text
stringlengths 15
122k
| summary
stringlengths 1
1.81k
| title
stringlengths 3
127
|
---|---|---|
آقای جبیر در ماههای اخیر مواضع تندی علیه ایران اتخاذ کرده است آقای جبیر در عین حال گفت که زائران ایرانی کماکان می توانند برای حج به مکه و مدینه سفر کنند. وزیر امور خارجه عربستان امروز دوشنبه ۴ ژانویه (۱۴ دی) به خبرگزاری رویترز گفت که برای برقراری دوباره روابط میان دو کشور، ایران باید مانند یک کشور عادی و نه "یک انقلاب" رفتار کند و به عرف بین المللی احترام بگذارد. سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد در پی اعدام شیخ نمر باقر النمر، روحانی شیعه منتقد حکومت در عربستان مورد حمله معترضان خشمگین قرار گرفت و بخش هایی از ساختمان سفارت در آتش سوخت. دولت عربستان در پی این حوادث اعلام کرد که روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع می کند. روابط ایران و عربستان، دو رقیب منطقه ای در سال های اخیر بسیار پر تنش بوده است. دو کشور بر سر نفوذ در منطقه رقابتی سخت دارند و بسیاری از ناظران معتقدند که ایران و عربستان در سوریه و یمن در نوعی جنگ نیابتی با هم درگیر هستند. مروری بر فراز و نشیب روابط دو کشور را اینجا بخوانید | عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان گفته است که در پی قطع روابط دیپلماتیک با ایران، پروازهای مستقیم و روابط اقتصادی بین دو کشور هم قطع می شود و شهروندان عربستان سعودی از سفر کردن به ایران منع خواهند شد. | عربستان روابط اقتصادی و پروازهای مسقیم با ایران را قطع میکند |
بیش از ۱۰۰ هزار نفر در بریتانیا بر اثر ابتلا به ویروسی جان خود را از دست داده اند یعنی یک بیماری که سال گذشته در همین زمان، برای بسیاری از مردم این کشور فقط یک خطر در خارج مرزها بود. اما چگونه یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان از جمله کشورهایی است که بدترین آمار تلفات را دارد؟ در حال حاضر پاسخ ساده و سریعی برای این سوال نداریم و مطمئناً با پایان این ایپدمی و در پی تحقیقات طولانی و مفصل به چنین جوابی خواهیم رسید. اما سرنخ های زیادی وجود دارد که وقتی آنها را کنار هم بگذاریم به دستیابی به تصویری کلی از دلایلی کمک می کند که باعث شده بریتانیا به این رقم تکان دهنده برسد. برخی انگشت اتهام را به سوی دولت نشانه رفته و تصمیم دیرهنگام برای محدودیت فعالیت و قرنطینه عمومی در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، آغاز مترلزل برنامه تست و ردیابی آن و عدم محافظت از ساکنان مراکزی مانند خانه های سالمندان و اقامتگاه های بیماران ویژه را مقصر می دانند. بعضی دیگر مشکلات ریشه دارتر در جامعه بریتانیا از جمله وضعیت نامناسب بهداشت عمومی مانند درصد بالای افراد چاق را عامل این وضعیت توصیف می کنند. و کسانی نیز با اشاره به امتیازات عمده بریتانیا، مانند موقعیت آن به عنوان قطب پر جنب و جوش سفرهای هوایی بین المللی، جمعیت شهری متراکم و برخوردار از تنوع قومی و نژادی، گفته اند که حضور این افراد در نزدیک هم باعث شده که ویروس بیماری بتواند به آسانی پخش شود. از نظر برخی دیگر از کارشناسان، برعکس، وضعیت جغرافیایی جزیره بریتانیا شاید می توانست به آن کمک کند. سایر کشورهای جزیره ای مانند نیوزیلند، استرالیا و تایوان موفق شدند جلوی ورود ویروس را تا حد زیادی بگیرند و تلفات را به حداقل ممکن برسانند. استرالیا در تمام طول شیوع کرونا در مقایسه با بریتانیا تعداد تلفات روزانه کمتری را ثبت کرده است. این کشورها بلافاصله پس از شیوع بیماری محدودیت های شدید مرزی و قرنطینه سراسری را به اجرا گذاشتند اما بریتانیا چنین نکرد. فقط در ماه ژوئن بود که قوانین قرنطینه برای همه مسافران ورودی به این کشور وضع شد اما حتی پس از آن هم کریدورهای مسافرتی برای مسافران بعضی کشورها منظور و فقط در ماه جاری بود که اینها نیز مسدود شدند. در همان روزهای نخست شیوع بیماری، وزیران و مشاوران اصلی آنها متهم شدند که استراتژی مصونیت عمومی "یا گله ای" را دنبال می کنند. این اتهام تنها در اواخر ماه مارس که یک محدودیت کامل برقرار شد تغییر یافت اما به گفته پروفسور نیل فرگوسن، مسئول گروه مدلسازی شیوع بیماری در دولت، این هم با یک هفته تاخیر به اجرا گذاشته شد که نتیجه آن دو برابر شدن میزان عفونت در آن مرحله بود که هزینه آن بیش از ۲۰ هزار نفر ابتلای جدید بود. البته این نظر با اتکای به اطلاعاتی ابراز شده که در حال حاضر در دست ماست. خود مدلسازان دولتی اذعان می کنند که در آن زمان اطلاعات "واقعاً بسیار ضعیف" بود و اتخاذ تصمیم هایی با تبعات قابل توجه را دشوار می کرد. این نکته ای است که پروفسور کریس ویتی، مشاور ارشد پزشکی انگلستان تأیید کرده است. او در سخنانی در تابستان امسال گفت که در اوایل ماه مارس "اطلاعات بسیار محدودی" در مورد این ویروس وجود داشت. در آن زمان، ویروس در مراکز مراقبت از بیماران خاص و سالمندان شیوع داشت و حدود ۳۰ درصد مرگ و میر در موج اول بیماری در این مراکز روی داد. اگر ساکنان این مراکز را که بعد از بستری شدن در بیمارستان درگذشتند، به این رقم اضافه کنید، ۴۰ درصد از تلفات در آن زمان از این گروه از جمعیت بود. در ماه مه، دولت به تدریج محدودیت ها را کاهش داد اما آیا این اقدام خیلی زود نبود؟ دولت از کاهش نسبی در موارد ابتلا و تلفات استفاده کرد و نخست وزیر قول داد یک سیستم تست و ردیابی کم نظیر "جهانی" مورد استفاده قرار می گیرد. نظر بر این بود که می توان با ردیابی جامع توسط گروه ردیاب، مانع از شیوع مجدد بیماری در کشور شد. اما صرف این واقعیت که این روش چند ماه پس از شیوع ویروس انجام می شد، عامل دیگری در تعداد بالای مرگ و میر تلقی میشود. واقعیت ساده این است که بریتانیا آن نوع آمادگی برخی از کشورهای آسیایی را برای رویارویی با چنین بیماری فراگیری نداشت. کشورهایی مانند کره جنوبی و تایوان پیشاپیش روش های تست و ردیابی را ایجاد کرده بودند و آن را به سرعت فعال کردند. بریتانیا در تابستان فرصتی برای تثبت روش تست و ردیابی داشت اما با مشکلات ناشی از راه اندازی یک روش جدید مواجه بود. ردیاب ها برای ارتباط با افراد آلوده به ویروس مشکل داشتند و ظرفیت تست هم پاسخگوی افزایش تقاضا نبود. در این میان، سطح پایین ابتلا در تابستان باعث ایجاد احساس امنیت کاذب شد. موج دوم در اواخر ماه اوت، تست روزانه حدود ۱۰۰۰ نفر مثبت بود اما این رقم در اواسط سپتامبر سه برابر و بعد پنج برابر شد و در اواسط ماه اکتبر به ۱۵۰۰۰ مورد در روز رسید. متوسط روزانه تست مثبت از آن زمان تا کنون هرگز کمتر از ۱۰ هزار نفر در روز نبوده است. در ماه نوامبر که بار دیگر محدودیت قرنطینه در انگلستان به اجرا گذاشته شد قرار بود این محدودیت فقط چهار هفته برقرار باشد در حالی که اعضای هیئت علمی مواجهه به شرایط اضطراری در دولت - سیج - از تاخیر در برقراری محدودیت ابراز نگرانی می کردند. سر جرمی فرار، مدیر موسسه دارویی ولکام می گوید: "خودداری از تصمیم گیری به نوبه خود یک تصمیم است." اما حتی قبل از لغو این محدودیت ها، شمار مبتلایان در جنوب شرق انگستان رو به افزایش گذاشته بود. طی چند هفته مشخص شد که چه وضعیتی بروز کرده است. ویروس کرونا جهش یافته و نوع جدیدی با قابلیت سرایت سریعتر رو به گسترش بود. در اواسط ماه دسامبر، تقاضا برای برقراری مجدد محدودیت قرنطینه ای در حال افزایش بود، اما دولت برنامه ای را برای کاهش محدودیت ها در ایام کریسمس اعلام کرده بود. وزیران دولت های محلی در سراسر بریتانیا در انتظار تصمیم نهایی بودند. در آغاز سال ۲۰۲۱ و همزمان با افزایش سریع تعداد افراد نیازمند به بستری شدن در بیمارستان، مقام های ارشد پزشکی چهار دولت محلی بریتانیا وارد عمل شدند و با صدور بیانیه ای مشترک هشدار دادند که سازمان ملی خدمات درمانی در معرض "فشار شدید" قرار دارد. چند ساعت بعد، محدودیت قرنطینه ای بار دیگر در سراسر بریتانیا به اجرا گذاشته شد. علل اساسیتر در همانحال باید قبول کرد که عواملی خارج از کنترل دولت از لحاظ واکنش به شیوع بیماری هم وجود داشته که به افزایش مرگ و میر کمک کرده است. یکی از دلایلی که ویروس توانست به سرعت کشور را تسخیر کند و گسترش یابد موقعیت جغرافیایی و این واقعیت این بوده است که کشور بریتانیا - و به ویژه لندن - یک مرکز مهم جهانی است. تجزیه و تحلیل ژنتیکی عامل ابتلا نشان داده است که تا پایان ماه مارس، حداقل در ۱۳۰۰ مورد جداگانه این ویروس عمدتا از فرانسه، اسپانیا و ایتالیا به بریتانیا وارد شده بود. عامل مهم دیگر تراکم جمعیت است. در میان کشورهای پرجمعیت جهان، یعنی کشورهای دارای جمعیت ۲۰ میلیون نفر یا بیشتر، بریتانیا در میان ۱۰ کشور با تراکم زیاد قرار دارد. در مقایسه با بسیاری دیگر از کشورهای جهان، شهرهای بریتانیا به جای داشتن ارتباط با یکدیگر غالبا به هم وصل هستند. پیری جمعیت نیز باید مورد توجه قرار گیرد. با این اوصاف و پس از منظور کردن تمامی این عوامل و تعدیل نتایج بر اساس میزان مرگ و میر طبیعی جمعیت نتیجه این می شود که گرچه تلفات ویروس در بریتانیا زیاد بوده اما نه به آن حدی که عناوین خبری تاکید دارند. سطح بهداشت و سلامت ملت نیز عاملی مهم بوده است. جمعیت بریتانیا دارای یکی از بالاترین سطح چاقی در جهان است و براساس گزارش اداره بهداشت عمومی انگلستان، چاقی باعث شدت بیماری بیماران مبتلا به ویروس کرونا می شود و نیاز به بستری شدن در بیمارستان و مردن در آنجا را افزایش می دهد. خطر مرگ برای افراد چاق تقریبا دوبرابر افراد با وزن معمولی است. وضعیت بریتانیا در مقیاس جهانی چیست؟ در بهار گذشته، بریتانیا از کشورهایی بود که بیشترین آسیب را از شیوع کرونا دید. اما مقایسه وضعیت کشورهای مختلف در موج دوم دشوارتر است زیرا ادامه این اپیدمی دارای الگوهای بسیار متفاوتی در کشورهای مختلف جهان است. کشورهایی مانند استرالیا بدون شک با موج اول و دوم ملایم تری مواجه بوده اند اما برخی از کشورهایی که بهار سال گذشته وضعیت بهتری نسبت به بریتانیا داشتند دیگر چنین وضعیتی ندارند. در ایالات متحده هرگز میزان تلفات در تابستان به شکل بریتانیا کاهش نیافت و آمار مرگ و میر ناشی از شیوع ویروس همچنان رو به افزایش است. در مقابل، کشورهایی مانند آلمان یا لهستان که تلفات در آنان در موج اول مرگ بسیار کم بود، اکنون شاهد جهش در میزان تلفات و افزایش مرگ و میر به سطوح بسیار بالاتر از حد طبیعی هستند. و در حالی که تلفات همچنان رو به افزایش بوده و واکسیناسیون نیز به تازگی آغاز شده، برای تهیه جدول نهایی رده بندی تلفات کشورها در موج دوم هنوز خیلی زود است. اما پروفسور دوی سریدار، متخصص بهداشت عمومی در دانشگاه ادینبورگ، از جمله کسانی است که از همان ابتدا منتقد رویکرد بریتانیا برای مقابله با این بیماری بود. خانم سریدار معتقد است که بریتانیا هم مانند بسیاری از کشورهای اروپایی در مورد تهدید ناشی از شیوع بیماری های عفونی "بیش از حد اعتماد به نفس داشت و در نتیجه تصمیم گرفت با ویروس کرونا هم 'مانند آنفولانزا ' برخورد کند و در نتیجه، اجازه دهد این ویروس خطرناک شیوع یابد". آنچه بیش از هرچیز مورد توجه قرار گرفته این است که اشتباهاتی که در دور اول محدودیت قرنطینه ای وجود داشت در دور بعدی هم تکرار شد. دکتر نیل استون ، متخصص بیماری های عفونی و استاد یونیورسیتی کالج دانشگاه لندن می گوید "سالها طول می کشد تا مشخص شود چرا روند شیوع کوید-۱۹ در بریتانیا چنین بد بوده "و می افزاید: "آنچه که در هر حال بیش از هرچیز توجه را به خود جلب می کند این است که از موج اول بیماری درس لازم گرفته نشد." بسیاری دیگر از کارشناسان هم نظر مشابهی دارند. اما درس هایی هم آموخته شده است. اگر موج اول و دوم را مقایسه کنیم، کاهش در مرگ و میر در مراکز مراقبتی مانند خانه سالمندان به دلیل استفاده گسترده از تست و همچنین کاربرد بهتر وسایل حفاظتی کاملا چشمگیر است. البته در آینده و پس از در دسترس بودن همه اطلاعات قضاوت در مورد همه این موارد ساده تر خواهد بود. اخیرا سر پاتریک والنس، مشاور علمی ارشد دولت گفت: "درسی که آموخته ایم فراتر از آن است که فکر می کنیم، سخت تر از آن است که می خواهیم و بیش از آنچه که تصور می کنیم در مورد استفاده از محدودیت های مختلف آموزنده است." | آمار تلفات ویروس کرونا در بریتانیا شش رقمی شده. | مرگ یکصد هزار نفر در بریتانیا در اثر کرونا؛ چرا تعداد جانباختگان اینقدر بالاست؟ |
وزیر خارجه ایران گفتههایش در مصاحبه با سعید لیلاز را "برداشت و تحلیل تلخ" از "یک برهه تاریخی" دانست. اخیرا یک فایل صوتی منتشر شد که در آن وزیر خارجه ایران در مصاحبه با سعید لیلاز اقتصاددان نزدیک به دولت از کارشکنی روسیه در مذاکرات برجام و همچنین تقابل دستگاه دیپلماسی با تصمیمات نظامی و به ویژه نقش قاسم سلیمانی میپردازد. آقای ظریف در این فایل به پشت پرده بسیاری از وقایع مرتبط با سیاست خارجی ایران میپردازد و از اینکه دیپلماسی در ایران هزینه میدان جنگ شده، انتقاد میکند. اکنون آقای ظریف نوشته هدف او از این مصاحبه "صرفا برای انتقال صادقانه تجربیات به مسئولان آینده و بدون هیچگونه قصدی برای انتشار وسیع و یا حتی محدود آن" بوده است. آقای ظریف در بخش از پیام خود در اینستاگرام ابراز تاسف کرد که "احساسات پاک عاشقان شهید والامقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و خانواده آن شهید و بخصوص شیر دخترش زینب خانم -که برایم همچون فرزندان خودم عزیز است—جریحهدار شده است". آقای ظریف نوشته است برخی هم تلاش کردهاند از این شرایط "وسیلهای برای برهم زدن همدلی" یا "ابزاری برای اهداف کوتاه سیاسی" بسازند. محمدجواد ظریف نوشته "همانگونه که برادرم شهید حاج قاسم جانش را فدای این مردم نمود، من هم اگر آبرویی دارم آنرا با افتخار فدای همین مردم میکنم". او در انتها نوشت "همه کسانی که به باور خودم به من تهمت و افترا زدهبودند را بخشیدم. امیدوارم مردم بزرگوار ایران و همه عاشقان سردار و به ویژه خانواده بزرگوار سلیمانی عزیز نیز بنده را ببخشایند". آقای ظریف پیش از این نیز در صفحه اینستاگرام خود به درز فایل صوتی مصاحبهاش با سعید لیلاز واکنش نشان داده بود. او در پست قبلیاش نوشته بود "در بیان نظر کارشناسی، عافیت طلبی، مماشات و خودسانسوری را خیانت دانستهام". واکنشهایداخلی و خارجی به اظهارات ظریف انتشار فایل صوتی محمدجواد ظریف واکنشهای داخلی و خارجی بسیاری به دنبال داشت. خبرگزاریهای داخل ایران از برکناری ۱۵-۲۰ مقام دولتی در این رابطه خبر دادند. در همین رابطه چند روز پیش اعلام شد که حسن روحانی، علی ربیعی را به جای حسامالدین آشنا به عنوان رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری منصوب کرد. سایت دولت ایران نوشت که آقای آشنا بعد از افشای فایل صوتی "استعفا" کرده است. پیشتر دادسرای تهران هم از تشکیل پرونده قضایی در ارتباط با "فایل صوتی طبقهبندی شده از وزیر امور خارجه" ایران خبر داده بود و کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز از محمد جواد ظریف خواسته بود تا برای بررسی این مصاحبه خبرساز به این کمیسیون برود. در روزهای گذشته حسن روحانی، رئیس جمهوری که دولتش به خاطر انتشار این فایل زیر فشار قرار گفته بود، به وزارت اطلاعات دستور داد تا عاملان سرقت و انتشار این فایل را شناسایی کند. آقای روحانی هدف از انتشار این فایل صوتی را ضربه زدن به مذاکرات کنونی برجام در وین و اختلافافکنی در داخل دانسته بود. در روزهای گذشته برخی از منتقدان دولت از جمله منوچهر متکی، وزیر خارجه پیشین، خواستار استعفای محمدجواد ظریف شدهاند. در خارج از ایران نیز سخنگوی وزارت خارجه روسیه در پاسخ به سوالی درباره محتوای نوار اظهارات محمدجواد ظریف گفت که کرملین تنها به مواضع رسمی ایران اهمیت میدهد و همزمان کاملا آگاه است که "چه کسانی به دنبال تحت تاثیر قرار دادن" روابط مسکو-تهران هستند. واکنشها در آمریکا اما اغلب بر آن بخش از صحبتهای آقای ظریف متمرکز است که میگوید جان کری، وزیر خارجه سابق آمریکا به او خبر داده اسراییل در سوریه ۲۰۰ بار به مواضع ایران حمله کرده است. همزمان با این انتقادها جان کری، وزیر خارجه سابق آمریکا اظهارات منتسب شده به او در مصاحبه جنجالی اخیر وزیر خارجه ایران که به رسانهها درز کرده را رد کرده است. | در پی درز مصاحبه محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، در رسانههای که با واکنش گستردهای روبرو شد، وزیر خارجه ایران در پیامی که در اینستاگرام منتشر کرد، نوشت "اگر میدانستم جملهای از آن عرایض انتشار عمومی پیدا میکند، حتما همچون گذشته آن را بر زبان نمیآوردم". او در عین حال از مردم ایران و خانواده قاسم سلیمانی عذرخواهی کرد. | ظریف میگوید اگر میدانست جملهای از مصاحبه منتشر میشود 'بر زبان نمیآوردم' |
روایت های تازه از جنجال جلسه دوشنبه مجلس، حمله نشریات اصولگرا به ادامه کار نشریه طنز شارلی ابدو فرانسوی، و نگرانی برای یک میلیون کودک بدون شناسنامه که پدران خارجی دارند از جمله دیگر مطالب روزنامه های امروز است. کلید زمان یا غیرت توافق تیتر و عکس صفحه اول ابتکار صادق زیباکلام در مقاله ای در شرق نوشته: با آغاز دور جدید مذاکرات ایران و شش کشور جهان، آنچه بیش از سایر موضعگیریها نمود دارد، تاکید طرفین بر اهمیت «سرعت عمل» است. دکتر روحانی در ایران و در سفر استانی خود در جمع مردم بوشهر، بر این موضوع تاکید کرد و در سوی مقابل، وزیر خارجه ایالاتمتحده نیز موضعی مشابه اتخاذ کرده است. به نظر میرسد این موضع مشترک، کلید فهم روش طرفین در دوره جدید و دورههای بعدی مذاکرات تا رسیدن به توافق در آیندهای نزدیک باشد و ایران و ایالاتمتحده بدون اینکه رسما اعلام کنند، روی این مساله توافق دارند. این استاد دانشگاه نظر داده که: دو طرف نه تهدید میکنند و نه بلوف میزنند، بلکه احساس میکنند برای کسب منافع بیشتر، باید زمان مذاکرات را کوتاهتر کنند. در ایران برخی چهرههای اصولگرا، مدعی شدهاند که دولت میخواهد تا زمان انتخابات مجلس، مذاکرات را کش دهد. در ایالاتمتحده نیز دو هفته از سال ٢٠١٥ گذشته و ششماه دیگر، مبارزات انتخابات ریاستجمهوری سال ٢٠١٦ رسما آغاز خواهد شد و دموکراتها باید در مقابل رقیب که در انتخابات اخیر میاندورهای به پیروزی رسیده، صفآرایی کند. گمانه زنی مقاله شرق این است که اگر نظر ایران بر لغو تحریمهای سختگیرانه بانکی و نفتی به نتیجه برسد، بر سر زمان لغو بقیه تحریمها توافق صورت گیرد. دولت اوباما میداند ارزش حل موضوع هستهای ایران و ارتباطی حداقلی پس از ٣٦سال روابط سرد، چه میزان ارزشمند است. این مساله میتواند با توجه به نقش راهبردی ایران در خاورمیانه، چشمانداز بهتری از همکاریهای احتمالی آتی به دست دهد. کیهان در یادداشت روز خود مخالفان تندروی را کرم ها و اعتقادات این گروه را ریشه ها خوانده و در مخالفت با توافق در مذاکرات هسته ای نوشته: اگر آرمان به سانتریفیوژ وصل نیست، به چه چیزی وصل است؟ یعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان این سخن تمام شود؟ کجاهاست که غیرت یک فرد یا جامعه دیگر نمیپذیرد کوتاه بیایند؟ اصلا آیا محل نزاع و بحث مثلا میان منافع و آرمانها و دوگانگی واقعیتها و ارزشهاست آنگونه که در سخنان هفته گذشته رئیسجمهور القا شد و عمیقتر آن سالهاست از زبان طیفی از معارضین اصول انقلاب اسلامی ادا میشود؟ این مقاله میانه روها را کسانی خوانده که با بدفهمی و با خیال مصلحتسنجی وارد این مغالطه شدهاند و نمی دانند «من هم شارلی هستم»، برگردان «من هم سلمان رشدی هستم» است. درباره اتفاقات این روزهای پاریس و حمله به مجله طنز شارلی ابدو و پشت پردههای آن باید در زمان دیگری گفت و نوشت. حقیقت این است که ۲ گروه تروریست فرهنگی و فیزیکی (از سروش تا داعش) یکی با ژست روشنفکر و دیگری با قیافه مسلمانی، به اصل و ریشه و تنه و ساقه اسلام حمله میکنند. کیهان در نهایت رییس جمهور را کسی خوانده که افتخار دارد لفظ امام را برای آیتالله خمینی در کوران انقلاب ترویج کرده و در سال ۷۸ علیه اوباش مزدور آمریکا صریح سخن گفته، پس حساب او با حساب همه اعضای جبهه جنگ نیابتی جداست و باید ادبیات اسلام و انقلاب را سر دست بگیرد و دولت را در مقابل جنگ مستقیم و جنگ نیابتی جبهه شیطان بزرگ تجدید سازمان کند. این مقدمه بسیاری از گشایشها و برکتهاست. منتظر التهاب باشیم سعید لیلاز در رمزگشایی از تغییر لحن حسن روحانی در همایش اقتصاد و علت تندتر شدن آن، در سرمقاله مردم امروز نوشته: با وجود همه کوشش ها برای بازگرداندن ریل اقتصاد ایران به مسیر اصلی ظرف ۱۶ ماه گذشته که انصافا به نتایج درخشانی هم در حوزه های گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دســت یافته، کاهش چشمگیر قیمت های جهانی نفت خام، تصویر تازه ای از ساختار اقتصادی ایران و پیامدهای اجتماعی - سیاسی آن به دست می دهد. اگر آهنگ بهای نفت خام در این روزها ادامه یابد، در ســال ۱۳۹۴ دریافت ارزی ایران از محل صادرات نفت خــام و فرآورده های نفتی به یک چهارم تا یک پنجم ســال ۱۳۹۰ و حتــی نصف عملکرد ســال ۱۳۹۲ خواهد رسید. به نظر این اقتصاددان: با هر ملاک و مقیاسی، این سقوطی بزرگ است. تحریم ها، وابستگی اقتصاد ایــران به صادرات نفت و واردات کالاهای ساخته شده طی دوره ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰، آن را نسبت به نوسانات درآمدهای نفتی حساس و آسیب پذیر کرده است. در نتیجه، مثلا حجم اعتبارات عمرانی به مثابه موتور محرکه ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال، برای سال ۱۳۹۴ به نصف کاهش خواهد یافت که ضربه ای بزرگ به احیای اقتصاد ملی به شمار می آید. سرمقاله مردم امروز در پایان به این نتیجه رسیده که بیشتر تحلیلگران اوضاع ایران از مدتی پیش، هنگامی که مذاکرات هسته ای را را بر افزایش تحریم ها بست و بازار چندمیلیارد دلاری برخی کاسبان تحریم را کساد کرد، پیش بینی می کردند کــه درجه حرارت اجتماعی- سیاسی، چه در داخل و چه در سطح بین المللی افزایش خواهد یافت. وقتی همه کالاها و خدمات ۵۰ تا ۷۰ میلیارد دلاری کشور با قیمتی ۵ تا ۲۰ درصد ارزان تر و از منابع متنوع تر وارد کشور شود، چگونه ممکن است عده ای را به خشم نیآورد که نطق عادی یک نماینده مجلس را چنان برهم بزنند و تشنجی بیافرینند که آن نطق در ابعادی بین المللی انعکاس یابد. بر این مبنا و با توجه به چشم انداز منابع در دست کم یک سال آینده، باید منتظر افزایش التهاب باشیم این تازه اول کار است. اگر این ها بودند چه می شد محمدرضا ستوده در ستون طنز جهان صنعت بر اساس گزارش علی مطهری از جلسه متشنج مجلس و درگیری ها با تاکید بر این که رسایی و کوچک زاده در جلسه نبودند نوشته اگر آقای رسایی و کوچکزاده در مجلس حضور داشتند احتمالا این اتفاقات نیز میافتاد؛ حمید رسایی آقای تابش نماینده تهران را بلند میکرد و به سمت مطهری پرتاب میکرد اما مطهری با یک عکسالعمل فوقالعاده جاخالی میداد و آقای تابش میخورد به مهرداد بذرباش و یک بار دیگر اصولگرایان از طیف خودشان ضربه میخوردند. به نوشته این طنزنویس: با این اتفاق مطهری روحیه میگرفت و نطق خود را با قدرت بیشتری ادامه میداد. در اینجا کوچکزاده به جایگاه هیات رییسه میرفت و از بالا میپرید روی کول مطهری و با فن پلنگ شکن (فن مخصوص کشتیگیران روس) سعی میکرد او را خاک کند اما مطهری به دلیل سبک بودن کوچکزاده به راحتی با یک فن بدل او را به سمت صندلی خودش پرتاب میکرد اما هیاترییسه در عین ناباوری به کوچکزاده سه امتیاز میداد!کوچکزاده خودش را به غش و ضعف میزند تا پروژه مظلومنمایی را کلید بزند اما اقای حسینیان اشاره میکند که الان وقتش نیست و کوچکزاده دوباره به حالت اول برمیگردد. طنزنویس جهان صنعت افزوده: از اینجا به بعد اتفاقاتی میافتد که بهتر است ان را باز نکنیم چون تا الان هم بیش از اندازه باز شده است. یک روز علی لاریجانی در مجلس نبود ببین چه اوضاعی به راه انداختند.در حال حاضر ۷۰ نفر از نمایندگان مجلس در بیمارستان بستری هستند و ۲۶ نفر هم به صورت سرپایی مداوا شدند.خبرها حاکی از آن است روح الله حسینیان از یکشنبه گذشته تا الان همچنان لبخند به لب دارد! شادی دیکتاتور تیتر و کارتون بزرگمهر حسین پور، مردم امروز حجت الله جودکی در مردم امروز نوشته: حکــم اخیــر دادگاه مصر، آخرین نشــانه از خزان بهار عربی در آن کشــور بود؛ بهاری که از روز بازگشت دوباره نظامیان به قدرت تبدیل به خزان شد. بی جهت نخواهد بود اگر بگوییم در حال حاضر شاهد شکوفایی «بهار سلفی» در مصر هستیم. سلفی ها به عنوان نیرویی که همواره با قــدرت حاکم همکاری کــرده بودند در شــرایط کنونی که اصلی ترین رقیب شــان یعنی گروه اخوان المســلمین در تنگنا قرار گرفته بهترین فرصت را به دســت آورده اند تا از خوان نعمت بهره مند شوند.علاوه بر آن، آنان از حمایت های مادی عربستان سعودی نیز برخوردارند و همین موضوع بر توان شــان می افزاید. به نوشته این مقاله: در وضعیتی که فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر مردم مصر افزایش یافته، اولویت شهروندان مصری، امنیت و رفاه اقتصادی و دست کشیدن از آرمان خواهی است. علاوه بر سرکوب حکومتی، اخوانی ها نیز ناکارآمدی خود را نشان دادند. حرص و ولع آنان برای کسب قدرت سیاسی سبب شد بخش عمده ای از مشــروعیت عمومی شان را از دست دهند. اگر راهی که حزب النهضه، مهم ترین جریان اسلامگرای تونس پیمود چراغ راهنمای اخوانی های مصر قرار می گرفت، آنان به بیراهه کشیده نمی شدند. مقاله مردم امروز به این جا رسیده که: اخوان امروز برخلاف گذشته ضربه ای اساسی خورده و دست کم تا ســه دهه آینده قادر به قدعلم کــردن نخواهد بود. بازداشت و فراری شدن اعضای آن جمعیت، بهایی بود که آنان به دلیل جاه طلبی های سیاسی شان پرداختند. بوسه دردساز بر پیشانی هاشمی تیتر و عکس صفحه اول شرق زینب اسماعیلی در ابتدای گزارشی در شرق نوشته: حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقایی وزارت خارجه، تمام جملاتش را شمردهشمرده ادا میکند، انتخاب افعال آنقدر برایش اهمیت دارد که ترجیح میدهد پیش از انتخاب برخی افعال، چندثانیهای تامل کند. از یکمقام وزارت خارجه انتظار موضعگیری صریح نمیتوان داشت اما امیرعبداللهیان در این گفتوگو مواضع صریح هم کم ندارد. در صحبتهایش علاوهبر پاسخ به سوال من، از موضعگیری در مورد آن اتفاق و واکنش به آن هم غافل نمیشد. خبرنگار شرق در اولین سووال از معاون عربی و افریقایی وزارت خارجه می پرسد سفیر عربستان هشت ماه پیش تهران را ترک کرد علتش چه بود و پاسخ این است که: سفیر عربستان بعد از معرفی، استوارنامه خودشان را گرفتند و وارد کشور شدند و کارشان را شروع کردند. آنچه مقامات عربستان در مورد ترک تهران توسط ایشان بهطور رسمی به ما گفتند، این بود که ایشان برای ماموریت دیگری تعیین شدند و از این تاریخ ماموریتشان در تهران خاتمه پیدا میکند. این دیپلومات در توضیح عجیب بودن خروج سفیر سعودی از تهران گفته: رفتارشان، رفتار متعارفی نبود. ضمن اینکه برخی از سفرای کشورهای عربی در تهران همچنین برخی از مقامات کشورهای عربی در منطقه از چندهفته قبل مطالبی به ما منعکس کرده بودند که سفیر عربستان در تهران بهدلیل عدمرعایت پروتکلهای کشور خودش و سوالاتی که برای مقامات کشورش ایجاد شده به ریاض فراخوانده شده. ظاهرا سفیر عربستان که دیدار خوب و مثبتی با آقای هاشمیرفسنجانی داشتند، در پایان ایندیدار، گویا پیشانی آقای هاشمیرفسنجانی را بوسیدند. آن سفرا یا مقامات کشورهای عربی برای ما توضیح دادند که این اقدام سفیر، در حوزه پروتکلیشان و حفظ شوونات کشورشان سوالاتی در ریاض ایجاد کرده، به این دلیل این فرد را برگرداندهاند. خبرنگار شرق پرسیده یعنی بوسیدن پیشانی در بین کشورهای عربی رفتاری خارج از عرف دیپلماتیک است؟ عبداللهی جواب داده: در حوزه کشورهای عربی وقتی در کشوری برای تبریکی به حضور مقام اول آن کشور میرسند، روی بینی او را میبوسند و بالاتر از بینی، یعنی پیشانی را نمیبوسند و بوسیدن پیشانی، نشاندهنده جایگاه ویژه و بالایی است که برای برخی از آنها قایل میشوند. البته اینها چیزهایی است که در افواه گفته شد و در برخی سایتها دیدیم تصاویری از این دیدار گذاشتند. بعد از آن ملاقات هم سفیر عربستان دیداری با من داشت و از محتوای آن گفتوگو خیلی به نیکی یاد کرد. این ملاقات تاثیر مثبتی در ذهن سفیر عربستان برجای گذاشته بود. آیا از داشتن عقده رنج میبرید؟ کارتون نادر رحمانی، قانون پدرام ابراهیمی در ستون طنز شهروند خبری نقل کرده درباره موسسه ای که تور عروسی یک نفره برگزار می کند برای دخترانی که موفق به ازدواج نشده اند و در آن همه مراسم و آیین ازدواج با میهمانان اجرا می شود و بر همین اساس در نظر گرفته تورهای دیگری هم می توان بر پا داشتن از جمله تور رییس جمهور که این تور برای افرادی است که از دوران بلوغ تا سنین کهنسالی هر دوره در انتخابات ریاستجمهوری کاندید شده و همیشه رقابتشان با آرای باطله به دور دوم میکشد بسیار مناسب است. شرح امکانات تور: ١) حرکت با ماشین سانروفدار به همراه افراد دونده به دنبال ماشین. ٢) مصاحبهطور تلویزیونی و ارایه آمار به محضر ملت مثلاً شریف. ٣) برگزاری جلسه پرسش و پاسخطور در مثلاً دانشگاه و سخنرانی در حضور دانشجونمایان برای گفتن «نگذاشتند کار کنیم.» تور دیگر پیشنهادی طنزنویس مجمع عمومی است برای عزیزانی که دوست دارند به نیویورک رفته و در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کرده و از قلب دشمن آن را مورد هدف قرار دهند. توجه داشته باشید که هزینه تور خانوادگی جداگانه محاسبه میشود. این را دیگر نمیتوانیم ایلیاتی برگزار کنیم، به صندوق ذخیره ملی هم وصل نیستیم. شرح امکانات تور: ١) خرید از گرانترین پاساژهای پایتخت که یعنی مثلاً نیویورک است. ٢) برقراری سخنرانی در شیفت نیمهشب سالن برج میلاد برای صندلیها. ٣) مصاحبه با یک پیرمرد زهوار در رفته لری کینگطور. و بالاخره طنز شهروند به پیشنهاد تور نمایندگی می رسید. این تور برای دو قشر مناسب است. یک: کسانی که حتی از آوردن ١٠هزار رأی در حوزه انتخابیه خود عاجز بوده و آرزوی وکیل مجلس شدن به دلشان مانده و دو: کسانی که میخواهند برای سال آینده کاندید شوند. دسته دوم میتوانند از این تور بهعنوان مانور برای آمادگی هرچه بیشتر استفاده نمایند. شرح امکانات تور: ١) صندلی تختخوابشو ماسوردار. ٢) سخنرانی پشت تریبون ضربهگیردار. ٣) پخش صدای رئیس که میگوید: «برای ایشون در عرصههای دیگه آرزوی موفقیت داریم.» ٤) دارت با عکس پس زمینه علی مطهری. | روزنامه های امروز صبح تهران با گزارش هایی درباره بازدید رییس جمهور از تاسیسات اتمی بوشهر و سخنان وی که ضمن امیدواری به نتایج مذاکرات هسته ای به طرف های مذاکره هشدار داده بود، به اهمیت این سفر و گفته ها پرداخته اند در همین زمان روزنامه های وابسته به نهادهای نظامی و گروه های تندرو بر حملات خود به دولت افزوده و با خرده گیری از گفته های رییس دولت دور تازه ای از انتقاد از وضعیت اقتصادی کشور را آغاز کرده و در همان حال از دولت می خواهند از توافق هسته ای بگذرد و در صدد به اجرا درآوردن اقتصادی بدون درآمد نفت باشد. | بررسی روزنامههای تهران؛ چهارشنبه ۲۴ دی |
حضور حمید بقایی نامزد ریاست جمهوری اخیر در دادگاه غیرعلنی و شعارهای وی در خیابان مقابل دادگاه علیه روسای قوا موضوعی است که با عنوان مردی با سبد قرمز در روزنامه های تهران منعکس شده است. تیتر و عکس احسان نادری پور. شرق زنبیلی که سیاست می برد مسعود رفیعی طالقانی- در گزارش اصلی همدلی نوشته: حمیدبقایی، مشاور و معاون و دستیار و همفکر و همسنگر محمود احمدینژاد، دیروز برای شرکت در جلسه دادگاه به میدان ارگ تهران رفت؛ با یک زنبیل قرمز پر از سوراخ و چند پوشه آبی که درونش گذاشته بود. آنجا، بیخ گوش کاخ گلستان که هم نمادی از تاریخی بودن یک شهر است و هم نمادی از تاریخی سیاسی، در چندقدمی بازار کهنسال تهران و زیر سایه کاخ دادگستری، دیروز ما زنبیلی قرمز را دیدیم که سیاست میبرد؛ در گردهمایی نشانههای تاریخی و سیاسی و اقتصادی شهر ما، و شاید روزگار ما. به نوشته سردبیر روزنامه: آنچه در زنبیل بود، پرونده و دفاعیه نبود؛ در اصل، او سیاست را ریخته بود در آن زنبیل قرمز و داشت با خودش میبرد به دادگاه. همراهش، علیاکبر جوانفکر هم بود و روح محمود احمدینژاد شاید در کالبد این دو، ظهوری هزارباره داشت. در چهرههایشان معجونی از سرکشی و مظلومیت را توامان میشد دید و زنبیل قرمز، ترجیعبند تصاویر آنها بود. زنبیل، یک نشانه بود و نشانه را، اگرچه نشانهشناسها باید تفسیر کنند، اما واقعیت آن بود که این نشانه را هر ناظری میتوانست به تحلیل و تفسیر بکشد. سبد قرمزی و ایستادگی ثمینا رستگاری در مقاله ای در اعتماد نوشته: حميد بقايي، دولتمرد حبس كشيده احمدينژادي، ديروز با زنبيلي قرمز و پلاستيكي به دادگاه رفت. با جوانفكر چند عكس يادگاري گرفت و درنهايت با عصبانيت زياد از دادگاه خارج شد. او در ميان جمعيتي موبايل به دست نطق غرايي در مورد بيگناهي خود ايراد كرد، رييس سه قوه را متهم كرد و خطاب به جمعيت گفت: مردم من تا آخر خواهم ايستاد. به نظر این نویسنده: اما با ديدن اين نمايشها و فريادها و انتقادها يك سوال اساسي در ذهن ما جان ميگيرد. دليل مماشات با اين نحله سياسي در ايران كه اصولگرايان نام جريان انحرافي را برايش انتخاب كردهاند، چيست؟ اينها كه در انتخابات رياستجمهوري جلوي چشم مردم راي باطله به صندوق مياندازند، ٨ سال فعاليتشان در قوه مجريه هنوز در هالهاي از ابهام قرار دارد و از هر تريبوني هم كه به دست ميآورند آنچنان درباره سيستم سياسي ايران حرف ميزنند كه مخالفان نظام هم شگفتزده ميشوند چرا از نهايت رأفت و تساهل و تسامح برخوردارند؟ به نوشته اعتماد: برخي از مفسران جواب اين سوال را جمله «من افشا خواهم كرد» ميدانند كه هرازگاهي از زبان اين افراد شنيده ميشود؛ در اختيار داشتن ناگفتههايي كه جلوگيري از بازگو كردن آنها، حريم امني براي اعضاي اين حلقه فراهم كرده است بهگونهاي كه جرايمشان با مجازاتشان بيتناسب به نظر ميرسد. واقعيت اين است كه نظام اكنون در دهه چهارم عمرش چنان بحرانهايي را از سر گذرانده كه افشاگريهاي افرادي متهم به انواع اختلاس و فساد مالي توان زيادي براي آشفته كردنش ندارد. مشکلات طنزنویس هومن جعفری در ستون طنز جهان صنعت مکالمه ای در تحریریه را نقل کرده: خودکشی دو دختر در اصفهان به دلیل بازی نهنگ آبی را کار بکنیم؟ - نه آقا مردم میگرخند. * خبر آمده در شهرری یک جوان 20 ساله با چاقو یک دختر 9 ساله را ترسانده و او را مورد آزار و اذیت قرار داده. بنویسیم؟ - سوژه بهتر برای طنز نداری؟ این سوژه برای صفحه اجتماعی است! * اینکه بقایی با زنبیل نان سنگک رفته دادگاه خوب است؟ - نه بابا! چیپ شدهاند این جماعت. این نمایشهایی که راه میاندازند برای خودشان هم دیگر جذاب نیست! * درمورد اینکه آقای روحانی راهنمای چپ زد و به راست پیچید طنز بنویسیم؟ - هنوز نه! * خب آقا من در مورد چه چیزی طنز بنویسم؟ من چه میدانم! این همه سوژه! نمیتوانی بگو طنزنویس مسلط به حوزههای خبری بیاوریم. این همه خبر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی داریم یکی را انتخاب کن دیگر! تیتر و عکس صفحه اول اعتماد چشم ناپاک واشنگتن و ریاض به علقه تهران - بغداد محمد بابايي در گزارش اصلی جوان نوشته: همزمان با پایین کشیده شـدن آخرین پرچمهای داعش در مناطق مرزی عراق و سوریه، واشنگتن و آلسعود نیز ماسک عوض کردند و تلاش دارند با تغییراتی در سیاستهای خود بغداد را از تهران دور کنند، هرچند ناظران معتقدند پیوند ایران و عراق ریشههای عمیق تاریخی و فرهنگی دارد که طی چند سال گذشته بر اثر مبارزه با تروریسم تکفیری وهابی «به ید واحده» تبدیل شده و قابلتفکیک از یکدیگر نیستند. به نوشته این روزنامه: رسانههای سعودی و غربی بار دیگر سفر مقامات امریکایی به عربستان سعودی و نشست سهجانبه واشنگتن، ریاض و بغداد را در رأس اخبار خود قرار دادند و محور ضدایرانی آن را برجسته کردند. به گزارش بیبیسی، مقابله با افزایش نفوذ ایران در منطقه یکی از مهمترین اهداف سفر تیلرسون عنوان شده و او قرار است درباره موضوع انزوای قطر هم رایزنی کند. رکس تیلرسون در پایان نشست سهجانبه ریاض خواستار خروج شبهنظامیان ایرانی از عراق شد. عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشته: وزير خارجه امريكا هماهنگ كرده است كه مقارن با سفر العبادي به رياض آنجا باشد تا به خيال خود بتوانند با همكاري سعودي و سوءاستفاده از نيازمنديها و مشكلات عراق، بين دولت عراق و ايران فاصله ايجاد كند. سعوديها هم در خفا حاضر به باجهاي بزرگي هستند. آنچه امريكاييها (خصوصاً جمهوريخواهان) نفهميدهاند و نميفهمند، اين است كه دولتمردان فعلي عراق و نظام جمهوري اسلامي را عطوفت ۱۴۰۰ ساله به هم پيوند داده است. به نوشته این مقاله: امريكاييها وقتي صدام را حذف كردند نميفهميدند كه چه كساني و چه جرياني به روي كرسي وي جلوس خواهند كرد. صدام را برداشتند و ياران انقلاب اسلامي به مثابه يك شوك در عراق ظاهر شدند. امروز نيز تيلرسون بر اين باور است كه با كليشههاي عرف بينالملل و با نشان دادن يك لقمه چرب و در قبال تأمين منافع ملي مادي ميتواند دولت عراق را از پيكر يكپارچه فرزندان ثارالله جدا نمايد. مقاله جوان افزوده: به نظر ميرسد در كنار توصيه روحاني به ترامپ مبني بر مطالعه تاريخ و جغرافيا، لازم است چند واحد شيعهشناسي و «حسين شناسي» نيز براي ترامپ-تيلرسون برگزار شود تا بدانند كه رابطه عراق و ايران از «صادرات و واردات»، «دلار و نفت» و «توسعه و عقب ماندگي» پيروي نميكند. ايران خانه دوم عراقي هاست و عراق مأمن و مشهد ماست. یارگیری جدید صلاحالدین هرسنی در مقاله ای در جهان صنعت با تاکید بر این که سفر تیلرسون به سعودی برای اعلام استراتژی جدید دونالد ترامپ درخصوص ایران و مشخصا برجام صورت میگیرد نوشته: در عین حال رکس تیلرسون انزوا و مهار ایران و مقابله با آنچه را که آنان رفتارهای بدخیم و ثباتزدای ایران در منطقه میخوانند، در این سفر تعقیب می کند. نویسنده کارشناس ابراز نظر کرده: هدف اصلی آمریکا در پیگیری اقدامات راهبردی در خلیجفارس تلاش برای جلوگیری از ظهور و بروز یک قدرت هژمون در منطقه است. آنگونه که آمریکا و متحدانش بارها و به کرات گفتهاند، این قدرت، همان ایران است که در عصر ظهور هویتهای متعارض در منطقه ظهور کرده و موقعیت پسابرجام و استفاده از امتیازات و مزایای آن به او اجازه داده دست بالا را در مناسبات منطقه داشته باشد. حال از آنجا که وجود و حضور این قدرت مانع از جایگاهیابی متحدان آمریکا از جمله عربستان در منطقه شده است، باید مهار شود و به هر طریق ممکن از تعیینکنندگی نقش آن در منطقه کاست. مقاله جهان صنعت به این جا رسیده که: شرایط بعد از تحریم قطر نشان داد با وجود نظم ضدایرانی جدیدی که از سوی محافل عرب تعریف شده است، شرایط را برای جایگاهیابی و تعیینکنندگی نقش دوباره تهران فراهم میکند. به عبارت دیگر واگرایی ناشی از انزوای قطر در این حوزه نهتنها خدمتی به اهداف ایران است بلکه زمینه را برای تداوم رفتارهای به گفته آمریکا بدخیم ایران فراهم میکند. به سوی تقابل با آمریکا جاويد قرباناوغلي در مقاله ای در شرق تاکید کرده: شرايط حاکم بر روابط «تهران- واشنگتن» با سرعت به سمت تقابل در حال پیشروی است و جريانهاي مختلف در داخل آمريکا، رژيم صهيونيستي و برخي دولتهاي منطقه در حال لابيگري براي تسريع در تصميمگيري هيئت حاکمه جديد آمريکا براي برخورد با ايران هستند. به نوشته این کارشناس مسایل بین المللی: استراتژيستهاي آمريکا تلاش ميکنند برخورد با ايران را از چالش هستهاي به موضوعات ديگر بکشانند. برخورد مدبرانه و تعيين اولويتها در حفظ منافع ملي، لازمه پشتسرگذاشتن اين شرايط است. از اين منظر آمريکا تلاش خواهد کرد با تغيير صحنه برخورد با ايران، مواضع کشورهاي حامي برجام در رابطه با ايران را تحتتأثير قرار دهد. مقاله شرق به این نتیجه رسیده: بازگشايي کانالهاي مذاکره بر اساس منطق برد- برد با وجود دشواريهايي که ناشي از عميقشدن کدورتهاست، هنوز ميتواند راهکار مناسبي براي ناکارآمدکردن سياستهاي آمريکا براي استفاده ابزاري از منطقه براي برخورد با ايران باشد. مردم با وجود برخي مشکلات معيشتي، تورم، بيکاري، تبعيض و نابرابري، در موضوعاتي که به تماميت ارضي ايران مربوط ميشود، با تمام توان ايستادهاند. اما در شرايط کنوني کشور، نيازمند آرامش در داخل و اجماع ملي در مواجهه با خطرات است. کارتون محمدرضا ثقفی. قانون مردم میپرسند، دولت کاری نمی کند کیهان در تیتر اول خود با اشاره به نقشه های خطرناکی که آمریکا برای مقابله با ایران طراحی کرده اند از قول مردم نوشته: در مقابل این طراحی خطرناک باید تدبیر داشت. سؤالی که باید این روزها از تمامی تصمیمگیران اعم از دولتی و لشگری و کشوری پرسید. آیا تدبیری وجود دارد؟ کیهان در این گزارش تاکید کرده: تحریمهای مهم و کلیدی آمریکا را نمایندگان کنگره و سنا با دقت و ظرافت بسیار بالا طراحی کردهاند. اما در ایران چه خبر است؟ اوج همت نمایندگان، پیگیری رفع حصر سران فتنه و براندازان است! تصویب تعطیلات بیشتر، عکس سلفی گرفتن و... اکنون هیچ خبری از مجلس به گوش نمیرسد که بیانگر اندکی تحرک در نمایندگان باشد. نمایندگان مجلس اغلب نه تنها هیچ طرحی برای مبارزه با زیادهخواهیهای دشمن ندارند، که حتی نمیدانند تحریمهای اعمالی چیست و چه تاثیراتی را دارد. این روزنامه تندرو همچنان دولت را هدف گرفته و نوشته:دولت هم بیتوجه به همه چیز و بدون تنبه و عبرتگیری از ماجرای ۴ ساله برجام و مذاکرات، دنبال بازی با کارت سوخته اروپاست و البته عوامل میدانی،کماکان دنبال حاشیهبازی و حاشیهسازی. هیئت نظارت بر اجرای برجام هم هیچ تحرک درخوری ندارد و کمترین اثری در مناسبات سیاسی و اقتصادی از آن دیده نمیشود. صلح مسلح با آرامش مغتنم مسعود رضوی در سرمقاله اطلاعات از غایله ترسناکی گفته است که اینک بر منطقه سایه انداخته و نوشته: وضع عراق و تحولات سعودی و روی کار آمدن ترامپ در آمریکا قابل درک است، اما این پازل دشمنی و توطئه را فقط به واسطة وقایع متکثر و محدودتر میتوان کامل کرد و دریافت. یکی از آن وقایع، در مرزهای غربی ایران قرار دارد و به صورتی نهان علیه کشور مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. نویسنده توضیح داده که منظورش رفراندوم اقلیم کردستان بلکه توجه خاص و تغییر ادبیات خواص در این منطقة مهم که همواره دوست و همراه ما در تاریخ و فرهنگ بوده است. نه فقط کردستان و کردهای ایرانزمین، که کردتباران آن سوی مرزهای ما هم در این وحدت فرهنگی و تقدیر تاریخی حضور و سهم داشتهاند، اما یکباره، جماعتی عمدتاً وابسته به یک جریان خاص و پیوسته به یک گروه مسلط در اقلیم، بدون توجه به اثرات سیاسی و ثمرات اخلاقی و نتایج شوم این تبلیغات، علیه ایران و نظام و نهادهای مرتبط با آن، داد سخن میدهند. سرمقاله اطلاعات تاکید کرده: تهدیدی جهانی وجود دارد که بعد از دفع داعش کانون بحران منطقه را به کنار مرزهای ایران و چه بسا به داخل کشور بکشانند. برای آنها استقلال و امنیت و گذشته و آیندة کردستان اصلا اهمیت ندارد. یک سرزمین بحرانزده و سوختة دیگر به جا میگذارند و در ذیل آن، بار سنگین آوار سهمگینی که بر دوش مردم محروم و ماتمزده باقی خواهد ماند. در پایان مقاله ابراز تاسف شده که: شرایط ذهنی و گسترة عظیم تبلیغات رسانهای بر ذهنیت بخش اندکی از مردم شریف و نجیب کردستان اثر نهاده است. این موج البته گذراست، اما باید مراقب بود که رسوب نکند و به جای حقیقت به این مردم ستم کشیده و مبارز و نجیب تحمیل نشود. ما با زنبیل نوبت میگیریم واسه بعدیها کارتون کیوان وارثی. قانون فریور خراباتی در ترسیم یک دادگاه نوشته: قاضی می پرسد خب قرار شد این دفعه با دفاعیاتت بیایی! متهم(زنبیل قرمز را روی میز میگذارد و به قاضی خیره میشود): ایناهاش، حالا میخوام بگم نیناش ناش. قاضی: مؤدب باش، اینجا دادگاهه! متهم: آخ ببخشید من فکر کردم هیأت دولته.یه لحظه حواسم پرت شد. قاضی: خب حالا محتویات این زنبیل چیه؟ متهم: یک سری مدارک، سند و پرونده که همگی مثل«یخ» و «گوسفند زنده» موجود هم هستن! قاضی: دیگه چی توش داری؟ خیلی سنگینه! متهم: یه نیم کیلو خیار، سه تا حبه سیر تازه و دو کیلو سیبزمینی هم توی زنبیل هست! قاضی: اینا جزو دفاعیاتته؟ متهم: نخیر! دیدم زنبیل دستم گرفتم، گفتم خریدای خونه رو هم انجام بدم و از اونجایی که من نون هیچ جایی رو نمیخورم، گفتم اگه جلسه طولانی شد، یه چیزی بخورم ته دلم رو بگیره! قاضی: پس پرونده، سند، مدرک و... اینا کجان؟ برای دفاع از خودت چی داری؟ متهم: به نکته خوبی اشاره داشتید، هیچی! | روزنامه های امروز صبح تهران، دوشنبه اول آبان ملاقات های وزیر خارجه آمریکا در عربستان سعودی و ملاقات با مقامات اصلی آن کشور با حضور نخست وزیر عراق را با اهمیت دیده و هشدار داده اند خطر تشدید تنش بین تهران و واشنگتن بیشتر شده است. | روزنامه های تهران: خطر آمریکا و شعار با زنبیل قرمز |
گدار با ستارههای سینمای فرانسه فیلم ساخته بود و در فیلمهای اولیهاش گرایشهای سیاسی حضور کمی داشتند و از دل بخشی از موج نو میآمد که به راستگرایی شهره بود. سیر زندگی و آثار گذار گدار در دهه ۱۹۶۰ از یک "فیلمساز بوژوا" به یک "فیلمساز انقلابی" به نموداری از بیداری روشنفکر فرانسوی پس از وقایع مه ۱۹۶۸ تبدیل شد این مقاله از مجموعه مطالبی است که بی بی سی فارسی به مناسبت پنجاهمین سالگرد مه ۶۸ منتشر میکند. در سال ۱۹۶۸ کشورهای مختلف صحنه اعتراضات گستردهای بودند و در ماه مه اعتصابات سراسری، کنترل دانشگاهها، کارخانهها و دیگر اماکن عمومی به تغییر کابینه فرانسه منجر شد. در این حرکت خودجوش و کمی مغشوش در خیابانهای پاریس، به جز گاز اشکآور، کوکتل مولوتف و سنگ، دوربینهای فیلمبرداری نیز حاضر بودند. نبرد دوربینها، نبردی سینمایی برای ثبت واقعیت بود. آثار سینمایی ساخته شده هم مدیون شور انقلاب بودند و هم مدیون تولید دوربینهای سبک که پیشطرحهای موبایلهای امروزی بودند. آمریکاییها چند سالی بود با این دوربینها مشغول ساخت مستندهایی فوقالعاده بودند و بعضی از آنها (برادران میزلز و دی ای پنیبیکر) بعداً با چهرههای کلیدی سینمای مه ۶۸ همکاری کردند. اما در روزهایی که یوتیوبی وجود نداشت تا تصاویر انقلاب هر روزه دیده شود، تأثیر وقایع آن روزها با کمی تأخیر رخ داد. اعتراضهای سال ۱۹۶۸ در سینما کمی زودتر از ماه مه شروع شد؛ در واکنشها به عزل رییس محبوب سینماتک فرانسه، هانری لانگلوا، سینماگران در ماه فوریه به خیابانها ریختند. با اوج گرفتن جنبش دانشجویی و کارگری بعضی از آنها به جنبش پیوستند و بعضی از حاشیه - با تأیید یا با نفرت - به آتش و دود در خیابانهای پاریس و دیگر شهرهای فرانسه خیره شدند. سه ماه بعد، نسلی از فیلمسازان موج نوی فرانسه و همکارانشان جشنواره کن را در همدلی با جنبش به تعطیلی کشاندند. مه ۶۸ لحظهای بود که درِ تاریخِ فرهنگ روی پایۀ تازهای چرخید. این که عمق تأثیر و حوزۀ اهمیت آن چقدر بود موضوع دیگری است، ولی حتی تا امروز هم داستانهای می ۶۸ میتوانند در جاهای غیرمنتظرهای در سینما (مثل کمدی تازۀ "موحش" دربارۀ ژان لوک گدار و همسرش) ظاهر میشوند. تأثیر سینمای مه ۶۸ بر زبان این هنر به مرور کمرنگ شده است، بیشتر به این دلیل که آن حس مخاطره و بیگدار به آب زدن دیگر در غرب وجود ندارد. اما با این وجود مه ۱۹۶۸ به شکلگیری حداقل سه نوع از سینما انجامید. بعضی فیلمها با نگاهی قراردادی و در چارچوب اصول رایج سینمای روایی وقایع این ماه پرحادثه را بهانهای برای نگاهی نوستالژیک قرار دادهاند. نوستالژیشان متوجه زیبایی شورش نسلی جوان است و معمولاً نقش مهم کارگران کارخانهها در جنبش را نادیده میگیرند، چون از این تصور خامدستانه برآمدهاند که دانشجویان از کارگران جذابترند نگاه مبارز: سینمامشت فیلمهای این دسته آنیترین (و شاید به همین خاطر احساسیترین و جانبدارانهترین) واکنش سینما به وقایع مه ۶۸ بودند و معمولاً برای ثبث و حقانیت دادن به جنبش در طی خود رخدادهای کلیدی آن ساخته شدند. یکی از مشهورترین نمونهها "مه ۱۹۶۸: یک کار درست انجام شده" (ژان لوک ماگنرون؛ نمایش در ۱۹۶۹) است که تمام تأکیدش روی خشونت بیسابقۀ پلیس است و بر مصاحبههای طولانی با دانشجویان، روزنامهنگاران و شاهدان عینی تمرکز دارد. فیلم یادآور موج فراگیر گزارشهای تلویزیونی مستقل از جنگ ویتنام، ماهیتی ژورنالیستی داشته و چندان با خود سینما نسبتی ندارد. اما شیوۀ نمایش این فیلمها شاید حتی بیشتر از راه و روش ساختشان بر تاریخ سینما تأثیرگذاشت. فیلمهای جنبش معمولاً در دانشگاهها، کارخانهها، سینماهای موقت و فستیوالهای مردمی نمایش داده میشد، و در حالی که امیدی به نشان دادنشان در سینماهای تجاری و تلویزیون نمیرفت، از هر فرصتی برای نمایش آنها استفاده میشد. این ترفند اثر سینمایی را به قلمروهای تازهای برد که با جاهایی که فیلمها در آن به طور سنتی دیده میشدند تفاوت داشت، درست مثل امروز که فیلمها همهجا هستند، از موبایلی در جیب تا در میخانه و یک پارکِ وسط شهر. این شکل تازه از نمایش اثر سینمایی باعث شد تا گفتوگو بین تماشاگران بعد از نمایش فیلم که در حالت عادی در یک سینمای تجاری ممکن نبود میسر شود. یکی از خلاقانهترین نمونههای سینمای همدل با وقایع ۶۸ مجموعهای از فیلمهای بسیار کوتاه (در حدود دو تا سه دقیقه) و صامت بودند به نام "سینهتراکت" که حالت روزنامهدیواریهایی سینمایی و تهییجکننده داشتند و مردم را به مشارکت در انقلاب و مبارزه علیه نظام سرمایهداری دعوت میکردند. پشت این فیلمهای بدون امضای کارگردان که بیشتر از عکس ثابت تشکیل شده بودند بعضی از بزرگترین کارگردان سینمای فرانسه مانند گدار و آلن رنه حضور داشتند و ایدۀ مجموعه و ساختار آن از کریس مارکر میآمد، مردی که فیلمهایش حتی یک دهه پیشتر از آن هم بوی مه ۶۸ میداد. "سینهتراکت"ها سرمشق تکنیکهای سینمامقاله و فیلممقالههای امروز و ویدئوهای هوشمندانهتر یوتیوباند: استفاده از متن، تدوین پویا و کنار هم گذاشتن رسانههای مختلف (کمیک استریپ، انیمیشن). این فیلمهای نزدیکترین کار ممکن از زمان روسها به ایدۀ "سینمامشت" هستند، این که فیلم مثل یک ضربۀ کاری بیننده را از چرتِ غفلت بیرون بیاورد. نگاه رومانتیک: بوسههای دزدکی و کوکتلهای مولوتوف بعضی فیلمها با نگاهی قراردادی و در چارچوب اصول رایج سینمای روایی وقایع این ماه پرحادثه را بهانهای برای نگاهی نوستالژیک قرار دادهاند. نوستالژیشان متوجه زیبایی شورش نسلی جوان است و معمولاً نقش مهم کارگران کارخانهها در جنبش را نادیده میگیرند، چون از این تصور خامدستانه برآمدهاند که دانشجویان از کارگران جذابترند. بیشتر این فیلمها تعلق خاطر همزمانی به انقلاب جنسی سالهای ۶۸-۱۹۶۷ دارند و در بهترین حالت آن را بهانهای برای مطالعه در رفتارهای جنسی قرار میدهند. در بدترین حالت این فیلمهای میشوند نمایش تن لخت. در این فیلمها - مثل "رویابینان" برناردو برتولوچی و "بعد از می" الیویه آسایا- همه چیز از مطالعه فرویدی تا عشق به سینما و مرور خاطرات سینمایی آن روزها یافت میشود و معمولاً نمایش برهنگی و استفاده از موسیقی راک (موسیقی متن انقلاب) در آنها نقشی تزیینی دارد. به شکلی متناقض، سینمای رومانتیک مه ۶۸، مشهورترین فیلمها را دربارۀ این دوره ساخته و در عین حال سبکترینهایشان را. گدار بعد از سال ۱۹۶۸، بازیگران مشهور را کنار گذاشت و یا اگر از آنها استفاده کرد معمولاً به خاطر جنبۀ نمادین و تعلقات خاطر سیاسیشان بود (مثل ایو مونتان کمونیست و جین فوندای ضدجنگ ویتنام در "همه چیز روبراهه"، مشهورترین فیلم مه ۶۸ گدار که در ۱۹۷۲ ساخته شد.) مونتان و سینیوره نگاه ساختاری: مرگ بر کارگردانها و دیکتاتورها اساسیترین و مهمترین میراث سینمایی مه ۶۸ فیلمهایی بودند که انقلاب نه موضوعشان، بلکه دیکته کننده ساختارشان بود. فیلمهای این دسته با الهام از ایدئولوژی چپ - مارکسیزم و مائوئیسم - ساختارهای آشنای سینما را شکسته و زبان آن را دگرگون کردند. اما قبل از هر چیز باید گفت ریشههای سیاسی و فرهنگی این سینما بسیار عمیقتر از وقایع یک ماه بود و به جاهای دورتری مثل استقلال الجزایر و چندپارگی جامعه فرانسه در واکنش به آن (۱۹۶۲)، جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا، جنبشهای ضداستعماری در آمریکای لاتین و آفریقا و جنگ ویتنام میرسید. بیشتر بخوانید: سینمای مه ۱۹۶۸ در مه ۱۹۶۸ شروع نشد. این سینما از اوایل دهه ۱۹۶۰ تا اواخر دهه ۱۹۷۰ تدوام داشت اما به کمک وقایع ماه می بود که رسمیت پیدا کرد، حقانیت تاریخیاش را ثابت کرد و قدرت و تأثیرش را به رخ کشید. با این که کریس مارکر را باید به عنوان مستمرترین چهرۀ سینمای دهۀ شصت فرانسه به رسمیت شناخت، این ژان لوک گدار بود که به خاطر سابقهاش در سینما بیشتر از بقیه به عنوان سردمدار سینمای مه ۶۸ شناخته شد. شاید دلیل اصلی توجه به گدار این باشد که برخلاف بعضی چهرهای دیگر مه ۱۹۶۸ قبلاً در سطحی جهانی شناخته شده بود، با ستارههای سینمای فرانسه فیلم ساخته بود و در فیلمهای اولیهاش گرایشهای سیاسی حضور کمی داشتند و از دل بخشی از موج نو میآمد که به راستگرایی شهره بود. سیر زندگی و آثار گذار گدار در دهه ۱۹۶۰ از یک "فیلمساز بوژوا" به یک "فیلمساز انقلابی" به نموداری از بیداری روشنفکر فرانسوی پس از وقایع مه ۱۹۶۸ تبدیل شد. گدار بعد از سال ۱۹۶۸، بازیگران مشهور را کنار گذاشت و یا اگر از آنها استفاده کرد معمولاً به خاطر جنبۀ نمادین و تعلقات خاطر سیاسیشان بود (مثل ایو مونتان کمونیست و جین فوندای ضدجنگ ویتنام در "همه چیز روبراهه"، مشهورترین فیلم مه ۶۸ گدار که در ۱۹۷۲ ساخته شد.) سینمای گدار تا جایی پیش رفت که وجود مفهومی به نام "سینمای گدار" را یک ضدارزش دانست و در قالب گروه "ژیگا ورتوف" به آثار دستهجمعی و بیامضا رو آورد که هر عضوی از گروه فیلمسازی در آن سهمی مساوی در تولید اثر دارد. حالا مزارع دستهجمعی شوروی منبع الهام فیلمسازانی شده بودند که زیباییشناسیشان مثل فرمِ کارشان از پیشگامان انقلابی روس میآمد. این سینما از نظر زیباییشناسی به جای این که چیزی از بیخ و بن تازه باشد، برآیندی بود از دنیای ساختارگراهای روس، مستندسازان معاصر آمریکایی، نقاشی و ادبیات مدرن، ژورنالیسم تحقیقاتی و روزنامهدیواریهای دوران مدرسه. میزان افول تأثیرش با ضعف تدریجی جنبش چپ ارتباطی نزدیک دارد، اما در سطحی پنهان و تاحدودی غیرمنتظره در قرن بیست و یکم تجدید حیات کرده است: تصاویر ویدئویی یوتیوب و تلگرام دارند ناخودآگاه نقش "سینهتراکت"های مه ۶۸ را بازی میکند. برای همین تعجب نکنید اگر فیلم تازۀ ژان لوک گدار در کن به یوتیوب و هرآنچه در آن یافت میشود به عنوان آیینۀ زمان ما رجوع می کند. | سنگربندی در خیابانها با مبلمانِ خانه، از جا درآوردنِ سنگهای کفسازی پیادهرو به عنوان سلاح نبرد توسط انقلابیهای موبلند یادآور انقلاب فرانسه بود. صدوهفتاد سال بعد از انقلاب فرانسه، جوانان، ناراضیان، دانشجویان (و در بینشان فرصتطلبان و االواط ها، مشهور به "کت چرمیها") به سوی زندان باستیل مجازی حمله کردند. این بار باستیل نه دیوارههای بلند سنگی محصورکننده برادران و خواهران مظلوم، بلکه خود نظام پیر، واپسگرا و سرمایهداری فرانسه بود. ژنرال دوگل در مرکز این حملهها قرار داشت و در کنارش برای لیندن جانسون و بقیه "اربابان" یا "شرکای جرم" هم مقادیر متنابهی شعار و ناسزا کنار گذاشته شده بود. | با گدار به آب زدن: سینمای مه ۱۹۶۸ |
تحلیل مصوبه مجلس درباره مذاکرات هسته ای و گمانه زنی درباره پایان مذاکرات با شش کشور بزرگ جهان، همزمان با تایید دوباره هیات نمایندگی ایران در مذاکرات پنج به اضافه یک توسط رهبر جمهوری اسلامی از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. مصوبه مجلس به نفع بود آیا؟ تیترو عکس صفحه اول قانون اعتماد در گزارشی نظر چند حقوقدان را درباره مصوبه مجلس در الزام دولت به حفظ حقوق هسته ای پرسیده اند. محمد هاشمی با اشاره به نظر دولت نوشته: از آنجایی که پرونده هستهای در اختیار شورای عالی امنیت ملی و تحت نظارت آن بوده است و از آنجایی که مجلس حق ندارد در مقابل این شورا قانون دیگری را وضع کند یا در اموری که به این شورا واگذار شده دخالت کند، پس طرحی را که دیروز به تصویب مجلس رسید میتوان در مغایرت با قانون اساسی و اصل ١٧٦ آن دانست. به نوشته این حقوقدان: مجلس تنها حق نظارت بر کار و عملکرد شورای عالی امنیت ملی را دارد و تصویب هر گونه قانونی از سوی مجلس درباره حیطه اختیارات این شورا و موضوعات و پروندههایی که در اختیار آن است مخالف قانون اساسی است. آنچه اهمیت مصوبات شورای عالی امنیت ملی را مشخص میکند قابل اجرا بودن این مصوبات پس از تایید مقام رهبری است. پس چگونه میتواند قانونی در تناقض با آن را به تصویب رساند؟ صالح نیکبخت در پاسخ اعتماد گفته: پرونده هستهای ایران زیرنظر شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته است و تمام ابعاد و همچنین تمامی مراحل مذاکرات مربوط به این پرونده توسط این شورا به دقت رصد میشود. از سوی دیگر طبق نظر ریاستجمهوری به عنوان ریاست شورای عالی امنیت ملی، مذاکرات هستهای زیرنظر مقام معظم رهبری صورت میگیرد و تمامی تحولات و نتایج آن به حضور ایشان میرسد. بنابراین پرونده هستهای ایران در حیطه وظایف شورای عالی امنیت ملی و اختیارات مقام معظم رهبری است. به نظر این حقوقدان: با این تفاسیر طبق قانون اساسی، عملا مداخله مجلس شورای اسلامی در موضوعاتی که با نظر و اختیارات مقام معظم رهبری صورت میگیرد با قانون اساسی در تعارض است. بنابراین نه تنها مجلس شورای اسلامی اجازه قانونی دخالت در این مساله را ندارد بلکه به طریق اولی نمیتواند قانونی را هم در این زمینه به تصویب برساند. یقینا هر قانونی که در این زمینه به تصوب برسد در تناقض با قانون اساسی است. بهمن کشاورز با اشاره به این احتمال مراحل مختلف مذاکرات تحت نظر رهبر است نوشته: اگر این مقدمات صحیح است – که به نظر نمیرسد صحیح نباشد – آنگاه به مفاد ماده واحده اینگونه باید نگریست آنچه جنبه توصیه دارد البته خوب است و دولت باید از آن تبعیت کند. قسمتهایی هم که جنبه آرمانی و اعلامی دارد نیز باید شنیده شود. این حقوقدان نظر داده: اما هر جا این ماده واحده با مصوبات شورای عالی امنیت ملی در خصوص مورد تعارض داشته باشد بدون تردید مصوبات شورا قابل اجراست و مفاد ماده واحده نیز دلالتی جز این ندارد. بنابراین به نظر نمیرسد تصویب این طرح حتی اگر به تایید شورای نگهبان هم برسد مانعی در راه پیشرفت مذاکرات و به نتیجه رسیدن و اجرای آن ایجاد کند. قحطی ساختگی برای توجیه توافق در حالی که روزنامههای مختلف از سخنان دیروز رهبر جمهوری اسلامی و تایید دوباره وی از روند مذاکرات هسته ای و تیم مذاکره کننده خبر داده اند کیهان در سرمقاله خود همچنان به مخالفت با مذاکرات و دولت ادامه داده و نوشته سیاست مهم دولت «تخصصی کردن حوزه سیاست خارجی» و به قول مشاور و تئوریسین دولت یازدهم، «جمع کردن سیاست خارجی از کوچه و بازار» با ممنوع شدن نظر دادن «تاکسی رانان و لبوفروشان» بود. البته مقاومت مردم در برابر تئوری، «تصمیمسازی برای مردم» و «تحمیل نتایج به مردم» با حضور پرشور همه اقشار در عرصه دفاع از «استقلال و منافع ملی» موجب شد، کمپین شبه دولتی «به شما ربطی ندارد» در کمتر از دو سال به بحران اجتماعی «تحریمیم، میفهمی؟!» تبدیل شود. این روزنامه تندرو از قول برخی تحلیلگران نوشته: افزایش مکرر قیمت کالاهای مصرفی مهم با دستکاری بازار، تاکتیکی برای باورپذیری هر چه بیشتر تئوری تاثیر بسیار زیاد تحریمها بر حیات و ممات مردم است که در در افکار عمومی زمینههایی برای پذیرش دارد. کیهان سپس به اختلاف وزارت خانههای کشاورزی و صنعت اشاره کرده و آن را مهمترین علت گران شدن کالاهای اساسی در حوزه کشاورزی دانسته و مدعی شده که به واسطه ورشکستگی مکرر صنایع وابسته به تولید داخل در کشور، زیرساختهای ملی از بین رفته و وابستگی روزافزون بازار به محصولات وارداتی، شرایط برای ایجاد بحرانهای ساختگی به دنبال بروز «تحریم یا تهدیدات جدید» در حوزه سیاست خارجی فراهم شده.آیا نباید نگران بود که مبادا در پشت پرده دستهایی در حال فراهم آوردن ملزومات یک «قحطی ساختگی» به دنبال ترک میز مذاکرات توسط آمریکا یا یک پلیس بد اروپایی به سبب امتیازگیری حداکثری هستند؟ گمانهزنیهای هستهای در راند آخر محمد علی سبحانی در مقاله ای در شرق با اشاره به آن چه از زبان وزیران خارجه کشورهای پنج به اضافه یک درز کرده است نوشته به نظر میرسید حضور وزرای خارجه در مذاکرات میتواند، توافق نهایی را به نقطه مرکزی نزدیک و اختلافات باقیمانده را حل کند. بهنظر میرسد یکی از مشکلات باقیمانده، موضوع «دسترسی»هاست. عبور از واژه «بازرسی» و تأکید بر آنچه در پروتکل الحاقی ذکر شده، فضا را برای تفاهم بر سر این مسائل نیز مساعدتر کرده است. این مشاور وزیر خارجه با تاکید بر جزییات توافق ها ابراز امیدواری کرده توافق جامع هستهای که از اراده سیاسی در همه طرفها برای حل این پرونده ناشی میشود، در دسترس باشد چرا که ایران و طرفهای دیگر در موقعیتی هستند که توافق را تنها گزینه قابل دسترسی میدانند. این مذاکرات به صورت جامع و همهجانبه از سوی مردم ایران حمایت میشود، در سطح بالای حاکمیتی، درباره آن توافق شده و نزد افکار عمومی جهان نیز اهمیت بالایی دارد. به نوشته مقاله شرق: همه طرفها میدانند بهنتیجهنرسیدن آن، با وجود دو سال مذاکره در این دوره و سابقه ١٠ساله پرونده، چالشی جدی برای مشی و مسیر حل مسائل جهانی از طریق مذاکره خواهد بود. دموکراتهای آمریکا در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ٢٠١٦، روسیه در میانه تنش با غرب بر سر اوکراین و اتحادیه اروپا در مرحله تنشهای اقتصادی فعلی، هیچکدام مایل به بینتیجهماندن آن نیستند. بخری یا بفروشی؟ کیهان در ستون طنز گفت و شنود با یادآوری این که سخنگوی دولت گفته است تصویب طرح الزام دولت به حفظ دستاوردهای هستهای، غیرقانونی است پرسیده: چرا؟ یعنی دولت حفظ دستاوردهای هستهای را ضروری نمیداند؟ گفتم: نه بابا! ... ایشان میگوید پرونده هستهای مربوط به شورای عالی امنیت ملی است و مجلس نباید در آن دخالت کند. گفت: پس چرا همین دولت یازدهم پرونده هستهای را که در شورای عالی امنیت ملی بود، از این شورا بیرون آورد و به وزارت خارجه سپرد؟! گفتم: چه عرض کنم؟ ... از شخصی پرسیدند دو دو تا چند تا میشه؟ گفت؛ میخوای بخری یا میخوای بفروشی؟ مصیبت پساتحریم تیتر و عکس گزارش اصلی شرق فیروز نعیم محبوبی در سرمقاله ابتکار در بررسی شرایط دولت احمدی نژاد نوشته: فروپاشی کامل قدرت خرید تا ۳۰ میلیون نفر از ایرانیان شامل فرودستترین اقشار شهری و روستایی و نیز تشدید بیسابقه شکاف طبقاتی طی سی و چند سال اخیر است. آمارهای رسمی منتشره حاکیست در فاصله سالهای منتهی به سال ۹۲ بین ۴۰ تا ۵۰ درصد از قدرت خرید از جمعیت کشور در مقایسه با سال ۸۹ نابود شده است و دولت حسن روحانی طی دو سال اخیر صرفا توانسته است کمتر از یکچهارم این قدرت خرید از دست رفته را جبران کند. نویسنده بعد از تشریح این چالش بزرگ اقتصادی و رکود بی سابقه در کشور به چالش سیاسی و امنیتی پرداخته و نوشته: بحران امنیتی در سطح منطقه است. در چشم برهمزدنی، حفظ ثبات و امنیت ایران در منطقهای چنین پرآشوب آن هم در میانه تنگدستی ناشی از تحریمهای بینالمللی و نیز سقوط قیمت جهانی نفت خام، از نان شب برای کشور، مردم و نظام واجبتر شده است. در چنین بستری به نتیجه رسیدن احتمالی مذاکرات هستهای و دسترسی سریع کشور به حدود ۱۵۰ میلیارد دلار از منابع ارزی خارجی خود، میتواند مانند همه تجربیات مشابه پیشین بر آتش منازعات، التهابات و کشمکشهای داخلی بیفزاید تا به فرونشاندن آنها کمک کند. نویسنده سرمقاله ابتکار تاکید کرده: بنا بر آن تجربیات تاریخی بدون استثناء و این چالشهای بزرگ، میتوان انتظار داشت که به محض در دسترس قرار گرفتن منابع ارزی بلوکه شده به عنوان آخرین بخت توسعه ملت ایران، فشارهای فزاینده از پایین و بالا بهطور همزمان بر دولت وارد آید تا دولت را ناگزیر کند این منابع را یا به امر فرونشاندن التهابات اجتماعی با هدف کسب رای در انتخابات پیش رو، و سرانجام برای رویارویی کشور با چالشها و بحرانهای امنیتی منطقهای، سوق دهد. سالگرد ۳ تیر، آیا بازمی گردد؟ کارتون نادر رحمانی، بی قانون لیلا ابراهیمیان در گزارش اصلی شرق نوشته: وقتی انگشت جوهرآلودش بالا رفت و برگه رأیی که روی آن نوشته شده بود: «محمود احمدینژاد» توسط دوربین عکاسان ثبت شد؛ سوم تیر ١٣٨٤ بود. تابستان ١٠ سال پیش، مردی ایستاده در صف، تکیهزده به دیوار مسجد جامع نارمک، با کاپشنی خاکیرنگ و لبخندی بر لب و حلقه دوستانی که در کنارش ایستاده و در روزهای داغ تابستان در انتظار شنیدن اخباری دلگرمکننده برای سرنوشت سیاسیشان بودند. احمدینژاد در مسیر «بهشت» به «پاستور» بود... . گزارش این روزنامه اصلاح طلب با تیتر فرعی «کارتمام شد» به یاد آورده که: پنجم تیر ١٣٨٥ روزنامه کیهان تیتر زد «مردم کار را تمام کردند». غلامعلی حدادعادل، رئیس مجلس هفتم شورای اسلامی، همان شب اعلام نتایج انتخابات به دیدار احمدینژاد شتافت و کلید دفتر کار خود را در ساختمان قدیم مجلس در خیابان امامخمینی به رئیسجمهور منتخب داد تا کارهای ابتدایی تشکیل دولت نهم در آنجا صورت پذیرد. روزی که احمدینژاد به بهارستان رفت، حدادعادل دست در دست او در مجلس چرخید و هر دو به خبرنگاران لبخند زدند. به نوشته گزارشگر شرق احمدینژاد در مقابل رسانهها به صراحت گفت: «بهعنوان یار کمکی به دوستانم در مجلس اضافه شدهام». منظور احمدینژاد، همان «دوستان آبادگرانی» بود؛ دوستانی که بعدها خبرنگاری از حدادعادل پرسید: «گفته میشود که مجلس در مشت دولت است نه پشت دولت» و او در پاسخ گفته بود: «نه! ما پشت دولت هستیم». اما در واپسین روزهای مجلس هفتم کاسه صبر دوست احمدینژاد هم لبریز شد و حدادعادل در نامهای به رهبر، خواستار دخالت ایشان در مقابل رفتارهای احمدینژاد شد. و مدتی طول کشید تا کیهان تیتر زد «زندهباد کدام بهار! »... محسن فرامرزی در سرمقاله مردم سالاری نوشته: موضع گیریهای اخیر احمدینژاد و فرار او از پاسخ به پرسشهای انتخاباتی شاید این تصور را بوجود آورده که فعلا احمدینژاد برنامه ای برای حضوردر انتخابات ندارد. اما میتوان این احتمال را رد کرد. از جمله بدین دلیل که حضور نیافتن یک جریان سیاسی در عرصههای سیاسی همچون انتخابات موجب فراموشی و مرگ تدریجی این جریان خواهد شد. مهمترین مطالبه و خواسته احزاب و جریانهای سیاسی دستیابی به قدرت است. جریان احمدینژاد و حامیانش نیز از این قاعده مستثنا نیستند و آرزوی آنها بازگشت به روزهای قدرت است. نویسنده مقاله با اشاره به گفتههای تازه مشاور رسانه ای احمدی نژاد نوشته: احمدینژاد به انتخابات فکر میکند. هم انتخابات مجلس و هم انتخابات ریاستجمهوری. او در انتخابات مجلس حامیان خود را بسیج خواهد کرد اما برای انتخابات ریاستجمهوری خودش به صحنه خواهد آمد. اما چرا نباید جریان احمدینژاد را دست کم گرفت؟ احمدینژاد هنوز برای کسانی که نمیتوانند آثار منفی سیاستهای دولت نهم و دهم را درک کنند، قهرمان و نجات بخش محسوب میشود. به نظر سرمقاله مردم سالاری: به هر میزان که دولت یازدهم در حل مشکلات طبقات پایین دست ناکام باشد به همان میزان برمحبوبیت احمدینژاد دربین این طبقات افزوده میشود. بنابراین نباید رئیس دولت نهم و دهم را دست کم گرفت.انتخابات مجلس میتواند توان و عیار بسیج احمدینژادیها را نشان دهد. این انتخابات زمینه ای برای بازگشت آنهاست. اگر نسبت به فریب اقشار پایین دست از جامعه و موجسازی جریان احمدینژاد حساس هستیم نباید این جریان را دست کم بگیریم. تداعی خاطرات با مرغ منجمد! محمد حسن روان بخش در ستون طنز مردم سالاری نوشته: گاهی آدم دلش میخواهد از گذشته ببرد و جدا شود، گویی روزهایی اصلا نبوده و نیامده و نرفته، اما مگر میشود؟! کافی است یک اتفاق، خبر یا سخن، تلنگری به ذهن آدم بزند و همه آن روزها در ذهن تداعی شود.ماجرای ما و هشت سال سوءمدیریت و ویرانی دوران احمدینژاد هم همین طور است. به نظر این طنزنویس: راستش را بخواهید از روزی که دولت احمدینژاد به تاریخ پیوست، خیلی از ایرانیها یک نفس راحت کشیدند و از خدا خواستند نه دیگر آن جور روزها را ببینند و نه دیگر یادشان بیاید که هشت سال در چه شرایطی و با چه دولتمردانی، عمر خود را تلف کردند... حالا اگر چه دیگر آن روزها و آن آدمها در راس کار نیستند و دارند یکی یکی برای نوشیدن آب خنک تشریف میبرند، اما کارهایشان و مدیریتشان فراموش نشدنی است. ستون طنز مردم سالاری به این جا رسیده که: دیروز معاون شرکت پشتیبانی امور دام گفت: «قبل از آغاز ماه رمضان حدود ۳۳ هزار تن گوشت قرمز و گوشت مرغ منجمد دولتی به استانهای کشور ارسال شد و همین کافی بود تا دوباره یادمان بیاید که در دوران دولت احمدی نژاد قیمت مرغ چنان بالا رفته برده شده بود که مردم برای همین مرغ منجمد باید میرفتند و چند ساعت در صف میایستادند و با نشان دادن کارت ملی، حداکثر سه مرغ میخریدند. واقعا یادآوری آن روزها هم سخت است. راستی ما چطور آن روزها را گذراندیم و هنوز سالم هستیم؟! این «آینده» چرا آنقدر گران است؟ کارتون نعیم تدین، شهروند نازنین متیننیا در مقاله ای در اعتماد نوشته: این روزها در اطراف من، آدمهای زیادی یا به دنبال جمع کردن پول خرید سربازی هستند یا در حال پس دادن قرضها و وامهایی که برای جمعکردن این پول گرفتهاند. آنقدر این آدمها زیاد شدهاند که حساب و کتابش از دستم دررفته است، اما یکی از آنها که معلم ریاضی هم هست و حسابی در کار خودش وارد، حساب کرده و رقمی که مقابلم گذاشته شده، رقم بزرگی است؛ ١٤ هزار میلیارد تومان، وقتی که میبینی چطور با قرض و وام و فروش ماشین و حتی زمین تهیه شده، حسابی زیاد است و شبیه همان رقم ٦٧ هزار میلیاردی که بیکارهای ایرانی بلوکه کردهاند، شوکهکننده است. به نوشته این روزنامه نگار: آمار میانگین خرج هر لیسانسه در ایران ١٠ میلیون تومان است و جمعیت شش میلیون و هفتصد هزار نفره بیکاران تحصیلکرده، آن رقم ٦٧ هزار میلیاردی بلوکه شده را میسازند. رقمی که میگوید؛ تمام آن زحمتها، قسطها، خرجها و امیدواریهای پدران و مادران برای آینده امن تحصیلی و شغلی فرزندان، یک هیچ بزرگ بوده. حالا بعد از تحصیل هم ماجراهای سربازی پیش میآید و غیبتهای بیست و چند سالهای که بازهم به خرج و مخارج «آینده» آدمها اضافه میکند و همین الان و با فرض اینکه اکثریت سربازان غایب توان خرید سربازی را داشته باشند (که ندارند) رقمی ١٤ هزار میلیاردی، برای «آینده» آدمها خرج میشود؛ آدمهایی که احتمالا در میان آنها لیسانسههای بیکار هم زیاد است. مقاله اعتماد به این جا رسیده که: اگر همین اعداد و ارقام را جدی بگیریم، آن وقت سوال اصلی خودش را نشان میدهد؛ چرا این «آینده» آنقدر گران است و چه کسی جوابگوی این سرمایه از دست رفته است که تنها مادی نیست و از نظر معنوی، نیروی انسانی و پتانسیل واقعی یک جامعه نامیده میشود؟ | روزنامههای صبح امروز، چهارشنبه سوم تیر در ششمین سالروز آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد به این روز و اثرات آن در وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور پرداخته اند، اصلاح طلبان از وضعیت اقتصادی و سیاست خارجی کشور خبر داده و در عین حال خطر بازگشت پوپولیزم به صحنه سیاسی را یادآور کرده اند، اصولگرایان در سکوت از این روز عبور کرده اند. | روزنامههای تهران: وضع بد اقتصاد یا سیاه نمایی برای توجیه توافق با غرب |
زبان پدیدهای پویاست. واژگان و عبارات از زبانهای دیگر میآیند و میروند و رنگ و بوی زبان مقصد را به خود میگیرند، بدین معنا که واژهٔ جدید درون دستگاه آوایی و واجی زبانِ مقصد، صورتی تازه پیدا میکند و حتی ممکن است معنا و پهنای معناییاش تغییر کند، به نحوی که همان واژه وقتی از دهانِ اهالی زبانِ جدید ادا شود، در زبانی که از آن وارد شده قابل شناسایی نباشد. انواع متفاوت قرضگیری واژگانی امری رایج در میان زبانهاست. واژگان و عبارات بر اساس نیازها و تحوّلات یک جامعهٔ زبانی ایجاد یا وارد میشوند. مثلاً امروزه کمتر فارسی زبانی واژگانی همچون "اَرَش"، "یارغو"، و "فِتراک" را میفهمد و در عوض با تغییر بنیانهای اجتماعی و پیشرفت دانش و فناوری واژگانی همچون "هواپیما"، "ماهواره"، "ایمیل"، "موشک"، و "رانتخواری" پدید آمدند که تا یکصد سال پیش در زبان فارسی وجود نداشت. تغییرات نگارشی نیز یکی از مشخصههای زبانهای گوناگون است. حتی استفاده از خط یکسان به معنای هماهنگی و همگونی در شیوهٔ نوشتار در مناطق مختلف نیست. مثلاً املا و شیوه نگارش تعداد مُعتنابهی از واژگان زبان انگلیسی از کشوری به کشور دیگر و یا حتی منطقه به منطقه فرق میکند. انتخاب فونت نیز از دیگر عواملی است که همانندیها و ناهمانندیهای نگارشی را با توجه به ساخت و بافت متن در میان افراد و جوامع پدید میآورد. عوامل سیاسی، تاریخی، اجتماعی، و فرهنگی فراوانی نیز در تغییرات خط و زبان دَخیلاند. مثلاً زبان فارسی همچنانکه در قسمتهای پیشین خواندیم، در طول تاریخ و بر اساس تحوّلات سیاسی و اجتماعی از خطوط گوناگونی استفاده کرده است. یا در مثالی دیگر تُرکزبانان در ترکیه تا سال ۱۹۲۸ میلادی این زبان را با خط عربی مینوشتند و پس از آن نسبت به تغییر خط خود اقدام کردند اما زبان آنها همچنان ترکی است. نسخه دستنویس و مصور پنج گنج نظامی متعلق به حدود دویست سال پیش تغییرات نگارشی ممکن است پیامدهای حقوقی به دنبال داشته باشد که در نگاه نخست از نظرها پنهان بماند. مثلاً تحقیقات حاکی از آنند که در پروندههای قضایی در کشورهای مختلف، افرادی به علت تفاوت در املای نام و نام خانوادگی یکسان، به مشکلات حقوقی برخورد کردهاند. استفاده از متخصّصان دستخط شناس برای یافتن مدرک و شواهد جهت حل پروندههای جنایی نیز امری رایج در دستگاه قضا در کشورهای مختلف بوده است. چشم و همچشمي از دیگر عوامل مؤثر در تغییرات خط و ایجاد شیوههای نگارشیِ گوناگون است. افراد به صِرف اینکه یک شخصیت تأثیرگذار اجتماعی از فلان شیوهٔ نگارش استفاده میکند، به تقلید و تکرار میپردازند فارغ از آگاهی از دلایل، انگیزهها، و شایستگی آن فرد در تغییر صورتهای جااُفتاده و پُربَسامد. چنین مواردی ممکن است فراگیر شود و پس از چندی صورتهای جدید جایگزین صورتهای پیشینِ نوشتاری شوند. گاهی هم نویسندگان تفاوتهایی را در آیین نگارش فردی به جهت نشان دادن تمایز فکری، سیاسی، و اجتماعی خویش از بقیهٔ افراد اجتماع لحاظ میکنند. بَسامد کاربرد یکی دیگر از مهمترین عوامل در شکلگیری و جاافتادن صورتهای زبانی است. هر صورت زبانی که از بسامد کاربرد بالاتری برخوردار باشد، از احتمال دوام بیشتری برخوردار خواهد شد. بسامد، تأثیر بالایی بر ساخت زبان در سطوح متفاوت آوایی، ساختواژی، نحوی، معنـایی، و کاربردی دارد. برای درک و دریافتی بهتر از اثر قدرتمند بسامد در ساختار زبان میتوانید این مقاله را مطالعه کنید. یکی دیگر از مفاهیمی که بر حفظ یا تغییر صورتهای زبانی تأثیر بِسزایی دارد عبارت است از "اصلِ کَمکوشی". بر اساس اصل کمکوشی گویشوران هر زبان تمایل دارند تا با صرف کمترین انرژی، بیشترین تولید زبانی را داشته باشند. در نتیجه احتمال بقای صورتهای زبانی که انرژی کمتری صرف میکنند بالاتر است و در عوض صورتهایی که به لحاظ صرف انرژی، اقتصادی نباشند، مُستعد تحوّل و تغییرند. عوامل ذکر شده در کنار داد و سِتَدهای زبانی به تغییرات در خط و زبان میانجامد. اگر دوست دارید دربارهٔ ساختمان زبان فارسی بیشتر بدانید، کتابهای "نگاهی تازه به دستور زبان" و "توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی" تالیف دکتر محمد رضا باطنی، و اگر علاقمند به دانستن بیشتر درباره ساخت آوایی زبان فارسی هستید، کتاب "آواشناسی زبان فارسی" به قلم دکتر یدالله ثمره، آثاری راهگشا خواهند بود. در قسمت آينده به رابطهٔ زبان و خط با سياست و فرهنگ ميپردازيم. قسمتهای قبلی مجموعه زبان و خط فارسی: | در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند. در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند. | عوامل و دلایل تغییرات خط و زبان |
اما این به این معنا نیست که نباید نقاط قوت و ضعف تیم حریف را بررسی کرد. زیرا تحقق همان شانس اندک به شدت بستگی به تحلیل دقیق و اتخاذ بهترین شیوه بازی دارد. اسپانیا پس از قهرمانی جهان در سال ۲۰۱۰ و قهرمانی اروپا ۲۰۱۲، یک دوره افول چهار ساله را تجربه کرد. اما بلافاصله پس از مسابقات یورو ۲۰۱۶ این تیم متحول شد. جایگزین کردن دلبوسکه با جولین لوپتگی اسپانیا را بدون دردسر از گروهی که ایتالیا هم در آن حضور داشت مستقیم به جام جهانی رساند. بازیکنان و ترکیب اصلی اگرچه پس از اتفاقات اخیر لوپتگی دیگر روی نیمکت اسپانیا نخواهد بود، اما منطقی است اگر فکر کنیم استخوانبندی ترکیب اصلی و تاکتیک تیمی تغییر چندانی نخواهد کرد. زیرا در این فرصت کم هیرو قادر نخواهد بود تغییرات اساسی در تیم ایجاد کند. بازیکنان اسپانیا نیازی به معرفی ندارند. مجموعهای از بهترینهای فوتبال باشگاهی جهان. بیشتر بازیکنان این تیم از لالیگا هستند. ۴ نفر از لیگ برتر، تیاگو آلکانترا از بایرن مونیخ و پپه رینا دروازهبان ذخیره از ناپولی. تاکتیک پایه اسپانیا ۳-۳-۴ است که سیستم سنتی فوتبال مالکانه اسپانیایی معروف به "تیکی-تاکا" به حساب میآید. وجه تمایز اصلی این ۳-۳-۴ با سایر چیدمانهای سه نفره خط حمله این است که بالهای هجومی معمولا گوش کلاسیک نیستند و حتی میتوانند ذاتا هافبک میانی باشند زیرا آنها اساسا قرار نیست کنار خط بازی کنند، بلکه در تیم اسپانیا این پست برای استفاده از منطقهای تعریف شده که به آن "نیمفضا" میگویند. داوید دخهآ یکی از بهترینهای جهان درون دروازه است و راموس، پیکه، یوردی آلبا و دنی کارواخال ترکیب «رئال-بارسا»یی خط دفاعی را تشکیل میدهند. اما با توجه به مصدومیت کارواخال در فینال لیگ قهرمانان فوتبال اروپا و احتمال بالای از دست دادن دو بازی اول، دغدغه اصلی مربی انتخاب جانشین برای اوست. لوپتگی در دو بازی تدارکاتی برابر سوییس و تونس از اودریوزولا به عنوان بازیکن اصلی و ناچو به عنوان یار ذخیره استفاده کرد. در میانه میدان تیاگو، اینیستا و سرخیو بوسکتس گزینههای ترکیب اصلی هستند. لوپتگی در بازیهای مقدماتی از کوکه نیز زیاد استفاده کرد اما با توجه به تجربه بالای اینیستا و بوسکتس و آمادگی تیاگو که تقریبا در تمام بازیهای یک سال اخیر بازی کرده باید دید سرانجام هیرو کدام ترکیب سه نفره را میدان میفرستد. دو بال هجومی اصلی به احتمال زیاد داوید سیلوا و ایسکو خواهند بود. آسنسیو هم گزینه جایگزینی. در نوک حمله هم با خط خوردن موراتا، سه بازیکن یعنی دیگو کاستا، رودریگو مورنو و آسپاس در دسترس هستند. انتخاب اول لوپتگی همچنان دیگو کاستا بود اما پس از برکناری او تحلیلگران زیادی به این موضوع پرداختهاند که اگر هیرو بخواهد در ترکیب اصلی دست ببرد، اولین گزینه نوک حمله خواهد بود و جایگزین کردن دیگو کاستا با رودریگو مورنو یا آسپاس. البته با توجه به کیفیت بازیکنان، دست هیرو برای تغییر در چیدمان اصلی باز است و او حتی اگر بخواهد میتواند سیستم تیم را تغییر دهد. آسنسیو و ایسکو هر دو میتوانند در خط میانی بازی کنند یا آسپاس گزینهای است که میتواند به عنوان یک بازیکن شناور بین نوک حمله و کنار زمین به کار گرفته شود. هیرو حتی میتواند یکی از شیوههای معروف تیکی-تاکا که تیم بدون مهاجم نوک به زمین میرود را نیز به اجرا بگذارد. در بازی حساس برابر ایتالیا در دور گروهی اسپانیا با قرار دادن ایسکو در مرکز خط حمله چنین ترکیبی را به کار گرفت. مربی؛ فرناندو هیرو فرناندو هیرو دو روز مانده به آغاز مسابقات جانشین لوپتگی شد. تنها تجربه مربیگری کاپیتان سابق تیم ملی اسپانیا و رئال مادرید به یک فصل سرمربیگری در دسته دوم اسپانیا و نشستن روی نیمکت اوویدئو برمیگردد که تا پلیآف صعود به لالیگا هم بالا آمد اما شکست خورد و این تیم را ترک کرد. لوپتگی در دو سال اخیر تحولات زیادی در تیم اسپانیا ایجاد کرده بود و به خوبی دوران طولانی افولِ تیم دل بوسکه را با ترکیبی از بازیکنان جوان و با تجربه و پیشرفت قابل توجه تاکتیکی پشت سر گذاشته بود. شاید بتوان گفت در حالی که والورده بارسلونا را به مسیر تاکتیکی متفاوتی هدایت کرده است، لوپتگی را میشد در تیم ملی اسپانیا میراث دار تیکی-تاکا در فوتبال امروز دانست؛ با نسخهای متفاوت و کمتر خستهکننده از فوتبال مالکانه. اسپانیای ۲۰۱۰ که با هفت بازیکن بارسلونا نماینده تیکی-تاکای آن زمان بود، با پاسهای متعدد رو به عقب و حفظ گاه خستهکننده مالکیت، برخلاف چیزی که بسیاری به عنوان یک تیم هجومی در پسزمینه ذهن دارند، کم گلترین قهرمانی کل ادوار تاریخ جام جهانی را با فقط ۸ گل زده به دست آورد. اما تیم لوپتگی شیوه متفاوتی را به اجرا میگذاشت که حاصل چند سال تکامل این روش در فوتبال باشگاهی و ملی اسپانیاست. باید دید فرناندو هیرو تا چه اندازه در شیوه بازی و ترکیب تیم تغییر ایجاد میکند و اگر میخواهد همان روش را حفظ کند، نبود لوپتگی چقدر به کیفیت اجرای تاکتیکها در زمین خدشه وارد میکند. تاکتیک تیمی و شیوه بازی مبنای تاکتیک اسپانیا مانند تمام تیمهایی که فوتبال مالکانه بازی میکنند جابجایی بیوقفه بازیکنان و حرکات ترکیبی در زمان طراحی حمله و پرس شدید به محض از دست دادن توپ در هر منطقه زمین است. وقتی مالکیت از دست میرود آنها به سرعت و با تعداد زیاد پرس میکنند و سعی میکنند گزینههای پاس دادن را برای بازیکن صاحب توپ ببندند تا مجبور به اشتباه، پاس پرخطر یا دور کردن توپ شود. توپ نزدیک محوطه جریمه تونس از دست رفته و هشت بازیکن اسپانیا به جای برگشتن به سمت زمین خودی به سرعت یک خط پرس پرفشار ایجاد میکنند. به حرکت بوسکتس به سمت بازیکن آزاد میانه میدان دقت کنید. وقتی که اسپانیا بازی را در دفاع شروع میکند دو مدافع میانی از هم فاصله میگیرند و به کنارهها نزدیک میشوند، مدافعان کناری جلو میروند و در زمین حریف پیشروی میکنند. در این حالت دو بال خط حمله به سمت مرکز زمین حرکت میکنند تا در "نیم فضای" سمت خود جلوتر از هافبک میانی مستقر شوند. داوید سیلوا بازیکنی است که در انگلستان از او به عنوان نمونه برای بازی بهینه در کانال بین مرکز زمین و کنارهها که به "نیم فضا" معروف است، یاد میکنند. ایسکو و اینیستا نیز استاد بازی در این منطقه و استفاده از روزنهها هستند. شکل آرایش اسپانیا در زمان طراحی حمله. پس از ایجاد این خط ۵ نفره و حضور دو بازیکن میانی پشت سر آنها رد و بدل کردن پاس، کار ترکیبی و جابجایی بیوقفه و حرکت بدون توپ برای باز کردن فضا آغاز میشود. میانگین درصد مالکیت توپ و تعداد پاسها نسبت به زمان دلبوسکه کاهش داشته. دلیل آن افزایش سرعت تصمیمگیری و ریتم بازی است. در صورتی که با حرکات ترکیبی و جابجایی نظم دفاعی حریف به هم نخورد، آنها از حمله مستقیم استفاده میکنند. یعنی چهار یا پنج بازیکن در میان دفاع حریف یک خط تشکیل میدهند و یک هافبک (معمولا اینیستا) توپ را به این خط میرساند تا با شوت یا پاس کوتاه دروازه را هدف قرار دهند. اینیستا پا به توپ به سمت دروازه تونس حرکت کرده و توپ را به داوید سیلوا در خط چهار نفرهای که داخل دفاع حریف قرار گرفته میرساند و سپس خودش هم به سمت داخل محوطه جریمه میدود و دو بازیکن مدافع را همراه خود میکشاند. حرکات ترکیبی در خط میانی، استفاده از نیمفضاها، دوندگی بی امان بدون توپ و ایجاد برتری عددی با حمله هماهنگ چند بازیکن به یک منطقه فرمول تهاجمی تیم اسپانیاست. چطور باید برابر اسپانیا بازی کرد؟ از بدو ابداع تیکی-تاکا در اوایل قرن بیست و یکم این سئوال همواره برای مربیان وجود داشته که چطور باید برابر آن بازی کرد؟ ژوزه مورینیو در اینترمیلان با روشی که بعدها به "پارک کردن اتوبوس" معروف شد، بارسلونای گواردیولا را حذف کرد تا پس از آن همواره دفاع اتوبوسی یک گزینه باشد. اما حقیقت این است که این روشی نیست که توسط تیمهای ضعیفتر و کم مهره قابل اجرا باشد. برای مثال باید مدافعین میانی به حدی قوی و مسلط باشند که در برابر توپهای ارسالی هیچ لغزشی نشان ندهند، در غیر این صورت کافیست راموس و پیکه که از بهترین سرزنهای جهان هستند در حاشیه امنی که پارک کردن اتوبوس به آنها میدهد به خط حمله اضافه شوند و ضربه نهایی را بزنند. اینکه ایران چگونه باید بازی کند تا حد زیادی بستگی به نتیجه بازی اول دارد. در صورت پیروزی و یا کسب امتیاز مقابل مراکش، حتی باخت نزدیک برابر اسپانیا نتیجه خوبی است و میتواند یک هدف مهم باشد. و بهترین راه مهار اسپانیا دوندگی بی امان و دفاع سیال در مرکز زمین، و خراب کردن بازی است. اشاره شد که تیکی-تاکا و خصوصا شیوهای که لوپتگی در تیم جا انداخت مبتنی بر کار ترکیبی و ایجاد برتری عددی و هجوم هماهنگ است. تنها راهی که میتوان جلوی ایجاد چنین برتری عددی را گرفت، دوندگی در خط میانی است. اما در عین حال اجرای بینقص دفاع منطقهای برای پوشش فضاها نیز حیاتی است. چیزی که اسپانیا به دنبال آن است تضاد ذاتی اجرای این دو مهم توسط تیم مدافع است. اگر تیمی بخواهد با دوندگی زیاد بازی اسپانیا را در میانه میدان خراب کند، به شدت در خطر از دست رفتن نظم دفاع منطقهای و تداخل منطقه پوشش بازیکنان با یکدیگر و در نتیجه باز شدن فضا خواهد بود. پس این دوندگی بی امان در عین حال باید کنترل شده باشد. هر بازیکنی باید به دقت مرز فضای خود را بشناسد و بداند که چه زمانی باید بازیکن حریف را که در حال دویدن است رها کند. ترکیبی به غایت دشوار از سرعت و دقت. شیوه دفاعی اسپانیا سرخیو راموس و جرارد پیکه اسپانیا پس از شکست برابر ایتالیا در یورو ۲۰۱۶ تاکنون بیست مسابقه رسمی و دوستانه بدون شکست داشته که در آنها ۶۱ گل زده و ۱۳ گل خورده است. مرور گلهای خورده این تیم در بازیهای مختلف الگوی ثابتی از نقاط آسیبپذیر خط دفاعی به دست نمیدهد که البته بیدلیل نیست. در حالی که هر دو دفاع کناری اسپانیا تقریبا همیشه به موج حمله اضافه میشوند، دفاع تیمی آنها بر دو اصل استوار است. اول پرس به محض از دست رفتن توپ و دیگری چیزی که در فوتبال به آن "دفاع کلیدی" میگویند. یعنی تکیه بر تواناییهای فردی مدافع در خنثی کردن حمله حریف. پرس پرفشار باعث میشود عبور دادن سالم توپ دشوار شود. سپس پوشش فضای پشت خط پرس و جمع کردن توپهای سرگردان از سوی سرخیو بوسکتس و نهایتا دفاع کلیدی راموس و پیکه که که با سرعت و فیزیک مناسب از بهترین گزینهها برای دفاع کلیدی هستند. به این ترتیب حتی زمانی که اسپانیا با ۷ بازیکن حمله میکند گل زدن به آنها ساده نیست. اما راه ضربه زدن به اسپانیا همچنان ضدحمله است. ارسال بلند و بازی مستقیم با حضور راموس و پیکه بعید است منجر به نتیجه شود. اما میتوان امیدوار بود که این دو در مقابل ضد حمله انفجاری مرتکب اشتباه شوند. اسپانیا اگر نیاز به گل داشته باشد ممکن است با اضافه شدن یکی از مدافعان میانی حتی ۸ یا ۹ نفره حمله کند. در نگاه اول به نظر میآید چون دو مدافع کناری بالا میآیند فضای پشت آنها بهترین نقطه برای ضدحمله است، اما راموس و پیکه همانطور که اشاره شد در عرض زمین باز میشوند تا این فضا را پوشش دهند. در این صورت باز شدن سریع دو یا سه بازیکن نزدیک به هم و ضد حمله انفجاری با تمرکز بر همین فضای مرکز زمین گزینه مناسبی است. چیزی که اسپانیا قبلا هم در مقابلش آسیب پذیر نشان داده است. البته مصدومیت کارواخال و تزلزل اودریوزولا هم نکتهای است که نباید از آن غافل شد. در نیمه اول بازی با تونس این بازیکن مجموعهای از انواع اشتباهات را به نمایش گذاشت تا سرانجام با ناچو تعویض شد. نهایتا منطق فوتبال میگوید ایران شانس کمی دارد. اما بازی بدون ترس و حفظ نظم تاکتیکی همیشه ممکن است در فوتبال نتایج غیرمنتظرهای به همراه داشته باشد. | حریف دوم ایران اسپانیاست. تیمی که با برکناری سرمربی خود، دو روز مانده به مسابقات جهان فوتبال را در شوک فرو برد. اما از سوی دیگر فوتبالدوستان به خوبی با ترکیب و شیوه بازی اسپانیا آشنا هستند. حریفی بسیار قدرتمندی که روی کاغذ شانس کمی به تیم ایران برای صعود میدهد. | چطور باید مقابل اسپانیا بازی کرد؟ |
ادامه نگرانی ها درباره آلودگی محیط زیست و تخریب طبیعت در بیشتر روزنامه ها منعکس است در عین حال گزارش های اقتصادی نشان از آن دارد که خوش بینی ها کم کم به خستگی انجامیده است. تیتر و طرح فیروزه مظفری، صفحه اول شرق خلافت اسلامی داعش شرق در گزارش اصلی خود نوشت دولت اسلامی عراق و شام ، به «دولت اسلامی» تغییرنام داد و ابوبکر البغدادی هم خلیفه مسلمین شد؛ این جان پیام گروه تکفیری داعش در روز یکشنبه بود. اعلام خلافت، حرکتی است که معنی ایدئولوژیک و مذهبی وسیعی دارد. مسلمانان سنی، چهار حکمرانی که یکی پس از دیگری به جانشینی پیامبر اسلام رسیدند را «خلیفه» مینامند؛ پس از آنها، حکمرانان دو سلسله «اموی» و «عباسی» نیز «خلیفه» نامیده میشدند. این روزنامه به نقل از روزنامه لندنی ایندیپندنت نوشته: آخرین خلافت از این نوع به دوران امپراتوری عثمانی برمیگردد که با استقرار جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ به پایان رسید. چارلی کوپر، محقق اندیشکده مبارزه با افراطگرایی کویلیوم بر این باور است که ادعای خلافت از سوی داعش، چالش بزرگی برای دیگر گروههای اسلامگرای منطقه از جمله القاعده است. شرق از قول این متفکر انگلیسی نقل کرده که اعلام خلافت دولت اسلامی عراق و شام، پیامدهای عظیم ایدئولوژیک و دینی دارد و چالش بزرگی برای القاعده است. انتقادهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و مردم اعلام خلافت از سوی داعش را زود میدانند اما این گروه در طول چندسال گذشته بهسرعت تکامل یافته و اکنون ابوبکر البغدادی رهبر این گروه یک فرقه شخصیتی در رسانههای اجتماعی عربی است و همین امر موجب شده که اعضای القاعده و دیگر گروههای تروریستی تندرو برای «بیعت» با او وسوسه شوند. حشمتالله فلاحتپیشه در مقاله ای در آرمان احتمال ادامه بحران در کشورهای همسایه غربی و شرقی ایران را پیش کشیده و نوشته در این شرایط ممکن است بار دیگر پناهندگانی از این کشورها به سوی شهرهای مرزی ایران رهسپار شوند. البته ایران از شرایطی که منجر به پناهنده شدن پناهجویان عراقی و افغانی در ایران شود، استقبال نخواهد کرد اما اگر شرایط منطقهای و درونی این کشورها به سمتی پیش برود که پناهجویانی از این کشورها به سمت ایران بیایند، باید به این افراد پناه داد. نگرانی نویسنده این است که با توجه به ماهیت تروریستی و خشونتطلب گروههای افراطی در عراق و افغانستان، اگر شرایطی در منطقه پیش بیاید که ایران میزبان پناهندگان این کشورها شود، این پناهندگی یک پناهندگی پایدار خواهد بود چرا که گروههای تروریستی در این کشورها نشان دادهاند بدون خونریزی حاضر به ترک سرزمینهایی که اشغال کردهاند نخواهند بود. به نوشته این کارشناس سیاست خارجی: به نظر میرسد اوضاع کشور عراق به مراتب بدتر و خطرناکتر از اوضاع افغانستان است. افغانستان بحرانهای زیادی پشت سر گذاشته اما همواره توانسته هویت و تمامیت ارضی خود را حفظ کند اما به نظر امروز عراق در وضعیتی است که بیش از هر زمانی خطر تجزیه این کشور را تهدید میکند. داعش داغش کرد پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: یک آقایی رفته بود ثبت احوال و اصرار داشت اسمش را عوض کند. مامور ثبت احوال پرسید: اسم شما مگر چیست؟ طرف گفت: اسمم اکبر زاقارتچهره کریهالمنظر بیاصالت پهنزمینشده است. مامور ثبت احوال گفت: بله. حق دارید. خیلی اسم فامیل بدی دارید. حالا چی میخواهید بگذارید. طرف گفت: اصغر زاقارتچهره کریهالمنظر بیاصالت پهنزمینشده. ستون طنز شرق به این جا رسیده که: حالا حکایت گروه تروریستی داعش است. فکر میکند مردم با اسمش مشکل دارند و اگر اسمش را بگذارد آنجلینا مساله حل است. به نظر ما که بیشتر کارش به جلافت شبیه است تا خلافت. البته ما توی آزادیهای فردی کسی دخالت نمیکنیم. هر کی هر اسمی دوست دارد بگذارد، ما صداش نمیکنیم. فوقش کارش داشته باشیم با اوهوی مخاطب قرارش میدهیم. یا با انگشت مبارک نشانش میدهیم. کارتون محمد طحانی، آرمان فوتبال یعنی همه چیز علی محقق در سرمقاله ابتکار سخن از پیروزی های والیبالیست ها و شکست فوتبال در صحنه جام جهانی را پیش کشیده و نوشته: چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه در جهان و در ایران فوتبال یکی از معدود دکان های دو نبش و شاید چند نبش دنیای ورزش است. فوتبال باشگاهی در جهان سالهاست که دیگر فقط یک ورزش نیست و به ملغمه ای از صنعت، هنر، تجارت، فرهنگ و البته ورزش بدل شده است. به نظر نویسنده مقاله: اینک فوتبال ملی و مسابقات جام جهانی برای کشورها به عرصه ای برای هماوردی و جنگ در دوران صلح بدل شده است. از این روست که در کنار همه آنچه که گفته شد در دوران جدید کشورداری و زیست جوامع، فوتبال ملی و مسابقات جهانی به کمک قواعد تجارت و صنعت به صورت زیر پوستی برای هر کشور و دولتی فرصتی است برای هویت بخشی ملی به شهروندان کشور و انسجام بخشی ملت حول گردش پول و چرخش توپ و جنگیدن در آن مستطیل سبز. ابتکار نوشته: والیبال اما همچنان فقط والیبال است و البته کمی تا قسمتی هنر و انگار تا صنعت شدن و توانمندی برای رقابت با فوتبال در جهت هویت بخشی ملی راهی دراز در پیش دارد. از این روست که شهروند ایرانی هم مانند سایر شهروندان کشورهای جهان همچنان حتی حسرت شکستهای فوتبالی را به شادی پیروزیهای والیبالی ترجیح می دهد. بازار خسته از خوش بینی سحر قاسمنژاد در گزارشی در شهروند از خستگی بازار بورس از خوش بینی خبر داده و نوشته: بورس تهران در چند سال اخیر دستکم از نظر بازده سرمایهگذاری قابل رقابت برای هیچ بازار دیگری نبوده؛ نه بازار ارز، نه سکه، نه مسکن و نه حتی بانکها. این یکهتازی از زمانی بیشتر شد که رقبای قدرتمند یعنی ارز و سکه با ثبات قیمت عملا به حاشیه رفتند. در بازار مسکن هم که رکود دلیلی برای سرمایهگذاری باقی نگذاشته تکلیف بانکها هم با نرخ سود بانکی کامل روشن بود بنابراین عجیب نبود رشد شاخص و بازده قابل توجه گروه بزرگی از سهم اولیها و کوچکردهها را به خیابان حافظ و تالار شیشهای بازگرداند. هجوم سرمایهگذاران جدید آنچنان زیاد بود که حرفهایها را نگران کرد. به نوشته این گزارشگر: تابستان وقتی تیم اقتصادی جدید بر سرکار آمد دولت تلاش داشت نشان دهد که پشت بازار سرمایه خالی نخواهد شد و حمایتها ادامه خواهد داشت. اهالی بازار فراموش نکرده بودند که در هشتسال گذشته دولت سابق که رشد شاخص بورس را بهعنوان تنها مولفه مثبت در کارنامه اقتصادی خود داشت، به هیچ عنوان اجازه نزول و افت به بازار نمیداد. گزارش شهروند حاکی است که: تا چند ماه هم چنان شد که انتظار میرفت اما با پیش خور شدن تأثیر کاهش تحریمها در همان روزهایی که مذاکرات با غرب در پلههای اول بود، بازار ماند و واقعیاتی که قابل انکار نبود. مهم تر از همه فصل اصلاح قیمتها و شاخص از راه رسید و سهامداران آماتور همان کردند که پیشبینی میشد. حمایتهای مقطعی نتیجه نداد و سنگین شدن صفهای عرضه در مقابل صفهای خرید که مشتری زیادی نداشت سرعت رشد قیمتها را بیشتر کرد. تیتر و کارتون کیوان زرگری، شهروند ما سزاوار شهری زیبا هستیم محسن هاشمی در مقاله ای در شرق با این تاکید که پژوهشگران مطالعات شهری بر این باورند که پس از آلودگی هوا بدترین گونه آلودگی، آلودگی بصری است. آلودگی بصری مانع تمرکز، درهمشکننده قوای فکری و موجب اغتشاش دماغی میشود نوشته برای خرید کتاب و مجله و رفتن به سینما عصر جدید یا گذر برای رفتنوآمدن به و از ترمینال جنوب. بهناچار از پلههای پل عابر واقع در ضلع جنوبی خیابان کارگر بالا میروم. لختی در آن بالا روی عرشه پل درنگ میکنم. نویسنده سپس مشاهدات خود را شرح داد از دید چند مسجدی که هیچ تناسبی با این بناهای تاریخی ایرانی ندارد و نمای ساختمان وزارت کشاورزی که نمایش را یک تبلیغ بزرگ بد قیافه پوشانده. اما خود فلکه را میبینم که سهسال است به بهانه اینکه تزییناتش با ستاره حضرت داوود قرابتی دارد ویرانه شده و هنوز با بنرهای نهچندانزیبا دورش را پوشاندهاند. چشم به این سوی خیابان ضلع شمالشرقی میدان میگردانم. نمایی زیبا از ساختمانی چندطبقه که به ساختمانهای وارطانیان معروف است خودنمایی میکند. از پلههای پل پایین میآیم. پیادهراهی تنگ و باریک با انبوه مردمی که از فرط گرما و تشنگی دور دو آبمیوهفروشی ضلع جنوبشرقی گرد آمدهاند و بر تنگی پیادهراه افزودهاند توجهم را جلب میکند. نتیجه گیری نویسنده مقاله شرق این است که اینهمه مرا از خرید کتاب منصرف میکند و به این فکر فرو میبرد که چرا اینهمه منظر میدان انقلاب نازیبا و ضد پیاده شده است. آیا ما سزاوار داشتن شهری زیبا و پیادهمحور نیستیم؟ آیا همهچیز باید قربانی تبلیغات اقتصادی و تسهیل حرکت خودرو شود؟ خشونت موجودات فرازمینی آیدین سیار سریع در ستون طنز شهروند نوشته: صبح امروز یک دلواپس به مصاحبه محمود سریعالقلم با ایسنا واکنش نشان داد. این دلواپس گفت: آقای به اصطلاح دکتر به ظاهر محمود موسوم به سریعالقلم میگویند مسئولان ما بیشتر اظهارنظر میکنند و کمتر سوال میپرسند. البته ما از کسی که با کراوات به خارج از کشور میرود و بحثهای کارشناسی میکند انتظار بیشتری نداریم اما بد نیست ایشان به خاطر بیاورند که این کشور هشتسال رئیسجمهوری داشت که به پرسش و پرسشگری علاقهمند بود و در پاسخ به همه سوالات میگفت: «من از شما میپرسم!» به نوشته طنزپرداز شهروند: این دلواپس در پاسخ به این سوال که شما الان مگر نباید راجع به مسائل فرهنگی و حجاب صحبت کنید، پس چرا راجع به مسائل سیاسی صحبت میکنید؟ گفت الان سر صبح است و ما معمولا بعد از ناهار که ذهن درحال استراحت است مواضع فرهنگیمان را اعلام میکنیم. گفتنی است این دلواپس در واکنشی شدیدتر به دکتر سریعالقلم بعد از اظهارات خود به مدت یک ساعت برای مظلومیت رانندگان تاکسی و لبوفروشان گریست و اقدام به ضربوشتم خود کرد. بخش دیگری از این طنز به خبری دیگر اختصاص دارد: رئیسجمهوری صبح امروز بر حاکمیت قانون تأکید و خشونت و خودسری را محکوم کرد. رئیسجمهوری ظهر دیروز بر حاکمیت قانون تأکید و خشونت و خودسری را محکوم کرد. رئیسجمهوری عصر دیروز بر حاکمیت قانون تأکید و خشونت و خودسری را محکوم کرد. رئیسجمهوری نیمهشب ناگهان از خواب برخاست و ضمن تأکید بر حاکمیت قانون و محکومیت خشونت و خودسری دوباره به خواب رفت. گفتنی است در چند روز اخیر بارها گزارشهایی مبنی بر اعمال خشونت برخی از موجودات فرازمینی به دست منابع آگاه رسیده است. کارتون علی جهانشاهی، شرق | روزنامه های صبح امروز تهران در عنوان های بزرگ خود از داغش و اعلام خلافت اسلامی توسط این گروه خبر داده و از زوایای مختلف به بررسی ابعاد این حرکت پرداخته و در طرح ها و طنزهای خود نیز همین موضوع را زنده نگاه داشته اند. | بررسی روزنامه های صبح سه شنبه تهران - دهم تیر |
شکلگیری "مادران خاوران" به چه شکل بود؟ "مادران خاوران" زنانی بودند که فرزندانشان از فعالان طیفهای مختلف چپ بودند و پس از اعدام آنها در تهران در گورستان قدیمی در کنار جاده خاوران دفن شدند. مرسده قائدی، از زندانیان سابق چپ که سه نفر از اعضای خانوادهاش در دهه ۶۰ اعدام شدهاند، و مادرش (خانم قائدی از جمله مادران خاوران است) درباره شکل گیری مادران خاوران به بی بی سی فارسی گفت: "براساس اطلاع خانوادهها در خرداد سال ۶۰ در زمان مسئولیت محمدعلی رجایی بحث اعدام و دفن چپها مطرح شد و قرار بر این شد که چپها در بین باغ هندیها و محل دفن بهاییها دفن شوند. حکومت به خانوادهها میگفت اعدامی در لعنت آباد دفن شده است." به گفته خانم قائدی هسته شکلگیری مادران خاوران براساس همان ارتباطات کوتاه مدتی بود که خانوادههای زندانیان در هنگام ملاقات با هم ایجاد کردند. مادران خاوران از زمان آغاز اعدامها در اوایل سال ۶۰ آرام آرام با هم دیگر ارتباطاتشان بیشتر شد و به یک گروه بدل شدند. مادران خاوران همیشه با هم فعالیت میکردند. براساس گزارشهای منتشر شده جمع مادران خاوران محدود به مادران تهران نبود، بلکه برخی از مادران که فرزندانشان از شهرهای مختلف به تهران منتقل شده بودند، نیز از جمله مادران خاوران بودند.. خانم قائدی درباره اینکه چطور برخی از خانوادهها توانستند معدودی از فرزندانشان را که در خاوران دفن شده بودند، شناسایی کنند، گفت: "به طور مثال برادر من جواد در زندان بود، من و همسر او هم در زندان زنان بودیم. ملاقاتی به من دادند که برادرم به من اطلاع داد که قرار است اعدام شود. من در ملاقات به مادرم خبر دادم و وقتی آنها به خاوران رفتند مجدد با خاک تازه مواجه شدند که وقتی خاک را سطحی کنار زدند از لباس جواد او را شناسایی کردند و مادرم در همان منطقه سنگریزههایی ریخت که محل دفن جواد قابل شناسایی باشد." خانم قائدی همچنین با اشاره به اینکه خیلی از خانوادهها اما هیچگاه متوجه نشدند که فرزندشان در کدام نقطه خاوران دفن شده است، گفت: "از ابتدای دهه ۶۰ و انتقال اعدامیها به خاوران هر بار که خانوادهها به خاوران میرفتند با حجم خاک جا به جا شده جدیدی مواجه میشدند. تا سال ۱۳۶۷ که دیگر قضیه کاملا نگران کننده شده بود." با افزایش تعداد زندانیان سیاسی اعدام شده از طیفهای مختلف، گورستان خاوران محل دفن تعداد دیگری از زندانیان اعم از مجاهدین هم شد. اما مشخص نیست چه تعدادی از اعدام شدگان در این مکان دفن شدهاند. براساس اسناد موجود، خانوادههای زندانیان سیاسی با همراهمی مادران خاوران در فرودین سال ۱۳۶۷ چهار ماه پیش از آغاز اعدامهای گسترده، ۸۰ نفر از خانوادهها در نامهای به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد از وضعیت نامناسب و شرایط بد زندانیان سیاسی مینویسند. در بخشی از این نامه آمده است: "در حال حاضر صدها زندانی ماهها و سالهاست که محکومیتشان پایان یافته اما همچنان زندانیاند؛ آنهم زندان همراه با شکنجه، آزار، فشار، بی غذایی، اهانت و … فقط به این دلیل که زندانیان حاضر به مصاحبه نمیشوند یا بر اعتقاداتشان پای بندند و مسئولین در پاسخ به اعتراض خانوادهها به این استدلال قرون وسطایی بسنده میکنند که : ′این زندانیان مثل نخود ناپزند و تا کاملا پخته و نرم نشوند از دیگ بیرون نمیآیند′و چون شورایعالی قضایی نیز بر این بیداد صحه میگذارد و هیچگونه اقدامی جهت جلوگیری از این عمل ضدبشری به عمل نمیآورد، در نتیجه هر روز بر تعداد زندانیان که محکومیتشان پایان یافته ولی همچنان در زندان هستند، افزوده میگردد. ما یکبار دیگر اعتراض و نگرانی خود را از اعمال ضدبشری مسئولین و زندانبانهای جمهوری اسلامی ایران که در مورد زندانیان سیاسی اعمال میشود، ابراز میداریم… ما خواهان آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی به ویژه آنان که محکومیتشان پایان یافته، هستیم." از اقدامات دیگری که مادران خاوران و خانوادههای زندانیان سیاسی در آن زمان انجام دادند، نوشتن نامه سرگشاده به خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل، است. در بخشی از این نامه نیز آمده است: " آقای دبیرکل از نفوذ و اعتبار خود در مجامع بینالمللى و شوراى امنیت براى نجات جان هزاران زندانى سیاسى که به جُرم داشتن عقیده در سیاهچالهاى قرون وسطایى ایران، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران اسیر دژخیمان زشت سیرت رژیم هستند، استفاده نمایید. از ٦ مرداد ٦٧ (٢٨ جولاى ٨٨) همزمان با اعدامهاى دسته جمعى در زندانها، مقامات دادستانى رژیم جمهورى اسلامى ملاقات زندانیان و هر گونه تماس و ارتباط با خانوادههاىشان را قطع نموده است." خانواده زندانیان سیاسی پس از آذر ماه سال ۱۳۶۷ هر جمعه به خاوران میرفتند. این خانوادهها به همراه مادران خاوران در اعتراض به وضعیت و اعدامها در ۵ دی ماه همان سال در مقابل کاخ دادگستری تجمع کردند و خواستار ارائه شکایت خود به وزیر وقت شدند. اما این نامه به دست وزیر نرسید و به خانوادهها مورد ضرب و شتم قرار گرفته و پراکنده شدند. در بخشی از این نامه آمده است: "در ماههای اخیر اقدامات هولناکی در زندانهای کشور ما بهوقوع پیوسته است. اعدام هزاران تن از زندانیان سیاسی که اکثر قریب به اتفاق آنان قبلا محاکمه شده و حکم دریافت کرده و دوران محکومیت خود را سپری میکردهاند و حتا دوران محکومیتشان سپری شده بوده، ما که مادر و پدر و بستگان این قربانیان هستیم، هر لحظه از خود میپرسیم چرا باید چنین بیرحمانه، این فرزندان برومندمان را به خاک و خون کشند؟ ادعاهایی که میخواهند اینان را به عملیات نظامی این یا آن گروه در مرزهای کشور منتسب کنند، با توجه به اوضاعی که در زندانها حاکم بوده، به طور کلی باطل است. چرا که فرزندان ما در سختترین شرایط بهسر میبردند. ملاقاتهای ١٥ روز یکبار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و بهوسیلهی تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیلهی ارتباط با خارج زندان که ما آن را در هفت سال اخیر از نزدیک تجربه کردهایم، حقانیت ادعاهای ما را به اثبات میرساند. ما سؤال میکنیم: اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدامها از چشم همگان پنهان نگاهداشته شد؟" مادران خاوران از بعد از اعدامهای سال ۱۳۶۷ فعالیتهایشان بیشتر شد. آنها هر جمعه در خاوران حاضر میشدند و تلاش میکردند تا با مقامات جمهوری اسلامی دیدار داشته و دادخواهی کنند؛ نکتهای که به گفته خانم قائدی "هیچگاه" میسر نشد. درباره زندانیان دهه ۶۰ و اعدامها بیشتر بخوانید: واکنش رییس قوه قضاییه به فایل صوتی آیتالله منتظری دهه ۶۰؛ چهار ادعا و واکنش شماری از زندانیان سیاسی پیشین خاطرات کودکان زندانیان سیا دفن اعدامشدگان ۶۷ در گورهای جمعی خاوران 'پیش از حمله مجاهدین آغاز شده بود' خانم قائدی میگوید: "مادران خاوران و خانوادههای آنها نماد مبارزه در مقابل سرکوب بودند. مبارزانی که هیچگاه سکوت نکردند، بارها سرکوب شدند، ضرب و شتم شدند، اما از دادخواهی دست نکشیدند، با گذشت نزدیک به ۴ دهه از آن دوران و درگذشت بسیاری از مادران خاوران در حال حاضر خانوادهها پرچمدار این مبارزه هستند." در حال حاضر آن دسته از مادران خاوران که هنوز در قید حیات هستند، جمعه اول هر ماه به همراه دیگر خانوادهها در خاوران حاضر میشوند. مرسده قائدی میگوید: "خاوران نماد مقاومت مادران است. اما گورهای بدون نام و نشان زندانیان سیاسی چپ تنها محدود به خاوران نیست و در شهرهای مختلف مثل رشت، اهواز و کرمانشاه نیز گورهای دسته جمعی وجود دارد که مقامات ایران در تلاشند تا با تخریب آنها و ساخت پارک یا ساختمانهای چند طبقه اسناد این کشتار را مخدوش کنند." | صدور حکم غیابی هفت سال و نیم زندان برای منصوره بهکیش، که شش نفر از اعضای خانوادهاش در دهه ۶۰ در ایران اعدام شدند، بحث دادخواهی مادران و خانوادههای زندانیان سیاسی اعدام شده در یک دهه پس از انقلاب ایران را مجدد مورد توجه قرار داده است. حکم خانم بهکیش، سه روز پیش در رسانهها منتشر شد. گفته میشود این حکم به دلیل تلاش وی برای پیگیری این اعدامها صادر شده است. | 'مادران خاوران' کیستند و چه میخواهند؟ |
اسپانیا برای مواجهه با بحران کرونا چندین بیمارستان موقت در شهرهای بزرگ خود چون مادرید دایر کرده است وزیر خارجه اسپانیا روز دوشنبه، ۳۰ مارس، به بیبیسی گفت ظرف ۲۴ ساعت گذشته ۶۴۰۰ نفر دیگر به آمار مبتلایان کرونا اضافه شده و در همین مدت ۸۱۲ نفر هم جان خود را بر اثر بیماری کووید-۱۹ از دست دادهاند که به این ترتیب شما جان باختگان اسپانیا به ۷۳۴۰ نفر رسید. اسپانیا با بیش از ۸۵ هزار نفر مبتلا به کرونا، اکنون سومین کانون این اپیدمی در جهان است و چین را که نقطه آغاز این بحران بود به رتبه چهارم فرستاده است. این گزارش همزمان با تصمیمات جدید دولت اسپانیا مخابره شده که طی آن از کارمندان و کارگران بخشهای غیرضروری خواسته شده برای دو هفته دیگر در خانه بمانند. آرانکا گونزالز، وزیرخارجه اسپانیا، روز دوشنبه ۳۰ مارس، گفت که آخرین آمارهای کرونا در اسپانیا از خوابیدگی منحنی ابتلا که در دو هفته گذشته با شیب بسیار تندی رو به بالا رفته بود حکایت دارد. مقامها در اسپانیا امیدوارند کاهش نسبی آمارها از رسیدن به نقطه اوج بحران در این کشور حکایت داشته باشد و پس از آن از میزان ابتلا و جان باختگان بیماری کووید-۱۹ در این کشور به تدریج کاسته شود. با بیش از 85 هزار مبتلای قطعی، اسپانیا هم از رکورد چین گذشت در جریان اپیدمی کرونا، منطقه کاتالونیا، باسک و مادرید متحمل بیشترین آسیبها شدهاند و مانند سایر نقاط اسپانیا از دو هفته پیش، ۱۴ مارس، در قرنطینه و منع آمد و شد به سر میبرند. ماریا خوزه، از مقامهای بهداشتی اسپانیا با مقایسه آخرین آمارهای کرونا در کشورش گفته اکنون نرخ روزانه افزایش ابتلا به ویروس کرونا ۱۲ درصد است که در مقایسه با هفته گذشته، ۲۵ مارس، که ۲۰ درصد بود کاهش نشان میدهد. با وجود این، اسپانیا محدودیتهای آمد و شد را برای ۱۰ روز دیگر، یعنی تا روز نهم آوریل، تمدید کرده است. روز دوشنبه همچنین گزارش شد نتیجه تست بالاترین مقام بهداشتی اسپانیا مثبت بوده است؛ یعنی دکتر فرناندو سیمون، وزیر بهداشت که مسئولیت رهبری اقدامات مقابله با کرونا را بر عهده دارد و به طور مداوم با پدرو سانچز، نخست وزیر، هم در ارتباط است. در مادرید، به احترام بیش از ۷۰۰۰ هزار قربانی کرونا همه شهر در راس ساعت ۱۲ ظهر یک دقیقه سکوت کردند. در مادرید به احترام ۷۳۴۰ قربانی کرونا همه شهر یک دقیقه سکوت کردند در بقیه اروپا اوضاع چه گونه است؟ آلمان که تاکنون توانسته آمار جان باختگان را نسبت به ایتالیا، اسپانیا و فرانسه بسیار پایینتر نگه دارد روز دوشنبه یک جهش در تعداد تازه مبتلایان گزارش کرد. این کشور با احتساب ۴۷۵۱ تازه مبتلا که روز دوشنبه شناسایی شدند جمع کل بیماران کووید-۱۹ را ۵۷ هزار نفر اعلام کرده است. با وجود این، آلمان تاکنون تنها ۵۴۱ نفر را بر اثر ابتلا به ویروس کرونا از دست داده است که در قیاس با ایتالیا و اسپانیا و فرانسه، بسیار کمتر است. البته سیستم بهداشتی آلمان هم که بسیار گسترده و منظم است توان مواجهه با تعداد بالای بیماران وخیم را دارد. برای همین هم روز دوشنبه گزارش شد که چندین بیمار از فرانسه توسط هواپیما به آلمان اعزام شدند تا در بیمارستانهای این کشور بستری شوند. در تحولات دیگر؛ آمار مبتلایان به ویروس کرونا در جهان عصر روز دوشنبه به بیش از ۷۷۰ هزار نفر رسید. تعداد جان باختگان این اپیدمی هم اکنون به مرز ۳۷ هزار نفر رسیده است. آمریکا با بیش از ۱۵۰ هزار مبتلا، همچنان کانون اصلی ابتلا به کرونا است. حدود نیمی از این موارد در نیویورک هستند. امروز یک ناو-بیمارستان ارتش آمریکا که حدود ۱۰۰۰ تخت بیمارستانی دارد در نیویورک پهلو گرفت تا بلکه با پذیرش بیماران معمولی باری از دوش بیمارستانهای این ابرشهر جهان بردارد. در همین حال، ایتالیا هم روز دوشنبه، ۳۰ مارس، با عبور از مرز ۱۰۰ هزار نفر، به دومین کشور جهان بدل شد که تعداد مبتلایان آن شش رقمی است و همچنان کانون اصلی کرونا در اروپاست. | اسپانیا که پس از ایتالیا بیشترین آمار جان باختگان ویروس کرونا ۲۰۱۹ را دارد اعلام کرده از شیب منحنی همهگیری کرونا در این کشور کاسته شده هر چند تعداد جان باختگان همچنان رو به افزایش است. ایتالیا هم گزارش مشابهی داده و در آمریکا، فرماندار نیویورک ضمن هشدار درباره ادامه بدتر شدن اوضاع، از کاهش شیب ابتلا در این شهر خبر داده است. | کرونا؛ روند شیوع در اسپانیا، ایتالیا و نیویورک کمی آهسته شد |
خانه کورنلیوس گورلیت در مونیخ، صاحب آپارتمانی که مجموعه بزرگی از آثار هنری به سرقت رفته در دوران آلمان نازی در آن پیدا شد ۲۳۸ قطعه از این آثار که تا چندی پیش در یکی از خانه های او در اتریش انبار شده بودند اکنون در یک محل ویژه و تحت تدابیر امنیتی نگهداری می شوند. استیون ایوانس خبرنگار بی بی سی با کسب اجازه ویژه توانسته از این محل دیدن کند. بدون تردید یک روزی هالیوود در مورد این ماجرا فیلمی خواهد ساخت. مردی منزوی و درونگرا با انباری از آثار هنری نایاب. در خانه نمور او و پشت پنجره های بسته، عنکبوت ها روی این نقاشی های نفیس جولان می دادند تا اینکه راز او برملا و گنجینه اش کشف شد. احتمالا فیلمنامه این فیم از هم اکنون نوشته شده است و قاعدتا یک فیلم جنایی- تبهکارانه خواهد بود. برخی از این آثار هنری از افرادی ربوده شده است که بعدا به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند. در عین حال این فیلم اسرار آمیز نیز خواهد بود. چطور یک مرد منزوی و افسرده توانست یک گنجینه هنری به این بزرگی را نیم قرن مخفی نگاه دارد. کورنلیوس گورلیت هرگاه به پول نیاز داشت، که معمولا مبلغی چند میلیونی بود، یکی از این تابلو ها را می فروخت. ولی آیا دنیای پیشرفته و کنجکاو بازار آثار هنری هیچگاه مشکوک نشد؟ هیچگاه سئوالی نپرسید؟ شاید آنها در هراس از پاسخ واقعی به چنین سئوالی هیچگاه پرسش نکردند؟ این فیلم در عین حال صحنه های اضطراب آوری نیز خواهد بود. کورنلیوس گورلیت یک بار در مسیر مسافرت بین محل زندگی خود در آلمان و بانکش در سوئیس متوقف و بازداشت شد. یک مامور گمرک در قطار وی را بازرسی کرد و متوجه شد که او حدود ۹ هزار یورو پول با خود حمل می کند. هر چند این رقم زیر حد قانونی برای نقل و انتقال پول نقد است ولی به حد کافی شک برانگیز بود و باعث شد که آپارتمان او را در شهر مونیخ بازرسی کنند. اما هالیوود شخصیت کورنلیوس گورلیت را به چه شکلی ارائه خواهد داد؟ آیا او یک تبهکار شرور تصویر خواهد شد و یا فردی اسف بار که خود را به یک زندگی پنهانی و حمل و نقل مخفیانه پول نقد محکوم کرده و اوقات خود را در میان آثار هنری بی جانی که در خانه انبار کرده است سپری می کند؟ احتمالا شخصیت هالیوودی او ترکیبب از هر دو این ها خواهد بود. این آثار هنری در گوشه اتاق ها و در میان انبوهی از کاغذهای باطله جای داشتند. سطح برخی از آنها را کپک پوشانده بود و لایه ای از چرک درخشش رنگ نقاشی ها را زدوده بود. دلیلش این نبود که کورنلیوس گورلیت به نقاشی ها اهمیت نمی داد. در واقع کسانی که او را می شناختند می گویند که او به این نقاشی ها به چشم دوستانش نگاه می کرد. او در تاریکی کنار آنها می نشست و از زمان مرگ والدین و خواهرش این نقاشی ها تنها مونسان او در این دنیا بودند. معلوم نیست که آیا او با آنها حرف هم می زده و یا نه، ولی به نظر می رسد که او در تاریکی و انزوای محیط آپارتمانش در مونیخ و خانه اش در سالزبورگ اتریش، یک نوع ارتباط صمیمی با نقاشی ها داشته و یا با آنها درد دل می کرده است. این مجموعه بزرگ آثار هنری از توان و ظرفیت او سنگین تر بود. مسلما او از نظر جسمی نمی توانست از مجموعه ای که تعداد آن حتی از برخی از گالریهای بزرگ جهان بیشتر است به خوبی نگهداری کند. به عنوان مثال گالری ملی هنر در شهر لندن در مجموعه خود حدود ۲۰۰۰ اثر هنری دارد. کورنلیوس گورلیت در مجموعه ای که در آپارتمان خود در شهر مونیخ داشت ۱۲۸۰ قطعه و در خانه اش در شهر زالسبورگ نیز ۲۳۸ اثر هنری را نگهداری می کرد که ۳۹ مورد از آنها نقاشی هایی با رنگ روغن بودند. برخی از این آثار چنان بزرگ و مهم بودند که می توانست دهان هر دلال یا خریدار آثار هنری را به آب بیاندازد. ولی در عین حال تعداد زیادی هم طرح های کوچک و یا نقاشی با آب رنگ در این مجموعه بود که به نگهداری ویژه ای نیاز داشتند که او نمی توانست آن را انجام دهد. او نه فقط از نظر جسمی بلکه از نظر روحی و روانی نیز نمی توانست از پس این کار بربیاید. زمانی که پدر او در سال ۱۹۵۶ درگذشت کورنلیوس گورلیت ۲۴ ساله بود. در پنجاه و چند سالی که از آن تاریخ گذشته او زیر بار مسئولیتی قرار داشت که پدرش روی شانه او گذاشته بود یعنی نگهداری و حفاظت از این مجموعه عظیم. هیدلبراند گورلیت در دهه های ۳۰،۲۰ و۴۰ قرن بیستم یک کارشناس و دلال آثار هنری بود. با وجودیکه یهودی بود ولی مقامات دولت آلمان نازی او را در این زمینه به خدمت گرفتند. آثاری که در آن زمان در دسترس وی قرار می گرفت یا از خانواده های یهودی مصادره شده بودند و یا از افرادی خریداری می شدند که به هنگام گریختن از آلمان و کشورهای اشغال شده حاضر بودند به هر قیمتی اشیا هنری خود را بفروشند. پدر درگذشت و پسر مجبور شد با میراث او به یک شکلی کنار بیاید. میراثی که قرار بود یک پشتوانه مالی برای دوران سالخوردگی باشد در عین حال به یک نفرین بدل شد. کورنلیوس گورلیت که اکنون دوران نقاهت پس از عمل جراحی قلب را طی می کند به محاصره وکلای شاکیان افتاده است. در این انبار و تحت تدابیر شدید امنیتی، کارشناسان آثار هنری مشغول تحقیق در مورد گذشته هر یک از این اشیا هستند. دیدن این آثار در محیط جدیدی که میزان نور، گرما و رطوبت آن با دقت کنترل می شود، تجربه ای باورنکردنی و در عین حال برخلاف انتظار معمول است. به محض ورود به این انبار می توان تابلوها و آثار هنرمندان سرشناسی مثل پیکاسو، رنوار، مونه، سزان و مانه را تشخیص داد که فعلا به طور موقت روی میزهای کار بزرگ قرار داده شده اند. پدر او به نام هیلدبراند این آثار را جمع آوری کرده بود با وجودیکه سبک شاخص هر یک از این هنرمندان قابل تشخیص است ولی به خاطر گرد و غبار، رطوبت و چرکی که آنها را پوشانده جلوه همیشگی تابلوهای نقاشی در گالری ها و موزه ها را ندارند. این مجموعه در صورت فروش در حراج ممکن است دهها و یا صدها میلیون دلار ارزش داشته باشد ولی در حال حاضر تاثیری که روی بیننده می گذارند با چنین بهایی بسیار فاصله دارد. آنچه در برابر چشمان خود داریم بیشتر شبیه خرت و پرت هایی است که از منزل یک مرد سالخورده بیرون ریخته باشند، و درعالم واقعیت نیزهمین بوده است. یکی از آثار مونه که به دیوار آویخته شده یکی از مجموعه نقاشی هایی است که او از پل واترلو بر روی رودخانه تمز در شهر لندن کشیده است. او ظاهرا به نقاشی آب این رودخانه علاقه وسواس گونه ای داشته که بیشتر به یک نوع تحقیق شبیه است. چند تابلو از این مجموعه که اخیرا از حراج سردرآوردند به بهایی بین ۸ تا ۹ میلیون دلار به فروش رفتند. این تابلوی سزان که در مجموعه کورنلیوس گورلیت کشف شده به نظر می رسد رودخانه تمز را در فصل زمستان نشان می دهد ولی به خاطر لایه ضخیم دوده ای که روی آن نشسته به سختی می توان در مورد جزییات این تابلو قضاوت کرد. مجموعه تابلوهای نقاشی و مجسمه های این مجموعه به سه بخش تقسیم می شوند. بخش اول آثاری هستند که بدون هیچ تردیدی به سرقت رفته اند. وکیل کورنلیوس گورلیت به بی بی سی گفت که موکل او، که به گفته وکیلش فرد بسیار خجول و مودبی است، دستور داده که این موارد به بازماندگان و وراث صاحبان اصلی آنها بازگردانده شوند. بخش دوم آثاری هستند که توسط پدر او بدون اعمال زور و به صورت مشروع قبل و یا بعد از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان خریداری شده اند. و بخش سوم که اختلاف برانگیزترین بخش از این آثار هنری است مواردی هستند که پدر او در سالهای جنگ آنها را به دست آورده و از هم اکنون سرنوشت آنها مورد منازعه است. در مورد این نقاشی ها تعیین تکلیف قانونی مدت زیادی طول خواهد کشید. نکته اول این است که کورنلیوس گورلیت این مجموعه را در دو نقطه یعنی در آلمان واتریش انبار کرده بود و بنابراین قوانین دو کشور در این مورد دخالت خواهند کرد. علاوه بر این طبق قوانین آلمان حداکثر مهلت زمانی برای طرح ادعای مالکیت از سوی ورثه افرادی که اشیا نفیس آنها به سرقت رفته ۳۰ سال است و این مهلت سالها پیش به سر آمده است. این نقاشی ها برای دورانی بسیار طولانی تر از ۳۰ سال پنهان شده بودند بنابراین چطور کسی می توانست متوجه وجود آنها شده و ادعای خود را مطرح کند؟ دییدره برگر از موسسه روابط آلمان و یهود می گوید کشف این مجموعه پنهان شده نشان می دهد که هنوز هم زوایایی از فاجعه هولوکاست به خوبی شناخته نشده است. او می افزاید: "همانطور که از برملا شدن این ماجرا و تعداد کثیر آثار هنری که به سرقت رفته می بینیم، قوانین مناسبی برای بازگرداندن اموال به سرقت رفته به صاحبان اصلی آنها وجود ندارد." دییدره برگر می افزاید: "واقعیت این است که یافتن صاحبان واقعی اکثر این آثار هنری بسیار دشوار و یا غیرممکن است. بازماندگان و جان به دربردگان در آن زمان خردسال بودند. چگونه این افراد پس از گذشت هفتاد سال ممکن است به یاد بیاورند که نقاشی ای که در گوشه خانه آنها آویخته شده بود چه شکل و مشخصاتی داشت." ولی او تاکید می کند که بازگرداندن هر یک از این آثارهنری به صاحب اصلی آن یک پیروزی علیه دوران هیتلر است. | کورنلیوس گورلیت بیش از ۱۵۰۰ اثر هنری را که برخی از آنها توسط آلمان نازی از یهودیان مصادره شده بود را بیش از نیم قرن احتکار کرده بود. | کورنلیوس گورلیت، مردی منزوی و محتکر آثار هنری مسروقه نازیها |
عضو شورای عالی دائرة المعارف بزرگ اسلامی است. يکی از سه سرپرست دائرة المعارف تشيع است. سرپرستی دائرة المعارف دمکراسی را که در سه جلد منتشر شده بر عهده داشته است. دانشنامه کودکان و نوجوانان به سرپرستی او منتشر شده است. در اينجا اما بحث ما با او درباره ترجمه است. بنابراين نه درباره دائرة المعارف ها بلکه درباره ترجمه و غنايی که در زبان فارسی بر اثر ترجمه پيدا شده سوال خواهيم کرد. می دانم که شما نخست وارد دانشکده پزشکی شده بوديد. سه سال اول را هم گذرانده بوديد. پزشکی چه عيبی داشت که آن را واگذاشتيد و به ادبيات روی آورديد؟ کامران فانی: وقتی شما در شهرستان باشيد و شاگرد زرنگی هم باشيد و همه انتظار داشته باشند که در پزشکی قبول شويد، به راهی می افتيد که خيلی هم درباره آن فکر نکرده ايد. بعد وقتی وارد دانشکده شديد می بينيد که اين چيزی نبوده که دنبالش بوده ايد. البته بيشتر افراد وقتی در مسيری افتادند ادامه می دهند، اما يک عده هم تأمل می کنند. من هر وقت از دانشکده پزشکی بيرون می آمدم و از کنار دانشکده ادبيات رد می شدم، سری به دانشکده ادبيات می زدم. درس استادان را می ديدم که مثلا جلال همايی اين را درس می دهد، دکتر ذبيح الله صفا اين را درس می دهد، دکتر خانلری اين را درس می دهد. آن درس ها و استادان را که می ديدم فکر می کردم دارم وقتم را در دانشکده پزشکی تلف می کنم. به هر حال زمانی می رسد که آدم بايد تصميم بگيرد در آينده می خواهد چه کار کند. اين بود که يک تصميم ناگهانی گرفتم و هيچ هم پشيمان نيستم. چون اگر پزشک هم می شدم حتما مورخ تاريخ پزشکی می شدم. يادم می آيد در دانشکده پزشکی، کتابهای دورۀ دارالفنون را می گرفتم تا ببينم آنها چه می خواندند. تنها استادی هم که خيلی به او علاقه مند بودم دکتر حسين گل گلاب بود که به ما گياه شناسی درس می داد ولی سر کلاس هميشه از خاطرات گذشته و زمانی که در دارالفنون بود می گفت و من خيلی به صحبت های او علاقه مند بودم و سوالهای تاريخی از او می کردم. اين نکته را هم بگويم که وقتی وارد دانشکده ادبيات شدم تصوری را که از ادبيات داشتم بکلی فروريخت. چون من به ادبيات مدرن علاقه مند بودم، اهل رمان و شعر نو بودم. اما در آنجا از اين چيزها خبری نبود. البته وظيفۀ دانشکده ادبيات هم نبود که اينها را درس بدهد. بايد به سنت ادبی می پرداخت. ولی به هر حال ناراضی هم نيستم چون لازم است که شما گذشته را بخوانيد. چه بسا که تدريس ادبيات مدرن خيلی هم لازم نبود. درس های دانشکده ادبيات باعث می شد که شما مايه ای از ادبيات گذشته داشته باشيد. می ارزد که آدم وقتش را بگذارد که با ادبيات غنی گذشته آشنا شود و زمينه اش را پيدا کند. بعد می تواند دنبال کارهای نوتر برود. هرچند برای رفتن به دنبال ادبيات نو، لزوما نبايد به دانشکده رفت. شاملو مگر دانشکده رفته بود؟ به هر حال بعد از اينکه ليسانس ادبيات گرفتم تصميم گرفتم که ديگر اين رشته را ادامه ندهم. بهاءالدين خرمشاهی هم درست همين کار را کرد. بعد از يک سال که در دانشکده پزشکی دانشگاه ملی بود، به دانشکده ادبيات کوچ کرد. بعد از دوره ليسانس ما هر دو تصميم گرفتيم که ديگر گرد دانشکده ادبيات نگرديم. من هم چون به کتاب علاقه مند بودم فکر کردم رابطه ام را با کتاب حفظ کنم و بروم کتابداری بخوانم. به همين جهت برای فوق ليسانس رفتم به رشته کتابداری. دوره دکتری شما هم همينطور؟ من برای دورۀ دکتری دو سال رفتم انگلستان، ولی ادامه ندادم. راستش اين است که چيزی به من اضافه نمی کرد. آن زمان تازه داشت موضوع اطلاع رسانی به کتابداری اضافه می شد. کتابداری سنتی داشت مدرن تر می شد. استفاده از کامپيوتر و ابزارهای جديد الکترونيک داشت چهرۀ کتابداری را عوض می کرد. شما کجا متولد شده ايد؟ کجا درس خوانديد و کجا زبان ياد گرفتيد؟ من در ۱۳۲۳ در دارالجنه قزوين متولد شدم. دارالجنه يعنی يکی از درهای بهشت! حديث معروفی هم دارد. دورۀ دبستان و دبيرستان را در آنجا گذراندم. بعد از اينکه ديپلم گرفتم به تهران آمدم و وارد دانشکده پزشکی شدم. قبل از دريافت ديپلم در قزوين زبان می خوانديد؟ من فوق العاده به زبان علاقه مند بودم و بايد بگويم که نقش معلم زبان ما هم در اين زمينه بسيار زياد بود و سبب شد من زبان ياد بگيرم. دکتر بقايی – معلم ما - زبان دان برجسته ای بود. در انگليس تحصيل کرده بود. دبيران تهرانی ترجيح می دادند دوره کوتاه خدمت خارج از مرکز خود را در شهرهای نزديک تهران مانند قزوين بگذرانند و ايشان ترجيح داده بود به قزوين بيايد. او روش جديد آموزش زبان را در پيش گرفت. روش مکالمه را آورد و تلفظ درست را آورد و چون متوجه شد که من بيشتر از بقيه زبان می دانم خيلی تشويقم کرد. يادم هست تابستان ها که تعطيل بوديم کار من شده بود خواندن کتابهای ساده شده زبان انگليسی. کتابهای درسی را هم طبعا می خواندم، ولی در کنارش کتابهايی را که ايشان معرفی می کرد می خواندم. تابستانها که به تهران می آمديم به انجمن ايران و آمريکا می رفتم. من کلاس يازده بودم که از انجمن ايران و آمريکا ديپلم زبان گرفتم. به راحتی کتاب انگليسی می خواندم. زبان آموختن من هم به خاطر داستان خواندن بود. فکر می کنم برای اينکه يک زبان خارجی را حس کنيد و درست در فضای آن قرار بگيريد، بهترين راهش اين است که داستان بخوانيد، نه کتاب درسی و دستور زبان. چون داستان جذب می شود. راه ديگری که من همان موقع در پيش گرفتم – و فکر می کنم راه موفقی است – اين بود که يکی دو کتاب ترجمه شده را برداشتم و با اصل مقايسه کردم. اين هم فوق العاده کمک می کرد. به همين جهت من وقتی وارد دانشکده پزشکی شدم کتابهای علوم پايه را که ديگران به فارسی می خواندند من به انگليسی می خواندم. مدرسۀ شما در قزوين مدرسه خاصی بود؟ مثل البرز تهران يا مدرسه معمولی بود؟ در ۱۳۲۷ در قزوين مدرسه فوق العاده خوبی تأسيس شده بود به نام مدرسه محمد رضاشاه. اين مدرسه، مدرسه مدرنی بود. بخصوص دوره دبيرستان آن را می گويم. برای کلاس فيزيک آزمايشگاه فيزيک داشتيم. کلاس شيمی آزمايشگاه داشت. خوب يادم هست که دبير فيزيک ما مقداری وسايل آزمايشگاه از تهران خريده بود که کاتالوگ آنها به زبان انگليسی بود. من کلاس ده يازده که بودم خيلی از اينها را ترجمه می کردم. مثلا کلاس زيست شناسی ما اسکلت داشت و همان سالهای که مسابقه ای برگزار شده بود و من برای مسابقه به مدرسه البرز تهران آمدم، ديدم که دبيرستان ما از البرز چيزی کم ندارد. سطح زبان آن هم به همين نسبت بالا بود؟ بله، سطح زبانش هم بالا بود. بخصوص با دبيرهای خوبی که داشتيم. همان طور که گفتم يک علتش اين بود که دبيرهای با سابقه ای که بايد مدتی را در خارج از تهران درس می گفتند، به قزوين می آمدند. مثلا ادبيات ما را شمس آل احمد درس می داد که آن موقع آدم مدرنی به حساب می آمد. غرضم اين است که دبيران خوبی داشتيم. دبيرستان ما کتابخانه خوبی داشت. من در کتابخانه کار می کردم و چون خطم هم خوب بود پشت کتابها را می نوشتم و برچسبی درست کرده بوديم که آن نوشته ها را پشت کتابها می چسبانديم. اولين کار من در کتابخانه، در کتابخانۀ همين دبيرستان محمد رضاشاه در قزوين بود. گويا به زبان عربی هم خيلی علاقه مند بوده ايد. يادم هست در جايی گفته ايد که بديع الزمان کردستانی معلم خوبی بود و شما بسيار از او آموخته ايد. دورۀ دبيرستان مقداری عربی می خوانديم. من چون علاقه مند بودم بيشتر از مقدار معمول می خواندم. ولی وقتی وارد دانشکده ادبيات شدم متوجه شدم که آموختن ادبيات فارسی بدون دانستن زبان عربی – لااقل مقدمات آن - ممکن نيست. همان موقع شروع کردم به خواندن زبان عربی. اولين استاد ما هم دکتر مهدی محقق بود که خيلی روی من تأثير گذاشت. زبان عربی را با شعر درس می داد. چند بيت شعر عربی روی تخته سياه می نوشت، معنی می کرد، معنی تک تک لغات را می گفت، تجزيه و ترکيب می کرد و .... ما هم شعر را ياد می گرفتيم که معمولا شعر خوبی بود، هم با صرف و نحو عربی آشنا می شديم. ولی بزرگترين تأثير را استاد عبدالحميد بديع الزمانی کردستانی روی من گذاشت. اعجوبه ای بود. در حق ايشان خيلی ظلم شد. هيچ وقت هم استاد دانشگاه نشد. به حالت روزمزد تدريس می کرد. اهل سنت بود. اهل کردستان بود. تسلط بی نظيری بر زبان عربی داشت. حافظه اش حيرت انگيز بود. بعدها از افراد مهمی مانند دکتر مهدی محقق و دکتر مهدوی دامغانی که من از شاگردانشان بودم شنيدم که در ايران بی نظير است. در واقع شوری در آدم ايجاد می کرد که اين زبان را چگونه بايد ياد گرفت. در شروع کلاس می گفت هر سوالی داريد بپرسيد. حتا سوال های فارسی را هم که می پرسيديم بلافاصله می گفت که مثلا اين بيتی که پرسيديد مال فلان کتاب است. يک بار من بيتی خواندم گفت اين غلط چاپی دارد. چرا تصحيح نکرديد. ايشان خيلی تأثير گذاشت. البته اين را هم بگويم که همان روش انگليسی را برای فراگيری زبان عربی هم به کار بردم. يعنی به زبان عربی رمان و داستان می خواندم. اولين کتابی که خواندم « الايام » طه حسين بود که مرحوم حسين خديو جم با عنوان « آن روزها » ترجمه کرده است. زندگينامۀ طه حسين است و فوق العاده شيرين نوشته شده است. من هم لذت يک کتاب ادبی را از آن می بردم و هم اينکه با دقايق زبان عربی آشنا می شدم. حسين خديو جم هيچ وقت معلم شما بود؟ نه، هيچ وقت معلم من نبود اما من خاطره ای از ايشان دارم که برای شما می گويم. بعد از انقلاب بهترين جايی که می توانستيم کار کنيم کتابخانه ملی بود. آقای خديو جم هم آنجا بود. کارمند کتابخانه ملی بود. وقتی اولين بار مرا ديد گفت خوب جايی آمدی. گفتم چطور؟ گفت اينجا آدم هيچ کاری ندارد، می نشيند کتابش را می خواند. گفتم آقای خديو جم اين سيستم فرانسوی است، در سيستم آمريکايی، کتابدار بايد کار کند. بعد از اينکه دائرة المعارف تشيع درست شد ايشان هم می آمد و هر دوشنبه آنجا هم ايشان را می ديدم. ايشان هم روی من خيلی تأثير گذاشت. تأثيرش اين بود که مترجم عربی هم می تواند مترجمی باشد مثل مترجم فرانسه و انگليسی، يعنی درست به فارسی ترجمه کند. چون در قديم ترجمه عربی با همانا و هر آينه و اين جور چيزها توام بود و زبان امروزی را در ترجمه کمتر به کار می بردند. مترجم های جديد مثل ايشان و آقای آيتی باعث شدند که ما با ادبيات معاصر عرب آشنا شويم. شما هيچ کتابی از عربی ترجمه کرده ايد؟ کتاب نه، ولی مقاله ترجمه کرده ام. از آن جمله مقاله ای که خيلی مورد توجه قرار گرفت. من در دوره ای خيلی به بيوگرافی نويسی در ايران علاقه مند شدم. يعنی در واقع به اتوبيوگرافی يا زندگينامه های خودنوشت. می دانيد که اين کار در ايران رسم نبوده و تعداد زندگينامه های خودنوشت خيلی کم است. مال ابن سينا خيلی معروف است، غزالی هم زندگينامه دارد ولی به هر حال تعدادشان کم است. من داشتم جستجو می کردم که ببينم وضع زندگينامه های خودنوشت در ايران چگونه بوده است. برخوردم به زندگينامه ای که سيد نعمت الله جزايری از خودش نوشته است. او از دانشمندان قرن يازدهم و معاصر علامه مجلسی بود. در تدوين بحار الانوار هم خيلی موثر بود. او زندگينامه ای از خود نوشته است فوق العاده شيرين و جذاب. من فکر می کنم اگر او در قرن ما زندگی می کرد حتما داستان نويس خوبی می شد. من اين زندگينامه را ترجمه کردم که در مجله نشر دانش چاپ شد. مجموعاً پانزده بيست صفحه. اينکه کجاها بوده و چطور وارد ايران شده. اهل هويزه بود. وقتی وارد ايران شد اصلا فارسی نمی دانست. خودش می گويد که من و برادرم وقتی وارد شيراز شديم می خواستيم مدرسه منصوريه را پيدا کنيم. برادرم می گفت منصوريه، من می گفتم کجاست. فقط "کجاست" را بلد بود. چرا کتابی از عربی ترجمه نکرديد؟ من اصولا آدم پرکاری نيستم. ترجمه کردن در ايران هم خيلی با برنامه ريزی نبوده است. بيشتر به شانس و تصادف و اقبال و اين جور چيزها بند بوده است. آدم به کتابی بر می خورد و علاقه مند می شود و ترجمه می کند. يا کتابی به او سفارش داده شود. البته من هيچ وقت تسلط زبان انگليسی را بر عربی نداشتم. هميشه فکر می کردم که متون عربی را بشود ترجمه کرد اما متون جديد را نه. اصولا هم علاقه من به زبان عربی به خاطر متون کلاسيک بود نه ادبيات جديد آن. کار من هم نبود. اما فکر می کنم اگر شيوه های ترجمه را از يک زبان ياد بگيريد بطوری که ملکه ذهن تان بشود، طبعا از زبان های ديگر هم خيلی راحت تر می توانيد ترجمه کنيد. يعنی آدم تجربه هايش را در ترجمه از يک زبان، در مورد زبان های ديگر که تسلط کمتری بر آنها دارد می تواند به کار بگيرد. در مورد مترجمان دو سه زبانۀ ما می بينيد که معمولا آنها به يک زبان تسلط بيشتری دارند. خيال می کنم در خاطرات عبدالرحيم جعفری ديده ام که از شما ياد کرده بود که سالهای قبل از انقلاب در انتشارات امير کبير در بخش ويرايش کار می کرديد. شايد از اولين کسانی باشيد که در آن سازمان در بخش ويرايش کار کرده ايد. آيا کتابهايی که ترجمه می کرديد بيشتر سفارش اميرکبير بود يا خودتان انتخاب می کرديد؟ عرض شود اولين ترجمه ای که من کردم نمايشنامه « مرغ دريايی » آنتوان چخوف بود که انتخاب خودم بود. وقتی سال دوم سوم دانشکده بودم، انگليسی اش را خواندم و خوشم آمد که ترجمه کنم. بعد از ترجمه نشستم پاک نويسی زيبايی از آن تهيه کردم و پرسوناژ ها را با خط قرمز نوشتم. ديگر نمی دانستم چه کار بايد بکنم. هيچ ناشری نمی شناختم. استادان ما در دانشکده ادبيات هم از چهارصد پانصد سال پيش اين ورتر نمی آمدند. تنها استادی که اين سوتر می آمد دکتر محمد جعفر محجوب بود که به ما سبک شناسی درس می داد. او از داستايوسکی چند کار ترجمه کرده بود و آدم مدرنی بود. رفتم پيش ايشان گفتم استاد من يک کتاب ترجمه کرده ام. گفت چی ترجمه کرده ای؟ گفتم مرغ دريايی آنتوان چخوف. گفت به به، ببينم. دادم به ايشان. دو سه هفته گذشت هيچ خبری نشد. رفتم گفتم استاد اين کتاب من چه شد؟ گفت کدام کتاب؟ به يادش آوردم. گفت ها! يک چيزی می نويسم به ناشری که چاپش کند. فکر می کنم نخوانده بود ولی به هر حال اين لطف را کرد. به انتشارات انديشه نوشت که چند نفر از روشنفکران از جمله خود دکتر محجوب درست کرده بودند. مهندس انصاری بود که جنگ و صلح را ترجمه کرده بود. دکتر احمدی بود که خوشه های خشم را ترجمه کرده بود. همه چپ بودند. نشر انديشه، نشر روشنفکری آن زمان بود. رفتم آنجا پيش پدر دکتر احمدی که مسئول انتشارات بود. پير مرد خوش برخوردی بود. گفت به به چه کار خوبی کردی. برو يک بار ديگر هم از روی اين پاک نويس کن. من هم آمدم با علاقه يک بار ديگر از اول تا آخر پاک نويس کردم. وقتی بردم گفت برو برای انتشارش اجازه بگير. گفتم از کجا؟ گفت از اداره نمايش. رفتم آنجا پرسيدم گفتند اجازه نمی خواهد. آن وقت ها هنوز دستگاه مميزی درست نشده بود. در راهرو که می گشتم آقای محمد علی کشاورز - بازیگر معروف – را ديدم. گفت اگر بخواهی نمايشنامه را اجرا کنی بايد اجازه بگيری وگرنه برای چاپ اجازه نمی خواهد، ولی من خوشم می آيد آن را بخوانم. از چخوف خوشش می آمد. دادم ايشان خواند و در واقع اولين ويراستار من شد. اين اولين کتاب من بود. آن موقع بيست و يکی دو سالم بود. پس از آن چون به چخوف علاقه مند شده بودم نمايشنامه « سه خواهر » او را هم با همکاری سعيد حميديان ترجمه کردم. به هر حال چون من خودم کتابشناس بودم يادم نمی آيد که ناشری به من پيشنهاد ترجمه کرده باشد. در واقع آن مقداری که من ترجمه کرده ام همه پيشنهاد خود من بوده است. دربارۀ اميرکبير هم توضيح بدهم که برنامه ريزی آقای جعفری اين بود که انتشارات اميرکبير نشر مدرن تر و گسترده تری بشود. برای اين سعی می کرد عده ای از جوانها را جذب کند. من هم که با رضا جعفری - پسر ايشان - آشنا بودم، همراه با خرمشاهی به آنجا رفتم. آقای جعفری پيشنهاد کرد که تمام وقت در آنجا کار کنم. پرسيد چقدر حقوق می گيری. گفتم. گفت من دو برابر به شما می دهم، بيمه تان هم می کنم، تمام وقت به انتشارات بياييد. من گفتم نه، بعد از ظهرها می آيم. يک بخش ويرايش درست کرد و به آنجا رفتيم. گفت چيزی که ما نياز داريم اول مسأله انتخاب کتاب و بعد پيدا کردن مترجم است. از همه مهمتر اينکه کتاب که ترجمه يا تأليف شد بايد بيايد اينجا و ويرايش شود. در آن سالها ويرايش به همت موسسه فرانکلين در ايران جا افتاده بود. مسئول بخش ويرايش هم رضا جعفری بود. عبدالرحيم جعفری تمام اختياراتش را در اين مورد به پسرش داده بود. کتاب را انتخاب می کرديم و کارهايش را انجام می داديم و آخر سر، آقای جعفری خودشان به کتاب نگاهی می کرد. شمی که او از بازار کتاب داشت به او توان اين کار را می داد. بعدها اين بخش ويرايش اميرکبير بزرگتر شد چنانکه در اول انقلاب ۸۰ نفر در آن بخش کار می کردند. غلامحسين ساعدی آمده بود، ناصر پاکدامن آمده بود، هر کدام مسئول بخشی بودند. می توانم بگويم در دو سه سال آخر گسترش اميرکبير يک گسترش انفجاری بود. هدف اميرکبير اين بود که هر روز دو کتاب چاپ کند و بزرگترين انتشارات خاور ميانه شود. به هر حال در آن دو سه سالی که من در اميرکبير بودم شايد بيش از ۵۰۰ قرارداد امضا شد. اما انقلاب شد و اميرکبير مصادره و تقريبا تعطيل شد. ۸۰ نفر در بخش ويرايش چه می کردند؟ از ويرايش محتوايی تا ويرايش صوری و غلط گيری همه در بخش ويرايش متمرکز شده بود. حالا اسمش را گذاشته اند بخش توليد. يعنی صفحه آرايی، حروف چينی، گرافيک و ديگر کارهای توليد کتاب در آن بخش متمرکز بود، نه اينکه کار۸۰ نفر صرفا ويرايش متن باشد. ادامه دارد خدمات | کامران فانی از مترجمان بنام ايران بيشتر اهل کتابداری است. قرار بود اوايل تير ماه در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بزرگداشتی برای او برگزار شود اما این مراسم لغو شد. او عضو هیأت علمی کتابخانه ملی و عضو شورای عالی مشاوران اين کتابخانه است. چند سال در رشته کتابداری تدريس کرده و در تأليف و تدوين چند دائرة المعارف شرکت داشته است. | کامران فانی: 'ترجمه در ایران برنامه ندارد' |
