text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
آن‌چه کارینا به سینما ارزانی داشت الزاماً طرح نویی از هنر بازیگری نبود؛ اهمیت او حتی در طبیعی بودن خیره‌کننده‌اش نبود؛ میراث او روی پرده سینما بیشتر در تصویر کردن گونه‌ای تازه از زنانگی متبلور می‌شد که هم ظریف و شکننده بود و هم در عین حال مصمم و آمادۀ بازی/ در فیلم راهبه به کارگردانی ژاک ریوت که توقیف شد کارینا که در نزدیک به شصت فیلم بازی کرد، بیش از همه برای هشت فیلمی که به کارگردانی ژان لوک گدار در آن ایفای نقش کرده شناخته می‌شود، کارگردانی که در دهه شصت میلادی با او ازدواج کرد و زندگی‌شان، روی پرده و در دنیای واقعی، به یکی از نمادهای فرهنگی آن دهه بدل شد. کارینا در دوره‌ای بسیار کوتاه، بین ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۷، تصاویری به حافظۀ تاریخی سینما اضافه کرد که هنوز از طراوت و اهمیت‌شان ذره‌ای کاسته نشده است. آن‌چه کارینا به سینما ارزانی داشت الزاماً طرح نویی از هنر بازیگری نبود؛ اهمیت او حتی در طبیعی بودن خیره‌کننده‌اش نبود؛ میراث او روی پرده سینما بیشتر در تصویر کردن گونه‌ای تازه از زنانگی متبلور می‌شد که هم ظریف و شکننده بود و هم در عین حال مصمم و آمادۀ بازی. آنا کارینا زنی است که از سرنوشت خود آگاه است. بیشتر از این که شاهد باشد، در خود میدان ایستاده است و میدان‌داری می‌کند. دوربین به او خیره می‌شود، اما او خودش را موظف نمی‌داند که برای دوربین دست به حرکتی بزند یا چیزی بگوید ورای آن‌چه که هست. اما همان چیزی بود جادویی داشت که کافی بود کارگردان به آن اجازه ثبت شدن بدهد. آسودگی اغواگر کارینا را در صحنه‌های نسبتاً طولانی و معمولاً ساده‌ای در فیلم‌های گدار می‌شود دید که هیچ سوژۀ دیگری در قاب نیست، مگر خود کارینا. در "گذران زندگی" (ژان لوک گدار، ۱۹۶۲)، در یک سکانس رقص، کارینا، به جای رقصیدن در مقهوم قراردادی‌اش، فقط با شکلی کمی آهنگین راه می‌رود. حرکت خرامان کارینا در یک میخانۀ بی‌مشتری هم خود رقص است، هم خود آزاد بودن، رها بودن و هم آماده بودن برای چیزها و دنیاهای تازه بدون افتادن به ورطۀ فانتزی در "گذران زندگی" (ژان لوک گدار، ۱۹۶۲)، در یک سکانس رقص، کارینا، به جای رقصیدن در مقهوم قراردادی‌اش، فقط با شکلی کمی آهنگین راه می‌رود. وقتی دوربین او را تعقیب می‌کند، حرکت دوربین به اضافه راه رفتن سبک‌بال کارینا می‌شود خود رقص، بدون بالا و پایین پریدن یا چرخ زدن‌های غیرمنتظره‌. سادگی سکانس، معمولی بودن آن و حتی ملال‌آور بودن محیطی که کارینا در آن حرکت می‌کند، به آن دنیای معمولی افسونی تازه می‌دهد. حرکت خرامان کارینا در یک میخانۀ بی‌مشتری هم خود رقص است، و هم خود آزاد بودن، رها بودن، و آماده بودن برای چیزها و دنیاهای تازه بدون افتادن به ورطۀ فانتزی. بیننده، زیبایی این سکانس از "گذران زندگی" را وقتی درک می‌کند که نمونۀ دیگری از یک سکانس رقص با شرکت کارینا را در کار کارگردانی دیگر ببیند. مثلاً در فیلم "امشب یا هیچ‌وقت" (میشل دویل، ۱۹۶۰)، آن سادگی اساسی از کارینا گرفته شده و کارگردان از او خواسته تا رقص را با لوندی یک موزیکال متروگلدوین مایر و اغراق ریتمیک یک رقاصۀ فلامنکو اجرا کند. نتیجه تأسف‌بار است. جایی که رقص و در مجموع حضور فیزیکی آنا کارینا در "امشب یا هیچ‌وقت" خودنمایی یک کارگردان و هیستریای تقلید است، حضور او در فیلم گدار نشان عشق به یک بازیگر می‌شود، وقتی که وظیفۀ دوربین محدود می‌شود به تعقیب و ستایش بازیگر. در همان "گذران زندگی" کارینا به سینمایی می‌رود که در آن شاهکار سینمای صامت "مصائب ژاندارک" (۱۹۲۷) را نمایش می‌دهند. کارینا به موازات ژاندارک روی پرده که مورد تحقیر و شکنجه قرار گرفته اشک می‌ریزد. اشک‌ها چنان واقعی‌اند که ناگهان سه دهه میان فیلم گدار و اثر صامت و پنج قرن بین کارینا و ژاندارک محو می‌شوند. آنا کارینا همان‌قدر زنی امروزی است که قدیسی قرن پانزدهمی باشد. وقتی کارینا گریه می‌کند، صورتش چین و چروک نمی‌افتد یا چشم‌هایش کوچک نمی‌شوند؛ اشک‌ها مثل چشمه‌ای روی گونه‌هایی که از سنگ مرمر تراشیده شده فرو می‌غلطند. با آن که کارنامۀ کارینا تا همین اواخر به شکلی مستمر ادامه داشت، دنیای او بدون ژان لوک گدار، دنیایی کمابیش سردرگم بود/ با ژان پل بلموند و گدار در پی یرو خله این صحنه هم‌چنان یادآور می‌شود که کارینا چقدر به ستارگان صامت شباهت داشت (او حتی در یک سکانس صامت، یا ادای دینی به آن، در فیلم "کلئو پنج تا هفت"، ساختۀ آنیس واردا ظاهر شد) و چقدر مثل بقیه ستارگان صامت وابسته به چشم‌هایش بود. این چشم‌ها هستند، و نه زبان، که از معصومیت و ظرافت روح پرده برمی‌دارند. به علاوه "مصائب ژاندارک" را کارل تئودور درایر دانمارکی ساخته بود، کشوری که هم وطن اصلی کارینا بود و هم شکل‌دهندۀ شخصیتش. نام واقعی کارینا، هانه کارین بایر بود؛ او در ۱۹۴۰ در دانمارک متولد شد و رشد کرد. کودکی‌اش در غیاب پدر و با افتادن زیر سرپرستی والدین مادری‌اش‌ سال‌هایی چندان روشن یا دلپذیر نبودند. برای همین در هفده سالگی تصمیم به ترک خانواده و ترک دانمارک گرفت؛ خودش را به کنار جاده رساند و هزار و دویست کیلومتر بین کپنهاگ و شهر آروزهایش، پاریس، را از ماشین‌ها و رانندگان سواری مجانی گرفت. در پاریس در یک بار بخت به سراغش آمد: زنی از این دختر ریزنقش دانمارکی دعوت کرد تا در چند آگهی تبلیغاتی ظاهر شود در پاریس در یک بار بخت به سراغش آمد: زنی از این دختر ریزنقش دانمارکی دعوت کرد تا در چند آگهی تبلیغاتی ظاهر شود. ژان لوک گدار، کارگردان موج نوی فرانسه، یکی از همین آگهی‌ها یا به طور دقیق‌تر یک تبلیغ شامپو از او را دید و به هانه کارین — که حالا به پیشنهاد کوکو شانل نامش را به آنا کارینا تغییر داده بود — پیشنهاد همکاری دارد. کارینا وقتی فهمید نقشی که گدار در فیلم "از نفس افتاده" برایش در نظر گرفته شامل برهنه شدن در مقابل دوربین می‌شود از بازی در فیلم امتناع کرد. اما چند ماه بعد، گدار دوباره پیشنهادش را به کارینا را، این‌بار برای بازی در "زن، زن است" (۱۹۶۱)، تکرار کرد. کارینا دعوت گدار را پذیرفت. بعد از اتمام فیلم و نمایش‌اش در فستیوال فیلم برلین، او هم برنده بهترین بازیگر زن آن جشنواره شده و هم عشقی که حالا بین او گدار برای ماه‌ها جریان داشت به ازدواج انجامیده بود. تا پیش از طلاق این زوج در ۱۹۶۷، گدار کارینا را در این فیلم‌های دیگری مثل "دسته جداگانه" (۱۹۶۴)، "پی‌یرو خله" (۱۹۶۵)، "آلفاویل" (۱۹۶۵)، "ساخت آمریکا" (۱۹۶۶) و اپیزودی از فیلم "قدیمی‌ترین حرفه" (۱۹۶۶) کارگردانی کرد/ در آلفاویل به همراه ادی کنستانتین تا پیش از طلاق این زوج در ۱۹۶۷، گدار کارینا را در این فیلم‌های دیگری مثل "دسته جداگانه" (۱۹۶۴)، "پی‌یرو خله" (۱۹۶۵)، "آلفاویل" (۱۹۶۵)، "ساخت آمریکا" (۱۹۶۶) و اپیزودی از فیلم "قدیمی‌ترین حرفه" (۱۹۶۶) کارگردانی کرد. یکی دیگر از مهم‌ترین هشت کار مشترک این زوج "سرباز کوچک" (۱۹۶۳) بود که به خاطر مضمونش - جنگ الجزایر - توسط دولت شارل دوگل توقیف شد. این یکی از دو فیلم کارینا بود که به محاق توقیف رفت؛ فیلم دیگر، "راهبه" (ژاک ریوت، ۱۹۶۶)، مشهورترین نقش کارینا در اثر کارگردانی به جز ژان لوک گدار است. بعد از جدایی از گدار، کارینا در نقش‌های متعددی در فرانسه، بلژیک، ایتالیا، آلمان، بریتانیا و مجارستان ظاهر شد. او در ۱۹۷۳ اولین فیلم خودش به نام "زندگی با یکدیگر" را کارگردانی کرد که بر مبنای اولین رمان او (از مجموع چهار رمان منتشر شده به قلم کارینا) بود. علاوه بر کارگردانی و نوشتن، او در کار موسیقی و آواز خواندن نیز بود و آخرین آلبوم موسیقی‌اش فقط یک سال پیش از مرگش، در سال ۲۰۱۸، منتشر شد. بیشتر بخوانید: با آن که کارنامۀ کارینا تا همین اواخر به شکلی مستمر ادامه داشت، دنیای او بدون ژان لوک گدار، دنیایی کمابیش سردرگم بود. کارینا یک روز در دنیای آلبر کامو بود ("بیگانه"، لوکینو ویسکونتی، ۱۹۶۷) و یک روز در بارگاه هارون‌الرشید (در نقش شهرزاد در فیلمی به همین نام ساختۀ پی‌پر گاسپارد اویه، ۱۹۶۳). فیلم‌ها و نقش‌های کارینا با کارگردانان دیگر نگرفتند، شاید به این خاطر که کارگردانان دیگر - که شامل راینر ورنر فاسبیندر، تونی ریچادسُن و رائول روئِس می‌شود - به اندازه گدار متوجه این نبودند که کلید درآوردن آن جادوی کارینا در آزاد گذاشتن اوست و نه در کارگردانی کردنش. کارگردانان دیگر - که شامل راینر ورنر فاسبیندر، تونی ریچادرسُن و رائول روئِس می‌شود - به اندازه گدار متوجه این نبودند که کلید درآوردن آن جادوی کارینا در آزاد گذاشتن اوست و نه در کارگردانی کردنش
آنا کارینا، بازیگر شهیر سینمای فرانسه که به عنوان خواننده، رمان‌نویس و کارگردان هم شناخته می‌شد، بیست و سوم آذر، در ۷۹ سالگی بر اثر سرطان در پاریس درگذشت.
آنا کارینا درگذشت؛ زن، زن است و خیلی چیزهای دیگر
اما مقامات دادگاه عالی (استره محکمه) افغانستان می گویند تلاش هایی را برای بهبود کارها به راه انداخته و در این میان شماری از "رشوه ستانان" را دستگیر کرده اند. در انتظار حکم دادگاه در پشت دیوار ساختمان وزارت عدلیه افغانستان در کابل چندین عریضه نویس که نوشتن عرض حال مردم برای مراجع عدلی و قضایی کار آنهاست نشسته اند. در برابر ساختمان دادگاه عالی افغانستان نیز، مردان خسته ای که بعضی از آنها بیش از شصت سال دارند و علیل و ناتوان به نظر می آیند در انتظار اعلام رای محکمه اند. داستان هر کدام از اینها بازگو کننده مشکلی از مشکل های فراوانی است که در برابر اجرای عدالت و گسترش حاکمیت قانون در این جامعه وجود دارد. احمد، مردی که تنها منبع درآمدش قطعه زمین مختصری در ولایت دور افتاده دایکندی بوده از دو سال به اینسو موفق به آبیاری زمین هایش نشده است برای آنکه به گفته خودش فرد زورمندی حق آب او را به او نمی دهد و حکم محکمه هم در این باره کارساز نبوده است. نور محمد، مرد دیگری پنج سال در مراجع حقوقی سرگردان است اما به تازگی امیدوار شده است که سرانجام دستگاه قضایی به دادش می رسد و زمین هایش در هرات دوباره به او تعلق خواهد گرفت. آنطرف تر، مرد شصت و سه ساله ای که نمی تواند به درستی حرف بزند مرد جوانی را به همراه خود از ولایت سمنگان به کابل آورده است تا در کارها همراهی اش کند. و این هم نمونه ای از جعل امضای رییس جمهور. شخص فریبکاری که از ماموران دولت هم بوده حکم حامد کرزی، رییس جمهور را جعل کرده و از مردم کوچی در هرات مبلغی معادل سه صد هزار دلار پول گرفته و چنین وانمود کرده که برای آنان زمین های دولت را به دستور رییس جمهور می فروشد. تاثیرگذاری روی تصمیم دادگاه به جستجوی پاسخ این سوال ها به عبدالرشید راشد، عضو شورای دادگاه عالی و سخنگوی این نهاد مراجعه کردم. او گفت در ادامه تلاش های تازه ای که از یک سال پیش برای اصلاح نظام عدلی و قضایی جریان داشته بیست قاضی در محاکم مختلف به اتهام اختلاص و رشوه ستانی دستگیر شده اند. آقای راشد تایید کرد که زورگویی های شماری از افراد مسلح غیرمسئول هنوز روی تصمیم قاضیان تاثیر گذار است اما آنها با جدیت بسیار سعی می کنند فساد را از دستگاه قضایی ریشه کن کنند. ولی به باور کارشناسان، با توجه به گستردگی مسایل قضایی در افغانستان، دستگاه قضایی این کشور برای دست یافتن به وضعیتی که مردم به همه تصامیم آن به دیده احترام بنگرند و عادلانه بودن آن را باور کنند راه درازی در پیش دارد. خدمات
جامعه جهانی ده ها میلیون دلار را صرف اصلاح نظام قضایی در افغانستان کرده است اما در حالی که پنج سال از شکست حکومت طالبان در این کشور می گذرد و جامعه بین المللی در آن حضور فعالی دارد هنوز میزان دسترسی مردم به عدالت در افغانستان اندک است و شکایت هایی از نحوه برخورد مسئولان قضایی با دادخواهان به ویژه در ولایات دوردست وجود دارد.
دسترسی به عدالت در افغانستان هنوز دشوار است
مهمترین نطقه قوت دولت کره جنوبی شفافیت در ارائه آمار افراد مبتلا به ویروس در همه شهرها و حتی محله‌ها بود کره حنوبی از اولین کشورهایی بود که پس از چین شاهد شیوع ویروس کرونا بود. با توجه به همسایگی این دو کشور انتظار می‌رفت که ویروس کرونا بحرانی مثل بحران ووهان چین در این کشور ایجاد کند. این کشور با توجه به تجربه‌های قبلی اقدام به تدوین استراتژی ملی ویروس کرونا نمود. نخست‌وزیر کره جنوبی در نطقی در تلویزیون ملی گفت که شیوع ویروس کرونا در این کشور به مرحله خطرناکی رسیده است. چان‌سی‌کیون گفت مهار ویروس کرونا در کره جنوبی نیازمند همکاری همه مردم این کشور است و دولت با هرگونه کارشکنی از جمله احتکار ماسک‌ صورت بشدت برخورد خواهد کرد. حمایت دولت سئول از کارخانه‌های دارو سازی و آزمایشگاه‌ها وجود صنایع بزرگ خودروسازی و دیگر صنایع سنگین باعث نشده دولت کره جنوبی نسبت به سایر بخش‌های اقتصادی و اجتماعی بی‌تفاوت باشد. اولین مورد ابتلا به ویروس کرونا در این کشور در روز ۲۰ ژانویه رسما اعلام شد. اولین مورد مرگ با ویروس کرونا در کره جنوبی در تاریخ ۲۰ فوریه در شهر چانگدو در جنوبی شهر دگو گزارش شد. بلافاصله پس از مشاهده اولین مورد ابتلا، دولت کره جنوبی بدون لاپوشانی، به چهار شرکت بزرگ دارویی مجوز و امکانات مالی لازم را برای تولید کیت آزمایش ویروس اختصاص داد تا از این نظر کمبودی نداشته باشد. این چهار شرکت توانستد هر هفته حدود ۱۴۰۰۰۰ کیت تولید نمایند. روزانه بیش از ۲۰ هزار نفر تست قرار شدند، همگی رایگان. با مقایسه تعداد آزمایش‌های انجام گرفته مشخص می‌شود تعداد تست‌ها در کره جنوبی تا این زمان ۴۰ برابر ژاپن و ۱۲۰ بار برابر آمریکا بوده است. برای انجام این حجم آزمایش ۹۶ آزمایشکاه بسیار بزرگ ساخته شد. این آزمایشگاه‌ها شبانه روزی و در سه شیفت مشغول تست بودند. در هر جا بویژه در مناطق پر ازدحام مثل مراکز خرید که ویروس مشاهده شد آزمایشگاه سیار مستقر شد. تعداد آزمایشگاه‌های سیار به بیش از صد رسید. در جاده‌ها نیز از سرنشینان اتوموبیل‌ها تست گرفته و نتیجه آزمایش روز بعد تلفنی به افراد اطلاع داده شد. افراد کهنسال در منازلشان آزمایش شدند. یکی از نقاط بسیار مثبت دولت کره جنوبی در برخورد با شیوع ویروس این بود که وزارت بهداشت این کشور منتظر مراجعه بیماران به مراکز درمانی برای تست و بستری نماند بلکه اکیپ‌های سیار تقریبا به همه نقاط کشور اعم از شهر و روستا اعزام شدند. هر کس که نتیجه آزمایش کرونایش مثبت می‌شد، برنامه‌ای شبیه جی‌پی‌اس در موبایلش نصب می‌شد و بدون اینکه هویتش فاش شود حضورش در هر جا مشخص می‌شد تعلیق سفرهای مسافرتی و پروازها و کنترل بازار با مشاهده اولین مورد ابتلا به ویروس کرونا کلیه مدارس تعطیل شدند. همزمان کلیه پروازها از مبدا کره جنوبی به ۱۳۶ کشور به تعلیق درآمد. ورود و خروج به کره جنوبی و صدور ویزا متوقف شد. راه‌های دریایی نیز مسدود شدند. هر مورد مثبتی در خانه خودش قرنطینه شد. این افراد ۲۴ ساعته تحت نظر بودند و اجازه خروج از خانه به آنها داده نشد. بیمارانی که وضعیت جسمیشان وخیم بود به بیمارستان منتقل شدند. و به این ترتیب جلوی ازدحام در بیمارستان‌ها گرفته شد. در روزهای ابتدایی شیوع ویروس در فروشگاه‌ها و مراکز خرید ازدحام زیادی برای خرید ماسک و مواد ضدعفونی تشکیل شد تا اینکه دولت اقدام به توزیع این اقلام کرد. دستگاه قضایی برای مبارزه با احتکار و فروش این محصولات در بازار سیاه، احتکار کنندگان را ۴۲ هزار دلار جریمه و به دو سال زندان محکوم نمود. مهمترین نطقه قوت دولت کره جنوبی شفافیت در ارائه آمار مبتلایان در همه شهرها و حتی محله‌ها بود. وزارت بهداشت کره هر روز تعداد افراد مبتلا در هر محله، منطقه و شهر را اعلام می‌کرد. شفافیت باعث جلب توجه مردم کره شد تا اهمیت موضع را بهتر و بیشتر درک کنند. روز ۹ مارس پارک نونگر وزیر بهداشت کره جنوبی در مصاحبه اختصاصی با شبکه سی‌ان‌ان گفت امیدوار است در هفته آتی این کشور پیک ویروس کرونا را پشت سر بگذارد. تا امروز ( اول فروردین، ۲۰ مارس) تعداد افراد مبتلا به کرونا در این کشور بیش از ۸۶۵۲ نفر بوده و ۹۴ مورد مرگ ثبت شده است. تا روز ۲۹ فوریه این کشور شاهد بیشترین میزان ابتلا به ویروس بود اما از این تاریخ به بعد آمار وزارت بهداشت کره جنوبی نشان می‌دهد که آمار افراد مبتلا مرتب روند نزولی داشته است. در اوج شیوع بیماری در کشور در ۲۹ فوریه، ۹۰۹ مورد جدید گزارش شد اما روز دوشنبه یعنی ۱۶ مارس، تنها ۷۴ مورد جدید، دو روز پیش (روز چهارشنبه ۱۸ مارس) این کشور شاهد ۹۳ مورد جدید ابتلا به ویروس کرونا بود. به کارگیری تکنولوژی در اداره پلیس شعبه ویژه ویروس کرونا تشکیل شد. کره ای‌هایی که از سفر خارجی بازگشته بودند ۱۴ روز از طریق کارت‌های اعتباری‌شان تحت نظر قرار گفتند. در این مدت هر فردی که با کارت اعتباریش خرید کرده بود رهگیری شد تا اگر ناقل ویروس بود، کسانی که با او در تماس بوده‌اند شناسایی شوند. هر کس که نتیجه آزمایش کرونایش مثبت می‌شد، برنامه‌ای شبیه جی‌پی‌اس در موبایلش نصب می‌شد و بدون اینکه هویتش فاش شود حضورش در هر جا مشخص می‌شد. مردم با نصب نقشه کره جنوبی در گوشی‌هایشان، توانستند در هر جا از وجود و حضور افراد مبتلا یا مشکوک مطلع شوند بدون اینکه هویت او را بشناسند.
در حال حاضر نزدیک به ۱۷۰ کشور جهان درگیر ویروس کرونای ۲۰۱۹ شده اند. کشورهای درگیر در این بحران با توجه به منابع مالی، امکانات اقتصادی و درمانی سیاست خاصی برای مقابله و کنترل ویروس کرونا به کار گرفته‌اند. آنچه باعث موفقیت این سیاست‌ها می‌شود پیش بینی دقیق میزان خسارت - تهیه امکانات لازم و همکاری مردم است. بی‌رنامگی برخی دولت‌ها و عدم پیش‌بینی و تهیه تمهیدات لازم باعث شده تا میزان ابتلا و مرگ در این کشورها از کنترل دولت‌ها خارج شود.
شفافیت، تکنولوژی و اقتصاد قوی همراهان کره جنوبی در مقابله با کرونا
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ايرنا، تاکنون بيش از‪ ۱۲ ‬ميليون برگ رای ريخته شده به صندوق ‌ها شمارش شده است. بنابه اين گزارش ستاد انتخابات كشور اعلام کرده است که نتايج حاصل از اين شمارش نشان می ‌دهد که تاکنون مهدی كروبی و اكبر هاشمی رفسنجانی به ترتيب، بيشترين ميزان آرا را به خود اختصاص داده ‌اند. بنابه اين گزارش تا ساعت شش و نيم بامداد بيش از 12 ميليون رای در 231 حوزه انتخابيه شمارش شده است. تاکنون مهدی کروبی 5/21 درصد، اکبر هاشمی رفسنجانی 3/21 درصد، محمود احمدی نژاد 1/16 درصد، محمد باقر قاليباف 15 درصد، مصطفی معين 5/14 درصد، علی لاريجانی 7/1 درصد و محسن مهرعليزاده 5/4 درصد آرا را کسب کرده اند. با اين حال مقام های وزارت کشور هشدار داده اند که اين نتايج ممکن است دچار تغييرات شديدی شود چرا که صندوق های رای در مراکز بزرگ شهری هنوز شمارش نشده است. به گزارش خبرنگاران، در طول رای گيری که سه بار تمديد شد و چهار ساعت افزايش يافت، شمار زيادی از مردم در برابر حوزه های اخذ رای صف بستند. در حوزه های خارج از ايران نيز بر زمان رای گيری افزوده شد. در تهران، رای گيری از مردمی که در حوزه ها حضور داشتند تا پس از نيمه شب و ساعات آغازين روز شنبه ادامه يافت. مقامات جمهوری اسلامی، از جمله وزير کشور، که مجری برگزاری انتخابات است و حسن روحانی، دبير شورای عالی امنيت ملی می گويند مشارکت مردم در انتخابات زياد بوده و رقابت نامزدها بسيار نزديک است. نخستين پيشبينی ها حاکی از آن است که احتمالا هيچکدام از نامزدها نمی توانند به حد نصاب پنجاه درصد از آرای ريخته شده به صندوقها دست يابند. در چنين حالتی، دور دوم رای گيری با شرکت دو نامزد حايز بالاترين تعداد آرا، روز جمعه، 24 ژوئن (3 تيرماه) برگزار خواهد شد. اگر اين اتفاق رخ دهد، برای اولين بار در تاريخ جمهوری اسلامی، انتخابات رياست جمهوری به مرحله دوم کشيده می شود. مرتضی مبلغ، معاون سياسی وزارت کشور گفت احتمالا انتخابات به مرحله دوم می رسد اما افزود اگر ميزان مشارکت مردم بالای 65 درصد باشد، احتمال پيروزی يک نامزد در مرحله اول هم وجود دارد. آقای مبلغ گفت ميزان مشارکت در اين انتخابات حدود پنجاه درصد پيشبينی شده بود اما او سطح مشارکت در رای گيری را "گسترده تر و فراتر از ميزان پيشبينی ها" ارزيابی کرد. محمد خاتمی، رييس جمهوری، هنگام دادن رای ابراز اميدواری کرده بود که با حضور گسترده مردم در رای گيری، انتخابات در دور اول به نتيجه نهايی برسد هرچند سپس افزود که در غير اينصورت نيز دور دوم روال خود را طی خواهد کرد. او در اظهاراتی که گزارشگران به احتمال دستيابی به نتيجه ای غيرمترقبه در اين انتخابات تعبير کرده اند، گفت هميشه پيش بينی ما با رفتار مردم تغيير کرده است. رقابت هفت نامزد با کناره گيری محسن رضايی از مبارزات انتخاباتی، رای دهندگان يکی از هفت نامزد باقيمانده را برای احراز سمت رياست جمهوری انتخاب می کنند. نامزدهای شرکت کننده در اين دوره از انتخابات عبارتند از محمود احمدی نژاد، علی اردشير لاريجانی، محمد باقر قاليباف، مهدی کروبی، مصطفی معين، محسن مهرعليزاده و اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) که از آقايان احمدی نژاد، لاريجانی و قاليباف به عنوان نامزدهای جناح موسوم به محافظه کار و از آقايان کروبی و معين به عنوان نامزدهای جناح موسوم به اصلاح طلب نام برده می شود و آقايان مهرعليزاده و هاشمی نامزدهای مستقل از دو جناح محسوب می شوند. ستادهای تبليغاتی بيشتر نامزدهای انتخابات، در نخستين واکنش به رای گيری مدعی شده اند که نامزد مورد حمايتشان پيشتاز آراء است يا دست کم به راه يافتن او به دور دوم انتخابات ابراز اميدواری کرده اند. به گفته معاون سياسی وزارت کشور ايران، نتيجه انتخابات رياست جمهوری در طول روز شنبه 18 ژوئن، فردای موعد رای گيری به تدريج روشن خواهد شد. مرتضی مبلغ گفت نتيجه انتخابات بسياری از شهرهای ايران صبح روز شنبه روشن خواهد شد. همچنين تا ظهر همان روز مشخص خواهد شد که آيا سرنوشت رياست جمهوری در دور اول رای گيری تعيين می شود يا انتخابات به دور دوم می کشد. چهره نامزدهايی که احتمالا به دور دوم راه يافته اند نيز تا آن زمان آشکار خواهند شد. آقای مبلغ افزود مشکل اصلی شمارش آراء در شهر تهران است که رای شهروندان بايد در سطح وسيعی جمع آوری و شمرده شود. با وجود اين به گفته او نتيجه قطعی انتخابات تا ساعت هشت شامگاه شنبه، کمتر از يک روز پس از پايان رای گيری مشخص خواهد شد. تمامی شهروندان ايرانی که در روز رای گيری وارد شانزده سالگی شده باشند (متولدين 27 خرداد 1369 و پس از آن) حق دادن رای در اين انتخابات را دارند. خبرگزاری دولتی ايران - ايرنا - از قول سازمان ثبت احوال کشور گزارش کرده است که 46 ميليون و 786 هزار و 418 نفر واجد شرايط رای دادن هستند. وزارت کشور گفته است که 41 هزار و 71 شعبه اخذ رای در 30 استان کشور پيش بينی و 254 شعبه نيز برای اخذ رای ايرانيان مقيم خارج در دفاتر نمايندگی جمهوری اسلامی کشورهای محل اقامت آنان ايجاد شده است. بيشترين شعبه های اخذ رای در خارج از کشور در نيويورک، رياض، لندن و امارت متحده عربی مستقر است. مخالفان در برابر سفارت در برخی شهرهای جهان، ايرانيان مقيم خارج کشور که برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری به شعبه های رای گيری مراجعه می کردند، با تظاهرکنندگانی روبرو شدند که به روند انتخابات اعتراض داشتند. در عراق، چهار شعبه برای اخذ رای حدود 12 هزار ايرانی که واجد شرايط رای دادن هستند، برپا شد. حسن کاظمی قمی، سفير ايران در بغداد گفت که رای گيری در عراق اهميت ويژه ای دارد و سند گشودن فصل تازه ای در روابط دو کشور همسايه است که هشت سال جنگ را در دهه هشتاد ميلادی پشت سر گذاشتند. اما مخالفان جمهوری اسلامی روند اخذ رای در کانادا را با دشواری روبرو کرده اند. و گزارش می شود که به در و ديوارهاى سفارت رنگ قرمز پاشيده اند و در داخل سفارت نيز بين مامورين امنيتى و مسعود رئوف، فيلمساز ايرانى-كانادائى، كه قصد فيلمبردارى از انتخابات را داشته درگيرى پيش آمده كه منجر به مداخله نيروهاى انتظامى كانادا شده است. تظاهرات ايرانيان مخالف در شهرهای پاريس، برلين و لندن هم گزارش شده است. حدود يکصد نفر بيرون سفارت جمهوری اسلامی در لندن که تحت حفاظت شديد پليس بود، گرد آمدند و عليه حکومت ايران شعار دادند. در همين حال، وزير امور خارجه ايران هنگام بازديد از ستاد مرکزی انتخابات در تهران گفت در حوزه های رای گيری، که اغلب در نمايندگی های جمهوری اسلامی در خارج از کشور برپا شده اند، مشکل خاصی وجود نداشته است. به گفته کمال خرازی تنها در شهرهای مکه و مدينه اجازه استقرار صندوقهای اخذ رای به مسئولان ايرانی داده نشده است. شماری از ايرانيان برای انجام مراسم مذهبی حج (عمره) در شهرهای مقدس مکه و مدينه به سر می برند. اخراج نظاميان از هيئت نظارت در حالی که وزارت کشور، مجری برگزاری انتخابات در ايران است، هيئتهايی که از سوی شورای نگهبان منصوب می شوند، کار نظارت بر رای گيری و شمارش آراء را بر عهده دارند. معاون حقوقی و امور مجلس وزارت کشور ايران خبر داد که همه نظاميانی که در هيئتهای نظارت فعاليت می کردند، با "برخورد قانونی" و صدور حکم قضائی برکنار شده اند. شورای نگهبان پيشتر نظر وزارت کشور را مبنی بر ممنوعيت حضور نظاميان از جمله اعضای نيروی بسيج در اين هيئتها نپذيرفته بود. اما محمود ميرلوحی، معاون وزير کشور در گفتگو با سايت اطلاع رسانی اين وزارتخانه گفت سازمان قضائی نيروهای مسلح، ديدگاه وزارت کشور را مورد تاييد قرار داده و "همه کسانی را که شائبه نظامی بودن آنها می رفت" در سراسر ايران از وظيفه نظارت برکنار کرده است. او درباره اعضای نيروی بسيج که حضور گسترده شان در هيئتهای نظارت، اعتراض مقامات وزارت کشور و برخی نامزدها را برانگيخت، تاکيد کرد: "هرکس به نام بسيج کاری کند، مشمول نظامی بودن می شود." تشويق مردم به شرکت در انتخابات از نخستين ساعات بامداد روز جمعه، گزارشگران شبکه راديو و تلويزيون دولتی ايران با ارسال گزارش های مستقيم از حوزه های رای گيری مردم را به شرکت در اين انتخابات تشويق کردند. کوتاه مدتی پس از آغاز رای گيری در داخل ايران، آيت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در "حسينيه امام خمينی" رای خود را به صندوق انداخت و از ايرانيان خواست با شرکت در انتخابات، نه تنها نامزد مورد علاقه خود، بلکه انقلاب سال 1979 و نظام جمهوری اسلامی را مورد تاييد قرار دهند. رهبران جمهوری اسلامی شرکت وسيع رای دهندگان در انتخابات مختلف را نشانه مشروعيت نظام حکومتی ايران می دانند. همزمان با رای گيری برای گزينش رييس جمهوری آينده، اخذ رای در انتخابات مياندوره ای مجلس در ده حوزه و انتخابات مرحله دوم نمايندگی مجلس در يک حوزه نيز در حوزه های مربوطه صورت گرفت. خدمات
با پايان زمان رای گيری در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری ايران که گزارش می شود مشارکت گسترده مردم را به همراه داشت، کار شمارش آراء در شهرهای ايران آغاز شده است. انتظار می رود نتايج کامل اواخر روز شنبه اعلام شود.
شمارش آراء در انتخابات رياست جمهوری ايران آغاز شد
شايد توده مردمی که به جنبش و حرکت در آمدند و پيروزی انقلاب را رقم زدند، تحت تأثير عوامل ناخودآگاه و ناشناخته ای بسيج شده بودند، اما گروهها و افرادی که برای انقلاب زمينه سازی و آن را هدايت کردند، کمابيش مدلی از يک نظام آرمانی در نظر داشتند. گروهها و افرادی که در زمينه سازی انقلاب ايفای نقش کردند، طيفی از نيروهای چپ، ليبرال، مذهبی، لائيک و ملی گرا بودند که هر کدام به نوبه خود به چند گرايش تقسيم می شدند و هدف هر يک از آنان نيز تشکيل جامعه ايده آل مورد نظر خود بود. چپگرايان، عموما متأثر از « نظريه وابستگی» بودند. اين نظريه که گفتمان مسلط بر تمام جنبش های انقلابی جهان سومی در آن دوره بود، جهان سرمايه داری را به دو قطب مرکز (متروپل) و پيرامون (اقمار) تقسيم می کرد. راز توسعه مرکز و عقب ماندگی پيرامون، در وابستگی متقابل مبتنی بر مبادله نابرابر بين دو طرف بود. اين مبادله نابرابر از طريق طبقه ای که « بورژوازی کمپرادور» ناميده می شد، صورت می گرفت. به عبارت ديگر کشورهای مرکز، خون کشورهای پيرامون را به کمک بورژوازی کمپرادور می مکيدند و از اين راه خود را فربه و طرف مقابل را ضعيف و نحيف می کردند. برای خروج از بن بست عقب ماندگی، چاره کار قطع وابستگی به مرکز (امپرياليسم) و مبارزه با بورژوازی وابستة داخلی بود. سياست خارجی برآمده از اين نظريه، ستيز با امپرياليسم و سياست داخلی نيز مبارزه طبقاتی بود. در آن دوره، فقط چپگرايان مارکسيست اين نظريه را ترويج و تبليغ نمی کردند، بلکه گروههای چپگرای اسلامی نيز هدف انقلاب را مبارزة ضد امپرياليستی و تشکيل جامعه بی طبقه می دانستند. آيت ‌الله خمينی که از نفوذ عميق اين تفکر در بين جوانان و دانشجويان آن روز آگاه بود، در صدد برنيامد تا آن را به عنوان فکری مارکسيستی نفی و طرد کند. او با مهارت خاص خود، و با توجه به تجربه موفق و بی نظير مرحوم دکتر علی شريعتی، مفاهيم فوق را در قالب زبان مذهبی، اما عاميانه ای بازسازی کرد: واژه « استکبار» را به جای « امپرياليسم» نشاند و « مستضعفين» را جايگزين « پرولتاريا» کرد. آيت‌ الله خمينی بدين ترتيب از يکسو وفاداری گروههای چپ را به سمت خود برانگيخت و از ديگر‌سو، آنها را برای ايفای نقش پيشتازی در انقلاب خلع سلاح کرد. در همين حال ليبرالهای اسلامی که در بين تکنوکراتها و بروکراتهای ناراضی نفوذ فراوانی داشتند، به دليل تکيه بر روابط مسالمت جويانه به جهان غرب و تقدم دمکراسی و آزادی بر هر نوع مبارزه طبقاتی، اصولا خود را در مقام سخنگوی جوانان تشنه انتقام از آمريکا و بورژوازی نمی ديدند و از همين رو به رهبری آيت ‌الله خمينی، به اميد آنکه مانع از افراط گروههای چپ شود، گردن نهادند، گو اينکه وعده های آيت‌ الله در مورد استقرار دمکراسی و تضمين آزادی عقيده و بيان را هم، در جهت تمايلات خود می ديدند. آيت‌ الله خمينی، افزون بر جلب چپگرايان و ليبرالها، از زمينه های مساعد ديگری هم برای بسط نفوذ و رهبری خود در متن جامعه برخوردار بود. او در درجه نخست تشکيلات سنتی و ديرپای روحانيت را پشت سر خود داشت که تا اعماق جامعه ايران تار و پود خود را گسترده بود و به همين دليل می توانست پيام آيت‌ الله را در سرتاسر ايران به سرعت منتشر کند. در درجه دوم، طبقه متوسطی که در اثر برنامه های توسعه رژيم شاهنشاهی ظهور کرده بود، به حمايت از آيت‌ الله برخاست، اين طبقه گسترده که سرعت سرسام آور شبه مدرنيزاسيون محمد رضا شاه، آن را به شدت دچار بحران هويت کرده بود، ناخودآگاه احيای سنت را برای خود هويت بخش دانست؛ هويتی که نماينده و سخنگوی اصلی آن آيت‌ الله خمينی بود. بدين ترتيب همه عوامل دست به دست هم داد تا آيت ‌الله خمينی سکان رهبری انقلاب را به دست گيرد. او نيز شعارهای خود را در سطوح کلان به گونه ای سامان و جهت داد که علايق همه نيروهای ناراضی و خواهان سقوط نظام پهلوی را دربر گيرد. انقلاب سريعتر از آنچه انتظار می رفت، پيروز شد و دولتی موقت به رياست مرحوم مهندس بازرگان شکل گرفت، اما بلافاصله مشکلات آغاز شد. وحدت بی نظيری که جامعه در جريان انقلاب به آن دست يافته بود، جای خود را به تفرقه و دشمنی داد. آيت‌ الله طالقانی که به دليل سابقه و روحیة ممتاز خود، نقشی بزرگ در اتحاد گروههای گوناگون داشت، نابهنگام درگذشت و پس از درگذشت او، برخورد بين سازمان مجاهدين خلق و حزب جمهوری اسلامی بسيار خشن شد. رهبری مجاهدين به منظور مقابله با حزب جمهوری اسلامی، با بنی صدر نخستين رئيس جمهور ايران که گرايش ليبرالی داشت، از در اتحاد در آمد، اما اين اتحاد حاصلی نداشت و در نهايت به فرار آنان از کشور منجر شد. هر چند که اين فرار تبعات خونبار دوجانبه ای برای دو طرف در بر داشت، اما در عمل باعث تثبيت قدرت حزب جمهوری و روحانيت حاکم بر آن شد. جنگ ايران و عراق فرصت ديگری در اختيار روحانيت حاکم قرار داد تا گروههای مسالمت جوی چپ و ليبرال را از صحنه حذف يا خانه نشين کند. اين همه اما باعث پايداری روحانيت حاکم نشد و به ويژه رويکرد اقتصادی، آنان را به دو بخش راست و چپ تقسيم کرد. روحانيون جوانتر و مدرنتر، ضمن حمايت از سياست اقتصادی پوپوليستی دولت ميرحسين موسوی، بر دولتی کردن اقتصاد تأکيد داشتند. در مقابل، روحانيون سنتی تر، اجرای احکام فقهی به خصوص تجارت آزاد توسط بازاريان حامی خود را خواستار بودند و آشکارا دولت موسوی را به اتخاذ سياستهای کمونيستی متهم می کردند. اين اختلاف نظر در اوج خود، سبب انشعاب روحانيون چپگرا از جامعه روحانيت مبارز تهران و تأسيس مجمع روحانيون مبارز شد که به سرعت مورد استقبال آيت‌الله خمينی قرار گرفت. آيت ‌الله خمينی در جهت حمايت از اين گروه و به منظور رفع موانع فقهی و شرعی پيش روی آنان و دولت مورد حمايتشان، اجتهاد تازه ای کرد که طبق آن، برای مصلحت عمومی، دولت می توانست احکام شرعی از جمله احکام اوليه ای چون نماز و حج را تعطيل کند. اين اجتهاد که تحت نام « ولايت مطلقة فقيه» مطرح شد، پس از فوت آيت ‌الله خمينی تعبيرهای متفاوتی پيدا کرد. برخی ياران آيت ‌الله خمينی آن را سرآغاز حرکت به سمت عرفی گرايی و اصالت مصلحت جمعی دانستند و راستگرايان که در زمان حيات آيت ‌الله از اجتهاد تازه وی نگران شده بودند، « ولايت مطلقه فقيه» را به معنای قدرت مطلقه شخصی ولی فقيه و آزادی او از هرگونه قيد و بند قانونی تفسير کردند و آن را عليه رقيبان چپگرای خود به کار گرفتند. با درگذشت آيت‌ الله خمينی، روحانيون مبارز و متحدان آنها که مجلس سوم را در کنترل داشتند، بزرگترين حامی خود را از دست دادند و در انتخابات مجلس چهارم که در غياب آيت ‌الله خمينی برگزار شد، به علل گوناگون از جمله تبليغات مخربی که عليه آنها راه افتاد، از ورود به مجلس باز ماندند و بدين ترتيب از مرکز قدرت به حاشيه رانده شدند. افول روحانيون مبارز، با صعود هاشمی رفسنجانی به سمت رأس قدرت همراه بود. رفسنجانی در مقام رياست جمهوری که در پرتو تغيير قانون اساسی جايگاه قدرتمندی يافته بود، با شعار عبور از اقتصاد کوپنی دولت ميرحسين موسوی، سياست آشتی جويانه با جهان خارج و لزوم جايگزينی «مديريت علمی» به جای «مديريت فقهی» در بين بخشی از اقشار اجتماعی، اعتباری برای خود کسب کرد. به دليل پايان جنگ ۸ ساله، استعفای آيت ‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری، درگذشت آيت ‌الله خمينی و حذف روحانيون مبارز از قدرت، ظاهرا همه شرايط برای موفقيت اکبر هاشمی رفسنجانی مهيا می نمود، اما او در همان آغاز راه، با واکنش متحدان راستگرای خود روبرو شد. راستگرايان، او را متهم کردند که با به کارگيری نيروهای متخصص در مديريت کشور، در صدد نابودی دستاوردهای « انقلاب فرهنگی» و حذف «عناصر حزب‌اللهی» از عرصه تصميم گيری است. آنها برخورد غير مستقيم با آقای رفسنجانی را به برخورد مستقيم ترجيح دادند و نيروهای تحت امر خود را مأمور کردند تا فائزه هاشمی، دختر وی را به نابود کردن ارزشهای انقلاب از طريق کارهايی مثل رواج دوچرخه سواری زنان و پوشيدن شلوار جين در زير چادر، متهم کنند. آقای رفسنجانی که پيش از آن، با رفتار حذفی خود، چپگرايان را عميقا از خود رنجانده بود، در ميدان نبرد جديد، متحدی نيافت. او تلاش کرد تا با ايجاد حزب کارگزاران سازندگی برای خود متحدانی دست و پا کند، اما حزب کارگزاران به رغم توفيق نسبی در انتخابات مجلس پنجم، نتوانست حامی مؤثری برای رفسنجانی باشد. از اين رو، آقای هاشمی طبق عادت مالوف خويش، در برابر فشار فزاينده راستگرايان سياست عقب نشينی را در پيش گرفت. کليدی ترين وزارتخانه ها را به قشری ترين عناصر آنها بخشيد و دست وزير اطلاعات راستگرای خود را برای مداخله در همه امور کشور و اذيت و آزار روشنفکران و اهل فرهنگ باز گذاشت. اين شيوه رفتار وضع را برای آقای رفسنجانی سختتر کرد، به طوری که در اواخر دوران رياست جمهوری خود، از يک سو با تحريم سياسی و ديپلماتيک اتحادیه اروپا به اتهام نقش عناصر امنيتی ايران در ماجرای خونين رستوران ميکونوس و از ديگر سو، با تهديد نظامی ايالات متحده پس از انفجار ظهران روبرو شد. تهديدهای خارجی اما امکان عملی نيافت، زيرا در دوم خرداد ۱۳۷۶ در ميان بهت و حيرت جهانيان، کانديدای رسمی حکومت در انتخابات رياست جمهوری شکست سختی خورد و محمد خاتمی از مجمع روحانيون که به اصرار راستگرايان و به منظور « گرم شدن تنور انتخابات» وارد عرصه رقابت شده بود، با ۲۰ ميليون رأی پيروز ميدان شد. محمد خاتمی با شعار توسعه سياسی، آزادی مدنی و تشنج زدايی در روابط خارجی، حاميان چپگرای خود را که در طول رياست جمهوری رفسنجانی، در حاشیه قدرت به بازسازی فکری و تجديدنظر در انديشه های پيشين خود پرداخته بودند، وارد عرصه تصميم گيری کرد و با شماری از کارگزاران سازندگی نيز همپيمان شد. با اين تحول، جامعه ايران انتظار تغييرات مهمی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی داشت، اما پس از کاميابی ‌های نخستين که به ويژه به تکثر و آزادی نسبی مطبوعات و فعاليت جنبش دانشجويی انجاميد، خاتمی نيز با موانع سختی روبرو شد. به واقع، ورود محمد خاتمی به قدرت، حاکميت را دوگانه کرد به طوری که نهادهای انتخابی و انتصابی حکومت در برابر هم صف آرايی کردند، نتيجه اين صف آرايی، ناکارامد شدن کل دستگاه دولت از يک طرف و ارتکاب جناياتی چون قتل فجيع چند چهره سياسی و روشنفکر، سرکوب خشن جنبش دانشجويی، توقيف گسترده مطبوعات و به زندان افتادن فعالان سياسی و مطبوعاتی مسالمت جو از طرف ديگر بود. در کنار اين فجايع، تباهی هايی چون بيکاری، تبهکاری، اعتياد، فساد، فقر و شکاف طبقاتی رو به گسترش نهاد و خطيرتر از همه، استفاده ابزاری از مذهب توسط راستگرايانی که در سير تحول خود به افراطی ترين بنيادگرايان تبديل شده بودند، اخلاقيات دينی و سنتی را دستخوش فروپاشی کرد؛ اخلاقياتی که مايه قوام و انسجام جامعه ايران بود. به نظر می رسد اين وضع، توده مردم را سرخورده و نا اميد کرده است به گونه ای که در آستانه انتخابات مجلس هفتم، بسياری از ايرانيان به منازعه بين نهادهای انتخابی و انتصابی که به اوج خود رسيده است، با بدگمانی و احتياط می نگرند؛ درست مانند پرنده اسيری که هر نغمه ‌ای را فريب می‌داند و در پشت هر دانه ای، دامی می‌بيند! خدمات
در باره انقلاب بهمن ۵۷ ايران گفته اند: انقلابی بود که عاملان آن می دانستند چه نمی خواهند، اما نمی دانستند چه می خواهند!
نگاهی به سير انقلاب اسلامی ايران: از اميد تا نا اميدی
روسای جمهوری افغانستان و تاجیکستان روابط میان کشورهایشان را "بهترین نمونه از روابط سیاسی در منطقه" توصیف کرده اند در سطح سیاسی نیز روسای جمهوری دو کشور روابط میان کشورهایشان را "بهترین نمونه از روابط سیاسی در منطقه" توصیف کرده اند. در کنار فرهنگ و زبان مشترک، در یک دهه اخیر انرژی، ترانزیت و تجارت نیز به عناصر مهم رابطه میان تاجیکستان و افغانستان بدل شده است. تاجیکستان با حدود ۱۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک پس از پاکستان طولانی ترین مرز را با افغانستان دارد. مرز افغانستان و تاجیکستان در قرن نوزده میان روسیه تزاری، بریتانیا و دولت آن زمان افغانستان مشخص شد. جمهوری تاجیکستان شوروی پیش از استقلال تاجیکستان در دهه هشتاد میلادی و زمانی که اتحاد شوروی به افغانستان حمله ور شد، جمهوری تاجیکستان بعنوان عضوی از اتحاد شوروی رابطه نزدیک با افغانستان تامین کرد. شماری زیادی از شهروندان تاجیک به دلیل آشنایی با فرهنگ و زبان، به افغانستان آمدند و به کارهای ترجمه و مشوره های فرهنگی به نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان مشغول شدند. رهنورد زریاب داستان نویس شهیر افغان که در آن زمان از مسئولان فرهنگی دولت بود، می گوید روابط فرهنگی افغانستان و تاجیکستان در زمان شوروی ها به اوجش رسید. در زمان شوروی شهروندان تاجیک به دلیل آشنایی با فرهنگ و زبان، به افغانستان آمدند و به کارهای ترجمه و مشوره های فرهنگی به نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان مشغول شدند به گفته او فعالیت های هنری و فرهنگی میان دو کشور از نظم بیشتری برخوردار بود و درین راستا برنامه ریزی هایی هم از سوی دولت افغانستان و هم از سوی مقامات جمهوری تاجیکستان تحت اداره شوروی صورت می گرفت. احسان زروان که مسایل تاجیکستان را در بی بی سی دنبال می کند، خود در آن زمان در افغانستان بود. آقای زروان بر نقش افغانستان در احیای زبان فارسی در تاجیکستان دهه هشتاد میلادی تاکید می کند. به گفته او زمانی که مترجمان و فرهنگیان تاجیک از افغانستان به تاجیکستان برگشتند، تلاش کردند تا اصطلاحات وارد شده روسی را با "کلمات فارسی که در افغانستان آموخته بودند" تعویض کنند. آقای زروان می گوید موسیقی نیز در نزدیک ساختن دو کشور در آن زمان نقش مهم داشت. به گفته او " کنسرت های آوازخوانان تاجیک و افغان پیوسته در کابل و دوشنبه برگزار می شد و خرما شیرین آوازخوان مشهور تاجیک پس از چندین اجرا در افغانستان، در میان افغانها به گوگوش تاجیکستان شهرت یافته بود." روابط با تاجیکستان مستقل خرما شیرین آوازخوان مشهور تاجیکستان در میان افغانها در دهه هشتاد میلادی به "گوگوش تاجیکستان" شهرت یافته بود با آغاز دهه نود میلادی و تغییرات گسترده در تاجیکستان و افغانستان، روابط میان دو کشور وارد یک مرحله جدید شد. تاجیکستان تازه استقلال خود را به دست آورده بود و بلافاصله در دامن جنگ داخلی سقوط کرد. در افغانستان نیز دولت مجاهدین به پیروزی رسیده بود و مخالفان مسلح دولت تاجیکستان که خود را به مجاهدین افغان نزدیک می دانستند، انتظار کمک داشتند. ده ها هزار شهروند تاجیک به افغانستان پناهنده شدند و دولت تحت حمایت روسیه در تاجیکستان از افغانستان می خواست تا به مخالفانش اجازه ندهد از خاک این کشور علیه این دولت فعالیت کنند. عتیق الله بریالی که مشغول پژوهش روابط افغانستان با همسایه های این کشور است، می گوید رابطه افغانستان با تاجیکستان تازه به استقلال رسیده در نیمه اول دهه نود میلادی تحت شعاع سه عامل عمده قرار داشت. " اول از هم پاشیدن اتحاد شوروی، دوم عدم آمادگی دولت تاجیکستان برای ایجاد یک دولتی که بتواند حضور سرتاسری را در کشور داشته باشد و سوم هم دولت نوپای مجاهدین در افغانستان که براساس نگاه ایدیولوژیک یک جانب درگیر در جنگ های داخلی تاجیکستان را حمایت می کرد. بنا این سه عامل فرصت تامین رابطه دلخواه میان دو کشور را میسر نساخت." از همین زمان بود که مناطق مرزی میان تاجیکستان و افغانستان نا امن شد و نگرانی روسیه از عبور قاچاقچیان مواد مخدر و بنیادگرایان مذهبی موجب شد تا این کشور شمار معینی از نیروهای مرزی خود را در مناطق مرزی تاجیکستان مستقر کند. اما این نگرانی ها در تاجیکستان زمانی بسیار بالا گرفت که گروه طالبان در سال ۱۹۹۶ کابل را به تصرف خود آوردند و با پیشروی سریع به جانب شمال افغانستان به مرزهای تاجیکستان نزدیک می شدند. در همین زمان معاهده صلح دولت تاجیکستان و مخالفان دولت این کشور نیز به امضا رسید. این معاهده با میانجیگری سازمان ملل، ایران و برهان الدین ربانی رئیس جمهوری پیشین افغانستان امضا شد. آقای بریالی می گوید امضای این معاهده آغازگر فصل جدیدی میان تاجیکستان و افغانستان بود. در امضای معاهده صلح تاجیکان شماری از رهبران افغانستان نقش کلیدی داشتند اما غفور لیوال رئیس مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان می گوید تاجیکستان پس از امضای این معاهده به حمایت از یکی از گروه های درگیر در جنگ افغانستان پرداخت و نتوانست نسبت به تحولات افغانستان نقش بی طرفانه داشته باشد. به گفته او "تاجیکستان به طرفداری از یکی از طرفهای جنگ موسوم به ائتلاف شمال تمایل داشت و حتی در این زمان یک پایگاه نظامی و تقویتی را در اختیار ائتلاف شمال قرار داد". تاجیکستان و افغانستان پس از طالبان رابطه سیاسی: پس از سقوط طالبان و حمله ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به افغانستان، تاجیکستان در کنار این ائتلاف از دولت جدید افغانستان حمایت کرد و روابط دوستانه ای با این دولت داشته است. غفور لیوال می گوید در این زمان تاجیکستان با آوردن تغییرات در سیاست خود نسبت به افغانستان گام های مثبتی را برای ایجاد یک رابطه نزدیک با همسایه ای جنوبی خود برداشت. عتیق الله بریالی می گوید روابط دو کشور پس از سال ۲۰۰۱ در سه محور قابل بررسی است. "نخست به عنوان دو کشور همسایه که برای یکدیگر به دلایل فرهنگی، زبانی و جغرافیایی جایگاه ممتاز قایل هستند. دوم رابطه افغانستان، تاجیکستان و ایران به عنوان سه کشور هم زبان که در سالهای اخیر توافقات متعدد همکاری در زمینه های مختلف امضا کرده اند. و سوم هم رابطه ی هردو کشور در چارچوب همکاریهای ائتلاف بین المللی است و تاجیکستان در این زمینه کمک های زیادی به نیروهای ائتلاف بین المللی مستقر در افغانستان کرده است." افغانستان، تاجیکستان و ایران به عنوان سه کشور هم زبان در سالهای اخیر توافقات متعدد همکاری در زمینه های مختلف امضا کرده اند اقتصاد و تجارت: زمینه های اقتصادی میان تاجیکستان و افغانستان شاهد بیشترین پیشرفت در سالهای اخیر بوده است. حجم تجارت میان دو کشور در یک دهه گذشته بیست برابر افزایش یافته و به حدود ۱۳۰ میلیون دلار آمریکا رسیده است. ساختن یک پل استراتژیک بر فراز رود خانه آمو در سال ۲۰۰۷ بازارهای دو کشور را عملا به یک دیگر وصل کرد و مبادلات تجاری دو کشور را متحول ساخت. تا کنون چندین قرار داد مهم مربوط به توسعه همکاری ها در زمینه انرژی میان دو کشور به امضا رسیده است. مهمترین آنها قرارداد پنجصد میلیون دلاری انتقال انرژی برق تاجیکستان به پاکستان از راه افغانستان است که یکی از مهمترین پروژه های اتصال آسیای میانه به آسیای جنوبی از راه افغانستان است. این پروژه از حمایت مالی بانک جهانی، بانک توسعه آسیایی و بانک اسلامی توسعه برخوردار است. تاجیکستان دارای بزرگترین منابع نیروی برق آبی در منطقه است و هم اکنون برای صادرات برق به افغانستان با کشور همسایه اش ازبیکستان در حال رقابت است. در نشست اخیر سران در شهر دوشنبه نیز یادداشت تفاهمی برای احداث یک راه آهن میان تاجیکستان، افغانستان و ایران امضا شد. با این حال سیف الدین سیحون استاد اقتصاد در دانشگاه کابل می گوید با درنظرداشت ظرفیت های موجود، همکاری های اقتصادی میان افغانستان و تاجیکستان به مراتب زمینه های بیشتر برای توسعه دارد. آقای سیحون می گوید "به ویژه امضای توافقنامه های بیشتری تجاری، فراهم شدن سهولت های رفت و آمد و صدور ویزا میان دو کشور لازمی است ." تاجیکستان و افغانستان در یک دهه اخیر روابط خود را درچارچوب سازمان های همکاری های منطقه یی نیز گسترش داده اند. هر دو کشور عضوی چندین سازمان منطقه ای از جمله سازمان اقتصادی "اکو" و برنامه همکاری اقتصادی منطقه یی آسیای میانه یا "کرک" هستند. رابطه فرهنگی: فرهنگ و زبان مشترک دو مفهوم آشنای است که در نخستین تعریف از رابطه افغانستان و تاجیکستان مطرح می شود. این پل استراتژیک بر فراز دریای آمو در سال ۲۰۰۷ افتتاح شد و عملا بازارهای تاجیکستان و افغانستان را به یکدیگر وصل کرده است فارسی دری که در افغانستان یکی از زبان های رسمی این کشور است، در تاجیکستان با نام فارسی تاجیکی زبان رسمی و ملی این کشور نیز هست. تاجیکهای افغانستان نیز به عنوان یکی از گروه های بزرگ قومی در این کشور خود را با تاجیکهای تاجیکستان که اکثریت این کشور را تشکیل می دهند، هم نژاد می دانند. رهنورد زریاب نویسنده افغان می گوید "میان فرهنگیان و شاعران دو کشور همکاری چشمگیری در سطح غیر رسمی وجود دارد اما هیچ گونه قراردادهای رسمی در زمینه های فرهنگی بین دو کشور وجود ندارد." آقای زریاب می گوید ظرفیت های زیادی برای همکاری فرهنگی میان دو کشور میسر است اما به گفته او علت اساسی کم رنگ بودن این همکاری، "وضعیت نابسامان فرهنگی در داخل افغانستان و نبود برنامه ای در این زمینه" است. در این میان قصه موسیقی میان دو کشور متفاوت است. در سالهای اخیر تاجیکستان به یکی از مهمترین بازارهای تهیه و تولید آهنگ های آوازخوانان افغان تبدیل شده است. هارون راعون شاعر افغان که سالها در تاجیکستان زندگی کرده و با صنعت موسیقی در هر دو کشور آشنایی دارد می گوید "سرسبزی و پاکیزگی تاجیکستان، ارزان بودن تهیه کلیپ های موسیقی و دیگر توانایی های بالای هنری، آوازخوانان زیادی را از افغانستان برای تهیه و ضبط ویدیوکلیپ های آهنگهای شان به تاجیکستان کشانده است." از سوی دیگر موسیقی تاجیکستان در افغانستان علاقه مندان بیشماری دارد و افغانها در داخل و خارج از مهمترین مخاطبان موسیقی تاجیکستان به شمار می روند. از آنطرف احمد ظاهر محبوب ترین آواز خوان افغان در سه دهه اخیر در تاجیکستان کمتر از افغانستان محبوب نیست. احمد ظاهر محبوب ترین آواز خوان افغان در تاجیکستان نیز کمتر از افغانستان محبوب نیست هارون راعون می گوید احمد ظاهر چنان از محبوبیت گسترده در میان تاجیکها برخوردار است که تقریبا همه آوازخوانان تاجیک آهنگ ها او را بازخوانی کرده اند. مرز مشترک و چالش های امنیتی افغانستان پس از پاکستان طولانی ترین مرز را با تاجیکستان دارد. ولایات بدخشان، تخار و قندز در شمال شرق افغانستان با ولایات ختلان و بدخشان خود مختار تاجیکستان در جنوب این کشور هم مرز هستند. مرز دو کشور را بیشتر دو رودخانه آمو و پنج از هم جدا می سازد. عزیز بارز دپلمات سابق افغان در تاجیکستان می گوید با وجود حاکمیت ۷۰ ساله شوروی، مردمان دو سوی مرز روابط فرهنگی و مشترک شان را حفظ کرده اند. آقای بارز می گوید " در بسا موارد خانواده هایی وجود دارند که در دو سوی مرز با شهروندی های متفاوت مثلا افغان یا تاجیک زندگی می کنند، اما رابطه خونی و رشته داری با هم دارند و این رابطه را همچنان حفظ کرده اند. چنین مثال های را می توان در هر دو بدخشان افغانستان و تاجیکستان، در کولاب و تخار و یاهم در قرغان تیپه و در قندز یافت." اما این مرز طولانی، شبیه دیگر مرزهای افغانستان عاری از چالش های امنیتی نیست. نگرانی تاجیکستان در این زمینه بیشتر است و البته به دلایل کاملا روشن. این مرز یکی از مهمترین مسیرهای قاچاق مواد مخدر از افغانستان به روسیه و کشورهای غربی است. تاجیکستان همچنین از ورود ستیزه جویان مذهبی از طریق این مرز به خاک خود همواره نگران بوده است. عزیز آریانفر پژوهشگر و رئیس پیشین دفتر مطالعات استراتژیک وزارت خارجه افغانستان در مورد این نگرانی ها می گوید " در تاجیکستان، افغانستان همیشه به عنوان کانون گسترش بی ثباتی به طرف آسیای میانه و به ویژه تاجیکستان نگریسته می شود." به گفته آقای آریانفر تروریسم و مواد مخدر نگرانی اصلی تاجیکستان است که از افغانستان منشا می گیرد. آقای آریانفر می افزاید "تاجیکستان هراس دیگری که این ها روزها دارد از چشم انداز افغانستان بعد از ۲۰۱۴ است. تاجیکها نگران اند که نیروهای تندرو دوباره در افغانستان به قدرت برسند، تاجیکستان اولین کشوری خواهد بود که در معرض خطر مهلک تروریسم قرار خواهد گرفت." در حالیکه به گفته آقای آریانفر تاجیکستان نگران خروج نیروهای ناتو از افغانستان است، اما از سوی دیگر به نظر نمی رسد تاجیکستان از حضور دراز مدت نظامی غرب در افغانستان نیز استقبال کند. دولت تاجیکستان تا کنون واکنش رسمی در مورد امضای موافقتنامه همکاریهای استراتژیک میان افغانستان و آمریکا ابراز نکرده است. اما با توجه به اینکه تاجیکستان به صورت سنتی بخشی از قلمرو تحت نفوذ روسیه به شمار می رود، موضع گیری آن احتمالا شبیه موضع گیری روسیه باشد. روسیه مخالف حضور دراز مدت نیروهای آمریکایی در افغانستان است.
تاجیکستان کوچک ترین و فقیر ترین همسایه افغانستان به شمار می رود اما پیوندهای فرهنگی، زبانی و تاریخی نزدیک روابط میان دو کشور را همیشه محکم نگهداشته است.
تاجیکستان و افغانستان، دو همسایه با تجارب مشابه
آیا آنفلوآنزا نگران کننده است؟ آنفلوآنزا یک عفونت ویروسی بسیار مسری و شایع است. این بیماری، به خصوص برای سالمندان، کودکان خردسال و مبتلایان به بیماری‌های مزمن و زمینه‌ای می‌تواند خطرناک باشد. در پنج سال گذشته متوسط موارد مرگ بر اثر آنفلوآنزای فصلی در انگلستان، سالی یازده هزار مورد برآورد شده است. با این حال این آمار در زمستان‌ها بسیار متغیر بوده است مثلا در ۲۰۱۸-۲۰۱۷ بیش از ۲۲ هزار نفر ولی در ۲۰۱۹-۲۰۱۸ کمتر از چهار هزار نفر بوده است. امسال رعایت فاصله اجتماعی می‌تواند بر شیوع آنفلوآنزا تاثیر بگذارد آیا مممکن است همزمان به آنفلوآنزا و کرونا مبتلا شد؟ در تئوری، جواب مثبت است. شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند ابتلای همزمان به آنفلوآنزا و کرونا از ابتلا به یکی از آنها می‌تواند کشنده‌تر باشد. اما مکتب‌های فکری دیگری هم هستند که معتقدند آلودگی به یک ویروس می‌تواند از ورود همزمان ویروس دوم به بدن جلوگیری کند، البته این نظریه برای کرونا و آنفلوآنزا هنوز اثبات نشده است. آنچه روشن است اینکه شیوع وسیع آنفلوآنزای فصلی همزمان با شیوع کرونا می‌تواند بیمارستان‌ها را از پا درآورد، بخصوص اگر تعداد زیادی از کارکنان درمانی یا کارکنان خانه‌های سالمندان به دلیل ابتلا به آنفلوآنزا در خانه بستری شوند. چه کسانی باید بیشتر احتیاط کنند و چرا؟ هم آنفلوآنزا هم کرونا می‌توانند در برخی افراد بیماری شدیدی ایجاد کنند؛ در سالمندان، زنان باردار و مبتلایان به بیماری‌های مزمن. بیشتر افراد سالم از آنفلوآنزا بهبود پیدا می‌کنند با این حال آنفلوآنزا ممکن است در مواردی عوارض خطرناکی مثل عفونت میکروبی ریه، مننژیت و شوک سپتیک (شوک عفونی) داشته باشد. آیا امسال وضع می‌تواند بهتر باشد؟ در نیمکره جنوبی زمستان رو به پایان است و بعضی از کشورهای این نیمکره مانند آفریقای‌جنوبی و استرالیا در آستانه پایان فصل آنفلوآنزا، این بیماری را کمتر از حد انتظار گزارش کرده‌اند. این شاید تا حدی به دلیل محدودیت‌ و تعطیلی‌های ناشی از کرونا باشد یعنی رعایت فاصله اجتماعی، زدن ماسک و شستن مرتب دست به کاهش ابتلا به آنفلوآنزا هم کمک کرده باشد. با این حال پزشکان می‌گویند بخصوص پس از بازگشایی و کاهش محدودیت‌ها، تضمینی نیست که فصل آنفلوآنزا در کشورهای دیگر هم همین‌طور باشد و از مردم می‌خواهند واکسن بزنند. سازمان بهداشت جهانی هم در باره اینکه محدودیت‌های کرونا باعث کاهش ابتلا به آنفلوآنزا در فصل سرد امسال می‌شود هشدار داده است؛ به عنوان مثال، در بعضی کشورها کاهش تعداد کارکنان بهداشتی و درمانی در زمان همه‌گیری کرونا ممکن است سبب شده باشد که موارد آنفلوآنزای فصلی مثل قبل ثبت نشده باشند. آنفلوآنزا گرفته‌ام یا کرونا؟ بعضی علائم یکسان هستند: بعضی‌ها ممکن است دچار درد عضلانی، سر درد و اسهال و استفراغ شوند. اگر ویروس‌های زمستانی دیگر هم شیوع داشته باشند، اطمینان از عامل بیماری بسیار سخت خواهد بود. به خاطر داشته باشید که هم ویروس آنفلوآنزا هم ویروس کرونا قبل از بروز علامت می‌توانند به دیگران منتقل شوند، ناقلان بدون علامت هم می‌توانند این ویروس‌ها را منتقل کنند. آیا واکسن آنفلوآنزا موثر است؟ هر سال، سازمان بهداشت جهانی گونه‌های شایع آنفلوآنزا را بررسی و واکسن‌های سال را پیشنهاد می‌کند. چون واکسن باید شش ماه زودتر از فصل سرد ساخته شود، گونه‌هایی را که احتمال دارد شایع شوند پیش‌بینی می‌کنند. متخصصان می‌گویند بخصوص در دوران همه‌گیری کرونا، زدن واکسن آنفلوآنزا بهتر از نزدن است. چه کسانی باید واکسن آنفلوآنزا بزنند؟ سارمان بهداشت جهانی توصیه کرده این افراد واکسن آنفلوآنزا بزنند: ملاحظات بهداشتی تازه‌ای برای تزریق واکسن آنفلوآنزا در نظر گرفته می‌شوند درمانگاه با مراکز بهداشتی-درمانی چه ملاحظاتی را باید در نظر بگیرند؟ به دلیل همه‌گیری جهانی کرونا به مراکز بهداشتی-درمانی توصیه شده است:
بسیاری دولت‌ها خود را آماده فرا رسیدن فصل سرما و بیماری‌های آن بخصوص آنفلوآنزای فصلی می‌کنند. دولت بریتانیا در تلاش است برای پاییز واکسن آنفلوآنزا را برای کسانی که به آن نیاز دارند تامین کند. این بزرگترین برنامه واکسیناسیون بریتانیا تا به امروز است که برای ۳۰ میلیون نفر واکسن فراهم می‌شود. در بیشتر کشورهای دنیا این نگرانی وجود دارد که آنفلوآنزای فصلی با افزایش ابتلا به کرونا در فصل سرد همزمان شود.
آیا این پاییز و زمستان باید نگران آنفلوآنزا هم باشیم؟
موازین حقوق بشر چه شکلى از نظام سیاسى را بر دولت ها الزام آور مى کنند؟ آیا دولت ها طبق موازین حقوق بشر موظف هستند که رهبران و مقامهای ارشد نظام را با رای مردم برگزیده و یا عزل کنند؟ جمهوری اسلامی ایران به هنگام حضور در مقابل نهادهای بین المللی، همچون شوارى حقوق بشر سازمان ملل متحد، همیشه تاکید کرده که یک نظام دمکراتیک است که در آن تمام نهادهای حکومتی بر مبنای اراده مردم و با رای مستقیم و یا غیرمستقیم مردم شکل می گیرند. چنین ادعایی طبیعتا با تجربه واقعی اکثریت مردم ایران و انبوه گزارشهای مستند از ایران در مورد نقض گسترده حق آزادى بیان، حق آزادى انجمن و تجمعات و باقى حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی که لازمه ظهور و استمرار دموکراسى هستند، در تضاد آشکار است. اما در اکثر گزارشهای مربوط به وضعیت حقوق بشر در ایران، به موضوع مشارکت سیاسی مردم به عنوان یکی از موازین اصلی حقوق بشرى درج شده در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و به میزان التزام جمهوری اسلامی ایران به این میثاق که جزو کشورهای امضا کننده آن است، کمتر توجه شده است. هدف از این مقاله ارزیابی همین نکته با تمرکز روی جایگاه رهبری جمهوری اسلامی در ایران است. معیارهای حقوقی بین المللی ناظر بر مشارکت سیاسی شهروندان معیارهای حقوقى بین المللی برای مشارکت سیاسی شهروندان بیش از هر منشور دیگری در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی به صراحت تبیین شده اند که در سال ۱۹۷۶ تصویب و از آن زمان به اجرا گذاشته شده است. ماده بیست و پنجم آن مهمترین بخش این میثاق در تشریح حقوق سیاسی است و براى شهروندان کشورهای امضا کننده این میثاق سه اصل مهم را تضمین می کند. بخش الف این ماده "حق مشارکت شهروندان در اداره امور جامعه را به شکل مستقیم و یا از طریق انتخاب آزادانه نمایندگان" تضمین می کند. در بخش ب این ماده، حق رای دادن و انتخاب شدن در انتخابات "حقیقی و دوره ای" تضمین شده است. مقدمه ماده بیست و پنجم به همراه ماده دو میثاق قید مى کند که تمام حقوق مندرج در این ماده فارغ از هرگونه تمایز و تبعیض براساس نژاد، رنگ پوست، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی، خواستگاه ملی و یا طبقاتی، ثروت، موقعیت تولد و سایر مشخصات فردى، شامل همه شهروندان شود. مشروعیت سیاسى و حق مشارکت در تفسیرهای کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد، که نهاد ناظر بر اجراى میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است، "حق مشارکت در اداره امور جامعه" به معنای تبعیت حکومت از اراده مردم تفسیر شده است، به این معنا که مقامات حکومت برای کسب مشروعیت باید منتخب مردم باشند و شهروندان بایستى بتوانند آنها را عزل کنند. بنابراین نظام هایی که به جای اراده مردم مشروعیت خود را از منابع دیگری می گیرند، مثلا نظام های سلطنتی که به حکومت موروثی اعضای یک خانواده تکیه دارند و یا نظام های دینی که مدعی نوعی مشروعیت الهی هستند، با شرط مندرج در بند الف ماده بیست و پنج این میثاق مغایرند. در ماده بیست و پنجم قید شده است که اراده مردم می تواند "به شکل مستقیم یا از طریق انتخاب آزادانه نمایندگان خود" ابراز شود، اما در هر صورت فقط نهادهایی که توسط مردم انتخاب شده و یا نتیجه اعمال اراده آنها هستند "حق اعمال قدرت و حکومت کردن" را دارند. اگر نهادهای منتخب مردم فقط در ظاهر ارگانهای حکومتگر باشند و یا بخش مهمی از قدرت اداره کشور در دست نهادها و یا افراد غیرمنتخب باقی بماند، ماده بیست و پنجم میثاق مورد نقض آشکار قرار مى گیرد. در طى مذاکرات اولیه در مورد تنظیم این میثاق، پیشنهادی که تاکید می کرد "تمام نهادهای حکومتی" باید بر مبنای انتخابات تشکیل شوند، مورد قبل واقع نشد با این استدلال که در بسیارى از کشورها یک یا چند نهاد حکومتى وجود دارد که منتخب مردم نیستند. با این وجود این ماده به صراحت تعیین کرده است که اگر یک نهاد حکومتی مستقل از دستگاه قانون گذاری اعمال قدرت می کند لازم است که براساس رای مستقیم و یا غیرمستقیم مردم شکل بگیرد. امور مربوط به اداره جامعه براساس اسناد و ضوابط کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد "امور مربوط به اداره جامعه" که در بخش الف ماده بیست و پنجم میثاق قید شده، مفهوم گسترده ای است که به اعمال قدرت سیاسی در جامعه و به خصوص بخش قانونگذاری، بخش اجرایی و بخش مدیریتی مربوط می شود و تمام عرصه های مدیریت جامعه و تنظیم و اجراى سیاست ها در سطح بین المللی، کشوری، منطقه ای و حتی شهری را شامل می شود. بنابراین نهادهای حکومتی که قدرت و اختیارات قانونگذاری، اجرایی و مدیریتی دارند هم طبق قانون و هم در عمل باید مشروعیت خود را از رای مستقیم و یا غیرمستقیم مردم بگیرند. راى گیرى باید توسط قوانینی تنظیم و اجرا شود که از اصول مندرج در بخش ب ماده بیست و پنجم میثاق، یعنی دوره ای و حقیقی بودن انتخابات تبعیت کند. بررسى نظام جمهوری اسلامی ایران در پرتو ماده بیست و پنج میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ماده ۱۱۳ اعلام می کند که رهبر "عالی ترین مقام رسمی کشور"است و در ماده ۵۷ نیز می گوید که قوه مقننه، قوه قضایی و قوه اجرایی "زیر نظر ولایت مطلقه امر"او انجام وظیفه می کنند. رهبری جمهوری اسلامی ایران که تمام عرصه های حکومت را در کنترل خود دارد، تجسم کامل مفهوم "اعمال قدرت در اداره امور جامعه" است که در بخش الف ماده بیست و پنجم میثاق مورد بحث قرار گرفته است. اما تمهیدات قانونى که براساس آن رهبر نظام جمهوری اسلامی توسط اعضای مجلس خبرگان برگزیده می شود ناقض ماده بیست و پنجم میثاق بین الملى حقوق مدنی و سیاسی و ناقض "حق شهروندان برای مشارکت مستقیم و یا غیرمستقیم در اداره امور سیاسی کشور" است. دوره ای بودن، پاسخگو بودن و مشروعیت نهاد رهبرى در داخل ایران در موضع گیری ها و توضیحات رسمی مشروعیت رهبر نظام اغلب یک امر مطلق و الهی توصیف می شود. اما در برابر نهادها و مجامع بین المللی، دولت ایران با استناد به اینکه اعضای مجلس خبرگان با رای مردم انتخاب می شوند، ادعا می کند که در نتیجه مقام رهبری نظام نیز به شکل غیر مستقیم با اراده مردم برگزیده می شود. این درحالی است که مقام رهبری بر اساس رای‌گیری‌های دوره‌ای انتخاب نمى شود، مطیع اراده مردم نیست و دقیقا به همین خاطر مقام پاسخگویی به شمار نمی‌آید. از سوی دیگر پروسه انتخاب اعضای مجلس خبرگان به عنوان نهاد انتخاب کننده رهبر و ناظر بر وظایف رهبری نیز به شیوه ای است که صلاحیت آنها به صورت مستقیم و غیرمستقیم از سوی شخص رهبر تایید می شود. به گونه ای که شش فقیه منصوب رهبر در شورای نگهبان مسئول تایید صلاحیت نامزدان مجلس خبرگان هستند و "کسانی که رهبر– صریحاً و یا ضمناً – اجتهاد آنان را تأیید کرده باشد، نیز نیاز به تشخیص فقهای شورای نگهبان نخواهند داشت. از این رو نظام سیاسى جمهورى اسلامى ایران که مبتنى بر اصل ولایت فقیه است نه تنها غیردمکراتیک بلکه ناقض موازین حقوق بشر و تعهدات بین المللى ایران است. طبق ماده بیست و پنج میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، رهبر ایران به عنوان فردى که اداره امور جامعه را به عهده دارد باید "به شکل آزاد، عادلانه و متناوب" در معرض انتخابات مردمى قرار گیرد. کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد در تفسیرهای خود قید کرده است که "متناوب و یا دوره ای" به این معنا است که انتخابات باید با فاصله های زمانی منظم برگزار شوند و این اصل را تضمین کنند که "کار نهادهای حکومتی براساس اعمال اراده آزادانه مردم تداوم یابد." هر چند تعیین فاصله زمانی بین دوره های برگزاری انتخابات به اختیار کشورهای امضا کننده این میثاق گذاشته شده اما در عین حال توصیه می شود که این فواصل نباید از دوره های معمول ۴ تا ۶ ساله فراتر برود. دلیل این تضمین "یک نظم دمکراتیک پایدار و تداوم پاسخگو بودن افراد و نهادهای منتخب به اراده مردم" قید شده است. براین مبنا، از منظر رعایت موازین بین المللى حقوق بشر، برگزاری هشت سال یک‌بار انتخابات خبرگان ایران را در سازگارى با تعهدات بین المللى خود قرار نمى دهد. جمع بندى تشکیل و برقرارى نظام دموکراتیک بر کشورهاى عضو میثاق بین المللى حقوق مدنى و سیاسى از جمله ایران الزام آور است و در این کشورها دولت ها موظف هستند که رهبران و مقامهای ارشد نظام را با رای مردم برگزیده و یا عزل کنند. بنابراین دمکراسی صرفا امری نیست که با حقوق بشر پیوند داشته باشد بلکه خود ذاتا بخشی از موازین حقوق بشر است. در مورد ایران، تا جاییکه به چهارچوب مشارکت سیاسی مردم در اداره امور سیاسی کشور و نقش رهبری نظام برمی گردد، بایستى نتیجه گرفت که جمهورى اسلامى ایران ناقض تعهدات بین المللی خود از جمله ماده ۲۵ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که صراحتا اعلام می کند مقامات و نهادهای حکومتى باید به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم به مردم پاسخگو باشند و مردم باید حق عزل آنها را از داشته باشند.
نوزدهم اسفند امسال رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری تعیین می شود. انتخابات سال آینده این مجلس و نقش آن در انتخاب رهبر بعدی ایران از موضوعات مورد بحث این روزها است. در این مقاله رها بحرینی، حقوقدان از منظر حقوق بشری و تعهدات بین المللی ایران به روند انتخاب رهبر از سوی مجلس خبرگان و نحوه حکومت و پاسخگوئی او به مردم اشاره کرده است.
