبان ۱۳۵۸ گروهی از هواداران آیت‌الله خمینی به نام 'دانشجویان پیرو خط امام' به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و حاضران را گروگان گرفتند. دولت موقت بازرگان ساقط شد و آنها با حمایت حکومت گروگانگیری را ۴۴۴ روز ادامه دادند. گروگانگیری در سفارت ایران در لندن ۱۰ تا ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ در ۱۰ اردیبهشت شش فرد مسلح از یک گروه طرفدار خودمختاری یا استقلال خوزستان به سفارت ایران در لندن حمله کردند و حاضران را گروگان گرفتند. گروگانگیری ظرف شش روز و با مداخله نیروهای ویژه ارتش بریتانیا پایان یافت. پنج گروگانگیر کشته و گروگان‌ها آزاد شدند. دو نفر از کارکنان ایرانی هم کشته شدند. حمله به سفارت شوروی در تهران ۶ دی ۱۳۵۹ در جریان تجمع اعتراضی هزاران شهروند افغان ساکن ایران علیه اشغال افغانستان توسط شوروی، عده‌ای به سفارت شوروی حمله کردند. شوروی معترض بود که مقام‌های ایرانی با وجود اطلاع قبلی کاری برای حفاظت از جان دیپلمات‌هایش نکردند. بمبگذاری سفارت عراق در بیروت ۲۴ آذر ۱۳۶۰ یک بمبگذار انتحاری باعث انفجار بزرگی در سفارت عراق در لبنان شد. شمار قربانیان بین ۴۰ تا ۶۰ نفر گزارش شد. حزب الدعوه، که یک گروه شیعه مخالف صدام و حامی ایران بود، به طور وسیعی مسئول حمله قلمداد شد. مسئولیت حمله به کردهای عراق هم نسبت داده شد. عراق ایران و سوریه را متهم کرد. بمبگذاری سفارت آمریکا در بیروت ۲۹ فروردین ۱۳۶۲ مدتی پس از مداخله آمریکا در جنگ داخلی لبنان، خودرویی انتحاری خود را به محوطه سفارت آمریکا رساند و باعث انفجاری بزرگ شد. بیش از ۶۰ نفر، از جمله کارکنان سفارت، نظامیان آمریکایی و ماموران سیا در این انفجار کشته شدند. حرکت جهاد اسلامی لبنان مسئولیت حمله را پذیرفت. سال‌ها بعد دادگاهی در آمریکا حزب الله لبنان و حکومت ایران را مسئول حمله دانست. بمبگذاری سفارت آمریکا و فرانسه در کویت ۲۱ آذر ۱۳۶۲ در آذر ۱۳۶۲ حملاتی همزمان در کویت انجام شد که اگر مطابق برنامه پیش رفته بود بسیار مرگبار بود. سفارت آمریکا و سفارت فرانسه، بزرگترین پالایشگاه نفت و تاسیسات اصلی آب کویت و همچنین دو فرودگاه آن هدف حمله بودند. انفجارها مطابق نقشه رخ ندادند و آسیب زیادی ایجاد نشد. تصور این بود که به دلیل حمایت کویت از عراق، ایران این حملات را ترتیب داده بود. افرادی از حزب الدعوه عراق و حزب الله لبنان به عنوان عوامل حملات بازداشت شدند. بمبگذاری دوباره سفارت آمریکا در بیروت ۲۹ شهریور ۱۳۶۳ پس از بمبگذاری سال ۱۳۶۲ ، آمریکا سفارت خود در بیروت را به ساختمانی جدید منتقل کرد که امنیتش بالاتر تلقی می‌شد. اما یک خودروی انتحاری با صدها کیلوگرم مواد منفجره خود را به محوطه سفارت رساند و انفجار بزرگی ایجاد کرد که ۲۴ نفر در آن کشته شدند. حرکت جهاد اسلامی لبنان مسئولیت حمله را پذیرفت. اما آمریکا حزب الله لبنان و حکومت ایران را عامل حمله دانست. حمله به سفارت عربستان و کویت در تهران ۱۰ مرداد ۱۳۶۶ به دنبال کشته شدن صدها زائر ایرانی در عربستان، معترضان به سفارت عربستان در تهران حمله کردند و سفارت کویت را هم به آتش کشیدند. یک دیپلمات سعودی در این حمله کشته شد. چند ماه بعد عربستان روابطش را با ایران قطع کرد. حمله به سفارت و کنسولگری شوروی در ایران ۱۶ اسفند ۱۳۶۶ در جریان موشکباران شهرهای ایران توسط عراق و انتشار اخباری مبنی بر فروش موشک‌های شوروی به عراق، به سفارت شوروی در تهران و کنسولگری آن در اصفهان حمله شد. مهاجمان به سوی سفارت و کنسولگری سنگ و مواد آتش‌زا پرتاب کردند. بمبگذاری سفارت اسرائیل در بوئنوس آیرس ۲۷ اسفند ۱۳۷۰ یک خودروی انتحاری خود را به سفارت اسرائیل در آرژانتین کوبید و باعث کشته شدن ۲۹ نفر شد که عمدتا شهروندان آرژانتینی بودند. جهاد اسلامی لبنان مسئولیت حمله را پذیرفت و آن را انتقام سوء قصد به عباس موسوی، دبیرکل حزب الله لبنان خواند. آرژانتین و اسرائیل، ایران و حزب الله لبنان را مسئول دانستند. حملات همزمان مجاهدین خلق به ۱۳ مقر دیپلماتیک ایران ۱۶ و ۱۷ فروردین ۱۳۷۱ پس از بمباران اردوگاه سازمان مجاهدین خلق در نزدیکی بغداد توسط نیروهای نظامی ایران، هواداران این سازمان به چندین سفارت و کنسولگری ایران در آلمان، بریتانیا، فرانسه، کانادا و چند کشور دیگر و همچنین مقر دیپلماتیک ایران در نیویورک حمله کردند، افرادی را گروگان گرفتند و به ساختمان‌ها خسارت‌های شدیدی زدند. کشتار دیپلمات‌های ایرانی در مزارشریف ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ با تسلط یافتن طالبان بر مزار شریف در افغانستان، کارکنان کنسولگری ایران در این شهر به همراه یک خبرنگار ایرنا کشته شدند. به دنبال این رویداد تصور می‌شد که ایران وارد درگیری نظامی با طالبان شود، اما چنین نشد. حمله به سفارت دانمارک و اتریش در تهران ۱۸ بهمن ۱۳۸۴ پس از انتشار چند کاریکاتور از پیامبر اسلام در یک مجله دانمارکی، موجی از اعتراضات در کشورهای اسلامی به راه افتاد و به سفارت دانمارک در چند کشور از جمله ایران حمله شد. در تهران بسیجی‌ها به سفارت‌های دانمارک و اتریش سنگ و مواد آتش زا پرتاب کردند. دلیل حمله به سفارت اتریش ریاست دوره‌ای این کشور بر اتحادیه اروپا بود. حمله به سفارت پاکستان در تهران ۳۰ بهمن ۱۳۸۷ عده‌ای طلبه و طرفداران حکومت ایران مقابل سفارت پاکستان در تهران تجمع کردند و به خشونت ها علیه شیعیان در پاکستان اعتراض کردند. آنها با پرتاب سنگ به سفارت حمله کردند. چند هفته پیش از آن یکی از کارکنان کنسولگری ایران در پیشاور به قتل رسیده بود. حمله به سفیر پاکستان در تهران ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ به سفیر پاکستان در خیابانی تهران حمله شد. گزارش شد که فرد مهاجم یک شهروند افغان بوده است. سفیر پاکستان در این حمله زخمی شد اما آسیبی جدی به او نرسید. حمله به سفارت بریتانیا در تهران ۸ آذر ۱۳۹۰ با بالا گرفتن تنش در پرونده هسته‌ای ایران و تشدید تحریم‌ها، عده‌ای بسیجی به سفارت بریتانیا در تهران و باغ سفارت بریتانیا در شمال شهر تهران حمله کردند و اموال آن را به غارت بردند و تخریب کردند. بریتانیا سفارتش در تهران را بست و دیپلمات‌های ایرانی را اخراج کرد. بمبگذاری سفارت ایران در لبنان ۲۸ آبان ۱۳۹۲ با اوج گیری جنگ داخلی در سوریه خشونت‌ها به لبنان کشید. حزب الله لبنان در دفاع از بشار اسد در سوریه می‌جنگید، در حالی که احساسات ضد اسد در لبنان قوی بود. دو انفجار پیاپی مقابل سفارت ایران در بیروت خرابی شدیدی به بار آورد و ۲۳ نفر کشته و ده‌ها نفر زخمی شدند. یک گروه اسلامگرای سنی مسئولیت این بمبگذاری را به عهده گرفت. بمبگذاری خانه سفیر ایران در طرابلس لیبی ۳ اسفند ۱۳۹۳ در زمستان ۱۳۹۳ پیکارجویان متحد گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) رشته حملاتی علیه اهداف دیپلماتیک در طرابلس، پایتخت لیبی انجام دادند. آنها از جمله مسئولیت بمبگذاری مقابل محل اقامت سفیر ایران در لیبی را پذیرفتند. در این بمبگذاری به سفیر آسیبی نرسید. حمله به سفارت و کنسولگری عربستان در ایران ۱۳ دی ۱۳۹۴ پس از اعدام شیخ نمر، روحانی شیعه منتقد حکومت عربستان، عده‌ای بسیجی و حزب اللهی در حضور ماموران امنیتی به کنسولگری عربستان در مشهد و سفارت آن در تهران حمله کردند و ساختمان‌ها را به آتش کشیدند. عربستان سفارتش در ایران را بست و دیپلمات‌های ایرانی را اخراج کرد. چند کشور عربی و مسلمان دیگر هم رابطه دیپلماتیک خود را با ایران قطع کردند. اشغال سفارت ایران در لندن ۱۸ اسفند ۱۳۹۶ پس از بازداشت پسر صادق شیرازی، روحانی شیعه منتقد حکومت ایران، چهار نفر از هواداران او با ورود به سفارت ایران در لندن پرچم ایران را پایین کشیدند. آنها پس از چند ساعت بازداشت شدند و به کسی آسیبی نرسید. حمله به سفیر ایران در وین ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ یک شهروند اتریشی مصری تبار به محل اقامت سفیر ایران در وین حمله کرد و پس از درگیری با یک محافظ، به ضرب گلوله کشته شد. حمله به کنسولگری ایران در بصره ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ در تابستان ۱۳۹۷ موجی از اعتراضات در عراق به راه افتاد. معترضان خواسته‌های معیشتی داشتند و با مداخلات خارجی در کشورشان مخالف بودند. گروهی از معترضان به کنسولگری ایران در بصره حمله کردند و ساختمان آن را به آتش کشیدند. کنوانسیون وین درباره روابط دیپلماتیک، که ایران هم از اعضای آن است، مقرر می‌کند که اماکن مورد استفاده هیات دیپلماتیک یک کشور در کشور دیگر باید مصون باشند و کشور میزبان موظف است که همه اقدامات لازم را انجام دهد تا شان دیپلمات‌ها حفظ شود و از ورود به اماکن دیپلماتیک یا ایجاد خسارت و آزار به آنها پیشگیری شود. اما وقتی در ایران به اهداف دیپلماتیک حمله شده، در بسیاری از موارد ماموران امنیتی اقدام چندانی علیه مهاجمان نکردند و گاه، مانند حمله به سفارت آمریکا، مقام‌های حکومتی با آنها همراهی کرده‌اند.
حمله گروه موسوم به "دانشجویان پیرو خط امام" به سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن دیپلمات‌ها و کارکنان آمریکایی بعد از ۴۰ سال اثرات ماندگاری بر سیاست داخلی و روابط خارجی ایران داشته است.
سفارت‌های ناامن؛ ایران و رویدادهای امنیتی علیه اهداف دیپلماتیک
روی زمین آشپزخانه نشسته بودم و بسته غلات صبحانه (سیریال) را ضدعفونی می‌کردم که ناگهان نکته‌ای برایم آشکار شد، انگار بیست سال است که خودم را برای همه‌گیری جهانی کرونا آماده می‌کردم. پرشکان در نوجوانی تشخیص دادند که من اختلال وسواسی-اجباری یا همان به اصطلاح وسواس دارم. من نزدیک به دو سوم عمرم، از وحشت از میکروب عذاب کشیده‌ام؛ از اینکه این عوامل بیماری‌زا چگونه منتقل می‌شوند و من چگونه خود را از آنها دور نگه دارم. همین باعث شد با احتیاط‌های بهداشتی که الان مردم در تمام دنیا در پیش گرفته‌اند خیلی خوب آشنا باشم. پرهیز از تماس بدنی با کسانی که در خانه من زندگی نمی‌کنند، شستن دست بعد از لمس هرچیز، ضدعفونی مواد غذایی بعد از آوردنشان به خانه، همه این کارها را قبلا و در مقاطع مختلف زندگیم انجام داده‌ام و در آنها استاد شده‌ام. در این فرهنگ جدید جهانی که کرونا با خود آورده من بسیاری از تمایلات خودم را دیدم، بخصوص این اضطراب مداوم و غیرقابل مهار را: نارضایتی از میزان مصونیت در مقابل عوامل عفونت‌زا. در حال حاضر هزارها یا شاید میلیون‌ها نفر در دنیا از خود می‌پرسند: "آیا آن فرد در مغازه زیاد از حد به من نزدیک شد؟ آیا دست‌هایم را مدت کافی شستم؟ آیا این صابون تمام عوامل بیماری‌زا را از بین می‌برد؟" در اواسط قرن نوزدهم میلادی، پزشکان فرانسوی در اولین مطالعات درباره اختلال وسواسی-اجباری آن را "جنون شک" نامیدند. این بهترین توضیح برای توصیف تیره‌ترین لحظات زندگی من است. در دوران این همه‌گیری جهانی بسیاری از ما همین حس را داریم. ممکن است فکر کنیم با حفظ فاصله با دیگران، شستن دست و رعایت مقررات فعلی می‌توانیم خودمان را در امان نگه داریم ولی همیشه یک حس عدم اطمینان و شک و اضطراب باقی می‌ماند. این نوع احساسات در ذات خود بد نیستند و اندکی از آن کمک می‌کند هشیار بمانیم. مشکل زمانی است که مهار آن از دست می‌رود و عنان‌گسیخته می‌شود، این شک با سوال "آیا به اندازه کافی تمیز هستم؟" شروع و بعد تبدیل می‌شود به اینکه "آیا می‌توانم دوباره زندگی عادی داشته باشم؟" و بعد می‌رسد به این سوال که "اصلا چرا تلاش کنم؟". من در زندگی شخصیم با این سوال‌ها خوب آشنا هستم. من در کانادا بزرگ شده‌ام و همیشه از سن کم، شاید از پنج‌شش سالگی، نمی‌توانستم نگرانی و ترس‌هایم را کنترل کنم. در ۱۲ سالگی این ترس بیشتر منحصر به نگرانی از ناپاکی و آلودگی شد؛ در نگرانی از ترشحات دیگران، مثل پریدن آب دهان هنگام حرف زدن، در نگرانی از میکروب‌هایی که افرادی که دستشان را پس از توالت نمی‌شویند پخش می‌کنند، در ترس از همه باکتری‌های خطرناکی که فکر می‌کردم همه جا در کمینم هستند. در نهایت خانواده‌ام متوجه شدند که من از دست زدن به اشیا مثل دستگیره در و کلید برق پرهیز می کنم و دست‌هایم از شدت شستشو سرخ شده‌اند. من خوش شانس بودم که خانواده‌ام مرا درک و حمایت می‌کرد و همیشه به مشکلاتم دلسوزانه گوش می‌داد و در گذر از سیستم درمانی معمولا گیج‌کننده و بوروکراتیک به من کمک می‌کرد. تحت درمان با داروهای ضدافسرگی قرار گرفتم که هنوز می‌خورم. اختلال وسواسی-اجباری و روش‌های درمان آن جزء زندگی روزمره من شدند و نوجوانی و اوایل دهه ۲۰ زندگیم را مختل کردند. وقتی از دبیرستان و دانشگاه به خانه برمی‌گشتم، بیشتر از اینکه نگران درس‌هایم باشد، اضطراب شستن میکروب را داشتم. شب‌هایی بود که بیدار می‌ماندم به این دلیل که "هنوز به اندازه کافی تمیز نیستم" و خود و لباس‌هایم را برای بار دوم یا سوم می‌شستم. به دلیل نگرانی از آلودگی از بسیاری از دوستانم فاصله گرفتم و مخصوصا می‌ترسیدم بفهمند با آنها فرق دارم. در پنج سال گذشته من توانسته‌ام اضطراب‌های ناشی از اختلال وسواسی-اجباری را کنترل و سعی ‌کنم بیشتر با ترس‌هایم روبرو شوم و با آنها بجنگم. سعی کرده‌ام بین نگرانی مفید و نگرانی‌های غیر ضروری یا بیش از حد تفاوت قائل شوم. شریک زندگیم بسیار صبور است و مرا خوب درک می‌کند که این هم کمک کرده است. گفته می‌شود بسیاری از افرادی که سابقه نگرانی و ترس از میکروب را داشته‌اند در دوران این همه‌گیری کمتر از قبل نگران بوده‌اند. دلیلش شاید این باشد که در دنیا دیدگاه افراد بیشتری به دیدگاه آنها نزدیک شده و همان احتیاط‌ها را در پیش گرفته‌اند و مثل آنها باید یاد بگیرند هر روز اضطراب زیادی را مدیریت کنند. این تا حدی در مورد من هم صدق می‌کند اما این همه‌گیری جهانی چالش‌های خاصی را برایم ایجاد یا دوباره زنده کرده است؛هشدارهای بهداشتی روشن کرده که عوامل بیماری‌زا بسادگی از فردی به فردی دیگر منتقل می‌شوند. راهنمایی درباره شستن دست باعث شده به این فکر کنم که چه زمانی دست‌هایم بعد از شستشو واقعا تمیز شده بودند. خرید مواد غذایی تازه یکی از مشکلات بزرگ و تکراری زندگی من بوده است. من همیشه مواد غذایی بسته بندی را به مواد غذایی بدون بسته‌بندی ترجیح می‌دادم و فکر می‌کردم با آنکه دور ریز غیر ضروری دارد ولی دست‌های دیگران به آنها نخورده است. بجز آن چندان نگران بهداشت مواد غذایی نبودم. با این حال در دوران کرونا مثل وقت‌هایی که بیماریم در اوج شدت بود به حداکثر احتیاط برگشتم. الان وقتی مواد غذایی را به خانه می‌آورم، همه را در گوشه‌ای پرت از آپارتمانم می‌گذارم درست مثل وقت‌هایی که کفش‌هایم را بعد از قدم گذاشتن روی چسب زخم یا آدامس کناری می‌گذارم. بعد دست‌هایم را می شویم. بسته بندی‌ها را باز کرده و کنار می‌گذارم. بقیه خریدها را با مواد ضدعفونی یا آب و مایع شوینده می‌شویم و در گوشه دیگری می‌گذارم. دوباره دست‌هایم را می‌شویم و خریدها را داخل قفسه یا یخچال می‌گذارم. اینها برای من عادت‌های تازه‌ای نیستند و همیشه امیدوار بودم از بین بروند. اما من تنها کسی نیستم که ناسلامتی روانی جدید یا شدیدی را تجربه می‌کند. در سراسر دنیا خدمات مشاوره تلفنی گزارش کرده‌اند که از زمان شروع این همه‌گیری جهانی، تماس‌ها زیادتر شده است. در آمریکا، برخی هشدار داده اند که نظام سلامت روان کشور ظرفیت این تقاضای جدید و رو به افزایش را ندارد. حتما کشورهایی که نظام درمان و مراقبتشان زیاد توسعه یافته نیست وضعیت وخیم‌تری دارند. هر چه موضوع کرونا بیشتر متوجه کم کردن ممنوعیت‌ها و تعطیلی‌ها می‌شود، حفظ آرامش از همیشه مهم‌تر و سخت‌تر می‌شود. فرقی نمی‌کند مغازه‌ها و کافه‌ها و مدارس دیر باز شوند یا زود، سایه کرونا و تمام ترس‌ها و اضطراب‌های ناشی از آن ماه‌ها بر سر دنیا خواهد بود. اما سال‌ها خودآزمایی و درمان‌های مختلف به من یاد داده که اضطراب را می‌شود کنترل کرد. به تجربه من، صحبت شفاف و در آرامش با متخصصان یا افراد مورد اعتماد می‌تواند بسیار مفید باشد. یک روش برای درمان این اختلال "رفتاردرمانی شناختی" نام دارد که اول در کانادا در نوجوانی و بعد در بریتانیا در بزرگسالی برایم انجام شد. این مشاوره دوره معینی دارد و هدف آن یاد دادن مهارت‌هایی است برای شناسایی، به چالش کشیدن و مهار افکار و اعمالی که منطقی و مفید نیستند. بهتر است این روش را از متخصصان بیاموزید اما جنبه‌هایی از این تکنیک را می‌توانید خودتان امتحان کنید و ممکن است برای همه مفید باشد. به عنوان مثال یک لیست از تمام نگرانی‌هایتان درست کنید و در هر مورد دلیل آن را با جزییات توضیح دهید و بنویسید چه حسی به شما می‌دهد. بعد می‌توانید به این لیست نگاه و برای هر کدام دلایل واقعی پیدا کنید و توضیح دهید چرا بعضی از نگرانی‌هایتان ممکن است بی‌اساس، اغراق آمیز یا رفع‌شدنی باشند. در زمان اعمال این محدودیت و تعطیلی‌ها، نگرانی افراد می‌تواند ترکیبی از نگرانی‌های سلامتی، در آمدی یا شغلی یا انزوای اجتماعی یا حذف جنبه‌های لذت‌بخش زندگی باشد. پس از شناسایی این نگرانی‌ها می‌توانید برای کاهش هر یک راه متفاوتی را در پیش بگیرید مثلا با تماس ویدیویی مرتب با خانواده و دوستان، با انزوا مقابله کنید یا برای زمانی که زندگی عادی شد برنامه سفر یا مهمانی بریزید. توصیه متخصصان هم می‌تواند به شما آرامش بدهد. آنها می‌گویند اکثر مبتلایان به کرونا بهبود پیدا می‌کنند. شاید با شواهد علمی آسوده خاطرتر شوید که نشان می‌دهند شستن مدام دست با صابون یا مایع شوینده برای تمیزی آن کافی است یا اینکه شستن لباس به همان روش‌های معمول می‌تواند ویروس را پاک کند. مهم ترین نکته این است که در این همه گیری جهانی فقط شما درگیر نیستید. در بدتربن روزها، ترس‌ها و اضطراب‌ها می‌توانند اعتماد به نفسم را بشدت خرد کنند. فکر می‌کنم عجیب و غریب و احمق هستم و تنها فردی در دنیا هستم که این حس را دارد. ولی در حال حاضر همه ما به نوعی فشار کرونا را احساس می‌کنیم. ممکن است برای گذشتن از این بحران خود را از دیگران جدا کرده باشیم ولی باید بدانیم که همه باهم داریم این کار را می‌کنیم.
پیتر گوفین تمام عمر با ترس‌ شدید (فوبیا) از عوامل بیماری‌زا دست و پنجه نرم کرده و به همین دلیل برای همه‌گیری جهانی ویروس کرونا آماده بود. او می دانست چگونه بهداشت را رعایت کند و مهارت لازم را برای کنترل اضطرابش داشت.
کرونا و وسواس؛ 'انگار بیست سال بود برای این روزها تمرین می‌کردم'
اين تجمع با مجوز مراجع ذيصلاح برگزار شده بود و نيروی انتظامی مأموريت حفظ نظم آن را بر عهده داشت اما گزارشها حاکی از اين است که پس از آنکه با پايان تجمع، شماری از دانشجويان تلاش کردند بی توجه به هشداران مأموران انتظامی به در اصلی سفارتخانه نزديک شوند، مأموران يگان ويژه ضدشورش نيروی انتظامی برای مقابله با دانشجويان به گاز اشک آور متوسل شدند. در مقابل، دانشجويان نيز برای مقابله با گاز اشک آور به آتش زدن لاستيک و پرتاب آن بسوی در اصلی سفارتخانه پرداختند و با پرتاب سنگ، شيشه های پنجره های سفارتخانه و همچنين شيشه های دکه پليس ديپلماتيک را شکستند. دانشجويان همچنين اشيايی همچون تخم مرغ، گوجه فرنگی، سنگ و چوب بسوی سفارتخانه پرتاب کردند و در نتيجه اين کشمکشها چند نفر زخمی و چند نفر نيز بازداشت شدند. با ادامه درگيری، سرتيپ مرتضی طلائی رئيس پليس تهران در محل حضور يافت و با رفتن به ميان دانشجويان گفت: "خدا کسی را که پليس اجتماعی را در مقابل دانشجويان قرار می‌ دهد لعنت کند ... همان گونه که شما هم احساسات داريد ما هم احساسات داريم و شما قطعاً قصد نداشتيد کاری انجام دهيد که برخلاف منافع نظام باشد، ما نيز به هيچ وجه قصد برخورد با بچه حزب ‌اللهيها را نداشته ايم". وی از کسانی که در برخورد با نيروی انتظامی آسيب ديده‌ اند عذرخواهی کرد و از تجمع کنندگان خواست محل را ترک کنند. تجمع کنندگان شعار می دادند: "خمينی شاهدباش ما اعتراض کرديم"، "نيروی انتظامی حمايت از انگليس وظيفه شما نيست". در طول تجمع، نماينده طلاب دانشجو، نماينده‌ جامعه اسلامی دانشجويان و نماينده انجمنهای اسلامی مستقل دانشجويی که همگی از تشکلهای دانشجويی هوادار محافظه کاران به شمار می رود سخنرانی کردند و دو بيانيه جداگانه به زبانهای عربی و انگليسی قرائت شد. همچنين پرچمهای بريتانيا و آمريکا به آتش کشيده شد و تجمع کنندگان شعار می دادند: "اين لانه جاسوسی تعطيل بايد گردد"، "سفير انگلستان اخراج بايد گردد"، "قسم به خون شهدا بوش ترا می‌ کشيم"، "از شورای امنيت هرگز نمی‌ هراسيم، سوخت هسته‌ ای را با دست خود می ‌سازيم"، "قطعنامه هسته ای فاقد اعتبار است، آژانس هسته ای هم مهره استکبار است". قطعنامه ای که شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی به پيشنهاد بريتانيا، فرانسه و آلمان تصويب کرده است ايران را ملزم می سازد هرچه زودتر آن بخش از فعاليتهای مرتبط با غنی سازی اورانيوم را که اخيراً از سرگرفته است متوقف کند و گرنه رسيدگی به آنچه تخلف ايران از پيمان بين المللی منع گسترش جنگ افزارهای اتمی می داند را به شورای امنيت سازمان ملل متحد واگذار خواهد کرد. شورای امنيت می تواند دست به اقدامات سختگيرانه ای همچون تحريم اقتصادی يا حتی برخورد نظامی عليه ايران بزند. همزمان با اعتراض دانشجويان به اين قطعنامه، قانونگذاران ايرانی نيز با تصويب قانونی نشان داده اند که حاضر نيستند از موضع کشور خود در مورد حق غنی سازی اورانيوم و توليد سوخت اتمی عقب نشينی کنند. مجلس شورای اسلامی ايران فوريت طرحی را تصويب کرده است که دولت جمهوری اسلامی را موظف می سازد فعاليتهای خود برای دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم را از سربگيرد و اجرای مفاد پروتکل الحاقی به پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای را به حال تعليق دربياورد. اين پروتکل که در ماه دسامبر سال گذشته به امضای دولت ايران رسيده، هنوز به تصويب مجلس شورای اسلامی نرسيده است اما دولت ايران در راستای جلب اعتماد غرب، با اجرای آن به آژانس بين المللی انرژی اتمی امکان داده است به بازرسی گسترده و اعلام نشده از تأسيسات هسته ای اين کشور بپردازد. خدمات
سه روز پس از تصويب قطعنامه مورد حمايت بريتانيا در شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی که ايران را با خطر رويارويی با تدابير سختگيرانه شورای امنيت سازمان ملل متحد مواجه می سازد، صدها دانشجوی بسيجی و چند گروه ديگر دانشجويی در تهران دست به تجمعی اعتراض آميز در مقابل ساختمان سفارت بريتانيا زدند که به خشونت و حتی درگيری با نيروی انتظامی انجاميد.
تجمع خشونت آميز در برابر سفارت بريتانيا در تهران
مايکل اوهنلن کارشناس امور امنيتی و دفاعی در موسسه تحقيقاتی بروکينگز در واشنگتن اين اتحاد قوی اروپا با آمريکا را تا حد زیادی ناشی از موضعگيری های محمود احمدی نژاد رئيس جمهور ايران می داند. وی می گويد: "صراحتا بگويم که پرزيدنت احمدی نژاد بزرگترين متحد کننده ما در اينجاست. زيرا وقتی او می گويد اسرائيل حق حیات ندارد، هولوکاست اتفاق نيافتاده است و او هيچ اهميتی به قوانين بين المللی و نيز سازمان ملل متحد نمی دهد حتی اروپايی ها هم ناراحت می شوند. کشورهای اروپايی در بسياری از اختلافات طرف ما را نمی گيرند. آنها به هيچ وجه با نگرش دولت بوش به جهان موافق نيستند. اما اروپايی ها قويا به قوانين و معيارهای بين المللی اعتقاد دارند." آقای اوهنلن می گويد که اتحاد اروپا و آمريکا عليه ايران آنقدر قوی شده است که در صورت عدم توافق در شورای امنيت، کشورهای غربی از ابزارهای اقتصادی خود برای به تعويق انداختن برنامه های اتمی ايران استفاده کنند. اما او گمان نمی کند که اين ابزارها چندان موثر باشند: "شانس زيادی وجود دارد که در آخر آمريکا و اتحاديه اروپا در بيرون از چهارچوب سازمان ملل متحد تحريم هايی را عليه ايران اعمال کنند. اين اقدام تاثيراتی خواهد داشت اما احتمالا اين اثرات به اندازه ای نخواهند بود که بر روی محاسبات ايران تاثير اساسی بگذارند." اما اگر ديپلماسی شکست بخورد و تحريم های اقتصادی کشورهای غربی هم به نتيجه ای برای حل بن بست اتمی ايران نرسد آيا راه ديگری باقی می ماند؟ مايکل اوهنلن می گويد که اين وضعيت ممکن است راه را نهايتا برای حمله نظامی محدود عليه تاسيسات اتمی ايران باز کند: بسياری از کارشناسان آمريکايی می گويند گرچه حمله نظامی به هيچ وجه راه حل مناسبی نيست اما با توجه به آنکه برنامه های اتمی ايران را برای مدتی به تعويق می اندازد ممکن است دولت بوش نهايتا به آن متوسل شود. خدمات
کشورهای اروپايی طی چند ماه گذشته موضع سرسختانه ای در قبال برنامه های اتمی ايران اتخاذ کرده و همراه با آمريکا از اعمال تحريم عليه ايران حمايت کرده اند. با توجه به ادامه مخالفت های روسيه و چين با طرح قطعنامه ای در شورای امنيت سازمان ملل متحد برای اعمال تحريم عليه ايران، اين احتمال وجود دارد که آمريکا و اروپا بيرون از چهارچوب سازمان ملل متحد ايران را مشمول فشارهای اقتصادی کنند.
اتحاد آمريکا و اروپا عليه ايران چقدر موثر خواهد بود؟
اعتراض نمایندگان مجلس به پاسخ‌های محمود احمدی‌نژاد مجلس ایران بعد از ماه ها کشمکش و اختلاف نظر میان طرفداران و مخالفان محمود احمدی نژاد، یکی از پرزورترین حربه های خود را به کار گرفت و رئیس جمهوری را وادار کرد در صحن مجلس به سئوال های نماینده ها جواب بدهد تماشا کنیدmp4 برای پخش این فایل، نرم افزار "جاوا اسکریپت" باید فعال شود و تازه ترین نسخه "فلش" نیز نصب شده باشد تازه ترین نسخه "فلش" اینجا قابل دریافت است پخش ویدیو با ویندوز میدیا پلیر آقای احمدی نژاد که ساعت ۹ صبح امروز چهارشنبه ۲۴ اسفند (۱۴ مارس) در صحن علنی مجلس شورای اسلامی در تهران حاضر شده بود، در سخنانی که با شوخی همراه بود، از سئوالات مطرح شده انتقاد کرد و صلاحیت علمی علی مطهری، طراح اصلی سئوالات را تلویحا زیر سئوال برد. او گفت که اگر با خود دولت مشورت شده بود، سئوالات مناسب تری پیشنهاد می کرد و به طعنه گفت که طراح سئوال ها همان کسی است که مدرک دانشگاهی خود را "با فشار دادن یک شصتی (شاسی)" گرفته است. کلیک آلبوم عکس: احمدی نژاد در صحن مجلس احمدی نژاد: باید این حد از آزادی را بشناسیم که رئیس جمهور نظر خود را مطرح کند او در پایان سخنانش به شوخی گفت که به "سئوالات امتحانی" نمایندگان، که خوب هم طراحی نشده بود، به طور کامل پاسخ داده و حتی مطالب اضافه هم گفته است و اگر نمایندگان به او "نمره ای کمتر از ۲۰ بدهند، بی معرفتی و نامردی" کرده اند. گروهی از نمایندگان مجلس پس از پایان سخنان آقای احمدی نژاد و خروج او از مجلس، با دادن تذکرهای آئین نامه ای و تذکر قانون اساسی به پاسخ ها و لحن سخنان او اعتراض کردند. از جمله محمدرضا خباز، نماینده کاشمر و نادر قاضی پور، نماینده ارومیه گفتند که سخنان آقای احمدی نژاد "توهین به مجلس" بوده است. علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران در پاسخ به اعتراضات نمایندگان گفت که "بعضی حرف ها نباید اینجا زده می شد" و "مجلس جای شوخی نیست". آقای احمدی نژاد را محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهوری، مجتبی ثمره هاشمی، مشاور آقای احمدی نژاد، محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد، علی نیکزاد، وزیر راه و شهرسازی، لطف الله فروزنده، معاون توسعه و مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهوری، مهدی غضنفری، وزیر صنعت، معدن و تجارت، حمید بقایی، معاون اجرایی رئیس جمهوری و محمدرضا میر تاج الدینی، معاون پارلمانی دولت همراهی می کردند. مضامین طرح سئوال از احمدی نژاد به گزارش خانه ملت، طرح ۷۹ تن از نمایندگان برای سئوال از رئیس جمهوری، شامل سئوالاتی در مورد ده مورد اقدامات دولت و تصمیمات آقای احمدی نژاد بود که این گروه از نمایندگان پاسخ به آنها را "برای رفع ابهامات و حسن تفاهم مجلس دولت و آگاهی ملت" لازم دانسته و گفته بودند که از پاسخ نمایندگان رئیس جمهوری که پیش تر به کمیسیون های مجلس ارائه شده بود، قانع نشده اند. هیات رئیسه مجلس در روز ۱۸ بهمن ماه سال جاری طرح سئوال از آقای احمدی نژاد را اعلام وصول کرد هر چند تا روز گذشته نیز به دلیل اینکه شماری از امضاکنندگان طرح امضای خود را پس گرفته بودند، هنوز حضور آقای احمدی نژاد قطعی نبود. طبق آئین نامه داخلی مجلس، در جلسه سئوال از رئیس جمهوری، یکی از نمایندگان پانزده دقیقه فرصت دارد تا سئوالات مطرح شده را توضیح دهد و سپس رئیس جمهوری ظرف یک ساعت، به این سئوالات پاسخ می دهد، اما در پایان اظهارات او، رای گیری به عمل نمی آید. سئوالات مطهری در جلسه امروز، علی مطهری، نماینده اصولگرای منتقد دولت، به عنوان طراح سئوال، متنی را که آماده کرده بود قرائت کرد که در آن آمده بود که برای اولین بار است در جمهوری اسلامی است که سئوال از رئیس جمهوری مطرح می شود و این اقدام نشانه "مردم سالاری واقعی و نه مصنوعی" در جمهوری اسلامی است. وی هدف از طرح سئوالات و پاسخ رئیس جمهوری را "یک گام به پیش در جهت حل مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی" مردم ایران خواند و افزود: "این تصور که سئوال کنندگان قصد تخریب رئیس جمهور را دارند، یک تصور بدبینامه است چرا که رئیس جمهور خدمات زیادی داشته از جمله پافشاری بر حق مسلم ملت ایران در انرژی هسته ای، مقاومت در برابر زورگویی صهیونیست ها در مجامع بین المللی و رسیدگی به مناطق محروم کشور، و تخریب چنین مقامی کار آسانی نیست." آقای مطهری گفت که اصولا مساله بزرگتر از آن است که به اشخاص مربوط باشد بلکه مربوط به "آینده انقلاب" اسلام و از بین بردن زمینه انحراف از قانون است و افزود: "پرسش ما نمایندگان از احمدی نژاد این است که چرا در مواردی بر خلاف قانون عمل شده است." این نماینده مجلس سپس در شرح سئوالات نمایندگان به خودداری دولت از اجرای مصوبه مجلس در مورد اعطای تسهیلات ارزی به متروی تهران اشاره کرد و با یادآوری اظهارات آقای احمدی نژاد در مردادماه سال گذشته که گفته بود "ما این مصوبه را اصلا قانون نمی دانیم"، به نحوه برخورد او انتقاد کرد. علی مطهری در ادامه اظهارات خود، دولت را به خاطر انتشار "آمار غیرواقعی" در مورد میزان ایجاد فرصت های شغلی و خودداری از تخصیص بخشی از عواید حاصله از حذف یارانه به واحدهای تولیدی مورد انتقاد قرار داد و یادآور شد که اختصاص سهم تولید توسط رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با هیات دولت مورد تاکید بوده است و دولت می بایست همزمان با پرداخت یارانه های نقدی، یارانه بخش تولید را هم تخصیص می داد، اما این اتفاق نیفتاده و در نتیجه "ما شاهد افزایش گرانی ها و فشار بوده ایم." مطهری به نمایندگی از سوی امضاکنندگان طرح سئوال از رئیس جمهوری، سئوالات را مطرح کرد آقای مطهری به عنوان چهارمین سئوال خود، به ماجرای بروز اختلاف بین محمود احمدی نژاد و آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، بر سر انتصاب وزیر اطلاعات اشاره و رئیس جمهوری را به دلیل عدم اطاعت از دستور رهبر، به انحراف از قانون متهم کرد و گفت: "مقاومت یازده روزه شما در مقابل حکم حکومتی رهبری مبنی بر ابقای حکم آقای مصلحی در وزارت اطلاعات چه توجیهی دارد؟" این نماینده مجلس در طرح سئوال دیگری از رئیس جمهوری، به سخنان آقای احمدی نژاد اشاره کرد که پس از اعلام نتیجه بحث برانگیز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، کسب اکثریت بی سابقه آرا را نشانه حمایت گسترده تر مردم از خود در مقایسه با نمایندگان مجلس دانسته و گفته بود که سخنان آیت الله روح الله خمینی که مجلس را راس امور می دانست به زمانی اختصاص داشت که نخست وزیر، به عنوان رئیس دولت، با رای مستقیم مردم انتخاب نمی شد. علی مطهری پرسد که این سخن رئیس جمهوری که "مجلس در راس امور نیست" چه مفهومی داشته است؟ سئوالات دیگر مطرح شده در این سخنرانی به نحوه تخصیص بودجه ارتقای شاخص های فرهنگی در قانون بودجه سال ۱۳۸۹ و سخنان آقای احمدی نژاد در مورد نقش دولت در "مبارزه با بدحجابی" اختصاص داشت و آقای مطهری یادآور شد که محمود احمدی نژاد در یک برنامه تلویزیونی، دولت را مسئول نحوه برخورد با بدحجابی ندانسته و از برخورد دستگاه های دیگر انتقاد کرده است و با وجود ا ینکه این اظهارات با اعتراض روحانیون و نمایندگان مجلس مواجه شد، رئیس جمهوری بار دیگر این نظر خود را تکرار کرده است. آقای مطهری اظهار داشت که این نوع برخورد می توانست به منزله "چراغ سبز نشان دادن" رئیس جمهوری به بدحجابان باشد، به نحوی که وضعیت از کنترل خارج شود. بخش های دیگر سخنان آقای مطهری به ماجرای برکناری منوچهر متکی، وزیر خارجه سابق، هنگام ماموریت در خارج، تعلل رئیس جمهوری در معرفی وزیر ورزش به مجلس در پی تصویب قانون ایجاد وزارت ورزش و جوانان و کاهش شدید نرخ رشد اقتصادی کشور اختصاص داشت. پاسخ‌های احمدی نژاد واکنش نمایندگان به سخنان احمدی نژاد علی لاریجانی، رئیس مجلس:مجلس جایگاه استفاده از کلمات "شاسی و ماسی" نیست. بحث‌هایی امروز در صحن علنی ارائه شد که جایگاه آن در مجلس نبوده است و آقایانی که این جا هستند و در جمع حضور دارند مدرک شاسی ندارند، اصلا مدرک شاسی یعنی چی؟ رضا حسینی، نماینده بابک: ‌ ایشان منازعات و بد اخلاقی‌های سیاسی را که از مناظرات تلویزیونی شروع کردند، در جلسه سوال از رییس جمهوری ادامه دادند در حالی که باید معقولانه پاسخگوی نمایندگان مردم ‌می‌بود. عباسعلی نورا، نماینده زابل: ‌آقای رئیس جمهور به طور غیرمستقیم هم شورای نگهبان، هم قوه قضاییه و هم مجمع تشخیص مصلحت نظام را زیر سوال برد. قدرت الله علیخانی، نماینده قزوين: فضای مجلس در حال حاضر خیلی علیه رییس جمهور است، چرا که او جایگاه خانه ملت را حفظ نکرد و به نمایندگان مردم اهانت کرد به همین دلیل آرزوی من استیضاح احمدی‌نژاد است. روح الله حسینیان، نماینده تهران:هیچ یک از پاسخ‌های رییس‌جمهور در جلسه امروز توهین‌آمیز نبود. حمید رسایی، نماینده تهران: رسایی گفت: احمدی نژاد در مورد مترو و هدفمندی پاسخ‌های خوبی داد و اما در مورد خانه‌نشینی هم به صورت غیررسمی عذرخواهی کرد در عین حال با نپرداختن به موضوع خانه‌نشینی نشان داد که به اشتباهش پی برده است. مهرداد لاهوتی، نماینده لنگرود: ایشان در بحث 2 میلیارد دلار ذخیره ارزی فرمودند: "ما در حساب ذخیره ارزی موجودی نداشتیم" در صورتی که دقیقاً در همان زمان ما با وزیر اقتصاد جلسه داشتیم و در حساب ذخیره ارزی موجودی داشتیم. غلامرضا مصباحی مقدم، نماینده تهران: رئیس‌جمهور در پاسخ به سؤالات نمایندگان، سؤالات را تحریف کرد. در بحث یارانه‌ها آقای رئیس‌جمهور گفتند مجلس قانون یارانه‌ها را تأیید کرده است در حالی که ما اصل قانون را تأیید کرده‌ایم نه عدم پرداخت درآمد را به بخش تولید. کاظم جلالی، نماینده شاهرود: آقای رییس جمهور محل مجلس را با جای دیگر اشتباه گرفتند چرا که مجلس جای شوخی نیست. علیرضا محجوب، نماینده تهران: آقای رییس جمهور باید به سوالات جواب می‌داد اما این گونه نشد. کواکبیان، نماینده سمنان: ایشان خیلی راحت آمدند و گفتند که من ۱۱ روز خانه نشینی نکردم. آقای متکی را عزل کردند و بعد جواب می‌دهند که ایشان قبل از ماموریت عزل شد و آقای متکی باید از رییس جمهور سنگان خبر عزل خود را بشنود. نادر قاضی پور، نماینده ارومیه: آقای رئیس جمهور با زرنگی خود مسائلی را مطرح کرد که در دید افکار عمومی شان مجلس زیر سوال رفته است. مسعودی ریحان، نماینده اهر: رئیس جمهور در صحبتهای خود یک جواب قانع کننده به نمایندگان نداد. پس طرح سئوالات توسط آقای مطهری، آقای احمدی نژاد در سخنانی گفت که طبق قانون اساسی، سئوال از وزیران و رئیس جمهوری حق مجلس است و افزود: "بنابراین، اتفاق ویژه ای نیافتاده، جمعی از نمایندگان سئوالاتی را مطرح کردند و بنده هم می خواهم پاسخ دهم، البته این سئوالات مدتهاست که مطرح شده و سر زبان ها قرار دارد و به بیان های مختلف در رسانه های گوناگون مطرح شده است." آقای احمدی نژاد با اظهار اینکه سخنرانی علی مطهری به جای پانزده دقیقه، بیست دقیقه به طول انجامید، گفت که در نتیجه، مجلس باید به او هم به جای یک ساعت، یک ساعت و بیست دقیقه وقت بدهد، اما با توجه به واکنش نمایندگان، گفت: "بالاخره ساعت شما با ساعت ما فرق می کند، مجلس است دیگر! سه دقیقه وقت می گیرند، و یازده دقیقه صحبت می کنند، اشکال ندارد." رئیس جمهور ایران گفت که قبل از انتخابات اخیر مجلس، آماده بود برای پاسخگویی به مجلس برود، اما "گفتیم در فضای انتخابات اثر می گذارد و بعدا نتیجه را گردن ما می اندازند، بالاخراه دیواری کوتاه تر از دیوار ما فعلا نیست." وی در عین حال گفت که تلاش کرده بود تا این جلسه برگزار نشود، اما هیات رئیسه مجلس تصمیم گرفت که آقای احمدی نژاد در مجلس حاضر شود. محمود احمدی نژاد در پاسخ به سئوال مربوط به خودداری دولت از اعطای تسهیلات مصوب مجلس به متروی تهران گفت که در آن زمان، دولت پولی برای تخصیص به این مصوبه نداشت زیرا بانک مرکزی اعلام کرده بود که "موجودی صندوق ذخیره ارزی صفر است". وی همچنین گفت که مصوبه مجلس در این زمینه با اصل ۷۵ قانون اساسی مغایرت داشته و شورای نگهبان هم گفته بود که مصوبه مجلس خلاف اصل ۷۵ قانون اساسی است و تلویحا این نظر را مطرح کرد که مخالفان دولت در مجلس در نظر داشتند طرحی غیرقابل اجرا را تصویب کنند تا دولت مسئول بدی وضع حمل و نقل شهری شناخته شود در حالیکه دولت او اقدامات گسترده ای را برای کمک به مترو و سایر بخش های حمل و نقل شهری صورت داده است. علی لاریجانی: مجلس جای شوخی نیست در اصل ۷۵ قانون اساسی آمده است که "طرح های قانونی و پیشنهادها و اصلاحاتی که نمایندگان در خصوص لوایح قانونی عنوان می کنند و به تقلیل درآمد عمومی یا افزایش هزینه عمومی می انجامد، در صورتی قابل طرح در مجلس است که در آن، طریق جبران کاهش درآمد و یا تامین هزینه جدید معلوم شده باشد." در مورد سئوال مربوط به اجرای ناقص قانون هدفمندی یارانه ها، آقای احمدی نژاد گفت که مجلس یک مجمع عمومی برای سازمان هدفمندی یارانه ها تعریف کرده که رئیس جمهوری عضو آن نیست و افزود "اکنون سئوال مربوط به هدفمندی یارانه ها را از رئیس جمهوری می پرسید؟" آقای احمدی نژاد در بخش دیگری از سخنان خود به سئوالات نمایندگان در مورد آمار خلاف واقع در مورد رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال و همچنین ارتباط گرانی با نحوه اجرای هدفمندی یارانه ها پرداخت و گفت که اقتصاد ایران در دو سال اخیر رشد قابل توجهی داشته و اظهار داشت که هدف اعلام شده دولت در ایجاد اشتغال نیز قابل تحقق بوده است. وی همچنین ارتباط اجرای قانون هدفمندی یارانه ها با گرانی قیمت ها را رد کرد و در مورد افزایش قابل توجه در بهای سکه طلا و ارز خارجی هم گفت که بعدا "در جایی مناسب تر" دلیل آن را توضیح خواهد داد. در مورد سئوال مربوط به اختلاف نظر با رهبر جمهوری اسلامی، آقای احمدی نژاد گفت "می گویند من یازده روز خانه نشینی کرده ام، این هم از آن حرف هاست، احمدی نژاد و خانه نشینی و استراحت؟" و افزود: "این وصله ها به دولت نمی چسبد." او گفت که با ادبیات و روش خود از "ولایت" دفاع می کند. رئیس جمهوری سخنان خود در این مورد را که مجلس در راس امور نیست، نوعی اظهار نظر توصیف کرد و گفت "بالاخره، من با استدلال، یک نظری را اعلام کردم، شما هم با استدلال جواب دهید؛ باید این حد از آزادی را بشناسیم که رئیس جمهور نظر خود را مطرح کند." آقای احمدی نژاد در مورد سئوال مربوط به تاخیر در معرفی وزیر ورزش گفت که مصوبه مجلس در مورد تشکیل وزارتخانه ورزش و جوانان مشکل و ابهام داشت که دولت این مشکلات را برای مجلس شرح داد در حالیکه مجلس وزیر پیشنهادی دولت را به همین دلیل تایید نکرد و افزود: "یک دفعه رئیس جمهور گفته بالای چشمتان ابروست، حالا ببینید چه خبر شده، کار به سئوال کشید." او در مورد عزل منوچهر متکی از وزارت امور خارجه هم گفت که عزل وزیران حق قانونی رئیس جمهور است و افزود که حکم عزل آقای متکی را قبل از سفر او به سنگال صادر کرده بود. محمود احمدی نژاد در پایان سخنان خود، گفت که سئوالاتی که مجلس طرح کرده بود "سئوالات خیلی سختی نبود، به نظرم طراح سئوال از همان هایی بود که با شاسی (شصتی) فوق لیسانسش را گرفته، اگر با خود ما مشورت می کردید، سئوال های بهتری می شد مطرح کرد" اما افزود: "حالا شوخی کردیم، گذشت و پاسخ دادیم." سخنان لاریجانی در پایان سخنان محمود احمدی نژاد، علی لاریجانی، رئیس مجلس، ضمن تشکر از حضور وی در مجلس، برخی از توضیحات آقای احمدی نژاد را مردود دانست و از جمله گفت که تفسیر وی در مورد برخی اصول قانون اساسی را قابل قبول نمی داند. وی همچنین نحوه برخورد رئیس جمهوری را مناسب ندانست و گفت: "مجلس جای شوخی نیست، جای مسایل جدی و مهم است." آقای لاریجانی در مورد این سخن آقای احمدی نژاد که طراح سئوال مدرک فوق لیسانس را با شصتی فشار دادن گرفته است، گفت: "این تعبیر، تعبیر غلطی است. این حرف ها جایگاهش مجلس نیست. نمایندگانی که در مجلس هستند، یا از حوزه علمیه فارغ التحصیل شدند که مدارک حوزوی دارند یا از دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند که مدرک دانشگاهی دارند." در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط
در نخستین تجربه طرح سئوال از رئیس جمهور ایران در مجلس این کشور، محمود احمدی نژاد به سئوالات مطرح شده توسط گروهی از نمایندگان منتقد دولت پاسخ داد، اما پاسخ های او با اعتراض شدید گروهی از نمایندگان مواجه شد.
پاسخ‌های احمدی‌نژاد اعتراض نمایندگان مجلس را برانگیخت
بنابر توافقنامه ايران با دولتهای اروپايی، قرار است فعاليتهای ايران برای دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم از دوشنبه آينده (22 نوامبر) متوقف شود. برخی آگاهان می گويند که اگر ايران در فرصتی که باقی مانده دست به فعاليتهای مرتبط با غنی سازی اورانيوم زده باشد، اين موضوع نقض تعهدی که به دولتهای اروپايی داده است به شمار نمی رود اما می تواند باعث کاهش اعتماد اروپاييها شود. با اين حال، حسين موسويان، دبير کميته سياست خارجی شورای عالی امنيت ملی ايران که در مذاکرات هسته ای ايران با سه قدرت اروپايی شرکت داشته در گفتگو با خبرگزاری رويتر، ادعای ادامه توليد گاز هگزافلوريد اورانيوم در ايران را بشدت رد کرده و آن را "کذب محض" خوانده است. آقای موسويان گفته که بر خلاف اين ادعا، ايران در حال آمادگی برای توقف توليد گاز هگزافلوريد اورانيوم است. در روند غنی سازی اورانيوم، هگزافلوريد اورانيوم به دستگاههای سانتريفوژ تزريق می شود تا پس از غنی شدن به عنوان سوخت اتمی نيروگاهها يا سلاحهای هسته ای به کار رود. ايران در ماه سپتامبر گذشته اعلام کرده بود که سی و هفت تن اورانيوم فراوری نشده (معروف به کيک زرد) را در تأسيسات اتمی اصفهان به هگزافلوريد اورانيوم تبديل خواهد کرد اما برخی منابع ديپلماتيک می گويند که ايران در آن زمان تنها به توليد تترافلوريد اورانيوم پرداخته که مرحله ابتدايی توليد هگزافلوريد اورانيوم است. اين منابع می گويند که توليد هگزافلوريد اورانيوم در ايران تازه آغاز شده است. خدمات
برخی ديپلماتهای دولتهای عضو شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی می گويند که با اينکه ايران بر اساس توافق اخير خود با دولتهای بريتانيا، آلمان و فرانسه تعهد داده است که کليه فعاليتهای مرتبط با غنی سازی اورانيوم را متوقف کند، پيش از زمان فرارسيدن موعد توقف اين فعاليتها، مقادير زيادی گاز هگزافلوريد اورانيوم توليد کرده که مرحله ای از غنی سازی اورانيوم است.
'فرآوری کيک زرد در آخرين فرصت'
شهر سليمانيه مقر اتحاديه ميهنی کردستان عراق است که اداره بخش شرقی اين سرزمين را در دست دارد. اين شهر تاکنون کمتر آماج بمبگذاری و حملاتی از اين دست شده و در آرامش نسبی به سر می برد. پيش از حمله به محل اقامت مسئولان امنيتی در اين شهر، دو خودروی بمبگذاری شده ديگر در بزرگراهی در غرب اين شهر بر سر راه خودروی حامل ملابختيار، عضو دفتر سياسی اتحاديه ميهنی کردستان عراق منفجر شدند اما ملابختيار، آن گونه که اتحاديه ميهنی اعلام کرده، از اين حمله جان سالم به در برده است. در بيرون از هتلی در مرکز شهر سليمانيه نيز بمب منفجر نشده ای کشف شده است. دو روز پيش از انفجار سليمانيه، سه انفجار مهيب به کشته شدن هفده نفر در بغداد، پايتخت عراق انجاميده بود. انفجارهای بغداد و سليمانيه پس از برگزاری همه پرسی در عراق صورت می گيرد که اگرچه نتيجه شمارش کامل آرای آن هنوز به صورت رسمی اعلام نشده اما، هيئت مستقل انتخابات عراق از رأی مثبت 98.96 درصد رأی دهندگان به متن قانون اساسی پيشنهادی خبر داده که در اين همه پرسی به رأی عمومی گذاشته شده بود. همزمان با انفجار در سليمانيه، پليس عراق از انفجار خودروی بمبگذاری شده ای در محله منصور در غرب بغداد خبر داد که هدف از آن حمله به ستونی از خودروهای نظامی آمريکايی بوده اما به کشته شدن يک غيرنظامی و زخمی شدن پنج تن ديگر منجر شده است. بمب ديگری نيز که در نزديکی يکی از بيمارستانهای کودکان بغداد کار گذاشته شده بود يک کشته و يک زخمی بر جای گذاشته است. خدمات
در همان روزی که قرار بود هيئت مستقل انتخابات عراق نتيجه نهايی همه پرسی هفته گذشته اين کشور را اعلام کند، راننده خودروی بمبگذاری شده ای، اين خودرو را به ساختمان محل اقامت مسئولان نيروهای امنيتی محلی در شهر کردنشين سليمانيه در شمال عراق کوبيد و دست کم نه کشته و تعداد زيادی زخمی برجای گذاشت.
سليمانيه هم آماج بمبگذاران شد
در "مقایسه"های سخنگویان حکومت میان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ایران، واقعیتی بدیهی پنهان می‌شود: اینکه انتخابات آمریکا برای تعیین تکلیف"مقام اول" حکومت صورت می‌گیرد که در ایران، اساسا بلاموضوع است این اظهارنظرها به شیوه‌های مختلف خبرساز شدند؛ اعم از تاکید حساب توییتری آیت‌‌الله خامنه‌ای که "اوضاع در ایالات متحده و آنچه آنها خود در مورد انتخابات خود می گویند یک نمایش است"، تا سخنرانی فرمانده سپاه محمدرسول‌الله تهران که -در آستانه انتصاب به این سِمت- ‌گفت: "با انتخابات آمریکا مشخص شد ایران بهترین نظام دموکراسی جهان را در اختیار دارد". همزمان، بسیاری از حامیان رهبر ایران، انتخابات اخیر آمریکا را به انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران تشبیه کردند تا از آنجا، "مشروع" بودن رفتار نظام را در آن مقطع نتیجه بگیرند. البته جنبه هایی مختلف از نظام انتخاباتی آمریکا -از سازوکار آرای الکترال گرفته تا دست به دست شدن قدرت در نظام دوحزبی- همواره با انتقادات فراوانی در داخل و خارج ایالات متحده مواجه بوده و مثلا به دنبال انتخابات اخیر، مورد انتقاد خیلی از رسانه های اروپایی قرار گرفته است. ولی علی رغم همه انتقادات موجود، ایرادات وارد بر این سیستم انتخاباتی اساسا از "جنسی" نیستند که مقایسه آن را با سیستم جاری در ایران معنی دار کنند. بدیهی‌ترین واقعیتی که در چنین قیاسی مورد سانسور واقع می‌شود، آن است که انتخابات آمریکا برای برکناری یا ابقای "مقام اول" حکومت صورت می‌گیرد. این در حالی است که در ایران حتی سخن گفتن علنی از احتمال برکناری رهبر، می تواند گوینده را در معرض تبعات قضایی-امنیتی سنگین قرار دهد. انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، مسئولی را تعیین می کند که همچون رهبر جمهوری اسلامی سکان‌دار اصلی سیاست داخلی و خارجی و دارای اختیاراتی فراتر از مقام های سیاسی دیگر محسوب می‌شود، ولی کماکان حیطه اختیارات حقیقی و حقوقی او قابل قیاس با رهبر نیست. از سوی دیگر اما، انتخابات ریاست جمهوری در ایران برای گزینش مسئولی صورت می گیرد که بعید است در میان موافقان، مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، "هیچ کس" او را قدرتمندترین مقام حکومتی بداند. بیشتر بخوانید: تصور مخالفت پلیس با دستور رهبر در هر دو کشور ایران و آمریکا، شخص اول حکومت فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می شود. ولی این اختیارات در ایالات متحده - کشوری که مردم آن حدود۴۰۰ میلیون قبضه اسلحه دارند- به‌شدت محدودتر از ایران است. مثلا در آمریکا نیروی پلیسِ شهرها و ایالت‌های مختلف -و نه پلیس فدرال یا اف بی آی که به موضوعات فراتر از محدوده یک ایالت مشخص می پردازد- تحت امر شهرداری یا فرمانداری است که امکان دارد به حزب مخالف رئیس جمهور تعلق داشته باشند. نتیجه آنکه مثلا در جریان جنبش موسوم به "جان سیاهان اهمیت دارد" در خرداد ۹۹، پس از طرفداری دونالد ترامپ از برخورد شدیدتر با اعتراضات، رئیس پلیس هیوستون "از جانب روسای پلیس کشور" به بالاترین مقام حکومت می‌گوید: "اگر چیز سازنده‌ای برای گفتن نداری، دهنت را ببند". این در شرایطی است که حتی نمی شد تخیل کرد که یک مسئول پلیس یا فرمانده کل نیروی انتظامی ایران -آن هم فرضا در بحبوحه اعتراضات ۸۸ یا ۹۸- با فرمان ها یا اظهارات رهبر در مورد برخورد با معترضان مخالفت علنی کند. در جریان اعتراضات خردادماه آمریکا، همچنین وقتی آقای ترامپ پیگیر اعزام نیروهای نظامی به ایالت‌های مختلف برای مهار تجمعات است، با مخالفت علنی وزیر دفاع خود (مایک اسپر) مواجه می شود که تاکید دارد: "من از اجرای قانون مربوط به اختیارات رئیس جمهوری در گسیل داشتن ارتش به سراسر آمریکا حمایت نمی‌کنم." وزیر دفاعی که البته با تشدید اختلافات خود با آقای ترامپ، نهایتا پنج ماه بعد و به دنبال انتخابات ریاست جمهوری از سمت خود برکنار می‌شود. در مقام مقایسه، روایت مخالفت او با رئیس جمهور آمریکا شبیه این وضعیت تخیلی بود که آیت الله خامنه ای خواستار برخورد سپاه با اعتراضات ۸۸ یا ۹۸ می شد و وزیر دفاع، آشکارا به مخالفت با او می پرداخت. گذشته از موضوعات مرتبط با نیروهای مسلح، دامنه قدرت روسای جمهور آمریکا در ارتباط با قوه مقننه (مجلس نمایندگان و سنا) هم اگرچه بسیار وسیع است، اما مطلقا شباهتی به ابعاد قدرت رهبر در ایران ندارد. روسای جمهور ایالات متحده، البته در صورت مخالفت با یک مصوبه، تا ۱۰ روز وقت دارند که آن را وتو کنند. ولی مجلس نمایندگان و سنا قدرت دارند تا همین وتو را هم به رای بگذارند و در صورتی که دو-سوم اعضای آنها با وتوی رئیس جمهور مخالف باشند، می توانند با بی اثر کردن آن، فرد اول حکومت را وادار به اجرای قانونی مغایر با خواست خود وادارند. نیاز به توضیح نیست که در ایران، قابل تصور نخواهد بود نمایندگان مصوبه ای را نهایی کنند که رهبر صراحتا با آن اعلام مخالفت کرده باشد -ولو آنکه این مخالفت، به شکل یک "حکم حکومتی" غیررسمی ابلاغ شود. حتی اگر زمانی این فرض محال به وقوع بپیوندد، مصوبه "نامطلوب" مجلس به راحتی در شورای نگهبانی رد خواهد شد که ۶ تن از اعضای آن مستقیما از سوی ولی فقیه نصب می‌شوند و ۶ تن دیگر منصوب غیرمستقیم رهبر هستند-نمایندگان مجلس آنها را از میان افراد معرفی شده توسط رئیس قوه قضاییه (منصوب رهبر) انتخاب می‌کند. بر فرض محال تر، اگر زمانی نمایندگان مجلس پس از ناکام ماندن در مقابل شورای نگهبان، مجددا بر مصوبه ای که در تقابل با رهبر تصویب کرده اند پافشاری کنند، تکلیف نهایی را مجمع تشخیص مصلحت نظام مشخص خواهد کرد. نهادی که حدود سه-چهارم اعضای آن اشخاص حقیقی منصوب رهبر هستند، و میان یک چهارم باقی‌مانده هم، اشخاص حقوقی منصوب رهبر اکثریت قاطع را دارند (فقهای شورای نگهبان به علاوه روسای قوه قضاییه و ستاد کل نیروهای مسلح). حتی قابل تخیل نیست که مثلا آقای خامنه‌ای خواستار برخورد سپاه با اعتراضات خیابانی شود و وزیر دفاع -مانند آنچه در بحبوحه اعتراصات خردادماه در آمریکا به وقوع پیوست- به اعلام مخالفت با مقام اول حکومت بپردازد تصور ابطال دستور رهبر به حکم یک قاضی محلی در ارتباط با قوه قضاییه، تفاوت میان اختیارات رهبر ایران و روسای جمهور آمریکا باز هم برجسته تر می شود. شاید برای درک بهتر قدرت قضات در ایالات متحده، یادآوری سرنوشت دستور ۹ بهمن ۹۵ دونالد ترامپ (فرمان اجرایی ۱۳۷۶۹) مفید باشد که به خاطر محدود کردن سفر اتباع ایران و چند کشور مسلمان دیگر به آمریکا بسیار معروف بوده. این همان دستوری است که اجرای بخش های مهمی از آن به حکم یک قاضی فدرال در ایالت واشنگتن متوقف می‌شود، و وقتی دولت ترامپ با اقدام قضایی برای لغو حکم قاضی تلاش می کند دادگاه تجدیدنظر درخواست دولت را رد می‌کند. حتی پس از آنکه دونالد ترامپ (در ۱۶ اسفند ۹۵) فرمان اجرایی ۱۳۷۶۹ را لغو و فرمان اجرایی ۱۳۷۸۰ را جایگزین آن می کند، فرمان جدید از سوی قضاتی دیگر به چالش کشیده می شود. تا اینکه در ۲ مهر ۹۶ رئیس جمهور تغییراتی در فرمان اجرایی خود اِعمال می‌کند تا اجرای آن به لحاظ قانونی ممکن شود و نهایتا در ۵ تیر ۹۷، فرمان جنجالی با رای دیوان عالی آمریکا -بالاترین دادگاه ایالات متحده- به اجرا در می آید. باز در مقام مقایسه، شبیه سازی این ماجرا در ایران به مثابه آن است که رهبر دستوری را صادر کند ولی فرضا دادگاهی در یزد یا سمنان جلوی اجرای آن را بگیرد، تا نهایتا با یک سال و نیم کشمکش حقوقی و تغییر بخش هایی از دستور، اجرای آن ممکن شود. در همین ارتباط، یادآوری جایگاه دادگاه عالی ایالات متحده هم اهمیت ویژه دارد که همواره، مورد علاقه خاص سخنگویان حکومت ایران بوده. چون هرچند این دادگاه جزئی از سیستم قضایی آمریکاست، اما اختیارات آن در برخی موارد -مثلا تعیین تکلیف نهایی مناقشه های انتخاباتی- به شورای نگهبان ایران شباهت دارد. ویژگی دیگری از دیوان عالی که معمولا چهره های حکومتی را مجذوب کرده، مسئولیت "مادام العمر" قضات آن است، که با انتخاب رئیس جمهور و تصویب سنا منصوب می شوند و تا وقتی به میل خود بازنشسته نشوند در این سمت باقی می‌مانند. در استنادات مدافعان نظام به دادگاه عالی آمریکا، واقعیت‌های متنوعی پنهان می شوند و از جمله آنکه ۹ قاضی دیوان اگرچه خود مادام العمر هستند، اما از از سوی یک مقام مادام العمر منصوب نمی شوند. به عنوان نمونه از ترکیب فعلی دیوان عالی، ۱ نفر را جورج بوش (پدر)، ۱ نفر را بیل کلینتون، ۲ نفر را جورج بوش (پسر)، ۲ نفر را باراک اوباما و ۳ نفر را دونالد ترامپ انتخاب کرده است. به عبارت دیگر، اعضای آن را ۵ رئیس جمهور منتخب با دیدگاه های رقیب برگزیده‌اند که گزینش هر یک، بعدا به تصویب یک نهاد انتخابی دیگر یعنی سنا هم رسیده است. در حالی که در ایران یک نفر -ولی فقیه- می تواند در هر دوره شش ساله نیمی از فقهای شورای نگهبان را بدون آنکه نیاز به تایید نهاد دیگری باشد تغییر دهد. حقوقدانان شورا را نیز مجلس، در فواصل شش ساله از میان افراد معرفی شده از سوی رئیس قوه قضاییه -منصوب رهبر- انتخاب می کند. مقاومت قضات ایالتی آمریکا در مقابل دستور مهاجرتی ترامپ به مثابه آن بود که در ایران، رهبر دستوری را صادر کند و فرضا دادگاهی در یزد یا سمنان جلوی اجرای آن را بگیرد تصور 'قطع' سخنان رهبر در صداوسیما در نهایت، احتمالا شگفت‌انگیز‌ترین تفاوت دو سیستم سیاسی ایران و آمریکا، نسبت موجود میان رسانه ها و مقام اول حکومت است. از یاد نرفته که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا، چگونه شبکه های عظیم تلویزیونی مانند ام اس ان بی سی، ای بی سی ‌، سی بی اس، و ان بی سی، سخنرانی مقام اول کشور در مورد "پیروزی" در ایالات محل اختلاف را قطع کردند. این رفتار اگرچه -از نظر میزان انطباق آن با آزادی بیان- بحث های گسترده ای را به دنبال داشت، ولی مشابه ایرانیش آن می شد که زمانی شبکه های مختلف صداوسیما، اظهارات آیت الله خامنه ای را دروغ تشخیص دهند و پخش آن را قطع کنند. سناریویی که حتی فکر کردن به آن در سیستمی که رئیس صداوسیما را رهبر منصوب می‌کند و تاسیس شبکه های تلویزیونی دیگر -حتی مثلا از جانب دولت یا مجلس- ممنوع است، طنزآلود به نظر می رسد. در حقیقت وقتی پای موضوعات مرتبط با آزادی بیان در میان باشد، مشکل می توان تصور کرد که کسی در داخل ایران جرات داشته باشد ولو به "احتمال شبیه سازی" شرایط کشور با وضعیت آمریکا اشاره کند. کشوری که در آن، ناراضیان همواره در تجمعات خیابانی و رسانه های رسمی فحش های بی پرده -و بعضا جنسی- خود را نثار روسای جمهور کرده اند و مشکلی برایشان پیش نیامده. البته باید اذعان کرد که در ایران نیز وقتی روسای جمهور به عدم همسویی با راس نظام متهم شده اند، منتسبان رهبر مشکلی نداشته اند که به هر صورت مایلند آنها را مورد حمله قرار دهند. ولی انجام رفتاری مشابه با خود رهبر، زندگی فرد "توهین کننده" را منهدم خواهد کرد. رهبری مادام العمر که ادامه مسئولیت او هرگز به آرای عمومی گذاشته نمی‌شود. تنها مرجعی که قرار است اختیار "برکناری" یا "نظارت" بر عملکرد او را داشته باشد هم، مجلس خبرگانی است که نمایندگان آن، از سوی شورای نگهبان -که اعضایش منصوب مستقیم یا غیرمستقیم خود رهبر هستند- تایید صلاحیت شده اند. تعجبی ندارد که نهایت نظارت‌ چنین خبرگانی بر رهبر، در حد تاکیدات بیانیه پایانی آخرین نشست خبرگان در ۳ مهر ۹۸ باشد که بدون کوچکترین ارزیابی‌ای از عملکرد او، از "رهبری حکیمانه رهبر معظم انقلاب" یاد کرده و خواستار پیروی از "تأکیدات مقام معظم رهبری" شده اند. بیانه ای که ازجمله دغدغه‌های دیگر نویسندگانش، "تحقق ابعاد نورانی و راهبردهای هفت گانه بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی" (بیانیه علی خامنه ای در ۲۲ بهمن ۹۷) و تشکر از "مقام معظم رهبری مدظله العالی در جهت راهبرد مقاومت فعال و منسجم در سطح منطقه و بین الملل" بوده است.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در حالی رسمیت یافت که در هفته های منتهی به این تحول، سخنگویان حکومت ایران اظهارنظرهای متعددی را در "مقایسه" مستقیم و غیرمستقیم انتخابات در دو کشور انجام داده بودند.
تغییر 'مقام اول' حکومت؛ تفاوت سنّت واشنگتن و تهران
گفته شده که یکی از مهاجمان واسکت (جلیقه) مملو از مواد منفجره خود را در برابر ورودی فرماندهی منفجر کرده و دو مهاجم دیگر وارد آن شده است. درگیری میان نیروهای امنیتی و مهاجمان همچنان ادامه داد و از تلفات احتمالی آن، هنوز گزارشی دریافت نشده است. گروه طالبان مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است. قندهار یکی از ولایت‌های ناآرام در جنوب افغانستان است که به صورت سنتی پایگاه اصلی گروه طالبان شمرده می‌شود.
منابع محلی در ولایت قندهار در جنوب افغانستان از حمله مهاجمان به فرماندهی پلیس ولسوالی "سپین‌بولدک" این ولایت خبر داده‌اند.
حمله مهاجمان انتحاری به فرماندهی پلیس در قندهار
شاید بتوان نقطه شروع پیچیدگی‌های اخیر بر سر لوایح مرتبط با پولشویی را، ابلاغ اختیارات نظارتی جدید مجمع تشخیص از جانب رهبر جمهوری اسلامی ایران دانست در نامه رئیس مجلس اعلام شده که این دو لایحه، با توجه به "عدم تامین نظر شورای نگهبان" به مجمع تشخیص ارسال شده اند. این در حالی است که سخنگوی شورا، دو هفته پیش تصریح کرده بود که "ایرادات شورای نگهبان نسبت به اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و کنوانسیون پالرمو برطرف شده". سخنگوی این شورا در عین حال افزوده بود که "با عنایت به نظرات مجمع تشخیص مصلحت نظام مقرر شده این مصوبات به مجلس اعاده شوند". در یک نگاه کلی تر،چنین می نماید که اختلافات مجلس، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام بر سر این لوایح، به‌تدریج از "حد معمول" مناسبات پیچیده حکومتی در ایران هم پیچده تر شده اند. پیچیدگی خاصی که شاید بتوان نقطه شروع آن را، ابلاغ اختیارات نظارتی جدید مجمع تشخیص، در آخرین سال های زندگی اکبر هاشمی رفسنجای رئیس سابق مجمع دانست. بیشتر بخوانید: شورای نگهبان لوایح اخیر را تصویب کرده یا نکرده؟ لایحه اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و لایحه الحاق به کنوانسیون پالرمو، از جمله لوایح چهارگانه مرتبط با "فهرست سیاه گروه ویژه اقدام مالی علیه پولشویی" (اف ای تی اف) هستند، که قرار است برای کاهش فشار بر مبادلات مالی ایران با سایر کشورها، اجرایی شوند. مجلس ایران این دو لایحه را تصویب کرده است تا در صورت تایید نهایی در شورای نگهبان، به شکل قانون دربیایند. با این حال، مجمع تشخیص مصلحت نظام، هر دو را خلاف سیاست های کلی نظام تشخیص داده است. شورای نگهبان، وظیفه مطابقت دادن مصوبات مجلس با شرع و قانون اساسی را بر عهده دارد. با وجود این، مدتی است که به صلاحدید رهبر، شورای نگهبان موظف شده تا مصوبات مجلس را، از زاویه میزان مطابقت با سیاست های کلی جمهوری اسلامی ایران نیز بررسی کند. آیت الله خامنه ای وظیفه تشخیص موارد عدم‌مطابقت را، به مجمع تشخیص مصلحت نظام محول کرده است. در مورد نحوه بررسی مصوبات مجلس از نظر مطابقت با سیاست های کلی، در سطح نهادهای حکومتی ایران اختلاف نظر شدیدی درگرفته که نقطه اوج آن، بحث های مرتبط با لوایح چهارگانه بوده است. این بحث ها، به ویژه از دو هفته پیش اوج گرفت که عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان توییت کرد: "ایرادات شورای نگهبان نسبت به اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و کنوانسیون پالرمو برطرف شد. هم چنین با عنایت به نظرات مجمع تشخیص مصلحت نظام مقرر شد این مصوبات به مجلس اعاده شوند." برخی از ناظران، از این جمله سخنگوی شورای نگهبان که "ایرادات شورای نگهبان نسبت به اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و کنوانسیون پالرمو برطرف شد"، چنین برداشت کردند که دو لایحه مورد بحث در شورای نگهبان به تصویب رسیده اند. اما بین‌ سطور جمله عباسعلی کدخدایی چیز دیگری بود: اینکه شورای نگهبان، لایحه اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و لایحه الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو را مخالف با شرع و قانون اساسی تشخیص نداده، اما چون مجمع تشخیص دو لایحه را خلاف سیاست های کلی نظام دانسته، شورا لوایح را به مجلس برمی‌گرداند تا با بررسی مجدد، نظرات مجمع تامین شوند. به عبارت دیگر، تاکید آقای کدخدایی بر اینکه شورای نگهبان با دو لایحه مخالف نیست، به معنای "تصویب نهایی" آنها در شورای نگهبان - که تصور تبدیل لوایح به قانون را ایجاد می کند- نبود. در همین ارتباط رئیس مجلس، در نامه اخیر خود به رئیس مجمع تشخیص، نوشته با توجه به "عدم تامین نظر شورای نگهبان" در مورد دو لایحه محل اختلاف، این شورا تصمیم گیری نهایی در مورد آنها را به مجمع می سپرد. به عبارت دیگر، انگار آقای لاریجانی با نادیده گرفتن جمله مبهم عباسعلی کدخدایی مبنی بر اینکه "ایرادات شورای نگهبان نسبت به اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و کنوانسیون پالرمو برطرف شد"، نهایی نشدن تکلیف این لوایح در شورای نگهبان را، معادل "عدم تامین نظر شورا" -و عملا رد لوایح- دانسته است. تاکید سخنگوی شورای نگهبان بر اینکه ایرادات این نهاد به دو لایحه جنجالی برطرف شده، به معنای "تصویب نهایی" آنها در شورا - که تصور تبدیل لوایح به قانون را ایجاد می کند- نیست مجمع تشخیص نظر می دهد یا 'هیات نظارت ' مجمع؟ لایحه‌ الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو و لایحه‌ اصلاح قانون مبارزه با پول‌شویی، به ترتیب در بهمن و اردیبهشت گذشته به تصویب مجلس ایران رسیدند ولی در شورای نگهبان رد شدند. در سوم مهر، نمایندگان با رفع ایرادهای شورای نگهبان به این دو لایحه، متن های تغییریافته آنها را به تصویب رساندند. ۱۸ مهر، سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که با تغییرات جدید مجلس، نظرات این شورا تامین شده، اما نمایندگان حالا باید ایرادهای مجمع تشخیص را رفع کنند. ایرادهای مجمع، در ۱۷ تیر و ۴ شهریور به شورای نگهبان اعلام شده بودند. مجمع تشخیص مصلحت نظام، وظیفه تشخیص انطباق یا عدم انطباق مصوبات مجلس با سیاست های کلی نظام را به یک هیات نظارت ۱۵ نفره از اعضای مجمع محول کرده است. نوع دخالت این هیات در مصوبات مجلس، نکته کانونی اختلافات اخیر مجلس، شورای نگهبان و مجمع تشخیص بر سر لایحه اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و لایحه الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو بوده است. بخش اصلی مشکل آنجاست که پیشتر، مقرر شده بود هیات نظارت مجمع، نظر خود در هر موضوع را به کمیسیونی در مجلس که مسئول بررسی طرح یا لایحه ای مشخص بود بفرستد، تا مبنای تغییرات احتمالی در مصوبه مجلس شود. اما به گفته علی لاریجانی، نظرات هیات نظارت مجمع در مورد لایحه‌ الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو و لایحه‌ اصلاح قانون مبارزه با پول‌شویی، مستقیما به شورای نگهبان فرستاده شدند. نتیجه آنکه در مصوبات نهایی مجلس، ایرادهای شورای نگهبان برطرف شدند اما ایرادات شورای نظارت مجمع برطرف نشدند و حالا، تعیین تکلیف نهایی آنها باید در مجمع تشخیص صورت بگیرد. رسانه های ایران مسئولیت ارسال مستقیم ایرادات هیات نظارت مجمع به شورای نگهبان -به جای رویه معمول ارسالشان به مجلس- را متوجه محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص دانسته اند، که در شرایط بیماری محمود هاشمی شاهرودی و غیبت‌های پی در پی او از جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام، در این شورای حکومتی نقشی تعیین کننده پیدا کرده است. در نهایت، در این مورد که تعیین تکلیف لوایح باید در "کجای مجمع" صورت بگیرد هم، اختلاف نظر وجود داشته. علی لاریجانی، در سوم مهر تایید کرد که این کار، بایستی در "صحن مجمع" (با رای تمام اعضای مجمع تشخیص) انجام شود. این در حالی است که در همان روز، محسن رضایی گفت که این دو لایحه نه به صحن مجمع، بلکه به هیات نظارت خواهند آمد که قبلا یک بار همین لوایح را رد کرده بود. آقای رضایی در عین حال افزود دو لایحه تنها در صورتی در صحن مجمع تعیین تکلیف خواهد شد که "مجلس احساس کند که از باب مصلحت باید عمل شود". معنی این جمله به زبان ساده، انگار این بود که هیات نظارت مجمع تشخیص داده که دو لایحه خبرساز، با سیاست های کلی نظام همخوانی ندارند؛ اما اگر مجلس اعلام کند که -فارغ از همخوانی داشتن یا نداشتن لوایح با سیاست های کلی- تصویب آنها "به مصلحت نظام" است، آنگاه این لوایح در جمع همه اعضای مجمع به رای گذاشته می‌شوند. این، همان کاری است که مجمع تشخیص مصلحت نظام، می تواند در ارتباط با تمام مصوباتی از مجلس که در شورای نگهبان رد می‌شوند انجام دهد: حتی اگر شورای نگهبان، مصوبه ای را خلاف شرع یا قانون اساسی تشخیص دهد، مجمع می تواند آن را به قانون تبدیل کند. یعنی، می تواند "تشخیص" دهد که "مصلحت نظام" در اجرای یک قانون است؛ ولو مخالف شرع یا قانون اساسی باشد. با توجه به چنین پس‌زمینه‌ای است که در نامه اخیر علی لاریجانی، تاکید شده که دو لایحه مورد اختلاف به مجمع ارسال می شوند تا "با درنظر گرفتن مصلحت نظام" تعیین تکلیف شوند. تاکیدی که معنی واضح‌تَرش این است که دو لایحه، برای تشخیص مغایرت داشتن یا نداشتن با سیاست های کلی حکومت به هیات نظارت ۱۵ نفره مجمع تشخیص فرستاده نخواهند شد، بلکه برای بررسی بر مبنای مصلحت نظام، در صحن مجمع و میان کل اعضای آن به رای گذاشته ‌می‌شوند. بیشتر بخوانید: 'پروژه'آیت الله خامنه ای در افزایش اختیارات مجمع قانون اساسی ایران، رهبر را موظف کرده که "سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران" را "پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام" تعیین کند. قانون اساسی، همچنین اختیار نظارت بر حُسن اجرای سیاست‌‌های کلی نظام را، بر عهده رهبر گذاشته است. اگرچه قانون اساسی نامی از مجمع تشخیص نبرده، اما خود آیت الله خامنه ای این اختیار را به مجمع تفویض کرده است. آقای خامنه ای در سال ۱۳۷۹، نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام را بر عهده مجمع تشخیص گذاشت و در عین حال، آن را موظف به پیشنهاد یک سازوکار مشخص برای انجام این کار کرد. مجمع در اجرای این فرمان، "مقررات نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام" را به رهبر پیشنهاد داد و آیت الله خامنه ای نیز، آن را در ۲۰ شهریور ۱۳۸۴ برای اجرا ابلاغ کرد. این آیین نامه، بعدها در چند مرحله مورد اصلاح قرار گرفت و آخرین اصلاحیه‌ آن، در ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ از تصویب آقای خامنه ای گذشت و ابلاغ شد. تاریخ ابلاغ این اصلاحیه، چند ماه بعد از پایان دوران مسئولیت محمود احمدی نژاد بود؛ رئیس جمهوری که سیاست های کلان نظام را - که پیشتر تصویب و ابلاغ شده بودند- به رسمیت نمی شناخت و از اجرای آنها خودداری می کرد. در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳، محمد محمدی گلپایگانی، رییس دفتر آیت الله خامنه ای، نظر او در مورد شیوه نظارت موثرتر مجمع تشخیص بر قوانین مصوب در مجلس را اعلام کرد. بنا بر صلاحدید رهبر جمهوری اسلامی، رئیس مجلس موظف بود پس از اعلام وصول طرح ها و لوایح در مجلس، نسخه ای از آنها را به مجمع ارسال کند تا کمیسیون نظارت، محتوای آنها را از نظر انطباق و عدم مغایرت با سیاست های کلی بررسی کند. مطابق نامه دفتر رهبر، قرار بود در صورتی که مجمع مصوبه ای را بر خلاف سیاست های کلی بداند، موضوع را به اطلاع مجلس اطلاع برساند و اگر مجلس ترتیب اثر ندهد، شورای نگهبان "براساس نظر مجمع تشخیص" مصوبه مجلس را رد کند. فرایندی که معلوم نیست تا چه حد با اقدام اخیر مجمع در مکاتبه مستقیم با شورای نگهبان -بدون ارسال ایرادات مورد نظر به مجلس- همخوانی داشته باشد. ابلاغ اختیارات نظارتی جدید مجمع تشخیص از سوی آقای خامنه ای در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳، با استقبال اکبر هاشمی رفسنجانی مواجه شد. آقای رفسنجانی، در ۱۰ خرداد ۱۳۹۳ گفت: "در گذشته، عملاً به دلیل ضعف آیین‌ نامه نظارتی و فقدان ابزار لازم، متأسفانه نظارت بر حُسن اجرای سیاست‌های کلّی و برنامه‌های توسعه، در حد مطلوب مقدور نبود و سیاست‌ها هم بعضاً در اجرا، مورد بی توجهی قرار می‌گرفت تا اینکه با ابلاغیه جدید رهبری، کمیسیون نظارت تقویت شد." طیفی وسیع از ناظران تحولات سیاسی ایران نیز، افزایش اختیارات نظارتی مجمع تشخیص در مورد مصوبات مجلس را، به معنی افزایش نفوذ سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی تلقی کردند. ظاهرا بدون توجه به اینکه آقای رفسنجانی، ۵ سال مسنّ‌تر از آیت الله خامنه ای است و امکان دارد زودتر از او بمیرد. شورای نگهبان تا دو سال و نیم بعد از ابلاغ اختیارات نظارتی جدید مجمع، عجله ای در اجرای آن نشان نداد، در حالی که به فاصله اندکی از درگذشت هاشمی رفسنجانی، این کار را آغاز کرد 'افزایش واقعی' اختیارات نظارتی مجمع بعد از هاشمی رفسنجانی با درگذشت رئیس سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام در ۱۹ دی ۱۳۹۵، تغییرات جدید در وظایف مجمع، عملا به معنی افزایش اختیارات نظارتی آن در دوره بعد از اکبر هاشمی رفسنجانی شد. مجمعی که بعد از انتصاب اعضای جدید آن از سوی آیت الله خامنه ای در ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ترکیب محافظه کارتری پیدا کرد. از قضا شورای نگهبان هم، تا حدود دو سال و نیم بعد از ابلاغ نقش نظارتی جدید مجمع تشخیص، عجله ای در شروع اجرای آن نشان نداد؛ در حالی که به فاصله اندکی از درگذشت آقای رفسنجانی، اجرای سازوکار جدید را آغاز کرد. این رویکرد، دو ماه بعد از درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی، در ۱۳ اسفند ۱۳۹۵ خبرساز شد. دلیل آن، اظهارات علی مطهری نایب رئیس مجلس در این زمینه بود که شورای نگهبان، رد برخی مصوبات مجلس را به علت مغایرت با "سیاست های کلی نظام" شروع کرده است. آقای مطهری اعلام کرد که شورای نگهبان در رویکرد جدید خود، برخی مصوبات مجلس را حتی بدون اطلاع رسانی قبلی به قوه مقننه در مورد نظر مجمع تشخیص رد می کند. قابل توجه است که اخیرا و به دنبال بالا گرفتن اختلافات بر سر لایحه‌ الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو و لایحه‌ اصلاح قانون مبارزه با پول‌شویی، معلوم شده که هیات نظارت مجمع تشخیص نیز، ایرادات خود به این لوایح را بدون اطلاع دادن به مجلس، مستقیما به شورای نگهبان فرستاده است. قرار دادن اتفاق اخیر در کنار روایت دو سال پیش نایب رئیس مجلس، ظاهرا به این معنی است که شورای نگهبان و مجمع تشخیص، توامان در حال "جا انداختن" روندی جدید در نظام قانون‌گذاری مجلس هستند. روندی که گویا قرار است مطابق آن، این دو نهاد متصل به رهبری، با حذف مجلس ایران از مکاتبات خود، به تعیین تکلیف بی واسطه مصوبات مجلس بر مبنای "سیاست های کلی نظام" بپردازند.
علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران، اخیرا در نامه ای خطاب به محمود هاشمی شاهرودی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، لایحه اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و لایحه الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو (کنوانسیون مبارزه با جرایم سازمان یافته فراملی) را برای تعیین تکلیف به این مجمع فرستاده است.
بحران لوایح ضدپول‌شویی؛ رهبر ایران چگونه مجمع را بر مجلس مسلط کرد؟
علمای مسلمان در مورد زمان افطار در سرزمین‌هایی که طول روز در آنها بیش از هجده ساعت است، اختلاف نظر دارند آنها خواستار آن شده‌اند که باید راه‌حل شرعی برای این مشکل سنجیده شود و ساعت‌های روزه‌داری دراین سرزمین‌ها کاهش یابد. در مقابل برخی دیگر از دانشمندان مسلمان با این نظر موافق نیستند و گفته‌اند که یک مسلمان بالغ مکلف است که تمام روز روزه بگیرد، چه روز دراز باشد چه کوتاه. مبنای استدلال طرفین چیست؟ قرآن تصریح می‌کند که زمان روزه از سحر تا اول شب یعنی غروب آفتاب است. در آیه شماره ۱۸۷ سوره‌ی بقره آمده است: "و بخورید و بنوشید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه که همانا شب است، برای شما روشن شود. سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید." این آیه مبنای استدلال بسیاری از فقیهان مسلمان و مجامع فقهی بوده است، از جمله دارالافتای عربستان سعودی و شیخ حسنین مخلوف، از مفتیان اعظم سابق مصر. مطابق به این دیدگاه، مسلمانان در هرجایی که باشند باید تمام روز، چه ساعت‌های آن طولانی باشد چه کوتاه، روزه بگیرند. پروفسور عبدالفتاح ادریس، استاد فقه تطبیقی در دانشگاه الازهر معتقد است که اینجا نص قرآن مطلق است و خالی از هر نوع قید مکانی. به بیان دیگر "ساکنان سرزمین‌هایی که آفتاب در آن طلوع می‌کند و شب و روز در آن شناخته می‌شود، به موجب حکم این آیه، ملزم و مکلف هستند که روزه را تا غروب آفتاب کامل کنند." جمعی از فقیهان سنی و شیعه، از جمله شمار زیادی از فقیهان برجسته دانشگاه الازهر مانند مفتی کنونی و تعدادی از مفتیان سابق مصر که از دریچه مکتب فقهی غایت‌گرا یا فقه مقاصدی به روزه نگاه می‌کنند، این دیدگاه را به چالش گرفته‌ و به مکانی بودن حکم آیه بالا تاکید می‌کنند. دارالافتاء مصر می‌گوید هدف تکلیف شرعی تحمیل مشقت بر انسان نیست از اهل تسنن، شیخ محمد عبده، نخستین مفتی سرزمین مصر، شیخ محمود شلتوت، شیخ جاد‌الحق علی جاد‌الحق از شیوخ اسبق الازهر، شیخ نصر فرید واصل، مفتی اسبق مصر، علامه مصطفی زرقاء از سوریه، و از اهل تشیع، آیت الله ناصر مکارم شیرازی و آیت الله سید صادق حسینی شیرازی از مراجع برجسته تقلید شیعه و محسن کدیور، مجتهد و فقیه اصلاح طلب، از آن جمله هستند. مبنای استدلال آنها، در کنار استنباط احکام از دیگر آیات قرآن و احادیث پیامبر و اصل فقهی استحسان، واقعیت‌های جغرافیایی جهان امروز است. بر اساس این دیدگاه، قرآن در آیه بالا ساکنان سرزمین‌های دارای شرایط اقلیمی مشابه را خطاب قرار داده است، نه مناطق دارای شرایط خاص اقلیمی. چرا که بر اساس آنچه علمای اصول فقه اهل تسنن می‌گویند، پدیده‌های کمیاب، حکم و قانون خاص خود را دارند. محسن کدیور باور دارد که در آیه بالا یک بخش جغرافیایی مشخص مورد نظر است نه همه جا: "از ابتدا شارع حکم آغاز و پایان روزه را در حجاز و مناطق مشابه آن بیان کرده و در این آیه نظری به دیگر مناطق نداشته تا به اطلاق آن تمسک شود. این‌که حکم دیگر مناطق چیست به اجتهاد فقها بستگی دارد، و الا در آیه صریحا در این زمینه چیزی نیست. به عبارت دیگر آیات و روایات از این حیث در مقام بیان نیستند تا مقدمات حکمت برای انعقاد اطلاق تمام باشد." سه‌دستگی کشورهای جهان امروز کره‌ زمین را به لحاظ حکم نماز و روزه می‌توان به سه بخش جغرافیایی تقسیم کرد: سرزمین‌هایی که بین مدار ۴۳ درجه‌‌ شمالی و جنوبی قرار دارند و طول روز و شب گاهی مساوی و در نهایت، طول یکی از هفده ساعت بیشتر نمی‌باشد. در مورد حکم نماز و روزه در این مناطق فقیهان اختلاف نظرعمده ندارند. هر انسان بالغ ساکن این بخش از کره زمین که عذر شرعی ندارد، مکلف است که روزه بگیرد. سرزمین‌هایی که بین مدار ۴۳ تا ۶۶ درجه شمالی و جنوبی موقعیت دارند. طول روز بین اردیبهشت تا مرداد (ثور تا اسد، مه تا آگوست) از هجده تا کمتر از بیست و چهار ساعت و طول شب از چند دقیقه تا شش ساعت می‌رسد. مناطق قطبی که بالای مدار ۶۶ درجه‌ و ۳۳ دقیقه‌‌ شمالی و جنوبی هستند. این سرزمین ها چند ماه پی هم شب و چند ماه پی هم روز دارند. در مورد حکم نماز و روزه در سرزمین‌های بخش سوم، فقیهان، دست کم اهل تسنن، تقریبا اتفاق نظر دارند که ساکنان آنها باید براساس مناطقی که شب و روز آن مشخص است روزه بگیرند. منتها برخی می‌گویند که مطابق به ساعت‌های روز مکه روزه بگیرند و بعضی دیگر معتقدند که بر اساس افق نزدیک‌ترین سرزمین معتدل روزه بگیرند. در سنت پترزبورگ در شمال روسیه طول روز در ماه ژوئن تا ۲۲ ساعت هم می‌رسد 'رحمت در برابر مشقت' اختلاف اصلی بر سر سرزمین‌های بخش دوم است که طول روز در آن از هجده تا کمتر از بیست و چهار ساعت می رسد و نزدیک به ۳۰٪ از خشکی‌های کره‌‌ زمین را تشکیل می‌دهند. کشورهای حوزه اسکاندیناوی، بریتانیا، آلمان، هلند، فرانسه و شمال روسیه، از جمله همین سرزمین‌ها هستند. بسیاری‌ها در این کشورها می‌گویند که در چنین ساعات دراز روزه گرفتن بسیار دشوار خواهد بود، بخصوص برای افراد مسن. دانشمندان مسلمانی که خواستار کاهش ساعت‌های روزه گرفتن در این کشورها هستند، به پایان آیه ١٨٥ سوره بقره که از آیه های صیام است، اشاره می‌کنند. این آیه تصریح می‌کند که "خداوند برای شما آسودگی می‌خواهد نه مشقت و عُسر." این به آن معناست که روزه برای بیش ازهجده ساعت برای انسان مشقت می‌آفریند و این مخالف حکمت الهی و خلاف مقاصد شارع است که برای بندگانش رحمت می‌خواهد و در تناقض کامل با اصل رفع حَرَج است که قرآن بر آن تصریح کرده است. دارالافتای مصر در این زمینه می‌گوید: "روزه گرفتن برای بیش از هجده ساعت پی هم بر انسان دشوار است. کارشناسان گفته‌اند، دست برداشتن از خوردن و آشامیدن در این مدت، قطعا به بدن انسان آسیب می‌رساند و این نمی‌تواند هدف تکلیف شرعی باشد." به نظر شیخ مصطفی زرقاء باید حکمت صیام تحقق یابد چون هم این برای عقل پذیرفتنی نیست که مثلا نمازهای روز یا شب را تنها بر نیم ساعت تقسیم کرد و هم این که، یک ساعت روزه گرفت و بیست و سه ساعت روز، روزه نگرفت. ظاهرا او به چرخشی بودن زمان فرا رسیدن ماه رمضان در امتداد سالها مطابق به تقویم هجری قمری اشاره دارد. بر اساس این تقویم، که بر حرکت ماهتاب استوار است، ماه رمضان هرسال دستکم ده روز جلو می افتد و طول ساعت های روز وشب هم تغییر می کند. مثلا وقتی رمضان در زمستان فرا می رسد، در برخی شهرها در کشورهای نزدیک به قطب شمال، طول روز تنها یک ساعت می باشد و در نتیجه مدت روزه هم به شدت کوتاه می شود. بنابرین در هردو صورت باید توازن برقرار شود، چه روز بسیار دراز باشد و یا خیلی کوتاه. راه حل دیدگاه سنتی برای رفع این حَرَج که دارالافتای عربستان سعودی از آن نمایندگی می‌کند، این است که اگر کسی به دلیل دراز بودن روز یا سن بالا، نتوانست روزه بگیرد و یا روزه گرفتن به مرگ می‌انجامد یا بیماری روزه‌دار را وخیم‌تر می‌کند، روزه خود را افطار کند و در ماه دیگری که توان داشت، قضای آن را به جا آورد. اما دیدگاه مقابل این است که چنین راه حلی، از یک سو افراد مکلف در این سرزمین‌ها را از فیض و برکت روزه‌‌ ماه رمضان محروم می‌کند و از سوی دیگر در تناقض با حکم فرض بودن روزه است که مشمول همه سرزمین‌ها و همه مردم می‌شود. 'مکه؛ ملاک اوقات شرعی' الازهر و دارالافتای مصر نماینده اصلی این دیدگاه بین علمای اهل سنت به شمار می‌روند. مطابق به این دیدگاه که به حدیثی از پیامبر که در آن از تقدیر اوقات نماز و روزه صحبت کرده، استناد می‌کند، باید در این سرزمین‌ها اوقات شرعی را تقدیر و قیاس کرد. اما در مورد اینکه مطابق به ساعت‌های روز کدام شهر، ساکنان این سرزمین‌ها روزه بگیرند، نظر واحدی وجود ندارد. شماری گفته‌اند که مطابق به نزدیک‌ترین شهر به محل سکونت که روز آن کمتر از هجده ساعت است، روزه گرفته شود اما دیدگاه غالب این است که بر اساس ساعات روز مکه امساک و افطار شود. بر اساس این دیدگاه، خداوند مکه را ام‌ّالقری (مادر شهرها) خوانده، نه تنها به خاطر اینکه قبله مسلمانان است بلکه مادر اصل است؛ هم در قبله و هم در تقدیر اوقات شرعی. وقتی اختلال در این اوقات به وجود آید، وقت مکه ملاک قرار گیرد و آنگونه که محسن کدیور نوشته "اولویت با مکه‌ مکرمه است به دلیل اتحاد فعل مکلفین. هیچ شهر دیگری خصوصیت مورد قبول واقع شدن توسط همه مسلمانان را ندارد. اگرچه اگر کسی روز شهر دیگری را هم ملاک قرار داد روزه‌اش مقبول است." بر این اساس مسلمانان در این سرزمین‌ها روزه‌ خود را در فجر به وقت محل آغاز کنند و بر اساس ساعت‌های مکه در همان روز، روزه‌ خود را تکمیل کنند. مثلا اگر صبح در سرزمین‌شان ساعت ۳ شروع می‌شود و مردم مکه چهارده ساعت روزه می‌گیرند، مسلمانان هم در این سرزمین‌ها می‌توانند ساعت پنج بعد از ظهر یعنی پس از چهارده ساعت روزه خود را افطار کنند، حتی اگر آفتاب در آسمان دیده شود. شیخ مصطفی زرقاء در پاسخ به این اشکال که وقتی آفتاب غروب نکرده باشد، مردم این سرزمین‌ها به کدام دلیل می‌توانند افطار کنند،‌ نوشته است: "بر اساس همان دلیلی که دیدگاه مقابل به ساکنان سرزمین‌های قطبی که شش ماه روز دارند و شش ماه شب، جواز می‌دهد که می‌توانند افطار کنند در حالیکه روزشان دوام دارد و آفتاب در آسمان است." آنچه از دید او مهم است،‌ مراعات مقاصد شرع در توزیع اوقات نماز و روزه است، به گونه‌ای که عُسرِ بالاتر از توان انسان پیش نیاید و مقصود شرعی بدون کم و کاست، تحقق یابد.
همزمان با طولانی شدن روز در بعضی از کشورها اروپایی در ماه رمضان در سال‌های اخیر، برخی دانشمندان مسلمان ساکن این کشورها می‌گویند که دراز بودن روز، روزه گرفتن را برای بسیاری‌ها در کشورهای اروپایی که طول روز در آن بیش از هجده ساعت است، به شدت دشوار می‌سازد.