کمپین ضدفسادی که شاه امیدوار بود رابطه او با مردم را احیا کند، بحران را به درون حکومت کشاند و در نهایت به بازداشت هویدا مجری اولیه کمپین ضدفساد کشیده شد. آیا جمهوری اسلامی میتواند از پس جراحی عمیق خود برای مبارزه با فساد برآید؟ این حرف و حدیثها درباره خانه مسکونی آقای لاریجانی زمانی مطرح شد که جانشین او، ابراهیم رئیسی با مأموریت "خانه تکانی" از قوه قضائیه بر سر کار آمد؛ مأموریتی که آیتالله خامنهای، رهبر ایران تحت عنوان تحول دستگاه قضایی به او سپرده بود. ظرف چند ماه، با بازداشت اکبر طبری از مقامات ارشد دستگاه قضایی که ۲۰ سالی در بالاترین سطح این قوه مشغول به کار بود، انگشت اشاره بیش از پیش به سوی صادق لاریجانی نشانه رفت. این موضوع سبب شد هر آنچه که در مبارزه با فساد که در دوره آقای لاریجانی انجام شده بود نیز به حساب آقای رئیسی واریز شود. آنچه "موفقیت" این کمپین ضد فساد خوانده میشود به پای ابراهیم رئیسی، رئیس جدید قوه قضائیه نوشته شده اما آیا این موضوع آینده سیاسی او را تضمین خواهد کرد؟ یا گستردگی و ابعاد فسادی که این بازداشتها و محاکمهها نشان میدهند ممکن است نه تنها اعتماد عمومی را ترمیم نکند بلکه در عمل بیاعتمادی و سوءظن را عمومیتر و عمیقتر کند؟ مبارزه با فساد، یک 'کارزار بیسابقه'؟ جمهوری اسلامی کمپین گستردهای را ضد فساد مالی آغاز کرده است. میگویند هدف تصفیه مفسدان است. اما نظر دیگری هم وجود دارد: هدف از این تصفیههای گسترده نه تضمین سلامت نظام اداری، بلکه پاکسازی سیاسی رژیم است. انگیزه هر چه باشد، بنابر آمار و ارقام، کارزار فعلی مبارزه با فساد مالی در طول عمر جمهوری اسلامی بیسابقه است: چه از نظر شمار دستگیرشدگان و شدت احکام، چه از لحاظ پراکندگی جغرافیایی بازداشتها و چه نهادهای درگیر تصفیه. از دهه شصت تا به امروز، جمهوری اسلامی پروژههای مختلفی را برای مبارزه با فساد مالی پیش برده بود: برخورد با شرکتهای مضاربهای در دهه شصت شمسی، برخورد با دلار فروشان و همچنین پرونده بانک صادرات و اعدام فاضل خداداد در دهه هفتاد و دستگیری شهرداران پس از روی کار آمدن دولت خاتمی. از دهه هشتاد به بعد، مبارزه با فساد مالی قرار بود سیستماتیکتر شد. آیتالله خامنهای دستوری هشت مادهای صادر کرد و قوه مجریه و قضائیه ستاد مبارزه با فساد تشکیل دادند. در دهه هفتاد پرونده بانک صادرات از مهمترین پروندههای مبارزه با فساد به شمار میآمد؛ در این پرونده فاضل خداداد نفر اول از سمت چپ اعدام شد در این دوران محاکمه فعالان اقتصادی همچون شهرام جزایری ادامه داشت و تحقیق و تفحص از صدا و سیما و قوه قضائیه به جریان افتاد. بعدتر هم شماری از اطرافیان محمود احمدینژاد محاکمه شدند با این حال مبارزه با فساد مالی کمتر به گستردگی یک سال گذشته بود. از زمان موافقت آیتالله خامنهای با تشکیل "دادگاههای ویژه مبارزه با مفاسد اقتصادی" تاکنون ۹۷۸ حکم صادر شده است. شصت قاضی به اتهامات اخلاقی و فساد از کار برکنار شدهاند و ۱۱۶ نفر هم حکم انفصال از خدمات دولتی گرفتهاند. بنابر آمار رسمی قوه قضائیه، تاکنون، نُه نفر به اعدام، چهار متهم به حبس ابد، ۴۴ نفر به حبس های تعزیری بیست تا سی سال سال و ده نفر دیگر هم به تعبید محکوم شدهاند. این بازداشتها و برخوردهای گسترده، در دورانی رخ میدهد که بنابر آمار سازمان شفافیت بینالمللی در سال ۲۰۱۸، ایران در میان ۱۸۰ کشور، در رتبه ۱۳۸ است، پایینترین جایگاهی که جمهوری اسلامی از نظر فساد اداری، بیعدالتی و مبارزه با فقر کسب کرده است. پاسخ به اعتراضات اقتصادی؟ در مناظرههای تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶، هر چهار نامزد یکدیگر را به فساد متهم کردند. محمدباقر قالیباف برای شهرداری تهران، ابراهیم رئیسی به خاطر فعالیتهای غیر شفاف آستان قدس رضوی و حسن روحانی و اسحاق جهانگیری به سبب بردارانشان. تنها شش ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری، در دی ماه همان سال در حدود صد شهر ایران تجمعهای اعتراضی شکل گرفت که برخی آن را اعتراضهای اقتصادی خواندند. اعتراضها در تابستان سال بعد ادامه پیدا کرد. گزارش نهادهای دولتی و مجلس نشان میداد که سویههای اقتصاد بخش مهمی از مطالبات و شعارهای معترضان را تشکیل میدهد. بعد اعتراض به "فساد" فراگیر و نابرابری اقتصادی در اعتراضات مالباختگان موسسات مالی، بازنشستگان و کارگران ادامه یافت. اکنون رئیس قوه قضائیه میگوید یکی از اهداف، بازگرداندن احساس اجرای عدالت به ناراضیان و برخورد با دست اندازان به بیتالمال است. آنچه برنامه مبارزه با فساد مالی آقای رئیسی را متفاوت با رئیس قبلی قوه قضائیه جلوه میدهد، برخورد با مقامات دولتی است؛ مأموریتی که رهبر ایران نیز در زمان انتخابش به او محول کرد. وزارت اطلاعات و قوه قضائیه؛ مبارزه با فساد، مأموریتی برای دو نهاد گام اول ابراهیم رئیسی تغییر جهت به سمت بازداشت بسیاری از مدیران نهادهای حکومتی بود. آنچه در چند ماه گذشته کمتر به آن اشاره شده، نقش وزارت اطلاعات در بازداشتها و کارزار مبارزه با فساد بود؛ نهادی که با عقب نشستن از حوزه امنیت داخلی حالا زمینه اقتصادی فعال تر شده است عیسی شریفی قائم مقام ۱۲ ساله شهرداری تهران، اکبر طبری از معاونان ۲۰ ساله قوه قضائیه در دوران محمود هاشمی شاهرودی و صادق لاریجانی، پوری حسینی رئیس سازمان خصوصی سازی، وحید رشیدی شهردار خرم آباد و هاشم یکه زارع مدیرعامل ایران خودرو از جمله کسانی بودند که از زمان روی کار آمدن آقای رئیسی بازداشت شدهاند. آنچه در چند ماه گذشته کمتر به آن اشاره شده، نقش وزارت اطلاعات در بازداشتها و کارزار مبارزه با فساد بود. وزارت اطلاعات که قبلا با برخورد "خشن" با بخش خصوصی مخالف بود اکنون نقشی محوری در این بازداشتها بازی میکند. رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران پس از موضعگیریهای محمود علوی، وزیر اطلاعات در مخالفت با بازداشت بدهکاران بانگی گزارش دادند که رهبر ایران از موضع وزیر انتقاد کرده است. اکنون گزارشهایی که از بازداشت مدیران دولتی منتشر میشود نشان میدهد، اغلب این بازداشتها با هماهنگی سازمان بازرسی کل کشور، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه انجام شده است. دخالت وزارت اطلاعات و بیانیههای پی در پی این وزارتخانه در خصوص بازداشت "مفسدان اقتصادی"، نشانهای است از دستور کار جدی حکومت برای کنترل مقاماتی که ظن مشارکت آنها در اختلاسها و رانتها میرود. به نظر میرسد برجسته شدن مبارزه با فساد مالی سیاستی تازه در وزارت اطلاعات است که در چند سال گذشته با فشار اطلاعات سپاه از حوزه امنیت داخلی تا حدی کنار گذاشته شده بود. عادیسازی دادگاههای ویژه مبارزه با مفاسد اقتصادی؟ اما اگر تعدد و کیفیت بازداشتها گام اولی بود که ابراهیم رئیسی نام خود را با آن بر سر زبان انداخت، گام دوم او تشکیل یک مجتمع قضایی ویژه به جای دادگاههای ویژه مبارزه با فساد اقتصادی است. بنا بر دستور العملی که رئیس قوه قضائیه صادر کرده، تشکیل این مجتمع ویژه میتواند به معنای عادیسازی دادگاههایی باشد که منتقدان میگویند تشریفات قانونی آیین دادرسی را نادیده میگیرد. این نخستین بار نیست که در ایران دادگاههای ویژه با تصمیم حکومتی و خارج از رویه قانونی تشکیل میشوند. در دهه اول جمهوری اسلامی، دادگاههای انقلاب و دادگاه ویژه روحانیت نیز ابتدا موقت، بیرون از روال قانونی و بنابر شرایط سیاسی برپا شدند. تصمیم آقای رئیسی میتواند به معنای عادیسازی تازهترین دادگاه ویژه و فراقانونی در ایران باشد، دادگاه هایی که بیشتر بر نظر رهبر ایران بنیان گذاشته میشوند تا مجلس. آیا تبدیل شدن دادگاههای ویژه اقتصادی به "مجتمع تخصصی ویژه رسیدگی به جرایم اقتصادی" همان مسیری است که دادگاههای انقلاب و دادگاه ویژه روحانیت طی کردند؟ عادیسازی دادگاههای استثنائی در واقع تجربهای است که آقای رئیسی از دهه شصت با خود آورده است، زمانی که او در کسوت حاکم شرع و نماینده دادستان به عضویت هیأتی درآمد که بعدها به "هیأت مرگ" مشهور شد و حکم اعدام دستکم چهار هزار زندانی را صادر کرد. در عین حال، مجمتع قضایی ویژه مبارزه با مفاسد اقتصادی به معنای ایجاد یک نهاد نظارتی جدید در کشوری است که تا کنون چندین چند نهاد نظارتی طراحی کرده که به تصدیق مقامات کارآمد نبوده است. شاید برای همین منظور، قوه قضائیه میخواهد سامانه نظارت و بازرسی کارآمد، کمیته ضد فساد داخل قوه قضائیه و یک بانک اطلاعاتی مشترک بین نهادهای حکومتی تشکیل دهد. مقابله با "فساد سیستماتیک" یا مبارزه با "مفسدان"؟ در کشوری که به تصدیق مقاماتش دچار "فساد سیستماتیک" است، بخش مهمی از اقتصاد کشور در دست نهادهایی است که نظارتی بر آنها نیست و مالیات نمیدهند. در بازداشتهای اخیر، بیت رهبر ایران از معدود نهادهایی بوده که دربارهاش خبری از فساد و مبارزه با آن منتشر نشده است، این نهادی است که منتقدان میگویند قدرتش قابل نظارت و کنترل نیست. اما موج فسادستیزی چه تأثیری در فضای سیاسی ایران و مناسبات قدرت میگذارد؟ به نظر میرسد سران جمهوری اسلامی امیدوارند مبارزه با فساد مالی، رابطه مردم را با حاکمیت ترمیم کند. بیش از چهار دهه پیش هم، در اواسط دهه پنجاه شمسی، محمدرضا شاه پهلوی کمپین گستردهای را برای مبارزه با فساد به راه انداخت و امید داشت تا رابطه خود با مردم را ترمیم کند. در آن زمان، شاه که بر اپوزیسیون داخلی غلبه کرده بود، با دست بازتری به مقابله به فساد مالی پرداخت. او ساواک، امیر عباس هویدا و یک شورای عالی پنج نفره را مسئول ریشهکن کردن فساد مالی قرار داد. تحلیل گران میگویند کمپین ضدفساد شاه که تا بازداشت فرمانده نیروی دریایی پیش رفت، نه تنها اعتماد عمومی را جلب نکرد، بلکه به "بیاعتمادی" و "درگیری" در ساختار قدرت هم انجامید و سرانجام به بازداشت امیرعباس هویدا منتهی شد کمپین ضد فساد تا بازداشت فرمانده نیروی دریایی پیش رفت. اما از اواسط دهه ۵۰ شمسی تا روزهای پایانی حکومت پهلوی، هر چه شاه در مبارزه با "فساد" بیشتر جلو میرفت، به نظر میرسید اتهام فساد بیشتر دامان حکومت را میگرفت. مقابله شاه با فساد نتوانست نظر مخالفان را جلب کند و آنها انتقاد میکردند که کانون "فساد" در خود دربار است. به نظر میرسید کمپین ضدفساد شاه نیز نه تنها اعتماد عمومی را جلب نکرد، بلکه به "بیاعتمادی" و "درگیری" در ساختار قدرت هم انجامید. به مرور تبعات این رویارویی و کمپین ضد فساد بیشتر نمایان شد. مجریان اولیه کارزار ضد فساد، همچون امیر عباس هویدا، نخست وزیر پیشین و نعمتالله نصیری، رئیس پیشین ساواک با موافقت خود شاه به زندان افتادند. به عبارت دیگر، کمپین ضدفسادی که شاه امیدوار بود رابطه مردم و حاکمیت را احیا کند، بحران را به درون حکومت کشاند. اما آیا جمهوری اسلامی خواهد توانست بدون جنگ داخلی در درون حکومت، اعتماد عمومی را برگرداند؟ آیا سیستمی که خود تصدیق میکند فساد زده است از پس جراحی خود بر میآید؟ سرنوشت تا کنون برای صادق لاریجانی، مجری قبلی مبارزه با فساد به کام نبوده. آیا روندی که قوه قضائیه پیش گرفته، آینده سیاسی ابراهیم رئیسی را تضمین میکند؟ | نزدیک به سه ماه پیش، از صادق لاریجانی انتقاد شد که چرا "مهمانسرای تشریفاتی ویژه مهمانان خارجی قوه قضائیه" را برای سکونت استفاده میکند. آقای لاریجانی در پاسخ گفت در دوران ریاست او، اقامتگاه مخصوص رئیس قوه قضائیه در دست محمود هاشمی شاهرودی، رئیس قبلی مانده بود و بعد از مرگ آقای شاهرودی نیز، "راضی به عسر و حرج بیت آن مرحوم" نبوده است. | 'غبارروبی از نظام'؛ کمپین ضدفساد در ایران |
قرارداد خانه بهار سهیلی به نام برادرش امضا شده است باری وقتی برای تهیه گزارش به یکی از وزارتخانهها در کابل رفتم؛ فرد مسئولی که اسم مراجعین را یادداشت میکرد، سوالم را جواب نداد و بعد از درنگی کوتاه از همکارم که یک مرد بود نامش را پرسید تا در دفترچه وارد کند. پس از طی مراحل لازم با نگاه به سمت همکارم گفت میتوانید بروید. آیا من حضور نداشتم یا او حضور مرا نمیدید و یا نمیخواست ببیند؟ این فقط تجربه من به عنوان یک زن در جامعه افغانستان نیست، زنان زیادی تجربه مشابهی دارند. این طرز فکر غالب که با یک زن نمیشود وارد یک معامله رسمی شد و باید طرف اصلی یک مرد باشد، به بیشتر زنان احساس بیارزش بودن میدهد. یک زن تنها برای اجاره/کرایه یک خانه در کابل، پایتخت باید از هفتخوان رستم بگذرد. دفاتر رهنمای معاملات (آژانس املاک) بسیاری در این شهر از اجاره دادن خانه به زنانی که تنها زندگی میکنند، یا دختران دانشجو خودداری میکنند. یافتن سرپناه، چالش بزرگ زنان مجرد در کابل مصطفی حیدری کارمند یکی از از این دفاتر رهنمای معاملات در کابل میگوید: "دلیل این احتیاط و سختگیری مالکان خانه است. اکثراً بنابر شنیدهها و شاید هم تجربه، مالکان شرط تنها نبودن کرایهنشین (مستاجر) را میگذارند و ما هم مجبور هستیم که به خانمهایی که تنها مراجعه میکنند بگوییم خانه نداریم." جواد سکندری، یکی دیگر از کارکنان رهنمای معاملات هم میگوید: "کرایه خانه برای زنهای تنها میتواند دردسرساز باشد. از همسایهها تا صاحب خانه مشکلتراشی میکنند. اما اگر زنانی که به ما مراجعه میکنند تضمین معتبری بیاورند و مالک خانه هم راضی باشد، برایشان حتماً خانه میدهیم". او یکی از دلایل این محدودیت را "فساد اخلاقی" عنوان میکند. بهار سهیلی زنی که به تنهایی در کابل زندگی میکند با مشکلات زیادی برای اجاره مسکن روبهرو بوده است. وقتی خانه قبلیاش را با نام خودش گرفته بود، با چالشهای امنیتی و دردسرهای زیادی مواجه شده بود. خانم سهیلی میگوید: "تصمیم گرفتم این بار قرارداد را به نام برادرم ببندم تا مرا به عنوان یک زن تنها نشانه نکنند و برایم دردسر نسازند." او میگوید: "اگر همه زنانیکه چنین مشکلی دارند صدایشان را بلند کنند و نگذارند که نگاه عرفی نسبت به یک زن مانعی سر راهشان باشد، شاید حکومت به این مشکل رسیدگی کند". زهرا یگانه: قبض برق معتبرتر از مادری زهرا یگانه، فعال اجتماعی که قسمتی از داستان زندگیاش را در قالب یک رمان نوشته، ابعاد دیگر مشکلات یک زن مستقل در کابل را روایت میکند. او ۱۲ سال است که از شوهرش جدا شده و با دو فرزندش از هرات به پایتخت آمده است. هرچند زهرا هنوز "حق سرپرستی" فرزندانش را ندارد. او میگوید "همه چیز را از سر شروع کردم و در این شهر برای فرزندانم به تنهایی زندگی ساختم." زهرا اما از اینکه به عنوان مادر هیچ رسمیتی در مراحل قانونی ندارد، گله میکند. او میگوید: "پارسال وقتی که هنوز دخترم دو و نیم ماه از ۱۸ سالگی فاصله داشت برای اخذ گذرنامه اقدام کردیم. اقدامی که بینتیجه و ناراحتکننده بود. اگرچه از قانون و شریعت اطلاعات خوبی دارم اما برخوردها سخت ناراحتم کرد." زهرا یگانه میگوید به عنوان یک مادر مستقل نتوانسته برای دخترش گذزنامه به دست آورد بر اساس قانون افغانستان بدون شناسنامه پدر به فرزند زیر ۱۸ سال که با مادرش زندگی کند، گذرنامه نمیدهند. مسئولان به زهرا یگانه گفته بودند که اسناد پدربزرگ یا عمویش را بیاورد تا به او باور کنند و به دخترش گذرنامه بدهند و اگر آنها هم نیست حداقل قبض برق خانه عموی دخترش را ببرد. باوجود توضیحات این خانم به مسئولان از وضعیت خاصی که دارد، آنها قناعت نکردند. زهرا یگانه میگوید: "قبول اینکه بل (قبض) برق خانه عموی فرزندم سندی معتبرتر از مادری من برای اخذ سند هویت دخترم است، خیلی سخت بود". به دلیل قطع تمام روابط با شوهر و خانواده شوهر، زهرا هیچ سندی از پدر فرزندانش ندارد. خانم یگانه میگوید "تنها راه حلی که پیش پایم گذاشتند رفتن به دادستانی خانواده بود. باید آنجا میرفتم و حق سرپرستی فرزندانم را میگرفتم اما این کار بدون حضور شوهرم امکان نداشت." زهرا از گرفتن گذرنامه صرف نظر کرد تا دخترش ۱۸ ساله شود. اما او میگوید همانجا یک مسئول به دخترش گفته "حتی اگر ۲۵ ساله هم شوی به تو گذرنامه نمیدهیم". سندی که میتواند دختر زهرا را به رویای اخذ بورسیه تحصیلی در خارج برساند هنوز به دستش نرسیده است. زنان در این اواخر در کنار ایفای نقش سنتی که همانا نشستن در خانه و رسیدگی به امور خانه است، سعی دارند نقش جدیدتری را در جامعه بازی کنند؛ تحصیل، کار و زندگی مستقل. رفع تناقض بین آنچه که جامعه سنتی افغانستان از زنان میطلبد با آنچه که زنان خود میخواهند همیشه ساده تمام نمیشود. این زنان باید با مبارزههای پیاپی همپای یک مرد حرکت کنند و نقش زن خانه را هم ایفا کنند. مشکل وقتی بزرگتر میشود که قانون هم در مواردی بین زنان و مردان تبعیض قایل شده و برای زنان محدودیت خلق میکند. محدودیتهای قانونی برای زنان در افغانستان قوانین مدنی و جزایی افغانستان حاوی مادههایی است که برای زنان محدودیت خلق میکند. شبنم سمیا، دادستان در کابل به چند محدودیت بزرگ قانونی برای زنان اشاره میکند. او میگوید "برای ازدواج یک دختر زیر سن ]قانونی [ راههای مختلف قانونی وجود دارد." مثلاً، ماده ۷۰ قانون مدنی اهلیت ازدواج را برای یک دختر، سن ۱۵ سالگی تعیین میکند. اما اگر همین خانم در سن ۱۵ سالگی ادعای طلاق کند، اهلیت طلاق ندارد. در ماده ۷۱ قانون هم آمده که اگر دختری سن مندرج ماده ۷۰ یعنی ۱۵ سالگی را تکمیل نکرده باشد، عقد ازدواج وی تنها توسط پدر صحیح تصرف وی یا دادگاه باصلاحیت میتواند صورت بگیرد. برعلاوه در قانون افغانستان زنان حق طلاق ندارند مگر در ۵ حالت (ضرر از طرف شوهر، عیب، غیابت طولانی مرد، حبس و عدم پرداخت نفقه به زن) که هرکدام شرایط پیچیده خود را دارد. جواد سکندری میگوید به احتمال وجود فساد اخلاقی به زنان مستقل خانه داده نمیشود خانم سمیا از محدودیتهای قانونی زنان در مسائل جزایی افغانستان هم شکایت دارد. مثلاً قانون منع خشونت، محتوای خشونت را تعریف و مراحل تعقیب عدلیه را ذکر میکند اما در قانون ۳۲ منع خشونت علیه زنان گفته شده که اگر متضرر از شکایت خود منصرف شود حتی در مرحله محاکمه، دادگاه میتواند قضیه را پیگیری نکند. و این اتفاق معمولیست که اکثراً خانمها تحت فشارهای مختلف مجبور میشوند از شکایت دست بکشند. خانم سمیا با تجربه سالها کار در کمیسیون حقوق بشر و دادستانی میگوید "باوجود گامهای موثر اخیر در قانون افغانستان، مواد محدودکننده زیادی در قانون پای زنان را بسته میکند". سالهاست که مشکلات زنان افغانستان مورد توجه فعالان مدنی و جامعه جهانی است. در هفده سال گذشته مقدار قابل ملاحظهای از صدها میلیون دلار کمک جامعه جهانی در افغانستان به بهتر شدن وضعیت زنان اختصاص داده شده اما تغییر چشمگیری در مشکلات ریشهای آنها به وجود نیامده است. | شاید فکر کنید تنها آن عده از زنانی که در ولایتهای غیر از پایتخت و مناطق دوردست افغانستان زندگی میکنند، زیر بار سنگین چالشهای حقوقی و شرعی سرکوب میشوند. اما بسیاری از زنان در افغانستان فارغ از این که در کجا زندگی میکنند، با توجه به سطح و شرایط زندگی با انواع مختلفی از مشکلات دست و گریبان هستند. حتی زنانی که از میدان محرومیتها و خشونتهای خانوادگی بهدر آمدهاند و توانستهاند زندگی نسبتا مستقلی در کابل، پایتخت داشته باشند. | دردسرهای زنان تنهای کابل؛ از اجاره خانه تا محدودیت قانونی |
اينديپندنت در گزارش روز پنجشنبه 28 اکتبر می نويسد: گور افرادی که سربازان آمريکايی به نام تروريست کشته اند اکنون محل راز و نياز شماری از مسلمانان بنيادگرا در افغانستان شده است. محل اين زيارتگاههای جديد قبور کشتگان طالبان در منطقه توره بوره است و به نوشته خبرنگاری که از آن بازديد کرده است هر جمعه پشتونها از شهرها و آباديهای اطراف با انواع وسايل نقلطه همراه با اعضای بيمار يا عليل خانواده شان به اطن محل می آيند تا شفا بطلبند. خبرنگار اينديپندنت از قول نوروالی خان متولی اين زيارتگاه نوشته است که او به چشم خود افراد افليی را ديده است که پس از زيارت قبور افراد القاعده شفا يافته و روی پای خود ايستاده اند. اين روزنامه از قول فرماندار خوست نوشته است که تبديل شدن اين قبور به زيارتگاه موضوعی حساس است و بايد با احتياط با آن برخورد کرد. فرماندار خوست گفته است اين تصور نادرست خواهد بود اگر بازديدکنندگان از اين محل را طرفدار طالبان يا القاعده قلمداد کنيم. خدمات | روزنامه اينديپندنت چاپ لندن در مقاله ای مصور و يک صفحه ای به تشريح گرايش تازه ای در ميان گروهی از مردم افغانستان پرداخته است: تبديل شدن قبور افراد طالبان و القاعده به زيارتگاه. | تبديل شدن قبور طالبان به زيارتگاه |
پرسپولیس در روز ناکامی مهاجمانش پیروز شد اتفاق ویژه در پایان هفته چهارم، صدرنشینی امیر قلعهنویی و گلگهر سیرجان است. ادامه خاطرات تلخ رحمتی از گلمحمدی احتمالا بدترین خاطرهای که مهدی رحمتی، سرمربی کنونی شهرخودرو از یحیی گلمحمدی، سرمربی پرسپولیس دارد، به ۲۲ مهر ۱۳۸۳ برمیگردد. تیم ملی ایران برای صعود به جام جهانی تلاش میکرد. ابراهیم میرزاپور دروازهبان شماره یک وقت تیم ملی ایران دقایقی پیش از آغاز بازی مصدوم شد و برانکو ایوانکوویچ، به اجبار از مهدی رحمتی دروازهبان جوان تیمش مقابل قطر استفاده کرد. دقیقه ۷۴ درحالی که بازی با تساوی یک بر یک پیش میرفت و ایران نیاز قطعی به پیروزی داشت، یحیی گلمحمدی به اشتباه دروازه خود را گشود. آقای رحمتی از آن لحظات به عنوان دلهرهآورترین دقایق تمام دوران حرفهای خود یاد کرده بود؛ هرچند که ایران آن بازی را با نتیجه سه بر دو برد. این بار هر دو به عنوان سرمربی مقابل هم قرار گرفتند. هرچند مهدی رحمتی به دلیل محرومیت بازی را از روی سکوها دنبال میکرد. پرسپولیس بازی را هجومی آغاز کرد، موقعیتهای پرشماری برای مهاجمان خود ساخت، اما در روزی که قرار بود آرمان رمضانی، مهاجم تازه وارد این تیم خودی نشان دهد، جلال حسینی دروازه شهرخودرو را در نیمه اول گشود. به نظر میرسید که یحیی گلمحمدی هم با ترکیب جدید و هم با برنامههای هجومی تازه خود، همچنان برای فینال آسیا تمرین میکند. بازی هجومی پرسپولیس، در نیمه دوم هم ادامه داشت. اما گلنزدن مهاجم پرسپولیس، رسیدن به گلهای بعد را به پس از دقیقه ۸۰ موکول کرد. پرسپولیس دو بار دیگر در دقایق ۸۵ و ۸۹ با شوتهای احمد نورالهی و میلاد سرلک، به گل رسید. پرسپولیس با این پیروزی موقتا به رده دوم صعود کرد. گلگهر و صدر، پیوند جدا نشدنی توقف فولاد در خانه، این بار مقابل آلومینیوم گلگهر در روزی که میهمان ماشینسازی در تبریز بود، با تک گل احمد رضا زندهروح به پیروزی رسید. تک گل میهمان دقیقه ۸۲ از روی نقطه پنالتی به ثمر رسید. در هفته چهارم، علیرضا حقیقی ستاره تیمش بود. او بیش از ۵ موقعیت مسلم گلزنی مهاجمان ماشینسازی را مهار کرد. نکته قابل توجه، اعتراض دو سرمربی به داور بازی بود. امیر قلعهنویی از نیمه اول نسبت به آنچه "نادیده گرفته شدن پنالتی گلگهر" میدانست اعتراض کرد. همچنین وحید بیاتلو هم در پایان بازی با داور درگیری کلامی داشت. او در کنفرانس خبریاش هم از "چشم بستن داور به روی پنالتی دقیقه ۹۵" حرف زد. به این ترتیب گلگهر با پیروزی یک بر صفر، همچنان تیم نخست جدول ردهبندی در هفته چهارم باقی ماند. بهترین اتفاق برای تیمهای مدعی صدرنشینی، تساوی خانگی فولاد بود. آلومینیوم با سرمربیگری رسول خطیبی موفق شد فولاد را متوقف کند. این دومین بازی پیاپی بود که دروازه آلومینیوم بسته ماند. از آن سوی، مردان جواد نکونام که پیش از این یکی از مدعیان جدی قهرمانی در لیگ بیستم به حساب میآمدند، به سومین تساوی در چهارمین هفته لیگ رسیدند. فولاد تاکنون فقط موفق به شکست دادن استقلال شده است. انتخاب هفته: عکاسی به نوبت ابوالفضل امانالله عکاس باسابقه رسانههای ورزشی ایران در صفحه اینستاگرام خود نوشت که "روابط عمومی سازمان لیگ" در تماس با او و برخی از عکاسان ورزشی، به دلیل آنچه "محدودیت های ورود همه عکاسان به ورزشگاه در دوران شیوع کرونا" خوانده است، اجازه ورود تمام عکاسان به ورزشگاهها را نداده و از سیستم "نوبتی" یا "سلیقگی" برای انتخاب عکاسان استفاده شده است. طبق ادعای آقای امانالله، سازمان لیگ در بازیهای این هفته به او و برخی از عکاسان باسابقه ورزشی، اجازه ورود به ورزشگاهها را نداد. جمله هفته یحیی گلمحمدی سرمربی پرسپولیس، پس از پیروزی سه بر صفر تیمش مقابل پدیده گفت: "یکی از فاکتورهایی که باعث زیباتر شدن بازی شد، قضاوت داور بود. آوانتاژهای به موقعی داده شد که به زیبایی بازی کمک کرد." آقای گلمحمدی در نیمه اول به رضا کرمانشاهی معترض بود. داور بازی دقیقه ۲۴ تصمیم گرفت بین آوانتاژ یا اعلام خطا، رای به توقف بازی بدهد که همین موضوع باعث اعتراض کادر فنی پرسپولیس شده بود. سرمربی پرسپولیس از داور بازی تقدیر کرد سرمربی پرسپولیس هفته دوم لیگ برتر، به دلیل "لگد زدن به توپ" در کنار زمین و آنچه "حرکت غیراخلاقی" از سوی محمدرضا اکبریان داور بازی پرسپولیس و سایپا قلمداد شده بود، اخراج شد. آقای گلمحمدی به همین دلیل بازی قبل هم روی نیمکت حضور نداشت. به نظر میرسد نتایج تیمهای لیگ برتر، در موضعگیری مربیان و اظهارنظر آنها در مورد داوری، نقش مستقیمی دارد. پنالتیهایی که بازی را عوض کرد نساجی و نفت مسجد سلیمان، آغاز کننده دیدارهای روز جمعه بودند. آنچه وحید فاضلی، سرمربی نساجی و مجتبی حسینی، سرمربی نفت مسجد سلیمان برای نیمه اول تدارک دیده بودند، فقط در سه موقعیت نهچندان جدی گل خلاصه میشد. بازی سرد، بیروح و فاقد برنامه. بازی کم موقعیتی که در نیمه دوم هم ادامه داشت را فقط پنالتی دقیقه ۸۱ تغییر میداد. حرکت تکنیکی کریم اسلامی، خطای مدافعان نفت و سوت روحالله شریفی داور بازی به نشانه پنالتی، اتفاق مهم این مسابقه شد. حامد شیری پنالتی نساجی را به گل برتری تیمش تبدیل کرد. این هفته شاهد رقابتهایی نه چندان جذاب در لیگ برتر فوتبال ایران بودیم اوضاع در اصفهان بهتر آغاز شد. سپاهان با موتور جدید گلزنیاش، خیلی زود دروازه میهمانش سایپا را آغاز کرد. سجاد شهباززاده دقیقه ششم بازی با ضربهای "چیپ"، یکی از تماشاییترین گلهای هفته چهارم را وارد دروازه سایپا کرد. محرم نویدکیا، سرمربی سپاهان با همین یک گل، نیمه اول را به پایان برد، در حالی که در همین نیمه اول تیمش میتوانست دو بار دیگر دروازه میهمان را باز کند. نیمه دوم ورق برگشت، سایپا هم بر توپ مسلط شد و هم زمین را در اختیار گرفت. سایپا از ابتدای نیمه دوم موقعیتهای مکرر گلزنی داشت، اما برای رسیدن به گل تساوی تا دقیقه ۸۴ و سانتر محسن مسلمان و ضربه سر مجید علیاری صبر کرد. صنعت نفت در آبادان میزبان ذوبآهن بود. مبارزه تفکرات سیروس پورموسوی سرمربی صنعت نفت و رحمان رضایی سرمربی ذوبآهن، در نیمه اول کسالتبار و بیروح به نظر میرسید. هر دو تیم میانه میدان را برای حرکت دادن توپ انتخاب کرده بودند و تعداد پاسهای اشتباه، از تعداد پاسهای سالم دو تیم، پرتعدادتر بود. مجموع موقعیتهای دو تیم در تمام ۹۰ دقیقه، به تعداد انگشتهای یک دست نرسید. تنها اتفاقی که میتوانست این بازی را هم از رخوت درآورد، اعلام ضربه پنالتی به سود میزبان بود. دقیقه ۸۶ طالب ریکانی، پنالتی که خودش به دست آورده بود را وارد دروازه میهمان کرد. با همین گل، صنعت نفت به پیروزی رسید و تا رده پنجم جدول صعود کرد. تساوی استقلال، دور ماندن از صدر آخرین باری که استقلال در نیمه اول موفق شده بود دروازه حریفانش را باز کند، به هشت بازی قبل یعنی هفته بیست و نهم لیگ گذشته برمیگشت. علی کریمی بازیکن پیشین استقلال موفق شده بود دقیقه ۳۸ دروازه همین پیکان را باز کند. پس از آن استقلال در لیگ برتر، موفق به گلزنی در نیمه نخست نشده بود. این بار هم همان اتفاق افتاد و محمود فکری هم موفق نشد طلسم گلنزنی تیمش را در نیمه نخست بشکند. استقلال بازی را هجومی آغاز کرد و بیش از هر چیز دل به سانترهای وریا غفوری و محمد نادری از دو جناح راست و چپ بست. پیکان هم چشم به ضدحملات دوخته بود و میتوانست دروازه استقلال را دقیقه ۳۹ باز کند. اما بیدقتی امیر روستایی دروازه رشید مظاهری سنگربان استقلال را بسته نگه داشت. استقلال نیمه دوم را کاملا هجومی آغاز کرد. میل به نفوذ از کنارههای زمین همچنان حفظ شد اما مالکیت توپ به صورت کامل در اختیار میهمان قرار داشت. خلاصه شدن برنامههای استقلال در سانتر از کنارهها، کار مهدی تارتار برای بسته نگهداشتن دروازه پیکان را راحت کرد. استقلال از ۴ بازی خود در لیگ برتر، دو پیروزی، یک تساوی و یک شکست به دست آورده است. با این نتایج آبیهای تهران در پایان هفته چهارم، روی پله چهارم نشستند. گل هفته جشن گل میلاد سرلک بازیکن پرسپولیس شوتی که میلاد سرلک دقیقه ۸۹ بازی پرسپولیس و شهرخودرو به سمت دروازه میلاد فراهانی شلیک کرد، حتی اگر وارد دروازه نمیشد هم ارزش انتخاب به عنوان شوت برتر هفته را داشت. اما وقتی توپ به تیرک دروازه خورد و به گل سوم پرسپولیس بدل شد، نمیتوان آن را در صدر فهرست بهترین گلهای هفته قرار نداد. میلاد سرلک، برای گلش، یک شریک هم دارد. سجاد شهباززاده، مهاجم مورد علاقه محرم نویدکیا که موفق شده مهاجمی آماده مانند کیروش استنلی را نیمکت نشین کند، با ضربه چیپ و هوشمندانهای گل نخست تیمش را به ثمر رساند. گل او زیبا بود، ولی سه امتیاز را برای سپاهان به همراه نداشت. | هنوز زمستان از راه نرسیده، اما هوای لیگ برتر، هوای سکوها، هوای فوتبال ایران سرد است. آنچه میبینیم در بازیهای کم گل، پیروزیهای خفیف و نتایج غیرقابل پیشبینی خلاصه میشود. منهای پرسپولیس که پس از مدتها به یک پیروزی قاطع دست یافت، سایر نتایج لیگ در هفته چهارم در اعداد صفر و یک خلاصه شد. | شش قدم؛ گلگهر صدرنشین شد، پرسپولیس تنها پیروز مقتدر |
حوزه علميه و قدرت استقلال حوزه علميه شيعه از قدرت سياسی، موضوعی مناقشهبرانگيز است. پيش از انقلاب سال 57 و گشايش مجالی وسيع برای دستيابی روحانيان به قدرت و در چنگ گرفتن سرنوشت کشور، سخن گفتن از استقلال روحانيت، مشروعيتِ بيشتری داشت. با اين همه، هيچ تاريخنگاری نمیتواند تصور کند نهاد روحانيت – به ويژه در سدههای اخير- بدون گونهای پيوند نزديک با اقتدار سياسی، امکانِ پيدايش و ادامه حيات داشته است. به ويژه، پس از جنبش مشروطيت، رابطه ميان شاه، در مقام بالاترين نقطهی اقتدار سياسی، و مرجع تقليد به مثابه مهمترين قدرت دينی و اجتماعی، پيچيدهتر شد. بر خلاف نهاد کليسا در مسيحيت و نظام سامانمند و استوار بر سلسله مراتباش، تشکيلاتِ روحانيت شيعه، بر چنين تصوری از نظم مبتنی نبوده است. اين، پيش از هر چيز، به تفاوت بنيادين الاهيات مسيحيت و الاهيات شيعی بازمیگردد. آنگونه که آيت الله بروجردی، مرجع علی الاطلاقِ دوران محمدرضاشاه پهلوی گفته است "نظم حوزه در بینظمی آن است". قدرت و مهار سياسی حوزه هنگامی که روحانيت در سال پنجاه و هفت بر مسند قدرت نشست، احساس کرد مهمترين سرچشمه خطر ممکن است در حوزه علميه نهفته باشد. بدين رو به ضرورت برپاکردن سيستمی برای مهارِ نهادی چون حوزه کمر بست که در اصل نابسامان، نظمگريز و شکلناپذير بود. مبنای مشروعيت حکومت، اسلام بود. تفسيرها و تأويلهای رسمی از اسلام در حوزه علميه توليد و سپس توزيع میشد. بنابراين اگر حکومت نتواند حوزه را در چنگ خود بگيرد، منبع مشروعيت، مهارنشده و گشوده به روی مخالفان خواهد ماند. برای روحانيان حاکم، مشروعيتزدايی به دست حوزويان و بر مبنای ادله فقهی و کلامی، آسيبرسانتر و خطرزاتر از نامشروعشدن به دست فعالان سياسی و روشنفکران عرفی به شمار میرفت. مأمنِ مشروعيت، به منبعِ بالقوه تهديد بدل شد. آيت الله خمينی و حوزه به رغمِ حضور مراجع بزرگ در قم و آيت الله ابوالقاسمِ خويی در نجف، آيت الله روح الله خمينی – در مقام يک مرجع و يک رهبر کاريزماتيکِ سياسی – کوشيد ترکيب ناساختارمند حوزه را تغيير دهد. وی هفت تن از روحانيانِ هوادار يا شاگردِ خود را به همراه نمايندگانی از ديگر مراجع، مأمورِ تشکيل شورای مديريت حوزه علميه قم کرد. وظايف اين شورا، در اصل، اداری بود: ترتيب دادن مراحل پذيرش طلبه به صورت بسيار ابتدايی و برگزار کردن امتحانهای سالانه. اين شورا به کسی مدرک علمی يا درجهی حوزوی نمیداد و تنها توانست کنترلی سطحی بر طلبهها برقرار کند؛ از جمله وظايف آن، صدور برگ معافيت موقت تحصيلی از سربازی و برگ معرفی به کسانی بود که میخواستند وارد دستگاهِ قضايی يا سازمان عقيدتی-سياسی نيروهای مسلح شوند. دادگاه ويژه روحانيت در کنار شورای مديريت حوزه علميه، آيت الله خمينی دادگاهِ ويژه روحانيت را تأسيس کرد. اين دادگاه، بيرون از نظارت دستگاه قضايی بود و تشکيل آن، آشکارا، بر خلاف نص قانون اساسی جمهوری اسلامی به شمار میرفت؛ زيرا در اين قانون هيچ دادگاهی نمیتواند بيرون از نظارت قوه قضاييه تشکيل شود. علت اصلی راهاندازی اين دادگاه - آنگونه که اعلام شد – احترام و موقعيت ويژهای بود که روحانيان داشتند. استدلال اصلی حکومت اين بود که بر پايه اين احترام، پرونده قضايی روحانيان، حتا اگر به جرايم عادی مربوط باشد، نبايد مانند پرونده عموم مردم در دادگاههای عادی طرح شود. در نتيجه، در آغاز به نظر میآمد دادگاه ويژه، مکانی امن و احترامآميز برای روحانيت است، اما ديری نگذشت که اين دادگاه به مؤثرترين نهاد رسمی قضايی برای رسيدگی به پروندههای سياسی روحانيان بدل گشت. از جمله دو مرجع بزرگ طعمه اين دادگاه شدند: آيت الله محمد کاظم شريعتمداری در سالهای نخستين جمهوری اسلامی و آيت الله حسينعلی منتظری در سال شصت و شش. دهها روحانی در موقعيتهای علمی و دينی گوناگون، به حکم اين دادگاه به زندان افتادند و يا اعدام شدند و هنوز هم شماری روحانی در بازداشتِ اين دادگاه به سر میبرند. دادگاهِ ويژه روحانيت به سرعت به دادگاهی سياسی تحت نظر مستقيم رهبر جمهوری اسلامی، بدل شد و در پيوند با وزارت اطلاعات و ديگر نهادهای امنيتی و سياسی قرار گرفت. اين دادگاه از رويه قضايی متداول در دستگاهِ قضايی ايران پيروی نمیکند و خود رويه و روندی جداگانه دارد. آيت الله خامنه ای، حاکم دينی و حوزه آيت الله خمينی برخوردار از دو عنصر مهم بود که آيت الله علی خامنهای، جانشين وی، از آن بیبهره بود: کاريزما و مرجعيت. رهبری آيت الله خامنهای در حصاری از مشکلات بود؛ از يک سو تصور حوزويان از وی، مردی فقيه نبود و از ديگر سو آيت الله منتظری که پيشتر قرار بود جانشين رهبر باشد، درست چند ماه پيش از درگذشت آيت الله خمينی از مقام خود عزل شد. آيت الله منتظری، در مقام يک مرجع و نيز يکی از بنيانگذاران جمهوری اسلامی، هم در جامعه ايرانی و هم در حوزه علميه چهرهای مقبول ارزيابی میشد. آيت الله خامنهای با تصميم مجلس خبرگان رهبری در چهاردهم خردادماه سال 1367 ميان بحران عميق سياسی و بهت اهل حوزه به مقام رهبری برگزيده شد. در سالهای پايانی دهه شصت، اجماع کامل وجود داشت که آيت الله خامنهای مرجع نيست. او در مقام فردی که مرجع نبود، تنها بر پايه نسخه بازنگریشده قانون اساسی توانست به اين مقام دست يابد. پيش از آن، در قانون اساسی، در شرايط رهبر، مرجعيتِ تقليد قيد شده بود. اهرم های اقتصادی و معيشتی چنين بود که آيت الله خامنهای، ناگزير، در آغازِ رهبری خود با احتياط به حوزه نزديک شد. وی بيشتر بر حل مشکلاتِ معيشتی طلاب، مسکن، دارو و درمان، وام و مسائل مالی آنها تمرکز کرد. به رغم آنکه آيت الله خامنهای مرجع به شمار نمیرفت، دادن شهريه به طلبهها را آغاز کرد. در سنتِ حوزه، تنها مرجع میتواند به طلبهها شهريه يا حقوق ماهانه پرداخت کند؛ زيرا مقلدان، وجوهات شرعی خود را بيشتر به مراجع میپردازند. اما پس از مرگ آيت الله خمينی، آيت الله خامنهای مسئوليت همه دفترهای شرعی رهبر درگذشته را در حوزه و بيرون آن به عهده گرفت. وی نه تنها کوشيد تا ديگران را متقاعد کند که شايستگی ميراثبری سياسی آيت الله خمينی را دارد، که حتا بالاتر از آن، می تواند وارث مقام دينی او نيز باشد. اصلاحات حوزه، اميد ها و نگرانی ها بهار سال 74، نقطه عطفی سرنوشتساز برای حوزه علميه بود. آيت الله خامنهای در سفری از پيشبرنامهريزیشده و در ميان اعضای دفتر و شماری از روحانيانِ هوادارش، با تشريفات بسيار، وارد شهر قم شد و در مدرسه فيضيه سخنرانی کرد. وی درباره ضرورت اصلاحات بنيادی در ساختار حوزه سخن گفت. گفتههای او، از نگاهِ ناظران، خبر از تصميم برای ايجاد تحولاتی ريشهدار میداد. در اين سخنرانی، آيت الله خامنهای بيشتر بر نياز به تجديدنظر اساسی در برنامههای درسی حوزه و بهبود شرايط معيشتی طلاب تأکيد کرد. وی حتا اصرار ورزيد که برای کارآمدتر کردن حوزههای علميه، طلاب بايد زبان انگيسی بياموزند. برداشت طلبههای بسياری که در گير و دار مشکلات مالی و سطح پايين زندگی بودند، نويد اصلاحات اقتصادی در حوزه بود؛ اما طيف مدرسان و مجتهدان مرجعهای مستقل در قم نگران شدند که آيت الله خامنهای ممکن است بخواهد با سرازير کردن بودجههای حکومتی به حوزه، حوزه را به نهادی سراپا فرمانبردار، وابسته و هوادار حکومت بدل سازد و مخالفان، به ويژه منتقدان ولايت فقيه را منزوی نمايد. آيت الله خامنهای "شورای مديريت حوزه" را به "مرکز مديريت حوزه" بدل کرد ولی بدون هيچ گونه همکاری با ديگر مراجع. مراجع و روحانيان بلندپايه میتوانستند با اين مرکز همکاری کنند، تنها به شرط آنکه به اصل ولايت مطلقه فقيه باور داشته باشند. شماری از مراجع تقليد مانند آيت الله مکارم شيرازی و آيت الله نوری همدانی خود را برای همکاری با اين مرکز ناگزير ديدند. بخشی از اين ناگزيری به سبب فعاليتهای اقتصادی آنها در زمينه صادرات و واردات کالا بود. اما بيشتر مراجع و روحانيان مستقل، در دلهره، بیاعتمادی و انزوا باقی ماندند. اداره آمار، يا اداره تعيين سرنوشت يکی از فعالترين و کارآمدترين بخشهای مرکز مديريت حوزه، "اداره آمار" خوانده میشود. به رغمِ آنکه هيچ گونه گزارش رسمی درباره فعاليتهای اين اداره وجود ندارد، با تکيه بر تجربه شخصیِ حضور در حوزه و نيز گفتوگو با دهها روحانی در مراتب گوناگون علمی و دينی، در ايران و خارج از آن، بخشی از کارکردهای ادارهی آمار را برمیشمرم. روشن است که اين امر نيازمند پژوهشی دراز دامن است تا بتوان تصويری تمامنما و واقعبينانه از وضعيت کنونی حوزه علميه به دست آورد. 1 کنترل شهريه مراجع: هر مرجعِ تقليد، ماهانه به هر طلبه شهريه میدهد. مبلغ اين شهريه بستگی به توانايی مالی هر يک از مراجع دارد و از اين مرجع به آن مرجع تفاوت میکند. هر طلبه، هرماه، شهريه ای را که هر يک از مراجع می دهند دريافت می کند و مجموع آنها درآمد ماهيانه وی را تشکيل میدهد. پس از انقلاب، بر پايه قانونی نانوشته، آيت الله خمينی شهريهای بالاتر از شهريه ديگر مراجع پرداخت میکرد. مبلغ شهريه معنادار است؛ زيرا توانايی مالی هر مرجع، نشاندهنده شمار مقلدان و نيز قدرت اجتماعی و دينی اوست (سرچشمهی سنتی منابع مالی مرجع، وجوهات شرعی است که هر مقلدی به مرجع خود پرداخت میکند). مبلغ شهريهی آيت الله خمينی تقريباً از همه بيشتر بود؛ زيرا وی در مقام يک مرجع سياسی، توانسته بود بخش عظيمی از متدينان در ايران و جماعت شيعه در خارج را به سوی تقليد خود برانگيزد و آنها را به پرداخت وجوهات شرعی به او ترغيب کند. اما آيت الله خامنهای مرجع به شمار نمیرفت و در نتيجه از همان توانايی و منابع مالی شرعی برخوردار نبود. با اين همه، وی با تصرف دفترهای شرعی آيت الله خمينی، از الگوی او برای دادن بالاترين مبلغ شهريه پيروی کرد. از همين رو، وی ناگزير بود منابع مالی ديگر مراجع را تحت نظارت خود درآورد. يکی از وظايف اداره آمار، کنترل بيت مراجع و دفترهای ثبت آنان در قم است. اين اداره حتا فعاليتهای دفتر ايرانی آيت الله علی سيستانی – مرجع شيعه مقيم نجف – را زير کنترل گرفته است. اداره آمار میکوشد توازن مالی در حوزه را به سود رهبر جمهوری اسلامی حفظ کند. 2 اداره آمار، مرجع شهريه: پيش از سال هفتاد و چهار، تقريباً مسائل مالی هر مرجع، محرمانه بود و هيچ کس نمیتوانست ميزان دارايی، درآمد و هزينه مراجع را برآورد کند. همچنين هيچ کس حق نداشت دفتر مرجعی را به دادن شهريه يا ندادن آن به طلبه خاصی وادار کند. فرايند پرداخت شهريه، تقريباً آزاد از نظارت حکومت و بيشتر به مسئوليت کامل هر يک از مراجع بود. اما اداره آمار، اطلاعات نسبتاً جامعی را از دفتر ثبت شهريههای مراجع گردآوری کرد و به کامپيوتر سپرد. با متمرکز کردن اطلاعاتِ مالی، ادارهی آمار توانست زمام کار را يکسره به دست گيرد. در نتيجه، شايستگیِ هر طلبه برای دريافت شهريه، به صلاحديدِ اداره آمار تشخيص داده میشد. چنين بود که ادارهی آمار توانست به طور نسبی گردش مالی وجوهات شهريه را محدود به دلخواه حکومت در آورد. 3 نظارت عقيدتی و شهريه: بر پايه چه معياری، طلبهای شايستگی دريافت شهريه پيدا میکند؟ در اصل، تحصيل و مرتبه علمی است که طلبه را مستحق دريافت شهريه مینمايد. اما اداره آمار در معيارهای اصلی پرداخت شهريه دستکاری کرد. پروندههای تحصيلی طلاب در بخش آموزشِ مرکز مديريت حوزه نگاه داری میشود. اما اداره آمار هيچ علاقهای به اين پروندهها ندارد. اين اداره دو معيار سياسی مهم را وارد جريان پرداخت شهريه کرد: نخست التزام عملی به ولايت مطلقه فقيه و ديگری اينکه طلبه نبايد به انديشههای شبههناک دينی يا فلسفی تمايل داشته باشد و از اين راه بتواند ذهن ديگر طلبهها را مسموم کند و خود نيز در آلودگی شک و ترديد به سر برد. يکی از روحانيانِ نزديک به قدرت در يک سخنرانی گفته بود بايد حوزه را در برابر آسيب غربزدگی مصون کرد. از اين رو، اداره آمار نيازمند آن بود ببيند هر يک از اهل حوزه در نوشته و سخنرانی خود چه میگويند. به اين ترتيب، کارمندان اداره آمار، بايگانی عظيمی را در اين جهت پديدآوردند تا بر اساس آن بتوانند وظيفه ای را که از آنها خواسته می شد انجام دهند. 4 اداره آمار در نقش برادر بزرگ: اگر اداره آمار طلبهای را ملتزم عملی به ولايتِ مطلقهی فقيه تشخيص ندهد يا افکار وی را شبههناک و مغاير با باورهای ايدئولوژيک حکومت بداند، میتواند وی را در معرض مجازاتهای چندی قرار دهد: شهريه آن طلبه را قطع کند (نه تنها شهريه آيت الله خامنهای بلکه شهريه همه مراجع را)، از دادن هر گونه برگ گواهی به وی سرباز زند (از برگ گواهی تحصيلی گرفته تا برگ گواهی معافيت موقت از سربازی) و در نتيجه طلبه را از گرفتن پاسپورت و خروج از کشور نيز بازدارد. اما مهمتر از همه اين است که اداره آمار میتواند طلبهی "متخلف" را به دادگاهِ ويژه روحانيت معرفی کند و وی را در معرض احکامِ آن قرار دهد: از خلع لباس روحانيت گرفته تا مجازات های سنگينی چون اعدام. شايد پراهميتترين نقش اداره آمار در تصوير رعبآور و ترسناک آن در ميان روحانيان نهفته باشد. تقريباً کمتر کسی در حوزه هست که محدوديتهای تحميلی و سانسور شديد را احساس نکند. می توان گفت ترس در ميان طلبهها درونی شده و هيچ کدام نمیتوانند از دلهرهای چيره بگريزند. نظام نظارتِ حکومت دينی بر حوزهها، همهجا حاضر و فراگير است و هيبت آن وجدان و خيالِ جمعی روحانيان را سراسر فروگرفته است. به اين ترتيب، کرامت و استقلال، شايد دو امر مهمی باشند که حکومت اسلامی، بيش از هر چيز ديگر، از حوزه گرفته است. انضباط و مجازات آيت الله خامنهای شماری مدرسه، کتابخانه و ديگر ساختمانهای آموزشی در حوزه تأسيس کرده؛ حوزويان را با کامپيوتر آشناکرده و مرکز تحقيقات اسلامی کامپيوتری را در قم بنياد نهاده؛ اينترنت را به درون حوزهها برده، مرکز بيمه درمانی طلاب بنا گذاشته؛ صندوق قرض الحسنه امام خمينی را برای دادن وام مسکن و رفع ديگر مشکلاتِ معيشتی طلاب پديدآورده و همچنين شهرکهای مسکونی – مانند شهرک مهديه – برای روحانيان ساخته است. با اين همه، مهمترين کاری که رهبر جمهوری اسلامی در دهه اخير در حوزه انجام داد، تأسيس مرکزی برای فراهم آوردن اسناد و بايگانیِ حوزه علميه است؛ يعنی نهادی که تا پيش از اين نظمی پريشان داشته است. در عين حال، وی از راه سازوکارهای اجرايی ادارههايی چون اداره آمار، توانست تقريباً برای هر يک از طلبهها سند درست کند و به بايگانی بسپارد و بدين روش، نظام کنترل سياسی و امنيتی بر حوزه علميه را تحکيم و تقويت نمايد. به کوتاهی، "انضباط" و "مجازات" دو ارمغان آيت الله خامنهای به حوزههای علميه بود. بررسی روند مدرنسازی حوزه علميه شيعه بدون درنظر گرفتن سازوکار اين انضباط و مجازات ناکامل است. به واقع، حکومت اسلامی نقشی بزرگ در مدرنسازی حوزه علميه بازی کرد و ميان حوزه شيعه و تکنولوژی، مديريت و نظم واداری مدرن پل زد. اما اين مدرنسازی کمتر برآمده از مجموعه چالشها و تحولاتی درونی بوده است. در عوض، میتوان گفت بخش عمده اين مدرنسازی به يُمن نظام سياسی اقتدارگرايی به وجود آمده که در سايه ايدئولوژی اسلام انقلابی، دستاوردهای کاربردی تجدد مانند تکنولوژی را برگرفته و ارزشها، آرمانها و مفاهيم آزادیخواهانهی آن را فروگذاشته است. خدمات | حوزه علميه، پيش از انقلاب، مهمترين سرچشمه اقتدار اجتماعی در ايران به شمار میآمد، ولی با استقرار جمهوری اسلامی، به منبع اصلی اقتدار سياسی نيز تبديل شد. پس از انقلاب، حوزه علميه هم عرصهای برای اعمال قدرت سياسی گرديد و هم خانه کنشگران برجستهی عالم سياست به شمار آمد. | انضباط و مجازات، نظارت سياسی بر حوزه علميه در ايران |
کنفرانس دو روزه ژنو با هدف کمک به افغانستان با شرکت کنندگان از ۶۶ کشور و ۳۲ سازمان بین المللی و تعهد ۱۳ میلیارد دلار مشروط پایان یافت فنلاند، سازمان ملل و دولت افغانستان برگزاری این نشست دو روزه را برعهده داشتند. به دلیل محدودیتهای کرونا این نشست به صورت مجازی و حضوری برگزار شد. وزارت خارجه فنلاند که از میزبانان این نشست بود، مجموع کمکهای اعلام شده مشروط را حدود ۱۳ میلیارد به مدت ۴ سال اعلام کرد. ادامه بخش اعظم کمکها بستگی پیداکرده است با عملکرد دولت افغانستان در مبارزه با فساد، حکومتداری خوب، شفافیت و همچنین پیشرفتها در روند صلح افغانستان. شرکت کنندگان متعهد شدند که مجدداً برای بررسی توافقات و تعهدات در یک جلسه مقامات ارشد در سال ۲۰۲۱ و در یک جلسه وزیران در سال ۲۰۲۲ گرد هم آیند. در پایان، محمد حنیف اتمر، وزیر خارجه افغانستان، از حمایتهای "بینظیر" جامعه جهانی با درنظرداشت همهگیری کرونا، ابراز سپاس کرد و از شرایطی که حامیان افغانستان برای ادامه کمکهای خود گذاشته اند، استقبال کرد. آقای اتمر گفت دولت افغانستان پاسخگوی کمکهای بینالمللی خواهد بود. سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه در این کنفرانس گفت که آنها نگران وضعیت امنیتی افغانستان هستند درخواست آتشبس سراسری و سریع در افغانستان کشورهای کمککننده بدون استثنا نگرانی شدید خود را نسبت به افزایش خشونتها و کشتار مردمان غیرنظامی ابراز کردند. همه کشورها، خواهان برقراری آتشبس فوری سراسری در افغانستان شدند. دولت افغانستان همواره خواستار آتش بس عمومی و فوری است، ولی گروه طالبان، برقراری آتش بس را از مفاد مذاکرات آینده قرار داده، و آن را در این مرحله مورد بحث نمیدانند. کشورهای کمک کننده همچنین خواستند تا قوانین بینالمللی در مورد غیر نظامیان رعایت شود. سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه در این کنفرانس ضمن اینکه برقراری آتش بس فوری را ضروری دانست، گفت که آنها نگران وضعیت امنیتی افغانستان هستند که می تواند به آسیای مرکزی سرایت کند. او گفت که از همه جوانب در دوحه میخواهیم که به سرعت به موافقت برسند. او افزود: "ما به گفتوگوها میان افغانها متعهد هستیم." روسیه، حمایت و کمکهایی خود را در بخشهای مختلف در افغانستان ادامه خواهد داد. محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، پایان نیافتن جنگ در افغانستان را تراژیدی خواند و بر "خروج مسئولانه" نیروهای خارجی از افغانستان تاکید کرد. او گفت در مذاکرات صلح افغانستان سازمان ملل باید نقش اصلی را داشته باشد و ایران در این زمینه کمک خواهد کرد. آقای ظریف گفت ایران میزبان سه میلیون مهاجر افغان است. کمکهای مشروط در این کنفرانس آمریکا قول کمکی ۶۰۰ میلیون دلاری در سال آینده را داده است که نیمی از آن مشروط به مذاکرات صلح با طالبان در دوحه خواهد بود. مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا گفت که پیشرفت این مذاکرات بر میزان و ابعاد حمایت آینده بین المللی از افغانستان اثر خواهد داشت و واشنگتن سال آینده آن را مرور خواهد کرد. دیود هیل معاون وزارت خارجه آمریکا در این کنفرانس گفت که تصمیم دونالد ترامپ رئیس جمهور این کشور برای کاهش شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان "به معنی تغییر سیاست" آمریکا نیست. او گفت: "ما آماده حمایت از افغانستان در این جهت هستیم و ۶۰۰ میلیون دلار برای رسیدگی به نیازهای غیرنظامی در سال ۲۰۲۱ را در دسترس قرار می دهیم. ما خوشحالیم که امروز می توانیم قول ارائه ۳۰۰ میلیون دلار این پول را بدهیم و ۳۰۰ میلیون دلار باقی مانده با بررسی پیشرفت در فرآیند صلح ارائه خواهد شد." آلمان هم از جمله کشورهایی بود که ۴۳۰ میلیون یورو برای سال ۲۰۲۱، متعهد شد، و بقیه کمکهای خود را مشروط به عملکرد دولت افغانستان ساخت. بانک توسعه آسیای که در افغانستان در دوهه گذشته فعالیتهای زیادی داشته، برای ۴ سال آینده، متعهد به کمک ۹۰۰ میلیون دلار شد. محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران پایان نیافتن جنگ در افغانستان را تراژدی خواند ترکمنستان گفته خط انتقال انرژی از ترکمنستان به افغانستان تا مرز این کشور تکمیل و بزودی در خاک افغانستان نیز آغاز خواهد شد. نماینده این کشور در کنفرانس ژنو گفت برای خط انتقال برق و اینترنت و همچنین ساخت خط آهن میان دو کشور بیشتر از یک میلیارد دلار هزینه کرده است. ترکمنستان گفته خط انتقال انرژی از ترکمنستان به افغانستان تا مرز این کشور تکمیل و بزودی در خاک افغانستان نیز آغاز میشود نماینده اسلواکی در این نشست با اشاره به خشونتها در افغانستان خواستار یک آتش بس فوری از طرف های درگیر شد. او گفت دولت اسلواکی متعهد است که به افغانستان حدود سه میلیون دلار کمک مالی کند. وزارت مالیه/دارایی افغانستان اعلام کرد که سوئیس تعهد کرده در چهار سال آینده ۱۰۴ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. ژان اسلبورن، وزیر خارجه لوکزامبورگ، به کمکهای طولانی مدت کشورش به افغانستان تعهد مشروط کرد. آقای اسلبورن که از راه دور در این نشست صحبت میکرد، گفت که در کنار کمکهای بشردوستانه، کشورش متعهد به پروژه های دراز مدت به ارزش ۲.۴ میلیون یورو است. اندونزی ۵ میلیون دلار برای سه سال آینده کمک نقدی اعلام کرد. ریتنو مرسودی، وزیر خارجه اندونزی در این نشست از ایجاد صلح در افغانستان اعلام پشتیبانی کرد. نماینده وزارت خارجه استونیا گفت کشورش به شرط ادامه مبارزه با فساد در افغانستان ۹ صد هزار دالر در امر کمک به دولت و برنامه های بازسازی افغانستان تا سال ۲۰۲۲ کمک خواهد کرد. هر چهار سال کشورهای حامی مالی افغانستان گردهم میآیند تا در مورد میزان پول و چارچوب مصرف کمکها برای چهار سال آینده تصمیم بگیرند حمله آمریکا به این کشور در ۲۰۰۱ همراه با شکلگیری یک ائتلاف بینالمللی که حدود ۴۰ کشور عضو ناتو و غیرناتو را گردهم آورد و دو دهه است این ائتلاف وفادارانه در افغانستان حضور نظامی دارند و همین کشورها هر چهار سال گردهم میآیند تا در مورد کمکهای اقتصادی به افغانستان تصمیم بگیرند. اشرف غنی همچنین افزود که در حال حاضر، تمرکز خود را روی اقدامات در خصوص خودکفایی در سکتورهای معارف، توسعه شهری، انرژی و زیربنا چند برابر ساخته است. روز گذشته در نخستین روز کنفرانس ژنو محمد اشرف غنی، رئیسجمهوری افغانستان در یک سخنرانی در بخش مقدماتی نشست ژنو در مورد راههای توسعه اقتصادی کشورش حرف زد و تاکید کرد که افغانستان از جامعه جهانی "کمک خیریه نمیخواهد بلکه اتصال میخواهد". آقای غنی گفت که رویای افغانستان این است که به چهار-راه منطقه مبدل شود. او همچنین بر اهمیت تاریخی جغرافیایی افغانستان برای اقتصاد منطقه اشاره کرد. تاکید ویژه بر "حفظ حقوق زنان" در همین حال دیروز در افتتاح این کنفرانس رولا غنی، بانوی اول افغانستان، سید سعادت منصور نادری، وزیر دولت در امور صلح و میشل باچلیت، کمیسر ارشد سازمان ملل برای حقوق بشر سخنرانی کردند و بر اهمیت صلح و ارتباط آن با حقوق بشر در افغانستان حرف زدند. بخشی از موضوع بحث روز گذشته به "حفاظت و تقویت حقوق بشر و مشارکت زنان" اختصاص داشت. کشورهای کمک کننده، در روز دوم نشست ژنو، در کنار موضوع آتشبس، حضور و مشارکت پر مفهوم زنان را در روند صلح و آینده افغانستان از شرایط ادامه کمکهای خود خواندند. بخشی از موضوع بحث روز گذشته به "حفاظت و تقویت حقوق بشر و مشارکت زنان" اختصاص داشت محمد معصوم استانکزی، رئیس هیأت مذاکرهکننده صلح افغانستان با اشارههایی به روند صلح و اهمیت حقوق بشر و حقوق زنان بحث پنل در این مورد را آغاز کرد. مهمترین کنفرانسها درباره افغانستان بعد از سقوط طالبان با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ افغانستان از انزوای سیاسی بیرون آمد. اولین کنفرانس بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ در شهر بن آلمان برگزار شد. ساختار نظامی کنونی افغانستان در بن پایه ریزی شد. تقسیم قدرت، تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات از جمله دستاوردهای این کنفرانس بود. در سال ۲۰۰۲ نیز کنفرانس توکیو برگزار شد. نمایندگان ۵۰ کشور جهان به مدت دو روز در این نشست حضور داشند و تعهد کمک ۵.۴ میلیارد دلاری برای پنج سال کردند. کنفرانس برلین نیز در سال ۲۰۰۴ برگزار شد. کشورهای کمک کننده به افغانستان تعهد کردند که هشت میلیارد دلار را برای سه سال به منظور بازسازی این کشور کمک کنند. در سال ۲۰۰۶ نیز کنفرانس لندن برگزار شد. در این نشست دو روزه جامعه جهانی ده میلیارد برای بازسازی افغانستان تعهد کردند. در این کنفرانس سندی به نام "توافقنامه افغانستان" نیز به امضا رسید که براساس آن حکومت افغانستان به ایجاد اداره شفاف و پاسخگو و مبارزه علیه مواد مخدر، تروریسم و رعایت حقوق بشر متعهد شد. کنفرانس رم نیز در سال سال ۲۰۰۷ میلادی در ایتالیا برگزار شد که در آن بر اصلاح نظام قضایی افغانستان تاکید شد. کنفرانس پاریس در سال ۲۰۰۸ برگزار شد که افغانستان درخواست ۵۰ میلیارد دلار برای بازسازی این کشور کرد و در نهایت آمریکا ۱۰ میلیارد دلار، سازمان ملل متحد یک میلیارد و ژاپن نیم میلیارد دلار کمکهای جدید را تعهد کردند و کشورهای دیگر از جمله فرانسه و آلمان نیز اعلام کردند که کمک های خود را تا دو برابر افزایش خواهند داد. در سال ۲۰۱۰ نیز کنفرانس لندن برگزار شد که در این نشست یک روزه دولت افغانستان متعهد شد تا طی پنج سال آینده کنترل امنیتی مناطق زیادی از کشور را بویژه مناطق ناآرام را خود به عهده بگیرد. کشورهای کمک کننده به افغانستان تعهد کردند که صدها میلیون دلار پول برای کمک به ایجاد ثبات و امنیت به افغانستان کمک کنند. در سال ۲۰۱۲ در کنفرانس توکیو، کشورهای شرکت کننده در این کنفرانس تعهد کردند که در چهار سال آینده شانزده میلیارد دلار به افغانستان کمک کنند. افغانستان به مبارزه با فساد مالی و اداری و استفاده مؤثر از کمک های جامعه جهانی تعهد کرده بود. در سال ۲۰۱۴ نیز کنفرانس لندن با ادامه کمک های کشورهای جهان از افغانستان ادامه یافت. کشورها و سازمانهای شرکت کننده کنفرانس لندن برای بازتعریف رابطه افغانستان و جامعه جهانی، تعهدات خود نسبت به این کشور را تجدید کردند. در سال ۲۰۱۶ نیز کنفرانس بروکسل برگزار شد که کشورهای شرکت کننده دراین نشست تعهد کردند که ۱۵ میلیارد دلار طی چهار سال آینده برای بازسازی افغانستان در اختیار این کشور قرار خواهند داد. گردهمایی مجازی نمایندگان ۷۰ کشور برای بررسی کمک به افغانستان | نشست ژنو، برای جلب کمکهای چهارساله به افغانستان، با اعلام حدود ۱۳ میلیارد دلار کمک مشروط به پایان رسید. کشورهای کمک کننده خواستار آتش بس فوری و سراسری، حمایت از روند صلح، حفظ دستاوردهای دو دهه و حضور و نقش پر معنی زنان در روند صلح افغانستان تاکید کردند. | پایان کنفرانس ژنو برای افغانستان؛ تعهد مشروط نزدیک به ۱۳ میلیارد دلار در چهار سال آینده |
"شبحی بر فراز اروپا میچرخد؛ شبح جداییطلبی"، "اروپا در شامگاه یک تحول انقلابی دیگر همچون قرن نوزدهم قرار دارد، تحولی معطوف به ایجاد دولتهای ملی بیشتر"؛ از این عبارات و جملات این روزها در رسانههای اروپا زیاد به چشم میخورد که اشارهای است به تب واگرایی و جداییطلبی در چند نقطه قاره. جداییخواهی اسکاتلندیها در بریتانیا، فلاندرها در بلژیک، تیرول جنوبیها در ایتالیا و باسکها و کاتالونیها در اسپانیا عمدهترین نمودهای این گرایش هستند. نکته متفاوت در تب اخیر بیش از آن که به مسائل مربوط به تامین بیشتر حقوق فرهنگی و زبانی برگردد از مطالبات مالی و اقتصادی ناشی میشود. در مناطق یادشده این نظر قوت گرفته است که درآمدهای ناشی از توان اقتصادی بالایشان به جای هزینهشدن در راه توسعه و پیشرفت سایر مناطق کشور یا بازپرداخت بدهیهای دولت مرکزی و حل بحران مالی و اقتصادی آن بهتر است که در خود منطقه خرج شود و این امر در بهترین حالت با استقلال ممکن است. در کاتالونیای اسپانیا گرایش جداییخواهی در دهههای گذشته در اقلیت بود، حالا این احساس و دیدگاه قوت گرفته که اگر این منطقه کشوری مستقل از اسپانیا بود، مجبور نبود بخشی از توان اقتصادی خود را صرف مقابله با بحران بانکی و مالی اسپانیا کند و خود نیز بدهکار شود. این درک و دریافت حالا باد به بادبان نیروهای استقلالطلب انداخته و انتخابات پارلمان محلی ایالت در روز ۲۵ نوامبر (۵ آذر) به آزمونی برای سنجش قدرت و توان این نیروها و به مقدمهای برای برگزاری یک رفراندوم جدایی بدل شده است. البته مشکل کاتالونیا ریشهای تاریخی دارد و در ظرف ۷ سال گذشته، ورای بحران مالی مسائل دیگری نیز مناسبات میان مادرید و بارسلون را دشوار کردهاند. مشکلی با پیشینه سه قرن در کاتالونیای اسپانیا گرایش جداییخواهی در دهههای گذشته در اقلیت بود کاتالونیا که مرکز آن بارسلون است با مساحتی در حدود بلژيک (۳۲۱۰۰ کیلومتر مربع) و جمعيتی در حدود هفت و نیم میلیون نفر در شمال شرقی اسپانيا واقع شده و به لحاظ مالی و بانکی و امور بندری مهمترين استان اين کشور به شمار میرود. نزديک به ۲۰ درصد توليد ناخالص ملی اسپانيا در کاتالونیا انجام میشود. به لحاظ تاريخی، مردم کاتالونیا اغلب خود را از سوی مادريد مغبون و مورد محروميت قرارگرفته میدانند. روايتی که آنها از تاريخ خود ارائه می کنند حاکی از آن است که از سال ۱۷۱۴ که اتحاد آنها با امپراطوری هابسبورگ در مقابل بوربونها شکست خورد، خودمختاری وسیع آنها هم از بين رفت و مجبور به تبعيت از پادشاهان بوربونی شدند که بر مادريد حکومت کردهاند. در سده گذشته کاتالونیاییها از پايههای اصلی مبارزه برای برقراری جمهوری در اسپانيا بودند و در دوران کوتاه ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۹ که چنين حکومتی در اسپانيا برپا شد از حقوق قابل اعتنايی در اداره امور منطقه خود برخوردار شدند. با شکست جمهوريخواهان در برابر نيروهای ژنرال فرانکو و برقراری ديکتاتوری در اسپانيا، حقوق آنها و ساير مناطق کشور، پايمال اراده اقتدارگرای دولت مرکزی مادريد شد و زبان آنها که مستقل و تلفيقی از فرانسوی و اسپانيايی است نيز مشمول ممنوعيت شد. صحبتکردن به این زبان در ملاء عام و تدریس آن در مدارس ممنوع بود، به گونهای که پس از رایجشدن مجدد آن پس از مرگ فرانکو یادگیری خط این زبان به مشکلی بزرگ بدل شد و هنوز هم کاملا برطرف نشده است. این در حالی است که در بسیاری از روستاهای کاتالونیا، کماکان شمار زیادی از اهالی، زبان اسپانیایی را نمیدانند و تنها قادرند به زبان کاتالونی صحبت کنند. با مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ و بازگشت دموکراسی به اسپانيا کاتالونیها و باسکها از بيشترين حقوق خودمختاری در قانون اساسی سال ۱۹۷۹ برخوردار شدند. زبان کاتالونی در کنار زبان اسپانيايی به زبان رسمی منطقه بدل شد و به لحاظ امور مربوط به نيروهای انتظامی ، آموزشی، بهداشتی و فرهنگی نيز کاتالونیا از اختيارات بسيار وسيعی برخوردار شد. ملت اسپانيا نيز در در قانون اساسی ۱۹۷۹ متشکل از مليتهای مختلف تعريف شده است و از زبان و فرهنگ این ملیتها به عنوان غنابخش فرهنگ اسپانيا يادشده که بايد مورد احترام و حمايت واقع شوند. ملت یا ملیت؟ با اين همه در سالهای گذشته چالش و مشکلات در مناسبات مادريد و بارسلون در ابعاد ديگری دوباره خود را نشان داده است. شناختهشدن به عنوان يک ملت، ارتقاء بيشتر موقعيت زبان کاتالونی و کسب سهم بيشتری از مالياتهايی که در منطقه اخذ میشود ازجمله خواستهای کاتالونیها بوده است. آرتور ماس، نخستوزیر ایالت کاتالونیا با روی کارآمدن دولت سوسياليست خوزه لوئیز زاپاتهرو در مارس ۲۰۰۴ احزاب چپ و ملیگرای موجود در صحنه سياسی کاتالونیا موقعيت را برای تحقق خواستهای خود مناسب ديدند. در همين راستا آنها سال ۲۰۰۵ در پارلمان محلی خود با اکثريتی نزديک به ۹۰ درصد آراء قانون اساسی را به تصويب رساندند و یک سال بعد هم ۷۴ درصد رایدهندگان کاتالونیا در یک رفراندوم آن را تایید کردند. این قانون اساسی که در بعضی جهات خطکشی شدیدی با مادرید را به نمایش میگذاشت، کاتالونیایی ها را به عنوان يک ملت تعريف میکند، سهم بيشتری از مالياتهای اخذشده در منطقه را از آن دولت بارسلون میداند و زبان کاتالونی را نسبت به زبان اسپانيايی در موقعيت برتری قرار میدهد، به گونه ای که در مدارس تنها باید اين زبان آموزش داده شود، تابلوهای مغازه ها باید به اين زبان باشد و استخدام کسانی که به اين زبان تسلط نداشته باشند محدود شود. اين درک و دريافت از برتری و استقلال زبان مولفههايی از افراط و تندروی را نيز به خود گرفته است، به گونهای که در پارلمان بارسلون بايد تنها به زبان کاتالونی سخن گفته شود، اما نمايندگان کاتالونیا در پارلمان سراسری اجازه دارند که هم به اسپانيايی و هم به کاتالونی صحبت کنند. مجازات شرکتها و موسساتی که در بروشورهای خود کاتالونی را به کار نگيرند نيز از جنبههای ديگر اين گرايش است. برای تامين خواست کاتالونیها در مورد به رسميت شناختهشدن به عنوان يک ملت، در قانون اساسی تصویبشده يک فرمول بينابين و دوپهلو گنجانده شد به اين شرح:" برای تبارز بخشيدن به احساس و اراده شهروندان، پارلمان کاتالونیا با اکثريتی قوی مردم اين منطقه را به عنوان يک ملت تعريف کرده است. اين واقعيت ملی در بند دو قانون اساسی اسپانيا که کاتالونیایی ها را به عنوان يک مليت (از ملت واحد اسپانيا) به رسميت می شناسد نيز بازتاب يافته است." قانون اساسی جدید، کاتالونیا را صاحب پرچم، سرود ملی و روزهای تعطيل مخصوص به خود میکند، با دولت مادريد مناسباتی تقريبا برابر حقوق برقرار میسازد و به عنوان بالاترين مرجع حقوقی رای دادگاه عالی اين منطقه بر رای دادگاه قانون اساسی اسپانيا ارجحيت میدهد. با اين همه دولت مرکزی صرفنظر از مسائل نظامی و سياست خارجی شماری از اختيارات خود بر بنادر و فردوگاههای کاتالونیا را حفظ میکند و زبان کاتالونی نيز کماکان در نهادهای اتحاديه اروپا به عنوان زبان رايج به رسميت شناخته نخواهد شد. از مناقشه سیاسی و فرهنگی تا تبعات بحران مالی پس از تصویب قانون اساسی کاتالونیا در مجلس این ایالت و رفراندوم تایید آن در سال ۲۰۰۶، کشاکش احزاب سراسری اسپانیا و دولت و احزاب حاکم کاتالونیا رو به اوج رفت. به ویژه حزب محافظهکار مردم که از سال گذشته پس از ۷ سال مجدداً زمام امور اسپانیا را به دست دارد کوشید از طریق توسل به دادگاه قانون اساسی "ملتبودن" کاتالونیها، مغایر قانون اساسی اسپانیا شمرده شود و ارجحیت زبان کاتالونی ملغی شود، تلاشی که تا حدود زیادی با موفقیت همراه شد و خشم کاتالونیها را بیش از پیش برانگیخت. این خشم و نارضایتی گاه و بیگاه با تظاهرات و اعتراضهای کاتالونیایی ها همراه شده است. به ویژه در ۱۱ سپتامبر امسال، یعنی در دویست و نود و هشتمین سالگرد شکست کاتالونیها در برابر نیروهای پادشاهی بوربور اسپانیا، بزرگترین این اعتراضها روی داد که نزدیک به یک میلیون و نیم نفر در آن شرکت داشتند و بیش از همیشه خواست جداییطلبی از اسپانیا در آن برجسته شد. آرتور ماس، نخستوزیر ایالت کاتالونیا که حزبش (حزب ملیگرا- لیبرال " اتحاد و همگرایی کاتالونی"/ Convergència i Unió - CiU) تا چندی پیش کمتر با گرایشهای استقلالطلبانه شناخته میشد با سوارشدن بر موج استقلالخواهی در تظاهرات یادشده از موضع قدرت با دولت مادرید وارد گفتوگو شد و به ویژه مطالباتی را در زمینه مالی روی میز گذاشت. در کاتالونیا این درک و دریافت وجود دارد که در گرماگرم بحران مالی در اسپانیا بخشی از درآمدهای این منطقه (نزدیک به ۱۰درصد مالیاتها) برای توسعه مناطق دیگر و غلبه دولت مرکزی بر بحران مالی به خزانه آن ریخته میشود، ولی خود دولت کاتالونیا مجبور است که از خدمات اجتماعی به مردم بکاهد و سیاست ریاضتی به آنها تحمیل کند. خواست ماس این بود که کاتالونیا همچون ایالت باسک در زمینه تعیین سقف مالیاتها خود راساً تصمیمگیری کند و میزان کمتری از این مالیاتها را به دولت مرکزی تحویل دهد. استدلال این بود که به خاطر همین تعهد مالی در برابر دولت مرکزی خود کاتالونیا به رغم توان اقتصادی بالایش به مقروضترین ایالت اسپانیا بدل شده و نزدیک به ۴۲ میلیارد یورو بدهی دارد. دولت اسپانیا به خواستهای دولت کاتالونیا پاسخ منفی داد و در ازای خواست این دولت برای دریافت ۵ میلیارد یورو از صندوق نجات ملی برای پرداخت بخشی از بدهیهای خود خواهان مشارکت در شماری از تصمیمگیریهای ایالت کاتالونیا شد. این رویه به علاوه ترس کاتالونیها از از دستدادن هر چه بیشتر حقوق خودمختاری خود سبب شد که ماس انتخابات پیش از موعد را برای ۲۵ نوامبر امسال اعلام کند و نتیجه آن را با خواست مردم برای استقلال کاتالونیا از اسپانیا پیوند زند. او اعلام کرده است که در صورت پیروزی در انتخابات پارلمان کاتالونیا در روز یکشنبه، رفراندوم جدایی را در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴، یعنی در سیصدمین سال از دسترفتن خودمختاری کاتالونیا و کنترل کامل اسپانیا بر این ایالت، برگزار خواهد کرد. بنا به آخرین نظرسنجیها حزب آرتور ماس (حزب اتحاد و همگرایی کاتالونیا) همچنان قویترین حزب کاتالونیا باقی خواهد ماند، اما برای تشکیل دولت و تصویب رفراندوم جدایی باید با حزب چپگرای جمهوریخواه ائتلاف کند. این حزب به رغم جداییخواهی در زمینه تامین اجتماعی نظراتی چپتر از حزب اتحاد و همگرایی دارد. سود و زیان استقلال دولت حزب محافظهکار مردم در مادرید اعلام کرده است که بنا به قانون اساسی اسپانیا تنها دولت مرکزی حق برگزاری رفراندوم در مورد مسائل مختلف را دارد دولت حزب محافظهکار مردم در مادرید اعلام کرده است که بنا به قانون اساسی اسپانیا تنها دولت مرکزی حق برگزاری رفراندوم در مورد مسائل مختلف را دارد و اگر کاتالونیا به رغم ممنوعیت قانونی باز هم رفراندوم برگزار و اعلام استقلال کند، با پذیرفتهشدن آن در اتحادیه اروپا مخالفت خواهد کرد. دولت کاتالونیا در مقابل میگوید که در پادشاهی بریتانیا هم اسکاتلند خواهان جدایی است و با دولت مرکزی با رفراندوم بر سر این موضوع توافق کرده است، چرا در اسپانیا چنین کاری غیرممکن است. همچنین استدلال میشود که اگر اتحادیه اروپا برای پذیرفتن اسکاتلند واکنشی منفی نشان نداده، قاعدتا نمیتواند با پذیرفتن کاتالونیا هم مخالفت کند. اتحادیه اروپا اما تایید کرده است که جدایی کاتالونیا به طور اتوماتیک خروج آن از اتحادیه اروپا را هم رقم خواهد زد. اما کاتالونیها میگویند که اتحادیه اروپا با توجه به مقام هفتم اقتصادی کاتالونیا در میان کشورهای عضو اتحادیه بیرون ماندن این "کشور" را به صلاح نخواهند دید. دولت کاتالونیا در اقدامی آشکار برای جلب نظر مساعد اتحادیه اروپا بیش از آن که از استقلال کاتالونیا صحبت کند بر "شکلگیری یک کشور تازه در اروپای فدرال" تاکید دارد. شماری از کارشناسان اقتصادی معتقدند که کاتالونیای مستقل به ویژه اگر در اتحادیه اروپا پذیرفته نشود به لحاظ اقتصادی قادر به ادامه حیات نیست، زیرا به رغم قروض سنگیناش، باید بخشی از قروض ۱۰۰ میلیارد یورویی اسپانیا را هم تقبل کند. این در حالی است که حمایت بانک مرکزی اروپا را نخواهد داشت و به صندوق کمک این اتحادیه برای حل بحران مالی کشورهای عضو هم دسترسی پیدا نمیکند. قرضگرفتن از نهادهای مالی بینالمللی با سودی نزدیک به ۱۰ درصد هم برای اقتصاد کاتالونیا فشاری مضاعف و در حکم خودکشی خواهد بود. کاتالونیا بخشی از اهمیتش به این است که به لحاظ جغرافیایی دروازه مهم اسپانیا به شمار میآید و بخش عمدهای از کالاهایش هم به اسپانیا میرود. سال گذشته کاتالونیا از صادرات به مناطق دیگر اسپانیا ۱۸ میلیارد یورو درآمد داشته و از دستدادن این درآمد حتی برای مدتی کوتاه به معنای کاهش ۲۵ درصدی تولید ناخالص ملی آن خواهد بود و درآمد سرانه را از ۳۰ هزار یورو به ۲۱ هزار و ۵۰۰ هزار یورو فرو خواهد کاست. جداییخواهان کاتالونیا و شماری از اقتصاددانان در مقابل استدلال میآورند که کاتالونیا هفتمین قدرت اقتصادی اتحادیه اروپا است و به جای دریافت کمک از این اتحادیه به آن کمک میکند. ۲۷ درصد صادرات اسپانیا هم از این منطقه است و ۲۵ درصد توریستهای اسپانیا نیز مقصدشان کاتالونیا است. آنها همچنین تاکید دارند که سهمی که کاتالونیا از دولت مرکزی میگیرد ۱۵ میلیارد یورو کمتر از سهمی است که کاتالونیا به خزانه مرکزی میپردازند. صرفنظر از این که سرنوشت اقتصادی کاتالونیا پس از رفراندوم و جدایی احتمالی به چه سمتی برود در زیان دولت اسپانیا از جدایی کاتالونیا تقریبا تردیدی وجود ندارد. با این جدایی صرفا یکی از مناطق قدرتمند اقتصادی اسپانیا از آن جدا نمیشود، بلکه باسکیها هم که با حساسیت رویکردهای کاتالونیایی ها را پیوسته زیر نظر داشتهاند احتمالا مسیری مشابه را در پیش خواهند گرفت و به این ترتیب اسپانیا یکی دیگر از قطبهای قوی اقتصادی خود را از دست خواهد داد. اتحادیه اروپا در برابر بحرانی جدید کاتالونیاییها میگویند درآمدهای ناشی از توان اقتصادی بالایشان صرف بازپرداخت بدهیهای دولت مرکزی و حل بحران مالی و اقتصادی شده است این امر منتفی نیست که برآمد قوی جداییخواهان در کاتالونیا، دولت اسپانیا را وادارد که بر سر خواستهای مالی آنها و نیز قبول قانون اساسی سال ۲۰۰۶ انعطاف بیشتری نشان دهد و به این ترتیب فعلا تمایل به جدایی و برگزاری رفراندوم در این باره را مهار کند. اتحادیه اروپا هم که از جدایی کاتالونیا خشنود نیست احتمالا فشار بر دولت مادرید را تشدید خواهد کرد تا با کاتالونیایی ها به توافق برسد. بعد از تجزیه چکسلواکی، جنگ خونبار یوگسلاوی و تبدیل آن به ۷ کشور و نیز پس جدایی کوزوو از صربستان در اتحادیه اروپا این درک خوشبینانه شکل گرفت که دیگر سیر جداییخواهی و تغییر احتمالی مرزها در قاره رو به پایان است، به خصوص که قرارداد شنگن هم مرزها را کموبیش بیمعنا کرده و ناسیونالیسم و ملیگرایی نیز متاثر از منطقهای شدن و جهانیشدن سیاست و اقتصاد بیش از پیش در حال رنگ باختن است. جدایی احتمالی کاتالونیا نقطه پایانی بر درک و دریافت یادشده خواهد بود و با تشدید احتمالی جداییخواهی در بخشهای دیگر اروپا اتحادیه را با بحرانی تازه روبرو خواهد ساخت، بحرانی که تا کنون کمتر مکانیزمی برای مقابله و حل آن اندیشیده شده است. | انتخابات محلی در یکی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا معمولا اهمیت فوقالعادهای ندارد. اما انتخابات این بار در کاتالونیای اسپانیا میتواند مقدمهای بر استقلال این منطقه و تشدید گرایشهای جداییخواهی در سایر نقاط اروپا شود. | شبح جدایی طلبی؛ چشم نگران اروپا به انتخابات کاتالونیا |
ملت شريف ايران! حضور پرشکوه شما مردم در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری و اعتمادی که به اينجانب به عنوان يکی از نامزدهای مرحله اول ابراز داشتيد مايه تشکر و سپاس بوده و ديگر بار مرا رهين رأی و نظر خويش قرار داديد. به عنوان يکی از خدمتگزاران نظام و يکی از نامزدهای اين انتخابات بر خويش می بالم که در سرزمينی زندگی می کنيم که مردمش با حضور بموقع در صحنه های سرنوشت ساز در عين صداقت و صميميت، هوشيارترين، مؤمنترين و سياسی ترين مردم جهانند. مشارکت گسترده شما در اين انتخابات مهر تأييدی بود بر ميل فراگير ملتی که برای صلاح و اصلاح، هميشه آماده است و می کوشد تا در مسير انقلاب و نظام، هويت دينی و ملی ايران استوار و پابرجا بماند. در اين ميان البته آنچه ضرورت داشت که همپای اين مشارکت همگانی در نظر گرفته شود، رعايت حسن سلوک انتخاباتی و ادب تبليغاتی بود که متأسفانه به دليل پاره ای اقدامات و البته دخالتهای سازمان يافته، منظره باشکوه و اميدبخش انتخابات را آلوده کرد. حضور شکوهمند ملت اين بار از ناحيه کج سليقگيها و بددليهای برنامه ريزی شده به رنج افتاد و طی رقابتهای انتخاباتی از طريق تخريب نامزدها و زير سؤال بردن غيرمنصفانه عملکردهای انقلاب اسلامی و مديران کشور آغاز شد و در متن برگزاری انتخابات به برخی دخالتهای سازمان يافته در هدايت آرا انجاميد و معلوم نيست اين رويه ناصواب اگر نهادينه شود، رو به کجا خواهد برد؟ در همين جا بنا به ضرورت حفظ آرای مردم از مسئولان ذيربط می خواهم که در اسرع وقت نسبت به احقاق حق و بررسی به اعتراضات و شکايات اقدام قاطعانه و عادلانه نمايند و به شکايات برادرم جناب آقای کروبی در مورد انتخابات بعضی از شهرستانها رسيدگی شود. اينجانب از آغاز بنا به تکليف دينی و ملی در عرصه انتخابات رياست جمهوری حضور يافتم و اينک در مرحله دوم انتخابات يادآوری نکاتی را ضروری می دانم: 1) انقلاب و نظام اسلامی امروز در برابر گذرگاهی دشوار از تهديدهای داخل و خارج و ماجراجوييها قرار گرفته است که حيات شرافتمندانه مسلمان ايرانی و حتی حريم آيين مقدس اسلام را تهديد می کند. ۲) از شما ياری میجويم تا با تداوم حضور مؤثر خويش در مرحله دوم انتخابات، مشارکتی گسترده را رقم زنيد تا از گسترش افراط و تفريط جلوگيری شود. ۳) رأی شما در مرحله نخست و پراکندگی محسوس آرای نامزدهای محترم نشان داد که ملت ايران معتقد است با سليقه سياسی واحد نمیتوان کشور را اداره کرد، ايجاد ائتلافی ملی و برقراری آشتی فراگير برای تأسيس دولت هم اکنون ضرورتی گريز ناپذير است و در اين ائتلاف، همه معتقدان به اسلام، انقلاب، نظام و آزادی و استقلال می توانند حضور يابند. ايران اسلامی راهی جز اتحاد و اعتدال و تکيه بر اسلام و مردم، بخصوص روحانيت و نيروهای مؤمن و فداکار و بخصوص خانواده های معزز شهدا، جانبازان، مفقودان و آزادگان اجرای کامل قانون اساسی ندارد، در پناه اين ارزشهاست که ارزشهای متعالی ديگر، بخصوص عدالت اجتماعی و خدمت به محرومان و مستضعفان و رشد و توسعه اقتصادی و سياسی ايران به دست خواهد آمد. ۴) آنچه امروز بيش از هر چيز ديگر برای استحکام نظام کارآيی دارد، همان اسلام نابی است که مفسر آن امام راحل هستند و نه افکار متحجر و اعمال رياکارانه، امروز ريا و تحجر از سويی سمی مهلک و مانع جدی در راه توسعه کشور و سعادت جامعه است و از سوی ديگر آتشی است بنيان سوز که معارف مترقی و آسمانی اسلام و قرآن را خاکستر می کند. متأسفانه همان تفکری که در دوران مبارزه در مقابل امام (ره) و همراهان ايستادگی می کرد و امام(ره) را مسئول خونهای ريخته شده در راه انقلاب معرفی می کرد، امروزه پوستين اسلام را وارونه پوشيده و رياکارانه به فريبکاری مشغول است و اصرار دارد که افکار معيوب خود را به جای معارف اصيل اسلام به ديگران تحميل کند، تفکری که حاميان امروزی آن علی رغم اعلام و دستور صريح رهبر معظم انقلاب مبنی بر تخريب ديگران در مبارزات انتخاباتی، ميلياردها تومان از بيتالمال را صرف تهيه و نشر تهمتها و اهانتها و دروغهای خطرناک می کنند که تاکنون دهها ميليون شبنامه منتشر کرده و هنوز هم دست بردار نيستند. تأسفبارتر اينکه ايجاد تفرقه ميان نيروهای وفادار به انقلاب را در دستور کار خود قرار داده و فراموش کرده اند که يکی از عوامل پيروزی و تداوم انقلاب، همدلی و همراهی اين نيروها، بخصوص در حوزه و دانشگاه بوده و خواهد بود و اسفبارتر اينکه آگاهانه يا نا آگاهانه ايجاد تفرقه بين ارکان نظام را با جديت پيگيری می کنند و با کوفتن بر طبل فتنه و تفرقه راه نفوذ دشمنان انقلاب را باز می کنند. ۵) در مرحله نخست انتخابات، حضور مردم حماسه ای عظيم را رقم زد و اگر اشکالاتی بروز کرد غفلت مديريت و نظارت بود که در نتيجه، شاهد برخی تخلفها از جمله تخريبهای زننده و دخالتهای ناروای سازماندهی شده بوديم. ۶) شايسته است از نامزدهای ديگر قدردانی کنم که با حضور خويش باعث گرم شدن فضای انتخابات شدند و اميدوارم همانگونه که در گذشته از همکاران من بوده اند، در آينده نيز از همراهی شان بهره مند شوم. ۷) هدفهای حضورم در عرصه انتخابات کمک به مشارکت حداکثری مردم و بالا بردن پشتوانه رأی رئيس جمهور و کم کردن تنشها و چالشها بود که اولی بخوبی به دست آمد و هدف دوم تاکنون محقق نشده و اميد رسيدن به آن و نيز تحصيل هدف سوم را از دست نداده اند. ۸) برنامه اينجانب همان ميثاق جديد با مردم است که در چهارده فصل تنظيم و منتشر شده و در آن ميثاق به چند مورد اولويت ويژه داده شده است: الف) فقرزدايی و عدالت اجتماعی که ارتقای سطح معاش اقشار زير خط فقر و مناطق محروم و روستاها را هدف گرفته و شامل تأمين مسکن، غذا، تحصيل، درمان و بيمه بيکاری و نيز ارتقای سطح معيشت کارمندان و کارگران شريف کشور است که در قالب نظام تأمين اجتماعی جامع تحقق خواهد يافت. ب) تأمين آزاديهای سياسی و اجتماعی و توجه به حقوق زنان و تحصيل، شغل، ازدواج و نشاط جوانان در چارچوب نظام اسلامی و قانون اساسی. ج) ايجاد اشتغال و مبارزه با تورم از طريق تأمين سرمايه و امنيت شغلی نيروی کار و رونق اقتصادی د) گشودن راهی نو در تعامل جهانی به منظور کم کردن مشکلات و بهره گيری بيشتر از امکانات خارج از دسترس کشور و دستيابی به فضايی مناسب برای معرفی ارزشهای والای اسلام، ايران و انقلاب و تحکيم صلح و امنيت در منطقه برای اعتلای کشورهای اسلامی و مطلوب کردن فضای همکاری. مطمئناً با اتکای به مدد الهی، پشتيبانی شما مردم آگاه و غيور و همکاری نيروهای کشور، رسيدن به اهداف اين ميثاق کار سختی نيست و راهکار مشخص را همان شعار "همه با هم کار برای سربلندی ايران اسلامی" می دانم که مضمون آن، انسجام ملی، فرهنگ کار و اعتلای ايران اسلامی است. و ما توفيق الا بالله اکبر هاشمی رفسنجانی خدمات | بسم الله الرحمن الرحيم | متن کامل بيانيه هاشمی رفسنجانی |
شما هم اگر عکس جالبی گرفته ايد حتماً برای ما بفرستيد تا به نام خودتان به ديد ديگران برسانيم. برای اطلاع از چگونگی ارسال عکس به پايين همين صفحه مراجعه کنيد. عکس های زير را عبدل شيرزاد فرستاده است: و اينهم عکس هايی از عطا امين: اين عکس توسط وحيدالله وحيد فرستاده شده است: نحوه ارسال عکس برای اين صفحه: عکس را از طريق پست الکترونيکی شخصی خودتان به آدرس [email protected] برای ما بفرستيد. موضوع (subject) نامه خود را حتماً واژه انگليسی photograph انتخاب کنيد. فراموش نکنيد نام خود و اطلاعات اوليه درباره تصاوير را نيز برای بفرستيد. اگر خواستار اطلاعات بيشتری هستيد با ما تماس بگيريد، به آدرس: [email protected] برای ارائه عکس به بی بی سی بايد موافقت کنيد که اجازه غيرانحصاری و رايگان (royalty-free) انتشار آن را با هر استفاده و در هر رسانه ای، به ما بدهيد. با اين حال توجه داشته باشيد که حق تکثير (کپی رايت) هر اثری که در اختيار بخش خبری بی بی سی در اينترنت می گذاريد هنوز متعلق به شماست و اگر عکس شما پذيرفته شد، ما نام شما را در کنار آن در سايت بی بی سی می آوريم. بی بی سی نمی تواند استفاده از کليه عکسها را تضمين کند و حق ويرايش توضيحات شما برای ما محفوظ است. خدمات | تازه ترين عکس های خوانندگان صفحه شما: | تصاويری از کودکان افغان |
" در داستان "حاجی آقا" که يک طنزنامه است از رده داستانهای رئاليستی - انتقادی هدايت، ولی در عين حال يک طنزنامه است ... در آنجا بسيار حرفهای طنزآميز و شوخی آميز گفته، ولی هدف سياسی - اجتماعی است در آن داستان..."دکتر محمد علی کاتوزيان، نويسنده ، منتقد و استاد ادبيات مدرن و کلاسک فارسی در دانشکده شرق شناسی دانشگاه آکسفورد "... در "توپ مرواری" به نظر من زبان اهميت عجيبی دارد ... درست است که "توپ مرواری" چارچوب يک رمان واقعی را ندارد و بيشتر به عنوان قطعه ای که می توانست بخشی از يک رمان را تشکيل بدهد، به نظر می رسد، ولی فکر می کنم که زبان خيلی خيلی قدرتمند هدايت در "توپ مرواری" برای خودش يک مسئله است، مسئله خيلی خيلی اساسی است. از اين نظر هدايت در صورتی که زنده می ماند، شايد دنبال يک نگارشهای جديد تری می رفت..."دکتر رضا براهنی، شاعر، رمان نويس، منتقد، و استاد ادبيات تطبيقی در کانادا چند جمله از سخنان دو تن از صاحبنظرانی که عليزاده طوسی درباره طنز در نوشته های صادق هدايت در يازدهمين برنامه از رشته برنامه های "پيشگام داستان نويسی جديد در ايران" با آنها گفتگو کرده است. در اين برنامه که روز شنبه ۱۲ ارديبشت ۱۳۸۳، در ساعت دوم برنامه شامگاهی جام جهان نمای راديو بی بی سی پخش می شود، از انور خامه ای، نويسنده و محقق، دکتر تقی تفضلی، استاد دانشگاه تهران و رئيس سابق کتابخانه مجلس شورای ملی، تورج فرازمند، روزنامه نگار و مترجم، و عبدالعلی دستغيب، شاعر، نويسنده، منتقد ادبی و مدرس، نيز سخنانی می شنويم. برنامه هائی که تاکنون از اين مجموعه پخش شده اند: خدمات | "... اين بذله گويی (هدايت) منعکس است در خيلی از آثار طنز و طنزنامه هايش، منتها اين طبيعتا به اشکال گوناگون متجلی می شود، مثلاً فرض بفرماييد در نقدی که بر فرهنگ فرهنگستان نوشته، طبعاً غرضش اين بوده که فرهنگستان را دست بيندازد و مسخره کند، و لغاتی را که که ساخته اند، لغات "من در آوردی" يا غلط، يا بر مبانی غلط متجلی کند، و خب، در حالی که اين کار را کرده، طنز و شوخی و بذله گويی کرده." | صادق هدايت و نوشته های طنزآميز |
ناتورام گودسه "من در خانوادهای از برهمنان دیندار به دنیا آمدم، و به شکل غریزی آموختم به دین هندو، تاریخ هندو، و فرهنگ هندو احترام بگذارم. بنابراین، به آیین هندو در کل به شدت مباهات میکردم. بزرگتر که شدم، به آزاداندیشی و رهایی از تعلقات خرافی به هر مکتبی، سیاسی یا مذهبی، گرایش یافتم. به همین دلیل هم فعالانه برای محو نجسانگاری و نظام کاستی مبتنی بر تقسیمبندی مادرزادی انسانها تلاش میکردم. علناً به جناح آر.اس.اس. (سازمان ملی مهینپرستان) در جنبشهای مبارزه با تبعیض طبقاتی ملحق شدم؛ عقیدهام این بود که همه هندوها، به لحاظ دینی و اجتماعی، حقوق برابر دارند و مرتبهی آنها را فقط باید با توجه به شایستگیشان تعیین کرد، نه بر این اساس که در کدام خانواده، از چه طبقه و با چه پیشهای، به دنیا آمدهاند." این اظهارات آزاداندیشانه، که میشد گفتههای رهبری به بزرگی گاندی باشد، آغاز دفاعیات ناتورام گودسه در دادگاه شیملا بود، فردی که گاندی را به قتل رساند. بیست ژانویه ۱۹۴۸، گودسه با گروهی از همقطاران خود برای ترور گاندی از بمبئی به دهلی آمده بود. به رغم آشوبآفرینی و با وجود تلاش برای ترور، گودسه و همکارانش موفق به اجرای نقشههایشان نشدند. یک نفر دستگیر شد، و باقی اعضا به بمبئی برگشتند. ده روز بعد، گودسه و بعضی از اعضا دوباره به دهلی سفر کردند. سی ژانویه، در ساعت پنج عصر، گودسه پیش از رهسپاری گاندی به آیین نیایش عصرانه، خودش را به او رساند. در برابر گاندی کرنش کرد، و بلافاصله برخاست و با سه تیر او را هدف گرفت. همانجا سلاح خود را زمین انداخت، پلیس را صدا زد، و خود را به قانون تسلیم کرد. محاکمه گودسه در بیست و هفت ماه می ۱۹۴۸ آغاز شد؛ آخرین دفاعیات او در پنج فوریه انجام شد، و متن آن بعدتر با عنوان "چرا گاندی را کشتم؟" انتشار یافت. ناتورام گودسه در سال ۱۹۱۰ در باراماتی، نزدیک شهر پونا، در ایالت ماهاراشترا، به دنیا آمد. اسماش را "راماچاندرا" گذاشتند تا به لطف راما، هفتمین تجسد ویشنو (خدای بزرگ هندو) و قهرمان حماسه "رامایانا"، از خطر مرگ برهد. پیش از او، مادرش سه پسر به دنیا آورده، و هرسه پسر در طفولیت از دنیا رفته بودند. راماچاندرا را سالها به شکل دخترانه بار آوردند، تا از پسرمرگی مسری در خانواده در امان باشد. حتی به شیوه دخترها، حلقهای به بینیاش انداختند و از این جهت اسمش ناتورام شد (ناتو به مراتی، زبان اهالی ماهاراشترا، به معنی حلقه بینی و رام هم مخفف راما است). دیری نگذشت که مادرش پسر دیگری به دنیا آورد، و در نتیجه ناتورام به هویت مادرزادی / مذکر خود بازگشت و، بعد تحصیلات ابتدایی، برای ادامه تحصیلاتش روانه پونا شد. در همین دوره با اسم و افکار گاندی آشنا شد و دلبستگی شدیدی به آموزههای او پیدا کرد. به زودی درس و مدرسه را رها کرد و به مطالعات آزاد خود ادامه داد. در کنار نوشتههای گاندی، به خواندن آثار چاناکیا (اقتصاددان و سیاستمدار هند باستان، مشهور به ماکیاولی شرق)، دادابای نائوروجی (از پارسیان هندوستان و اولین آسیایی که به عضویت پارلمان بریتانیا در آمد)، سوامی ویوِکاناندا (از رهبران معنوی هندوها و مسئول معرفی یوگا و فلسفهی ودانتا به دنیای غرب)، گوپال کریشنا گوکاله و بال گانگادار تیلاک (اصلاحگران اجتماعی و از رهبران جنبش استقلال هند) رو آورد. به علاوه، آنچنان که در دفاعیاتش آورده، به مطالعه تاریخ هندوستان و همچین کشورهایی نظیر انگلستان، فرانسه، آمریکا، و روسیه پرداخت، و آثار اصلی مکتبهای مارکسیسم و سوسیالسیم را از نظر گذراند. افزون بر اینها، به شدت تحت تأثیر تعالیم وینایاک دامودار سوارکار، نویسنده و سیاستمدار استقلالطلب، واضع واژه و جنبش "هیندوتوا" (هندوئیت)، رهبر "سازمان ملی میهنپرستان" (آر.اس.اس)، و حامی "حزب همه هندوها" قرار گرفت. در نهایت، افکار گاندی و سوارکار را از همه جذابتر دید و این دو را خالق و مبلغ ایدئولوژیهای رهاننده در هند معاصر یافت. در عین حال، و به مرور، اشتیاق بیشتری به افکار سوارکار یافت و هرچه بیشتر از افکار گاندی فاصله گرفت. گودسه، در جوانی، از کنشگران سیاسی "حزب همهی هندوها" شد و به انتشار روزنامه "آگرانی" (پیشتاز) برای این حزب هندوگرا رو آورد. همزمان، هرچه بیشتر به "سازمان ملی میهنپرستان" تعلق خاطر یافت، روزنامهاش را به "هیندو راشترا" (سرزمین هندوها، یا همان هندوستان) تغییر عنوان داد و ایدئولوژی افراطیتری اتخاد کرد، تا آنجا که از آر.اس.اس. هم جدا شد و مخالفت با جداسری مسلمانان و مبارزه با تلاشهای آنان برای دوپاره کردن هندوستان را در دستور کار خود قرار داد. هندوستان را سرزمین مردم هندو میشمرد و مسئولیت خود را "خدمت به هندوستان و هندوها، هم به عنوان یک میهنپرست و هم به عنوان یک جهانوطن" میدانست. در هندوستانِ گودسه مجال چندانی برای مسلمانان "بیگانه" وجود نداشت. افراطگرایی گودسه با تلاش "مسلم لیگ" (حزب همه مسلمانان هند) و تبانی رهبران مسلمان (به ویژه محمدعلی جناح، رهبر این حزب اسلامگرا و بنیانگذار پاکستان) برای مصالحه با بریتانیاییها و تقسیم هندوستان و تحمیل طرح خود به "حزب کنگره ملی" (به رهبری معنوی گاندی و رهبری سیاسی جواهر لعل نهرو، نخستین نخستوزیر هند مستقل) تشدید شد. "تسلیم" گاندی در برابر این اقدامات آتش خشم گودسه و همفکران افراطی او را شعلهورتر، و ناخشنودیشان از مواضع حزب کنگره را شدیدتر میکرد. مخالفت گودسه با گاندی دو وجه نظری و عملی داشت. گاندی، به لحاظ نظری، مدافع راهبرد "خشونتپرهیزی" و راهکار "روزهداری تا مرگ" بود و، به دید گودسه، این دو را عملاً به سود مسلمانان به کار میبست. گودسه، در دفاعیاتش، این آموزههای کهن را از اعتقادات اساسی همه هندوها میشمارد (اگرچه گاندی آن دو آموزه، "خشونتپرهیزی" (آهیمسا) و "روزهداری تا مرگ" (سالکانا)، را نه از آیین هندو که از آیین جینی اقتباس کرده بود)؛ با این حال، اضافه میکند که عمل کردن به چنین اعتقاداتی اغلب میسر و مطلوب نیست: برای دفاع از سرزمین و خویشان و همکیشان خود عملاً باید به خشونت و اعمال زور اتکا کرد. گودسه به رفتار پرخشونت راما و کریشنا، قهرمانان دو حماسه "رامایانا" و "مهابهاراتا"، اشاره میکند که – برخلاف تأویل و تصور گاندی – دشمنان ستمپیشه خود را به زور سرنیزه از میان برداشتند (طرفه آن که، گاندی "گیتا"، فصل مشهوری از "مهابهاراتا"، را کتاب مقدس خود میشمرد و کل جنگ و جدال مصور در آن را نشانهای از نبرد خیر و شر در درون ذهن آدم و انگیزهای برای صلحدوستی در جهان بیرون میشمرد). در ادامه، گودسه از شیواجی، جنگآور مراتی، یاد میکند که به دلیل مبارزاتش با امرای مسلمان ماهاراشترا چهره تابناکی برای اهالی این ایالت و همچنین بسیاری از هندوها است. گودسه "رفتار عجیب و غریب"، "خودسری"، "خودکامگی"، "دیدگاه بدوی"، و "سیاست نابخردانه" گاندی را نکوهش میکرد، مواضع او را سراسر به سود مسلمانان و به زیان هندوان میدید، و نفوذ او در حزب کنگره را مایه گمراهی این حزب و کل جنبش استقلال هند میدانست. حاصل این گمراهی به نظرش رضایت دادن حزب گاندی به تقسیم هند و همچنین تلاشهای "تبعیضآمیز" او برای احقاق حقوق مسلمانان بود: گاندی نه "پدر هندوستان" که "پدر پاکستان" بود. گودسه مشخصاً از خشونتستیزی گاندی، روزهداریاش برای برقراری صلح بین هندوها و مسلمانها، و سکوتاش در قبال کشتار هندوها در پاکستانِ مسلمان شکایت داشت و این همه را خیانت به ملت میدانست. به نظرش، بدون گاندی، سیاست کشور به مسیر بهتری میرفت، و بدبختانه مسیر مشروع و محتملی برای برکناری قانونی گاندی وجود نداشت: بعد از استقلال هندوستان، گاندی نه منصب رسمی داشت، نه حتی ریاست حزب کنگره با او بود. در نهایت، گودسه به این نتیجه رسید که گاندی را به هر شکل و شیوه، به منظور تأمین مصالح آتی میهنش، از میان بردارد. و عاقبت برداشت. در دفاعیاتش، درباره ترور گاندی، اینگونه گفته بود: "با خود میاندیشیدم و میدیدم که، اگر جناب گاندی را بکشم، سراسر تباه خواهم شد، تنها انتظاری که میتوانم از هموطنان خودم داشته باشم نفرت و بیزاری است، و نه فقط زندگی که عزت و آبرویم از دست خواهد رفت. در عین حال، احساس میکردم که، بدون جناب گاندی، سیاست هندوستان مطمئناً به مسیر بهتری خواهد رفت، توان تلافی کردن پیدا میکند، و به اتکای نیروهای مسلحش پرتوان خواهد شد. آینده من تباه میشود اما ملت ما از تعدیات پاکستان در امان خواهد ماند." مهاتما گاندی در کنار جواهر لعل نهرو گفته بود: "کسی را کشتم که سیاستها و اقداماتش هزاران هزار هندو را به تباهی و نابودی کشانده بود. سازوکار قانونی برای اقدام علیه این مجرم وجود نداشت، و به همین دلیل او را با شلیک گلوله از پا در آوردم." در ادامه، نهرو و دولتش را به دلیل دفاعشان از سکولاریسم هندوستان و "نقشآفرینی" همزمان در ایجاد دولت دینسالار پاکستان علناً محکوم کرده بود. محاکمه ناتورام گودسه و هفت نفر از همدستانش در ده فوریه ۱۹۴۹ خاتمه یافت؛ گودسه و یک نفر دیگر به مرگ، و بقیه به حبس ابد محکوم شدند. نهرو و دو پسر گاندی خواهان تبدیل حکم گودسه به حبس ابد بودند: اعدام قاتل گاندی را بیاحترامی به مخالفت گاندی با مجازات مرگ میشمردند. اعتراض معترضان نتیجه نداد؛ گودسه از پذیرش عفو و بخشش احتراز کرد، و به حکم محکمه در پانزده نوامبر ۱۹۴۹ در زندان آمبالا به دار آویخته شد. در پایان دفاعیاتش، گفته بود: "انتقاداتی که از همه سو علیه من شده، ذرهای از ایمان من به اخلاقی بودن اقدامم کم نمیکند. شک ندارم که، تاریخنگاران باوجدان اقدام مرا به سنجش میکشند و روزی در آینده به ارزش راستین آن پی خواهند برد." فقط این نبود که گودسه درک درستی از تحولات هند و گفتههای گاندی نداشت؛ خودش را هم به قدر کفایت نمیشناخت: گذر سالها هم از نفرتانگیزی اقدام او نکاست. گاندی فرشته نبود، اشتباهات و اشکالات فراوان داشت؛ با این همه، تا آنجا که به گودسه مربوط میشود، هیچ اخلاقگرا یا تاریخنگار باوجدانی توجیهی برای ترور گاندی و ارزشی در اقدام قاتل او نیافت. | شصت و هفت سال پیش مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال طلبی هندوستان از امپراطوری بریتانیا توسط یک هندوی افراطی به نام ناتورام گودسه ترور شد. گودسه یک سال بعد اعدام شد اما متن آخرین دفاعیات او بعدتر با عنوان "چرا گاندی را کشتم؟" انتشار یافت. پیام یزدانجو، نویسنده و پژوهشگر این مقاله را درباره افکار و اعتقادات گودسه و علت قتل گاندی توسط او نوشته است. | گودسه چرا گاندی را کشت؟ |
«انفجارمطبوعاتی» در برهه های دستيابی به آزادی نو يافته و يا بازيافته تاريخ ايران، چشمگير است. از جمله: در سراسر سيزده سال پادشاهی مظفرالدين شاه ۲۸ عنوان روزنامه و مجله انتشار يافت و هنگام امضای فرمان مشروطيت؛ همزمان ۹ عنوان به چاپ می رسيد. با آنکه حکومت نظامی يکساله استبداد صغير اجازه روزنامه نگاری آزاد را در پايتخت نداد، در کمتر از سه سال پادشاهی او، دستکم ۱۷۲ عنوان در تهران و شهرستان ها چاپ می شد. در واقع، همچون ديگر انقلاب ها و تحول های ريشه دار، نه پيشرفت فنی، بلکه شرايط تازه حقوقی و سياسی موجب رونق شگفت آور روزنامه نگاری شد. اگر چه شمار ياد شده، پس از استبداد صغير تا پايان دوران نيابت سلطنت (تير ۱۲۸۸-خرداد ۱۲۹۳)، به ۱۴۲ عنوان کاهش يافت؛ بايد دانست که در اوج استبداد صغير، تنها پنج روزنامه در سراسر ايران منتشر می شد و در شکوفاترين دوره مشروطه خواهی، ۴۹ عنوان همزمان به چاپ می رسيدند. در آستانه کودتای محمد علی شاه، چهار روزنامه روزانه در پايتخت انتشار می يافت؛ اما بيشترين سهم از آنِ روزنامه های هفتگی سياسی- اجتماعی بود که اکثر با ۴ صفحه دو ستونی به اندازه ۳۵×۲۲ سانتی متر به چاپ سنگی می رسيدند. روزنامه های مهم پايتخت، همچون مجلس، صوراسرافيل، حبل المتين، مساوات، ندای وطن و روح القدس با چاپ حروفی تکثير شده اند. ميانگين شمارگان، حدود ۴۰۰ نسخه و شمارگان مجلس و صور اسرافيل و انجمن (تبريز) و مظفری (بوشهر) ۵۰۰۰ يا اندکی بيشتر بود. روزنامه های 'مسلکی': 'ستاره های درخشان' زمانه، دگرگونيهای سياسی و اجتماعی و حرارت صاحبان انديشه های اصلاح طلبانه برای ارائه نظرها و راهکارهای خود، موجب بود که اکثر روزنامه های اين دوره، مسلکی و متعهد باشند. در واقع، روزنامه به صورت ابزار مبارزه سياسی- اجتماعی در آمده بود. صور اسرافيل، در شماره نخست خود نوشت که «روزنامه های عديده مثل ستارگان درخشان، با مسلک های تازه افق وطن را روشن کردند». واﮋه «مسلک» در ماده هفتم قانون مطبوعات هم به کار رفت و ۱۱ روزنامه، همين واﮋه را در معرفينامه سر لوحه آوردند. غنی زاده، سردبير روزنامه فرياد چاپ اروميه معتقد بود: «مسلک ايرانی همان ايرانی بودن اوست؛ چرا که جريدۀ فارسی ايرانی يعنی: طرفدار ترقی ملت و استقلال دولت به طور مشروطيت» (فرياد، ش۱، ۲۱ محرم ۱۳۲۵). به ترتيب کاربرد اين واﮋه ها در سرلوحه، روزنامه نگاران جويای «ترقی»، «تمدن»، و «تربيت» بودند. خواستها و نظرهای مردم در روزنامه بازتاب می يافت و روزنامه نگار، چشم انداز برآورده شدن اميدهای نيک و آرزوهای والا را تصوير می کرد. البته دولت يا مشروطه ستيزان نيز می توانستند از همين راه با توده سخن گويند. مشروطه خواهان و مشروطه ستيزان از ۱۷۲ عنوان منتشر شده در دوره محمد علی شاه، تنها ۵ عنوان مشروطه ستيز يا محافظه کار بودند. همين که با وجود کوشش هايی، استبداديان در زمينه انتشار روزنامه و تأثيرگذاری از اين راه، شکستی عبرت انگيز خوردند، نشانه آن است که از پشتيبانی مردم و به ويژه باسوادان برخوردار نبوده اند. در گروه مشروطه خواهان، اکثر روزنامه ها ميانه روی پيشه می کردند. دو روزنامه روح القدس و مساوات، راه افراط را برگزيدند. هفت عنوان، همچون صور اسرافيل تهران و خيرالکلام رشت و آذربايجان تبريز را می توان تندرو خواند. بشارت چاپ مشهد و هدايت چاپ تهران محافظه کار بودند. سه نشريه ای که مشروطه را برنمی تافتند، عبارت اند از آملاعمو و اسلاميه چاپ تبريز و اوقيانوس چاپ تهران. اوقيانوس به اندازه آن دو روزنامه مذهبی، تندروی نمی کرد. در واقع، مبارزه قلمی هواداران محمد علی شاه و مخالفان نظام مشروطه، نه از راه روزنامه نويسی، بلکه با آوردن حجت های مذهبی و به صورت نوشتن و پراگندن اطلاعيه و اعلاميه و شبنامه – همچون لوايح شيخ فضل الله نوری – بود که اگر به صورت روزنامه منتشر شده بودند، جزو گروه افراطی می آمدند. پيام سياسی روزنامه ها روزنامه های موفق اين دوره، آنهايی بودند که به جای راز و نياز با قلم خود، نيازهای خواننده را دريافتند و رازها را با او در ميان نهادند. از آن جمله، صور اسرافيل است که در «چرند پرند» های علی اکبردهخدا تلخترين سخنان را با شيرين ترين عبارت ها به خواننده عرضه می داشت و به دادن خبر و شکافتن مسايل روز نيز می پرداخت. نيز، روزنامه ندای وطن مجد الاسلام که روشی مستقل در پيش گرفت و روزنامه طنزآميز آذربايجان چاپ تبريز که استبداد ستيز و شيرين سخن و وطنخواه بود. روزنامه ها، آگنده از مقاله های کوتاه و بلند بودند. سبک نوشتار و حتی مضمون های ارايه شده در روزنامه قانون چاپ لندن (رجب ۱۳۰۷-۱۳۱۵ق/ اسفند۱۲۸۶-۱۲۷۷خ) – که از ميرزا ملکم خان، ميرزا آقا خان کرمانی و سيد جمال الدين افغانی بود – در بسياری از روزنامه های مسلکی تقليد شد. از نظر خبری، اين روزنامه ها ضعيف بودند و جز در ترجمه خبرهای خارجی، کمتر اصول تنظيم خبر رعايت می شد. پيام روزنامه ها، مرکب از چهار عنصر ايرانخواهی، اسلامخواهی، مشروطه خواهی و تجدد خواهی بود. در مورد مشروطه خواهی، مقاله های مفصل می نوشتند و سه عنصر ديگر را نيز به عنوان برهان و پشتوانه خواست های ملت، دخالت می دادند. برخی از روزنامه های افراطی و يا تندرو، تمايل خود را به اين که آن جنبش را انقلابی تر از آنچه می توانست باشد سازند، پنهان نمی کردند. الگو نيز انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه بود (صوراسرافيل، مساوات، روح القدس، آذربايجان، شرافت...). مبنای قانونی و آزادی مطبوعات از جمله آزادی های بنيادی که خودکامه ستيزان عصر ناصری و دوره مظفری می خواستند، آزادی قلم بود و از آن، بيش از هر چيز ديگر، آزادی روزنامه نگاری را مراد می کردند. در روزنامه ها و وعظها و خطابه ها، همه جا سخن از آزادی گفتار و نوشتار می رفت. مسلم است که مخالفان مشروطه، از بيخ و بُن با اين گونه آزادی ها مخالف بودند و آن را در يکساله سياه استبداد صغير اثبات کردند. آزادی ستيزی را در لوايح حاجی شيخ فضل الله نوری و ديگر نوشته ها و گفته های او و هم انديشانش به روشنی و صراحت می توان ديد. جناح درباری و دولتی هوادار سلطنت استبدادی نيز به مانند جناح مذهبی بود؛ ولی صراحت گفتار و شهامت رفتار شيخ فضل الله را نداشت. اصل سيزدهم قانون اساسی و اندکی بعد، اصل مهم بيستم و دو اصل ديگر متمم قانون اساسی، زمينه ساز نظام مطبوعاتی مشروطه شد. با اين حال، پيش از تصويب قانون مطبوعات، اولين توقيف روزنامه را انجمن ولايتی اروميه کرد. دومين توقيف، به دست عالمان دينی در تبريز و درباره روزنامه عدالت که مقاله ای برای رعايت حقوق زنان نگاشته بود، صورت گرفت. سومين توقيف را دولت با فشار مجتهدان در مورد صوراسرافيل اعمال کرد. تنها چهارمين توقيف است که جنبه ای سياسی داشت: حبل المتين تهران يک بازرگان نادرست ايرانی تابع روسيه را نکوهيد و ناگزير، انتقادهايی هم متوجه روسيه کرد؛ اما بهانه اعتراض ملايان به چاپ آگهی لاتاری را بر اتهام قبلی افزودند. توقيف حبل المتين، غوغايی پديد آورد؛ زيرا روسيه منفورترين سياست خارجی در ايران شمرده می شد و آن روزنامه محبوب بود. به نشانه همبستگی، همه روزنامه های پايتخت دست از انتشار کشيدند و روز بعد، تمامی مديران و کارکنان چاپخانه ها وکتابفروشی ها هم به آنها پيوستند (۱۸جمادی الثانی ۱۳۲۵). سرانجام، چاره انديشان دولت، هنگامه را با جريمه ای کوچک از روزنامه خاتمه دادند و سفارت روسيه را هم خشنود ساختند. دو توقيف بعدی، مانند اکثر توقيف ها، در اثر نارضايی شريعتمداران پيش آمد. مطبوعات و خودمميزی در ۱۸ بهمن ۱۲۸۶، نخستين قانون مطبوعات ايران به تصويب رسيد، اما کودتای پنج ماه بعد محمد علی شاه، اجرايش را تا واﮋگونی استبداد صغير متوقف ساخت. اگرچه الگوی اين قانون نيز به مانند ديگر قانون ها، متن های قانونی اروپای باختری بوده است، از آن الگو و حتی آنچه در عثمانی و کشورهای اروپای خاوری سختگيرتر بود. انگيزه های اين تفاوت را در وهله نخست حرمت باورهای دينی و اخلاقی بايد دانست که روزنامه نگاران خود بدانها وابسته بودند و يا چنين وانمود می کردند. شکستن حريم آن باورها، مجازاتی سنگين در پی داشت و بارها به تهديد و توقيف و تکفير انجاميد. در واقع، علاوه بر تندروی برخی از صاحب قلمان، چند پارچگی کانون های قدرت در جامعه ايرانی، عامل بسيارمهمی درشکست هواداران آزادی قلم بود. اين کانونها، به ترتيب نقشی که درمحدوديت آزادی روزنامه نگاران داشتند، عبارت بودنداز: تأثير و ارزش ارزشمندی روزنامه های عصر مشروطه خواهی در گزارش رويداد ها و بازتاب انديشه های سياسی خلاصه نمی شود. روزنامه: با اين حال، گذشته از شعارها و باورهای مشترک، يکدستی محتوا و تجزيه و تحليل منطقی، کمتر در روزنامه های اين دوره ديده می شود. خدمات | نظام مطبوعاتی ايران تا رجب ۱۳۱۴ ق/ آذر ۱۲۷۵ش، استوار بر نشر دولتی بود. با انتشار روزنامه غير دولتی تربيت، نظام مختلط محافظه کاری پديد آمد؛ اما اندکی پس از امضای فرمان مشروطه، قيد و بند سياسی و بازبينی قبلی، گريبان روزنامه ها را رها کرد و با استفاده از فرصت و انتشار انبوهی روزنامه مسلکی، آزاديخواهان توانستند آرزوها و خواست های خود را برای بهروزی ميهنشان بيان کنند. | گستره ی روزنامه نگاری درجنبش مشروطه |
ماده اول اين قانون با در نظر داشت اصول و احکام دين مبين اسلام و به تأسی از حکم ماده سی و چهارم قانون اساسی و رعايت ماده نوزدهم اعلاميه جهانی حقوق بشر، به منظور تأمين حق آزادی فکر و بيان و تنظيم فعاليت رسانه های همگانی در کشور وضع گرديده است. ماده دوم اهداف اين قانون عبارت اند از:۱. حمايت و تضمين حق آزادی فکر و بيان ۲. حمايت از حقوق ژورناليستان و تأمين شرايط فعاليت آزاد رسانه ها ۳. ترويج و انکشاف رسانه های همگانی، آزاد، مستقل و کثرت گرا. ۴. فراهم نمودن زمينه های مناسب برای اظهار فکر و احساس اتباع کشور و انعکاس حقايق به طور عادلانه توسط گفتار، نوشته، رسم ، تصوير، ثبت روی نوار، تمثيل، حرکت و ساير پديده های علمی ، ادبی، هنری و چاپ و نشر. ۵. رعايت اصل آزادی بيان و رسانه های همگانی مسجل در اعلاميه جهانی حقوق بشر با رعايت اصول و احکام دين مقدس اسلام. ۶. کمک به منظور رشد سالم رسانه های همگانی به نحوی که بتوانند وسايل موثر نشر اخبار صحيح ، اطلاعات، آموزش، تربيت و شکوفايی علم و ثقافت در کشور بوده، نظريات مردم را مطابق با معيارها، اصول و ارزشهای ژورناليستی( صداقت، بی طرفی و توازن) انعکاس دهد. اصطلاحات ماده سوم اصطلاحات آتی در اين قانون دارای مفاهيم ذيل می باشند: ۱. رسانهوسيله انتقال پيام، معلومات و اطلاعات با استفاده از وسايل آتی می باشد:- رسانه برقی: راديو، تلويزيون، شبکه کيبلی و اينترنت- رسانه چاپی: روزنامه، جريده (هفته نامه،نشريه پانزده روزه، ماهنامه، گاهنامه، فصلنامه ،سالنامه، پوستر و مجموعه خبری) ۲. رسانه همگانی در اين قانون به انواع ذيل تقسيم می گردد:- رسانه عامه : رسانه ای است که متعلق به عامه مردم بوده، از طريق دولت و نشر اعلانات تمويل می گردد.- رسانه خصوصی: رسانه ای است که متعلق به اشخاص، سازمانهای سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده و از طرف آنها تجهيز و تمويل می گردد. ۳. ژورناليستشخص حرفه ای و مسلکی است که از طريق رسانه ها مواد و محتوای نشراتی را تهيه و عرضه می نمايد. ۴. مطبعه (چاپخانه)دستگاه اقتصادی و تکنيکی است که خدمات چاپی را انجام می دهد. ۵. طابع:شخص حقيقی يا حکمی (حقوقی) است که به اساس ملکيت يا نمايندگی مالک ، متصدی امور چاپخانه می باشد. ۶. ناشر:شخص حقيقی يا حکمی است که اجازه چاپ و نشر آثار غير موقوت را دارا ميباشد. ۷. نشر:عمليه انتقال پيام و خبر از طريق رسانه های همگانی است. ۸. موسسه توليد فلميک نهادی است که در پرتو اساس نامه و اهداف خويش فلم های مستند و سينمايی و عکس و سلايد توليد می کند. ۹. موسسه نشراتیشخصيت حکمی است که به اساس اساسنامه تأسيس و نشرات رسانه های برقی، چاپی موقوت و غير موقوت را مطابق به اهدافش نشر و پخش می نمايد. ۱۰. نهاد آموزشی ژورناليزمنهادی است که به صورت کوتاه مدت يا دراز مدت به آموزش مسلکی ژورناليزم می پردازد. ۱۱. دارالترجمهموسسه حکمی است که طبق اساسنامه حق دارد مطالب و مضامينی را از زبانی به زبان ديگر ترجمه کند. ۱۲.آژانس خبر رسانیشخصيت حکمی است که در عرصه ارتباطات، جمع آوری و رسانيدن اطلاعات فعاليت می نمايد. ۱۳. شرکت تبليغات و اعلاناتشخصيت حکمی تجارتی است که مطابق اساسنامه به تبليغات و اعلانات می پردازد. ۱۴. حق نسخه برداری (کاپی رايت)داشتن حق مالکيت معنوی و امتياز انتشارات ثبت شده است که در مطابقت با معيارهای قبول شده توسط قانون جداگانه تنظيم می شود. ۱۵. صاحب امتيازشخص حقيقی يا حکمی است که به تأسيس و تدوير رسانه های برقی، چاپی، نهاد آموزش ژورناليزم، چاپخانه، موسسه نشراتی، دارالترجمه، آژانس خبر رسانی، موسسه توليد فلم و شرکت تبليغات واعلانات می پردازد. ۱۶. مدير مسئولشخصی است که مسئوليت امور نشراتی مربوط به موسسات مندرج جزء ۱۳ اين ماده را به عهده دارد. ۱۷. راديووسيله اطلاع رسانی همگانی سمعی است. ۱۸. تلويزيونوسيله اطلاع رسانی همگانی سمعی و بصری است. ۱۹. شبکه کيبلیرسانه همگانی سمعی و بصری است که برنامه های گوناگون اطلاعاتی، تعليمی، تربيتی، فرهنگی و تفريحی ملی و بين المللی را برای مشترکين عرضه کند. ۲۰. اعلاناتعرضه نوعی خدمات سمعی و بصری برای اشخاص حقيقی و يا حکمی است که در رسانه های همگانی برقی و چاپی در بدل پول و يا ملحوظات مشابه آن انجام می شود. ۲۱. اعانهاجرای هر نوع کمک ها توسط اشخاص حقيقی يا حکمی است که به منظور يک امر معنوی يا مادی ( شهرت نام، علامت تجارتی، فعاليت های توليدی و نظاير آن) برای رسانه های همگانی انجام ميابد. فصل دوم حقوق و مکلفيت ها آزادی فکر و بيان ماده چهارم:۱. هر شخص حق آزادی فکر و بيان را دارد. طلب، حصول و انتقال معلومات، اطلاعات و نظريات در حدود احکام قانون بدون مداخله از طرف مسئولين دولتی شامل اين حق است. اين حق در برگيرنده فعاليت آزاد وسايل پخش، توزيع و دريافت معلومات نيز می باشد. ۲. دولت آزادی رسانه های همگانی را حمايت، تقويه و تضمين می نمايد. هيچ شخص حقيقی يا حکمی به شمول دولت و ادارات دولتی نمی تواند فعاليت آزاد رسانه های خبری يا معلوماتی را منع ، تحريم، سانسور يا محدود نموده و يا طور ديگری در امور نشرات رسانه های همگانی و معلوماتی مداخله نمايد. مگر مطابق احکام اين قانون. مطالبه معلومات ماده پنجم: هر شخص حق دارد معلومات را طلب و دريافت نمايد. دولت بنا بر تقاضای اتباع کشور معلوماتی را که مطالبه می شود به دسترس آنان قرار می دهد، مگر اينکه معلومات مطالبه شده محرم بوده و افشای آن امنيت،منافع ملی و تماميت ارضی کشور را به خطر مواجه سازد و يا به حقوق ديگران صدمه وارد نمايد. حمايت قانونی ماده ششم: ۱. ژورناليستان در اجرای فعاليتهای مسلکی مربوط به نشر گزارشها و نظريات انتقادی مورد حمايت قانونی قرار می گيرند. ۲. ژورناليستان حق دارند از افشای منابع معلوماتی شان خود داری نمايند ، مگر اينکه محکمه ذيصلاح در مورد افشای آن حکم نموده باشد. حق جواب دادن ماده هفتم ۱. هر شخص حقيقی يا حکمی که از ناحيه يک رسانه همگانی مورد تعرض قرار گرفته، شخصيت، اعتبار و يا منافع مادی آن متضرر شده باشد حق دارد جواب رد آن را در عين رسانه بدهد. ۲. رسانه مربوطه بايد بدون فوت وقت جواب را به طور رايگان در عين رسانه در شماره يا نشر بعدی به نشر بسپارد. ۳. جواب ارائه شده بايد عاری از ماهيت جرمی بوده و منحصر به جواب موضوع ادعا شده در آن رسانه باشد که به شکل نوشتاری با امضای شخص متضرر و يا وکيل آن به مدير مسئول آن رسانه همگانی سپرده شود. ۴. هر نوع شکايت در مورد عدم نشر جواب به کميسيون مربوطه ارجاع می گردد. ۵. حق جواب در مورد گزارش از جريان جلسات شورای ملی و محاکم علنی صدق نمی کند مگر اينکه جريان جلسات مذکور توسط رسانه ای تحريف شده باشد. عدم نشر جواب ماده هشتم رسانه های همگانی در موارد زير ميتواند از نشر جواب خودداری نمايند:۱.جواب خارج از موضوع بحث باشد. ۲.جواب ديرتر از نود روز به رسانه واصل شده باشد. تشکل صنفی ماده نهم ژورناليستان و ساير اعضای رسانه های همگانی می توانند به منظور دفاع از منافع صنفی مربوط مطابق احکام قانون اتحاديه ها، انجمن ها و کانون های مستقل صنفی را ايجاد نمايند. فصل سوم تأسيس رسانه های چاپی ماده دهم :۱.اتباع کشور ، احزاب سياسی، سازمان های اجتماعی ، موسسات غير دولتی داخلی و پناه گزينان کشورهای خارجی و ادارات دولتی می توانند مطابق احکام اين قانون رسانه های چاپی را تأسيس نمايند. ۲. نمايندگی های سياسی خارجی در افغانستان با رعايت موازين ديپلماتيک می توانند به چاپ و نشر مجموعه خبری بپردازند. ۳. نمايندگی های مؤسسات بين المللی و بين الحکومتی می توانند در ساحات کارشان با کسب موافقت وزارت اطلاعات و فرهنگ به نشر و پخش نشرات موقوت و غير موقوت بپردازند. گزارش ها و تحقيقات علمی نمايندگی های مؤسسات فوق از اين امر مستثنی بوده و نياز به موافقت وزارت اطلاعات و فرهنگ ندارد. ۴. مؤسسات غير دولتی خارجی (NGOs) که مطابق احکام قانون تأسيس شده باشند می توانند در ساحه کار تخصصی شان بعد از کسب اجازه وزارت اطلاعات و فرهنگ و مديريت مسئولی اتباع افغانستان به نشر نشرات موقوت و غير و موقوت بپردازند. ۵. رسانه های چاپی مندرج جزء دوم ماده سوم اين قانون بدون ثبت قبلی تأسيس و نشر شده می توانند. در صورتيکه نشريه قبل از ثبت نشر گرديده باشد، صاحب امتياز مکلف است در مدت دو هفته نشريه خود را مطابق احکام اين قانون ثبت نمايد. داشتن آدرس و ساير مشخصات ماده يازدهم رسانه چاپی حاوی اسم نشريه ، آدرس مشخص ، نام و محل چاپخانه ، نام صاحب امتياز و مدير مسئول و تاريخ نشر آن می باشد. فصل چهارم تأسيس رسانه های همگانی برقی ماده دوازدهم اتباع کشور، احزاب سياسی، سازمانهای اجتماعی، مؤسسات غيردولتی و شرکت های خصوصی داخلی و ادارات دولتی می توانند طبق احکام اين قانون رسانه های برقی را تأسيس نمايند. رسانه برقی عامه راديو تلويزيون ملی افغانستان ماده سيزدهم راديو تلويزيون ملی افغانستان رسانه همگانی متعلق به ملت افغانستان است که در چوکات دولت جمهوری اسلامی افغانستان اداره و بودجه آن از طريق دولت واعلانات تأمين می گردد. ماده چهاردهم دستگاه مرکزی راديو تلويزيون ملی در کابل موقعيت داشته و دستگاه های محلی آن در ولايات مستقر می باشند. مکلفيت ها و وظايف ماده پانزدهم راديو تلويزيون ملی مکلف است برنامه های خويش را در پرتو اصول و احکام دين مبين اسلام و ارزشهای ملی و معنوی ملت افغانستان عيار نموده و در برنامه های خويش اطلاع رسانی، تعميم آموزش دينی، علمی، فرهنگی ، اقتصادی و امنيت روانی و اخلاقی را در نظر بگيرد. برنامه های دينی و ملی ماده شانزدهم راديو تلويزيون ملی با رعايت بی طرفی کامل در جهت تأمين وحدت ملی و تقويه ارزشهای دينی و ملی کشور، بايد برنامه های خويش را به گونه ای تنظيم نمايد که انعکاس دهنده فرهنگ، زبان، عقايد دينی و مذهبی تمامی اقوام ساکن در کشور باشد. ماده هفدهم در حالات اضطرار راديو تلويزيون ملی به طور کامل زير نظر رئيس دولت عمل می نمايد. ماده هجدهم راديو تلويزيون ملی افغانستان مکلف است تمام برنامه های ثبت و ضبط شده خويش را در آرشيف راديو تلويزيون ملی حفظ نمايد. رسانه های برقی غير دولتی ماده نوزدهم راديو تلويزيون های خصوصی فعاليتهای خويش را در روشنايی قانون رسانه های جمهوری اسلامی افغانستان انجام می دهند. ماده بيستم راديو تلويزيون های خصوصی مکلف ان در نشرات خويش اصول و احکام دين مقدس اسلام و ارزشهای ملی ، معنوی ، اخلاقی و امنيت روانی ملت افغانستان را رعايت نمايند. ماده بيست ويکم راديو تلويزيون های خصوصی در تهيه و تدوين کليه پروگرام های خويش با رعايت احکام اين قانون آزادی کامل دارند. رعايت توازن ماده بيست و دوم راديو تلويزيون های خصوصی بايد در موضع گيری جناحها و شخصيت های سياسی عليه يکديگر توازن را مراعات نموده و نظريات طرفين را به طور بی طرفانه نشر نمايند. ماده بيست و سوم راديو تلويزيون های خصوصی موظف اند که مطالب ثبت و ضبط شده خويش را حداقل تا مدت يکسال در آرشيف خود نگهداری نمايند. ماده بيست و چهارم هرگاه شخص حقيقی يا حکمی به شکل نوشتاری ادعا کند که حق شان در پروگرام يک رسانه همگانی ضايع گرديده ، می تواند آن را از آرشيف آن رسانه اخذ و با پول خودش تکثير و مورد استفاده قرار دهد. ماده بيست و پنجم رسانه های همگانی برقی در برنامه های آموزشی خويش مسائل صحت، محيط زيست ، اهميت معارف و مضرات کشت، توليد و مصرف مواد مخدر و مسکرات را بگنجانند. فصل پنجم اعلانات و اعانه نشر اعلانات ماده بيست و ششم رسانه های همگانی خصوصی می توانند اعلانات، پيامها، برنامه های سياسی، دينی، مذهبی و اجتماعی اشخاص حقيقی يا حکمی، شرکتهای توليدی، تجارتی داخلی و خارجی، نهادهای سياسی و فرهنگی ، احزاب و جناحهای سياسی را طبق اين قانون نشر نمايند. اعانه ماده بيست و هفتم اعانه برای رسانه های همگانی ۱. رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون حق دارند از اشخاص حقيقی يا حکمی، مؤسسات کمک کننده ملی و بين المللی که برای انکشاف رسانه های همگانی فعاليت می نمايند، اعانه دريافت نمايند. ۲. منبع و مبلغ اعانه بايد شفاف و روشن باشد. فصل ششم تأسيس مطابع ومؤسسات فرهنگی ماده بيست و هشتم اتباع کشور، احزاب سياسی ، سازمانهای اجتماعی، شرکتها و مؤسسات غير دولتی داخلی و خارجی و ادارات دولتی حق دارند مطابق احکام اين قانون مطابع ، موسسات توليد فلم، نشراتی، آموزش ژورناليزم ، دارالترجمه ،آژانس خبر رسانی، شرکت های تبليغات و اعلانات را تأسيس نمايند. ماده بيست و نهم اتباع کشور، احزاب سياسی، سازمان های اجتماعی، شرکتها و موسسات غير دولتی داخلی و خارجی که مؤسسات مندرج ماده بيست وهشتم اين قانون را تأسيس می نمايند، بايد جواز فعاليت آن را از وزارت اطلاعات و فرهنگ اخذ نمايند. فصل هفتم صاحب امتياز، شرايط و مکلفيت ها داشتن صاحب امتياز ماده سی ام رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست وهشتم اين قانون بايد دارای صاحب امتياز باشند. شرايط صاحب امتياز ماده سی و يکم صاحبان امتياز رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست وهشتم اين قانون واجد شرايط ذيل می باشند: (الف) اشخاص حقيقی:۱. داشتن سند تابعيت کشور۲. اکمال سن هجده سالگی۳. محروم نبودن ازحقوق مدنی و سياسی به اساس حکم محکمه با صلاحيت (ب) اشخاص حکمی:۱. ثبت و راجستر در ادارات ذيربط دولت۲. تثبت هويت افغانی توسط ادارات ذيربط مسئول.اشخاص و نهادهای مندرج بند های ۲و۳ ماده دهم اين قانون از اين حکم مستثنی است.۳. محروم نبودن از حقوق مدنی به اساس حکم محکمه با صلاحيت.اشخاص و مؤسسات خارجی بايد سند تابعيت کشور متبوع خويش را داشته باشند. داشتن اساسنامه ماده سی و دوم صاحبان امتياز رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مکلف اند معلومات لازمه را در مورد رسانه يا مؤسسه خويش و نحوه فعاليت آنها در اساسنامه مربوط که در برگيرنده اهداف، تشکيل ، صلاحيتها و وظايف ، مبلغ سرمايه و منبع مالی می باشد تنظيم نمايند. ثبت رسانه ها و مؤسسات فرهنگی ماده سی و سوم صاحبان امتياز رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مکلف اند رسانه ها و مؤسسات خود را مطابق احکام مندرج در اين قانون ثبت نمايند. ارائه معلومات غرض ثبت رسانه ها و مؤسسات فرهنگی ماده سی و چهارم (۱) صاحبان امتياز رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مکلف اند بيان نامه ای حاوی معلومات ذيل را به خاطر ثبت به وزارت اطلاعات و فرهنگ تقديم نمايند:۱. شهرت مکمل۲. نوع فعاليت۳. اسم و محل فعاليت۴.هدف و مرام فعاليت۵. منبع تمويل و اندازه سرمايه۶. در رسانه های چاپی: تيراژ، زبان،نوع محتوای نشراتی، موعد چاپ، قطع و صحافت۷. در رسانه های برقی و مؤسسات مندرج ماده بيست و هشتم اين قانون: تثبيت کميت و کيفيت ماشين آلات و تجهيزات. داشتن آدرس و نشان مخصوص ماده سی و پنجم رسانه های همگانی و موسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون بايد دارای آدرس، مهر و نشان مخصوص باشند. حق مراجعه به محکمه ماده سی و ششم هر گاه صاحب امتياز تصميم وزارت اطلاعات و فرهنگ را مبنی بر عدم ثبت يا صدور جواز مغاير احکام قانون بداند می تواند به کميسيون مربوطه مراجعه نمايد.در صورت عدم قناعت می تواند به پيشگاه محکمه اقامه دعوی کند. ماده سی و هفتم ۱.انتقال ملکيت و امتياز فعاليت ( فروش ، هبه و ميراث ) رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مجاز است.۲. حق امتياز فعاليت به شخصی انتقال يافته می تواند که واجد شرايط مندرج اين قانون باشد.۳. در صورت فروش و يا هبه نمودن ملکيت و يا حق امتياز رسانه ها و مؤسسات فوق الذکر به شخص ديگر مراتب مندرج احکام اين قانون مجدداً تطبيق می گردد.۴. در صورت وفات يا از دست دادن اهليت حقوقی صاحب امتياز در مورد ملکيت مادی مطابق احکام اين قانون و قانون مدنی اجراآت می گردد و ملکيت معنوی آن به شخصی که ورثه به وی توافق داشته و واجد شرايط مندرج احکام اين قانون باشد انتقال می يابد. فصل هشتم مدير مسئول، شرايط و مکلفيت های آن داشتن مدير مسئول ماده سی و هشتم رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون بايد دارای مدير مسئول باشند. ماده سی و نهم شخصی به حيث مدير مسئول تعيين شده می تواند که واجد شرايط ذيل باشد:۱. داشتن سند تابعيت کشور۲. اکمال سن بيست و يک سالگی۳. داشتن سند تحصيلات مسلکی و يا داشتن تجربه مسلکی ۳ ساله.۴. محروم نبودن از حقوق مدنی به حکم محکمه با صلاحيت. مسئوليت از نشر مضامين ماده چهلم مدير مسئول در برابر نشر مضامين، محتويات برنامه ها ، توليد پروگرام های هنری، آموزشی و تبلغاتی خويش در رسانه های همگانی يا مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مسئول می باشد. فصل نهم شورای عالی رسانه ها ماده چهل و يکم (۱) به منظور طرح و تدوين پاليسی رسانه ای کشور ، شورای عالی رسانه ها به ترکيب وزير اطلاعات فرهنگ، وزير مخابرات، نماينده دادگاه عالی (استره محکمه)، نماينده وزارت عدليه، يک نماينده از کميسيون مربوطه مجلس سنا (مشرانو جرگه)، دو نماينده از کميسيون مربوطه مجلس نمایندگان (ولسی جرگه)، يک نفر عالم جيد دينی به نمايندگی از وزارت حج و اوقاف و دو نماینده مسلکی و باتجربه ژورناليزم از جامعه ژورناليستان و دو نفر ديگر از جامعه مدنی با پيشنهاد آنان برای مدت سه سال ايجاد می گردد. (۲) يک نفر از اعضای شورای عالی رسانه ها از طريق انتخابات آزاد از ميان خودشان انتخاب ميگردد. (۳) شيوه انتخاب چهار نفر از ژورناليستان و جامعه مدنی به حيث عضو شورای عالی رسانه ها و طرز کار و فعاليت اين شورا توسط طرزالعمل (آیین نامه) جداگانه تنظيم می گردد. (۴) شورای عالی رسانه ها دارای وظايف و صلاحيت های ذيل می باشد: ۱. طرح و تصويب پاليسی دراز مدت رسانه ای۲. پيشنهاد رئيس و اعضای کميسيون رسانه های همگانی و رئيس و اعضای کميسيون راديو تلويزيون ملی و رؤسای راديو تلويزيون های ولايات و روسای خبرگزاری های دولتی از ميان شخصيت های مسلکی، مستقل و دارای شهرت نيک غرض منظوری به رئيس جمهور.۳. پيشنهاد بودجه راديو تلويزيون ملی به حکومت. کميسيون رسانه های همگانی ماده چهل و دوم (۱) به منظور تنظيم بهتر فعاليت رسانه های همگانی کميسيون رسانه های همگانی به ترکيب نه نفر عضو از ميان شخصيت های مسلکی،با تحصيلات عالی ،باتجربه ژورناليزم و بی طرف با در نظر داشت ترکيب قومی و جنسيتی ايجاد می گردد.(۲) چهار نفر از اعضای کميسيون برای مدت سه سال و پنج نفر ديگر آن برای مدت دو سال انتخاب می گردند.(۳) اعضای کميسيون بيشتر از دو بار حق انتخاب شدن را ندارند.(۴) معاش اعضای کميسيون مطابق قانون از بودجه دولت پرداخت می شود.(۵) طرز کار و فعاليت کميسيون توسط لايحه جداگانه تنظيم می گردد. ماده چهل و سوم وظايف کميسيون رسانه های همگانی کميسيون مندرج در ماده چهل و سوم اين قانون دارای وظايف و صلاحيت های ذيل می باشد:۱.بررسی درخواست متقاضيان رسانه های چاپی و مؤسسات مندرج در ماده بيست وهشتم اين قانون و پيشنهاد منظوری ، ثبت و اعطای جواز آنان به وزارت اطلاعات و فرهنگ.۲. بررسی درخواست متقاضيان رسانه های برقی و پيشنهاد منظوری آن به وزارت اطلاعات و فرهنگ بعد از تعيين فريکونسی به موافقه وزارت مخابرات.۳. نظارت از فعاليت رسانه های همگانی .۴. رسيدگی به شکايت از رسانه های همگانی و حل منازعات حقوقی آنان.۵. احاله تخطی های جرمی رسانه های همگانی به مراجع عدلی.۶. ارائه مشوره های تخنيکی به گردانندگان رسانه های همگانی.۷.نظارت بر امور مالی ، اداری و نشراتی راديو و تلويزيون ملی۸.تدقيق بودجه راديو و تلويزيون ملی و تقديم آن به شورای عالی رسانه ها.۹. تقديم گزارش سالانه به شورای عالی رسانه ها. کميسيون راديو تلويزيون ملی افغانستان ماده چهل و چهارم (۱) به منظور تنظيم بهتر راديو تلويزيون ملی ، کميسيون راديو تلويزيون ملی به ترکيب هفت عضو برای مدت سه سال ايجاد می گردد.(۲) اعضای کميسيون مندرج فقره يک اين ماده با در نظر داشت توازن قومی و جنسيت متشکل از يک تن عالم دينی و يک تن حقوقدان، يک تن انجنير مسلکی، دو تن ژورناليست ، يک تن هنرمند مسلکی، و يک تن نماينده از جامعه مدنی می باشد.(۳) رئيس کميسيون راديو و تلويزيون ملی رئيس اجرايی راديو و تلويزيون ملی نيز ميباشد.(۴) کميسيون مندرج فقره (۲) اين ماده دارای وظايف و صلاحيت های ذيل می باشد.۱. حفظ استقلال ، بی طرفی، حيثيت مسلکی راديو و تلويزيون ملی.۲.. . ترتيب بودجه راديو تلويزيون ملی افغانستان و تقديم آن به کميسيون رسانه های همگانی۳. تطبيق بودجه راديو و تلويزيون ملی..۴. ارائه گزارش سالانه از فعاليتهای راديو و تلويزيون ملی به کميسيون رسانه ها ی همگانی ..۵. جذ ب کمکها داخلی و خارجی برای تقويه راديو و تلويزيون ملی .۶. تطبيق احکام اساسنامه راديو تلويزيون ملی و قوانين مربوط.۷. تطبيق پاليسی نشراتی تعين شده از سوی شورای عالی رسانه ها به نحوی که ممثل تنوع قومی، زبانی و فرهنگی همه مردم افغانستان باشد.(۵) اعضای کميسيون راديو و تلويزيون ملی افغانستان مستحق معاش مناسب می باشند که از بودجه دولت پرداخته می شود. فصل دهم آثار و مطالبی که توليد، چاپ و نشر آن ممنوع است ماده چهل و پنجم توليد، تکثير، چاپ ونشرگزارش ها و مطالب ذيل در رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج ماده بيست و هشتم اين قانون جواز ندارد: ۱.آثار و مطالبی که مغاير با اصول و احکام دين مقدس اسلام باشد.۲.آثار و مطالبی که موجب توهين به ساير اديان و مذاهب باشد.۳.آثار و مطالبی که موجب هتک حرمت، تحقير و توهين به اشخاص حقيقی و يا حکمی گردد.۴. آثار و مطالبی که افترا به اشخاص حقيقی يا حکمی بوده و سبب متضرر شدن شخصيت و اعتبار آنان گردد.۵ .آثار و مطالبی که مغاير قانون اساسی بوده و در قانون جزاء جرم محسوب شود.۶ تبليغ و ترويج اديان ديگر غير از دين مقدس اسلام.۷ افشای هويت و پخش تصاوير قربانيان خشونت و تجاوز به نحوی که به حيثيت اجتماعی آنان صدمه وارد نمايد.۸.آثار و مطالبی که به امنيت روانی و سلامت اخلاقی افراد جامعه خصوصاً اطفال و نوجوانان آسيب می رساند. سلب امتياز ماده چهل و ششم (۱)اشخاص حقيقی يا حکمی که رسانه يا موسسه ای را در وزارت اطلاعات، فرهنگ ثبت می نمايند در صورتی که رسانه چاپی از تاريخ ثبت الی مدت يک سال و رسانه برقی و موسساسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون از تاريخ ثبت الی مدت دوسال فعاليت های نشراتی خويش را آغاز ننمايند امتياز آنها سلب می گردد.(۲) هرگاه صاحب امتياز بعد از آغاز يک دوره فعاليت کار خود را متو قف سازد و صاحب امتياز رسانه چاپی مدت يک سال وصاحب امتياز رسانه برقی وموسسات مندرج ماده بيست و هشتم مدت دوسال مجدداً به فعاليت آغاز ننمايد امتياز وی سلب می گردد. در صورت فعاليت مجدد مکلف به طی مراحل موارد مندرج ماده سی و يکم و سی و چهارم اين قانون می باشند.(۳)در صورتی تثبيت تخلف صاحب امتياز از احکام مندرج اين قانون محکمه مربوطه ميتواند امتياز فعاليت آنرا سلب نمايد. فصل يازدهم احکام متفرقه حق تهيه فلم به اتباع خارجی ماده چهل و هفتم اتباع خارجی می توانند فلم های مستند و سينمايی را در کشور تهيه و توليد نمايند مشروط بر اينکه معرفی نامه از وزارت امور خارجه و اجازه قبلی وزارت اطلاعات، فرهنگ را اخذ نموده باشند. اطلاع از تغييرات در اساسنامه ماده چهل و هشتم (۱) مسئولين رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج ماده بيست و هشتم اين قانون مکلف اند هر نوع تغييراتی که در چگونگی و يا توقف فعاليت، آدرس، اساسنامه و ساير مشخصات مندرج در اين قانون وارد نمايند وزارت اطلاعات و فرهنگ را در جريان قرار دهند.۲) مسئولين رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج در ماده بيست و هشتم اين قانون مکلف اند به خاطر معلومات احصائيوی در آغاز هر سال از ادامه يا عدم ادامه فعاليت خود وزارت اطلاعات و فرهنگ را در جريان قرار دهد مکلفيت نمايندگی آژانس ها و رسانه های خارجی ماده چهل و نهم (۱) نمايندگی های آژانس ها و رسانه های همگانی خارجی که قصد فعاليت در داخل افغانستان را دارند مکلف اند با اخذ معرفی نامه از وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان، وزارت اطلاعات و فرهنگ را کتباً ازکشور مربوطه، نوع فعاليت، مدت فعاليت شان مطلع ساخته و کارت مخصوص خبرنگاری دريافت نمايند.(۲) آژانس ها و رسانه های مندرج فقره ۱ اين ماده مکلف به رعايت حکم ماده چهل و پنجم اين قانون می باشند. ثبت کتاب، رساله و ناشر ماده پنجاهم کتاب و رساله بعد از نشر توسط ناشر در وزارت اطلاعات، فرهنگ ثبت گرديده و صاحب امتياز آن مکلف است از هر کتاب، رساله و نشريه خود دو دو نسخه به وزارت اطلاعات، فرهنگ و کتابخانه عامه بفرستد. ماده پنجاه و يکم قوانين حق نسخه برداری (کاپی رايت): تشکيل اتحاديه های صنفی ، احکام جزائی تخلفات رسانه ها ، اعلانات، طلب معلومات ، به صورت قوانين جداگانه تدوين می گردند. پرداخت ماليات ماده پنجاه و دوم از عوايد رسانه های همگانی و مؤسسات مندرج ماده بيست و هشتم اين قانون طبق احکام قانون ماليه اخذ می گردد. نشريات چاپی موقوت و غير موقوت از اين حکم مستثنی می باشند. تاريخ انفاذ ماده پنجاه و سوم اين قانون از تاريخ نشر در جريده رسمی نافذ بوده و با انفاذ آن قانون رسانه های همگانی منتشره جريده رسمی شماره ۸۷۱ مورخ ۱۵ جدی سال ۱۳۸۴ هجری شمسی ملغی شمرده می شود. خدمات | متن کامل قانون رسانه های همگانی افغانستان، که در تاریخ اول جوزا / خرداد سال ۱۳۸۶خورشیدی، به تصویب مجلس نمایندگان (ولسی جرگه) افغانستان رسید. | متن کامل قانون رسانه های افغانستان |