ولایت فقیه در ایران، نقض موازین حقوق بشری است؟
بر اساس اسناد رسمی دولت افغانستان، نخستین لویه جرگه در آغاز سلطنت احمد شاه درانی برگزار شد لویه‌جرگه مرکب از دو واژه "لویه" و "جرگه" است. لویه واژه‌ای پشتو و به معنای بزرگ است و جرگه واژه‌ای ترکی- فارسی و به معنای ،گردهمایی افراد با نفوذ در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی است. آنگونه که در تاریخ رسمی دولت افغانستان آمده، نخستین لویه جرگه در اکتبر ۱۷۴۷ میلادی در شهر قندهار و پس از آن در یک سده اخیر در موارد مختلف برگزار شده است. شماری از مورخان شمار این جرگه‌ها را ده‌ها نوشته‌اند. اما مهمترین آنها جرگه‌هایی بوده‌اند که در این مطلب به آنها اشاره شده است. ۱۱۲۶ خورشیدی (اکتبر ۱۷۴۷میلادی) - قندهار، قلعه نظامی نادرآباد تعداد اعضا: نامشخص نتیجه: تایید پادشاهی احمد شاه درانی به دنبال کشته شدن نادر افشار در مشهد، احمد شاه درانی که فرماندهی کاروان غنایم جنگی نادرشاه را به عهده داشت، در راه بازگشت از هند به مشهد در قندهار توقف کرد و در همانجا اعلام سلطنت کرد. لویه جرگه که ۹ روز ادامه یافت، سلطنت او را تایید یا آنگونه که برخی از مورخان نوشته‌اند، با احمدشاه درانی "بیعت" کرد. ۱۲۲۰ خورشیدی (۱۸۴۱ میلادی) - کابل، خانه عبدالله اچکزایی تعداد اعضا: ۱۲ نفر رئیس: محمد زمان خان نتیجه: فراخوانی مردم در جنگ اول افغان و انگلیس در پی تسلیم شدن امیر دوست محمد خان، پادشاه وقت افغانستان به انگلیس‌ها و اعلام سلطنت شاه شجاع به حمایت ارتش انگلیس، این لویه‌جرگه مردم را به جنگ فراخواند. در اثر شکست انگلیس‌ها در این جنگ و سرنگونی سلطنت شاه شجاع، دوست محمد خان دوباره به کشور بازگشت و دور دوم سلطنت خود را آغاز کرد. ۱۲۴۴ خورشیدی (۱۸۶۵ میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۲۰۰۰ رئیس: امیر شیرعلی خان، پادشاه وقت افغانستان نتیجه: حمایت از سلطنت امیر شیرعلی خان امیر شیر علی خان از لویه جرگه برای تحکیم پایه سلطنت خود در برابر برادرانش استفاده کرد امیر شیرعلی خان در آن وقت به شدت درگیر جنگ با برادران خود بود و نیاز به حمایت گسترده اجتماعی داشت. این جرگه ضمن "بیعت" به او، چنین حمایتی را برای امیر فراهم کرد و ضمنا ولایت عهدی شهزاده عبدالله، پسر هفت ساله او را هم تایید کرد. ۱۲۷۲ خورشیدی (۱۸۹۳میلادی) - کابل تعداد اعضا: ناامشخص رئیس: امیر عبدالرحمان خان، پادشاه وقت نتیجه: تایید معاهده دیورند در باره تعیین مرز میان افغانستان و هند بریتانیایی؛ پیش از امضای این معاهده مرزهای افغانستان و هند بریتانیایی مشخص نبود. پیش از آن ادعاهای مرزی میان دو کشور همواره باعث جنجال بود. انگلیسها در پی امضای این معاهده متعهد به پرداخت سالیانه یک میلیون و ۸۰۰ هزار روپیه هندی به امیر شدند. ۱۲۹۴خورشیدی (۱۹۱۵میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۵۴۰ نفر رئیس: امیر حبیب الله خان، پادشاه وقت نتیجه: اعلام بی‌طرفی افغانستان در جنگ جهانی اول حبیب الله خان برای نخستین بار از لویه جرگه برای تعیین سیاست خارجی خود در جنگ جهانی اول استفاده کرد در پی درخواست هیأت مشترک آلمان و ترکیه در جریان جنگ اول جهانی از دولت افغانستان برای وارد شدن این کشور در جنگ علیه انگلیس در کابل برگزار شد. حبیب الله خان این موضوع را با سران قبائل در جرگه بزرگ در میان گذاشت و این جرگه درخواست هیأت آلمانی و ترکی را رد و بی‌طرفی افغانستان در جنگ را تصویب کرد که باعث خشنودی انگلیس و روسیه شد. ۱۱ سنبله/شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی (۲ سپتامبر ۱۹۴۱) - کابل تعداد اعضا: ۸۰۰ نفر رئیس: محمد هاشم، نخست وزیر و عموی محمد ظاهر، پادشاه وقت نتیجه: تایید بی‌طرفی افغانستان در جنگ جهانی دوم و اخراج اتباع آلمانی و ایتالیایی از کشور در جریان این جنگ و در پی اشغال ایران از سوی متحدین (شوروی سابق و بریتانیا) نگرانی افغان‌ها از کشیده شدن کشورشان در جنگ افزایش یافت. این لویه جرگه که مذاکرات آن دو روز ادامه یافت، به همین دلیل رای به بی‌طرفی افغانستان در این جنگ داد. دولت افغانستان به درخواست کشورهای موسوم به "متحدین" در این جنگ و تایید لویه جرگه اقدام اخراج ۱۸۰ مشاوران و کارشناس آلمانی و ۸ ایتالیایی از کشور کرد. ۲۲ عقرب ۱۳۲۸ خورشیدی (۱۴ نوامبر ۱۳۴۹ میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۴۵۲ نفر رئیس: محمد گل خان، یکی از حامیان عمده "پشتونستان" در افغانستان نتیجه: تایید سیاست دولت افغانستان در مورد قضیه "پشتونستان" در پی استقلال هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی، دولت افغانستان حاکمیت پاکستان بر مناطق قبائلی نزدیک به مرزهای خود را به رسمیت نشناخت و روابط دو کشور تیره شد. دولت افغانستان تاکید داشت که ساکنان پشتون‌نشین این مناطق باید حق تعیین سرنوشت سیاسی خود را خود به دست داشته باشند. دولت افغانستان از این مناطق به عنوان "پشتونستان" یاد می‌کرد و حمایت از این قبائل را به دلیل وجوه اشتراک قومی، مذهبی و زبانی در محور سیاست‌های خارجی خود قرار داد. این جرگه از این سیاست دولت حمایت کرد و معاهده دیورند (۱۸۹۳)، پیمان افغان و انگلیس (۱۹۰۵)، پیمان راولپندی (۱۹۱۹) و پیمان ۱۹۲۱ افغان و انگلیس را بی‌اعتبار اعلام کرد. زمستان ۱۳۰۱خورشیدی (۱۹۲۳میلادی) - جلال آباد تعداد اعضا: ۸۷۲ نفر رئیس: امان الله خان، پادشاه وقت نتیجه: تصویب نخستین قانون اساسی امان الله خان تلاش داشت که از طریق لویه جرگه‌ها حمایت مردم را برای انجام اصلاحات خود به دست آورد در این جرگه عمدتا مقام‌های دولتی و سران قبائل مناطق شرقی و جنوبی کشور شرکت داشتند و شاه نخستین قانون اساسی کشور را برای تصویب به این جرگه ارائه کرد. اما این جرگه تصمیم گرفت که این قانون در جرگه‌ای که در آن نمایندگان تمام مناطق کشور حضور داشته باشند، بار دیگر به تصویب برسد. این قانون که "نظامنامه دولت علیه افغانستان" نام داشت، به لغو بردگی حکم می‌کرد و بر وحدت ملی، آزادی‌های شخصی، تساوی حقوق اتباع، مالیات متناسب با درآمد و مانند آن تاکید داشت. ۱۳۰۳ خورشیدی (۱۹۲۴ میلادی) - پغمان، کابل تعداد اعضا: ۱۰۴۶ نفر رئیس: امان الله خان، پادشاه وقت نتیجه: تعدیل قانون اساسی این جرگه قانون اساسی مصوب لویه جرگه ۱۳۰۱ در شهر جلال آباد را تعدیل کرد و برخی اصلاحات دولت امان الله خان را هم مورد تایید قرار داد. در این جرگه برای نخستین بار از رای‌گیری سری استفاده شد. اعضای جرگه در رای‌گیری در مورد مسائل مطروحه در این جرگه از مهره‌های سفید به عنوان رای موافق و از مهره‌های سیاه به عنوان رای مخالف استفاده می‌کردند. هر عضو جرگه یکی از این مهره‌ها را به ظرف ویژه‌ای می‌انداخت. سنبله/شهریور ۱۳۰۷خورشیدی (۱۹۲۸میلادی) - پغمان، کابل تعداد اعضا: ۱۱۰۰ نفر رئیس: امان الله خان، پادشاه وقت نتیجه: تشکیل مجلس شورای ملی با ۱۵۰ عضو، اجباری شدن خدمت سربازی، کشف حجاب در لوی جرگه ۱۳۰۷ ثریا همسر شاه امان الله در این جرگه بدون حجاب سنتی حاضر شد امان الله خان، در بازگشت از سفری به اروپا، شوروی سابق و ترکیه، یک رشته برنامه‌ها را برای اصلاحات در کشور روی دست گرفت. ولی تاکید او بر برخی از برنامه تجددگرایانه در گذشته باعث بروز مخالفت‌هایی شده بود. جرگه به همین دلیل برخی از مواد مصوب جرگه‌های ۱۳۰۱ و ۱۳۰۳ را تعدیل کرد و امان الله خان هم توضیح داد که برنامه‌های او در چهارچوب آموزه‌های اسلامی است. با وجود این، او اعضای جرگه را ملزم به پوشیدن لباس غربی کرد و همسرش ملکه ثریا به عنوان نخستین زن افغان بدون حجاب کامل در اجلاس جرگه حضور یافت. شاه، زنان کشور را دعوت به پیروی از او کرد. ۱۳۰۹ خورشیدی (۱۹۳۰ میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۳۰۱ نفر رئیس: محمد هاشم، نخست وزیر و برادر محمد نادر خان، پادشاه وقت نتیجه: حمایت از پادشاهی نادر خان و تشکیل هیأتی برای تهیه دومین قانون اساسی کشور در پی شکست اصلاحات امان الله خان، سلطنت او به دست حبیب الله کلکانی سرنگون شد. ۹ ماه بعد نادر خان قدرت را به دست گرفت و حبیب الله کلکانی را به دست قبائل جنوب سپرد تا این که کشته شد. نادر خان برای تحکیم پایه‌های سلطنت خود نیاز به حمایت اجتماعی داشت که لویه جرگه در این زمینه به او کمک کرد نادر خان در این جرگه حمایت سران قبائل را برای تحکیم پایه‌های سلطنت خود به دست آورد و برای اقناع مشروطیت طلبان، ادامه اصلاحات امانی را ظاهرا پی‌گرفت. جرگه هم به همین منظور جرگه لایحه انتخابات شورای ملی و شوراهای ولایات را تصویب کرد. این جرگه همچنین یک هیأت ۱۰۵ نفری را موظف به تصویب دومین قانون اساسی کشور کرد. دومین قانون اساسی یک سال بعد تحت عنوان "اصولنامه اساسی" به تصویب رسید. ۱۸-۲۹ سنبله/شهریور ۱۳۴۳ خورشیدی (۱۹۶۴ میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۴۵۲ نفر؛ رئیس: محمد ظاهر، پادشاه وقت؛ نائب رئیس: دکتر عبدالظاهر، رئیس مجلس یازدهم نتیجه:تصویب نخستین قانون اساسی دموکراتیک فرمانروایی تحکم آمیز خانواده محمد نادر خان از ۱۳۰۸ تا ۱۳۴۱ باعث نارضایی گسترده‌ای شده بود. در پی استعفای محمد داوود، پسر کاکا/عمو محمد ظاهر پادشاه وقت، زمینه برای گذار به دموکراسی فراهم شد. شاه با آوردن اصلاحات، عموها و عموزادگان نیرومند خود را عملا از قدرت کنار زد. تا آن زمان پست‌های مهم دولتی و قدرت واقعی به دست آنها بود. بر اساس قانون اساسی مصوب این لویه جرگه، خانواده سلطنتی از دخالت در امور حکومتی و سیاسی ممنوع و قدرت به نخست وزیرانی خارج از خانواده سلطنتی و پارلمان منتخب واگذار شد. تفکیک قوا، آزادی رسانه‌ها و گروه‌های سیاسی و تساوی حقوق اتباع از مواد برجسته این قانون بود. این قانون همچنین از سوی کنفرانس بن در خزان ۱۳۸۰ به عنوان قانون اساسی کشور پذیرفته شد و تا سال ۱۳۸۲ (به جز فصل مربوط به "پادشاه" در این قانون) قابل اجرا بود. ۱۰-۲۵ دلو/بهمن ۱۳۵۵خورشیدی (۳۰جنوری-۱۴ فبروری ۱۹۷۷میلادی) - کابل تعداد اعضا: ۳۴۹ نفر رئیس: محمد داوود خان، رئیس جمهوری، نائب رئیس: عزیزالله واصفی نتیجه: تصویب قانون اساسی نظام جمهوری و انتخاب محمد داوود خان به عنوان رئیس جمهوری محمد داوود خان پایه مشروعیت ریاست جمهوری خود را بر انتخاب خودش در لویه جرگه گذاشت محمد داوود خان در پی‌کودتای ۲۶ سرطان/تیر ۱۳۵۲ قدرت را به دست گرفت و نظام سلطنتی را به همراه قانون اساسی آن لغو کرد. بسیاری ها این لویه جرگه را که ۱۳۰ عضو آن مستقیما از جانب رئیس جمهوری منصوب شده بودند، "فرمایشی" خوانده‌اند. این لویه جرگه محمد داوود خان را برای شش سال به عنوان رئیس جمهوری انتخاب کرد. ۱۳۶۴ (۱۹۸۵) - کابل، دانشگاه پلی تکنیک تعداد اعضا: ۱۷۹۶ نفر؛ رئیس: عبدالرحیم هاتف،نائب رئیس: عبدالواحد سرابی؛ نتیجه: حمایت از سیاست‌های دولت در مورد مسائل خارجی و داخلی؛ پس از روی کار آمدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال هفتم ثور/اردیبهشت ۱۳۵۷ برگزاری این جرگه، این نخستین اقدام دولت تحت حمایت شوروی سابق برای بازگشت به سنتهای اجتماعی برای حل مسائل سیاسی بود. هدف از برگزاری این جرگه در زمان ریاست جمهوری ببرک کارمل، جلب حمایت مردم بود و موضوعات مورد بحث در آن را مسأله مصالحه با مجاهدین و سیاست‌های خارجی و داخلی دولت افغانستان تشکیل می داد. ۸-۹ قوس/آذر ۱۳۶۶ (۲۹-۳۰ نوامبر ۱۹۸۷) - کابل، دانشگاه پلی تکنیک تعداد اعضا: مشخص نیست؛ رئیس: عبدالرحیم هاتف؛ نتیجه: تصویب ششمین قانون اساسی و انتخاب دکتر نجیب الله به ریاست جمهوری؛ دکتر نجیب الله و پیشتر از او ببرک کارمل هم برای حل مسائل داخلی به لویه جرگه‌ها رو آوردند پس از برکناری ببرک کارمل دکتر نجیب الله در مقام دبیر کل حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی، تصمیم به آوردن اصلاحاتی در سیاست حزب گرفت. او براین کار و همچنین "آشتی ملی" نیاز به تغییر قانون اساسی پیشین داشت که این جرگه آن را تعدیل کرد. در این قانون اسلام به عنوان دین رسمی کشور پذیرفته شد و به مذاهب حنفی و جعفری رسمیت داده شد. پیش از آن تنها مذهب حنفی به رسمیت شناخته می‌شد. این قانون در سال ۱۳۶۹ بار دیگر تعدیل شد. این جرگه همچنین دکتر نجیب الله را برای شش سال به عنوان ریاست جمهوری انتخاب کرد. ۱۳۸۱ (۲۴حمل- ۱۱جوزا) - لویه جرگه اضطراری، کابل تعداد اعضا: ۱۵۵۱ نفر؛ رئیس: اسماعیل قاسمیار؛ نتیجه: انتخاب کرزی به عنوان رئیس دولت انتقالی؛ ظاهر شاه لویه جرگه اضطراری افغانستان را افتتاح کرد این لویه جرگه بر اساس تصمیم اجلاس بن در سپتامبر ۲۰۰۱، که تحت نظارت سازمان ملل برگزار و منجر به تشکیل دولت موقت در افغانستان شد، برگزار شد. "لویه جرگه اضطراری" برای نخستین بار شاهد سهم ۱۱ درصدی زنان بود و همچنین نخستین بار مردم در انتخاب اعضای آن سهم گرفته گرفتند. وظیفه این جرگه بر اساس مصوبات اجلاس بن تنها انتخاب رئیس دولت انتقالی افغانستان برای ۱۸ ماه بود. اعضای جرگه از میان چند نامزد، حامد کرزی را به این مقام برگزید. در این جرگه برای نخستین بار یک زن هم نامزد پست بود اما رای چندانی به دست نیاورد. قوس ۱۳۸۲- لویه جرگه قانون اساسی، کابل تعداد اعضا: ۵۰۰ نفر؛ رئیس: صبغت الله مجددی؛ نتیجه: تصویب هشتمین قانون اساسی؛ لویه جرگه قانون اساسی بر اساس برنامه‌های مصوب اجلاس بن در سپتامبر ۲۰۰۱ برگزار شد این جرگه هم بر اساس برنامه‌های مصوب اجلاس بن در سپتامبر ۲۰۰۱ برگزار شد و پیش‌نویس قانون اساسی تهیه شده به وسیله کمیسیون ویژه را به تصویب رساند. این قانون یکی از بهترین قانون های اساسی افغانستان شمرده می‌شود، ولی انتقادهای زیادی هم به دلیل تناقضات و موارد مبهمی که در آن است وارد شده است. برخی هم نظام جمهوری ریاستی پیشبینی شده در این قانون را مناسب ندانسته و خواستار تعدیل آن به نظام جمهوری پارلمانی با پست نخست وزیری شده اند. جوزا/خرداد ۱۳۸۹ خورشیدی (جون ۲۰۱۰ میلادی): جرگه مشورتی صلح - کابل تعداد اعضا: ۱۶۰۰ رئیس: برهان الدین ربانی؛ نتیجه: تایید برنامه صلح حکومت حامد کرزی در این جرگه شورای عالی صلح به ریاست برهان الدین ربانی تشکیل شد هر چند این جرگه را شماری از منتقدان آقای کرزی "فرمایشی" و حتی "غیرقانونی" دانستند، ولی او پیشنهادهای این جرگه را پذیرفت و عملی کرد. آقای کرزی در پی این پیشنهادها، شمار زیادی از زندانیان طالبان را آزاد کرد و شورای عالی صلح را هم به ریاست برهان الدین ربانی تشکیل کرد. آقای ربانی در یکی از دیدارهای مرتبط به شورای عالی صلح هدف حمله انتحاری قرار گرفت و جانش را از دست داد. ۲۵ عقرب/آبان ۱۳۹۰ خورشیدی (۲۰۱۱ میلادی) جرگه مشورتی درباره امضا پیمان استراتژیک با آمریکا- کابل تعداد اعضا: بیش از دو هزار نفر رئیس: صبغت الله مجددی، نتیجه: اعضای لویه جرگه سنتی افغانستان با صدور یک قطعنامه ۷۶ ماده‌ای، از بستن پیمان استراتژیک بین افغانستان و آمریکا حمایت کردند لویه جرگه در تاریخ معاصر افغانستان از یک سنت قبیله‌ای به یک سنت سیاسی تبدیل شده‌است رئیس جمهور کرزی چهار روز پیش از آغاز لویه‌جرگه گفت هر دیدگاهی را که لویه‌جرگه مشورتی در مورد پیمان امنیتی با آمریکا ارائه کند، دیدگاه ملت افغانستان است. ۳ قوس /آذر ۱۳۹۲ - ۲۴ نوامبر - نوامبر ۲۰۱۳ لویه جرگه مشورتی به منظور بررسی موافقتنامه امنیتی میان افغانستان و آمریکا - کابل رئیس: صبغت الله مجددی، حامد کرزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان، در سوم قوس/آذر سال ۱۳۹۲ لویه جرگه مشورتی را به منظور نظرخواهی از مردم در مورد توافق‌‎نامه امنیتی میان کابل و واشنگتن برگزار کرد. اعضای لویه جرگه با اکثریت مطلق مفاد موافقتنامه امنیتی با آمریکا را تایید کردند و از رئیس جمهوری خواستند تا ظرف یک ماه، موافقتنامه را امضا کند. آقای کرزی تا ختم دوره کاری‌اش موافقتنامه را امضا نکرد. موافقتنامه از سوی حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی در آن زمام، در نخستین روز کاری دوره اول محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری فعلی امضا شد. جرگه مشورتی صلح دو سال پیش از سوی محمد اشرف غنی، فراخوانده شد نهم ثور/اردیبهشت ۱۳۹۸ لویه جرگه مشورتی صلح شمار اعضا: ۳۲۰۰ تن رئیس: عبد رب الرسول سیاف دو سال پیش، محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان، برای تعیین حدود و چارچوب مذاکرات صلح با گروه طالبان، لویه جرگه مشورتی صلح را برگزار کرد. ریاست آن جرگه را عبد رب الرسول سیاف، یکی از رهبران جهادی شناخته شده، بر عهده داشت. لویه جرگه مشورتی صلح، به تاریخ نهم ثور/اردیبهشت سال ۱۳۹۸ برای پنج روز ادامه یافت.
لویه‌‎جرگه در تاریخ معاصر افغانستان از یک سنت قبیله‌ای به یک سنت سیاسی تبدیل شده‌است. زمامداران این کشور معمولا از آن برای تحکیم پایه‌های قدرت خود استفاده کرده‌اند.
از گذشته، گاه‌شمار لویه‌جرگه‌ها و نتایج آن
قرار بود در اين جلسه درباره تحريم ايران تصميم گيری شود اما پس از آنکه اعلام شد هواپيمای حامل کاندوليزا رايس وزيرخارجه آمريکا دچار نقص فنی شده و او دير به جلسه خواهد رسيد، قرار شد در جلسه لندن در اين باره تصميم گيری نشود. سخنگوی وزارت خارجه آمريکا گفته که تصميم گيری درباره تحريم ايران به دوشنبه يا سه شنبه هفته آينده موکول شده که قرار است وزيران خارجه شش دولت درگير در مسئله اتمی ايران با يکديگر گفتگوی تلفنی داشته باشند. از سوی ديگر خبرگزاری رويترز به نقل از الکسی الکسيف، معاون وزير امور خارجه روسيه، گزارش داده که روسيه و چين تهديد به استفاده از زور عليه ايران را 'اکيدا غيرقابل قبول' خوانده و گفته اند صحبت از اولتيماتوم نتيجه عکس خواهد داد. مارگارت بکت وزيرخارجه بريتانيا نيز گفته که انتظار ندارد شرکت کنندگان نشست لندن بر سر تصميم گيری عمده ای به توافق برسند. به گفته وی، شرکت کنندگان نشست پيش از آنکه گردهم آيند از خاوير سولانا مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا خواسته اند مشروح مذاکراتی که طی روزهای اخير با علی لاريجانی دبير شورای عالی امنيت ملی ايران داشته است در اختيار آنان بگذارد. علاوه بر اينکه کاندوليزا رايس دير به جلسه لندن می رسد، سرگئی لاوروف وزيرخارجه روسيه نيز اعلام کرده که نمی تواند زياد در جلسه بماند و بايد زودتر برای شرکت در نشست هيئت دولت به مسکو بازگردد. ادامه غنی سازی اورانيوم نشست لندن پس از آن تشکيل می شود که دولتهای اروپايی به اين نتيجه رسيدند که ايران به هيچ وجه حاضر نيست به خواست آنها مبنی بر توقف غنی سازی اورانيوم عمل کند. نشست وزيران خارجه شش دولت درگير با مسئله اتمی ايران مقدمه ای است برای نشست شورای امنيت که قرار است طی آن در مورد نحوه برخورد با سرپيچی ايران از قطعنامه 1696 اين شورا تصميمگيری شود. آمريکا با همراهی آلمان در حال تدوين قطعنامه تازه ای عليه ايران است که در آن از شورای امنيت خواسته می شود ايران را تحت تحريم قرار دهد. کاندوليزا رايس، وزيرخارجه آمريکا گفته که تلاش برای حل مسئله اتمی ايران از اين پس از مرحله مذاکره وارد مرحله مجازات می شود. مخالفت روسيه با تحريم اما سرگئی لاوروف، وزيرخارجه روسيه يک روز پيش از اينکه برای بحث در مورد تحريم ايران به همتايانش در لندن بپيوندد با تحريم ايران مخالفت ورزيده و گفته که آمريکا با تدوين قطعنامه ای برای تحريم ايران، تلاش جامعه جهانی برای حل مسئله اتمی ايران را وارد وضعيت بغرنجی می کند. روسيه به عنوان عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد دارای حق وتوست و می تواند مانع از اجرای قطعنامه های مصوب اين شورا شود. قطعنامه 1696 شورای امنيت بصراحت تحريم ايران را در نظر نگرفته بلکه تنها اشاره کرده که اگر ايران به اين قطعنامه عمل نکند، شورای امنيت می تواند تدابيری برای نحوه برخورد با اين کشور بينديشد. اصل 41 منشور ملل متحد به شورای امنيت امکان می دهد کشورها را برای واداشتن به اجرای قطعنامه های خود تحت تحريم اقتصادی يا ديپلماتيک قرار دهد و از آنجا که ايران به قطعنامه 1696 شورای امنيت در مورد الزام توقف غنی سازی اورانيوم عمل نکرده، شورای امنيت برخورد با ايران را در چارچوب اين اصل در نظر گرفته است. در ميان پنج عضو دائم شورای امنيت، موضع آمريکا اين است که ايران به صورت تدريجی و با صدور قطعنامه های پی در پی تحت تحريم قرار بگيرد. موضع بريتانيا و فرانسه بريتانيا نيز هرچند هنوز موضع صريحی درباره تحريم ايران نگرفته اما معمولاً موضعی نزديک به آمريکا در قبال ايران داشته است. از سوی ديگر، روسيه و چين که دادوستد تجاری و نظامی گسترده ای با ايران دارند همواره با تحريم ايران مخالفت ورزيده اند. فرانسه نيز که روابط اقتصادی پردامنه ای با ايران دارد پيشتر با تحريم ايران مخالفت ورزيده اما وزيرخارجه اين کشور اخيراً در مورد ضرورت تحريم ايران سخن گفته است. موضع جديد دولت فرانسه اين است که تحريم ايران بايد به گونه ای باشد که باعث پيشرفت در حل مسئله اتمی اين کشور شود و در عين حال بايد ابعاد معقول و منطقی داشته باشد و امکان آن وجود داشته باشد که در صورت توقف تحريم، شرايط به حال عادی بازگردد. غنی سازی اورانيوم که شورای امنيت خواهان توقف آن در ايران است، در صورتی که در غلظت بالا انجام گيرد می تواند در ساخت جنگ افزار اتمی کاربرد داشته باشد اما ايران بارها تأکيد کرده که تنها هدفش از دستيابی به اين فناوری، توليد سوخت مورد نياز نيروگاههای اتمی است. آمريکا و متحدان اروپايی اش خواهان آنند که تا زمانی که نگرانی شان نسبت به فعاليت اتمی ايران رفع نشده، غنی سازی اورانيوم در اين کشور متوقف شود. تازه ترين راه حلی که ايران برای حل مسئله اتمی خود داده اين است که غنی سازی اورانيوم در ايران را کنسرسيومی انجام دهد که از شرکتهای ايرانی و فرانسوی تشکيل شده باشد تا بدين ترتيب کارشناسان فرانسوی با حضور در مراحل مختلف غنی سازی اورانيوم در ايران هميشه اطمينان داشته باشند که اين فرايند با اهداف صلحجويانه انجام می گيرد. با اينکه مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا واکنش مثبتی به اين پيشنهاد نشان داد، فرانسه اين پيشنها را رد کرد. خدمات
در حاليکه وزيران خارجه بريتانيا، آمريکا، فرانسه، روسيه، چين و آلمان در لندن گردهم آمده اند تا در مورد اينکه آيا بايد از شورای امنيت سازمان ملل متحد خواهان تحريم ايران شوند يا نه به گفتگو بپردازند، مارگارت بکت، وزير خارجه بريتانيا، گفته انتظار نمی رود در اين جلسه 'تصميم عمده ای' اتخاذ شود.
انتظار تصميمگيری درباره ايران در نشست لندن نمی رود
شماری از کسانی که پاسخ نوشته اند نوشته هاشان خوانا نيست. به آنها نوشته ايم که دوباره پاسخ خود را نه در متن ايميل بلکه به صورت "پيوست" بفرستند. دو پاسخ انتخابی هم بلندتر از ۱۵۰ کلمه اند. اما نمی توانستيم آنها را کنار بگذاريم يا از اين که هست کوتاه تر کنيم. آنها را خارج از مسابقه اينجا می گذاريم!: کافه نادری وبلاگ نوشتن وظيفه نيست، سرگرمی هم نيست. از من اگر بپرسند می گويم نوشتن، غريزه است ،‌ يک غريزه وحشی. کلمه می آيد و سرريز می شود. فکرها سر و سامان می گيرد توی اين خطوط درهم ، و آرامش با خودش می آورد. و من ديگر اين را می دانم که بدون قلم ، زندگی ام چيزی کم دارد. يکبار توی "کوچی" نوشته بودم که برای کسی که می نويسد، خوانده شدن - و نه روخوانی شدن - معنای ويژه ای دارد . انگار يک چيزی از توی اين پنجره کوچک ، ما را به هم وصل می کرد، يک موج نامرئی که می آمد و می نشست توی بطن چپ قلب آدم . از همان آغاز نوشتن ِ "کوچی" تا همين امروز ، هنوز نيوشا و آليس و سايه را نديده ام ، اما چه فرقی می کرد ؟ خورشيد و هاله برای من ِ اهل اين دنيای عجيب، چهره ندارند، کلمه اند. همه مان کلمه ايم. من با همان کلمه ها دوست شده ام. اگر توی زندگی نقطه های عطفی وجود دارند، کوچی صفحه عطف زندگی من است، صفحه زير و رو شدنم ، مثل لباسی که پشت و رو شود و درونش را نمايان کند. من با کوچی از کوچه های خيس آکسفورد گذشته ام و در زير نگاه پرصلابت اين بناهای تاريخی ، مشق ِ زندگی کرده ام .با کوچی با فرهنگهای تازه آميختم و تجربه های تازه را شريک شدم . با کوچی از خانه گفته ام و دل نگران وطن بوده ام . گاهی باهم از فرط دلتنگی گريسته ايم ، و گاهی خوشی هامان را فرياد کرده ايم . من و کوچی خيلی وقتها هم سکوت کرديم تا بيشتر بشنويم. اگر روزی می شد دور ميزی توی کافه نادری يا شوکا نشست و از همه چيز حرف زد و از همه چيز ياد گرفت ، ما از پشت اين پنجره ، دور ميزی نشستيم که يک سرش در ايران بود، يک سرش در آمريکا، سری اينجا، سری در آلمان، اتريش ، فرانسه ... من عاشق اين کافه هستم . ارکيده بهروزانآکسفورد - نوامبر ۲۰۰۴ وبلاگ: تمام چيزهايی که از من گرفته اند وب لاگ می نويسم که در اين خفن هوای گمشده فضا قدرت نفس کشيدن داشته باشم!وب لاگ می نويسم تا آنجا که پرپر شدن روياهای يک جوان را در پيش چشمان پر آرزوی خود می بينم، نغمه هم دردی ام را ترانه ای کنم برای گوشهايی که به سکوت فاصله ها خو گرفته اند، گرچه می دانم روياهای آن جوان بازگشتنی نيست!وب لاگ می نويسم تا درجامعه ای که مرا به جرم آگاهی ام به مسلخ تاريخ می برند، انديشه نااميدی بی سامانم نکند و فقط حس کنم جايی هست که فرياد دادخواهی من گفته شود، گرچه پاسخی برای آن نمی يابم!وب لاگ می نويسم که فرياد بزنم، که گريه کنم، که بخندم!اينها تمام چيزهايی ست که در ايران امروز از من گرفته اند! لولی وش وبلاگ می نويسم پس هستم من انسانم ، می انديشم ، پس وجود دارم ، انديشه ام را با همنوعان و همزبانانم به اشتراک می گذارم ، پس وبلاگ می نويسم. وبلاگ نه تنها دريچه نگارش و نقش کردن انديشه من که صميمی ترين دوست لحظه های خلوت من است : عشق، تنهائی، هجران و محبت گوشه هائی از احساس من هستند، من انسانم، پس با مخاطبانم از درونم می گويم و اينجا فرديت پنهان شده در پس يک انديشه، فرديت تصوير شده در کوچه پس کوچه های زندگی امروز بی رنگی از انديشه و تحليل يک فکر را تصوير می کنم. من وبلاگ می نويسم پس هستم ! مسعود برجيان وبلاگ همچون درمان فکر می کنم مهمترين انگيزه ای که باعث شد شروع به نوشتن وبلاگ کنم کاستن از فشارهايی بود که مهاجرت و دوری از خانواده و دوستان باعثش شده بود. بيان تجربيات جديد و مقايسه اونچه که بر ما گذشت در سالهايی که در وطن بوديم...و سالهای کنونی که به عنوان مهاجر مجبور شديم همه راهی و که رفتيم...دوباره از صفر شروع کنيم...عامل ديگری شد برای نوشتن در فضايی که می شد بدون هيچ خودسانسوری تمام اونچه که در ذهن بود نوشت. در واقع نوشتن از طريق وبلاگ...عاملی شد برای خالی کردن تمام استرس ها و فشارهای روزمره زندگی . آرش تصوير واقعی "اون ور آب" وقتی برای تحقيق و ادامه تحصيل در مقطع عالی به آلمان آمدم، وبلاگ را نمی شناختم. بعدها وبلاگ خوانی را شروع کردم. کمی بعدترش خودم نوشتم. شروع که کردم، دلم ميخواست، تفاوتها و شباهتهای زندگی مردم آلمان و ايران را به تصوير بکشم. دلم می خواست "خوبی ها" و "بدی ها" شون را نقد کنم، برای مردم سرزمينم، که صرفا بخشی از "فرنگستان" را ميشناختند، آنهاکه يا همه چيز غربی، را سياه و بد می پنداشتند، يا آنها که همه چيز را تا سرحد پرستش تحسين می کردند، برای آنها تصويری نه "خوب" و نه "بد" که "واقعی" بسازم. به عنوان يک زن جوان ايرانی می خواستم به تصوير بکشم، که يک زن هم می تواند تنهای تنها با مشکلات بجنگد و موفق باشد. دلم می خواست، برای دختران فارسی زبان يک مشوق و برای مردان ايرانی يک مثال مثبت را تصوير کنم و به آنها – حتی اگر اندکی – شهامت ببخشم تا آرزوهايشان را برآورده کنند، برايشان بجنگند و ... اين شد که نوشتم، ازهمه روزمرگی ها و اتفاقات دنيای "اون ور آب"، از ديار فرنگ، از ديار ژرمنها و شدم "بيگانه ای در سرزمين ژرمنها". بيگانه وبلاگ: هايد پارک من در ايران امروز وبلاگ محلی است برای ابراز عقيده. انگليسی ها هايد پارک دارند و من ندارم.من از وبلاگ به عنوان هايد پارک استفاده می کنم. برای بيان مواضع سياسی و اجتماعی و بيان تمام حرفهايی که نمی توانم و نمی گذارند که در بستر جامعه ابراز کنم. در وبلاگ - من من است. من - من خودم است. من هيچ وقت تا اين اندازه به خودم نزديک نبوده ام. تا اين اندازه به کسانی که هيچ شناختی از آنها نداشته ام نزديک نبوده ام. از وبلاگ به عنوان پاتوق استفاده می کنم. گاهی در وبلاگ هايمان بحث می کنيم. جدل می کنيم. من بعد از منتشر کردن مطلبی در وبلاگ ام باز به سراغش می روم چند بار می خوانمش تا باز ويرايش اش کنم. اين مزيت و برتری است که وبلاگ به روزنامه و در کل به رسانه های چاپی دارد. وبلاگ خانه شيشه ای است که ذهن و فکر من از پشت آن پيدا است. حميدرضا علاقه بند وبلاگ و بيان فطری يکی از نويسندگان مشهور می گويد به تعداد نويسنده ها در جهان سبک نگارش وجود دارد. اين سخن که به تعداد افراد بشر در اين کره خاکی نوع نگرش و نحوه انديشه وجود دارد نيز خالی از لطف و دور از واقعيت نيست. مسلما اين تنوع نگرشها احتياج به شکوفايی و بيان دارند. وبلاگ شايد بهترين هديه ای باشد که تکنولوژی و فناوری به انسانها داده است تا بتوانند نياز خود را به بيان انديشه برآورده کنند. وبلاگ ابزار قدرتمندی است که هر کس در هر گوشه از جهان می تواند عقايد خود را در آن منتشر کند. جواب پرسش چرا وبلاگ می نويسيم در گرو پاسخ به اين پرسش روشن می شود که چرا انسان ها احتياج به نشر عقيده و انديشه ی خود دارند. و پاسخ آن در فطرت آدميان نهفته است. فطرتی که در ابتدا زبان را به وجود آورد تا نياز وی برای بيان فکر و انديشه را ارضاء کند. سياوش ضميران، ۱۹ ساله از تهران وبلاگ راه پيوستن به دريا می‌نويسم تا خود را باور کنم. می‌نويسم تا خود را شفاف تر کنم، ذهنم را خانه تکانی کنم، از هزاران گره و عقده ای که در درونم هست يک يک بند باز کنم، آنجا که سالها است کسی قدم نگذاشته است!می‌نويسم که از زير يوغ زورگويان و صاحبان زنجير و بندهای استيلا فرار کنم. می‌نويسم که خود را بشناسم. هويت خود را بازستانم. مينويسم چون به شعور من توهين شده است. من از رنگ کردن گنجشک و فروختن به نام قناری بيزارم. من تنها می‌نويسم و هشدار ميدهم و خود بيش از همه ياد می‌گيرم و می‌فهمم که در اين دريای بيکران فکر و انديشه هيچم هيچ، می نويسم تا به اين دريا متصل باشم. می‌نويسم پس هستم. پارسا صائبی وبلاگ و دوستی انديشه ها ۱- شهيار قنبری ميگه: ترانه آرشيو خاطره هاست و من می گويم : وبلاگ آرشيو افکار و انديشه هاست.۲- با ويلاگ شادی و غم خود را با ديگران قسمت می کنم و خود نيز در شادی و غم آنها شريک می شوم.۳- نوشتن در وبلاگ آدم را مجبور می کند که بيشتر مطالعه کند...بيشتر و بهتر ببيند و بشنود... نسبت به مسائل اطراف خود آگاهتر و حساستر شود....۴- دوستيهای وبلاگی محکمتر خواهند بود چون از ابتدا بر اساس انديشه ها و باطن افراد شکل گرفته اند.... علی از اتاقم به جهان راه دارم وبلاگ می نويسم چون:از طريق وبلاگ می دانم که امروز حسن در تبريز چه فکر می کند، و او هم می داند من چه حسی نسبت به نوشته هايش دارم، همراه پيمان و خانواده ش در قطار تهران تا کرمان کف واگن می خوابم و در وانت از کرمان تا بم می روم. روز عيد فطر با بچه های مدرسه در بم هستم.با اعدام عاطفه فرياد می زنم، با تازيانه خوردن ژيلا ضجه می کشم، با حسين زاده دانش آموز بمی که بخاطر داشتن يک توپ فوتبال می خندد، می خندم، از معين دانش آموز ديگر بمی نامه دريافت می کنم. می خوانم که هم جنس بازان چطوری فکر می کنند، چگونه حسشان را راحت تعريف می کنند، از نظرات فمينيست ها با خبر می شوم. می دانم اميد، ترانه، علی، شيرين، مريم، حسن، محمد، و ... هر روز روی وبلاگم کليک می کنند، انگار که يادداشتم را با هر کدام آنها می خوانم، نظرشان را می خوانم و با حسشان همراه می شوم. از پيام هايشان لذت می برم، کسانی را می شناسم که با دردهايم همدردند، با شادی هايم شادند، با ناراحتی هاشون شريکم، با خوشحالی هاشون همراهم با همه آنها از بم، از فوتبال، از عراق، از عدالت، از آزادی، از سياست، از روابطشان در مدرسه، در دانشگاه، سر کار و با دوست های دختر و پسرشان صحبت می کنم، از هر چه که دلم بخواهد حرف می زنم. از روی مرزها و کوه ها و رودها می گذرم و با دهها هم زبان خودم در سراسر دنيا ارتباط دارم، از ديوارها بلند قلعه های مذهب و عقيده و سنت و هرچه ی ديگر عبور می کنم، می دانم دختری امشب در تهران ساعت ۲ بعد از نيمه شب دارد با دوست پسرش در هلند صحبت می کند. از اتاقم به جهان راه دارم و جهان را به اتاقم می آورم و با جهان به گفتگو می نشينم. مثل گل قاصدک هر لحظه بر بامی و بر چشمی می نشينم. همه جا هستم. در حالی که در اتاقم نشسته ام. پنجره ای به وسعت جهان دارم. علی اوحدی خدمات
اينهمه انديشه خوب! انتخاب کردن کار سختی است. اما از آن چاره نيست. آنچه در اينجا می آيد، هم به دليل کيفيت زبان و انديشه و هم برای نشان دادن نمونه وار پاسخ های دريافت شده و تنوع آنها انتخاب شده اند.
وبلاگ؟ - از اتاقم به جهان راه دارم
در روزهای اخیر فشارهای داخلی و بین المللی برای کناره گیری آقای مالکی افزیش یافت اما خود آقای مالکی و ائتلاف تحت امرش او را همچنان واجد شرایط رهبری دولت می‌دانست. پیشروی‌های شبه‌نظامیان دولت اسلامی (داعش سابق) در هفته‌های اخیر و افزایش بحران امنیتی در مناطقی که تحت کنترل تندورهای سنی درآمده، یکی از دلایل کنار گذاشته شدن نوری مالکی بود. به نظر شما دلیل کناره گیری آقای مالکی چه بوده است؟ فکر می کنید کناره گیری آقای مالکی چه تاثیری بر مقابله با شبه نظامیان دولت اسلامی خواهد داشت؟ رهبران قبیله‌های سنی در عراق گفته‌اند در صورت اعاده حقوق سنی‌ها، آماده همکاری با حیدر عبادی، نخست‌وزیر جدید عراق هستند. در همین حال آیت‌الله سیستانی، برجسته ترین روحانی شیعه در عراق گفته است که انتخاب نخست‌وزیر جدید، فرصتی نادر برای حل بحران سیاسی و امنیتی عراق است. جان کری، وزیر خارجه آمریکا هم کنار رفتن آقای مالکی را "مهم و قابل احترام" توصیف کرده و گفته آمریکا آماده است با دولت تازه و فراگیر عراق در مقابل شبه‌نظامیان دولت اسلامی همکاری کند. بان کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل متحد با استقبال از کناره‌گیری نوری مالکی، از حیدر عبادی، نخست‌وزیر منتخب عراق خواسته دولتی فراگیر تشکیل دهد که بتواند بحران فعلی عراق را حل کند. به نظر شما حیدرعبادی برای برقراری آرامش در عراق باید به چه اولویت‌هایی توجه کند؟ فکر می کنید نخست وزیر جدید عراق بتواند اتحاد لازم را میان گروه های مختلف در این کشور ایجاد کند؟ با وجود اینکه ایران از حامیان نوری مالکی بوده اما وزارت امور خارجه ایران ساعاتی پس از انتشار خبر کناره گیری او با انتشار بیانیه‌ای از "تکمیل مراحل تشکیل دولت جدید عراق" استقبال و "از تعیین هرچه سریعتر اعضای کابینه توسط نخست وزیر و طی شدن مراحل اخذ رای اعتماد در مجلس ملی عراق" حمایت کرده است. یک روز پیش از استعفای آقای مالکی، آیت‌الله خامنه‌ای در جمع دیپلمات‌های ایرانی از نخست‌وزیر جدید عراق حمایت کرده و گفت: "انشاءالله با انتصاب او گره کارها باز می‌شود." رابطه ایران و دولت جدید عراق را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ اگر مایلید در این برنامه شرکت کنید می‌توانید اطلاعات تماس خود را از طریق فرم سمت چپ صفحه برای بی‌بی‌سی فارسی بفرستید تا با شما تماس گرفته شود. همچنین می توانید دیدگاه‌های خود را در این باره در فرم نظرخواهی زیر بنویسید تا در برنامه نوبت شما مطرح شود.
نوری مالکی روز پنجشنبه ۱۴ اوت، ۲۳ مرداد اعلام کرد که به نفع حیدر عبادی از سمت خود به عنوان نخست وزیر عراق کناره گیری می‌کند. همزمان، حیدر عبادی، جانشین آقای مالکی از سوی فوآد معصوم، رئیس جمهور دستور گرفته تا ظرف سی روز کابینه خود را معرفی کند. آقای عبادی، ۶۲ ساله، از کهنه کارترین سیاستمداران عراق است که پیش از سرنگونی صدام حسین، در تبعید به سر می‌برد. او در سال ۲۰۰۳ از بریتانیا به عراق بازگشت. نظر شما درباره تصمیم آقای مالکی در کنار رفتن از قدرت چیست؟ فکر می کنید تغییر دولت در عراق چه تأثیری بر بحران این کشور داشته باشد؟
کناره گیری نوری مالکی و تشکیل دولت جدید عراق؛ نظرات شما
نیروهای امدادی می‌گویند شهر دوما در غوطه شرقی شاهد بمباران‌های فراوان بوده است این جلسه اضطراری که به درخواست روسیه از عصر دیروز (پنجشنبه) آغاز شده بود با گفتگو بر سر پیش نویش قطعنامه‌ای که کویت و سوئد آن را تهیه کرده‌اند ادامه یافته اما تاکنون چند بار رای‌گیری نهایی بر سر آن به تاخیر افتاده است. در همین حال، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا با فضاحت‌بار خواندن عملکرد ایران و روسیه در سوریه، درگیری‌ها در غوطه شرقی را یک بحران انسانی خفت‌بار توصیف کرده است. روسیه که می گوید با برقراری آتش‌بس در غوطه‌شرقی با هدف کمک‌رسانی به غیرنظامیان و مداوای مصدومان موافق است، خواستار اصلاحاتی در متن قطع‌نامه شده است. این در حالی است که کشورهای غربی مسکو را به اتلاف وقت و فرصت فراهم کردن برای ارتش سوریه در سرکوب شورشیان در غوطه‌شرقی متهم می‌کنند. همزمان با ادامه بمباران این مناطق در حومه‌شرقی دمشق، گروه های ناظر بر جنگ سوریه امروز (جمعه چهارم اسفند) شمار کشته‌شدگان شش روز گذشته را ۴۶۲ نفر اعلام کردند. دوما و حموریه دو منطقه‌ای در غوطه‌شرقی بودند که روز جمعه حملات هوایی در آنها چندین کشته بر جای گذاشت. بیشتر بخوانید گفته شده مراکز امدادی و بیمارستان‎ها در غوطه شرقی برای رسیدگی به مجروحان بمباران‌های چند روز گذشته جا و نیروی امدادی ندارند سازمان ملل متحد می گوید حدود ۴۰۰ هزار سکنه این مناطق در میانه بمباران‌ها و آتش توپخانه نیروهای حامی بشار اسد، رئیس‌جمهوری، گیر افتاده‌اند. ویدئوهایی که نیروهای امدادی از این مناطق ارسال می‌کنند از تخریب گسترده و کشته شدن غیرنظامیان به ویژه کودکان خردسال حکایت دارد. در حالی که آمریکا، بریتانیا و فرانسه خواستار تصویب فوری قطع نامه پیشنهادی سوئد و کویت هستند، استفان دی میستورا، نماینده ویژه سازمان ملل در سوریه هم خواستار دسترسی فوری و بدون قید و شرط تیم های امدادی به غوطه شرقی بلافاصله پس از آغاز آتش بس شده است. این در حالی است که روسیه می‌گوید هر آتش‌بسی نباید شامل حامل گروه‌های جهادی در غوطه شرقی شود؛ گروه‌هایی چون هیات تحریر شام که گفته می‌شود شاخه ای از گروه القاعده است. قطع‌نامه پیشنهادی کویت و سوئد خواستار برقراری یک آتش بس فوری ۷۲ ساعته در تمام خاک سوریه است. به گفته الوف اسکوگ، نماینده سوئد در شورای امنیت، دسترسی فوری امدادگران به غوطه‌شرقی هم یکی از اهداف اصلی قطع نامه پیشنهادی است. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد دو روز پیش اوضاع در غوطه‌شرقی را فاجعه‌بار خوانده بود و گفته بود این ناحیه هم اکنون "جهنم روی زمین" است. قرار است خارج کردن بیماران و مجروحان و ارسال اقلام ضروری به مناطق محاصره شده، ۴۸ ساعت پس از برقراری آتش بس آغاز شود. به گزارش سازمان ملل حدود پنج میلیون و ۶۰۰ هزار سوری در حدود ۱۲۴۴ منطقه نیازمند کمک فوری‌اند. همزمان فرانسیس دلاتره، نماینده فرانسه در سازمان ملل متحد با انتقاد از به تاخیر افتادن رای گیری، آن را موجب بی‌اعتباری نهاد سازمان ملل متحد برشمرده است.
در حالی که بمباران‌های خونین همچنان غوطه‌شرقی در حومه دمشق را با یک فاجعه انسانی روبرو کرده، پانزده عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد، امروز هم نتوانستند بر سر مفاد قطع‌نامه‌ای که برقراری یک آتش‌بس ۳۰ روزه در این منطقه سوریه را دنبال می کند، به توافق برسند. قرار است این جلسه روز شنبه پی‌گیری شود.
ادامه اختلاف در شورای امنیت بر سر بحران غوطه‌شرقی
در سراسر جهان در جريان مبارزه انتخاباتی، کانديدها از شيوه های تبليغاتی گوناگونی استفاده می کنند که بسياری با آن موافق نيستند. گاه برخی از کانديدها برای کسب آرای بيشتر، به هر کاری دست می زنند و برای رسيدن به هدف از هر وسيله ای استفاده می کنند. در ايران امروز نيز کارزار انتخاباتی به شدت جريان دارد و مثل همه جا با جنجال تبليغاتی همراه است. برخی از کانديدها برای کسب آرای بيشتر و پيشی گرفتن بر رقبا، به حربه های تبليغاتی خاصی دست می زنند که بعضی از مردم آن را ناشايست و غير اخلاقی می دانند. در روزهای اخير از مشی تبليغاتی برخی از کانديدهای رياست جمهوری انتقاد شده است. گفته می شود که آنها برای جلب آرای بيشتر به هر کاری دست می زنند: از دادن وعده های تحقق ناپذير تا خراب کردن چهره رقبای خود. گفته می شود که برخی از نامزدها، با استفاده از ناخرسندی مردم از کارکرد دولت های پيشين، گاهی سراسر گذشته نظام را به زير سؤال می برند، تا آنجا که هيچ مسئول و مقامی در حاکميت از خرده گيری آنها در امان نمی ماند. شما استفاده از اين حربه ها را تا چه حد درست می دانيد؟آيا در افشا و رسوا کردن رقبای سياسی، می توان حريم خصوصی آنها را مورد تعرض قرار داد؟نامزدهای انتخاباتی برای جلب نظر مردم تا کجا بايد آزاد باشند؟ نظر خود را برای ما بفرستيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد. سال گذشته از نزديک شاهد رقابتهای انتخاباتی در دو کشور ايالات متحده و کانادا بودم. حقيقتاَ انتخابات موجود در ايران را عادلانه تر و نحوه تبليغات کانديداهای موجود را سالم تر می بينم. محمد - واترلو من آدم منطق گرايی هستم و آدمهای منطقی را دوست دارم ولی از هيچ کدام از نامزدهای رياست جمهوری حرف و قولهای منطقی نديدم و بعضا حرفهايی ميگويند که با توجه به سابقه آنها آدم شاخ در مياورد. دروغ گفتن به مردم جوانمردی نيست بياييم مردم سالاری کنيم. فرشاد - سرعين به نظر من اين کانديداها اونقدر چيزهايی که ميگن يکی از ديگری بهتر و شيرين تراست و هر يک از ديگری شيرين سخن تر هستند که امکان انتخاب يکی از ميان آنها سخت ميباشد و کاش ميشد به همه آنها رای داد. مهيار - لندن انتخابات در اصول صحيح دموکراسی يعنی يک مسابقه دوستانه که همه شرکت کنندگان همفکر هستند و به يک سو مينگرند. آنچه امروز در زمان حال اهميت دارد انتخاب شخصيتی توانا و آگاه، انسانی که خصوصيات گذشت و ايثار و از خودگذشتگی و پشت کار توام با حيات سياسی او باشد. فردا ملت انتظار نداشته باشند که هر شخصيتی که رئيس جمهور شد در عرض چند روز يا ماه مشکلاتشان را حل نمايد. عملکرد صحيح سياسی و بين المللی دولتی توانا در گذشت زمان است که به تدريج و گذشت زمان با اعمال عمل صحيح و برنامه ريزی صحيح و مناسب راهگشای مشکلات کشور خواهد شد. فرزاد دوستی - ايلام در ابنکه در بسياری از کشورهای دنيا کارتلهای بزرگ نبض انتخابات به ظاهر دموکراتيک را در اختيار دارند شکی ندارم! هرچند معتقدم همين دموکراسی شبه يونانی نيز بهتر از سيستم های ديکتاتوريست. ولی نحوه تبليغ در کشورهای جهان بگونه ای است که با معيارها، هنجارها و واقعيتهای اين جوامع مطابقت دارد. ولی در کشور ما اوضاع به گونه ای ديگرست... مثلا می بينيد که خانه کارگر که نمايانگر طبقه کارگر است ازکانديدايی حمايت می کند که آرا و ديدگاههای وی هيچ نشانه ای از حمايت از اين طبقه را نمی دهد و يا فلان گروه احتمالا آزادی خواه پس از بده بستانهای سياسی پشت پرده با بهمان فردی که سابقه وی در قلع وقمع علم و دانش از دانشگاهها روشن است ائتلاف نموده اند... مهرداد - تهران من فکر ميکنم بدون هيچ شبهه ای فضای باز سياسی که در ايران ايجاد شده وامدار اقای خاتمی هستيم. نبايد اختناق قبل را از ياد برد. صدا و سيما بهترين ابزار برای جبهه مخالف اصلاحات است که چهره اصلاح طلبان را لوث نمايند. بهناز - تهران به نظرمن بهترين راه برای مبارزه انتخاباتی رسانه های گروهی و جمعی از قبيل راديو و تلويزيون است و کانديدا بايد شعار ندهد واقعيت را بگويد و به درد جامعه فکر کند و جوانان را به آينده اميدوار کنند. عرفان گرمی آقايون کانديدا ظاهرا تصور ميکنند با يک مشت انسان کودن طرف هستند. تا می توانند خالی می بندند... فيلمهاشون هم اکثرا در مايه طنزه... مهديس - تهران بعضی از آقايان کاندبدا برای تبليغات به روشهای طنز روی می آورند که بسيار هم کارآمد است. متلا کانديدای مورد حمايت روحانيون مبارز در يک نمايش طنز با جوانان مصاحبه کردند. اين کانديدا به شدت تحت تاثير شکايتهای يک دختر جوان که ديگر از وضع موجود خسته شده است قرار گرفت و در برابر ديدگان مردم ايران گريه تاثر سر داد. البته حسن نيت اين کانديدا و صداقتشان توانست نظر اين دختر جوان ستم ديده را تغيير دهد تا با حضورش در انتخابات سرنوشت خودش را تغيير دهد. اين نمايش که از صدا و سيمای جمهوری اسلامی پخش شده است از لحاظ تفريح و پرکردن اوقات فراغت در بين جوانان ايرانی بسيار پرطرفدار بوده و جوانان از اين کانديدا انتظار دارند در صورت انتخاب شدن به سمت رياست جمهوری، صدا و سيما را به توليد چنين برنامه های مفرحی تشويق کنند!! محمد - تهران بهترين راه شناختن کانديداها برنامه های تلويزيونی است چرا که هر چقدر هم بخواهند فيلم بازی کنند و حقايق خود را جور ديگر نشان دهند به هر حال ماهيت اصليشان شناخته ميشود. من که به اين نتيجه رسيده ام هيچکدام صلاحيت ندارند و بنابر اين رای نميدهم.... سارا - تهران قدرت و پول چيزی نيست که اينها برای بدست آوردنش هر کاری نکنند... اين آقايان همديگر را به علت نزديکی با يکديگر بهتر ميشناسند اگر دست يکديگر را رو کنند صد در صد دروغ نگفته اند. چون چيزی که عيان است چه حاجت به بيان است.... عبدالله - اردبيل در انتخابات بايد عقلانيت بر احساسات غلبه کند. بنا براين من اين تبليغات رنگارنگ و سنگين را نوعی عوامفريبی می دانم. ضمن اينکه کانديداها نبايد در تبليغاتشان گذشته شان را انکار کنند... مهديه ابراهيمی - گرگان بايد از آقايان نامزدها پرسيد که اگر شما اينهمه اشکالات را در نظام ميبينيد چرا به ياری دولت مردانی که اکنون و در گذشته امور مملکت را در دست داشته و دارند کمک حداقل فکری نميکنيد وجالب تر اين که خود اين کانديداها اکثرا سمت های خيلی مهمی را داشتند!... فرح - تهران ببينيد برای انتخاب يک رئيس جمهور و برگزيدن اصلح از بين کانديدها نمی‌توان به تبليغات انتخاباتی آنان بسنده کرد. تبليغات فقط خط مشی افراد را نشان می‌دهد لذا قبل از هر چيز بايستی عملکرد گذشته افراد و اينکه سابقه کانديدها در خصوص عمل به وعده ها چگونه است بررسی شود و به نظر من در برخی موارد جهت آگاهی عمومی وارد شدن به حريم خصوصی افراد برای نشان دادن چهره واقعی کانديداها مناسب و بجا باشد. در خصوص آزادی کانديداها در جلب نظر مردم، تا آنجائی که تبليغات و برنامه‌های کانديداها عوامفريبی نباشد و تبليغات مبتنی بر واقعيات و منطقی باشد بايستی آزادی عمل داشته باشند و در آخر هم وعده‌های دروغين و حربه‌های انتخاباتی و دست گذاشتن روی نقاط ضعف جامعه از جمله مشکلات اقتصادی و بازی کردن با احساسات مردم در شرايطی که مردم در اثر فشارهای اقتصادی در وضعيت روحی نامناسبی به سر می‌برند خيانت است. محسن - مشهد بهترين تبليغ برای ايرانيان حرفهای زيبا زدن است. همان طوريکه در دوره های قبل اين طور بوده و دليل ديگرحرفم اينکه زمانی که اهورا قول آمدن ميداد چه دلها که خوش نشد... فرشيد - اصفهان برای من تبليغی موثراست که صادقانه باشد مثلا کانديداهای رئيس جمهوری وقتی قولی ميدهند بايستی آن را مشروط به تاييد مجلس و شورای نگهبان کنند يا اينکه وقتی حرف از سوبسيد ميزنند بگويند که به نفع کشور است که سوبسيد ها برداشته شود يا اينکه بگويند که اگر به قولی که داده اند نرسيدند چه کار ميکنند؟ مثلا بگويند تحصن ميکنند يا اينکه استعفا ميدهند يا اينکه کسانی که مانع بوده اند را معرفی ميکند. آزاد - شيراز آنچه مسلم است در اين انتخابات کانديداهای جوانتر چنان تند رفته اند که از آنسوی پشت بام دارند به زير می افتند مثل آن کانديدايی که تا ديروز می گفت اگر سرکوب نکنيد سرکوب می کنيم و امروز به قيمتی می خواهد خود را مقبول جوانان جلوه دهد. کلا" در نبود سيستمهای مدرن حزبی که مردم جامعه را با برنامه های خود آشنا سازد,تخريب رقبا يک امر معمول است. بابک - اصفهان به نظر می رسد که هيچ کدام از کانديدهای رياست جمهوری به اصول قانون اساسی که برای اجرای آن داوطلب شده اند آشنا نيستند چون هنوز با وظايف و محدوديت ها و حيطه اختيارات رئيس جمهور آشنا نيستند و پيوسته يک مدينه فاضله را که شب گذشته در خواب ديده اند برای مردم بازگو می کنند و مردم نيز که خسته شده اند نيز به حرفهای آنان گوش می کنند و فقط چند لحظه لذت می برند. ادعای پرداخت ۵۰۰۰۰ تومان پول يا مشارکت جوانان در دولت يا دولت ۷۰ ميليونی نسخه هائی است که ديگر کاربرد ندارد چون ديگر اکنون دهه شصت نيست و مردم کبريت ۲ ريالی را ۲۵۰ ريال و بنزين ۱۰ ريالی را ۸۰۰ ريال ميخرند. به نظر می رسد که در ايران اکنون رئيس جمهور فقط مجری برنامه های مجمع تشخيص مصلحت است.... بهتر است شيوه اجرای برنامه ها را و سوابق خود را در اجرای امور و مديريت بازگو کنند تا مردم بيشتر با متد ها و الگو های مديريتی آشنا شوند. مسعود - تهران متاسفانه فقط دو نامزد انتخابات يعنی معين واحمدی به گونه ای صحبت ميکنند که دسته بندی سياسی آنها مشخص شود بقيه مخصوصا نامزدهای محافظه کار طوری حرف می زنند که انگار از همه اصلاح طلبها پيشروتر هستند. برای مثال بسياری از مردم نميدانند که آقای قاليباف يک محفظه کار دو آتشه است ...پويا - اهواز خدمات
با نزديک شدن انتخابات رياست جمهوری در ايران، مبارزه کانديداها برای آرای هر چه بيشتر و کسب پيروزی شدت گرفته است.
برای مبارزه انتخاباتی کدام شيوه تبليغاتی مناسب است؟
حسن روحانی، روز دوشنبه در زمانی برای دادن گزارش مذاکرات هسته ای به مجلس رفت که چند تن از نمايندگان بی تاب مجلس روز قبل از آن طرح ملزم کردن دولت به خروج از پيمان های هسته ای را تهيه کرده بودند که تنها سه امضا برای آن جمع آوری شد، ولی روز بعد دو فوريت طرحی ملايم تر به تصويب اکثر نمايندگان رسيد. اصلاح طلبان با اشاره به پيش بينی های قبلی خود طرح دوفوريتی محافظه کاران مجلس را بی اهميت دانسته و مذاکره گران را در حال پذيرش پيشنهاداتی دانسته اند که با همه هياهوها و ابراز مخالفت ها، از پيش روشن بوده که جز آن کاری نمی کنند. يکی از نمايندگان مجلس روز يکشنبه در مخالفت با طرح اوليه برای ملزم کردن دولت به از سرگيری غنی سازی اورانيوم -که روزنامه های تندرو تهران هم آن را حمايت می کردند- گفت مسائل هسته ای از مسائل مهم مملکتی است که در سطوح بالا مطرح و تصميم گيری می شود و کشاندن کارهای بزرگ به ميدان های کوچک از اهميت آن می کاهد. نگاه مثبت به پيشنهادهای اروپا پيش از آشکار شدن واکنش محتاطانه اما اميدوارانه دبير شورای عالی امنيت ملی به پيشنهاد سه کشور اروپائی حسين موسويان سخنگوی هيات ايرانی مذاکره گر هسته ای از وجود نکات مثبت در پيشنهاد اروپائی ها سخن گفته بود. حسن روحانی در ديدار با نمايندگان مجلس با لحنی آرام و مطمئن در مورد مناقشه برانگيزترين بخش پيشنهادهای تازه اروپا که به لزوم تعليق نامحدود غنی سازی اورانيوم از سوی ايران اختصاص دارد گفت نامحدود در اين جا به معنای بی نهايت نيست بلکه چون پايان مذاکرات نامعلوم است، اين زمان باز گذاشته شده است. چانه زنی بر سر تعليق نامحدود غنی سازی روزنامه جمهوری اسلامی از زبان تندروترين جناح کشور و مخالفان مذاکرات هسته ای با اروپا روز دوشنبه نوشت اروپائی ها تصور کرده اند با کودکانی ساده انديش طرفند که حاضرند دارايی های ارزشمند خود را با يک خروس قندی عوض کنند و خودشان را هم برنده اين معامله بدانند. اما واکنش تامل برانگيزتر از جانب کيهان نشان داده شد که در روزهای قبل پرچمدار تندروی و شعار خروج از معاهدات بين المللی بود اما روز سه شنبه در مقاله ای به "تعليق نامحدود" در پيشنهادهای اروپا ايراد گرفت و آن را دارای دو معنا دانست که يکی از اين معانی هر فعاليتی بر روی مواد راديو اكتيو از استخراج تا فرآوری، غنی سازی و توليد غلاف سوخت، را غيرممکن می کند. نگرانی از قبول چنين تعهدی در مذاکره با اروپائيان، از ديد ناظران سياسی همان است که طرح دوفوريتی مجلس هم بر آن تاکيد دارد و موضوع چانه زنی های در مذاکرات پايان هفته در وين خواهد بود. خلاصه شدن اختلافات ايران و سه کشور اروپائی که برای اعتمادسازی جامعه بين المللی نسبت به فعاليت های هسته ای ايران پيشقدم شده اند، در برداشت از " تعليق نامحدود"، از سوئی نشان دهنده علاقه شديد ايران به حفظ امکان دسترسی به توليد سوخت نيروگاه هائی است که افتتاح اولين آن ها هم به موفقت مذاکرات فعلی گره خورده است و از طرفی بازگوی رضايت ايران از مهار بحرانی است که سه ماه پيش با گمانه زنی بر سر حملات نظامی به تاسيسات هسته ای ايران به اوج خود رسيده بود. افشای توليد زيرکنيوم و شفاف سازی همزمان با موفقيتی که به نظر می رسد ايران با شفافيت بخشيدن به فعاليت های هسته ای چندين ساله خود و جلب اعتماد نسبی اروپا به دست آورده است، در روزهای گذشته اطلاعات تازه ای هم از اکتشاف ها و مراکز توليدی مرتبط با صنايع هسته ای افشا گرديد که می تواند گام های ديگری در جهت شفاف سازی ها تلقی شود. بخشی از نمايندگان مجلس روز قبل از جلسه خود با حسن روحانی، به ديدار يکی از تاسيسات هسته ای اصفهان دعوت شده بودند که رسانه های داخلی آن ها را در حال تکميل توليد يکی از پيشرفته ترين مواد سوخت اتمی [زيرکنيوم] توصيف کردند. در عين حال به مناسبت های مختلف، رسانه های ايران و مقامات مسوول از پيشرفت های کشور در زمينه دست يافتن به تکنولوژی های مناسب برای پيشبرد برنامه های صلح آميز هسته ای نوشته و از جمله از خودکفائی ايران در زمينه توليد سوخت نيروگاه های هسته ای خبر دادند، امری که از جانب ناظران سياسی به منزله روحيه دادن به مردم در آستانه توافق های هسته ای تلقی شده است. رفسنجانی، آمريکا و سياست هسته ای بخشی از محافل سياسی نزديک بودن مهار بحران هسته ای را مقدمه حل مسائل بزرگ تر هم دانسته اند، چنان که سردبير "آفتاب يزد" با نقل سخنان مقامات کشور که هدف از گفتگو با اروپا را دفع فشار های آمريکا و اعتماد سازی جهانی خوانده بودند، بدون اشاره مستقيم به ايالات متحده، از تصميم شجاعانه ای نوشته که احتمال دارد فرصت مناسب برای آن فراهم آمده باشد. در بخشی از سرمقاله آفتاب يزد اين گفته هاشمی رفسنجانی رييس مجمع تشخيص مصلحت نقل شده که در بحث غرامت های جنگی ايران از عراق گفته بود: "آمريِکائی ها به زور وارد شدند و کارها را در دست گرفتند يک مقدار نفت می فروشند و پول آن را [ برای پرداخت غرامت های جنگی کويت] برمی دارند اما برای ما کسی اين کار را نمی کند. يکی از راه ها اين است که ما نيروهای موثر را ناديده نگيريم . اين جا جای اولويت هاست ما هر وقت به آن ها يک مقدار نزديک شديم، مسائلمان يک مقدار حل شد." سردبير آفتاب يزد با نقل اين جمله و اشاره به آمادگی محمدخاتمی در آغاز رياست جمهوری اش برای پايان دادن به خصومت با آمريکا نوشته همان طور که درگذشته فرصت ها از دست رفت و ايران بابت حل نشدن ماجراهايش اعلام تاسف کرد، اگر قرارست در آينده باز اين تاسف ها دست بدهد، بهترست از هم اکنون برای تصميمی شجاعانه برنامه ريزی شود. دگرگونی اساسی در آينده نزديک؟ سخن گفتن از تصميم هائی که تا چندی پيش در ايران نگفتنی می نمود در زمانی رخ می دهد که هفت ماهی بيش تر از عمر دولت محمدخاتمی باقی نمانده و فعاليت های هسته ای ايران موضوع ثابت مبارزات انتخاباتی رياست جمهوری آمريکا شده است. ناظران سياسی معتقدند اگر در روزهای آينده مذاکرات هسته ای با اروپا چنان ادامه يابد که طرفين اميدوارند، می توان پيش بينی کرد دولت محمد خاتمی که تنش زدائی از روابط خارجی در صدر اولويت هايش بود، در آخرين ماه عمر خود گامی بزرگ در اين جهت برداشته و زمينه را برای جانشينان خود مناسب تر از پيش کرده باشد. اما برای آن که بازی حساس و ظريف هسته ای به موفقيت هر دو طرف منتهی شود بايد ديد عقاب هائی که در تهران و واشنگتن در دو سال گذشته جز با زبان خشونت و تهديد با هم سخن نگفته اند تا چه حد زمينه کار را به دولتمردان ميانه رو واگذار می کنند. امری که اطمينان يافتن از آن، با توجه به تعيين مهلت اروپا و آژانس بين المللی انرژی اتمی و انتخابات رياست جمهوری آمريکا، زمان زيادی در پيش ندارد. خدمات
دو سال پس از گشوده شدن پرونده هسته ای ايران در آژانس بين المللی انرژی اتمی که در جهان به بحران هسته ای ايران شهرت گرفت، و يک روز مانده به مذاکرات تازه ای بين سه کشور اروپائی و ايران در وين، گزارش مذاکره گر ارشد هسته ای ايران به مجلس و طرح دوفوريتی مجلس نشان می دهد که بخش ميانه رو در حاکميت ايران اميدوار است که بر مبنای پيشنهادهای اروپا به چانه زنی بر سر فعاليت قانونی هسته ای خود ادامه دهد.
نرمش هسته ای: دگرگونی هايی در راه است
الشباب چه کسانی‌‏هستند و در سومالی چه می‌‏خواهند؟ الشباب، نام گروهی از شبهه نظامیان اسلام گرای سومالی است که به القاعده پیوسته و به سازمان یافته ترین و بزرگ ترین متحد القاعده در شرق قاره آفریقا تبدیل شده است. الشباب در سال‌‏های اخیر مناطق وسیعی از سومالی را تحت کنترل گرفته بود. در دو سال گذشته، نیروهای اتحادیه آفریقا، شهرهای بزرگ را از دست الشباب خارج کرده‌‏اند. با این حال این گروه هنوز تهدیدی برای دولت مرکزی سومالی است. از طرفی جامعه جهانی این متحد القاعده را به عنوان تهدیدی تروریستی برای امنیت منطقه می‌‏شناسد. اعضای الشباب چه کسانی هستند؟ گروه الشباب که در عربی به معنی جوانان است در سال ۱۳۸۴ به وجود آمد. این گروه تندرو در آغاز شاخه جوانان گروهی به نام اتحادیه دادگاه های اسلامی سومالی بود که در حال حاظر منحل شده است. این گروه در آن سال‌‏ها علیه حکومت مرکزی و ارتش اتیوپی که در حمایت از دولت وقت وارد خاک سومالی شده بود می‌‏جنگید. گزارش‌‏های زیادی از پیوستن نیروهای جهادی خارجی به الشباب منتشر شده است. الشباب مانند طالبان قوانین شریعت اسلامی و مجازات‌‏هایی مانند سنگسار و قطع اعضای بدن را اجرا می کنند. الشباب چه بخش‌‏هایی از سومالی را کنترل می‌‏کند؟ با وجود آنکه الشباب کنترل بیشتر شهرها را در سومالی از دست داده، اما احکامی که صادر می‌‏کند که همچنان در مناطق روستایی اجرا می‌‏شود. نیروهای الشباب در تابستان ۱۳۹۰ از موگادیشو، پایتخت سومالی بیرون رانده شدند و یک سال بعد بندر کیسمایو در جنوب موگادیشو را هم از دست دادند. کیسمایو برای الشباب اهمیت زیادی داشت چون هم امکان پشتیبانی از مناطق تحت کنترل آنها را فراهم می‌‏کرد و هم با گرفتن مالیات از محموله‌‏های تجاری پول به دست می‌‏آوردند. نیروهای اتحادیه آفریقا که از دولت سومالی حمایت می‌‏کنند تصرف این دو منطقه را یک پیروزی بزرگ خواندند. با این وجود الشباب همچنان در مناطقی که از دست داده عملیات انتحاری انجام می دهد. الشباب که به اعتقاد برخی کارشناسان دربرابر قدرت آتش نیروهای اتحادیه اروپا دست به عملیات ایذایی می‌‏زند، از چند جهت تحت فشار نیروهای خارجی است. کنیا، که الشباب را متهم به گروگان گرفتن گردشگران خارجی می‌‏کند، نیروهایش را در سال ۱۳۹۰ وارد خاک سومالی کرد و یک جبهه در جنوب تشکیل داد. نیروهای اتیوپی هم از غرب وارد سومالی شدند. این دو کشور زیر پرچم اتحادیه آفریقا و به دنبال تامین امنیت منطقه هستند. رهبر الشباب کیست؟ احمد عبدی غودان که با عنوان مختار أبو الزبیر هم شناخته می‌‏شود رهبر این گروه است. او اهل سومالی‌‏لند، منطقه ای در شمال سومالی است که اعلام خودمختاری کرده است. گزارش‌‏هایی از اختلاف نظر میان رهبری و بدنه عملیاتی االشباب منتشر شده است. جنگجویان الشباب حدود ۷ تا ۹ هزار نفر و بیشتر اهل جنوب سومالی هستند. الشباب وجود این اختلاف‌‏های قومی را رد می‌‏کند. احمد عبدی غودان، برخلاف معمول بیشتر گروه‌‏های جهادی در پیام ویدئویی فرستاده و چهره‌‏اش شناخته شده است. حدود شش سال پیش، عدن هاشی فرح از رهبران سابق الشباب در حمله هوایی آمریکا کشته شد. الشباب چه ارتباطی با گروه‌‏های اسلامی دیگر دارد؟ الشباب زمستان پارسال به القاعده پیوست. رهبر این گروه در یک ویدئو گفت که گروهش متعهد به پیروی از رهبر القاعده، ایمن الظواهری است. این دو گروه سوابق طولانی در همکاری دارند و مشخص شده که جنگجویان خارجی به همراه الشباب در سومالی می جنگند. پارسال رهبران الشباب یکی از اعضای القاعده را که برای کمک رسانی به جنگ زدگان مناطق تحت کنترل اسلامگراها به سومالی آمده بود، همراهی کردند. ظاهرا این عضو القاعده، ابو عبدالله المهاجر شهروند آمریکا و از مهره‌‏های مهم القاعده بوده است. مقام‌‏های آمریکایی معتقدند، نیروهای القاعده بعد از کشته شدن اسامه بن لادن و در تلاش برای فرار از افغانستان و پاکستان، به سومالی پناه می‌‏برند. آیا الشباب به هدف‌‏های خارج از سومالی هم حمله می‌‏کند؟ حدود سه سال پیش این گروه مسئول دو بمب گذاری انتحاری در کامپالا، پایتخت اوگاندا شناخته شد. در این حمله ۷۶ نفر که برای تماشای فینال جام جهانی ۲۰۱۰ فوتبال جمع شده بودند کشته شدند. دلیل این حمله همکاری ارتش اوگاندا با اتحادیه آفریقا برای نبرد در سومالی بود. همچنین یک سال بعد از حمله های ۱۱ سپتامبر، احتمال می رود حمله انتحاری در مومباسا، شهر ساحلی کنیا، توسط گروه‌‏های مرتبط با القاعده داخل خاک سومالی طرح ریزی شده باشد. این حمله علیه اهداف اسرائیلی بود. گزارش‌‏هایی از رفت و آمد شببه نظامیان به نایروبی، پایتخت کنیا حتی برای درمان منتشر شده است. تحلیلگران می گویند اعضای الشباب بدون بازرسی از مرز می گذرند. متحدان الشباب چه کسانی هستند؟ اریتره، تنها متحد منطقه ای الشباب شناخته می شود که برای مقابله با نفوذ دشمن دیرینه‌‏اش، اتیوپی، از این گروه حمایت می‌‏کند. اریتره اتهام مسلح کردن الشباب را رد می‌‏کند. در سال ۲۰۰۶، اتیوپی با حمایت آمریکا نیروهایش را به خاک سومالی فرستاد تا با گروه‌‏های تندروی اسلامی مقابله کند. سه سال بعد این کشور بعد از تلفات سنگین نیروهایش از سومالی خارج شد. اتیوپی بعد از ورود دوباره ارتشش به سومالی در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که مناطقی که تصاحب کرده را به اتحادیه آفریقا تحویل می‌‏دهد. وضع دولت سومالی چطور است؟ حسن شیخ محمود، رئیس جمهوری فعلی سومالی، یک دانشگاهی و فعال سیاسی سابق است. او پارسال توسط پارلمان جدید سومالی و تحت یک روند صلح با پشتیبانی سازمان ملل انتخاب شد. پیش از او شیخ شریف شیخ احمد، شبه نظامی سابق، رئیس جمهوری سومالی بود. او در دوران سه ساله ریاست جمهوریش به فساد مالی در توزیع کمک های بین الملی متهم بود. سومالی یک کشور ناکام است. این کشور در ۲۰ سال اخیر هیچ حکومت ملی کارآمدی نداشته و در این مدت محدوده مرزهایش میدان جنگ گروه‌‏های مختلف بوده است. ناامنی مشکل اصلی مردم سومالی بوده و هست و به همین دلیل زمانی که الشباب ظهور کرد، با وعده برقراری امنیت میان مردم هوادار پیدا کرد. اما مشروعیت الشباب، دو سال پیش با رد کمک‌‏های غذایی غرب تضعیف شد. این گروه مدافع اسلام وهابی است که ریشه در عربستان سعودی دارد. اما بیشتر مردم سومالی اهل سنت و صوفی هستند. الشباب که با برداشت‌‏های غیر وهابی از اسلام مخالف است، تعداد زیادی از زیارتگاههای صوفیان را تخریب کرد. این اقدام باعث کاهش بیشتر محبوبیت و مشروعیتش شد. از پارسال با تشکیل دولت جدید و خارج شدن موگادیشو و شهرهای دیگر از تسلط الشباب، بسیاری از سومالیایی‌‏ها از تبعید بازگشته‌‏اند و پول و مهارت‌‏هایشان را به کار گرفته‌‏اند. حالا در سومالی خشک شویی و خدمات جمع آورزی زباله به راه افتاده و امیدها برای برخاستن این کشور شاخ آفریقا، از خاکستر دو دهه جنگ پررنگ شده است.
گروه اسلام گرای الشباب اعلام کرده که مسئولیت حمله به یک مرکز خرید در نایروبی، پایتخت کنیا برعهده آنهاست. تاکنون در جریان این حمله دهها نفر کشته و شمار زیادی مجروح شده اند. هر چند که این گروه مرتبط به القاعده از مناطقی در جنوب و مرکز سومالی که زمانی کنترل آنها را در اختیار داشت به عقب رانده شده ، اما این گروه همچنان تهدیدی بالقوه به شمار می رود.