روزه‎داری در روزهای بلند؛ 'به تعداد ساعات روز در مکه روزه بگیرید'
اوایل می، اعلامیه این فرد معترض در تظاهراتی در کالیفرنیا صحت وجود ویروس کرونا را زیر سوال برده برایان لی هیچنز ۴۶ ساله می‌گوید: "ما فکر می‌کردیم دولت می‌خواهد حواسمان را پرت کند یا شاید به اینترنت ۵G ربط داشته باشد. به همین دلیل نه مقررات را رعایت کردیم نه زودتر درخواست کمک کردیم." برایان تلفنی از بیمارستانی در فلوریدا صحبت می‌کرد که در آنجا بستری است. بیماری همسرش وخیم است و در بخش مجاور با کمک داروهای آرامبخش و شل‌کننده، به دستگاه تنفس مصنوعی وصل شده است. برایان با صدایی لرزان می‌گوید: "مشکل ریه‌های همسرم هستند. ریه‌هایش ملتهب شده و بدنش دیگر جواب نمی‌دهد." آنها بعد از خواندن تئوری‌های توطئه در اینترنت فکر می‌کردند کرونا فریبی بیش نیست یا چیزی شبیه آنفلوآنزاست. ولی تقریبا یک ماه پیش این زن و شوهر به کرونا مبتلا شدند. او می‌گوید: "حالا متوجه شده‌ام که ویروس کرونا اصلا ساختگی نیست و وجود خارجی دارد و در حال شیوع است." برایان لی هیچنز تا زمانی که خود و همسرش به کرونا مبتلا شدند، فکر می‌کرد این بیماری حقه است اطلاعات غلط و خطرناک گروهی در بی‌بی‌سی مسئول و مشغول ردیابی موارد مرگ در اثر اطلاعات غلط مربوط به کرونا بوده است. ما ده‌ها مورد را بررسی کرده‌ایم که بعضی از آنها قبلا گزارش نشده بودند و برای سنجش صحت روایات با افراد آسیب‌دیده و مقامات پزشکی صحبت کردیم. نتیجه اینکه، تاثیر اطلاعات غلط در تمام دنیا دیده می‌شود. شایعات اینترنتی منجر به حمله اوباش در هند و مسمومیت‌های گسترده در ایران شده است. مهندسان مخابرات تهدید و به آنها حمله شده و در بریتانیا و کشورهای دیگر دکل‌های تلفن به آتش کشیده شده‌اند. همه اینها به دلیل توهم توطئه بوده است. یک زن و شوهر در آریزونا به اشتباه فکر کردند می‌توانند از مایع تمیزکننده آکواریوم ماهی به عنوان داروی پیشگیری استفاده کنند. مسمومیت با مواد شوینده و پاک‌کننده تقریبا دو ماه پیش بود که واندا و گری لینیوس از وجود هیدروکسی کلروکین مطلع شدند. آنها متوجه شیشه‌ای قدیمی در خانه‌شان در فینیکس شدند که رویش اسم مشابهی نوشته شده بود. هر چند گفته شده هیدروکسی کلروکین ممکن است برای مقابله با ویروس کرونا مفید باشد ولی تحقیقات هنوز ادامه دارند و تاثیر آن ثابت نشده است. چند روز پیش سازمان جهانی بهداشت کارآزمایی با این دارو را متوقف کرد چرا که اخیرا تحقیقی نشان داد این دارو می‌تواند باعث افزایش خطر مرگ در مبتلایان به کرونا شود. این گمانه‌پردازی‌ها درباره تاثیر هیدروکسی کلروکین اواخر ژانویه در چین در اینترنت پخش شد و رسانه‌ها از جمله رسانه‌های دولتی چین، شروع کردند به توییت درباره تحقیقات قدیمی روی هیدروکسی کلروکین به عنوان داروی ضدویروس. دونالد ترامپ می‌گوید از هیدروکسی کلروکین برای پیشگیری از کرونا استفاده کرده است بعد یک پزشک فرانسوی مدعی نتایج دلگرم‌کننده‌ای شد. با وجود شبهه‌ها درباره این تحقیق، تقاضا برای هیدروکسی‌کلروکین بالا رفت. رسانه‌ها و افراد معروف بسیاری، از جمله ایلان ماسک مدیر تسلا و ژائیر بولسونارو رئیس جمهور برزیل با درجات مختلفی از شک و گمان به این دارو اشاره کردند. این دارو حتی به کنفرانس خبری کاخ سفید و توییتر آقای ترامپ راه پیدا کرد. آقای ترامپ سوم آوریل گفت: "چه چیزی ممکن است از دست بدهید؟ مصرف کنید." او تا همین دو هفته پیش می‌گفت که فقط به توصیه‌های خودش عمل می‌کند. تک‌تک این اظهارنظرها باعث افزایش گفتگو در شبکه‌های اجتماعی درباره این دارو شد. هر چند مسمومیت با این دارو بسیار نادر است ولی اضطراب این همه‌گیری جهانی باعث شد برخی افراط کنند. در نیجریه آمار پذیرش در بیمارستان به دلیل مسمومیت با هیدروکسی کلروکین سبب شد دولت به مردم هشدار دهد از این دارو استفاده نکنند. در اوایل مارس، مرد ویتنامی ۴۳ ساله بعد از مصرف زیاد هیدروکسی کلروکین در یک کلینیک مسمومیت در هانوی بستری شد. رنگش قرمز شده بود و می‌لرزید و نمی‌توانست درست صحبت کند. دکتر نگوین ترونگ نگوین، رئیس این کلینیک، گفت این مرد خوش شانس بود که سریع تحت درمان قرار گرفت وگرنه ممکن بود بمیرد. ولی گری لینیوس خوش شانس نبود. مایع پاک‌کننده‌ای که او و واندا خورده بودند حاوی یک ماده سمی بود. چند دقیقه بعد هر دوی آنها احساس سرگیجه و گر گرفتن کردند و شروع کردند به استفراغ و نمی‌توانستند نفس بکشند. گری جان خود را از دست داد و واندا هم در بیمارستان بستری شد. واندا گفت این مایع را از آن جهت نوشیدند که "ترامپ دائما می‌گفت این تقریبا راه درمان است." مسمومیت با الکل مقامات ایران می‌گویند صدها نفر در اثر مسمومیت با الکل جان خود را از دست داده‌اند. این بعد از پخش شایعاتی بود درباره تاثیر درمانی الکل. کامبیز سلطانی نژاد یکی از مقامات سازمان پزشکی قانونی ایران تقریبا یک ماه پیش آمار نهایی را اعلام کرد، ۷۶۸ نفر به گفته او به علت "اخبار جعلی در رسانه‌های اجتماعی" جان خود را از دست دادند. در کشوری که الکل ممنوع است و مشروب قاچاق اغلب ناسالم است، امکان تایید صحت این آمار وجود ندارد اما در این مورد، خبرنگاران بی‌بی‌سی قبل از اعلام رسمی، شاهد پخش شایعات درباره این نوع "درمان" در پیام‌رسان تلگرام بودند. شایان سرداری زاده از مانیتورینگ اطلاعات غلط بی‌بی‌سی معتقد است که احتمالا اعلام رسمی این موضوع برای مقامات ایرانی اسباب شرمندگی بوده و احتمال اینکه این آمار زیادتر باشد وجود دارد. در یک مورد که ما صحت آن را تایید کردیم، یک پسر ۵ ساله، بعد از اینکه پدر و مادرش برای مقابله با کرونا دائما به او مشروب الکلی غیرقانونی می‌خوراندند، بینایی خود را از دست داد. کلر میلن، معاون سردبیر فول‌فکت، یک نهاد راستی‌آزمایی در بریتانیا می‌گوید: "ما می‌دانیم اطلاعات غلط می‌تواند زندگی افراد را نابود کند و قابلیت زیادی برای آسیب زدن دارد." حسن روحانی ، رئیس جمهور ایران دوستم ''''''''صابون '''''''' خورد آقای ترامپ جز هیدروکسی کلروکین، درباره روش‌های درمانی دیگر هم گمانه‌پردازی کرد. او حدود یک ماه پیش گفت پرتو فرابنفش می‌تواند ویروس کرونا را از بین ببرد: "من متوجه ضدعفونی‌کننده‌ای شده‌ام که می‌تواند آن را در یک دقیقه از بین ببرد. یک دقیقه. آیا راهی وجود دارد که ما هم بتوانیم همین کار را انجام دهیم...با تزریق یا نوعی تمیز کردن؟" بعدا آقای ترامپ گفت اظهاراتش طعنه آمیز بوده است ولی به نظر بعضی از مردم آمریکا چنین نیامد و با شماره‌ تلفن‌های مشاوره مسمومیت تماس گرفتند و راهنمایی خواستند. یکی از مسئولان این مراکز در کانزاس گفت از شخصی شنیده که دوستش بعد از شنیدن حرف‌های آقای ترامپ، صابون ضدعفونی خورده است. دکتر دانکن مارو پزشک بیمارستان المهرست در نیویورک می‌گوید همکارانش بیمارانی را درمان کرده‌اند که مواد ضد عفونی خورده بودند: "این مواد می‌توانند عوارض دراز مدت داشته باشد مانند انواع سرطان و خونریزی دستگاه گوارش." دکتر دانکن مارو آتش سوزی، خشونت و توهم توطئه شبکه‌های اجتماعی بستر مناسبی برای تئوری توطئه هستند ولی یکی از این تئوری‌ها درباره کرونا، باعث آتش‌سوزی و خسارت شده است. این شایعه که فناوری ۵G باعث بوجود آمدن این ویروس شده است در بریتانیا باعث خسارت به بیشتر از ۷۰ دکل تلفن شده است. دیلان فارل مهندس یک شرکت مخابرات می‌گوید ماه پیش در نزدیکی شهر لستر رانندگی می‌کرده است. او در حالی که در افکار خودش غوطه‌ور بوده به یک میدان می‌رسد و بعد متوجه فریادهایی می‌شود. ابتدا فکر ‌کرد فریادها متوجه دیگران است ولی بعد دید شخصی از پنجره کنار راننده داد می‌زند "۵G" و در این موقع متوجه می‌شود فریادها خطاب به خود اوست: "تو وجدان نداری. ۵G دارد ما را می‌کشد." دیلان می‌گوید: "اگر درهای ماشین را بلافاصله قفل نکرده بودم، مطمئن بودم که می‌خواست داخل ماشین بیاید و به من حمله کند. خیلی ترسناک بود." دیلان بلافاصله حرکت می‌کند و دور می‌شود. کسی در این ارتباط دستگیر نشده است. کلر میلن از فول‌فکت می‌گوید: "تئوری‌های توطئه‌ درباره ۵G از مدتها پیش در اینترنت وجود داشته و اکنون با ویروس کرونا مرتبط شده است." دیلان فارل مورد تعرض مردی قرار گرفته که درباره تئوری توطئه ۵G فریاد می زده حملات خشونت‌آمیز و تنش‌های نژادی در ماه مارس تدروس آدانوم گبرسه‌یوس دبیر کل سازمان جهانی بهداشت هشدار داد همه‌گیری جهانی کرونا باعث شعله‌ور شدن "دشمنیِ خطرناکی" خواهد شد. منظور او رفتارهای نژادپرستانه علیه آسیایی‌ها و چینی‌ها بود ولی کرونا باعث تنش‌های نژادی در کشورهای متعددی شد. ماه پیش به دکل تلفن در هادرسفیلد در انگستان خسارت وارد شد در ماه آوریل، در دهلی سه مرد مسلمان جداگانه هدف حمله‌های خشن قرار گرفتند پس از پخش این شایعه که مسلمانان باعث شیوع ویروس می‌شوند. در دهکده کوچکی در شرق هند به نام سیسای، پس از پخش این شایعه به پسربچه مسلمانی حمله شد و این باعث درگیری باندهای خلافکار رقیب شد. یک مرد جوان جان خود را از دست داد و دیگری بشدت مجروح شد. مردی با تی شرتی که رویش نوشته شده "نه به ۵G" گزارش‌های نادرستی هم بین اقلیت‌های قومی منتشر شد از جمله در شهر بردفورد انگلستان، شایعه‌ای پخش شد که افرادی که از نژاد سفید نیستند به حال خود رها شده‌اند تا بمیرند. در شهری در غرب هند به نام ایندور، پزشکانی که افراد احتمالا آلوده به ویروسی را ردیابی می‌کردند، هدف حمله با سنگ قرار گرفتند. ویدئوهای گمراه کننده‌ای در واتساپ مدعی شده بودند که ماموران بهداشتی این ویروس را به مسلمانان سالم تزریق می‌کنند. اوایل ماه آوریل دو پزشک بشدت مجروح شدند. در ماه رمضان مردان مسلمان مقابل درهای بسته مغازه‌ها در دهلی نو نماز می‌خوانند. در همه‌گیری کرونا بسیاری از مسلمانان در هند اعتقاد داشتند به ناحق مورد تبعیض قرار گرفتند افرادی که در اثر باور تئوری توطئه بشدت بیمار شده‌اند برایان لی هیچنز که تحت تاثیر تئوری توطئه به کرونا مبتلا شده می‌گوید: "امیدوارم حال همسرم بهتر شود ولی اگر این طور نشد، او به جای بهتری خواهد رفت." برایان و همسرش هیچ اعتقادی به این بیماری نداشتند و بیشتر فکر می‌کردند این ویروس فریبی است مرتبط به ۵G یا یک ناخوشی خفیف است به همین دلیل با وجود هشدارهای رسمی به زندگی عادی ادامه دادند. برایان برای کار با تاکسی به شهر زادگاهش ژوپیتر رفت. او خرید می‌رفت و برای همسرش دارو می‌خرید ولی با وجود آسم و آپنه خواب همسرش، فاصله اجتماعی را رعایت نمی‌کرد و ماسک نمی‌زد. برایان قبلا تئوری توطئه ویروس کرونا را باور کرده بوده وقتی برایان مبتلا شد چشمش به واقعیت باز شد. او به شبکه های اجتماعی بازگشت ولی این بار می‌خواهد به مردم درباره اطلاعات غلط و تئوری‌های توطئه هشدار دهد. کارشناسان می‌گویند پست‌هایی نظیر پست‌های برایان می‌توانند برای مقابله با تئوری توطئه مفیدتر از راستی‌آزمایی یا مقالات خبری باشد. کلر میلن از فول‌فکت می‌گوید: " یکی از موثرترین روش‌ها برای تصحیح اطلاعات غلط این است که خود فردی که ابتدا آن را منتشر کرده، این کار را انجام دهد." برایان و همسرش در یک مهمانی قبل از همه‌گیری به دلیل اطلاعات نادرست ''''''''جان بسیاری از دست می‌رود '''''''' شاید برایان یک مورد شدید باشد ولی به دلیل تعداد بسیار زیاد این اطلاعات، بسیاری گمراه شده‌اند طوری که سازمان جهانی بهداشت به آن "همه‌گیری اطلاعات غلط" (اینفودمیک) می‌گوید. همه با درمان‌های جعلی خود را به کشتن نمی‌دهند ولی با این فکر که ویروس کرونا واقعی و جدی نیست، احتمال زنده ماندنشان را پایین می‌آورند. در یک جمعه بسیار سرد، دو مرد حدود ۴۰ ساله وارد بخش اورژانس بیمارستانی در محله کویینز نیویورک شدند. آنها هم اتاقی بودند و شیفت‌های کاری درازی داشتند و با هم از یک تخت یک نفره برای خوابیدن استفاده می‌کردند و هر دو بشدت بیمار بودند. دکتر راجیو فرناندو چند ساعت بعد شاهد مرگ یکی از آنها بود و دیگری هم به دستگاه تنفس مصنوعی نیاز پیدا کرد. دکتر راجیو فرناندو در بخش اورژانس بیمارستانی در نیویورک دکتر فرناندو از آنها پرسید چرا زودتر به بیمارستان نیامده‌اند. آنها گفتند جایی در اینترنت خوانده‌اند این ویروس جدی نیست. دکتر فرناندو می‌گوید: " آنها از درمان‌های تکمیلی جایگزین استفاده کردند و فکر می‌کردند مثل آنفلوآنزاست." آنها جز گروه‌های آسیب‌پذیر بودند و دکتر فرناندو اعتقاد دارد که اگر این اطلاعات غلط را نادیده می‌گرفتند و زودتر به بیمارستان می‌آمدند حالشان می‌توانست بهتر باشد. پرفسور مارتین مارشال رئیس کالج سلطنتی پزشکان عمومی می‌گوید او و همکارانش در بریتانیا بیمارانی را دیده‌اند که به توصیه‌های اینترنتی عمل کرده بودند، مثل نگاه داشتن نفس برای تشخیص ابتلا یا خوردن نوشیدنی‌های گرم برای کشتن ویروس. بعضی‌ها هم حرف‌های آقای ترامپ درباره مواد ضدعفونی را بازگو می‌کردند. دکتر مارو پزشک بیمارستان المهرست نیویورک می‌گوید تعداد افرادی که با تاخیر تحت درمان قرار گرفته‌اند بسیار زیاد است. او همسایگانی را می‌شناسد که به رعایت فاصله اجتماعی اعتقاد نداشتند یا فکر می‌کردند ویروس کرونا فریب است و به همین دلیل مبتلا شده و مرده‌اند. دکتر مارو می‌گوید که او و همکارانش وقت با ارزشی که می‌توانستند صرف درمان بیماران کنند صرف شفاف‌سازی این اطلاعات غلط کرده‌اند. یک دیوارنگاری در شهر نیویورک بر ضد ۵G دکتر مارو که پای تلفن بسیار خسته به نظر می‌رسید و باید به شیفت دیگری در بیمارستان المهرست باز می‌گشت گفت این بیماران تقصیری ندارند: "اطلاعات نادرست یک مسئله اساسی است. سرزنش افراد برای خوردن مایع سفید‌کننده یا ماندن و مردن در خانه مانند سرزنش فردیست که در خیابان با ماشین یک راننده مست تصادف می‌کند. " درپاسخ به این موج اطلاعات غلط، شبکه‌های اجتماعی مقررات جدیدی وضع کرده‌اند. فیسبوک در بیانیه‌ای گفت: "ما اجازه انتشار اطلاعات نادرست را نمی‌دهیم و صدها و هزارها پست را حذف کرده‌ایم. پست‌هایی که حاوی روش‌های درمانی نادرست بودند یا ادعا می‌کردند ویروس کرونا وجود ندارد یا اینترنت ۵G آن را به وجود آورده با اینکه رعایت فاصله اجتماعی موثر نیست." فیسبوک می‌گوید به ۹۰ میلیون پست برچسب هشدار زده است. یوتیوب هم می‌گوید اجازه انتشار محتوایی را نمی‌دهد که روش‌های درمانی نادرست و خطرناک را تبلیغ می‌کنند و سیاست‌های فراگیری برای اطلاعات غلط درباره کرونا دارد، از جمله درباره محتوایی که وجود این ویروس را زیر سوال می‌برند یا اینکه ویروس را ۵G به وجود آورده است. کسانی که واکسن و ۵G را توطئه می‌دانند در تظاهراتی در پارک سنت جیمز لندن شرکت کردند بعد از این چه می‌شود؟ در حالی که تحقیق برای ساخت واکسن کرونا ادامه دارد، حساب‌های کاربری و گروه‌های ضد واکسن و معتقدان به توطئه، شمار افزایش اعضایشان افزایش یافته است. اینها تهدیدی بالقوه برای سلامت افراد هستند ولی خطر فوری به حساب نمی‌آیند. برخی پزشکان به ما گفته‌لند مصاحبه کردیم نگران زمانی هستند که واکسن کرونا ساخته شود و چیزی که تا مدت‌ها یکی از دستاوردهای بشر محسوب خواهد شد بخاطر اطلاعات غلط نادیده گرفته شود. به دلیل اتفاقاتی که شاهدشان هستیم، آینده برای برخی متخصصان ترسناک به نظر می‌رسد. دکتر فرناندو در پایان شیفت شب و در حالی که ماسکش از گوشش آویزان است در اسکایپ به ما می‌گوید: "جان افراد زیادی از دست رفته است. آنها خیلی دیر مراجعه کردند. ما مرگ آنها را مقابل چشممان دیدیم." برایان برای افرادی که به این تئوری‌های توطئه اعتقاد دارند پیامی دارد: "مثل من احمق نباشید تا چیزی که برای من و همسرم اتفاق افتاد برای شما اتفاق نیفتد."
گروهی که در بی‌بی‌سی مسئول پیگیری اطلاعات غلط درباره کروناست، بین این اطلاعات و اتفاقاتی مثل حمله فیزیکی، آتش زدن و مرگ ارتباط‌هایی پیدا کرده اما متخصصان می‌گویند آسیب‌ غیر مستقیم شایعات، تئوری‌های توطئه و اطلاعات نادرست درباره سلامتی احتمالا بسیار فراگیر‌تر است.
اطلاعات غلط درباره کرونا چطور جان انسان‌ها را می‌گیرد؟
سفر آقای مشرف به تهران بر خلاف سفر دیگر روسای جمهور به ایران بدون گفتگو با خبرنگاران و بدون بدرقه رسمی از سوی آقای احمدی نژاد پایان یافت. پیش از ورود پرويز مشرف به تهران اعلام شده بود که محور مذاکرات دو طرف تبادل نظر درباره یافتن راهی برای حل مساله فلسطين، مسايل جهان اسلام و موضوعات منطقه ای و بين المللی خواهد داد. سفر چند ساعته آقای مشرف به ایران بیش از آنکه با هدف گفتگو درباره مسایل اعلام شده باشد به نظر می رسد تحرکی سیاسی از سوی پاکستان در شرایطی باشد که این کشور با انزوای سیاسی منطقه ای و مشکلات متعدد داخلی رو به رو شده است. ناخشنودی مشرف از انزوای پاکستان همزمان با قدرت نمایی های اخیر طالبان در افغانستان، دولت پاکستان به حمایت از رهبران طالبان متهم می شود و اخیرا دو کشور بر سر پیشنهاد پاکستان برای مین گذاری در مرز، تنش هایی با هم داشته اند چنانکه رنگین دادفر اسپنتا، وزیر خارجه افغانستان در گفتگو با بی بی سی اعلام کرد که کشورش مشکلات جدی با پاکستان دارد. از سوی دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه نیز هریک در حال جاگیری در تعیین معادلات منطقه قرار گرفته اند. شش کشور عرب عضو شورای همکاری خلیج فارس در حال دیدار با رهبران اروپایی و آمریکایی با هدف مهار خشونت های مذهبی و فرقه ای در منطقه، بازگرداندن آرامش به عراق و رفع آنچه نگرانی از برنامه های اتمی ایران خوانده می شود، هستند. ترکیه در حال تلاش برای تبدیل شدن به بازیگری فعال در مناقشه لبنان است و سوریه هم در حال ارسال علائم مثبت برای جامعه جهانی در جهت حل این موضوع است. عراق و افغانستان نیز هر یک به فراخور وضعیت خود در کانون توجه جامعه جهانی قرار دارند. بحث ها درباره لزوم گفتگو یا برخورد با ایران برای حل مسایل منطقه ای نیز در جریان است. در این وضعیت پاکستان که با اتهام حمایت از طالبان رو به رو است در حالت انزوا قرار دارد و به نظر می آید این موضوع برای رهبران این کشور که از متحدان اصلی آمريکا در منطقه محسوب می شوند، خوشایند نیست. در برنامه اعلام شده سفر دوره ای آقای مشرف به کشورهای آسیایی و خاورمیانه مهمترین هدف وی گفتگو درباره مساله فلسظین و اسراییل عنوان شده است اما کارشناسان می گویند با توجه به اینکه کشورهای منطقه این مساله را موضوعی عربی تلقی می کنند و پاکستان با توجه به میزان نفوذ اندک در جامعه جهانی و دوری جغرافیایی از کانون این بحران عملا قدرت تاثیر گذاری چندانی بر درگیری های فلسطین و اسراییل نخواهد داشت. با این همه به نظر می رسد که ژنرال مشرف در تهران تلاش کرده تا نظر مقام های ایرانی را نسبت به طرح صلح خاورمیانه جلب کند و این موضوع را با رهبر ارشد جمهوری اسلامی در میان گذاشته است. رفع تکلیف از ژنرال با سفر به تهران گرچه از محتوای دقیق و نتیجه مذاکرات آقای مشرف خبر یا حتی بیانه ای رسمی منتشر نشده اما آیت الله خامنه ای خطاب به رییس جمهور پاکستان صلح عادلانه را ارزش خوانده و قدرت ملتها را تعیین کننده نهایی مسائل دانسته است که فقط در هنگام رویارویی آشکار نمی شود، بلکه زمینه ها و عرصه های مختلفی برای بروز عزم و اراده و قدرت ملت ها وجود دارد. به نظر می رسد که آقای مشرف در جلب نظر مقام های جمهوری اسلامی بی توفیق نبوده و گفته های رهبر جمهوری اسلامی پاسخ مثبتی تلویحی، به پیشنهاد وی بوده است. وزارت خارجه پاکستان پیش از ورود آقای مشرف به تهران اعلام کرده بود که وی در سفر به كشورهای عربی با سران اين كشورها درباره طرح "صلحی ابتكاری" از سوی جهان اسلام برای کمک به حل مسئله فلسطين به توافق رسيده است. با ابن همه احتمال کمی وجود دارد که ایران سرانجام حتی در صورت پذيرش طرح صلح آقای مشرف از سوی اسراییل و فلسطینیان، موضعی متفاوت با گذشته در نفی اسراییل و غیر قانونی دانستن این کشور اتخاذ کند. طی چند سال اخیر و با اوج گیری بحران های منطقه ای به دلیل نداشتن رابطه دیپلماتیک میان ایران و آمریکا، هربار که یکی از متحدان ایالات متحده به ایران سفر می کند شایعه ارسال پیام آمریکا نیز بر سر زبان ها می افتد. گرچه اسلام آباد متحد واشنگتن است اما سفر کوتاه رییس جمهور پاکستان به ایران این بار با طرح چنین شایعاتی همراه نبوده است. مدت زمان کوتاه سفر ژنرال مشرف به تهران نشان دهنده این موضوع است که رییس جمهور پاکستان نسبت به این واقیعت آگاه بوده که موضع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی امکان رضایت ایران از هرگونه طرح صلحی را منتفی می کند اما درعین حال اسلام آباد نمی تواند هدف خروج از انزوای سیاسی را با نادیده گرفتن مقام های ایرانی دنبال کند. به نظر می رسد که آقای مشرف با سفر کوتاه به ایران و در جریان قرار دادن جمهوری اسلامی از طرح صلحش، دست به یک رفع تکلیف سیاسی در تهران زده است. خدمات
ژنرال پرویز مشرف، رییس جمهور پاکستان روز دوشنبه، شانزدهم بهمن، (پنجم فوریه) دیداری چند ساعته از تهران داشت و سپس عازم ترکیه شد. آقای مشرف در ادامه سفر به عربستان سعودی، مصر، سوريه، اردن، امارات متحده عربی، مالزی واندونزی به تهران رفته و با آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران ملاقات کرد.
پاکستان و ایران، رفع تکلیف سیاسی از ژنرال در تهران
مقامات دولتی نيز، با حضور در اجتماعات مردم، در مراسم و جشنهای آنان شرکت می کنند. هنرنمايی يک ورزشکار افغان در ورزشگاه شهر کابل. اين ورزشگاه، همه ساله شاهد برگزاری مراسم رسمی بزرگداشت نوروز و آغاز جشنهای سال نو با حضور مقامات دولتی و گروههای قومی است. رژه دختران افغان با لباس محلی و عکسهايی از اسطوره های زن کشورشان در ورزشگاه شهر کابل تفنگ بازی، از ورزشهای مردم مناطق شمال کابل است؛ گروهی از تفنگ بازان، به اجرای نمايش در جشن رسمی نوروز پرداختند. اجتماع مردم در زيارتگاه کارته سخی. هزاران مرد و زن افغان در اطراف اين زيارتگاه جمع شدند تا ضمن تماشای مراسم برافراشته شدن علم منسوب به حضرت علی، نخستين روز سال را در تپه های اطراف آن بگذرانند. يکی از سنتهای ثابت افغانها در جشنهای آغاز سال نو، برگزاری مسابقه پرتکاپوی بزکشی است. امسال نيز، مسابقه بزکشی به مناسبت جشن نوروز، در چمن ببرک کابل برگزار شد. در مسابقه بزکشی، برنده کسی است که جسد بيجان بز يا گوساله را از چنگ حريفان بربايد و آن را به حلقه پايانی زمين برساند. خدمات
نوروز در افغانستان، هم جشن ملی و هم دولتی است. مردم شهرهای مختلف اين کشور، از نخستين ساعات روز اول سال نو خورشيدی، به ورزشگاهها، زيارتگاهها و تفريحگاهها می روند و تا پاسی از شب، به رقص و پايکوبی و تفريح می پردازند.
عکس: جشنهای ملی و رسمی نوروز در کابل
کارتون سلمان طاهری، شهروند ارمغان مسافران وین محمد نوری در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: سؤال عمده افکار عمومی در داخل و خارج ایران در فردای مذاکرات وین این است که چرا چنین شد و چرا آن همه پیش‌بینی و گمانه‌زنی درباره وقوع یک تحول تاریخی در دوشنبه وین به‌بار ننشست؟ نویسنده اضافه کرده: برخلاف ذائقه عامه مردم، دنیای دیپلماسی میانه‌ای با اتفاق‌های معجزه آسا ندارد. اساساً دیپلماتهای حرفه‌ای یاد می‌گیرند که نه بر مدار احساس بلکه بر منطق خرد رفتار کنند. آنها می‌آموزند به جای پرواز در دنیای خیال روی زمین سخت واقعیت گام بردارند. و خلاصه مقاله روزنامه دولت این که: در مذاکرات هسته‌ای وین، ظریف یا کری می‌توانستند همه آموزه‌ها و اصول حرفه‌ای دیپلماسی را کنار نهند و با امضای یک ورق مقابل دوربین‌ها ۳۶ سال جدایی ایران و امریکا را خاتمه یافته اعلام کنند. اما آیا براستی همه موانع پیدا و پنهانی که در مناسبات دو کشور وجود دارد با این حرکت سمبلیک فرو می‌ریزد. به هیچ جا نرسیدیم علی ایمانی در یادداشت روز کیهان نوشته پس از یک سال اعتمادسازی یک طرفه به کجا رسیده‌ایم؟ آیا دیروز در وین اتفاقی متفاوت از ژنو رقم خورد؟ تکلیف توافق جامع و نهایی به نحوی که هم حقوق هسته‌ای ما محترم شمرده شود، هم نگرانی ادعایی آمریکا و غرب برطرف شود و هم تحریم‌ها پایان پذیرد به کجا انجامید؟ بالاخره ما هدفی از این مذاکرات داشتیم. آن هدف چه شد؟ آیا می‌توان درباره اتفاق پشت درهای بسته این روزها و هفته‌ها گمانه‌زنی کرد و به پیش‌بینی آینده پرداخت؟ آخرش چه؟ به نظر کیهان که از ابتدا با مذاکرات مخالف بوده است: اگر بپذیریم که مذاکره- صرف نظر از رفتارهای نابه‌جا یا به جا در متن آن- تاکتیک و ابزار و راه است، آنگاه پرسش از هدف و نتایج موضوعیت پیدا می‌کند. و در این صورت در کنار ارزیابی نتایج، پای پرسش دیگری به میان می‌آید و آن اینکه مذاکره و حتی توافق دور از دسترس چه قدر تاب دارد که بتوان همه مسئولیت‌های دولتمردان را بر آن بار کرد؟ یادداشت روز این روزنامه تندرو بدین جا می رسد که: هفت، ده، پانزده و بیست و پنج سال، عددهای مختلفی بوده که به عنوان بازه زمانی مورد نظر غرب برای دوره اعتمادسازی ایران، در رسانه‌ها مطرح شده است. معنای واقعی این اتفاق، بن‌بست در مذاکرات است. اما چون طرفین نمی‌خواهند به دلایل مختلف این مسئله را - که زیر سر آمریکا و انگلیس و فرانسه است- اعلام کنند، به تمدید رضایت داده اند. مذاکرات شکست نخورده تیتر و عکس چاپ دوم شرق فتح الله آملی در مقاله ای در اطلاعات سه فرض را پیش کشیده یکی این که جمهوری اسلامی اصل را بر انجام توافق به هر قیمتی حتی با عبور از خط قرمز ها قرار می‌داد، آنگاه این فرض به واقعیت می‌پیوست که سلاح تحریم هماره کارساز است و با این حربه می‌توان هر شرایطی را بر آن تحمیل کرد. گرچه در این صورت سرمایه‌های ما آزاد می‌شد و بسیاری از مشکلات اقتصادی برطرف می‌شد. فرض دوم مقاله اطلاعات این است که: جمهوری اسلامی با اصرار بر مواضع خویش میز مذاکره را ترک می‌کرد و شکست مذاکرات اعلام می‌شد. در این صورت مهندسی تبعات چنین تصمیمی هم در داخل و هم در خارج از کشور چندان آسان و راحت نبود. نتیجه گیری مقاله اطلاعات این است که: با تصمیم دیشب مذاکرات شکست نخورده و فرصت مجدد یافته است تا در گذر زمان و با توجه به سیر تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه شرایط سامان یافته‌تری را برای دست‌یابی به توافق فراهم آورد. این شرایط می‌تواند با توجه به دست بالایی که جمهوری اسلامی در نقش‌آفرینی در تحولات منطقه دارد به تقویت موضع بینجامد. جاوید قربان اوغلی در مقاله ای در اعتماد با اشاره به دشواری های مذاکرات اعراب و اسراییل را به عنوان مخالفان تفاهم غرب با ایران نام برده و نوشته نوشته: در این سو نیز عده‌یی که متاسفانه منافع ملی را با شاغول و متر جناحی خود اندازه می‌گیرند در برابر سازمان انرژی اتمی اجتماع کرده و فریادهایی که می‌تواند پشت مذاکره‌کنندگان را خالی کند سر می‌دادند. گروهی از نمایندگان مجلس در اقدامی سوال‌برانگیز طرح دوفوریتی را مطرح کردند که هرگونه توافق باید به تصویب مجلس برسد درخواستی که درایت رییس مجلس مانع از تحقق آن شد. مقاله اعتماد بدین جا رسیده که: هرچند عبور از تونل هسته‌یی که مین‌های انفجاری بی‌شماری در آن کار گذاشته شده است در کوتاه‌ترین زمان ممکن و در وقت مقرر پیش‌بینی شده به صواب و مصلحت ایران اسلامی بود ولی اشتباه بزرگی است که توافق برای تمدید، شکست مذاکرات ارزیابی شود. حصول توافق و حل و فصل پرونده هسته‌یی کشورمان که در مسیر پرفراز و نشیب خود فرصت‌های طلایی بسیاری را در ٨ سال گذشته از دست داد، خواست و نیازی دو طرفه است. تاثیرهای اقتصادی تفاهم علی دادپی در سرمقاله جهان صنعت با اشاره به تصمیم دیروز کشورهای درگیر در مذاکرات هسته ای ایران پرسیده واکنش بازارهای مختلف از جمله بازار ارز به این رویداد چه خواهد بود؟ به نوشته این اقتصاد دان: در صورت رسیدن به یک توافق، از هر نوعی، شرایط این توافق هم بر دسترسی ایران به درآمدهای نفتی‌اش موثر است و هم بر تحولات بازار غیررسمی ارز. در حالی که بخشی از این تاثیر ناشی از اثر مستقیمی است که افزایش جریان درآمدهای نفتی به داخل کشور و حساب‌های بانک مرکزی دارد بخشی از آن اثر رویدادهایی است که در سایر ابعاد اقتصاد روی می‌دهند. حتی آثار مستقیم توافق وین می‌تواند تاثیرات متناقضی بر بازار ارز داشته باشد. سرمقاله جهان صنعت به این جا رسیده که: باور همگان این است که افزایش دسترسی دولت به درآمدهای نفتی به معنای افزایش تزریق دلار به بازار خواهد بود و در نتیجه نرخ برابری دلار در برابر ریال کاهش پیدا خواهد کرد اما این همه ماجرا نیست. تزریق دلار به بازار برای ثابت نگه داشتن یا کاهش نرخ برابری صورت نخواهد گرفت. دولتی که با چالش ایجاد اشتغال برای هزاران هزار ایرانی مواجه است می‌داند درآمدهای نفتی باید به طرف سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های اقتصادی ایران هدایت شود. تیتر و طرح محمد طحانی، آرمان علی فرح بخش در سرمقاله دنیای اقتصاد به عنوان ترجمه اقتصادی تمدید مذاکرات نوشته: گر تصور سیاست‌گذاران کشور آن است که در صورت لغو تحریم ناگهان سونامی جدیدی از درآمدهای ارزی شکل می‌گیرد که قادر است داروی شفابخش مشکلات متعدد اقتصادی کشور باشد، اشتباه کاملا استراتژیکی رخ داده است. به نوشته این اقتصاددان: تعیین سمت‌وسوی اقتصاد داخلی بیش از آنکه در اختیار عوامل برون‌زای غیر‌قابل کنترل خارجی باشد، در اختیار سیاست‌گذاران داخلی است. رشد فزاینده نقدینگی، نرخ سود بانکی پایین‌تر از حد تعادلی، بخش دولتی وسیع و ناکارآ، فضای نامناسب کسب‌وکار، سرعت کم در اجرای سیاست‌های خصوصی و ... همه ازجمله پارامترهای مهم و تاثیرگذاری هستند که کلید کنترل آن نه در اختیار مذاکرات هسته‌ای؛ بلکه در اختیار سیاست‌گذاران داخلی است. و خلاصه سرمقاله دنیای اقتصاد این که: از همه مهم‌تر روند سیاست‌گذاری اقتصادی در ایران نشان می‌دهد که موتور اقتصاد در سربالایی‌های سخت با کارآیی بیشتری حرکت کرده و توجه بیشتری به اجرای اصلاحات اقتصادی نشان می‌دهد. آن هنگام که اقتصاد ایران در سرازیری افزایش درآمدهای نفتی می‌افتد، با شور و شعف زایدالوصفی توجه خود را به چگونگی تخصیص این منابع اضافی سوق می‌دهد و به یکباره اصلاح ساختار اقتصاد کشور را به فراموشی می‌سپارد. کارشکنی اعراب در مذاکرات متین مسلم در سرمقاله شهروند نوشته: اعراب منطقه عربی بیشتر به این دلیل که در پس توافق سیاسی و کلی ٢٤ نوامبر و در مسیر قرارگرفتن حل مناقشه اتمی ایران(صرف‌نظر از زمان و ابعاد آن) بالاخره مجبور خواهند شد عادت‌های دیرینه ٣٥‌سال گذشته خود یعنی بهره‌برداری بی‌نهایت از« ایزوله و تحریم سیاسی و اقتصادی ایران» را کم‌کم ترک و شرایط جدید را بپذیرند هرچند به آن مایل نباشند. به نوشته این مقاله : درست یا غلط متحدان منطقه‌ای واشنگتن احساس می‌کنند هر گونه تفاهم کمی نه حتی کیفی، که میان کاخ سفید و تهران در هر شکل، اندازه و یا عمق و وسعتی که صورت گیرد به خودی خود این تفاهم مزیت آنها در منطقه نزد غرب خصوصا ایالات متحده را کاهش خواهد داد. این احساس واقعی است یا خیر؟ چندان فرقی نمی‌کند، آنها برداشت خود از تحولات را دارند و به درست یا غلط بودن آن چندان فکر نمی‌کنند. مقاله شهروند در نهایت نتیجه گیری کرده: تحولات منطقه طی٨ ماه گذشته که می‌تواند جلوه‌ای از حس انتقام‌جویی ریاض علیه ایالات متحده برداشت شود، به نحوی که حتی صدای معاون رئیس‌جمهوری آقای بایدن را هم درآورد، نشان می‌دهد تغییری مهم در نگاه‌های متحدان عرب منطقه ایجاد نشده است. کارتون فیروزه مظفری، فرهیختگان علی محقق در سرمقاله ابتکار نوشته: گفته می‌شود بخش اصلی و شاکله اختلافات باقیمانده چند و چون رفع تحریم ها به عنوان ما به ازای اعتمادی سازی‌های ایران بوده است؛ همان تحریم هایی که چه روسای دولت ها و چه پارلمانیست های اروپایی و آمریکایی در دوران هفت ساله از ۸۶ تا ۹۲ یکی پس از دیگری با بهانه جویی به ایران تحمیل کردند. به نوشته این مقاله: درپشت پرده مذاکرات فقط آن شش کشور نبودند و این یعنی چند جبهه و خاکریز سخت و نامریی دیگر در مقابل تیم مذاکره کننده ایران قرار داشت. نگاهی به برخی حواشی مذاکرات وین ۸ از روایت مشاوره تلفنی دیپلمات‌های غربی با اسراییلی ها در هتل کوبورگ تا حضور جان کری در هواپیمای سعودالفیصل در فرودگاه وین جنس غربی - عبری- عربی زیاده خواهی ها را نشان داده واز عوامل و موانع پشت پرده توافق جامع رونمایی کرده است. سرمقاله ابتکار اظهار نظر کرده که: این حجم از مانع تراشی و کینه ورزی اعراب و مظلوم نمایی‌های اسراییل را باز می‌توان به جنس سیاست تهاجمی و تنش آفرین دولت گذشته در عرصه دیپلماسی ارجاع داد که در صحن سازمان ملل بهانه به دست تل آویو می‌داد و در مقابل یک گام ساده هم برای تنش زدایی در سطح همسایگان عرب و غیر عرب مسلمان بر نمی‌داشت. دیدار با پسرعمو سرطان شهرام شهیدی در ستون طنز شهروند نوشته: منشی روزنامه می‌گوید یک آقایی پشت خط باهات کار داره. می‌پرسم: کی هست؟ جواب می‌دهد: نمی‌دونم. خودش را لوس کرده. می‌گه سرطانه! تلفن را وصل می‌کند. صدای بمی پشت تلفن می‌گوید: سلام. سرطان هستم. شما آماده‌ای؟ جواب می‌دهم: آقاجان شوخی قشنگی نیست. با سرطان که نباید شوخی کرد. جواب می‌دهد: من که شوخی ندارم. شما فکر می‌کنید من شوخی‌ام. در ادامه قصه این طنزنویس آمده: می‌پرسم: یعنی شما جدی جدی خود سرطانی؟ سرطان خون؟ جواب می‌دهد: نچ. اون پسرعمومه. من سرطان غدد لنفاوی‌ام. می‌گویم: خب؟ امرتون؟ می‌گوید: عرضی نیست. یک تک پا باید تشریف بیاورید که بنده با فراغ دل در شما حلول کنم. می‌گویم: راستش من وقت ندارم. این روزها خیلی سرم شلوغ شده. می‌گوید: عیب نداره. خدمات ما ٢٤ساعته شده با امکان ارسال و نصب در محل. همه مناطق کشور به‌ویژه کل تهران را هم تحت پوشش داریم. می‌گویم: حالا نمی‌شه فردا تشریف بیاورید؟ و در پایان طنز شهروند آمده: می‌گوید: نه که نمی‌شود. هنوز فکر می‌کنی شوخی است؟ ما پسرعموها و دختردایی‌ها از آنچه می‌بینید به شما نزدیک‌تریم. همین بغل گوشتان. ببین... دست می‌کشم به پشت گوشت. ادامه می‌دهد: وقتمان هم پر است. همه برنامه‌ها از قبل رزرو شده. خلاصه دردسرتان ندهم. بنده همین حالا که در خدمت شما هستم با سرطان غدد لنفاوی قرار دارم و دو سه سرطان دیگر هم با من قرار نشست گذاشته‌اند.
روزنامه های امروز صبح تهران عنوان های اصلی خود را به مذاکرات هسته ای وین اختصاص داده و آن را مهم ترین خبر مربوط به ایران دیده اند. روزنامه های جوان و رسالت و کیهان همچنان به مخالفت های خود ادامه داده و از به نتیجه نرسیدن مذاکرات ابراز شادمانی کرده اند اما اکثر روزنامه های با مقالاتی نشان داده اند که از توافق به دست آمده درباره ادامه مذاکرات شادمانند و این وضعیت را شکست نمی دانند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ سه شنبه چهارم آذر
داگان می‌گوید علیه برنامه هسته‌ای ایران دست به عملیات‌ مخفی زدیم در آستانه سفر بنیامین نتانیاهو به واشنگتن و سخنرانی‌اش در کنگره آمریکا مئیر داگان که از منتقدان جدی عملکرد نتانیاهو است در گفتگو با روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت سفر نتانیاهو را از هم اکنون شکست خورده می‌داند و می‌گوید "سفر به واشنگتن آن هم بر خلاف میل کاخ سفید اقدامی بی معنی است که نتیجه معکوس خواهد داشت." قرار است بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل روز سوم مارس (۱۲ اسفند) به دعوت کنگره درباره خطر برنامه هسته‌ای ایران سخنرانی کند. دعوت از آقای نتانیاهو واکنش نمایندگان کنگره به تصمیم باراک اوباما رئیس جمهوری این کشور است که گفته بود مصوبات کنگره را برای تحریم‌های بیشتر علیه ایران وتو خواهد کرد. اکنون مئیر داگان رئیس پیشین موساد می‌گوید نتانیاهو با پذیرش دعوت کنگره خود را در مقابل رئیس جمهوری آمریکا گذاشته و موقعیت اسرائیل را به خطر انداخته است. آقای داگان در سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۰ ریاست موساد را بر عهده داشت و در دوران او برخی از دانشمندان هسته‌‌ای ایران مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند. رئیس پیشین موساد سفر نتانیاهو به واشنگتن از پیش شکست خورده است از دولت اسرائیل به عنوان مظنون عملیات علیه دانشمندان ایرانی نام برده می‌شود. همچنین در دوره او چندین حمله سایبری به قصد مختل کردن برنامه هسته‌ای ایران صورت گرفت. چراغ خاموش داگان که در دوران آریل شارون، ایهود اولمرت و بنیامین نتانیاهو ریاست موساد را بر عهده داشته در مورد برنامه هسته‌ای ایران می‌گوید: "یک ایران هسته‌ای واقعیتی است که اسرائیل نمی‌تواند آن را بپذیرد." اما وی اعتقاد دارد شیوه‌ نادرست آقای نتانیاهو در برخورد با این موضوع باعث شده که اسرائیل به بن بست دشواری برسد. او می‌گوید سال ۱۹۸۸ ما اولین نشانه‌های تلاش ایران را برای دستیابی به سلاح هسته‌ای دیدیم اما در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ و در زمان نخست‌وزیری شارون ما "تازه متوجه عمق فاجعه شدیم". با نخست‌وزیر جلسه گذاشتیم و متخصصان سازمان امنیت اسرائیل به شارون گفتند که این فقط مشکل اسرائیل نیست بلکه یک مشکل جهانی است. داگان: تصویب تحریم‌ها علیه ایران نتیجه نفوذ ما بود "این یک چالش جهانی است چون ۶۵ درصد ذخایر نفتی جهان در ایران و کشورهای اطرافش است." رئیس پیشین موساد به یدیعوت آحارونوت می‌گوید در جلسه با شارون تصمیم گرفتیم در این مورد پر سر و صدا عمل نکنیم و چراغ خاموش حرکت کنیم. گذاشتن ایران در بن بست داگان می‌گوید تا امروز اسرائیل نشانه‌ای از این‌که برنامه هسته‌ای‌اش تهدید آمیز است بروز نداده است. به گفته او اسرائیل نمی‌پذیرد که برنامه هسته‌ای‌اش تحت نظارت بین‌المللی قرار بگیرد، برای همین بهتر است در موضوع هسته‌ای خیلی جلودار نباشد. او می‌گوید "ما از تلاش‌های اطلاعاتی و دولتی برای برخورد با برنامه هسته‌ای ایران حمایت کردیم اما خودمان جلو نرفتیم. البته این طور نیست که بیکار نشسته‌ باشیم." آقای داگان می‌گوید "تصویب اولین تحریم‌هایی که در سال ۲۰۰۳ به ایران تحمیل شد نتیجه نفوذ ما بود." غرب و هم‌پیمان‌هایش برای فشار بر ایران و منصرف کردن این کشور از تداوم برنامه هسته‌ای‌اش تحریم‌های گسترده‌‌ای را علیه تهران تصویب کردند. مقام‌های ایرانی، سیستم بانکی، معاملات نفتی و مبادلات تجاری در سال‌های گذشته تحت شدیدترین تحریم‌ها قرار گرفته و اقتصاد ایران را "فلج کرده" است. داگان رئیس پیشین موساد می‌گوید این تحریم‌ها نتیجه نفوذ اسرائیل بوده است. او می‌گوید "ما علیه برنامه هسته‌ای ایران دست به عملیات‌های مخفی زدیم." "ما همیشه گفته‌ایم که می‌شود برنامه هسته‌ای ایران را به تاخیر انداخت اما نمی‌شود مانع از آن شد." رئیس پیشین موساد می‌گوید "وقتی من در سال ۲۰۱۱ موساد را ترک کردم، گفتم که تا سال ۲۰۱۵ ایران قطعا سلاح هسته‌ای نخواهد داشت، این به نظر ادعای عجیبی می‌آمد اما حق با من بود." داگان می‌گوید ما توانستیم بسیاری از کشورها را برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران با خودمان همراه کنیم. از آلمان و بلژیک شروع کردیم و به خاور دور رسیدیم. ما کشورها را متقاعد کردیم از فروش تجهیزاتی که کاربری دوگانه دارند و می‌توانند در برنامه هسته‌ای ایران هم استفاده شوند خودداری کنند که تعداد آنها بیشتر از ۲۰ هزار مورد بود. ما موفق شدیم سازمان ملل متحد را وادار کنیم علیه ایران قطعنامه صادر کند. کمک کردیم که تحریم‌ها تشدید شود. "به مرحله‌ای رسیدیم که جامعه اقتصادی جهان از معامله با ایران می‌ترسد. شرکت‌های بزرگ ایران را ترک کردند چون می‌ترسیدند جای دیگری به دردسر بیفتند و ضرر کنند. موضوع فقط این نبود که قانون را زیر پا بگذارند یا نه، آنها فهمیدند اگر مقررات تحریم را زیر پا بگذارند هزینه آن را می‌پردازند." 'نمی‌خواستیم شورش کنیم' داگان که منتقد عملکرد نخست وزیر اسرائیل است بعد از شمردن موفقیت‌های اسرائیل در منزوی کردن ایران می‌گوید: "اما نتانیاهو خواست که یک قدم جلوتر برود. او موضوع را از مشکل ایران به مشکل اسرائیل تبدیل کرد. بعد از سخنرانی‌های نتانیاهو کشورهایی که علیه ایران وارد عمل شده بودند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند و گفتند اگر ایران به این مرحله برسد اسرائیل از پسش برمی‌آید." رئیس پیشین موساد در مقابل این سوال که چرا اسرائیل گزینه نظامی را کنار گذاشت می‌گوید:‌ "همه کارشناسان با حمله نظامی به ایران مخالف بودند و نتانیاهو اگر می‌خواست دست به چنین کاری بزند باید همه مسئولیت‌های این تصمیم را به عهده می‌گرفت و او نمی‌خواست این مسئولیت را بپذیرد." "ما مخالفش بودیم اما نمی‌خواستیم علیه‌اش دست به شورش بزنیم. هیچ‌کدام‌مان قدرت تصمیم‌گیری نخست‌وزیر را زیر سوال نبردیم فقط نظر کارشناسی خودمان را گفتیم." داگان می‌گوید "من رهبرانی را دیده‌ام که تصمیمی گرفته‌اند اما بعد اعتراف کرده‌اند که اشتباه کرده‌اند. هیچ کس مصون از خطا نیست. تفاوت میان نتانیاهو و دیگران در مسئولیت‌پذیری‌شان است. او مرد سخن است، مرد عمل نیست." انگیزه توافق با ایران داگان می‌گوید من با نتانیاهو بر سر این مساله توافق دارم که "برنامه هسته‌ای ایران تهدیدی علیه موجودیت اسرا‍ئیل است." اما او این سوال را مطرح می‌کند که اگر ایران تصمیم بگیرد توافق را نقض کند و سلاح اتمی تولید کند، قدرت‌های جهانی به چه اقدامی دست خواهند زد؟ به گفته او "اسرائیل می‌توانست از آمریکا تضمین بگیرد اگر ایران توافق را نقض کند علیه این کشور دست به عملیات خواهد زد اما با شرایطی که در رابطه اسرائیل و آمریکا به وجود آمده چنین احتمالی وجود ندارد." داگان می‌گوید نتانیاهو به جای اینکه به سراغ کسانی مثل مرکل، اولاند، کامرون و پوتین برود که می‌گوید همه از دوستانش هستند، تمرکزش را روی آمریکا گذاشت و خودش با دست‌های خودش کاری کرد که آمریکا انگیزه پیدا کند خیلی زود با ایران به توافق برسد. سفر شکست خورده داگان در پاسخ به این سوال که در شرایط پیش آمده چه پیشنهادی دارد و نتانیاهو چه باید بکند می‌گوید: "ما باید زمان بخریم. دست به عملیات مخفی بزنیم، چهره‌های مخالف ایران و اقلیت‌ها را تشویق کنیم." داگان با سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا مخالف است و آن را به ضرر منافع اسرائیل می‌داند. "اگر من باشم وارد دعوای داخلی علیه رئیس جمهوری آمریکا نمی‌شوم. در کنگره برای نتانیاهو کف خواهند زد اما قدرت دست رئیس جمهوری است. دستاورد نتانیاهو از این سفر چه خواهد بود؟ هدفش چیست؟ تحسین شنیدن؟ سفر نتانیاهو از هم‌اکنون شکست خورده است." مئیر داگان می‌گوید وقتی کسی که نخست وزیر اسرائیل است وارد درگیری با دولت آمریکا می‌شود باید از خودش بپرسد این درگیری چه خطری و چه دستاوردی دارد. یدیعوت آحارانوت از داگان می‌پرسد آیا این موضوع که کاخ سفید گفته اطلاعات محرمانه‌ مربوط به مذاکره با ایران را در اختیار اسرائیل قرار نمی‌دهد می‌تواند کل رابطه اسرائیل با دولت آمریکا را فرو بریزد؟ پاسخ داگان مثبت است "بله چنین اتفاقی خیلی زود می‌افتد." "ریاست سازمان سیا یک منصب سیاسی است، وزارت خارجه یک منصب سیاسی است. همه آنها از فرمانده‌شان پیروی می‌کنند." "ما به سلاح‌های استراتژیک آمریکا وابسته‌ایم. وقتی مقام‌های ارشد دولت می‌گویند اسرائیل مغایر منافع استراتژیک آمریکا حرکت می‌کند این یک خطر طولانی مدت برای اسرائیل است." "وقتی نتانیاهو می‌گوید ما نیازی نداریم که آمریکا به ما اطلاعات بدهد چون منابع خودمان را داریم منظورش چیست؟ منظورش این است که ما از آمریکا جاسوسی می‌کنیم؟" جن ساکی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پیش از این گفته است که جزئیات گفتگوهای این کشور با ایران را در اختیار اسرائیل نمی‌گذارد. بنیامین نتانیاهو اما گفت آنها چه چیزی را می‌خواهند مخفی کنند. ما از همه جزییات با خبریم. چیزی برای پنهان‌کاری وجود ندارد. لذت ایرانی‌ها رئیس پیشین موساد می‌گوید به خاطر عملکرد نتانیاهو موقعیت اسرائیل به خطر افتاده است. "ما الان موقعیت مستحکمی در جهان نداریم. مشروعیت اسرائیل زیر سوال است و نباید با مهم‌ترین دوست‌مان وارد رابطه فرسایشی می‌شدیم. دست‌کم در ملا عام نباید چنین کاری می‌کردیم. نباید درگیر مسائل سیاسی داخلی آمریکا می‌شدیم. این رفتار مناسبی برای یک نخست وزیر نیست." داگان در مورد اظهار نظرهای افراطی بنیامین نتانیاهو علیه آمریکا از جمله مقایسه ایران با آلمان نازی و مقایسه توافق غرب و ایران با توافق مونیخ می‌گوید "ایرانی‌ها این موقعیت را با لذت تماشا می‌کنند. آنها فکر می‌کنند توانسته‌اند بین اسرائیل و متحدش، بین 'شیطان بزرگ' و 'شیطان کوچک' شکاف بیندازند." او درباره این‌که ایران و آمریکا بی خبر از اسرائیل در عمان مذاکره کردند می‌گوید: "آمریکایی‌ها احمق نیستند، می‌دانند وقتی در عمان مذاکره می‌کنند، سعودی‌ها و اردنی‌ها و اسرائیلی‌ها می‌دانند جریان چیست." کاخ سفید از سفر نتانیاهو به واشنگتن راضی نیست رئیس پیشین موساد تنها مخالف سفر بنیامین نتانیاهو به آمریکا نیست. این سفر و سخنرانی در کنگره مخالفان زیادی دارد. این سفر چالشی بزرگ در تاریخ روابط دو کشور ایجاد کرده است. کاخ سفید گفته است باراک اوباما با نخست وزیر اسرائیل دیدار نخواهد کرد و برخی از نمایندگان کنگره هم گفته اند در سخنرانی آقای نتانیاهو حاضر نخواهند شد. سوزان رایس مشاور امنیت ملی باراک اوباما گفته است پذیرش دعوت کنگره از سوی بنیامین نتانیاهو " برای تار و پود روابط میان دو کشور مخرب است." اما بنیامین نتانیاهو گفته است هر دعوتی را برای گوشزد کردن خطر ایران می‌پذیرد. دعوت از بنیامین نتانیاهو برای سخنرانی در کنگره، ابتکار نمایندگانی بود که قصد داشتند تحریم‌های تازه‌ای علیه ایران تصویب کنند اما باراک اوباما تهدید کرد این مصوبه‌ها را وتو خواهد کرد.
مئیر داگان رئیس پیشین موساد از سیاست بنیامین نتانیاهو در مورد برنامه هسته‌ای ایران انتقاد کرده و گفته "کسی نخست وزیر ما است که به خاطر شیوه‌اش در مدیریت تهدید اتمی ایران، بیشترین آسیب استراتژیک را به اسرائیل وارد کرده است."
رئیس پیشین موساد: اسرائیل علیه برنامه اتمی ایران عملیات مخفی انجام داده
این مقام آلمانی که پيشتر معاون سیاسی او که از دیپلماتهای ممتاز وزارت خارجه آلمان است و سالها گفتگوهای آلمان و اتحادیه اروپا را با ایران هدایت می کرده در نوشته خود از آمریکا خواسته است تا نه تنها از گفتگوهای اتحادیه اروپا با ایران حمایت کند بلکه مستقیماً در این روند مشارکت داشته باشد و با ایران نیز بطور مستقیم وارد مذاکره شود. این مقام سیاسی آلمان نوشته که هدف مذاکرات با ایران بستن پیمانها و همکاریهای درازمدت و مؤثری است که باید در نهایت به توقف برنامه اتمی ایران با اهداف نظامی منجر شود. آقای ایشینگر به این نکته اشاره می کند که چشم انداز موفقیت روند گفتگو با ایران، از نظر اروپائیها بهتر و اطمینان بخشتر خواهد بود اگر آمريکا از خود این آمادگی را نشان دهد که مذاکرات دوجانبه و همه جانبه ای را با ایران آغاز کند. سفیر آلمان در آمریکا در مقاله خود اضافه می کند که مقامهای اروپا بر این باورند که اکنون زمان آن فرارسیده است تا آمريکا از محدویت مرزهای تنگ سیاست خود درباره ایران خارج شود زیرا این سیاست جز تحریم بی محتوا ثمری ندارد. آقای ایشینگر افزوده که اروپا بی صبرانه در انتظار تغیيردر سیاستهای آمریکاست. سفیر آلمان در واشنگتن در پایان اشاره می کند که این مقاله صرفاً حاوی نظرات شخصی اوست. خدمات
ولفگانگ ایشینگر، سفیر آلمان در واشنگتن طی مقاله ای در هفته نامه آلمانی "دی سایت" از آمریکا خواسته است تا به طور جدی از گفتگوها و ابتکارات اتحادیه اروپا با ایران حمایت کند و حتی المقدور مستقیماً با ایران وارد مذاکره شود.
درخواست سياستمدار آلمانی از آمریکا برای مذاکره با ايران
مقامات ایتالیا روز دوشنبه ۱۶ مارس، ۲۶ اسفند گزارش دادند که در کمتر از ۲۴ ساعت ۳۴۹ نفر در این کشور در اثر ابتلا به بیماری کووید ۱۹ جان خود را از دست داده اند و به این ترتیب تعداد موارد مرگ در اثر این بیماری در ایتالیا به بیش از ۲۱۰۰ نفر رسیده است. بر اساس این گزارش با افزایش ۳۲۳۳ مورد جدید ابتلا به ویروس کرونا در ایتالیا، تعداد تایید شده مبتلایان در این کشور به بیش از ۲۸ هزار نفر رسیده است. از دوشنبه گذشته در ایتالیا قرنطینه عمومی اعمال شده است. سازمان بهداشت جهانی هفته گذشته اعلام کرد که اروپا به "کانون" شیوع کرونا تبدیل شده و از دولت های اروپایی خواست که اقدامات ضربتی برای کنترل شیوع بیماری کووید ۱۹ انجام دهند. بر اساس آخرین گزارش سازمان بهداشت جهانی، آمار مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ در سراسر جهان به ۱۶۴ هزار نفر مورد تایید شده رسیده است و ۶۴۷۰ نفر در جهان در اثر این بیماری جان خود را از دست داده‌اند. پیشتر جوزپه کونته، نخست وزیر ایتالیا که در حال حاضر بیشتر مورد ابتلا و مرگ در اثر ویروس کرونا را دارد، اعلام کرده بود که کشورش وارد "خطرناک‌ترین هفته ها" می‌شود. او از اختصاص مبلغ ۲۷ میلیارد دلار کمک مالی فوری برای کمک به افرادی که در اثر شیوع کرونا صدمه مالی دیدند و همچنین سیستم درمانی خبر داد. در پی شیوع بیماری کووید ۱۹ در اروپا، اورزولا فن در لاین، رئیس کمیسیون اروپا از طرح محدودیت موقت سفرهای غیرضروری در اتحادیه اروپا خبر داد. خانم فن در لاین می‌گوید که بسته شدن مرزهای خارجی اتحادیه اروپا سی روز ادامه خواهد داشت. این طرح بستن مرزهای کل اتحادیه اروپا به تایید دولت‌های عضو اتحادیه اروپا و همچنین کشورهای غیرعضو که در منطقه بدون مرز شینگن هستند، نیاز دارد. تشدید اقدامات کنترلی در اروپا برای مهار کرونا شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا که بخواهند که به کشور خود بازگردند و همچنین نقل و انتقالات مواد و کالاها و همچنین سفرهای کاری از این مقررات مستثنی خواهد شد. آلمان تازه‌ترین کشور اروپایی است که با بستن مرزهایش تلاش می‌کند که مانع شیوع ویروس کرونا شود. این کشور از صبح دوشنبه ۱۶ مارس، ۲۶ اسفند مرزهایش را با کشورهای فرانسه، اتریش و سوئیس بست و فقط وسایل نقلیه باری و تجاری اجازه عبور از مرز را دارند. دولت ارمنستان هم روز دوشنبه اعلام کرد که تا ۱۴ آوریل ( حدود یک ماه دیگر) این کشور در وضعیت فوق‌العاده قرار دارد و رفراندوم دادگاه قانون اساسی این کشور هم به تعویق افتاد. مسئولان این کشور ۳ میلیون نفری روز دوشنبه از ۳۰ مورد ابتلا به ویروس کرونا و قرنطینه ۳۸۰ نفر خبر دادند. به گفته مقامات دولت ارمنستان، همه مراکز علمی و آموزشی در زمان وضعیت اضطراری تعطیل هستند و مرزهای این کشور با ایران بسته است. فرانسه که پیشتر دستور تعطیلی رستوران‌ها، بارها و سینماها را داده در حال بررسی برای اجرای اقدامات سختگیرانه تری است. وزیر بهداشت فرانسه می‌گوید که وضعیت "به سرعت رو به بدتر شدن" است. تاکنون ۴۴۶۹ مورد ابتلا در این کشور تایید شده و ۹۱ نفر هم جان خود را از دست داده‌اند. فقط وسایل نقلیه حامل مواد غذایی اجازه عبور از مرز فرانسه و آلمان را دارند شرکت فرانسوی لویی ویتون، که محصولات لوکس و گران قیمت تولید می‌کند اعلام کرده است که از امروز از خط تولید عطر های خود برای تولید و عرضه مواد ضد عفونی دست استفاده می‌کند. رهبران کشورهای عضو گروه هفت (ژاپن، ایتالیا، بریتانیا، فرانسه، کانادا، آمریکا و آلمان) روز دوشنبه یک جلسه ویدئویی برگزار کردند و درباره شیوع ویروس کرونا و برخورد با آن به گفت‌و‌گو نشستند. در بریتانیا از امروز قرار است که بوریس جانسون، نخست وزیر هر روز گزارشی از وضعیت شیوع کرونا در بریتانیا و اقدامات دولت را ارائه دهد. گروهی از معترضان به سیاست های دولت بریتانیا در قبال اپیدمی کرونا، در حالیکه ماسک به صورت زده بودند و لباس ایمنی ضد ویروس به تن داشتند در مقابل دفتر نخست وزیر بریتانیا در مرکز لندن تجمع کردند همچنین گروهی از معترضان به سیاست های دولت بریتانیا در قبال اپیدمی کرونا، در حالیکه ماسک به صورت زده بودند و لباس ایمنی ضد ویروس به تن داشتند در مقابل دفتر نخست وزیر بریتانیا در مرکز لندن تجمع کردند. این گروه از دولت بریتانیا خواستند که اقدامات بیشتری برای مقابله با شیوع این بیماری انجام دهد. سخنگوی این گروه به یکی از رادیوهای لندن (ال بی سی) گفت که ما از دولت می‌خواهیم مثل سایر کشورهای اروپایی تدابیری مانند تعطیل کردن مدارس، و مغازه های غیر روری را اجرا کند و تشویق کند که مردم به سر کار نروند. او گفت: "چرا بریتانیا باید موش آزمایشگاهی بقیه جهان باشد؟" راه‌کارهای دولت بریتانیا برای مقابله با کووید ۱۹ با انتقادهای گروهی از دانشمندان و پژوهشگران بریتانیایی همراه شده است. تا روز دوشنبه مرگ ۳۶ نفر در اثر ویروس کرونا در سراسر بریتانیا تایید شده است. همچنین شمار مبتلایان تایید شده به بیماری کووید ۱۹، به ۱۵۴۳ نفر رسیده است. از ۴۴ هزار و ۱۰۵ نفر آزمایش کرونا گرفته شده است. در بریتانیا فعلا آزمایش کرونا فقط برای افراد بستری انجام می‌شود. صف مقابل داروخانه در شهر دورتموند آلمان آلمان چه اقداماتی انجام داده است؟ مقامات آلمان تا امروز سعی کرده بودند که توافق شنگن را حفظ کنند وامکان سفر آزادانه میان کشورهای اروپایی برقرار باشد اما امروز اعلام کرد که مرزهایش با سه کشور فرانسه، اتریش و سوئیس و همچنین لوکزامبورگ را بسته است و فقط محصولات و کالاهای بازرگانی و افرادی که سفر کاری دارند، میتوانند از مرز عبور کنند. رسانه های آلمان می‌گویند که بستن مرزها برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا و همچنین جلوگیری از خریداران مضطربی است که برای خرید کردن به آلمان سفر می‌کنند. در حال حاضر فقط مرزهای آلمان با هلند و بلژیک باز است. امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه از کشورهایی که به طور یک جانبه اقدامات کنترل مرزی را برقرار کردند انتقاد کرد. مدرسه های سراسر آلمان از امروز تعطیل است و مسئولان شهر برلین، پایتخت آلمان از شنبه تمام کلوپ، بارها و مراکز بدن سازی و ورزش را تعطیل کردند. همچنین برگزاری تجمعات در سراسر این کشور ممنوع شده است. ایالت بایرن، در جنوب آلمان مقررات سختگیرانه ای را وضع کرده است. در این ایالت وضعیت فوق العاده اعلام شده و هممه مراکز تفریحی، رستوران ها و بارها تعطیل شده است. شرکت گردشگری آلمانی (تی یو آی) روز دوشنبه اعلام کرد که تقریبا همه برنامه هایش را لغو کرده و از دولت درخواست کمک دارد. در آلمان حدود ۵ هزار مورد ابتلا به کرونا تایید شده است که ۱۲ نفر از آنها جان خود را از دست دادند. هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان در واکنش به گزارش‌ها درباره اینکه دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا میخواسته امتیاز دسترسی اختصاصی به واکسن احتمالی که بوسیله یک شرکت آلمانی در حال تهیه است گفت: "ما نمی توانیم به دیگران اجازه دهیم که دسترسی به یافته ها را انحصاری کنند." سایر همسایه های آلمان از جمله لهستان، جمهوری چک و دانمارک مرزهای خود را با بسته و تدابیر سختگیرانه ای را به اجرا گذاشته اند. لهستان همه پرواز های داخلی و خارجی و حرکت قطارها را متوقف کرد. از زمانی که اعلام شد که در شهر آمستردام هلند تمام کافی شاپ ها از غروب یکشنبه تعطیل می‌شود، صف های طولانی از خریداران نگران ماریجوانا و حشیش در مقابل کافی شاپ ها تشکیل شد روز دوشنبه هلند اعلام کرد که ظرف یک روز تعداد قربانیان کرونا از ۴ نفر به ۲۴ نفر افزایش پیدا کرده است. به گزارش مسئولان بهداشتی هلند، تعداد مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ با افزایش ۲۷۸ نفر به ۱۴۱۳ نفر افزایش یافته است. اسپانیا و پرتغال توافق کردند که جلوی سفرهای تفریحی را در مرزهای مشترک خود بگیرند و فقط اجازه دهند که کالاها و کارمندان از مرز عبور کنند. اسپانیا که پس از ایتالیا بیشترین آمار قربانی در اروپا را داشته، از روز شنبه با اعلام وضعیت اضطراری ۱۵ روز، از ۴۷ میلیون نفر خواست که در خانه های خود بمانند. مردم اجازه ندارند از خانه های خود خارج شوند به جز برای خریدن کالاهای ضروری و دارو یا برای کار. در این کشور و پس از اینکه در یک روز اعلام شد که آمار مبتلایان هزار نفر بیشتر شده است، از ارتش کمک گرفته شد. اسپانیا در حال بررسی برای بستن مرزهایش و همچنین تمدید ۱۵ روز اعلام وضعیت اضطراری است. گرجستان ورود همه خارجی ها را به این کشور ممنوع کرده است و صربستان هم اعلام وضعیت فوق العاده کرد. در کی‌یف پایتخت اوکراین، همه رستوران ها، کافه ها و بارها قرار است از فردا سه شنبه تعطیل شود و برای رفت و آمد به تمام شهرها محدودیت اعمال شده است.
تعداد قربانیان ویروس کرونا در ایتالیا در بیست و چهار ساعت گذشته افزایش شدیدی داشته است.
افزایش شدید قربانیان کرونا در ایتالیا؛ مرگ ۳۴۹ نفر در کمتر از بیست و چهار ساعت
وزير امور خارجه ايران آمريکا را به داشتن معيارهای دوگانه در مسائل مهم بين المللی متهم کرد و گفت در حالی که آمريکا در مورد تلاش های اسرائيل برای به دست آوردن فن آوری هسته ای سکوت کرده است با برنامه اتمی ايران مخالفت می کند. آقای خرازی بر صلح آميز بودن فعاليعت های هسته ای ايران تاکيد کرد و گفت کشورهای جنوب می توانند در تضمين امنيت و صلح جهانی نقشی موثر ايفا کنند. آقای خرازی همچنين مقاومت مقامات کوبايی در برابر فشارهای سياسی و اقتصادی خارجی را مورد ستايش قرار داد و گفت: "دمکراسی و حقوق بشر ابزار سياسی برای پيشبرد اهداف عليه کشورهای مستقل شده است." گفته می شود فيدل کاسترو در ملاقات با وزير امور خارجه ايران خواستار تقويت جنبش غيرمتعهدها و بهبود همکاری ها ميان کشورهای نيم کره جنوبی شده است. خدمات
کمال خرازی، وزير امور خارجه ايران، در ديدار با فيدل کاسترو، رهبر کوبا و فيلپه پرز روکه، وزير امور خارجه اين کشور، در شهر هاوانا پايتخت، يک بار ديگر بر قاطعيت کشور خود در مورد دستيابی به فن آوری هسته ای تاکيد کرد.
خرازی و کاسترو خواستار مقاومت در برابر فشارهای آمريکا شدند
به گفته آقای روحانی "با به دادگاه بردن چند نفر و سر و صدا کردن سر مردم کلاه نمی‌رود؟" و با اشاره به پرونده بابک زنجانی گفت: "هنوز برای ما روشن نیست آقایی که دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون پول را خورد و حکم اعدام هم برای او صادر شد، این پول کجا رفت." حسن روحانی تهدید کرد که "این پول‌هایی که من امروز اعلام کردم باید برای مردم توضیح داده شود و گرنه مورد به مورد در استان‌های مختلف این‌ها را اعلام می‌کنم." وی بدون اشاره و توضیح در خصوص یک پرونده فساد دیگر گفته است: "پرونده ۹۴۷میلیون دلار را برای مردم توضیح بدهند؛ یک نهاد ۹۴۷میلیون دلار گرفته و حساب پس نمی‌‌دهد! باید حساب‌کشی شود. نهادهایی که بیش از ۷۰۰میلیون دلار گرفته‌اند باید توضیح دهند." آقای روحانی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مصوبه چند سال پیش شورای عالی امنیت ملی به قوه‌ قضائیه برای رسیدگی سریع به پرونده‌ای گفت "تا به امروز خبری از رسیدگی قوه قضائیه به پرونده دو میلیارد دلاری نیست". رئیس جمهور ایران گفته است: "همه مردم و جناح ها خواستار مبارزه با فساد به صورت شفاف هستند" و "همه ما باید با شفافیت و عزمی راسخ با فساد در این جامعه مبارزه کنیم." حسن روحانی گفت که "یک عده آدم بداخلاق در روزنامه ها نوشتند این دولت با ارز ۴۲۰۰ تومانی ۱۸ میلیارد دلار را بر باد داد" و افزود: "ملت ایران قول می دهم که در این دولت یک دلار هم گم نشود، آن دوران دیگری بود که میلیاردها گم می شد و هنوز معلوم نیست چه شده است" و "به رییس بانک مرکزی دستور دادم تمام هزینه‌ها و محل‌های هزینه ارزها بوده را به مردم معرفی کند". به گزارش رسانه‌های ایران در هنگام سخنرانی حسن روحانی از میان جمعیت شعارهایی از قبیل "روحانی روحانی، اقتصاد اقتصاد" و "مرگ بر ضد ولایت فقیه" در مخالفت با دولت سر داده شد که با واکنش روحانی مواجه گردید و گفت: "صدای شما مردم، صدای این چند نفر جوان نیست."
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران در جریان سفر خود به شهر یزد گفته است وقتی قوه قضائیه ایران "با فسادهای میلیونی و میلیاردی برخورد می‌کند" در خصوص "فسادهای میلیارد دلاری هم توضیح دهد" و همچنین سوال کرد "فساد دانه‌درشت‌ها کجاست؟ چرا به این پول‌ها رسیدگی نمی‌کنید؟" و خطاب به مسئولان قوه قضائیه گفت: "دادستان‌ها و قضات شریف ما نترسند و به این جناح آن جناح توجه نکنند و با این پرونده‌ها با صراحت و روشنی برخورد کنند."
حسن روحانی خواستار اطلاع‌رسانی 'پرونده فسادهای میلیارد دلاری' شد
جانسون ، متولد ۱۹۰۲ در بیش از ۹۰ مبارزه حرفه ای پیروز شد اما از رقابت برای کسب عنوان قهرمانی دور نگه داشته شد معمولاً در آخرین لحظات وادار به پذیرش مبارزه می‌شوند، به ندرت پولی که به آن‌ها وعده داده شده را می‌گیرند و بعد تازه متوجه می‌شوند که مربی‌شان هم با حریف تبانی و به آن‌ها خیانت کرده است. همه اینها ضرباتی است که دلیل عصبانیت و تلخکامی بسیاری از ورزشکاران در این رشته است. یکی از شب‌های سپتامبر ۱۹۵۳، لن جانسون، بوکسور بازنشسته با سابقه‌ بیش از ۱۰۰ مبارزه که راننده اتوبوس شهری شده بود، پس از یک روز کاری سخت وارد میخانه "اولد اَبی تَپ‌هاوس" منچستر می‌شود. او به‌رغم اینکه خودش اهل مشروبات الکلی نیست، همه دوستانش را مهمان می‌کند. اما ناگهان همه آن فضای خوشی و خنده در یک لحظه تمام می‌شود؛ به دلیل رنگ پوست جانسون، به او سرویس داده نمی‌شود و او را از میخانه به بیرون می‌اندازند. این اولین باری نبود که یک رنگین پوست مورد تبعیض قرار می‌گرفت. اما این بار جانسون تصمیم گرفت همانند دوران حرفه‌ای با این تبعیض مبارزه کند. لن جانسون متولد ۲۲ اکتبر ۱۹۰۲ در کلایتون منچستر، بزرگترین فرزند از چهار فرزند پدری اهل سیرالئون و مادری از ایرلند بود. یک درگیری در محل کار و پس از آن تماشای یک مبارزه محلی به همراه پدرش، سرآغاز ورود او به بوکس بود. جانسون آموزشی در بوکس ندیده بود، اما چند هفته بعد و در کمال ناباوری، پدرش او را برای یک مسابقه، ثبت‌نام کرد. او هیچ ایده‌ای از بوکس و نحوه آماده‌سازی برای مبارزه نداشت، اما در حد توان خود تمرین ‌کرد. مسابقه در سال ۱۹۲۱، در تئاتر الحمرا در اوپنشاو منچستر برگزار می‌شد و حریف او، نوجوان هم محلی‌اش، جری هوگان بود. جانسون بی‌تجربه با یک ناک‌اوت در دور سوم مبارزه برنده شد، که البته بعداً مشخص شد کمی خوش شانس هم بوده است. جانسون در کتابی که راب هاوارد درباره او با عنوان "قهرمان بدون تاج بوکس" نوشته، می‌گوید: "چانه جری خیلی اتفاقی مقابل مشت من قرار گرفت و نقش بر زمین شد تا شمارش آغاز شود. من واقعاً نمی‌دانستم که چگونه او را ناک‌اوت کرده ام!" جانسون (وسط)، در کنار پدر و مربی‌اش بیل (دوم از راست) در منچستر، دسامبر ۱۹۲۶ و این پیروزی آغاز کار او بود. پدر جانسون نیز بوکسور بود و او در کنار پدر، تجربه مبارزه را در کارناوال‌های سیار که در آنها مردم عادی را به مبارزه دعوت می‌کردند، بدست آورد. این مبارزه‌ها مدت زیادی طول نمی‌کشید، اما در آن زمان، روشی مفید برای تمرین و افزایش مهارت بود. جانسون مهارت‌های دفاعی را که مشخصه بارزش در بوکس بود، به این طریق آموخت. با گذشت زمان، او به یک بوکسور کامل تبدیل شد که توانست ضربات زیادی را دفع و آنقدر خوب حمله کند که بتواند ۳۶ مبارزه از ۹۳ پیروزی خود را با ناک‌اوت به پایان رساند. در رینگ، او حریفی بود که کمترین اشتباه و تزلزلی مقابلش به معنی شکست بود و همه از مبارزه با او هراس داشتند. موفقیت او در سال ۱۹۲۵ زمانی رقم خورد که توانست در هفت ماه دو بار قهرمان میان وزن آن زمان انگلیس، رولند تاد را شکست دهد. در همان سال، او همچنین تد "کید" لوئیس، بوکسوری را که مایک تایسون زمانی او را بزرگترین بوکسور بریتانیایی توصیف کرده بود، شکست داد. این پیروزی‌ها باید سکوی پرش جانسون به یک دوره پایدار سلطه و موفقیت در این ورزش می‌شد. اما این اتفاق هرگز نیفتاد. عکسی تبلیغاتی در دسامبر ۱۹۲۶، جانسون در حال کار با یک ماشین اتوکشی آن دوره به برنده آن مسابقات عنوان قهرمانی داده نمی‌شد، به دلیل این که مطابق "قانون ۲۴" هیئت کنترل بوکس بریتانیا، مدعیان عناوین قهرمانی باید "از والدین سفیدپوست به دنیا آمده باشند". این قانون، با توجه به حمایت دولت، از زمان ارائه آن در سال ۱۹۱۱ تا سال ۱۹۴۸ ادامه داشت. در همان سال، دیک تورپین با برتری مقابل وینس هاوکینز مقابل ۴۰ هزار نفر در ویلا پارک، اولین قهرمان سیاه پوست بوکس انگلیس شد. برادر تورپین، راندولف، در سال ۱۹۵۱ با غلبه بر شوگر ری رابینسون، قهرمان میان وزن جهان شد. جانسون تنها مبارز موفق آن دوره نبود که خارج از دایره نخبگان این ورزش قرار می‌گرفت. در فاصله ۵۰ کیلومتری و در لیورپول نیز یک بوکسور اهل گویان به نام ریچی 'کید' تانر حضور داشت که یک سبک وزن خوب بود، اما هرگز نتوانست برای یک جایزه بزرگ مبارزه دهد. عدم پذیرش بوکسورهای سیاه‌پوست فقط محدود به انگلیس نمی‌شد. در آغاز دهه ۱۹۰۰، در آمریکا نیز تصور اینکه بهترین سنگین وزن، یک سیاه پوست باشد، با واکنش‌های بسیار خشمگینانه‌ همراه می‌شد. جک جانسون - هیچ ارتباطی با لن ندارد - که از سال ۱۹۰۸ و به مدت هفت سال دارنده عنوان قهرمانی جهان بود، دیگر قربانی این تبعیض بود که سرانجام به دلیل محکومیتی که انگیزه‌های نژادی داشت، مجبور به فرار از کشورش شد. او ۷۲ سال پس از مرگش در سال ۲۰۱۸، بخشیده شد. لن جانسون نیز مجبور به فرار شد. سال ۱۹۲۶ انگلیس را ترک کرد و شش ماه را در استرالیا گذراند. او با غلبه بر هری کالینز، قهرمان میان‌وزن "امپراتوری" شد که امروزه با نام قهرمان کشورهای مشترک المنافع شناخته می‌شود. این پیروزی یک بار دیگر نیرو و انگیزه خوبی به جانسون داد. اما در بازگشت پیروزمندانه‌اش به انگلیس به او اطلاع دادند که این عنوان در وطنش اعتباری ندارد و این یکی از عوامل بسیاری بود که دلیل ناامیدی‌اش از دنیای بوکس شد. جانسون در سال ۱۹۳۰، در کتاب "هرگز به حساب نیامده" که مایکل هربرت در مورد او نوشته، می‌گوید: "من از حضور در آلبرت هال و باشگاه ملی ورزش منع شده‌ام. گویا هر زمان که پول زیادی در کار باشد، من از آن دور نگه داشته می‌شوم. تعصب نژادی باعث شده نتوانم در یک مسابقه قهرمانی شرکت کنم و اکنون احساس می‌کنم که دیگر هیچ فایده ای ندارد در این ورزش باشم." زندگی حرفه ای جانسون با آخرین مبارزه اش در سال ۱۹۳۳ پایان یافت. اما علاقه او به این ورزش تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت و او هنوز هم گاهی در کارناوال‌های سیار مبارزه می‌کرد. اما اکنون مرحله‌ای دیگر از زندگی او آغاز شده بود. در اواخر جنگ، جانسون به حزب کمونیست پیوست. او که عضو جمعیتی در "ماس ساید" منچستر بود، بیشتر در زمینه مبارزه با تبعیض نژادی فعالیت می‌کرد. او همچنین یکی از نمایندگان محلی در کنگره تأثیرگذار پان-آفریقایی در سال ۱۹۴۵ بود. هربرت در کتاب خود می‌نویسد: "جانسون در طول دوران بوکس، "قهرمان محلی" جامعه‌ سیاهان منچستر بود. همه آن‌ها زمانی که او در "بل ویو" مسابقه داشت بیدار می‌ماندند و صبر می‌کردند تا هنگام بازگشت به خانه، جانانه تشویقش کنند. پوستر تبلیغاتی مبارزه لن جانسون و لن‌ هاروی در سال ۱۹۳۲؛ هاروی با اینکه قهرمان انگلیس بود اما عنوانش رسمی تلقی نمی‌شد مردم منچستر به او اعتماد داشتند و او به این پشتوانه می‌توانست افراد برجسته شهرمانند شهردار را به امضای طومارها یا حمایت از کمپین‌ها وادار کند." پس از بازنشستگی، جانسون با پل رابسون، بازیکن لیگ فوتبال آمریکایی، خواننده، بازیگر و فعال سیاسی آمریکایی آشنا شد. رابسون او را به مبارزه با تبعیض نژادی تشویق کرد. همانطور که پیش‌تر گفته شد، یکی از موفقیت‌های بزرگ جانسون زمانی بود که در سال ۱۹۵۳ از میخانه "اولد اَبی تَپ‌هاوس" بیرون انداخته شد و او مصمم شد با این تبعیض مبارزه کند. راشل اِواروا، یکی از مدیران میخانه، نقل می‌کند: "لن و بهترین دوستش ویلف نزد شهردار رفتند، در همه مطبوعات حاضر شدند و حدود ۲۰۰ نفر را با خود به میخانه آوردند. در نتیجه مجبور شدیم به لن سرویس بدهیم، به‌رغم اینکه او مشروب نمی‌نوشید. اما این لحظه مهم، پایان ممنوعیت ورود رنگین پوستان به همه میخانه‌های منچستر بود." با این وجود جانسون هرگز نتوانست موفقیتش را به یک فعالیت پایدار در حوزه سیاسی تبدیل کند و به‌رغم تلاش‌هایش، در راهیابی به شورای شهر منچستر ناکام ماند. جانسون در سال ۱۹۷۴ و در سن ۷۱ سالگی درگذشت. مبارزات و موفقیت‌های او در گذشته همچنان پیوند نزدیکی با امروز دارند. "اولد اَبی تَپ‌هاوس" اکنون یک میخانه عمومی است که در آن افسانه جانسون و ویلف جشن گرفته می‌شود و اکتبر امسال برگذارکننده کنفرانسی برای گرامیداشت تاریخ سیاهان خواهد بود که انتظار می‌رود اعضای خانواده جانسون و همچنین مورخان و بازیگران نمایش جنگنده، نمایشنامه‌ای که درباره زندگی او نگاشته شده، در آن شرکت کنند. همچنین کارزاری برای ساخت بنای یادبود به افتخار جانسون در منچستر، شهری که او به تغییر آن کمک کرد، به راه افتاده است. دیج مالک-جانسون، بنیانگذار جنبش "زندگی سیاهان مهم است" در منچستر، با انتشار مطالبی درباره جانسون و جمع‌آوری امضا، رهبر این کمپین است. او می‌گوید: "جانسون همیشه از مردم حمایت می‌کرد و کار درست را انجام می‌داد اما مانند بسیاری دیگر پاداش آن را نمی‌گرفت. شناساندن او به مردم پس از سالیان طولانی بسیار ارزشمند خواهد بود." لامین تورای یکی دیگر از فعالین این کمپین می‌گوید: "جانسون در منچستر و انگلستان نسبتاً ناشناخته است در حالیکه باید یک گنجینه ملی باشد. او تقریباً ۱۳۰ مسابقه داشته که در ۹۳ مبارزه پیروز شده است." "جانسون اساساً محمد علی (کلی) انگلیسی است و این مسأله که افراد کمی او را می‌شناسند، تکان دهنده است. واقعاً مهم است که او را بعنوان مبارزی در داخل و خارج از رینگ به خاطر بسپاریم." اندی برنهام، شهردار منچستر نیز معتقد است داستان جانسون باید گفته و گرامی‌ داشته شود. همچنین سر ریچارد لیز، رئیس شورای شهر منچستر نیز تندیس یادبود لن جانسون در منچستر را ایده بسیار خوبی می‌داند." مبارزات محلی در کارناوال‌های سیار به جانسون آموخت که پذیرای افراد گوناگونی باشد که خواهان مبارزه با او بودند و این امر در تمام زمینه‌های زندگی او انعکاس داشت. او گرچه هیچگاه به مقام قهرمانی نرسید، اما میراثش امروز الهام بخش بسیاری است و این برای مردی که از زمان خود جلوتر بود، تعجب آور نیست.
اگر پای صحبت بیشتر بوکسورها بنشینید به شما خواهند گفت که دردناک‌ترین ضربات را نه در هنگام مسابقه که خارج از رینگ دریافت کرده‌اند.
لن جانسون: بوکسوری که ۹۳ پیروزی داشت اما قهرمانی انگلیس از او دریغ شد
بسیاری از مسائل منطقه قره‌باغ هنوز حل نشده است در این مطلب نگاهی می‌کنیم به روایت رسمی و رسانه‌ای بازیگران اصلی از وضعیت حاکم بر منطقه. جمهوری آذربایجان "ما با پیروزی به قره‌باغ می‌رویم" این درگیری از زمان آغاز در ۲۷ سپتامبر خبر اصلی رسانه‌های جمهوری آذربایجان بوده است. هر چیزی که به جنگ مربوط باشد - از جمله تحولات در ارمنستان، و واکنش خارجی‌ها به آن - در خبرها گنجانده می‌شود. الهام علی‌اف از برخی نواحی قره‌باغ دیدار کرده است توصیف رسانه‌های این کشور از توافق ۱۰ نوامبر جایی برای تردید باقی نمی‌گذارد؛ فیلمی که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد اعلام کرد "ما با پیروزی وارد قره‌باغ می‌شویم!" وبسایت فرست نیوز که حامی دولت است از "پیروزی تاریخی مردم در جنگ دوم قره‌باغ" سخن گفت. در گفتمان رسمی و رسانه‌ای از ارتش با عناوینی چون "سربلند" و "ظفرنشان" و از الهام علی‌اف، رئیس‌جمهور این کشور، با عنوان "فرمانده ظفرنشان کل قوا" یاد می‌شود. به گفته آن‌ها جمهوی آذربایجان هم در میدان جنگ و هم در میدان دیپلماسی ارمنستان را شکست داد. اما در شبکه‌های اجتماعی، با وجود شور و شعف بسیار، ظرافت بیشتری در نظرها دیده می‌شود و نقش جدید روسیه در منطقه نیز مایه نگرانی است. ارمنستان "کشوری تروریستی" است رسانه‌های جمهوری آذربایجان از نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان، به عنوان رهبری نامعتبر و بی‌نفوذ در جامعه جهانی یاد می‌کنند و می‌گویند دلیل این که حتی روسیه هم به ارمنستان برای متوقف کردن جمهروی آذربایجان کمک نکرد همین بود. تماس‌های تلفنی پاشینیان با رهبران خارجی در زمان جنگ موضوع تمسخر بود. در مقابل، گفته می‌شود که علی‌اف و جمهوری آذربایجان اعتبار بین‌المللی دارند و قوانین بین‌المللی نیز حامی آن‌ها است. وبسایت ای‌پی‌ای نیوز که حامی دولت است ارمنستان را "کشوری تروریست" نامید. روزنامه زرکالو نیز گفت که نتیجه جنگ برای ارمنستان "اسفناک" است. ارمنستان و سربازانش با عباراتی چون "وحشی و بی تمدن" و "فاشیست" توصیف شده‌اند که هم در این جنگ و هم در جنگ اوایل دهه ۱۹۹۰ دست به "جنایات جنگی" زده‌اند. برای نمونه به گلوله‌باران شهرهای جمهوری آذربایجان که با منطقه جنگی فاصله زیادی دارند، و کشتن ۹۰ غیرنظامی، اشاره می‌شود. برای وصف خرابی‌های مناطق اطراف قره‌باغ در زمان تسلط ارمنستان نیز از کلمه‌هایی مانند "خرابکار" و "خرابکاری" استفاده می‌کنند. رسانه‌های جمهوری آذربایجان همچنین اعتراضات ضددولتی در ارمنستان را که واکنشی به توافق آتش‌بس بوده پوشش داده‌اند. وبسایت خبری منوال گفت "بحران داخلی در ارمنستان ادامه دارد... ریشه آن هم در شکست سنگین، یا بلکه، تار و مار شدن ارمنستان در قره‌باغ است." روزنامه زرکالو نیز نوشت "در سه دهه گذشته جامعه ارمنستان بابت اشغال اراضی کشور دیگری خوشحال بود، اما نتوانست حکومتی که ثبات اقتصادی و سیاسی داشته باشد ایجاد کند." "بیانیه‌های رئیس‌جمهور فرانسه بی‌اهمیت بود" نظراتی نیز درباره مواضع دیگر کشورها در قبال این درگیری مطرح شده است. گفته می‌شود که حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان صرفا بعد دیپلماتیک داشته است. بیانیه‌های رهبران ترکیه در حمایت از باکو بر سر منطقه قره‌باغ موضوع مرتب گزارش‌ها بوده است. رسانه‌های دولتی در عین حال مکررا به نظرات و بیاناتی اشاره می‌کنند که از طرف مقامات ارشد روسیه در حمایت از باکو مطرح می‌شود: این که ایروان حاضر به پذیرش توافق در اواسط اکتبر نشد؛ که این منطقه متعلق به جمهوری آذربایجان است؛ که جنگ در داخل مرزهای جمهوری آذربایجان به وقوع پیوست؛ و این که در زمانی نامعین در آینده بر سر وضعیت قره‌باغ بحث خواهد شد. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، به طور خاص محور انتقادات بود؛ چرا که گفت اسلام‌گرایان سوری به قره‌باغ رفته‌اند تا برای جمهوری آذربایجان بجنگند - چیزی که باکو تکذیب کرده است - و خواستار یافتن راه‌حل طولانی‌مدت سیاسی که منافع ارمنستان را نیز در نظر بگیرد شد. خبرگزاری مستقل توران گفت "رئیس‌جمهور فرانسه بیانیه‌های بی‌اهمیتی صادر کرد که خلاف حق حاکمیت جمهوری آذربایجان بود و در تضاد با قوانین بین‌المللی." وبسایت دولتی آذرتاج نیز در مقاله‌ای که به اعلامیه شورای اروپایی درباره قره‌باغ می‌پرداخت نوشت "پیروزی ارتش سربلند در جنگ میهنی اروپا را از خواب پرانده است. مردم جمهوری آذربایجان مدت‌ها بود که می‌خواستند اروپا را از خواب بیدار کنند، اما موفق نشده بودند." ارمنستان "خیانت" و "تسلیم" نگاه‌ها به جنگ و آتش‌بس عمدتا هم‌راستا با مواضع رسانه‌ها در قبال دولت است. بیشتر رسانه‌های جریان اصلی منتقد دولت پاشینیان محسوب می‌شوند و رسانه مخالفان به شمار می‌روند. این رسانه‌ها آتش‌بس را نوعی تسلیم معرفی کرده‌اند، و با خیانتکار خواندن پاشینیان خواستار استعفای دولت شده‌اند. "خیانت"، "تسلیم"، و "استعفا" پراستفاده‌ترین کلمه‌ها در رسانه‌های مخالف است، از جمله تلویزیون کنترون که متعلق به گاگیک تساروکیان، رهبر حزب مخالف ارمنستان شکوفا، است و تلویزیون آرم‌نیوز که گفته می‌شود با خانواده سرژ سرکسیان، رئیس‌جمهور سابق، ارتباط دارد. این رسانه‌ها تقریبا هر روز به مسائلی می‌پردازند که ظاهرا نشانه بی‌کفایتی دولت در خرید اسلحه در دو سال گذشته و آسیب به روابط ارمنستان با روسیه است، و می‌گویند که دلیل اصلی شکست کشور همین‌ مسائل بوده است. بلافاصله بعد از امضای قرارداد صلح، رسانه‌های مخالف خواستار ابطال آن شدند. بعد از این که ولادیمیر پوتین اعلام کرد که "توافق به هیچ عنوان قابل تغییر نیست"، از این خواسته صرف نظر شد و پوشش خبری به تقاضای استعفای پاشینیان محدود شد. در تجمعات معترضان که در مرکز ایروان برگزار می‌شود همین خواسته تکرار می‌شود و رسانه‌ها نیز به طور روزانه آن‌ها را پوشش می‌دهند. "دردناک اما بهترین راه‌حل ممکن" نیکول پاشینیان گفته است که مساله قره‌باغ "هنوز حل نشده است" اما تلویزیون دولتی این کشور که عمدتا حامی دولت است این آتش‌بس را "دردناک اما بهترین راه‌حل ممکن" توصیف کرده است - و نه تسلیم. این پژواک روایت اصلی مقامات و بسیاری از حامیان نیکول پاشینیان در یوتیوب و دیگر شبکه‌های اجتماعی است. پاشینیان و کابینه‌اش مرتبا تاکید می‌کنند که آتش‌بس به منظور نجات استپاناکرت، پایتخت جمهوری آرتساخ، و دیگر نقاط قره‌باغ که هنوز در اختیار ارمنستان است، و جان ۳۰ هزار سرباز امضا شد. پاشینیان با اشاره به شهر استراتژیک شوشی (شوشا) در تپه‌های مشرف به استپاناکرت گفت "مساله تسلیم شدن نیست، بلکه حفظ نقاط دیگر است، چرا که توافق وقتی امضا شد که این شهر سقوط کرده بود." تاثیرات آتش‌بس در قره‌باغ بر زندگی ارمنی‌های ساکن این منطقه تلویزیون دولتی در عین حال از نبرد ارمنستان علیه "ستیزه‌جویی‌های جهوری آذربایجان و ترکیه" سخن گفته است، و بعضا "تروریست‌های" سوری و اسرائیل را نیز به خاطر تجهیزات و پهپادهای نظامی در زمره متجاوزان می‌گنجاند. از نظر این تلویزیون، حمایت ترکیه، سوء مدیریت، فساد و سوء استفاده از بودجه نظامی دولت‌های پیشین دلایل شکست کشور است. تاکید رسانه‌های حکومتی بر نیاز به آرامش، جلوگیری از درگیری داخلی، و برنامه‌ریزی برای وضعیت بعد از عبور از فضای احساسی است. بعضی از رسانه‌هایی که سیاست سردبیری نسبتا مستقلی دارند، مانند سیویل‌نت، می‌گویند که پاشینیان تنها در صورتی می‌تواند در قدرت باقی بماند که مجددا انتخاب شود. این رسانه‌ها شکست را نتیجه سوء مدیریت پیش و پس از انقلاب سال ۲۰۱۸ این کشور و همچنین بسیاری از عوامل خارجی می‌دانند. به نظر آن‌ها درخواست استعفای بلافاصله پاشینیان که از طرف معترضان مطرح می‌شود سودی ندارد، و خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام در چند ماه آینده شده‌اند. تقابل با ترکیه در آینده خلوصی آکار، وزیر دفاع ترکیه، در مراسمی که به خاطر آتش‌بس در باکو برگزار شد شرکت کرد مبحث اصلی دیگر در تلویزیون دولتی، نفوذ فزاینده ترکیه در قفقاز است. بعضی از کارشناسان می‌گویند که جمهوری آذربایجان دیگر استقلال عمل ندارد و ترکیه حرف آخر را می‌زند. بسیاری از کارشناسان و مفسران نظامی می‌گویند که کشور باید برای درگیری آتی نه تنها با جمهوری آذربایجان، بلکه با ترکیه نیز آماده شود. تقریبا همه در ارمنستان از نقش روسیه به عنوان پاسدار صلح تقدیر می‌کنند. تصاویر ورود، استقرار و تجهیزات نظامی روسیه مکررا پخش می‌شود. تلویزیون دولتی در عین حال بازگشت پناهجویان به استپاناکرت را که تحت محافظت روس‌ها انجام می‌گیرد پوشش می‌دهد و درخواست آن‌ها از دیگران برای بازگشت به آرتساخ را پخش می‌کند. ترکیه "قره‌باغ حالا آزاد است" مقامات و رسانه‌های ترکیه، مانند جمهوری آذربایجان، این قرارداد صلح را "پیروزی" باکو و "تسلیم" ایروان معرفی می‌کنند. آنکارا در عین حال حس می‌کند که این توافق فرصتی برای افزایش نفوذش در جنوب قفقاز است، جایی که از ابتدای شروع جنگ به شکلی بی‌شائبه از کشور "برادر" حمایت کرد. شبکه آ خبر که شدیدا طرفدار دولت است روز ۱۰ نوامبر، هنگامی که آتش‌بس اعلام شد، گزارش کرد "جمهوری آذربایجان مشتی آهنین نثار ارمنستان کرده است. قره‌باغ که ۳۰ سال تحت اشغال بود حالا آزاد است و خبری از اشغالگر نیست." در جریان این جنگ، تمرکز رسانه‌های دولتی و حامی دولت بر "آزادسازی" روستاها توسط جمهوری آذربایجان بود، و موضع‌گیری‌هایشان شدیدا ضدارمنی بود، از جمله تیترهایی نظیر "ارمنستان دارد شهروندان ترک آذری را قتل‌عام می‌کند". لحن رسانه‌ها در قبال روسیه نسبتا خنثی بوده است. قراردادهای انرژی و نظامی در سال‌های اخیر این دو کشور را به یکدیگر نزدیکتر کرده است، هر چند که بر سر سوریه و لیبی با یکدیگر اختلاف دارند. ترکیه "عنصری مهم در معادلات منطقه‌ای خواهد بود" ناظران حامی دولت می‌گویند که نتیجه این جنگ جای پای ترکیه را در جنوب قفقاز محکمتر کرده است، و در عین حال جبهه جدیدی برای همکاری و رقابت با روسیه گشوده است. طلحه کوسه، ستون‌نویس روزنامه صباح که حامی دولت است، می‌گوید "دستاوردهای استراتژیک روسیه در این منطقه باعث محبوبیت بیشتر این کشور نخواهد شد و پیامدهای بلندمدتی خواهد داشت. اما ترکیه که دارد حضورش در منطقه را علنی می‌کند نشان داده است که از این به بعد عنصری مهم در معادلات منطقه‌ای خواهد بود." گزارش‌ها حاکی از تضاد منافع احتمالی است. آنکارا و مسکو قرار است که مرکزی مشترک برای نظارت بر آتش‌بس در جمهوری آذربایجان تاسیس کنند، اما جزئیات فنی کارکرد این مرکز هنوز مشخص نیست. ادعاهای متضاد درباره نقش نیروهای ترکیه نشانه وجود تنش‌های اساسی بین مسکو و آنکارا در منطقه است. ارمنستان و کرملین می‌گویند که حضور نیروهای ترکیه‌ای در منطقه مورد مناقشه در قرارداد صلح پیش‌بینی نشده است. آنکارا اما تلاش کرده است که نقش خود را افزایش دهد و مولود چاووش‌اوغلو، وزیر خارجه ترکیه، می‌گوید که این کشور "نقشی مشابه روسیه" در مرکز نظارت بر صلح خواهد داشت. خبرگزاری دولتی آناتولی روز ۱۹ نوامبر تحلیلی منتشر کرد که می‌گفت حضور سربازان ترکیه در جمهوری آذربایجان باعث "رنجش روسیه، ایران و فرانسه" خواهد شد. طرح ترکیه و جمهوری آذربایجان برای ساخت راه‌آهن در نخجوان نه تنها آنکارا را به دریا خزر متصل خواهد کرد، بلکه جایگاه ترکیه را در فضای پساشوروی مستحکمتر می‌کند و بر پیچیدگی روابطش با مسکو می‌افزاید. اسماعیل کاپان، ستون‌نویس روزنامه ترکیه که حامی دولت است، روز ۱۲ نوامبر نوشت "از لحاظ نظامی، حضور فیزیکی در منطقه قره‌باغ بسیار مهم است... گشایش مسیر ارتباطی بین نخجوان و جمهوری آذربایجان به خودی خود رخدادی تاریخی محسوب می‌شود. در نتیجه ترکیه فرصت پیدا می‌کند که مستقیما و از کوتاهترین راه به آسیای مرکزی دسترسی پیدا کند." روسیه "صلحی شکننده" رسانه‌های دولتی روسیه این توافق را یک پیروزی بشردوستانه معرفی کردند که تحت نظر شخص ولادیمیر پوتین محقق شد. پیام تلویزیون دولتی این است که روسیه با موفقیت برتری منطقه‌ای خود را حفظ کرده است چیزی که پوشش مثبت شبکه‌های تلویزیونی را تکمیل کرد مصاحبه با ولادیمیر پوتین در روز ۱۷ نوامبر بود. به گفته او "مهمترین دستاورد" توقف خون‌ریزی است. با این حال، مجریان سرشناس رسانه‌های دولتی خیلی سریع به شکنندگی وضعیت اشاره کردند، و یکی از آن‌ها با عنوان "صلحی شکننده" از آن یاد کرد. نقش سربازان روس در پاسداری از صلح و بازسازی منطقه شدیدا برجسته شده است، و آمار پناهجویانی که از ایروان با اتوبوس به خانه‌هایشان بازگردانده می‌شوند به صورت روزانه منتشر می‌شود. شبکه یک تلویزیون دولتی روز ۱۹ نوامبر به بینندگان گفت که "ورود نیروهای پاسدار صلح روس به منطقه برای مردم موید پایان جنگ و امکان شروع مجدد زندگی صلح‌آمیز بود." نگرانی بابت مجاورت آنکارا بیشتر صداهایی که از تلویزیون دولتی به گوش می‌رسید این توافق را پیروزی ژئوپلیتیک مسکو معرفی می‌کردند، اما برخی نیز حضور ترکیه در منطقه را دلیلی برای احتیاط می‌دانستند. بلافاصله بعد از حصول توافق، مجری یکی از برنامه‌های تلویزیونی از این که ارتش ترکیه در سال‌های بعد از جنگ جهانی اول هیچگاه تا این اندازه به روسیه نزدیک نبوده است گلایه کرد. مجری دیگری از این بابت نگران بود که ترکیه، بر خلاف گفته‌های کرملین، از علاقه‌اش به شرکت داشتن در پاسداری از صلح می‌گفت. اما این نگرانی‌ها چیزی جز یک پاورقی ساده برای پیام اصلی تلویزیون دولتی نبودند - روسیه با موفقیت برتری منطقه‌ای خود را حفظ کرده بود. "پذیرفته شدن تسلط" پوتین از طرف ارمنستان و جمهوری آذربایجان پیوتر تولستوی، جانشین رئیس دوما، به یکی از برنامه‌های تلویزیونی گفت که این توافق "ثابت کرد که همه چیز در فضای پساشوروی در حیطه منافع ما است". به گفته او مشخص شد که مردم ارمنستان و جمهوری آذربایجان جایگاه مسلط پوتین را "پذیرفته‌اند". چند برنامه مختلف سخنان سرگی ناریشکین، رئیس سرویس اطلاعات خارجی، را برجسته کردند که ایالات متحده و متحدان اروپاییش را به حسادت به نقش روسیه و تلاش برای دمیدن در احساسات ناسیونالیستی دو طرف به منظور تضعیف توافق صلح متهم می‌کرد. سخنان ناریشکین باعث طرح این ایده شد که مسکو با آنکارا روابط حسنه ایجاد کرده است تا مانع از نفوذ غرب به قفقاز جنوبی شود. آغاز انتقاد از غرب در روزهای پس از توافق، جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای ترکیه موضوع اصلی نگرانی‌ها بود. اما با گذشت چند روز بخش اعظم انتقاداتی که متوجه ترکیه بود به طرف غرب چرخید. یکی از مظنونان اصلی در این بین ریچارد مور، رئیس ام‌آی۶ و سفیر سابق بریتانیا در ترکیه، بود که گفته می‌شود با افزایش عرض اندام ترکیه در منطقه ارتباط دارد. یکی از مهمانان تلویزیونی حتی مدعی شد که لندن عروسک‌گردان "جنگ اطلاعاتی" ناسیونالیست‌های ارمنی است که در شبکه‌های اجتماعی از این توافق انتقاد می‌کنند. بعد دیگر این توافق که مخالفت‌هایی در پی داشته است طرح یک راه ارتباطی است که جمهوری آذربایجان را از طریق ارمنستان به نخجوان وصل می‌کند. بعضی‌ها می‌گویند که این راه توازن ژئوپلیتیک منطقه را به ضرر روسیه تغییر خواهد داد. "شکست استراتژیک" ارمنستان و روسیه رسانه‌های مستقل و غیردولتی روسیه می‌پذیرند که دخالت این کشور باعث پایان خون‌ریزی‌ها شد، اما به طور کلی منتقد این توافق بوده‌اند و به نظر خیلی از آن‌ها امتیاز ژئوپلیتیک بی‌سابقه‌ای به آنکارا داده شده است. یکی از ستون‌نویس‌های سرشناس مدعی شد که روسیه به ایروان خیانت کرده است و این توافق را "رفتاری جدید از طرف روسیه که تا پیش از این در فکر نمی‌گنجید" معرفی کرد. فرد دیگری نیز گفت که این نتیجه "شکست استراتژیک" ارمنستان و روسیه است. مفسران متعددی گفتند که نقش انفرادی روسیه در پاسداری از صلح دست ترکیه را در منطقه باز خواهد گذاشت، و یکی از آن‌ها به خوانندگان گفت که وقایع اخیر قفقاز جنوبی را از حوزه نفوذ روسیه خارج کرده است. برخی از ناظران نیز به پیامدهای عضویت ترکیه در ناتو برای توازن قدرت در منطقه اشاره کردند. ایران استقبال توام با اضطراب وزارت خارجه ایران از فعالیت‌های دیپلماتیک روسیه که به توافق صلح منجر شد استقبال کرد، چرا که به نظرش بر همان اصولی بنا شده بود که ایران در ابتکاراتش دنبال می‌کرد. آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر این کشور، پیش از آن از "آزادی" اراضی جمهوری آذربایجان حمایت کرده بود و عباس عراقچی، دیپلمات کهنه‌کار، فرستاده مخصوص این کشور برای میانجی‌گری بین دو طرف درگیر بود. حسن روحانی، رئیس‌جمهور، نیز از یافتن پایانی "دیپلماتیک" برای درگیری‌ها ابراز خرسندی کرد. عباس موسوی، سفیر ایران در باکو، نیز آغاز فصلی نو در روابط دو کشور را ستود. به نظر می‌رسد که این واکنش نقطه عطفی در دیپلماسی قره‌باغ تهران باشد که در طول جنگ تلاش کرده بود هم از ادعای مالکیت جمهوری آذربایجان بر قره‌باغ حمایت کند و هم روابط دوستانه خود با رهبران این منطقه را حفظ کند - سیاستی که از نظر جمهوری آذربایجان به معنی هم‌سویی ایران با ایروان بود. اما این احساسات خوش‌بینانه چندان در مخفی کردن اضطراب مقامات درباره برخی نتایج موفق نبوده است. یکی از موضوعات حضور نیروهای جهادی در جمهوری آذربایجان است. سعید خطیب زاده، سخنگوی وزارت خارجه، روز ۱۶ نوامبر گفت که نیروهای افراطی "باید منطقه را ترک کنند". او در ادامه با لحنی محتاطانه گفت "به ما گفته شده است" که این نیروها دیگر در منطقه مستقر نیستند. سردرد جغرافیایی ایران مساله دیگری که باعث نگرانی می‌شود طرح مسیرهای ارتباطی داخل خاک ارمنستان است که شاید باعث تغییر در مرزهای ایران شود. طبق ماده ۹ توافق صلح، ارمنستان قرار است مسیری ارتباطی بین آذربایجان و جمهوری نخجوان مهیا کند و تامین امنیت آن نیز به عهده روسیه خواهد بود. تا پیش از این توافق، جمهوری آذربایجان باید برای دور زدن ارمنستان و دسترسی به نخجوان از خاک ایران استفاده می‌کرد. این تغییر نه تنها از نفوذ ایران در باکو می‌کاهد، بلکه انگیزه رجب طیب اردوغان برای ایجاد ارتباط ریلی با نخجوان را نیز بیشتر کرده است. این تحولات مشخصا با دیپلماسی "پان‌ترکی" اردوغان هم‌راستا است. عباس عراقچی اما با رد "شایعات غلط و فریبنده" گفته است این ادعاها که مرز ایران با ارمنستان شاید از بین برود، یا شاید دالانی در ارمنستان، یا حتی در خاک ایران، ایجاد شود، "صحیح نیست و اهداف سیاسی و تبلیغاتی بسیار جانبدارانه‌ای را دنبال می‌کند". محمود احمدی بیغش، نماینده مجلس ایران، همین نگرانی‌ها را با صدایی بلندتر عنوان کرد و از مجلس خواست که ترکیه، اسرائیل، ایالات متحده و بریتانیا را به خاطر بلااستفاده کردن مسیر ترانزیتی که ایران در اختیار جمهوری آذربایجان می‌گذاشت و تحلیل بردن برتری ژئوپلیتیک ایران محکوم کند. او اضافه کرد که نزدیکی باکو به اسرائیل شاید به مجوزی برای "حضور ناتو، اسرائیل و ایالات متحده در منطقه دریای خزر" تبدیل شود. احمد کاظمی، کارشناس مسائل اوراسیا، در سایت مشرق گفت که "اتصال خط جغرافیایی پان‌ترکیسم" در واقع "نقشه" اسرائیل و غرب برای "نابودی پتانسیل‌های ژئوپلیتیک ایران" است. استدلال او این بود که اگر چنین شود مسیر صدور گاز ترکمنستان به ترکیه از طریق جمهوری آذربایجان و ارمنستان باز خواهد شد و برتری ژئوپلیتیک ایران از بین می‌رود. ایران درآمد ناشی از تبادل گاز با نخجوان، فروش گاز به ترکیه و ترانزیت گاز ترکمنستان به ترکیه را از دست خواهد داد. حتی صدور گاز به ارمنستان و طرح صدور گاز به اروپا نیز با خطر روبه‌رو خواهد شد. به گفته او امتیاز ژئواستراتژیک ایران به خاطر "اشتباه محاسباتی" روسیه و افتادن در "دامی" که غرب با استفاده از سیاست‌های پان‌ترکی اردوغان و به منظور محدود کردن رشد ایران، روسیه و چین گسترده است از بین خواهد رفت. تهدیدات "توسعه‌طلبانه" از نگاه تندروها رسانه‌های دولتی ایران مواضع رسمی این کشور را تکرار می‌کنند، اما رسانه‌های متعلق به محافظه‌کاران تندرو نسبت به سیاست‌های "توسعه‌طلبانه" ترکیه در مرزهای شمال غربی کشور هشدار می‌دهند و برخورد ترکیه با روسیه را با آمریکا مقایسه می‌کنند. رسانه‌های میانه‌رو اما خوش‌بینی بیشتر به این توافق دارند. به نظر آن‌ها انتقال حاکمیت مناطق جدید به جمهوی آذربایجان و باز شدن مسیرهای ارتباطی، مانند راه‌آهن نخجوان-ایراوان، می‌تواند فرصت مناسبی برای افزایش تجارت و ارتباطات باشد.