'سپیدار و کلاغ' در آپارات این هفته در آپارات فیلم 'سپیدار و کلاغ' ساخته مهدی غضنفری به نمایش در می آید. تماشا کنیدmp4 برای پخش این فایل، نرم افزار "جاوا اسکریپت" باید فعال شود و تازه ترین نسخه "فلش" نیز نصب شده باشد تازه ترین نسخه "فلش" اینجا قابل دریافت است پخش ویدیو با ویندوز میدیا پلیر درباره فیلم نمایی از فیلم 'سپیدار و کلاغ' برای خیلی از شهرنشین ها ، روستا در بهترین شرایطش یک مکان توریستی به حساب می آید. البته نه همه روستاها، بلکه جاهایی که به دلیل طبیعت یا معماری خاص شان اسم و رسمی به هم زده اند . با وجود این که کوچ از روستا ها به شهر در ۳۰ – ۴۰ سال گذشته تبدیل به یک پدیده فراگیر شده و خیلی از روستاها، بدل به مکان هایی متروکه شده اند، اما هنوز هم نبض زندگی در روستا می تپد، در تنورها نان پخته می شود ، خروس ها می خوانند و چوپان ها چوپانند. 'سپیدار و کلاغ' یک فیلم خاص است که می توان با آن سری به یاد روستا زد و در سکوت به تماشای یک روز زندگی در یک روستا نشست. ویژگی فیلم 'سپیدار و کلاغ' ساخته مهدی غضنفری، یک فیلم تصویری محض و یک تجربه ساختاری خاص در فیلم سازی است . فیلم مثل یک خلسه شاعرانه خوب، پر از تصاویر دل نشین و در عین حال ساده از یک روستا است. فیلمساز البته برای بیان هنری خودش در این فیلم ترکیب تصویر و نوشته را انتخاب کرده و در عین این که ما با یک روز زندگی در روستا آشنا می شویم ، کارگردان در لایه دیگری در روایتی شعرگونه ، تفسیری دیگری از تصاویر را نیز به ما عرضه می کند. روایتی مکتوب بر تصاویر که ما می توانیم موافق اش باشیم یا نباشیم. درباره کارگردان مهدی غضنفری ، کارگردان مهدی غضنفری زاده شیراز و دانش آموخته سینما در ایران است .وی از سال ۱۳۷۹ به صورت جدی کارش را در حرفه فیلم شروع کرده و بیشتر به ساخت فیلمهای مستند مستقل و آگهی های تبلیغاتی بوده است . او در عین حال دستی هم برنقد دارد. پیش از این مستند 'نگاهی از پایین، نگاهی از بالا' از این فیلمساز در برنامه آپارات به نمایش در آمده است. نگاه کارگردان فیلم 'سپیدار و کلاغ' که ساخت آن بیش از یک سال طول کشید فقط با یک نفر به عنوان عوامل ساخت، تهیه گردید. به همین دلیل در تیتراژ این فیلم اسم یک نفر دیده می شود و موزیک متن هم انتخابی است. در نسخه اولیه فیلم بعد از تدوین، گفتار متن تصاویر را همراهی می کرد اما از آنجایی که متن تهیه شده برای فیلم از زبان اول شخص است و آن معنایی را که من به عنوان سازنده این کار دنبالش بودم با شندیدن صدای گوینده حتی بهترین گویندگان ایران حاصل نمی شد، از این رو تصمیم گرفتم متن کار را هر کس با صدای ذهنی خودش روی تصاویر بگذارد. بنابر این به طور کل از صدای گوینده منصرف شدم و تمامی متن را به صورت زیر نویس روی تصاویر گذاشتم تا وقتی درجایی گفته می شود 'من دردم' ما بگوییم 'من دردم'. با این حال بیننده اگر هم جایی متن را نتوانست همزمان بخواند، آسیبی به روند کار نمی خورد زیرا کلمات کلیدی مهم هستند. درباره منتقد پرویز جاهد ، منتقد و کارگردان فیلم پرویز جاهد تحصیل کرده رشته مطالعات فیلم در لندن و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما تئاتر تهران است. وی را بیشتر به برای نقدهای سینمایی اش و کتاب "نوشتن با دوربین" که حاصل گفتگوی او با ابراهیم گلستان است، می شناسند. ازفیلم های مستند دیگری که او ساخته می توان به فیلمهای 'رو در رو با فرخ غفاری' ، ' تعزیه به روایت دیگر'، 'قراول'، '۲۴ ساعت صلح' ، 'سلیمان میناسیان- مردی با دوربین فیلم برداری'، 'فال قهوه'، 'دایره معیوب '، 'علفزار' و 'چکاوک' و فیلم داستانی 'روز بر می آید'، اشاره کرد.. نگاه منتقد ما با دیدن این فیلم می فهمیم که کارگردان سینما را می شناسد ، زبان سینما را بلد است، می داند چه تصویرهایی را بگیرد و چگونه از صدا استفاده دراماتیک و یا افکتیو بکند ولی نوع پرداخت این فیلم در بکارگیری تصویر ، صدا و نوشته شیوه ای است که تازه گی ندارد و قبلا هم در فیلمهای دیگر تجربه شده است. در این جا از متن خوب استفاده نشده، فرقی نمی کرد اگر متن به صورت گفتار متن روی فیلم می آمد تا این که به صورت زیر نویس پایین تصاویر بیاید. اگر کارگردان متن را به صورت میان نویس بین تصاویر استفاده می کرد، آن وقت متن هویت مستقلی پیدا می کرد. آنگاه فیلم به صورت مکالمه ای عاشقانه بین تصویر، کلام و صدا و موسیقی در می آمد. ایشان یک رویکرد کاملا شاعرانه به موضوعش که روستا و زندگی شبانی است، دارد. فیلمساز با افزودن متن به تصویر خواسته لایه ای دیگر به فیلمش اضافه کند. فیلم ادعای یک فیلم قوم نگارانه یا قوم شناسانه ندارد و حتی به ما نمی گوید که اینجا کجاست ؟ ایران است و یا اصلا ایران نیست؟ و اگر صدای گوینده فارسی زبان در بلندگو نبود ما نمی فهمیدیم که فیلم در کدام کشور می گذرد. گویش ها گویشهای نامفهوم و نا آشنایی است. خلاصه فیلم هفته گذشته 'رو در رو با غفاری' ساخته پرویز جاهد نمایی از فیلم 'رو در رو با فرخ غفاری' فرخ غفاری سینماشناس ومنتقد فیلم و در عین حال فیلمساز بود. او هم علایق چپ گرایانه داشت و هم در حکومت پهلوی صاحب مقام ومنصب شد. کانون فیلمی که برای علاقه مندان سینما در ایران راه انداخت باعث شد که خیلی ها با سینمای غیر تجاری آشنا شوند. در فیلم 'رودرو با فرخ غفاری' پرویز جاهد ، منتقد و فیلمساز به سراغ این چهره تاثیر گذار در سینمای ایران رفته و پای حرف های او نشسته است. نظرات بینندگان درباره فیلم مهرنوش عالی بود. دست آقاى کارگردان درد نکند. این روش مستند که سوالها را در متن جواب می فهمى و در واقع همه وقت به موضوع تخصیص داده می شود دلنشین تر است نمونه های سوال و جواب معمولی است.چقدر شور شیدایى داشته آقاى غفارى، به این می گویند عاشق، سیر گذر زمان در فیلم به خوبى جا افتاده بود و حس کشتن زمان حین فیلمبردارى به تو دست نمی داد. در مجموع مستند قابل تاملى بود. بابک با عجله خودم را رساندم خانه که این فیلم را ببینم . متاسفانه آن چیزی نبود که انتظارش را داشتم . تدوین بد بود. فیلمبرداری بد بود. مخصوصا نماهایی که ازغفاری از بغل گرفته بود که رنگ و نور درستی هم نداشت . نمی دانم آقای جاهد چرا به زور می خواست خودش هم در فیلم باشد، که نیازی نبود. تمام قسمتهای گلستان را می توانست مونتور دور بریزه نه تنها اتفاق بدی نمی افتاد بلکه فیلم روان تر هم می شد. بعد آن نمای خیلی بد و به رخ کشنده از کپی عکسی که آقای جاهد از غفاری گرفته بود. مثل اینکه سازنده می خواست بگوید، ببینید من هستم که از غفاری فیلم می سازم . ساختار فیلم خیلی آماتوری بود و سوالات خیلی دم دستی و بی حوصله. آزی خیلی خوب بود. به خصوص وقتی که هم زمان ابراهیم گلستان هم حضور داشت. این دو نفر که در فیلم سازی هم سبک نبودند ولی همچنان دوست باقی ماندند. مهدی لذت بردم. اما بدی این قضیه این بود که من فرخ غفاری را نمی شناختم و وقتی هم که او را شناختم ، از دنیا رفته بود. رضوان حیف بود کاش فیلم بهتری ساخته می شد. بیشتر یک کار گزارشی بود تا یک فیلم مستند ولی همان دیدن گلستان و غفاری برای ما دلچسب بود. راحله فیلم خیلی گیرایی نبود اما اطلاعات خوبی از آن گرفتم. مهدی کار خوبی بود. با اینکه این کار هم نوستالوژی خاص خودش را داشت ولی افسردگی برنامه قبلی و فیلم "روی مرز نا امیدی" را از سرمان بیرون کرد. به جواب خیلی از سئوالهایم در مورد فقر سینمای ایران رسیدم. از همه چیز جذابتر کاریزما و شخصیت این فرد بود: خودمانی، راحت و بی غل و غش! شاهرخ در این فیلم با فرخ غفاری و سواد سینمایی او و خاطرات و تجربیاتش آشنا شدم که جای تشکر زیاد از سازنده فیلم دارد. این آخرین فیلمی بود که از او ساخته شده و برای من جای تاسف داشت که کیفیت تصویر برداری و کلا تکنیک فیلم خیلی پائین بود. علی شاید بتوان گفت فرخ غفاری شروع کننده یک جریان در ایران است. این شروع کاملاً ایرانی ست. منظورم نصفه و نیمه بودن آن است. ادبیات و سینمای ما پر از تجربه های نصفه و نیمه است. شروع غفاری مثل رولفو یا بورخس نیست. این جریان هرگز غالب نمی شود. دقیقا نفهمدیم فیلمساز چه منظوری داشته. وقتی در سکانس دوم دنبال قبر غفاری می گشت خیال کردم با مرثیه ای روبه رو خواهم شد که نشدم. موضوع چالش برانگیزی نبود. بی رحم اگر باشم می گویم برای غفاری از این تنور آبی هم گرم نشد. غفاری چندتا خاطره ی نصفه و نیمه گفت. هر چند در نهایت برای منی که در ایران نشستم و این فیلم را می بینم خود دیدن غفاری غنیمت محسوب می شود ولی کاش با فیلم بهتری رو به رو می شدم. چنگیز 'رو در رو با فرخ غفاری' را با ولع و اشتیاق دیدم و بسیار پسندیدم اما به این معنا نیست که حق مطلب در مورد یکی از معدود فرهنگ شناسان سینما در ایران،ادا شده باشد. فیلم آقای جاهد البته با توجه به زمان آن، تنها می تواند زمینه ساز آشنایی مقدماتی ما با کاراکتری باشد که همیشه مغفول مانده است و البته اهمیت این چهره بی دلیل نیست. فرخ غفاری با توجه به پیش زمینه تربیت سینمایی و حضور او در متن هنری زادگاه سینما، می توانست در زمینه پی ریزی بنیاد آموزش و ارتقاء فرهنگ و دانش سینما مورد استفاده قرار بگیرد. اما برای استفاده از دیدگاه ها و تواناییهای ذهنی و عملی این گونه نیرو ها هم می بایست بستر لازم اجتماعی و سطح سلیقه و دیدگاه متناسب در بدنه تماشاگران و هنرمندان و دست اندرکاران سینما موجود می بود و هم هنرمند نیز آن توانایی و انعطاف تلفیق دیدگاهها و مواضع خود را با افق پسند و اقبال مردمان می داشت. همانگونه که ابراهیم گلستان 'اسرار گنج دره جنی' را ساخت و مسعود کیمیائی فیلمی مردم پسند چون 'قیصر' را ساخت که مبتذل هم نبود و از فرهنگ و سنتهای مردم بیرون می آمد و حاوی عناصر تکنیکی فراتر از سطح سینمای رایج و آسان پسند فارسی(همچون تکنیک دوربین روی دست و پیوندهای سریع نماها و نوآوریهای دیگری در سبک فیلمبرداری ) بود ساخت و مورد اقبال تماشاگر و منتقدین هم قرار گرفت. البته من تماشاگر غیر حرفه ای هم در گرفتاریهای روزمره هیچگاه امکان آن را نداشته ام که آثار این گونه سینماشناسان را با فراغت و به تمامی ببینم و مفاهیم درونی متن را درک کنم و بین جهان درون متن و دنیای بیرون و معاصر آن پیوند برقرار کرده و ادراک هنری و زیبایی شناسانه خود را ارتقاء بخشم. فیلم آقای جاهد را تاکنون همان یکبار در پخش اول آن از برنامه آپارات دیدم و به نظرم می آید که بهتر می بود بخشهایی از فیلم مهم غفاری(شب قوزی) را همراه با دیالوگ و به گونه ای که با فضا و محتوا و داستان آن آشنا بشویم، ببینیم و به دنیای فکری و سطح اندیشه سینماگری در رده او راه پیدا کنیم. فیلم آقای جاهد البته مختصر و مفید هم بود و تماشاگر مشتاق می توانست بسیار بیشتر از این هم با علاقه بنشیند و بداند . اکنون بر آکادمیسین ها و پیگیران جدی و اصحاب اندیشه در سینماست که از یافته ها و تجربیات بازمانده و یادگارهای هنری او و صاحبان اندیشه و سینماشناسان دیگری چون ابراهیم گلستان، بهمن فرمان آرا، دکتر هوشنگ کاووسی و بزرگان دیگر استفاده کنند و اشاعه دهند. محمد رضا این فیلم یکی از بهترین مستندهایی بود که تا به حال درباره یکی از شخصیت های برجسته معاصر سینمای ایران ساخته شده بود. امیر گنجوی 'رو در رو با فرخ غفاری' که این هفته در برنامه آپارات پخش شد ، کاری مستند از پرویزجاهد درباره فرخ غفاری کارگردان تاریخ ساز ، هرچند فراموش شده، سینمای ایران است. این فیلم مستند که اصل آن در حدود ۶۲ دقیقه است سعی می کند با حداقل امکانات ، مخاطب را با زوایای مختلف زندگی غفاری آشنا سازد. غفاری نام کمی درسینمای ایران نیست. امروزه او را بیشتر به واسطه 'شب قوزی' می شناسند، فیلمی که بنا به نظر عده ای از منتقدان اولین کار مدرن سینمای ایران محسوب می شود. غفاری همچنین درکارنامه خود آثار قابل تاملی همانند 'جنوب شهر' و 'عروس کدومه است' را دارد. آثاری که هرکدام به نوعی نقش مهمی را درسینمای ایران داشته اند. او همچنین یک منتقد سینمایی محسوب می شود. کار شاخص او را می توان تاسیس کانون ملی فیلم درایران دانست که سبب ساز علاقه مندی عده زیادی ازایرانیان به سینمای غیر تجاری و آشنایی با اصول نقد حرفه ای گردید. جاهد ، منتقد و کارگردان تحصیل کرده دررشته فیلم در لندن ، در مستند 'رو در رو با فرخ غفاری' در پی شناساندن دوباره غفاری به ایرانیان ست . به واسطه سادگی اثر ، جاهد تا حد زیادی دراجرای این امر موفق گردیده است. بهترین راه برای ارتباط با یک انسان مسن و سالخوره که درتنهایی و غم خود به سر می برد و هر لحظه با ترس از مرگ دسته و پنجه نرم می کند تلاش برای کاستن ترس سوژه و خودمانی کردن فضای مصاحبه است. دراین جا پرویز جاهد با درک کامل این موضوع و با استفاده از سادگی به سراغ مصاحبه شنونده خود رفته و موفق گردیده که تا حد زیادی اعتماد غفاری به خود را جلب کند.دوربین جاهد قانع است، انتظار خاصی از غفاری ندارد، از او نمی طلبد که در موقعیت های مختلف بدنی قرار بگیرد . نورپردازی اطرافی که جاهد طلب می کند به شکلی نیست که سوژه مصاحبه را اذیت کند. از طرفی دیگر ، مصاحبه گر اعتماد زیادی را به مصاحبه شونده نشان داده ، او را در پاسخ ها به حال خود می گذارد ، در لابلای سخنان او نمی پرد ، در پی تحمیل جهان بینی خاصی بر او نیست. به واسطه این سادگی ها ، غفاری با صداقت و راحتی به بیان بسیاری از خاطرات ونظرات خود در سینما پرداخته است : او ما را آگاه می سازد که چه گونه با سینما در فرانسه آشنا شد، به شرح روابط خود با هانری لانگلوا می پردازد، از چگونگی انتصاب خود به دبیر اجرایی سینما تک فرانسه می گوید ، دلایل بازگشت خود به ایران را شرح می دهد، از چگونگی تاسیس کانون فیلم خود می گوید، برای ما شرح می دهد که چگونه وارد صنعت فیلم سازی شد، از سانسور زمان خود می گوید ، از انتصاب خود در تلویزیون ملی ایران سخن می راند و درنهایت صحبت خود را با انفلاب و تاثیرات آن بر زندگی خود پایان می دهد. اعتمادی که جاهد به سوژه خود دارد و آزادی که نتیجه آن است به بیننده کمک می کند که با ذهنیت درونی غفاری به تمامی آشنا شود. کارگردان ،غفاری را انسانی آرمان گرا معرفی می کند، کسی که از همان ابتدا می دانسته که دلیل آمدن او به دنیا چه بوده ، به دنبال چه هدفی در زندگی بوده ا ست و چگونه باید به اهداف خود برسد. در اینجا ما با سیمای مردی روبروهستیم که عقاید آرمان گرایانه و چپ وار داشته، در مجلات چپ با اسامی مستعار مقاله می نوشته ولی درعین حال هیچ وقت آدم حزبی نبوده. گاهاً از چپ ها هم دلش می گرفته . مثل تمامی آدم های آرمان گرا ،غفاری که جاهد به ما معرفی می کند انسانی ست پر انرژی و پر تلاش و تکاپو. با توجه به تحصیلات او در فرانسه می توان استدلال کرد که او فردی بوده از خانواده نسبتا متمول. به واسطه تلاش و استعدادش موفق شده در فرانسه به درجه و مقام خوبی برسد و مورد احترام بزرگانی مثل لانگوا قرار بگیرد. با وجود تمام این موفقیت ها، او تصمیم گرفت به ایران برگردد با این امید که بتواند تغییری در ساختار کشور خود فراهم کند. درایران هم -همان طور که دیده می شود- همواره در حال تکاپو بوده و هیچ کاری به طور دائم خشنودش نمی کرده و همواره در پی کسب تجارب گوناگون بوده است. از لابلای حرف زدن های این پیرمرد پرتجربه می شود قصه های مختلفی را بیرون کشید ، قصه هایی را شنید که با آنها خندید و یا گاهاً با آنها گریید. بعد از تجربه فیلم، ما می توانیم راجع به شخصیت غفاری فکر کنیم و خود را جای او بگذاریم. هیچ ویژگی غفاری به واسطه کار جاهد ناگفته باقی نمی ماند. کار جاهد در تصویر کشیدن تمام پیچیدگی های این شخصیت شایسته تحسین است. بخشی از مستند پیرامون تقابل غفاری با ابراهیم گلستان است . همان طور که اشاره ای در ابتدا شد غفاری به عنوان مادر سینمای مدرن ایران از جانب گروهی از منتقدین در نظر گرفته می شود. در تقابل عده ای دیگر از منتقدین فیلم 'خشت و آینه' را آغاز گر سینمای مدرن ایران می دانند. بدین واسطه تقابل صحبت های غفاری با گلستان عملی ستوده از جانب جاهد است. دراین سکانس های گفتگوی دوگانه با این دو کارگردان، جاهد با تبحر خاص در پی آن است که نظرات این دو کارگردان را پیرامون هم برای بیننده روشن سازد. او می خواهد بداند که این دوغول سینمای ایران چگونه راجع به کار هم می اندیشند. تفابل دو غول همواره سوالی چالش برانگیز ست. به قول ارسطو وقتی یک انسان برجسته و از همه لحاظ عالی وارد فضای زندگی یک انسان برتر دیگر می شود تنها دو راه برای انسان برتر اول موجود است: یا باید فرد جدید را تبعید کند و یا باید به حاکمیت او تن در دهد. کاری که گلستان و غقاری انجام می دهند در تضاد با منطق ارسطویی ست. با این وجود قسمت هایی وجود دارد که بیننده را به شک می اندازد که نظر واقعی این دوشخص نسبت به هم چیست ، به طور مثال موضوع نامه ای که غفاری درباره ی خشت و آینه به گلستان ازاروپا نوشته، ویا برخورد سرد غفاری نسبت به کارهای سینمایی داستانی گلستان، ولی درکل این بخش ها این ذهنیت را به شنونده منتقل می سازند که این دو غول سینما همواره به هم احترام می گذاشته اند، ویا حداقل سعی می کردند که زندگی دوستی را از زندگی حرفه ای خود جدا سازند. با وجود سادگی کار جاهد ، این کارگردان سعی خوبی را در به کارگیری موتیف های هنری در کار خودداشته است. اثر جاهد با یک آهنگ معروف فرانسوی آغاز می گردد که به ما القا می کند که فرانسه درزندگی غفاری نفش مهمی راداشته. ما درادامه با چرخ زدن های کارگردان برای یافتن آدرس غفاری در پاریس روبرو هستیم. و درنهایت شاهد ورود جاهد و گروه کوچک او به خانه غفاری هستیم. نحوه ورود مشخص می سازد که غفاریِ نامی دراین سن وسال تک و تنها در آپارتمانی در پاریس کنج عزلت گرفته. جاهد چندان فضای خانه غفاری را به ما نشان نمی دهد ولی با تکیه برکتب سینمایی از جمله آثار رنوار و کیارستمی ما را مطلع می سازد که غفاری دراین سالهای کهولت همچنان علاقه مند به خواندن جدی سینما است. در طول مصاحبه با کات های مختلفی روبروهستیم که به ما در درک صحبت های غفاری کمک می نمایند. برای مثال در یک بخش ما مطلع می شویم که غفاری بعد از ۵ سال ماندن در فرانسه تصمیم به بازگشت به ایران را داشته. صحنه ی بازگشت با اشاره ای به نمایی از فیلم شب قوزی تصویر کشیده می شود که درآن ما با تصویر یک هواپیمای ساکن روبرو می شویم که به واسطه صدای ماشین ریش تراشی به بیننده این حس را می دهد که در هواپیمایی درحال حرکت ست. همچنین ، استفاده کردن از قمست های مختلف فیلم فارسی و همچنین نمایش تکه هایی از آثار غفاری کمک خوبی به ما در درک صحبت ها می کند. یکی دیگر از کارهای فرمی جاهد بازی او با موتیف مرگ ست . فیلم فوق با مرگ غفاری خاتمه می یابد. از این جهت کار فوق شبیه اثر مستند "ویم وندرز" پیرامون "نیکولاس ری" است. درآن فیلم هم ما با بخش هایی از زندگی 'نیکولاس ری' روبروهستم و درنهایت فیلم با مرگ این کارگردان نامی خاتمه یافت. اما درکار 'ویم وندرز' مرگ نتوانسته بود خود را در ساختار داستان حل کند. مرگ 'نیکولاس ری' در سکانس آخر به صورتی غیر منتظره وکاملا شلاقی برما فرو آمد. در کار جاهد ما با تفاوت برخورد باموضوع مرگ روبروهستیم. دراین جا ما با اشکال مختلف با موتیف مرگ روبروهستیم که مدام به بیننده مرگ را یادآوری می نمایند. .یکی از این موتیف ها سکانس های مختلف پرسه زنی در قبرستان است . زییایی کار جاهد درآن است که با وجود آگاه کردن بیننده از سرنوشت غفاری ، به واسطه تکنیک ساده خود امکان هم ذات پنداری زیادی را با غفاری به ما می دهد. غفاری قادر است که احساسات خود را با کمترین دغدغه بیان کند و ما را درگیر شخصیت خود سازد و به ما این توانایی را ببخشد که به تلخی و افسوس مرگ او را تماشا کنیم. از زاویه ای دیگر موتیف مرگ ساختاری هاید گری در فیلم دارد. همان طور که هایدگر در کتاب 'هستی و زمان' خود بحث می کند لحظه مرگ ، لحظه یکی شدن زمان گذشته-حال و آینده ست. سوژه درلحظه مرگ می تواند به گذشته خود سفر کند، به حال خود فکر نماید و مدام از خود بپرسد که به کجا خواهد رفت. این ویژگی هم زمان شدن سه زمان در کارهای سینماگران متفاوتی به کار رفته . برای مثال برگمن در کار 'توت فرنگی های وحشی' ما را با پیرمردی در حال مرگ روبرو می سازد که در زمان های مختلف زندگی سیر می کند. دراین فیلم هم ما ساختاری مشابه را داریم : ما با یک موتیف قطاروار روبروهستیم که باحرکت خود امکان حرکت در فضاها وزمان های مختلف را برای ما فراهم می سازد و درنهایت به قبرستان می رسد و با دوربین جاهد یکی می شود. هیج کار خوب هنری بدون ایراد نیست. این کار مستند با وجود همه خوبی های گفته شده فارغ از ضعف نیست. در نسخه فارسی که پخش شد گاهاً درک صحبت های غفاری وگلستان بسیار مشکل است. با وجود دقت فراوان بازهم امکان اینکه مخاطب اثر تمام صحبت ها را درک کند به راحتی مقدور نیست. می توان این ضعف را به تلاش جاهد برای ایجاد اثری ساده وبی تکلف ربط داد. هر گونه تلاش برای تغییر صدا می توانست برهم زننده آرامش انسانی درحال مرگ تلقی گردد و کار را برای مصاحبه کننده مشکل نماید. خوشبختانه در نسخه اصل اثر ما با زیرنویس روبروهستیم که این مشکل را برای ما حل می کند. نقطه ضعف دوم گنگ ماندن بخش هایی از دلایل رفتاری شخصیت غفاری بود. همان طور که در مصاحبه شنیدیم غفاری بعد از ساختن سه کار هنری سیاسی جنجال برانگیز تصمیم گرفت که با تلویزیون ملی ایران کار کند. سوال دراین ست که چرا غفاری چپی به ناگاه تصمیم گرفت که با نظام سلطنتی تا این حد کار کند. یا اینکه مشخص نشد که چرا بعد از انقلاب به خانه غفاری ریختند .آیا این امر مرتبط بود با سابقه تاریخی این فیلم ساز در سینمای ملی؟ سوالات ریزی از این دست درذهن بیننده باقی می ماند. اصل اثر ۶۲ دقیقه بود و ما در آپارات فیلمی در حد ۵۲ دقیقه را دیدیم. احتمال آن ست که در اصل اثر پاسخ بهتری برای این سوالات فراهم شده باشد. در مجموع باید گفت که جاهد دراین اثر سعی نموده بود که تا حد امکان و با وجود تمام محدودیت های مادی اثری درخور شخصیت بزرگی همانند غفاری فراهم آورد. با وجود تمام این محدودیت ها جاهد اثری درخشان و تفکر برانگیز را فراهم ساخته که به خوبی بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران را نشان می دهد. اثر جاهد به خوبی تمام بیننده را با خود درگیر می سازد و او را علاقه مند می کند به دیدن کارهای این کارگردان نامی. کار جاهد قابل تحسین است و ستودنی. شاهرخ فرخ غفاری برای سینما وتلوزیون یک پدر بود. مرگ او نه تنها یک مصیبت برای فرهنگ ایران است زیرا که ۳۰ سال فرهنگ ایران از او بی بهره ماند. سپیده آقای فرخ غفاری انسان بسیار شیرینی بود. از آن آدمهایی که دوست داری مثل آنها زندگی کنی و انسان بودن را تجربه کنی. اما تلخی مضاعف وقتی کام آدم را می گزد که می دانی این نخبه ی هنری به واسطه ی ایرانی بودنش چقدر ناکامی و جور و بی فرهنگی مجریان و صاحب منصبان و سانسورچی ها را متحمل شده است و چه کارها که نمی توانسته بکند که نکرده است و زمانی این تلخی زهر آگین می شود که می بینی امروز خفقان و سانسور بیشتر از زمان پهلوی بر هنر و تفکر در ایران چیره شده است. افسوس می خوریم بر عمری که به هیچ در این بیغوله سپری می کنیم. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: کلیک [email protected] زمان پخش برنامه آپارات ۲۱:۰۰ ۲۱:۰۰ ۲۱:۳۰ ۱۷:۳۰ ۱۱:۰۰ ۱۱:۰۰ ۱۱:۳۰ ۰۷:۳۰ تکرار جمعه ۲۴:۰۰ ۲۴:۰۰ ۰۰:۳۰روز بعد ۱۹:۳۰ تکرار شنبه ۱۳:۰۰ ۱۳:۰۰ ۱۳:۳۰ ۰۸:۳۰ تکرارچهارشنبه ۲۴:۰۰ ۰۰:۳۰روز بعد ۱۹:۳۰ تکرار پنج شنبه ۱۶:۰۰ ۱۶:۰۰ ۱۶:۳۰ ۱۱:۴۰ *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند. در این زمینه بیشتر بخوانید | این هفته در آپارات فیلم 'سپیدار و کلاغ' ساخته مهدی غضنفری به نمایش در می آید. | 'سپیدار و کلاغ' در آپارات |
آژانس هايی که برای پناهندگان فعاليت می کنند، به اين موضوع اعتراض کرده اند. آنها می گويند اين اقدام به بی خانمانی اين پناهندگان منجر می شود و بر روابط نژادی، تبعات منفی خواهد داشت. اين تصميم دولت بريتانيا بيش از همه شامل کولی هايی می شود که گفته می شود از آزار و اذيت کشورهای بلغارستان، جمهوری چک، اسلواکی و لهستان گريخته اند. بريتانيا می گويد به افراد مشمول اين طرح از قبل در مورد آن اطلاع داده است. روز پنجشنبه، دادگاه عالی بريتانيا تضمين هايی برای حمايت های موقتی از اين پناهجويان شد. مالت، قبرس، استونی، لتونی، جمهوری چک، ليتوانی، مجارستان، لهستان، اسلواکی و اسلوونی، 10 کشوری هستند که به اتحاديه اروپا ملحق شده اند. خدمات | بريتانيا تاييد کرده که تصميم دارد کمک های مالی به دو هزار پانصد پناهجو و خانواده های آنان را که اهل ده کشور جديد عضو اتحاديه اروپا هستند، قطع کند. | قطع کمک های مالی بريتانيا به چند هزار پناهجو |
حکیم الله محسود میگوید دولت مسوول شکست مذاکرات قبلی است سوال: نظر شما درباره مذاکرات صلح با دولت (پاکستان) چیست؟ و این مذاکرات در حال حاضر در چه مرحلهای است؟ ما به مذاکرات جدی معتقدیم. توانایی مذاکرات جدی را داریم. در خصوص اینکه مذاکرات در چه مرحله ای است (باید بگویم) که از زمان نشست دولت و احزاب در اسلام آباد (در اوایل ماه سپتامبر)، دولت اقدام رسمی جدی در این مورد انجام نداده است، (مانند) اعلام رسمی مذاکره و یا اعزام یک جرگه (هیات) رسمی برای مذاکره با ما. دولت بحث درباره مذاکره (با ما) را به رسانه ها واگذار کرده است و این رسانهها هستند که میگویند مذاکرات در این مرحله است و یا در آن مرحله قرار دارد. به هر صورت مطمئن باشید که ما هنوز با کسی وارد مذاکره نشدهایم. ما نه از طریق رسانهها به شرایط دولت برای مذاکره گوش میدهیم و نه از طریق رسانهها شرایط خود را اعلام میکنیم. راه درست انجام این کار این است که دولت هیاتی رسمی را تعیین کند و آنها با ما بنشینند تا هر یک از دو طرف نظرات خود را اعلام کنند و ما با برخی از شرایط آنها موافقت و یا با برخی از آنها مخالفت کنیم. آنگاه میتوان گفت که مذاکرات در چه مرحلهای قرار دارد. سوال: وقتی صحبت از انجام مذاکرات شد، برخی از علما از دولت و طالبان درخواست کردند تا دو طرف آتش بس اعلام کنند. نظر شما در این مورد چیست؟ ما علما را ریش سفیدان خود میدانیم. ما در مقایسه با دولت هزاران بار بیشتر میخواهیم که در خواست آنها را انجام دهیم. اما برای اینکه آتش بس معتبر باشد، مهم است که حملات هواپیماهای بدون سرنشین نیز متوقف شود. سوال: در برخی از محافل این نگرانی وجود دارد که گروههای مختلفی در طالبان پاکستان وجود دارند و اگر هیاتی از سوی دولت و یا جرگهای به ملاقات شما بیاید، امنیت آنها ممکن است تضمین نباشد. آیا شما از اعزام هیاتی از سوی دولت استقبال و امنیت آن را تضمین میکنید؟ ما مسلمانیم و قول خود را نمیشکنیم. اگر هیاتی اعزام شود ما میتوانیم و تضمین آن را برعهده خواهیم گرفت. سوال: در رسانهها بحثهای مختلفی صورت گرفته است در خصوص پیش شرطهای طالبان برای مذاکرات. آیا به طور رسمی پیش شرطی قرار دادهاید؟ ما شرایط خود را به افرادی که برای مذاکرات با ما دیدار کنند ارائه خواهیم کرد. ما نه شرایط خود را از طریق رسانهها اعلام میکنیم و نه به شرایط دیگران از طریق رسانهها توجهی میکنیم. سوال: به نظر میرسد که در گذشته توافقات صلح مهمی بین دولت و طالبان برقرار شده است، اما بسیاری از آنها طولانی نبودهاند. گفته میشود که طالبان مسئول شکست این توافقات بوده. آیا درست است؟ حکیم الله محسود: ما مسلمانیم و قول خود را نمیشکنیم. اگر هیاتی (از سوی دولت) اعزام شود ما میتوانیم و تضمین آن را برعهده خواهیم گرفت ما در آنچه که انجام میدهیم مستقل هستیم. اما شما به روشنی میبینید که دولت پاکستان مردم بیگناه مناطق قبیلهای را تحت فشار آمریکا و برای خوشحال کردن آنها و دریافت دلار، بمباران میکند. آنها مساجد و مکاتب را تخریب میکنند همانگونه که بر سر "مسجد سرخ" و "جامعه حفصه" در اسلامآباد کردند. توافقات صلح به خاطر دولت به شکست انجامید. حملات هواپیماهای بدون سرنشین که از سوی آمریکا هدایت میشود، مورد تایید دولت پاکستان است. بعدا آمریکا بر پاکستان فشار آورد تا در این مناطق عملیات زمینی انجام دهد؛ و پاکستان هم این درخواست را پذیرفت. بنابر این، دولت مسئول شکست (مذاکرات) گذشته است. و ما در این مورد شواهدی داریم که اگر کسی از طرف دولت با ما ملاقات کند میتوانیم آنها را ارائه دهیم. سوال: آیا خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال آینده میلادی بر جنبش شما تاثیری خواهد داشت؟ خروج آمریکا تاثیری بر تحریک طالبان پاکستان نخواهد داشت؛ چرا که دوستی با آمریکا فقط یکی از دو دلیلی است که ما علیه پاکستان جهاد می کنیم. دلیل دیگر این است که نظام (سیاسی) در پاکستان غیر اسلامی است و ما خواهان جایگزین کردن آن با نظام اسلامی هستیم. ما پیگیری این درخواست و آرزوی خود را حتی پس از خروج آمریکا ادامه خواهیم داد. سوال: معمولا تنش در مرز پاکستان با هند بالاست. اگر دو کشور با یکدیگر درگیری نظامی پیدا کنند، شما از چه طرفی حمایت می کنید؟ ما با مسلمانان خواهیم بود. ما از هردو دولت و مردم مسلمان میخواهیم تا نظام اسلامی را بپذیرند که باعث تضمین موفقیت آنها در این دنیا و آن دنیا میشود. ما با مسلمانان خواهیم بود. | حکیم الله محسود، رهبر طالبان پاکستان در گفتوگوی اختصاصی با احمد ولی مجیب ، خبرنگار بیبیسی در پاکستان، تاکید کرده است که گروهش آماده مذاکره با دولت است. این مصاحبه کم سابقه با رهبر طالبان پاکستان در منطقهای در مرز پاکستان با افغانستان صورت گرفته است. این اولین گفتوگوی تلویزیونی حکیم الله محسود در دست کم دو سال گذشته است: | رهبر طالبان پاکستان: آماده مذاکره با دولت هستیم |
به طوری که اگر سهامداری در سال ۱۳۷۶ معادل ۱۰۰ ريال در بورس تهران سرمايه گذاری کرده بود، با احتساب بازده ۱۲۵ درصدی سال ۱۳۸۲ و بازده اندک سال ۱۳۸۳ هم اينک حداقل بايد صاحب ۸۰۰ ريال سرمايه شده باشد. اين در حالی است که شاخص تورم در طول اين سال ها کمتر از ۲۵۰ واحد رشد کرده است. پس از سقوط بورس تهران در سال ۱۳۷۵ خورشيدی و ادامه کاهش بازده آن به منفی ۱۵ درصد در سال ۱۳۷۶، بازار سرمايه ايران تا پايان سال ۱۳۸۱ به طور متوسط سالانه بيش از ۳۰ درصد برای سهامداران ايرانی بازده داشته که حدودا دو برابر متوسط نرخ تورم اقتصاد ايران در اين سالها بوده است. ترکيدن حباب هر چند سالهای پايانی رياست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، چهارمين رييس جمهور ايران، با رشد کاذب قيمت سهام اکثر شرکتهای حاضر در بورس تهران مصادف بود، ولی سقوط بورس تهران با انتشار صورتهای مالی شرکتها در سال ۱۳۷۵ آغاز شد و با خروج گسترده سهامداران جزء افول سرمايه گذاری در بورس تا پايان سال ۷۶ خورشيدی ادامه يافت. پس از انتخاب محمد خاتمی به عنوان رييس جمهور اصلاح طلب ايران و انتصاب احمد ميرمطهری به سمت دبير کلی بورس تهران اميدواريهای تازه ای در بازار سرمايه ايران رخ نمود و سير صعودی شاخصهای بورس بار ديگر آغاز شد. سياست کلی آقای مير مطهری که دانش آموخته رشته مديريت مالی در انگلستان است، اداره کم ريسک بورس تهران و توسعه آن بود. هر چند در فاصله سال های ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۱ بسياری از منتقدان بازار سرمايه، دبير کل بورس تهران را به محافظه کاری افراطی در اداره بازار سرمايه ايران متهم می کردند ولی وی موفق شد تا اوايل سال ۱۳۸۲ که همچنان دبير کل بورس تهران بود، در جريان حوادثی چون افشای قتلهای روشنفکران ايرانی، نا آراميهای تيرماه سال ۱۳۷۸ در دانشگاه ها، حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله آمريکا به عراق و افغانستان بازده متوسط بازار سهام را در بيش از ۳۰ درصد حفظ و از سقوط بورس تهران جلوگيری کند. افزايش نظارت سازمان يافته بر بورس تهران سبب شد تا اعتماد دوباره سهامداران جزء به بورس تهران جلب شود و فعالان اين بازار از کمتر از ۵۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۷۶ به حدود يک ميليون و ۸۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۸۲ افزايش يابند. در دوره دبير کلی آقای مير مطهری بر بورس تهران، آيين نامه های کليدی بازار سرمايه از جمله مقابله با دستکاری قيمتها، منع داد وستدهای مبتنی بر اطلاعات نهانی و الزام شرکتها به افشای عادلانه اطلاعات تدوين و در دستور کار شورای بورس قرار گرفت. تغيير دبير کل و سياست در چنين شرايطی طهماسب مظاهری، وزير وقت امور اقتصاد ودارايی ايران، حسين عبده تبريزی از مديران مالی شرکتهای خصوصی عضو بورس تهران از جمله بانک اقتصاد نوين و سرمايه گذاری ساختمان را به دبير کلی بورس تهران منصوب کرد. هر چند بسياری از تحليلگران مسايل سياسی ايران اين انتصاب را ناشی از حمايت آقای تبريزی در مطبوعات اصلاح طلب از وزارت آقای مظاهری می دانند که به دليل تحصيل در رشته مهندسی عمران سخت مورد انتقاد کارشناسان اقتصادی بود، ولی بسياری از فعالان بازار سرمايه از آقای تبريزی به واسطه تحصيل در رشته مديريت مالی وداشتن گرايشهای اقتصادی بازار محور حمايت کردند. کارشناسان حامی او معتقد بودند که بورس تهران دوران بازسازی را پشت سر گذاشته و برای توسعه روز افزون نيازمند مديری غير محافظه کار است. در واکنش به اين اظهار نظرها آقای تبريزی کار خود را با شعار کاهش دخالت در بازار و تن دادن به مکانيزم بازار آغاز کرد. منتها به طول انجاميدن اصالاحات ساختاری مد نظر او به همراه فعاليت پر تحرک دلالان بورس تهران در افزايش کاذب قيمت سهام شرکتهای بورسی سبب شد تا آقای تبريزی بر خلاف شعار اوليه خود، برای مهار شتاب مهار نشدنی قيمت ها، سياست سقف قيمتی و حجم مبنا را از پاييز سال ۱۳۸۲ اعمال کند. در همين حال سياست توسعه فيزيکی بورس تهران با افتتاح تالارهای معاملاتی در مراکز استانهای ايران بدون توجه به توسعه الکترونيکی بازار از طريق شبکه اينترنت، بر تب تقاضای خريد سهام از سوی ايرانيان افزود. بدين ترتيب دعوت گسترده سازمان بورس از مردم ايران برای تبديل دارايی های خود به اوراق بهادار بدل به بحران تازه ای برای بورس تهران شد چرا که در شرايطی که تنها ۲۰ درصد سهام شرکتهای عضو بورس کوچک تهران مبادله می شوند، ورود يک ميليون سهامدار تازه مشتاق کسب سودهای بالاتر از بازارهای طلا، ارز و مسکن به رشد معاملات سهام با هدف افزايش بيشتر قيمتها منجر شد. در چنين شرايطی که روند تدوين و تصويب لايحه جديد اداره بازار سرمايه ايران به کندی ادامه داشت، بر اساس سياستهای سازمان بورس در نيمه دوم سال ۱۳۸۲، نوسان بيش از ده درصدی قيمت سهام شرکتها در يک روز کاری بورس ممنوع شد و افزايش و کاهش قيمتها تنها تا پنج درصد مجاز شمرده شد. همچنين لحاظ افزايش قيمتها به جابجايی حجم مشخصی از سرمايه شرکتهای بورسی منوط شد. سرمايه گذاری هفتگی در پی اجرای اين سياست سهامداران حرفه ای بورس تهران معاملات خود را به سمت مبادله سهام شرکتهايی معطوف کردند که ثبت افزايش بهای سهام آنها نياز به سرمايه کمتری داشت. بدين ترتيب اکثر شرکتهای کوچک بازار سهام با رشد سريع و پنج درصدی قيمت سهام مواجه شدند و اشتياق سهامداران بورس تهران به سرمايه گذاری بلند مدت در بازار سرمايه ايران کاهش يافت. بنابراين جهت اصلی داد وستدهای بورس به سمت نوسان گيری از قيمت سهام شرکتهای کوچک بورسی با سوء استفاده از القای شايعات به بازار منحرف شد. ديگر کمتر سهامداری در انتظار کسب سود سالانه سهام خود باقی می ماند و اکثر بورس بازان ترجيح می دادند سود اصلی خود را در فاصله يک هفته از افزايش سريع قيمت سهام شر کتها اخذ کنند و پس از فروش آن در انتظار شايعه های جديد در مورد شرکت ديگری بنشينند. اين اتفاق سبب شد تا وظيفه اصلی بازار سرمايه در تامين بلند مدت سرمايه مورد نياز شرکتهای بزرگ بورسی زير سوال برود. در خلال فقدان قانون و آيين نامه ای روزآمد برای برخورد با داد و ستد کنندگان متکی بر اطلاعات محرمانه و دستکاری کنندگان قيمتها اين فضا تا پايان سال ۱۳۸۳ همچنان بر بورس تهران حاکم بود. اما در چنين وضعيتی که بورس تهران از مشکلات ساختاری رنج می برد، سياستهای توسعه طلبانه دبير کل بورس تهران نتيجه مثبتی داد. با ورود سرمايه های جديد به بازار سهام ارزش جاری بورس تهران از ۲۷ هزار و ۱۲۸ ميليارد ريال در سال ۱۳۷۶ به ۳۸۷ هزار و ۵۴۷ ميليارد ريال در پايان سال ۱۳۸۳ افزايش يافت. شاخص کل بورس تهران نيز از ۱۶۵۳ واحد در اولين سال روی کار آمدن دولت آقای خاتمی به ۱۲ هزار و ۱۱۳ واحد در خاتمه سال گذشته خورشيدی رسيد. در سال ۱۳۸۳ به ازاء هر يکصد ريال سپرده گذاری در بانک ها ۶۸ ريال سرمايه به بورس تهران وارد می شد. اين در حالی بود که در سال ۱۳۷۶ اين نسبت يکصد در مقابل ۲۳ ريال بوده است. در اين مدت نسبت ارزش جاری بازار سرمايه ايران به توليد ناخالص داخلی اين کشور از ده درصد به ۲۹ درصد افزايش يافت و تعداد شرکتهای عضو بورس تهران از ۲۶۳ شرکت به ۴۲۰ شرکت رسيد. شمار خريداران سهام نيز از ۱۵۰ هزار نفر در سال ۱۳۷۶ به يک ميليون و پانصد هزار نفر در سال ۱۳۸۳ بالغ شد. ارزش معاملات بورس تهران هم از دو هزار ميليارد ريال در سال ۱۳۷۶ به ۱۰ هزار ميليارد ريال در سال گذشته خورشيدی رسيد. بی اعتمادی به شفافيت با اين حال آمار رسمی سازمان بورس حاکی است ۹۸ درصد رشد ارزش جاری بازار سرمايه ناشی از رشد قيمت سهام شرکتهای بورسی است و سهم توسعه کيفی بورس تهران در اين رشد تنها دو درصد است. گذشته از اين با وجود توسعه فيزيکی گسترده بورس تهران همچنان بيش از ۹۲ درصد داد و ستد سهام در تالار تهران انجام می شود و سياست های بورس تهران در جلب سرمايه ساکنان خارج از پايتخت چندان موفق نبوده است. با حاکميت چنين جوی در بازار سرمايه ايران و تعلل بورس تهران در تصويب لوايح کليدی تدوين در سال ۱۳۸۱ خورشيدی اعتماد سهامداران خرد از شفافيت بورس تهران سلب شد و با آغاز سير جديدی از خروج سرمايه ها از بازار سهام بازده بورس تهران از ۱۲۵ درصد در سال ۱۳۸۲ به ۱۷ درصد در سال ۱۳۸۳ کاهش يافت. اين در شرايطی بود که مديران سازمان بورس به حمايت مالی از احزاب و گروه های سياسی جمهوری اسلامی متهم شده بودند. بازديد برخی سياستمداران صاحب نفوذ از تالار بورس تهران بر اين گونه شايعه ها در ميان سهامداران جزء بازار می افزود تا فعالان بازار سهام احساس امنيت خود را از دست بدهند. برخی از تحليلگران مسايل بازار سرمايه اين اتفاق را ناشی از تحولات سياسی ايران از جمله شکست اصلاح طلبان حاکم در انتخابات مجلس هفتم و شوراهای اسلامی شهرو روستا و پيچيده شدن روند بررسی پرونده فعاليتهای هسته ای ايران در مجامع بين المللی می دانند. ولی در اواخر پاييز سال گذشته خورشيدی که شاخص کل بورس تهران نزول خود را از ۱۳ هزارو ۸۰۰ واحد آغاز کرد، دبير کل بورس تهران گفت که اين روند "تصحيح انتظار غيرعقلايی سهامداران" از بازدهی بورس تهران در سال ۱۳۸۲ است و شرايط حاکم در بورس تهران تا بازگشت قيمتها به سطح واقعی ادامه خواهد يافت. بدين ترتيب او با پذيرش تلويحی شکل گيری حباب قيمتی در بورس تهران بر ادامه سير نزولی قيمتها دامن زد. کهنگی چهل ساله در همين حال رييس هيات مديره بورس تهران، حيدر مستخدمين حسينی نيز تاکيد کرد با وجود شرايط سياسی حاکم از جمله نزديکی به انتخابات رياست جمهوری بازار سهام تا پايان نيمه اول سال ۱۳۸۴ در عدم تعادل به سر خواهد برد. شاخص کل بورس تهران در پايان معاملات سال گذشته به ۱۲ هزار و ۱۱۳ واحد کاهش يافت و اين سير نزولی تا پايان هفته آخر تير ماه جاری به کمتر از ۱۱ هزار و ۸۰۰ واحد رسيد. با اين وجود تلاش گسترده سازمان بورس اوراق بهادار تهران در تدوين واصلاح لايحه جديد بازار سرمايه که بر اصلاح ساختار کهنه و چهل ساله بورس تهران تاکيد دارد، بازار سرمايه ايران را در آستانه يک دگرديسی قرار داده است. در شرايطی که به زعم بسياری از کارشناسان بازار سرمايه، اجرای اين لايحه موجب شفاف سازی بورس تهران و رفع موانع ساختاری توسعه آن می شود، تعلل مجلس هفتم در تصويب نهايی آن که نزديکی سياسی بالايی با محافظه کاران دارد، موجب شد تا اصلاح ساختار بازار سرمايه ايران به دولت محمود احمدی نژاد موکول شود. با اين وجود بورس تهران در طول هشت سال گذشته تا حدی توسعه يافت که اينک بازتاب تصميمهای دولتمردان ايرانی را با نوسان شاخصهای خود منعکس می کند. خدمات | سهامداران بازار سرمايه ايران اگر خاطره رکود يک سال اخير را فراموش کنند، بورس تهران در هفت سال پيش از آن، همواره از پر بازده ترين بازارهای مالی بين المللی بوده و خاطره های خوشی را در سودآوری برای آنها رقم زده است. | بازار سرمايه ايران: ۸ سال گذر از بحرانهای اقتصادی و سياسی |
راننده با نگاهی معنی داری اضافه می کند: "مگر می گذارند آب خوش از گلوی آدم پائين برود. درآمد امروز را بايد به جناب دولت بدهم، فقط پنج هزارتومان ناقابل! آخر دخل و خرجم با هم نمی خواند، حقوق ماهانه ام به جايی نمی رسد و اگر همين پيکان قراضه هم نبود، کارم زار بود." امروزه دو شغله بودن برای اکثر ايرانی ها امری عادی است و هر کارمندی به اقتضای شغلش در دو يا چند جا کار می کند، به خصوص در شهری بزرگی مثل تهران که زندگی با حقوق کارمندی بسيار مشکل و به معجزه شبيه است. معلمان که نيمی از دو ميليون و ۲۸۰ هزار کارمند دولت به حساب می آيند، يا کلاس های خصوصی دارند يا در آموزشگاه ها درس می دهند. بقيه کارمندان هم با يافتن شغل دومی سعی می کنند با کار در يک شرکت خصوصی، مسافر کشی، نگهبانی و شغل هايی از اين دست درآمدشان را بيشتر کنند. آب باريکه اکثر کارمندان ايرانی از کمبود حقوق و مزايا شکايت دارند و معتقدند حقوقی که دولت در ازای کارشان می پردازد بسيار کم است و به جايی نمی رسد. اعتراضات چند سال گذشته معلمان برای افزايش حقوق و خلف وعده های دولت در پرداخت برخی مزايای معوق، نشانه هايی آشکار از مشکلات نيمی از کارمندان دولت است. در عوض، برخی کارمندان با وجود نارضايتی از درآمدها از اين که شغلی دولتی دارند خوشنودند و می گويند "به هر حال اين آب باريکه هست وگر نه در اين وانفسا چه بايد می کرديم." دلخوشی آنها بيشتر مربوط به دوران بازنشستگی بعد از پايان يک دوره سی سال کارمندی است اما بازنشستگان وضعيت بهتری ندارند و حال و روزشان بسيار بدتر از کارمندان فعلی است. کارمندان امروز لااقل توانايی لازم برای انجام کار دوم دارند، اما باز نشستگان يعنی همان کارمندان ديروز که شمارشان به ۵۰۰ هزار نفر می رسد، با درآمدهای اندک بازنشستگی به سختی روزگار می گذرانند با اين تفاوت که تازه توانايی انجام کار دوم را هم ندارند. معضل بازنشستگی صندوق بازنشستگی به دليل تاخير دولت در پرداخت بدهی هايش به اين صندوق با بحران مالی رو به روست و در پايان هر سال با مشکل پرداخت حقوق مواجه است. گزارش دو سال پيش کارشناسان بانک جهانی از وضعيت صندوق بازنشستگی در ايران نشان می دهد که چشم انداز روشنی پيش روی اين صندوقها وجود ندارد. کارشناسان بانک جهانی به مسئولان ايرانی هشدار داده اند که اين صندوقها تا ده سال ديگر زيانده و موازنه مالی آنها منفی خواهد شد. برآورد بانک جهانی نشان میدهد که بدهیهای تامين نشده صندوهای بازنشستگی در طی سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ ميلادی به حدود دو برابرتوليد ناخالص داخلی ايران خواهد رسيد. بر اساس گزارش بانک جهانی، روند رشد بازنشستگی در ايران ۹ درصد در سال است در حالی که نرخ افزايش شاغلان تنها چهار درصد است و منابع مالی که وارد صندوقهای بازنشستگی می شود کمتر از هزينهها است. مشکل اصلی صندوق بازنشستگی افزايش شمار بازنشستگان از يک سو و ممنوعيت ورود مستخدمان جديد است که اين صندوق رابه سمت پيری و فرسودگی هدايت می کند. کارمندان بيکار راه ورود به مراکز دولتی تا حدود زيادی به دليل حجم بزرگ دولت بسته شده و سازمانهای دولتی سعی دارند از شمار کارکنان خود بکاهند، بنابراين شرايط استخدام کارمند جديد بسيار سخت شده و تعداد مستخدمان جديد نيز در مقابل حجم بيکاران بسيار اندک است. سه ميليون جوان ايرانی بيکارند و دولت هم آنقدر در سالهای گذشته بزرگ شده که امکان جذب اين حجم از بيکاران را ندارد و سرمايه گذاری بخشهای خصوصی نيز برای جذب اين عده بيکار کفايت نمی کند. کارمند دولت بودن که روزی رويا به حساب می آمد، حالا ديگر مثل سابق جذاب نيست البته هنوز برای خيل بيکاران آرزوست اما خيلی ها هم به آسانی يک شغل دولتی را با شغلی در بخش خصوصی عوض می کنند. اين نشان دهنده آن است که بخش دولتی که نزديک به دو ميليون و ۲۸۰ هزار کارمند دارد، نتوانسته رضايت کارمندان را جلب کند. بر اساس آخرين آمارها ۳۱ درصد يعنی حدود ۷۱۲ هزار نفر از کارمندان زن هستند و يک ميليون ۵۷۳ هزار نفر از کارمندان دولت را مردان تشکيل می دهند. نيمی از کارمندان فاقد تحصيلات دانشگاهی و نيمی ديگر تحصيلات دانشگاهی دارند. بيش از ۹۲ هزار نفر از کارمندان مدرک فوق ليسانس و دکتری دارند و حدود يک ميليون نفر نيز فوق ديپلم يا ليسانس هستند. دولت فربه تورم ۱۶ درصدی سالانه در مقابل اضافه حقوق کمتر از ده درصد از قدرت خريد کارمندان کاسته است و روز به روز بر حجم مشکلاتشان افزوده می شود. دولت بزرگ و فربه ايران از نرخ بهره وری پائينی برخوردار است و از کم کاری، رخوت و سستی مزمنی رنج می برد که ريشه در مسائل مختلف دارد ولی به گفته کارشناسان مهمترين آنها پرداخت حقوقهای پائين به شاغلان دولتی است. نبود سيستمهای تشويقی مناسب، عدم تطبيق بين شغل و مهارتهای نيروی کار، کمبود نيروی انسانی متخصص، بالا بودن نيروی کار مازاد و مديران غير متخصص، کم تجربه و عمدتا سياسی از جمله عواملی است که هر گونه انگيزه برای افزايش بهره وری را از سيستم دولتی گرفته و اقتصاد کشور را کم کار کرده است. در کنار اين مشکلات، هزينه های کمرشکن زندگی، تورم فزاينده، بيکاری گسترده، دولت تازه کار و سرنوشت پر تنش پرونده هسته ای همه را نگران کرده از کارمند دولت و تاجر بازار گرفته تا راننده تاکسی و سهامدار بورس. اين مشکلات و پيامدهای ناشی از آن اقتصاد را به موضوعی همگانی برای ايرانی ها بدل کرده است. همه جا بحث درباره مشکلات روزمره فعلی و آينده مبهم اقتصادی در جريان است. نظرات شما: هر دولتی آمد فقط وعده و وعيد دادو بس، عملی در کار نبود. آيا کارمند جزئی از اين ملت است يا خير.اگر هست پس حق زندگی هم دارد ميگويند سالم بمان/سالم زندگی کن /سالم کار کن و اين همه پرونده فساد مالی هم مگر در يک مملکت ميشود وجود داشته باشد. شيری - کرج تنها راه دولت ايران در کوتاه مدت دادن سوبسيد برای قيمت کالاهای اساسی که ماحصل آن بطور عادلانه به تمام اقشار جامعه می رسد خواهد بود و افزايش حقوق کارکنان بدون آنکه کارشناسی دقيقی انجام شود باعث افزايش تورم ميگردد و تمام اقشار را هم منتفع نميکند. علی - آزاد اين مشکلات نتيجه سياستهای آزادسازی دوران رفسنجانی (که کشور را برای اولين بار به ورطه بدهی کشاند) و خلا سياست گذاری در دوران به اصطلاح اصلاحات است. متاسفانه کابينه احمدی نژاد هم از هم اکنون با چهره های ناشناسش کوس يک دوران بی ثبات را ميزند.رضا - سيدنی سرمايه عظيمی چون نفت بهترين مسکن برای اين دردها است . به نظر من هيچ اراده راسخی جهت کاستن از اين مشکلات وجود ندارد چون باعث دو گزينش منفی ميگردد. اولا رشد زندگی مردم، آنها را متوقع و رفاه طلب ميکند و کسی که طعم زندگی شيرين را چشيد هرگز حاضر نيست در گردانهای استشهادی ثبت نام کند و ثانيا قانومند شدن اقتصاد و داد ستد بازار دلالانی که به نوعی به قدرت وابسته هستند را کساد نموده و ثروت را عادلانه تر توزيع ميکند و بر اين اساس ديدن بنزهای الگانس شکوه کاذبی که هم اکنون برای اهل قدرت فراهم کرده است، را متزلزل ميکند . پس زنده باد بی نظمی فعلی در اقتصاد و ثروت و شاد باد دل قدرتمندان. پوريا - يزد کارگری در مصاحبه ای می گفت حقوقش ۸۵ هزار تومان است که ۶۰ هزار تومان به اجاره می رود و با بقيه ی پول بايد خرج زن و بچه اش را بدهد!... با اين حساب خانواده ای مثل خانواده ی ما که ۷۵۰ هزار تومان در ماه درآمد دارد در برابر اينها از همان ميلياردرهای سفر به فضا رو هستند!! ولی کو آگاهی که بدانند يک کارگر غربی با حقوق يک ماهش می تواند معادل ۱۰۰۰ کيلو مرغ بخرد. راستی قيمت مرغ در ايران چنده و اگر بخواهيم ۱۰۰۰ مرغ بخريم چقدر بايد هزينه کرد؟! شايد ۸۵ هزار تومان!!! شهاب برادران ديلمقانی - تهران من يک ارتشی هستم . به عنوان يک حقوق بگير دولت بايد بگويم وضع حقوقها افتضاح است. تمام ارتشيانی که اتومبيل دارند بعد ازساعت کاری مسافرکشی ميکنند. هيچ انگيزه ای جهت دفاع وجود ندارد. چگونه بايد جنگيد وقتی که خانواده وخود شخص در تنگنای مالی هستند. مگر آنهايی که در راه جنگ معلول ويا اسير شده اند اکنون در آسايش ورفاه زندگی ميکنند؟ چه کسی ويا چه دولتی آسايش فردای زندگی يک نظامی را که آماده جنگيدن است تامين ميکند؟ همه ارتشيان به دنبال کار دوم ميگردند به عنوان مثال عده زيادی از گروهبانها واستوارهايی که در پادگانی که محل کار من است کار ميکنند شبها جهت گارسونی به يک تالار ميهمانی ميروند وبابت هرشب مبلغ ۴۰۰۰تومان ميگيرند به علاوه شام وميوه آن شب. البته مجالس هر شب نيست وعموما آخر هفته است. شما خودتان وضع باقی ارتشيان را حدس بزنيد. سعيد - تهران به عقيده من با معضل کار در ايران بايد ريشه ای تر برخورد شود. چرا در هيچ مقاله ای که در خصوص معضلات کار ايران نوشته شده به اين مساله مهم اشاره نمی کنند که (به عقيده من) ۸۰% جوانان ايرانی و حتی فارغ التحصيلان دانشگاهی هيچ تخصصی جز مسافر کشی ندارند؟! آيا اگر به اندازه بيکاران فرصت شغلی ايجاد شود واقعا نيروی متخصص آن فرصتهای شغلی وجود دارند؟ چرا فاصله دانشگاههای ما از صنعت اينقدر زياد است و چرا در اين دانشگاهها به جای آموزش تکنولوژی روز فقط مباحث از دور خارج شده آموزش داده می شوند؟ من خود در رشته نرم افزار کامپيوتر تحصيل کرده ام و باور دارم فارغ التحصيلان اين رشته اگر به طور خود جوش خود را وادار به فراگيری تکنولوژی های روز نکنند پس از فارغ التحصيلی حتی قادر به روشن کردن کامپيوتر خود نيز نيستند!! به باورم اگر زير ساختهای علمی جامعه تقويت شوند مشکلات کاری خود به خود حل خواهند شد و به طور مثال تحصيلکردگان به جای انتظار از دولت خود اقدام به اشتغالزايی خواهند کرد. آرش - تهران يادش بخير ۴۰ سال پيش که استخدام شهربانی شدم چقدر احساس غرور داشتم که کارمند دولت هستم. امروز که بازنشسته هستم بعد ۳۰ سال خدمت صادقانه با پيکان مدل پايينم مسافر کش خيابانها هستم تا بتوانم خرج ۵ فرزند که دو تا از آنها نابينا هستند را در حد بخور و نمير جور کنم. از فرزندانم و همسرم احساس شرم ميکنم. امروز من پشيمان هستم که ۳۰ برای دولت کار کردم. البته منهای دوران رژيم شاه که تنها دوران خوش حقوق بگير دولت بود. عزت - ورامين اين هم يکی ديگر از نتايج کنترل نکردن جمعيت و رها نمودن جامعه در دست سرنوشت است. اولين اقدام برای مهار معضل بيکاری آوردن تکنولوژی مادر و اساتيد متخصص است است، ثانيا رشد جمعيت نيز بايستی با آموزشها مهار شود، سوم اينکه کشاورزی تقويت شود، چهارمين نکته مهم ارتباط شهری و روستايی و قوی نمودن سيستم راه آهن برقی با هدف تسهيل حمل و نقل کارمندان و کارگران است وبالاخره مسئولين بايستی قاطع و دلسوز باشند و به مردم ارج دهند. محسن - هلسينکی خدمات | عصر يک روز تابستانی پشت راه بندان خيابانی راننده ميانسالی که به دليل سوار کردن مسافر در منطقه ممنوعه به وسيله پليس جريمه شده، با دلخوری می گويد: "من کارمندم، کارم که مسافر کشی نيست، مجبورم بعد از کار روزانه مسافر کشی کنم." | کارمندان ايرانی: مشکلات روزمره و چشم انداز تيره آينده |
محوطه کنار تنها باند پرواز فرودگاه بم مملو از انواع هواپيماهای کوچک و بزرگ نظامی و غيرنظامی است. عده ای مصدومان را به هواپيما می برند و برخی نيز کمکهای انساندوستانه بين المللی را از هواپيما خارج می کنند. در سالن انتظار فرودگاه بم نيز همه چيز به هم ريخته است. بخشی از سالن تخريب شده و شيشه ها شکسته اند و پزشکان مجروحين اين حادثه را بر روی زمين مداوا می کنند. گروه ما با يک دستگاه اتوبوس که به زحمت پيدا می کنيم به سمت شهر حرکت می کند. فرودگاه تا شهر بم فاصله نسبتا زيادی دارد و ما پس از مدتی به شهر می رسيم. اکثر خانه ها در بم به دليل کهن بودن شهر و بافت سنتی آن با خشت و گل ساخته شده است و مقاومت کم آن باعث شده تا همه اين خانه ها به تلی از خاک تبديل شود. مردم وحشت زده در خيابانهای شهر حرکت می کنند. آنچه که امروز در اين شهر می بينم ورای تصورات قبلی من است. به کمپ می رويم و بدون درنگ به گروههای پنج نفری تقسيم شده و هر گروه عازم يک منطقه از شهر می شود. صدای فرزندانش از زير آوار می آيد! خودروی ما در حال حرکت به سمت ارگ بم بود که مردی با التماس و خواهش جلوی خودروی ما را می گيرد. او جلوی چرخهای ماشين می نشيند و می گويد صدای فرزندانش را از زير آوارها می شنود. وی که خود نيز بر اثر تخريب خانه اش زير آوار مانده و مجروح شده است ما را به محل خانه اش هدايت می کند. خودرو ما قادر به حرکت بيشتر در کوچه های شهر نيست و ما به ناچار فاصله نسبتا طولانی را پياده طی می کنيم. او ما را به سمت خانه اش می برد. خانه ای که جز انبوهی از خشت و خاک چيزی از آن نمانده است. نخل داخل حياط ويران شده خانه، مرا به ياد خرمای معروف بم می اندازد. روی ديوار نيمه خراب شده خانه تصاوير آناتومی حيوانات نصب شده است. پدر می گويد همه فرزندانش تحصيلات دانشگاهی داشته اند و پسرش دامپزشک شهر بوده. چند ساعتی است که زمين را می کنيم. ديگر از زنده بودن فرزندان مرد نااميد شده ايم، ولی فريادهای سوزناک پدر و اشکهای همراه با خواهش وی ما را به تلاش بيشتر وادار می کند. خود او نيز ديگر اميدی به زنده بودن فرزندانش ندارد. حجم آوار به قدری زياد است که ما با وسايل دستی و معموليمان قادر به تخليه آن نيستيم. و چاره ای نيست جز استفاده از بيل مکانيکی و احتمالا قطعه قطعه شدن اجساد فرزندان اين مرد و اين شهر. و نهايتا وقتی "لودر" زمين را می کند. جسد فرزندان اين مرد پيدا می شوند و او خود را بر روی آنها می اندازد و سخت می گريد. او ثمره سالها رنج و زحمت خود را در چنذ ثانيه از دست داده است. ديدن اين صحنه به قدری برای من درد آور است بی اختيار اشکهايم را بر صورت خاک آلودم جاری می کند. بعد از ساعتها جستجوی بی نتيجه برای استراحت به کمپ برمی گرديم تا گروه ديگری جايگزين خود کنيم. هوا تاريک شده و سرمای شبهای کويری کرمان تا عمق استخوانمان نفوذ می کند و ما هنوز برای استراحتمان چادرو پتو تهيه نکرده ايم. هجوم مردم سرمازده من به همراه يکی ديگر از امدادگران برای تهيه چادر و پتو به انبار کمپ می رويم. مردم زلزله زده که تعداد آنها زياد است برای نجات جان خود و و فرزندانشان از سرما به کاميون حامل وسايل گرم کننده هجوم آورده اند. و برخی که ضعيف تر هستند زير دست و پای مردم می مانند. وضعيت انبار امدادی هم به همين منوال است. ما به سختی وارد انبار می شويم. مردم پشت دربها جمع شده اند و شيشه های انبار را می شکنند و بعضی با زور خود را از بين پنجره و درب به داخل پرتاب می کنند. در روز دوم ما يحتاج اوليه زندگی برای مردم کم است و ما مجبوريم در توزيع اين مايحتاج احتياط کنيم. مردی خود را با زور از درب به داخل پرتاب می کند و از هوش ميرود. وقتی در فضای تاريک انبار به هوش می آيد دائما از فرزندانش می گويد که در سرما می لرزند و شب گذشته را تا صبح در خرابه های باقی مانده از زلزله به سر برده اند. او همه چيز زندگی خود را از دست داده است و تنها توقعی که از ما دارد يک موکت و چند تخته پتو است. باز هم اشکهای ما جاری می شود. ديگر فراموش کرده ام برای چه به انبار آمده ام. پسر جوانی از لای نرده ها به داخل انبار می آيد و چند موکت و پتو برمی دارد. او آنقدر خشمگين است که هيچکدام از ما جرات نداريم به او حرفی بزنيم و او از همان راه که آمده بود خارج می شود. در نيمه های شب مجالی پيدا می کنيم تا از انبار خارج شويم و به ديگر دوستانمان بپيونديم تا با تجديد قوا بتوانيم بعد از طلوع آفتاب دوباره جستجو را آغاز کنيم. در طول شب بارها و بارها شهر می لرزد. هرچند اين لرزشها اغلب شديد نيست ولی بين همه ما ايجاد وحشت کرده است. بوی تعفن شهر را فرا گرفت صبح روز سوم کم کم بوی تعفن ناشی از فساد اجساد شهر را فراگرفته است که تنفس را برايمان مشکل ساخته است. و درکنار کوچه ها و خيابانهای شهر اجساد پراکنده شده است ما ديگر اميدی برای زنده يافتن کسی از زير خروارها خاک نداريم، و بيلهای مکانيکی آوارها را جابجا می کنند که گاهی موجب مثله شدن اجساد می شوند و صحنه های رقت باری را به وجود می آورد. اگر او مادر من بود چه می کردم... صحنه های سخت، دردناک و وحشت انگيزی است. وقتی جنازه مادری را با دستان خودم از خاک بيرون می کشم پيش خودم فکر می کنم اگر اين زن مادر من بود چه ميکردم و چه حالی داشتم. و وحشتی عجيب همه وجودم را تسخير می کند. صدها ساعت برای کار در اين لحظات آموزش ديده ام ولی حالا که در موقعيت واقعی قرار گرفته ام خود را تهی می بينم. اميدوارم اين اتفاق برای من و خانواده ام و هيچکس ديگری نيفتد... من دراين مدت عکس های زيادی ديده ام اززلزله بم اما اين متن واقعا" بدترازهمه اينکه مرا ياد روزهای وشب های وحشتناک زلزله رودباروزنجان می اندازد.آن شبها ما ازترس زلزله شب را درحياط خانه می خوابيديم.آنچه بيش ازهرچيزديگر برای من جای خشم وهمزمان ،تاسف دارد بی کفايتی مسئولان کشوراست.درزلزله رودبار۷۰.۰۰۰ تن راازدست داديم ودوازده سال پس ازآن فاجعه بجای آنکه آن مصيبت درس عبرتمان شود امسال ۵۰.۰۰۰ تن ديگرازهموطنانمان جان باختند. هميشه ديررسيده ايم، هميشه ... امير از رشت ((به نام خداوند بخشنده مهربان)) به ياد پايه های استوار قلعه بم تا ديشب صدای قطرات آب گوش شب را نوازش می داد،اما امشب صدای ناله وگريه است که سکوت صحرا را در هم می شکند. تا ديشب جای قدمهای خدا روی زمين بود و امروز رد پای خون و چهره های گلگون شده. امروز صبح ساعت پنج بود که صدای نفسهای خواب آلوده مردم که پرتوهای رخشان خورشيد را به ادامه بقا تشويق می کرد، با تکانی فجيع به خوابی هولناک تبديل شد و دقايقی بعد صدای ترک ديواری که سالها به ريشه خود پابرجا بود با لرزشی کوچک به مخروبه ای بزرگ تبديل شد. طبيعت بار ديگر خشم خود را به کودکان بی گناه نشان داد. صدای بلندش را حتی قله کوههای ناشناخته نيز شنيدند. مادران معصوم بالای سرهای بی جان فرزندان خود ايستاده اند و می نالند، هنگاميکه ناله هايشان را با قلبم گوش می کردم و تيرهايی را که گمان می کردم در قلب آنان نشسته وارد دلم می کردند، تازه اين موضوع را درک کردم که گاهی وقتها دنيا می تواند چه دل آزار و نفرت انگيز باشد.حجم سياه پوشانی که گلهای پرپر شده خويش را زير خاک سرد پنهان می کردند، قابل شمارش نبود.يک لحظه با ديدن اين تصاوير چقدر آسمان وجودم تيره و تارشد.با ديدن کودک خردسالی که خانواده خويش را زير آوار جا گذاشته بود و با ناتوانی دست در گريبان ديگران می کرد و فرياد می زد: کمکم کنيد، کمکم کنيد! چقدر زيباييهای اين دنيا نافرجام است.بری آنها گريستم اما تازه اين موضوع را درک کردم که در اين روزگار فهم همديگر هم لياقت می خواهد. پس بياييد دست در دست يکديگر از زيباييهای طبيعت لذت بريم تا فردا که زمين غضب خود را نشان داد ،افسوس نخوريم. به اميد آن روز مريم السادات سليم آبادی دانش آموز سال اول دبيرستان بلای آسمانی دردناک و فاجعه ی وحشتناکی بـود دردا که ایرج بسظامی نازنین و مردم مهربان وشکیبای دیارسراسرمهـــر وعاطفه ی بـم را از دسـت دادیـم. هماره بیادشان هستیم ، روانشان شـاد ارگِ غـــم، انـدوهِ بَـمَ نـَوردیـده شــد زیـر و بـالای بـم در آمـــــد خـــروشـنـده آوای بـم فـرو ريخـت بـانگِ رحیـل از سپهـر جگـــر سـوز و جانکاه در نـای بـم نـوا در نـوا شـور ِ شیـون گـرفـت به نـای همـــه پیـــر و بُـرنای بـم لهیـبِ غضـب، زآسمان سوی ارض فنـــا کــــرد ســر تا ســر ابنـای بـم به تـوفـان ِ بخـتِ سـيه در نشسـت غبــــار ِ مصيبـت به سـيمای بـم چـو ُتنــدر زقهـر ِفلک جمله سوخـت همـــــه زیـر و بـالا ســراپـای بـم به هـم درشکست آشیـان هـا چُنانک پـدیـدار نه، غیـــــر ِ صحـــرای بـم زمیـن در خـروش آمد از تنگنـای فـرو ريخـت در هـم همـه جای بـم به يک لحظه خشـم ِ زمیـن، شـد فنـا کـویـری کُهـن شهـــــر زيبـای بـم ســرای غنـی ، کلبـــه ی ُمستـمنـد بـلا دیـده شــد پسـت و بالای بـم ِمهیـن یـادگـار ارگِ دیـرينــــه پـای دريغــــا فنــــا گشـت همتــــای بـم زمیـن، غـرق ِماتـم، زمان، نـوحه گـر از ایـن داغ و انـدوهِ عُـظمای بـم فغـان، ناله، شیـون، هياهـوی مـرگ به گـردون بـرآمـــد ز غـوغای بـم ستمگـر زمانه، جفـــا کـار چــــرخ به يغمـــا َنـَوردیـد پهنـــای بـم به خـروارهــا تـوده ی خشت وخاک نهــــان کــــرد دردا نکيسای بـم گــرامی غـــــزل خـوان ِ داوود نـای خوش الحان، خـوش آوا مسيحای بـم بخُـسبیـد خـامـوش و بـی همنـوا به خاک انـدرون، مـــردِ شیـدای بـم بـرآریـم از نای و نـی بـانگِ درد بـه تعـــــزیٌـتِ ســـرو ِ بـالای بـم دريغـــــا که ناکـام ، نـابـود شــد هــــــــزاران جـوان ِ دلارای بـم چه هنگـامه ای شـد به پـا درجهـان از ایـن نا بهنگـام يغـمـــــای بـم به یـادِ عـــزیـزان بمـوئیـــــم زار به آوای زیـر و به آوای بـم چـه تقـــدیـر بـود ایـن خـدایـا؟ ببـیـن چـه کـردی تـو با خلـق ِ والای بـم! چـه فــــــرجام ِ تـلخ و عـذابـی الیـم تـو دادی به خلـق ِ شکيبــای بـم مگـــر دسـتِ رحمـت ، اهـورا کشـد به ســر، مـردم ِ مانـده بـر جای بـم هـمــــه داغـداران ِ دل سـوختـــــه نگهـــــدارشـان بـاد اهــورای بـم غـــــــريبـانه بـایـد که بگـريسـتن بـه تسـلیٌـت و بـر تـسلای بـم بگـــريیـم چـون ابـر ِنيسان، فــــریـد بـه سـوکِ سـتمـدیـده ابنــــای بـم/ فــــــریـد امينـی- لندن کاش اين آخرين زلزله در ايران باشد . ميگويم ايران چرا که در ديگر نقاط جهان کمابيش توانسته اند با زلزله دست وپنجه نرم کنند. کاش ديگر نگوئيم بروز اين پديده ها مشيت الهی و آزمايش الهی است . مشيت الهی و آزمايش الهی ميتواند بگويد در برابر طبيعت تسليم نشو. کاش برای ساختن روحيه بازماندگان از مظلوميت امام حسين و مصيبتی که زينب تحمل کرد بهره برداری نکنيم که آن حادثه آگاهانه کجا و اين اتفاق در خواب کجا. بيائيد از بم تجربه کنيم و در آينده شرمنده خلق الله نگرديم. م - ملازاده - ايران بياييم وجمع ببنديم کل کمکهايی را که مردم ما وساير مردم دنيا به اين زلزله زدهها انجام داده اند. به يک عدد نجومی خواهيم رسيد.چون اين ميزان کمک کردن را ميتوان بيسابقه خواند. البته ميزان کشته ها و خسارت نيز برای اين شهر واطراف آن نيز بسيار زياد است. اکنون که از مواد غذايی وساير اقلام ضروری بينياز شده اند رو بسوی دريافت کمکهای نقدی آورده اند. البته همه ايرانی ها باز هم کمک خواهند کرد، ولی چه پشتوانه ای وجود دارد تا اين کمکها در بازار سياه پيدا نشود؟ چه کسی جوابگوی مردم خواهد بود اگر بپرسند که تاکنون اين کمکها چه شده است؟ و اين پولها در کجا صرف شده است؟ منظور اين نيست که نبايد کمک کرد.نه بلکه معتقدم نه بعنوان يک ايرانی بلکه بعنوان يک انسان بايد کمک کرد اما به چه قيمت وچه اميدی؟ اشکان از شمال ايران عجيب است که با اين حجم بی سابقه کمکهای داخلی و خارجی باز هم تعداد زيادی از مردم سهر بم در شرايط بسيار بدی زنگی ميکنند بااين همه کمک ميتوان صدها بار شهر بم را بهتر از گذشته ساخت اما قطعا اينگونه نخواهد شد بهتر است اين کمکها زير نظر سازمانهای بين الملی صورت گيرد در غير اين صورت بايد شاهد رودبار ديگری باشيم. سعيد نادری - تهران سلام امروز کارگری را ديدم که چون امکان کمک مالی به زلزله زدگان را نداشت يک هفته تمام ار رفسنجان به کرمان آمده بود و کار تخليه بار را به صورت مجانی انجام می داد افرين بر چنين بزرگمردانی! مهدی م. کرمان هربار لحظه ای به نقش نماهای تکان دهنده این بلای طبیعی می نگرم بی تأمل می گریم. حتی توان تصور بودن به جای یکی ازنجات یافتگان را درعالم خیال کاری ناممکن می دانم. وهاب - لس آنجلس كاش اين آخرين زلزله در ايران باشد. می گويم ايران چراكه در ديگر نقاط جهان كمابيش توانسته اند با زلزله دست وپنجه نرم كنند. كاش ديگر نگوئيم بروز اين پديده ها مشيت الهی و آزمايش الهی است. مشيت الهی و آزمايش الهی می تواند بگويد در برابر طبيعت تسليم نشو. كاش برای ساختن روحيه بازماندگان از مظلوميت امام حسين و مصيبتی كه زينب تحمل كرد بهره برداری نكنيم كه آن حادثه آگاهانه كجا و اين اتفاق در خواب كجا. بيائيد از بم تجربه كنيم و در آينده شرمنده خلق الله نگرديم. م. ملازاده - ايران برای من زمين لرزه بم حادثه ای غيرقابل باور است. براستی که مردم عزيزانشان را بسادگی و در ثانيه ها از دست دادند. من دردشان را با تمام وجودم احساس می کنم. نظر من اين است که دولت ايران بهتر است سرمايه اين ملت را بالای بهتر شدن و استاندارد ساختن سطح زندگی مردم ايران صرف کند تا بالای سياست داخلی و خارجی. جای حيرت است وقتی می بينم هشتاد درصد مردم بم هنوز هم در خانه های گلی به سر می برند. شهير - کابل واقعاً سخت است. وقتی تجسم می كنم زمانی را كه شخصی جان سالم به در برده ولی اعضای خانواده اش يكی زخمی، يكی مرده و ديگری را هنوز نيافته و نمی داند برای فرزند از دست داده اش بگريد؟ زخم ديگری را التيام بخشد؟ به دنبال ديگری بگردد؟ يا اينكه دنبال وسايل گرمازا باشد،عمق فاجعه را بيشتر حس می كنم. نباشد دگربار آن روز. علی اصغر صادقی اين متن مرا سخت تکان داد. از نويسنده متشکرم. عليرضا - دبی يک لحظه صحنه هايی را که از تلويزيون و اينترنت ديده ام فراموش نمی کنم. حادثه بسيار تلخ و سنگينی است. من واقعاً تحمل درک چنين سرنوشتی برای هيچکس و به خصوص عزيزان خودم را ندارم. برادرم در بندرعباس سرباز است و تلفنی ميگفت يکی از سربازان بمی به محض شنيدن خبر به بم شتافت و مادر خودش را زنده از زير آوار کشيد بيرون... خيلی هيجان زده شدم تا فکر می کنم. احساس آن سرباز در هنگام رسيدن به خانه ويران و شروع به جستجو چه بوده است؟ بی اختيار اشک می ريزم... واقعا اگر امداد رسانی زودتر شروع می شد افراد خيلی بيشتری نجات پيدا می کردند... واقعا چه چيزی اين درد را التيام می بخشد؟ ای کاش بتوانيم خودمان را به حدی برسانيم که توانايی مقابله با اين حوادث را داشته باشيم... اين سرنوشت الهی نيست خدا عقل و هوش داده که فکر کنيم و برای هر دردی درمانی است... سارا - تهران ما همه داغ به دل داريم و چه سود که دير شده و عزيزان زيادی از ميان ما رفته اند. حال ديگر وقت گريستن نيست. وقت ساختن است و ياری دادن. من اميدوارم چنين فاجعه ای نه برای من و نه برای شما و نه برای هيچ موجود زنده ای در نيا اتفاق نيفتد. چه دوست و چه دشمن... چه مؤمن و چه کافر... انسان هر چه باشد و هر کجا باشد انسان است و نميتواند چنين دردی را تحمل کند. مهرزاد - شيراز خيلی ناراحتم از بابت اتفاقی که در دل کوير برای هموطنان من رخ داده. هر بار که خبری در مورد زلزله زدگان می خوانم بی اختيار اشکم جاری ميشود. نمی دانم اگر اين اتفاق برای من و خانواده ام می افتاد چگونه می توانستم با آن مقابله کنم و دردهای ناشی از آن را تحمل کنم. با تمام وجود به کمکشان خواهم شتافت. سينا - اروميه زبان قاصر است از عمق اندوه من. من ميدانم که زلزله عاملی طبيعی است ولی آيا قصور در کمک به ديگران قابل توجيه است؟ من فردی کرمانی هستم. افراد بمی ساکن کرمان زياد می شناسم. بعد از زلزله بسياری از افراد برای کمک به اقوام خود راهی بم شدند که از رفتن آنها جلوگيری شد. بعد از مدتی معطلی و صرف وقت اين افراد توانستند به بم بروند. من خود شاهد بودم دوستم که برای نجات آشنايان خود ازکرمان به بم رفته بود، شوهر خواهر خود را زنده از زير آوار خارج کرد ولی نتوانست تجهيزات لازم برای زنده نگه داشتن اورا پيداکند. حال سئوال اينست: آيا اين تأخير ۱۰ ساعته لازم بود؟ آيا جان آدمی ارزشی ندارد؟ و پرسش های بی پاسخ... هومان - کرمان گاهی اوقات وقتی درد و رنج ملت را می بينم دعا می کنم کاش زنده نبودم و اين صحنه ها را نمی ديدم. زمانی که چشمم به يتيمی می خورد که تا هفته گذشته خانواده داشته و امروز بی صاحب و با چشمان مظلوم خود مردم نظاره گر را می بيند اشک در چشمانم حلقه ميزند. امروز همه گرم ماجرا هستند ولی آيا هفته های ديگر نيز مردم باز به ياد اين مردم مظلوم خواهند ماند. کسرائيان - شيراز چه جای ايستادن است؟ ميدان عمل مهياست، تا ثابت کنيم از ژرفای وجود سروديم. و قلبمان برای هر گوشه از اين خاک می تپد. دستهای سخاوتمنمد من و توست که اين بار نيز به بزرگای اين کهن خاک پارسی معجزه خواهند کرد. مهدی - تهران شايد بزرگترين فاجعه ای که در عمر ۲۲ ساله خود ديدم همين زلزله بم بود... ولی چيز هايی به همراه داشت که مرا نسبت به دنيا اميدوار کرد... مردم با عاطفه ايران بار ديگر ثابت کردند در سختی ها و مرارت های روزگار کنار هم هستند... مردم جهان ثابت کردند که همه ما ته دلمون دنبال يه آرامش برای همه هستيم! دنبال وحدت عالم انسانی .. دنبال همدلی و ... مردم اين روزها منو به گريه می اندازند... حالا می دونم زندگی خيلی سخته ولی به اميد تمام جهانيان می تونم دوباره لبخند بزنم. مهسان - زاهدان خدمات | خلبان هواپيما می گويد: تا چند لحظه ديگر در فرودگاه بم بر زمين خواهيم نشست. نمی دانم با چه صحنه ای روبرو خواهم شد و چند لحظه بعد هواپيما در فرودگاه کوچک شهر بم بر زمين می نشيند. و گروه ما که يک تيم امدادگران داوطلب است از هواپيما خارج می شود. | اميدوارم اين اتفاق برای من و خانواده ام و هچيکس ديگری نيفتد... |
در حالی که بازيکنان ايران در نيمه اول بازی در خور توجهی را ارائه کرده بودند، در نيمه دوم با روی آوردن به يک بازی تدافعی و سپردن توپ و ميدان به تيم حريف تساوی نيمه اول خود را با شکست عوض کردند. تيم ايران در ديدار با مکزيک با ترکيب ابراهيم ميرزاپور، حسين کعبی، رحمان رضايی، يحيی گل محمدی، محمد نصرتی (آرش برهانی از دقيقه 80)، جواد نکونام، آندرانيک تيموريان، مهدی مهدوی کيا، علی کريمی (مهرزاد معدنچی از دقيقه 62)، وحيد هاشميان و علی دايی به ميدان رفت. تيم ايران در ديدار های بعد خود به ترتيب در تاريخ های 17 و 21 ژوئن با دو تيم پرتغال و آنگولا ديدار می کند. نظرات خود را درباره نحوه بازی ايران، ترکيب اين تيم و بازی های بعدی با استفاده از پنجره روبرو برای ما بنويسيد. ضمنا اگر در محل برگزاری مسابقه هستيد، از تجربيات و مشاهدات خود برای ما بگوييد. تاکتيک مربی تيم ما در نيمه دوم بسيار اشتباه بود و تعويض کريمی و سيستم دفاعی غلط. بايد اين مربی را اخراج کرد و دائی جای او را بگيرد. علی - بن من دراستاديوم بودم. مربی مکزيکو با تعويضات بموقع و بدون ترس بهترين بازيکنان تيمش را اورد بيرون . اما مال ما اصلا گيج بود. سهراب - لندن تيم ايران اگر به جای ميرزاپور از يک دروازبان معمولی ليگ برتر و بجای علی دايی ازعنايتی استفاده ميکرد حتما مساوی را ميگرفت. جعفر - مشهد ايران با ۹ بازيکن خوب بازی کرد. آقايان دائی و ميزاپور عروسکی بيش نبودند. سنجرانی - لندن مهم نيست که مردم چه فکری ميکنند فوقش چهار سال ديگه صبر ميکنيم تا ببينم اونوفت ديگه چه کسی يه بلای ديگه سر تيم مياره حالا حالاها وقت هست خدا بزرگه. محمود - تهران اين تغييرات میبايست در بازی صورت میگرفت: از ابتدا بجای ميرزاپور از دروازهبانان ديگر استفاده میشد. چرا که وی به همين گونه در تيم باشگاهی خودش هم ضعيف ظاهر شده بود. بجای نصرتی از بختياری زاده و بجای دايی و کريمی و هاشميان از عنايتی و شجاعی و برهانی بهره میگرفتيم. محسن - تهران با اظهارات هموطنان کاملا موافقم. فقط سوالی از اقای دايی دارم . استاد عزيز وقتی ۳ ,۴ سال بيش ميشد با افتخار و سربلندی جای خود را به جوانها بدی چرا اينقدر خود خواهانه اصرار بر حضور در سن ۳۷ سالگی در منطقه حساس حمله داری؟ آيا می ارزه اين همه بغض و نفرت و افسوس روی نامت سنگينی کنه؟ ساسان - دوبی فقط برای علی دايی متاسفم و ای کاش آقای برهانی يا خطيبی را زود تر تعويض ميکرد. مجيد قلی زاده - مشهد يه اشتباهی شد باختيم. توی اين لحظات حساس فقط به فکر تقويت روحيه تيم باشيم بهتره. بعد از مسابقات همه با هم انتقاد ميکنيم. برديا - سيدنی تيم ملی شادابی نداشت. اين بی انصافيست که باخت را بر دوش علی دايی بگذاريم. اصلا در نيمه دوم ما توپ را نتوانستيم وارد نيمه حريف کنيم! به نظر من علی دايی کمتر از ۲۰ درصد در باخت ما سهيمه. نبايد از اشتباه شخصی مدافعان و دروازه بان و مهم تر از آن تجربه ی بالای مکزيک چشم پوشی کرد. طاهر - همدان نيمه اول خوب بازی کردند ولی نيمه دوم خيلی بد بازی کردند. زهرا - سارايوو افتضاح. آيا حضور آقای علی دايی با اين سن و عدم توانايی لازم، در بازيها ضروری است؟ گيتا - کلن در اين بازی ايران از ابتدا با ۱۰ نفر بازی می کرد. دايی در کل بازی حتی يک حرکت هم انجام نداد. ميثم - تهران مقصر اصلی باخت ايران در برابر مکزيک تصميمات نادرست برانکو و حضور مضر علی دايی در ميدان بود. معين تنها اشکال اصلی قراردادن ميرزاپور و نصرتی بود. همچنين بازيکنان تمام انرژی خود را آماتورانه به هدر دادند. بايد ۲ هافبک دفاعی عوض ميشدند و کريمی هم بيرون نمی رفت. تقصير علی دايی نيست که توپ بهش ندادند. بياييم بدون غرض ورزی صحبت کنيم و بيخود از دايی انتقاد نکنيم و اشتباهات مربی را تقصير دايی نندازيم. محمد حسين - تهران به نظر من ايراد اصلی از برانکو است که نشان داد که هيچوقت تاکتيک خاصی نداشته . البتخ در افتضاح بازی کردن علی دايی شکی نيست ، ولی ايا مربی نبايد درک کنه که کدوم بازيکن بد بازی می کنه؟ آيا نبايد يادش باشه که چيزی به اسم تعويض هم وجود داره؟ آرمين - بروجرد برانکو انگار حق تعويض بازيکن نداشت و دستهايی پشت پرده بود مخصوصا سر دايی که بنظرم يک دقيقه هم نبايد بازی ميکرد. علی - تهران ايران در نيمه اول بازيه خوبی ارائه داد. اما با تغيير تاکتيک و تعويض بازيکنان مکزيک در نيمه دوم و تعويض علی کريمی و حضور بی مصرف اقای دائی ما عملا بازی برده را به تيم مکزيک تقديم کرديم. بازی نيمه دوم بازی مربيها بود نه بازيکنان و ما با يک مربی با سطح فکر دهه ۸۰ نميتوان بيشتر از اين انتظار داشت.شما اگر به مربی استراليا نگاه کنيد بازی ۱ بر هيچ را در دقيقه ۸۰ بازی ۳ بر ۱ به نفع خود کرد. اين شخص در سال ۲۰۰۴ مربی تيم کره بود و با اين تيم مقام چهارم را کسب کرد. اميدوارم اقای دائی و مسئولين بی کفايت فوتبال کشورمان کمتر با احساسات ۷۰ ميليون ايرانی بازی کنند. به اميد آن روز. شايان - سئول - کره يادمان نرود، حريفمان مکزيک بود و يادمان نرود تيم ما ايران بود با بضاعتی نه فراتر از ساير تيمهای آسيايی. انصاف داشته باشيم، تيم ما حداکثر از ژاپن و عربستان و کره، شايد بهتر باشد. ۱) خدا را شکر کنيم در ضعيفترين گروه جام جهانی هستيم و الا کيسه گلی بيش نبوديم حتی برای مظلومان بی ادعای بزرگی مثل ساحل عاج، ترينيداد و توباگو، اکوادور، غنا و حتی کاستاريکا. آری ما که ادعايمان از برزيليها هم بيشتر است و علی کريمی يمان رونالدو را در جيب اش می گذارد مطابق آرای اينترتنيمان کجای فوتبال جهانيم؟ ۲) دل ام برای دايی می سوزد. بنده خدا کوهی از افتخارات را با خود حمل میکردی، کاش قدر خودت را می دانستی، میدانستی که بهترين بازيکن تاريخ فوتبال ايرانی و می توانی محبوبترين آنها هم باشی. آری کاش می فهميدی که چرا حسرت عدم بازگشت اريک کانتونا به فوتبال هنوز بر سر فوتبال دوستان فرانسه و جهان مانده و تو به جايی رسيدی که امروز هم ميهنانت آن می کنند که نبايد و آن می گويند که نشايد. ايمان - تهران بعد از ديدن بازی دلم برای ۱۰ نفر از بازيکنان سوخت. تيمی که خط حمله بی تحرکی داشته باشه (بجز وحيد هاشميان) و زحمات بقيه تيم را خراب کنه و فقط منافع شخصی يک نفر رو پوشش بده(آرزوی بازی در بارسلون) به هيچ جا نميرسه. آخه تا کی؟ شما بازی های علی دايی را در سالهای دور با بازی اون مقابل مکزيک مقايسه کنيد؟ آيا اون همون علی دايی هست؟ آيا ما بازيکن ديگه نداريم برای نوک حمله؟ تيمی که گل نزنه البته گل ميخوره. مگه از دفاع يحيی گل محمدی بياد گل بزند. رضا - شيراز اگر بهترين گلزن جهان را از تيم ايران اخراج کنند تمام مشکلات تيم حل ميشه. آرش - عسلويه با احترام به نظرات دوستان مساله ای که اکثريت بهش اشاره ای نداشتن ضعف بدنی و پايين بودن قوای جسمانی بازيکنان بود. از طرفی برای من سوال هست که چرا بايد در تمرينات تيم ملی اينقدر مصدوم داشته باشيم. تعداد مصدومان ما در تمرينات تقريبا به مرز ده نفر رسيده. آريا - تهران بنظر من تيم ايران در تمرينات خود روی کار گروهی اصلا کار نکرده بود، و پاس کاری ها بسيار ضعيف و بی هدف بود. با وجود بازيکنانی بلند قد و سر زن هيچ تهديدی روی دروازه مکزيک نداشتی.م اما برعکس، مکزيک با بازيکنانی کوتاه قد نسبت به بازيکنان حريفش. بهنام - کره جنوبی به عقيده من علت ضعف تيم ملی نبود ديدار تدارکاتی مناسب و دليل دوم ضعف مربی تيم ملی و نداشتن استقلال فکری می باشد. همچنين استفاده نکردن از بازيکنانی که در ليگ فوتبال ايران بازی ميکردند. مثلا از تيم قهرمان ليگ حتی يک بازيکن هم نبود. شهاب - جم بضاعت فوتبال ما همين بود. اگر اين بازی را با بازيهای گذشته مقايسه کنيم، متوجه ميشويم تيم ملی از حد انتظار هم بيشتر ظاهر شد. سينا - تهران تيم ما در نيمه اول به طوری بازی کرد که اگر بازی در نيمه دوم نيز به اين شکل ادامه پيدا می کرد مکزيکی ها هم می بايست به نتيجه مساوی راضی می شدند. گزارشگر انگليسی بازی چندين بار در نيمه اول اشاره کرد که ايران برای پيروزی آمده است. حتی کارشناسان محلی که به دليل آگاهی کم از تيم ايران پيش از بازی شانس مکزيک برای پيروزی را بيشتر ميدانستند، در بين دو نيمه با توجه به بازی دو تيم نتيجه مساوی را عادلانه ارزيابی کرده و پيش بينی کردند که هر دو تيم در نيمه دوم با انديشه های تهاجمی سعی در کسب سه امتياز بازی خواهند بود. اما ايران با بازی عجيب خود در نيمه دوم اعتبار خود را از دست داد. حتی تيم مکزيک در نيمه دوم بازی را محتاطانه آغاز کرده بود. ولی در پايان اين ما بوديم که سه امتياز ارزشمند را دو دستی تقديم تيم حريف کرديم. سينا - ترينيداد ايران خوب بود شکی در اين نيست و نشان داد تيمی برزگ با مربی خوب اما ترسو است اين يکی از اتفاقات فوتبال بود حالا نوبت پرتغال است. گذشته گذشته. محسن - مشهد يادمه آقای دايی هميشه تو زمين بوده ولی آخه تا کی... بابا ديگه از پله و مارادونا که بالاتر نيست، اونها قبل اينکه از قهرمانی بيفتن خودشون با احترام رفتن بيرون. ميشه ما هم ببينيم دايی خودش انصراف داد. من نميخوام بی عدالتی بکنم و بايد بگم علی دايی افتخارات زيادی برای تيم ملی ايران بدست اورده، حال سوال من اينه که ما تا کی بايد تاوان اين افتخارات را پس بديم تيم ايران تنها به خاطر اشتباهات فردی با جام ۲۰۰۶ خدافظی کرد. اشتباه نفراتی چون دايی و ميرزاپور. کسی که در دو بازی جمعا ۱۰ گل خورده است، آيا ميتواند در جام جهانی باشد؟ و در آخر ناجسارتی مربی تيم ايران در استفاده از نيروهای جوان. متاسفانه طبق ۳ دوره پيش باز خدافظی زود هنگام ايران از جام جهانی و باز هم انشاالله ۴ سال ديگر طبق معمول...آواز - تورونتو - کانادا بازی خيلی خوبی بود، ولی۱- علت شکست ما بازی علی دايی به خاطر پيری و اصرار در آقای گلی جهان که تلاش بيهوده ای است. ۲-عدم اعتماد به نفس و ترس ميرزاپور۳-اشتباه مربی در تعويض کردن و دفاعی بازی کردن در نيمه دوم. محمد - ايران در نيمه اول واقعاً بازی خوبی داشتيم، امّا در نيمه دوم به خاطر بی اثر بودن علی دايی، اشتباه فاحش دروازبان و خط دفاعی، مصدوميت علی کريم و بازی حرفه ای حريف نتونستيم يک امتياز بازی رو نگاه داريم. اميد - تهران بازی خوب تيموريان و نکونام و کعبی از معدود نکات مثبت مسابقه بود. علی دايی امادگی بدنی شرکت در اين تورنمنت را ندارد و ميرزاپور ضعيفترين دروازه بان جام جهانی است. امير - فيلادلفيا به نظر من عامل شکست تيم ملی تفکرات دفاعی برانکو در نيمه دوم بود. اونهم برای تيمی که هيچ سابقه خوشی از دفاع نداره. با تدافعی بازی کردن فشار روی ايران بيشتر شد (نه اينکه فشار مکزيک عامل بازی تدافعی ايران بود!) تا اينکه دفاع اشتباه کرد و ديگه اين قابليتو نداشت که بتونه با همون ترکيب شرايط بازيو عوض کنه و باز هم برانکو هيچ برنامه ای برای تغيير شرايط نداشت. امير - تهران من فکر می کنم بزرگترين مشکل ما ايرانيها اينه که بيش از حد خودمون رو بزرگ می کنيم : مهمان نوازترين مردم دنيا، با فرهنگترين مردم دنيا ، تازگيها شنيدم که يکی می گفت باهوشترين مردم دنيا هم هستيم. تيم فوتبال مکزيک تيمی فوق العاده قويتر و با کلاس تر از تيم ايران است . ما نبايد فراموش کنيم تيم ما در ورزشگاه آزادی (خانگی) مقابل تيمهای مثل اردن و بحرين دچار مشکل ميشه ، اکثر بازيکنان ما از يک کنترل ساده توپ عاجزند ، از نظر قدرت بدنی در سطح بسيار پايينتری از تيم های حتی درجه ۲ دنيا قرار داريم. با اين اوصاف چطور انتظار داريم در مقابل تيمی که برای قهرمانی در جام جهانی بسته شده نتيجه بگيريم ؟ البته اگر مقابل مکزيک پيروز می شديم يا مساوی کسب می کرديم يک شگفتی بود و فوق العاده مسرت بخش . اما از اينکه يک شگفتی خلق نشده نبايد اينچنين نارحت شد و چند نفر را چنين زير باد انتقاد و توهين گرفت . باخت ايران يک نتيجه قابل پيش بينی بود که اکثر کارشناسان غير ايرانی نيز به آن اشاره کرده بودند. فکر ميکنم صدا و سيمای جمهوری اسلامی و مطبوعات داخل کشور در ايجاد اين جو خود بزرگ بينی نقش عمده ای دارند که متاسفانه در مواقعی که اتفاقات خارق العاده رخ نمی دهد باعث صدمه ديدن احساسات و ناراحتی عموم مردم ميشود. علی - تهران اولا که فوتبال هيچ وقت پيش بينی نميشود ثانيا توقع بيشتری از تيم ايران نبايد داشت چون حداقل ده سال بين سطح کيفيت فوتبال آسيا - اروپا فاصله است و اين تفاوت اندکی نيست بنظر من که يک شهروند افغان هستم به همان اندازه که بين فوتبال افغانستان - ايران تفاوت وجود دارد ، فوتبال اروپا با ايران قابل مقايسه نيست. هاشمی - هرات اولاً : من نمی دانم چرا وفتی بازيکنی آمادگی و شرايط لازم جهت حضور در يک مسابقه را ندارد چه اصراری است که او را در ترکيب ثابت تيم قرار داده و ۹۰ دقيقه تمام در زمين قدم زده و سرمربی تيم ملی هم با کمال تأسف جرأت تعويض وی را نداشته باشد. با تمام احترامی که برای کاپيتان قائلم بايد بگويم که تيم ملی ايران در روز مسابقه با مکزيک ۹۰ دقيقه تمام ده نفره بازی کرد و حضور علی دائی هيچگونه تأثير مثبتی بر روند بازی ايران نداشت. ثانياً : وقتی ديديم سرمربی تيم مکزيک با دو تعويض تاکتيکی در ابتدای نيمه دوم جريان بازی را کاملاً به نفع خود عوض کرد چرا برانکو به نيمکت ميخکوب شده بود و هيچ ضد تاکتيکی برای آن اجرا نکرد تا مکزيکيها آنقدر روی خط دفاعی ما فشار بياورند که بر اثر اشتباهات فردی دروازه تيم ملی ايران باز شود. مهدی - يزد با تاييد نظرات اکثر دوستان که اينجا نظر داده اند می خواهم اضافه کنم که غرور و دست کم گرفتن حريف با توجه به اظهار نظرات مردم و مسئولين فوتبال و سطح بالای انتظارات نيز دليلی ديگری بود که بر سنگينی اين شکست با نظرداشت به آثير آن بر روحيه بازيکنان افزوده بود. شمس - کابل به نظر من تيم فوتبال ايران اولين ديدارش از رقابت های جام جهانی بوده و تجربه کافی در اين مسابقات نداشت و از طرف ديگر بازيکنان اين تيم در نيمه دوم ميدان انرژی بازی کردن را از دست دادند و باعث شد که تيم مکزيک بر اين تيم غالب گردد. احمد سمير فاروق صميمی - کابل من فکر ميکنم آقای دايی با توجه به سن بالای ايشان، بهتر است ديگر در بازی های ملی شرکت نکنند. مربی محترم تيم ملی بهتر است آقای ميرزاپور را از دقيقه ۷۵ به بعد تعويض کند زيرا ايشان هميشه در دقايق پايانی گل دريافت ميکند.آقای ميرزاپور نيز بايد از اشتباه خويش در جام ملت های آسيا درس گرفته و اشتباهات گذشته را تکرار نکند. پويا - اصفهان در نيمه اول برانکو با پنج هافبک بازی رو از مکزيک گرفت. اما در نيمه دوم لاولپه با آوردن دو هافبک سرعتی و بيرون کشيدن يکی از مهاجمان عملا نقطه ضعف خود را تقويت کرد. متاسفانه کلاس مربيان و هوشمندی آنها در نيمه دوم مشخص ميشه. به نظر من بايد ديد در تيم ملی چه افرادی از بودن بازيکن پير و خسته ای همچون علی دايی سود ميبرند. اميدوارم تمام اعضا تيم ملی به احساسات بيش از ۸۰ ميليون ايرانی جواب خوبی در بازی با پرتغال بدهند. آرش حسينپور بازی افتضاحی بود. بنظر ميرسيد هرکس توپ به دستش ميرسيد ميدويد طرف دروازه حريف که گل بزنه. من نميدونم بازيکنان ما بازی تيمهای ديگه رو تماشا ميکنند يا نه؟ نميدانم چرا توپ وقتی به پای ياران ما ميرسد مثل چسب ميچسبيد و جدا نميشد ولی در بازی آلمان يا انگيس اينطور نيست. به اميد پيروزی تيم ايران در جام جهانی و مبارزه با فرد گرايی. محسن - ونکوور اگر بازيکنان سن بالا را از زمين بيرون آوريم و با جوانها و حمله ای بازی کنيم هم انگولا را می زنيم هم پرتغال را. رضا - ونکوور متاسفانه با بودن علی دايی از اين بهتر هم نمتوانستئم نتيجه بگيريم چرا که داورهای کنار بيشتر از دايی پا بی توپ زدند و تيم داشت با ده نفر بازی ميکرد. جعفر - تورونتو اين سوال مطرح هست که آيا تيم به محيط عادت کرده بود؟ دقت کنيد که تيم ما فقط چند روز قبل به المان رفته در صورتی که مکزيک يک ماه قبل به المان رفته بود! در ضمن برای من جالب است بدانم سه ميليون دلاری که از طرف فيفا به هر تيم برای شرکت در جام جهانی داده ميشود چه شده و در کجا خرج شده و ميشود ؟ ب. آ. لندن فکر می کنم بد ترين و البته پايين ترين تنبيه برای بازيکنان و کادر فنی اين است که مجبور شوند نيمه دوم بازی را يکبار ديگر تماشا کنند. بهنام - مونترال مشکل تيم ملی عدم شايسته سالاری است. در ضمن هيچ کارشناسی در ايران سواد اينکه مشکلات تيم ملی را بيان کند نداريم. بيست سال است که میبازند و کارشناسان میگويند برای اينکه روحيه تيم به هم نريزد چيزی نگفتيم. پس روحيه مردم چه میشود. حتی يک پاس صحيح به هاشميان و دايی ندادند و ان وقت همه ميگويند دايی مقصر است. چرا کسی نمیگويد که نکونام چرا اينقدر پشت ۱۸ قدم خطا ميکند و اصلا چرا يک پاس صحيح به مهاجمان نداد. هر ادم عادی فهميد که سمت چپ ايران خالی است ولی برانکو نفهميد و از همان جناح هم گل خورد. مشکل اين است که ۲۵ سال فوتبال اين مملکت را نگاه کرده ام و هميشه اين مشکلات بوده و خنده دار اين است که هيچ وقت هم تجربه نمیشود. سال بعد دوباره به بحرين و اردن و... میبازيم. حسين - تهران به نظر من درست است که تيم ملی ايران در خط دفاع چپ و دروازه بانش دچار مشکل است اما مشکل اصلی اين بود که تيم ايران که می خواست دفاعی در نيمه دوم ظاهر شود بايد دارای مهاجمين سرعتی در ضد حمله باشد که ما دايی را برای اين منظور قرار داديم در حالی که عنايتی اقای گل ليگ در کنار زمين است واشتباهات فاحش مربی هم خالی از لطف نبود منظورم تعويض های غيرحرفه ای اوست. هادی پناه - مشهد با تمام احترامی که برای تک تک بازيکنان قائل هستم به خصوص علی دائی ولی بهتر بود ايشان همان اول به بهانه کمر درد در بازی شرکت نمی کرد و به عنوان دلگرمی تيم در کنار کادر مربيگری قرار ميگرفت و ديگران را راهنمائی ميکرد. مسعود - تهران ايران در نيمه اول تا حدودی بازی را در اختيار داشت ولی در نيمه دوم توان رقابت با مکزيک را از دست داد و مکزيکی ها توانستند با يک کار گروهی خوب و با استفاده کردن از اشتباهات بازيکنان ايران نهايت استفاده را ببرند. من با توجه به شناختی که از مکزيک داشتم مطمئن بودم که مکزيک با اختلاف دو گل ايران را خواهد برد. خوشحالم که پس از ماه ها انتظار مکزيک پيروز شد. ايمان دارابی درنيمه اول خوب بازی کرد اما درنيمه دوم بسيار بد بازی کردند و روبه عقب بازی کردند ايران هر وقت تهاجمی بازی کرده برده. عبدالله گپ به نظر من تيم ايران در نيمه اول خوب بازی کرد اما در نيمه دوم اعتماد به نفسشان را از دست دادند و انشا ا... خوب بازی کنند و ما هم دعايشان ميکنيم. علی اکبر - کابل در هيچ کجای دنيا بازيکنی که يک فصل در افت به سر می برد به تيم ملی دعوت نمی شود و در ايران متاسفانه .... در طول اين چند سال دفاع ايران دچار مشکل بوده ولی برانکو توان انديشيدن برای رفع اشکال دفاع را ندارد و نخواهد داشت بيشتر او يک روانشناس ورزشی است تا يک سرمربی !!!! مرتضی - تهران به نظر می رسد که در فوتبال ما نيز مانند سياست و اقتصادمان ديکتاتوری وجود دارد. آقای علی دائی دقيقاً فکر می کنند که تا روز آخر می توانند برای تيم ملی بازی کنند. از طرفی تمامی مردم می دانستند که دروازه بان و دفاع چپ (نصرتی) و علی دائی جزء مشکلات بزرگ ما هستند و مربی مکزيک هم می دانست, اما سياستهای مديريت باعث شد که اين مساله ديده نشود و ما ۲ گل از جناح چپ خورديم (گل اول و سوم) و يک گل با سوتی مسلم ميرزاپور و خط حمله هم که نداشتيم (سيستم ۴-۲-۳-۱ که علی دائی ۱ آخری بود!!!!). محمدی - تهران تيم ايران دراين مسابقه جندان درخشش نداشت. اين تيم باپير سالاری خوکرده. بايد از بازيکنان جوان باتکنيک استفاده نمايد. حميد - کابل تيم ايران در کنار دلايل ديگر به سه دليل عمده باخت. شايد ۹۰ درصد مردم و به بويژه فوتبال دوستان با نظر بنده مخالف بوده و يا بی ربط بدانند. اولا فوتبال يک بازی تيمی است و ايرانيان در انجام کار گروهی يا به پايان رساندن خوب کارهای تيمی ضعيفند (استارت کارها راخوب می زنند اما به نحو احسن به پايان نمی رسانند مثالش هم اينهمه پروژه های نيمه تمام درکشور). دليل دوم کمبود بازيهای تدارکاتی تيم فوتبال به دليل انزوای ايران بود. چون با وجود اين حکومت ايران محور شرارت و حامی تروريست لقب گرفته و کمتر کشوری مايل به بازی تدارکاتی با تيم فوتبال ايران بود. دليل سوم ، وجود مديران و روسای نالايق در راس هرم ورزش کشور می باشد. بهروز - تهران من در شهر نورنبرگ بودم نسبت مکزيکی ها به ايرانی ها ۸۰ به ۲۰ بود اين همه ايرانی در اروبا زندگی ميکنند چرا برای تشويق نيامدند ما خودمان بليط گيرمان نيامد ولی کنار استاديوم از tv بزرگی که گذاشته بودند تماشا ميکرديم ۳ ساعت تو راه بوديم تا نورنبرگ .من نظر tv آلمان راميگويم که اول بازی گفت ايران با نتيجه ۱-۱ راضی هست و دفاعی بازی ميکند و گزارشگر آلمانی ميگفت در واقع تيم ايران ۱۰ نفر داره بازی ميکند علی دايی فقط دور خودش ميچرخيد نه تنها مردم ايران از دايی انتقاد ميکند بلکه گزارشگران آلمانی و مربی های آلمان از دايی و همچنين مربی انتقاد کردند. تمام مکزيکی ها از ان طرف دنيا با توربرای تشويق امده بودند تعداد ما ايرانيها نسبت به مکزيکی ها خيلی خيلی کم بود من که اميد ندارم ايران بازی با برتغال را ببرد ببينيم چيکار ميکند. شيوا - فرانکفورت علی دايی ازاين بدتر امکان نداشت که به خودش و۱۰% حيثيت باقيماندش ضربه بزنه. درواقع تيم ايران ۱۰ نفره بازی کرد. ميرزاپور هم مثل بچه ها دروازه بانی کرد. البته تيم کلا خوب بازی نکرد و فقط تونستيم مايه خنده جهانيان بشيم. رامين - تهران بی شهامتی برانکو و عدم خودباوری تعدادی از بازيکنان وصد البته قدم زنيهای علی دائی در زمين باعث شد تا به حقيقت اماتور بودن فوتبال ايران در ميادين بزرگ برسيم. مرتضی - سان فرانسيسکو نمی دونم چی شد که يه دفه همه چی بهم ريخت ديروز تقابل احساس و منطق بود که باز هم اين منطق بود که احساست رو مغلوب کرد خيلی ناراحتم و خشمگين هنوز جواب اين سوالم رو نتونستم پيدا کنم که چرا عشق ۷۰ مليون ايرانی نتونست به خودخواهی يک نفر مثل علی دايی غلبه کنه مطمعا باشيد که هيچگاه تاريخ و ايرانی او را نخواهد بخشيد. فرهاد - تهران بازی تيم ملی ايران در نيمه اول واقعآ عالی بود و خيلی با برنامه بازی کردند اما در نيمه دوم به دليل دفاعی بازی کردن تيم ايران و عدم تعويز مناسب شکست خوردند، به نظر ما بهتر بود از دقيقه ۶۵ علی دايی جای خود را به برهانی ميداد و نصرتی به قربانی و ميرزاپور به حسن رودباريان و به يقين که نتيجه لازيم را کسب ميکردند. نجيب الله - کابل خيلی راحت ميتوانستيم پيروز شويم. ما به خودمان باختيم. به نداشتن برنامه تدارکاتی مناسب. به غرور پيرمردهای تيم. و به اشتباهات بازيکنانی که در سطح جام جهانی نبودند. محمد - تهران کاش مسئولين تيم ملی و مربی آن جرات کنار گذاشتن علی دايی را داشتند.. به هر حال ما باختيم به اين دليل که نمی خواستيم برنده باشيم. فرهود - مشهد هيچ چيز بد تر از آن نبود که بعد از باخت به مکزيک گفتند ما به تيمی باختيم که خيلی قوی است و بار ها در جام جهانی شرکت داشته و از اين حرفهای خودگول زن. حالا اگر مساوی کرده و يا برده بوديم به حساب قدرت و توانائی بازيکنان و مربی ميگذاشتند در واقع مکزيک هيچ خطر مهمی برای ايران نبود و باخت ما يک علامت سوال بزرگ است. رامين - تهران تيم فوتبال ايران يکی از قدرتمندترين تيمهای آسيايی بوده که در پهلوی اينکه افتخاری برای جامعه اسلامی محسوب ميشود بازيکنهای شايسته ای در آن حضور دارند. اما مشکل اساسی ترکيب اصلی تيم است که به وجود علی دائی در ترکيب اصلی بايد گفت تيم فوتبال ايران هميشه ۱۰ نفره بازی می کند. در مورد بازی با مکزيک تنها ترس برانکو باعث باخت تيم ايران شد در پهلوی اينکه بزرگترين عامل باخت تيم ايران وجود علی دائی به عنوان بازيکن فيکس در ترکيب تيم بود. حميد ارسلان - هرات افغانستان ما قبل از آنکه به مکزيک ببازيم به برانکو و دادکان باختيم . در نيمه دوم هر ادم کوری که فقط صدای گزارشگر بازی را ميشنيد ميفهميد که برای خروج از فشار تيم حريف يا بايد يک مهاجم تازه نفس و سرعتی را وارد بازی کرد تا در ضد حملات فشار حريف را بگيريم يا اينکه با اضافه کردن يک نفر به خط دفاعی به دفاع جانانه تری بپردازيم که برانکو اين کار را نکرد . با فشار نيمه دوم تيم مکزيک حتی اگر ميرزاپور و خط دفاع ما هم سوتی نميدادند احتمال باخت ما همچنان بالا بود .مربي مکزيک در نيمه اول برای شناخت ايران با پنج دفاع بازی کرد و تيم ايران از اين موقعيت استفاده کرد و صاحب ميدان شد در نيمه دوم مربی مکزيک با شناختن کاملتر ايران دو تغيير ايجاد کرد و با نفوذ به حفره های تيم ايران به نتيجه رسيد . ميرزاپور هم که ۶ سال است با باند بازی در تيم ملی حضور دارد همچنان نشان داد که حتی لياقت عضويت تيم ملی را دارا نيست تا چه برسد به بازی فيکس درتيم ملی . به آقای برانکو بگوئيد همان ترکيب نيمه دوم بازی با بوسنی را به ميدان بفرستد ( به اضافه مهدوی کيا ) قطعا بهتر نتيجه ميگيرد ما هيچ تضمينی نداده ايم که بازيکنان نا آماده را حتما در تيم ببينيم اين بازيکن ميخواهد ميرزاپور يا زندی يا رضايی باشد يا علی دائی . لطفا بازيکنان لژيونر ما را که الکی به عرش برده ايد به زير بکشيد و با بازی دادن نفرات برتر ليک مثل شجاعی - صادقی - طالب لو و خطيبی و برهانی قطعا از پرتقال کمتر از ۳ گل خواهيم خورد . فرامرز - بوشهر بابا اين علی دايی شده مثل يه مقام مذهبی کسی جرات نداره در تلويزيون ازش بد بگه. مگه از اين ۷۰ ميليون چند نفر توی زمين هستند که يک نفر رو بی خيال شيم بگيم تماشاچيه و عيبی نداره. رحمان رضايی هم خيال ميکنه حمله است بيشترين تعداد خطای قابل قبول برای دفاع ۰ تاست. ميرزاپور هم بهتره خودش با زبون خوش بی خيال تيم ملی بشه. هاشم مرادمند - تهران من فکر ميکنم که از بازی بچه ها راضی باشم. نميشه واقعا توقع داشت که از فوتبال سطح يک دنيا ببرن. چی داشتن؟ بازی تدارکاتی خوب ؟ زندگی مرفه ؟ آرامش ذهنی؟ آسونه بگيم ولی تمام مفسرها از اوضاع سياسی حرف ميزدند . دمشون گرم که اسم ايران رو به لبای ما ميارن. بهزاد - ونکوور متاسفانه حضور بی دليل آقای دايی باعث حذف بسياری از مهاجمان شده و حتی سيستم تيم ملی براساس حضور ايشان و نه منفعت تيم تغيير کرده به گونه ای که هاشميان که مهاجم نوک و گلزنی می باشد به جناح چپ منتقل شده و بالطبع مشکلات عديده ای در اين سمت ايجاد نموده. خواهشمند است به بازيهای تيم ملی بدون دايی نظری بياندازيد که با پيروزی ( ۳ بازی در خانه حريفان) همراه بوده. بازی با اردن - قطر - ژاپن و کره شمالی. اميد - تهران من نميدانم تا کی علی دائی ميخواهد در زمين فوتبال فقط راه برود چرا از بازيکنی مثل غلامرضا عنايتی که دو سال پياپی اقای گل ليگ داخل کشور است استفاده نشده است در بازی با مکزيک پای علی دائی اصلا به توپ نخورد. مجيد - اصفهان چرا ورزشکاران ما در ورزشهای تکی ( مانند کشتی، وزنه برداری و ورزشهای رزمی) بسيار موفقند ولی در ورزشهای گروهی هوفق نيستند؟ پاسخ اين پرسش ميتواند راهگشای مشکل تاريخی تک نفره بودن فعاليتهای اجتماعی ايرانيان باشد. رامين - کاليفرنيا بازی خوبی نبود. سرمربی در تعويض علی کريمی به اشتباه بزرگی مرتکب شد. در عوض ميبايستی درخط حمله در نيمه دوم علی دايی را عوض می کرد. زيرا که علی دايی منفعل بازی ميکرد و در دروازه حريف هيچ خطری ايجاد نمیکرد. هفت یک ميانی نقش مهمی در چرخش بازی دارد. واين نقش بخوبی ميتوانست از عهده علی کريمی بر آيد. در دفاع اشتباه به ان بزرگی غير قابل پوزش می باشد و خط ميانی همچنين در ايجاد آرامش سيتم دفاعی ايران نقش موثری را دارد. در مجموع مکزيک با فرصت طلبی از اشتباه فاحش ايران در خط دفاع و منفعل بودن خط حمله و ضعف خط ميانی موفق شد در نيه دوم دو گل به ايران بزند. مکزیک در رويا رويی با انگولا و پرتغال مشکل بزرگی دارد و همچنين ايران. محمد - کپنهاک روحيه پايين و بازی دفاعی دستپاچگی خستگی وسن بالای بازيکنان وتاکتيک بد مربی عوامل شکست در اين بازی ومسلما بازيهای بعدی. سينا - اصفهان ما هيچگاه از تجربه های گذشته پند نمی گيريم. هر بار که تيم ايران به حالت دفاعی رفت شکست خورد در حالی که بهترين دفاع حمله است. به هر حال مربی تيم ملی اشتباه تاکتيکی فاحشی را مرتکب شدو تيم ايران را از يک پيروزی شيرين محروم کرد. عرفان - يونان جزيره کرت من مساوی پیش بینی کرده بودم و تا دقایق آخر داشت همین میشد ولی با تغییر تاکتيک از حمله به دفاع یک گل ناحق خوردیم و بازیکنان برای جبران به هرج و مرج افتادند و هرکه تلاش میکرد خودش گلی بکارد و قهرمان شود و این سبب بهم ریختگی و آشفتگی سیستم طرح شده بود و کار را برای حریف ساده کرد و سومین گل را نوش جان کردیم بهر صورت اسمش بازیه ....و همیشه تقصیر باید گردن یکی بیفته دیگه، دیوار هرکی کوتاه تر باشه میندازیم گردن اون. صبوری قزوینی - تهران بايد گفت تيم ما احتياج به افراد جوان تر دارد. دائی و از اين قبيل بايد با احترام جای خود را به جوان ترها بدهند. مهراب - دوبلين بزرگترين انتقاد من از بازی فوق العاده ضعيف علی دايی است. در گل اول بازی علی دايی با جايگيری اشتباه باعث شد که آفسايد عمر براوو پر شود و در تمامی زمان بازی کوچکترين حرکت مثبتی از علی دايی ديده نشد حتی در دقايق پايانی بازی نتوانست با ضربه سر از توپ ارسال شده استفاده کند. حال سوال من اين است از تيمی که ۹۰ دقيقه ۱۰ نفره بازی کند از اين بيشتر توقع داريد؟ مهران - تهران علی دايی تا کی می خواهد در تيم ملی بازی کند تيم ملی ما در اين مسابقه ده نفره بازی کرد... علی دايی حتی نمی توانست به علت چاقی و سن بالا بدود. هر بازيکنی اگر بجای علی دايی در نقش نوک حمله بازی می کرد حداقل يک گل ميتوانست به مکزيک بزند. حسين - تهران بازی تيم ايران، ضعيف بود. زيرا شيمه کافی نداشتند و اشتباه بزرگ دروازه بان ايرانی دروازه ايران را برای بار دوم باز گرد. بصير- کابل به نظر من کليه زمين فوتبالها در ايران را شخم بزنيم و سيب زمينی بکاريم عايدی بهتری خواهد. داشت قدرت اله - نوشهر با درود مشکلات تيم۱: مثل هميشه ابراهيم ميرزاپور ۲:مثل هميشه محمد نصرتی ۳:مثل هميشه از دست دادن روحيه در دقايق اخر ۴:مثل همشه ۱۰ نفره بودن به خاطر اصرار بر حضور علی دايی ۵:نداشتن بر نامه تعويض. مرتضی - تهران تيم ايران نيمه دوم را به افکار مربی خود باخت! از مربی که جرات تعويض علی دايی را نداشته باشه، جز اين انتظاری نميرفت. تيم ايران بايد در نيمه دوم با تعويض در خط ميانی و حمله، تحرک بيشتری پيدا ميکرد. همينطور در حفظ توپ درست عمل نکرد. جعفر - تهران ايران باخت فقط به خاطر مربی، رفتن توی لاک دفاعی نتيجه ای بهتر از اين نميتونست داشته باشه، با اين دفاع و دروازه بان ايران نياز به يک مربی شجاع دارد. با لاچ - چابهار اگر و تنها اگر شجاعی ، عنايتی يا حتی کاظميان جای دايی بودند ما ميبرديم. آرش - ايران مکزیکی ها حسابی ترسیده بودند ولی خصوصیت یک تیم حرفه ای این است که هرگز نا امید نمی شود و اگر ده بار هم از طرف راست خودشان حمله کردند نتیجه نگرفتند مطمئن بودند که ممکن است یازدهمین بار نتیجه بگیرند که گرفتند. نظم تیمی و سازمان حاکم بر مکزیک خوب بود و همین باعث شد که لحظه ای غفلت ما کار خود را بکند وتیم مکزیک کار تیم ایران را تمام کند آنهم در چند دقیقه! رضا - کاشان تيم ايران در بازی امروز با داشتن اين طرز فکر مکزيک يا هر تيم ديگری را شکست ميدهد: اينجا ايران است، هنوز به جام جهانی صعود نکرده ايم. برد دراين بازی امروز باعث صعود ما به جام جهانی ميشود. 80 ميليون ايرانی منتظرند. حميد - آلمان خدمات | تيم فوتبال ايران در اولين ديدار خود در جام جهانی 2006 آلمان، روز يکشنبه در مقابل مکزيک با نتيجه 3 بر 1 شکست خورد. | بازی ايران را در برابر مکزيک چگونه ارزيابی کرديد؟ |
روز شنبه (۱۶ حمل/فروردین ۱۳۹۹) اداره امنیت ملی افغانستان گفت که عبدالله اورکزی مشهور به اسلم فاروقی رهبر دولت اسلامی ولایت خراسان را با ۱۹ تن از همکاران نزدیکش قاری زاهد و سیف الله مشهور به ابوطلحه پاکستانی را در جریان یک عملیات به گفته این اداره "پیچیده و هدفمند" دستگیر کرده است. در ویدئویی که امنیت ملی افغانستان نشر کرده، اسلم فاروقی را همراه با شماری از جنگجویانش نشان میدهد در اعلامیه امنیت ملی افغانستان آمده که "طرح جدید و جامعی را روی دست گرفته که رهبران کلیدی شبکههای تروریستی و بینالمللی که تهدیدی برای امنیت ملی افغانستان باشد را مورد هدف قرار میدهد." جزئیات بازداشت اسلم فاروقی، ششمین رهبر دولت اسلامی ولایت خراسان توسط امنیت ملی افغانستان تاکنون مبهم باقی مانده است. اینکه چگونه و در چه بازه زمانی این عملیات انجام شده، هنوز مشخص نیست. بازداشت اسلم فاروقی باعث چه تغییراتی در سطوح رهبری و سازمانی دولت اسلامی ولایت خراسان خواهد شد؟ این نوشته درصدد پاسخ به این پرسش است که بعد از اسلم فاروقی چه تحولاتی در ساختار رهبری، سازمانی و استراتژیهای آینده دولت اسلامی ولایت خراسان پدید خواهد آمد. سازمان دولت اسلامی ولایت خراسان در سال ۲۰۱۵ بعد از به قدرت رسیدن دولت اسلامی عراق و شام، به رهبری عبدالرئوف خادم بیعت خود را با ابوبکر البغدادی اعلام کرد. این گروه ولسوالیهای اچین، نازیان و کوت در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان را تصرف کرده و بعد از تصرف این ولایت، میخواستند قلمروی ولایت خود را در منطقه "خراسان" که شامل کشورهای افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان و ایران میباشد، گسترش دهند. اما در همان سال، عبدالرئوف خادم در حمله نیروی هوایی ارتش افغانستان کشته شد. به ترتیب، حافظ سعید، عبدالحسیب لوگری، ابوسعید باجوری و ابوعمر الخراسانی رهبران بعد از عبدالرئوف خادم بودند که رهبری و مدیریت دولت اسلامی ولایت خراسان را برعهده داشتند. در نهایت، اسلم فاروقی، در سال ۲۰۱۹ به دلیل ناتوانی ابوعمر الخراسانی در اداره و رهبری این سازمان، رهبر شاخهی خراسان دولت اسلامی شد. در میان گروههای جهادی معاصر، مساله ساختار رهبری، یک پدیده بسیار مهم تلقی میشود. به لحاظ سازمانی، دو رویکرد متفاوت در میان گروههای جهادی و بنیادگرا وجود دارد. رهبر محوری و استراتژی محوری. در رویکرد استراتژی محوری، سازمان جهادی متکی بر استراتژی مشخصی است که هر گونه تغییر در سلسله مراتب سازمان، تغییری در استراتژی کلی به وقوع نخواهد پیوست. این رویکرد را میتوان در دولت اسلامی عراق و شام مشاهده کرد. با وجود اینکه رهبران دولت اسلامی عراق و شام؛ ابوحمزه المهاجر، ابوعمر البغدادی، ابوبکر البغدادی و ابو ابراهیم الهاشمی القریشی یکی پس از دیگری کشته شدند. هر رهبر جدید که بر سر کار آمد، استراتژی و اهداف داعش که همان برپا کردن خلافت اسلامی بود، دست نخورده باقی ماند. رهبران جدید، استراتژی واحد و مشخص را پیش میبردند. تا هنوز هم عملیاتهایی در شمال عراق از سوی داعش شکل میگیرد و دستگاه امنیتی عراق کماکان، با تهدید داعش دست و پنجه نرم میکند. اما در رویکرد رهبرمحور شرایط متفاوت است. سازمانهای جهادی که متکی بر رهبر میباشند، عمر کوتاه دارند. مرگ رهبر مساوی با مرگ سازمان است. تکیه اصلی در این سازمانها بر کیش شخصیت رهبر میگردد. در صورت مرگ رهبر یا فقدان رهبر، سازمان با خلا رهبری مواجه میشود و فرماندههان میانی و جنگجویان در سطح زیرین سازمانی متاثر از نبود رهبر میگردند. این مساله در مورد دولت اسلامی ولایت خراسان صادق است. با وجود اینکه عبدالرئوف خادم به دنبال آن بود که خلافت اسلامی را در منطقه خراسان گسترش دهد، اما بعد از مرگ هر رهبر، این هدف کوچکتر شد و تغییرات محسوسی در شیوه پیشبرد جنگیشان قابل مشاهده است. به نحوی که تمامی فعالیتهای دولت اسلامی ولایت خراسان محدود به دو منطقه کوچک در جنوب نازیان و اچین میشود. تصور میشود که با فقدان اسلم فاروقی، تضعیف بیش از پیش گروه داعش خراسان در افغانستان رقم خورده است. شماری از جنگجویان گروه دولت اسلامی شاخه خراسان (داعش) در ننگرهار به حکومت تسلیم شدند (نوامبر ۲۰۱۹) سرنوشت جنگجویان سطح پایین در گروههای رهبرمحور متفاوت است. اکثریت کسانی که به داعش شاخه خراسان پیوسته بودند، بنا به دلایل مادی و اقتصادی صرف از گروههای قبلی مانند لشکر طیبه، شبکه حقانی و تحریک طالبان پاکستانی جدا شده بودند. سه امکان متفاوت در مورد سرنوشت جنگجویان سطح پایینی وجود دارد؛ امکان اول بازگشت به زندگی عادی، امکان دوم، ادغام در گروههای تروریستی و جنگی دیگر و امکان سوم تسلیم شدن به نیروهای امنیتی افغانستان است. با توجه به وقایع اتفاق افتاده در یک سال گذشته، امکان دوم و سوم بیشتر مشاهده شده است. بسیاری از جنگجویان داعش شاخه خراسان به گروههای دیگر مثل شبکه حقانی پیوستند یا به نیروهای امنیتی افغانستان تسلیم شدهاند. با بازداشت اسلم فاروقی، ششمین رهبر داعش شاخه خراسان، به نظر میرسد که عمر این گروه به پایان رسیده باشد. این نکته میتواند سرشت و ماهیت جنگ و صلح در افغانستان را تغییر دهد. بسیاری از پژوهشگران بر این اعتقاد بودند که در صورت رخ دادن صلح میان طالبان و دولت افغانستان، اعضای ناراضی گروه طالبان به صفوف داعش خراسان خواهند پیوست. و داعش خراسان تهدید جدیتر برای دولت افغانستان تلقی میشد. تضعیف سازمان داعش خراسان از یک سو و فقدان رهبری از سویی دیگر، واهمه را در میان جنگجویان سطح پایین و فرماندههان میانی به وجود آورده و سردرگمی در میان نیروهای ناراضی طالبان که ماوا و مامن آینده خویش را سست و لرزان میبینند. | در این یادداشت که برای صفحه ناظران فرستاده، نویسنده بنا به مطالعه ساختار و تجربه فعالیت داعش پیشبینی میکند که پس از دستگیری رهبر شاخه خراسان گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) ساحه فعالیت این گروه در افغانستان محدودتر شده و جنگجویانش در تنگنای بیشتر قرار خواهند گرفت. به عقیده نویسنده "این نکته میتواند سرشت و ماهیت جنگ و صلح در افغانستان را تغییر دهد." | ناظران میگویند؛ شاخه خراسان داعش بعد از دستگیری رهبرشان چه میشود؟ |
بیش از یک میلیارد کاربر در شبکه اجتماعی اینستاگرام حضور فعال دارند. اپلیکیشنی که یک دهه از عمرش میگذرد و به هدف اشتراک گذاری عکس و سرگرمی کاربران ایجاد شد. اما قابلیت و توانایی این اپلیکیشن با نیاز کاربران به سرعت بهروز شد و از پلتفرمی فقط برای تفریح، به بخش اصلی زندگی میلیونها انسان تبدیل شد. لایو اینستاگرام یا ارتباط زنده از طریق اینستاگرام، یکی از امکانات این شبکه اجتماعی است. هدف این بخش ارتباط کاربر با مخاطبانش به صورت زنده و در یک زمان است. بینندگان یک لایو اینستاگرام میتوانند نظر دهند، درخواست چت دوطرفه با آن کاربر بدهند و بعد مکالمه ویدیویی آنها به این طریق آغاز می شود. مکالمه ای که در این روزهای کرونا زده به اتفاقی محبوب در این شبکه اجتماعی تبدیل شده است و جای تماشای تلویزیون را برای بسیاری گرفته است. "لایو اینستاگرام؛ رکوردزنی، تبلیغات و سرگرمی" برخلاف توییتر، فیسبوک و تلگرام، اینستاگرام در ایران فیلتر نیست و میلیونها کاربر جوان از ایران روی این شبکه اجتماعی هستند. بیشترکاربران اینستاگرام به صورت جهانی جوانند و تا ۳۵ سال سن دارند. کاربرانی که در این یک دهه حضور در این شبکه اجتماعی فضای این اپلیکیشن را شکل دادهاند. آنها آزادانه از فضایی که رایگان و بدون محدودیت زمانی یا سانسور حکومتها است نظر می دهند، ویدیو تولید می کنند و حالا بیشتر از قبل بادوستانشان در این پلتفرم معاشرت می کنند. معاشرت مجازی که برخی از سلبریتیها در این دوران قرنطینه تلاش کردند با بالابردن تعداد تماشاگر ، رکوردی جدید هم ثبت کنند. مثل ندا یاسی، از سلبریتیهای اینستاگرامی، و تتلو ، خواننده ای که در اینستاگرام میلیونها دنبال کننده دارد. آنها تلاش کردند تا با تعداد بالای بیننده به صورت زنده در لایو دونفرهشان اخیرا رکوردی جدید از بازدیدکننده زنده اینستاگرام داشته باشند و موفق هم شدند. بیش از ششصدهزار نفر لایواینستاگرام آنها را برای چند دقیقه به صورت زنده تماشا کردند. اما این تعداد بازدیدکننده چه محتوایی را دیدند؟ مکالمه ای در مورد مسایل جنسی که از نظر برخی قابل قبول نبود و واکنشهایی را در توییترفارسی براه انداخت. برای برخی از سلبریتیهای اینستاگرامی شکستن تابوهای درون جامعه روی لایو اینستاگرام یک هدف است و به نقدهای دیگران و محدودیتهایی که در چارچوبهای اخلاقی جامعه وجود دارد به روش خودشان در این پلتفرم پاسخ می دهند. البته ناگفته نماند که برخی از این سلبریتی ها سالهاست تلاششان برای داشتن مخاطب بیشتر در اینستاگرام جنبه اقتصادی هم دارد. برای برخی از سلبریتی ها اینستاگرام حکم مغازه آنلاین دارد یا راهی برای تبلیغ سایت های شرطبندی آنلاینشان. "کلاب مجازی '''' برای سرگرم کردن مردم حسین تهی، خواننده در لندن نیز از لایو اینستاگرام در دوران قرنطینه استفاده می کند. او سالهاست برای ارتباط با مخاطبش در اینستاگرام حضور دارد. از او پرسیدم آیا مخاطبش در روزهای قرنطینه تغییر کرده و در مورد لایو اینستاگرام چه فکر می کند؟ تهی در پاسخ گفت دلیل اصلی لایو های اینستاگرامش در دوران قرنطینه " سرگرم کردن مردم است تا حوصله شان سر نرود و در خانه بمانند. " تهی عقیده دارد لایو اینستاگرام تنها راه ارتباط مستقیم با طرفدارهاست. او گفت: "در مورد هر مساله ای در لایو حرف میزنم. بعضی وقت ها دنبال استعدادها می گردم، بعضی وقتها مردم از من مصاحبه می کنند، بعضی وقتها ورزش درخانه است، اخیرا هم که یک کلاب تهی راه اندازی کردیم در لایو که مردم اوقاتشون شاد باشه." در "کلاب مجازی" که تهی در لایو اینستاگرام براه انداخته به نظر می رسد تعداد افراد زیادی در یک خانه هستند. در تصاویر لایو او از نوازند تا رقصنده و حتی سکیوریتی دیده می شوند. این درحالی است که در دوران کرونا به رعایت فاصلهگذاری اجتماعی در همه کشورها تاکید شده است و از شهروندان خواسته شده به خانههای یکدیگر نروند. خط قرمز تهی در لایو اینستاگرامش حرفهای رکیک است. به جز آن به گفته خودش در مورد همه مسائل صحبت می کند. آزادی ای که عقیده دارد اینستاگرام لایو به او داده است. 'آیا سلبریتی ها با میلیونها بیننده به صورت زنده می توانند در دوران قرنطینه منبعی برای اطلاعات باشند؟' این سوالی است که منتقدان این روزها بیشتر از قبل به آن میپردازند. مهدیس صادقی پویا، دانشجوی دکتری مطالعات جنسیت و سکسوالیته دانشگاه پاریس هشت عقیده دارد: "یکی از مشکلات آسان شدن روشهای انتقال اطلاعات، به خصوص در فضای مجازی، عدم امکان اعتبارسنجی این اطلاعات است. یعنی این که بدانیم آیا این اطلاعات ازمبنای علمی و آماری درستی برخوردار هستند یا خیر. عطش دریافت اطلاعات از شبکههای مجازی، همزمان با شرایط قرنطینه فعلی ناشی ازبیماری کووید-۱۹، و طبیعتاً افزایش پرسه زدن مجازی، نگرانیها را در این باره که مخاطبان این فعالیتهای مجازی تا چه اندازه با اطلاعات غلط عمدی و غیرعمدی احاطه میشوند، بیشتر میکند. نمونه بارز آن، جابجایی اطلاعات اشتباه درباره خود این بیماری است. به نظر میرسد که پیداکردن راهی برای انتقال اطلاعات معتبر به مخاطبی که لایو اینستاگرام را به خواندن متن ترجیح میدهد، ضرورت داشته باشد. در غیر این صورت، هر روزه، هزاران اطلاعات غلط در صدها لایو اینستاگرامی به مخاطبان منتقل میشود و این مسئله، اثرگذاری اطلاعات درست و کنشگری سازمانیافته را روز به روز کاهش خواهد داد." "این گفتگو ها اصلا قرار نیست مطلب آموزندهای بهتون یاد بده" پیمان یزدانی،که در توییتر بیشتر فعالیت دارد از فرصت قرنطینه استفاده کرده و برای خودش در لایو اینستاگرام شویی براه انداخته بنام "کندک شو". او در پست اینستاگرامیاش هدف از اینکار را معرفی و گفتگو با افرادی دانسته که در زندگی سرشان به کار خودشان است و البته موفق هم هستند. اما گوشزد کرده قرار نیست در گفتگوهای لایو او مطلب آموزندهای یاد داده شود. مدت شوی او ۴۵ دقیقه است. او نوشته از اول فروردین امسال قضیه برایش جدی شده و کاری بوده که دوست داشته در فرصتی همیشه انجامش دهد.می خواهد این گفتگوها دلیلی باشد برای باهم خندیدن و آشنایی با فردی جدید. حتما شما هم از وقتی در قرنطینه مانده اید ساعتهای پرسهزنی مجازیتان بیشتر شده است. افرادی را در لایو اینستاگرام هر شب می بینید که تا قبل از گسترش ویروس کرونا در این پلتفروم حضورشان مستمر و جدی نبود. با چند نفر از این افراد در اینباره صحبت کردم و نظرشان راپرسیدم. «#لایوازقرنطینه» لونا شاد، خبرنگار مستقل در آمریکا را بسیاری از دهه شصتی ها با برنامه فرهنگی شباهنگ در تلویزیون صدای آمریکا به یاد می آورند. او تا پیش از ماجرای قرنطینه هیچ وقت از لایو اینستاگرام استفاده نکرده ولی حالا در لایوهای اینستاگرامش با پیشکسوتان حوزه هنر و رسانه بیشترگفتگو می کند. لونا عقیده دارد مخاطبش در این دوران تغییری نکرده است. از او پرسیدم، چه شد به این فکر افتادی که لایو اینستاگرام داشته باشی؟ لونا شاد گفت: "به طور خیلی طبیعی اینکار را شروع کردم واقعا نمیدونم چی شد چون برنامه ریزی شده نبود، اما تا اومدم به خودم بیام دیدم دارم خیلی جدی و منظم برنامه میذارم. از لحاظ محتوا امیدوارم که گفتگو با افراد مختلف و سوژه هایی که مطرح میشه روی طرز تفکر و دیدشون به مسائل تاثیر مثبت بذاره و در زنگی روزمره بتونن ازش استفاده کنند" «زومبا در قرنطینه» شاید بتوان گفت رقص و ورزش در لایو اینستاگرام برای تشویق دیگران به داشتن تحرک در دوران قرنطینه یکی از اصلی ترین ژانرهاست. امید یکی از کاربران اینستاگرام است که در لایو اینستاگرامش زومبا درس می دهد. امید خودش را اینطور معرفی می کند: " امید هستم ۳۲ ساله، حرفه اصلیم طراحی فضای سبز است و در کنارش زومبا تدریس میکنم. از اینستاگرام معمولا برای فعالیت تو زمینه اقلیتهای جنسی استفاده می کنم." از امید پرسیدم چرا در دوران قرنطینه از لایو اینستاگرام بیشتر استفاده می کند؟ او پاسخ داد: "من الان چهار هفته است که از خونه کار میکنم و وقت بیشتری برای سوشیال مدیا دارم، تو این مدت بیشتر فرصت کردم با مخاطبهام در ارتباط باشم. لایو اینستاگرام یکی از بهترین و در دسترس ترین راه ها برای ارتباط با مخاطب برای عموم جامعه است که به صورت حرفه ای در رسانه نیستند. لایو اینستاگرام یک تریبون کاملا یکطرفه نیست و قابلیت بحث دو طرفه در آن هست ولی کنترل هم کاملا دست صاحب صفحه هست خیلی قابلیت خوبیه " چرا زومبا؟ امید گفت: "زومبا حرفه اصلی من نیست ولی کلاس هایی که برگزار می کردم خیلی بهم انرژی میداد. از وقتی باشگاه ها تعطیل شد وهمه خونه نشین شدیم هم نیاز به تحرک رو حس می کردم هم به چیزی که یکم حالمون بهتر کنه. شاگرد هام هم میگفتند دلشون برای کلاس تنگ شده. اول بانرم افزارهای مثل اسکایپ کلاس های مجازی خصوصی گذاشتم، ولی بعد تصمیم گرفتم تو صفحه ام با بقیه همراهانم هم شریک شوم. فعلا ویدیوهای تک آهنگی میذارم تا اون هایی که با زومبا آشنا نیستند یککم آشنا بشند. البته همیشه حضور ترول ها و اکانت های فیک، دردسرهای خودش رو داره، ولی کمکم یاد گرفتم با اون ها هم کنار بیام." امید عقیده دارد بدلیل فعالیتش درحوزه دگرباشان در ماههای گذشته حالا لایوهایش مورد استقبال مخاطب های حوزه دگرباشان و علاقه مندان به زومبا قرار گرفته است. «قرنطینه، اینستاگرام را به "تلویزیون ملی" بدل کرده» مسعود بربر نویسنده در ایران بیش از چهل شب است که لایو اینستاگرام دارد. با دیگر نویسندگان به مخاطبان کتاب معرفی می کنند و برای آنها داستان می خوانند. او در پست اینستاگرامش در مورد لایوهایی که داشته اینطور نوشته: "از پنجسال پیش، هر هفته در کافهکتابی با دوستانم گرد هم میآمدیم و برایشان داستان میخواندم و گاه هم از دوستان نویسنده دعوت میکردم داستانهایشان را خود برای مخاطبان بخوانند. از همان آغاز خانهمانی برای پیشگیری از گسترش کرونا پیدا بود که سوغات چینی زود ازسرزمین ما رخت بر نخواهد بست و این خانهنشینی دشوار و دشوارتر خواهد شد و هر کس، بایستی که هر چه میتواند در میانه بگذارد و این شبهای تنهایی را گرد هم و کنار هم بگذرانیم، با حفظ فاصلهگذاری اجتماعی. من جز نوشتن و خواندن، آنچه میتوانستم همان داستانخوانی بود و بس. لایو اینستاگرام را پیش از این خیلی خیلی کم دیده بودم. هر از گاه میدیدم که دوستی از جایی دیدنی در جهان لایو گذاشته صفحه را بازمیکردم و دو سه دقیقهای به تماشا مینشستم. یا دوست دیگری تماشای کنسرت یکی از استادان موسیقی را به اشتراک میگذاشت. خودم هم یک دو باری هنگام داستانخوانی یا برگزاری جلسات نقد کتاب، برای دوستانی که نبودند دکمه لایو را زدم تا چند دقیقهای از نشست رامیزبانیشان کنم. خلاصه اینکه لایو اینستاگرام پیش از این برایم نوعی مهمانی سرپایی بود و پرسش و پاسخ و تصویر دوتایی و امکاناتی از ایندست هم اساساً امکاناتی بیدلیل به شمار میرفتند." "حالا اما نزدیک به چهل شب است که هر شب روی لایو اینستاگرام برای دوستانم داستان میخوانم و از داستاننویسان و دعوت میکنم برای مخاطبان این برنامه داستان بخوانند. در لایو اینستاگرام متاسفانه آن فرصت گفتگویی که مخاطبان جلسات حضوری با نویسنده محبوبشان داشتند به شکل درخوری فراهم نیست. در حد کامنت دو سه کلمهای که «به به عالی بود» یا دو سه تا علامت خنده به وقت شیرینزبانیهای داستانیا نهایتاً دو سه تا علامت شست که لابد به نشانه دوست داشتن حواله نویسنده میکنند. با این همه همین باعث شده همسایه کناریام در روستا، پدر و مادرم که مدتهاست ندیدهام شان، دوستان و خویشانم از همه جای کره خاکی و دوستان تازهای که هیچ نه دیده و نه میشناسمشان را هر شب مهمان داستانی کنم. بعد هم که تمام شد همان بالای اینستاگرام را نگاهی بیندازم و ببینم دیگران هم، همه، یکی یکی و دو تا دو تا لایو گذاشتهاند و حالا فرصت خوبی است تا با جهان آنها هم آشنا شوم. قرنطینه، اینستاگرام را به تلویزیون ملی بدل کرده است، به تالار گفتگوی آزاد، بیانحصار، آزاد، با هر سبک زندگی و گرایش فکری که دوست داشته باشیم یا نه، با تنوعی بیمانند و بیقید و رها. این وسط، لایو اینستاگرام من شبیه کرسی است، با خانوادهای بزرگ که دورتادورش نشستهاند و من که هر شب ساعت ۲۱:۳۰ لمیده به پشتیهای لولهای و ملحفهپیچ، برایشان قصه میخوانم تا این شب بلند یلدا را نیز به طلوع صبح برسانیم. " «لایو اینستاگرام؛ زیارت در قرنطینه» امسال با قرنطینه در ایران و بسته شدن مکان های زیارتی اعلام شد حتی جشن های نیمه شعبان نیز به صورت مجازی برگزار شوند. از این رو صفحه های ویژه ای برای این دسته از کاربران اینستاگرام در ایران ایجاد شد. تا جایی که آیت الله خامنه ای، رهبر ایران، در اقدامی کم سابقه از این امکان برای پخش سخنرانیاش استفاده کرد. سخنرانی نیمه شعبان امسال او هم به صورت زنده از لایو اینستاگرام صفحه منسوب به او پخش شد. اینستاگرام تنها شبکه اجتماعی است که در ایران فیلتر نیست اما مقام های ایرانی با وجود فیلتر بودن شبکه های اجتماعی مانند توییتر و تلگرام در آن حضور دارند و از آن استفاده می کنند. البته پلیس فتا و سپاه در سالهای گذشته طی پروژه های مختلف حضور و کنترلشان بر فضاهای اینترنتی را به کاربران در ایران گوشزد کردهاند. دستگیری مدل ها، عکاسان مد و حتی خوانندهها و رقصندهها نمونه ای از این برخوردهاست. به نظر می رسد برخوردهای قهری در فضای مجازی در دوران قرنطینه و تلاش برای تبلیغ ماندن در خانه به جلوگیری از "انتشار شایعات" محدودشده باشد. در روزهای ابتدایی منتشر شدن خبرهای مربوط به کرونا در ایران برخی از افراد در شهرهای مختلف با عنوان اعلام خبر جعلی درمورد کرونا بازداشت شدند. آنها متهم به اعلام خبر وجود کرونا روی شبکه های اجتماعی شدند. استفاده از لایو اینستاگرام با هر محتوایی مانند داستانخوانی، گفتگو، ورزش، آشپزی، کلاب مجازی یا رکورد زنی تعداد بیننده، راهی برایبرقراری ارتباط نزدیکتر با مخاطب است. قرنطینه در بسیاری از کشورها هنوز ادامه دارد و ذهنهای خلاق با امکانات موجود هر روزه راه نویی رابرای تولید محتوای جدید امتحان می کنند. شعار دوران قرنطینه این است: "خلاق بمانید و کار جدیدی یاد بگیرید." | ویروس کرونا بیشتر انسانها را از دنیای بیرون به داخل خانه ها برده است. حالا میلیونها انسان در خانه گیرکرده داریم با ذهنهایی که می توانند تصور کنند، خلاق باشند و حتی در تصوراتشان به سفر بروند. ویروس کرونا زمانی آمده که در اوج عصر ارتباطات هستیم. پس ذهنمان نمیتواند به حال خودش رها شود و فقط خیالبافی کند. ذهنمان برای هر اتفاق و عادتی که در دوران #درخانه_بمانیم از دست داده راهی جدید جایگزین می کند. روشهای جدید برای معاشرت کردن، یکی از این جایگزینیهاست . معاشرتی بدون حد و مرز در لایو اینستاگرام. | لایو اینستاگرام در قرنطینه؛ از سرگرمی و آموزش تا سخنرانی و مصاحبه |