الشباب چه کسانی هستند؟
نهضت آزادی ايران با توجه به وضعيت متلاطم و بحرانی منطقه، بويژه عراق و تغييرات سياسی در ايران، ادامه و گسترش نا آراميها و درگيريها و به کارگيری سياست‌ مشت آهنين را به نفع کردستان و در راستای منافع و امنيت ملی کشورمان نمی ‌داند. بحران کنونی کردستان از يک سو محصول رويدادهای تاريخی و از سوی ديگر بازتاب وضعيت سياسی، اقتصادی، فرهنگی ـ‌ مذهبی موجود در کردستان و تأثير رويدادهای منطقه و تحريکات خارجی است. بنابراين، هر گونه راه حلی بايد با در نظر گرفتن عوامل يادشده و با خويشتنداری، سعه صدر و دورنگری گزينش و اعمال شود. واکنشهای تند و خشن نه تنها کارساز نخواهد بود بلکه موجب افزايش سريع ابعاد بحران در حدی که مهار آن از دست برود، خواهد گرديد. اقوام ايرانی، از جمله کردها، بخش جدايی ‌ناپذير از فرهنگ و تمدن ايران محسوب می‌ شوند. کردها از جمله قديمترين و اصيلترين اقوام ايرانی ـ آريايی هستند؛ آنان خود را بيش از هر ايرانی ديگری، ايرانی می ‌دانند و از ملامصطفی بارزانی چنين نقل می‌ کنند که "کردی که خود را ايرانی نداند، کرد نيست". برپايه چنين احساس تعلق و وابستگی، کردها در طول قرنهای پی ‌در ‌پی گذشته از جدی ‌ترين پاسداران استقلال و تماميت ارضی کشورمان بوده‌ اند. تاريخ گذشته ايران نشان می‌ دهد که بلوچها در بلوچستان، ترکها در آذربايجان و کردها در غرب کشور نه تنها خود را ايرانی می ‌دانسته‌ اند بلکه مدافعان جدی در برابر تجاوزهای خارجی بوده ‌اند. در انقلاب مشروطيت، هنگامی که به دستور محمدعلی شاه - و به دست نيروی قزاق به فرماندهی يک افسر روسی - مجلس شورای ملی به توپ بسته شد و مشروطه خواهان شکست خوردند و پراکنده شدند، ستارخان و باقرخان قيام کرده، پس از شکست دادن قوای استبداد در آذربايجان راهی تهران شدند و شاه مستبد و نيروهای قزاق را وادار به فرار کردند. رهبران اين جنبش هرگز سخنی که حاکی از گرايشهای قومگرايانه در برابر ايرانگرايی باشد بر زبان نراندند، پس چه شده است که ما امروز با بحران قومگرايی روبرو شده ‌ايم؟ متأسفانه از سالهای آغازين قرن بيستم، يعنی از سال ١٣٠٠ هجری شمسی به بعد، با روی کار آمدن رضاخان و اجرای سياست‌ دگرگونی ريشه ‌ای بافت و ساختار اجتماعی ايران و سرکوبی ايلات و عشاير، درگيريهای شديدی ميان دولت مرکزی و کردها پديد آمد. در آن زمان، اگر چه کردها حق ويژه ‌ای برای خود مطرح يا مطالبه نمی ‌کردند، سياست تمرکز قدرت در دولت مرکزی از عوامل و موجبات اصلی درگيريهای شديد نظامی در کردستان محسوب می ‌شد. از آن پس، سياست محوری دولت مرکزی در دوران استبداد مطلقه سلطنتی بر سرکوبی مستمر کردها و جلوگيری از رشد و توسعه سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنان متمرکز بوده است. اجرای اين سياست موجب شد که در آستانه انقلاب اسلامی ايران، در آمارهای رسمی کشورمان، کردستان و سيستان و بلوچستان جزء فقيرترين و محرو‌مترين استانهای کشور گزارش شوند. سرکوبهای سياسی و نظامی، محدوديتهای فرهنگی و محروميتهای اقتصادی موجب فراهم‌ شدن زمينه ‌های مساعد برای رشد گرايشهای جدايی ‌طلبانه ‌شد. قدرتها و توطئه ‌گران خارجی نيز در گذشته از همين زمينه ‌های مساعد بهره ‌گيری کرده‌ اند و اينک تحريکات و تبليغاتشان اوج تازه ‌ای يافته است. ريشه ‌ها و دلايل گرايشها و حرکتهای جدايی‌ خواهانه در ميان برخی از اقوام ايرانی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم را بايد در همين زمينه‌های داخلی و تحريکات خارجی جستجو کرد. نا آراميهای اخير کردستان از درگيری ای ساده و ابتدايی در مهاباد که منجر به قتل يک هموطن کرد شد، آغاز گرديد و اعتراضات مردمی بسرعت به شهرهای ديگر استان سرايت کرد. اگر چنين حادثه ‌ای در منطقه ای ديگر يا در شرايط ديگری در همان منطقه رخ داده ‌بود، احتمالاً اين گونه پيامدها را نمی ‌داشت و تخلف يک مأمور انتظامی با پيگيريهای عادی قضائی حل و فصل می ‌شد. آنچه موجب بروز اين نا آراميها گرديده، وجود شرايط و زمينه ‌های مناسب، نارضايتيهای گسترده و عميق مردم از وضعيت کلی حاکم بر کشور و کردستان است. در طول سالهای پس از انقلاب ، بويژه در جمهوری دوم، گامهای مؤثری در راستای رشد و ارتقای سطح آموزش در کردستان برداشته شد، به گونه ‌ای که امروز شاهد نيروی تحصيلکرده و با ارزشی در ميان برادران کرد هستيم. اين سياستهای آموزشی آثار فراوانی در بالابردن سطح آگاهی سياسی کردها و بهبود روابط آنان با دولت مرکزی داشته است. در دو دوره رياست جمهوری آقای خاتمی، گامهای مثبت و مؤثری در انتصاب مديران کرد سنی در سطح استان و در سطح ملی برداشته شد و برنامه‌ های ويژه ‌ای برای توسعه صنعتی و اقتصادی در کردستان به اجرا گذاشته شده ‌است، اما متأسفانه پس از گذشت ٢٧ سال از پيروزی انقلاب هنوز ميانگين شاخصهای توسعه در کردستان (و نيز در سيستان و بلوچستان) در مقايسه با ساير استانهای ايران در پايينترين رديفها قراردارد. محروميت اقتصادی در کردستان يکی از علل کارساز در ايجاد نارضايتيهای عمومی است. ميزان مشارکت مردم کردستان در انتخابات اخير، کمترين حد (زير بيست درصد) در سطح ملی بوده است. پايين بودن اين درصد مشارکت، بازتاب و نشانه روشن نارضايتی کردها از وضع موجود است، مقايسه اين آمار با آمار مشارکت مردم کردستان در انتخابات دو دوره گذشته رياست جمهوری، کاهش شديد آن را نشان می‌ دهد. بی ‌ترديد اين کاهش چشمگير علاوه بر آنچه در بالا اشاره شد، متأثر از تغيير وضعيت کردهای شمال عراق نيز بوده ‌است. رخدادهای کردستان عراق سطح توقعات کردهای ايران را بالا برده و بر ميزان نارضايتی آنان افزوده است. رشد گرايشهای جدايی‌ خواهانه در ميان برخی از کردها همچنين واکنشی به وضعيت نه چندان مطلوب کل کشور است. در شرايط نامطلوب کنونی، به همانگونه که سرمايه ‌های مادی به کشورهای ديگر، از جمله به امارات متحده عربی فرار می‌ کنند، نيروهای انسانی نيز با الهام از شعر زيبای "سعديا حب وطن گرچه حديثی است شريف ـ نتوان مرد بسختی که من اينجا زادم" دست به مهاجرت می ‌زنند، تا آنجا که فرار مغزها از ايران به بالاترين سطح در جهان رسيده است، آن دسته از مردم که نه امکان مهاجرت و گريز دارند و نه خود را قادر به تغيير شرايط نامطلوب می‌ بينند، ناگزير به تمامی سابقه و هويت تاريخی خويش پشت پا می‌ زنند و نجات را در جدايی و گريز از مرکز تصور می‌ کنند، اما جدايی به رهايی نمی ‌انجامد، بلکه گام برداشتن بسوی سراب و ناکجا آباد است. مقايسه وضعيت کردها در عراق و ايران قياس مع ‌الفارق است زيرا در حالی که کردها در هر جا که باشند خود را ايرانی می ‌دانند و احساس تعلق و وابستگی به ايران دارند، کردهای عراق هرگز خود را عرب ندانسته ‌اند و نمی ‌دانند، با اينکه اکثريت کردهای عراق سنی هستند، اشتراک مذهب آنان با اعراب سنی نتوانسته است آنان را به قبول حکومت عربی قانع يا وادار سازد، وضعيت کردهای ترکيه و روابط آنان با اکثريت ترکها تشابهی با وضع کردهای عراق دارد، اما آنها نيز وضعيت ويژه‌ ای دارند که با وضع گروههای ايرانی بکلی متفاوت است. در چنين شرايطی، مقامات تصميم گيرنده و نيروهای انتظامی و امنيتی با توجه به حساسيتهای بسيار بالايی که وجود دارد، بايد با آرامش، سعه صدر و خويشتنداری با بحران روبرو شوند و در پی راه ‌حلهای سنجيده باشند. متأسفانه مسائل کردستان که زمانی صرفاً قومی و سياسی و اقتصادی بود، امروزه به دليل بروز و ظهور تعصبات مذهبی و کشيده ‌شدن اين تعصبات به سطح مديريتها و انعکاس آن در ابعاد فرهنگی رسانه‌ های ملی، با اعتراضات مذهبی همراه شده است، رفتارهای برخی از سنتگرايان شيعه نيز در تحريک احساسات مذهبی هموطنان اهل سنت بشدت مؤثر بوده است. از سوی ديگر، ما با برادران کردمان، بويژه روشنفکران و برگزيدگان کرد نيز سخن داريم. محور اصلی سخنمان اين است که مشکلات کردستان جدا از مسائل اساسی و کليدی کشورمان نيست، فشارهای سياسی، محروميت اقتصادی و محدوديت فرهنگی منحصر و محدود به کردستان نيست. مگر فعالان سياسی غيرکرد تحت فشار نيستند؟ مگر بخش قابل توجهی از کل جمعيت کشورمان زير خط فقر زندگی نمی ‌کنند؟ مگر دگرانديشان، اعم از دينی و غيردينی مورد بی ‌لطفی، فشار و سرکوبی قرار ندارند؟ مگر سنتگرايان با تنگ نظری انديشه‌ های متفاوت روشنفکران دينی را تحريم نمی‌ کنند؟ حل مشکلات کردها با گزينش راهی جدا و مستقل از کل ايران يا دست زدن به روشهای افراطی و تند و ناکجا آبادی مقدور نيست؛ در سراسر ايران، راه نجات مبارزه مستمر، پيگير، قانونی و مسالمت‌ آميز برای ايجاد تغييرات تدريجی در راستای اهداف راهبردی است. برپايه آنچه گفته شد: ١ـ نهضت آزادی ايران فعالان فرهيخته و نخبگان کرد را به موضعگيری صريح عليه خشونتها و تحريکات ضدملی و دعوت به اعتراضات مدنی و مسالمت‌آميز توصيه می‌ کند. ٢ـ نهضت آزادی ايران مقامات مسئول و تصميم گيرنده در نهادهای امنيتی و انتظامی را به خويشتنداری در برخورد با نا آراميها سفارش می ‌کند. ٣ـ اگر دولت جديد درباره آنچه به عنوان «عدالت» مطرح کرده، جدی است، بايد عدالت را به عنوان هدف راهبردی در سطح ملی و در ميان اقوام ايرانی عمل ‌کند و با اجرای طرحهای مطالعه شده اقتصادی ـ صنعتی، ميانگين شاخصهای توسعه در کردستان (و در سيستان و بلوچستان) را به سطح ساير استانها ارتقا دهد. ٤ ـ اگر چه در کردستان چند زبان‌ کردی وجود دارد، با اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی می ‌توان گام مؤثری در کاهش تشنجات و جلب نظر اقوام مختلف ايرانی، از جمله قوم کرد برداشت. ٥ ـ ادامه وضعيت امنيتی در کردستان در راستای حل مسالمت‌آميز مشکلات اين استان نيست، مشکلات را بايد براساس ماهيتشان تفکيک کرد؛ مثلاً مبارزه با قاچاق در کردستان بايد از ساير برنامه‌ ها بکلی جدا شود، تا زمانی که فقر، محروميت و بيکاری در کردستان بيداد می ‌کند، مردم را نمی ‌توان به آسانی از روی آوردن به قاچاق برای تأمين حداقل هزينه زندگی بازداشت. در رويدادهای اخير، مناطق فقير نشين در مهاباد و در ساير شهرهای کردستان از کانونهای اصلی اعتراضات و نا آراميها بوده است. ٦ ـ نهضت آزادی ايران فعالان سياسی کشور را از هر قشر و گروه و با هر گرايشی دعوت می‌ کند که نسبت به نا آراميهای قومی و برخوردهای خشونت‌ آميز که در استانهای آذربايجان، خوزستان، کردستان و ... رخ می ‌دهد توجه داشته و به مشکلات و اعتراضات مردم اين استانها حساس باشند و با جديت از حقوق و آزاديهای اساسی آنان در چارچوب ايران متحد و يکپارچه دفاع کنند؛ معترضان کرد نبايد احساس تنهايی کنند و نبايد اجازه و رضايت داد که تنها راديوها و تلويزيونهای خارجی، با انگيزه ‌های خاصی که دارند، مدافع و بيان کننده اعتراضات کردها باشند. نهضت آزادی ايران در چهار سال گذشته با بررسی اوضاع و احوال کشور بارها ادامه وضعيت اقتصادی، سياسی، فرهنگی و اجتماعی کنونی را خطرآفرين ارزيابی کرده و هشدار داده است که اگر اين روند متوقف نشود با فروپاشی جغرافيايی و اجتماعی روبرو خواهيم شد، ما برای پيشگيری از اين خطرات تهديد کننده، طرح وفاق ملی را مطرح کرديم و ما همچنان بر اجرای اين طرح پای می‌ فشاريم و معتقديم که اصرار بر تداوم اجرای سياستهای نامطلوب گذشته، هزينه‌ های سنگينتری برای کشورمان به بار خواهد آورد. هم اکنون آثار شوم ادامه اين سياستها را در خوزستان و کردستان می ‌توان ديد، بنابراين تا دير نشده است بايد همگان برای رفع بحران، فکری عاجل کنند و به اقداماتی فوری ولی سنجيده، ريشه‌ ای و خردورزانه دست‌ زنند تا در پيشگاه خداوند و در برابر خلق او شرمسار نشوند. خدمات
نهضت آزادی ايران با ابراز نگرانی عميق نسبت به تحريکات، تشنجات و درگيريها در شهرهای مختلف استان کردستان، قتل شهروندان، اعم از مردم عادی و نيروهای انتظامی، مجروح شدن مردم، تعطيل روزنامه ‌ها و بازداشتهای گسترده را محکوم نموده، همدردی خود را با خانواده های قربانيان و زخمی ‌شدگان اين درگيريها اعلام می ‌کند.
اطلاعيه نهضت آزادی ايران در مورد حوادث کردستان
نسيم کمتر از سه ساله که در رشته تير اندازی فعاليت می کنه و در اين سه سال تونسته در مسابقات مختلف شرکت کنه و موفقيت های خوبی رو بدست بياره، مخصوصا در مسابقات قهرمانی آسيا در مالزی که موفق به کسب مدال برنز آسيا هم شد. نسيم در المپيک آتن، در رشته کلت بادی ۱۰ متر، با بهترين تيراندازان کشورهای ديگه به رقابت می پردازه و اميدواره که در صورت بدست نياوردن مدال، حداقل رکورد خودش و ايران رو بهتر کنه. در چند المپيک گذشته تيم تير اندازی زنان ايران حضوری فعال داشتند و جالبه که درکاروان ورزشی ايران در دو المپيک گذشته خانم ها ليدا فريمان و منيژه کاظمی به عنوان تيراندازان ايران حضور داشتند و خانم منيژه کاظمی در المپيک سيدنی تنها دخترتيرانداز از ايران بود . با توجه به اينکه کمتر از يک هفته تا شروع مسابقات المپيک يونان بيشتر وقت باقی نمونده، فربد سروندی با نسيم حسن پور تنها دختر در کاروان اعزامی ايران به مسابقات المپيک يونان، گفتگويی داشت : نسيم حسن زاده هستم. ۱۹ سالمه وعضو تيم ملی تير اندازی بانوان ايران هستم . نسيم الان که به عنوان تنها دختر ايرانی در المپيک يونان شرکت خواهی کرد، چه احساسی داری؟خيلی خوشحالم که تونستم به عنوان تنها دختر از ايران در المپيک يونان شرکت کنم. اميدوارم که بتونم شايستگی اين را داشته باشم که ديدگاه مردم جهان رو نسبت به ايران و زن ايرانی عوض کنم. نسيم چند ساله که در رشته تير اندازی فعاليت می کنی؟سه سالی می شه. چطور شد که تيرانداز شدی؟من در رشته تربيت بدنی درس می خوندم و تيراندازی يکی از رشته های درسی ما بود و اصلا هم از اين رشته خوشم نمی آمد. تا اينکه يک روز رئيس هيئت تيراندازی استان آذربايجان، چند نفری رو برای تيم استان انتخاب کرد. که من در بين آنها نفر برتر شدم و همين باعث شد که من به اين رشته علاقمند بشم. نسيم چرا از تيراندازی خوشت نمی آمد؟چون فکر می کردم بايد مثل شکارچی ها باشم يا مثل آدمهايی که همش جنگ می کنند. پس در تبريز تير انداز شدی؟بله. خانم ليدا فريمان هم که در المپيک آتلانتا شرکت کرد از آذربايجان بود، علت اينکه اغلب تيراندازان دختر درطی اين چند سال از آذربايجان هستند چيه؟ يه سری بايد باشه؟نمی دونم ولی تبريز تيراندازان خوب و ماهری داره، البته ما در تبريز فقط برای دوسال بخاطر شغل پدرم اقامت داشتيم و بعد به تهران برگشتيم. از کی در تيم ملی بانوان ايران هستی؟من يک سال بعد از اينکه تيراندازی رو شروع کردم به تيم ملی دعوت شدم و دو سالی می شه که در تيم ملی هستم. بهترين مدالی که در اين سه سال بدست آوردی چی بوده؟مدال برنز در مسابقات قهرمانی آسيا در مالزی. در مورد رشته تيراندازی برامون بيشتربگو؟البته مردم يه ديدگاه ديگه ای به اين رشته دارن و فکر می کنن که يه رشته خشک و سرديهو رشته خشنی هستش، يا اينکه تيراندازها آدم های بی رحمی هستن يا همه شون شکارچی هستن. اما برعکس رشته تيراندازی يه رشته پر هيجان و آرام بخشيه وهر تيرش هيجان مخصوص خودشو داره و خيلی آرام بخشه و تيراندازان انسانهای آرام و مصممی هستن. من هيچ وقت به شکار نرفتم چون حيوانات رو دوست دارم و تيرها مو فقط به سيبل و نشانه ام زدم. رشته تيراندازی شامل چند رشته است؟رشته تير اندازی در ايران در شش رشته فعاله، اما کشورهای ديگه در رشته های بيشتری فعاليت می کنن، ما در ايران در رشته های طپانچه بادی ، تفنگ بادی ، سنتر پايه، پنجاه متر کلت ، تفنگ ۵۰ متر، ۲۵ متر ورزشی بانوان، تراپ و اسکيت يا همان هدفهای پروازی فعاليت می کنيم. تو در چه رشته ای کار می کنی؟من در رشته کلت بادی ۱۰ متر. می شه بيشتر توضيح بدی؟ما در اين رشته چهل تير می زنيم، البته آقايون شصت تير می زنند و بايد از فاصله ده متری به سيبل شليک کنيم و هر تير ده امتياز داره که مجموع امتيازات می شه ۴۰۰ و در موقع تيراندازی بايد ايستاده و دست در زاويه ۴۵ درجه باشه و خانم تاالونا از چين رکورداراين رشته در جهان هست. چرا در ايران فقط اين شش رشته رو می شه تمرين کرد؟چون از نظر امکانات مشکل داريم و ابزار مورد نياز رشته های ديگه رو در ايران نداريم. رقبای تو در اين رشته کيا هستن؟من در ايران رقيب ندارم اما بيشتر رقيبان من در مسابقات بين المللی از کشور چين و آلمان هستن که در حقيقت مهد تيراندازی جهانند. چطور شد که تونستی جواز ورود به المپيک رو بدست بياری ؟من در سال ۸۲ در مسابقات قهرمانی آسيا در مالزی شرکت کردم و موفق به کسب مدال برنز آسيا شدم که به همين خاطر اجازه ورود به المپيک يونان رو بهم دادند. تا الان در چه مسابقات بين المللی شرکت کرده ای؟من در سال۱۳۸۲ در مسابقات قهرمانی جهان در ميلان ايتاليا شرکت کردم، در همين سال در مسابقات قهرمانی آسيا در مالزی شرکت کردم که موفق به دريافت مدال برنز آسيا شدم و در مسابقات قهرمانی جهان هم در سال گذشته در ميلان ايتاليا شرکت کردم که تونستم رکورد خودم رو ۵ امتياز بهتر کنم . رشته تيراندازی با کمان با تيراندازی با اسلحه فرق داره؟نه فرقی زيادی ندارند و فقط نوع تيراندازی و نوع اسلحه فرق می کنه. در مسابقات ايتاليا چه مقامی رو بدست آوردی؟مقام پونزدهم روبدست آوردم، ولی تونستم رکود خودمو پنج امتياز بهبود بخشم. نسيم به نظر تو رشته تيراندازی ايران نسبت به کشورهای ديگه در چه جايگاهی قرار گرفته؟با امکاناتی که ما داريم نسبت به کشورهای ديگه خيلی پايين ترهستيم، چون ما نه سالن خوبی داريم و نه سلاح خوب، مثلا من که دارم به المپيک می رم از سلاحی استفاده می کنم که متعلق به ۱۰ سال پيش هست. در المپيک های گذشته هم در کاروان ورزشی ايران دختران تيرانداز بودند ( ليدا فری مان و منيژه کاظمی) آيا رشته های آنها با تو يکی بود؟نه، خانم فريمان در رشته تفنگ بادی شرکت کرده بود ولی خانم منيژه کاظمی رشته شون با من يکی بود و در رشته کلت بادی ۱۰ متر شرکت کرد. چطور شد که در عرض يک سال بعد ازفعاليت در اين رشته تونستی موفقيت های خوبی بدست بياری؟من در شروع کار با اراده و تلاش خوبی تمريناتم روشروع کردم، حتی يادمه در روز های برفی شديد در تبريز که برفش معروفه من پياده تا سالن می رفتم که فقط من بودم و مربی ام که اون هم از اين علاقه من متعجب می شد، ولی بيشتر فکر می کنم که پشتکار و علاقه زياد و تمرين مداوم باعث موفقيت من شد. رشته تيراندازی چه تاثيری روی روحيه تير اندازان می گذاره؟رشته تيراندازی تمرکز رو بالا می بره و تيراندازان اغلب تصميم گيرنده های خوبی هستند چون ما روی هرتيرمون تصميم می گيريم که بزنيم يا نزنيم چون فقط يکبار اين شانس رو داريم و خيلی مسلط و با اراده اند و از آرامش بخصوصی برخوردارند. به نظر تو، يه تيرانداز بايد چه نکاتی رو رعايت کنه تا موفق تر بشه؟يه تيرانداز بايد از لحاظ بدنی قوی باشه، تمرين زياد داشته باشه و به خودش اعتماد داشته باشه نگه نمی تونم و نمی شه، و در لحظه تيراندازی با تمرکز دقيق به هدف شليک کنه و از آمادگی جسمی خوبی برخوردار باشه و هيچ وقت نبايد به رقيباش حسادت کنه بلکه بايد رقابت کنه، که متاسفانه در ايران بيشتر تيراندازان حسادت می کنند تا رقابت. يه تيراندازبرای آمادگی بدنی بهتر، چه تمريناتی رو بايد انجام بده؟بدنسازی مخصوص تيراندازی، کوهنوردی ، شنا و يوگا. نسيم می شه بگی در موقع تير اندازی چيکار می کنی؟من قبل از اينکه شروع به تيراندازی کنم ابتدا تصوير سازی ذهنی می کنم ودر موقع تيراندازی تمرکز دقيق دارم، تعادل بدنی ام رو حفظ می کنم تا دستم نلرزه، عضلات چشم و عضلات انگشتم روی ماشه ام رو با هم هماهنگ می کنم و فقط مگسگ، هدف و فضای دوم رو نگاه می کنم، بعد با آرامش شليک می کنم. آيا تير اندازی لباس مخصوصی داره؟رشته تفنگ بادی، کت و شلوار ويژه خودشو داره که از جنس چرم هست، اما رشته کلت لباس بخصوصی نداره، اما در اغلب رشته های تيراندازی از کفش ويژه تيراندازی استفاده می شه که تکيه گاه و ثبات تيرانداز رو بيشتر می کنه و عينک و گوشی مخصوص تير اندازی، سلاح و ساچمه يا همان تيرهم از ديگر ابزار يه تيرانداز هست. استقبال خانمها از اين رشته چطور بوده؟قبل از سال ۸۱ تعداد مراجعه کنندگان خيلی کم بود ولی در يکی دو سال گذشته استقبال خانمها خيلی خوب بوده و حتی ما نفراتی رو داريم که آمادگی شرکت در مسابقات برون مرزی رو هم دارن. آخرين سوال اينکه، در فاصله ای که تا المپيک باقی مانده چيکار می کنی وچه برنامه ای داری؟البته من بيشتر برای المپيک پکن برنامه ريزی کردم و مطمئن هستم که در اونجا مدال ميارم، اما برای المپيک يونان من از فروردين ماه تا الان در اردوهای مختلف بودم و دوشنبه آخرين اردو تمام می شه و تا روز اعزام به يونان استراحت می کنم و منتظر روز مسابقه می مانم. خودت چی فکر می کنی؟ آيا مدالی می تونی در اون روز بدست بياری؟نمی دونم، اما اگر مدالی هم نيارم سعی می کنم که رکورد خوبی بدست بيارم. تشويش نداری؟نه، سعی می کنم که به اون لحظه زياد فکر نکنم وگرنه تشويشم زياد می شه. با آرزوی موفقيت برای نسيم در المپيک يونان. خدمات
نسيم حسن پور ۱۹ ساله، تنها دخترايرانی در رشته تيراندازی و تنها دخترايرانی شرکت کننده در مسابقات المپيک يونان است.
روز هفتم : نسيم حسن پور تنها دخترايرانی در مسابقات المپيک يونان
کمکهای بین المللی برای بیش از یک میلیون نفر قربانی سیل به فرودگاه پیونگ یانگ پایتخت کره شمالی ارسال می شود. سیل باعث خرابی پلها و راههای ارتباطی شد. حد اقل 600 نفر کشته شدند و محصولات کشاورزی نیز نابود شد. حدود 100 هزار نفر بی خانمان شدند و بسیاری از آنها اکنون در چادر در کنار مزارع خود زندگی می کنند. حدود 40 در صد ساختمانهای درمانی در سیلها تخریب شدند و خدمات پزشکی هم در چادرها ارائه می شود. صلیب سرخ می گوید در برخی مناطق، 70 در صد جمعیت آسیب دیده از اسهال و دیگر امراض شکمی رنج می برند. خدمات
این عکسها را محمد خالد از فدراسیون بین المللی جمعیتهای صلیب سرخ و هلال احمر برای سایت انگلیسی بی بی سی فرستاده بود که برای بینندگان صفحه صدای شما نیز منتشر می شوند.
مجموعه عکس: عواقب سیل در کره شمالی
آقای ترامپ این خبر را پس از میزبانی کیم یونگ چول، مقام بلندپایه کره شمالی در کاخ سفید اعلام کرد. این مقام ارشد کره شمالی نامه‌ای از کیم جونگ اون را به دونالد ترامپ تحویل داده است. آقای ترامپ گفت این نامه "بسیار جالب بوده" و ممکن است زمانی محتوای آن را منتشر کند. او کمی بعد از این حرف گفت هنوز نامه را نخوانده و حتی هنوز آن را باز نکرده است. رئیس جمهور آمریکا گفت در ملاقاتش با هیات کره شمالی مسایل حقوق بشری را مطرح نکرده است. اگر ملاقات دونالد ترامپ و کیم جونگ اون در ١٢ ژوئن (کمتر از دو هفته دیگر)، در سنگاپور برگزار شود، اولین ملاقات میان رهبران وقت دو کشور خواهد بود.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، یک هفته پس از آن که گفت ملاقات سنگاپور را لغو می‌کند، اعلام کرده است که دیدارش با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، در همان تاریخ از پیش برنامه‌ریزی‌شده ١٢ ژوئن انجام می‌شود.
ترامپ: دیدار با رهبر کره شمالی انجام می‌شود
سایکس نام خانوادگی نماینده بریتانیا در مذاکرات بود و پیکو نام خانوادگی نماینده فرانسوی. توافق‌نامه و نقشه‌ای که در پایان مذاکرات ترسیم شد، به نام این دو نفر معروف شده است. به‌طور خلاصه، امضاءکنندگان توافق کردند هر یک کدام بخش امپراتوری عثمانی را بردارند. بخش‌هایی تحت کنترل کامل‌شان قرار می‌گرفت و بخش‌هایی را به عنوان "تحت نفوذ" دیگری به رسمیت می‌شناختند. با نقشه امروز، سهم بریتانیا تقریبا این بود: عراق (جز تکه‌ای در شمال)، کویت، اردن (جز تکه‌ای در جنوب)، نیمه جنوبی اسرائیل (صحرای نقب)، بندر حیفا در شمال اسرائیل، و ساحل شرقی شبه‌جزیره عرب تا الاحساء. سهم فرانسه تقریبا این بود: سوریه، لبنان، آن تکه باقی‌مانده در شمال عراق، و بخش‌هایی از ترکیه که هم‌مرز سوریه است. سهم روسیه بخشی از شرق ترکیه در همسایگی ایران بود به‌علاوه استانبول. آن‌چه امروز به‌عنوان اراضی اشغالی فلسطین می‌شناسیم، یعنی کرانه غربی، و نیمه شمالی اسرائیل تحت کنترل نیرویی بین‌المللی قرار می‌گرفت. در یک کلام، نظر ساکنان این مناطق اهمیتی نداشت. البته مخالفت‌شان می‌توانست دردسرساز باشد، اما قدرت‌های اروپایی دلیلی نمی‌دیدند پیش از تصمیم‌گیری نظرشان را جویا شوند. سیاست‌مداران اروپایی، به ویژه کسانی چون سایکس و پیکو که به خاورمیانه سفر کرده بودند، کمابیش بر این باور بودند که حکومت "روشن‌گرانه‌شان" برای مردم این سرزمین‌ها منشاء خیر و برکت است. سایکس نام خانوادگی نماینده بریتانیا در مذاکرات بود و پیکو نام خانوادگی نماینده فرانسوی نخست این‌که امپراتوری عثمانی طرف دیگر جنگ بود و نباید مطلع می‌شد. دوم این‌که سرنوشت جنگ هنوز مشخص نبود. طرفین "با فرض پیروزی" توافق‌نامه را امضاء کرده بودند. نهایتا این‌که بریتانیایی‌ها به حسین بن علی، شریف مکه و امیر حجاز، قول داده بودند اگر اعراب علیه حکومت عثمانی بشورند و امپراتوری فروبپاشد، کشوری مستقل به پایتختی دمشق و تحت فرمانروایی او شکل خواهد گرفت. هرچند در توافق‌نامه سایکس-پیکو بریتانیا و فرانسه از "آمادگی" برای به رسمیت شناختن و "محافظت" از یک کشور عربی مستقل حرف زده بودند (بند اول توافق‌نامه)، اما نفس امضای چنین توافقی یقینا خشم اعراب را برمی‌انگیخت. چند ماه بعد از امضای توافق‌نامه، بلشویک‌ها در روسیه به قدرت رسیدند. روز ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷، روزنامه‌های پراودا و ایزوستیا متن کامل توافق‌نامه را منتشر کردند، سه روز بعد روزنامه گاردین منچستر هم به آنها پیوست. همان‌طور که انتظار می‌رفت، انتشار متن توافق‌نامه خشم اعراب را برانگیخت. جنگ سال ۱۹۱۸ تمام شد. عثمانی‌ها شکست خوردند و امپراتوری‌شان عملا دست بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها افتاد. نوامبر ۱۹۱۸ فرانسه و بریتانیا بیانیه‌ای مشترک صادر کردند و از عزم مشترک‌شان برای "آزادی کامل و نهایی مردم" از "سلطه ترک‌ها" گفتند، و "ایجاد دولت‌های ملی" مبتنی بر "انتخاب آزادانه جمعیت بومی" در سرزمین‌های امپراتوری شکست‌خورده عثمانی. اما توافق‌نامه آسیای صغیر و نقشه‌ای که سایکس و پیکو زیرش را امضاء کرده بودند، در عمل بعد از تأسیس جامعه بین‌الملل در سال ۱۹۲۰ معنا یافت، زمانی که نهاد خلف سازمان ملل متحد اداره بخش‌های مختلف خاورمیانه را به دولت‌های بریتانیا و فرانسه واگذار کرد. چون برخی مورخان معتقدند جغرافیای سیاسی خاورمیانه در همان نقشه ترسیم شده و ریشه مشکلات گاه حل‌ناشدنی این منطقه در خطوطی است که سایکس و پیکو بدون توجه به تفاوت‌های قومی و مذهبی ساکنان این سرزمین‌ها کشیدند. این باور به ویژه بین عرب‌ها بسیار قوی است، تا جایی که ابوبکر بغدادی، رهبر داعش، صد سال بعد، همچنان از برچیدن مرزهای سایکس-پیکو و خلافت بر همه این سرزمین‌ها می‌گوید.
پاییز ۱۹۱۵ میلادی، در گرماگرم جنگ جهانی اول، بریتانیا، فرانسه و روسیه که یک سوی جنگ بودند، تصمیم گرفتند اگر پیروز جنگ شدند، امپراتوری عثمانی را که سوی دیگر جنگ بود بین خودشان تقسیم کنند. نماینده‌ای از بریتانیا و نماینده‌ای از فرانسه چند ماهی مخفیانه چانه می‌زدند و روس‌ها را از پیشرفت کار، آگاه می‌کردند. بالاخره ماه مه ۱۹۱۶، درست صد سال پیش، همه راضی شدند و در خفا سندی امضاء کردند به نام "توافق‌نامه آسیای صغیر"، که بعضی مورخان معتقدند جغرافیای سیاسی و حتی سرنوشت ساکنان خاورمیانه را رقم زد. این توافق‌نامه را بیشتر به نام "توافق‌نامه سایکس-پیکو" می‌شناسیم. سایکس-پیکو یعنی چه؟
۷ نکته در باره توافق‌نامه سایکس-پیکو
خانم حقیقت جو در گفتگویی با بی بی سی داستان تحصن را این گونه شرح می دهد: دلایل تحصن پرداختن به تحصن نمایندگان در انتهای ششمین دوره مجلس از دو جهت اهمیت دارد. نخست اینکه تحصن واقعه ای بود بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران و دوم از این جهت که این روزها یک جناح سیاسی و همین طور ناظران و مجریان انتخابات، تحصن را زیر سؤال می برند و در واقع تحصن تبدیل به ابزاری سیاسی برای حذف رقبای انتخاباتی شده است. تحصن بارها در تاریخ پارلمان در ایران تکرار شده است و در دوره ما هم برای اصلاح طلبان، همواره این موضوع مطرح بود که اگر مجلس قادر نبود از امکانات و ظرفیتهای قانونی خودش استفاده کند، نمایندگان بتوانند از تحصن به عنوان وسیله ای برای اعلام اعتراض استفاده کنند. تحصن در مجلس ششم، اولین بار توسط نمایندگان فراکسیون دانشجویی صورت گرفت. این تحصن دراعتراض به بازداشت دانشجویان و طرح درخواست آزادی آنان بود و با اینکه بنا بود چهل و هشت ساعت به طول انجامد، با مداخله رئیس مجلس و به شرط تشکیل کمیته ای از سوی رئیس مجلس برای پیگیری آزادی دانشجویان، تحصن فراکسیون دانشجویی قبل از پایان چهل و هشت ساعت خاتمه پیدا کرد. به این شکل، مجلس ششم اولین تحصن خود را تجربه کرد که می توانست مقدمه ای باشد بر اینکه اگر مذاکرات برای تأیید صلاحیت نامزدهای ردصلاحیت شده به جایی نرسید، نمایندگان دست به تحصن اعتراض آمیز گسترده تری بزنند. ایده دست زدن به تحصن در اعتراض به رد صلاحیتها نخست در جمعی متشکل از اعضای فراکسیون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و فراکسیون حزب مشارکت در مجلس مطرح شد، بعد از بررسی نتایج و عواقب احتمالی تحصن و تصمیمگیری در مورد آن، موضوع در جمع نمایندگان عضو فراکسیون جبهه دوم خرداد مطرح شد. با اینکه نظرات موافق و مخالف در این جلسه طرح شد اما در مجموع، اکثریت قریب به اتفاق اعضای فراکسیون دوم خرداد با تحصن موافقت کردند. تأکید می کنم که مجموعه این موارد زمانی اتفاق افتاد که نتیجه ردصلاحیتها به دست نمایندگان رسیده بود و بیشتر از دو هزار و پانصد داوطلب در کل کشور رد صلاحیت شده بودند. دوران تحصن دوره تقریباً یکماهه تحصن را باید به دو بخش تقسیم کرد، یک بخش مربوط به کار رسمی نمایندگان بود که مربوط به وظایف قانونگذاری آنهاست و روزهایی که مجلس کار اداری داشت نمایندگان در جلسات علنی حاضر می شدند. جلسات علنی مجلس معمولاً هنگام اذان ظهر تعطیل می شد و بعد از آن نمایندگان آماده می شدند برای نمازو ناهار. البته بسیاری از نماینده های متحصن آن روزها روزه سیاسی گرفته بودند اما اشخاصی که روزه دار نبودند در همین ساعت ناهارشان را می خوردند. حدود ساعت چهار یا پنج بعدازظهر جلسات عمومی متحصنان شروع می شد، در این جلسات خبرنگاران و فعالان سیاسی حضور داشتند و معمولاً بعضی از وزرا یا استانداران هم به مجلس سرمی زدند و در جلسه عمومی متحصنان شرکت می کردند و به سخنرانیها گوش می دادند. سخنرانان از فعالان سیاسی تمام احزاب و گروههای داخل کشور بودند که برای همراهی و حمایت از نمایندگان متحصن به مجلس می آمدند. در آن روزها دبیرکل نهضت آزادی، ملی مذهبیها، فعالان منفرد سیاسی، استانداران، بعضی از فعالان سیاسی زندانی که آزاد شده بودند و همین طور خود نمایندگان در این جلسات سخنرانی کردند. موضوع سخنرانیها هم بیشتر درباره انتخابات آزاد، ضرورت حفظ آزادی مجلس و در انتقاد به عملکرد شورای نگهبان و ناظران انتخابات بود. جلسات عمومی تا اذان مغرب طول می کشید و بعد از نماز مغرب و افطار، نمایندگان استراحت کوتاهی داشتند تا ساعت نه شب که جلسه شورای عمومی متحصنان برگزار می شد. این جلسات فقط مختص نمایندگان متحصن مجلس بود که تقریباً دو ساعت طول می کشید، در این جلسات ارزیابی می شد که چه کرده ایم، خبرهای جدید مرور می شد و برای روزهای بعد تصمیمگیری می شد. پوشش رسانه ای به لحاظ رسانه ای، تنها رسانه ای که در اختیار متحصنان بود، مطبوعات اصلاح طلب بود که کمابیش به خبرهای تحصن می پرداخت اما صداوسیما به عنوان رسانه ملی نه تنها در اختیار متحصنان نبود که علیه آنها هم عمل می کرد، بنابراین می توانم بگویم تأثیر رسانه ای تحصن، نسبی بود. به لحاظ تأثیر تحصن در بیرون، واقعیت این است که فرآیند هشت ساله اصلاحات آن قدر فرسایشی و نا امید کننده شده بود که می توان گفت در واقع تحصن نتوانست افکار عمومی را در آن دوران بخوبی تحت تأثیر قرار دهد و الان بعد از چهار سال، تأثیر تحصن بسیار بیش از زمان وقوع آن دیده می شود. شاید مهمترین خطای اصلاح طلبان خطای خوشبینی بود، با توجه به روند مجلس و مشکلاتی که پیش رویش بود و سنگ اندازیهایی که شده بود، اصلاح طلبان باید درک درست تری از وضعیت می داشتند و پیش بینی می کردند که در انتخابات بعدی با ردصلاحیتهای بسیار گسترده ای روبرو خواهند شد ولی ما همیشه دلمان می خواست که جنبه های منفی را نبینیم و فقط جنبه های مثبت را بخوانیم. ما اگر مثلاً از یک سال قبلتر ابعاد رد صلاحیتها را پیش بینی و برای تحصن برنامه ریزی می کردیم، در آن صورت می توانستیم به صورت موثرتری دست به اعتراض و تحصن بزنیم. البته وقتی تحصن فراکسیون دانشجویی مجلس شکل گرفت، این مسئله هم مورد توجه بود که اگر لازم باشد، نمایندگان دست به تحصنی گسترده تر بزنند. به تعبیری، تحصن فراکسیون دانشجویی مجلس، تستی بود برای تحصن بعدی اما فاصله این دو تحصن فقط چند ماه بود و این چند ماه برای برنامه ریزی کلی در سراسر کشور کافی نبود. موضع رئیس مجلس و رئیس جمهور وقت آقای کروبی از مخالفان تحصن بود و بنابراین همراهی با متحصنان نکرد اما قریب به اتفاق باقی هیئت رئیسه مجلس، از جبهه دوم خرداد بودند و طبیعتاً با متحصنان همرأی و همگام بودند. تا جایی که من می دانم آقای خاتمی نظر منفی نسبت به تحصن نداشت اما در عمل هم مداخله ای نکرد و مثلاً در جمع متحصنان حاضر نشد، شاید به این دلیل که آقای خاتمی نقش مذاکره کننده برای خود قائل بود و تمایل داشت بتواند بین متحصنان و شورای نگهبان نقش مذاکره کننده داشته باشد. ولی دیدارهای رسمی نماینده های متحصنان با آقایان خاتمی و کروبی صورت می گرفت و نظرات متحصنان به اطلاع آنها می رسید و نظرات آنها هم به متحصنان منتقل می شد. با این حال بسیاری از اعضای کابینه آقای خاتمی در جمع متحصنان حاضر می شدند، مثلاً آقای موسوی لاری که در واقع مجری انتخابات هم بود در جمع متحصنان حضور پیدا کرد و با اینکه در خصوص عملکرد شورای نگهبان اختیاری نداشت اعلام کرد که تمام تلاش خود را برای برگزاری انتخابات آزاد خواهد کرد. تعداد زیادی از استانداران هم نامه های استعفا آمیزی در حمایت از متحصنان نوشتند و امروز در انتخابات مجلس هشتم همین نامه ها دلیل ردصلاحیت این افراد شده است. 'انتخابات غیررقابتی برگزار نمی کنیم' با اینکه دولت آقای خاتمی اعلام کرده بود برگزار کننده انتخابات غیررقابتی نخواهد بود اما رهبری به طور مشخص خواست که انتخابات در هر شرایطی باید برگزار شود. آقای خاتمی در مشی سیاسی خود همواره نظرات رهبری را بالاتر از نظرات خودش یا نظرات هیئت دولت می دانست و بنابراین انتخابات برگزار شد. این اولین بار نبود که آقای خاتمی یا کابینه آقای خاتمی وعده ای می داد و بعداً آن را پیگیری نمی کرد. حتی در مورد لوایح دوگانه که آقای خاتمی گفته بود خط قرمز من است و از این دو لایحه کوتاه نمی آیم، در نهایت دیدیم که آقای خاتمی کوتاه آمد. مهمترین انتقادی که به نظر من به دولت آقای خاتمی و شخص آقای خاتمی وارد است این است که متأسفانه ایشان به تعهداتی که داده بود تحت فشارهای افراد دیگر و به طور مشخص، تحت فشار رهبری به آن تعهدات عمل نکرد. شاید آقایان نمی خواستند ریسک عدم برگزاری انتخابات غیررقابتی را بپذیرند ولی من فکر می کنم اگر دولت آقای خاتمی انتخابات را برگزار نمی کرد و احتمالاً مجبور به برکناری می شد، یا حتی اگر سپاه می آمد و این انتخابات را برگزار می کرد، تأثیر تاریخی بیشتری می گذاشت تا اینکه دولت تن بدهد به انتخابات غیرقانونی. نتایج تحصن از ابتدا انتظار نمی رفت که تحصن به تأیید صلاحیت نامزدها منتهی شود، یعنی هدف تحصن این نبود، البته اگر این اتفاق می افتاد بهترین نتیجه برای تحصن بود ولی این طور نبود که در غیر این صورت بگوییم تحصن شکست خورده است. تحصن در واقع برای نشان دادن اعتراض نمایندگان بود به حرکتی انحرافی که قبل از انقلاب اتفاق می افتاد و آن، تشکیل مجلس فرمایشی بود. به خاطر داریم که امام خمینی بارها رژیم سابق را به خاطر تشکیل مجالس فرمایشی زیر سؤال برده و آن را غیرقانونی اعلام کرده بود. اتفاقی که در انتخابات مجلس هفتم روی می داد، تشکیل مجلس فرمایشی بود و هدف نمایندگان مجلس ششم این بود که به روند شکلگیری مجلسی فرمایشی در جمهوری اسلامی اعتراض کنند. تحصن نشان داد که روند غیرقانونی مشخصی در ایران شکل گرفته و دیگر از انتخابات آزاد خبری نیست. امروز البته آقای خامنه ای همچنان بر برگزاری انتخابات غیرآزاد پافشاری می کند و اسمش را هم قانون و تفسیر از قانون می گذارد ولی در نتیجه این اقدامات بتدریج از بعد جمهوریت نظام جمهوری اسلامی کاسته می شود و آشکار شدن این روند از نتایج تحصن نمایندگان مجلس ششم است. تحصن همین طور نشان داد که تفاوت نماینده انتخابی و تفاوت مجلسی که به طور نسبی بر آمده از آرای مردم باشد با مجلس انتصابی در چیست. به طور مشخص در عملکرد مجلس هفتم دیدیم که مجلس انتصابی هرگز نمی تواند از حقوق مردم دفاع کند. نمایندگانی که دست به تحصن زدند تا آخر راه تردیدی به خود راه ندادند، تا جایی که من می دانم کسی در جریان تحصن سست نشد و تعداد ما تا آخر حفظ شد، البته چون مدت تحصن طولانی شد، بعضیها بناچار مجبور بودند برای کارهای ضروری به خانه و زندگی خود سر بزنند، مثلاً خود من بچه شش ماهه داشتم و خیلی از اوقات با دختر شش ماهه ام در برنامه های تحصن شرکت می کردم ولی به هر حال مجبور بودم اکثر شبها در مجلس نمانم. تعداد دیگری از نمایندگان هم مشکلاتی داشتند و نمی توانستند به طور بیست و چهار ساعته در مجلس بمانند اما به طور متوسط هر شب چهل الی پنجاه نفر در مجلس می ماندند. بنابراین روزها تعداد نمایندگان متحصن که در جلسات حضور داشتند بیشتر از شبها بود اما برنامه ای طراحی شده بود که تعداد نمایندگان حاضر در مجلس در طول شب از تعداد مشخصی کمتر نشود. بعضی از نمایندگان هم مثل مرحوم احمد بورقانی، محسن صفائی فراهانی، بهزاد نبوی و تعدادی دیگر پای ثابت تحصن بودند و اکثر شبها در مجلس می ماندند، بسیاری از اوقات یاد مرحوم بورقانی می افتم که با آن چهره خندان و صبور و پرکارش، چقدر در تحصن کار کرد، چقدر متن نوشت و چقدر هماهنگی انجام داد و چقدر شب زنده داری کرد که تحصن درست انجام شود. خدمات
فاطمه حقیقت جو، نماینده تهران در مجلس ششم از جمله نمایندگانی بود که چهار سال پیش در اعتراض به ردصلاحیت گسترده داوطلبان اصلاح طلب برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی دست به تحصن زدند.
داستان تحصن نمایندگان اصلاح طلب به روایت فاطمه حقیقت جو
سخن‌گوی وزارت دولت در امور صلح نوشته است که تأمین مشارکت مردم و همه‌شمول بودن هیأت به دولت افغانستان تعلق دارد، نه به گروه طالبان. پیشتر ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان، در یک اعلامیه‌ای که از سوی این گروه منتشر شده نوشته بود، در حالیکه طالبان آماده مذاکرات "موثر بین‌الافغانی با یک تیم با صلاحیت، همه شمول و صلح‌خواه میباشند" اما "اداره کابل" هیاتی را به منظور مذاکرات تشکیل کرده است که "خلاف موقف اصولی ما و توافقنامه با امریکایی‌ها است. خانم انوری در حساب کربری توییتر خود نوشته است که در "مذاکرات بین‌الافغانی در مقابل طالبان تنها جمهوری اسلامی افغانستان وجود دارد". او افزوده است که جنگ طالبان با دولت است و هیأت مذاکره‌کننده‌ را نیز دولت تنظیم و اعلام کرده است. سخنگوی وزارت دولت در امور صلح نوشته است که تأمین مشارکت مردم و همه‌شمول بودن هیأت به دولت افغانستان تعلق دارد، نه به گروه طالبان. در اعلامیه طالبان آمده است که برای رسیدن به یک صلح دایمی و واقعی هیات مذاکره‌کننده دولت باید با موافقت تمام جهت‌ها تشکیل شود. سخنگوی گروه طالبان در این اعلامیه نوشته است که آنها تنها با هیاتی ملاقات خواهند کرد که بر اساس توافقات انجام شده و معیار های وضع شده تشکیل شده باشد. رهایی پنجهزار زندانی طالبان از سوی دولت افغانستان از پیش شرط های مذاکرات بین‌الافغانی اعلام شده است وزارت دولت در امور صلح افغانستان پنجشنبه (۷فروردین/حمل) از تشکیل یک هیات ۲۱ نفری مذاکره‌کننده با گروه طالبان خبر داد و با نشر یک اعلامیه نوشت این هیئت پس از "غور و مداقه و مشوره‌های لازم با تمام جناح‌ها و اقشار تاثیرگذار جامعه" تعیین شده است. بر اساس فهرست دولت افغاانستان محمد معصوم استانکزی، رییس پیشین امنیت ملی افغانستان رهبری این هیئت را بر عهده دارد و فاطمه گیلانی، نادر نادری، عبدالمتین بیک، فوزیه کوفی، ضرار احمد مقبل، عبدالهادی ارغندیوال، محمد رسول طالب، حبیبه سرابی، غیرت بهیر، محمد حفیظ منصور، غلام فاروق مجروح، عنایت الله بلیغ، باتور دوستم، کلیم‌الله نقیبی، محمد ناطقی ، ایوب انصاری، شهلا فرید، شریفه زرمتی، خالد نور، امین احمدی اعضای این هیئت ۲۱ نفری هستند. سلام رحیمی، وزیر دولت در امور صلح تاکید کرده که این وزارت برای "پیشبرد روند صلح و مدیریت تمامی میکانیزم‌های تصمیم‌گیری، سهولت‌‌های مورد نیاز را از سوی دولت فراهم می‌کند و امور اجرایی مربوط را مسئولانه به پیش خواهد برد." در هیمن حال امید میثم، معاون سخنگوی ریاست اجرایی پیشین افغانستان در واکنش به فهرست هیات گفتگوکننده که از سوی دولت منتشر شد، می‌گوید "این فهرست جامع نیست." آقای میثم به بی‌بی‌سی گفته است که این فهرست نهایی نیست و ایجاب می‌کند که مشورت‌های بیشتر و فراگیرتر صورت بگیرد تا در روشنایی رای‌زنی و تبادل نظر با تمام بزرگان و طرف‌های موثر در روند مصالحه افغانستان یک ترکیب جامع و همه شمول تشکیل شود. قرار بود گفتگوی مسقیم دولت افغانستان و طالبان پس از رهایی زندانیان دو طرف، آغاز شود ولی حالا این ورند هم با شرط و شرایط غیر مستقیم از سوی دولت افغانستان روبرو شده است. فیصل جاوید، سخنگوی اداره شورای امنیت ملی افغانستان می‌گوید که آزادی زندانیان طالب یک روند "پیچیده فنی و قانونی" دارد و هرگونه تبلیغات در این مورد، این روند را صدمه می‌زند. قرار بود گفتگوی مسقیم دولت افغانستان و طالبان پس از رهایی زندانیان دو طرف، آغاز شود
ناجیه انوری، سخنگوی وزارت دولت افغانستان در امور صلح امروز (شنبه، ۹ حمل/فروردین ماه) در توییتی نوشته است که "هیأت مذاکره‌کننده‌ جمهوری اسلامی افغانستان بعد از مشوره‌ی گسترده با اقشار مطرح و تأثیرگذار جامعه‌ی افغانی" ایجاد شده است. به نظر می‌رسد که این توییت خانم انوری در واکنش به انتقاد طالبان از فهرست اعلام شده از سوی دولت باشد.
کشمکش دولت و طالبان بر سر فهرست هیات مذاکره‌کننده صلح
نام مالکوم ایکس در حد فاصل سالهای ۱۹۶۵- ۱۹۵۵ در کنار نامهایی چون مارتین لوترکینگ و رزا پارکس به عنوان مبارزان جوان جنبش مدنی سیاهپوستان قرار گرفت. اگر چه افکار و روش مبارزه او به مراتب "افراطی‌تر" از دو نفر دیگر بود. مانند بسیاری از نام‌های دیگر در تاریخ، تندروی‌های مالکوم ایکس هم احتمالا انعکاسی از تاریخچه زندگی او بود. پسر بچه ای را تصور کنید که گذار از دوران کودکی به نوجوانی را با چنین وقایعی پشت سر گذاشته: مهاجرت چندباره به خاطر فعالیت های سیاسی پدر؛ در آتش سوختن خانه پدری؛ پیدا شدن جسد دو نیم شده پدر در کنار ریل تراموا؛ به دار آویخته شدن عمو با زنجیر از یک درخت؛ و بالاخره دیوانه شدن و انتقال مادر به آسایشگاه روانی. این خاطرات احتمالا همیشه همراه مالکوم ایکس بود. حتی هنگامی که مالکوم در فوریه ۱۹۶۵ پس از دریافت ۲۱ گلوله آخرین لحظات عمرش را می گذارند. آتش، سیاه، و کوکلاکس کلان‌ها مالکوم ایکس(لیتل) نوزدهم ماه می ۱۹۲۵ در شهر اوماها از ایالت نبراسکا به دنیا آمد مالکوم ایکس( لیتل) نوزدهم ماه می ۱۹۲۵ در شهر اوماها از ایالت نبراسکا به دنیا آمد. پدر او کشیشی مسیحی و مدافع حقوق سیاهپوستان بود. همین موضوع باعث شد تا او و خانواده‌اش بارها مورد حمله و تهدید کوکلاکس کلان‌ها(Ku Klux Clan) قرار گیرند. مالکوم خود در زندگینامه اش آورده: "مادرم بعدها برایم تعریف کرد که وقتی مرا حامله بوده، یک شب کوکلاکس‌کلان‌ها سوار بر اسب و با همان نقاب‌های قیفی بر سر و با دو لول‌های پر، خانه ما را محاصره کرده و خواهان بیرون رفتن پدرم (ارل) شده بودند". دریافت تهدیدهای نژاد پرستانه و فعالیت‌های پدر مالکوم در سازمان بین المللی اتحاد سیاهپوستان او را ناچار به هجرت های پیاپی کرد. در آخرین جابجایی، ارل لیتل (پدر مالکوم) خانواده را به لنسینگ ایالت میشیگان برد. مهاجرتی که شاید "اشتباهی بزرگ" بود؛ چرا که تشکیلات سفیدپوستان نژادپرست در این منطقه آمریکا یکی از گسترده ترین و منظم ترین شبکه‌های کوکلاکس کلان‌ها در آن ایام بود. ارل در حوالی شهر لنسینگ خانه و مزرعه ای کوچک خرید. خانه ای که چندی بعد در یک آتش سوزی تبدیل به خاکستر شد. پلیس آتش سوزی را "تصادفی" خواند اما مالکوم و اعضای خانواده اش همیشه از آن به عنوان اقدامی توسط "دشمنان نژادپرست پدرش" یاد می کردند. چندی بعد (۱۹۳۱) جسد پدر مالکوم در حالی که تقریبا دو شقه شده بود در کنار ریل تراموا پیدا شد. پلیس این رویداد را هم "یک سانحه و احتمالا خودکشی" خواند. مالکوم ایکس اما از مرگ پدرش همیشه به عنوان یک ترور یاد می کرد. "تروری" که مادر مالکوم را از نظر روحی به زانو درآورد و با تشخیص بیماری اسکیزوفرنی از نوع "پارانویا" چندی بعد لوئیس عازم آسایشگاه روانی شد. هشت فرزند خانواده لیتل هم هر کدام به عنوان فرزندخوانده نزد خانواده‌های دیگر فرستاده شدند. رابین هود سیاه‌پوست مالکوم ایکس در سال ۱۹۴۶ و در حالی که ۲۱ سال سن داشت به اتهام دزدی دستگیر شد و به تحمل ۱۰ سال زندان محکوم شد در دوران دبستان مالکوم اغلب تنها دانش آموز سیاهپوست مدرسه بود. هوش و ذکاوت و نمره‌های عالی‌اش او را محبوب مدرسه کرده بود. به طوری که در نمایشنامه رابین هود، نقش اصلی را به مالکوم می‌سپردند. علاقه وافر او به درس خواندن تا به آنجا ادامه یافت که روزی معلم در پاسخ به انتخاب مالکوم برای شغل مورد علاقه‌اش به او گفت "تحصیل در دانشگاه و وکیل دعاوی شدن برای یک سیاهپوست آروزی مناسبی" نیست. مالکوم نوجوان پس از شنیدن این اظهار نظر کم کم انگیزه خود برای ادامه تحصیل را از دست داد و بالاخره در پانزده سالگی ترک تحصیل کرد. او ابتدا برای زندگی با خواهر ناتنی‌اش به حوالی شهر بوستون در ایالت ماساچوست رفت. جایی که برای مدتی با عوض کردن شغل های کوچک زندگی را سپری کرد اما پس از مهاجرتی کوتاه به شهر فلینت، میشیگان، مالکوم جوان بالاخره از هارلم سردرآورد. هارلم، زندان و اسلام محله هارلم، واقع در شمال منهتن نیویورک، پس از رکود اقتصادی اواخر دهه ۱۹۳۰- ۱۹۲۰ بر سر زبان‌ها افتاده بود. علاوه بر شهرت این محله در میزبانی برنامه‌های فرهنگی و هنری، هارلم به گسترش بی سابقه جرم و جنایت و منطقه ای برای اقامت و تجمع سیاهپوستان نیویورک مشهور شده بود. دوران اول اقامت مالکوم ایکس در هارلم همراه با خلاف های کوچک و بزرگ او و دوست شفیق‌اش مالکوم جارویس، ملقب به مالکوم کوتاهه، همراه بود. این دو روزها را با خرید و فروش و مصرف مواد مخدر و الکل می گذراندند و گاه نیز با قوادی روسپیان یا قماربازی، پولی برای عیش و نوش و شبگردی‌هایشان فراهم می کردند. همین خلافکاری‌ها عاقبت کار دست مالکوم سرکش داد. مالکوم ایکس در سال ۱۹۴۶ و در حالی که ۲۱ سال سن داشت به اتهام دزدی دستگیر و به تحمل ۱۰ سال زندان محکوم شد. تنهایی زندان که معمولا به محکومان فرصتی بی‌پایان برای خودکاوی می دهد، احتمالا نقش بسیار مهمی در تغییر نگرش و سبک زندگی مالکوم ایکس بازی کرد. تحصیل و مطالعه، ترک سیگار و بالاخره گرویدن به اسلام تحولات مهمی بود که در طول حدود هفت سال حبس برای مالکوم جوان روی داد. انتخاب نام خانوادگی ایکس الایجا محمد، رهبر 'امت اسلام' از سال ۱۹۳۴ تا هنگام مرگش در سال ۱۹۷۵ رهبری این جنبش اسلامی را بر عهده داشت و کسانی چون مالکوم ایکس، محمد علی کلی و لوئیس فراخان از پیروان برجسته او بودند وقتی مالکوم تازه مسلمان در سال ۱۹۵۲ از زندان آزاد شد با تغییر نام خانوادگی اش از لیتل به ایکس نخستین مخالفت مدنی خود را بروز داد. او می گفت که نام خانوادگی اصلی نیاکانش سده‌ها پیش هنگامی که نخستین سیاهان از آفریقا برای بردگی به آمریکا آورده شده بودند، از آنها گرفته شده و نام خانوادگی لیتل (به معنای کوچک) نامی تحقیرآمیز بوده که احتمالا یکی از اربابانِ نیاکانش برای آنها برگزیده بود. مالکوم با انتخاب نام خانوادگی "ایکس" (X) می خواست به همگان بگوید که هویت سیاهان آمریکا توسط سفیدپوستان "ربوده" شده و حالا جامعه سیاهپوست آمریکا باید برای احیای دوباره غرور از دست رفته اش متحد و یکپارچه شود. بسیاری از سیاهپوستان آمریکایی که در بحبوحه دهه ۶۰ میلادی و اوج گیری جنبش مدنی سیاه پوستان از عقاید و سخنان مالکوم ایکس استقبال می کردند، نام‌های خانوادگی خود را به ایکس تغییر دادند. پیوستن به 'امت اسلام' مالکوم که در زندان و به توصیه برادرش رجینالد، کم کم با اسلام آشنا و پس از ترک سیگار و پرهیز از خوردن گوشت خوک، شروع به تمرین مناسک اسلامی کرده بود، به محض خارج شدن از زندان در سال ۱۹۵۲ به جنبش "امت اسلام" به رهبری الایجا محمد پیوست. " امت اسلام" (Nation of Islam) نام جنبشی بود که در سال ۱۹۳۰ در میشیگان آمریکا شکل گرفته بود. الایجا محمد، رهبر 'امت اسلام' از سال ۱۹۳۴ تا هنگام مرگش در سال ۱۹۷۵ هدایت این جنبش اسلامی را بر عهده داشت و کسانی چون مالکوم ایکس، محمد علی کلی و لوئیس فراخان از پیروان برجسته او بودند. شخصیت کاریزماتیک و مهارت در سخنوری خیلی زود مالکوم را به رده های بالای عضویت در "امت اسلام" رساند. به طوری که الایجا محمد، مالکوم جوان را همچون پسر خود برشمرد و او را به ریاست دفتر این جنبش اسلامی در هارلم منصوب کرد. سمتی که در سال ۱۹۶۱ به سخنگویی "امت اسلام" در کل آمریکا ارتقاء یافت. بتی ایکس؛ فدایی دختران، قربانی به دست نوه مالکوم ایکس، محمد علی کلی (مشت زن معروف و عضو 'امت اسلام') و بتی ایکس (همسر مالکوم) به همراه دختران مالکوم و بتی بتی دین ساندرز فقط ۱۸ سال داشت که عضو "امت اسلام" شد. او به دفتر این جنبش اسلامی در محله هارلم رفت و چندی بعد نام خانوادگی اش را همچون مالکوم به ایکس تغییر داد. این دو در سال ۱۹۵۶ با هم آشنا شدند و دو سال بعد ازدواج کردند. در روز ۲۱ فوریه سال ۱۹۶۵ که مالکوم ایکس ترور شد، بتی و دخترانش در ردیف اول سالن آدوبان هارلم نشسته بودند. هنگامی که اولین مهاجم مسلح به سوی مالکوم شلیک کرد، بتی خودش را روی دختر بچه‌ها انداخت و آنها را به زیر صندلی‌ها هدایت کرد تا از تیراندازی مصون بمانند. پس از تمام شدن رگبار گلوله‌ها، خیلی زود به سوی شوهرش دوید و تلاش کرد از دانش پرستاری خود برای دادن تنفس مصنوعی و احیای ضربان قلب مالکوم کمک بگیرد. اما ۲۱ گلوله ای که سه مهاجم مسلح به بدن مالکوم شلیک کرده بودند، خیلی زود به تلاش‌های بتی و تیم پزشکی خاتمه داد. بتی ایکس تا پایان عمر (۱۹۹۷) رهبران "امت اسلام" به ویژه لوئیس فراخان، رهبر فعلی این جنبش را مسئول مرگ همسرش می دانست. او بارها در برابر خبرنگاران آقای فراخان را به دست داشتن در مرگ شوهرش متهم کرد. این عداوت همیشگی حتی باعث شد که دختر دوم خانواده "قوبلای" (که نامش را مالکوم و بتی از قوبلای خان مغول قرض گرفته بودند) در سال ۱۹۹۵ به اتهام برنامه ریزی و توطئه برای قتل لوئیس فراخان، بازداشت شود. اگر چه قوبلای با اعلام رضایت فراخان و در پی توافق با بازپرسان بر سر پذیرش اتهامات در برابر تخفیف مجازات، توانست آزادی خود را به دست آورد اما همین مدت کوتاه کافی بود تا پسر قوبلای، یعنی مالکوم ۱۰ ساله (نوه مالکوم ایکس) با آتش زدن خانه، مادربزرگش را روانه بیمارستان کند. بتی ایکس در سال ۱۹۹۷ و بر اثر جراحات ناشی از سوختگی درگذشت. ترور جان اف کندی و روزه سکوت فعالیت‌های مالکوم ایکس در سازماندهی و جذب اعضای جدید برای "امت اسلام" خیلی زود مجموع اعضای این جنبش را از ۴۰۰ نفر در سال ۱۹۵۰ به بیش از ۳۰ هزار نفر در سال ۱۹۶۰ رساند. اما همزمان نشانه‌هایی از اختلاف میان مالکوم و الایجا محمد بروز کرد. مالکوم ضمن استقبال از تلاش های فعالان جنبش مدنی سیاهپوستان آمریکا، می گفت که سیاهان باید برای بازپس گرفتن حق خود "از هر راه ممکن" اقدام کنند. او همواره در سخنرانی‌های آتشین خود از "سفید پوستان" به عنوان "دشمن" یاد می کرد و مخاطبان هیجان زده خود را در برابر آنچه "ظلم ۴۰۰ ساله سفید پوستان بر سیاهپوستان" می نامید، به "بیداری و تکاپو" دعوت می کرد. اختلاف‌ها میان مالکوم ایکس و الایجا محمد پس از مرگ جان اف کندی، رئیس جمهوری وقت آمریکا در سال ۱۹۶۳ به اوج خود رسید. اظهار نظر جنجالی مالکوم در مورد مرگ کندی که به نوعی آن را "تقاص پس دادن" ارزیابی کرده بود، با واکنش تند الایجا محمد روبرو شد و رهبر "امت اسلام" به مالکوم دستور داد که برای ۹۰ روز سکوت اختیار کند و حق اظهار نظر در هیچ موردی را ندارد. در برابر مالکوم شروع به افشاگری درباره "روابط خارج از ازدواج" الایجا محمد کرد و از رابطه جنسی رهبر "امت اسلام" با دختران نوجوانی خبر داد که حتی از الایجا محمد بچه دار شده بودند. ترک 'امت اسلام' و سفر حج مالکوم ایکس در آوریل سال ۱۹۶۴ به سفر حج رفت و همانجا نام و نام خانوادگی جدیدی برای خود برگزید: حاج ملک شباز در همان روزهای نخست سال ۱۹۶۴ رسانه‌ای شدن اتهام‌های مربوط به "روابط نامشروع" الایجا محمد منجر شد که او مالکوم را از تمامی عناوینش عزل کند و حتی از مالکوم خواست که تمامی دارایی‌ها از جمله منزل شخصی‌اش در نیویورک را تحویل "امت اسلام" دهد. در هشتم ماه مارس سال ۱۹۶۴ مالکوم ایکس رسما اعلام کرد از "امت اسلام" جدا می شود. او به رسانه‌ها گفت که "همچنان مسلمان باقی خواهد ماند" اما از این پس هیچ گونه نسبت یا ارتباطی با "امت اسلام" نخواهد داشت. مالکوم ایکس در آوریل سال ۱۹۶۴ به سفر حج رفت و همانجا نام و نام خانوادگی جدیدی برای خود برگزید: حاج ملک شباز. او ارتباط خود با سایر مسلمانان در مناسک حج را "آغازی تازه" تفسیر کرد و در برابر رسانه ها اعلام کرد که قصد دارد در سازمان ملل متحد از آمریکا به خاطر "رفتار غیرانسانی با سیاهان" شکایت کند. همزمان اختلافات او با الایجا محمد و "امت اسلام" مالکوم را به راه اندازی انجمنی تحت عنوان " انجمن اتحاد آمریکایی‌های آفریقایی تبار" سوق داد. انجمنی که خیلی زود خبر تاسیس‌اش با تیتر"شکافی عمیق در میان مسلمانان آمریکا" به صدر رسانه ها راه یافت. راه اندازی این انجمن با سلسله سفرهای مالکوم به کشورهای مسلمان و دیدارهای او با رهبران جهان اسلام همزمان بود. دیدارهایی که در نگرش و ایدئولوژی مالکوم تحولی دیگر به وجود آورد. او سخنرانی معروف خود تحت عنوان " با توسل به هر آنچه ضروری باشد" را در ماه ژوئن سال ۱۹۶۴ اینگونه آغاز کرد: "سلام علیکم. دبیر محترم جلسه، خانم ها و آقایان، حضار گرامی، دوستان و دشمنان محترم". مالکوم در این سخنرانی اهداف تاسیس این انجمن جدید را احیای حقوق آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار خواند و البته تاکید کرد که مطابق قانون اساسی آمریکا سیاهپوستان باید حق خود برای مالکیت و حفظ اسلحه به منظور "دفاع شخصی" را محفوظ بدارند. در همین ایام، مالکوم از سوی "امت اسلام" و الایجا محمد زیر آتش انتقادهای شدید قرار داشت و آنطور که خودش به رسانه‌ها می‌گفت، انتظار داشت که اعضای "امت اسلام" خیلی زود برای کشتن او اقدام کنند. گیوتین بالای سر مالکوم مالکوم ایکس در کنار دکتر مارتین لوتر کینگ، از رهبران برجسته جنبش مدنی سیاهپوستان آمریکا نشریه " سخن محمد" که متعلق به "امت اسلام" بود در شماره دهم آوریل سال ۱۹۶۴ خود کارتونی منتشر کرد که در آن سر قطع شده مالکوم مثل یک توپ در برخورد چند باره با زمین و بلند شدن به هوا نشان داده می شد و جملاتی از دهانش بیرون می آمد. انتشار این کارتون تنها پس از گذشت چند روز از سخنان تند الیجا محمد صورت می گرفت که به لوئیس فراخان (رهبر کنونی امت اسلام) گفته بود: "متظاهرانی چون مالکوم باید سرشان از بدنشان جدا شود". این سخن الیجا محمد از طریق چهره‌های سرشناس "امت اسلام" در روزهای بعد تکرار شد. بسیاری معتقد بودند که "تهدید جانی" مالکوم ایکس در میان این سخنان مشهود است. برای آنهایی که اخبار مسلمانان آمریکا را دنبال می کردند تقریبا هویدا بود که میانه شکراب شده مالکوم و الیجا محمد بستر حادثه ای خونین است. در ماههای پس از آن پلیس فدرال آمریکا، اف بی آی، دست کم دوبار تهدید جانی مالکوم ایکس را به ثبت رساند. در ماه ژوئن "امت اسلام" رسما از مالکوم به علت "تصرف و تملک" خانه ای در محله کوئین نیویورک شکایت کرد چرا که "امت اسلام" این منزل مسکونی را بخشی از اموال خود می دانست که با جدا شدن مالکوم از این جنبش باید بازگردانده می شد. شکایتی که در نهایت با رای دادگاه به نفع "امت اسلام" تمام شد و مالکوم حکم تخلیه دریافت کرد. سال سرنوشت سفرهای مالکوم به کشورهای مسلمان و دیدارهایش با رهبران جهان اسلام او را برای راه اندازی سازمان اتحاد آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار ترغیب کرد سال ۱۹۶۵ از همان روزهای نخست برای مالکوم با مصائب متعدد همراه بود. حکم تخلیه خانه؛ ممانعت از ورود مالکوم به فرانسه برای ایراد سخنرانی؛ و بالاخره آتش در خانه. در روز ۱۴ فوریه خانه مالکوم که حالا به حکم دادگاه از اموال "امت اسلام" محسوب می شد طعمه حریق شد. او، بتی و دختران آسیبی ندیدند. آتش سوزی تنها یک روز پیش از موعد دوباره دادرسی روی می داد. دادرسی که طی آن مالکوم درخواست تعویق تاریخ تخلیه را کرده بود. مالکوم که بتازگی از سفر اروپایی خود بازگشته بود، در حال آماده شدن برای سخنرانی در سالن آدوبان هارلم بود تا از اهداف جدیدش برای " سازمان اتحاد آمریکایی های آفریقایی تبار" صحبت کند. نطق آخر از ساعات اولیه روز ۲۱ فوریه، حدود ۴۰۰ نفر وارد سالن محل سخنرانی شده بودند. مالکوم به همراه محافظانش تازه وارد سالن شده بود که فریادی توجه همگان را به خود جلب کرد. مردی در میان جمعیت فریاد می زد: "مردک دستت را از جیبم بیرون بکش." همزمان با توجه حاضران و محافظان مالکوم به این نزاع، مردی دیگر از ردیف نخست برخاست و با تفنگ دو لولش به مالکوم شلیک کرد. بلافاصله پس از شلیک اول، دو مرد مسلح دیگر هم با اسلحه‌های نیمه خودکار خود مالکوم را به رگبار بستند. تیم پزشکی در ساعت سه و نیم بعد از ظهر همان روز مرگ مالکوم ایکس (لیتل) را تایید کرد. پزشکی قانونی در جریان کالبد شکافی جسد مالکوم ۳۹ ساله، بیست و یک گلوله پیدا کرد که از سلاح های توماس هیگن، نورمن ۳ایکس باتلر و توماس ۱۵ایکس جانسون شلیک شده بود. هر سه ضارب از اعضای "امت اسلام" شناسایی شدند. پلیس هر سه نفر را دستگیر و تحویل دادگاه داد. سرنوشت ضاربان نورمن ۳ایکس باتلر که نام اسلامی محمد عبدالعزیز را برای خود برگزیده بود، در سال ۱۹۸۵ با موافقت دادگاه مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد. او پس از آزادی به ریاست مسجد "امت اسلام" در محله هارلم نیویورک منصوب شد. توماس ۱۵ ایکس جانسون، در خلال سالهای زندان از "امت اسلام" جدا شد و خود را یک مسلمان سنی اعلام کرد، نام خلیل اسلام را برای خود برگزید و در سال ۱۹۸۷ از زندان آزاد شد. او در سال ۲۰۰۹ درگذشت. توماس هیگن، نخستین کسی که به سوی مالکوم ایکس شلیک کرد، بعدها نام مجاهد حلیم را برای خود برگزید. پس از گذشت ۴۵ سال از دوران محکومیت آقای هیگن، دادگاه در سال ۲۰۱۰ با درخواست عفو او موافقت کرد. توماس هیگن دیگر خود را عضو "امت اسلام" نمی داند و بارها به خاطر شلیک به سوی مالکوم ایکس اظهار ندامت کرده است.
به عقیده بسیاری، مالکوم ایکس در روز هشتم مارس ۱۹۶۴ با جدایی از "امت اسلام" حکم قتل خود را صادر کرد.
مالکوم ایکس یا حاج ملک شباز را چه کسی کشت؟
جشنواره فیلم لندن روز نهم اکتبر با نمایش فیلم «کاپیتان فیلیپس» ساخته پل گرین گرس و با بازی تام هنکس گشایش خواهد یافت. این فیلم، بر اساس داستان واقعی، حمله دزدان دریایی سومالی به یک کشتی آمریکایی در سال ۲۰۰۹ است. کلر استوارت، مدیر جشنواره فیلم لندن، از این فیلم به عنوان یک «درام پرشور» یاد کرد. این فیلم که برای اولین بار در اروپا در جشنواره لندن روی پرده میرود، به ماجرای واقعی ربوده شدن کشتی آمریکایی « مرسک آلاباما» با فرماندهی «کاپیتان ریچارد فیلیپس» توسط گروهی دزد دریایی سومالیایی در سال ۲۰۰۹ می پردازد. تام هنکس، در این فیلم نقش کاپیتان فیلیپس را بازی می کند. فرهادی با فیلم گذشته در جشنواره لندن حضور دارد به گفته خانم استوارت، تام هنکس و پل گرینگرس کارگردان فیلم «کاپیتان فیلیپس»، از مهمانان حاضر در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم لندن خواهند بود. امسال اصغر فرهادی با فیلم «گذشته»، جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی با فیلم «پرده» و محمد رسول اف نیز با فیلم «ناشناس» در جشنواره فیلم لندن شرکت دارند. فیلم «گذشته» فرهادی در بخش مسابقه جشنواره کن امسال شرکت داشت و بازیگر زن آن یعنی برنیس بژو، برنده جایزه بهترین بازیگر زن از این جشنواره شد. فیلم محمد رسول اف نیز در بخش نوعی نگاه جشنواره کن شرکت داشت. این فیلم، تریلری سیاسی است که به ماجرای قتل های زنجیره ای نویسندگان و روشنفکران ایرانی در سال های دهه هشتاد می پردازد و بخشی از آن به صورت مخفیانه در ایران تهیه شده است. فیلم «پرده» ساخته مشترک جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی نیز در سال ۲۰۱۲ در بخش مسابقه جشنوارهٔ فیلم برلین شرکت کرده و خرس نقرهای بهترین فیلمنامه این جشنواره را نصیب خود کرد. این فیلم که که با دوربین شخصی پناهی و در ویلایی در شمال ایران ساخته شده، داستان مردی است که از ترس مأموران، همیشه سگ خود را در ساک دستیاش پنهان میکند و برای فرار از سگ کشی، به همراه سگش به ویلایی در شمال ایران پناه می برد. تعدادی از فیلم های برگزیده جشنواره کن از جمله «آبی گرم ترین رنگ است» ساخته عبداللطیف کشیش(برنده نخل طلای کن)، «درون لوین دیویس» ساخته برادران کوئن، «نبراسکا» ساخته الکساندر پین، و «تنها عشاق زنده ماندند» ساخته جیم جارموش به عنوان نمایش گالا در بخش های مختلف جشنواره لندن نمایش داده خواهند شد. امسال، استیون فریرز با فیلم فیلومنا، استیو مک کوئین با فیلم ۱۲ سال بردگی(درباره بردگی در دوران پیش از جنگ داخلی آمریکا)، رف فینس با فیلم «زن نامرئی» درباره روابط عاشقانه چارلز دیکنز، نویسنده بزرگ انگلیسی و نلی ترنان، فردریک وایزمن با فیلم « در برکلی» و آندره وایدا با فیلم «والسا، مرد امید» درباره لخ والسا، رهبر جنبش همبستگی لهستان، در پنجاه و هفتمین جشنواره فیلم لندن شرکت دارند. جشنواره امسال، همانند سال گذشته بر اساس تم هایی مثل عشق، جرات، ترس، خنده، سفر، کالت، جدل و خانواده تقسیم بندی شده. فیلم «آبی گرم ترین رنگ است» ساخته عبداللطیف کشیش به عنوان گالای بخش عشق، تریلر جنایی «جاده اسرارآمیز» ساخته فیلمساز استرالیایی ایوان سن، به عنوان گالای بخش هیجان، «حرکت های شبانه» ساخته کلی ریشارت، گالای بخش جدل، «ما بهترین ایم» ساخته لوکاس مدیسن به عنوان گالای بخش سونیک، «تنها عشاق زنده ماندند» ساخته جیم جارموش، به عنوان گالای بخش کالت، «غریبه ای کنار رودخانه خواهد بود» ساخته الن ژیرودی به عنوان گالای بخش شجاعت، و فیلم «نبراسکا» ساخته الکساندر پین به عنوان گالای بخش سفر نمایش داده می شوند. در بخش خنده، نیز فیلم «دون ژوان» اولین ساخته جوزف گوردون لویت، به عنوان گالا نمایش داده می شود. این فیلم درباره مرد جوانی است که معتاد به سکس و پورنوگرافی است و در آن خود کارگردان به همراه اسکارلت یوهانسن، نقش های اصلی را بازی می کنند. نمایش گالای بخش فیلم های آرشیوی جشنواره نیز فیلم حماسی مستند «حماسه اورست» ساخته کاپیتان جان نوئل درباره فتح اورست در سال ۱۹۲۴ خواهد بود که با موسیقی زنده سایمن فیشر نمایش داده خواهد شد. از سال گذشته با تغییر مدیریت جشنواره فیلم لندن، تغییراتی در برنامه های آن صورت گرفته که مهمترین آن رقابتی کردن این جشنواره و اهدای جایزه بهترین فیلم در سه بخش مسابقه رسمی، مسابقه فیلمهای مستند و مسابقه نخستین فیلم بلند داستانی است. امسال در هر کدام از بخش های مسابقه اصلی و مسابقه فیلم های اول نیز ۱۲ فیلمساز از سراسر جهان با هم به رقابت خواهند پرداخت. در بخش بهترین فیلمسازان نوظهور بریتانیا نیز شش فیلمساز جوان انگلیسی با هم رقابت دارند. در بخش مسابقه فیلم مستند نیز، ۱۲ مستندساز از سراسر جهان، نامزد دریافت جایزه جان گریرسن (معروف به پدر سینمای مستند جهان) شده اند. جشنواره فیلم لندن، بزرگترین رویداد سینمایی در بریتانیا محسوب می شود و برگزارکننده اصلی آن، مؤسسه فیلم بریتانیا (BFI) است. این جشنواره روز ۲۰ اکتبر با فیلم «نجات آقای بنکس» ساخته جان لی هنکاک و با بازی تام هنکس، خاتمه می یابد. در این فیلم که ماجرای ساخته شدن فیلم موزیکال مشهور «مری پاپینز» را روایت می کند، تام هنکس در نقش والت دیسنی ظاهر شده است.
برنامه های پنجاه و هفتمین دوره فستیوال فیلم لندن، امروز در یک نشست خبری و رسانه ای در سینما ادئون در لستر اسکوئر شهر لندن اعلام شد. امسال ۲۳۴ فیلم داستانی، مستند، انیمشین و تجربی کوتاه و بلند، در بخش های مختلف جشنواره به نمایش درخواهند آمد که از میان آنها ۲۲ فیلم، نخستین نمایش جهانی، ۱۶ فیلم نخستین نمایش بین المللی، ۲۹ فیلم، نخستین نمایش اروپایی خود را خواهند داشت.