پایان چند هفته درگیری بین آذربایجان و ارمنستان بر سر قره‌باغ باعث ایجاد تغییر در سلسله مراتب ژئوپلیتیک منطقه شد.
روایت بازیگران محلی از توافق قره‌باغ؛ ایران، ترکیه، و روسیه چه می‌گویند و چرا تهران مضطرب است؟
"آمریت ورزشی" ولایت هرات، این مسابقات را تحت عنوان "جام خزانی والیبال"، میان تیم های والیبال لیسه (دبیرستان)های دخترانه شهر هرات برگزار می کند. در این مسابقات، که به مدت ده روز ادامه دارد، ده تیم والیبال دبیرستان های دخترانه هرات شرکت دارند. خدمات
برای نخستین بار در دست کم دوازده سال گذشته، دختران دانش آموز در شهر هرات افغانستان، در یک رشته مسابقه والیبال شرکت کردند.
عکس: مسابقات والیبال دختران در هرات
آقای پرز افزود رهبران ايران بزرگترين خطر زمان ما هستند. سياستمدار قديمی اسرائیل، که برای ديدار و گفتگو با وزير امور خارجه آمريکا در واشنگتن است، هشدار داد چنانچه جامعه بين المللی در برابر ايران موضع واحدی اتخاذ نکند به مرور زمان ابعاد خطر تهران گسترده تر خواهد شد. آقای پرز حاضر نشد در مورد اين که آيا کشورش آماده استفاده از نيروی نظامی برای بازداشتن ايران از توليد سلاح هسته ای ست اظهار نظر کند. وی گفت اسرائیل از تلاش های ايالات متحده و اتحاديه اروپا برای حل مسأله ايران از راه های سياسی حمايت می کند. اما آقای پرز از اين نکته که مذاکرات مربوط به برنامه های هسته ای ايران اسباب تفرقه در جامعه بين المللی شده است ابراز نگرانی کرد. چين و روسيه تا به حال در مورد اين که آيا از طرح آمريکا و اتحاديه اروپا برای ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت حمايت خواهند کرد ابراز نظر نکرده اند. جان بولتون سفير آمريکا در سازمان ملل نيز نگرانی هائی مشابه آقای پرز ابراز کرده است. وی گفته است مسأله ايران آزمون مهمی در مورد اعتبار شورای امنيت سازمان ملل است. خدمات
شيمون پرز، نخست وزير پيشين اسرائيل، پس از ديدار با کاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريکا، گفت اگر جهان در برابر ايران متحد عمل نکند، تهران می تواند تلاش های ديپلماتيک بين المللی را به بازی بگيرد.
هشدار شيمون پرز در مورد برنامه های هسته ای ايران
عکس از آرشیو؛ ارتباط تصویری آیت الله خامنه ای با نمایندگان مجلس نمایندگان مجلس امروز همچنین "اساتید و مدرسین" حوزه‌های علمیه را هم واجد شرایط کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دانستند. به گزارش خبرگزاری مجلس (خانه ملت) "اساتید دانشگاه با رتبه استاد تمام، دانشیار با ۱۰ سابقه تدریس و مدرسین حوزه علمیه با ۱۰ سال سابقه تدریس در سطوح عالی حوزه های علمیه می توانند در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کنند." مجلس یازدهم با تصویب طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری درصدد است تا شرایط عمومی و اختصاصی داوطلبان نامزدی در انتخابات را تعیین کند. یکی از اهداف این طرح محدود کردن داوطلبان نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری و جلوگیری از حاشیه‌های روزهای ثبت نام بود. اما اعمال محدودیت‌های گسترده از سوی نمایندگان مجلس دهم و کوچک ساختن دایره نامزدان بالقوه، با انتقادهایی مواجه شد. در نهایت، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس در تذکری درباره این مصوبات گفت که طبق قانون "تشخیص آنهایی که صلاحیت دارند بعد از ثبت نام ها با شورای نگهبان است و ما صرفا در حال سامان دادن به وضعیت نابسامان ثبت نام ها در انتخابات هستیم." شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در اصل ۱۱۵ قانون اساسی تعیین شده که مهمترین آن رجل سیاسی و مذهبی است. "ایرانی الاصل،‏ تابع ایران،‏ مدیر و مدبر،‏ دارای حسن سابقه و امانت و تقوی،‏ مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور " دیگر شرایط نامزدها است. مخالفت با استعفای روسای قوای مقننه و قضائیه شش ماه پیش از انتخابات در تصمیمی دیگر، امروز نمایندگان مجلس با استعفای سران قوای مقننه و قضائیه شش ماه قبل از ثبت نام برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری مخالفت کردند. روح الله ایزدخواه از پیشنهاد دهندگان این طرح در توضیح گفت "اگر روسای دو قوه در انتخابات مغلوب شوند، جایگاه آنها تضعیف می‌شود. از طرفی در فضای جامعه نیز ممکن است گفته شود رییس قوه از جایگاه خود سوء استفاده کرده است". ابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف روسای قوه قضائیه و مقننه، هر دو سابقه شرکت در رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری را دارند. در این جلسه پیشنهاد مشابهی برای استعفای اعضای هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی و اعضای شورای عالی قضایی شش ماه پیش از کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد که رای نیاورد. در طرح مجلس چه کسانی واجد شرایط تشخیص داده شدند؟ طرح اصلاح قانون انتخابات بعضا تغییراتی قابل توجه در "شرایط اختصاصی و عمومی " واجدان شرایط برای نامزدی ریاست جمهوری ایجاد کرده است. چند روز پیش نیز در جریان بررسی این طرح، مخالفت مجلس ایران با حذف فرماندهان عالی نظامی از فهرست واجدان شرایط ریاست جمهوری نیز خبرساز شده بود. مجلس همچنین در مصوبه خود اعضای مجمع تشخیص و شورای عالی امنیت ملی هم از کسانی برشمرده که صلاحیت نامزد انتخابات ریاست جمهوری را دارا هستند. پیشتر تعیین شرط سنی از جمله موارد جنجالی دیگر طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری بود که خبرساز شده بود. بر اساس مصوبه تازه "حداقل سن ۴۰ سال تمام و حداکثر سن ۷۰ سال تمام در هنگام ثبت نام" تعیین شده است. بنابر طرح مجلس اگر داوطلب نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری "تابعیت و اقامت یا مجوز کارت سبز (گرین کارت) کشورهای دیگر در گذشته و حال" را دارا باشد، فاقد صلاحیت است. از طرح‌های اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری در دوره‌های مختلف برداشت‌های سیاسی شده است به خصوص زمانی که این طرح‌ها در آستانه انتخابات مطرح شوند. طرح نمایندگان مجلس یازدهم برای تغییر قانون انتخابات نیز در بین منتقدین تعبیر به این شده که آنان قصد دارند شرایط را برای نامزدی برخی افراد خاص آماده و برخی از نامزدها را حذف کنند. براساس طرح مجلس ایران منصوبان رهبر را واجد شرایط نامزدی ریاست جمهوری هستند تغییر شرایط نامزدی ریاست جمهوری در سال‌های اخیر به دلیل تعیین شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در قانون اساسی، شورای نگهبان در دوره‌های مختلف طرح‌های مجلس و لوایح دولتی که شرایط جدیدی برای نامزدها تعیین می‌کرد را رد کرده و تلاش‌ها برای تغییر شرایط نامزدها به نتیجه نرسیده است. سرانجام، در سال ۹۵ آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، سیاست‌های کلی انتخابات را ابلاغ کرد. در این سیاست‌ها از شورای نگهبان خواسته شده بود معیارهای تشخیص "رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن" نامزدهای ریاست جمهوری را تعریف و اعلام کند. در این ابلاغیه رهبر جمهوری اسلامی بر تغییر نیافتن قوانین ناظر بر انتخابات "مگر به ضرورت و با تصویب تغییرات با رأی حداقل دوسوم نمایندگان مجلس شورای اسلامی" و وجود حداقل دو سال فاصله میان تاریخ برگزاری انتخابات‌های گوناگون تاکید دارد. پس از این ابلاغیه رهبر ایران، شورای نگهبان شرایط رجل سیاسی و مذهبی را تعریف کرد. یکی از این شرایط "سن متناسب با انجام مسئولیت های ریاست جمهوری" بود. با این حال در مصوبه این شورا میزان این سن تعیین نشده بود. داشتن "سوابق کافی و قابل ارزیابی در فعالیت های مذهبی و سیاسی از قبیل مکتوبات، سخنرانی ها و اعلام مواضع"، "سوابق کافی و قابل ارزیابی در تصدی برخی مسئولیت ها و مدیریت های کلان" و "سلامت و توانایی لازم جهت ایفای مسئولیت های ریاست جمهوری" از دیگر شرایطی بود که شورای نگهبان برای نامزدها تعیین کرد. به گفته منتقدین این ابلاغیه آیت‌الله خامنه ای و پس از آن تعیین شرایط برای نامزدهای انتخابات توسط شورای نگهبان عملا دخالت در کار مجلس و قانونگذاری بوده است. اینک سه سال پس از مصوبه شورای نگهبان درباره شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نمایندگان مجلس نیز طرحی را در اینباره ارائه کرده اند که بخش هایی از آن در جلسات مجلس تصویب شده است.
نمایندگان مجلس ایران در ادامه بررسی طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری موافقت کردند که "دارندگان حکم مستقیم" و "منصوبان" رهبر ایران در فهرست افراد مجاز برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری قرار بگیرند. در ادامه، نمایندگان مجلس امروز با پیشنهاد استعفای سران قوای مقننه و قضائیه، هیات رئیسه مجلس و هیات عالی قضایی شش ماه قبل از ثبت نام برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری مخالفت کردند.
مجلس ایران منصوبان رهبر را واجد شرایط نامزدی ریاست جمهوری برشمرد
به عنوان دختر چطور وارد دانشگاه شديد: مهرناز: برای وارد شدن به دانشگاه در ايران هيچ فرقی نمی کند دختر باشی يا پسر. از وقتی وارد دبيرستان شدم، هدفی که اطرافيان برای من و بقيه همکلاسيهام جهت درس خواندن تعيين می کردند، قبول شدن در کنکور دانشگاه بود: "درس بخوان تا کنکور قبول شی". کنکور، ريسک بزرگی در زندگی حساب می شود؛ کافی است چشم کمی خطا کند و در جدول پيچ در پيچ مربعهای پاسخنامه، يکی از مربعها را بالا و پايين ببيند تا به تمام پرسشهايی که پاسخ درست آنها را در ذهن خودش داده، عملاً پاسخ غلط بدهد؛ چنين اتفاقی برای خيليها افتاده، ديگر اينکه آدم بايد خيلی شانس بياورد تا مبادا شب کنکور اتفاق پيش بينی نشده ای برايش رخ بدهد. بعد از موفقيت در همه اين مراحل، دو ماه فشار عصبی و نگرانی را بايد پشت سر گذشت تا کارنامه کنکور و فرم انتخاب رشته بيايد. انتخاب رشته و دانشگاه نيز نه براساس علاقه و شناخت بلکه با ضرب و تقسيم و حساب و کتابهای پيچيده و رفتن دنبال اينکه چه کسی سال گذشته با چه چه رتبه ای در چه رشته ای و چه دانشگاهی قبول شده و کارنامه به دست از دفتر اين مشاور به نزد آن مشاور رفتن انجام می شود. آدم پس از ديدن اسمش ميان اسامی قبول شدگان در روزنامه و به جا آوردن شکر خدا، حداقل در مورد من يکی، اولين چيزی که به ذهنشش می رسد اين است که چهار سال عمرش را در دبيرستان هدر داده، زيرا مثلاً من که تمام دوران تحصيل عشق فيزيک داشتم و همه قدرت درک من از فيزيک را تحسين می کردند و خودم را برای مهندسی الکترونيک و مکانيک آماده کرده بودم و کلی رياضی خوانده و زحمت کشيده بودم، حالا در يکی از رشته های علوم انسانی قبول شدم که اصلاً اطلاعی از آن نداشتم. اما به هر حال جای شکرش باقی است که مثل خيلی از دوستانم مجبور نيستم يک سال ديگر کابوس کنکور را تجربه کنم. فريبا: در کانادا هم همينطوره، يعنی جنسيت نقشی در روند پذيرش دانشگاهی بازی نمی کنه. البته اين به اون معنا نيست که تبعيض عليه دخترها وجود نداشته باشه. ولی اين تبعيض در ساختار نظام آموزشی کانادا نهفته است. من هم از پدرومادرم درباره کنکور دانشگاههای ايران شنيده ام و برای من گفتن که دانشگاه قبول شدن در ايران چقدر مشکله. حالا که با بالا رفتن جمعيت و کم بودن تعداد دانشگاهها حتماً خيلی مشکلتر هم بايد شده باشده. در کانادا چنين امتحان بزرگی برای رفتن به دانشگاه وجود ندارو به جاش، دانشگاهها برای پذيرش دانشجو به عملکرد و کارنامه دوران تحصيل دبيرستان توجه می کنن. برای ادامه تحصيل در سطوح بالاتر هم هر دانشکده ای برای خودش شرايط و روش خاصی برای پذيرش دانشجو داره، مثلاً برای رفتن به دانشکده حقوق، به کارنامه دوره ليسانس توجه می کنن و نامه ای از آدم می خوان که بايد توش بنويسيم چرا می خوايم در رشته حقوق درس بخوانيم. يک امتحان پنج ساعته هم داره که بايد توش نمره قبولی آورد. اين امتحان برای من از همه سخت تر بود، سؤالهاش هم خيلی ربطی به رشته حقوق نداشت، مثل درک مطلب، معماهای آزمون هوش و از اين جور چيزها. کلی تمرين کردم تا خودم را برای اين امتحان آماده کنم، با اين حال سر جلسه امتحان خيلی اضطراب داشتم. وقتی امتحان تمام شد خيلی خوشحال شدم که ديگر هيچوقت مجبور نيستم دوباره توی اين امتحان شرکت کنم. پس از ورود به دانشگاه آيا همان چيزی را ديديد که انتظار داشتيد؟ مهرناز: در دانشگاه متوجه شدم که هيچ زمينه ای از رشته ای که در آن شروع به تحصيل کردم ندارم و هر چه رياضی و فيزيک خواندم را بايد به دست فراموشی سپرده، همه چيز را از اول شروع کنم. از طرف ديگر، تصوری که از دانشگاه همچون قبله آمال برای خودم ساخته بودم در هم شکست و بتی که از دانشجو درست کرده بودم مثل آدم برفی آب شد. دانشگاه و دانشجو آن چيزی نبود که انتظار داشتم. از تحقيق و پژوهش خبری نيست و در کلاس درس چه باشی، چه نباشی، تفاوت چندانی نمی کند. خواندن يک کتاب در شب امتحان برای گذراندن واحد درسی کافی است. دانشجو به فکر در رفتن از کلاس، استاد به فکر زودتر تمام کردن کلاس و رفتن به سر کار دوم يا سوم است و مسئول کتابخانه و سايت کامپيوتر هم می خواهند زودتر در را ببندند و بروند. فريبا: برای من هم مواجه شدن با خيلی از واقعيتهای محيط دانشگاه خيلی ناراحت کننده بود، اما ديدن بی انگيزگی دانشجوها و بی اعتنايی استادها به دروس و مسائل آموزشی خيلی برام غيرمنتظره نبود. شانش آوردم که ليسانسم را در رشته مطالعات بين الملل گرفتم چون گذراندن واحدها و نمره خوب گرفتن توی اين رشته خيلی راحته، تونستم درسهايی بخوانم که واقعاً مورد علاقه ام بودند و در مورد بعضی موضوعات مهم فکر کنم اما حالا در دانشکده حقوق با اينکه سطح درسها خيلی بالاتر و دانشجوها و استادها پشتکار بيشتری دارند، خواندن متون درسی وقت کمتری برای اين می گذراند که به موضوعات مورد علاقه خودم فکر کنم. تحصيل و کار در ايران... يا در خارج؟ مهرناز: بيشتر جوانان ايرانی خيلی دوست دارند در کشورهای خارجی تحصيل کنند اما من شخصاً معتقدم تحصيل در کشور ديگر وقتی خوبه که اهل همان کشور باشی، در غير اين صورت به چشم بيگانه به آدم نگاه می کنند. من همچنين معتقدم جامعه ما برای تحصيل ما هزينه زيادی متقبل شده و صحيح نيست تخصص خودمان را در اختيار کشور ديگری قرار دهيم. فريبا: من مدت ده ماه در ژاپن درس خوندم. از اونجايی که رشته من مطالعات بين الملله، بازديد از کشوری خارجی خيلی به رشته ام مربوط می شه. با اين حال حس تو را که می گی نمی خوای در کشوری ديگه، به عنوان خارجی تلقی بشی درک می کنم. من هم موقعی که در ژاپن بودم همين حس رو داشتم. اينکه می گی نبايد تخصصمان را در اختيار کشور ديگری قرار دهيم، هم درک می کنم، ولی مطئمن نيستم برای افرادی که می رن خارج، مهاجرت ناراحت کننده باشه، چونکه اونا به جای موندن در ايران که البته به دانش اونها نياز هست، در کشورهای پيشرفته مثل آمريکا، انگليس يا آلمان کار می کنن. اگه اين افراد می خواستن به کشورهای ديگه ای که بشدت به دانش اونها نياز دارن - مثل افغانستان يا ليبريا - برن، آيا باز هم همين نظر رو داشتی؟ به نظر من خيلی خيلی مشکله که بدون دونستن شرايط خاص اين افراد بشه گفت کار اونها، يعنی درس خوندن يا کار کردن در خارج، "صحيح" هست يا نه؟ به نظر من بايد مردم بتونن راهی که فکر می کنن درسته ادامه بدن. کلاسهای درس: مختلط يا جدا؟ مهرناز: در طول دوازده سال تحصيل که مدرسه می رفتيم از هر نظر دخترها و پسرها از هم جدا بودند حتی زنگ مدرسه ها را با فاصله می زدند تا در خيابان هم با هم هيچ برخوردی نداشته باشند، ولی وارد دانشگاه که می شويم يه دفعه جو عوض می شود، دخترها و پسرها راحت می توانند با هم روابط آزادی داشته باشند و سر يک کلاس بنشينند ولی چون از اول جور ديگری عادت کردند و برايشان تازگی دارد هر کدام در نحوه کنار آمدن با اين موضوع دچار مسائلی می شوند، مخصوصاً پسرها که در ترمهای اول به قول معروف، جو حسابی آنها را می گيرد. بدی کلاسهای مختلط به اين است که استادها چه زن باشند چه مرد توجه بيشتری به پسرها دارند. فريبا: من می دونستم که مدارس دخترونه و پسرونه در ايران جداست، ولی فکر نمی کردم اونقدر سختگيری زياد باشه که در خيابان، هنگام برگشتن به خانه، نبايد با هم برخوردی داشته باشن. فکی می کنم برای شما نشستن سر يک کلاس با پسرها در دانشگاه بايد تغيير خيلی بزرگی باشه. من در همه کلاسهايی که بودم دختر و پسر مختلط بودند. در دوره ابتدايی، راهنمايی و دبيرستان، دوستانی داشتم که به مدارس خصوصی که فقط دخترونه بود می رفتن. اونها فکر می کنن اين محيط بهتره چون حس اعتماد به نفس رو توی دخترها بيشتر می کنه. توی دانشگاههامون هم کلاسها مختلطه. با اين حال رشته های تحصيلی با هم فرق می کنن، مثلاً در رشته های مهندسی و فيزيک بيشتر دانشجوها پسر هستن. در رشته های مربوط به حقوق، دخترها و پسرها به طور مساوی حضور دارن. نميشه گفت که استادان اينجا بيشتر به پسرها توجه می کنن، ولی من توجه کردم که دانشجوها پسر بيشتر سر کلاس ها صحبت می کنن و نسبت به دخترها با اعتماد به نفس بيشتری حرف می زنن. دانشجويان دختر و فعاليتهای سياسی و اجتماعی... مهرناز: اولش که وارد دانشگاه شدم برای ما دانشجويان تازه وارد اردويی گذاشتند و تعداد زيادی فعاليتهای فرهنگی، هنری، علمی، سياسی و تحقيقاتی مطرح کردند که دانشجويان می توانند در آنها شرکت کنند، همه گروههای شرکت کننده در اين فعاليتها را هم خود دانشجويان تشکيل می دهند ولی اين نوع فعاليتها بيشتر مواقع از نظر پشتيبانی و زمانبندی به بن بست می خورد و آدم ترجيح می دهد فقط سر کلاس برود و ترم را تمام کند که همان مثل دبيرستان می شود. تنها فرقی که با دبيرستان هست اين است که دانشجويان از نماينده های مجلس و فعالان سياسی دعوت می کنند به دانشگاه بيايند و سخنرانی کنند ولی هر دفعه بايد دعا کرد که مثل خيلی از دفعه های ديگر دعوا و کتک کاری نشود و جلسه به هم نريزد. فريبا: من داوطلبانه با يکی از مرکز حقوقی که مشاوره مجانی به مردم می ده، همکاری می کنم. ترم قبل توی دادگاه خانواده داوطلبانه کار کردم و اونجا به مردمی که می خواستند برگه هايی پر کنند ولی وکيل نداشتن کمک می کردم. من در اعتراضات عليه بالابودن شهريه دانشگاه هم شرکت کردم. چندين سال بود که من با سازمانی که با حمايت کانادا از تحريم عراق مخالفت می کرد، همکاری داشتم. در تظاهرات ضد جنگ هم شرکت کردم. شخصاً فکر می کنم به عنوان زن، مانعی برای شرکت خودم در اين فعاليتها نمی بينيم. گاهی اوقات از بعضی از دانشجوها ناراحت می شم که دوست ندارن توی فعاليتهای سياسی شرکت کنن و دليلشون ترس از درگيری و اين چيزها نيست، بلکه به خاطر بی تفاوتی است. بسياری از دانشجوها فقط فکر درس خوندنن. برخی حتی در انتخابات هم شرکت نمی کنن. زن بودن و آينده شغلی: مهرناز: دختر بودن مانع فعاليت من نيست، تنها چيزی که ممکن است باعث شود من هم همان کارهايی را که پسرها می کنند انجام ندهم، فرهنگ و عرف جامعه ای است که در آن بزرگ شدم. تحصيل دخترها در خيلی از رشته های فنی بی فايده است چون بعداً کسی کار آنها را قبول نخواهد داشت که شغلی به آنها بدهد ولی من در رشته خودم (اقتصاد) دختر بودن را مانعی در برابر فرصتهای شغلی نمی بينم. بالاخره ما هم فارغ التحصيل خواهيم شد و مدرک خواهيم گرفت ولی آيا شغل متناسب با آنچه آموخته ايم پيدا خواهيم کرد؟ ليسانس اقتصاد معلم زبان می شود. مهندس مکانيک معلم رياضی و دکتر داروساز معلم شيمی، آن هم نه در مدارس و به صورت استخدام رسمی، بلکه به شکل روزمزد و در مؤسسات خصوصی آمادگی کنکور. فريبا: من از شنيدن اين مسأله تعجب می کنم که در ايران کسی قبول نمی کنه به مهندسان زن کار بده. قبلاً فکر می کردم کار مهندسی بيشتر مخصوص مردهاست، ولی هرگز فکر نمی کردم زنانی که موفق به دريافت مدرک در اين زمينه بشن، کار پيدا نمی کنن. مهرناز، مثل تو، من هم دختر بودن را مانعی برای آينده شغلی خودم نمی بينم، البته ممکنه بعضيها اينطوری فکر کنن. در زمينه حقوق هم زنان شاهد تبعيض بيشتری در موسسات حقوقی بزرگ هستن تا مراکز مشاوره حقوقی. اگرچه امروزه تعداد زنان شاغل در اين زمينه زياد شده، تعداد زنانی که در مالکيت مؤسسات حقوقی شريک هستن خيلی کمه. به طور متوسط در کانادا زنها نسبت به مردها، برای انجام دادن کار مشابه حقوق کمتری می گيرن و مسأله ديگه اينکه آزار جنسی در سازمانها هنوز هم مانع بزرگی برای کارکردن زنان در اجتماعه. به نظر می رسد دوستان ما با صراحت و راحتی و صداقت كامل صحبت نكرده اند، مخصوصاً مهرناز خانم . برای مثال، تعطيلی مدارس به صورتی كه دخترها با پسرها روبرو نشوند. فرزانه - تهران من یکی از نوجوانان افغانی مقیم ایرانم. سیاستهای دولت ایران درباره مهاجران بسیار بيرحمانه است. از امسال مهاجران حق کنکور و شرکت در پیش دانشگاهی ندارند. رضا حسينی - مشهد اين گفتگو برای ايرانيهای خارج و داخل ايران جالب و شنيدنی است، به دليل اينكه دورند. من اكثر كشورهای اروپايی و آسيايی را ديده و از لحاظ تحصيلی بررسی كرده ام. همه چيز به هدف و خواسته خود شخص بستگی دارد. نازی صفر - تهران گفتگو بين فريبا و مهرناز جالب بود و بهتر است بين دو رشته مشابه ديگر هم انجام شود. در مورد رشته های فنی، اينكه كار برای خانومها نيست، اصلاً درست نيست، چون من خودم مهندس الكترونيكم و هيچ مشكلی از بابت كار مورد علاقه ام ندارم و كارم هم مورد قبول كسانی كه با آنها كار می كنم است و حتی نسبت به كار آقايان هم بيشتر مورد قبول. بهار - تهران اینکه بگوییم تحصیل زنان در رشته های مهندسی بیهوده است درست نیست. من شرکتهایی می شناسم که حتی مدیرعامل زن دارند، آن هم در رشته های فنی مهندسی. من دانشجوی مهندسی شیمی ام و میبینم که آینده شغلی بسیار خوبی دارم. عاطفه - مشهد گفتگوی خوبی بود و از دیدگاه طرفین نظریات جالبی بیان شده بود. من دانشجوی مهندسی برق دانشگاه کرمانم. در مورد اینکه در ایران در رشته ای که دوست نداری باید درس بخوانی موافقم. من در رشته مهندسی طراحی فرایندهای صنایع نفت دانشگاه آزاد هم قبول شدم اما چون خانواده من هرگز نمی توانست پول آن را بپردازد مجبور شدم در رشته ای که هیچ احساسی برای آن نداشتم درس بخوانم الآن که در ترم دوم هستم از سه درس سه واحدی نمره نیاوردم و در آستانه مشروط شدنم. خیلی برای من دردآور است که فقط به خاطر مسائل مالی مجبور به تحمل این وضع و وحشتناکترین دانشگاه و دانشجوهای آنم و بشدت علاقه دارم در خارج تحصیل کنم و درس بخوانم، به این دلیل که هم از جهت اقتصادی و هم امکانات عالی است. در مورد اساتید باید بگویم آنها در مغزشان هیچ مطلب علمی برای انتقال به من و هم رشته ایهایم ندارند، تعطیل تعطیل! در مورد مختلط بودن دانشگاه می بینم که اکثراً یا تماسی ندارند یا به صورت جزئی در چارچوب خاصی عمل می کنند و بیشتر بر پایه احترام متقابل رفتار می کنند و البته عده ای هم خیلی راحت تشریف دارند و در مورد خودم هم ترجیح می دهم خیلی معمولی بر اساس احترام با هم دوره ایهایم تماس داشته باشم چون تا الآن هیچ گونه برخوردی نداشته ایم. در مجموع از جامعه ام و محیط پیرامونم و دانشگاه بشدت متنفرم و در این کشور به هیچ آینده ای امیدوار نیستم. رياض اکبری - کرمان نمی دانم چرا باید هر دوی این دو را دانشجوی ایرانی دانست. فریبا چندان ایرانی ندیده و به احتمال نود و نه درصد هرگز به ایران برنخواهد گشت. این مهرناز است که آینده اش به ایران پیوسته و باید سخن او را شنید و به درد او رسید. اميرشالچی - هامبورگ (آلمان) مهرناز برداشت بدی از دانشگاه کرده چون من تا به حال تبعیضی بین دختر و پسر ندیده ام و اگر هم اندکی وجود داشته بیشتر به نفع دختران است. لاله. د. - کرمان من کارشناس ارشد شیمی ام و اکنون در یکی از شرکتهای بزرگ ایران مشغول به کارم. در این شرکت نزدیک به هزار خانم با تحصیلات و گرایشهای مختلف کار می کنند که خیل عظیمی از آنها مهندسند. درست است که یافتن کار در ایران مشکل است ولی اگر بنیه علمی خوبی داشته باشید و در ضمن لیاقت خود برای کار را نشان بدهید مشکلی نخواهید داشت. البته من منکر تبغیضات موجود نیستم. در مورد مهاجرت، خود من بسیار تمایل دارم برای ادامه تحصیل و داشتن تجربه تحصیل در دانشگاههای خارج از ایران اقدام کنم. مريم - تهران در حرفهای فريبا اغراق وجود دارد. مجيد - اصفهان من استاديار دانشگاهم و پنج سال است خارج از ايران زندگی می کنم. قبل از خروج ازايران سه سال در صنعت و تجارت انفورماتيک با مدرک مهندسی مکانيک کار کردم. با بسياری از مطالبی که در اين مکالمه ذکر شده موافقم و متعجبم از بعضی از اظهارنظرکننده ها! با توشه تجربی نه بسيار زياد می خواهم بگويم که بزرگترين تفاوتی که بين دو سنت حاکم بر ايران و دنيای اين سوی آبهاست بيشتر در دو قطبی فرض کردن دنيای زنان و مردان است. در حالی که بر خلاف ايده ايرانی معتقدم هرزن و هر مردی درصدی از خصوصيات زنانه و مردانه را دارا هستند و اينکه زنی درصد مردانه قويتر از ديگر زنان دارد بدين معنی نيست که مرد تلقی شود و اصولاً به تعريف شغلهای صد درصد مردانه يا زنانه معتقد نيستم و اين مردمان هر ديارند که فضا را آماده يا مهيا برای حضور متوازن انسانها در شرايط دمکراتيک می کنند. ايجاد فرصتهای شغلی متوازن بسيار به درجه اعتقاد به مذهب در اين سنتها بستگی دارد. برای مثال چرا فرضاً راننده اتوبوس زن در ايران ما بسيار دور از ذهن است؟ آيا چون مردان ما بسيار خشنند در رانندگی؟ يا در نظر زنان هرچه مرد بی پرواتر ونامحتاطتر باشد پسنديده تر است؟ دليل هر دو ما را به يک برآيند رهنمون می دارد. بله! بايد مردان ما خود را به معيارهای متمدن جهانی و شهروندی نزديکتر کنند تا در سايه آن فرصتهای شغلی برای زنان ايجاد شود، آنچه در آن سوی آبها سالهاست امکانپذير شده است. اگر بخواهيم می توان آن را در بسياری از موارد تعميم داد. اين موضوع با حد مجاز حساسيتهای جنسی مردان رابطه مستقيم دارد. مشکل اصلی ما اين است که تعبير جاری مذهب درايران اين است که مردان نبايد در کنترل احساسات جنسی خود تلاش کنند و بلعکس اين زنانند که بايد خود را از نگاه مردان دور يا محفوظ بدارند! همان ايده ای که طالبان بدون کم و کاست اجرا کردند! تا آنجا که اطلاع دارم اکثر بخشهای مکانيک در دانشگاههای ايران براحتی ورود دختران به رشته مکانيک را سد می کنند (رفتاری غيردمکراتيک و پدرسالارانه!) در عوض در اين ديار دختران در کنار پسران رشته مهندسی مکانيک می خوانند و می توانم بگويم هيچ معلوليتی در فراگيری و اجرای آن احساس نمی شود. با تجربه ای که در چندين محيط متفاوت چه در ايران چه در خارج از ايران دارم بايد بگويم که تفاوت ديگری نيز بين فضايی که حضور زنان و مردان متمدن در آن متعادل است با دنيايی مانند شرايط فعلی ايران هست. در فضاهای کاری صددرصد مردانه رفتارهای انسانی بسيار رکيکتر، در مقايسه با فضاهای مختلط است. افشين . بلفورت من هم در ايران درس خوندم و کار کردم و هم در کانادا دارم کار می کنم و درس می خونم، بايد بگم همه جا برای شرايط تحصيل و کار آسمون يه رنگه. چيزی که تحصيلکرده های ايرانی رو سر خورده کرده اينه که به علت محدود بودن در داشتن ارتباط با فضای خارج از ايران همواره فکر می کنند اون ور آب ممکنه چه خبر باشه. والا اگه از شرايط خودم و چند تا از دوستان که باهاشون ارتباط دارم بپرسی ميگم، اگه ايرانيها حاضر باشن کارهايی رو که تو خارج ميکنن تا به هدفشون برسن وسختيهايی رو که اينجا تحمل ميکنن، توی ايران هم تحمل کنن، هيچ جا بهتر از مام وطن نيست، و چه بسا که ميدونم حداقل از اين کاناداييها خيلی جلوتر بوديم. عليرضا الله وردی - تورنتو به نظرمن درايران حرف اول را روابط می زند. بسياری ازهمکاران ناکارآمد من به دليل داشتن پارتی موفق به استخدام شده اند اما من به عنوان پزشکی که ازنظرکاری ورتبه تحصيلی نسبت به آنان (با تأييد پرسنل محل کار و کارنامه درسی) ارجحيت دارم بايد درمورد آينده شغلی ام پس از اتمام دوره طرح نگرانی داشته باشم. مازيار - کرمان می توانيد به طور ضمنی تفکر ناسيوناليستی و فقدان آن را در گفتار اين خانمها ببينيم که وجود وعدم وجود آن به دليل حضور يا عدم حضور در محيط بومی اين اشخاص است. اين امر بسيار مهم در رد يا عدم رد مسائلی چون جهانی شدن است. مهدی - اصفهان من یکی از پزشکان جوان ایرانی ام و معتقدم اول باید خودم را اصلاح کنم . اگر مهرناز تن به تحصیل در رشته ای می دهد که اصلاً دوست ندارد و طبعاً بعد از اتمام تحصیلات هم بخواهد در زمینه همان رشته کار کند، مسلم است که تمام عمرش فردی ناراضی خواهد بود. هموطن عزیزم، اگر معتقدی که دولت متحمل کلی هزینه شده است تا ما تحصیل کنیم و بهتر است به کشورهای خارجی نرویم، بدان در صورتی حرف تو درست خواهد بود و هزینه سرمایه کشور به هدر نرفته که ما در رشته دلخواه خود که می دانیم می توانیم در آن موفق و مثمر ثمر باشیم تحصیل کنیم. معلوم است وقتی آدم فیزیک دوست دارد و برود اقتصاد بخواند فردا هم باید برود معلم زبان انگلیسی بشود. می دانم پشت کنکور ماندن چقدر سخت است ولی از آن مهمتر هدف است آدم باری به هر جهت بودن نتیجه خوبی ندارد و نخواهد داشت. اگر امروزه از سوء مدیریت رنج می بریم دلیلش من و تويیم و پدرها و مادرهایمان که خودشان را در زندگی دست کم گرفته و به کم راضی بوده اند. با اینکه می گویند برای پزشکان کار نیست ولی من با تلاشهایی که کرده ام توانسته ام کار خیلی خوبی به دست بیاورم و مرتباً هم در کنگره های پزشکی شرکت می کنم و هم فعالیت تحقیقاتی با همکارانم انجام می دهيم وبرای کنگره های داخلی و خارجی می فرستیم. اینها را برای این می گویم که بدانی هر جا باشی می توانی تا حدود زیادی به آرزوهایت برسی به شرط اینکه به دنبال هدف (صدای قلبت) بروی. کشور ما به جوانان باهدف و باپشتکار نیاز دارد. نيکی. س. - تهران بايد واقعگرا بود. من مهندس كامپيوترم. حدود چهار سال قبل درسم را تمام كردم و هم با چند شركت خصوصی كار می كنم وهم استخدام قراردادی دولتم. حدود يك سال هم هست كه ازدواج كرده ام. خانم من هم مهندس كامپيوتر است. مشكلات كنكور را همه قبول دارند و جای بحث نيست. در مورد زنان هم هر درختی سالم باشد هر جای دنيا که باشد كرم نمی خورد ولی روز به روز دختر خانمها بيشتر تمايل پيدا می كنند به كرم خوردگی و اين تناقض در صحبت و رفتار تأثير بدی بر جامعه ما گذاشته است. در مورد كار هم به اين سادگيها پيدا نمی شود مگر اينكه عزيزكرده كسي باشی يا پارتی آنچنانی داشته باشی. در مورد مهاجرت من هم مخالفم ولی به كسانی كه می روند احترام می گذارم و دركشان می كنم. چراكه امثال من كه مخالفيم بيشتر بحث عاطفی است. در كشور ما هم دولت آنچنان گلی به سر ما نزده كه مديونش باشيم. بی عدالتی، بخصوص در محل كار وحشتناك است ولی بزرگترين مشكل، وضعيت اقتصادی است. من تا ظهر در اداره و بعد از ظهر در شركتم يا تدريس می کنم وخانم هم همين طور ولی به مجموع درآمد ما دوتا سر ماه يك متر آپارتمان هم نمی دهند. حتی يك مسافرت هم نمی شود رفت. آن وقت چه روحيه ای می ماند؟ من آدم فعال و اميدواری ام ولی در هر صورت اين واقعيات وجود دارد و چيزی كه روز به روز اوضاع را بدتر می كند گرته برداری از اروپا و آمريكا در سياستهای مسئولان ماست. استخدام در ايران مثل اروپا بايد قراردادی باشد ولی بيمه مثل ... وقتی دونفر با يك مدرك و در يك روز وارد يك ارگان می شوند ولی پايه حقوق يكی می شود صد و ديگری دويست، جای تعجب نيست. به هر حال من به آينده اميدوارم واعتقاد دارم دنيا را بايد آنطور ديد كه هست. سعيد - زنجان در ايران برای همه كار هست منتها آنهايی كه فكر می كنند نيست اصولاً سعی نمی كنند. انتظار دارند كار را توی بشقاب برايشان بفرستند. من دانشجوی سال آخر معماری ام و می دانم آينده بسيارخوبی دارم. ليلی - اصفهان پدرم روحانی است و درحال حاضر، رئيس دانشگاه آزاد خمينی شهر اصفهان است. من از شرايط حاكم بر دانشگاههای ايران آگاهم و فكر می كنم ادامه تحصيل در خارج از ايران از هر نظر بهتر باشد و به اتفاق پدرم و خانواده تمايل داريم به كانادا مهاجرت کنيم. م. الف. - اصفهان صحبتهای هر دو نفر را هم می شود قبول کرد و هم تکذيب چون در هيچکدام از آنها سطح در نظر گرفته نشده مثلاً ممکن است در ايران يا خارج از ايران در مورد پذيرش خانمها در انتخاب شغل تبعيض به وجود آيد ولی اين کجا و آن کجا؟ يا در مورد فشار روانی کنکور يا تقريباً همه مواردی که سؤال شده به نظر من سيستم تحصيل و کار در ايران بسيار سخت و دشوار است، آن قدر که تا کسی تجربه نکند نمی تواند مقايسه کند. رويا - آمريکا من تا پايان دبيرستان در ايران بودم. با اينکه از نظر هوشی هميشه در سطوح بالای کلاس بودم ولی اصلاً اهل درس خواندن نبودم. نمی توانستم انگيزه برای درس خواندن داشته باشم و از ديدن ساير دوستانم که برای کنکور اين همه انرژی مصرف می کردند تعجب می کردم. نهايتاً به خاطر وضع مالی خوب خانواده ام برای تحصيلات دانشگاهی به دانشگاه امريکايی شارجه آمدم. اينجا بعد از يک ترم همه چيز عوض شد. به جای دانشجوی بی حوصله و بی انگيزه تبديل شدم به دانشجوی ممتاز دانشگاه و در خيلی فعاليتهای غيردرسی هم شرکت دارم. واقعاً برای افرادی که ناچارند در آن سيستم درس بخوانند دلم می سوزد و عاملان اين همه بدبختی را لعنت می کنم. در ضمن، اينجا من هيچ وقت احساس غربت نکردم. برخلاف تفکر اکثر ايرانيها، عربهای اينجا افرادی بسيار خونگرمند. علی - شارجه خانم مهرناز درست می گويند ... در ايران در رابطه با برخورد دختر و پسر سختگيری خيلی بالاست. در مورد کنکور هم بايد بگويم در حال حاظر من هم پشت کنکوری ام. در ايران فعلاً تمام زندگی دخترها شده است اينکه وارد دانشگاه بشوند و بگويند ما دانشجوييم يا فارغ التحصيل از دانشگاه ولی برای پسرها اين مورد آزاد تر است چون از قديم گفتند پسر پسره و دختر دختر. ما دخترها هرکاری بکنيم آزادی پسرها را نمی توانيم داشته باشيم. من با اين نظر که هيچ فرقی بين کارمندان خانم و آقا نيست مخالفم چون ايرانيان طوری فرهنگ دارند که کلاً با کار کردن خانمها مخالفند حالا طرف بخواهد دکترای ادبيات باشد يا بيسواد چون اين را به عينه ديده ام. در کل، گفتگوی جالبی بود و من حرفهای مهرناز عزيز را تأييد می کنم مونا - تهران فکر می کنم به دليل اينکه رشته تحصيلی خانم مهرناز رشته انسانی است بدون اطلاعات کافی در مورد ساير رشته ها اظهار نظر کردند. من کارشناس ارشد الکترونيکم و به عنوان دختر نه در دانشگاه و نه در محل کار مشکلی ندارم. ضمن اينکه همکاران خانم زيادی هم دارم و از نظر کاری ما با آقايان هيچ تفاوتی نداريم و تاکنون هيچ تبعيضی در اين مورد نديده ام. سارا - تهران گفتگوی جالبی بود. با آن قسمت از صحبتهای خانم مهرناز درباره کار و وضعيت دانشگاهها موافق نيستم. در ايران اگر کار بلد باشی می توانی کار پيدا کنی. مثلاً خود من به عنوان مدير فنی شرکت، خانم يا آقا بودن برايم فرق نمی کند، اگر کسی کار بلد باشد او را قبول می کنيم. البته اين وضعيت در رشته نرم افزار است. درباره درس خواندن هم قبول دارم که در تعدادی از دانشگاهها بخصوص دانشگاه آزاد وضعيت به صورتی است که می توان با شب امتحان درس خواندن درس را گذراند اما در رشته های فنی اين وضعيت متفاوت است. دروس فنی عموماً نياز به مطالعه مرتب دارد و در بيشتر موارد نياز به پژوهش و مطالعه. درباره کار در خارج هم موافق نظر خانم فريبا هستم که هر کس بايد آزاد باشد تا انتحاب کند. به نظر من کار کردن در کشور غريب کار آسانی نيست و احساس غربت سخت است، اما بايد به همه عواملی نگاه کرد که باعث می شود شخص به کشور ديگری مهاجرت کند. در زمينه نرم افزار هم به نظر من کار کردن در خارج شرايط بهتری دارد و ربطی به اختلاف اخلاقی و فرهنگی افراد ندارد. آنجا فرصتهای بيشتری برای کار وجود دارد و درآمد هم بالاتر از ايران است. عليرضا عبادت - تهران من کارشناس مهندسی صنايعم و حدود هشت سال است در يکی از سازمانهای خوب به عنوان کارشناس درجه يک فعاليت می کنم . همدوره‌های دختر دانشگاهی ام شاغل به کار در رشته مهندسی اند و بين دوستان دبيرستان و اطرافيانم خانمهای مهندس زيادی سراغ دارم که در رشته خودشان کار می کنندو زياد هم دنبال کار نگشته اند. با توجه به نرخ بيکاری موجود اين موضوع قابل توجه است. اينجا تبعيض حقوق کاری بين زن و مرد وجود ندارد ولی لازم به ذکر است که سقفهای شيشه ای فرهنگی رشد در رده های بسيار بالا را سخت می کند. مثل بيشتر دنيا، زن مدير طراز اول يا رئيس جمهور زن در دنيا زياد نيست. من شخصاً با مهاجرت موافق نيستم ولی درست و غلط آن به افراد مربوط می شود و نشانه اعتراض خاموشی است که بايد آن را درک و اصلاح کرد. شراره - تهران به نظرم برخی خوانندگان در مورد "آزار جنسی در سازمانها"که فريبا اشاره کرده دچار سوء برداشت شده اند. تا جايی که من اطلاع دارم "هرگونه برخورد با شهروندان، چه مرد و چه زن، از ديد جنسيتی (نه جنسی)" آزار جنسی تلقی می شود و قابل پيگرد قانونی است. البته متأسفانه هنوز اين قانون به طور کامل نهادينه نشده است. فاطمه. ر. - يورک (انگلستان) تا حدودی با نظرات مهرناز در مورد کنکور موافقم. من سه سال در ايران پشت کنکور ماندم تا بالاخره در رشته ای قبول شدم که اصلاً ربطی به رشته اصلی ام نداشت و ترجيح دادم به خارج از کشور بيايم و در رشته مورد علاقه ام، سيستمهای مخابراتی ادامه تحصيل بدهم. دقيقاً اينجا هم مثل خيلی دانشگاههای دنيا استاد به دنبال اتمام کلاس و زود رفتن است و چيز بدی که اينجا هست اينکه استادان بيشترِ مواقع به دنبال گرفتن پول از دانشجوها هستند تا نمره قبولی را بهشان بدهند که من در اين مورد بارها مورد کم لطفی اساتيدم قرار گرفتم، چون از دادن پول طرفه می رفتم. در مورد کار در خارج کشور هم فکر کنم مهرناز خانم بايد کمی واقعگرا باشند. در ايران واقعاً کار کم است و من بشخصه دوست ندارم با مدرک مهندسی کنار خيابان دلالی ماشين کنم. مثل خيلی از دکترها و مهندسانمان. محمد - کی يف (اوکراين) از لحاظ دختر بودن، بايد بگويم هر جا که باشد برای فرد مصيبت است. من ليسانسم را ايران گرفتم و فوق ليسانسم را در بريتانيا و الآن هم در شرکتی انگليسی کار می کنم. تفاوت از همه لحاظ خيلی زياد بود، ولی چيزی هست که بيشتر وقتها به زن، آن طور که بايد ارزش داده نمی شود. بايد بگويم اينجا خيلی بهتر از ايران است، اگر چه من هم می توانستم در ايران کار خوبی پيدا کنم ولی فکر می کنم آشنايی به سيستم اينجا خيلی می تواند بيشتر برايم مؤثر واقع بشود، شخصاً هيچ وقت تصميم نداشتم در کشوری پيشرفته زندگی کنم، ولی اگر تخصص اينجا را داشته باشم، خيلی بيشتر می توانم مثمرثمر باشم. صابر رزمجويی - لندن من در ايران انگيزه جوانان را برای ادامه تحصيل سال به سال کمتر می بينم. متأسفانه در ايران اهميتی برای درس قائل نمی شوند مثلاً برای کار اگر آشنا داشته باشی راهت می دهند اگر پارتی نداشته باشی اصلاً باهات حرف هم نمی زنند. خلاصه وقتتان را نمی گيرم، الآن طبق تحقيقاتم در ايران هفتادوپنج درصد مدرکدارها بيکارند که آمار خيلی بدی برای ايران است. در مورد رفتن به کشورهای ديگر برای درس، اگر در ايران هم تمام شرايط آن کشور را بدهند مطمئناً هيچ آدم عاقلی کشور خودش را ول نمی کند به کشور ديگری بچسبد. نادر - اصفهان به عنوان دانشجوی مهندسی کامپيوتر مسائلی در مذاکره اين دو نفر ديدم که چندان با واقعيت و منطق همگن و منطبق نبود. بعد از ورود به دانشگاه اغلب دانشجويان در وهله اول جا می خورند چرا که آنجا را مدينه فاضله ای می پنداشتند که همگی مشغول تحقيق و تحصيلند، البته اين فکر توقع بيجايی است و در همه دنيا دانشگاهها تماماً مشغول اين کارها نيستند. من امتحان بسيار مشکلی دارم که درسم را از سه کتاب مرجع بعلاوه جزوات کلاسی ام مطالعه می کنم و با اين وجود باز هم می ترسم چون سئوالات شديداً تخصصی و تفهيمی است و اين طور نيست که اين خانم گفته اند می شود تمام درس را از يک کتاب خواند، چراکه يا رشته ايشان اين طور ايجاب می کند يا دانشگاهشان. در مورد اساتيد درست گفته اند همگی می خواهند زودتر از کلاس بروند تا به کلاسهای بعدی شان برسند. در مورد اشتغال و مهاجرت به خارج من از ديد رشته خودم می گويم که اينجا اگر واقعاً به دروس و نرم افزارهای مربوطه مسلط باشی همواره کار پيدا می شود و ضمناً ايران در ابتدای راه صنعت رايانه است و نيازی به مهاجرت نيست چون اينجا به ما بيشتر نياز است مگر اينکه مورد اختلاف عقيدتی يا سياسی داشته باشيم. موضوع جدا سازی دخترها و پسرها هم بحثی جنجالی است که معتقدم همين جداسازی در مدارس خوب است ولی بايد ارتباط دخترها و پسرها را در اجتماع بيشتر کنند چون جامعه فعلی ما دچار اين مشکل بزرگ است که نه دخترها و نه پسرها هيچکدام از عالم هم خبر ندارند. ولی خوب کلاً انسان جماعت جنبه آزادی زياد هم ندارد چون به قول آن خانم کانادايی در سازمانها امنيت کاری برای خانمها به دليل مسائل جنسی وجود ندارد که اين واقعاً برای انسان زشت است. در مورد فعاليتهای سياسی هم بايد بگويم در ايران کاملاً خانمها مردانه صفت همواره در اين گونه فعاليتها حضور داشته اند و عکسهای درگيريهای 18 تير گويای اين مطلب است. درباره آينده شغلی هم بگويم که حين تحصيلم شرکتهای زيادی بوده اند که با آنها کار کرده و به عينه ديده ام که رياست بخشها وپروژه های بزرگ و مهم به عهده خانمها بوده است. علی نجفی - تهران یکی از تفاوتهای جالب بین این دو نفر، برخورد احساسی مهرناز با مسائل مطرح شده است که بخصوص در مورد راجع به مهاجرت برخورد منطقی فریبا جلوه پیدا می کند. مهدی - ونکوور (کانادا) من كارشناس مهندسی عمران و كارشناس ارشد مديريت پروژه ام و از زمان پايان دوره كارشناسی به عنوان مهندس عمران شاغلم، كليه همدوره‌های دختر دانشگاهم شاغل به كار در رشته مهندسی اند و بين دوستان دبيرستان و اطرافيانم خانمهای مهندس زيادی سراغ دارم كه در رشته خودشان كار مي كنند. منكر مشكلات نيستم ولی به اراده هنوز خيلی اعتقاد دارم. جدا از اينكه در خيلی موارد، بافت فكری جامعه (بيشتر در شهرهای بزرگ) با قوانين حاكم بر آن متفاوت است، ازجمله در مورد حقوق زنان. آزاده عمرانی - تهران به نظر من بخش قابل توجهی ازمطالب واقعيتی است که متأسفانه وجود دارد و من خودم بخشی از اين واقعيتم اما توانستم باتلاش و پشتکاربه موفقيتهايی دست پيدا کنم که اصلاً فکرش را هم نمی کردم . حسين مرادخانی - تهران اسم دانشگاههای ما مختلط است وگرنه مديريت دانشگاهها در هر درسی كه تعداد دخترها كفايت كند كلاسها را جداگانه تنظيم می كنند. در كلاسهای واقعاً مختلط هم دانشجويان قاطی نمی نشينند و تابع مقررات جدانشستن در صفوف يا رديفهای جداگانه اند. پسرها و دخترها به طور رسمی در گروههای علمی واحد و مشترك تقسيمبندی نمی شوند. تماس دخترها و پسرها عمدتاً دزدانه است و منجر به تنبيهاتی می شود. در بازار كار هم به دليل وضع بد اقتصادی پسرها كمتر جذب كارهای با حقوق ثابت می شوند و دخترها با توقع كمتر مورد استثمار واقع می شوند و حتی دخترهای ليسانسيه به عنوان منشی دفتری يا تايپيست استخدام می شوند. م - ملازاده - ايران خدمات
در ادامه گفتگوها ميان جوانان در داخل ايران و آنهايی که با شنيده ها و تصورات خود از ايران در آن سوی آبها زندگی می کنند، اين بار صفحه رو در رو در بخش 'صدای شما' را به دست دو دختر دانشجوی ايرانی، يکی در تهران و ديگری در کانادا داده ايم تا درباره تحصيل و آينده خود به عنوان زن بحث کنند؛ فريبا هنگامی به دنيا آمد که انقلاب ايران شکل می گرفت، ولی او هرگز ايران را به ياد ندارد زيرا پدر و مادرش هنگامی که فريبا يازده ماهه بود به کانادا مهاجرت کردند. او اکنون در رشته مطالعات بين الملل در شهر تورنتو تحصيل می کند و به تحقيق در زمينه حقوق بشر علاقمند است. در آن سو، در تهران مهرناز نشسته که در رشته علوم اقتصادی تحصيل می کند. بر عکس فريبا، مهرناز تمام عمر خود را در ايران گذرانده و همچنان به ماندن و ادامه تحصيل در ايران علاقمند است:
رو در رو: گفتگو ميان دو دختر دانشجو
آقای ظریف کمتر از ۴۸ ساعت به سر کار خود بازگشت استعفای آقای ظریف نسبت به استعفاهای دیگر در تاریخ جمهوری اسلامی از یک جهت استثنا بود و آن اینکه او استعفایش را با انتشار یک پست اینستاگرامی رسانه‌ای کرد. اما این تنها استعفا با آنکه منجر به کنار رفتن آقای ظریف از وازرت امورخارجه نشد، در تاریخ جمهوری اسلامی ایران نبوده که خبرساز شده است. مسئولان جمهوری اسلامی معمولا نه در پی پذیرش خطای خود یا زیرمجموعه‌شان، بلکه به نشانه اعتراض یا به دلیل ناسازگاری با دیگر مسئولان استعفا کرده‌اند. بنابراین هر کدام از این استعفاها با آشکار کردن تعارض‌های داخل حکومت، فصل مهمی در تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی بوده است. در زیر به چند استعفای مهم و تاریخی در چهار دهه گذشته اشاره شده است. گروگانگیری سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت در ۱۴ آبان ۱۳۵۸ و درست یک روز بعد از آن که گروهی به نام "دانشجویان پیرو خط امام" سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند و دیپلمات‌ها و کارکنان را گروگان گرفتند، دولت موقت به نخست‌وزیری مهدی بازرگان استعفا داد. دولت موقت پیش از گروگانگیری هم با نزدیکان آیت‌الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی اختلاف نظر داشت. در ۲۶ فروردین ۵۸ کریم سنجابی، در اعتراض به "حکومت‌هایی که در حکومت به وجود آمده" از وزارت خارجه استعفا داد. به گفته هاشم صباغیان، وزیر کشور در دولت موقت، این دولت سه بار تقاضای استعفا داده بود که استعفاهای قبلی با مخالفت آیت‌الله خمینی مواجه شد. مهدی بازرگان در استعفانامه دولت موقت نوشت: "پیرو توضیحات مکرر و نظر به اینکه دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف نظر‌ها، انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد." فردای استعفای دولت موقت آیت‌الله خمینی در حکمی گفت "با اعتماد به دیانت و امانت و حسن‌نیت" آقای بازرگان استعفای او را قبول می‌کند. آیت‌الله خمینی شورای انقلاب را مامور اداره کشور کرد و از این شورا خواست مقدمات لازم را برای همه‌‌پرسی قانون اساسی، انتخابات مجلس و تعیین رئیس جمهور انجام دهد. استعفای هفت وزیر کابینه موسوی در سال ۱۳۶۲ هفت وزیر راستگرای کابینه میر حسین موسوی که با سیاست‌های اقتصادی او و "بسیج اقتصادی" به شدت مخالف بودند، در نامه‌ای اعتراض آمیز خطاب به آیت الله خمینی از وزارت استعفا کردند. علی اکبر ناطق نوری (کشور) علی اکبر پرورش (آموزش و پرورش)، علی اکبر ولایتی (امور خارجه)، محسن رفیق دوست (سپاه)، مرتضی نبوی (پست و تلگراف) و احمد توکلی (کار) در نامه‌ای اعتراض آمیز خطاب به آیت الله خمینی از سیاست‌های میرحسین موسوی شکایت و از وزارت استعفا کردند. در این استعفانامه آمده بود: "عده ای در دولت به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عده ای به دنبال مردمی کردن دولت. اگر بخواهیم از این بن بستی که دچار آن شده ایم، بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمی کردن اقتصاد باشیم". به گفته آقای توکلی آیت‌الله خمینی به این نامه جواب نداد و زمانی که آقای ناطق‌نوری شخصا برای گرفتن پاسخ نزد رهبر جمهوری اسلامی رفت، پاسخ گرفت که صلاح نیست که هفت وزیر در دوران جنگ استعفا کنند. نهایتا میرحسین موسوی که از سوی آیت الله خمینی حمایت می شد، به سیاست های خود ادامه داد و حبیب الله عسگر اولادی و احمد توکلی در اعتراض، استعفای خود را پس نگرفتند. استعفای محسن رضایی از فرماندهی سپاه در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۶ محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در نامه‌ای به احمد خمینی از مقام فرماندهی کل سپاه استعفا داد. آقای رضایی در استعفانامه خود نوشت که "علیرغم مقاومت‌های زیاد در مقابل مشکلات و نارسایی های میدان نبرد (که عمدتاً ناشی از افراد و عوامل داخلی جامعه و مسئولین کشور بوده‌اند)، مجبور به استعفا" شده است. او سال‌ها بعد توضیح داد که امکانات کم و پشتیبانی ضعیف، و برآوردش از اینکه نیروهای ایرانی بدون رفع این مشکلات تلفات سنگینی خواهند داد، دلایل استعفایش بودند. اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین وقت فرماندهی کل قوا و رئیس وقت شورای عالی دفاع، سال‌ها بعد درباره استعفای محسن رضایی گفت: "کسانی در داخل سپاه اذیتش می‌کردند. در مجلس هم کسانی بودند که اذیتش می‌کردند." آیت الله خمینی با استعفای محسن رضایی مخالفت کرد و او تا سال ۱۳۷۶ فرمانده سپاه ماند. نخست‌وزیری که چند بار استعفا کرد هر چه ریاست‌جمهوری علی خامنه‌ای به پایان عمر خود نزدیک می‌شد٬ اختلافات میان او و میرحسین موسوی، نخست‌وزیرش افزایش می‌یافت. برخی از منابع از جمله خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی از استعفای چندباره آقای موسوی حکایت دارد که هر بار بنا به دلایلی پذیرفته نشد. آقای موسوی در سال ۱۳۶۷ در حالی که به نوشته اکبر هاشمی رفسنجانی "رابطه خود را با بیرون قطع کرده" و هیچکدام از مسئولان به او دسترسی نداشتند، استعفا کرد. بنا به آنچه نشریه انقلاب اسلامی در هجرت منتشر کرد، در نامه میرحسین موسوی خطاب به رییس جمهوری وقت، علی خامنه‌ای، یکی از دلایل استعفای وی این بود: "عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت میگیرد. شما بهتر میدانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده می‌شود، از آن باخبر میشویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابانهای لبنان گشوده میشود و صدای آن در همه جا میپیچد، متوجه قضیه میشویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه میشوم." آیت الله خمینی با استعفای میرحسین موسوی مخالفت کرد و در پاسخ او نوشت: "نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می‌گذاشتید. در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه وقت گله و استعفا است." بنا بر گزارش‌ها و خاطرات آقای رفسنجانی آقای موسوی چند بار دیگر هم استعفا کرده بود که هیچکدام به نتیجه نرسیده بود. در یکی از این موارد، آقای خامنه‌ای با وجود ابراز اختلافاتش با میرحسین موسوی استعفای او را مخالف مصلحت نظام دانست: "اینجانب با وجود اختلاف نظرهای چندی که با شما در نحوهٔ ادارهٔ کشور و اعتراض به روش‌های شما بویژه در مسائل [اقتصادی]دارم،‌‌ همان طور که می‌دانید همواره در همهٔ مراحل به شما کمک کرده‌ام و اکنون هم استعفای شما را به مصلحت ندانسته و اصرار بر آن را ضربه به نظام و حتی با کمال معذرت خیانت - البته خیانت غیرعمدی- می‌دانم و معتقدم خوب است جنابعالی امروز نظرات حضرت امام در امور اقتصادی را به طور دربست بپذیرید. استعفا را نمی‌پذیرم و خواهش می‌کنم اصرار نکنید." استعفای آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبر در ۷ فروردین ۱۳۶۸ آیت‌الله حسینعلی منتظری در نامه‌ای به آیت‌‎الله خمینی از قائم مقامی رهبری استعفا کرد. آقای منتظری خواسته بود که برای تدریس به حوزه علمیه برگردد و آرزو کرده بود در اداره امور کشور اگر "اشتباهات و ضعفهایی که لازمۀ طبیعت انسان است" وجود داشته، با رهبری آیت‌الله خمینی برطرف شود. او نوشته بود: "از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه‏‌مند تقاضا می‏کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم، به بهانۀ حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمه‏‌ای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمی‏‌‎خواهند." آیت‌الله خمینی فردای آن روز با پذیرش این استعفا نوشت: "برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‏کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‏زنند، جداً جلوگیری کنید... از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب می‏شناسند، و حیله‏‌های دشمن را هم خوب درک کرده‏‌اند." آیت‌الله منتظری کمی پیش از آن نامه‌ای محرمانه به آیت‌الله خمینی نوشته و به اعدام‌ دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و همچنین بدرفتاری با زندانیان اعتراض کرده بود. استعفای خاتمی از وزارت ارشاد در ۳ خرداد ۱۳۷۱ محمد خاتمی با نوشتن نامه‌ای به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت، از مقام خود استعفا کرد. آقای خاتمی در استعفانامه خود نوشت در عرصه فرهنگی ایران "با شکسته شدن همه مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی کار از نقد و ارزیابی (ولو غیرمنصفانه) گذشته و هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خاصی مباح شمرده شده است و بدینسان می‌رود که کار به کلی از روال منطقی و مشروع خارج شود و در نتیجه فضایی ناسالم و آشفته پدید آید که فوری‌ترین اثر آن دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان سالم و صاحب شخصیت و حتی مؤمن و شیفته انقلاب و اسلام است." عبدالواحد موسوی لاری سال‌ها بعد گفت آقای خاتمی با آقای هاشمی رفسنجانی برای استعفا مشورت کرده بود و آقای هاشمی رفسنجانی با وجود مخالفت، برای حفظ آقای خاتمی "پافشاری" نکرده بود. آقای موسوی لاری گفته بود: "هاشمی فکر می‌کرد که با ماندن خاتمی یک کانون تهاجم علیه دولتش شکل می‌گیرد که با رفتن خاتمی آن کانون از بین می‌رود." قتل‌های زنجیره‌ای و استعفای وزیر اطلاعات روی کار آمدن محمد خاتمی در خرداد ۱۳۷۶ با رای بالا، نخستین شکست جناح نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای در نزدیک به یک دهه بود. شیرینی پیروزی برای اصلاح‌طلبان یک سال بعد با قتل‌ چند نویسنده و روشنفکر ایرانی (که به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد) به تلخی گرایید. گفته شد که عاملان از "نیروهای خودسر" وزارت اطلاعات بودند و آیت‌الله خامنه‌ای قتل‌ها را به دشمنان خارجی نسبت داد. قربانعلی دری نجف‌آبادی که با تائید آقای خامنه‌ای وزیر اطلاعات دولت اصلاحات شده بود، ناچار به استعفا شد و جایش را به علی یونسی داد که از نظر فکری به اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر بود. تغییرات در وزارت اطلاعات باعث شد که نهادهای اطلاعاتی سپاه، نیروی انتظامی و قوه قضاییه با حمایت بیت رهبری قدرت و نفوذ زیادی پیدا کنند و "نهادهای موازی اطلاعاتی" نام بگیرند. آقای دری که همواره از قتل‌های زنجیره‌ای ابراز بی‌اطلاعی کرده، بیش از آنکه استعفای خود را متوجه این قتل‌ها بداند، آن را مرتبط با اختلاف نظرش با اصلاح‌طلبان و "دوم‌خردادی‌ها" بر‌می‌شمارد. او هنگام استعفا عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و عضویتش در دوره‌های بعد نیز تمدید شد. چند سال پس از این استعفا نیز به سمت دادستانی کل کشور منصوب شد و اکنون امام جمعه اراک و نماینده رهبر ایران در استان مرکزی است. استعفای مهاجرانی از وزارت ارشاد در پاییز سال ۱۳۷۹ و مدتی پس از پیچیدن شایعه استعفای عطاءالله مهاجرانی از وزارت ارشاد، آقای مهاجرانی از وزارت ارشاد رفت. مجلس محافظه‌کار او را در سال ۱۳۷۸ استیضاح کرد، اما آقای مهاجرانی با نطق دفاعیه‌اش توانست نظر مثبت نمایندگان را جلب کند و دوباره رای اعتماد گرفت. با این حال او به شدت از طرف محافظه‌کاران مورد انتقاد بود و حتی آیت‌الله خامنه‌ای به طور عمومی علیه او صحبت کرد. آقای خامنه‌ای گفت: "وزارت ارشاد در این دو سالی که ایشان در رأس این کار هستند، هیچ کار اسلامی به‌عنوان اسلامی ارائه نداد... امروز فاسدترین رمانها منتشر می‌شود." محمد خاتمی پس از کناره‌گیری آقای مهاجرانی او را به مقام ریاست سازمان "گفت و گوی تمدن‌ها" منصوب کرد که بعد از حدود دو سال آقای مهاجرانی از آن سمت هم استعفا داد. استعفای دوم آقای مهاجرانی پس از جنجال‌ رسانه‌ای در ارتباط با زندگی شخصی‌اش بود. دو استعفای مصطفی معین مصطفی معین، وزیر علوم در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی دو بار از مقام خود استعفا کرد. آقای معین پس از حمله ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به کوی دانشگاه تهران و برخورد خشونت‌آمیز با دانشجویان به اعتراض استعفانامه خود را به محمد خاتمی داد اما آقای خاتمی با استعفای او مخالفت کرد. او سال‌ها بعد درباره این استعفای خود گفت: "فکر کردم که دیگر نمی‌توانم به مسئولیتم ادامه دهم و صبح شنبه نخستین کاری که کردم این بود، رفتم وزارتخانه و استعفایم را دادم. هم واقعی بود و هم یک اعتراض بسیار بسیار جدی، یک نشان صداقت من بود با دانشجویان." مصطفی معین بار دیگر در ۲ تیر ۱۳۸۲ از وزارت علوم استعفا کرد. آقای معین در استعفانامه خود نوشت: " واقعیت این است که از یک سو تعدد مراجع تصمیم گیرنده و بویژه تداخل مسئولیتها با شورای عالی انقلاب فرهنگی، سوءظنها، دخالتها و تعرضهای نهادها و شوراهای غیرمسئول یا غیر پاسخگو، فرصت کار و تلاش مفید و مؤثر را به میزان قابل توجهی از وزارت و دولت سلب کرده و از سوی دیگر حریم مقدس دانشگاه، منزلت، حرمت و امنیت فکری و اجتماعی دانشجویان، استادان و دانشگاهیان و به طور کلی جوانان، متفکران و فرهیختگان در معرض تنگ‌ نظری و کژاندیشی،‌ تجاوز و خشونت قرار گرفته است." محمد خاتمی این بار استعفای مصطفی معین را پذیرفت. استعفای دسته‌جمعی نمایندگان مجلس ششم مجلس ششم که اکثریت آن در اختیار اصلاح طلبان بود با جنجال اصلاح قانون مطبوعات آغاز شد و با تحصن و استعفای نمایندگان پایان یافت. شورای نگهبان صلاحیت بیش از ۸۰ نماینده مجلس ششم را به دلیل "نداشتن پایبندی عملی به اسلام" تائید نکرد و ۱۳۰ نفر از نمایندگان معترض دست به تحصن زدند. رایزنی مهدی کروبی، رئیس مجلس و محمد خاتمی، رئیس جمهور با آیت‌الله خامنه‌ای منجر به بررسی مجدد صلاحیت داوطلبان نامزدی مجلس هفتم شد، اما نتیجه آن چندان تفاوتی با رای اولیه شورای نگهبان نداشت. نمایندگان که عمدتا از اعضای فراکسیون مشارکت بودند با استعفای دسته‌‎جمعی اعتراض خود را نشان دادند. آقای خامنه‌ای بعدا در دیدار با نمایندگان مجلس هفتم تحصن این نمایندگان را ناشی از "غفلت" خواند و گفت: "در بعضی از دوره‌ها این جور بوده است که رادیوی مجلس را که آدم باز می‌کرد، انگار از این بلندگو دارد دعوا می‌ریزد بیرون. همین‌طور سرریز می‌شد می‌ریخت توی جامعه دعوا و تشنج و جنگ اعصاب." استعفای طاهری امام جمعه جلال الدین طاهری، اولین امام جمعه رسمی اصفهان پس از انقلاب در ۱۷ تیر سال ۱۳۸۱ در نامه سرگشاده‌ای خطاب به مردم ایران و در انتقاد از سیاست‌های حکومت از سمت خود کناره‌گیری کرد. او در این نامه که لحنی تند و تیز داشت، انتقادهای فراوانی را متوجه نظام کرد و حکومت را به "فساد و بی لیاقتی" متهم کرد. آقای طاهری در بخشی از این نامه نوشت "شعبان بی‌مخ‌های وحشت‌ و رهبت که با هتاکی و سفاکی ننگ عنیف و معیف کوی دانشگاه را آفریدند و با تهاجم حیوانی مرتع دانشگاه را چریدند و با تعرضات شنیع پرده ناموس فرهنگ و علم را دریدند و در قتل‌های زنجیره‌ای مظلومان بی‌گناه و قربانیان بی‌پناه لعنت سرمدی خدا و نفرت ابدی خلق را خریدند." آقای طاهری از معدود امامان جمعه هوادار جریان اصلاحات در دوران رهبری آیت‌الله علی خامنه‌ای بود و می‌خواست حصر آیت‌الله منتظری رفع شود. انتشار استعفانامه او در روزنامه‌های ایران ممنوع شد و روزنامه آزاد که این نامه را چاپ کرده بود، توقیف شد. روزنامه نوروز هم به عنوان اعتراض بخشی از روزنامه را که قرار بود مطالبی در این باره منتشر کند، سفید چاپ کرد. این روزنامه نیز بعدا توقیف شد. آقای خامنه‌ای در تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۸۱ در پاسخ به استعفا نوشت "روزی که اطلاعیه‌ منسوب به جنابعالی صادر شده ضدانقلاب که در زیر سایه‌ی آمریکا و اسرائیل با پول آنها زندگی و تغذیه می‌کند بیشترین سوءاستفاده را از آن کردند و آن را مقابله با سیاست‌های امام راحل و نفی و رفض نظام اسلامی و شعارهای آن وانمود کردند." استعفای لاریجانی از شورای عالی امنیت ملی علی لاریجانی در پاییز ۱۳۸۶ از دبیری شورای عالی امنیت ملی استعفا کرد و سعید جلیلی جانشین او شد. گفته می‌شد که این چندمین باری بود که آقای لاریجانی تقاضا می‌کرد از سمت خود کناره‌گیری کند. آقای لاریجانی در آن دوران مسئولیت مذاکرات هسته‌ای ایران را به عهده داشت. او چند سال بعد درباره استعفای خود گفت: "من حس می کردم یک نوع اختلاف جدی مدیریتی با آقای احمدی نژاد دارم. مسائل استراتژیک کشور با تانی و حساب شده پیش برود و احتیاج دارد همه بخش های مختلف همگرایی داشته باشد. کارهای لحظه‌ای نمی تواند صدق کند و برای کشور مشکلاتی ایجاد می کند." "تا یک مدتی تحمل بود و بحث می کردیم اما از یک زمانی به بعد من دیدم به هرحال ایشان رئیس جمهور است و حق دارد و لزومی ندارد که بنده مزاحم ایشان باشم." حکم حکومتی برای لغو حکم رئیس‌جمهور نخستین اقدام محمود احمدی نژاد پس از اعلام نتایج انتخابات بحث برانگیز ۱۳۸۸، انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت معاون اولی خود بود که با اعتراض گسترده اصولگرایان روبه‎رو شد. تعدادی از وزیران دولت نهم به نشانه اعتراض جلسه هیئت دولت را ترک گفتند. گزارش شد که غلامحسین محسنی اژه‌ای، وزیر وقت اطلاعات، برکنار شد و محمد حسین صفار هرندی، وزیر وقت ارشاد، هم استعفا کرد. کار به جایی رسید که نهایتا آیت‌الله خامنه‌ای متوسل به حکم حکومتی شد و انتصاب آقای مشایی را "بر خلاف مصلحت" رئیس‌جمهور و دولت و "موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقه‌مندان" او دانست و خواهان لغو این حکم شد. فاصله میان حکم رهبر ایران تا استعفای مشایی حدود یک هفته بود، هر چند او از سمت معاون اولی استعفا داد، اما حدود دو سال ریاست نهاد ریاست جمهوری را برعهده داشت. یازده روز غیبت رئیس جمهور اما ماجرای اسفندیار رحیم مشایی به همین جا ختم نشد. از نزدیکان محمود احمدی نژاد نقل شد که حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت دهم در دفتر آقای مشایی شنود کار گذاشته و کار به اختلاف شدید میان وزیر و رئیس جمهور کشیده است. ظاهرا آقای احمدی نژاد از آقای مصلحی خواست که استعفا دهد تا سرپرستی وزارتخانه را شخصا بر عهده گیرد. در فروردین ۱۳۹۰ حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات استعفا داد که مورد پذیرش آقای احمدی نژاد قرار گرفت. با این حال آیت‌الله خامنه‌ای در نامه‌ای صراحتا با استعفای آقای مصلحی مخالفت کرد و خواهان ادامه کار او شد. پس از آن آقای احمدی‌نژاد ۱۱ روز در محل کار خود حاضر نشد. گفته شده بود دلیل غیبت او، مخالفتش با ابقای وزیر اطلاعات به دستور آیت الله خامنه ای بود، اما هوادارانش این خانه‌نشینی او را "دورکاری" عنوان کردند. انگیزه هرچه بود این مهمترین رودررویی یک رئیس‌جمهور با آیت‌الله خامنه‌ای بود. جنبش سبز و استعفای دیپلمات‌ها به دنبال اعتراضات سال ۱۳۸۸ شماری از دیپلمات‌های ایرانی خارج از کشور برای نشان دادن همبستگی با معترضان از مقام خود استعفا کردند. کنسول ایران در اسلو و چند نفر در سطح رایزن از جمله این افراد بودند. وزارت خارجه ایران انگیزه این دیپلمات‌ها از استعفا را زیر سوال برد و آن را غیرسیاسی خواند. هجده ماه ریاست سرافراز در صدا و سیما استعفای محمد سرافراز از ریاست صدا و سیما آن هم فقط یک سال و نیم پس از انتصابش، از معدود استعفاهای منصوبان رهبر ایران است که با حاشیه‌های فراوانی همراه بود. زمانی که محمد سرافراز، از مدیران با سابقه سازمان صدا و سیما، ریاست رادیو و تلویزیون ایران را از عزت‌الله ضرغامی تحویل گرفت، به نظر می‌رسید که این سازمان در دوره‌ای دست‌کم پنج ساله - و شاید ده ساله- زیر نظر کسی مدیریت می‌شود که بیش از هر کس دیگری از موانع و پیچ و خم‌های این دستگاه عریض و طویل مطلع است و شاید بتواند آن را به آرامش برساند. اما فقط چند ماه پس از انتصابش شایعه استعفا یا برکناری محمد سرافراز شنیده شد و به نظر می‌رسید که بحران مدیریت در سازمان صدا و سیما به اوج خود رسیده است. روابط عمومی سازمان صدا و سیما استعفای آقای سرافراز را "کذب محض" می‌خواند و می‌گفت که از شایعه‌ساران شکایت می‎کند، اما با صدور حکم انتصاب عبدالعلی علی عسگری، رئیس جدید سازمان صدا و سیما از سوی رهبر ایران، معلوم شد که این شایعات چندان هم دور از حقیقت نبودند. کنار گذاشتن بسیاری از مدیران ارشد در دوره‎های علی لاریجانی و عزت‌الله ضرغامی که آقای سرافراز از آن به عنوان جوانگرایی نام می‎برد از دلایلی عنوان شد که نهایتا به کنار رفتن او انجامید. با آمدن آقای علی‌عسگری بسیاری از مدیران برکنار شده در دوران آقای سرافراز به جای خود بازگشتند. استعفاهای دولت روحانی عباس آخوندی در استعفانامه خود، بر اختلاف نظر با رئیس جمهور نوشت: "با این سطح از تفاوت دیدگاه، از حیث اخلاقی ادامه کار من درست نیست" محمد جواد ظریف تنها وزیری نبود که در دولت حسن روحانی استعفا کرد. چند همکار دیگر او در کابینه دوم آقای روحانی استعفا کردند که برخلاف استعفای آقای ظریف، درخواست‎شان پذیرفته شد. مهمترین آنها حسن قاضی‎زاده هاشمی، وزیر بهداشت و درمان بود که گفته می‎شد که سابقه اختلافش با آقای روحانی به دولت اول او باز می‌گشت. اما با این حال آقای روحانی برای دولت دومش نیز او را معرفی کرد و رای اعتماد گرفت. اما او کمتر از دو سال بعد بالاخره چند بار که در اعتراض به سیاستهای دولت حسن روحانی در زمینه بهداشت و درمان تقاضای کناره‌گیری کرده بود، استعفا کرد. آقای قاضی زاده ماندنش در وزارت بهداشت را بی‌فایده خوانده بود و نهایتا گفت: "ظاهرا قرار بوده دوباره پول زیرمیزی، بازار سیاه برای دارو و واردات تجهیزات پزشکی بی‎کیفت برگردانیم و من از جنس آنها نبودم، رفتم. اشتباه کردم که اعتماد کردم." عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی که به نظر می‌رسید از نزدیکان آقای روحانی باشد نیز در دولت دوم او استعفا کرد. او که به زحمت با رای پایین مجلس به کابینه راه یافته بود، سه بار نیز در شش سال وزارت خود استیضاح شده بود و اما نهایتا خودش کنار رفت. منشا استعفا او نیز اختلاف با سیاست‌های آقای روحانی بود و در متن صریح خطاب به آقای روحانی نوشت: "به نظر نمی‌رسد در ارتباط با روش بازآفرینی شهری مورد نظر جناب‌عالی بتوانم کار مؤثری انجام دهم. همچنین، در ارتباط با سیاست دولت در بازار و روش سامان‌دهی امور اقتصادی به لحاظ شرایط موجود بازار نیز امکان هماهنگی ندارم."
استعفای محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران، با آنکه نهایتا از سوی حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، رد شد و آقای ظریف کمتر از ۴۸ ساعت به سر کار خود بازگشت اما این استعفا سر و صدای زیادی به راه انداخت.
استعفاهای تاریخی در جمهوری اسلامی؛ از بازرگان تا ظریف
خیابان متنبی اسماعیل فتاح ترکی گنبدی فیروزه‌ای را طراحی کرد که از میان به دونیم شده و از دلش شعله و پرچم عراق برمی‌آمد. زیر آن موزه‌ای شد که بر دیواره‌هایش به مرور نامه حدود پانصد هزار سرباز عراقی را حک کردند. البته در دیواره‌های داخلی اسامی سربازان غیر عراقی هم که دوشادوش ارتش صدام می‌جنگیدند و کشوری که از آن آمده بودند به چشم می‌خورد. یمن و سودان گویا بیشترین سهم را داشتند بعد به ترتیب مصر٬ فلسطین٬ اردن٬ سومالی٬ سوریه٬ لبنان و موریتانی. در میان نام کشورها اسم یک شهر را هم می‌بینم : الاحواز یا همان اهواز خودمان که زیرش فقط دو نام ثبت شده. همینطور که نام‌ها را می‌خوانم محمد کحط راهنمای ما در موزه توضیح می‌دهد که گویا صدام نمی‌خواسته خیلی‌ها بدانند که نیروهای خارجی هم اجیر شده بودند٬ برای همین اسم آنها را نه در دیواره‌های بیرونی که در داخل ثبت کرده‌اند. گرچه همان موقع هم همه می‌دانستند که مثلا نیروهای مجاهدین خلق دارند با صدام در یک جبهه می‌جنگند و خبرنگارهای خارجی چندین بار اجازه پیدا کردند که عملیات آنها را پوشش دهند. اما جز نام‌هایی که بر سنگ‌های نمای درون و بیرون موزه حک شده‌اند، دیگر اثری از دوره صدام در موزه نیست. بر بالای همین اسم‌ها هم بزرگ نوشته شده‌ ‌‌"بعثی جایی در عراق جدید ندارد." حالا در موزه نه خاطرات سربازهای کشته شده در جنگ هشت ساله که یادگار آنها که به دستور صدام کشته شدند جا گرفته؛ از وسایل و یونیفرم نظامیانی که در مقابلش ایستادند تا عکس‌ها و آثار بجا مانده از شیعیان و کردهایی که بر ضدش قیام کردند. نام این یادواره هنوز همان نصب شهید مانده اما این لقب دیگر به آنها که این بنا را به خاطرشان ساختند٬ داده نمی‌شود. محمد می‌گوید اول سربازان آمریکایی در سال ۲۰۰۳ و بعد گروه‌های طرفدار ایران می‌خواستند اینجا را خراب کنند اما نمی‌دانم چطور تصمیمشان عوض شد. به مرور به خاطر نفوذ ایران در عراق معنای این بنا کاملا عوض شد چرا که حکومت جدید با ایران نزدیک است و آن جنگ و کشته شده‌هایش را بعثی می‌داند و نه کشته‌های راه وطن. قهوه خانه "شهدا" یادمان شهید یکی از معدود آثاری است که در دوران جنگ عراق و ایران ساخته شده و هنوز پابرجاست. بیشتر آثاری که صدام یا به نشانه پیروزی در جنگ یا برای گرامی‌داشت خاطره سربازان کشته شده عراقی ساخت در همان ماه‌های اول ورود آمریکایی‌ها به بغداد ویران شدند و بقیه را هم حکومت جدید یکی یکی از خیابان‌ها حذف کرد. خیابان متنبی در بغداد خیابانی است با بافت قدیمی که به لطف ساختمان‌های تاریخی اطرافش زیبایی خاصی دارد و از دیرباز پاتوق کتابخوان‌ها و نسل پیر و جوان بوده. گشتی می‌زنم میان کتاب‌ها تا ببینم چه از جنگ دو همسایه می‌توانم پیدا کنم. کتاب‌های تاریخ مدارس را که ورق می‌زنم چیزی پیدا نمی‌کنم. هر چه هست از شاهان قدیم عراق است و نبردهای آن دوران و قیام‌هایش. تاریخ انگار به یکباره به دوره صدام که می‌رسد تمام می‌شود. یکی از دستفروش‌ها کتاب‌های درسی را یکی یکی نشانم می‌دهد و می‌گوید بچه‌های ما چیزی از آن جنگ نمی‌خوانند، اصلا انگار آن دوره وجود نداشته. برخلاف عراق، در ایران هنوز هم نسل جدید بعد از سی سال پس از پایان جنگ هشت ساله، کلی موضوع و درس درباره آن می‌خوانند و از رسانه ملی می‌شنوند و می‌بینند اما دانسته‌های نسل جدید عراقی بیشتر برپایه روایت‌های بزرگ‌ترها است و چیزهایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود که معمولا چندان اطلاعات درستی هم نمی‌دهند. "راستش ما فقط می‌‍دانیم که صدام عصبانی بوده و به جنگ خمینی می‌رود و هشت سال طول می‌کشد جنگ این دو تمام شود." این را علی جوان بیست و چهار ساله‌ای می‌گوید که در یکی از قدیمی‌ترین و معروفترین قهوه‌خانه‌های خیابان متنبی با دوستانش نشسته و قلیان می‌کشد. او البته این را اول با طنز و خنده عنوان می‌کند و بعد در جواب من که ازش می‌پرسم درباره آن جنگ واقعا چه می‌دانی تاکید می‌کند که هم از خانواده خودش هم از قوم و خویش‎‌های دوستانش در آن جنگ شرکت داشته و یا کشته شده‌اند یا قطع عضو. اما از نظر علی از آن جنگ دیگر خیلی گذشته و حالا کمتر کسی می‌خواهد درباره‌اش صحبت کند و یادآور می‌شود که در مدرسه کلمه‌ای در مورد آن نخوانده‌اند. در جمع دوستان علی بحث جایگاه سربازان کشته شده پیش می‌آید. در این جمع دوستانه هم در این باره اختلاف نظر هست که آیا آنها باید شهید خطاب شوند یا نه؟ علی به نوعی معتقد است که آن جنگ رژیم صدام بوده و جنگ مسلمان علیه مسلمان. با این حال در ادامه با تردید اضافه می‌کند که "البته اینکه آنها شهیدند یا نه دست خدا است." اما دوست همنام و هم سن و سالش حرف علی را قطع می‌کند و می‌گوید: "تا آنجا که من می‌دانم هرکه برای دفاع از خاکش بجنگد و کشته شود شهید است. آنها هم برای خاکشان جنگیدند." ديوار داخل موزه يادمان شهيد عباس نیز که عمویش در جنگ عراق و ایران کشته شده تاکید می‌کند که بیشتر آنها که به جنگ رفتند مجبور بودند و چاره‌ای نداشتند چون اگر قبول نمی‌کردند صدام آنها را اعدام می‌کرد. چیزی که مشترک بود این بود که می‌گفتند نسل جدید عراق خود آنقدر جنگ‌های مختلف دیده و عملا با جنگ بزرگ شده‌اند که دیگر خیلی برایشان مهم نیست در هشت سال جنگی که سه دهه از تمام شدندش می‌گذرد چه اتفاق‌هایی افتاده. حرفی که صاحب سالخورده قهوه خانه هم تایید می‌کند. محمد کاظم شاه بندر بیش از پنج دهه است که این قهوه خانه را دارد؛ کافه‌ای که دیوارهایش پر است از عکس‌های سیاه و سفید ملک‌ها یا پادشاهان معاصر عراق و نویسندگان و شخصیت‌های معروف. تاریخ در این قهوه خانه هم در همان دوران پیش از صدام متوقف شده؛ جز یک دیوار در سمت چپ محمد جایی که او پشت صندوق نشسته و بر دیوار عکس چهار پسرش آویخته شده است. دوتا از پسرهای محمد در زمان جنگ ایران و عراق در سن سربازی بوده‌اند و محمد تعریف می‌کند که چطور پسرانش که در دانشگاه موصل درس می‌خواندند درسشان را کش می‌دادند که نروند جنگ. می‌پرسم چرا می‌گوید چون به نظر بچه‌هایم آن جنگ٬ جنگ مسلمان علیه مسلمان بود و به حق نبود. هر دوی آن پسرها اما سال‌ها بعد وقتی دیگر صدامی در کار نبود در انفجاری مقابل قهوه‌خانه کشته شدند. محمد دو پسر دیگرش را هم در انفجار دیگری در بغداد از دست داده است. بعد از آن بود که نام اینجا شد مقهی‌الشهدا یا قهوه‌خانه شهدا. وقتی از او سوال می‌کنم که احساس خودش درباره جنگ هشت ساله چه بوده با تبسم نگاهی می‌کند و می‌گوید: "راستش آن جنگ مثل هر جنگی ویرانمان کرد اما بعد از صدام و آمدن آمریکایی‌ها ما آنقدر جنگ دیدیم و هنوز هم می‌بینیم که دیگر اصلا یادمان نمی‌آید هشت سال با همسایه‌مان هم ‌جنگیدیم. جنگ‌های بعدی آن هشت سال را شست و برد." اما این تنها نابسامانی و ناامنی‌های پانزده سال اخیر نیست که سبب شده جنگ عراق و ایران به نوعی در حافظه بسیاری از عراقی‌ها کمرنگ شود یا کمتر از آن صحبت کنند. در این چند سال اخیر که بیشترش را در عراق گذراندم و پای صحبت خیلی‌ها از فرماندهان نظامی گرفته تا مردم عادی نشستم٬ دیدم خیلی‌ها رغبتی ندارند در باره آن جنگ صحبت کنند. چیزی که فهمیدم این بود که این عدم تمایل جز جنگ‌ها و ناآرامی‌های سال‌های اخیر عراق دلیل دیگری هم دارد. اینکه آن هشت سال جنگ اینجا برای خیلی‌ها در جنگ صدام خلاصه شده و بس و حالا هم کسانی سر کار آمده‌اند که مخالف صدام بودند یا حتی در آن جنگ در کنار ایران جا گرفتند. کسانی هم که غیر از این فکر می‌کنند به ندرت آن را به زبان می‌آورند تا مبادا بعثی خوانده شوند. حالا خیابان‌های بسیاری از شهرهای عراق پر شده از تصاویر نیروهای شیعه که در جنگ با داعش کشته شده‌اند. نیروهای معروف به حشد شعبی یا بسیج مردمی که بیشترشان از حمایت ایران برخوردارند. در گوشه پوسترهای بسیاری از "شهدای حشد شعبی" می‌توان تصویر آقای خامنه‌ای را دید که اغلب این گروه‌ها او را مرجع تقلید یا حتی فرمانده خود می‌دانند. این شرایط اما برای بعضی مثل مشتاق که پدرش را در جنگ با ایران از دست داده ناخوشایند است. پدر مشتاق وقتی او تنها دو سال داشت در تالاب هورالعظیم کشته شده است. از او جز پرچمی که روی تابوتش کشیده شده بود و چند نامه و دو قطعه عکس چیز دیگری برای فرزندانش نمانده است. در گوشه اتاق خانه مشتاق عکس پدرش جا گرفته که زیرش نوشته شده "شهید قهرمان" اما خانواده مشتاق دیگر خانواده شهید محسوب نمی‌شوند. حنا عمه مشتاق که برادرزاده‌اش را بزرگ کرده تعریف می‌کند که چطور برادرش به اجبار راهی جنگ شد و چند ماه بعد از رفتن هم خبر آوردند که کشته شده؛ درست روزی که خواهر کوچک مشتاق بدنیا آمد: "در زمان صدام هر ماه به ما مستمری می‌دادند اما بعد از سقوطش به ما گفتند شما دیگر خانواده شهید نیستید. اما من دعا می‌کنم برادرم در درگاه خدا شهید شمرده شود چون او به زور رفت جنگ." تفاوت نگاه به جنگ عراق و ایران را در همین خانواده کوچک هم می‌توان دید. حنا تنها صدام را باعث جنگ می‌خواند و مدام در صحبت‌هایش به او لعنت می‌فرستد اما مشتاق حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: "صدام و خمینی." او از کودکی‌اش تعریف می‌کند که در مدرسه مدام به آنها گفته می‌شد ایران دشمن و بد است و به عراق حمله کرده: "آن‌موقع ماهواره یا اینترنت نبود. همانی بود که در مدرسه و تلویزیون دولتی می‌گفتند و به همین دلیل من در بچگی به شدت از خمینی و ایرانی‌ها نفرت داشتم اما بزرگتر که شدم درباره‌اش خواندم و شنیدم و فهمیدم که جنگ هم اشتباه صدام بوده هم خمینی." از او نگاهش را درباره تصاویر رهبران ایران در خیابان‌های بغداد جویا می‌شوم و می‌پرسم درباره اینکه منِ ایرانی الان در خانه‌اش هستم چه احساسی دارد؟ مشتاق بی‌رودربایستی نظرش را می‌گوید: "خب راستش حس می‌کنم اذیت می‌شوم. اگر بچه بودم ایرانی می‌دیدم می‌زدم اما الان بزرگتر که شدم منطقی‌تر نگاه می‌کنم اما باز هم ته دلم ناراحت می‌شوم مخصوصا با دیدن این عکس‌ها. مگر عکس مراجع ما در خیابان‌های ایران هست که عکس رهبران ایران اینجا باشد؟ از خودم می‌پرسم اینها همان‌هایی نیستند که هشت سال با آنها جنگیدیم؟" مشتاق و عمه اش حنا مشتاق به گفته خودش حالا بغض و خشم کمتری به ایرانی‌ها دارد اما پنهان نمی‌کند که هنوز هم ایرانی برای او یادآور کسانی است که پدرش را کشته‌اند و تاکید می‌کند که می‌داند احتمالا در ایران هم فرزندان سربازان ایرانی که جانشان را در آن جنگ از دست داده‌اند همین حس را به عراق و عراقی‌ها دارند. حنا اما همچنان تکرار می‌کند که آن جنگ خطای صدام بوده و در حالی که دو قطعه عکس رنگ و رو رفته از برادرش را نشانم می‌دهد که گویا در جبهه میان نخل‌های نزدیک بصره گرفته شده از روزی می‌گوید که پایان جنگ اعلام شد. او تعریف می‌کند که چطور همه رخت عوض کرده و به جشنی می‌رفتند که صدام به نشانه "پیروزی" در میدان شهر برگزار کرده بود. آنها برای برادرشان اشک می‌ریختند: "مردم هم شاد بودند هم غمگین. خوشحال بودیم که جنگ تمام شده اما از خودمان می‌پرسیدیم خب اگر قرار بود اینطور بعد از هشت سال تمام شود پس چرا جوان ما کشته شد؟ چرا جوان‌های دو کشور کشته شدند؟" شاید برای ما ایرانی‌ها بخصوص هم سن و سال‌های من و کسانی که جنگ ایران و عراق و روایت‌هایش خواسته و ناخواسته در تار و پودمان تنیده، درک این که چطور این طرف مرز همه چیز کم رنگ شده است خیلی آسان نباشد اما به نظر می‌رسد عراق حالا انگار فرسنگ‌ها از آن جنگ فاصله گرفته. اینجا نبرد هشت ساله قداستی ندارد. هرچند هنوز پرسش‌های بی‌جواب زیادی باقی است٬ مثل همان که حنا پرسید.