گفتگو از فایده تمدید گفتگوهای هستهای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک، بخش دیگری از مطالب روزنامههای امروز را تشکیل میدهد که در عین حال به مسایل اقتصادی و توقف رشد نرخ بیکاری هم توجه بسیار نشان دادهاند. غزه غرق در شجاعت تیتر و عکس صفحه اول اعتماد حسن رویوران در مقالهای در آرمان درباره حمله نظامی نیروهای اسراییل به غزه که سومین حمله در ۶ سال گذشته است نوشته: در هر جنگ اسراییل اعلام کرده ۷۰ -۸۰ درصد از مقاومت را از بین برده است، درحالی که اگر واقعا چنین بود نیاز به جنگ بعدی وجود نداشت. در حمله این بار حتی یک نفر از سران سیاسی و نظامی مقاومت هدف قرار نگرفته و تنها زنان و کودکان بیدفاعی کشته شدهاند که تصاویر تلویزیونی نیز گویای حقیقت است. نویسنده ادعا کرده: از پنجشنبه پیش که اسراییل حمله زمینی را آغاز کرد بیشترین پیشرفتشان حدود ۳۰۰ متر بوده و این رقم نشان از وحشتزدگی آن ارتش از رویارویی با مردم فلسطین دارد و این وحشتزدگی بدان علت است که تیپ گولانی که مسئولیت حمله را بر عهده داشت در همین ۳۰۰ متر پیشروی هم نیروهای مقاومت توانستند ستاد اسراییل را به آتش ببندند و فرمانده این گروه را مجروح سازند و جانشین وی را به هلاکت برسانند. نویسنده مقاله آرمان نتیجه گرفته: در یک طرف مردم از جان گذشته هستند که از مرز مرگ گذشتهاند و با استفاده از حداقل امکانات توانستند خود را به پادگان اشکول و شهرکهای یهودی برسانند و با شبکههای تونلی که ایجاد کردهاند در برابر دشمن به خوبی ایستادگی کنند. در حالی که کارآمدی گنبد آهنین که اسرائیل مدعی بود ۳۰ درصد موشکها را رهگیری و منهدم کرده بود به ۱۵ درصد تقلیل پیدا کرده است. ضرورت پیگیری مذاکرات هستهای امیر مدنی در مقالهای در شرق نوشته: با وجود مذاکرات فشرده چندینماهه و برخی پیشرفتها، دستیابی به توافقی پایدار و جامع تا تاریخ تعیینشده ممکن نشد. اگرچه به دلیل اراده و خواست سیاسی، مذاکرات تا آذر سال جاری تمدید شده، اما طولانیشدن مذاکرات و استمرار اختلافات نمیتواند باعث نگرانی نباشد. به نوشته این مقاله: به دلیل شکننده بودن تعادل امنیتی در منطقهای، میزان اختلافات باید میزان تعهد به ادامه مذاکرات را افزایش داده و اراده سیاسی دستیابی به توافق را استوارتر کند. از دیگرسو، باوجود نقش بسیار مهم اروپا، چین و روسیه در پیشگیری از برخورد و تعدیل مواضع با ابزار دیپلماسی در سالهای سخت تقابل، باور عمومی کارشناسان سیاسی و برداشت همگانی آن است که محور مذاکرات برپایه روابط دوجانبه ایران و آمریکا قرار دارد؛ روابطی که در صورت بهبود میتواند کمکی شایان به بهبود شرایط اقتصادی جهانی کرده و امنیت را در منطقه آشوبزده و مهم خاورمیانه تامین کند. کارتون آروین، شرق مقاله شرق از قول آگاهان نوشته: تغییر موضع دولت آمریکا از «مخالفت با غنیسازی اورانیوم» به «مخالفت با ساخت بمب» گام مهمی بهشمار میرود. دولت ایران نیز با پذیرش کنترل و شفافیت بیشتر رسما اعلام کرده است که قصد ساخت بمب را ندارد. بنابراین اختلاف در میزان غنیسازی است. احتمالا ایران راهی چون آلمان و ژاپن برگزیده است که مبتنی بر دستیابی به دانش هستهای در تمام سطوح آن با اعلام چندباره نداشتن قصد سیاسی ساخت بمب هستهای است. سرمقاله مردمسالاری به بررسی شرایط سیاست خارجی ایران پرداخته و نوشته در زمان جورج بوش پسر دکترین مداخلهجویی نومحافظهکاران از آنچنان قدرتی برخوردار بود که تقریبا رویکرد سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران را تحت سلطه خویش قرار داد. اما این تنها یک نیمه از معادله آمریکا و غرب در رابطه با ایران بود، نیمه دیگر آن را سیاست خارجی لجام گسیخته، ساختارهای موازی دستگاه دیپلماسی و فرمول مذاکره برای مذاکره تیم هستهای ایران تشکیل میداد. به نوشته این مقاله: بیتوجهی به رویکردهای معمول و عرفی مذاکره در عرصه بینالمللی، عدم تخصصگرایی و برنامهمحوری در رابطه با بازیگران بینالمللی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به وضعیت خود انزوا سازی در عرصه جهانی کشانده بود. اما اینک با تغییر دولت در ایران و انسجام ساختارهای تصمیمگیر در کشور، مهمترین مسالهای که در فراروی مذاکرات هستهای ایران و غرب به ویژه آمریکاییها قرار گرفته است آن است که از پس آوار دکترینهای شکست خورده آمریکا همچون جنگگرایی و محورسازیهای شرارت بوش و دکترین صلح دموکراتیک کالین پاول که یکی پس از دیگری در خاورمیانه دستخوش چالشهای سنگین عدم سازواری و انطباق با نظامهای سیاسی همچون مصر، عراق و افغانستان میگردد آیا میتوان انتظار تغییر استراتژیک را از طرف مقابل داشت. سرمقاله مردمسالاری مذاکرات وین ۶ را نقطه آغاز دکترین صلح پلورالیستی دیپلماتیک اوباما در خاورمیانه نامیده و افزوده: با بحرانهای امنیتی در منطقه خاورمیانه و ظهور جریانهای ضددموکراتیک و نگرشهای افراطی به نظر میرسد مذاکرات وین در نقطه جوش یک انتخاب تاریخی است. به طوری که وزیر امورخارجه ایران نیز بدان اشاره مینماید که امروز ریل و سوزنبان آماده یک تغییر است و این تغییر مستلزم یک تصمیم سیاسی تاریخی است. نفکیک جنسیتی به چه منظور؟ فریده غیرت در سرمقاله روزنامه ایران نوشته: بحث تفكیك جنسیتی به صورتهای مختلف در چند سال اخیر مطرح بوده و آثار آن تا حدودی در برخی دانشگاهها و ادارات دیده شده. در دانشگاهها دختران از حضور در بعضی رشتههای تحصیلی محروم شدند. و میتوان پرسید نتیجه عملی تفكیك جنسیتی اعمال شده در سالهای اخیر چه شد، غیر از این که جامعه به ویژه در عرصههای فرهنگی و اقتصادی از توانایی و استعداد زنان محروم ماند. این حقوقدان با اشاره به این که ما هم زمانی دانشجو بودیم. دختر و پسر در كنار هم درس میخواندیم و برخلاف پندار برخی از افراد در این مصاحبتها هیچ ذهنیت منفی در میان نبود. حفظ موازین اخلاقی بر همه واجب و برای قوام جامعه ضروری است. اما كافی است مسئولان آمارهای موجود را بررسی كنند، آمارهایی كه نشان میدهد كه «محدودیتها» نه تنها از هویت ارزشی جامعه حفاظت نمیكند بلكه به نتایج منفی منجر میشود. مقاله روزنامه دولت تاکید دارد: آن تفكری كه از تفكیك جنسیتی محدودیت زنان جامعه دفاع میكند، تنها دامنگیر زنان اجتماع نخواهد شد. بلكه پیامد آن همسران و فرزندان آنها، بلكه تمام اركان جامعه را در بر میگیرد. زن در كانون خانواده، مسئول تربیت فرزندان است. با نگاه بسته و محدودیتساز در واقع یك «شهروند منفعل» تربیت میشود. زنی كه فكر میكند تمام حركات او میتواند بر اطراف اثر سوئی داشته باشد، مردی كه فكر میكند باید به همه چیز سوظن داشته باشد، در ارتباطات اجتماعی خود دچار مشكل میشوند. سرپناهی برای بیپناهی سمانه نائینی در مقدمه گزارش دیگری درباره زنان بیسرپناه و کارتون خواب نوشته: حرف از زنان که به میان میآید، زمین و زمان پر میشود از ادعاهای ریز و درشت اجتماعی که گاهی دلشان میخواهد یک زن را بالای داربست فلزی درحال آجر بالا انداخ ببینند و گاهی ترجیح میدهند قاضیالقضات شهرشان یکی از همجنسهایشان باشد که خیلی از دردهایشان را میفهمد. در این مجال اما نه صحبت از شغلهای زنانه و مردانه است، نه از لباسهایشان و نه حتی از زنانی که به جرم اشتیاق تشویق تیم والیبال سرزمینشان توبیخ میشوند. اینجا صحبت از تلخی واژهای است به ناکامی بیخانمانی و به خانمانسوزی اعتیاد وقتی نام زنی را به دوش میکشد. این روزنامهنویس با نقل از یک آمار غیررسمی نوشته: بیش از ۹۵ درصد مردان درگیر اعتیاد از طریق یکی از همجنسهای خود مبتلا شدهاند، حال آنکه این آمار درمیان زنان درگیر اعتیاد کاملا معکوس است یعنی بیش از ٩٥درصد آنها از طریق مردانی گرفتار اعتیاد شدهاند که نیتشان استثمار هرچه بیشتر زنانی است که بالطبع هرچه ضعیفتر و ناتوانتر باشند، قابلیت سوءاستفاده کردن از آنها بیشتر میشود. نکته دیگر نوشته شهروند درباره نگاه جامعه به زن معتاد است، بسیار متفاوت از نگاه جامعه به مردی با همان شرایط. اعتیاد مردان امری است فردی، خانوادگی و درنهایت آسیبی است اجتماعی که میتواند بسیاری از مصالح جامعهشناسانه را به خطر بیندازد. برای زنان اما اعتیاد و حواشی آن در همان ابتدای امر، معضلی است اخلاقی و زن معتادی که به فراخور اعتیاد و آسیبهای آن درگیر بسیاری دیگر از معضلات اجتماعی شده است نهتنها یک معضل برای جامعه؛ که حتی یک انگ بزرگ اخلاقی است . افطاری ۲۴ میلیاردی مردم سالاری ستون طنز خود را با اشاره به روزهای پایانی ماه رمضان به افطاریهایی اختصاص داده که از بیتالمال داده میشد. در ماه مبارک امسال افطاری دادن در برج میلاد، توجه خیلیها را که چندین ساعت در صف نانوایی برای خرید نان پشت سر هم مثل صف کلاس اول دبستان ایستاده بودند، جلب کرد. افطاری با مخلفات با هزینه پیشبینی شده ۲۴ میلیاردی که پیشفاکتور آن به قول جمع و خرجکنندگان حسابهای تنخواهگردان خیلی زود به دست مردم کوچه و بازار رسید تا بدانند پولهایی که برای پاکیزگی و نظافت شهر پرداخت میکنند میرود تا تبدیل به احسان برای بعضی نمایندگان مجلس شود. فقط جای مصرفش تغییر یافته است. کارتون نازنین جمشیدی، شهروند طنزنویس مردم سالاری نوشته: باز هم گلی به گوشه جمال آن نمایندگانی که پهلوانی کردند و نگذاشتند افطاری 24 میلیاردی تومانی در برج میلاد به میزبانی شهرداری تهران برگزار شود و با کنسل شدن آن، این پولها برای کارهای خدمات شهری بماند و اتوبوسها و واگنهای مترو از بغل آن به نوایی برسند نه اشخاصی که بعد از صرف افطاری کارشان به اورژانس بیمارستان میلاد بکشد. اشکال به وزیر ارشاد دارم اعتماد به نقل از پایگاه اطلاعرسانی آیت الله خامنهای حاشیههای دیدار شعرا با رهبر انقلاب را منعکس کرده که در بخشی از آن آمده: وقتی آقا وارد حسینیه میشوند، جمعیت به صلوات از روی صندلیها بلند میشوند. آقا میروند بینشان و هر كه سلام میكند، جوابش را میدهند. به شهرام شكیبا كه میرسند، میایستند و صحبتی میكنند. از اینكه برنامه تلویزیونیاش را میبینند و اینكه خوب است و چند نكته را یادآوری میكنند. بعد میروند مینشینند در مركز جلسه. در بخش پایانی این گزارش از تذكر رهبر جمهوری اسلامی به وزیر ارشاد نیز چند خطی آمده: صحبتهای آقا كه تمام میشود، شعرا صلوات میفرستند و باتجربهها بلند میشوند برای خداحافظی آخر جلو میروند. ازدحام زیاد میشود. فیض و برقعی كتابهایشان را میدهند به ایشان. آقا از كنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی كه با تاخیر هم آمده بود میگذرند و میگویند: با آقای وزیر حرف زیاد داریم، در عرصه فرهنگ اشكال جدی داریم . برای ترویج کتابخوانی آیدین سیار سریع در ستون طنز شهروند چند راهکار برای ترویج کتابخوانی مطرح کرده. اول از مدیران زحمتکش و دلسوز صداوسیما بخواهیم چند برنامه در مذمت کتاب و کتابخوانی بسازند. مردم تضمینی به کتاب و کتابخوانی علاقهمند میشوند. بعد از آنجایی که مردم ١٠هزار تومان را برای یک کتاب زیاد میدانند و از قیمت کتابها ناراضیاند پیشنهاد میکنیم قیمت کتاب را پایین بیاوریم و آن را بهعنوان بقیه پولِ سیگار در اختیار دکهها قرار دهیم. نویسنده به عنوان راهکارهای دیگر نوشته: در حال حاضر کتابخانهها تفکیک جنسیتی شدهاند ولی اگر شهردارانه به این قضیه نگاه کنیم این میزان تفکیک برای گرایش مردم به کتابخوانی کافی نیست و بازهم تمرکز علاقهمندان به کتاب را بههم میزند، لذا کتابخانهها را باید تفکیک جنسیتیتر کرد! حالا بعضیها میپرسند این تفکیک جنسیتیتر یعنی چی؟ مثلا جدا کردن اصغرآقاها از کامیارها! راهکار آخر طنزنویس شهروند چنین است: شخم زدن نظام آموزشی کشور با بیل مکانیکی و سایر آلات و ادوات کشاورزی. یعنی ابوعلی سینا هم اگر الان وارد دانشگاههای ما میشد، به جای چهار تا کتاب سودمند، ترجیح میداد شب امتحان نگاهی گذرا بیندازد به جزوه دستنویس «بنت سینا» که جای خواهری خط خوبی دارد و دورنگ هم مینویسد. کارتون روز کارتون علیرضا پاکدل، اعتماد | روزنامههای امروز تهران همچنان ماجرای غزه و کشتار غیرنظامیان را در صدر اخبار خود منعکس کرده و در مقالاتی به دفاع از فلسطینیها ادامه دادهاند. | بررسی روزنامههای صبح سه شنبه تهران - ۳۱ تیر |
"کوه المپ" بلندترين قله يونان با بلندای 2985 متر که قله آن در سراسر سال پوشيده از ابرهای گوگردی بوده و همين حالت ابهام آميز برای مردم يونان مرموز بوده است. در دامنه اين کوه دره ای سبز و خرم به نام "کرونوس" است که مردم را برای تفريح جلب می کرد. "کرونوس" در گمان مردم خدايی بزرگ بود. بعدها زئوس يا ژوپيتر پسر کرونوس ناميده شد. يونان کشوری بود با چند دولت شهر که بيشتر اوقات با يکديگر در جنگ بودند. اين مردم هر سال در بهار به دره کرونوس می رفتند و در آنجا با هم در صلح به سر می بردند. در اثر صلح و دوستی آيين نامه ورزش تنظيم شد و نخستين دوره رسمی اين بازيها 776 سال پيش از ميلاد مسيح برگزار شد. دويدن، مشت زنی، ارابه رانی و کشتی و پنج گانه، مواد ورزشی بودند. اين بازی ها هر چهار سال يا گاه پنج سال يک بار برگزار می شد. اين روند تا 38 سال پيش از ميلاد برقرار بود يعنی حدود 736 سال. بعد از آن کشور يونان دستخوش آشوب و ورود قبايل مختلف از جمله روم شد که سرانجام يک کشيش مسيحی برگزاری بازيها را حرام شمرد و متوقف کرد. سالها گذشت تا اينکه بازيهای امروزی آغاز گشت. نخستين دوره در سال 1896 در آتن برگزار شد و به صورت هر چهار سال يکبار ادامه يافت. جنبه های اجتماعی بازيها اين بازيها بر چند پايه استوار شدند: تقدس، صلح طلبی، برابری، غير ناسيوناليستی، آماتوری، جشن و شادمانی. هر ورزشکار يا آتلات از هر شهر بار و بنه خود را بر دوش حمل می کرد ( شبيه حج در اسلام). جايزه هر قهرمان تنها شاخه ای از برگ زيتون بود. پيدايش بازيهای نوين رنسانس بار ديگر اروپا به سراغ يونان رفت و ادبيات يونان را ترجمه کرد. در اين را موضوع بازيهای المپيک مطرح شد. دانشمندان و معماران فرانسوی، آلمانی و يونانی در عمل به جستجوی آثار دهکده المپ پرداختند، ميدان و بناهای مخروبه تاسيسات را پيدا کرده و تصوير مناسبی را از آنها نقاشی کردند. المپيک نوين بازيها در سال 1896 در آتن برگزار شد. ايران تا سال 1936 در بازيها شرکت نکرد. در آن سال با موافقت رضا شاه، ايران وارد بازيهای المپيک شد آنهم با گروهی از دانشجويان ايرانی که برای تحصيل به فرانسه، ايتاليا، بريتانيا، آلمان و اتريش رفته بودند. آنها لباسی متحد الشکل تهيه کرده و در گروه 19 نفری پا به دهکده المپيک نهادند. ورزشکاران ايرانی در المپيک بر اثر جنگ جهانی دوم و آثار آن، بازيها در سه دوره تعطيل شد تا اينکه در سال 1948 دوره ديگری از بازيها در بريتانيا برگزار شد. کاروان ورزشی ايران با 52 نفر از ورزشکاران، مربيان، سرپرستان و غيره عازم لندن شدند. بودجه اردو و سفر و اقامت را شاه و مجلس شورای ملی پرداختند. شاه ايران نيز به دعوت شاه بريتانيا به لندن رفت و در برخی از بازيها به تماشا نشست. کيمته ملی المپيک در سال 1326 تاسيس شد. همان سال به عضويت کميته بين المللی المپيک در آمد. رشته های ورزشی بسکتبال: تيم ايران 6 بازی کرد. 5 باخت و يک برد کشتی: ايران در اين بازيها به دو مقام پنجم رسيد يکی عباس زندی در وزن 72 کيلوگرم و ديگری در وزن هشتم( سنگين وزن) ابوالقاسم سخدری بهترين کشتی گير ايران منصور رئيسی بود که به مقام چهارم دست يافت و در کل تيم کشتی ايران در نخستين حضور خود تيمی خوب به نظر رسيد. جعفر سلماسی، در پر وزن، با دستيابی به مقام سوم، موفق شد تنها مدال کاروان ايران را که برنز بود به گردن آويزد. اين مدال نخستين مدال المپيک برای ايران بود.در حاليکه نامجو و سلماسی می توانستند با حساب رکوردهای قبلی خود به مقام بالاتری دست يابند. بوکس: ايران در مجموع و رده بندی نهايی در رديف 28 قرار گرفت. در رده بندی تيمی، ايران با يک مدال برنز در رده سی و ششم بازيها قرار گرقت بعد از المپيک لندن و نشان برنز سلماسی و امتيازهای ديگران، ايران با تدارک و تصميم بهتری به بازيهای هلسينکی روی آورد. از جمله اينکه برابر آيين نامه کميته المپيک ايران، مقرر شد از 18 ماه پيش از آغاز بازيها، اردوها و تدارک ها و بودجه برنامه ريزی شده باشد. در خلال اين برنامه می بايستی از ورزشکاران رکورد گيری شود تا کسانی به بازيها راه يابند که رکورد مناسبی داشته باشند. بنا بر اين کاروان ورزشی ما به نسبت جمع و جور تر شد. رشته های ورزشی دو و ميدانی: علی باغبان باشی در رشته 3 هزار متر به مقام ششم دست يافت. کشتی : در اين رشته 29 کشور شرکت کردند.وزن اول: محمود ملاقاسمی- مدال برنزوزن دوم: مهدی يعقوبی بدون امتيازوزن سوم: ناصر گيوه چی - مدال نقرهوزن چهارم: جهانبخت توفيق – مدال برنزوزن پنجم:عبدالله مجتبوی ــ مدال برنزوزن ششم: غلامرضا تختی – مدال نقره در رده بندی تيمی ايران با دو نقره و سه برنز به مفام سوم رده بندی رسيد. وزنه برداری::محمود نامجو – مدال نقرهعلی ميرزائی - برنزحسن فردوس- پنجممحمد حسن رهنوردی - چهارمفيروز پژهان - پنجمدر نتيجه ايران در وزنه بردای به مقام سوم رسيد. در رده بندی تيمی ايران با 3 مدال نقره و 4 مدال برنز در رده سی ام قرار گرفت. دو مدال طلا برای ايران وزنه برداریمحمود نامجو - مدال برنزهنريک تمرز - مقام پنجممنصوری - چهارممحمد حسن رهنوردی - چهارمفيروز پژهان- چهارمتيم وزنه برداری ايران به رده سوم دست يافت کشتیمحمدعلی خجسته پور – مدال نقرهامامعلی حبيبی نخستين مدال طلای المپيک را برای ايران کسب کرد. تختی، قهرمان دومين مدال طلای اين دوره از بازيها را کسب کرد. به اين ترتيب کشتی ايران در دره بندی نهايی به مقام سوم المپيک رسيد. در رده بندی تيمی ايران با دو مدال طلا، دو مدال نقره و يک مدال برنز در رده چهاردهم ايستاد. اين بهترين مقامی است که تاکنون ايران در بازيهای المپيک بدست آورده است. کشتی فرنگیدر اين دوره از بازيها کشتی فرنگی يا گرکو رومن برای نخستين بار به المپيک راه پيدا کرد. محمد پذيرايی در52 کيلوگرم به مدال برنز رسيد. کشتی آزادابراهيم سيف پور – مدال برنز.مصطفی تاجيک نفر پنجم.امامعلی حبيبی چهارمغلامرضا تختی – نقره. بوکس: تيم کامل ايران بدون کسب امتياز از بازيها بازگشت.وزنه برداری: اسماعيل علم خواه در وزن خروس وزن موفق به کسب مدال برنز شد. در رده بندی تيمی ايران با يک مدال نقره و سه برنز به رده بيست و هفتم دست يافت. کشتی آزاداکبر حيدری - مدال برنزعبدالله موحد- پنجممحمدعلی صنعتکاران- مدال برنز وزنه برداریمنوچهر برومند- چهارم در رده بندی تيمی ايران با دو مدال برنز به رده سی و چهارم دست يافت وزنه برداریمحمد نصيری - طلاپرويز جلاير - نقره کشتی آزادعبدالله موحد- طلاشمس الدين سيدعباسی - برنزابوطالب طالبی - برنز در رده بندی تيمی، ايران با دو مدال طلا، يک مدال نقره و دو مدال برنز به رده نوزدهم دست يافت کشتی آزادابراهيم جوادی- برنزمسلم اسکندر فيلابی - چهارم کشتی فرنگیرحيم علی آبادی - نقره وزنه برداریمحمد نصيری - نقره در رده بندی تيمی ايران با دو مدال نقره و يک مدال برنز به رده بيست و هشتم دست يافت. کشتی آزادمنصور برزگر - نقره کشتی فرنگی تيم ايران در اين دوره به مقامی دست نيافت فوتبالتيم ملی فوتبال ايران در مسابقات مقدماتی 4 ديدار داشت که بدون شکست، با سه برد و يک تساوی به بازيهای المپيک راه يافت. در دور نخست، کوبا را با تک گل غلامحسين مظلومی شکست داد و برابر لهستان 3-2 شکست خورد و به دور دوم راه يافت و با نتيجه 2 -1 از تيم اتحاد جماهيرشوروی شکست خورد. اين نخستين باری بود که تيم ملی فوتبال ايران در بازيهای المپيک به دور دوم رسيد. در رده بندی تيمی، ايران با يک مدال نقره و يک مدال طلا در رده سی و سوم ايستاد. ايالات متحده آمريکا در ادامه جنگ سرد و تشديد آن، بازيهای مسکو را تحريم کرد. شکايت های شوروی به کميته بين المللی المپيک در اين باره تاثيری نداشت . آمريکا به هيچ نامه يا تقاضای شوروی و کميته بين المللی المپيک اعتنا نکرد و هيچ پاسخی نداد. در تحريم شوروی نسبت به بازيهای لس آنجلس نيز مسائل سياسی دخالت داشت. شوروی دو بهانه برای تحريم بازيهای 1984 داشت؛ يکی تحريم بازيهای مسکو از سوی واشنگتن و ديگر مسئله جنگهای آسيای جنوب شرقی ميان آمريکا و برخی از کشورهای منطقه.همراه با شوروی بسياری از کشورها بازيهای لس آنجلس را تحريم کردند که عبارت بودند از:اروپا: بلغارستان، آلمان شرقی، چکسلواکی، مجارستان و لهستان.آسيا: ويتنام، لائوس، افغانستان، مغولستان، کره شمالی، يمن جنوبی و ايران.آفريقا: اتيوپی، آنگولاآمريکا: کوبا اين تحريم ها موجب شد تا بازيها در حداقل ممکن برگزار شود. به از آن تدابيری انديشه شد که ديگر چنين اتفاقی رئی ندهد کما اينکه در گذشته بازيها نبوده است. کسی که در آرام کردن شرايط جهانی و المپيکی از همه بيشتر تاتير داشت، خوان آنتونينو سامارانش، سياستمدار اسپانيائی بود که پيش از آن سفير اسپانيا در شوروی و آمريکا بود و همچنين دارای مقام عالی در کميته بين المللی المپيک بود. تحريم بازيها از سوی ايران ايران بازيهای 1980 مسکو و 1984 لس آنجلس را تحريم کرد. تحريم بازيهای مسکو از سوی ايران آسان صورت نگرفت. در ميان دولتمردان ايران در آن سالها عده ای موافق و عده ای مخالف حضور ايران در بازيهای المپيک مسکو بودند. اما نهايتا مخالفان با اين استدلال که شوروی در حال جنگ با کشور اسلامی افغانستان بود، مانع از حضور ايران در بازيهای المپيک مسکو شدند. در باره تحريم بازيهای لس آنجلس همين بس بود که آيت الله خمينی آمريکا را شيطان بزرگ خوانده بود. البته تحريم بازيهای لس آنجس دليل ديگری هم داشت و آن اينکه ايران، آمريکا را پشتيبان حضور اسرائيل در سرزمين های فلسطينی می دانست. به هر حال به مدت 12 سال ايران از المپيک دور بود. يعنی يک نسل از ورزشکاران ايرانی از رقابت در اين بازيهای محروم شدند. ايران پس از 12 سال دوری از المپيک در رشته های کشتی آزاد و فرنگی، وزنه برداری، دو چرخه سواری و دو و ميدانی، شرکت داده شد. در کشتی آزاد عسگری محمديان به مدال نقره دست يافت. اين کشتی گير ايرانی با عملی شگفت انگيز نام خود را فهرست قهرمانان بزرگ المپيک ثابت کرد. عمل جوانمردانه محمديان اين بود که بعد از پيروزی بر تمام هماوردان صاحب نام خود در فينال با سرگئی بلوگلازوف روسی روبرو شد و با يک امتياز شکست خورد. زمانی که دست بلوگلازوف به عنوان برنده مسابقه بلند شد، محمديان سوی او رفته، با او دست داد و او را روی دست بلند کرده، گرد تشک گردانيد. بلند کردن حريف روی دست، گاه از سوی برنده صورت می گرفت و ديده نشده بود که مغلوب فرد پيروز را سر دست بلند کند و پيروزی او را چنين شادباش گويد. اين کاری بود تحسين انگيز که پيش از اين در تاريخ المپيک سابقه نداشت. سهم ايران از بازيهای سئول فقط همين يک مدال نقره بود. در رده بندی تيمی، ايران با يک مدال نقره در رده چهلم ايستاد. بارسلون، ميربان انبوهی از ورزشکاران بود. بنا بر آمار رسمی 169 کشور، 6652 ورزشکار مرد و 2704 ورزشکار زن در اين دوره شرکت داشتند که اين حجم تا بدان روز بی سابقه بود. سهم ايران در کشتی آزاد عسکری محمديان در برابر حريفان بزرگ به مدال نقره دست يافت. اين دومين مدال اين ورزشکار در المپيک بود. بجز محمديان، امير رضا خادم و رسول خادم به مدال برنز دست يافتند. ازپايان بازيهای سئول تا آغاز بازيهای بارسلون در سطح جهان اتفاقاتی روی داد که چهره جغرافيائی، اجتماعی و سياسی جهان را دگرگون کرد. از جمله فروپاشی اتحاد جماهير شوروی . پيدايش کشورهای تازه اسقتلال يافته. تشديد بحران تبعيض نژادی در آفريقا. برچيده شدن ديوار برلين در اروپا. اهميت اين بازيها چنان شد که گويی کانون برخورد های سياسی و نژادی و غيره شهر بارسلون است. اوضاع می رفت تا آنهمه کوششها برای شرکت در بازيها ناگهان بر باد رود. اين رويداد قابل پيش بينی تنها در سايه نيروی ديپلماسی آنتونيو سامارانش آرام گرفت و بازيها به جريان افتاد. کاروان ورزشی ايران پرشمار بود چه در رده ورزشکاران و سرپرستان و چه در رده ميهمانان جبری. در رده بندی تيمی، ايران با يک مدال نقره و دو مدال برنز در جای چهل و هفتم ايستاد. صد سال از آغاز دوره جديد بازيهای المپيک می گذشت. در يکصدمين سال اين بازيها، آتلانتا مرکز ايالت جورجيا ميزبان برگزاری اين بازيها شده بود. در دوره نخست در سال 1896 در مجموع 224 ورزشکار از 14 کشور مسابقه دادند. برابر آمار در آتلانتا 10318 ورزشکار از 197 کشور شرکت کردند. کشتی آزاد:اميررضا خادم - برنزرسو ل خادم - طلاعباس جديدی - نقره در مسابقه فينال 100 کيلوگرم، در کمال ناباوری عباس جديدی و مربيان کشتی تيم ملی ايران، داوران کرت انجل، حريف جديدی را برنده مسابقه اعلام کردند. جديدی پس از اعلام نتيجه به تندی با داوران سخن گفت. می رفت که کار به مشاجره بکشد که مربيان ايران پادر ميانی کرده و او را سوی سکو، راهنمائی کردند. ولی جديدی آنجا نيز آرام نداشت. کرت انجل، نيز از تصميم داوران حيرت زده بود. بيشتر خبرگزاری های جهان مدال طلا را حق جديدی می دانستند و داوری اين مسابقه را عادلانه ندانستند. در رده بندی تيمی، ايران با يک طلا، يک نقره و يک برنز در رده چهل و سوم ايستاد. ايران برای نخستين بار بود که که در يک دوره به سه مدال طلا دست می يافت. هر چند که نتيجه کار کشتی گيران چندان رضايت بخش نبود و فقط عليرضا دبير توانست برای تيم کشتی ايران مدال بياورد. اما در عوض تيم وزنه برداری ايران با درخشش حسين توکلی و حسين رضازاده توانست به اولين مدالش پس از 24 سال دست يابد( محمود نصيری در بازيهای مونترال 1976 يک مدال برنز بدست آورد.) حسين توکلی در وزن 105 کيلوگرم و حسين رضا زاده در وزن به اضافه 105 کيلوگرم توانستند پس از دوری 32 ساله وزنه برداری ايران از مدال طلای المپيک، دو مدال طلا بدست آوردند. رضازاده موفق شد در قسمت فوق سنگين وزن رکورد المپيک را بشکند. رضازاده آن سال به عنوان قويترين مرد جهان شناخته شد. سومين مدال طلای سيدنی برای کاروان ورزشی ايران نصيب عليرضا دبير شد. در تکواندو که به تازگی در ميان رشته ورزشی المپيک جای داده شده بود، هادی ساعی نخستين مدال تکواندو در المپيک را بدست آورد. ساعی در وزن68 کيلوگرم سوم شد. در رده بندی تيمی، ايران با کسب سه طلا و يک برنز در رده بيست و هفتم ايستاد. خدمات | المپيا و بازيهای المپيک | نگاهی به تاريخچه حضور ايران در بازيهای المپيک |
محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان در ۲۹ دلو/بهمن، محمد اشرف غنی را برنده انتخابات اعلام کرد، اما آقای عبدالله آن را "نتیجه تقلبی" خواند و خودش اعلام پیروزی کرد و گفت "حکومت همهشمول" تشکیل میدهد. قرار بود که مراسم تحلیف آقای غنی در هشتم حوت/اسفند برگزار شود ولی به امروز (۱۹ حوت/اسفند) به تاخیر افتاد. براساس گزارشها زلمی خلیلزاد، نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان و برخی چهرههای سیاسی در این مدت با دو طرف برای یافتن راه حل گفتگو کردند اما این گفتگوها دیروز به بنبست خورد. روز گذشته آقای عبدالله و آقای غنی اعلام کردند که هر دو مراسم برگزار میکند. واکنش آمریکا در واشنگتن، مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، با صدور بیانیه ای اعلام کرد که ایالات متحده با تشکیل یک دولت موازی در افغانستان مخالف است و از حاکمیت ملی و یکپارچگی افغانستان حمایت می کند. وزیر امور خارجه آمریکا کفت که کشورش برای رسیدن به یک توافق بین دو طرف این مناقشه تلاش می کند. او تاکید کرد: "ما قویا با هرگونه اقدام برای تشکیل دولت موازی و استفاده از خشونت برای حل اختلافات سیاسی مخالف هستیم." او گفت: "ما از اظهارات رئیس جمهورغنی در مراسم تحلیفش استقبال میکنیم که گفتگوها و مذاکرات برای ایجاد یک دولت فراگیر که این کشور را متحد کند و صلح را در اولویت قرار دهد، ادامه یابد." آقای پومپئو افزود: "ما همچنین از اعلامیه رئیس جمهور غنی استقبال می کنیم که قرار است فرمانی را برای آزادی زندانیان طالبان و تشکل تیم ملی برای مذاکرات بینالافغانی در دهم مارچ صادر کند." او همچنین گفت: "ما از اظهارات دکترعبدالله هم قدردانی میکنیم که بر تعهدات مشابه در مورد صلح و همهشمول بودن روند سیاسی تاکید کرد." کابل؛ دوشنبه تعطیل عمومی برای مراسم تحلیف ریاست جمهوری؛ غنی در ارگ، عبدالله در سپیدار ریاست جمهوری افغانستان؛ یک کرسی، دو مدعی تیم آقای عبدالله خواهان به تاخیر افتادن مراسم تحلیف بود و گفتند اگر تیم آقای غنی مراسم تحلیف برگزار کنند، آنها نیز چنین مراسمی را برگزار خواهند کرد که چنین شد. این دو مراسم به طور زنده از رسانههای مختلف پخش میشود. امروز کابل، پایتخت به گونه رسمی تعطیل بود و در تمام شهر تدابیر شدید امنیتی گرفته شده و مسیرهای منتهی به ارگ ریاست جمهوری و قصر سپیدار (محل کار آقای عبدالله) به روی رفت و آمد عمومی بسته است. عبدالله عبدالله و معاونانش پس از ادای سوگند نمایندگان سیاسی چندین کشور از جمله زلمی خلیلزاد، نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان، نماینده سفارت آمریکا، اسکات میلر، فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو، سفیران آلمان، چین، کانادا و همچنین چهرههای سیاسی افغان در مراسم سوگند آقای غنی حضور داشت. در مراسمی که آقای عبدالله برای سوگند برگزار کرده بود بیشتر چهرههای سیاسی و صدها طرفدار او شرکت کرده بودند و نمایندههای کشورهای خارجی حضور نداشتند. با وجود تدابیر شدید امنیتی در جریان سخنرانی آقای غنی در ارگ صدای چند انفجار شنیده شد. سخنگوی ریاست جمهوری پس از آن گفت هیچ کسی در این مراسم آسیب ندیده است. اما مراسم مدتی پس از آن هم ادامه داشت. اسکات میلر، فرمانده نیروهای آمریکا در افغانستان و زلمی خلیلزاد، نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان در مراسم سوگند آقای غنی آقای غنی پس از شنیدن صدای انفجار به سخنرانیاش ادامه داد و بالاپوشش را باز کرد و گفت لباس ضدگلوله نپوشیده و "سرم فدای این مردم". خبرنگار بیبیسی که در ارگ حضور داشت میگوید در بیرون از ساختمان ارگ شاهد خودرویی در حال سوختن بوده است. در مراسم آقای عبدالله شماری از چهره های سیاسی حضور داشت محمد اشرف غنی در حضور سید یوسف حلیم، قاضی القضات افغانستان و اعضای دادگاه عالی افغانستان سوگند ادا کرد. در سوی دیگر در سپیدار، آقای عبدالله به جایگاه ویژه رفت تا مراسم تحلیف خود را آغاز کند. مراسم سوگند آقای عبدالله و معاونانش نیز توسط شهزاده شاهد، روحانی مذهبی انجام شد. اما نظر به قانون افغانستان اجرای مراسم سوگند توسط قاضی القضات انجام میشود. تحلیف عبدالله عبدالله به عنوان رئیس جمهوری چه مبنای قانونی دارد؟ ضیا شهریار، بیبیسی قانون اساسی افغانستان تصریح میکند که صلاحیت اعلام نتیجه انتخابات از کمیسیون انتخابات این کشور است و کمیسیون انتخابات اشرف غنی را به عنوان برنده انتخابات اعلام کرد. آقای عبدالله بر مبنای ادعاهای تقلب نتیجه انتخابات را نپذیرفت و خود را پیروز انتخابات اعلام کرد. این اعلام مبنای حقوقی ندارد بلکه بیشتر مبنای سیاسی دارد و تلاشها هم بیشتر بر همین اساس استوار بود که یک راه حل سیاسی جستجو شود. دسته انتخاباتی آقای عبدالله همچنان مدعی است که ادعاهای تقلب و عدم رسیدگی به شکایات انتخاباتی اعلام نتیجه انتخابات را غیرقانونی میسازد. با این حال هردو رئیس کمیسیونهای انتخاباتی، نمایندگان کشورهای آمریکا، اروپایی، پاکستان و بیشتر اعضای جامعه دیپلماتیک در کابل در مراسم تحلیف آقای غنی شرکت کردند. به نظر نمیرسد که نمایندهای کشور خارجی در مراسم تحلیف آقای عبدالله شرکت کرده باشد و در چنین وضعیت مشخص نیست تحلیف آقای عبدالله برای افغانستان و حکومتداری این کشور چه پیامد در پی خواهد داشت. در حالی که دستگاه دولت تقریبا به صورت کل در اختیار آقای غنی است اما آقای عبدالله هم متحدان سیاسی نیرومند دارد و قبلا تهدید کرده بود که دستگاههای حکومتداری در ولایات تحت نفوذ خود را در اختیار خواهد گرفت و والیان این ولایات را از سوی خود تعیین خواهد کرد. مراسم سوگند آقای غنی در ارگ آقای غنی در مراسم تحلیف اما از حریفان سیاسی خود خواست که به او "شانه بدهند" (کمک کنند) و یکجا به افغانستان خدمت کنند. او گفت: "بالای هر فرد افغان زن و مرد طفل و جوان و قشر سیاسی صدا می زنم که حکومت از آن شماست و من خدمت رسان به همه شما هستم چه آنهایی که به من رای دادید چه آنهایی که انتخاب دیگر داشتید." او پیروزی خود را "پیروزی ایده و تفکر جمهوریت" خواند. آقای عبدالله اما در سخنرانیاش گفت: اگر در سال ۲۰۱۴ دولت وحدت ملی را نمیپذیرفتم، کشور به سوی بحران میرفت. اکنون اگر دولت برآمده از تقلب را بپذیرم، فاتحه دموکراسی را باید خواند." محمد اشرف غنی، در جریان سخنرانی خود در مراسم تحلیف وعده سپرد که در نتیجه پاکسازی نظام اداری ، درآمد این کشور چند برابر خواهد شد. او به افزایش صادرات محصولات زراعتی و بلند بردن ظرفیت بشری این کشور نیز وعده سپرد. او همچنین به مراسم سالگرد عبدالعلی مزاری نشان میدهد که روابط نامرئی ولی اساسی میان داعش و طالبان وجود دارد. او اضافه کرد طالبان دارای عقبه پشتیبانی برونمرزیاند و خواست ما این است که حامیان بیرونی طالبان، مشخصاً یعنی پاکستان، شامل روند صلح شوند. هواداران عبدالله در سپیدار عبدالله عبدالله گفت تنها راه ثبات در افغانستان همگرایی است که با شناخت درست از منقطه به دست میآید و گفت فت از کشورهای منطقه انتظار دارد در روند صلح افغانستان کمک کنند. محمد اشرف غنی گفت فردا در مورد رهایی زندانیان طالبان فرمانی را صادر خواهد کرد که جزئیات این روند در آن شامل باشد و گفت به چوکاتی دست یافتند که در بدل رهایی این زندانیان کاهش قابل ملاحظه در خشونت رونما خواهد شد که مردم آن را احساس خواهند کرد. او همچنین گفت که هیات مذاکره کننده با طالبان نیز فردا نهایی خواهد شد. رهایی پنج هزار زندانی طالبان از پیش شرط های این گروه برای آغاز گفت و گو با دولت افغانستان بود. تلاشهای بینتیجه هیاتهایی از دو طرف به میانجگری نمایندگان خارجی و داخلی برای حل جنجال انتخابات با یکدیگر چندین نشست برگزار کردند اما به نظر میرسد با هم به تفاهم نرسیدند. عنایت الله فرهمند، معاون دسته انتخاباتی آقای عبدالله میگوید مذاکرات آنها تا پنج صبح امروز هم ادامه داشت. به گفته او، ساعت دو نیمه شب، زلمی خلیلزاد، نماینده وزارت خارجه آمریکا برای صلح افغانستان که میانجگری میان دو تیم را پیش میبرد، اطمینان داد که تحلیف در ارگ به تعویق افتاده است اما ارگ امروز باز هم از آمادگی برای تحلیف خبر داد. او میگوید که ادامه حکومت وحدت ملی با حفظ پست ریاست اجرایی از پیشنهادات آقای خلیلزاد بود اما تاکید تیم آنها تاخیر در مراسم تحلیف و ادامه گفتوگو برای آینده حکومت و سهم دو طرف بوده است. عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی افغانستان نیز امروز در توئیتی گفته تنها راه بیرون رفت از بحران انتخاباتی در این کشور، باطل شدن "آرای تقلبی" است. او گفته نباید کسی تعهد او و تیمش را در حمایت از دموکراسی و حاکمیت قانون دستکم بگیرد. آقای عبدالله تاکید کرده که نباید سابقه او در سازش سبب شود آنها جدی گرفته نشوند. محمد اشرف غنی و معاونانش پس از ادای سوگند جنجال انتخابات ریاست جمهوری افغانستان انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به تاریخ ششم میزان/مهر برگزار شد. نتایج این انتخابات حدود پنج ماه بعد به تاریخ ۲۹ دلو/بهمن اعلام شد. به اساس نتایج نهایی محمد اشرف غنی ۹۲۳ هزار و ۵۹۲ رای معادل ۵۰/۶۴ درصد آرا را کسب کرده است. مجموع آرای معتبر توسط کمیسیون انتخابات یک میلیون و ۸۲۳ هزار و ۴۸ رای اعلام شد. شمار آرای آقای عبدالله نیز ۷۲۰ هزار و ۸۴۱ رای اعلام شد که معادل ۳۹/۵۲ درصد از کل آرا است. پیش از اعلام این نتایج، تیم انتخاباتی آقای عبدالله بارها کمیسیون انتخابات این کشور را متهم به طرفداری از آقای غنی کرد و اعلام کرد تا زمانی که آرایی که به نظر آنها معتبر نیست، باطل نشود، نتیجه را نخواهند پذیرفت. آنها مدعی بودند که حدود ۳۰۰ هزار رای نامعتبر شامل نتایج شده. با وجود اعتراضات مکرر حامیان این تیم، در نتیجه بازشماری ویژه که به فیصله کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی از این آرا صورت گرفت، این آرا معتبر شناخته شد. آقای عبدالله بعد از اعلام نتایج از سوی کمیسیون مستقل انتخابات، این نتیجه را "غیرقانونی" خواند و گفت او پیروز این انتخابات است و "حکومت همهشمول" تشکیل خواهد داد. در پی اعتراض آقای عبدالله به نتیجه نهایی انتخابات، طرفداران او نیز اقدام به معرفی والیهای جدید از سوی تیم انتخاباتی او کردند. سازمان ملل به این روند ابراز نگرانی کرد. همزمان با به تعویق افتادن مراسم تحلیف، معرفی این والیها نیز متوقف شد. دور قبلی انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان در سال ۲۰۱۴ نیز جنجالی شده بود. ادعاهای تقلب گسترده در آن انتخابات سبب شد حکومت وحدت ملی با پادرمیانی آمریکا با شراکت دو رقیب اصلی انتخابات آقای غنی و عبدالله به میان آید . در نتیجه این توافق آقای غنی، رئیس جمهوری و آقای عبدالله، رئیس اجرایی افغانستان تعیین شدند. | حدود سه هفته پس از اعلام نتیجه انتخابات جنجالی ریاستجمهوری افغانستان، محمد اشرف غنی رسما به عنوان رئیسجمهوری در "ارگ" سوگند ادا کرد. در عین حال عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی پیشین که خودش را پیروز انتخابات میداند، نیز به طور جداگانه در سپیدار (محل کارآقای عبدالله) مراسم تحلیف برگزار کرد. | افغانستان؛ غنی و عبدالله دو مراسم تحلیف جداگانه در یک روز برگزار کردند |
بيش تر رسانه های تهران در دو روز گذشته گزارشگر استقبالی بوده اند که دامنه اش به حوزه های رای گيری در داخل ايران هم کشيده شده بود و به نوشته روزنامه های مستقل، افغان های مقيم تهران که اجازه شرکت در اين انتخابات را داشتند در صف های دراز خود به خبرنگاران گفته اند که اميدوارند با اين انتخابات به سی سال درد و رنج و جنگ و نا امنی در کشورشان پايان داده شود. در عين حال، رسانه های تحت تسلط محافظه کاران با بزرگ نمايی انفجارها و درگيری ها و تحريم هايی که در جريان انتخابات رخ داد، کوشيدند پيش بينی های قبلی خود را دنبال کنند. بيشتر گروه های سياسی محافظه کار و تندرو و گاه مقامات روحانی در دو سالی که از تحولات نظامی و سياسی منطقه می گذرد احتمال می دادند مقاومت مردم مسلمان در برابر اشغال نظامی افغانستان و عراق نيروهای خارجی تحت رهبری آمريکا را در باتلاقی فروبرد؛ در اين گمانه زنی ها برگزاری انتخاباتی بدون حادثه ای بزرگ و جنگ محتمل نبود. واکنش احتياط آميز تهران در برابر انتخابات افغانستان در زمانی اتفاق می افتد که تحولات ترکيه در اصلاح قوانين خود برای نزديک شدن به اتحاديه اروپا نيز با مخالفت شديد محافظه کاران و سنت گرايان ايرانی روبرو شد و يک روزنامه تندرو عصر با ناديده گرفتن جشن هايی که در ترکيه برپا شده بود تهديد کرد که مسلمانان به دولت اسلامگرای رجب طيب اردوغان، نخست وزير ترکيه، اجازه نخواهند داد به خاطر عضويت در اتحاديه اروپا قوانينی مانند لغو مجازات زنا را به اجرا گذارد. انتخابات افغانستان از سوی ديگر در زمانی برگزار شد که خلع سلاح "سپاه مهدی" و شبه نظاميان مقتدی صدر و آرامش طلبی رهبران شيعی در عراق، اميدواری هايی هم برای مهار نا آرامی ها و به دست آوردن زمينه برگزاری انتخابات در آن کشور ايجاد کرده است. آن چه محافظه کاران و سنت گرايان را نسبت به تحولات آرام در کشورهای همسايه شرقی و غربی حساس می کند جز نگرانی از آن چه که بازسازی جغرافيای سياسی منطقه نام گرفته به سابقه ای بر می گردد که نشان می دهد در قرن بيستم سرنوشت ترکيه، عراق و افغانستان با تحولات داخلی ايران رابطه ای تنگاتنگ داشته اند. موج تجدد و مدرنيسمی که در دهه دوم قرن بيستم در منطقه براه افتاد از ترکيه و با روی کارآمدن کمال آتاتورک آغاز شد و همزمان با استقرار سلطنت پهلوی به ايران رسيد و در طرح های امان الله خان پادشاه وقت افغانستان هم تجلی يافت، گرچه هر يک از اين کشورها در سالهای بعد به نوعی متفاوت با اين موج برخورد کردند. اولين تاثير مستقيم افغانستان در تحولات ايران به سالهای اول سلطنت رضا شاه بر می گردد که امان الله خان پادشاه وقت افغان در بازگشت از سفر اروپا با لباس اروپائی خود به همراه ملکه آن کشور به تهران آمد و به متجددين ايرانی فرصت داد تا با نشان دادن وی و نقشه هائی که برای کشف حجاب و تاسيس دبيرستان های دخترانه و آسفالت راه ها در افغانستان داشت، شاه جديد ايران را به فعاليت های مشابه تشويق کنند. به نوشته مخبرالسلطنه هدايت، نخست وزير وقت ايران، تصميم پادشاه افغان داشت تاثير خود را در نوسازی و مدرنيسم در ايران می گذاشت که با شورش معروف به بچه سقا و حوادثی که در بازگشت پادشاه افغانستان در مخالفت با وی پديد آمد اين کار در ايران هم متوقف ماند. پس از آن بود که هواداران تجدد مانند تيمورتاش و فروغی و تقی زاده ناگزير شدند تا چند سالی صبر کنند که سفر رضاشاه به ترکيه صورت پذيرد و آن جا بود که وی تحت تاثير اقدامات و نوسازی های آتاتورک، به حرکت های بعدی در ايران تن داد. يادداشت های اسدالله علم وزير دربار آخرين پادشاه ايران نشان می دهد که تغيير رژيم در افغانستان و اعلام جمهوری توسط داوود خان در آن کشور به شدت پادشاه ايران را نگران کرده بود. علاوه بر مشترکات فرهنگی و تاريخی، آن چه تحولات در افغانستان و ترکيه را برای تصميم سازان در ايران با اهميت می سازد اين واقعيت است که ساليان دراز اين سه کشور [همراه با پاکستان] تنها کشورهای غيرعرب مجموعه مسلمان نشينی بودند که از افريقا تا مرزهای شرقی افغانستان و پاکستان گسترده بود و در سال های اخير با افزوده شدن جمهوری های تازه استقلال يافته شوروی سابق، بر اين مجموعه افزوده شد. کمربندی که از ترکيه، ايران، افغانستان و پاکستان می گذرد، همان منطقه ای است که ساموئل هانتيگتون نظريه پرداز آمريکائی در مدل بحث برانگيز خود [ روياروئی تمدن ها] به آن گسل هائی بين تمدنی نام داده و چالش های آينده را در اين نقاط که محل برخورد تمدن اسلامی با تمدن های مجاور هستند فرض گرفته است. با اين همه و با وجود ناخشنودی محافظه کاران و گروه های سنت گرای ايرانی از تحولات منطقه، سياست رسمی دولت ايران جانبداری از آرامش درکشورهای همسايه است که کمتر فايده آن برداشته شدن بار پذيرائی از سه ميليون آواره افغان و عراقی است که در سال های گذشته بر دوش ايران سنگينی کرده است. بر اساس اين سياست اعلام شده، جمهوری اسلامی از اولين روزهای سقوط طالبان آمادگی خود را برای کمک به حفظ آرامش و استقرار دولت مرکزی قدرتمندی در افغانستان اعلام داشت و با همرائی در کنفرانسی که به همين منظور در اواخر سال 2001 در بن برگزار شد و سپس تخصيص کمک و وام های گشاده دستانه اين سياست را به مرحله عمل هم درآورد. اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام چند بار در مناسبت های مختلف در گلايه از سياست های مخالفت آميز دولت آمريکا با جمهوری اسلامی اعلام داشته است که با وجود همرائی ايران در مبارزه جهانی با تروريسم و عمليات منجر به سرنگونی طالبان، دولت آمريکا با قرار دادن ايران درمحور شرارت نشان داد که به قرارهای خود بی اعتناست. از سوی ديگر مجموعه واکنش های دولت حامد کرزی از زمان روی کارآمدن در افغانستان نشان می دهد که دولتمردان افغانی بر خلاف همتايان عراقی خود نه تنها از دخالت های ايران در اوضاع داخلی آن کشور ياد نمی کنند بلکه در فرصت های مختلف از ايرانيان به دليل همرائی و کمک به استقرار آرامش در آن سرزمين قدردانی کرده اند. در دو سال گذشته در جريان دستگيری سران القاعده، خارج کردن گلبدين حکمتيار از ايران، و بازگرداندن آرام افغان های مقيم ايران، مقامات دولت کابل بر خود فرض ديدند که از همرائی های حکومت تهران استقبال و ابراز شادمانی کنند. ادامه همين سياست است که بر خلاف روشی که از جمله روزنامه جمهوری اسلامی در پيش گرفته و دولت کابل را " دست نشانده " می خواند و به انتخابات روز شنبه آن کشور عنوان "نمايشی يک نفره و پر تقلب " داده است منابع رسمی در تهران ترجيح می دهند که با سکوت احتياط آميزی شاهد حرکت دشوار دولت جديد افغانستان در تبديل يک جامعه سنت زده و عقب افتاده به کشوری نو باشند که اولين نويد عملی آن در انتخابات رياست جمهوری آن کشور داده شد. خدمات | واکنش گوناگون و با احتياط رسانه ها و مقامات تهران نسبت به انتخابات رياست جمهوری افغانستان (9 اکتبر 2004) که برخلاف پيش بينی های قبلی شان با استقبال مردم افغانستان و از جمله پناهندگان افغانی در ايران روبرو شده، می تواند نشان دهنده نگرانی محافظه کاران از اثری باشد که برگزاری يک انتخابات دموکراتيک و بی سابقه در تاريخ افغانستان، در افکارعمومی ايران داشته باشد. | احتياط تهران در برخورد با انتخابات افغانستان |
عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت محمد خاتمی، ابراز خوش بينی کرد که "دستگاه قضايی تصميم گرفته است دامن خود را از آلودگی های موجود پاک کند." آقای رمضانزاده در گفتگو با خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، به نيابت از دولت، حرکت آقای عليزاده را "اقدامی الهی و انسانی" توصيف کرد و قول داد دولت آقای خاتمی در روزهای پايانی دوره خود به آن دسته از تخلفات منتسب به نيروی انتظامی و وزارت اطلاعات رسيدگی کند. همچنين مجيد انصاری، معاون حقوقی و امور مجلس رييس جمهور ايران، اعتراف قوه قضاييه به "کاستی های موجود و برخی تخلفات از مقررات و قوانين" را به فال نيک گرفت و آن را در پيشگری از جرايم ماموران امنيتی موثر دانست. کيفيت زندانها اما انتشار اين گزارش مسئولان دستگاه قضايی ايران را به واکنش واداشته و آنها می گويند که به کليه تخلفات رسيدگی شده است و حالا اين نهاد کاملا از هر گونه اتهام تخلف مبراست. آقای عليزاده به ايسنا گفته است: "در حال حاضر با افتخار و سرافرازی اعلام می کنم تمام آن نارسايی ها و موارد خلاف قانون برطرف شده و تقريبا (همه) امور مربوطه در مسير قانون و عدالت قرار گرفته است." وی تاکيد کرده که از زمان انتصاب آيت الله محمود هاشمی شاهرودی به رياست قوه قضاييه ايران، اصلاحات "به معنای واقعی کلمه" در اين تشکيلات اجرا شده است. آقای عليزاده يکی از اين اصلاحات را بهبود وضعيت زندانها دانست به طوری که به گفته وی در دوره آيت الله شاهرودی، "زندانهای ايران به يکی از بهترين زندانهای دنيا تبديل شده است و هم اکنون هر فرد زندانی به طور متوسط ۱۲ متر مربع فضا در اختيار دارد." اين در حالی است که برخی از زندانيان سياسی از جمله اکبر گنجی ادعا کرده اند در سلول زندانشان تنها يک متر مربع فضا دارند و در نتيجه دچار کمر درد و زانو درد شده اند. حتی در گزارش هيات نظارت و بازرسی حفظ حقوق شهروندی به اين مورد اذعان شده بود. بدون توهين و ضرب و شتم آقای عليزاده در گزارش خود همچنين به وجود شکنجه و بدرفتاری با زندانيان در بازداشتگاه های نيروی انتظامی، وزارت اطلاعات و ساير تشکيلات اطلاعاتی موازی نظير حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کرده و حتی نوشته بود که مسئولان بازداشتگاه سپاه، اعضای هيئت بازرسی را راه نداده و گفته بوده اند: "حتی اگر مقام بالاتر از شما هم بيايد، او را راه نمی دهيم". اما رييس کل دادگستری استان تهران در مصاحبه يکشنبه ۲۴ ژوئيه خود به ايسنا گفته است: "اگر قبلا نيروی انتظامی يا اداره آگاهی مشکل داشتند، در حال حاظر بحمدالله قاطعانه عرض می کنم و خدا را بر اين ادعا گواه می گيرم که در هيچ مکانی در نيروی انتظامی يا وزارت اطلاعات يا سپاه و بسيج اساسا توهين، هتک حرمت و ضرب و شتم وجود ندارد و اين همان چيزی است که ما به آن افتخار می کنيم." آقای عليزاده اين سخنان را در حالی بيان می کرد که وزارت کشور جمهوری اسلامی در صدد انتشار نتايج تحقيق اخير درباره قتل يک جوان کرد در بازداشتگاه نيروی انتظامی در مهاباد است. گفته شده است که نحوه کشته شدن "شوانه سيد قادری" و انتشار عکس هايی از جسد وی که نشان دهنده ضرب و شتم شديد اوست، احساسات مردم به ويژه در منطقه ميدان استقلال مهاباد را به شدت تحريک کرده و اعتراض آنان را برانگيخته است. بازداشت ترحم آمیز آقای عليزاده همچنين در مصاحبه يکشنبه خود با ايسنا توضيحات بيشتری درباره فردی داده که بنا به گزارش هيات بازرسی حفظ حقوق شهروندی از سال ۱۳۷۶ به اتهام واهی قتل تا اين اواخر در زندان به سر می برده است. به گفته رييس کل دادگستری استان تهران فرد مذکور در ارتباط با قتلی در کرج دستگير شده ولی چون اختلال حواس داشته، نمی توانسته بی گناهی خود را اثبات کند، با اين حال مقامات زندان "از باب ترحم" او را نگهداری می کردند. آقای عليزداه به ايسنا گفت: اينجانب دستور صريح دادم که به فوريت نامه آزادی او را بنويسند و چنانچه زندان يا قوه قضاييه ترحما قصد نگهداری او را دارند، تحت عنوان زندانی نباشد." آقای عليزاده در ادامه گلايه کرده است که چرا با وجود تاکيد دستگاه قضايی بر رفع موارد تخلفات، رسانه ها چنين جلوه داده اند که موارد مذکور هنوز جريان دارد. جمال کمالی راد، سخنگوی قوه قضاييه نيز از رسانه ها انتقاد کرد و گفت که کليه موارد تخلف مندرج در گزارش هيات مذکور رفع شده و "مساله جديدی وجود ندارد." خدمات | دولت جمهوری اسلامی از عباسعلی عليزاده، رييس کل دادگستری استان تهران، به خاطر آنچه "شجاعت و صداقت" در انتشار گزارش موارد نقض حقوق شهروندان ايرانی توسط نيروها و ظابطان قوه قضاييه خوانده، قدردانی کرد، ولی دستگاه قضاييه ايران اعلام کرد گزارش مذکور به تخلف جديدی اشاره ندارد زيرا با کليه تخلفات برخورد شده است. | دولت ايران: قوه قضاييه دامنش را از آلودگی پاک می کند |
آقای هاشمی ثبت نام خود را نتیجه "تصمیم جمعی خانواده هاشمی" دانسته و در جمع خبرنگاران گفته است: "اگر شرایط مهیا باشد تا اخر می مانم و رقابت می کنم." در انتخابات سال ۱۳۹۲ اکبر هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت شد و با کنارهگیری محمدرضا عارف از رقابتها، اصلاحطلبان از حسن روحانی حمایت کردند. در هفتههای اخیر برخی از حامیان حسن روحانی پیشنهاد کردند که یک "نامزد پوششی" از طرف اصلاحطلبان و میانهروها در انتخابات حاضر شود تا بتواند در مقابل چندین نامزد محافظهکار به آقای روحانی کمک کند. محمدمهدی زاهدی، صادق خلیلیان و حمیدرضا حاجبابایی، وزرای علوم، کشاورزی، و آموزش و پرورش در کابینه محمود احمدینژاد، از دیگر چهرههای شناختهشدهای هستند که امروز ثبت نام کردهاند. حمیدرضا حاجبابایی یکی از نامزدهای ائتلاف اصولگرایان، با عنوان جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) است. شمار کسانی که تاکنون برای نامزدی ثبت نام کردهاند از هزار نفر گذشته است. | محمد هاشمی، عضو سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس پیشین سازمان صدا و سیما، برای نامزدی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران ثبت نام کرد. آقای هاشمی برادر اکبر هاشمی رفسنجانی است. | محمد هاشمی برای نامزدی ریاست جمهوری ثبت نام کرد |
انتشار شکایت عده ای زیان دیدگان سازمان تامین اجتماعی که معتقدند سعید مرتضوی باید به زندان بیفتد، حاشیه هایی درباره تیم ملی فوتبال ایران در استرالیا، خبرهای خوشی بابت افزایش استخراج و صادرات گاز از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. واکنش ها به سخنان مطهری تیتر و عکس صفحه اول آرمان عماد باقی در سرمقاله مردم امروز از زاویه حقوقی و نه سیاسی نوشته اگر قرار است عدالت رعایت شود باید به نقش همه افراد و عوامل در پیدایش حوادث سال ۸۸ یکسان رسیدگی شود و اشخاصی هم که جانبداری های علنی انتخاباتی شان به خدشه در اعتماد به شورای نگهبان انجامید همان قدر پاسخگو باشند که دیگران. نمی توان مسائل جناح مقابل را مسکوت نهاد و پیکان فتنه ستیزی را متوجه یک گروه خاص کرد و عده ای هم که سهم بزرگی در پدیدآیی حادثه داشتند خودشان را در پس شعار فتنه ستیزی پنهان کنند. نویسنده با یادآوری اصل بیستم قانون اساسی که می گوید همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند نوشته: قانون اساسی نگفته است بعضی حق حمایت بیشتر و بعضی حق حمایت کمتری در برابر قانون دارند. مسئولان کشور پی در پی از غول فساد می نالند، اما فساد هم فقط اقتصادی نیست، فساد سیاسی هم هست و چه بسا ریشه فساد اقتصادی در پاره ای مصونیت های سیاسی نهفته است. به نظر سرمقاله مردم امروز: تنها راه رهایی از اژدهای هزار سر فساد که در حال بلعیدن حیثیت، عزت، کرامت، امنیت و آسایش ملک و ملت است، «نظارت»، «نظارت» و «نظارت» و «امنیت در نظارت و نقد» است و این وظیفه بیش از هرکس برعهده نمایندگان مجلس است، لذا از هر زاویه ای به موضوع علی مطهری بنگریم حمله به او و تهدید و توهین ها نه تنها روا نیست که قابل پیگرد است. احسان رستگار در مقاله ای در قانون به گزارش هایی صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره جلسه جنجالی پریروز مجلس پخش شده نوشته صدا و سیما به جز یک بخش مابقی ماجرا را البته یک طرفه و مغرضانه گزارش داد، که اتفاقا همان یک بخش، مهمترین و تاسفبارترین جلسه اخیر بود و به موجب آن، این روز را باید «یکشنبه حقیقتا سیاه» نامید. نویسنده سپس به اصل ۸۴ قانون اساسی قانون اساسی که نمایندگان را دارای حق دخالت در هر موضوعی می داند اشاره کرده و نوشته قاعدتا بحث حصر هم جزئی از همان «همه مسائل داخلی» که در قانون ذکر شده به شمار میرود. پس بدون شک علی مطهری بر اساس قانون این حق را داشته که در این باره اظهار نظر کند. نکتهای که در یکشنبه حقیقتا سیاه مجلس بیش از همه آزار دهنده بود، سوء مدیریت آقای ابوترابی به عنوان رئیس جلسه (در غیاب رئیس مجلس) از یک سو و محکوم جلوه دادن علی مطهری و موجه شناختن آن رفتار تند به عنوان برخورد بصیرانه و غیورانه نمایندگان «مردم» با علی مطهری از سوی صدا و سیما بود. مقاله قانون با اشاره به این که رهبر جمهوری اسلامی از نمایندگان خواسته بود دو دو نکنند نوشته: نایب رییس مجلس باید این نکته را بداند که ناتمام گذاشتن نطق یک نماینده خلاف صریح آیین نامه مجلس و ایضا قانون اساسی است. رهبری در همان جلسه متذکر میشوند که بعضا کم مانده نمایندگان با یکدیگر درگیری فیزیکی پیدا کنند. (اتفاقی که برای علی مطهری افتاد و او را به زور از جایگاه نطق پایین کشیدند). پیروزی های ایران و شکست جهانیان کیهان در دومین سرمقاله خود در انتقاد از علی مطهری و سخنان روز دوشنبه وی این بار به یادآوری قدرت ایران پرداخته و نوشته: کیست که نداند قدرت ایران از ۲۰۰۸ به این طرف همواره افزونتر شده است؟ پیروزی مطلق برنامه ایران در سوریه، تداوم پیروزی دوستان ایران در عراق، پیروزی شگرف دوستان ایران در یمن و استحکام و تداوم سیاستهای بنیادین ایران در عرصههای مختلف، تردیدی در ادامه روند پیروزیهای بزرگ ایران باقی نمیگذارد. نویسنده کیهان تمامی اروپا را دشمنان شکست خورده جمهوری اسلامی به حساب آورده و نوشته: همین دو روز پیش دشمنان شکست خورده ایران در پاریس رژهای نمادین بر پا کردند تا بگویند در برابر خطرات متحد هستند. اینها در سال ۲۰۰۳ از تغییر قریبالوقوع تهران خبر میدادند و تونی بلر از رسیده شدن میوههای ایران در کاخ سعدآباد و ضیافت قریبالوقوع پیروزی غرب بر انقلاب اسلامی حرف میزد. حالا همانها در پاریس دست خالی خود را در یکدیگر گره میزنند تا از آسیب دستپروردگان خود در امان باشند و تهران که در این فاصله قلههای بسیاری را فتح کرده به آنان میخندد و خود را برای چیدن میوههای دیگر آماده میکند! با این مقدمات یادداشت روز کیهان بدون بردن نام علی مطهری نوشته: امروز همین جریان یکبار دیگر پشت نامهای مقدس رفته و تلاش میکند تا بخت خود را از طریق شهیدی بزرگ که بیشترین حساسیت را نسبت به رخنه نااهلان و نامحرمان به داخل صفوف انقلاب داشته و دقیقا به همین دلیل در اولین روزهای پس از تأسیس جمهوری اسلامی به شهادت رسیده است، بیازمایند. اینک آن شهید نیست ولی شیاطین کسی را که «میراثدار» است و در سودای قدرت میتواند جایگاهی پیدا کند به میدان فرستادهاند، تا بگوید فتنهگران معصوم و مظلوم بوده اند. از هاشمی عبرت بگیرند احسان کیانی در سرمقاله مردم سالاری به جلسه ای اشاره کرده در مجلس اول که با سخنان مهندس بازرگان متشنج شد و کسی از بازرگان دفاع نکرد، و با نقل بخشی از خاطرات هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس درباره آن روز نوشته گویا تاریخ تکرار شده است. این بار هم نطقی از یک نماینده اصولگرا در مجلس اصولگرا ناتمام ماند. شباهتهای این دو واقعه بسیارند. نطق دیروز مهدی بازرگان در اعتراض به انحصارطلبیهای آن روزگار و تأکید بر انتخابات آزاد مجلس بود و نطق امروز علی مطهری در اعتراض به انحصارطلبیهای دوستان سابقش و تأکید بر عمل به قانون. به نوشته این مقاله: ممکن است رییسان دیروز و امروز مجلس، با این توجیه که برای اداره جلسه علنی مجبور به ناتمام گذاشتن نطق ناطقان بودهاند، عملشان را توجیه کنند. ولی با قانون اساسی چه میکنند؟ دیروز هاشمیرفسنجانی نیز در برابر نطق مهدی بازرگان همینگونه برخورد کرد ولی سالها باید میگذشت تا او نیز طعم حمله تندروها را بچشد. سرمقاله مردم سالاری به این جا رسیده که اینک هاشمی نهتنها از ریاست مجلس که حتی از راهیابی به آن محروم ماند و روزی که در مقابل انظار میلیونها نفر، نزدیکانش را به فساد مالی متهم نمودند. حال اصولگرایان معتدل باید در انتظار چه روزی باشند؟ رادیکالیسم زاییده رادیکالیسم است. اگر امروز به اقتضای منافع شخصی یا جناحی در برابر آن سکوت کنیم، فردا گریبانمان را خواهد گرفت. بیانیههای قوه دار علی میرفتاح در ستون کرگدن نامه اعتماد گفتگویی را نقل کرده که پیام آن مشهود است: - داری چه کار میکنی؟ - دارم بیانیه مینویسم که توش علی مطهری رو محکوم کنم. - محکوم کردن علی مطهری به تنهایی قوه نداره. یه چیز قوهدار بنویس که ما هم بتونیم اسممون رو پاش بنویسیم. - اینجوری خوبه «ضمن محکوم کردن علی مطهری و همراهی رسانههای استکبار و صهیونیسم بینالملل»... ؟ - بد نیست، اما ضربش کمه. باید بزنی برجک و مرجکش رو با هم بیاری پایین. - «آغاز شوم جریان انحرافی نوین» چطوره؟ - یه پرده نمیتونی بالاتر از جریان انحرافی بگیری؟ مثلا جریان تکفیری ؟ - «حرفهای بوکوحرام از زبان فریبخوردگان». - آفرین. خیلی خوبه اما کاش بشه با جلد مجله کذا هم مربوطش کرد. - جلد کدوم مجله کذا؟ - همونی که به نفع جریان صهیونیستی یارو لباسش رو درآورد و آبروی همه ماها رو برد... - آو... اصلا یاد اون نبودم. آفرین. زدی به خال. چون هر جفتشون دارن جلبتوجه میکنن و هر جفتشون دارن از آب گلآلود ماهی میگیرن. احضاریه تیتر و عکس صفحه اول قانون قانون در گزارش اصلی خود خبر داده: تهمینه میلانی به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد. آخرین فیلم این کارگردان ایرانی آتش بس۲ بود که این روزها با فروش نزدیک به ۵ میلیارد تومان نمایش آن در ۶۰ سینمای کشور ادامه دارد. خبر آنگاه عجیب تر شد که تهمینه میلانی درگفتوگو با «قانون» دلیل احضار توسط دادسرای فرهنگ و رسانه را انتشار کتاب شهرزاد زن هزار و یک شب عنوان کرد؛ کتابی که مجوزهای لازم برای انتشار را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد و توسط انتشارات کتابسرا منتشر شده است. به نوشته این روزنامه: میلانی در پاسخ به سوالی در رابطه با مجوزهای لازم و نقش انتشارات گفت:«من حقیقتا دچار حیرت شده ام که چرا کتابی که دارای تمام مجوزهای لازم بوده و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز تاییدیه گرفته است و انتشارات کتابسرا هم این کتاب را با مجوز منتشر کرده، باید برای نویسنده آن احضاریه بیاید و این احضاریه چرا برای انتشارات مورد نظر ارسال نشده است. حقیقتا از صبح تا کنون نتوانستهام از شوک زدگی ناشی از این احضاریه خارج شوم.» قانون در ادامه گزارش خود از قول این کارگردان نوشته گفته این یک کتاب حماسی است و موضوع این کتاب راجع به شهرزاد قصهگو است و هیچ ارتباطی به موضوعات روز جامعه ندارد . راه پیمایی اتحاد و پیامش داوود هرمیداس باون در مقاله ای در شرق با اشاره به راهپیمایی اتحاد که یکشنبه با حضور برخی از روسا و مقامات بلندپایه کشورهای جهان در پاریس برگزار شد نوشته بیش از همه وحدت مردم فرانسه و کشورهای عضو اتحادیه اروپا را به تصویر کشید. آنان میخواستند که با این حضور، وحدت و یگانگی را به نمایش بگذارند تا به منطقه و مسلمان حمله دوبارهای نشود. این استاد دانشگاه اشاره کرده که در چنین شرایطی برخی از رسانهها غیبت «باراک اوباما» رییسجمهوری آمریکا را بزرگتر از آنی که بود، جلوه دادند. البته باید گفت که میتوان از این رویداد، یعنی نبود باراک اوباما برداشتهای متفاوتی کرد اما بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسراییل تنها فردی بود که با وجود مخالفت پاریس در نهایت به این راهپیمایی رفت و اولاند نیز برای حفظ موازنه در میان رهبران جهانی و بازتاب مناسب آن در مرزهای خارج از اتحادیه اروپا، از محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان نیز دعوت کرد تا به این راهپیمایی بپیوندد. او نیز با هوشیاری کامل این دعوت را پذیرفت. بنا به مقاله شرق: این راهپیمایی در حقیقت تجمعی بود تا به تروریستها نشان داده شود که مردم در کنار یکدیگر قرار دارند. به همین دلیل حضور عباس در کنار نتانیاهو این پیام را داشت که جامعه مسلمان نیز این حملات و تحرکات را محکوم میکند. البته هرچند نمیتوان اقدامات تروریستهای کنونی مانند «داعش» یا «القاعده» را با هیچ گروهی قیاس کرد اما عباس با حضور مناسب خود نشان داد که فلسطینیها به گروههای تروریستی هیچ تعلقی ندارند. همکاری وزارت ارتباطات با تنگناهای مردم کارتون سلمان طاهری، شهروند روزنامه جوان در ادامه انتقادهای خود از سیاست بازسازی فضای شبکه های اجتماعی و اینترنت نوشته: وزارت ارتباطات آنچنانکه بر طبل «پهنای» باند اینترنت میکوبد، نگران «تنگنای» خدمات خود به مشترکان نیست، تا آنجا که یک روز گروهی از ارسال نشدن پیامکهای گروهی مینالند و روز دیگر برخی از تعرفههای من درآوردی قبوض تلفن همراه و روز سوم از قطع و وصل همین تلفنها در سربزنگاه و روز چهارم عدهای از ارسال بیرویه پیامکهای تبلیغاتی- که اگر تصمیم به حذف آن گرفتی، پیامکهای خبرگزاریها و دیگر نهادهای مورد نیاز هم حذف میشود- و روز پنجم و ششم و روزهای دیگر هم تنگناهای دیگر. روزنامه سپاه پاسداران نتیجه گرفته: احترام به حقوق شهروندی و مدنی فقط این نیست که پهنای باند اینترنت را افزایشدهی که همه محصولش از غرب است، بلکه در همان غرب، قبض را یا به دست مشتری میرسانند و از او رسید میگیرند یا در صندوق معتبر قرار میدهند، اما پستچیهای ما قبوض را لای در ساختمان ۱۰ واحدی میگذارند یا از روی در به داخل ساختمان پرتاب میکنند که در هر حال خوراک پسرکهای شیطان و بازیگوش است که آنها را سربهنیست کنند. چنددرصد ما ایرانیها کارتون احمدرضا سهرابی، فرهیختگان پوریا عالمی در نقد برخی ادعاها در ستون طنز شرق نوشته: طبق تحقیقی که ما کردیم، در حال حاضر از هر هزار ایرانی ٩٩٣نفر تحلیلگر مسایل هستند. آن هفتنفر هم به اینترنت دسترسی ندارند. همچنین از هر صد ایرانی، ١٣٢نفر شاعر هستند که سالانه از این ١٣٢نفر، ٢٤٠مجموعه شعر منتشر میشود. ٩٩درصد جمعیت ایران تلویزیون میبینند. منتها ٩٩درصد این ٩٩درصد پشت تلویزیونشان بهجای سیم آنتن، سیمهای دیگر وصل کردهاند. این طنز نویس اضافه کرده: بنا بر این تحقیقات از هر صدنفری که در یک روزنامه کار میکنند، ٩٩نفر ادعای سردبیری دارند. آن یک نفر هم خود سردبیر است که شکستهنفسی میکند و ادعای سردبیری نمیکند. آمار میگوید بیش از سه، چهارمیلیوننفر بیکار هستند. اما سه، چهارنفر هستند که این سه، چهارمیلیون نفر را میگذارند سر کار. و سرانجام این که: - در حال حاضر ایران ٩٠میلیون طنزنویس، روزنامهنگار، نظریهپرداز، شاعر و سیاستمدار دارد که این خیلی عجیب است. چون ایران ٩٠میلیوننفر جمعیت ندارد. | روزنامه های امروز صبح تهران دو روز بعد از نطق جنجالی علی مطهری در مجلس که مدیریت مجلس با قطع میکروفن و امکان ضبط جلسه مانع از انتشار عکس از آن به بیرون شدند، همچنان به تحلیل و تفسیر آن حرکت ادامه می دهند، روزنامه های مستقل و هوادار دولت از مطهری دفاع می کنند و روزنامه های اصولگرا و تندرو او را به باد حمله می گیرند. | بررسی روزنامههای تهران؛ سه شنبه ۲۳ دی |
پيش بينی شده است که هوای تهران تا روز چهارشنبه همچنان با آلودگی زياد خواهد بود. به گزارش ايسنا در نشستی که قرار بود برای رسيدگی به اين شرايط اضطراری تشکيل شود، از 16 عضو تنها شش عضو برای شرکت در جلسه حاضر شدند که اين مساله انتقاد دکتر دانشجو، استاندار تهران و رييس کميته هماهنگی و نظارت در مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران را بر انگيخت. او گفت که عدم حضور 10 عضو جلسه نشان دهنده اين است که اين افراد "اضطرار و دغدغه برای مردم شهر تهران ندارند." استاندار تهران از مردم اين شهر خواست تا ماسک استاندارد بر صورت بگذارند و بجز در مواقع اضطراری از خانه خارج نشوند. گفته شده که هم اکنون غلظت منو اکسيد کربن 139 پی اس آی ( شاخص استاندارد آلاينده) يعنی در مرحله هشدار است. دکتر يوسف رشيدی، مدير عامل شرکت کنترل کيفيت هوا، به ايسنا گفته است که آلودگی هوا سه گروه را تهديد می کند: کسانی که ارگانيزم های بدن آنها کاملا رشد نيافته، مانند کودکان؛ کسانی که ارگانيزم های داخل بدن آنها فرسوده شده مانند کهنسالان و گروه سوم افرادی که ارگانيزم های داخل بدن دچار مشکل است که بيماران قلبی و تنفسی از اين دسته اند. او گفت که آلودگی هوا در تهران از اوايل مهر تا اواخر بهار ادامه دارد؛ در اين مدت توليد آلودگی در تهران در حد اشباع است که اگر تغييرات جوی و وزش باد لازم را نداشته باشيم ميزان شاخص آلاينده های هوای تهران از شرايط استاندارد خارج می شود. متاسفانه ما چون ما در يک شرکت خصوصی کار ميکنيم و با توجه به پول پرستی مديران اين شرکت در اين وضع آلودگی بايد به شرکت بيائيم آخه فکر ميکنن که اين روزها پول از سلامتی مهمتره ؟ خودتون قضاوت کنيد. محمد نيک پور - تهران شايد هم تهران واقعا خيلی آلوده بوده اما هرچه بود دولت احمدی نژاد به هدف خود رسيد و مراسم ۱۶ آذر به تعطيلی کشيده شد. فرشيد آزای - تهران در ايران ماشين خريدن از دسته آرزوهايی چون ازدواج و تهيه مسکن شده است! خوب اين هم نتيجه اش. مزدک - تهران دوسه هفته است که چشمانم سوزش شديدی پيدا کرده است.محل کار من در شمال غرب تهران است و من از جنوب حرکت ميکنم، وروزی ۴ ساعت در رفت وآمد هستم؛ متاسفانه درکشور ما وقتی کسی به مديريت ميرسد منزل خود را به مناطق شمال شهر يا نزديک محل کارش منتقل ميکندو اکثراً درد مارا نميفهمند؛ آنهايی هم که ماشين دارند وتک سرنشين هستند پنجره های ماشين خود را ميبندند تا مبادا ذره ای آلودگی هوا را استشمام کنند؛ خدا را شکر ميکنيم که به ما نعمت نفس کشيدن راعطا فرموده است و آرزو داريم مديران مملکت ما قدری خود را تکان دهند و همرنگ مردم شوند. منيره - تهران آيا زوج و فرد کردن تردد خودروها آنقدر مشکل است که تعطيلی پايتخت و تمامی فعاليتهای اقتصادی و اجتماعی آسان تر از آن است. م. اهوازی - تهران به نظر من، اعلام طرح طرافيک برای نقاط شمالی، غربی و شرقی تهران دردی از مشکل ترافيک سنگين و بی وقفه شهر تهران را دوا نمی کند و بايد به دنبال راه حلی اساسی تر برای اين معضل گشت، شايد انتقال بعضی سازمانها و ارگانهای پرجمعيت به خارج از شهر تهران بتواند به صورت جزئی از اين بار ترافيک بکاهد. من در عجبم با اين مشکل آلودگی هوای تهران چگونه دولت اجازه می دهد روزانه اين همه اتومبيل از درب کارخانه های گوناگون اتومبيل سازی خارج شود! کاش کمی نيز به فکر کودکان و خردسالان شهر تهران بوديم و چارهای اساسی تر می انديشيم. امير برخوردار - تهران ديروز که هوا آلوده بود گفتم ماشين نيارم و با اتوبوس برم، از در خانه تا مسير اول ۲۰ دقيقه فقط منتظر بودم تا سوار ماشين بشم و مسير پر ترافيک رو که با ماشين شخصی ۳۰-۴۰ دقيقه ميرم نزديک به ۱۱۰دقيقه طول کشيد و متاسفانه امروز هم که ادارات تعطيل بود، من مجبور شدم سرکار برم و در مدت ۱۲دقيقه مسير هميشگی رو با ماشين شخصی طی کردم! بابک - تهران بنده فکر می کنم که تنها راه حل ايجاد يک شبکه حمل و نقل عمومی بسيار گسترده و کارآمد می باشد. سالهاست که اين مسئله در تهران مطرح می شود ولی عملی صورت نمی گيرد. امروزه شما رغبت نمی کنيد سوار اتوبوس های شرکت واحد شويد، و چنان داخل آنها کثيف است که بايد مراقب لباس هايتان باشيد. ايجاد يک شبکه مترو بسيار گسترده تنها راه نجات است. امابا ساخت يک خط در مدت هر ۲۰ سال، جهت رفع آلودگی صبر ايوب بايد داشت. مهاجر -پاريس علاوه بر عوامل اصلی آلاينده هوای تهران که موارد مختلفی هستن و از جمله مهمترين اونها خودرو های شخصی به حساب ميان عوامل پنهان ديگه ای هم هست که با توجه به اونها ميشه جلوی آلودگی بيشتر رو گرفت. يکی از اين عوامل خود راننده ها و مردم هستن که ميتونن با کمی دقت نظر از هدر رفتن سوخت بيشتر در ترافيک های سنگين تهران جلوگيری کنند. خود من چندين بار بام پيش اومده که تو ترافيک سنگينی گير کردم و بعد از اينکه ديدم ماشين ها حرکتی نميکنن ماشين خودم رو خاموش کردم در صورتی که اتومبيل های ديگه اصلا به اين امر توجهی نداشتن و همين طور روشن هوا رو آلوده ميکردن. اگر همه مردم يکم دلسوزی و احساس مسئوليت داشته باشن ميشه بخشی از مشکل رو حل کرد. حميد رضا - تهران ترا بخدا جلوی اين ماشين های تک سرنشين را بگيريد چرا استفاده کردن از وسايل نقليه را به مردم آموزش نمی دهيد ناوگاون حمله و نقل درونشهری را تقويت کنيد. فرح - تهران خستگی، بی حوصلگی، افسردگی، از دست دادن توان جسمانی و بی انگيزگی از اثرات بدی هواست که در من هست. اصلا نشاط ندارم. در محل کار چرت می زنم وبازده من خيلی پايين آمده. مجبورم به نحوی خودم را سرپا نگه دارم تا بتوانم تا عصر دوام بياورم و کاری انجام دهم. در خانه هم حوصله هيچ چيز را ندارم. اين مسئله حتی روی جهان بينی آدم هم اثر می گذارد. آلودگی صوتی هم بلای ديگری است که در اين شهر از آن رهايی نيست. فاطمه - تهران اين هم مانند ساير موارد زندگی ما ايرانيهاست. نه حاکمان ميدانند و ميتوانند و نه مردم. متاسفانه بی فرهنگی و بی مبالاتی همه جای زندگی ما را فراگرفته است. حل همه مشکلات ابتدا با بلوغ فرهنگی مردم، سپس با تعقل و درايت و در نهايت با تعيين سرنوشتمان توسط خودمان و خروج از ديکتاتوری و استبداد پس از بيش از دو هزار و پانصد سال به شکلهای مختلف مذهبی و غير مذهبی حل خواهد شد. تا زمانی که "عمر گران مايه در اين صرف شد تا چه خورم سيف و چه پوشم شتا" پاک پودن هوا به مثابه چرای گوسفندانی است در مرتع سرسبز و با صفا هر چند که اکنون چرای در زباله هاست. محمد - تهران مشکل آلودگی هوا به راحتی با برنامه ريزی حل ميشه اما متاسفانه با اينکه الان چند ساله که اين مشکل خيلی جدی ترشده مسئولين هيچ کاری نميکنند و فقط زمانی که آلودگی بسيار زياد و خطرناک شد تا چند روزی در مورد اين موضوع بحث ميکنند و در عمل کاری نميکنند! سعيد صدريايی - تهرانبه نظر می رسد بار روانی قضيه آلودگی هوا بيشتر از خطرات جسمانی آن باشد چرا که بازتاب های ناشی از آن از جمله خستگی مفرط بی حوصلگی و پرخاشگری نمونه هايی هستند که اين روز ها بيشتر از قبل در محيط های کاری و درسی با آن روبرو می شويم. اما آنچه ناخوشايند است بی توجهی بيش از حد دست اندرکاران اين مسئله است که فارغ از تمامی اين مشکلات تا حد سانسور خبری اين قضيه هم پيش رفته اند و حتی از دادن آگاهی به مردم هم اهمال می کنند. کاميار - تهران در تهران مدرسه ها حدود ساعت ۸ صبح و همزمان با بيشتر شرکتها و ادارات شروع به کار می کنند. اين امر باعث می شود والدين ابتدا فرزندان را به مدارس برسانند و سپس خود به محل کار خود بروند. بيشتر مادران خانه دار هم صرفا به خاطر رساندن فرزندان به مدارس و پس از آن بازگشت به خانه اقدام به استفاده از وسيله نقليه خود می کنند. و حال اگر دولت سرمايه گذاری کرده و مدارس را تک شيفتی کند و ساعات مدارس را ۹ تا ۲ بعد از ظهر کند. هم کيفيت مدارس خوب شده، هم ترافيک حدود ۳۰% بهبود می يابد و هم شغل مناسبی برای افراد تحت عنوان سرويس مدارس بوجود می آيد تا دانش آموزان را بعد و قبل از پيک ترافيک به مدارس برسانند و از مدارس به منزل بر گردانند. بدين ترتيب هم از پيک صبحگاهی و هم از پيک عصرگاهی ترافيک تهران کاسته خواهد شد و طبعا وقتی اتومبيلها در صفهای طولانی ترافيک بنزين نسوزانند، وضع آلودگی هوا نيز بهبود خواهد يافت. علی رستمی - تهران کسی از مسئولان حکومت حاضر نيست بيان کند يا قبول نمايد که آلوده بودن هوای تهران يک مسئله سياسی است وعوامل جغرافيايی و طبيعی در ايجاد آن نقش درجه دوم دارند. وقتی که بنا به آمار حکومت ساليانه نيم ميليون نفر به جمعيت تهران اضافه می شود و قسمت عمده اين افزايش به علت مهاجرت و بيکاری و فقر شديد می باشد بايد در انتظار فجايع بيشتراز اينها باشيم. اثرات زيانبار سياستهای تخريبی جمهوری اسلامی حد و مرزی ندارد. اينها تنها بخش اندکی ازهزينه هايی است که اين ملت ستمديده بايد در قبال دوام حکومت پرداخت کند. صبا - تهران به نظر من تا زمانيکه شرکتهای خودروسازی در دست دولت هستند و دولت از توليد خودروهای شخصی و فروش آنها سود کلانی می برد هيچگاه مشکل حمل و نقل عمومی حل نخواهد شد. بنابراين آلودگی هوا روز به روز بدتر خواهد شد. من حدود دو سال است که دچار آلرژی تنفسی هستم و به گفته پزشکان به دليل آلودگی هوای شهر می باشد. سعيد نجفيان - تهران در مقایسه با کشورهای غربی در ايران قيمت اتومبيل نو بسیار گران و سوخت بسیار ارزان و حمل و نقل عمومی بسیار ضعیف است. در نتیجه مردم کرور کرور سوخت ارزان را در اتومبيلهای فرسوده و کم راندمان ميسوزانند تا به مقصد برسند. امیر - تورونتو يکی از دلايلی که تهرانی ها رفتارهای غير عادی مانند عصبی بودن دارند هم آلودگی هوا و صوتی می باشد. اگر کشور ايران را با تصاوير ماهواره ای مشاهده کنيم خواهيم ديد که پوشش سبز در آن تقريبا وجود ندارد. اما شهری مانند نيويورک به لطف قرار گرفتن در کنار اقيانوس هوای آلوده را در خود نگه نمی دارد. ای کاش مردم می فهميدند بايد بيشتر به محيط زيست خودشان توجه کنند و نه تقليد از ديگر کشورها برای پيشرفت کشور. شهاب برادران ديلمقانی - تهران متاسفانه به لحاظ شرايط شغلی می بايست به ناچار در مناطق آلوده شهر تهران کار کنم و از طرفی در زمانهايی که آلودگی نظير زمان فعلی به اوج خود ميرسد دچار عارضه حساسيت گرديده و بطور کامل بويايی خود را از دست ميدهم. همچنين اشتهای به خوردن غذا نيز بسيار کم ميشود. بايد گفت در کشورايران با اين سيستم اداره مملکت که تنها به فکر توليد بيشتر اتومبيل های غير استاندارد بوده و از طرف ديگر هيچ طرح مشخص جمع آوری خودروهای فرسوده نيز در دست نيست. همچنين هنوز هم اتوبوس های بسيار قديمی با آلودگی زياد در رفت و آمد است وضعيت آلودگی هوا هيچگاه بهبود نخواهد يافت! امير - تهران مدتی در تهران بودم و هميشه سردرد داشتم. به سرعت عصبانی میشدم و احساس ناخوشی داشتم، اغلب افسرده بودم و نمیتوانستم تمرکز کافی داشته باشم. به شکلهای مختلفی تلاش کردم اين ناراحتی را برطرف کنم ولی موفق نشدم تا وقتی که مدتی برای رفتن به محل کار مجبور شدم روزانه از تهران خارج شوم، متوجه شدم اين دقيقا اثر آلودگی هواست. امين - لندن به نظر من اکثر مردم برای انجام امور خريد، کار و تفريح بايد از جايی به جای ديگر تردد نمايند. اين پراکندگی و عدم سهولت در دسترسی به امکانات، متناسب با نقاط مختلف ايران يکی از موثرترين مشکلات ترافيک و نهايتا آلودگی هواست. کامران - آکلند مدتهاست که متاسفانه تهران جای زندگی نيست. چه از نظر هوای کشنده، چه از نظر آزاديهای اجتماعی، سياسی و حتی اقتصادی (وضعيت فعلی بورس به عنوان مثال) فشارهای روزافزون اقتصادی اجتماعی کمر مردم تهران را خم کرده و اين مردم حتی از هوای پاک برای تنفس هم محرومند. زندگی در تهران مرگ تدريجی همه جانبه. سياوش - تهران بنده تا سه روز پيش تهران بودم و قبل از اينکه اعلام وضعيت هشدار بشه کاملا مطمئن بودم که وضعيت هوا بحرانی است. چون سردردهای وحشتناک، بوجود آمدن حالات عصبی و به تبع آن کاهش وزن اينجانب نشانه های بارزی از آلودگی فراوان هوا بود. اميدوارم خدا ختم بخير کند چون اگر برنامه ای اساسی جهت اين موضوع وجود نداشته باشد ميتوان گفت بايد منتظر فاجعه بود. ماهان - نقده به اعتقاد من يک سری از استانداردها را بايد برای وسايل نقليه توليدی (از اين به بعد) اجباری کرد يادمه که ۲ روز پيش که با ماشين داشتم می رفتم سر کار و بخاری ماشين هم باز بود بعد دود غليظ يکی از اتوبوس های شرکت واحد که جلوی من بود از طريق بخاری يهو اومد تو و دود کل اتاقک ماشين را گرفت و من بد جوری به سرفه افتادم. احمد - تهران مردم ايران ديگر هيچ عکس العملی در مقابل اينهمه آلودگی ترافيک و بقيه فشارهای شهری ندارند، چون آنقدر در ميان مشکلات مالی و شرايط ناامن اجتماعی قرار گرفته اند که مجالی برای اين چيزها که فقط ممکن است مانعی در راه فعاليتها و تردد آنها محسوب گردد ندارند! با وجود توصيه از رسانه ها چند در صد از مردم ماسک ميزنند؟ ديگر در تهران چه کسی به سلامتش اهميت ميدهد با آن اعصاب داغان؟! نوشين - منچستر اين نتيجه بی توجهی مسئولين به تعداد زياد خودروهای غير استاندارد و البته با عمر بيش از ۲۰ سال هست. همچنين وسايل نقليه عمومی از آلوده ترين اتومبيل ها هستند. رضا - تهران آلودگی هوا موجب کاهش هوشياری و افزايش پرخاشگری سرگيجه و خواب آلودگی در من شده است. کيارش يشايايی - تهران سال گذشته سفری به کانادا داشتم. در آن مدت پوست صورتم آنقدر شفاف و خوب شده بود که تازه متوجه شدم آب و هوا چه تاثير بسزائی حداقل روی پوست و دستگاه تنفسی دارد. ولی به محض ورود به فرودگاه تهران سردرد بدی گرفتم و تا چند روز که دوباره به هوای آلوده تهران عادت کنم ادامه داشت. فکر ميکنم از آنجا که سلامتی حرف اول را ميزند بايد گفت: تهران ديگر شهر زندگی نيست! زهره - تهران من در اين چند روز کاملا احساس جسمی بد را حس می کنم در خودم. يعنی حس می کنم رگهای مغزم دارند ورم می کنند و به سردردهای بدی دچار شده ام. عصبی می شويم اما اغلب فراموش می کنيم که در اثر آلودگی هواست. به نظرم جز راههای اصولی مثل خارج کردن خودروهای فرسوده يا جريمه ی ماشينهای تک سرنشين راههای اضطراری مثل طرح ورود ماشين ها بر اساس شماره پلاکشان برای روزهای زوج و فرد هم طرح خوبيست... بهار - تهران متاسفانه بايد گفت مشتی نادان بر جسم و سلامت ما احاطه دارند. ماهيانه۶۰۰ ميليارد تومان رايانه بنزين۸۰ تومانی ازجيب ما ميدهند که آنرا بياورند و بسوزانند وهوا را اينطور آلوده کنند. واقعا نمی دانم با چه هدفی هم بايد پول اين مملکت را آتش بزنند و هم اينطور سلامت مردم و بچه هايمان را نابود کنند. شما به ازدحام ترافيک تهران که نگاه کنيد ۷۰-۸۰ درصد ماشينها بی هدف و برای وقت گذرانی در خيابان پرسه می زنند و بنزين مجانی ۸۰ تومانی را می سوزانند.حتی در اين شرايط اظطراری هم آقايان اينقدر شهامت ندارند تا حرکت اتوموبيلها را محدود و ممنوع کنند. همه دچار بيماری شده ايم و عوارض ظاهری اين آلودگی سردرد شديد و سرفه است و عوارض درازمدت آنرا خدا می داند. با بخشی از اين يارانه می توان خطوط مترو و اتوبانها را گسترش داد. تا کی بايد چوب عوام فريبی اين آقايان را بخوريم. بهروز - تهران چه شد آن ييلاق ساليان گذشته؟! مسوولين با ماشين های آخرين سيستم توی شمال شهر خوش ميگذرانند. پس آلودگی را چگونه درک کنند؟ مهدی - تهران خدمات | آلودگی هوای تهران بار ديگر به حد اضطراری رسيده است. | وضعيت هشدار در آلودگی هوای تهران: نظرات شما |
تونی بلر در بدو امر از این که یک سوسیالیست خوانده شود خوشحال بود ولی مخالف گروه های چپ افراطی حزب کارگر بود که به اعتقاد او حزبی در داخل حزب تشکیل داده بودند. آقای بلر اعتقاد داشت که رای دهندگان طبقه متوسط و طبقه کارگر، دارای منافع مشترکی هستند. این فلسفه بعدها "راه سوم" خوانده شد. یکی از متحدین وی گوردون براون یک نماینده دیگر جاه طلب و جوان پارلمان بریتانیا بود، دو متحدی که بعدها به رقابت با یکدیگر برخاستند. مرگ جان اسمیت، رهبر حزب کارگر در سال 1994، سبب شد که کیفیت دوستی تونی بلر و گوردون براون، یک شبه تغییر کند. خیلی زود روشن شد که تونی بلر در مقایسه با گوردون براون، شانس بیشتری برای رهبری حزب کارگر دارد. به همین جهت گوردون براون از کاندیدا شدن برای رهبری حزب کارگر منصرف شد تا راه برای رقیبش که از محبوبیت بیشتری برخوردار بود باز شود. تونی بلر اصلاحات در حزب کارگر را شروع کرد و با حذف بخش های اساسی قانون اساسی سوسیالیستی قدیمی حزب، به رویارویی با جناح چپ حزب پرداخت. شروع دوره نخست وزیری تونی بلر با کمک گروهی از متحدین سرسخت خود صفت "حزب کارگر نو" را برای حزبش برگزید و توانست در انتخابات عمومی سال 1997 به پیروزی گسترده ای نایل شود. در ابتدای دوره نخست وزیری، آقای بلر هزینه ها را کاهش داد ولی بسیاری از مالیات ها تغییر نکرده باقی ماندند. پس از دو سال، تونی بلر سرمایه گذاری در بهداشت و آموزش و پرورش را به مقدار قابل توجهی افزایش داد. سرمایه گذاری در این زمینه ها به دلیل یک اقتصاد قوی و مالیاتی که منتقدین آنرا مالیات پنهانی می خواندند امکان پذیر شده بود. اما بزرگترین دست آورد آقای بلر در سال های اول دوره نخست وزیری اش یک جا گرد آوردن احزاب مخالف در ایرلند شمالی بود. برای آقای بلر، برقراری روابط نزدیک تر با آمریکا، در سیاست خارجی از اولویت برخوردار بود. روابط با آمریکا تونی بلر و بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا رابطه بسیار نزدیکی برقرار کردند. تحکیم بیشتر این روابط در سال 1999 یعنی هنگامی بود که نیروهای پیمان ناتو بدون حمایت سازمان ملل متحد، به صربستان حمله کردند. آقای بلر این حمله را بر اساس ملاحظات بشردوستانه موجه خواند. در یازدهم سپتامبر سال 2001 حملات به نیویورک و واشنگتن رخ داد . در ظرف چند ساعت تونی بلر در واکنش به این حادثه چنین گفت: " تروریسم جمعی، یک بلای تازه جهان امروز است. عاملین آن متعصبینی هستند که در برابر حرمت جان افراد بشر، کاملا بی تفاوتند. کشورهایی که مطابق اصول دموکراسی اداره می شوند باید برای جنگ با این بلیه و محو آن از کره زمین به اتفاق مبارزه کنند." نظر آقای بلر در مورد تسلیحات مخرب جمعی و کشورهای شروری که جهان را تهدید می کنند با نظر جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا همخوانی زیادی داشت، اگرچه از نظر ایدئولوژی جورج بوش نقطه مقابل تونی بلر بود. این دو رهبر توانستند ائتلاف سنتی بریتانیا با آمریکا را به سطح تازه ای برسانند. اشغال افغانستان در سال 2001 سبب تشویق کسانی شد که می خواستند اقدامات مشابهی در سایر نقاط منطقه صورت گیرد. تغییر رژیم، بهیچوجه در دستور کار تونی بلر قرار نداشت ولی ائتلاف وی با جورج بوش او را در مسیری قرار داده بود که برگشت از آن دشوار بود. جنگ عراق هنگامی که جورج بوش در صدد حمله به عراق برآمد تونی بلر برای متقاعد کردن حزب خود به این که این نبرد، ارزش جنگیدن را دارد با مشکل روبرو شد. صدها هزار نفر در بریتانیا در تظاهرات ضد جنگ شرکت کردند . آقای بلر تمام کوشش خود را برای متقاعد کردن نمایندگان پارلمان به لزوم مداخله در عراق به کار برد و در پارلمان بریتانیا چنین گفت: " آنها می خواهند این موضوع را باور کنیم که برخلاف سوابق و برخلاف اطلاعات ما، او ( صدام حسین) به طور یک جانبه تمام سلاح های خود( تسلیحات مخرب جمعی) را از بین برده است. من می گویم یک چنین ادعایی عجیب و بی معنی است. اکنون وقت تردید نیست. ما باید برای نشان دادن آنچه آنرا درست می دانیم سرسختی نشان دهیم ما باید نشان دهیم که با ظلم و دیکتاتوری ها و تروریست ها، که شیوه زندگی ما را به مخاطره می اندازند مقابله خواهیم کرد ." ولی هیچگونه سلاح مخرب جمعی در عراق یافت نشد و آقای بلر با این اتهامات روبرو شد که از اطلاعات، سوءاستفاده کرده و دروغ گفته است. اگرچه نتیجه چندین فقره تحقیقات در این باره، به نفع تونی بلر بود، مخالفین او قانع نشدند ولی آقای بلر همچنان بر موجه بودن اقداماتش پافشاری می کرد. هنگامی که دیوید کلی، دانشمندی که برای دولت بریتانیا کار می کرد خودکشی کرد، آقای بلر با مشکلات بیشتری در ارتباط با جنگ عراق روبرو شد. خودکشی دیوید کلی پس از آن بود که فاش شد او عامل درز اطلاعاتی بوده که موجه بودن جنگ عراق را زیر سئوال برده بود. دو رشته تحقیقات رسمی، دولت را از ارتکاب هرگونه کار خلافی تبرئه کرد ولی تونی بلر همچنان با این ادعاها روبرو بود که در مورد خطر عراق، مردم را گمراه کرده است. سیاست داخلی تونی بلر هنگامی که تونی بلر درماه مه سال 1997 وارد دفتر نخست وزیری بریتانیا شد پیامش روشن بود، این که میلیون ها نفری که به او رای داده بودند به خواسته هایشان خواهند رسید. برخی از تغییراتی که تونی بلر قول آن را داده بود در همان روزهای اول نخست وزیری او صورت گرفت . دادن اختیار تعیین نرخ بهره به بانک مرکزی انگلیس یکی از این تغییرات بود. از دیگر تغییرات این بود که اسکاتلند صاحب پارلمان و ویلز صاحب مجلس محلی خودش شد. تونی بلر همچنین در صدد سرو سامان دادن وضعیت مدارس بریتانیا برآمد ولی برخی از اعضای حزب کارگر با برنامه های او برای امتحانات بیشتر از دانش آموزان، مدارس ویژه بیشتر و توجه به مدارس حرفه ای موافق نبودند. واکنش به برنامه آقای بلر برای اصلاحات در ارائه خدمات پزشکی نیز متفاوت بود. مقدار زیادی از پول خزانه دولت صرف این اصلاحات شد ولی سرمایه گذاری های خصوصی نیز صورت گرفت. پس از آنکه تونی بلر در سال 2001 با پیروزی گسترده ای دوره دوم نخست وزیری خود را شروع کرد تحت فشار قرار گرفت که از قدرت و اختیارات پارلمانی خود برای اجرای برنامه های رادیکال تر استفاده کند. ولی حملات یازدهم سپتامبر سبب شد که توجهات از سیاست داخلی به مسائل جهانی معطوف شود و بقیه دوره نخست وزیری آقای بلر تحت الشعاع این مسئله قرار گیرد. لطمه سیاسی جنگ عراق برای تونی بلر بسیار زیاد بود و تمام مشاوران بلندپایه حزب کارگر به این نتیجه رسیدند که باید برای جلب مجدد اعتماد مردم تلاش کنند. پیروزی آقای بلر برای سومین بار متوالی در انتخابات، از برخی جهات نشان دهنده نارضایتی از او هم بود. استقبال مردم از این انتخابات بسیار کم بود و اکثریت پارلمانی حزب کارگر، کاهش فاحشی یافت. طولی نکشید که دولت آقای بلر با بحران دیگری روبرو شد. در تاریخ 7 ژوئیه 2005 در اثر حملات تروریستی به شبکه حمل و نقل لندن، 52 نفر کشته شدند. این حمله فرصت دیگری به آقای بلر داد که همکاری نزدیک خود با آمریکا را توجیه کرده و آنرا برای مبارزه با تروریسم ضروری بداند. پایان کار ولی در سال 2005 این موضوع روشن شده بود که آقای بلر در حال از دست دادن محبوبیتش در میان مردم بریتانیا است. حتی با وجود پیروزی آقای بلر، برای سومین دوره متوالی در انتخابات، بسیاری او را یک نقطه ضعف انتخاباتی، برای حزب کارگر می دانستند و شاید پایان کار آن نبود که آقای بلر می خواست. بسیاری ناظران سرخوردگی گوردون براون، رقیب دیرینه وی را که صبرش برای احراز پست نخست وزیری تمام شده بود، یکی از علل این وضعیت در ماه های آخر کار آقای بلر می دانند. تونی بلر سیاستمداری بود که قادر به مجاب کردن و متقاعد کردن مردم بود و می توانست با عزم و جزم و بسیاری مواقع بدون رعایت نظر مشاورانش، آنچه را که صحیح می داند انجام دهد. خود در مورد ده سالی که اداره بریتانیا را عهده دار بوده می گوید: " من سعی می کنم به نحو احسن کار کنم. من تلاش کرده ام که در طی ده سال گذشته به بهترین وجه کار کنم. من نمی گویم که همیشه همه چیز درست از کار درآمده . البته که اینطور نبوده و در این مدت اشتباهاتی صورت گرفته . ولی حقیقتا وقتی من به ده سال گذشته ام نگاه می کنم، می بینم که کارهای خوب زیادی نیز انجام شده ." ولی کارنامه خدمت او به عنوان نخست وزیر بریتانیا تحت الشعاع جنگ عراق قرار گرفته است و حتی برامیدواری های خود او به تغییر دادن سیاست های بریتانیا برای یک نسل، سایه انداخته است. تردیدی نیست که تونی بلر موجب تغییرات رادیکالی در بریتانیا شد اگرچه حتی به اذعان خودش این تغییرات کافی نبوده است. او از قدرت بسیار زیاد پارلمانی برخوردار بود و در برقراری رابطه با مخاطب بسیار تبحر داشت. ولی در آینده از تونی بلر در ارتباط با اتفاقاتی که در خارج از بریتانیا افتاده به مراتب بیشتر یاد خواهد شد تا به خاطر موفقیت هایش در داخل بریتانیا. خدمات | زندگی سیاسی تونی بلر، در دهه 1970 شکل گرفت یعنی هنگامی که او به بخش چپ میانه حزب کارگر ملحق شد. | کارنامه ده سال نخست وزیری تونی بلر |
ابراز نگرانی نشریات مخالف دولت از قطع یارانههای نقدی، بحران آب و قدرت مافیای فساد اقتصادی از جمله دیگر مطالب آنهاست. تیتر و عکس صفحه اول جوان منتقدان نبودند کیهان در گزارش اصلی خود نوشته: بعداز ظهر دیروز، پاستور میزبان دهها خبرنگار داخلی و خارجی بود که آمده بودند تا سوالات خود را از رئیس جمهور بپرسند اما کمتر از تعداد انگشتان دو دست مجال این کار را یافتند و از این میان رسانههای منتقد تقریباً سهمی نداشتند و خبرنگار کیهان برای دومین سال متوالی موفق به طرح پرسش خود نشد. به نظر این روزنامه تندرو بحث برانگیزترین سخنان رئیس دولت درباره پروتکل الحاقی و حمایت از آن بود. در حالیکه محتوای اصلی پروتکل الحاقی بازرسی از هرجا و در هر زمان است، آقای روحانی در اظهار نظری عجیب و غریب گفت؛ در پروتکل چیزی به عنوان بازرسی وجود ندارد. ایشان در توجیه و ساده سازی این قضیه به پیوستن بیش از ۱۲۰ کشور به این معاهده اشاره کردند و بر همین اساس فرمودند پس پروتکل چیز بدی نیست که این همه کشور به آن پیوستهاند! کیهان افزوده: این استدلال عجیب در حالی است که اغلب کشورهای امضا کننده این معاهده اساساً هیچ فعالیت هستهای نداشته و کشورهایی مانند جیبوتی، فیجی، گینه بیسائو، جزایر مارشال، موناکو، موزامبیک، توگو، روآندا و... هستند و مقایسه پیوستن چنین کشورهایی به این معاهده با جمهوری اسلامی ایران قیاس معالفارق است. نمره قابل قبول صادق زیباكلام در روزنامه اعتماد سخنان حسن روحانی را تا حدودی واقع بینانه خوانده و نوشته: حسن روحانی در این مورد نه نمره بالا بلكه نمره قابل قبولی گرفت. آن هم به این دلیل كه تا حدودی به مشكلات واقعی كشور پرداخت. آنجا كه در خصوص ممنوعالتصویری رییس دولت اصلاحات و عدم وجود مصوبهای از سوی شورای عالی امنیت ملی در این خصوص، بسیار درست و واقعی موضعگیری میكند و طرح این مساله را دروغی بزرگ میخواند. این استاد دانشگاه افزوده: آنجایی كه میگوید تحریمها توفیق نداشته اما بیتاثیر هم نبوده، واقع بینانه نظر میدهد. مسلما اگر روحانی این سخن را نمیگفت خیلیها در پاسخ میگفتند كه بسیاری از صنایع تعطیل شدند، محصولات تولیدی راهی به خارج نیافتند، یا آن تعداد از مراكز تولیدی هم كه سرپا ایستادند با قیمت بالای تمام شده و در عین حال با كمتر از نیمی از ظرفیت به كار خود ادامه میدهند. روحانی به درستی واقف است كه اگر گفته میشود كه تحریمها دشواریهایی را به همراه نداشته شعار است و واقعیت این است كه مصیبتی را داشته و در عین حال هم اگر مقصر تمام مشكلات را تحریم بدانیم شعارزدگی است چون اگر تحریمها برداشته شود تحول اقتصادی اتفاق نخواهد افتاد. مقاله اعتماد تاکید کرده: در جایی كه دلیل بخشی از مشكلات اقتصادی را در مساله سرمایهگذاری میداند كاملا درست است. با شعار كه نمیتوان برای شش میلیون بیكار اشتغالزایی كرد. با شعار كه نمیتوان رونق اقتصادی فراهم كرد. اینها مشكلات اساسی جامعه است كه روحانی با اشاره كوچكی به آنها كه نهایت واقعنگری در امور اقتصادی كشور است سعی در بیان واقعیات كشور داشت اما و در عین حال هم روحانی سعی نكرد در مورد تحریمها به گونهای صحبت كند كه با لغو آنها ایران گلستان خواهد شد. عقیدهای كه در نگاه بسیاری از مردم شكل گرفته و در تجسم فضای بعد از توافق، ایران را تهی از تمام مشكلات ترسیم كرده است. عقلانیت احمد شیرزاد در مقالهای در شرق در پاسخ این که چرا حسن روحانی، منتخب اکثریت مردم در انتخابات ٢٤ خرداد شد نوشته مردم ایران از ابتدای انقلاب تا قبل از سال ٩٢، حدود سه دهه را پشت سر گذاشتند که رهبران سیاسی جناحها، موج احساسات تودههای مردم را دریافت میکردند؛ احساسات منفی و مثبت. در دوران اصلاحات هم کشور شاهد یک موج سیاسی و علاقهمندی و دلبستگی شدید بین مردم نسبت به رئیسجمهور دوران اصلاحات بود. در دوران احمدینژاد هم نوعی دلبستگی در پایگاه طرفداران وی وجود داشت که پس از مدتی تغییر کرد. نتیجه انتخابات ٢٤ خرداد ٩٢ محصول متفاوتشدن نگاه جامعه است. اگر در آن مقطع، امواج مردم پای صندوقهای رأی رفتند و با آرای قابلتوجه در همان مرحله نخست، تکلیف مسافر پاستور را روشن کردند، اگر فاصله قابلتوجه دکتر روحانی با دیگر رقبا مشاهده شد، نه به دلیل امواج دلبستگی و «کاریزما» که به دلیل منطق و استدلالی بود که پشت سر حرکت جامعه وجود داشت. کارتون محسن ایزدی، بی قانون این مقاله نتیجه گرفته: رایحهای که از دولت آینده روحانی به مشام میرسید، رایحه «عقلانیت» بود. مردم احساس کردند او «دولت عقل» را تا حد امکان بنا خواهد کرد و چهرههای باتجربه و متخصص را برای حل معضلات پدیدآمده، بهکار خواهد گرفت. این شیوه عمل که با گذشت مثالزدنی معاون اول رئیسجمهور دوران اصلاحات عملی شد و فاز تحول اجتماعی را باید قدر شناخت و برای تداوم آن تلاش کرد. باید از دلدادگیهای شورانگیز اما مقطعی، برای همیشه عبور کرد. عصری که ملت بیدار شد قاسم خرمی در مقالهای در قانون به دو سال پیش درچنین روزی پرداخته که تا ظهر هیچكس ازفردای ایران خبرنداشت.چهارسال تنش و درگیری توان و استعداد اغلب نخبگان وكنشگران سیاسی كشور را در هر دو سوی جریان اصولگراواصلاحطلب به تحلیل برده بود. نیروهای هواخواه جامعه مدنی اغلب كشور را ترك كرده یا آنها كه مانده بودند برای همیشه باسیاست پرهزینه وداع كرده بودند. به نوشته این مقاله در آن زمان عمده احزاب، گروههای سیاسی، طبقات اجتماعی و نهادهای صنفی دارای علایق ملی و دموكراتیك پیش پای چرخ تودهساز احمدینژاد خرد و خمیر شده بودند. كسری ازمردم ازشركت درانتخابات امتناع می كردند و آنها كه شركت كرده بودند نسبت به نتیجه و فرجام مشاركت خوداطمینان خاطری نداشتند. در یك كلام چشمانداز سیاسی جامعه ایران در مه كامل فرورفته بود. سردبیر قانون با اشاره به ابتكار عمل حكومت نوشته بالاخره طبقه متوسط كشور از خواب عصرگاهی بیدار شد و جامعه مدنی ایران در غیاب احزاب و گروههای سازمان یافته و نیز در خلأ رسانههای مشوق به وظیفه تاریخی خود عمل كرد. به این ترتیب اگر به بزنگاه تاریخی اعتقاد داشته باشیم عصر روز 24 خرداد به معنی واقع كلمه بزنگاه تاریخی عبور جامعه ایران از چشماندازهای تاریك و وهمآلود بود. اكنون دو سال بعد از آن مشاركت اضطراری، بسیاری از ابرهای تاریك عرصه سیاست كشور كنار رفتهاند. ایران به عضو فعال و مبتكر جامعه جهانی مبدل شده و غرب متحد و همیشه طلبكار را به موضع انفكاك و پاسخگویی كشانده است. غلامحسین فیروزفر در مقالهای در روزنامه ایران نوشته: دو سال پیش در چنین روزهایی اقتصاد ایران با شرایط بسیار سخت و دشواری روبه رو بود. نرخ منفی ۸.۶ درصدی رشد اقتصادی و به تبع آن کاهش جدی سطح رفاه خانوار، تورم دو رقمی بیش از ۴۰ درصد، نرخ بیکاری قابل ملاحظه ۱۱ درصدی به تحریمهای گسترده شبکه بانکی کشور، تحریم خرید نفت و گاز و پتروشیمی، تحریم فعالیتهای کشتیرانی پرداخته است. به نوشته روزنامه دولت: در سال ۹۲ نگرانیای که از سرنوشت اقتصاد بر مردم و سرمایهگذاران حاکم شده بود شرایط ناامیدکنندهای را رقم میزد و این شرایط از سوءمدیریتها و تحریمهای گسترده غرب علیه ایران نشأت میگرفت. در این وضع، مردم با نزدیک شدن به انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ به دنبال نمایندهای در دولت بودند که بتواند به این نگرانیها با برقراری ثبات در اقتصاد و امنیت پاسخ دهد و زمانی که دیدند یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری یعنی حسن روحانی برای این نیاز جامعه تمهیداتی درنظر گرفته است و به دنبال نجات اقتصاد و تسهیل روابط بینالمللی است به او رأی دادند. مقاله ایران سرانجام اشاره کرده: اگر اقدامات دولت را در راستای وعدههای آن منصفانه مورد بررسی قرار دهیم برگشت آرامش به بازار ارز و تحولات مثبت در صحنه اقتصاد کشور -که کاملاً محسوس است- رسیدن نرخ تورم به هسته سخت آن، بهبود فضای کسب و کار، اقدام مؤثر دولت در تدوین بسته خروج غیرتورمی از رکود، تقویت نسبی تولید، افزایش قابل توجه سهم مالیات در درآمدهای دولت، کاهش وابستگی بودجه به نفت و همکاری و هماهنگی کامل با اقدامات بانک مرکزی در کنترل رشد نقدینگی و تثبیت بازار ارز و پیشرفت مذاکرات در جهت لغو تحریمهای اقتصادی و ابراز تمایل سرمایهگذاران داخلی و خارجی برای سرمایهگذاری در طرحها شرایطی است که در دو سال اخیر به اقتصاد کشور بازگشته است. زینب اسماعیلی در ابتدای مقالهای در شرق نوشته:دوسال گذشت از بدلشدن مذاکره هستهای و سیاستخارجی به پرطرفدارترین حوزه در میان عموم جامعه ایرانی. این دو سال، کمتر جمعی بود که در آن سخنی درباره مذاکره هستهای و رفتوآمدهای دیپلماتیک، ردوبدل نشود. فارغ از توافق باید گفت جواد ظریف، بالاترین سطح محبوبیت یک وزیر خارجه در تاریخ ایران را در همین دو سال بهدست آورد و گاه بالاترین سطح مخالفت را. به نوشته این مقاله: گویی توافق احتمالی، خواب آشفتهشان را برآشوبیده. اگرچه نفس انتقاد میتواند کمک کند تا هدف مناسبتری در گام نهایی بهدست آید و گاه مخالفت در چنین مذاکراتی میتواند به پیشبرد اهداف کمک کند، اما بدون شک منتسبکردن «اتهام»، در این چارچوب نمیگنجد مانند آنچه بعد از لوزان شاهدش بودیم. نویسنده شرق در نهایت پرسیده: آیا آنها فکر میکنند این مذاکرات بدون هماهنگی با مقامات عالی کشور طراحی شده و پیش میرود؟ مخالفان در پاسخ یکگام به پیش نهاده و معتقدند مقامات عالی در جریان جزئیات مذاکرات نیستند. میتوان با شواهد موجود این را نزدیک به واقعیت دانست، اما شاهد بعدی بدون شک این است که مقامات عالی، بارها بر اعتمادداشتن به تیم مذاکرهکننده تأکید کردهاند؛ چهچیزی بیش از این میتواند ما را مطمئن کند. عباس عبدی هم در مقالهای در شهروند پرسیده: معنای ٢٤ خرداد چه بود؟ آیا اصولاً معنایی داشت؟ و اگر داشت دلایل آن چه بود؟ آن ها که دوره ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ را به یاد دارند، اكنون میتوانند در ذهن خود بسیاری از جملات مقامات دولتی آن دوره را مرور كنند كه جامعه دچار چه بلیّهای شده بود كه برخی از صاحبان قدرت آن میتوانستند چنین اظهارات سخیفی را بگویند، بدون آنكه خم به ابروی مباركشان بیاید و مجموعه مردم و صاحبان قدرت نیز یا ساكت از كنار آن رد شوند یا با لبخندی واكنش نشان دهند، گویی كه مقامات دولتی درحال گفتن لطیفه بودهاند؟ نویسنده جامعه شناس تاکید کرده: میتوان پرسید آیا ممكن است در دولت موجود نیز اظهارات مشابهی صورت گیرد و كسی واكنش نشان ندهد؟ چرا فضای غالب سیاست در آن زمان پذیرای چنین اظهارات عجیب و غریبی بود؟ این پرسش را پیش روی ماست که آیا ممكن است برخی از مقامات دولتی ما تا این حد از منظر فكری و سیاسی سقوط كرده باشند؟ از بیان آمارهای دروغ گرفته تا اظهارات فاقد متانت و نیز تحلیلهای سراپا مسخره، كه با ادبیات منزجركنندهای هم بیان میشد. مقاله شهروند اشاره کرده: یك علت مهم این رفتار، مصرف و اتكا به درآمدهای بادآورده و رو به افزایش نفتی بود. درآمدهایی که همچون مواد افیونی مصرفکننده را از خود بیخود کرده و به حالت نشئه درمیآورد. براساس همین اتكای نادرست بود كه گمان میكردند میتوانند جهان را مدیریت كنند و بر همین اساس بود كه علم اقتصاد را به كلی نفی و مسخره كردند. بر همین مبنا بود كه سازمان مدیریت و برنامهریزی كشور را با بیش از نیم قرن تجربه، منحل كردند. با اتكا به پول نفت بود كه هر كارشناسی را به حاشیه راندند یا بازنشسته كردند و قدرت كارشناسی دولت رو به نابودی گرایید. کارتون فرشید رجبعلی، قانون در نهایت نویسنده اظهار نظر کرده: این پول، وظیفه دولت را در مدیریت جامعه و اقتصاد تغییر داد. بهجای تخصیص بهینه و كارآمد منابع، آنها را به هر نحو ممكن توزیع كردند، و به دلیل همین بینش بود كه طرفداران و كارگزاران آن نگرش از كسانی تشكیل شدند كه در پی جلب این بودجه بودند و نه افزایش تولید. فساد گسترده و سیستمی به حد اعلا رسید. نه فقط در اقتصاد كه تمامی عرصههای حیات اجتماعی ازجمله دانشگاه را دربرگرفت. پول مفت و فاسد تبدیل به مدرك جعلی و صوری شد. تکرار سناریوی غافلگیری مردم جوان روزنامه سپاه پاسداران که از جمله نشریات تندرو کشور است در گزارشی نوشته: در حالی كه واریز یارانه نقدی خردادماه با تأخیر همراه شده و اكبر ایزدی، رئیس سازمان هدفمندی یارانهها میگوید یارانه نقدی خرداد ظرف دو یا سه روز آینده تعیین تكلیف میشود، سخنگوی سازمان هدفمندی یارانهها اظهار بیاطلاعی كرده است. به گزارش «جوان»، هنوز معلوم نیست چرا دولت برخی از تصمیمات منطقی خود را در روزهای تعطیل یا بدون اطلاع رسانی شفاف انجام میدهد اما هر چه هست هنوز یارانه خرداد ماه واریز نشده و برای این منظور دو گمانه اصلی دهان به دهان نقل میشود. در گمانه اول برخی بر این باورند كه دولت قصد دارد حذف 6 میلیون یارانه بگیر را عملی كند و در گمانه دوم برخی گمان میكنند كه دولت با تأخیر قرار است یك ماه از یارانه كل یارانه بگیران را كم و تعداد ماههای یارانه را 11 ماه كند. دولت معمولاً یارانه نقدی ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومانی را طی روزهای 22 تا 23 هر ماه واریز میكند كه این اقدام در خردادماه محقق نشده وتلفنهای زیادی در روز گذشته در این خصوص به دفتر روزنامه زده شد. این روزنامه نوشته: این اولین باری نیست كه اطلاع رسانی شفاف مورد نیاز مردم از سوی بخش اطلاع رسانی دولت صورت نمیگیرد زیرا وقتی مردم به پمپ بنزینها مراجعه كردند با قطع خبر بنزین نیمه یارانهای مواجه شدند و دو روز بعد اطلاع رسانی با موج « بنزین آزادشد» صورت گرفت. نگرانی بازیگران از آینده مذاکرات آیدین سیار سریع در صفحه طنز بی قانون به سایتی اشاره کرده که در آن مخالفان مذاکرات هستهای مصاحبههایی با هنرمندان انجام میدهد و نظر آنها را راجع به مذاکرات و خط قرمزهایی که در مذاکرات باید رعایت کرد جویا میشود. مثلا اگر وارد این سایت شوید با تیترهایی مانند «توصیههای ... به تیم مذاکره کننده هستهای»، یا از قول هنرپیشهای نوشته «اگر جلوی ۵+۱ فرش قرمز هم پهن کنیم فرقی نمیکند» مواجه میشوید. طنزنویس تاکید کرده: شما فکر کن با هزار بدبختی در یکی از مشکلترین و پیچیدهترین انتخابات تاریخ کشور پیروز شوی، بعد سختترین ماموریت دیپلماتیک هم بگذارند به عهدهتان، از یک طرف یک عده دلنگران شوند و از صبح تا شب با بولدوزر از رویتان عبور کنند، از طرفی هم مردم کوچک ترین مشکلاتشان را گردن شما بیندازند از یک طرف توطئه و نقشههای طرف مذاکره کننده، از طرف دیگر سنگ اندازی در داخل، در این شرایط مثلا یک بازیگر بیاید به شما که ۳۰ سال است کارتان مذاکره و چانه زنی و دیپلماسی است بگوید به نظرم اگر ما به آژانس اعتماد نداریم از ابتدا نباید به این مذاکره ورود پیدا میکردیم. پارازیت، کارتون فیروزه مظفری، اعتماد طنزنویس قانون در نهایت پیش بینی کرده که با این ترتیب خواهیم خواند: - تبیین سیاستهای کلی وزارت خارجه و ترسیم چشم انداز مذاکرات هستهای توسط خاله شادونه - آینده منطقه و سرنوشت خاورمیانه در گفت وگو با صفر کشکولی - انتقاد شدید جناب خان از دکتر سریع القلم: کی گفته لبو فروشا نباید راجع به سیاست خارجی اظهار نظر کنن؟ میام براتاااا! - بایدها و نبایدهای مذاکرات توسط جهانگیر الماسی اعلام شد/ نباید زیر بار ممنوعیت هدایت آنجلینا جولی برویم. - اظهار تاسف احمد پورمخبر نسبت به ضعف برنامهریزی راهبردی و استراتژیک وزارت خارجه - امید جهان در گفت وگو با نسیم: هله دان دان دان هله یه دانه یه دانه (یعنی من با مذاکرات موافق نیستم.) | روزنامههای صبح یکشنبه تهران در عنوان های اصلی خود را به مصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور اختصاص داده و همزمان با دومین سالگرد دولت روحانی در بررسی عملکرد این دولت از دیدگاههای مختلف به نقد آن پرداختهاند. | روزنامههای تهران: روحانی، واقعبین اما بدون حضور منتقد |
مکآووی پس از دستگیری در سال ۲۰۰۵ برای بار دوم به زندان فرستاده شد و سال ۲۰۱۲ آزاد شد اما آنچه مکآووی نمیدانست این بود که پلیس ماهها بود دوستش، کوین براون را زیرنظر داشت تا به محض ارتکاب جرم دستگیرش کند. روز حادثه، وقتی براون به ماشین حمل پول نزدیک میشد، مکآووی ماشین پلیس را دید و از آن پس برای همیشه زندگیاش تغییر کرد. مکآووی میگوید: "مأموران پلیس به سرعت از ماشین های خود خارج شدند، اما من تلاش کردم با ماشین فرار کنم. آنها به ماشینهایشان برگشتند و تعقیبم کردند و من در فکر این بودم به سرعت از مهلکه فرار کنم." "در حال فرار، آماده همه چیز حتی مرگ بودم، چون میدانستم اگر دوباره دستگیر شوم چه اتفاقی میافتد و این بار برای مدتی طولانیتر به آن سلول انفرادی کوچک بر خواهم گشتم." مکآووی پس از پیاده شدن و در حال دویدن به بنبست خورد و بلافاصله دستگیر شد. دوستش براون هم دستگیر شد و حالا دیگر همه چیز تمام شده بود. او میگوید: "در حالیکه حدود پانزده اسلحه به سمت من نشانه رفته بود و روی به زمین افتاده بودم. کاملاً خودم را باخته بودم." "آنها من را عقب ماشین نشاندند و من که کاملاً ناامید شده بودم، وانمود کردم که دچار ضربه مغزی شدم تا شاید من را به بیمارستان منتقل کنند و بتوانم از آنجا فرار کنم." "در همان حال و هوا، پلیسی که من را دستگیر کرده بود، صدایم کرد تا از پنجره به بیرون نگاه کنم. مردم با کیسههای خرید در حال رفت و آمد در خیابان اصلی بودند. او گفت، برای مدت طولانی دیگر این صحنه را نخواهی دید. من که در آن لحظه با حسرت به آنها نگاه میکردم، حاضر بودم هر آنچه دارم را بدهم و جای آنها باشم." اما پانزده سال بعد از آن روز، مکآووی راهی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه در میان تبهکاران زیرزمینی دیده و آموخته بود، طی کرد. زمانی که در حال سپری کردن دوران محکومیتاش به حبس ابد در یکی از زندانهای فوق امنیتی انگلیس بود، خبر مرگ بهترین دوستش در یک سرقت نافرجام، انگیزهای شد تا خود را برای همیشه اصلاح کند. در زمان آزادی در سال ۲۰۱۲، مکآووی که دیگر زندگیاش را کاملاً تغییر داده بود، تصمیم گرفت دیگران را نیز به همان راه رستگاری که از طریق ورزش یافته بود تشویق کند. امروز، مکآووی ۳۷ ساله، یک ورزشکار سه گانه است که در مسابقات مردآهنین شرکت میکند. او که توانسته از سالن بدنسازی زندان تا امروز، سه رکورد جهانی و هفت رکورد انگلیس را در قایقرانی داخل سالن بشکند، داستانی شنیدنی برای گفتن دارد. جالب اینجاست که در زندگی مکآووی، خیلی قبلتر از آن که پلیس از او بخواهد از پنجره به بیرون نگاه کند، زمانی که نوجوان بود و در پورشه پدر ناتنیاش، بیلی توبین، نشسته بود، بیلی هم از او خواسته بود به بیرون نگاه کند. آن روز توبین به او گفته بود: "همه این مردم را که بیرون میبینی گوسفند هستند". توبین به او آموخته بود که از راه کار کردن و پرداخت مالیات هرگز نمیتواند مانند او در ۲۱ سالگی میلیونر شود. توبین یک سارق مسلح مشهور بود و مکآووی را از سن هشت سالگی وارد دنیای تبهکاری کرد. پدر مکآووی قبل از تولد او درگذشته بود و عموی او، میکی عضو باندی بود که "سرقت انبار" در سال ۱۹۸۳ را انجام داده بودند. سرقتی که طی آن شمشهای طلا و الماس های تراش نخورده به ارزش ۲۶ میلیون پوند از یک انبار در نزدیکی فرودگاه هیثرو لندن ربوده شد و یکی از شگفتانگیزترین سرقتهای تاریخ انگلیس لقب گرفت. مادر مکآووی، که با حداقل دستمزد در یک گل فروشی کار میکرد، از ورود پسرش به دنیای تبهکاران ناراضی بود، اما کاری از دستش برنمیآمد. او میگوید: "وقتی بچه بودم، مادرم حتی به من اجازه نمیداد تفنگ اسباب بازی در خانه داشته باشم تا مثلاً نقش کابویها و سرخپوستها را بازی کنم. او مخالف خشونت و باندهای تبهکاری بود. اما هر چه بزرگتر میشدم، میدید که من بیشتر و بیشتر به آن دنیا کشیده میشوم. مکآووی سخنران معمول موضوعاتی مانند اصلاحات در زندانها و قدرت ورزش برای کمک به تغییر زندگی است اولین باری که مکآووی به زندان فرستاده شد، نه تنها باعث عبرت او نشد، بلکه زندان او را مصمم کرد که هرگز تسلیم "سیستم" نشود. او میگوید: "هیچ ترسی از زندان نداشتم و آنرا بخشی از سبک زندگیام میدانستم. "ضمیر ناخودآگاهتان همیشه میگوید که ممکن است گرفتار شوید، میشنوید کسی دستگیر شده است، وسایل ردیابی را در ماشین خود پیدا میکنید و میدانید که پلیس شما را زیرنظر دارد. همه اینها باعث میشود همیشه تلاش میکنید یک قدم جلوتر بمانید." "وقتی جوان بودم، خیلی از اطرافیانم سابقه زندان داشتند و یاد گرفته بودم که مهم نشان ندادن ضعف و مبارزه با آن است، من هم همین کار را کردم. یک سال را در سلول انفرادی گذراندم و حاضر به بیرون آمدن نشدم. هر روز در سلولم ورزش میکردم و کتاب میخواندم." اما بار دوم که مکآووی دستگیر شد، مجازاتش بسیار شدیدتر بود. او محکوم به حبس ابد شد و به زندان فوق امنیتی بلمارش فرستاده شد. زمانی که برای اولین بار به محوطه زندان رفت و با بمب گذاران ۲۱ ژوئیه لندن و ابوحمزه، روحانی تندرو مسلمان، روبرو شد تازه فهمید به چه دردسری گرفتار شده است. او میگوید: "مثل این بود که با قطار تصادف کرده بودم. آن قدر برای جامعه خطرناک دانسته شده بودم که باید با این افراد که تهدیدی برای امنیت ملی بودند در یک جا قرار بگیرم." "چهره های آنها را از روزنامهها میشناختم. ابوحمزه بسیار مؤدبانه سمت من آمد و پرسید تازه دستگیر شدهای؟ آیا به چیزی احتیاج داری؟ گفتم نه من کاملا خوبم، ممنون." همان روز، پس از بازگشت از حمام، مکآووی در هنگام ورود به سلولاش یک قرآن، یک بسته غلات صبحانه ویتابیکس و چند پاکت شیر را روی تخت دید. او میگوید: "این بزرگترین کتابی بود که در زندگیام دیده بودم! بعد به سلولاش رفتم و گفتم، خیلی ممنون، من کاملا خوب هستم. و او گفت: نه، نه برادر، من فقط خواستم خوشرفتار باشم. قرآن را روی تختاش گذاشتم و دوباره به سلولم برگشتم." سپس لحظهای فرا رسید که دیدگاه او نسبت به جهان را تغییر داد. سه سال پس از محکومیت، مکآووی خبر مرگ بهترین دوستاش را شنید. آرون کلود پس از سرقت از دستگاه خودپرداز در هلند و هنگام فرار از پنجره ماشین به بیرون پرت شد، گردنش شکست و درجا مرد. این حادثه تأثیر عمیقی در مکآووی گذاشت. او میگوید: "آن وقت بود که فهمیدم زندگی چقدر باارزش است." "من قبلاً هرگز کسی که خیلی دوستش داشته باشم را از دست نداده بودم و حالا ناگهان بهترین دوستم مرده بود. همه افرادی که من از کوچکی تحسین میکردم حالا فقط پیرمردانی بودند که عاقبتشان پوسیدن در زندان بود." "صبح روز بعد که از خواب بلند شدم کاملاً احساس سرگشتگی داشتم. شهرت و نامی که برای خودم ساخته بودم دیگر معنایی برایم نداشت. در آن سلول زندان به خودم نگاه کردم و دیدم تمام زندگیام تا آن لحظه را تباه کردهام. بنابراین تصمیم گرفتم دیگر به این روش زندگی نکنم." پناهگاه مکآووی، سالن بدنسازی زندان بود که هم با ورزش انرژیاش را تبدیل به کاری سودمند می کرد و هم از طرفی او را از رفت و آمدهای مضر با سایر زندانیان دور نگه میداشت. مکآووی در سالن بدنسازی دستگاه روئینگ را کشف کرد و فهمید که اگر برای یکی از مسابقات قایقرانی تمرین کند اجازه دارد بیشتر از زمان مجاز استفاده کند و همین امر باعث تمرکز بیشترش روی قایقرانی شد. مکآووی (وسط) در سال ۲۰۱۳، یک سال پس از آزادی از زندان، در باشگاه قایقرانی لندن از همان اوایل، او در صدر جدول ردهبندی قایقرانی زندان بود. بعد با کمک یکی از نگهبانان زندان به نام دارن دیویس، توانست خود را برای چالش ۲۴ ساعته قایقرانی داخل سالن آماده کند و بتواند دو رکورد جهانی صدهزارمتر و بیشترین مسافت طی شده در ۲۴ ساعت را بشکند. او که میخواست در مورد ورزشکار شدن بیاموزد، از کتابخانه زندان خواست که برایش کتابهایی مربوط به تمرینات و تغذیه ورزشی تهیه کنند و نهایتاً در مجموع توانست سه رکورد جهانی و هفت رکورد انگلیس در قایقرانی داخل سالن را در زندان بشکند. مکآووی میگوید: "بسیاری از خصوصیاتی که داشتم - ارادهام برای پیروزی و موفقیت - را پیشتر فقط در تبهکاران دیده بودم، ولی ناگهان آنها را در گروه دیگری از افراد یعنی ورزشکاران پیدا کرده بودم. در حقیقت ساختار ذهنیام همان بود اما این بار انرژیام را به سمت مثبت هدایت میکردم." پیشرفت مکآووی مورد توجه قرار گرفت و قرار شد درخواست آزادی مشروطش بررسی شود. هرچند که اوضاع به راحتی پیش نرفت. او گفت: "وقتی به جلسه اول رسیدگی رفتم، قاضی روبروی من نشست و گفت، وقتی آزاد شدی میخواهی چه کار کنی؟" " گفتم ،میخواهم ورزشکار شوم. قاضی دادگاه که حدوداً ۷۰ ساله بود با لبخند نگاهم کرد و گفت، در تمام سالهایی که در جلسات بررسی عفو مشروط بودهام، تو اولین کسی هستی که مقابل من نشستی و چنین حرفی را زدی." "من واقعاً قصد انجام این کار را داشتم. اما آنها با درخواست آزادی مشروط من مخالفت کردند." بهرغم این مخالفت، او به یک زندان باز منتقل شد تا در آنجا راحتتر بتواند صلاحیت لازم برای آزادی زودهنگام را بدست آورد. مکآووی سال ۲۰۱۲ از زندان آزاد شد. پس از تهیه غذا از رستوران ناندوز و رفتن به دیدار مادرش، یکی از اولین کارهایی که انجام داد رفتن به باشگاه قایقرانی لندن در پاتنی بود. او قصد داشت یک قایقران حرفهای شود. ماه ها بعد وقتی کسی نام او را در یک موتور جستجوی اینترنتی تایپ میکرد، نتایج همه تیترهای گذشته و عکسهای بازداشت او بودند. در نتیجه تصمیم گرفت داستان خود را فاش کند که البته با پذیرش و درک عمومی هم همراه شد. متأسفانه سن او برای قایقرانی حرفهای بالا بود و شانسی برای موفقیت در این رشته نداشت. بنابراین تصمیم گرفت به ورزش استقامتی و رشته سه گانه (شنا، دوچرخهسواری و دوی استقامت) روی آورد. او توانست با حمایت مالی شرکت نایکی در مسابقات مرد آهنین شرکت کند. در انگلستان، او تلاش میکند تا اصلاحات و بازپروری از طریق ورزش هر چه بیشتر در زندانها رواج یابد. او بنیاد خود را دارد و همزمان در چندین موسسه خیریه دیگر نیز مشارکت دارد. مکآووی همراه با قهرمان چهار دوره مسابقات سهگانه جهان، کریسی ولینگتون در سال ۲۰۱۸ از لغو ممنوعیت آموزش بوکس و ورزشهای رزمی به زندانیان حمایت کرد و از سال ۲۰۱۹ نیز به عنوان سفیر اتحادیه اروپا در تشویق افراد بیشتر به ورزش فعالیت میکند. مکآووی میگوید: "فقط میخواهم تأثیر مثبتی در جهان داشته باشم و تمام اشتباهات گذشتهام را جبران کنم." "ورزش زندگی من را تغییر داد و بدون آن فردی که امروز هستم، نبودم. سخت تلاش میکنم تا سایر افراد نیز این فرصت را داشته باشند تا زندگی خود را تغییر داده و هدف و مسیری تازه برای خود پیدا کنند." "آدم بسیار بدی بودم و اگر توانستم تغییر کنم، پس برای دیگران هم امکانپذیر است و من مصمم هستم تا آنها کمک کنم چنین شانسی را داشته باشند." | ساعت هشت و نیم صبح یک روز گرم تابستانی در سپتامبر سال ۲۰۰۵، جان مکآووی ۲۲ ساله و دوستش قصد داشتند به یک ماشین حمل پول در جنوب شرقی لندن که در حال تحویل صدهزار پوند اسکناس بود، حمله کنند. | سارق مسلحی که در زندان سه رکورد جهان را شکست |
انتشار خبر دستگیری آقای زم، موسس کانال "آمدنیوز" واکنشهای بسیاری را در شبکههای اجتماعی برانگیخته است. گروهی در توییتر به تحسین و قدردانی از نیروهای اطلاعاتی ایران پرداختند و آن را "کار بزرگ سازمان اطلاعات سپاه در برابر سرویسهای امنیتی خارجی" برشمردهاند. گروهی دیگر به طعنه امثال محمودرضا خاوری و پرونده بیسرانجام اسیدپاشان اصفهان را یادآوری کردهاند و گفتهاند و خواستار اقدام مشابه در مورد آنها شدند. همزمان اطلاعیه سپاه سئوالات و گمانهزنیهای بسیاری را درباره نحوه دستگیری آقای زم مطرح کرده است و بازار ادعاهای بدون سند داغ است؛ از دستگیری در کربلا و ترکیه گرفته تا دستگیری در قالب یک تبادل با فرانسه. اما همگی این موارد در حد حدس و گمان گوینده باقی است و فرصت مغتنمی هم برای رقبای او در میان نیروهای سیاسی خارج از ایران رقم زده است. بعضی دستگیری او را با عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله مقایسه کردهاند و بعضی با ذکر اینکه "روحالله زم هم از خودشان است" او را با محمدرضا مدحی مقایسه کردهاند، فردی که بعدها در مستندی امنیتی از سوی جمهوری اسلامی به عنوان "الماس فریب" معرفی شد. توجه بسیاری از کاربران در شبکههای اجتماعی به انتخاب کلمات "هدایت به داخل کشور و دستگیری" در بیانیه سپاه معطوف شده است. گروهی فکر میکنند بنابر این اطلاعیه روحالله زم با "فریب به داخل ایران کشیده و سپس دستگیر شده است" اما بعضی هم احتمال چنین امری را منتفی میدانند و میگویند که این بیانیه "در جهت کاهش عواقب بین المللی برای اجرای عملیات ربایش در خارج از مرزهای ایران" تنظیم شده است. توجه به کلمات تنها محدود به متن بیانیه سپاه نمانده و برخی نگاهها هم به جدیدترین پست کانال تلگرامی آمدنیوز معطوف شده است، جایی که خبر دستگیری موسس آمدنیوز با انتشار تصویری از آرم سپاه به اطلاع اعضای این کانال هم رسیده است، البته با دو غلط املایی مشهود که چندی بعد اصلاح شد. این پست باعث شد بسیاری از مخاطبان آمدنیوز بنا به نگرانیهای امنیتی از این کانال تلگرامی خارج شوند. گروهی هم نسبت به "احتمال دستگیری منابع خبری آمدنیوز در ایران" هشدار دادهاند. با توجه به سابقه عملکرد نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در دستگیری فعالان شبکههای اجتماعی، ذکر چند نکته در مورد این نگرانیها و ابهامات ضروری است: به احتمال بسیار زیاد و بنا بر رویه نیروهای امنیتی ایران از جمله در روند منتهی به دستگیری "ادمینهای صفحات فیسبوکی" در سالهای اخیر، به نظر میرسد دستگیری روحالله زم و آغاز روند "تخلیه اطلاعاتی" او از جمله اخذ شناسه و رمز عبور برای در اختیار گرفتن کانال آمد نیوز از دستکم چند روز تا چند هفته پیش آغاز شده باشد و سپاه امروز دستگیری او را اصطلاحا "خبری کرده" است. در حالت عادی و بدون استفاده از باتها یا بدافزارها، ادمین یا ادمینهای کانالهای تلگرامی بنا به محدودیتی که خود تلگرام برای آنها گذاشته تنها میتوانند لیستی کمتر از ۲۰۰ نفره از شناسه کاربری اعضایی را ببینند که به تازگی از کانال بازدید کردهاند. این فقط شامل مواردی است که کاربر انتخاب کرده برای عموم در دسترس باشد. یعنی عکس انتخابی کاربر، شناسه یا "آیدی "او و توضیحی که کاربران به صورت اختیاری میتوانند در قسمت "بیو" بنویسند. تاریخچه چتها و محتوای ردوبدل شده در قسمت صندوق پیامهای دریافتی یا همان اینباکس برای ادمین قابل دسترسی است. مگر اینکه کاربر یا ادمین کانال نسبت به حذف برخی پیامهای دریافتی و ارسالی یا همه محتوای مربوط به یک کاربر از جمله شناسه کاربری از اینباکس "برای دو طرف" اقدام کرده باشد. تلگرام اطلاعات مشخصی درباره حدود دسترسی عموم و ادمینها به اطلاعات شخصی کاربرها منتشر کرده که در وبسایت این پیامرسان قابل مشاهده است. بیبیسی برای توضیح بیشتر پیرامون روند تلگرام در این موارد و پارهای نگرانیها از درز اطلاعات شخصی کاربران با پاول دوروف، موسس و مدیر تلگرام تماس گرفته که در صورت دریافت پاسخ به اطلاع مخاطبان بیبیسی خواهد رسید. | سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای خبر از دستگیری روحالله زم "مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز" داده و نوشته "سازمان اطلاعات سپاه" او را در یک عملیات "اطلاعاتی هوشمندانه" دستگیر کرده است. در سالهای اخیر روحالله زم اعلام کرده بود که مدیریت کانال آمد نیوز را واگذار کرده است و سردبیر آن نیست، ادعایی که از طرف مقامات ایرانی پذیرفته نشده بود. تلویزیون دولتی ایران در بخش خبری ۲۰:۳۰ خود تصاویری از دستگیری و انتقال آقای زم پخش کرد. همچنین در این بخش خبری تصاویری از "اعترافات" آقای زم پخش شده است. مشخص نیست که آقای زم تحت چه شرایطی و در کجا در حال صحبت است. | دستگیری زم؛ گمانهزنیها و نگرانیهای امنیتی کاربران شبکههای اجتماعی |
دولت افغانستان، از چند سال پیش، در تلاش بود تا این آثار، از جمله منارهای مجموعه مصلی و شهر قدیم هرات را در فهرست میراث فرهنگی یونسکو ثبت کند. در این راستا سال گذشته یونسکو سمیناری را در شهر هرات برگزار کرد و معیارهای اساسی برای ورود این شهر به فهرست میراث های فرهنگی جهان را مطرح کرد. اما در جلسه اخیر یونسکو که در پاریس برگزار شد، تلاش برای ثبت مجموعه مصلی و شهر قدیم هرات در فهرست میراثهای فرهنگی جهان به شکست انجامید. ایمل رسولی معاون بخش فرهنگی دفتر یونسکو در کابل، ناکامی مقامات محلی هرات در حفاظت از میراث فرهنگی این شهر را، دلیل شکست تلاشها برای ثبت این آثار در فهرست یونسکو خواند. آقای رسولی به بی بی سی گفت: "مقامات محلی هرات در جلوگیری از ساخت و ساز ساختمانهای بلند و جدید در قسمت هایی از شهر قدیم هرات و مناطق مشرف بر آن ناکام بوده اند و این امر باعث شده که چهره شهر قدیم هرات دگرگون شود." این مسئول دفتر یونسکو افزود: "سازمان هایی که در بخش حفظ و ترمیم آثار تاریخی هرات در این شهر مشغول فعالیت اند، گزارش ها و عکس هایی از ساختمان های جدیدی که در مناطق تاریخی این شهر ساخته می شود، برای سازمان یونسکو ارسال می کنند که این خود نشان دهنده ضعف ادارات مربوطه محلی در هرات است." آقای رسولی، به احداث یک جاده آسفالت که از میان منارهای تاریخی هرات می گذرد اشاره کرد و این اقدام را برای بقای این آثار ارزشمند، خطرناک توصیف کرد. او خواستار تغییر مسیر این جاده از سوی مقامات محلی هرات شد "تا بیش از این به منارها لطمه وارد نشود". 'پول نیست' اما نعمت الله سروری رییس اطلاعات و فرهنگ هرات، اظهارات مسئول فرهنگی دفتر یونسکو در افغانستان را رد می کند. آقای سروری همچنین در مورد تغییر مسیر جاده ای که از میان منارهای تاریخی هرات می گذرد گفت: " دولت افغانستان از نظر اقتصادی بسیار ضعیف و متکی به کمک های کشورهای خارجی است و برای تغییر مسیر جاده سابق و احداث جاده جدید، توان خریداری املاک مردم را که در اطراف مصلای هرات واقع شده، ندارد." رییس اطلاعات و فرهنگ هرات به یونسکو پیشنهاد کرد که کمک مالی را برای خریداری املاک مردم منطقه و احداث یک جاده جدید در اختیار دولت افغانستان قرار دهد. وضعیت 'نگران کننده' آقای رجایی می گوید: " اگر دولت افغانستان توانایی مالی برای حفظ این آثار را ندارد، یونسکو باید در این زمینه زودتر اقدام کند و با دولت افغانستان در احیای این آثار همکاری کند." بخش فرهنگی بنیاد عمرانی آقا خان، هم اکنون به بازسازی آثار فرسوده و تخریب شده فرهنگی و تاریخی هرات مشغول است. آرش بوستانی مسئول دفتر فرهنگی آقا خان در هرات می گوید: " از ارزش آثار تاریخی هرات با شامل نشدن به فهرست میراث های فرهنگی جهان کاسته نخواهد شد". او نیز معتقد است که جاده ای که از میان منارهای تاریخی این شهر می گذرد برای این آثار زیانبار است و باید قبل از اینکه صدمه ای به این آثار برسد تغییر مسیر داده شود. تلاشهای ناکام این سازمان، در جلسه اخیر خود کمیته ای برای هماهنگی بین اللملی حفظ میراث تاریخی و فرهنگی افغانستان تشکیل داده است تا مقامات افغان را قادر کند که طرحهای کوتاه مدت و بلند مدتی را برای حفظ آثار تاریخی افغانستان تهیه و اجرا کند. یونسکو همچنین برای سرعت بخشیدن به طرح شامل شدن آثار باستانی افغانستان در فهرست میراث فرهنگی جهان، پروژه های فوری را روی دست گرفته که در حال اجرا است. این پروژه ها شامل احیای میراف تاریخی هرات و منار جام در غور، مسجد حاجی پیاده در بلخ و انتقال آثار فرهنگی قابل انتقال از خارج کشور به افغانستان است. هرات در مسیر جاده تاریخی ابریشم قرار داشته است و محل تلاقی تمدن های بودایی، هخامنشی و اسلام بوده است. این شهر دارای آثار باستانی بی شماری است اما عدم توجه کافی به حفاظت از آنها، به ویژه سه دهه جنگ، آسیب های فراوانی به این آثار وارد کرده است. با اکثر نظر دهندگان عزیز موافقم. در جامعه کنونی معدود کسانی از اهمیت آثار تاریخی اطلاع کافی دارند. بلند بردن سطح اطلاعات عمومی باعث توجه بیشتر مردم به اهمیت این آثار شده و از طرف دیگر هستند یک عده مردم دلسوز که برای حفظ این اماکن تلاش نموده و از ساخت و ساز های بی رویه در اطراف آنها خود داری نمایند. باید ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات لینکی را در سایت اینترنتی خود بگذارد تا همه مردم به ثبت این آثار در یونسکو نظر بدهند و وقتی تعداد نطرات به حد نصاب آن رسید، آمار آن را به یونسکو ارایه بدهند. امید این مساله کارگر افتاده باعث احقاق حق مردم شریف افغانستان شود. رامین - هرات در فبال ابنیه تاریخی هرات همانطور که دوستان اشاره نموده اند بی رسمی ها و بی تفاوتی ها فراوان بوده و همین اکنون نیز جریان دارد بد نیست به یکی از آن موارد که در قید قلم دوستان نیامده است اشارتی گردد.موردی است که به چند سال قبل بر می گردد، به سال 83 یک شرکت ساختمانی ازبکی ظاهراً جهت اعمار آرامگاهی شایسته امیر علیشیر نوایی که ازبک ها وی را پدر شعرشان لقب داده اند به هرات آمدند، آنها پس از مطرح کردن برنامه شان با استقبال بیش از حد مقامات حاکمیت وقت هرات قرار گرفتند و مزار این امیر نامدار بدون تحقیق و مطالعه در اختیار آنها گدارده شد این شر! ت پس از مدتی کار نهانی و دور از انظار مردم بطوری که مشخص نمی شد که اینها مصروف چه کاری هستند ،بعد از آنکه آبده قبلی را که در زمان مرحوم عبدالله ملکیار به سال 1328 بر سر آرامگاه این وزیر تیموری ساخته شده بود ویران کردند به ناگاه ترک هرات گفتند، اینکه آن شرکت چه کرد و چه هدفی داشت و با کی ها تبانی نموده بود بر ما دقیقاً لایح و آشکار نیست به هر روی اکنون نوایی کسی که بر صد ها تن او بقعه و آرامگاه می ساخت امروزه حتی کلبه ای گلی هم به خود نمی بیند و در زیر مستطیلی سمنتی که یادگار شرکت نامبرده است از نا سپاسی و قدرناشناسی دنیا و اهل آن در حیرت فرو رفته است. خلیل افضلی - هرات از شنیدن خبر عدم ثبت اثار تاریخی هرات عزیز در زمره میراث فرهنگی جهان واقعاُمتاًسف شدم و بدین گونه به این تصمیم اعتراض میکنم. اقایان محترم که این تصمیم را گرفته اند ایا ازتمام آثارتاریخی شهر ما خبر دارند یا خیر ؟ هرات انقدر از داشتن این گونه آثار و ابنیه تاریخی غنی است که اگر ما آنرا صرف در منار ها و مصلای و شهر قدیم هرات خلاصه کنیم واقعاُ به هرات ظلم کرده ایم اثار خواجه صاحب انصار و کهندزُ مصرخ؛ چشت شریف؛ کرخ؛زنده جان و.......غیره مثال بارزادعای منست .در مورد ساختمانسازیهای بلند بد بختانه هست چون شهر نو هرات درست در جوار شهر کهنه هرات م! وقعیت دارد و با امدن موج نو سازی لاجرم هرات طوری که در همه عرصه ها پیشتاز بوده هراتیان اینبار هم در ساختن شهر نو خود کمر همت بستند و زیبا ترین شهر نو و بازارکه در افغانستان وجود داردرا ساختند که من به صفت یک هراتی بدان افتخار میکنم و اگر توریستان محترمی که در اینده نامعلوم قصد بازدیدازشهر کهنه هرات را دارند لطفاُاز نزدیک انجا را ببینند. قیومی - هرات همه اينرا می دانند که شهر هرات صاحب ندارد و تمام کسانيکه بنام مسئولين هرات هستند مصروف پر کردن جيب های خود اند و به اندازه سر سوزن به فکر اين مردم رنجکشيده نيستند، شاروال هرات به جرم اختلاص مالی متهم است و جنجال وی با لوی حارنوال بجائی رسيد که ممنوع الخروج از کشور شده بود و با ميانجيگری حضرت صاحب صبقت الله مجددی اين پرونده را بستند و يا از بين بردند و اين موضوع بدون نتيجه باقی ماند. ولی حالا هم جناب شاروال صاحب بيشرمانه در چوکی خود نشسته است و باز خون اين ملت بيچاره را ميمکد..... اين شخص اصلاً به عابدات تاريخی و ميراث فرهنگی علاقه ای ندارد و مسئول ا! ين شکست بزرگ فرهنگی ، بيشتر از همه شاروال شهر هرات است و در قدم دوم به ترتيب ساير مسئولين... جناب شاروال صاحب را اصلاً کسی در دفتر کارش نميبيند بلکه شب ها در تلويزيون محلی هرات در کنار والی هرات ديده می شود که در افتتاح کدام مرکز نظامی در يکی از ولسوالی ها رفته است و يا اگر کدام مهمانی به هرات می آيد ، شاروال شهر به ميدان هوائی ميرود به استقبال هر مهمانيکه باشد ، اين شخص بايد مسئول تشريفات ولايت هرات باشد نه شاروال هرات، حالا سوال در اينجاست که آيا در ولايت هرات که بيش از دو ونيم مليون نفوس دارد ، ديگر کسی پيدا نمی شود که بايد مجددی صاحب شاروال باشد؟ بنده با اين شخص کدام خصومت شخصی و خانوادگی ندارم ولی درد من درد همين مردم بيچاره است و بس. تا زمانيکه چنين اشخاصی در هرات حاکم باشند وضع آبدات تاريخی و ساير بخش های مهم از اين بدتر خواهد بود. شيلا - هرات من اگر این اتفاق افتاده باشد برای همه متاسفم ، ولی یادتان باشد که به گفته آقای بوستانی، چیزی از هرات و آثار گرانبارش نمی کاهد. اما موضوع قابل توجه اینجاست که من بعد از خواندن این خبر به ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات رفتم ، جائی که رئیس اداره نیز آنجا بود ، من برایش گفتم که آقای سروری من چنین خبری را در بی بی سی دیدم ولی او اظهار بی اطلاعی نموده و قضیه را مردود می شمرد ، در عین حال خبرنگار ها را نیز به خبر پراگنی متهم میکرد ،برایش گفتم بی بی سی به نقل از یونسکو ساختمان های بلند منزل را یکی از عوامل عدم ثبت هرات عنوان نموده ، او گفت در هرات حت! یک ساختمان بلند منزل که در حاشیه شهر کهنه و یا مناطق. وحید - مزارشریف به نظر من بي لياقتي از جاي شروع مي شود كه فرد اول مملكت بي لياقت و خيانت كار باشد اگر اين درست نيست هموطنانم مي توانند نظر بدهند وقتي رئيس جمهور درست كار باشد ؟وزير هاي آن بايد درست كار باشد يعني دوزد نباشد اگر وزيران آن دوزد نيست بايد رئيس هاي آنها دوزد نباشد ببينيد به روز روشن بانك دوزدي مي كنند؟ آدم مي كشند وشاروال صاحب دوزدي مي كند لوي سارنوال بيچاره آنرا بندي مي كند ولي يك دوزدي ديگه آنرا رها مي كند و اين بار باز دوزدي ما به دوزدي خود دوام مي دهد؟ اگر اينطور نيست چرا يونسكو از اين كار دست مي كشد ؟ عبدالستار - هرات مقامات افغان به مجموع دارند، خوب توجیه کننده این امر اسف بار است؛ از مقاماتی که نمی توانند آبرو و وجهه اجتماعی شهروندانشان را در جهان حفظ کنند، جای بسیار تعجب خواهد که چنین انتظاری را داشته باشیم. محمد صابر - اسلام آباد به نظرمن اين آثار به بشريت تعلق دارد هرچند در جغرافيای مشخصی فرارگرفته باشند به معنی محلی بودن آن نمی باشد. وقتی که تاج محل جزو عجايب 7گانه جديد اعلام گرديد روزنامه های هند آن را افتخار معماری مسلمانان در شبه جزيره هند قلمداد کردند درصورتی که اکثريت جمعيت اين کشور هندو می باشد وبعضاً مشکلات سياسی ومذهبی هم دارند ولی اين هيچگاه حقيقتها را لاپوشانی نکرده است. درمورد افغانستان تنها کاری که دولت می تواند بکند درمسير فعاليت يونسکو کارشکنی نکنند تا جايی که من درجربان هستم در افغانستان همه چيز تحت تاثير مسايل س! ياسی مورد معامله گروههای سياسی قرارگرفته وبه نشانه انتقام از حريف درحفظ ونگهداری آن کاشکنی می کنند. درصورتی که اين آثار به تمام مردم دنياتعلق دارند ونبايد مورد جفا وستم قراربگيرند. همانطوری که " فهيمه جان" از کابل نوشته اند درکشوری که مردمش بی ارزش پنداشته می شود کی به آثارفرهنگی توجه دارد؟ دقيقاً درست است. سهیل - هند با شنیدن این خبر نا خوش آیند واقعآ افسرده شدم. از سالهای متمادی است که اداره یونسکو حفظ و مراقبت عابدات تا ریخی هرات باستان را تمویل میکند و از برکت توجه آنهاست که همین چند عابده موجود را تا کنون داراستیم ور نه از دولتمردان(خردمند)مابه از ویرانی چیز دیگری انتظار نمیرود. من منحیث فرزند آن مرز بوم از تمامی مسولین امور چه در ولایت هرات و چه در مرکز تقاضا میدارم تاباتمام شرایط منطقی یونسکو جهت حفظ عابدات موجوده موافقت نموده و گام های عملی را در این زمینه بردارند تااینکه بتوان در آینده این آثار را در فهرست میراث فرهنگی جهان ثبت نمود ور نه با این حراست و حفاظت شما بزرگمردان معاصر از این میراث به جای مانده بزرگمردان واقعی تاریخ ما چیزی به آینده گان با قی نخواهد ماند. غلام حضرت سروری - هلند اينكه از مقامات محلي هرات بي كفايتي ديده مي شود بار اول نيست. نمونه بارز اين موضوع شدت افزايش ناامني ها در هرات است كه مردم را بي نهايت وحشت زده كرده اما مقامات هميشه از آرام بودن اوضاع صحبت مي كنند.در مورد بي كفايتي مسولان فرهنگي نيز نمونه ديگري است كه مردم هرات اين موضوع را تاييد خواهند كرد و آن اينكه در ضلع غربي مسجد جامع تاريخي هرات در قسمت كوچه گدام يك نفر به زور اقدام به ساخت دوكانهاي جديد كرده البته با توجه به پيمانه رشوه اي كه به مقامات محلي مانند شاروالي و وزارت شهر سازي در پايتخت داده، چند بار هم به صورت نمادين اقدام به تعطيلي كار اين شخص كردند كه باز دوباره به كار آغاز كرده. اقدامات ناكافي مسولان فرهنگي نيز نتيجه اي نداد و بالاخره اين شخص با آوردن بيست يا سي نفر لات و اوباش در محل ساخت دوكانها مي كوشد تا مانع از اقدام بعدي دولت شود و با خيال راحت شروع به كار كرده است. دولت هم بدون آنكه چيزي بگويد آرام نشسته و چشمش را بسته يا به اصطلاح ديگر از چهار نفر لات ترسيده است من نمي دانم دولتي كه توان جلوگيري از ساخت خودسرانه چند دوكان را نداشته باشد چه مشروعيتي دارد. آرین - هرات وظيفه هرافغان است که ميراث فرهنگی خود رانگه کند. اما بعضی از آخوندها بودند که نام افغان را بد کردند و ميراث تاريخي آن را ازبين بردند. نبي - جمهوري چک به نظر من که هنوز صحت و سقم این خبر معلوم نیست چون سازمان یونسکو در این مورد اظهار نظر رسمی ننموده است و در ثانی با وجود اینکه آقای نعمت الله سروری رییس اطلاعات و فرهنگ هرات، میگوید تاکنون هیچ ساختمان جدید و بلندی نه تنها در داخل شهر قدیم بلکه در مناطق مشرف بر آن نیز ساخته نشده است". ولی من به عنوان یک شهروند هراتی میبنم که روزانه ساختمان های کانکریتی مثل قارچ در اطراف اماکن تاریخی در حال ساختن است و در حالی که شهرداری هرات و تمام مقامات دولتی در فساد غرق اند هیچ بعید نیست که سازمان یونسکو دست به این اقدام بزند. پویا - هرات من اگر این اتفاق افتاده باشد برای همه متاسفم ، ولی یادتان باشد که به گفته آقای بوستانی، چیزی از هرات و آثار گرانبارش نمی کاهد. اما موضوع قابل توجه اینجاست که من بعد از خواندن این خبر به ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات رفتم ، جائی که رئیس اداره نیز آنجا بود ، من برایش گفتم که آقای سروری من چنین خبری را در بی بی سی دیدم ولی او اظهار بی اطلاعی نموده و قضیه را مردود می شمرد ، در عین حال خبرنگار ها را نیز به خبر پراگنی متهم میکرد ،برایش گفتم بی بی سی به نقل از یونسکو ساختمان های بلند منزل را یکی از عوامل عدم ثبت هرات عنوان نموده ، او گفت در هرات حتی یک ساختمان بلند منزل که در حاشیه شهر کهنه و یا مناطق نزدیک به آثار تاریخی هرات باشد را اجازه ندادیم. ولی جالب است این را بدانید که این موضوع آنقدر بین مقامات دولتی هرات بی اهمیت است که حتی فکر کنم تا همین لحظه که من این موضوع را می نگارم (نه و سی دقیقه چهارشنبه شب به وقت افغانستان ) بلند پایه ترین مقامات دولتی هرات هم از این موضوع خبر نداشته باشند. وحید پیمان - هرات گر چه می دانیم که دولت از حمایت از میراث فرهنگی در هرات تا حدودی ناکام است اما از رسانه های عمومی خواهشمندیم تا ذهنیت های مردم را نسبت به میراث فرهنگی روشن تر کنند تا باشد هر فرد نسبت به ارزش داشتن میراث فرهنکی ارج نهند. اسلام ترکمن - هرات به نظر بنده علت اینکه شهر باستانی هرات از ثبت در فهرست شهرهای میراث جهانی بازمانده است این است که اولا ما خواهان حفظ آثار تاریخی خود چنانی که باید باشیم، نیستم. منظور بنده اینست: طوری که در این مطلب آمده (و چندی پیش من از نزدیک شاهد بودم) از میان مناره ها سرکی جور شده که موترها آمد و شد می کنند. این سرک همانند میکروبی هست که هر ثانیه ریشه مناره ها را می پوساند. در شهر هرات واقعا بعضی از مناطق شهر خوب کار شده و در بعضی دیگر با رشوت خواری مقامات مربوطه و شاروالی هیچ کار نشده و همچنین نقشه شهریی که باید اجرا شود، اجرا نشده است. مهندس و بنیانگذار این سرک هم احتمالا کسی بوده که علاقه به حفظ آثار تاریخ وطن ما ندارد. نادری - مسکو در کشوری که آدم هایش برای دولتمردانش ارزش نداشته باشد میراث فرهنگی چی ارزشی خواهد داشت؟ به نظر من این خاک بیچاره از دست این مردم که رویش زنده گی می کنند به فغان آمده. فهمیه - کابل داشتن آثار تاریخی هویت ملی, سرمایه ملی و بین المللی است. با داشتن این آثار توجه جهانگردان را به وطن ما جلب کرده می توانیم و از این طریق عایدات کشور را کمک کرده میتوانیم. در قصمت حفظ و مراقبت آن دولت و ارگانهای محلی وظیفه دارند و در مقابل مردم و جامعه جهانی مسول میباشند. امیدواریم که مسئولین در این مورد جدی باشند و از هیچ نوع مبارزه دریغ دکنند. امیرزاده احمدی - کابل من واقعاً متاسف هستم از اينکه تلاشهای ما بدون نتيجه ماند و آن اشخاص فرصت طلب و يا بهتر است بگوئيم فيودالهای محلی که منافع شان در خطر بود و نمی خواستند که شهر باستانی هرات ثبت در فهرست ميراث های فرهنگی جهان شود موفق شدند. مقصر اين ضايع بزرگ ملی خود مقامات محلی هرات هستند، که تعهد سپرده بودند که جلوی ساخت و ساز های غيرقانونی را در داخل شهر کهنه و نزديک آن بگيرند و از تخريب آثار باستانی و فرهنگی جلوگيری نمايند، ولی نخواستند و نکردند و نمی خواهند که به اين مردم و اين کشور بدبخت خدمت کنند. اگر لازم باشد بنده می توانم تعهد نامه اي را که در آن تمام مقامات بلند رتبه هرات امضاء کرده اند که تمام ماده های مذکور در آن ذکر شده ولی به هيچ کدام از آنها عمل صورت نگرفته را در دسترس رسانه ها قرار دهم. اگر مقامات دولتی يا محلی هرات خواسته باشند خيلی ساده می توانند که شهر کهنه را حفظ کنند و مصرفی هم ندارد. اين ضايع بزرگ و عدم توجه و بی کفايتی مسولين و مقامات محلی هرات را می توان بنام خيانت ملی خطاب نمود، چون مسئله جلب توريست و ثبت هرات در ليست ميراث های فرهنگی جهان مربوط به يک ولايت نمی باشد، بلکه افتخار و سود آن مربوط تمام افغانها است ، و به خداوند سوگند ياد می کنم که همين حالا از چشمان من اشک ميريزد بخاطر اين ضايع بزرگ ملی. جناب آقای سروری رئيس اطلاعات و فرهنگ هرات فرموده بودند که بعد از امضاء قرار داد با بنياد فرهنگی آقاخان ديگر هيچ ساختمان غيرقانونی در داخل شهر کهنه و حتا در نزديکی آن ساخته نشده است- اولاً خدمت برسانم که قرارداد با بنياد فرهنگی آقاخان نبوده، بلکه با سازمان يونسکو امضاء شده است و بنياد فرهنگی آغاخان در آن هيچ نقشی نداشته است، و دوم اينکه به تعداد بيشماری از اين ساختمانها در داخل شهر قديم هرات و اطراف آن بعد از امضاء تعهد نامه متذکره ساخته شده و حتا بناهای تاريخی نيز تخريب شده است که به عنوان مثال خود رياست آبرسانی هرات، تاريخ آبرسانی و تنها راه تاريخی ورود آب به داخل شهر کهنه هرات را از بين برد و اينکه خود مرم به نفع خود چی کرده اند واضح است. محمد اویس توخی - هرات عدم ثبت نام هرات در فهرست ميراث فرهنگی جهان يک ضایعه جبران ناپذير در اين برهه بحساب ميأيد ؛ هرات شهری است که در تاريخ افغانستان و جهان از اهميتی خاصی برخوردار است چه از لحاظ گذرگاه جاده ابريشم و يا از بپا نگهداشتن ميراث های فرهنگی و يادبود های همچون مناره ها ؛ مسجدجامع بزرگ شهر هرات ؛ قلعه اختيارالدين و ... مسئولان امور درهرات مي بايست درجهت به کرسی نشاندن حقانيت هرات در ميراث فرهنگی جهان تلاش های بيشتری را بخرج ميدادند و از قبل با برنامه ريزی های مسئولانه خود جلو بهانه گيری هایی را که هم اکنون به يک ناکامی منجر شد مي گرفتند ؛ تقريبا 36 سال پيش مسير حمل و نقل از جاده منارها بخاطر ايمن بودن اين آثار باستانی در حداقل و گاهی حتی بدون رفت و آمد ماشين آلات در نظر گرفته شده بود. نه تنها مسئولين هرات که حتی دولت افغانستان باتلاش وسيعتری و با تضمين های که ميتوانست بسپارد هرات را درفهرست آثارميراث فرهنگی ثبت و سپس در کسب رضايت ( یونسکو ) از امکانات آن در برنامه راه جدا سازی جاده منارها از تراکم ترافيکی حد اکثر استفاده را بدست مياورد. هم اکنون تا دير نشده لازم است از فرصت استفاده برده و سعی گردد تا در آينده نزديک هرات به اين فهرست ثبت نام گردد. نور احمد رجاء - دوشنبه تاجیکستان سرزمين قديمی بدون آثار به بودن خود ادامه خواهد داد. نابودی آثار فرهنگی و تاريخی در اين سرزمين بيشتر از 1300 سال عمر دارد که مذهب ما و موقيعت آثار اعتنا به هويت و اهميت آثار را در وجود سردمداران مليت گرا و افراطی ما کشته است. کبیر - استکهلم خبر بسیار غم انگیز! گفته های جناب سروری یک نوع توجیه برای بر جا نگهداشتن آن جاده ایست که این ساختمان های ارزشمند را با نوع خطر تازه ی روبرو کرده است. مگر رسالت دستگاه حاکمه اطلاعات و فرهنگ چیست؟ از دست رفتن این ساختمانهای ارزشمند بسیار دردناکتر از مشکلات است که از بستن جاده بروز خواهد کرد. بستن عاجل آن جاده یک ضرورت حاد است راه جایگزین بعدآ پیدا خواهد شد. سوالی در ذهنم پیدا شد: چی فرقی بین برخورد طالبان و حکومت فعلی با آبده های تاریخی مااست؟ اولی مجسمه بودا را فعالانه از بین برد و دومی اجازه میدهد که عوامل دیگری کار آثار باقیمانده تاریخی هرات را یک طرفه کند! فکر کنم اگر واقعآ خواسته باشند کاری کنند تنها اختصاص 1-2 فیصد عواید گمرکی هرات هزینه مالی مرمت کاری این آبدات و ساختن جاده جایگزین را تامین خواهد کرد. بلخی خدمات | تلاشها برای ثبت آثار تاریخی هرات در فهرست میراث فرهنگی جهان در یونسکو (سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی ملل متحد، ناکام ماند. | هرات از ثبت در فهرست میراث جهانی بازماند |