جشنواره فیلم لندن با فیلم هایی از فرهادی، پناهی و رسول‌اف
وی به خبرگزاری ایسنا گفته است "دستورالعمل ستاد مدیریت بیماری کرونا برای ایام ماه رمضان در حرم های مطهر، مساجد و تکیه‌ها" همچنان لازم‌الاجرا بوده و "تصمیمات قبلی ستاد ملی کماکان به قوت خود باقیست و تغییری اتفاق نیافتاده است." همزمان حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، امروز در جلسه ستاد مقابله با کرونا گفت که کشور تقسیم بندی جدیدی خواهد داشت و مناطقی که به لحاظ ابتلا به کرونا سفید باشند از نیمه اردیبهشت یا نیمه ماه رمضان امکان این را خواهند داشت که مساجد و نمازجمعه‌های آنان برقرار شود. انتقاد کیهان از تعطیلی مساجد و باز بودن بازارها در همین حال روزنامه کیهان وابسته به رهبر جمهوری اسلامی در مطلبی که امروز منتشر کرده از تعطیلی اماکن مذهبی در ایران انتقاد کرده و نوشته "در روزهای گذشته به مرور مجوز فعالیت واحدهای صنفی و مراکز خدماتی به شرط رعایت پروتکل‌های بهداشتی صادر شده و حتی اماکنی همچون پاساژها و بازارها و بوستان‌ها نیز به روی مردم باز شده‌اند". به نوشته این روزنامه "با رسیدن ماه مبارک رمضان بازگشایی مساجد و حرم‌ها" به "یک خواسته مهم و مورد انتظار مردم" تبدیل شده است. روزنامه کیهان پرسیده است: "چطور حضور مردم در پاساژها یا بوستان‌ها و بسیاری از موارد دیگر که این روزها شاهد آن هستیم بلا مانع است اما اماکن متبرکه و مساجد که سهم کمی در شیوع کرونا داشته‌اند و با رعایت اصول و موازین بهداشتی از بسیاری از اماکن دیگر قابل کنترل‌تر هستند باید همچنان بسته بمانند؟!" مسئولان اجرایی برای بازگشایی مساجد تحت فشارند در نقطه مقابل روزنامه کیهان، روزنامه جمهوری اسلامی امروز در مطلبی نوشته است که "رئیس‌جمهور و سایر مسئولین مرتبط با ستاد ملی مبارزه با کرونا تحت فشار شدیدی از ناحیه کسانی قرار دارند که مایل هستند مساجد، اماکن زیارتی و بقاع متبرکه هرچه زودتر بازگشائی شوند". این روزنامه به مسئولان اجرایی کشور توصیه کرده "برای تصمیم‌گیری درباره بازگشائی اماکن مذهبی عجله نکنند" و "این تصمیم باید با در نظر گرفتن تمام جوانب باشد و مصالح عموم به‌ویژه حفاظت از جان‌ها و نگهبانی‌ از سلامت مردم بر هر چیز دیگری اولویت داشته باشد." به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی "رفع محدودیت یکباره از مشاغل، بوستان‌ها، وسائل نقلیه عمومی و رفت و آمدهای بین استانی، هرچند با چاشنی ضرورت اقتصادی، یک اشتباه بود" و "این اشتباه را در مواردی که حتی همین چاشنی را هم ندارند تکرار نکنید. کرونا ممکن است برگردد و تمام زحماتی که برای مهار آن کشیده شده به هدر برود". شرکت آیت‌الله خامنه‌ای با ویدیو کنفرانس در مراسم مذهبی از زمان شیوع ویروس کرونا در ایران آیت الله خامنه ای تمام برنامه های عمومی خود را لغو کرده و در میان جمعیت حاضر نشده است روز گذشته آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران از طریق ارتباط ویدئویی در یک مراسم سالانه مذهبی شرکت کرد. این مراسم "محفل انس با قرآن" نام دارد و همزمان با روز اول ماه رمضان در ایران هر ساله در مقر رهبری آیت الله خامنه ای با حضور قاریان قرآن در حضور شماری از مقام های حکومتی و جمعی از تماشاگران برگزار می‌شود. امسال به دلیل شیوغ ویروس کرونا، قاریان و جمعیت حاضر در مصلای تهران جمع شدند و آیت الله خامنه ای با ارتباط ویدئویی در مراسم شرکت و سخنرانی کرد. آیا کشورهای ثروتمند می‌توانند واکسن کرونا را احتکار کنند؟
حسین قاسمی، دبیر کمیته امنیت اجتماعی ستاد ملی مقابله با کرونا ایران گفته است که "در ماه رمضان برگزاری هرگونه مراسم اعم از رسمی و غیر رسمی ممنوع است" و خبر از پیگیری "مراجع ذی‌ربط" در خصوص مراسم‌های برگزار شده داد و تاکید کرد: "با توجه به اهمیت سلامت آحاد جامعه تخلفات این امر قابلیت پیگیری دارد".
مقام ارشد ستاد مقابله با کرونا ایران: برگزاری هرگونه مراسم در ماه رمضان ممنوع است
اقدام الزر تا دهه ۹۰ قرن گذشته با بی‌اعتنایی و حتی انکار بخش‌هایی از جامعه آلمان روبرو بود، تلاش شماری از افسران ارشد برای ترور هیتلر در ژوئیه ۱۹۴۴، سال‌ها بعد بتدریج مورد اعتنا قرار ‌گرفت و بزرگ داشته ‌شد. محافلی در آلمان اصلا باورشان نمی‌شد که کارگری از یک خانواده معمولی بنا با تشخیص خودش به ضرورت نابودی هیتلر برسد و ظن داشتند او عامل مسکو یا لندن باشد. تنها هفت دهه بعد از جنگ جهانی دوم یعنی از اوایل قرن حاضر بود که الزر جایگاه واقعی خود را در تاریخ جنگ جهانی دوم یافت و نگاه به اقدام او برای"ترور" هیتلر تا حد زیادی عوض شد. گئورگ الزر بر اساس وجدان خود تصمیم به ترور پیشوا گرفت در واقع در دهه‌های پس از جنگ هیچ کدام از کسانی که قصد داشتند هیتلر را با اقدامی قهرآمیز از میان بردارند به اندازه گئورگ الزر مورد فراموشی و بی‌توجهی قرار نگرفتند. این اقدام فردی و مقاومتی که در کودتای ٢٠ ژوئیه ١٩۴۴ نیز تجلی یافت تا مدت‌های مدید اعتنا و احترام لازم را نیافت. حتی مدت‌ها نداهایی به گوش می‌رسید که این گونه مقاومت‌ها را خیانت به میهن تلقی می‌کرد. نوامبر سال ١٩٣۹ یعنی زمانی که الزر علیه هیتلر اقدام کرد دو ماهی از تجاوز قوای نازی به لهستان و کلید خوردن جنگ جهانی دوم می‌گذشت. از چند سال پیش‌تر هم در اردوگاه‌های اجباری و زیرزمین‌های گشتاپو، حق زندگی و سلامت و حق آزادی انسان‌ها به گونه‌ای منظم و سیستماتیک نقض و پایمال می‌شد. اشکال دیگر اعتراض و مخالفت غیرممکن بود و اعزام شدگان به اردوگاه‌ها و دستگیرشدگان گشتاپو نمی‌توانستند به جایی شکایت برند. نه پلیس نه دستگاه قضایی مامنی برای حمایت در برابر جور و ستم رژیم نازی نبودند. گئورگ الزر ظاهرا به این باور رسیده بود که در چنین شرایطی حق مقاومت دارد. هیتلر در سال ۱۹۲۳ تلاش کرد با کودتا قدرت را قبضه کند آدولف هیتلر در روز هشتم نوامبر ۱۹۲۳ یعنی حدودا ده سال قبل از آن که در یک انتخابات بحث‌انگیز به قدرت برسد، تلاش کرده بود با کودتا قدرت را قبضه کند، تلاشی که ناکام ماند. پس از آن او هر سال در رستورانی در مونیخ در "بزرگداشت" این کودتا برای ابواب جمعی‌اش در درون حاکمیت، سخنرانی می‌کرد. هشتم نوامبر سال ۱۹۳۹ اما سخنرانی‌ او مثل قبل مفصل و طولانی نبود و سریع‌تر از همیشه رستوران را ترک کرد تا به برلین برگردد. استدلال این بود که با توجه به جنگ در شرق کشور، "پیشوا" می‌باید برای مدیریت اوضاع تا حد ممکن در برلین باشد. همین خروج پیش از موعد که به بدی هوا هم بی‌ارتباط نبود طرح الزر را ناموفق گذاشت. ساعت ۲۱:۰۷ دقیقه هیتلر رستوران را ترک کرد و ساعت ۲۱:۲۰ در همان جایی که او سخنرانی کرده بود بمبی منفجر شد و کل آن نقطه و چندمتری این سو و آن سوتر را به تلی از خاکستر بدل کرد. هشت نفر کشته شدند و شصت نفر زخمی. هواداران هیتلر جان به در بردن او از اقدام الزر را به عنوان "امداد غیبی" در بوق و کرنا کردند. "اقدامی که ستایش و شرم ما را برمی‌انگیزد" همان شب الزر در حالی که قصد داشت به سوئیس برود و مخفی شود شناسایی و بازداشت شد. این کارگر چوبکار که در نواختن موسیقی هم سررشته‌ای داشت در بازجویی زیر شکنجه حرف‌هایی زد که برای عمال رژیم هیتلری باورش دشوار بود. او گفت که به تنهایی در باره نابودی هیتلر و همکاران ارشدش تصمیم گرفته، مواد منفجره را هم به تنهایی تهیه کرده و در طول سی شب مخفیانه ستون نزدیک پشت محل نطق هیتلر را خالی و مواد را در آن جاسازی کرده است، تنها در پاسخ به ندای وجدانش. فرانک والتر-اشتاین‌مایر، رئیس جمهور آلمان چهارم نوامبر امسال در پاسداشت حرمت الزر از سنگی نمادین در زادگاه او پرده‌برداری کرد. او در سخنانی اقدام الزر را گواهی دانست بر این که مردم عادی بجای حمایت فعال از رژیم هیتلری یا انفعال، این امکان را داشتند که علیه رژیم او تا این حد خطر کنند و لزوما حمایت و پشتیانی نخبگان سیاسی و نظامی دور و بر هیتلر ضروری نبوده است. او گفت: "الزر نماد فردیت آگاه و هوشمند بود که به رژیم هیتلری نه گفت، از در حمایت از آن در نیامد، در برابر آن به انفعال نگریخت. او با اقدامش ما را حالا هم به ستایش هم به شرم وامی‌دارد، شرم از این که چگونه به او در دهه‌های متمادی بی‌اعتنا ماندیم و شان و ارجش را به جا نیاوردیم." الزر یک سال در اندیشه و تدارک اقدام علیه هیتلر بود الزر یک سال در اندیشه و تدارک اقدام علیه هیتلر بود و این زمانی بود که جنون حمایت از "رهبر" به شاخصه بخش بزرگی از جامعه آلمان بدل شده بود. الزر گرچه کارگری ماهر بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی با مطالعه بیگانه نبود و با دقت و درنگ در ایدئولوژی رژیم هیتلری و با نگرانی از قرارداد مونیخ -که نوعی سازشکاری بریتانیا و فرانسه در قبال رژیم هیتلری و مقاصد تجاوزطلبانه او تلقی می‌شد- شخصا به این درک رسیده بود که یک جنگ گسترده در راه است. بنا بر پروتکل بازجویی‌های الزر، او به هیچ وجه درک انتزاعی از سیاست نداشت و معطوف به "ایسم‌ها" نبود ولی احساس می‌کرد آلمان تنها با حذف رهبران وقت (هیتلر، گورینگ و گوبلز) تغییر و تحول می‌یابد و امیدوار بود پس از حذف این افراد، شخصیت‌هایی میانه‌رو قدرت را در دست بگیرند، رهبرانی که به کشور دیگری تجاوز نکنند و وضعیت طبقه کارگر را بهبود بخشند. او همچنین بر این باور بوده که سوءقصد به جان رهبر رژیم نازی مانع از خونریزی‌های بیشتر خواهد شد. او به خاطر نفرتی که از هیتلر داشت سعی می‌کرده در بازجویی‌ها حتی اسم او را هم بر زبان نیاورد. بیشتر بخوانید: الزر به رغم سمپاتی به حزب کمونیست آلمان باورهای مسیحی داشت و آنچنان که در اسناد بازجویی‌اش آمده برایش ورای حقوق کارگران و آزادی‌های فردی، مسئله مهم جلوگیری از خونریزی ناشی از گسترش جنگ بوده است. عمال رژیم هیتلری، الزر را پس از بازداشت و بازجویی عامل سازمان جاسوسی بریتانیا دانستند و در سلولی انفرادی در اردوگاه ساکسن‌هاوزن به بند کشیدند. قرار بود که بعد از جنگ او را دادگاهی کنند ولی نهم آوریل ۱۹۴۵ زمانی که رژیم نازی به پایان خود نزدیک می‌شد در همان اردوگاه دارش زدند. گرچه حالا ادای احترام به الزر به امری نسبتا گسترده در آلمان بدل شده و خیابان‌ها و مدارس و بناهای یادبود متعددی هم به اسم او نامگذاری شده، ولی نام او دهه‌ها به فراموشی و بی‌اعتنایی سپرده شده بود. اشتاین-مایر در همان سخنرانی گفت: "زمان زیادی گذشت تا ما کلا مقاومت در برابر رژیم هیتلری را به دیده احترام بنگریم و مدتی دیگر هم باید سپری می‌شد که بخصوص مبارز برجسته‌ای همچون الزر را بازشناسیم، موضع و رفتارش را ارج نهیم و تکریمش کنیم." خانواده هم مهر سکوت بر لب زده بود امتناع و سکوت نسبی در دو سه دهه پس از جنگ نسبت به جنایاتی که در آن دوره صورت گرفت و تن‌زدن از بازخوانی رفتار جامعه آلمان با رژیم هیتلری، در بی‌اعتنایی عمومی به مقاومت در برابر آن رژیم تاثیر داشت. خود رژیم هیتلری هم از دامن‌زدن به این شایعه هم فروگذار نکرده بود که "الزر از خودشان است و صرفا مجری طرحی بوده که رژیم قصد داشته با آن نامیرایی هیتلر را به جامعه القا کند." اوراق بازجویی الزر اما قلم بطلان بر این شایعات کشیدند. مردم شهرک الزر نیز از خشونت حکومت هیتلر در امان نمانده بودند، آنها را دائم برای کسب اطلاعات زیر فشار و بازجویی می‌گذاشتند، به زور به صف اول جبهه جنگ می‌فرستادند یا بلایی بر سر صاحب بی‌خبر رستوران و مغازه‌های اطراف می‌آوردند و آنها را به اردوگاه کار اجباری فرستادند. اینها همه و همه نوعی یادمان توام با کابوس برای این جمعیت رقم زده بود. حتی اعضای خانواده الزر هم تا سالیان دراز پس از جنگ در باره او صحبت نمی‌کردند. الزر پس از دهه‌ها، در آلمان مورد احترام قرار گرفت پسر خواهر الزر در همان مراسم که رئیس جمهور آلمان سخنران اصلی‌اش بود به یاد‌ آورد که چهل سال آزگار در خانواده هم سخن‌گفتن در باره‌ او تابو بود. تابو زمانی شکست که بالاخره در دهه هشتاد قرن گذشته پروتکل بازجویی‌های الزر انتشار یافت و فیلمی بر اساس زندگی او ساخته شد، از آن پس بود که "سرم را بالا گرفتم و به چنین دایی‌ای افتخار کردم." در خود زادگاه الزر هم تازه در دهه نود قرن گذشته، یعنی بیش از چهل سال پس از کشته‌شدن او بود که با روی‌کار آمدن یک شهردار جوان، ستایش از او جدی‌تر شد. سال ۱۹۹۰ آرشیوی به نامش افتتاح کردند و سال ۱۹۹۵ مراسمی رسمی در بزرگداشت او برپا شد. سخنرانی خانم یوتا لیمباخ در در سال ۲۰۰۳ در صدمین سالگرد تولد الزر که بر تشریح حقوقی و اخلاقی اقدام دلیرانه و معطوف به رهایی این مخالف رژیم هیتلری و تاثیر آن در تدوین قانون اساسی جدید آلمان متمرکز بود بازتاب گسترده‌ای یافت و نگاه‌های احترام‌آمیز به سوی الزر بیشتر جلب شد. هم لیمباخ در آن سخنرانی هم رئیس جمهور آلمان در سخنرانی خود بر این سوال متمرکز شدند که آیا اقدام الزر که جان عده‌ای دیگر را هم گرفته و به خود هیتلر آسیبی نزده به لحاظ اخلاقی می‌تواند قابل توجیه باشد یا نه. اشتاین‌مایر به یاد آورد که اقدام الزر همه اعضای کادر رهبری رژیم هیتلری را که در رستوران جمع بودند نشانه رفته بود، از خود هیتلر گرفته تا تئودور هس، ژوزف گوبلز، اریش هیملر و بسیاری دیگر. او اگر موفق می‌شد کل رژیم هیتلری بی‌سر می‌شد. مخمصه اخلاقی عمل و بی‌عملی با این همه، آیا چنین اقدامی به لحاظ اخلاقی به خطرش می‌ارزید، اقدامی ناکام که کسانی را از بین برد که نمی‌بایست از بین بروند. لیمباخ در پاسخ به این سوال به وسوسه و دقت الزر توجه داده است که طرح را طوری تدارک دیده بود که زمان انفجار بمب حتی یک گارسون هم حتی‌الامکان در نزدیکی هیتلر نباشد تا خون بی‌گناهی ریخته نشود. اشتاین‌مایر هم در پاسخ به این سوال گفت که درنگ اخلاقی در این شرایط نوعی مخمصه است و همه کسانی در مهار جنایات‌ گسترده رژیم هیتلر همه راه‌های مقاومت مدنی را بسته می‌دیده‌اند با این مخمصه روبرو بوده‌اند. به عبارتی، آن کس که در چنین شرایطی اقدام می‌کند به هر صورت دست به خشونت می‌آلاید و آن کس که اقدامی نمی‌کند هم به سهم خود راه را بازمی‌گذارد که خشونت و جباریت یک رژیم توتالیتر ادامه یابد. در بنای یابود الرز نقل قولی از او حک شده: می‌خواستم از جنگ جلوگیری کنم اشتاین‌مایر هم مانند لیمباخ بر این نکته تاکید کرد که الزر در بازجویی‌هایش از این که طرحش به خاطر عواملی خارج از اراده او به مسیری دیگری افتاده و قربانیانی ناخواسته گرفته وجدانی مکدر دارد و مسئولیت کامل آن را می‌پذیرد. با این همه، همین تجربه اخلاقی دشوار و جان‌سوز الزر و برخی دیگر مثل او بود که "ما را به آنجا رهنمون شده که در قانون اساسی خود بیاوریم که آنگاه که رژیمی توتالیتر مصدر کار شود و حفظ آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک در برابر تجاوز آن با هیچ شیوه مدنی امکان‌پذیر نباشد، حق مقاومت برای شهروندان محفوظ است." اثری که اشتاین‌مایر در آستانه هشتادمین سالگرد اقدام الزر علیه هیتلر در زادگاه الزر رونمایی کرد "یکی از ما، ولی متفاوت از ما" نام دارد و سنگی است از بتون که یک قطعه چهارگوش از وسط آن بیرون آمده، به همان اندازه، ولی از چوب لایه لایه، نه از بتون. سنگ بزرگ و بی‌روح به گفته طراحان نمادی است از جامعه مقهور، یک دست، ثناگو یا منفعل، جامعه‌ای که اراده به آزادگی و حریت و انسانیت را وانهاده و تکه چوب لایه‌ لایه که از همین کلیت جدا شده با رنگی متنوع‌تر، نمادی است از الزر که از جمع بیرون آمده و به راه دیگری قدم گذاشته است.
۸ نوامبر (۱۷ آبان) هشتادمین سالگرد تلاش نافرجام گئورگ الزر (Georg Elser) برای ترور هیتلر است. او پس از دستگیری، در بازجویی‌ها گفت که هدفش تنها جلوگیری از خونریزی‌های بیشتر رژیم هیتلری بوده است.
هشتادمین سالگرد ترور نافرجام آدولف هیتلر؛ مردی که می‌خواست از جنگ جلوگیری کند
غلامحسین اسماعیلی: بعد از تحقیقات درباره خبرنگار واشنگتن‌پست اطلاع‌رسانی می‌کنیم غلامحسین اسماعیلی گفت: "این موضوع در مرحله تحقیقات مقدماتی است و فکر می‌کنم برای اطلاع‌رسانی درباره این موضوع باید بررسی‌های فنی و بازجویی به عمل آید. پیش از این، روزنامه واشنگتن‌پست اعلام کرده بود که جیسون رضائیان به همراه همسرش یگانه صالحی، روز سه‌شنبه، ۳۱ تیرماه، در تهران بازداشت شده است، ولی مشخص نیست که چه سازمان یا افرادی آنها را بازداشت کرده‌اند. آقای رضائیان ۳۸ سال دارد و از حدود دو سال پیش به عنوان خبرنگار واشنگتن‌پست در تهران فعالیت کرده است. او تابعیت آمریکا را هم دارد. بنا بر این گزارش، یگانه صالحی، همسر آقای رضائیان خبرنگار روزنامه "نشنال" مستقر در امارات متحده عربی است. گزارش شده است که به همراه این دو نفر، دو تبعه دیگر آمریکا هم که به عنوان عکاس-خبرنگار در ایران فعالیت می‌کردند، بازداشت شده‌اند، ولی نام آنها اعلام نشده است.
رئیس دادگستری تهران با تایید بازداشت جیسون رضائیان، خبرنگار واشنگتن‌پست در تهران، گفته است که "بعد از بررسی‌های فنی می‌توان در این باره به صورت کامل اطلاع‌رسانی" کرد.
رئیس دادگستری تهران: خبرنگار واشنگتن‌پست در مرحله بازجویی است
خانواده آقای جائو زيانگ می گويد نمی داند به چه کسانی اجازه داده خواهد شد در اين مراسم شرکت کنند. آقای جائو پس از مخالفت با سرکوب نظامی تظاهرات طرفداران دموکراسی در ميدان تيانانمن در سال 1989 برکنار شد. وی برای 15 سال تحت بازداشت خانگی بود. خبرنگاران می گويند مرگ او مساله ای بسيار حساس برای مقامات چينی است چرا که بيمناکند به انگيزه ای برای بسيج اصلاح طلبان بدل شود. خبرگزاری شينهوای چين هيچ خبری درباره درگذشت وی منتشر نکرده و راديو تلويزيون های دولتی نيز اشاره ای به مرگ وی نکرده اند. آقای زيانگ روز دوشنبه، 17 ژانويه، در بيمارستانی در پکن، پايتخت چين، در گذشت. خدمات
گزارش ها از چين حاکی است که مقام های آن کشور ناراضيان سياسی، مقام های دولتی و خبرنگاران خارجی را از حضور در مراسم خاکسپاری جائو زيانگ، دبيرکل پيشين حزب کمونيست که روز شنبه در پکن برگزار می شود، منع کرده اند.
کنترل شديد مراسم خاکسپاری جائو زيانگ توسط دولت چين
بر اساس آخرين اطلاعيه دادسرای عمومی و انقلاب تهران که روزنامه های روز دوشنبه، 30 شهريور، آن را منتشر کرده اند، دستگاه قضايی تحت کنترل محافظه کاران بر اين باور است که آنچه در مراسم هفته گذشته جشن سينمای ايران روی داده، اقدامی از پيش انديشيده شده و سازمان يافته بوده است. بر اساس اين اطلاعيه، در اين مراسم نه تنها کسانی که بدحجاب خوانده شده اند حضور داشته اند، بلکه برگزارکنندگان جشن خانه سينما، با جسارت تمام از بازيگرانى تجليل كرده اند كه فقط در فيلم هايی بازی کرده اند که به گفته دادسرای تهران آلوده به صحنه هاى سكسی و غيراخلاقى بوده اند. دادسرای تهران که مسئوليت احضار و بازداشت ابوالحسن داوودی رييس و شمار ديگری از اعضای هيئت مديره خانه سينما، تشکل فراگير اصناف سينماگران ايران را پذيرفته، در اطلاعيه خود، اقداماتش را مستند به اظهارات آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی کرده است. به گفته دادسرای تهران، آقای خامنه ای در سخنانی، از حضور هنرپيشگان زن و مرد سينمای قبل از انقلاب در فيلم های پس از انقلاب انتقاد کرده و آن را باعث سستی ارزش ها و يادآوری "مناظر زشت سکسی" در اذهان مردم دانسته است. اين اطلاعيه در شرايطی صادر شد که اندکی پيش از آن، احمد مسجد جامعی، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی، ضمن انتقاد از بد حجابی و بی حجابی و تاکيد بر ظرفيت سينمای ايران برای حل مسايل خود، خواستار عدم دخالت نيروهای امنيتی و قضايی در حوزه مسايل مربوط به سينما شده و هشدار داده بود که برخورد به گفته وی نسنجيده با اهل فرهنگ و هنر، چهره بين المللی جمهوری اسلامی را مخدوش می کند. با اين همه، در اطلاعيه دادسرای تهران، وزارت ارشاد خود به کوتاهی در انجام وظايف متهم شده است. در اين بيانيه گفته شده: "در جايى كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى اقدامى براى پاكسازى فضاى هنرى كشور از افراد ناباب و متجاوز نمى كند، دستگاه قضايى جز اقدام قانونى براى سم زدايى از فضاى هنرى كشور تكليف ديگرى ندارد." دادسرای تهران همچنين هشدار داده که در چنين شرايطی، "هيچكس در هر پست و مقامى، نبايد به خود اجازه دهد با انگيزه هاى صنفى و بدون توجه به آنچه در اين مراسم رخ داده، دستگاه قضايى را به دليل اقدام قانونى و وظيفه ذاتى خود مورد هجمه و انتقاد غيرمنطقى قرار دهد." در سال های گذشته نيز، هنرمندان و نويسندگان به طور مرتب از سوی نيروهای امنيتی و قضايی احضار و بازداشت می شدند، اما به نظر می رسد که برخوردهای اخير با سينماگران ايرانی، که در ادامه سختگيری های تازه در حوزه خصوصی شهروندان و توجه روزافزون محافظه کاران به مسايلی نظير پوشش و مناسبات اجتماعی زنان و مردان صورت می گيرد، اهداف مشخص ديگری را نيز دنبال می کند و به معنای آن است که با بسته شدن فضای سياسی نسبت به سال های گذشته، اکنون نوبت به اعمال محدوديت های بيشتر در زمينه های اجتماعی و فرهنگی رسيده است. در ماه های گذشته، محافظه کاران مسلط بر قوه قضاييه، پس از آنکه اکثريت مجلس هفتم را نيز از آن خود کردند، بار ديگر بحث درباره پوشش زنان و مردان و روابط دختران و پسران را به يکی از موضوعات عمده مجلس و روزنامه های خود بدل ساختند. روزنامه های نزديک به طيف تندرو جناح محافظه کار، در ماه های اخير با انتشار عکس و گزارش های متعددی در زمينه هايی چون ميهمانی های جوانان، نحوه فروش لباس های زير زنانه و چگونگی حضور زنان و دختران به نوشته آنان "بد حجاب" در خيابان ها، به شدت بر ضرورت اعمال فشارهای بيشتر برای واداشتن مردم به رعايت شئونات اسلامی تاکيد کرده اند. به همين دليل، به نظر می رسد که در شرايط فعلی جمهوری اسلامی، تاکيد بر مسايل مربوط به پوشش افراد و مسايل مربوط به حوزه خصوصی شهروندان، برای محافظه کاران، کاربرد و معنايی دوگانه دارد و نه تنها ناشی از باورهای ايدئولوژيک و قرائت های خاص آنان از اسلام است، بلکه از آن به عنوان ابزاری موثر در معادلات سياسی نيز استفاده می شود. بستن فضای سياسی و تسری انسداد به حوزه های اجتماعی، از جمله می تواند با اين انگيزه صورت گرفته باشد که از ميزان مشارکت جوانان و زنان در انتخابات آينده رياست جمهوری بکاهد. زنان و جوانان، در پيروزی محمدخاتمی، در دو دوره انتخابات رياست جمهوری نقشی اساسی داشتند و دلسرد کردن آنان از تاثيرگذاری بر مسير حوادث، می تواند همچون انتخابات مجلس هفتم، کاميابی ايده "مشارکت کمتر و موفقيت نامزد از پيش تعيين شده" را تا حد فراوانی تضمين کند. خدمات
با بالا گرفتن جنجال ها بر سر احضار و بازداشت سينماگران به دليل آنچه حضور افراد بدحجاب در مراسم جشن سينمای ايران خوانده شده، دستگاه قضايی جمهوری اسلامی، طی بيانيه ای، ضمن مکلف دانستن خود به آنچه آن را سم زدايی از فضای هنری ايران خوانده، دامنه انتقادها و برخوردها را از محدوده حاضران در اين مراسم فراتر برده و آن را متوجه کل سينمای ايران و فعالان آن کرده است.
استفاده دوگانه محافظه کاران از سختگيری های اجتماعی
حکايات سندباد بحری، حکاياتی منسجم و يکدست از لحاظ تخيل و نمونه ای کامل از قصه های ماجراجويانه است که در آن، عنصر اعجاب آفرينی ( merveilleux ) نقشی اساسی دارد و شايد به ظاهر، حکاياتی تخيلی می نمايند، اما بر عکس، حاکی از حقايق روان شناختی و حتی بيش از آنکه می توان پنداشت، داستانی واقع گراست، چون در واقع حقيقتی انسانی را در کسوت خيال پردازی و داستان سرايی، بيان می کند، بسان حکايت زندگانی بسياری از شخصيت های هزار و يک شب که صورت ظاهر وهم انگيزی دارد، ولی در اصل، حکايت واقعيتی عينی در پرده رمز و سر است و بنابراين می توان گفت که حکايتی زمان گذر است، و از اين قبيل است داستان علاء الدين و چراغ جادو. اما داستان سندباد، رمزی نيست. بلکه بيشتر حکايتی تمثيلی است، يعنی شرح و وصف واقعيت زندگانی پرتلاش سوداگری کوشا و ماجراجو و هوشمند در قالب اصولی چون گريز از يکنواختی ملال آور زندگانی هر روزينه و شوقِ ديدن جاهای ناشناخته و ذوق خطر کردن و لذت بردن از رويارويی با پيشامدهای نامنتظر است. منتها در پس اين پرده نازک خيال يا روايت نيمه واقعی و نيمه افسانه ای دريانوردی در اوقيانوس های هند و چين و سفر به جزاير دوردست ناشناس، سيمای بازرگانی تمام عيار پيداست که در موقع شناسی و مصلحت انديشی و واقع بينی، نادره دوران يا نمونه کامل سوداگری کامکار است و به مثابه الگويی است که هم پيشه هايش بايد از او سرمشق گيرند تا دنيا به کامشان بچرخد، يعنی از هر موقعيتی سود جويند و چون قضا سازگار آمد، شکر حق گويند و برای حفظ جان و مال خويش از دروغ گويی و ناجوانمردی، پروا نداشته باشند و درويش صاحبدل را بر خوان نعمت خود بنشانند و با شرح ماجراهای اعجاز آميزی که بر ايشان رفته است، مستمع ساده دل را به شگفت آورند و نيز از گستاخی ها و ناشکری هايش شرمنده و شرمسار کنند و تا پايان عمر، برای آنکه گواه راستين و صادق وفور نعمتی باشد که گويا فقط بر اثر سعی و جد و جهد، به دست آورده اند، در کنار خود نگاه دارند. خدمات
کتاب "پژوهشی در حکايات سندباد بحری" نوشته جلال ستاری در سال ۱۳۸۲ توسط نشر مرکز انتشار يافت. اين پژوهش بجز پيشگفتار، شامل شش فصل است که در اين مختصر نمی توان به همه آنها پرداخت. از اين رو تنها نتيجه گيری اين تحقيق را از زبان نويسنده نقل می کنيم تا مشتی باشد نمونه خرواری که دکتر ستاری در باب هزار و يک شب نوشته است.
حکايات سندباد بحری از زبان جلال ستاری
نخست‌وزیر چین شرایط اقتصاد جهانی را مبهم توصیف کرده و گفته است با توجه به این وضعیت، تعیین نرخ مشخصی برای رشد اقتصادی کشورش منطقی نیست کنگره ملی خلق، که نقش پارلمان چین را ایفا می کند درعمل اختیارات چندانی ندارد. این تشکیلات دارای نزدیک به سه هزار "نماینده" مورد تایید حزب کمونیست حاکم است و معمولا سالی یک بار به مدت دو هفته تشکیل جلسه می دهد تا برنامه تعیین شده توسط رهبری این کشور از جمله برنامه اقتصادی را تایید کند. یکی از برنامه های اصلی نشست امسال، شنیدن و تایید برنامه اقتصادی سال آینده خواهد بود که توسط نخست وزیر قرائت می‌شود. در دو دهه اخیر، دولت چین هرساله رقم مشخصی را برای رشد تولید ناخالص داخلی - یا همان رشد اقتصادی - تعیین و برنامه هایی را برای تحقق این هدف اعلام می کرد. اگرچه در مواردی، از جمله پس از بحران مالی جهانی در دوازده سال پیش، نرخ رشد مورد نظر اندکی تعدیل یافت اما طی سال های پیش و بعد از آن، این کشور از یکی از بالاترین نرخ های اقتصاد در جهان برخوردار بود. اوضاع مبهم است این نخستین بار از اوایل دهه ۱۹۹۰ و آغاز اعلام هدف مشخصی برای رشد اقتصادی است که دولت از تعیین چنین هدفی خودداری می کند. نخست‌وزیر چین شرایط اقتصاد جهانی را مبهم توصیف کرده و گفته است با توجه به این وضعیت، تعیین نرخ مشخصی برای رشد اقتصادی کشورش منطقی نیست. چین منشاء ویروس کرونا بوده و اولین کشوری است که در بخشی از آن مقررات قرنطینه خانگی و تعلیق فعالیت های اقتصادی به اجرا گذاشته شد. این مقررات بعدا به بخش های دیگری هم گسترش یافت و نتیجه آن، توقف یا کاهش چشمگیر فعالیت های تولیدی بود. کنگره ملی خلق، که نقش پارلمان چین را ایفا می کند درعمل اختیارات چندانی ندارد البته دولت چین پس از چند هفته با اعلام اینکه شیوع این بیماری را تحت کنترل گرفته اجازه از سرگیری تدریجی فعالیت های اقتصادی را صادر کرد هر چند تردیدهایی در مورد آمار رسمی تلفات و دامنه ابتلای آن ابراز شده است. زمینه رشد اقتصادی چین را اصلاحات اقتصادی و باز شدن تدریجی آن به روی سرمایه گذاری خارجی از اواخر دهه ۱۹۷۰ فراهم آورد. جمعیت فراوان و نیروی کار ارزان همراه با شرایط سهل سرمایه گذاری و فعالیت خارجی در آن کشور باعث شد که در پایان دهه ۱۹۹۰، این کشور به تدریج به یکی از قطب های عمده صنعتی و تجاری جهان تبدیل شود. این کشور در طول سه دهه گذشته به یک مرکز عمده جهانی برای تولید کالاهایی تبدیل شده است که تولید آنها در کشورهای پیشرفته به خاطر هزینه بالای دستمزد مقرون به صرفه نیست. بخش قابل توجهی از تولیدات این صنایع به خارج به ویژه همان کشورهای پیشرفته صادر می شده و در نتیجه، اقتصاد چین به شدت به تجارت خارجی و وضعیت بازارهای بین المللی وابسته بوده است. در چند سال اخیر، دولت این کشور افزایش دستمزدها را در نظر گرفته با این هدف که با بهبود سطح درآمد توده مردم، وابستگی اقتصادی به صادرات را کاهش دهد اما هنوز هم شرایط اقتصادی این کشور به وضعیت تقاضا در بازارهای خارجی بستگی دارد. نگرانی از مشکلات اجتماعی و سیاسی شیوع ویروس کرونا در چین صدماتی را به اقتصاد این کشور وارد کرد و در سه ماهه اول سال جاری، اقتصاد آن برای نخستین بار در دهه های اخیر رشد منفی داشت. دولت چین نرخ رشد اقتصادی چین در این سه ماهه را منفی ۶.۸ درصد اعلام کرده است. طبیعتا رشد منفی اقتصادی با کاهش سرمایه گذاری و افزایش بیکاری و در نتیجه، کاهش تقاضای داخلی همراه بوده است و در نتیجه، زمینه مساعدی را برای رشد بر اساس تقتاضا در بازار داخلی فراهم نمی کند. در گزارش نخست وزیر آمده است که دولت ناگزیر شده است هدف ایجاد حداقل ۱۱ میلیون شغل جدید در مناطق شهری را تعدیل کند و به ۹ میلیون شغل کاهش دهد که کمترین میزان از سال ۲۰۱۳ تا کنون است. اقتصاد چین هنوز هم دارای بخش وسیع "سنتی و معیشتی" است که نیروی کار آن بازدهی چندانی ندارد. برنامه های دولت چین بر انتقال کارگر اضافی از بخش سنتی به بخش های نوین تولید و خدمات مبنتی است که با افزایش بهره وری نیروی کار، باعث رشد اقتصاد ملی و البته بهیود سطح زندگی این گروه از مردم می شود. ناتوانی در ایجاد اشتغال جدید و ارتقاء سطح زندگی توده مردم نه تنها به معنی کندی رشد اقتصاد چین است بلکه این کشور را می تواند با بحران های اجتماعی و در نهایت سیاسی مواجه کند. با وجود پیشرفت قابل توجه در زمینه اقتصادی، ساختار سیاسی چین همچنان یک ساختار غیرآزاد است که طبیعتا در معرض تحولات پیش بینی نشده و بی ثباتی سیاسی قرار دارد. خرابی بازار جهانی مهمتر از آن آثار منفی ویروس کرونا برای اقتصاد داخلی چین، آسیبی است که به اقتصاد جهانی وارد کرده است. به دلیل شیوع جهانی ویروس کرونا، بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای ثروتمندی که بازارهای عمده چین را تشکیل می دهند ناگزیر به اتخاذ تدابیری شده اند که نتیجه آن کاهش قابل توجه رشد اقتصادی است. برخی کارشناسان پیش بینی کرده اند که اقتصاد جهان طی سال جاری با رکودی کم سابقه مواجه شود و پیش بینی رشد منفی حتی تا ۱۰ درصد در بسیاری از این کشورها چندان غیرعادی تلقی نمی شود. کاهش رشد اقتصادی به معنی کاهش تقاضا برای انواع کالا از جمله اقلامی است که چین تولید و صادر می کند. البته هنوز هم بحران کرونا پایان نیافته و تا یافتن واکسن یا داروی موثر برای مقابله با این بیماری، نمی توان در مورد بازگشت اقتتصادی کشورها و بازگشت بازار جهانی برای کالاهای چینی به وضعیت عادی اظهار نظر قطعی کرد. به این ترتیب، پیش بینی دقیق در مورد وضعیت اقتصاد جهانی و در نتیجه، بازارهای خارجی برای کالاهای چینی هنوز امکانپذیر نیست. به گفته کارشناسان، تصمیم نخست‌وزیر چین برای خودداری از تعیین نرخ مشخصی برای رشد اقتصادی سال آینده منطقی جلوه می‌کند. برخی از کارشناسان گفته اند که انتظار می رود رشد اقتصادی چین در سال جاری به جای ۶ درصد که قبلا انتظار می رفت از حد ۳ درصد بالاتر نرود. سیاست های دولتی برای مقابله با بحران کرونا در عین حال، نخست وزیر این کشور برای مقابله با تبعات رکودی شیوع ویروس کرونا تدابیری را هم در نظر گرفته است. لی که چیانگ در گزارش خود گفته است که به منظور تشویق سطح تقاضا، دولت در نظر دارد کسری بودجه سال جاری را دست کم به ۳.۶ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش دهد و برای این منظور نزدیک به ۵۲۷ میلیارد دلار اوراق قرضه منتشر کند. سال گذشته، کسری بودجه چین ۲.۸ درصد بود. بخشی از استقراض دولتی به بودجه ویژه مقابله با آثار اقتصادی و اجتماعی ویروس کرونا اختصاص خواهد یافت. در این زمینه، کمک به مناطق و صنایعی که از شیوع این بیماری آسیب دیده اند منظور شده است. با وجود اینکه این کسری بودجه قابل توجه است اما برخی از ناظران انتظار داشتند با توجه به فشار قابل توجهی که اقتصاد چین با آن روبروست، دولت کسری بودجه بالاتری را در نظر بگیرد. بعضی از کارشناسان معتقدند که در حال حاضر، این کسری بودجه احتمالا با تحقق رشد اقتصادی بین ۲ تا ۳ درصد همسویی دارد هر چند تحقق این هدف نیز به تحولات بعدی در اقتصاد جهانی وابسته است. براساس گزارش نخست وزیر، رشد بودجه دفاعی چین نیز کاهش داشته و در سال آینده ۶.۶ درصد رشد خواهد کرد. این پائین ترین نرخ در سه دهه اخیر است. رشد بودجه بخش حفاظت از محیط زیست ۴ درصد خواهد بود. در گزارش نخست وزیر چین، سیاست پولی هم مطرح شده و او گفته است که در نظر دارد سیاست انبساطی را در این زمینه در پیش بگیرد که شامل پایین بودن نرخ بهره به منظور تشویق سرمایه گذاران و مصرف کنندگان به گرفتن وام و افزایش تقاضاست. در حال حاضر، نرخ بهره پایه در چین ۳.۸۵ درصد تعیین شده است. از سال ۲۰۱۸ تا کنون که اقتصاد چین تحرک سابق را ندارد، بانک مرکزی این کشور سه بار نرخ بهره را کاهش داده است. همچنین به خاطر مشکلات ناشی از شیوع ویروس کرونا، دولت به کسب و کارهای کوچک و متوسط اجازه داده است تا بازپرداخت اصل و بهره وام خود را به مدت ۹ ماه دیگر تا مارس ۲۰۲۱ به تعویق اندازند. نخست‌وزیر چین گفته است که اعطای وام بانکی به این گروه از کسب و کارها ۴۰ درصد افزایش خواهد داشت. نرخ مالیات بر این گروه از کسب و کارها هم کمتر از گذشته تعیین شده است. مساله هنگ کنگ در بخشی از گزارش سالانه نخست وزیر چین به کنگره ملی خلق، برنامه "بهبود امنیتی" هنگ کنگ هم عنوان شده است. تظاهرات هنگ کنگ علیه آنچه که هدف دولت جمهوری خلق چین برای تغییر نظام سیاسی و قضایی هنگ کنگ و از میان برداشتن دموکراسی در این سرزمین خوانده شد، صورت گرفت او گفته است که این برنامه باعث خواهد شد که هنگ کنگ از "نظام قضایی و انتظامی موثرتری" برخوردار شود. بریتانیا سرزمین هنگ کنگ را در سال ۱۹۹۷ به چین بازگرداند. این منطقه از اواخر قرن نوزدهم تحت نفوذ بریتانیا قرار داشت و در نهایت، دولت وقت چین آن را به مدت ۹۹ سال به بریتانیا اجاره داد. با پایان مدت اجاره و بازگشت هنگ کنگ، دولت چین متعهد شد که با وجود کسب مجدد حق حاکمیت بر این سرزمین، در صدد تحمیل نظام حکومتی کمونیستی بر نخواهد آمد و اجازه خواهد داد که مردم هنگ کنگ حقوق دموکراتیک خود را حفظ کنند. برخی از فعالان سیاسی در هنگ کنگ برنامه جدید دولت مرکزی چین را تلاشی دیگر برای سلب آزادی و تحمیل تشکیلات قضایی و سیاسی مورد نظر جمهوری خلق چین بر زندگی خود دانسته و خواستار از سرگیری تظاهرات علیه چنین رویکردی شده اند. سال گذشته تلاش دولت محلی هنگ کنگ برای تغییر در برخی قوانین استرداد متهمین و مجرمین با سرزمین اصلی چندین ماه تظاهرات گسترده را در پی داشت که تنها با شیوع ویروس کرونا فروکش کرد.
پیش نویس گزارش لی که چیانگ ، نخست وزیر چین که در نشست کنگره ملی خلق چین قرائت شده، رقم مشخصی را برای رشد اقتصاد این کشور در سال مالی آینده پیش بینی نکرده است.
چین برای اولین بار در ۳۰ سال گذشته هدف رشد اقتصادی را کنار گذاشت
حمید کیهان بی‌بی‌سی سقوط ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی سئوالاتی را در مورد علت و مسئول این بحران و عواقب آن برای اقتصاد ایران مطرح کرده است بحران ارزی اخیر پیش از هر چیز، زورآزمایی جناح های درون حاکمیت جمهوری اسلامی را شدت بخشید و اتهام متقابل دو طرف در مورد عامل این بحران را در پی آورد. مخالفان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور، سقوط نرخ برابری ریال را به خرابی اوضاع اقتصادی و سیاست های دولت نسبت دادند. در مقابل، آقای احمدی نژاد تلویحا بحران ارزی را حاصل تشدید تحریم های خارجی و توطئه "سایر عوامل" قلمداد کرد. در مورد ماهیت "سایر عوامل" اظهار نظر نمی توان کرد هر چند که این ظاهرا کلمه رمز آشنایی برای جناح های سیاسی جمهوری اسلامی است که ماهیتا شفافیت گریز و مجذوب نظریه توطئه بوده اند. اما "سیاست اقتصادی" حدود هشت سال گذشته قابل بررسی است. یکی از خصوصیات دولت آقای احمدی نژاد، توسل به گرایشهای عقیدتی، و به گفته منتقدان، حتی خرافه گری و بی اعتنای به مقولات علمی و نظر کارشناسی به خصوص در سیاستگزاری اقتصادی بوده است. این گرایش یادآور سالهای اولیه پس از انقلاب است که شعار "تعهد و نه تخصص" برای توجیه روند جایگزینی "اشخاص متعهد" به جای متخصصان در تشکیلات دولت به کار می رفت؛ اما با تثبیت نظام جدید، جای خود را دست کم به تظاهر به رعایت منطق اقتصادی داد. برخلاف اکثر دولت های قبلی، آقای احمدی نژاد همچنین کار خود را با افزایش بی سابقه عواید ارزی آغاز کرد که در یک نظام سیاسی نوینگرا، می توانست به توسعه اقتصادی و کسب اعتبار و حیثیت جهانی برای ایران منجر شود. اما در عمل، این عواید عمدتا به جای سرمایه گذاری، به مصرف رسید و در کنار سیاست جابجایی یارانه های جنسی با یارانه های نقدی، نقدینگی و فشار تورمی را افزایش داد و به گفته منتقدان دولت، زمینه افزایش نرخ ارز را ایجاد کرد. به این ترتیب، مخالفان دولت، مسئولیت بحران ارزی کنونی را متوجه سیاست های "اشتباه آمیز" دولت کرده اند. البته در منطق اقتصادی، افزایش حجم پول بدون افزایش متناسبی در عرضه کالا می تواند باعث تورم قیمت ها شود و در سال های اخیر، به خصوص پس از کاهش صادرات نفت، نرخ تورم بار دیگر روند صعودی را در پیش گرفته بود. اما آیا تورم قیمت ها، به عنوان نتیجه رشد نقدینگی، می توانسته باعث بروز بحران ارزی شود؟ در اقتصاد بازار آزاد، نرخ ارز به عنوان بهای ارز خارجی برحسب پول داخلی، حاصل تعامل عرضه و تقاضا در بازار ارز است. خرید و واردات کالای خارجی مستلزم پرداخت بهای آنها به ارز خارجی است که طبیعتا تقاضا برای ارز را افزایش می دهد. صادرات کالا به معنی دریافت ارز خارجی است که باید در بازار به پول داخلی تبدیل شود و به این ترتیب، عرضه ارز را بیشتر می کند.در مورد تاثیر نرخ تورم بر نرخ برابری ارز هم، تورم داخلی به معنی افزایش قیمت اجناس تولید داخل و گرایش مصرف کننده به اقلام وارداتی و همچنین، گران شدن کالاهای صادراتی و کاهش صادرات است. اگرچه دولت آقای احمدی نژاد هرگز استعداد چندانی در درک و تدوین سیاست های اقتصادی از خود نشان نداده و تصمیمات خود را گاه تحت تاثیر احساسات، و به گفته منتقدان، حتی عقاید خرافی و انتظارات موهوم اتخاذ کرده است، اما سقوط ناگهانی ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی را نمی توان صرفا به "بی سیاستی" دولت نسبت داد؛ این بحران حاصل عملکرد بخش های مختلف حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است مجموع این عوامل به شکل افزایش تقاضا و کاهش عرضه ارز در بازار ظاهر می شود و نرخ ارز خارجی را افزایش می دهد. در عین حال، چنین تحولی کمتر به طور ناگهانی بروز می کند مگر اینکه عوامل دیگری زمینه سقوط نرخ برابری پول داخلی را فراهم کرده باشد. به این ترتیب، اگرچه می توان دولت را متهم کرد که روند کاهش نرخ برابری ریال را با سیاست تورم زای خود فراهم کرده، اما نمی توان افزایش سرسام آور نرخ ارز ظرف چند روز یا چند هفته را به این روند نسبت داد. اتهام دیگری هم که به آقای احمدی نژاد وارد شده این است که دولت، به منظور کسب درآمد برای بودجه، عمدا نرخ ارز خارجی را افزایش داده است تا نقدینگی موجود را جمع آوری کند. با توجه به اینکه عملیات مالی دولت هم، مانند بسیاری دیگر از موضوعات دیگر در ایران هرگز شفافیت لازم را نداشته، تنها مقامات مربوطه می توانند در مورد صحت و سقم این اتهام نظر بدهند. در عین حال، با توجه به تاثیر بحران ارزی اخیر در تشدید تورم داخلی، نتیجه کاهش عرضه ارز خارجی برای افزایش نرخ آن و کسب درآمد ریالی از این طریق، کاملا شبیه نتیجه استقراض بانکی جهت تامین کسری بودجه است با این تفاوت که در صورت درست بودن اتهام سوء استفاده از بازار ارز برای این منظور، اعتبار تمامی نظام حکومتی هم زیر سئوال رفته است. بعید است که حتی مشاوران اقتصادی آقای احمدی نژاد هم این روش تامین کسری بودجه را توصیه کرده باشند. در مجموع، اگرچه دولت آقای احمدی نژاد هرگز استعداد چندانی در درک و تدوین سیاست های اقتصادی از خود نشان نداده و تصمیمات خود را گاه تحت تاثیر احساسات، و به گفته منتقدان، حتی عقاید خرافی و انتظارات موهوم اتخاذ کرده است، اما سقوط ناگهانی ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی را نمی توان صرفا به "بی سیاستی" دولت نسبت داد. این بحران برآیند عملکرد بخش های مختلف حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. مهمترین این عوامل را باید در حوزه سیاست خارجی جستجو کرد که با تشدید بی سابقه انزوای اقتصادی ایران، کشور را از بخش عمده ای از عواید ارزی در ماه های اخیر محروم کرد. اما در کنار این معضل، عملکرد کلی حکومت و آثار آن بر تصمیم گیری کارگزاران اقتصادی و مردم را هم نباید نادیده گرفت. در کنار سیاست خارجی متلون و ابهام آوری که به جای فریب طرف های خارجی آشنا با اینگونه ترفندها، باعث تردید ملت نسبت به درایت و ثبات رای حاکمان خود شده، جنگ همیشگی قدرت که مردم را از تعهد رهبرانشان به ثبات سیاسی و حفظ آرامش جامعه مایوس کرده، سخنان مقامات ارشد حکومتی که به وضوح با مشاهدات روزمره مردم در تضاد بوده، هشدارهای مداوم آنان در مورد "دشمن" داخلی و خارجی قدرتمندی که حتی با انتشار نشریه و پخش برنامه های خبری و تفریحی هم حکومت ها را سرنگون می کند، همگی تصویری از حکومتی مضطرب و نه چندان خردمند در راس کشوری بی ثبات و وحشتزده را در ذهن مردم ایجاد کرده است. به تعبیری دیگر، برخی رهبران ایران خود عامل "تشویش اذهان عمومی" و مسبب بی اعتمادی به حکومت و آینده کشور بوده اند. این ذهنیت همراه با شرایط منطقه، و فشار بین المللی بر ایران، اعتماد مردم را نه تنها نسبت به صلاحیت و قابلیت حکومت، بلکه نسبت به بقای کشورشان نیز متزلزل کرده و از آنجا که پذیرش پول رایج هر کشوری بیش از هرچیز دیگر مستلزم اعتقاد مردم به اعتبار و استمرار حکومت تضمین کننده این پول است، طبیعی است که مردم برای نجات بخشی از دارایی خود، ریال جمهوری اسلامی را با طلا و پول هایی مبادله کنند که حکومت های "با ثبات تر و عقلایی تر" جهان ارزش آنها را تضمین کرده اند. در بررسی علل سقوط ناگهانی ارزش ریال، باید بی سیاستی اقتصادی را در کنار عوامل بحران زای دیگر در نظر گرفت. نرخ واقعی ارز و تجارت خارجی علاوه بر مباحثات سیاسی، بحران ارزی اخیر مورد بررسی کارشناسان اقتصادی هم قرار گرفته و از جمله این نظر هم مطرح شده است که تنزل نرخ برابری ریال تحولی "طبیعی" بوده که با تاخیر بروز کرده و "نرخ واقعی" ریال را به همراه آورده است. مواضع مقامات جمهوری اسلامی به کاهش بحران ارزی کمکی نکرده است براساس این نظر، نتیجه این روند "اصلاح ساختار قیمت ها" در اقتصاد ایران است که رشد صادرات و زمینه آزادی اقتصادی، و در نتیجه حل مشکلات معیشتی مردم را فراهم می کند. و از آنجا که بین اقتصاد آزاد و دموکراسی ارتباط نزدیکی وجود دارد، باید در انتظار اصلاحات سیاسی نیز بود. همانظور که گفته شد، نسبت واردات و صادرات به یکدیگر، تعیین کننده نرخ برابری پول یک کشور در برابر ارز خارجی است. به این ترتیب، اگر از منظر صرفا اقتصادی به بحران ارزی اخیر نگاه شود، باید سقوط ناگهانی ارزش ریال را نتیجه افزایش غیرمترقبه و شدید تقاضا برای واردات یا کاهش قابل توجه در صادرات دانست. از آنجا که تجارت خارجی ایران تحت نظارت شدید دولت قرار دارد، سقوط نرخ برابری ریال را نمی توان ناشی از افزایش شدید واردات دانست و انگیزه خاصی هم برای چنین پدیده ای متصور نیست. به این ترتیب، عامل اصلی تغییر شدید در نرخ ارز را باید در کاهش عرضه ارز به دلیل تحریم خارجی، و عوامل سیاسی و روانشناختی دانست که به بخشی از آنها در بالا اشاره شد. به این ترتیب، نرخ کنونی ارز در بازار آزاد ایران را نمی توان نرخ "طبیعی یا واقعی" دانست بلکه باید آن را "نرخ بحرانی" توصیف کرد که در اثر بحران سیاسی و اقتصادی داخلی تعیین شده و قاعدتا تا زمانی که این بحران مرتفع نشده باشد، تعدیل نخواهد شد. در مورد آثار نرخ بحرانی ارز بر تجارت خارجی، به گفته طرفداران تز "نرخ واقعی"، تا قبل از بحران اخیر، دولت با صرف درآمدهای نفتی، نرخ ارز را در سطحی زیر نرخ مطلوب حفظ کرده بود که نتیجه آن، افزایش واردات و جلوگیری از رشد صادرات بوده است. به این ترتیب، با چند برابر شدن نرخ ارز خارجی در برابر ریال، باید در انتظار کاهش واردات و افزایش صادرات و درنتیجه، سرمایه گذاری برای گسترش تولید داخلی بود. ارتباط نرخ برابری ارز با سرمایه گذاری داخلی بعدا بررسی خواهد شد، اما این نظر که تا کنون پایین بودن نرخ برابری ارز مانعی در برابر رشد صادرات بوده هم چندان قابل قبول نیست. بخش عمده صادرات ایران را نفت خام تشکیل می دهد که بهای آن، فارغ از شرایط اقتصاد داخلی، در خارج از ایران و به دلار تعیین می شود و نرخ برابری ریال در افزایش یا کاهش بهای خارجی آن اثری ندارد. و البته، از نظر منطق اقتصاد آزاد، بین نفت و سایر کالاهای صادراتی تفاوتی وجود ندارد و دولت موظف است مانند هر صادرکننده دیگری، ارز نفتی را در بازار به فروش برساند. به عبارت دیگر، هزینه کردن ارز حاصل از صادرات نفت از طریق تبدیل آن به ریال، از جمله با عرضه در بازار آزاد، اقدامی کاملا درست است. انتقادی که به تقریبا تمامی دولت های ایران از زمان افزایش عواید ارزی وارد است این بوده که از این عواید برای سرمایه گذاری و ایجاد ظرفیت تولیدی بهره نبرده و به خصوص در سال های اخیر، پول به دست آمده از این منبع تمام شدنی را به هزینه های مصرفی اختصاص داده اند. در مورد سایر کالاهای صادراتی ایران نیز باید گفت که ضعف مزمن تولید و کمبود کالا طی سی سال گذشته به نحوی بوده که محصولات داخلی کمتر بدون مشتری مانده تا انگیزه ای برای صادرات ایجاد کند. واقعیت این است که در این سال ها دولت ها عمدتا به منظور تبلیغات و ارائه تصویری از موفقیت اقتصادی خود، از عواید نفتی برای حمایت از صادرات "سوبسیدی" برخی اقلام صنعتی استفاده کرده اند که نه تنها از نظر قیمت تمام شده، بلکه از لحاظ کیفیت قابلیت رقابت در خارج را نداشته است. در عین حال، بخش عمده صادرات جمهوری اسلامی شامل کالاهای سنتی بوده که گسترش تولید آنها به دلیل بهره وری نازل نیروی کارگر اقدامی مطلوب و تحولی توسعه آفرین محسوب نمی شود. بحران ارزی و تشویق سرمایه گذاری؟ روند گسترش بخش نوین که با سرمایه گذاری در صنایع مونتاژ آغاز شده بود بعد از انقلاب ادامه نیافت اما حتی اگر بپذیریم که تحولات بازار ارز نیروی بالقوه ای را برای افزایش تولید و در نتیجه، سرمایه گذاری داخلی پدید خواهد آورد، باز هم عوامل نهادینه در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران قطعا اجازه به فعل درآمدن این نیروی بالقوه را نخواهد داد. بررسی تاریخچه اقتصادی ایران طی سی سال اخیر این واقعیت را نشان می دهد. حتی پیش از بحران ارزی اخیر، نرخ برابری ریال در مقایسه با دوره قبل از انقلاب سال ١٣٥٧ حدود دویست برابر تنزل کرده و همزمان، سهم بخش تولید صنعتی و کشاوزی نوین در اقتصاد ملی به جای افزایش، کاهش یافته و تجارت و توزیع به محور اصلی فعالیت اقتصادی تبدیل شده بود. در تمامی این سال ها، وابستگی اقتصاد ایران به فروش نفت خام شدت گرفته و عواید نفتی عمدتا صرف واردات کالای مصرفی و تامین هزینه های سنگین طرح های حاکمیتی در داخل و خارج شده است. این روند به زیان بخش تولید و به نفع بخش تجارت و توزیع بوده است. بروز این وضعیت تصادفی نبوده و تنزل نرخ برابری ریال به یک سوم یا یک پنجم یا یک دهم یا بیشتر و کمتر هم این روند را تغییر نخواهد داد. در دهه های چهل و پنجاه شمسی، ایران حرکت به سوی نوین سازی اقتصادی را با سرمایه گذاری و جذب نیروی کار از زراعت معیشتی به بخش صنایع و کشاورزی جدید آغاز کرد. نتیجه این روند، افزایش سهم بخش تولید در اقتصاد ملی و کاهش سهم فعالیت های سنتی، شامل کشاورزی ابتدایی و تجارت سنتی بود. البته بخش عمده سرمایه گذاری در این دوره در صنایع مونتاژ صورت می گرفت اما انتظار می رفت که تحول در ساختار اقتصادی و اجتماعی، سرانجام به ایجاد جامعه صنعتی و ملزومات سیاسی آن، از جمله حکومت دموکراتیک، منجر شود، همان تحولی که مثلا در کره جنوبی روی داد که چند سال پس از ایران صنایع مونتاژی را، آنهم با سرمایه خارجی، آغاز کرد. با انقلاب سال ١٣٥٧، طرح مسایلی مانند "وابستگی" صنایع مونتاژ و مغایرت نهادهای نوین مالی با تعالیم دینی، روند نوین سازی را متوقف کرد. در حالی که گسترش بی رویه جمعیت شهری و اکراه حکومت جدید از تایید زمینداری فئودالی، بازگشت به اقتصاد معیشیتی را ناممکن کرده بود، آنچه که روی داد تسلط بخش توزیع و واسطه گری و اقتصاد زیرزمینی بر ساختار اقتصاد ملی و همراه با آن، تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در دست تاجران سنتی و نهادهای اجتماعی وابسته به آنان بود. در این دوره، آنچه که نظام سیاسی جدید قطعا تشویق، و گاه حتی تحمل نکرده، تجدید روند توسعه صنعتی و پذیرش تبعات اجتماعی و سیاسی آن بوده است. نگاهی به شرایط ایران طی سی و چند سال گذشته به وضوح نشان می دهد که در حالی که مشکلات بخش تجارت به سرعت و با قابلیت رفع و رجوع شده، موانع موجود بر سر راه سرمایه گذاری تولیدی همچنان برجای بوده و دولت ها شتاب و علاقه ای به حل و فصل آنها نشان نداده اند. از نظر جمهوری اسلامی، تولید نوین فعالیتی محسوب شده که تنها در صورت اجبار، آنهم به شکلی محدود باید بر آن گردن گذاشت. تنزل نرخ برابری ریال پدیده ای جدید در ایران نیست که به تحولی مثبت در سرمایه گذاری و گسترش فعالیت تولیدی منجر شود. این روند با پیروزی انقلاب آغاز شد و در جریان آن، نرخ برابری دلار از ٧٠ ریال به دوازده هزار ریال افزایش یافت بی آنکه رویای سرمایه گذاری تولیدی تحقق یافته باشد ذکر دو مثال برای نشان دادن این نگرش غالب کفایت می کند. رهبر سابق جمهوری اسلامی در جریان مقابله با چالش روحانیون سنتگرای متکی به بازار، از شرایط اقتصاد زمان جنگ برای ایجاد یک طبقه جدید از تاجران وفادار به خود بهره برداری کرد و نمایندگی سیاسی آنان را نیز به گروهی از روحانیون غیروابسته به سنتگرایان سپرد. برای او، توسعه صنعتی به عنوان موثرترین راه کاهش نفوذ بخش تجارت سنتی هرگز مطرح نشد. و چند سال بعد هم، رئیس وقت مجلس، که ارتباط نزدیکی هم با تجارت سنتی داشت، در واکنش به درخواست اقتصاددانان برای حل مشکل بیکاری از طریق حمایت از تولید، نظر داد که "اگر تولید برای مصالح نظام ضرورت دارد، خودی ها در این مورد هم اقدام کنند." (نقل به مضمون). واقعیت این است که تنزل نرخ برابری ریال پدیده ای جدید در ایران نیست که به تحولی مثبت در سرمایه گذاری و گسترش فعالیت تولیدی منجر شود. این روند با پیروزی انقلاب آغاز شد و در جریان آن، نرخ برابری دلار از ٧٠ ریال به دوازده هزار ریال افزایش یافت بی آنکه رویای سرمایه گذاری تولیدی تحقق یافته باشد. به همین ترتیب، نمی توان از تحولات اخیر بازار ارز انتظار داشت تا مشوق سرمایه گذاری تولیدی و نوین سازی اقتصاد ایران شود. آنچه که روی خواهد داد، تشدید گرایش ماهوی کارگزاران سنتی نظام اقتصادی فعلی به بهره برداری از بحران ارزی است که ننتیجه آن افزایش فوری و بی رویه بهای کالا و احتکار به منظور تسریع روند افزایش قیمت هاست. واقعه سقوط ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی و تورم لجام گسیخته ای که پیشاپیش آغاز شده، فصل دیگری از بحران های خودساخته چند دهه اخیر ایران است. این بحران ها معمولا به نام مردم، اما بدون نظرخواهی واقعی از آنان، برای مقاصد گاه کم ارزش سیاسی گریبانگیر کشور شده و بهای گزاف آن را مردم پرداخته اند. اگرچه دامن زدن به جو تشویش در شرایط کنونی برازنده نیست، اما باید هشدار داد که بی توجهی مشهود مسئولان به آثار این بحران می تواند تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وخیمی را به دنبال آورد. موضوعات مرتبط
تحولات چند هفته اخیر در بازار ارز ایران باعث بحث در سه موضوع شده است: علت سقوط سریع ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی چیست و مسئول آن چه کسی بوده است؟ آیا می توان سیر نزولی ارزش ریال را بخشی از روند تعدیل قیمت ارزهای خارجی دانست و از رقم مشخصی به عنوان نرخ برابری مطلوب برای ریال سخن گفت؟ و سرانجام، تنزل ارزش پول ملی چه تاثیر بلند مدتی می تواند بر ساختار و عملکرد اقتصاد ایران داشته باشد؟
مسئول بحران ارزی ایران کیست؛ 'نرخ واقعی' ارز کدام است؟
بمبگذار به خیمه ای که مردم در آن درحال سوگواری برای یکی از بستگان یک شخصیت محلی در نزدیکی بیجی بودند پا گذاشت و مواد همراه خود را منفجر کرد. شمال عراق اخیرا صحنه یک رشته بمبگذاری ها بوده است. ارتش آمریکا می گوید القاعده پس از گریز از بغداد سایر مناطق در شمال این کشور تجدید قوا می کند. به گزارش آسوشیتدپرس این حمله در روستای حاجاج که عمدتا سنی نشین است روی داد. عواد جاسم، مرد 25 ساله که هنگام وقوع حمله در بیرون خیمه مشغول درست کردن چای بود به آسوشسیتدپرس گفت: "من صدای انفجار شدید را شنیدم و از ترس پا به فرار گذاشتم. بعد از شنیدن صدای زخمی ها که کمک می خواستند به خیمه برگشتم." "خیمه افتاد و خیلی پر هرج و مرج بود، اما توانستیم مرده ها و زخمی ها را بیرون بکشیم." در این ناحیه حملات متعددی علیه گروه های سنی - موسوم به "شوراهای بیداری" - که علیه شورشیان با دولت عراق و ارتش آمریکا متحد شده اند صورت گرفته است. با این حال کسی هنوز مسئولیت حمله در این روستا را به عهده نگرفته است. خدمات
پلیس عراق می گوید گروهی از مردم در شهری در شمال عراق که در یک مراسم عزاداری شرکت کرده بودند هدف حمله یک بمبگذاری انتحاری قرار گرفته اند. حداقل 14 نفرکشته و همین تعداد زخمی شده اند.
حمله بمبگذار انتحاری به مراسم ترحیم در عراق
شماری از خبرنگاران و فعالان اجتماعی افغان که در روزهای اخیر کشته شدند بر بنیاد ارقام اخیر سازمان گزارش‌گران بدون مرز در سال ۲۰۲۰ میلادی،‌ ۵۰ خبرنگار در سرتاسر جهان، جان باخته‌اند. نهادهای حمایت کننده خبرنگاران در افغانستان گزارش داده‌اند که ۲۰ خبرنگار در کشور در این سال ترور شده‌اند؛ یعنی ۴۰ درصد خبرنگاران کشته شده جهان در سال ۲۰۲۰ در افغانستان قربانی جنگ و ترور شده‌اند. طی سال‌های اخیر، پس از وقوع حوادثی از این دست، مسوولیت ترور‌های مختلف توسط یکی از گروه‌های تروریستی پذیرفته می‌شد، اما اکنون این کشتارهای هدفمند به گونۀ خاموش و ناشناس انجام می‌شوند. حکومت افغانستان و ناتو هردو طالبان را عامل این رویدادها می‌دانند و طالبان این ادعا را رد می‌کنند. در چنین وضعیتی، اساسی‌ترین سوال در روزهای اخیر در افغانستان این است که چه کسانی و با چه اهدافی، از قتل و کُشتار خبرنگاران، ‌فعالان حقوق بشر و اعضای جامعه مدنی بهره می‌برند. به نظر می‌رسد که گروه‌های مسلح با کُشتار هدفمندانه‌ روزنامه‌نگاران، اعضای جامعه مدنی و فعالان حقوق بشر و حقوق زنان، اهداف مختلفی را دنبال می‌کنند. زمان‌بندی این نوع کشتارها موجب شده بیشتر مقام‌های افغانستان دست‌کم به این نتیجه برسند که طالبان عامل این ترورها هستند و از این ترورها به ‌عنوان مکمل حملات خود به مواضع امنیتی استفاده می‌کنند تا در واقع،‌ بتوانند جایگاه خود برای امتیازطلبی‌های بیشتر در مذاکرات صلح را تقویت کنند. البته در گذشته، طالبان بر رسانه‌ها و خبرنگاران حمله کرده و مسئولیت قتل آن‌ها را نیز بردوش گرفته است. افزایش ترورهای هدفمند در افغانستان: در سوخت موتورسیکلت دونفره شکر و ساچمه انداخته می‌شود ترورهای هدفمند در افغانستان؛ صالح طالبان را مقصر خواند، طالبان تکذیب کرد خلیلزاد: ترورهای هدفمند روند صلح را تهدید می‌کند، باید متوقف شود با افزایش خشونت‌ها‌ و با هدف قراردادن منادیان آزادی بیان، فکر و اندیشه، تلاش می‌شود تا رعب و وحشت بیشتر و فضای بی‌اعتمادی بر جامعه حاکم وافکارعامه بیش از پیش در برابر حکومت برانگیخته شود. فعالان رسانه‌ای و حقوق بشری اکثرا افراد تحصیل کرده و در سطح ملی و محلی شناخته شده اند. بنابرآن، قتل آنها جامعۀ افغانستان را تا هفته‌ها متأثر ساخته و سبب می‌شود تا افکار عمومی، حکومت افغانستان را تحت فشار مضاعف قرار دهد و اعتماد به کارآمدی نهادهای دولتی را با چالش برده و تقلیل می‌دهد. فشار افکار عمومی بر حکومت، طبعا در چنین شرایطی به نفع مخالفان حکومت افغانستان است. این استراتیژی در واقع، گاهی بیش از حملات انتحاری و حملات بزرگ بر مراکز شهرها به سود گروه‌های مخالف حکومت تمام شده است. رسانه‌ها دست بالایی در تغییر افکار عمومی به سود جریان‌های مختلف داشته‌اند. در واقع، بدون رسانه‌ها و جامعه مدنی، گروه‌های بنیادگرا در کشور راحت‌تر می‌توانند به خواسته‌های خود برسند. جامعه در نبود رسانه از واقعیت‌های موجود فاصله می‌گیرد. تردیدی نیست که حملاتی از این دست، سبب خود‌سانسوری در میان خبرنگاران و رسانه‌ها می‌شود. شماری از خبرنگاران و فعالان مدنی پس از وقوع رویدادهای اخیر، افغانستان را ترک کرده‌اند. شماری از رسانه‌ها، نقد عمل‌کردهای طالبان و گروه های دیگر را به حداقل رسانده‌اند. برخی از رسانه‌ها نشرات خود را کاهش داده‌اند. حتی شماری از فعالان شبکه‌های اجتماعی نیز فعالیت‌های خود را یا متوقف کرده‌ و یا هم به حداقل رسانده‌اند و بعضا دانسته یا ندانسته بلند گوی تروریزم شده اند. همه این موارد به سود گروه‌هایی است که از روشن‌گری، و برانگیختگی اذهان عامه هراس دارند. نگرانی این است که وحشت ناشی از این کشتارها رسانه‌ها را وادار به خودسانسوری کرده وآن‌ها را به عنوان آخرین مانع از مسیر دهشت افگنان بردارد. به نظر می‌رسد که طالبان اذهان عامه را بعنوان آخرین و یگانه مانع در برابر حضور قاطع سیاسی‌شان در افغانستان پس از مذاکرات صلح دوحه می‌داند. خفه شدن این صدا، دست دهشت افگنان را بیشتر از پیش در کشتار افراد تأثیرگذار بر اذهان عامه بازخواهد کرد. در افغانستان فعالیت‌های حقوق بشری به دلیل مخالفت جریان‌های بنیادگرا با آموزه‌های حقوق بشری،‌کار دشواری است. فعالیت‌ رسانه‌ای به دلیل روشنگری در قبال گروه‌های تروریستی وافراد فاسد و زورگو، بدون تردید یکی از پُرمخاطره ترین حرفه‌ها است. طالبان فعالیت‌های مدنی و رسانه‌ای را بزرگترین چالش در برابر تفکر و مشروعیت سیاسی خویش می‌دانند. تاریخ این گروه نشان می‌دهد که آن‌ها به دنبال خفه کردن هر صدایی غیر از صدای خودشان اند. با این کشتارها، می‌خواهند افغانستان را بار دیگر "بی‌صدا" سازند تا زمینه برای برگشت آن‌ها فراهم شود و روایت طالبان از جامعه، فرهنگ، دین و سیاست یگانه روایت افغانستان باشد. در چنین وضعیتی بیشتر از هر زمان دیگر نخست، حکومت افغانستان برای تأمین امنیت دست‌اندرکاران این بخش‌ها مکلفیت‌ بزرگی دارد. حراست از بزرگترین دستاوردهای حکومت و مردم افغانستان طی نزدیک به دو دهۀ اخیر، می‌تواند امید به آینده مردم سالاری و آزادی را در میان شهروندان افغانستان زنده نگه دارد. فعالیت‌های مدنی و رسانه‌های مستقل از مهم ترین ابزار حفظ و تقویت پویایی مردم و توسعۀ جامعه هستند. دوم، نهادهای رسانه‌ای و جامعۀ مدنی با اتحاد، هماهنگی، تشریک مساعی و امکانات لازم می توانند متحدانه از این مرحلۀ دشوار و تاریخی نه تنها سالم عبور نمایند بلکه به قوت وارد مرحلۀ جدید و مسئولیت‌های بزرگتر گردند. این امر می‌تواند از پارچه شدن، خود سانسوری و تضعیف این نهادهاجلوگیری نماید. سوم، به بربنیاد قوانین بین‌المللی بشردوستانه طالبان، منحیث طرف مذاکره کننده مسولیت‌های مستقیم و غیرمستقیمی دارند که باید در برابر آن پاسخگو باشند. هرگاه این گروه واقعا در عقب موج ترورها نباشد از کلی گویی و فرصت‌طلبی فراتر رفته و به مردم افغانستان وضاحت بدهند. جامعه جهانی و نهادهای مدافع حقوق بشری و خبرنگاران باید این موضوع در سرخط تلاش‌های بین المللی‌شان قرار داد و جدا در تمامی سطوح روشنگری و دادخواهی نمود و خواهان ختم عاجل این حملات گردند. ترتیب دوسیه‌ها و پیگری عوامل و افراد ذی دخل در این کشتارها در محاکم بین المللی توسط این نهاد می‌تواند به تحقق عدالت موثر باشد. حراست آزادی بیان، احترام به حقوق بشر و مردم سالاری بدون رسانه‌‌های مستقل و خبرنگاران توانا ممکن نیست. به همین گونه، فعالیت مدنی را در نبود فعالان مدنی نمی‌توان انتظار داشت. پاسداری از ارزش‌های حقوق بشر با نبود فعالان حقوق بشری به خطر می‌افتد. همکاری و هم‌صدایی برای گذار سالم از این مرحله وظیفه ملی و ایمانی هر کدام ما است.
هیچ دستاوردی طی دو دهه اخیر در افغانستان ملموس‌تر از "آزادی بیان" و رشد "جامعه مدنی" نبوده است، دو دستاوردی که دست‌اندرکاران آن این‌روزها با موجی از خشونت‌های فزاینده و هدفمند روبرو شده‌اند. ترور خبرنگاران و اعضای جامعه مدنی و فعالان حقوق بشر در افغانستان، ‌بی‌سابقه نیست، اما کُشتار هدف‌مندانه و عامدانه این افراد به گونه‌ پی‌درپی، در دست‌کم ۲۰ سال گذشته سابقه نداشته است.