نامش 'نصب شهید' یا یادمان شهید است؛ یکی از معروفترین نمادهایی که وسط پارکی در قلب بغداد نشسته و دورش را دریاچه‌ای مصنوعی گرفته که آب دجله به آن می‌ریزد. تنها سه سال از آغاز جنگ عراق و ایران می‌گذشت که صدام دستور ساخت این بنا را داد؛ به یاد سربازان کشته شده عراقی در نبرد دو همسایه.
جنگی که از تاریخ عراق حذف شده
طبق اين طرح که هنوز به تصويب نرسيده، مهريه بايد بر اساس شغل پدر دختر تعيين گردد. افزايش چشمگير ميزان مهريه در سال های اخير و ناتوانی مردان ايرانی در پرداخت مهريه در هنگام جدايی از همسر، تبديل به يکی از مشکلات اجتماعی شده است. در سالهای اخير ميزان مهريه، که معمولا خود زوج نقشی در تعيين آن ندارند، مرتب بالا رفته تا آنجا که اين روزها برخی مهريه ها گاهی به مرز ۱۰۰۰ سکه طلا می رسد، که مبلغ گزافی است. بسياری عقيده دارند که نقش و کارکرد اصلی مهريه در جامعه معاصر اساسا به انحراف رفته است. مهريه بيش از آنکه مايه آسايش و اعتماد زوج جوان باشد، موجب نگرانی و اضطراب آنها می شود. کارشناسان روند افزايش مهريه را نگران کننده می دانند و معتقدند مهريه بالا نه تنها به ثبات خانواده ها کمک نمی کند، بلکه عامل بسياری از اختلاف هاست و به هيچوجه ميزان طلاق را کاهش نمی دهد. مهريه بالا البته طلاق را با مشکل روبرو می کند و گاه جدايی زوج را به روندی دردناک بدل می کند، اما هرگز قادر نيست استحکام درونی و طبيعی را به خانواده برگرداند. نفس مهريه از بحران اعتماد در روابط انسانی خبر می دهد. در جوامعی که سنت و قانون حق طلاق را به طور يکجانبه به مرد می دهند، زن ناگزير است به هر وسيله در فکر تأمين امنيت مالی خود باشد، تا پس از طلاق به فقر و عسرت دچار نشود. طرح تازه قصد دارد از جانب دولت محدوديتی برای ميزان مهريه قائل شود. بسياری عقيده دارند که ارائه هرگونه طرحی برای مهريه، به مثابه دخالتی ناروا در زندگی خصوصی شهروندان است. به عقيده جامعه شناسان با قانون و دستورالعمل نمی توان از نقش مهريه کاست، بايد شرايط اجتماعی را بهبود داد تا جوانان بيشتر احساس امنيت کنند و با اميد به آينده بنگرند. همانطور که نوشته ايد مهريه بالا البته طلاق را با مشکل روبرو می کند و گاه جدايی زوج را به روندی دردناک بدل می کند، اما هرگز قادر نيست استحکام درونی و طبيعی را به خانواده برگرداند. من يک نظر دارم که حاصل سالها فکر تجربه و مطالعه می باشد به نظر من برای اينکه ما بتوانيم به سوی يک زندگی پايدار و از روی حقيقت نه دروغ و فريب و صادقانه برويم بهترين کار اينست که با دو شرط زير از دواج ها صورت گيرد ۱-اول مرد به زن وکالت بلا عزل بدهد که زن می تواند از طرف مرد وکيل باشد که هر وقت بخواهد صيقه طلاق را جاری کند ۲-مهريه زن هم فقط يک سکه طلا و يا کمتر از آن باشد. شايد در نظر اول بگوييم که به اين ترتيب زندگی ها از هم زود پاشيده می شود ولی بايد چند نکته را بدانيم يکی اينکه پيوند بين قلوب بر اساس نوشته های داخل عقد نامه اتفاق نمی افتد دوم اينکه مهر بالا در اکثر موارد فقط بلای جان زنها شده و مرد اگر از زن خوشش نيايد آنقدر زن را اذيت می کند تا زن بگويد مهرم حلال و جانم آزاد و حتی خيلی مواقع مردان برای ندادن مهريه زنان خود را می کشند. در مرتبه بعد فرض کنيم زن مهريه اش را به اجرا بگذارد تا بگيرد و مرد هم آدم خوبی باشد و زن را اذيت نکند تازه دادگاه در نهايت می آيد و يک چهارم حقوق مرد را برای اقساط مهريه در نظر می گيرد. تازه اگر مرد کارمند باشد و حقوق مشخص، وگرنه که زن به اين سادگيها دستش به جايی بند نيست برای مثال مهريه خانم من هفتصد سکه می باشد و داريم با هم زندگی می کنيم و حقوق من دويست و هشتاد هزار تومان است اگر او مهريه اش را به اجرا بگذارد قسط او می شود هفتاد هزار تومان که با احتساب مهريه هفتاد مليونی او ۱۰۰۰ ماه زمان لازم است که او مهريه اش را بگيرد يعنی هشتاد و چهار سال. آيا واقعا خنده دار نيست تازه اگر من به او بدهم؟! اگر اين دو مورد اجرا شود قبل از ازدواج هم دختر و هم پسر در انتخاب خود خيلی دقت می کنند چون هر فرد می داند طرف مقابل به راحتی از او می تواند جدا شود و پس از ازدواج نيز با همان فرض بالا ديگر ايراد های الکی و لجاحتهای بدون تفکر با هم ندارند و تازه اگر هم همديگر را نخواستند به راحتی از هم جدا شده و لازم نيست يک عمر بسوزند و بسازنند. من اينها را قبل از ازدواج می دانستم ولی به خاطر شرايط خاص خانمم که پدر و مادرش را در يک تصادف از دست داده بود من شرايط او را قبول کردم ولی اشتباه کردم. زندگی بايد بر اساس پيوند قلبی باشد نه پيوند کاغذی در هر صورت اميدوارم که اين فرهنگ در ايران برقرار شود تا افراد به دور از هرگونه اجبار در کنار يکديگر زندگی کنند. از اينکه شما نيز اين بحث را مطرح کرديد. علی - تهران مهريه هديه ای است که مرد موظف به پرداخت آن به همسرش است. به روشنی اين هديه برای سپاسگزاری و قدردانی از وفاداری و همراهی يک زن توسط شوهرش اهداء می شود. پرداخت اين هديه-فقط- مشروط به طلاق نيست و هر زمان که زن آنرا بخواهد مرد موظف به اهداء آن است. حتی اگر زن هم درخواست نکند، باز مرد در طول زندگی اش موظف به اهداء آن است مگر در صورتيکه زن اين حق خودش را ببخشد در غير اينصورت حتی پس از مرگ مرد، در صورت درخواست زن، از ارث مرد می تواند مهريه اش را دريافت کند. فلسفه مهريه همانطور که مشهود است تقويت بنيان ازدواج و سپاسگزاری است نه وسيله ايجاد دردسر و سنگ اندازی جلوی ازدواج. خانواده ها بايد به فلسفه و ريشه مهريه توجه داشته باشند و بجای پيروی از فرهنگ غلط و باطل تعيين مهريه های غيرمنطقی به فرهنگ و آيين اصيل و روشن اسلام که مهريه را واجب دانسته است توجه نمايند تا انشاءالله همگی رستگار شويم. سيد علی - تهران اول خانمها بايد اين موضوع را روشن کنند که دنبال برابری هستند و يا دنبال برتری و اساسا برابری يعنی چه؟ مهريه زمانی فلسفه داشت که خانمها استقلال مالی نداشتند ليکن هم اکنون اينگونه نيست و با توجه به تحولات اجتماعی و فرهنگی موجود و روند افزايشی تسخير بازار کار، تحصيلات و ... توسط خانمها، قرارداد مهريه ماهيت کاپيلاتاسيونی پيدا نموده است. مهريه زمانی مطابق شرع مجاز بود که خانمها از مرد خود تمکين داشتند و زن بدون اجازه شوهر خود از خانه خارج نمی شد؟ آيا به نظر شما امروزه دختران ما اينگونه اند و می توان به ايشان اعتماد نمود. زمانيکه احکام الهی دستخوش تغيير می گردند و رای قضات را مشاورين زن ايشان انشا می کنند و يا اجازه طلاق به قاضی محول ميشود و يا حضانت پسر تا ۷ سالگی به مادر منتقل می شود و ... ، آيا انتظار بهتر از اين را داريد؟ برابری که خانمها دنبال آن هستند يعنی اينکه خانمها نيز مطابق آقايان به خدمت سربازی بروند، مهريه نداشته باشند، مطابق کشورهای ديگر در کارهای سخت و خارج از شئون مانند نظافت خيابانها، کارگر ساختمانی، کوره های ريخته گری و ... فعاليت داشته باشند و از قوانين عرفی وحقوقی تسهيل کننده و حمايتی تبعيض آميز در خصوص خانمها مانند زود رفتن از محيط کار برای شير دادن بچه، مرخصی ۳ الی ۴ ماهه زايمان و ... که استفاده از ايشان را غير اقتصادی می نمايد پرهيز شود. واقعا چگونه است که خانمهای ما مقداری از ارزشهای خود را از اسلام و مقدار بيشتری از آن را از فرهنگ غرب می گيرند؟ آيا فکر نميکنيد که با تصويب طرح جديد مهريه و خارج شدن مهريه از حالت ابزاری چماقی، خانمها مجبور شوند کيفيت خود را افزايش دهند؟ آيا چيز بدون حساب و کتاب مطلوب است؟ آيا مهريه نبايد مبنايی داشته باشد و مثلا هنگام مراجعه به يک دختر خانم ۱۸ ساله ای که هيچ تخصصی ندارد و سرمايه گذاری روی وی نشده و از خانواده ای است که مثلا مستاجر است و يا پدر وی معتاد و...، وی بايد بتواند مهريه چند هزار سکه ای آنهم فقط به بهانه چه کسی گرفته و عرف موجود، طرف را متعهد به پرداخت نمايد. آيا اگر زن مهريه خود را گرفت و تمکين نکرد، قانونی برای برخورد و مجازات وی وجود دارد؟ اگر پاکدامنی نداشت چطور؟ اگر بوسيله اهرم مهريه بی مسئوليتی نمود چه؟ اين چه قانونی است که به اسم اسلام يکی را کارفرما کرده و ديگری را مستخدم و ميگويد که زن علاوه بر مهريه، بايد نصف داراييهای مرد را تصاحب کند و در کنار آن نحله، نفقه و دهها چيز ديگر هم بگيرد و آنوقت راهی هم برای مجازات زنی که تمکين نمی کند فعلا وجود ندارد و حتی به وی اجازه می دهد که برای شير دادن از مرد مزد طلب کند. ترا بخدا مسئولين امر به اين مسابقه اجحاف آميز به حقوق مردان که مدتی پيش هم يک نهاد مسابقه شوهر سواری آن را برگزار کرد خاتمه دهند و نتيجه خرد کردن مردان آن شده که بعنوان مثال در همين آزمو ن گروه پزشکی اخير دانشگاه آزاد سهم پسران به کمتر از بيست و پنج درصد کاهش يافت و البته خانم شيرين عبادی که سخنان مظلومانه سر ميدهند هرگز در اين موارد اظهار نظر نخواهند نمود. بيگلو - تهران درست از زمانی که به زنها و دختران آموزش عندالمطالبه بودن مهريه را داده اند آمار طلاق بشدت بالاتر رفته است و چه ساده انگارانه تصور مينمايند (خانمها) که مهريه و هر چه بيشتر آن باعث استحکام زندگيشان خواهد بود. آمار پرونده های در جريان و زندانيان در بند مهريه خود گواهی بر اين مدعاست که تعداد بالای سکه و... به استحکام زندگيها کمک نکرده بلکه کاملا نسبت عکس دارد. علی کريمی - تهران من فکر ميکنم مهريه حالا بعنوان يک رسم در جامعه جا افتاده است در غير آن امروز هر جوان دختر و پسر می دانند که اساس خانواده را احساس متقابل، دوستی،عشق، درک و باور به همديگر می باشد. در غير آن مهريه تنها بعنوان رسمی فرهنگی، ديگر مقامی ندارد. ولی اگر بعنوان اينکه ميتوان تضمين کننده زندگی طولانی با هم باشد چندان معنی ديگری حالا ندارد ولی اگر برای بعضی هم داشته باشد زندگی سراسر از غم و فريب خواهد بود. مصطفی وهريز - فنلاند به نظر من در دنيای امروز در بسياری از موارد ديگر معادلات و دستورالعمل های صدر اسلام پاسخگو نميتواند باشد. هنوز تصور می شود که مردم در هزار و سيصد سال پيش زندگی ميکنند و به اصرار می خواهند همان برنامه ها را پياده کنند و اين جز جزم انديشی نيست . از جمله حق طلاق که به صورت يک صرفه در اختيار مرد است و محدوديت های اجتماعی که برای زنان در نظر گرفته شده است. به نظر من جامعه کنونی ما در کشاکش دو قطب در حال از هم گسيختن است . از يک طرف جهان مدرن با معادلات جديدش و حقوق مساوی برای تک تک افراد جامعه و از يک طرف هم انديشه های خشک دينی حاکم بر ذهن گردانندگان . اگر همه مسائل به طور ريشه ای اصلاح شود ديگر به معضلاتی مثل مهريه های سنگين هرگز بر نخواهيم خورد . به اميد روزهای بهتر ... مهدی - شيراز اگر قرار باشد که مهريه را برای زنان بردارند بايد به آنان (زنان) حقوقی مساوی مردان و برابر با منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل داد. خشايار - تهران اول بايد ديد که هدف از مهريه چيست؟ خيلی ها معتقد هستند که وجود مهريه نوعی تعهد و پايبندی به ازدواج ميدهد، باعث استحکام ازدواج شده و به نوعی مايه آرامش خاطر دختر است. به عقيده من چنين مفهومی از مهريه بر نمی آيد. در حقيقت بايد به اصل ازدواج نگاه کرد. هم پسر و هم دختر بايد بدانند که هدف از ازدواج چيست و برای چه ازدواج می کنند. متاسفانه امروزه با گذاشتن مهريه های سنگين دختران را تبديل به يک کالای تجاری گران قيمت کرده اند و عملا به جای پرداختن به مسايلی که باعث مستحکم شدن ازدواج ميشود، به فکر تجارت و معامله بر روی يک انسان هستند که در اين دوره از زندگی جای شرم دارد. چرا بايد پسری که ميخواهد تشکيل زندگی دهد در ابتدای زندگی اين چنين خود را بدهکار نمايد؟ مرد هميشه تيزی لبه مهريه را در پشت گردن خود احساس می کند که باعث سلب آرامش از زندگی او و ايجاد تنش در خانواده ميشود و متاسفانه اين خود وسيله ای ميشود برای سوء استفاده مالی از کسی که از استطاعت مالی خوبی برخوردار است. چرا هميشه از طرف خانواده دختر اين موضوع مطرح ميشود که مهريه وسيله ای است برای تضمين زندگی دختر؟ چرا به عکس اين قضيه نگاه کرده نميشود که مهريه ميتواند باعث از بين بردن زندگی پسر در ابتدای جوانی شود. زخمی که شايد هيچگاه ترميم نيابد. حسين - شيراز به نظر من ما با چندتا پارادوکس مواجهيم از سويی يک سری حقوق مردانه تلقی ميشه مثل حق طلاق حق حضانت و حق مسکن اگرچه در حال حاضر برخی از خانمها خواهان برخی از اين حقوق و يا تمامی آنها هستند که اگه کمی نگاه منطقی تر داشته باشيم بر خلاف نقش تک محوری دانسته شده در دين نميشه اين مسائل رو به تنهايی و به دور از نظر خانمها انجامش داد و داشتن يه احساس بهتر در هر کدام از آنها قطعا متضمن زندگی بهتری خواهد بود. از طرفی مهريه مطرح ميشه که مهر مرد به زن هست ولی اشتباه نکنيم مهر اونيه که نميشه داد و گرفت نميشه تعيين ارزش رياليش کرد يه احساس است که همگی سعی می کنيم اونقدر مقدس تلقيش کنيم که آلوده به مسائل مالی نکنيمش ولی خانمها و وابستگانشون تا ميگی دوستشون داری بهش يه عدد نسبت ميدن. يادمه در اولين تجربه خواستگاريم بر من خورده گرفته شد که مهريه مورد توافقمون نشون ميده دختر مورد علاقم رو اونقدر که بايد و شايد دوست ندارم! چرا که عموی دختر معتقد بود اون چون همسرش رو دوست داشته مهرش هم ۱۰۰۰ سکه کرده بود ولی هيچ وقت جوابی برای سئوال من نداشت که آيا از ۱۰۰۰ بيشتر دوست نداشته که بيشتر مهرش نکرده؟ همگی عندالمطالبه بودن مهر رو شنيديم ولی جايی در قانون نديدن که وقتی چيزی نداری چطور اونم عندالمطالبه به کسی ميبخشيش شايد کافی باشه مثل چک بی محل آقايونی که مهر آنچنانی رو قبول ميکنن يا تحت تعقيب قرار بگيرن يا مثل بانک ها اسنادی رو برای تثبيت مهر و توانايی بر انجامش ارائه بدهند. چند سالی است که داستان تعيين مهريه به روز مطرح شده که داستان افزايش مهريه براساس تورم بايد منتفی بشه! و دست آخر طلب کردن نصف دارايی مرد مطرح ميشه خوب حالا اگه چيزی نباشه چی؟ ولی اگه باشه خودمونيم ورود به يه زندگی چه ارتباطی به قبلش داره پس منطقی به نظر مياد که شامل دارايی قبل از ازدواج نباشه خوب کافيه همه اينهارو کنار هم بگذاريم اول هزينه عروسی که با مرد است، جهاز که مال دختره و ميتونه ببره، مهريه و نصف دارائی هم که انشاء الله همه دارن بدهند تا راهی زندان نشن ولی اگه داشته باشن معامله خوبيه. خودمونيم حالا شما خانمها فکر نميکند ما آقايون يه چيزيمون ميشه يا از مخ تعطيل هستيم که ازدواج کنيم!؟ خوب حرفتون قابل قبول که اگه چنين و چنان نشه چه آينده ای داری! د ولی کمی هم به ما فکر کنيد اگه همه اون اتفاقهای ناگوار پيش بياد که انشاءالله برای هيچ کس پيش نياد يه مرد هزينه عروسی از کفش رفته نصف دارايش مهريه که يا تلاش يه عمرش بر باد رفته يا حقوق ساليان آينده اش رو که حالا با لطف قاضی به اقساط تبديل شده بايد بپردازه. خداييش ديوانگی با اين عظمت سراغ داريد؟ اينو بگذاريد کنار نظر يک دوستی که با اين عرضه سهل مسائل جنسی ازدواج بايد جذابيت داشته باشه نه وحشت - شما چی فکر می کنيد؟ من که فکر ميکنم مهر بايد برداشته بشه، حق طلاق و حضانت بر توانايی يا توافق طرفين گذارده بشه و داستان نصف دارايی هم شامل هر آنچه در جريان زندگی بدست مياد گذارده بشه يا حداقل برای خانمهايی که به ازدواج به چشم تجارت نگاه ميکنن برخورد معقول تری بشه تا نتونن به اين کار مبادرت بکنن. مسعود - تهران خانواده ها مهريه را تامينی برای زن و برگ برنده ای برای دخترانشان در زندگی آينده می دانند. آنها طبق تجربه دريافته اند که اگر مهريه دخترشان کم باشد در آينده، همان خانواده پسر آن دختر را تحقير می کنند با اين بيان که: " اگر دختر با ارزشی بود مهريه اش کم نبود ". يعنی مهريه کم را توی سر دختر می زنند. به همين دليل خانواده ها مهريه دخترشان را بالا می گيرند که ارزش او را بالا ببرند. مهريه بالا در واقع ضربه گير است در مقابل آزار از جانب مرد و خانواده اش. واقعيت هم همين است که اگر برای چيزی پول زيادی خرج کنی قدرش را بيشتر می دانی. برای کم شدن مهريه دوعامل زير مهم هستند: ۱- خانواده پسر ارزش عروسشان را با مهريه نسنجند ۲- قانون مرد را وادار کند که بعد از مرگش ارثيه ای برای زن بگذارد که زن تامين مالی داشته باشد. به طور کلی قانون نمی تواند و نبايد مهريه را محدود کند. در ضمن سقف مهريه براساس شغل پدر دختر شديدا بوی اختلاف طبقاتی می دهد و اصلا کار درستی نيست. نکته ديگر اينکه طبق تجربه خودم شايد ۹۰ درصد تقاضاهای طلاق از طرف زنان انجام می پذيرد و تقاضای طلاق از طرف مردان بسيار کم است. فاطمه - تهران زن و مرد دختر يا پسر اگر واقعا همديگر را دوست داشته باشند اين حرفها و مهريه های سنگين اصلا معنا نخواهد داشت. زندگی يعنی عشق نه کاسبی. در ضمن مردها هم بيکار که نيستند همين طور الکی زنشون رو طلاق بدن! کيوان - تويسرکان مهريه بالا به طور يقين باعث افزايش علاقه زوجين و استحکام خانواده نمی شود ولی دريافت مهريه پس از جدايی می تواند از مشکلات خانمها بکاهد. مهمترين دليل افزايش مهريه اين است که دولت هيچ گونه توجه و کمک اجتماعی به خانمها پس از جذايی نميکند. کمکهايی که در کشورهای ديگر به راحتی به مادران مجرد (مطلقه) داده ميشود. معمولا مهريه توسط خانمها دريافت نمی شود و به نظر من دولت بايد به ذنبال راهکارهايی باشد که دريافت مهريه پس از جدايی برای خانمها سهل و آسان شود، مثل بيمه کردن مهريه. به اين صورت که زوجين متناسب مهريه که دارند ماهيانه بايد به شرکث بيمه پول پرداخت کنند و در صورت جدايی شرکت بيمه ماهيانه مهريه را به زوجه پرداخت ميکند. و چون آمار طلاق از ازدواج بسيار کمتر است شرکتهای بيمه نيز ضرر نميکنند. ممکن است فکر کنيد اين ممکن است باعث افزايش طلاق شود ولی آيا اجباری بودن بيمه شخص ثالث باعث افزايش تصادفات شده است؟ من فکر ميکنم خانواده ها به جای مهريه يک بيمه عمر از داماد بخواهند که شرط پرداخت آن طلاق باشد... ياشين - استراليا اصل مهريه اينه که پسر از دارايی خودش برای دختر مهريه تعيين کنه نه از دارايی نداشتش... امروزه بيشتر مهريه ها چشم و هم چشميه... من خودم يک سال پيش که عقد کردم و مهريه ام ۱۴ تا سکه است، و متاسفانه به خاطر همين از طرف خانواده م همش سرکوفت ميشنوم، بخاطر اينکه دخترخاله من که ديپلمه است و خانه داره ۷۰۰ تا سکه مهريه شه ولی من که به قول مامانم ليسانسم و کارمندم و کلی شان اجتماعی دارم ۱۴ تا سکه... متاسفانه فرهنگ ما دستخوش ماديات شده... البته اين هم بگم که خيلی از آقا پسرها هم اسير احساسات می شن و چون اولش خيلی داغن متوجه نيستن که دارن چه ميکنن خودشونو با دست خودشون ميندازن تو هچل... همش به خانوما ايراد نگيريم.... اهورا - تهران مهريه همانطور که از اسمش پيداست هديه ای از طرف مرد برای ابراز علاقه و جلب مهر و محبت زن است. منظور اسلام نيز همين بوده است و اساسا هيچ معنای ديگری ندارد. چون در اسلام توصيه شده است مهريه زن بايد همان اول ازدواج به او پرداخت شود وگرنه عندالمطالبه است يعنی هر موقع شرايط مساعد بود بايد به او پرداخت گردد. هر گونه معنای ديگری همچون حفظ خانواده، حق زن، و امثالهم برداشت های نادرستی است که به مرور زمان مردم ايجاد کرده اند و درواقع، تحريف علنی اسلام است. مردم ايران همانطور که در همه چيز افراط و تفريط می کنند در اين موضوع نيز همانگونه اند. چشم هم چشمی، بی اعتمادی، سنتی بودن، روش غلط ازدواج، قوانين نادرست و امثالهم از ديگر عوامل دامن زدن به مبلغ مهريه است. رشد و توسعه فرهنگی تنها چاره حل اين گونه معضلات است و الا هميشه مردان و زنان خود را مظلوم و متوقع می دانند و سعی در بهره برداری شخصی از مسايل به نفع خود می کنند و طرف ديگر را تخريب می نمايند. محمد رضا ميرزا امينی - تهران مهريه شده وسيله ای برای کلاس گذاشتن که من ۳۰۰۰ سکه مهرمه، من ۲۰۰۲ سکه.... اتفاقا هر کی که مهرش بالاتره مشکلاتش بيشتره! چون از همون اول راهو اشتباه اومده... با تکيه بر ماديات که متاسفانه توی ايران مشکلات مادی فراوونه. ولی بدبختی اينه که توقعات بالاست اين هم روی زندگی تاثير ميذاره ديگه. متاسفانه الآن عشقا دروغی شده، پول همه چيزو به هم ريخته... واقعا مردم سر در گمن... به نظر من چون از خدا دور شدن، از معنويات به ماديات گرايش پيدا کردن. من خودم خيلی پول خرج ميکنم، هنرم همينه و وای به روزی که بابام بگه نه... بقيه هم همين جورين! به نظر من انسانيت مهمه، اون وقت زن مطمئنه که هيچی زندگيشو تهديد نميکنه... زهره - خوزستان بهترين راه حل به نظر من برای جلوگيری از افزايش رقم مهريه و سرو سامان دادن به کانون خانواده اصلاح قوانين حقوقی است چرا که در ايران متاسفانه زنان هيچ جايگاه قانونی در هنگام بروز اختلاف ندارند... اگر قانون اصلاح شود به نحوی که کليه مسائل حقوقی و اجتماعی زنان را تامين نمايد و همچنين در صورت بروز اختلاف پشتوانه آنان باشد و آنان را بعد از طلاق حمايت نمايد نه تنها هيچ مردی حاضر به طلاق نخواهد شد بلکه ميزان مهريه کاهش يافته و کانون خانواده از هم نمی پاشد. محمد - مشهد در اين قرن و درحالی که خانمها چپ و راست برای برابری با مرد مبارزه و حتا جنجال ميکنند و به حق بايد خودرا بشری مثل مرد بدانند که البته هيچگاه در همه موارد قانون برای زن و مرد نبايد يکی باشد چون از دو جنس مختلف با دو جسم مختلف و روحيات مختلف هستند پس فرقهايی بايد به نفع طرفين در قانون باشد مثل مرخصی زايمان ساعات کاری کمتر برای خانمها و از اين قبيل تفاوتهايی که زن و مرد با هم دارند ولی چرا خانمهايی که ادعا ميکنند با مردان برابرن برای خود نرخ تعيين ميکنند آنهم چه نرخهای سنگين وعجيب غريبی مثلا دختر خانمی که هنوز يک ميليون تومان پول را از نزديک نديده ۱۰۰ ميليون تومان که به مروز زيادتر هم می شود برای خود نرخ ببخشيد مهريه تعيين ميکند. من تنها يک فرزند دختر دارم ولی از اين مسابقه تعيين مهريه بيزارم وآن را توهينی به خانمها ميدانم اما از آنجا که اين چشم و هم چشمی به ظاهر به نفع دختران است و برايشان کلاس دارد حاضرند اين توهين را بپذيرند... اين در حالی است که در موقع عقد داماد بيچاره در رودربايستی قرار ميگيرد و شرايط جديد را که ظاهراً اجباری نيست ولی عملاً اجباری شده را بپذيرند... خوب شوهری که با هزار بدبختی ۵۰ ميليون تومان پس اندازکرده و وقتی ازدواج ميکند معمولاً بعد از عقد که رسماً تاريخ ازدواج محسوب ميشود اين پول را خرج تهيه مسکن ميکند اگر بعد از مدتی مجبور به جدايی از همسرش شد نه تنها بايد مهريه سنگين خانم را بپردازد بلکه بايد نصف دارايی خود را که همان خانه و اساس آن است به خانم بدهد و خود کاسه گدايی دست بگيرد خوب هيچ مردی حاضر به اين کار نيست پس راه ديگری جستجو ميکند مثل آزار و اذيت فراوان يا هزار راه های ناجور دگر که در حقيقت به ضرر زن است و البته به ضرر خودش... جوان - اصفهان به نظر من ريشه مهريه نشان دهنده ميزان مهر مرد به زن ميباشد ولی در حال حاضر به ابزاری برای کنترل مرد مورد استفاده قرار می گيرد. به گونه ای که مردان به هنگام طلاق می بايستی فکر چند ماهی زندانی برای عدم توانايی برای پرداخت مهر در نظر بگيرند. از طرف ديگر مردان به سياستی روی آورده اند مبنی بر تحت فشار دادن زن و عدم دادن طلاق تا خود زن حاضر به بخشش شود ولی اين موضوع و قبول بخشش مهريه می توان در مورد زنانی دانست که خواستار زندگی سالم ميباشند... زنانی به خاطر دريافت مهريه و به اصطلاح ثروت ازدواج و مهريه سنگين تقاضا می کنند و داماد به هوای زندگی سالم و خوب قبول ميکند... منصور - اشکور به دليل نبود نهادهای مدنی در حمايت از زنان، متاسفانه مهريه بالا به منزله راهکاری برای تامين معاش زن پس از طلاق درآمده است و اين در تزلزل خانواده نقش به سزايی دارد. بسيار تاسف بار است که در سال ۲۰۰۵ هنوز روی انسانها قيمت بگذاريم. ليلا - تهران متاسفانه دولت ما خيلی دير به سراغ حل مشکلات می رود... تا صدها هزار جوان پسر، جوانی و روزگار خود را درزندان ها تباه نسازند و به خاطر وسوسه دختری که برق طلا چشم هايش را کور کرده همه چيز خود را به باد ندهند، قانونی برای يا اصلاح قانون مهريه وضع نخواهد کرد. پيام من به آقايان اين است يا ازدواج نکنيد يا عاقبت مهريه سنگين را از ابتدا ببينيد. مهدی - اصفهان متاسفانه دختران جوان با ديدن سريال ها و فيلم های تلويزيونی ياد می گيرند که به وسيله مهريه خلاء های مالی خود و خانواده شان را جبران کنند و در واقع مهريه به يک تجارت تبديل شده است. تنها توصيه من به پسران جوان اين است که در لحظات نخست زندگی سادگی و صداقت را کنار بگذاريد و هرگز چک يک صد ميليون تومانی به کسی ندهيد حتی اگر او را خيلی دوست داشته باشيد. عبد المهدی - اصفهان به نظر من مهريه نه تنها تأثيری در ادامه زندگی ندارد بلکه در برخی موارد بسيار مخرب و ويرانگر است. خود من ۴ سال پيش با دختری با مهريه ۱۰۰۰ سکه طلا ازدواج کردم. خانواده عروس اظهار ميکردند که مهريه فقط يه سنت است و مهريه را کی داده و کی گرفته در تمام طول دوران ازدواج هم من تا حد توان هرکاری از دستم برآمد انجام دادم، ولی همسرم هر بار با کوچکترين بهانه ادعا ميکرد که مهريه اش را به اجرا ميگذارد و مرا به زندان می اندازد و از اين حرفها که آخر هم همين کار را کرد و تمام دار و ندار منو برد. به نظر من تمام اين چيزها مسخره است و به يه حربه برای کاسبی بعضی از خانواده ها تبديل شده. به نظر من بايد مهريه و اين چيزا کلا از بين بره و اين قانون است که بايد اصلاح شود تا در هر زمان که زن و شوهر به مشکل خوردن با مراجعه به قانون حقشان رااز طرف ديگری بگيرند چه زن و چه مرد. محمد رضا - تهران تنها راه از بين بردن مشکلات اين چنينی در ايران قوانين عادلانه است. وقتی قوانين ايران زنان را به واهی ترين دلايل از حقوق خود محروم ميکند و نمايندگان مجلس چنين طرحهايی را تصويب ميکنند... زويا - تهران اگر برابری اصولی و منطقی زن و مرد در جامعه بدين معنا که اين برابری با توجه به خصوصيات جنسی و جسمی ايجاد گردد و هر دوی آنها را از هر لحاظ تامين نمايد آنوقت ميتوان در مورد ميزان و يا حتی حذف کامل آن فکر کرد. متاسفانه دستکاريهای بدون کارشناسانه دولت هميشه وضع را از آنکه بوده بدتر کرده است. من خود يکی از قربانيان همين قوانين عهد حجری هستم.... قيصر - قمصر در ايران بسياری از دختران و خانواده ها هستند که بعد از اينکه عقد صورت گرفت و مهريه تعيين شد، قبل از عروسی اختلاف بوجود می آورند و ادعای گرفتن مهريه خود را می کنند. اين موضوع برای بسياری از خانواده ها يک تجارت شده است و هستند کسانی که چندين بار اين کار را کرده اند... که مبلغ دريافتی به در هر اجرا گذاشتن مهريه... اين کلک ها نتيجه تورم و گرانی مسکن و لوازم زندگی است که دختر به اين ترفندها متوسل می شود. تورم عواقب ديگری هم دارد مانند: ۱ - متلاشی شدن خانواده در اثر اختلافات و سرگردانی فرزندان آنها ۲ - ترويج فحشا و فساد و دزدی و قتل و جنايات... ۳ - فرار دختران و فرزندان خانواده در اثر اختلاف خانوادگی ۴ - قطع روابط خانواده ها... عمران - تهران از نظر اسلام مهريه باعث استحکام زندگی مشود ولی تا اسم گرفتن آن به ميان می ايد روابط تيره و تار می شود. ازدواج يک هندوانه سربسته است/ البته مهريه سنگين هم کمکی به خانمها نمی کند چون تمامی حق و حقوق با آقايان است، حتی با اينکه در کتاب قانون مدنی آمده است که وکالت حق طلاق نيز باعث استحکام زندگی می شود ولی باز هم هيچکدام کمک نمی کنند. من وقتی مهرم را از ۱۳۵۸ سکه به ۶۵۰ سکه رساندم خانواده پسر بعدا گفتند که هرکسی لياقت مهر زياد را ندارد.... به همين خاطر خانمها بايد از اول سخت بگيرند تا بعدا کسی نتواند اينگونه برداشتهايی را بکند. ساناز - تهران تا زمانی که دختران ما به پدر و شوهر و برادر اتکا دارند برای حمايت آنها مهريه لازم است ولی نه در حد افراط موجود. درضمن فرهنگ مهريه و مراسم ازدواج بايد اصلاح شود و موارد بی خود و دست و پا گير بايد حذف گردند. مير مطلب - دوبی برای بررسی خوبی يا بدی هر موضوعی بايد به اين نکته توجه کرد که آيا در جامعه اثرات مثبتی دارد يا خير. آيا باعث خوشبختی و دوام زندگی می شود يا خير. در ايران اکنون به تجربه به اين نتيجه رسيده ايم که مهريه نه تنها باعث دوام و خوشبختی زوجين نمی گردد که اکنون عاملی برای از هم پاشيدگی خانواده و بالطبع فساد و فقر و فحشا شده است. دخترانی را می شناسم که از اين طريق کاسبی می کنند و دولت نيز در نقد کردن مهريه به نام حقوق زنان به آنان کمک می کند. علی - تهران مهريه هيچ نقشی در زندگی آينده ندارد. قديمی ها هميشه می گفتند مهريه را کی داده و کی گرفته؟ اما در حال حاضر به خاطر قوانين حقوقی غلط ما که يک طرفه همه اختيارات را به مرد می دهد: حق طلاق، حضانت بچه يا غيره، از لحظه شروع زندگی مشترک اين قوانين غلط زن و مرد را در موقعيت نابرابر در مقابل هم قرار می دهد و در مقابل زندگی آينده زن در موقعيت سختی قرار می گيرد و قوانين نيز از روز نخست از او حمايت نخواهند کرد. شايد به همين دليل خانواده دختر به گمان خود می خواهد اين عدم برابری در مقابل قانون را با مهريه بالا تصحيح کند تا در مقابل مثلا تقاضای طلاق مرد که با پرداخت مهريه اين حق را خواهد داشت يا زنانی که بعد از سالها زندگی مشترک با طلاق مواجه می شوند که حق قانونی مرد است و بدون پشتوانه مالی رها می شوند با مهريه بالا اين عدم اطمينان را کاهش دهند. ولی در حقيقت مشکل اصلی قانون است که بايد تصحيح شود و گرنه مهريه بالا تضمين کننده سعادت خانواده نيست. ولی تا وقتی قوانين اصلاح نشود و حقوق برابری برای زن ومرد قائل نباشد از لحظه آغاز زندگی مشترک به جای آنکه همسران آينده در کنار هم باشند در مقابل هم خواهند بود. بخشی از اين معضل هم مربوط به رسم و رسوم ما شرقی ها است که عاشق ظواهريم. مهرناز - استراسبورگ اشکال مهريه در ايران اين است که دولت در وصول آن دخالت می کند. يعنی دختر با تن دادن به عمل جنسی مرد را بدهکار می کند. و دولت بايد طلب زن را وصول کند. که البته با توجه به مهريه های گزاف فعلی وعرضه زياد سکس در جامعه مرد خود را بازنده حس می کند بخصوص که اکثر دختران فعلی با کوچکترين بهانه جهت وصول مهريه به دادگاه مراجعه می کنند. برخی می گويند با توجه به حق طلاق نداشتن زن در قوانين، مهريه می تواند بعنوان ابزاری در دست زن برای احقاق حق خود و مثلا بخشيدن مهريه در ازای طلاق باشد. اين از آن حرفهاست! آيا بهتر نيست با دادن حق طلاق به زنها اين همه مفسده را پايان داد؟ آيا بايد تا ابد لقمه را از پس گردن بخوريم؟ در زندگی چه زن و يا مرد از همديگر بدشان بيايد آن زندگی به چه درد می خورد و بهترين راه طلاق است هرکس می خواهد تقاضا کند. رسول - تهران سعی در اجرای احکامی چنين قديمی باعث نابسامانی در خانواده و جامعه می شود. به گمان من عدم جسارت قانون گذاران در اصلاح قوانين که عموما ريشه در مذهب دارد باعث اوضاع نابسامان امروزی از جمله مسئله مهريه و ازدواج می باشد. داود - تهران جامعه ما در تمامی زمينه ها از جمله مسئله ازدواج می بايد به عقل عرفی رجوع نموده و تصميمات متناسب با زمان و عرف روز جامعه اتخاذ کند. در حاليکه بيشتر به يک نوع لجبازی و اصرار بر روشهای سنتی و نامتناسب با عصر و زمان خود پناه برده است. حتی همين طرح به نظر من يک نوع مداخله دولت در عرصه غيردولتی است. در حاليکه ما از سابقه دخالتهای دولت در ساير زمينه ها نتايج مطلوبی نگرفتيم. اصرار بر اين روشها از سوی نماينده ها که به نوعی نخبگان و منتخبان اين ملت هستند، حاکی از نوعی عقل گريزی است. به نظر من دولت می تواند در همين مسئله به نوعی ديگر و در موارد مربوط به خود دخالت کند. بطور مثال اگر بناست عقدی محضری و رسمی - مورد تاييد دولت - صورت گيرد می بايست از۳ يا ۶ ماه قبل ثبت نام صورت گرفته باشد تا بدينوسيله فرصتی برای نامزدی بيشتر زوجين صورت بگيرد. پيشگيری هميشه بهتر از درمان است. رضا - تهران قانون اخير مهريه نه تنها باعث تحکيم خانواده نمی شود بلکه موجب افزايش اختلافات نيز می شود. مهريه همسرم درابتدا ۵۰۰۰۰۰ تومان بوده ولی اکنون به بيست ميليون تومان افزايش يافته است. همسرم سه بار آن را به اجرا گذاشته و نابودم ساخته است. شک نيست که بايد زنان به آينده مالی خود مطمئن باشند. در اين صورت سهيم بودن زن در اموال مرد يا در غير اينصورت در درآمد مرد راه مناسبی است. من محکوم به پرداخت بيش از بيست ميليون تومان هستم. در حالی که يک ريال هم ندارم. و در اصل زنم آن را به تاراج برده است. منطقی است که ماهيانه مبلغی از حقوقم را قانونی دريافت نمايد. دعوای طلاق من بيست سال است ادامه يافته وعمرم برباد رفته است. جالب است بدانيد درحاليکه محکوم به پرداخت بيست ميليون تومان هستم درطول بيست سال گذشته فقط ۱۰۰۰۰۰۰۰ تومان حقوق گرفته ام که ازنظر دادگاه قابل قبول نيست. بهنام - کرمانشاه استحکام خانواده هيچ ارتباطی با مهريه ندارد. بعضا هم اثر مخرب داشته چون اکثر مهريه های بالا در اثر فشار و رودرباستی بوده که بعد از مدتی که زندگی عادی می شود کشمکش ها شروع و بعضا نيز خود عامل از هم پاشيدگی خانواده می گردد. صبوری قزوينی - تهران در جامعه ای که بر اساس قانون حق طلاق، حضانت فرزند، تعيين محل سکونت و غيره در اختيار مرد است، مهريه تنها وسيله ای است که برخی اوقات با توسل به آن می توان حقوق ناديده شده در قانون را باز پس گرفت. کم نيستند زنانی که با بخشيدن مهريه خود توانسته اند طلاق بگيرند يا حق حضانت فرزند خويش را به دست آورند. سارا - تهران به نظر من اگر دو نفر که می خوان با همديگر ازدواج کنند واقعا همديگر را بخواهند و با هم تفاهم واقعی داشته باشند، مهريه ديگر چيزه مسخره ای به حساب می آيد. کسانی که مهريه بالا تعيين می کنند به اين دليل هست که همديگر را نمی شناسند و به نوعی به ادامه زندگيشان به ديد ترديد نگاه می کنند و از ادامه زندگی در زير يک سقف مطمئن نيستند. احسان - شيراز مهريه همسر من ۱۰۰۱ سکه طلا به نيت ۱۰۰۱ نام خداوند بود. از همان ابتدا قرار بود اين مسئله تنها تضمين زندگی آينده ما باشد. به همين دليل تمام توان مالی خود و خانواده‌ام را صرف برگزاری جشن مناسب، انجام خريد مفصل عروسی از دبی، تهيه خانه مناسب و... کرديم. اما همسرم بعد از آنکه کفگير من به ته ديگ خورد و چند هفته تا آغاز رسمی زندگی ما باقی نمانده بود، اعلام کرد تا زمانی که مهريه اش را کامل نگيرد حاضر به زندگی نيست. الآن هم بيش از يک سال است که دوندگی می‌کند اما به نتيجه نرسيده است. نه من مشکلی داشتم نه او. فقط مبلغ بالای مهريه و وضع مالی مناسب پدرم او را به طمع انداخت. به نظر من قوانين بايد به گونه‌ای باشد که دريافت مهريه در زمانی که زندگی مشترک تداوم می‌يابد يا قرار است خاتمه يابد متفاوت باشد. همسر من سر زندگی نيامده و طالب مهرش است و حالا می‌گويد که قصد زندگی هم ندارد. اين شيوه يعنی کاسبی؛ بابت حتی يک روز زندگی نکردن صد ميليون گير کسی بيايد واقعا معرکه است! ميزان مهريه را نمی‌شود کم کرد اما می‌ توان با انتخاب ساز و کاری زمان رسيدگی به اين مسئله را به حداقل کاهش داد تا بهانه دريافت مهريه باعث از بين رفتن يک زندگی نشود. بعد هم اگر اين مبلغ تقسيط شود، حالا داماد بر اساس حقوق ماهانه اش می‌تواند اين مبلغ را بپردازد و اين طور نباشد که يک دفعه خانم فکر کند يک پول قلمبه گيرش می‌آيد. البته اکثر مردهای ايرانی همه درآمد خود را صرف خانه و زندگی شان می‌کنند و بر خلاف کشورهای اسلامی ديگر اينجا چند همسری چندان رواج ندارد. به اين دليل فکر می‌کنم زن با درخواست مهريه حتی در صورت زندگی مشترک خيلی از حقوق عاطفی و انسانی را از خود سلب می‌کند. چون طبق قوانين اسلام و ايران مرد وظيفه ای برای انجام خريد آنچنانی و حتی تهيه منزل در بهترين مکان و... ندارد و همه اينها توافقی است و حالا وقتی زن مرد را تحت فشار می‌گذارد او هم حق دارد تنها در زندگی حداقل ها را تامين کند نه حداکثرها را. بهمن ـ ب - تهران مهريه قانونی قرون وسطايی است که مانند ديگر قوانين بيشمار موجود در ايران هنوز به قوت خود باقي مانده است. اولين و مستحکمترين پيوند يک زوج خوشبخت عشق، قابليت انعطاف پذيری، هم فکری و محبت است. زمانی که به جوانها اجازه زندگی قبل از ازدواج داده نمی شود با قوانينی مانند مهريه يا جهاز ضمانت جدايی طرفين را مهر و موم می کنند. محسن - هلسينکی در جامعه ای که به مردان در زندگی زناشويی آزادی تام داده شده - مثل حق طلاق / ازدواج مجدد و غيره - مهريه می تواند به عنوان پشتوانه زن در زمان نياز مادی او باشد. در سنين بالا بعد از سالها زندگی و از دست دادن سرمايه جوانی و سلامتی. ۵ سکه چه مشکلی را برای او حل می کند؟ حال آنکه مرد با گذشت و تلاش همسرش به همه چيز رسيده است. راستی سهم يک زن از زندگی مشترک چيست؟ سارا - تهران تا زمانی که قوانين خانوادگی و ارزشهای سنتی و عرفی جامعه چنين ناعادلانه به نفع مردان است نمی توان به بهبود کيفی و افزايش سطح فرهنگی خانواده ها اميد داشت. مهريه و مسايل پيرامون آن پيامد همين قوانين و باورهای نوشته يا نانوشته غلط و بيمارگونه است. برای حل مسايلی از اين دست بايد ابتدا به ريشه های آن ها پرداخت. فرزانه - ايران به نظر من مهريه بالا هيچ نقشی در استحکام خانواده و احساس امنيت برای زنان ندارد و در مواردی هم به سرد و بی روح شدن روابط بين زن و شوهر منجر می شود. چون مرد در همه حال سنگينی اين مهريه زياد را بر دوش خود احساس می کند و در نتيجه اين بر تمام امور زندگی مشترکشان تاثير منفی بسيار خواهد داشت. ثريا - انگليس البته اينکه طی سال‌های گذشته ميزان مهريه افزايش يافته است جای ترديد ندارد. اما من از جمله افرادی هستم که برای تعيين مهريه با همسرم اندکی مشکل داشتم. همسرم خانواده خود را متقاعد کرد که ميزان سکه تعيين شده از طرف مرا بپذيرند. اين ميزان مهريه از سوی بسياری از اطرافيان مورد تعجب واقع شد. به طور حتم همسران بايد با ميل و رضايت خود مهريه تعيين و بپذيرند. با اين روش که مسبب آن علاقه دو طرفه است مشکلات رفع می‌شوند. محمد - تهران مهريه نه تنها اساس خانواده را مستحکم نمی کند، بلکه باعث جدايی و تزلزل خانواده ها نيز می شود. مگر در زمان برده داری سير می کنيم که روی انسان ها با پول ارزش بگذاريم؟ از قديم هم می گفتند اين مثل را که "مهرم آزاد، جونم خلاص" پس اين کارها در عصر تکنولوزی و قرن ۲۱ هيچ معنا و مفهومی ندارد. امين - امارات من ۲۳ سال سن دارم ولی به دليل بيکاری با مدرک ليسانس دنبال کار می گردم. بيکاری يکی از اصلی ترين مشکلات جوانان ايرانی است. محمد حميد رضوی مقدم - مشهد خدمات
در ايران طرح قانونی تازه ای بار ديگر موضوع مهريه را مطرح کرده است.
مهريه چه نقشی در استحکام خانواده دارد؟
کپک آسپرژیلوس زیر میکروسکوپ از آنجایی که کپک‌های تولید‌کنندهٔ این سموم در طبیعت شایعند، آفلاتوکسین می‌تواند وارد روند کشت، تولید و فراوری بسیاری از مواد غذایی، مانند غلات (بخصوص ذرت)، خشکبار (مانند گردو، پسته، بادام زمینی، میوه‌های خشک) و حتی تولید فراورده‌های دامی بخصوص شیر و لبنیات (از طریق غذای آلوده دام) و باعث بیماری شود. به همین دلیل ارزیابی دائم و کنترل دقیق مقدار آلودگی با آفلاتوکسین در روند تولید، نگهداری و پخش مواد غذایی که در معرض آلودگی بالا هستند اهمیت شایانی در سیستم بهداشت و کنترل مواد غذایی دارد. این سطح از نظارت در بسیاری از کشورها و مناطق جهان با کنترل دقیق و اعمال آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها انجام می‌گیرد. تحقیقات وسیع مقدار قابل قبول آلودگی در محصولات غذایی گوناگون را تعیین کرده و موسسأت نظارتی‌ مثل اداره نظارت بر دارو و غذای آمریکا و اتحادیه اروپا آنها را اعلام و اعمال می‌کنند. هدف این است که مقدار قابل قبول تا حد ممکن در روند تولید و پخش پایین بیاید. حد قابل قبول این سم، بسته به نوع آفلاتوکسین، نوع ماده غذایی و میزان و شکل مصرف آن درانسان یا دام تعیین می‌شود. کپک آسپرژیلوس فومیگاتوس از میان انواع آفلاتوکسین، نوع ب-یک (Aflatoxin B1) سمی‌ترین است و از طریق غلات (بخصوص ذرت) و خشکبار (بخصوص مغزدانه‌ها) به بدن انسان راه یافته و می‌تواند به مرور زمان ایجاد آسیب ژنتیکی و سرطان (بخصوص سرطان کبد) کند. آلودگی‌های آفلاتوکسین می‌توانند از طریق خوراک دام به چرخه غذایی انسان راه یابند. در دامداری صنعتی بخش مهمی از تغدیه احشام از مواد غذایی فراوری شده مانند ذرت تامین می‌شود که حتی می‌تواند از آلودگی مواد غذایی انسان خطر بیشتری داشته باشد. مشتق اصلی سم آفلاتوکسین در شیر بنام ام-۱ (Aflatoxin M1) شناخته می‌شود و گرچه از نوع ب-۱ ضعیف‌تر است اما قدرت بیماری‌زایی مشابهی دارد. آفلاتوکسین ب-۱ بعد از راه یافتن به دستگاه گوارش دام از راه خوراک، جذب شده و در کبد حیوان به مشتق ام-۱ تبدیل شده و از راه خون به غدد پستانی و شیر وارد می‌شود. به این ترتیب شیر و لبنیات می‌توانند منبع اصلی آفلاتوکسین شوند. در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله در اتحادیه اروپا، حداکثر مقدار مجاز آلودکی آفلاتوکسین ام-۱ را ۰٬۰۵ میکروگرم در یک کیلو شیر و ۰٬۰۲۵ میکروگرم در یک کیلو شیر خشک تعیین کرده‌اند. نظارت دقیق بر روند تولید و نگهداری مواد غذایی انسانی و دامی و فراورده‌های دامی، آزمایش‌های دائمی برای کنترل و سنجش میزان آلودگی‌ به انواع مایکوتوکسین بالاخص آفلاتوکسین، در پیشگیری از عوارض خطرناک این سموم ضروری است.
کپک‌های آسپرژیلوس روی مواد غذایی از قبیل غلات، اجیل و خشکبار، میوه‌های خشک، اغلب در محیطی گرم و مرطوب، می‌رویند و سمومی بنام مایکوتوکسین تولید می‌کنند که برای سلامت دام، طیور و انسان مضر است. در میان این سموم، آفلاتوکسین از اهمیت ویژه‌ای در میان آلاینده‌های مواد غذایی برخوردارست، ازآن رو که می‌تواند موجب اختلالات گوارشی و کبدی شود، اثرات سوء بر سیستم ایمنی و تولید مثل بگذارد و حتی باعث سرطان شود.
آفلاتوکسین چیست؟
محل انفجار، حاشيه يک خيابان در خارج شهر جلال آباد مرکز ولايت ننگرهار اعلام شده است . اين بمب، لحظاتی پس از عبور يک کاروان از خودروهای نظاميان آمريکايی منفجر شد. پليس می گويد که اين بمب، در يک دوچرخه جاسازی شده بود. مقامات محلی، شورشيان طالبان را مسئول اين حمله دانسته اند. شرق و جنوب افغانستان، محل بيشترين فعاليتهای ضددولتی مخالفان مسلح دولت حامد کرزی است. اين گونه فعاليتها، در ماههای اخير، افزايش کم سابقه ای يافته است. خدمات
انفجار يک بمب کنترل شونده از راه دور، در شق افغانستان، دست کم يک کشته و پنج مجروح برجای گذاشت.
انفجار بمب در شرق افغانستان
مجلس می‌گوید دولت در تشکیل هیات اجرایی مرکزی انتخابات کوتاهی می‌کند. یکی از معاونان رئیس مجلس ایران هشدار داده: "اینکه گفته می شود شاید فتنه جدید قبل از انتخابات باشد آثارش همین است که دولت در اجرای قانون کوتاهی می کند." اما ماجرا از چه قرار است؟ هیات اجرایی مرکزی انتخابات چیست، چه وظایفی دارد و دولت در چه کاری تاخیر دارد که به اعتراض مجلس منجر شده است؟ تغییر قانون انتخابات پیش از این وزارت کشور جمهوری اسلامی مسئول برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری بود. اما بهمن ماه سال گذشته شورای نگهبان مصوبه مجلس ایران برای تغییر قانون انتخابات را تایید کرد. این طرح پیش از آن که به تصویب برسد جنجال برانگیز شده بود. به ویژه مجلس در بخشی از آن طرح روش‌هایی برای تشخیص صلاحیت نامزدهای ریاست‌جمهوری ارائه کرده بود، شیوه‌هایی چون گواهی ۲۵ عضو خبرگان رهبری برای "رجل سیاسی" بودن و یا گواهی ١٠٠ مقام لشکری و کشوری برای "مدیر و مدبر" بودن فرد داوطلب نامزدی در انتخابات. اگرچه این بخش و همچنین اعمال شرط سنی برای نامزدهای انتخابات در نهایت به قانون بدل نشدند، اما تصویب این قانون تغییری عمده در برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران داد: با تغییر ماده ٣١ قانون انتخابات ریاست‌جمهوری، وزارت کشور که پیش از این خود مستقیما مسئول برگزاری انتخابات بود، از این پس مکلف است زیر نظر هیات اجرایی مرکزی انتخابات عمل کند. وزیر کشور، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور و یکی از اعضای هیئت رئیسه مجلس (به انتخاب نمایندگان و بدون حق رای در هیات) بخشی از اعضای این هیات هستند. اما علاوه بر اینها هفت نفر به عنوان "معتمدان مردمی" هم در این هیات حضور خواهند داشت. وزیر کشور موظف است سی نفر از شخصیت‌های "دینی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی" را به هیات مرکزی نظارت (تعیین‌شده از طرف شورای نگهبان) معرفی کند تا هفت نفر از میان آنان به عنوان معتمدان مردمی انتخاب شوند. و تاخیر در معرفی همین سی نفر است که صدای مجلسی‌ها را در آورده است. البته خود تغییر قانون انتخابات هم پیشتر صدای دولت را در آورده بود. هیات اجرایی مرکزی انتخابات وزارت کشور هنوز هیات اجرایی مرکزی انتخابات را تشکیل نداده هیات اجرایی مرکزی انتخابات وظایف و اختیاراتی نسبتا گسترده دارد. دبیر ستاد انتخابات وزارت کشور با تایید این هیات انتخاب می‌شود. وزارت کشور باید بازرسان انتخاباتی خود را با اطلاع هیات اجرایی تعیین و اعزام کند. همچنین وزیر کشور پس از وصول گزارش هیات اجرایی است که می‌تواند نتیجه انتخابات را اعلام کند. علاوه بر اینها این هیات اجرایی مرکزی است که با تشکیل کمیسیونی تضمین برخورداری یکسان نامزدهای انتخاباتی از امکانات دولتی را بر عهده دارد. 'بازی خطرناک دولت' صرف‌نظر از این وظایف مشخص، مطابق ماده ٣١ قانون انتخابات ریاست‌جمهوری وزارت کشور باید "زیر نظر هیات اجرایی مرکزی انتخابات" فعالیت کند. بنا به تبصره ١ همین ماده، وزیر کشور باید "حداقل پنج ماه قبل از پایان دوره چهار ساله ریاست‌جمهوری" شخصیت‌هایی را برای انتخاب به عنوان معتمدان مردمی به هیات نظارت معرفی کند. به این ترتیب وزارت کشور دولت محمود احمدی‌نژاد مکلف بوده که در اسفند ماه سال گذشته این اشخاص را به هیات مرکزی نظارت معرفی کند تا مقدمات تشکیل هیات اجرایی فراهم شود. با این وجود و در حالی که کمتر از دو هفته به شروع ثبت نام داوطلبان نامزدی ریاست‌جمهوری و آغاز روند انتخابات باقی مانده، وزارت کشور کسی را به عنوان معتمد مردمی معرفی نکرده و تبعا هیات اجرایی مرکزی تشکیل نشده است. به این ترتیب مشخص نیست که آیا آغاز روند انتخابات و ثبت نام نامزدها بدون تشکیل هیات اجرایی مرکزی انتخابات قانونی است یا خیر. همین ابهام باعث شده که معاون علی لاریجانی هشدار دهد: "دولت وارد بازی خطرناکی شده است." "بازی خطرناکی" که در انتهای آن معلوم نیست چه کسی باید انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کند.
صدای مجلس ایران در آمده است.
چه کسی باید انتخابات ریاست جمهوری ایران را برگزار کند؟
در جنوب شرقی اوکراین جنگهای سنگینی با جدائی‌طلبان طرفدار روسیه درگرفته است این شهر بین مرز روسیه و بندر کلیدی ماریوپول قرار دارد. این اولین جنگ قابل ملاحظه در نوار ساحلی اوکراین بعد از چندین ماه است. فیلمهای ویدیویی منتشر شده نشان می‌دهند که در حمله شورشیان تعدادی تانک هم بکار برده شده است. مقامات امنیتی اوکراین گفته‌اند که روستاهای اطراف نووازوفسک زیر آتشبار شدید قرار گرفته‌اند. جنگ همچنین در شمال اوکراین در منطقه لوهانسک و دونتسک ادامه دارد. دولت اوکراین می گوید که به روسیه به جدائی‌طلبان کمک تسلیحاتی و نظامی می دهد، اما روسیه این اتهام را تکذیب می کند. جنگ سنگین در جنوب شرق اوکراین تنها یک روز بعد از توافق روسای جمهوری دو کشور در روسیه سفید برای رسیدن به آتش‌بس صورت می‌گیرد. ولادیمیر پوتین و پترو پروشنکو بعد از مذاکرات دو ساعته روز سه‌شنبه ابراز امیدواری کرده بودند که در شرق اوکراین بزودی آتش‌بس اجرا شود.
در جنوب شرقی اوکراین جنگهای سنگینی در یک جبهه وسیع میان ارتش و جدائی‌طلبان طرفدار روسیه که بنا بر گزارش‌ها کنترل شهر ساحلی نووازوفسک را در دست داشته‌اند، در گرفته است.
جنگ شدید در جنوب شرقی اوکراین
امسال برای اولین بار حسینیه بیت رهبر جمهوری اسلامی ایران که دهه محرم میزبان مقام‌های ارشد کشور بود، خالی ماند و تنها عزاداران آن آیت‌الله علی خامنه‌ای و سخنران و روضه‌خوان بودند. هرچند مراسم به طور مجازی پخش می‌شد. اما در مناطق مختلف ایران عزادارای با حضور مردم برگزار شد هرچند در بیشتر جاها سعی شده که فاصله اجتماعی رعایت شود. مراسم عزاداری شب تاسوعا در حسینیه "امام خمینی" با حضور آقای خامنه‌ای مراسم عزاداری شب تاسوعا در قم عزاداری تاسوعا در قم عزاداری تاسوعا در قم مراسم تاسوعا در دانشگاه تهران دانشگاه تهران مراسم تاسوعا تعزیه در دانشگاه تهران
مراسم عزاداری تاسوعای امسال در شرایطی برگزار شده که ایران با خطر ویروس کرونا روبه‌رو است و مقام‌های بهداشتی امیدوارند که جمع شدن مردم برای برگزاری مراسم به شیوع بیشتر بیماری دامن نزند.
آلبوم عکس؛ مراسم تاسوعا در ایران
محمد سید ده سال پیش ترک مذهب کرد و به یک "مسلمان سابق" تبدیل شد. او در آمریکا به دنیا آمده و در پاکستان و با اعتقاد کامل به اسلام بزرگ شده است. او می‌گوید: "شما با هیچ گونه شک و تردیدی روبرو نمی‌شوید... اطراف شما همه معتقدند." اما در سال ۲۰۰۷ او متوجه یک واقعیت شد: این که او دیگر اعتقاد ندارد. محمد از کودکی به "ستاره‌شناسی، برنامه‌های فضایی، سریال پیشتازان فضا و فیلم‌های جنگ ستارگان" علاقه‌مند بود. او که والدینش هر دو دکترا دارند خودش را یک لیبرال می‌داند. اوایل بیست سالگی، چند ماه قبل از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ به آمریکا برگشت و آمریکا که به جنگ رفت به جمع معترضان ضد جنگ پیوست. هم‌زمان بعضی از دوستان پاکستانی او به مسلمانان "فوق محافظه‌کار" تبدیل شدند. "یک نفر بود که او را از زمان دبیرستان می‌شناختم... با هم در یک دانشکده درس خواندیم و خیلی به هم شبیه بودیم، او هم مانند من لیبرال بود. بعد از مدتی نیم متر ریش گذاشت." سر و شکل دوست محمد او را "ترساند". "او از عذاب و فشار شب اول قبر حرف می‌زد... و می‌گفت این یک مسئله واقعی است که کسانی آن را مشاهده کرده‌اند - تفکری به شدت خرافاتی." "با پیشینه علمی که داشت صحبت درباره این چیزها برایم عجیب بود. همین باعث شد که حدود یک سال برای نگاه دوباره به مذهب وقت گذاشتم." محمد قرآن و حدیث و روایت خواند. "قبل از آن دیدگاهم این بود که اسلام دینی انسان‌گرا و علمی است، حرف‌هایی که مرتب می‌‍شنوید." "می‌خواستم به دوستم نشان دهم که نگاهش اشتباه است. اما وقتی که حسابی با او سر و کله زدم کاملا برایم روشن شد که دیدگاه او در واقع دیدگاهی اسلامی است... برخوردش این بود که حق کاملا با او است و من در اشتباهم." در همان زمان محمد یک شب با دوستانش قرار شام گذاشت. یکی از آنها چند سال قبل از سرطان خون جان سالم به در برده بود."او خدا را به خاطر درمان شدنش شکر می‌گفت. اما من در ذهنم داشتم به آمار و احتمال بهبود سرطان فکر می‌کردم - این که درصدی از بیماران حتما خوب می‌شوند." "با خودم فکر کردم 'از کجا می‌دانی این خدا بوده که تو را نجات داده است و تو جزو همان درصدی نبودی که در شرایط عادی از سرطان نجات پیدا می‌کنند؟ ' در آن لحظه فکر کردم که او دچار توهم شده است. این حرف‌ها نمی‌توانست واقعی باشد. مسئله احتمالات در میان بود." "همان جا بود که فکر کردم 'من می‌دانم که اینها همه اشتباه است. و مدتی است که این را مید‌انم فقط پیش خودم به آن اقرار نکرده‌ام. '" سارا ۱۵ یا ۱۶ ساله بود که از اسلام برگشت آیا اعتقاد نداشتن انتخاب محمد بود؟ "مسئله این نبود که بخواهید یا نخواهید اعتقاد داشته باشید. مثل این بود که شما قانون جاذبه نیوتن را بفهمید - وقتی آن را می فهمید آن را می‌دانید... نمی‌توانید از آن به بعد دیگر آن را ندانید." محمد خانواده‌اش را خانواده‌ای نسبتا لیبرال توصیف می‌کند. "مادرم به شخصه خیلی آدم باز و روشنفکری بود." او تصمیم می‌گیرد به خانواده‌اش بگوید دیگر مسلمان نیست. نه بلافاصله بلکه "در عرض چند هفته یا یکی دو ماه." واکنش آنها چه بود؟ "به وضوح شوکه و ناراحت شدند." در بعضی فرقه‌ها و شاخه‌های اسلامی خروج از دین جرمی نابخشودنی است. نتیجه یک گزارش در سال ۲۰۱۶ نشان داد که از دین برگشته‌ها در ۱۳ کشور اسلامی ممکن است با مجازات اعدام روبرو شوند. محمد می‌گوید: "اگر کسی را دوست دارید باید بهترین را برایش بخواهید. اگر اعتقاد داشته باشید که عزیز شما دارد راه اشتباهی را می‌رود که آخرش - به اعتقاد شما - به آتش ابدی دچار می‌شود، خیلی سخت است که واکنشی نشان ندهید... واکنش‌های منفی از جایی می‌آید که در آن عشق هست نه نفرت." محمد بعد از آن که فهمید که دیگر اعتقادی به اسلام ندارد، این موضوع را پنهان نکرد. او با دوستانش درباره باورهایش گفت و با "مسلمانان سابق" دیگر آشنا شد. در جریان یک برنامه جمعی او سارا حیدر را دید.؛ زاده پاکستان و بزرگ شده در تگزاس. سارا ۱۵ یا ۱۶ ساله بود که ترک مذهب کرد. او هیچ "مسلمان سابق" دیگری را ندیده بود. سارا می‌گوید: "وقتی محمد گفت که او هم ناباور است، حرفش را باور نکردم. فکر کردم دارد شوخی می‌کند. وقتی فهمیدم دارد جدی می‌گوید شگفت‌زده شدم." سارا والدینش را این طور توصیف می‌کند: "محافظه‌کارتر از عموم خانواده‌های غربی و لیبرال‌تر از بیشتر مادر پدرهای مسلمان." سارا می‌گوید: "هیچ وقت با من بدرفتاری نکردند. اما هیچ وقت هم از انتخاب‌های من راضی نبودند. هر قدمی که برمی‌داشتم مانعی جلوی راهم می‌گذاشتند... خیلی طول کشید تا درک کنند که این یک تصمیم آگاهانه است و تا حدی برای انتخاب من احترام قائل شوند. اما بالاخره به آن مرحله رسیدند، در حالی که والدین بسیاری از کسانی که اسلام را کنار می‌گذارند، چنین درکی نشان نمی‌هند." "من بعدا کسانی را شناختم که به همین دلیل ارتباطشان با خانواده قطع شده بود؛ چه به دلیل ترس از آزار و اذیت جسمی و روحی و چه به این دلیل که خانواده آنها را طرد کرده بود." محمد و سارا بعد از شناختن یکدیگر تصمیم می‌گیرند دیگرانی را هم که شبیه خودشان هستند، پیدا کنند. محمد می‌گوید: "سارا فکر می‌کرد تنها است. فکر کردیم احتمالا خیلی‌ها این طور فکر می‌کنند." آنها از طریق دوست و آشنا و تالارهای اینترنتی شبکه‌ای کوچک و غیررسمی از مسلمانان سابق درست کردند. بعد نوبت قدم بعدی بود: ملاقات در دنیای واقعی. محمد تلاش می‌کرد آدم‌ها را تک‌تک انتخاب کند و تلفنی با آنها صحبت می‌کرد. اما باز هم از این که مسلمانان تندرو محل جلسات آنها را پیدا کنند، نگران بودند. سارا به یاد می‌آورد: "ترسناک بود. از شروع کار نگران و دلواپس بودم. واقعیت این است که کاملا با این ایده موافق نبودم. کنجکاو و هیجان‌زده بودم اما بخشی از وجودم نگران بود. می‌دانستم که با شرکت در جلسه دارم ریسک می‌کنم." محمد به یاد می‌آورد "یکی ‌رفت دستشویی و خیلی طول ‌کشید، به شوخی و البته تا حدی جدی به سارا گفتم دارد تفنگش را سر هم می‌کند." در نهایت "طرف بدون تفنگ از دستشویی برگشت. جلسه به خوبی برگزار شد و صدای ما بیشتر شنیده شد." محمد سید و امتیاز شمس در واشنگتن بقیه قرارهای آنها در بارها و کافه‌ها و رستوران‌های واشنگتن برگزار می‌شد. در میان آنها کسی بود که برای شرکت در جلسات شش ساعت می‌آمد و شش ساعت هم برمی‌گشت. بعضی از آنها "ضربه روحی شدیدی خورده بودند". تقریبا در تمام جلسات کسانی بودند که اشکشان در می‌آمد. "وقتی دیدیم چقدر تقاضا وجود دارد، فکر کردیم که باید تلاشمان را بیشتر کنیم." آنها تصمیم گرفتند به شهرهای دیگر بروند. در پاییز سال ۲۰۱۳ محمد و سارا گروه "مسلمانان سابق آمریکای شمالی" را تشکیل دادند و تبدیل به چهره عمومی ترک مذهب شدند. آیا محمد با تردید هم روبرو شد؟ او می‌گوید: "البته، همیشه به خطرات پیش رو فکر می‌کنید. مرتب با خودتان مرور می‌کنید که آیا ارزشش را دارد یا نه... اما راه دیگری هم نبود. یکی باید این کار را می‌کرد. یک نفر باید پیش‌قدم می‌شد." اما چرا محمد؟ او می‌توانست کاری نکند و زندگی راحت‌تری داشته باشد. او خود می‌گوید: "راستش راه دیگری نمی‌دیدم... کس دیگری نبود که این کار را بکند. ما در زمان مناسب در مکان مناسب بودیم و ذهنیت مناسبی هم نسبت به این کار داشتیم... فکر می‌کنم به تربیتم مربوط می‌شد، این که اگر کسی به دردسر افتاده باید دستش را بگیری و کمکش کنی." چهار سال بعد، شبکه محمد و سارا - که با حضور داوطلبان و کمک‌های اهدایی اداره می‌شود - در ۲۵ شهر آمریکای شمالی حدود ۱۰۰۰ مسلمان سابق را جمع کرد. گاهی یک نفر نیمه‌شب تلفن می‌زند. بعضی وقت‌ها این افراد می‌خواهند خودکشی کنند. یک نفر بعد از آن که به خانواده‌اش گفت که می‌خواهد ترک مذهب کند، با تفنگی که سرش را نشانه رفته بود، روبرو شد. یکی دیگر را مجبور کردند در جلسه جن‌گیری شرکت کند. یک نفر دیگر که نگران جانش بود از خانواده فرار کرد. خانواده‌اش برای پیدا کردن او کارآگاه خصوصی استخدام کردند. او طی ۱۸ ماه شش بار بین ایالات مختلف آمریکا جابجا شد. گروه مسلمانان سابق آمریکای شمالی (Ex-MNA) به شیوه‌های مختلف به اعضا کمک می‌کند. "اگر بخواهند صحبت کنند، سعی می‌کنیم آنها را به کسی در گروه سنی مشابه که بهتر می‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند وصل کنیم." این گروه کمک‌های عملی هم ارائه می‌کند. محمد می‌گوید: "دختر جوانی بود که والدینش به او اجازه تحصیل در مدرسه نداده بودند. دوران دبیرستان در خانه درس ‌خوانده بود و می‌خواستند زودتر ازدواج کند. نگذاشتند به دانشگاه برود. او می‌خواست از خانه بیرون برود و زندگی خودش را داشته باشد." "ما توانستیم او را به یک نفر دیگر وصل کنیم که یک جای خواب اضافه داشت. کمک خیلی بزرگی نبود اما برای کسی که هیچ چاره‌ای نداشت، کمک قابل توجهی بود." آیا اعضای این شبکه تهدید می‌شوند؟ محمد می‌گوید: "معمولا از طریق ایمیل یا در شبکه‌های اجتماعی. گاهی یکی بدون آن که هدف خاصی داشته باشد بد و بی‌راهی می‌گوید اما کسانی هم هستند که تهدیدهای جدی و مشخص می‌کنند." "اولین بار که این اتفاق افتاد به پلیس زنگ زدیم. آنها اصلا متوجه قضیه نشدند. با اف‌بی‌آی تماس گرفتیم و آنها فهمیدند که قضیه جدی است." یک شب در واشنگتن یک یکشنبه شب در واشنگتن مامور پلیسی جلوی در اتاق ۳۰۹ مرکز ماروین در دانشگاه جورج واشنگتن نشسته است. داخل اتاق حدود ۵۰ نفر - زن و مرد و پیر و جوان از نژادهای مختلف - منتظر نشسته‌اند. آنها برای جلسه "عادی‌سازی ترک مذهب" به عنوان بخشی از تور گروه مسلمانان سابق آمریکای شمالی در دانشگاه‌ها گرد آمده‌اند. این تور در دانشگاه کلرادو بولدر شروع شد، جایی که تمام کیف‌ها را برای سلاح گشتند. بعد به ویرجینیا رفتند، دو جلسه در جورجیا و واشنگتن دی‌سی. روز پنج‌شنبه گذشته به بوستون رسیدند و قرار است جلسات بیشتری هم در بهار آینده برگزار شود. در واشنگتن دی‌سی در غیاب سارا که به استرالیا رفته، "امتیاز شمس" یک مسلمان سابق از لندن به محمد پیوست. امتیاز در تاسیس گروه "باور نا‌باوران" نقش داشته است؛ گروهی در بریتانیا که به کسانی که مذهبشان را ترک کرده‌اند کمک می‌کند. محمد در سخنانش از اسلام انتقاد می‌کند: "وقتی مردم درباره این که محمد (پیامبر اسلام) خودش تا چه حد فمینیست بوده، حرف می‌زنند باید مچشان را گرفت، باید به آنها خندید". اما محمد در عین حال از بخش‌هایی از اسلام هم ستایش می‌کند. او به حاضران می‌گوید: "می‌توانید در اسلام زیبایی هم پیدا کنید. اسلام ملغمه‌ای است از ایده‌های بسیار زیاد؛ بعضی خوب و بعضی بد." "بسیاری از این ایده‌ها کهنه و تاریخ‌گذشته است چون به ۱۴ قرن پیش مربوط می‌شود. این به معنای آن نیست که همه آنها بد است. از نظر شخص من یکی از بهترین نکات اسلام توصیه موکد به صدقه دادن است." جلسه با سوالات حاضران تمام می‌شود؛ بعضی از طرف مسلمانان و بعضی هم از طرف غیر مسلمان‌ها. همه احترام جلسه را نگه می‌دارند. مامور پلیس کنار در نشسته و معلوم است که به بحث علاقه‌مند شده است. قبل از جلسه محمد اذعان کرد که تردیدهایی داشته است؛ نه درباره ترک اسلام بلکه درباره این که آیا تبدیل شدن به چهره‌ شناخته شده ترک مذهب ارزشش را داشته یا نه. "هر کسی در این موقعیت‌ها قرار می‌گیرد. طبیعی است. آدم است دیگر. به این فکر می‌کنم آیا این کار ارزش زحمت‌هایش را داشته؟" " اما از طرف دیگر تاثیر خوبی که کار می‌گذارد را می‌بینید. آدم‌هایی را می‌بینید که در موقعیت‌های بدی گرفتار بودند و الان وضعیت بسیار بهتری دارند." "شنیدن این داستان‌ها دلگرم‌کننده است؛ این که بشنوی چطور در زندگی آنها تاثیر داشته‌ای."
مسلمانانی که ترک مذهب می‌کنند، در بسیاری از موارد مرتد محسوب می‌شوند و هدف آزار و خشونت قرار می‌گیرند. اما در آمریکا گروهی از اسلام برگشته‌ها در دانشگاه‌ها تور گذاشته‌اند و کارشان را تبلیغ و تشریح می‌کنند.
از اسلام برگشته‌هایی که در دانشگاه‌های آمریکا تور می‌گذارند
آنها می‌گویند سه نفر دیگر که دچارسوختگی شده بودند، به بیمارستان منتقل شده‌اند. انفجار شب‌هنگام لوله آب داغ در نزدریکی این هتل کوچک سبب این حادثه شده است. شهر پرم در نزدیکی کوه‌های اورال در شرق مسکو قرار دارد. برای تحقیق درباره این حادثه پرونده‌ای جنایی در زمینه عدم رعایت مقررات بهداشتی و ایمنی باز شده است. اجساد قربانیان پس از پمپاژ آب از هتل پیدا شد. گزارش‌ها حاکی است که یکی از قربانیان این حادثه یک کودک است. قربانیان هنوز به طور رسمی شناسایی نشده‌اند. بر اساس گزارش‌ها در آخرین بازرسی‌ای که در ماه فوریه از این هتل به عمل آمده بود، تخلفات متعدد ایمنی گزارش شده بود.
مقامات می گویند در اثر جاری شدن آب جوش در هتلی که در زیرزمین قرار دارد، در شهر پرم روسیه دست کم پنج نفر جان خود را از دست دادند.
ترکیدن لوله آب داغ در روسیه جان پنج نفر را گرفت
بیشتر بخوانید: خوش‌بینی‌ تحلیلگران چندان بی‌دلیل نبود. اولا، قابل تصور نبود که آقای روحانی مطالبی در این سطح را بدون داشتن باصطلاح چراغ سبز از سوی آقای خامنه‌ای مطرح کرده باشد. ثانیا، آقای خامنه‌ای در جریان مذاکرات گفته بود: "البته مذاکرات در خصوص موضوع هسته‌ای یک تجربه است. اگر طرف مقابل [یعنی آمریکا] از کج تابی‌های خود دست بردارد، این تجربه را می‌توان در مسائل دیگر ادامه داد". اما علیرغم این اظهارنظر، سیر تحولات بعدی نشان داد که آقای خامنه‌ای فرصتی به اینکه تجربه مزبور آزمایش شود و در مسائل دیگر از آن استفاده شود، و طبیعتا تنش بین دو حکومت کاهش پیدا کند، نمی دهد. برای روشن شدن این موضوع به توالی اتفاقات و تاریخ‌های زیر توجه کنید. توافق ۱۰۹ صفحه‌ای موسوم به برجام در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ امضاء شد. طبق توافقنامه، "تاریخ پذیرش" و رسمیت پیدا کردن برجام از سوی همه طرف‌های امضاء‌کننده ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵ قرار داده شده بود. اما قبل از فرارسیدن تاریخ مزبور، یعنی در ۷ اکتبر ۲۰۱۵ آقای خامنه‌ای اعلام کرد "مذاکره با آمریکا ممنوع است؛ به خاطر مضرات بی‌شماری که دارد و منفعتی که اصلاً ندارد‌. ... اینکه با مذاکره با آمریکا مخالفیم علتی دارد، مذاکره‌ی آمریکا با جمهوری اسلامی ‌یعنی نفوذ." طبیعی است که در آن تاریخ غیر از امضاء برجام قرار نبود اتفاق دیگری که دالّ بر عدم کج تابی آمریکا باشد بیفتد. جالبتر اینکه تاریخ رسمیت پیدا کردن و "اجرائی شدن" برجام، که در آن روز تحریم‌های هسته‌ای سازمان ملل، اتحادیه اروپا و آمریکا، پس از تایید آژانس بین المللی انرژی اتمی مبنی بر انجام تعهدات از سوی حکومت ایران برداشته شد، سه ماه بعد یعنی ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ صورت گرفت. آقای خامنه ای ۳ ماه پیش از آن تاریخ، بدون آنکه منتظر نتیجه کار بماند راه مذاکره برای تشنج زدائی را بست. همین الان هم بخش بزرگی از جامعه علاقه‌مند به فرهنگ غربی و آمریکایی است موضع ضدآمریکائی در حکومت ایران دو جنبه حیاتی را برای هسته اصلی قدرت پوشش می‌دهد. ۱- موضع ضدآمریکائی ابزار عمده برای متحد کردن و بسیج نیروهای محافظه‌کار از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ تا کنون صد سال است که جنگ بین مدرنیته و سنت در ایران ادامه دارد. رضا شاه و محمدرضا شاه با تقویت فرهنگ مدرنیته و در تلاش برای خارج کردن ایران از تسلط فرهنگ سنت گرایانه (از قبیل کشف حجاب و آوردن زنان به صحنه فعالیت های اجتماعی) بر جناح سنتی و محافظه کار مذهبی غلبه کردند. شاه، اردوگاه مخالفان سیاست‌های مدرنیزاسیون خود را ارتجاع سیاه می‌خواند. با انقلاب ۵۷ سنت‌گرایان و محافظه‌کاران مذهبی قدرت را به دست گرفتند و با برگرداندن چرخ تاریخ به دوران پیش از آغاز پروژه مدرنیزاسیون در ایران، به عنوان یکی از پایه‌های اصلی تئوریک حکومت، حجاب زنان را در کشور اجباری کردند. باز شدن پای آمریکا به ایران، ضمن متزلزل کردن پایه‌های ایدئولوژیک حکومت باعث قدرت گرفتن تکنوکراتها در کشور می‌شود امروز جامعه ایران به دو بخش تقسیم شده است. بخشی بزرگی از ساکنین شهرهای بزرگ به خصوص جوانان، موافق مظاهر مدرنیته و بخش دیگر که حامی‌حکومت موجودند به شدت با آن جنبه‌ها مخالفند. در این میان، خصومت با آمریکا و فرهنگ آمریکائی به عنوان مظهر و رهبر جوامع غربی، یک عنصر عقیدتی و ابزار قدرت نرم است که محافظه‌کاران و سنتی‌ها می‌توانند حول آن محور بسیج شوند. اگر این عنصر از نهاد اصلی قدرت در ایران گرفته شود، سیستم برای بسیج حامیان خود در عرصه سیاسی دچار خلاء گفتمانی می‌شود. هسته اصلی قدرت سیاسی در ایران، با بکار گیری این قدرت نرم، پایگاه اجتماعی خود را حفظ می کند. ۲- موضع ضدآمریکائی برای جلوگیری از "نفوذ" نگرانی آقای خامنه‌ای از باز شدن باب مذاکره با آمریکا و متعاقب آن رفع تنش و وقوع "نفوذ" که تهدیدی برای نظام سنت‌گرای فعلی است، شاید به زعم عده ای البته بجا هم باشد. آقای خامنه‌ای ضمن بر شمردن انواع نفوذ عنوان می کند که نفوذ فرهنگی، خطرناک ترین نوع نفوذ است. وی می گوید: "دشمن سعی می‌کند در زمینه‌ فرهنگی، باورهای جامعه را دگرگون کند و آن باورهایی را که توانسته این جامعه را سرِپا نگه دارد (که منظور حکومت اسلامی است) جابه‌جا کند، خدشه در آنها وارد کند، اختلال و رخنه در آنها به‌وجود بیاورد. خرجها می‌کنند، میلیاردها خرج می‌کنند برای این مقصود، این رخنه و نفوذ فرهنگی است." باز شدن پای آمریکا به ایران، با توجه به جاذبه بالای فرهنگ آمریکائی، می تواند به تضعیف پایه‌های ایدئولوژیک نظام کمک کند. ممکن است گفته شود که همین الان هم بخش بزرگی از جامعه علاقه‌مند به فرهنگ غربی است. این حرف درست است اما یک روی سکه است. بخش دیگر جامعه هر چند که در اقلیت قرار دارد سنت‌گرا و حامی‌سیستم مذهبی موجود است. آشتی با آمریکا به منزله پایان گرفتن انقلاب است. در نبود انقلاب، کشور نه به رهبر انقلاب نیاز دارد و نه سپاه پاسداران انقلاب. در واقع مجموعه محافظه‌کاران مذهبی که قدرت را در دست دارند، در جنگ با آمریکا از "هویت و موجودیت" خود دفاع می‌کند با توجه به اینکه نظرسنجی سالم و دستکاری نشده در این زمینه در ایران امکان پذیر نیست، چگونه می‌دانیم که این بخش در اقلیت است؟ به روش‌های مختلف می‌توان به این نتیجه رسید. بطور مثال، اگر آقای رئیسی را نماینده جناح محافظه‌کار بدانیم، با توجه به اینکه آقای خامنه‌ای شرکت در انتخابات ۱۳۹۶ را وظیفه شرعی اعلام کرد، آقای رئیسی از مجموع حدود ۵۵ میلیون رای‌دهنده واجد شرایط توانست آراء کمتر از ۱۶ میلیون نفر را به خود جلب کند که این از یک سوم مجموع هم کمتر است. بخش عمده‌ای از ساکنین شهرهای بزرگ برای مانع شدن از انتخاب آقای رئیسی، نماینده محافظه‌کاران، به آقای روحانی رای دادند و بخش بزرگ دیگری اصلا در انتخابات شرکت نکردند. به این ترتیب اگر انتخابات را سالم فرض کنیم در بهترین حالت پایگاه سنت‌گرایان در همین حدّ ۱۶ میلیون نفر است. در این میان با نگاهی به نمایندگان آقای خامنه‌ای در نهادهای مختلف از قوه قضائیه گرفته تا شورای نگهبان و سپاه و ارتش و دانشگاه‌ها و دستگاه های دولتی می‌توان دریافت که رهبر حکومت ایران قاطعا و بدون تزلزل از افرادی حمایت می‌کند که همگی در داشتن نگرش ضدآمریکائی و بیم "نفوذ" آمریکا با یکدیگر مشترکند. باز شدن پای آمریکا به ایران، ضمن متزلزل کردن پایه‌های ایدئولوژیک حکومت باعث قدرت گرفتن تکنوکراتها در کشور می‌شود که نهایتا می‌تواند موجب انتقال مرکز ثقل ثروت و قدرت از اردوگاه محافظه‌کاران به اردوگاه مخالف آنها، به خصوص سکولارهایی شود که می‌توانند با غرب و فرهنگ غربی پیوند برقرار کنند. گسترش مناسبات با آمریکا به تقویت و توسعه مدرنیته منجر می‌‌شود و جا را برای محافظه‌کاران تنگ می‌کند و این جریان رفته رفته موضوعیت خود را از دست می‌‌دهد. از اینروست که آقای خامنه‌ای می‌گوید "عده ای در قضیه مذاکره سهل انگاری و سهل اندیشی می‌کنند و عمق مسائل را نمی‌فهمند." وی می‌افزاید: "مشکل کنونی کشور بخاطر وجود آدمهای بعضأ بیخیال یا بعضأ سهل‌اندیشی است که این واقعیات را نمی‌فمهند. البته این افراد در مقابل انبوه عظیم جمعیت انقلابی، آگاه و بصیر کشور، معدود و در اقلیتند." آشتی با آمریکا به منزله پایان گرفتن انقلاب است. در نبود انقلاب، کشور نه به رهبر انقلاب نیاز دارد و نه سپاه پاسداران انقلاب. در واقع مجموعه محافظه‌کاران مذهبی که قدرت را در دست دارند، در جنگ با آمریکا از "هویت و موجودیت" خود دفاع می‌کند. بیهوده نیست که سپاه پاسداران می‌گوید: "مشکل آمریکا با ایران یک مشکل ایدئولوژیک، بنیادین و موجودیتی است که از طریق مذاکره و مصالحه و سازش هم حل و فصل نمی‌شود."
از دوران گروگان‌گیری در سال ۱۳۵۸سیاست ضدآمریکائی در مرکز سیاست خارجی حکومت ایران قرار گرفت. اما چرا هستۀ اصلی قدرت در ‌ایران، طبعیتا اکنون به رهبری آیت‌الله علی خامنه‌‍‌‌ای، چنین مصرانه این سیاست را پی می‌گیرد؟ هم در جریان مذاکرات هسته‌ای بین سال های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ و بیش از آن بعد از امضاء برجام، بسیاری از تحلیلگران تصور می‌کردند که با مصالحه و توافق بر سر مسئله هسته‌ای حداقل راه تشنج‌زدائی بین حکومت ایران و آمریکا باز خواهد شد. کار به جائی رسید که آقای حسن روحانی گفت : "می‌توان دشمنی با آمریکا را به دوستی تبدیل کرد. ... بازگشایی سفارت آمریکا در تهران غیرممکن نیست."