تاریخچه درگیری های مداوم با اسرائیل و اختلاف بر سر وضعیت فلسطینیان در تبعید، تلاش ها برای ایجاد کشور فلسطینی در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در ساحل مدیترانه را بی اثر کرده است. جنگی که در پی تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ در گرفت به قیمویمت بریتانیا پایان داد و منجر به تقسیم فلسطین بین اسرائیل، سرزمین های شرقی رود اردن و مصر شد. جنبش ملی فلسطینی به تدریج در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه مجددا تشکیل شد که توسط اردن و مصر اداره می شد و در اردوگاه های پناهندگی در کشورهای عربی به فعالیت ادامه می داد. مدت کوتاهی پیش از بروز جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷، سازمان آزادیبخش فلسطین ظهور کرد که هدایت دیگر گروه های جنبش ملی فلسطینی را بر عهده گرفت. اسرائیل در طی جنگ شش روزه کرانه باختری، غزه و شرق بیت المقدس را تحت تصرف خود درآورد. سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات در مجامع بین المللی به عنوان نماینده فلسطینی ها به رسمیت شناخته شد. در پی آن پیمان اسلو با اسرائیل در سال ۱۹۹۳ به امضا رسید که به موجب آن تشکیلات خودگران فلسطین به رسمیت شناخته شد. بیت المقدس نخستین قبله مسلمانان جهان بوده است این تشکیلات، تا زمانی که توافقی برای حل اختلافات و درگیری ها حاصل شود، اداره بخش هایی از کرانه باختری (به استثنای بیت المقدس شرقی) و نوار غزه را بر عهده گرفت. ادامه درگیری های خشونت آمیز و شهرک سازی اسرائیلی ها روند رسیدن به یک توافق نهایی را به تعویق انداخته و به مشاجرات طرفین بر سر تاثیر و ارزش پیمان اسلو دامن زده است. جنبش حماس که کنترل نوار غزه را در سال ۲۰۰۷ در دست گرفت پیمان اسلو را صریحا نفی می کند. تشکیلات خودگردان فلسطینی که برآمده از سازمان آزادیبخش فلسطین است، نماینده فلسطینیان در مجامع بین المللی است. این تشکیلات تحت ریاست فردی که مستقیما از سوی مردم انتخاب شده، فعالیت می کند. رئیس تشکیلات سپس نخست وزیر و دولت را تایین می کند. دولت باید از سوی شورای قانونگذاری فلسطین تایید شود. بر اساس پیمان اسلو، فلسطینیان در دو منطقه کنترل دارند، منطقه ای غیر نظامی با کنترل امنیت آن (منطقه A) و منطقه ای غیرنظامی بدون داشتن کنترل آن (منطقه B) اسرائیل کنترل جاده ها و گذرگاه ها، شهرک های یهودی نشین و دره اردن را دراختیار دارد و گاهی برای مبارزه با گروه های مسلح به مناطق شهری حمله می کند. فتح از سازمان آزادییخش فلسطین تا پیش از انتخابات شورای قانونگذاری در سال ۲۰۰۶ که در آن حماس به پیروزی رسید، تشکیلات خودگران را اداره می کرد. درگیری های مداوم با اسرائیل تلاش ها برای ایجاد کشور فلسطینی را بی اثر کرده است اما همزیستی نه چندان مسالمت آمیز میان محمود عباس، رئیس تشکیلات و دولتِ به رهبری حماس با درگیری مسلحانه میان فتح و شاخه نظامی حماس رو به زوال گذاشت که نهایتا منجر شد حماس قدرت را در غزه در ژوئن ۲۰۰۷ به تصرف خود در آورد و متعاقب آن آقای عباس، دولت حماس را منحل اعلام کند. دو منطقه متعلق به تشکیلات خودگردان هرکدام جداگانه توسط یکی از شاخه های سازمان آزادیبخش فلسطین اداره می شود. کرانه باختری تحت کنترل فتح است و حماس اداره نوار غزه را بر عهده دارد. تلاش های مصر در نقش میانجی برای اتحاد دو گروه تاکنون موفقیت چندانی در بر نداشته است. مذاکرات میان تشکیلات خودگردان به رهبری فتح و اسرائیل در خصوص یافتن راه حلی برای پایان مخاصمه همچنان با حمایت های بین المللی ادامه دارد، اما عدم توافق بر سر وضعیت فلسطینیان خارج از سرزمین های فلسطینی، سرنوشت بیت المقدس که هر دو طرف آن را پایتخت خود می دانند و همچنین ادامه ساخت شهرک های یهودی نشین از موانع اصلی پیشرفت این مذاکرات است. خودداری حماس و اسرائیل برای مذاکره با دیگری و درگیری مسلحانه میان شان، چشم انداز صلح را تیره کرده است. در فوریه ۲۰۱۲ محمود عباس در پی مذاکراتش با خالد مشعل، از رهبران حماس اعلام کرد که ریاست دولت انتقالی فلسطینیان را بر عهده خواهد گرفت. قرار است دولت انتقالی، با عنوان دولت وحدت ملی، انتخابات ریاست تشکیلات خودگردان و همچنین انتخابات پارلمان فلسطینی را در کرانه باختری و نوار غزه برگزار کند. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل با محکومیت توافق فتح و حماس گفت که تشکیلات خودگردان فلسطین باید میان آشتی با حماس و صلح با اسرائیل یکی را انتخاب کند. در یک نگاه جمعيت: 4.4 ميليون نفر (سازمان ملل متحد 2007) پايتخت پيش بينی شده: بيت المقدس شرقی. در حال حاضر رام الله مرکز اجرایی تشکیلات خودگردان است. مساحت: وزارت اطلاع رسانی فلسطین مساحت کرانه باختری 5970 کیلومتر مربع و مساحت نوار غزه را 365 کیلومتر مربع ذکر کرده است. زبان عمده:عربی دين اکثريت: اسلام اميد به زندگی: 73 سال (مردان) و 75 سال (زنان) (سازمان ملل متحد) واحد پول: ۱ دينار اردن = ۱۰۰فلس و 1 شکله جدید اسرائيل = ۱۰۰ آگوروت جديد صادرات عمده: مرکبات سرانه در آمد ناخالص ملی: 1230 دلار (تخمینی، بانک جهانی 2007) نشانه اینترنتی: ps. کد بين المللی تلفن: 970+ رهبران متولد ۱۹۳۵، در صافد (در شمال اسرائیل کنونی) محمود عباس، نخست وزیر سابق فلسطینیان و کاندیدای فتح در ژانویه ۲۰۰۵ به عنوان جایگزین یاسر عرفات، رهبر فقید فلسطینیان انتخاب شد. آقای عباس که در میان اعراب به ابومازن معروف است، پس از درگذشت آقای عرفات رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین را برعهده گرفت و از سال ۱۹۶۹ معاون او بود. پیروزی غافلگیرکننده جنبش شبه نظامیان اسلامی حماس در انتخابات پارلمانی در ژانویه ۲۰۰۶ تنش میان گروه های مختلف فلسطینی را افزایش داد. آغاز درگیری خشونت بار میان حماس و فتح به رهبری محمود عباس نگرانی های بابت وقوع جنگ داخلی را به وجود آورد. در فوریه ۲۰۰۷ حماس و فتح بر سر تشکیل دولت اتحاد ملی به توافق رسیدند. اما حماس با تصرف قدرت در غزه در ژوئن ۲۰۰۷، عملا مفهوم دولت ائتلافی را زیر سئوال برد که نهایتا به اعلام انحلال دولت از سوی محمود عباس منتهی شد. دوره کنونی آقای عباس می بایست در ژانویه ۲۰۰۹ پایان می یافت، اما او در سال ۲۰۰۸ اعلام کرد که به منظور برگزاری همزمان انتخابات پارلمانی و انتخاب رئیس تشکیلات، دوره خود را برای یک سال دیگر تمدید خواهد کرد. این اقدام با انتقاد حماس همراه بود. در نوامبر ۲۰۰۹ آقای عباس گفت که در اعتراض به موانع موجود در مسیر مذاکرات صلح با اسرائیل در انتخابات آینده – که قرار بود در ژانویه ۲۰۱۰ برگزار شود - خود را کاندیدا نخواهد کرد. برگزاری این انتخابات به تعویق افتاد و از آن زمان آقای عباس کار خود را به طور موقت ادامه داده است. بسیار از تحلیلگران از آقای عباس به عنوان سیاستمداری معتدل یاد می کنند. او قیام فلسطینیان مسلح را محکوم کرده است و خواهان از سرگیری مذاکرات با اسرائیل است. اما او با چالش متقاعد کردن گروه های مسلح فلسطینی برای توقف حملات علیه اسرائیل است. آقای عباس در اواخر سالهای ۱۹۵۰ با همکاری یاسر عرفات جنبش فتح را بنیاد گذاشت که مهمترین شاخه سیاسی در سازمان آزادیبخش فلسطین محسوب می شود. او در سالهای ۱۹۷۰ روابطش را با سیاستمداران چپگرای اسرائیلی تثبیت کرد. از او به عنوان معمار پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳ یاد می شود که به موجب آن تشکیلات خودگردان فلسطینی به رسمیت شناخته شد. دوره کوتاه مدت نخست وزیری اش در سال ۲۰۰۳ به اختلاف با یاسر عرفات بر سر کنترل امنیت فلسطینیان و اجرای اصلاحات گذشت که نهایتا به استعفای آقای عباس در سپتامبر همان سال انجامید. یاسر عرفات، رهبر پیشین فلسطینیان روز یازده نوامبر ۲۰۰۴ در سن ۷۵ سالگی پس از مدتی بیماری، به علت اختلال خونی در بیمارستانی در فرانسه درگذشت. متولد ۱۹۶۲، اردوگاه پناهندگان شاطی (نوار غزه) از میان رهبران حماس، اسماعیل هنیه در انظار عمومی از همه مطرح تر است. او پیشتر نخست وزیر فلسطینیان بود که اکنون تشکیلات حماس را در غزه رهبری می کند. هنیه که خود در اردوگاه پناهندگان در غزه به دنیا آمده است، در سال ۲۰۰۶ به عنوان رهبر حماس در انتخابات شورای قانونگذاری به پیروزی رسید. محمود عباس او را به مقام نخست وزیر منصوب کرد. اما خیلی زود دولت او به دلیل عدم همکاری اعانه دهندگان بین المللی با بحران مواجه شد. شرط آنها برای همکاری پرهیز از خشونت و به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی حماس بود. با شروع درگیری میان فتح و حماس و انحلال دولت اسماعیل هنیه از سوی آقای عباس، حماس که کنترل نوار غزه را در اختیار داشت، فتح را به تبانی با آمریکا و اسرائیل متهم کرد. پرتاب خمپاره از نوار غزه به سوی اسرائیل، تلافی سنگین اسرائیل را در پی داشته است. حماس بر خلاف فتح رابطه خوبی با دولت ایران دارد. آمریکا و اسرائیل که از حماس به عنوان گروهی تروریستی یاد می کنند، ایران را متهم می کنند که با حمایت خود از حماس روند صلح فلسیطنیان با اسرائیل را مختل می کند. رسانهها فضای رسانه های فلسطینی بازتاب دهنده درگیری قدرت میان فتح و حماس است تلویزیون رسانه اصلی برای پخش اطلاعات و اخبار در مناطق فلسطینی نشین است.. فضای رسانه های فلسطینی بازتاب دهنده درگیری قدرت میان فتح و حماس است. پی بی سی متعلق به فتح و شبکه رسانه ای الاقصی متعلق به حماس، دو شبکه اصلی رسانه ای فلسطینیان هستند که هر کدام دارای شبکه تلویزیونی ماهواره ای و زمینی و شبکه رادیویی هستند. ۳۰ کانال تلویزیونی زمینی و دستکم ۳۵ شبکه رادیویی در سرزمین های فلسطینی پخش می شود و چندین روزنامه که تعدادی از آنها هوادار فتح و حماس هستند در این مناطق توزیع می شود. شبکه های ماهواره ای پان عرب از جمله شبکه خبری الجزیره بینندگان بسیاری در میان فلسطینیان دارد. درگیری میان فتح و حماس فضای کار را برای روزنامه نگاران دشوار کرده است و سرزمین های فلسطینی یکی از خطرناک ترین مناطق برای روزنامه نگاران به شمار می رود. حمله به روزنامه نگاران به امری عادی تبدیل شده است و آنان از سوی نیروهای اسرائیلی تهدید می شوند؛ امری که در مقیاسی کمتر از سوی حماس و فتح هم صورت می گیرد. خود سانسوری به طور وسیعی شایع است. گزارشگران بدون مرز در"فهرست آزادی مطبوعات" که در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد، سرزمین های فلسطینی را از نظر آزادی بیان از میان ۱۷۳ کشور در رده ۱۶۳ قرار داد. در سال ۲۰۰۸ برآورد شد که ۱۴.۸ درصد از جمعیت فلسطینیان به اینترنت دسترسی داشته اند. وبسایت ها تا حدود زیادی از آزار و اذیتی که رسانه های دیگر با آن روبه رو هستند، در امان مانده اند. بر اساس تحقیقات OpenNet Initiative فیلترینگ سازمان یافته در این مناطق وجود ندارد. در پی انتفاضه دوم رسانه های فلسطینی بر اثر عملیات نظامیان اسرائیلی بشدت صدمه دیدند و شبکه های رادیو و تلویزیونی آن تخریب شد. از جمله شبکه رادیو تلویزیونی اقتدار ملی فلسطین در رام الله که در ژانویه ۲۰۰۲ تخریب شد. القدس- خصوصی، پرتیراژترین روزنامه، واقع در بیت المقدس الایام – خصوصی، روزنامه، واقع در رام الله الحیات الجدیده - روزنامه متعلق به تشکیلاتخودگردان فلسطین: روزنامه، نزدیک به حماس سازمان رادیو و تلویزیون فلسطینیان: متعلق به تشکیلات خودگردان با در اختیار داشتن شبکه صدای فلسطین، واقع در رام الله رادیو الاقصی: متعلق به حماس، واقع در غزه سازمان رادیو و تلویزیون فلسطینیان: متعلق به تشکیلات خودگردان با در اختیار داشتن فلسطین تی وی و کانال ماهواره ای فلسطین الاقصی تی وی: متعلق به حماس، واقع در غزه با داشتن کانال های ماهواره ای و زمینی تلویزیونهای مستقل : القدس - ویژه آموزش و پرورش، المهد تی وی، المجد تی وی، النورس تی وی، و وطن تی وی خبرگزاری فلسطین (وفا): به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و عبری خبرگزاری معان: خصوصی، با بودجه هلند و دانمارک | جمعیت فلسطینیان حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون نفر است که بخشی از آنها در سرزمین تاریخی فلسطین و بخشی دیگر در کشورهای عربی همسایه در تبعید زندگی می کنند. | نمایه سیاسی سرزمینهای فلسطینی |
برآورد شده که ایران دارای حدود یک میلیون و دویست هزار اثر و محوطه تاریخی است. اگر این عدد را با مساحت یک میلیون و ۶۴۸ هزار کیلومتر مربعی ایران تقسیم کنیم، به طور متوسط در هر ۴/۱ کیلومتر مربع یک اثر تاریخی جای گرفته است. این آثار گاه مانند حاشیه "کشف رود" خراسان راه به دوران پیش از تاریخ می برند و یک میلیون سال قدمت دارند و گاه همچون گورستان سه هزار ساله قیطریه تهران زیر پای مردمی که هر روز در پارک قیطریه قدم می زنند، در عمق چند متری زمین جا خوش کرده اند. چگونگی حفظ و احیای آثار تاریخی دغدغه بزرگی است که همواره ذهن کارشناسان و مدیران میراث فرهنگی را به خود مشغول ساخته است. آنان همواره از خود می پرسند با چه تعداد متخصص، با چه حجمی از ابزار فنی، با کدام نظام حقوقی و با صرف چه میزان بودجه می توان از عهده حفاظت یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی برآمد؟ هرچند که در ده سال گذشته بودجه های دولتی برای رسیدگی به آثار تاریخی چند برابر شده است، اما همچنان در برابر یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی، ناچیز به حساب می آید؛ هم در برابر این عدد و هم در برابر شمار تهدیدهایی که متوجه آثار تاریخی ایران است. زلزله؛ تهدید پایان ناپذیر از میان عوامل طبیعی، زلزله بزرگ ترین تهدید برای آثار تاریخی ایران است. بیشتر بناهای تاریخی کشور روی خط زلزله قرار دارند و سوابق موجود نشان می دهد که در زلزله سال۱۱۹۲ه.ق کاشان، ۱۱۹۳ ه.ق تبریز و ۱۳۵۷ ه.ش طبس، هزاران اثر تاریخی از میان رفته اند. آخرین نمونه از این دست، زلزله دی ماه ۱۳۸۲ بم بود که ارگ کهن این شهر را در محدوده ای ۲۰۰ هزار مترمربعی نابود ساخت. اکنون پس از سه سال خاکبرداری و مرمت، مدیر پایگاه میراث فرهنگی بم می گوید که بازسازی کامل خرابه های ارگ ۱۲ سال زمان و افزون بر ۱۱۰ میلیون دلار بودجه می خواهد. روشن است که در صورت تکرار رخدادهای مشابه در شهرهای زلزله خیزی چون تهران، کاشان، تبریز و شیراز، افزون بر مشکلات مدیریتی، اقتصاد کشور توان بازسازی آثار تاریخی ویران شده را ندارد. زلزله بم روشن ساخت که در مرمت های چند ده ساله ارگ بم و آثار مشابه، اصول ساده ایمن سازی بنا در برابر زلزله رعایت نشده و مستند نگاری دقیقی از آثار به عمل نیامده است. از این رو پیش بینی می شود که در صورت تخریب هر بنای تاریخی، فقدان نقشه ها و عکس های کافی برای بازسازی، یک معضل بزرگ باشد. گرچه پس از زلزله بم کارشناسان مرمت آثار تاریخی، ضرورت مستندنگاری تمام آثار را به مدیران سازمان میراث فرهنگی گوشزد کردند اما این سازمان دراین راه با محدودیت نیروی متخصص، ابزار فنی و بودجه روبروست. با این حال مستندنگاری آثار تاریخی در دستور کار قرار دارد و اخیرا پژوهشگاه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، طرح جامعی را برای تهیه مولاژ (نقشه) از تمام کتیبه ها و نقش برجسته های تاریخی پی ریخته است. چشم اندازهای تاریخی در معرض خطر گذشته از زلزله، نقش عامل انسانی در تخریب آثار تاریخی بسیار پررنگ است. هرچند ایران از سال ۱۳۰۹ خورشیدی دارای قوانینی برای حفاظت از میراث فرهنگی است، اما وجود این قوانین لزوما به معنای حفاظت واقعی از آثار تاریخی نیست و در اجرای کامل آنها موانع جدی وجود دارد. تا پایان سال ۱۳۸۵ از میان یک میلیون و دویست هزار بنا و محوطه تاریخی، نوزده هزار و 32 اثر و ۱۳۹۱ حریم فرهنگی – تاریخی در فهرست آثار ملی ایران جای گرفته و مشمول قوانین نسبتا سختگیرانه حمایتی شده اند. گرچه مواردی از تخریب آثار ثبت شده گزارش شده است، اما این اطمینان وجود دارد که گنجینه های ملی در معرض خطر جدی ناشی از عوامل انسانی قرار ندارند. مشکل عمده این آثار مربوط به ساخت و سازهای پیرامونی و تجاوز به حریم آنهاست. بلند مرتبه سازی گسترده در حریم آثار تاریخی اصفهان و از جمله ساخت برج ۱۲ طبقه جهان نما در فاصله ۷۰۰ متری میدان نقش جهان، چالش بزرگی را رقم زده و با اعتراض سازمان یونسکو روبرو شده است. همچنین بلند مرتبه سازی در نزدیکی برج آجری گنبد قابوس؛ ساخت مصلا در فاصله چند متری ارگ علیشاه تبریز و ایجاد حلبی آباد پیرامون ارگ بم، مواردی هستند که از روند رو به رشد تخریب چشم انداز آثار شاخص حکایت می کنند. کارشناسان بر این باورند که دخل و تصرف در حریم این آثار سبب قطع ارتباط حسی و ادراکی مردم با هویت فرهنگی و نابود کردن خاطره مشترک جمعی و تاریخی می شود که عوارض فرهنگی آن قابل جبران نیست. چنین وضعیتی در کشورهای دیگر نیز وجود دارد زیرا شورای بین المللی بناها و محوطه های تاریخی (ایکوموس) شعار امسال روز جهانی بناهای تاریخی را "مناظر فرهنگی و یادمان های طبیعی" قرار داده و می کوشد توجه دولت های عضو را به اهمیت صیانت از مناظر فرهنگی جلب کند. در ایران نیز نخستین کوشش ها برای حمایت قانونی از حریم آثار تاریخی آغاز شده است. این تلاش ها که با همکاری دفتر منطقه ای یونسکو در تهران صورت می پذیرد، معطوف به طرح جامع مدیریت منظر فرهنگی بم است که احتمالا در درازمدت به سایر آثار تاریخی تسری می یابد. بم تنها اثر از میان هشت اثر جهانی ایران است که همراه با منظر فرهنگی و طبیعی خود به ثبت جهانی رسیده است. عوامل تهدید بناها در دو سال اخیر با اقبال پیش بینی نشده گردشگران داخلی نسبت به آثار تاریخی، تهدید جدیدی برای آثار بزرگی مانند تخت جمشید ایجاد شده است. برای مثال در نوروز ۸۶ روزانه بین ۴۵ تا ۵۰ هزار نفر وارد تخت جمشید شده اند که جدا از صدمات ناشی از یادگاری نوشتن بر دیواره ها یا زباله ریختن در محوطه، صرف تردد آنها در بنایی ۲۵۰۰ ساله و فرسوده خالی از آسیب نیست. گفته می شود که تهدید ناشی از حضور انبوه گردشگران در آثاری چون کاخ های عالی قاپو و چهلستون اصفهان، باغ فین کاشان و کاخ صاحبقرانیه تهران به مراتب حادتر است. آسیب های دیگری نیز بناهای بزرگ تاریخی را تهدید می کنند که مهم ترینشان آلودگی ناشی از فعالیت های صنعتی در نزدیکی آثاری مانند تخت جمشید یا مجموعه آثار بیستون درکرمانشاه است. در عین حال پروژه های عظیم سد سازی وزارت نیرو، گرچه تا کنون هیچ بنای تاریخی شاخصی را به زیر آب نبرده، اما انبوهی از محوطه های باستانی را پشت دریاچه سدها غرق کرده است. این بحران نخستین بار هنگام آبگیری سد کارون ۳ در خوزستان رخ نشان داد و سپس بر سر آبگیری سد سیوند در استان فارس و در نزدیکی پاسارگاد به اوج رسید. در مورد اول آثار تمدن عیلامی در خوزستان به زیر آب رفت و در مورد دوم ۱۳۰ محوطه باستانی مربوط به هزاره های پیش از میلاد تا دوران اسلامی در معرض خطر قرار گرفته اند. در دیدگاهی وسیع تر، توسعه نامتوازن موجب شده است که تقریبا همه پروژه های عمرانی از قبیل سد سازی، راه سازی، اکتشاف معدن، استقرار صنایع و نوسازی شهری با نابودی بناها و محوطه های تاریخی همراه شود. در این باره می توان به عبور خط آهن از میان محوطه های تاریخی در تپه حصار دامغان؛ تسطیح تپه های باستانی خوزستان برای کشاورزی و تخریب بافت تاریخی شهرهای اصفهان و یزد برای تعریض معابر اشاره کرد. البته این وضع زاییده سال های اخیر نیست و از زمان آغاز پروژه های بزرگ نو سازی در دهه ۱۳۰۰ خورشیدی با شدت و ضعف ادامه داشته است. همچنین افزایش خبرهای ناگوار از تخریب بناهای تاریخی در دهه گذشته، پیش از آن که ناشی از گسترده تر شدن تخریب ها باشد، برخاسته از حساسیت بی سابقه رسانه ها و افکار عمومی به این موضوع است. سرنوشت بافت های تاریخی درباره انبوه دیگری از آثار تاریخی که در گروه آثار شاخص جای نمی گیرند، تهدید اصلی، متروک ماندن بر اثر تغییر شیوه زندگی است. هزاران خانه تاریخی، حمام، یخچال، پل، کاروانسرا، آب انبار و ... چنین وضعی دارند و نگهداری آنها به شکل موزه ای، خارج از چرخه زندگی، منطقی به نظر نمی آید. مدیران میراث فرهنگی کشور کوشیده اند تا در قالب طرحی موسوم به طرح ملی پردیسان، بخشی از این آثار را با کاربری های جدید دوباره در کانون زندگی اجتماعی قرار دهند. حاصل این اقدام مرمت ۹۰ بنای تاریخی بوده است که همگی به اماکن اقامتی و پذیرایی بدل شده اند. استقبال گردشگران و خصوصا خارجی ها از این هتل های قدیمی ساز، پی گیری پروژه هایی از این دست را توجیه پذیر ساخته، اما علاوه بر کمبود اعتبارات لازم ، مشکلات دیگری هم بروز کرده است . تدریس معماری بومی در دانشکده های معماری و شهرسازی ایران از اولویت برخوردار نیست و انحلال رشته دکوراسیون داخلی در دوران پس از انقلاب، موجب شده است که مرمت و بهسازی آثار تاریخی و تغییر کاربری آنها در نبود متخصصان کارکشته با کندی پیش رود. البته حتی اگر طرح هایی مشابه طرح ملی پردیسان به اهداف غایی خود دست یابند، باز هم نمی توانند از عهده مرمت دهها هزار خانه تاریخی در بافت های کهن شهری و روستایی برآیند. اکنون نشانه چندانی از این هماهنگی مشاهده نمی شود و گشوده شدن پرونده های قضایی بسیار میان سازمان میراث فرهنگی از یک سو و دستگاههای اجرایی از سوی دیگر با موضوع "تخریب آثار تاریخی در جریان عملیات عمرانی"، افق موجود را تیره ساخته است. برای مثال، در حالی که وزارت کشور برای سال ۸۶ درخواست کرده است تا اعتبارات تخصیصی برای بهسازی بافت تاریخی روستاها تا ۲۵ درصد افزایش یابد و به مرز چهار میلیارد تومان برسد، هفته گذشته مدیر کل بافت های تاریخی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور اعلام کرد: "تخصیص وام های اعطایی به روستاییان که صرف ساخت و سازهای غیراصولی در مناطق مختلف شده، پدیده بناهای غیربومی را در بسیاری از بافت های ارزشمند تاریخی تشدید کرده است." به هر روی ، خارج ساختن غیر بومیان از بافت تاریخی شهرهایی مانند تهران و اصفهان، افزایش سرانه خدمات شهری و روستایی ، افزایش ضریب امنیت اجتماعی در محله های کهن، کمک های فنی و مالی هدفمند به ساکنان بافت تاریخی، حمایت حقوقی ازآنان و هدایت گردشگران به داخل بافت های ارزشمند، از جمله راهکارهایی است که برای حفظ و احیای بناهای تاریخی در محدوده شهرها و روستاها پیشنهاد شده است. دست زدن به چنین اقداماتی به نوبه خود مستلزم تصحیح نظام مدیریت و بودجه ریزی، اصلاح رویه های حقوقی و آموزش گسترده عمومی است. از این رو کارشناسان میراث فرهنگی و مدیران اجرایی خود را در ابتدای راهی بس طولانی و پرپیچ و خم می یابند و در سایه فضای پر تنش سیاسی و اقتصادی در هر قدم از خود می پرسند با چه تعداد متخصص، با چه حجمی از ابزار فنی، با کدام نظام حقوقی و با صرف چه میزان بودجه می توان از عهده حفاظت یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی برآمد؟ خدمات | چند سال پیش رییس وقت سازمان میراث فرهنگی ایران گفته بود: " اگر وسعت ایران به اندازه جزیره قشم (۱۵۰۰ کیلومتر مربع) بود و اگر تعداد آثار تاریخی کشور هم پایه آثار کهن موجود در این جزیره بود، آن گاه امکانات و اعتبارات سازمان ما تکاپوی حفظ و احیای این آثار را می داد." | دشواری حفاظت یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی |
یک سوسک سرگین شناسایی نشده واقعیت: از آمریکای جنوبی گرفته تا آفریقای جنوبی، از بریتانیا گرفته تا ایالات متحده، آنها همه جا هستند. سرگین غلتانها نه تنها حشراتی با گونههای متنوع و دارای قابلیتهای متعدد هستند، بلکه زمینهای کشاورزی ما را بارور و حاصلخیز نگه میدارند و آفات و انگلها را دفع میکنند، و همچنین در کاهش انتشار گازهای گلخانهای نقش ایفا میکنند. در ضمن، همه آنها مدفوع نمیخورند. سرگین غلتان در مصر باستان به عنوان یک نماد، زینت بخش معابد، جواهرات و متون بود. نماد خدایی که هر روز خورشید را، همانند یک توپ عظیم از مدفوع، بر فراز افق میغلتاند. تا به امروز، این تصویر کلیشهای از سرگین غلتان توسط فیلمهای تاریخ طبیعی معروف شده حشره سیاه رنگ زمختی که به همراه توپ بدبویش در حال غلتیدن است. توماس روزالین کارشناس محیط زیست حشرات دانشگاه علوم کشاورزی سوئد میگوید: "من زیاد با این موارد کلیشهای مواجه میشوم" و بلافاصله اشاره میکند: "گونههای متنوعی از سوسکهایی که در مدفوع زندگی میکنند، وجود دارد، همانگونه که گونههای گوناگونی از پرندگان در سرتاسر جهان وجود دارد." درست است که سوسک مقدس تمدن مصر، یک حیوان واقعی است، اما تنها یکی از گونههای متنوع سرگین غلتانها به حساب میآید. سرگین غلتانها میتوانند بزرگ یا کوچک باشند، ممکن است با رنگهای زیبا تزیین شده باشند یا مجهز به شاخهایی برای مبارزه با رقیب باشند. ممکن است ساکن چمنزارهای سردسیری و یا جنگلهای بارانخیز گرمسیری باشند. از میان هزاران گونه از سرگین غلتانها، در واقع تنها بخشی، از مدفوع توده درست میکنند، و بسیاری از آنها اصلا از مدفوع تغذیه نمیکنند. یک سوسک سرگین (Scarabeus laticollis) در حال غلتاندن مدفوع تراند لارسن، بوم شناس نواحی گرمسیری و مدیر برنامه بینالمللی ارزیابی سریع حفاظت از محیط زیست، میگوید: " به دلیل تنوع زیاد گونههای این حشره در سرتاسر جهان، تفاوتهای بیشماری میان تاریخچه زندگی هر کدام وجود دارد. از میان انواع گونههای سرگین غلتان، اعجاب انگیز ترین، آنهایی هستند که در مهارتهایی غیرمتعارف به تکامل رسیدهاند." بیشتر سرگین غلتانها به سختی تلاش میکنند تا شهرتشان را حفظ کنند. بعضی از گونههای این حشره در گرمدشتها، در مسابقه برای جستجوی مدفوع، در نبرد های حماسی کونگ فو شرکت میکنند. بقیه در مقعد میمونها لانه میگزینند، تا به محض اینکه مدفوع از بدن خارج شد، بر آن سوار شوند. مثال دقیقی از ضربالمثل: " هرکه زودتر بیاید، زودتر نوبتش میشود." اما به نظر لارسن، در مناطق گرمسیری، یافتن بیش از ۱۵۰ گونه متفاوت سرگین غلتان در یک مکان مشخص، اتفاق رایجی است. و با این رقابت شدیدی که بر سر میزان محدود مدفوع وجود دارد، خیلی هم تعجب آور نیست که بعضی از آنها در مسیر تکاملی به رژیم غذایی فاقد مدفوع روی آوردهاند. این رژیم غذایی فاقد مدفوع، هنوز باب طبع همه آنها نیست. اما غذای آنها چه لاشه حیوانات باشد و چه میوههای پوسیده و قارچ و یا بیمهرگان مرده، آنها از اینکه به عنوان نظافت چیهای طبیعت به کار تمیز کردن ضایعات و خرده ریزهای ناخوشایند مشغول هستند، خوشحال و راضی به نظر میرسند. گونهای از آنها پشت حلزونهای غول پیکر زندگی میکنند، و در حالیکه از سواری مجانی لذت میبرند، مخاط بدن آنها را میمکند. شاید شگفت انگیز ترین گروه سرگین غلتانها، آنهایی هستند که از خوردن مدفوع به شکار روی آوردهاند. در مقالههای علمی به سرگین غلتانهای شکارچی به وفور اشاره شده است. یکی از گونهها که در برزیل مشاهده شده، مورچههای غول پیکر را گردن میزند، سرهایشان را رها کرده و چربی شکمشان را میغلتاند و به لانه خود در زیر زمین میبرد - گویی که آنها تودهای از مدفوع باشند. با این حال به نظر میرسد بعضی از سرگین غلتانها، بیشتر از همه دشمن هزارپاها هستند. لارسن با آگاهی از اینکه بعضی از سرگین غلتانها به هزارپاهای زنده حمله میکنند، تصمیم گرفت تا به دنبال قاتل بگردد. او بعد از شناسایی گونهای اهل پرو به نام Deltochilum valgum، تعدادی از آنها را به عنوان نمونه گرفت تا رفتار آنها را مورد مشاهده قرار دهد. او با اشتیاق بیان میکند: "از کشف استراتژیهای بسیار دقیقی که سرگین غلتانها هنگام حمله به کار میبرند، خیلی شگفت زده شدم." یک بار دیگر، مشخص شد که گردن زدن طعمه، از شگردهای موفق آنها است. سرگین غلتانها برای دستیابی به مدفوع باید با هم رقابت کنند به هر حال، به لطف سابقه خانوادگی آنها در خوردن مدفوع، سرگین غلتانها از وجود اندامهای تیز در حوالی دهان که معمولا در جانوران گوشتخوار وجود دارد، بیبهرهاند. در مقابل مجبورند که برای شکار بداهه عمل کنند. لارسن میگوید: "میزان موفقیت سرگین غلتانها در قطع کردن سر هزارپاها به میزان تکامل و انطباق پذیری بعضی از اندامهای آنها بستگی دارد، همانند فرم پاهای عقب، وجود دندانهای تیز در جلوی سر و عرض باریک سر برای فرو بردن آن در بخشهایی از بدن هزارپا". به طور کلی، سرگین غلتانها جسد شکار بخت برگشته خود را به آهستگی متلاشی میکنند. از آنجایی که هزارپاها همه جا پیدا میشوند و به آهستگی حرکت میکنند، طعمه مناسبی برای این شکارچیان تازه کار به شمار میروند. لارسن گمان میکند که جهش تکاملی از خوردن لاشه حیوانات و نرم تنان مرده، به شکار هزارپاهای زنده خیلی پیچیده نیست، و پیشبینی میکند که سایر گونهها هم در نهایت به این رژیم غذایی روی خواهند آورد. کلارک شولتز، حشره شناس کهنه کار دانشگاه پرتوریا در افریقای جنوبی، درباره زندگی سرگین غلتانها دانش زیادی دارد. او میگوید گونهای که هزارپا میخورد در دو سوی اقیانوس اطلس وجود دارد، و معتقد است که این تغییر شیوه زندگی در واقع بسیار ساده و آسان است. یک جفت سوسک سرگین (Gymnopleurus sp) شولتز میگوید: "سرگین غلتانهای بالغ به معنای دقیق کلمه از مدفوع تغذیه نمیکنند، بلکه آنها ذرات ریز موجود در بافت پوششی روده که شامل چیزهایی است که مدفوع را تولید میکند، باکتریها، قارچها و اجزای ریز مدفوع را میخورند." در عین حال، آن دسته از سرگین غلتانها که از لاشه حیوانات و نرم تنان مرده تغذیه میکنند، در واقع با مکیدن مایعات درون بدن آنها، ذرات مغذی موجود در آن را فیلتر و مصرف میکنند، درست همان کاری که با مدفوع انجام میدهند. به رغم هجوم بردن سرگین غلتانها به سایر مواد غذایی، "کسب و کار" اصلی آنها همچنان همان است که بود. چه آن را روی زمین بغلتانند، چه آن را دفن کنند و چه در میان آن زندگی کنند، آنها به خوبی راه و رسم زندگی در کنار کپههای مدفوع را بلد هستند، کاری که از زمان دایناسورها تا به حال، مشغول انجام دادن آن هستند. علاوه بر آن، حتی با اینکه آنها خورشید را در پهنه آسمان نمیغلتانند، اما کارهایی که انجام میدهند مهم است. برایونی سندز از دانشگاه بریستول انگلستان میگوید: "سرگین غلتانها نقش مهمی در اکوسیستم بازی میکتند. به عقیده من، اهمیت آنها با اهمیت زنبورها برابری میکند، اما ارزش آنها به دلیل شیوه زندگی نه چندان جذاب شان نادیده گرفته شده است." نوزاد سرگین غلتان در توپی از مدفوع وجود مدفوع بخشی از واقعیت زندگی است، و بدون یک سیستم کارآمد تخلیه زباله، جهان به سرعت در مردابی از فاضلاب تصفیه نشده فرو میرود. و سرگین غلتانها، همین سیستم کارآمد هستند. سندز میگوید: "سرگین غلتانها از طریق تونل زدن در مدفوع، مدفون کردن و تجزیه آن، این فرآیند را انجام میدهند." آنها در مدفوع تخمگذاری میکنند، نوزادها از آن تغذیه میکنند، کرمها آن را بیشتر دفن میکنند، و این چرخه تصفیه و بازیافت مدفوع ادامه مییابد. شولتز این موقعیت را از دیدگاه دیگری بررسی میکند. " ما ۱۵ میلیون گاو در افریقای جنوبی داریم که هر کدام روزانه ۱۲ پهن تولید میکند، که این برابر است با چیزی در حدود روزانه ۵۵۰۰ تن مدفوع. اگر سرگین غلتانها نبودند، همه ما تا زانو و چه بسا تا شانه در مدفوع فرو میرفتیم." البته این حساب و کتاب بدون در نظر گرفتن مدفوع فیلها است. ساندز میگوید: "این فرآیند نه تنها به شیوهای سریع و کارآمد مدفوع را از سطح زمین پاک میکند، بلکه تمام مواد مغذی مهم را به خاک بر میگرداند، خاک را بارور و مراتع را حاصلخیز میکند." بر خلاف آفریقای جنوبی که در آن ۸۰۰ گونه سرگین غلتان وجود دارد، در بریتانیا تنها حدود ۶۰ گونه زندگی میکند، با این حال خدمات زیست محیطی که سرگین غلتانها ارائه میکنند، باعث صرفه جویی سالانه ۳۶۷ میلیون پوند در صنعت دامداری میشود. میزان صرفه جویی قابل ملاحظهای نیز در ایالات متحده تخمین زده شده است. سرگین غلتانها نه تنها موجب حاصلخیزی و باروری مراتع میشوند، بلکه دانههای گیاهان را پراکنده میکنند، ساختار خاک را بهبود میبخشند، و از انتشار آفات و انگلهایی که بر زندگی انسان و دامها تاثیر میگذارند، میکاهند. مگسهای زرد سرگین(Scathophaga stercoraria ) در حال تغذیه از مدفوع گاو در مطالعهای که در سال ۲۰۱۶ صورت گرفت، سندز نشان داد که سرگین غلتانها به کاهش انتشار کرمهای روده در دامها کمک میکنند. متاسفانه، داروهای ضد انگلی که کشاورزان به گلههای گاو میدهند، همراه مدفوع از بدنشان خارج میشود و این برای سرگین غلتانها مضر است. ساندز میگوید: " در این مساله موقعیتی متناقض وجود دارد، مواد بسیار شیمیایی که کشاورزان برای درمان کرمهای روده دامها استفاده میکنند، سرگین غلتانها را هم میکشد، و این در حالی است که سرگین غلتانها به صورت طبیعی باعث کاهش انتقال کرمها در مراتع میشوند، در واقع استفاده از داروی ضد انگل در درازمدت مشکل را بدتر میکند. " در واقع، ارزش شگرف سرگین غلتانها به تمامی نادیده گرفته نشده است. بعضی از دانشمندان پیشگام از آنها برای هماهنگ و موزون کردن تغییرات محیط زیست استفاده کردهاند. جالبترین مورد از مداخله سرگین غلتانها، در دهه شصت در استرالیا آغاز شد، زمانی که این کشور در مورد مدفوع دامها با یک بحران جدی رو به رو شد. سرگین غلتانهای بومی به تغذیه مدفوع خشک و سفت پستانداران کیسه دار عادت داشتند، نه پهنهای شل گاوهای وارداتی. این مساله باعث شد که مزارع با پهن گاو پوشیده شود و مورد هجوم دستههای خیلی بزرگی از سرگین مگسان قرار بگیرد. سازمان تحقیقات مشترک صنعتی و علمی (CSIRO) در یک حرکت جسورانه، پروژه سرگین غلتانهای استرالیایی را راه اندازی کرد. در طول دو دهه، ۵۳ گونه متفاوت از سرگین غلتانها از سرتاسر جهان به این منطقه وارد شد. سرگین غلتانهای خارجی قادر بودند تا از انتشار مدفوع جلوگیری کنند و باعث شدند تا ۹۰ درصد تعداد مگسها کاهش پیدا کند. همچنین گفته شده که کاهش تعداد مگسها باعث شد تا کافههای فضای باز این کشور از خطر تعطیلی نجات پیدا کنند. این پروژه آنقدر موفقیت آمیز بود که دوباره در استرالیا و همسایهاش نیوزلند، به اجرا در آمد، البته مداخله سرگین غلتانها در خدمات زیست محیطی به همین جا محدود نمیشود. پاتریک گلیسن یکی از محققان CSIRO میگوید: "تلاش CSIRO و دیگر محققان استرالیایی و نیوزیلندی، در زمینه مطالعه سرگین غلتانها هنوز به پایان نرسیده است." او به راه اندازی پروژه ملی جدیدی درباره سرگین غلتانها اشاره میکند. یک سرگین غلتان با خط سبز (Scarabaeus rugosus) از دیگر توانمندیهای که میتوان به لیست بلند بالای خدمات سرگین غلتانها اضافه کرد، شواهدی است که روزالین و همکارانش به آن دست یافتهاند و نشان میدهد سرگین غلتانها میتوانند در کاهش انتشار گازهای گلخانهای موثر باشند. روزالین میگوید: " ما درباره تاثیرات خیلی بزرگی حرف میزنیم، همانند کاهش انتشار۴۰ درصد از گاز متان موجود در هر تکه پهنی که توسط سرگین غلتانها مورد استفاده قرار میگیرد، تونلهایی که سرگین غلتانها حفر میکنند، همانند دریچه تهویه عمل میکند و به پهن اکسیژن میرساند. و همین مساله توازن میان میکروبهای مختلف را بر هم میزند،میکروبهایی که متان تولید میکنند، با اکسیژن میانه خوبی ندارند." به گفته روزالین، وقتی که میزان انتشار متان از مدفوع حیوانات کل زنجیره غذایی را در نظر میگیریم، تاثیر سرگین غلتانها به نسبت کم است. با این وجود، افزودن این توانایی به رزومه سرگین غلتانها، دلیل دیگری برای یه یادآوردن اهمیت آنها است. در فنلاند، جایی که روزالین مطالعاتش را انجام داده است، جایگاه سرگین غلتانهای کوچک به نسبت خیلی از موجودات ملوس و کوچکی که در آفریقا یافت میشوند، متفاوت است. اما آنها همچنان نقش خود را به درستی ایفا میکنند. چنانچه ای. ا. ویلسن زیست شناس، به اختصار از آنها به عنوان "موجودات کوچکی که جهان را اداره میکنند" یاد میکند. سندز میگوید: " به یاد داشته باشید که سرگین غلتانها فقط همان موجوداتی نیستند که با تودههایی از مدفوع فیل در گرمدشتهای آفریقا کلنجار میروند، آنها درست پشت در خانه شما هستند و نیاز به مراقبت دارند!" | شهرت: در آفریقا، سرگین غلتانها سرتاسر گرمدشتها (علفزارهای ناحیه مداری) را با غلتاندن توپهای بزرگی، البته از جنس مدفوع، طی میکنند. مصریان باستان بنا به دلایلی، به شدت به آنها علاقه داشتند. | سرگین غلتانهایی که به شکار هزارپا روی آوردهاند |
آمادهسازی برای مراسم تحلیف دونالد ترامپ در واشنگتن. تدابیر امنیتی در پایتخت آمریکا شدت گرفته است. آمادهسازی مراسم تحلیف دونالد ترامپ در واشنگتن. "پل بسازید نه دیوار"؛ معترضان به انتخاب ترامپ در "تاور بریج" لندن. خوشآمد گویی به ترامپ مقابل سفارت آمریکا در کیف، پایتخت اوکراین. یک معترض به انتخاب ترامپ در توکیو که معتقد است آمریکا با عشق بزرگ میشود نه نفرت. خوشآمد گویی به مهاجران روی پل وستمینستر در لندن. "آقای رئیس جمهور، دیوارها موجب جدایی میشوند، پل بسازید"؛ معترضان به انتخاب ترامپ در کنار دیوار برلین. "ما مخالف دونالد ترامپ ضد اسلام هستیم"؛ اعتراض به انتخاب آقای ترامپ مقابل سفارت آمریکا در کلمبو، بزرگترین شهر سریلانکا. اعتراض به انتخاب دونالد ترامپ در فیلیپین. | در حالی که در واشنگتن برای مراسم تحلیف دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رئیس جمهوری آمریکا آماده میشوند، اعتراضات در نقاط مختلف دنیا به انتخاب آقای ترامپ ادامه دارد. | آلبوم عکس: تدارک مراسم تحلیف ترامپ و اعتراض در شهرهای جهان |
مانور سپاه پاسداران ایران در آستانه همهپرسی کردستان عراق چرا امثال مولوی عبدالحمید، کاک حسن امینی، جلال جلالی زاده، خالد توکلی، محمدعلی توفیقی، عبدالله رمضان زاده و... از موضوع رفراندوم اقلیم کردستان عراق تحلیلی متفاوت از برخی اصلاح طلبان دارند؟ چرا افرادی مانند هرمیداس باوند، محسن رنانی، احمد نقیب زاده، صادق زیبا کلام و ... توصیه ای متفاوت به دولتمردان ایران می کنند؟ به نظر می رسد آنها خارج از این شبح هراسناک و به صورت واقع گرایانه تری صورت مسئله را می بینند. موضوع کردها در عراق و ایران تفاوت های بنیادی دارند. همان گونه که تبار و تاریخ عراق با ایران بسیار متفاوت است. ارتباط کردهای عراق با ایران کاملا متفاوت با ترکیه و سوریه است. جدا از اشتراکات دیرینه تاریخی و فرهنگی که آثار آن در برخی اسطوره ها و آئین ها (مانند نوروز) همچنان استوار باقی مانده است، حکومت های معاصر ایران نیز از دیرباز ارتباط خوبی با کردهای عراق داشته اند. حکومت پس از انقلاب نیز همین ارتباط را با دو حزب مهم کردی داشته است. بسیاری از زخمی های مبارزه کردها علیه صدام در بیمارستانهای ایران معالجه شده اند. بسیاری از مردم عادی (برای کار) و رهبران کرد (به خاطر مسائل سیاسی) مدت ها در ایران بوده اند. بارزانی متولد مهاباد است. بسیاری از رهبران کرد به شعرو ادبیات ایران علاقه مندند و هم اینک در تاکسی های اقلیم ترانه های ایرانی زیادی از معین و گوگوش و ... به گوش می خورد. در جنگ ایران و عراق نیز کردهای معارض صدام همکاری های وسیعی با ایران داشتند. این ارتباط حسنه به خصوص با جریان طالبانی تا هم اکنون نیز ادامه داشته است. در دهه نود(میلادی) وقتی دو جریان کردی به جان هم افتاده بودند نیز این ایران (و آمریکا) بودند که به میانجی گری بین آنها پرداختند. اینک نیز حکایت رفراندوم در کردستان عراق در دو بخش مورد توجه است: الف- تحلیل و توصیف ماجرا؛ ب- تجویز و راهبرد برخورد با آن. در قسمت اول اختلاف تحلیل ها بسیار بیشتر از نیمه دوم است که تجویز و توصیه ها بسیار شبیه به یکدیگر است. نیمه دوم بخش مهم تر (سیاست ورزی عملی) را تشکیل می دهد. بیشتر بخوانید: شاید بتوان تحلیل و تجویز منطقی در باره مسائل کردستان عراق را در این چهار عبارت خلاصه کرد: الف: «صلاح مملکت خویش خسروان دانند»؛ هر تحلیلی که داشته باشیم بهتر است ایران بیطرفانه و میانجیگرانه برخورد کند و با حفظ روابط حسنه اش با طرفین، آینده را طبق منافع ملی ایران شکل دهد. حتی مخالفت برخی تحلیلگران نباید با توهین و تهمت همراه باشد. «حمایت» از سوی این یا آن قدرت از رفراندوم فاصله زیادی با «طراح»ی توسط آنان دارد. ب: «درد هجری کشیده ام که مپرس»؛ تا کسی علل خواست و رویای مردم کرد اقلیم را «درک» نکند از اساس نمی تواند صورت مسئله را درست بفهمد. اختلاف تحلیل هایی که در بالا اشاره شد به این ریشه بر می گردد. باید شرایط مردم کرد را درک کنیم: تحمل ستم های مضاعف؛ خاطرات تلخ (همچون حلبچه و انفال)؛ استیصال و بی پناهی؛ برخورد ابزاری توسط دیگران؛ ورود بی نتیجه به بازی بزرگان و خلف وعده های آن ها و ... . همه این ها نوعی رویا و اتوپیای دولت مستقل کرد را به ارمغان آورده است. ج: «از دل دور می برد و از نزدیک زهره»؛ کسی که رویای کردها را می فهمد اگر این وجه ماجرا را، با توجه به عملکرد دولت اقلیم دربیست سال اخیر، نبیند در رویااندیشی غیرواقعی ای فرو خواهد رفت. اقتصاد دولت اقلیم کردستان که چند ماهی در آنجا زیسته ام اقتصادی کاملا واردات محور است. واردات همه چیز با درآمد نفت (اینک ۱۷ درصد در آمد نفت عراق نصیب آنهاست). این روش میراث دوره صدام است. سیستم اقتصادی اقلیم به شدت فاسد هم هست. بخش زیادی از مردم به این فساد اعتراض دارند. «کرکوک» نفتی می تواند تنها اتکاء این اقتصاد بیمار باشد. از قضا این شهر چند قومیتی است؛ کرد و عرب و ترکمن و... . جدا کردن کرکوک از عراق بی تنش نخواهد بود. ساختار سیاسی دولت اقلیم هم ترکیبی است از نظام طایفه ای و عشیره ای با نظام جمهوری. در شمال (اربیل) این نظام به شدت بسته هم هست. مدت ها بود که پارلمان اقلیم تعطیل بود. ریاست اقلیم نیز بدون انتخابات مجدد استمرار یافته است. اختلاف دو حزب بارزانی و طالبانی را نیز نباید فراموش کرد. هر چند مدافعان استقلال می توانند بگویند که در همه جا دموکراسی نیازمند تمرین است ما نیز استثنا نیستیم و شاید از بقیه عقب تر هم نباشیم. د: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»؛ صرف داشتن یک خواست آن را محقق نمی کند. تولد هر کشور جدید تنها از دو راه میسر است: جدایی توافقی از کشور مبدا و یا پذیرش از سوی مجمع عمومی و سپس شورای امنیت سازمان ملل. دولت اقلیم راه بسیار سخت و دور و دراز و بیمناکی چه برای خود و چه برای منطقه در پیش دارد. اینک بسیاری از دولت های جهانی از جمله همه دولتهای همسایه اقلیم با استقلال آن مخالفند، حتی آمریکا؛ که برخی تحلیل های چپ می گوید بدنبال موزائیکی کردن منطقه است. این فرض حداقل تا اینجا بنا به عللی (از جمله تنش زا نکردن بیشتر منطقه) درست از آب در نیامده است. تنها حامی استقلال کردستان اسرائیل است. تا اینجای کار اما نشان می دهد برخورد ایران و دیگران در دراز مدت تاثیر چندانی در تصمیم مردم کرد عراق در تحقق رویای شان نخواهد داشت تا اینجای کار اما نشان می دهد برخورد ایران و دیگران در دراز مدت تاثیر چندانی در تصمیم مردم کرد عراق در تحقق رویای شان نخواهد داشت. باید واقع گرایانه و براساس منافع ملی ایران با این اتفاق برخورد کرد نه با سیاست گذاری های غلط منطقه ای که همه مردم ایران را نیز گرفتار خود کرده است. سیاست منطقه ای ایران باید از دست نظامی های غیرمسئول به نهادهای مسئول برگردد. در این شرایط مای ایرانی وقتی از منظر «منافع ملی» کشورمان به مسئله رفراندوم کردستان عراق می نگریم الف- باید بیطرفی مان را در این اختلاف داخلی حفظ کنم. می توانیم میانجی دولت عراق و اقلیم کردستان نیز باشیم. ب- حتی اگر روزی دولت اقلیم مستقل شد ایران می تواند به آن به عنوان یک فرصت بنگرد نه تهدید. آن را به رسمیت بشناسد مثلا با شرط اینکه مرزهای بین المللی اش با ایران را بپذیرد (چون قرارداد الجزایر هنوز توسط دولت عراق رسما تایید نشده است).پ- سعی کند با ارتباط گسترده اقتصادی با کشوری که به دریا دسترسی ندارد ارتباطش را با دولت جدید مستحکم کند. ایران نباید خود را در مقابل سیل شورانگیز کردهای اقلیم قرار دهد. باید خود را کنار بکشد و به هیچوجه نباید رابطه اش را با مردم کرد همسایه و رهبران و احزاب شان تیره کند. این برخورد بر رابطه قدرت مستقر با هموطنان کرد تاثیر بسزا و بماندگاری دارد. کردهای ایران در صورت برخورد مثبت ایران با همسایگان کردشان؛ احساس همدلی و همبستگی ملی بیشتری با مام وطن دیرین خویش خواهند داشت. راه تقویت این همبستگی دلربایی از آنان با استیفای حقوق شان و رفع تبعیضاتی است که از آن رنج می برند نه تقابل با نمونه هایی که با چشمان شان خواهند دید. سیاست ما باید به صورت «اثباتی» و با منافع «عینی» ملی تعریف شود و نه به صورت «سلبی» برای برهم زدن نقشه های احتمالی و «فرضی» دشمنان. طبق تحلیل مشخص از شرایط مشخص می توان با وضعیت اقلیم کردستان برخورد کرد. رقابت با نفوذ اقتصادی- سیاسی دیگران (از جمله و به خصوص اسرائیل) باید به صورت ایجابی و گسترش مناسبات اقتصادی و سیاسی باشد نه به صورت سلبی و سیاه و سفید و قرار دادن مسئولان اقلیم در برابر گزینه های دو گانه برد- باخت. مقداری هوشیاری می تواند این نقطه ای که تصور تهدید از آن می رود را به یک فرصت جدی برای ایران تبدیل کند. برای تخریب و تهاجم همیشه وقت هست. هیچ اتفاقی نمی افتد که مدتی راه هزم و عقل و تدبیر در پیش گرفته شود. نظامیان حاکم بر سیاست منطقه ای ایران اما استعداد چنین کاری را ندارند. عاقلانی با تجربه و البته با جرات در دستگاه وزارت خارجه یافت نمی شوند که جلوی برخوردهای هیجانی و بی پشتوانه و دور از خرد در سیاست های منطقه ای و نحوه برخوردهای احتمالی با مسئله کردستان عراق را بگیرند؟ یک بار هم به سخنان کارشناسان ملی و دلسوز وطن در این حوزه که در این چند روز نصایح و تجارب مهمی را مطرح کرده اند گوش فرا دهند. هراس حکومت ایران از حضور اسرائیل در مجاورت خویش است. در این باره نیز نباید اغراق کرد. اسرائیل هم اکنون مسئولیت عمده آموزش اداره «آسایش»(اطلاعات) اقلیم را برعهده دارد و در اقلیم هم حضور جدی دارد. بنابراین سالهاست که در جوار ایران است. اقلیم کلا محل حضور بسیاری از نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی از جمله ماموران امنیتی و اطلاعاتی ایران است. آن چه برای من و مای ایرانی اهمیت دارد «منافع ملی» است. چیزی که حکومت ایران با دکترین امنیت ملی و سیاست خارجی خود مبتنی بر «آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی» و «شیعی گرایی» خطرناکش در این منطقه از آن فاصله ای طولانی دارد آن چه برای من و مای ایرانی اهمیت دارد «منافع ملی» است. چیزی که حکومت ایران با دکترین امنیت ملی و سیاست خارجی خود مبتنی بر «آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی» (و تقویت محور مقاومتی که دیکتاتورهایی امثال بشار اسد سردمدارش هستند) و «شیعی گرایی» خطرناکش در این منطقه (که متمایل به دولت مرکزی عراقش می کند)؛ از آن فاصله ای طولانی دارد. فاصله ای به اندازه شکاف بین حکومت و مردم در ایران. حکومت ایران در همان راهبرد عقب افتاده خودش هم به محیط پیرامونش به عنوان «منطقه نفوذ» می نگرد نه «منطقه رقابت». هراسش از قدرت گیری اسرائیل در اقلیم کردستان از همین جاست. مگر اسرائیل هم اکنون در مرز آذربایجان در شمال ایران هم مرز ایران نشده است؟ آیا خرد عبرت آموزی هست؟ ایران تاکنون با مداخلات منطقه ای اش اقلیتی را راضی و اکثریتی را ناراضی (تا حد نفرت) کرده است. نفرت بخش اعظم مردم سوریه از ایران و ایرانیان درخت کینه ای است که حالاحالاها میوه می دهد. میوه های تلخی که مردم ایران باید هزینه اش را تا مدتها بپردازند. یکی از این میوه های تلخ بدبینی گاه در حد نفرت بخش مهمی از روزنامه نگاران و اهل کتاب و روشنفکران جهان عرب از ایران است. شانس همراه با رندی حاکمان ارتجاعی برخی از کشورهای منطقه باعث شد پیام رهائی بخش اولیه انقلاب ایران که پیام و الهامی ضد ارتجاعی و ضد استبدادی داشت جایش را به کشمکش و جدال فرقه ای سنی- شیعی بدهد. بدین ترتیب مردم تحت ستم این کشورها به جای قرار گرفتن در برابر مستبدین ارتجاعی شان در شکاف شیعی- سنی در کنار حکومت های شان قرار گرفتند. پر رنگ شدن فرقه گرایی ایران بزرگترین هدیه به این حاکمان بوده است. اینک در کشمکش کردی- عربی داخلی عراق؛ ایران بنا به دلایل متعدد تاریخی ظرفیت های زیادی برای بازی کردن نقش «میانجی» دارد. وگرنه دولتهای آمریکا و روسیه و برخی دولتهای رقیب منطقه ای جایگزین خواهند شد. متاسفانه سیاست «دشمن محور- شیعه گرا»ی حاکم بر نیروهای نظامی مسلط بر سیاست منطقه ای ایران اجازه استفاده از این ظرفیت را نمی دهد. آنها به جای درنظرگرفتن اشتراکات فرهنگی «ملی» فراوان با کردها؛ اشتراک «مذهبی» با دولت عراق را عمده می کنند. مداخلات «حشد الشعبی» شیعی در جدال درونی عراقی ها علیه کردها با هدایت و حمایت حاکمان ایران می رود تخم کینه و نفرت جدیدی علیه ایران را در همسایگی اش بارور کند. آیا روند حوادث به سمتی خواهد رفت که یکی دیگر بر تعداد دشمنان پرنفرت ایران در منطقه افزوده خواهد شد؟ | نوشتن در باره کردستان عراق در بین ایرانیان همیشه با یک مانع روانی مواجه است؛ گویی درباره کردستان ایران در حال اظهار نظر و تصمیم گیری اند. از این شبح باید رها شد. | ایران و کردهای عراق |
شما آلبوم ها و آثار بسیاری دارید. اما جای ردیف آوازی در بین آثار شما خالی است، آیا نمی خواهید ردیف آوازی را به صورت کامل اجرا کنید؟ چرا در این فکر هستم. البته من ردیف آوازی را به طور کامل در کارهایم خوانده ام اما به صورت مدون و یک جا نیستند. چون قصد ردیف خوانی نداشتم ممکن است یک شعر را در دو گوشه اجرا کرده باشم. اما اگر کسی بخواهد از شیوه من استفاده کند می تواند همه ردیف ها را در کارهایم پیدا کند. به دنبال فرصتی هستم تا ردیف را اجرا کنم و نام همه گوشه ها را هم بگویم. البته ترجیح می دهم که خلاصه ردیف را بگویم و بگوئیم کجا اضافات، زوائد و یا قرینه های ردیف است. هنرجو اگر اصل ملودی را بداند کافی است در ردیف هایی که در حال حاضر وجود دارد دو پرده بالا تر و پایئن تر هم خوانده شده که هنرجو را گیج می کند. این کار هر کسی نیست. مهم این است که اصولی که مشخصه هر گوشه است گفته شود که این کار هر کسی نیست کار ردیف دانی است که خواننده ها و نوازنده های زیادی را تست کرده باشد. ردیف را کامل بشناسد. اما مهم تر از هر دوی این ها متد آواز است که تا به حال کسی به فکرش نبوده است. می خواهم این متد را در قالب سی دی و شاید هم در بخش هایی سی دی تصویری این کار را بکنم. در کنارش جزوات و یادداشت هایی خواهم داشت که به هنرجو بگوید چطور عمل کند. به این ترتیب کسانی که در خارج از ایران زندگی می کنند و به استاد دسترسی ندارند می توانند از آن استفاده کنند. البته هیچ چیز جای استاد را نمی گیرد اما این متد آواز می تواند بسیار مفید باشد. مشکل هنرجویان ما این است که بیشتر آنها نمی دانند باید به چه چیزی در آواز دقت و توجه کنند و رعایت چه نکاتی لازم است. این متد یاد می دهد که چطور تمرین کنند. این کارگاه تا چه اندازه پیش می رود و شما برای آن په برنامه ای دارید؟ اول قرار بود یک جلسه پرسش و پاسخ برای هنرجویان آواز داشته باشیم اما بعد از اینکه دیدم اینقدر متقاضی زیاد است و مدت ها طول کشید تا از بین آنها بهترین ها را انتخاب کنیم، فکر کردم که برای این کارگاه برنامه ای بهتری بریزم. فعلا باید نوارهای ضبط شده را دوباره ببینم و دوباره امتیازهایی که به هنرجو ها داده ام مرور کنم. اما هنوز نمی توانم درباره ادامه کار چیزی بگویم. هیچکدام از رشته های ما به اندازه آواز مشکل ندارد. تار، سه تار، سنتور و تنبک دارد درست پیش می رود. وقتی مقایسه می کنم می بینم آواز در حد سازهای دیگر نتوانسته جلو برود. اخیرا صدا و سیما تصنیف های شما را پخش می کند. آیا در نظر شما درباره صدا و سیمای جمهوری اسلامی تغییری پیش آمده یا آنها از شما اجازه چنین کاری را گرفته اند. به هیچ وجه. من با آنها کنار نیامده ام و کاری هم ندارم. همین که مردم بدانند من با آنها کاری ندارم برای من کافی است. حتی اگر روزی سی تصنیف هم از من پخش کنند از نظر من مهم نیست. من هرگر اجازه چنین کاری را نداده ام و نمی دهم. دلیل اصلی شما چیست؟ این رادیو تلویزیون، رادیو تلویزیون دولتی است. مبلغ یک رژیم و دولت است در حالی که نفس سازمان رادیو و تلویزیون نباید دولتی باشد. حالا به زور و بدون رضایت من کارهای من پخش کنند. با رادیو و تلویزیون های خارج از ایران چطور همکاری می کنید؟ ببینید رادیو و تلویزیونی از نظر من درست می تواند کار کند که در ایران باشد و مخاطبش همین مردم باشد. رادیو تلویزیون های دیگر هم از این عمومیت و جامعیت برخوردار نیستند. خیلی از مخاطبان ما در خارج از ایران خواسته اند تا راهی به آنها پیشنهاد کنید که بتوانند به پیشرفت پروژه باغ هنر بم کمک کنند. نمی خواهید بازهم کنسرتی برای کمک به باغ هنر بم برگزار کنید؟ ما کنسرت های دیگری نمی توانیم بگذاریم. در ایران سه شب کنسرت گذاشتیم و درآمد آن را هم به باغ هنر اختصاص دادیم. حتی درآمد آثار صوتی و تصویری آن را هم به باغ هنر اختصاص دادیم. اما با این حال سی برابر درآمد آن کنسرت لازم است تا باغ هنر بم ساخته شود. شرکت ها و سازمان های دیگر هم کمک زیادی کرده اند تا باغ هنر به اینجا رسیده است. چرا عواید کنسرت بعدی را که در تهران گذاشتید برای باغ هنر اختصاص ندادید؟ ما نمی توانیم تمام سرمایه مان را به باغ هنر بم اختصاص بدهیم. من نمی توانم از گروه انتظار داشته باشم که هیچ انتظار مالی نداشته باشند، زندگی آنها هم از این امور می گذرد من هم همینطور تمام خیران جامعه هم بخشی از درآمدشان را صرف امور خیریه می کنند نه همه را. در ضمن ما باید بیش از سی کنسرت برگزار کنیم تا بودجه باغ هنر تامین شود. حقیقتش را بخواهید آنچه در نظر من بود ساخت مدرسه ای در بم بود. مثل مدرسه ای که بعد از زلزله رودبار در آن شهر ساختیم. اما هر کسی آمد پیشنهادی در کنارش گذاشت تا اینکه تبدیل به پروژه باغ هنر بم شد که سی برابر بودجه ما بود. در حال حاضر هم منتظر هستیم که خیران کمک کنند تا این پروژه تمام شود. روز اول برآورد ما از ساخت دو میلیارد تومان بود اما در حال حاضر با این تورم و گرانی حدود پنج میلیارد تومان بودجه لازم است تا باغ هنر تمام شود. از روزی که ما کار را شروع کرده ایم همه مصالح دو برابر شده است و ما شانس آوردیم که آهن مورد نیاز را که زیاد بود چون می خواستیم آنجا را ضد زلزله بسازیم همان روز اول خریدیم وگرنه امروز اصلا نمی توانستیم با این گرانی آهن آنجا را تامین کنیم. تا به حال سقف و پایه های شش هزار متر را زدیم اما دیوارها و بقیه قسمت ها را به کمک نیاز داریم تا بسازیم. دیدارهایی که با هنرمندان به خصوص اهالی سینما داشتید برای اینکه به ساخت باغ هنر کمک کنند به جایی نرسید. متاسفانه هیچ کدام به نتیجه ای نرسید. اما تا به حال انجمن ها و شرکت های ساختمانی و آرشیتکتی خیلی به ما کمک کردند اما این مبالغ هنوز خیلی کم است. اگر کسانی از خارج از ایران بخواهند به این پروژه کمک کنند چه راهی وجود دارد؟ ما برای انتقال پول به ایران مشکلاتی داریم و اگر هر کدام از آنها بتوانند به حساب ارزی پروژه باغ هنر بم پول بریزند. می توانند به پروژه کمک کنند. سه دختر شما آواز را از شما آموخته اند. چرا هیچ کدام آواز را ادامه ندادند؟ آواز را می شناسند و می توانند بخوانند اما در آن حد نیستند که خواننده شوند یا تدریس کنند. آنها به دنبال اداره زندگی و رشته های دیگر رفتند. وقتی همایون یازده دوازده ساله بود من در خانه برای هر چهار نفرشان کلاس گذاشته بودم، اما آنها ادامه ندادند فقط همایون کار را جدی گرفت. رایان، پسر کوچک شما چطور؟ آن هیچی هنوز دنبال فوتبال است. علاقه دارد. اما هنوز چیزی از او ندیده ام که نشان بدهد می خواهد این کار را دنبال کند. اما گوش بسیار خوبی برای موسیقی دارد، فوق العاده مستعد است و صدای بسیار خوبی هم دارد، حجم و شدت دارد و می دانم که موفق می شود اما هنوز چیزی نگفته و من هم به او اثرار نمی کنم و فشار نمی آورم که حتما آواز را ادامه بدهد. فعلا که عاشق فوتبال است و فوتبال بازی می کند. انتظار داشتیم اسم پسر کوچک شما، رایان هم مثل همایون پسر بزرگتان نامی مرتبط با موسیقی ایرانی باشد. رایان یک اسم ایرانی است به معنی فراهوشمند. نام کامپیوتر هم از همین اسم گرفته شده و در فارسی به آن رایانه می گویند. در ضمن اسم او را همسرم انتخاب کرد. خانمم گفتند هر کسی آن را به دنیا آورده اسمش را هم می گذارد گفتم باشد و چون در خانه ما دموکراسی حاکم است و من نمی توانم بگویم چون من شجریان هستم و فامیل من روی بچه هست باید اسمش را هم من بگذارم. یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه موسیقی زایئده یک فرهنگ جغرافیایی است. موسیقی از درون مجموعه باورها، آداب و سنن یک ملت بیرون می آید. مردمی که در محیط متفاوتی هستند و یا با فرهنگ و آداب ایرانی فاصله گرفته اند طبیعتا از موسیقی آن فرهنگ هم دور می شوند. شرایطی که در تهران است هرگز در تورنتو و یا لس آنجلس وجود ندارد. این موسیقی برخواسته از واکنش های اجتماعی در مقابل حاکمیت موجود، عشق و عاشقی ها، شرایط اجتماعی، محرومیت ها، شکست ها و بسیاری عوامل دیگر است. برای همین هم این موسیقی برای خارج از ایران دلچسب نیست اما درون ایران شرایط متفاوت است و موسیقی ایرانی هنوز طرفداران بسیاری دارد. حتی من هم اگر پنج سال خارج از ایران زندگی کنم دیگر این آواز را نمی توانم بخوانم چون از محیط دور می شوم. طبیعی است که جوان های بزرگ شده در خارج از موسیقی ایرانی خوششان نیاید. پدر مادر ها هم نباید از این بابت ناراحت شوند. این ها تقسیم بندی هایی است که اواخر قاجار شده که به نظر من تقسیم بندی درستی هم نیست. موسیقی ما موسیقی مقامی است که هر جند مقام را کنار هم گذاشتند و کردند یک دستگاه که در هر دستگاه هم چند گوشه هست. شور بزرگترین گام موسیقی ماست، تعدادی آواز و تعدادی دستگاه دارد مثل دشتی، افشاری، بیات ترک، ابوعطا که همه در گام شور اجرا می شود. هر کدام از اینها هم آواز است و هم می توان در آن آهنگسازی کرد. در حقیقت هر کدام از این مقام ها سه یا چهار نت دارد که می توان بر اساس نت ها در آن مقام بخصوص آهنگسازی کرد. به نظر من باید به هه آنها بگویند دوازده دستگاه و یا دوازده آواز. به طور کلی عنوان دوازده دستگاه درست تر از این تقسیم بندی است و از این درست تر به نظر من این است که ما موسیقی ایرانی را به صورت موسیقی مقامی دنبال کنیم. شما معتقدید که موسیقی ایرانی باید کاملا بر اساس دستگاه های موسیقی پیش برود؟ این دستگاه ها نمونه ها و جمله هایی است که به ما یاد می دهد که چطور آهنگسازی کنیم. شما هزارها آهنگ می توانید بسازید که در هیچ کدام از اینها نباشد و در گوشه خاصی نباشد. اما به هر حال در یکی از مقام های موسیقی جای می گیرد. منظور از گوشه های ردیف فراز هایی است که می توان در آن جمله بندی هایی کرد و آهنگ هایی بر اساس نت های موجود آن ساخت. از میان جوان ها صدای کدام را بیشتر دوست دارید؟ من در این باره هیچ وقت صحبتی نمی کنم. من نظری دارم و دوست دارم که این نظر همیشه برای خودم باقی بماند. بهنام پرسیده است چرا همه شاگردان شما کم کار هستند؟ خودشان نخواستند حرفه ای کار کنند. بیشتر برای دلشان کار کرده اند و یا شرایطش پیش نیامده است. کاری که قرار است دست مردم برسد باید سرمایه گذاری شود و بودجه ای نزدیک بیست میلیون تومان برایش در نظر گرفته شود. مخارج هنگفتی دارد. از طرفی تهیه کنندگان هم مایل نیستند برای کسی که مردم نمی شناسند هر قدر هم صدایش خوب باشد بودجه بگذارند. بعضی ها می گویند شما تمایل چندانی ندارید که شاگردانتان به صورت حرفه ای کار کنند؟ اتفاقا من خیلی تشویق می کنم که کار کنند چون کم کم از سن مناسب می گذرند. البته در عین حال شاگردان شما معلم های بسیار خوبی برای آواز هستند. بله همینطور است. آنها از سبک من برای تدریس استفاده کرده اند و توانسته اند شاگردان بسیار خوبی هم تربیت کنند. اما در ضبط آلبوم و کار حرفه ای خیلی تنبل بوده اند که آن هم به خودشان ربط دارد. در انتخاب شعر برای آواز چه معیارهایی لازم است؟ من شعر را بر اساس زمانه انتخاب می کنم. وقتی می خواهم کنسرت بدهم فکر می کنم به اینکه روزهای مردم چطور می گذرد. دغدغه هایشان چیست. ارتباط من با جامعه و آنها چگونه است. بخش هایی از آواز مثل صدا، حجم خدادادی است اما تکنیک ها و استفاده از صدا اکتسابی است؟ به نظر شما کدام یک انسان را خواننده می کند؟ ببینید آن استعداد های خدادادی باید تربیت بشود. الماس و فیروزه ای که از معدن بیرون می آید ارزش زمانی را که تراش می خورد و روی انگشتر سوار می شود را ندارد. هر خواننده ای باید صدا، استعداد گوش قوی و حساسی داشته باشد و ذاتا انسان علاقمند و با پشتکاری باشد. اگر کسی این ویژگی های اولیه را داشته باشد باید تلاش کند و تربیت شود. پس استعدادها به تنهایی کسی را خواننده نمی کند. تربیت هم یک فرد عادی بی استعداد را خواننده خوبی نمی کند. پس هر دو در کنار هم لازم است. شما هر سال دو آلبوم موسیقی به بازار می فرستادید اما مدتی است که کم کار شده اید. دلیلش چیست؟ خوب انگیزه و دلایلی که برای ارائه کار لازم است، کمتر شده. بعضی وقت ها حوصله ندارم خسته و کم انگیزه شده ام. فکر کنم بیشتر مشغله شما را فعلا کشاورزی پر کرده است؟ بله. فعلا بیشتر ترجیح می دهم به کشاورزی بپردازم و وقتم را در بین درخت ها و طبیعت بگذرانم. ایرانی های مقیم استرالیا می خواهند بدانند که چرا کنسرت شما در این کشور لغو شده و آیا برنامه ای در استرالیا اجرا می کنید؟ ما با برگزار کننده به توافق نرسیدیم. چون بلیت های کنسرت را 400 و 350 دلار استرالیا قیمت گذاشته بود. در حال حاضر هم در مذاکره با برگزار کننده دیگری هستیم و احتمال دارد هفته آخر تیر ماه در استرالیا این برنامه را اجرا کنیم. قیمت بلیت های کنسرت شما خارج از ایران چقدر است؟ عموما بلیت کنسرت نباید از صد دلار بیشتر باشد. یعنی من نمی توانم اجازه بدهم بلیت گران به مردم بفروشند. عموما بلیت های ما حدود چهل تا پنجاه دلار یا یورو است. یکی از مهم ترین دلایل آن این است که ما خیلی در معرفی موسیقی مان تنبلی کردیم و از سوی دیگر کسانی که موسیقی ایرانی را در خارج از کشور معرفی کردند و درواقع به عنوان هنرمندان ایرانی موسیقی ارائه می دادند از هنرمندان بسیار قوی ای نبودند.عرب ها بیش از بیست شبکه ماهواره ای داشتند که هر روز موسیقی آنها را عرضه می کنند و طبیعی است که مردم جهان هم با آن آشنا می شوند اما ایرانی ها و شبکه های ماهواره ای ایران در این زمینه ضعیف بوده اند و مقصر خودمان بوده ایم. ما حرف های زیادی در موسیقی داریم و اگر آنها را ارائه کنیم قطعا مورد توجه قرار می گیرد اما به شرطی که موسیقی ایرانی را ارائه کنیم نه اینکه آن را با جز، راک و رپ و موسیقی های کشورهای دیگر قاطی کنیم. با این حساب شما اعتقادی به تلفیق موسیقی و موج های تازه ای که در بین هنرمندان موسیقی سنتی ایران راه افتاده است ندارید. بهتر است بگوئیم بسیاری از آنها به سرمنزلی نمی رسد و حرفی برای گفتن ندارد. البته نه همه آنها. این موج گذراست. می آید و می رود و گذشته و آینده نخواهد داشت. بخش اول پرسش و پاسخ چه انگيزه ای باعث شد که شما کارگاه تخصصی آواز برگزار کنيد؟ اول قرار نبود که کارگاه اينقدر ابعاد گسترده ای داشته باشد. اول قرار بود که درحد يک جلسه پرسش و پاسخ باشد، اما برای همان جلسه هم بايد کسانی انتخاب می شدند که از قبيله آواز باشند، وقتی استقبال جوانان را ديديم و گزينش اينقدر طولانی شد تصميم گرفتيم که آن را مفصل تر برگزار کنيم. اين بود که کشيده شديم به سمت شنيدن صداها و انتخاب تعدادی از بهترين های آنها که درحد توان و انرژی ام به آنها آموزش هايی بدهم و کمکشان کنم. می توان اميدوار بود که موجی در آواز ايرانی به وجود آيد؟ بايد ديد که چه پيش می آيد اما من فکر می کنم که اين جلسات مفيد فايده باشد. هر کدام از اين جوان هايی که انتخاب می شوند، يک نوع آموزش و توجه خاص نياز دارند و بايد ديد که ما تا چه انداره می توانيم پيش برويم. آيا هيچکدام از شاگردان شما و يا شخص ديگری در آواز به جايگاهی رسيده است که بعد از شما بتواند پرچم دار آواز ايرانی شود؟ هم شاگردان من هستند و هم ديگران که استعداد های خوبی در آنها هست. من اصلا نا اميد نيستم و خوش بينانه به آينده نگاه می کنم. برای کسانی که دسترسی به کلاس و يا استادی ندارند چه پيشنهادی داريد؟ بايد ببينند صدايشان به کدام خواننده نزديک است، آلبوم های او را بگيرند گوش بدهند و تمرين کنند. يعنی به صورت جزء به جزء آن را تمرين کنند. مثلا بيت بيت اشعار او را بخوانند مثلا بيست بار پشت سر هم بخوانند و صدايشان را صبط کنند بعد گوش بدهند و ببينند که کجای آوازشان به اصل صدا نزديک است و کدام نيست. گوش دادن به صدای خودتان بهترين کمک است بايد گوش را تربيت بدهيد که درست بشنود. اولين مرحله يادگيری آواز تقليد است. اولين قدم اين است که از خواننده ای که صدايش نزديک به آنهاست تقليد کنند. خيلی از علاقمندان شما پرسيده اند که چرا رديف موسيقی آقای دوامی را که سال ها پيش ضبط کرده بوديد، منتشر نمی کنيد و يا چرا رديف آوازی را دوباره اجرا نمی کنيد؟ رديف آوازی او در اختيار من نيست من تصانيف ايشان را ضبط کرده ام رديف آوازی او در اختيار وزارت فرهنگ وقت بود که قاعدتا بايد در حال حاضر دست وزارت ارشاد باشد. البته يادم می آيد شور ايشان با تار آقای لطفی منتشر شده است. اما از بقيه آن خبر ندارم. بايد توضيحی بدهم. رديف چيزی جز يک فرمول نيست. خواننده بايد آن را بداند و ياد بگيرد اما بعد از آن بايد سعی کند که خودش خلق کند. پس در چارچوب رديف ماندن هم درست نيست. مهم اين است که چگونه آواز بخوانند و اين رديف آواز را چطور ارائه کنند. مشکل ما هم در اين کارگاه همين است بيشتر آنها کلاس رفته اند و رديف را می دانند اما نمی توانند آن را اجرا کنند. آيا امکان همکاری دوباره شما با کيهان کلهر و حسين عليزاده خواهد بود؟ بله چرا که نه. چرا اين همکاری قطع شد؟ برای اينکه تنوع و تازگی در کارها به وجود آيد. نبايد کار را تا جايی ادامه می داديم که به تگرار می رسيد. آنها دوست داشتند با کسان ديگری کار کنند من هم دوست داشتم با کسان يگری کار کنم. درباره برنامه هايی که می خواهيد با حضور مجيد درخشانی، سعيد فرج پوری و محمد فيروزی آغاز کنيد و فصل تازه ای در کار شما به حساب می آيد توضيح بدهيد. اين تجربه جديدی نيست. ما هفت هشت سال پيش هم با هم کار می کرديم و حالا دوباره همان خط مشی را ادامه می دهيم با آهنگ های جديد. که تعدادی هم از آهنگ هايی که در اين سال ها ساختم می خواهم استفاده کنم و آنها را بخوانم. چرا ديگر به سبک گلها و خوانندگان قديمی کار نمی کنيد؟ تصانيف امروز ما، آنقدر هم از آن فضا دور نيست. فقط دکلمه شعر و کسی که شعر ها را دکلمه کند ندارد. فکر می کنيد که سازهای ايرانی با توجه به ساختمان آنها نياز به تغيير و تحول دارند؟ من فکر می کنم سازهای ما برای اجرای موسيقی ايرانی خوب است. اما برای ارکستر های بزرگ سازهای کشش و صداهای بم کم داريم که در حال حاضر بسياری به دنبال ابداع اين سازها هستند. چرا در ترکيب گروه شما ديگر از نی و سنتور خبری نيست و به اجرا با تار و کمانچه اکتفا کرديد؟ قاعدتا بايد يک ساز کششی را کنار يک ساز مضرابی قرار داد. مثلا نی با سنتور، نی با سنتور، کمانچه با سنتور اما در سال های اخير ما از تار و کمانچه استفاده کرديم. دليل خاصی دارد که از نی يا سنتور استفاده نمی کنيد؟ پيش نيامده. از طرفی نوازنده نی يا سنتوری که بتواند هم کار گروه نوازی خوبی انجام دهد و هم جواب ساز را به خوبی بدهد، بايد پيدا کنيم. هستند نوازندگان خوب اما فعلا چنين نوازنده ای در ترکيب نداشتيم. ممکن است بعد ها از آن استفاده کنيم. چرا از ارکسترهای بزرگ استفاده نمی کنيد؟ ايرانی ها به ارکستر های بزرگ و مفصل علاقه دارند. اين برای ايرانی ها جالب است چون در موسيقی سنتی ايران وجود نداشته و همه موسيقی ايرانی تک صدايی بوده است. اما وقتی ما می خواهيم در خارج از ايران برنامه ای اجرا کنيم و مخاطبان غير ايرانی هم داريم بايد به ذائقه آنها هم توجه کنيم. پنجاه درصد بينندگان کنسرت های من خارجی ها هستند و برای خارجی ها ارکستر بردن معنا ندارد. چون آنها ارکسترهای بزرگ، پر تکنيک و مجهزی دارند که بسيار قوی هستند و ما چيزی برای گفتن در مقابل آنها نداريم. ما هنوز چنين ارکستری را نداريم. اما چيزی که برای خارجی ها جالب است و در موسيقی خودشان ندارند، سئوال و جواب کردن دو نوازنده و بداهه خوانی است. به نظر من بهترين ترکيب برای خارجی ها همين ترکيب چهار نفره است. نه پنج نفره و نه کمتر فقط ترکيب چهار نفره. دو نوازنده قدر که بتوانند با هم سئوال و جواب کنند و يک تنبک که همنوازی کند و يک خواننده بداهه خوان. هر چه ارکستر بزرگتر باشد اشتباه و خطا بيشتر می شود. ايرانی ها دوست دارند ما سی يا پنجاه نفر را روی صحنه ببريم. موسيقی ما تک صدايی است چه معنايی دارد که سی نفر روی صحنه باشند که همه يک نت را بزنند خوب دو نفر همان نت را می زنند. اگر سی نفر يک نت را بزنند برای خارجی ها خنده دار خواهد بود. استاد جليل شهناز و استاد کسايی با يک تنبک نواز روی صحنه بروند، بيشتر از يک ارکستر سمفونيک تاثير می گذارند. نه تنها من آقای عليزاده هم مصلحت نمی داند که ارکستر بزرگ در خارج از کشور روی صحنه بروند. از طرفی سازهای ايرانی تار، کمانچه و قيچک در مقابل گرما و رطوبت تغيير کوک می دهند و روی صحنه به سختی سازهای ايرانی را می توان با هم کوک کرد و کوک را نگه داشت. محمد رضا شجریان در اولین روز فصل پائیز اول مهر ماه 1319 در مشهد به دنیا آمد. او در خانواده ای مذهبی بزرگ شد و از شش تا شانزده سالگی در جلسات قرآن خوانی پدر شرکت کرد و قرآن خواند. به هنر علاقه زیادی داشت و تا قبل از اتمام تحصیلات به نقاشی و خطاطی هم می پرداخت. اما سال 1346 درست زمانی که به تهران منتقل شد و در دبیرستان صفوی مشغول به کار شد، هنرهای دیگر را کنار گذاشت و آواز را جدی تر دنبال کرد. همان سال اولین اثرش با عنوان برگ سبز شماره 216 از رادیو پخش شد. او آن زمان با اسم هنری سیاوش بیدکانی کار می کرد. او به گروه هنری اسماعیل مهرتاش پیوست و آنجا خوانندگی و آواز را ادامه داد. اکنون بعد از بیش از سی سال زندگی هنری بیش از سی و چهار آلبوم از او به جا مانده است و در اکثر کشورهای جهان به اجرای موسیقی ایرانی پرداخته است. خدمات | هفته گذشته بخش اول پاسخ محمدرضا شجریان، خواننده مشهور موسیقی سنتی ایران، به تعدادی از پرسشهایی که خوانندگان صفحه صدای شما ارسال کرده بودند، چاپ شد. این هفته بخش دوم و پایانی این پرسش و پاسخ را می خوانید. این گفتگو را آزاده نوری انجام داده است. | پاسخ شجریان به پرسشهای شما |
بررسی روابط ایران با کشورهای شمالی و حاشیه های دریای خزر به مناسبت برگزاری اجلاس سران این کشورها، موضوع دیگری است که روزنامه ها بدان توجه بسیار کرده اند. گزارش سقوط هواپیمای آنتونف ۱۴۰ و اطلاعات تازه ای درباره پرونده بابک زنجانی که به نوشته روزنامه ها چهار وزیر دولت احمدی نژاد پایشان در میان است، از دیگر تیترهای این روزنامه هاست. تیتر و عکس صفحه اول دنیای اقتصاد اعتماد در گزارش امروز خود نوشته: نمایندگان مجلس روز گذشته راضی بودند؛ راضی از سفر حسن روحانی به نیویورک. این نمایندگان همانهایی بودند که قبل از انجام شدن سفر وی برایش خط و نشان کشیدند و او را از ملاقات احتمالی با رییس دولت ایالات متحده برحذر داشتند؛ ملاقاتی که البته ساخته ذهن اقلیت تندرویی بود که همایشی هم به این منظور ترتیب دادند اما هر چه بود تمام شد. به نوشته این روزنامه سفر انجام شد و دیداری هم با اوباما صورت نگرفت و صحبتهایی هم که در مجمع عمومی سازمان ملل بیان شد، هیچکدام خارج از منافع ملی ایران نبود. رییسجمهور در این سفر دیگر هیچ بهانهیی به دست تندروها نداد. دیگر حتی از آن تماس تلفنی هم خبری نشد. وی با واقف بودن بر مسائل داخلی و موضعگیریها و در نظر گرفتن تمام جوانب رفتاری کرد که نتیجهاش را در حمایت همهجانبه نمایندگان دریافت کرد. کیهان در سرمقاله امروز خود با فرض شکست مذاکرات هسته ای ایران و پنج به اضافه یک نوشته: ماجرای سفر و مذاکرات ۱۰ روزه نیویورک، ظرفیت فکری ملت ما را بالا برد و از این جهت باید از رئیس جمهور و وزیر امور خارجه تشکر کرد که ولو با خطر کردن بر سر آبروی خود و نزدیک شدن به خطوط قرمز، ظریفترین تستها را نسبت به اراده غرب موجب شدند. از این جهت نیویورک و اتفاقات آن به مثابه یک لابراتوار برای ملت و دولت ایران بود. اینکه رئیسجمهور محترم به خطا حاضر به ملاقات با دیوید کامرون شود و او چند ساعت بعد سیاست خود را در مجمع عمومی سازمان ملل نشان دهد، تجربه پرهزینه و در عین حال ارزشمندی است. به نظر این روزنامه تندرو: فراموش نباید کرد اگر مذاکره برای مذاکره اولویت داشته و شکستن تابوی مذاکره با شیاطین بزرگ و کوچک عالم واجد کمترین ارزش باشد، در این صورت بسیاری از منادیان نرمش و مذاکره حتی به گردپای مرحوم عرفات هم نمیرسند. یاسر عرفات آن قدر در پایتختهای عربی و آمریکایی و اروپایی با سودای موهوم آشتی و صلح مذاکره کرد اما آیا در ازای آن یک متر از خاک فلسطین اشغالی باز پس داده شد و ذرهای تهدید از سر فلسطینیان برداشته شد؟ کیهان در نهایت نوشته: آخرین نطق محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در مجمع عمومی سازمان ملل به غایت عبرتآموز است. خدا کند هیچ وقت یاسر عرفات و محمود عباس، سیمای چند ماه و چند سال بعد برخی سیاسیون ما نباشند. جابر فضلی در سرمقاله مردم سالاری نوشته: مهمترین تئوری دولت روحانی را میتوان سیاست تنشزدایی دانست. به عبارت سادهتر، این دولت، تعامل را به جای تقابل با دیگر کشورها، خصوصا دولتهایی که بعد از انقلاب روابط خصمانه با ایران داشتهاند، قرار داده است. این مولفه را به کرات میتوان در سخنان و مصاحبههای رئیس دولت مشاهده کرد. به نوشته این مقاله: سیاستهای دولت یازدهم دنیا را به این سمت رهنمون ساخت که باید با زبان تکریم با ایران و ایرانیان صحبت کرد نه با زبان تحریم. اما متاسفانه برخی گروهها و جریانات از این سیاست ناخشنود بوده و آن را گامی در جهت ضعف و انحطاط نظام محسوب میکنند و دولت را از مقوله تعامل با برخی کشورها، برحذر میدارند. گروهها و جریاناتی که آمریکاستیزی را ملکه افکار سیاسی خود کردهاند و از ارتباط با این کشور برای خود یک تابو ساختهاند. سرمقاله مردم سالاری در پایان افزوده: شرط لازم برای توسعه، ارتباط و تعامل سازنده با اطراف است و نمیتوان صرف شعارهای سیاسی، یک جامعه را اداره کرد. باید واقعگرایانه به مسائل و مشکلات کشور نگاه کرد و درصدد حل و رفع آن برآمد. آیا باید منافع ملی را قربانی کجسلیقگی و افراطیگری کرد؟ علی دادپی در سرمقاله دنیای اقتصاد با تاکید بر این که منافع ملی ایران فراتر از غنیسازی اورانیوم یا اندازه برنامه هستهای یا تعداد سانتریفیوژهای نطنز است یادآوری کرده که بسیاری از رقبای منطقهای و همسایگان کینهتوز ایران طی سالهای گذشته به بهانه برنامه هستهای ایران کوشیدهاند که به هزینه ایران و منافع ملیاش، منافع خود را تامین کنند. به نظر این استاد دانشگاه در آمریکا: تحولات ماههای اخیر خاورمیانه نشان داده است که ثبات منطقه نیازمند یک ایران قوی با اقتصادی پویا و جهانی است. برای این اقتصاد پویا، حذف موانع ایجاد شده توسط تحریمها لازم و ضروری است. یک توافق هستهای که لغو تحریمها را تضمین میکند به مراتب بهتر از یک عدم توافق هستهای است که مزیت اقتصادی رقبای منطقهای ایران را تمدید میکند. در آخر سرمقاله دنیای اقتصاد ابراز امیدواری شده که: در ماههای گذشته رشد اقتصادی کشور دوباره به بالای صفر بازگشته است، نرخ رشد تورم آهستهتر شده و بهنظر میرسد پتانسیلهای ایران در گردشگری در حال تحقق پیدا کردن هستند. همه این علائم نشان از آن دارد که مزیتهای اقتصادی انتقالیافته به رقبای منطقهای ایران در حال بازگشت به ایران هستند. تدبیری که بتواند این روند را پایدار کند تدبیری است که اقتصاد ایران را در جایگاه بسیار بالاتری از وضعیت فعلی مینشاند. زیاده خواهی ها تیتر و عکس صفحه اول جهان صنعت الهه کولایی در مقاله ای در روزنامه ایران با اشاره به اجلاس سران کشورهای خزر و شرکت رییس جمهور ایران در آن نوشته: مسأله انرژی و انتقال آن از این دریاچه باعث شده قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای رقابتهای گستردهای را در این حوزه آغاز کنند، امری که برخلاف تأکیدهای اولیه مبنی بر غیرنظامی ماندن این دریاچه، سبب حرکت کشورهای ساحلی به سوی نظامی کردن این دریاچه شده. این استاد دانشگاه با تاکید بر این که نشست پیشین رهبران کشورهای ساحلی در عشق آباد و تهران هم نتایج عملی و واقعی چندانی درجهت منافع مشترک مردم کشورهای ساحلی به همراه نداشت نوشته: ایران به عنوان یکی از مهمترین کشورهای منطقه تاکنون نتوانسته است از همه ظرفیتهای ژئوپلیتیکی خود بدرستی استفاده کند. استفاده از این ظرفیتها در گرو یک نوع توازن ژئوپلیتیکی در روابط ایران با جهان است که تاکنون شکل نگرفته است. مقاله روزنامه دولت به این جا رسیده که: اما اکنون فضای بهبود روابط ایران با جامعه جهانی بویژه کشورهای غربی در شرایط تشدید اختلاف میان روسیه و کشورهای غربی بویژه ایالات متحده امریکا میتواند فضای این مذاکرات را تحت تأثیر قرار دهد. مهدی روزبهانی در سرمقاله ابتکار نوشته: تعیین رژیم حقوقی دریای خزر مسئلهای است که به دلایل مختلف از جمله زیاده خواهیهای روسیه و تلاش برای تحمیل نظر خود به جمهوری اسلامی ایران نزدیک به دو دهه است که لاینحل مانده است. در همین راستا آخرین دور نشست سران کشورهای حاشیه دریای خزر تحت مدیریت روسیه در غیاب ایران برگزار شد. نویسنده به یاد آورده: در شهریور ماه ۸۸ رهبران همه کشورهای ساحلی دریای خزر به جز ایران در قزاقستان گرد آمدند. یکی از دلایل عمده دعوتنشدن ایران به نشست پیشین سران کشورهای حوزه خزر این بود که در غیاب تهران، با دادن امتیازاتی به ترکمنستان، دولتمردان این کشور را متقاعد کنند رژیم حقوقی خزر را منهای ایران بپذیرد. سرمقاله ابتکار نظر داده: اکنون که روسیه به خاطر مشکلات بینالمللی دست همکاری را به سمت تهران دراز کرده، لازم است که موضوع تعیین رژیم حقوقی دریای خزر با درنظر گرفتن حق واقعی ایران حل و فصل شود. البته باید در نظر داشت که این دوستی روسها همچون گذشته تنها در مقطعی و در مسئله ای خاص است و آنچه کرملین ثابت کرده این است که شرکای استراتژیک خود را درلحظه تعیین میکند و تغییر میدهد. هشتاد سال با یک شیوه؟ اعتماد در مقاله ای پیرامون نحوه برخورد حکومت با رسانه های مدرن فهرستی داده از برخوردهای حکومتی ایرانیان با تلگراف، تلفن، بلندگو، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و اینترنت که همه جا با منع و بندهای بی نتیجه روبرو شد و سرانجام نوشته: موبایل اما از ابتدا وضع دیگری داشت زیرا قابل کنترل و فقط هم یک وسیله تلفنی بود، البته هنوز فکر ردیابی نبودند که آن نیز حل شد. ضمنا درآمدهایش بسیار بود شاید هیچ شرکتی به اندازه مخابرات در ایران سودده نیست. به نظر نویسنده: کمتر کسی فکر میکرد که وقتی به چهارراه و تقاطع موبایل و اینترنت برسیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حالا رسیدیم و آن اتفاق هم افتاده. وایبر و واتس آپ و دهها مورد دیگر که در راه است و آیندهیی که نمیدانیم، از این نظر چگونه است؟ حدود ۸۰ سال است که وقت خود را صرف مبارزه با این شیوهها کردهایم، به جای آنکه خود را نسبت به عوارض احتمالی آنها واکسینه کنیم و از آنها بهرهمند شویم. در جایی که حکومتها فکر کردند وسیله جدید در کنترل است، مروج آن شدند، متوجه نبودند که دنیای رسانهیی و ارتباطات در حال دگرگونی برگشتناپذیر است ولی چون فقط فضای جدید نفی میشود و درباره آن اندیشیده نمیشود، به تقابل میرسند و البته در این تقابل هیچ راهی جز عقبنشینی ندارند مگر آنکه زندگی در این دنیای جدید را بیاموزند. . به نظر شما این رفتار تا کی دوام خواهد آورد؟ مردم در صف سفارتخانه ها کارتون علی دیواندری، اعتماد ارش نصر اصفهانی در مقاله ای در شهروند به موضوع صف های دراز مردم در تهران جلو سفارت خانه های اروپایی پرداخته و نوشته: علاوه بر مردمی که هر روز در سرما و گرما در خیابان و حاشیه پیاده روها ساعت ها در صف می ایستند کارمندان سفارت ها هم که عموماً شاکی از ازدحام و بینظمی موجودند، خودبهخود رفتاری نامناسب با مراجعین دارند. بسیاری در این میان پای «فرهنگ» را به میان کشیده و مراجعهکنندگان را مقصر عدمرعایت نظم و درنتیجه به وجود آمدن ازدحام و تنش میدانند. اما این وضعیت، بیشتر محصول شرایط نابسامان ارایه خدمات کنسولی است. به نوشته این مقاله: حل این مسأله و اصلاح روند مراجعه به سفارتها چندان دشوار نیست؛ بعید است که سفارتخانههای خارجی از شیوههای فنی پایان دادن به این وضع تأسفبار بیاطلاع باشند؛ همین نکته این شائبه را ایجاد میکند که بسیاری از آنها تعمداً مراجعین خود را ساعتها در خیابان منتظر نگه میدارند. وزارت خارجه باید همانطور که در خارج از مرزها به دنبال تأمین منافع ایرانیان است، در داخل خاک ایران نیز به این وضع تحقیرآمیز ارایه خدمات کنسولی به شهروندان ایرانی پایان دهد. مقاله شهروند به این جا رسیده که: یک سفارت خارجی حق دارد که به شهروندان ایرانی ویزا ندهد یا فرایند اداری دشواری برای دریافت ویزا ایجاد کند، اما حق ندارد توهین و تحقیر را نیز چاشنی دشواری مراحل دریافت ویزا کند. دولت میتواند الزام دولتهای خارجی به احترام به ملت ایران را از پیادهروهای جلوی سفارتخانههای آنها در تهران شروع کند. خاطرات شمال از یاد می رود کارتون هادی حیدری، شهروند فریور خراباتی در ستون طنز آرمان نوشته: یک تفریح سالم در مملکت داشتیم که آنهم مورد تهدید واقع شد و همین روزهاست که خاطرات شمال از این به بعد به تاریخ بپیوندد، قاسم احمدی در اقدامیغیورانه و متفکرانه بهترین راه حل راه اندازی آزادراه تهران-شمال را بستن جادههای قدیمی عنوان کرد. این ایده سالهاست به ذهن هیچکس نرسیده بود. به نوشته این طنزنویس: این علمیترین روش اتمام پروژه آزادراه تهران-شمال بود که فقط از قبیله آدمخواران مقیم مرکز آفریقا شرکتی پیمانکار آن نبوده، چرا آنقدر نمک نشناس هستیم و قدر متفکرین داخلی را نمیدانیم؟ ستون طنز آرمان احتمال داده: به زودی عنوان خواهد شد؛ الف- مسابقات فوتبال لیگ برتر بهخاطر ورزشگاه نقش جهان اصفهان که 30 سال است فقط بخش کلنگ زنی آن فعال است، تعطیل شوند، ب- اگر کشورهای خارجی به تحریم نفت ادامه دادند، چاههای نفت را ببندیم و جلوی آنها نیانبون بزنیم و بندری برقصیم! ج- کلا همه چیز را ببندیم، خیلی چیزها همینطوری بی دلیل باز هستند، چه وضعشه؟ | بیشتر روزنامه های تهران امروز هم چنان به انتقاد از سخنان دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا در مجمع عمومی سازمان ملل ادامه داده اند. همزمان نشریات تندرو و مخالف دولت با اعلام بی نتیجه ماندن مذاکرات هسته ای ابراز خوشنودی کرده اند. | بررسی روزنامه های صبح تهران؛ دوشنبه هفتم مهر |
بخشی از اقبال عمومی به حوثیها در ماههای اخیر ناشی از سخنرانیهای رهبر این گروه علیه فساد اداری بوده است در کشورهای عرب، ایران اغلب متهم است که با حمایت از شبهنظامیان حوثی، وضعیت یمن را بیثبات ساخته است، اما مقامات تهران و حوثیها این اتهام را بیپایه میدانند. حقیقت این است که آنچه از تحولات یمن در مطبوعات جهان انعکاس می یابد، به سختی می تواند آینه تمام نمایی از واقعیت موجود در این کشور باشد. رسانه ها بنا به طبیعت حرفه روزنامه نگاری، گاه بخشی از جزییات و پیشینه وقایع جاری را نادیده میگیرند تا بتوانند محتوا را در ظرف محدودی که دارند عرضه کنند. حسین البخیتی فعال رسانهای حوثیها: اگر کسی میگوید به ایران وابستهایم باید با مدرک ثابت کند انجام این کار در دادن پوشش خبری به کشوری برآمده از نظام قبیله ای مانند یمن با سوتفاهم و کجفهمی همراه است. از جمله این سوتفاهمها، تقلیل نا آرامیهای جاری به "جدال شیعه و سنی" در یمن است و یا اینکه موقعیت این کشور تا حد "زمین مسابقه عربستان سعودی و ایران" سادهسازی میشود. اتهام حمایت ایران از حوثی ها، یکی از بخشهای ثابت گزارشهای خبری از یمن در سالهای اخیر بوده است. از سپتامبر ۲۰۱۴ که حوثی ها کنترل صنعا را به دست گرفتند و به ویژه از زمان استعفای رئیس جمهوری و دولت یمن در ژانویه ۲۰۱۵، اتهامات علیه ایران مبنی بر حمایت از حوثی ها در رسانههای عرب افزایش چشمگیری یافته است. در روز ۲۲ ژانویه و همزمان با کناره گیری دولت یمن در اعتراض به عملکرد انصارالله در صنعا، توکل کرمان، برنده جایزه نوبل صلح و یکی از اصلیترین مخالفان حوثی ها به شبکه الجزیره گفت: "یمن از طریق پیکارجویان حوثی تحت اشغال حکومت ایران است." از زمان قدرت گرفتن حوثی ها، خانم کرمان و طیف وسیعی از تحلیلگران جهان عرب، ایران را به دست داشتن در نا آرامیهای یمن متهم کرده اند. هفته گذشته برخی وبسایتهای خبری در یمن گزارش دادند که مقامات سومالی یک کشتی ایرانی حامل سلاح را توقیف کرده اند که عازم یمن بوده تا به حوثی ها "تسلیحات سنگین" برساند. در سال ۲۰۱۳ مقامهای دولت یمن از توقیف دو کشتی "ایرانی" به نامهای جیهان یک و دو در آبهای جنوب این کشور خبر دادند که "حامل سلاح و مهمات" بوده است. عبد ربه منصور هادی، رئیس جمهوری پیشین یمن و ابوبکر القربی، وزیر امور خارجه اسبق توقیف این کشتی ها را تایید و ایران را به ارسال سلاح برای حوثی ها متهم کردند. زید العلایا روزنامه نگار ساکن صنعا: اظهارات تحریکآمیز برخی مقامهای ایرانی باعث شده تا چهره حوثی ها در افکار عمومی یمن بیش از پیش وابسته به تهران مجسم شود گاه رسانه ها و مقامات محلی از توقیف "اعضای سپاه پاسداران" هم در این شناورها سخن گفتند، اما هیچوقت اسم یا تصویر چنین افرادی منتشر نشد. زید العلایا، روزنامه نگار ساکن صنعا، با تایید این اتهام ها می گوید: "در سپتامبر ۲۰۱۴ که حوثی ها صنعا را گرفتند با فشار بر اداره امنیت ملی توانستند ایرانیان بازداشت شده را آزاد کنند و آنها به ایران برگشتند." اما حسین البخیتی، فعال رسانه ای حوثی ها در صنعا، میگوید: "اگر مقامات دولتی و مخالفان حوثی ها حتی یک شهروند ایرانی را در این سالها بازداشت کرده بودند، حتما با نمایش آنها تبلیغ رسانه ای گسترده ای برای خود می کردند. اما این اتفاق نیفتاده چون همه این ادعاها درباره دخالت ایران دروغ است." مخالفان حوثی ها گاه برای آنکه نشان دهند این گروه از شبه نظامیان زیدی از حمایت ایران برخوردارند به تصاویر آیت الله خمینی، آیت الله خامنه ای و حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان اشاره می کنند که در برخی دفاتر حوثی ها موجود است. اما تنها با اتکا به چنین تصاویری، دشوار می توان "پشتیبانی مالی و تسلیحاتی ایران از حوثی ها" را اثبات کرد. صدام حسین، رهبر پیشین عراق همچنان در میان بسیاری از مردم یمن چهره ای محبوب است و تصاویر او هم در برخی اماکن عمومی دیده می شود. به اعتقاد این دسته از یمنی ها، صدام حسین مایه فخر و مباهات ملت عرب است که باید یادش را زنده نگه داشت. با این حال اثبات رابطه میان این حس عاطفی آنها نسبت به صدام و بقایای حزب بعث عراق دشوار است. صدام حسین همچنان برای برخی یمنیها، از جمله این آرایشگر در بخش قدیم صنعا، چهرهای محبوب است و تصاویرش به تنهایی یا در کنار علی عبدالله صالح دیده میشود حسین البخیتی با رد اتهامات علیه حوثی ها میگوید که تنها رابطه حکومت ایران و گروه انصارالله "سیاست خارجی مشترک آنها علیه اسرائیل و آمریکا و در دفاع از فلسطین آزاد" است. به گفته آقای البخیتی، "ونزوئلا هم از مواضع حوثی ها دفاع می کند، اما مخالفان درباره این کشور چیزی نمیگویند چون میدانند که چیزی نصیبشان نمیشود. مصلحت مخالفان این است که بگویند ما وابسته به ایران هستیم و این جدال سنی و شیعه است. آنها تلاش میکنند تا با این حرف ها خود را به عربستان نزدیک کنند، علیه ایران." متهم کردن حکومت ایران به دخالت در یمن، موضوع تازه ای نیست. بنا به اسناد ویکیلیکس، در مارس ۲۰۰۷ هنگامی که لاشه یک هواپیمای بدون سرنشین تجسسی آمریکا در سواحل حضرموت در جنوب یمن کشف شد، علی عبدالله صالح، رهبر وقت این کشور تصمیم گرفت آن را "هواپیمای جاسوسی ایران" معرفی کند که به دست ارتش یمن ساقط شده است. رسانههای یمنی نزدیک به حزب اصلاح (شاخه اخوان المسلمین) اخیرا خبر دادند که یک کشتی ایرانی حامل سلاح برای حوثیها در سومالی توقیف شده است در این سند ویکیلیکس، به نقل از یک مقام مسئول در سفارت آمریکا در صنعا آمده است: "صالح مطمئن بود که این هواپیمای آمریکایی در زمان عملیات گشتزنی بر فراز خاک یمن دچار اشکال فنی شده و سقوط کرده. او میتوانست با استفاده از این موقعیت، علنا در برابر آمریکا موضعگیری کند و امتیاز سیاسی بگیرد، اما تصمیم گرفت ایران را مقصر بداند. صالح اعتقاد داشت که می تواند با تصویر کردن ایران به عنوان آدم بد ماجرا، نفع بیشتری ببرد." آقای صالح بعدها در سال ۲۰۱۰ و چند ماه پیش از به راه افتادن انقلاب معترضان، در گفتگو با شاخه رسانه ای حزب خود "کنگره ملی" تصریح کرد که درباره نقش ایران در یمن بزرگنمایی شده است. سرچشمه قدرت حوثیها کجاست؟ شاید ویژگی مشترک در میان بسیاری از مردم عادی خاورمیانه این باشد که وقتی از یافتن علت واقعه ای عاجز می مانند به تئوری توطئه پناه می برند و عواملی پنهان و عمدتا خارجی را مسبب اوضاع میدانند. این قاعده کلی در مورد مردم یمن هم حاکم است. پس از سال ها متهم کردن ایران به حمایت از حوثی ها، حالا برخی تحلیلگران جهان عرب حتی می گویند که حوثی ها در ائتلافی پنهان با آمریکا هستند. از جمله دلایل این افراد، آسیب نرساندن حوثی ها به سفارتخانه آمریکا در صنعا و اقدام نکردن آنها علیه منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه است. این گروه از منتقدان، شعار اصلی حوثی ها "مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، لعنت بر یهود، پیروزی برای اسلام" را نمایشی می دانند. برای یافتن سرچشمه قدرتیابی حوثی ها در تحولات اخیر باید با نگاهی تاریخی به عوامل سیاسی و فرهنگی این کشور، شیوه به قدرت رسیدن گروه ها و قبایل یمنی را بررسی کرد. دست کم تاریخ معاصر یمن نشان می دهد که تفوق یافتن یک قبیله یا خانواده همواره با ایجاد ائتلافهایی با دیگران همراه بوده است. چهار سال پس از آغاز انقلاب ۲۰۱۱ یمن که منجر به سقوط حکومت علی عبدالله صالح شد، حوثی ها امروز به عنوان منسجم ترین قدرت حاکم در این کشور مطرح هستند. گر چه سیال بودن شرایط نشان می دهد که ادامه این وضعیت تضمین شده نیست، اما روند سیاسیای که حوثی ها در این مسیر طی کردند با ایجاد ائتلافهایی همراه بوده است. بنا به شواهد موجود، حوثی ها در یک سال اخیر ائتلافی پنهان و آشکار با برخی قبایل و گروههای سیاسی از جمله "حزب کنگره ملی" به ریاست علی عبدالله صالح رئیس جمهوری اسبق داشته اند. حکومت آقای صالح و حوثی ها در خلال سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ شش بار رویارویی مسلحانه داشته اند، اما این باعث نمی شود که ائتلاف آنها امری نامحتمل باشد. در یمن نقل است که علی عبدالله صالح زمانی راز زمامداری طولانی خود را "رقصیدن با مارهای مختلف" خوانده بود که کنایه ای است به معامله کردن او با قبایل متعدد، ائتلاف با یک یا چند قبیله علیه دیگری، و تغییر دائم ائتلافها. بدنه اصلی شبهنظامیان حوثی را جوانان عمدتا کمسواد با خاستگاهی روستایی تشکیل میدهد طرفه آنکه آقای صالح که شش بار با حوثی ها جنگید پیشینه خانوادگی اش به قبیله ای از شیعیان زیدی در شمال صنعا می رسد. او هنگامی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ قدرت را تصاحب کرد، ائتلافی با کنفدراسیون قبایل حاشد تشکیل داد که عمدتا زیدی بودند اما ریاست این مجموعه قبایل به قبیله سنی (شافعی) احمر سپرده شد. بنا به همین فرمول تقسیم قدرت، شیخ عبدالله الاحمر رئیس قبیله احمر تا پیش از مرگ برای مدتی طولانی ریاست پارلمان یمن را به عهده داشت و پسرانش تا همین اواخر مقامهای کلیدی را در دست داشتند. جنبش سیاسی حوثی ها از سال ۲۰۰۴ به ریاست حسین بدرالدین الحوثی و در مخالفت مستقیم با ائتلاف علی عبدالله صالح با آمریکا در "جنگ علیه تروریسم" به راه افتاد. حسین در نخستین رویارویی مسلحانه با نیروهای دولتی در سال ۲۰۰۴ در کوههای صعده کشته شد و جسدش در سال ۲۰۱۳ در مراسمی باشکوه در همان منطقه دفن شد. حسین الحوثی پیشتر در دهه ۱۹۹۰ نماینده پارلمان یمن بود، اما با آغاز مخالفتهای علنی با دولت، در پایان این دهه از راهیابی به مجلس بازماند و همراه پدرش که شخصیت عالیرتبه مذهب زیدی بود به ایران رفت. مخالفان می گویند او در زمان سکونت در ایران به "شیعه دوازده امامی" گروید، اما حوثی ها این ادعا را رد می کنند. شیعیان زیدی که قرن ها در نیمه شمالی یمن زندگی کرده و اغلب حاکمیت محلی را در دست داشتهاند در برخی زمینههای فقهی متفاوت از همتایان دوازده امامی خود عمل میکنند. از جمله اینکه زیدی ها به خلافت صحابه پیامبر در دوران پیش از امام علی اعتقاد دارند و معتقد به بازگشت مهدی نیستند. همچنین بنا به شواهد تاریخی، مراسم مذهبی شیعیان دوازده امامی نظیر ولادت پیامبر اسلام یا عزاداری عاشورا جایی در زیدیه یمن نداشته است. اما حوثی ها در سه سال اخیر در اقدامی که نمایش قدرت آنها ارزیابی میشود این مراسم را به شکلی باشکوه برگزار می کنند و این موضوع به افزایش اتهام ها درباره نقش ایران منجر شده است. حوثیها چه می خواهند؟ به دست آوردن درکی کامل از خواسته نهایی حوثی ها آسان نیست. اغلب گفته می شود که آنها به دنبال خودمختاری در مناطق شمالی یمن و یا حکومت بر کل کشور هستند. حوثی ها هر دو ادعا را رد میکنند. ناظران سیاسی اغلب متفقند که هیچ گروه و قبیله ای نمی تواند به تنهایی زمام امور را در کشوری مانند یمن در دست گیرد. یمن دارای یکی از بالاترین نرخهای رشد جمعیت در جهان است علی البخیتی، عضو کمیته سیاسی انصارالله که اخیرا در اعتراض به اقدامات حوثی ها در صنعا از مقام خود کنارهگیری کرد، گفته است که این گروه نمی تواند به تنهایی و با زور اسلحه کشور را اداره کند. استعفای دولت و رئیس جمهوری یمن، حوثی ها را غافلگیر کرد و آنها را در موقعیتی دشوار قرار داد. آنها ترجیح می دادند که دولتی ضعیف بر سر کار باشد تا بتوانند کمبودهای امنیتی و اقتصادی را متوجه آن کنند. اما از دو هفته قبل که یمن کشوری بدون دولت و رئیس جمهوری است حوثی ها مسئول نابسامانیها شناخته می شوند و از آن هنگام بر حضور نیروهای مسلح آنها موسوم به "کمیتههای مردمی" در صنعا و درگیری با شهروندان معترض افزوده شده است. حوثی ها همچنین از سوی گروههای سلفی و سنی متهم شده اند که با اتکا به نسب خانوادگیشان که به خاندان پیامبر (هاشمی) می رسد، سودای "سیادت" و برتریجویی در سر دارند. در طول تاریخ، مشایخ زیدیه در یمن همواره در مجامع عمومی "سید" نامیده شده اند، اما این عنوان به سابقه خانوادگی و مذهبی آنها اشاره داشته، بدون آنکه به معنای رهبری سیاسی باشد. عبدالملک الحوثی رهبر ۳۶ ساله حوثی ها که جانشین برادرش شده، و هوادارانش از او با عنوان "سید" نام می برند، در یک سال اخیر بارها گفته است که "قیام انصارالله" علیه فساد مقامات و دخالت بیگانگان است. شعار مشهور حوثیها علیه آمریکا، اسرائیل و قوم یهود در نقاط محل تجمع اعضای انصارالله دیده میشود وجود فساد دولتی در یمن موضوعی پنهان نیست. سازمان بینالمللی شفافیت در گزارش سال ۲۰۱۴ خود، یمن را در جایگاه ۱۶۱ شاخص فساد قرار داد و گفت که وضعیت این کشور پس از سقوط صالح بدتر شده است. در یک سال اخیر، بخشی از اقبال عمومی نسبت به حوثی ها ناشی از رویگردانی مردم از ریاست جمهوری هادی و تحقق نیافتن وعدههای انقلاب ۲۰۱۱ محسوب شده است. از همین رو، پیش از ورود هزاران شبهنظامی حوثی به صنعا در سپتامبر ۲۰۱۴، عبدالملک الحوثی گفت که این نیروها برای تکمیل انقلاب و رفع فساد وارد صحنه می شوند تا دولت را زیر فشار بگذارند. درباره مخالفت با دخالت بیگانگان، حوثی ها در بیانیههای رسمی خود تنها به آمریکا میپردازند و به میلیونها دلاری که سالانه در قالب "بستههای حمایتی" از عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس وارد یمن می شود اشاره نمی کنند. گزارشهای کارشناسی نشان می دهد که ذخایر محدود نفت یمن تا سال ۲۰۲۰ تمام خواهد شد و این کشور ۲۵ میلیون نفری درگیر با بحران آب، آینده ای تاریک در پیش دارد. تقریبا همه گروههای سیاسی در یمن قبول دارند که این کشور بدون کمکهای بینالمللی و منطقهای، وضعیتی به مراتب بدتر خواهد داشت. سلاح حوثیها از کجا میآید؟ در کشوری که در آن به ازای هر شهروند بیش از یک قبضه سلاح وجود دارد و هر کس می تواند به راحتی اسلحه بخرد، چرا حوثی ها از نظر نظامی دست بالا را دارند؟ آیا تسلیحات خاصی از ایران دریافت می کنند؟ یمن از سال ها قبل در مسیر ترانزیت اسلحه به شاخ آفریقا بوده و شماری از شهروندان این کشور در قاچاق سلاح دست داشته اند. یکی از شاخصترین قاچاقچیان بینالمللی اسلحه که از سال ۲۰۱۰ در فهرست تحریم سازمان ملل متحد قرار گرفته، فارس مناع، از چهره های برجسته حوثی هاست. از زمان آغاز نا آرامیهایی که منجر به سقوط حکومت علی عبدالله صالح شد، آقای مناع در چهار سال اخیر استاندار صعده بوده است. اطلاع دقیقی از حجم ثروت یا ذخایر تسلیحاتی افرادی نظیر آقای مناع در دست نیست، اما به نظر میرسد که این افراد نقشی فراتر از کشورهای منطقه در تامین لجستیکی گروههای مسلح داشته باشند. رهبر جوان حوثیها و دیگر سران این گروه در یک سال اخیر سعی کردهاند در موضعگیریهای خود کمتر از ایران نامی ببرند تا از شدت اتهامها علیه خود بکاهند صعده در این چهار سال، از نظر سیاسی و امنیتی کاملا مستقل از یمن و تحت کنترل حوثی ها بوده است. حتی مقامهای دولتی در این مدت برای رفتن به صعده باید از شبهنظامیان حوثی اجازه بگیرند. خلأ قدرت ناشی از سقوط حکومت مرکزی در سال ۲۰۱۱ به حوثی ها امکان داد که توانایی نظامی خود را استحکام بخشند و برای پیشرویهای بعدی خود را آماده کنند. از یک سال قبل حوثی ها با تسلط بر استانهای مختلف و در نهایت صنعا توانستند به انبارهای تسلیحاتی دولت، سلاح سنگین و توپخانه دست یابند. همچنین بخشی از توانایی نظامی حوثی ها مدیون شش نبردی است که با دولت صالح داشتند و هر بار با توافق آتشبس متوقف شد. برخلاف ارتش منظم بازمانده از یمن جنوبی که در تابستان ۱۹۹۴ در رویارویی کوتاه با نیروهای علی عبدالله صالح شکست سختی خورد، شش رویارویی مسلحانه تمام عیار حوثی ها و دولت مرکزی در مناطق کوهستانی صعده از آنها شبهنظامیانی ماهر ساخته است. حوثیها از ایران چه تصوری دارند؟ جنبش حوثی ها نماینده همه جمعیت شیعیان زیدی یمن نیست. برخلاف اعضای کمیته سیاسی حوثی ها که افرادی تحصیلکرده و شهری در میان آنها حضور دارند، بدنه شبهنظامی این گروه عمدتا کمسواد با خاستگاهی روستایی است. گاه دیده شده که شیعیان زیدی غیرهمسو با مواضع حوثی ها، از سوی شبه نظامیان حوثی مورد آزار واذیت قرار گرفته اند. تازهترین نمونه، حسن زید یکی از وزیران کابینه مستعفی خالد بحاح است که "کمیتههای مردمی انصارالله" او را همراه دیگر وزرا برای چند روز در حبس خانگی نگه داشتند. حکومت ایران برای بسیاری از حوثی ها مظهر اقتداری است که باید از آن در زمینه سیاست خارجی الهام گرفت. بسیاری از شخصیتهای طراز اول حوثی در دو دهه اخیر به دعوت ایران سفرهایی به تهران برای حضور در کنفرانسهای تبلیغاتی مربوط به مسایل منطقه داشته اند. از زمان تسلط یافتن حوثیها بر صنعا، شبهنظامیان این گروه موسوم به "کمیتههای مردمی" کنترل پایتخت را در دست گرفتهاند از همین رو، درک آنها از مسایل ایران عمدتا همان تبلیغاتی است که مقامهای تهران عرضه میکنند. با این حال، اعضای کمیته سیاسی انصارالله در یک سال اخیر آگاهانه سعی کردهاند در مجامع عمومی تقریبا هیچ اظهار نظری درباره حکومت ایران نکنند. حتی عبدالملک الحوثی رهبر این گروه که در یک سال اخیر از اقامتگاهش در صعده سخنرانیهای طولانی و آتشینی عیله مقامات یمنی انجام داده هیچ اشاره ای به ایران نداشته است. در سوی مقابل، شماری از مقامهای ایرانی با حضور در شبکههای عرب زبان متعلق و یا متمایل به حکومت ایران (العالم، المنار، المیادین) به مناسبتهای مختلف پیشروی حوثی ها در یمن را "امتداد محور مقاومت" دانسته اند. به گفته زید العلایا، روزنامه نگار ساکن صنعا، اظهارات "تحریک آمیز افرادی نظیر محمد صادق حسینی"، تحلیلگر ایرانی و عرب زبان شبکههای تلویزیونی، "باعث شده تا چهره حوثی ها در افکار عمومی یمن بیش از پیش وابسته به تهران مجسم شود." آقای حسینی در چند ماه اخیر بارها گفته است که پیشروی حوثی ها در یمن، "امتداد محور مقاومت از ضاحیه بیروت، تا دمشق، بغداد، تهران، و تنگه باب المندب" در جنوب شبه جزیره عرب است. در شرایط کنونی، حسین البخیتی، فعال رسانه ای حوثی ها می گوید: "ما نمی توانیم از مقامهای ایرانی بخواهیم که از پیروزی ما خوشحال نباشند. به هر حال ما هر دو موضعی ضد آمریکایی داریم و این فصل مشترک ماست. اما اگر کسی معتقد است که ما وابسته به ایران هستیم باید مثل دادگاههای اروپایی و آمریکایی با مدرک آن را ثابت کند." ------------------------------- نویسنده در سال های ۲۰۱۳ - ۲۰۱۴ مدیر تحریریه روزنامه یمن تایمز چاپ صنعا بوده است | همزمان با بالاگرفتن بحران حاکمیت در یمن، نام ایران به عنوان کشوری که در نا آرامیهای جنوب شبه جزیره عرب دست دارد شنیده می شود. | دامنه نفوذ ایران در حوثیهای یمن واقعا چقدر است؟ |
الکس هانولد در حال صعود از ال کاپیتان در پارک ملی یوسیمیتی (نشنال جئوگرافی، جیمی چین) این دیواره بیش از ۹۰۰ متر ارتفاع دارد و از بلندترین آسمانخراش دنیا بلندتر است و دوبرابر ارتفاع ساختمان امپایراستیت است. این موفقیت جالبتوجه موضوع فیلم مستند انفرادی آزاد (فری سولو) شد که نامزد جایزهٔ اسکار هم بود. الکس هانولد دربارهٔ ترس و چگونگی غلبه بر آن چنین میگوید: ۱. برای گسترش کنج راحتی خود گامهای تدریجی بردارید الکس میگوید: صحبت از "غلبه بر ترس" زمانی مفید است که در موقعیتی قرار داشته باشید که بخواهید بپرید یا شیرجه بزنید. در مقیاس وسیعتر فقط باید کنج راحتی(کافورت زون) خود را گستردهتر کنید تا دیگر چیزی برایتان ترسناک نباشد". الکس میدانست که الکاپیتان بسیار عظیم و خیلی دشوار است و فقط به سادگی با "آمادگی روحی" و باور قلبی نمیشد حریف آن شد از اینرو سالها تلاش کرد تا کنج راحتی خود را گستردهتر کند. از زمانی که در سال ۲۰۰۷ دیوارهنورد حرفهای شد، شروع به برداشتن قدمهای کوچکی با انواع تکنوردیهای آزاد کرد و صعودهایی مشابه آن را آزمود. هرچند الکپ، کاری بود کارستان: اما او میگوید "برای من شخصاً فقط گامهای کوچک بسیار بود". او میگوید که باید به تدریج کنج راحتی خود را گسترش دهید و این کار همزمان به شما کمک میکند تا بر اضطراب اجتماعی خود چیره شوید. به گفته الکس، تکیه بر نوشیدنیهای الکلی تقلب است: اینطور شما بر ترستان غلبه نمیکنید، یا به ریشههای ماجرا نمیپردازید فقط "با دارو آنها را سرکوب میکنید". شما باید با این جنبه از وجودتان روبرو شوید، درست همانطور که تمرینهای بدنی را انجام میدهید و به خودتان بگوید:"این آخر هفته من به بار میروم، آنقدر نمینوشم که مست شوم و تلاش میکنم تا خودم را وادار کنم با سه نفر آدم غریبه حرف بزنم". الکس هونولد در حال صعود از الکاپیتان (نشنال جئوگرافی، جیمی چین) ۲. آمادگی، آمادگی و باز هم آمادگی در سال ۲۰۰۸، الکس، از هف دوم (نیمه گنبد) که صخرهٔ عظیم دیگری در پارک ملی یوسیمیتی است، صعود کرد. او قبول دارد که آمادگی نداشتن اشتباهی بوده که او را تا لب مرگ رساند. لحظههایی در طول صعود وجود دارد که ذهنش را به "وحشت" میاندازد: او به خاطر میآورد: "کمی ازهمپاشیدگی از هرنوعی که فکرش را بکنید" و بعد از آن درست در نزدیکی رسیدن به پایان صعود، او احساس میکند که نمیتواند به گیرهای که در برابرش هست، اعتماد کند و ترس در وجودش جاری میشود. او موفق میشود که خودش را جمعوجورکند و تا پایان مسیر برود اما قبول دارد که در لحظههایی ترس در جانش رخنه کرده است. او میدانست که برای صعود الکاپیتان باید برنامه و نقشهٔ مناسبی داشته باشد. آمادگی الکس دو سال طول کشید وخیلی پیچیده و گسترده بود. دشوارترین بخش آن را شاید بتوان "بولدر" نامید. که درنهایت یا نیاز به پرش داری یا به حرکتی مثل لگدی محکم. او حرکات کششی مختلفی را تمرین کرد تا احتمال موفقیت خود را بالاتر ببرد: "هرچه انعطافپذیری بیشتری پیدا میکردم، همهٔ حرکات برایم آسانتر میشد". الکس میگوید در فیلم تکنورد آزاد بهخوبی نشان داده شده است که او چگونه تمام تلاش خودش را برای موفقیت در این صعود خاص کرده است تا روزی که زمان واقعی صعود فرا میرسد کاملاً آمادگی داشته باشد. ۳. تصور و تجسم یکی از عناصر اصلی آمادگی الکس تمرین ذهنی صعود بود. به طوری که در حافظهٔ خود ثبت کرده بود که دستهایش را کجا و به چه ترتیبی باید قرار دهد. الکس توضیح میدهد: "اما تجسم واقعی، مرحلهٔ پیشرفتهتر کار است. چه حسی دارد وقتی من به اعماق درهٔ زیر پایم نگاه میکنم در حالی پایم را بر لبهٔ خیلی خیلی نازک سنگ گذاشتهام و باید برای حفظ جانم به آن اعتماد کنم؟" با فکر کردن به همهٔ این مسائل او میداند که " وقتی بالای صخره هستم نباید لحظهای پیش بیاید که ناگهان احساس کنم چیزی هست که قبلاً در نظر نگرفتهام یا آن را هرگزتجسم و تصور نکردهام". او میگوید: "یکی دیگر از تواناییهایی که با تجسم به دست میآید، تصور کردن همهٔ موقعیتهایی است که ممکن است هرگز هم پیش نیایند، یا نخواهی که پیش بیایند... خوب است که تجسم کنم چه میشود اگر پایم بلغزد که برای من به معنای سقوطی مرگآفرین است یا اینکه از یکی از ضربههای لگد محکم استفاده کنم اما موفق نشوم. باید همهٔ طیفهای گوناگونی که ممکن است رخ دهد را تجسم کنم تا هیچچیزی نتواند مرا غافلگیر کند". "اگر ندانید چه چیزی در پیش است و چه پیش خواهد آمد، ترس به آسانی در جان شما راه پیدا میکند اما اگر به تمام اگرها و احتمالات ممکن فکر کرده باشید، جای زیادی برای ترس باقی نمیٰماند". ۴. تمرین، مهارت میآورد وقتی الکس جوانتر بود از صحبت کردن در برابر جمع وحشت داشت، یک سال ازدوره دانشجوییاش گذشته بود اما میترسید که با غریبهها صحبت کند و حتی به عنوان کوهنورد حرفهای در جلسات نمایش تصاویرش در برابر جمع احساس ترس و اضطراب میکرد. اما با تمرین، او توانست همه این کارها را برای خودش آسان کند. الکس باور دارد که ما باید میان ترس معقول و واقعی و آنچه اضطراب بیاساس است فرق بگذاریم الکس همچنین اقرار میکند که برای قرارهای عاشقانه هم مشکلاتی داشته است. " گاهی فقط باید خودت را مجبور کنی که کاری را انجام دهی، و برای آن تمرین کنی. فقط باید بروی جلو سلام کنی. هرچه بیشتر تمرین کنی این کار آسانتر میشود". الکس برای صعود الکاپیتان هم همین شیوه را در پیش گرفت. او صدها ساعت را بر دیوارههای سنگ خارا سپری کرد، با طناب صعود کرد و بخصوص هر بخش از صعود را طراحی و تمرین کرد. او ۶۰ بار قسمت بولدر را پیش از تکنوردی و صعود "بدون حمایت" تمرین کرد. و بیش از ۹۰ بار تمرین کرد تا چگونه کفشش را روی سنگ نرم بکشد تا بهترین تعادل را پیدا کند. "من بارها و بارها صعود را با طناب انجام دادم و به پایان رساندم. خوب میدانستم که دیگر توانایی این کار را دارم". ۵. میان ترس معقول و اضطراب بیاساس فرق بگذارید الکس باور دارد که ما باید میان ترس معقول و واقعی و آنچه اضطراب بیاساس است فرق بگذاریم. او میگوید: "وقتی شغلتان را عوض میکنید ممکن است احساس کنید که میمیرید، این کار ممکن است خیلی ترسناک باشد اما واقعیت این است که شما در معرض هیچ خطری نیستید". جالب اینجاست که با دو سال آمادگی و تمرین او احساس نمیکرد در معرض خطری قرار دارد. "من دربالاترین نقطهٔ آمادگی برای رسیدن به نتیجه بودم اگر هر چیزی درست پیش نمیرفت کارم تمام میشد، اما احتمال اینکه چیزی درست پیش نرود از نظر من بسیار بسیار ناچیز بود... تا حدی که برای من برابر با صفر بود". او مهارت صعود شگفتانگیزش را با راهرفتن در جادهای مقایسه میکند: شما میدانید که اگر اتوبوسی در جاده با شما برخورد کند، میمیرید؛ اما این اصلاً خطرناک نیست چون شما میدانید که قرار است فقط در پیادهرو راه بروید. " هرچه بیشتر آماده میشدم، و تمام حرکات را یاد میگرفتم...کمتر و کمتر احتمال داشت که سقوط کنم". #شما؛ چرا بعضیها خوششانس هستند؟ او میگوید:"ترس برای پیشبینی خطر است، چقدر واقعاً احتمال دارد که اتفاق ناگواری برای شما بیفتد؟" ۶. قاطع باشید الکس میپذیرد که در ابتدای برنامهریزی برای صعود اضطراب داشته است اما به خودش قبولانده بود که آمادگی لازم را دارد و در آغاز این صعود شگفتانگیز و بینظیر احساس آرامش میکرده است. " بسیاری از اوقات ممکن است نگران چیزی باشید یا شاید همیشه از چیزی استرس داشته باشید اما جایی سرانجام باید بر همهٔ اینها نقطهٔ پایانی بگذارید". او میگوید:" وقتی صددرصد اراده به انجام کاری داشتید و هنگامی که تصمیم خود را گرفتید ناگهان خیالتان راحت میشود. دیگر تردیدی ندارید، دیگری شک در وجودتان نیست. آنچه میماند فقط غلبه بر مشکلات و پیش رفتن است". ۷. ترس مهم نیست، واکنش ما به آن مهم است الکس فکر میکند ما بهشدت به ترس گرایش داریم و بر جان ما غالب است چون وحشت واقعی را خیلی بهندرت تجربه میکنیم، زندگی مدرن خیلی امن و امان است. در نتیجه وقتی دست به تجربههای تازه میزنیم، احساسات و عواطف شدیدی ما را دربرمیگیرد و این همان زمانی است که همهچیز از هم میپاشد. الکس میگوید که باید یادمان باشد ترس، واکنش فیزیولوژیکی بدن ماست. درست مثل زمانی که گرسنه میشوید، یا خوابتان میگیرد، بدنتان برای ترس هم پیامهایی برای شما میفرستد. ما نمیگذاریم این نیازها مدام بر ما غلبه کند، پس چرا باید در مورد ترس این اجازه را بدهیم؟ با ترس بدن شما به شما پیامی میدهد اما اینکه در مقابل آن واکنش نشان دهید، دست خودتان است. ساده بگویم: "لزومی ندارد اجازه دهید بر وجود شما فرمانروایی کند". | در سال ۲۰۱۷، الکس هانولد سنگنورد آمریکایی کاری را کرد که به عنوان یکی از بزرگترین شاهکارهای ورزشی در همهٔ زمینهها تاکنون شناخته شده است. او دیوارهٔ مرتفع الکاپیتان معروف به الکپ در پارک ملی یوسیمیتی را که حدود ۹۰۰ متر ارتفاع دارد ، بدون طناب و تجهیزات ایمنی صعود کرد. | توصیههای بهترین سنگنورد دنیا؛ چطور بر ترس غلبه کنیم |
خاطرات دو جلدی عبدالرحيم جعفری در انتها به پيوستی ۱۳۰ صفحه ای ختم می شود که بيشتر آن به فهرست انتشارات اميرکبير از بدو تاسيس تا زمانی که مديريت آن با جعفری بوده، اختصاص يافته است. اين فهرست که با تصويرهايی از پشت جلد شماری از کتاب های انتشاريافته اين موسسه مصور شده، حتی در يک تورق سطحی، آن چه اميرکبير بوده است را به تماشا می گذارد؛ آثاری در هر زمينه - ادبيات، علم، فلسفه، تاريخ، هنر و.. تاليف و ترجمه از مؤلفان و مترجمان بنام، سوژه ها و عناوينی که برای امروز هم خواندنی و بديع اند و پشت جلدهايی زيبا که به استادی طراحی شده اند. همچنين بسياری کتاب ها همچون فرهنگ معين و ... که موسسه اميرکبير بر سر آنها سرمايه و نيروی فراوان گذارده است. در اين ميان اما شاهنامه فردوسی که اميرکبير آن را به سال ۱۳۵۰ منتشرکرد، و شايد بيش از هر کتاب ديگر موسسه، سرمايه و زمان برده است، بيش از ساير کتاب ها جلب نظر می کند، به ويژه که عبدالرحيم جعفری در خاطرات خود، بدان بيش از هر کتاب ديگرش پرداخته است. ماجرای چاپ و انتشار شاهنامه نفيس اميرکبير از لحظه ای که فکر آن در ذهن ناشرش جوانه زد تا روزی که نسخه نمونه آن بر روی ميز کارش قرار گرفت، کاری که آغاز تا انجام آن هفده سال به درازا کشيد، به تمامی در فصل ۲۵ کتاب آمده است. خلاصه اين فصل از کتاب را که با چند بيتی از شاهنامه، که در بالا آمده است، آغاز می شود، در اين جا می آوريم: " از همان دوران نوجوانی علاقه عجيبی به شاهنامه پيدا کرده بودم. بعضی از شب های ماه رمضان و شب های تعطيل که کار در چاپخانه کمتر بود، با بعضی کارگران چاپخانه به قهوه خانه می رفتيم...پای نقل مرشد و شاهنامه خوان... بسا اوقات بيتی از شاهنامه فردوسی مو به تنم راست می کرد و چنان به شورم می آورد که يقينا" اگر در آن لحظه با کسی دست به گريبان می شدم، اگر به زور هم از من قوی تر بود، براو غلبه می کردم." جعفری انتشارات اميرکبير را که به راه می اندازد از فکر شاهنامه غافل نيست. می خواهد دست و بالش آن قدر باز باشد تا بتواند شاهنامه ای" نادر و در خور شأن سراينده" آن عرضه کند. "برای اين کار طبعا بايد نسخه بی غلطی را اصل و پايه کار قرار می دادم. بعد از تامل بسيار و مشاوره با چند تن از ادبا، شاهنامه بروخيم را برای اين کار برگزيدم." سال ۱۳۳۳ است. موضوع چاپ شاهنامه را با جواد شريفی – ملک الخطاطين – که از دوران کارگری در چاپخانه علمی با او آشنا بود، درميان می گذارد و از او می خواهد که شاهنامه را با خط نستعليق خطاطی کند. تصحيح هم برعهده مهدی آذريزدی گذارده می شود. به اين ترتيب کار نوشتن شاهنامه به قطع وزيری و در دو ستون آغاز می شود. " دوازده سالی گذشته بود، و تازه ما به زحمت کار خوشنويسی و تصحيح را به نيمه جلد پنجم رسانده بوديم." برای نقاشی شاهنامه به محمد بهرامی مراجعه می کند. بهرامی وقتی متن خوشنويسی شده را با آن همه ظرافت و زيبايی می بيند، می گويد: "حيف است اين کتاب را با اين قطع چاپ کنی. شاهنامه را بايد به قطع رحلی و در يک مجلد چاپ کرد." بهرامی که خود به فکر آن بود که تابلوهايی از شاهنامه نقاشی کند و طرح هايش را هم آماده کرده بود، حال با پيشنهاد جعفری، طرح ها را برای شاهنامه او به اجرا درمی آورد. قرار شد کار تابلوهای رنگی را او خود برعهده گيرد و کار نقاشی های سياه قلم را به همکارانش در کارگاره واگذارد. "در آن زمان بهرامی در کارگاهش با هنرمندان معروفی مانند مرتضی مميز، آيدين آغداشلو، علی اصغر معصومی، محمد احصايی، بيوک احمری، زنده ياد محمد تجويدی همکاری می کرد..." " به هر تقدير، مدتی که گذشت بهرامی تلفن کرد و مرا خواست، تابلوی پادشاهی کيومرث را کشيده بود، يک پديده نوظهور در نقاشی با رنگ های زنده و زيبا و طرحی نو. خوشحال و هيجان زده شدم. اما بی درنگ مشکل چاپ و رنگ های مختلفی که در آن به کار رفته بود درنظرم سربرآورد... بهرامی گفت بايد وسايلی فراهم کنی که تابلوهای نقاشی مطابق همين رنگها( در هشت نه رنگ ) چاپ بشود؛ اگر بخواهی همه تابلوهای شاهنامه را به همين نحو نقاشی کنم، بايد وسايل چاپش را هم از هرجهت فراهم کنی..." بهرامی از حسين اسلاميان، استاد تذهيب و تشعير دعوت می کند تا روی تذهيب ها و سرفصل های شاهنامه کار کند. برای نقاشی های سياه قلم نيز قرار می شود علی اصغر معصومی کار کند. " روز به روز دلگرم تر می شدم، و حاصل کار بهرامی و همکارانش روز به روز بر اين دلگرمی می افزود..." تا آن که روزی " با چند تن از نويسندگان و مؤلفان در خانه دکتر محمد محجوب بوديم، صحبت از شاهنامه اميرکبير پيش آمد." وقتی دکترمحجوب می شنود که کار براساس نسخه شاهنامه بروخيم است، می گويد: "متاسفانه شاهنامه بروخيم خطاهای فاحش و اشکالات زيادی دارد، بهترين شاهنامه ای که تا امروز چاپ شده شاهنامه تصحيح ژول مول مستشرق معروف است که صد سال پيش در پاريس چاپ شده." جعفری می گويد که دکترمحجوب آب پاکی را روی دستش ريخته بود. از او خواست به اميرکبير بيايد و صفحات نوشته شده را با متن ژول مول مطابقت کند. دکتر محجوب می پذيرد. يکی دوماهی که می گذرد، می گويد بايد سه چهارم صفحات نوشته شده بازنويسی يا غلط گيری شود. " ناراحت و نگران شدم، سردوراهی عجيبی گير کرده بودم، يا بايد نوشتن صفحات شاهنامه را از روی نسخه بروخيم ادامه می داديم، يا اين که اصلاحاتی را که محجوب می گفت می پذيرفتم... يا فعلا" از چاپ شاهنامه چشم بپوشم... هزينه کارهايی را که تاکنون شده است بدهم و جانم را خلاص کنم... مانده بودم به شريفی چه بگويم! دلش به اين خوش بود که کار تقريبا" پايان پذيرفته و چند ماه ديگر شاهنامه چاپ و منتشر می شود و او حاصل زحمات ده دوازده ساله اش را می بيند!... سرانجام ترديد را کنار گذاشتم... اول شريفی را به راه آوردم که نوشته هايش را در اختيار دکتر محجوب بگذارد. از آقای علی اصغر دستگيری که در قسمت تند نويسی مجلس با دکتر محجوب کار می کرد دعوت کردم که دستياری دکتر را در تصحيح صفحات و مقابله با شاهنامه ژول مول بپذيرد... کار مجددا" بر غلتک افتاد: شريفی صفحات اصلاح شده را بازنويسی و مونتاژ می کرد. محجوب علاوه بر مقابله متن با نسخه ژول مول، کار ديگری هم داشت، و آن تهيه و تنظيم فهرست های مختلف شاهنامه بود باهمکاری علی اصغر دستگيری... کار نقاشی همگام با کار خوشنويسی و تذهيب آرام آرام پيش می رفت." "کار اصلاح مجدد خطوط متن شاهنامه به جلد سوم رسيده بود که بهرامی طرحی برای آرايش جديد صفحات داد." برای اين کار بهرامی از محمد احصايی خواست تا آن را انجام دهد. احصايی علاوه براين کار خوشنويسی مقدمه های شاهنامه را نيز بر عهده گرفت. چاپ رنگ هايی که در تابلوهای نقاشی و تذهيب ها و تشعيرها به کار رفته بود، کاری هنری و دقيق و ظريف بود که نياز به ابزار و امکانات خاص داشت. برای اين کار کاغذ مخصوص به آلمان سفارش داده شد. "در اين حيص و بيص بود که مطلع شدم دربار هم قصد دارد شاهنامه معروف به بايسنقری را که در کتابخانه سلطنتی موجود بود برای جشن های شاهنشاهی که قرار است در سال ۱۳۵۰ برپا شود منتشر کند. اين شاهنامه نفيس قريب به ششصد سال قدمت داشت، تنها اشکالش، که اشکال ناچيزی هم نبود اين بود که اگر چه از نظر مينياتورها و تذهيب ها زيبا بود، خواندنش چندان آسان نبود، رسم الخط همان روزگار بود و البته خط زيبا و چشم نوازی هم نداشت." " کم کم جريان کار ما صورت مقابله با کار دربار را به خود می گرفت...من از اين بابت نگران نبودم، حتی خوشحال هم بودم. شک نبود که شاهنامه بايسنقری اثر نفيسی بود و چاپ آن کاری مهم و ارزشمند در صنعت چاپ و نشر ايران به شمار می آمد؛ اما هرچه بود کار تازه ای نبود و صرف اين همه وقت و زحمت و سرمايه چيزی بر نفاستش نمی افزود... در حالی که شاهنامه امير کبير چيز ديگری بود: ما، با همکاری هنرمندان عصر خودمان يک نمونه نو و نفيس از شاهنامه به وجود آورده بوديم، فارغ از خطاها و لغزش های گذشته، و به هرحال کار ما با آن ها فرق داشت و فارغ از هرگونه تنگ نظری با دلگرمی کارمان را دنبال می کرديم." سال ۱۳۴۸ نزديک می شود. کار تصحيح و بازنويسی، تهيه فهرست ها و نقاشی تصاوير سياه قلم پايان پذيرفته است. "کار فيلمبرداری و روتوش فيلم ها و ساخت زينک ها در چاپخانه گوتنبرگ آغاز شد و کار چاپ متن را هم به شرکت افست سفارش دادم." " چاپخانهء افست برای چاپ دو شاهنامه بايسنقری و اميرکبير يک متخصص چاپ از آلمان استخدام کرده بود به نام اشنايدر. چاپ اين هر دو شاهنامه زير نظر او انجام می شد... بهرامی در مسافرت بود... وقتی از سفر بازگشت و تابلوهای چاپ شده را ديد سخت ناراحت شد و بين او و اشنايدر، در مورد کيفيت چاپ تابلوها و رنگ زمينه کتاب اختلاف شديد بروز کرد... و اين در حالی بود که پنج هزار نسخه از تمامی تابلوها و رنگ زمينه همه فرم ها چاپ شده بود!... همه به بهرامی حق دادند و حالا بايد چاپ همه اين تابلوهای نقاشی و زمينه کتاب تجديد می شد، و با چه هزينه ای!... اين بار سرپرستی چاپ تابلوها را بهرامی خود برعهده گرفت... من برای چاپ اين شاهنامه از صرف هيچ هزينه ای دريغ نداشتم." " من احساس می کردم که اگر شاهنامه اميرکبير را پس از انتشار شاهنامه بايسنقری منتشر کنم، مردمی که از امکانات چاپ و گرفتاری های کار و هزاران دشواری ديگر خبر ندارند، خواهند پنداشت که من از دربار تقليد کرده ام، يا خواسته ام در اين تنور گرم نانی بچسبانم، اين بود که می خواستم انتشار اين دو اثر همزمان باشد... اين در حالی بود که کار شاهنامه دربار در چاپخانه افست طبعا" بر همه کارها، از جمله چاپ شاهنامه اميرکبير مقدم بود." " سرانجام... در مرداد ماه ۱۳۵۰ شاهنامه اميرکبير آماده انتشار شد و رؤيا به واقعيت گراييد... و اولين جلد آن به عنوان نمونه بر روی ميز کارم ظاهر شد، و من نتيجه آن همه تلاش و رنج را سرانجام به چشم ديدم... اغراق نيست اگر بگويم آن روز يکی از پرافتخارترين روزهای زندگی ام بود، از عظمت کاری که انجام داده بودم رعشه شوق سراسر وجودم را فراگرفت. خداوند را سپاس گفتم که به من، همان کودک کارگر فقير پابرهنه چاپخانه اين توانايی را داد که اين دستاورد عظيم را به ملت بزرگ ايران تقديم کنم." " ناخواسته، پشت ميز، اشک شوق می ريزم. هنوز هم پس از گذشت بيش از سی سال، باز هرگاه که به ياد اين لحظات می افتم دستخوش هيجان می شوم. من کارگر فقير و جوان پابساطی کتاب، با دربار شانه به شانه شده بودم!" در حاشيه فصل 25 کتاب خاطرات عبدالرحيم جعفری -" وقتی شاهنامه به بازار آمد آقای ايرج افشار مرا با خنده به انتقاد گرفت: تو ديوانه ای که عمر و پولت را صرف اين کار کردی، شاهنامه که خريدار ندارد! با اين حرف او ياد سال ۱۳۲۹ افتادم، وقتی که تاريخ علوم پی ير روسو را چاپ کرده بودم. آن سال همکاران از گوشه و کنار طعنه می زدند، آن ها هم می گفتند که ديوانه ام، کی کتاب سی تومانی می خرد! و البته نتيجه را هم ديديم." -" در تالار فردوسی دانشگاه تهران نمايشگاهی برای ارائه تابلوهای نقاشی و تذهيب ها و تصويرها و عکس ها و اصل نسخه کتاب، به وزن قريب به ۷۳ کيلو گرم، برپا شد که بسيار مورد استقبال قرار گرفت... در همان تالار جلسه ای هم برای معرفی شاهنامه امير کبير و گزارش گردش کار چاپ و نشر آن و همچنين معرفی هنرمندانی که زيبايی های ظاهر آن را خلق کرده بودند، ترتيب يافت" ، با حضور و سخنرانی دکتر سيد حسين نصر رئيس دانشکده ادبيات و عبدالحسين زرين کوب و حسن صدر. -" از تابلوها و تصاوير شاهنامه فيلمی تهيه کرديم که با اجازه وزارت فرهنگ و هنر مدتی آن را در سينماهای درجه يک تهران، پيش از آغاز فيلم اصلی، به نمايش می گذاشتند." -معرفی هنرمندان و ناشر شاهنامه اميرکبير به ملکه فرح در کاخ نياوران. -اهدای نسخه خطی شاهنامه اميرکبير به وزن ۷۳ کيلو گرم به موزه فردوسی در سال ۱۳۵۵ ، همزمان با جشنوازه توس برای بزرگداشت فردوسی. خدمات | 'بناهای آباد گردد خراب -ز باران و از تابش آفتابپی افکندم از نظم کاخی بلند -که از باد و باران نيابد گزندبر اين نامه بر سال ها بگذرد-همی خواند آن کس که دارد خردنميرم ازاين پس که من زنده ام -که تخم سخن را پراکنده ام' | شاهنامه اميرکبير |