ترورهای هدفمند خبرنگاران افغانستان را بار دیگر 'بی‌صدا' می‌سازد
آیت نجفی به همراه عوامل فیلم مستند سرزمین بی‌آواز در طول جشنواره امسال ۳۵۰ فیلم نمایش داده شد که شامل ۱۶۰ فیلم بلند و ۱۳۲ فیلم اول از سرتاسر جهان و فیلم‌های کوتاه بود و به گفته برگزارکنندگان با نگاه به آینده‌ سینما برگزیده شده بودند. ارمغان امسال این جشنواره برای ایران، جایزه‌ مردمی بهترین فیلم مستند بود که به آیت نجفی، فیلمساز ایرانی برای فیلم "آوازِ بی‌سرزمین" محصول مشترک آلمان و فرانسه تعلق گرفت. فیلمی که به ممنوعیت صدای زن در ایران می‌پرداخت و مشکلاتی که بر سر راه آواز خواندن زنان وجود دارد. آیت نجفی به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "تهیه‌ فیلم چهارسال طول کشید. با تمام موانعی که بر سر راه من بود فکر می‌کردم نتوانم این ایده را بسازم و درست به همین دلیل بود که می‌خواستم همان‌طور که بالاخره صدای زنان در پایان فیلم من طنین‌انداز شد فیلم من هم به انجام برسد که خوشبختانه رسید." آیت نجفی در مستند خود که ساخت آن چهار سال به طول کشیده داستان دو خواننده زن را روایت می‌کند که برای گرفتن مجوز کنسرت ناگزیر از پذیرش شرایط مسئولان ارشاد می‌شوند. اجرای کنسرت هم‌زمان می‌شود با انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و کنسرت به بعد از انتخابات موکول می‌شود. درنهایت هم با برگزاری آن موافقت نمی‌شود اما بعد از پیگیری‌های فراوان درنهایت آوای زنان در تالار موسیقی طنین‌انداز می‌شود. در این دوره سرجیو کاستلیتو، بازیگر، فیلمنامه‌نویس و کارگردان ایتالیایی رئیس هیأت داوران بخش مسابقه بود و به همراه رشید بوشارب، آندران بورنیوال، فردریک تور فردریکسون، ژان ژانگ و آنا تورنت، جایزه‌ بزرگ آمریکای شمالی را به فیلم "اطاعت کامل" از مکزیک به کارگردانی لوئیز اورکیزا موندراگون اهدا کردند؛ فیلمی که به زندگی راهبان کلیسا و عشق‌های ممنوع در حوزه کلیسا می‌پردازد. جایزه ویژه هیئت داوران هم به فیلم "دماغه‌ نوستالژی"، از ژاپن به کارگردانی ایزورو ناروشیما تعلق گرفت. در بخش مسابقه‌ فیلم‌های اول نوبرو هیروز، دونالد رانوو و بهمن مقصودلو، تهیه‌کننده و فیلمساز ایرانی مقیم آمریکا به داوری فیلم‌های این بخش پرداختند و جایزه‌ بهترین فیلم اول را به فیلم "گونزالس" از مکزیک به کارگردانی کریستیان دیاز پاردو اهدا کردند. "گونزالس" به وابستگی نمادین مردی به تلویزیونش می‌پردازد. او پس از بیکاری در یک فرقه‌ مسیحی مشغول به کار می‌شود و در آنجا عشقی تازه پیدا می‌کند. فیلم گریزی هم به ایمان مؤمنان و دست و دلبازیشان برای کلیسا در عین فقر و نداری می‌زند. سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم مونترال، با نمایش فیلم "دوست داشتن، نوشیدن و آواز خواندن"، اثر آلن رنه، فیلمساز بزرگ فرانسوی به کار خود پایان داد. نگاهی به فیلم‌های ایرانی ارائه‌شده در جشنواره نمایی از فیلم آوازِ بی‌سرزمین در سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم مونترال، که قدیمی‌ترین جشنواره فیلم در آمریکای شمالی است، سینمای ایران حضوری قابل توجه داشت. فیلم "آخرین رقص"، آخرین ساخته هوشنگ اللهیاری، فیلمساز ایرانی از کشور اتریش در بخش مسابقه‌ جهان شرکت داشت. فیلم به زندگی جوانی می‌پردازد که طی انجام کار خیریه در یک مؤسسه‌ نگهداری از سالمندان با یک بانوی سالخورده وارد رابطه‌ای بسیار نزدیک می‌شود که درنهایت به ارتباط جسمانی می‌رسد؛ مسأله‌ای که باعث می‌شود جوان (کارل) به اتهام آزار جنسی بانوی سالخورده (ژولیا) دستگیر و راهی زندان شود. فیلم آنجا که به زمان اکنون می‌پرداخت سیاه و سفید بود و جایی که به گذشته و ارتباط جوان با زن سالخورده مربوط می‌شد رنگی می‌شد. کارگردان از تمام اجزا برای بیان داستان فیلم و بررسی شخصیت جوان متهم استفاده کرده بود و سایر کاراکترها هم به نحو قابل قبولی شخصیت‌پردازی شده بودند تا کار دشوار اللهیاری در کارگردانی فیلمی که به روان آدم‌ها می‌پردازد به شکلی پذیرفتنی به پایان برسد. فیلم "با دیگران" ساخته ناصر ضمیری از ایران در بخش مسابقه فیلم‌های اول شرکت کرده بود. داستان فیلم به یک خانواده‌ متوسط شهرستانی می‌پردازد که دچار مشکل نازایی هستند و برای حل این مشکل دست به دامن رحم اجاره‌ای می‌شوند. فیلم "بیگانه" ساخته بهرام توکلی فیلم دیگری بود از سینمای ایران که در بخش نگاه به سینمای جهان به نمایش درآمد. فیلم با پرداختن به ارتباطات میان آدم‌ها از ورود ناخوانده میهمانی می‌گوید که با حضورش درون تلخ آدم‌های فیلم بیرون می‌ریزد. امیر که حالا بیکار شده تلاش می‌کند به ارثیه مادریِ همسرش سپیده دست پیدا کند و با ورود ناخواهری همسرش، نسرین درام شکل می‌گیرد. در بخش نگاه به سینمای جهان دو فیلم دیگر نیز از ایران حضور داشتند. یکی "برف" به کارگردانی مهدی رحمانی و دیگری "تجریش، ناتمام" ساخته پوریا آذربایجانی. آذربایجانی در فیلم تجریش، ناتمام، به زندگی نسلی می‌پردازد که در سال‌های آغازین دهه‌ هفتاد خورشیدی جوانی کرده، الگوهایی داشته و حالا که پس از بیست سال دور هم جمع می‌شوند انسان‌های بربادرفته‌ای هستند که جز تکرار دیالوگ‌های فیلم "هامون" و حسرت‌خواری آینده دیگری در انتظارشان نیست. عکس دسته‌جمعی برندگان سی و هشتمین جشنواره فیلم جهانی مونترال فیلم برف در فضای بسته‌ای می‌گذشت که نمایانگر بسته بودن شرایطی بود که شخصیت‌های فیلم در آن قرار داشتند. خانواده‌ای که با مشکلات مالی بسیاری دست‌به گریبان است، خانه در گرو بانک است، از سویی هم درگیر ازدواج یکی از فرزندان خانواده است و هرکدام از فرزندان این خانواده هم مشکلات خود را دارند و در عین حال هرکس به طریقی از خود و دیگران فرار می‌کند. در بخش نگاه به سینمای جهان فیلم‌های کوتاه "همه زمستان مرا دیده‌اند" ساخته امید خوش‌نظر،‌ و "انار میوه بهشت است " به کارگردانی تیمور قادری از ایران حضور داشتند. در بخش سینمای مستند نیز سه فیلم از کارگردانان ایرانی مقیم خارج از کشور حضور داشت؛ "آوازِ بی‌سرزمین" ساخته‌ آیت نجفی، کارگردان ایرانی مقیم آلمان، "باغی هست" فیلمی از مسعود رئوف کارگردان ایرانی مقیم کانادا و "با من از دریا بگو" فیلمی از رضا علامه‌زاده، کارگردان ایرانی مقیم هلند. مسعود رئوف در فیلم "باغی هست" در هفت فصل به مبارزه پناهجویان ایرانی در خارج از کشور می‌پردازد. او با ترکیب انیمیشن و فیلم توسل به زبان هنر را راهی برای ماندن و ادامه دادن می‌داند. فیلم مستند "با من از دریا بگو" ساخته‌ رضا علامه‌زاده برای اولین بار در سی و هشتمین جشنواره فیلم مونترال به نمایش درآمد. در اولین نمایش جهانی این فیلم بیژن شاهمرادی، تهیه‌کننده، رضا علامه زاده کارگردان و شیرین عبادی حقوقدان و برنده‌ جایزه‌ صلح نوبل هم حضور داشتند. فیلم از زبان بازماندگان به روایت کشتارهای تابستان ۶۷ در زندان‌های ایران می‌پردازد؛ داستان کودکانی که تنها تفریحشان کشیدن سیفون توالت‌های زندان است و تماشای آبی که پایین می‌رود، آفتاب را از دریچه‌ تنگ سلول‌ها می‌بینند و از دریا جز آنچه از مادران زندانی‌شان شنیده‌اند نمی‌دانند. رضا علامه‌زاده اولین نمایش این فیلم را به جعفر پناهی تقدیم کرد، کارگردانی که چند سالی است اجازه‌ کار و سفر به خارج از ایران را ندارد و شیرین عبادی هم خواستِ مادران خاوران را نه انتقام، بلكه مشخص شدن آمران و مجريان اين واقعه دانست و تأکید کرد که این کار براى پيشگيرى از تکرار فجايعى از اين دست ضرورى است. جوایز فیلم‌های بلند مسابقه: جایزه بزرگ آمریکای شمالی: اطاعت کامل، به کارگردانی لوئیز اورکیزا موندراگون از مکزیک جایزه ویژه هیأت داوران: دماغه نوستالژی، به کارگردانی ایزورو ناروشیما از ژاپن جایزه بهترین کارگردانی: نور تنها آنجا می‌درخشد، سوکونومینیتی هیکاری کاگایوکو از ژاپن جایزه بهترین بازیگر زن: راشل بلیک و لوسی دبی، برای فیلم ملودی ساخته برنار بل‌فروآ محصول مشترک بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ جایزه بهترین بازیگر مرد: یائو آن لیان، برای فیلم رئیس کارخانه، از چین جایزه بهترین فیلم‌نامه: پوپی آواتی، برای فیلم پسر طلایی، از ایتالیا جایزه بهترین مشارکت هنری: برای فیلم خدمتکار لین، به کارگردانی اینگو هب از آلمان جایزه بهترین نوآوری هنری: برای فیلم راهرو متحرک اثر دوزان میلیک محصول مشترک صربستان و مونته‌نگرو فیلم‌های کوتاه مسابقه: جایزه بهترین فیلم کوتاه: رفیق، ساخته جوروندور راگنارسون از ایسلند جایزه داوران فیلم کوتاه: شکارچی بد، سهیم عمر کلیفا از بلژیک جایزه ویژه فیلم کوتاه: خرگوش، ساخته لور دو کلرمون-تونر از فرانسه زنیت فیلم‌های اول مسابقه: زنیت طلای بهترین فیلم اول: گونزالس، به کارگردانی کریستیان دیاز پاردو از مکزیک زنیت نقره بهترین فیلم اول: سال آینده به کارگردانی وانیا لتورک محصول مشترک بلژیک و فرانسه زنیت برنز بهترین فیلم اول: سفیر در برن، ساخته آتیلا ساس از مجارستان جوایز مردمی: جایزه‌ بهترین فیلم مردمی: اثراتی از صندل، ساخته ماریا ریپول از اسپانیا جایزه تماشاگران به بهترین فیلم بلند:‌ جارو کشیدن به جلو ساخته پاتریشیا مک‌داول از کانادا جایزه‌ تماشاگران به بهترین فیلم کوتاه کانادایی: امروز شست و شویم را کردم، ساخته زاک پاتون از کانادا جایزه تماشاگران به بهترین فیلم مستند: آوازِ بی‌سرزمین، آیت نجفی محصول مشترک آلمان و فرانسه جایزه گلوبر روخا به بهترین فیلم آمریکای لاتین: اطاعت کامل، به کارگردانی لوئیز اورکیزا موندراگون از مکزیک
سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم مونترال، عصر پنجشنبه بیست و یکم اوت با حضور فیلمسازانی از ۷۴ کشور دنیا در مونترال کار خود را آغاز کرد و در غروب دوشنبه، یکم سپتامبر در سینما امپریال با معرفی برترین‌ها به کار خود پایان داد.
جایزه‌ مردمی بهترین فیلم مستند جشنواره مونترال برای فیلمساز ایرانی
در حال حاضر استقلال تهران از 26 بازی 50 امتیاز دارد و صدرنشین است و استقلال اهواز با 25 بازی، 48 امتیازی است و در رده دوم ایستاده است. برنده بازی این دو تیم بخت زیادی برای قهرمانی این فصل لیگ برتر خواهد داشت. قضاوت این مسابقه بر عهده مسعود مرادی خواهد بود. دیدار رفت این دو تیم در شهر اهواز با نتیجه یک بر صفر به سود استقلال تهران به پایان رسید. برنامه سایر دیدارهای جمعه به شرح زیر است: ذوب آهن اصفهان - سایپاپاس - پیکانملوان انزلی - راه آهنفولاد خوزستان - ابومسلم خراسانفجرسپاسی شیراز - برق شیراز خبرهای کوتاه دیگری از فوتبال ایران خدمات
هفته بیست و هفتم لیگ برتر فوتبال ایران روز جمعه با برگزاری شش دیدار آغاز می شود. در مهمترین دیدار این هفته، که می تواند حساسترین دیدار باقی مانده لیگ برتر نیز باشد، دو تیم استقلال تهران و استقلال اهواز در ورزشگاه آزادی تهران با هم دیدار می کنند.
دیدار سرنوشت ساز استقلال تهران و اهواز
دیروز قلب جلال طالبانی، رئیس جمهور سابق عراق در بیمارستانی در برلین آلمان ایستاد. او در سال ۲۰۱۲ بر اثر سکته مغزی بخشی از توانایی‌های جسمیش را از دست داد و دیگر نتوانست به پست ریاست جمهوری باز گردد. پس از انتشار خبر مرگ او، صدها شخصیت سیاسی جهان و منطقه، روزنامه‌نگار و هنرمند پیام تسلیت فرستادند و به نیکی از او یاد کردند. مسعود بارزانی، رئیس حکومت اقلیم کردستان و رقیب سابق او یک هفته عزای عمومی اعلام کرد. حیدر عبادی، نخست وزیر عراق هم سه روز عزای عمومی اعلام کرد. رهبران کشورهای منطقه و جهان از جمله ترکیه و ایران پیام تسلیت دادند. + جلال طالبانی؛ جای خالی رهبر بانفوذ در روزهای حساس کردستان عراق + گاهشمار؛ سرگذشت کردستان از جنگ‌جهانی اول تا امروز حسن روحانی رئیس جمهوری ایران گفت که مشی آقای طالبانی اعتدال و میانه‌روی بود. نخست وزیر عراق او را مردی خردمند خواند و مرگش را ضایعه‌ای برای مردم عراق دانست. کسانی که با او دیدار کرده‌اند، می‌گویند اولین چیزی که از او به یاد دارند شوخی‌های او است و اینکه او با همه راحت بود. به چندین زبان آشنا بود و از آنها استفاده می‌کرد، از اینکه اشتباه گرامری داشته باشد نگران نبود. داستان‌های زیادی در باره او تعریف می‌کنند. در سال ۲۰۱۱ هنگامی که دولت عراق حکم دستگیری طارق هاشمی، مهمترین رهبر سنی عراق را صادر کرد، او به سلیمانیه گریخت و مهمان طالبانی بود. یکی از دستیاران آقای هاشمی تعریف می‌کرد که اختلافات بین سنی‌ها و شیعیان بالا گرفته بود. "روزی مام جلال زنگ زد و رهبران سنی را به شام دعوت کرد، اما از آنان خواست که به شیعیان چیزی نگویند، مبادا آنها تصور کنند که او حامی سنی‌هاست. اما وقتی آنجا رسیدیم بسیاری از رهبران شیعه هم آنجا بودند. گفت در باره سیاست حرفی زده نشود و همه ما را برای شام مفصل دور یک سفره جمع کرد. پس از شام گفت لذت بردیم، نه؟ حالا بگوید چرا شما می‌خواهید با جنگ این مردم را از این نعمت محروم کنید. بروید با گفتگو مشکلات را حل کنید." از راست: ایاد علاوی، مقتدی صدر، جلال طالبانی، مسعود بارزانی و عثمان نجیفی، رهبران سنی، شیعه و کرد عراق در یک قاب آقای طالبانی پس از سقوط صدام حسین نقش مهمی در تدوین قانون اساسی جدید عراق داشت. در سال ۲۰۰۵ او اولین رئیس جمهور رسمی عراق جدید شد و بعنوان رهبری با تفکرات چپ تلاش زیادی برای گنجاندن حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی و ملی در قانون اساسی عراق کرد. پست ریاست جمهوری عراق عمدتا تشریفاتی است، اما آقای طالبانی در مدتی که آنجا بود آن را به یکی از مراکز مهم حل اختلافات و تصمیم‌گیری‌ها در عراق تبدیل کرد. رهبران جهان به دیدار او می‌رفتند و خانه‌اش محلی برای گفتگو بین سنی‌ها، کردها و شیعیان عراق بود. یکی از نمایندگان شیعه مجلس به یکی از شبکه‌های تلویزیونی عراق گفت که مخاطبان را می‌شناخت و با توجه به موضع آنان صحبت می‌کرد، "اگر مخاطب کمونیست بود او از فلسفه مارکس و لنین کمک می‌گرفت، اگر مسلمان و مذهبی بود او از آیه‌های قرآن استفاده می‌کرد." این خصوصیات آقای طالبانی او را در میان بسیاری از شخصیت‌های شیعه و سنی عراق محبوب کرده بود. آیت الله سیستانی یکی از مراجع شیعه عراق او را عامل ثبات در عراق خوانده بود. مخالفان چه می‌گویند؟ زمان اجرای حکم صدام حسین، آقای طالبانی از امضاء حکم اعدام خودداری کرد. نهایتا صدام حسین با امضاء یکی از معاونان شیعه او اعدام شد. او سال‌ها پیش به عنوان وکیلی جوان تعهد کرده بود که با عدام مخالفت کند. او مخالف اعدام بود. این موضع آقای طالبانی و دوری او از انتقام علیه دشمن دیرینه‌اش صدام حسین به وجهه او در میان بعضی از سنی‌های عراق کمک کرد. اما تلاش جلال طالبانی برای اتحاد عراقی‌ها از محبوبیت او در میان بعضی از کردهای عراق کاست. بسیاری او را متهم کردند که به جای پیش بردن پروژه ملی کردها، بیشتر به دنبال پروژه ملی عراق بود. مخالفانش خانواده او را متهم کردند که با استفاده از موقعیتش، منافع مالی زیادی کسب کرده‌اند. حتی برخی از روزنامه‌های محلی او را متهم کردند که میلیون‌ها دلار اختلاس کرده است. آقای طالبانی این اتهامات را تکذیب کرد و وکلای او علیه برخی از روزنامه‌ها شکایت کردند. جلال طالبانی بنیان‌گذار و رهبر اتحادیه میهنی کردستان عراق بود، حزبی که تا به امروز از لحاظ نظامی دومین حزب قدرتمند عراق است و سومین حزب از لحاظ سیاسی. چند سال پیش نوشیروان مصطفی، معاون اول آقای طالبانی از این حزب جدا شد. او بعدها جنبش "گوران" یا "تغییر" را تأسیس کرد. آقای مصطفی رهبران اتحادیه میهنی را متهم کرد که حاضر به مبارزه با فساد و انجام اصلاحات در این حزب نیستند. بسیاری از طرفداران اتحادیه میهنی به جنبش گوران پیوستند. امروز جنبش گوران دومین حزب کردستان عراق است. گروهی از مخالفان کرد او می‌گویند که آقای طالبانی همچون دیگر رهبران خاورمیانه، صندلی قدرت را تا روز سکته مغزی رها نکرد. جلال طالبانی در مقایسه با سایر رهبران عراق از محبوبیت زیادی برخوردار بود. با توجه به بیش از نیم قرن مبارزه، اگر او در اوج قدرت، قدرت را رها می‌کرد می‌توانست در تاریخ خاورمیانه اسطوره شود، جایی که رهبرانش با کودتا یا در تابوت از قدرت جدا می‌شوند. از روستای کلکان تا بیمارستانی در برلین جلال طالبانی در سال ۱۹۳۳ در کلکان کردستان عراق به دنیا آمد. او در سن نوجوانی به فعالیت‌های سیاسی پرداخت و در سن ۱۸ سالگی عضو برجسته حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی بود. او فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه بغداد بود. روزنامه نگاری می‌کرد و دستی هم در نویسندگی داشت. در سال ۱۹۵۵ به چین سفر کرد و کتاب مائو رهبر چین را به کردی ترجمه کرد. او با رهبران عرب از جمله جمال عبدالناصر ، معمر قذافی ، حافظ اسد، یاسر عرفات و ملک حسین رابطه داشت. در سال ۱۹۷۰ با هیرو خان، دختر ابراهیم احمد رمان نویس و سیاستمدار به نام کرد ازدواج کرد. هیرو خان، یکی از قدرتمندترین زنان عراق است. هیرو خان نقش کلیدی در صحنه سیاست و مطبوعات کردستان عراق دارد، که البته اعتراض مخالفان را بر انگیخته. در سال ۱۹۷۵ جلال طالبانی چندین گروه کُرد را که اکثرا چپ و سوسیالیست بودند، متحد کرد و اتحادیه میهنی کردستان عراق را بنیان گذاشت. اتحادیه میهنی به یکی از رقیبان حزب دموکرات به رهبری مسعود بارزانی تبدیل شد. در سال ۱۹۹۱ منطقه پرواز ممنوع توسط متحدین آمریکا در مناطق کردنشین وضع شد. این منطقه به کنترل این دو حزب درآمد. در سال ۱۹۹۴ اختلافات بین دو حزب حاکم در این منطقه بالا گرفت و به جنگی داخلی مبدل شد. صدها نفر در جریان این درگیری‌ها کشته شدند. بسیاری از کردها آن را لکه سیاهی در تاریخ کردها عراق می خوانند. پس از سقو صدام، در سال ۲۰۰۵ جلال طالبانی اولین رئیس جمهور عراق شد. دوره ریاست جمهوری او با حمایت شیعیان عراق بار دیگر تمدید شد. در سال ۲۰۱۲ هنگامی که بین شیعیان و سنی های عراق میانجیگری می کرد دچار سکته مغزی شد و برای درمان به آلمان منتقل شد. پس از دو سال مداوا دو باره به سلیمانیه برگشت. اما توانایی دیگر صحبت کردن نداشت. جلال طالبانی سشنیه سوم اکتبر در برلین آلمان در گذشت.
برای کردها پیشمرگ کهنه‌کار و رهبری کاریزماتیک بود که چندین نقشه ترور و حمله صدام حسین جان سالم به در برده بود. برای جامعه سیاسی عراق پس از صدام سیاستمداری خبره بود که گره گشای بسیاری از حلقه‌های کور جامعه سیاسی عراق بود. اما آنان که از نزدیک با جلال طالبانی دیدار کرده بودند او "مام جلال" بود، پیرمردی خوش طبع که از خوردن غذا لذت می‌برد.
جلال طالبانی از نگاه علاقه‌مندان و مخالفانش
فرامرز ظلی دروازه‌بان سابق تیم ملی درباره نسل اول بوقچی‌ها به رادیو ورزش می‌گوید: "سال ۴۱ مقابل شاهین بازی داشتیم. روی سکوها فردی را دیدم که یک نفس بوق می‌زند. دورانی پر از عشق و زیبایی بود که اصالت و شرافت داشت. هیچ کلمات بدی شنیده نمی‌شد و همه چیز معنای فتوت و جوانمردی داشت." محمدابراهیم نایب عباسی معروف به ممد بوقی حتی اگر نخستین سردسته گروه مشوقین در امجدیه نباشد، به خاطر اهمیت و اثر گذاری‌اش پدر بوقچی‌ها در تاریخ فوتبال ایران نامیده شده. بوق‌های خاطره‌ساز او برای تیم ملی، شاهین، پرسپولیس و تیم‌های گیلانی، باعث شد حتی نزد تیم‌های رقیب نیز محبوب باشد. شهپر خواننده سرشناس لاله‌زاری در ترانه‌ فوتبالی‌اش، شعر "ممد بوقی بوق بزن - ممد بوقی بوق بزن" را تکرار می‌کند و بلافاصله نوای آهنگین بوق ۱۲ شاخه‌ در تشویق تیم ملی ایران به گوش می‌رسد. ممد بوقی در فیلم سینمایی عمو فوتبالی (۱۳۵۴) به کارگردانی سعید مطلبی، در کنار ایرج قادری، گلی زنگنه و بهمن مفید ایفای نقش کرد. پاتوق اصلی سردسته‌های هواداران پرسپولیس، قهوه‌خانه‌ای در میدان بهارستان بود که به حاج شعبان نیک صفت در میدان بهارستان تعلق داشت؛ محیطی مستقل از باشگاه. بسیاری از شعارهای هواداری که همچنان در ورزشگاه‌ها سر می‌دهند، در همان قهوه‌خانه ساخته شد. همشهری تماشاگر می‌نویسد امیر مسعود برومند کاپیتان سابق تیم ملی، زمانی که منصب دولتی داشت او را به عنوان آبدارچی استخدام کرد تا صاحب حقوق ماهیانه شود. ممد بوقی و حسن تارزان دو بوقچی سرشناس پرسپولیس و تاج که اینجا به اتفاق هم برای تیم ملی بوق می‌زنند. حضور پرتعداد زنان هم در عکس مشهود است حسن تارزان، بچه محله قدیمی مفت‌آباد هم بوقچی تیم تاج بود. وقتی از دنیا رفت، اهالی فوتبال از او بی‌خبر بودند و حتی نمی‌دانستند در کدام بیمارستان بوده. رضا احدی، بازیکن پیشین استقلال گفت: "وظیفه ما بود به عیادتش برویم. باید به حسن تارزان کمک می‌شد. او در آخرین روزهای زندگی‌اش بیشتر منتظر اهالی سرشناس فوتبال بود تا کمک مالی‌شان." عبدالصمد مرفاوی، مهاجم پیشین استقلال و تیم ملی هم در این رابطه گفت: "حسن آقا یک استقلالی متعصب بود. ما بی معرفتی کردیم به دیدن او نرفتیم. حتی قرارشد دسته جمعی به منزلش برویم اما آدرسش را پیدا نکردیم." نسبت چندانی بین وظایف و رفتار آن بوقچی‌ها با افرادی که حالا به عنوان لیدر شناخته می‌شوند، وجود ندارد. تفاوت‌ها به قدری چشمگیر است که برای نمونه، بسیاری از لیدرهای کنونی هیچگاه لب به بوق نزده‌اند و مسئولیت‌های دیگری برایشان تعریف شده. اردیبهشت ۱۳۵۱ تماشاچیان روبروی جایگاه امجدیه، جامی را به حسین کلانی از اسطوره‌های فوتبال ایران اهدا کردند که نام اهدا کنندگان، روی آن حکاکی شده بود؛ بوقچی‌ها و سردسته‌های مشوقین از فتح‌الله غریب‌نواز تا محمدرضا تهرانی، رضا ریسمان‌چیان و رضا آبادانی. حسین کلانی به سایت جام تخت جمشید گفته: "هنگامی که به این کاپ می‌نگرم چهره تک تک این عزیزان که متاسفانه اغلب در قید حیات نیستند در نظرم مجسم می‌شود. با حمایت‌ها، مهربانی‌ها و به ویژه بی‌توقعی‌شان. کوچکترین توقعی از ما و باشگاه نداشتند که هیچ، بلکه کلی هم از خود گذشتگی می‌کردند." آقای گل پیشین جام ملت‌های آسیا درباره ممد بوقی می‌گوید: "او برای ورود به امجدیه بلیت می‌خرید. مثل سایر مشوق‌ها، کریم صبوری، قدرت‌الله خلیلی و یکی که نامش را فراموش کردم و او را لیمو صدا می‌زدند. این‌ها استثنا بودند. حق بزرگی بر گردن فوتبال مملکت دارند و قدردان تک تک‌شان هستم." سیف‌علی حبیب‌نژاد هم بوق ۱۲ شاخه داشت. ملقب به سهراب بوقی که چندین دهه برای تاج در بوقش می‌دمید. تعدادشان پرشمار است. علی مانگا، موسیو، رضا صفاریان ملقب به رضا چاچا که از خوزستان چهره شد. مارشال در امجدیه، یوسف چوپانی مقلب به یوسف چوبان در تبریز، حسین عسگری ملقب به شلغم در استادیوم آزادی. یک دهه پس از مرگ ممد بوقی در دی ۷۱، باشگاه‌ها روی سکوها به چیزی بیش از نفس گرم بوقچی‌ها نیاز داشتند. ابراهیم افشار نوشته است: "همچون دایناسورهایی بی‌کس و تهیدست منقرض شدند و در انزوا مردند. بوقچی‌ها را می‌گویم. هرکدام برای خودشان آخر عاشقیت بودند. آخر تباه‌‌شدگی و عشق سیاه." پول هنگفتی همراه با نظامی‌ها، چهره‌های سیاسی، مقام‌های دولتی و نمایندگان مجلس وارد فوتبال شده بود که مناسبات کهنه و بی‌آلایش این رشته ورزشی را تغییر می‌داد. مدیران باشگاه‌ها به عواملی نیاز داشتند که صداهای مخالف روی سکوها را خاموش کنند. افرادی که بتوانند شعارهای مورد نظر باشگاه‌ را کوک کنند. مدیران می‌خواستند نبض سکوها را در اختیار بگیرند و خودشان تصمیم بگیرند که چه کسانی بیشتر تشویق شوند یا برعکس، علیه چه کسانی شعار سرداده شود. اکبر غمخوار در پرسپولیس، پایه‌گذار عصر جدید بود. او قصد داشت سکوهای هوادار علی پروین را تضعیف کند و همین موضوع باعث شد شبکه‌ای سازمان‌یافته از لیدرهای حقوق بگیر متولد شود که پیامدش سکوهایی ملتهب بود و ایجاد دو دستگی بین هواداران. مدیر عامل وقت استقلال نیز تشکیلات مشابهی را راه‌اندازی‌کرد. این اقدامات به طرز عجیبی مورد حمایت سازمان تربیت بدنی قرار گرفت. مقام‌های ورزشی ایران از سازماندهی لیدرها استقبال کردند. آنان لباس یکرنگ پوشیدند. بازوبند بستند و در بازی‌های مهم پس از جلسه مشترک با مسئولین حراست، در سکوها مستقر شدند. حالا دیگر خبر زد و خورد لیدرها، باجگیری، تهدید، فحاشی، ایفای نقش در انعقاد قرارداد بازیکنان و حضورشان در رختکن یا اتوبوس تیم، کسی را متعجب نمی‌کند. گزارش‌هایی از سوابق بزهکاری و جرایم برخی لیدرها به خاطر توزیع موادر مخدر نیز در رسانه‌ها منتشر شده. چرا سوابق کیفری لیدرها، مدیران باشگاه‌ها را وادار به تغییر آنها نمی‌کند؟ برای اینکه تسلط بر سکوها برای مدیران در اولویت قرار دارد. به طرز شگفت‌آوری، حتی خبر آسیب فیزیکی توسط لیدرها به برخی هواداران در تمرینات یا استادیوم، باعث واکنش درخوری از جانب مدیران باشگاه‌ها نمی‌شود. برخی از مدیران و گاهی مربیان برای مهار سکوهای معترض، خشونت لیدرها را نادیده گرفتند. لیدرهایی که از آنها حقوق می‌گیرند یا وابسته‌اند. لیدرهایی که حتی وقتی برای جرایمی از قبیل مواد مخدر یا بزهکاری (حتی در محیطی غیر مرتبط با فوتبال) بازداشت شدند، با وثیقه‌ چهره‌های فوتبالی از بازداشتگاه بیرون آمدند. افشار لفظی از لیدرهای استقلال که بینی سرپرست تیم جوانان این باشگاه را شکسته بود، به نوشته سایت آی اسپورت با ضمانت علیرضا منصوریان آزاد شد. منصوریان که از مربیان خوب فوتبال ایران است، سر تمرین استقلال برای لفظی جشن تولد گرفت. لفظی که خبرنگار صداوسیما را هم کتک زده بود، پسرش را توسط حمید استیلی برای "تست گیری" به تمرین تیم فوتبال المپیک ایران فرستاد. لفظی همچنین از سوی مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال ایران برای تشویق تیم ملی به سفرهای خارجی اعزام می‌شود. او وقتی به برنامه زنده صداوسیما دعوت شد، مهدی امیرپور روزنامه‌نگار ورزشی در توییتر نوشت: "لیدر بدنام و بزهکار استقلال که چند پرونده ‌اخلاقی و قضایی دارد، مهمان «شب‌های فوتبالی» بود؛ تاسف برای مدیران سخت‌گیر صداوسیما." این موضوع مختص یک تیم خاص نیست و همه تیم‌های پرطرفدار را در برمی‌گیرد. درگیری فیزیکی علی دایی با لیدر پرسپولیس در دوران مدیریت حبیب کاشانی جزو خبرسازترین حوادث فوتبالی در سال‌های اخیر بوده. هنگام تغییر مدیران یا سرمربیان، بین سکوها اختلاف پیش می‌آمد. لیدرهای سرسپرده به مدیر یا مربی قبلی، حاضر به چشم‌پوشی از منافع قبلی‌شان نیستند. در طرف مقابل، مدیری که تازه آمده سعی می‌کند توافق مدیران پیشین با لیدرها را تکرار کند. گاهی امتیازاتی که لیدرها از مدیر قبلی گرفته‌اند چنان چشمگیر است که مدیر جدید چاره‌ای جز حذف لیدر قبلی و استخدام لیدر جدید ندارد. این موضوع، بحران‌ساز شده و سکوها را در برابر هم قرار می‌دهد. خصوصاً سکوهای تعیین کننده‌ای که هواداران دو آتشه در آن مستقر می‌شوند. در طرف مقابل، بوقچی‌ها و مشوقینی که بدون چشمداشت از تیم مورد علاقه‌شان طرفداری می‌کنند در تنگنا قرار گرفته‌اند. هرگاه ساز مخالف بزنند، متهم می‌شوند به خط گرفتن و باج‌خواهی. هر رقابتی که به آشوب کشیده می‌شود، نه مسئولین برگزاری مسابقه خود را مقصر می‌دانند، نه مسئولین ورزشگاه و نه نیروی انتظامی. همه دست اندرکاران برگزاری بازی پای خود را عقب کشیده و انگشت اتهام را به سمت لیدرها نشانه می‌روند. فتاحی مسئول برگزاری مسابقات می‌گوید با جوی که در ورزشگاه‌ها به راه افتاده و ناهنجاری و بی‌اخلاقی شدت یافته، سازمان لیگ ابلاغیه‌ انحلال کانون هواداران را به باشگاه‌ها فرستاده. این مسئولیت از فصل جدید به عهده معاونت فرهنگی باشگاه‌هاست. توضیحات فتاحی مبهم است. آیا معاونت فرهنگی قرار است با بوق و شیپور، اداره سکوهای هواداری را به عهده بگیرد؟ فتاحی به خاطر حوادث فینال جام حذفی محروم شده بود اما اشاره‌ای به سهم احتمالی خودش و سازمان لیگ در جنجال‌های فوتبال ایران نمی‌کند. تصاویری از درگیری فیزیکی او با عوامل تیم‌ها نیز در صداوسیما پخش شده. خبر انحلال کانون‌های هواداری در شرایطی منتشر شد که هواداران بی صبرانه منتظر آغاز فصل جدید لیگ برترند. رقابت‌هایی پر ابهام که قرار است از ۳۱ مرداد و با سه هفته تاخیر آغاز شود.
اهمیت بوقچی‌ها در فوتبال ایران از آغاز دهه ۴۰ خورشیدی نمایان شد. مردانی که داوطلبانه برای باشگاه محبوب یا تیم‌ منتخب استانی در بوق‌های خود می‌دمیدند.
بوقچی‌های دیروز لیدرهای امروز؛ عاشق یا سودجو؟
نگار جوادی با وجود ترک همیشگی ایران در سن پائین و تحصیلات به زبانی دیگر، او فارسی را هرگز فراموش نکرده و کتاب‌های فارسی‌زبان به ویژه شعر فروغ فرخزاد، کنار کتاب‌های فرانسوی‌زبان کتابخانه آپارتمانش در پاریس چیده شده است نگار جوادی که هفته گذشته برای نگارش رمان "از شرق بریده" برنده جایزه آلبرتین در آمریکا شد، در گفت‌وگویی از خود، ایران و این کتابش سخن می‌گوید. هرچند این نویسنده تأکید می‌کند "ورقه‌ای" ندارد که نشان دهد ملیتش ایرانی است، اما به وضوح مشخص است که ایران و زبان فارسی از زندگی و دنیایش جداشدنی نیست. با وجود ترک همیشگی ایران در سن پائین و تحصیلات به زبانی دیگر، او فارسی را هرگز فراموش نکرده و کتاب‌های فارسی‌زبان به ویژه شعر فروغ فرخزاد، کنار کتاب‌های فرانسوی‌زبان کتابخانه آپارتمانش در پاریس چیده شده است. این که او با زبان فارسی بیگانه نشده - برخلاف خیلی از فرزندان خانواده‌های ایرانی مهاجر - حتما نتیجه توجه و تلاش والدین و فضای فرهنگی خانه بوده است: "ما همیشه در خانه فارسی حرف زدیم. خیلی وقت‌ها مادرمان ما را مجبور می‌کرد که با او کتاب فارسی بخوانیم. هنوز هم در خانه با هم فارسی حرف می‌زنیم، حتی با خواهرم هم فارسی حرف می‌زنم. الان به لطف اینترنت رابطه‌ام با زبان فارسی عوض شده و نزدیکتر شده". با این حال درباره این که چرا تاکنون به زبان فارسی چیزی منتشر نکرده، می‌گوید: "زبان فارسی هم منطق رمان‌نویسی خودش را دارد و صرفا صحبت کردن به یک زبان دلیلی بر توانایی برای نوشتن رمان به آن زبان نیست. ضمن این که فارسی نوشتن برای چه کسی؟ من که به ایران نمی‌روم و ایرانی‌های زیادی را هم نمی‌شناسم. بالاخره وقتی آدم می‌نویسد دوست دارد که نوشته‌اش خوانده شود." نگار جوادی، ۱۰ تیر ۱۳۴۸ در تهران، میدان کندی (میدان توحید کنونی)، خیابان فرصت شیرازی، کوی مهر به دنیا آمد. پدرش علی‌اصغر حاج سیدجوادی، از روزنامه‌نگاران و مبارزان سیاسی سرشناس مخالف نظام‌های پهلوی و جمهوری اسلامی بود و مادرش کیان کاتوزیان، نویسنده‌ای است که در دو کتاب به نام‌های «از سپیده تا شام» و «از کجا ... تا ناکجا» زندگی پرتلاطم خود، همسرش و دو دخترش، لیلا و نگار را در ایران و در تبعید شرح داده است عبور از کوه های پر برف ترکیه نگار جوادی، ۱۰ تیر ۱۳۴۸ در تهران، میدان کندی (میدان توحید کنونی)، خیابان فرصت شیرازی، کوی مهر به دنیا آمد. پدرش علی‌اصغر حاج سیدجوادی، از روزنامه‌نگاران و مبارزان سیاسی سرشناس مخالف نظام‌های پهلوی و جمهوری اسلامی بود و مادرش کیان کاتوزیان، نویسنده‌ای است که در دو کتاب به نام‌های "از سپیده تا شام" و "از کجا ... تا ناکجا" زندگی پرتلاطم خود، همسرش و دو دخترش، لیلا و نگار را در ایران و در تبعید شرح داده است. نگار جوادی زمانی که در ایران بود، به همراه تنها خواهر بزرگترش به مدرسه فرانسوی‌زبان می‌رفت و دوزبان فارسی و فرانسه را در کنار هم آموخت. البته به گفته خودش، آن زمان فارسی‌اش خیلی بهتر از فرانسه بود: "ضمن آن که جو مدرسه رازی را هم زیاد دوست نداشتم، ترجیح می‌دادم با دوستان ایرانی‌ام باشم." با شروع مبارزات پدرش علیه حکومت پهلوی از چندی پیش از انقلاب، روال زندگی برای خانواده او تغییر کرد: "خانه پر از ترس، پر از وحشت" شده بود. بیم از بازداشت از سوی مأموران ساواک، موجب شده بود که پدرش مدتی به زندگی مخفی روی آورد. با وجود امیدی که بسیاری از مبارزان به انقلاب ایران بسته بودند، اما شرایط پس از انقلاب نیز نه تنها تغییر نکرد، بلکه وخیم‌تر شد. حاج سید جوادی که در دوره قبلی با نوشتن نامه‌ای سرگشاده از "صدای فروریختن سقف حکومت" نوشته بود، در همان ابتدای دوره جدید در مقاله‌ای هشدار داد که "صدای پای فاشیسم" را می‌شنود. این بار اما مبارزه با حکومت خیلی زود آغاز شده بود و زندگی مخفی نیز برای علی‌اصغر حاج سیدجوادی و خیلی دیگر از مبارزان و فعالان سیاسی امنیتی به همراه نداشت. به همین دلیل او تصمیم گرفت در سال ۱۳۶۰ ایران را ترک کند. چند ماه بعد، در ابتدای سال ۱۳۶۱، نگار نیز به همراه مادر و خواهرش، پس از یک سفر سه هفته‌ای و عبور از کوه‌های پربرف ترکیه، به پدرش در فرانسه می‌پیوندد. بیشتر بخوانید: وقتی نگار وارد فرانسه شد، دوازده ساله بود. با این که در مدرسه با فرهنگ و زبان و آثار نویسندگان فرانسوی بزرگ شده بود، اما در اولین مواجهه با فرانسه، این کشور آن فرانسه‌ای نبود که برایش در کودکی تعریف کرده بودند: "تمام ایرانیانی که آن موقع فرانکوفیل (فرانسه‌دوست) بودند، درباره فرانسه‌ای حرف می‌زدند که به صورت یک رؤیا بود، فرانسه ژان ژاک روسو، ویکتور هوگو و ...، فرانسه قرن بیستم نبود که ما به آن وارد شدیم. انگار از خواب پا شده بودم." این تقصیر فرانسوی‌ها نبود. خود نگار جوادی تأکید می‌کند که همیشه به فرانسوی‌ها می‌گوید: "تقصیر ما بود که شاید این قدر خارج را بزرگ می‌کردیم و خودمان را نسبت به خارج، کوچک می‌کردیم." او اضافه می‌کند: "البته آزادی که فرانسه به من داد، کادوی خوبی برای دوران جوانی بود، ولی بالاخره فرانسه یک کشور معمولی است، با چیزهای خوب و بد." نگار جوادی در پاریس تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را ادامه داد و دیپلم ادبی خود را گرفت. اما از پانزده شانزده سالگی می‌خواست سینما بخواند. به همین دلیل، بلافاصله پس از دیپلم، در آزمون ورودی مدرسه انسنس (INSAS) در بروکسل، که مدرسه سینما به زبان فرانسه است، شرکت کرد و در سال ۱۹۹۴ در رشته مونتاژ و تصویر فارغ‌التحصیل شد. در اواخر دوران تحصیل، در همان بلژیک در بخش خبری تلویزیون مشغول کار شد. اما پس از پایان تحصیلش، وقتی به فرانسه بازگشت، به فیلمبرداری پرداخت: "ده سال پشت دوربین بودم." همکاری با کارگردانان معتبر و مطرحی چون مارتین دوگوسون، زابو برایتمن، تونی مارشال، پیر گرانیه دوفر، سرژ معطی و ... حاصل این دوران است. او همچنین در این ده سال‌، دو نمایشنامه نوشت که روی صحنه به اجرا درآمد و همچنین چهار فیلم کوتاه و دو مستند ساخت: "زمانی که کار نمی‌کردم، می‌نوشتم." اما موضوعاتی که او تا آن زمان برای نوشتن انتخاب می‌کرد، هیچ ربطی به ایران نداشت و بیشتر موضوعات اجتماعی اروپایی را شامل می‌شد. در سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ تصمیم گرفت زندگی جدیدی را در سینما آغاز کند: ترک فیلمبرداری و تمرکز بر نوشتن فیلمنامه. همچنین در سال ۲۰۰۷ با نوشتن سناریو برای یک مجموعه تلویزیونی، دامنه فیلمنامه‌نویسی خود را گسترش داد و اکنون نیز بیشتر برای مجموعه‌های تلویزیونی می‌نویسد. «بریده از شرق» گرچه اولین رمان نگار جوادی است، اما همانطور که خودش شرح داد، اولین داستان و اولین نوشته او نبوده است: «روزی که رفتم امتحان ورودی مدرسه سینمای بروکسل را بدهم، اولین کسی که از من سوال کرد گفت تو که می‌خواهی فیلم بسازی یا سناریو بنویسی، چرا داستان زندگی خودت را نمی‌نویسی... و این همیشه در سر من بود که روزی باید این داستان را بنویسم.» چرا داستان زندگی خودت را نمی‌نویسی؟ "از شرق بریده" اگرچه اولین رمان نگار جوادی است، اما همانطور که خودش شرح داد، اولین داستان و اولین نوشته او نبوده است: "روزی که رفتم امتحان ورودی مدرسه سینمای بروکسل را بدهم، اولین کسی که از من سوال کرد گفت تو که می‌خواهی فیلم بسازی یا سناریو بنویسی، چرا داستان زندگی خودت را نمی‌نویسی... و این همیشه در سر من بود که روزی باید این داستان را بنویسم." از آنجا که ساختن فیلم خیلی پرهزینه است، نگار جوادی ترجیح داد داستان برگرفته از زندگی خود را به صورت رمان بازگو کند: "دلم نمی‌خواست که داستان زندگی خودم را بنویسم، برای اینکه اتوفیکشن یا نانفیکشن جزو کتاب‌های مورد علاقه‌ام نیست. دوست داشتم به قول فرانسوی‌ها "ساگا فامیلیال" (saga familiale) بنویسم، رمانی بلند که با تلفیق تاریخ و تخیل، زندگی چند نسل از یک خانواده را تعریف کنم." نگار جوادی برای این کار باید شیوه و تکتیک‌های نوشتن چنین رمانی را یاد می‌گرفت، چون همانطور که خودش تأکید می‌کند نوشتن این گونه رمان‌ها چندان آسان نیست: "نوشتن فیلمنامه خیلی به من یاد داد که چه طوری بتوانم درباره هفت هشت نفر حرف بزنم بدون آنکه گمشان کنم، کسی را هم که این کتاب را می‌خواند گم نکنم... چگونه تاریخ را با داستان قاطی کنم..." او تأکید می‌کند که تجربه قبلی نوشتن، به او جرأت بخشیده بود: "به خودم گفتم تو حق داری و می‌توانی وارد ادبیات فرانسه شوی." زمان پذیرش رمان "از شرق بریده" از سوی ناشر هم خیلی کوتاه بود. در حالی که معمولا نویسندگان برای به ویژه رمان اول خود مدت‌ها در انتظار پاسخ ناشران می‌مانند، "لیانا لوی" ناشری که نگار جوادی نسخه‌ای از رمان را برای بررسی و انتشار برایش فرستاده بود، پس از چند روز جواب مثبت داد. برخی از توضیحات تاریخی رمان "از شرق بریده" که نسخه اولیه آن حدود پانصد صفحه بود، با نظر ناشر حذف شد، اما ساختار رمان، ابتدا و انتهایش و همچنین همه شخصیت‌ها دست‌نخورده باقی ماند. نگار جوادی می گوید: "گاهی خارجی‌ها از من می‌پرسند که شما همه‌تان خمینی را می‌خواستید؟ مگر خمینی بهتر از شاه بود؟ اما من وقتی در بچگی در ایران بودم ندیدم که همه دنبال خمینی باشند یا بخواهند انقلاب اسلامی یا اسلام وارد ایران شود. و اگر این انقلاب شد، ریشه‌ آن خیلی بیشتر از خمینی و ۱۹۷۹ بود. ریشه این انقلاب دست‌کم به مصدق و از مصدق به رضاشاه و از رضاشاه به ... می‌رسد." خمینی بهتر از شاه بود؟ با وجود میل به بازگو کردن تاریخ و نوشتن از اتفاقاتی که منجر به انقلاب ایران شد، اما این نویسنده تأکید می‌کند که فقط رمان‌نویس است، نه تاریخدان: "من از تاریخ آن چیزی را می‌نویسم که استنباط می‌کنم. شاید کسی که تاریخ خوانده باشد به من بگوید که تو حق نداری چنین حرفی را بزنی، ولی به نظر من انقلاب ایران ختم یک دوره بود که شاید از انقلاب مشروطه آغاز شده بود. انقلاب ایران پایان یک دوره صد ساله است. من به دنبال بازگو کردن این دوره بودم." رمان "از شرق بریده" فقط در سال ۲۰۱۶ بیش از ۴۵ هزار نسخه از آن در فرانسه به فروش رفت و تاکنون به بیش از ده زبان ترجمه شده است. او دلیل موفقیت این کتاب و همچنین اهدای جوایز به آن را نوشتن از دوره‌ای می‌داند (سال‌های پیش از انقلاب ایران) که خارجی‌ها کمتر از آن اطلاع دارند: "شاید این داستان درباره دوره‌ای از ایران سخن می‌گوید که برای خارجی‌ها خیلی واضح نبود... در سال‌های قبل از انقلاب، ایرانی وجود داشت که الان خارجی‌ها تصورش را هم نمی‌توانند بکنند. مخصوصا این که چهل سال از انقلاب می‌گذرد و ما درباره کسانی حرف می‌زنیم که امروز چهل سالشان است و تقریبا پیر هستند و از ایران، این ایران کنونی را می‌شناسند." نگار جوادی اضافه می‌کند: "گاهی خارجی‌ها از من می‌پرسند که شما همه‌تان خمینی را می‌خواستید؟ مگر خمینی بهتر از شاه بود؟ اما من وقتی در بچگی در ایران بودم ندیدم که همه دنبال خمینی باشند یا بخواهند انقلاب اسلامی یا اسلام وارد ایران شود. و اگر این انقلاب شد، ریشه‌ آن خیلی بیشتر از خمینی و ۱۹۷۹ بود. ریشه این انقلاب دست‌کم به مصدق و از مصدق به رضاشاه و از رضاشاه به ... می‌رسد." او تأکید می‌کند که فلاش‌بک‌های مداوم این رمان نیز به دلیل وجه تاریخی این رمان است: "شروع این داستان از انقلاب بود؛ انقلابی که همراه با خانواده‌ام، آن را زندگی کردم. بعد یواش‌ یواش داستان را دور این انقلاب و این خانواده ساختم. عقب رفتن من در داستان در اختیار خودم نبود، در جست‌وجوی ریشه این انقلاب به عقب می‌رفتم..." کیمیا، شخصیت اصلی رمان "از شرق بریده" گرچه شباهت‌هایی با نگار، نویسنده این رمان دارد، پدرش مبارز سیاسی است و همراه با خانواده‌اش از ایران خارج شده، اما همانطور که خود نویسنده تأکید می‌کند، این رمان را نمی‌توان خودزندگی‌نامه دانست. داریوش صدر، پدر کیمیا هم گرچه شباهت‌هایی به علی‌اصغر حاج سیدجوادی دارد، اما کاملا خود او نیست: "داریوش صدر و سارا همسرش در مبارزاتی که می‌کنند پدر و مادر من هستند، اما داستان‌هایی که برای آنان اتفاق می‌افتد مال پدر و مادر من نیستند." همچنین زنان و جنسیت در رمان نگار جوادی حضور پررنگی دارد. "حاملگی و زایمان" زنان چند نسل رمان "از شرق بریده" نمادی است که از ابتدای رمان تا انتهایش به کار گرفته شده است. نویسنده تلاش داشته تحولات زنان در جامعه ایران را از زمانی که در حرمسرا زایمان می‌کرد، تا زمانی که به شخصیتی مستقل، مدرن و آزاد در جامعه تبدیل شده بود، به تصویر بکشد. او با این حال از عملکرد مردان ایرانی پس از انقلاب ایران انتقاد می‌کند و آنان را در وضعیت به وجود آمده برای زنان در جمهوری اسلامی مقصر می‌داند: "زن ایرانی در این سال‌ها تنها مبارزه کرد و برای من خیلی عجیب است که چطور مرد ایرانی هیچ صدایش در نیامد؟ شاید اگر مردان ایران صدایشان بلند شده بود، کار زنان به اینجا نمی‌رسید." نگار جوادی: "تقصیر ما بود که شاید این قدر خارج را بزرگ می‌کردیم و خودمان را نسبت به خارج، کوچک می‌کردیم." او اضافه می‌کند: "البته آزادی که فرانسه به من داد، کادوی خوبی برای دوران جوانی بود، ولی بالاخره فرانسه یک کشور معمولی است، با چیزهای خوب و بد." کشوری که از دست رفته است ترجمه فارسی عنوان رمان نگار جوادی دشوار است، زیرا اسم این کتاب (Désorientale)، کلمه‌ای است که نویسنده خود آن را از ترکیب دو کلمه دیگر ساخته است: یکی orientale به معنای شرقی و دیگری désorientation به معنای سرگردانی. هر دوی این کلمات نیز یک ریشه دارند: orient به معنی شرق. "در فرانسه وقتی می‌گوییم سرگردان در واقع یعنی کسی که شرق را گم کرده" نگار جوادی همانطور که قبلا نیز گفته، در این رمان در پی آن بوده که ببیند وقتی یک ایرانی و در کل شرقی در کشور خود و اساسا در شرق زندگی نمی‌کند، ایرانی بودن یا شرقی بودن او به چه معناست؟ "رنگ مو، رنگ چشم... اینها چیزهایی است که با آنها به دنیا می‌آییم و تا آخر عمر با این قیافه شرقی خواهیم بود. اما این، همه شرقی بودن است؟" شرقی بودن برای شرق‌تباری چون نگار جوادی همچون "معمایی" است که هنوز پاسخی برای آن ندارد: "اگر در جواب به یک خارجی که از من پرسیده شما شرقی هستید، بگویم بله من شرقی هستم، به خودم می‌گویم یعنی چه که من شرقی هستم؟ چه کاری انجام می‌دهم که شرقی است؟" این "شرقی" بودن و در عین حال "سرگردان" بودن، یک وضعیت بغرنج هویتی است که عنوان رمان "از شرق بریده" بر آن تأکید دارد: "در هر صورت چیزی عوض نخواهد شد. ما هیچ وقت مثل اینها [غربی‌ها] نخواهیم شد و اینها نیز ما را هیچ وقت مثل خودشان قبول نخواهند کرد." در حالی که رمان "از شرق بریده" هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده، نگار جوادی می‌گوید که نمی‌داند نظر ایرانیان درباره این کتاب چیست. اما شاید "این احساس را به آنها بدهد که کشورشان را از دست داده‌اند."
"من زبان فرانسه را دوست نداشتم، یعنی زبانی نبود که خیلی دوستش داشته باشم." این جملات کسی است که به گفته خودش در کودکی چندان به زبان فرانسه علاقه‌ای نداشت، اما چرخ گردون چنان چرخید که اکنون چند روز مانده به پنجاه سالگی، نه تنها خود را به عنوان نویسنده‌ای فرانسوی تثبیت کرده‌، بلکه با فروش بالای کتابش و به دست آوردن بیش از بیست جایزه، به نویسنده‌ای موفق و جهانی تبدیل شده است.
نگار جوادی و رمان 'از شرق بریده'؛ چرا داستان زندگی خودت را نمی‌نویسی؟
غیرنظامیان دو طرف در این جنگ آواره و بی‌خانمان شده‌اند تعدادی از خبرنگاران بخش روسی بی‌بی‌سی به این منطقه رفته‌اند و از چند شهر دیدن کرده‌اند. آن‌ها از دور شاهد درگیری‌ها بوده‌اند و در عین حال با تنی چند از افراد محلی نیز گفت‌وگو کرده‌اند. ما از لاچین عبور می‌کنیم، شهری در نزدیکی مرز ارمنستان و قره‌باغ. صدای آژیر خطر از خبر از بمباران احتمالی می‌دهد. ارتش جمهوری آذربایجان سه روز است که دارد به پل این شهر حمله می‌کند تا مسیر ارتباطی میان ارمنستان و قره‌باغ را قطع کند. طبق گزارش‌ها این پل در شهر لاچین هدف قرار گرفته بین ارمنستان و قره‌باغ دو جاده وجود دارد. جاده شمالی که در ساحل دریاچه سوان واقع شده است فاصله بسیار کمی با مناطق تحت کنترل جمهوری آذربایجان دارد. این مسیر از همان ابتدای درگیری‌ها غیر قابل استفاده شد. مهمترین راهی که استپاناکرت را به ایروان، پایتخت ارمنستان، وصل می‌کند "دالان لاچین" است. ما صبح یک‌شنبه به طرف استپاناکرت حرکت می‌کنیم، اما این پل از آن روز عصر برای عبور و مرور بیش از حد خطرناک شد. کارگران بستر رودخانه کم‌عمق را با شن پر می‌کنند تا ماشین‌ها مسیر موقتی برای عبور داشته باشند. گلوله‌باران هنگامی که داریم از مرکز لاچین عبور می‌کنیم، گلوله‌باران مجددا آغاز می‌شود و آژیر خطر گوش آدم را کر می‌کند. ماشین پلیسی به سرعت از خیابان می‌گذرد و صدایی که از بلندگو به گوش می‌رسد از مردم می‌خواهد که هر چه زودتر پناه بگیرند. زیرزمین این هتل به پناهگاهی برای مردم تبدیل شده نزدیکترین پناهگاه برای بچه‌های بی‌بی‌سی زیرزمین یک بقالی است. صاحب این مغازه زنی به نام نلی است که بعد از ۱۷ سال زندگی در کالیفرنیا تصمیم گرفته بود که پیش خانواده‌اش برگردد. بحران قره‌باغ؛ عفو بین‌الملل آذربایجان را به استفاده از بمب خوشه‌ای متهم کرد زیرزمین دو اتاق دارد که حاوی جعبه‌های گوجه‌فرنگی، کیسه‌های برنج، بطری‌های برندی و بیل است و یواش یواش دارد از آدم پر می‌شود. در بین جمعیت هم محلی هست و هم کسانی که مثل ما داشتند از لاچین رد می‌شدند و به طور اتفاقی در این خیابان بودند. بعضی از آن‌ها در استپاناکرت بوده‌اند و برای فرار از جنگ به این طرف آمده‌اند. بعضی‌ها هم دارند به آنجا می‌روند. نلی به همه قهوه و غذا تعارف می‌کند و در همان زیرزمین بساط پذیرایی را به راه می‌اندازد. هنرمند و رزمنده مردی لاغر با موهای جوگندمی که جلیقه پوشیده است به نظر مال آن اطراف نمی‌رسد. حدسمان این بود که او هم مثل ما خبرنگار است. اما معلوم می‌شود که گراچیک آرمناکیان هنرمند است. او در جریان جنگ اول قره‌باغ دانش‌آموز بود. در سال ۲۰۱۶، همزمان با آخرین دور شدید درگیری‌ها، در مسکو زندگی می‌کرد. او حالا ساکن ایروان است و می‌گوید که بدون کمترین صلاح و مشورتی با دوستان و خانواده‌اش رهسپار جنگ شده است. این راه از ارمنستان به قره باغ می‌رود او به ما می‌گوید "قطعا به من می‌گفتند که هیچ ربطی به من ندارد! چرا می‌خواهی به آنجا بروی؟ در خانه بمان! صرفا به همه گفتم که باید به قره‌باغ بروم و امروز صبح راهی شدم." او تا به حال در هیچ جنگی شرکت نداشته است، برای همین چاره‌ای نداشتیم جز این که از او بپرسیم با چه هدفی به قره‌باغ می‌رود. آیا می‌خواهد داوطلب خدمت شود؟ او می‌گوید "فکر می‌کنم بتوانم دیدبان خوبی برای توپخانه باشم. ما هنرمندان حس خوبی از فضا و فاصله داریم." گراچیک اصلا مهارت نظامی ندارد، اما امیدوار است که آموزش ببیند و در عین حال فکر می‌کند که هر گونه حمایتی در جنگ مهم است: روحی، فیزیکی، یا به قول خودش "استعداد کمکی". ورودی‌ها تصمیم او برای رفتن به قره‌باغ و جنگیدن شاید عجیب و غریب به نظر برسد، اما ما به شخصه ارمنی‌های زیادی را دیده‌ایم که از سراسر دنیا و از طریق مسکو عازم قره‌باغ بوده‌اند. گروه بی‌بی‌سی از شهر لاچین عبور کرد هواپیماهای مسیر ایروان-مسکو معمولا خیلی بزرگ نیستند، اما حالا بوئینگ ۷۷۷ در این مسیر کار می‌کند، هواپیمایی که معمولا برای انتقال مسافر به مقاصد محبوب تفریحی مانند نیویوروک و تایلند استفاده می‌شود. مسیرهای گردشگری به خاطر ویروس کرونا دچار تغییر شده است و جنگ نیز این تغییرات را دوچندان کرده است. حالا ده‌ها مرد ۵۰ ۶۰ ساله با این پروازها به قره‌باغ می‌روند. خیلی از آن‌ها قبلا هم این کار را کرده‌اند - سی، بیست و حتی چهار سال پیش. محتاط گوورگ مناتساکان، نماینده دولت محلی، می‌گوید لاچین تنها شهری نیست که برای آینده قره‌باغ مهم است. به گفته او "همه شهرها و روستاها برای ما اهمیت یکسانی دارند." او می‌گوید که تا به امروز لاچین شاهد گلوله‌باران سنگین نبوده است و آسیب خاصی هم ندیده است. گفت‌وگوی ما مرتبا توسط مردانی که لباس نظامی به تن دارند قطع می‌شود. ارتش در ابتدای درگیری‌های فعلی خواهان حضور خبرنگاران در منطقه بود، اما حالا محتاطانه‌تر عمل می‌کند. اجازه پخش زنده داده نمی‌شود، چرا که ارتش نگران لو رفتن مکان دقیق مصاحبه است. ما فقط می‌توانیم در برابر یک پس‌زمینه ساده فیلمبرداری کنیم، چرا که حتی کوچکترین جزئیات نیز می‌تواند موقعیت ما را برملا کند. پناهندگان و داوطلبان ما در زیرزمین منتظر پایان گلوله‌باران نشسته‌ایم و جمعیت حاضر نیز مرتب بزرگتر می‌شود. همه جور آدمی اینجا هست: خبرنگارانی که استپاناکرت را ترک کرده‌اند، تعدادی پناهنده که از روستاهای نزدیک مرز جمهوری آذربایجان می‌آیند و داوطبانی که به طرف منطقه جنگی می‌روند. چند زن که خانه‌هایشان را از دست داده‌اند دارند گریه می‌کنند، اما بقیه خونسردی خود را حفظ کرده‌اند و به آرامی درباره این که کی ممکن است بتوانند به خانه برگردند حرف می‌زنند. دو مرد دارند روی پله‌های زیرزمین سیگار می‌کشند و وانمود می‌کنند که از چیزی نمی‌ترسند. حرفشان این است که با وجود این که از ما خواسته‌اند پناه بگیریم، مناطق تحت گلوله‌باران در واقعیت در حوالی استپاناکرت است. هنوز حرفشان تمام نشده است که بمبی در نزدیکی ما منفجر می‌شود و هر دو به سرعت مثل بقیه در زیرزمین پناه می‌گیرند. وقتی که دوست ندارید بروید شهر تاریخی شوشی (شوشا) با ماشین فقط ۱۰ ۱۵ دقیقه با استپاناکرت فاصله دارد. استپاناکرت در دره است و شوشی روی تپه. کمتر هدف گلوله‌باران قرار می‌گیرد، اما وقتی گلوله‌باران می‌شود پیدا کردن زیرزمین برای پناه گرفتن کار خیلی سختی است. استپاناکرت از شهر شوشی روز یک‌شنبه، مرکزی فرهنگی در شوشی که تعدادی پناهنده در آن مخفی شده بودند مورد اصابت بمب قرار گرفت. دولت خودخوانده جمهوری قره‌باغ مدعی شد که آن روز حداقل ۴ غیرنظامی در شوشی و استپاناکرت کشته شدند. شما به خوبی می‌توانید از شوشی استپاناکرت را ببینید. ما دو ساعتی در آنجا فیلمبردای می‌کنیم و در آن مدت از گلوله‌باران خبری نیست. اما می‌دانیم که استپاناکرت هر روز صبح و عصر بی‌وقفه بمباران می‌شود. آن دسته از همکاران خبرنگاری که در آنجا مانده‌اند می‌گویند که گلوله‌باران هر روز شدیدتر می‌شود. در شوشی با افراد عمدتا مسنی برخورد می‌کنیم که از روستاهای نزدیک مرز جمهوری آذربایجان به اینجا آمده‌اند. رایا گوورکیان معلم زبان روسی است. می‌گوید مقامات محلی با او تماس گرفته بودند و خواسته بودند که محل را ترک کند. به ما می‌گوید "هدفشان این بود که تا جای ممکن تلفات غیرنظامی را کم کنند. حدود ۵۰ نفر وسایلشان را جمع کردند و رفتند." او در سال ۱۹۸۸ مجبور شد جمهوری آذربایجان را ترک کند و در ۱۹۹۲ و ۲۰۱۶ نیز موقتا از قره‌باغ گریخت. این بار چهارمی است که خانه‌اش را ترک می‌کند. دو پسرش در خط مقدم هستند و چون ارتباطی با آن‌ها ندارد نمی‌داند که حالشان چطور است. آیدا ملکانیان، یکی دیگر از زنان پناهنده، نیز نگران عزیزانش است. پسرش در سن ۱۸ سالگی برای خدمت در ارتش فراخوانده شده است و برادری دارد که او نیز داوطلبانه به ارتش پیوسته است. آیدا می‌گوید که چند روز پیش از برادرش خبر گرفته بود. گفته بود که زیر بمباران است و دارد پیاده به طرف استپاناکرت می‌رود. هیچ وسیله نقلیه‌ای نیست. آیدا به من می‌گوید که "او می‌گفت مجروح نشده است اما از صدایش معلوم بود که اتفاقی افتاده است." به گفته او "شرایط وحشتناکی است اما صدا از دنیا بلند نمی‌شود. در قرن بیست‌ویکم دارند غیرنظامی‌ها را بمباران می‌کنند. اصلا انسانی نیست!" "فقط می‌توانیم روی خودمان حساب کنیم" هیچکس قره‌باغ را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت نمی‌شناسد، حتی ارمنستان. این جمهوری خودخوانده در ایروان نماینده دارد اما سفارت ندارد. سرگی گازاریان، نماینده قره باغ در ایروان، می‌گوید در ازای هر ارمنی ۱۳ آذری در خط مقدم هست و جمهوری آذربایجان کاملا بر منطقه مسلط است. اما به گفته او، بعد از یک هفته جنگ، جمهوری آذربایجان پیشروی قابل توجهی نداشته است. ما از او می‌پرسیم که آیا استپاناکرت منتظر کمک مسکو از جمله کمک نظامی است؟ لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید "ما نمی‌توانیم منتظر بمانیم. اصلا برای چه و برای چه مدت منتظر بمانیم؟ فقط می‌توانیم روی خودمان حساب کنیم. اگر جنگ اجتناب‌ناپذیر است بهتر است که ضربه اول را شما بزنید. باکو ماه‌ها است که دارد برای جنگ آماده می‌شود. ارمنستان هیچ دلیلی برای آغاز جنگ نداشت." حالا بیش از یک هفته از شروع درگیری می‌گذرد. برای اولین بار در سی سال گذشته علائمی وجود دارد که حاکی از حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان است. این دو کشور روابط قومی و زبانی نزدیکی با یکدیگر دارند. کشورهای دیگر و مجامع بین‌المللی - روسیه، فرانسه، ایالات متحده، اتحادیه اروپا، سازمان ملل و سازمان امنیت و همکاری اروپا - خواستار پایان درگیری و شروع مجدد مذاکرات صلح شده‌اند. اما این بار ترکیه و جمهوری آذربایجان می‌گویند که مذاکره تنها در صورتی آغاز می‌شود که ارمنستان به "اشغال قره‌باغ" پایان دهد و نیروهای این جمهوری خودخوانده و ارمنستان از مناطقی که طبق قوانین بین‌المللی به جمهوری آذربایجان تعلق دارند خارج شوند.
ارمنستان و جمهوری آذربایجان همچنان دارند یکدیگر را به حمله و گلوله‌باران متهم می‌کنند. مقامات ارمنستان می‌گویند که استپاناکرت (خان کندی) ، پایتخت منطقه قره‌باغ (آرتساخ) ، بمباران شده است، و جمهوری آذربایجان نیز می‌گوید که گنجه، دومین شهر بزرگ این کشور، آسیب جدی دیده است.
گزارش اختصاصی بی‌بی‌سی از قره‌باغ: بمباران، جنگ و وحشت در قره‌باغ
در این رشته برنامه ها، گزیده ای از ناب ترین شعر های فارسی که در یک هزار و صدو اندی سال سروده شده اند، پس از ذکر محتصر زندگینامه شاعران، خوانده شده است. برای تهیه این برنامه‌ها به برخی از تذکره های شعراء، تاریخ ادبیات فارسی، دیوان ها، جنگ ها، مجموعه ها و گزینه های شعری مراجعه شده است. برای درست خواندن برخی از واژه هایی که در شعر های متقدمین آمده و امروز متروک و مهجور شمرده می شوند به فرهنگ های معتبر از جمله : لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ آنندراج و دیگران واژه نامه های فارسی مراجعه شده است. با این همه، از شنوندگان می‌خواهیم برای هرچه بهتر شدن بازپخش‌ این برنامه ها نظرات‌شان را با ما در میان بگذارند. نشانی ایمیل ما این است:[email protected] برنامه "جرعه ای از شراب کهنهء عشق" در بخش‌های نیم ساعته هر یکشنبه ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب به وقت افغانستان پخش می شود و پنجشنبه‌ها ساعت 2 و 30 دقیقهء بعد از ظهر باز پخش می‌شود. این برنامه‌ها را عبدالله شادان تهیه و اجرا کرده است.
سی و هفتمین بخش از رشته برنامه های "جرعه ای از شراب کهنهء عشق" به خلاصه ای از زندگینامه ها و نمونه هایی از سروده های واصل کابلی، ملک الشعرا عبدالحق بیتاب و صوفی عشقری اختصاص یافته است.
جرعه ای از شراب کهنهء عشق، بخش سی و هفتم
مراسم عاشورا در تهران، عکس از بهار مراسم عاشورا در تهران، عکس از بهار مراسم عاشورا در تهران، عکس از بهار مراسم عاشورا در تهران، عکس از بهار روز 22 بهمن در تهران، عکس از علی اطلسی روز 22 بهمن در تهران، عکس از علی اطلسی روز 22 بهمن در تهران، عکس از علی اطلسی روز 22 بهمن در تهران، عکس از علی اطلسی خدمات
در اينجا عکسهايی از مراسم عاشورا و روز 22 بهمن در تهران را می بينيد. اين عکسها را خوانندگان برای صفحه صدای شما فرستاده اند.
عکسهايی از مراسم عاشورا و روز 22 بهمن در تهران
تیلور دارنده مدال برنز المپیک 2000 سیدنی و قهرمان بوکس میان وزن جهان موسوم به "کینگ"، این مبلغ را به جای چهار میلیون دلار پیشنهاد شده از طرف فرانک وارن، برگزار کننده این مسابقات، تقاضا کرده است. او به خبرنگار بی بی سی گفت:" اگر فرانک [وارن]و جو [کلزاگی] می خواهند مرا ببیند، 10 میلیون دلار پرداخت کنند، من هم برایشان کادوی مخصوص میاورم." جو کلزاگی بوکسور 35 ساله اهل ویلز، هفتم ماه آوریل گذشته در استادیوم ملنیوم کاردیف، برابر حریف خود پیتر مانفردو قرار گرفت و او را در راند سوم ناک اوت کرد. این بیستمین پیروزی پیاپی او در 10 سال حضورش در مسابقات بوکس حرفه ای بود. خدمات
جرماین تیلور، بوکسور 28 ساله آمریکایی اهل آرکانزاس، برای مقابله با جو کلزاگی از کشور ولز، 10 میلیون دلار درخواست کرده است.
درخواست 10 میلیون دلاری جرماین تیلور
کریستیانو رونالدو دادستانی اسپانیا رونالدو را به نپرداختن مالیات درآمدهای ناشی از فروش تصاویرش بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ متهم کرده است. زمستان سال گذشته اسنادی درز کرد که نشان می‌داد کریستیانو رونالدو برای خودداری از پرداخت مالیات، درآمدهایش را در حساب‌های بانکی در "پناهگاه مالیاتی" نگهداری می‌کند. رونالدو این اتهام را تکذیب کرده است. سخنگوی مدیر برنامه‌های او ماه گذشته گفت که رونالدو چیزی برای پنهان کردن ندارد و به همین دلیل نگران تحقیقات قضایی نیست. بیشتر بخوانید: + دادگاه عالی اسپانیا حکم زندان لیونل مسی را تایید کرد + اتهام تخلف مالیاتی علیه رونالدو و مورینیو
مقامات اسپانیایی رسما اعلام کردند که قصد دارند کریستیانو رونالدو، بازیکن پرتغالی تیم رئال مادرید را به اتهام بیش از ۱۶ میلیون دلار تقلب مالیاتی مورد پیگرد قضایی قرار دهند.
تعقیب قضایی کریستیانو رونالدو به اتهام فرار مالیاتی
پایان خوش (میشائیل هانکه) - فرانسه، آلمان، اتریش ایزابل اوپر و میشائیل هانکه داستانی دربارۀ بازی قدرت بین اعضای یک خانواده متمول و کارخانه‌دار فرانسوی که در پس‌زمینه بحران پناهجویان و موقعیت تراژیک اردوگاه کاله روایت می‌شود. از "پایان خوش" به عنوان فیلمی که از تمام آثار گذشته هانکه چیزی در خودش دارد یاد شده است. تیم رابی در "تلگراف" می‌نویسد که اختلالات روانی شخصیت نوجوان فیلم از "ویدئوی بنی" می‌آید و کابوس طبقه بورژوای فیلم از "پنهان"، مرگ از فیلم "عشق" و تنش نژادی از "کد ناشناخته"، در حالی که مجموع آن‌ها فیلمی "گیرا و مضطرب‌کننده و بعضی وقت‌ها بسیار تأثیرگذار" خلق کرده‌اند. در سایت "ورایتی" پیتر دبروژ می‌نویسد: "تقریباً هیچ نشانی از آن حساسیت، همدلی و انسانیتی که به فیلم "عشق" راه پیدا کرده بود در این‌جا نیست. این نکته الزاماً چیز بدی نیست، به خصوص با در نظر گرفتن این که هانکه در بیشتر مسیر کارنامه‌اش به عمق بدبینی‌اش نقب زده و با آن چه که یافته ما را هم در سالن‌های سینمای منقلب کرده است." بیشتر بخوانید: اما به گزارش سایت راجر ایبرت، برخورد تماشاگران در شب افتتاحیه فیلم چندان گرم نبود و به جز یک دست زدن مختصر و از روی ادب می‌شد صدای هو کردن خفیف عده‌ای دیگر را شنید که امید فیلم به دریافت نخل طلا کاهش می‌دهد. تیلدا سوئینتون (سفیدپوش) به همراه کارگردان فیلم اُکجا (بُنگ جون هو) - کره‌جنوبی و آمریکا این فیلم متکی بر جلوه‌های ویژه - اما نه الزاماً در خدمت اکشن و هیجان صرف - با شرکت ستارگان مشهوری مثل تیلدا سویینتُن و جیک جیلنهال، داستان دختر نوجوانی است که نمی‌خواهد اجازه بدهد نزدیک‌ترین دوستش، حیوانی منحصربفرد به نام اُکجا (تلفیقی است از یک سگ، یک خوک و یک کرگدن در مقیاس یک فیل)، توسط یک شرکت چندملیتی محصولات غذایی دزدیده شود. جسیکا کیانگ در "پلی لیست" به شباهت‌های فیلم با "ای تی" ساختۀ استیون اسپیلبرگ اشاره کرده و آن را فیلمی مملو از لذت و ماجرا و شیطنت خوانده است. در "ونیتی فر"، ریچادر لاوسن نظر مشابهی را طرح کرده و حتی تا این جا پیش رفته که بگوید در شرایط سیاسی اسف‌بار امروز، فیلم پیام‌های مثبتی دربارۀ گذر از ایسم‌های متعدد دارد بدون این که به موعظه‌ کردن رو بیاورد. دیوید جنکینز در "لیتل وایت لایز" موضوع فیلم را به مثابه گفتمان جون هو با خودش می‌داند، این که کارگردانی باید سینمای خاص‌اش را از گزند شرکت‌های چند ملیتی محفوظ نگه‌دارد و به بقا ادامه دهد. اما منقد هفته‌نامه "تایم آوت"، دِیو کلهون، سکانس‌های تعقیب خوک‌ها در فیلم و شیوه شخصیت‌پردازی مدیران شرکت محصولات غدایی چندملیتی که آدم‌بد‌های فیلم محسوب می‌شوند را آزار دهنده خوانده، گرچه در ادامه از فیلمبرداری "با کلاس" فیلمبرداری ایرانی‌تبار داریوش خنجی تعریف کرده است. بن استیلر در کنار داستین هافمن و اما تامپسون داستان‌های میروویتز (نوآ بامباک) - آمریکا فیلم داستان سه خواهر و برادر است که برای افتتاح نمایشگاه تازه پدر مجسمه‌سازشان - با بازی داستین هافمن در ریشی سفید و انبوه - به نیویورک می‌روند و بعد از وقوع سانحه‌ای که به پدرشان صدمه‌ای جدی می‌زند باید با واقعیت تلخ آسیب‌پذیری و زوال والدین کنار بیایند، در حالی که هر کدام مسائل و تردیدها و مشکلات خودشان را در زندگی دارد. بامباک که همیشه برای کمدی‌های سیاه و دیالوگ‌های نیشدارش شناخته می‌شود در این فیلم نرم‌تر و نسبت به شخصیت‌های فیلم‌اش مهربان‌تر شده است. مثل سینمای وودی آلن، شخصیت‌سازی که تقریباً یک ساعت اول فیلم به آن اختصاص داده شده از خلال گفتگوهای طولانی در رستوران‌ها و قدم زدن در محله‌های نیویورک انجام شده، تا جایی که جسیکا کیانگ آن را "نسخه فشرده‌ای از یک سریال تلویزیونی" خوانده که "روی صفحه کوچک از نظر سینمایی چندان تأثیرش را از دست نخواهد داد." امیلی راتاکوفسکی بازیگر فیلم بی بازگشت به کارگردانی زویاگینسف بی‌عشق (آندری زویاگینسِف) - روسیه بیش‌تر منتقدان آن را یکی از سیاه‌ترین فیلم‌های بخش مسابقه کن خوانده‌اند، اما در عین حال بیش‌ترشان هم دربارۀ استادی زویاگینسِف در انتقال فضای یأس و استیصال در فیلم اتفاق نظر دارند. فیلم دربارۀ زوجی است که ازدواجشان به شکلی دردناک به سردی گراییده. اما وقتی فرزند ۱۲ ساله‌شان ناگهان غیبش می‌زند، تکانی به زندگی آن‌ها می‌دهد که در طی آن‌ زوایای دیگری از فساد، تنهایی و خشونت در روسیه امروز آشکار می‌شود. این حرکت از امر شخصی و خانوادگی به تصویری فراتر از جامعه توسط مانولا دارجیس در "نیویورک تایمز" ستایش شده، اما این دیو کلهون از هفته‌نامه "تایم آوت" است که اشارات فیلم به نقش تکنولوژی در سردی روابط انسانی و هم‌چنین تصویر کردن بی‌تفاوتی نسبت به مسائل روز را گل‌درشت و به دور از ظرافت دانسته است. میشل ویلیامز و جولیان مور بازیگران مفتون مفتون (تاد هینز) - آمریکا بن (با بازی اوکس فِگلی) در سال ۱۹۷۷ و بعد از یک سانحه تصادف که باعث ناشنوایی‌اش می‌شود به نیویورک می‌رود تا پدرش را که هرگز در زندگی‌اش ندیده و فقط سرنخ کوچکی درباره‌ هویتش دارد پیدا کند. به موازات این، فیلم داستان شخصیتی به نام رز را در دهه ۱۹۲۰ دنبال می‌کند که او هم به نیویورک رفته تا یک بازیگر که نقش‌اش را جولین مور بازی می‌کند پیدا کند. این بخش دوم از داستان تقریباً مثل یک فیلم صامت روایت شده است. در انتها این دو روایت در جایی دور از انتظار به هم وصل می‌شوند. این فیلم تازۀ کارگردان "کارول"، جستجویی خوانده شده برای یافتن آدم‌هایی که با آن‌ها بشود به درکی متقابل رسید. سایت "ایندی وایر" گزارش می‌دهد که این فیلمِ از نظر فکری منسجم و اغلب موفق در تأثیرگذاشتن روی تماشاگر، در واقع داستان‌هایی چندپاره است که در آن‌ها شخصیت‌هایی منزوی و زیبا در جستجوی عشق هستند. مثل بقیه آثار هینز، اشاره‌ها به تاریخ سینما در این اثر اندک نیستند. اما به گفتۀ اُوِن گلیبرمن در "ورایتی" فیلم آن انتظاراتی که در ابتدا ایجاد می‌کند را برآورده نمی‌کند. پیتر بردشاو در "گاردین" تدابیر اتخاذ شده توسط فیلم را بیش از حد احساساتی خوانده و توجیه پایانی داستان و جوری که این روایت‌های موازی به هم وصل می‌شوند را قابل قبول نمی‌داند. کارگردان و بازیگران فیلم ماه سیاره مشتری بر فرش قرمز کن ماه سیاره مشتری (کرنِل موندوروتسو) - مجارستان در داستانی که آزادانه بین واقعیت و فانتزی حرکت می‌کند، آریان، یک پناهجوی‌ سوری، بعد از زخمی شدن به ضرب گلوله پلیس اداره مهاجرت مجارستان، نیروی خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کند و مثل سوپرمن می‌تواند پرواز کند. پیتر برادشاوی "گاردین" این فیلم بخش مسابقه را فیلمی "جاه‌طلبانه اما مغشوش و بیش از حد کش داده شده" می‌داند که صحنه‌های خوبی درش یافت می‌شود. جسیکا کیانگ در "ورایتی" به شکلی دیگر روی همین نکته دست گذاشته و اشاره کرده که چطور فیلم قرار است هم‌زمان یک تریلر و فیلمی در ژانر تعقیب و گریز باشد و هم دربارۀ خانواده؛ هم استعاره‌های مسیحی داشته باشد و هم به تروریسم و ازخودبیگانگی جوامع شهری ناخنکی بزند. برنیس بژو هنرپیشه آرژانتینی فرانسوی(راست) در کنار کارگردان فیلم میشل آزاناویسوس پرهیبت(میشل آزاناویوسوس) - فرانسه این فیلمی بود که همه منتظرش بودند، فیلمی دربارۀ یکی از انقلابی‌ترین، دشوارترین و جریان‌سازترین کارگردانان تاریخ سینما یعنی ژان لوک گدار به روایت فیلمسازی که به عنوان مردی از جریان اصلی سینمای تجاری شناخته می‌شود. طرفداران گدار (در حالی که خود گدار ۸۶ ساله اعلام کرده که ساخت این فیلم کار "احمقانه"‌ای بود و هیچ علاقه‌ای به دیدنش ندارد) منتظر بودند تا فیلم را هو کنند و دوستداران آزاناویوسوس منتظر بودند تا ببیند او چطور احساسات‌گرایی شیک‌اش را با دنیای یک مارکسیست انقلابی پیوند می‌دهد. اما به نظر می‌رسد که فیلم با در نظر گرفتن مجموع واکنش‌ها عده زیادی را راضی کرده، حتی آن‌ها که خودشان را برای هو کردن آماده کرده بودند. جاناتان رامنی در وبسایت مجله "اسکرین" می‌نویسد: "[فیلم] به شکلی خیره‌کننده استادانه ساخته شده و در قسمت ادای دین به سینمای گدار بسیار لذت‌بخش است و در عین حال هم داستان گزنده‌ای از یک ازدواج ناموفق است و هم یک بازسازی توام با نگاه انتقادی از دوره‌ای پر تناقض از تاریخ معاصر فرانسه."
بخش مسابقه کن، ترکیبی از نام‌ها آشنا و دعوتی‌های همیشگی است. باید دید که شگفتی‌های سال از دل همان نام‌های آشنا بیرون می‌آیند یا این کارگردانان تازه‌وارد هستند که جان تازه‌ای به کالبد صنعت و هنر و سینما می‌دمند. در حالی که رقابت و نمایش فیلم‌ها هنوز جریان دارد، در این جا نگاهی داریم به هفت فیلم مهم از دورۀ هفتادم فستیوال کن.