روابط ایران و آمریکا؛ کارکرد موضع ضدآمریکائی برای هسته اصلی قدرت در ایران
علی شکوری راد، رئيس ستاد انتخاباتی مصطفی معين، بلافاصله نسبت به نحوه انتشار خبر بررسی صلاحيت ها واکنش نشان داد و در تماس با ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران، گفت: شورای نگهبان در صدور اطلاعيه، خلاف قانون عمل کرده و صدا و سيما نيز حق اعلام اين اطلاعيه را طبق قانون نداشته است. به گفته آقای شکوری راد، طبق قانون، شورای نگهبان بايد نظر خود را به وزارت کشور اعلام کند و وزارت کشور نيز 48 ساعت مهلت دارد تا نظر شورای نگهبان را اعلام عمومی کند. علی شکوری راد که نخستين واکنش را به اين اطلاعيه نشان داده، گفته است "صدور اطلاعيه از جانب شورای غير قانونی است و تا زمان اعلام رسمی وزارت کشور، اسامی اعلام شده رسمی نبوده و فاقد وجاهت قانونی است." سابقه رد صلاحيت داوطلبان اصلاح طلب در انتخابات گذشته، شورای نگهبان معمولا در بررسی صلاحيت داوطلبان اصلاح طلب و مستقل سختگيری به خرج می داد و نامزدهای گروه های محافظه کار و راست معمولا بدون برخورد با مشکلی خاص، از صافی شورای نگهبان عبور می کردند. با وجود شايعات زيادی که در روزهای گذشته در برخی محافل در مورد احتمال رد صلاحيت يکی از داوطلبان اصولگرا به خاطر نظامی بودن وی مطرح شده بود، اعلام نتايج بررسی صلاحيت ها نشان داد کمابيش روند گذشته همچنان حاکم است. اين روند در انتخابات مجلس هفتم که آخرين انتخابات پيش از انتخابات رياست جمهوری بود، تکرار شد و طی آن شورای نگهبان تقريبا از حضور تمامی چهره های سرشناس گروه های اصلاح طلب و مستقل در انتخابات جلوگيری کرد که اعتراض های زيادی را به دنبال داشت. طبق گزارش ها، در انتخابات مياندوره ای مجلس هفتم نيز که قرار است همزمان با انتخابات رياست جمهوری برگزار شود، صلاحيت شمار قابل ملاحظه ای از نامزدهای اصلاح طلب و مستقل رد شده است. انتخابات بدون نامزد زن از ميان ده ها داوطلب زن نيز که برای انتخابات ثبت نام کرده بودند، شورای نگهبان صلاحيت هيچکدام را تاييد نکرده است. در ميان داوطلبان زن، دست کم دو نماينده فعلی مجلس و اعظم طالقانی، دختر آيت الله طالقانی حضور داشتند و هريک با ارائه استدلال هايی، خود را واجد تمامی شرايط لازم برای رئيس جمهور شدن معرفی می کردند. اما شورای نگهبان با رد صلاحيت همه اين زنان، بحث رشد زنان به عالی ترين سطح مديريتی در ايران را دست کم چهار سال ديگر به تاخير انداخت. زنان در دوران پس از انقلاب اسلامی حتی به سطح وزارت نيز نرسيده اند و رياست سازمان حفاظت محيط زيست بالاترين مقامی است که زنان در ايران کسب کرده اند. مشکل عمده زنان در انتخابات رياست جمهوری ايران، شرط "رجل سياسی" بودن است که طبق آن گفته می شود قانونا، تنها مردان حق رئيس جمهور شدن دارند. البته غلامحسين الهام سخنگوی شورای نگهبان در روزهای اخير از اظهار نظر درباره اينکه سرانجام زنان حق نامزدی در انتخابات دارند يا خير خودداری کرده و گفته بود اين موضوع در روز اعلام نتايج روشن خواهد شد. مشکل اصولگرايان مشکل گروه های اصولگرا تا کنون اين بود که نمی توانستند از ميان چند نامزد خود، يکی را برگزيندند. اين وضع، در مواردی، اين گروه ها را تا مرحله رويارويی و بحران پيش برد. اکنون نيز هر چهار نامزد اين گروه ها تاييد صلاحيت شده اند و همچنان درکنار يکديگر مشغول تبليغات هستند، اگرچه اگر اين وضع ادامه يابد، اين چهار نامزد احتمالا با نزديک شدن به انتخابات، ناگزيرند به جای تبليغات در کنار يکديگر، به مبارزه در برابر يکديگر بپردازند. هشدار جبهه مشارکت به شورای نگهبان جبهه مشاركت ايران، از مشهورترين تشکل های اصلاح طلب، روز يکشنبه، پيش از اعلام نظر شورای نگهبان، بيانيه ‌ای صادر کرد و در خصوص احتمال رد صلاحيت نامزدها به شورای نگهبان هشدار داد. اکثر نامزدهای جبهه جبهه مشارکت در انتخابات مجلس هفتم رد صلاحيت شدند و اين حزب که اکثريت مجلس ششم را در اختيار داشت، عملا از حضور موثر در مجلس هفتم باز ماند. اکنون اين حزب از داشتن نامزد در انتخابات رياست جمهوری نيز محروم شده است. جبهه مشارکت در انتخابات رياست جمهوری از مصطفی معين، وزير پيشين آموزش عالی حمايت می کرد و محمدرضا خاتمی، دبيرکل اين حزب، به عنوان معاون مصطفی معين معرفی شده بود. اين حزب در بيانيه خود خاطر نشان کرده بود که توجه همه مسئولان كشور و دست اندركاران امر انتخابات را به ‌حساسيت موضوع (رد صلاحيت ها) جلب می ‌كند و انتظار دارد شرايط لازم برای تحقق رقابت و مشاركت حداكثری فراهم آيد. در بيانيه اين حزب آمده بود: "اگر نامزدهای موجود در عرصه رقابت انتخاباتی بازتاب ‌دهنده تنوع فكری و سياسی حاضر در صحنه سياسی ميهن نباشد و اقشار و گروههايی از جامعه احساس كنند حق انتخاب از آنها گرفته شده يا پيشاپيش برای آنها رييس‌ جمهوری تعيين شده ‌است، ديگر هيچ دليل و بهانه ‌ای برای حضور خود در پای صندوق‌های رای نمی‌ يابند." اکنون اين حزب در برابر عمل انجام شده شورای نگهبان قرار گرفته است. تبليغات انتخابات از شنبه آغاز می ‌شود در عين حال، جهانبخش خانجانی، سخنگوی وزارت کشور ايران روز يکشنبه به خبرگزاری فارس گفته که تبليغات كانديداهايی که صلاحيت آنها به تاييأ شورای نگهبان برسد، از روز شنبه آينده (7 خرداد، 28 مه) آغاز می ‌شود. به گفته آقای خانجانی، کانديداها 19 روز (تا 26 خرداد، 16 ژوئن) فرصت تبليغات دارند. نامزدها همچنين تا روز 20 خرداد (10 ژوئن) فرصت دارند که مسئولين ستادهای انتخاباتی خود را معرفی كنند و تا 22 خرداد ماه نيز فرصت دارند نام نمايندگان خود را جهت حضور در شعب اخذ رای در اختيار وزارت کشور قرار دهند. تلويزيون های بزرگ تبليغاتی در تهران ابوالقاسم وحدتی، يکی از مديران شهرداری تهران (مديرعامل سازمان زيباسازی) از نصب ‪ ۲۶‬دستگاه تلويزيون تبليغاتی در مناطق مختلف اين شهر در آستانه انتخابات خبر داده و گفته که اين تلويزيون های بزرگ برای تبليغات، به نامزدها اجاره داده می شود. ايرنا، به نقل از اين مدير شهرداری، اندازه صفحه چهار دستگاه از اين تلويزيون ها را 40 متر مربع ذکر کرده که ظاهرا در نقاط پر آمد و شد تهران درحال نصب است. ساير تلويزيونها کوچکتر از اين است. آقای وحدتی گفته که آيين نامه چگونگی انجام تبليغ در تلويزيون و هزينه ‌های آن پس از تاييد ستاد تبليغات انتخابات وزارت كشور اعلام می ‌شود. تابلوهای ديواری، ديگر امکان تبليغاتی است که در اختيار نامزدها قرار خواهد گرفت و البته استفاده از اين تابلوها رايگان است. داربستهای بزرگی نيز قرار است در ميادين مختلف برپا شود تا احزاب و نامزدها تبليغات خود را روی آنها نصب کنند. نظر سنجی ايرنا درباره انتخابات ايرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی، خبر از انجام يک نظرسنجی در 25 استان ايران با همکاری دو موسسه پژوهشی و دانشگاهی داده که طی آن نظر 47 هزار نفر را درباره انتخابات جويا شده است. اين خبرگزاری می گويد فعلا نتايج بررسی اوليه از اين نظرسنجی استخراج شده و نتايج نهايی اين نظرسنجی اواسط خردادماه (حدودا 10 روز پيش از برگزاری انتخابات) منتشر خواهد شد. اين موسسه خبری که نتايج اوليه نظر سنجی خود را دو روز پيش از اعلام نظر شوری نگهبان درباره نامزدهای انتخابات منتشر کرده، می گويد از نظر پرسش‌ شوندگان "رد صلاحيت های غير موجه" بر "ميزان مشاركت مردم" اثر منفی می ‌گذارد. ايرنا همچنين اعلام کرده طبق اين بررسی، "تنوع ديدگاه ها" يكی از معيارهای مهم برای افزايش انگيزه مردم برای شركت در انتخابات است. اين خبرگزاری در توضيح نحوه اجرای نظرسنجی خود يادآور شده که در اين نظرسنجی تنوع گسترده جامعه آماری رعايت شده است و گروه‌ های سنی مختلف، از رای اوليها تا سی سال به بالا، تناسب معقول توزيع جنسيتی، سطح تحصيلات و اشتغال را در بر دارد. شما هم اگر در مورد مندرجات اين نوشته يا در مورد انتخابات رياست جمهوری ايران نظری داريد از طريق پنجره ای که در سمت چپ همين صفحه قرار داده شده به زبان و خط فارسی برای ما بنويسيد تا به نام خودتان چاپ کنيم. نظرات شما از حالا در تلوزيون شروع کردند که اين انتخابات خيلی مهم است و ... نخير انتخابات برای بنده مهم نيست... برای شما مهمه که بايد به زور به دنيا اثبات کنيد که حکومتتون طرفدار داره. م. ن - تهران شورای نگهبان با طناب خود به چاه افتاد و اين بهترين فرصتی است که می توان از اين نظام غير مردمی انتقادهای بنيادين نمود. شورايی که نگاهبان عقيده و احساس بيش از نيمی از جمعيت ايران نيست فلسفه وجودی خود را زير سوال می برد و بايد هر چه زودتر همراه با عذر خواهی از ملت برچيده شود. بامداد - هلند اين رد صلاحيت نشان دهنده پايان يک مرحله تاريخی در ايران است. پايان اصلاحات از داخل حکومت و اميد به احترام گذاشتن حکومت به آرای مردم. از اين پس دوباره اختناق دهه ۶۰ و چه بسا بدتر از آن بر ايران حاکم خواهد شد. مطمئنا برای حکومت ديکتاتوری ميزان شرکت مردم در انتخابات مهم نيست. چون آنها مثل مجلس هفتم آمار دروغين اعلام می کنند. م. س - تهران واقعييت تلخی است ولی با شرکت نکردن در انتخابات جبران ميکنيم. مجتبی - خمين بعد از اين رد صلاحيت ها و در شرايطی که فقط چند تا پير مرد برای ايران تصميم ميگيرند انتخابات معنای خود را از دست داده. امين - تهران واقعا برای اين نظام متاسفم که فردی مانند معين را رد صلاحيت کرد. حامد - تهران اخرين روزنه های اميد به اصلاحات با اين شيوه انتخابات درايران مسدود شد. بدرود اصلاحات. رضا کاشانی - کاشان کودتای شورای نگهبان برای در دست گرفتن منصب های اصلی دولت و کنار زدن رقبای سياسی جريان اصولگرا، جای هيچ گونه رقابتی را در انتخابات نهم باقی نگذاشت و انتخابات نهم در اصل همان رقابت داخل حزبی اصولگراهاست. مصطفی - تهران رای ندادن مشکل را حل نمی کند. شايد اگر کانديداهای تاييد شده در اعتراض به اين وضعيت همگی انصراف بدهند - که نمی دهند - و اگر وزارت کشور به عنوان مجری از برگزاری انتخابات خودداری کند و اگر مردم اعتراض خود را به شيوه های کاملا مدنی، از جمله راهپيمايی، به گوش بالايی ها برسانند و خلاصه اگر کسانی که اعتراض دارند، موضوع را جدی بگيرند، فرق کند. اما بعيد می دانم. روحيه مردم هنوز به حال قهری که در زمان انتخابات شوراها داشتند نزديک تر است تا به عزم جدی برای دفاع از دمکراسی و... مژگان - تهران من فکر می کردم استقامت در راه اصلاحات می تواند بلاخره منجر به نتايجی شود ... اما اکنون حتی يک نفر برای رای دادن وجود ندارد. نسيم - تهران در کشوری که نيمی ازمردم، چون زن هستند حق حتی کانديد شدن ندارند و از نيمه باقيمانده فقط آنهايی که صد درصد مثل حاکمان فعلی فکر می کنند حق دارند کانديد شوند، آيا انتظار می رفت باقيمانده های صلاحيت دار بيشتر از شش نفر باشد؟ مهرناز - استارسبورگ در مورد شورای نگهبان بايد گفت که از کوزه همان تراود که در اوست. اما من اين را يک سياست از پيش طراحی شده تلقی می کنم. به اين صورت که در يکی دو روز آينده کسانی از رهبر می خواهند که وساطت کند. رهبر نيز از شورای نگهبان ميخواهد که کمی چشم پوشی کند و کانديداهای بيشتری معرفی نمايد. شورای نگهبان نيز توصيه [رهبر] را با کمال ميل می پذيرد و احتمالا ۴ کانديدای ديگر از جمله معين را تاييد صلاحيت می کنند. بنا بر اين، هم محبوبيت رهبر و هم تعداد شرکت کنندگان در انتخابات افزايش پيدا خواهد کرد. مضاف بر اينکه ضرورت وجود رهبر و حکم حکومتی اش برای کشور توجيه ميشود. کوروش زند - شيراز جناح قلدر و تماميت خواه که معياری ندارد، با زور و کلک و در دست داشتن ابزار زور ميخواد خود را به جامعه بقبولاند. آنها کسانی بودند که از ابتدای رياست انتخابی مردمی خاتمی انتقام گرفتند هرچه توانستند بزندان انداختند برکنار کردند محاکمه کردند همه و همه انتقام از خواسته ملت ايران بودی ملتی که يک پارچه با رای به خاتمی مخالفت خودشون را به سيستم زور و جباران اعلام کردند حال باز همان سيستم در موقعيتی قرار گرفته که ميخواد با ابزارهای در دست کاری کند که شرايط دوم خرداد جديدی پيش نياد و يکه تازه ميدان باشند تا همه اندوخته مردم رو که در اين چند سال ذخيره شده بباد دهند. مردم واقعا در فشار اند مردم خسته اند اينجا کمک جامعه بين الملل ضروری است تا از اين جماعت تماميت خواه سوال کند که آيا تمام هفتاد ميليون ايرانی مثل شما فکر ميکند که داريد فکرتان را با هر حيله و تزويری بر مردم قالب ميکنيد. صبوری قزوينی - تهران دکترمعين از مردان شاخص ايران هست ولی بدرد رياست جمهری ايران نميخورد، البته تعدادی از نامزدها که صلاحيتشان تاييد شده است هم بدرد اين پست مهم نميخورند. علی - کرج واقعا چی ميشه گفت، وقتی اطلاعيه زود هنگام را از تلويزيون شنيديم همه از تعجب خشک شديم. البته در کشوری که دمکراسی نباشد چنين اتفاقی هم دور از ذهن نيست. يک دانشجو - تهران تحريم انتخابات کاری از پيش نمی برد. مينا - شيراز به نظر من، این کار شورای نگهبان یک خود زنی بزرگ هست چون کسانی راکه تا کنون خوش بینانه به انتخابات نگاه میکردند و اعتقاد داشتند که باید از حداقل دموکراسی بهره برد کاملا نا امید کرد و ثابت کرد آرزوی دموکراسی در ایران خیالی بیش نیست. البته من از این کار شورای نگهبان خوشحالم زیرا مشارکت مردم را به حداقل میرساند و این می تواند یک "نه" بزرگ به نظام باشد. رضايی - لارستان باعث تاسف است؛ رد صلاحيت معين را مي گويم. يعقوب قائم پناه - تهران من به هيچ وجه رای نمی دهم چون از حالا رئيس جمهور آينده مشخص ميباشد و به نظر من و تو هيچ كاری ندارند. با اين كارهاشون ميخوان مردم هم از اونا راضی باشند. زهرا - کاشان كسی كه از آمريكا ميترسد و ميگويد غنی سازی را متوقف می كنم بايد رد صلاحيت شود چون يكی از شرايط رئيس جمهور شجاعت است. حسين جمهوری اسلامی با این اقدام، تیر خلاص را به پیکر نیمه جان خود شلیک کرد. شهاب - تبريز با رد صلاحیت معین ماهیت دیکتاتوری رژیم معلوم شد. رضا - تهران شورای نگهبان با اين حركت نشان داد شمشيرها را از رو بسته است و مطمئنا مردم ايران شركت بسار ضعيفی خواهند داشت. ميثم - اصفهان من اهل سنت هستم. يك ايرانی اهل سنت كه متاسفانه در ايران هم ساكن هستم. اهل سنت ايران تقريبا حدود چند ميليون رای دارند اگر رای بدهند به معين خواهند داد و اگر معين رد صلاحيت شود به كس ديگری رای نخواهند داد. مصطفی - خراسان شورای نگهبان با این عمل خود اصلاح طلبان را برای انتخاب کاندیدای نهایی به اجماع رساند. کاری که خود اصلاح طلبان توانایی انجام آنرا نداشتند. منتها شورای نگهبان آن نامزدی را برگزید که در نظر سنجی ها از کمترین میزان محبوبیت برخوردار بود. این نتیجه عدم یکپارچگی در جبهه اصلاح طلبان است. بدون شک با این کار شورای نگهبان درصد حضور مردم در انتخابات کاهش چشمگیری خواهد یافت. فريد - قم امیدوارم با انتخاب یک کاندیدا از گروه محافضه کاران بقول ما ایرانیان ریش و قیچی در دست آنان باشد. تا ما شاهد این واقعه باشيم که چگونه آنان با این کوه مشکلات که اکنون ما با آن مواجه هستیم برخورد میکنند. ملت ایران این شانس را زمانی به اصلاح طلبان داد جرا الآن این شانس را به محافظه کاران ندهد؟ حسین استکی - کلن اگر تا ديروز انتخاباتمون انتخاب بين بد و بدتر بود، با رد صلاحيت معين انتخاب بين بدتر و بدتر شد. مردم عاقل تر از اين هستند كه در همچين انتخاباتی شركت كنند. ف - ث اين نتخابات نيست. كف حضور ما، حداقل وجود معين است. روز جمعه 27 خرداد در خانه می نشينيم و ديگران را هم تشويق به تحريم ميكنيم. مجيد - اراک خدمات
يکشنبه شب، شورای نگهبان پيش از اينکه وزارت کشور را در جريان تصميم گيری درباره بررسی صلاحيت داوطلبان انتخابات قرار دهد، اطلاعيه ای به تلويزيون ايران داد که طبق آن، ‬محمود احمدی نژاد، شهردار تهران، ‬علی لاريجانی، رئيس سابق راديو تلويزيون، ‬محسن رضايی، فرمانده سابق سپاه پاسداران، محمدباقر قاليباف، فرمانده سابق نيروی انتظامی، ‬مهدی كروبی، رئيس سابق مجلس و ‬اكبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، تاييد صلاحيت و باقی يک هزار و چند داوطلب ديگر، از جمله مصطفی معين، نامزد بزرگترين تشکل اصلاح طلبان و ابراهيم يزدی، نامزد گروه های ملی مذهبی خارج حاکميت، رد صلاحيت شدند.
روزنگار انتخابات: يک خرداد
بنابرين هر تلاشی برای به دست دادن حتی چشم انداز ممکن است شماری از نوشته ها يا وبلاگ های قابل بحث را از قلم بيندازد. اين نوشته ادعايی برای به دست دادن چنان چشم اندازی هم ندارد بلکه نگاهی است به چند بحث اساسی در باره نامزدهای رياست جمهوری ايران و انتخابات آتی در وبلاگهای فارسی. رسانه وبلاگ رسانه جوانی است (هنوز چهارساله هم نيست) اما بسرعت نقش مهمی برای خود در صحنه "ارتباطات ايرانی" پيدا کرده است. از آنجا که اين رسانه بازترين فضای فردی ممکن برای ارتباط را عرضه می کند حساسيت های زيادی در سطح سياسی ايجاد کرده است چنانکه سال گذشته شماری از وبلاگ نويسان در ايران بازداشت شدند اما به پشتيبانی جامعه وبلاگی- که خود نشان ديگری از نقش سياسی آنهاست- مدت زيادی در زندان نماندند. وبلاگ که در آغاز نقش يک رسانه فردی داشت امروزه يکی از سياسی ترين رسانه هاست. با ورود رسانه وبلاگ به عرصه هر موضوع عمومی، به طور طبيعی و به دليل واکنش های پياپی در وبلاگ ها نوعی بحث عمومی شکل می گيرد. انتخابات رياست جمهوری ايران در سال ۱۳۸۴ تفاوتهای مهمی با انتخابات های پيشين دارد و يکی از آنها اين است که برای اولين بار اين انتخابات از ماهها پيش زير نگاه وبلاگ نويسان بوده است و در حال حاضر به يکی از جدی ترين بحث های وبلاگستان در عمر کوتاه اين رسانه تبديل شده است. گرچه نامزدهای رياست جمهوری ايران متعدد اند اما در وبلاگستان فارسی چند نامزد بيش از همه مورد بحث قرار می گيرند. در واقع از نظر وبلاگستان نامزدهای مطرح سه نفر بيشتر نيستند: مصطفی معين وزير سابق آموزش عالی، اکبر هاشمی رفسنجانی رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام (گرچه هنوز رسما وارد کارزار انتخاباتی نشده است) و اين اواخر محمد باقر قاليباف فرمانده مستعفی نيروی انتظامی. نام ديگران بخصوص علی لاريجانی رئيس پيشين صدا و سيما و گاه محمود احمدی نژاد شهردار فعلی تهران بيشتر در ميان بحث ها و در مقايسه نامزدهای اصلی تر -از نظر وبلاگ نويسان- با آنها مطرح می شود. نامزد وبلاگ نويس پيش از همه اين طرفداران مصطفی معين بودند که بحث از انتخابات را وارد وبلاگستان کردند ( مثلا وبلاگ پرخواننده الپر که از وبلاگ های داخل ايران و از طرفداران جدی و سرسخت انتخاب معين است). در ميان نامزدهای اعلام شده برای انتخابات گرايش بسياری از وبلاگ ها اکنون به سمت معين است. اين البته به خودی خود عامل تاثيرگذاری بر انتخابات نمی تواند به حساب آيد زيرا جمع وبلاگ نويس و وبلاگ خوان به نسبت جمعيت ايران جمع کوچکی است اما از جهت روابط عمومی و افکارسازی خالی از اهميت نيست. به همين جهت است که ستاد انتخاباتی معين برای ديداری با وبلاگ نويسان داخلی فراخوان داد که با شرکت شماری از آنها اين روزها برگزار شد. نويسنده وبلاگ کوچه که گزارشی وبلاگی و خودمانی و در عين حال انتقادی از اين جلسه داده است می گويد که در آن يکی از معاونان وزارت خارجه، محمد علی ابطحی مشاور رئيس جمهوری و نويسنده وبلاگ وب نوشت، عيسی سحرخيز و مصطفی تاج زاده و چند تن ديگر از اعضای ستاد معين شرکت داشته اند و قرار است اين جلسات ادامه يابد. وبلاگ محل پيوند سياسيون با جوانان شده است. اهميت ديگر گرايش به معين در شمار زيادی از وبلاگ ها، اهميت اجتماعی است. يا در واقع پيوند اجتماعی و طبقاتی وب نويسان و او. چه معين انتخاب شود چه انتخاب نشود قشر وبلاگ نويس به دليل تعلق خود به طبقه متوسط شهرنشين نامزد مهم ديگری را در ميان نامزدهای موجود نمی بيند تا به او توجه کند. به همين دليل است که نظر اغلب هواداران معين در وبلاگستان اين است که بايد به او رای داد چون گزينه ديگری -برای اقشاری که آنها از آن نمايندگی می کنند- موجود نيست. گويا خود مصطفی معين هم بنا به همين همدلی اجتماعی است که وبلاگ نويس شده است. خود او در وبلاگش دريادداشتی در باره اينترنت و زندگی جهانی نوشت که "مسئله IT و امکانات ارتباطی جديد از جمله مسائلی است که هميشه دغدغه ذهنم بوده است". آقای معين همچنين رويکردی دوسويه را در برخورد با اينترنت توصيه می کند: "سعی نکنيم بيهوده در مقابل تکنولوژی جديد مقاومت کنيم. اين هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی است. می‌توانيم توقع داشته باشيم که اينترنت يا هر امکان جديد ارتباطی را تا حدی با فرهنگ بومی و ملی خود سازگار کنيم، اما برای نيل به يک حضور مؤثر در عرصه تعاملات جهانی بايد کمی خود را نيز تغيير دهيم." او تنها نامزد انتخابات است که وبلاگ می نويسد و يکی از تازه ترين شخصيت های سياسی در عرصه اين رسانه پس از محمد علی ابطحی و عطاالله مهاجرانی است. در واقع وبلاگ نويسی امروز به يک "نشانه اجتماعی" تبديل شده است. نشانه ای از قبيل سنجاق سينه اعضای يک باشگاه يا حزب يا قشر اجتماعی. وبلاگ نشانه ای است که وقتی کسی دارای آن شد گروههای معينی از جامعه او را بجا می آورند و از خود می شمارند. اما هر کسی برای بدست آوردن اين نشانه تلاش نمی کند. تنها کسانی که به نسل جوان نزديک ترند يا شناخت بيشتری از رسانه های جديد دارند، رغبتی در خود برای صاحب شدن اين نشانه می يابند. در مقابل، نسل جوان وبلاگ نويس هم با آنها همدلی بيشتری نشان می دهد. محدوده های همدلی با معين اما اين همدلی هم محدوديت های خود را دارد و مطلق نيست. خورشيد خانم که وبلاگش از وبلاگ های پرخواننده است و تازه ۱۰ ماه است از ايران به آمريکا مهاجرت کرده است می گويد: "ايده آل های من فرسنگ ها دوره از اون چيزی که خاتمی يا معين يا هر کانديدای به اصطلاح اصلاح طلب ديگه بتونه انجام بده." ولی با اين وجود باز در دفاع از معين قلم زده است و می نويسد نمی خواهد "اشتباه رای ندادن" در انتخابات شوراها تکرار شود: "سر انتخابات شورا ها رای نداديم، گفتيم هيچ فايده ای نداره، اصلا شايد اگه شهرداری از خودشون بشه برای تبليغ و خود شيرينی بهتر کار کنن. اين اتفاق نيفتاد." او معتقد است در وضع فعلی بايد همان حداقل های به دست آمده را حفظ کرد: "من دلم می خواد وقتی افسانه نوروزی داشت اعدام می شد، يا وبلاگ نويس ها رو گرفتن، يکی مثل آقای ابطحی باشه که حداقل بتونيم ازش بخوايم پيگيری کنه. دلم می خواد يکی باشه که فضا رو از اينی که هست بد تر نکنه. من دلم نمی خواد کشورم دوباره برگرده به دوران دهه شصت. من دلم نمی خواد اين روزنه کوچيکی که باز شده بسته شه. من دلم می خواد باز هم کتاب های خوب چاپ شه، تئاترهای خوب روی صحنه بياد، صدای زن تو موسيقی سنتی حتی به صورت همون همخوانی اجازه پخش پيدا کنه، مطبوعات بتونن حداقل از کار دولت انتقاد کنن، حالا که کار ديگه ای نمی شه کرد..." الپر که اولين کسی بود که دلايل خود را برای هواداری از معين شرح داد نيز به همين مسئله اشاره داشت: "ما دو تجربه تلخ در انتخابات شوراها و مجلس هفتم داريم که بر اساس آن فهميده‌ايم از دست دادن نتيجه انتخابات و از دست دادن حتی يک کرسی در حوزه رسمی حکومت، يک باخت است و جز کند کردن مسير توسعه و دموکراسی نصيبی نخواهد داشت." او که ۳۰ دليل برای رای دادن به معين آورده است از منظر سياست انديشانه ای می نويسد: "تا اطلاع ثانوی، صندوق‌های رأی مهمترين مأمن جمهوريت و (با همه نواقص موجود) نافذترين مجرای تأثير اراده ملت است. تاکنون هيچ راه حل بديلی عرضه يا تجربه نشده که در شرايط فعلی مؤثرتر و راهگشاتر از همين صندوق‌های نيم‌بند و کم‌تأثير فعلی باشد. هيچ جايگزين مشخصی برای استراتژی کلان اصلاح‌طلبی وجود ندارد. توهماتی همچون نافرمانی مدنی و رفراندوم قانون اساسی، هيچ‌گاه از يک نظريه ذهنی به يک استراتژی واقعی و عملی تبديل نشده‌اند." الپر نيز مانند بسياری از جوانان نگران آزادی های اجتماعی است و فکر می کند رای دادن به يک نامزد اصلاح طلب می تواند از يکدست شدن حاکميت جلوگيری کند. او می گويد من برای اين به معين رای می دهم: "برای اينکه يک دختر و پسر جوان بتواند در جامعه آزادانه راه برود و کسی متعرض او نشود، برای اينکه يک NGO بتواند مصون از برخوردهای امنيتی و سياسی و بوروکراتيک به فعاليت خود ادامه دهد، برای اينکه يک وبگرد نوجوان بتواند با خيال راحت به اينترنت وصل شود و کمتر با علامت فيلترشده و ممنوع است روبرو شود، برای اينکه يک طلبه يا دانشجو بتواند آزادانه درباره عقايد مختلف تحقيق کند و کسی ممانعت نکند، برای اينکه وضعيت سانسور کتابها به دوران ميرسليم بازنگردد که حتی کلمه «رقص مورچه‌ها» هم از کتاب حذف می‌شد! برای اينکه دانشگاهها سرکوب و آزادی‌ها ممنوع و فعالان عرصه‌های مختلف قلع و قمع نشوند، نبايد قدرت را «يک کاسه» به دست کسانی سپرد که اينقدر تماميت‌خواه و سيری‌ناپذير هستند." مخالفان معين و نا اميدان از رای با اينهمه از آنجا که دنيای وبلاگی دنيای متکثری است کسانی که مخالف رای دادن باشند هم کم نيستند. يکی از آنها نويسنده وبلاگ گوشزد است که فرق زيادی بين نامزدها نمی بيند: "اگردکتر معين و دکتر لاريجانی را به عنوان دو سر طيف کانديدا ها در نظر بگيريم هر دو به اسلام، انقلاب، قانون اساسی، اصل مترقی ولايت فقيه، رعايت پوشش اسلامی، عدم آزادی در انتخاب دين، حرام بودن مشروبات الکلی، دخالت حکومت در حوزه خصوصی در حد اکثر ممکن، ضديت با آمريکا و جهان غرب، ضديت با مدرنيته به عنوان شالوده نظام بشری و... هزاران موضوع ضد حقوق بشر ديگر اعتقاد والتزام دارند." گوشزد که معتقد است "آزموده را آزمودن خطاست"، شرکت در انتخابات را نمی پسندد و اعتقادی به بهبود اوضاع از راههای درون نظام ندارد. نويسنده وبلاگ شبح نيز با گوشزد هم عقيده است. او با اشاره به انتخابات شوراها می نويسد: "انتخابات شورای شهر و روستا در اسفند هشتاد و يک هر چند آزادترين انتخابات دهه های اخير بود و نيروهای حاشيه‌ رژيم مانند نهضت آزادی هم در آن حضور داشتند و دايره گزينش آن بسيار فراختر از انتخابات قبلی بود اما با تحريم گسترده‌ی مردم روبه‌رو شد." او در چرايی اين عدم شرکت معتقد است مردم زمانی رای می دهند که پشت نامزد خود قدرت اجرايی ببينند. او می پرسد: "معين بدون مجلس، بدون شورای شهر، بدون مطبوعات فعال، بدون پشتوانه‌ی بيست ميليونی می‌تواند کاری انجام بدهد و قدرت اجرايی داشته باشد؟ معين وقتی رياست جمهوری با او بود، وقتی مجلس با او بود وقتی قشر وسيعی از مردم با او بودند نتوانست در وزارت‌خانه‌يی دوام بياورد حالا چگونه انتظار داريد يک تنه بار رياست جمهوری را بکشد تازه در زمانی که آن اتفاق و اتحاد موجود آن سال‌ها هم در جريان موسوم به دوم خرداد وجود ندارد؟" شبح با تاملی در معنای رای دادن راه حل خود را اينچنين بيان می کند: "تا وقتی مردم قدرت و اراده‌ی خود را به حکومت تحميل نکنند وضع همين است می‌خواهد هر کس رئيس‌جمهور يا حتا رهبر باشد. اگر تصور می‌کنيد می‌توانيد رای بدهيد و بعد در خانه‌ها بنشيند و اتفاقی خواهد افتاد اشتباه می‌کنيد اگر هم قرار است رای بدهيد و بعد برای حمايت از منتخب‌تان به خيابان‌ها بريزيد و قدرت خود را ديکته کنيد که خب اکنون برای برگزاری انتخابات آزاد اين کار را بکنيد وگرنه دوباره همان بلايی سرتان می‌آيد که خاتمی آورد." حداکثر طلبی در مقابل حفظ حداقل ها اگر اين راه حل را نوعی حداکثر طلبی بناميم که رای دهنده را ميان رای ندادن و انقلاب کردن مخير می کند نمونه کامل آن را نويسنده وبلاگ نقطه ته خط به دست داده است. او در نوشته بلندی با فهرست کردن همه مشکلات بزرگ اجتماعی و اقتصادی ايران می گويد بايد از نامزدهای رئيس جمهوری خواست تا تضمين دهند اين مشکلات را حل می کنند و گرنه انتظار رای گرفتن از مردم نداشته باشند. مشکلاتی که او فهرست می کند از اين شمار است:■ بحران جمعيت و توليد مثل بی‌رويه■ گرانی، تورم و بحران اقتصادی■ بيکاری و فقر■ فساد اداری و ديوان‌سالاری■ فرار مغزها■ اعتياد■ فحشا و مشکلات جنسی■ تبعيض و مشکلات قومی■ بحران‌های سياسی خارجی و داخلی در عوض، اميد ميلانی در وبلاگ خود نظری حداقلی برمی گزيند و می نويسد نبايد از قدرت رای خود صرف نظر کنيم همانطور که نبايد برای ايجاد تغييرات بزرگ به پای صندوق های رای برويم. او به گزينش کسی که انتظارات حداقلی را هم برآورده کند راضی است: "انتظار نداريم رييس دولت «گزينش‌شده» در فرايند رييس‌دولت‌گزينی‌ای که در آن شرکت کرده‌ايم تغييرات بزرگی بدهد. به طور خاص، در مسائل سياسی، بايد توجه داشته باشيم که رييس دولت به هر صورت رييس دولت اين حکومت است، و بی‌جاترين انتظار خواهد بود از او بخواهيم در مقابل بقيه حکومت بايستد." رواج اين بحث ها در وبلاگستان بخوبی نشان می دهد که جوانان فعال سياسی مايلند رخوت موجود در مردم و مخاطبان خود را نسبت به انتخابات هدف گيرند و به آنها هشدار دهند که در صورت عدم مشارکت ممکن است وضع به نحوی غيرقابل تحمل بدتر شود. وبلاگ نويسی که نام وبلاگ تازه گشوده خود را "من رای می دهم" انتخاب کرده است در اين باره می نويسد: "به نداهای گنگ و مبهم که راه چاره ای به جز تحريم عرضه نمی کنند گوش ندهيد. بسازيد آنچه را که امروز می توان ساخت وبا قدمهای مصمم و شمرده به سوی آن دموکراسی که نمايندگان ملت در آن ، به علل حضور و به وظايف خود آگاه هستند ، گام برداريد. دادن رأی حق طبيعی انسان قرن بيست و يکم می باشد و آنهايی که اين حق را به دست آورده اند وظيفه دارند از آن استفاده کنند . چه اگر به آزمون انتخابات وارد نشويم فقط باعث تقويت نيروهای مخالف می شويم." حمايت از اصلاح طلبان، انتقاد از اصلاح طلبان اما اگر اصلاح طلبان مهمترين جناح سياسی مورد بحث وبلاگستان در مورد انتخابات هستند و اين "نيروهای مخالف" در واقع نيروهای مخالف اصلاح طلبان اند، تندترين انتقادها نيز با صراحت هر چه تمام تر از همين اصلاح طلبان انجام می شود. در اين زمينه يادداشت های نيک آهنگ کوثر کاريکاتوريست ايرانی که زمانی در روزنامه های موسوم به دوم خردادی کار می کرد و روابط نزديکی با اصلاح طلبان داشت سر و صدای زيادی راه انداخته است. لحن اين يادداشت ها که در قالب سوالهايی از اصلاح طلبان امروز و گاه دست اندرکاران سياسی دوره رياست جمهوری رفسنجانی نوشته می شود شبيه افشاگری است و از موضعی تند دوستان و مديران سابق او يا مقامات پيشين را هدف می گيرد و عمدتا به باز کردن پرونده خطاهای سياسی آنها توجه دارد او در آخرين رشته از سوالات خود از جمله اين سوالها را مطرح کرده است: "بپرسيم که نقش دفتر تحکيم وحدت در حذف بسياری از دانشجويان در دهه شصت چه بوده؟بپرسيم که معيارهای گزينش در ساختار کشور، چند صد ميليارد دلار به کشور آسيب وارد کرد؟بپرسيم که بعد از هشت سال جنگ، چگونه فهميدند که امکان ادامه دفاع مقدس وجود ندارد؟بپرسيم که سهم بعضی از آقايان در بازار ارز قاچاق دوران جنگ چه بوده؟اصلاح قانون اساسی در سال ۶۸، برای اصلاح بود يا تمرکز قدرت؟بپرسيم که نظارت استصوابی در کدام مجلس تصويب شد و خِر کدام گروه را گرفت؟بپرسيم که سکوت افراد قدرتمند در برابر حذف بسياری از نمايندگان مجلس سوم به دليل مصلحت بود يا چيز ديگری؟" اين رشته سوالها بازتاب گسترده ای در وبستان پيدا کرد. اما يکی از اولين جوابهايی که به او داده شد از طرف يکی از دوستان او بود که مثل خود او اکنون در کانادا اقامت دارد. ياسر کراچيان در وبلاگ خط قرمز نوشت: "نيک‌آهنگ، دقيقا به همان دليلی که حضرت‌عالی در کانادا هستيد، بعضی‌ها هم در ايران بعضی حرف‌ها را نمی‌زنند، هر چند به آن اعتقاد داشته باشند. مثلا اگر يک نفر در ايران از اعدام‌های سال ۶۷ انتقاد کند، يک کار انتحاری و بنابراين احمقانه انجام داده است. هيچ اصلاح‌طلبی را به خاطر اين که حرف‌های خيلی تند نمی‌زند نمی‌توان سرزنش کرد. آدم‌ها عوض می‌شوند. همه‌ی ما عوض می‌شويم. آره، اصلا فرض کنيم مشارکتی‌ها کلی در گذشته کارهای اشتباه کرده‌اند. همين کارهايی که شما می‌گوييد را کرده‌اند. ولی الان بنده‌خداها می‌خواهند آدم‌های خوبی باشند. دارند تلاش هم می‌کنند. حالا حتما بايد اين‌ها بروند زندان و برای کارهای گذشته‌يشان مجازات شوند تا شما راضی شويد؟" نيک آهنگ که از قرار معلوم ديگر در شرايط امروز ايران به کسی باور ندارد و در عالم خود به نوعی توهم زدايی از تاثير اين و يا آن شخصيت سياسی رسيده معتقد است که هزار و يک دليل برای رای ندادن دارد. اما ياسر کراچيان در مقابل معتقد است: "اين طور نيست که الان يک سری آدم‌ ِ ماه و کاردرست کانديدای رياست‌جمهوری شده باشند. يک عده هستند يکی از يکی بيخودتر. من اگر از معين حمايت می‌کنم از ترس ِ لاريجانی و احمدی‌نژاد است. آره‌، بين بد و بدتر انتخاب می‌کنم. تا اوضاع اين طوری است انتخاب می‌کنم. محکوم ِ به اين وضعيت هستيم. کار ديگری نمی‌شود کرد. حالا شما بيا و بگو تا اصلاح‌طلبان عذرخواهی نکنند رای نمی‌دهی. رای ندهی اول تو چشم خودت می‌رود. برای خودت و آينده‌ی پيش روی خودت بهتر است که رای بدهی!" به نظر بهمن کلباسی نويسنده وبلاگ شهروند نصف جهانی که با هر دو طرف اين بحث آشنا ست و هر دو را در تورنتو می بيند " چيزی که توی همه اين حرفها داره گم ميشه اين پرسش برای طرفداران رای ندادن است که آلترناتيو آنها چيست؟ اگه همه نشستيم خونه و [ کسی] با ۱۰ ميليون رای رييس جمهور شد، آيا ذره ای ما به هدفمون که عقلانی کردن حاکميت و بهبود وضعيت مردم است نزديک شده ايم؟" رفسنجانی خبرساز با آنکه نيک آهنگ کوثر فشار اصلی کار خود را بر افشا کردن سابقه اصلاح طلبان امروزی گذاشته است تقريبا کس ديگری با او همسو نيست. بيشتر افشاگری های ديگر که در آستانه انتخابات در ايران امری معمول شده است در باره هاشمی رفسنجانی صورت می گيرد. البته رفسنجانی از سالها پيش موضوع افشاگری بوده است ولی موقعيت فعلی او طوری است که بسياری از محافل سياسی بويژه محافظه کاران مايلند که او در انتخابات شرکت نکند. زيرا حضور او تعادل فعلی را بين نامزدها به هم می زند و بخت نامزدهای محافظه کار را برای پيروزی کاهش می دهد. بنابرين حساسيت فوق العاده ای به هر حرف و نظر او يا عمل هوادارانش وجود دارد. در عين حال آنچه در مورد هاشمی رفسنجانی گفته می شود معمولا خارج از عرصه وبلاگ ها ست (گرچه در سايت های فروان اينترنتی مطرح می شود). هر چند که ادعای خريدن روزنامه نگاران برای تبليغ به نفع او يا همکاری با ستاد انتخاباتی او نخست بار در دو وبلاگ داخل ايران مطرح شد. از نگاه خبری و سياسی، اگر ارزش حرفهای نيک آهنگ کوثر به اين است که او امضای خود را به طور مشخص پای مطلبش می گذارد، بيشتر کسانی که ادعاهايی را عليه اين يا آن نامزد و بخصوص هاشمی مطرح می کنند با نام مستعار می نويسند. امری که تعيين موضع واقعی نويسنده و صحت و سقم ادعای او را دشوار می سازد. وسوسه آگهی های تبليغاتی در عين حال، گروهی از وبلاگ نويسان داخل ايران علاقه خود را برای برخورداری از سهمی از پولی که هزينه تبليغات انتخاباتی می شود پنهان نمی کنند. آگهی مستقيم البته هنوز در وبلاگ ها ديده نمی شود اما موضوع آگهی های غير مستقيم از طريق آگهی برای يک خبرگزاری تازه تاسيس در وبلاگ ها که گفته می شود وابسته به يکی از نامزدهای مطرح است، بتازگی سروصدای زيادی به پا کرده است. کسانی مانند نويسنده يک بلاگر آشکارا گفته اند که مانعی برای تبليغ نامزدهايی که به آنها اعتقادی ندارند نمی بيننند زيرا آگهی وبلاگی مثل آگهی روزنامه ای است و لزومی ندارد بين ناشر و موضوع تبليغ رابطه ای اعتقادی وجود داشته باشد. پرستو دوکوهکی نيز در وبلاگ زن نوشت می نويسد: "سال‌هاست مجله زنان درباره‌ اين می‌نويسد که برده لوازم آرايشی نباشيم اما در بهترين جای مجله برای روژ لب فلان مارک، تمام‌رنگی، آگهی چاپ می‌کند چون اعتقاد دارد مخاطبانش فرق آگهی و مواضع مجله را می‌دانند. از مجله زنان مثال زدم چون سال‌هاست برايش کار می‌کنم و مرتب از جنس همين اعتراض‌ها را ديده و شنيده‌ام. وقتی کنار وبلاگم خورده: ad ، يعنی آگهی. اين‌قدری شجاعت دارم که اگر به سايت يا گروهی علاقه داشته باشم و بخواهم برايش تبليغ کنم، روراست مطلب بنويسم و لينک بدهم." اما رضا نصری در يادداشتها اين گرايش را با اين استدلال نقد کرده است که اگر فضا فضای انتخاباتی نبود اين آگهی ها تنها آگهی تجاری محسوب می شد. شايد هم اگر در کنار اين آگهی، آگهی های ديگر هم در وبلاگ ها می ديديم مسئله کمتر حساسيت برانگيز بود اما "ظاهرا دوستان بجز اين آگهی های تبليغاتی فعاليت تجاری ديگری در وبلاگ هاشان ندارند". در حال حاضر وبلاگستان در اين موضوع دچار شکاف ديدگاه است. ولی اين امر دست کم در مورد پرشين بلاگ که سرويس دهنده اصلی به وبلاگ های فارسی است، سابقه دارد. پرشين بلاگ در انتخابات پيشين مجلس، برای نوار آگهی خود که به صورت اتوماتيک در همه وبلاگ هايی که از سرويس آن استفاده می کنند ديده می شود، آگهی گرفت. بنابرين حتی در وبلاگ هايی که از تحريم انتخابات سخن می گفتند نوار آگهی پرشين بلاگ رای دادن به نامزدی خاص را تبليغ می کرد. در انتخابات ۸۴ نيز، پرشين بلاگ برای همين نوار آگهی کار خود را با تبليغ مصطفی معين و مهدی کروبی رئيس پيشين مجلس و نامزد ديگر اين انتخابات آغاز کرده است. رئيس جمهور نظامی آری يانه؟ از قرار يکی از محبوب ترين نامزدهای محافظه کار در ميان وبلاگ نويسان قاليباف فرمانده نيروی انتظامی است که بتازگی از سمت خود استعفا داد و از روز دوشنبه ۱۱ آوريل رسما وارد رقابت های نامزدی در انتخابات رياست جمهوری شد. حامد قدوسی که وبلاگ يک ليوان چای داغ را می نويسد و مدتی است از ايران مهاجرت کرده و در وين زندگی می کند، چند روز پيش به شيوه طرفداران معين که دلايل خود را برای رای دادن به او شماره می کنند، ۱۸ دليل برای مطلوبيت رای دادن به قاليباف مطرح کرد. او که يکبار در اوايل بحث های انتخاباتی در نوشته ای استدلال کرده بود که بهتر است بگذاريم محافظه کاران انتخابات را ببرند تا کشور از دوگانگی پرهزينه مديريتی خارج شود، در اين نوشته خود می نويسد می توان به قاليباف رای داد: "- برای اين‌که اصلاحاتی که ما در روزنامه‌ها ازش حرف می‌زنيم را در عمل در نيروی انتظامی پياده کرد. اگر همان اصلاحات را در کل سيستم قوه مجربه پياده کند وضع مملکت خيلی بهتر می‌شود. نظام اجرايی در ايران نياز به يک خانه تکانی اساسی دارد.- برای اين‌که کانديداهای اصلاح‌طلبان هيچ ايده‌ روشنی برای اداره کشور ارائه نکرده‌اند و سابقه مديريتی چندان موفقی هم ندارند. اميد چندانی‌هم به رای آوردنشان نيست.- برای اين‌که عاقل است و می‌تواند عقلانيت را بين جناح محافظه‌کار گسترش دهد. گسترش عقلانيت به نظر من يک استراتژی مهم برای پيشبرد اصلاحات در ايران است.- برای اين‌که مورد اعتماد مقامات بالای حکومت است و اين اعتماد برای پيشبرد اصلاحات لازم است.- برای اين‌که تا جايی که من خاطرم هست با پرنسيب و اصولی رفتار کرده است.- برای اين‌که نشان داده است واقعيت‌های جامعه را می‌فهمد و به جای انکار آن‌ها در پی يافتن راهی ميانه بين خواسته‌های حکومت و مردم است.- برای اين‌که نظامی بوده است و اقتدار و انضباط نظاميان در شرايطی مثل الان می‌تواند مفيد باشد.- برای اين‌که سعی کرد پای پليس را از زندگی خصوصی مردم بيرون بکشد. اين نشان می‌دهد که ايده‌های توتاليتری ندارد.- برای اين‌که می‌تواند به عنوان الگوی مديريت موفق برای جوانان محافظه‌کار مطرح شده و جای الگوی تخيلی که از احمدی‌نژاد ساخته‌اند را بگيرد." نام قاليباف به هر حال برای گروههايی از مردم و همچنين وبلاگ نويسان به عنوان يکی از نامزدهای مطلوب و دارای وجهه مثبت مطرح است. اما معصومه ستوده يکی از نويسندگان انتخاب زنان (و بلاگ گروهی چند زن اصلاح طلب) در اشاره به اينکه عده ای متفق القول شده اند که "قاليباف می تواند کشور را بچرخاند زيرا هم اقتدار دارد و هم توانائی" می گويد مخالفان قاليباف مخالفان رای دادن به نظاميان اند زيرا "در نهايت کشور را با پادگان اشتباه خواهد گرفت". به نظر او که از مباحث يک جمع دوستانه نقل قول می کند "تمام افراد نظامی يک ديسپلين خاص خود را دارند که گاهی حتی برای فرزندانشان نيز قابل تحمل نيست ما که جای خود داريم" و نتيجه می گيرد که "وجود اين نظريه جای خوشحالی دارد و گرنه بايستی فاتحه ای برای دموکراسی قرائت می کرديم و به زمان قبل از مشروطه و حکومت رضاخانی بازمی گشتيم." بحثهای وبلاگی: واقع بينی در عرصه عمومی در يک نگاه کلی عرصه وبلاگستان عرصه انتقاد آزاد و بيرحمانه، با زبانی رها و گزنده، از نامزدهاست اما در عين حال عرصه رنگارنگی از تنوع فکری و سياسی هم هست. بحث های وبلاگستان فارسی امروز کمابيش شبيه بحث های خيابانی اوايل انقلاب است. صدها نفر از جوانان انقلابی ( و دست کم انقلاب ديده) با ايده ها و مرام ها و تعلقات گوناگون سياسی و اهداف و زاويه ديدهای متفاوت در حاشيه خيابان انقلاب يا مصدق ( ولی عصر) يا خيابانهای منتهی به محل نماز جمعه وارد بحث می شدند. بحث هايی زنده و پر گير و دار که به نظر می رسيد پايان ناپذير است. اما آنچه واقعا تازه است اين است که بحث کنندگان وبلاگی به حدی از واقع بينی رسيده اند که در تاريخ سياسی ايران در عرصه عمومی کمتر اتفاق افتاده است: آنها که رای می دهند می دانند چرا رای می دهند و می خواهند نماينده ای دموکراتيک برای خود در هرم قدرت داشته باشند و آنها که رای نمی دهند تاريخ انقلاب اسلامی و تجربه های مردان انقلاب را در مقابل دارند و می توانند با انتقاد از خطاهايی که رفته است نااميدی خود را از امکان کارا بودن نتيجه رای دهی بيان کنند. مجموعه اين بحث ها نمی تواند از ديد هيچ "رجل سياسی" که خواهان تکيه زدن بر کرسی رياست جمهوری است پنهان بماند و چه بسا در سمت دهی به سياست های او موثر خواهد افتاد. --------------------------------------------- صفحه اصلی وبلاگ ها - به ترتيب ارجاع در متن: خدمات
نوشتن در باره انتخابات در وبلاگستان بسيار دشوار است. يک دليل ساده اش اين است که بتدريج انتخابات دارد به موضوع اصلی در بسياری از وبلاگ ها تبديل می شود و حجم نوشته ها به طور روز افزونی افزايش می يابد.
نگاه وبلاگستان به انتخابات رياست جمهوری ايران
مراسم تشییع قاسم سلیمانی از سه روز پیش از شهرهای کاظمین، بغداد، کربلا و نجف آغاز شده و روز یکشنبه پس از ورود به ایران و تشییع در اهواز به مشهد منتقل شد. روز دوشنبه ۱۶ دی ماه مراسم گسترده تشییع در تهران برگزار شد و آیت الله خامنه‌ای، رهبر ایران نماز میت خواند. عصر دوشنبه جسد قاسم سلیمانی در قم و مسجد جمکران تشییع شد. پس از حدود هفت ساعت، ‌مهدی صدفی مسئول کمیته تشییع در کرمان به خبرگزاری تسنیم گفت که با توجه به ازدحام جمعیت امکان خاکسپاری قاسم سلیمانی و پورجعفری وجود ندارد تعدادی از تشییع کنندگان در کرمان کشته و زخمی شدند. گزارش شده که این حادثه در اثر ازدحام جمعیت و نزدیکی میدان آزادی این شهر بوده است جمعیت از ساعت‌ها قبل در انتظار عبور خودرو حامل جسد قاسم سلیمانی در کرمان بیلبوردی از توییت آیت الله خامنه ای در مراسم کرمان حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران ایران در سخنرانی در کرمان از شخصیت قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس تمجید کرد و با تاکید دوباره بر انتقام سخت، آمریکا را تهدید کرد: "اگر حرکتی دیگر انجام دهند آنجا را که دوست دارند و به آن عشق می ورزند، به آتش می‌کشیم و خودشان می دانند آنجا کجاست."
مراسم تشییع جسد قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و حسین پورجعفری، یکی از همراهانش از صبح روز سه شنبه ۱۷ دی ماه در شهر کرمان، زادگاهش آغاز شد. پس از نزدیک به هفت ساعت، مسئولان از تعویق مراسم خاکسپاری به دلیل ازدحام جمعیت خبر دادند.
آلبوم عکس؛ ازدحام جمعیت خاکسپاری سلیمانی در کرمان را به تعویق انداخت
اما در این میان ما متوجه مسائل خاصی در دنیای استفاده از عطرها می شویم، به طور مثال برخی اوقات دیده می شود که دختران به استفاده از عطرهای مردانه روی آورده اند و پسران برعکس از عطرهای زنانه استفاده می کنند. و یا در یک فصل یا دوره خاص یک بوی عطر را می شود در بیشتر جاهای یک شهر حس کرد و متوجه شد که در استفاده از عطر هم مانند هر چیز دیگر در ایران از مد پیروی می شود. یا اینکه فروشندگان عطر و ادکلن می گویند با توجه به شخصیت اجتماعی یا فردی، منطقه و محل زندگی و تنوع فرهنگ نوع انتخاب بوی عطرها هم تغییر می کند. بهاره دانشجوی سال آخر پزشکی یکی از دخترانی است که برای خرید عطر به فروشگاهی مراجعه کرده است، بهاره سراغ یک عطر مردانه با بوی سرد را از فروشنده می گیرد، می گوید حس می کند عطرهای مردانه بوی بهتری دارند و خودش آن را بیشتر می پسندد و بوی سرد را هم به دلیل تاثیر خنک و مطبوعی که دارد در فصل گرم تابستان می پسندد. شوکا و یک عده از دوستانش گروه دیگری از دختران هستند که برای خرید عطر مراجعه کرده اند، اما شوکا می گوید این عطر را نه برای خودش بلکه برای پسری که با او دوست است می خواهد، شوکا می گوید برایش توجیهی ندارد که یک خانم از عطرهای مردانه استفاده کند و خودش این کار را نمی کند. شوکا اضافه می کند که با محصولات جدید را از طریق تبلیغات ماهواره آشنا می شوند و عقیده دارد که مهمترین چیزی که در هر دوره برای استفاده جمعی جوانان از عطر و ادکلن ها موثر است تبلیغات وسیع رسانه های خارج از ایران است و این شرکتها و کارخانجات هستند که تعیین کننده مد عطر و ادکلن در یک دوره زمانی خاص هستند. سلیقه های متفاوت حجت یک فروشنده عطر و اسانس عطر و نماینده یکی از شرکتهای معروف عطرسازی در ایران است. حجت می گوید فروشندگان عطر از مناطق مختلف ایران برای تهیه عطر نزد او مراجعه می کنند، و چیزی که او متوجه می شود تنوع سلیقه ها با توجه به محل زندگی است. به طور مثال او می گوید مردم شمال ایران بیشتر خواهان عطرهای با بوی گل هستند و در نقطه مقابل مردم در جنوب بیشتر عطرهای گرم با بوهای تند را می پسندند. حجت هم می گوید که در سالهای اخیر متوجه شده که به طور مثال دختران بیشتر به سمت استفاده از عطر و ادکلن های مردانه روی آورده اند، به نظر حجت این مساله شاید برای تاثیر و پخش بوی بیشتر عطرهای مردانه باشد. به گفته حجت، در گذشته خانم ها علاقمند این نبودند که بوی عطرشان از بیش از یک متر تشخیص داده شود، اما امروز شاید دختران برای جلب نظر همنوعان و یا جنس مخالف از عطرهایی با بوی تندتر استفاده می کنند. آزادی بیشتر برای پسرها محمدرضا پسری است که می گوید بیشتر از عطرهای ایتالیايی و فرانسوی استفاده می کند. محمد رضا می گوید پسران در انتخاب نوع لباس و پوشش، استفاده از عطر و یا هر چیز دیگری در جامعه ایران آزادی های بیشتری نسبت به دختران دارند و شاید به همین دلیل باشد که آنها به طور مثال در استفاده از عطر و ادکلن رویکردی مانند دختران ندارند و بالعکس خود او می کوشد که از عطرهایی با بوهای ملایم استفاده کند. محمد رضا می گوید عطر چیزیست که هر کس هر مبلغی برای آن اختصاص می دهد دقیقا به خاطر خودش آن را استفاده نمی کند بلکه آن را برای دیگران و مخصوصا جنس مخالف استفاده می کند تا هم جذابیت داشته باشد و هم در اولین برخورد تاثیر خوبی از خودش در ذهن مخاطب به جای بگذارد. بنفشه از دختران دیگری است که به دنبال خرید یک ادلکن خوب برای تولد دوستش است. بنفشه می گوید اکثر دوستانش را با بوی آنها می شناسد و حتی سالها پس از اینکه دوستی را نمی بیند اگر بویی مثل عطر او به مشامش برسد خاطرات دوستی های گذشته برایش زنده می شود. فرصتی دیگر برای عطر مادر بنفشه که یک خانم فرهنگی است می گوید ایران سالهای بحران، تحریم اقتصادی و مشکلات فراوانی را پشت سر گذاشت و سالهای زیادی پس از انقلاب خانواده های ایرانی شاید بیشتر به نیازهای مهم و اولیه خود توجه می کردند تا به دیگر مسائل، اما او امروز خوشحال است که دخترش در کنار تحصیل می تواند از بسیاری وسایل و امکانات دیگر به راحتی بهره مند شود و حتی آخرین مدل های عطر و ادکلن دنیا را از طریق رسانه ها بشناسد و برای خرید آن نه به جای دور بلکه به فروشگاهی در نزدیکی محل زندگی اش مراجعه کند و آن را به آسانی تهیه کند. و رامینا و دوستانش که آنها هم برای خرید عطر آمده اند با لبخند بوهای مختلف عطرها را شناسایی می کنند و در آخرین مورد می گویند:" بچه ها این عطر بوی عروسی می ده بوی خیار و سیگار" خدمات
استفاده از عطرو ادکلن یکی از مواردی است که با شروع فصل تابستان در بین جوانان ایرانی بیشتر می شود و آنها برای حفظ بهداشت فردی، از بین بردن بوی عرق بدن و به وجود آوردن فضایی مطبوع در میان همسالان خود در هوای فوق العاده گرم تابستان بیش از هر زمان دیگر به فروشگاههای عطر و ادکلن مراجعه می کنند تا انتخابی برای این فصل داشته باشند.
عطر تابستان
عربستان سعودی اخیرا در اظهارت رسمی و رسانه‌ای خود موضعی متفاوت نسبت به ایران گرفته است این گفت‌وگو‌ها روی احیای برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام تمرکز دارد، توافقی که دونالد ترامپ رییس‌جمهوری پیشین آمریکا در ۲۰۱۸ از آن خارج شد. بسیاری از کشورهای واقع در منطقه، از دیرباز با آنچه گسترش نفوذ ایران تلقی می‌کنند، مخالف بوده‌اند. آن‌ها در همین راستا با توسعه توان هسته‌ای ایران و دستیابی این کشور به سلاح‌ هسته‌ای،‌ همین‌طور احیای توافق هسته‌ای برجام موافق نیستند. اما افزایش روزافزون احتمال بازگشت آمریکا به برجام در دولت جدید این کشور به رهبری جو بایدن، از تغییر احتمالی در رویکرد بازیگران اصلی منطقه به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس - آن هم با وجود اعتراض‌های مداوم از سوی متحد جدید خود، اسرائیل- حکایت داشته است. عربستان سعودی که از گذشته در راس مخالفان سیاست‌های ایران در منطقه قرار داشته به تازگی اظهارات خود نسبت به ایران و همین‌طور توافق هسته‌ای را تعدیل کرده است. علاوه بر این، انتشار گزارش‌ها در رابطه با مذاکرات ایران و عربستان سعودی با میانجیگری عراق که روز ۵ ماه مه توسط رییس‌جمهوری این کشور هم تایید شد، ظاهرا حکایت از تغییر رویکرد ریاض و تهران در گفت‌و‌گوهای مستقیم خود دارد. اسرائیل بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ از حمایت قوی کاخ سفید برخوردار بوده است بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل نسبت به بازگشت به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ هشدار داده است. او در زمان امضای برجام مخالفت خود را به شدت ابراز کرده و مدعی بود این توافق دسترسی ایران به بمب هسته‌ای را تسهیل می‌کند. نتانیاهو ماه گذشته گفت اسرائیل نسبت به هر گونه توافق جدید با ایران که کشورش را به نابودی تهدید کرده، تعهدی نخواهد داشت. او همچنین تاکید کرد که معامله با "رژیم‌های این چنین افراطی" بی‌فایده است. مذاکرات ایران و غرب در وین تا کجا جلو رفته؟‏ تحلیل‌گران رسانه‌ای در اسرائیل از نگرانی‌ها نسبت به بازگشت به مفاد برجام خبر داده و در عین حال گفته‌اند مقام‌های این کشور پیوستن مجدد بایدن به این توافق را پیش‌بینی می‌کرده‌اند. در راستای تلاش‌‌های اسرائیل برای لابی علیه احیای این توافق، هفته گذشته رییس‌ موساد، سازمان جاسوسی‌ این کشور با آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا در واشنگتن دیدار کرد. پیش از آن هم مشاور امنیت ملی اسرائیل و همتای آمریکایی‌اش یکدیگر را ملاقات کرده بود. اسرائیل که خود مسلح به سلاح هسته‌ای است، ظاهرا به برخی اقدامات جزئی علیه ایران دست زده است. رسانه‌‌ها انفجار ماه گذشته در مرکز غنی‌سازی نطنز ایران را به اسرائیل نسبت دادند و این‌طور که پیداست این دو کشور درگیر مجموعه‌ای از حملات دریایی تلافی‌جویانه علیه یکدیگر هستند. عراق گزارش‌های مربوط به مذاکرات مستقیم ایران و عربستان سعودی به میزبانی و میانجی‌گری عراق، با اهداف بغداد برای آشتی دادن رقبای منطقه‌ای مطابقت دارد. فواد حسین، وزیر امور خارجه عراق در یک کنفرانس خبری مشترک با همتای ایرانی خود محمد جواد ظریف از پیشرفت مذاکرات ایران و آمریکا در وین ابراز رضایت کرد و گفت هدف بغداد " ایجاد روابط متعادل مبنی بر منافع مشترک با تمامی کشورهاست." حسین در گفت و گو با روزنامه ایتالیایی چپ میانه لارپوبلیکا دوباره بر همین موضع تاکید کرد و با اشاره به "عواقبی" که درگیری ایران و آمریکا برای جامعه عراق به همراه دارد، گفت: "گاهی اوقات آن‌ها مستقیما در خاک عراق با یکدیگر درگیر می‌شوند … ما قربانی این تحرکات می‌شویم." روابط ایران و عربستان؛ معادلات منطقه در حال تغییر است؟ در عین حال ناظران افزایش حملات موشکی و بمب‌گذاری‌ها علیه پایگاه‌های نظامی آمریکا و کاروان‌های تدارکاتی ائتلاف‌ تحت رهبری این کشور در عراق را با مذاکرات وین مرتبط دانسته‌اند. این حملات به شکل گسترده به شبه‌نظامیان وابسته به گروه‌های تحت حمایت ایران در عراق نسبت داده می‌شوند، حملاتی که آشکارا با هدف بیرون راندن نیروهای آمریکایی از کشور صورت می‌گیرند. عربستان سعودی مقام‌های عربستان سعودی بارها گفته‌‌اند که کشورهای حوزه خلیج فارس باید در هر گونه مذاکرات در رابطه با توافق با ایران شرکت داشته باشند و تاکید کرده‌اند که این مذاکرات باید مساله گروه‌های نیابتی ایران در منطقه و برنامه موشک‌های بالستیکی این کشور را هم در بر بگیرد. با وجود انتشار گزارش‌ها در رابطه با مذاکرات مقام‌های عربستان سعودی با همتایان ایرانی خود در عراق، رسانه‌های این کشور - که از سال ۲۰۱۵ انتقاد خود نسبت به برجام را بیان کرده‌اند- همچنان تاکید دارند که بازگشت دولت بایدن به سیاست‌های به گفته آن‌ها "ضعیف "و "پست‌مدرن" دوره اوباما اقدامی اشتباه است. رسانه‌های سعودی گزارش‌های اولیه در رابطه با این مذاکرات را نادیده گرفتند. اما چند هفته بعد، وب‌سایت شبکه العربیه، یکی از مهم‌ترین شبکه‌های عرب‌زبان در خاورمیانه -بدون هیچ‌گونه اظهار نظر اضافه - سخنان رییس‌جمهور عراق مبنی بر این که عراق میزبان چندین دوره از مذاکرات بین این دو رقیب منطقه‌ای بوده را منتشر کرد. با این حال محمد بن سلمان،‌ ولیعهد قدرتمند سعودی در مصاحبه اخیر خود نسبت به ایران لحنی ملایم‌تر به خود گرفت و شورشیان حوثی‌ یمن که به دولت ایران نزدیک هستند را "عرب" خواند؛ این حرکت او با رویکرد همیشگی عربستان که از حوثی‌ها به عنوان" شبه نظامیان تروریست مورد حمایت ایران" یاد می‌کند، فاصله زیادی دارد. چرا ایران و عربستان اکنون مذاکره می‌کنند؟ اما بعد از این مصاحبه یکی از مقام‌های وزارت خارجه عربستان سعودی در گفت‌و‌گو با رویترز پیش از هرگونه قضاوت در رابطه با نتیجه مذاکرات با ایران خواستار "اقدامات قابل‌ارزیابی" از سوی این کشور شد. هفته گذشته گروهی از دیپلمات‌های عالی‌رتبه آمریکایی برای اطمینان دادن به متحدان کلیدی خود در خاورمیانه به این منطقه سفر کردند. برای ریاض این رخداد به طور ایده‌آل به معنای دستیابی به آتش‌بس در یمن خواهد بود. عربستان سعودی و متحدانش از ۲۰۱۵ که در حمایت از دولت یمن علیه حوثی‌های مورد حمایت ایران وارد عمل شدند، در یمن درگیر جنگ بوده‌اند. یمن نمایندگان سازمان ملل و ایالات متحده در عمان با شبه‌نظامیان حوثی‌ وارد مذاکره شده‌اند اما آن‌ها تا کنون به هیچ‌یک از پیشنهادهای مختلف آتش بس ابراز تمایل نکرده‌اند. محمد عبدالسلام، مذاکره‌کننده ارشد حوثی‌ها راه‌حل‌های به گفته او "ناکامل" که یمن طبق آن‌ها "در محاصره باقی می‌ماند" را رد کرده است. شبکه تلویزیونی المسیره وابسته به شبه‌نظامیان شیعه حوثی در پوشش خبری خود از این مذاکرات گفت آمریکا و متحدانش به دنبال آتش‌بس هستند اما حاضر نیستند در ازای آن تحریم‌هایی اعمال شده بر مناطق تحت کنترل آن‌ها را لغو کنند. حملات موشکی و پهپادی این نیروها به عربستان سعودی همچنان ادامه دارد . آن‌ها همچنین تلاش‌های خود برای بیرون راندن نیروهای دولت یمن از استان استراتژیک مارب در شمال کشور را افزایش داده‌اند. دولت یمن می‌گوید حوثی‌ها نمایندگان ایران هستند و اهرم فشار تهران در مذاکرات با واشنگتن به حساب می‌آیند. آن‌ها دولت یمن و عربستان سعودی را آلت دست آمریکا می‌دانند و می‌گویند آن‌ها به دنبال مقابله با نیروهای ضد اسرائیلی در منطقه هستند. ایران ترامپ از برجام خارج شد اما جانشین او بایدن گفته آماده است به این توافق بازگردد سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران از "تغییر لحن" عربستان سعودی نسبت به تهران استقبال کرد که روز اول ماه مه هم در مطبوعات این کشور به طور گسترده به آن پرداخته شد. شبکه‌های رادیو و تلویزیون دولتی و مطبوعات تندرو در این کشور پیشرفت‌های اخیر شورشیان تحت حمایت ایران در درگیری‌های یمن را دلیل اصلی این "تغییر ناگهانی" دانستند. روزنامه تندروی کیهان که مدیر مسئول آن توسط رهبر کشور منصوب شده، نوشت: "در نتیجه پیروزی‌های پیاپی انصارالله (حوثی‌ها)، محمد بن سلمان پس از ۶ سال رویکرد خود را تعدیل کرده و به نوعی از مواضع اصلی و اولیه خود عقب نشسته است." روزنامه‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب هم تغییرات اخیر را به پیشرفت‌های نظامی در یمن نسبت داده‌ و در عین حال بر تاثیر تغییر سیاست آمریکا پس از روی کار آمدن بایدن هم تاکید کرده‌اند. روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد نوشت "پیروزی ایران" در رویارویی با "نبرد اقتصادی" و سیاست "فشار حداکثری" که دولت ترامپ پیش از این در قبال تهران در پیش گرفته بود، باعث شد ریاض متوجه شود "بهترین راه برای حفظ امنیت در منطقه داشتن همکاری سازنده با ایران است." امارات متحده عربی امارات متحده عربی در گذشته یکی از بلندترین صداها را در میان مخالفان افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران داشته، با این حال در میدان عمل اوضاع اندکی متفاوت بوده است. با وجود اختلاف مداوم بر سر مالکیت جزایر ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ،‌ این دو کشور همیشه به نوعی با یکدیگر همکاری داشته‌اند، البته به شکل مخفیانه. رویکردی عملگرا که در روابط خارجی امارات متحده عربی معمول است. با وجود حملات ژوئن ۲۰۱۹ علیه چند کشتی در نزدیکی بندر فجیره که بسیاری ایران را مسئول آن دانستند، امارات متحده عربی گفت به دلیل ناکافی‌ بودن شواهد نمی‌تواند روی هیچ‌یک از بازیگران دولتی انگشت بگذارد. بعدتر رسانه‌های دولتی ایران از سفر تعدادی از نمایندگان امنیت دریایی امارات متحده عربی به منظور از سرگیری نشست‌های مشترک گارد ساحلی این دو کشور بعد از یک وقفه ۶ ساله با هدف افزایش تلاش‌های هر دو طرف برای توسعه امنیت دریایی در منطقه خلیج فارس خبر دادند. تحلیل‌گران سیاسی ایران از همان ماه مه ۲۰۲۰ تغییر در موضع ابوظبی نسبت به روابط با تهران را پیش‌بینی کرده‌ بودند. رهبران امارات متحده عربی چندی پیش بر خلاف سنت همیشگی خود برای رییس‌جمهور ایران پیام تبریک فرستادند؛‌ رویکردی که از تغییر احتمالی هم در سطح روابط این دو کشور و هم میزان آشکار بودن آن حکایت دارد. در یکی از بیانیه‌های اخیر کاخ سفید آمده که محمد بن زاید آل نهیان، ولیعهد امارات با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا در رابطه با "ابعاد هسته‌ای و منطقه‌ای تهدید ایران" صحبت کرده است. اما اندکی پس از انتشار این بیانیه بن زاید و بن سلمان با یکدیگر دیدار کردند و همزمان با این ملاقات رییس‌جمهور عراق هم خبر برگزاری مذاکرات ایران و عربستان در بغداد را تایید کرد. قطر در مقایسه با سایر کشورهای منطقه قطر در روابط خود با ایران رویکردی بسیار متفاوت داشته و هیچ‌گاه علاقه خود به میانجی‌گری میان تهران، واشنگتن یا ریاض به منظور احیای توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ را پنهان نکرده است. این کشور حتی پیش از شروع مذاکرات وین اعلام کرد در حال گفت‌و‌گو با مقام‌های آمریکایی و ایرانی است و می‌کوشد از طریق "یک فرایند سیاسی و دیپلماتیک برای بازگشت به توافق هسته‌ای" به "کاهش تنش‌ها" کمک کند. از آن زمان تا کنون مقام‌های ایرانی و قطری به طور مکرر با یکدیگر دیدار کرده‌اند و در همه این دیدارها بر برگزاری مذاکرات منطقه‌ای به منظور دستیابی به ثبات تاکید شده است. این رویکرد در دیدار ظریف از دوحه هم به چشم می‌خورد، سفری که ظاهرا با واکنش مثبت عربستان و به نوبه خود قطر همراه بود. بحرین در بین تمامی کشورهای حوزه خلیج فارس، بحرین که اقلیت سنی بر آن حکومت می‌کنند احتمالا بیشترین دلیل را برای ترس از نفوذ ایران در میان شیعیانش دارد و به همین دلیل از دیرباز مخالف سرسخت افزایش نفوذ این کشور در منطقه بوده است. این جزیره کوچک که بخش عمده جمعیتش شیعه هستند در ماه‌های اخیر اظهارنظر‌های نسبتا ملایم‌تری نسبت به ایران داشته است. این در حالی است که بحرین در گذشته نسبت به این مسأله با اسرائیل همسو‌تر بوده و هر دوی این کشورها آشکارا بر ضرورت حفاظت از منطقه در برابر تهدیدهایی که به گفته آن‌ها ایران عامل آن است، تاکید کرده‌اند. بحرین برای محافظت از اقتصاد و سیاست خود در منطقه به همسایگان بزرگ‌ترش یعنی عربستان سعودی و امارات متحده عربی وابسته است و بنابراین از هر گونه استراتژی که ریاض در قبال مذاکرات وین پیش بگیرد، پیروی خواهد کرد، حتی اگر همسو با نظراتش نباشد. خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام بی‌‌بی‌سی فارسی دنبال کنید
ادامه مذاکرات وین، منافع و علایق بازیگران کلیدی در منطقه خاورمیانه را در معرض آزمون قرار داده است.
آیا مذاکرات وین رویکرد کشورهای منطقه نسبت به ایران را تغییر داده؟
'بالهای زندگی' در آپارات ماه‌منیر صفایی زنی که جزو اولین گروه زنان چترباز ایران بوده است و بعد از انقلاب بیست‌و‌پنج شغل عوض کرده، از مسافرکشی و نقاشی ساختمان گرفته تا کشاورزی، هم‌اکنون یک کشاورز نمونه است و زنی است با یک زندگی خاص. این خلاصه‌ای از فیلم 'بالهای زندگی' ساخته میترا منصوری است. میترا منصوری مستندساز ساکن تورنتو بیش از ده سال پیش سراغ ماه‌منیر رفته و زندگی این زن را به تصویر کشیده است. نمایی از فیلم 'بالهای زندگی' ویژگی فیلم 'بالهای زندگی' مروری بر زندگی یکی از اولین زنان چتر‌باز ایران است: یک زن نمونه که توانایی زنان را در سخت‌ترین مشاغل به خوبی اثبات می‌کند. در کنار این فیلم قصه عشقی با فرجامی تلخ را نیز بیان می‌کند. فیلم در ایران تصویربرداری شده و مراحل آماده‌سازی آن در سال ۲۰۱۱ در کانادا انجام شده است. درباره کارگردان میترا منصوری مستندساز ایرانی مقیم کانادا، فارغ‌التحصیل رشته سینما با گرایش کارگردانی از دانشکده سینما- تئاتر دانشگاه هنر تهران است. او از سال ۲۰۰۸ به کشور کانادا مهاجرت کرده و در آنجا زندگی و کار می‌کند. وی هم اکنون عضو انجمن زنان فیلم‌ساز آتلانتیک(WIFT) و سازمان پشتیبان فیلم‌سازان آتلانتیک(AFCOOP) است. از فیلم‌های ساخته شده او می‌توان به فیلمهای 'به انتظار '، 'مسیح آباد'، 'فروش کار'، 'آفتاب'، 'پته'، 'عیش' و 'ما بی چرا زندگانیم' اشاره کرد. از کارهای اخیر وی می‌توان از فیلم مستند کوتاه ' آسان نیست که. . .'(It's not easy to) و فیلم کوتاهی به نام 'من یک کانادایی هستم' (I am Canadian) نام برد که درباره قابلیت‌های مثبت مهاجران در کانادا است و از شبکه سی بی سی پخش شده است. او همچنین کارگردان و تهیه کننده برنامه هفتگی "کوچه" تنها برنامه فارسی زبان آتلانتیک شمالی نیز بوده است. فیلم 'آسان نیست که' (Its not easy to) - و فیلم 'من یک کانادایی هستم' (I am Canadian) دو فیلم او به زبان انگلیسی‌اند که درباره قابلیت‌های مثبت مهاجران ساخته شده و از شبکه سی‌بی‌سی پخش شده است. میترا منصوری مستندساز نگاه کارگردان دو چیز باعث شد که من به ساختن 'بال‌های زندگی ' بپردازم. اول داستان همیشگی پیروزی زندگی بر یاس و ناامیدی و دوم خمیرمایه استقامت و سرسختی که در ماه‌منیر برای زندگی یافتم. برای ساخت فیلم من تقریبا ۲ سال همراه ماه‌منیر به تناوب با او زندگی کردم. شب‌های زیادی پای صحبت‌های او نشستم و صدایش را ضبط کردم و بعد از گوش کردن به نزد او برمی‌گشتم و سوال می‌کردم و او باز می‌گفت و این‌گونه بود که داستان زندگی او پیش از فیلم‌برداری برایم کاملا واضح بود. اما فیلم‌برداری به دلیل اقامت من در کانادا حدود یک ماه و به سرعت انجام گرفت و مونتاژ و مراحل فنی بعد از آن هم در کانادا انجام شد. گاهی ماه‌منیر زنگ می‌زد و می‌گفت که می‌خواهد فلان جا برود و ما سریع خودمان را می‌رساندیم تا این بخش را که برای او اهمیت داشت از دست ندهیم. البته بعضی از لوکیشن‌ها هم به دعوت ما انجام شد. داستان ماه‌منیر نه تنها زندگی شخصی زنی است که با سرسختی برعلیه همه ناملایمات زندگی جنگیده است بلکه داستان تاریخی برهه‌ای از زمان در ایران است که برای حذف نقش زنان در قالب‌هایی که همواره مردانه خوانده می‌شده است و نیز حذف نقش اجتماعی آنان، به شکل های گوناگون تلاش می‌شده است. ماه‌منیر کشاورز که هر روز ساعت ۴ صبح به آبیاری مزرعه کوچکش می‌پردازد به همان اندازه جسارت دارد که به عنوان یک چترباز از ارتفاع ۴۰۰۰ پایی می‌پرید. ماه منیر زن استقامت و جنگیدن است و به قول اوریانا فالاچی: زن بودن جنگ هر روزه‌ای است که پایانی ندارد. او همیشه برای به جلو رفتن می‌جنگد و همین است که در قامت یک کشاورز تبدیل به 'کشاورز نمونه ' می‌شود. خمیرمایه ماه‌منیر شور زندگی است. در مورد اسم فیلم هم باید از دوست نقاش و هنرمندم محسن خلیلی تشکر کنم که بعد از سردرگمی‌های من برای یافتن اسمی مناسب 'بال‌های زندگی' را پیشنهاد داد. گفتگوی آپارات درباره فیلم 'بال‌های زندگی' گفتگوی آپارات با فرید اسماعیل‌پور پژوهش‌گر فیلم و میترا منصوری کارگردان درباره فیلم 'بال‌های زندگی' را اینجا ببینید. گفتگوی آپارات درباره فیلم 'بال‌های زندگی' خلاصه فیلم هفته گذشته آپارات 'شوخی طبیعت' ساخته محمد احمدی 'شوخی طبیعت' روزگار گروهی از تراجنسی‌ها ‌در جامعه سنتی ایران در یک دهه پیش را روایت می‌کند. روزگار افرادی که در برزخ و بین زمین و آسمان قرار دارند . فیلم تصویر عریان و بی‌واسطه‌ای از این وضعیت به‌دست می‌دهد. فیلم‌ساز سعی کرده در تصویری که از این جامعه ارائه می‌دهد دور بایستد و قضاوتی نکند. 'شوخی طبیعت' در سال ۱۳۸۷ در ایران ساخته شده است. نمایی از فیلم 'شوخی طبیعت' نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته آپارات محمد از کاشان خیلی خوب است که فیلم و گفتگو را پخش کردید که حداقل از این طریق مردم در مورد تراجنس‌ها شناخت پیدا کنند. مقتدا برنامه پخش شده واقعا عالی بود . من یک خواهرزاده دارم که دچار این مشکل است و می خواهد تغییر جنسیت از دختر به پسر بدهد. پدر و مادر و اطرافیان خیلی تلاش کرده‌ایم که او را از این عمل منصرف کنیم. خانواده ما یک سال است با این بحران روبرو است. ما حاضریم او را به عنوان پسر ولی بدون انجام عمل تغییر جنسیت قبول کنیم. نیما بهتر بود به جای کارشناس برنامه از یک روان‌درمان‌گر دعوت می‌شد تا مسئله را به تفکیک توضیح داده و به اعضای خانواده‌های این افراد آموزش دهد که: نگران نباشید فرزند شما منحرف نیست و بیماری‌ای مشابه اختلال عمل‌کرد جسمش را دارد که با تشخیص پزشک، قابل جراحی و درمان است و هیچ انتخابی در رفتارش نیست. درباره اظهارات کارشناس برنامه باید اضافه کنم: در ایران مثل هرجای دیگر در جهان، منابع زیادی هست که افراد می توانند از طریق آن از این‌که خودشان ترنس یا همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا هستند یا نه و یا تمایلات دیگر دارند با خبر شوند. به قول معروف جوینده یابنده است. در ایران هم مراحل پیچیده پزشکی قانونی و دوره‌های روان‌پزشکی به قدری طاقت‌فرسا است که افرادی که در نهایت ترنس جندر نیستند و از نظر پزشکی نباید زیر تیغ جراحی بروند از ادامه راه پا پس می‌کشند. بنابراین کارکرد بیشتر این گونه مستندها مثل 'شوخی طبیعت ' آگاهی‌بخشی به فرد تراجنس یا ناامید کردن او نیست. بلکه هدف از پخش مستندها و نشر مقالات در روزنامه‌ها و مجلات بیشتر 'آگاهی دادن به اطرافیان این افراد ' است. در مرحله اول می‌بایست ترنس‌جندرزیم را به عنوان امری قانونی که تراجنس‌ها را از حق مدرک شناسایی، بیمه، درمان، کار، ازدواج و غیره برخوردار می‌کند، جا انداخت. این پله نخست است. حال با توضیحات کارشناسی که خود را هم ترنس‌جندر و هم هم‌جنس‌گرا معرفی می‌کند و وارد خط قرمزی می‌شود که باعث می‌شود نه تنها اعضای خانواده با خصومت فرزند ترنس‌جندر خود را پس بزنند بلکه همانطور که گفتم برای کسی هم که خصومتی با موضوع ندارد و صرفا برای افزودن آگاهی خود مستند را می‌بیند، گیج‌کننده است. او از خود خواهد پرسید که اصلا ترنس‌جندر چیست و بالاخره این کارشناس زن بود یا مرد؟ و ممکن است نتیجه بگیرد که پس ترنس‌ها احتمالا از همان دسته هم‌جنس‌گرایان هستند، حال با تفاوتی جزئی. بنابراین فعلا رسالت هر برنامه‌ای آگاهی دادن درباره هر موضوع به تفکیک است و اگر قرار است مسئله ترنس‌جندریزم موضوع برنامه شما و مستند نمایش داده شده باشد، می‌بایست صرفا به این موضوع پرداخته شود. گرچه همانطور که عرض کردم در این مقطع زمانی آگاهی جهانی و همچنین شهرهای بزرگ ایران در خصوص این بیماری به قدری بالا است که حداقل می توان گفت نسل جوان بحث همجنس‌گرایی را از ترنس‌سکشوال تفکیک می‌کند و به هردو گروه حق می‌دهد و خصومتی با هیچ یک ندارد. آنها هم‌چنان ترنس‌سکشوالیته را یک موضوع مشروع و قانونی می‌دانند که با مرگ و زندگی شامل زندگی خصوصی و اجتماعی افراد این دسته سر و کار دارد. اما درباره مسئله همجنس‌گرایی، از آنجا که بروز اجتماعی به اندازه ترنس‌جندریزم ندارد و در ایران شرعی و قانونی نیست در پله آخر قرار دارد که قشر خاصی آن را قبول دارند. بنا براین وظیفه رسانه در مرحله اول توضیح پله اول و تمیز آن از سایر گرایش هاست. با سپاس زمان پخش برنامه آپارات به وقت ایران : جمعه ساعت ۲۱:۰۰ ایران شنبه ساعت ۱۱:۰۰ ایران یکشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران سه‌شنبه ساعت ۱۵:۳۰ ایران چهارشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران پنج‌شنبه ساعت ۲۳:۰۰ اروپای مرکزی آرشیو برنامه های آپارات برای دسترسی به صفحات برنامه‌های گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید. آرشیو صفحه‌های آپارات مشاهده برنامه از طریق وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی در کانال بی‌بی‌سی فارسی در یو‌تیوب نیز قابل مشاهده است. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: [email protected] آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/aparatonbbc می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
این هفته در آپارات فیلم 'بالهای زندگی' ساخته میترا منصوری به نمایش در‌می‌آید. درباره فیلم
'بالهای زندگی' در آپارات
ایگور دروز گفت دولت اوکراین یک سازمان "تروریستی" است ایگور دروز گفت نیروهای شورشی برای جلوگیری از بروز اغتشاش، تعدادی از متخلفان را اعدام کرده‌اند. وی به بی بی سی گفت چنین "اعدام‌هایی" پیامی مهم به بقیه شبه‌نظامیان می‌دهد. ایگور دروز گفت مردان او اطمینان دارند که بر دولت اوکراین پیروز خواهند شد. وی همچنین گفت دولت اوکراین یک سازمان "تروریستی" است که علیه غیرنظامیان دست به جنایات جنگی می‌زند. وی گفت شورشیان کشوری بنا خواهند کرد که به لحاظ اجتماعی مسئولیت پذیر باشد و از ارزش های مسیحیت محافظت کند. مشاور ارشد شورشیان اوکراین گفت بیشتر جنگجویان طرفدار روسیه خواهان مجازات مرگ برای مرتکبان جرائم جدی هستند. از ماه آوریل سال جاری که شورشیان مناطق شرقی اوکراین از دولت مرکزی اعلام استقلال کردند، این مناطق صحنه درگیری نیروهای دولتی با شبه‌نظامیان جدایی‌طلب هوادار روسیه بوده است. بیش از ۱۵۰۰ نفر در این درگیری‌ها کشته شده‌اند.
یکی از مشاوران ارشد شبه‌نظامیان طرفدار روسیه در شرق اوکراین به بی‌بی‌سی گفته است که برای حفظ نظم در مناطق تحت کنترل خود به کشتارهای بدون مجوز قضایی دست زده‌اند.
'اعدام‌های بدون محاکمه توسط شبه‌نظامیان اوکراین'
مراسم ویساک؛ روز پیدایش دین سیک، زایش طبیعت و یادبود مبارزه با ستم مذهبی خوانده می‌شود این گزارش پنج شخصیت اصلی دارد: ۱. اریندر سینگ، آموزگار تنها مکتب سیک‌های افغانستان، ۲. نرندر سینگ خالصه، تنها نماینده‌ سیک‌ها در مجلس افغانستان، ۳. زبولان سمینتف، ''تنها و آخرین '' یهودی افغانستان، ۴. عبدالصبور، تنها خادم مسلمان سیک‌های کابل و ۵. عبدالعزیز، تنها پاسبان یگانه قبرستان یهودی‌های هرات تاریخی در آستانه بربادی به رغم تهدیدهای بلند امنیتی، سمر کَور، نیردیپ کَور، تجویر کَور، ترینه کَور و پونم کَور در محله شوربازار کابل که یکی از قدیمی‌ترین محلات شهر کهنه است، برای روز مهمی آماده می‌شوند. این پنج دختربچه سیک، آراسته در پوشش ویژه با شمشیرهای کوچکی در دست، قرار است روز ویساک را کلید بزنند. آن‌ها نماد پنج رزمنده سیک‌اند که سیصد سال پیش به دست گورو گوبیند سینگ، از مرشدین و آموزگاران دین سیک غسل تعمید گرفتند تا برای بقای سیک و ایستادگی علیه تبعیض و ستم مذهبی در هند مبارزه کنند. اریندر سینگ که پنج دختربچه را برای بزرگداشت ویساک در کابل آماده کرده، می‌گوید این جشن برای آن‌ها در افغانستان جایگاه عید را دارد و در چنین روزی غم‌ها را فراموش می‌کنند. اما دگرگونی وضعیت امنیتی و ناشکیبایی اجتماعی تاثیر مستقیمی روی شیوه برگزاری جشن ویساک داشته است. اریندر سینگ با این آرزو که در افغانستان و جهان صلح برقرار شود، کودکان را از یک معبد به معبد بزرگ سیک‌های کابل می‌برد. اما نگرانی او در چین و چروک‌هایی که بر جبین دارد پیداست: "فعلاً در افغانستان بسیار نفرت وجود دارد... امروز هم که ویساک را جشن می گیریم در دل خود ترس داریم، چون مردم افغانستان ما بسیار رنج دیده‌اند." مردان سیک در کابل جمع شده‌اند تا درباره ماندن و یا رفتن تصمیم بگیرند ویساک؛ روز پیدایش دین سیک، زایش طبیعت و یادبود مبارزه با ستم مذهبی خوانده می شود. مراسمی که روزگاری به عنوان جشن مذهبی یکی از جوامع فعال، پیشتاز در رونق اقتصادی و بازرگانی کشور به شکل گسترده در فضای باز و در چندین ناحیه کابل جشن گرفته می‌شد، امسال اما با حضور تعداد محدودی در فقط یکی از معابد تجلیل شد. حس سنگین اندوه، جای خالی رفتگان و حسرت روزهای شاد، بر شادی و عظمت جشن امسال ویساک چیره شده است. در مراسم امسال تعدادی از زنان سیک در سمت چپ و تعدادی مرد در سمت راست، به سختی گوشه‌ای را پر کرده بودند. ارجیت کَور با فرزندش به این مراسم آمده بود، با رنجی در دل: "به یاد دارم که در چنین روزهایی اینجا پر می شد و حتی جایی برای راه رفتن نبود. اما حالا ببینید، هیچ کسی نمانده و خیلی‌ها رفته‌اند و ما رنج می‌بریم." اریندر سینگ در تمام این‌ سال‌ها از یک طلبه نوجوان تا آموزگار و تبدیل شدن به متولی نیایشگاه، رنج و سختی‌های سیک‌ها را از نزدیک دیده‌است: "وقتی شیشه‌ای بشکند درست کردنش کار سختی است. اگر وضعیت همین‌طور ادامه پیدا کند فکر نمی‌کنم تا سال آینده، هیچ کسی اینجا بماند." سیک‌ها قرن‌ها در افغانستان زندگی‌ کردند، و تا قبل از دهه هفتاد خورشیدی حدود ۲۵۰ هزار خانواده سیک و هندو در چند شهر افغانستان زندگی می‌کردند. وقتی جنگ‌های داخلی اوج گرفت و کابل به پایتختی با چند جبهه جنگی بدل شد خانواده‌های سیک کم کم مهاجرت کردند و این مهاجرت تا همین هفته‎های قبل ادامه داشته است. امروز تعداد کل خانواده‌های سیک و هندو در افغانستان به سختی به صد خانواده کلان می‌رسد. خانواده‌های سیک و هندو هم که پس از سرنگونی حاکمیت طالبان در سال ۲۰۰۲ میلادی به افغانستان بازگشتند، آن‌طوری که نمایندگان سیک و هندو می‌گویند، چون پشتوانه قوی سیاسی، جهادی و مالی نداشتند، با گروه نوظهوری از زورمندان محلی، جنگ‌سالاران، غاصبان و ناقضان حقوق بشر رو‌به‌رو شدند که به گفته نمایندگان سیک‌ها، "یک پای شان در قدرت بود، پای دیگرشان روی گلوی مظلوم". اکثر این گردن‌ کلفت‌ها، خانه‌های بسیاری را یا به زور گرفتند و یا آن‌ها را مجبور کردند که با هزینه بسیار کم بفروشند. بعضی از آن‌هایی که توان داشتند موفق شدند خانه‌های شان را پس بگیرند اما یکی از گروه‌هایی که نتوانستند خانه‌ها و جایدادها و مغازه‌های خود را پس بگیرند، سیک‌ها و هندوها بود، یکی هم شاید به این دلیل که سیک‌ها در جریان چهار دهه جنگ‌های داخلی در افغانستان طرف و علیه کسی نایستادند. به نظر مدافعان حقوق بشر نبود پشتوانه قوی سبب شده سیک‌ها در افغانستان به عنوان اقلیتی مذهبی بیشتر از هر زمانی و بیشتر از هر کس دیگری خود را آسیب‌پذیر حس کنند. این‌ها و دلایل دیگری از جمله تبعیض مذهبی، زورگویی و بی‌توجهی دولت افغانستان به اقلیت سیک و هندو و آزار و اذیت، و تحقیر و توهین به خاطر باوری متفاوت سبب شد که امیدی برای ماندن نماند، و سیک های بیشتری در سال‌های اخیر کم کم افغانستان را ترک کردند. همین بود که از جمعیتی که روزگاری به صدها هزار نفر می‌رسید امروز چیزی حدود ۱۰۰ خانواده نمانده است. این آخرین خانواده‌های سیک افغانستان است که در حصار و حاشیه و در عبادتگاه‌ها و چند مکان مذهبی زندگی می‌کنند که اکثرشان معتقدند اگر بتوانند افغانستان را ترک خواهند کرد. خانواده‌هایی که امروز در کابل زندگی می‌کنند دو دسته‌اند - یکی منتظر رفتن و دیگری مشتاق ماندن. آنانی که صبرشان به سر رسیده و می‌خواهند بروند، روایتگر قصه‌های تلخی مثل آدم‌ربایی، شکنجه، تحقیر و توهین و عقب افتادگی اجتماعی اند. افرادی که طرفدار ماندن هستند،‌ می‌گویند باید تاریخ و حضورشان در این کشور حفظ شود چون هنوز امیدی برای این که ذهنیت عمومی تغییر کند و روزی با آن‌ها به عنوان "شهروندان درجه دو" برخورد نشود، هست. یکی از آن‌ها کسی است که می‌گوید تا آخرین قطره خونش می‌ایستد. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید تا آخرین قطره خون تعداد آنانی که به ادامه زندگی در افغانستان خوشبین‌ اند در مقایسه با آنانی که بدبین‌اند، به مراتب کمتر است. یک سال پیش در تابستان سال ۲۰۱۸ میلادی، محمد اشرف غنی رئیس جمهوری افغانستان هیاتی از سران سیک‌های افغانستان را برای دیدار به جلال‌آباد شهری ناامن در شرق کشور دعوت کرد. هیاتی از مهمترین‌ چهره‌های سیک افغانستان همین‌که پشت در مقر ملاقات رسید، مهاجم انتحاری خود را کنار خودروی حامل آن‌ها منفجر کرد. در این حمله ۱۹ نفر کشته شدند، یک مسلمان،‌ یک هندو و بقیه سیک. این حمله رهبری سیک های افغانستان را به کلی و عملا از صحنه برداشت و سیک‌های افغانستان را به زانو درآورد. نرندر سینگ خالصه هم در این حادثه حضور داشت، او شانس آورد و با بدنی زخمی به بیمارستان منتقل شد. وقتی به خود آمد، تازه متوجه عمق فاجعه شده بود. اوتار سینگ خالصه رهبر سیک‌های افغانستان در بین کشته ها بود. کسی که در تمام سال‌های جنگ از حق سیک‌های افغانستان دفاع کرد. او پدر نرندر سینگ بود. گروه موسوم به دولت اسلامی در آن زمان مسوولیت این حمله را به دوش گرفت و به اشتباه گفت که سیک‌ها پیروان عقیده چند خدایی اند و سزایشان همین بود. این بود که جمع دیگری از خانواده های سیک این کشور را ترک کردند. اما این رویداد سبب شد نهادهای افغانستان متوجه شوند که تعداد کمی از این اقلیت باقی مانده است. نریندر سینگ خالصه با کار جدیدش به عنوان نماینده مجلس افغانستان، مسئولیتی سنگین و راه دشواری در پیش دارد نهادهای مدنی و دولت افغانستان با راه اندازی کارزاری، موفق شدند یک کرسی در مجلس نمایندگان این کشور را به اقلیت سیک و هندو اختصاص دهند. همین بود که نرندر، فرزند اوتار سینگ خالصه،‌ در انتخاباتی بی‌رقیب نماینده سیک‌های افغانستان در مجلس نمایندگان این کشور شد. محمد اشرف غنی رئیس جمهوری هم فرزند دیگر اوتار سینگ،‌ برادر نرندر سینگ خالصه را به عنوان مشاور خود برگزید. هرچند این اقدامات تحرکی در توجه به اقلیت‌ سیک‌ و هندو در افغانستان بود اما برای خیلی از خانواده‌های سیک دلگرمی زیادی به همراه نداشت چون برخی از خانواده ها این اقدامات را " دیر و نا به هنگام" می دانند. ولی نرندر سینگ خالصه به رغم اتفاقی که برای پدرش افتاد و مصیبتی که دامنگیر جامعه‌اش شد، در مورد سرنوشت و آینده خودش مصمم است: "برای من چندین بار پیشنهاد شد که فقط گذرنامه‌ات را بفرست کار پناهندگی را ما انجام می دهیم. اما این‌ خاک و وطن من است و هیچ وقتی این‌جا را ترک نخواهم کرد. من راه پدرم را ادامه می‌دهم چون خون او در رگ‌های من جریان دارد و تا آخرین قطره خونم به این کشور خدمت خواهم کرد." نریندر سینگ خالصه با کار جدیدش به عنوان نماینده مجلس افغانستان، مسئولیتی سنگین و راه دشواری در پیش دارد. کسانی را باید وادار به ماندن در افغانستان کند که نه تنها امیدی به بهبود وضعیت ندارند که خانه‌های شان را از دست داده‌اند، بچه‌ها و نسل نوشان از آموزش بازمانده‌اند، و آینده روشنی برای خود و فرزندانشان در این کشور نمی بینند. مراسم عروسی؛ مردان و زنان سیک زیر یک سقف جشن می‌گیرند حتی خود نریندر سینگ خالصه هم موافق است که خانواده های سیک شرایط دشواری دارند. او زیر نظر محافظان امنیتی‌اش به ما محله کارته پروان، از محلاتی که به نام سیک های کابل یاد می شد را نشان داد: "ببینید همه این ساختمان‌ها روی زمین‌های هندوها ساخته شده. همه این‌ها. این زمین‌ها مال سیک‌ها و هندوها بود. این خانه هم مال یک برادر سیک بود. (با اشاره به کوچه‌ای که پر از خانه‌های شیک و نوساز است) سراسر این کوچه." بعد هم با خودروی زرهی‌اش ما را به کوچه‌های محله برد و تقریبا از کنار هر دری که رد می‌شدیم نام کسی را می‌گرفت با پیشوند سردار و پسوند سیک و می‌گفت این خانه از آن فلانی بود. بعد از ظهر در همین محله، به دیدن یکی دیگر از خانواده‌ها رفتیم در یک ساختمان هفت - هشت طبقه. مردی با جبین گشاده و مهربان، از معدود سیک های کابل که خارج از عبادتگاه زندگی می کند، داستان غم انگیزی تعریف کرد: "این زمین از یکی از خانواده‌های سیک بود. چند سال پیش یکی از مقام‌های ارشد او را به خانه‌اش خواست و گفت زمینت را می‌خرم. او گفت نمی‌فروشم. برایش پولی داد و امضایش را گرفت و گفت خداحافظ. خانه را خراب کردند و این بلندمنزل را ساختند. من امروز به یکی از اتاق‌های آن ماهانه اجاره می‌دهم." خیلی از سیک‌هایی که در افغانستان مانده اند در مجتمع‌های مذهبی زندگی می کنند، بیشتر اعضای خانواده زیاد علاقمند گشت و گذار در بیرون نیستند و خانواده های ده نفری در واحدهای دو اتاقه کوچک زندگی می کنند. برای خیلی‌های شان ماندن یعنی زندگی در فقر و ترس و گناه. رفتن هم، که اگر توانش را داشته باشند، یعنی نقطه پایان گذاشتن به قرن ها میراث و تاریخ و فرهنگ در افغانستان. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید اکثریت سیک‌ها در کابل پیشه فروش داروهای گیاهی دارند رنگ و طعم تبعیض در کابلی اقلیتی زندگی می‌کند به تنهایی یک نفر. نام این مرد زبولان سمینتف است و او تنها و یگانه یهودی بازمانده در افغانستان است. وقتی از او پرسیدم که آیا شخصا تبعیض را تجربه کرده، گفت نه، به کسی اجازه نمی‌دهد که علیه او تبعیض کند. ولی در ادامه گفت که چیزی برای از دست دادن ندارد. وزارت حج و اوقاف، یک اقلیت دینی یک نفره را زیاد به رسمیت نمی‌شناسد که این خودش می‌تواند لایه دیگری از تبعیض مذهبی باشد. اما دولت، سیک‌ها و هندوها را رسماً به عنوان اقلیت مذهبی می شناسد. در افغانستان تنها‌ یک مدرسه دولتی برای سیک‌ها وجود دارد. به عنوان اقلیت غیرمسلمان، خانواده‌های سیک و هندو نمی خواهند فرزندان شان در مکتب‌هایی درس بخوانند که در آن کلاس‌های اختصاصی آموزش‌های مذهبی، تنها به درس‌های مذهبی دین اسلام اختصاص یافته است. در مدرسه اختصاصی کودکان سیک در کابل، تمام مضامین درسی شبیه مکاتب عادی دولتی است، با این تفاوت که به جای ساعت قرآن در آن آموزگار سیک، درس‌های مذهبی آیین سیک را بر اساس کتاب " گورو گرانت صاحب" تدریس می‌کند. به رغم کاهش دانش آموزان، وزارت معارف همچنان برای مدرسه سیک‌های کابل آموزگار فراهم می‌کند با این وجود تعداد دانش آموزان سیک از چیزی حدود شصت و پنج نفر نصف شده و به سی دانش آموز در یکی دو سال گذشته کاهش یافته است. اریندر سینگ‌ معاون مکتب (مدسه) بابا نانک در شوربازار کابل و آموزگار آموزش‌های دین سیک در این مکتب می‌گوید یکی از دلایل عمده غیرحاضری (غیبت) دانش آموزان، آزار و اذیتی است که آن‌ها باید در کوچه و خیابان متحمل شوند. مکتب فاصله زیادی با عبادتگاهی که اکثر خانواده‌ها در اتاقک‌هایی در آن زندگی می‌کنند ندارد. یکی از دلایلی هم که مکتب باید نزدیک نیایشگاه و محل زندگی باشد این است که کودکان مصون باشند. با این وجود اریندر سینگ می‌گوید: "به نگهبان مدرسه وظیفه سپردیم در صورت ضرورت بچه‌ها را از خانه های‌شان تا مکتب همراهی کند… چندین بار اتفاق افتاده که بچه‌های ما را کتک زده‌اند. به سوی آن‌ها سنگ پرتاب کرده‌اند. آن‌ها را بازرسی می‌کنند و پول‌ و اجناس شان را می‌گیرند." محمد حنیف فروغ مدیر مکتب اختصاصی کودکان سیک، خود مسلمان است و در سال‌های جنگ در ایران مهاجر بوده است. او می‌گوید خودش در مهاجرت طعم تبعیض را چشیده و برای همین خواسته مدیر این مکتب شود تا نگذارد کودکان سیک در کشور خودشان حس کنند که مورد تبعیض قرار می‌گیرند: "این‌ها کودکان با استعدادی هستند، پدران‌شان صدها سال اینجا زندگی کرده‌اند. در اقتصاد کشور نقش داشته‌اند. وزیر و رئیس بانک بودند و نقش مهمی در آبادی کشور داشته‌اند. امیدوارم این‌ها بتوانند مثل گذشته برای خودشان مهندس و دکتر شوند و در اقتصاد کشور نقش مهمی بازی کنند." به رغم کاهش دانش آموزان، وزارت معارف همچنان برای مدرسه سیک‌های کابل آموزگار فراهم می کند. در این کلاس تنها یک دانش آموز باقی مانده است سی - چهل خانواده در عبادتگاه "گورو هری رای صاحب" مشهور به درمسال شوربازار زندگی می کنند. چرن سینگ‌ مغازه‌دار، این عبادتگاه را به ما نشان داد. او از کسانی است که می گوید راهی جز رفتن نمانده است: "اگر از نگاه مذهبی ببینید، زندگی در معبد برای مردم ماه گناه بزرگی است. مثلا هر زوجی که ازدواج می‌کند باید روابط زناشویی داشته باشند اما در درمسال یا هیچ عبادتگاهی این کار مجاز نیست. یا مثلا به دنیا آوردن نوزاد در عبادتگاه اجازه نیست و گناه است. و ما در گناه زندگی می کنیم چون چاره دیگری نداریم و مجبوریم." برادر جوان تر او، ارجیت، در محله مزدحم و نسبتا امنی در غرب کابل مغازه کوچک عطاری و ادویه فروشی داشت که سر در آن نوشته: ارجیت وطندوست. سیک های افغانستان به داشتن غرور ملی و وطنپرستی شهرت زیادی دارند - اما هیچ یکی از این ها نتوانست مانع ربوده شدن ارجیت شود. در شوربازار کابل، چشم های پر اشک مادر محزون چرن سینگ منتظر و خیره به در است، ناامید و ناتوان: "یک ماه و نیم می‌شود که هیچ خبری از مرده و زنده پسرم نیست. آماده عروسی بود و می خواستیم او را نامزد کنیم. از وقتی رفته آب و نان از گلویم پایین نمی رود." چند روز بعد خبر آمد که پلیس جسد بی جان و شکنجه شده پسر کوچک خانواده را پیدا کرده و گفت دو نفر را بازداشت کرده است. اما این مرحمی بر زخم خانواده های داغدار و سوگوار سیک افغانستان نیست. دیدن فریادهای مادر ارجیت، بسیار سخت بود. آسایش و ثباتی که آنها هر شب خوابش را می بینند و برایش لحظه شماری می کنند، از هر زمانی دست نیافتنی تر می نماید و برای خانواده هایی که می گویند هنوز امیدی برای ماندن هست، رفتن آسان و ماندن سخت تر می شود. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید اکثر زنان و دختران سیک در افغانستان به دلایل مختلفی از آموزش و تحصیلات محروم مانده اند خادم مسلمان معبد سیک‌ها در معبد بزرگ سیک‌ها در کابل، مردی زندگی می‌کند که سیک نیست. او مسلمان است و پنج دختر و چهار پسر دارد. قصه زندگی عبدالصبور خودش تاریخچه‌ای از نابسامانی های کشور است. او قبل از رسیدن طالبان به قدرت در استالف، روستای زیبایی در شمال کابل، زندگی آرامی داشت. وقتی طالبان به قدرت رسید عبدالصبور به کابل فراری شد - طالبان وقتی به کابل رسیدند نسخه سفت و سختی از اسلام را به اجرا گذاشتند، بخشی از تمثیل شرعیات طالبان یکی هم این بود که تقریبا هر کسی را که در کوچه و خیابان می دیدند به زور وادار به نماز خواندن و رفتن به مسجد می کردند. این برای سیک ها و هندوهای افغانستان چالش بزرگی بود و آن ها از طالبان خواستند که به دلیل پیروی از آیینی مختلف نمی توانند نماز بخوانند. طالبان از نمایندگان سیک خواست که برای این که از مسلمانان تفکیک شوند، باید پارچه نارنجی رنگی در بازوی خود ببندند تا امر به معروف و نهی از منکر طالبان با آنها کاری نداشته باشد. به رغم این فضا برای برخی خانواده های سیک غیرقابل تحمل شد و آن ها کشور را ترک کردند. عبدالصبور در سال‌های گذشته پاسبان این معبد بوده است. او کاهش تدریجی جمعیت سیک‌های افغانستان در کابل را از نزدیک دیده است. دیده است که چطور معبدی که مرکز تجمعات بزرگ بود، خالی شد. خانواده عبدالصبور، شش سال است در بزرگ‌ترین درمسال (معبد سیک‌ها) کار می‌کند برای افرادی مثل عبدالصبور که فرزندانش در همسایگی سیک‌های کابل بزرگ می شوند معیار، خوبی و نیکی است و او هیچ فرقی بین خودش و شهروندان سیک قایل نیست. وقتی در روز ویساک از عبدالصبور در مورد جشن پرسیدم، گفت خیلی ناراحت است که تعداد خانواده‌های سیک کم شده است: "در سال های قبل مهمان‌های زیادی می‌آمدند. یاد اوتار سینگ خالصه به خیر چون مرد سخاوتمندی بود - وقتی او کشته شد من دیدم که روحیه خانواده‌ها چه قدر ضعیف شد. همه پریشان هستند و امیدی ندارند." او مرگ اوتار سینگ خالصه، پدر نرندر سینگ که رهبر سیک‌های افغانستان بود را به مرگ پرنده‌ای تشبیه کرد که در شرایط حساسی که فرزندانش به او نیاز دارند کشته می‌شود. من با زن مسلمانی صحبت کردم که می‌گفت حدود سی سال پیش در مکتب بیهقی در کوچه تنورسازی کابل سه همکلاسی سیک و هندو داشت و نام‌‎های همه را به خوبی حفظ بود: "شام پسر بسیار خوبی بود، او برایم ساری (لباس سنتی شبه قاره هند) هدیه داده بود که بسیار زیبا بود که هرگز فراموش نمی‌کنم." شام شاید عضو یکی از خانواده‌هایی بوده که یا در زمان حضور ارتش سرخ شوروی، یا جنگ های مجاهدین، یا در زمان طالبان و یا هم در هرج و مرج های پس از طالبان افغانستان را ترک کردند. شاید هم همین سال های آخر از ترس شبکه حقانی و القاعده و داعش. بزرگ‌ترین معبد سیک‌ها در افغانستان در شوربازار کابل، مردهای سیک شبی جمع شدند تا به ما بگویند که آیا تصمیم دارند بمانند یا که بروند. این جملات دیدگاه تعدادی از آن‌ها است: "می‌دانید که شرایط زندگی ما در گذشته بسیار خوب بود. می‌توانم بگویم که تجارت دست ما بود. اما وقتی وضعیت خراب شد سیک‌ها مجبور شدند که بروند. سیک ها را چپاول کردند، بی حرمتی و اذیت کردند و حتا به دین شان تعرض کردند." "شصت و پنج خانواده‌ای که در هلمند بودند در ظلم و سختی زندگی می کردند. زنان شان مجبور بودند که چادری (حجابی سرتاپا) بپوشند. اگر یک سیک به بیمارستان می‌رفت و به خون نیاز داشت،‌ می گفتند مسلمانان به کافران خون نمی‌دهند." اما آیا رفتن به معنی پایان تاریخ سیک‌ها در افغانستان نخواهد بود؟ یک پیرمرد می‌گوید: "چه کاری می‌توانیم کنیم؟ وقتی مردم مجبور شوند می‌روند." و نظر یک نوجوان: "افغانستان جایگاه مادر ما را دارد، هیچ کودکی نمی خواهد از ماردش جدا شود، اما اگر مادری وجود نداشته باشد، چه کاری از دست فرزند بر می‌آید؟" خیلی از این خانواده‌ها و حتا کسانی که به کانادا و آمریکا یا بریتانیا مهاجر شده‌اند بر این باورند که اگر روزی در افغانستان آرامش برقرار شود، بر خواهند گشت. در یکی دو شهر خارج از کابل تعداد انگشت‌شماری از این خانواده ها زندگی می‌کنند؛ یکی دو نفری هم که مانده‌اند خانواده‌‎های شان را یا به کابل فرستاده‌اند یا هند و خودشان برای پیدا کردن پولی در این شهر کار می‌کنند. سیک‌های افغان می‌گویند از این رنج می‌برند که در افغانستان برخی‌ها فکر می‌کنند آن‌ها هندی‌اند و در هند هم جایی ندارند چون سیک‌های افغانستان‌اند. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید مراسم ویساک امسال در نبود بزرگان و رهبران سیک برگزار شد پاسبان مسلمان قبرستان یهودی‌ها در هرات مرد مسلمانی زندگی می کند که شغل فرزندش، خودش، پدرش، پدر بزرگش و پدر پدربزرگش پاسبانی از قبرستان یهودی‌ها بوده است. نام این مرد عبدالعزیز است و در کنج قبرستان یهودی‌ها در هرات خانه کاه‌گلی دارد با چشم‌انداز بازی به سوی یک زیارتگاه و یک مسجد بزرگ مسلمانان. هرات غربی ترین شهر افغانستان است که در زمانه‌های نه چندان دور جمعیت رو به رونق و شکوفای سیک و هندو داشت، حالا اما اکثر سیک‌ها این شهر را ترک کرده‌اند. اما هرات همچنین مرکز یکی از تمدن های یهودی در افغانستان بود که حدود ۱۵۰۰ سال جلال و رونق خودش را داشت. قبرستانی که عبدالعزیز از آن مراقبت و پاسبانی می‌کند هم از قدیمی‌ترین گورستان‌های این شهر است. عبدالعزیز می گوید تا جایی که او به یاد می‌آورد پدرانش از سده ۱۹۰۰ میلادی به این سو کارشان مراقبت از این قبرستان بوده است. هرچند مدرکی برای این ادعا نیست. عبدالعزیز می گوید تا جایی که او به یاد می‌آورد پدرانش از سده ۱۹۰۰ میلادی به این سو کارشان مراقبت از این قبرستان بوده است یهودی‌ها در هرات تا اواخر دهه پنجاه خورشیدی زندگی کردند، و آخرین خانواده‌های یهودی چهل - پنجاه سال پیش این شهر را به مقصد اسرائیل ترک کردند. چیزی که امروز در هرات مانده، یک قبرستان و چهار کنیسه است. کنیسه یوها امروز یگانه عبادتگاه یهودیان در هرات است که به شکل و ظاهر یک کنیسه و به عنوان میراث یهودی‌هایی که نسل‌ها در اینجا زندگی و عبادت کردند، حفظ شده است. محمد نادر ۸۶ سال دارد و تمام عمرش را در همسایگی این کنیسه زندگی کرده است. او دوران جوانی‌اش را به خوبی به یاد دارد و از دوستان یهودی‌‎اش یاد می‌کند: ۶۰ سال پیش بود، دوستی داشتم به نام عزیز، به مغازه‌اش می‌رفتم و حتی او را به خانه خود مهمان می‌کردم هیچ فرقی بین ما نبود. محمد نادر می‌گوید مسلمانان می‌رفتند مسجد و یهودی‌ها می‌رفتند به کنیسه‌های خود، یهودی‌های هرات مردمان دیندار، فعال و سخت‌کوشی بودند. می‌گوید وقتی یهودی‌ها هرات را ترک کردند فرصت خداحافظی هم نبود: "یک شبه رفتند و حالا نمی‌دانم عزیز کجاست، دلم برایش تنگ شده است." مسجد "حضرت بلال"، که قبلا کنیسه یهودی‌‌های هرات بود همایون احمدی، کارشناس عابدات (آثار) تاریخی هرات که محله یهودی‌های این شهر را به ما معرفی کرد گفت که وجود این کنیسه‌ها در بین خانه‌های مردم، بیانگر همدیگرپذیری و تسامح بین پیروان آیین‌های مختلف افغانستان است. از سه کنیسه دیگر هرات، یکی کنیسه "ملا عاشور" یا گرجیا است که به کلی زیر خاک شده؛ دیگری کنیسه شمایل است که امروز به نام مکتب متوسطه هریوا یاد می‌شود و کنیسه چهارمی، گلکیا است که تبدیل به یک مسجد شده و نام آن "مسجد حضرت بلال" است. بین دیوارها و زیر سقف کنیسه گلکیای دیروز و مسجد حضرت بلال امروز، مکان مقدس یهودی‌های دیروز و نیایشگاه امروز مسلمانان، حالا عقیده دیگری در حال تسخیر قلب نسلی جدید است. در این مسجد هم نماز می خوانند، هم کودکان برای یادگیری و حفظ قرآن نزد ملای محله می‌آیند. اما مسلمانان از روی احترام تاقچه تورات کنیسه را حفظ کرده و در گوشه دیگری برای خود محراب ساخته‌اند. محمد قاسم امام این مسجد مرد تنومندی با ریش مرتب، مشغول تدریس قرآن به کودکان بود که ما وارد شدیم. او با جبینی باز از ما پذیرایی کرد و وقتی پرسیدم به عنوان یک مسلمان در مورد عبادت در مکان مقدس یهودی‌ها چه فکر می‌کند، با لبخند گفت: "هیچ مشکلی ندارد، مکان مکان مقدس است، دیروز آن‌ها عبادت می‌کردند حالا ما محراب درست کرده‌ایم و نظافتش را رعایت می‌کنیم و عبادت می‌‎کنیم. آن‌ها طبق مذهب خود خدای خودشان را می‌پرستیدند ما خدای خودمان را پرستش می کنیم. این مکان عبادت است و هیچ فرقی نمی‌کند." کنیسه یوها امروز یگانه عبادتگاه یهودیان در هرات است ما هیچ فرد یهودی در هرات پیدا نکردیم و مردم می‌گویند همه آن‌ها سال‌ها پیش مهاجرت کرده‌اند. اما هجرت جزو تاریخ یهودیت است و شبی که از هرات به کابل برگشتیم، شب عید پسح بود؛ شبی که یهودی‌ها هر سال به یاد آزادی از اسارت حاکمان مصر باستان و شکل‌گیری ملتی زیر رهبری موسی پیامبر، آن را جشن می‌گیرند. در کابل این مناسبت را زبولان سیمنتف جشن گرفته بود. خانواده زبولان با یهودی هایی که پنج دهه پیش افغانستان را ترک کردند، رفتند اسراییل. زبولان اما با وجودی که به گفته خودش در زمان طالبان بازداشت شد، لت و کوب شد و کارش را از دست داد، تصمیم گرفت بماند. او تا همین چند سال پیش با یهودی دیگری به نام اسحاق در کنیسه کابل زندگی می‌کرد که با مرگ اسحاق، زبولان سیمنتف تنها یهودی افغانستان شد. زبولان اما می‌گوید حس تنهایی نمی‌کند چون دوستان مسلمان زیادی دارد و خودش را با بقیه برادر و برابر می‌بیند. آن شب به مرد جوان مسلمانی پول داد تا در چیدن سفره پسح با او همکاری کند. رسم این است که در شب پسح تمام اعضای خانواده دور میز جمع می‌شوند و هر یک به نوبت، بخش‌هایی از هگادا (داستان خروج از مصر) را می‌خوانند و به نفر پهلویی می دهند تا ختم کند. دور سفره، جای اسحاق آن شب خالی بود و زبولان به تنهایی هگادا خواند. زبولان سمینتف، "یگانه" یهودی افغانستان شب پسح را به تنهایی در کابل جشن می‌گیرد در افغانستان حملات و اختلافات بزرگ مذهبی بین پیروان مذاهب مختلف گزارش نشده است. اما در ادبیات روزمره خیلی از افغان‌های مسلمان می‌توان بدبینی نسبت به باورهای غیرمسلمانان را متوجه شد. خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، می‌توان این‌جا و آن‌جا شنید که واژه‌های یهود و هندو همانند فحش و ناسزا به کار می‌رود. اما بیشتر از این، افغانستان غرق جنگ بوده و امسال به عنوان ناامن ترین کشور دنیا در رده بندی انستیتوی صلح و اقتصاد شناخته شد. حملات هدفمند مذهبی به دست گروه‌های خصم‌جو از جمله گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش در سال‌های اخیر افزایش داشته است. داعش در چند مورد پیاپی مکان‌های مذهبی، ورزشگاه، آموزشگاه و محلات تجمع مسلمانان شیعه را در کابل هدف قرار داد. حمله به هیات رهبری سیک‌ها در شهر جلال‌آباد هم کار داعش بود. این موارد زنگ خطر شعله‌ور شدن حملات هدفمند مذهبی را به صدا در آورده است. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید تنها گورستان یهودی‌ها در هرات آیا فقط یک دین 'برحق' است؟ دولت افغانستان آمار دقیقی از اقلیت‌های مذهبی در این کشور ندارد. اما گزارش‌های تایید نشده حاکی از وجود دین‌ها، عقاید و مذاهب مختلف اسلامی و غیراسلامی است. در فکت‌‎بوک یا پایگاه داده‌های کشوری سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) آمده که سه دهم درصد از مردم افغانستان در سال ۲۰۰۹ غیرمسلمان بوده‌اند. با توجه به برآورد ۳۲ میلیونی جمعیت افغانستان، این رقم یعنی افغانستان چیزی حدود ۹۶ هزار غیر مسلمان دارد. اما دین رسمی جمهوری اسلامی افغانستان، اسلام است و پیروان سایر ادیان و باورها نه تنها که نمی‌توانند در این کشور عقیده و آیین خود را ترویج کنند که زیر چتر قوانین اسلامی، از حقوق اساسی که شهروندان مسلمان افغانستان دارند هم محروم‌اند. موارد عمده‌ای از قوانین تبعیض‌آمیزی را می‌توان در قوانین این کشور پیدا کرد. یکی از آن‌ها ماده ۶۴ قانون اساسی افغانستان است که در آن آمده کسی که می‌خواهد نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود، باید مسلمان باشد. وقتی نرندر سینگ خالصه به عنوان نماینده سیک‌های این کشور انتخاب شد، در روز ادای سوگند وفاداری در تالار عمومی مجلس نمایندگان این کشور، چاره‌ای نداشت جز این که دستش را روی قرآن کتاب مقدس مسلمانان بگذارد و به کتابی که ایمان ندارد سوگند وفاداری یاد کند. بدبینی نسبت به سایر ادیان، رفتارهای تبعیض آمیز و فرار اقلیت های مذهبی از افغانستان، برای کسانی که سال‌ها در حوزه حقوق بشر کار کرده‌اند نگران کننده است. سیما سمر، رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان: ناامنی و جنگ عامل اصلی بدتر شدن وضعیت است سیما سمر، رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، تایید می‌کند که این کشور در راستای تنوع مذهبی و همدیگرپذیری، تغییر منفی کرده است: "۴۰ یا ۴۵ سال پیش وقتی نوجوان بودم چنین اتفاقاتی را نمی‌دیدیم. یادم هست که هم‌صنفی ما با سوندری که برای رفتن به معبد در پیشانی می‌زد، می‌آمد سر کلاس و کسی هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌داد." به نظر او ناامنی و جنگ عامل اصلی بدتر شدن وضعیت است: "هرکسی از این شرایط استفاده می‌کند و گروه‌های آسیب‌پذیری مانند اقلیت‌های مذهبی را هدف قرار می‌دهد و از آنها سواستفاده مالی می‌کند." خانم سمر می‌گوید نبود آگاهی در مورد سایر ادیان چالش دیگر است: "بعضی از افراد از دین سواستفاده می‌کنند و آن‌ها (اقلیت‌های مذهبی) را توهین و تحقیر می‌کنند و یا وادار می‌کنند و هشدار می‌دهند تا به دین اسلام روی‌ بیاورند. که خودش خطری برای امنیت شخصی آن‌ها است." اما کمیسیون حقوق بشر افغانستان تاکید می‌کند که حمایت و پیشرفت حقوق بشر از مسوولیت‌های بی‌قید و شرط دولت‌هاست و دلیل نمی‌شود که دولت، جنگ را مقصر ادامه چنین وضعیتی بداند. در افغانستان وزارت حج و اوقاف از نهادهای قدرتمند در امور مذهبی است و جزو مسئولیت‌ها و ماموریت‌هایش یکی هم این است تا تضمین کند که اقلیت‌های مذهبی می‌توانند با مصونیت، عقاید مذهبی خود را دنبال کنند. حجت الله نجیح، مسئول مجمع علمی وزارت حج و اوقاف می‌گوید مشکلات و محدودیت‌های سیک‌های افغانستان به خاطر عقاید شان نیست اما حجت‌الله نجیح، مسئول مجمع علمی وزارت حج و اوقاف که در عین حال مفتی (فتوا دهنده) هم است، می‌گوید مشکلات و محدودیت‌های سیک‌های افغانستان به خاطر عقاید شان نیست: "فکر نمی‌کنم چنین مواردی بوده باشد که سبب اذیت و آزار آن‌ها (سیک‌ها) شده باشد و باعث شده باشد که بگوییم آن‌ها نسبت به دیگران آسیب پذیرترند. اگر این اتفاقات انگیزه دینی می‌داشت درست بود، اما قطعاً این طور نیست. در موارد انگشت‌شماری هم که اتفاقاتی می‌افتد به خاطر پایین بودن فرهنگ شهرنشینی است که تنها در مورد اهل هنود و سیک نیست و همه را در بر می‌گیرد." وقتی نظر آقای نجیح را در مورد ادیان غیراسلام از جمله آیین سیک پرسیدم، او گفت: "از دید اسلام، این دین (سیک) برحق نیست. اما دین مبین اسلام در مورد حقوق اقلیت‌های مذهبی مشخص است و در پرتو احکام اسلامی آن‌ها حق زندگی کردن در اینجا را دارند. و حق بهره برداری از حقوقی که اسلام برای‌شان تعریف کرده است را دارند." دولت افغانستان به کمک آمریکا و دیگر کشورها و سازمان‌های کمک‌کننده در حال حاضر در برابر جنگی فرسایشی مقاومت می‌کند و تلاش دارد از راه گفت‌وگو با مخالفان مسلح خود به صلحی پایدار برسد. خیلی‌ها به این باورند که اگر لایه‌های مختلف اجتماعی در روند صلح نادیده گرفته شوند، صلح با مخالفان مسلح، نمی‌تواند به تنهایی آرامش و ثبات را به جامعه برگرداند. برای بازگشت به عنوان‌های اصلی اینجا را کلیک کنید افغانستان در یکی از آخرین رده‌بندی‌ها به عنوان ناامن‌ترین کشور جهان شناخته شد .