در هفته بيست و سوم ليگ برتر باشگاههای انگلستان تيمهای صدرنشين به برتری رسيدند و در نتيجه فاصله شش امتيازی منچستريونايتد و چلسی در صدر جدول حفظ شد. منچستر يونايتد صدرنشين در زمين خود با گلهای کريستيانو رونالدو، پارک و کريک با نتيجه ۳ بر يک بر آستون ويلا پيروز شد. چلسی تيم دوم جدول نيز با ۴ گل دروگبا، لمپارد، روبن و مدافع حريف ويگان را برد و ليورپول هم با دو گل کراوچ و تک گل بلامی در زمين واتفورد به پيروزی رسيد. بولتون هم بدون گل با منچسترسيتی مساوی کرد. آندرانيک تيموريان، هافبک ايرانی بولتون که هفته گذشته دو گل در جام اتحاديه برای اين تيم به ثمر رساند، از دقيقه ۶۶ وارد زمين شد. در آخرين ديدار روز شنبه نيز تيم آرسنال در حاليکه از دقيقه سيزدهم بازی ده نفره شده بود، توانست ميزبان خود بلکبرن روورز را با دو گل توره و آنری شکست دهد. با اين پيروزی آرسنال 42 امتيازی شد و با يک پله صعود پس از تيم های منچستر يونايتد، چلسی و ليورپول در رده چهارم جدول رده بندی ليگ برتر ايستاد. خداداد عزيزی سرمربی ابومسلم مشهد شد خداداد عزيزی بازيکن سابق تيم ملی فوتبال ايران روز شنبه به سرمربيگری تيم فوتبال ابومسلم مشهد انتخاب شد. عزيزی که فوتبال حرفه ای اش را در اين تيم مشهدی آغاز کرده است پيش از اين رئيس سازمان فوتبال ابومسلم بود و با حفظ اين سمت به سرمربيگری انتخاب شده است. اين در حالی است که از لحاظ قانونی ابهاماتی در مورد سرمربيگری عزيزی وجود دارد. طبق قانون ليگ برتر ايران همه سرمربيان تيمهای ليگ برتری بايد مدرک مربيگری A داشته باشند. در صورتی که عزيزی اين مدرک را ندارد. ناصر شفق مدير باشگاه ابومسلم در اين مورد گفته است به دليل حضور خداداد در مسابقات جام جهانی مدرک معادل A به او اعطا میشود. اما مرتضی محصص، رييس کميته آموزش فدراسيون فوتبال ايران اين مسئله را رد کرده است. البته به گفته محصص کميته آموزش فدراسيون فوتبال قدرت اجرايی ندارد و تصميم گيری در اين مورد بر عهده سازمان ليگ است. کاپلو: بکام ديگر برای رئال بازی نخواهدکرد فابيو کاپلو سرمربی تيم فوتبال رئال مادريد روز شنبه گفت ديويد بکام بازيکن انگليسی اين تيم ديگر هرگز پيراهن تيم رئال را برتن نخواهد کرد. کاپلو گفت: "بکام با تيم تمرين خواهد کرد ولی برای تيم بازی نخواهد کرد. ما نمی توانيم روی بازيکنی که قراردادی به اين مهمی با باشگاه ديگری دارد، حساب کنيم." بکام روز جمعه با قراردادی پنج ساله به مبلغ ۲۵۰ ميليون دلار به تيم امريکايی ال.ای.گلکسی پيوست. از سوی ديگر بکام ديروز گفت برای پيوستن به تيم آمريکايی با تام کروز، هنرپيشه مشهور آمريکايی، مشورت کرده است. بکام گفت: "شب گذشته حدود يک ساعت با کروز تلفنی حرف زدم و يک ساعت هم شب پيش از آن." بکام همچنين اعلام کرد دوست دارد در تيم جديدش پيراهن شماره ۲۳، شماره پيراهن خودش در رئال مادريد و نيز شماره پيراهن مايکل جوردن بسکتباليست افسانه ای آمريکا، را بر تن کند. سرانجام فدرر شکست خورد اندی راديک تنيسور ۲۴ ساله آمريکايی موفق شد راجر فدرر تنيسور شماره يک جهان را در فينال جام کويونگ در ملبورن استراليا شکست دهد. اين اولين باخت فدرر در سال ۲۰۰۷ ميلادی و دومين باخت او از ابتدای سال ۲۰۰۶ بود. آخرين پيروزی راديک در برابر فدرر نيز به سال ۲۰۰۳ برمی گشت و در عوض او ۱۲ شکست از فدرر را در کارنامه اش دارد. البته او از نظر آامار رسمی هنوز ۱۲-۱ از فدرر عقب است، چون اين تورنمنت يک تورنمنت رسمی بين المللی نيست. اما کارشناسان می گويند اين پيروزی باعث می شود راديک با روحيهه بهتری به مسابقات اوپن استراليا پا بگذارد و روحيه ديگر تنيس بازان برای شکست دادن فدرر افزايش پيدا کند. مسابقات تنيس اوپن استراليا از روز دوشنبه آغاز می شود. معرفی اتومبيل تويوتا برای رقابتهای ۲۰۰۷ فرمول يک تيم فرمول يک تويوتا، جمعه ۱۲ ماه ژانويه در شهر کلن آلمان، اتومبيل جديد اين تيم را برای رقابتهای سال ۲۰۰۷ ميلادی معرفی کرد. رانندگان اصلی تويوتا، رالف شوماخر(برادر مايکل شوماخر) از آلمان و يارنو ترولی از ايتاليا در کنار فرنک مونتنی از فرانسه راننده تست و تازه وارد اين تيم در اين جلسه حضور داشتند. سوتومو توميتا، رييس ژاپنی تيم تويوتا فرمول يک، گفت: "هدف اصلی ما پس از پنج سال تلاش، رسيدن به مقام اول در اين مسابقات است. مطمئن هستم ما امسال با رقيبان اول اين مسابقات، رنو و مکلارن و فراری هم رده خواهيم شد." با اين که اين اتومبيل ظاهرا فرق چندانی با اتومبيل سال قبل ندارد اما جان هيوت، نايب رييس تيم تويوتا، مدعی آن است که اين اتومبيل کاملا با سال قبل فرق دارد و بخصوص در قسمت آيروديناميکی آن تغييرات عمده ای ديده می شود. تويوتا در جدول قهرمانی فرمول يک فصل گذشته ششم شد. خبرهای کوتاه از فوتبال ايران و جهان خدمات | پيروزی صدرنشينان در ليگ برتر | مربيگری خداداد عزیزی و ليگ برتر انگلستان |
« همانگونه که در بيانيه پايانی کنگره ششم جبهه در ۱۳ بهمن ماه جاری آمد، «مردم سالاری» هم مسئله تاريخی، هم مسئله روز و هم مسئله مطرح جهان کنونی است. اهتمام به مردم سالاری، محدود ماندن در عرصه سياست نيست، راه ورود به مسائل مختلف کشور از جمله مشکلات روزمره مردم است. مردمسالاری مصداق «حکمرانی خوب» و جامعه نيک به عنوان يک ضرورت اساسی و مدرن برای اداره کشور و همزيستی شهروندان است. مهمترين سرمايه کشور مردم اند و دفاع همه جانبه از مشارکت آگاهانه و فعال مردم ايران در عرصه تصميمگيری و تصميمسازی مهمترين هدف ماست. از اين رو تلاش برای استقرار مردمسالاری و پيشبرد آن را بايد دفاع از «سرمايه ملی»، تأکيد بر «عامل پيشرفت و وحدت» و تمرکز بر دو عنصر «حافظ امنيت» و «اقتدار کشور» در مواجهه با تحولات ملی، منطقهای و جهانی دانست. وجه بارز مردمسالاری تکيه برانتخابات آزاد و عادلانه و سخن گفتن تمامی ملت با حکومت و با خود، از طريق «صندوق رأی» است. سخن امام خمينی(ره) که «ميزان رأی ملت است» يک وجه مميز جمهوری اسلامی نسبت به حکومتهای غير مردمسالار و خودکامه بوده و هست.» در ادامه اين بيانيه روند برگزاری انتخابات مجلس هفتم رويهای جديد برای تغيير قاعده و نظم در مشارکت و رقابت سياسی و پروژهای برای «حذف حق ملت در اعمال اراده سياسی و حاکميت ملی» دانسته شده، و ابراز عقيده شده است:« انتخابات آزاد، بايد حداقل در چارچوب قوانين موجود نظارت و محدود به موازين قانونی باشد و انتخابات عادلانه متکی بر امکانات و فرصتهای برابر برای همه انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان است. رعايت اين دو شرط است که میتوانست انتخابات را نه در ميان دو جناح سياسی، بلکه فراتر از آن، در ميان آحاد ملت و همه گرايشهای قانونمدار رقابتی کند، اما اين مقولهای بود که در رويکرد اقتدارگرايانه به انتخابات ناديده گرفته شد و در سنتی نادرست، تغيير نظم و قاعده انتخابات از اصالت رأی مردم به تطبيق رأی مردم با اراده سياسی از پيش تعيين شده، مدنظر قرار گرفت.» در ادامه اين بيانيه آمده است:« حاصل بیاثر کردن نقش و رأی مردم در عرصه سياسی مألاً بیتفاوتی نسبت به مسائل اساسی کشور از سوی نخبگان و آحاد جامعه است و حکومتی که نخبگان و مردم نسبت به آن بیتفاوت شوند، مسلماً از توان و اقتدار لازم برای حفظ منافع ملی برخوردار نخواهد بود. براساس اين مسائل ما اعلام میداريم که روند برگزاری اين انتخابات محصول تحميل يک گرايش خاص سياسی، بر آگاهی و اراده مردم شريف ايران، به بهای ناديده گرفتن حقوق مصّرح ملت در اعمال حق حاکميت است. گرايشی که بارها در صحنه اداره کشور آزموده شده، اما باز در انديشه انحصار قدرت سياسی در همه دستگاهها و قوای کشور است.» در ادامه اين بيانيه آمده است:« حاصل اين اجبار تبديل فضای سالم انتخابات به عرصهای از عمليات روانی و تبليغات انبوه و جهتدار سياسی، حذف افراد مبرز، ذیصلاح و برجسته کشور از حق قانونی انتخاب شدن، محروم کردن بخش مهمی از جريانهای سياسی برآمده از انقلاب و جنبش اصلاحات از شرکت در انتخابات، کاهش چشمگير سطح مشارکت عمومی در انتخابات به ويژه در شهرهای بزرگ و تشکيل مجلسی با ترکيب از پيش تعيين شده است.» در ادامه بيانيه جبهه مشارکت با اشاره به کاهش آمار شرکتکنندگان در انتخابات مجلس هفتم نسبت به دورههای قبل ، اين امر حامل هشدارهای جدی دانسته شده است. نويسندگان اين بيانيه در ادامه آوردهاند:« اختصاص بيش از ۲۰۰ کرسی از کرسی های مجلس هفتم به يک جناح خاص سياسی در فضای حذف گسترده و غيرقانونی رقيبان صورت گرفت، اما اگر اين نتيجه در ورای سروصداهای تبليغاتی، عمليات روانی و ذوقزدگیهای ناشی از حذف اصللاحطلبان مورد بررسی قرار گيرد، به واقع نه يک پيروزی سياسی برای يک جناح، بلکه تهديد برای اصل انتخابات، برای ميزان بودن رأی ملت و برای در رأس امور بودن نهاد مجلس است.» در ادامه اين بيانيه آمده است:« جبهه مشارکت ايران اسلامی، مسأله اصلی را بنياد و بدعتی می داند که در انتخابات گذشته نسبت به اصل آن نهاده شد، ما نتيجه هر انتخابات آزاد و عادلانه را به سود مردمسالاری، به سود منافع ملی و به سود خود می دانيم. انتخابات آزاد و عادلانه آن نيست که نتيجه آن پيروزی ما باشد. اگر انتخابات آزاد در روندی آزاد و عادلانه و با فرصتهای برابر برگزار شود - چنانکه در انتخابات شوراهای اسلامی شهر در اسفندماه سال پيش رخ داد، هر نتيجهای که در پی داشته باشد از نظر ما مشروع و مبارک است. اما اگر اين روند در انتخابات طی نشود به واقع برندهای هم ندارد، چون در نظم و قاعدهای آزادانه و عادلانه شکل نمیگيرد و پيروزی حاصل رقابتی برابر نيست. پيش از آنکه حتی ميزان شرکت يا عدم شرکت مردم و برنده يا بازنده شدن محافظهکاران يا اصلاحطلبان برجسته شود، بايد ديدگاهها معطوف به چرخشی باشد که در جهتگيری و نحوه انجام انتخابات رخ داد. جبهه مشارکت معتقد است که آثار مخرب اين کار برای کشور در آينده بيش از حال خواهد بود. مسأله مبنای حق اعمال حاکميت از طريق مشارکت آزادنه و عادلانه همه مردم است، از اين رو جبهه مشارکت به عنوان يک حزب سياسی برای آن نيمی از مردم که در انتخابات شرکت نکردهاند و آن نيم ديگر که شرکت کردند احترام قايل است و در برخورداری از حق «ايران برای همه ايرانيان» هيچگونه تمايزی قايل نيست و اميدوار است که بتواند در استيفای اين حق گامهای جدی بردارد.» در ادامه بيانيه جبهه مشارکت آمده است:« انتخاب روش «حذف رقيب» برای برنده شدن در بازی بی رقابت که با استفاده از همه رانتها و امتيازهای پنهان و آشکار بخش های مختلف حکومت و با اعمال نظارت استصوابی صورت گرفت حاکی از آن است که جريان محافظهکار «انتخابات مجلس هفتم» را بخشی از سازماندهی سراسری خود برای تسخير قوه مقننه و پس از آن قوه مجريه میداند. نقطه کانونی اين سازماندهی حذف اصلاح طلبان برای به پايان رساندن اصلاحات يا تنظيم ساعت آن به دلخواه آنان است که برای انجام آن استفاده از همه امکانات عمومی، ظرفيت همه نهادهای غيرانتخابی و رسانهای نيز مجاز شمرده میشود. اين شتابزدگی برای کسب قدرت موجب شد که همه منابع معنوی کشور و همه منابع مادی از بودجههای عمومی تا سازماندهیهای نهادی به کار گرفته شود و به جای پذيرش رقابت آزاد برای پيروزی و حضور رسمی و نام و نشاندار در انتخابات، راه حذف رقيب، تمسک به شعارهای اصلاحطلبانه و تأکيد بر پيروزی به هر بهايی مبنا قرار گيرد. پيامدهای زيانبار و درازمدت توسل به هر ابزاری برای توجيه هدف نيل به قدرت برای کشور بسيار فراوان است، مخدوش شدن بنيانهای فضيلت و اخلاق آشکارترين وجه آن است، علاوه بر اين اتخاذ اين رويکردها کممحتوا کردن انتخابات در کشور و سست کردن پايه جمهوريت نظام را در سطح نخبگان، جوانان و جامعه به دنبال داشت، اين پیآمد يعنی تضعيف الگوی «جمهوری اسلامی خواهی» و استحاله مفهوم «دمکراسی دينی» در جهان انديشه و سياست، که اگر نيک نگاه شود، برای کشور و نظام در حد يک خسارت ملی به حساب میآيد. بیتوجهی به «جمهوريت» محصول تفسيرهای يکجانبه و تنگنظرانه از اسلام است که در نهايت به هر دو وجه نظام در شرايط پرشتاب ايران و جهان آسيب میرساند. فرجام اين راهی را که از انتخابات مجلس هفتم آغاز شد، بايد در اين چارچوب سنجيد. در اين فرجام علاوه بر اين آسيب در عرصه نظر بايد به خسارتهای مهم در عرصه عمل نيز انديشيد، خسارتهايی که نهايتاً تنزل شأن نهاد مجلس را به حد مشورت و نهاد دولت در ساختار سياسی کشور به دنبال دارد. جبهه مشارکت ايران اسلامی عوارض کوتاه مدت اين انتخابات را در عرصه سياسی کشور نيز مهم میداند. آنچه روشن است، اين است که جريان سازماندهنده و اصطلاحاً برنده اين انتخابات با تأکيد بر نرمش در عرصه اجتماعی،انعطاف در روابط خارجی و محدوديت در عرصه سياسی در پی تسخير انتخابات رياست جمهوری و تسلط بر قوه مجريه است. در اين الگو، آن حد از محدوديتها و تضييقات سياسی مجاز است که به اين استراتژی تا انتخابات آينده رياست جمهوری لطمه نزند. در اين چارچوب اعمال محدوديتها و ايجاد موانع جديد در حوزه فعاليتهای سياسی و فرهنگی، دانشجويی و دانشگاهی، مطبوعاتی و رسانهای، احزاب و نهادهای مدنی و نيز در مسير ايفای وظايف قانونی دولت، دور از واقعيت نيست، چنانکه توقيف روزنامههای ياسنو و شرق در آستانه برگزاری انتخابات نشانه وجود چنين ارادههايی بود. ميل به امنيتی کردن حوزه سياست و فرهنگ و به خدمت گرفتن دستاوردهای ارزنده دولت و مجلس اصلاحات به ويژه حوزه اقتصاد به جهت اهداف انتخاباتی و تبليغاتی و منافع کوتاهمدت سياسی از جمله مخاطرههايی است، که بايد مدنظر همه دلسوزان باشد و در صورت تحقق آثار زيانبار آنها به آينده جامعه، نظام و کشور آسيب برساند.» در ادامه ان بيانيه خاطرنشان شده است:« به رغم تبليغات فراوان و جهتداری که در داخل و خارج از کشور صورت گرفت، امروز حتی بيش از گذشته میتوان به حيات و پويايی جنبش اصلاحی دوم خرداد وقوف يافت. اينکه جريان مخالف اصلاحات به جای طرح ديدگاهها و شعارهای گذشته خود، انتخابات ديدگاهها و شعارهای اصلاحی را در سراسر کشور برگزيد و به جای استفاده از نام نهادها و تشکيلات گذشته از عناوين و اسامی مدنی و مدرن بهره جست، نشان از آن دارد که جنبش اصلاحات در ايران ريشهدار و پوياست و مسيری بازگشت ناپذير دارد. قطعاً وقتی جريانی که سالها در پی مخالفت و نقد اصلاحات بوده همان برنامهها و شعارهای اصلاحی را برگزيد، مردم نيز از آنان جز اجرای همان شعارها و برنامهها را نخواهند خواست. اساس اين شعارها و برنامهها تمکين به قانون، نفی خشونت، تضمين آزادیهای سياسی، تقويت نهادهای مدنی، پرهيز از تنشگرايی در عرصههای منطقهای و جهانی، پيشبرد حقوق بشر، عدالت و برابری همه فرصتها و به طور خلاصه تحقق «حکمرانی خوب» و جامعه نيک، است. پس جريانی که امروز با تکيه بر شعارهای با گذشته بر مجلس مسلط شده است، بايد صداقت خود را در عمل به اثبات رساند و راه اين کار قطعاً تلاش برای تحقق آنها و تن سپردن به لوازم اين ادعاها، پذيرش نقد قدرت سياسی و پاسخگويی آن و نهايتاً پيشبرد اصلاحات است. جبهه مشارکت ايران اسلامی با قبول سنگينی هزينه سياسی و اجتماعی اصلاحات در طول ساليان اخير و با امعان نظر نسبت به رشد احساس ناکامی سياسی و نااميدی اجتماعی و با يادآور شدن خطر انفعال نخبگان، جوانان و کنشگران جامعه در عرصه سياست بيش از هميشه دغدغه امروز و فردای جنبش اصلاحات را دارد. مسأله ديروز، امروز و فردای ايران استقرار دموکراسی است و برای گذار از راه دشوار دموکراسی بايد بر عقل جمعی، نقد جمعی و رفتار جمعی به صورت عملی متکی شد. جبهه مشارکت از اين پس به مرحله جديدی از فعاليت در اين جهت میانديشد. بیترديد اين مرحله جديد از گذشته آن جدا نيست. جبهه مشارکت به اعتبار دستاوردهای فراوانی که در عرصه نظر و عمل داشته است، همچنان معتقد است که راه سربلندی و پيشرفت همه جانبه ايران تنها با پيشبرد مردمسالاری و تأکيد بر اصلاحات ميسر است، اين راه هم برآمده از آموزههای دينی ما و هم در امتداد تجربههای گرانبار تاريخی ما است، در ورای اين راه سرنوشتی جز استبداد يا فروپاشی برای کشور متصور نمیدانيم. پس پيشبرد اين اصلاحات به واقع چارچوب مناسبی برای تحقق آرمانهای انقلاب و تأمين خواستههای ملت در نيل به آزادی، استقلال و پيشبرد است. جبهه مشارکت به رغم همه فشارها، تضييقات و اتهاماتی که تاکنون متقبل شده است و از اين پس هم هدف آنها خواهد بود، انجام فعاليتهای مدنی و سياسی را حق مسلم خود می داند و همچنان به پيشبرد آنها خواهد کوشيد. جبهه مشارکت خود را همواره فرزند انقلاب و محصول اصلاحات دانسته و میداند و به آن مباهات میکند. بر اين اساس اين جبهه تا آنجا که توان داشته است، نه گذاشته و نه میگذارد که آرمانهای انقلاب و دستاوردهای جمهوری اسلامی با قرائتهای تنگنظرانه و مستبدانه، مورد دستبرد قرار گيرد و قانون اساسی به تفسيرهای تنگ و غيرمردمسالار گرفتار شود. جبهه مشارکت از اين پس با تقويت هرچه بيشتر بنيادهای نظری و سازمانی خود به توسعه فعاليتهای مدنی و حزبی خواهد پرداخت و با ارائه برنامههای عملی بلندمدت و کوتاهمدت به پيگيری مطالبات اصلاحی مردم در همه عرصهها و نقد سياسی در همه زمينهها اولويت خواهد داد. جبهه درعين حال در پی آن خواهد بود که مسير استيفای حق حاکميت ملت و برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه در همه سطوح به وضع قانونی خود باز گردد و اعتماد سياسی، اميد به اصلاحات و تعامل ميان حکومت و جامعه به نقطه قابلقبولی برای مشارکت و رقابت سياسی در همه سطوح بازگردد. ما در اين راه نه تنها به همفکری و همراهی همه اصلاحطلبان و جبهه دوم خرداد، بلکه به ياری همه منتقدان و مخالفان منصف خود نيز نيازمنديم و از خداوند بزرگ در اين راه صبر، روشنبينی و توفيق طلب میکنيم.» خدمات | متن بيانيه جبهه مشارکت ايران در باره انتخابات دوره هفتم مجلس و مسائل پس از آن به نقل از ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران به شرح زير است: | متن بيانيه جبهه مشارکت به نقل از ايسنا |
آمريکا در ابتدا، انتخابات رياست جمهوری در ايران را غيردموکراتيک خواند. بعد از آن برخی کارمندان سفارت پيشين آمريکا در تهران، که در سال 1358 به گروگان گرفته شدند، ادعا کردند که آقای احمدی نژاد از جمله دانشجويانی بوده که در اشغال سفارت و گروگان گيری نقش داشته است. رسانه های خارجی به ويژه آمريکايی با پرداختن به اين ادعا، که از سوی تعدادی از مقامات ايرانی و همچنين حاضرين در اشغال سفارت آمريکا در آن سال - سعيد حجاريان، معصومه ابتکار، ... - تکذيب شده است، موجی از گزارشات مبنی بر گرايش های تندروانه رئيس جمهور جديد ايران را منتشر کرده اند. نگرانی از احتمال پيروی آقای احمدی نژاد از افکار و گرايشات تندورانه، که تاکنون به طور عمومی خاص محافل آمريکايی تلقی می شد، ظاهرا به اروپا نيز کشيده شده است. رئيس مجلس ايران در سفر سه روزه ای که اخيرا به بلژيک داشت با لغو برخی ملاقات ها روبرو شد. آن ماری ليزين، رئيس مجلس بلژيک، به اين دليل که هيئت ايرانی با او دست نخواهند داد ديدارش با غلامعلی حداد عادل، رئيس مجلس ايران، را لغو کرد. وی گفت اين موضوع بايد کتبا به هيئت بلژيکی اعلام می شد. محمد رضا آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران، در اين ارتباط گفته است که "خانم ليزين آداب ما را خوب می دانست، اما آن روز بر اثر فضاسازی ها دست های ثالث عليه ايران، دست دادن را بهانه و ملاقات را لغو کرد." در حالی که موضوع آداب و رسوم اسلامی در پروتکل های بين المللی بحث تازه ای نيست و پيش از اين کشورهای خارجی ميزبان و مهمان با آن آشنا بوده اند و همچنين مسئولان گروگان گيری سفارت آمريکا در دولت های اخير ايران تقريبا به طور علنی حضور داشته اند، به نظر می رسد پس از هشت سال سياست تنش زدايی محمد خاتمی در عرصه های بين المللی، موج تازه ای از حساسيت ها در نحوه برخورد با ايران و به تبع آن رئيس جمهوری جديد و دولت آتی وی آغاز می شود. آقای محمود احمدی نژاد بايد صحنه سياسی را ترک کند زيرا که قبای رياست جمهوری برای ايشان خيلی بزرگ است و نميتوان با سياست بين المللی و داخلی اخلاقيات ايشان را وفق داد و اگر موضوع گروگانگيری ادامه دار شود... امير - تبريز به نظر من به دست آوردن دل اروپاييها خيلی ساده است. آقای احمدی کافيه يک کم فضا رو برای دگر انديشها بازتر کنه کاری که ميتونم ادعا کنم هيچ هزينه ای برای ايشون و دولت آينده نداره... اگر فضا به گونه ای فراهم شد که افرادی مثل دکتر سروش، دکتر نصر و... اجازه فعاليت پيدا کنند مطمئن باشيد آقای احمدی و دولتش از هيچ تهديد خارجی رنج نمی برند يا حداقل تهديدها خيلی کمتر خواهد شد. مريم تقوايی - فسا مردم ايران که احمدی نژاد را انتخاب کرده اند بايد سخت گيريهای بين المللی را هم تحمل کنند. انتخاب او عقب گرد به ۲۵ سال پيش بود. متاسفم و ديگر ايران جای ماندن نيست. سبحان - تهران بنظر من اين باز يک بازی جديدی است که سناريوی آن در غرب نوشته شده و بوسيله اين ميتوان فعلا سر ملت را تا چهار سال گرم کرد.بالاخره برای انجام نشدن وعده ها بايد حرفی برای گفتن باشد !!قبلی ها ميگفتند اختلاف سليقه نميگذارد ما به وعده هايمان عمل کنيم حالا لابد ميگويند مخالفتهای غرب و آمريکا (در ظاهر) که چون احمدی نژاد مثلا در گروگانگيری شرکت داشته و امثال اين بازيها نميگذارد کارمان را بکنيم و بهمين ترتيب چهار سال ديگر نيز با حرف و مجادله بدون اينکه کاری از پيش برده باشيم ميگذرد. از يک ايرانی پرسيدند شما چرا هر دفعه گول ميخوريد. گفت اخه گولها با هم فرق ميکنند!! سيمرغ - شيراز اينکه کشور های مختلف عکس العمل های شديدی نشان می دهند زاييده تفکر آمريکايی است که در فرهنگ لغت آن جای دموکراسی با ديکتاتوری مسلحانه عوض شده کشوری که به خاطر سلاح کشتار جمعی به عراق حمله کرده وجز يک کشتار جمعی کاری نکرده و نفت کشورهای خاورميانه چشمشان را کور کرده آنها طاقت ندارند ببينند که ملتی برای دفاع از حقوق خود به حرف های آنها اهميت نمی دهد وعکس العمل های شتاب زده آنها را يک اشتباه بزرگ برای آنها می داند اميدوارم در آينده از اينکه کار آنها روابط با ايران ومنافع آنها را در ايران دچار مخاطره خواهد کرد پشيمان نشوند. مصطفی نظرپور باتوجه به تبلغات منفی که آمريکا نسبت به انتخابات ايران براه انداخته و آن را تحريم کرده بود شرکت گسترده مردم در انتخابات شکست بزرگی برای آمريکا بود علاوه بر آن آمريکا هزينه های فراوانی را برای به انحراف و به شکست کشاندن انقلاب اسلامی ايران درطول ۲۷ سال پس از پيروزی انقلاب اسلامی هزينه کرده است با توجه به انتخاب دکتر احمدی نژاد که يک فرد اصولگرا و پيرو راستين خط امام می باشد که اين امر باعث پايبندی بيشتر مردم به نظام را موجب خواهد شد تمام هزينه های ميلياردی آمريکا را به باد داده است بايد هم از دست ملت ايران عصبانی باشد. محمد بشری - کرج آمدن احمدی نژاد موسمی و بر اساس يک جريان ساده و اثر گذاری آنی و بی ريشه در افکار عمومی است . اثرات اين قبيل کارها بسيار شکننده و سطحی است ، کما اينکه با ترفند مشابه به سرعت تغيير می يابد . موضع گيری های فعلی بسيار ابتدايی و در حد رفتارهای کودکانه سياسی است که بيشتر انسان را به ياد شعار معروف آمريکايی : يک نقشه بزرگ در سر داشته باش و مانند ساده لوح ها رفتار کن ، می اندازد . برای قضاوت در اين مورد بسيار زود است . اما بيش از ربع سال به طول نمی انجامد . نريمان - تهران کشورهای عربی دلشان برای اسلام می سوزد؟ چه حرف خنده داری همين عربستان فقط در ۲ شهر مکه و مدينه رعايت شئون اسلامی را می کند. آمريکا از ما می ترسد چون تنها کشوری هستيم که برا حرفاش تره هم خرد نميکنيم! تنها کشوری هستيم که به آمريکا وابسته نيستيم. ما تمام رئيسهای جمهورهای خود را دوست داريم چون همه ايرانی و مسلمونن و چون قلبشون برای مملکتشون می تپه. مسلما آمريکا هيچ وقت دلش برا ما نمی سوزه! هر کاری هم می کنه برای خودشه. انشالله وضع کشور هم به ياری خدا و مردم روز به روز بهتر می شود و بهتر است به اين حرفها گوش ندهيم! محمد صادق - تهران به آينده خوشبينم و رای ۳0 ميليون ايرانی به نظام جمهوری اسلامی ايران در تحکيم مناسبات و تعديل معادلات منطقه نقش بسيار مثبتی ايفا می کند . مسئله انرژی اتمی حق مسلم مردم با فرهنگ ايران است چه رييس جمهور تندرو باشد يا نباشد به هر حال ميبايست فناوری در ايران به اجرا درآيد و هيچ قدرتی حق ندارد آنرا از مرد ايران سلب کند . رسول - تهران دکتر احمدی نژاد بسيار آگاه تر و عاقل تر از آن است که برخی تصور می کنند نه تنها ايشان اجازه بروز مشکلات جديد در روابط بين المللی را نمی دهد بلکه با درايت و هوشياری، بسياری از مشکلات گذشته را نيز حل خواهد کرد در تاريخ ثابت شده هيچ کشوری با دادن امتيازات يکطرفه به قدرتهای بزرگ نتوانسته است به سر منزل سعادت برسد ولی می توان با گفتگوی منطقی و در شرايط برابر به يک صلح و ثبات دائمی دست يافت. فرهاد - تهران آقای احمدی نژاد هنوز کابينه خود را معرفی نکرده و در سخنرانيها ازصلح و دوستی با جهان سخن می گويد. آيا با اين ديدگاه فعلی ميتوان ايشان را تندرو قلمداد کرد؟ ولی تحرکات داخلی و خارجی است که خط و مشی اوليه هر دولتی را خدشه وارد ميکند و اگرهم به شعارهای خود واقعا پايبند نباشد اين قبيل تحرکات بهانه ميشود برای فراراز تعهداتی که به ملت داده است و مردم هم نميتواننداورامواخذه کنند. در پاسخ به نظر خواهی شما عزيزان عرض ميکنم که با اين قبيل اتهامات در واقع قصد دارند که دولت جديد را در لاک دفاعی و يا عقب نشينی قراردهند تا مخالفان داخلی و خارجی خوشحال شوند و در کنار آن هم امتياز بگيرند و در نهايت دودش به چشم مردم ميرود. داريوش - تهران به نظر من بهتر است اروپايی های يکم چشماشون باز کن و حقايق رو ببين من فکر نمی کنم اشغال سفارت امريکا در سال ۱۳۵۸ يه ننگ باشه که بخوايم از اون فرار کنيم بلکه يه افتخار. مصطفی - مشهد اينکه آقای احمدی نژاد از اصولگرايان تندرو هستند هيچ شکی نيست و در عرصه بين المللی قطعا تاثير گذار است. اما نکته مهمتر سياست عرصه بده بستان است و در اين مورد قطعا هزينه ها سنگين تر خواهد شد و تجربه نشان داده که اروپا علی الخصوص با شرايط نامناسب اقتصادی به قصد دستيابی شرايط دلخواه بر ارتفاع برج عاجش خواهد افزود. مابقی قضايا به عکس العمل طرف مقابل بستگی خواهد داشت. حميد - تهران به نظر من اگر کشورهائی همچون امريکا و به تبعيت از آنها اروپاييها بگذارند مردم ايران خود قادر به ايجاد بهترين نوع دموکراسی هستند قضيه اخير مبنی بر حضور احمدی نژاد در گروه اشغال کنندگان سفارت و همچنين برخورد با حداد عادل کاملا نشان داد که اينها همه بهانه جوئی بچه گانه است . کشورهای بزرگ فقط به دنبال منافع خود هستند نه دموکراسی و حق انتخاب برای کشورهای جهان سوم. بيژن - شيراز با يک نگاه اجمالی به تندروی های انقلابی در آغاز حکومت اسلامی که منجر به هتک حرمت ارزش های دينی و بشری گرديد اين گونه رفتارهای ناعادلانه از سوی مقامات غربی طبيعی است. اين وقايع همچون لکه ننگی بر دامن نظام اسلامی شد که هنوز نيز تبعات آن دامنگير ملت مظلوم ايران است . ولی اين گونه رفتارها با رضايت همه ملت نبود. اما در مورد اينکه آقای احمدی نژاد مورد حمايت ايرانيان است شکی نيست و ملت ايران از غرب و امريکا انتظار ندارند که کشورشان را همچون عراق و افغانستان گلستان کنند تا هر روز شاهد انفجار و هرج و مرج باشند و بعد از حکومت آقای خاتمی مردم از شعار اصلاحات نيز گريزان هستند همانطور که دکتر معين پيروز نشد . سليمانی - قم ايران کشوری بزرگ و دارای مردمی بزرگ و با فرهنگی است. بحث رئيس مجلس ايران و رئيس مجلس بلژيک، خانم ليزين به خوبی آداب و رسوم ايران رو به خوبی میدونستند. برای ما و همه مردم جهان واضح است که دست امريکاييها در اين حرکت بیتقصير نيست ولی بايستی خود مسئولين بلژيک بايستی اين عکسالعمل رو نشون نمیدادن چون در شأن يک ملت مثل بلژيک نبايستی اين جور کاری بر میاومد. ما مردم ايران سران حکومتی امريکا رو به خوبی میشناسيم و اين جور حرکات رو از چشم دولتمردان امريکايی میدونيم. در مورد آقای احمدی نژاد ما به خوبی اونو میشناسيم يه شخص محترم، متفکر و روشنفکر میباشند اميدواريم که دولتها و حکومتهای مختلف اين رو باور داشته باشن. محمد - کوهدشت بر خلاف نامزدهای انتخابات، چه انتخابات اخير و چه انتخابات سالهای قبل، دارای شعارهای محوری از قبيل توسعه، سازندگی، تنش زدايی و غيره بوده اند. ايشان شعارهايش تنها بديهيات بوده است، مانند فقرزدايی و يا مبارزه با اختلاف طبقاتی و غيره که جزو وظايف ذاتی دولتها می باشد، در حقيقت هيچ موضع شفافی را اعلام ننموده بلکه تناقض گوئی های شديدی در بيانات ايشان ديده می شود. در جايی می گويد ما نيازی برای وارد شدن به تجارت جهانی نداريم و در مقابل آن از توسعه می گويد، در حاليکه از صحبتهايش از خود کفائی بحث می کند. سياست اقتصاد باز را عنوان می کند. ما که سردرگم مانده ايم چه رسد به غربی ها. در نتيجه غربی ها به طرز ماهرانه ای بحث هائی را مطرح می کنند و يا توپی را به ميدان می اندازند و منتظر واکنش می مانند. اين واقعيتی است که آنها از بنياد گرائی و اصول گرائی واهمه دارند... با اين سياستها موجب فرار سرمايه و فرار مغزها می شويم. با فرار اين دو فقر گسترش يافته و در مقابل آن انحصار گران سياست و سرمايه و رانت خواران ثروتمند شده و نهايت آن مردم در فساد غرق می شوند. حساب دو دو تا چهار تاست. نا مسلمانی را اگر به بی حجابی و روابط جنسی بسنجيم در عاقبت در فسادی ديگر غرق می شويم. ظاهر مسلمانی و باطن نا مسلمانی. آقای احمدی نژاد در اين موقعيت بحرانی می بايد صريح و توفنده به پيش برود. ملت با او خواهد بود اگر برای سرافرازی ايران و ايرانی قدم بردارد. به اميد آن روز که دنيا به ايران احترام بگذارد و اين در گروی احترام متقابل ما است.... فرهاد - مشهد فکر می کنم بطور کلی معاودين با ايدئولوژی و سويه فکری حکومت و مردم ايران به دور از اينکه برنده انتخابات چه فردی باشد به دنبال حساس کردن افکار عمومی جهان به ما و در نتيجه باج گيری از دولت ايران باشد سناريوئی که تاکنون جواب داده است. به عنوان کسی که به اقای احمدی نژاد رای نداده ام می گويم که حمايت همه جانبه گروههای سياسی و دگرانديشان وابسته به حکومت و البته نتايج و عملکردهای مثبت دولت آينده می تواند خط بطلانی بر تمام اين حرف وحديثها باشد. صادق - تهران مسلما با تغيير وجهه نظام از معتدلی چون خاتمی به تندرويی مانند احمدی نژاد در سطح بين المللی ايجاد نگرانی و هراس می کند. کما اينکه احمدی نژاد در چند جا سخن از حکومت جهانی اسلام و نهضت عدالت خواهی جهانی کرده. اما قطعا جامعه جهانی منتظر است تا نشانه های ديگری از کاخ رياست جمهوری دريافت کند....شهرام - تهران به نظر من ايران با چالش جديدی مواجه نشده است چرا که همه گونه چالش ها را در طول صد سال اخير از جهان غرب ديده است. اما در عوض جهان غرب است که با چالش جديدی مواجه شده است و آن رويکردی مجدد و کاملا داوطلبانه توسط مردم ايران به تفکرات بنياد گرايانه است. به نظر من غرب از درک و تحليل درست اين واقعيت تا کنون ناتوان مانده است و احتمالا به اين زودی نتواند اين چالش را برای خود آناليز کند. در واقع اين مساله توسط ايران نوشته شده و اين غرب است که بايد توان خود را برای حل درست آن بکار گيرد تا توانمندی آن مشخص شود. غرب بايد به اين سوال جواب دهد که احمدی نژاد کيست؟ حميد - تهران معمولا امريکا به خود اجازه می دهد که در تمام امور کشورها دخالت کند. اما زمان ثابت کرده است تا هر وقت اظهار نظر می کند مردم بر عکس ان را عمل می کنند. پيشنهاد می کنم امريکا هميشه بر عکس چيزی که می خواهد بگويد يا شايد سياستی است برای تحريک بيشتر ملت ايران. م-م-حسينی - قزوين اميدوارم که بتواند آنچه که مردم از رياست جمهوری می خواهند را به مردم بدهد و يک مقدار هم آزادی را به مردم ايران هديه کند (آيا می شود که يک روزی هم ايران مثل کشور دبی که يک کشور اسلامی به قول خودش است بشود؟) البته از نوع خيلی بهتر از دبی چون همه مردم جهان دبی را از ديد منفی يک کشور می دانند. به هر حال ايرانی بهتر و رييس جمهوری جديد حالا ببينيم که چی خواهد شد. کری - رشت جايگاه ايران در عرصه بين المللی با پيچيدگی تازه ای روبرو شده است. و همچنين مطرح شدن موضوعات جنجالی پيرامون رييس جمهوری جديد می تواند تاثير قابل ملاحظه ای بر آينده ايران و يا حداقل در روابط خارجی و بلاخص اذهان عمومی بين المللی داشته باشد. محمد عبدپناهی - تهران در دنيای امروز که سلطه گری وقلدری بنام دموکراسی به ملت های مظلوم تحميل می شود، طبيعی است کسی که بر خاسته از دل اقشار مختلف مردم باشد صاحبان زروزور شروع به دروغ گويی ها وجو سازی ها می کنند. بهتر است مدعيان دروغين حقوق بشر يعنی آمريکا وامثال ان به جای جو سازی به فکر دموکراسی هايی که در عراق و افغانستان امروز که منجر به قتل چند ميليون انسان بی گناه گرديد باشد. جهان امروز می داند که دموکراسی امريکايی يعنی بمب اتم يعنی ريختن هزاران تن مواد شيميايی بر سر مردم بی دفاع.... حالا استکبار بايد بداند آقای احمدی نژاد هفتاد ميليون انسان شجاع پشتوانه دارد و اين جانب هم برای ملت ايران و هم برای رييس جمهور منتخب ايران آقای احمدی نژاد آرزوی موفقيت و سربلندی دارم. سيد حسين موسوی - اهل افغانستان مقيم تهران به عقيده من اينکه اگر کشوری به دليل بر آورده نشدن منافع خودش در انتخابات کشور، ديگر احترام به آرای مردم آن کشور نگذارد خلاف دموکراسی است که هر روز کشورهای مختلف را به نقص آن محکوم ميکند. خادم حسين صادقی - گرگان واضح است که امثال اين قضايا بهانه ای است برای تحت فشار قرار دادن ايران. تنها ميتوانم به آقای احمدی نژاد توصيه کنم سياستهای باز در قبال خارج به کار ببرد و حتی در داخل با آزاد کردن چند تا زندانی سياسی خيلی شرايط به سود آقای احمدی چرخش پيدا ميکند. درغير اين صورت فقط ميتوانم بگويم خدا رحم کند. در ضمن از منتقدين آقای احمدی ميخواهم کمتر به نقد قوه مجريه بپردازند چون با يکدست شدن حاکميت ديگر نقد هر يک از قوا برابر با نقد حکومت خواهد بود. هادی طباطبائی - شيراز احمدی نژاد وارد ميدانی شده که پايه های آن روی تنش زدايی و تفاهم ومحبت استوار گشته و حالا بايد تمامی ايرانيان وطن خواه دست از آباد کردن ديگر کشورها بر داشته و با توکل بر خدای بزرگ با سرمايه فکری و مادی خود برای ساختن ايران هجوم آورند و اگر غير اين باشد منتظر عواقب وخيم خود در هر جا که هستند باشند. کمال ايران تا به حال امتيازات بزرگی چون پذيرش بیقيد و شرط پروتکل الحاقی، ارائه اطلاعات فوق سری نظام به آژانس، پذيرش بازرسیهای نامحدود از ايران و تعليق کليه فعاليتهای مرتبط با چرخه سوخت، به طرف اروپايی واگذار کرده و در مقابل سه کشور اروپايی همچنان به بهانه جويی های خود ادامه می دهند و قادر نيستند بدون رضايت آمريکا تصميم مشخصی اتخاذ کنند بنابراين تمامی اين بزرگنمايی ها در جهت تضعيف دولت جديد و بهره گرفتن از آن در مذاکرات هسته ای است مگر نه مسئله دست ندادن دولت مردان ايرانی يک موضوع تازه نيست. پريوش - اصفهان در کل اين موارد جزئی نبايد مانع مناسبات ديپلماتيک دو کشور باشد (دست دادن) مخصوصا برای کشورهای مثلا مترقی که گوناگونی و تنوع فرهنگها را بايد بهتر از ما کشورهای جهان سوم درک کنند. در آن کشورها مردم اگر عجيب و غريب ترين حرکات را بکنند و لباسهای بسيار نا متعارف را بپوشند کوچکترين توجهی به آنها جلب نميشود حال چگونه است که برای دست دادن اينگونه غوغا ميکنند. من به عنوان يک ايرانی از اينکه سرنوشت سياست خارجی من بسته به يک دست دادن باشد نگرانم و معتقدم با وضعيت فعلی غرور ايرانيان از اين حرکات باجگيرانه کشورهای اروپايی جريحه دار خواهد شد. مصطفی - تهران موضوع مشارکت احتمالی آقای احمدی نژاد در گروگانگيری سفارت آمريکا موضوع بسيار سرگرم کننده ای برای چهار سال رياست جمهوری ايشان می باشد. خب مردم چهار سال ديگه هم با اين بهانه عقب ماندگی ها رو تحمل می کنند تا رييس جمهوری بعدی. مينا مواضع آقای احمدی نژاد همانطور که در داخل شناخته شده نيست مسلما در خارج کشور اين شناخت کمتر هم می باشد. و خارجيها فقط در موضع پيش داوری ميباشند و فقط می خواهند نشان دهند که اگر وی بخواهد منافع آنها را در نظر نگيرد آنها شمشير را از رو می بندند. به نظر من روند ۲۵سال گذشته همچنان ادامه پيدا می کند و چندان تغييری نمی کند. فرزين - تهران به عقيده من قبل از هر چيز بايد گفت که "شب دراز است و آبستن حوادث بسيار" پيش از هر چيز بايد اجازه دهيم تا رياست جمهوری آقای احمدی نژاد آغاز شود. من قويا فکر می کنم اگر از سوی مقامات آمريکايی مشکلی پيش نيايد، به خاطر وجود مشکلات بسيار در داخل کشور، آقای احمدی نژاد سياست تنش زدايی را در عرصه بين المللی ادامه خواهند داد. کيارش - تهران فشارها و تبليغات منفی خارجی بالاخره کار خود را کرد مردم در اين چند سال آنقدر از غربيها بی مرامی ديدند که تصميم گرفتند از هر جهت از آنها روی گردان شوند و رييس جمهوری را انتخاب کنند که همه مواضع آن ضد غربی باشد. در طول مذاکرات هسته ای هر روز وعده ای از سوی اروپاييها داده می شد اما به هيچ کدام عمل نمی کردند در عوض تا می توانستند از ايران امتياز می گرفتند البته احتياط های بيش از حد خاتمی هم بی تاثير نبود هر وقت که حرف از شورای امنيت می شد خاتمی عقب می کشيد و مردم سر خورده تر می شدند همه اين عقده ها دست به دست هم داد و سر انجام در انتخابات سر باز کرد. مردم دنبال کسی می گشتند که حق آنها را در شرايط برابر از غربی ها بگيرد و اين همان شعار احمدی نژاد بود. آنها ديگر تحمل تحقيرهای اروپاييان را نداشتند و دنبال اقتدار بودنداين احساس تحقيرهابا نطق قبل از انتخابات جرج بوش بدتر هم شد در کل من فکر می کنم عامل اصلی پيروزی احمدی نژاد غربی ها بودند حالا هم نمی توانند به نتيجه آن معترض باشند. عليرضا کوکبی - تهران اگر آقای احمدی نژاد حقيقتا در گرونگانگيری لانه جاسوسی شرکت داشته پس می توان به روح انقلابی بودنش اميدوار بود. چرا که دانشجويان خط امام واقعا از بچه های مخلص و انقلابی و به معنای واقعی نسل انقلاب بودند نسلی که توسط همين افراد کنونی سازندگی و انقلابی و در رأس آنها هاشمی برای ۲۷ سال از فيض بردن از ثمره درختی که خود و يارانشان کاشته بودند بی نصيب بودند. درود بر آنها و درود به دانشجوهای خط امام. فرح - تهران آيا افرادی که در رای گيری شرکت نکرده اند از عدم حضور خود درس گرفته اند يا باز هم منتظر نجات توسط همسايه و يا يک انقلاب با نتايج مرتجع آميز هستند. رای آقای احمدی نژاد همان رای مرحله اول است و آرا مرحله دوم نتيجه يک هجوم بوده. اگر افرادی که تحريم کرده بودند در انتخابات شرکت کرده بودند نتيجه چيز ديگری بود. شايد باز هم بايد منتظر باشيم تا درس بگيريم و کسب تجربه کنيم! علی - تهران تمام اين جنجالها برای اين است که کشورهای غربی انتظار نداشتند آقای احمدی انتخاب شود و بيشتر تمايل به آقای رفسنجانی داشتند. فکر ميکردند از ايشان بيشتر ميتوانند امتياز بگيرند. ولی حالا عوض اينکه به رای مردم احترام بگذارند با تخريب چهره ايشان ميخواهند ايشان را نيامده تضعيف کنند. کشورهای غربی دلشان برای هيچ ملتی بجز خودشان نسوخته و اين جانبداری آنها از آقای رفسنجانی و بعد هم تخريب ناعادلانه چهره آقای احمدی بيشتر من را مطمئن کرده که انتخاب مردم ايران درست بوده و فردی را گزينه کرده اند که بيشتر بفکر منافع ملت است تا ارضای کشورهای ديگر. اميدوارم ايشان در کارشان موفق باشند. بابک - کاليفرنيا اميدوارم نمايش مضحک انتخابات رياست جمهوری اين دوره دولتمردان اروپايی را از آرزو پروری در مورد دموکراسی دينی ايران، که پوششی بود برقراردادهای سودآور نفتی دورکند. اروپا به بهانه پراگماتيست بودن هاشمی از او دفاع می کرد ولی ديگر هيچ بهانه ای ندارد و بايد حل معضلات و مسائل مربوط به ايران را به امريکا واگذار کند. هم ميهنان عزيزم انتخاب احمدی نژاد در بلند مدت به نفع ماست چرا که او وعواملی که پشت پرده از او حمايت کردند ماهيت واقعی جمهوری اسلامی را حتی به آنهايی که نمی خواستند ببينند شناساند. جهانيان شنيدند که ما در کشوری زندگی می کنيم که قدرتمندترين مردان (هاشمی) از دست ناداوريها به خدا پناه می برد. کاوه - اردبيل قطعا وضع ايران را در محافل بين المللی بدتر خواهد کرد و باعث خواهد شد که ايران منافع بيشتری را از دست بدهد. آيا عجيب نيست وقتيکه همه کانديداها برنامه های مدونی داشتند و احمدی نژاد فقط کلی گويی می کرد، اسم او از صندوقها بيرون آمد. من از اين پس تمام تلاشم را می کنم تا از ايران مهاجرت کنم. الف. - تهران صميمانه ترين تبريکات خويش را خدمت آقای محمود احمدی نژاد به مناسبت انتخاب شما به حيث رئيس جمهور ايران ابراز داشته موفقيتهای بيشتر از پيش در همه امورات جمهوری اسلامی ايران و سعی جهت بنياد پايه های يک امپراتوری اسلامی در سطح جهان به رهنمايی آيت الله خامنه ای و ساير علمای اسلامی خواهانم و اميدوارم بيشتر از پيش سعی نمايد تا با همسايگان خصوصا با ملت بيچاره افغان که آلام ۲۹ ساله را پشت سر گذاشته اند و همکاری با مهاجرين بيچاره افغان مستقر در ايران دريغ نفرمائيد. احمد نوين ساحل - کابل اگر ممکن است اروپاييها حتی الامکان وزرای خارجه خود را از بين زنان انتخاب کنند و اين شرط را بگذارند که اگر ايران آداب اروپاييها را رعايت نکند انتظار روابط ديپلماتيک با اروپا را نداشته باشد تا بدون تحريم با دست خود منزوی شود. شهرزاد - اصفهان ايران تنها کشور است که تا الان به امريکا باج نداده تمام اين توطئه ها همش زير سر امريکاست خانم بلژيکی ۳ بار هم در سالهای گذشته با مقامات ما ديدار کرده بود اينها همش بهانه است چون اين خانم می خواست چند روز بعدش بره امريکا. آقای احمدی نژاد قبل از اينکه رئيس جمهور بشه هيچ کس کاری به او نداشت حتی شبکه های خارجی روش حساب باز نکردند حالا چی شده يک دفعه اينقدر موج بدبينی در موردش راه انداختند. تمام شبکه های خارجی دروغ می گن حتی شبکه شما. مردم ايران مردم فهميده ای هستند و خيلی چيزها رو می فهمند کاری به شبکه های غربی ندارند.مهدی - ياسوج به نظر بنده، جهان همچون صحنه يک بازی شطرنج است. وقتی يک سرباز (ايران) حرکاتی انجام می دهد يا حرف هايی می زند که به نظر می رسد قصد زدن شاه يا وزير يا ديگر مهره های قدرتمند را دارد ناخواسته کل بازی متوجه زدن و از دور خارج کردن آن مهره می شود. ايران در زمانی به خاطر فضای انقلابی و سياسی خود، حرف هايی زده است و حرکاتی انجام داده است که ديگر امروز نه حکومت ايران و نه مردم ايران معتقد به آنها نيستند (همانند حرکات نادرست يا ناپخته کشورهای بزرگی همچون آمريکا يا انگلستان در زمان دولت های گذشته شان). به نظر من، ايران با هر رئيس جمهوری به سمت تعامل مثبت تر با دنيا پيش می رود؛ چون بقا و توسعه ايران در گرو اين مساله است. به همين خاطر، به نظر می رسد کشورهای غربی، بيش از حد، حساسيت نشان داده و اين حساسيت آنان باعث حساس شدن جو جهانی عليه ايران می شود. از آنجاييکه حکومت ايران نيز هيچگاه هوشمندانه عمل نکرده، می تواند شرايط جهانی عليه ايران شده و تصوير نامناسبی از آن خلق نمايد. بايد آقای احمدی نژاد بکوشد با شناخت قواعد بازی بين المللی، اعتدال پيشه کرده و جايگاه جهانی و منطقه ای ايران را ارتقا بخشد. محمدرضا ميرزاامينی - تهران عملکرد اشتباه انقلابيون در اوايل انقلاب و بعد از آن تا زمان رياست جمهوری جناب آقای خاتمی که مسئولين هرچه نامرتب تر و بی توجه به وضع ظاهر را اسلامی تر معرفی می کرد و باب شدن دمپائی، پوشيدن لباس بدون اتو و يا سر و وضع نامرتب و اصلاح نشده آنچنان اثر مخربی برای ايران و ايرانيان داشت که ما را در جوامع مختلف افراد بی فرهنگی معرفی کردند و متاسفانه دين و مذهب را هم با اين قبيل کارها بشدت زير سوال برديم. آقای احمدی نژاد هر رای و عقيده ای که در اين زمينه دارند برای خودشان محترم است ولی نبايد آنرا به جامعه تحميل کنند که با اين کار باز ايران و ايرانی را زير سوال می برند و وجهه خودشان را در مجامع بين المللی از دست می دهند. ليلا بخشی - تهران تمامی اين اظهار نظرها عليه رييس جمهوری اسلامی ايران جوسازی و دشمنی با نظام اسلامی است. طبيعی است در هرکجای دنيا هر کشوری دشمنان زيادی دارد و اين دشمنان برای پيشبرد اهداف پليد خود به هرکاری دست می زنند و کشور عزيز ما ايران نيز از اين قاعده مستثنی نيست و از اول انقلاب اسلامی تا کنون مواجه با حملات فراوانی از سوی دشمنان خود شده است. با پيروزی دکتر محمود احمدی نژاد در انتخابات آزاد نظام جمهوری اسلامی دشمنان وی که منافعشان با وجود او به خطر می افتد و دست های پليدشان از بيت المال مسلمين کوتاه و کوتاه تر می شود طبيعی از حضور او در سمت رياست جمهوری اسلامی ايران مضطربند و اين ناراحتی و اضطراب را نمی توانند بيان نکنند. مطمئنا با حضور دکتر محمود احمدی نژاد شاهد پيشرفت و نوآوری نظام اسلامی در کشور عزيزمان ايران خواهيم بود.حميد - تهران به نظر من آقای احمدی نژاد سياست خارجی دو بام وهوايی خواهد داشت که از يک طرف بازگشت به قبل از دوم خرداد غير ممکن خواهد بود و بايد به دنبال اعتماد سازی جهانی گام بردارد واز طرف ديگر بايد جواب گوی تندرو های درون حاکميت باشد. وحيد - کاشان اميدوارم با آمدن آقای احمدی نژاد و کابينه افراطی ايشان پوسته زيبا و دوروغين اصلاحات و مردمسالاری از چهره نظام باصطلاح جمهوری اسلامی برگرفته شود تا هم جهانيان و هم آن دسته از مردم که به هيچ دلخوش شده بودند مجددا سيمای بد آن را به خاطر آورند. بهنام - اصفهان نميدانم دولت های غربی ساده هستند يا خود را به سادگی می زنند؟ آيا اين شخص با بقيه اشخاصی که قبل از ايشان بعنوان رئيس جمهور بر روی کار آمدند با هم فرقی دارند؟ از نظر من خير؛ چرا؟ چون اين يک جريان عقب افتاده تاريخی است که تا قبل از به اصطلاح انقلاب هميشه کنار گود بوده و اکنون بر مسند قدرت ثکيه زده است. اين جريان بايد سير طبيعی خود را داشته باشد تا از بين برود. البته بايد گفت که برآيند و منتجه فکری مردم ايران بوده و هنوز هم هست. ولی با آشنا شدن مردم با ماهيت و عملکرد آنها و پيشرفت علم و تکنولوژی؛ کم کم از بين خواهند رفت. دولت های غربی هم بفکر منافع خودشان هستند؛ البته طبيعی ميباشد؛ اما اگر بفکر لاس زدن با آنها باشند؛ اين همان سادگی است که عرض شد. متاح - اهواز چنين نخواهد شد ولی تا زمانی که امريکا باشد چنين است. چون آن کشور ايران را نمی خواهد که مستقل باشد ومی ترسد که مردم ديگر کشورها از ايران بعنوان يک الگو استفاده کنند وگر نه مسئله هسته ای فقط بهانه است. نه آقای احمدی نژاد مثل هر ايرانی سر افرازی، ايران را می خواهد و احترام متقابل را نه اينکه بضی ها زور بگويند و ما عقب بنشينيم. فعلان که قدرت در دست امريکا وصهيونيسم است. هميشه اين کارها را می کنند. موسی ايزدی - رشت به نظر من فشارهای خارجی به ويژه در مسائل هسته ای افزايش چشم گيری خواهد داشت. قطعا در شرايط فعلی ارسال پرونده ايران به شورای امنيت به مصلحت دولت جديد نخواهد بود. اصرار بر مواضع افراطی موجب فعال شدن زنجيره ای از فشارهای سياسی و اقتصادی خواهد گرديد. لذا تصور می کنم دولت جديد به شدت از مواضع خود عقب خواهد نشست. مسائل اخير نيز نشانه ای از تغيير گفتمان کشورهای غربی و همچنين تغيير فهم آنها از مسائل داخلی ايران است. مهدی - تهران بدبختی ملت ما اين است که برای بدست آوردن يک دستمال، قيصريه را به آتش کشيد و سپس بدست بخشی از متحجرترين آنها با نام حکومت انقلابی شروع به تخريب موقعيت بين المللی خود نمود. بدين معنا که هر کس هر کاری بعقلش رسيد کرد و رهبری نظام با صحه گذاشتن بر اشتباهات بر روابط بين الملل آسيب و وجهه ملت را به پائين ترين حد ممکن رسانيد. حال چگونه ميتوان اعمال يک مشت دانشجوی نادان که مرتکب رفتارهای شتاب زده و بدتر اينکه دولتهای بظاهر منتخب نيز همين افراد را سمتهای بالائی داده اند سپس در دعواهای جناحی مجرم نيز شناخته اند، انتظار داشته باشيم دول دنيا بعنوان رجال سياسی و منتخب و محترم ما بشناسند. آخر کی ميخواهيم دست از تعابير و رفتارهای چندگانه امان برداشته و بفهميم که ديگران نيز اندازه ما و شايد هم خيلی بيشتر هشيارند و کاردان. ما هر چه زود تر به اين حقيقت برسيم که تنها راه باز يافت اعتبارمان در گرو اقرار و جبران اشتباهات گذشته و اتخاذ تصميمات و ارائه کردار عامه پسند همراه با احترام متقابل به عادات و عقائد و آداب ديگر ملل جهان ميسر خواد بود. آنوقت ميتوان به چگونگی های آن نيز پرداخت. موريس - تانزانيا از آنجا که آقای احمدی نژاد برنامه ای مدون ندارند در سياست خارجی روند معمول و روزمره پيش ميرود. ولی ابهام در نظرات ايشان که به دليل نبود برنامه ايشان می باشد سبب شده که ديگر کشورها سياست انتظار و سختگيری را در پيش گيرند تا مواضع آقای احمدی نژاد مطرح شود. احتمالا سياست خارجی ايران تغيير چندانی نمی کند چون در سطحی بالاتر از دولت تدوين می شود اما سياست ديگران با در نظر گرفتن نبود شخصيت آقای خاتمی تدوين ميشود. در ضمن جنجال بر سر حضور آقای احمدی نژاد در تسخير سفارت آمريکا در راستای همان سياست انتظار و سختگيری است. خليل - همدان اميدوارم همه اينها منجر به گشايشی برای ملت ايران و دست يابی مردم به آزادی واقعی و رهايی از چنگال اين حکومت شود البته که بهای آزادی را بايد پرداخت . فرزاد بنظر ميرسد اين حرکات در جهت مرعوب کردن دولت ايران باشد که شائبه زد و بندهای سياسی را در دولت فعلی تقويت ميکند و در راس آن ميتوان به مسائل اتمی اشاره کرد . به هر حال اين مسئله عميقا به منافع منطقه ای و جهانی ايران گره خورده و بايد بطور جدی با آن برخورد کرد. بهفر هرمزی - تهران نمی دانم چطور اين همه کشور اسلامی در دنيا وجود دارد و حتی بسياری از آنها عرب هم هستند اما اين مسائل فقط در کشور ما اتفاق می افتد به نظر من اگر واقعا بحث اسلام و دستورات پيغمبر باشد کشورهای عرب مسلمان بايد خيلی بيشتر از ما برای اين گونه مسائل دلسوزی کنند و اين نشان می دهد که تمام اين مسائل زائيده يک تفکر برای عقب ماندن کشور ما می باشد. امير - تهران خدمات | در چند روزی که از انتخاب رئيس جمهور تازه ايران می گذرد محافل خارجی در کنار مطرح کردن ترديدهايی در مورد نحوه برگزاری انتخابات همچنين موضوعات جنجالی را در ارتباط با آقای محمود احمدی نژاد و پيشينه وی در سالهای اول انقلاب اسلامی عنوان کرده اند. | محافل خارجی به دنبال تعريفی جديد از ايران |
تيم جديد ژاپنی الاصل سوپر آگوری برای شروع اولين مسابقه خود در سال ۲۰۰۶ از لاستيک های بريجستون ژاپنی استفاده خواهد کرد. هيروشی ياسوکاوا رئيس بخش ورزشهای موتوری شرکت بريجستون گفت: "آگوری تيم جديدی است که با هدف به اين مسابقات آمده و ما سعی می کنيم آنها را در اين راه حمايت کنيم." تيم آگوری پنجمين تيم شرکت کننده در کنار فراری، تويوتا، ويليامز و ميدلند است که در اين مسابقات از لاستيکهای بريجستون استفاده می کند. بقيه شش تيم ديگر از لاستيک های فرانسوی ميشلن استفاده می کنند که سال ۲۰۰۵ کنترل مسابقات را با تيم رنو در دست داشتند و به قهرمانی رسيد. مونتويا برای مکلارن صبر نمی کند خوان پابلو مونتويا راننده کلمبيايی تيم مکلارن حاضر نيست برای تصميم گيری اين تيم درمورد تمديد قرارداد او برای سال ۲۰۰۷ صبر کند. از آنجا که فرناندو آلوسنو از سال ۲۰۰۷ به تيم مکلارن خواهد پيوست، اين تيم هنوز راننده دوم خود را اعلام نکرده و منتظر است نتيجه مسابقات سال ۲۰۰۶ و عملکرد رانندگان مشخص شود.قرارداد هر دو راننده اين تيم آخر امسال تمام خواهد شد. مونتويا به يک روزنامه بريتانيايی گفت: "من برای تصميم گيری تيم صبر نخواهم کرد و از همين الان آماده توافق با بهترين پيشنهادات از سوی ديگر تيمها هستم." خوز ورشتاپن راننده سابق هلندی تبار مسابقات فرمول يک، در دور آخر، اولين مسابقه از سری مسابقات جام جهانی ورزشهای موتوریA1 سال ۲۰۰۶ را از آن خود کرد. او که مسابقه را از مقام ۱۶ آغاز کرده بود توانست در ثانيه آخر از نيل جانی راننده تيم سوئيس جلو بزند و برنده اين مسابقه شود. رابی کر راننده ای که به نمايندگی انگلستان در اين مسابقه شرکت کرده بود وقتی برای تعويض لاستيک به جايگاه رفت يکی از مکانيک ها آچار تعويض را روی لاستيک جا گذاشت که با تصميم داوران او از مسابقه خارج شد. الکساندر پرمت از فرانسه که صدر نشين جدول اين مسابقات است به علت مشکل فنی (لاستيک) در مقام هشتم اين مسابقه را به پايان رساند. ميکا هکينن قهرمان دو دوره مسابقات فرمول يک و راننده فعلی تيم مرسدس بنز در مسابقات DTM قرار است روز شنبه در ۱۳ مرحله با هم تيمی اش ريستو پيتيلاينن، با اتومبيل ميتسوبيشیEvo7، در مسابقات رالی لپلند(ناحيه شمال سوئد، نروژ، فنلاند و ...) شرکت کنند. سال گذشته ميکا با اتومبيل تويوتا کورولا در همين سری مسابقات در مرحله دوم از جاده خارج شده و از دور مسابقات حذف شد. از ديگر رانندگان سابق قهرمانی فرمول يک، در اين سری رقابتها می توان از هم کشوری هکينن، ميکا سالو نام برد. مارکوس راننده منتخب تست ميدلند مارکوس وينکلهوک راننده سابق مسابقات قهرمانی DTM با اتومبيل مرسدس به همراه تيم "اوريجينال تيل ای ام جی" از سوی تيم ميدلند(جردن سابق) به عنوان راننده تست انتخاب شد. اين راننده ۲۵ ساله آلمانی تبار با گامی بلند از اين سری مسابقات به مسابقات فرمول يک، يادآور نام قهرمانان ديگری است در ورزشهای موتوری چون مايکل شوماخر، کريستين آلبرز و الکساندر ورز، که همگی همچنان در اين رقابتها فعاليت دارند. جيمز اليسون بريتانيايی از سوی تيم 'ياماها تک 3' برای رانندگی در مسابقات موتوجی پی سال 2006 در کنار راننده با سابقه اين تيم کارلوس چکا از اسپانيا انتخاب شد. هرو پانچارال مدير اين تيم گفت: "همراه با جيمز و کارلوس، مخلوطی از جوانی و سابقه می توان برای قهرمانی اميدوار بود." اين دومين تيم ياماها در سری مسابقات جی پی خواهد بود، که اولين تيم آن 'کمل ياماها' به رانندگی ولنتينو راسی و کالين ادوارد است. تمرينات اين تيم هفته آینده در قطر آغاز خواهد شد. خدمات | آگوری بريجستون را ترجيح داد | تازه ترين اخبار از اتومبيلرانی و موتورسواری |
آلی رن، يک کميسر اروپايی به بی بی سی گفت که در صورت عدم همکاری کامل صربستان در ارتباط با دستگيری ژنرال ملاديچ، مذاکراتی که قرار بود در اوايل ماه آوريل در مورد پيوستن صربستان به اتحاديه اروپا صورت گيرد لغو خواهد شد. راتکو ملاديچ در ارتباط با کشتار نزديک به ۸ هزار مسلمان در سربرنيتسا، در سال ۱۹۹۵ و محاصره سارايوو، پايتخت بوسنی تحت تعقيب است. ميرولجوب لابوس، معاون نخست وزير صربستان می گويد دستور دستگيری آقای ملاديچ به سرويس های امنيتی داده شده است. وی ابراز اميدواری کرد که ژنرال ملاديچ تا پايان ماه مارس دستگير شود. جک استرا، وزير خارجه بريتانيا به خبرنگاران گفته است که در صورت عدم همکاری صربستان، اين خطر وجود دارد که مذاکرات اين جمهوری با اتحاديه اروپا که ماه اکتبر گذشته شروع شد متوقف شود. خدمات | وزيران خارجه اتحاديه اروپا به جمهوری صربستان و مونته نگرو، هشدار داده اند که در صورتی که راتکو ملاديچ رهبر نظامی سابق صرب بوسنی را به دادگاه رسيدگی به جنايات جنگی در لاهه تحويل ندهد مذاکرات در زمينه روابط نزديکتر صربستان با اتحاديه اروپا به حال تعليق درخواهد آمد. | اخطار اتحاديه اروپا به صربستان برای تحويل ملاديچ |
روحانیت و به ویژه مرجعیت اعلای عراق، که اکنون در آیت الله علی سیستانی متجلی است، از حوادث پس از انقلاب ایران، درس گرفته است و با حفظ استقلال مالی و سیاسی خویش، و با گفتمان قائل به مشروعیت حق حاکمیت به رأی و نظر مردم، توانسته است جایگاه ارزش اجتماعی خویش را هم در نزد هواداران و هم در نزد هیات حاکمه محفوظ نگهدارد پس از شکل گیری گروهی از کارشناسان و مبلغان دین و شریعت، در ساختاری به نام «عالمان دین» و سپس به نام «روحانیت»، آنان تلاش می کردند تا از یک سو، جایگاه و مرجعیت دینی خویش را نزد دینداران، پایدار بکنند و از سویی دیگر، جایگاه خویش را نزد طبقه حاکمیت به رسمیت بشناسانند. از همان ابتدا، زمینه هایی از شکل گیری، دو جریان ناهمسو در طایفه عالمان دین، به جریان افتاد؛ عالمانی که ترجیح می داد تا با فرودستان سیاسی- اقتصادی جامعه همراهی کند، هرچند هزینه آن، فاصله گرفتن از فرادستان و از مزایای طبقه حاکمه بود، و گروه دومی که در تلاش بود تا با نزدیکی به طبقه حاکمیت از مزایای فرادستان بهره ببرد و خود تبدیل به اشرافیت جدیدی شود. در همان دهه های نخستین پیدایش اسلام، گروهی از عالمان دینی که وابسته به الیگارشی حاکمیت بود شکل گرفت. ولی بعدها که حوادث عاشورا و کربلا، از مهمترین سرفصل های هویتی و تاریخی تشیع شد، روحانیت شیعه ناچار بود به پیروی از آن حادثه، فاصله و زاویه خویش را با حاکمیت، کم و بیش حفظ کند. در سده های پس از سده نخستین اسلام، هنگامی که طبقه «روحانیت شیعه» شکل گرفت، اکثر روحانیت به تاسی از امامان، تلاش کردند که زاویه خویش را با حاکمیت محفوظ نگاهدارند. به همین دلیل، تا پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، روحانیت شیعه در ایران، از جایگاهی تعریف شده نسبی برخوردار بود و موضعگیریش نیز نسبتا روشن و آسان بود. زیرا روحانیت شیعه که مدعی نیابت امام بود ناچار بود به پیروی از امامان، همراه تهیدستان و فرودستان جامعه و دور از طبقه حاکمه باشد، و در اکثر موارد و به جز استثنائاتی، این چنین بود. درباره اعتراضات آبانماه در صفحه ناظران بیشتر بخوانید: پارامترهایی از قبیل «قرار داشتن در جایگاه اپوزیسیون»، «در انتظار امام غایب نشستن»، «تقیه» و «استقلال روحانیت و مرجعیت»، مسیر روحانیت در پیروی از این شیوه را تسهیل می کرد. در هنگام بحران های فراگیر اجتماعی، روحانیت می توانست بسان میانجی وارد صحنه شود و با بیان نظر شرعی به سود یکی از طرفین، سنگینی کفه ترازو و صحنه آرایی میدانی چالش ها را تغییر دهد. ولی با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و آمیزش طبقه روحانیت با قدرت سیاسی، صف بندی جدیدی شکل گرفت و پارامترهای فوق، که پیش از آن، می توانست ابزار تسهیل کننده موضعگیری روحانیت بشود، تبدیل به پارادوکس های پیچیده جدیدی برای تنظیم رابطه فوق شد. الف - جایگاه اپوزیسیون و در انتظار امام غایب بودن: پیش از انقلاب که روحانیت در جایگاه اپوزیسیون بود، روحانیون سیاسی به شکلی طبیعی به نقد حاکمیت پرداخته و در کنار فرودستان جامعه بودند. روحانیون غیر سیاسی نیز با این استدلال که فقط امام غایب می تواند مشکلات را حل کند، از سیاست کناره گیری می کردند. شیعیان از همان آغاز تا همین دهه های پیشین، حکومت را حق امام معصوم می دانستند و فقط وی را لایق حکومت و سزاوار «ولایت شرعی در مفهوم حاکمیت» می دانستند. اما با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، برای نخستین بار، روحانیت سیاسی طرفدار انقلاب، به پیروی از رهبر انقلاب و با استدلال به اینکه جانشین و نائب مناب امام غایب است خود را در «ولایت شرعی در مفهوم حاکمیت»، جانشین امام غائب نامید، و سپس با طرح نظریه «ولایت فقیه»، شخص «ولیّ فقیه» در رأس حاکمیت کشور قرار گرفت. و اینچنین بود که روحانیتی که تا پیش از آن در کنار فرودستان جامعه و مدافع تهیدستان، بود و حاکمیت های غیر از امام معصوم را غاصب می پنداشت، ناگهان خود تبدیل به بخشی از الیگارشی حاکمیت شد. صرفنظر از این که چه درصدی از روحانیت با حاکمیت بودند و چه درصدی همان زیّ تاریخی را ادامه دادند، بخش مرئی روحانیت که به چشم جامعه بیشتر جلوه می کند همان روحانیت حاکم است، اگر چه از جهت آماری، آنان اقلیت روحانیت هستند ولی به دلیل مرئی بودن، جامعه، آن را به تمامیت صنف روحانیت تعمیم می دهد. ب- تقیه: اگر پیش از انقلاب، روحانیت می توانست در زیر لوای تقیه، و برای پرهیز از خسارات بیشتر، سکوت کند، پس از انقلاب، پوشش تقیه، کارایی خویش را از دست داد. زیرا بخش روحانیت حاکم و حکومتی، علنا در کنار هیات حاکمه قرار گرفت و بناچار توجیه گر همه ضعف ها و ناکارآمدی ها و ستم های آنان شد. در چنین شرایطی، جامعه، تفکیکی بین آنان و روحانیت غیر سیاسی نمی کند و سکوت در لوای تقیه را پذیرا نمی شود. ج- استقلال و یا وابستگی روحانیت از حاکمیت: روحانیت پیش از انقلاب، با حفظ استقلال مالی و سیاسی خویش از حاکمیت، مدعی تنزه طلبی بود، و به همین دلیل، مفاسد و معایب حکومت به نام وی درج نمی شد. اما پس از انقلاب، اکثر نهادهای حوزوی به گونه تحت تسلط حاکمیت قرار گرفت. نهادهای مستقل مذهبی از قبیل مساجد نیز از این سلطه بی بهره نماند. حتا برخی از مراجع تقلید، برای هزینه های مرتبط مذهبی خویش، مستقیم یا غیر مستقیم از امکانات و بودجه ها و سوبسیدهای دولتی بهره مند گردیدند. مضافا بر این، بخش هایی از روحانیت، اتوریته مذهبی خویش را از حاکمیت، و عزل و نصب های مستقیم و غیرمستقیم آن به عاریت گرفت. در چنین شرایطی، بسیار مشکل است روحانیتی که این چنین استقلال خویش را از دست داده است بتواند بر همه امکانات مادی و اعتبارات اجتماعی خویش چشم بپوشد و در کنار مردم قرار گیرد. البته در برابر گروه فوق، روحانیتی که مستقل بود و در بزنگاه هایی تاریخی در کنار مردم قرار گرفت، بی تردید چشم از همه آن امکانات پوشید و خویش را آماده واکنش های حکومت کرده بود. نمونه بارز آن، آیت الله منتظری بود که در همان زمانی که قائم مقام رهبری و در آستانه پوشیدن قبای رهبری کشور بود، با اعتراض به اعدام ها و اجحاف ها، به ویژه اعدام های سال ۱۳۶۷، لقای رهبری را به عطایش بخشید. اما این گروه دوم، اندک بودند. روحانیتی که مستقل بود و در بزنگاه هایی تاریخی در کنار مردم قرار گرفت، بی تردید چشم از همه آن امکانات پوشید و خویش را آماده واکنش های حکومت کرده بود. نمونه بارز آن، آیت الله منتظری بود که در همان زمانی که قائم مقام رهبری و در آستانه پوشیدن قبای رهبری کشور بود، با اعتراض به اعدام ها و اجحاف ها، به ویژه اعدام های سال ۱۳۶۷، لقای رهبری را به عطایش بخشید. اما این گروه دوم، اندک بودند در چرایی عدم حمایت روحانیت از اعتراضات آبان ۱۳۹۸: الف- ابهام در آینده پس از جمهوری اسلامی: جمهوری اسلامی ایران، با ایجاد محدودیت و با سنگین نمودن هزینه کنش های سیاسی و مدنی، امکان گذار مسالمت آمیز به آلترناتیو مردمی را عمدا مسدود نموده است و آینده ای هراسناک را در پسا جمهوری اسلامی وعید می دهد. در چنین شرایطی، نگرانی روحانیت، حتی روحانیت غیرسیاسی از آن آینده مبهم و تیره، مضاعف می شود و سبب می شود که آنان نه تنها با معترضان همراهی و همدلی ننمایند بلکه در صورت لزوم در کنار حکومت قرار بگیرند. ب- نگرانی از خشونت به نهادهای دینی: بی تردید، رفتار خشونت آمیز نسبت به روحانیت در سال های اخیر گسترش یافته است. هرچند در مورد انتساب برخی از این رفتارها به معترضان، مثل آتش زدن حوزه های علمیه در آبان ۱۳۹۸ تردیدهایی جدی وجود دارد. در مواردی از قبیل بمبگذاری در حرم امام رضا توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و تلاش برای انتساب به مخالفین، سوزندان قرآن و حمله به عزاداران عاشورا در جریان جنبش سبز و... بعدا به شکل رسمی مشخص شد که توسط حکومت بوده است ولی در هر صورت تاثیرات منفی خویش را حداقل به شکل مقطعی در ذهن برخی از دینداران و روحانیون می گذارد. در همان قضیه بمبگذاری حرم امام رضا، تاثیر منفی اولیه خویش را گذاشت، ولی پس از آن که مشخص شد توسط حکومت بوده است، آن موج نفرت از جانب دینداران و روحانیون به حکومت سرایت نکرد. بیشتر بخوانید: در حوادث اخیر، نیز موج ترس و واهمه به دینداران و روحانیون سرایت می کند ولی حتا با کشف رسمی حقیقت، اثرات آن موج، در نزد همگان کاملا محو و پاک نمی شود. ج- عدم استقلال سیاسی و مالی حوزه ها: اکنون که روحانیت مزه حضور در طبقه ممتاز جامعه را چشیده و از امتیازات نخبگان سیاسی- اجتماعی بهره مند شده است، دیگر نمی تواند به سادگی این مزایا را رها کرده و به زیّ طلبگی بازگردد. روحانیت که روزی، به زهد و ریاضت دعوت می کرد، اکنون پس از فراخوان به «مانور تجمل»، دیگر، برای رسالت تاریخی خویش در حمایت از فرودستان، انگیزه ای ندارد. حتی اگر انگیزه ای باقی مانده باشد، عملا چنین امکانی ندارد، زیرا روحانیت غالب، خود تبدیل به الیگارشی و اشرافیت جدیدی شده است، نه تنها جایگاه اجتماعی خویش را مدیون حاکمیت است بلکه حتا منابع حمایت های مادی خویش را نه در وجوهات شرعی مومنان وفادار، بلکه در بودجه های مصوبه دولتی جستجو می کند. د- از دست دادن مرجعیت و ارزش اجتماعی در نزد هواداران: هرچند هنوزه، بخش هایی از جامعه، انتظار همراهی و همدلی روحانیت را در اعتراضات به حق خویش دارند، ولی نبایست غافل بود که روحانیت، تا مقداری، جایگاه سابق اجتماعی خویش در بین هواداران و توده های دیندار را از دست داده است. شکاف نسل ها، گسست اجتماعی و پیدایش رسانه های مجازی جدید ارتباط جمعی، سبب پیدایش رفرانس های اجتماعی جدیدی، از اندیشه ورزان متفاوت تا سلبریتی های فرهنگی و ورزشی و... شده اند. با تغییر ارزش های اجتماعی و پیدایش ارزش های نو، نمی توان همان انتظارات پیشین از روحانیت را متوقع بود. ه- از دست دادن مرجعیت و جایگاه در نزد حاکمان: روحانیت، جایگاه پیشین خویش نزد حاکمیت را نیز از دست داده است، زیرا اولا به دلیل از دست دادن استقلال خویش، نمی تواند از آن جایگاه پیشین برخوردار باشد و ثانیا، رأس حاکمیت نیز از جنس خود روحانیت است، اگر روزی خلاء قائم مقامی فردی مثل آیت الله منتظری می توانست موجب نگرانی حاکمیت بشود، امروز چنین نگرانی وجود ندارد زیرا خود حاکمیت به تولید اتوریته مذهبی مورد نیاز خویش می پردازد و در صورت نیاز، با انتشار رساله ای، فرد مورد نظر حاکمیت، خودش مرجع تقلید نیز می شود. لذا نیازی که حتی حکومت های غیر دینی به مرجعیت روحانیت می توانند داشته باشند، حکومت کنونی، ندارد و خود را بی نیاز تلقی می کند. در جریان کنش ها و یا اعتراضات مدنی و سازماندهی شده، هنوز امکان همدلی متقابل با بخش هایی از روحانیت وجود دارد. به عنوان نمونه، بخش هایی از کنش گران حقوق زنان، توانسته بودند با همدلی با مراجعی مثل آیات منتظری و صانعی و بیات، از پشتیبانی متقابلی برخوردار شوند. در جریان جنبش سبز، نیز با توجه به سازماندهی نسبی و وجود رهبرانی مثل میرحسین موسوی و مهدی کروبی و تشکل ها و سازمان های هوادار آن جنبش، این همدلی های متقابل با بخش هایی از روحانیت و مراجع بروز و ظهور پیدا می کرد. اما در جنبش های اعتراضی اقتصادی- اجتماعی مثل حوادث دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ که تجلی و بروز آن ناگهانی بوده است، چنین همدلی هایی نیز امکانپذیر نشده است. به نظر می رسد در زمانه ای که اعتراضات انباشت شده جامعه، هر لحظه و به هر بهانه ای امکان بروز مجدد به نامی دیگر و به نشانی دیگر دارند، کنشگران مدنی تنها فرصتی هستند که با تقویت این ارتباط، چنین نقش رابطی را ایفا کنند. روحانیت نیز فرصت های فراوانی برای جبران همراهی خویش، یا همراهی های هم صنفان خویش با حاکمیت را ندارد، لذا باید از فرصت هایی که کم و بیش فراهم می شود، بهره برده و تلاش کند تا از شکاف بیشتر گسست اجتماعی هم صنفان خویش با فرودستان سیاسی و اقتصادی بکاهد. اما روحانیت و به ویژه مرجعیت اعلای عراق، که اکنون در آیت الله علی سیستانی متجلی است، از حوادث پس از انقلاب ایران، درس گرفته است و با حفظ استقلال مالی و سیاسی خویش، و با گفتمان قائل به مشروعیت حق حاکمیت به رأی و نظر مردم، توانسته است جایگاه ارزش اجتماعی خویش را هم در نزد هواداران و هم در نزد هیات حاکمه محفوظ نگهدارد. به همین دلیل قادر بوده است در اعتراضات اجتماعی نقش میانجی میان فرودستان معترض و فرادستان حاکم را ایفا کند. بدون تردید، روحانیت و مرجعیت عراق، از تجربه ناکام جایگاه روحانیت ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، درس و عبرت گرفته است. شاید اکنون بتوان انتظار داشت که در آزمونی تاریخی، روحانیت ایران نیز از جایگاه روحانیت و مرجعیت عراق، درس بگیرد، پیش از آنکه این گسست ها، کاملا جبران ناپذیر شود. | حسن فرشتیان؛ پژوهشگر دینی در یادداشتی برای صفحه ناظران با نگاهی به تاریخچه روحانیت شیعه و جایگاه آن تا پیش از انقلاب چالش ها، محدودیت ها و تواناهایی آنان را در ایران پس از انقلاب ایران بررسی کرده است. | اعتراضها در ایران؛ آیا روحانیت ایران از عراق درس میگیرد؟ |
زمان پخش اين برنامهای راديويی بشرح زير است: بررسی زندگی و شخصيت مائو تسه تونگ، رهبر انقلاب سال ۱۹۴۹چين - برنامه انديشه ها، دوشنبه ۱۷ اسفند (۷ مارس) - رامين جهانبگلو در گفتگو با دو انديشمند ايرانی نگاهی به وضعيت هنر و فرهنگ در چين امروز - برنامه فرهنگی – هنری، سه شنبه ۱۸ اسفند (۸مارس) – امين ضرغام موسيقی و موسيقی سازان در چين امروز – به جای برنامه ترانه های ماندگار - چهارشنبه ۱۹ اسفند (۹ مارس) – شادی الهی آيا حزب کمونيست می تواند به حاکميت بلامنازع خود بر جامعه چين ادامه دهد يا سير سريع تحولات اقتصادی در اين کشور بالاخره نظام سياسی متناسب خود را تحميل خواهد کرد؟ - برنامه صحبت اهل نظر، پنجشنبه ۲۰ اسفند (۱۰ مارس) – شهريار رادپور در گفتگو با دو صاحبنظر بعضی از سياستمداران ايرانی از مدل حکومتی چينی ، يعنی آزادی در اقتصاد و محدوديت در سياست را برای ايران تجويز می کنند. آيا چنين الگوئی برای ايران عملی است؟ - برنامه صدای شما، جمعه ۲۱ اسفند( ۱۱ مارس ) – ماريا سرسالاری نگاهی به روابط اقتصادی – سياسی چين با ايران . نياز روز افزون چين به منابع عظيم انرژی ايران و نياز ايران به يک متحد پر قدرت جهانی آيا چين قرار است متحد استراتژيک آينده ايران باشد؟ يکشنبه ۲۳ اسفند (۱۳ مارس ) - گزارش ويژه از مهدی پرپنچی خدمات | بخش فارسی راديو بی بی سی در راستای گراميداشت "هفته چين" قصد دارد با ارايه برنامه هايی متنوع، بينش روشن تری درباره پرجمعيت ترين کشور جهان در اختيار شنوندگان خود بگذارد و در عين حال تلاش دارد به بسياری از پرسشهای آنها درباره کشوری که به سرعت به "غولی اقتصادی" تبديل می شود، پاسخ گويد. | هفته چين در راديو |
آقای مظفری در میان وسایلش دنبال ضبط صوت گشت، اولین چیزی که در خانه نو جابجا می شد، به برق زد و پلاستیک از نوار بیرون کرد. مثل یک آیین روحانی بود، انگار جعبه کادویی غیبی را باز می کند و گذاشتش داخل پخش یا همان ضبط صوت. اولین آواز بعد از چند دقیقه موسیقی بی کلام، غزل سعدی بود؛ سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی مسحور کننده بود، تلفظ کلمات، لحن، چهچهه و صدا. من رفتم که وسایل چای را پیدا کنم تا چای دم شد و آوردم، به یکی از شاهکارهای تاریخ موسیقی فارسی رسیده بود؛ آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم گر تو بگویی ام که نی، نی شکنم شکر برم آمده ام به عقل و جان از همه دیده ها نهان تا سوی جان و دیدگان مصطبه نظر برم.... یک دنیای جدید بود، دوباره و دوباره این غزل را بر گرداندیم و شنیدیم، تلفظ شین و قاف، یک چیز خارق العاده بود به نظرم، وقتی میخواند قمر و قاف را بین غ و ق تلفظ میکرد، دیوانه کننده بود، یک دلبری مغرورانه خراسانی در لحنش بود که هیچ وقت متوجه نشده بودم. آن وقت ها در انجمن ادبی افغانستانی ها، هر کس طرفدار یکی از چند آوازخوان مشهور کلاسیک خوان آن ایام بود، من طرفدار شهرام ناظری بودم، ضیا قاسمی طرفدار علیرضا افتخاری بود، کاظم کاظمی، حسامالدین سراج میشنید و رفیع جنید فکر میکنم شکیلا را میپسندید و بعدتر استاد بنان و زویا ثابت را.. در موسیقی کلاسیک افغانی هم همین طور بود، او به تنهایی علاقه مند شریف غزل بود، کاظمی، استاد سر آهنگ را، اما مظفری دلبسته شجریان بود، سیر نمیشد از شنیدنش. برای همین هربار خانه اش می رفتیم، یک آواز تازه از شجریان داشت. سیاستمدارها هم شاید مثل ما هر کدام کسی را دوست داشتند. دکتر عبدالله، حسام الدین سراج را دوست میداشت، در اولین روزهایی که رئیس اجرائیه حکومت شد، از سراج دعوت کرد بیاید افغانستان، هم در هتل انترکانتیننتال و هم کاخ سپیدار که دفتر خودش بود، برایش برنامه گرفت. خوبی کابل همین است که پایتخت تلاقی همه فرهنگهای منطقه است. در تهران آدمهای نادری موسیقی کلاسیک افغانستان، تاجیکستان یا پاکستان را می شناسند اما در کابل همانقدر که استاد محمد حسین سر آهنگ محبوب است، استاد مهدی حسن پاکستانی و استاد آدینه هاشم تاجیکی و استاد شجریان ایرانی هم محبوب است. حتی خیلی وقت این پسوندهای کشوری هم طرح نمیشود، مهدی حسن، انگاری در کابل به دنیا آمده باشد و آدینه هاشم و شجریان استادان کوچه خرابات باشند. هیچ وقت ازین لحاظ تعصب فرهنگی و موسیقایی وجود نداشته است. یک بار در دفتر یکی از مقامات ارشد حکومت در ارگ ریاست جمهوری، دیدم آواز شجریان را گذاشته است، در دفتر کسی که یک هزارم درصد هم تصور نمیکردم موسیقی ایرانی آن هم کلاسیک را بشناسد. برای همین عجیب نبود که خیلی از مقامات و سیاستمداران افغان، مثل داکتر عبدالله و رحمت الله نبیل و لطیف پدرام و داکتر اشرف غنی و خانواده احمدشاه مسعود از شجریان با حرمت یاد کنند و خاطره رفتنش را گرامی بدارند. همان طور که عجیب نبود، در ردیف چهل و هشت کافه شاپ که تنها در خیابان پل سرخ واقع شده اند، اکثرشان چند روز به احترام، شجریان مراسم بگذارند و برایش شمع روشن کنند. در هرات، شاید به علت همسایگی طبیعی باشد که این همه مردم عادی هم شجریان را بشناسند و دوست داشته باشند اما در شرق افغانستان، نویسنده های پشتون، مثل استاد وفا و طاهر زلاند برای من غیر منتظره بود آشنایی و علاقه شان به شجریان.. تعداد کسانی که پروفایلشان را به عکس شجریان آراستند هم کم نبودند از شبرغان تا بلخ و بدخشان و بامیان. به طور مثال، فرزاد فرنود، شاعر زبان اوزبیکی و متولد شبرغان است، در زندگی هیچ وقت به ایران سفر نکرده اما آشنایی او از موسیقی ایران، حیرت بر انگیز است، وقتی درباره فرق تنظیم های دو آهنگساز کلاسیک ایران صحبت میکند. روز قبل از درگذشت شجریان، فرزاد را در انستیتوت مطالعات استراتژیک دیدم، گلویش را بغض گرفته بود، نمیتوانست صحبت کند، گفتم چی شده، گفت، نشنیده اید شجریان در بستر بیماری تلخی ست؟! نشنیده بودم، فردایش که خبر مرگش پخش شد، سیاه پوش شده بود و صدایش در نمیآمد. یک عده کثیر از کسانی که شجریان را اینهمه دوست داشتند، جدا از آواز شگفت و لحن شیرینش، به خاطر انتخاب شعرهایش است. شجریان، بهترین شعرهای فارسی را خوانده است، خیلی از غزلیات سعدی و حافظ و مولانا با او و صدایش، ورد زبان مردم شده است. شعرهایی که شاید در دیوانهای شعر، خیلی جلب توجه نکنند. مثلا به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم یا این غزل حافظ که؛ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد صد نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد این شعرها را در افغانستان هر کس به دلبخواه ذوقش تفسیر می کند، آدم های مذهبی تر، این شعرها را روایت داستان های مذهبی می دانند، آدم های لیبرال تر، آنها را سند خوش باشی و طرب جوانان، تکیه گاه و آینه عشقشان را ابیات تغزلی می دانند. حتی، من از استاد ادبیاتی شنیدم که شکل و نسخه آوازی استاد شجریان را عیار اختلاف نسخه ها می دانست، مثلا در بیت معروف "کشتی شکسته گانیم یا کشتی نشستگانیم ای باد شرطه بر خیز"، می گفت، طرز شجریان را که با این شعر، ریاضت کشیده و زندگی کرده می توان معیار گرفت. محمدرضا شجریان با آواز ربنایی که خودش خوانده بود به خاک سپرده شد نگاه ادبی و شعردوستانه، شاید وجه غالب علاقه به شجریان و دیگر استادان آواز باشد.. اما یک عده زیاد هم، نوع سلوک شخصی و برخوردهای اعتراضی و روشنفکرپسند شجریان را ستایش میکردند، او را نمونه عالی یک هنرمند مردمی و یک چهره مثالزدنی فرهنگی میدانستند، کسی که می تواند الگو برای هنرمندان دیگر شود، سختی و عزلت را تحمل کند اما از حرف و دیدگاه فکریاش پا پس نکشد. آقای نبیل، بخصوص این بخش از سلوک شجریان را به تاکید اشاره کرده بود، به طور خاص از آواز معروف "تفنگت را زمین بگذار" یاد کرده بود که می تواند ندادهنده طالبان و دیگر جنگجویان شود. و بالاخره یک عده دیگر برایشان نه موسیقی اهمیت دارد و نه شنونده جدی آوازهای کلاسیک هستند اما خراسانی بودن شجریان برایشان خیلی مهم بود، در افغانستان بسیاری ها هستند که هنوز افغانستان را قلب خراسان قدیم می دانند. جدا ازینکه بعضی حتی احیای نام خراسان را برای افغانستان، پیگیری می کنند. آنها به راستی با مردم استان های خراسان در ایران، احساس خویشاوندی و یگانگی می کنند. همین احساس در میان خیلی از نخبگان خراسان هم هست. دکتر شفیعی کدکنی، عماد خراسانی و استاد کمال خراسانی به طور مثال، بارها گفته اند که مردم افغانستان، بیگانه و حتی ملت برادر نیستند که ملتی یگانه با باقی مردم خراسان در ایران و آسیای میانه اند. باری، هفته نامه یی در مشهد چاپ می شد با نام خاوران و در صفحه اولش نوشته شده بود، بلخ، هرات، نیشابور، غزنی، دامغان، سمرقند، بخارا، خجند تخار، کابل و هنه شهرهای خراسان بزرگ این مجله را بخوانند. شجریان، چهارگاه | نخستین بار که با اشتیاق آواز استاد شجریان را شنیدم وقتی بود که رفته بودیم برای کمک به اسبابکشی ابوطالب مظفری. ما نوجوانهایی عاشق ادبیات بودیم که در جلسه ادبی آقای مظفری عضو بودیم، وسایل او را که از کامیون پیاده کردیم، بغل خانه تازه اجاره شده استاد، یک کاست/نوار فروشی بود، نوشته بود که آلبوم تازه استاد شجریان رسید یا رسیده همچنین عبارتی و استاد با ذوق رفت که آن را بخرد، اسم آلبوم در خیال بود، با تصویری از خود استاد شجریان هاشور خورده با چند خَط درشت رنگی. | درگذشت شجریان؛ طنین صدای خسرو خنیاگران خراسان در افغانستان |
در اين دوره، حکايت پرتب و تاب انتخاب وزير نفت، حتی بيشتر از وعده تقسيم سهام شرکتهای دولتی، خوراک "سفره فکری" مردم ايران را عطر و طعم بخشيده زيرا آنها نگران عواقب اين سردرگمی ظاهری و بازی قدرت نهانی هستند. اکثر کارشناسان اين نگرانی را به دليل اهميت حياتی وزرات نفت در سرنوشت جمعی ايرانيان، طبيعی و توجيه پذير می دانند، هر چند برخی با لحنی جدی به بی بی سی گفته اند که اداره شدن وزارت نفت توسط سرپرست برای سه ماه نشان داد که "بود و نبود وزير تاثيری نمی گذارد، زيرا چرخ پنچر اقتصاد ايران را نيروهای غيبی می گرداند." صرف نظر از بی نيازی يا نياز اقتصاد جمهوری اسلامی به قدرتهای ماورای الطبيعه، ناظران در مورد يک واقعيت اجماع نظر دارند. اگر انتخاب وزير نفت از کوچکترين مشکل اقتصاد ايران برای آقای احمدی نژاد سدی بلند برافراشت و خوابش را برآشفت، وی بعد از پايان ماه عسل دولت نهم جمهوری اسلامی بايد برای کابوسهای تکان دهنده تری مهيا باشد. شهردار سابق تهران در جريان دفاع از سومين گزينه برای وزارت نفت، خودش برخی از اين کابوسها را با جزييات هولناک ترسيم کرد: "تنها در شش ماهه اول امسال بيش از سه هزار و ۹۰۰ ميليارد تومان کسری بودجه داريم. همچنين بيش از ۴۰ ميليارد دلار بدهی خارجی و ۳۰ ميليارد دلار تعهدات خارجی و بيش از ۱۶ هزار ميليارد تومان بدهی به بانکهای داخلی و بيش از سه ميليون بيکار داريم که بخش عمدهای از آنان فارغ التحصيلان هستند." مردم ايران پيام نهفته در لا به لای اين کلمات را می فهمند، ولی آنها از آقای احمدی نژاد می پرسند: مگر شما موقع انتخابات از اين "ميراث شوم" بی خبر بودی؟ 'قلک بی حساب و کتاب' تلخ ترين دلهره مديران کشورهای صادرکننده انرژی، افت قيمت نفت خام است و شيرين ترين دلشوره، مازاد دلارهای نفتی. دلشوره از اين رو که سطح توقعات مردم، بر خلاف وقت تنگدستی ملی، بالا می رود و بهانه تنگنای مالی، اعتبار می بازد. بخت آقای احمدی نژاد بلند بود که درآمد نفتی مقرر در بودجه سال ۱۳۸۴ پيش از تشکيل اولين جلسه دولت ناکاملش در پنجمين ماه از سال خورشيدی به خزانه ريخته شده بود. مديران جمهوری اسلامی برآورد کرده اند حتی در صورت کاهش بيشتر قيمت نفت، مازاد درآمد نفتی ايران حدود ۴۰ ميليارد دلار خواهد بود. طبق تمهيدی که از برنامه سوم توسعه ايران انديشيده شده بود، اين رقم به حساب ذخيره ارزی، يکی از ميراثهای طلايی دولت سابق، ريخته می شود تا نصف موجودی آن، مرهم زخمهای دولت شود و نصف ديگر، چوب زير بغل بخش نوپای خصوصی. اما برداشت از اين صندوق، برخلاف آسانی و شيرينی شکستن قلکهای دوران کودکی، دقت و مهارت يک جراح قلب را می طلبد، زيرا برآيند واکنشهای پولی و اجتماعی نسبت به کوچکترين برداشت نابجا، منحنی های کارديوگرافی اقتصاد بيمار ايران را به خط راست مماس تر می کند. از بدو تاسيس اين صندوق، بخصوص از زمان پيروزی محافظه کاران در مجلس هفتم، اعتراضهايی عليه اختصاص مبالغی هنگفت به نهادهای گريزان از حسابرسی به گوش رسيده است. دکتر تقی ثقفی نژاد، استاد برجسته و رييس برنامه دکتری در دانشگاه بين المللی 'تگزاس آی اند ام'، به بخش فارسی بی بی سی گفته است که صندوق ذخيره ارزی نياز مبرم به "حسابرسی و شفافيت" دارد. به عقيده وی، "اجرای مجدانه و صادقانه وظايف خزانه داری بايد پيش شرط مديريت صحيح چنين صندوقی باشد." 'دام عوامفريبی' ساده ترين اقدام برای سياستمداران حامی سياستهای عامه پسند، از عربستان سعودی گرفته تا ونزوئلا، تزريق حسی کاذب از رفاه نسبی است: افزايش حقوق و مزايای کارمندان و کارگران، اعطای وام ازدواج و مسکن و مبارزه با گرانی به مدد توسعه واردات. دولت محمود احمدی نژاد ظاهرا سريعتر از انتظار در اين دام افتاده، زيرا بنا به گزارشها، تصميم گرفته است ۳۰ درصد از سهم بخش خصوصی از صندوق ذخيره ارزی را به تامين اعتبار صندوق جديد "مهر رضا" برای تسهيل ازدواج جوانان اختصاص دهد. دکتر هادی زمانی، نويسنده "کتاب دموکراسی و توسعه اقتصادی پايدار: تجربه ايران"، تاسيس حساب ذخيره ارزی را "يکی از سياستهای درست ايران بعد از انقلاب" می خواند، ولی گلايه می کند که در سال ۱۳۸۲ تنها ۱۲ درصد از دارايی اين صندوق به بخش خصوصی پرداخت شد و در سال ۱۳۸۳ نيز وضعيت کمابيش همين بوده است. اين اقتصاددان به وب سايت بی بی سی گفته است: "کمک به جوانان جهت ازدواج می تواند هدف اجتماعی ارزشمندی باشد، اما انجام اين کار از طريق حساب ذخيره ارزی، خارج از اهداف و ضوابط پايه ای اين صندوق است و به زيان منافع بلند مدت کشور خواهد بود. اين تدبير عملا مغاير با هدف کمک به جوانان و اقشار زحمتکش است." 'بسيار فراتر از خطرناک' دکتر زمانی و ساير کارشناسان از فشار تورمی سياستهای سطحی و مردمفريب نگرانند، چون دولت نخست بايد دلار را به ريال تبديل کند. دکتر مسعود نيلی، استاد دانشگاه شريف، در مقاله ای با عنوان "معمای فراوانی" در روزنامه شرق درباره تاثير دومينو گونه ای اين فشار تورمی نوشته است: "فرض کنيم دولت بخواهد حقوق ۵/۲ ميليون نفر از کارکنان خود را به طور متوسط ماهی صد هزار تومان افزايش دهد. اين اقدام در سال اول بار مالی حدود سی هزار ميليارد ريال خواهد داشت که در سال های آينده افزايش هم پيدا خواهد کرد. بار مالی سال اول می تواند از طريق برداشت حدود سه ميليارد دلار از حساب ذخيره ارزی و فروش آن به بانک مرکزی تامين شود. اگر اين ميزان ارز به خالص دارايی خارجی بانک مرکزی اضافه شود، نزديک به صد هزار ميليارد ريال حجم نقدينگی را افزايش خواهد داد و اين به معنای افزايش حدود سيزده درصد به حجم نقدينگی کشور است. اين افزايش نقدينگی خواهد توانست نه تنها قدرت خريد اوليه ايجاد شده برای ۵/۲ ميليون نفر کارکنان دولت را کاهش دهد، بلکه از طريق تورم بيشتر، کاهش قدرت خريد و نابرابری را برای کل ۷۰ ميليون جمعيت کشور به ارمغان بياورد." وی، زبان فارسی را برای توصيف رشد ۳۳ درصدی نقدينگی در سال ۱۳۸۳ قاصر می داند و با پيشنهاد عبارت "بسيار فراتر از خطرناک" می گويد ايراد ديگر اين درمان کم خاصيت و اعتيادآور، نبود منبعی پايدار برای استمرارش در سالهای بعد است. اکثر تحليلگران پيش بينی می کنند قيمت نفت در سال آينده احتمالا پايين می آيد و بنابراين سطح مازاد درآمد، پايدار نخواهد بود. واحد اطلاعات اکونوميست بر اساس قيمتهای کنونی پيش بينی می کند درآمد نفتی ايران در سال ۱۳۸۵ خورشيدی پنج ميليارد دلار کمتر از امسال باشد. يک راه ديگر مصرف اين گنجينه بادآورده، تقويت واردات کالا و خدمات برای مهار گرانی است، اما اقتصاددانان اتفاق نظر دارند که زيانهای توسعه بی رويه واردات نيز برای اقتصادی تک محصولی، تسلسلی مصيبت بار است: فروپاشی صنايع رقابت گريز، خيزش بيکاری، غليان جرم و بی عدالتی و فوران ناآرامی. علی فرحبخش، روزنامه نگار و کارشناس اقتصادی به بی بی سی می گويد: "از آنجا که همواره حداقل سه چهارم از واردات کشور به کالاهای واسطه ای و سرمايه ای اختصاص يافته است، تقويت واردات، به افزايش بيشتر سرمايه گذاريها و دسترسی بيشتر واحدهای توليدی به مواد اوليه منجر خواهد شد. برای همين سرازير کردن درآمدهای نفتی هميشه نقشی مهم اما زودگذر در حرکت اقتصاد ايران ايفا کرده است، عامل مهمی که طبعا با کاهش قيمتهای نفت، بار ديگر اقتصاد ايران را در گرداب رکود فرو می برد." ظاهر فريبنده اختصاص تمام سهم دولت از حساب ذخيره ارزی به سرمايه گذاری کلان برای طرحهای عمرانی يا پرداخت بدهی های خارجی به دليل نيازهای مبرم روزمره مردم نيز برزخ فراروی دولت را سوزان تر کرده است. مازاد ۴۰ ميليارد دلاری ايران يک مشکل بزرگ ديگر هم دارد: ظاهر فريبنده. کارشناسان معتقدند به دليل کاهش ارزش دلار، تصاعد تورم، رشد جمعيت و نياز به زيرساختهای توسعه، ارزش واقعی اين مبلغ نصف ارقام سه دهه گذشته است. کاهش ارزش دلار، ارز رايج در نيم قرن اخير بين فروشندگان نفت، سبب شده واردکنندگان پول بيشتری به طرف معامله بپردازند و در نتيجه کالای وارداتی، بخصوص از کشورهای اروپايی، با قيمت گرانتری در سبد خريد مصرف کنندگان قرار بگيرد. علی فرحبخش، کارشناس اقتصادی، با اشاره به اين که اتحاديه اروپا با تراز تجاری بيش از ۲۵ ميليارد دلار، بزرگترين شريک تجاری ايران است، می گويد: " کاهش برابری دلار با ساير ارزهای خارجی بالاخص يورو به کاهش قدرت خريد اقتصاد کشور در واردات منجر می شود، زيرا درآمدهای ارزی عمدتا از طريق درآمدهای نفتی و برحسب دلار محقق می شود. حال آن که عمده واردات ايران يا بازپرداخت بدهی های ارزی از طريق اتحاديه اروپا و با واحد پول يورو انجام می گيرد." تسلسل باطل در ساليان اخير، رشد مازاد درآمد ارزی به دولت جمهوری اسلامی کمک کرده که همسو با توصيه های بانک جهانی و صندوق بين المللی پول، نرخ برابری ريال با دلار را از چنبره چندگانگی برهاند و از سقوط ارزش ريال جلوگيری کند. اکنون برخی حتی می گويند که ارزش ريال در برابر دلار کمتر از ۹۰۰ تومان کنونی است و دولت صرفا برای تامين بودجه، اين قيمت را کاذب نگه داشته است. يک کارشناس ارز به بی بی سی گفته است: "دولت بزرگترين عرضه کننده و متقاضی دلار در ايران است. در ماه های آخر سال معمولا برای جبران کسری بودجه، دولت دلار را گرانتر به بازار می فروشد، ولی چون خريداران اصلی، شرکتهای دولتی هستند، آنها برای جبران اين ما به التفاوت، کالا و خدمات خود را گران می کنند. در نتيجه تورم افزايش می يابد و چون هزينه های شرکتها بالا می رود، سال بعد دولت به آنها بودجه بيشتری می دهد و اين تسلسل باطل ادامه می يابد." در اين ميان، بخش خصوصی تاوانی دردناک را به جان می خرد، زيرا در مقابل نوسانات حجم و ارزش دلار موجود در دست دولت هيچگونه ياوری ندارد و با تحمل زيان، از ادامه کارآفرينی مايوس می شود. علی فرحبخش به بخش فارسی بی بی سی گفته است: "برآوردهای اقتصادی، قيمت واقعی کنونی ارز را کمتر از نصف آن در سال ۱۳۷۸ نشان می دهد. ارزان شدن نسبی قيمت ارز، عامل مهمی در افزايش فوق العاده حجم واردات و مشکلات حاد توليدکنندگان داخلی در رقابت با کالاهای وارداتی يا دستيابی به بازارهای جديد خارجی بوده است." کارشناسان همچنين گلايه می کنند که حتی با تک نرخی شدن ارز، در بسياری از موارد دولت جمهوری اسلامی به واردکنندگان بزرگ که اکثرا وابسته به "نهادهای حکومت" هستند، يارانه غير مستقيم ارزی می پردازد که "تنها بر فساد مالی و ناکارآمدی اقتصادی دامن می زند". اين سوبسيد سوای يارانه مستقيم دولت برای غذا، دارو، بنزين و... است و کارشناسان می ترسند دولتی که با شعار مبارزه با فقر و تبعيض پيروز شده، از پر کردن اين حفره های دهان گشوده اکراه داشته باشد و درنتيجه کسری بودجه که برای امسال حدود ده ميليارد دلار برآورد می شود، سير صعودی بيابد. معادلات بين المللی معمای خرجکرد سالم مازاد درآمد نفتی به يکی از بزرگترين دغدغه های کارشناسان ايران تبديل شده و راه حلهای پيشنهادی (از حفظ مبلغی در صندوق برای نوسان گيری از درآمدهای نفتی تا سرمايه گذاری روی زيرساختها و اشتغالزايی و....) نمايانگر نگرش متنوع تاريخی، اقتصادی و سياسی پيشنهاد دهندگان است. اما همگی اذعان می کنند آنچه قدرت شفابخشی اين نسخه ها را خفيف می کند، تشديد تنش در روابط خارجی جمهوری اسلامی و غرب از آغاز رياست جمهوری آقای احمدی نژاد است. دکتر ثقفی نژاد، استاد دانشگاه بين المللی 'تگزاس آی اند ام'، می گويد: "در ورای همه اين مشکلات اين واقعيت نهفته است که دولت ايران بايد اختلاف سياسی خود با آمريکا را تسويه کند. تا وقتی اين بن بست سياسی خاتمه نيافته است، ايران يک گام به جلو خواهد خزيد و دو قدم به عقب. ايران بايد به عنوان کشوری بالغ و مسئوليت پذير به جامعه بين الملل بازگردد." تغيير لحن تيم مذاکره کننده پرونده اتمی بعد از پيروزی آقای احمدی نژاد و سخنرانی وی در مجمع عمومی سازمان ملل و درخواستش برای نابودی اسراييل سبب شده خطر ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت و متعاقبش وضع تحريمهای اقتصادی تشديد شود. در حالی که سقوط شاخص کل بورس تهران در ماه های اخير جدی بودن اين نگرانی را بازتاب داده، کارشناسان پيشنهاد می دهند يک راه بازدارنده می تواند تقويت تراز تجاری با شرکای اروپايی باشد. ريچارد بنسون، رييس گروه مالی Speciality در فلوريدا، به وب سايت فارسی بی بی سی می گويد: "خريد دارايی های اروپايی ريسک کمتری دارد، زيرا اروپا به نفت ايران نياز دارد." با اين حال اين سرمايه گذار آشنا با اقتصاد ايران احتمال مصادره شدن اين نوع دارايی های اروپايی را به موازات همنوايی بيشتر بروکسل با واشنگتن در برخورد قاطع با جمهوری اسلامی منتفی نمی داند. آقای بنسون با در نظر گرفتن احتمال تجاوز نظامی به ايران، راه حلی عملگرايانه پيشنهاد می دهد: "خريد طلا و نقره گزينه خوبی است. حتی اگر آمريکا به ايران حمله کند، می توان اين گنجينه را برای دراز مدت پنهان کرد تا سربازان آمريکايی بيرون بروند." 'معامله فاوست' ديپلماسی جمهوری اسلامی از زمان پيروزی آقای احمدی نژاد به اميد دفع هرگونه حرکت مقابله جويانه آمريکا عليه تهران به روسيه و چين، دو عضو دارای حق وتو در شورای امنيت، نزديکتر شده است. رييس گروه مالی Speciality در فلوريدا احتمال می دهد ايران با بخشی از مازاد درآمد نفتی اقدام به خريد سلاح از اين دو کشور برای مقابله با حمله احتمالی "شيطان بزرگ" کند. آقای بنسون با اشاره به افسانه يوهان فاوست، کيمياگر آلمانی قرن پانزدهم که روح خود را به ابليس فروخت، به بی بی سی گفته است: "دو شيطانی که ايران می تواند با آنها معامله فاوست را انجام دهد، چين و روسيه هستند. روسيه شايد بتواند از ايران حفاظت کند، ولی اگر توليد نفت ايران (به دليل جنگ) قطع شود، مسکو سود فراوانی خواهد برد. چين به نفت ايران نياز مبرم دارد. ايران می تواند حفاظت فيزيکی چين را برای امنيت دراز مدت خود به دست آورد، ولی چين به چاه های نفت ايران همانقدر نزديک خواهد شد که نيروهای آمريکا به چاه های عراق و عربستان سعودی نزديک شده اند." کارشناسان اينطور نتيجه می گيرند که حتی اگر ايران در چهار سال آينده به شورای امنيت معرفی نشود، مادامی که شعله های تنش با غرب زبانه می کشد و آقای احمدی نژاد برنامه ای گره گشا برای مازاد درآمد ارزی، ارايه نمی دهد، چشم انداز اقتصادی مردم ايران، بخصوص نسلهای آينده، همرنگ نفت خواهد بود. خدمات | در حالی که محمود احمدی نژاد پنج ماه بعد از انتخابش به عنوان ششمين رييس جمهور ايران هنوز کاری برای تحقق وعده "تقسيم درآمد نفت سر سفره ايرانيان" نکرده، هشدار کارشناسان درباره زيان بی برنامگی در مورد مازاد درآمد ارزی جدی است. | 'دلشوره شيرين' مازاد درآمد ارزی برای دولت احمدی نژاد |
کیم جونگ اون بیش از دو هفته میشود که در انظار عمومی ظاهر نشده است از زمان تاسیس کشور کره شمالی در ۱۹۴۸، فقط اعضای مرد خاندان کیم بر آن حکومت کردهاند و افسانه این خاندان ریشه عمیقی در جامعه دوانده است. شهروندان حتی پیش از اینکه خواندن یاد بگیرند هم با تبلیغات حکومتی درباره عظمت این خاندان روبهرو میشوند؛ بچههای پیشدبستانی سرودی میخوانند به نام "میخواهم رهبرمان کیم جونگ اون را ببینم". مگر میشود کره شمالی را بدون حضور این شخصیت نمادین و سیاسی در راس امور تصور کرد؟ نخبگان چگونه خود و جامعه را سازماندهی خواهند کرد؟ پاسخ ساده این است: نمیدانیم. نکته جالبتر این است که آنها هم نمیدانند. تا به حال با چنین معضلی روبهرو نشدهاند. همیشه یک کیم سر کار بوده ... کیم ایل سونگ بنیانگذار کره شمالی بود و پسرش کیم جونگ ایل جایش را گرفت هنگامی که کیم جونگ اون داشت برای قدرت آماده میشد، عبارت "تبار پکتو" وارد گفتمان رسمی شد تا جایگاه او مشروعتر به نظر برسد. پکتو کوهی افسانهای و مقدس است که ادعا میشود پایگاه کیم ایل سونگ در زمان جنگهای چریکی بود و زادگاه کیم جونگ ایل. کیم جونگ اون هر وقت که میخواهد بر اهمیت تصمیمات سیاسی تاکید کند به این کوه سفر میکند. همیشه یک کیم در قلب ایدئولوژیک این کشور حضور داشته است. کره شمالی در نبود چنین جانشینی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ گفته میشود که کیم جونگ اون ۳۶ ساله ۳ فرزند دارد، اما سنشان خیلی کم است؛ بزرگترینشان ۱۰ ساله است و کوچکترینشان ۳ ساله. خود او وقتی در سن ۲۷ سالگی به قدرت رسید جوان قلمداد میشد. به احتمال زیاد نوعی رهبری شورایی پدیدار خواهد شد، مثل وضعیت ویتنام، که برای تقویت جایگاه خود شدیدا به افکار و مشروعیت بنیانگذار کشور تکیه خواهد کرد. ناظران میتوانند صاحبان مناصب شاخص را پیگیری کنند، و اخبار و اطلاعات عمومی درباره نهادهای مهم را دنبال کنند، اما نمیتوانند ایده مشخصی درباره تغییرات دستهبندیهای داخلی یا روابط قدرتی که نه بر پایه روابط سازمانی، بلکه بر پایه روابط شخصی استوار است اظهار نظر کنند. علاوه بر این، بعضی وقتها معاونت یک نهاد قدرت بیشتری از ریاست افتخاری آن دارد. به همین خاطر پیشبینی کار بسیار سختی است. سه کیم باقیمانده کیم یو جونگ تنها زن حاضر در رهبری ارشد است و به همین خاطر باعث جلب توجهات شده است در صورت نبودن کیم جونگ اون در صحنه سیاست، سه کیم دیگر هستند که میتوانند نقشی بالقوه در سیاست کره شمالی ایفا کنند. و هر سه نفر برای ادامه قدرت خانوادگی کاستیهایی دارند. اولی کیم یو جونگ، خواهر جوانتر کیم جونگ اون، است. گفته میشود که او عزیزکرده پدرش بوده و پدرش همیشه به خاطر علاقه به سیاست و هوش بالا در بچگی از او تعریف میکرده است. رفتار او موثر، ملایم و به احتمال زیاد از سر هوشیاری است. کارشناسان همیشه به رابطه نزدیکی که با برادرش داشته است اشاره کردهاند. یکی از نکات برجسته جلسهای که بین کیم و ترامپ در سنگاپور برگزار شد خودکاری بود که او به برادرش داد تا با آن توافقنامه را امضا کند. و در جلسه بعدی نیز در هانوی از گوشه اتاق ناظر رفتار برادرش بود که داشت عکسهای رسمی میگرفت. با این حال او در پی اجلاس هانوی برای مدتی تنزل رتبه پیدا کرد؛ ظاهرا به خاطر شکست آن اجلاس، هر چند که این موضوعی نیست که هرگز تایید شود. او عضو بالاترین نهاد تصمیمگیری یعنی کمیسیون مصالح حکومتی نیست، اما عضو علی البدل پولیتبورو و معاون دایره تبلیغات و تحریکات حزب کارگران کره است. این دایره سازمانی قدرتمند است که وظیفه تضمین وفاداری ایدئولوژیک در داخل نظام را به عهده دارد. اما او زن است و بعید است در کشوری چنین پدرسالار برای رسیدن به راس هرم قدرت مناسب باشد. کره شمالی حکومتی شدیدا مردانه دارد که بر اساس تعاریف سفت و سختی از وظایف جنسیتی عمل میکند. انجام وظیفه به عنوان رهبر عالی، و البته هدایت ارتش، در زمره وظایف زنان نمیگنجد. نفر دوم کیم جونگ چول است. او برادر بزرگتر کیم جونگ اون است، اما هرگز علاقهای به سیاست یا قدرت از خود نشان نداده است. میگویند که علاقه زیادی به اریک کلپتون دارد. شاید نهایتا بتواند نقش رابطی نمادین با خاندان کیم را ایفا کند - مثلا در راس بنیادی گذاشته شود و هر از چندی در جایی سخنرانی کند. نفر آخر کیم پیونگ ایل است، برادر ناتنی کیم جونگ ایل. مادرش - یعنی مادرخوانده کیم جونگ ایل - قصد داشت او را جانشین کیم ایل سونگ کند، اما موفق نشد و با افزایش نفوذ کیم جونگ ایل به مرور از صحنه حذف شد. کیم پیونگ ایل در سال ۱۹۷۹ به اروپا فرستاده شد و در این سالها سفیر کره شمالی در برخی از کشورهای اروپایی بوده است. او سال گذشته بالاخره به کشور بازگشت. گذشته او به این معنی است که احتمالا روابط لازم برای ایفای نقش اساسی در سطوح بالای سیاست پیونگیانگ را ندارد. دومین مرد قدرتمند فعلی در کره شمالی افراد دیگری نیز در دوران کیم جونگ اون مهم بودهاند، اما خیلی معلوم نیست که کدامها با یکدیگر همکاری خواهند کرد و کدامها رقیب یکدیگر خواهند شد. چو ریونگ هی به عنوان فرستاده ویژه کیم جونگ اون با مقامات خارجی دیدار کرده است یکی از آنها چو ریونگ هی است. البته او هم فرازونشیبهای خودش را در دوره کیم جونگ اون داشته است، اما بالاخره از توفان عبور کرد و حالا عضو هیات رئیسه پولیتبورو است و به عنوان معاون اول کمیسیون مصالح حکومتی ایفای نقش میکند. او سال گذشته به عنوان رئیسجمهور کره شمالی انتخاب شد و بعد از ۲۰ سال جای کیم یونگ نام را گرفت. لذا او نماینده کره شمالی در مناسبات بینالمللی نیز محسوب میشود. او در عین حال از مقامات ارشد نظامی و دایره سازماندهی و ارشاد حزب کارگران کره نیز بوده است که به عنوان ضابط وفاداری به رژیم ایفای نقش میکند؛ سازمانی بسیار قدرتمند که وظیفهاش کسب اطمینان از التزام شهروندان کره شمالی به ایدئولوژی رژیم است. او احتمالا دومین مرد قدرتمند در کره شمالی است. مدیران اطلاعاتی قدیمی و بزرگان سیاسی جدید کیم یونگ چول در سفر به واشنگتن با دونالد ترامپ دیدار کرد نفر دیگر کیم یونگ چول است. او کسی بود که برگزاری جلسات کیم و ترامپ را ممکن کرد و چندین بار با مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا، دیدار کرد. او رئیس دایره جبهه متحد (مسئول روابط با کره جنوبی) و دفتر عمومی تجسس نیز بوده است که سرویس امنیتی اصلی این کشور محسوب میشود. به نظر میرسد که به خاطر شکست مذاکرات با ایالات متحده تنزل رتبه پیدا کرده باشد، اما بعید است که این رویه ادامه پیدا کند. فرد مهم دیگر کیم جی ریونگ است. او در عین حال که عضو کمیسیون مصالح ملی است، ریاست کابینه را نیز به عهده دارد که مقامی نسبتا پرنفوذ است. اطلاعات زیادی درباره او در دست نیست، اما همزمان با غروب ستاره بخت دیگران، ستاره بخت او طلوع کرده است. سابقه او در مدیریت صنایع است و چند سالی مسئول اداره استانی بود که محل اسکان صنایع مهم نظامی است. به همین خاطر شاید نقش مهمی در برنامه اتمی این کشور ایفا کرده باشد. جونگ کیونگ تیک مسئول دایره امنیت کشور است که جرایم سیاسی را بررسی و مجازات میکند. در عین حال تامین امنیت فیزیکی رهبری را نیز به عهده دارد. این قبیل مسئولیتها اهمیت زیادی در ایجاد ثبات داخلی سیستم دارند. مقام دیگر هوانگ پیونگ سو است که قبلا در ردههای بالایی ارتش خدمت کرده است و در دوران رهبری کیم جونگ اون رئیس دایره سازماندهی و ارشاد نیز بوده است. با او نیز مانند چو ریونگ هی برخورد انضباطی شده است، اما به نظر نمیرسد که مانند او شهرت و اعتبار گذشته خود را بازیافته باشد. چهرههای دیگری که در سالهای گذشته در زمینه سیاست خارجی فعال بودهاند، نظیر ری یونگ هو و ری سو یونگ، نیز جایگاه خود را اخیرا از دست دادهاند. ری سون گوان و کیم هیونگ جون جای آنها را گرفتهاند و گفته میشود که اولی به کیم یونگ چول نزدیک است. شخصیتهای نظامی شکی نیست که تنی چند از افسران عالیرتبه ارتش نیز در دوران گذار از نفوذ خود استفاده خواهند کرد. در حال حاضر ریاست دفتر سیاسی عمومی ارتش به عهده دو نفر است: کیم سو گیل و کیم وان هونگ. وظیفه این دفتر تضمین وفاداری سیاسی در ارتش است؛ مسالهای که در دوران بلاتکلیفی بسیار مهم خواهد بود. کیم وان هونگ مثال خوبی برای توضیح سختی پیشبینی چگونگی تقسیم قدرت در نبود کیم جونگ اون است. تصور بر این است که کیم وان هونگ و هوانگ پیونگ سو رقیب یکدیگر بودهاند و بر سر تاثیرگذاری بر کیم جونگ اون با یکدیگر رقابت میکردهاند. در بین نخبگان چه افرادی با یکدیگر متحد خواهند شد و کار چه کسانی به درگیری خواهد کشید؟ آیا به دو دسته مخالف و موافق کیم جونگ اون تقسیم خواهند شد؟ آیا ترس از بیثباتی مانع شدت گرفتن رقابت میشود؟ شکی نیست که فروپاشی حکومت به نفع هیچ کدام از نخبگان سیاسی نیست، چرا که راه را برای تسلط کره جنوبی یا حتی چین هموار میکند. در حال حاضر هیچ مدعی بینقصی وجود ندارد: خواهرش باید بر تبعیضهای جنسی غلبه کند و بر سنت جانشینی مردانه فائق آید. مشکل مهم دیگران نداشتن ارتباط مستقیم با تبار پکتو است. اما در نهایت مجبور خواهند شد ثبات حکومتی را در نظر بگیرند که برای حفظش همه قواعد بینالمللی را نقض کردهاند. | شاید گمانهزنیها درباره وضع سلامت کیم جونگ اون کاملا بیدلیل باشد، اما چیزی از اهمیت مساله جانشینی او در کوتاهمدت یا درازمدت کم نمیکند. بیبیسی نظر تحلیلگران را در این باره جویا شده است. | چه کسی ممکن است بعد از کیم جونگ اون رهبر کره شمالی شود؟ |
فینکلکروت که در جنبش دانشجویی ۶۸ حضور داشت، در جوانی مائوئیست بود و به عضویت اتحادیه جوانان کمونیست مارکسیت-مائوئیست درآمد، اما بعدا به دلیل حمایت از اسرائیل در جنگ با اعراب در سال ۱۹۷۳ از "رفقا"یش جدا شد این اولین جملات کتاب "هویت بختبرگشته" نوشته آلن فینکل کروت، نویسنده یهودی و عضو آکادمی فرانسه است که چند روز پیش در چهاردهمین تظاهرات هفتگی "جلیقه زردها"ی فرانسه، در محله مونپارناس پاریس برخی از تظاهرکنندگان به او پرخاش کردند: "برو گمشو"، "صهیونیست کثیف"، "ما ملت هستیم"، "فرانسه برای ماست". بر اساس ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر شد، نیروهای پلیس فرانسه با محافظت از آلن فینکلکروت، او را از محل تظاهرات دور کردند. خود این نویسنده بعدا به رسانهها گفت که بار اول نبود که به او حمله میشد. در سال ۲۰۱۶ نیز به آلن فینکلکروت در تجمع جنبش "شببیداران" میدان جمهوری پاریس دشنام داده شده بود. اما او این بار در لحن و رفتار حملهکنندگان "نفرتی تمام عیار" میدید که اگر پلیس حضور نداشت ممکن بود کار به حمله فیزیکی بیانجامد. سه روز پس از این ماجرا، مقامات قضائی فرانسه از بازداشت یک مرد ۳۶ ساله به اتهام "دشنام در فضای عمومی به دلیل نژاد یا مذهب" خبر دادند و وزیر دادگستری فرانسه نیز گفت که این مرد به طور مشخص "افراطگرا" است؛ لفظی که در سالهای اخیر پرکاربرد بوده، به ویژه برای توصیف شهروندانی که به گروههای تروریستی مثل داعش پیوستند. با این حال، فینکلکروت حساب همه جلیقهزردها را یکی نکرده و گفته که یکی از آنان به او پیشنهاد داد که یک جلیقه زرد بپوشد و به آنان بپیوندد و یکی دیگر نیز از آثار این نویسنده تمجید کرد. افزایش و "عادی شدن" یهودیستیزی حمله به آلن فینکلکروت، به عنوان یک نویسنده یهودی، تنها مورد یهودیستیزی در روزها، هفتهها و ماههای گذشته در فرانسه نیست. به عنوان نمونه، چند روز پیش از آن روی تصویری از سیمون وی، سیاستمدار یهودی فقید فرانسه و از بازماندگان آشویتس نیز صلیب شکسته کشیده شد که جنجال زیادی به پا کرد. بر اساس تازهترین آمار رسمی که از سوی وزارت کشور فرانسه منتشر شده، اقدامات یهودیستیزانه در این کشور در سال ۲۰۱۸ به میزان ۷۴ درصد افزایش یافته، به طوری که از ۳۱۱ مورد در سال ۲۰۱۷ به ۵۴۱ مورد در سال گذشته میلادی رسیده است. از این نظر، دیگر کشورهای اروپایی نیز وضعیتی مشابه دارند. در آلمان، تعداد اقدامات یهودیستیزانه در سال ۲۰۱۸ به بالاترین میزان خود طی ده سال گذشته رسید و ۱۶۴۶ مورد یهودیستیزی گزارش شد که نسبت به سال قبل از آن، نزدیک به ۱۰ درصد افزایش داشته است. اکنون در آلمان حدود ۲۰۰ هزار یهودی زندگی میکنند. در بلژیک نیز حمله مرگبار به موزه یهودیان در بروکسل در سال ۲۰۱۴ یکی از نمونههای بارز یهودیستیزی در این کشور به شمار میرود. با وجود افزایش اقدامات یهودیستیزی در اروپا و محکومیت گسترده از سوی طبقه سیاسیون و روشنفکران، به نظر میرسد که این وضعیت، برای افکار عمومی عجیب نیست؛ شاید یکی از دلایل آن، "عادی شدن" حملات علیه یهودیان اروپاست. به عنوان نمونه، در فرانسه از حمله مرگبار سال ۱۹۸۰ به یک کنیسه در پاریس که اولین حمله علیه یهودیان این کشور پس از پایان جنگ جهانی دوم به شمار میرود و به کشته شدن چهار نفر و زخمی شدن ۴۶ نفر دیگر منجر شد، سال به سال یهودیان این کشور هدف انواع حملات قرار میگیرند. ماجرای شکنجه و قتل وحشتناک ایلان حلیمی جوان یهودی در سال ۲۰۰۶ در پاریس هنوز در خاطرهها زنده است. یا ماجرای محمد مراح، جوان مسلمانی که سال ۲۰۱۲ در تولوز سه کودک یهودی را به قتل رساند. با این اتقاقات، به نظر میرسد اکنون دیگر تابو یهودیستیزی کاملا شکسته شده است. قطعا یکی از دلایل، کلاف سردرگم خاورمیانه و بحران موجود میان فلسطینیان و اسرائیل است. به نظر می رسد تا زمانی که صلحی پایدار در خاورمیانه پا نگیرد، هرگونه تلاش برای پایان دادن به یهودیستیزی در جهان منجر به شکست است "کلیشه"هایی برای یهودیستیزی پس از حمله به آلن فینکلکروت در تظاهرات جلیقه زردها، با فراخوان تقریبا همه احزاب سیاسی، سهشنبه شب، حدود ۲۰ هزار نفر با تجمع در میدان جمهوری پاریس، "اتحاد مقدس" خود را علیه یهودیستیزی به نمایش گذاشتند. فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری پیشین فرانسه نیز که در این تجمع شرکت کرده بود، به خبرنگاران گفت: "یهودیستیزی فقط مسئله یهودیان نیست، مسئله همه فرانسویهاست." علاوه بر مارین لوپن، رهبر حزب راست افراطی و ژان لوک ملانشون، رهبر حزب چپ رادیکال، امانوئل مکرون نیز در این تجمع حضور نداشت، اما رئیس جمهوری فرانسه در همان روز به گورستان یهودیانی در منطقه آلزاس رفت که روی سنگ قبرهای یهودیان در آن علامت صلیب شکسته کشیده شده بود. دقیقا کاری که سه دهه پیش فرانسوا میتران، سلف مکرون انجام داده بود. با وجود تأکید دولت فرانسه و دیگر دولتهای اروپایی بر اتخاذ تدابیر برای مبارزه با یهودیستیزی، چرا این حملات همچنان ادامه دارد؟ دلیل اقدامات پیاپی علیه یهودیان چیست؟ قطعا یکی از دلایل، کلاف سردرگم خاورمیانه و بحران موجود میان فلسطینیان و اسرائیل است. به نظر می رسد تا زمانی که صلحی پایدار در خاورمیانه پا نگیرد، هرگونه تلاش برای پایان دادن به یهودیستیزی در جهان منجر به شکست است. اما مسئله فلسطین، همه انگیزههای یهودیستیزی را توجیه نمیکند. یهودیستیزی که در جوامع مسیحی غربی ریشه دار است و در کشتارهای جنگ جهانی دوم خود را عیان کرد اکنون به نوعی عمل "ضدسیستم" یا "ضد نظام موجود" تبدیل شده است؛ آن هم در دورانی که حتی سیاستمداران برای جلب آرای مردم در انتخابات شعارهای "ضدسیستم" سر میدهند. یهودیان از نظر برخی از گروههای جامعه به عنوان افراد "پرنفوذ" در محافل سیاسی، اقتصادی و مالی کشور معرفی میشوند و به همین دلیل آنان را جزو "سیستم حاکم" قلمداد میکنند. همچنین بر پایه همین استدلال، در جنبش جلیقهزردهای فرانسه که خود را جنبشی "ضد سیستم" میداند، رگههای یهودیستیزی پس از چندی آشکار شد. وضعیت بد اقتصادی و بحرانهای اجتماعی، نیز موجب افزایش یهودیستیزی است، زیرا در این شرایط، همه به دنبال "مقصر اصلی" هستند و چه دیواری کوتاهتر از اقلیتهای جامعه، از جمله "مهاجران" و "یهودیان" و "مسلمانان". به همین خاطر، برخی از تحلیلگران غربی معتقدند که جنبشهای عوامگرا - که زاده بحرانهای اقتصادی و سیاسیاند - پیوندی میان مطالبات صنفی چپ رادیکال و ارزشهای اجتماعی راست افراطی برقرار کردهاند. با این حال، هیچ کدام از این دو طیف، یعنی چپ رادیکال و راست افراطی، مسئولیت پیامدهای منفی این جنبشها را برعهده نمیگیرند و دیگری را متهم میکنند. به عنوان نمونه، در ماجرای حمله لفظی به فینکلکروت، مارین لوپن، رهبر حزب ملیگرا و راست افراطی فرانسه ضمن محکوم کردن این حمله، آن را به "چپ افراطی یهودیستیز" نسبت داد. این درحالی است که تحلیلگران فرانسوی معتقدند که گفتمان خارجیستیز راست افراطی فرانسه، خود همواره مروج "نفرت" به " دیگری" بوده است. یهودیستیزی که در جوامع مسیحی غربی ریشه دار است و در کشتارهای جنگ جهانی دوم خود را عیان کرد اکنون به نوعی عمل "ضدسیستم" یا "ضد نظام موجود" تبدیل شده است؛ آن هم در دورانی که حتی سیاستمداران برای جلب آرای مردم در انتخابات شعارهای "ضدسیستم" سر میدهند آلن فینکلکروت، عشق، هویت و یهودیت اما در این میان، چرا مورد دشنامگویی علنی علیه آلن فینکلکروت مهم است و چرا موج گستردهای از واکنش مقامات سیاسی و رهبران احزاب مختلف فرانسه و حتی امانوئل مکرون رئیس جمهوری این کشوررا برانگیخته و "ماهیت یهودیستیزانه" این دشنامها محکوم شده است؟ صرفنظر از شهرت آلن فینکلکروت که چهرهای رسانهای است، حمله به او حمله به یک شخص نیست، بلکه در درجه اول حمله به یک مجموعه عقاید و در درجه دوم، حمله به سیاست مداراگرانه فرانسه نسبت به خارجیان است. به همین دلیل است که بلافاصله پس از این حمله، مکرون بر مهاجرتبار بودن فینکلکروت و همچنین رشد و پرورش او در خاک فرانسه تأکید کرد و در صفحه توئیتر خود نوشت: "آلن فینکلکروت، پسر مهاجران لهستانی که عضو آکادمی فرانسه شده، فقط یک نویسنده ممتاز نیست، بلکه نماد فرصتی است که جمهوری فرانسه به هر کسی میدهد." پدر و مادر آلن فینکلکروت، پناهجویان یهودی لهستانی بودند که به علت افزایش اقدامات یهودیستیزانه در لهستان، وطنشان را در دهه ۱۹۳۰ ترک کردند. فینکلکروت که در جنبش دانشجویی ۶۸ حضور داشت، در جوانی مائوئیست بود و به عضویت اتحادیه جوانان کمونیست مارکسیت-مائوئیست درآمد، اما بعدا به دلیل حمایت از اسرائیل در جنگ با اعراب در سال ۱۹۷۳ از "رفقا"یش جدا شد. او در سال ۱۹۷۶ به دانشگاه برکلی رفت و به تدریس ادبیات فرانسه پرداخت. یک سال بعد بود که اولین کتابش را با همکاری پاسکال بروکنر، با عنوان "بینظمی جدید عاشقانه" منتشر کرد. از آن پس، مضمون "عشق" یکی از مضامین اصلی آثار آلن فینکلکروت بوده است؛ از کتاب معروفش با نام "حکمت عشق" (۱۹۸۴) گرفته تا کتاب "و اگر عشق دوام داشت" که مجموعهای است از نقدهای او بر آثار نویسندگانی چون میلان کوندرا. همچنین موضوعات یهودیت و هویت از مضامین اصلی آثار فینکلکروت است: "یهودی خیالی" یکی از اولین کتابهای او در این زمینه است که در سال ۱۹۸۱ در پاریس منتشر شد. "آینده انکار، نظری بر موضوع کشتار" نیز از دیگر کتابهای این نویسنده است. بیشتر بخوانید: موضعگیریهای فینکلکروت درباره مسئله فلسطین و اعراب بارها جنجالی شده است. او در دهه ۲۰۰۰ زمانی که لیونل ژوسپن، سیاستمدار سوسیالیست نخست وزیر فرانسه بود، دومین "انتفاضه" فلسطینیان را محکوم و از دولت فرانسه در زمینه نحوه مقابله با اقدامات یهودیستیزی انتقاد کرد. فینکلکروت که سالها برنامهای هفتگی در رادیو فرهنگ فرانسه تهیه و اجرا میکرد، در سال ۲۰۰۵، در گفتوگو با روزنامه هاآرتص چاپ اسرائیل، شورشهای حومه پاریس را دارای "مشخصههای مذهبی و قومی" دانست: "مشکل این است که بسیاری از این افراد سیاهان یا اعراب مسلمان هستند." به دلیل همین موضعگیریهاست که وقتی برخی از چهرههای چپگرای فرانسه حمله به این نویسنده را محکوم کردند به مواضع و اظهارات جنجالی فینکلکروت درباره فلسطینیان و مهاجران نیز اشاره کردند. به عنوان نمونه بنوآ آمون، نامزد حزب سوسیالیست در انتخابات پیشین ریاست جمهوری فرانسه گفت: "من با نظرات افراطی آلن فینکلکروت مبارزه میکنم ... اما مسئله فلسطین را از این خشونت یهودیستیزانه جدا کنید." با این حال، برخی از آثار آلن فینکلکروت جزو آثار درخشان "ادبیات آشویتس" محسوب میشود، به ویژه کتاب "نوشتار بیپایان قتل عام" که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. آلن فینکلکروت چند سال پیش در گفتوگویی درباره "نافرمانی" و "طغیان" گفته بود که این موضوع به "بت" دنیای مدرن تبدیل شده است. او گفت اکنون زمان آن رسیده که علیه برداشت امروزی از "طغیان"، طغیان شود: "نافرمانی باید ملهم از عشق به جهان باشد." | "من در پاریس روز ۳۰ ژوئن ۱۹۴۹ به دنیا آمدم. به این معنی است که کودکی و بخشی از زندگی بزرگسالی، شخصی و حرفهای خود را در فرانسهای گذراندهام که کاملا متفاوت بود با فرانسه امروزی که ما در آن زندگی میکنیم." | جلیقه زردها و 'یهودی ستیزی'؛ فینکل کروت، عشق، هویت و یهودیت |
امی دانشجوی ۲۱ ساله امی با پنج دانشجوی دیگر در خوابگاه دانشگاه کاردیف زندگی میکند و دوست دارد برای درس خواندن و معاشرت، دوستانش را ببیند. اگر او و همخوابگاهیهایش با همدیگر و دیگران زیاد معاشرت کنند، احتمال اینکه مبتلا شوند یا دیگران را مبتلا کنند زیاد میشود مگر اینکه فاصله اجتماعی را بخوبی رعایت کنند. کرونا از تماس نزدیک منتقل میشود و افراد ناقل میتوانند دیگران را مبتلا کنند بیآنکه خود علامتی داشته باشند. ویروس کرونا با قطرکهای تنفسی که نامحسوس با سرفه و عطسه و حرف زدن منتشر میشوند، وارد دستگاه تنفس دیگران میشود. این قطرکها ممکن است روی سطوح مختلف بنشینند و اگر کسی به این سطوح آلوده دست بزند ممکن است ویروس را با دست خودش وارد دستگاه تنفسی کند. این موضوع برای امی خیلی مهم است چون او شبها در بار کار میکنند و باید دائم لیوانهای خالی مشتریان را جمع کند. به همین دلایل است که توصیه شده صورتمان را بپوشانیم و دستمان را مرتب بشوییم. تماس نزدیک بنا به تعریف در بریتانیا یعنی فاصله یک متر یا کمتر با فردی دیگر یا پانزده دقیقه بودن در فاصله دو متری کسی دیگر. در محیطهای شلوغ و سربسته و بدون تهویه کافی و مناسب، احتمال ابتلا بیشتر از فضای باز است. اگر در محل سکونت یا جاهایی که امی میرود ویروس زیادی در گردش باشد احتمال ابتلایش زیاد میشود. امی آسم دارد که با درمان کنترل شده است و اگر به کرونا مبتلا شود لزوما حالش وخیم نخواهد شد. بیشتر جوانان یا علامت ندارند یا علائم خفیفی پیدا میکنند. با این حال کرونا در برخی جوانهای سالم و تندرست باعث بیماری شدید شده و برخی کسانی هم که بیماری خفیفی داشتهاند دچار "عوارض درازمدت" کرونا شدهاند. بهبودی از کرونا هم الزاما مصونیت ایجاد نمیکند و احتمال ابتلای مجدد، منتقل کردن ویروس به دیگران و حتی بیمار شدن منتفی نیست. راهنمایی و توصیه: مرلند پرستار ۵۲ ساله مرلند نیمهوقت در بیمارستانی در بردفورد کار میکند. او با اتوبوس سر کار میرود و بعضی روزهای تعطیل از نوهاش نگهداری میکند. او با همسرش لستر که راننده تاکسی است زندگی میکند. اگر مرلند کرونا بگیرد سن و تبارش او را در خطر متوسط قرار میدهد. سیاهپوستان، آسیاییتبارها و دیگر اقلیتهای قومی، بسیار بیشتر به کرونا مبتلا شده یا جانباختهاند که به شرایط زندگی و شغلهایشان مربوط میشود. کارفرمای مرلند برای اطمینان از اینکه کار در بیمارستان او را در خطر قرار نمیدهد، برایش "ارزیابی خطر" انجام داده است. مرلند و لستر به دلیل شغلشان با دیگران سروکار دارند و از نوهشان هم نگهداری میکنند بنابراین مثلا در مقایسه با کسی که تنها زندگی میکند، دورکاری میکند و با وسایل حمل و نقل عمومی رفت و آمد نمیکند و بچه ندارد، بیشتر در معرض ابتلا به کرونا هستند. مرلند نگران است که باعث انتقال ویروس به بیماران، همکاران و خانوادهاش شود. کارهای سادهای مثل شستن دست و استفاده از وسایل محافظت شخصی در محل کارمیتواند زنجیره انتقال را بشکند. راهنمایی و توصیه: احتمالها با هم جمع میشوند بنابراین به این فکر کنید که چگونه میتوانید هر احتمالی را کمتر کنید، سبک و سنگین کنید با تغییر رفتار و برنامه چطور میتوانید هم احتمال ابتلا را برای خودتان را کمتر کنید هم برای دیگران. جان معلم بازنشسته ۷۵ ساله جان تنها زندگیکند. رفت و آمدش را محدود به پسرش کرده که او را یکیدوبار در هفته میبیند. جان بیماری قلبی و اضافه وزن دارد و با توجه به سنش، در صورت ابتلا به کرونا، احتمال بیماری شدید برایش زیاد است. در مجموع احتمال بیماری شدید با افزایش سن بیشتر میشود و سن بزرگترین عامل خطرساز است. مرد بودن هم احتمال بیماری شدید را بیشتر میکند. نیاز به درمان بیمارستانی برای مبتلایان به کرونا در هر سنی میتواند پیش بیاید اما بیشتر کسانی که بیماریشان شدید شده افراد بالای ۷۵ سال و مبتلا به بیماریهای زمینهای بودهاند. بر اساس مطالعهای که بهار امسال انجام شد، تعداد کمی، یعنی یک تا سه نفر از بین صد مبتلا به کرونا، به درمان بیمارستانی نیاز پیدا میکنند. یک پنجم بستریشدگان به مراقبت نیاز احتیاج پیدا میکنند و نیمی از کسانی که به مراقبت ویژه نیاز پیدا میکنند زنده نمیمانند. ولی احتمال خطر ممکن است در واقع کمتر از این باشد چون بسیاری افراد علامت پیدا نمیکنند و ابتلای آنها شناسایی نمیشود. پزشکان هم شناخت بهتری از بیماری و نحوه درمان آن پیدا کردهاند به همین دلیل شانس زنده ماندن رو به افزایش است. بنابراین بیشتر افراد، حتی اگر بشدت هم بیمار شوند، بهبود پیدا میکنند. علاوه بر این در ماههای گذشته اطلاعات بسیاری درباره کرونا جمعآوری شده که کمک میکند هر چه دقیقتر بتوانیم احتمال خطر را ارزیابی کنیم. جان در تماس با افراد محتاط است و سعی میکند روابط اجتماعیش را محدود کند. مواد غذایی و دارو را بیشتر پسرش میخرد و برایش میبرد. جان تلفنی با پزشکش مشورت میکند ولی میداند در صورت لزوم میتواند نزد پزشک یا برای معاینات دورهای به بیمارستان برود چون خطر بیماریهایش که ربطی به کرونا ندارند هنوز وجود دارد. برخی برای بیشتر نشدنِ فشار کار بیمارستانها و برای پرهیز از ابتلا به کرونا، از مراجعه برای درمان خودداری کردهاند و این باعث نگرانی پزشکان شده است. خطر ویروس کرونا برای جان زیاد است ولی او در معرض خطر آنفلوآنزا هم هست. امکان ابتلای همزمان به کرونا و آنفلوآنزا وجود دارد که بیماری شدیدی ایجاد میکند. اگر مثل جان در گروه آسیبپذیر هستید بهتر است واکسن آنفلوآنزا بزنید. این واکسن شما را در مقابل کرونا مصون نمیکند اما از ابتلا به آنفلوآنزای شدید محافظت میکند. مراقبت از روان مثل مراقبت از بدن مهم است بنابراین سعی کنید از راه دور بیشتر با دیگران در تماس باشید تا کمتر احساس تنهایی کنید. پسر جان برایش یک گوشی هوشمند خریده تا او بیشتر با دیگران در ارتباط باشد. توصیه و راهنمایی: چگونه خطر کرونا را کاهش دهیم؟ برخی عوامل خطرساز مثل سن را نمیتوان تغییر داد ولی راههایی هست که احتمال ابتلای خود و دیگران کم کنید: | چند سوال بیش از هر سوالی در باره کرونا مطرح میشوند، چقدر احتمال دارد به کرونا مبتلا شوم؟ اگر مبتلا شوم چقدر احتمال دارد بیماریام جدی شود و بستری شوم؟ و اگر مبتلا شوم برایم خطر جانی دارد یا نه؟ برای پاسخ دادن به این سوالها و اینکه چه خطرهایی متوجه هر یک از ماست و چه خطرهایی را ممکن است متوجه دیگران کنیم، با سه نفر آشنا میشویم، با امی، مرلند و جان، سه نفر با شرایط متفاوت و آسیبپذیری متفاوت. | کرونا؛ چطور احتمال خطر را برای خود و دیگران ارزیابی کنیم؟ |
گل های تیم چلسی را در این دیدار رایت فیلیپس (دو گل)، کالو و دروگبا زدند و تک گل تیم لندنی وستهام را ته وز، بازیکن آرژانتینی، وستهام، به ثمر رساند. وستهام که دو بار آرسنال و یک بار منچستر را در این فصل شکست داده با ۲۹امتیاز در مکان نوزدهم قرار دارد و میکوشد مانع از سقوط خود شود. در دیگر دیدارهای چهارشنبه شب، لیورپول با دو گل جرارد، هافبک ملی پوش خود، بر میدلزبورو غلبه کرد تا به مکان سوم جدول بازگردد. بلکبرن نیز سه بر یک تیم ته جدولی واتفورد را برد. با نزدیک شدن به پایان فصل جاری لیگ برتر، چلسی و منچستریونایتد رقابت فشرده ای برای قهرمانی دارند. این دو تیم همچنین به فینال جام حذفی انگلستان و نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسیده اند. چلسی پیش از این جام اتحادیه فوتبال را تصاحب کرده است. خدمات | در هفته سی و چهارم لیگ برتر انگلستان، تیم فوتبال چلسی با پیروزی پرگل چهار بر یک مقابل وستهام، فاصله اش را با منچستر یونایتد، صدرنشین لیگ برتر، به سه امتیاز رساند. | چلسی چهار بر یک وستهام، را شکست داد |
سوفيا لورن که برنده جايزه اسکار است می گويد رمز زيبايی او عشق به زندگی و خوردن اسپاگتی است. اما راز ديگر جوان ماندن وی حمام گرفتن با روغن زيتون است. رازی که از دوره رومی های باستانی به جای مانده است. سوفيا لورن مسن ترين زنی است که" پيرلی" تقويم معروف ايتاليايی به عنوان مدل از او استفاده کرده است. حتی سراسقف جنوا، زمانی گفته بود که اگرچه واتيکان با همتا سازی مخالف است ولی ممکن است در مورد سوفيا لورن استثنا قائل شود. در نظر سنجی مورد بحث اينترنتی، مقام دوم را جورج کلونی، هنرپيشه سينما به دست آورده است و شارلوت چرچ خواننده بريتانيايی مقام سوم را حائز شده است. کاترين زيتا جونز، جانی دپ و کيت وينسلت از ديگر کسانی هستند که نامشان در فهرست ۱۰ نفر اول ديده می شود. خدمات | در نظرسنجی که توسط يک سايت اينترنتی به عمل آمده سوفيا لورن، هنرپيشه پرسابقه ايتاليايی، بسياری از رقبای جوانتر خود را کنار زده و در سن ۷۱ سالگی از لحاظ زيبايی طبيعی به عنوان زيباترين شخص جهان انتخاب شده است. | حمام روغن زیتون، راز زیبایی |
در این مطلب نگاهی شده به افزایش و کاهش نیروهای آمریکایی در سالهای مختلف در افغانستان. هفتم اکتبر ۲۰۰۱ آغاز حملات هوایی آمریکا و بریتانیا به مواضع طالبان ۸ نوامبر ۲۰۰۱، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع و ژنرال تامی فرانک، فرمانده کل نیروهای آمریکایی در افغانستان در یک کنفرانس خبری در پنتاگون به دنبال حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا خواستار تحویل دادن اسامه بن لادن به آمریکا شد، اما طالبان از قبول این درخواست سر باز زد و موجب حمله نظامی آمریکا به افغانستان فراهم شد. هفتم دسامبر ۲۰۰۱ شهر قندهار، مقر اصلی گروه طالبان سقوط کرد دسامبر ۲۰۰۱، نیروهای آمریکایی در خرابه مقر ملامحمد عمر، رهبر متواری طالبان در قندهار ملا محمد عمر، رهبر این گروه و اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده فرار کردند. حامد کرزی در لویه جرگه اضطراری به عنوان رئیس جمهوری موقت برگزیده شد. در سال ۲۰۰۱ با ادامه درگیری میان نیروهای آمریکایی و شورشیان ۱۲ سرباز آمریکایی در افغانستان کشته شدند. سال ۲۰۰۲ شمار نیروهای آمریکایی به ۹ هزار نفر رسید تلفات نیروهای خارجی افزایش یافت، ۴۹ سرباز آمریکایی در این سال در افغانستان کشته شدند. ۲۰۰۲، نیروهای آمریکایی و کانادایی در حال جستجوی DNA در گورستان القاعده در کوههای توره بوره در شرق افغانستان ۲۰۰۳ نیروهای بینالمللی موسوم به آیساف به منظور حفظ صلح در کابل مستقر شدند ۲۰۰۳، سرباز آمریکایی نیروهای آیساف در حال آموزش سربازان افغان نیروهای بین المللی برای کمک به حفظ صلح و امنیت در کابل مستقر شدند. در سالهای بعد ماموریت این نیروها در مناطق دیگر کشور هم گسترش یافت. شمار نیروهای آمریکایی نیز در این سال به ۱۳ هزار نفر رسید. تلفات این نیروها در این سال در افغانستان به ۴۸ نفر رسید. ۲۰۰۴ نیروهای آمریکایی افزایش یافت، شمار این نیروها به ۲۰ هزار نفر رسید با افزایش خشونتها در جنوب افغانستان شمار تلفات نیروهای آمریکایی نیز به ۵۲ نفر افزایش یافت. ۱۸ ژانویه/جنوری ۲۰۰۴، سربازان امریکایی در حال نگهبانی از یک مرکز ثبت نام رای که حامد کرزی وارد آن شده ۲۰۰۵ تلفات نیروهای آمریکای در افغانستان به حدود ۱۰۰ نفر رسید شمار نیروها در این سال تغییر نکرد و همچنان ۲۰ هزار باقی ماند. تلفات نیروهای آمریکایی در ۲۰۰۵ به ۹۹ نفر افزایش یافت. ۲۰۰۶ بازگشت شورش طالبان به افغانستان سپتامبر ۲۰۰۶، حمله یک خودرو انتحاری به کاروان نیروهای آمریکایی در کابل در ماه سپتامبر ۲۰۰۶، نیروهای آمریکایی یک رشته عملیات تهاجمی گسترده را در جنوب شرق افغانستان برای تحت فشار قرار دادن شورشیان طالبان به راه انداختند. در این عملیات ۴ هزار سرباز و پلیس افغان و ۳ هزار نفر از نیروهای آمریکایی و بین المللی در ۵ ولایت در نزدیکی مرز پاکستان شرکت داشتند. در این سال، شمار سربازان آمریکایی مانند دو سال قبل تغییر نکرد. تلفات این نیروها به ۹۸ نفر رسید. ۲۰۰۷ شمار سربازان آمریکایی به ۲۵ هزار نفر افزایش یافت محصلان دینی در لال مسجد اسلام آباد، ۶ آوریل/اپریل ۲۰۰۷. حکومت افغانستان مدعی است که مدارس مذهبی در پاکستان محلی برای سربازگیری و آموزش بازگشت شورش طالبان به افغانستان است. در این سال دامنه خشونت ها در افغانستان بیشتر گسترده شد. روند کند آموزش نیروهای افغان و همچنین فرار سربازان ارتش ملی افغانستان خبرساز شد. دراین سال ۱۱۷ نفر از سربازان آمریکایی کشته شدند. ۲۰۰۸ حملات گروه طالبان شدت یافت اکتبر ۲۰۰۸، سربازان امریکایی پیش از اعزام به افغانستان روشهای مقابله با شورشیان را در پایگاهی در ایالت کلورادو تمرین میکنند دامنه شورش طالبان به سراسر کشور گسترش یافت، افزایش حملات انتحاری در کابل و ناامنی در ولایتها شد. شمار نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان به ۳۳ هزار سرباز رسید. در این سال، تلفات سربازان آمریکایی به ۱۵۵ تن رسید. ۲۰۰۹ باراک اوباماشمار نیروهای آمریکایی در افغانستان را افزایش داد با افزایش روز افزون خشونتها در افغانستان، آقای اوباما دستور فرستادن ۱۷ هزار سرباز دیگر به افغانستان را امضا کرد. ژنرال استانلی مک کریستال، فرمانده کل نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان در گزارش محرمانه به باراک اوباما نوشت که بدون افزایش نیروهای بین المللی احتمال ناکامی جنگ با طالبان وجود دارد. باراک اوباما اعلام کرد که ۳۰ هزار سرباز دیگر به افغانستان میفرستد. تلفات نیروهای آمریکایی نیز افزایش یافت و به ۳۱۷ نفر رسید. آقای اوباما در سخنرانی در دانشگاه نظامی وست پوینت جولای ۲۰۱۱ را زمان آغاز خروج ارتش آمریکا از افغانستان تعیین کرد. ۲۰۱۰ دولت افغانستان در کنفرانس لندن، آمادگی برای به عهده گرفتن مسئولیت امنیتی را اعلام کرد در کنفرانس لندن قرار شد تا شمار نیروهای ارتش ملی افغانستان تا ۱۷۱ هزار، پلیس تا ۱۳۴ هزار افزایش یابد. برنامه انتقال مسئولیتهای امنیتی به نیروهای افغان از ۲۰۱۱ تا آخر ۲۰۱۴ زمینه را برای انتقال تدریجی از نیروهای خارجی به نیروهای افغان فراهم کرد. در این سال، شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان نیز افزایش یافت و ۸۴ هزار نفر رسید. تلفات سربازان آمریکایی در این سال ۴۹۸ نفر بود. اپریل ۲۰۰۵، پایگاه بگرام، به احترام سربازان کشته شده آمریکایی در یک سانحه سقوط هلیکوپتر ۲۰۱۱ باراک اوباما برنامه خروج تدریجی نیروها از افغانستان را اعلام کرد آقای اوباما گفت که تا آخر ۲۰۱۱ ده هزار سرباز از افغانستان خارج میشوند و تا تابستان ۲۰۱۲، ۲۳ هزار سرباز دیگر این کشور را ترک میکنند. بر اساس این برنامه، نیروهای آمریکایی خروج تدریجی تا پایان ۲۰۱۴ را در نظر بگیرند. در این سال شمار نیروهای آمریکا به بالاترین رکورد، ۹۸ هزار سرباز رسید. تلفات این نیروها در این سال ۴۱۵ نفر بود. ۲۰۱۲ باراک اوباما ماندن شماری از سربازان آمریکایی در افغانستان پس از ۲۰۱۴ را اعلام کرد. ژنرال جان آلن فرمانده کل نیروهای بین المللی در افغانستان خروج تدریجی ۲۳ هزار سرباز آمریکایی از افغانستان را اعلام کرد. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۲، لئون پانهتا وزیر دفاع وقت آمریکا گفت که ۳۳ هزار سربازی که در جریان سال ۲۰۱۰ برای جنگ با طالبان اعزام شده بودند، افغانستان را ترک کردند. در این سال، شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان به ۹۰ هزار رسید. شمار نیروهای آمریکایی کشته شده در افغانستان در این سال نیز ۳۱۰ نفر بود. ۲۰۱۳ روند خروج نظامیان آمریکایی هم سرعت یافت شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان به ۶۳ هزار نفر کاهش یافت و تا پایان این سال، شمار نظامیان آمریکایی به ۴۶ هزار نفر رسید. در ژوئن ۲۰۱۳ ناتو رهبری کل عملیاتهای نظامی را در مراسم ویژهای رسما به نیروهای امنیتی افغان واگذار کرد. تلفات نیروهای آمریکایی در این سال به ۱۲۸ نفر کاهش یافت. ۲۰۱۴ شمار نیروهای آمریکایی به ۳۷ هزار کاهش یافت با خروج سربازان آمریکایی و تکمیل روند انتقال مسئولیتهای امنیتی به نیروهای افغان، تلفات نیروهای آمریکایی در این سال به ۵۵ نفر رسید. ۲۰۱۵ مسئولیت کامل تامین امنیت افغانستان به نیروهای داخلی واگذار شد شمار نیروهای آمریکایی به ۹ هزارسرباز رسید. تلفات این نیروها نیز در این سال به ۲۲ نفر کاهش یافت. ۲۰۱۶ شمار نیروهای آمریکایی همچنان به سطح ۹ هزار باقی ماند. ت لفات نیروهای آمریکایی نیز در این سال به ۱۳ نفر کاهش یافت. ۲۰۱۷ نیروها آمریکایی به ۸ هزار نفر کاهش یافت تلفات این نیروها در این سال به ۱۵ نفر رسید. ۲۰۱۸ نیروهای آمریکایی به ۱۴ هزار نفر افزایش یافت. تلفات این نیروها در این سال نیز به ۱۴ نفر رسید. نمایندگان آمریکا و طالبان در ۱۲ اکتبر سال ۲۰۱۸ در شهر دوحه قطر مذاکرات صلح را آغاز کردند. ۲۰۱۹ دونالد ترامپ خروجنیروهای آمریکایی از افغانستان را اعلام کرد در این سال حدود ۱۲ هزار سرباز آمریکایی در افغانستان حضور داشتند و تلفات این نیروها نیز به ۲۴ نفر رسید. در پی کشته شدن یک سرباز آمریکایی در یک حمله انتحاری، دونالد ترامپ، گفتگوهای بین نمایندگان آمریکا و طالبان را متوقف کرد. فوریه/فبروری ۲۰۲۰ توافقتنامه صلح میان نماینده ویژه آمریکا و ملا عبدالغنی برادر طالبان در دوحه امضا شد جریان امضای توافقنامه آمریکا و طالبان هتل شرایتون در دوحه قطر توافقنامه موسوم به آوردن صلح در افغانستان میان زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا در صلح افغانستان و ملابرادر، رئیس دفتر سیاسی طالبان در دوحه در ۲۰ فوریه/فوریه ۲۰۲۰ امضا شد. شمار نیروهای آمریکایی به ۸۶۰۰ نفر رسید. نوامبر ۲۰۲۰ وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد که به دستور دونالد ترامپ، شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان تا ۱۵ ژانویه/جنوری ۲۰۲۱ به ۲۵۰۰ نفر کاهش خواهد یافت. این کاهش نیروها قرار است تنها پنج روز قبل از پایان آقای ترامپ که در انتخابات آمریکا در برابر جو بایدن شکست خورد، انجام شود. منبع: وزارت دفاع آمریکا و http://icasualties.org | وزارت دفاع آمریکا روز سهشنبه (۲۷ عقرب/آبان) گفت که شمار نیروهای نظامی در عراق و افغانستان هر یک به ۲۵۰۰ کاهش خواهد یافت. دونالد ترامپ که دوره ریاست جمهوری او روز ۲۰ ژانویه به پایان می رسد همواره خواستار بازگشت نیروهای نظامی به کشور بوده و از مداخله های نظامی آمریکا در خارج انتقاد کرده است. برخی از چهره های حزب جمهوری خواه در کنگره آمریکا از قصد دولت برای خارج کردن نیروهای این کشور از افغانستان و عراق ابراز نگرانی کرده اند. | گاهشمار نیروهای آمریکایی در افغانستان؛ کی آمدند و کی رفتند؟ |