کن؛ ۷ فیلم از جشنواره ۷۰
تصویر قدیمی از بودای بامیان اما این دو مجسمه به فتوای ملا محمد عمر، رهبر وقت این گروه با جاسازی دینامیت منفجر و به سنگریزه تبدیل شدند. تاکنون روایت‌های زیادی از روند تجریب مجسمه‌های بودا نقل شده، اینکه طالبان چرا تصمیم به تخریب بوداهای بامیان گرفتند و چرا تلاش‌های جامعه جهانی و روحانیان کشورهای اسلامی برای جلوگیری از این تخریب نتیجه نداد، روایت دیگری است. فرمان تخریب مجسمه‌های بودا عبدالحی مطمئن، از سخنگویان ملاعمر رهبر طالبان در کتاب "ملامحمد عمر، طالبان و افغانستان" نوشته است که در ابتدا برخی افراد تخریب مجسمه بودا را به عنوان عملی انتقام‌جویانه مطرح کرده بودند. در سال ۱۹۹۷ به نوشته او ملا عبدالواحد از فرماندهان نظامی گروه طالبان در مناطق غوربند و تنگی شیبر در بامیان به گونه خودسرانه در آپریل سال ۱۹۹۷ به رسانه‌ها گفته بود که اگر بامیان را تسخیر کند، مجسمه‌های بودا را خواهد شکست. در آن زمان بامیان به یکی از مراکز مقاومت علیه طالبان بدل شده بود که فرماندهی آنرا حزب وحدت به رهبری محمد کریم خلیلی داشت. عبدالحی مطمئن، سخنگوی ملا عمر به گفته او بعد از آن، پخش ترانه‌ای در رادیو کابل درباره ابراهیم و بت شکنی‌اش،‌ باعث شد که تخریب مجسمه‌های بودا در ذهن شماری از ملاها جا بگیرد. طالبان به صورت گروهی سرود بدون موسیقی را اجازه داده بودند که به آن "ترنم" یا "ترانه" می‌گفتند. به نوشته او، بعد از تصرف بامیان توسط طالبان این موضوع بیشتر مورد بحث قرار گرفت و در اوایل سال ۲۰۰۱ به دارالافتای دادگاه عالی (ستره محکمه) حکومت طالبان محول شد. دادگاه موضوع را به ملا عمر ارجاع داد. آقای مطمئن نوشته که ملا محمد عمر دیدگاه علما را جویا شد و آنان بر شکستن تندیس‌ها حکم کردند و خود رهبر طالبان هم به "شکستن بت‌ها" حکم داد. به گفته او، با صدور این فرمان واکنش‌ها آغاز شد و حکومت طالبان که قبلا با تحریم و تعزیرات اقتصادی آمریکا روبرو بود، زیر فشارهای جهانی قرار داشت. او نوشته: "رسانه‌ها و حلقات سیاسی بین‌المللی به این موضوع جنبه تبلغیاتی می‌دادند." ملاعمر: تخریب نکنیم در روز قیامت مورد پرسش قرار خواهیم گرفت با صدور فرمان تخریب مجسمه‌های بودا این خبر مثل "بمب اتم" در سراسر جهان صدا کرد. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو)، کشورجاپان/ژاپن، سریلانکا، قطر و سایر کشورها تلاش‌های زیادی کردند تا تندیس های بوداهای بامیان تخریب نشود ولی طالبان کوتاه نیامدند و دست از تخریب مجسمه‌ها برنداشتند. آقای مطمئن در کتاب خود نوشته که پاکستان معین حیدر، وزیر داخله/کشور خود را به قندهار فرستاد "تاحکومت افغانستان را از این اقدام باز دارد." آقای حیدر در این سفر با ملا عمر دیدار و "درباره انصراف" طالبان از شکستن تندیس‌ها و مشوره حکومتش را به رهبر طالبان سخن گفت و اینکه اگر مجسمه تخریب شود "فشارهای بین‌المللی و تاثیرات سوء آن" چه خواهد بود. عبدالسلام ضعیف، سفیر طالبان در اسلام آباد این مقام طالبان سخنان آقای حیدر را "محتاطانه" توصیف کرده است. ملا عبد السلام ضعیف، سفیر طالبان در پاکستان در کتاب "زندگی من با طالبان" نیز نوشته که آقای حیدر در مقابل ملا عمر "ضعیف" استدلال می‌کرد. از جمله که این کار "غیر اسلامی و بی‌سابقه" است. به گفته او، آقای حیدر به عدم ضرورت تخریب این مجسمه اشاره کرده و گفت که اهرام مصر در مصر نابود نشده است. مطمئن نوشته که ملا عمر در جواب این مقام پاکستانی گفت که "قانون ما شریعت اسلامی است، شریعت حکم بر شکستن آن می‌کند، ما بر تطبیق قانون داخلی خود مکلفیم". به گفته او آقای حیدر به ملا عمر گفته بود که در اینجا حاکمان مسلمان دیگری همانند غزنوی و ابدالی نیز حکمروایی کرده‌اند اما این "بت‌ها " را نشکسته‌اند. در نهایت ملاعمر با اشاره به روز قیامت و آیتی از قرآن: "إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا" (آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود) گفته بود که اگر این کار را نکند "باز در روز قیامت مورد پرسش قرار خواهیم گرفت." آقای ضعیف نیز نوشته زمانیکه پرویزمشرف، رئیس جمهور پیشین پاکستان هیأتی را به قندهار فرستاد خیلی دیگر دیر شده بود. به نوشته آقای مطمئن، معین حیدر به دلیل اینکه شیعه مذهب و از لحاظ فکری طالبان را نمی‌پسندید سخنان ملاعمر را به شکل نادرست برای مسئولان حکومتی پاکستان و خارجی‌ها تعبیر کرد. آنچه که بعد از انفجار از مجسمه بودا باقی مانده است سفر علمای اسلامی به قندهار آقای مطمئن نوشته، برای انهدام مجسمه بودای بامیان، انباری از باروت به این ولایت فرستاده شده بود. کار انهدام آغازشد، نیم کار هنوز باقی مانده بود که هیأتی از دانشمندان نامدار و سرشناس جهان عرب، به درخواست یونسکو و وساطت کشور قطر به قندهار سفر کردند. به گفته او، ریاست هیأت را شیخ احمد عبدالله زید، وزیر خارجه قطر به عهده داشت، یوسف قرضاوی، شخصیت بین المللی و شیخ عبدالقادر العماری، رئیس محکمه استیناف (تجدید نظر) قطر و فرید واصل، مفتی اعظم مصر‍ از اعضای هیأت بودند. به نوشته او، هیأت ۱۱ مارچ به قندهار آمد. آنها فکر می‌کردند که طالبان هنوز حکم انهدام مجسمه بودا را اجرا نکرده و می‌خواستند که با روحانیون دادگاه عالی افغانستان دیدار کنند. به این هیأت شورای امنیت سازمان ملل ۴۸ ساعت فرصت داده بود. به دلیل اینکه وقت آنان کم بود،‌ هیأت دادگاه عالی از کابل به قندهار فرا خوانده شدند. او مدعی است که یوسف قرضاوی در دیدار با اعضای دادگاه عالی طالبان گفت که "برای مناظره پیرامون بت‌ها نیامده بلکه هدف اساسی ارائه مشوره‌های نیک و ابراز همدردی با آنان است که با وجود خصومت و فشارهای تمام جهان، معضلات جدید را برای خود خلق نکند." به گفته او،‌ قرضاوی گفت که "حنفی مسلک" است و "حکم اصل، شکستن بتها است، ولی شرایط و روزگار برخی استثناهای شرعی را برای آنها مجاز می‌داند." نورمحمد ثاقب، رئیس دادگاه عالی حکومت طالبان به آقای قرضاوی گفته بود که در عدم انجام این کار نیز کدام فایده بین المللی، متصور نیست؛ "بهتر است که احکام شرعی اجرا شود." آقای مطمئن نوشته که در مورد تندیس های بامیان، ملاعمر، علما و هم سایر مقامها می‌دانستند که تندیس ها مورد پرستش هیج کس نبوده و نه هم در کشورهای اسلامی "بت‌پرستی" به اندازه‌ای معمول است که خطر مستقیم متوجه اسلام باشد. او افزوده که "انس و محبت ورزی با آن، اگر زیرنام آثار تاریخی باشد و به عنوان یادگاری از گذشته،‌ عملی ممنوع در شریعت اسلام است. " هرساله مراسمی به مناسبت سالروز تخریب بودا گرفته می شود، بازسازی مجسمه بودا با نور پردازی جامعه جهانی برای حفاظت از بودا چه پیشنهاد داشتند عبدالسلام ضعیف نیز در کتابش نوشته زمانیکه مولوی عبدالولی، وزیر امر به معروف و نهی از منکر طالبان دستور تخریب مجسمه باستانی بودا در بامیان را داد و برنامه طالبان برای تخریب مجسمه‌ها افشا شد. دیپلمات‌ها و نمایندگان جهان بر علیه طالبان ایستادند و به سفارت طالبان در اسلام آباد آمدند. علاوه بر نشست های متعدد به گفته او، دیپلمات‌های خارجی مقیم اسلام آباد در بیرون سفارت تظاهرات کردند و یونسکو ۳۶ نامه اعتراضی به سفارت طالبان فرستاد. به گفته او نمایندگان دیپلمات‌های چینی، ژاپنی و سریلانکای بیشترین فعالیت را برای جلوگیری از تخریب مجسمه بودا داشتند. او نوشته، چین خواست که طالبان باید فورا آمادگی برای تخریب مجسمه‌ها را متوقف کند. سریلانکا پیشنهاد کرد تا مجسمه‌ها را از افغانستان خارج کند. به گفته او رهبر مذهی فرقه بودا از سریلانکا به اسلام آباد سفر کرد و خواستار سفر به افغانستان شد که درخواستش رد شد. شبهای بامیان او نوشته، ژاپن هیأتی را به رهبری وزیر خارجه‌اش، وزیر امور فرهنگی و شش وزیر دیگر به پاکستان فرستاد. پیشنهاد آنها شبیه پیشنهاد سریلانکا بود. اول، مجمسه را قطعه قطعه و از جایش بردارند و به ژاپن انتقال دهند و در آنجا دوباره آنرا بازسازی کنند. دوم، مجسمه‌ها را از سر تا پا قسمی بپوشانند که هیج کس نتواند تشخیص دهد که آنها وجود دارد. به گفته او این هیأت به طالبان پول پیشنهاد کرد و هیأت ژاپنی خاطر نشان ساختند که افغان‌ها اجداد مذهب شان بودند و آنها از طالبان انتظار داشتند تا آثار تاریخی و مذهبی شان را حفظ کنند. آقای ضعیف نوشته، از آنان پرسیده که چرا زمانیکه افغان‌ها مسلمان شده آنها از افغان‌ها پیروی نکردند. او نوشته که به هیأت گفتم که مجسمه‌های بودا از سنگ و توسط مردم ساخته شده آنها ارزش واقعی بخاطر بودن یک دین را ندارند. آنها استدلال کردند که کعبه در مکه نیز از سنگ و توسط مردم ساخته شده خدا آن ساختمان را نساخته پس چرا میلیونها مسلمان سالانه به زیارت آن می‌روند و بدور آن می چرخند؟ سفیر پیشین طالبان نوشته که روزهای نابودی این مجسمه‌ها برایش ناخوشایند بوده، زیرا برای قانع ساختن نمایندگان کاری نمی‌توانسته بکند و افزوده "هیج سهمی در تصمیم نهایی تخریب مجسمه بودا نداشته وهرگز در این موضوع مشورت نداده است. او اعتراف کرده که موضوع مجسمه فراتر از یک مسئله مذهبی بوده است و تخریب آن غیر ضروری."
طالبان در یازده مارس/مارچ سال ۲۰۰۱ دو مجسمه بزرگ بودا را در ولایت بامیان افغانستان منفجر کردند. صلصال با ارتفاع ۵۳ متر و شهمامه با ارتفاع ۳۵ متر، در میان سال‌های ۳۰۰ تا ۷۰۰ میلادی با سبک ویژه و با تراشیدن کوه ساخته شده بودند.
طالبان چطور تصمیم به تخریب مجسمه‌های بودا گرفتند
برای پرسپولیس علیرضا نیکبخت واحدی در دقیقه ۴ و پژمان نوری در دقیقه ۸۴ و برای راه اهن مهدی تاتار در دقیقه ۲۰ گل زدند. پرسپولیس با این برد ۵۰ امتیازی شد و با دو بازی بیشتر از تیمهای سوم و چهارم جدول، موقتا به رده دوم صعود کرد. خدمات
در هفته بیست و نهم لیگ برتر فوتبال ایران، تیم پرسپولیس موفق شد تیم راه آهن را در ورزشگاه آزادی با نتیجه ۲ بر یک شکست دهد.
صعود موقت پرسپولیس به رده دوم لیگ
بحث درباره سازگاری مبانی شرعی و اسلامی نظام حکومتی ايران، با اصول دمکراتيک، چند وقتی است که دوباره به يکی از موضوعات اصلی در محافل سياسی جمهوری اسلامی بدل شده و اين بار در قالب مجادلاتی درمورد مفاهيمی مثل مشروعيت و مقبوليت، بيعت و تقليدی بودن رای مردم، و تمايز حکومت مردم و خدا، بروز يافته است. جنجال تازه بر سر اين موضوع زمانی آغاز شد که محمد تقی مصباح يزدی، روحانی پرنفوذ در طيف تندرو نيروهايی که خود را اصولگرا می خوانند و شاگردان وی، سخن از آن گفتند که آيت الله خمينی بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز رای مردم را مبنای مشروعيت نظام نمی دانسته است. اين اظهارات واکنش گسترده طيف روحانيون و پيروان اصلاح طلب آيت الله خمينی را به همراه داشته است. در اين ميان و در پی تحولات اخير، جريانی که خود را وارث اصلی راه آيت الله خمينی می داند، صريح تر از هر زمان ديگر آقای مصباح و هواداران او را به انحراف از آرمان های اوليه انقلاب و تلاش برای نابودی جمهوريت نظام متهم می کنند. به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، مجيد انصاری، رييس پژوهشکده‌ امام خمينی و انقلاب اسلامی و يکی از اعضای ارشد مجمع روحانيون مبارز، اسلاميت و جمهوريت را دو رکن اساسی نظام جمهوری اسلامی معرفی کرده و گفته است: "امروز به يکی از دو رکن نظام يعنی جمهوريت حمله شده است. لذا بايد با قاطعيت اعلام کرد که اگر هر يک از اين دو رکن امروز متزلزل شود رکن ديگر نيز فرو خواهد ريخت. ساختمان عظيم جمهوری اسلامی بر اين دو پايه استوار است که بدون يکی از اين پايه‌ها قطعا ديگری تاب ايستايی نخواهد داشت." با اين حال، هواداران آقای مصباح چنين اتهامی را رد می کنند و معتقدند که وی نيز به رای مردم بی اعتنا نيست. بنا به گزارش خبرگزاری ايسنا، محسن غرويان از شاگردان او طی مصاحبه ای گفته است: "کسی نمی گويد مردم هيچ نقشی ندارند، هرگز! مردم در حمايت و بيعت نقش دارند. معنی بيعت اين است که مردم به رهبری اعلام وفاداری می کنند، پشت سر رهبری حرکت می کنند و می گويند شما برويد ما پشت شما هستيم. معنی کلمه اتکا به مردم که امام خمينی در سخنانشان زياد است، همين بيعت است، نه اينکه مشروعيت به رای مردم باشد، اگر مشروعيت نظام اسلامی به رای مردم باشد، پس مشروعيت رای مردم به چيست؟" به نظر شما رای مردم در جمهوری اسلامی تا چه اندازه مهم و اثر گذار است؟ آيا به نظر شما، جمهوری اسلامی، يک نظام جمهوری به معنای رايج آن در جهان معاصر است؟ نقش "اسلاميت" و "جمهوريت" در نظام حکومتی ايران چيست؟ اين موضوع برنامه اين هفته صدای شما در راديو است. نظرات خود را برای طرح در برنامه راديويی صدای شما در روز جمعه 20 ژانويه از این راه ها برای ما بفرستید: با استفاده از پنجره ای که در سمت چپ همين صفحه قرار داده شده و ارسال آن، با گذاشتن پيام يا سؤال روی پيامگيرهای تلفنی ما در لندن يا دوبی. اگر مايليد ما به شما تلفن کنيم، لطفاً در نوشته خود شماره تلفنتان را هم بنويسيد. مشخصات و شماره تلفن شما نزد بی بی سی محفوظ است و به اشخاص ثالت داده نمی شود. نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا به خط و زبان فارسی بنويسيد! در ايران نه جمهوريت به معنای واقعی داريم و نه اسلاميت. تنها واژه بسيار زيبايی است که هيچ کس به آن اعتقادی ندارد. نه مسئولين و سياستمداران و نه مردم و همه عوامفريبی عده ای کم سواد است. شاهين - تهران به نظر بنده تا زمانی که نمايندگان ملت از صافی شورای نگهبان رد شوند و در صورت عدم صلاحيت ( از نظر شورای نگهبان) نمی توانند کانديدا شوند اصل جمهوريت زير سوال می رود زيرا اين مردم هستند که بايد با رای دادن يا ندادن به فرد کانديدا صلاحيت فرد را قبول کنند يا رد، نه شورای نگهبان. پس جمهوری به چه معنی است؟ ع - کرمان در نظام حکومتی مبتنی بر اسلاميت و جمهوريت دين اسلام به حکومت، مشروعيت و رای مردم مقبوليت می بخشد. عباس - کاشان لازمه سياست پياده سازی دموکراسی اسلامی يعنی آن چيزی که مقامات جمهوری اسلامی ايران می گويند رای دادن به مشروعيت نظام هست. طبيعتا مردم به نحوی با ايجاد يک شور و هيجان از قبل طراحی شده پای صندوق های رای کشيده می شوند. در نهايت حضور گسترده ای صورت می گيرد. افراد که از جناحهای حاکم به عنوان کانديدا معرفی شده اند از يک فيلتر قوی قبلا پاک سازی شده اند و هدف همه با اندکی تغيير روش حکومت اسلامی است. طبيعتا بعد از رای گيری در زمان شمارش آن جناحی که قوی تر است ميزان بيشتری تقلب خواهد کرد. شما در رای گيری اخير ديديد که چگونه اين مسئله اتفاق افتاد و در لحظات آخر جنگ به نفع احمدی نژاد پايان يافت و کروبی و رفسنجانی باز ماندند. خب در نهايت بازمانده ها به نحوی ارضا شدند يکی مجوز حزب و فعاليت گسترده را گرفت و ديگری هم ابقا شد و تنها اندکی از قدرت خود را تقسيم کرد. در کل اگر بخواهيم جمع بندی کنيم رای مردم عملا به عنوان تبليغات مردم سالاری در ايران مورد استفاده قرار می گيرد و عملا از پياده سازی دموکراسی خبری نيست. امير - شيراز به نظر من در ايران چيزی به نام جمهوريت به معنی واقعی کلمه وجود ندارد و اين انتخابات فرمايشی و فقط پرستيژ حکومت برای انحراف اذهان عمومی مردم و جامعه بين المللی است. چون در نظامهای دموکرات و جمهوری دنيا قدرت برتر، قانون و نمايندگان مردم هستند نه شخصی به نام ولی فقيه، شاه و يا هر قدرت ماورای قانون ديگر. البته در بعضی از کشورها پادشاه يا ملکه به صورت سمبليک وجود دارند ولی دارای قدرت سياسی و يا اعمال نظر يا نفوذ در قانون و يا رأی مردم نيستند. مسعود - تهران به نظر من جمهوريت نظام زمانی برداشته شد که نهادهای چون شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت به وجود آمدند. بابک - کازرون تاثير به سزائی دارد تا آنجا که رئيس جمهور برخاسته از مردم همچون احمدی نژاد پيروز بر می گردد البته خاتمی هم شخص کمی نبود! حسن قاسمی - بوشهر با تاسف دين زير بار سياست فشار زيادی را تحمل می کند. مشکل ما در شرعی بودن يا جمهوريت نيست مشکل ما مسئولين هستند که مردم را به خاطر عدم اعتراض هم فکر و همسو با خود می بينند در حاليکه هميشه عقب تر از مردم هستند و حرف و سخن تازه ای ندارند و با تبليغ برای نظام سعی در قبولاندن و شرعی نشان دادن نظام و فرهنگ اسلامی خودشان هستند. روزبه - تهران در ايران جمهوريت در زبان کلمه وجود دارد ولی اين جمهوريت در عمل وجود ندارد و فقط در زمان هايی که وجاهت جمهوری زير سوال می رود با حرکاتی نمادين و کشيدن مردم پای صندوق های رای به اين جمهوريت حالت قانونی شدن می دهند. کيوان - تهران همه مردم ميدانند که رای آنان واقعا تاثير دارد و همان طور که رهبری نيز دريکی از سخنرانی هايش بيان فرمودند امام خمينی جمهوريت و ولايت فقيه و اسلام را همراه هم به ملت ايران تقديم کرد. رضا نظری - قم به نظر اينجانب خود آيت الله خمينی که فرمود جمهوری اسلامی نه يک کلمه بيش و نه يک کلمه کمتر .با جمهوريت مخالف بود و يا تعبير درستی از آن در دست نداشت و اگر نبودند امثال مهندس بازرگان و غيره... نبود ايشان همان موقع حکومت اسلامی را مطرح می کردند. چه بسا در موارد بسياری خود ايشان نيز جمهوريت را فدای اسلاميت اين نظام کردند که در گفتار ايشان کاملا مشهود می باشد. نظر خوانندگان عزيز را دراين رابطه به کتاب امام و روحانيت جلب می کنم، در اين کتاب به عينيت گفته شده که مرحوم بازرگان در فرانسه خدمت آيت الله خمينی رفتند و از ايشان در رابطه با نظامی که قرار است در ايران بنا کنند سوال نمودند بعد از مشورت های بسيار ايشان فرمود جمهوری دموکراتيک اسلامی، که با استقبال مهندس بازرگان روبرو شد و ليکن بعد از مراجعت به ايران و تبادل نظر با بعضی از آقايان که تعدادی از آنها هنوز هستند، مطلب تاريخی خود را بدين شکل اصلاح نمودند که جمهوری اسلامی نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر. آری اصلاح طلبان عزيز که امروز معتقدند که امام به جمهوريت معتقد بودند و مرتب به جمله تاريخی ايشان اشاره می کنند، بايد عرض کنم، از اول انقلاب به جز بازی با کلمات هيچ چيز ديگری وجود نداشته است. پدرام - تهران به نظرمن رای مردم هيچ تاثيری در انتخابات ندارد در طول اين ۲۷ سال هيچ انتخاباتی آزاد و واقعی دراين کشور صورت نگرفته است و من با داشتن ۱۸ سال سن در هيچ انتخابات ظاهری و دروغين شرکت نکرده و نخواهم کرد مگر اينکه رفراندومی با نظارت مستقيم سازمان ملل در مورد اين حکومت صورت بگيرد. عليرضا آقايی - تبريز من تصور ميکنم آقای احمد خاتمی شايد بنوعی خودشان با آقای مصباح و ديگر همفکرهای ايشان هم عقيده باشند. از سويی اين اظهارات هم در جذب طيف عظيم سرخورده از جبهه به هم ريخته دوم خرداديها بی تاثير نخواهد بود. چرا که آنها نيز در خلأ سختی بسر می برند. خلائی که هر کس زود تر بجنبد می تواتد آنرا پر کند و امام جمعه موقت تهران اين را بخوبی درک نموده است. محمدرضا فرخ پور - مشهد به هيچ وجه ۲ کلمه جمهوريت و دين در کنار هم سازگاری ندارند. وجود دين در راس نظام مشکلات اساسی برای اون جامعه به وجود مياره که نمونه بارز اون حکومت ديکتاتوری جمهوری اسلامی هستش. س. الف. - تهران به نظر من حکومت های دينی هميشه دچار فساد هايی چون تزوير - ريا - خشونت و استبداد می شوند. دقيقا مثل حکومت ما. در سال ۵۹ همه مردم به حکومتی رای دادند که وضعيت کلی کشور را بهبود دهد. با روی کار آمدن آخوندها و استقرار حکومت مذهبی اصل مساله پاک شد و دچار فساد های مذکور گرديد که نه تنها وضعيت بهبود کلی پيدا نکرد بلکه به بيش از ۱۳۰۰ سال پيش ارتجاع کرديم. اکنون ديگر آراء مردم هيچگونه نقشی در جمهوريت ندارد چون تماميت قدرت در دستان عده ای خاص است که همواره در قدرت بوده اند. آنها اطلاعات و آگاهی سياسی مردم را به شدت پائين نگه داشته اند و به نظر ميرسد به خاطر اينکه اکثريت جامعه به فقر آگاهی سياسی مبتلا هستند هرگز نتوان به جمهوريت مورد نظر قشر آگاه دست يافت مگر با تکرار تراژدی عراق در ايران توسط قدرت بزرگتر. مهدی - اصفهان به نظر من در حال حاضر رای دادن در اين نظام بی اثر است چرا که همه چيز در اختيار شورای نگهبان است. شاهرخ آروين - باغملک در ايران سلطنت وجود دارد با اين تفاوت که شاه شده رهبر و تاج شده امامه پس جمهوری و جمهوريت شعاری بيش نيست. ش. ف. - تهران البته جمهوريت نظام ايران مهم است امازمانی که آقايان می خواهند از مردم برای برنامه های بلندپروازانه و يکسره به زيان ايران خود چراغ سبز بگيرند ... در اين صورت گاه حتی مليت نيز مهم می شود ... افشين - تهران در حال حاضر هم، جمهوری به معنای واقعی وجود ندارد و طيف مصباح يزدی نيز به اين حداقل قانع نيستند و ايشان در دوران قبل نيز با امام خمينی مخالف بودند. ناصر - قم آنچه هم اکنون در ايران تحت عنوان جمهوری اسلامی حکومت می‌کند نشانه‌ای کم‌رنگ از جمهوريت دارد .من فکر می‌کنم جمهوريت با ولايت فقيه قابل جمع نيست . در واقع قرار گرفتن "جمهوری" و "اسلامی" در کنار يکديگر حکايت از صف بندی نيروهای اجتماعی دارد که يکی خواستار جمهوريت و يکی خواستار اسلاميت است . تقابل اين دو نيرو تا کنون نتوانسته به حذف ديگری بيانجامد ،اما نتيجه اين مبارزه لاجرم به حذف يکی از طرفين در حاکميت منجر خواهد شد . انتظار می‌رود از آنجائيکه نظام جمهوری با خواست مردم ايران سازگاری بيشتری پيدا کرده و قادر به ايجاد ساز و کارهای مناسبتری برای اداره جامعه است طرف برنده باشد...اما با جدی‌تر شدن مبارزه اجتماعی صف‌‌ بندی نيروهای اجتماعی شفافتر خواهد شد. از ديد منافع ملی چاره‌ای جز اين نيست که با استفاده از راه و روش‌های مدنی در اين مبارزه شرکت کرد و با تقويت جبهه جمهوريت ، به پيروزی آن کمک کرد. ع. ع. - تهران به نظر من موضع گيريهای آقای مصباح و همچنين شاگردانش مانند آقای غرويان، اساس جمهوری اسلامی را به چالش کشيده و مسلما رهبران کنونی از آن احساس خطر خواهند کرد. آقای مصباح عادت دارند که پارادوکسهايی حتی در اساس مذهب ايجاد کنند و به نوعی هرج و مرج دامن بزنند. يزدان - تهران من فکر ميکنم که جمهوری اسلامی هيچ شباهتی به جمهوری مورد شناخت در دنيا ندارد شايد به همين دليل است که رهبران جمهوری اسلامی هميشه به اجرای قوانين جهانی و حقوق بشر منطبق با «فرهنگ بومی» سخن ميگويند شايد منظور از بومی همين جمهوری من دراوردی اسلامی است و گرنه حقوق اوليه انسان مثل تعيين سرنوشت و آزادی که ديگر بومی و غير آن يا شرقی و غربی ندارد! به نظر من چيزی به نام جمهوری و رای مردم در جمهوری اسلامی وجود ندارد و فقط نمايش آن اجرا ميشود. سعيد - انگلستان بطور اصولی در جوامع غير دمکراتيک رای مردم تاثير چندانی بر روند انتخابات ندارد و ايران نيز يکی از اين کشورها ميباشد. دراين کشورها نامزدهای انتخاباتی بايد از صافيهای مختلفی عبور کنند. درنتيجه بيشتر افراد موافق جناح حاکم برای کانديداتوری گزينش می شوند و به همين دليل نقش انتخاب مردم کمرنگ شده و تاثيرچندانی بر روند انتخابات ندارد. سوران -مريوان نظارت نهاد شورای نگهبان در عمل مفهوم انتخابات را در جمهوری اسلامی به کلی ديگر گونه از معنای واقعی و متعارف آن می نمايد. زيرا در دوری باطل رهبری کشور اکثريت اعضای شورای نگهبان را انتخاب می کند و همين گروه اندک با نظارت استصوابی وارد شوندگان به مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری را بر طبق معيارهای سياسی وعقيدتی مطلوب خود کنترل می کنند به نحوی که هم مصوبه های مجلس وهم وظيفه نظارتی خبرگان فاقد معنا می شود. پس سخن گفتن وتحليل انتخابات ايران، کاری عبث و بيهوده است. چون اساسا فرايندی به نام انتخبات واقعی در جمهوری اسلامی وجود وجود نداشته و ندارد. کيوان بابايی اينکه "مشروعيت رای مردم به چيست؟"غير منطقی ترين نظری است که من شنيده ام! رای مردم به همان دليلی مشروع است که خداوند به انسان اراده آزاد داده است. برای من هميشه سوال بوده که مشروعيت حکومت اسلامی به چيست؟ مشروعت رهبر منتصب توسط عده ای مثل خودش به چيه؟ تکليف آنهايی که اعتقادی به ولايت فقيه ندارند چيست؟ چرا آنها بايد برای همه تصميم بگيرند؟ چرا با برگزاری يک رفراندوم برای تعيين نوع حکومت ادعای خود را مبنی بر علاقه ملت ايران به سپردن سرنوشت خود به دست روحانيون اثبات نمی کنند؟ امير - هيوستن - آمريکا اينجانب با قاطعيت نظرات جناب مصباح يزدی و شاگردان مکتب ايشان را تاًئيد مينمايم. چرا زمانی که پس از سالها کتمان حقيقت و بازی دادن ملت چند کلمه حرف حساب ميشنويم با اطوارهای سياسی بدون اندکی تاًمل فقط به رد آن ميپردازيم؟! مگر اين عاليجنابان چيزی غير از تئوری عملکرد جمهوری-اسلامی پس از انقلاب ۵۷ را فرموده اند؟! ... عجب از روشنفکران سياسی مان است که بجای تاًئيد تنها سخنان حقيقی تمام اين سالها، به موضعگيری در برابرآن ميپردازند! کجای اين حکومت (موهبت الهی) جمهوريت بوده؟!که امروز با بيان حقيقت تئوری آن حاشا بر پا ميگردد! آيا نحوه ادارهً بنيانگذار آن و حاکم امروزی چيزی غير از فرمايشات مصباح ميباشد؟ سعيد - هلسينکی مگر می شود با نظارت مستقيم شورای نگهبان، انتخابات را انتصابی نناميد؟ مسعود ميزان رای ملتها در انتخابات های گوناگون ضرورتا نشاندهنده مشروعيت و محبوبيت يک نظام نيست اين عامل به متغيرهای زيادی وابسته است از جمله موضوع انتخابات ، نحوه برگزاری آن ، زمان انتخابات ، چهره های کانديد و نحوه تبليغات ايشان ، البته در مورد ملت ايران وضع تا حدودی دارای تفاوتهائيست مثلا ملت ايران در تنگناهای سياسی يا احساس خطر از دشمن خارجی يا نيروهای تندوری داخلی يا چهره های جديد با شعارهای جديد حضور چشمگيرتری دارند...لذا صحبت کردن در اين مقوله و آمار دادن های قطعی امر مشکل و پيچيده ايست ولی چيزی که واضح است اين است ملت ايران بسيار ناسيوناليست و قوم گرا هستند و هر گاه احساس کنند از طرف نيروی داخلی يا دشمن خارجی خطری متوجه اين شاخصه هاست بلافاصله واکنش نشان می دهند بی آنکه نظر سابق خود را لحاظ کنند لذا بحث در اين باب و راه کارهای جديد به ملت آموختن کاريست عبث . عبدالوهاب - مشهد رای مردم تنها ارزش « پر » زيبائی را دارد که حاکميت آنرا به خودمی بندد و چون طاووس ميخرامد و به خود مردم فخر می فروشد. آبشار - تهران رای گيری در ايران با معنای واقعی آن در جهان بسيار فاصله دارد. چون فيلترها بسيار است. هنوز يادمان نرفته است که قبل از خمله آمريکا به عراق ۹۹% مردم عراق با خون خود به صدام آری گفتند.در خاورميانه هميشه اينچنين بوده و هست. پيمان - تهران از چند صد نفر کانديدای رياست جمهوری فقط ۸ نفر يا ۹ نفر که اکثرا با سران کشور قوم و خويش هستند ؛ انتخاب می شوند و به مردم می گويند به اينان رای دهيد .به نظر شما اين جمهوری است ؟ يا شايد نوع جديدش باشد و ما در جريان نيستيم. اسلام دينی است کامل ولی در دنيای سياست امروزی جايی ندارد . اسلام يا هر دين ديگری روشنگر مسير زندگی معنوی هر شخصی است که قاعدتا خصوصی هم می باشد . ولی برای سران حکومت استفاده از آن برای منافع شخصی و فريب مردم وسيله مناسبی شده است . ابراهيمی سياست داخلی که حاکمان فعلی ايران دنبال ميکنند، درک کم آنها را از عموم ملت ميرساند. وقتی امام جمعه ميگويد ما ديگر به سوی ديکتاتوری و انتصابات روی نميکنيم، از قرار معلوم يا واقعا نمی خواهند سيستم فعلی حکومتی را انگشت بگذازند و يا متاسفانه فکر ميکنند مردم ايران چشم ندارند و اوج ديکتاتوری و انتصابات را نميبينند. وقتی از بالای نود درصد کانديدهای مجلس، رياست جمهوری، شورای شهر و ...، ممانعت برای خدمت کردن بعمل ميآيد و امثال خود را دور هم جمع کرده اند، حق با کيست؟ آقايان ملت ايران فهميده تر از آنچه شما فکر ميکنيد هستند.مسعود بسيار بديهی و روشن است که نظام جمهوری اسلامی يک نظام غير دموکراتيک و نقش رای مردم يک نقش حاشيه ای و نمايشی است. بر اساس قانون اساسی رهبر به طور غير مستقيم و توسط خبرگان!(به معنی واقعی کلمه!) انتخاب می شود، تمام اختيارات در دست اوست و به هيچ فردی به جز افرادی که خود انتخاب کرده است پاسخگو نيست. فرزاد - تهران من از مسئولين مملکتم سوال ميکنم آيا ما ميتوانيم درباره جمهوری منهای اسلاميت فعاليت کنيم و دچار زندان و تهديد نشويم؟ بنده که بعيد ميدانم پس لااقل لازم است با آقای مصباح يزدی و همفکرانش مانند کسانی برخورد شود که با اسلاميت نظام مخالفند . آزاد - شيراز همانطور که ميدونيم آقای کاشانی که البته با نام آيت الله کاشانی ميشناسيمشون ، زمانی به عنوان نماينده مجلس رأی آوردند که در زندان به عنوان زندانی سياسی به سر ميبردند . ولی همه به اين نکته واقف هستيم که در نظام کنونی يکی از شرايط کانديد شدن اينه که سابقه سياسی نداشته باشيم . آيا اين گونه قانون گذاری دليل آزادی بيان و انديشه است ؟! با توجه به همين موضوع به راحتی ميشه دريافت تنها کسانی از خودشان کانديد شده و تنها کسی منتخب ميشود که آنها بخواهند. نه کسی که رأی مردم در انتخابش تاثير گذار باشد ! الياس - اصفهان مشروعيت رای مردم به شعور جمعی مردم و اجازه تصميم گيری مردم در رابطه با محيط زندگی خود است. نيازی نيست نظام خاصی برای مشروعيت مردم توسعه يابد. مشروعيت مردم، خود مردم هستند. فرزاد - تهران به نظر من در جمهوری اسلامی فقط رای موافق به حکومت اهميت دارد وغير از ان اثری به حال مردم ندارد. نظام ايران با هيچ يک از اشکال حکومت در جهان قابل قياس نيست و منحصر به فرد است. البته نه اينکه ديکتاتوری محض باشد ولی متاسفانه هيچ وقت با مردم رو راست نيستند و تصميمات هر چند بی اهميت را بدون نظر مردم اتخاذ ميکنند از جمله مسله انرژی هسته ای که پس از سالها مخفی کاری حالا نظر مردم برايشان مهم شده حتی مجلس شورای اسلامی هم که از فيلتر شورای نگهبان رد شده در اکثر مواقع بازی می دهند....مجيد - بهبهان به عقيده من تنها چيزی که در نظام جمهوری اسلامی اهميت ندارد همين رای مردم است. نظام آنچنان پيچيده و در عين حال دايره وار طراحی شده که به راحتی می توان هسته های متعدد قدرت را مشاهده کرد و علاوه بر آن هميشه راهی برای تغيير روندی که در حکومت پيش ميرود وجود دارد که بالاترين و موثر ترين آنها همان حکم حکومتی است که به عقيده من قانون اصلی در جمهوری اسلامی همين حکم حکومتی است و نه قانون اساسی که در آن به رای مردم اشاره شده. فروزان -اصفهان رد صلاحيت کانديداها توسط شورای نگهبان، ضديت با جمهوريت دارد. همين‌طور رد طرحها و لوايحی که مجلس تصويب می‌کند نيز در ضديت با جمهوريت است. با اينحال نمی‌توان گفت رأی مردم تأثيرگذار نيست. نيما پارسی - تهران به نظر من رای مردم هيچ گونه تاثيری بر روی حکومت و سردمداران آن ندارد در واقع حکومت مردم و رای آنها را به هيچ می انگارد وهيچگونه ارزشی برای مردم قايل نيست چه رسد برای رای مردم. حکومتی که خود را جانيشين خدا و پيامبر بر روی زمين ميداند و معتقد است که تمامی احکامش اسلامی است بنابراين از هر گونه اشتباه و خطايی مبراست و حرف حرف خودشان است ...ايران ما الان در حال تجربه دوران رنسانس اروپاميباشد. از نظر من اين حکومت هيچ گونه شباهتی به حکومتهای جمهوری دنيای غرب ندارد و اين استبداد دينی است که در ايران حکم ميراند. نيکو - تورنتو خدمات
با اوجگيری بحث و اختلاف نظر بر سر ساختار نظام حکومتی ايران ميان محافل سياسی اين کشور، سيد احمد خاتمی در دومين نمازجمعه ای که در تهران امامت کرده به موضعگيری در اين زمينه پرداخته و گفته است: "کسی جرأت ندارد با برداشتن جمهوريت، کشور را دوباره به سمت استبداد پيش ببرد و انتخابات را انتصابات کند".
نقش رای مردم در جمهوری اسلامی؛ نظرات شما
دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دبیر شورای عالی حوزه‌های علمیه که سابقه‌ ریاست قوه قضاییه را در کارنامه دارد و از فقهای منصوب رهبر جمهوری اسلامی در شورای نگهبان است، از زمستان گذشته بر صدر مجلس خبرگان رهبری تکیه زده است. روحانی ۸۴ ساله که مشهور است به ابراز دیدگاه‌های تند علیه اصلاح‌طلبان و دموکراسی‌خواهان، در رقابت با هاشمی رفسنجانی پیروز شد و ریاست یکی از نهادهای مهم نظام سیاسی در ایران را برعهده گرفت. یزدی در سخنان جدیدش هرچند می‌کوشد تصویری «مردمی» از جمهوری اسلامی ارائه دهد، اما به‌خاطر ماهیت نگاه سیاسی و نقطه‌عزیمت ایدئولوژیکش، نه تنها ناکام می‌ماند که از موانع گذار به دموکراسی در ایران و نیز رویکردهای تمامیت‌طلبانه در حکومت، پرده‌برداری می‌کند. این «جمهوری اسلامی» متناقض رییس مجلس خبرگان در تدقیق نظام سیاسی مستقر در ایران می‌گوید: «جمهوری اسلامی است، یعنی همه‌ مردم می‌خواهند که اسلام باشد. نه هرچه مردم می‌خواهند ما به آنها بدهیم؛ جمهوری در دیگر جمهوری‌ها به این معنی است که هرچه مردم می‌خواهند باید به آنها داد... جمهوری اسلامی مانند جمهوری‌های کشورهای دیگر که هرچه مردم می‌خواهند باید به آنها داد، نیست. بلکه جمهوری اسلامی در چارچوب اسلام است. یعنی خواسته‌های همه در چارچوب اسلام قرار می‌گیرد چرا که اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلمان هستند و این مردم نظام را خواسته‌اند.» وی توضیح نمی‌دهد که اگر نه همه‌ این مردم، بلکه اکثریت آنان خواسته‌ دیگری داشتند، تکلیف چیست و راه خروج کدام است؟ او از یک مقدمه می‌آغازد: «همه‌ مردم می‌خواهند که اسلام باشد»؛ اما در ادامه تاکید می‌کند که در جمهوری اسلامی قرار نیست مانند دیگر جمهوری‌ها «هرچه مردم می‌خواهند» به آنها اعطا شود. پس «مردم» در کجای این نظام قرار دارند؟ آیا تنها موید و مقوم رژیم مستقرند؟ آیت‌الله یزدی بخشی از حاکمیت سیاسی را نمایندگی می‌کند که پیگیر «حکومت اسلامی» است و باوری به «جمهوریت» ندارد، و در برابر امر واقع، ناگزیر از تلاش برای توجیه وضع مستقر برمی‌آید. این تنها تناقض سخنان آیت‌الله یزدی نیست؛ او در ادامه‌ سخنانش با تکرار مدعای فقهای باورمند به ولایت فقیه، وضع موجود را به نواب امام زمان و پیامبر و خدا ربط می‌دهد و تاکید می‌کند: «فقیهی که واجد شرایط است، بر او واجب است خود را بر مردم عرضه کند و برمردم نیز واجب است که از او اطاعت کنند.» و البته از این منظر، بدیهی است که به نظر وی: «اگر مردم از فقیه اطاعت نکنند، تخلف کرده‌اند.» از زاویه دید رییس مجلس خبرگان، اینکه ولی فقیه را «مردم بپذیرند یا نپذیرند» تفاوتی در اصل ماجرا نخواهد داشت؛ چرا که «فقیه منتخب مردم نیست»، او «منصوب امام زمان است»، و مردم تنها مکلف به «اطاعت» از فقیه، و نیز «پشتوانه‌ اجرا»ی موضوع هستند. آیت‌الله یزدی بخشی از حاکمیت سیاسی را نمایندگی می‌کند که پیگیر «حکومت اسلامی» است و باوری به «جمهوریت» ندارد، و در برابر امر واقع، ناگزیر از تلاش برای توجیه وضع مستقر برمی‌آید. مدار معیوب خبرگان ـ رهبری رییس مجلس خبرگان رهبری در همین سخنان، با اشاره به «مبسوط الید» بودن فقیه حاکم، می‌کوشد میان «فقیه مبسوط الید» و «شاه مستبد» فاصله‌گزاری کند. او می‌گوید: «این ولی امر مبسوط الید، شاه و پادشاه و فرد مستبد نیست بلکه او ولی‌ای است که نایب امام زمان در چارچوب مقررات اسلام است و منتخب جمعی از مجتهدان است که او را از بین مجتهدان دیگر انتخاب کرده‌اند.» آیت‌الله یزدی اما به سیکل معیوب و مدار بسته‌ انتخاب ولی فقیه حاکم و اعضای مجلس خبرگان رهبری اشاره نمی‌کند؛ آنجا که مدار معیوب منجر به تقویت و بازتولید خودکامگی و اقتدارگرایی می‌شود. شخص رهبر فقهای شورای نگهبان (نیمی از اعضای این نهاد) را منصوب می‌کند. شش عضو دیگر شورای نگهبان، حقوقدان‌های منتخب رییس قوه قضاییه هستند (که خود او توسط رهبری منصوب شده)، و این حقوقدان‌ها باید از مجلسی که نمایندگانش را باز شورای نگهبان از فیلتر نظارت استصوابی عبور داده، رأی اعتماد بگیرند. چنین شورای نگهبانی فهرست نامزدهای مجلس خبرگان را نهایی می‌کند. شورای نگهبان بر مبنای قانون انتخابات مجلس خبرگان، «مرجع تشخیص واجدان شرایط» است. این‌چنین، تایید صلاحیت‌ نامزدها مبتنی است بر نگاه سیاسی غالب و حاکم در شورای نگهبان. آنجا که این نهاد، مانعی پیشینی برای ورود هر «غیرخودی» به مجلس خبرگان محسوب می‌شود. و چنین مجلس خبرگانی قرار است بر کار رهبری نظارت یا او را برکنار کند، یا رهبر جدیدی برگزیند. و این مسیر معیوب و مدار بسته، در کلام محمد یزدی ناپیداست یا آگاهانه به حاشیه می‌رود. رئیس مجلس خبرگان رهبری هرچند از وجود «کمیسیون تحقیق» خبر می‌دهد که «عالی‌ترین کمیسیون مجلس خبرگان رهبری است» و «بر کار ولی امر نظارت دارد»، اما نیک می‌داند که در تمام ربع قرن سپری شده از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، نه فقط این کمیسیون که مجلس خبرگان، تنها در جایگاه ستایش و تایید رهبری قرار داشته و خبری از پرسش و نقد و مواخذه نبوده است. خروجی مجلس خبرگان و مواضع آن نیز تلاش برای اعلام «پیروى از ولایت مطلقه‌‏ فقیه» و تجلیل از نگاه و اقدام شخص اول نظام بوده است. خروجی مجلس خبرگان و مواضع آن نیز تلاش برای اعلام «پیروى از ولایت مطلقه‌‏ فقیه» و تجلیل از نگاه و اقدام شخص اول نظام بوده است. آیت‌الله مهدوی کنی رییس سابق و درگذشته‌ مجلس خبرگان رهبری، خود تصریح می‌کند که «مجلس خبرگان پشتوانه قوی رهبری نظام است»؛ او همچنین می‌گوید: «نظارت خبرگان بر رهبری، یعنی چه؟… یعنی مراقبتی که منشأ حفظ رهبری باشد. نگذاریم کارهای خلاف در مملکت واقع شود یا حملاتی واقع شود یا ایشان مورد هجمه قرار بگیرد، خود ما باید سینه‌ها را سپر کنیم و حفظ کنیم که رهبری تنها به میدان نیاید.» در موارد استثنایی نیز (چون اعتراض آیت‌الله دستغیب، پس از انتخابات پرمسئله و ابهام ۱۳۸۸)، صدای نقد و پرسش به تندترین وجه، سرکوب و به حاشیه رانده شده است. آیت‌الله دستغیب می‌گوید: «مجلس خبرگان باید محل تحقیق در مسائل مهم مملکت باشد، و کار مهم این مجلس تحقیق و بررسی از ارگان‌هایی که زیر نظر رهبری است که خود قانون اساسی را تنظیم کرده و رأی داده و هم به رهبری رأی داده، پس در پیشگاه خداوند و مردم مسئول است و این‌جانب تذکر داده‌ام اما متاسفانه به جواب منطقی نرسیده‌ام و در آخر موجب ناراحتی شدید اعضا گردید، و حضور حقیر نتیجه‌ای نداشت… می‌گویند سخنان تو بر ضد نظام است.» انتخاب یا انتصاب؟ چالش وجه انتخابی با وجه انتصابی حکومت در جمهوری اسلامی، کشاکشی دیرینه و محتوایی است. حکایتی که به‌ویژه پس از تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات رهبر جمهوری اسلامی، ملموس‌تر شد. چراکه به‌عنوان نمونه، و از پس این تغییر، بجای شورای عالی قضایی، یک فرد منصوب رهبری بر صدر دستگاه قضایی تکیه زد. این رهبری است که رییس قوه قضاییه را برمی‌گزیند؛ و دستگاه قضایی خود مانعی جدی در برابر تحقق حقوق اساسی شهروندان و توسعه سیاسی بوده و هست. نهادهای انتخابی (البته با استاندارد جمهوری اسلامی، یعنی به شکل دو درجه‌ای و پس از فیلتر نظارت استصوابی) در متن واقعیت‌ها، موانعی جدی برآمده از نهادهای انتصابی در برابر خود دیده‌اند. این، در دوران مشهور به اصلاحات، و در چالش پیوسته‌ دولت خاتمی و نیز مجلس ششم با نهادهای انتصابی ملموس شد. حتی در دو دولت پس از دوران اصلاحات نیز گروه احمدی‌نژاد ـ مشایی، قدرت و مقاومت نهادهای انتصابی را لمس کرد. عنوان «جریان انحرافی»، از آن هنگام در رسانه‌های همسو با رهبری تکثیر شد که احمدی‌نژاد از تغییر وزیر اطلاعات خود ناتوان نشان داد و در اعتراض، خانه‌نشینی پیشه کرد. ______________________________________ گروهی که در سال ۱۳۶۸ تغییرات در قانون اساسی را نهایی کردند (و اتفاقا رهبر کنونی جمهوری اسلامی و رییس مجلس خبرگان رهبری نیز عضو آن بودند)، اصلی را به قانون اساسی افزودند که کشاکش را پیچیده کرد. مطابق اصل ۱۷۷ برخی مختصات و مولفه‌های قانون اساسی جمهوری اسلامی، «تغییرناپذیر» توصیف شدند؛ «جمهوری بودن حکومت» و «ولایت امر و امامت امت»، از آن‌جمله‌اند. _____________________________________ البته این دست کشاکش‌ها از نظر رهبر جمهوری اسلامی قابل حل است: با رجوع به نظر نفر نخست نظام. چنان‌که آیت‌الله خامنه‌ای در پاییز ۱۳۸۰ می‌گوید: «اختلاف بین مسئولان در فهم یک وظیفه، یک امر متوقع است. مثلاً ممکن است رییس جمهور محترم و رییس محترم قوه‌ قضاییه درباره نقطه‌ای از نقاط، دارای دو دید و دو بینش باشند و هر کدام هم برای خود استدلالی داشته باشند. بسیار خوب؛ این راه‌حل دارد. در قانون اساسی، راه‌حل اینها معین شده است. هماهنگ‌کننده‌ سه قوه، رهبر است و رهبری می‌تواند این مشکلات را برطرف کند.» و این، همان ختم شدن همه‌ راه‌ها به «ولی مطلقه فقیه» است. همانی که رییس مجلس خبرگان می‌کوشد او را برآمده از روندی دموکراتیک بداند و هم‌زمان، مردم را ناگزیر از «اطاعت» بداند. ادامه بازی در متن متناقض‌نما متناقض‌نما یا فاقد تناقض، گروهی که در سال ۱۳۶۸ تغییرات در قانون اساسی را نهایی کردند (و اتفاقا رهبر کنونی جمهوری اسلامی و رییس مجلس خبرگان رهبری نیز عضو آن بودند)، اصلی را به قانون اساسی افزودند که کشاکش را پیچیده کرد. مطابق اصل ۱۷۷ برخی مختصات و مولفه‌های قانون اساسی جمهوری اسلامی، «تغییرناپذیر» توصیف شدند؛ «جمهوری بودن حکومت» و «ولایت امر و امامت امت»، از آن‌جمله‌اند. در بستر چنین قانونی و نیز در متن واقعیت‌های سیاسی ـ امنیتی، پی‌جویی گذار دموکراتیک البته آسان و زود نیست. به‌ویژه که عزم تمامیت‌خواهان حاکم برای مقابله با دموکراتیزاسیون محسوس است. رییس مجلس خبرگان رهبری در همین سخنان اخیر خود و در واکنش به بحث امکان شورایی شدن رهبری در جمهوری اسلامی، پس از فقدان رهبر کنونی، می‌گوید: «کسانی پیش خود بحث شورایی بودن را مطرح می‌کنند و خیال می‌کنند مقررات اسلامی را می‌توان مانند مقالات، تغییر داد. اما مبانی اصیل اسلامی که مجتهد و فقیه می‌گوید که اگر فقیه شدی حق تقلید نداری حتی در احکام نماز و روزه و به ولی امر مسلمین هم می‌گوید حق ولایتی که به تو داده شده نباید به کسی بدهی لذا شورایی بودن و مشورت کردن مسئله دیگری است.» همه‌ کارت‌های بازی اما در اختیار یزدی و همفکرانش نیست. این‌گونه، و در متن پارادوکس‌ جمهوری اسلامی، بازی قدرت با همه‌ سختی و پیچیدگی و زمان‌بر بودنش، ادامه دارد.
آیت‌الله محمد یزدی، رییس مجلس خبرگان در جدیدترین اظهارنظرش افزون بر اینکه بار دیگر نگاه تنگ‌نظرانه‌ و دموکراسی‌ستیز تندروهای حاکم در ایران را تبیین کرده، از زاویه‌ای دیگر، پارادوکس جمهوری اسلامی را توضیح داده است؛ متناقض‌نمای رأی مردم در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه.
محمد یزدی، و پارادوکس جمهوری اسلامی
گروهی شامل چهار پيکارجو، که برخی از آنها در لباس های زنانه مخفی شده بودند، از خودرويی به سوی ايستگاه بازرسی آتش گشودند و سپس به ناحيه ای در آن اطراف گريختند اما آنجا تحت محاصره قرار گرفتند. در درگيری های متعاقب آن، دو پيکارجو و دو مامور پليس کشته شدند و پيکارجوی ديگری نيز هدف اصابت گلوله قرار گرفت و بازداشت شد. معلوم نيست اين درگيری به نخستين انتخابات شوراهای شهر که چند ساعت پيش از حادثه خاتمه يافته بود مربوط است يا خير. در اين انتخابات که در شهرهای مقدس مکه و مدينه نيز برگزار شد، رای دهندگان مرد نيمی از اعضای شوراهای شهر را در سومين دور رای گيری انتخاب کردند. خدمات
مقام های سعودی می گويند که درگيری مسلحانه ميان پيکارجويان و نيروهای امنيتی در يک ايستگاه بازرسی در حاشيه شهر مکه به مرگ دو پيکارجو و دو مامور امنيتی منجر شده است.
درگيری پليس عربستان با پيکارجويان در مکه
پژوهشگران مرکز ملی تحقيقات لوس آلاموس در ايالت نيومکزيکوی آمريکا می گويند که اين مساله ناشی از خاصيت غافلگيرکنندگی فوتبال است زيرا فوتبال بيش از هر ورزش ديگری به نتايج غيرمنتظره منجر می شود. اين دانشمندان "پيشبينی ناپذيری" - دفعات شکست يک تيم ممتاز در مقابل حريفی با کارنامه ضعيف تر - را بهترين معيار سنجش ميزان هيجان ليگ های ورزشی برگزيدند. علی بن نعيم از نويسندگان اين مقاله به مجله "نيو ساينتيست" گفت: "اگر بزرگان شکست نخورند، آنوقت همه بازی ها قابل پيش بينی می شود که کسل کننده خواهد بود." نظر شما در اين مورد چيست؟ از تماشای چه ورزشی بيش از همه لذت می بريد و چرا؟ دليل محبوبيت جهانی فوتبال را در چه می دانيد؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا به خط و زبان فارسی بنويسيد! * در صورتی که مايل هستيد در بحث های راديويی با موضوعات مختلف شرکت کنيد، شماره تلفن خود را نيز درج بفرماييد. اطلاعات مربوط به شما، از جمله شماره تلفن، نزد بی بی سی محفوظ است و به اشخاص يا نهادهای ديگر داده نمی شود من از تماشای بازی رزمی در تمام سطحها لذت می برم نمی دانم شايد برای اين باشه که خودم از رزمی کارها هستم ولی در هر حال خيلی کيف می ده از شما هم ميخواهم به اين رشته نگاه کنيد حداقل برای يک بار واز تمام مسوولان می خواهم در اين ورزش همانند فوتبال سرمايه گذاری کنند. رحمان - نورآباد ممسنی شنا، چون همراه با قدرت سرعت استقامت زيبايی رقابت و هدف در راستای مستقيم است. داوود عادلی - تهران به نظر من مهيج ترين ورزش سنگنوردی در طبيعت هست که به انسان قدرت و اعتماد به نفس بسيار زيادی ميدهد. من زمانی که بر روی صخره ای که از آن صعود کرده ام می ايستم به واقع احساس غرور ميکنم همينطور تماشای اين ورزش لذت و هيجان خاصی دارد که بايد آن را حس کرد. حيف که در کشور ما همه ورزشها فدای فوتبال ميشود وگرنه ورزشهايی مانند صخره نوردی و کوهنوردی از مهيج ترين و زيبا ترين ورزشها هستند. محمد حسينی - يزد فقط فوتبال به خاطر اينکه هرگز قابل پيش بينی نمی باشد. عليرضا تقی زاده - تهران من از تماشای تلويزيونی شنا و ژيمناستيک و شيرجه و بخصوص شيرجه واقعا لذت می برم. فوتبال را هم تنها در سطح ملی دوست دارم وقتی نتيجه اش حساس باشد اما ورزش های شنا و شيرجه و ژيمناستيک را حتی به صورت غير حرفه ای واقعا با لذت نگاه می کنم. عبدالرضا - مشهد مسابقات اتومبيلرانی فرمول يک را از همه جذاب تر ميدانم. (هر چند که طرفدار پر و پا قرص فوتبال هستم). طاهر - همدان من با ايشان کاملا موافق هستم. من عاشق فوتبال هستم زيرا به من آرامش ميدهد. من وقتی مضطرب هستم سعی ميکنم فوتبالهای ضبط شده را تماشا کنم. دليل محبوبيت آن هم هيجانات آن ميباشد. الهام - انگليس غالب اشخاص شايد لذت را فقط از منظر تماشای يک رويداد ورزشی مورد مطالعه قرار ميدهند در حاليکه به تجربه به خود من بخوبی ثابت گرديد در جائيکه خود هم بيننده و هم بازيگر باشيد. لذت شما دو چندان خواهد شد. اين موضوع برای من در ورزش تنيس اتفاق افتاد. سالها پيش تنيس را در کنار فوتبال تماشا ميکردم اما از زمانيکه بازيگر اين رشته بسيار زيبا گرديدم به مراتب عشق و علاقه ام به تماشای بازيهای بين المللی نظير گرند اسلم ها فزونی گرفت حتی ميخواهم بگويم به جز بعضی بازيهای مهم ديدن فوتبال آنچنان جذابيتی از ديدگاه من ندارد. اگر از بعد غيرقابل پيش بينی بودن نتايج هم بخواهيد ورزش تنيس مالامال از اينگونه در آن يافت ميشود. ببينيد يکباره يک قهرمان به راحتی در مقابل نفری گمنام شکست ميخورد ولی از ان سوی ديگر فردی نظير اغاسی در سنينی بسار بالا در يک تورنمنت به قهرمانی ميرسد. به هر حال من اين ورزش را مهيج ترين ميدانم و از ان بيشتر از ساير ورزشها لذت ميبرم. امير - تهران برای خود من هيچ ورزشی جذابيت و تازگی فوتبال را ندارد. نميدانم اما شايد دليل آن هيجان و نتايج غير قابل پيشبينی آن است. البته اين نکته را نبايد فراموش کرد که امروزه سرمايه گذاری های کلان در رشد و جهانی کردن فوتبال تاثير بسزايی داشته است. هيلا فرخ فرد - اصفهان فوتبال ورزش هيجان انگيزی است. استاديوم بزرگ است و نوع اين ورزش طوريست که تماشاچيان زيادی حتی تا ۱۵۰ هزار نفر مستقيما ميتوانند در استاديوم بيننده مسابقات باشند و اين به نظر من به مطرح شدن پياپی اين ورزش بين مردم و جلب طرفدار می افزايد. سرعت بازی بالاست و ضمن اينکه بسياری از مهارتهای ورزشهای ديگر را در خود نهفته دارد مثل دو (دو سرعت و همينطور استقامت)، دقت بالا در زدن ضربه، قدرت بدنی بالا برای ضربه های محکم و کارساز، هوش خوب برای سنجش سريع موقعيت خود و بازيکنان ديگر در يک مساحت بزرگ، همچنين نبودن حايل بين بازيکنان دو طرف و در نتيجه برخوردهای مستقيم با طرف مقابل ودرگيری های هيجان انگيز و واکنشهای کاملا متفاوت از بازيکنان متفاوت ميتواند از دلايل محبوبيت فوتبال باشد. حتی سرپوشيده نبودن استاديوم نيز باعث دخالت آب و هوا و تغييرات جوی و در نتيجه افزايش تنوع در اين ورزش ميشود. اين دلايل و شايد دلايل بيشتری که الان به ذهن من نميرسد باعث پر طرفدار بودن اين ورزش است. سارا - تهران من از تماشای بازی تنيس خانمها بسيار لذت می برم. مخصوصا اينکه در مسابقات در سطح قهرمانی، رقابتها بسيار نزديک است و معمولا زمان مسابقه بسيار طولانی مدت و نفس گير است. ميترا - تهران من از تماشای ورزش فوتبال لذت ميبرم. به نظر من يکی از مهمترين علل برتری فوتبال بر ساير بازی ها مسئله ی استفاده از پا و سر است که هر بازی کن چه پر قدرت و چه کم قدرت، با هر قد و وزنی و همراه با تفاوتهای سنی ميتواند شرکت کند. بنا هيچ بلند قدی و يا بازی کن پرزوری نميتواند بازی را در انحصار خود بگيرد. به همين سبب فوتبال بهترين بازی دستجمعی و ورزشی است که هر بازی کن ميتواند خلاقيت ها و ارزش های فردی خويش را در يک کار گروهی تبارز داده و به نمايش بگذارد. البته فضا و ساختمان دائروی استوديوم فوتبال نيز تاثير خود را دارد که هر بييننده را به نحوی در خود سرگرم ميکند. لهذا فوتبال ميتواند هيجان آفرين و پربيننده ترين بازی جهان باشد. حيدر - مالزی من فوتبال را خيلی دوست دارم و دليل آنرا هنوز نفهميدم. به نظر من فوتبال آخرين نوع ورزشی بود که شکل گرفت و در حقيقت اولين ورزشی شد که بينندگان زيادی را معطوف خود کرد. اگرچه بتوان گفت علت پرطرف دار بودنش نتيجه های غيرقابل پيش بينی و دور از انتظار باشد ولی يادمان نرود که اين ورزش به يک صنعت درآمدزايی تبديل شده که به جرات ميشود از آن بعنوان يک ورزش پر درآمد سخن گفت. بخاطر همين امر صاحبان اين ورزش ناگزيرند تا با شگردهايی که بکار ميبرند آنرا جذابتر کنند که بيشتر بيينده و طرفدار داشته باشند و من هم از اين قاعده مستثنی نيستم و به خاطر همين فکر ميکنم. فوتبال را بيشتر از هر ورزش ديگری دوست دارم. رضا - نراق کلا تمامی بازی های ملی مثل فوتبال، واليبال و .... بسيار جذاب و گاهی نفس گير هستند. ولی تماشای فوتبال حتی برای مسابقات غير ملی نيز جذاب است. علت زيبايی فوتبال در وجود فضای گسترده تر برای بازيکنان برای ايجاد خلاقيت در زمين است. هرچند مسايل اقتصادی و تبليغات گسترده نيز بسيار به گسترش اين ورزش کمک کرده است. ولی نبايد فراموش کرد که ورزش هايی مثل بسکتبال و راگبی و بيسبال در کشور آمريکا از محبوبيت دو چندانی نسبت به فوتبال بر خوردار است. اگر آمريکايی ها تبليغات گسترده تری می داشتند الان شرايط بگونه ی ديگری بود. افشين - رشت به نظر من فوتبال مهيج ترين ورزشی است که در حال حاضر در سراسر جهان وجود دارد. به سبب وجود مهارتهای فردی، گروهی، تاکتيک پذيری و در نهايت عدم پيش بينی آن موجب شده است که تماشاگران بسياری جلب اين ورزش شوند. غلامرضا - تهران تنيس، فوتبال، دوميدانی از ورزشهائی هستند که بيشتر تمايل به ديدن آن دارم. دليل محبوبيت بيش از حد فوتبال مردمی بودن آن است. در همه کشورها بخصوص ايران همه بچه ها از وقتی که هنوز راه نمی روند توپ کوچکی را برای بازی دارند و به دنبال آن ميروند. اين همان عادت به توپ بازی است که بعدها به بازی فوتبال و علاقه به آن منجر شده است. در حال حاضر دختران علاقه مند به فوتبال در ايران کم نيستند. زهره - آفريقا بسکتبال از نظر من بازی تماشايی می باشد. ولی از هيجان فوتبال نيز نمی توان به راحتی گذشت. علی مومنی - تهران به نظر من هيچ چيز نمی تواند جای فوتبال را بگيرد. من با اينکه خودم در طول حتی يکبار هم فوتبال بازی نکنم تمام مسابقات فوتبال در سطح درجه يک دنيا که از تلويزيون پخش می شود را نگاه ميکنم. آرمان - قزوين غير از غير قابل پيش بينی بودن يک ورزش بايد آن ورزش هيجان هم داشته باشد که هيجان معمولا در صحنه های زد و خورد دار و حرکتهای نمايشی بر انسانها تاثير می گذارد و همچنين يک ورزش بايد قابل فهم برای تمام انسانها باشد. ورزش شطرنج هم غيرقابل پيش بينی است چون شطرنج بی شمار موقعيت خاص دارد و هيجان آن هم به نوع استفاده بازيکنان از وقت و مهره هايشان و به دام نيفتادن در دامهای تاکتيکی است و همچنين حرکتهای نمايشی زيبايی را می توان با اجرای حرکات و تاکتيکهايی خلق کرد ولی چون برای اکثر مردم غير قابل درک است، مانند فوتبال مقبوليت زيادی در بين مردم ندارد. شهاب برادران ديلمقانی - تهران من بيش از هر ورزشی به فوتبال علاقه دارم. اما از ديدن واليبال هم لذت ميبرم. حميد - محمدی کرمانشاهی اولين چيزی که با شنيدن، خواندن، نوشتن يا تکرار کلمه ورزش به ذهن آدم خطور می کند "صحت" است. صحت و رابطهء آن با ورزش شايد يکی از بزرگترين دلايل پيدايش ورزش، حالا از هر نوع آن، باشد. ولی متاسفانه امروز ورزش بيش از اندازه شده تجارتی و خشونت بار. مسابقات کشتی و نمايشات بزن بهادری "پهلوان پنبه" هايی که در بين مردم ما به اسم کشتی کچ معروف است. مسابقات موتورسواری که همه ساله حادثه های آن بيشترين تعداد قربانيان را دارد. اسکی در ارتفاعات کوهی و دره های صعب العبور، نمايشات روی تخته چرخ دار يا اسکيت بورد، مسابقات تن به تن که شبيه رزم گلادياتورهاست تا ورزش به اسم کشتی بی قاعده، و در عموم راه يافتن بيش از حد سرعت و خشونت در ورزش، آدم را با اين سوال مواجه می کند که آيا اينها ورزشند يا نمايشات پول درآور؟ و آيا خشونت ميتواند صحت بياورد؟ فوتبال برای آن محبوبيت بيشتر دارد که تا شايد تا هنوز در آن ازين خشونت ها و ظاهرسازی های تجاری اثری نيست و همان يک توپ و بيست و چهار بازيکن اند که علاقمندان را به هيجان می آروند. احمد بهار چوپان - کانادا بوکس و سنگين وزن .. بخاطر خشونت زياد لذت ميبرم. امير - تهران فوتبال زيرا فوتبال غير قابل پيش بينی است. مانند يونان در جام ملت ها که نظر خود من اين بود که يونان در مرحله گروهی حذف ميشود. اما ديديد که چه شد. دليل محبوبيت فوتبال در اين است. به اميد قهرمانی تيم محبوب استقلال پايتخت در ليگ امسال و قهرمانی آرپانتين در جام جهانی ۲۰۰۶ (البته تيم ايران فراموش شد.(شايد يونانی ديگر باشد.ای کاش.) سعيد - قزوين من چون خود فوتباليست هستم لذت فوتبال وهيجان آن را می دانم. من در يکی از تيم های معروف انزلی به نام پيام مقاومت توپ ميزنم و آرزو دارم در تيم منچستر يونايتد بازی کنم. اما اينجا دلالی نيست که ما را به اين تيم معرفی کند. سيد فربد شريفی - بندرانزلی راز جذابيت فوتبال در اين چند چيز است. اينکه غير قابل پيش بينی است، اينکه هيچ تيمی از پيش باخته نيست. اينکه علاوه بر برد و باخت امکان تساوی هم وجود دارد (که نقطه اميدی برای تيمهای ضعيف است)، اينکه نتيجه بازی تنها در چند لحظه از بازی رقم می خورد و تيمی برنده است که قدر آن لحظه ها را بداند، اينکه درگيری فيزيکی در حد کم و معقولی در فوتبال وجود دارد، اينکه بازيکنان امکان هنر نمايی زيادی با توپ (يا حتی بدون توپ) دارند و اين هنر نمايی با زيبايی نحوه به ثمر رسيدن گل تکميل ميشود. بطوريکه در هر جام فوتبال، زيباترين گل نيز انتخاب می شود، اينکه فوتبال زمان محدود و مشخصی دارد (۹۰ يا ۱۲۰ دقيقه) که آنرا مانند يک فيلم تماشايی می کند، اينکه فوتبال قوانين نسبتا ساده و همه فهمی دارد، اينکه فوتبال به نسبت امکانات کمتری برای بازی نياز دارد، و در نهايت اينکه بدليل همين توجه به فوتبال، اين ورزش با عرق ملی خيلی از کشورها پيوند خورده است که توجه به آن را تشديد می کند. صمد - ونکور فوتبال از بهترين مظاهر کار تيمی بين افراد در قرن پيش و قرن معاصر بوده و هست و زمينه ای بزرگ برای بروز استعدادها و خلاقيتهای فردی می باشد، خلاقيتهايی که تواناييهای انسانی را به رخ می کشند و به زندگی طراوت و تنوع می بخشند. مهدی - تهران قطعا فوتبال پرهيجان ترين ورزش است. اما من علاوه بر فوتبال به ورزش های ديگری که با هنر آميخته شده باشد نيز بسيار علاقه مند هستم نظير پاتيناژ روی يخ و پراکتيکال سوومينگ بانوان. ابراهيم - مشهد من از تماشای فوتبال لذت می برم. يکی از علت های اون هيجانی هست که به آدم دست می ده. از سوی ديگر حول و حوش فوتبال بيش از هر ورزش ديگری تبليغات صورت می گيره و هم چنين ورزشی هست که هر کسی با هر وضع مادی به اون بپردازه. حامد - يزد من از تماشای فوتبال بيشتر از هر چيز ديگری لذت ميبرم. چون به نظر من فوتبال فراتر از يک ورزش است. فوتبال هنر نيز هست. فوتبال ميتواند باعث سربلندی يک کشور در جهان شود. احسان غفاری پور - تهران تماشای فوتبال قشنگه ولی نه هميشه. به نظر من هيجان مسابقات رالی و فرمول يک خيلی بيشتره. حسن صادقی - تبريز من خودم قهرمان کشتی وزن ۶۷ کيلو ايران هستم. ولی علاوه بر کشتی از تماشای واليبال ساحلی زنان و پاتيناژ هم لذت می برم. حسن - مجتهدزاده من از تماشای اسنوکر خيلی لذت می برم و اگر حمل بر خودستايی نشود يکی از بهترين های اين رشته ورزشی در ميان همسالان خود هستم. از اينکه بتوانم ضربه هايم را بر اساس خالص ترين اصول رياضيات بزنم لذت فراوانی می برم. احساس می کنم در هنگام انجام اين ورزش تمامی سلولهای مغزم در حال پردازش لحظه لحظه بازی است. به نظر من اسنوکر درمان تمامی بيماری های ذهنی است. متاسفانه از فوتبال هيچ نميدانم. حميد - تهران فوتبال و شطرنج چون هر دو به آرايش مهره ها در زمين و به تاکتيک بستگی دارد و غيرقابل پيش بينی مانند زندگی. حميد - اصفهان من از تماشای اکثر ورزش ها لذت می برم. ولی فوتبال بيش از ساير ورزش ها لذت بخش است. چرا که هر لحظه امکان دارد در يک مسابقه فوتبال اتفاق عجيبی بيفتد. مثلا گل عجيب يا قشنگی زده شود. حتی درگيری بازيکنان يا تماشاچيان نيز را نمی توان انکار کرد. بعد از فوتبال واليبال و وزنه برداری و کشتی نيز اگر يک طرف آن ايران باشد جذاب است ولی هر فوتبالی جذاب است. محمدامين - يزد من بازی فوتبال ليگ انگلستان و ليگ اسپانيا را خيلی خيلی دوست دارم. علی - اهماز ورزش فوتبال يکی از زيباترين ورزش هاست. دليل مهم آن اين است که به دليل زمين بزرگ ميتوان تاکتيک ها و تکنيک ها را به خوبی در آن پياده کرد. اين خود به جذابيت بازی می افزايد. دليل ديگر هم همان خاصيت پيش بينی ناپذيری آن است. ايران۰ - مقدونيه۲! محمد - تهران خدمات
دانشمندان سرزمينی که به فوتبال اشتهای زيادی نشان نمی دهد می گويند هرچند فوتبال آمريکايی، بسکتبال و بيسبال هر کدام ميليون ها طرفدار دارند اما هيچ يک از آنها از لحاظ هيجان محض به پای فوتبال نمی رسند.
از تماشای چه ورزشی بيش از همه لذت می بريد؟
برنامه دولت برای خروج از رکود تورمی گرفتار ابهام و دستخوش جهتگیری‌های سیاسی است پس از هشت سال نفی تعقلگرایی اقتصادی به بهانه بازگشت به اصول انقلاب، توجه دولت جدید به یک گزارش کارشناسی، بدون توجه به محتوای آن، تحولی مهم است اما مهمتر از آن اینکه این سند تا چه اندازه قابل اجراست و اجرای آنها چه تاثیری در حل بحران اقتصادی ایران خواهد داشت؟ هدف گزارش ستاد هماهنگی، ارائه راهکارهایی برای خروج از رکود فعلی بدون افزایش تورم است و در آن آمده است که رکود تورمی فعلی ناشی از وجود "گلوگاه‌هایی" شامل تنگناهای مالی، کمبود تقاضای داخلی، کاهش سرمایه‌گذاری و تحریم خارجی است. به گفته نویسندگان گزارش، از این چهار عامل، انتظار لغو تحریم خارجی در سال جاری واقعگرایانه نیست و تاثیر سرمایه‌گذاری در افزایش تقاضا نیز در طول یک سال آشکار نمی‌شود؛ در نتیجه، برای حل "غیرتورمی" رکود باید به تحرک در بخش صنعت و معدن، بهبود شیوه تامین مالی و افزایش تقاضای خارجی اتکا کرد. بحران ایرانی و غیرایرانی توصیه اصلی ستاد هماهنگی برای خاتمه رکود، افزایش تقاضاست که با نتیجه‌گیری الگوهای رایج اقتصادی در باره علل بروز رکود انطباق دارد. این الگوها رکود را ناشی از کمبود قدرت خرید و تقاضای مصرف‌کننده می‌دانند. اما در تعمیم این نتیجه‌گیری به اقتصاد ایران، باید احتیاط به خرج داد. در کشورهای صنعتی، رکود به معنی افزایش بیکاری و تنزل درآمد کارگران است که باعث کاهش قدرت خرید جامعه، تنزل قیمت کالاها و بی‌علاقگی تولیدکنندگان به بهره‌برداری از ظرفیت کامل تولیدی و سرمایه‌گذاری در ایجاد ظرفیت جدید می‌شود و کاهش رشد یا حتی رشد منفی اقتصادی را در پی دارد.براساس این الگوها، رکود اقتصادی و تورم قیمت‌ها همزمان بروز نمی‌کند مگر اینکه عواملی استثنایی در کار باشند. در دوره رکود تورمی سه یا چهار دهه پیش در اروپا، این عوامل استثنایی شامل افزایش سریع بهای نفت وارداتی و در مواردی، نامناسب بودن روابط کارگری و افزایش بی‌رویه دستمزدهای پولی بود که هزینه تولید و در نتیجه، بهای کالای تولیدی را در شرایط رکودی افزایش می‌داد و با از میان رفتن این عوامل، رکود تورمی نیز از میان رفت. در مقابل، اقتصاد ایران طی سی و چند سال گذشته با بیکاری گسترده، کمبود سرمایه‌گذاری و نبود رشد اقتصادی درونزا همراه با تورم قیمت‌ها دست به گریبان بوده و در دوره‌هایی که رشد اقتصادی وجود داشته، این رشد از سرمایه‌گذاری تولیدی و افزایش اشتغال ناشی نشده بلکه به شکل "رشد کاذب"، حاصل افزایش عواید نفتی بوده است. دلیل وجود این وضعیت، ساختار به شدت توسعه نیافته اقتصاد کشور و تسلط کارگزاران اقتصاد سنتی و زیرزمینی بر اقتصاد ملی بوده است. این افراد از امکانات جذب نامحدود منابع مالی برخوردار بوده‌اند اما نتیجه فعالیت آنان، استفاده از این منابع برای سرمایه‌گذاری تولیدی و ایجاد اشتغال نبوده است. حاصل فعالیت آنان، تشدید تورم، سرکوب انگیزه سرمایه‌گذاری تولیدی و توزیع ثروت و درآمد به نفع طبقاتی بوده است که از نظر اقتصادی "نامولد" محسوب می‌شوند زیرا کمکی به ثروت جامعه نمی‌کنند. رکود تورمی در عین حال، آنچه که در مقایسه با رکود مزمن اقتصاد ایران، به بحران کنونی ویژگی خاصی می‌بخشد، عمق رکود، کمبود شدید انواع کالا و نرخ سرسام آور تورم آنهم پس از چند سال کسب درآمدهای ارزی استثنایی است که به جای به جریان انداختن روند توسعه کشور، باعث وابستگی بیشتر اقتصاد ملی به نفت شد. در چنین شرایطی، در حالیکه تحریم خارجی باعث کمبود کالاهای سرمایه‌ای و مواد مورد نیاز بخش تولید شده بود، دست‌اندرکاران بخش واردات و توزیع از فرصت کمبود کالا برای محدود کردن بیشتر عرضه و افزایش بیشتر قیمت بهره‌برداری کردند. همزمان، دولت ضمن اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها و گران کردن ناگهانی و غیرمعقول بهای سوخت، روند سقوط ارزش پول ملی در برابر ارز خارجی را به جریان انداخت و در نتیجه، به طور همزمان به تزریق بی‌رویه نقدینگی و افزایش مستقیم بهای کالاهای وارداتی مبادرت کرد. در هر کشور دیگری در جهان، چنین روشی "انتحار اقتصادی" و اقدامی غیرعقلانی تلقی می‌شود، اما هدف دولت سابق این بود که با افزایش نرخ ارز، به منابع ریالی بیشتری جهت تامین هزینه پرداخت یارانه نقدی دست یابد، رویکردی که با دیدگاه ارزی سیاستگزاران جمهوری طی بیست و چند سال گذشته انطباق داشته است. این دیدگاه را می‌توان "فتیشیسم ارزی" نامید زیرا بر این باور استوار است که ارز خارجی قدرتی جادویی دارد به نحوی که می‌تواند ریال بی‌ارزش را به پول ارزشمند تبدیل کند. آیا سیاست اقتصادی دولت تحت تاثیر گرایش‌های سیاسی خاصی اتخاذ می‌شود؟ برای درک این اعتقاد، باید تفاوت بین نقش ارز در اقتصاد ایران و سایر کشورها را مورد توجه قرار داد. در یک نظام اقتصادی سالم، صادرات کالای تولیدی منبع اصلی درآمد ارزی است و ارز حاصله از صادرات هم تنها زمانی به پول داخلی تبدیل می‌شود و "نقدینگی" را افزایش می‌دهد که واردکنندگان برای خرید کالا از بازار خارجی، ارز صادرکنندگان را از آنان خریداری کنند. به این ترتیب، درآمد ارزی زمانی به شکل نقدینگی بیشتر وارد اقتصاد ملی می‌شود که به ازای آن، کالا وارداتی در بازار عرضه شده باشد. در ایران، دولت، به عنوان دریافت کننده اصلی ارز، هر ساله درآمد بودجه خود را بر اساس پیش‌بینی مقدار ارز دریافتی در طول سال محاسبه و معادل ریالی آن را به عنوان درآمد ریالی وارد بودجه می‌کند. البته اگر این مقدار ارز برای واردات کالا به کار رود، تفاوتی با عملکرد ارز در سایر کشورها ندارد. مشکل از آنجا شروع می‌شود که گاه دولت به منظور افزایش درآمد ریالی خود، نرخ برابری ارز را بی هیچ توجیهی افزایش می‌دهد تا به ازا هر دلار درآمد نفتی، مقدار بیشتری ریال چاپ و وارد اقتصاد کند تا درآمد خود را، البته روی کاغذ افزایش دهد. اما نتیجه چنین اقدامی عینا مانند افزایش نقدینگی یعنی تزریق پول بدون پشتوانه و تورم‌زا به اقتصاد ملی است با این تفاوت که افزایش نرخ برابری ارز، بهای کالاهای وارداتی را هم افزایش می‌دهد و فشار تورمی مضاعفی را به اقتصاد ملی وارد می‌کند. در این میان، به دلیلی نامعلوم، اعتقاد بی اساس دولت‌ها بر این بوده است که افزایش نقدینگی به اعتبار افزایش نرخ برابری ارز خارجی ، با افزایش نقدینگی از طریق استقراض داخلی یا چاپ پول بدون پشتوانه، تفاوت دارد. بعضی اوقات هم دولت برای کسب و خرج درآمد ریالی، ارز خارجی را به بهای گزاف به خریداران داخلی می‌فروشد و آن را "جمع کردن نقدینگی بخش خصوصی" و ظاهرا اقدامی غیرتورم‌زا می‌داند حال آنکه نتیجه چنین عملیاتی عینا مانند افزایش نقدینگی از طریق استقراض داخلی است با این تفاوت که دولت ملزم نیست پول دریافتی از خریداران ارز را در آینده باز پس بدهد و در نتیجه، افزایش نقدینگی ناشی از این عملیات دایمی است. در حالیکه توسل دولت سابق به کاهش نرخ برابری ارز به تصور افزایش درآمد بودجه، یک روند تورمی هراس آور را به جریان انداخته بود، انتظار می‌رفت دولت جدید کار خود برای مهار تورم و تخفیف رکود را با تلاش برای لغو تحریم خارجی و سیاست تقویت ریال آغاز کند. در مقابل، تنها سیاست اعلام و اجرا شده دولت در این مدت، تاکید بر ضعف ریال بوده است. گرایش سیاسی و توصیه‌های متناقض؟ از آنجا که این رویکرد توجیه اقتصادی ندارد، احتمالا باید انگیزه آن را در گرایش سیاسی مراکز تصمیم‌گیری جستجو کرد. بحران ارزی چند سال اخیر، در عین کاهش قدرت خرید مردم و تخریب باقیمانده بخش تولید، منافع قابل توجهی را نصیب دست اندرکاران اصلی بخش‌های واسطه‌گری مالی و تجاری، تجارت سنتی و اقتصاد زیرزمینی کرده است و به نظر می‌رسد که گزارش ستاد هماهنگی نیز از ادامه همین روند حمایت می‌کند. در این گزارش "افزایش تقاضای خارجی" یعنی تقاضا برای صادرات، و تحرک در بخش صنعت و مسکن به عنوان راه اصلی مقابله با رکود ذکر شده است. اما از دیدگاه سیاست ارزی و حمایتی دولت، بین این دو هدف، تناقض اساسی وجود دارد. از آنجا که یکی از عوامل اصلی رکود فعلی در بخش صنعت و مسکن، کمبود و گرانی مواد وارداتی بوده است، قاعدتا تحرک بخشیدن به این بخش مستلزم کاهش تحریم خارجی و تقویت نرخ برابری ریال است. همزمان، "افزایش تقاضای خارجی" مشروط به ارزان بودن بهای کالای صادراتی است و از آنجا که صادرات غیر نفتی ایران عمدتا شامل کالاهایی است که امکان کاهش قیمت و بهبود کیفیت آنها از طریق افزایش بهره وری وجود ندارد، کاهش قیمت اقلام صادراتی نیازمند ارزانی ریال در برابر ارز خارجی است. بدینگونه، بین هدف "تحرک در بخش صنعت و مسکن" و "افزایش تقاضای خارجی" تناقضی وجود دارد. سئوال این است که در شرایط کنونی ایران، دولت باید به کدامیک از این دو هدف اولویت دهد؟ برای پاسخ به این سئوال، ضمن تاکید بر اینکه تحرک در بخش صنعت و ساختمان می‌تواند روند سالم خروج از رکود را به جریان اندازد، در بررسی فواید افزایش صادرات در درمان رکود، باید ترکیب کالاهای صادراتی ایران را در نظر گرفت. صادرات غیر نفتی ایران شامل مقدار ناچیزی کالاهای صنعتی است و بقیه آن را اجناس سنتی مانند محصولات صنایع دستی، اقلام گیاهی و زراعی و مواد عمدتا پردازش نشده معدنی تشکیل می‌دهد. در همانحال، به دلیل عقب ماندگی و ناکارآیی بخش صنعت در ایران، صادرات این بخش تنها در سایه انواع حمایت‌های اقتصادی و حتی سیاسی دولت امکانپذیر بوده است و کاهش بهای اجناس صنعتی به خاطر افزایش نرخ ارز، تاثیر چندانی در بهبود بازار خارجی این اقلام ندارد. در مقابل، گرانی ارز باعث افزایش هزینه تولید و بهای تمام شده کالاهای صنعتی ایران شده و امتیاز متصور ناشی از ارزانی ریال را خنثی می‌کند. در مقابل، تولید کالاهای سنتی و معدنی ایران در برابر گرانی ارز آسیب‌پذیری چندانی ندارد در حالیکه ضعف ریال در برابر ارزهای خارجی، می‌تواند باعث ارزان شدن قیمت آنها در بازارهای خارج از کشور و در نتیجه، افزایش تقاضا برای این کالاها شود. به این ترتیب، توصیه ستاد هماهنگی برای خروج "غیرتورمی" از رکود در نهایت شامل وجود تسهیلات مالی بیشتر برای بخش صادرات سنتی است تا تجار فعال در این بخش، از منابع مالی برای افزایش صادرات این اقلام استفاده کنند. اما فایده چنین تحولی چیست؟ به خاطر روش سنتی تولید کالاهای صادراتی ایران، ابن بخش قابلیت سرمایه گذاری برای نوآوری فنی و ارتقای بهره‌وری را ندارد و افزایش صادرات آن به درمان رکود فعلی کمکی نمی‌کند چه رسد به فراهم کردن زمینه توسعه بلند مدت. تنها نتیجه تخصیص منابع مالی به این بخش، افزایش عواید ارزی صادرکنندگان سنتی است در حالیکه حتی اگر این عایدی به کشور بازگردد، در مقایسه با میلیاردها دلار دارایی‌های مسدود شده ایران در خارج، تاثیری در بهبود شرایط اقتصادی نخواهد داشت. بازگشت قهرمانانه آقای احمدی‌نژاد؟ منتقدان احمدی نژاد دولت او را به ایجاد بحران کنونی متهم می‌کنند قسمت‌های دیگر گزارش ستاد هماهنگی حاوی مجموعه‌ای از نظرات کارشناسی در زمینه‌های مختلف اقتصادی، از اصلاح سیاست پولی و مالی گرفته تا بهبود بازار سرمایه، ارتقای بهره وری، نحوه استفاده بهینه از منابع و نظایر اینهاست. این توصیه‌های علمی طی سی و چند سال گذشته، در صدها و هزارها مقاله و کتاب و همچنین گزارش کارشناسان دولتی ارائه و بایگانی شده است زیرا ساختار مناسب و اراده سیاسی لازم برای اجرای این قبیل توصیه‌ها و قرار دادن کشور در مسیر توسعه و رشد پایدار وجود نداشته است. به این ترتیب، در تاریخ سی سال گذشته ایران، برای دست کم بخشی از جامعه، آغاز به کار هر دولتی با امید به رفع مشکلات بنیادی و بهبود اوضاع، و پایان کار آن دولت با یاس و سرخوردگی و امید به دولت بعدی همراه بوده است. جالب اینکه بعد از مدتی، مردم به همان دولتمردان مطرود و مغضوب قبلی به چشم منجیانی نگریسته‌اند که شاید بتوانند دست کم اوضاع را به حال قبل بازگردانند. این وضعیت نشانه عارضه خطرناک و بالقوه انفجارآمیز افزایش شکاف بین مطالبات مردم و عدم توانایی یا تمایل حکومت برای پاسخ دادن به آنهاست، عارضه‌ای باید به سرعت درمان شود. منتقدان محمود احمدی‌نژاد گفته‌اند که در تاریخ معاصر ایران، کمتر دولتی را می‌توان یافت که با اتکا به حمایت کم‌سابقه مراکز اصلی قدرت، توانسته باشد میلیاردها دلار را برای تخریب زیر ساخت اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی کشور به هدر دهد. مقامات دولت فعلی هم بسیاری از مشکلات موجود را به اقدامات دولت قبلی نسبت می‌دهند و از عزم خود برای حل این مشکلات و تلاش برای پیشرفت کشور سخن می‌گویند. در عین حال، گاه به نظر می‌رسد که سیاست برخی از دولتمردان کنونی، از بازگشت به شرایط ده یا بیست سال پیش فراتر نمی‌رود و نباید انتظار داشت گامی در راستای ایجاد تحولی اساسی در حل مشکلات ایران برداشته شود. به این ترتیب، آیا ممکن است آقای احمدی‌نژاد هم چهار یا هشت سال دیگر، به عنوان یک قهرمان نجات‌بخش در میان استقبال مردم به صحنه سیاست باز گردد؟
هیات دولت ایران گزارش ستاد هماهنگی امور اقتصادی با عنوان "سیاست‌های اقتصادی دولت برای خروج غیرتورمی از رکود طی سال‌های ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴" را تصویب کرده است.