در کابل اقلیتی زندگی‌ می‌کند به تنهایی یک نفر. کلاس درسی برگزار می‌شود به بزرگی یک دانش‌آموز. دین و قومی پیدا می‌شود به بزرگی فقط صد خانوار و در هرات قبرستانی که سال‌هاست سینه‌اش را برای جسدی نگشوده است. این مطلب روایت زندگی دشوار آخرین خانواده‌های سیک افغانستان و داستان تمدن یهودیت هرات است؛ قصه تاریخی که در لبه نابودی است. این گزارش در مورد اقلیتی خاموش است، قصه نگهبان مسلمان معبد سیک‌ها و پیرمرد مسلمانی که پاسبان قبرستان یهودی‌ها شده و حکایت دولتی که می‌گوید: هیچ دینی غیر از اسلام بر حق نیست.
اقلیت خاموش؛ آخرین سیک‌ها و تنها یهودی افغانستان
ترانه حلقه‌های گل سرخ، بنا به تحقیقات بعد از جنگ جهانی دوم به‌احتمال‌زیاد اشاره به همه‌گیری طاعون سال ۱۶۶۵ در لندن دارد. دورانی که کهیری سرخ‌رنگ روی پوست علامت بیماری بود و کودکان بنا به اعتقاد زمانه در جیب‌هایشان گیاهان دارویی می‌گذاشتند تا آن‌ها را از خطر بیماری حفظ کند. جمله آخر ترانه که در آن بچه‌ها عطسه می‌کنند و میگویند:" هاپچو...هاپچو.. همگی افتادیم زمین" احتمالاً اشاره به مرگ در اثر طاعون دارد که جان ۱۵ درصد مردم لندن را گرفت. با شیوع بیماری کرونا، این بار ادبیات کودکان کاربرد روزمره‌تری پیدا کرد و شاید برای اولین بار نویسندگان ادبیات کودک، تصویرگران و سازمان‌های بهداشت و درمان عمومی در عکس‌العمل به این بیماری که به‌سرعت فراگیر شد داستان‌هایی خلق کردند تا بتوانند به والدین و کودکان در درک و توضیح تغییر سریع شرایط زندگی، عادت‌ها و رفتارهای روزانه کمک کنند. بیشتر بخوانید: بعد از موج اولیه کتاب‌های بی‌کیفیت و گه گاه گمراه‌کننده‌ای که با شروع قرنطینه وب‌سایت‌های فروش کتاب از جمله آمازون را پر کردند (حتی کار به جایی رسید که آمازون تعدادی از آنها را به علت همخوان نبودن با استانداردها حذف کرد)، به‌تدریج کتاب‌هایی متکی بر تحقیقات جدی و با کمک ارگان‌های بین‌المللی، ناشران و نویسندگان با تجربه منتشر شد. اغلب آنها به شکل رایگان و به‌صورت فایل‌های قابل دانلود در اختیار خانواده ها قرار گرفتند. هانا، قهرمان ما، کتابی از علی اصغر سیدآبادی با مشورت دکتر حسین کرمان‌پور رییس مرکز اورژانس بیمارستان سینا تعدادی از این کتاب‌ها به زبان‌های مختلف از جمله فارسی ترجمه‌شده‌اند. این کتاب‌ها علاوه بر کمک به والدین برای توضیح شرایط و رفتارهای بهداشتی که برای جلوگیری از ابتلا و گسترش بیماری کرونا لازمند، برای کنترل اضطراب و نگرانی‌ناشی از قرار گرفتن در شرایط ناشناخته، شیوه‌هایی را برای مقابله با این مشکلات به کودکان و خانواده ها پیشنهاد می‌‌کند. قهرمان من تویی کتاب " قهرمان من تویی " نوشته و همراه با تصویرسازی‌های هلن پتوک، حاصل تحقیق گسترده آژانس حمایت روانی و روحی در شرایط بحران است و با حمایت سازمان بهداشت جهانی و یونیسف برای کودکان ۶ تا ۱۱ سال به‌صورت اینترنتی و رایگان منتشر شده وترجمه فارسی آن هم در وب سایت سازمان بهداشت جهانی موجود است. این کتاب با بررسی شرایطی روحی و روانی خانواده‌هایی از نقاط مختلف جهان در برخورد با همه‌گیری کووید ۱۹ شکل گرفت و بعد از چندین بار نظرسنجی از ۱۷۰۰ خانواده داوطلب از سراسر جهان بازنویسی شد. سارا، دختر کوچکی است که از شنیدن اخبار و گفتگوهای مادرش با دیگران درباره بیماری نگران شده است. مادرش به او می‌گوید این بیماری هنوز شناخته‌شده نیست اما حتی سارا هم با انجام کارهای ساده‌ای می‌تواند مثل یک قهرمان جان بسیاری را نجات دهد. سارا شب‌ها نگران است و اصلاً احساس یک قهرمان را ندارد تا اینکه اژدهای خیالی‌ای به نام آریو به اتاقش می آید. سارا سوار بر آریو به نقاط مختلف جهان سفر می‌کند و با کودکانی از قاره‌های مختلف جهان آشنا می‌شود که برایش از تجربه زندگی در قرنطینه، برخوردشان با بیماری، نگرانی و کمک به دیگران می‌‌گویند. در پایان سارا فهم عمیق‌تری از شرایط دارد و می‌داند برای گذراندن این دوران چطور می‌تواند به خودش و اطرافیان کمک کند و با این کار نگرانی‌هایش را هم کنترل کند. هانا، قهرمان ما هرچند کتاب‌های متعدد ترجمه‌شده‌ای از انگلیسی و همین‌طور چینی در بازار کتاب کودک ایران موجود است، هانا، قهرمان ما نوشته علی‌اصغر سیدآبادی و با تصویرگری غزاله سیدآبادی نمونه خوبی از کتابی تالیفی است که خصوصیت‌های فرهنگی خاص معاشرت‌های خانوادگی در ایران را هم در نظر می‌گیرد و جای نمونه‌های مشابه آن خالی است. هانا، قهرمان ما، قصه‌ کودکی است که در دوران شیوع کرونا، به منزل دایی‌اش می‌رود و تلاش می‌کند از خودش مراقبت کند تا به کرونا منتلا نشود. "هانا، قهرمان ما " با همکار دکتر کرمانپور ، پزشک بخش اورژانس که خود مبتلا به ویروس کرونا شد نوشته شده است. ترجمه این کتاب به چند زبان از جمله انگلیسی، فرانسوی، ترکی و آلمانی ترجمه و به صورت رایگان در اینترنت منتشر شده است. ویروس کرونا: کتابی برای کودکان این کتاب نوشته الیزابت جنر، کیت ویلسون، نیا رابرتس و تصویرگری اکسل شفلر (خالق کتاب‌های گرافالو از شخصیت‌های محبوب کودکان) و از انتشارات نویزی کرو است که ترجمه فارسی آن را نشر ماهی، به‌صورت رایگان در دسترس عمومی قرار داده است. این کتاب برای کودکان دبستانی مناسب است و با همکاری پروفسور گراهام مدلی متخصص بیماری‌های عفونی تهیه‌شده است. این داستان شخصیت‌های محبوب سری کتاب‌های قبلی این تیم را در موقعیت شیوع بیماری کووید ۱۹ قرار می‌دهد. داستان به زبان ساده اطلاعات جامعی را درباره راه‌های پیشگیری از بیماری، سیستم دفاعی بدن و آنتی بادی‌ها و علائم بیماری و آنچه در بیمارستان برای درمان بیماری انجام می‌شود، شرح می‌دهد. این کتاب همچنین به شرایط روحی اطرافیان در دوران قرنطینه می‌پردازد و راه‌هایی را برای حفظ ارتباط با دوستان و اقوام پیشنهاد می‌کند. این کتاب با توضیح درباره‌ راه‌های پیش روی دانشمندان برای کنترل و جلوگیری از شیوع بیماری تصویر واقع بینانه و قابل‌فهمی از شرایط موجود پیش روی کودکان می‌گذارد. درعین‌حال به کودکان نه حس انفعال بلکه احساس مسئولیت می‌دهد. اینکه آن‌ها هم با رعایت اصول ساده کنار والدین و دانشمندان و پزشکان و پرستاران در کنترل بیماری نقش مهمی دارند. دکتر داگ: بازگشت به کودکستان و مدرسه دکتر داگ مجموعه‌ای است با همکاری لیدیا مانک نویسنده و تصویرگر کودکان و پروفسور جیمز چی لوگان از دانشگاه بهداشت و بیماری‌های استوایی لندن. جلد اول مجموعه اطلاعات اولیه‌ای درباره ویروس کرونا و راه‌های پیشگیری از آن است. هم‌زمان با باز شدن تدریجی و نیمه‌وقت کودکستان‌ها و مدرسه‌ها، جلد جدید سری دکتر سگ رفتار های جدیدی که کودکان باید در مدرسه پیش بگیرند را توضیح می‌دهد. اینکه چطور از دوستانشان فاصله بگیرند و چه‌کارهایی به‌جای بغل کردن دوستانشان بکنند تا هم بتوانند بعد از مدت‌ها در کنار دوستانشان باشند و هم از گسترش دوباره بیماری جلوگیری کنند. فایل‌های این کتاب‌ها هم از طریق وب سایت نویسنده قابل دانلود است.
وقتی به تاریخ داستان‌ها و ترانه‌های کودکان نگاه می‌کنیم ردی از حوادث تاریخی در آن‌ها می‌بینیم. در ادبیات کودکان فارسی محمدعلی جمال‌زاده ترانه "دویدم دویدم" را در واقع توضیح ساده روند پیشرفت حیات بشری برای کودکان می‌داند. در ادبیات کودک انگلیسی‌زبان هم بسیاری از داستان‌ها و ترانه‌ها ریشه در حوادث تاریخی از جمله بیماری‌های همه گیر دارند.
قصه‌هایی در دوران کرونا؛ داستان‌های آموزنده برای کودکان
اول) می‌شود خوابید تقریبا همه می‌دانند که بهتر است روزی حدود ۸ ساعت بخوابند. اما نتایج تحقیقی که شورای خواب بریتانیا انجام داده، ۷۴ درصد بریتانیایی‌ها شب‌ها کمتر از ۷ ساعت می‌خوابند. همچنین ۹ درصد جمعیت تقریبا هر شب پیش از خواب سراغ شبکه‌های اجتماعی می‌روند. و این زمانی است که در واقع از خواب‌شان می‌زنند. خواب کامل شبانه فواید بی‌شمار دارد. کسی که درست و به اندازه می‌خوابد پرانرژی‌تر است، بهتر تمرکز می‌کند، و حتی روانش سالم‌تر است. البته شبکه‌های اجتماعی تنها عامل کم‌خوابی نیست. اما اگر روزی دو ساعت بیشتر وقت داشتیم، احتمال اینکه بیشتر بخوابیم بیشتر بود. دوم) می‌شود ورزش کرد به جای اینکه تصویر ورزش کردن دیگران را لایک بزنیم، می‌توانیم ورزش کنیم. متخصصان توصیه می‌کنند هر کس روزی حدود نیم ساعت ورزش و نرمش کند. در حالیکه آمار نشان می‌دهد سرانه ورزش در بریتانیا هفته‌ای ۴۸ دقیقه است. برای اینکه به توصیه متخصصان عمل کنیم، حتی لازم نیست شبکه‌های اجتماعی را کنار بگذاریم. کافی است کمی کمتر وقت صرفش کنیم. اگر هر روز کمی ورزش کنید، بسیار زودتر از آنکه فکر می‌کنید وضع جسمانی‌تان بهتر می‌شود سوم) می‌شود کتاب خواند میانگین سرعت خواندن ۳۰۰ کلمه در دقیقه است. اگر هر روز آن دو ساعتی را که صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کنیم کتاب می‌خواندیم، علامه می‌شدیم. مثلا "کشتن مرغ مقلد" را سه روزه می‌خواندیم. حتی کتابی قطور مثل "جنگ و صلح" را می‌شود ده روزه تمام کرد. از این مهمتر، نتایج یک تحقیق دانشگاه میشیگان نشان می‌دهد اگر روزی نیم ساعت کتاب بخوانید، حدود دو سال بیشتر عمر می‌کنید. همین الان موبایل را بگذارید زمین کتاب بردارید - یا این مطلب را تمام کنید بعد کتاب بردارید. چهارم) می‌شود غذا پخت شبکه‌های اجتماعی پر از عکس خوراکی است، اما اگر دقت کنید بیشتر عکس‌ها از خوردنی‌هایی است که خود عکاس آماده نکرده. آمار نشان می‌دهد که بریتانیایی‌ها برای عکس گرفتن از غذا بیشتر وقت می‌گذارند تا پختن غذا. حدود نیمی از کل غذاهای آماده که در اروپا خورده می‌شود را بریتانیایی‌ها می‌خورند. و میانگین روزی ۹ پوند برایش هزینه می‌کنند. گذشته از این، بریتانیایی‌ها به‌طور متوسط هفته‌ای ۴۴ پوند بیرون غذا می‌خورند - حالا یا چون بلد نیستند غذا بپزند یا حوصله ندارند ظرف بشورند. به جای تماشای عکس غذای دیگران غذا درست کنید پنجم) می‌شود به کارهای نکرده رسید اگر روزی دو ساعت بیشتر وقت داشته باشیم، می‌توانیم به کارهایی برسیم که همیشه می‌خواسته‌ایم یا می‌خواهیم انجام بدهیم ولی نشده یا نمی‌شود. آن وقتی که صرف دیدن و خواندن درباره کارهایی که خانواده و دوست و دوست‌های دوست‌هایمان می‌کنیم، می‌توانیم صرف کارهایی بکنیم که دوست داریم بکنیم و نکرده‌ایم: کلاس زبان، کلاس رقص، کوه‌نوردی، بافتنی و ده‌ها کار دیگر. در بدترین حالت، اگر تلاش‌تان به جایی نرسید، دست‌کم یک تجربه تازه دارید که در موردش روی شبکه‌های اجتماعی به دیگران پز بدهید!
در روان‌شناسی رسانه اصطلاحی هست به نام "ترس از بی‌خبری". یعنی می‌ترسید چیزی رخ داده باشد و شما در جریان نباشید. یکی از دلایل اینکه مدام به شبکه‌های اجتماعی سر می‌زنیم همین است. تحقیقات اخیر نشان می‌دهد در بریتانیا هر بزرگ‌سال میانگین روزی دو ساعت در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد. در این گزارش می‌خواهیم ببینیم با این وقت چه می‌شود کرد؟
با وقتی که هر روز صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کنید چه کار می‌شود کرد؟
معصومه ناصری روزنامه نگار گورستان خاوران در شرق تهران که تعدادی از کشته شدگان سال شصت و هفت در آنجا دفن شده اند خود آقای پورمحمدی هم وقتی پشت تریبون قرار گرفت تا در مقابل مخالفانش از خودش و کارنامه‌اش دفاع کند حرف‌هایش را با این شعر حافظ شروع کرد: در کار گلاب و گل حکم ازلی این بودکین شاهد بازاری، وان پرده نشین باشدجام می و خون دل هر یک به کسی دادنددر دایـره قسمـت اوضاع چـنین بـاشد او بعدتر باز هم از استعاره‌های شاعرانه استفاده کرد و گفت اکنون نوبت آن رسیده که پس از مدتی «پرده نشینی»، «شهره شهر» شود و به جای «جام می» قرار است در دوران وزارت «خون دل» قسمتش شود. شعرخوانی مصطفی پورمحمدی دورترین تصویری است که پیگیری‌ کنندگان تاریخ پس از انقلاب می‌توانند از این مقام امنیتی ایران داشته باشند چرا که نام او برای آنها یادآور کشتار زندانیان مخالف حکومت جمهوری اسلامی در دهه شصت است و در دهه هفتاد نیز زمانی که او معاون برون مرزی وزارت اطلاعات ایران بود، برخی از مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از ایران ترور شدند. مصطفی پورمحمدی کارش را از بیست سالگی به عنوان دادستان انقلاب در خوزستان شروع کرده و اکنون در میان سالی سیاستمداری است که در بالاترین سطوح امنیتی جمهوری اسلامی فعالیت کرده است. "نام مصطفی پورمحمدی یادآور کشتار زندانیان مخالف حکومت جمهوری اسلامی در دهه شصت است و در دهه هفتاد نیز زمانی که او معاون برون مرزی وزارت اطلاعات ایران بود، برخی از مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از ایران ترور شدند." حتی پس از دوم خرداد که به گفته خودش «دستش از وزارت کوتاه شد» باز هم عضو هیئت منصفه دادگاه ویژه روحانیتی بود که عبدالله نوری را به پنج سال زندان محکوم کرد. هشت سال پیش وقتی محمود احمدی‌نژاد او را به عنوان وزیر کشورش معرفی کرد، در میان سکوت فراکسیون اصلاح طلبان، برخی از نمایندگان اصول‌گرا، گذشته او را در صحن علنی مجلس به میان آوردند و تلاش کردند مانع از رای اعتماد به او شوند. الیاس نادران، نماینده اصول‌گرای مجلس، با اشاره به سابقه اطلاعاتی بودن آقای پورمحمدی گفت که او به اقتضای شغلش همه را متهم می‌بیند. آقای نادران خطر مطرح شدن دوباره موضوع قتل‌ مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور را در زمانی که مصطفی پورمحمدی معاون برون مرزی وزارت اطلاعات بوده مطرح کرد و گفت که در زمان مسئولیت آقای پورمحمدی "در خارج از کشور اتفاقاتی افتاده که اتهاماتی را علیه نظام باعث شده و تردید ندارم که مخالفان و معاندان دوباره آنها را نبش قبر خواهند کرد و به این بهانه هزاران تهمت ناروا علیه نظام می زنند و عملیات روانی علیه ما انجام می‌دهند." او گفت که این انتخاب، برای مهم‌ترین چالش بین‌المللی ایران یعنی برنامه‌ هسته‌ای هم خوب نیست و موضع ایران را تضعیف می‌کند. موضوع ورود وزارت اطلاعات به حوزه مسائل اقتصادی در زمان مسئولیت آقای پورمحمدی موضوع دیگری بود که آقای نادران مطرح کرد و پورمحمدی را متهم کرد که در مقابل «انحرافات» سکوت کرده است. الیاس نادران که مخالف وزارت پورمحمدی بود در نطق خود گفت که به خاطر مخالفتش از جانب «برادران»، «در لفافه شوخی» تهدید شده است. آنچه که الیاس نادران هشت سال پیش مطرح کرد، نه حرف‌های یک مخالف سیاسی نظام جمهوری اسلامی که حرف‌های یک سیاست‌مدار اصول‌گرای دورن نظام بود. اما همین حرف‌های او واکنش محمدرضا میرتاج الدینی دیگر نماینده اصول‌گرا را به همراه داشت که موافق وزارت پورمحمدی بود. آقای میرتاج الدینی به نادران گفت که حرف‌هایش "به ضرر نظام، علیه نظام و علیه جریان اصول‌گرا است." "عماد افروغ گفت: "من یادم نرفته که در سال ۷۲ جنبش‌های شهری را در شیراز، مشهد، اراک، مبارکه، چگونه قلع و قمع کردند، چگونه به خاک و خون کشیدند، چون فهمی نداشتند."" میرتاج‌الدینی در مورد موضوع «تهدید شدن» الیاس نادران گفت که "یک نفر به شوخی به شما حرفی زده است" و از طرح این موضوع اعلام نارضایتی کرد و گفت که "الان در بیرون به ما چه می‌گویند؟ در خبرگزاری‌های خارج این حرف شما را چطور بررسی می‌کنند؟" "آبروی نظام" موضوعی بود که نمایندگان موافق آقای پورمحمدی می‌خواستند برای حفظ آن، کارنامه گذشته مصطفی پورمحمدی در صحن علنی مجلس مطرح نشود. وقتی عماد افروغ، دیگر نماینده اصول‌گرا هم موضوع کارنامه آقای پورمحمدی را به میان کشید با اخطار محمد میرمحمدی دیگر نماینده اصول‌گرا مواجه شد که طرح این موضوع را "باد دادن خرمن کهنه" تعبیر کرد و گفت "بعد می‌گویید که این حقوق بشر و اینها از کجا این مواد را پیدا می‌کنند." عماد افروغ گفت: "من یادم نرفته که در سال ۷۲ جنبش‌های شهری را در شیراز، مشهد، اراک، مبارکه، چگونه قلع و قمع کردند، چگونه به خاک و خون کشیدند، چون فهمی نداشتند." او گفت که احتمال وزیر شدن کسی با این گذشته تن‌ او را می‌لرزاند؛ "اتفاقاتی که در سالهای گذشته در این وزارتخانه رخ داد، والله با حقوق انسانی و الهی شهروندی، موجه و قابل دفاع نیست و هم اکنون من سؤال می کنم با مرتکبین آن قتلها چه برخوردی شد؟" آقای افروغ گفت: "به ما حق بدهید که فردی که از این وزارتخانه می آید با این گذشته و فقدان ساز و کارهای نظارتی، اینگونه برای ما تداعی بشود که تنمان درعرصه عمومی بلرزد. مگر نلرزیده است؟ مگر احساس نا امنی در گذشته نداشته ایم؟" "خرمن کهنه‌"ای که برخی نمایندگان اصول‌گرای مجلس هفتم مایل نبودند که "باد داده شود" گذشته حرفه‌ای مصطفی پورمحمدی است که البته خود او آن را شرم آور نمی‌داند. او در همان صحن علنی مجلس در مورد کارنامه‌ فعالیت‌هایش صحبت کرد و گفت که "من قانون شناس بودم، قانون خوان بودم، قانون دان بودم. بنده قاضی بودم، می‌خواستم وظایف قضایی‌ام را رعایت بکنم." "به نظر می‌رسد رئیس جمهور تازه ایران هم با گذشته آقای پورمحمدی مشکلی ندارد و به همین خاطر او را در فهرست وزرای کابینه‌اش به مجلس پیشنهاد داده است." اما همین "خرمن کهنه" این روزها که نام آقای پورمحمدی دوباره برای وزارت دادگستری مطرح شده است یک بار دیگر باد می‌خورد. چندین سازمان حقوق بشری خواهان کنار گذاشتن مصطفی پورمحمدی شده‌اند و دلایل‌شان برای این درخواست همان‌هایی است که برخی نمایندگان مجلس در هشت سال پیش مطرح کرده‌اند. گرچه بر اساس قانون این رئیس قوه قضائیه است که وزیر دادگستری مورد نظرش را به رئیس جمهور پیشنهاد می‌کند و مصطفی پورمحمدی وزیری است که صادق لاریجانی به حسن روحانی پیشنهاد کرده است اما در سیاست همه چیز قابل مذاکره است و آقای روحانی هم می‌توانست با ملاحظه این نگرانی‌ها به دنبال فرد "معتدل‌تری" برای این وزارتخانه باشد اما به نظر می‌رسد رئیس جمهور تازه ایران هم با گذشته آقای پورمحمدی مشکلی ندارد و به همین خاطر او را در فهرست وزرای کابینه‌اش به مجلس پیشنهاد داده است. علیرغم این مخالفت‌ها، آقای پورمحمدی را می‌توان از اکنون وزیر دادگستری دانست. تاکنون این طور رویه نبوده است که رئیس جمهوری وزیرش را بعد از پیشنهاد به مجلس پس بگیرد و با ترکیب موجود مجلس هم انتظار نمی‌رود که آقای پورمحمدی با مخالفت جدی روبرو شود و رای اعتماد نگیرد. تنها نتیجه طرح نام آقای پورمحمدی و کارزار تبلیغاتی مخالفان او برای حذفش از فهرست کابینه، باد خوردن "خرمن کهنه"ای است که به زودی در رسانه‌ها فراموش می‌شود اما برای خانواده مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی که در دوره مسئولیت آقای پورمحمدی جان خود را از دست داده‌اند این بحث همیشه تازه است. نظرات برای این موضوع نمی توان اظهارنظری ارسال کرد اظهارنظر شماره 14. گام های لرزان روحانی - محمد نوری زاد بر این باورم که: از آقای روحانی باید بقدر مقدوراتش انتظار داشت. این را صمیمانه می گویم. باید پذیرفت که او یک آخوند است. یک روحانیِ حکومتی است. با وابستگی های غلیظ و لحظه به لحظه اش به لباسی که به تن دارد. و به: بیت مکرم رهبری. اگر از همین زاویه به آقای روحانی بنگریم، رفتار و گفتار و انتخابهایش ما را آزار نخواهد داد. وگرنه کسانی که با دست بردن به ریسمان آقای روحانی، از آسمان آرزوهای خود آویخته اند، از این پس با آشکارشدنِ آن شهامتی که باید باشد و نیست، و آن مردمگرایی ای که باید قدرش دانسته آید و نمی آید، به یک افسردگیِ متراکم آنهم در مجاورتِ نوعی دق مرگ شدن دچار خواهند شد. منظورم این است که به آقای روحانی جوری بنگریم که: هست. و نه آنگونه که: باید گزارش تخلف (اظهارنظر شماره 14) لینک دادن (اظهارنظر شماره 14) اظهارنظر شماره 13. این اظهار نظر حذف شده است زیرا مسئولان صفحه آن را بر خلاف مقررات صفحه تشخیص داده اند . مقررات صفحه. گزارش تخلف (اظهارنظر شماره 13) لینک دادن (اظهارنظر شماره 13) اظهارنظر شماره 12. این اظهار نظر حذف شده است زیرا مسئولان صفحه آن را بر خلاف مقررات صفحه تشخیص داده اند . مقررات صفحه. گزارش تخلف (اظهارنظر شماره 12) لینک دادن (اظهارنظر شماره 12) اظهارنظر شماره 11. فیلتر شکن ارسال کنید؟ گزارش تخلف (اظهارنظر شماره 11) لینک دادن (اظهارنظر شماره 11) اظهارنظر شماره 10. پیشنهاد اقای پور محمدی بعنوان وزیر دادگستری پیامی روشن از طرف حاکمیتبه ملت است.اقای پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات در هیات مرگ درسال ۶۷ بوداین هیات سه نفره مسول کشتار هزاران زندانی سیاسی در مرداد وشهریور ۶۷بود.اقای حسینعلی نیری حاکم شرع دادگاههای تهران از اعضایهمین هیات مرگ بود که به پاس خدماتش در از بین برد مخالفان به معاونت دیوان عالی کشور رسید .اقای پور محمدی نیز به معاونت برونمرزی وزارتاطلاعات اقای فلاحیان رسید .در دوران معاونت ایشان بیشترین ترورمخالفان جمهوری اسلامی صورت گرفت .ایشان نیز بپاس خدماتش به وزارت کشوردر دولت اقای احمدی نزاد رسید پس چرا نباید در دولت اقای روحانی حضور داشته باشد . گزارش تخلف (اظهارنظر شماره 10) لینک دادن (اظهارنظر شماره 10) نظرات 5 از 14 اضافه کردن نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا حساب کاربری باز کنید تا بتوانید نظر دهید و به نظرات دیگران امتیاز دهید. همه نظرات ابتدا تایید و سپس منتشر می شوند و باید مقررات صفحه در آنها رعایت شده باشد . اگر تمایلی به بازکردن حساب کاربری در بی بی سی ندارید می توانید بدون ورود به سیستم نظر دهید.
محمود احمدی‌نژاد هنگام معرفی کابینه اولش به مجلس هفتم، مصطفی پورمحمدی را این طور معرفی کرد: مردم گرا، خوش برخورد و اهل نظر.
وزارت پورمحمدی،'باد دادن خرمن کهنه'
به گزارش خبرگزاری فرانسه مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، گفته است که بازدید از سایت دوم، که آژانس درخواست دسترسی به آن را داده بود، به زودی صورت خواهد گرفت. آقای گروسی پس از افتتاح جلسه هیئت مدیره این آژانس که ۳۵ عضو دارد، به خبرنگاران گفت که "بازدید دوم در چند روز آینده صورت خواهد گرفت". آقای گروسی همچنین گفت که تجزیه و تحلیل نمونه‌های زیست‌محیطی که از سایت اول گرفته شده است، "حداقل چند ماه، شاید دو تا سه ماه" طول بکشد. دولت ایران در اواخر ماه اوت، ماه گذشته، پس از دیدار رافائل گروسی از تهران، اعلام کرد که به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه دسترسی به هر دو سایت را خواهد داد؛ دو مرکز هسته‌ای "یکی در اطراف شهرضای اصفهان و دیگری در نزدیکی تهران" است. مشخص نیست بازرسان آژانس از کدامیک از این دو اول بازدید کرده‌اند. در همان زمان کاظم غریب آبادی، سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان های بین‌المللی در وین در خصوص گزارش مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گفت که قرار است "دسترسی به مکان دوم نیز برای همین ماه برنامه ریزی" شود. طبق توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ بین ایران و قدرتهای جهانی، قرار بود که تحریم‌های علیه ایران در قبال محدودیتهای بر برنامه‌های هسته‌ای این کشور برداشته شود؛ اما با خروج آمریکا از این توافق و برگشت تحریمها ایران نیز دست به اقداماتی زد. مقامات ایران در اعتراض به خروج آمریکا از برجام و "تعلل" طرف‌های اروپایی در عمل به تعهداتشان کاهش تعهدات خود در برجام را آغاز و در پنج مرحله آن را عملی کرد تا این که در نهایت اعلام کرد که هرگونه محدودیت فنی از جمله سقف ذخیره‌ کردن اورانیوم غنی‌شده و سطح غنی‌سازی اورانیوم را تعلیق کرده است. کشورهای غربی بارها از این اقدامات ایران ابراز نارضایتی کرده‌اند اما ایران می‌گوید این کاهش تعهدات بر اساس بندهای پیش‌بینی شده در برجام صورت گرفته و اگر بقیه طرف‌های توافق به تعهدات خود پایبند باشند جمهوری اسلامی هم به تعهدات کامل خود در برجام بر می‌گردد.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، امروز دوشنبه، گفت که بازرسان این آژانس "در چند روز آینده" از دومین سایت هسته‌ای در ایران، که احتمالا فعالیت‌های گزارش‌نشده هسته‌ای در آن در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی صورت گرفته است، بازدید خواهند کرد. امتناع ایران از اجازه دسترسی بازرسان این آژانس به این دو سایت در اطراف تهران و اصفهان، باعث بروز اختلافات دیپلماتیک در ماه‌های اخیر شده بود.
گروسی: از سایت دوم مشکوک به فعالیت هسته‌ای در ایران بزودی بازدید می‌شود
آرام موحد روزنامه نگار "لاله صدیق" نخستین زن قهرمان ایرانی رالی است میزان بودجه ذکر شده و نام نه چندان آشنای کارگردان از همان ابتدا مناقشات بسیاری را در میان طیف متنوعی از چهره ها برانگیخت، اما این تازه آغاز ماجرا بود. جمال شورجه در اواخر تیرماه وجه دیگری از حواشی فیلم لاله را فاش کرد؛ او ضمن دفاع از تصمیم دولت برای حمایت از این "پروژه ملی" ، عنوان کرد که "اسی نیک نژاد" کارگردان ایرانی ساکن آمریکا در جریان همایش ایرانیان خارج از کشور در نیویورک که به همت اسفندیار رحیم مشایی برگزار شده بود با محمود احمدی نژاد فرصت دیدار یافته و پس از مذاکراتی عملا تبدیل به مدیر هنری و از اعضای اصلی تیم همراه او در این سفر شده است و طی همین همراهی توانسته از شخص وی برای ساخت این فیلم قول همکاری بگیرد؛ قولی که به نظر می رسد احمدی نژاد مصر است به آن پایبند بماند زیرا علیرغم مخالفت های شدید چهره های مختلف اصولگرا و غیر اصولگرا و همینطور دست اندرکاران سینما، کماکان دولت تمام قد در دفاع از این فیلم ایستاده است. لاله و الگوی زن مسلمان ایرانی "بیژن نوباوه از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس ضمن اشاره به محتوای فمینیستی فیلم، اعلام کرد مجلس به هیج وجه زیربار ساخت چنین فیلمی نخواهد رفت و اگر دولت مصر به ساخت آن باشد ، مجلس از تمامی اختیارات قانونی خود از جمله استیضاح استفاده خواهد کرد." فیلمنامه ای که اسد الله نیک نژاد در سفر نیویورک برای احمدی نژاد و حلقه همراهان او شرح داد، در واقع به قلم نویسنده ای آمریکایی نوشته شده که طی مصاحبه هایی با "لاله صدیق" بیوگرافی وی را به قالب یک سناریو در آورده است. ظاهرا محتوای این فیلمنامه تلاش صدیق به عنوان نخستین راننده زن حرفه ای ایرانی را به تصویر می کشد که با دشواری زیاد راه خود را در فضای مردسالار جامعه ایران و ورزش رالی باز می کند و در نهایت با کسب اجازه ی رقابت با اتومبیل رانان مرد موفق می شود پشت رقبایش را به خاک بمالد. هرچند هدف از ساخت این فیلم به گفته رئیس سازمان سینمایی کشور، جواد شمقدری و سایر موافقان فیلم مانند جمال شورجه؛ نمایش یک زن موفق ایرانی، دادن پاسخی دندان شکن به فیلم های "ضد ایرانی" غربی از جمله "بدون دخترم هرگز" و "٣٠٠" و زیر سوال بردن تصورات عمومی غرب در مورد عقب افتادگی، عدم وجود تمدن و شهرنشینی و محدودیت زنان در ایران است، اما این نوع الگوسازی به هیچ وجه به مذاق اصولگرایان خوش نیامده است. بیژن نوباوه از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس ضمن اشاره به محتوای فمینیستی فیلم، اعلام کرد مجلس به هیج وجه زیربار ساخت چنین فیلمی نخواهد رفت و اگر دولت مصر به ساخت آن باشد، مجلس از تمامی اختیارات قانونی خود از جمله استیضاح استفاده خواهد کرد. وی افزود فیلمنامه این فیلم سعی دارد بگوید در جامعه ایران محدودیت های بسیاری برای زنان وجود دارد که قهرمان فیلم علیرغم آنها در نهایت پیروز شود، در حالی که محدودیت های موجود در ایران تنها "زاییده خلقت، ذات و فیزیک" زنان است؛ بعلاوه این مسئله که در ایران برخی زنان به کارهای مردانه می پردازند از سر ناچاری است و "مایه افتخار" محسوب نمی شود که در مورد آن فیلم ساخت. حتی شخص لاله صدیق نیز از این حمله ها ایمن نماند؛ احمد سالک یکی دیگر از اعضای کمیته فرهنگی به عکس هایی اشاره کرد که از وی به دست نمایندگان این کمیسیون رسیده و "ترویج بد حجابی و نقطه مقابل فرهنگ حجاب و عفاف" است و اعلام کرد سینمای ایران هنوز به آن حد از استیصال نرسیده است که از شخصیتی ساکن آمریکا که تعلق خاطری به فرهنگ اسلامی ندارد برای الگو سازی استفاده کند. برخی حتی به محرومیت یک ساله صدیق از مسابقات به اتهام تقلب اشاره کردند و به لحاظ اخلاق ورزشی او را الگویی نامناسب نامیدند و در مقابل اعلام کردند "مادران و همسران شهدا" الگوهای واقعی زنان ایرانی هستند. اسی نیک نژاد کیست؟ اسی نیک نژاد "مرتضی آوینی" را جزو "رفقا"ی خود و ایران را "بهشتِ فیلمسازها" خواند اما نگنجیدن شخصیت لاله صدیق در قالب تصورات اصولگرایان از زن مسلمان ایده آل تنها مانع پیش روی فیلم نیست. بخش بسیار وسیعی از هجمه رسانه های منتسب به این جریان مستقیما کارگردان این فیلم "اسدالله نیک نژاد" را هدف گرفته است. وی که در ایران ِاوایل انقلاب نیز سوابق سینمایی مختصری دارد، در دهه شصت به آمریکا مهاجرت کرده و در نهایت قدم به هالیوود گذاشت و در جریان ساخت فیلم های متعددی همکاری کرد. در میان این آثار که در سایت معتبر IMDB ثبت شده و در نتیجه غیر قابل انکار است، بخش هایی از سریال اروتیک "خاطرات کفش قرمز" نیز به چشم می خورد. این مجموعه که مملو از صحنه های آشکار جنسی و مخصوص بزرگسالان به شمار می آمد، بین سال های ١٩٩٢ تا ١٩٩٩ از کانال تلویزیونی "شو تایم" در ایالات متحده پخش می شد و نیک نژاد تهیه کنندگی اجرایی تعدادی از قسمت های آن را بر عهده داشت. روزنامه کیهان با استناد به این پیشینه نیک نژاد را "پورنو سازی" معرفی کرد که " طی دو دهه اخیر در هالیوود به تهیه فیلم های مستهجن و سکسی مشغول بوده است"، اما رئیس سازمان سینمایی کشور در جوابیه ای شدیدالحن معیار را حال افراد خواند و در توجیه، همکاری نیک نژاد با چنین فیلم هایی را کاملا غیر مستقیم و تنها در بخش های فنی ِ پس از تولید و در نتیجه نه چندان مهم خواند و در مقابل تلاش کرد بخش "اسلامی-انقلابی" گذشته و حالِ وی را پررنگ و مهم جلوه بدهد. جواد شمقدری در نامه اش خطاب به حسین شریعتمداری، ضمن اشاره به فعالیت های سینمایی نیک نژاد در داخل کشور، به طور مبهمی به ضدیت نیک نژاد با جریان "فتنه ٨٨" و همینطور مشارکت او در ساخت مسجد و قبرستان مسلمانان در لس آنجلس اشاره کرد و همه اینها را شایسته قدردانی دانست. اندکی بعد نیک نژاد در مصاحبه با خبرگزاری فارس رویکردی کاملا مشابه رئیس سازمان سینمایی کشور را در پیش گرفت. "جواد شمقدری در نامه اش خطاب به حسین شریعتمداری، ضمن اشاره به فعالیت های سینمایی نیک نژاد در داخل کشور، به طور مبهمی به ضدیت نیک نژاد با جریان "فتنه ٨٨" و همینطور مشارکت او در ساخت مسجد و قبرستان مسلمانان در لس آنجلس اشاره کرد و همه اینها را شایسته قدردانی دانست." وی که از سال های پیش از انقلاب تنها چند سکانس از فیلم "برنج خونین" را کارگردانی کرده و یک سریال به نام "پاییز صحرا" را در کارنامه دارد ، در این مصاحبه "مرتضی آوینی" را جزو "رفقا"ی خود و ایران را "بهشتِ فیلمسازها" خواند و با بیان اینکه از همان ابتدا "با انقلاب بوده است" خاطرات حضورش در جریان انقلاب و جبهه ها را روایت و اعلام کرد در تمام طول سال‌های زندگی‌اش هرگز «مملکت، انقلاب و هنرش» را نفروخته است. هرچند او ضمن ارائه توضیحاتی در مورد رویه معمول کار در هالیوود، قسم خورد که خودش هیچ یک از فیلم های کارگردان معروف پورنو، "زلمان کینگ" را که "تنها برای امور فنی" به استودیوی وی سپرده شده بود ندیده است- اما توجیحات وی و شمقدری ظاهرا برای معترضان اصولگرای این پروژه چندان قانع کننده نبود و به ختم قائله نیانجامید. بحران مالی سینما و بودجه پنج میلیاردی لاله از سوی دیگر در حالی که اصولگرایان ظاهرا بیشتر دلمشغول محتوای فمینیستی فیلمنامه و سوابق غیرقابل انکار نیک نژاد هستند؛ بودجه بی سابقه این پروژه سینمایی نیز دست اندرکاران سینمای فقیر ایران را بر آشفته کرده است. بنابر اعلام اولیه رئیس مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بنا بود این فیلم ٥ میلیارد تومان هزینه داشته باشد؛ اما مبلغ اعلام شده با قصد تهیه کنندگان در بکارگیری بازیگران خارجی مانند "رابرت دنیرو" یا "شان پن" یا "جورج کلونی" سازگار نیست، زیرا به گفته یکی از تهیه کنندگان سینمای ایران چنانچه این قصد عملی شود هزینه فیلم را تا مرز ٢٠ تا ٢٥ میلیون دلار افزایش خواهد داد. از ابتدای مطرح شدن نام نیک نژاد به عنوان کارگردان فیلم، سخن از این بود که او به واسطه سالها کار در هالیوود و روابط حرفه ای قدرتمندی که دارد، خواهد توانست سرمایه گذاران خارجی را راضی به حضور در این پروژه کند اما علی رغم آغاز مرحله پیش تولید و مطرح شدن نام کمپانی هایی از آلمان، کانادا، فرانسه و ترکیه توسط تهیه کننده ایرانی و کارگردان فیلم، هنوز مشخص نیست کدام شخص یا شرکت برون مرزی بناست هزینه های فیلم را تقبل کند. به گفته "رابرت تیت" نویسنده تلگراف که اخیرا در مقاله ای به ماجرای این فیلم پرداخته بود، مشکل از آنجا آغاز می شود که تهیه کنندگان خارجی در صورت تامین هزینه ها، حق اعمال نظر در فیلم را خواهند یافت و ظاهرا اغلب آنها مایلند نقش اول فیلم را به یک بازیگر زن خارجی بسپارند، در حالی که طرف ایرانی ( که حضور بازیگران مرد هالیوودی در این فیلم را نیز منوط به "اخلاق گرایی" آنها کرده است ) زیر بار این موضوع نمی رود - نیک نژاد حتی مدعی شد کمپانی پارامونت پیشتر پیشنهاد کرده بود این فیلم با حضور آنجلینا جولی در نقش لاله صدیق ساخته شود، اما او به دلیل اینکه نمی توانست کسی مانند جولی را در نقش یک بانوی ایرانی ببیند این پروژه گران قیمت را رد کرد. "مسعود اطیابی اعلام کرد فیلمنامه ای به نام "فرمول" در دست دارد که بر مبنای یکی از آیات قرآن و در مورد اتوموبیل رانی بانوان نگاشته شده و به دلیل عاری بودن از اشارات فمینیستی فیلمنامه "لاله" در بهره مند شدن از "بیت المال" محق تر است." به هر روی، حتی در صورت موفقیت مدیران این پروژه برای به توافق رسیدن با سرمایه گذاری خارجی باز هم بخش گزافی از هزینه های آن را دولت ایران برعهده خواهد داشت که در وانفسای آشفتگی وضعیت سینمای ایران به شدت بحث برانگیز است. مهم ترین حامی فیلم در میان سینماگران احتمالا جمال شورجه، فیلمساز همسو با دولت است که در مصاحبه ای فیلم را پروژه ای ملی خواند که صرف چنین بودجه ای برای آن نه نامتعارف است و نه بی سابقه و آثاری مانند "دوئل" و "ملک سلیمان" و همینطور فیلم در حال ساخت "چ" در مورد زندگی مصطفی چمران را به عنوان آثاری که هزینه های مشابهی صرف ساخت آنها شده مثال زد؛ اما غالب فیلمسازان - و خصوصا سینماگران وابسته به جریان اصولگرایی- در برابر این فیلم گران قیمت از در مخالفت و حتی سهم خواهی تلویحی در آمدند، از جمله مسعود اطیابی اعلام کرد فیلمنامه ای به نام "فرمول" در دست دارد که بر مبنای یکی از آیات قرآن و در مورد اتوموبیل رانی بانوان نگاشته شده و به دلیل عاری بودن از اشارات فمینیستی فیلمنامه "لاله" در بهره مند شدن از "بیت المال" محق تر است. در عکس العملی دیگر، سایت رویداد اعلام کرد که جمعی از فیلمنامه نویسان متعهد فیلمنامه ای به نام "تقدیم به تلاویو" با موضوع جنگ ایران و اسرائیل و جانفشانی های سربازان سپاه قدس نوشته اند که قصد دارند آن را به عنوان جایگزین این فیلم به وزارت ارشاد ارائه کنند. بسیاری از دست اندرکاران سینما، گذشته از غیر منصفانه بودن بودجه ای که بناست در اختیار نیک نژاد قرار بگیرد، تصدی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی -که نام آن گویای وظیفه اصلی آن است- در مقام تهیه کنندگی پروژه حرفه ای و گران قیمتی مانند لاله را نیز ناموجه می دانند. فیلم هنگامی به این مرکز سپرده شد که مسئولان فارابی زیر بار ساخت آن نرفتند و حتی معاون فرهنگی این سازمان به نشانه اعتراض استعفا داد و دولت ناچار شد این پروژه سینمایی را از دستور کار این مرکز خارج کند. "آقامحمدیان با باز تعریف "سینمای تجربی" فیلم لاله را نیز در ذیل این عنوان گنجاند و اعلام کرد این فیلم چند میلیارد تومانی نیز "تجربی" محسوب می شود زیرا بناست پاره ای از تکنیک ها و ابزارهای جدید به واسطه آن وارد سینمای کشور شود." مرتضی رزاق کریمی، یکی از تهیه کنندگان سینمای ایران با بیان اینکه تهیه چنین فیلمی به هیچ وجه جزو وظایف این مرکز به شمار نمی آید، اعلام کرد بودجه سالیانه این مرکز که به طور معمول میان پروژه های کوچک مستند و تجربی سینمایی تقسیم می شود بسیار کمتر از مبلغ یاد شده است و در نتیجه مشخص نیست که این مبلغ از کجا تامین شده است. در پاسخ آقامحمدیان با باز تعریف "سینمای تجربی" فیلم لاله را نیز در ذیل این عنوان گنجاند و اعلام کرد این فیلم چند میلیارد تومانی نیز "تجربی" محسوب می شود زیرا بناست پاره ای از تکنیک ها و ابزارهای جدید به واسطه آن وارد سینمای کشور شود. جنس توجیهات و توضیحاتی که مدیران دولتی در حمایت همه جانبه خود از این فیلم بکار می گیرند نشان می دهد عزمی جدی در سطوح بالای مدیریتی کشور برای ساخت این فیلم وجود دارد که علیرغم تمام سخت گیری های معمول در مورد سینما و سینماگران ایرانی، حاضر است بر پیشینه پر دردسر کارگردانی مانند نیک نژاد چشم ببندد، تهدید مجلس به استیضاح را نادیده بگیرد و علیرغم تمام اعتراضاتی که پیش از کلید خوردن این فیلم بر علیه آن بالا گرفته و آن را به "مسئله ای ملی" تبدیل کرده تولید این اثر سینمایی را پی بگیرد. موضوعات مرتبط
اوایل تابستان جاری بود که زمزمه های ساخت فیلمی به زبان انگلیسی و برای مخاطبان بین المللی با حمایت دولت ایران بالا گرفت و اندکی بعد با تایید آن از طرف شفیع آقا محمدیان، رئیس مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی رسمیت یافت. وی در مصاحبه ای اعلام کرد فیلم سینمایی "لاله" حول داستان زندگی "لاله صدیق" نخستین زن قهرمان ایرانی رالی با سرمایه گذاری پنج میلیارد تومانی این مرکز و به کارگردانی "اسدالله نیک نژاد" به زودی کلید خواهد خورد.
'فیلم لاله': نبرد دولت دهم و اصولگرایان در سینما
آنگوس فاستر بی‌بی‌سی، پکن به هشت دلیل دنیا باید به آنچه در دالان‌های مخفی "تالار خلق چین" در پکن می گذرد، توجه کند. 'ثروتمند شدن مایه افتخار است' از هنگامی که دنگ شیائوپینگ، رهبر سابق چین با این شعار که "ثروت چیز خوبی است" دروازه‌های چین را بر روی جهان باز کرد و بانی یکی از مهم‌ترین نمونه های پیشرفت اقتصادی در تاریخ بشر شد، اکنون ۳۵ سال می‌گذرد. در این مدت، اقتصاد چین که زمانی حجمش از اقتصاد ایتالیا کمتر بود به صورت دومین اقتصاد بزرگ جهان درآمده است. در حال حاضر ثروت متجاوز از یک میلیون چینی بیش از یک میلیون دلار است و پیش بینی می شود ده سال بعد یعنی هنگامی که در سال ۲۰۲۲ نسل جدیدی رهبری چین را عهده دار می‌شود، این کشور برای کسب مقام بزرگ ترین اقتصاد جهان رقیب آمریکا باشد. یک چنین تغییر و تحولی در وضعیت اقتصادی چین، سبب شده که خصوصیات و ماهیت تجارت جهانی نیز تغییر کند. نیروی کار ارزان چین به کاهش قیمت هر کالایی در غرب، از کفش گرفته تا تلفن همراه کمک کرده است. چین اکنون بزرگ ترین سرمایه‌گذار در آفریقا است و برای اولین بار آمریکا و اروپا را از این لحاظ پشت سر خواهد گذاشت. علاوه بر این بیشترین بدهی‌های خارجی دولت آمریکا به چین است که خود می‌تواند تهدیدی برای آمریکا باشد. سوال مهمی که اکنون مطرح است این است که آیا رهبران جدید چین خواهند توانست رشد اقتصادی این کشور را در حد فعلی نگاه دارند و به بهبود وضعیت اقتصادی سایر کشورهای جهان کمک کنند؟ بیشتر تحلیلگران غربی بر این عقیده‌اند که نرخ رشد اقتصادی چین از سالانه ده درصد به ۶ تا ۷درصد در سال کاهش خواهد یافت که البته هنوز رقم قابل توجهی است. تغییر رهبران ولی به گفته این تحلیلگران چنانچه قرار باشد چین از قالب کشوری با درآمد متوسط به صورت کشوری ثروتمند درآید، باید اصلاحات عمیقی در آنجا صورت گیرد. هر ضیافتی باید پایانی داشته باشد رشد اقتصادی چین تا آن حد سریع بوده که این کشور به ندرت به آسیب‌های این رشد به محیط زیست توجه کرده است. رشد سریع صنعتی و فعالیت های ساختمانی سبب شد که در سال ۲۰۰۷ چین از نظر تولید گازهای گلخانه‌ای از آمریکا جلو بیافتد. هفت شهر از آلوده‌ترین شهرهای جهان در چین است. این آلودگی هر سال موجب ۵۰۰ هزار تا ۷۰۰ هزار مرگ زودهنگام می‌شود. این آسیب‌ها تنها به داخل چین محدود نمی‌شود. هوای آلوده به جیوه و سرب به کشورهای همسایه چین نیز رخنه کرده و با عبور از فراز اقیانوس کبیر به سواحل غربی آمریکا نیز می رسد. ادگار کوآ، از بانک توسعه آسیایی، می گوید به نظر می‌رسد رهبران چین اکنون مصممند اقداماتی برای رفع این مشکلات به عمل آورند ولی حجم این مشکلات بیش از حد تصور است: "اگر شما به حجم اقتصاد و جمعیت چین توجه کنید، این دو عامل به تنهایی نشان می‌دهند که وضعیت تا چه حد پیچیده و مشکل خواهد بود." یک چنین وضعیتی به این معنی است که در هر توافقی در آینده در باره تغییرات آب و هوایی، چین نقش کلیدی خواهد داشت. چین تا کنون با محدود کردن تولید گازهای گلخانه‌ای خود مخالفت کرده و تنها پذیرفته که تا سال ۲۰۲۰ مقدار گاز کربنیکی را که هر واحد اقتصادی تولید می‌کند، ۴۰ تا ۴۵ درصد کاهش دهد. ولی با توجه به سرعت رشد اقتصادی و وابستگی شدید چین به زغال سنگ برای تولید انرژی، حتی اگر تولید گاز کربنیک واحدهای اقتصادی کاهش یابد، گازهای گلخانه‌ای تا سال ۲۰۲۰ حدود ۶۰ درصد بیشتر از سطح کنونی خواهد بود. آموزش زبان ماندارین به کودکان چین از مدت‌ها قبل مورد توجه غرب بوده ولی از هنگامی که به یک ابرقدرت اقتصادی تبدیل شده، غرب علاقه تازه‌ای به فرهنگ و زبان این کشور پیدا کرده است. سی سال قبل غربی‌ها تنها رهبران این کشور را می‌شناختند ولی اکنون کسانی مانند ژنگ ژی، هنرپیشه، یائو مینگ، قهرمان بسکتبال و ژنگ شیائوگنگ، در غرب چهره‌های چینی سرشناسی هستند. در همین حال در مدارس سراسر اروپا و آمریکا شاگردان از شش سالگی زبان ماندارین می‌آموزند و هنگام برگزاری بازی‌های المپیک در لندن، آگهی‌های به زبان چینی در بعضی از اتوبوس های لندن دیده می‌شد. زبان ماندارین شمار کسانی که با زبان ماندارین آشنایی دارند به خصوص در آسیا در حال افزایش است. ولی آیا این زبان می‌تواند واقعا جای زبان انگلیسی را به عنوان یک زبان جهانی بگیرد؟ برخی از کارشناسان معتقدند که با توجه به مشکل خط و نیز طرز تلفظ کلمات چینی که چندان گوش نواز نیست، یک چنین اتفاقی در آینده نزدیک نخواهد افتاد. حافظ صلح رهبران چین در تلاش برای اطمینان خاطر همسایگان این کشور که از رشد اقتصادی ناگهانی چین نگران شده‌اند سعی کرده‌اند چین را یک کشور خواهان صلح نشان دهند و بگویند چین قصد زورگویی به همسایگانش را ندارد. ولی اختلافات ارضی با ژاپن، فیلیپین و ویتنام و نیز تنش‌های بالقوه با آمریکا سبب می‌شود که در برخی مواقع شعارهای صلح طلبی چین، توخالی جلوه کند. تعداد سربازان ارتش آزادیبخش خلق چین به سه میلیون نفر می‌رسد که بزرگترین ارتش جهان محسوب می‌شود و اولین ناو هواپیمابر این کشور هم اکنون به کار افتاده است. ولی مساله مهم این است که سیاست رهبران جدید چین در قبال آمریکا چه خواهد بود؟ آیا این رهبران که جوان‌تر هستند و تجربه بیشتری درارتباط با جهان خارج دارند خواهند توانست شک و بدبینی نظامیان آمریکایی نسبت به چین را برطرف کنند؟ آیا مسافر بعدی کره ماه یک چینی خواهد بود؟ حزب کمونیست چین، معتقد است که قبل از به قدرت رسیدن این حزب در سال ۱۹۴۹ به مدت یک قرن چین توسط غرب تحقیر شده بود. از این رو برنامه فضایی موفقیت آمیز چین به عنوان مدرکی برای این که این کشور توانسته موقعیت بین المللی خود را باز یاید، معرفی می‌شود. ولی با توجه به این که ۱۵۰ میلیون چینی هنوز با درآمد روزانه یک دلار یا کمتر از آن زندگی می کنند، اختصاص بودجه هنگفتی به برنامه‌های فضایی این کشور بحث انگیز است. چین می‌گوید اولین سفینه کاوشگر این کشور در سال ۲۰۱۳ در کره ماه فرود خواهد آمد. دانشمندان چینی همچنین از طرح های اولیه برای فرستادن بشر به ماه صحبت کرده اند اگر چه تاریخ دقیق آن را تعیین نکرده اند. چنانچه این برنامه‌ها اجرا شود چالشی برای آمریکا خواهد بود که تا کنون بزرگ‌ترین قدرت فضایی جهان محسوب می‌شود. خطر انقراض نسل فیل، کرگدن، ماهی چهارگوش، خوک و... چینی‌های تازه به دوران رسیده مسبب افزایش کشتن غیرقانونی حیواناتی که نسلشان در خطر انقراض قرار دارد معرفی می‌شوند. از اعضای بدن این حیوانات برای ساختن داروهایی که نیروی جنسی را افزایش می‌دهد یا ساختن وسایل تزیینی استفاده می‌شود. هر سال هزاران فیل آفریقایی به خاطر عاجشان به طور غیرقانونی کشته می‌شوند. کنده‌کاران چینی از عاج فیل برای ساختن اشیا تزیینی استفاده می‌کنند. از دولت چین به دلیل اینکه نتوانسته تجارت غیرقانونی عاج را کنترل کند انتقاد می‌شود. مشکل اینجا است که اصلاحات اقتصادی که موجب نجات صدها میلیون چینی از فقر شده، همچنین نسلی از مصرف کنندگان حریص به وجود آورده است. مصرف گوشت خوک در چین از سال ۱۹۷۹ تا کنون پنج برابر شده و ۴۶۰ میلیون خوک یعنی نصف کل خوک‌های جهان در چین پرورش داده می‌شوند. ولی تغذیه این خوک ها به دلیل کمبود چراگاه غیرممکن شده و دامداران چینی ناچار شده‌اند برای تغذیه خوک‌ها از خارج دانه سویا وارد کنند که در نتیجه آن قیمت دانه سویا در سایر نقاط جهان افزایش یافته است. حدود ۶۰ درصد سویای صادراتی جهان، روانه بازارهای چین می‌شود. مقصد توریست های چینی درسال ۲۰۱۱ با توجه به این که تنها ۹ درصد زمین‌های چین قابل کشاورزی است، پیش بینی می‌شود تهیه مواد غذایی برای چینی ها که ۲۱ درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، به صورت مشکل حادی برای مقامات این کشور درآید. سفر از خواندن ۱۰ هزار کتاب سودمندتر است تا سال ۱۹۹۶ تقاضای گذرنامه برای چینی‌ها مستلزم تحمل ۶ ماه فشار بروکراسی بود و بیشتر متقاضیان سفر به خارج مقامات دولتی بودند. ولی اکنون چینی‌ها در ظرف چند روز صاحب گذرنامه می‌شوند و از آزادی که دولت چین برای سفر به خارج به توریست‌ها و دانشجویان می‌دهد استفاده می‌کنند. گردشگران چینی از نظر پولی که در خارج از کشور خرج می‌کنند در جهان در مرتبه سوم یعنی پس از آمریکا و آلمان قرار دارند. شمار گردشگران چینی در سال ۲۰۱۱ حدود ۷۰ میلیون نفر بوده است. بیشتر این عده به نقاط نزدیک به چین مانند هنگ کنگ، ماکائو و تایلند سفر کرده‌اند ولی شمار چینی‌هایی که به آمریکا یا فرانسه سفر می‌کنند نیز در حال افزایش است. از سوی دیگر هر سال حدود ۳۰۰ هزار دانشجوی چینی برای تحصیل به خارج می‌روند و بخصوص دانشگاه‌های آمریکا و استرالیا را انتخاب می‌کنند. این دانشجویان می‌خواهند از تحصیل در دانشگاه‌های خارجی برای گرفتن شغل بهتر هنگام بازگشت به کشور استفاده کنند. برخی از این دانشجویان نیز به علت مشکل بودن امتحانات ورودی دانشگاه‌های چین، دانشگاه‌های خارجی را انتخاب می‌کنند. چینی‌ها کره زمین را می خرند ثروتی که در داخل چین ایجاد شده در تمام جهان پخش شده است. به دلیل تقاضا در داخل چین برای فلزاتی مانند مس که در ساخت کابل‌های برق و نیز کارهای زیربنایی از آن استفاده می‌شود، قیمت این گونه فلزات در خارج از چین افزایش قابل توجهی یافته است. همچنین تقاضا برای کالاهای لوکس و مارک‌دار اروپایی مانند کیف‌های لویی ویتان و نیز هرمس در چین بسیار زیاد است. فروش شراب نیز در چین افزایش یافته تا آنجا که این کشور اکنون بیشتر از آلمان، شراب بوردوی فرانسه وارد می‌کند. شاید یکی از چشمگیرترین پدیده‌ها تغییری است که در هنر چین ایجاد شده است. سه تابلو از گران‌ترین ده تابلویی که در سال ۲۰۱۱ فروش رفت اثر نقاشان چینی بود. مرحله بعدی احتمالا توجه غول‌های صنعتی چین به دنیای خارج برای پیدا کردن بازارهای جدید خواهد بود ولی این مرحله آسان نخواهد بود چون بیشتر صنایع توسط حزب کمونیست کنترل می شوند و در رشته‌هایی مانند انرژی و ارتباطات نیز ممکن است این تلاش‌ها به مناقشه‌های تجارتی با غرب بیانجامد. در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط
حزب حاکم کمونیست چین برای تغییر رهبران رده بالای خود جلسه برگزار می‌کند.
هشت راه تغییر جهان به دست چین
بنیامین نتانیاهو اعلام کرد فردای انتخابات دره اردن را به خاک اسرائیل ضمیمه می‌کند. این مناطق در تصویر همه بخش‌هایی از نقشه هستند که با رنگ آبی مشخص شده است انتخابات سراسری اسرائیل در روز ۱۷ سپتامبر (۲۶ شهریور) برگزار می‌شود تا رای‌دهندگان اسرائیل تکلیف ۱۲۰ کرسی پارلمان کشورشان را روشن کنند. به دلیل تعدد احزاب در اسرائیل، هرگز یک حزب اکثریت کرسی‌های پارلمان را به دست نمی‌آورد. در عوض حزبی که بیشترین کرسی‌ها را به دست آورده فرصت پیدا می‌کند تا با دیگران ائتلاف کند و به رقم جادویی ۶۱ نماینده در پارلمان برسد و دولت را تشکیل دهد. بنیامین نتانیاهو که از سال ۲۰۰۹ تاکنون بدون وقفه نخست‌وزیری کشورش را در دست دارد، رهبر باهوشی توصیف شده که استاد تشکیل ائتلاف‌های دشوار و جمع‌کردن سیاستمداران رقیب دور یک میز است. با این حال، حتی او نیز در شکل دادن یک ائتلاف پیروز در انتخابات قبلی شکست خورد و به همین دلیل در فاصله کوتاهی، اسرائیلی‌ها ناچار شده‌اند دوباره پای صندوق رای بروند. در انتخابات قبلی (فروردین/آوریل)، حزب لیکود به رهبری نتانیاهو در یک رقابت نفس‌گیر موفق شد ۳۶ کرسی پارلمان را به دست بیاورد؛ تنها یک کرسی بیشتر از رقیبش "اتحاد آبی و سفید" به رهبری بنی گنتس. این بار نیز بر اساس نظرسنجی‌های فعلی اوضاع تغییر چندانی نکرده و هم لیکود و هم "اتحاد آبی و سفید"، شانه به شانه هم در رقابت هستند و در نهایت احتمالا نتیجه انتخابات سه‌شنبه هم شبیه به قبلی خواهد بود. در چنین شرایطی که بار دیگر رقابت تنگاتنگ است، هر تحول خارق‌العاده‌ای در روزهای منتهی به انتخابات می‌تواند برای یکی از اردوگاههای رقیب نتایج قابل توجه برجای بگذارد؛ از موشک حماس، تا وضعیت مذاکرات احتمالی دونالد ترامپ و حسن روحانی، یا تنش با حسن نصرالله و تهدیدهای حزب‌الله لبنان، هر کدام می‌توانند برای یکی از دو طرف معنای خبر خوب و برای دیگری خبری بد باشد. بنی گنتس، ژنرال سابق ارتش و رهبر حزب تازه تاسیس "اقتدار اسرائیل" (سمت چپ) و یائیر لاپید، رهبر حزب مرکزگرای "یش عتید (آینده آنجاست)" با تشکیل ائتلاف علیه نتانیاهو متحد شده‌اند و اصلی‌ترین گروهی هستند که می‌توانند به قدرت رسیدن او را به چالش بکشند در سال ۲۰۱۵ بنیامین نتانیاهو در یک اظهارنظر بی‌سابقه، شهروندان عرب کشورش را "ستون پنجم" دشمن توصیف کرد و از یهودیان خواست تا برای جلوگیری از موفقیت آنها (و به قدرت رسیدن احزاب چپگرا که برخی اعراب از آنها حمایت می‌کنند) به پای صندوق رای بیایند. برخی ناظران معتقدند که این اظهارنظر جنجالی در موفقیت دست‌راستی‌ها بی‌تاثیر نبود. او در انتخابات اخیر نیز با یک وعده جنجالی دیگر همه نگاهها را متوجه خودش کرد: ضمیمه کردن حدود یک سوم از خاک کرانه غربی رود اردن به اسرائیل؛ طرحی که موجی از محکومیت بین‌المللی را به دنبال داشت، اما همانند اظهارنظر خبرساز سال ۲۰۱۵ میلادی می‌تواند دل گروهی از شهروندان اسرائیل را به دست بیاورد. در حال حاضر، همه سرزمین‌هایی که بر اساس تصمیمات سازمان ملل برای تشکیل کشور فلسطین تعیین شده‌اند (به جز غزه) در اشغال نظامی اسرائیل است. اسرائیل در سال ۱۹۶۷ موفق شد این سرزمین‌ها را در "جنگ شش روزه" اشغال کند و تا امروز نیز به جز غزه، همچنان باقی سرزمین‌های فلسطینی را در اشغال خود نگاه داشته. اما به جز بیت‌المقدس شرقی (که بخشی از این سرزمین‌هاست) هیچ بخشی از خاک فلسطین را به خاک خود ضمیمه نکرده است. به بیان دیگر، اسرائیل خود نیز قبول دارد که این سرزمین‌ها در "اشغال نظامی" هستند و به همین دلیل ساکنین این سرزمین‌ها، از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. از سال ۱۹۹۴ میلادی که در چارچوب قرارداد اسلو، "تشکیلات خودگردان فلسطینی" تشکیل شد، اداره بخش‌هایی از این سرزمین‌ها به خود فلسطینی‌ها سپرده شد. اما در همان زمان، تمامی سرزمین‌های هم‌مرز فلسطین با اردن که به "دره اردن" معروف است، در کنترل ارتش اسرائیل باقی ماند. استدلال اسرائیل این بود که همواره باید بین سرزمین‌های فلسطینی و دنیای بیرون منطقه حائلی وجود داشته باشد تا بتواند جلوی قاچاق اسلحه از اردن به سرزمین‌های فلسطینی را بگیرد. در این منطقه، اگر چه فلسطینیان همچنان زندگی می‌کنند، اما تنها قسمت بسیار کوچکی از آن توسط تشکیلات خودگردان فلسطینی اداره می‌شود. کارت آسی که بنیامین نتانیاهو یک هفته مانده به روز رای‌گیری رو کرد این بود که گفت اگر در انتخابات پیروز شود و بتواند با قدرت کافی کابینه را تشکیل دهد، فردای انتخابات کل این مناطق را به خاک اسرائیل ضمیمه می‌کند؛ یک وعده بلندپروازانه، اما درعین حال هیجان‌آور برای گروههای تندروی مذهبی اسرائیلی که اصولا معتقدند سراسر سرزمین‌های کنونی فلسطینی نیز باید بخشی از خاک اسرائیل باشند. منتقدین می‌گویند که وعده نتانیاهو، یک شلوغ‌کاری انتخاباتی است. او سالهاست که نخست‌وزیر اسرائیل است و به گفته مخالفانش، اگر واقعا قصدی برای اجرای چنین تصمیمی داشت، تاکنون فرصت کافی نیز برای اجرایش داشت؛ به ویژه اینکه او در آستانه انتخابات قبلی نیز در بهار امسال، وعده‌های مشابهی را مطرح کرد و هرگز آنها را اجرا نکرد. خود نتانیاهو می‌گوید که از انتخابات فروردین‌ماه تاکنون، دادگاه عالی اسرائیل به او اجازه نداده که این کار را انجام دهد. به گفته نتانیاهو، دستگاه قضایی اسرائیل به او گفته که در این ماهها به شکل موقت نخست‌وزیر است و تا زمان انتخابات و گرفتن آرای مردم، مشروعیت کافی برای اجرای چنین تصمیم مهمی ندارد. اما همچنان اجرای چنین وعده‌ای با پرسش‌های بزرگی روبه‌روست که ظاهرا دولت نتانیاهو هنوز پاسخی برای آن ندارد. مثلا سرنوشت فلسطینی‌هایی که در دره اردن زندگی می‌کنند چه می‌شود؟ یا زمین‌ها، خانه‌ها و مزارعی که متعلق به فلسطینیان است چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ هزاران فلسطینی در مناطق مورد نظر نتانیاهو زندگی می‌کنند و هنوز روشن نیست طرح دولت اسرائیل، در صورت الحاق دره اردن به این کشور برای این فلسطینی‌ها چیست نتانیاهو در این انتخابات با موضوعات مهم دیگری نیز دست و پنجه نرم می‌کند و همچنان مسایلی مانند موضع‌گیری‌های دونالد ترامپ در قبال ایران، یا موشک‌پرانی‌های حماس و قریب‌الوقوع بودن یک جنگ با این گروه، یا با حزب‌الله لبنان، همه می‌توانند در سرنوشت انتخابات اثر بگذارند. از جمله در مساله حماس، بنی گنتس، رقیب نتانیاهو او را متهم کرده که در برابر این گروه قاطعیت کافی ندارد و اگر او نخست‌وزیر شود، با مشتی آهنین این مشکل را حل خواهد کرد. از آن طرف هر لحظه ممکن است که نتانیاهو با حماس جنگی به راه بیاندازد؛ حتی قبل از روز رای‌گیری. با این حال همچنان وعده الحاق دره اردن، کارت مهم نتانیاهو برای جلب آرای بیشتر است. ضمن اینکه چنین وعده‌ای، نه فقط می‌تواند اثرات داخلی قابل‌توجهی بر سیاست داخلی اسرائیل داشته باشد، بلکه تبعات بین‌المللی قابل‌توجهی نیز خواهد داشت. حتی تا همین جا - بدون اجرای چنین تصمیمی و حتی قبل از اینکه نتانیاهو در انتخابات پیروز شود - طرح مساله الحاق سرزمین‌های فلسطینی به خاک اسرائیل، روز به روز شدنی‌تر به نظر می‌رسد. اگر چه جامعه جهانی این اظهارات را محکوم کرده، یا سازمان ملل می‌گوید که چنین تصمیمی را به رسمیت نخواهد شناخت، اما کمترین اثر حرفهای نتانیاهو با عکس‌هایی از او در کنار نقشه دره اردن و تیترهای پرهیجان درباره این منطقه، شکستن تابوی الحاق سرزمین‌های فلسطینی به خاک اسرائیل و تضعیف راه حل معروف "دو کشور" است. مساله این است که اگر همین فردا نتانیاهو اعلام کند که دره اردن را به خاک اسرائیل ضمیمه کرده، دنیا برای تشکیل کشور فلسطین و صلح اعراب و اسرائیل به پایان نمی‌رسد. اما چشم‌انداز هرگونه فلسطین مستقل، از هر زمانی کمرنگ‌تر می‌شود و همانطور که در بسیاری از بیانیه‌های اعتراضی کشورهای مختلف تاکید شده بود، صلح اسرائیل با اعراب به تعویق می‌افتد. اسرائیل زمانی به شکل تبلیغاتی و بدون حمایت بین‌المللی، بلندی‌های جولان را به خاک خود ضمیمه کرد. ۳۷ سال طول کشید که رئیس‌جمهوری با ویژگی‌های دونالد ترامپ در آمریکا به قدرت برسد و این تصمیم را از طرف کشور خودش به رسمیت بشناسد. پیش‌بینی اینکه تصمیم مشابه دیگری درباره دره اردن چه وضعیتی در درازمدت خواهد داشت آسان نیست. اما آنچه روشن است، مخالفت اعراب و فلسطینی‌ها با چنین تصمیمی - هر قدر نمایشی - و اضافه شدن یک معمای دیگر بر کلاف سردرگم اسرائیل و فلسطین است. نتانیاهو تا امروز به وضوح نشان داده که علاقه‌ای به باز کردن این کلاف ندارد. اگر این تصمیم را علنی کند، یک گره کور دیگر نیز به آن اضافه خواهد کرد. اما در عوض همچنان قدرت را در دست خواهد داشت و نخست‌وزیر باقی خواهد ماند.
این شاید آخرین نبرد سیاسی بنیامین نتانیاهو باشد؛ نبردی که به یکی از دشوارترین‌ها برایش تبدیل شده و نفسش را بریده. اما "بی‌بی" این روزها نشان داده که حتی اگر در این نبرد ببازد هم، آسان نخواهد باخت. او همانند بوکسور سنگین‌وزنی است که هم ضربات سنگین حریف را تحمل می‌کند و هم تا آخرین لحظه، با مشت محکمش به حریف ضربه می‌زند.
انتخابات اسرائیل؛ نتانیاهو آس خود را رو کرد
در این گفتگو، آقای غنی به سوالات دیوید پتریوس، رئیس پیشین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، نماینده کنگره آمریکا و روزنامه‌نگاران آمریکایی پاسخ داد. نجیب‌الله از ۱۹۸۶تا ۱۹۹۲ رئیس جمهوری حکومت چپگرای افغانستان بود که در همین جریان نیروهای شوروی افغانستان را ترک کردند و او مذاکرات را با گروه‌های مجاهدین آغاز کرد ولی این مذاکرات به نتیجه‌ای نرسید. آقای غنی گفت هفته آینده مکان و زمان مذاکرات بین‌الافغانی اعلام می‌شود. او با وجودی که تاکید کرد که "اکنون حکومت دو سره یی وجود ندارد." اما گفت که با عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه به گونه مشترک و از نزدیک در روند صلح کار می‌کند. آقای غنی درباره تضمین حقوق زنان و اقلیت‌ها در مذاکرات پیش‌رو صلح با طالبان نیز گفت که "در نهایت این مردم افغانستان است که باید توافقنامه را مورد تایید قرار دهند." او تاکید کرد که ما یک جامعه باز هستیم به ویژه در "عصر فیسبوک". آقای غنی وعده داد که به زودی دو خانم دیگر را نیز در کابینه معرفی خواهد کرد و گفت که "در کابینه جدید ۴وزیر زن" خواهیم داشت. رئیس جمهوری افغانستان گفت تاکنون ۳ هزار زندانی طالبان آزاد شده و یک هیات طالبان در کابل بر روند رهایی آنان نظارت دارد. او افزود که ۲۰۰۰ زندانی باقیمانده طالبان نیز "درآینده نزدیک" آزاد می شوند. او درباره نظامیان دولتی که هنوز در بند طالبان هستند، ابراز نگرانی کرد و گفت که آنها به طور کامل آزاد نشده اند و از طالبان خواست که سرنوشت آنها را روشن کند. سهیل شاهین، سخنگوی طالبان در توئیتی امروز نوشته که "جریان رهایی زندانیان پیشرفت خوبی داشته و ما آنرا قدم مثبت می پنداریم. ولی طبق توافقنامه دوحه باید همه ۵۰۰۰ زندانی ما رها شوند تا زمینه برای آغاز مذاکرات بین الافغانی مساعد شود." آقای شاهین افزوده که وقتی که پروسه رهایی ۵۰۰۰ زندانی امارت اسلامی مطابق فهرست تکمیل شد، گروه طالبان در مدت "یک هفته برای آغاز مذاکرات بین الافغانی آمادگی دارد." آقای غنی درباره تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا درباره خروج نظامیان این کشور از افغانستان نیز گفت که "این یک تصمیم داخلی" آمریکاست و ما در هر صورت "قدردان" فداکاری نظامیانی هستیم که جانشان را در افغانستان از دست داده اند. آقای غنی گفت اما درباره "سناریوهای آینده با جانب آمریکایی بحث داشته ایم. ما درباره ماهیت تهدیدها نیز باید گفتگوهای دوام‌دار با آمریکا داشته باشیم که آیا تهدیدها برطرف شده اند یا نه." درباره پاکستان و کشورهای منطقه نیز آقای غنی گفت که خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده نمی‌شود اما افغانستان خواهان بازگشت به دوره تاریخی است که نقطه اتصال در منطقه بود. او در باره پاکستان نیز که دو روز از سفر رئیس ستاد ارتش این کشور به کابل می‌گذرد، گفت که ما به "نزدیک‌ترین" مناسبات با پاکستان رسیده ایم.
محمداشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان عصر امروز در یک ویدئو کنفرانس با شورای اتلانتیک در پاسخ به سوالی در مورد احتمال ایجاد دولت موقت و کناره‌گیری از قدرت گفت: "بزرگترین اشتباه دکتر نجیب‌الله در جریان مذاکرات با مجاهدین این بود که اعلام کرد استعفا می‌کند. ما این فیلم را یکبار دیدیم، نمی‌خواهیم تکرار آن را ببینیم."
غنی: بزرگترین اشتباه نجیب‌الله این بود که اعلام کرد که استعفا می‌کند
بازی آرامش‌بخش اوری‌تینگ بسیار خوشایند و رضایت‌بخش است. گه‌گاه بر روی آیکونی در بازی کلیلک می‌کنم و نقل‌قولی از آلن واتس، فیلسوف پادفرهنگ (counterculture) امریکایی، را می‌شنوم. برخی مواقع هم گوزن‌بودن را کنار می‌گذارم و به سامانه‌ای خورشیدی یا یک تک سلولی بدل می‌شوم. خلاصه در این بازی با امکانات و احتمالات بی‌پایانش می‌گردم. من هیچ‌‌وقت خیلی گیم بازی نمی‌کردم، اما در هفته‌اخیر سرگرم‌شدن با اوری تینگ و نیز بازی خواهرخوانده‌اش مانتین (که اگر نه بیش‌تر، به همان اندازه آرامش‌ و رهایی‌بخش است) برایم خوشایند بوده است. این بازی‌ها جذاب، آرام، عمیق، کودکانه و نیز زیبا هستند و صداها و موسیقی‌هایی ملایم دارند. هر دو مرا آرام می‌کنند و یاریم می‌دهند که فراموش کنم که در دوران قرنطینه و محدودیت رفت‌وآمد به سر می‌بریم. بازی اوری‌تینگ جماعت گیم‌باز را به دو دسته تقسیم کرده؛ گروهی آن را بسیار جذاب و سرگرم‌کننده و دسته‌ای آن را افتضاح توصیف می‌کنند. البته برای کسی مثل من این بازی راهی برای گریز از دردسرهای ناشی از فشار کار و روشی تازه برای رهایی از ملال است. من این بازی را به برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌هایم هم پیشنهاد کرده‌ام. آن‌ها که در گیم‌بازی از من بسیار مجرب‌ترند حکیمانه پندم دادند که این بازی مثل لالایی برای خواب است و اصلا آدم را هیجان‌زده نمی‌کند. وقتی که بری کد، برنامه‌نویس زن، برای شرکت جدید خود ترو لاو مرام‌نامه‌ای می‌نوشت، نمی‌دانست که کاملا پیشگویانه در یک سطر زندگی در روزگار کنونی را توصیف کرده است: "ما مسحور و مبهوت به گوشی‌های همرا‌ه‌مان خیره‌ایم، همه به شوکی دچار شده‌ایم که مغلوب‌مان کرده است." بیشتر بخوانید: هدف او از کسب‌وکار در تورنتو خلق بازی‌هایی بود که پادزهری برای گیم‌هایی با محتوای پرهیجان و پرآدرنالین، موفقیت‌محور و پر از جنگ‌وگریزی باشند که بر صنعت بازی‌ از آغاز - از ۵۰ سال پیش- تاکنون سیطره داشته‌اند. او می‌گوید: " بیش‌تر تولید‌کنندگان یا گیم‌یازها مردان سفید‌پوست هستند و بر این صنعت تسلط دارند، تجربه‌ها و علائق خود را طراحی و تولید کرد‌ه‌اند که خیلی از مردم دوست ندارند." نخستین نسخه بازی ترو لاو در ۲۰۱۸ به بازار آمد؛ یک اپ به نام #سلف‌کر که برای تلفن‌های همراه طراحی شده است. در این بازی شخصیت در رختخوابش می‌ماند و با انواع آیین‌هایی که برای رفع تشویش طراحی شده‌اند، مشغول می‌شود. گرچه سلف‌کر مثل بازی به نظر می‌رسید و واقعا چنین احساسی به مخاطبش می‌داد اما به مفهوم متعارف کلمه، سرگرمی نبود. در آن هیولاهایی برای کشتن وجود نداشت فقط گربه‌هایی بودند که باید نوازش‌شان می‌کردید و به کارهای ساده دیگری می‌پرداختید که سرگرم‌شدن با آن‌ها رضایت‌بخش بود. بازی #سلف‌کر محصول شرکت ترو لاو، پادزهر بازی‌های پرهیجان به شمار می‌آید. ایو توماس از مسئولان شرکت ترو لاو می‌گوید:‌ "برای موبایل اپلیکیشنی طراحی کرده‌ایم که به فضای آرام آن پناه برید و از آشفتگی به آرامش، از گره به گشودگی و از بی‌نظمی به نظم برسید." "این روشی است برای حضور مردم در فضایی دلنشین و دورنگه‌داشتن‌شان از مشغله‌های آنلاین همچون رسانه‌های مجازی، شرط‌بندی و بازی‌های پرهیجان. همه این سرگرمی‌ها از الگوی افزایش تنش پیروی می‌کنند تا اضطراب را در فرد برانگیزند. گرچه زندگی به اندازه کافی پراسترس هست،‌ با این حال ما همچنان برای گریز از آن به سرگرمی‌های اضطراب‌آور پناه می‌بریم." بازی‌های ویدیویی در حال حاضر کسب‌وکاری عظیم به شمار می‌آیند. براساس گزارش اتحادیه فروشندگان سرگرمی (ای آر ای)، صنعت بازی در بریتانیا در سال ۲۰۱۹ پول‌ساز‌تر از مجموع دو صنعت موسیقی و فیلم بوده است. وقتی از ماه مارس تعطیلی‌‌ برای جلوگیری از شیوع کرونا آغاز شد، سکوی بازی استیم گزارش کرد که بیش‌ترین کاربر همزمان وارد سامانه‌اش شده‌اند. آیا در حالی که خود زندگی کابوسی از جنگ و گریز به نظر می‌رسد، این بازی‌ها مخاطبان‌شان را دل‌زده نمی‌کنند؟ بری کد می‌گوید که بسیاری از این بازی‌ها و سرگرمی‌های آنلاین ملال‌آورند: " ‌آنها با طراحی بازی‌های دلهره‌محور، روی هول ‌و ‌ولای مخاطب سرمایه‌گذاری می‌کنند، اما این راهبردی محدود و موقت است. برانگیختن دلهره در مردان جوان پول‌ساز است ولی چنین رویکردی، انتخابی بزدلانه و ملال‌آور است. برای تجربه‌های جذاب به تنش مصنوعی نیازی نیست، با عشق و بینش نیز می‌توان تجاربی گیرا و روح‌پرور پدید آورد." هدف سازندگان بازی ساندسلف راهنمایی مخاطب برای تجربه احساسی تعالی‌بخش و معنوی بوده است. خانم کد هشت سال برنامه‌نویس زبده بازی‌های رایج در بازار بوده و بعد در یوبی‌سافت شرکت بازی ویدیویی فرانسوی که ۱۶ هزار کارمند در سراسر جهان دارد به کار پرداخت. او بازی‌های پرفروشی مانند اساسینز کرید را با موفقیت کارگردانی کرده اما چیزی در این گیم‌ها آزارش می‌داد. خودش توضیح می‌دهد: "در بازی‌های جنگ و گریز، سامانه عصبی سیمپاتیک به کار می‌افتد و آدرنالین و به دنبالش دوپامین ترشح می‌شوند. اگر از چنین بازی‌های خوش‌تان می‌آید، دلیلش احتمالا این است که ترشح آدرنالین و دوپامین لذت را افزایش می‌دهد. مردمک‌های چشم‌ها گشاد می‌شوند، قلب با ضربان تندتری می‌زند، مجاری تنفسی باز می‌شوند و بدین‌سان احساس خوشی، سرزندگی و قدرت می‌کنید. اما همه این نوع بازی‌ها را دوست ندارند، مثلا من و دوستانم به چنین بازی‌هایی علاقه نداریم." سفر درونی بازی ساوندسلف، محصول شرکت اندرومدیا اینترتینمنت بتازگی عرضه شده که طراحی آن به دست رابین آرنوت، بنیان‌گذار شرکت، هشت‌ سال طول کشیده است. این بازی تجربه مراسم مذهبی، جذبه، ذکرگویی، مراقبه و هیپنوتیزم را به کاربر می‌دهد. آرنوت می‌گوید: "ساندسلف مخاطب را به سفری درونی می‌برد و بتدریج آرامش خاصی به او القاء می‌شود. من دیده‌ام که چگونه بازی‌هایی از این دست می‌توانند مخاطبان‌ را به حالتی متعالی‌تر سوق دهند. کافی است به کودکانی که مبهوت به صفحه نمایشگر خیره‌اند نگاه کنید تا به قدرت این رسانه پی ببرید و ببینید که چگونه می‌توان مخاطبان را مسحور کرد و به خلسه برد. متاسفانه از این قابلیت برای ایجاد حالات روانی خاصی استفاده می‌شود، در حالی که با استفاده از آن می‌توان همه احساس‌هایی را که انسان قادر به درک آن‌هاست، بیدار کرد. نیم قرن است که این صنعت فقط یک نوع بازی خاص را برای عده‌ای مخاطب تولید می‌کند؛ چرا ۹۰ درصد این صنعت تولید استرس را هدف قرار داده است؟" بازی انیمال کراسینگ موسیقی ملایم و آرامش‌بخشی دارد. در میان بازی‌های جنگ‌وگریز، استثناهایی هم می‌توان یافت. در بازی‌هایی که در آنها جهانی آرام طراحی می‌شود مانند سیمز و ماینکرفت، مخاطب می‌تواند به آرامش دنیای خودساخته‌اش پناه برد. در بازی انیمال کراسینگ، بازیکنان نقش انسان‌های جداافتاده‌ای را در جزیره‌ای پر از جانوران زیبا با چشمان درشت دوست‌داشتنی بازی می‌کنند. تنها کاری که لازم است پرسه‌زدن و ماهی‌گیری، هیزم خردکردن، پیدا کردن تخم‌مرغ‌ برای عید پاک و میوه‌چینی است. آخرین نسخه انیمال کراسینگ در اواخر مارس به بازار آمد و فروشش از پنج نسخه‌ قبلی آن که نخستینش در سال ۲۰۰۱ منتشر شده بود، بسرعت پیشی گرفت. نیویورک تایمز آن را "بازی دوران کرونا" نامید. البته بچه‌ها به این بازی نمی‌پردازند. ریانا پراچت، نویسنده داستان گیم‌های ویدیویی و برنده جایزه، می‌گوید: "در توییترم مدام به مطالبی درباره انیمال کراسینگ برمی‌خورم، معلوم است که بسیاری مشغول این بازی هستند." "این بازی که در زمان مناسبی به بازار آمد موسیقی ملایم و آرامش‌بخشی دارد، صدای موج‌ها که به ساحل می‌خورند. انیمال کراسینگ بازی‌ آرام، خلاق و اعتیادآوری است." خانم پراچت به بازی استاردیو ولی، یکی دیگر از بازی‌های ملایم و آرامش‌بخش اشاره می‌کند: "کارهایی که در این بازی باید انجام دهید در واقع فقط کشت‌وکار و دیدوبازدید همسایه‌هاست." البته استادیو ولی چنان مطرح شده که ایلان ماسک، آن را در نمایشگر‌های ماشین‌های تسلا گذاشته است و همین انتشار تصاویری شده از مدیران آراسته در حال کاشت‌و‌برداشت گیاه زردک در حین شارژ باتری ماشین‌های الکتریکی‌شان. لاست ورد، نوشته ریانا پراچت، بازی‌ای فانتزی است و از گونه بازی با لغات به شمار می‌آید. بازی‌های آرام و ملایم، رادیکال یا جدید نیستند، ریانا پراچت می‌گوید: "نحوه انعکاس اخبار و گزارش بازی‌ها در رسانه‌ها که بسیار شبیه هستند، کل صنعت گیم‌های ویدیویی را مثل راک اند رول و فیلم‌های زیرزمینی و حتی رمان در آغاز پیدایشش، خشونت‌آمیز معرفی می‌کند. در پنج سال گذشته شرکت‌های مستقل تولید بازی رونق گرفته‌اند و چون سهام‌دارانی ندارند که به آن‌ها فشار بیاورند، توانسته‌اند بازی‌های کم‌هزینه‌تر اما احساس‌برانگیز با داستان‌هایی اندیشمندانه‌تر خلق کنند." آخرین پروژه ریانا پراچت، لاست ورد: بیاند د پیج، یک بازی فانتزی با لغات است: "این بازی درباره دختری است که داستان‌هایی درباره گریز از تنش در زندگی واقعی‌ می‌نویسد. داستان بازی را با الهام از هفت مرحله اندوه نوشتم. لاست ورد بازی خیلی دشواری نیست، بلکه آرامش‌بخش و ملایم و زیباست." یکی از پروژه‌های خانم پراچت که در نظر برخی جنجالی قلمداد می‌شود، بازآفرینی لارا کرافت شخصیت اصلی بازی تومب رایدر برای نسل جدیدی است که حساس‌تر به نظر می‌رسند. او می‌گوید: "من به این شخصیت وجوه انسانی بیش‌تری بخشیدم. برایش ضعف‌‌ها و گذشته ‌داستانی طراحی کردم. لارا از کشتن یک گوزن ناراحت می‌شود و از گرفتن جان انسان تکان می‌خورد. من به او اجازه دادم که عواطفش را ابراز کند." "این کار با مخالفت برخی مواجه شد، زیرا وقتی می‌دیدند لارا در هنگام مرگ اشک می‌ریزد، آن را نشانه ضعف می‌دانستند." ریانا پراچت با ۲۰ سال تجربه نویسندگی گیم و حضور در صنعت بازی‌، می‌گوید: "مخالف بازی‌های پرفروش هیجان‌انگیز و پرآدرنالین نیستم. من هم دوست دارم با چنین بازی‌هایی سرگرم شوم، آن‌ها نقاط متفاوتی از مغزم را فعال می‌کنند. در ظاهر به نظر می‌رسد که این بازی‌ها بیش‌تر علایق مردان را در نظر دارند اما بسیاری از زنان هم از بازی‌های پرهیجان لذت می‌برند. این که می‌گویند زن‌ها بازی‌های جنگ‌وگریز را دوست ندارند، افسانه‌‌ای بیش نیست." او می‌افزاید که از همه انواع بازی‌ها از خشن‌ تا آرام‌ترین‌شان لذت می‌برد اما چیزی که همیشه علاقه‌اش را برمی‌انگیزد "این است که از هدف اصلی کمی منحرف شوی و به سراغ اهداف فرعی بروی. مثلا در بازی فار کرای۴، که در تبت می‌گذرد، وقتی را دوست دارم که فیل‌ها را آزاد می‌کنم و در دره سرسبز برای خودم می‌گردم. در اساسینز کرید گربه‌هایی هستند که می‌توانید به عنوان حیوان خانگی انتخاب کنید. در برخی بازی‌ها شما می‌توانید نقطه مرتفع بلندی را پیدا کنید و آن‌جا بنشیند و پایتان را دراز کنید و به چشم‌انداز خیره شوید." بازی‌های اوری‌تینگ و مانیتن را دیوید اورایلی، هنرمند و انیمیشن‌ساز ایرلندی که در شرق لس‌انجلس زندگی می‌کند، خلق کرده است: "‌هر دوی اینها بازی به شمار می‌آیند اما آیا کلمه بازی را می‌توان به آنها اطلاق کرد؟ برای برخی بازی مترادف با هدف است، اما اوری‌تینگ و مانتین را بعمد طوری طراحی کردم که هدف‌محور نباشند." او در شرح تفاوت بازی‌هایش با انواع دیگر به تفاوت موسیقی سینتی‌سایزری خلسه‌آور با موسیقی پرهیجان پاپ اشاره می‌کند. او هم مشکلی با بازی‌های تجاری ندارد و برخی از آن‌ها مانند دریمز و نایتز و بایکز را به سبب دنیای پر از جزییات‌شان تحسین می‌کند: "آنچه همیشه در بازی‌های ویدیویی واقعاً دوست داشته‌ام ویژگی‌هایی است که معمولا توجه مخاطبان را چندان جلب نمی‌کند: عناصری در پس‌زمینه، تغییر آب‌و‌هوا یا نحوه طراحی درختان، علف‌زار و آب. گاهی همه هیولا‌ها را می‌کشم و بعد به جستجو و سیاحت در مکان و محیط بازی می‌پردازم. من ترجیح می‌دهم سرگرمی‌ ویدیویی را در مفهوم وسیع آن در نظر بگیرم نه فقط مسابقه یا گیم. در گیم شما حتما باید کاری انجام دهید یا هدفی را دنبال کنید، اما بازی هدف‌محور نیست، فعالیت‌هایی برای لذت بردن است، بنابراین شکست در آن معنی ندارد."