ترامپ به دنبال معامله با ایران یا در تلاش برای تغییر نظام؟ اما دولت آقای ترامپ از آن چه سیاست فشار حداکثری می خواند دقیقا چه می خواهد؟ آیا به دنبال انجام معامله ای بزرگ با جمهوری اسلامی است؟ یا سرنگون کردن حکومت ایران را مد نظر دارد؟ روایت غالب در رسانه ها تا به حال این بوده که دولت ترامپ دچار اختلافات داخلی است؛ اینکه آقای ترامپ در پی توافقی به مراتب بزرگ تر از برجام است اما مشاوران به شدت محافظه کارش مانند جان بولتون در فکر تغییر حکومت و جنگ هستند. این در حالیست که برخی ناظران معتقدند دونالد ترامپ و دستیارانش نه به دنبال تعامل دیپلماتیک یا رویارویی نظامی که فعلا در پی تضعیف تدریجی جمهوری اسلامی زیر بار سنگین تحریم ها هستند. منتقدان آقای ترامپ می گویند او سیاست "تنش حداکثری" را در پیش گرفته و به غیر از توییت و تحریم کار دیگری در برابر ایران انجام نداده است باربارا اسلاوین، مدیر پروژه ایران در شورای آتلانتیک در واشنگتن به بی بی سی فارسی می گوید که دولت آقای ترامپ علیرغم موضع رسمی اش، به مذاکره واقعی علاقه ای ندارد. او می گوید: "شما اگر به دنبال مذاکره باشید رهبر یک کشور را تحریم نمیکنید و به تحریم بلندپایه ترین دیپلماتش تهدید نمیکنید، همین طور که به تحریم محمد جواد ظریف تهدید کرده ولی هنوز اجرایش نکرده اند." خانم اسلاوین می افزاید: "بنابراین تحریم های اخیر نشان می دهد که هدف خط مشی فشار، تضعیف ایران است. به این امید که ایران در منطقه عقب نشینی کند؛ به این امید که وضع اقتصادی ایران آن قدر خراب شود که مردم قیام و حکومت رو سرنگون کند." بیشتر بخوانید: بی شک دستیاران ارشد دونالد ترامپ مواضع تند و تیزی علیه حکومت ایران دارند، به ویژه جان بولتون از دوستان دیرین سازمان مجاهدین خلق ایران که پیش از ورود به کاخ سفید بارها خواهان سرنگون کردن جمهوری اسلامی شده است. بالا گرفتن تنش با ایران می تواند فرصتی کم سابقه برای محافظه کارانی چون جان بولتون باشد. آقای بولتون و همفکرانش خوب می دانند آمریکا وارد فصل انتخاباتی شده و شاید تا سال آینده میلادی رئیس جمهوری دیگری به غیر از ترامپ داشته باشد. هم زمان با آغاز مرحله مقدماتی انتخابات آمریکا، به نظر می رسد کاخ سفید فعلا قصد دارد به تنگ تر کردن حلقه محاصره اقتصادی ایران ادامه بدهد. بردلی بومن، کارشناس نظامی در بنیاد دفاع از دموکراسی ها، به بی بی سی فارسی می گوید: "همه می گویند که بولتون می خواهد جنگ راه بیاندازد اما ببینید که آمریکا به سرنگون شدنش پهپادش بر فراز آب های بین المللی چطور پاسخ داد. ما نسبتا خویشتنداری کردیم. فکر می کنم بعد از آن حمله این استدلال قوی وجود داشته که ۱۰ پهپاد ایران را آن دور و بر پیدا و سرنگون کنند. اما دولت ترامپ این کار را انجام داد." آقای بومن می افزاید: "اگر گزارش ها درباره این که رئیس جمهور اول تصمیم به یک اقدام نظامی گرفت و بعد نظرش را عوض کرد را باور کنیم، یک چنین دودلیای اصلا صورت خوبی ندارد." دونالد ترامپ صراحتا اعلام کرده که برای پایان دادن به تنش جاری با حکومت ایران - چه از راه توافق، چه با اقدام نظامی - عجله ای ندارد. او سیاست فشار و تحریم را پیش گرفته تا همان طور که بارها صراحتا اعلام کرده است ببیند چه پیش خواهد آمد. | دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، درباره ایران موضع گیری های مبهم و متناقض زیادی داشته است. او یک روز جمهوری اسلامی را "مافیایی و فاسد" میخواند و رهبرش را تحریم می کند، اما روز دیگر می گوید مردم ایران با همین حکومت هم می توانند کشور بزرگی داشته باشند. یک روز تهدید به جنگی ویرانگر می کند روز دیگر درخواست مذاکره بیقید و شرط میفرستد، در حالی که مایک پومپئو، وزیر امور خارجه اش، رسما ۱۲ شرط اساسی برای توافق احتمالی تعیین کرده است. | دونالد ترامپ به دنبال معامله با ایران یا براندازی؟ |
موافقان احکام حکومتی را راهگشا و جزو وظایف رهبر ایران میدانند و مخالفان آن را تضعیف نهادهای قانونی آقای خامنهای در سه دهه رهبری خود چندین بار از قدرت فراقانونی استفاده کرده است که به "حکم حکومتی" مشهور شده است. دخالت مستقیم برخلاف روند آنچه در قانون اساسی و وظایف سه قوه و ارکان دیگر پیشبینی شده به "حکم حکومتی" یا آن طور که هواداران آقای خامنهای آن را "دستور ولایی" مینامند، مشهور شده است. مخالفان آن را خلاف اصول دموکراسی میدانند و موافقانش آن را از اختیارات ولی فقیه برای "باز کردن بنبست" و عبور از بحران بر میشمارند. موافقان احکام حکومتی را راهگشا و جزو وظایف رهبر ایران میدانند و مخالفان آن را تضعیف نهادهای قانونی. در زیر چند نمونه از مواردی که با "حکم حکومتی" آیت الله خامنهای سرنوشت دیگری پیدا کردند انتخاب شدهاند. این موارد صراحتا با حکم مستقیم رهبر تغییر مسیر دادهاند و با مواردی که نظر و تاییدیه آیت الله خامنه ای تلویحا برای تسریع و تغییر روند آن اعمال شده و اما صراحتا به رهبر ایران ارجاع داده نشده، متفاوت است. ورود حکم حکومتی به ادبیات سیاسی ایران مهدی کروبی، رئیس مجلس ششم نخستین بار اصطلاح "حکم حکومتی" در ادبیات سیاسی ایران در مرداد ۱۳۷۹ مطرح شد. مجلس ششم که اکثریت آن در اختیار اصلاحطلبان بود، در یکی از نخستین اقدامات خود اصلاح قانون مطبوعات را مطرح کرد. اما آقای خامنهای در نامهای به مهدی کروبی، رئیس وقت مجلس خواهان عدم تغییر این قانون شد. دستور او با واکنش نمایندگان اصلاح طلب روبهرو شد. او در نامه خود تغییر این قانون را "مشروع و به مصلحت نظام" ندانست. مهدی کروبی، گفت: "آقای حجازی از دفتر رهبری خبر داد که اول وقت نامهای از مقام معظم رهبری میآید، ما صبح در هیئت رئیسه بودیم که نامه رسید، نامه را یکی از آقایان خواند، در نامه آمده بود که این طرح نه مصلحت است و نه مشروع که در دستور کار قرار گیرد و طرح را از دستور کار خارج کنیم، پس طرح را از دستور کار خارج کردیم." اعتراض برخی از نمایندگان اصلاحطلب به این حکم حدود سه سال بعد احتمالا از دلایل رد صلاحیت آنان برای انتخابات مجلس هفتم شد. شورای نگهبان صلاحیت بیش از ۸۰ نماینده مجلس ششم را تایید نکرد و حدود ۱۳۰ نماینده معترض با تحصن و استعفای دستهجمعی اعتراض خود را نشان دادند. آقای خامنهای بعدا تحصن این نمایندگان را ناشی از "غفلت" خواند و گفت: "در بعضی از دورهها این جور بوده است که رادیوی مجلس را که آدم باز میکرد، انگار از این بلندگو دارد دعوا میریزد بیرون. همینطور سرریز میشد میریخت توی جامعه دعوا و تشنج و جنگ اعصاب." تایید صلاحیت دو نامزد رد صلاحیت شده احمد جنتی در نامهای به آیتالله خامنهای نوشت که صلاحیت مصطفی معین (وسط) و محسن مهرعلیزاده در بررسی مجدد تایید شد در آستانه نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۴ و در پی رد صلاحیت دو داوطلب اصلاحطلب انتخابات، آیتالله خامنهای از شورای نگهبان خواست که در بررسی صلاحیت محسن مهرعلیزاده و مصطفی معین تجدید نظر کند. احمد جنتی، دبیر این شورا پس از تایید صلاحیت این دو در نامهای به آیتالله خامنهای نوشت: "پس از وصول نامه جنابعالی جلسهی فوقالعاده شورای نگهبان جهت تجدیدنظر تشکیل گردید و از آنجا که حضرتعالی مطلوب را آن دانستهاید که همه افراد کشور از صاحبان سلایق گوناگون سیاسی فرصت و مجال حضور در آزمایش بزرگ انتخاب را بیابند، در امتثال نظر ولایی آن مقام شریف صلاحیت آقایان مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده اعلام میگردد." این دو نامزد در کنار مهدی کروبی، نامزدهای اصلی اصلاحطلبان بودند که هیچکدام نتواستند به دور دوم راه یابند. در آن انتخابات محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی به دور دوم راه یافتند که نهایتا آقای احمدینژاد با رای بیشتر پیروز و رئیس جمهور ایران شد. مخالفت با انتصاب معاون اول حمایت محمود احمدی نژاد از اسفندیار رحیم مشایی از مهمترین دلایل اختلاف او با اصولگرایان بود نخستین اقدام محمود احمدی نژاد پس از اعلام نتایج انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت معاون اول ریاست جمهوری بود که با اعتراض گسترده اصولگرایان روبه رو شد. تعدادی از وزیران او به نشانه اعتراض جلسه هیئت دولت را ترک کردند. کار به جایی رسید که نهایتاً آقای خامنهای متوسل به حکم حکومتی شد و انتصاب آقای مشایی را "بر خلاف مصلحت" رئیسجمهور و دولت و "موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقهمندان" او دانست و خواهان لغو این حکم شد. انتخاب معاون اول رئیس جمهور در حوزه اختیارات رئیس جمهور ایران است. مخالفان آقای رحیم مشایی معتقد بودند در صورتی استعفا، فوت یا برکناری آقای احمدی نژاد، بنا بر قانون اساسی معاون اول تا سه ماه کفالت قوه مجریه را برا عهده خواهد گرفت که به اعتقاد منتقدان، آقای رحیم مشایی صلاحیت در اختیار گرفتن دولت را نخواهد داشت. آقای رحیم مشایی در حال حاضر محکومیت شش و نیم ساله خود را به جرم اقدام علیه امنیت ملی میگذراند. قهر ۱۱ روزه رئیس جمهور حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت دهم استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت دهم در سال ۱۳۹۰ و پذیرش آن از سوی محمود احمدی نژاد اختلاف نظر آیتالله خامنهای و محمود احمدی نژاد را که از با آغاز دولت دهم بالا گرفت به اوج رساند. آقای خامنهای در نامهای صراحتا با استعفای او که گفته میشد به درخواست رئیسجمهور بوده، مخالفت کرد و خواهان ادامه کار او شد. ظاهرا آقای احمدینژاد قرار بوده خود سرپرستی وزارت اطلاعات را برعهده بگیرد که با توجه به اینکه وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد با مخالفت آقای خامنه ای روبهرو شده بود. پس از آن آقای احمدینژاد ۱۱ روز در محل کار خود حاضر نشد. گفته شده بود دلیل غیبت او، مخالفتش با ابقای وزیر اطلاعات به دستور آیت الله خامنهای بوده است؛ اما هوادارانش خانهنشینی او را "دورکاری" عنوان کردند. انگیزه هرچه بود این مهمترین رودرویی یک رئیسجمهور ایران با آیتالله خامنهای بود. کار بهجایی رسید که چهرههای سرشناس اصولگرایان، عدم تبعیت مطلق از رهبر را "حرام" دانستند. از جمله محمدتقی مصباح یزدی، عضو با نفوذ مجلس خبرگان در آن زمان گفت که روسای جمهوری اگر منصوب رهبر نباشند "طاغوت" هستند و اطاعت از آنان "حرام" است. کاهش سهم صندوق توسعه ملی از درآمد نفت در پی خروج دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از توافق هستهای با ایران (برجام) و بازگرداندن تحریمهای علیه ایران، درآمد نفتی ایران کاهش چمشگیری پیدا کرد که به طور این نیاز به وجود آمد که میزان سهم صندوق توسعه ملی از در آمد نفت کاهش یابد. آیتالله علی خامنهای در بهمن ۱۳۹۷ با صدور فرمانی از مجلس خواست تا میزان سهم صندوق توسعه ملی از درآمدهای نفتی را در بودجه سال ۹۸ به ۲۰ درصد کاهش دهد. حسن روحانی جزییات بودجه ۹۹ را به علی لاریجانی میدهد به گفته علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران علت این "حکم حکومتی" رهبر جمهوری اسلامی، "شرایط کنونی کشور" است. آقای لاریجانی گفت که سیاستهای صندوق توسعه ملی توسط آیتالله خامنهای تعیین میشود. با 'حکم حکومتی' آیتالله خامنهای، سهم صندوق توسعه ملی از درآمد نفت کاهش یافت موارد دیگر در فروردین ۱۳۸۹ صادق لاریجانی که تازه چندماهی بود رئیس قوه قضاییه ایران شده بود، با اشاره به تمام شدن مهلت اجرای آزمایشی قانون آیین دادرسی کیفری در سال ۱۳۸۸ گفت که با "کسب دستور ولایی" از رهبر ایران، اجرای این قانون "تا اطلاع ثانوی" تمدید شده است. او در توضیح درخواست دخالت از رهبر ایران در این مورد، به مشکلات قانونی دادگاه ها در سال ۸۹ به خاطر "فقدان قانون آیین دادرسی کیفری" اشاره کرد و گفت که "مجلس شورای اسلامی لایحه جدید قانون آیین دادرسی کیفری را به تصویب نرسانده است". تمدید دوره سرپرستی بر وزارتخانهها که طبق قانون سه ماه است، از جمله احکام آقای خامنهای برای تغییر روند بر اساس قانون اساسی بوده است. در تازهترین مورد که به دلیل شیوع کرونا در ایران مجلس نتوانست برای رای اعتماد به گزینه دولت برای وزارت جهاد کشاورزی جلسه تشکیل دهد، آقای خامنهای با ادامه سرپرستی عباس کشاورز بر وزارت کشاورزی موافقت کرد. او یک بار دیگر نیز در دولت اول حسن روحانی با ادامه سرپرستی محمدعلی نجفی بیش از سه ماه بر وزارت علوم موافقت کرده بود. قانون اساسی ایران مهلت اداره یک وزارتخانه با سرپرست را سه ماه تعیین کرده است، اما برای بعد از این دوره و در صورت انتخاب نشدن وزیر سکوت کرده است. به همین دلیل گفته شده که برای ادامه کار سرپرست وزارتخانه بعد از مهلت قانونی گرفتن مجوز از بالاترین مقام جمهوری اسلامی یعنی آیتالله علی خامنهای یا همان حکم حکومتی الزامی است. | در پی بالاگرفتن بحران کرونا در ایران که منجر به تعطیل مجلس ایران نیز شده است، آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، در طی حکمی تایید کرد که لایحه بودجه ۱۳۹۹ برای تصویب نیاز به رایگیری در صحن مجلس ندارد و مصوبه کمیسیون تلفیق برای قانون شدن لایحه بودجه مستقیما میتواند به شورای نگهبان فرستاد شود. این دستور نیز در زمره "حکم حکومتی" بر شمرده شده است. | 'حکم حکومتی' رهبر ایران؛ مغایر با دموکراسی یا عبور از بحران؟ |
ظهور اسلام و اعطای حقوق مادی و اجتماعی به زن باعث شد که زنان را به عنوان یک هویت اجتماعی و حقوقی نتوان انکار کرد. در این دوران، زن مسلمان حتی اگر شوهر و سرپرست داشت؛ مالک دستمزد و درآمد خود شد. از خویشاوندان چون پدر، مادر، شوهر، فرزند، خواهر و برادر ارث برد و مهریه به خود او به جای پدر/ولی او تعلق گرفت. اسماسید، از پژوهشگران حوزه زنان در اسلام مینویسد: "اقبال عمومی به روایات نقل شده از زنان خاندان پیامبر و صحابههای او؛ زنان را وارد عرصه تحصیل و روایت حدیث کرد که خود زمینهساز ورود زنان به آموزش عمومی گردید." این توانمندیهای اجتماعی به علاوه حق طلاق زن که رفتار پیامبر و آیات قرآن پشتیبان آن بود؛ خواه ناخواه، کنترل مرد بر زن را به مقدار زیادی کاهش داد. همانگونه که زیبا میرحسینی، پژوهشگر حوزه زنان در دین میگوید: "مخالفت مردسالاران با برابری جنسیتی از همان دوران اولیه اسلام با اعتراض و شکایت به پیامبر، علیه قدرت گرفتن زنان شروع شد. در قرون بعدی و در فقدان پیامبر و خاموش شدن وحی، این اعتراضات اولیه، راه خود را به عرصه قانونگذاری و مشروعیت دینی باز کرد." به این ترتیب، آیه ۳۴ سوره نساء، قویترین دستاویزشرعی برای تثبیت نابرابریهای جنسیتی و بازگرداندن کنترل و تسلط مرد بر زن گردید. برای اینکه بدانیم آیا این آیه، واقعاً نسخهای قابل تأیید برای خشونت علیه زن را پیشکش جوامع میکند یا نه؛ ابتدا به ترجمه ظاهری آن میپردازیم و سپس واژههای کلیدی آن را تبیین می کنیم. آیه ۳۴: "مردان بر زنان قیمومیت و سرپرستی دارند، به خاطر اینکه خدا بعضی را بر بعضی برتری داده، و به خاطر این مردان از مال خود نفقه زنان و مهریه آنان را میدهند. پس زنان صالح و شایسته باید فرمانبر شوهران در کام گیری و تمتعات جنسی و محافظ ناموس و منافع و آبروی آنان در غیابشان باشند. همانطوری که خدا منافع آنان را حفظ فرموده، و زنانی را که بیم دارید نافرمانیتان کنند( نشوز)، نخست اندرز دهید، اگر به اطاعت در نیامدند، با آنها قهر کنید و در بستر خود راه ندهید و اگر این نیز مؤثر تمام نشد، بزنیدشان. اگر به اطاعت در آمدند، دیگر برای ادامة زدنشان بهانهجویی مکنید." بنابرین، از ترجمه و تفسیر این آیه چند موضوع را میتوان استنباط کرد: برتری مرد بر زن، نشوز زن و تجویز لتوکوب زن؛ در صورت عدم اطاعت زن از مرد. برای رفع نسبت ناروا و فهم دقیق آیه٬ در اغاز با نگاه اجمالی به بررسی سه کلیدواژة اصلی در این آیه چون؛"قوامون"٬ "نشوز" و "ضربه" با توجه به نظریات برخی مفسرین سنتی و معاصر میپردازیم٬ تا دیده شود که طی مرور زمان و با تیوریزه شدن فقه٬ چگونه هدف نهایی آیه تغیر کرد. قوامون با تفسیر سنتی که از این آیه ارایه میشود٬ قوامیت مرد بر زن در کنار قوامیت اموال در معیشت و برپایی عدالت امده آست؛ در حالیکه قیم بودن تنها مربوط به خدا و دین است. طبری در قرن سوم در"تفسیر جامع البیان فی تفسیر قران" میگوید: "مردان باید بر زنان مسلط باشند٬ زیرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است و نیز به این دلیل که٬ مردان از اموال خویش برای زنان خرج میکنند." شیخ طوسی٬ بنیانگذار فقه شیعه در قرن پنجم در تفسیر"التبیان فی تفسیر قران"٬ مینویسد: "مردان نسبت به تأدیب و تدبیر امور زنان٬ قیم انها هستند که خداوند مردان را از نظر عقل و رای نسبت به زنان٬ فزونی و برتری داده است.» فخر رازی٬ از بزرگان علمای سنت-قرن ششم در "تفسیر کبیر»" مینویسد: «بدانکه برتری مردان بر زنان حاصل از جنبه های بسیار است که٬ بعضی از انها صفات حقیقی و برخی احکام شرعی است." به نظر میرسد٬ از قرن ششم به بعد٬ برتری مردان نسبت به زنان تشدید یافت و مجموعه ای شد از فضل خداداد٬ عقل٬ درایت و نیروی بدنی؛ بعلاوه فضلی که فقه -اکثرا به استناد به همین آیه- به مردان داد. طبرسی٬ در "مجمع البیان" تفسیر شیعی٬ قرن ششم دلایل فضیلت را اینگونه برشمرد: "عقل دور اندیشی٬ جهاد٬ ایراد خطابه های نماز جمعه٬ آذان گفتن٬ داشتن همسران متعدد و اختیار طلاق." برعلاوه٬ الوالفتوح رازی٬ مفسر شیعی-قرن ششم در "روض الجنان و روح الجنان»٬ دلیل برتری عقل مرد را با ناقص بودن عقل و دین زن اثبات میکند و میگوید: "زن ناقصعقل و ناقصدین است. برای انکه٬ در ماه٬ چند روز نماز و روزه را برپا کرده نمیتواند." موارد فقهی را که اشاره میکند٬ وجوب خانه نشینی زن٬ شرکت نکردن در جهاد٬ نماز جمعه٬ تعدد زوجات٬ حق طلاق٬ شهادت٬ ارث٬ دیه٬ نبوت-امامت و خلافت است. از معاصرین٬ علامه طباطبایی٬ در "تفسیر المیزان"٬ برتری مردان بر زنان را جسمی و عقلی تعریف میکند و استدلال میکند که٬ چون آیه از برتری مطلق مرد بر زن صحبت میکند٬ این برتری و قوامیت٬ عمومی است. بدین ترتیب٬ مناصب حکومت و قضا در انحصار مردان بودن در فقه را٬ به این آیه ربط میدهد. جوادی آملی٬ قوام بودن مرد را مسوولیت و مدیریت اجرایی تعریف میکند و عمومیت داشتن آیه را رد میکند و مینویسد: "باید توجه داشت انجا که٬ زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن٬ به عنوان دو صنف مطرح است هرگز مرد قوام و قیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. بلکه٬ قیمومیت مربوط به موردی است که٬ زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد." مفسران سنتی٬ برتری عقلی مرد بر زن را اصل طبیعی و ذاتی برشمرده و از علوم تجربی که قاعدتا در دسترسشان نبوده است٬ دلیلی نمیاورند. بگونه مثال: علامه طباطبایی٬ در "تفسیر المیزان"٬ میگوید: "معلوم است که عقل مردان بیشتر از زنان است." همینگونه٬ فخر رازی٬ مینویسد: "بدون شک عقل و علم مردان برتر است." کاربرد واژگان چون -معلوم است- و -بدون شک- برتری عقل و تدبیر مردانه را یک حقیقت بی چونو چرا فرض کرده است٬ ادعای که با توجه به یافته های علمی دانشگاه لیدن-هلند در باره ساختار بیولوژیکی مغز زن و مرد٬ به هیچ وجه درست نیست. موضوع مهم دیگری را که باید به ان اشاره کرد این است که٬ آیه ۳۴ ٬ خبردهنده وضعیت آنزمان است٬ نه امر الهی و غیر قابل تغییر. قرطبی٬ در"تفسیر الجامع القران"٬ به مبتدا و خبر بودن عبارت اذعان میدارد. جوادی آملی٬ در کتاب "زن در ایینه جلال و جمال الهی"٬ مینویسد: "گرچه جمله خبریه است ولی٬ روحش انشإ است. یعنی٬ ای مردها شما قوام منزل باشید٬ سرپرست منزل باشید و اداره زندگی را در منزل به عهده بگیرید زیرا که٬ آسایش و آرامش زندگی مرد در خانه است." بنابر این٬ میتوان گفت که ساختار جمله خبری است نه انشایی و به معنای امر یا خواست الهی. دیده شد که٬ با گذشت زمان معنی آیه را به "مردان -باید- قوامون بر زنان باشند به دلیل فضل خداداد و به همین دلیل -باید- معیشت زنان را تامین کنند"٬ مبدل ساختند. ظهور این دو -باید- در عبارت٬ یک واقعیت تاریخی را که نسبت به شرایط اجتماعی- اقتصادی جوامع تغیر خواهد کرد٬ تبدیل به یک امر الهی نمود. به اساس این نوع تفسیر و بنابر برتری که به مرد نسبت به زن داده شد٬ مرد حق تطبیق راهکار سه-مرحلهی در برابر زن-ناشزه اش را پیدا کرد. ولی٬ امروزه شاهد ایم که بسیاری از زنان دیگر وابسته به مردان نیستند و این امر با تضعیف زیرساخت های اقتصادی-اجتماعی٬ مردسالاری و فراهم آمدن امکانات آموزشی و فرصت های کار برای زنان٬ روز بروز بیمحلتر خواهد شد. بنابرین٬ قوام بودن مرد حاکی از بالاستی مرد در ساختار تاریخی خانواده در دوران مردسالاریست٬ نه امری الهی. نشوز بحث نشوز در قران تنها به آیه ۳۴ سوره نساء محدود نمیگردد. بلکه٬ در قران از نشوز مرد٬ آیه ۱۲۸ سوره نساء( ناسازگاری مرد در قرار ازدواج) هم یاد آوری گردیده است. به همین دلیل٬ نشوز همواره به معنی عدم اطاعت زن از شوهر نیست. زیبا میرحسینی٬ پژوهشگر حوزه زنان در دین٬ مینویسد: "آیه اصلا به کیفیت و چرایی سرکشی زن نپرداخته بلکه احساس مرد را بیان میکند. طوریکه٬ هر گاه از نافرمانی و سرکشی زن احساس ترس کردی بدین ترتیب عمل کن - راهکار سه-مرحلهی. راهکار سه-مرحله نشوز زن را درمان نمیکند بلکه٬ این راهکار عکس العمل شوهر بیمناک است." پس مقصود آیه٬ تعدیل ترس شوهر و عواقب آن برای زن ناشزه است٬ نه نشوز زن. در تفاسیر پیشا مدرن٬ عموما نشوز از جانب زن٬ سرکشی و نافرمانی در برابر شوهر و قابل تنبیه بودن این عمل معنا شده است؛ ولی٬ به مرور زمان و طی تدوین احکام اسلامی مفسران متوجه شدند که٬ توقع اینگونه اطاعت بی چونو چرای زن٬ در تضاد با دیگر آیات قران٬ حقوق و قانون است که٬ قران برای زنان تعریف کرده است. زیبا میر حسینی٬ در مقاله زیرعنوان"رام کردن زنان سرکش»" مینویسد: "این خوف شوهر از نشوز است که باعث میشود گوینده قران راهکار سه-مرحلهی را پیشنهاد دهد. با اینحال٬ این کلمه که با ظرافت تمام داخل آیه شده اکثرا با بی دقتی تفسیر شده است." اکثر مفسرین سنتی مجبور شدند که٬ خوف نشوز را علم به نشوز٬ نه ترس وقوع آن معنا کنند تا بتوانند دلیل شرعی بر راهکار سه مرحله بعنوان تنبیه زن ارایه بدارند. زیرا معنی نداشت که٬ به صرف خوف از وقوع امری به اصطلاح -قصاص قبل از جنایت- کرد و عکس العمل تنبیهی نشان داد. به طور مثال شافعی و به تبع او سید قطب٬ خوف نشوز را به مرحله اول از راهکار (موعظه) و ضرب فزیکی را به زمان واقع شدن نشوز مربوط دانستند. مفسرین معاصر٬ خوف نشوز را همان احساس خطر از ناسازگاری زن معنا کرده اند. فمینست ها با استناد به اینکه خوف نشوز با وقوع نشوز فرق دارد٬ راهکار سه مرحله تنبیه زن را مورد چالش قرار دادند٬ بدین ترتیب که این تفسیر از آیه به معنای قصاص قبل از جنایت است٬ و نشان داده اند که چگونه کلمات و معنی عبارات آیه تحت تاثیر شرایط اجتماعی-فرهنگی مفسران قرار گرفته است. میرحسینی٬ میافزاید: "نشوز٬ همان احساس شوهر است. در واقع همین ترس از نشوز است که٬ برای زن عواقب دارد. و راهکار سه مرحله برای جلوگیری از عواقب این ترس برای زن طراحی شده است. به عبارت دیگر٬ مقصود آیه تعدیل ترس شوهر و عواقب آن برای زن ناشزه است٬ نه نشوز زن". مفسران نیمه سنتی و فمینست ها٬ عموما نشوز را در نساء ۳۴ و نساء۱۲۸ -چه از جانب زن یا چه از جانب مرد- ناسازگاری در قرار ازدواج معنی کرده اند. ولی اکثر٬ متعرضِ بار منفی نشوز که مفسرین سنتی برای نشوز در نساء ۳۴ قایل شده بودند٬ نشدند. مفسران معاصر و فمینست ها٬ به این باورند که اگر بخواهیم توجیهی مطابق واقعیت اجتماعی در یک درگیری زناشویی و عواملی که در ان دخیل میشود٬ داشته باشیم٬ آنگاه هیچ نیازی نیست که به دنبال تبصره کردن و یا محدود کردن نشوز برویم٬ معنای کلمه به همان کلیت خود قابل قبول است. نشوز را میشود هر نوع اعتراض٬ عصیان٬ ناسازگاری و عدم رضایت زن از زندگی زناشویی معنی کرد. همانطوری که گفتیم٬ نساء ۳۴ به هیچوجه به دلیل نشوز زن نمیپردازد. ممکن است شوهرش بداخلاق٬ بدگمان٬ یا دست بزن داشته باشد٬ خلاصه به هر دلیل که حتی امروزه زنان به دلیل آن به دادگاههای فامیلی رجوع میکنند. مفسرین٬ باز هم تاکید میکنند که٬ گوینده قرآن بدون قضاوت در -حق یا ناحق- بودن زن به عکسالعمل شوهری میپردازد که بیم از دست دادن کنترل زنش او را بر علیه او کشانیده است. به همین دلیل٬ گوینده قران به شوهر پیشنهاد راهکار سه مرحله میدهد؛ که در واقع٬ مراعات ضعف مرد عرب بدوی تازه مسلمان٬ است. اگر فرض بر این باشد که راهکار سه مرحله بخاطر کنترل خشم شوهر است نه نشوز زن٬ پس کاربرد واژه "ضربه" در آیه چی منطقی میتواند میداشته باشد؟ ضربه تفسیر سنتی ضربه ادعا میکند که٬ اگر زنی سر از اطاعت شوهر بپیچید؛ مستحق لتوکوب است. معلوم میشود که علما٬ با گذشت زمان در معنی این آیه با اضافه کردن یک حدیث "زدن زن ناشزه با مسواک " تعدیل کردند. علما از ابن عباس روایت میکنند که وی ادعا میکرد: «زدن زن ناشزه٬ تنها با چوب مسواک جایز است که زخم و یا حتی کبود نکند.» در حالی که٬ در متن آیه هیچ اشارهی به -خفیف زدن- زن ناشزه٬ ندارد. امنه ودود٬ استاد دانشگاه٬ قران شناس و فمنیست مسلمان در کتاب « Inside the Gender Jihad»٬ مینویسد: "دو سه قرن بعد از عصر پیغمبر٬ فعالیت های فقهی در معنای آیه مداخله و "ضرب" را به غیر شدید تبدیل کردند.»" بدین ترتیب٬ استفاده اصلی که تفکر سنتی از عبارت -وضربوهن- کرد٬ جواز لتوکوب زن نبود بلکه٬ اثبات بالادستی٬ عقل و پختگی شوهر در مقابل زنی بود که احتیاج به راهنمایی داشت. دکتر زیبا میر حسینی٬ به این باور است که: "با وجودیکه مسلمانان اذعان داشتند٬ پیامبر دستش را بروی هیچ موجود زندهی دراز نکرده است٬ علمای سنتی از همان اول متوجه شده بودند که هدف آیه به تاخیر انداختن ضرب-زن توسط شوهر٬ که در واقع فروکش کردن خشم شوهر و کتک نخوردن زن میشود". بیشتر بخوانید: سعدیه شیخ٬ استاد مطالعات ادیان در دانشگاه کیپ تان٬ با بررسی معتبرترین ارایمفسرین اهل سنت٬ طبری٬ فخررازی٬ و زمخشری به صراحت اظهار داشت: "خاصیت آیه محدود کردن قدرت شوهر و اقدام تنبیهی بر علیه زن است." جدا از تفسیر سنتی که٬ "ضرب" را از کیفیت انداخت و بیشتر شبیه یک شوخی ساخت٬ گروهی از متفکرین معاصر با رد کارایی "ضرب»" حکم نسخ آیه را دادند. فمنیست ها هم سه دسته شدند٬ گروهی نسخ آیه را قبول کردند. گروه کمتری٬ در معنای ضرب تشکیک کردند و عده هنوز هم بعنوان مدافع حقوق بشر-قرن بیستویکم٬ با ظاهر آیه مشکل دارند. معرفت٬ از قران شناسان معاصر٬ حکم زدن زن در نساء ۳۴ را با پدیده برده داری و شیوه نسخ تدریجی-تمهیدی در قران مقایسه میکند. لاله بختیاری٬ نویسنده و مترجم ایرانی-آمریکایی قران به زبان انگلیسی٬ با توجه به معانی متعدد "ضرب" در قران و اینکه در هیججای قرآن بجز نساء ٬۳۴ "ضرب" به معنای کتک زدن نیست٬ پیشنهاد میدهد که ضرب دراین آیه معنی فاصله گرفتن از زن است و مخیر کردن او بین تصحیح رفتار و یا درخواست طلاق. همچنان٬ آمنه ودود در کتاب " Inside the Gender Ji"٬ قایل به نسخ کاربرد "ضرب" شد و آنرا در تضاد با شیونات زن مسلمان و عدالت قرانی در عصر حاضر دانست. با توجه به بحث بالا٬ به این نتیجه میرسیم که٬ بخش اول نساء ۳۴ ( الرجال قوامون الانساء...) تنها یک خبر است٬ نه امر الهی. این عبارت٬ با اشاره به دلایل بیولوژیکی-اجتماعی که باعث دراختیار قرارگرفتن قدرت و ثروت جوامع در دستان مردان و فرودستیزنان شده است٬ به امری موجود و واقع اشاره میکند. در چنین شرایطی نافرمانی و سرکشی زن در قرار ازدواج٬ او را در معرض خشونتی قرارمیدهد که ریشه در ترس شوهر از ازدست دادن کنترل زناش است. راهکار سه مرحله در جهت محافظت زنی طراحی شده است که تحت تسلط بی چونوچرای شوهر خشن و کم ظرفیتاش قرار دارد. بنابر این٬ به نظر می رسد که تئوریزه کردن فرودستی زنان در اجتماع و نظام خانواده با استفاده از این آیه سوره نسا٬ تحت فشار مصالح مردسالارانه و صد در صد برعلیه کاربرد آیه در زمان نزول و عدالت قرآنی است. دفاع از این دیدگاه غلط سنتی در جهان مدرن نه تنها بر ضد رشد و تعالی زن و مرد مسلمان است بلکه٬ به ضرر قرآن و مسلمانی است. | فریحه ایثار ، فعال حقوق زنان در افغانستان در مقاله ای برای صفحه ناظران ، به بررسی سه کلید واژه اصلی در آیه ۳۴ نسا پرداخته که به نظر نویسنده قویترین دستاویز شرعی برای تثبیت نابرابریهای جنسیتی و بازگرداندن کنترل و تسلط مرد بر زن در تاریخ اسلام بوده است. | زن در قرآن |
روزنامه های امروز در عین حال مقالاتی از سوی تحلیلگران هر دو جناح سیاسی دارد که از آمریکا و دولت اوباما به خاطر سیاست های خاورمیانه ای آن کشور انتقاد کرده اند. حضور انتخاباتی محمود احمدی نژاد، کشف فساد تازه ای در دوران دولت گذشته، نگرانی بابت مشکلات اقتصادی کشور بخش دیگری از مطالب این روزنامه ها را به خود اختصاص داده است. توافق پر؟ تیتر و عکس صفحه اول کیهان اعتماد در گزارش اصلی خود نوشته: سرلشكر سیدحسن فیروزآبادی رییس ستاد كل نیروهای مسلح خطاب به هیات مذاكرهكننده هستهای كشورمان پیامی تحت عنوان «راهبرد استقامت و هوشیاری در مكتب انقلاب اسلامی در برابر گزاره برگ استكباری صهیونیستی دغلكارانه امریكا» صادر كرد؛ پیامی كه در آن خطاب به تیم مذاكرهكننده هستهای كشورمان تاكید شده كه «از هرگونه غافلگیری در برابر حریف مستكبر و پر فریب در صحنه كشاكش مذاكرات سیاسی و هستهای برحذر» باشند. سیاست روز روزنامه اصولگرا به عنوان ارزیابی کارشناسان از مانع تراشی تکراری آمریکا نوشته: آمریكاییها و دیگر كشورهای غربی عضو ۱+۵ از جمله فرانسه و انگلیس به گونهای سخن میگویند كه انگار قرار است ایران مستعمره آنها شود، به همین خاطر در حاشیه گفتوگوهای هستهای كه همچنان در نیویورك ادامه دارد، سخنانی را مطرح میكنند كه به هیچ عنوان قابل پذیرش از سوی ایران نیست. آیا با این مواضعی كه از سوی آمریكا و دیگر كشورهای غربی علیه توافق مطرح میشود میتوان به دستیابی توافق امیدوار بود؟ به نوشته این روزنامه: تیم مذاكره كننده هستهای ایران در حالی مشغول چانه زنی با ۱+۵ در چارچوب نگارش پیشنویس طرح توافقنامه جامع است كه مقامات امریكایی و متحدانش همچنان از تریبونهای مختلف در مسیر نگارش متن و نیز توافق احتمالی سنگاندازی میكنند. کیهان در یادداشت روز خود با اشاره به گفته هایی از مقامات آمریکایی در چند روز اخیر نوشته: نظر آنان در تناقض انکار ناپذیر با رئیسجمهور و وزیر امور خارجه ایران است از جمله در مورد زمان لغو تحریم ها و نظارت تا ابد بر تاسیسات هسته ای و بازرسی های بی سابقه و سرانجام آن جا که معاون رییس جمهوری آمریکا گفته «اگر لازم باشد به ایران حمله میکنیم». این روزنامه پرسیده: از مجموع این اظهارات چه نتیجهای باید گرفت؟ بازی آمریکا با هفده درصد تحریمها و لغو یا عدم لغو آن کدام نتیجه در خور را میتواند داشته باشد که به خیال کسب این نتیجه قریب دو سال است پیشرفت هستهای خود را متوقف و بعضاً تعطیل کردهایم؟ کیهان چاره کار همیشگی خود را تکرار کرده که: اولویت دولت از خارج به داخل منتقل شود و به جای نگاه به دست اجنبی و امید ترحم او، دست همت به کمر خود بزنیم و از تهدید دشمن، یک فرصت بزرگ برای ساماندهی اقتصادی - مبتنی بر بهرهوری، شفافیت، حمایت از تولید داخلی، عادلانه کردن مالیاتها و مقابله با فرارهای چند دههزار میلیارد تومانی، مبارزه با قاچاق سازمان یافته و انبوه کالا، ساماندهی و به حداقل رسانی واردات، و مبارزه غیر شعاری و غیر جناحی و به دور از سیاستزدگی با فساد اقتصادی- بسازیم. و قدم اول برای چنین حرکتی از نظر یادداشت روز کیهان: پذیرش شجاعانه و توأم با حرّیت این واقعیت است که اولویتگذاری دولت محترم اشتباه بوده و باید جبران و اصلاح شود، حتی اگر این فهم مبتنی بر تجربه دو ساله اعلام هم نشود. در غیر این صورت به تعبیر معروف، یک غلط با هزار توجیه، میشود هزار و یک غلط. رضا نصری در سرمقاله شرق به گفته های تازه اوباما در جریان دیدارش با نخست وزیر ایتالیا اشاره کرده که گفته است: دغدغه اصلی ما این است که اگر ایران به تعهدات خود مطابق توافق هستهای عمل نکرد، مجبور نشویم از یکسری مانع پیدرپی بپریم تا تحریمها مجددا اِعمال شود نوشته این موضع رئیسجمهور سؤالهای زیادی برمیانگیزد. این حقوقدان در مقاله خود پرسیده که: چطور اوباما صلاح میداند بهجای ابداع سازوکارهایی که بقا و تحکیم چنین توافق مهمی را تضمین کند، در پی بنیاد سازوکاری باشند که (برعکس) فروپاشی توافق را تسهیل میکند؟ بازگشت تحریمها بدونشک طرفین را به سمت درگیری سوق خواهد داد، با این تفاوت که این بار گزینه دیپلماتیک هم چندان در دسترس نخواهد بود. چنانچه تحریمها مجددا علیه ایران وضع شود - با هر توجیهی که باشد - قطعا «سیاست داخلی» هر دو طرف مانع احیای گزینه دیپلماسی و راهحلهای همدلانه خواهد شد. و خلاصه مقاله شرق این که: بازگشت تحریمها، اگر بهمثابه اعلام جنگ نباشد، قطعا جهان را به شرایط جنگی بسیار نزدیک خواهد کرد. حال، پرزیدنت اوباما پاسخ دهند با چه منطقی جایز میدانند با ایجاد یک سازوکار «خودکار» (یا ماشهوار) در درون شورای امنیت، دنیا را بهصورت اتوماتیک به چنین فضای امنیتی خطرناکی - که بسیار خطرناکتر از فضای امنیتی پیش از انعقاد قرارداد خواهد بود - بکشاند؟ آیا رییس جمهور آمریکا حاضر است برای تسکین حزب جمهوریخواه و ملاحظات سیاست داخلی خود، نظام حقوقی سازمان ملل را قربانی کند؟ پاسخ طنزنویسان پیمان مقدم هم در ستون طنز روزنامه ایران نوشته: خب نوبتی هم که باشد باز نوبت جناب ظریف است. غائله فکت شیت هستهای که خاموشی ناپذیر است. حالا هم جناب ظریف مطابق عرف دیپلماتیک به وزیر خارجه نوظهور عربستان تبریک گفتهاندو دلواپسان شلوغ کردهاند: مگر خانه خاله است که تبریک میگویید. طنزنویس افزوده: یعنی وزیر خارجه در این حد نخودی مفروض میشود که حق گفتن تبریک دیپلماتیک ندارد. یا اینکه کلاً از سیاستهای خصمانه آل سعود در مقابله با کشورمان سر در نمیآورد و حواسش نیست که چی به چیست. بله دوستان؛ اینجوریاست. وزیر خارجه دولت اعتدال باید برای عملکرد روزانه خود از روزنامه توپخانه گواهی رضایت بگیرد ورنه این دیپلماسی برباد است. شهرام شهیدی در اشاره به گفته حسن روحانی که دلالان تحریم به فكر شغل دیگری باشند مشاغلی را پیشنهاد کرده: اول مستند سازی: از آنجایی كه در طول سالیان گذشته این دلالان فقط و فقط فكر عملگرایی بودند و با مدركگرایی مشكل داشتند و كلا مدرك را كاغذپاره میخواندند، هیچ سند و مدركی دستشان نیست. پیشنهاد بعدی طنزنویس تاسیس شهربازی است. از آنجا كه دلالان تحریم متخصص وحشتزایی و تولید ترس و هراس در جامعه بودهاند، اینك میتوانند از تجربیات گرانبها و البته جانسوز خود استفاده كنند و با الگوبرداری از متدهای تولید وحشت كه در این سالها آموخته و به كار گرفتهاند، خوفترین و مخوفترین شهربازی دنیا را تاسیس كنند . یا خاطرهنویسی چون یكی از مهمترین و فرهنگیترین روشهای كسب درآمد دوستان دلال فعال در حوزه تحریم نوشتن روزنوشت خاطراتشان و چاپ و نشر و فروش این خاطرات است. طنزنویس اعتماد نظر داده: مردم خیلی خوشحال میشوند بدانند بالاخره در آن هردمبیل كی به كی و چی به چی بود. البته از آنجا كه عزیزان دلال در تحریف واقعیت هم تجربه منحصر به فردی دارند. میشود شغل دیگری هم در نظر گرفت و آن هم كاری نیست جز تاسیس سازمان راستیآزمایی. آقای رییس جمهور به داخل هم نگاه کنید قانون با این تیتر خبری را منعکس کرده که روزنامه های مختلف آن را گزارش داده اند. به نوشته این روزنامه شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاههای مشهد در واکنش به حضور علی مطهری در همایش بزرگداشت مقام معلم همراه با بررسی اندیشههای شهید مطهری نامه سرگشادهای منتشر کرد و به علی مطهری هشدار داد،آقای مطهری به مشهد نیایید. از سوی دیگر عده ای نیز در اعتراض به حضور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دانشگاه امیركبیر تجمع كردند. این معترضان كه هاشمی را با شریعتمداری(مدیرمسئول كیهان) و علیرضا زاكانی مقایسه كرده بودند، با دست نوشته هایی كه همراه داشتند و روی آن نوشته بودند(فردا می آییم)به نوعی سخنرانی امروز هاشمی را با حاشیه همراه كردند. کارتون احسان گنجی، بی قانون قانون نوشته: به نظر میرسد، بی محلی مقامات مسئول به این كارشكنیها پایانی ندارد و این عدم كفایت مدیران میانی دولت كه بیشتر آنها از زمان احمدی نژاد هنوز قدرت را ترك نكرده اند، حاشیه های سیاسی این روزها را افزایش داده اند. در بیانیه بسیج مشهد مطهری را متهم به حركت در ركاب اسلام ستیزان می كنند و با بیمار خواندن او ادامه می دهند، جناب دکتر ژست روشنفکری دینی بیماری مضاعفی است که در این روزگار سکه بازار شده و متاسفانه شما خواسته یا ناخواسته جزو مبتلا شدگان این بیماری مزمن شدهاید. بنا به این گزارش: این جماعت با همان لحن تهدید آمیز ادامه می دهند، اگر قرار است این بار نیز در سفری که پیش رو دارید با همان رویکرد همیشگی و همان مواضع قبلی در دانشگاه حضور یابید و از آن دفاع کنید، اگر قرار است به عنوان نماینده آن مردگان سیاسی، آن فتنه گرانی که به دلیل بصیرت سیاسی مردم برای همیشه از صحنه سیاست کنار رفتند به دفاع بپردازید. اگر قرار است یکبار دیگر در مقام وکیل مدافع فتنهگران جسارت کرده و عدالت رهبری را زیر سوال ببرید؛ ما دانشجویان انقلابی ساکت نخواهیم نشست! محمدرضا خباز نماینده سابق مجلس در همین باره در آرمان نوشته: نامه سرگشادهای که درباره سخنرانی آقای مطهری در دانشگاه فردوسی مشهد منتشر شده غیرقانونی است. یک مجموعهای که خود مدعی حفظ ارزشهاست باید وظیفه قانونی خودشان بدانند که در نظام جمهوری اسلامی آزادی بیان و اندیشه مطابق با قانون برای همگان وجود داشته باشد. معاون تقنینی معاون رییس جمهور در این مقاله تاکید کرده: اگر کسی غیرقانونی در مسیر محدود کردن آزادی بیان و اندیشه حرکت کند مورد پذیرش هیچ گروه و جناح منصفی نیست. این که آقای مطهری را به نیامدن تهدید کنند، یا اتهام بزنند، همین نسبت را میشود به دیگران هم داد که زیبنده نیست. شما اگر مخالف آقای مطهری هستید و نماینده با سواد و منطقی دارید هماهنگ کنید در همان جلسه نیم ساعت هم نماینده شما صحبتهای آقای مطهری را نقد کند. مقاله آرمان سووال کرده: اگر فرزند شهید مطهری آن هم در هفته معلم، در داخل دانشگاه که خانهاش است نتواند سخن بگوید باید پرسید چه کسی میتواند ابراز نظر کند. مسئولین استان خراسان باید با شناسایی این افراد و کسانی که در برخورد با منتقد فضای پرطراوت سیاسی در جامعه را تحتتاثیر رفتارهای خود قرار میدهند برخورد قانونی کنند. پلیس اسلام یا قانون در ادامه بحث های هفته گذشته در مورد وظیفه پلیس در جمهوری اسلامی که به دنبال گفته های رییس جمهور و حملات چند استاد علمیه و رییس مجلس خبرگان به وی برجسته تر شد، اعتماد در سرمقاله خود نوشته: گفته های رییس جمهور نزد برخی افراد تعبیر درستی پیدا نكرد، گویی ایشان اسلام را در برابر قانون معرفی كرده و حكم به دفاع از قانون و علیه اسلام داده است. در حالی كه واقعیت برعكس است و این بهترین شیوه برای دفاع از اسلام در حكومتی است كه نزدیك به چهار دهه از عمرش گذشته و بسیاری از آنچه را كه میخواسته به قانون تبدیل كرده یا در حال انجام این كار است. نویسنده روشن کرده که: یك مامور نیروی انتظامی یا هر مامور دولتی دیگر، اگر در برابر اقدام مشخصی از ما، واكنش نشان دهد و دستور به ترك آن یا انجام فعل دیگری بدهد. طبیعی است كه میتوانیم از او بپرسیم چرا چنین دستوری را صادر كرده است؟ اگر نتوانیم سوال كنیم كه اوضاع خیلی نابسامان خواهد شد. ولی وقتی بپرسیم او چه پاسخی خواهد داد؟ اگر بگوید كه براساس ماده قانونی خب پیداست باید از وی تمکین کرد اما اگر بگوید چون اسلام میگوید، در این صورت ما نه با یك پلیس یا مامور دولتی كه با فردی در نقش یك هدایتگر و مبلِغ دینی مواجهیم. کارتون پیام برومند، شرق سرمقاله اعتماد تاکید کرده: اگر امر و نهی این نیروها را نه مبتنی بر قانون، بلكه براساس اسلام بدانیم، بیش از هر وقت دیگری مفاهیم اسلامی را شعبهشعبه كرده و خطر بد و كجفهمی را افزایش دادهایم. جالب اینكه مخالفان این سخن آقای رییسجمهور میتوانند خودشان تجربه كنند و كسانی را در معرض اینگونه ماموران دولتی قرار دهند و ببینند آیا برای بیشتر آنان صلاحیت كافی جهت صدور دستور و امر و نهی به اسلام قایل هستند؟ مگر نه اینكه بسیاری از همین منتقدان نسبت به فضای ناسالم اداری و كاركنان دولتی گلهمند هستند، چگونه ممكن است شهروندان كشور را كه بسیاری از آنان محترمتر و آگاهتر از این افراد نسبت به اسلام هستند، در معرض امر و نهی از موضع اسلامی آنان قرار داد؟ چنین چیزی غیرممكن است و موجب تشنج و اختلال روابط میشود. پدرانی که دستفروشند میثم هاشمخانی در مقاله ای در شهروند با اشاره به روز پدر نوشته این روز با چهلمین روز یتیم شدن ٢ فرزند یونس عساکره؛ دستفروش زحمتکش خرمشهری که در دوراهی کسبوکار حلال و کسب درآمد نامشروع، بر اولی پافشاری کرد و بعد از ممانعت مکرر شهرداری از دستفروشیاش، جان خود را در راه اعتراض فدا کرد. خودسوزی یونس عساکره، نمادی بود از رنج عمیق شبانهروزی صدهاهزار ایرانی که با فقر شدید مواجهند؛ فقر طاقتفرسایی که چه بسا هر روز آنها را بر سر دوراهی کسبوکار مشروع/ کسب درآمد نامشروع قرار میدهد. به نظر نویسنده این مقاله: باید بپذیریم که به دلیل کمتدبیری در استفاده از انبوه ثروتهای زیرزمینی و روزمینی کشورمان، بسیاری از هموطنانمان از حداقل سرمایه مالی و سرمایه انسانی لازم برای دستیابی به شغلی فراتر از دستفروشی (خردهفروشی سیار) برخوردار نیستند. در چنین شرایطی، ممنوعسازی مطلق دستفروشی، هم از شکلگیری فضای رقابتی در فرآیند توزیع کالا جلوگیری میکند، هم «امکانناپذیر» است و هم به شدت «غیراخلاقی». مقاله شهروند ابراز امیدواری کرده که همین نوشته کوتاه، گام کوچکی باشد برای اندکی احساس مسئولیت بیشتر در برابر فرزندان «پدرانی که دستفروشند. آزادی مطبوعات کارتون علیرضا پاکدل، اعتماد آیدین سیار سریع در یادآوری روز جهانی مطبوعات گفت وگوهایی را تدارک دیده که به روزنامه نگارانی که دچار بیماری قلبی هستند توصیه کرده از خواندن آن خودداری کنند. اول از استادی پرسیده پیامتان برای این روز چیست، جواب شنیده ما این روز را که غربیها تعیین کردند قبول نداریم. شما چه روزی را پیشنهاد می کنید. مثلا روز تولد من که از علاقه مندان به مطبوعات هستم را به عنوان روز آزادی مطبوعات اعلام کنیم. چه اشکالی دارد؟ میشه خودتون رو معرفی کنید؟ بله. بنده مرتضوی هستم. بیژن؟ خیر. سعید. اوه مای گاد. گفتگوی دوم با حسین جان است که در جواب سلام می گوید به گواهی صدها سند غیرقابل انکار و بر اساس گفتههای خود مقامات ایالات متحده همچون آلن ایر سخنگو و جاسوس وزارت خارجه آن کشور علیک سلام. و در جواب خوبی؟ می گوید: به کوری چشم دشمنان ملت، احزاب منحله، مدعیان اصلاحات آمریکایی، روزنامههای اجارهای، مجلات رهن کامل و سایتهای اجاره به شرط تملیک ... بله خوبم. طنزنویس برای حسین توضیح می دهد که دیروز روز آزادی مطبوعات بود و وی می گوید البته آزادی دروغین مطبوعات. روز که دیگه راستین و دروغین نداره، روزه دیگه. غرب میخواهد بگوید در آنجا مطبوعات آزاد هستند. در حالی که آنها راجع به هولوکاست نمیتوانند بنویسند. اونوقت اینجا هست؟ بله. ما راجع به هولوکاست میتوانیم بنویسیم. گفتگوی سوم طنزنویس با دکتر است. سلام. سلامی به لطافت بهار. بابل خوش گذشت؟ جای شما خالی. دستاوردهای زیادی به همراه داشت. یکی این که من فهمیدم در دولت جدید بیشتر از دولت خودم طرفدار دارم. دیروز روز آزادی مطبوعات بود. من به مطبوعات علاقه مندم و در زمان ریاستم بسیار به مطبوعات کمک کردم. البته شما فقط به بخش طنز مطبوعات کمک کردین. این دولت جدید که همین کمک رو هم نمیکنه. خداحافظی کنید بریم دیگه. ما تازه میخواهیم بیاییم. پس میگوییم سلاااام. | روزنامه های امروز صبح تهران به یادداشت رییس ستاد نیروهای مسلح به هیات مذاکره کننده هسته ای اهمیت داده اند که در آن شانزده شرط برای توافق هسته ای بیان کرده است، همزمان روزنامه های تندرو دور تازه ای از حمله به توافق را آغاز کرده و مستند به اظهارات مقامات آمریکایی و اروپایی خواستار آماده شدن کشور برای شکست مذاکرات شده اند. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت |
موضع اشپیگل روشن است؛ بریتانیا در اتحادیه اروپا بماند روی جلد شماره اخیر این مجله که به زبان آلمانی و انگلیسی منتشر شده و به بحث در باره همهپرسی بریتانیا اختصاص یافته، پرچم سه رنگ آبی، سفید و قرمز بریتانیا دیده میشود. اشپیگل به صراحت مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه اروپاست. سردبیران این مجله نوشتهاند: "دونالد ترامپ، تنها سیاستمدار شناخته شده بین المللی است که با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا موافق است و همین موضوع به تنهایی باید بریتانیا را نگران کند." اکثر آلمانیها با این نظر موافقند؛ یک نظرسنجی در اوایل ماه جاری میلادی نشان داد که ۷۹ درصد آلمانی ها خواهان ادامه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا هستند. روزنامه آلمانی دیزایت، سناریوی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را به روز رستاخیز تشبیه کرده از ماهها پیش، چشمانداز خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا موجب گیجی و سرگشتگی شهروندان آلمانی و نگرانی کامل آنها از وقوع یک چنین احتمالی بوده. یکی از سیاستمداران محافظه کار بلندپایه در دولت آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان می گوید: "دیوید کامرون مانند شاگرد بی تجربه جادوگری است که خبر ندارد دست به چه کاری زده." ولی با توجه به قریب الوقوع بودن همهپرسی (۲۳ ژوئن)، نشریات آلمان در صدد پیش بینی نتیجه همه پرسی برآمدهاند. طبق پیش بینی مجله اشپیگل یک فاجعه سه جانبه در راه است: بد برای آلمان، بد برای بریتانیا و تغییرات بزرگ و ناگهانی برای اروپا. روزنامه آلمانی دیزایت، سناریوی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را به روز رستاخیز تشبیه کرده که در آن رهبران اروپا برای حفظ وحدت به دست و پا میافتند، در فرانسه حزب دست راستی مارین لو پن جشن میگیرد و اسکاتلند مستقل میشود. این روزنامه پیش بینی میکند که بریتانیای کبیر کورکورانه در مسیر تازهای قدم خواهد گذاشت. اروپا نگران و بی طاقت است. برای اولین بار نرخ سود اوراق قرضه دولتی ۱۰ ساله آلمان به زیر صفر تنزل کرده و در برلین احساس خطر از این احتمال واقعی که ممکن است بریتانیاییها به خروج از اتحادیه اروپا رأی دهند، دیده میشود. لحن ولفگانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان دیپلماتیک نبود همین موضوع دخالت اخیر خانم مرکل در بحث در باره رفراندم را توجیه میکند. خانم مرکل و مشاورانش از مدتی قبل نگران صحبت در این باره بودند؛ آنها میدانستند که رأی دهندگان و مفسران بریتانیایی ممکن است هر گونه اظهار نظرعلنی را نوعی مداخله تفسیر کنند. و برخی همین کار را کردند. سخنان خانم مرکل محتاطانه و سرپوشیده بود. سخنرانی کوتاه او به دقت و با همآهنگی با نخست وزیری بریتانیا و مناسب از نظر زمانی، ایراد شد. ولی در این سخنان یک هشدار صریح نیز دیده میشد؛ بریتانیا در صورت خروج از اتحادیه اروپا، اختیار و قدرت چانه زنی در اتحادیه را از دست خواهد داد. لحن ولفگانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان کمتر دیپلماتیک بود: "خروج یعنی خروج". او گفت یک بریتانیای خارج از اتحادیه اروپا باید دسترسی به بازار واحد را فراموش کند. به این ترتیب وزیر دارایی آلمان این که بریتانیا روابط تجاری مشابه نروژ و سوئیس را با اتحادیه اروپا داشته باشد، منتفی دانست. وزیر دارایی آلمان خاطر نشان کرد: "آنطور(مانند روابط با نروژ و سوئیس) نخواهد شد. چون هر کشوری باید از مقررات باشگاهی که در حال حاضر میخواهد آن را ترک کند، تبعیت کند." ماشینهای آلمانی در بریتانیا طرفدار زیاد دارند اما نکته ای که کمتر به آن اشاره شده، حرف هایی است که یورگن هاردت، یک نماینده ارشد پارلمان آلمان از حزب اتحاد دموکرات مسیحی، به مجله اشپیگل زده. او که سخنگوی سیاست خارجی حزب است، در مورد این که چگونه ممکن است آلمان خود را برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا آماده کند، به ترفند تازه ای اشاره کرده. آقای هاردت، می گوید اگر مردم بریتانیا رأی به خروج این کشور از اتحادیه بدهند، برای جلوگیری از این که این خروج به واقعیت منجر شود، اتحادیه اروپا باید تدابیر مختلف را مد نظر قرار دهد. اتحادیه اروپا نباید فورا در را به روی بریتانیا ببندد. آلمان می خواهد به هر ترتیبی که شده بریتانیا را از دست ندهد. دلایل روشنی وجود دارد؛ بریتانیا، متحد قدرتمند سیاسی و اقتصادی آلمان است. برخی از آلمانی ها از این نگرانند که بدون بریتانیا ممکن است آلمان در داخل اتحادیه بیش از اندازه بزرگ و سلطه گر، جلوه کند. دو کشور از نظر تجاری برای هم اهمیت دارند؛ بریتانیا پنجمین شریک بازرگانی مهم آلمان است. صنعت اتومبیل سازی را در نظر بگیرید: سال گذشته آلمان ۸۱۰ هزار دستگاه اتومبیل به بریتانیا صادر کرد یعنی نزدیک به یک پنجم کل اتومبیلهایی که به سراسر جهان صادر میکند. آنگلا مرکل از تلاشهای دیوید کامرون در مذاکرات با اتحادیه اروپا برای یک توافق بهتر با بریتانیا حمایت کرد شرکتهای آلمانی نیز سالانه ۲۱۶ هزار دستگاه اتومبیل در بریتانیا تولید میکنند. صاحبان صنعت اتومبیل سازی آلمان به کرات در باره تاثیر منفی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا در کل این صنعت، هشدار دادهاند. نگرانی مهمتر در برلین این است که همانطور که یک نماینده ارشد پارلمان آلمان گفت: "خروج بریتانیا از اتحادیه این پیام فاجعه آمیز و ویران کننده را برای بقیه جهان خواهد فرستاد، که کشورهای اروپایی نمیتوانند یکپارچه شوند و با هم کار کنند." همانطور که یکی از تحلیلگران میگوید بخشی از پشتیبانی خانم مرکل از تلاشهای دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا برای بازنگری در روابط با اتحادیه، این است که خانم مرکل نمیخواهد در تاریخ از او به عنوان کسی که در دوره صدراعظمیاش اروپا از هم پاشید، یاد شود. خانم مرکل تعهد خود به پروژه یک اروپای متحد را هیچوقت مخفی نکرده. ولی این محاسبه که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تا چه حد سایر کشورها را به پیمودن راه بریتانیا ترغیب خواهد کرد مشکل است. اما روشن است که پوپولیسم و احساسات ضد اتحادیه اروپا، صحنه سیاسی اروپا را تغییر میدهد. بحران پناهجویان نیز سهم بزرگی در این تغییر دارد. یک نظر سنجی ماه گذشته در آلمان، حاکی از این بود که در صورت برگزاری همهپرسی در این کشور، نزدیک به یک سوم آلمانی ها به ترک اتحادیه اروپا رأی خواهند داد. یک چنین نتیجه ای در کشوری که شهرت دارد شهروندانش اول خود را اروپایی می دانند و بعد آلمانی، عجیب است. سال آینده در آلمان انتخابات عمومی برگزار خواهد شد. خانم مرکل هنوز داوطلبی خود را برای شرکت در انتخابات آتی اعلام نکرده ولی تصور عمومی این است که یک بار دیگر نامزد صدراعظمی خواهد شد. ولی حزب دموکرات مسیحی او احتمالا از حزب آلترناتیو برای آلمان، شکست خواهد خورد. حزب آلترناتیو برای آلمان، موضع ضد اسلامی اختیار کرده و میخواهد دولتها در داخل اتحادیه اروپا قدرت بیشتری داشته باشند. ولی برای کسانی که خواهان ادامه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا هستند دلایل دیگری هم وجود دارد. مسافری که در هوای آفتابی در خارج ایستگاه اصلی قطار برلین نشسته بود به من گفت: "بریتانیاییها همان کاری را می کنند که فکر میکنند برایشان بهترین است. من بریتانیا را دوست دارم، لندن را دوست دارم. مطمئنم بریتانیاییها کار درستی خواهند کرد." در میان آلمانی ها یک حس علاقه واقعی به بریتانیا دیده میشود. ملکه الیزابت دوم در کنار رئیسجمهوری آلمان همانطور که مجله اشپیگل می نویسد: "آلمان همواره با حسرت به آن سوی کانال (مانش) نگاه کرده.....(بریتانیاییها) یک استقلال درونی دارند که ما آلمانی ها نداریم." شاید مهمترین نشانه این علاقه در تابستان گذشته و هنگام سفر ملکه بریتانیا به برلین بود که جریان آن به تفصیل از تلویزیون آلمان پخش شد و جمعیت زیادی از ملکه الیزابت استقبال کرد. در این سفر ملکه بریتانیا و رئیس جمهوری آلمان خواستار وحدت اروپا شده و به جنگ جهانی دوم که هر دو کشور آن را پشت سر گذاشتند اشاره کردند. برخی مواقع بحثهایی که در بریتانیا در مورد باقی ماندن در اتحادیه اروپا وجود دارد باعث سرخوردگی آلمانیها می شود. تشبیه اهداف اتحادیه اروپا به اهداف هیتلر توسط بوریس جانسون، شهردار سابق لندن موجب رنجش بسیاری از آلمانیها شد. و ادعای ایان دانکن اسمیت، وزیر سابق دولت بریتانیا مبنی بر زورگویی آلمانیها در جریان تلاش دیوید کامرون برای بازنگری در مقررات اتحادیه اروپا، دولت آلمان را خشمگین کرد. آلمانیها بر این عقیدهاند که برداشت بریتانیا از اتحادیه اروپا همیشه با برداشت دیگران تفاوت محسوسی داشته. ولی این تصور عمومی هم وجود دارد که بدون بریتانیا، اروپا فقیرتر خواهد بود. | هفته نامه معتبر اشپیگل، چاپ آلمان در شماره اخیر خود موضعش در قبال چشم انداز خروج احتمالی بریتانیا از اتحادیه اروپا را کاملا روشن کرده و صراحتا از بریتانیا خواسته که از اتحادیه خارج نشود. | آلمان نگران خروج احتمالی بریتانیا از اتحادیه اروپا |
از لاس وگاس بهتون درووود میگم. ازشهری که چهارده هزار سال پیش پراز سبزه و چشمه و طبیعت زیبا بوده. الان هم فرقی نکرده، چند هزار سال پبش طبیعتش ایجاب میکرده، ولی حالا پول توریستایی که میان اینجا (به قول جاهلای فیلمای فارسی)، عشق! البته الان سه چهار سالی میشه که تو ایامی که لاس وگاس خلوته (یعنی دو سه هفته آخر سال مسیحی) ایرانی ها شهرو محاصره میکنن.چرا؟ سه سال پیش بود که آقای ایرج پاسارگاد که یک شخصیت مطرح و یک چهره قدیمی بین ایرانیا هستش موقع کریسمس کنسرت ایرانی برپا کرد. از اون به بعد سال به سال به تعداد کنسرتها و ایرانیهائی که میان اینجا اضافه شده. جوری شده که هرشب تو دو، سه محل مختلف در آن واحد کنسرت هستش. همین دیشب در هتل پاریس کنسرت شهره، معین، حمیرا و منصور بود. در جای دیگر شهر امید و شهرام کاشانی کنسرت داشتن. البته علت این رقابت بخاطر تعداد ایرانیائیه که از اطراف کالیفرنیا میان اینجا. با پونصد دلار یکنفر میتونه سه شب تو یک هتل شیک بمونه و دو تا کنسرت هم بره. با مردم که حرف میزدم میگفتن که خیلی خوبه. روز اولی که آمدم اینجا شاید در طول روز به یک ایرانی بیشتر بر نمی خوردم ولی الان که کنسرتها شروع شده، تو پیاده رو دائمأ صدای ایرانیا رو می شنوم که یا دارن نق میزنن یا دارن از در و دیوار هتلهای اینجا عکس میگیرن. بدو، کنسرت شروع شد اینجا کنسرتها تو سالنهای خیلی شیک اجرا میشه. آخه اينجا غیر از سالن شیک هم پیدا نمیشه . موکتهاشون اینقدر کلفته که آدم تعادلش بهم میخوره. سالنشون اینقدر بزرگه که از اینور سالن به اونور سالن با ماشین پونزده دقیقه طول میکشه ( البته اگه ماشین خاموش باشه و سه نفر هولش بدن) من تو جریان کنسرتهای اینجا سه تا صحنه جالب از مردم دیدم. 1- قبل از اینکه یکی از کنسرتها شروع بشه چند تا دختر آمریکائی داشتن با لباسای زرق و برقی با آهنگهای عربی میرقصیدن که یه خانمه از پشت سرم گفت: عربا اینجام ولمون نمی کنن! 2- یک دختر خانمی دوید به مامانش گفت بدوئین بیا جلوتر جا پیدا کردم. مامانش گفت : من از اون پرده سیاههای صحنه دلم میگیره! 3- یک آقای تیپ بازنشسته در حالی که رگ گردنش زده بود بیرون هجوم آورد به ردیفهای جلوتر و باتمام کسانی که جلوی صندلیشون ایستاده بودن، دستور داد بشینن. بعد از اینکه کنسرت رو بهشون زهر کرد برگشت سر جاش. یک دقیقه بعد آهنگ رقصی زدن، در حدود 50 نفر ریختن درست جلوی صندلی آقاهه وایسادن و رقصیدن. ما از این ماجرا این نتیجه رو می گیریم که اگه کنسرت میرين از بردن کودکان زیر 10 سال و آقایان بالای 70 سال خودداری کنید. و چهارم اینکه : من داشتم صدای یکی از کنسرتها رو ضبط میکردم که یک صدابردار ایرانی که مال کنسرت بود آمد کاستو گرفت شیکست!!! درحالی صاحب سالن که آمریکائی بود بمن اجازه ضبط داده بود( واینقدر مهربون بود که یک قمقمه آب قند با خودش داشت که اگه من ازحال رفتم، زندم کنه.) اونجا فهمیدم که ایرانیا معمولا یک قانون رو خوب رعایت میکنن ، قانون جنگل. البته اگه تارزان خودشون باشن. دست نزن چیز جالب دیگه اینکه ، چون اینجا تو آمریکا میگن خطر حمله تروریستی هستش، اینه که دم در کنسرت مردمو بازرسی میکنن ولی اینقدر ایرانیا زیادن که بعد از یکساعت بازرسی مامورا فهمیدن بازرسی لباسای شب خانمای ایرانی و جستجو بین لایه های کراوات آقایان بازنشسته ایرانی کار حضرت فیله و جوونای ایرانی بخصوص دخترا اینقدر لباساشون کوتاه و بازه که هیچ چیزی زیرش قایم نمیشه. دست بزن اینقدر این سالنای کنسرت بزرگن که واقعأ باید برای مردم هم میکروفن بذارن که صدای دستشون رو خواننده ها بشنون. هی خواننده ها میگفتن" پس این دستا چی شد" و مردمم انگار که دارن برای شله زرد نظری سر و دست میشکنن دیگه خودشونو زخمی کردن، ولی باز صدای دست نمی آمد. دست بده برای اولین بار هلن رو از نزدیک دیدم. دست دادیمو روبوسی کردیم. اتفاقأ خودش هم گفت که "منم اولین باره که شما رو میبینم ". از اونجا به بعد فهمیدم که خواننده خوش اخلاقیه. روی صحنه هم همینطور بود، شاد و خوش اخلاق. واقعأ اجرای زنده اش شنیدنی بود بخصوص که دو تا آهنگ ارمنی خوند و چند تا خارجی از جمله یک آهنگ اپرانی اجرا کرد که همه رو میخکوب کرد. بحدی صداش در آخر آهنگ نازک شده بود که فکر میکردی صدای یک پرنده است! مردم خیلی با این آهنگش کیف کرد و بعد هم که دیدمش بهم گفت که:" من اصلا در ایران تعلیم آواز اپرا دیدم و تخصصم تو این سبک کاره. هلن با آلبوم جدیدش "نگاه تو" بیشتر بین ایرانیها معروف شده، آلبومی که بیشتر آهنگاشو مارتیک ساخته. هلن موقع مصاحبه خیلی آرام صحبت میکنه ولی روی صحنه 6 دونگ برای مردم آواز خوند. عینک سیاه و کلاه پشمی هم فایده نداره سیاوش قمیشی رو هم تو لاس وگاس دیدم که ممنوع الخروج شده بود! منظورم اینه که از اتاق هتلش بیرون نمی اومد، چون مردم ولش نمی کردن. با سیاوش یک مصاحبه کردم که بعدأ ازش می نویسم. با سیاوش از آلبوم جدیدش حرف زدم که یکی از آهنگهاش به نام "دریای مغرب " رو یکی از طرفداراش، وقتی شاید 17 ساله بوده براش ساخته. از اولین گیتارش که از یک کفاشی تو تهران خریده بود و اینکه چطورشده که کارش پاپ - راکه ولی خودش موسيقی ترنس دوست داره! شلوار جین با سنگدوزی منصور رو خیلی خلاصه دیدم . پشت صحنه سلام و علیکی کردیم و قرار گذاشتیم دیرتر ملاقات کنیم . منصور که تو لاس وگاس اومد روی صحنه هر چی جوون بود از روی صندلیش بلند شد رفت جلوی صحنه . اصلأ بحدی غلغله شده بود مردم فشار می آوردن که دو بار کنسرت رو متوقف کردن. عکسهای جالبی از این صحنه ها هست که بزودی امیداورم بتونم نشون بدم. عکسهائی که عکاس جوان نوید سهیلیان گرفته. منصور بهمراه اردشیر فرح که با گیتارش روی صحنه آمده بود. آهنگ گل یخ کوروش یغمائی رو اجرا کرد. کار متفاوتی بود با تکنوازی گیتار و ریتم تقریبأ عربی ساز کوبه ای شروع شد. بعد منصور ترانه رو خوند ولی کمی سریعتر کلمات رو ادا می کرد. بعد هم ترانه با تکنوازیه گیتار اردشیر فرح که از خود آهنگ گل یخ الهام گرفته بود تمام شد. 40 دقیقه از اجراهای دلنشین این کنسرتهائی که دیدم ، خانم مهستی بود. چند بار بدون ارکستر تنهائی آواز خوندن...دریا منو صدا کن . . . و ترانه های طلائی قدیمیشون رو با همون صدائی که 30 ساله تغییری نکرده اجرا کردن. آهنگ بنفشه و ساقی و . . .که با این آهنگها مردم بلند شدن و کوچیک و بزرگ شروع کردن رقص. در پایان هم خانم مهستی یادی از خواهرشون خانم هایده کردن و یکی از ترانه هاشون رو بدون ارکستر خوندن. برحسب اتفاق پشت صحنه دختر خانم مهستی رو دیدم که خیلی به خودشون شباهت داشت ولی با قد خیلی بلند. دیدی یادم رفت متأسفانه نتونستم کنسرت مشترک اندی و کورس رو ببینم و آهنگ جدیدشون "دختر بندر؟" رو بشنوم. آخه اینجا تو لاس وگاس شبی دو تا گروه کنسرتهای مجزا اجرا میکنن و اصلا نیمشه به هر دوشون سرزد. کنسرت شهرام کی رو هم نشد ببینم و بخصوص لیلا فروهر و امید رو که امیدوارم تو چند روزی که در پایتخت ایرانیان ( لس آنجلس ) خواهم بود، این گناهم رو جبران کنم و از نزدیک ببینمشون. همینطور میرم دنبال نوجونای ایرانی و می خوام ببینم که آمریکائی بودن چه حسی داره. درپایان می خوام که یک مقایسه کنم. شباهتهای تهران و لاس وگاس 1- هر دو شهر کمبود درخت دارن تو لاس وگاس بخاطر کمبود آب تو تهران بخاطر کمبود حوصله. 2- . جوونای هر دو شهر با لهجه صحبت میکنن. تو لاس وگاس انگلیسی رو با لهجه آمریکائی حرف میزنن، تو تهران فارسی رو!( به تلفظ " ر" بچه ها توجه شود ) 3- در هر دو شهر خانمهای ایرانی موهاشون بلوندتر از خود خارجیاست. 4- زندگی در هر دو شهر یک قماره. درلاس وگاس ممکنه که در طول یکساعت چند هزار دلار ببازین درحالی که در تهران باید چند هزار تومن خرج کنین و گرنه زندگیتون نمی گذره. حالا برای اینکه خمیازه هاتون بعد از خواندن مقاله به نتیجه برسه، پتو رو بکشین روتون و به خواندن ادامه بدین. چون این قسمت بعدی رو وقتی که گیج خواب بودم ترجمه کردمو نوشتم. لاس وگاس 14000 سال پیش شواهد که از زمین شناسی و سنگوارهها پیدا شده نشون میده که منطقه بزرگی که امروز شهر لاس وگاسه با جمعیت یک و نیم میلیونیش، در عصر یخبندان منطقه سرسبز وخرمی بوده که رودخانه های پرآب و دریاچه های کوچیک داشته. در اون زمان که هنوز پای بشر به اینجا نرسیده بوده جانداران عجیب و غریبی زندگی میکردن ازجمله ماموت غول پیکری به اسم ماموت کلمبیائی. ولی بتدریج محیط زیست عوض میشه و منطقه لاس وگاس میشه خشک خشک، و اونچه می مونه کاکتوسای صحرای نوادای امروزه. ولی منطقه لاس وگاس که وسط زنجیره کوه های نوادا و فلات کلرادو قرار گرفته هنوز تا حدی سرسبز میمونه، گفته شده که اینجا برکه های آب و سبزه و درخت داشته و بتدریج بومیان آمریکا ( سرخپوستا) در اطرافش چادر میزنن. ولی لاس وگاس امروزی رو باید مدیون جویندگان طلا دونست. در تاریخ اومده که در سال 1829 میلادی یک کاروان با 15 خانوار، داشتند به طرف معدنهای طلای کالیفرنیا می رفتن که می بینن ذخیره آبشون داره تموم میشه. راهنماشون رو که یک پسر جوونی به اسم رافائل ریویرا بوده رو می فرستن که بره آب پیدا کنه . اونهم از لای کوهها و دورنمای صحرا متوجه منطقه سرسبزی میشه. پسرک میاد و نوید این منطقه رو به کاروان میده. کاروان هم سرو کج میکنه میاد اینجا اتراق میکنه و اسم لاس وگاس رو که میشه خرم آباد روی این منطقه می ذارن. میگن این اتفاق تو کریسمس همون سال می افته. بتدریج آوازه این منطقه همه جا میرسه و تا سال 1835 بتدریج به یک شهر کوچکی تبدیل میشه که سر راه جویندگان طلا بوده. قمارخانه ها از همون قرن نوزده اینجا رونق میگیره و سالن اپرا، سیرک و تئاتر تفریحگاه هائی هم باز میشه. لاس وگاس از زمان ممنوعطت قمار در ايالت نوادا اوج می گيره. در سال 1931 که قمار ممنوع میشه فوری قمارخانه های زیرزمینی و غیر قانونی شروع به کار میکنن. ولی بعد دولت قمار رو در لاس وگاس قانونی میکنه. و از مالیات سنگینی که از سود کازینوها میگیره. مدرسه میسازه تا امروز 43 درصد درآمد ایالت از کازینوهاست. از سالهای ميلادی 70 که مردم خانوادگی سفر میکردن و میامدن لاس وگاس تعداد تفریحگاه های خانوادگی بیشتر میشه. تا در سالهای 1990 که هتل – کازینوهای تفریحی باز میشن و خرجای کلانی برای ساختمانهاشون میکنن. بیشتر هتلهای تفریحی اینجا از 200میلیون دلار تا 350 میلیون دلار خرج برداشته. هتلهای مشهور اینجا یکیش لاکسور هستش که به شکل اهرام مصره و 2900 تا اتاق داره. هتل سزار هستش که بک پاساژ سرپوشیده داره که آسمونش هر نیم ساعت یکبار شب و روز میشه. هتل پاریس و نیویورک هستند که خلاصه ای از دیدنیهای اون شهرها رو بازسازی کردن. و هتل ام جی ام هستش که یک همون کمپانی معروف مترو گلدوين مه ير هاليووده و بیشتر از 5000 اتاق داره! الان هم که دارم این مقاله رو از طبقه بیستم هتل می نویسم از پنجره که بیرون رو نگاه میکنم چند تا جرثقیل دارن رو ی سه تا ساختمان درجاهای مختلف شهر کار میکنن و هتل-کازیونهای جدیدی داره ساخته میشه. به قول ایرانیای اینجا" مارو مجبور کردن که کشورمون رو ترک کنیم و بیایم در این غربت به زور و بدون میل باطنیمون خوش بگذرونیم. به امید روزی که به کشورمون برگردیم و اینقدر نق بزنیم که هموطنانمون از دستمون دق کنن " قربون شما بهزاد خدمات | لاس وگاس شهری از ما قبل تاریخ | روز هفتم از لاس وگاس |
مارادونا و دخترش دالما، ۱۹۸۹ ستاره فوتبال آرژانتینی اخیرا در ۶۰ سالگی درگذشت و ارثیهای پیچیده از خود به جای گذاشت که از زندگی شخصی گهگاه آشفته و پر از مشکل او حکایت دارد. از زمان مرگ مارادونا گمانهزنیهای زیادی در رابطه با ثروت او و وراثی که از آن سهم میبرند، شکل گرفته است. مارادونا خانوادهای بزرگ داشت. او از روابط عاشقانهاش با ۶ زن مختلف طی چندین دهه صاحب ۸ فرزند شد و انتظار میرود ارثیهاش به طور مساوی میان آنها تقسیم شود. مارادونا در کنار کلودیا ویافانیه، همسر سابق ( سمت چپ) و دخترانش اما از آنجایی که خبری از وصیتنامه نیست، روزنامهنگاران و کارشناسان حقوقی آرژانتینی میگویند تقسیم ارث او کار چندان آسانی نخواهد بود. آنها پیشبینی میکنند یک کشمکش طولانی مدت در دادگاه شکل بگیرد و در حالی که اعضای خانواده به جان هم افتادهاند و وکلا میکوشند ارزش واقعی داراییهایش را محاسبه کنند، سر و کله تستهای دیانای و فرصتطلبانی که ادعا میکنند فرزند او هستند هم پیدا شود. الیاس کییر خوفه، وکیل آرژانتینی در بوئنوس آیرس، پایتخت این کشور به بیبیسی گفت: " پیشبینی میکنم تقسیم ارث مارادونا فرایندی آشفته و نابسامان داشته باشد. به نظرم رسیدگی به این موضوع مدتی طول خواهد کشید." فرزندان مارادونا که هستند؟ پیدا شدن سر و کله افرادی که خود را فرزند مارادونا معرفی میکردند، موضوعی رایج در زندگی جنجالی مارادونا بود. یکی از دختران او یک بار به شوخی گفت پدرش میتوانست با فرزندانش که مرتبا به تعدادشان افزوده میشد یک تیم فوتبال تشکیل دهد. اما مارادونا سالها اصرار داشت که به جز جیانا (۳۱ ساله) و دالما (۳۳ ساله) که هر دو نتیجه ازدواج با همسر سابقش کلودیا ویافانیه هستند، فرزند دیگری ندارد. مارادونا و کلودیا بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک در ۲۰۰۳ از هم جدا شدند. اما مارادونا در نهایت قبول کرد که ۶ فرزند دیگر هم دارد. او در اواسط دهه ۲۰۱۰ میلادی بعد از دعوای حقوقی با دو زن که با آنها خارج از ازدواج رابطه داشت، پذیرفت دیهگو جونیور (۳۴ ساله) و خانا (۲۴ ساله) از پوست و گوشت خودش هستند. مارادونا از همسر سابق خود کلودیا ویافانیه دو دختر به نامهای دالما و جیانینا داشت اما در رابطه با پسر دومش، دیهگو فرناندو که سال ۲۰۱۳ به دنیا آمد و حالا ۷ سال دارد، چنین جنگ و و دعوایی وجود نداشت. چند سال بعد در ۲۰۱۹ هم یک اتفاق غافلگیرکننده افتاد. . وکیل مارادونا گفت او پذیرفته پدر سه فرزند دیگر در کوبا هم هست. او سال ۲۰۰۰ برای درمان اعتیادش به کوکائین به این کشور رفت و چند سالی آنجا ماند. این بهروزترین اخبار در مورد فرزندانی است که مارادونا آنها را به رسمیت شناخته بود. اما اینطور که پیداست او دست کم دو فرزند دیگر هم دارد: سانتیاگو لارا، ۱۹ ساله و ماگالی خیل، ۲۳ ساله از آرژانتین که میگویند مارادونا پدر آنهاست. هر دوی آنها گفتهاند در حال انجام اقدامات قانونی برای اثبات این موضوع هستند. آنها برای این که بتوانند ادعای ارث کنند باید این کار را انجام دهند. وکیل سانتیاگو لارا درخواست نبش قبر مارادونا را به دادگاه داده تا برای انجام آزمایش دیانای تکهای از بدنش را جدا کنند. اما حتی اگر سانتیاگو و ماگالی بتوانند ثابت کنند مارادونا پدر آنهاست، باز هم مشخص نیست چه میزان ارث به آنها تعلق خواهد گرفت. مارادونا به طور تخمینی چه میزان ثروت دارد؟ مارادونا در ۲۰۱۶ رسما پذیرفت که دیهگو جونیور (سمت راست) فرزند اوست هیچ گزارش جامعی از ثروت مارادونا وجود ندارد اما رسانهها برای تخمین ارزش داراییهای او از دو روش استفاده کردهاند. در روش اول ارزش کلی داراییهای مارادونا، از ماشینهای اسپرت او گرفته تا جواهراتش، تخمین زده شده است. طبق یکی از برآوردهایی که به طور گسترده در رسانههای آرژانتینی مطرح شده، ارزش ارثیه مارادونا ۷۵ تا ۱۰۰ میلیون دلار است. این رقمی است که خولیو چیاپهتا، روزنامهنگار ورزشی آرژانتینی و از نزدیکان مارادونا در مقاله خود بدون ذکر منبع به آن اشاره کرده است. خانا ( سمت راست) بعد از دالما و جیانینا، سومین دختر مارادوناست در روش دوم، ثروت خالص مارادونا در نظر گرفته شده است. به معنای سادهتر یعنی ارزش تمامی آنچه متعلق به اوست منهای بدهیهایش. به گفته وبسایت "سلبریتی نت ورث" که در رابطه با میزان داراییهای افراد مشهور گزارش میدهد، ثروت خالص مارادونا در هنگام مرگش چیزی حدود ۵۰۰ هزار دلار بوده است. این وبسایت میگوید ثروت خالص او را بر اساس " تجزیه و تحلیلهای اقتصادی، مطالعات بازار و منابع داخلی" تخمین زده است. برخی از داراییهای مارادونا که به طور گسترده گزارش شدهاند، عبارتند از: سلبریتی نت ورث میگوید مارادونا در طول دوران حرفهای خود به عنوان بازیکن و مربی، " از دستمزدها و قراردادهای تجاریاش دهها میلیون دلار پول " به دست آورده است. بخش عمدهای از این ثروت به قرارداد مارادونا با باشگاه ایتالیایی ناپولی مربوط میشد. بنابر گزارشی که نیویورک تایمز در ۱۹۹۰ منتشر کرد، او در ناپولی ۳ میلیون دلار دستمزد گرفت و ۸ تا ۱۰ میلیون دلار هم از راه قراردادهای تجاریاش به دست آورد. ایتالیا هم مارادونا را به موفقیت رساند و هم باعث تباهیاش شد. آنها با یک دست به او میدادند و با دست دیگر از او پس میگرفتند. در ۲۰۰۵، دولت ایتالیا گفت مارادونا ۴۸/۶ میلیون دلار بابت مالیات بر درآمد دوران حضورش در ناپولی به این کشور بدهکار است. مارادونا سوار بر یک خودروی آبیخاکی که در جریان سفرش به بلاروس در ۲۰۱۸ به او هدیه داده شد هنوز بخش قابل توجهی از این بدهی پرداخت نشده است. مارادونا قبول نکرد این پول را بپردازد و اگر زنده میماند باز هم از پرداخت آن سر باز میزد. با این وجود، این صورتحساب مالیاتی همچنان یکی از بدهیهای اصلی او به حساب میآمد. مبلغی که سلبریتی نت ورث در برآورد خود در نظر گرفته و به همین دلیل رقم ظاهرا پایین ۵۰۰ هزار دلار را برای ثروت خالص مارادونا اعلام کرده است. هواداران مارادونا انواع و اقسام لقبهای مهربانانه را به او میدادند از جمله "دیوس" که در اسپانیایی به معنای خداست لوئیس ونتورا، روزنامهنگار آرژانتینی و دوست مارادونا میگوید عادات او در خرج کردن هم اصلا به سود حساب بانکیاش نبود. در یکی از برنامههای تلویزیون آرژانتین از ونتورا پرسیده شد که آیا مارادونا هنگام مرگش " فقیر" بود. او در پاسخ گفت: " به طور قطع فقیر بود. مارادونا دوست داشت خرج کند و اگر کسی از او پول میخواست، دریغ نمیکرد." ارثیه مارادونا چگونه تقسیم خواهد شد؟ مارادونا در ناپولی بسیار مورد احترام بود چون به تیم فوتبال این شهر کمک کرد دو بار قهرمان سریآ شود مارادونا در دوران زندگی خود درگیریهایی به شدت علنی با شرکای زندگی سابق و فرزندانش داشت و همه طرفهای دعوا بارها شکایتهای خود را در شبکههای اجتماعی و تلویزیون آرژانتین مطرح کرده بودند. سلامت و ثروت مارادونا در اغلب موارد دلیل اصلی کشمکشهای او با خانوادهاش بود. به عنوان مثال در نوامبر ۲۰۱۹، وقتی جیانینا، دختر او در شبکههای اجتماعی نسبت به سلامت پدرش ابراز نگرانی کرد، مارادونا هم در یک ویدئو در یوتیوب با اشاره به ارثیه خود، گفت: " به همه شما میگویم که چیزی از خودم به ارث نخواهم گذاشت. همه را خواهم بخشید." اما طبق قوانین آرژانتین، در وصیتنامه تنها میتوان یک سوم از دارایی را بخشید و باقی آن باید به فرزندان یا همسر برسد. ارادونا به زیادهروی در سبکزندگی فوتبالیستهای پرآوازه جهان، معروف بود از آنجایی که به نظر نمیرسد مارادونا وصیتنامهای از خود به جا گذاشته باشد و در زمان مرگش هم همسری نداشته، به طور نظری، کل دارایی او باید به شکل مساوی بین فرزندانش تقسیم شود. مارادونا در کنار دخترش، جیانینا آقای خوفه میگوید: " در فرهنگ آرژانتین تنظیم وصیتنامه عمومیت ندارد و بیشتر مردم این کار را نمیکنند. " بیبیسی با ماتیاس مورلا، وکیل مارادونا تماس گرفت تا در مورد وصیتنامه او و مسائل مربوط به ارثیهاش سوال کند اما تا زمان انتشار این مقاله جوابی دریافت نکرد. در نبود وصیتنامه، مسائل کمی جدیتر خواهد شد. احساسات در چهره اعضای خانواده مارادونا بعد از ترک کاخ ریاستجمهوری -جایی که پیکر این فوتبالیست برای وداع مردم با او به نمایش گذاشته شد - کاملا آشکار بود وراث مسلم مارادونا - چه به رسمیت شناخته شده و چه نشده باشند- میتوانند ۹ روز پس از مرگ او در روز ۲۵ نوامبر برای گرفتن سهم خود از ارثیه در دادگاه پرونده تشکیل دهند. به گزارش رسانههای آرژانتینی دختر سوم مارادونا، خانا اولین نفری است که دست به این کار زده. سباستین لیمهرس، وکیل متخصص در زمینه ارث به بیبیسی گفت، در نهایت قاضی در مورد این که به هر فرد چه میزان ارث تعلق میگیرد، تصمیمگیری و سندی موسوم به اقرارنامه وراث را تنظیم خواهد کرد. فرایندی که ممکن است ماهها طول بکشد. آقای لیمهرس گفت در عین حال " نمیتوانیم پیشبینی کنیم که وراث با هم به خوبی کنار بیایند." به هر حال هیچ کس نمیتواند خانوادهاش را انتخاب کند و این مسالهای که برخی میگویند اختیارش دست خداست. | فهرستی بلند بالا از ملک و املاک، حق تصویر پرسود و یک تانک آبی و خاکی از بلاروس. این تنها بخشی از ثروت دیهگو مارادوناست که گزارش شدهاند. | ارثیه مارادونا فرزندانش را به جان هم خواهد انداخت؟ |
قابل کلیک تاسیسات غنی سازی اورانیوم نطنز قبل و بعد از حادثه روز ۱۲ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۹ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۱۶ تیر ۱۳۹۹ نویسندگان ایمیل مدعی بودند که "گروهی زیرزمینی در قلب جمهوری اسلامی" هستند و پایگاهی هستهای در کاشان را هدف گرفتهاند. به متن ایمیل که برای چند خبرنگار دیگر بی بی سی هم فرستاده شده بود، ویدئویی هم ضمیمه شده بود که دادههای فایل تاریخ ساخت آن را شش ماه قبل نشان میداد. این واقعیت که قبل از خبری شدن حادثه نطنز ایمیلی درباره آن به ما رسیده بود باعث میشد آن را جدی بگیریم. این چندمین حادثه در رشتهای از انفجارها و آتشسوزیها در ایران بود. یک هفته قبل از آن انفجار مرموز دیگری در نزدیکی تاسیسات پارچین در شرق تهران رخ داده بود که از شدت بزرگی نورش را در مناطق دیگر تهران هم دیده بودند. ایمیل یوزپلنگان وطن میگفت جایی را هدف گرفتهاند که زیرزمینی نبوده و تخریبش قابل انکار نیست. تاسیسات نطنز شامل سالنهای زیرزمینی است که سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم در آن نگهداری میشوند، اما حادثه در محوطه باز تاسیسات رخ داده بود. آیا یک نقص فنی یا امثال آن باعث حادثه شده بود؟ یا خرابکاری عامل حادثه بود؟ هک و عملیات سایبری یا بمبگذاری؟ یا شاید حتی حمله هوایی؟ شورای عالی امنیت ملی ایران گفته دلیل حادثه را میداند، اما به دلیل "ملاحظات امنیتی" آن را بیان نخواهد کرد. تصاویر ماهوارهای نشان میدهد که حادثه نطنز حدود ۲ پس از نیمهشب به وقت ایران رخ داد. ایمیل یوزپلنگان وطن نزدیک به دو ساعت پس از حادثه به ما رسید. جستجوی رد پا در آتشسوزیها و انفجارهای هفتههای اخیر ایران به متن ایمیل ویدئویی هم ضمیمه شده بود که از عملیات در تاسیسات هستهای ایران خبر میداد. این یعنی فرستندگان ایمیل اطلاع داشتند که قرار است در نطنز اتفاقی بیفتد و از قبل هم ویدئویی، هرچند آماتوری، برایش ساخته بودند. اما چه قدر قبل؟ بررسی متادیتا یا فراداده ویدئوی یوزپلنگان وطن تاریخ ساخت آن را ۱۶ دسامبر ۲۰۱۹ نشان میداد، شش ماه قبل از خود حادثه؛ دو هفته پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی در حمله پهپادی آمریکا. عملیات فریب هرچند که از نظر فنی امکان دستکاری فراداده فایلها وجود دارد، امیر رشیدی، پژوهشگر امنیت اینترنت، میگوید نشانهای نیست که فرستندگان ایمیل به پنهان کردن جزئیاتی مانند تاریخ ساخت ویدئو اهمیت داده باشند. چه فراداده فایل دستکاری شده باشد و چه واقعا ساخت ویدئو به شش ماه قبل برگردد. اما همین که متن ایمیل دقیق تنظیم شده بود و ویدئویی هم ضمیمه آن بود، نشان میداد آنچه ما دریافت کردیم قبل از حادثه نطنز برنامهریزی شده بود. جف باردین، کارشناس امنیت سایبری و از افسران سابق اطلاعاتی آمریکا میگوید ممکن است سوءقصد به قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد باعث تاخیر در حمله برنامهریزیشده به تاسیسات هستهای ایران شده باشد. ارزیابی آقای باردین، که جنگ سایبری اسرائیل و آمریکا با ایران را دنبال کرده، این است که حمله میتواند کار موساد یا سیا باشد و گروهی از داخل نیروهای امنیتی و نظامی ایران هم با آنها همکاری کرده باشند. تاسیسات نطنز پیشتر هم هدف حمله سایبری ویروس استاکسنت قرار گرفته، ویروسی که انتشار تصاویر بازدید محمود احمدینژاد از نطنز به ساخت آن کمک کرد او ایمیل "یوزپلنگان وطن" را بخشی از عملیات اطلاعاتی "فریب" و گمراه کردن میداند. جف باردین گفت: "این میتواند گروهی باشد که آمریکا، اسرائیل یا دیگران درست کردهاند و وانمود شود که آنها گروهی مثل سازمان مجاهدین خلق یا دیگر مخالفان باشند. در واقع از همان روشی استفاده شود که خود ایران همیشه به کار میبرد: از گروهی نیابتی استفاده کنند تا مسئولیتی به گردنشان نباشد." روزنامه نیویورک تایمز با تکیه به منابع ناشناس اطلاعاتی در آمریکا گزارش کرده که به نظر میرسد آنچه در نطنز رخ داد مشابه استاکسنت و یک عملیات سایبری اسرائیل بوده که با اطلاع مقامهای آمریکایی انجام شده است. یارون روزن، ژنرال سابق اطلاعات سایبری ارتش اسرائیل، به جروزلم پست گفته این حملات ممکن است سایبری بوده و از پیش برنامهریزی شده باشد و کسی در زمان مناسب آن را عملی کرده است. او گفته: "با توجه به تجربه من، اگر حملات سایبری از طرف آمریکا یا اسرائیل باشد این طوری نیست که تصمیمی ناگهانی گرفته شود و فورا کلید قرمز حمله زده شود." مقامهای ایرانی میگویند حادثه نطنز ممکن است به کندی برنامه غنیسازی آنها بینجامد. آنچه که ضربه این حادثه را شدیدتر میکند این است که محل حادثه احتمالا برای تنطیم و نصب سانتریفیوژها استفاده میشده است، یعنی ایران در این حادثه تنها چند سانتریفیوژ را از دست نداده، بلکه قابلیت ساخت سانتریفیوژش آسیب دیده است. این میتواند به رویدادی که "انفجار مخزن گاز" در پارچین اعلام شد، شبیه باشد. در حالی که مقامهای ایرانی از انفجار در پارچین خبر دادند، تصاویر ماهوارهای نشان میداد که انفجار در خجیر رخ داده، جایی که "گروه صنعتی شهید باکری" و "گروه صنعتی شهید همت" در آن فعالند. هر دوی این مجموعههای نظامی بخشی از برنامه موشکی ایران هستند. برخی ارزیابیها از تصاویر ماهوارهای انفجار خجیر به این نتیجه رسیدهاند تاسیسات تولید پیشران سوخت جامد موشک محل دقیق انفجار بوده است. جف باردین، افسر اطلاعاتی سابق آمریکا، به بیبیسی فارسی گفت هدف گرفتن گرهگاههای آغازین در چرخه تولید، استراتژی موثری برای تضعیف یا نابودی برنامه هستهای و برنامه موشکی ایران است. او گفت با این رویکرد است که "مغز متفکر" برنامه هستهای یا موشکی، و یا کارگاه تولید سانتریفیوژ یا موشک هدف قرار میگیرد. آقای باردین گفت: "فراموش نکنیم که اسرائیل و آمریکا گفتهاند اجازه توسعه برنامه هستهای را به ایران نمیدهند. حالا گروهی به اسم 'یوزپلنگان وطن ' میآید و مسئولیت قبول میکند و بعد هم ناپدید میشود." حملات کمهیاهوی اسرائیل رسانههای دولتی در ایران یادداشتهای مبهمی که منتشر کردهاند، درباره مسئولیت احتمالی در این حادثهها به اسرائیل هشدار دادهاند. مقامهای ارشد اسرائیلی معمولا رسما انجام چنین عملیاتی را به عهده نمیگیرند. اما روزنامه نیویورکتایمز هم در گزارشی از قول یک منبع اطلاعاتی در خاورمیانه نوشت که حادثه نطنز نتیجه بمبگذاری اسرائیل بوده است. برخی از رسانههای اسرائیل میگویند منبع این خبر یوسی کوهن، رئیس موساد است. برخی ناظران در اسرائیل حادثه نطنز را به بلندپروازیهای سیاسی رئیس کنونی موساد مرتبط میدانند آویگدور لیبرمن، وزیر پیشین دفاع در اسرائیل هم تلویحا همین را گفته و بدون نام بردن از آقای کوهن به بنیامین نتانیاهو گفت: "دهان (فرد افشاکننده) را ببندد، به ویژه کسی که کارزار تبلیغاتی برای رهبری حزب لیکود را شروع کرده است." منشه امیر، روزنامهنگار ایرانی-اسرائیلی، میگوید ریاست یوسی کوهن بر موساد به زودی به پایان میرسد و او از یک سال دیگر میتواند با پایان فعالیت نظامی-اطلاعاتیاش دوره تازهای از زندگی سیاسیاش را در اسرائیل آغاز کند. آقای امیر میگوید به همین دلیل یوسی کوهن انگیزه دارد که با درز دادن اطلاعات مربوط به عملیات موساد موقعیت خودش در افکار عمومی را تحکیم کند. واکنش ایران: انتقام، خویشتنداری یا ضعف؟ در یک دهه اخیر اسرائیل بارها به عنوان مظنون اصلی در حملاتی مرتبط با برنامههای هستهای و نظامی ایران مطرح شده است. از سال ۱۳۸۹ چند نفر از دانشمندان و دستاندرکاران برنامه هستهای ایران مورد سوءقصد قرار گرفتند، ویروس استاکسنت به سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم در نطنز ضربه زد، حملات سایبری مختلف به ایران صورت گرفت و حملات هوایی پیاپی به اهدافی در سوریه انجام شد. در مقابل، ایران واکنش قابل ملاحظهای به این حملات نشان نداده است. کارشناسان نظامی میگویند این میتواند قدرت بازدارندگی ایران در برابر اسرائیل را پایین بیاورد. تصاویر اولیه که در رسانههای ایران منتشر شد ابعاد خرابی را به درستی نشان نمیداد آیا ممکن است ایمیل "یوزپلنگان وطن" به عنوان پوششی برای انحراف افکار عمومی ارسال شده باشد تا وجهه ایران در برابر اسرائیل حفظ شود و روایتی از ماجرا به دست بدهد که در آن ایران ناگزیر به واکنش به اسرائیل نباشد؟ جف باردین هم این فرضیه را مطرح میکند. آقای باردین گفت: "اگر آمریکا، اسرائیل، سعودیها یا هر کشور غربی پشت این حمله باشد، چه کاری از رژیم ایران برمیآید؟ آنها مشکلات زیادی دارند و ضعیف شدهاند و هر عکسالعملی پاسخ شدید اسرائیل و آمریکا را خواهد داشت، که این قطعا به نفع بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ است، به خصوص ترامپ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری." در حالی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور کنونی آمریکا، از توافق هستهای خارج شده و تحریمهای ایران را بازگردانده، جو بایدن، نامزد دموکراتها، خود در مقام معاون باراک اوباما جزو کابینهای بوده که به توافق با ایران رسید و خواهان لغو تحریمها شده است. آقای ترامپ فعلا در نظرسنجیها موقعیت شکنندهای دارد، هرچند هنوز مدت زیادی به انتخابات باقی مانده است. یک دلیل دیگر که میتواند مقامهای ایرانی را ترغیب کند تا فعلا به دنبال تشدید تنش و رویارویی نظامی نباشند این است که مطابق قطعنامه شورای امنیت در تایید برجام، در مهر ماه تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل علیه ایران رفع میشود. آمریکا به دنبال بازگرداندن تحریم تسلیحاتی ایران بوده، اما دولت ایران روی خرید تسلیحاتی از چین و روسیه حساب باز کرده است. چه ایمیل "یوزپلنگان وطن" از طرف گروهی مرتبط با دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا باشد و چه از طرف دستگاه اطلاعاتی ایران، حادثه نطنز نشان میدهد که جنگ سایبری دو طرف از سطح سرقت اطلاعات و تبلیغات سیاسی در شبکههای اجتماعی فراتر رفته است. امیر رشیدی میگوید: حالا به مرحلهای رسیدهایم که طرفین به دنبال ضربه به زیرساختهای حیاتی کشور دیگر هستند، مانند هک سدی در آمریکا، یا حمله به نیروگاهها و امثال آن در ایران و اسرائیل. حادثه نطنز همچنین شکنندگی برنامه هستهای ایران و قدرت پدافندی آن را نشان میدهد. آیتالله خامنهای، رهبر ایران بارها درباره "نفوذ" هشدار داده و آن طور که نزار زکا، زندانی سابق متهم به جاسوسی در ایران میگوید در زندانهای ایران بسیاری از افراد متهم به جاسوسی از افراد نیروی قدس سپاه یا ماموران وزارت خارجه هستند. شکنجه و اعتراف اجباری بیگناهانی چون مازیار ابراهیمی در پرونده ترور دانشمندان هستهای نیز نشان میدهد که سابقه حکومت ایران در ترمیم حفرههای امنیتی عمیقش درخشان نیست. | کمی پس از نیمهشب و در اولین ساعات روز پنجشنبه ۱۲ تیر ماه بود که ایمیلی با عنوان اطلاعیه "یوزپلنگان وطن" درباره یک "عملیات" گرفتم. | گروه 'یوزپلنگان وطن' و اعلام مسئولیت انفجار نطنز با ویدئویی که تاریخ ساختش به شش ماه قبل میرسید |
زلنسکی، رییسجمهوری ترکیه ( سمت چپ) ماه فوریه در کیف میزبان رجب طیب اردوغان، همتای ترکیهایش بود رجب طیب اردوغان، رییسجمهوری ترکیه و همتای اوکراینیاش، ولادیمیر زلنسکی طی آخرین دیدار خود در روز ۱۶ اکتبر در استانبول، بر سر راهاندازی پروژههای مشترک برای ساخت کشتیهای جنگی، پهپاد و موتورهای توربینی به توافق رسیدند. دمیترو کولبا، وزیر خارجه اوکراین ماه نوامبر به خبرگزاری دولتی آناتولی ترکیه گفت رابطه دو کشور " در بهترین حالت" قرار دارد و بر حمایت کیِیف از اقدامات ترکیه در لیبی و همینطور مناقشه اخیر ناگورنو- قرهباغ تاکید کرد. اما رابطه ترکیه با اوکراین و همکاریاش با روسیه دو مساله جدا از یکدیگر نیستند. درگیریهای مداوم اوکراین با شورشیان جداییطلب در شرق اوکراین و همینطور مسأله الحاق شبهجزیره کریمه به فدراسیون روسیه در ۲۰۱۴ باعث تیرگی رابطه کییف با مسکو شده است. بنابراین ترکیه در اوکراین روی طنابی نازک قدم برمیدارد، به این دلیل که میکوشد بدون برافروختن خشم روسیه، اتحادی استراتژیک با این کشور برقرار کند. پیشینه ترکیه یکی از اولین کشورهایی بود که در ۱۹۹۱ استقلال اوکراین را به رسمیت شناخت. ترکیه و اوکراین در ۲۰۱۱ با ایجاد شورای راهبری سطح بالا همکاری استراتژیک خود را آغاز کردند و در ۲۰۱۷ هم ویزای سفر بین دو کشور برداشته شد. در ۲۰۱۸، اولین جلسه همکاری ترکیه و اوکراین در صنایع دفاعی برگزار شد. همکاریهای دفاعی این دو کشور در حالی رونق گرفته که ترکیه هم طی سالهای اخیر صادرات سلاح خود را افزایش داده است. ارزش صنعت اسلحهسازی ترکیه در ۵ سال گذشته از یک میلیارد به ۱۱ میلیارد افزایش یافته که طبق گفته اردوغان در روز ۱۲ نوامبر نزدیک به ۳ میلیارد آن مربوط به صادرات بوده است. پیشرفت صنعت تسلیحات داخلی ترکیه، جاهطلبیهای روزافزون منطقهای این کشور را به همراه داشته است. همینطور باعث شده آنکارا در اقدامات خود در منطقه از مدیترانه شرقی گرفته تا سوریه و قفقاز جنوبی، به جای دیپلماسی بیشتر به استفاده از قدرت سخت روی بیاورد. با عمیقتر شدن روابط دفاعی آنکارا و کیف، اوکراین چند فروند پهپاد بایراکتار تیبی۲ ساخت ترکیه خریداری کرده است اوکراین به تخصص ترکیه در زمینه فناوری نظامی علاقه دارد و علاوه بر این میکوشد در تلاشهای خود برای پس گرفتن کریمه که به خاک روسیه ضمیمه شده، از آنکارا به عنوان بازیگر کلیدی استفاده کند. توافقهای نظامی در نوامبر ۲۰۱۹، اوکراین ۶ پهپاد مسلح " بایراکتار تیبی۲"، ساخت شرکت ترکیهای " بایکار" را خرید. خبرگزاری اینترفکساوکراین در ماه اکتبر گزارش داد این شرکت تولیدکننده محصولات دفاعی همچنین موافقت کرده یک کارخانه ساخت پهپاد در اوکراین راهاندازی کند. در جریان مناقشه ناگورنو- قرهباغ، رسانهها و وبلاگنویسان اوکراینی در ستایش موفقیتهای نظامی جمهوری آذربایجان نوشتند و آن را به آموزشها و فناوری نظامی ترکیه، به ویژه پهپادهای بایراکتار نسبت دادند. به گفته وبسایت تحلیلی معتبر "ZN.ua"، پیروزی تسلیحات پیشرفته هوشمند و هدایت شوند ترکیه بر سیستمهای دفاع هوایی روسیه "خبر خوبی نه تنها برای آنکارا که برای کییف بود. " مصطفی وارانک، وزیر صنایع و فناوری ترکیه به همراه روسای شرکتهای صنایع دفاعی ترکیه از جمله آسلسان، روکتسان، هاولسان و باریکار، روز ۲۹ نوامبر با دنیس شمگال، نخست وزیر اوکراین در استانبول دیدار کردند. وارانک گفت: " ما میخواهیم روابط میان ترکیه و اوکراین را … به پروژههای ملموس و واقعی تبدیل کنیم. " سربازان روس و ترک گشت نظامی مشترک در درباسیه واقع در شمال سوریه اجرا کردند وزیر خارجه اوکراین روز ۲ دسامبر از علاقه کشورش به " پروژههای مشترک و اشتراکگذاری فناوری" در رابطه با پهپادهای بایراکتار خبر داد. در بیانیه مشترکی که اردوغان و زلنسکی بعد از دیدارشان در اکتبر منتشر کردند همچنین به حمایت از درخواست اوکراین برای عضویت در ناتو اشاره شده بود. انگیزه اقتصادی از سوی دیگر روابط اقتصادی میان آنکار و کییف هم به همین نحو رونق یافته است. اردوغان و زلنسکی در ماه اکتبر هدف تجاری ۲۰ میلیارد دلاری برای مبادلات دوجانبه خود تعیین کردند و این در حالیست که در سال ۲۰۱۹ این مبلغ ۵ میلیارد دلار بود. شمگال همچنین روز ۳۰ نوامبر گفت: " اوکراین به امضای یک توافقنامه تجاری جاهطلبانه و همهجانبه علاقمند است." بنابر گزارش وبسایت خبری وطن در روز ۶ نوامبر، در حال حاضر حدود ۷۰۰ شرکت ترکیهای در اوکراین فعال هستند و ۳/۶ میلیارد دلار در این کشور سرمایهگذاری کردهاند. به گفته این وبسایت، پیمانکاران ترکیهای برای اجرای بیش از ۲۰۰ پروژه با ارزش کلی ۷ میلیارد دلار در اوکراین قرارداد امضا کردهاند و امیدوارند طی پنج سال آینده بخشی از طرح سرمایهگذاری ۲۵ میلیارد دلاری اوکراین را تامین کنند. از سوی دیگر تعداد گردشگران اوکراینی که به ترکیه سفر میکنند هم روندی صعودی داشته است. به گزارش خبرگزاری آناتولی در روز ۹ اکتبر، " با وجود همهگیری کرونا" استان آنتالیا در جنوب ترکیه پذیرای نزدیک به ۴۵۰ هزار مسافر اوکراینی بوده است. این خبرگزاری همچنین گفت در ۲۰۱۹ حدود ۱/۶ میلیون گردشگر اوکراینی به آنتالیا سفر کردند. مساله کریمه اوکراین به ترکیه به عنوان مهرهای کلیدی در تلاشهای خود برای جذب حمایت جهانی نسبت به مساله کریمه نگاه میکند. اولین نشست پلتفرم کریمه که بخشی از استراتژی اوکراین برای بازپسگیری این شبهجزیره به حساب میآید، قرار است در ۲۰۲۱ برگزار شود. رهبران دولت خودخوانده تاتارهای کریمه (مجلس تاتار کریمه) به دلیل حمایت از اوکراین تبعید شدهاند و رفتار مقامهای حامی روسیه در این شبهجزیره با بسیاری از تاتارها به گونهای بوده که گروههای حقوق بشری أن را آزار و شکنجه توصیف میکنند. کولبا، وزیر خارجه اوکراین روز ۲ دسامبر پلتفرم کریمه را به جامعه تاتارهای کریمه در ترکیه معرفی و در رابطه با آن با مولود چاووشاوغلو، همتای ترکیهای خود صحبت کرد. وزیر امور خارجه ترکیه هم بعد از آن در توییتر خود نوشت از این اقدام حمایت میکند. با این که ترکیه حمایت خود از از تمامیت ارضی اوکراین اعلام کرده اما تاکنون هیچ گام عملی و ملموسی برای کمک به بازگرداندن کریمه به این کشور برنداشته است. همکاری با روسیه شمگال، نخستوزیر اوکراین تصاویر دیدار خود با اوکتای، معاون رییسجمهوری ترکیه را در توییتر منتشر کرد روابط ترکیه و اوکراین همچنان زیر سایه روسیه، منتقد سرسخت کییف قرار دارد. کشوری که ترکیه در برخی حوزهها با آن همکاری میکند. ژوییه ۲۰۱۹، ترکیه بخش اول سیستم دفاع هوایی اس-۴۰۰ روسیه که خریداری کرده بود را تحویل گرفت. با این که این سیستمها هنوز فعال نشدهاند، خرید آنها خشم آمریکا و سایر اعضای ناتو را برانگیخته است. روسیه هم اکنون در حال ساخت اولین نیروگاه اتمی ترکیه در آققویو، واقع در جنوب این کشور است. مسکو علاوه براین خط لوله ترکاستریم که گاز طبیعی روسیه را از طریق ترکیه به اروپا منتقل میکند را هم احداث کرده است؛ این یکی از اهداف دیرینه روسیه در جهت پایان دادن به وابستگی خود به اوکراین برای انتقال گاز طبیعی به اروپا به حساب میآمد. مسکو و آنکارا همچنین در سوریه، لیبی و قفقاز جنوبی با هم رقابت و همکاری دارند. ترکیه اخیرا در مناقشه ناگورنو- قرهباغ از جمهوری آذربایجان حمایت کرد. آنکارا نقش خود در حل و فصل مسائل پس از جنگ در این منطقه را فرصتی برای افزایش نفوذ در قفقاز میداند، منطقهای که از گذشته به عنوان حیات خلوت روسیه در نظر گرفته میشد. ماه فوریه، الیاس کمالاوغلو، استاد دانشگاه در یادداشت خود که در خبرگزاری آناتولی نوشت: " ترکیه باید بین اوکراین و روسیه توازنی ظریف ایجاد کند … اوکراین، جایگزین روسیه به حساب نمیآید … در سیاست خارجی ترکیه همه کشورها جایگاه و اهمیت خودش را دارند. رییسجمهور اردوغان بلافاصله پس از پایان سفرش به اوکراین در فوریه با ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه تلفنی حرف زد." توازن ظریف این توازن ظریف به خوبی در بیانیههای رسمی ترکیه دیده میشود. در حالیکه مسئولان اوکراینی بر علاقه خود به همکاری با آنکارا تاکید میکنند، مقامهای ترکیهای واکنش چندانی از خود نشان نمیدهند. برای مثال شمگال، نخستوزیر اوکراین از ۲۹ نوامبر تا یک دسامبر چندین بار در توییتر در رابطه با دیدار خود با اردوغان، رییسجمهوری، فواد اوکتای، معاون رییسجمهوری و وارانک، وزیر صنایع و فناوری ترکیه نوشت. اما مقامهای ترکیهای در مورد این ملاقات هیچ واکنشی در این شبکه اجتماعی نشان ندادند. سفری که طبق گزارشها قرار است چاووشآوغلو اواخر دسامبر به اوکراین داشته باشد، نشانگر معادله دشواری خواهد بود که آنکارا همزمان با تلاش برای افزایش نفوذ منطقهای خود بدون برانگیختن خشم روسیه با آن روبروست. | رابطه خوب ترکیه و اوکراین در طول تاریخ، با توافقهای نظامی و تجاری این دو کشور طی سالهای اخیرعمیقتر هم شده است. اما آنکارا در عین حال با روسیه هم در حوزههای مختلف همکاری میکند و باید توازن ظریف در روابط خود با هر دو کشور را حفظ کند. | گرم شدن روابط ترکیه و اوکراین؛ آنکارا باید روسیه را هم راضی نگه دارد |
آغاز آزاد سازی فروش سهام عدالت در ایران در این آزادسازی چه اتفاقی روی خواهد داد؟ ۴۹ میلیون و ۱۵۲ هزار و ۷۵۱ نفر دارنده سهام عدالت تا ساعت ۲۴ هشتم خردادماه امسال فرصت دارند تا تصمیم بگیرند که قصد دارند سهام عدالت خود را با روش مستقیم یا روش غیرمستقیم اداره کنند. برای انجام انتخاب بین این دو گزینه آنها باید به سامانه سهام عدالت به نشانی samanese.ir مراجعه کرده و با استفاده از کد ملی خود و دیگر اطلاعات درخواستی در این وبسایت، یکی از این دو روش را انتخاب کنند. دارندگان سهام عدالت اگر تا پایان این مهلت به این سایت مراجعهای نداشته باشند، خود به خود به معنای آن خواهد بود که روش غیرمستقیم را برای سهام در اختیارشان انتخاب کردهاند. روش مستقیم و روش غیرمستقیم چه تفاوتهایی با هم دارند؟ مشمولانی که روش مستقیم را انتخاب کنند، پس از نهایی شدن آزادسازی، مالکیت و مدیریت سهام عدالت به خود آنها واگذار خواهد شد و در واقع اختیار فروش یا نگاهداری این سهم همچون دیگر سهامداران سهام معمولی، برعهده خود آنهاست. نزدیک به ۷۰ درصد ارزش سهام عدالت این افراد سهام شرکتهای بورسی خواهد بود و مابقی که شامل سهام شرکتهای غیربورسی میشود تبدیل به واحدهایی از سهام شرکتهای سرمایهگذاری استانی خواهد شد. اما آنها که روش غیرمستقیم را انتخاب کنند، سهامدار شرکتهای سرمایهگذاری استانی خواهند شد و اداره سهام عدالت را مدیریت این شرکتها برعهده خواهند داشت. قرار بر آن شده است تا سهام این شرکتهای سرمایهگذاری استانی نیز به بورس عرضه شود و امکان خرید و فروش سهام این شرکتها برای سهامداران میسر شود. در این روش سود و زیان تعلق گرفته به سهام به نحوه مدیریت و عملکرد مدیران شرکتهای سرمایهگذاری استانی بستگی خواهد داشت. اگر روش مستقیم انتخاب شود سهام چه شرکتهایی به دارندگان سهام عدالت واگذار خواهد شد؟ در مجموع ۴۹ شرکت در سبد سهام عدالت وجود دارد از این ۴۹ شرکت حاضر در سبد سهام عدالت،۳۶ شرکت بورسی و ۱۳ شرکت غیربورسی است. به مشمولانی که شیوه مستقیم را انتخاب کنند، متناسب با قیمت روز شرکتهای بورسی تعداد سهمی به کد بورسی آنها انتقال خواهد یافت، این افراد از بابت سهام شرکتهای غیربورسی نیز سهامدار شرکتهای سرمایهگذاری استانی خواهند شد. آن طور که مسئولین سازمان خصوصی سازی میگویند، آنها تلاش خواهند کرد هر چه زودتر شمار بیشتری از شرکتهای غیربورسی سهام عدالت به بورس عرضه شوند. این افراد تا دو ماه اجازه فروش سهام خود را ندارند و اگر کد سهامداری ندارند باید در همین دو ماه برای گرفتن کد سهامداری اقدام کنند. کدام روش برای اداره سهام عدالت مناسبتر است، روش مستقیم بهتر است یا روش غیرمستقیم؟ روش مستقیم برای سهامداران فعلی و کسانی که با ساز و کار بورس و سهامداری آشنا هستند، بهتر است. برای آنها که با سازوکار بازار سرمایه آشنایی ندارند یا قصد ندارند سرمایههای بیشتری را در بورس سرمایهگذاری کنند، روش بهتری است. ارزش سهام عدالت در حال حاضر چقدر است؟ با توجه به تغییر قیمت سهام ۳۶ شرکت بورسی سبد سهام عدالت، ارزشگذاری دقیق این سهام ممکن نیست. ضمن اینکه عامل مهم در ارزش گذاری سهام عدالت هر نفر، میزان سهمی است که در اختیار دارد. اما برای آنها که سهام عدالت کامل (یک میلیون تومانی) در اختیار دارند، ارزش فعلی سهام عدالت از ۱۱ تا ۱۶ میلیون تخمین زده میشود. آیا مشخص است در صورت آزادسازی سهام عدالت و انتخاب روش مستقیم سهام کدام شرکتها و به چه میزان به افراد تعلق میگیرد؟ نام شرکتهای قرارگرفته در سبد سهام عدالت شامل ۳۶ شرکت بورسی و ۱۳ شرکت غیربورسی مشخص است. شرکتهایی همچون آلومینیوم ایران (ایرالکو)، ایران خودرو، بانکهای ملت، تجارت و صادرات ایران، سایپا، پالایشگاههای نفت بندرعباس، تهران، مارون، فولاد مبارکه اصفهان کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران، گلگهر و هلدینگ صنایع پتروشیمی خلیجفارس از جمله شرکتهای بورسی حاضر در سبد سهام عدالت هستند. به طور مثال برای کسی که سهام کامل عدالت (سهام یک میلیون تومانی) را در اختیار دارد در صورت انتخاب روش مستقیم و پس از طی کردن فرآیند آزادسازی، سهامدار ۳۲ سهم از ایرالکو، ۶۱ سهم از ایران خودرو و ۴۰ سهم سایپا خواهند شد یا به طور مثال ۱۸۲۳ سهم از سهام بانک تجارت، ۱۴۲۷ سهم از سهام بانک ملت و ۱۲۷۶ سهم از سهام فولاد مبارکه اصفهان به آنها خواهد رسید. چرا ارزش سهام عدالت افراد متفاوت است؟ در زمان آغاز واگذاری سهام عدالت به دو دهک اول درآمدی شامل افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی، سهم یک میلیون تومانی کامل با ۵۰ درصد تخفیف واگذار شد، اما در مراحل بعدی واگذاری سهام عدالت، ارزش سهام واگذار شده ۵۳۲ هزار تومان بود. گفته میشود ۲۵ میلیون نفر سهامی با ارزش ۵۳۲ هزار تومان در اختیار دارند و ۱۰ میلیون نفر نیز برگههای سهام عدالتی به ارزش ۴۷۸ هزار تومان دارند. در سال ۱۳۹۶ به سهامداران اعلام شد که میتوانند با پرداخت مبالغی سهام عدالت خود را به یک میلیون تومان افزایش دهند، اگر در آن مقطع کسی به این فراخوان پاسخ مثبت داده و ارزش سهام خود را کامل کرده باشد، امروز آن مشمولان نیز ارزش کامل سهام عدالت را در اختیار دارند. اگر آن طور که برآورد میشود، ارزش هر برگه سهم کامل یک میلیون تومانی سهام عدالت حدودا یازده برابر شده باشد، میتوان حدس زد که دیگر برگههای سهام با ارزشهای متفاوت نیز به همین میزان افزایش ارزش را تجربه کرده باشند. آیا امروز امکان افزایش ارزش سهام عدالت به یک میلیون تومان وجود دارد؟ خیر. چنین امکانی وجود ندارد و مهلت افزایش ارزش سهام عدالت به یک میلیون تومان پس از پایان نیمه نخست سال ۱۳۹۶ پایان یافت. آیا سهام عدالت به افرادی که در این مقطع زمانی مشمول این طرح می شوند، واگذار خواهد شد؟ خیر. به دلیل محدودیتهایی که برای دولت در شناسایی سهام جدید وجود دارد، چنین امکانی میسر نیست. البته این یکی از نقاط پرسشبرانگیز و مبهم این طرح است که با چه منطق و کدام مبنای قانونی سهام عدالت در مقطعی محدود به برخی افراد واگذار شد و این امکان برای متولدین جدید یا افرادی که به هر دلیلی در ادامه اجرای طرح جزو مشمولان واگذاری سهام عدالت قرار گرفته یا میگیرند، مهیا نیست. تکلیف دارندگان سهام عدالت که در این مدت فوت کردهاند، چه میشود؟ بر اساس مصوبه شورای عالی اجرای سیاست های کلی اصل (۴۴) قانون اساسی، مقرر شده است که وارثان متوفیان مشمول سهام عدالت برای تسهیم و انتقال سهام و سود عایدی به وراث با ارائه گواهی انحصار وراثت به دفاتر پیشخوان دولت الکترونیک مراجعه کنند. این فرآیند از مردادماه ۱۳۹۷ آغاز شده بود اما در هفتههای اخیر و با توجه به بالاگرفتن بحث آزادسازی سهام عدالت روند انحصار وراثت و انتقال سهام عدالت متوفیان به وراث، موقتا متوقف شده است که قرار شده در هفتههای آتی با ساز و کار مشخصی از سرگرفته شود. برای تعیین روش مستقیم یا غیرمستقیم، سرپرست خانوار میتواند برای تمام اعضای خانواده تصمیمگیری کند؟ خیر. هر یک از مشمولین طرح باید شخصا و به صورت مجزا برای انتخاب روش مستقیم یا غیرمستقیم اداره سهام عدالت خود به سامانه اینترنتی سهام عدالت به نشانی samanese.ir مراجعه کرده و با ثبت شماره موبایل خود و دیگر اطلاعات لازم، روش اداره سهام را انتخاب کند. ممکن است تمام افراد خانوار شماره موبایل شخصی نداشته باشند، تکلیف آنها چیست؟ اگر کسی از شماره موبایل جداگانه و اختصاصی نداشت، افراد میتواند مراحل را مجزا و تک به تک طی کنند و از شماره موبایل سرپرست خانوار استفاده کنند. انتخاب روش مستقیم و غیرمستقیم هر کدام از افراد خانوار با شماره موبایل واحد مجزا از یکدیگر خواهد بود. تکلیف سهام عدالت افراد زیر سن قانونی چیست؟ تعیین تکلیف سهام عدالت افراد زیر سن قانونی - ۱۸ سال- با والدین یا سرپرست قانونی آنهاست، سهام عدالت این افراد توسط والدین امکان آزادسازی دارد. پدران یا سرپرستان قانونی افراد زیر ۱۸ ساله باید ابتدا به بانک مراجعه کنند و حساب بانکی باز کنند و سپس شماره شبای بانکی فرد را در سایت سهام عدالت ثبت کنند. نقل و انتقال سهام عدالت به صورت وکالتی میسر و قانونی است؟ بر اساس اطلاعیهها و اعلام مسوولین، نقل و انتقال سهام عدالت حتی به صورت وکالتی نزد دفاتر اسناد رسمی غیرقانونی است و چنین امکانی وجود ندارد. غیرقانونی بودن این نقل و انتقالات به دفاتر اسناد رسمی نیز ابلاغ شده است. رسیده است. سهام عدالت واگذارشده صرفا در سامانه معاملاتی بازار سرمایه در ماه های آتی پس از طی مراحل قانونی آزادسازی و امکان دادوستد در بورس، قابلیت خرید و فروش خواهد داشت. | آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران روز نهم اردیبشتماه در پاسخ به درخواست حسن روحانی با آنچه "آزادسازی" سهام عدالت نامیده میشد، موافقت کرد. از آن زمان و با انتشار اخبار پیرامون این تصمیم، دارندگان سهام عدالت که بیش از ۴۹ میلیون نفر تخمین زده میشوند، پرسشهای بسیاری را درباره معنای آزادسازی سهام عدالت، چگونگی فرآیند این آزادسازی و سود و زیان حول و حوش آن مطرح کردهاند. در این گزارش تلاش شده به سوالات معمول درباره سهام عدالت پاسخ داده شود. | سهام عدالت در ایران؛ از 'روش مستقیم' تا 'سود و زیان' و آنچه باید بدانید |
امینالله خالقی، ولسوال چوره گفت که این حمله چهار روز پیش (۸ میزان/مهر) رخ داد که در نتیجه "۱۸ سرباز و ۶ مامور پلیس کشته شدند". وزارت دفاع افغانستان هرچند در مورد تلفات نیروهای امنیتی افغانستان در این حمله اطلاعی نمیدهد اما گفته که در عملیات نیروهای امنیتی در ولسوالی چوره دست کم ۳۰ نفر از پیکارجویان طالبان کشته شدند. مسئولان امنیتی افغانستان به نصرت صمیمی، خبرنگار بیبیسی در افغانستان گفتهاند که طالبان به طور موقت کنترل بعضی از مناطق ولسوالی چوره را به دست گرفته بودند اما نیروهای دولتی با عملیاتی کنترل این مناطق را پس گرفتند. ارزگان یکی از ولایات ناامن در جنوب افغانستان است. پارسال گروه طالبان در اطراف این ولایت حملات گستردهای انجام دادند و تا دروازههای شهر ترینکوت رسیدند، اما در نتیجه عملیات هوایی نیروهای بینالمللی ناچار به عقب نشینی شدند و شکست خوردند. | منابع محلی در ارزگان، در جنوب افغانستان، میگویند که در حمله افراد گروه طالبان به ولسوالی/شهرستان چوره این ولایت ۲۴ نفر از نیروهای امنیتی افغانستان کشته شدند. | نیروهای افغان در ولایت ارزگان '۲۴ کشته' دادند |
کنسولگری ایران در هرات در بیانیهای گفته است: "خبرهای که از این دست نشر میشود ادعای واهی میباشد." در این بیانیه که امروز (چهارشنبه ۲۲ جدی/دی) به رسانهها ارسال شده آمده که هنوز هویت این افرادبه صورت دقیق تثبیت نشده و مسئولان کنسولگری به منظور تثبیت هویت، خواهان دیدار با این افراد شدهاند. منابع محلی ولایت هرات دیروز اعلام کردند که سه شهروند ایرانی را به اتهام ترور افراد در شهر هرات بازداشت کردهاند. فضل الرحمن خادم، مدیر ضد تروریسم فرماندهی پلیس هرات دیروز سهشنبه ۲۱ جدی/دی در یک نشست خبری در هرات گفت که افراد بازداشت شده در ابتدا خود را شهروند افغانستان معرفی کردند. بیشتر بخوانید: + سه ایرانی به اتهام 'ترور افراد' در ولایت هرات بازداشت شدند + اجساد طالبان به ایران انتقال یافته و برایشان مراسم عزاداری + پاکستان- قربانی حمله پهپاد آمریکایی به ایران سفر کرده بود | کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در ولایت هرات در غرب افغانستان درباره اظهارات یک مقام پلیس هرات که گفته بود سه ایرانی به اتهام ترور افراد در هرات بازداشت شدهاند، واکنش نشان داده است. | ایران بازداشت سه تبعه خود به 'اتهام ترور' در هرات را ادعای واهی خواند |
برخوردها با مذکرات هسته ای تیتر و عکس مهدی موذن، اعتماد حسن وزینی از سه موضع گیری متداول در ایران درباره مذاکرات هسته ای نوشته؛ گروهی که تفاهم را طالب اند و جریان دوم که از حامیان مذاکره هستهای محسوب میشود خوشبینی مفرطی به نتیجه مذاکرات و تأثیر آن بر اقتصاد و دیپلماسی کشور دارند. گویی که توافق هستهای پایانی بر همه مشکلات کشور خواهد بود. نویسنده در نهایت از گروه سومی به نام اقلیت نام می برد که در نشان دادن آثار و خروجی هرگونه توافق هستهای راه افراط در پیش گرفته و القا میکند که توافق هستهای باید پایان دهنده همه مشکلات کشور باشد. این گروه با وجود مخالفت ظاهری با جریان فوقالذکر که نسبت به توافق هستهای بیش از حد خوش بین است، در عمل نتیجهگیری آنها را تکرار میکند. با این تفاوت که رگههایی از عدم صداقت را نیز در میان سطور گفتهها و تحرکاتش پنهان کرده است. به نوشته روزنامه دولت: اگر این طیف دست از تحریف و تخریبهای آشکار هستهای بر ندارد و صدای بلند آنها از سوی نهادهای مربوطه پاسخ داده نشود شاید این شائبه پیش آید که دولت و دیپلماتهایش از موضع انفعال و سرگشتگی در مذاکرات هستهای حضور دارند. حال آنکه کارشناسان و کسانی که از نزدیک روند مذاکرات را دنبال میکنند گواهی میدهند که برد ایران در این مذاکرات بیش از غرب بوده و دستاوردهای آن به اندازه یک مقاومت سرسختانه اما کم هزینه بوده است. محمد حسین روان بخش در ستون طنز مردم سالاری اظهار نظر کرده که در عرض مدت کوتاهی خیلی چیزها عوض شده و از جمله نوشته: یکسال پیش زمانی که رئیسجمهور و هیات همراه به نیویورک رفتند عدهای با حضور در فرودگاه و پرتاب کفش سعی کردند قباحت موضوع مذاکره با آمریکا را به دولت یادآوری کنند، ولی این روزها اگر دو هزار دفعه ظریف و اشتون... ببخشید ظریف و جانکری با هم دست بدهند و مذاکره کنند دیگر هیچکس غیرتش گل نمیکند و کفشش به طور خودکار به طرف اعضای هیات دولت پرت نمیشود. بالاخره بقیه هم عوض میشوند دیگر؛ و این واقعیت هم خوشایند است، هم امیدوارکننده! یک نمونه دیگر از نظر طنزنویس مردم سالاری آن جاست: یک سال پیش در همین ایام، برادر حمید بقایی از طرف دانشگاه تخیلی احمدی نژاد نامه ای به روحانی نوشت و در آن بابت آن دانشگاه خواستار اهدای «۵۰ میلیارد تومان پول، یک ساختمان دولتی و دویست هکتار زمین در اطراف تهران» شده بود. در پایان این طنزنامه آمده: امروز نه تنها از این نامهها نوشته نمیشود بلکه بعید نیست نویسنده نامه و مافوقش هم وقتی آن نوشته را میخوانند با خودشان میگویند: واقعا ما آن روزها چی فکر میکردیم که همین چیزی نوشتیم. این چنین است برادر، همه، حتی آنهایی که تغییر نمیکنند هم مجبور هستند واقعیت را بپذیرند و زیر بار تغییر بروند. روحانی به امرای قطر و کویت چه گفت؟ کارتون محمدعلی رجبی، آرمان رضا زندی در مقاله ای در شرق نوشته: «شما نفت کمتری بفروشید تا من نفت کشورم را به قیمت بهتری بفروشم.» اگرچه این جملات، ترجمه پیامهای «حسن روحانی» به امرای قطر و کویت نیست، اما تفسیر مغز آن است؛ پیامی که در دو هفته اجلاس وزرای اوپک، توسط وزیر نفت ایران به دوحه و کویت برده شده است. چرا «شیختمیم بنحمد آلثانی» و «شیخصباح احمد جابرالصباح» باید به درخواست رییسجمهور ایران روی خوش نشان دهند؟ این روزنامه نگار کارشناس نفت با تاکید بر این که ایران از کشورهای موثر اوپک انتظار دارد تا به نفع افزایش قیمت نفت از تولید نفتشان بکاهد نوشته ایران به دلیل شرایط تحریم، چندسالی است که نمیتواند مطابق سهمیههای قبلیاش در اوپک نفت تولید کند. تجزیه مستثنا شدن از سهیمهها هم در اوپک در مورد عراق و لیبی وجود دارد. نویسنده مقاله شرق موافقت کشورهای صاحب نفت را با پیشنهاد ایران مشکل دیده و در نهایت نوشته- کویت تنها به یک دلیل شاید در بهترین حالت موضعی ممتنع در برابر درخواست ایران داشته باشد؛ ارسال پیام دوستانه به ایران. و این پیام ربط مستقیم به روند مذاکرات مسقط و وین خواهد داشت. اگر مذاکرات ایران با ۵+۱ خوب پیش برود تعداد کشورهای بیشتری ممکن است پای این پیام دوستانه به ایران را امضا کنند و تعداد کشورهای کمتری ممکن است در جبهه عربستان پای بکوبند. دانشگاه با افراطیون نمی جوشد آرزو فرشید در جهان صنعت نوشته: به نظر میرسد که وزارت علوم حالا حالاها وزیردار نمیشود. بعد از آنکه رضا فرجیدانا استیضاح شد و محمود نیلی احمدیآبادی نیز نتوانست اعتماد مجلسیها را جلب کند، روحانی برای این وزارتخانه پرحاشیه فخرالدین احمدی دانشآشتیانی را پیشنهاد کرد که هفته گذشته نامه معرفی وی در صحن علنی اعلام وصول شد، آن هم چه اعلام وصولی! به نوشته این روزنامه: در همه مدتی که نامه رییسجمهور قرائت میشد، نمایندگان دو دو کردند و نشان دادند که به این گزینه تازه نیز رای موافق نخواهند داد. به هر حال احمدی دانشآشتیانی همان روز در کمال خوشبینی اعلام کرد که فکر نمیکند مجلس با وی مشکل داشته باشد و برنامههایش را در اختیار رسانهها قرار داد. جهان صنعت تاکید کرده: جلسه بررسی صلاحیت وی در مجلس روز سهشنبه هفته جاری برگزار میشود و اوضاع اصلا به نفع وی نیست زیرا مجلسیها توجه به توانمندیها و سوابق اجرایی وی را در مرحله دوم قرار داده و بر مرزبندی با اتفاقات سال ۸۸ تاکید دارند. فضل الله یاری در سرمقاله ابتکار نوشته: واکنش ثابتِ مخالفان دولت در برابر چهار گزینه پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت علوم و دو گزینه احتمالی قبلی نشان میدهد که آنها با پیشنهاد دهنده بیشترین مشکل را دارند تا گزینه های پیشنهادی؛ وگرنه مگر میشود که با اتهام «فتنه گری» هم استاد با سابقه دانشگاه را رد کرد و هم رزمنده ای را که سالها در جبهه دفاع از کشور جنگیده است؟ به نظر نویسنده این مقاله: گویی آنها میخواهند با زبانی دیگر به مردم بفهمانند که آن همه شور و نشاط پس از انتخابات خرداد ۹۲ بی خود و بی جا بوده است. به نظر میرسد این گروه برای اجرایی کردن منویات ذهنی خود یک گوشه از دولت را، که اتفاقاً دستگیره محکمی هم دارد، گرفته اند و به این زودی ها حاضر به رها کردن آن نیستند و برای استراتژی خود نقشه هایی نیز دارند. نتیجه گیری ابتکار این است که: تحولات ایران در چند دهه اخیر به خوبی نشان داده که دانشگاه به نهادی پرسشگر تبدیل شده است و میتواند نا به سامانی ها را به چالش بکشد. جنب و جوش و جهت گیری این نهاد در چند انتخابات اخیر (از دوم خرداد ۷۶ تا به امروز) نیز نشان داده است که دانشجویان به هر سمتی که گرایش داشته باشند، از افراط گرایان دوری میجویند؛ پس طبیعی است که این گروه، در موردِ دانشگاه این ضرب المثل را نقشه راه خود قرار دهند: دیگی که برای ما نجوشد..... جامعه ای که خود را نشناخت کارتون احمد عربانی، شهروند ساسان آقایی در مقاله ای در اعتماد نوشته: اگر زمانی بسیاری از ما میگفتند که یکی از روزهای خدا خبر مرگ یک خواننده پاپ چنان واکنش فراگیری در جامعه برمیانگیزد که همه انگشت حیرت به دهانگیریم، پاسخ سادهیی به گوینده داشتیم؛ «تو این جامعه را نشناختی». پاسخ ساده ما بر دامنه لرزان سلسلهیی از پیشفرضهای سست، کلیشههای رسانهیی سنتی مبتنی بر همان پیشفرضها و جامعهشناختی مختصر پیرامون خود استوار بود و نشانههای درستی این پاسخ هم فراوان نویسنده به یاد آورده مرگ هنرمندان و سلبریتیهای دیگری در چند سال گذشته اگر در سکوت خبری دفن نشده باشند با مراسم تشییع پیکر آبرومندانهیی ختم به خیر شده است. به نظر مقاله اعتماد آنچه مرگ مرتضی پاشایی را با همه مرگهای دیگری که در بالا آمد متفاوت میکند، واکنشی احساسی، غافلگیرانه، جالبتوجه و گسترده در بطن جامعه ایرانی است که فراگیری آن بر کسی پوشیده نیست. از نخستین ساعتهای انتشار خبر مرگ این خواننده پاپ، گروهی از الیت جامعه ایران او را نمیشناختند و گمان نمیبردند که مرگ این خواننده پیامدی اجتماعی برانگیزد اما همزمان طبقهیی هم از درون جامعه ایرانی برخاستند که دیوارهای شبکههای اجتماعی را پر از یاد و خاطره مرتضی پاشایی پراکندند و در امتدادش پیادهراه و پارکها را با ترنم ترانههایش و شمعهای روشن زینت دادند. سجاد سالک در مقاله ای در فرهیختگان نوشته: درک این موضوع برای نگارنده سخت است که چطور ممکن است نیروهای شناخته شده حوزه سیاسی و اجتماعی که قاعدتا باید شناخت دقیقتری از جامعه داشته باشند و در بزنگاههای مختلف از چه باید کردها و چه نباید کردها میگویند، حالا در صفحات شخصی خود اعتراف میکنند که مرتضی پاشایی را نمیشناسند و از این حجم محبوبیت و واکنش به مرگ او غافلگیر شدهاند. به نوشته این روزنامه نگار این غافلگیری اگر برای یک معلم، یک فروشنده یا بازنشسته اهمیتی نداشته باشد اما برای نخبگان سیاسی اجتماعی کشور که مدعیاند نبض جامعه را شناخته و برای بهبود اوضاعش پیشنهادهایی دارند واقعیتی تلخ محسوب میشود که فاصله آنها از تحولات جامعه را نشان میدهد. چطور میشود شهرهای مختلف به محل تجمع و سوگواری تبدیل شود و ناظران اجتماعی ناباورانه موضوع را دنبال کنند؟ به نظرم برای نخبگان، روزنامهنگاران و چهرههای سرشناسی که در ماجرای اخیر حیران و سرگشته شدند این اتفاق یک نشانه است تا متوجه شوند چقدر افکار عمومی را میشناسند و چه میزان از دل جامعه فاصله دارند. به هرحال کسی که میگوید پاشایی را نمیشناخته یا اسمش را شنیده بوده اما جایگاهش را نمیدانسته، در حقیقت ناخواسته دارد حقایق تلخی را افشا میکند که جای دیگری هم ممکن است گریبانش را بگیرد. اعتماد در صفحه آخر خود نیز گزارشی دارد که نظر چند جامعه شناس و روان شناس را درباره واکنش به مرگ خواننده جوان پرسیده و از زبان محمدمراد بیات جامعه شناس در اعتماد نوشته: اتفاقی که جمعه شب در تهران و برخی شهرهای ایران رخ داد و واکنش دور از انتظار مردم به مرگ خواننده پاپ نشان از این دارد که بعضی افراد در جامعه صاحب قدرت هستند و برخی صاحب اقتدار. افرادی که دارای اقتدار هستند لزوما ابزار قدرت را در دست ندارند که بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران و برخی چهرههای سیاسی هم در این دسته قرار دارند و میتوانند به عنوان گروه مرجع، جامعه را به تحرک وا دارند. صاحبان قدرت باید درک دقیقی از کسانی که در میان مردم محبوبیت و دارای اعتبار هستند، داشته باشند تا بتوانند نیازهای جامعه را دریابند. افشین یدالهی روان پزشک و شاعر به اعتماد گفته: در شکلگیری این رویداد جوانمرگ شدن این هنرمند موسیقی پاپ و همچنین شرایط بیماری سختی که از سر گذراند در واکنش عاطفی مردم به این شکل تاثیرگذار بود. این هنرمند جوان در دوره کوتاه فعالیتش در موسیقی توانست آثاری را اجرا کند که طیف گستردهیی از مردم با آن ارتباط برقرار کنند. او در شرایطی دنیا را ترک کرد که حرکت رو به جلو و صعودی داشت و همین مساله جوانی و در اوج بودن وی نیز بر واکنشهای عاطفی مردم و ابراز همدردی موثر بود. روزهای سختی گذشت کارتون فیروزه مظفری، اعتماد پیمان مقدم در مقاله ای در شهروند به غیبت حسن روحانی در نمایشگاه بیستم مطبوعات اشاره کرده و نوشته: بیشک مشاوران رئیسجمهوری و تیم رسانهای دولت قطاری از توجیهات را در باب فشرده بودن برنامهها و کم بودن فرصت و مهیا نشدن هماهنگی ردیف میکنند اما خودشان بهتر میدانند که کُمیته هماهنگیهای رسانهای دولت لنگتر از حضور یا عدم حضور رئیسجمهوری در نمایشگاه است. نویسنده به طعنه نوشته: تلخی ماجرا اینجاست که روزهای سختی در پیش است. مذاکرات هستهای به پیچ نهایی و تصمیم آخر نزدیک میشود؛ آن هم در روزگاری که در و دیوار شهرمان پر است از تصویر آدرس شمرهایی که دولت به مذاکره با آنها نشسته و هدف این تصاویر انبوه هرچه باشد حمایت و پشتیبانی از دولت مستقر نیست. در روزگاری که چهارمین گزینه وزارت علوم هم نامزد نشده، پاسخ منفی میشود و فریاد «دو - دو» تحویل میگیرد و از سوی کمپین متحد رسانههای منتقد زیر یک خمش گرفته میشود. و سرانجام این که: آقای رئیسجمهوری که قابل ندانستند اما انگیزه و انرژی ما در حمایت از راهی که برگزیدهایم، کاستی نمیگیرد. ما تازه به اردوی اعتدال وصل نشدهایم. روزهای سختی گذشت. روزهایی که همین غرفههای برتر و رسانههای متحد خبر بررسی مجدد صلاحیت جناب روحانی را در بوق کرده بودند؛ روزهایی که سوابق دیپلماتیک رئیسجمهوری به صورت بیرحمانهای تخریب میشد. روزهایی که در چاپخانهها هم کنترلمان میکردند. همه اندازه هم شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته: میگویم شنیدی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی اعلام کرد پنج تا شش میلیون فرد پردرآمد داریم که میزان ثروت آنها با میزان ثروت پولداران یا ثروتمندان در کشورهایی مثل امریکا چندان تفاوتی ندارد. چه آمار عجیبی؟ تقریبا با تعداد بیسوادان کشور برابری میکند. در ادامه این طنز آمده: بقیه خبر را بخوانم که وزیر کار ادامه داده ما در اجرای برنامه یارانه هفت میلیون نفر فقیر را شناسایی کردهایم، این آمار هم که تقریبا معادل همان تعداد بیسوادان است! بفرما. حالا کدامش درست است؟ | روزنامه های امروز تهران مطالب زیادی درباره مذاکرات هسته ای ندارند و ترجیح داده اند منتظر دور بعدی مذاکرات بمانند. این نشریات در عین حال درباره حیرتشان از واکنش جامعه به مرگ خواننده جوان پاپ نوشته اند. با نگرانی از کاهش بهای جهانی نفت به تجریه و تحلیل رفتارهای اقلیت مجلس پرداخته اند که قصد دارد سومین وزیر پیشنهادی حسن روحانی را هم رد کند و مانع از وزیردار شدن وزارت علوم شود. | بررسی روزنامه های صبح تهران؛ یکشنبه ۲۵ آبان |
روزنامه کيهان در واکنشی نسبت به انتشار اين بازی اينترنتی نوشته است: "آمريکايی ها خيلی دلشان می خواهد به ايران حمله کنند؛ اما بايد دلشان را به چنين بازی هايی خوش کنند." در همين حال در داخل و خارج از ايران نيز بسياری از ايرانيان فارغ از موضع گيری در برابر حکومت، نسبت به محتوای اين بازی اعتراض کردند؛ از جمله توماری اينترنتی در اعتراض به شرکت سازنده بازی با بيش از پنج هزار امضا منتشر شد. "حمله به ايران"، در واقع يکی از ماموريتهای متعدد بازی کوما وار (Kuma War) است. اين بازی جنگی و ماموريتهای مختلف آن که هر ماه به تعدادشان افزوده می شود، به صورت رايگان از اينترنت قابل دريافت است. شرکت کوما - ريالتی گيمز (Kuma Reality Games) هدف خود را ساخت بازيهای رايانه ای بر اساس رويدادهای "واقعی" و موضوعهای خبری عنوان کرده است. موج ساز يا موج سوار؟ کيت هالپر، مدير شرکت کوما ريالتی گيمز در گفتگويی با بخش فارسی بی بی سی تاکيد کرد: "ما تلاش می کنيم که به عنوان يک رسانه تصويری همزمان با اخبار پيش برويم. وقتی مخاطب هرروزه اخباری را در تلويزيون يا روزنامه ها می بيند اين يک فرصت استثنايی برای ما است که ما هم تعامل او را با يک بازی درباره همان موضوع جلب کنيم." بيشتر ماموريتهای اين سری از بازيها در عراق و افغانستان می گذرند و نيروهای شرکت کننده در عمليات عبارتند از: کلاه سبزها، نيروهای ويژه عمليات شبانه، نيروهای ويژه کماندويی اسرائيل، هنگ هفتاد و پنجم رنجرها، نيروهای ويژه دلتا فورس، نيروی دريايی آمريکا، نيروهای واکنش سريع وکماندوهای چترباز بريتانيا. تازه ترين ماموريت "کوما وار" به بازسازی "شکار صدام" يا کشف مخفيگاه رهبر پيشين عراق در دسامبر ۲۰۰۳ می پردازد. اما ماموريت "حمله به ايران" که به گفته مدير شرکت کوما ريالتی گيمز، تاکنون ده هزار بار دريافت شده، يکی از جنجال برانگيزترين ماموريتهای اين مجموعه شده و دستکم درميان کاربران فارسی زبان، شهرتی فراتر از کل سری بازيها يافته است. مدير شرکت کوما گفت که از ۶۲ ماموريتی که تا به حال طراحی و عرضه شده، تنها قسمت بيست و چهارم اين بازی که به بازسازی ماموريت پرسروصدای جان کری، نامزد دموکرات رياست جمهوری آمريکا در دوران جنگ ويتنام می پرداخت، بيش از اين مورد توجه کاربران قرار گرفته و جنجال برانگيخته است. ماموريت: آزادی دانشمند طراحان بازی "کوما وار" پيش از اين نيز دو بار ايران را صحنه عمليات قرار داده اند و در دو قسمت با عنوان "نجات گروگانهای آمريکايی" به بازسازی عمليات شکست خورده نيروهای ويژه آمريکا برای نجات گروگانها در سال ۱۳۵۹ پرداخته اند اما اين دو قسمت هرگز به اندازه ماموريتی که در نطنز می گذرد، پرسروصدا نشد. در "حمله به ايران" که پنجاه و هشتمين ماموريت بازی "کوما وار" است، سربازان آمريکايی وظيفه دارند ضمن حمله به تاسيسات هسته ای نطنز، دانشمندان ايرانی را از بين ببرند و يک دانشمند زندانی را آزاد کنند. شرکت کوما که اين هفته سومين سال تاسيس خود را جشن می گيرد، در توضيح اهداف و پيش زمينه های اين بازی مدعی است که دقيقا از يافته های نظامی و نيز گزارش های خبری بهره برده است. این بازی ساز ادعا کرده است: "از آنجا که ترديدی در زمينه اهداف واقعی ايران از غنی سازی اورانيوم به منظور بدل شدن به دومين کشور اسلامی (پس از پاکستان) دارای بمب اتمی وجود ندارد و از سوی ديگر حمله نظامی گسترده و اشغال ايران می تواند با توجه به در تيررس بودن منابع نفتی خاورميانه از سوی ايران به گسترده شدن دامنه جنگ در منطقه بيانجامد، يک عمليات نظامی کوچک به منظور نابودی پايگاه هسته ای و فناوری ايران، بيشتر می تواند مانع از دستيابی اين کشور به بمب اتمی شود." اين در حالی است که جمهوری اسلامی همواره می گويد که بدنبال کاربرد صلح آميز انرژی هسته ای است و تاکنون آژانس بين المللی انرژی اتمی نيز نتوانسته است مدرکی دال بر برنامه ساخت جنگ افزارهای هسته ای در ايران بيابد. 'ما سياسی نيستيم' مدير شرکت کوما اذعان می کند که انتقاد بسياری نسبت به اين بازی بيان شده، اما می گويد اين مسئله نشان دهنده توجه مخاطبان به محتوای آن است. کيت هالپر به سايت فارسی بی بی سی گفته است: "هنوز خيلی از آمريکايی ها به موضوع گروگان گيری ديپلماتها در ايران فکر می کنند و نگران برنامه هسته ای ايران هستند. برای همين ما به بازآفرينی موقعيت ها دست می زنيم تا بحث های مرتبط را پوشش دهيم. کاربران زيادی با ارسال تومار اينترنتی به ما گفتند که اين بازی را به دلايل سياسی دوست ندارند. ولی ما يک موسسه سياسی نيستيم. اين بازی فرصتی ايجاد می کند که ما به برنامه اتمی ايران فکر کنيم." در حالی که رسانه های نزديک به جمهوری اسلامی انتشار اين قبيل بازی ها را نوعی جنگ روانی و يا تبليغات برای زمينه سازی حمله نظامی به ايران می دانند، کيت هالپر معتقد است که اين بازی تنها يک فرضيه در آينده را پيش چشم می گذارد و هيچ الزامی در باره تحقق اين فرضيه وجود ندارد. با اين حال توجيه طراحان بازی در توليد اين بازی استناد به جمله ای از جورج بوش، رييس جمهور آمريکا، است که در برابر تهديدات هسته ای جمهوری اسلامی "تمام گزينه ها قابل بررسی است." شرکت کوما در بيانيه های مطبوعاتی که پيش از اين منتشر کرده بود، هدف از انتشار اين بازی ها روی اينترنت را نمايش "جانفشانیها" و موقعيت های خطير سربازان آمريکايی اعلام کرده بود. 'واقعيت ملموس در دنيای مجازی' کيت هالپر، مدير عامل کوما می گويد: "برخی رسانه ها به تفاسيری از واقعيت می پردازند که درکش برای عامه مردم امکان پذير نيست؛ اما بازيهای ويدئويی ما واقعيت ملموس را يعنی آنچه در خيابان های بغداد می گذرد، بازسازی می کند." با اين همه طراحی بازیها بسيار ساده و کليشه ای است و اغلب به نظر می رسد که طراحان بازی هيچ شناختی از جغرافيا و ساير پيش زمينه های منطقه موردنظر ندارند. به عنوان نمونه در معرفی ماموريت "حمله به ايران" آمده است که نطنز در يک منطقه کوهستانی واقع شده است، اما در فضای اطراف اين تاسيسات هسته ای درختان نخل به چشم می خورد و سربازان ايرانی نيز بيشتر شبيه عرب ها به نظر می رسند. در ماموريتهای کوما وار، کاربر در موقعيت و زاويه ديد يکی از سربازان آمريکايی قرار می گيرد که بايد نيروهای "دشمن" را نابود کند. می توان اين ماموريتها را به تنهايی يا چند نفره بازی کرد و گاه به پايان بردن يک ماموريت با وجود سطح نسبتا آسان بازی و روايت خطی آن چند ساعت به طول می انجامد. کاربرانی که اين بازی را به صورت گروهی از طريق اينترنت بازی می کنند، می توانند در حين بازی با يکديگر درباره چگونگی مقابله با "دشمن" مشورت کنند. کيت هالپر اين ادعای منتقدان درباره "جنگ افروزی رسانه ها" در غرب عليه ايران را رد می کند و می گويد: "اين بازی ها تنها به مخاطب اطلاعاتی درباره موضوع می دهد و ما سعی می کنيم که با استفاده از يافته های موجود از يک جانبه نگری نسبت به موضوعات پرهيز کنيم." تاکيد بر خاوميانه با اين حال از مجموعه ٦٢ بازی که تاکنون از سوی اين شرکت منتشر شده است ٥٨ بازی به دشمنان خاورميانه ای آمريکايی اختصاص داشته است. از مديرعامل کوما وار پرسيديم آيا نگران نيست که اين امر به افزايش پيش داوری منفی درباره ساکنان خاورميانه يا حتی نسبت به آمريکايی های خاورميانه ای تبار منجر شود. وی پاسخ داد: "نه، فکر نمی کنم نمايش مبارزه با تروريسم بد آموزی باشد، چون ماموران پليس های عراقی که دوشادوش سربازان آمريکايی قرار دارند نيز می توانند قهرمانان بازی ما باشند." او مخاطب اصلی اين بازی ها را آمريکايی هايی با متوسط سن ٣٠ سال می داند ولی اذعان می کند شمار مخاطبان اين بازی در ايران رو به افزايش است. کارشناسان همواره گفته اند که بازی های جنگی رايانه ای می تواند در ميان مدت، در سه مولفه نگرش (انگاره ها)، احساس (تمايلات) و رفتار روی مخاطب جوان تر تاثيرات کم و بيش پايداری در جهت افزايش پرخاشجويی بگذارد. 'تهديد اتمی افغانستان' کوما ريالتی گيمز از دو موسسه حامی سربازان جان باخته و معلول آمريکا حمايت می کند. با اين حال سخنگويان و مدير عامل اين شرکت موکدا هر گونه ارتباطی با دستگاه های دولتی آمريکا را انکار می کنند. در عين حال کيت هالپر می گويد که برخی از محصولات اين شرکت توسط ارتش آمريکا مورد استفاده قرار می گيرد. نشريه آلمانی اشپيگل آن لاين در گزارشی در باره اين بازی ادعا می کند کارشناسان نظامی سابق ارتش آمريکا به عنوان مشاور با اين شرکت همکاری می کنند. کيت هالپر ضمن اعلام اين که موضوع بازی بعدی اين شرکت درباره افزايش تهديدهای اتمی در افغانستان است، وعده می دهد که به زودی بازی های ديگری نيز درباره ايران توسط اين شرکت در دسترس مخاطبان قرار گيرد. خدمات | در ماه های اخير بازی رايانه ای "حمله به ايران" (Assault on Iran) موضوع بحث بسياری از رسانه های فارسی زبان در داخل و خارج از کشور قرار گرفته است. | بازی رايانه ای "حمله به ايران": شبيه سازی واقعيت محتمل |