راه حل اقتصادی روحانی و بازگشت قهرمانانه احمدی‌نژاد؟
بحث‌های موافق و مخالف مذاکرات هسته‌ای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک همچنان در این روزنامه‌ها ادامه دارد. تیتر و عکس صفحه اول اعتماد شگفتی در مجلس جواد دلیری در سرمقاله اعتماد نوشته: هنوز هفته‌یی از چانه‌زنی دولت و مجلس بر سر «عدم اعتماد» به یک نامزد وزارت و رای «اعتماد » به وزیر جدید نمی‌گذرد که پارلمان باز «شگفتی‌ساز» شد؛ شگفتی‌ای به هیبت و هویت یک دگردیسی و چرخشی ناشناخته. همان مجلسی که نمایندگان منتقدش با بهانه‌هایی که همگان می‌دانند به وزیران پیشنهادی پیشین رای اعتماد نداده بود به وزیر پنجم رای داد و آن‌هم با رای اعتماد بالا. اما معنای آن اجتناب‌ها و این انتخاب چه بود؟ از آن اجتناب‌ها تا این انتخاب چه گذشت و چه شد؟ به نظر سردبیر اعتماد: معنای سیاسی رای دیروز اهالی بهارستان چه بود؟ اجازه بدهید قبل از هر چیز از آنچه دیروز رخ داد، روایتی کنم: علی مطهری، نماینده مدافع وزیر پیشنهادی هفته پیش دولت، دیروز ناطق مخالف شد، او به راستی ستاره مجلس بود، با رفتاری متفاوت از گذشته به مخالفت برخاست، منطق و روش مجلس در برابر میلی‌منفرد، نیلی احمدآبادی و دانش آشتیانی را به نقد و چالش کشید. گفت که می‌خواهد از« حیثیت و اعتبار مجلس » دفاع کند. به نوشته اعتماد: مطهری اما تنها عامل شگفتی دیروز مجلس نبود. الیاس نادران، نماینده همیشه منتقد دولت که در راس و پیشانی مخالفان وزیران پیشنهادی قبلی دولت بود، این‌بار به ناگهان در مقام «موافق »وزیر، دفاعیه خواند. او البته بیشتر برای وزیر‌ی که رای‌اش از قبل قابل پیش‌بینی بود شرط و شروط گذاشت تا نه‌تنها بازیگران و ناظران سیاسی از جابه‌جایی «مخالف و موافق» وزرای پیشنهادی علوم متعجب شوند که افکار عمومی هم بپرسند در مجلس نهم چه می‌گذرد؟ جواد حیدریان در سرمقاله ابتکار نوشته: فرهادی استراتژی رای اعتماد مجلس را دید. او بی شک باید استقلال خود و دانشگاه را حفظ کند و در برابر خواسته سیاسی گروه‌های فشار و جریانات مخالف تحولات اجتماعی در ایران گردن کج نکند و از بیم کارت قرمز آنها هراسی به خود راه ندهد و دل قوی دارد. او بی شک باید نگهبان گفتمان دانشگاه باشد. گفتمان آزادی خواه و عدالت طلبی که تاریخی درازسال دارد. فرهادی حالا وزیر علوم است که متولی نهادهای علمی و اندیشه پرور کشور و دارای جایگاه گفتمانی و البته محل زیست آوانگاردترین و نخبه ترین و البته تازه ترین نسل های ایرانی است. دانشگاه رستنگاه جریان های نوگرای علمی، اجتماعی و تفکرهای متعالی خواه و دموکراسی طلب جامعه است، اندیشه گاهی که البته آبشخور اصلی جریانات تحول خواه در طول تاریخ سیاسی – اجتماعی ایران بوده است. به نظر ابتکار: اگرچه قطار دولت روحانی سعی دارد بی آنکه به هر کدام از این جریانات دور یا نزدیک شود در مسیر تکاملی خود حرکت کند اما دانشگاه تا بوده به سمت مسیر تحول خواهی میل بیشتری داشته است اگرچه حرکت موازی کاری و نهادسازی سازمان یافته طی سالیان اخیر تلاش کرده برای جریان محافظه کار ایرانی رد پایی در دانشگاه ایجاد کند و البته زمینه های محدودیت را هم فراهم آورد اما هرگز در عالم واقعیت موفق نبوده است! شباهت های مجلس و فوتبال شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد در پاسخ این سووال که جماعت کجا هستند نوشته: هیچی همه‌شان به نوعی هدف مشترک داشته‌اند. شیطان هم از اینکه فرهادی رای آورده و دیگر نوبت نامزدی تصدی وزارت علوم به او نمی‌رسد غمباد گرفته. بقیه هم هم در حال شادی پس از گل... ببخشید شادی پس از انتخاب وزیر علوم هستند. مشتری: اگر شادی کردن‌شان مثل شادی پس از گل‌های بازیکنان پرسپولیس باشد که از الان یک کارت زرد برای آنها و خود فرهادی کنار بگذار من: مجلس که تازگی به ربیعی کارت زرد نشان داده. دیگر بعید است که... مشتری: مگه تو فوتبال داور به یک بازیکن کارت زرد نشان بده دیگه به بقیه کاری نداره؟ یا به خود اون بازیکن دیگه کارت نمی‌ده؟ من: فوتبال با این مساله فرق داره خب. داور هم با نماینده مجلس فرق داره در پایان طنز اعتماد آمده: نه خیر، فرقی ندارند. هر دو شوت داره. کات داره. خطا داره. کارت داره. بزرگ‌تر داره. پیشکسوت داره. لیدر داره. بیانیه داره… درباره آینده مذاکرات محمد جواد حق شناس در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته آقای روحانی قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ مختصات استراتژی خود را در مسأله هسته‌ای روشن کرد. ابعاد نگاه او به قضیه هسته‌ای هم در گفت‌و‌گوی چالشی وی با صدا و سیما و هم در جریان مناظره با رقبای انتخاباتی‌اش مطرح شد. آن هم با بیان جمله مشهور «خوب است سانتریفیوژ‌ها بچرخد اما چرخ‌های اقتصادی مملکت و چرخ زندگی‌مردم هم باید بچرخد». این‌عبارت، عصاره اندیشه روحانی در پرونده هسته‌ای بود. نویسنده معقتد است نقطه آغاز حل و فصل ماجرای هسته‌ای به حضور سال گذشته رئیس جمهوری در نیویورک بازمی‌گردد. در اثنای این تماس‌ها، رویکرد دیگر کشورهای عضو گروه ۱+۵ این پیام را ارسال می‌کرد که پرونده هسته‌ای باید قبل از هرچیز در یک دو قطبی میان ایران و امریکا حل و فصل شود. ظرف یک سال گذشته مشکلاتی از جمله قطعنامه‌ها- که در دولت گذشته از آن به عنوان «کاغذ پاره» یاد می‌شد- و تحریم‌های بین‌المللی مسیر سخت و طاقت‌فرسایی را برای مذاکرات رقم زد اما فارغ از نتیجه مذاکرات وین، تداوم رایزنی‌های ایران و ۱+۵ این پیام را ارسال کرد که ایران امروز دارای چنان جایگاه و قدرتی است که توانسته یک سال با ۶ قدرت بزرگ جهان حول موضوع هسته‌ای مذاکره کند و درعین‌حال این چرخه گفت‌و‌گو‌ را بر اساس منافع ملی پیش ببرد. کارتون آروین، روزنامه اعتماد رونق تجارت در گرو توافق مسعود دانشمند در سرمقاله جهان صنعت نوشته: مشکل اصلی قبل از آنکه رسیدن به توافق هسته‌ای باشد بی‌برنامگی مسوولان و دست‌اندرکاران در داخل کشور است. تا جایی که بنده اطلاع دارم نه در اتاق‌های بازرگانی و نه در دولت برنامه‌های مدنی برای بعد از تحریم‌ها و حتی در شرایط فعلی که مذاکرات به نتیجه دلخواه نرسیده است، وجود ندارد. در واقع اشکال کار نیز همین است. نکته‌ای که باید مورد اهمیت قرار گیرد آن است که مذاکرات را با چه هدفی انجام می‌دهیم؟ مذاکره می‌کنیم که مذاکره کرده باشیم یا برای افزایش تولید، ایجاد اشتغال، رونق بخش صنعت یا ... مذاکره می‌کنیم؟ متاسفانه در داخل کشور به هیچ یک از این موارد به صورت کارشناسی فکر نشده است و همه تنها به توافق هسته‌ای فکر می‌کنند. این در حالی است که استراتژی مذاکره باید از پیش مشخص شده باشد. مقاله جهان صنعت با آن دسته از افراد که معتقدند تحریم‌ها تاکنون همه تاثیرش را بر اقتصاد ایران گذاشته و نباید منتظر فجایع بزرگ‌تری بود به شدت مخالف کرده و نوشته: برای مثال ما در حال حاضر یک میلیون بشکه نفت صادر می‌کنیم در حالی که باید تلاش کنیم مانند شرایط قبل از تحریم بتوانیم صادرات نفت خود را به ۹/۲ بشکه در روز برسانیم و این مهم محقق نخواهد شد مگر با تلاش تیم مذاکره‌کننده برای برداشتن تحریم‌ها علیه ایران با روش دیپلماسی. جوان روزنامه سپاه پاسداران در مقاله به بر شمردن بازیگران پرونده هسته‌ای ایران پرداخته و اول از همه به آمریکا اشاره کرده که به عنوان بازیگر اصلی طرف غربی در شرایط ویژه‌ای از حیث شرایط داخلی به سر می‌برد. از طرفی نتایج انتخابات میاندوره‌ای کنگره که وزن رقبای جمهوریخواه اوباما را در حاکمیت این کشور ارتقا داد و از سویی در پیش بودن سال‌های پایانی دوره ریاست جمهوری اوباما، عملاً بر روند مذاکرات سایه‌ای بزرگ انداخته است. عامل دوم به نظر این روزنامه طرف اروپایی است که نشان داده نمی‌خواهد یا نمی‌تواند کنشگری فوق العاده‌ای در روند مذاکرات ایفا کند؛ چنان که بازیگر روس و چینی البته اخیراً بازی متفاوتی از خود بروز داده‌اند. تحولات اخیر عرصه منطقه و بین‌الملل که به تزاید تقابل قطب‌های شرقی جدید قدرت در مقابل غرب انجامیده، تأثیراتی هرچند اندک را بر مسیر مذاکرات تا کنون گذاشته است. نویسنده جوان بعد از اشاره به نقش اسرائیل مسیر آینده مذاکرات را چنین برآورد کرده: تند شدن ادبیات و تشدید فشارهای زیاده‌خواهانه طرف امریکایی لابی‌های اسراییل، انفعال اروپایی ها و تبدیل شدن آنها به بازگیری خنثی، تزاید انگیزه‌ها در داخل محیط ملی ایران برای راه حل‌های اقتصادی جایگزین و سرانجام ایجاد همکاری‌های بیشتر میان رقبای جدید غرب همچون روسیه و چین با جمهوری اسلامی ایران. کارتون محمدعلی خلجی، جهان صنعت باران و هوای پاک سروش صحت در صفحه آخر اعتماد با عنوان باران نوشته: «چقدر این‌بارون به موقع بود... دو سه روز بود دیگه نمی‌شد نفس کشید»، این را زنی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت. مرد جوانی که عقب تاکسی نشسته بود گفت: «اصلا یعنی عالی شدا... بارون هم هوا را تمیز کرد، هم خیابان‌ها را، هم پیاده روها را، هم درخت‌ها را، هم برگ‌ها را، هم...» راننده که مسن بود حرف مرد جوان را قطع کرد و گفت: «همه جا را» مرد گفت: «بله، همه جا را... واقعا بارون به موقعی بود» بعد گفت: «کاش هرروز بارون می‌اومد». زن گفت: «هرروز که دیگه نه، آدم آفتاب هم می‌خواد». مرد گفت: «راست می‌گین، کاش یه روز آفتاب بود، یه روز بارون ولی هوا همیشه تمیز بود». به نوشته این مقاله: راننده از توی آیینه به مرد نگاه کرد و چیزی نگفت. مرد جوان گفت: «اصلا ریه‌هام دارن کیف می‌کنن، انگار طعم اکسیژن یادشون رفته بود...» بعد نفس عمیقی کشید و گفت: «آخیش... واقعا کاش هرروز بارون می‌اومد». راننده و زن دیگر چیزی نگفتند. کمی جلوتر مرد گفت: «من همین جا پیاده می‌شم»، راننده سرعت را کم کرد. مرد گفت «خیلی جلو نرید... همین جا... همین جا...». راننده ایستاد. نقل مقاله اعتماد به این جا می‌رسد که: مرد با عجله پیاده شد و موقع پیاده شدن پایش تا مچ توی چاله آبی که کنار خیابان بود رفت. مرد گفت: «اه... مرده شورشو ببرن». راننده به مرد نگاه کرد و چیزی نگفت. باران همچنان می‌بارید و هوا و شهر و همه جا را تمیز می‌کرد. انفجار نزدیک است کیهان در سرمقاله خود با اشاره به حوادث گاه کوچکی که در کشورهای مختلف انقلاب و انفجار به وجود آورده نوشته: عربستان سعودی، شاید یکی از این کشورهای مستعد باشد. این کشور تقریبا تمام فاکتورهای لازم برای وقوع یک انفجار اجتماعی را داراست. دلایل و مستندات بی‌شماری برای این ادعا می‌توان برشمرد. نظام سیاسی و «دیکتاتوری خاص» حاکم بر این کشور- که با واژه‌ای با نام انتخابات و دموکراسی کاملا بیگانه است- وضعیت اسفناک اقلیت‌ها به ویژه شیعیان، نوع سیستم قضایی حاکم بر این کشور- که شباهت‌های عجیبی با روش به اصطلاح قضایی داعش دارد. به نظر جعفر بلوری در این مقاله شاید حضور سیا در بدنه اجرایی و امنیتی رژیم آل سعود در کنار دلارها و برق شمشیر‌ها و... باعث به تعویق افتادن این انفجار اجتماعی شده باشد اما، خود رژیم آل سعود به خوبی بر وضعیت حاکم بر این کشور واقف است و خوب می‌داند «فقط یک جرقه لازم است.» کیهان در ادامه با اشاره به رای دادگاه سعودی علیه آیت‌الله نمر باقر النمر که این روزنامه وی را از علمای برجسته و رهبر شیعیان عربستان خوانده و بدون ذکری از میانجی گری هاشمی رفسنجانی برای جلوگیری از اعدام این روحانی شیعه که گفته می شود مورد قبول حکومت ریاض قرار گرفته اظهار نظر کرده که سعودی امکان اجرای چنین حکمی را نداشته است. کارتون احسان گنجی، اعتماد
روزنامه های آخر هفته تهران عنوان‌های اصلی خود را به رای اعتماد مجلس به چهارمین وزیر پیشنهادی حسن روحانی اختصاص داده و در اهمیت مخالفت افشاگرانه علی مطهری با محمد فرهادی وزیر جدید نوشته‌اند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ پنجشنبه ۶ آذر
شورای امورعمومی و روابط خارجی اتحاديه اروپا همچنين نسبت به ازسرگيری فعاليت تأسيسات فراوری اورانيوم در اصفهان ابراز نگرانی کرده و بار ديگر از دولت ايران خواسته است با گردن نهادن به قطعنامه اخير شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی، کليه فعاليتهای مرتبط با فناوری غنی سازی اورانيوم را متوقف سازد و پيش از اجلاس شورای حکام در ماه جاری ميلادی، برای حل ديپلماتيک مسئله هسته ای خود به سر ميز مذاکره بازگردد. شورای امورعمومی و سياست خارجی اتحاديه اروپا در بيانيه خود تأکيد کرده که برای اصلاحات سياسی و اقتصادی در ايران اهميت زيادی قائل است و طرح گفتگوی فراگير را که از چند سال پيش ميان اتحاديه اروپا و ايران آغاز شده است را چارچوبی مناسب برای طرح مسائل ميان دو طرف می داند و اعتقاد دارد که اين گفتگوی فراگير نبايد تنها به مسئله مبارزه با موادمخدر محدود شود بلکه بايد موضوعاتی همچون تروريسم، جلوگيری از گسترش سلاحهای اتمی، رويکرد ايران به موضوع صلح ميان اسرائيل و فلسطينيان، حقوق بشر، آزاديهای طبيعی و مسائل منطقه ای را نيز دربربگيرد. شورای امورعمومی و سياست خارجی اتحاديه اروپا به پيشرفتهايی که در همکاری ايران و اين اتحاديه در زمينه مبارزه با مواد مخدر حاصل شده اشاره کرده اما در عين حال تأکيد کرده که همکاری ديرپا و به دور از تيرگی ميان دو طرف به عملکرد ايران در رفع نگرانيهای اتحاديه اروپا بستگی دارد و اين ايران است که پيشرفت يا تيرگی روابط بلندمدت طرفين را تعيين می کند. شورای امورعمومی و سياست خارجی اتحاديه اروپا از آنچه نقض جدی حقوق بشر در ايران خوانده ابراز نگرانی عميق کرده و از حکومت اين کشور خواسته است رعايت حقوق بشر و قانونمداری را تقويت کند. در بيانيه اين شورا از اينکه طی هفده ماه گذشته گفتگويی ميان ايران و اتحاديه اروپا بر سر حقوق بشر صورت نگرفته ابراز نا اميدی شده و از ايران خواسته شده است گامهايی برای از سرگيری اين گفتگوها بردارد و با رفتار خود، از جمله با عمل به تعهداتش در زمينه هايی همچون عدم اعدام افراد زير هيجده سال و آزادسازی اکبرگنجی و ديگر افرادی که به باور اتحاديه اروپا، به دليل اعتقاداتشان زندانی شده اند نشان دهد که خواهان افزايش رعايت حقوق بشر در کشور است. شورای امورعمومی و سياست خارجی اتحاديه اروپا همچنين به ايران هشدار داده که در مقابل دولتهای مختلف عضو اتحاديه اروپا، رفتار متفاوت و تبعيض آميز نداشته باشد، چراکه چنين رفتاری خلاف اصل همبستگی اعضای اين اتحاديه است و بر عملی شدن خواست ايران مبنی بر همکاری بيشتر با اتحاديه اروپا اثر منفی می گذارد. در پايان بيانيه شورا آمده است که اتحاديه اروپا رويکرد خود به ايران را با توجه به مسئله هسته ای اين کشور و ديگر نگرانيهايی که از سياستهای اين کشور دارد، تحت بررسی دقيق قرار می دهد. شورای امورعمومی و سياست خارجی اتحاديه اروپا مرکب از نمايندگانی در سطح وزير از اعضای بيست و پنجگانه اين اتحاديه اروپاست. خدمات
سفارت بريتانيا در تهران به عنوان نماينده رئيس دوره ای اتحاديه اروپا در ايران، بيانيه مربوط به شورای امورعمومی و روابط خارجی اتحاديه اروپا را منتشر کرده است که بنابرآن، اين شورا طی جلسه ای که روز دوشنبه (هفتم نوامبر) در مورد ايران داشته به بررسی رويکرد کلی اتحاديه اروپا به اين کشور پرداخته و سخنان اخير رئيس جمهور اين کشور عليه موجوديت اسرائيل را موجب نگرانی از نيات جمهوری اسلامی در منطقه خاورميانه دانسته است.
اتحاديه اروپا خواهان ازسرگيری مذاکرات همه جانبه با ايران شد
در اين گزارش، دستگاه اطلاعاتی بريتانيا به دليل مطئمن نبودن از منابع اطلاعاتی خود درباره عراق و همچنين ارائه گزارش های دست سوم، مورد انتقاد گرفته است. اين گزارش همچنين گفت که "کميسيون مشترک اطلاعاتی" بريتانيا نبايد اين ادعا را که عراق در عرض 45 دقيق می تواند سلاح های کشتار جمعی خود را فعال کند، منتشر می ساخت بدون آنکه مفهوم دقيق آن توضيح دهد. با اين وجود گزارش باتلر می گويد که در غيردقيق بودن اطلاعات ارائه شده درباره، عمدی در کار نبوده و رييس دستگاه اطلاعاتی بريتانيا (MI6) نبايد از مقام خود استعفا دهد. هفته گذشته در آمريکا هم نمايندگان کنگره گزارشی منتشر کردند که در آن از نحوه ارزيابی سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا (سيا) از اطلاعات مربوط به وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق، انتقاد شده بود. جرج بوش رييس جمهور آمريکا گفت که گرچه هنوز سلاح کشتار جمعی در عراق يافت نشده است، ولی آغاز جنگ با عراق کار درستی بود. نظر شما چيست؟ آيا سازمان های اطلاعاتی غرب نتوانستند اطلاعات دقيقی از سلاح های موجود در عراق بدهند؟ به نظر شما با توجه به يافت نشدن سلاح های کشتار جمعی در عراق مشکل اطلاعاتی غرب چه بود و از چه راه هايی بايد اطلاعات دقيق جمع آوری می شد؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. نظرات شما در همين صفحه چاپ خواهد شد. اگر پرسشی درباره گزارش های اخير در مورد عراق و اطلاعات مربوط به وجود سلاح های تخريب جمعی در آن کشور داريد برای ما بفرستيد. گزارش اطلاعاتی بريتانيا تمام کاسه کوزه ها را سر دستگاههای اطلاعاتی شکست و نخست وزير را تبرئه کرد. مشابه آن هم در آمريکا اتفاق افتاد و در نهايت منجر به استعفای رئيس سازمان سيا شد. بنظر من قضيه کاملا بر عکس است و اين دستگاههای اطلاعاتی و امنيتی بودند که مجبور شدند خود را با خواسته های جنگ طلبانه دولت هايشان مطابقت دهند. در واقع هدف از قبل مشخص بود که همان حمله به عراق بود. منتها اين روش تکراری و کليشه ای در بسياری از دموکراسی هاست که در آن معمولا پس از يک رسوايی ، چند نفر دانه درشت استعفا ميدهند و يا محاکمه ميشوند و قائله تمام ميشود و در نهايت کلی پز ميدهند و افتخار هم ميکنند که چقدر آزادی دارند که مثلا توانستند کله گنده ها را مورد سؤال قرار دهند و همين را دوباره چماق ميکنند و بر سر کشورهای جهان سوم ديکتاتورپرور از همه جا بی خبر می کوبند. سينا منصوری - ايران نابودی حکومت صدام امری لازم و ضروری بود و سرزنش غرب برای انجام آن بی مورد است، آنچه جای سرزنش دارد اعمال نسنجيده متحدين پس ازسقوط صدام است، سرويسهای اطلاعاتی غرب به دليل عدم شناخت کافی از مسلمانان و کشورهای اسلامی، باعث شدند که اکثريت مسلمانان برعليه امريکا و غرب موضعگيری کنند و اين امر نهايتا به ضرر غرب وعلی الخصوص آمريکا خواهدبود. سيد حسين - کوالالامپور اگر مرگ دکتر ديويد کلی کارشناس تسليحاتی وزارت دفاع بريتانيا رو به ياد آوريم و به خصوص صحبتهايی که ايشان به زبان آورد و به دنبال ان گزارش اندرو گيليگان که دولت بريتانيا را متهم به اغراق عمدی در شواهد مربوط به توجيه جنگ عراق کرد که در پی آن گزارش قاضی هاتن و استعفای گوين ديويس و گرک دايک رئيس هيئت امنای بی بی سی و مدير عامل بی بی سی رو بهمراه داشت... آيا اين شدت عملی که در برخورد با رسانه يی همچون بی بی سی در رابطه با گزارش اندرو گليگيان و مشابه با رسانه های ديگر بريتانيا صورت گرفت آيا می توانند دلايلی بر حساسيت بيش از اندازه دولت بريتانيا در اين باب باشند و کمی هم به اين نکته اشاره کنند که اين اطلاعات توام با اغراقند؟ آيا اين موارد بی ارتباط با عمدی بودن و اغراق اميز جلوه دادن توجيه جنگ عليه عراق نيستند؟ سهند - تهران هزار علت وجود داشت که صدام به زور بايد سرنگون شود جز اين هم راه بهتری تا کنون کسی پيشنهاد نداده بود. بی شک هدف جناب لرد هم نه دلسوزی برای مردم عراق يا انگليس بلکه يک تصفيه حساب سياسی است. اکنون زمان انجام بهترين تصميم هاست نه افسوس که کاش صدام می رفت يا نمی رفت. صدام هم زمان احساس خطر تمام مدارک را معدوم کرد. علی - شيراز بوش و بلر بهترين کار را کردند که مردم عراق را از شر صدام راحت کردند. اميدوارم روزی ما باشد... شيده - تهران به نظر من هنر يک کشور ايجاد امکان برای بقاء در دراز مدت است. يکی از ابعاد امکان های استراتژيک، سوخت و انرژی است. انرژی فسيلی نيز يکی از ابعاد اصلی اين منابع استراتژيک می باشد. منطقه خاورميانه و خليج فارس مهمترين مناطق دنيا به لحاظ منابع هستند. آمريکا و انگليس نياز به برنامه ريزی دراز مدت برای دستيابی و مديريت بر اين منابع دارند. ساختارهای حکومتی در اين دو کشور بر اهميت اين منابع و ضرورت کنترل آن متفق القول هستند و اگر می بينيد که مطالبی له يا عليه يکديگر درج می کنند مسئله رقابت و روی کار آمدن در مديريت کشور است. دوره هر گروهی پايان و يا سرانجام دارد. بوش، کری، کلينتون و ... - محافظه کار و دموکرات - همه و همه دنبال اعتلای کشور خود هستند اما کارهايی که خود انجام می دهند موجه و رفتار رقيب نادرست - هر چند اگر خود نيز به جای رقيب خود بود اين انجام همين کارها از او بعيد نبود... وحيد - تهران من حمله به افغانستان وعراق را بهترين کاری می دانم که انجام شده است و درود فراوان به بوش و تونی بلر می فرستم. ولی آنچه به نام مخالفت های سازمان ملل متحد و مخالفتهای دولتهای اروپائی و ساير اشتباهاتی که پيش بينی نشده بود مثل وقايع زندان ابوغريب و پيدا نشدن سلاح های کشتار جمعی واشتباهات سازمان های اطلاعاتی، همه را بازيهای سياسی می دانم که بايد منتظر آينده بود تا حقيقت آشکار شود. مثلا آيا سازمانهای اطلاعاتی مطمئن هستند که سلاح های مورد بحث شان به کشور ديگری نرفته؟ واحد پور - انگلستان بايد بگم که تونی بلر نخست وزير بريتانيا و جورج بوش رئيس جمهور ايالات متحده خيلی دوست دارند که هر کدام يک روزی درمجلس عوام و سنا راست بايستند و بگويند که خانمها و آقايان کافيه ديگه سين و جيم، همه ما خوب می دونيم که قصد ما از لشکر کشی به خاورميانه نفت بوده نه تسليحات کشتار جمعی و نه باندهای تروريستی حالا که به مقصد رسيديم لطفاً چوب لای چرخ ما نکنيد! منصور - آبادان جنگ از اول در برنامه بود. خيلی مشکوکم به اينکه حملات ۱۱ سپتامبر يک برنامه ريزی قبلی بوده و در حقيقت تا خلاف آن ثابت نشود ترجيح می دهم به همان صورت باقی بماند. اما سوالی که برايم مطرح است اين است که چرا آمريکاييها و انگليسها (و يهوديها) راهی به اين طولانی ای را انتخاب کرده اند؟ عراق چه چيزی غير از نفت دارد که اول به آن حمله شد؟ در صورتيکه مثلاً کره شمالی خطر جدی تری است. کيوان - توکيو عراق و صدام تنها کشور نيرومندی در منطقه خاورميانه و کشورهای عربی بود که هشت سال جنگ کرد و تجربه کسب کرد و به اين تجربه خود مغرور شد، به کويت حمله کرد و به اسرائيل موشک انداخت و عربستان را به موشک بست. مسئله سلاحهای کشتار جمعی و قضيه باتلر و سازمان سيا همه اش بهانه بود. بايد صدام می رفت، به خاطر حمله به اسرائيل و کويت و خطر برای منافع انگليس و اسرائيل و آمريکا و اين چنين شد ولی آنچه اين مسائل را در جهان به وجود آورده، بی اعتمادی مردم به هم، دشمنی ميان کشورهای اسلامی و مسيحی ( غربی ) و يهودی است که اين زخم روحی به اين زوديها خوب نخواهد شد و دنيا به سوی جنگ فرهنگها پيش می رود.... عمران شفيقی - تهران به نظر من، دستگاه های اطلاعاتی و امنيتی نيز بايد مانند تمام پديده های عصر حاضر خود را با شرايط روز هماهنگ کنند، با از بين رفتن ابرقدرت شوروی و تک قطبی شدن جهان، شيوه جنگيدن و خطرهايی که امنيت ملی کشور ها را تهديد می کنند به گونه ای ديگر شده اند. شايد تا قبل از يازدهم سپتامبر اين موضوع به خوبی درک نمی شد و بعد از آن هم هنوز دستگاه های اطلاعاتی عاجز از شناسايی عمليات تروريستی پيش از انجام آن و رديابی تجارت های هسته ای و شيميايی و امثال اين هستند. در اين شرايط، بديهی است که اطلاعاتی که اين سازمان ها می توانند در اختيار دولتمردان قرار دهند، دقيق نخواهند بود. شايد با انطباق بيشتر اين دستگاه ها با شرايط روز و بکار گيری روشهای جديد تر در شناسايی خطر های بالقوه بتوان در موارد بعدی دقيق تر عمل کرد. افشين - تهران به نظر من به دلايل مختلف موضوع جنگ اخير عراق، برنامه دراز مدت محافطه کارترين جناحهای قدرت از جمله رامسفلد در امريکا پس از ۱۹۹۱ بود و اين برنامه کشورهای ديگری از جمله ايران را نيز شامل می شد. در واقع جنگ حتمی ولی بهانه آن نا مشخص بود و ماجراجويی های صدام بهترين بهانه و فرصت را در اختيار جنگ طلبان در محافل سياسی امريکا قرار داد. امريکايی ها تمامی ظرفيتهای فنی صدام را در رابطه با سلاحهای کشتار جمعی و اتمی بهتر از هر کس ديگر می دانستند. کوچکترين فعل و انفعالات نظامی دنيا در ديد ماهواره های آنهاست و تکنولوژی از اين دست فقط در اختيار خود آنها و هم پيمانان آنان است. اين که امريکائيان از توان اتمی صدام بی خبر بودند بيشتر به شوخی احمقانه شبيه است تا واقعيت. بنا بر اين هدف اول جنگ بود و اطلاعات قرار بود که بعداً و پس از اشغال درست شود. اما وسايل ارتباط جمعی با انتشار گزارشها واخبار مستقل در رابطه با جنگ و اوضاع عراق، فعاليت جنبش ضد جنگ در تمامی دنيا مانع از اجرای برنامه تدوين شده گرديد. در رابط با دولت انگليس بايد توجه داشت که هم در دولت و هم در وسايل ارتباط جمعی انگليس نيروهای قوی وجود داشت که مخالف جنگ و شرکت آن دولت در جنگ بود ( استعفای يک عضو کابينه و خود کشی يک مشاور، و اختلاف دولت با بی بی سی ) منتهی دولت انگليس به طور سنتی دنباله رو آمريکاييان در عرصه های سياسی، اجتماعی و اقتصادی هست و شرکت آن کشور در جنگ از اين زاويه بايد مورد بررسی قرار گيرد و نه چيز ديگر. مناف عماری - نروژ همه می دانيم که برای آغاز جنگ هيچ احتياجی به گزارش و دليل و پرونده نبود، فقط خواست آمريکا کافی بود مثل هميشه. با وجود نقصان و کمبودهای فراوان در گزارشهای ارائه شده توسط سرويسهای امنيتی آمريکا و بريتانيا آيا نبايد گفت و اذعان کرد اين جنگ ويرانگر جنگی تحميلی بوده؟ با وجود اين که هيچ يک از دلايل ارائه شده از طرف اشغالگران برای آغاز جنگ پايه و اساسی نداشته جامعه بين الملل چه کاری بايد با اشغالگران انجام دهد؟ آيا همان معامله ای که با عراق پس از اشغال کويت شد را بايد اجرا کرد يا نه؟ هميشه حق با کسی بوده که زور دارد و گفته های او ملاک تشخيص است، اگر فرض را بر اين بگيريم که چنين نيست با قاتلان شهروندان عراقی چه بايد کرد؟ آرام - کولمبورخ سازمان سيا ( تحت نظر جورج تنت) درباره کشتار جمعی و ساخت بمب اتم، به کاخ سفيد و بوش اطلاعات درست نداده است. اين اطلاعات عمداً از طرف يهوديهای بانفوذ آمريکا طوری طرح ريزی شده که حتما به عراق حمله شود تا انتقام حمله صدام به اسرائيل گرفته شود .... ع ش - تهران خدمات
در بريتانيا روز چهارشنبه بالاخره گزارش لرد باتلر منتشر شد که در آن کيفيت اطلاعاتی که پيش از حمله به عراق جمع آوری و به آغاز جنگ با آن کشور منجر شد، مورد بررسی قرار گرفته است.
نظرات شما درباره گزارش اطلاعاتی بريتانيا
شورای امنیت ملی افغانستان می‌گوید روند رهایی زندانیان طالبان متوقف نشده و ادامه می‌یابد. شورای امنیت ملی افغانستان می‌گوید روند رهایی زندانیان طالبان متوقف نشده و ادامه می‌یابد. دولت افغانستان اعلام کرده که تاکنون سه هزار زندانی گروه طالبان را آزاد کرده و رئیس جمهوری این کشور گفته دو هزار زندانی دیگر نیز به زودی رها خواهند شد. جاوید فیصل، سخنگوی شورای امنیت ملی افغانستان امروز (یکشنبه، ۲۵ جوزا/خرداد) در یک نشست خبری گفت هیات‌های فنی دو طرف با هم نشست خواهند داشت، فهرست‌ها را با هم شریک ساخته و بعد از آن روند رهایی دو هزار زندانی دیگر نیز آغاز خواهد شد. او گفت که سه هزار زندانی که تاکنون آزاد شدند با تضمین از عدم برگشت دوباره به میدان جنگ و با درنظرداشت وضعیت صحی/بهداشتی و زمان باقیمانده از حبس‌شان رها شدند. آقای فیصل تاکید کرد که زندانیانی که پرونده حق‌العبدی (اتهام قتل) دارند و هنوز هم خطر بالقوه برای امنیت محسوب می‌شوند رها نخواهند شد. منابعی در دولت افغانستان از آغاز گفت‌وگوهای بین‌الافغانی تا دو هفته دیگر خبر دادند اما طالبان تاکید دارند که این گفت‌وگوها پس از تکمیل رهایی پنج هزار زندانی آنها آغاز خواهد شد. اما آقای فیصل مشخص نساخت که رهایی متباقی زندانیان طالبان قبل از شروع گفت‌وگوهای بین‌الافغانی صورت خواهد گرفت و یا پس از آن. رهایی پنج هزار زندانی طالبان از سوی دولت و یک هزار زندانی دولت از سوی طالبان، بخشی از توافقنامه صلح میان طالبان و آمریکا است که به تاریخ دهم حوت/اسفند سال گذشته خورشیدی به امضا رسید. قرار بود این روند در ده روز پس از امضای این توافقنامه عملی شود اما با تاخیر یک ماهه آغاز شد. رهایی پنج هزار زندانی طالبان از سوی دولت و یک هزار زندانی دولت از سوی طالبان، بخشی از توافقنامه صلح میان طالبان و آمریکا است رهایی سه هزار زندانی طالبان در حالی انجام شد که پس از امضای موافقتنامه صلح آمریکا و طالبان، رئیس جمهوری افغانستان در آغاز با جدیت اعلام کرد هیچ تعهدی به رهایی زندانیان ندارد، بعدتر او پس از مراسم جنجالی تحلیفش، نرم‌ترشد و فرمانی برای رهایی مرحله وار این زندانیان صادر کرد که به اساس آن باید ۱۵۰۰ زندانی پیش از آغاز گفت‌وگوهای بین‌الافغانی رها می‌شد و حالا به اساس فرمان تازه او 3 هزار زندانی پیش از آغاز این گفت‌وگوها رها شدند. طالبان اما از آغاز تاکنون به رهایی پنج هزار زندانی‌شان پیش از آغاز گفت‌وگوهای بین‌الافغانی اصرار کرده و هنوز هم بر موضع خود تاکید دارند. رهایی یک هزار زندانی نخست طالبان به اساس فرمان نخست ریاست جمهوری و رهایی دو هزار زندانی دیگر بر اساس فرمان دوم ریاست جمهوری انجام شد که بعد از اعلام آتش بس سه روز عید از سوی طالبان، از سوی محمد اشرف غنی صادر شد. دولت افغانستان در حالی ادامه روند رهایی زندانیان طالبان را تایید می‌کند که به این باور است که طالبان هیچ تلاشی برای روند صلح انجام نداده است. آقای فیصل در نشست خبری امروز گفت که طالبان در دوره آتش بس و کاهش خشونت‌ها نیز به جنگ ادامه داده و نه تنها خشونت‌ها در مقایسه به گذشته کاهش نیافته بلکه افزایش نیز داشته است. او گفت که برای پیشبرد روند صلح از سوی دولت افغانستان هیچ مشکلی وجود ندارد اما طالبان از آدرس خود هیچ تلاشی برای صلح نداشته و تمرکزشان بر جنگ و ادامه کشتن افغان‌ها بوده است. آقای فیصل همچنین گفت که دولت افغانستان اما به تعهد خود پایبند بوده و در حالت تدافعی که بود، هنوز هم ادامه می‌دهد. این در حالی است که رئیس جمهوری افغانستان در ماه رمضان پس از حمله خونین بر زایشگاهی در شهر کابل اعلام کرد که به نیروهای امنیتی فرمان داده حالت تهاجمی بگیرند. او بعدتر اما در سه روز عید در پاسخ به اعلام آتش بس طالبان، به نیروهای امنیتی فرمان رعایت اصول آتش بس را داد. عکس که گروه طالبان از زندانیان آزاد کرده منتشر کرده است. وضعیت در میدان‌های جنگ طارق آرین، سخنگوی وزارت داخله/کشور نیز در نشست خبری امروز گفت که تنها در یک هفته گذشته طالبان ۲۲۲ "تحرک جنگی" وجود داشته که در نتیجه آن ۴۲۲ عضو نیروهای امنیتی افغانستان کشته یا زخمی شدند. به گفته او طالبان پس از امضای توافقنامه صلح با آمریکا بیش از ۳۵۰۰ تحرک جنگی از جمله ۵۴۱ مورد انفجار مین و هشت حمله انتحاری انجام داده‌اند که به گفته او در نتیجه آن هزاران غیرنظامی کشته و یا زخمی شدند. او به ادامه خشونت‌ها در چندین موج؛ حمله به نظامیان افغان، هدف قرار دادن تاسیسات عامه از جمله پایه/دکل‌های برق، ترور نیروهای امنیتی و ترور علمای دین(روحانیون) برای آوردن فشار روانی بر مردم اشاره کرد و گفت که گروه طالبان مسئول تمام این حملات‌ است و شماری از آنها را در تبانی با سایر "گروه‌های تروریستی" انجام داده است. طالبان اما بارها گفته که پایبند به توافقنامه صلح با آمریکا بوده و تنها راه رسیدن به آتش بس دایمی عملی شدن این توافقنامه است. تاکید این گروه بر رهایی پنج هزار زندانی طالبان و آغاز گفت‌وگوهای بین‌الافغانی برای پایان بوده است.
شورای امنیت ملی افغانستان در حالی که از افزایش خشونت‌ها از سوی طالبان انتقاد دارد و به این باور است که طالبان تلاشی برای صلح نمی‌کند، می‌گوید رهایی زندانیان این گروه ادامه می‌یابد. منابعی در دولت از آغاز گفت‌وگوهای بین‌الافغانی تا دو هفته آینده خبر داده‌اند اما طالبان تاکید دارند این گفت‌وگوها پس از رهایی کامل پنج هزار زندانی این گروه آغاز خواهد شد.
دولت افغانستان از ادامه روند آزادی زندانیان طالبان علیرغم افزایش خشونت‌ها خبر داد
نگاه اول عناصر این نگاره از منظر زیبایی شناسی آن قدر ماهرانه چیده شده‌اند که قدرت باور ما را از دریافت حقیقت واقعه تضعیف می‌کند. نقطه‌های طلایی کادر با هماهنگی کم نظیری نسبت به دیگر نمونه‌های عکاسی خبری نگاه تماشاگر را در چند مثلث بصری تسخیر کرده است. این نقطه‌ها در رفت و آمد سیال، حرکت چشم را درون قاب نگه می‌دارند. عکس به سان یک تابلوی نقاشی دوره‌ای رنسانس در عین تخت بودن از پرسپکتیو(منظره) ژرفی برخوردار است. صحنه به شدت از پتانسیل دراماتیک بهرمنده بوده و میزانسنی(صحنه‌بندی) که تصادفا خلق شده ما را ناگهان به ورطه‌ای شک می‌اندازد؛ که شاید برنامه‌ای از یک فیلم سینمایی را شاهدیم! درباره نویسنده بیشتر بخوانید: عکاسی فتومونتاژ در کابل؛ از فرمگرایی تا مینیمالیسم این عکس در اولین ساعات حمله به صورت گسترده همرسانی شد به نقشه رنگی عکس توجه کنید. تُن همه‌ای رنگ‌ها سرد و خاکستری هستند. سفیدی حاکم میان رنگ‌ها این بار نشانی از آرامش و صلح ندارد و بر وحشت، بهت و عدم درک مخاطب می‌افزاید. تکرار خطوط مستقیم که تداعی‌گر خشونت و تنگنای فضاست در سرتاسر عکس ایجاد ریتم کرده است. دیوار،آهن، سیمان و لباس نظامی‌ها هیچ یک روح زندگی ندارند و احساسات تماشاگر را به شکل تصنعی جریحه دار نمی‌گردد. به آبی روشن زیر پاهای کودک دقت کنید. ببینید چطور یک نقطه‌ای گرانیگاه که از دل فرم برخاسته بر ماهیت مفهوم عکس تاکید می‌کند. انسان‌هایی که در عکس و پنجره‌ای میانی قاب با رنگ‌های تیره‌تری وجود دارند، در تقابل با دیگر سطوح روشن، کنتراست(اختلاف میان روشن ترین و تیره ترین بخش تصویر) و توازن تحسین برانگیزی را رقم می‌زنند. عکاس همتای یک نقاش چیره دست عناصر انسانی را تمام قد در قاب جا داده و حرکت آنان را در حالتی واکنشی به ثبت رسانده است. حداقل ٢٠ کشته در حمله انتحاری به مسجد امام زمان کابل تامل بر این وجوه فرمالیستی(شکل و قالب) همه‌ حرف این عکس نیست. آنچه را در مواجه‌ اول با تصویر عاید مخاطب می‌شود با هم مرور می‌کنیم: در ابتدا توجه‌ها معطوف به یک سوم سمت راست قاب است. شخصی از نیروهای امنیتی محتاطانه خم شده‌است و در جهت میانی کادر با دست به کسی دیگر اشاره می‌کند. در پس زمینه‌ای محو شده کودکی را می‌یابیم که رو به لنز دوربین ایستاده است. کودک خود زندانی کادر تنگ چارچوب دروازه است. سمت دیگر دروازه فردی نشسته تقلا می‌کند تا کودک را به سمت خود فرا بخواند. شکل نشستنش می‌گوید که از هراس عنصری خارج از قاب که ما نمی‌بینیم خویش را مخفی کرده است. فضا تا اینجا برایمان گنگ و ناملموس است. به یک سوم سمت چپ قاب که می‌رسیم، از رازآلودگی فضا کم می‌شود. پلیسی که اسلحه در دست دارد و طبعا مختصات صحنه‌ای جنایی را برایمان کامل می‌کند. از خود می‌پرسیم، این دیوارها متعلق به کجاست؟ آن نوشته‌های روی دیوار چرا این حد مرموز هستند؟ آیا یک گروگان گیری در یک محدوده مسکونی است؟ تلاش ما منجر به پاسخی مکفی برای رفع خیرگی و حیرانی ما نمی‌گردد. انسان‌های که در عکس و پنجره‌ای میانی قاب با رنگ‌های تیره تری وجود دارند، در تقابل با دیگر سطوح روشن، کنتراست و توازن تحسین برانگیزی را رقم می‌زنند نگاه دوم وقتی در صفحه‌های اجتماعی بر دیوار یک خبرگزاری، عکس را برای اولین بار دیدم از خیره ماندن به آن راه گریزی نداشتم. برای پایان دادن به حیرت خود از نوشته‌ای منتشر شده‌ای همراه عکس کمک گرفتم. "حمله به مسجد شیعیان در منطقه قلعه نجارها در ساحه‌ای(منطقه) خیرخانه شهر کابل -عکس: رویترز". با خواندن این متن دیگر قادر به تحسین عکاس نبودم. هرچند که به زعم نگارنده زنده‌ترین تصویر معاصر افغانستان امروز به وسیله‌ او ثبت گردیده است. در یک نظر عکس راوی وانفسای جهان‌های سوم است. جهانی که در معنایش تقسیم شده به پیش زمینه و پس زمینه. چرا ما همواره در پیش زمینه تماشاچی هستیم و در پس زمینه قربانی در چنگال فاجعه؟ عمر سبحانی، خبرنگار خبرگزاری رویترز که این عکس را گرفت مسجد که همیشه در تعاریف اسلامی بستر آرامش بوده، اینجا در افغانستان مهد آشوب است. هراندازه به پیرامون بخواهیم بی‌تفاوت باشیم نگاه خیره‌ کودک متوجه گریبان ماست. آن آبی روشن زیر پاهای کودک در حیاط مسجد ریاکاری تهوع آوری را جلوه می‌دهد. کودک در عمق نگاه و قلب تپنده‌ عکس قرار دارد، اما عجز او در انتخاب یک نقطه‌ ایمن دستاورد اسفبارما به عنوان نسل پیش از اوست. حتی پنجره پشت سر کودک هم آینده را سیاه و تیره نشان می‎دهد. آسمان به زیر پاهایش محقر است و سقف بالای سرش تاریک و اسیر سیم‌های خاردار. او در تنگنای این دنیا از چارچوبی در "خانه‌ خدا" با آن چهره‌ای ناواضح موجودیت ما را زیر سوال می‌برد. عکاس با توانمندی شرح می‌دهد که ما صرفا مشغول پیش زمینه‌ایم و پس زمینه در درک ما محو است. نخواهیم دانست که حجم شبح گونه‌ای که کودک دارد رو به ما می‌خندد، گریه می‌کند یا شیون سر می‌دهد. باید بترسیم از سایه‌ شوم و نکبت‌بار پایین قاب که استعاره‌ای هم نوع کشی و افول بشریت در دوران ماست؛ و شاید صحنه را حاکم شود. شگفتی ماهوی این نگاره که از دل قاب آن بیرون می‌آید کانونی است برای تفکر. اینجا لحظه‌ای بعد از فاجعه نیست که ضجه و خون و ماتم را یادآور شود. بلکه این لحظه‌ پیش از فاجعه است که التهابش دامن ما را گرفته و اساس کنش، خارج از قاب چارچوب دروازه یعنی پشت دیوارها جریان دارد. آگاهی از سرنوشت کودک و پایان صحنه، موضوعی است که تا پایان زندگی می‌تواند با مخاطب تکرار شود. احتمال تله بودن حضور بچه برای از بین بردن نیروها در حین نجات یک فرضیه‌ استراتژیک پلیسی است که به آنها حق می‌دهد این طور درمانده باشند و به دل صحنه نزنند. "اگر فرزند ما هم جای این کودک بود تاب تحمل چنین فرضیه‌هایی را داشتیم، یا نیروهایی که یکی با باتوم و دیگری اسلحه به دست بی‌کنش ایستاده‌اند را به استهزا می‌گرفتیم؟" نگاه آخر( نگاه خیره افغان‌ها) در روز جمعه سوم سنبله/شهریور کمتر از یک ساعت این عکس بی‌شمار باربار بی‌ذکر منبع بر دیوار مجازی شبکه‌های اجتماعی کاربرهای افغانستانی منتشر شد. درهیچ یک از نوشته‌ها درک شفافی از واقعیت عکس وجود نداشت. جمله‌های خبری آمیخته با حیرت و پرسش همراه عکس ضمیمه می‌شد. گویا همه خیره به این نگاره در استیصال فرو رفته بودند. تصویری معاصر و بی‌پرده از بحران تبعیض و جنایت و نسل‌کشی در افغانستان. قربانیان عمده باز هم زنان و کودکان و مردم بی‌گناه بودند. افغان‌ها حالا در قلب خاورمیانه نمی‌دانند که به نام جنبش‌های خودگردان در خیابان‌ها تحصن کنند یا تکرار جنایت دهمزنگ را به جان بخرند. حالا جمعه‌ خونین دیگری به تاریخ پیوست. از جامعه‌ جهانی آیا اجازه هست که پرسید تا کی می‌خواهند به خاطر عکس‌های خبری و جنگی‌ای که در افغانستان به ثبت می‌رسند به عکاسان جایزه بدهد؟ رهایی از استیصال افغان‌ها معجزه‌ای می‌طلبد از جنس افسانه‌های کهن. سهم ما تنها نگاهی خیره‌است به هر آنچه برایمان باقی مانده و تباهی با تمام قدرت بر ما خواهد تاخت.
روز جمعه سوم سنبله/شهریور مهاجمان انتحاری به مسجد امام زمان در شمال شهر کابل حمله کردند که در این حمله دست‌کم ۲۸ نمازگزار کشته شدند. این حادثه واکنش‌های زیادی را در پی‌داشت ولی یک عکس عمر سبحانی، خبرنگار خبرگزاری رویترز به طور گسترده در شبکه‌های اجتماعی همرسانی شد. این مطلب نگاهی است به زوایای مختلف این عکس.
نگاه آخر به عکسی که بعد از حمله به مسجد امام زمان خبرساز شد
هشدار ابومازن نسبت به بروز جنگ داخلی بین فلسطینی ‌ها و بخصوص تاکید او بر بدتر بودن درگیری داخلی از اشغال نظامی، لایه‌ای از شرایط زندگی فلسطینی‌ها را نشان می‌دهد که به دلیل اشغال سرزمین ‌ها، از چشم ناظران دور مانده است. قاعدتا می ‌توان همه مشکلات جامعه فلسطینی را به سیاست دولت اسرائیل برای ادامه اشغال سرزمین آنها، نسبت داد، اما از زمانی که اسرائیل به طور یک جانبه از نوار غزه عقب نشینی کرده، فلسطینی‌ها وضعیت بسیار دردناک و تلخی را برای اداره این مناطق تجربه کرده‌ اند. عدم توانایی گروه های فلسطینی برای تدوین یک استراتژی منسجم در برابر اسرائیل و در نتیجه نداشتن یک برنامه ملی مشخص، عدم وفاداری به دولت تازه تاسیس و فرو افتادن در گرداب منافع حزبی و قبیله‌ای و سرانجام درگیری ‌های مسلحانه جناحی و غرق کردن نوار غزه در هرج و مرج و بی ‌قانونی، کارنامه ‌ای است که گروه های فلسطینی در اداره نوار غزه از خود به جا گذاشته‌اند. از آنجا که معمولا وجود یک قدرت اشغالگر خارجی، سبب اتحاد و انسجام گروه های داخلی می‌شود، بنابراین، تفرقه بین گروههای فلسطینی را به سادگی نمی‌توان به "توطئه اسرائیل" نسبت داد و به همین علت، برخی از تحلیلگران آن را به پای عدم بلوغ سیاسی گروههای فلسطینی برای تفاهم با یکدیگر بر اساس اصول دموکراتیک می ‌نویسند. در مواجهه با چشم‌انداز بروز یک جنگ داخلی دامنه‌دار، طبق برخی گزارش‌ های مطبوعاتی، تعدادی از چهره ‌های رادیکال فلسطینی مانند فاروق قدومی، عضو ناراضی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) خواستار اشغال مجدد نوار غزه از سوی اسرائیل شده ‌اند تا دستکم، وظایف ناشی از اشغال و اداره مدنی سرزمین سرشار از مشکل نوار غزه به گردن دولت عبری افتد. اسرائیل اما با وجود شلیک روزانه موشک ‌های قسام از نوار غزه به شهرک‌ های خود، هیچ علاقه‌ای به اشغال دوباره این سرزمین و به عهده گرفتن مسئولیت‌ اداره آن ندارد و حتی برخی تحلیل‌گران اسرائیلی بر این باورند که گروههای فلسطینی به قصد تحریک اسرائیل برای اشغال مجدد نوار غزه، بر ادامه موشک پراکنی به شهرک ‌های اسرائیلی اصرار می‌ورزند. رواج این نوع بحث ‌ها در اسرائیل و سرزمین‌ های فلسطینی نشان می ‌دهد که چهره خشن اشغال، در حال رنگ باختن در برابر خشونت جنگ داخلی در مناطق فلسطینی است و چنانچه این وضع ادامه یابد، چه بسا از نظر بسیاری از ناظران بحران فلسطینی، دوران اشغال وضعی مطلوب ‌تر از دوران پس از آن به نظر آید. آیا چشم‌انداز هراسناکی که ابومازن نسبت به آن هشدار داده است، گروه های فلسطینی را نسبت به ضرورت همبستگی ملی و پرهیز از دنبال کردن منافع حزبی و ایدئولوژیک متقاعد خواهد کرد؟ عمق تراژدی رویاروی فلسطینی‌ها اقتضاء می ‌کند که به پرسش فوق، پاسخ خوشبینانه ‌ای داده شود، اما اگر این خوش‌بینی در عمل تحقق پیدا نکند، روزی فرا خواهد رسید که از دوران اشغال به عنوان روزهای خوش فلسطینی ‌ها یاد خواهد شد! خدمات
محمود عباس (ابومازن)، رئیس دولت خودگردان فلسطین در چهلمین سالروز جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل که منجر به اشغال بخش وسیعی از سرزمین‌های عربی از جمله نوار غزه و کرانه غربی رود اردن توسط ارتش اسرائیل شد، فلسطینی‌ ها را در لبه پرتگاه جنگ داخلی دانست و تاکید کرد که جنگ داخلی همانند و حتی بدتر از زندگی تحت اشغال نظامی است.
'جنگ داخلی فلسطینیان بدتر از اشغال نظامی اسرائیل'
تحلیلگری که برای مدتها نظریه جزیره ثبات را مطرح میکرد اینک با اوج گرفتن اعتراضات و فراگیر شدن آن در شهرهای مختلف ایران، با یک چالش بزرگ مواجه شده بود. این نظریه نمیتواند توضیح دهد که چگونه جزیره ثبات در منطقه ای پرآشوب در خاورمیانه، خود انبار باروتی از نارضایتی ها و شکافهای طبقاتی است و هر لحظه ممکن است شعله ور شود در روزهای اخیر به ویژه پس از تظاهرات روز پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶ در مشهد، تحلیلها و گمانه زنیهای فراوانی درباره انگیزه تظاهرکنندگان و ماهیت اعتراضات منتشر شد. هرکسی به فراخور دیدگاه و موقعیت و البته منافع خود تلاش میکند آنچه رخ داده را تحلیل و بررسی کند. هر کسی تلاش میکرد (علت) یا به بیان دیگر (دلیل) شکل گیری واقعه را توضیح دهد. برخی در تفاسیر خود تنها از یک علت نام میبردند و برخی دیگر یک مجموعه عوامل را مسبب بروز وضع موجود دانستند. عده ای منشاء نارضایتیها را دسیسه دیگران خواندند و عده ای نیز آن را توطئه آمدنیوز. وزیر فرهنگ سابق معترضان را موج بی ریشه دانست و دیگری از دستهای پنهان صحبت کرد و نوشت: "وقتی اعتراضات مسالمت آمیز مردم نسبت به گرانی، تورم، فساد، فقر، بیکاری و نبود آزادیهای سیاسی-اجتماعی تبدیل به شورشی با شعار براندازی و توصیه به اقدامات خشن شود، و بناهای دولتی را آتش کشد، باید به برخی دستهای پنهانی که این اعتراضات را بدان سمت سوق می دهند، اندیشید." معصومه ابتکار در توییت خود، ریشه اعتراضات را در عربستان سعودی جستجو کرد و نوشت معترضان باید بدانند از کجا هدایت میشوند و رهبرشان کیست؟ اسحق جهانگیری در سخنان خود جناح رقیب دولت در حاکمیت را مقصر دانست و با طعنه گفت: کسانى که حرکت سیاسى در خیابان علیه دولت را آغاز کردند بدانند دود آن به چشم خودشان می رود. تحلیلگر دیگری که برای مدتها نظریه جزیره ثبات را مطرح میکرد اینک با اوج گرفتن اعتراضات و فراگیر شدن آن در شهرهای مختلف ایران، با یک چالش بزرگ مواجه شده بود. این نظریه نمیتوانست توضیح دهد که چگونه جزیره ثبات در منطقه ای پرآشوب در خاورمیانه، خود انبار باروتی از نارضایتی ها و شکافهای طبقاتی است و هر لحظه ممکن است شعله ور شود. تحلیلگر دیگری در ریشه یابی تحولات اخیر به این نتیجه میرسد که جرقه اوّل تظاهراتی که از دید او امام جمعه مشهد و طرفداران احمدی نژاد عامل آن بوده اند در نهایت سرکوب خواهد شد و معتقد است که علم جامعه شناسی میگوید جنبش ایجاد شده در ایران شکست خورده و به اختناق سیاسی بیشتر و ناامیدی اجتماعی خواهد انجامید. اما به راستی علم جامعه شناسی چنین چیزی میگوید؟ اساسا مبنای استدلال جامعه شناسان چیست؟ یک جامعه شناس بر چه اساس یک پدیده اجتماعی را تحلیل کرده و ریشه یابی میکند؟ مشهد دومین شهر بزرگ و پرمساله ایران است. اگرچه از نظر کالبدی فاصله زیادی با تهران دارد و وسعت آن کمتر از نصف تهران و جمعیتش کمتر از یک سوم پایتخت است، اما نه مسایل و مشکلات شهری‌اش نصف تهران است و نه بحران‌های اجتماعی و اقتصادی آن یک سوم پایتخت فقر تئوریک در علوم انسانی جامعه شناسان یا مورخان در علوم انسانی روشهای مخصوص به خود را دارند. در تحلیل و ریشه یابی اعتراضات سراسری اخیر ایران برخی جامعه شناسان قدری واقع بینانه تر به ماجرا نگاه کردند و صرفنظر از هیجان و فرافکنی، عوامل دیگری را مسبب بروز وضع موجود دانستند که پدیده اجتماعی ایجاد شده را منطقی تر توضیح میداد. فاکتورهایی نظیر ناکارآمدی نظام، استبداد، ناامیدی از اصلاحات ، فساد سازمان یافته، شکاف طبقاتی، ولخرجی نظام در خارج از مرزها، تحمیل سبک زندگی، فقر و بیکاری، موانع بر سر تولید و یا صنایع نیمه تعطیل، سیستم قضایی ناعادلانه و حتی بحران محیط زیست. اما مسایل جامعه شناسی در عمل به مراتب پیچیده تر از اینهاست که بتوان آن را صرفا با گفتن چند اسم، صورتبندی کرد و توضیح داد. تحلیلگری که تلاش میکند همه چیز را با تئوری جزیره ثبات توضیح دهد حتی زمانی که واقعیات اجتماعی، خلاف نظرش را نشان میدهد باز هم تلاش میکند تئوری خود را نجات دهد و بگوید نفس برگزاری تجمع و تظاهرات به معنای آن است که ایران، جزیره ثبات است. البته ناکارآمدی این نظریه جایی آشکار میشود که واضع این نظریه، فکتهای اشتباه راه کنار هم میگذارد و به اشتباه میگوید اینکه نه خونی از دماغ کسی ریخته و نه به سوی کسی شلیک شده‌ و نه بحرانی ایجاد شده و نه اغلب کسی دستگیر شده‌، به معنای آن است که ایران جزیره ثبات است. بیشتربخوانید: بدیهی است که چنین نظریه هایی که با فکتها هم سازگار نیست نه در علوم طبیعی درخور توجه است و نه در علوم انسانی کسی آن را جدی میگیرد. نظریه هایی که همیشه درست از آب در میآیند از نظر روششناختی لنگ میزنند. این دست دیدگاهها و نظریه های جعلی و ساختگی جامعه شناسی یا سیاسی، بر مبنای دستورالعمل فیلسوف سیاسی مشهور کارل پوپر، ابطال پذیر نیستند و اینطور به نظر میرسند که همیشه درست کار میکنند. این دیدگاهها مبتنی بر فکتهای موجود نیستند و از فیلتر ایدئولوژیک صادر شده اند. اینترنت اقیانوس پهناوری از اطلاعات است که به نظر میرسد در آن همه چیز میتوان پیدا کرد و در معرض آراء و ایده ها و نظریات گوناگون قرار گرفت. اما این تنها یک روی سکه است و روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان و پژوهشگران فناوری، این ایده را دست کم به این شکل تایید نمی کنند. یکی از پیامدهای فناوری های نوین ارتباطی این است که افراد در یک لوپ معیوب از ایده های مطلوب خود گرفتار می شوند نمیبینم پس نیست سوگیری در کلام تحلیلگران اجتناب ناپذیر است. استخدام کلمات با بار معنایی یا عاطفی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب، مغالطه و یا گفتن بخشی از واقعیت از شگردهای رایج تحلیلگران است. یکی از زیانبارترین روشها اثری است که با عنوان "یکسو گرایی تایید" شناخته میشود. تحت تاثیر یکسوگرایی تایید ما عموماً نه تنها تمایل داریم که مدرک مخالف با دیدگاه هایمان را نادیده بگیریم (و به غلط تفسیر کنیم)، بلکه اتفاقا دوست داریم تنها به دنبال مدارک تاییدکننده نظریه مان بگردیم. اما فکتها آن چیزی نیستند که ما تمایل داریم باشند. یک فرد با گرایش اصلاح طلبی تمام تحولات اجتماعی را به شکلی تحلیل میکند که نتیجه استدلال، تایید کننده دیدگاه اصلاحطلبانه باشد. هیچکس دوست ندارد که نظریات و باورهایش غلط و ناکارآمد باشند. کسی که به طبقه روحانیت یا سپاه تعلق خاطر یا وابستگی مالی داشته باشد به دنبال نظریه هایی است که دیدگاهاش را تایید میکند و مثلا علت تظاهرات سراسری را در تحریک بیگانگان جستجو میکند و نه در ناکارآمدی نظام حاکم. این موضوع به خصوص با گسترش شبکه های اجتماعی، وجوه دیگری نیز پیدا کرده است. اینترنت اقیانوس پهناوری از اطلاعات است که به نظر میرسد در آن همه چیز میتوان پیدا کرد و در معرض آراء و ایده ها و نظریات گوناگون قرار گرفت. اما این تنها یک روی سکه است و روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان و پژوهشگران فناوری، این ایده را دست کم به این شکل تایید نمی کنند. یکی از پیامدهای فناوری های نوین ارتباطی این است که افراد در یک لوپ معیوب از ایده های مطلوب خود گرفتار می شوند. اثر "فیلتر حباب" نه تنها باعث می شود که ایده ها و نظریات یا دیدگاههای مخالف به فرد نرسد بلکه انسان را در حصار اندیشه ها و اطلاعات خود گرفتار می کند. حباب اطلاعات مفهومی است که نخستین بار توسط الای پارایزر در کتابی با همین نام معرفی شد. بر اساس نظر او وبسایت ها در شبکه اینترنت الگوریتمی را دنبال می کنند که بر مبنای آن اطلاعاتی که باید به کاربر برسد عملا دست‌چین و غربال می شوند. مبنای این غربال نیز سابقه جستجوهای قبلی کاربر است و همچنین رفتار هر کاربر در زمان کلیک کردن. بنابراین فرد با دنیایی مواجه می شود که در عمل فیلتر شده و غربال شده است. غربالی که باعث می شود اطلاعاتی که با مواضع و دیدگاه های کاربر هماهنگی بیشتری دارند دست چین شده و بیشتر در اختیار او قرار بگیرند. این فیلتر باعث می شود نظر شخصی فرد روز به روز ظاهرا بیشتر اثبات شود و با مشاهده افراد هم رای و هم نظر در دنیای مجازی پیرامون خود این تصور ایجاد شود که همه مانند او فکر می کنند. این همان توهّم ویرانگری است که باعث میشود یک تحلیلگر سیاسی یا مدرس فلسفه چنان از واقعیات جامعه و تحولات اجتماعی دور مانده باشد که یک جامعهی غرق در شکاف طبقاتی و بحران و به زبان عامیانه آتش زیر خاکستر را به اشتباه جزیره ثبات بخواند. یک تحلیلگر سیاسی ممکن است جرقه اولیه تظاهرات سراسری در ایران را در شکاف طبقاتی و رانت و فساد و تبعیض به سود طبقه روحانیت بیابد و بگوید اختصاص بودجه ۸۹۷ میلیارد تومانی مرکز خدمات حوزه‌های علمیه، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، بودجه ۳۰۳ و نیم میلیارد تومان جامعة المصطفی العالمیة در جامعه ای با ۳۵ درصد نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده و حدود٤٠ درصد جمعیت زیر خط فقر و چهاردهم درصد کپرنشین، عامل اصلی بروز این وضعیت بوده است جامعه شناسی و مساله تبیین جامعه شناسی به مثابه یک علم باید بتواند پدیده های اجتماعی را تببین کند و توضیح دهد. در عین حال باید قادر باشد تحولات اجتماعی بعدی را نیز تا حدودی پیشبینی کند. اگرچه مفهوم پیشبینی در علوم انسانی با علوم تجربی تفاوتهای بسیار دارد. یک مورخ یا تحلیلگر سیاسی ممکن است ریشه مشکلات خاورمیانه را در توافقنامه سایکس-پیکو جستجو کند و بگوید این توافق‌نامه بود که به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد و ریشه مشکلات کنونی در منطقه به توزیع ناعادلانه ثروت یا حتی ناهمگونی قومیتی در این تقسیم بندی باز می گردد. در نگاه اول شاید به نظر برسد که این تفسیر منطقی است. اما آیا این نظر در تبیین و توضیح آن چه که در بهار عربی اتفاق افتاد، اقناع کننده است؟ اگر تحلیلگر دیگری نفت یا خشکسالی یا بیکاری یا تحولات پس از حملات یازدهم سپتامبر یا انحلال ارتش حکومت عراق و یا حتی خودکشی طارق طیب محمد بن بوعزیزی، دستفروش تونسی را جرقه اصلی پدیده بهار عربی اعلام کند چه باید گفت؟ یک تحلیلگر سیاسی ممکن است جرقه اولیه تظاهرات سراسری در ایران را در شکاف طبقاتی و رانت و فساد و تبعیض به سود طبقه روحانیت بیابد و بگوید اختصاص بودجه ۸۹۷ میلیارد تومانی مرکز خدمات حوزه‌های علمیه، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، بودجه ۳۰۳ و نیم میلیارد تومان جامعة المصطفی العالمیة در جامعه ای با ۳۵ درصد نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده و حدود٤٠ درصد جمعیت زیر خط فقر و چهاردهم درصد کپرنشین، عامل اصلی بروز این وضعیت بوده است. همانگونه که ذکر شد کار بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی و روانشناسی این است که پدیده های اجتماعی یا فردی را ریشه یابی کرده و یا بتوانند توضیح دهند. بر خلاف علوم طبیعی که میتوان در آزمایشگاه دریافت که برای مثال A علت B است یا نه، در علوم انسانی چنین چیزی تقریبا محال است. چنین علت یابی گاهی بی نهایت دشوار و بلکه کاری است پر از احتمال خطا. تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی اگرچه پیچیده و دشوار است اما این پیچیدگی به معنای بی حساب و کتاب بودن نیست. کارآمدی یا ناکارآمدی دیدگاهها و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی ناظران، با گذر زمان و تنها در بستر تحولات اجتماعی مشخص خواهد شد.
مشهور است زمانی که صدای انقلاب فرانسه بلند شده بود ماری آنتوانت از کسی پرسید: مردم چه می‌خواهند؟ در پاسخ شنید که گرسنه‌اند و نان می‌خواهند. او که از روند جامعه آگاهی چندانی نداشت بلافاصله پرسیده بود اکنون که نان ندارند چرا شیرینی نمی‌خورند؟ البته ماری آنتوانت تنها شخصیت تاریخی نیست که تا بدین پایه از واقعیتهای جامعه و از تحولات اجتماعی بی اطلاع بوده است. حتی جامعه شناسان و سیاستمداران نیز گاهی چنان از واقعیات درون اجتماع دورند که تمام محاسبات و برآوردها و پیش‌بینی هایشان اشتباه از آب در می آید.
تظاهرات اعتراضی در ایران، روند طبیعی اجتماع یا توطئه دیگران؟
ايران و افغانستان ۹۳۶ کيلومتر مرز مشترک دارند و تهران در کنفرانس توکيو برای بازسازی افغانستان، تعهد کرد که ۵۶۰ ميليون دلار به صورت کمک بلاعوض و وامهای درازمدت، در اختيار دولت جديد افغانستان قرار دهد. اخيراً وزير خارجه ايران به کابل رفت و در دومين نشست مشترک همکاريهای اقتصادی افغانستان و ايران شرکت کرد. ايران اگرچه منتقد حضور نظامی آمريکا در افغانستان است، اما روابط خوبی با دولت تحت حمايت واشنگتن در کابل دارد. افغانستان و ايران علاوه بر مرز مشترک، در دين، زبان و فرهنگ نيز با همديگر اشتراکاتی دارند. ولی همزمان برخی از مقامات غربی و افغان در افغانستان از گسترش فعاليت های فرهنگی و مذهبی ايران در افغانستان ابراز نگرانی کرده اند. در مطبوعات غرب نيز گزارشهايی از فعاليتهای اطلاعاتی (استخباراتی) ايران در افغانستان منتشر شده است. چنانچه چندی پيش مقامات بريتانيايی يک مترجم سرفرمانده ناتو در افغانستان را به اتهام جاسوسی برای ايران به دادگاه احضار کردند. در بحث اين هفته، به نقش ايران در بازسازی افغانستان و نگرانی هايی که در مناسبات ايران با افغانستان وجود دارد پرداخته ايم. در اين بحث، سلطان احمد بهين سخنگوی وزارت خارجه افغانستان، داد نورانی روزنامه نگار و تحليلگر افغان و صادق صبا تحليلگر بخش جهانی بی بی سی شرکت دارند. خدمات
روابط افغانستان و ايران، از زمان سقوط طالبان به طور چشمگيری بهبود يافته است. حامد کرزی رييس جمهور افغانستان، در پنج سال گذشته سه بار از ايران بازديد کرده و ايران به عنوان کشور همسايه و همزبان افغانستان، حضور گسترده اقتصادی و فرهنگی در اين کشور دارد.
بحث هفته: حضور ايران در افغانستان
اين راهپيمايی مسالمت آميز ساعتی پيش پايان يافت و راهپيمايان قرار دارند در پارک مرکزی نيويورک اجتماع کنند. ده هزار پليس در طول مسير راهپيمايی صف کشيده بودند تا در صورت بروز هر گونه مشکل يا خشونتی مداخله کنند اما راهيمايی با مشکلی روبرو نشد. راهپيمايان مجموعه ای از قشرهای مختلف بودند از کهنه سربازان جنگ ويتنام تا فعالان حقوق زنان، بيکاران، کارگران صنايع فولاد، و والدين سربازان کشته شده در جنگ عراق. برخی از راهپيمايان پلاکاردهايی حمل می کردند که بر آن نوشته شده بود: " چگونه از يک سرباز می خواهيد که برای يک دروغ در عراق کشته شود؟" راهپيمايان اکنون در پارک مرکزی جمع می شوند. عده ای از سرشناس ترين چهره های مخالف حزب جمهوريخواه در اين اجتماع صحبت خواهند کرد. کنگره عمومی حزب جمهوری خواه به مدت چهار روز در نيويورک برگزار خواهد شد. خدمات
در آستانه برگزاری کنگره عمومی جمهوريخواهان آمريکا در نيويورک نزديک به 100 هزار نفر در خيابانهای منهتن در مخالفت با پرزيدنت بوش راهپيمايی کرده اند.