پشت پنجره‌ام خیابان‌ها خالی و ساکتند،‌ دنیا عجیب‌وغریب شده و آینده مبهم به نظر می‌رسد. نظریه‌پردازان توطئه، خوراک‌خوان رسانه اجتماعی‌ام را بمباران می‌کنند و هر کسی برای خودش متخصص همه‌گیری بیماری شده است. البته الان حالم خوب است، زیرا به گوزن شمالی تبدیل شده‌ام. منظورم در بازی ویدیویی اوری‌تینگ است که مدتی است به بازار آمده و مشغول آن هستم.
چگونه بازی‌های ویدیویی به مراقبه کمک می‌کنند؟
این عقیده معاون رئیس دفتر کرملین است و میلیون‌ها نفر از مردم روسیه هم که در انتخابات ریاست جمهوری این کشور در ۱۸ مارس به نفع ولادیمیر پوتین رأی خواهند داد، همین عقیده را دارند. در صورت پیروزی در انتخابات، این چهارمین باری خواهد بود که او رئیس‌جمهوری روسیه می‌شود. ولادیمیر پوتین روس‌ها را متقاعد کرده که نمی‌شود او را کنار گذاشت و کسی را جانشینش کرد. روسیه، در قرن بیست و یکم تنها ولادیمیر پوتین را به عنوان رهبرش شناخته. آقای پوتین ابتدا در سال ۱۹۹۹ نخست وزیر روسیه شد. پس از آن از سال۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ در پست رئیس جمهور روسیه خدمت کرد. در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ که مجددا پست نخست وزیری راعهده دار شده بود، قانون اساسی را ترمیم کرد و دوره ریاست جمهوری را از ۴ سال به ۶ سال افزایش داد. از سال ۲۰۱۲ تا کنون، او مجددا پست ریاست جمهوری را عهده دار بوده. هیچ رهبر دیگری در یک چنین مدت طولانی بر روسیه حکومت نکرده نه حتی ژوزف استالین. اکنون به نظر می‌رسد آقای پوتین برای چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز خواهد شد و تا سال ۲۰۲۴ بر روسیه حکومت خواهد کرد. لحظات مهمی که مسیر سیاسی پوتین را هموار کردند کدامند؟ کلاه خز قدیمی با نشانه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی "مسکو سکوت کرد" سال‌های پایانی جنگ سرد زمانی بود که شخصیت آقای ولادیمیر پوتین شکل می‌گرفت. در زمان انقلاب ۱۹۸۹ او یک مامور رده پایین ک‌گ‌ب (کمیته امنیت داخلی شوروی سابق) بود که در درسدن در آلمان شرقی کمونیست خدمت می‌کرد. انقلاب ۱۹۸۹ که ولادیمیر پوتین را غافلگیر کرده بود دو اثر همیشگی رویش گذاشت: شخص پوتین شرح داده که چگونه وقتی در دسامبر ۱۹۸۹، مرکز ک‌ گ ب در درسدن، توسط گروهی اوباش محاصره شده بود، درخواست کمک کرده بود. او به واحد تانک ارتش سرخ تلفن کرده و خواسته بود از او محافظت شود، در آن موقع میخائیل گورباچف رئیس جمهور روسیه بود. به گفته آقای پوتین تقاضای کمک او با سکوت کرملین مواجه شده بود. به همین جهت او شخصا از جانب کرملین تصمیم گرفت و شروع به از بین بردن گزارش‌هایی کرد که موجب گرفتاری می‌شد. ولادیمیر پوتین در کتابی به نام "اولین شخص" که مجموعه‌ای از مصاحبه‌های او است می‌نویسد: من خودم مقدار زیادی از مدارک را سوزاندم. مدارکی که سوزاندیم آنقدر زیاد بود که کوره ترکید." بوریس رایشاوستر، یک آلمانی که زندگی نامه آقای پوتین را نوشته می‌گوید: "اگر پوتین دوره‌ای را در آلمان شرقی نگذرانده بود، الان ما یک پوتین و یک روسیه متفاوت داشتیم." از فردی گمنام تا شخصیتی کلیدی در دومین شهر بزرگ روسیه پس از بازگشت پوتین به زادگاهش لنینگراد ( که اندکی بعد نام قدیمی‌اش سن پترزبورگ، را باز یافت) در ظرف مدت بسیار کوتاهی او شخص مورد اعتماد شهردار جدید شد. به گفته کسانی که از گذشته آقای پوتین مطلع هستند هنگامی که او به آناتولی سوبچک، استاد قدیمی دانشکده‌اش برخورد کرد هنوز از ک گ ب، حقوق می‌گرفت. معلوم نیست به چه دلیل شهردار لنینگراد که یک اصلاح طلب سیاسی بود و به اتفاق میخاییل گورباچف و بوریس یلتسین به فروپاشی شوروی کمک کرده بود، در میان کارمندان خود به یک مامور ک گ ب هم احتیاج داشت. پوتین که در آلمان شرقی خدمت کرده بود جزو شبکه‌ای از افرادی بود که اگر چه ممکن بود یاران قدیمی خود را از دست داده باشند، ولی در روسیه جدید هم امکان ترقی شخصی و سیاسی آنها کاملا وجود داشت. تجربیات آقای پوتین در روسیه جدید مفید واقع شده بود. او دوستی‌های قدیم را نگاه داشته و در عین حال تماس‌های تازه‌ای برقرار کرده و یاد گرفته بود چطور با مقررات تازه بازی کند. طولی نکشید که او معاون آقای سوبچک شد. جلب توجه مسکو سال‌های پایانی جنگ سرد زمانی بود که شخصیت آقای ولادیمیر پوتین شکل ‌گرفت پیشرفت کاری آقای پوتین ادامه داشت و حتی کنار گذاشته شدن آقای سوبچک مانع پیشرفت او نشد. از زمانی که ولادیمیر پوتین در درسدن کار می‌کرد یاد گرفته بود چطور به طبقه نخبه راه پیدا کند. نه تنها برکناری سوبچک به ضرر پوتین تمام نشد، بلکه او به مسکو رفت و پس از کار در اف اس بی (سرویس امنیت فدرال روسیه) که جانشین ک گ ب شده بود، پیشرفت کرد و سر از کاخ کرملین درآورد. در آن‌موقع بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور جدید فدراسیون روسیه خدمت می‌کرد و به دلیل ائتلاف با الیگارش‌ها که در دوره انتقالی ثروت و نفوذ زیادی به دست آورده بودند توانست دست حزب کمونیست را کوتاه کند. اکنون که برگزاری انتخابات دوباره به روسیه بازگشته بود، بوریس برزوفسکی که قدرت زیادی داشت به صورت یک طرفدار مهم بوریس یلتسین و با نفوذ بالا در افکار عمومی درآمده بود. بوریس برزوفسکی با پوتین که نشان داده بود یک عامل موثر و با استعداد برای برقراری تماس‌های ثمربخش است، رابطه نزدیکی پیدا کرد. پوتین، این سیاستمدار تازه کار به سرعت راه ترقی را پیمود: در سال ۱۹۹۷ بوریس یلتسین او را معاون اداره ریاست جمهوری کرده و در سال ۱۹۹۹ او را به سمت نخست وزیر روسیه منصوب می‌کند. ریاست‌جمهوری غیرمنتظره ولادیمیر پوتین که از حمایت بوریس برزوفسکی و الیگارش‌های مهم برخوردار بود به سهولت جای یلتسین را با سمت کفیل ریاست جمهوری گرفت و در مارس ۲۰۰۰ با برگزاری انتخابات رسمی، به طور قانونی رئیس جمهور روسیه شد به تدریج اشتباهات زیادی در رفتار بوریس یلتسین دیده ‌شد و در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ او به طور ناگهانی استعفا داد. ولادیمیر پوتین که از حمایت بوریس برزوفسکی و الیگارش‌های مهم برخوردار بود به سهولت جای یلتسین را با سمت کفیل ریاست جمهوری گرفت و در مارس ۲۰۰۰ با برگزاری انتخابات رسمی، به طور قانونی رئیس جمهور روسیه شد. الیگارش‌ها و اصلاح طلبان از رئیس جمهور جدیدشان راضی بودند: شخصی که از گمنامی بیرون آورده شده بود و به سهولت نفوذپذیر بود. به نظر می‌رسید که آنها می‌توانند روسیه جدید را همچنان قبضه کنند. کنترل رسانه‌ها ظرف سه ماه پس از زمامداری، ولادیمیر پوتین کنترل رسانه‌ها را در دست گرفت ظرف سه ماه پس از زمامداری، ولادیمیر پوتین کنترل رسانه‌ها را در دست گرفت. این تصمیم مهمی بود که نتیجه‌اش حمله غافلگیرانه به الیگارش‌ها و حامیان قدیمی کرملین بود. این اقدام همچنین بیانگر شیوه حکومت آقای پوتین در آینده بود. برای رئیس جمهور روسیه کنترل رسانه‌ها منفعت دو جانبه داشت: دور کردن منتقدان قدرتمند از جایگاه بانفوذشان و کنترل گزارشات اخبار مربوط به جنگ چچن، حملات تروریستی مسکو، بیشتر نشان دادن میزان محبوبیت رئیس جمهور، بزرگ نمایی روسیه جدید و رهبرش و همچنین تعیین مشخصات دشمنان جدید دولت. اولین ضربه از کنترل رسانه‌ها به شبکه تلویزیون خبری مستقل ان تی وی وارد شد که ۱۰۰ میلیون نفر بیننده داشت و برنامه‌هایش قابل دریافت در ۷۰ درصد خاک کشور بود. ولی این آخرین ضربه نبود و کنترل دولتی رسانه‌ها شدیدتر شد. ساکنان ایالات روسیه تنها می‌توانستند برنامه‌هایی را که پوتین می‌خواهد، تماشا کننند: در حال حاضر سه هزار کانال تلویزیونی در روسیه است که بیشتر آنها از پخش اخبار به طور کلی صرفنظر می‌کنند، و اگر قرار باشد یک خبر سیاسی پخش شود دولت کاملا آن را کنترل می‌کند. گرچه تعداد معدودی روزنامه نگار مستقل وجود دارد ولی آنها به حاشیه رانده می‌شوند، یا مانع پخش برنامه‌های آنها از رادیو و تلویزیون شده و یا به طرف اینترنت سوق داده می‌شوند. کنار گذاشتن الیگارش‌های ناراضی ولادیمیر پوتین با انتصاب سیاستمداران معتمدش به عنوان فرماندار، به تدریج کنترل ۸۳ منطقه روسیه را در دست گرفت آقای پوتین از نزدیک دیده بود که غول‌های بازرگانی چه نفوذی بر بوریس یلتسین، رئیس جمهور سابق داشتند. به همین جهت تصمیم گرفت قبل از این که آنها او را کنترل کنند، او آنها را کنترل کند. الیگارش‌ها بدون هیچ گونه مراسمی برکنار شدند از جمله برزوفسکی در سال ۲۰۰۰و میخائیل خودورکوفسکی در سال ۲۰۰۳. شرکت‌های بزرگ و تشکیلات بازرگانی متشکل از چند کمپانی، به تدریج به دست متحدان قابل اعتماد پوتین که بر حسب اوضاع تغییر موضع داده بودند، افتاد. پیام به استان‌ها: "با من در نیفتید" در ادامه همین سیاست، ولادیمیر پوتین با انتصاب سیاستمداران معتمدش به عنوان فرماندار، به تدریج کنترل ۸۳ منطقه روسیه را در دست گرفت. در سال ۲۰۰۴ پوتین انتخابات محلی برای تعیین فرماندار را حذف کرد. در عوض او فهرستی از سه کاندیدا تهیه کرد و انتخاب فرماندار بعدی را به عهده قانونگذاران محل گذاشت. منتقدان، پوتین را به "تعطیل کردن دموکراسی" متهم می‌کنند ولی این استراتژی کارگر واقع شده بود. یکی از این موارد، انتصاب موفقیت آمیز رمضان قدیروف، به سمت رئیس جمهوری چچن در مارس ۲۰۰۷ است. در پی موجی از تظاهرات طرفداران دموکراسی در سال ۲۰۱۲ برای مدت کوتاهی نظام انتخابات محلی بازگشت ولی تا آوریل ۲۰۱۳ آقای پوتین با یک قانون جدید محدود کننده، سیستم کنترل مستقیم را ابقا کرد. لیبرالیسم، فقط جنبه اسمی دارد به دنبال "انقلاب‌های رنگین" در کشورهای همسایه روسیه و به دنبال آن بهار عربی، پوتین متوجه شد که افکار عمومی خواستار تغییر است در فاصله سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ در مسکو و سایر شهرهای روسیه در تقاضا برای انتخابات سالم و اصلاحات دموکراتیک، یک رشته تظاهرات گسترده برگزار شد. از دهه ۱۹۹۰ این بزرگ‌ترین تظاهرات اعتراضی در روسیه بود. به دنبال "انقلاب‌های رنگین" در کشورهای همسایه روسیه و به دنبال آن بهار عربی، پوتین متوجه شد که افکار عمومی خواستار تغییر است. او سرنگون شدن رهبران خودکامه در سایر نقاط را ، که یادآور خاطرات بد سال ۱۹۸۹ بود، با نگرانی مشاهده می‌کرد. از نظر ولادیمیر پوتین این جنبش‌های مردمی وسیله‌ای برای دولت‌های غربی بود که به کشورهایی که در حقیقت حیاط خلوت روسیه بودند، رخنه کنند. علاوه بر این، دوران بعد از انقلاب موجب هرج و مرج و ایجاد زمینه مساعدی برای رشد اسلامگرایی در شمال قفقاز شده بود. پوتین اجازه چنین کاری را نمی‌داد و لازم بود شیوه حکمرانی‌اش را تغییر دهد. پوتین برای مدت کوتاهی به تجربه‌های لیبرال دست زد: خواستار تمرکززدایی شد و گفت مناطق روسیه باید کنترل بیشتری بر اقتصادشان داشته باشند. در آن دوره در هر سخنرانی او کلمه کلیدی "اصلاحات" گنجانده شده بود. ولی عمر این دوره کوتاه بود و به محض رفع خطر، این استراتژی کنار گذاشته شد. "روسیه من، روسیه شماست" آلکسی ناوالنی طی سال‌های گذشته یکی از منتقدان اصلی آقای پوتین بوده پوتین تا کنون از نظر کاردانی و اداره کشور، مدیر خوبی بوده و ‌از نظر ایدئولوژی برای برنامه‌هایش چارچوب خاصی داشته باشد. او می‌خواهد با تلفیق ناسیونالیسم و قدرت نظامی، تصویر یک روسیه کبیر را به دست دهد. بهترین جا برای شروع این نقشه ، این بود که تاریخ جنگ جهانی دوم را با تعصب و جهت گیری تعریف کنند. نگرانی‌های بعدی پوتینیسم، مربوط به زمان حال است: ایجاد یک هویت منسجم، یک روسیه سرسخت و با قدرت، با رهبری که به همان اندازه سرسخت و قوی است و تمام روس‌ها را متحد کرده و در برابر فشارهای بین‌المللی سر خم نخواهد کرد. این روسیه قدرتمند که در مقابل قوی‌تر از خودش می‌ایستد، با همدردی با جنبش‌ها و رهبران دست راستی مانند مارین لو پن در فرانسه و یا دونالد ترامپ، دولت‌های غربی را با خود دشمن می‌کند. در داخل روسیه، رسانه‌های تحت کنترل کرملین، نقش مهمی پیدا می‌کنند و این پیام را می‌رسانند که غرب دروغ می‌گوید و می‌خواهد پیمان ناتو را تا همسایگی روسیه گسترش دهد، این که روسیه از متحدانش حمایت می‌کند و کسی نمی‌تواند به روسیه بگوید چکار کند. پوتین خودش را شخصی جلوه می‌دهد که مرد سرسختی است، یک نظامی تندرو است که با زبان متداول در پادگان‌های ارتشی صحبت می‌کند. در همین حال سیاست‌های داخلی او هم محافظه کارانه‌تر شده. پوتین به کلیسای ارتدوکس نزدیک‌تر شده و در مخالفت با دگرباشان جنسیتی یا هر گونه نارضایتی لیبرال، موضع سختی چه از لحاظ قانونی و چه اخلاقی اختیار می‌کند. آقای پوتین انتقاد از جریان اصلی را تحمل نمی‌کند: اقدام علیه دولت یعنی اقدام علیه سرزمین پدری، و کسانی که عمدا ملت را تضعیف می‌کنند نباید انتظار برخورد انعطاف پذیر داشته باشند. در مارس ۲۰۱۲، دستگیری و محاکمه دو نفر از اعضای یک گروه موسیقی که علیه دولت شعار داده بودند، توجه بین‌المللی را جلب کرد ولی این تنها یکی از موارد مشابه متعدد در سراسر روسیه بود. کریمه، آماده برای اشغال پوتین می‌داند چطور از ضعف غرب به نفع خود استفاده کند خلأ قدرت در اوکراین پس از انقلاب، یک فرصت عملی برای پوتین بود. اشغال شبه جزیره کریمه در فوریه ۲۰۱۴، تا کنون بزرگ‌ترین پیروزی پوتین و موجب سرافکندگی غرب بوده است. روسیه قدرت خود را نشان داده و در حالی که جهان عاجزانه فقط یک نظاره‌گر بوده بخشی از یک کشور همسایه را تصرف کرده. روسیه را نمی‌توان متوقف کرد. پوتین می‌داند که ممکن است روسیه به تنهایی نتواند جایگاه خود را در جهان تعیین کند، ولی همچنین به این نکته واقف است که این کشور برای این که راه خودش را بپیماید، لزومی ندارد مانند دوره جنگ سرد یک ابرقدرت واقعی باشد. از این به بعد پوتین نحوه روابط روسیه با قدرت‌های غربی را تعیین خواهد کرد. اشغال کریمه به طور ناگهانی اتفاق نیفتاد. پوتین گسترش سیاسی روسیه را در کشورهای مستقلی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاسیس شده بودند و روسیه هنوز آنها را منطقه طبیعی نفوذش می‌دانست، محک زده بود و در مناقشه گرجستان (۲۰۰۸) پیروزی‌هایی به دست آورده بود. بهره‌برداری از سوریه: نقطه ضعف غرب پوتین می‌داند که موقعی که به امور خارجی می رسد، غرب فاقد انسجام و یک سیاست واحد است پوتین می‌داند که موقعی که به امور خارجی می رسد، غرب فاقد انسجام و یک سیاست واحد است. او همچنین می‌داند چطور از این ضعف غرب به نفع خود استفاده کند. مداخله روسیه در سوریه، یعنی حمایت از نیروهای بشار اسد، مانع پیشروی غرب شده و ابتکار عمل در مناقشه به دست روسیه افتاده است. دخالت پوتین در منطقه برای او دارای چند امتیاز است: تضمین می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند کنترل کامل این منطقه حیاتی برای ثبات در خاورمیانه را داشته باشد؛ به آقای پوتین این شانس را می‌دهد که تاکتیک‌های تسلیحاتی و نظامی جدیدی را آزمایش کند؛ و مهم‌تر این که یک پیام قوی برای سایر متحدانش- علاوه بر اسد- می‌فرستد مبنی بر این که روسیه هیچ‌وقت دوستان قدیمی خود را تنها نمی‌گذارد. توجیه سرکوبی‌ها مداخله روسیه در سوریه، یعنی حمایت از نیروهای بشار اسد، مانع پیشروی غرب شده ولادیمیر پوتین ثابت کرده که برای میلیون‌ها شهروند روسیه او تنها نهاد باثباتی بوده که این کشور تا کنون داشته. استراتژی او در مورد مداخله در خارج از کشور و سرکوبی ناراضیان داخلی، به انسجام این اظهارات که غرب دشمن روسیه است و شخص او تنها کسی است که می‌تواند از منافع روسیه دفاع کند، کمک کرده. پوتین یک رهبر ملی است که مواظب روس‌هاست و بدون هیچ‌گونه تردیدی علیه "دشمن" هر جا که باشد اقدام می‌کند. برخی مواقع لازمه این کار اجرای قوانین میهن پرستانه است مانند ممنوعیت واردات غذا و محصولات کشاورزی از کشورهایی که روسیه را تحریم کرده‌اند. (اوت ۲۰۱۴) و در مواقعی لازمه‌اش دخالت در کشورهای همسایه است. در بیشتر موارد این سیاست به معنی سرکوب‌های داخلی و اجازه برخورداری از تنها بخش محدودی از دموکراسی است. در داخل چارچوب کنونی، بیشتر مردم روسیه این محدودیت‌ها را نه یک مشکل بلکه ضروری می‌دانند. و این بهایی است که روسیه باید برای ثبات و مهم بودن خودش بپردازد. دموکراسی محدود، یک ضعف ناچیز است ولی جایگزین آن چیزی است که حتی ارزش فکر کردن ندارد. یک تزار جدید برای روسیه؟ ولادیمیر پوتین در دوره زمامداری اش موفق شده ایده قدیمی "تحصیلدار سرزمین‌های روسیه" را احیا کند، یک مفهوم فئودال که سیاست توسعه طلبی روسیه را توجیه می‌کند جای تردید نیست که ولادیمیر پوتین موفق خواهد شد برای چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود. سئوال مهم این است که پس از پایان دوره ریاست جمهوری‌اش در سال ۲۰۲۴ چه اتفاقی خواهد افتاد. در آن تاریخ پوتین تازه ۷۰ سالگی را پشت سر گذاشته و بعید به نظر می‌رسد به دنبال یک بازنشستگی آرام باشد. ولادیمیر پوتین در دوره زمامداری اش موفق شده ایده قدیمی "تحصیلدار سرزمین‌های روسیه" را احیا کند، یک مفهوم فئودال که سیاست توسعه طلبی روسیه را توجیه می‌کند. از این نظر، آسان است ببینیم به چه دلیل کریمه و سرزمین‌های نزدیک به خاک این کشور تا این حد برای پوتین اهمیت دارد. بعضی از کارشناسان امور روسیه مانند آرکادی اُستروسکی، فکر می‌کنند که ممکن است این روند به خلق یک تزار مدرن امروزی منتهی شود: یک رهبر منحصر به فرد روسیه که فراتر از سیاست‌های حزبی است. در حقیقت از این لحاظ آقای پوتین هم اکنون هم به عنوان یک کاندیدای مستقل کار می‌کند. هیچ‌کس هنوز نمی‌داند نقشه او برای بعد از سال ۲۰۲۴ چیست، یا این که تا چه مدتی او می‌تواند قدرت را همچنان قبضه کند. جوانان روسیه صرفا تبلیغات آقای پوتین را نمی‌پذیرند اکثر جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله این کشور بیشتر اطلاعات خود را از طریق رسانه‌های اجتماعی که نسبتا فیلتر نمی‌شوند می‌گیرند و در نتیجه واکنش‌های آنان را در حال حاضر مشکل بتوان پیش بینی کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند آینده را پیش‌بینی کند، ولی ولادیمیر پوتین می‌تواند نقشه خودش را داشته باشد.
"بدون پوتین، روسیه وجود نخواهد داشت."
پوتین چه طور پوتین شد
چند نفر در انتخابات آمریکا رای دادند؟ آمار نهایی حدود دو هفته بعد از روز رای‌گیری از طرف مسئولان برگزاری انتخابات اعلام می‌شود. ولی تخمین‌ها نشان می‌دهد که از میان ۲۳۱.۵ میلیون نفر آمریکایی واجد شرایط ۱۲۸.۸ میلیون نفر در این انتخابات شرکت کرده‌اند؛ یعنی ۵۵.۶ درصد واجدان شرایط. این رقم در سال ۲۰۱۲ بیش از ۵۸ درصد و در سال ۲۰۰۸ حدود ۶۲ درصد بود. چه کسی بیشترین سهم را از آرای عمومی داشت؟ به نظر می‌رسد که هیلاری کلینتون با اختلاف کمی اکثریت آرای عمومی را به خود اختصاص داده باشد. بر اساس آخرین نتایج اعلام شده، خانم کلینتون تا این لحظه ۶۰٫۲۷۴٫۹۷۴ رای به خود اختصاص داده که معادل ۴۷.۷ درصد کل شرکت‌کنندگان است. آقای ترامپ هم ۵۹٫۹۳۷٫۳۳۸ رای آورده که معادل ۴۷.۴ درصد شرکت‌کنندگان می‌شود. اما نظام انتخاباتی آمریکا به این معنی است که نامزدها باید در ایالت‌ها به پیروزی برسند و "آرای الکترال" آن‌ها را به خود اختصاص دهند. پیروزی‌های آقای ترامپ در ایالت‌هایی که رقابت در آن‌ها نزدیکتر بود، به او اجازه داد تا در مجموع ۲۹۰ رای الکترال را به خود اختصاص دهد - رقمی که به راحتی از ۲۲۸ رای الکترال خانم کلینتون بیشتر است. نامزدهای دیگر هم در مجموع تا این لحظه ۶٫۱۴۹٫۲۹۷ رای کسب کرده‌اند. نامزدها چند ساله بودند؟ خیلی‌ها در گوگل دنبال جواب این سوال گشته‌اند. دونالد ترامپ ۷۰ ساله است و هیلاری کلینتون ۶۹ ساله. آقای ترامپ چه زمانی کارش را شروع می‌کند؟ مراسم تحلیف او قرار است ظهر روز ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ برگزار شود. ولی تا پیش از آن باید کابینه‌ و سیاست‌هایش را مشخص کند. او در عین حال به اطلاعات محرمانه مربوط به امنیت ملی و عملیات‌های نظامی هم دسترسی خواهد داشت. آیا آقای ترامپ در کاخ سفید زندگی خواهد کرد؟ شایعاتی مبنی بر عدم علاقه او به زندگی در کاخ سفید مطرح شده بود، ولی پارسال در یکی از مصاحبه‌هایش این شایعات را رد کرد و نشان داد که قصد ندارد سنت قدیمی زندگی و کار در کاخ سفید را نقض کند. او گفت: "بلی، برای زندگی به کاخ سفید می‌روم چون درستش همین است. بعید است خیلی از کاخ سفید خارج بشوم چون کارهای زیادی برای انجام دادن هست." در پی پیروزی آقای ترامپ در انتخابات روز سه‌شنبه، اداره هوانوردی فدرال بر فراز منزلش در محله منهتن شهر نیو یورک محدودیت‌های پروازی اعمال کرده که قرار است روز ۲۱ ژانویه منقضی شود، یعنی یک روز بعد از برگزاری مراسم تحلیف و رفتن او به کاخ سفید. آیا آقای ترامپ در زمان ریاست‌جمهوری به فعالیت‌های تجاری خود ادامه می‌دهد؟ ظاهرا نه. وکیل آقای ترامپ در مصاحبه با سی‌ان‌ان گفت که سازمان ترامپ - شرکتی با دارایی‌های آمریکایی و بین‌المللی از جمله زمین‌های گلف و املاک مسکونی و تجاری - در قالب یک "تراست کور" نگهداری خواهد شد که قرار است توسط بعضی فرزندان آقای ترامپ اداره شود. (تراست کور تراستی است که امانت‌داران اختیار تام اموال آن را دارند و صاحب تراست حقی برای دخالت در تصمیم گیری و مدیریت اموال را ندارد.) البته منتقدان ظاهرا قبول ندارند که چنین تمهیداتی باعث ایجاد یک تراست و جلوگیری از تعارض منافع خواهد شد، چون آقای ترامپ همچنان از دارایی‌های تجاری خود و تاثیر سیاست‌هایش بر آن‌ها آگاه خواهد بود و اقوام نزدیکش اداره روزمره آن‌ها را به عهده خواهند داشت. آیا به جای این حصار دیوار کشیده می‌شود؟ آقای ترامپ کی ساخت دیوار در مرز مکزیک را آغاز خواهد کرد؟ یکی از محورهای اصلی برنامه انتخاباتی آقای ترامپ جلوگیری از ورود مهاجران غیرقانونی با ساخت دیواری در مرز مکزیک بود. در وبسایت او سندی وجود دارد که توضیح داده چطور "مکزیک را مجبور به پرداخت مخارج" خواهد کرد. کار قرار است از همان "روز اول" شروع شود. قدم نخست تغییر قوانین انتقال پول است تا دیگر هیچ "بیگانه‌ای" نتواند بدون داشتن مدارکی که نشان دهد اقامتش در آمریکا قانونی است پول از این کشور خارج کند. مکزیک ادعای او مبنی بر پرداخت مخارج این کار را رد کرده است. به نظر کارشناسان، اگر مقیاس و خرج ساخت چنین دیواری را در نظر بگیریم و مسائل دیگری از جمله سختی خرید اراضی خصوصی در کنار مرز برای ساخت این دیوار، و جلب مساعدت اعضای کنگره را به آن اضافه کنیم، این دیوار هرگز ساخته نخواهد شد. در عوض اتفاقی که خواهد افتاد افزایش تمهیدات انتظامی در مرز و سخت‌تر کردن قوانین مهاجرتی است. بعضی از مشاوران او گفته‌اند که این دیوار جنبه "مجازی" یا "فنی" خواهد داشت، ولی او تاکید کرده که این دیوار ساخته خواهد شد. آیا سقط جنین غیرقانونی خواهد شد؟ دونالد ترامپ در ماه مارس اعلام کرد که سقط جنین باید ممنوع شود و گفت که از اعمال "شکلی از مجازات" به خانم‌هایی که چنین کاری می‌کنند حمایت می‌کند. ولی او بعدا از این موضع عقب‌نشینی کرد و گفت که تصمیم بر قانونی بودن یا نبودن سقط جنین باید به خود ایالات سپرده شود و هر گونه مجازاتی باید تنها شامل افرادی شود که خدمات سقط جنین ارائه می‌کنند. او گفته که از ممنوعیت سقط جنین حمایت می‌کند مگر در مواردی مانند "تجاوز، زنای با محارم و مسائل خطرآفرین برای سلامت مادر". او همچنین گفته که مخالف استفاده از "مدیکید" (برنامه بهداشتی برای خانواده‌ها و افراد با درآمد کم) برای پرداخت هزینه سقط جنین زنان کم‌درآمد است، و به خاطر تسلط جمهوریخواه‌ها بر کنگره می‌خواهد قوانین مربوطه را اصلاح کند. در آمریکا بیشتر موارد سقط جنین در کلینیک‌های تخصصی صورت می‌گیرد و "فدراسیون فرزندپروری تنظیم‌شده" یکی از بزرگترین ارائه‌دهندگان این خدمات است. این فدراسیون برای زنان آمریکایی خدمات سلامت تولید مثل - از جمله پیشگیری از بارداری - فراهم می‌کند و آقای ترامپ قول داده بودجه‌اش را قطع کند. ولی این فدراسیون وعده داده که فعالیت‌های حدود ۶۵۰ مرکز بهداشتی وابسته به آن در سراسر کشور ادامه پیدا خواهد کرد. در پیامی که در توییتر این فدراسیون منتشر شده می‌خوانیم: "فرزندپروری تنظیم‌شده ۱۰۰ سال پیش کارش را آغاز کرد. واضح است که هرگز کوتاه نخواهیم آمد و دست از مراقبت از بیمارانمان نخواهیم کشید." چه بر سر قانون مراقبت مقرون‌به‌صرفه خواهد آمد؟ دونالد ترامپ به وضوح اعلام کرده که لغو قانون "اوباما کر" یکی از اولویت‌های نخست او خواهد بود و می‌خواهد "خیلی خیلی سریع" آن را دور بیاندازد. اگرچه او پس از پیروزی در انتخابات و به دنبال دیدار با اوباما گفته است حفظ بخش های کلیدی برنامه نظام بهداشتی باراک اوباما را رد نمی‌کند. کارشناسان می‌گویند که او برای لغو کامل این قانون به ۶۰ رای موافق در سنا نیاز دارد تا مانع اطاله‌بررسی از طرف دموکرات‌ها شود. ولی او تنها ۵۱ رای دارد. اما جمهوریخواه‌ها می‌توانند با استفاده از اکثریت ساده خود در سنا قانونی تصویب کنند که تنها به مخارج این طرح بستگی داشته باشد. این به آن‌ها اجازه می‌دهد تا بعضی از تمهیدات مالیاتی را لغو کنند؛ از جمله معافیت‌های مالیاتی خانواده‌های کم‌درآمد و میان‌درآمد که به آن‌ها اجازه می‌دهد بیمه درمانی تهیه کنند یا افزایش‌های مالیاتی که برای تهیه مخارج این برنامه در نظر گرفته شده بود. آن‌ها در ژانویه ۲۰۱۶ در انجام این کار موفق شدند، ولی باراک اوباما قانون تصویبی سنا را وتو کرد. در این قانون یک دوره انتقالی دو ساله در نظر گرفته شده بود. اما اگر جمهوریخواه‌ها بتوانند این برنامه را متوقف کنند، باید بر سر برنامه‌ای جایگزین به توافق برسند و آن را تصویب کنند. رسانه‌های آمریکایی می‌گویند آقای ترامپ می‌تواند کارهای دیگری هم برای تضیف این برنامه بکند؛ مانند باز پس گرفتن اعتراض آقای اوباما به رای دادگاهی که در این رابطه صادر شده بود. آیا ازدواج همجنسگرایان همچنان تایید و به رسمیت شناخته خواهد شد؟ دونالد ترامپ در مصاحبه‌های مختلفی که در سال‌های گذشته کرده، گفته است که مخالف ازدواج همجنسگرایان است ولی در عین حال گفته که یک بار در مراسم ازدواج یک زوج همجنسگرا حضور داشته است. او می‌گوید نباید به این مساله در سطح ملی رسیدگی کرد و باید به ایالات واگذار شود و از رای دیوان عالی ایالات متحده در سال ۲۰۱۵ که به قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در سطح کشور منجر شد گله کرده. به نظر می‌رسید که بعد از اعلام این رای او پذیرفته که دیگر بحثی نمانده و این‌طور نشان می‌داد که از تلاش‌ها برای لغو این حکم حمایت نخواهد کرد. ولی او در ابتدای امسال به شبکه خبری فاکس گفت که "شدیدا در نظر دارد" قضاتی را به دیوان عالی منصوب کند که با این حکم مخالفت دارند. البته این مساله در اولویت‌های او نیست. مایک پنس، معاون رئیس‌جمهور، هم به شدت مخالف ازدواج همجنسگرایان است. پرونده‌هایی که علیه آقای ترامپ در دادگاه جریان دارد چه می‌شود؟ حتی با استانداردهای رایج در بین میلیاردرها، دونالد ترامپ به طور غیرمعمولی اهل منازعه است و کارش هزاران بار به دادگاه کشیده، چه به عنوان شاکی و چه به عنوان متهم. به گفته روزنامه یواس‌ای تودی، رئیس‌جمهور منتخب در حال حاضر با ۷۵ شکایت مختلف روبه‌رو است. از همه مهمتر - و احتمالا از همه شرم‌آورتر برای رهبر جدید - چند پرونده‌ای است که در رابطه با دانشگاه تعطیل شده ترامپ به دادگاه کشیده شده است. شاکیان این پرونده‌ها دانشجویانی هستند که می‌گویند ده‌ها هزار دلار خرج کلاس‌هایی کرده بودند که قرار بوده اسرار موفقیت در بازار را به آن‌ها بیاموزد ولی چیزی در این باره به آن‌ها یاد داده نشده است. آقای ترامپ این ادعاها را رد می‌کند. از آنجایی که این پرونده‌ها پیش از رسیدن او به ریاست‌جمهوری به دادگاه فرستاده شده بودند، او از هیچگونه مصونیتی برخوردار نیست و باید در صورت لزوم در دادگاه حاضر شود. آیا من به عنوان یک مسلمان می‌توانم همچنان به آمریکا سفر کنم؟ بعد از واقعه سن برناردینو در ایالت کالیفورنیا که سال گذشته به مرگ ۱۴ نفر منجر شد، آقای ترامپ با صدور یک اطلاعیه مطبوعاتی خواستار "ممنوعیت تمام و کمال" ورود مسلمانان به آمریکا شد - "تا وقتی که نمایندگان سیاسی ما در این کشور بفهمند چه خبر است." این حرف در گوشه و کنار دنیا با محکومیت روبه‌رو شد و حتی مایک پنس، معاون انتخابی رئیس‌جمهور، هم گفت که این حرف "زشت و مغایر قانون اساسی" است و آن را محکوم کرد. البته به نظر می‌رسد که شاید آقای ترامپ طی ماه‌های گذشته این برنامه را کنار گذاشته باشد. آقای پنس در ماه اکتبر گفت که دیگر با این ممنوعیت پیشنهادی مخالف نیست "چون آقای ترامپ در حال حاضر چنین موضعی ندارد". به نظر می‌رسد که صفحه مربوط به این برنامه بعد از انتخابات از وبسایت او حذف شده بود و آدرس اینترنتی آن شما را مجددا به صفحه نخست وبسایت می‌برد. این واقعه باعث بروز حدس و گمان درباره منتفی شدن این پیشنهاد شد، ولی صفحه بعدا دوباره در وبسایت قرار گرفت و تیم انتخاباتی آقای ترامپ به روزنامه واشینگتن پست گفت که اشتباهی حذف شده بوده. آقای ترامپ تا چه اندازه می‌تواند توافقات مربوط به تغییرات اقلیمی را منتفی کند؟ آقای ترامپ نسبت به زیرساخت‌های علمی تغییرات اقلیمی ابراز تردید کرده و می‌خواهد ایالات متحده را از قرارداد پاریس خارج کند. او می‌گوید این قرارداد برای "شرکت‌های آمریکایی بد است" و به "بوروکرات‌های خارجی اجازه می‌دهد تا میزان انرژی مصرفی ما را مشخص کنند". او در سال ۲۰۱۲ در توییتر مدعی شده بود که ایده تغییرات اقلیمی ساخته چینی‌ها است تا از این طریق قدرت رقابت تولیدات آمریکایی را کاهش دهند. ولی در ماه ژانویه گفت که این حرف شوخی بوده. اما قرارداد پاریس حالا تصویب شده و بخشی از قوانین بین‌المللی محسوب می‌شود. با این‌که آقای ترامپ احتمالا می‌تواند حمایت سیاسی لازم برای خروج از این قرارداد را جلب کند، روند رسمی این کار چهار سال طول خواهد کشید. فرستادگان ۲۰۰ کشور به مذاکرات اقلیمی سازمان ملل که بعد از انتخابات در مراکش برگزار شد اعلام کرده‌اند که بدون آمریکا هم به مفاد قرارداد پاریس عمل خواهند کرد. آیا ترامپ باعث تضعیف ناتو خواهد شد؟ سیاست خارجی آقای ترامپ که تحت عنوان "اول آمریکا" ارائه شده می‌گوید که اولویت همیشه با منافع آمریکا خواهد بود، و متحدان خارجی باید سهم بیشتری در تامین مخارج عملیات‌های نظامی و طرح‌های دفاعی داشته باشند. آقای ترامپ مشخصا اعلام کرده که می‌خواهد نقش ایالات متحده در پیمان ناتو را مورد بازبینی قرار دهد. او در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز در ماه ژوئیه گفت که اعضای ناتو تنها در صورتی می‌توانند از ما برای مقابله با حمله روسیه انتظار کمک داشته باشند که "ابتدا به تعهداتشان نسبت به ما عمل کنند". چنین موضعی آشکارا با اصل دفاع متقابل پیمان ناتو در تضاد است. بعد از پیروزی آقای ترامپ در انتخابات، رهبران اروپایی از او خواسته‌اند تا درباره موضع خود توضیحات بیشتری بدهد. از طرف دیگر ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، به او یادآوری کرده که الزامات این معاهده "مطلقا بلاشرط" است. در حال حاضر معلوم نیست که امکان مصالحه وجود دارد یا نه. آیا ترامپ به کره شمالی حمله خواهد کرد؟ خیلی از ابعاد سیاست خارجی آقای ترامپ همچنان نامشخص است. او در ماه مه گفت که ممکن است مستقیما با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، برای توقف بر سر برنامه هسته‌ای این کشور مذاکره کند. این کار تغییری عمده در سیاست ایالات متحده در قبال این کشور خواهد بود. او گفت "با او مذاکره خواهم کرد، من هیچ مشکلی برای مذاکره با او ندارم". پیونگ‌یانگ هم از او حمایت کرد و گفت او "سیاستمداری خردمند" و "نامزدی دوراندیش" است و از صحبت‌های او مبنی بر لزوم کره جنوبی به پرداخت مخارج نیروهای آمریکایی مستقر در این کشور ابراز خشنودی کرد. ولی کره شمالی بعد از انتخابات مشخصا اعلام کرده که قصد ندارد سلاح‌های هسته‌ای خود را نابود کند. گراهام الیسون، یکی از کارشناسان اصلی در زمینه جلوگیری از پخش سلاح‌های هسته‌ای، در روزهای اخیر به این موضوع اشاره کرده و گفته: "یکی از مشکلات اصلی آقای ترامپ این است که به نظر نمی‌رسد توجهی به تهدیدات احتمالی کره شمالی کرده باشد. فرمانده کل تنها کسی است که می‌تواند مانع نابودی کامل ما بشود. ما راستش نمی‌دانیم که او قرار است بی‌پروا عمل کند، یا بی‌صبر باشد یا اصلا با مساله آشنا است یا نه." آقای ترامپ در عین حال گفته که مخالفتی با ساخت سلاح اتمی توسط ژاپن و کره جنوبی برای محافظت از خود در برابر کره شمالی و چین ندارد. آیا تعداد آمریکایی‌هایی که به کانادا مهاجرت می‌کنند بیشتر خواهد شد؟ وقتی خبر پیروزی دونالد ترامپ اعلام شد، وبسایت اداره مهاجرت کانادا به خاطر فشار بیش از حد معمول کاربران از دسترسی خارج شد. در عین حال تعداد کاربرانی که به وبسایت اداره مهاجرت نیوزیلند سر زده بودند هم به شدت افزایش پیدا کرد و "مهاجرت به استرالیا" به یکی از موارد اصلی جست‌وجو در گوگل تبدیل شد. در این مرحله نمی‌توان گفت که آیا این افزایش علاقه در بین شهروندان آمریکایی واقعا به مهاجرت به کانادا یا جاهای دیگر منجر خواهد شد یا نه. اما با این‌که مسافرت به کانادا برای خیلی از آمریکایی‌ها کار ساده‌ای است، مهاجرت دائم مساله دیگری است. کانادا چند برنامه مهاجرتی مختلف دارد و هر یک نیازهای خودش را دارد. به گفته وکلای مهاجرتی، داشتن توانایی‌های خاص یا اشتغال در زمینه‌ای مشخص، پیوستن به اقوام نزدیک مقیم کانادا، یا درخواست پناهندگی سیاسی سه راه اصلی برای رفتن به کانادا است. ولی دیگران به شدت از وجوه مختلفی مانند ملیت، سن، توانایی زبانی، سطح آموزش و سابقه کاری مورد بررسی قرار می‌گیرند. عریضه‌ای که برای ممنوع کردن ورود دونالد ترامپ تسلیم پارلمان بریتانیا شده بود چه می‌شود؟ این عریضه در سال ۲۰۱۵ تنظیم شده بود و خواستار "ممنوعیت ورود دونالد ترامپ به بریتانیا" به خاطر نفرت‌پراکنی شده بود. این کار واکنشی به بعضی از سخنان آقای ترامپ بود که مخصوصا مسلمانان را هدف گرفته بود. بیش از نیم میلیون نفر این عریضه را امضا کرده‌اند و در ژانویه ۲۰۱۶ در پارلمان به بحث گذاشته شد. ترزا می، نخست‌وزیر فعلی بریتانیا، که در آن زمان وزیر کشور بود، سخنان جنجالی آقای ترامپ را محکوم کرد ولی با درخواست ممنوعیت ورود او به کشور مخالفت کرد. پارلمان هم تنها بر سر این موضوع بحث کرد و آن را به رای نگذاشت، برای همین خودش مستقیما وارد عمل نخواهد شد.
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور بعدی ایالات متحده، به همراه تسلط جمهوری‌خواهان بر کنگره، سوال‌های زیادی درباره خود انتخابات و قدم‌های بعدی مطرح می‌کند. از بیمه خدمات درمانی گرفته تا ازدواج همجنسگرایان، تغییرات اقلیمی و قانون مراقبت مقرون‌به‌صرفه (اوباما کر)- شهروندان آمریکایی و مردم سراسر دنیا دوست دارند بدانند که دولت آینده دست به چه اقداماتی خواهد زد. در اینجا نگاهی می‌کنیم به سوالات مهمی که در اینترنت و از طرف مخاطبان بی‌بی‌سی مطرح شده.
هر آنچه باید درباره ریاست‌جمهوری ترامپ بدانید
نامزد شدن اغلب این افراد، خبر غیرمنتظره ای برای افکار عمومی محسوب نمی شد؛ چرا که مربوط به عده ای از داوطلبان معمول انتخابات مجلس یا نمایندگانی بود که دلیلی برای نامزد نشدن مجددشان وجود نداشت. اما در میان نامزدها، کسانی هم بودند که کاندیدا شدنشان "خبر" جدیدی محسوب می شد؛ چرا که به دلایل مختلف، برای بسیاری از ناظران سیاسی غیر منتظره بود. در این گزارش، به مروری فهرست وار بر کاندیداتوری تعدادی از چهره های سرشناس - والبته نه همه - می پردازیم. پروین احمدی نژاد پروین احمدی نژاد یکی از خواهران رئیس جمهور ایران است. او که عضویت شورای شهر تهران را دارد، از شهر محل تولدش گرمسار کاندیدا شده است. این عضو کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران، موافق سوال از برادرش در مجلس نیست و او را فردی عدالت خواه و ولایی می داند. او حامی دولت است و می گوید که می خواهد از "گفتمان انقلاب، شهدا، ارزش ها و آرمان های انقلاب" دفاع کند. پروین احمدی نژاد حجاب را یک حق فردی و اجتماعی می داند و می گوید که رعایت حجاب ‌و‌ عفاف از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر هستند. او تاکید دارد که باید با افراد "لجوج و معاند" در امر حجاب برخورد شدید شود. یکی از دامادهای وی، حمیدرضا افراشته، از اعضای اصلی گروه "مشاوران جوان" محمود احمدی نژاد و از مدافعان سرسخت اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر جنجالی آقای احمدی نژاد است. عباس امیری‌فر عباس امیری فر، رئیس شورای فرهنگی و امام جماعت مسجد نهاد ریاست جمهوری، از نزدیکان محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی است. با این حال، به گفته خودش به عنوان "کاندیدای مستقل" برای نمایندگی مجلس نهم اعلام آمادگی کرده است. وی در اوایل سال جاری به اتهام دست داشتن در تولید و توزیع فیلم مستند "ظهور نزدیک است"، که محمود احمدی نژاد را از یاران امام دوازدهم شیعیان معرفی می کرد، توسط دادگاه روحانیت بازداشت شد. سال گذشته، این فیلم به طور گسترده و رایگان در ایران تکثیر و توزیع شد و انتقادات فراوان سیاستمداران و روحانیون نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی را به دنبال داشت. عباس امیری فر پس از مدتی بازداشت در بند روحانیون زندان اوین، به محل کار خود در نهاد ریاست جمهوری بازگشت. آقای امیری فر انگیزه اصلی از شرکت در رقابت انتخاباتی را "تکلیف شرعی" و پیروی از رهنمود رهبر جمهوری اسلامی برای برگزاری "انتخابات را پرشور" ذکر کرده است. وی در ۲۲ سال گذشته در کلاس های درس آیت الله خامنه ای شرکت کرده است. محمدرضا تابش یکی از خبرساز ترین نامزدهای انتخابات مجلس نهم، محمدرضا تابش، خواهر زاده محمد خاتمی و دبیر فراکسیون اقلیت مجلس هشتم است. محمد خاتمی از ماه ها قبل، پیش شرط شرکت اصلاح طلبان در انتخابات را رفع حصر از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و آزادی انتخابات، زندانیان سیاسی، مطبوعات و احزاب دانسته بود. پس از آنکه هیچ یک از این شرایط تامین نشد، وی تصریح کرد که "اصلاح طلبان نمی توانند و نباید در انتخابات نامزد و لیست داشته باشند". اما در حالی که محمد خاتمی و دیگر اصلاح طلبان اعلام کرده اند که در انتخابات جاری مشارکت نخواهند داشت، محمدرضا تابش که از مجلس ششم تا هشتم نماینده مجلس بوده، بار دیگر از حوزه انتخابیه اردکان کاندیدا شده است. او شرایط کشور را "حساس و خطیر " خواند و اظهار داشته: "کمترین چیزی که دارم آبرویی است که آنرا به پای مردم می ریزم و در راه اعتلای انقلاب اسلامی و پیشرفت و تعالی اردکان عزیز صرف می کنم." آقای تابش گفته که بعد از "همفکری چهارساعته با بیش از دویست نفر از فعالان و بزرگان شهر اردکان" سرانجام به این نتیجه رسیده است که در انتخابات کاندیدا شود. سهیلا جلودار زاده سهیلا جلودارزاده، نماینده دوره های پنجم، ششم و هفتم تهران در مجلس شورای اسلامی، برای مجلس نهم نیز از همین شهر کاندیدا شده است. این فعال سیاسی که به اصلاح طلبی شهرت دارد در حالی برای حضور در انتخابات مجلس نهم نامزد شده که پیش از این، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، در بر گیرنده گروه های اصلاح طلب با گرایش های گوناگون، اعلام کرده است که در انتخابات شرکت نخواهد کرد. خانم جلودارزاده ریاست حزب زنان اسلامی کار، عضویت خانه کارگر و مشاورت وزیر کار و امور اجتماعی در دولت محمد خاتمی را در سابقه خود دارد. وی بعد از ثبت نام خود گفت که از جانب خانه کارگر و اتحادیه زنان کارگر در انتخابات شرکت می کند و از طرف اصلاح طلبان کاندیدا نشده است. سهیلا جلودارزاده تاکید کرد که می خواهد در کنار علیرضا محجوب، رییس فراکسیون کارگری مجلس هشتم، از حقوق کارگران حمایت کند. این کاندیدای مجلس، اگرچه حاضر نشد به سوالات خبرنگاران در خصوص مواضع اصلاح طلبان در انتخابات پاسخ دهد، اما گفت که قطعا تایید صلاحیت می شود چون "جز خدمت کاری انجام نداده است". روح الله حسینیان روح الله حسینیان از نمایندگان مجلس هشتم است که تا پیش از نمایندگی تهران، در سمت های امنیتی و اطلاعاتی مشغول به کار بوده است. وی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم، در اعتراض به عدم برخورد شدیدتر حکومت با مخالفان دولت از نمایندگی مجلس استعفا کرده بود، پس از دیدار با آیت الله خامنه ای استعفای خود را پس گرفت. با این حال آقای حسینیان بعدا اعلام کرد که تصمیم به کاندیدا شدن مجدد برای انتخابات مجلس ندارد. این نماینده تهران، هر چند به اتفاق حمید رسایی و مهدی کوچک زاده تا ساختمان فرمانداری تهران رفت، اما از ثبت نام خودداری کرد و گفت: "بنده احساس تکلیف نکردم که در انتخابات ثبت نام کنم. خود را برای مجلس مفید نمی دانم." اما در آخرین موعد قانونی ثبت نام، با حضور در فرمانداری رشت آمادگی خود را برای نمایندگی مجلس نهم اعلام کرد و گفت که به اصرار اصولگرایان این کار را انجام داده است. وی قرار است پرونده انتخاباتی خود را از رشت به تهران انتقال دهد. بر اساس قانون انتخابات، نامزدهای نمایندگی می توانند پس از ثبت نام آن را به حوزه انتخابیه دیگری منتقل کنند. روح الله حسینیان در کارنامه خود سابقه عضویت در هیات منصفه مطبوعات، ریاست مرکز اسناد انقلاب اسلامی، قائم مقام دادستان انقلاب اسلامی در وزارت اطلاعات در زمان محمد محمدی ری شهری و مشاورت امنیتی محمود احمدی نژاد را دارد. مجتبی ذوالنور مجتبی ذوالنور، جانشین سابق نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تابستان امسال از این سمت کناره گرفت. وی در حالی که خبر استعفایش در رسانه ها مطرح شده بود، خبر از اعلام بازنشستگی خود برای نامزد شدن برای انتخابات مجلس نهم داد. او که سه سال در مقام خود در حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه بود، در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از محمود احمدی نژاد حمایت کرد. اما پس از برکناری منوچهر متکی، به یکی از منتقدان رییس جمهور ایران تبدیل شد و انتقادات وی پس از اقدام رئیس دولت به برکناری حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات به اوج رسید. مجتبی ذوالنور در یکی از سخنرانی هایش گفت که اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر محمود احمدی نژاد، رییس جمهور واقعی این کشور است. وی همچنین ادعا کرد که علت تلاش آقای احمدی نژاد برای برکناری وزیر اطلاعات، گزارشی بوده است که حیدر مصلحی در خصوص فعالیت های انتخاباتی آقای رحیم مشایی به دفتر رهبری ارائه کرده است. آقای ذوالنور اذعان کرده که به خاطر شدت انتقادهایش به رئیس دولت در زمان تصدی جانشینی نماینده ولی فقیه در سپاه، از سوی آیت الله خامنه ای به "تندروی" متهم شده است. جانشین سابق نماینده ولی فقیه در سپاه، در حالی برای ورود به مجلس تلاش می کند که نمایندگانی چون محمدکوثری، پرویز سروری، محمد کرمی راد، غلامرضا کرمی، سیداحمد آوایی و عزیز اکبریان هم از دست اندرکاران سابق این نهاد نظامی محسوب می شوند. زهره ‌سادات لاجوردی زهره ‌سادات لاجوردی دختر اسدالله لاجوردی، در آخرین مهلت ثبت‌نام و از تهران کاندیدای انتخابات مجلس نهم شد. او که مدیر سیاسی مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و مدرس دانشگاه است گفت که می خواهد نامش در لیست جبهه پایداری متشکل از همفکران محمدتقی مصباح یزدی روحانی بانفوذ محافظه کار باشد. پدر خانم لاجوردی، از اعضای جمعیت موتلفه اسلامی بود که بعد از انقلاب به ریاست زندان اوین رسید. او همچنین دادستان انقلاب در دههٔ شصت بود. اسدالله لاجوردی در سال ۱۳۷۷ در حالی ترور شد که سمتی رسمی نداشت. خانم لاجوردی که اولین بار است برای مجلس کاندیدا می شود، در خصوص دلیل شرکتش در این انتخابات می گوید که با توجه به شرایط کشور و نقش مهم مجلس در منطقه و جهان، احساس تکلیف کرده است. وی می خواهد در کمیسیون امنیت ملی یا فرهنگی مجلس باشد و امیدوار است که در مجلس نهم، در تبعیت از رهبر جمهوری اسلامی پیشقدم باشد. اسدالله بادامچیان از اعضای شورای مرکزی جمعیت موتلفه اسلامی، که خود نیز کاندیدای مجلس نهم است، گفته است نماینده مجلس باید کسی باشد که چون اسدالله لاجوردی "وقتی امانت [مسئولیت حکومتی] را تحویل داد در زیرزمین منزلش کار می کرد و نه مصاحبه می کرد و نه دعوا". علی مطهری علی مطهری، نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی، فرزند مرتضی مطهری از نظریه پردازان حکومت جمهوری اسلامی است که در سال ۱۳۵۸ ترور شد. آقای مطهری همچنین برادر زن علی لاریجانی رئیس مجلس هشتم است. وی در مجلس هشتم سرسختانه پی گیر طرح سوال از رئیس جمهور بوده که تاکنون به نتیجه نرسیده است. او حتی در اعتراض به عدم طرح سوال از محمود احمدی نژاد در مجلس، از نمایندگی استعفا داده که استعفای وی مورد تصویب نمایندگان قرار نگرفته است. علی مطهری در حالی کاندیدای نمایندگی شده که پیشتر گفته است مجلس "تبدیل به شعبه ای از بیت رهبری شده است". علی مطهری قبل از نامزد شدن برای نمایندگی مجلس هشتم گفته بود که این کار را به خاطر احساس خطر نسبت به احتمال ورود اصلاح طلبان به مجلس انجام می دهد. در آن زمان، صلاحیت علی مطهری برای نامزدی در انتخابات رد شد، اما بعد از تجدیدنظرخواهی، شورای نگهبان صلاحیت وی را تایید کرد. امسال هم صلاحیت آقای مطهری برای شرکت در انتخابات مجلس نهم، از سوی هیات های اجرایی، زیر نظر وزارت کشور، به اتهام عدم التزام عملی به ولایت فقیه رد شده است. اما این تصمیم توسط شورای نگهبان قابل ابطال است. الیاس نادران الیاس نادران استاد دانشگاه و نماینده مجالس هفتم و هشتم شورای اسلامی است. پیشتر، برخی منابع خبری و از جمله سایت الف که به احمد توکلی دیگر نماینده تهران و از همفکران الیاس نادران وابسته است، خبر داده بودند که آقای نادران "قطعا برای مجلس نهم نامزد نخواهد شد". با این حال این نماینده مجلس هشتم، از حوزه انتخابیه گنبدکاووس برای نمایندگی مجلس ثبت نام کرده است. احمد توکلی گفته است که این ثبت نام "به اصرار دانشجویان و استادان دانشگاه" صورت گرفته است. الیاس نادران عضو کمیسیون اقتصادی مجلس و از منتقدان "مفاسد اقتصادی" در دولت احمدی نژاد است که البته پی گیری های وی در مورد این پرونده ها، به جایی نرسیده است. او مشخصا، محمدرضا رحیمی معاون اول رییس جمهوری ایران را متهم به استفاده از عنوان تقلبی دکتر و فساد مالی کرده است. این نماینده مجلس، آقای رحیمی را رئیس یک باند فساد اقتصادی به نام "حلقه فاطمی" خوانده که همه اعضای آن به جز معاون اول رئیس جمهور دستگیر شده اند. وی محمود احمدی نژاد را متهم کرده که با اعمال نفوذ، جلوی رسیدگی به پرونده محمدرضا رحیمی را در قوه قضاییه گرفته است. قوه قضائیه ایران، الیاس نادران را با شکایت محمدرضا رحیمی به خاطر "تهمت" به معاون رئیس جمهور در مورد استفاده دروغ از عنوان دکترا متهم شناخته است. این حکم با اعتراض آقای رحیمی به دیوان عالی کشور فرستاده شده و هنوز رای این دیوان صادر نشده است. طاهره نظری مهر طاهره نظری مهر، همسر منوچهر متکی وزیر امور خارجه برکنار شده دولت دهم، برای انتخابات مجلس نهم از حوزه انتخابیه تهران ثبت نام کرده است. او که از دانشگاه تهران مدرک دکترای داروسازی دارد، در مسئولیت هایی چون معاونت فنی کارخانه تولید داروی هلال احمر، مشاورت وزیر امور خارجه، مدیرکل امور بین المللی زنان در وزارت خارجه و ریاست انجمن همسران دیپلمات های این وزارتخانه فعالیت کرده است. وی در حال حاضر هم به عنوان مشاور محمدمهدی آخوندزاده، معاون امور بین المللی وزارت امور خارجه، موضوعات مربوط به زنان را پیگیری می کند. انتقال خانم نظری مهر در آستانه بازنشستگی از سازمان بهزیستی به وزارت امور خارجه، یکی از تخلفات منسوب به منوچهر متکی، وزیر برکنار شده دولت دهم بوده است. آقای متکی متهم است که برای انتصاب همسرش به سمت "مدیرکل حقوق بشر و زنان وزارت خارجه"، در این وزارتخانه تغییراتی ساختاری ایجاد کرده است. به گفته این منتقدان، وزیر سابق به این منظور، اداره حقوق بشر وزارت خارجه را از اداره کل سیاسی و امور بین‌الملل جدا کرده و با ادغام آن در دفتر امور زنان این وزارتخانه، یک اداره کل جدید ایجاد و همسرش را به ریاست آن منصوب کرده است. به نظر می رسد که طاهری نظری مهر قصد قرار گرفتن در لیست "جبهه متحد اصولگرایان" را دارد که همسرش دبیر اجرایی آن است.
با شروع مهلت ثبت نام نامزدهای شرکت در انتخابات مجلس نهم، رسانه های ایران به تدریج به انتشار اسامی کاندیداهای منسوب به جناح های مختلف پرداختند.
ثبت نام هایی خبرساز برای انتخابات مجلس نهم
در خلال سه دهه گذشته، جمهوری اسلامی در پيگيری سياست مشارکت مستمر، هر چند کنترل شده مردم در حمايت از حکومت، به گونه ای گسترده کودکان و نوجوانان را در معرض تبليغات فشرده قرار داده و زمينه فعاليت آنان در برخی زمينه های سياسی فراهم آورده است. در اين راستا، متون درسی به شکلی تدوين شده است که بر اصول عقيدتی نظام، نه به عنوان موضوعاتی برای بحث و تبادل نظر بلکه به شکل حقايقی انکار ناپذير، تاکيد ورزد و ترديد نسبت به آنها را اقدامی خلاف و حتی مجرمانه قلمداد کند. دامنه تبليغات سياسی برای خردسالان به بسياری از جنبه های زندگی اجتماعی و حتی خصوصی آنان نيز تسری يافته و به شکلی بی پرده به بخشی از فعاليت های سازمان يافته از سوی دولت، مانند اردوهای تابستانی، و حتی برنامه های تفريحی رسانه ای تبديل شده است. علاوه بر اين، برنامه ريزی حکومت برای سياسی کردن اين قشر از جامعه به جنبه های نظری و تبليغی محدود نمانده بلکه شامل ابزار و لوازم حضور و فعاليت عملی آنان نيز بوده است. نوع فعاليت سياسی مورد نظر دولت برای کودکان عموما شامل آزادی اظهار نظر و مشارکت آنان در اداره امور مربوط به خود، مثلا در مدرسه، نبوده است. در واقع به جای آنکه به کودکان و نوجوانان ايرانی امکان آن داده شود تا از طريق چنين فعاليت هايی با مفهوم سياست آشنا شوند و به تمرين نحوه استفاده از حق شهروندی خود بپردازند، از آنان انتظار می رود تا در حمايت از مواضع حکومت در زمينه سياست کلان مملکتی دست به تظاهرات بزنند و به منظور مقابله عملی با مخالفان، به عضويت تشکيلاتی مانند بسيج در آيند. احتمالا جمهوری اسلامی با تشويق نوجوانان به اينگونه فعاليت ها هدف دوگانه ای را دنبال کرده است. نخست استفاده از جمعيت خردسال کشور برای گسترده تر نشان دادن حمايت مردمی از اهداف و سياست های حکومت و ناتوان نشان دادن مخالفان، و دوم، تربيت سياسی نسل آينده بزرگسالان در راستای پذيرش و حمايت نظام. به اين ترتيب، انتظار حکومت اين است که با آموزش يک نگرش خاص سياسی و تفهيم منافع ناشی از پذيرش اين ديدگاه، امکان به چالش خواندن افکار و ساختار سياسی خود را از ميان بردارد. کودکان در انقلاب و جنگ سابقه سياسی کردن جامعه، از جمله بهره بردن از خردسالان در سياست، به تحولات انقلابی سال 1357 و تغيير رژيم در ايران باز می گردد. جمهوری اسلامی حاصل قيامی گسترده است که حدود سه دهه قبل به انقلاب و سقوط نظام سلطنتی منجر شد. در سال های قبل از انقلاب، رهبران رژيم سابق که خود را به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور متعهد و در دستيابی به اهداف توسعه ای موفق می دانستند، عموما از سياسی شدن جامعه و مشارکت شهروندان در امور سياسی استقبال نمی کردند و باور داشتند که مردم ترجيح می دهند - يا بايد ترجيح بدهند - سياست را به دست رهبران خود بسپارند و صرفا از نتايج تلاش آنان بهره مند شوند. اين نگرش طبيعتا تعارضی اساسی را در خود نهفته داشت. در حاليکه رشد اقتصادی، به خصوص از اواخر دهه 1340 شمسی به بعد، به رشد طبقه متوسط شهری يعنی طبقه ای منجر می شد که در هيچ جامعه ای محروميت از مشارکت سياسی را نمی پذيرد، سياست توسعه ای حکومت عمدا نقشی برای حضور موثر سياسی هيچيک از قشرهای جامعه قايل نبود. اين تعارض به شکلی بارز در قيام ضد سلطنتی نمود کرد به نحوی که طبقه متوسط شهری عملا رهبری موثر تظاهرات و اعتصابات را در دست گرفت و به الگويی برای گرته برداری سايرطبقات اجتماعی مبدل شد. همچنين، در جريان تظاهرات منتهی به سقوط رژيم سابق، مخالفان حکومت به شکلی سازمان يافته از کودکان و نوجوانان برای نشان دادن تضاد همه جانبه مردم با حکومت بهره بردند به نحوی که مدارس کشور برای ماهها صحنه اعتصابات و تظاهرات مداوم بود. پس از استقرار جمهوری اسلامی نيز حکومت جديد، که به زودی با مشکلات متعدد در زمينه اداره امور مواجه شده بود، سياسی ماندن قشرهای مختلف جامعه، از جمله نوجوانان را به عنوان راهی برای مقابله با مخالفت های داخلی و خارجی مورد توجه قرار داد. در حاليکه بخش عمده ای از توانمندی های تشکيلاتی و دفاعی کشور در جريان انقلاب و پس از آن از ميان رفته بود، حکومت به گونه ای روز افزون نيروی انسانی را جايگزين امکانات ديگر کرد و برای اين منظور، بر حضور سازمان يافته توده مردم، از جمله کودکان و نوجوانان در نمايش های سياسی، تاکيد نهاد. همين شيوه توسط برخی از گروه های مخالف رژيم نيز که از نزديک در خشونت های انقلابی شرکت داشتند، به کار گرفته شد که نتيجه آن، رودرويی جمعی از نوجوانان با نظام و تحمل واکنش شديد حکومت بود. البته جمهوری اسلامی پاداشی را نيز به شکل اعطای حق رای برای نوجوانان منظور داشت اما مهمترين نقشی که در حمايت از جمهوری اسلامی بر عهده نسل جوان قرار گرفت، مشارکت دادن آنان در جنگ با عراق بود. جنگ در حالی آغاز شد که ارتش منظم عملا قدرت مقابله با تهاجم دشمن را از دست داده بود و تا سازماندهی نيرويی نسبتا کارآمد، مقاومت در برابر مهاجمان بر عهده نيروهای نامنظم مردمی، چه خردسال و چه بزرگسال، قرار گرفت. با اينهمه، استفاده از نوجوانان در جنگ به زودی به دکترين نظامی حکومت راه يافت و برای هشت سال، دهها هزار کودک و نوجوان ايرانی به جبهه های جنگ اعزام شدند و گفته می شود هزاران تن از آنان نيز جان خود را از دست دادند. تجربه خشونت سياسی در مورد تاثير نظامی شرکت نوجوانان بر نتيجه جنگ ايران و عراق تحقيق مستقلی به صورت نگرفته، اما بی ترديد اين تجربه، در کنار مشارکت در قيام ضد سلطنتی، در شکل دادن به نگرش سياسی اين نسل اهميت قابل توجهی داشته است. فلاسفه سنتگرا که سياست را "هنر مصالحه و سازش" می دانند معتقدند که جنگ و انقلاب نشانه شکست سياست است، در حاليکه برخی ديگر از متفکران اين پديده ها را شيوه هايی برای برخورد با آن گونه مسايل سياسی دانسته اند که جز از راه های قهرآميز قابل حل و فصل نيست. هر کدام از اين دو نظر را که بپذيريم، واقعيت اين است که نخستين تجربه سياسی يک نسل از نوجوانان ايرانی حاصل "شکست سياست" يا دست کم سياست قهرآميز بود. جنگ ايران و عراق پس از هشت سال درگيری نظامی خاتمه يافت، اما آتش بس در جنگ به معنی پايان تنش در صحنه سياست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی نبود. روش و ديدگاه سياسی حکومت ناگزير مخالفت هايی را به همراه داشت و برای جلوگيری از تحول در ساختار خاص جمهوری اسلامی، لازم بود اين مخالفت ها به نحوی خنثی شود در حاليکه نشانه ای از تغيير اساسی در سياست خارجی کشور نيز مشاهده نمی شد. برای برخورد با مشکلات ناشی از چنين وضعيتی، حکومت همچنان بر سياسی ماندن جامعه در چارچوب مورد نظر خود تاکيد می ورزيد که در آن نقشی مهم نيز برای نوجوانان پيش بينی شده بود. در واقع بخشی از فعاليت های غيردرسی نوجوانان ايران در سال های بعد از جنگ شامل شرکت در تظاهرات حمايت از نظام در برابر مخالفان واقعی يا متصور آن بوده در حاليکه استفاده از نوجوانان در دفاع فعالانه از نظام به شکل عضويت در تشکيلات بسيج نيز ادامه يافته است. روی آوردن به نيروی سياسی نوجوانان احتمالا دلايل ديگری نيز داشته است. مشارکت نوجوانان در جنگ نشان داد که در مقايسه با بزرگسالان، جلب حمايت اين قشر از جامعه به دليل نگرشی عاطفی و تاثيرپذيری بيشتر آن با هزينه کمتری امکانپذير است. در طول جنگ، واحدهای بسيج به شکلی سازمان يافته بودند که نه تنها نوجوانان را در معرض تبليغات فشرده عقيدتی قرار دهند بلکه با واگذاری مسئوليت به آنان، حس جاه طلبی کودکانه را نيز در آنان ارضا کنند. پس از جنگ، همين نگرش و سازماندهی برای ماموريت جديد واحدهای بسيج نوجوانان، يعنی آمادگی برای برخورد قهرآميز با "دشمنان" داخلی و خارجی حفظ شد. انتظار از سياسی شدن نوجوانان همانطور که اشاره شد، شايد رهبران نظام بر اين باور بوده اند که با قرار دادن نوجوانان در معرض آموزش عقيدتی و سپردن مسئوليتی در دفاع از اين عقايد به آنان، نه تنها نيرويی موثر برای نمايش قدرت در برابر مخالفان خارجی فراهم آورده اند، بلکه وفاداری آنان در دوران بزرگسالی را نيز تضمين کرده اند. سوال اين است که آيا چنين انتظاراتی تحقق خواهد يافت؟ به عبارت ديگر، در حاليکه عضويت در بسيج قاعدتا به معنی تعهد کامل به نظام و آمادگی برای مقابله با مخالفان آن است، آيا در صورت نياز به ابراز عملی چنين حمايتی، می توان به نوجوانان بسيجی اتکا کرد؟ بديهی است که در حال حاضر، به چنين سئوالی نمی توان پاسخ قطعی داد اما اگر تجربه دگرگونی های اخير در نظام های متمرکز جهان را معيار قرار دهيم، شايد داشتن چنين انتظاری حاکی از خوشبينی مفرط باشد. در واقع، اين تجربه ها نشان می دهد که نوجوانان، به دليل نگرشی عاطفی، به سادگی در معرض تغيير در شرايط محيطی، از جمله خيزش های همگانی عليه حکومت ها قرار می گيرند و در نهايت، نمی توان به ثبات عقايد آنان اتکا کرد. در ايران نيز تحولات سياسی سال های اخير از جمله در جريان رقابت جناح های حکومتی نشان داده است که دست کم برخی از حاميان تندرو نظام با عبور از سنين نوجوانی مواضع خود را، چه به اميد بهره برداری سياسی و چه از سر اعتقاد قلبی، تغيير داده اند. از سوی ديگر، با توجه به شرايط ايران و تمرکز امکانات گسترده اقتصادی و اجتماعی در دست دولت، اين واقعيت را نمی توان ناديده گرفت که ممکن است انگيزه حمايت تعصب آميز از حکومت صرفا برخورداری از پاداش هايی باشد که نظام می تواند بين هواداران خود توزيع کند. اگر چنين باشد، سياسی کردن نوجوانان در ايران جز ترويج "دورويی سياسی" حاصلی نداشته در حاليکه اقدامی کارآمد در دفاع از نظام در شرايط بحرانی نيز محسوب نمی شود. در عين حال، کشاندن کودکان و نوجوانان به مباحث سياست های کلان و انتظار تبعيت از ديدگاه های حاکم در اين زمينه ها، فرصتی گرانبها برای سالم سازی فضای سياسی کشور را از ميان می برد و به تداوم آن نوع فرهنگ سياسی کمک می کند که براساس برخوردهای عاطفی، و شايد هم با انگيزه های سودجويی فردی از سياست شکل گرفته است. در مقابل، آشنا کردن نوجوانان به عمل سياسی در چارچوب اظهار نظر و مشارکت آزادانه در امور و نهادهای خاص آنان، می توانست شهروندانی مسئول و آگاه تر را تربيت کند. خدمات
رفتار های کودکان و نوجوانان، از جمله در زمينه سياست، تحت تاثير شرايط فرهنگی جامعه و عوامل محيطی شکل می گيرد و به نوبه خود، بر رفتار آينده آنان اثر می گذارد.
جوانان ايرانی و تجربه سياسی
اين بيانيه در واکنش به توافقنامه ای صادر شده که بتازگی ميان ايران و دولتهای بريتانيا، فرانسه و آلمان به امضا رسيده و طی آن، برنامه دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم در ايران تا زمانی که مذاکرات طرفين برای رفع نگرانی از فعاليت هسته ای ايران به نتيجه رسيده است متوقف خواهد شد و در مقابل، طرف اروپايی برای ايران امتيازاتی قائل می شود. همچنين در بيانيه نمايندگان مجلس از رئيس جمهور خواسته شده که در مورد مذاکراتی که تاکنون انجام گرفته است، "اطلاعات شفاف" به مجلس بدهد. در توافقنامه ای که ميان ايران و سه قدرت اروپايی امضا شده، زمان مشخصی برای ادامه تعليق برنامه غنی سازی اورانيوم تعيين نشده، هر چند حسن روحانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران که مسئوليت مذاکرات هسته ای ايران را به عهده دارد، گفته است هرگاه مذاکرات طرفين به نتيجه نرسد يا به بن بست برسد برنامه غنی سازی اورانيوم از سر گرفته خواهد شد. بيانيه مجلس پس از آن صادر شد که آقای روحانی با حضور در نشست غيرعلنی و غيررسمی نمايندگان در مورد اين توافق توضيح داد. اين نشست پس از صدور بيانيه نيز برای روز دوم ادامه با حضور آقای روحانی ادامه يافت. اما پيش از قرائت بيانيه نمايندگان مجلس در اين زمينه، علاء الدين بروجردی، رئيس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس در نطق پيش از دستور خود گفت که مجلس با تصويب شور دوم طرح الزام دولت به غنی ‌سازی اورانيوم، مدت معينی برای تعليق برنامه غنی سازی اورانيوم تعيين خواهد کرد. کليات طرح الزام دولت به غنی سازی اورانيوم پيشتر به تصويب مجلس رسيده است. نمايندگان مجلس که اکثر آنان به جناح محافظه کار منسوبند در حالی به توافق هسته ايران و دولتهای اروپايی اعتراض می کنند که محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران اعلام کرده که اين توافق با موافقت آيت الله خامنه ای، رهبر ايران حاصل شده است. خدمات
تعداد زيادی از نمايندگان مجلس شورای اسلامی ايران با صدور بيانيه ای اعلام کردند که اگر شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در نشست آتی خود که قرار است روز بيست و پنجم ماه آتی ميلادی تشکيل شود، "به نخستين و بديهی ‌ترين تعهد خود در راستای عادی ‌سازی پرونده‌ هسته ای ايران عمل نکند"، از حق نمايندگان مجلس که اکثر آنان به جناح محافظه کار منسوبند در حالی به توافق هسته ايران و دولتهای اروپايی اعتراض می کنند که محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران اعلام کرده که اين توافق با موافقت آيت الله خامنه ای، رهبر ايران حاصل شده استقانونی خود برای الزام سريع دولت به از سرگيری غنی ‌سازی اورانيوم و اتخاذ تصميمهای لازم استفاده خواهند کرد.
اقدام مجلس برای محدود ساختن مدت تعليق غنی سازی اورانيوم
پایان نمایشگاه کتاب تهران، رسیدن کشتی مساله ساز نجات ایران به باب المندب و گزارش هایی از دو فیلم ایرانی در جشنواره فیلم کن از جمله گزارش های این روزنامه هاست. تیتر و عکس شهروند شهروند در گزارشی نوشته کشتی نجات حامل کمک‌های امدادی هلال‌احمر ایران برای مردم یمن روز دوشنبه با محموله ٢‌ هزار ٥٠٠ تنی شامل موادغذایی و دارویی از بندرعباس به سمت بندر الحدیده یمن حرکت کرد. در این کشتی در کنار امدادگران، خبرنگاران و پزشکان ایرانی، تعدادی از افراد صلح‌طلب خارجی از آمریکا، فرانسه، آلمان و عضو کمپین‌های ضد جنگ نیز حضور دارند. گزارشگر شهروند خبر داده که: کشتی نجات، بندر صلاله را ترک کرده و وارد آب‌های خلیج عدن شده و ظرف ۳ روز آینده به باب‌المندب رسیده و پیش‌بینی ‌می‌شود تا ۵ روز آینده به الحدیده برسد. معاون امور بین‌الملل و حقوق بشردوستانه جمعیت هلال‌احمر اظهار کرد: «هماهنگی‌ها با هلال‌احمر یمن و سازمان ملل برای پهلو گرفتن کشتی در الحدیده انجام شده است و هم‌اکنون کشتی با سرعت ۱۴ کیلومتر در آب‌های عدن درحال حرکت است.» در بخشی از این گزارش از قول کاپیتان مسعود قاضی میرسعید آمده: از ساعت ٥/٤ صبح روز گذشته در دو مرحله یک فروند ناو جنگی متعلق به ائتلاف بین‌المللی دریایی با کشتی نجات تماس رادیویی برقرار کرد و ضمن پرسیدن مبداء و مقصد این کشتی با فاصله ٦ مایلی از سمت راست کشتی نجات درحال همراهی و حرکت با ما بود، کاری که در حمل‌ونقل دریایی امری عادی و مرسوم است و معمولا ناوگروه‌هایی از کشورهای مختلف جهان ازجمله ناو گروه مقتدر نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در همین راستا و جهت حفظ امنیت ناوگان حمل‌ونقل تجاری در محدوده کریدور بین‌المللی حضور داشته و در صورت حمله از سوی دزدان دریایی بدون در نظر گرفتن ملیت کشتی‌ها، وارد عمل می‌شوند. به نوشته شهروند کاپیتان کشتی در ادامه گفته پس از ورود کشتی به خلیج عدن یک کشتی جنگی بیگانه در ٥ مایلی آن حضور یافت که عضو ائتلاف مقابله با دزدان دریایی خلیج عدن بود و از کشتی ایرانی خواست تا خود را معرفی و مقصد ماموریتش را اطلاع دهد که مسئولان کشتی ایران شاهد این کار را انجام داده و آنها نیز خواستار معرفی این کشتی خارجی می‌شوند که پاسخ داده می‌شود: «یک ناو جنگی عضو ائتلاف هستیم.» شیوخ دست خالی ماندند یا آمریکا موش می دواند متین مسلم کارشناس در مقاله ای در شهروند مدعی شده: هوای بسیار لطیف، بهاری و فضای سرسبز کمپ دیوید طی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هم نتوانست حس پاییزی ٦ مقام بلندپایه عضو شورای همکاری خلیج‌فارس را نسبت به ایالات متحده عوض کند. آفتابی نه چندان داغ، زیبایی و طبیعت بی‌نظیر مریلند باعث نشد به میهمانان ویژه کاخ سفید چندان خوش بگذرد و نهایتا دست خالی و ناراضی به پایتخت‌های خود بازگشتند. به نظر نویسنده: نشست کمپ دیوید شاید یک شکست بزرگ برای اعراب توصیف نشود، اما مطمئنا یک موفقیت نبود، آنگاه که احساس کردند با فشار می‌توانند استراتژی منطقه‌ای کاخ سفید را تغییر دهند اما موفق نشدند. متقابلا در این‌که آقای رئیس‌جمهوری توانست به متحدان منطقه‌ای نشان دهد سیاست‌هایش راهبردی و غیرتاکتیکی است، توانست نمره خوبی در کارنامه سیاسی خود ثبت کند. سرانجام مقاله شهروند به این جا رسیده که: شاید مهم‌ترین دستاورد اجلاس کمپ‌دیوید رسیدن به این نکته بود که نشان داد اوباما نیز اهل ایستادگی است، اما نه آنگونه که اعراب انتظار دارند. ایستادگی بر مواضعی که تقریبا از ٢‌ سال پیش با خریدن خشم اعراب، حداقل در قبال ایران و نه فقط برنامه اتمی این کشور بهای آن را پرداخت. آقای رئیس‌جمهوری در پایان مذاکرات ٢ روزه کمپ دیوید به صراحت گفت: ما در کنار متحدانمان هستیم، اما ایران را به حاشیه نمی‌رانیم. این نگاه البته اعراب را راضی نخواهد کرد، ولی مهم‌تر نشانی از عقب‌نشینی کاخ سفید هم در آن مشاهده نمی‌شود. محمد مهدی مظاهری در سرمقاله ایران روزنامه دولت به تحلیل دستاوردهای همایش کمپ دیوید پرداخته و نوشته: چنان که از موضعگیری کشورهای شرکت کننده در کمپ دیوید برمی‌آید، برنامه هسته‌ای ایران و ترس و جلوگیری از قدرت‌یابی و نفوذ منطقه‌ای آن یکی از مسائل اصلی این نشست است. دولت اوباما به دلیل تلاش برای توافق هسته‌ای با ایران تحت فشار بوده و همواره مورد این انتقاد قرار می‌گیرد که با انجام این توافق و رفع تحریم‌ها علیه ایران به قدرت‌یابی مجدد ایران در منطقه کمک کرده است. این استاد دانشگاه با تاکید بر این که اوباما می‌کوشد نگرانی‌های امنیتی- نظامی کشورهای عرب منطقه را برطرف کند نوشته: نظامی شدن منطقه خلیج فارس و کمرنگ شدن تبادلات فرهنگی و اقتصادی بین کشورهای منطقه می‌تواند از دیگر پیامدهای این نشست باشد. بیانیه پایانی نشست کمپ دیوید بر روابط راهبردی میان امریکا و شورای همکاری خلیج فارس و افزایش همکاری میان آنها در زمینه‌های نظامی و دفاعی تأکید می‌کند. بر اساس این بیانیه امریکا به تأمین امنیت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس پایبند بوده و به هرگونه تجاوز به این کشورها پاسخ می‌دهد. سرمقاله روزنامه ایران بدان جا رسیده که: در چنین شرایطی به نظر می‌رسد همکاری‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی بین کشورهای منطقه مورد بی‌توجهی قرار گرفته و جای خود را به رقابت‌های تسلیحاتی داده است. با این وجود اذعان امیر قطر که در پایان نشست کمپ دیوید به‌نیابت از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس اعلام کرده است که «همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از توافق هسته‌ای با ایران استقبال می‌کنند»، نشان دهنده این نکته مثبت نیز هست که دولت امریکا می‌کوشد کشورهای منطقه را متقاعد کند که این توافق به نفع صلح و ثبات در منطقه بوده و خطری را متوجه آنها نخواهد کرد. آمریکا قابل اعتماد نیست روزنامه کیهان در یادداشت روز خود همچنان همه دو سال گذشته بر بی اعتمادی از آمریکا و بی فایده بودن مذاکرات هسته ای تاکید کرده و نوشته خطاهای بزرگ را باید جبران کرد. اعتماد به نفس باید در دولت محترم- و به تبع آن تیم مذاکره کننده- موضوعیت پیدا کند. این یادداشت با نقل نوشته ای از یک نشریه آمریکایی متعلق به یک سال قبل به این نتیجه رسیده که ایران دست برتر را در مذاکرات دارد. و نبوغ رهبر عالی ایران باعث شده ایران با دست پر در مذاکرات ظاهر شود. موضع رهبر ایران مبنی بر اینکه آمریکا باید امتیاز دهد، موضع دولت را در مذاکرات تقویت کرده است. یادداشت روز کیهان با نقل چند جمله از چند تحلیلگر دیگر آمریکایی افزوده: این خطای بزرگی است که تیم مذاکره کننده در لوزان و وین و قبل از آن تکلیف همه امتیازهایی را که باید بدهیم- از جمله درباره فردو، نطنز، اراک، بازرسی‌ها و... - روشن کرده باشند و تازه اکنون گفته شود که تکلیف لغو تحریم‌ها روشن نیست و مشغول مذاکره در وضعیت اختلاف هستیم! این اتفاق مانند آن است که به فرزند خود مبلغی پول بدهید که برود و مثلاً برای شما یک تلویزیون بخرد اما در عمل پول نقد را بدهد و بدون انجام مأموریت بازگردد. اگر سخن آقای ظریف سخن درستی است که ما به آمریکا اعتماد نداریم، آنچه در عمل در حال وقوع است خلاف این اصل درست کلی است. امروز کسی شک ندارد که آمریکا در حال موش دواندن است. آمریکا بارها در حق ما و دیگران در وین، ژنو، نیویورک، اسلو و کمپ دیوید، خیانت و بدعهدی کرده است. سخن درست همان است که آقای روحانی گفت: به کمپ اسلام و قرآن پناه ببرید؛ کمپ دیوید نمی‌تواند منجی شما باشد. گام های عقلایی در دیپلوماسی علی خرم در سرمقاله مردم سالاری با اشاره به موقعیت امروزی ایران نوشته: به طور کل وقتی قدرتی جابجا می‌شود و یا مظاهر جدید خود را افزایش و نشان دهد و یا به ظهور برساند، در منطقه و جهان علیه آن موضع‌گیری می‌شود و نسبت به آن واکنش نشان داده می‌شود. چینی‌ها در این زمینه بسیار با سیاست و کیاست عمل کردند وقتی خواستند به عنوان یک قدرت جهانی وارد شوند. خیلی تلاش کردند که کسی را تحریک نکنند. نویسنده کارشناس دیپلوماسی به این نقطه رسیده که: بعضا موضع‌گیری‌هایی طی چند ماهه گذشته در کشور صورت گرفته، که باعث شده بدون آن که کشورهای منطقه زوری داشته باشند یا زوری به خرج دهند علیه ایران گام بردارند و علیه ایران وارد یک جنگ سیاسی و امنیتی شوند. بنابراین بیشترین مشکل متوجه کسانی است که نمی دانند وقتی قدرتی می‌خواهد وارد منطقه شود یا به ظهور برسد چگونه بایستی رفتار کند. در ادامه سرمقاله مردم سالاری آمده: ایران خود بزرگ و قدرتمند است اما هر گونه شعار در این زمینه به سم مهلکی برای منطقه و جهان می‌ماند. نباید بیهوده و بدون نیت دیگران را علیه خود بسیج می‌کنیم چرا که این قمار خطرناکی به شمار می‌رود و در آن تنها ضرر می‌کنیم و هیچ منفعتی از آن به دست نمی‌آوریم. در پایان این مقاله تاکید شده: به راه انداختن جنگ تبلیغاتی، دفاع از کشور محسوب نمی‌شود. رئیس‌جمهور سابق دست به چنین اقداماتی زد و دیدیم که چقدر ضرر در پی آورد. وزارت خارجه در حال حاضر آرام برخورد می‌کند و سعی بر آن دارد که دیگران را تحریک نکند و با آنها کار کند و منطقه را علیه ایران نشوراند. بمباران بیمارستان آتش بس در یمن - کارتون امیرحسین ضرغام، فرهیختگان میترا زمانی در ستون پایان نامه جهان صنعت یک گفتگوی فرضی درباره اوضاع یمن با یکی از مقامات سعودی انجام داده و پرسیده: آقا می‌گویند در یمن آتش‌بس اعلام شده‌! جواب آمده: البته که اعلام شده‌. حداقل تا جایی که من خبر دارم الان آتش‌بس است‌. اما شما از صبح تا الان ۵۰ بار منطقه را بمباران کرده‌اید، مگر آتش‌بس اعلام نکردید؟ پاسخ آمده: چرا ولی ما که سرشان آتش نمی‌ریزیم‌. ما بمب می‌ریزیم‌! بین این دو تا خیلی فرق است! خبرنگار پرسیده ولی مگر قرار نبود بعد از مرحله اول عملیات بمباران که تمام شد به کمک و ارسال منابع غذایی و دارویی بپردازید؟ ببینید قرار شد ما در مرحله دوم کمک کنیم‌. الان کمکی که از دست ما بر می‌آید همین بمباران‌هاست‌. قرار شده که هر منطقه‌ای را می‌خواهند خاکبرداری کنند به ما خبر بدهند‌ منتهی خبر نمی‌دهند‌ ما هم از خلبان‌هایمان خواسته‌ایم هر جا دم دستشان بود و دیدند که نیاز به صاف شدن یا گودبرداری اصولی دارد بمب بزیزند‌! به نوشته طنزنویس جهان صنعت از وی پرسیدیم بیمارستان‌ها را هم بمباران می‌کنید؟ پاسخ این بود که: بیمارستانی که تعرفه‌ها را رعایت نکند را چرا ولی بیمارستان‌هایی که تعرفه را رعایت کنند را امکان ندارد بمباران کنیم‌. راه ناهموار توسعه کشور حسین مختاریان در سرمقاله تعادل نوشته: از سال ۱۳۲۸ که نخستین برنامه عمرانی آغاز شد، تاکنون ۱۰ برنامه پشت سر گذارده شده ولی هنوز مشکلاتی همچون عدم پایداری رشد اقتصادی و امکان‌پذیری توسعه‌یافتگی از طریق یک یا چند صنعت بومی رویایی دست‌نیافتنی است؛ در حالی که طی این مدت کشورهای بسیاری همچون ژاپن، کره‌جنوبی، سنگاپور، مالزی، برزیل، آرژانتین و... این مسیر را در زمانی کوتاه‌تر از ما پیموده و در گروه‌بندی جهانی کشورها در سطحی بسیار بالاتر از ایران قرار گرفته‌اند. نویسنده پرسیده: اگر علت توسعه این کشورها دسترسی به منابع زیرزمینی و منابع مالی است که ایران به دلیل برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز و درآمد ۷۵۰ میلیارد دلاری دوران دولت‌های نهم و دهم چرا نتوانست رویای برخورداری مردم از سطح بالاتر رفاه را محقق کند؟ مقاله تعادل با تاکید بر این که اکثر اقتصاددانان بر نقش بی‌بدیل سرمایه انسانی بر سرعت رشد و توسعه اقتصادی تاکید ویژه‌یی دارند نوشته آنان منابع انسانی را به عنوان پایه اصلی ثروت کشور دانسته و منابع طبیعی را به عنوان منابع فرعی معرفی می‌کنند زیرا معتقدند حرکت در مسیر توسعه نیازمند انسانی است که ذهن و نگرش او متحول شده باشد یا به عبارت دیگر تنها انسان توسعه‌یافته می‌تواند جامعه توسعه‌یافته خلق کند. آیا در چنین شرایطی انتظار اینکه دولت یازدهم بتواند تنها از طریق برقراری ارتباط سالم با کشورهای غربی، مسیر توسعه کشور را از طریق حل مساله هسته‌یی و ایجاد ارتباط با اروپا و امریکا هموار کند، بجاست؟ توسعه ایران موضوعی نیست که تنها در سپهر دولت رخ دهد و سایر قوا و به‌ویژه قوه قضاییه نقش موثری در این میان باید ایفا کنند. وضعیت شترگاوپلنگ کارتون مهدی ایزدی، شهروند محمد هادی محمدی در شرق نوشته: نمایشگاه کتاب تهران به پایان رسید و گفت‌وگو درباره کتاب در جامعه‌ای که بیشترین مردم کتاب نمی‌خوانند و برای ١٠ روز از تاریکی درآمده بود تمام شد. همگان می‌دانند که نمایشگاه کتاب تهران، بازار کتاب است، نه نمایشگاه کتاب به مفهوم فنی، مانند نمایشگاه بهاره پوشاک و از این دست که در حقیقت آنها هم بازار دوره‌ای یا فصلی هستند مانند دوشنبه‌بازار و چهارشنبه‌بازار که در مناطق بومی ایران رواج دارند. زیرا نمایشگاه کتاب مفهومی دیگر دارد. نویسنده سپس به بخش کتاب کودک پرداخته و نوشته: ادبیات کودکان امروز در ایران ملغمه‌ای است از توانایی‌ها و ناتوانی‌ها. آنجا که دولت و ناشران دولتی و نیمه‌دولتی در کار کتاب کودک سیاست‌گذاری و دست‌اندازی کرده‌اند، نمایشی از ناتوانی‌هاست. آنجا که سازمان‌های مردم‌نهاد کار دستشان بوده است، توانایی نقش مردم در ادبیات کودکان پیداست. در بخش دولتی کارشناسان به سفر رفته‌اند و به‌جای پرکردن چمدان‌ها از اندیشه‌ها و دستاوردهای ادبیات کودکان، چمدان‌های خود را از سوغات پر کرده‌اند. اما در کنار آن سازمان‌های مردم‌نهاد، نام ایران را در نهادهای بین‌المللی ادبیات کودکان تثبیت کرده‌اند و این کار را هم بیشتر با هزینه‌های شخصی خود انجام داده‌اند. وضعیت نهادی مانند کانون پرورش فکری با داشتن نزدیک به هزار کتابخانه، به‌هیچ‌وجه خوب نیست. گفته می‌شود چهار سال است که برای این کتابخانه‌ها، کتاب کودک خریداری نشده است. باورکردن این نکته دشوار است. اما به‌گفته یکی از کارگزاران کانون، اکنون بودجه کانون با هزینه پرسنلی آن سربه‌سر شده است و دیگر چیزی برای خرید کتاب، که خوراک کتابخانه است، باقی نمی‌ماند. سرپرست نهاد کتابخانه‌های عمومی نیز که با شعار کودک‌محوری به میدان آمده است، از نداشتن بودجه خرید در همه بخش‌ها و البته بخش کتاب کودک می‌نالد. مرسی اعدام، مبارک آزادی کارتون علیرضا پاکدل آیدین سیار سریع با خبر از صدور حکم اعدام در مصر برای محمد مرسی از قاضی مصری سووال هایی کرده و جواب هایی شنیده: قاضی مصری: مبارک مبارک! بی قانون: لااقل خوشحالی‌تان را این قدر علنی بروز ندهید! قاضی مصری: خوشحالی نبود. داشتم حسنی مبارک را صدا می‌زدم. بی قانون: حسنی مبارک رو برای چی؟ قاضی مصری: بگم بیاد بره بیرون. بی قانون: مگه حسنی مبارک رو آزاد کردین؟ قاضی مصری: بله بی قانون: چرا؟ مگه حسنی مبارک دیکتاتورِ خودکامه ظالم وابسته نبود؟ قاضی مصری: ما به این نتیجه رسیدیم که همه اینهایی که گفتی محمد مرسی بود. بی قانون: بابا مَرده با ۵۲ درصد رئیس جمهور شده بود خیر سرش. قاضی مصری: همین شما هستید که دیکتاتوری اکثریت رو که از آفات دموکراسی است ترویج می‌کنید. مخالفان ایشون هم ۴۸ درصد بودن. ۴۸ درصد نسبت کمی نیست! بالاخره آنها هم حق داشتند کودتا کنند. ژنرال سیسی: چیه درصد مرصد می‌کنین؟ من خودم ۹۶ درصد رای داشتم. احمدی نژاد: منم ۶۳ درصد رای داشتم. بی قانون: آقا بنده به شما علاقه مندم ولی اصلا بحث ایران نبود که شما وارد شدید. احمدی نژاد: بنده در همه جا وارد می‌شوم. در مردم، در کشور، در جهان. اصلا مدیریت جهانی ایجاب می‌کند که بنده همه‌اش وارد شوم.