آلکس مورگان گل دوم و پیروزی بخش آمریکا را به ثمر رساند تیم فوتبال زنان آمریکا که بر خلاف تیم ملی مردان این کشور، نتایج بسیار درخشانی از جمله قهرمانی جهان را در سالهای اخیر کسب کرده با پیروزی امروز روبروی انگلستان دو رکورد جدید هم ثبت کرد: یازدهمین پیروزی پیاپی در جام جهانی و شانزدهمین مسابقه پی در پی بدون شکست. هر سه گل این مسابقه در نیمه نخست به ثمر رسید. ابتدا در دقیقه ۱۰ وینگر پرس برای آمریکا گلزنی کرد اما انگلستان ۹ دقیقه بعد با گل الن وایت نیمه نهایی را به تساوی کشید. پس از آن آلکس مورگان در دقیقه ۳۱ با زدن گل دوم آمریکا را پیش انداخت تا نیمه اول با همین نتیجه به پایان برسد. در نیمه دوم و در دقیقه ۸۱ انگلستان صاحب یک ضربه پنالتی شد اما ضربه استف هیوتنز، کاپیتان ماده شیرها را آلیسا نائر، دروازه بان آمریکا مهار کرد تا بازیکنان برای سومین بار در این مسابقه شادی کنند. آمریکا در دیدار یک چهارم نهایی هم توانسته بود فرانسه، میزبان، را شکست دهد و حالا باید منتظر نتیجه مسابقه تیمهای هلند و سوئد بماند تا حریف خود در فینال را بشناسد. خبر مرتبط | تیم ملی فوتبال زنان آمریکا توانست با پیروزی دو بر یک بر انگلستان راهی فینال جاح جهانی ۲۰۱۹ شود. انگلستان در حالی در حسرت رسیدن به فینال باقی ماند که استف هیوتنز، بازیکن این تیم یک پنالتی را در دقایق پایانی از دست داد تا ماده شیرهای انگلستان مقابل تیم منسجم و قدرتمند آمریکا زانو بزنند. | جام جهانی فوتبال: آمریکا با شکست انگلیس فینالیست شد |
شورای نگهبان ايران پيش از اين نامزدان تاييد شده انتخابات رياست جمهوری را چنين اعلام کرده بود: محمود احمدی نژاد، شهردار تهران، علی لاريجانی، رئيس سابق راديو تلويزيون، محسن رضايی، فرمانده سابق سپاه پاسداران، محمدباقر قاليباف، فرمانده سابق نيروی انتظامی، مهدی كروبی، رئيس سابق مجلس و اكبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام. اگر شما قصد شرکت در انتخابات را داريد، به کدام يک از اين کانديداها رای می دهيد و چرا؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد تا در همين صفحه به چاپ برسد. لطفا به فارسی و به طور فشرده بنويسيد. ن به پنج دليل معين را انتخاب ميکنم ۱-نظام فعلی را ناکارامد ميدانم و احتياج به اصلاحات هر چند کند را در آن خواستارم . ۲-يک دست شدن مملکت دست جناح راست را به نفع اقتصاد نيمه جان وفرهنگ ترقيخواه مملکت نميدانم . ۳-با توجه به اينکه منتقدان خاموش يعنی حداقل ۶۰ درصدمردم در انتخابات شرکت نميکنند ميترسم جناح اصولگرا برنده شود. ۴-در دو انتخاب قبلی با شرکت نکردن ما در انتخابات آب از آب که تکان نخورد هيچ جريان واپسگرا جری تر هم شد. ۵-ايران به جايی رسيده که بزودی بايدبا جهان غرب وامريکا تعامل قابل قبولی داشته باشد.پس هر کس که برنده انتخابات باشد تا حدودی مورد حمايت غرب هم خواهد بود. حامد - يزد آقای قاليباف واقعا در عرصه ی مديريتی بين همه ی کانديداهای فعلی لايق تر و ملی تر هستند و مهمتر از همه سياستبازی نميکنند و با هيچ جناحی در کارشون درگير نمی شوند. نيما شکوهی - تهران در اين زمان اگر يکی از اصلاح طلبان رئيس جمهور شود کاری نميتواند انجام دهد چون مجلس مخالف اوست واگر يک اصولگرا شود مملکت دچار بحران بيشتری ميشود بنابراين از همه بهتر آقای هاشمی است که متعادل است و همه از ايشان حساب ميبرند و يک ايرانی اگر وطن خود را دوست دارد بايد درانتخابات شرکت کند تا سر نوشتش به دست خودش تعيين شود. صالح - کرمان من به دکتر رضايی رای می دهم زيرا ايشان در دوران جنگ زحمت زياد کشيدند ولی بعد از جنگ به طريق نامشخص وی را از مسئوليت کنار گذاشتند زيرا نظرات مهم وی برای بعضی ها رنج اور بود. علی زاده - اصفهان من فکر می کنم مصطفی معين بهترين گزينه است.... فقط معين ميتونه از فرار مغزها جلوگيری کنه. مشکل فرار مغزهاست. من مجبورم در انتخابات شرکت کنم. رسول - شيراز به احمدی نژاد رای می دهم چون مردمی است و کاری به اين حزب و اون حزب ندارد و فقط برای خدا از راه درست کار انجام ميدهد. ليلا - نجف آباد کمترين هزينه برای رسيدن به دموکراسی شرکت نکردن در اين انتخابات است کمی اگر درست و معقولانه فکر کنيم می بينيم اگر حتی بهترين فرد هم در شرايط کنونی اين نظام رييس جمهور شود و بهترين برنامه ها را هم داشته باشد کار اساسی و خيلی مهمی نمی تواند بکند چه برسد به اين کانديداها که هيچ کدام از لحاظ صداقت و روشنفکر بودن حتی به پای آقای خاتمی هم نمی رسند که با آن همه اميد ۸ سال رييس جمهور بود. بنابراين اگر قصد داريم به دموکراسی برسيم بايد يک حداقل هزينه را متحمل شويم که اين هزينه گاهی نوع رای دادن است مانند چند دوره گذشته و گاهی عدم شرکت است که در مجموع مخالفت همگانی را نشان می دهد در ضمن من خودم به تازگی به استخدام يک اداره دولتی درآمدم واين را ميدانم که مهرهای انتخاباتی ديگر مثل سابق ملاک استخدام نيست. رامهرمزی به نظر من انتخابات رفراندومی است که مردم ما ميتوانند درآن بگويند که آيا می خواهند مستقل بمانند يا اينکه سرنوشت کشورشان را به ديگران بدهند برای همين من در انتخابات شرکت ميکنم بنده در اين انتخابات به آقای دکتر محسن رضايی رای ميدهم چون ايشان درهمه مسائل برنامه ای کامل دارند که ميتواند مشکلات ما را حل کند. يا علی. حجت - تهران من در انتخابات شرکت نميکنم و اين حرف جديدی نيست. ... معمولا در انتخابات آزاد در دنيا افرادی با عقايد متفاوت سياسی کانديد ميشوند و مردم از ميان آنها کسی را که به ديدگاه سياسی آنها نزديک تر است انتخاب می کنند. حال چگونه ميتوان از ميان کسانی که دارای ديدگاه های سياسی اجتماعی و اقتصادی متفاوت هستند گفت که کدام يک اصلح هستند. هر کس برای اجرا و پی گيری عقايد سياسی خود لابد بايد صالح باشد. انتخاب اصلح در يک حزب با اهداف مشخص برای پی گيری همان نيات سياسی که حزب به آن معتقد است انتخاب ميشود و بعد مردم از ميان اين برگزيدگان که برای پيشبرد برنامه حزبی خود اصلح بوده اند شخصی با ديدگاه سياسی مورد قبول خود را بر ميگزينند. در حکومت اسلامی اصول و سياست ها تعيين شده اند و انتخاب از بين کسانی انجام ميشود که به اين اصول ايمان داشته و خود را ملزم به آنجام انها بدانند مطمئنا کسانی که با اصول فکری حکومت اسلامی ذره ای اختلاف نظر داشته باشند از فيلتر های حکومتی نخواهند گذشت. ارتين - اهواز من در انتخابات شرکت می کنم و به آقای معين رای ميدهم، زيرا نميخواهم افرادی رای بياورند که تاکنون چند بار ظعم شکست را چشيده اند ... يزدان - فرخ شهر من فکر می کنم اصلاحات جدا از عملکرد آقای خاتمی است. و راهی است که آرام و همراه با فرهنگ سازی پيش می رود. و چون احتياج به زمان دارد من باز هم زمان را به او میدهم...تحولات «عميق» خيلی سريع اتفاق نمیافتد. پس من به معين رای میدهم که کابينهاش از افراد «شجاع» اصلاحطلب مثل جلايیپور و الههکولايی و محمدرضاخاتمی است. نسيم - تهران من با توجه به عملکرد نامزد ها در پست های مختلفی که بر عهده داشته اند و شرايط کنونی کشور حضور فردی مانند آقای معين که از قشر فرهيخته و تحصيل کرده ی جامعه هستند را جهت دستيابی به اصلاحات واقعی و اساسی در جامعه ضروری می دانم... روزبه - رشت من در انتخابات شرکت نخواهم کرد چون کليه کسانيکه معرفی شده درمجموع از گرداندگان اين نظام هستند وما چندين سال است که فقط وفقط اينها را می بينيم مثل اينکه کسی ديگری در مملکت نيست که توانايی ميديريت داشته باشد هی فقط جای نفرات عوض ميشود. عليرضا - دزفول بی تفاوتی برای يک شهروندايرانی آزاده که معتقد به دموکراسی است پذيرفته نيست حتی اگر هيچيک از کانديداها مورد تاييد ما نيست ميتوان با نوشتن کلمه سفيد روی رای اعتراض خود را مطرح نمود. مسيح - تهران .... من هم مانند بسياری از عملکرد شورای نگهبان ناخرسند و گله مند هستم ولی راه اعتراض به اين نحوه عملکرد را عدم شر! ت در انتخابات نمی دانم. اما در درجه بعدی فکر می کنم بهترين گزينه برای اين سمت آقای هاشمی رفسنجانی است.... با توجه به بحرانی بودن شرايط سياست خارجی، ايشان بتوانند به خوبی از عهده اين امر خطير برايند و ناخدای با تجربه و ماهری برای اين کشتی باشند و تنها رقيب هم وزن سياستمداران اروپايی و آمريکايی که قواعد بازی سياست را بخوبی می دانند و شايد تنها کسی که بتواند موجبات برقراری رابطه با آمريکا را برقرار کند و يا دست کم جلوی جنگ با آمريکايی های اربده کش را بگيرد... اکبر- تهران شرکت در انتخابات وظيفه هر ايرانی آزاده است زيرا بی تفاوتی موجبات غالب شدن دشمن داخلی و خارجی می گردد و به نظر من اصلح ترين کانديدا معين است. عباس - جيرفت به علت عدم تطابق انتخابات با استانداردهای دموکراسی بنده در انتخابات شرکت نخواهم کرد اما اگر بنا بود که شرکت کنم فکر می کنم آقای لاريجانی بهترين انتخاب است. شهرزاد - فيروز آباد اقدام شورای نگهبان در رد صلاحيت بسياری از نامزدها نشان می دهد که اين شورا برای خواست مردم ارزشی قائل نيست. اما با اين حال من در انتخابات شرکت می کنم . چون فکر می کنم شرکت نکردن در انتخابات کوتاه آمدن در مقابل شورای نگهبان و بی تفاوت بودن نسبت به مسائل کشور است. صالح - مشهد وقتی نتيجه اين انتخابات فرمايشی از حالا معلومه، ديگه چه رای بديم چه نديم، فرقی نميکنه که اگه مردم سالاری بود، اگه به خاطر دانستن، گفتن، نوشتن، فهميدن، انسان نمی کشتند، من حتما رای می دادم. فريدا - تبريز در انتخابات شرکت می کنم ولی به هيچکدام رای نخواهم داد. رای سفيد خواهم داد چون هيچ کدام از نظر من صلاحيت رييس جمهور شدن ندارند. آرشين - تهران اگر من در انتخابات شرکت کنم يا رای باطله می ندازم يا هم که به احتمال زياد به قاليباف رای می دهم نه برای اينکه تندروی اصول گراست بلکه فقط به خاطر برنامه های جالبی که داشت و به نظر جالب می آمد. فقط همين. به اميد ايرانی آبادتر. سعيد - مشهد به عقيده من حتی بزرگمردی همچون امير کبير هم در نظام کنونی شانسی برای اصلاح امور نخواهد داشت چرا که مشکل ما اشخاص نيستند. چه بسا افراد مثبتی هم بر فرض محال در بين کانديداها وجود داشته باشند اما در نظام فعلی امکان بهبود اوضاع وجود ندارد بهتر از به جای انتخاب بين بد و بدتر به تحريم اين نمايش بيانديشيم. شاهين - تهران ...من دوست ندارم هيچ کشور خارجی واسه کمک به مردم پاشو تو خاک ما بذاره ولی مثل اينکه اينها نمی خوان سر عقل بيان! اصلا ايران به انتخابات نياز نداره يکی هست که واسه همه تصميم بگيره! شرکت تو اين انتخابات يک کار کاملا الکيه البته به اونايی که واسه نون شبشون مجبورن اين کارو بکنن حق ميدم. کورش - تهران با توجه به نوشته برخی از دوستان که واقعا جای تاسف داره که کورکورانه و از سر رقابت می خوان رای بدهند. خدمتشون عرض شود من نه از جمهوری اسلامی خوشم مياد نه می خوام کاری براش انجام بدم فقط می خوام از حق خودم استفاده کنم و شخصی رو انتخاب کنم که با عرضه باشه و اون هم آقای قاليباف خواهد بود. حميد - مشهد به نظر من شايد شما در مطرح کردن سوالتان اشتباه کرده باشيد. چرا که به قول محمد رضا خاتمی تنها نامی که نمی شود بر اين انتخابات گذاشت خود کلمه انتخابات می باشد. فاطمه - تهران آقای هاشمی از صلاحيت بيشتری نسبت به بقيه برخوردار هستند. ايشان سابقه بيشتری در حاکميت داشته و استقلال رای بيشتری در مقابل رهبری نسبت به بقيه دارند. از طرف ديگر برای خنثی کردن رد صلاحيت های غير قانونی و عدم انتخاب کانديدای جناح راست که مورد تاييد شورای نگهبان نيز هست بهترين گزينه آقای هاشمی است.... حميد - تهران من خيلی روی اين مساله فکرکردم از دوشنبه تا حالا. آخرش تصميم گرفتم به دکتر محسن رضايی رای بدم... مرد هميشه خندان سياست، قهرمان دموکراسی ايران، نقطه عطف اراده معطوف به آزادی ملت، فرياد خاموش اصلاح طلبی .. حجت الله نظام اسلامی - قم بنظر من بايد هميشه انسان از بين بدها تنها بد را انتخاب کند نه بدترين را. پس من از بين کانديداها به مصطفی معين رای خواهم داد البته اگر در مرحله تجديد نظر صلاحيت او توسط شورای نگهبان تائيد شود. سعيد - تبريز من به دکتر احمدی نژاد رای می دهم چرا که فکر می کنم به جای فقط بازی های سياسی، تحول خوبی در عمران و آبادی کشور ايجاد کند. زينب - تهران من به آقای قاليباف رای میدهم چون مديريت و توانائی ايشان در مدت زمان تصدی فرماندهی نيروی انتظامی که موجب رضايت مردم از پليس شد را می بينم. بايد به کسی رای داد که توانايی خود را تغيير دادن اوضاع نشان داده باشد. رسول محرمی - تهران من در انتخابات شرکت خواهم کرد و به دکتر لاريجانی رای خواهم داد برای اينکه کم حرف می زند و فقط عمل می کند و مديريت ايشان هميشه مورد تحسين دشمن و دوست بوده و در قلب دوست و دشمن جا دارد... لعيا - دوسلدورف من به آقای رفسنجانی رای می دهم چون سياستمداری با سابقه است و در شرايط کنونی جهان می تواند کشور را از انزوای سياسی وتهديدات خارجی نجات دهد. علی - نورآباد ممسنی حتما در انتخابات شرکت ميکنم و به دکتر قاليباف رای ميدهم . اينکار را ميکنم تا نشان داده باشم که هنوز اميدوارم در اين کشور قانون با قاطعيت و دور از معاملات (بجای تعاملات) اجرا شود. رضا - تهران من قصد شرکت در انتخابات را ندارم به نظر من همه از يک طيف فکری هستند تنها از ترس از دست دادن شغلم مجبورم شرکت کنم چون برای استخدام نياز به مهر شرکت در انتخابات است. آذين - فارس يک ضرب المثل هست که ميگه: آزمون کرده را آزمون کردن خطاست.... مگر وقتی ايشان (هاشمی) ۸ سال رئيس مجلس - ۸ سال رئيس جمهور و مدت مديدی جانشين فرمانده کل قوا در دوران جنگ بودند چه گلی به سر ما زدند؟؟ در ثانی در عجبم چطور ۶ سال پيش در زمان انتخابات مجلس ششم هيچ کس آقای هاشمی را فرد باتجربه نمی دانست؟ هاشمی [در صورت انتخاب] برای جلوگيری از پديد آمدن بحرانهای ناشی از انسداد سياسی فضای فرهنگی را بسيار باز خواهد کرد، اطرافيانش نيز وادادگی فرهنگی و بی پناهی ارزشهای اسلامی را بستر سازی خواهند کرد؛ اقتصاد نيز چونان گذشته به دست دلالان و رانت خواران خواهد افتاد ولی اين بار به گونه ای پيچيده تر و گسترده ترخواهد بود.... امير ت - تهران عليرغم اينکه گزينه های محدودی وجود دارد ولی رفسنجانی و معين در شرايط کنونی کشور عاقل ترين کانديداها بوده و در مجموع از قابليت های بيشتری برای اداره کشور برخوردارند. بنظرم برای جلوگيری از يکپارچه شدن حاکميت مردم ميبايستی به معين در درجه اول و رفسنجانی بعنوان گزينه بعدی رای دهند. کروبی نيز در مرحله بعدی قرار دارد.... اکبر مسلمی من در انتخابات شرکت می کنم چون ايرانيم البته با اينکه از هيچ کدوم از اين ها خوشم نمی آد به هاشمی به خاطر تجربه اش رای می دهم، چون فاليباف خيلی تند رو هست و احمدی نژاد هم که ... رضايی و لاريجانی هم نمی تونند کار مثبتی رو انجام بدهند و در آخر کروبی آرزوهايی رو توی سر داره که فکر نکنم به هيچ کدوم برسه. امين - اصفهان به نظرمن در بين اين چند نفر تنها کسی که توانايی اداره کشوررادارد محمد باقر قاليباف است. صادق قانع - يزد من در انتخاباتی که زنان و روشنفکران در آن اجازه کانديدا شدن ندارند شرکت نمی کنم. مهرداد - برلين من شخصا به لاريجانی رای ميدهم تا با مفاسد اقتصادی مبارزه کند. علی - تهران من سعی خواهم کرد در انتخابات شرکت نکنم ولی اگر جايی مجبور شوم و چاره ای نداشته باشم به تنها نامزد جناح اصلاح طلب يعنی کروبی رای ميدهم. البته ايشان توان اينکار را ندارند ولی حداقل رای به ايشان مقابله با فشار جناح راست ميباشد. در ميان تمام اين نامزدها به معنای واقعی کسی وجود ندارد که خواسته احاد ملت را در برگيرد... صبوری قزوينی - تهران آقای هاشمی به علت تجربه و دانش و روابط عمومی و درايت بالا بهترين گزينه در بين افراد موجود است، اگرچه يک رئيس جمهور تکراری خواهد بود و اين نفسا نکته مثبتی نيست. بعد از هاشمی ، لاريجانی و بعد از او قاليباف و بعد از آنها شايد احمدی نژاد بد نباشد. آقای کروبی و آقای رضائی بايست نفرات بعدی باشند.مهديهزاده - قم قبل از اعلام تائيد صلاحيتها قصد داشتم به آقای معين و در شرايط خاص به آقای هاشمی رای دهم. ولی با کاری که شورای نگهبان انجام داد به نظرم بهترين کار شرکت نکردن در انتخابات هست و رای نخواهم داد. فرهاد - تهران نظر من هيچ کدام از اين کانديداها صلاحيت رياست جمهوری را ندارند. ۸ سال خاتمی زمام امور را به دست گرفت . به جز وعده و وعيد دادن چه کار ديگری انجام داد. بدون شک هر کدام از اين افراد هم که انتخاب بشن تا اول وضع خود را بهبود نبخشند کاری برای ماها انجام نمی دهند. من الان دانشجو هستم خوب چه تضمينی هست که يکی مثل کروبی درد من جوان رو بفهمه و آينده ی شغلی منو تامين کنه ...من خودم نمی خواهم به هيچکدام از اين کانديداهای به اصطلاح تاييد صلاحيت شده رای بدهم چون من برای رايم ارزش زيادی قايلم...پس نميخواهم اونو به خاطر چنين اشخاصی هدر بدم. محمدی - کرمانشاه قاليباف مدير موفقی بوده هم سطح مردم عادی حرف می زنه. مهدی - شيراز من به هاشمی رفسنجانی رای می دهم زيرا ايشان مخالف هر گونه جنگ هستند. کاوه - تهران به آقای قاليباف رای میدهم مديريت و توانائی و اقتدار ايشان در مدت زمان تصدی فرماندهی نيروی انتظامی که موجب افزايش اعتبار و قدرت و کلاس پليس شد را علت انتخاب ايشان به عنوان کانديدای اصلح میدانم. محسن - مشهد من حتما در انتخابات شرکت ميکنم !! اما به هيچ کدام از اين ها رای نميدهم من تنها از ترس از دست دادن موقعيتهای شغلی در آينده شناسنامه ام را مهر خواهم زد. من از اين وضع متاسفم. ای کاش ميشد راهی ديگر برای اعتراض پيدا کرد. شمار فراوان آرای باطل شده خود نشان از نگرانی جوانان است از اينکه اگر رای ندهند موقعيتهايی را از دست بدهند . يکی از دوستان خودم چندی پيش برای معلمی در يک روستا تقاضا داد و از وی مهر رای مجلس پنجم را خواسته بودند. دوستم از سر اعتراض به رد صلاحيت کانديد محبوب خود رای نداده بود و لاجرم در يک روستای خيلی دور از محل اقامت خود ناچار به تدريس شد تازه آنهم با پادر ميانی چند آشنا. زوبير - شيراز بر خلاف ميلم در انتخابات شرکت نخواهم کرد. زيرا اين شش کانديدا سه نفر پاسدار سپاه و سه نفر هم از اعضای يک خط و مشی فکری و سياسی هستند. تفکر و خط و مشی من با اين گروه متفاوت است. من به آينده کشورم علاقه مندم ولی... جايی برای نظر من در ميان اين شش نفر در نظر گرفته نشده است. سعيد پور - شيراز خدمات | شورای نگهبان قانون اساسی ايران طی نامه ای به آيت الله خامنه ای، رهبر ايران اعلام کرد که "در امتثال نظر ولايی آن مقام شريف" صلاحيت مصطفی معين و محسن مهرعليزاده را برای نامزدی در انتخابات رياست جمهوری تأييد می کند. | اگر در انتخابات شرکت می کنيد، کانديدای مورد نظر شما کيست؟ |
به این عدد نگاه کنید: ۶۱۷۴ در نگاه اول خیلی مهم به نظر نمیرسد - اما از سال ۱۹۴۹ به این طرف ذهن ریاضیدانان و علاقهمندان به اعداد را درگیر خود کرده است. اما چرا؟ مراحل زیر را به دقت دنبال کنید تا متوجه شوید: ۱. یک عدد چهار رقمی انتخاب کنید، اما حواستان باشد که حداقل یکی از ارقامش نباید تکراری باشد - مثلا ۱۲۳۴ ۲. ارقام را به ترتیب از بزرگ به کوچک مرتب کنید: ۴۳۲۱ ۳. حالا آنها را از کوچک به بزرگ مرتب کنید: ۱۲۳۴ ۴. عدد کوچک را از عدد بزرگ کم کنید: ۱۲۳۴ - ۴۳۲۱ ۵. حالا مرحله ۲، ۳ و ۴ را با جواب این تفریق تکرار کنید. بگذارید با هم انجام دهیم: ۳۰۸۷ = ۱۲۳۴ - ۴۳۲۱ ارقام را از بزرگ به کوچک مرتب میکنیم: ۸۷۳۰ سپس آنها را از کوچک به بزرگ مرتب میکنیم: ۰۳۷۸ بعد عدد کوچک را از عدد بزرگ کم میکنیم: ۸۳۵۲ = ۰۳۷۸ - ۸۷۳۰ حالا بیایید این سه مرحله را با این جواب آخر تکرار کنیم. عدد ۸۳۵۲ را در نظر بگیرید. ۶۱۷۴ = ۲۳۵۸ - ۸۵۳۲ و اگر این کار را با ۶۱۷۴ تکرار کنیم - یعنی ابتدا از بزرگ به کوچک و سپس از کوچک به بزرگ مرتب کنیم و سپس عدد کوچک را از عدد بزرگ کم کنیم... ۶۱۷۴ = ۱۴۷۶ - ۷۶۴۱ میبینید؟ تکرار مجدد این مراحل از این نقطه به بعد بیهوده است - عملیات مشابه به نتیجه مشابه ختم میشود: ۶۱۷۴ خب، شاید فکر کنید تصادفی بوده باشد. بیایید با یک عدد دیگر امتحان کنیم. ۲۰۰۵ چطور است؟ ۵۱۷۵ = ۰۰۲۵ - ۵۲۰۰ ۵۹۹۴ = ۱۵۵۷ - ۷۵۵۱ ۵۳۵۵ = ۴۵۹۹ - ۹۹۵۴ ۱۹۹۸ = ۳۵۵۵ - ۵۵۵۳ ۸۰۸۲ = ۱۸۹۹ - ۹۹۸۱ ۸۵۳۲ = ۰۲۸۸ - ۸۸۲۰ ۶۱۷۴ = ۲۳۵۸ - ۸۵۳۲ ۶۱۷۴ = ۱۴۶۷ - ۷۶۴۱ انگار فرقی نمیکند که کدام عدد چهار رقمی را انتخاب کرده باشید، دیر یا زود بالاخره به عدد ۶۱۷۴ میرسید و از آن نقطه به بعد اعمال ریاضی مشابه به نتیجه مشابه ختم میشود. ثابت کاپرکار کاپرکار عاشق اعداد بود و به شکلی افراطی وقت صرف بازی با آنها میکرد - برای همین است که بعضا به او لقب ریاضیدان «تفریحی» میدهند تبریک میگویم، شما حالا با ثابت کاپرکار آشنا شدهاید. داتاتریا رامچاندرا کاپرکار (۱۹۸۶ - ۱۹۰۵)، ریاضیدان هندی، علاقه زیادی به بازی با اعداد داشت و در جریان همین بازیها بود که زیبایی اسرارآمیز ۶۱۷۴ را کشف کرد. او که به گفته خودش معتاد تئوری اعداد بود، در جریان یک کنفرانس ریاضی که در سال ۱۹۴۹ در شهر مدرس هند برگزار میشد از این کشف پردهبرداری کرد. او میگفت "فرد دائمالخمر میخواهد برای حفظ حال خوبش تا ابد شراب بنوشد. وقتی پای اعداد در میان باشد من هم چنین حالی دارم." او دانشآموخته دانشگاه مومبای (بمبئی) بود و در یکی از مدرسههای شهر کوچک دولالی که در تپههای شمال شهر قرار دارد ریاضی درس میداد. ریاضیدانان هندی کارهای او را بیاهمیت و بدیهی به حساب میآوردند و یافتههایش را مسخره میکردند و نادیده میگرفتند، اما او مقالهنویس پرکاری بود که بیشتر در مجلات علمی عامهپسند مینوشت. از او در عین حال برای شرکت در کنفرانسهای مختلف یا سخنرانی در مدرسهها و دانشگاهها دعوت میشد تا مشاهدات عددی جذاب و شیوههای عجیب خود را با شنوندگان در میان بگذارد. جوجه را آخر پاییز میشمارند مردم سراسر دنیا کشفیات کاپرکار را میشناسند و از آنها لذت میبرند ایدههای کاپرکار به تدریج در داخل و خارج کشور مورد توجه قرار گرفت و مارتین گاردنر، نویسنده موفق آمریکایی و علاقهمند به ریاضی، در مجله علمی عامهپسند ساینتیفیک آمریکن مقالهای درباره او نوشت. امروزه کاپرکار و کشفیاتش در سراسر دنیا به رسمیت شناخته میشوند و ریاضیدانان روی آنها کار میکنند - مخصوصا کسانی که مثل او علاقه سیریناپذیری به بازی با اعداد دارند. یوتاکا نیشییاما، استاد دانشگاه اقتصاد اوساکا، میگوید "عدد ۶۱۷۴ عدی واقعا اسرارآمیز است." او در مقالهای که در مجله اینترنتی +پلاس نوشته است چنین توضیح میدهد "یک بار با رایانه تمامی اعداد ۴ رقمی را امتحان کرد تا ببیند که آیا همه آنها در چند مرحله محدود به ۶۱۷۴ ختم میشوند یا نه." حتما دوست دارید بدانید که چه نتیجهای گرفت. همه اعداد چهار رقمی که همه رقمهایشان یکی نیست، با استفاده از روش کاپرکار در حداکثر ۷ مرحله به عدد ۶۱۷۴ منتهی میشوند. آقای نیشییاما میگوید "اگر بعد از هفت بار تکرار روش کاپرکار به عدد ۶۱۷۴ نرسیدید، قطعا در جایی اشتباه کردهاید و باید مجددا امتحان کنید!" اعداد جادویی شاید اگر شما هم با اعداد بازی کنید بالاخره به "عدد خاصی" برسید، مثل ۴۹۵ شاید برایتان سوال باشد که چند تا از این "عددهای خاص" هست. راستش جواب درست این است که دقیقا نمیدانیم. اما چیزی که میدانیم این است که در اعداد سه رقمی نیز پدیدهای شبیه ثابت کاپرکار وجود دارد. بیایید پیدایش کنیم. در قدم اول یک عدد سه رقمی انتخاب میکنیم - مثلا ۵۷۴ ۲۹۷ = ۴۵۷ - ۷۵۴ ۶۹۳ = ۲۹۷ - ۹۷۲ ۵۹۴ = ۳۶۹ - ۹۶۳ ۴۹۵ = ۴۵۹ - ۹۵۴ ۴۹۵ = ۴۵۹ - ۹۵۴ خب انگار پیدایش کردیم: "عدد جادویی" ما ۴۹۵ است. ریاضیدانان میگویند که این ثابتها فقط در اعداد سه یا چهار رقمی اتفاق میافتند، اما تا امروز فقط اعداد دو تا ده رقمی را امتحان کردهاند. ۶۱۷۴ به تکنیکالر آیا میتوان ریاضیات را جذابتر کرد؟ بنیاد فناوری سایگرم شرکتی هندی در جنوب مومبای است و ابزار جالبی برای آموزش فناوری اطلاعات در مدرسههای روستایی و عشایری طراحی کرده است: بازی با ارقام و رنگ با محوریت عدد ۶۱۷۴. گیریش آرابالی، بنیانگذار این شرکت، به بیبیسی گفت ایجاد انگیزه در دانشآموزان یکی از علائق همیشگی او بوده است، مخصوصا بین آن دسته از دانشآموزانی که از ریاضی بدشان میآید. هدف او این بود که به آنها نشان دهد که ریاضی میتواند عامل سرگرمی هم باشد. او میگوید "ثابت کاپرکار واقعا زیباست. در انتهای مسیر یکی از آن لحظات نابی قرار دارد که انسان را به وجد میآورد. روشهای تدریس سنتی ریاضی معمولا چنین حسی در شما ایجاد نمیکنند." سفید یعنی صفر عمل، زرد یک عمل و غیره...تا اینکه برسید به قرمز: عددی که بعد از هفت مرحله به ۶۱۷۴ میرسد همین شد که تیم آقای آرابالی تصمیم گرفت تعداد محاسبات لازم برای رسیدن به عدد ۶۱۷۴ را با استفاده از رنگ جدولبندی کند. همانطور که میدانید، محاسبات لازم برای رسیدن به این عدد "جادویی" هرگز بیشتر از هفت تا نمیشود. این الگوریتم مبنای برنامهای شد که به راحتی روی رزبری پای اجرا میشود. رزبری پای، یک رایانه ارزان است که ابعادی معادل کارتهای بانکی دارد و در تدریس علوم، فناوری، مهندسی و ریاضی بسیار استفاده میشود. دانشآموزان میتوانند این برنامه را با استفاده از زبان برنامهنویسی ولفرم برای اجرا روی رزبری پای آماده کنند و هر یک از ۱۰ هزار عدد چهار رقمی موجود را بررسی کنند. این کار به ایجاد الگوهایی رنگی بر اساس تعداد مراحل لازم برای رسیدن به عدد ۶۱۷۴ منجر میشود که میتوان آنها را روی شبکهای چندرنگی به نمایش درآورد. الگویی که در حال ظاهر شدن است را میبینید؟ به نظر شما، اگر اعداد فرد را با رنگ آبی نشان دهیم و اعداد زوج را با رنگ سبز، با چه صحنهای روبهرو میشویم؟ حالا این الگوها را با هم مقایسه کنید: اینجا اعداد فرد را با رنگ آبی نشان دادهاند و اعداد زوج را با رنگ سبز اگر اعداد اول را با رنگ سبز نمایش دهیم و بقیه اعداد را با رنگ آبی چه اتفاقی میافتد؟ آیا با رنگبندی کاملا متفاوتی روبهرو خواهیم شد؟ اعداد اول سبز شدهاند و بقیه اعداد هم آبی ریاضیات تفریحی شما در هر سنی که باشید میتوانید با ریاضی بازی کنید به نظر آقای کاپرکار بازی با اعداد بهترین نوع سرگرمی بود و نقش او در ریاضیات تفریحی تنها به ثابت کاپرکار محدود نمیشود. شاید چیزهایی درباره عدد کاپرکار هم شنیده باشید: عددی مثبت که مجذورش را میتوان به دو بخش تقسیم کرد و حاصل جمع این دو بخش برابر همان عدد اصلی میشود. به مثال زیر دقت کنید: ۸۸۲۰۹ = ۲۹۷ x ۲۹۷ ۲۹۷ = ۲۰۹ + ۸۸ مثالهای دیگری هم برای عدد کاپرکار وجود دارد: ۹، ۴۵، ۵۵، ۹۹، ۷۰۳، ۹۹۹، ۲۲۲۳، ۱۷۳۴۴، ۵۳۸۴۶۱...خودتان امتحان کنید و ببینید چه میشود. یادتان باشد که وقتی میخواهید مجذور را به دو بخش تقسیم کنید، تعداد ارقام این دو بخش باید در صورت امکان مساوی باشد: عدد یک رقمی را با عدد یک رقمی جمع بزنید، عدد دو رقمی را با عدد دو رقمی... اما اگر مجذور به دو بخش با تعداد ارقام مساوی تقسیم نمیشود، باید آن را به گونهای تقسیم کنید که به یک عدد دو رقمی و یک عدد سه رقمی برسید. مثل مثال بالا. به این کاری که شما میکنید میگویند عمل کاپرکار. شما هم حالا یک ریاضیدان تفریحی حرفهای شدهاید! | یک عدد چهار رقمی انتخاب کنید. هر عدد چهار رقمی که میخواهد باشد، فقط کافی است یکی از ارقامش تکراری نباشد. هر بار در کمتر از هفت مرحله با معمای عجیبی روبهرو میشوید. | ۶۱۷۴، عدد مرموزی که بیش از هفت دهه ریاضیدانان را جذب خود کرده |
آئين و جشن شب يلدا يا شب چله که آئينی خانوادگی و سنتی باستانی است، دور هم نشستن تا نيمه شب، خوردن آجيل مخصوص، هندوانه و انار است که همه جنبه نمادی داشته و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. بازار خريد آجيل شب چله، هندوانه و انار در اين روز و روز قبل به شدت گرم می باشد. خدمات | آخرين شب پائيز که طولانی ترين شب سال نيز می باشد، به شب يلدا يا شب چله معروف است. | آخرين شب پائيز |
هنرمندان به یاری کودکان چراغ نمایش خاموش است و میگویند بازگشایی سینماها نزدیک است اما محدود و با فاصله، اما صنعت تولید فیلم تعطیل است. بازیگران و اهل تئاتر سرگردانند. روزنامهها نیم جانی دارند و مجلات به همت والای خود، برکاغد یا سوار بر اینترنت منتشر میشوند. اما ادبیات زنده است. شبهای شعر و قصهخوانی در رونق. و همین کتابفروشیها را هم تنفس مصنوعی داده است. گرچه خبر بهتر، به کار افتادن ناشران افغان است که کتابهای مانده پشت دیوار سانسور در ایران، به همت آنان چاپ میشود و اندکی بعد از مرز گذشته در کتابفروشیها جلوه میفروشد. هنرمندان در روزگار قرنطینه چه میکنند. بیشتری در کار بیتظاهر یاری با مردماند. لیلی رشیدی و بچههای آسمان موسسهای برای نگهداری و توانبخشی کودکان معلول بیسرپرست. بچههای عروسکساز و ادبیات کودکان نیز در برخی استانها به کارند. معجزه اینترنت در خدمت ارتباطات جمعی، انگار برای نجات ادبیات از خموشی کرونا پدید آمده بود. چنان که جمعی در تدارک برپایی جشن شعر با ه.الف. سایه از طریق آنلاین برآیند. بزرگداشت شاعر بزرگ روزگار ما، با تدارکی یک ساله میبایست در اسفند ماه برپا شود، اما با شیوع کرونا مصادف شد و کلن را که میهمانانی از همه دنیا به خود خوانده بود، در خماری گذاشت. عکس مجله داستان کرونا در مجلات هیچ مجلهای نیست، از آنها که برای اردیبهشت ماه منتشر شدهاند که در صفحات و مقالاتی از کرونا نگفته و ننوشته باشد. هادی تقیزاده، نویسنده، در مجله داستان نوشته: بعد از آمدن هیولا به سرزمین ما، دیگر خوابمان نبرد. کم کم فهمیدیم هیولای نامریی چینی یک لشکر خواهر و برادر دارد که آنها را فرستاده جاهای مختلف دنیا. طبیبهای مسیحی اسم هیولای چینی را کرونا گذاشتند و عده ای هم بهش گفتند کووید- ۱۹ من ترجیح میدهم یک کووید به کوویدهایش اضافه کنم تا بشود بیسکوید که همان بیسکویت خودمان است. رضا کیانیان، بازیگر در ماهنامه فیلم نوشته: امید چیز خوبیست، حتی اگر دروغین باشد. آدم را زنده نگه میدارد. شاید در آینده اتفاق خوبی بیفتد. این فیلمهایی را که هیچ امیدی درشان نیست دوست ندارم. میخواهند به تماشاگر بقبولانند محکومی به همین که هست. چاره ای نداری بپذیر. به نوشته این بازیگر: سرنوشت تلخ، مخاطب را وادار به پذیرش میکند... الان وادار به پذیرش شرایط کرونایی هستیم. اما امید کمک میکند به بعد از کرونا هم فکر کنیم. این دوران خانهنشینی هم مثل وقت استراحت بین دو نیمة بازی است. باز توپ بین ما و طبیعت به چرخش درخواهد آمد. هم ما استراحتی میکنیم و هم طبیعت بدون ما نفسی خواهد کشید. و بعد از استراحت بازی شروع خواهد شد. بهروز غریب پور، نویسنده، کارگردان تئاتر و سینما در روزهای کرونایی نوشته: این فرمان "در خانه بمانید" برای ما نیست. ما نه به دستور حکومت و دولت و سازمان جهانی بهداشت بلکه به اقتضای عشقمان و کارمان در خانه باید بمانیم؛ در جنگ و صلح در زمانه وبا و طاعون و کرونا. در غیر این صورت اثری خلق نخواهد شد، به گنجینه آثار معنوی چیزی افزوده نخواهد شد. جنگ و صلحِ تولستوی، شاهنامه فردوسی، بوستان و گلستانِ سعدی، دن كیشوتِ سروانتس و... حاصل خلوت گزینیاند... آن زمان که هنرمند حتی مجبور میشود با دیگران و مثلا در پناهگاه سرد و نمور و متعفن هم باشد کسی همچون هنری مور بزرگترین مجموعه طراحی هایش را میآفریند. شب های شعر شعرخوانی از قرنطینه چند شب اردیبهشتی به دعوت حدیث لزر غلامی، نویسنده کودکان و نوجوانان گرد آمدند و تا توانستند از شعر گفتند و خواندند. برنامه به تغزل گذشت و حدیث از کتاب "زن منی و زنت هستم و زنم هستی" غزل خواندند و چند تا هم کرونایی. عاشقانه خواندند و هم ضد عاشقانه. از حسین منزوی یاد کردند و یک بحث مفصل هم داشتند دربارهی تکبیتهایی که توی ذهن آدم حک میشود. آخرش هم فال حافظ گرفتند که آمد: "نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد/ که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد" تالار پذیرایی کاخ صاحبقرانیه زیباترین کاخ تهران و زلزله زلزله صبح آخرین روز هفته، که تهرانیها را از قرنطینه خانگی به خیابانها کشاند، یک نگرانی به نگرانیهای دوران کرونا افزود. بخش فرهنگی حادثه جایی نبود که خانههای سوپرمدرن در این سالها ساخته شد، بلکه کاخ صاحبقرانیه در خطر افتاد، کاخی که به دستور ناصرالدین شاه ساخته شد و از مجللترین ساختمانهای پادشاهی بود که گرچه در دوران مظفرالدین شاه بخشی از آن خراب شد و در زمان رضاشاه بخش دیگری، هنوز معتبرترین بنای تشریفاتی پایتخت کشورست. این بنا بعد از انقلاب مدتی در اختیار روحانیونی بود که در مراتب بالا جا گرفته بودند، اما قبل از آن که تکه تکه شود، در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گرفت و تبدیل به موزهای شد که گردشگران بسیار داشت تا دو سال قبل که تعطیل گردید تا مرمت شود و از جمله ترکهای آن تعمیر شود. در زلزله صبح جمعه گفته شده که بسیاری از ترکهای ساختمان عمیقتر شد. خبری از آثار تاریخی موزه نیست. این ساختمان با تعمیراتی که در آخرین سالهای پادشاهی زیر نظر ملکه فرح پهلوی صورت گرفت تبدیل به اتاق کار و پذیرایی پادشاه شد و دو تالار آینه کار نیز به محلهای تشریفاتی دفتر تبدیل شد. بسیاری از مراسم و از جمله امضای موافقتنامههای ایران با کشورهای دیگر در این جا صورت گرفت. بخشهایی از ساختمان کاخ صاحبقرانیه در فیلم "شازده احتجاب" و سریال "سلطان صاحبقران" مورد استفاده قرار گرفت. بعد از انقلاب هم علی حاتمی فیلمهای "دلشدگان" و "کمالالملک"را در آن جا ساخت و سریالهای "میرزا کوچک خان" و "قهوه تلخ" هم در سالنهای طبقه همکف آن فیلمبرداری شد. منوچهر شمسایی مرگ یک استاد بهرام بیضایی نوشت: هر چه مینویسم بیمعنی است و رفته برنمیگردد. منوچهر شمسایی رفت، و از روزی که با کارش قهر کرد و خانه نشست، افسردگی آرام آرام او را برده بود. نویسنده و کارگردان بزرگ، با این نوشته خبر داد که چه بیخبر یکی از اصلیترین پایههای علم تلویزیون و سینما، خرقه تهی کرد. او یکی از سه چهار نفری بود که هر وقت به مهندس رضا قطبی بنیانگذار رادیو تلویزیون ملی میگفتند بنیانگذار، یا نزدیک به این صفتی، نام آنها را میبرد که هیچ کدام از چهرههای جلو پرده و صاحب نام نبودند اما بنیانگذار میدانست که چه موثر بودهاند. شمسایی، در آخرین نقشهایش استاد دانشکده رادیو تلویزیون (مدرسه عالی تلویزیون) بود و کمتر کسی مانند وی نور و دوربین میشناخت. اطلاعات فنی و سینماییاش درجه یک بود. با این همه دلیلی نمیدید که سخن نادرست را تمکین کند، از هر که بود. وقتی انقلاب شد، صادق قطبزاده همان حکم را به منوچهر شمسایی داد که مهندس قطبی داده بود. اما روزی که نگهبان کمیتهای جلو وی را گرفت که کیستی و او خشمگین گفت شما کیستید، رخت برکشید و رفت از سازمانی که در ساختنش، و درست ساختنش، موثر بود. در این سالهای پایانی چنان که شنیده بودیم به شمال رفت، خانهای ساخت و کارگاهی و در آن جا، نقاشی کرد، مجسمههای شیشهای و فلزی ساخت و ساخت تا در دوران کرونایی که بهرام بیضایی در مقالهای در شماره جدید ماهنامه فیلم نوشت: "دور شد از دنیای بیگانهیی که آزارش میداد و با کارش قهر کرد؛ و فقط ماهواره برنامههای تلویزیون راِی ایتالیا را میدید و گاهی با همبازی بیچهرهی خیالی در رایانه شترنج بازی میکرد. وقتی به لطف همسایگان صمیمی شمال، مأموران وظیفه شناس، با همهی احترام ماهوارهاش را جمع کردند، پولی دستخوش داد تا آنتن تلویزیون ایرانش را هم بردارند! این روزها به یمن حضور عباس کیارستمی، قیمت قبر در لواسان به ۸۵۰ میلیون تومان رسیده. خوشبختانه فروشندگان قبر راضیاند و شاخص رشد اقتصادی در حرکت به سوی کمال است." این کارگردان بهنام سینما در ادامه نوشت: منوچهر شمسایی در "سبو بزرگ" لواسان جا گرفت و در نبود هیچ خدماتی دخترش مژگان او را شست و مأموران ضّد مخاطره، به موقع جمع هفت نفری همسر و دختر و نزدیکانش را پراکندند و او در تنهایی خود جا ماند. به تشخیص من که از پزشکی حّتی اندکی نمیدانم علِّت مرگ او غربت در وطن بود. سالها کمتر کسی یادی از او کرد، اما حالا همه زنگ میزنند! جواد علیزاده و همسر مامان کوپولو رفت نیمه هفته بود که شبکههای اجتماعی پر شد از تسلیت گویی به جواد علیزاده طنزنویس و کارتونیست قدیمی، به خاطر درگذشت همسر وی، عصمت (آرزو) نقاش کرمانی. او بامدادان دوشنبه پس از ده سال که از درد و رنج ابتلا به لوپوس به عذاب مرده بود، با سکته قلبی از دنیا رفت. اما در این میان سخنی که کمتر گفته شد نقش آرزو بود در مجله طنز و تصویر که به مدیریت همسرش منتشر میشد. ماندگارتر از آن صفحه مخصوص او با عنوان مامان کوپولو. که هر شماره قصهای کودکانه و به زبان کودکی نوشته میشد. داستانهای کوچکی که تسلط و هنرمندی این خانم ساکت کم ادعا را نشان میداد. از جمله آخرین قصههای او سفرهای مامان کوپولو بود: "روزی از روزهای روزگار، در نقطهای از این سرزمین، به حکم غریزه دو نفر، یکی ژاله و دیگری پرهام، مانند بقیه آدمهای عالم در بیخبری متولد شده بودند و داشتند زیر سقفی با هم زندگی میکردند. زن جوان هر روز با شوق و ذوق به باغچه کوچک خانه میرفت و با دستهایش خاکها را کنار میزد و دانه میوههای خورده شده را زیر زمین چال میکرد. یک روز که نارنج خریده بودند، دید که باقی مانده نارنج پر از ریشه و جوانه است، با شوق رفت و آن را گوشهای کاشت. چند روز بعد برگهای کوچکی را دید که از نارنج بیرون زده بودند. ژاله با مهربانی به آنها خوشامد گفت…» در پایان قصه کوتاه سفرهای مامان کوپولو آمده: "پرهام از اتاق بیرون آمد و نگاهی به باغچه انداخت که زیر درخت نارنج که گویی با تاک در هم تنیده بود، گوشه لباس سپید همسرش را توجه او را جلب کرد. جلو رفت و دید ژاله از حال رفته بود. تا صدایی در گوش پرهام پیچید که میگفت من همیشه دوست داشتهام که کنار گیاهان سبز باغچه مان دفن شوم..." جواد علیزاده زیر تصویری که از خود و همسر کشیده، آورده پایان این قصه انگار، پایان زندگی آرزو بود. انگار قصه نبود، وصیت نویسنده بود. همیشه او میخواست در باغچه کوچک خانهمان دفن شود. کارتون هفته نجف دریابندری رفت، کاری از هادی حیدری نجف دریابندری نویسنده و مترجم | هفته پیش درگذشت نجف دریابندری بود، هفتادسالگی گوگوش، شبهای شعر آنلاین، پیوستگی هنرمندان با سالخوردگانی که تاب قرنطینه ندارند. هنرمندانی که کار ندارند اما در میدان فعالیتهای مدنی فعال شدهاند. لیلی رشیدی در بستگی با شعار بچههای آسمان را قرنطینه نکنیم، به مددکاری کودکان بیسرپرست قد برافراشته، هدیه تهرانی در جمع آوری ماسک و ملزومات دیگر برای مناطق دور. | هفته هنر و فرهنگ؛ شکست سینما و تئاتر از کرونا، و پیروزی ادبیات |
فصل اول احکام عمومیماده اول:اين قانون به تاسی از احکام ماده سی وسوم و بند (1) ماده صد وپنجاه ونهم قانون اساسی به منظور تنظيم امور انتخابات درکشور وضع شده است .طرز انتخابات :ماده دوم:انتخابات از طريق رای آزاد ، عمومی ، سری و مستقيم صورت می گيرد .اصل تساوی درانتخابات :ماده سوم:رای دهندگان درانتخابات با بهره مندی از حق تساوی اشتراک می کنند .استفاده از حق رای:ماده چهارم :رای دهنده درانتخابات دارای حق يک رای بوده و تنها از جانب خود رای می دهد.رعايت اصل آزادی اراده :ماده پنجم:رای دهندگان درانتخابات با اراده آزاد اشتراک می کنند . اعمال هر نوع محدوديت مستقيم يا غير مستقيم بر رای دهندگان ونامزدان به ارتباط زبان، مذهب، قوم، جنس، قبيله، سکونت و جايگاه اجتماعی ممنوع است .همکاری ادارات و اشخاص ذيربط:ماده ششم:ادارات دولتی ، سازمان های اجتماعی واشخاص مکلف اند با کميسيون مستقل انتخابات همکاری نموده وتصاميمی را که در حيطه صلاحيت اين اداره اتخاذ می شود، اجرا کنند . فصل دوم اداره انتخاباتکميسيون مستقل انتخابات:ماده هفتم :جريان انتخابات توسط کميسيون مستقل انتخابات اداره می شود .کارکنان انتخابات :ماده هشتم:کارکنان انتخابات به سطح کشور ، ولايت و ولسوالی برای اجرای انتخابات آزاد و عادلانه براساس رهنمودی که از طرف کميسيون مستقل انتخابات وضع شده ، توسط دبيرخانهء استخدام می گردند .عدم جانبداری وتعهد محرميت:ماده نهم:1- کارکنان انتخابات مکلف اند وظايف محوله را بيطرفانه وغير جانبدارانه انجام داده ودراجرای وظايف نمی توانند از هيچ مقام واداره دولتی وغير دولتی به جز از رييس دبيرخانهی کميسيون مستقل انتخابات هدايت حاصل کنند .2 – کارکنان انتخابات قبل از اشغال وظيفه مکلف اند به حفظ محرميت مراکز رای دهی و شمارش آراء حسب تجويز کميسيون مستقل انتخابات رسما تعهد کنند .موانع استخدام:ماده دهم:1- استخدام مسوولين احزاب سياسی ونامزدان انتخاباتی به حيث کارکن انتخابات جواز ندارد .2- نامزدی کارکنان انتخابات درزمان تصدی وظيفه به حيث نامزد جواز ندارد .3- پدر، پدربزرگ و فرزندان صلبی تا درجه سوم، مادر، مادربزرگ ، برادر ، خواهر، همسر، کاکا، عمه ،خاله ،ماما، خسر و خشوی نامزد حق ندارند به حيث کارکن انتخابات در حوزه انتخاباتی مربوطه ايفای وظيفه کنند .4- شخصی که به ارتکاب تخطی در جريان ثبت نام و انتخابات متخلف شناخته شود ، نمی تواند به حيث کارکن انتخابات ايفای وظيفه کند . فصل سوم حوزه های انتخاباتیتعيين حوزه های انتخاباتی:ماده يازدهم :حوزه های انتخاباتی ولايات وولسوالی ها برای انتخاب اعضای مجلس نمايندگان (مجلس نمايندگان)، شورا های ولايات وشورا های ولسوالی ها توسط فرمان رييس دولت 120 روز قبل از انتخابات مربوطه ، تعيين و اعلام می شود.اختلافات مرزی حوزه های انتخاباتی:ماده دوازدهم:1- اختلافات مربوط به حق ثبت نام ويا رای دهی ، نامزد شدن ، شمارش واختصاص آراء توسط کميسيون مستقل انتخابات و کارمندان انتخاباتی مورد رسيدگی قرار می گيرد.2- منازعات درخصوص تعلق يک قريه به ولايت ويا ولسوالی در تعيين حدود مرزی حوزه انتخاباتی ولايتی و ولسوالی ، از طرف وزارت امور داخله درمورد رسيدگی قرار گرفته و درزمينه ، حسب معيار های فنی و اطلاعات به دست آمده ، تصميم اتخاذ واز جريان موضوع کميسيون مستقل انتخابات را به اسرع وقت ، مطلع می کند.3- اختلاف مربوط به حدود مرزی حوزه های انتخاباتی می تواند 110 روز قبل از انتخابات مطرح شود. فصل چهارم انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگانشرايط انتخاب کنندگان وانتخاب شوندگان :ماده سيزدهم :1- شرايط انتخاب کنندگان :هر افغان واجد شرايط آتی می تواند در انتخابات رياست جمهوری ، شورای ملی و شورا های ولايات وشورا های ولسوالی ها را ی بدهد:1- درزمان انتخابات سن 18 سالگی را تکميل نموده باشد.2-هنگام ثبت نام تابعيت افغانستان را دارا باشد .3- به حکم قانون يا فيصله دادگاه با صلاحيت از حقوق سياسی و مدنی محروم نشده باشد.4- اسمش در فهرست ثبت نام رای دهندگان درج باشد.2- شرايط انتخاب شوندگان:1- هرافغان واجد شرايط می تواند خود را درانتخابات رياست جمهوری ، شورای ملی و شوراهای ولايتی و ولسوالی ها نامزد کند.2-قاضی القاضيان اعضای دادگاه عالی و دادستانی حين تصدی وظيفه نمی توانند درانتخابات رياست جمهوری ، شورای ملی ، شوراهای ولايات وشوراهای ولسوالی ها خود را نامزد نمايند .3- منسوبين قوای مسلح (وزارت های دفاع ملی وامور داخله ورياست عمومی امنيت ملی) حين تصدی وظيفه نمی توانند درانتخابات رياست جمهوری ، شورای ملی، شوراهای ولايات ، شوراهای ولسوالی ها خود را نامزد نمايند مگر اينکه 75 روز قبل از برگزاری انتخابات از ارگان های مربوط کناره گيری نمايند .4- اعضای حکومت ، قاضيان ، دادستانان و کارکنان ملکی که خود را نامزد پست رياست جمهوری ، شورای ملی، شوراهای ولايات وشوراهای ولسوالی ها نمايند ، مکلف اند 75 روز قبل از برگزاری انتخابات از وظيفه کناره گيری نمايند .5- هرگاه نامزدان مندرج جزء 4 اين بند درانتخابات موفق نشوند عواقب کناره گيری بالا ايشان اجرا نگرديده درصورت مراجعه الی 20 روز بعد از پايان انتخابات دوباره بوظيفه قبلی ادامه می دهند . به استثنای عهده های انتخاباتی ، مدت بين پايان ، انتخابات ومراجعه درخلال 20 روز به رخصتی قانونی آن ها محاسبه می شود.محل رای دهی:ماده چهاردهم:1- انتخاب کنندگان مکلف اند در محلی که اسم شان درفهرست ثبت نام آن محل درج است ، رای بدهند .2- کميسيون مستقل انتخابات می تواند برای کوچی ها، مهاجرين ، بيجا شدگان داخلی ، منسوبين قوای مسلح و کارکنان دولتی وکميسيون مستقل انتخابات استثناء تسهيلات را فراهم کند .تثبيت هويت رای دهندگان :ماده پانزدهم:1- رای دهندگان مکلف اند قبل از دريافت ورق رای دهی ، کارت ثبت نام خود را غرض تثبيت هويت ارايه نمايند .2- کميسيون مستقل انتخابات می تواند استثناء برای مهاجرين افغان در ايران وپاکستان تسهيلات لازم را فراهم کند . فصل پنجم نامزد و انتخاب رييس جمهورشرايط نامزد شدن:ماده شانزدهم :1- اشخاص واجد شرايط مندرج ماده شصت ودوم قانون اساسی می تواند خود را به رياست جمهوری نامزد نمايند .نامزد رياست جمهوری اسم دو معاون را همزمان با نامزد شدن خود به ملت ، اعلام می دارد .2- نامزدان رياست جمهوری بايد تصوير کارت های رای دهندگان را مطابق ماده چهل وچهارم اين قانون ، ارايه وحق الشمول را بپردازند .3- نامزدان نمی توانند به اعمال زير متوسل گردند .1- تعقيب اهدافی که مخالف اساسات دين مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .2- اعمال زور، تهديد يا تبليغات با استفاده از قوه.3-تحريک حساسيت ها و تبعیضات قومی، زبانی ، سمتی ومذهبی.4- ايجاد خطر واقعی به حقوق وآزادی های فردی يا اخلال عمدی نظم وامنيت همگانی .5- داشتن نيروهای مسلح غير رسمی ويا شموليت درآن.6- دريافت وجوه مالی ازمنابع خارجی .7- دريافت وجوه مالی از منابع غير قانونی داخلی.(4) کميسيون مستقل انتخابات مکلف است واجدين شرايط را تثبيت وتائيد کند .انتخاب رييس جمهور:ماده هفدهم:1- رييس جمهور طبق احکام مندرج ماده شصت ويکم قانون اساسی واحکام اين قانون، با اکثريت آرای تثبيت شده قانونی رای دهندگان ، انتخاب می شود.2-هرگاه نامزدان بيشتر از 50 درصد آرای اجرا شده قانونی را در انتخابات حاصل کرده نتوانند ، در مدت دوهفته بعد از اعلام نتايج انتخابات بين دو نفر ازک انديدانی که بيشترين آراء را کسب نموده اند ، بارتشم انتخابات صورت می گيرد . نامزدی که درين دور، آرای تثبيت شده قانونی بيشتری را کسب کند ، منحيث شخص انتخاب شده اعلام می شود.3- نامزد انتخاب شده با اکثريت آراء طبق حکم ماده صدو شصتم قانون اساسی ، سی روز بعد از اعلام نتايج انتخابات به کار آغاز می کند .4- هرگاه يکی از نامزدان رياست جمهوری درجريان دوراول يا دوم رای گيری ويا بعد از انتخابات وقبل از اعلام نتايج انتخابات وفات کند، انتخاب مجدد مطابق احکام اين قانون برگزار می شود. فصل ششم انتخابات شورای ملیقسمت اولمجلس نمايندگانتعداد کرسی ها :ماده هجدهم:مجلس نمايندگان دارای 249 کرسی می باشد که برای ولايات به تناسب جمعيت شان اختصاص داده می شود .اختصاص کرسی های ولايتی :ماده نزدهم:1- رياست عمومی سرشماری مرکزی حد اقل 90 روز قبل از هر انتخابات ، جديد ترين ارقام رسمی جمعيت يا برآورد جمعيت هرولايت را در اختيار کميسيون مستقل انتخابات قرار می دهد .2- کميسيون مستقل انتخابات ، کرسی ها را برای ولايات قرار زير اختصاص می دهد :1- جمعيت مجموعی ولايات بر 249 کرسی اختصاص داده شده بر ولايات تقسيم می شود تا سهمیه جمعيت برای يک کرسی معين شود .2- جمعيت هرولايت برسهمیه جمعيت برای يک کرسی ، تقسيم می شود نتيجه محاسبه ، تعداد کرسی های اختصاص يافته به هرولايت می باشد. اگر در نتيجه اين محاسبه به يکی يا چند ولايات کمتر از دوکرسی برسد، به آن ولايات دوکرسی اختصاص داده شود .کرسی هايی که به اين طریق اختصاص نمی يابند ، اختصاص شان به اساس بزرگترين عدد اعشاری صورت می گيرد .3- طرز العمل ها وفورمول های رياضی اين محاسبات دراجزای 1و2 اين بند طی يک آيين نامه توسط کميسيون مستقل انتخابات نشر می شود.نامزدان:ماده بيستم :1- نامزدان می توانند درهرحوزه انتخاباتی ( ولايتی يا ولسوالی ) خود را نامزد نمايند .2- نامزدان نمی توانند به اعمال زير متوسل گردند.1- تعقيب اهدافی که مخالف اساسات دين مقدس اسلام نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .2- اعمال زور، تهديد يا تبليغات با استفاده از قوه.3- تحريک حساسيت ها و تبعیضات قومی، زبانی ، سمتی و مذهبی.4 - ايجاد خطر واقعی به حقوق و آزادی های فردی يا اخلال عمدی نظم وامنيت همگانی .5- داشتن نيورهای مسلح غير رسمی ويا شموليت درآن.6- دريافت وجوه مالی ازمنابع خارجی .7- دريافت وجوه مالی از منابع غير قانونی داخلی.(3) نامزدان بايد حق الشمول را پرداخته وتصوير کارت های رای دهندگان را مطابق ماده چهل وچهارم اين قانون ، ارایه نمايند .(4) احزاب سياسی ثبت شده می توانند در هرو لايت تا صد درصد کرسی های اختصاص داده شده برای آن ولايت ، نامزدان خود را معرفی نمايند .شرايط نامزد شدن:مادهء بيست و يکم:1- کميسيون مستقل انتخابات مکلف است برای نامزدان مجلس نمايندگان شرايط مندرج مادهء هشتاد و پنجم قانون اساسی واحکام اين قانون را تثبيت کند .2- هیچ شخص حق ندارد در بيشتر از يک حوزهء انتخاباتی خود را نامزد کند .3- نامزدان احزاب سياسی که توسط کميسيون مستقل انتخابات فاقد شرايط تثبيت گرديده اند . الی اخير ميعاد نامزدی توسط احزاب مربوط تعویض شده می توانند.تفويض کرسی های ولايتی به نامزدان:ماده بيست و دوم1- به تاسی از حکم بند دوم ماده نزدهم اين قانون ، کرسی های ولايتی به نامزدان به اساس تعداد آرای حاصله شان تفويض می شود.2- درهرولايت کرسی ها به نامزدانی تفويض می شود که بيشترين آراء را به دس آورده اند .3- به هیچ نامزد بيشتر از يک کرسی اختصاص داده نمی شود .4- هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند ويا به دلايلی کرسی را در دوره مجلس نمايندگان ترک کند، کرسی وی برای ميعاد باقی مانده به نامزد بعدی دارای بيشتری آراء ازعين جنس ( مرد و يا زن ) تعلق می گيرد .اختصاص کرسی ها به نامزدان اناث :مادهء بيست وسوم:1- کميسيون مستقل انتخابات برای تعيين حد اقل نامزدان اناث که در هر ولايت بايد انتخاب شوند آيين نامه ها وفورملی را ترتيب می کند که مبتنی برجمعيت هرو لايت باشد، تامقتضيات ماده هشتاد وسوم قانون اساسی که بايد تعداد نامزدان منتخب اناث حد اقل درتعدادی از ولايات موجود باشد، تامين شود.2- نامزدان اناث که در هر حوزه انتخاباتی بيشترين آراء را کسب نموده اند ، حسب فورمول بند (1) اين ماده برای شان کرسی اختصاص داده می شود با تحقق شرايط سهمیه ، کرسی های باقی مانده مطابق ماده بيست و دوم اين قانون اختصاص داده می شود .3- درولايتی که صرف دوکرسی اختصاص يافته يک کرسی برای يک نامزد اناث با بيشترين آراء حاصله تفويض می شود کرسی باقيمانده به نامزدی دارای بيشترين آراء صرف نظر از جنسيت تفويض می شود.قسمت دوممجلس سنا (مجلس سنا)ترکيب مجلس سناماده بيست وچهارم.تعداد اعضای مجلس سنا سه چند تعداد ولايات کشور می باشد از جمله يک ثلث ان توسط شورا های ولايات يک ثلث ان توسط شورای ولسواليها انتخاب ، ويک ثلث باقی آن توسط رييس جمهور انتصاب می گردند .انتخابات نمايندگان ولايتی :ماده بيست وپنجم .1- شورای ولايتی در مدت پانزده روز بعد از تاسيس ،يک تن از اعضای خود را برای مدت چهار سال به مجلس سنا با رای سری انتخاب می کند2- انتخابات برای مجلس سنا تحت رياست رييس شورای ولايتی صورت می گيرد، مشروط براينکه شخصا نامزد نباشد ،هرگاه وی نامزد باشد ، معاون وی رياست را به عهده می گيرد در صورتيکه معاون شورای نيز نامزد باشد يک تن از اعضای شورای که از لحاظ سن نسبت به ديگران بزرگتر و نامزد نباشد مجلس انتخابات را سرپرستی می کند .3- انتخابات ميان اعضای موجود شورا به اساس اکثريت کل آراء صورت می گيرد .هرگاه نامزد بيش از نصف آراء را بدست آورد ه نتواند انتخابات مجدد بين دو نامزدی صورت می گيرد که بيشترين آراء را بدست آورده باشد، دراين صورت نامزدی که اکثريت آراء را بدست آورده انتخاب می شود .4- هرگاه يک عضو انتخابی مجلس سنا قبل از پايان دوره معينه کرسی خود را ترک کند دراينصورت نماينده جديد مطابق حکم مندرج بند 3 اين ماده از ميان اعضای موجود شورای ولايتی برای ميعاد باقيمانده انتخاب می شود .انتخابات نمايندگان شورا های ولسواليها برای مجلس سنا .ماده بيست وششم .1- کميسيون مستقل انتخابات در مدت پنج روز بعد از تاسيس شورا های ولسواليها فهرست اعضای منتخبه شورای مذکور را به شورای ولايت مربوط ارسال می کند . وکلای شورا های ولسوالی های هر ولايت يکی از اعضای خود را برای عضويت در مجلس سنا برای يک دوره سه ساله انتخاب می کنند.2- رييس شورای ولايتی مسئول احضار اعضای شورا های ولسواليها به ولايت بوده تا در مدت پانزده روز بعد از تاسيس شورا های ولسواليها انتخابات را به راه اندازد مجلس در محلی برگزار می شود که تمام اعضای شورا ها ی ولسواليها بتوانند گردهم ايند .3- برای مشروعيت انتخابات حد اقل دو ثلث اعضای شورا های ولسواليها بايد در انتخابات اشتراک نمايند .4- انتخابات در بين اعضای حاضر شوری به اساس اکثريت قاطع آراء صورت می گيرد. هرگاه نامزد بالاتر از پنجاه درصد آراء را بدست آورده نتواند انتخابات بار دوم بين دونامزد صورت می گيرد که بيشترين آرا ء را بدست آورده باشد نامزدی که اکثريت آ را را در اين دور بدست آورده انتخاب می شود .5- هرگاه عضو منتخبه شورا های ولسواليها به مجلس سنا قبل از ميعاد معينه کرسی خود را ترک کند در آن صورت انتخاب عضو جديد طبق حکم مندرج بند 4 اين ماده از ميان اعضای موجوده شور اهای ولسواليها برای ميعاد باقيمانده همان کرسی صورت می گيرد .6- کميسيون مستقل انتخابات تائيد می کند که افراد انتخاب شده توسط شورا های ولسواليها و شورای ولايتی واجد شرايط مندرج ماده هشتاد وپنجم قانون اساسی ميباشند هرگاه ثابت شود که نامزد واجد شرايط مندرج ماده هشتاد وپنجم قانون اساسی نمی باشد، در ان صورت کميسيون مستقل انتخابات از شورای ولايتی ويا شورای ولسواليهای مربوط تقاضا می کند تا يک عضو ديگر را انتخاب نمايند .انتخاب اشخاص به مجلس سناماده بيست وهفتم .1- رييس جمهور در مدت دوهفته بعد از اشغال مقام رياست جمهوری از سازمانهای اجتماعی ، احزاب سياسی و همگانی مردم دعوت می کند که مطابق حکم مندرج جزء 3 (هشتاد و چهارم ) قانون اساسی اشخاصی را غرض انتصاب به مجلس سنا معرفی نمايند. دوره نامزدی به اين منظور تا مدت يک هفته دوام می کند.2- دفتر رياست جمهوری بعد از پايان مجدد نامزدی مندرج بند 1 اين ماده در مدتی که از يک هفته تجاوز نکند برگه ها نامزدی اشخاصی را که انتصاب می شوند به کميسيون مستقل انتخابات ارسال مينمايند3- کميسيون مستقل انتخابات بعد از وصول برگه ها نامزدی درز مدت يک هفته مشروعيت اشخاص مندرج بند 2 اين ماده را تائيد نموده وبه دفتر رياست جمهوری اطلاع می دهد .4- رييس جمهور در مدت دوهفته بعد از اعضای دوره نامزدی انتخاب اعضای انتصابی مجلس نمايندگان را مطابق حکم مندرج جز 3 ماده هشتاد وچهارم قانون اساسی اعلام می کند. فصل هفتم انتخابات اعضای شورای ولايات وولسوالی هاقسمت اولانتخابات اعضای شورا های ولايتیشورا های ولايتی :ماده بيست وهشتمهرولايت دارای يک شورای ولايتی بوده که از طریق انتخابات آزاد، سری، عمومی ومستقيم رای دهندگان ولايت انتخاب می شود.ترکيب:ماده بيست ونهم:(1) تعداد اعضای شورای ولايتی برمبنای جمعيت به طریق زير تعيين می شود:- ولاياتی که کمتر از پانصد هزار نفر جمعيت دارد(9) عضو .- ولاياتی که از پانصد هزار الی يک مليون نفر جمعيت دارد (15) عضو .- ولاياتی که بيشتر ازيک مليون الی دو مليون نفر جمعيت دارد (19) عضو.- ولاياتی که بيشتر از دو مليون الی سه ميليون نفر جمعيت دارد (23) عضو.- ولاياتی که بيشتر از سه ميليون نفر جمعيت دارد (29) عضو.(2) رياست عمومی سرشماری مرکزی ارقام رسمی جمعيت يا جمعيت برآوردی هر ولايت راحد اقل (90) روز قبل از تاريخ انتخابات تهيه و بدسترس کميسيون مستقل انتخابات قرار می دهد .نامزدان :ماده سی ام :(1) نامزدانی که می خواهند درانتخابات اعضای شورای ولايتی اشتراک نمايند ، مکلف اند برگه ها نامزدی را به کميسيون مستقل انتخابات بسپارند .(2) احزاب سياسی که نامزدان خود را برای انتخابات شورای ولايتی معرفی نموده اند مکلف اند عين نشان واسم حزب را که درانتخابات مجلس نمايندگان استفاده نموده اند ، در شورای ولايتی نيز به کاربرند .(3) احزاب سياسی می توانند تا صد درصد تعداد کرسی های که در يک ولايت اشغال می شود نامزد ، معرفی نمايند . نامزدان شورا های ولايات مکلف به پرداخت حق الشمول مندرج بند (5) ماده چهل و چهارم اين قانون می باشند .(4) نامزدان شورا های ولايات نمی توانند به اعمال زير متوسل گردند:1- تعقيب اهدافی که مخالف اساسات دين مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .2- اعمال زور ، تهديد يا تبليغات با استفاده از قوه .3- تحريک حساسيت و تبعیضات قومی ،زبانی، سمتی ومذهبی .4- ايجاد خطر واقعی به حقوق و آزادی های فردی يا اخلال عمدی نظم وامنيت همگانی .5- داشتن نيروهای مسلح غير رسمی ويا شموليت درآن .6- دريافت وجوه مالی از منابع خارجی .7- دريافت وجوه مالی از منابع غير قانونی داخلی .(5) نامزدان انتخابات شورای ولايتی بايد در ولايتی سکونت داشته باشند که می خواهند از آن نمايندگی کنند .(6) نامزدان مجلس نمايندگان می توانند برای شورای ولايتی مربوط نيز نامزد شوند، ولی نمی توانند همزمان عضو مجلس نمايندگان و شورای ولايتی باشند .اختصاص کرسی ها به شورای ولايتی :ماده سی و يکم:(1) کرسی ها برای هر شورای ولايتی به ترتيب زير تعيين می شود.:1- کميسيون مستقل انتخابات تعداد کرسی ها را برای هر شورای ولايتی به اساس جمعيت تعيين می کند .2- نامزدانی که اکثريت آراء را به دست آورده اند برای شوراهای ولايتی انتخاب ميشوند .3- دونامزد طبقه اناث در هر شورای ولايتی که اکثريت آراء را به دست آورده اند انتخاب می شوند .کرسی های باقيمانده به نامزدانی که بيشترين آراء را به دست آورده اند صرف نظر از جنس شان ، تفويض می شود.(2) هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند و يا به دلايلی کرسی را در دوره شورای ولايتی ترک کند ، کرسی وی برای ميعاد باقيمانده به نامزد بعدی دارای بيشترين آراء از عين جنس ( مرد و زن ) تعلق می گيرد .قسمت دومشورا های ولسواليهاشورای ولسوالی:ماده سی و دوم :هرولسوالی دارای يک شورای بوده که از طریق انتخابات آزاد، عمومی ، سری و مستقيم توسط رای دهندگان همان ولسوالی انتخاب می شود.ترکيب شورای ولسوالی :ماده سی و سوم(1) تعداد اعضای شورای ولسوالی به اساس جمعيت همان ولسوالی به طریق زير تعيين می شود :1- درصورتيکه جمعيت ولسوالی الی بيست هزار نفر باشد ، (5) عضو.2- درصورتيکه جمعيت و لسوالی بيشتر از بيست هزار الی چهل هزار نفر باشد (7) عضو.3- درصورتيکه جمعيت ولسواليها بيشتر از چهل هزار الی شصت هزار نفر باشد (9) عضو.4- درصورتيکه جمعيت ولسوالی بيشتر از شصت هزار الی هشتاد هزار نفر باشد (11) عضو.5- درصورتيکه جمعيت ولسوالی بيشتر از هشتاد هزار الی صد هزار نفر باشد (13) عضو .6- درصورتيکه جمعيت ولسوالی بيشتر از صد هزار نفر باشد (15) عضو .(2) رياست عمومی سرشماری مرکزی ارقام رسمی جمعيت ياجمعيت برآوردی هر ولسوالی را حد اقل (90) روز قبل از تاريخ انتخابات تهيه وبدسترس کميسيون مستقل انتخابات قرا ر می دهد .نامزدان :ماده سی و چهارم :(1) احزاب سياسی ونامزدان مستقل که در انتخابات اعضای شورای ولسوالی اشتراک مينمايند ، مکلف اند برگه ها نامزدی شان را به کميسيون مستقل انتخابات بسپارند .(2) احزابی که در انتخابات مجلس نمايندگان وشورای ولايتی که نامزدان شان را نامزد نموده اند ، مکلف اند درانتخابات شورای ولسوالی از عين نام و عين علامه يا نشان استفاده کنند که درانتخابات شورای ولايتی مجلس نمايندگان استفاده نموده اند .(3) احزاب سياسی ثبت شده می تواند در هر ولسوالی تاصد درصد کرسی های اختصاص داده شده برای آن ولسوالی ، نامزدان خود را معرفی نمايند .(4) نامزدان انتخابات شورای ولسوالی بايد در همان ولسوالی سکونت داشته باشند که می خواهند از آن نماينده گی نمايند .(5) نامزدان مجلس نمايندگان می توانند در انتخابات شورای ولسوالی مربوط شان نيز شرکت نمايند . مگر نمی توانند درعين زمان عضو مجلس نمايندگان وشورای ولسوالی يا ولايتی باشند .نامزدی نامزدان برای شورا های ولسواليها :ماده سی و پنجم :(1) نامزدان انتخابات شورای ولسوالی می توانند به صورت انفرادی و يا يکی از شاملين فهرست حزب سياسی درانتخابات شرکت کنند .(2) نامزدان شورا های ولسواليها مکلف به پرداخت حق الشمول مندرج بند (6) ماده چهل و چهارم اين قانون ميباشند .(3) نامزدان نمی توانند به اعمال زير متوسل گردند :1- تعقيب اهدافی که مخالف اساسات دين مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .2- اعمال زور، تهديد يا تبليغات با استفاده از قوه .3- تحريک حساسيت ها و تبعيض های قومی ، زبانی ، سمتی ومذهبی.4- ايجاد خطر واقعی به حقوق وآزادی های فردی يا اخلال عمدی نظم و امنيت همگانی .5- داشتن نيروهای مسلح غير رسمی و يا شموليت در آن .6- دريافت وجوه مالی از منابع خارجی.7- دريافت وجوه مالی از منابع غير قانونی داخلی .تخصيص کرسی ها به شورا های ولسوالی ها :ماده سی و ششم :(1) کرسی ها برای شورای هر ولسوالی به ترتيب زير تعيين می شود.1- کميسيون مستقل انتخابات تعداد کرسی ها را برای شورای هر ولسوالی به اساس جمعيت آن تعيين می کند .2- کميسيون مستقل انتخابات کرسی ها را به نامزدانی که بيشترين آراء را در هر شورای به دست آورده اند اختصاص می دهد .(2) در هر ولسوالی دو نامزد اناث که بيشترين آراء را به دست آورده اند ، انختاب می گردند . کرسی های باقيمانده به نامزدانی که بيشترين اراء را به دست آورده اند صرف نظر از جنس شان ، تفويض می شود.(3) هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند ويا به دلايلی کرسی را در دوره شورای های ولسوالی ها ترک کند کرسی وی برای ميعاد باقيمانده به نامزد بعدی دارای بيشترين آراء از عين جنس، ( مرد و زن ) تعلق می گيرد . فصل هشتم آمادگی برای انتخاباتتاريخ انتخاباتماده سی و هفتم :(1) کميسيون مستقل انتخابات تاريخ انتخابات را بعد از مشوره با دولت و احزاب سياسی ثبت شده، حد اقل ( 90) روز قبل از تاريخ مورد نظر برای انتخابات اعلان می کند .(2) کميسيو ن مستقل انتخابات تقويم انتخاباتی را که به صورت واضح نشان دهنده تاريخ های معين انتخابات باشد تهيه و نشر می کند .فهرست رای دهندگان :ماده سی و هشتم :کميسيون مستقل انتخابات فهرست ويا بخش های از فهرست رای دهندگان را که در انتخابات مورد استفاده قرار می گيرد ، تصدیق و (15) روز قبل از شروع انتخابات ، در محلات همگانی که توسط کميسيون مستقل انتخابات تعيين می شود به منظور بررسی در دسترس همگانی قرار می دهد .مبارزات انتخاباتی:ماده سی و نهم :(1) کميسيون مستقل انتخابات برای مبارزات انتخاباتی دوره سی روزه را تعيين می کند . اين دوره (48) ساعت قبل از تاريخ آغاز رای گيری پايان می شود .(2) کميسيون مستقل انتخابات لايحه ها را جهت تنظيم دوره مبارزات انتخاباتی به نشر ميرساند .تاسيس مراکز رای دهی ، تهيه مواد انتخاباتی ونشر رهنمود ها :ماده چهلم:(1) کميسيون مستقل انتخابات مراکز رای دهی را در سراسر کشور تاسيس وزمينه اشتراک رای دهندگان را در ين مراکز طوری مساعد ميسازد تا دسترسی به پروسه انتخابات برای رای دهندگان به سهولت ميسر باشد .(2) کميسيون مستقل انتخابات صندوق های رای گيری ، برگه ها رای گيری ، غرفه های رای دهی ، مهر ها و لوازم ضروری را تنظيم وآماده ساخته و تدابير ديگری را که در تنظيم رای دهی سهولت بوجود می آورد و انتخابات را به طرز موثری رهنمايی می کند اتخاذ می کند .برگه ها رای دهی :ماده چهل ويکم :(1) کميسيون مستقل انتخابات درمورد برگه ها رای دهی وظايف زير را انجام می دهد .1- تهيه برگه ها رای دهی .2- تدارک برای تخصيص نشان ها و يا تصاوير نامزدان .3- ترتيب طرز العملی که به اساس آن برگه ها رای دهی توسط رای دهندگان نشانی می شود .4- تعيين زبان هايی که در برگه ها رای دهی استعمال می شود.5- ترتيب آيين نامه شمارش برگه ها رای دهی .(2) مشخص کردن نظم و ترتيب فهرست نامزدان در برگه ها رای دهی به اساس قرعه .صندوق های رای دهی :ماده چهل و دوم :کميسيون مستقل انتخابات درمورد صندوق های رای دهی وظايف زير را انجام می دهد :1- تهيه و تدارک شکل ومواد صندوق های رای دهی که بتواند به طور محفوظ بسته شده و مهر شود .2- طرز علامگذاری ونشانی شد صندوق های رای دهی .3- طرز بستن ، مهر، محفاظت وباز کردن صندوق های رای دهی .ناظران:ماده چهل و سوم:کميسيون مستقل انتخابات حقوق و وجايب مشاهدين را تصریح کرده طرز العملی را به منظور توزيع اعتبار نامه ناظرين ملی وبين المللی انتخابات ، نمايندگان احزاب سياسی و نامزدان مستقل ترتيب می کند .نامزدی نامزدان :ماده چهل و چهارم :(1) احزاب سياسی و نامزدانی که درانتخابات شرکت ميورزند مکلف اند (75) روز قبل از برگزاری انتخابات به صورت کتبی از تصميم خود به کميسيون مستقل انتخابات اطلاع دهند . اين اطلاعیه حاوی مطالب زير می باشد .1- اسم و آدرس نامزد .2- تصوير کارت ثبت نام رای دهی نامزد .3- تصوير سند ثبت حزب در وزارت عدلیه از جانب نامزدان احزاب سياسی .4- تعهد نامه که تاريخ ، محل تولد وتابعيت نامزد را تصدیق کند .5- سند پذيرش نامزدی امضاء شده توسط نامزد .6- سمبول يا نشان منتخبه نامزد يا حزب روی ورق رای دهی .(2) برگه ها نامزدی همراه با کناره گيری نامه منظور شده حد اقل(75) روز قبل از انتخابات به کميسيون مستقل انتخابات سپرده می شود .(3) حق الشمول برای نامزد رياست جمهوری مبلغ پنجاه هزار افغانی می باشد و اين حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود و يا حد اقل پانزده درصد آرای قانونی اجرا شده را در دور اول انتخابات بدست آورد .(4) حق الشمول برای نامزد مجلس نمايندگان مبلغ پانزده هزار افغانی می باشد واين حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود ويا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده در حوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .(5) حق الشمول برای نامزد شورای ولايتی مبلغ پنج هزار افغانی می باشد واين حق الشمول در صورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود ويا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده درحوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .(6) حق الشمول برای نامزد شورای ولسوالی مبلغ سه هزار افغانی می باشد واين حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود و يا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده درحوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .(7) نامزدان برای رياست جمهوری مجلس نمايندگان ، شورای ولايتی وشوراهای ولسوالی ها علاوه برحق الشمول با تصوير کارتهای ثبت نام رای دهندگان زيراً حمايشود .1- نامزد رياست جمهوری با تصوير ده هزار کارت رای دهندگان به سطح ملی که از اقوام وولايات مختلف کشور باشد .2- نامزد مجلس نمايندگان با تصوير پانصد کارت رای دهندگان .3- نامزد شورا های ولايتی با تصوير سه صد کارت رای دهندگان .4- نامزد شورای های ولسوالی ها با تصوير دوصد کارت رای دهندگان .5- هیچ شخص نمی تواند فوتو تصوير کارت رای دهی خود را در هر انتخابات دراختيار بيشتر از يک نامزد قرار دهد .تصوير کارت های جمع شده نزد کميسيون مستقل انتخابات سری و محفوظ نگهداری می شود.(8) کميسيون مستقل انتخابات مکلف است شرايط مندرج درقانون اساسی واين قانون را در مورد نامزدان تثبيت کند .عدم قبولی نامزدان :ماده چهل و پنجم :(1) هرگاه نامزد ، واجد شرايط مندرج درقانون اساسی واين قانون برای نامزد شدن نباشد، کميسيون مستقل انتخابات نامزد يا حزب نامزد کننده را از دلايل عدم قبولی بعد از وصول برگه ها مکمل نامزدی در مدت (7) روز مطلع ميسازد .(2) کميسيون مستقل انتخابات به حزب ويا نامزد مستقل فرصت می دهد که در مدت (7) روز نواقص وخلاها را مرفوع کند .(3) کميسيون مستقل انتخابات بعد از ضرب الاجل ( تاريخ نهايی ) نامزدی وبررسی برگه ها نامزدی ، اسامی نامزدان واجد شرايط نامزدی را منتشر ميسازد.اعتراض برنامزدان ويا امتناع ازآن:ماده چهل وششم:(1) هرشخص می تواند نامزدی نامزد را در صورتيکه واجد شرايط قانونی نباشد مورد اعتراض قرار دهد .(2)اعتراض مندرج بند (1) اين ماده بايد الی تاريخی که توسط کميسيون مستقل انتخابات تعيين می شود به آن کميسيون سپرده شود .کميسيون مستقل انتخابات بعد از بررسی لازم درمورد اعتراض مذکور تصميم اتخاذ نموده و آنرا به طرفين ابلاغ می کند .(3) درصورتی که نامزد از پذيرش نامزدی خود امتناع ورزد کميسيون مستقل انتخابات درزمينه امتناع نامزد تصميم اتخاذ ميدارد. برای نامزد و يا حزب سياسی ثبت شده فرصت داده می شود تا قبل از فرا رسيدن ضرب العجل و قبل از اينکه کمسيون فهرست را ترتيب وبه نمايش بگذارد . خود را مطابق به شرايط معينه عيار سازد .فهرست احزاب مستحق درمبارزات انتخاباتی وفهرست نهايی نامزدان:ماده چهل و هفتم:(1) کميسيون مستقل انتخابات حد اقل (60) روز قبل از تاريخ انتخابات ، اخرين فهرست نامزدان مستقل مستحق ونامزدان احزاب ثبت شده مستحق را ترتيب وبه نمايش بگذارد .(2) فهرست های مربوط در روز رای دهی درمحلات رای دهی نصب می شود .برداشتن مواد تبليغاتی :ماده چهل و هشتم :کميسيون مستقل انتخابات صلاحيت دارد در روز انتخابات دستور برداشتن مواد تبليغاتی را که درصد متری مرا کز رای دهی به نمايش گذاشته شده باشد صادر کند .منع حمل سلاح در مراکز رای گيری :ماده چهل ونهم:هیچ شخص نمی تواند سلاح و يا ساير اشيايی که منحيث سلاح از آن استفاده شده بتواند درفاصله پانصد متری مراکز رای دهی ، حمل کند . حمل سلاح توسط مسولين امنيتی به استیذان وزارت امور داخله ازين حکم مستثنی است .آغاز وپايان رای گيری :ماده پنجاهم :(1) آغاز وپايان رای گيری در مراکز انتخاباتی مطابق تقسيم اوقاتی صورت می گيرد که از طرف کميسيون مستقل انتخابات ترتيب و تنظيم می شود .(2) رای گيری مطابق آيين نامهی که توسط کميسيون مستقل انتخابات ترتيب وتنظيم می شود، صورت می گيرد .(3) درصورتی که مرکز انتخاباتی به شورش ، تشدد ، توفان ، سيلاب يا ساير حوادث غير مترقبه معروض شود که جريان رای دهی را نا ممکن سازد ، رييس مرکز رای گيری می تواند امر توقف رای دهی را صادر کند .(4) رييس مرکز رای گيری قبل از آنکه پايان کار رای گيری را در وقت تعيين شده مطابق حکم بند (1) اين ماده اعلام کند آخر صف رای دهندگان را در وقت پايان رای دهی نشانی و به هر رای دهنده که در صف قرار دارد اجازه رای دهی را می دهد .(5) کميسيون مستقل انتخابات از تامين شرايط و سهولت ها برای رای دهی معيوبين اطمينان حاصل می کند .اعتراض درمورد رای دهی :ماده پنجاه ويکم :(1) قبل ازينکه رای دهنده ورقه رای دهی را بدست بياورد ، نمايند گان نامزدان می توانند در قسمت حق را دهی شخص يا رای دادن وی درمراکز رای دهی مربوط اعتراض نمايند .(2) ُُُرييس مرکز رای گيری در مورد قبول يا رد اعتراض تصميم اتخاذ نموده درمورد جزيات رد اعتراض يا پذيرش دلايل خود را در روز انتخابات درسند رسمی درج می کند .مهر صندوقهای رای دهی وسايری مواد توسط رييس مرکز رای گيری :ماده پنجاه ودوم:(1) به مجردی که صندوق انتخابات پر يا رای دهی پايان شود، رييس مرکز رای گيری در حضور نمانيدگان نامزدان و ناظرين انتخابات آ نرا طبق آيين نامه تجويز شده ، مهر نموده و به نمايندگان نامزدان که می خواهند عين کار را انجام دهند ، اجازه می دهد تاشماره مهر ها را يادداشت نمايند .(3) رييس مرکز رای گيری صندوق های رای دهی وبسته های برگه ها رای دهی را با درنظرداشت هدايت کميسيون مستقل انتخابات به مرکز شمارش آرا تسليم می کند .محل وزمان شمارش آرا:ماده پنجاه وسوم:شمارش آراء د ر مراکزی که توسط کميسيون مستقل انتخابات تعيين می شود ، صورت می گيرد .ارايه وتصدیق نتايج :ماده پنجا و چهارم :کميسيون مستقل انتخابات مسئول ارايه نتايج انتخابات می باشد . نتايج انتخابات درجريده رسمی نشر شود.پخش ونشر منصفانه وبيطرفانه افکار ونظريات :ماده پنجاه وپنجم :(1) به منظور آگاهی همگانی درجريان مبارزات انتخاباتی ، رسانه های همگانی ( تلويزيون ، راديو و اخبار) مرامنامه ها، نظريات واهداف نامزدان را مطابق آيين نامه کميسيون مستقل انتخابات به طور منصفانه وغير جانبدارانه پخش ونشر کند .(2) نامزدان بايد به رسانه های همگانی دولتی دسترسی داشته باشند. به منظور آگاهی همگانی، درجريان مبارزات انتخاباتی ، رسانه های همگانی دولتی مکلف اند نظريات ، اهداف ومرامنامه نامزدان را با موافقت کميسيون مستقل انتخابات ، بطور منصفانه وبی طرفانه پخش ونشر نمايند .کميسيون رسانه های خبری :ماده پنجاه وششم :کميسيون مستقل انتخابات کميسيون رسانه های خبری را حد اقل (60) روز قبل از تاريخ انتخابات تاسيس می کند ..اين کميسيون گزارش دهی ونشر منصفانه مبارزات انتخابات را نظارت نموده و در مورد هر تخلف از گزارش دهی منصفانه ويا نشر مبارزات انتخاباتی و يا ساير تخلفاتی که به احکام آيين نامه رسانه های خبری انتخابات مربوط می شود ، به کميسيون مستقل انتخابات مشوره می دهد .کميسيون مستقل انتخابات با در نظر داشت سفارشات کميسيون رسانه ها، اعتراض همگانی را در ارتباط به رسانه های خبری شامل تخطی وتخلفات ، انتشار می دهد ويا موضوع را به دادستانی مربوط محول ميسازد . فصل نهم بررسی شکايات وتخطی های انتخاباتیشکايات انتخاباتی :ماده پنجاه و هفتم :(1) شکاياتی که در مورد جريان رای دهی درمرکز رای دهی مطرح می شود ، توسط کميته تشکيل شده در مرکز رای دهی به اتفاق آراء حل وفصل می شود در صورتيکه اتفاق آراء حاصل نشود موضوع به اکثريت دو ثلث آراء حل شود.(2) شکايات درمورد شمارش آراء و نتايج انتخابات رياست جمهوری وشواری ملی زمانی مطرح می شود که شمارش آراء صورت گرفته ويا نتايج اعلان گرديده باشد. هرگاه شکايت با اتفاق آرای مسئولين ذيربط حل وفصل نشود ، درينصورت شاکی می تواند درمدت (48) ساعت بعد از پايان شمارش آراء به دفتر ولايتی انتخابات عارض و دفتر مذکور درمدت (3) روز بعد از وصول شکايت موضوع را حل وفصل کند . همچنان شاکی می تواند در مدت (48) ساعت به کميسيون مستقل انتخابات شکايت نموده وکميسيون مذکور موضوع را در مدت (7) روز بعد از وصول شکايت ، حل وفصل کند . تصميم کميسيون مستقل انتخابات نهايی وقابل تعميل می باشد .تخطی های انتخاباتی :ماده پنجاه و هشتم :(1) شخصی که درجريان مبارزات انتخاباتی ويا در انتخابات مرتکب يکی از اعمال زير شود ، طبق احکام قانون مورد تعقيب عدلی قرار می گيرد :1- تهديد يا تخويف رای دهنده و نامزد يا اخلال در امر انتخابات.2- ممانعت از حضور رای دهندگان ، نامزدان و يا نمايندگان نامزدان در مراکز رای دهی بدون دليل موجه.3- تقلب يا فريب کاری د ر رای دهی يا شمارش آراء .4- رای دهی يا کارت تقلبی يا کارت شخص ديگر.5- تغير ، تبديل ، سرقت ويا محو اسناد انتخاباتی .6- جعل کارت های رای دهی .7- فريب کاری در کارت رای دهی .8- استعمال کارت رای دهی جعلی .9- مبادرت به رای دهی بيش از يکبار .10- باز کردن ويا شکستن قفل محل نگهداری لوازم واسباب، وهمچنان لاک ومهر صندوق های رای دهی ، بدون صلاحيت .11- جلو گيری از اشتراک رای دهند گان يا نامزدان در پروسه انتخابات .12- استفاده از پولی که ازراه های غير قانونی ويا منابع خارجی بدست آمده باشد .13- استعمال کلمات يا سخنرانی توهين آميز .14- تشویق و تحريک سايری اشخاص به ارتکاب يکی از اعمال فوق .(2) هرگاه کميسيون مستقل انتخابات تشخيص دهد که حزب ويا نامزد مستقل ، مرتکب تخطی های انتخاباتی را رهنمايی يا پشتيبانی نموده ، در آنصورت می تواند تحريمی را برآن حزب يا نامزد وضع کند .(3) درصورتی که کميسيون مستقل انتخابات تشخيص دهد که تخطی از احکام اين قانون صورت گرفته ، صورت تخطی را با دلايل موجه به مراجع ذيربط قانونی و يا دادستانی راجع ميسازد. فصل دهم احکام متفرقهتعویق يا تعلیق انتخابات :ماده پنجاه ونهم:درصورتيکه شرايط امنيتی ، مالی ، تخنيکی وحوادث غير مترقبه ، برگزاری انتخابات را غير ممکن سازد ويا اينکه ، مشروعيت پروسه انتخابات را به کلی صدمه رساند، کميسيون مستقل انتخابات می تواند انتخابات را درحوزه مربوطه الی رفع آن حالات به تعویق انداخته يا به حالت تعلیق قرار دهد .ترتيب لايحه ها وآيين نامه ها:ماده شصتم:(1) احکام اين قانون صرف برای اولين دوره انتخابات رياست جمهوری ، شورای ملی ، شورای ولايتی و شوراهای ولسواليها قابل اجرا می باشد .(2) به منظور اجرا بهتر احکام اين قانون کميسيون مستقل انتخابات مکلف است تالايحه ها ، آيين نامه ها ورهنمود های جداگانه را وضع و نشر کند .فصل يازدهمانتخابات دردوره انتقالیاداره انتخابات :ماده شصت و يکم:برای آماده گی ، تنظيم ، برگزاری ونظارت اولين پروسه انتخابات که نشان دهنده تکميل دوره انتقالی می باشد ، دولت انتقالی اسلامی افغانستان از ملل متحد تقاضای معاونيت نموده است که تاسيس دفتر مشترک تنظيم انتخابات يکی از ين معاونت ها بوده وطبق فرمان شماره 110 مورخ 29 دلو 1382 وبا سهم گيری متخصصين بين المللی سازمان ملل متحد صورت گرفته است . کليه صلاحيت هايی که حسب اين قانون به کميسيون مستقل انتخابات تفويض شده ، الی پايان دوره انتقالی توسط دفتر مشترک تنظيم انتخابات اعمال می شود .کميسيون مستقل انتخابات بعد از ايجاد ، جايگاه کميسيون موقت انتخابات را در دفتر مشترک تنظيم انتخابات احراز می کند با تکميل دوره انتقالی کميسيون مستقل انتخابات همه صلاحيت های مندرج اين قانون را کسب می کند . الی ايجاد کميسيون مستقل انتخابات حق تصميم گيری ورای دهی اعضای بين المللی دفتر مشترک تنظيم انتخابات حسب فرمان شماره (110) محفوظ می باشد .تاريخ انفاذ :ماده شصت ودوم :اين قانون از تاريخ توشيح ، نافذ و درجريده رسمی نشر شود و با انفاذ آن احکام مغاير اين قانون ملغی شمرده می شود .پايانتاريخ تصويب: 13 مه 2004تاريخ توشيح (تاييد و امضا) : 27 مه 2004 خدمات | بسم الله الرحمن الرحيم | متن کامل قانون انتخابات افغانستان |
آبی پوشان با شکست از فولاد و توقف در برابر سایپا، در پایان هفته بیست و دوم با دو پله نزول به رتبه پنجم سقوط کردند. پیروزی در این دو بازی میتوانست استقلال را به عنوان ملموسترین تهدید پرسپولیس در رده دوم قرار دهد اما حالا به دست آوردن یکی از سهمیههای لیگ قهرمانان آسیا نیز آسان به نظر نمیرسد. استقلال علاوه بر واگذاری نتیجه در اهواز، با سه اخراجی به تهران برگشت. عارف غلامی و علی کریمی به همراه فرهاد مجیدی که به شدت نسبت به داوری بازی معترض بود. در گزارش بازی آمده که مجیدی خطاب به سیدعلی گفته «من ویلای شمال ندارم به تو بدهم». سرمربی استقلال بعد از بازی اتهاماتش را به عرصه عمومی برد و بدون نام بردن از داور یا کادر فنی فولاد، در اینستاگرام نوشت: «ویلای امیردشت. کار در شهرداری به کمک فامیل. عضو رایگان مدرسه فوتبال. معرف ویزای اسپانیا. شام و ناهار در رستوران تهرانسر. تنها هستم اما هرگز مقابل بیعدالتی سکوت نمیکنم. مردم خیلی زود متوجه حقیقت خواهند شد». بهنام ابوالقاسمپور مربی فولاد که در شهرداری فعال است، در واکنش به اتهامات مجیدی و در مصاحبه زنده تلویزیونی گفت: «وجودش را نداشت اسم بیاورد. به فامیل نزدیک نکونام بودن افتخار میکنم. الان فامیل نشدهام. از بچگی با هم بزرگ شدهایم. افتخار میکنم که در این سالها توانستم ۵۰۰ نفر را در شهرداری شاغل کنم. دستگاههای نظارتی حتماً ورود کنند که اگر تخلفی صورت گرفته مشخص شود». ابوالقاسمپور درباره ویلا و رستوران ابراز بیاطلاعی کرد و گفت به خاطر کرونا رستورانها بستهاند. روزنامه همشهری درباره ویلای امیردشت نوشته "احتمالاً مجیدی مدعی است این ویلا در اختیار سیدعلی (داور بازی) قرار داده شده است". با این حال استقلال در برابر سایپا نیز با اینکه زود به گل رسید و به نظر میرسید عزم رقم زدن یک برد پر گل را دارد، با تساوی ۱-۱ متوقف شد. مانند بازی با الشرطه عراق، پرسپولیس و فولاد خوزستان، این بار هم استقلال پیش افتاد اما موفق به حفظ برتری خود نشد. مجیدی که کماکان نسبت به وقایع اهواز معترض است، به دستیارش مجید نامجومطلق اجازه شرکت در نشست خبری را نداد تا استقلالیها مانند بازیشان در اهواز نشست خبری را تحریم کنند. تیم هفته پرسپولیس با ۵۰ امتیاز و حفظ فاصله ۱۰ امتیازی با تیم دوم، در آستانه کسب چهارمین قهرمانی پیاپی ایستاده. شاگردان یحیی گلمحمدی هفته آینده میزبان شاهین بوشهرند و میتوانند هفدهمین برد خود را رقم بزنند، در حالی که هیچ تیمی بیش از ۱۱ پیروزی کسب نکرده. با این حال، بازیکنان پرسپولیس دوشنبه شب پست مشترکی را در اینستاگرام علیه مدیران باشگاه منتشر کردند. در بخشهایی از بیانیه آمده: «هیچکس پاسخگوی این وضعیت اسفبار نیست. ذی حساب هم خود را مالک تلقی نموده و مستبدانه درباره پرداخت حق بازیکنان اظهار نظر میکند. شخص اول باشگاه قدرت تصمیمگیری ندارد و اقداماتی خلاف منافع باشگاه انجام میدهد. «عجب از این همه آشفتگی. پرسپولیس مانند گوشت قربانی شده و هر کس دنبال بردن تکهای از آن است. وای اگر مدیران برای سودجویی بخواهند نفاق خود را به تیم سرایت دهند». آنها تاکید کردهاند که هدفشان از انتشار بیانیه مشترک "روشنگری بود که در صورت رخداد اتفاقی ناگوار، هواداران علتش را بدانند". در روزهای اخیر، خبرگزاریها مطالبی را درباره اشکالات قرارداد پرسپولیس با حامی مالی خود منتشر کرده و آن را ناقض حقوق باشگاه دانستند. این موضوع پیش از بیانیه بازیکنان، خشم هواداران را نیز در شبکههای اجتماعی در پی داشت. مغموم هفته محمدرضا زنوزی مطلق جدیترین مخالف از سرگیری لیگ بود و بعضی مصاحبههای رادیویی یا مطبوعاتیاش در دوران تعطیلی لیگ با واکنشهای خوشایندی از سوی هواداران مواجه نمیشد. مالک دو نماینده تبریز در لیگ برتر، هر دو تیم خود را در جریان هفته بیست و دوم بازنده دید. تراکتور در خانه به نساجی باخت و ماشین سازی در اهواز به فولاد. هر دو تیم پیش از بازگشایی لیگ برتر نیز در دیداری تدارکاتی مقابل نود ارومیه شکست خوردند. این تیم دسته اولی پس از غلبه بر ماشین سازی، تراکتور را هم با گلهای پورصادقی، سوداگر و طجرلو در برابر تکل گل میمبلای پرویی شکست داد. تراکتور به جایگاه ششم جدول سقوط کرده و اگر تغییری در روند این تیم ایجاد نشود، شانس کسب سهمیه را از دست خواهند داد. ماشین در پایین جدول تا حدودی در حاشیه امنیت است و فعلاً با تهدید سقوط مواجه نیست. سایت تسنیم نوشت: «چرا سرمربی تیم ملی باید در چنین شرایطی لیگ برتر را تماشا کند" دیوار هفته جنجالیترین عکس هفته بیست و دوم، تصویر دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی ایران در ورزشگاه شهر قدس برای تماشای دیدار پیکان و پرسپولیس بود. دیواری که اگر اسکوچیچ آنجا ننشسته بود، هیچکس از روی عکس نمیتوانست حدس بزند بخشی از سکوهای تماشاگران در یک استادیوم فوتبال است. سایت تسنیم نوشت: «چرا سرمربی تیم ملی باید در چنین شرایطی لیگ برتر را تماشا کند. چرا طوری برنامهریزی نشد که شأن و جایگاه سرمربی تیم ملی حفظ شود. انتشار چنین عکسی در سطح بینالمللی میتواند وجهه فوتبال ایران را خدشهدار کند». انتشار گسترده عکسهای "دیوار زشت" و سرمربی تیم ملی در رسانهها و شبکههای اجتماعی، باعث واکنش مسئول ورزشگاه شهر قدس شد. در این بین، فدراسیون فوتبال ایران به دلیل عدم تایید اساسنامهاش در فیفا هر لحظه با خطر تعلیق مواجه است و این فدراسیون خواهان دخالت رئیس جمهور برای حل مشکل شده. با این حال مسئول ورزشگاه شهر قدس مدعی شد: «از آنجایی که کشورمان قصد میزبانی جام ملت های آسیا را دارد ما نیز تغییراتی را در ورزشگاه ایجاد کردهایم که در حال نوسازی است. طبیعی است که تصاویر مربوط به تیرچه بلوک و آجر نمایان باشد و من انتشار این مسئله را شیطنت میدانم». گل هفته مسعود ریگی هافبک دفاعی استقلال با شوت زیبایش توانست کار تیمی و هماهنگی همبازیانش را به گل تبدیل کند. حرکت پا به توپ آرش رضاوند، پاس به دانشگر و سرانجام شلیک زیبای ریگی که استقلال را پیش انداخت اما این برتری تا پایان بازی حفظ نشد. گل دوم صنعت نفت آبادان به پارس جم هم زیبا بود. پاس فنی و هوشمندانه کاپیتان ریکانی به مطلقزاده و هدفگیری دقیق او در شرایطی سخت که باعث شد خیال تیمش از برتری در بازی خانگی راحت شود. حوادث هفته بازی صنعت نفت آبادان با پارس جنوبی جم با تساوی بدون گل در جریان بود که ناگهان آتشسوزی در بخش تاسیسات ورزشگاه، باعث قطعی برق شد. هم بازی متوقف شد و هم پخش زنده تلویزیونی. این وضعیت ۲۰ دقیقه دوام داشت. تا اینکه مسابقه از سر گرفته شد اما برق واحد سیار تلویزیون وصل نشد. به همین خاطر بدون ضبط تلویزیونی، گل اول صنعت نفت آبادان به ثمر رسید. اتفاق جالب دیگری که رخ داد، سنگربانی لوسیانو پریرا مهاجم فولاد خوزستان و آقای گل پیشین لیگ برتر بود. وقتکشی شهاب گردان دروازهبان فولاد باعث شد داور به او کارت زرد بدهد. ادامه تعلل و چانهزنی گردان در شروع بازی باعث شد کارت دوم را هم بگیرد و اخراج شود. فولاد هر پنج تعویضش را انجام داده بود و به همین خاطر لوسیانو پریرا که خودش گل دوم را به ماشین سازی زده بود درون دروازه ایستاد. در دقایق باقی مانده نیز توپی از خط دروازه فولاد نگذشت. جوان اول هفته مهدی عبدی در بازی پرسپولیس با پیکان روی نیمکت نشسته بود. مصدومیت وحید امیری و تعویض زودهنگامش در دقیقه ۳۵ باعث شد عبدی وارد زمین شود. در نیمه دوم ارسال نادری با کنترل مهدی عبدی و ضربه دقیقش باعث شد پرسپولیس برتری خود را دو برابر کند. مهاجم ۲۱ ساله مازندرانی اولین گلش را برای پرسپولیس، در شهرآورد مقابل استقلال به ثمر رسانده بود. او مقابل پیکان مجددا توانست در دقیقه ۸۱ و این بار با ضربه سر به گل برسد تا خیال سرخپوشان از کسب پیروزی راحت شود. گلمحمدی در نشست خبری گفت اگر عبدی مغرور نشود میتواند پیشرفت کند و گلهای بیشتری بزند. نکونام با ماسکی که پرچم فولاد خوزستان است روی نیمکت مینشیند مربی هفته جواد نکونام تنها مربی شش امتیازی پس از بازگشایی لیگ برتر است. ابتدا در بازی عقب افتاده از هفته هفدهم توانست استقلال را با فرهاد مجیدی شکست دهد و سپس تیمش را مقابل ماشین سازی به برتری رساند. فولاد که ۹ بازی متوالی در برابر استقلال متوقف شده بود بالاخره بعد از پنج سال و با سرمربیگری جواد نکونام توانست طلسم را بشکند. آخرین برد فولاد با سرمربیگری دراگان اسکوچیچ سرمربی حال حاضر تیم ملی ایران رقم خورد که تیمش را فروردین ۹۴ در برابر شاگردان امیر قلعهنویی به برتری رساند. جالب اینکه فولادیها در هر دو بازی عقب افتادند اما نکونام توانست تیمش را به نحوی هدایت کند که ابتدا به تساوی برسند و سپس پیروزی ۲-۱ را رقم بزنند. نکونام با ماسکی که پرچم فولاد خوزستان است روی نیمکت مینشیند. سرمربی ۳۹ ساله فولاد، رکورددار بازی ملی در تاریخ فوتبال ایران است. | از آخرین برد استقلال که مقابل ذوب آهن اصفهان رقم خورده است ۱۲۸ روز میگذرد. موضوع فقط تعطیلی طولانی به خاطر کرونا نیست. آنها در هفت بازی آخرشان فقط یک بار به برتری رسیدهاند. | شش قدم؛ از آخرین برد استقلال ۴ ماه گذشت، ویلای امیردشت مقصر است یا رستوران تهرانسر؟ |
موفقیت جوان افغانی روح اله نیک پا را در بازیهای المپیک به همه ی افغانها تبریک می گویم . پیروزی او باعث ایجاد وحدت ملی ( همه ی اقوام ابراز شادی نموده و پیروزی او را پیروزی خودشان و کشورشان دانستندواین کار باعث از بین ر فتن تعصبات در بین اقوام وقبول همدیگر خواهد شد. و همچنین به جوانان افغان یک اعتماد به نفس پیدا شد که هرکس تلاش کند موفق خواهد شد. به امید یروزیهای پی در پی برادران افغانی. محمد رضا اکبری - کویته جای بسیار افتخار است بمن که مردم سریلانکا کسانیکه میدانستند من از افغانستان هستم باوجودیکه ایشان را نمیشناختم پیروزی جوان افغان را و در واقع پیروزی افغانستان را بمن تبریک میگفتند. نامت بلند باد افغانستان. باسط احمدی - سریلانکا روح الله عزيز! تو به جهانيان نشان دادی كه افغانها تنها مردمان جنگی نيستند بلكه مردم با شهامت و با غروری هستند. ولي متاسفانه نام شان را فقط عده ای معدود بد کرده اند. روح الله مباركت باد. جاوید حریص - دهلی نو جوانان افغانستان جوانان بااستعدادی اند که متاسفانه با وقوع جنگ های چند دهه در افغانستان نتوانستند استعدادهای نهفته خود را در زمینه های ورزشی و دیگر زمینه ها بروز دهند. باتمام این مشکلات، بازهم توانستند که در اولین فرصت این استعداد را بروز دهند، همچون این جوان عزیز. من به نوبه خود به تمام افغانها از صمیم قلب این بیروزی را تبریک میگوم. نعیم فرهنگ - گانچو چین پیروزی آقای روح الله نیکپا را به او و به تمام ملت غیور افغانستان تبریک میکویم. خدا کند که همه افغانها مثل روح الله جان زحمت بشکند تا بتوانیم در دیگر رشته ها نیز صاحب مدال های بیشتر شویم. خواهش من از دولت این است که برای نسل جوان بیشتر توجه کند. ستار شیخعلی - سویدن این پیروزی بزرگ را که افتخار اصلی آن برادر محترم روح الله جان هست به تمام ملت ستمدیده افغانستان تبریک عرض می دارم. ولی از دولتمردان محترم خود ناراضی هستم که چرا به این قشر خوب جامعه که نام و پرچم افغانستان را در هر بخش از ورزش و پیکار خود به نیکی بلند کردند توجه نمی نمایند و اگر ما جامعه ورزشی خود را نسبت با دیگر کشورها مقایسه کنیم از نظر امکانات و لوازم ورزشی و استادیوم های ورزشی آنها، اگر بگویم اصلآ قابل مقایسه نیست شاید مبالغه نکرده باشم چون امکانات ورزشکاران ما زیر صفر است ولی با آن هم افتخار می آفرینند در سطح جهان. به امید این که آقایانی که در راس قرار دارند به این طبقه افتخارآفرین هم توجه خاص مبذول دارند و به امید صلح پایدار و قطع خونریزی از کشور ستمدیده خود افغانستان عزیز و به امید پیروزی هر چه بیشتر ورزشکاران محترم. نجیب الله قاریزاده - هرات روح الله نیکپا یک از قهرمانان واقعی افغانستان میباشد و یقینا افتخاری که به افغانستان بخشید برای ما اهمیت زیاد دارد و خودم از آن لحظه یی که از طریق تلویزیون که نشرات مستقیم از پکن داشت تماشام میکردم و خبرشدم، تا همین لحظه که نام روح الله را از زبان هر کس میشنوم، خوشحالم و و افتخار میکنم به همچو افغانها. امیدوارم جونان افغان در همه عرصه بکوشند تا همچو مدال ها را از آن خود کنند. ابراهیمی - کابل پیروزی روح الله نیکپا ، پیروزی شماست، پس پیروزی شما مبارک باد.تنها صفحات سیاه تاریخ این سرزمین متعلق به کسانی است که به خودشان بمب می بندند و با هر بار انفجار، انسان ها را به خاک و خون می نشانند. بعد از این، صفحات جدید تاریخ این سرزمین را فرزندان راستین این خاک رقم می زنند که هنوز سوزش شلاق استبداد را از تن اجداد و پدران شان به یادگار دارند. یک خواننده خوشحالی برادران افغانی هم زبان ما خوشحالی ما ایرانیها نیز هست. محسن - تهران موفقیت نیکپا نمایانگر توانایی و استعداد جوانان ماست. با امید همکاری دولت افغانستان در راستای ورزش و ورزشکاران افغانستان و با امید افتخارات بیشتر ورزشکاران ما. سید شجاع - دبی سلام دوستان عزیز. وطندار عزیز روح الله جان زنده باد. افغانستان را در دسترخوان جهان شریک کردی. شریفی - استرالیا این موفقیت را از صیمیم قلب برای تمام مردم افغانسنان تبریم میگویم. رسولی - هرات جای افتخار است که این جوان افغانستانی نه تنها یک قهرمان بلکه سمبول وحدت ملی بین تمام اقوام افغانستان شده است. مهدی - کابل پیروزی نیکپا رابه مردم کشورخود تبریک می گویم، نیکپا واقعآ که نیک پاست. سنایی جعفریان - کابل روح الله نیکپا افتخار ملت ما است. جمیل نوری - کابل سلام. واقعاً جای خوشبختی است که ورزشکار افغانستانی برای اولین بار و در اولین شرکت در مسابقات جهانی توانست که مدال برای افغانستان بیاورد و برای جهانیان چهره دیگر از افغانستان نشان دهد. من منحیث یک جوان اففانستانی و ورزشکار در همین رشته، برای روح الله نیکپا و فامیل محترم ایشان این پیروزی بزرگ و تغییر مثبت در ذنده گی اش را تبریک میگویم . آبادی و آزادی افغانستان وابسته به اتحاد و اتفاق مردم افغانستان است. طارق سلیمی - سویدن این دستاورد بزرگ را به نیکپا جان و همه ملت افغانستان تبریک عرض می کنم. زمانی که نیکپا جان برنده شد واقعا ازخوشحالی مرا گریه گرفته بود. این بزرگترین افتخار برای ملت افغانستان است. عابدین - ترکیه انشاالله روزی برسد که افغانستان به آرامش کامل و امنیت سرتاسری برسد و پرچم کشورمان به بالاترین نقاط برسد. به شما مردم کشورم تبریک و تهنیت عرض می کنم. به امید پیروزی های بیشتر. محمود رضایی - کابل من افتخار میکنم که این جوان افغان نخستین مدال المپیک را با افتخار گرفت و جای افتخار است که در یک کشور جنگدبده چنین ورزشکارانی هستند، من از خداوند برای آقای نیکپا موفقیت پیشتر آرزو دارم. عبدالقیوم عمری - پنجشیر قهرمانی روح الله نیکپا را بر همه ورزش دوستان و ورزشکاران افغانستان و به همه ملت اففانستان تبریک عرض میدارم امیدوارم همیشه کامیاب باشند و به مدال های بیشتر دست یابند و نام پر افتخار اففانستان را تا قله های بلند برساند. محمد زکریا - دوبی خدمات | صدها تن در کابل، از روح الله نیکپا تکواندوکار افغان که نخستین مدال المپیک را برای افغانستان کسب کرد، استقبال کردند. به مناسبت بازگشت آقای نیکپا و دیگر ورزشکاران افغانی شرکت کننده در بازیهای المپیک 2008 پکن، مراسمی در ورزشگاه غازی شهر کابل برگزار شده بود. روح الله نیکپا، هدایایی از حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان و برخی شرکت ها و سرمایه گذاران بخش خصوصی دریافت خواهد کرد. | آلبوم عکس: استقبال از روح الله نیکپا در کابل |
مرد سفیدپوست طبقه پایین [کسانی که پایینترین قشر اجتماعی هستند] با جریان اصلی محافظه کاری حزب جمهوری خواه بیگانه شده و صدای خود را در خطابه های خشن دانلد ترامپ مییابد. ریشه جذابیت جمهوریخواهان و محافظه کاران در ایالات متحده، طرفداری آنها از یک خصوصیت فرهنگ سیاسی آمریکایی (به نوعی دی ان ای اجتماعی-سیاسی آمریکایی) یعنی "فردیتگرایی حاد" نهفته است. تاکید زیاد بر مردسالاری، مردِ خشنِ فرد محور، اساس فلسفه سیاسی آمریکاست. فرد باید قوی باشد و بر روی پای خود بایستد و به رغم همه مشکلات و چالشها، برای بدست آوردن سلامتی (با وجود نبود بیمه درمانی) امنیت (مالکیت اسلحه) و کسب و کار (کار آزاد) به صورت فردی بجنگد. این فردگرایی حاد، بخشی از موجودیت خود را از طریق گرایش برتری طلبانه ای میگیرد که نشات گرفته از احساسات نژادپرستانه علیه اقلیتهاست، به ویژه نفرت از سیاهان که از نظر تاریخی، در میان بسیاری از آمریکاییهای سفید پوست وجود دارد. جنبه دیگری از این فردگرایی حاد، تعصب کورکورانه به مالکیت اسلحه و توان تسلیحاتی هر چه بیشتر است. محافظه کاران با توسل به فردگرایی، در برابر هر تلاشی که معیاری برای مسئولیتپذیری و قاعدهمندی مالکیت اسلحه باشد، مقاومت میکنند. به همین ترتیب اصلاح خدمات درمانی با مخالفت همان گروه از آمریکاییها مواجه می شود که اغلب بی بهره از نظام خدمات درمانی اند. اکنون بخش مهمی از مردان سفید پوست آمریکایی که غالبا (نه کاملا) به طبقات فرودست جامعه تعلق دارند، از جذبه ایدئولوژیکی ابرثروتمندان که از منافع طبقاتی نخبگان سیاسی و اقتصادی در آمریکا حمایت میکنند، ناخرسند شدهاند. بدین ترتیب، در میان طبقات عادی سفید پوست احساس از دست رفتن مردانگی شان وجود دارد: از دست رفتن مشاغل و حقوق مکفی؛ کاهش احساس امنیت بعد از یازده سپتامبر؛ از دست رفتن شغل هایی که کار یدی زیادی طلب می کنند به ازاء شغلهای وابسته به تکنولوژی بالا که غالبا در دست تیره پوستها [منظور هندیها، آمریکای لاتینیها و غیره] است؛ کسب برخی جایگاه های قدرت توسط زنان که مردان را به هراس می اندازد. همه این عوامل برای برخی آمریکاییها به گونهایست که گویی آنها مخنث شدند. ترامپ به آن بخش از مردم که به خاطر روند مردزادیی در جامعه احساس خطر می کنند، امید می دهد. ترامپ القاء میکند که او معترض به جریان اصلی محافظه کاری در امریکا است زیرا این جریان شغل های خوب را به کشور های دیگربرده است و باعث بیکاری آنها شده و بخشی از آنها را مجبور کرده است که به شغل های پست خدماتی تن بدهند. آدولف هیتلر وعدههای مشابهی به مردم آلمان میداد. شکی نیست که این احساس ناخرسندی بعد از جنگ جهانی اول در آلمان، در شرایط وخیم تر اقتصادی و تحقیر سیاسی عمیقتر و بسیار بیشتری بود. احساس ناتوانی در برابر بیگانگان/یهودیان، بیکاران و فقر شدید در میان تودهها در وایمر آلمان(بعد از جنگ جهانی اول) تشابهاتی با بحران میان آمریکایی ها و احساساتشان نسبت به مهاجران و مسلمانان دارد. همچنین نرخ نسبتا بالای بیکاری یا داشتن مشاغل خدماتی در میان مردان سفید پوست آمریکایی تولید نوعی احساس تحقیرشدگی می کند. بدین ترتیب، مرد سفیدپوست طبقه پایین [کسانی که پایینترین قشر اجتماعی هستند] با جریان اصلی محافظه کاری حزب جمهوری خواه بیگانه شده و صدای خود را در خطابه های خشن دانلد ترامپ مییابد. یا از زاویه کمی متفاوت، ترامپ، خشم و سرخوردگی مرد سفید پوست طبقه پایین را احساس کرده و آن را به در خدمت جاه طلبی خود مصادره کرده است. ترامپ به صورت کلی و مبهم به این گونه افراد القاء میکند که او معترض به جریان اصلی محافظه کاری در امریکا است، زیرا این جریان شغل های خوب را به کشور های دیگر برده و باعث بیکاری آنها شده و بخشی از آنها را مجبور کرده که به شغل های پست خدماتی تن بدهند. ترامپ با این رویکرد وعده می دهد که عظمت را به امریکا بر می گرداند و این وعده مبهم افراد بسیاری از طبقات سرخورده را به طرف او جذب کرده است. | حضور دانلد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تضاد بنیادینی را در میان جمهوری خواهان ظاهر کرده است. این امر باعث شده که این حزب از درون درگیر اختلافات حاد درونی شود. حزب جمهوریخواه نماینده ابر ثروتمندان و قشر بسیار مرفه امریکا است که در صد کمی از جمعیت ایالات متحده را شامل میشوند. اما آنها در گذر زمان توانسته اند با توسل به اقشار و گروههای مختلف در جامعه آمریکایی، انتخابات زیادی را ببرند و قدرت خود را حفظ کنند. این اقشار شامل برخی کارگران، کارمندان، بنیادگرایان مذهبی، گروههای مخالف سقط جنین و ملیگراهای دو آتشه هستند. منافع مادی تعداد کمی از این گروهها با ثروتمندان این جامعه گره خورده است. | ترامپ و وعده بازگشت عظمت آمریکا |
در حالی که مردم ایران فریاد میزنند، «اعدام نکنید» و «نه به اعدام» در کشور همسایه ترکیه، ۳۶ سال است که هیچ حکم اعدامی اجرایی نشده و مجازات اعدام ۱۸ سال پیش در ۳ اوت سال ۲۰۰۲ از قوانین جزایی این کشور حذف شده است. اما هنوز گاهی صدای تعدادی از احزاب و بخشی از افکار عمومی در حمایت از بازگشت مجازات اعدام شنیده میشود. آخرین بار در مراسم تبدیل موزه ایاصوفیه به مسجد نیز شعار «بازگشت اعدام» شنیده شد. قبلتر و پس از کودتای ناموفق سال ۲۰۱۶، ماکتهایی از «فتحالله گولن» رهبر جماعت اسلامی که دولت ترکیه او را مسئول این کودتا میداند، به صورت نمادین به دار آویخته شد. در شهرهایی هم کنار عکسهای کودتاگران پلاکاردهای «اعدام» نصب شد. رجب طیب اردوغان که امضایش پای حکم قانون لغو مجازات اعدام ثبت شده است و بارها از لغو این مجازات دفاع کرده بود، گفت: «اگر مجلس مذاکره، بحث و تصمیم گیری درباره بازگشت موضوع اعدام را انجام دهد، من هم قطعا آن را تصویب خواهم کرد. من به صدای وجدان خود ایمان دارم.» تشکیل جمهوری ترکیه و اعدام رهبر علویان اعدام در ترکیه مدرن تاریخچه ای طولانی دارد. در پی جنگهایی که به نام «جنگ استقلال» شناخته شده و منجر به تشکیل جمهوری ترکیه و به قدرت رسیدن مصطفی کمال آتاتورک به عنوان رهبر جدید این کشور شد، دادگاههایی با نام «دادگاههای استقلال» شکل گرفت. این دادگاهها به نوعی یادآور دادگاههای انقلابی در کشورهای دیگر به ویژه پس از انقلاب فرانسه بود. دادگاههای استقلال به جرایمی از قبیل "خیانت به وطن، شورش، جاسوسی، کمک به ارتش دشمن و تبلیغ و پروپاگاندا علیه نظام" رسیدگی میکرد. جرم بیشتر کسانی که در این دادگاهها اعدام شدند کمک به ارتش دشمن، یعنی یونان بود. از سال ۱۹۲۷ به بعد دیگر این دادگاهها برگزار نشدند، اما هنوز ناآرامیهایی در گوشه و کنار کشور بروز میکرد. یکی از مهمترین این ناآرامیها بین سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۸در منطقه «درسیم» روی داد. «سید رضا» رهبر معنوی علویان در بخشهای کردنشین ترکیه و به ویژه منطقه درسیم، به مخالفت با جمهوری تازه تاسیس ترکیه برخاست. پس از چندین درگیری نظامی شدید بین علویان و ارتش، در ۱۲ سپتامبر ۱۹۳۷ سیدرضا که به همراه جمعی از یارانش برای گفتوگو در مورد صلح به ساختمان دولت در شهر ارزنجان رفته بود، دستگیر شد. در ۱۵نوامبر سید رضا، یکی از پسرانش و ۵ تن از یارانش به جرم تلاش برای براندازی حکومت به اعدام محکوم شدند. آخرین جلسه دادگاه او در نیمه شب و در حالی که برق قطع شده و صحن دادگاه با چراغ ماشین روشن شده بود به زبان ترکی برگزار شد. سیدرضا به زبان ترکی تسلط نداشت و مترجم یا وکیلی هم برای او در نظر گرفته نشده بود. در اوراق دادگاه سن او را که ۷۵ ساله بود، کمتر از سن واقعی او نوشتند تا مشمول عفو نشود و اعدام شود. اولین کودتای نظامی و اعدام نخستوزیر عدنان مندرس سیاستمداری نزدیک به طیف محافظهکار و دستراستی بود که با تاسیس حزب دموکرات ترکیه برای اولین بار پس از پایهگذاری جمهوری ترکیه، قدرت را از دستان حزب جمهوری خلق که توسط آتاتورک بنا شده بود ربود. او از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ نخست وزیر ترکیه بود و سعی در اجرای اصلاحاتی به نفع اقتصاد بازار آزاد داشت. از سویی دیگر او تلاش کرد تا هویت اسلامی ترکیه که در دوران اقتدار آتاتورک و حزب جمهوری خلق تحت فشار بود را دوباره احیا کند. در نهایت صبح ۲۷ می ۱۹۶۰، در حالی که اقتصاد ترکیه رو به افول گذاشته بود و کشور به شکل فزایندهای دو قطبی شده بود، ۳۸ افسر ارتش ترکی اولین کودتای نظامی تاریخ جمهوری ترکیه را انجام دادند. فعالیتهای حزب دموکرات متوقف شده و نخست وزیر عدنان مندرس همراه با ریئسجمهور و چند وزیر دیگر بازداشت شدند. بعد از یک دادگاه نمایشی عدنان مندرس و دو تن از وزرایش به اتهاماتی نظیر نقض قانون اساسی و اختلاس پول از وجوه دولتی به اعدام محکوم شدند. علیرغم درخواست رئیس جمهور آمریکا، ملکه انگلیس، شاه ایران و بسیاری از سیاستمداران دیگر جهان برای عدم اجرای این احکام اعدام، در ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۲، «فاتین رشدی زورلو» و «حسن بولاتکان»، وزرای خارجه و دارایی در جزیره امرالی که در حال حاضر محل زندان عبدالله اوجالان است به دار آویخته شدند. عدنان مندرس با قرص خواب اقدام به خودکشی کرد اما موفق نشده و دو روز بعد به دار آویخته شد. بیشتر بخوانید: اعدام دانش آموزی که زیر هجده سال سن داشت در یکی دیگر از احکام اعدام جنجالی دادگاهی دنیز گزمیش رهبر سازمان مارکسیستی «ارتش رهایی بخش خلق ترکیه»و دو تن دیگر از اعضای این سازمان را چند ماه بعد کودتای نظامی ۱۹۷۱ را به اتهام تلاش برای "براندازی قانون اساسی"، به اعدام محکوم کرد. این حکم برای تایید به مجلس ترکیه رفت و در حالی که فریادهای «سه نفر از ما ، سه نفر از آنها!» در اشاره به اعدام عدنان مندرس و دو وزیر او در پارلمان ترکیه شنیده میشد، با رای نمایندگان جناح راست مجلس ترکیه احکام اعدام تایید شد. دنیز گزمیش به همراه دو همراهش دیگرش «حسین اینان» و «یوسف اصلان» در تاریخ ۶ می ۱۹۷۲ از کایسری به آنکارا منتقل شده و به صورت پنهانی بین ساعات ۱ تا ۳ بامداد به دار آویخته شدند. اعدام این سه نفر موجب ناآرامیها و شورشهای بسیاری شد و هنوز هم در سالگرد اعدام این سه تن تظاهراتی در شهرهای ترکیه برگزار می شود. در یکی از دردناکترین اعدامهای سیاسی تاریخ ترکیه پس از کودتای نظامی ۱۹۸۰، «اردال ارن» که در هنگام دستگیری زیر ۱۸ سال داشت در تظاهرات دانشآموزان دستگیر شده و برخلاف قوانین به دار آویخته شد. «کنان اورن» رهبر دولت کودتا در حمایت از این حکم اعدام گفته بود: «میگویید دارشان نزنید، پس پروارشان کنیم؟» حکم اعدام عبدالله اوجالان و برچیده شدن مجازات اعدام در ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ عبدالله اوجالان رهبر «حزب کارگران کردستان» در نایروبی دستگیر شد. آخرین اعدامی که تا قبل از دستگیری اوجالان در ترکیه انجام شده بود، اعدام «الیاس هاس» و «هیدیر اصلان» دو عضو سازمان چپگرای «راه انقلابی» در سال ۱۹۸۴ بود. بعد از این اعدامها مجلس ترکیه با پرونده اعدام دیگری روبرو نشده بود. اما پس از دستگیری اوجالان، دولت ترکیه از سوی گروههای ملیگرای ترکیه و بخشی از افکار عمومی که به شدت خواهان اعدام او بودند تحت فشار بود. در نهایت دادگاه به اتهام جنگ مسلحانه و قتل، رای به اعدام او داد. با دستگیری و اعلام حکم اعدام، خیابانهای بسیاری از کشورهای اروپایی صحنه تظاهرات و درگیری بین کردها و نیروهای امنیتی بود. سفارتخانههای ترکیه، اسرائیل و کنیا در اعتراض به دستگیری اوجالان مورد حمله قرار گرفتند و دهها تن در این درگیریها کشته و زخمی شدند. خطر شعلهور شدن بیشتر جنگ داخلی در اثر اعتراض کردها به اعدام احتمالی اوجالان دولت ترکیه را تهدید میکرد و سازمانهای بینالمللی و کشورهای دیگر نیز خواستار عدم اعدام او بودند. پس از جنجالها و درگیریهای بسیار در ۳ آگوست سال ۲۰۰۲، در زمانی که حکومتی ائتلافی بر ترکیه حاکم بود، قانونی تصویب شد که برپایه آن به جز مواردی استثنایی در زمان جنگ، قانون اعدام لغو میشد. نخستوزیر وقت، بولنت اجویت گفت: «ما همیشه مخالف مجازات اعدام بودهایم. تعداد زیادی از کشورها مجازات اعدام را برچیدهاند و برچیدن آن در ترکیه هم باعث محبوبیت ما در دنیا خواهد شد». او در عین حال تاکید کرد که لغو قانون اعدام ارتباطی با دستگیری و فشار برای اعدام عبدالله اوجالان ندارد. اتحادیه اروپا که پیشنهاد دهنده طرح لغو مجازات اعدام بود، از این تصمیم استقبال کرده و مجلس ترکیه هم در ژوئن ۲۰۰۳ این طرح را تایید کرد. در نهایت مجلس ترکیه حتی استثنای مجازات اعدام در زمان جنگ را هم لغو کرد. در نهایت در ماه می سال ۲۰۰۴ قانون اساسی ترکیه هم بر این اساس تغییر کرده و مجازات اعدام به صورت کلی از قوانین جزایی ترکیه رخت بربست. | مجازات اعدام در کشورهایی چون ایران، عربستان و چین برخلاف اکثر کشورهای دنیا سالانه جان چند صد نفر را می گیرد. آخرین واکنش های افکار عمومی ایرانیان به حکماعدام کارزار توییتری «نه به اعدام» سه نفر از معترضان آبان نود و هشت بود. مهدی شبانی، روزنامه نگار در یادداشتی برای صفحه ناظران درباره تاریخچه لغو حکم اعدام در ترکیه نوشته است. | از آتاتورک تا اردوغان؛ چگونه حکم اعدام در ترکیه لغو شد |
اتحاد انتخاباتی افغانستان یک هفته پیش در کابل ایجاد شد در صحنه سیاسی 'اتحاد انتخاباتی' اعلام موجودیت کرده، بحث و رایزنی پیرامون ایجاد ائتلافها و اتحادهای دیگر برای صفآرایی در صحنه انتخابات ادامه دارد. از سوی دیگر به نظر میرسد که برادران رئیس جمهوری نیز برای ادامه قدرت خانواده 'کرزی' بپا خاستهاند و کمیسیون انتخابات از توزیع بیش از ۷۰۰ هزار کارت رایدهی تازه در سراسر کشور برای شهروندان واجد شرایط خبر دادهاست. نیمه خالی پیاله انتخابات مجتبی پتنگ، وزیر امور داخله/کشور پیشین که چندی پیش تنها به ناتوانی نیروهای امنیتی در تامین امنیت ۲۵۹ مرکز رایدهی در مناطق ناامن کشور اذعان کرده بود، در آخرین نشست شورای امنیت ملی به عنوان سرپرست وزارت امور داخله، نزدیک به نیمی از ۶۸۴۵ مرکز رایدهی در سرتاسر کشور را ناامن، بدامن یا مواجه به تهدید پایین امنیتی عنوان کرد. اگرچه آقای پتنگ با بیان این چالش مطابق عرف اداری- سیاسی نظام موجود عمل کرده و در واپسین ساعتهای تصدی خود بر وزارت داخله توضیح واقع گرایانهای از مشکلات فنی و امنیتی انتخابات ارائه کرده است. ولی در حال حاضر این موضوع در اذهان عمومی قوت میگیرد که با دوام وضعیت موجود و نا امن بودن نیمی از مراکز رایدهی، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به گونهای که تداوم ثبات نیم بند کنونی و روند دموکراسی در افغانستان پس از ۲۰۱۴ در آیینه آن قابل تجسم باشد، بیشتر به یک آرزو شبیه است تا یک روندی قابل پیشبینی که بتوان به نتایج آن چشم دوخت. تعویق انتخابات، تداوم قدرت سخنان وزیر امور داخله پیشین دیدگاه و موقف سیاسی بخشی از اطرافیان رئیس جمهور کرزی را تقویت میکند که از حدود دوماه به این سو از تعویق انتخابات سخن میگویند. نخستن ابراز نظر در این باره حدود یک ماه پیش از سوی توریالی ویسا والی قندهار بود. او با اشاره به همزمانی خروج نیروهای خارجی و برگزاری انتخابات در سال ۲۰۱۴ گفته بود که برگزاری انتخابات حداقل دوسال دیگر باید به تعویق افتد. والی قندهار به صراحت خواستار تمدید زمان کار حامد کرزی در یک لویه جرگه شد تا به گفتهای او با تامین امنیت سراسری برگزاری انتخابات در کشور نیز امکان پذیر شود. زمزمهها در باره تعویق انتخابات به این تازگیها از زبان شماری از نهاد های مدنی، سران اقوام و احزاب سیاسی نزدیک به حکومت با ادبیات متفاوت تکرار شده است. در تازه ترین مورد صدها تن که بیشتر شان کوچیها بودند به دعوت ملا تره خیل محمدی در کابل گردهم آمدند و خواستار تعویق انتخابات تا سال ۲۰۱۸ شدند. ملا تره خیل در این گردهم آیی گفت: "ما مشارکت تمام اقوام افغانستان را در انتخابات آینده میخواهیم، مردم هم همین را میخواهند، بناً امنیت کشور تامین نیست و به همین دلیل باید انتخابات تا سال ۲۰۱۸ به تعویق افتد." صف آرایی سیاسی – قومی حامدکرزی بارها بر برگزاری انتخابات و انتقال سیاسی قدرت تاکید کرده است در حالی که بخشی از جریان های سیاسی مخالف کرزی با تاسیس 'اتحاد انتخاباتی' سرگرم صف آرایی و تقویت پایگاههای اجتماعی خود برای رقابت در انتخابات ۱۳۹۳ میباشند، گفته میشود که ائتلافهای دیگری نیز مرکب از جناحهای سیاسی دور و نزدیک آقای کرزی در حال شکل گیری هستند. با توجه به بلند بودن گراف تهدیدهای امنیتی و چالشهای موجود فرا راه برگزاری انتخابات، به نظر میرسد که باید گزینههای به غیر از برگزاری انتخابات تا بهار سال آینده نیز روی میز کار رئیس جمهوری گذاشته شود. آگاهان مسایل افغانستان به این باورند، اگر به هر دلیلی برگزاری انتخابات در کشور به تعویق افتد، منفعت مستقیم آن به آقای کرزی و تیم محافظه کار او بر میگردد. متنقدان نیز با اشاره به این موضوع میگویند که بیتوجهی و بزرگنمایی ناامنیها و گسترش دامنه نفوذ شورشیان و هم چنین ممانعت از راه اندازی عملیات نظامی نیروهای افغانستان و بین المللی برای تامین امنیت در مناطق نا امن در دوسال گذشته از بزرگترین دلایل بدتر شدن اوضاع سیاسی و امنیتی در کشور است. ممکن است این روند به صورت آگاهانه و به منظور جلوگیری از برگزاری انتخابات و در نتیجه به تعویق انداختن انتقال قدرت سیاسی در بهار ۱۳۹۳ خورشیدی روی دست گرفته شده باشد. آقای کرزی چندین بار به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی در بهار سال آینده تاکید کرده و گفته که در آن انتخابات از "امکانات و نیروهایی" دولتی به نفع یا ضرر هیج نامزدی استفاده نخواهد شد و برای انتقال قدرت از طریق انتخابات ابراز آمادگی کرده است. اما ابراز نظرها و رویکردهای اخیر او در پیوند با صفآرایی های انتخاباتی، برگزاری نشستهای "مشورتی" در ارگ ریاست جمهوری برای جلب حمایت افراد و چهره های سرشناس، جابجایی افراد نزدیک به خود در کمیسیون انتخابات و نهادهای امنیتی، جریانهای سیاسی مخالف و مدعیان رقابت در انتخابات را نسبت به تصمیم او به برگزاری یک انتخابات "قابل قبول" مشکوک ساخته است. شمار زیادی از چهره ها و جریان های سیاسی به طمع این که امکانات بی حد دولتی همانند انتخابات ۱۳۸۸ شانس برنده شدن نامزد مورد حمایت حامد کرزی را افزایش میدهد، به تصمیم او برای حمایت از نامزد خاص چشم دوخته اند. رویارویی تکنوکراتها و جهادیها در ۱۲ سال گذشته نظام افغانستان عمدتاً در اختیار دو طیف از سیاست مداران سنتی و تکنوکرات بوده است. در حال حاضر نشانههای بارزی از قومی شدن مباحث مربوط به انتخابات ۱۳۹۳ به تناسب دورهای گذشته در حال پدیدار شدن است. ۱ – مجاهدانی که عمدتاً از حوزه مقاومت بر ضد طالبان برخاسته و قدرت و نفوذ خود را از دوران جنگ و بحران به ارث بردهاند. "تکنوکراتهای از غرب آمده اکثراً با دانش و فناوری ها و شیوه های مدیریتی نوین آشنایی داشتند." با آنکه شماری از چهرههای شاخص و نیرومند این گروهها چندین بار از جانب سازمانهای بین المللی به ارتکاب جرایم جنگی و نقض حقوق بشر متهم شدند، نه تنها شریک بلا منازع دستگاه قدرت باقی ماندند، بلکه حضور پررنگ آنها در دولت به ویژه در دو دور پارلمان کشور، جایگاه و منزلت آنها را در متن جامعه نیز تبارز داد و اکنون در تبانی با دیگر گروه های قدرت، به ثروتمند ترین افراد افغانستان نیز تبدیل شده اند. ۲ – دستهای دوم تکنوکرات های آمده از غرب که همراه با کرزی وارد میدان سیاست شدند. این افراد اکثراً با دانش و فناوری ها و شیوه های مدیریتی نوین آشنایی داشتند. ضعف آنان در این بود که از شگردها و شیوه های برقراری ارتباط با مردم به ویژه روستائیان بهره اندکی داشتند. آنان از واقعیت های جامعۀ افغانی و حساسیت هایی لایه های سنتی سیاست و پایگاه های اقتدار در درون جامعه شناخت لازم را نداشتند. از تبانی حکومتی تا رویارویی قومی در یک دهه گذشته، تبانی کلی و تقسیم ساختاری مراجع قدرت و ثروت میان دو طیف سیاسی ذکر شده مانع شکل گیری گفتمان های سیاسی دموکراتیک، منتقد و دگر اندیش در کشور شد. تفکر سیاسی معطوف به قدرت حتی با استفاده از ابزارها و هنجار های دموکراسی در قالب ایدیولوژی تندروانه دینی و قومیت به فربه شدن آغاز کرد و با گذشت کمتر از ۵ سال از آغاز روند جدید در کشور، دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق بشر به مباحث حاشیهای و تصنعی تبدیل شدند. نیرو های دموکرات به ویژه آنانی که از غرب برگشته بودند، در زیر سایه سنگین جنگ روانی - تبلیغاتی جریان های تندرو و شبکه های استخباراتی ربط خود را با متن جامعه به ویژه در مناطق جنوبی، جنوب غربی و جنوب شرقی کشور از دست دادند و به تسخیر بوروکراسی حکومتی در مرکز و برخی از ولایتها و فعالیت در چارچوب پروژه هایی که از مرکز قابل مدیریت بودند، بسنده کردند. انباشت قدرت و سرمایه های ناشی از حضور جامعه بین المللی در شهر های بزرگ به ایجاد عقده های روانی و اجتماعی در روستاها و مناطق دوردست انجامید، سربازگیری جریان های تندرو از لایههای نادار و ناآگاه جامعه را بیش تر از پیش تسهیل کرد و اکنون وضعیت به گونهای است که بسیاری از مدعیان رقابت در انتخابات ریاست جمهوری اهل جنوب، جنوب غرب، یا جنوب شرق کشور به سختی می توانند نامزدی خود در انتخابات را در یک تجمع کوچک مردمی در زادگاه شان اعلام بدارند. زیرا در کنار این که زمینههای روانی و مناسبات اجتماعی انتخابات و رقابت دموکراتیک را بر نمی تابد، امنیت این مناطق نیز با تهدید مستقیم دسته های شورشی روبرو است. در همین حال شماری از چهره های سیاسی – قومی شمال، شمال شرق، غرب و مناطق مرکزی افغانستان که در سالهای نخست پس از سقوط طالبان جنگ سالار و ناقض حقوق بشر خوانده می شدند و برای خاموش نگه داشتن آنها به زبان آوردن نام دادگاه لاحه یا هم ترساندن از آمریکاییها به گونههای مختلف کافی بود، امروزه با در اختیار داشتن جمعیت و جغرافیای سیاسی نسبتاً امن به بانک های رای مردم شهرت یافته اند. گردهم آمدن این چهرهها زیر نام "اتحاد انتخاباتی" (اگرچه تحلیلگران به پایایی و ثبات این ائتلاف انتخاباتی باور چندانی ندارند) جریان ها و چهره های سیاسی را که به باور منتقدین با شگردهای سیاسی نوین و ملیگرایانه در صدد نجات و تداوم داعیه سنتی معطوف به عشیره محوری و قومیت مداری قدرت در جامعه چند قومی افغانستان اند،به چالش فراخوانده است. وسوسه های چهره هایی که در اطراف رئیس جمهوری و بدنه حکومت حضور چشمگیر دارند، مبنی بر آسیب پذیری ساختار سنتی قدرت افغانستان در کنار مشکلات امنیتی، می تواند موجودیت اراده سیاسی برای برگزاری انتخابات در ذهن و ضمیر آقای کرزی و اطرافیانش را به چالش بکشد که البته این رویکرد همان گونه که نمایههای آن در حال پدیدار شدن است، طرفدارانی هم دارد. فرجام سخن به هر حال موجودیت چالش های امنیتی، سیاسی در افغانستان واقعیت مسلم است و قومی شدن روند انتخابات واقعیت مسلم تر. بر مبنای قانون اساسی برگزاری انتخابات یگانه گزینه مشروع برای انتقال سیاسی است و میکانیسم دیگری که بر مبنای آن مشروعیت افغانستان شمول رهبری نظام سیاسی این کشور تامین شود، پیش بینی نشده است و اراده بین المللی برای برگزاری انتخابات در افغانستان نیز این اصل را مورد تاکید قرار میدهد. هرگونه اشتباه در برخورد با پیچیدگی ها و آسیب پذیری های موجود در جامعه، روند دموکراتیک و ثبات نیم بند کنونی کشور را با چالش های فزایندهای روبرو خواهد کرد و آنگاه کابوس برگشت به دهههای بحران و بی ثباتی تجسم های عینی خود را در جغرافیای جنگ زده افغانستان پدیدار خواهد ساخت. | با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری، جریانها و چهرههای سیاسی مدعی قدرت در افغانستان به تب و تاب افتاده اند و چالش های موجود فرا راه برگزاری آن نیز آشکارتر میشود. | انتخابات افغانستان و بحث شمال و جنوب |
New film coming to BBC iPlayer این فیلم پای صحبت کسانی مینشیند که یا رونالدو را از نزدیک میشناسند یا کارنامه حرفهای او را دنبال کردهاند، چهرههای نامداری مانند ریو فردیناند، نانی، لوسی برنز، گری لینهکر، آلن شیرر و همین طور خبرنگاران، مربیان، دوستان و فامیل او. این مطلب به هفت موضوع از زندگی رونالدو میپردازد که بیشتر افراد از آنها بیخبر هستند. رونالدو اوایل زندگی دوران آسانی نداشت رونالدو چهارمین و آخرین فرزند ژوزه آویرو و ماریا دولورس دوس سانتوس آویرو است. فرانو باروس سوسا، پدر بزرگ رونالدو، در مورد محل تولد این فوق ستاره فوتبال جهان میگوید: "وقتی کریستیانو به دنیا آمد، خانوادهاش وضع مالی خیلی بدی داشتند. والدین و خواهرش شبانهروزی کار میکردند و این اوضاع او را خیلی سخت میکرد." در دوران کودکی او، یک بار مادرش در جستجوی کار به پاریس مهاجرت کرد و پدرش هم مدتی بیکاری را تجربه کرد. ادمار فرناندز، روزنامهنگار میگوید: "رونالدو عاشق پدرش بود اما خیلی وقتها او را در کنارش نداشت. مثل خیلی از ساکنین مادریرا و پرتغال، او استخدام و برای جنگ به آفریقا فرستاده شد. وقتی برگشت او دیگر دنیس سابق نبود. جنگیدن در خارج از کشور او را به سوی افسردگی سوق داد و بعد هم که تنها پناهگاهاش مصرف الکل شد." رونالدو هم همزمان پناهگاه دیگری پیدا کرد: فوتبال. او همراه با تیم زیر ۹ سال ناسیونال تمرین میکرد و سپس راهی تیم زیر ۱۲ سال اسپورتینگ لیسبون شد. الکس فرگوسن بلافاصله پس از این که مدافعان منچستر یونایتد را در یک بازی دوستانه خجالتزده کرد، با او قرارداد امضا کرد ریو فردیناند در همان شبی که رونالدو برای اولین بار توانایی فوقالعادهاش را به کادر فنی یونایتد نشان داد، حضور داشت. تابستان ۲۰۰۳ منچستر یونایتد در حال رقابت با آرسنال برای تبدیل شدن به قدرت برتر فوتبال انگلیس بود و همان زمان هم یک شماره هفت فوقالعاده (دیوید بکام)، این تیم را به مقصد رئال مادرید ترک کرده بود. ریو فردیناند میگوید کریستیانو رونالدو در یک بازی دوستانه تعدادی از بازیکنان منچستر یونایتد را با مهارت تکنیکیاش خجالتزده کرد یونایتد برای پیدا کردن جانشین او خیلی منتظر نماند و یک پسر ۱۸ ساله در هنگام بازی پیشفصل با اسپورتینگ لیسبون، چشم یونایتدیها را گرفت. فردیناند به یاد میآورد: "پچپچها شروع شد: «این بچه را رونالدو صدا میزنند و بازیکن خیلی خوبی است.»" بال جوان اسپورتینگ، مرد اول آن مسابقه بود: "دیوانهوار بازی میکرد و تعدادی از بازیکنان ما را خجالتزده کرد. یادم هست بین دو نیمه به دستشویی رفته بودیم، اگر اشتباه نکنم همراه با نیکی بات و پل اسکولز، و در حالی که ایستاده بودیم میگفتیم، خدای من چه بازیکن خوبی است ما باید با او قرارداد امضا کنیم." به گفته فردیناند پس از مسابقه حرکت اتوبوس تیم با تاخیر مواجه شد: "سر و صدا بلند شد که آقای گیل (دیوید گیل، مدیر اجرایی وقت یونایتد) و سرمربی مشغول مذاکره در مورد رونالدو هستند و تا وقتی در مورد کریستیانو به توافق نرسند، آنجا را ترک نخواهند کرد. به نظرم همان جا توافق انجام شد و بقیه داستان را هم که همه میدانند." عادت داشت تنهایی سوار قطار کارینگتون شود میک کلگ، مربی افزایش توان فیزیکی بازیکنان منچستر یونایتد بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ بود و به رونالدو کمک کرد تا از یک جوان لاغراندام به ورزشکاری عضلانی تبدیل شود. او در مورد اولین برخورد با رونالدو میگوید: "من در کارینگتون (دهکدهای در منطقه ترافورد شهر منچستر) بودم و روی صندلیام در باشگاه نشسته بودم. سر و کله یک پسر جوان پیدا شد و گفت: «در مورد کارهایی که انجام دادهای، چیزهایی به گوشم خورده است. میخواهم بهترین بازیکن دنیا شوم.»" میک کلگ به رونالدو کمک کرد تا بازیکن بهتری شود در بخشی دیگر از این مستند کلگ میگوید که چگونه رونالدو عادت داشت تنهایی راهی مجموعه منچستر یونایتد در کارینگتون شود و پشت تپهها تمرین کند: "یک بار از او پرسیدم و به من جواب داد: «خب به این دلیل که کسی آنجا نیست و اگر من یک تمرین را اشتباه انجام دهم، هیچ کس نمیتواند من را ببیند و به همین دلیل راحت تمرین میکنم.»" فردیناند نیز گفت که رونالدو همیشه عادت داشت مهارتهای تکنیکی را تنهایی تمرین کند و سپس آن حرکات را در تمرین تیم انجام میداد و همه را حیرتزده میکرد. آلن شیرر هنوز هم از او شاکی است یکی از جنجالیترین رخدادهای دوران حرفهای فوتبال رونالدو، در جام جهانی ۲۰۰۶ بود. انگلیس در یکچهارم نهایی با پرتغال بازی داشت. در نیمه دوم بازی وین رونی، ستاره جوان انگلیس به دلیل لگد کردن پای ریکاردو کاروالیو از بازی اخراج شد. در این میان همتیمی او در منچستر یونایتد حرکاتی انجام داد که به نظر میرسید در قانع کردن داور برای اخراج رونی تاثیر داشت. رونالدو پس از اخراج رونی، به سوی همتیمیهایش برگشت و چشمک زد. بسیاری از هواداران فوتبال انگلیس و خبرنگاران این حرکت را نپسندیدند. گری لینهکر میگوید که احتمالا کل ماجرا کمی اغراقآمیز است، اما آلن شیرر، دیگر ملیپوش سابق انگلیس چنین نظری ندارد. شیرر گفت: "من هنوز هم همان حس را دارم. آن موقع خیلی عصبانی شدم و کاملا درک میکنم که وین رونی چه حسی داشت." او هرگز دوست ندارد نفر دوم باشد پدرو تالینیاس، مربی تیمهای پایه باشگاه ناسیونال میگوید: "رونالدو از همان بچگی هم تحمل باخت نداشت." او هنوز هم همان روحیه را حفظ کرده است. فردیناند در مورد پینگ پنگ بازی کردن با رونالدو در اردوی منچستر میگوید: "اگر من برنده میشدم، او نمیخواست بازی را تمام کند. کریستیانو آدمی نیست که تسلیم شود." او در مورد ذهنیت رونالدو میگوید: "قلب کریس برای تیم میتپد ولی او میداند که افتخارات شخصی چه طعمی دارد و از نشان دادن علاقهاش به آنها ابایی ندارد." لوسی برنز میگوید که رونالدو منبع الهام او بوده است بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ که بارسلونا جامهای زیادی را برد، رونالدو اوقات خوشی نداشت. در آن دوره بارسلونا سه بار قهرمان لالیگا و دو بار قهرمان لیگ قهرمانان فوتبال اروپا شد. ضمن این که رونالدو چشم نداشت ببیند که لیونل مسی چهار بار پیاپی برنده توپ طلای اروپا شده است. لوسی برنز، بازیکن تیم ملی فوتبال زنان انگلیس میگوید رونالدو منبع الهام او بوده و در مورد این بازیکن میگوید: "او همیشه دوست دارد در اوج باشد و بهترین را بدست آورد. از برد متنفر است و میخواهد همیشه برنده باشد. این چیزی است که من همیشه در کریستیانو دیدهام." او با دهمین قهرمانی در لیگ قهرمانان ارضا نشد رونالدو سرانجام همراه با رئال مادرید در سال ۲۰۱۴ قهرمان لیگ قهرمانان فوتبال اروپا شده بود (او قبل از آن با لباس منچستر یونایتد قهرمان این تورنمنت در سال ۲۰۰۸ شده بود.) پل کلمنت که مربی رئال مادرید در آن دوره بود در بخشی از فیلم میگوید: "هنگام بازی در فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۱۴، من میتوانستم از داخل تونل جام قهرمانی را ببینم. وقتی چشمم به جام خورد، ناخودآگاه نفسم را بیرون دادم. رونالدو کاملا صدای این را شنید، برگشت و از بالای شانهاش به من نگاه کرد و گفت، نگران نباش پل." کلمنت همچنین در مورد حال و هوای رختکن رئال پس از کسب "لا دسیما" (دهمین قهرمانی در معتبرترین رقابت باشگاهی اروپا) و هنگامی که همه بازیکنان جشن گرفته بودند، گفت: "بازیکنان شامپاین باز کرده بودند و محتویات آن را به هوا میپاشیدند. جو رختکن فوقالعاده بود. بعد من گروه کوچکی از بازیکنان (مارسلو، پپه و رونالدو) را دیدم. از کریستیانو پرسیدم راجع به چه حرف میزنند و او جواب داد: «ما داشتیم بحث میکردیم که سال آینده چطور میتوانیم اینجا بیایم و قهرمان شویم.» با خودم گفت، چه عالی!" او قدرت رهبریاش را در فینال یورو ۲۰۱۶ نشان داد این روحیه رونالدو خودش را در فینال جام ملتهای اروپا ۲۰۱۶ نشان داد. حریف پرتغال در دیدار نهایی فرانسه، میزبان مسابقات بود که شانس بیشتری هم برای برنده شدن داشت. پس از باخت ناراحتکننده پرتغال مقابل یونان در فینال یورو ۲۰۰۴ و در حالی که این تیم میزبان مسابقات هم بود، رونالدو در آن بازی یک هدف مشخص داشت. ضمن این که فردیناند در بخشی از فیلم توضیح داد با توجه به این که مسی هرگز همراه با آرژانتین برنده یک رویداد مهم ملی نشده بود، رونالدو انگیزه مضاعفی هم در آن مسابقه داشت. رونالدو در دقیقه ۲۵ مسابقه به دلیل مصدومیت از زمین خارج شد اما او روی نیمکت هم آرام و قرار نداشت. نانی، دیگر بازیکن پرتغال میگوید: "او نام بازیکنان را فریاد میزد؛ نام تمام بازیکنان را. او همواره اطلاعاتی به بازیکنان داخل زمین میداد. به نظرم تقریبا هرکسی که بازی میکرد حضور او در کنار زمین را حس میکرد." شیرر نیز میگوید: "مردم طی سالها به دلیل گلهایی که میزند و عطشی که برای گل زدن دارد، شاید نتیجه بگیرند که او خیلی خودخواه است، ولی به نظر من وقتی شما او را در آن فینال ببنید و تلاشی که میکرد تا تیم را از کنار زمین به پیش براند، میتوان متوجه شد که چقدر عاشق پیروزی است." | تلویزیون بیبیسی چند روز قبل یک مستند در مورد کریستیانو رونالدو، ستاره پرتغالی فوتبال جهان پخش کرد. این فیلم به مرور نکتههای برجسته زندگی حرفهای یکی از بهترین بازیکنان فوتبال جهان در دوران حضور در منچستر یونایتد و رئال مادرید میپردازد و نشان میدهد او چگونه به یک نام معتبر در ورزش دنیا بدل شد. | کریستیانو رونالدو؛هفت نکته جالب در مورد شماره هفت رویایی |