روزنامه های امروز صبح تهران در مقالات خود توجهشان را به کنفرانس کمپ دیوید نشان داده اند، آن جا که روزنامه های میانه رو و هوادار دولت از پیروزی اوباما در ریختن ترس شیوخ از ایران نوشته اند و این که شیوخ دست خالی از مریلند برگشته اند اما همزمان روزنامه های تندرو سخنان اوباما در این اجلاس را نشانه خلف وعده آمریکا و موش دوانی آن کشور دانسته اند.
روزنامه های تهران‌: کمپ دیوید، ترس از ایران ماند یا چاره شد؟
تیم راث، بازیگر بریتانیایی، از داوران جشنواره مایکل کیتون، بازیگر، و الخاندرو ایناریتو، کارگردان فیلم "کبوترباز یا فضیلت غیرمنتظره نادانی". با اکران این فیلم، جشنواره ونیز رسما افتتاح شده است. اما استون، بازیگر، فیلم "کبوترباز یا فضیلت غیرمنتظره نادانی" در دومین روز جشنواره فیلم "قصه ها" به کارگردانی رخشان بنی اعتماد در بخش مسابقه به نمایش در آمد. از راست: پیمان معادی، رخشان بنی اعتماد و حبیب رضایی از میان ۵۵ فیلم منتخب جشنواره، ۲۰ فیلم در بخش اصلی برای دریافت جایزه شیر طلایی به رقابت می پردازند که از آن میان ۱۹ فیلم برای نخستین بار اکران جهانی می شوند. از جمله فیلم "۹۹ خانه"،‌ ساخته رامین بحرانی، فیلمساز ایرانی- آمریکایی، که اندرو گارفیلد و لورا درن در آن بازی می کنند. محسن مخملباف با فیلم پرزیدنت در جشنواره فیلم ونیز حاضر شد. بخش "افق ها"ی جشنواره با نمایش فیلم "پرزیدنت" افتتاح شده است. در این بخش، ۱۷ فیلم به نمایش در می آید. کیم کی دوک، کارگردان سرشناس اهل کره جنوبی، در مراسم شام افتتاحیه جشنواره ونیز جورجو ناپولیتانو، رئیس جمهور ایتالیا،‌ در مراسم افتتاحیه جشنواره حاضر شد جومپا لاهیری، نویسنده و فیلمنامه نویس، عضو هیئت داوران در بخش خارج از مسابقه ۱۸ فیلم به نمایش در می آید که از جمله می توان به فیلم "چند کلمه با خدایان" اشاره کرد. در "چند کلمه با خدایان" فیلمسازان مختلفی از جمله بهمن قبادی، امیر کاستاریکا، میرا نایر و وارویک تورنتون، هفت فیلم کوتاه با موضوع خدا و مذهب را کارگردانی کرده اند. در جشنواره فیلم ونیز که تا روز ۶ سپتامبر ادامه خواهد یافت، مجموعا ۵۵ فیلم به نمایش در خواهد آمد.
هفتاد و یکمین دوره جشنواره فیلم ونیز از روز چهارشنبه ۲۷ اوت آغاز شده است. اعضای هیئت داوران: تیم راث، بازیگر بریتانیایی، جومپا لاهیری، نویسنده و فیلمنامه نویس هندی آمریکایی،‌ جوان چن بازیگر- کارگردان چینی، الیا سلیمان، کارگردان فلسطینی، کارلو وردون بازیگرـ کارگردان ایتالیایی، فیلیپ گرونینگ کارگردان آلمانی، و ساندی پاول، طراح لباس.
آلبوم عکس: روزهای اول جشنواره فیلم ونیز
همزمان باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفته است شدیدترین مخالفان توافق اتمی در داخل ایران گروه های تندرویی بوده اند که مایل به حفظ وضعیت جاری برای ادامه انزوای ایران هستند. رهبر ایران سه شنبه شب میزبان اعضای هیئت دولت در مراسم افطار بود. سایت آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران، گزارش داده است که آیت‌الله علی خامنه‌ای در دیدار با اعضای هیئت دولت از "زحمات و مجاهدات صادقانه و مجدانه‌ تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای" قدردانی کرده است. با این حال خبری از اظهار نظر او درباره توافق جامع، که بدون هماهنگی با او به عنوان تعیین کننده سیاست های کلی نظام حاکم بر ایران ممکن نبوده، منتشر نشده است. خبرگزاری ایرنا گزارش می دهد که حسن روحانی رئیس جمهور ایران با اشاره به نتایج مذاکرات هسته ای، از "حمایت ها و هدایت های" رهبر ایران نسبت به دولت و تیم مذاکرات هسته ای تشکر و ابراز امیدواری کرد این مسأله "حرکتی جدید در مسیر پیشرفت کشور را به وجود بیاورد." همزمان بر اساس گزارش‌ها از تهران مردم برای برگزاری جشن توافق هسته‌ای به خیابان‌ها آمده‌اند. ایرنا همچنین از حضور خیابانی و شادمانی مردم در شهرهای کرج، بروجرد، بوشهر، سنندج، مشهد، شهرکرد، زنجان، کرمان، اردبیل، سمنان، کرمانشاه، شیراز، یاسوج، بندرعباس، گناوه، بیرجند، یزد، اصفهان، زاهدان، اراک، قزوین، همدان، بجنورد و قم خبر داده است. ایرنا گزارش داده مردم در در میدان ولیعصر شعارهایی مانند "سفیر صلح ایران، تشکر تشکر - روحانی زنده باد، هاشمی پاینده باد - روحانی متشکریم - نیروی انتظامی تشکر، تشکر" سر داده‌اند. مردم در تهران همچنین شعارهایی مانند "توافق بعدی ما، حقوق شهروندی ما - پیام ما روشنه، حصر باید بشکنه و یا حسین، میرحسین" سر داده‌اند. اکبر هاشمی رفسنجانی، دبیر کل مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران در واکنش به توافق هسته‌ای گفت: "این پیروزی مرا به یاد فتح خرمشهر و همچنین پیروزی پذیرش قطعنامه انداخت که دنیا در آن مقطع علی‌رغم همه دشمنی‌ها و حمایت‌های که از صدام می‌کردند، در بین‌المللی‌ترین سازمان جهان بر حق ایران صحه گذاشتند و تأکید کردند." وزیر خارجه و هیئت مذاکره‌کننده ایران ساعتی پیش وین را به مقصد مشهد ترک کردند تا "بعد از زیارتی کوتاه" راهی تهران شوند. آقای روحانی در نطقی تلویزیونی پس از اعلام توافق از آغاز یک "صفحه جدید" سخن گفت:‌ "مبنای این صفحه جدید این است که حل معضلات در جهان راه های ساده تری هم دارد." او گفت:‌ "اجرای این توافق آغاز یک امتحان است. اگر این توافق به درستی اجرا شود، می توان خشت های دیوار بی اعتمادی را یک به یک برداشت." محمدرضا صادق، مشاور رسانه‌ای رئیس‌جمهور هم به خبرگزاری فارس گفت: "اعلام توافق نهایی فصل گشایش جدیدی در صحنه روابط بین‌المللی به شمار می‌رود." آقای روحانی همچنین بار دیگر به فشار تحریم ها اذعان کرد: "تحریم کنندگان شرایط سختی را در جامعه به وجود آوردند، هرچند تحریم هرگز موفق نبود." مصاحبه با نیویورک تایمز آقای اوباما در مصاحبه ای با نیویورک تایمز که پس از توافق اتمی انجام داد در پاسخ به سوال توماس فریدمن نویسنده ستون آزاد این روزنامه در مورد تاثیر این توافق در داخل ایران گفت که هدف اولیه و "غیربلندپروازانه" او فقط جلوگیری از دسترسی ایران به سلاح اتمی است نه ملاک های دیگر. او افزود: ".... جالب اینکه اگر به تحولات چند ماه اخیر (در ایران) نگاه کنید، می بینید که مخالفان این توافق تندروها و کسانی هستند که بیش از دیگران به ادامه حمایت از تروریسم و نقش بی ثبات کننده ایران در میان همسایگانش علاقه دارند، و تندگوترین افراد در شعارهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی هستند." "و این گویای نکاتی است. چون این تندروها مایل به حفظ وضعیت جاری هستند که در آن ایران منزوی و آنها صاحب قدرت هستند. آنها تنها بازیگران صحنه داخلی هستند. نه فقط تصمیمات نظامی با آنهاست بلکه از نظر اقتصادی هم قادرند با دور زدن تحریم ها خود را فربه تر کنند..." او همچنین در دفاع از این توافق گفت: "ملاک سنجش توافق این نیست که باعث تغییر رژیم در ایران می شود یا نه، ملاک سنجش ما این نیست که آیا باعث حل همه مشکلاتی خواهد شد که از ایران نشات می گیرند، اینکه آیا همه فعالیت های شرورانه جهان را حل می کند. ملاک سنجش توافق این است که ایران نتواند به یک سلاح هسته ای دست پیدا کند." او همچنین در پاسخ به منتقدان روند مذاکرات با ایران چنین گفت:‌ "...نکته جالب توجه برای من این است که منتقدان بیش از پیش از مساله هسته ای فاصله می گیرند و به سراغ سایر مسائل می روند مثلا می گویند 'خوب، حتی اگر مساله اتمی رفع شود، ایران باز هم به حمایت از تروریسم ادامه خواهد داد، و از کاهش تحریم ها هم بهره مند می شوند. بنابراین پول بیشتری برای دست زدن به این فعالیت های بد خواهند داشت'." او گفت هرچند این اتفاقات ممکن است و آمریکا باید با آنها مقابله کند، اما هدف اصلی توافق مهار برنامه اتمی ایران است. واکنش ها در آمریکا آقای اوباما پیشتر در صبح روز سه شنبه بلافاصله پس از اعلام توافق در وین، در نطقی تلویزیونی نتایج را ستود. او گفت:‌ "امروز با مذاکره منطقی و قدرتمندانه جلوی گسترش سلاح هسته ای را در خاورمیانه گرفتیم. این توافق تمام راه های رسیدن احتمالی ایران به سلاح اتمی را بسته است." او باز هم تاکید کرد که "بدون این توافق خاورمیانه با خطر یک جنگ جدید روبرو می شد". او به کنگره گفت حالا فرصت بررسی آن را خواهد داشت با این حال هشدار داد که هر تلاشی برای جلوگیری از اجرای موفقیت آمیز توافق در کنگره را وتو خواهد کرد. او همچنین خطاب به مردم و رهبران ایران چنین گفت: "من بارها به مردم ایران گفته ام که ما آماده تعامل محترمانه هستیم. اختلافات زیادی داریم، اما تغییر ممکن است. جان کری وزیر خارجه آمریکا که گفته می شود اکنون رکورد زمانی تلاش برای گشودن یک گره سیاست خارجی را با استقرار طولانی در وین ثبت کرده است، از دولت و وزیر خارجه ایران تشکر کرده است. او گفت:‌ "می خواهم احترام عمیق خود را نسبت به رویکرد جدی و سازنده نمایندگان ایران در مذاکرات ابراز کنم." آقای کری همتای ایرانی خود را مذاکره کننده ای "سرسخت، حرفه ای و وطن پرست" توصیف کرد و گفت که حتی وقتی کار مذاکرات سخت می شد، جلسات را با لبخند به پایان می برده است. نانسی پلوسی، رهبر اقلیت دموکرات در مجلس سنای آمریکا توافق اتمی با ایران را یک توافق تاریخی و "محصول سال های رهبری سخت، شجاعانه و با دید باز" توصیف کرد. به گفته دو عضو کنگره آمریکا، هیلاری کلینتون، داوطلب نامزدی دور آینده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب دموکرات به آنها گفته است که توافق به دست آمده با ایران "ارزش حمایت دارد". با این حال شماری از اعضای دموکرات کنگره گفته اند که قضاوت را به پس از بررسی جزئیات توافق خواهند سپرد. سه شنبه بعد از ظهر گزارش شد که جو بايدن، معاون رئیس جمهور آمریکا، فردا با نمايندگان دمكرات در مجلس ديدار خواهد کرد تا حمایت آنها از توافق را جلب کند. اما صدای مخالفت ها در میان بسیاری از جمهوریخواهان بلند بوده است. از جمله نامزدهای جمهوری‌خواه انتخابات آینده ریاست‌جمهوری آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران انتقاد کرده‌اند. جب بوش، فرماندار سابق فلوریدا و برادر رئیس جمهور سابق آمریکا که در نظرسنجی‌ها از بقیه نامزدهای جمهور‌خواه پیش است این توفق را "خطرناک، بسیار ناقص و کوته‌بینانه" توصیف کرده است. سناتور مارکو روبیو، دیگر نامزد جمهوری‌خواه از نمایندگان کنگره خواست توافق ایران را رد کنند. رئیس جمهور آمریکا هشدار داده در صورت رد شدن توافق در کنگره این تصمیم را وتو خواهد کرد. برای بی‌اثر شدن حق وتوی رئیس جمهور، رای دو سوم نمایندگان هر دو مجلس سنا و نمایندگان لازم است. جان بینر، رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا، توافق هسته ای با ایران را "خطرناک" توصیف کرد. میچ مک کانل، رهبر اکثریت جمهوریخواه سنای آمریکا گفت که سنا توافق با ایران را به دقت مورد بررسی قرار خواهد داد تا ببیند آیا برای آمریکا و متحدانش امنیت بیشتری تأمین می کند یا نه. سناتور مک‌کانل اذعان کرده که حتی اگر کنگره توافق هسته‌ای ایران را رد کند، خنثی کردن وتوی باراک اوباما کار سختی خواهد بود. کنگره آمریکا شصت روز فرصت دارد توافق نهایی را بررسی کند. واکنش دولت نتانیاهو کابینه امنیتی اسرائیل به اتفاق آرا توافق هسته‌ای ایران را رد و در بیانیه‌ای اعلام کرد که اسرائیل به این توافق پایبند نخواهد بود. صبح سه شنبه در حالیکه هنوز متن توافق هسته‌ای ایران و ١+٥ منتشر نشده بود، بنیامین نتانیاهو در واکنش به این توافق گفت: "برای ایران راهی مطمئن به سوی اسلحه هسته‌ای گشوده شده و بسیاری از موانع ایجاد شده در این مسیر برداشته خواهد شد. ایران میلیاردها دلار پولش را دریافت خواهد کرد تا سیاست ترور و تهاجم خود در منطقه و جهان را دنبال کند." اما آمریکا تلاش کرده است در این زمینه به متحد اصلی خود در خاورمیانه اطمینان دهد. بنا بر اعلام کاخ سفید، باراک اوباما در گفت‌وگوی تلفنی با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل ضمن اطمینان داد درباره تضمین امنیت اسرائیل گفته است که اشتون کارتر، وزیر دفاع آمریکا را برای رایزنی درباره توافق هسته‌ای ایران به اسرائیل می‌فرستد. آقای اوباما به نخست‌وزیر اسرائیل گفته است که این توافق نگرانی آمریکا از "حمایت ایران از تروریسم و تهدید علیه اسرائیل" را برطرف نمی‌کند. اظهارات رهبران خاورمیانه خبرگزاری رویترز گزارش داده است که عربستان سعودی در واکنش به اعلام توافق هسته‌ای ایران، بر اهمیت بازرسی‌ها و امکان بازگشت تحریم‌ها تاکید کرده است. کاخ سفید بعد از ظهر سه شنبه به وقت واشنگتن اعلام کرد که باراک اوباما در تماسی تلفنی با ملک سلکان، پادشاه عربستان با او درباره توافق هسته‌ای ایران صحبت کرده است. خبرگزاری فرانسه هم به نقل از یک سخنگوی دولت عربستان نوشت: با در نظر گرفتن همسایگی ایران، عربستان سعودی امیدوار است که روابط بهتری بر اساس حسن همجواری با ایران و عدم دخالت در امور داخلی برقرار کند. به گزارش رویترز، وزارت امور خارجه مصر هم اعلام کرد: "توافق ایران و کشورهای غربی می‌تواند از مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه جلوگیری کند." خلیفه بن زاید آل نهیان، رئیس امارات و امیر ابوظبی توافق هسته‌ای ایران را به حسن روحانی، رئیس‌جمهوری ایران تبریک گفته است. عمان، اولین کشور حاشیه خلیج فارس بود که از توافق هسته‌ای ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک استقبال کرد. بدر بوسعیدی، دبیرکل وزارت امور خارجه عمان در توییتر خود توافق برد برد را تبریک گفت. به گزارش خبرگزاری دولتی سوریه، بشار اسد، رئیس جمهوری آن کشور در پیام‌های جداگانه ای برای آیت‌الله علی خامنه‌ای و حسن روحانی دستیابی به توافق هسته‌ای با گروه ۱+۵ را به آنان تبریک گفته و را "دستاوردی تاریخی" و "پیروزی عظیم" توصیف کرده است. او گفته است که این توافق و پایان تحریم‌ها، نقطه عطفی در تاریخ ایران است. وزارت خارجه سوریه هم در بیانیه ای، توافق هسته‌ای را دستاوردی مهم برای ایران دانسته است. محمد اشرف غنی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان هم از توافق هسته ای میان جمهوری اسلامی ایران و کشور های ١+٥ استقبال کرد. واکنش نمایندگان مجلس واکنش ها در مجلس ایران هم مثل کنگره آمریکا یکدست نبوده است. عده ای از آن استقبال و دیگران گفته اند در انتظار جزئیات هستند. به گزارش خبرگزاری فارس، علی لاریجانی رئیس مجلس گفت: "امروز مذاکرات هسته‌ای توفیقی برای ملت ایران داشته و بعد از سال‌ها به نتیجه رسیده است و در این زمینه باید از وزیر خارجه و تیم دولت تشکر کنیم چرا که وقت کافی گذاشته و مسائل را مورد بررسی قرار دادند." او اضافه کرد:‌ "امیدواریم که مذاکرات دستاوردهای بسیاری برای مردم داشته باشد و امیدواریم که جمع‌بندی صورت گرفته در مرحله اجرا نیز به خوبی محقق شود." به گزارش ایرنا، غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی، نماینده مردم رشت در مجلس با اشاره به توافق هسته ای میان ایران و ۱+۵ خطاب به "تندروها و دلواپسان" گفت: "از نتایج این مذاکرات درس عبرت بگیرید و از ظریف و تیم مذاکره کننده هسته ای عذرخواهی کنید." عباس منصور آرانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به خبرگزاری مهر گفت: "فعلا باید متن اصلی و ضمائم آن را ببینیم تا بتوانیم قضاوت کنیم که توافق چگونه انجام شده است." احمد توکلی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به خبرگزاری ایرانا گفت: "جمع بندی مذاکرات می تواند ۳۰ درصد در طولانی مدت در کاهش هزینه واردات تاثیر بگذارد و از این جهت مثبت است." حمیدرضا ترقی، معاون امور بین‌الملل حزب موتلفه اسلامی با اشاره به اینکه اگر توافق به امضای کشورها نرسد "احتمال دبه زیاد است"، به خبرگزاری فارس گفت: "برگزاری هر گونه تجمع در خصوص مسائل هسته‌ای زودهنگام است و نباید احساسی برخورد کرد به دلیل اینکه موجب سواستفاده و تحریک دشمن می‌شود و آنها راحت می‌توانند زیر توافق و تعهداتشان بزنند." علی طیب نیا، وزیر اقتصاد و دارایی در واکنش به توافق هسته‌ای به خبرگزاری مهر گفت: "بعد از توافق، چند ماه زمان نیاز داریم تا پس از طی مراحل اجرایی از سوی ایران و غرب، آثار برداشته شدن تحریم‌ها به طور کامل خود را نشان دهد، این در حالی است که مردم خسته از فشارهای چند سال اخیر، انتظار دارند به سرعت مشکلات اقتصادی کشور مرتفع شود." سایر واکنش های جهانی به گزارش رویترز، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان از توافق هسته‌ای با ایران به عنوان یک "موفقیت مهم" استقبال کرد و از تمام طرفها خواست تا هر چه سریع تر این توافق را اجرا کنند. دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا توافق با ایران را تاریخی دانست و گفت: "این توافق ایران را از دستیابی به سلاح اتمی دور نگاه می‌دارد و کمک می‌کند دنیا محل امن تری باشد." وانگ یی، وزیر امور خارجه چین به رویترز گفت: "توافق هسته‌ای ایران نشان می‌دهد که دنیا می‌تواند با استفاده از مذاکره مشکلات مختلف را حل کند." فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه، ضمن ابراز خرسندی از توافق ایران و شش قدرت جهانی به خبرگزاری فرانسه گفت که "جهان با این توافق پیشروی خواهد کرد." وزیر امور خارجه فرانسه گفته است که انتظار می رود قطعنامه شورای امنیت در تأیید توافق به دست آمده در وین "ظرف چند روز" صادر شود. به گزارش کانال ۲۴ روسیه، وزیر خارجه روسیه ابراز امیدواری کرده است که توافق اتمی با ایران باعث شود تا آمریکا طرح گسترش سپر دفاع موشکی در اروپا را دنبال نکند. سرگئی لاوروف گفته است که باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ گفته بود که اگر برنامه هسته‌ای ایران با موفقیت حل و فصل شود، برنامه استقرار سپرموشکی در اروپا لغو خواهد شد و افزود که "ما این موضوع را به همکاران آمریکایی خود یادآور شدیم." فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، که نقشی کلیدی در مذاکرات داشت گفت: "تصمیم های تاریخی هرگز آسان نیستند. اما به رغم تمام فراز و نشیب ها و تأخیرها، امید باعث شد که بر دشواری ها فائق شویم." بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد با ابراز خرسندی از توافق امروز گفت: "سازمان ملل متحد آماده است تا به طور کامل در روند اجرای این توافق تاریخی و مهم همکاری داشته باشد." راب نیکولسون، وزیر خارجه کانادا هم چنین اظهار نظر کرد: "ایران به دلیل جاه‌طلبی‌های هسته‌ای رژیم، ادامه حمایتش از تروریسم، درخواست‌های مکررش برای نابودی اسرائیل و بی ‌توجهی به حقوق ابتدایی بشر، همچنان یک تهدید جدی برای صلح و امنیت بین‌المللی است."
در تازه ترین واکنش به اعلام توافق بر سر برنامه هسته ای ایران که پس از ۲۲ ماه مذاکرات میان ایران، آمریکا و سایر اعضای ۱+۵ و نمایندگان اتحادیه اورپا به دست آمد، رهبر ایران از دولت حسن روحانی تشکر کرده است.
واکنش ها به توافق ایران و قدرت ها بر سر برنامه هسته ای
در هر يک از این سرزمین ها اين جشن رنگ و بوی خاص خود را دارد و در هر جا با باورهای بومی و عقاید مذهبی آميخته شده است. برای بحث از اين تفاوت ها از سه جوان ايرانی و افغان و تاجيک خواسته ايم در يک گقتگوی از راه دور نظرات خود را درباره نوروز و جايگاه کنونی آن در کشورشان مطرح کنند. شما هم پس از خواندن نظر آنها اگر دوست داشته باشيد می توانيد در اين گفتگو شرکت کنيد و از آيين های خاص نوروزی در محل خود بگوييد و از اينکه چقدر از آيين های ديگران باخبر هستيد.آيا به ديگر کشورهای حوزه نوروز در هنگام برگزاری اين جشن سفر کرده ايد؟ در آنجا چه مراسم تازه ای ديده ايد؟ و سرانجام اينکه آيا فکر می کنيد سنت های نوروزی در شرايط جديد زندگی ماشينی چقدر دوام آورده اند؟ مهدی از ايران: عيد نوروز تو ايران از معدود سنتهای ملی هست که هنوز پابرجا مونده. ميدونيد؛ وقتی قرار شد من به عنوان يه جوون ايرانی در مورد عيد نوروز و آداب و سنن اين عيد باستانی بگم، اولش خواستم از سفرهُ هفت سين و تنگ ماهی و آب و آينه بگم، ولی بعداً نظرم عوض شد. وقتی فکر ميکنم ميبينم، عيد نوروز داره تو ايران هر روز و هر روز کمرنگتر ميشه. نه عيد نوروز، بلکه خواسته يا ناخواسته جوهر هويت ملی ايرانی به فراموشی سپرده ميشه. حالا ممکنه هر کسی واسه خودش دليل بياره؛ يکی بگه تهاجم فرهنگی غرب باعثش شده و بندازه گردن دشمن. يکی هم بگه حکومت خيلی به جنبه باستانی و ملی ايران اهميت نميده. ويا کسی بگه روند پيشرفت علم و تکنولوژی ديگه فرصت خودنمايی سنتهای گذشته رو نميده. خب، من نميتونم از جانب همه مردم کشورم نظر بدم، ولی لااقل توی خانواده خودمون و چند تا خانواده ديگر فاميل که بهشون نزديک هستم و ميبينم، ديگه عيد نوروز، اون عيد نوروز ده، دوازده سال پيش نيست، سفرهُ هفت سين هست ولی نه با نشاط و شادابی اون موقع ... خلاصه اينکه عيد نوروز، چند سال پيش تو کشور ما حال و هوای ديگه ای داشت... تو کشور شماها عيد نوروز چطوری بوده و الان چطوريه؟ حتماً ميدونین که قبلاً مرزی بين ما نبوده و ما يک ملت بوديم، با يه زبان و با يه فرهنگ. مرضيه از افغانستان: درافغانستان جشن نوروز چهره هم ملی و هم اسلامی دارد. در روزهای نوروز در مزار شريف جايی که گفته می شود حضرت علی خليفه چهارم اسلام درآن دفن است در مراسم مفصلی پرچمی می افرازند که به آن جَندَه ( ژنده) گفته می شود و همراه با برافراشتن آن مراسم دعا خوانی بجا می آورند. اين پرچم مدت چهل روزافراشته می ماند ومردم آنرا زيارت کرده ونذر وپول اهدا می کنند. اما نه تنها دران محل بلکه درساير زيارت ها چه درپايتخت کابل وساير ولايات جَندَه يا توغ را با پارچه های نو آراسته بلند می کنند. اما طالبان درزمان تسلط شان از گرفتن چنين مراسم ممانعت می کردند واين عمل را غير اسلامی می خواندند اما گذشته ازين من که يک دختر جوان افغان هستم تا يادم است نديده ام که نوروزها با شادی زيادی تجليل شده باشد. نميدانم شايد علتش جنگ های چندين ساله داخلی باشد و يا اقتصاد پايين وضربه ديده مردم ويا شايد هم جمع نبودن همه اعضای خانواده ها چون درهر خانواده يکی دونفری درکشور های ديگر مهاجر اند ويا عوامل ديگر. اما باز هم مردم افغانستان نوروز را طوری تجليل ميکنند که حتی هفته ها پيش از نوروز خانه تکانی ميکنند. از دروديوار منازل شان گرد گيری می کنند و لباس می شويند. آنهايی که توان اقتصادی دارند علاقه دارند که برای کودکان شان لباس نو تهيه کنند. واما پختن سبزی چلو درشب نوروز درميان خانواده ها امر حتمی است، زيرا داشتن سبزی درشب نوروز به فال نيک گرفته ميشود. شماری هم ذبح کردن مرغ سفيد و خوردن آن را درشب نوروز به فال نيک ميگيرند. خانواده هايی که اقتصاد بهتر دارند هفت ميوه آماده می کنند ( ميوه های مثل کشمش سياه ، سبز، بادام، پسته، چهارمغز، سنجد خشک شده زرد آلو هسته دار و بدون هسته را شسته درظرفی ترمی کنند). درروز نوروز قسمتی از آن را برای دوستان ، همسايگان و اقوام شان می فرستند وبقيه را با اعضای خانواده صرف می کنند. خانواده ها به ديدار دوستان واقوام شان رفته ويا دردشت وتپه ها به ميله می روند و به اصطلاح سبزه لگد می کنند. اما چنانکه مراسم دو عيد (عيد رمضان و قربان) با شادی همراه است ، نوروز ها کمتر با شادی استقبال می شود. مراسم نوروز وتجليل از سال نو در افغانستان تنها يک روز است. واما پختن سمنک به حساب نذر بهاری درجريان ماه اول سال ادامه دارد. نيلوفر از تاجيکستان: من فکر می کنم سنن نوروزی در تاجيکستان و ديگر کشورهای آسيای مرکزی توسط مردم فارسی زبان از نسل به نسل حفظ شد و در دوران شوروی نيز مردم توانستند بيشتر سنن نوروزی را نگاه دارد، شايد نه بدان طرزی که هزارها سال پيش تجليل می شد ولی به قدر حال. مقامات وقت شوروی نيز به احتمال زياد با توجه به غير دينی بودن اين عيد برای منع کردن تجليل از نوروز اقداماتی نکرده اند. اما چهارشنبه سوری تقريبا در ميان ساکنان تاجيکستان از بين رفته است. ولی در برخی از مناطق کوهستانی برخی از سننی باقی مانده است که در ايران اکنون اين سنن وجود ندارند. برای مثال، يکی از سنتهای مردم بدخشان با نام «کلا غوز غوز» است. در اين مراسم بيشتر جوانان شرکت می کنند. در روز اول تجليل از نوروز، دقيقتر در اواخر روز هنگامی که آفتاب غروب می کند، جوانان دسته جمعانه روی بامها و از روزنه بالای بام روسريهای بهم بسته را به خانه وارد می کنند و با ترانه های نوروزی از صاحب خانه عيدی درخواست می کنند. می گويند اگر جوانی عاشق دختری باشد و در نوروز به هنگام اجرای اين مراسم از خانواده دختر دوست داشته اش خواستگاری کند، والدين دختر نمی توانند به او پاسخ رد بدهند و پاسخ آنها البته مثبت است. زيرا در اين روز دل کسی را نبايد رنجور کرد و بدين وسيله جوانان نيز با استفاده از فرصت مناسب به خوشبختی دست می يابند. من فکر می کنم، حالا که کشورهای همزبان تاجيکستان، افغانستان و ايران در موقع دوباره احيا کردن برخی از سنن فرهنگی هستند، روشنفکران و فرهنگيان اين کشورها می توانند به هم آيند و برخی از سنن نوروزی را که گذشتگان داشته اند دوباره احيا کنند. همانگونه که ميدانيد چند سالی است که عيد نوروز مصادف شده است با ايام محرم و صفر و همانگونه که ميدانيد احترام به اهل بيت از مبانی و اصول اسلام و شيعه می باشد و فکر می کنم با اين اوصاف ملت مسلمان ايران اعم از سنی و شيعه بر اساس اين فرض به استقبال نوروز باستانی رفته اند. ۱۵ سال قبل فقط در ايران اين مراسم را گرامی می داشتند ولی حالا نزديک ۱۵ کشور اين ايام فرخنده را گرامی ميدارند... سيد نويد - اکسفورد جشن نوروز در شهر مزار شريف مراسم خاصی دارد. ديگر هموطنان ما از ولايات مختلف به شهر ما می آيند و واقعا لذت خاصی دارد. زيرا وقتی ما همه هموطنان خود را بدون تبعيض در کنار هم می بينيم واقعا ما را به يک هماهنگی ملی اميدوار می سازد. مجتبی - مزارشريف از اين صفحه خوشم آمد، فرارسيدن ايامی چون نوروز آدم را به ياد اتحاد فارسی زبانان می اندازد و يکپارچگی ديرين را به خاطرمان می آورد، آنگاه که ايران، افغانستان و تاجکستان تحت يک نام، يک فرهنگ و يک بيرق زندگی ميکردند... بيائيد همديگر را بپذيريم و در جهت يگانگی گام برداريم... شجاع مستقل - کابل من فکر نميکنم که نوروز کمرنگ شده باشه. نوروز هميشه بوده و خواهد بود و بايد باشد. البته چون ايرانيها کلا يه ملت غمگين هستند و چند ساليست محرم و عيد تداخل داشته اين حالت پيش اومده. رابعه - کاشان تا جايکه من ديده ام جشن نوروز نه تنها جشن ملل سه کشور فارسی زبان بوده بلکه نوروز را در کشورپاکستان نيز جشن ميگيرند. پيروان کيش اسماعيلی در پاکستان اين روز را به نام "نوروز" يا به عنوان "جشن بهاران" به شکل غير رسمی جشن ميگيرند. ضياءالله نوری - کراچی نوروز بخش ثابتی از فرهنگ ايرانی است، مهم نيست که مردم کجا هستند و چه مذهبی دارند. محمد - ليدز به نظر من نوروز يکی از آيين های پرشکوه و قديمی ماست که متأسفانه دارد از بين می رود و کسی هم کاری در مورد آن انجام نمی دهد. امير - مشهد تمام ملل بايد در جهت حفظ سنن فرهنک و رسوم ملل اين منطقه تلاش کنندبا مساعی مشترک بين فرزندان اين مرزبوم... مهديار - بدخشان برای من جالب است که سير آيين های کهن را از زبان جوان ها بشنوم. درست يا نادرست بودن در اينجا مطرح نيست، بلکه دريافت آنها قابل توجه است. تورج پارسی - اوپسالا (سوئد) خوشحالم که امروز با کمک تکنولوژی اين امکان به وجود امده تا مردم اين خطه از راه گفتگوی فرهنگی به هم نزديک شوند. آنچه که من ميخواهم در مورد نوروز در افغانستان بگويم اين است که درهر منطقه و ولايت رسوم مردم در رابطه به جشن ها فرق ميکند، و نوروز هم از اين قاعده مستثنی نيست. در افغانستان دولت های وقت به شکل رسمی از اين جشن تجليل به عمل می آورد که می توان از شرکت سران دولت در مراسم برافراشتن (جنده) در مزارشريف، کابل و مناطق ديگر نام برد. ميله دهقان هم که توسط سران دولت سازماندهی ميگرديد که به تشويق آن عده از دهاقين می پرداخت که در قست دام داری فعاليت داشتند. در افغانستان در مناطق سردسير دبستانها در روز دوم ماه حمل يا فروردين آغاز می گردد که اين هم شکل يک جشن برای شاگردانی است که برای اولين بار به مدرسه می روند. در هرات هم نوروز يک حال و هوای ديگر دارند. مردم هرات با آمادگی بيشتر به استقبال نوروز و سال نو ميروند. اين آمادگی ها شامل تهيه حلوای ((شستی))، حلوای سوهانک، کلوچه های محلی و نقل های نخودی، پسته ای، بادامی و نقل های جوزی يا چهار مغزی ميباشند. هراتيان قبل از نوروز ظروف سفالی خود را ازبام خانه ها به حياط خانه ها می اندازند، و باور بر اينست که در نوروز بايد جای کهنه را نو بگيرد. مردم هرات در چهارشنبه اول به ديد و بازديد دوستان و گردش در دامن طبيعت می پردازند، و خانم های هراتی در محله ها دور هم جمع ميشوند و به پايکوبی و خوشی می پردازند. در هرات در نوروز و سال نو جوانان به کشتی گيری که به نام کشتی هرات و قندهاری مشهور است بين هراتی ها و قندهاری ها برگذار می گردد که بسيار جالب و ديدنی است. درهرات جوانان که نامزاد هستند به خانه های نامزادهای خود لباس نوروزی با يک خروس و مقداری برنج و تنقلات می برند، که درمقابل خانواده ی دختر هم به پسر هديه نوروزی می دهند. اما آنچه که در ايران کشور همسايه ما توجه مرا جلب نموده اينست که در ايران در پانزده روز اول بيشترين ادارات و کارهای صنعتی تعطيل بوده و مردم به دنبال يک سال کار و فعاليت خود به استراحت و گشت گذار ميپردازند... در نوروز و سال نو مدارس در ايران تا پانزده روز تعطيل می باشند، و بر عکس افغانستان دانش آموزان از اين رو خوشحال اند که از اين فرصت استفاده می کنند که سفر داشته باشند همراه با خانواده هايشان... موضوع ديگری که برای من جالب بود عبارت از عيدی در سال نو بود: افرادی که در کارهای صنعتی کار می کنند در آخر سال لحظه شماری می کردند برای گرفتن عيدی از صاحبان کار... صالحزاده - فنلاند نوروز از هزاران سال قبل آئين ما ايرانيان بوده و هست... در اين ايام همه سعی می کنند شاد باشند و تمام بدی و کينه ها رو دور بريزند. درست که در کشور ما مشکلات خيلی زيادی هست و اين خودش دليل بی رنگ شدن مراسم است اما در ايران رسم بر اين است که در اين ايام با تمام مشکلات شاد باشيم. انسان بايد در مقابل مشکلات بايستد. اين جشن ها ريشه در آئين و مذهب ما ايرانی ها دارد. البته ملت ايران آنقدر فرهنگ دارند که توانسته اند ان مراسم را با هر دين ديگری تلفيق نمايند. آيدين - تبريز بايد اين آئين ارزنده را حفظ کنيم و به نسلهای بعد تحويل بدهيم... مسعود - اسلام آباد اميدوارم روزی برسه که ما اعم از ايرانی و افغان و تاجيک بتوانيم سنت های قديمی رو با همون غنای قبليشون برگزار کنيم. هستی موسوی - تهران در هنگام کودکی خاطرات بسيارخوشی از نوروز داشتم. پوشيدن لباس جديد، عيدی گرفتن، هفت ميوه خوردن و رفتن به خانه مادرکلان که در تپه سلام دهمزنگ قراردارد و بعدا رفتن به زيارت سخی شاه مردان و ديدن برافراشتن جنده مبارک. خاطره بدی که ازنوروز دارم درزمان حکمرانی طالبان متحجر و عقبگرا بود که يک بار در روز نوروز به خاطر تجليل اين روز توسط پوليس مذهبی آنها مورد آزار قرارگرفتيم. اين سال قصد داشتم که به زيارت مزار بروم ولی متاسفانه نظر به کار زياد نتوانستم محل کار خود را در باميان ترک کنم و حتی نتوانستم به ديدار فاميل خود درکابل بروم و نوروز را درمسافری و دور از نزديکان سپری کردم. به هرحال چون اينجا به خاطر پيشرفت و ترقی کشور خود مشغول هستم چندان احساس ناراحتی ندارم و اميدوارم که نوروز آينده را با فاميل و دوستان خود باشم. محمد مصطفی عظيم - باميان (افغانستان) خدمات
نوروز جشنی است که از شمال چين تا مناطق کردنشين ترکيه و سوريه به عنوان جشن آغاز بهار گرامی داشته می شود.
آئين ها و مراسم نوروزی؛ گفتگوی سه جوان از سه کشور فارسی زبان
گزارش اختصاصی بی بی سی فارسی از زندگی تحت حاکمیت طالبان حدود یک ماه پیش ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان به من گفت که مسئولان طالبان با سفرم به قلمرو آن‌ها در هلمند موافقت کرده‌اند. از کابل باید می‌رفتیم قندهار و بعد هلمند. در دو سال گذشته، طالبان توانسته‌اند بخش وسیعی از ولایت هلمند از جمله ولسوالی/شهرستان‌های سنگین و موسی قلعه را تصرف کنند. صدها نیروی داخلی و خارجی به‌ویژه نیروهای بریتانیایی سال‌ها تلاش کردند تا ولسوالی‌های مهم هلمند به دست طالبان نیافتد؛ اما افتاد. در سال‌های گذشته هیچ خبرنگاری به این مناطق نرفته است. به همین‌ خاطر چهره‌ی زندگی در حاکمیت طالبان پنهان مانده است. من و دو نفر دیگر از همکارانم رفتیم تا این چهره را از نزدیک ببینیم. شهردار طالبان در ولسوالی/شهرستان سنگین با چند جگ/پارچ‌ بنزین به دست در منطقه‌ای در ولسوالی گرشک دو نفر از طالبان را ملاقات کردیم. در یک پمپ استیشن، در حالی‌که سه پلیس افغان کمی دورتر از موتر/ماشین ما نشسته بودند. یکی از آن‌ها ما را پس از حدود ده دقیقه رانندگی به جایی برد که عملا قلمرو طالبان بود. طالبان کیستند؟ پس از ساعت‌ها رانندگی با حدود هشت نفر از طالبان و با گذر از رودخانه‌ هلمند به ولسوالی سنگین رسیدیم. آن‌جا گروه رسانه‌ای و فرهنگی طالبان منتظرمان بودند. در مدتی که به طرف سنگین حرکت می‌کردیم، متوجه شدم که راننده‌ ‌مان، ملا تقی، یک فرد عادی طالبان نیست. در سنگین به من گفتند که او، فرمانده نیروهای ویژه طالبان در هلمند است. شب اول با حدود چهل نفر از نیروهای ویژه‌ طالبان در مکانی که چهارطرفش با دیوارهای گلی حصار شده بود صحبت کردیم. آن‌ها با آرامی به گپ‌های ملا تقی گوش می‌دادند و قصه‌های جنگ‌های‌شان را تعریف می‌کردند. سه قبضه سلاح نوع "ام ۴" مجهز به وسایل دید در شب و دوربین هم نزد شان بود. می‌گفتند آن‌ها را به غنیمت گرفته‌اند. در کابل یکی از مسئولان امنیتی به من گفته بود که نگرانی عمده ‌شان در برخی از مناطق، استفاده طالبان از سلاح‌های دید در شب و دوربین‌دار است. او گفت که برخی از سربازان ارتش افغانستان مستقیما به سرشان شلیک شده و یا هم گلوله به پهلوی ‌شان اصابت کرده است، جایی‌که جلیقه ضد گلوله آن‌را نمی‌پوشاند. در شب نخست در سنگین و با حضور ده‌ها نیروی ویژه طالبان، نگران حمله هوایی بودم. از یکی از آن‌ها پرسیدم از حمله هوایی هراس ندارید؟ پاسخ داد که حدود چهار ماه می‌شود که از این حملات خبری نیست. نیروهای ویژه طالبان به سلاح‌های مدرن و تجهیزات خوبی مسلح هستند بازار طالبانی صبح روز بعد، به بازار سنگین رفتیم. بازاری با ده‌ها مغازه و اجناس و مواد مختلف. در همین بازار برای اولین‌بار به نمونه‌هایی از حکومت‌داری طالبان بر خوردیم. شهردار طالبان، وظیفه دارد که نرخ اجناس را تعیین کند. از یک قصاب پرسیدم که قیمت یک کیلو گوشت چگونه از جانب طالبان مشخص می‌شود؟ گفت شهردار بررسی می‌کند که حیوان چه‌مدت پرورش یافته و چه خورده است. با این حساب قیمت یک کیلو گوشت تعیین می‌شود. در دکانی دیگر یک فروشنده با شهردار طالبان، نورمحمد بگومگو داشت. شهردار شماری از بسته‌های مواد خوراکی او را به‌علت این‌که تاریخ مصرف‌شان گذشته، ضبط کرده بود. دکاندار، حاجی سیف‌الله اعتراض داشت:"من چطور می‌دانستم که تاریخ این‌ها گذشته، من که سواد ندارم. این خوب نیست." شهردار او را به سه روز زندان و پرداخت جریمه محکوم کرد. این پسران که در موسی قلعه تحت کنترل طالبان زندگی می کنند چه آینده‌ای خواهند داشت؟ وقتی می‌خواستیم از بازار سنگین برویم، متوجه شدیم که نورمحمد، شهردار سنگین چند گالن نفت و گازوئیل، در اندازه‌های مختلف را دردست دارد. از او پرسیدم با این‌ها چه می‌کند؟ فهرستی از جیب خود بیرون کرد و گفت که این گالن‌ها به‌خاطر این‌که کمتر از اندازه‌ معین، گنجایش دارد، ضبط شده است. صاحبان آن‌ها هم دادگاهی شده‌اند.. سنگین را به طرف ولسوالی موسی قلعه پشت سر گذاشتیم. این ولسوالی مهم‌ترین پایگاه طالبان است؛ تا جایی‌که آن‌را کابل طالبان می‌خوانند. در نزدیکی شهر موسی قلعه بازار هفتگی برپا بود. این ولسوالی دوشنبه‌بازار و چهارشنبه‌بازار دارد. یکی از فروشندگان به من گفت هرچه نیاز داشته باشی، می‌توانی اینجا پیدا کنی. ظاهرا درست می‌گفت. از پارچه و پشه‌کش گرفته تا بستنی فروخته می‌شد. خبرنگار بی‌بی‌سی در حال گفت‌وگو با یکی از سخنگویان طالبان در هلمند در قسمتی از بازار هم گلوله سلاح‌های مختلف برای فروش گذاشته شده بود. گلوله‌های کلاشنیکوف هر عدد ۱۵ افغانی (حدود ۲۵ سنت) بود. گلوله‌های مسلسل‌های روسی هم که قیمت‌شان قبلا ۳۰ افغانی بوده (۴۰ سنت)، حالا ۱۵ سنت کاهش یافته است. فروشنده گفت که تعداد زیادی از این گلوله‌ها را از نیروهای امنیتی افغان به دست آورده‌اند. همکاری دشمنانه در موسی قلعه برای اولین‌بار با همکاری دو دشمن به همدیگر روبه‌رو شدیم. در عمق قلمرو طالبان، مکتب/مدرسه‌ای فعال است که در آن دولت کابل و طالبان با یکدیگر همکاری دارند. همکاری که بر سر آن رسما توافقی نشده است. تشکیلات و نصاب تعلیمی و برنامه آموزشی از سوی دولت تعیین می‌شود. حقوق معلمان و مسئولان هم توسط دولت کابل پرداخت می‌شود. طالبان هم بر فعالیت‌های آن نظارت می‌کنند. بساط فروش گلوله در موسی قلعه عبدالرحیم که از طرف "حکومت" به‌عنوان مسئول این مکتب تعیین شده است به من گفت:"دراین اواخر مسئولان دولتی از این مدرسه نظارت کرده‌اند. معاش/حقوق معلمان که سال‌ها پرداخت نشده بود، پرداخت شد." او علاوه کرد که طالبان با حضور نمایندگان دولتی هیچ مشکلی ندارند. "دولت به ما لوازم تحریر می‌دهد و نیازمندی‌های ما را مرفوع می‌سازد. ما هم برنامه آموزشی دولت را تطبیق می‌کنیم. طالبان با این موضوع مشکلی ندارند." دادالحق، یکی از دانش‌آموزان گفت:"مدیریت مکتب خوب است. تنها مشکل ما کمبود کتاب است. برخی از دانش‌آموزان کتاب ریاضی ندارند و شماری هم کتاب کیمیا/شیمی." تمام دانش‌آموزان این مکتب پسر هستند. روی تخته‌ سیاه یکی از کلاس‌ها نوشته شده بود: ساینس، بیولوژی، کامپیوتر. یک پایه مخابراتی هم با گچ سفید نقاشی شده بود. هنوز هم نام گروهان بریتانیایی که در این منطقه مستقر بود را می توان روی دیوارهای پاسگاه پلیس سنگین دید از صحبت‌های اسد افغان، مسئول مطبوعاتی طالبان متوجه شدم که طالبان کنونی، نمی‌خواهند انزوای سال‌های حکومت‌شان در کابل را دوباره تجربه کنند. نشانه‌هایی از قبول مدرنیته و تغییر جهان در بینش طالبان دیده می‌شود. در شبکه‌های اجتماعی فعال هستند. عکس سلفی می‌گیرند و حاضر می‌شوند مصاحبه کنند. به بیمارستان مرکزی موسی قلعه هم سر زدیم. در آن‌جا نیز همکاری غیر رسمی دو دشمن به همدیگر را دیدیم. تشکیلات بیمارستان از سوی دولت کابل تعیین و اداره می‌شود. تجهیزات را هم دولت تامین می‌کند. از طرف دیگر طالبان هم نماینده ناظر در این بیمارستان دارند و برای بیماران زن، اتاق‌ ویژه‌ای ساخته‌اند. طالبان به ما لوحه‌/تابلویی را نشان دادند که پیش دروازه ورودی بیمارستان نصب شده بود. روی آن نوشته شده بود:"دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ وزارت صحت عامه؛ شفاخانه مرکزی ولسوالی موسی قلعه" تاجران جوان در موسی قلعه طالبان گفتند سلامتی یک موضوع غیرسیاسی هست، به همین خاطر ما این لوحه را سرجایش گذاشته‌ایم. این بیمارستان برای ارائه خدمات به ۱۲۰هزار نفر آماده شده‌است. بیمارستانی با کمبودهای فراوان. در آن نه متخصص زن دارد و نه متخصص اطفال. امکان گرفتن عکس ایکس‌ری از قفسه سینه هم وجود ندارد. یک دکتر گفت که مدیریت دوگانه این بیمارستان سبب شده که مشکلاتی خلق شود. او گفت:"شش ماه است که معاش نگرفته‌ام. نه تنها من که تمام کارمندان." "وعده‌های مسئولین دولت روی کاغذ می‌ماند و عملی نمی‌شود. با کمبود دارو روبه رو هستیم. دارویی که برای سه ماه به ما داده شده است، در یک و نیم ماه تمام می‌شود. طالبان می‌آیند و بخشی از داروها را با خود می‌برند." قرار شد با یک پرستار زن مصاحبه کنیم. شوهرش هم که کارمندان این بیمارستان بود، او با انجام مصاحبه موافق بود . اما عطاالله، مسئول ناظر طالبان در این بیمارستان مخالفت کرد. به شوهر پرستار گفت:"تو حق داری به خانمت اجازه دهی مصاحبه کند؛ اما وظیفه من هم این است که مانع این کار شویم." علاوه کرد: "اگر ما هم اجازه مصاحبه دهیم، آن‌وقت فرق ما با حکومت کابل در چیست؟" در مناطق طالبان دختران فقط تا سن ۱۲ سالگی و مکتب/مدرسه ابتدایی حق آموزش دارند. سطوح بعدی آموزش فقط برای پسران است. اینترنت و تلفن هوشمند ممنوع در چهار روزی که در سنگین و موسی قلعه بودیم، شمار زن‌ها و دخترانی را که دیدیم کمتر از انگشتان یک دست بود. زنان در این مناطق به‌سختی از خانه بیرون می‌شوند. استفاده از اینترنت و تلفن همراه به دلایل امنیتی و مذهبی ممنوع است. شنیدن موسیقی هم حکم مشابهی دارد. یک جوان بیست‌وچند ساله به من گفت که طالبان او رابه خاطر دیدن یک فیلم هندی چهل ضربه شلاق زدند و زندانی‌اش کردند. در زندان هم خورد و خوراک برعهده خود زندانی‌ها بوده است. تناقض‌هایی هم دیده می‌شد. به‌طور مثال روی دیوار یک دندان‌پزشکی، عکس‌هایی از چهره و لب‌های زنان غربی نصب شده بود. با وجود این‌که استفاده از اینترنت ممنوع است، اما در برخی مکان‌های موسی قلعه وای‌فای فعال است. مسیری برای وصل‌شدن به دنیای خارج از قلمرو طالبان. از یک جوان پرسیدیم که نمی‌ترسند طالبان متوجه شوند که آن‌ها اینترنت دارند و تلویزیون تماشا می‌کنند؟ مغاز‌ای در کنار جاده در هلمند پاسخ داد:"آن‌ها می‌دانند که ما وای‌فای و تلویزیون داریم؛ اما به نظر من آن‌ها منتظر هستند تا ببیند چه می‌شود؟!" پس از چهار شبانه روز بودن در مناطق طالبان در سنگین و موسی قلعه، آنجا را ترک کردیم. به‌نظر می‌رسد باشندگان این ولسوالی‌‌ها حالا دیگر نسبت به گذشته تنها توقع‌شان امنیت نیست. هر گروهی که بر این‌جا حکم می‌راند، باید به خواسته‌های مردم از جمله صحت و تعلیم پاسخی داشته باشند. و این موضوع از سوی طالبان تا اندازه‌ای پذیرفته شده است. اینگونه تابلوها قبلا زیر حاکمیت طالبان دیده نمی‌شد متوجه تغییراتی هم در نگرش طالبان به در برخی موارد شدیم. به‌طور مثال دکترهایی که در موسی قلعه کار می‌کردند، ممانعتی در اندازه ریش‌شان نبود. برخی از آن‌ها درازی ریش‌شان از بند یک انگشت هم کوتاه‌تر بود. یک دکتر خانم هم که از پاکستان به موسی قلعه آمده، بدون هیچ روبندی فعالیت می‌کرد. حالا برای من پس از سفر به قلمرو طالبان، دو افغانستان به ذهنم خطور می‌کند، یکی جایی که در آن تلاش برای پیاده کردن ارزش‌های دموکراسی و حقوق بشر است؛ اما فساد و ناامنی چالش‌زا است و دیگر افغانستانی که در آن‌جا امنیت نسبت به کابل بهتر به‌نظر می‌رسد، اما هیچ حرفی از رعایت دموکراسی و حقوق بشر نیست.
در میدان هوایی (فرودگاه) کابل بودم که یک نفر از گروه طالبان تماس گرفت. اسد افغان، مسئول مطبوعاتی این گروه بود. می‌پرسید که چه وقت به هلمند می‌رسیم.
قلمرو طالبان؛ زندگی تحت حاکمیت شورشیان در افغانستان
هلمند یکی از ولایت‌های ناآرام افغانستان است این حمله امروز، جمعه ۲۰ عقرب/آبان حوالی ساعت ۹ به وقت محلی رخ‌ داده است. براساس گزارشهای اولیه این حمله توسط یک خودرو باربری نوع مزدا انجام و حمله کننده خودرو را به برج دیدبانی اول این پایگاه پلیس کوبیده است. ظاهرگل مقبول، فرمانده تیپ(لوا) سوم نیروهای مرزی افغانستان در ولایت هلمند به بی‌بی‌سی گفته که در این حمله یک سرباز کشته و ۵ نفر دیگر ناپدید شده‌است. در همانحال، عمر زواک، سخنگوی والی هلمند به بی‌بی‌سی گفته است که در این حمله انتحاری ۸ سرباز پلیس زخمی شده‌اند. بیمارستان ایمرجنسی هلمند گفته که هشت زخمی و یک کشته به این مرکز درمانی منتقل شده‌اند. گروه طالبان مسئولیت این حمله را پذیرفته و مدعی شده که در اثر این حمله، این پایگاه پلیس نابود شده است.
منابع محلی در ولایت هلمند در جنوب افغانستان تایید کرده که در منطقه بولان در نزدیکی مرکز شهرلشکرگاه در حوزه سوم امنتیی این شهر، حمله انتحاری با یک خودرو بمب گذاری انجام شده است.
حمله انتحاری با خودرو به یک پایگاه پلیس در ولایت هلمند کشته داد
آلفرد نوبل در سال ۱۸۶۲، وقتی ۲۹ ساله بود، در نامه‌ای به یک دختر جوان به زبان فرانسه نوشت: "حوزه من فیزیک است، نه ادبیات." با این حال، او پرداختن به ادبیات را تا زمان مرگ ادامه داد. این بخشی از نامه آلفرد نوبل، بنیانگذار جایزه نوبل است که خطاب به دوستش، بر علاقه خود به نوشتن و ادبیات تأکید کرده است. آلفرد نوبل را در تاریخ با اختراع دینامیت می‌شناسند، اما او شیفته ادبیات هم بود؛ به ویژه شعر انگلیسی و شاعرانی چون پرسی بیش شلی، شاعر غزلسرای قرن نوزدهم بریتانیا و لرد بایرون، از شاعران تأثیرگذار مکتب رمانتیسم این کشور. این دانشمند سوئدی هم به زبان مادری‌اش، سوئدی می‌نوشت، هم به انگلیسی و هم به فرانسه. اما از همان جوانی نسبت به قریحه ادبی خود تردید داشت. در سال ۱۸۶۲، وقتی ۲۹ ساله بود، در نامه‌ای به یک دختر جوان به زبان فرانسه نوشت: "حوزه من فیزیک است، نه ادبیات." با این حال، او پرداختن به ادبیات را تا زمان مرگ ادامه داد. در ۱۸۹۶، یکی دو ماه قبل از درگذشت آلفرد نوبل، نمایشنامه‌ای از او منتشر شد (Nemesis) که از نمایشنامه "خاندان چن چی" نوشته پرسی بیش شلی الهام گرفته بود. داستان این نمایشنامه منظوم تراژیک در قرن شانزدهم میلادی و در رم می‌گذشت و ماجرای اعدام زنی را بازگو می‌کرد که پدرشوهرش را به دلیل تجاوز به خودش، کشته بود. همه این علاقه‌ها و تلاش‌های ادبی، موجب شد که آلفرد نوبل در وصیت‌نامه خود برای تأسیس جایزه نوبل، ادبیات را نیز در کنار رشته‌های علوم بگنجاند و درباره چگونگی انتخاب برنده نوبل ادبیات نظر دهد. یکی از معیارهایی که او مطرح کرد این بود که ارزیابی‌ها درباره یک نویسنده نباید بر اساس نژاد و ملیتش باشد، اما آنچه عملا و به ویژه در نیمه اول تاریخ بیش از صد ساله نوبل اتفاق افتاده، توجه بیشتر آکادمی نوبل به نویسندگان و شاعران چند کشور و برتری نسبی چند زبان است. با مروری بر مشخصات برندگان جایزه نوبل ادبیات و آثار آنان، درمی‌یابیم که از نظر ملیت، نویسندگان و شاعران فرانسوی‌ به دفعات بیشتری جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرده‌اند، به طوری که آنان توانسته‌اند پانزده بار این جایزه را به دست بیاورند. پس از فرانسوی‌ها، آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها با ۱۲ و ۱۱ نوبل ادبی در جایگاه دوم و سوم قرار دارند. آلمان، سوئد، اسپانیا و ایتالیا هم در رتبه‌های بعدی هستند. از نظر زبان هم، این زبان انگلیسی است که بر جایزه نوبل ادبیات مسلط است؛ به طوری که یک چهارم جوایزی که اهدا شده، به نویسندگان و شاعران انگلیسی‌زبان بوده است. پس از انگلیسی، زبان‌های فرانسوی، آلمانی و اسپانیایی بیشترین جایزه را به دست آورده‌اند و سوئدی، زبان داوران آکادمی نوبل، که فقط ده میلیون نفر متکلم دارد، در رتبه پنجم است. اگر الیاس کانتی که در بلغارستان به دنیا آمد و ملیت بریتانیایی گرفت و در سوئیس زندگی می‌کرد و به زبان آلمانی می‌نوشت، در همان بلغارستان می‌ماند و زبانش بلغاری بود، بخت یکسانی برای دریافت نوبل ادبی داشت؟ این آمارها حاکی از چیست؟ آیا بیانگر این است که ادبیات برخی از زبان‌ها و کشورها نسبت به دیگر زبان‌ها و کشورها برتر است؟ آکادمی نوبل "عدالت" را در انتخاب برنده جایزه نوبل ادبیات رعایت نکرده است؟ یا این که نه، عمدی در کار نبوده و همه این آمارها نتیجه تصادف و اتفاق است و اساسا نباید توقع داشت که یک جایزه ادبی را «به مساوی بین همه» تقسیم کرد. صرف‌نظر از انگیزه‌های داوران آکادمی نوبل در اهدای جایزه ادبی این آکادمی، در یک چیز شاید نتوان تردید داشت؛ این که نوشتن در کشورهای معدودی یا زبان‌های خاصی، بخت دیده شدن اثر و به دنبال آن، شهرت نویسنده را بیشتر می‌کند. مثلا فردریک میسترال، تنها نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات است که به گویش پرونسی زبان اکسیتان می‌نوشت. توجه آکادمی نوبل به این زبان، آن هم در سال‌های آغازین اهدای جوایز خود، بسیار جالب بود. اما این پرسش مطرح است که اگر این گویش به جای جنوب فرانسه در جای دیگری از جهان رایج بود، و فردریک میسترال در قاره دیگری زندگی می‌کرد، آیا باز چنین جایزه‌ای به او اهدا می‌شد؟ بیشتر بخوانید: یا اگر الیاس کانتی که در بلغارستان به دنیا آمد و ملیت بریتانیایی گرفت و در سوئیس زندگی می‌کرد و به زبان آلمانی می‌نوشت، در همان بلغارستان می‌ماند و زبانش بلغاری بود، بخت یکسانی برای دریافت نوبل ادبی داشت؟ یا میان دو نویسنده چینی که برنده جایزه نوبل ادبیات شده‌اند، چرا آنکه ساکن اروپا بود، زودتر از هم‌وطنش که ساکن خود چین بود، برنده شد؟ یا اگر کازوئو ایشی‌گورو، آخرین برنده جایزه نوبل، در پنج سالگی همراه با خانواده‌اش از ژاپن به بریتانیا مهاجرت نمی‌کرد و زبان اولش انگلیسی نمی‌شد، باز هم چنین سرنوشتی برای او رقم می‌خورد؟ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر، به دلیل اهمیت و اعتبار نوبل ادبیات است که برای یک نویسنده، شهرت و برای یک زبان، افتخار و حتی برای صنعت نشر یک کشور، رونق اقتصادی به همراه می‌آورد. این تأثیرات نوبل ادبی موجب شده درباره این که چرا تاکنون برخی از نویسندگان و کشورها و زبان‌ها نوبلی نگرفته‌اند، بحث و جدل درگیرد، رقابت شود و عده‌ای از نویسندگان و زبان‌های "فراموش‌شده" سخن بگویند. این "فراموش‌شدگی" فقط مربوط به زبان‌ها و کشورهای دورافتاده یا جهان سوم نیست. برخی معقدند که حتی در حق تعدادی از کشورهای اروپایی و زبان‌های اروپایی، «اجحاف‌هایی» شده است. یکی از نمونه‌ها در این زمینه، زبان پرتغالی است که در دیگر قاره‌های جهان نیز، از جمله آمریکای لاتین به آن تکلم می‌شود. ادبیات پرتغالی‌زبان، با وجود داشتن نویسندگانی چون فرناندو پسوآ، آندراده و کلاریس لیسپکتور، نویسنده بزرگ برزیلی فقط توانسته یک بار، آن هم با اهدای جایزه نوبل به ژوزه ساراماگو، از سوی آکادمی نوبل ستایش شود. در صورتی که، برخی از منتقدان پرتغالی معتقدند که اگر قرار بود فقط یک بار به ادبیات پرتغالی‌زبان نوبلی داده شود، آن نوبل سهم آنتونیو لوبو آنتونش بود. رقابت میان این دو نویسنده در کشورش به حدی است که معروف است می‌گویند در پرتغال خوانندگان ادبیات یا طرفدار ساراماگو هستند یا آنتونش. در واقع، منتقدان ادبی هیچ تردیدی در اهمیت آثار آنتونش و ابعاد انسانی آثار او ندارند، فقط شاید بدشانسی که این نویسنده آورده، سخت‌خوان‌تر بودن آثارش نسبت به آثار ساراماگوست. همچنین زبان هلندی که ۲۳ میلیون نفر به آن سخن می‌گویند و می‌نویسند از زبان‌های "فراموش‌شده" نوبل است. بسیاری معتقدند لوئی پل بوون، بزرگترین چهره ادبیات هلندی‌زبان در قرن بیستم بود، اما نوبل هرگز به او توجه نکرد. لوئی پل بوون که اهل بلژیک بود، اما شاید اگر مثل دیگر نویسنده هموطنش موریس مترلینک، به زبان فرانسه می‌نوشت، مثل او برنده جایزه نوبل می‌شد. مترلینک تنها بلژیکی است که تاکنون توانست برنده جایزه نوبل ادبیات شود. یا حتی اوژن مره، نویسنده و شاعر اهل آفریقای جنوبی که به زبان آفریکانس، گویشی از زبان هلندی می‌نوشت. اوژه مره با این که در بریتانیا تحصیل کرده بود و با نویسندگان و محافل اروپایی مراوده داشت، همچنان بر نوشتن به زبان مادری‌اش، آفریکانس، تأکید داشت که بیشتر در کشورهای آفریقای جنوبی و نامیبیا رواج دارد. او حتی از موریس مترلینگ، برنده جایزه نوبل شکایت کرده بود که از آثارش سرقت ادبی کرده است. ژیلا مساعد پس از انتخابش به کمیته نوبل، در گفت‌وگویی تاکید کرد: "می‌خواهم زبان پارسی را که در سرزمینم، اکنون لگدکوب می‌شود، جور دیگری در اینجا معرفی کنم." کی نوبت تیرانا و تهران می‌شود؟ زبان آلبانیایی با نویسندگانی چون اسماعیل کاداره، از دیگر زبان‌های اروپایی عقب مانده از قافله نوبل است. اما درباره زبان‌های آفریقایی خیلی‌ها امیدوارند روزی فراخواهد رسید که زبان کیکویو ستایش و به جهان ادبیات معرفی شود، زیرا مدت‌هاست نام نگوگی وا تیونگو، نویسنده کنیایی که به دو زبان انگلیسی و کیکویو می‌نویسد، در محافل استکهلم بر سر زبان‌ها است. در آسیا نیز، ادبیات کره‌ای به نظر از توجه داوران آکادمی نوبل خیلی دور نمانده، اما کره جنوبی با وجود شناخته شده بودن سینمایش، تاکنون در زمینه شهرت جهانی ادبیات خود چندان کامیاب نبوده است. بارها از کو اون به عنوان نامزد احتمالی جایزه نوبل ادبیات نام برده شده، ولی هنوز نه او و نه هیچ شاعر و نویسنده کره‌ای‌زبان به این جایزه‌ دست نیافته‌اند. این وضعیت زبان کره‌ای و کشور کره جنوبی، تقریبا برای زبان فارسی و کشورهای ایران و افغانستان و تاجیکستان هم صادق است؛ حتی شاید وخیم‌تر. زبان فارسی با وجود پیشینه کهن ادبیاتش و شاخته شده بودن شاعران کلاسیکش مثل خیام و مولانا، گویا اکنون در حد جایزه نوبل "حرفی برای گفتن" ندارد. اگر برخی از نویسندگان افغان و ایرانی هم در جهان شناخته شده هستند، آثارشان را به زبان‌های غربی نوشته و منتشر کرده‌اند. در سال‌های گذشته، بیشتر در محافل داخل ایران شنیده شده که بزرگانی مثل احمد شاملو نامزد جایزه نوبل ادبیات بوده‌اند، اما هنوز نامی از شاعران و نویسندگان ایرانی یا فارسی‌زبان به صورت فراگیر در رسانه‌های اروپایی و غربی به عنوان نامزد احتمالی جایزه نوبل ادبیات منتشر نشده است. با این حال شاید اتفاقات و تحولات یکی دو سال اخیر در آکادمی نوبل، بزرگترین امیدواری‌ را برای ایرانیان و فارسی‌زبانان به ارمغان آورد: انتخاب ژیلا مساعد، یک شاعر ایرانی-سوئدی به عضویت کمیته داوری جایزه نوبل ادبیات. خانم مساعد پس از انتخابش به کمیته نوبل، در گفت‌وگویی تاکید کرد: "می‌خواهم زبان پارسی را که در سرزمینم، اکنون لگدکوب می‌شود، جور دیگری در اینجا معرفی کنم."
"هیچ توقعی ندارم که نوشته‌هایم شعر در نظر گرفته شود. هرازگاهی می‌نویسم فقط با این هدف که افسردگی‌ام تسکین یابد، یا زبان انگلیسی‌ام بهتر شود."
چه زبان‌هایی بیشترین جوایز نوبل را برده‌اند؟
اکبر گنجی که بيش از شصت و دو ماه است به دليل نوشته های انتقادی خود در زندان به سر می برد بيش از يک ماه است که اعلام اعتصاب غذا کرده و تصاويری که بتازگی از وی منتشر شده، از وخامت وضع جسمی اش در نتيجه اعتصاب غذا و همچنين بيماری وی که گفته می شود به آسم مبتلاست حکايت می کند. آقای ابطحی نوشته که عکسهای اخير اکبر گنجی را به آقای خاتمی نشان داده و وی با ديدن آن عکسها تحت تأثير قرار گرفته و به حدی نگران شده که جلسه ای را که با او و شماری ديگر از مقامهای جمهوری اسلامی داشته را رها کرده و با محمود هاشمی شاهرودی، رئيس قوه قضائيه ايران تماس گرفته است. آن گونه که در وب نوشت آمده، ميان رئيس جمهور و رئيس قوه قضائيه حرفهای مفصلی پشت تلفن رد وبدل شده که طی آن، آقای خاتمی اعلام آمادگی کرده که هر نامه ای که لازم است بنويسد تا مشکل اکبر گنجی حل شود و سرانجام با پايان گرفتن اين مکالمه تلفنی، "اميدی برای آنکه امروز و فردا بارقه اميدی" در مورد آزادی اکبر گنجی ايجاد شود در دل آقای خاتمی و شاهدان اين مکالمه تلفنی به وجود آمده است. اکبر گنجی اعلام کرده است که تا وقتی خواسته های او مبنی بر مرخصی و درمان در خارج از زندان و ملاقات حضوری و تماس تلفنی مرتب با اعضای خانواده و وکلايش برآورده نشود به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد. وی در آستانه دور نخست انتخابات اخير رياست جمهوری ايران به عنوان مرخصی استعلاجی از زندان آغاز شد اما اعلام کرد که با بازگشت به زندان اعتصاب غذا را از سر می گيرد. افراد و سازمانهای مدافع حقوق بشر در داخل و خارج ايران و همچنين دولت آمريکا بارها نسبت به وضعيت اکبر گنجی در زندان ابراز نگرانی کرده و خواستار آزادی او شده اند. روز سه شنبه دوازدهم ژوئيه حدود دويست نفر برای اعلام همبستگی با اکبر گنجی و درخواست آزادی پليس و نيروهای امنيتی ايران در مقابل دانشگاه تهران گردآمدند اما مورد حمله مأموران پليس قرار گرفتند که تجمع کنندگان را با باتوم مورد ضرب و شتم قرار داده، تعدادی از آنها را بازداشت کردند. از جمله کسانی که از ضرب و شتم خود در اين تجمع خبر داده، علی اکبر موسوی خويينی، نماينده پيشين مجلس شورای اسلامی و دبير تشکلی با عنوان "سازمان دانش ‏آموختگان ادوار تحکيم وحدت" است. محمد علی ابطحی در "وب نوشت" می نويسد که ماجرای اکبر گنجی، ذهن محمد خاتمی را در اين روزهای پايانی رياست جمهوری اش، سخت به خود مشغول کرده است. آقای خاتمی يک شب پيش از گفتگوی تلفنی اش با رئيس قوه قضائيه که آقای ابطحی از آن حکايت کرده، در مهمانی شامی که برای شماری از خبرنگاران برپا کرده بود خواستار آن شد که اکبر گنجی نامه ای به رئيس قوه قضائيه بنويسد و تقاضای آزادی مشروط کند اما آقای ابطحی نوشته که وقتی اين راه حل را با همسر اکبر گنجی در ميان گذشته پاسخ وی اين بوده که آقای گنجی در شرايطی که واپسين ماههای دوران حبس شش ساله اش را می گذراند، حاضر به درخواست آزادی مشروط نيست. آقای ابطحی نوشته که اين پاسخ را توضيح قانع کننده ای يافته و به اطلاع آقای خاتمی رسانده است. در اين ميان، محمد سالارکيا، معاون دادستان تهران در امور زندانها طی گفتگويی با خبرگزاری جمهوری اسلامی تأييد کرده که اکبر گنجی ضعف جسمی دارد اما گفته که وی تحت مراقبتهای ويژه پزشکی است و پزشکان زندان روزانه دو تا سه نوبت او را معاينه می کنند. معصومه شفيعی، همسر اکبرگنجی به بی بی سی گفته است در تازه ترين ملاقات او با همسرش که دوشنبه يازدهم ژوئيه صورت گرفته، او را در حالی يافته که بيست و دو کيلو وزن کم کرده بوده و رنگ و رويی زرد و فشارخونی پايين، اما روحيه ای قوی داشته است. معاون دادستان تهران هم از وضعيتی که اکبر گنجی "برای خود به وجود آورده" ابراز ناراحتی کرده و با اشاره به ‌اينکه بيش از شش يا هفت ماه از دوران محکوميت وی نمانده گفته برای او نامفهموم است که چرا وی در ماههای آخر محکوميتش به جسم خود آسيب می زند. او خواسته اکبر گنجی را عقلايی و بحق ندانسته و تأکيد کرده که "اين طور نيست که اگر هر زندانی اعتصاب غذا کند، آزاد شود" و گفته هنگامی که به اکبر گنجی مرخصی داده شد، به ‌خانواده وی گفته شد که اگر پزشک معالجش دستور بستری در مراکز درمانی خارج از زندان بدهد، مرخصی وی تمديد خواهد ‌شد "ولی او کار را سياسی می‌ کند". وی پرسيده: "آيا در کشورهای ديگر نيز اگر زندانی اعتصاب غذا کند، آزادش می‌کنند؟" اکبر گنجی از ۲۲ آوريل ۲۰۰۰ در پی شرکت در همايش جنجالی موسوم به "کنفرانس برلين" بازداشت و به اتهامات مختلفی از جمله اقدام عليه امنيت ملی محکوم شناخته شد. هرچند بسياری از تحليلگران، علت اصلی زندانی شدن اکبر گنجی را مقالاتی می دانند که در آن رهبران جمهوری اسلامی، از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی را به دست داشتن در قتل و سرکوب ناراضيان سياسی و فساد مالی در داخل و خارج کشور متهم کرده بود. خدمات
محمدعلی ابطحی، معاون پيشين حقوقی و امورمجلس محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران و مشاور کنونی او، در وبلاگ شخصی خود، "وب نوشت" از تلاش "بزرگ" و فعاليت مستقيم آقای خاتمی و کمک رئيس قوه قضائيه برای آزادی اکبر گنجی، روزنامه نگار زندانی ايرانی خبر داده و ابراز اميدواری کرده است که آقای گنجی سريعتر آزاد شود و سلامت خود را بازيابد.
'تلاش خاتمی و کمک رئيس قوه قضائيه' برای آزادی گنجی
او، برادر بزرگ نسل آشفته ما بود، هیجان ما بود و همت ما بود. سنگ می خورد و آفتاب می نوشید تا که بلند و پست فرا راه نسل های پس از خود را هموار کند. در تنوری که او زیست و آفرید، در وطنی که صدای مردان ساز و تنبور از گلو تا گوش خود شان هم نمی رسید، هویدا با قامتی از شهامت و شهادت، درخت ِ فریاد شده بود و شاید به همین دلیل هم بتوان او را قهرمان نامید. کمی مثل بیتل‌ها نخستین کارایی و برآمدش بر صحنه های رسمی موسیقی افغانستان از رنگین کمان اسرار آمیز و رویایی بیتل ها و جاذبه موسیقی دهه شست میلادی متاثر بود. هویدا و آماتوران آن وقت کابل، ترکیب سازبندی گروه و حتی طرز لباس پوشیدن را، تا حدودی از بیتل ها برداشته بودند. آنها همه اهل مکتب و قلم بودند و با نوعی دید روشنفکرانه به زندگی نگاه می کردند. آماتوران بر خلاف بیتل ها که یک گروه "اندی راک" بودند، بیشتر به نوعی از موسیقی پاپ با تاثیرات منطقه ای و کمی هم فرامنطقه ای و با آمیزه ای از جلوه های نهایت کمرنگ موسیقی "اندی راک" می پرداختند.این شگرد بیشتر مورد پسند شهرنشینان مکتبی و دانشگاهی، که با انقلابات موسیقی دهۀ ۶۰ غرب از دور و نزدیک آشنایی داشتند، قرار گرفت. هویدا و آماتوران تجربۀ کاملا دگرگون کننده و حتی تکان دهنده برای جامعه فرهنگی و موسیقی افغانی در برابر سلطنت گویا بی آغاز و انجام "موسیقی خرابات" بود. خراباتی که بازار ارزش های موسیقی آن زمان را زیر نگین داشت و هرگز گمان نمی رفت روزی خواهد رسید که سکان هدایت از پنجه های ماهر آن سکانداران خارج شود. از "آماتوران" تا "باران" از ایجاد آماتوران تا گروه باران که در دهه شصت خورشیدی ایجاد شد دو دهه فاصله بود اماعجب اینکه هویدای عاشق برای هنر، برای موسیقی و برای رفاقت هنوز و همیشه جوان بود. او با آماتوران موجی از خورشید های معجزه گر را رنگین کمان گشت و نغمه کرد و با "باران" همگلو و حمایت گر جوانانانی شد که هنوز تا ساخته شدن راه درازی را در پیش داشتند و از هزار سوی سنگ بر برکۀ معصوم خواب های خود می خوردند. هویدا از آغاز تا همیشه، میان هنر آرمان‌گرا و رویا پرداز در نوسان و مبارزه بود. دلش می خواست همیشه آرمان‌گرا باشد اما زمانه هر از گاهی او را از پشت ابر های ابریشمین آرمان ها بر زمین خالی واقعیت پایین می کشید. آن زمینی که هویدا در آن پا می نهاد سخت بود و نمی دانست چگونه با رویا های دیگران مهربان باشد. آواز پرطنین هویدا در محراق مثلث رومانتیسم محزون روسی، مینیاتور شرقی و آتش فشان حماسه در جوشش بود. او آرمان خود را در خدمت آواز بکار نه گماشته بود که برخلاف، آوازش آرمان او را پهره می داد. صدایش خشم و هیجان او را در برابر بی عدالتی های جامعه بر می تافت و سخت دلش می خواست آن خشم را بسراید و بخواند ولی از بد روزگار، شاید به دو دلیل کمتر توانست آنچنان که آرزویش بود فریادی آرمان های خود شود. یکی آنکه ترکیب سازی و ارکستراسیون موسیقی افغانی چیزی میان موسیقی بومی، تغزلی، همراه با جلوه های کمرنگ پاپ رایج درمنطقه و گاه شاید فرامنطقه ای بود و چیزی نبود تا توان برداشت صدای پر طنین هویدا و لنگر هیجان آواز او را داشته باشد. در حقیقت، شاید آواز او پس از آنکه در بیرون از افغانستان آموزشی موسیقی کلاسیک و اوپرا دید، در نتیجه از حوزه موسیقی وقت افغانی، تاجیکی و ایرانی فراتر رفت. با یک هارمونیه و طبله و سارنگ نمی شد هویدای آرمانگرا را با آن صدای پرطنین اساطیری فریاد کرد. این ساز ها بنابر ویژه گی های موسیقایی و خصلت های فرهنگی شان، گلوی مینیاتوری می خواهند و هویدا چریک حماسه و فریاد بود. دوم آنکه آواز پرطنین هویدا به صحت و سلامت و توانمندی جسمی و روحی یک پهلوان نیاز داشت که او کمتر به آن رسیده بود. هویدا گذشته از سالهای نسبتا آسوده اخیر که دیگر از همه چیز خسته شده بود، اغلب کمتر از پریشانی یک قرص نان بی دغدغه و شرافتمند فارغ می شد و نمی دانست که به قول معروف: جان جور سیر چند است. آستین کوتاه و رویا های بلند شاید کمتر کسی از همقطاران او به خوبی و بزرگی هویدا از چندین سواد و دانش بهره داشت. اگر سواد مکتب و مدرسه بود یا سواد موسیقی، اگر سواد شعر و ادب و فرهنگ بود و یا سواد سیاست، اگرسواد زندگی بود و یا سواد عشق و پرخاش و شهامت و یا در نهایت سواد هویدا شدن. او همه را چونان چون بسته کلانی در خود داشت ولی با وجود آنهمه دارندگی، دو مشکل بزرگ داشت که گاهی حتی کمر آرزوهایش را هم می شکست. یکی آنکه نمی توانست جوشش ایجادگری را که در عرصه های مختلف هنر و زندگی در او فواره می زد، در خود سامان دهد و مدیریت کند که از توان هنرمندی که با معجزه ایجادگری و زایش سروکار دارد، به تنهایی بر نمی آید. هویدا خیلی بزرگتر از آنچه بود که خواند و خیلی برتر آنچه بود که کرد. دوم با وجود آنکه هرگز فقر خود را نفروخت، ولی جیفه دنیا و آستین کوتاه مثل سرطان هر روز از دریای هنرش می کاست و به بحر خیالاتش می افزود. تا بدانجا که قادر نبود حتی کوتاه ترین خواب های خود را هم تحقق ببخشد. پنهان پشت خودش ما دو گونه آواز خوان داریم یکی آنکه صدایش را باور نمی کنی و یقین داری که راست نمی گوید و دومی که نمی توانی صدایش را باور نکنی و هویدا از حلقه دوم بود. نمی توانستی از هجوم درد انباشته در صدایش فرار کنی. هویدا یکباره دنیایت را فرا می گرفت. آوازش گشایشی داشت که در نگاه و ترنگ اول دریافتنی نبود و اندکی عبوس به نظر می رسید درست مثل لبخند مونالیزا که باید خوب به آن خیره شوی تا پیدایش کنی. مثل آنکه هویدا همیشه پشت خودش پنهان می شد. صدای او تنها فقط یک آواز نبود که توام با یک فرهنگ بود و شنونده اجازه نداشت آن آهنگ و آن فرهنگ را به اصطلاح "آب جدا دانه جدا" گفته بشنود. در حالیکه همه صدا ها چنین نیستند و این ارزش، نه نیک است و نه بد. فقط چنین است. تنها آدم باید در شنیدن و قضاوت کردن گمراه نشود و اثری را شهید نکند. مثل هیچکس نبود سبک و سیاق نخستین آهنگ ها و آواز های هویدا در ابتدا بیشتر شبیه به گذشتگان موسیقی سنتی افغانی بود اما روز به روز به خویشتن خویش ماننده تر شد تا بجایی رسید که دیگر نه کسی چون او بود و نه او، چون دیگران. ترانه های چون "رعشه در دست باغبان افتاد"، "نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند"، "ناله به دل شد گره"، "من شریک غم جانکاه توام گریه مکن"، "همه جا دکان رنگ است"، "در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم" و ده ها سرود دیگری از این دست، نمایانگر روح پرخاشگر هویدا بودند. در آن روزگار که جو سیاسی، اجتماعی برای اکثر هنرمندان به تعطیلات تابستانی شبیه بود و اکثر هنر آفرینان در پی روزمره‌گی ها و مجلس نوشانوش و خیالپردازی خویش بودند، تنها فرزندان رنج که هویدا یکی از آنها بود، به این دل مشغولی ها گلو می دریدند و مشت بر دهن ستمباره ها و زور گویان می کوفتند. هویدا نه تنها یک حماسه سرای پرخاشگر بود که عاشقانه ترین سرود های جوانی و عشق های بی خیال و معصوم را نیز ابریشم تنید و به بی مرگی رسانید. "شنیدم از اینجا سفر می کنی"، "صبح دمید و روز شد"، "ای پری چهره مژگان سیاه"،"شب به خلوت چشم گریان"، ای کاش، ای عشق!"، "آسمان رنگ تو آبی آبی"، دوستت دارم برده ای دل من"، بلبل ز تو آموخته شیرین سخنی را" و آهنگ های بیشمار دیگر از این دست. مثل یک کودک، راست می گفت. بزرگ بود اما ادعایی نداشت. عظیم ترین دغدغه او نابرابری و رنجی بود که مردمش در آن می سوخت. وجدان آگاه یک نفس او را آرام و قرار نمی گذاشت؛ او فرزند رنج بود. موسیقی متعهد در حد متعالی آن شاید در افغانستان پیشینه خیلی دور و درازی نداشته باشد و یا حتی ادعای تعالی در آن نیز اندکی زود باشد. ولی جرقه های تعهد در برابر موسیقی، جامعه، اخلاق، انسان و بشریت در صدا و پرخاش و آثار هویدا جسته و گریخته به مشاهده می رسید و به جرات می توان ادعاکرد که اگر افغانستان موسیقی متعهد دارد، آغازش با نام هویدا گره خورده است. دو شاه‌پرک تا گل‌بته خاک چقدر باید زیست و چریک وار از فصلی به فصل دیگر سفر کرد تا هویدای دیگری پدید آید. خاصه که امروز تناب رابطه ها میان نسل های هنر گسسته و هر کسی در سایه ایوان خالی خودش سرود فتح آفتاب می خواند بی آنکه هیچ ورود و دلگرمی به گنج قرن های رفته و آمده دانش و فرهنگ داشته باشد. ترانه های ظاهر هویدا در بستر ناهموار چندین دهه، آیینه دار هم و غم سی میلیون انسان دردمند بوده و ناممکن است کسی باور کنند که آن صدای پرطنین و پر درد، که روزی می نالید: شنیدم از اینجا سفر می کنی. امروز خود به سفر بی بازگشتی رفته باشد. چه بسا نغمه های سرگردانی که تار و پود شان پوسید. قصه ناشده، آهنگ ناشده و تا تنبور سینه گنجشک های عاشق نارسیده، آوار پایان تلخ بر قامت های خمیده شان ریخت و زیر همان گل بته خاک در سایه بال آن دو شاه‌پرک دفن شدند. کی می داند؟ شاید در یک صبح درخشان بهاری، آن دو شاه‌پرک، فریاد های شهید این مرد نغمه گرد را بر پودینه زاران شمالی و علفچرهای دایزنگی بپرند؟ کی می داند.
هنوز چشمان پنجره های خانه از خبر سفر بی بازگشت چریک بیداری چراغان است. هنوز قهرمان روی دست های ما خوابیده و دو شاه‌پرک راه باقیست تا بر گل‌بتۀ خاک آرام گیرد. هنوز زود است تا جرعه نامش از گلوی خشک ما بی هیچ دغدغه ای بلغزد و هنوز اسمش طعم تلخ خاک دارد. بوی کافور می دهد. بگذارید بخوابد آرام بگیرد که خسته است، خستۀ "بودن" است.
رفتن ظاهر هویدا از زبان فرهاد دریا
ماکتی از ژزرانگ که با ۶ چرخ و روی یک سکوی فرود دیده می‌شود ژرانگ که یک روبات فوق پیشرفته با شش چرخ است توسط فضاپیمای تیان‌وی-1 به مدار مریخ رسیده بود. تیان‌وی-1 از ماه فوریه در مدار مریخ می‌چرخید و مشغول تصویربرداری دقیق از سطح این سیاره بود تا بهترین نقطه برای فرود آوردن ژرانگ را شناسایی کند. اتفاقی که بالاخره بامداد روز شنبه روی داده و چین توانست با موفقیت این عملیات پیچیده را به انجام برساند. فاصله میان زمین تا مریخ حدود ۳۲۰ میلیون کیلومتر است و به همین علت هر پیام رادیویی حدود ۱۸ دقیقه طول می کشد تا از یکی به دیگری برسد و بر همین اساس هم عملیات فرود بر مریخ باید کاملا خودکار صورت گیرد و امکان کنترل لحظه به لحظه آن از زمین وجود ندارد. بر همین اساس کارشناسان موفقیت چین در انجام این ماموریت را یک گام بسیار بزرگ برای پکن در صحنه رقابت فضایی با آمریکا ارزیابی کرده‌اند. تاکنون فقط آمریکا توانسته بود با فناوری پیشرفته فضایی خود یک روبات مریخ‌نورد را با موفقیت روی سطح این سیاره فرود آورد. مدارپیمای تیان‌وی-۱ از ماه فوریه گذشته در حال چرخش به دور مریخ و تصویربرداری از آن بود تا بهترین نقطه فرود برای مریخ‌نورد چینی ژرانگ را پیدا کند .
چین اعلام کرده که نخستین ساعات بامداد شنبه توانسته روبات مریخ‌نورد ژرانگ را با موفقیت بر سطح سیاره سرخ فرود آورد. به این ترتیب چین دومین عضو باشگاه مریخ نوردی جهان خواهد شد و با این موفقیت خود را به عنوان رقیب جدی آمریکا در عرصه فضا مطرح می‌کند.
چین سیاره‌پیمای ژرانگ را با موفقیت روی مریخ فرود آورد
نیلوفر گیمر ایرانی بزرگ‌ترین بازیگران بازار بازی‌های دیجیتال و کامپیوتری شرکت‌های چینی و آمریکایی هستند. اما این صنعت به سرعت در ایران و کشورهای همسایه آن، به‌ویژه در حوزه خلیج فارس، در حال رشد است. ترکیه، عربستان سعودی،ایران و امارات متحده عربی، پردرآمدترین بازار‌های بازی‌های کامپیوتری در این منطقه هستند. بازار بازی‌های کامپیوتری و دیجیتال در ایران، بازاری کشف نشده است. مرکز تحقیقات بازی‌های دیجیتال (دایرک) از نهادهای وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در آخرین گزارش خود می‌گوید که از هر ۱۰۰ کودک و نوجوان ایرانی، ۶۹ نفر آنلاین بازی می‌کنند؛ از این تعداد ۶۴ درصد پسر و ۳۶ درصد دختر هستند. البته به‌نظر می‌رسد، شمار بازیکنان بیشتر از این آمار باشد. آمار مستقل وغیر‌دولتی از میزان تماشای محتوای بازی‌های آنلاین یا شمار افرادی که به‌صورت مداوم بازی می‌کنند در دسترس نیست. ایران عضو هیچ یک از کنوانسیون‌های بین‌المللی مربوط به کپی رایت یا حق مؤلف نیست و بسیاری در ایران بازی‌ها را از بازار سیاه و بدون رعایت کپی‌رایت می‌خرند و این افراد ممکن است در آمار رسمی برآورد نشوند. کرونا؛ هم فرصت هم تهدید بازار بازی‌های کامپیوتری حالا با خانه‌نشین شدن میلیون‌ها انسان، به خاطر محدودیت‌های اخیر برای مقابله با شیوع ویروس کرونا، داغ‌تر هم شده است. پلتفرم‌های که بازی‌های دیجیتال ورزشی و غیر‌ورزشی را نشان می‌دهد رکورد‌های تاریخی میزان تماشا را ثبت کرده‌اند. به‌طور نمونه، محتوای وب‌سایت «توییچ» (Twitch) ، بزرگ‌ترین پلتفرم تماشای بازی‌های دیجیتال جهان، در سه‌ماهه نخست سال جاری میلادی بیش از ۳ میلیارد ساعت تماشا شده است. توییچ، مهم‌ترین پلفترمی‌ست که نیلوفر کاریار یا همان iniloowf گیمر ایرانی در آن هزاران فالوور دارد. گیمر واژه‌ای انگلیسی‌ست که استفاده از آن در بین فارسی‌زبانان متداول شده است است و معنی آن بازیکن بازی‌های کامپیوتری است. نیلوفر در گفتگو با بی‌بی‌سی گفت به طور متوسط ۵ تا ۶ میلیون تومان در ماه از استریم آنلاین درآمد دارد؛ البته این علاوه بر درآمدی است که از راه انتشار تبلیغات در حساب اینستاگرامش به‌دست می‌آورد. نیلوفر می‌گوید، از زمان شیوع ویروس کرونا و خانه‌نشین شدن افراد، شمار بازدیدکنندگان کانال توییچ و یوتیوب او دو برابر شده اما درآمدش تغییر نکرده است. این گیمر سرشناس ایرانی می‌گوید، دو دسته برای تماشای بازی او پول می‌دهند؛ کودکان و نوجوانان علاقمند به بازی‌های کامپیوتری و بزرگسالانی که به‌صورت حرفه‌ای بازی‌ها را دنبال می‌کنند. نیلوفر می‌گوید دسته اول اما زمان بیشتری را در خانه می‌گذرانند و پول بیشتری هزینه می‌کنند اما سهم‌شان در سبد درآمد نیلوفر اندک است. بخش مهمی از دسته دوم، به‌خاطر مشکلات دوران کرونا، شغل خود را از دست داده‌اند و به‌همین دلیل ‌نمی‌توانند برای دنبال کردن بازی‌های کامپیوتری پول بیشتری بپردازند. توییچ، مهم‌ترین پلفترمی‌ست که نیلوفر کاریار یا همان iniloowf گیمر ایرانی در آن هزاران فالوور دارد. چالش تحریم‌ها برای گیمرهای ایرانی نیلوفر به بی‌بی‌سی گفت که شش ماه است توییچ درآمد دلاری او را پرداخت نکرده چرا که احتمالا شرکت آمریکایی آمازون متوجه شده او ایرانی‌ست. وزارت خزانه‌داری آمریکا، ایران را از تحریم شبکه‌های اجتماعی، اپلیکیشن‌های ارتباطی و خدمات ارسال ایمیل معاف کرده است؛ اما این معافیت ابهام‌هایی دارد و هر شرکت آمریکایی فعال در این حوزه باید به‌صورت موردی برای ارائه خدمات به ایران مجوز بگیرد. به گفته‌ی نیلوفر، گیمرهای ایرانی از دو طریق می‌توانند به درآمد دلاری‌شان دست پیدا کنند: یکم، آشنا یا فامیلی در خارج از ایران که پول به حساب آن‌ها واریز شود و دوم، تعدادی شرکت‌ ایرانی هستند که معادل ریالی این پول را در ازای کارمزد به حساب گیمرها در ایران واریز می‌کنند. هر دو روش ممکن است ریسک‌‌ها و هزینه‌هایی برای گیمر‌های ایرانی داشته باشند که گیمرهای سایر کشورها که به‌طور مستقیم به درآمد خود دسترسی دارند، آن‌ها را تجربه نمی‌کنند. سازندگان بازی‌های فورتنایت (Fortnite) و لیگ آف لجند (League of Legend) کاربران ایرانی را تحریم کرده‌اند، اما نیلوفر می‌گوید او و دوستانش از طریق "وی‌پی‌ان" هم‌چنان به بازی ادامه می‌دهند. بعید است دولت ایران از چالش‌هایی که تحریم‌ها برای گیمرهای ایرانی، به ویژه دختران ایجاد کرده ناراحت باشد، چون محدودیت‌های که داخل ایران برای حضور زنان در فضای مجازی دیده می‌شود، دست‌کمی از محدودیت‌ها در فضای واقعی جامعه ندارد. تبعیض علیه دختران در مسابقات دیجیتال معاشرت در پلتفرم‌های آنلاین برای بازی‌های کامپیوتری فرصتی‌ست برای جوانان ایرانی که خارج از محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی رفتار کنند. اما ورود دختران به گیم‌نت‌ها در ایران مانند استادیوم‌های ورزشی، ممنوع است. پذیرش گیمر بودن به‌عنوان یک حرفه برای جامعه ایرانی هنوز دشوار است و زمانی‌که پای دختران به این عرصه باز می‌شود دیوارهای محدودیت بلندتر هم می‌شود. نیلوفر می‌گوید دو سال پیش که دانشگاه را رها کرد تا به‌صورت حرفه‌ای بازی را شروع کند، اطرافیانش حتی یک دختر گیمر هم ندیده بودند. او می‌گوید جامعه دارد به تدریج این موضوع را می‌پذیرد اما هنوز دختران در مسابقات حرفه‌ای بازی‌های دیجیتال در ایران جایی ندارند. این به معنای حذف میلیون‌ها نفر از جامعه‌ی فعال در بازی‌های دیجیتال از پیشرفت‌های حرفه‌ای است. این در حالی‌ست که در کشورهای همسایه ایران، از این فرصت برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی استفاده می‌شود. براساس تحقیقات وب‌سایت نیوزو، ۱۴ درصد جمعیتی که در سراسر جهان به‌طور مداوم بازی می‌کنند در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. تحقیقات دانشگاه نورث‌وسترن در قطر نشان می‌دهد که دست‌کم نیمی از جمعیت جوان کشورهای این منطقه دست‌کم یک بار در روز از طریق پلتفرم‌های مختلف بازی می‌کنند. حتی بعضی‌ از سیاستمداران منطقه هم به بازی‌های کامپیوتری علاقه دارند. گفته می‌شود محمد بن‌سلمان ولیعهد عربستان سعودی از طرفداران بازی‌ Call of Duty است. بیشتر بخوانید: بازار خاورمیانه به تنهایی در سال ۲۰۱۹ میلادی برای شرکت‌های تولیدکننده بازی‌های کامپیوتری حدود ۵ میلیارد دلار درآمد داشته است. این رقم فقط ۳ درصد درآمد این صنعت است اما نسبت به سال پیش از آن ۱۱ درصد بیشتر شده است. بسیاری از توسعه‌دهندگان بازی‌های کامپیوتری تلاش می‌کنند در بازار خاورمیانه بیشتر حضور داشته باشند. با وجود ورود سرمایه‌های جدید به کشورهای منطقه برای توسعه صنعت بازی‌های کامپیوتری در آن‌ها، ایران به‌دلایل غیراقتصادی نمی‌تواند از این موقعیت استفاده کند. نیلوفر به بی‌بی‌سی گفت که فعالیت در ایران سقف دارد و هر گیمر ایرانی که حرفه‌ای شود و درآمد دلاری‌اش هزینه زندگی خارج از ایران را تامین کند از ایران می‌رود؛ چرا که نمی‌تواند در ایران با استاندارد‌های جهانی بازار پیشرفت کند. پدر و مادرهای نسل پلی‌استیشن؛ فرزندان نسل هوش مصنوعی نسلی که جوانی خود را با کنسول‌های پلی‌استیشن گذارند حالا در دهه چهارم و پنجم زندگی خود است. شرکت سونی در سال ۱۹۹۴ کنسول "پلی‌استیشن" را به بازار عرضه کرد. این آغاز همه‌گیر شدن بازی‌های کامپیوتری برای تمام سنین بود. تا پیش از ورود کنسول‌های پلی‌استیشن به خانه‌ها، آتاری، سِگا و نینتندو بیش‌تر برای کودکان بازی تولید می‌کردند. اما سونی جوانان را هم به مصرف‌کننده بازار بازی‌های دیجیتال تبدیل کرد. حالا متوسط سنی کسانی که به‌طور مداوم بازی می‌کنند به بالای ۳۰ سال رسیده است. کودکان ایرانی در دهه ۷۰ خورشیدی مشغول بازی با کنسول سگا محصول ژاپن اینترنت نقش مهمی در توسعه صنعت بازی‌های کامپیوتری داشته است. بسیاری از شرکت‌های نوپا و کوچک توانستند از طریق اینترنت با هزینه پایین و بدون واسطه به مشتریان خود دسترسی پیدا کنند. این بازار کاملا رقابتی‌ است و در آن انحصار وجود ندارد و ورود کارآفرینان به بازار، محصولات گوناگونی را به علاقه‌مندان ارائه داده است و برای شمار زیادی در جهان شغل و درآمد وجود آورده است. حتی افزایش مالیات پرداختی از این محل برای دولت‌ها هم فرصت درآمدی تازه ایجاد کرده است. این بازار چند هزار میلیارد دلاری، همچنین بستری برای خلاقیت و نوآوری هم شده است. نمونه آن استفاده از هوش مصنوعی در بازی‌هایی "سیمز" و یا ایجاد فضای مجازی مصنوعی مانند "آلت‌اسپیس وی‌آر" است. شیوع ویروس کرونا و خانه‌نشینی افراد، به محبوبیت این بازی‌ها افزوده است. به‌عنوان نمونه، نینتندو با آغاز قرنطینه سراسری در بسیاری از کشورها، نسخه جدیدی از بازی Animal Crossing را رونمایی کرد که بیش از ۲ میلیون نسخه از آن ظرف یک ماه فروخته شد. شیوع بیماری کووید-۱۹ تهدیدی برای بسیاری از واحدهای تجاری در سراسر جهان است اما هم‌زمان با تغییر شیوه زندگی میلیون‌ها انسان، فرصت‌های جدیدی هم برای روش‌های تازه کسب‌وکار به‌وجود آورده است. نیمی از جمعیت‌ خاورمیانه زیر ۲۵ سال سن دارند و این بازار برای بازی‌های کامپیوتری در کم‌تر نقطه‌ای از جهان پیدا می‌شود. به‌نظر می‌رسد در دوران بعد از کرونا، این منطقه در محاسبات تجاری شرکت‌های تولیدکننده بازی‌های کامپیوتری اهمیت بیشتری پیدا کند اما شاید ایران از این قافله باز بماند.
بازار بازی‌های دیجیتال و کامپیوتری سریع‌تر از هر بازار دیگری در حوزه سرگرمی در حال رشد است. اندازه صنعت بازی‌های کامپیوتری، بزرگ‌تر از بازار خرید و فروش محصولات موسیقی و صنعت استریم آنلاین فیلم و محتوای تلویزیونی است.
شیوع کرونا و رونق بازار ناشناخته بازی‌های دیجیتال در ایران