تظاهرات 100 هزارنفری مخالفان بوش در نيويورک
انتشار خبرهای مراکز دولتی و علمی در لزوم تعطیل مراکز دینی و رعایت مقررات حفاظت از جان مردم در برابر ویروس کرونا، از همه سو با استقبال مردم مواجه نبود. مراجع کمتر در این باب سخن گفتند و با احتیاط گاهی با ستاد مبارزه با کرونا همصدایی نشان دادند. اما این مجادله، همراه با تجویز موادی به عنوان داروی بهبود مبتلایان، از ادرار شتر تا روغن عنبرنسارا موجی قوی از مقاومت مردم را در پی آورد. این بار در خط اول مبارزه طنزنویسان و شاعران طنزپیشه بودند که در صدها بیت، دور از عقل بودن این نوع مداوا را در گوش مردم زمزمه کردند، تا سرانجام مبدع فکر ادرار شتر دستگیر و به تقلب خود اعتراف کرد. ازدواجی که عقب افتاد بگذار تا این بگذرد اما در پشت پرده هنر و فرهنگ خبرها هست. شاعران پرکارترین‌اند، نقش سازان فیلم و نمایش و پیشکسوتان هنر، از احوال سخت خود زندگی حکایت‌ها دارند، گرچه به آبروی نام و اعتباری که دارند، دم برنمی‌آورند. قصه‌نویسان و شاعران، به طبع نازکدلترین صنعتگرانند که گفته‌اند اشک هنرمند از بی‌قراری اوست. بگذارید کرونا برود و سالی بگذرد و تابلوها و مجسمه‌ها از گوشه کارگاه‌ها و خانه‌ها به درآید تا بگویم که در انتهای جاده بن‌بست هم هنرمند راهی به رستگاری می‌یابد. عکس دیدنی از نسیم شوستری پرستار بخش کرونای بیمارستان فیروزآبادی است. او از ابتدای شیوع ویروس کرونا شبانه روزی در حال خدمت‌رسانی به بیماران بوده است. قرار بود در اسفند ۹۸ ازدواج کند، اما به خاطر گسترش بیماری کرونا و حضور دائم خانم شوشتری در بیمارستان این مراسم به تعویق افتاد. حالا با کم شدن تدریجی این بیماری وی به همراه همسرش در حال تدارک برای انجام مراسم عروسی است تا هر زمان که مقدور بود این زوج، زندگی مشترک خود را آغاز کنند. حسن شیروانی خبرنگار ایرنا هم هنرنمایی کرد که این دو عکس پرستاری را در کنار هم نهاد که نشان می‌دهد وجود پرستاران، برای بیماران کرونایی، نسیمی از عشق و تعهد است. به حسن وجود اینترنت و شبکه‌های ارتباطی راحت، شاعران با هم گرد می‌آیند، شعر می‌خوانند و مضمون می‌پراکنند، و این گردهم‌آیی‌ها در هر جا باشند میهمانانی دارد از هرات و کابل، و هم از شیراز، اصفهان، رشت و خراسان. هیلا صدیقی، شاعر روزگار ما، غمنامه‌ای سروده است که از همین می‌گوید: غم نهادینه می‌شود وقتی گورها جای کافه‌ها پر شد وقتی از انتشار تاریکی نور، ماهی و دستمان سر شد وقتی از کوچه‌های بی‌لبخند شیطنت‌های کودکان پربست هر کس از زندگی مجالی یافت کار و بار و حسابش آجر شد روزگار انتقام سختی خواست از بشر با تمام ابزارش وقتی روی زمین بخشنده غارت زندگی، تفاخر شد… خاما سانسور بیدارست اما عجبا که سانسورگران و دستگاهی که وجودش ضایعه‌ایست بر فرهنگ و هنر، چابک و پرکار می‌نماید. و همزمان کتابفروشی‌های کوچک‌اند که برای همیشه تعطیل می‌شوند. هر چند روز یکی از ساکنان شبکه‌های اجتماعی ناله سر می‌دارند و از بچه‌های محل می‌خواهند تا فرصت شد "حالا که دارد می بندد، کتاب‌هایش را بخریم، چاپ‌های قدیمی که دارند، نصف قیمت است. با خریدتان، به آن‌ها کمک می‌کنید تا ماشین بهتری برای مسافرکشی بخرند." یکی از پرکارترین قصه‌نویسان معاصر ایران یوسف علیخانی است که ده‌ها رمان و قصه وی خوانندگان هزاری دارد. از میان آن کتاب‌ها "خاما" گوهری است درخشان. و چه خوب که مردم قصه‌خوان قدرش دانستند و در ۲۷ ماه جمعا ۱۵ بار تجدید چاپ شد. تا این که نویسنده آخرای هفته در تلگرام نوشت: هجده‌روز قبل که گفتم "خاما دیگر چاپ نمی‌شود" خیلی از دلواپسان گفتند "این بازی جدید یوسف علیخانی است که کتابش پرفروش بشود." "پس سکوت کردم، حتی وقتی از ارشاد زنگ زدند که 'کتاب‌تان لغو مجوز نشده، چرا چنین چیزی را در فضای مجازی نوشتید؟ ' گفتم: "در جریان بودید برای کتابی که شما دو سال و نیم قبل مجوز دادید و پانزده بار تجدیدچاپ شده بود، در چند ماه گذشته، چند بار جوابگوی بچه‌های بالا قرار گرفتم؟" نویسنده صبور افزوده است: "اما امروز رسما در سایت اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم خاما لغو مجوز شد و روبرویش نوشتند: مغایر با ضوابط نشر. همین." قصه خاما از یوسف علیخانی حکایت آشنایی است که به زبان تازه‌ای از درد سخن می‌گوید.عاشقانه‌ای غمگین اما نه از جنس ماتم. عاشقانه‌ای رویایی اما نه آنقدر دور از ذهن. عاشقانه‌ای آرام اما نه یکنواخت. رمان خاما عاشقانه‌ای است که از دل جنگ و خون بیرون کشیده شده است. خاما روایتی از کردهایی را تعریف می‌کند که در دوران پهلوی اول آنها را به ارسباران تبیعد کردند. جرم آنها مبارزه علیه ترک‌های کشور ترکیه در حاشیه کوه‌های آرارات بود. اکنون آنها در این تبعیدگاه چیزی جز خودشان ندارند. با وجود همه این ملال‌ها و دردهای حک شده بروی ذهن و قلبشان، باز هم عاشق می‌شوند و دل می‌بازند. در این میان خلیل جوانی است که باب و دایه‌ای جسور و شریف دارد و خامایی که معشوقه است. عشق خلیل و خاما در این تبعیدگاه شنیدنی است. دیروز دیوار مزار فردوسی روز فردوسی و شاهنامه خوانی ‏۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی خالق شاهنامه است. درست در همین زمان خراسانیان خبر داده‌اند که چه نشسته‌اید نقاشی‌های شاهنامه‌ای را که از چند سال پیش شهرداری مشهد بدان همت گماشت امسال به همت آستان قدس رضوی سپید شد. واکنش کسانی که شاهنامه را یکی از شعرهای حماسی ادبیات جهان می‌دانند و به خصوص به نقش این نامه بزرگ در حفظ زبان فارسی و آداب ایرانیان اشاره دارند، قابل تصور است. یکی از شاهنامه‌پژوهان گفت هر که رستم را از دیوار پاک کرد، سعی بیهوده‌ای به کار برد. رستم هزار سال است در مقابل متحجران ایستاده است. دیوار مزار فردوسی آذر بهرامی در همان روزها نوشت: این هم یادمان بماند چطور, بلوار فردوسی در مشهد منقش و زیبا شد به نام فردوسی و تصاویری زیبا از شاهنامه با زحمت وهزینه فراوان شهرداری شکل گرفت و یکشبه آستان قدس رضوی آن را سفید کرد. البته مجموعه آرامگاه فردوسی تنش‌های بسیاری را از سر می‌گذراند. همزمان با هشدارها که با سکوت ادارات خراسان همراه بود، خبرهایی از خوزستان رسید که نشان می‌داد امسال نیز چون همه سال در شهرهای مختلف آن شاهنامه‌خوانی و روایت و نقالی برپا بود، گرچه مقررات دوران کرونا مانع از برگزاری مراسم بزرگ و با حضور جمعیت فراوان بود، اما مردم عاشق به بهانه تجلیل از معلمان شاهنامه‌خوانی، به یادها آوردند که چه سهم بزرگی مردمان بختیاری دارند در حفظ شاهنامه در همه سال‌ها. یکی از این گزارش‌ها از قدردانی از نوربخش احمدزاده و دخترش مهربانو نیوشا حکایت داشت که سال‌هاست در حال آموختن هنر روایت‌گری و نقالی به خانواده‌های خوزستانی هستند. از جمله این که بیش از ۳۰۰ هنرآموز در کلاس‌های شاهنامه‌خوانی، تحت نظر این خانواده مشغولند. همزمان باشگاه شاهنامه‌پژوهان و خبرگزاری‌های منطقه هم خبر دادند که مینا حقانی و علی اکبری‌فر زوج شاهنامه‌خوانی هستند که در زورخانه‌‌های خوزستان نقالی می‌کنند. این مراسم ۳۰ سال است که به صورت خود جوش از مناطق بختیاری‌نشین به دیگر شهرهای استان منتقل می‌شود و گاه هزاران نفر از سراسر کشور در آن حضور می‌یابند. چند فیلم تهیه شده از شاهنامه‌خوانی در خوزستان نشانگر آن است که حتی در سال کرونایی هم روز فردوسی توسط مردم برگزار شد. تصویر دلپذیر پرندگان مهاجر، میانکاله روز جهانی مهاجران پرنده امسال روز جهانی پرندگان مهاجر با شعار پرندگان، دنیای ما را به هم پیوند می‌دهند نامگذاری شده است. این شعار با هدف اهمیت حفاظت و احیای پیوستگی اکولوژیکی و یکپارچگی اکوسیستم‌هایی که جابجایی طبیعی پرندگان مهاجر را پشتیبانی می‌کنند و برای بقا و تندرستی آنها ضروری هستند، انتخاب شده است. روز جهانی برای ایران کشوری که ۵۳۵ گونه پرنده در آن دیده می‌شود که یک سوم پرندگان جهان است، در زمانی اتفاق افتاد که پرندگان مهاجر یک ماه قبلش در میانکاله به چیزی شبیه به ویروس کرونا دچار آمدند. حتی شکارچیان وقتی مطابق همیشه نزدیک بهار راهی آنجا شدند صحنه‌ای دیدند که موضوع هزاران عکس دلخراش و ده‌ها فیلم مستند شده است. هزاران هزار از این پرنده کمیاب، در برابر چشم‌های گریان حاضران یک یک جان می‌دادند و بر سطح آب روان می‌شدند. فریاد ده‌ها نهاد غیردولتی طبیعت‌گرا بلند شد. خبرش به تمام طبیعت دوستان عالم رسید. یکی از این نهادها یادآوری کرده که چطور، مازندران و گیلان شدند قتلگاه پرندگان مهاجر. آنان از "اکومافیا" یاد کردند که محصول فقر و ناآگاهی است. وقتی محلی‌ها زمین، باغ و امکان زندگی را با تصاحب آب و خاکشان می‌فروشند، راهنمای شکارچیان و تاجران خون پرندگان مهمان سرزمینشان می‌شوند. سود این تجارت هم در جیب اکومافیاست. حافظان طبیعت اعتقاد دارند: پرندگان مهاجر رابطان نامرئی در سراسر زمینند میان گیاهان، آب، خاک، دانه، حشرات و آسمان. برخی از آنها برای سالها میلیونها کیلومتر پرواز می‌کنند و سراسر جهان را زیربالهایشان دارند. پرندگان مهاجر نماد زندگی و امید و آزادیند. از بین بردن زیستگاه و شکارشان خیانت به کل سیاره سبز ماست. پاپریکا، با مدیرش در رثای پاتوق شهر را پاتوق‌هایش می‌سازد، و پاتوق‌ها از اهل فرهنگ جان می‌گیرند. در جهان دیگر، وقتی کافه‌ای پاتوق سارتر یا جک لندن با همینگوی شد، دیگر بسته شدنی نیست. صدها سال می‌ماند و سود می‌رساند به اهل محل، نسل‌های بعدی فرهنگیان، همان جا رشد می‌کنند. تهران با اولین روزهایی که با تمدن صنعتی جهان شمول آشنا شد، پاتوق‌های خود را یافت. بزرگان می‌ساختند، اما تا اهل فرهنگ به آن سر نمی‌زدند پاتوق نمی‌شد. در ایران اما انقلاب، پاتوق‌ها را از نفس انداخت و بست. تا دهه اخیر که باز شهرها پاتوقی یافته‌اند، همه شهرها. پاپریکا یکی از پاتوق‌های خیابان ویلای تهران همچون ده‌ها دیگر، توسط خانمی فرنگی اداره شد و اینک نیست. حتی در همسایگیش کافه تهرون هم نزدیک است کلنگی شود. حسین علیزاده موسقیدان برجسته، هم دست به قلم شد در رثای کافه تهرون: عشق که جا و مکان نداره کافه تهرون : همه‌ی‌تهرون کافه تهرون: دریا دلی امیرحسین کافه تهرون: لبخند زندگی بخش میثم کافه تهرون: مهرومهربانی صفورا کافه تهرون: سیر تو تاریخ‌نگاری علیرضا. کافه تهرون و فرشته‌هاش هر جا برن، ما هم باهاش کافه تهرون شمائید بابا نه اون حیاط...... راستی! بعدیش کجاس؟ تا ما بریم پیدا کنیم چار دیواری براه کنیم بازم بشیم همسایتون صفا کنیم با همه‌تون شهر تهرون، کافه تهرون قلب تهرون، کافه تهرون کارتون هفته از: سلمان طاهری سلمان طاهری
روز فردوسی بود، رستم از دیوار مزار خالق شاهنامه پاک شد. روز جهانی پرندگان مهاجر بود، شکارچی، پرنده و شکاربان را با یک تیر زد. در ماه رمضان و نزدیک عید فطر، عالمان هشدار دادند که جدال دین و علم درکارست، نوحه‌خوانان می‌گویند نماز جمعه را در راه قرنطینه فدا کردید گذشتیم، اما راه‌پیمایی روز قدس را نمی‌توان گذاشت و گذشت.
هفته هنر و فرهنگ؛ روحانیون فعال، هنرمندان بیکار، جنگ علم و دین
اين انفجار از چنان قدرتی برخوردار بوده که در نتيجه آن حفره عمقی در سطح خيابان ايجاد شده است. در اطراف پاسگاه پليسی که هدف بمبگذاری انتحاری قرار گرفت، بلوک های بتنی کارگذاشته شده بود تا از حملات انتحاری با خودروهای بمبگذاری شده محفوظ بماند. گزارش ها حاکی از اين است که در نتيجه انفجار روز يکشنبه حداقل 25 نفر نيز زخمی شده اند. خودروهای پارک شده در نزديکی محل انفجار نيز دچار آتش سوزی شدند. خبرنگار بی بی سی در بغداد می گويد با توجه به افزايش شمار کشته شدگان در نتيجه موج تازه حملات انتحاری (با استفاده از خودروهای بمبگذاری شده)، دولت جديد عراق به طور فزاينده ای تحت فشار قرار گرفته تا راهی برای توقف حملات بيابد. خدمات
يک بمبگذار انتحاری با انفجار کاميونی پر از مواد منفجره در کنار يک پاسگاه پليس در جنوب شرق بغداد، دست کم 20 نفر را کشت.
25 کشته در نتيجه بمبگذاری انتحاری در بغداد
مهدی ترابی اصفهان و تبریز تا اینجا جدی‌ترین مدعیان کسب جام قهرمانی بوده‌اند. رقابتی داغ و نفسگیر بین مصطفی دنیزلی و امیر قلعه‌نویی. سپاهان برای ششمین جام می‌جنگد و تراکتور با سه نایب قهرمانی، هدفی ندارد جز تصاحب اولین جام قهرمانی. آنها می‌خواهند ۵۰ سالگی باشگاه پرطرفدارشان را با قهرمانی جشن بگیرند. تراکتور در قائمشهر ۴-۰ نساجی را شکست داد. کسی چنین شکستی از نساجی در خانه‌اش به یاد ندارد. دست کم در ۱۲ سال گذشته که آمار دقیق بازی‌ها ثبت شده، این سنگین‌ترین شکست خانگی تیم محبوب مازندرانی است. جالب اینکه طبق همین آمار، تراکتور نیز هرگز در ۱۲ سال اخیر موفق نشده بود تیمی را خارج از خانه با اختلاف چهار گل شکست دهد. سپاهان در سیرجان توانست تیم ته جدولی گل گهر را شکست دهد. حریف هفته هشتم‌شان هم سایپاست که چهار باخت پیاپی را متحمل شده. دو تیم پرطرفدار اصفهان و تبریز، دو دروازه‌بان سرپنجه دارند که هنوز گلی نخورده‌اند. پیام نیازمند و رشید مظاهری هر دو در تیم ملی عضویت دارند و برای شکستن رکورد کلین شیت در تاریخ فوتبال ایران رقابت می‌کنند. کار رشید برای حراست از دروازه‌اش در هفته هشتم سخت‌تر از پیام است چون در آبادان باید مقابل صنعت نفت قرار بگیرد. در حالی که سپاهان در خانه‌از سایپا میزبانی خواهد کرد. یک روز پس از مهدی ترابی، فدراسیون فوتبال نیز شعار مشابهی را در بازی استقلال و سایپا به نمایش گذاشت ترابی و "راه نجات" پیشنهادی‌اش استقلال توانست ۴-۰ سایپا را از پیش رو بردارد. صرف نظر از بحران زدگی سایپا، خود استقلال هم سرحال و پرانگیزه است. استراماچونی روی نوار برد افتاده و تیمش به کمرکش جدول رسیده. جالب اینکه آبی‌ها ۸ ماه پیش با همین نتیجه و در همین ورزشگاه شهر قدس، پیکان را برده بودند. این دو برد، بهترین نتایج خارج از خانه استقلال در سال ۲۰۱۹ است. اما مصدومیتی نابهنگام در بحبوحه موفقیت‌ها کام هواداران استقلال را تلخ کرده. پارگی رباط صلیبی پای چپ داریوش شجاعیان. آنهم در حالی که استراماچونی تازه به ترکیب آرمانی‌اش رسیده بود. داریوش پارسال هم بخاطر مصدومیت مشابه از پای راست ۸ ماه دور بود. حالا که دیاباته بهبود یافته و به ترکیب برگشته، پر کردن جای خالی شجاعیان برای سرمربی ایتالیایی استقلال آسان نیست. پرسپولیس هم ۲-۱ پیکان را برد. مدافع عنوان قهرمانی در رده ششم ایستاده که طبیعتاً مطلوب هوادارانش نیست. گرچه مدیرعامل آنها به تازگی آمده و هواداران‌شان برخلاف تیم رقیب که هر هفته شعار فتحی حیا کن سر می‌دهند، هنوز اعتراضی به محمدحسن انصاریفرد ندارند. بحث‌انگیزترین اتفاق این مسابقه، شادی پس از گل مهدی ترابی بود که پیراهنش را بالا زد تا شعاری فارسی و انگلیسی را روی زیر پیراهنش نشان دهد: تنها راه نجات کشور = اطاعت از رهبری. وینگر خوش تکنیک پرسپولیس که ۳۰ بازی و شش گل ملی در کارنامه دارد، به خبرنگاران گفت من آدم سیاسی نیستم و خوشحالی بعد از گلم «یک کار دلی» بود. روز بعد، مشابه همین شعار (با یک کلمه تغییر) روی پارچه نوشته‌ای دراز در ورزشگاه شهر قدس نصب شده بود تا فدراسیون فوتبال "کار دلی" ترابی را تکرار کند. کلمه‌ای که تغییر کرد، عزت به جای نجات بود. عبارت نجات روی زیرپیراهن ترابی، انتقادات و طعنه‌هایی را در شبکه‌های اجتماعی در پی داشت که چرا "سیاهنمایی کرده" و مگر کشور در خطر است که نیازمند راه نجات باشد. بحران دولتی‌های بی هوادار اولین بار است که خودروسازان ایرانی همسایگی در انتهای جدول را تجربه می‌کنند. رتبه‌های دوازدهم و سیزدهم برای دو تیمی که فاقد پایگاه مردمی‌اند. سایپا با سه جام قهرمانی و ۳۰ سال سابقه نه فقط هوادار ندارد، بلکه حتی فصل گذشته با بیانیه‌های معترضانه کارگران و کارکنان سایپا مواجه شده بود. پیکان هم با ۵۲ سال سابقه با سایپا همدرد است و بردهایش فقط هواداران تیم رقیب را ناراحت می‌کند. پارسال حسین فرکی گفته بود بازی پیکان- سایپا دربی "سکوت خودروسازان" است. لقبی حتی جالب‌تر از ال ترافیکو برای دربی لس آنجلس گالکسی با اف سی لس آنجلس. سایپا بدترین شکست خانگی هشت سال اخیرش را متحمل شد. آنها دهم مهر ۹۰ با سرمربیگری مجید صالح و با همین نتیجه ۴-۰ مغلوب سپاهان شده بودند. روزنامه‌نگاران ورزشی در سالیان اخیر بارها از تمایل دولت در تیم‌داری انتقاد کرده‌اند. جالب اینکه دولت نیز بارها از عدم تمایل به تیم‌داری سخن رانده. منتقدین می‌پرسند اگر هدف سایپا و پیکان حمایت از ورزش است، چرا حامی مالی تیم‌های پرطرفدار اما کم بضاعت شهرستانی نمی‌شوند؟ یا چرا در ورزش زنان سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و حمایت گسترده‌تری از رشته‌های غیر فوتبالی را مدنظر قرار نمی‌دهند؟ بخشش در روز مسابقه عارف غلامی (استقلال) و شجاع خلیل‌زاده (پرسپولیس) از محرومین شهرآورد تهران، صبح روز بازیهای تیم‌شان در هفته هفتم لیگ برتر بخشیده شدند. خلیل‌زاده که بخاطر محرومیتش جزو برنامه کالدرون نبود، صبح روز بازی مقابل پیکان را با تمرینات بدنسازی سپری کرد. مدافع سرخپوشان پس از آنکه متوجه شد عفو خورده، به دلیل خستگی شدید نمی‌توانست به زمین برود. اما استقلالی‌ها که دست کمیته استیناف را خوانده بودند، صبح دوشنبه به غلامی استراحت دادند. یعنی همان ساعاتی که او بخشیده شد تا در ترکیب تیمش به زمین برود و گل اول را هم بزند. پرسپولیس و استقلال بارها به شیوه صدور یا لغو احکام محرومیت معترض بوده‌اند. استقلال پس از شهرآورد با صدور بیانیه‌ اعلام کرد: کمیته انضباطی بیشتر در "تلاش برای ایجاد تعادل در اعمال جریمه و محرومیت" است تا هر دو طرف راضی باشند و کمیته انضباطی را "متهم به جانبداری" نکنند. در بیانیه استقلال آمده بود: «مگر می‌شود هر دو تیم از هر لحاظ درخصوص حوادث یک مسابقه برابر باشند؟» مهدی دادرس عضو کمیته استیناف در واکنش به حجم گسترده انتقادات گفته است: «برای دلخوشی و ناخوشی هواداران رای ندادیم. احساس پشیمانی می‌کنم که می‌خواهیم به فوتبال خدمت کنیم اما این گونه جواب می‌گیریم». خوزستان، برزیلته شرایط سه نماینده خوزستان در لیگ برتر بسیار مطلوب به نظر می‌رسد و همگی در نیمه بالایی جدول قرار دارند. هیچکس در آغاز لیگ به ذهنش هم خطور نمی‌کرد که در پایان هفته هفتم، پرسپولیس سه باخت و استقلال دو باخت را تجربه کرده باشند اما نفت مسجدسلیمان بدون شکست بماند. فولاد خوزستان و صنعت نفت آبادان با امتیازی برابر، رتبه‌های چهارم و پنجم را در اختیار گرفته‌اند. فولاد هفته هشتم میزبان نساجی است و جواد نکونام جوانترین سرمربی لیگ برتر مقابل تیم سابقش می‌ایستد. صنعت نفت پذیرای تراکتور است. نبرد جذاب دو سرمربی خارجی که از سابقه سال‌ها فعالیت در ایران برخوردارند. دنیزلی ترکیه‌ای در برابر دراگان اسکوچیچ اهل کرواسی. مسجدسلیمانی‌ها هم با سرمربیگری مهدی تارتار برای تداوم رکورد بی شکستی‌شان در ورزشگاه بنیان دیزل به مصاف ماشین سازی می‌روند. بالانشینی مشهدی‌ها ناخوشی و رکود صنعتی‌ها در لیگ برتر فقط شامل سایپا و پیکان نمی‌شود. ذوب آهن اصفهان بدون برد در رده چهاردهم است. ذوبی‌ها در حالی باختند که برخی هواداران با سر دادن شعار، خواستار جدایی علیرضا منصوریان شدند. تیم معدنی و صنعتی گل گهر پانزدهم است. ماشین سازی هم بر جایگاه نامطمئن یازدهمی نشسته. ماشین سازی در خانه ۳-۲ به فولاد خوزستان باخت که هر پنج گل در نیمه اول به ثمر رسید. ورزشگاه بنیان دیزل هرگز برای ماشین سازی و پیش از آن گسترش فولاد، پنج گل در یک نیمه در بر نداشت. با این حال اوضاع تیم شهر خودرو مثل پارسال روبراه است. شاگردان یحیی گل محمدی که ذوب آهن را در خانه‌اش تسلیم کردند، در جایگاه سوم قرار گرفته‌اند و مانند پارسال مدعی قهرمانی‌اند. این تیم همان پدیده مشهد است که حالا به نام شهر خودرو بازی می‌کند اما بازیهای خانگی‌اش را در مشهد انجام می‌دهد. شهر خودرو شهر نیست. موسسه‌ای است برای واردات خودرو که دفتر مرکزی‌اش در کیلومتر ۹ جاده مخصوص کرج واقع شده. در ترکیب این تیم بازیکنان شاخصی چون مهدی رحمتی، سروش رفیعی و امین قاسمی‌نژاد بازی می‌کنند. لژیونرها کریم انصاری‌فرد دو گل برای السیلیه قطر زد و رامین رضاییان هم دو گل برای الشحانیه. سردار آزمون یکی از شش گل زنیت سن پترزبورگ را وارد دروازه روستوف کرد. در بلژیک علی قلیزاده پس از مدت‌ها مصدومیت و چند حضور کوتاه، این بار ۹۳ دقیقه در زمین بود و دو پاس گل هم برای برتری شارلروا داد. کاوه رضایی نیز به طور کامل بازی کرد. امید ابراهیمی برای یوپن بازی کرد اما همچنان خبری از سعید عزت‌اللهی نیست. همان طور که میلاد محمدی در گنت نیمکت نشین است. علیرضا جهانبخش کماکان جایی در فهرست ۱۸ نفره تیمش ندارد. در لیگ قهرمانی انگلیس، رایان تفضلی مدافع میانی هال سیتی به طور کامل مقابل کوئینزپارک رنجرز بازی کرد. سامان قدوس تنها لژیونر ایرانی در فرانسه دوران محرومیت را سپری می‌کند و در صورتی که شکایتش به نتیجه نرسید، تا پایان سال ۲۰۱۹ حق بازی ندارد. صادق محرمی در ترکیب لکوموتیو زاگرب قرار نگرفت اما در همین لیگ کرواسی، مهدی مهدیخانی برای واراژدین بازی کرد. سرمربی این تیم لوکا بوناچیچ است که سال‌ها ایران بوده و روی نیمکت سپاهان، ذوب آهن، فولاد، مس، گسترش و استقلال اهواز نشسته. مثلت پرتغالی‌ها (مهدی طارمی، مهرداد محمدی و امیر عابدزاده) برای تیم‌هایشان به میدان رفتند. مجید حسینی نیز مدافع مرکزی ثابت ترابزون است. الله‌یار صیادمنش جوانترین لژیونر ایران که در لیگ یک ترکیه برای استانبول اسپور بازی می‌کند، در نیمه دوم به عنوان یار تعویضی به زمین آمد.
صدر جدول لیگ برتر فوتبال ایران در پایان هفته هفتم، دو تیم هم امتیاز دارد که هنوز گلی نخورده‌اند. سپاهان و تراکتور از هر لحاظ در جدول برابرند غیر از تعداد گل‌های زده.
شش قدم؛ از "حرکت دلی" ترابی تا کورس اصفهان - تبریز
اين مقاله در ارتباط با اظهارات تونی بلر نخست وزير بريتانيا نوشته شده که پنجشنبه گذشته (ششم سپتامبر) ايران را متهم کرده بود که با کمک تسليحاتی به گروههای مسلح شيعه در جنوب عراق در حمله به سربازان بريتانيايی در اين منطقه نقش دارد. به گفته آقای بلر، سلاحهايی که در حمله به سربازان بريتانيايی در جنوب عراق به کار برده شده از همان نوعی است که سپاه پاسداران ايران يا گروه حزب الله لبنان که از پشتيبانی آشکار اين کشور برخوردار است به کار می برند. نخست وزير بريتانيا اذعان کرد که برای اثبات اين ادعا مدرکی در دست ندارد و مايکل روبين، نويسنده مقاله آبزرور نيز معتقد است که هرچند لحن او در مورد ايران محتاطانه بوده، اما توانسته است منظور خود را که مسئول دانستن ايران در قبال بی ثباتی در جنوب عراق است بوضوح بيان کند. مايکل روبين می نويسد طی دو سال گذشته که سربازان آمريکايی در عراق همواره در معرض حمله شورشيان بوده و صدها تن از آنان طی اين حملات جان باخته اند، جنوب عراق که در کنترل ارتش بريتانيا قرار داشته، در آرامش نسبی به سربرده اما از چند ماه پيش بدين سو بيکباره اوضاع در اين منطقه تغيير کرده و حملات گروههای شورشی در عراق نصيب سربازان بريتانيايی و افراد غيرنظامی غربی در جنوب اين کشور نيز شده است. در ميان قربانيان درگيريهای جنوب عراق، مايکل روبين به استيون وينسنت، روزنامه نگار آزاد آمريکايی اشاره کرده که نسبت به نفوذ ايران در پليس عراق هشدار داده بود. وی همچنين به فعاليت حزب الله لبنان در جنوب عراق اشاره کرده که به نوشته او از ژانويه سال گذشته دفاتری در سراسر جنوب عراق گشوده اند و پرچمشان در مجاورت دفتر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در شهر بصره در اهتزاز است. به گفته آقای روبين، حزب الله لبنان و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با ابتکار ايران تأسيس شده و همواره با کمک مستقيم اين کشور فعاليت کرده اند. اما به نوشته اين نويسنده آبزور، بريتانياييها در قبال ادامه آرامش در مناطق تحت کنترل خود، به فعاليت گروههای مورد حمايت ايران در اين منطقه به ديد اغماض نگريستند؛ از جمله هنگامی که گروههای مسلح شيعه مانع ورود دختران بی حجاب به مدارس شدند، نيروهای بريتانيايی هيچ اقدامی برای جلوگيری از اقدامات آنان و تضمين حق تحصيل اين دختران نکردند و هنگامی که پوسترهای آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی در ايران در دانشگاه بصره نصب شد مقامهای بريتانيايی سکوت کردند. در مقاله مايکل روبين در آبزرور از تحقيق و تفحصی رسمی در مورد قيام گروه شيعی تحت رهبری مقتدی صدر در عراق ياد شده که در آوريل 2004 رخ داد. به نوشته آقای روبين، بنابر اين تحقيقات، يکی از مقامهای بريتانيايی مستقر در شهر شيعه نشين کوت در جنوب عراق نسبت به اينکه فعاليت گروههای شورشی شيعه را به عمد بی اهميت گزارش کرده مقصر شناخته شده است. وی همچنين نوشته که در عماره، ديگر شهر شيعه نشين جنوب عراق، در حالی که بسياری از مردم محلی خواهان تبديل دفتر برجای مانده از حزب بعث به درمانگاه بودند، مقامات بريتانيايی اين دفتر را به سپاه بدر تحويل دادند که شاخه نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق است و با کمک ايران شکل گرفته و تجهيز شده است. آن گونه که مايکل روبين نوشته، سپاه بدر اين دفتر را با شعارهای ضد نيروهای ائتلاف تحت فرماندهی آمريکا در عراق تزئين کرد بی آنکه با واکنش ارتش بريتانيا مواجه شود. او ديپلماسی بريتانيا را ساده لوحانه و ناکارآمد توصيف کرده و اين ساده لوحی و ناکارآمدی را تشويق کننده شورشيان عراقی و دولت ايران برای به قتل رساندن سربازان بريتانيايی در عراق دانسته است. نويسنده آبزرور در اين راستا از اظهارات جک استرا وزيرخارجه بريتانيا انتقاد کرده که 28 سپتامبر گذشته در گفتگو با بی بی سی، حمله به ايران را خارج از تصور خود دانسته و تصريح کرده بود که حمله به ايران در فهرست گزينه های کنونی دولت آمريکا در برخورد با اين کشور نيز جايی ندارد. به عقيده اين نويسنده، منظور جک استرا تأکيد بر تعهد بريتانيا در پيروی از ديپلماسی بوده اما اظهارات او در ايران به عنوان ضعف بريتانيا ارزيابی شده است. او همچنين از سياست تعامل که اتحاديه اروپا طی سالهای اخير در قبال ايران در پيش گرفته انتقاد کرده و نوشته که طی سال های2000 تا 2005 ميلادی، حجم مبادلات تجاری ميان ايران و اتحاديه اروپا سه برابر شده و همزمان آمار اعدام در ايران نيز دو برابر شده و ميلياردها دلار در اين کشور صرف فعاليت هسته ای شده است. مايکل روبين تصميم گيرندگان اصلی دستگاه سياست خارجی ايران را رهبر اين کشور و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات دانسته، نه وزارت امورخارجه و نوشته جای هيچ تعجبی نيست که کاردار ايران در عراق به جای اينکه از ميان ديپلماتها انتخاب شده باشد، از ميان اعضای سپاه پاسداران برگزيده شده است. اين پژوهشگر آمريکايی، ديپلماسی ای را که نيروی نظامی را نيز پشتيبان خود داشته باشد ترکيبی پيروزی آفرين خوانده و گفته که اگر مذاکرات هسته ای اروپاييها با ايران موفقيت اندکی هم حاصل کرده، تنها به دليل هويج اروپاييها نيست بلکه چماق آمريکا هم بی تأثير نبوده است. مايکل روبين جامعه ايران را در وضعيتی توصيف کرده که جوانانش به دنبال آزادی و موسيقی و مدهای غربی اند اما رهبرانش از ايدئولوژی ای پيروی می کنند که به دنبال حکومت دينی و صدور انقلاب اسلامی است. به عقيده او، اين وضعيت نه با اصلاحات قابل تغيير است و نه با تعامل و گفتگو، بلکه بهترين انتظاری که غرب می تواند داشته باشد، مهار ايران است. مقاله نويس آبزرور به رهبران غرب توصيه کرده که در ديپلماسی خود در قبال ايران در عين پايبند ماندن به قول و قرارهايشان، گاهی بايد توسل به زور را هم در نظر بگيرند، چراکه به عقيده او، بهترين ابزار در دست ديپلمات ارتش است، نه کلمات. خدمات
هنگامی که پوسترهای آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی در ايران در دانشگاه بصره نصب شد مقامهای بريتانيايی سکوت کردند مايکل روبينمايکل روبين، پژوهشگر مؤسسه آمريکايی اينترپرايز در واشنگتن و سردبير فصلنامه خاورميانه که در آمريکا چاپ می شود، طی مقاله ای در هفته نامه بريتانيايی آبزرور به انتقاد از سياست دولت بريتانيا عليه ايران پرداخته و خواهان موضعگيری سخت تری از جانب بريتانيا در قبال ايران شده است.
انتقاد نويسنده آبزرور از سياست بريتانيا در قبال ايران
در ۱۸ سال گذشته، سن‌پائولی تنها یک فصل در فوتبال دسته اول آلمان حضور داشته اما همچنان هواداران زیادی را در سراسر جهان به خود جذب می‌کند در فوتبال پول ظاهرا مایه افتخار و شادی است و برای بعضی از تیم‌های کوچک دنیا هم تنها راه اوج گرفتن به حساب می‌آید. اما یک باشگاه دسته دومی در آلمان راهی متفاوت پیش گرفته است. سن‌پائولی هامبورگ تیم سیاسی است و از این بابت پشیمان نیست. سن‌پائولی هیچوقت از نظر فوتبال جایگاهی برجسته نداشته. این تیم جامی در ویترین افتخاراتش ندارد و در تمام تاریخ خود تنها ۸ فصل در بوندس‌لیگا رقابت کرده است. سن‌پائولی در ۱۸ ساله گذشته تنها یک بار در فصل ۱۱-۲۰۱۰ در دسته اول فوتبال آلمان حضور پیدا کرد که جایگاه آخر جدول نصیبش شد. اما سن‌پائولی که این فصل هم تا یک قدمی سقوط به دسته سوم پیش رفت، بعد از سه باشگاه بزرگ آلمان، بیشترین میزان فروش بلیط را دارد. در شرایط عادی در روزهای بازی،‌ کمتر پیش می‌آید که حتی یک صندلی در ورزشگاه خالی بماند. این حمایت پرشور اما ربط چندانی به اتفاقات درون زمین ندارد و بیشتر به فرهنگی مربوط می‌شود که آن را احاطه کرده است. حالا در روزهایی که پیامدهای شیوع ویروس کرونا بسیاری از باشگاه‌ها را در لبه پرتگاه قرار داده، سن‌پائولی دریچه‌ای رو به آینده‌ای پایدارتر در فوتبال گشوده است. بنرها و پرچم‌ها که شعارهایی علیه فاشیسم، نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و ترس از همجنس‌گرایی بر آن‌ها نقش بسته در "میلنتور"، ورزشگاه خانگی این تیم که که ۲۹ هزار و ۵۰۰ نفر گنجایش دارد، عادی به حساب می‌آیند. اما اوضاع برای این تیم همیشه هم به این شکل نبوده. باشگاه سن‌پائولی سال ۱۹۱۰ تاسیس شد اما تازه اواسط دهه ۸۰ میلادی به شکلی باورنکردنی به عنوان قلب تپنده منطقه کارگر‌نشین هامبورگ ظهور کرد . تولدی دوباره که شانس و شرایط در آن تاثیر زیادی داشت. تصویر هواداران سن‌پائولی در حالی که پیش از بازی دوستانه با رقیب همشهری خود، هامبورگ در سال ۱۹۹۸ با پرچمی در حال حرکت هستند باشگاه در "ریپربان" بنا شد منطقه روسپیگری (رد لایت) هامبورگ که به "مسیر گناه" معروف است و با نور چراغ‌های نئونی روشن می‌شود. پویایی اجتماعی در این محله عصیانگر بندر هامبورگ، هویتی را شکل داد که امروزه بیش از ۴۰۰ باشگاه رسمی هواداری در سراسر جهان را به هم پیوند می‌دهد. وقتی یکی از هوادارن فقیر ساکن خیابان هافن در این محله روی سکوهای استادیوم پرچم دزدان دریایی را به نشانه ایستادگی این تیم فقیر در برابر باشگاه‌های ثروتمند تکان می‌داد، سن‌پائولی هیچ برنامه بزرگی نداشت. اما این باشگاه از همان زمان برای علاقمندان به فوتبال که راهی تازه را جستجو می‌کردند، حکم خانه را پیدا کرد. ورزشگاه بی‌ادعای میلنتور که زمانی تنها چند هزار دوستدار ورزش را به خود جذب می‌کرد، تغییر شکل داد. پیام نهفته در نماد دزدان دریایی ( پرچم سیاه با جمجمه و دو استخوان متقاطع سفید) پایگاهی مستحکم از هواداران را بوجود آورد که ارزش‌های اجتماعی و سیاسی برایشان در اولویت بود. حال و هوای جشن و مهمانی که بازتابی از فضای متفاوت منطقه بود در کنار صعود تیم از دسته سوم به بوندس‌لیگا در سال ۱۹۸۸ رشد بی‌سابقه تعداد حاضرین در ورزشگاه و فروش بالغ بر ۲۰ هزار بلیت برای بازی‌ها را به همراه داشت. از ۱۹۸۹ که اعتراضات سازمان‌یافته طرفداران تیم به لغو طرح‌های مربوط به ساخت یک ورزشگاه چند منظوره برای باشگاه منجر شد، سن‌پائولی به نماد ادای احترام به قدرت هواداران تبدیل شده است.موضوعی که میشائیل پال، مدیر موزه باشگاه هم آن را تصدیق می‌کند: " در سن‌پائولی اصالت حرف اول را می‌زند. این که کارها را به سبکی متفاوت انجام بدهی، روش خودت را پیدا کنی و در محیطی به شدت تجارت‌محور تا جایی که امکان دارد به ارزش‌هایت پایبند بمانی. این چیزی است که سن‌پائولی دهه‌ها در تلاش بوده انجام دهد و تا ابد هم به آن ادامه خواهد داد. " چالش‌ها با گذشت زمان دستخوش تحول شده‌اند اما جدا کردن باشگاه از کنش‌گرایی که در تار و پود هوادارانش تنیده شده هنوز هم غیرممکن به نظر می‌رسد. سن‌پائولی برای حفاظت از ارزش‌های اخلاقی خود ۱۵ اصل راهنما تعیین کرده، از تعهد نسبت به مسئولیت اجتماعی باشگاه گرفته تا لابی برای برگزاری مسابقات در زمان‌های مناسب برای هواداران. سکوهای رنگارنگ و مملو از تماشاچی ورزشگاهش میلنتور در جریان یکی از دیدارهای بوندس‌لیگا در سال ۲۰۰۱ گفت‌و‌گوی آزاد با هواداران مسأله‌ای کلیدی است. هوادارن باشگاه علیه فروش حق نامگذاری ورزشگاه که می‌توانست میلیون‌ها یورو برای باشگاه عایدی داشته باشد، رای دادند. در یک دقیقه قبل از شروع باز‌ی‌ها هیچ تبلیغی پخش نمی‌شود تا هواداران بتوانند بی وقفه شعار دهند. تبلیغات یک مجله ویژه مردان به دلیل محتویات جنسیت‌زده‌اش از استادیوم میلنتور حذف شد. این ورزشگاه همچنین در جریان جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، میزبان تورنمنتی بود که برای تیم‌های فوتبال کشورهای غیر عضو فیفا برگزار شد. بدون شک فوتبال مهم است اما باید با تصویر بزرگ‌‌تر هم‌راستا شد. میشائیل پال یکی از نویسندگان کتابی است که سال ۲۰۱۰ به مناسبت سالگرد صد سالگی باشگاه منتشر شد. او برای اولین بار در ۱۹۸۷، وقتی ۱۴ سال داشت به دیدن بازی سن‌پائولی رفت و هرگز از این کارش پشیمان نشد. حال و هوای سکوهای ورزشگاه به شدت او را جذب کرد و این شیفتگی‌ نسبت به باشگاه پا به پای آگاهی سیاسی‌اش رشد کرد. او می‌گوید:‌ "در این باشگاه فرهنگ گوش دادن به نظرات همه و تلاش برای رسیدن به یک توافق شکل گرفته است. نمی‌شود همیشه همه را راضی کرد اما این چیزی است که سن‌پائولی به آن معروف است و من هم برایش ارزش قائلم." " در جامعه هواداران یک روحیه 'خودت انجام بده' بسیار قوی وجود دارد که یک ویژگی بسیار متفاوت است. مسأله‌ای که ماهیت سن‌پائولی را مشخص می‌کند. اگر بخواهم می‌توانم چیزی را تغییر بدهم. وقتی هواداران تیم فعال باشند و سازمان‌یافته عمل کنند، اتفاقات خوب بسیار زیادی روی خواهد داد. " " سن‌پائولی به معنای واقعی باشگاه من است. می‌توانم تصمیم بگیرم چه کسی در هیأت مدیره باشگاه باشد و نظرم را بیان کنم. از نظر من این یک ویژگی فوق‌العاده است و باشگاه را از بقیه متمایز می‌کند." هوادارانی که در یک جایگاه موقت ایستاده‌اند، پیروزی سن‌پائولی مقابل دورتموند در رقابت‌های بوندس لیگای سال ۲۰۱۰ را جشن می‌گیرند اولویت دادن به اقدامات اخلاقی و پایدار در دنیایی تجارت‌محور، باشگاه‌ها را به شکل روزانه با چالش‌هایی اجتناب‌ناپذیر روبرو می‌کند. نمونه‌اش بازی‌های بدون تماشاچی هستند. از ۱۶ ماه مه که رقابت‌های فوتبال در آلمان بعد از دو ماه تعلیق به دلیل شیوع ویروس کرونا از سر گرفته شد، بازی‌ها پشت درهای بسته و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی و امنیتی شدید برگزار می‌شوند. اسپانیا، ایتالیا و انگلستان هم بعد از آلمان در همین مسیر پا گذاشتند. نبودن هواداران و حمایت‌های پرشور آن‌ها در استادیوم‌ها - به ویژه در بوندس‌لیگا که میانگین بیشترین حضور تماشاچی در میان ۵ لیگ بزرگ اروپا را دارد- شور و هیجان را از بازی‌ها گرفته است و واژه آلمانی "Geisterspiele" که در لغت به معنای "بازی‌های ارواح" است و به مسابقات بدون تماشاچی اشاره دارد از همینجا ریشه می‌گیرد. هر چند از سرگیری مسابقات برای بسیاری یک حواس‌پرتی مطبوع به حساب می‌آید اما انگیزه‌های مالی در قالب تعهدات پخش تلویزیونی برخی دیگر چندان خوشایند نبوده است. از نظر اوکه گوتلیچ، رئیس باشگاه سن‌پائولی بحران کنونی فرصتی مهم برای بحث در رابطه با آینده فوتبال فراهم کرده است: "پولی که از این راه بدست می‌آید آنقدر زیاد است که مجبوریم بازی‌ها را در تلویزیون و نه برای هواداران پخش کنیم." "این اتفاق بسیار بدی است چون فوتبال همیشه برای تماشاچیان و مردم بوده و بین آن‌ها حس همبستگی بوجود آورده است. بازی بدون تماشاچی برای باشگاه‌های محلی که به منطقه‌ خود نفع می‌رسانند، مثل کابوس است. " گوتلیچ ۴۴ ساله از طرفداران قدیمی سن‌پائولی است. او پیش از آنکه در ۲۰۱۴ با رای اعضا به ریاست باشگاه منسوب شود، شرکت نشر آثار موسیقی خودش را راه انداخته بود. گوتلیچ در ماه اوت هم برای عضویت در هیات مدیره لیگ فوتبال آلمان انتخاب شد. او می‌گوید:‌ "باید از خودمان بپرسیم داریم چه کار می‌کنیم؟ بحث ورزش است یا اقتصاد؟ برای من، ورزش در اولویت اول قرار دارد. پخش تلویزیونی، پول هنگفتی به همراه دارد و نحوه تقسیم‌بندی آن بسیار مهم است. آیا در حال برگزاری رقابتی جذاب هستیم یا پای مسابقاتی در میان است که همیشه ۴ یا ۵ باشگاه در آن برنده هستند؟" " به نظرم کووید-۱۹ می‌تواند ذهنیت‌ها را تغییر دهد. دید من بسیار مثبت است. فکر می‌کنم این بیماری همه‌گیر فرصتی است که یاد بگیریم و امیدوارم - این همان‌ جایی است که من به یک فرد احساساتی و مدافع فوتبال محلی تبدیل می‌شوم- بتوانیم به الگویی برای رقابت صادقانه دست یابیم، زمینه‌‌ای برای رقابت‌ برابر فراهم کنیم و به دنبال دیدگاه‌های جدید باشیم." " فوتبال محلی، روشی پایدار به حساب می‌آید چون گردانندگان آن مردم هستند. یک سرمایه‌گذار واحد وجود ندارد و عده زیادی از مردم از آن حمایت می‌کنند. اما نباید بیش از حد احساساتی شد چون این راه تا زمانی کارساز است که مدیریت بیشترین بهره را از منابعی که در اختیار دارد، ببرد. " "در سن‌پائولی روشی پایدار را به کار گرفته‌ایم که جلوی سرمایه‌گذاری‌های دیوانه‌وار را می‌گیرد. ما در مسیر دستیابی به تعادل اقتصادی در کنار ایجاد یک تیم فوتبال با‌ثبات قدم برمی‌داریم." عکسی از ورزشگاه میلنتور در سال ۲۰۱۰ که برج تلویزیون هاینریش هرتز هامبورگ و هوادارانی که روی پشت‌بام یک پناهگاه جنگ جهانی دوم در آن نزدیکی قرار دارند را در پس‌زمینه به تصویر کشیده است سن‌پائولی گاهی اوقات در زمین بازی به قدری ضعیف عمل کرده که بقایش به خطر افتاده است. سقوط‌های پیاپی به دسته سوم، باشگاه را در ۲۰۰۳ تا مرز ویرانی اقتصادی پیش برد و کمک یک میلیون و ۷۴۰ هزار پوندی هواداران تیم از طریق فروش تی‌شرت‌های قهوه‌ای رنگ بود که آن‌ها را نجات داد. سن‌پائولی سال ۲۰۱۵ هم فقط یک امتیاز تا سقوط به دسته سوم فاصله داشت و این فصل هم زیر نظر یوس لوهوکای،‌ مربی هلندی تا مرز سقوطی دوباره پیش رفت. گوتلیچ می‌گوید: "ما قطعا باید اهداف بزرگ‌تری داشته باشیم. سعی‌مان بر این است که میان ارزش‌های خود و نیاز به داشتن تیمی قدرتمند، منسجم و سازمان‌یافته تعادل ایجاد کنیم." " اعضا و هواداران باشگاه می‌دانند برای ارائه فوتبال حرفه‌ای نیاز به پول داریم. ما قطعا می‌خواهیم بازی کنیم چون فوتبال برایمان حکم ابزاری برای طرح مسائل اجتماعی را دارد. اگر تیم موفقی باشیم می‌توانیم صدایمان را بهتر برسانیم." "هنر مدیریت در این است که سعی کند تصمیمات خوبش بیشتر از تصمیم‌های بدش باشد. در جلسات اعضای باشگاه،‌ بازخوردها بسیار جدی گرفته می‌شوند و این نتایج مثبتی به همراه دارد. این ماهیت سن‌پائولی است." هواداران سن‌پائولی از پروژه‌های اجتماعی در سطح محلی و بین‌المللی حمایت می‌کنند نتیجه بازی‌ها هر چه باشد، هواداران نماد تیم خود یعنی جمجمه و استخوان‌های متقاطع را با شهامت و افتخار به تن می‌کنند یا در هوا تکان می‌دهند. تنش موقعی از راه می‌رسد که تعادل ظریف میان تجارت و ارزش‌های باشگاه به هم بخورد. اشارات متوالی به تجاری‌سازی باشگاه در آخرین فصل حضور خود در بوندس‌لیگا (۱۱-۲۰۱۰) واکنش هوادارانی که نگران از دست رفتن هویت باشگاه بودند را به همراه داشت. نصب صندلی‌های ویژه در سکوی جدید تماشاچیان و ایجاد جایگاه‌های مخصوص که یکی از آن‌ها به یک کلاب برهنگی اجاره داده شده بود، به بستری برای شکل‌گیری ناآرامی‌ها تبدیل شد. یک صفحه نمایش ‌ال‌ای‌دی که اجازه می‌داد هواداران برای به اشتراک گذاشتن پیام‌های خود پول پرداخت کنند، تعادل اوضاع را به هم زد. هواداران نامه‌ای با عنوان "دیگر بس است" خطاب به باشگاه نوشتند. آن‌ها به نشانه اعتراض تصویر جمجمه و استخوان‌های متقاطع که زمانی نماد ایستادگی سن‌پائولی در برابر رقبای ثروتمند بود و بعدتر توسط باشگاه برای استفاده تجاری خریداری شد را به رنگ قرمز در آوردند. میشاییل پال می‌گوید: "هواداران حس می‌کردند معنای نهفته در پس این نماد در حال از بین رفتن است و به همین دلیل نشانی جدید بوجود آوردند تا ابتکار عمل و همین‌طور باشگاه خود را در دست بگیرند. " "در نهایت مذاکره شکل گرفت. آن‌ها همیشه به دنبال راهی هستند که باشگاه بدون فدا کردن بیش از حد ارزش‌های خود، پول کافی بدست آورد. باشگاه هم به طور مداوم تلاش می‌کند راه درست را پیش بگیرد و همیشه گفتگوهایی پرشور و هیجان در جریان است. این تصمیم‌ها کار را برای ما آسان نمی‌کنند و در واقع خودمان را به یک نقطه مشخص محدود می‌کنیم. اما باید این را پذیرفت که وقتی یک منبع درآمد را از دست می‌دهی، نمی‌توانی انتظار داشته باشی عملکرد تیمت به بالاترین سطح فوتبال آلمان نزدیک باشد." در حالی که هیأت مدیره سن‌پائولی برای ارائه فوتبالی رقابتی در چهارچوب مسئولیت‌های اجتماعی خودخواسته باشگاه تلاش می‌کنند، هواداران هم به دنبال دستیابی به اهداف اجتماعی خود هستند. حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر پناهجویان و بی‌خانمان‌هایی که بدون اجازه در ملک دیگران ساکن می‌شوند، همینطور تامین آب آشامیدنی پاکیزه برای مردم سراسر جهان از جمله این اهداف هستند. انجام دادن کارها به روش سن‌پائولی به معنای پیشرفت کند در زمین بازی است. با این حال،‌ اگر چه فوتبال در این باشگاه چندان ویژه‌ به نظر نمی‌رسد اما سهم داشتن در آنچه در میلنتور اتفاق می‌افتد، همیشه حس خاصی دارد. پال می‌گوید: "ممکن است مردم بگویند می‌توانستیم از داشته‌هایمان سود بیشتری ببریم، به خصوص با توجه به امکاناتی که باشگاه در اختیار دارد. این باشگاه به این دلیل موفق است که پای ارزش‌ها و اصول خود ایستاده است و این همان چیزی است که سن‌پائولی را برای عده زیادی از مردم جذاب کرده است." "تصویری که باشگاه از خود ارائه می‌دهد، از نظر من یک معجزه است. همذات‌پنداری مردم با این باشگاه و ارزش‌های مشترک میان هواداران آن در سراسر دنیا،‌ بسیار شگفت‌انگیز است."
در فوتبال پول حرف اول را می‌زند. با پول می‌شود بهترین مربی‌ها را جذب کرد و بهترین بازیکنان را خرید. حتی می‌شود فوتبال را از پیامدهای یک بیماری عالم‌‌گیر هم نجات داد.
سن‌پائولی؛ باشگاه آلمانی که می‌خواهد فوتبال را برای همیشه تغییر دهد
قرارگاه سازندگی خاتم ‌الانبیا بنا به گزارش سپاه به کمیسیون بودجه مجلس ۸۱۲ شرکت ثبت شده در داخل و خارج ایران دارد و در سال گذشته ۲۲۵ پروژه در دست اجرا داشته که گفته می شود حدود صد پروژه بزرگ هم در یک سال گذشته از سوی دولت محمود احمدی نژاد به این قرارگاه واگذار شده است. برخی از کارشناسان با آمار و استدلال نشان می دهند تجربة هفده سالة قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا به عنوان یک پیمانکار بزرگ با انجام هزار و پانصد پروژه، این مجموعه را نسبت به تمام مجموعه های مشابه، در بالاترین مرتبه قرار می دهد. پیشینه قرارگاه قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا که امروز در گزارش های کنگره آمریکا و مراکز تصمیم گیرنده اقتصادی در جهان نامی آشنا و در گردش است، مجموعه ای است که از بعد از جنگ هشت ساله با عراق با دستور رهبر جمهوری اسلامی [فرمانده کل قوا] و امضای رییس جمهور وقت [هاشمی رفسنجانی] از میان خاکستر جنگ هشت ساله پدیدار شد تا به نوسازی کشور سرعت بدهد. به نوشته روزنامه توقیف شده شرق، حجت الاسلام سعیدی نمایندة ولی‌فقیه در سپاه پاسداران، نیروهای مسلح همزمان با اولین سالگرد دولت احمدی نژاد گفت در زمان جنگ حجم عظیمی از آلات و ادوات مهندسی را بنا به نیاز زمان جنگ در اختیار گرفته بودند که پس از جنگ بی‌استفاده مانده است و بنابراین ضرورت دارد که این امکانات و تجهیزات برای کمک به توسعة اقتصاد به کارگرفته شود. در بسیاری از کشورها متداول است که از این امکانات پس از جنگ برای سازندگی و توسعة کشور استفاده می‌شود. بر این اساس تدبیر شده که بخشی از توان سپاه از حالت نظامی خارج و به غیرنظامی تبدیل شود و به سازندگی کشور کمک کند.با این پیشینه، قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا برای کمک به سازندگی و بازسازی خرابی‌های جنگ به میدان آمده است. از زمینه های فعالیت و بخش هائی که قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا در آن حضور یافت می توان دریافت که هدف از تاسیس این مرکز چه بود: آب رسانی، صدور نفت و گاز، پروژه های سدسازی و انتقال آب و نیرو، راه سازی . اما ده سالی بعد، همزمان با آشکار شدن فعالیت های ایران برای دستیابی به فن آوری هسته ای، که واکنش مخالفت آمیز آمریکا و کشورهای غربی با آن قابل پیش بینی بود، به طور ناگهانی حضور سپاه پاسداران بیرون از واحدهای نظامی چشمگیر شد و از جمله مهم ترین نمودهای آن هنگامی بود که شرکت های تابعه قرارگاه خاتم الانبیا در مورد ساخت فرودگاه بین المللی جدید تهران و هم اپراتوری تلفن های همراه و پروژه های مخابراتی به مجادلاتی با دولت محمد خاتمی منتهی شد که بخش هائی از این خدمات را به دو شرکت ترکیه ای سپرده بود. این مجادله در نهایت به رویاروئی مستقیم سپاه با دولت در جریان افتتاح فرودگاه بین المللی امام خمینی، لغو قرارداد خدماتی اپراتور دوم تلفن همراه انجامید. این درگیری به سادگی قابل حل بود اگر با دخالت مجلس راستگرا و حمایت اکثریت مخالف دولت قانونی به تصویب نمی رسید و در نهایت با برکناری وزیر راه احمد خرم، آشکار نمی شد که سپاه قصد قدرت نمائی دارد. از همان زمان بسیاری از تحلیلگران سیاسی پیش بینی کردند که سپاه پاسداران از این پس نقش پررنگ تری در مسائل اقتصادی و سیاسی بازی خواهند کرد. حاشیه های نهمین انتخابات ریاست جمهوری با عنوان تائید این تحلیل ها راهی رسانه های خارجی شد. محمود احمدی نژاد در بهمن سال ۸۲ در مقام شهرداری تهران چند قرارداد با سپاه بست و در پاسخ به خبرنگارانی که علت چنین تصمیمی را بدون برگزاری تشریفات مناقصه می پرسیدند گفت پیمانکاران دولتی به دلیل داشتن تجربه در کار و ارائه قیمت پایین، مورد قبول شهرداری هستند. چنان که یک شرکت وابسته به بنیاد مستضعفان و همچنین قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پذیرفته اند با پایین ترین قیمت در خدمت مردم باشند. بنا به ادعای نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تابستان ۸۴ [از جمله دکتر مصطفی معین، مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی که هر کدام به ایرادهای خود را به آن انتخابات وارد دانسته اند] در جریان انتخابات ریاست جمهوری، واحدهای بسیج به شکل سازمان دهی شده به نفع یکی از نامزدهای گمنام جناح راست وارد عمل شدند و زمینه های پیروزی محمود احمدی نژاد را در حالی فراهم آورند که تا قبل از اعلام نتایج دور اول انتخابات کمتر تحلیلگری آن را گمانه می زد. اعمالی که سرتیپ محمد باقر ذوالقدر جانشین وقت فرمانده سپاه [و معاون فعلی وزارت کشور] آن را "پیچیده" خوانده و چند تن از نامزدهای ریاست جمهوری از آن به عنوان تقلب و یا عنوان های طعنه آمیزی مانند "دست غیب" یاد کرده اند و محمد خاتمی رییس جمهوری سابق به دادن صفت "بداخلاقی انتخاباتی" بدان بسنده کرد. اما گمانه زنی درباره نزدیکی سپاه و بسیج با محمود احمدی نژاد زمانی به مرحله عمل نزدیک شد که گروهی از فرماندهان سپاه در پست های کلیدی وزارت، استانداری، معاونت وزارت خانه های حساس به کار گمارده شدند و اجرای قراردادهای بزرگ عمرانی - که قبلا بیش تر آن ها توسط پیمانکاران خارجی انجام می شد - به قرارگاه خاتم الانبیا سپرده شد. مقامات دولتی، به زبان های مختلف نشان داده اند که تحریم ها و شرایط ویژه ای که با بالاگرفتن بحران هسته ای ایران به وجود آمده و به خصوص خارج شدن تدریجی پیمانکاران خارجی از صنعت نفت و گاز که کشور به شدت به درآمد حاصل از صادرات آن نیازمند است، راهی جز توسل به قرارگاه متصل به سپاه پاسداران برایشان باقی نمانده است. سد مخزنی کرخه، آزادراه تهران- ساوه، تونل‌های آبی نیروگاه سد مخزنی کارون ۴، ترمیم و بازسازی پست‌های بتنی اسکله‌های هشت و ۹ بندر خرمشهر- خوزستان، طراحی و احداث آبگیر پالایشگاه‌های گاز منطقة پارس جنوبی با ظرفیت ۲۵۰ هزار مترمکعب در ساعت، طراحی و بازسازی سیستم‌های کنترل و اندازه‌گیری مخازن جزیرة خارک بخشی از پروژه هائی که توسط قرارگاه خاتم الانبیا اجرا شده اما به نوشته روزنامه اقتصادی سرمایه درگذشته بیش‌ ترین حضور این قرارگاه در بخش سد و راهسازی بود اما در دو سال گذشته و در دولت نهم بیش‌ ترین حجم فعالیت‌ های این قرارگاه در پروژه‌های نفت و گاز متمرکز شده است. پروژ‌ه‌هایی که تا پیش از این یا توسط شرکت‌های خارجی یا کنسرسیوم ‌های ایرانی - خارجی اجرا می ‌شد یکی از مهم ‌ترین پروژه‌ هایی که به این قرارگاه واگذار شد، پروژة خط لوله هفتم بوده است. رقابت نابرابر در سومین سال از ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، روزنامه اقتصادی سرمایه که از گسترش بخش خصوصی دفاع می کند در گزارشی به شرایط نابرابر شرکت های وابسته به قرارگاه خاتم الانبیا با بخش خصوصی اشاره کرده و از زبان مدیران بخش خصوصی، حضور گسترده سپاه پاسداران را در صحنه های عمرانی به معنای سد تازه ای در برابر رشد بخش خصوصی دانسته است. به گفته کارشناسان، به جز مواردی که با ترک تشریفات مناقصه طرح های بزرگ به قرارگاه خاتم الانبیا و یا شرکت های تابعه اش واگذار می شود، حتی در مواردی که این شرکت در مناقصه ها شرکت می کنند و با اعلام قیمت‌های پایین‌ تر نسبت به پیمانکاران خارجی و داخلی، برندة مناقصه‌ها شناخته می شوند باز هم نمی توان گفت رقابت عادلانه صورت پذیرفته است. در مقابل نگرانی محافل اقتصادی، سپاه پاسداران همواره رقابت نابرابر با بخش خصوصی را تکذیب می کند چنان که سال پیش یحیی رحیم صفوی، فرماندة وقت سپاه گفت شرکت های وابسته به قرارگاه خاتم‌ الانبیا هیچ گاه مانعی بر سر فعالیت شرکت‌های پیمانکاری شخصی [خصوصی] نبوده، بلکه سعی کرده با فعالیت در مناطق ناامن مانند کردستان، سیستان و بلوچستان که به دلیل ناامنی یا بدی آب و هوا مورد توجه پیمانکاران نبوده، به مردم خدمت‌رسانی کند. اوج این نگرانی ها کوتاه مدتی بعد از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد، زمانی ظاهر شد که قرارگاه سپاه بدون مناقصه، پروژه خط لولة انتقال گاز عسلویه به سیستان و مرز پاکستان را گرفت. پروژه‌ای که ارزش تقریبی آن تا مرز پاکستان به 2.2 میلیارد دلار می رسد [تا ایرانشهر 1.3میلیارد دلار]. در حالی که مطابق قانون واگذاری قراردادهای بالاتر از ده میلیون دلار باید با رعایت تشریفات مناقصه باشد. کاظم وزیری هامانه، وزیر نفت وقت در مورد علت واگذاری بدون مناقصه طرح عسلویه، همان زمان گفت با توجه به این‌که سرعت عمل در این پروژه بسیار مهم بود و برگزاری مناقصه نیز بیش از یک سال وقت می‌خواست در نتیجه این پروژه به قرارگاه خاتم‌الانبیا واگذار شد. پروژه های بزرگ دیگری که در آن سال به قرارگاه خاتم الانبیا واگذار شد عبارت بودند از توسعه بخشی از میدان پارس جنوبی باارزش اعلام شده دو و نیم میلیارد دلار و توسعه اسکله چابهار و چند پروژه دیگر در حوزه نفت و گاز و بخش های دیگر که ارزش کل آن ها هفت میلیارد دلار بود و اعلام گردید که قرارگاه با شرکت در مناقصه و طی تشریفات قانونی، و ارائه قیمت های پائین تر برنده مناقصه شده است. برای امضای قرارداد این واگذاری ها، که بزرگ ترین معاملات صنعت گاز و نفت کشور نام گرفت، مراسم تشریفاتی مخصوصی برپا شد که گزارش آن از صدا و سیما به طور مستقیم پخش شد و وزیر نفت و فرمانده سپاه پاسداران حضور داشتند. انجام چنین تشریفاتی، و تبلیغ درباره آن که در همه سال های استخراج نفت و صنعت نفت و گاز بی سابقه بود از نظر آگاهان سیاسی نشان آن محسوب می شد که حضور سپاه پاسداران در صنعت نفت و گاز به ضرورتی بالاتر از ارائه قیِمت ارزان تر صورت گرفته است. از جمله انتقادهائی که به ورود قرارگاه خاتم الانبیا به قراردادهای بزرگ صنعت نفت وجود داشت منابع مالی و اعتباری آن بود، در حالی که شرکت های خارجی طرف قرارداد معمولا ضمانت های بزرگ و معتبر بین المللی برای حسن انجام تعهدات خود می سپارند سئوال این بود که قرارگاه سپاه، ضمانت نامه هائی در برابر قراردادهای هفت میلیاردی را از کجا و چگونه تامین می کند. پاسخگوئی به اکبر ترکان مدیرعامل شرکت نفت و گاز پارس [ و مدیر پیشیین صنایع پشتیبانی نیروهای مسلح] واگذار گردید که همزمان با اعلام آمادگی ضمانت نامه های شرکت های دیگر در خصوص فازهای ۱۵ و ۱۶ پارس جنوبی گفت: قرار گاه خاتم الانبیاء باید برای فایناس از هیات امنای ارزی مصوبه دریافت کند، تا قرارداد مبادله شود. به گفته این مقام نفتی برای تامین ضمانت نامه فایناس پروژه، منابع لازم به قرارگاه خاتم الانبیا قرض داده خواهد شد و برای این منظور فرمانده‌ کل سپاه پاسداران با رییس جمهور مکاتبه می کند. واردات و صادرات کالا از سوی دیگر قرارگاه خاتم الانبیا، در سال های آزادی نسبی مطبوعات در گزارش های متعددی متهم شده بود که بدون رعایت قواعد و قوانین گمرکی کشور با دست داشتن در مبادی ورودی مستقل، کالاها و تجهیزات خود را وارد کشور می کند. در همین رابطه در سال های دولت خاتمی از وجود شصت اسکله غیرقانونی در جنوب کشور سخن رفت که نخست بار مهدی کروبی رییس مجلس ششم وجود آن ها را علنی و رسمی ساخت و به دنبال آن دو تن از نمایندگان مجلس در این زمینه دست به افشاگری زدند. به گفته علی قنبری نمایده دوره ششم مجلس شورای اسلامی نزدیک به یک سوم واردات کشور از طریق بازارهای غیرقانونی، اقتصاد زیرزمینی و اسکله های غیرمجاز صورت می گیرد. برخی نهادهای انتصابی که خود را تابع دولت نمی دانند و نیز نهادهائی که قدرت را در اختیار دارند و عمدتا نظامی هستند، بیشتر به این کار مبادرت می ورزند. ‌مرحله جدید از یک سال پیش که تحریم های هوشمند یا تدریجی ابتدا از سوی آمریکا و سپس بعضی از کشورهای اروپائی علیه ایران در دستور عمل قرار گرفت و نام از سپاه پاسداران برده شد، شرکت سپاه پاسداران در عملیات تروریستی، یا دخالت در عراق و مسلح کردن حزب الله لبنان از جمله اتهاماتی بود که به عنوان دلیل تبلیغات علیه سپاه پاسداران در رسانه های بین المللی و از قول مقامات آمریکائی و اروپائی می گشت. اما با گذر زمان و قرار گرفتن شرکت های تابعه قرارگاه خاتم الانبیا در فهرست شرکت های تحریم شده که همزمان با خروچ شرکت های خارجی از صنایع نفت ایران، برخی از تحلیلگران را به این نتیجه رساند که علت اصلی جای دیگرست و مخالفان برنامه هسته ای ایران قصد دارند آخرین مفری را که جمهوری اسلامی برای گریز از تاثیر تحریم ها ایجاد کرده است، از دور خارج کنند. در ماه های اخیر کم نبودند تحلیلگران ایرانی که در معدود روزنامه های منتقد دولت نگرانی های خود را از دور تازه تحریم ها آشکار ساخته و به طور ضمنی از تاثیر تحریم ها بر فعالیت‌ های اقتصادی سپاه نوشته اند. به نظر می رسد محدودیت‌های بانکی و مالی، مشارکت‌ موسسات خارجی را با شرکت های تابع قرارگاه خاتم‌الانبیا به شدت تحت تاثیر قرار دهد. هفته پیش در میان اخبار پراکنده نوشته شد پروژه بزرگ ساخت هشت کارخانه فولاد که رییس جمهور در سفرهای استانی خود وعده آن را داد و دولت اصرار داشت که در دور دوم سفرهای استانی مقدمات تاسیس آن ها فراهم شده باشد، در حالی که پیمانکاران اولیه از دور خارج شدند و تنها چاره در سپردن آن به قرارگاه خاتم الانبیا دیده شد، بدون هیچ حرکتی باقی مانده و حتی علی اکبر محرابیان سرپرست وزارت صنایع از احتمال منتقی شدن اجرای آنها خبر داده است. هشت کارخانة فولاد اساس برنامه رییس دولت برای ایجاد اشتغال در مناطق محروم است که یکی از آن ها باید در آذربایجان احداث ‌شود که ساخت آن به قرارگاه خاتم‌الانبیا واگذار شده. اما گفته شده است که این پروژه به دلیل محدودیت‌های بین‌المللی ایجاد شده، در مسیر تعیین شده حرکت نکرد. و این تنها پروژه ای نیست که به چنین سرنوشتی گرفتار آمده است. اینک با تشدید تحریم های آمریکا علیه سپاه، این سئوال پیش روی تحلیلگران قرار گرفته است که هدف قرار گرفتن مهمترین موسسه عمرانی و اقتصادی در ایران که به عنوان بازوی قابل اعتماد نظام جمهوری اسلامی در صددست جای خالی پیمانکاران خارجی را در طرح های بزرگ پر کند، تا چه اندازه خواهد توانست ایران را از تعقیب برنامه هسته ای که آمریکا و متحدانش آن را جاه طلبانه و بلند پروازانه می دانند موثر خواهد بود. خدمات
اعلام تحریم های جدید آمریکا علیه سپاه پاسداران و چند بانک دولتی، بار دیگر نظرها را به سوی کانون اقتصادی سپاه، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا جلب کرده است، همان مرکزی که به اعلام رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه بیش از ۱۵۰۰ پروژه بزرگ را در هفده سال گذشته به پایان رسانده و در دو سال اخیر که در صنایع نفت و گاز حضور یافته قصد دارد جای شرکت های بزرگ آمریکائی و اروپائی را پر کند که به دستور دولت های خود از این بخش سودآور و مهم از بازار ایران دور شده اند.
هدف تحریم آمریکا؛ قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا سپاه
"ايوان‌" سال‌ها پيش‌ از چکسلواکی‌ به‌ هلند مهاجرت‌ کرده‌ بود و در حال ‌حاضر يک‌ نويسنده‌ هلندی‌ است‌ که‌ ريشه‌های‌ بسيار دوری‌ در وطن‌ دارد. خودش‌ می ‌گويد داشته‌ است‌. با اين‌ حال‌ تفاوت‌ ديگری‌ هم‌ بين‌ من‌ و اوهست‌: ريشه‌داشتن‌ بسيار دور. با اينکه‌ قريب‌ به‌ ده‌ سال‌ است‌ ميهنم‌ را ترک ‌کرده‌ام‌ و دوست‌ نويسنده‌ام‌ حدود بيست‌ سال‌ است‌، هنوز نمی‌توانم‌ ـ مثل‌ايوان‌عزيز ـ به‌ راحتی‌ بگويم‌:"وطن‌؟ آه‌ مدت‌هاست‌ که‌ از آن‌ جدا افتاده‌ام‌."ـ زبان‌ مادری‌ات‌؟ به‌ آن‌ زبان‌ حرف‌ نمی ‌زنی‌؟ـ چرا. گاهی‌ وقت‌ها که‌ با هموطن‌هايم‌ هستم‌.ـ با زن‌ و بچه‌ات‌؟می‌خندد: هلندين‌ که‌! ايوان‌ در روياهايش‌ هم‌ به‌ زبان‌ هلندی‌ حرف‌ می ‌زند. در روياهای‌ من ‌هميشه‌ قطاری‌ با آخرين‌ سرعت‌ رو به‌ ايران‌ در حرکت‌ است‌. دام‌ دام‌ دام‌.... چه‌صدايی‌! از خواب‌ بيدار می ‌شوم‌. می‌ بينم‌ دو دستی‌ به‌ پنجره‌ نزديک‌ به‌ تختم‌ چسبيده‌ام‌. زنم‌ می‌ گويد اين‌ ماليخوليای‌ تبعيد است‌.زنم‌ سعی‌ می‌کند اسيرش‌ نشود. تلويزيون‌ تماشا می‌کند و در روزهای‌تعطيل‌ دست‌ پسرم‌ را می‌ گيرد و به‌ مغازه‌ های‌ مرکز شهر سر می ‌زند. بلدند چه ‌طور سر خودشان‌ را گرم‌ کنند. پنج‌ سال‌ بعد از من‌ به‌ هلند آمدند. يعنی ‌چون‌ فاصله زمانی‌ آنها هنوز ده‌ سال‌ نشده‌ از نوع‌ دلواپسی‌های‌ مرا ندارند؟ سوال‌ بی ‌جايی‌ است‌. چيزی‌ بايد در درون‌ آدمی‌ عوض‌ شود، و يا چيزی‌ بايد در درون‌ آدمی‌ همواره‌ بجوشد. به‌ دوست‌ نويسنده‌ام‌ می‌گويم‌:ـ فکر می ‌کنم‌ دارد اتفاقات‌ عجيبی‌ برايم‌ رخ‌ می ‌دهد.ـ چه‌ اتفاقاتی‌؟ مشکل‌ است‌ از آن‌ حرف‌ بزنم‌. آيا اين‌ فکر به ‌کنار گذاشتن‌ موقت‌ کارم ‌برمی‌ گردد؟ ايوان‌ می‌ داند که‌ مدتی‌ است‌ به‌ مغازه‌ نمی ‌روم‌. پسرم‌ هم ‌دلمشغولی‌ تازه‌ای‌ پيدا کرده‌ است‌. گاه‌ و بی‌گاه‌ او را می‌ بينم‌ که‌ فرهنگ‌ شش‌ جلدی‌ معين‌ را ورق‌ می‌زند. چه‌ چيز عجيبی‌ جز واژه‌ می ‌تواند درکتاب‌ های‌ لغت‌ باشد که‌ علاقه‌ يک‌ بچه سيزده‌ ساله‌ را به‌ خود جلب‌ کند؟ درسن‌ او هيچ ‌وقت‌ دوست‌ نداشتم‌ که‌ کتاب‌های‌ لغت‌ را ورق‌ بزنم‌. راستش‌ وقتی‌ بچه‌ بودم‌ اصلا با کتاب‌ ميانه خوبی‌ نداشتم‌. فکر می‌کنم‌ اگر داستان‌های ‌پليسی‌ و تاريخی‌ وجود نداشت‌، هيچ‌ گاه‌ کتابخوان‌ نمی ‌شدم‌. اولين‌ شغلم ‌معلمی‌ بود. اما بعد از چند سال‌ از دستش‌ دادم‌. در کشورهايی‌ مثل‌ کشور ما ازدست ‌دادن‌ شغل‌ مثل‌ آب‌ خوردن‌ است‌. کافی‌ است‌ سر و گوشت‌ بجنبد تا شغلت‌ را از دست‌ بدهی‌... زندگی‌ در هلند برای‌ آدمی‌ که‌ در چهل‌ سالگی‌ واردش‌ شده‌ است‌ هم‌ شگفتی‌هايی‌ دارد و هم‌ سرشار از لحظاتی‌ است‌ خسته ‌و کسل‌کننده‌. آدم‌ نمی ‌داند با کدام ‌يک‌ بسازد. اگر در اوايل‌ ورودم‌ به‌ هلند نمی ‌توانستم‌ از کتابخانه‌ها دل‌ بکنم‌ و برای ‌ساعت‌ها‌ در گوشه يکی‌ از آنها می‌ نشستم‌ نبايد برای‌ کسی‌ زياد عجيب‌ باشد. اين‌ يک‌ اعتراف‌ ساده‌ است‌، اگر بگويم‌ در آن‌ موقع‌ اصلا حال‌ و حوصله کتاب‌ خواندن‌ نداشتم‌ و آنچه‌ وادارم‌ می‌ کرد برای‌ دو سالی‌ هر روز صبح‌ با دوچرخةه فکسنی‌ام‌ که‌ آن‌ را از جايی‌ خريده‌ بودم‌ که‌ هر چهارشنبه ‌دوچرخه‌های‌ دزدی‌ را می‌ فروختند، چند کيلومتر پا بزنم‌ و به‌ کتابخانه دانشگاه‌ بروم‌، نشستن‌ در آ‌نجا بود و سرگرم‌ شدن‌ با کتاب‌هايی‌ که‌ فقط ‌دوست‌ داشتم‌ آنها را ورق‌ بزنم‌. جايی‌ که‌ دست‌ آخر مرا بومی‌ خود کرد. بخش‌ کوچکی‌ از کتابخانه‌ دانشکده‌ زبان‌های‌ شرقی‌ بود، اتاقی‌ نسبتا بزرگ‌ با چند رديف‌ قفسه کتاب‌های‌ فارسی‌ و عربی‌ با فاصله‌ از هم‌، و انبارکی‌ درپشت‌ برای‌ مجلات‌ و روزنامه‌های‌ قديمی‌، بيرون‌ در، توی‌ راهرو و پشت‌ به ‌ديوار هم‌، مجسمه‌ای‌ قديمی‌ بود از بودا. چهار زانو نشسته‌، با کف‌ پاها رو به‌بالا، و شمشير به‌ دست‌ و ديوار مانندی‌ از مرمر در پشت‌ سر، که‌ گاه‌ نگاهم‌ را به‌خود می‌کشيد. ايوان‌ می‌گويد:ـ همين‌هاست‌. تو تنها به‌ اينجا نيامدی‌. تو در واقع‌ با مغازه‌ کوچکت‌ به‌ اينجا کوچ‌ کرده‌ای‌.ـ مغازه‌ کوچک‌! در ذهنم‌ حرف‌ ايوان‌ به‌ استعاره‌ای‌ هنری‌ تبديل‌ می ‌شود. ای‌ کاش‌ مثل ‌ايوان‌ نويسنده‌ بودم‌. اگر بودم‌ می ‌توانستم‌ اين‌ استعاره‌ را گسترش‌ بدهم‌ و از آن‌ واقعيتی‌ بسازم‌ که‌ معمای‌ موقعيتم‌ را در آن‌ ببينم‌. ايوان‌ معتقد است‌ استعاره‌ها بيرونی‌اند. نيازی‌ به‌ نويسنده‌ بودن‌ تو يا من‌ ندارند. کافی‌ است‌ نگاهت‌ راعوض‌ کنی‌. در ذهن‌ من‌ همه‌ اينها کلماتی‌ هستند با معناهای‌ متفاوت‌. بيرونی‌ بودن‌ آنها ظاهر امر است‌، پوششی‌ است‌ بر اندام‌ معانی‌ اصلی‌. مثل‌ نقش‌های ‌قالی‌ که‌ به‌ نظر شاخه‌ درختی‌ است‌ يا برگی‌، پنجه‌ای‌. بعد که‌ خيره‌ می ‌شوی‌ در می ‌يابی‌. به‌ ايوان‌ می ‌گويم‌. پاکت‌ توتون‌ "دروم‌" را از جيب‌ درمی ‌آورد. دروم‌ توتون‌ مورد علاقه‌ اوست‌. من‌ هر کاری‌ کردم‌ نتوانستم‌ با توتون‌های ‌اينجا کنار بيايم‌. همه آنها را زمانی‌ که‌ به‌ سيگار علاقه‌ داشتم‌ يک‌ دور امتحان ‌کردم‌. يکی‌ تند بود. يکی‌ زياد سبک‌ بود، يکی‌ مزه‌ آب‌ صابون‌ می ‌داد. درست‌ مثل‌ مزه "راکی"، وقتی‌ برای‌ اولين ‌بار در استانبول‌ من‌ و کرامت‌ خواستيم‌ با آن ‌مست‌ کنيم‌، و نکرديم‌، و در عوض‌ حالمان‌ را به‌ هم‌ زد. فکر نمی‌کنم‌ ايوان‌ را عصبانی‌ کرده‌ باشم‌. سيگار کشيدن‌ نمی‌تواند هميشه ‌به‌ عصبانيت‌ ربط‌ داشته‌ باشد. حتما خاطره‌ای‌ را در او بيدار کرده‌ام‌. از ذهنم‌ می ‌گذرد بالاخره‌ دروغش‌ را در می ‌آوردم‌. او هم‌ مثل‌ من‌ در اعماق‌ روحش‌ چيزی‌ پنهان‌ دارد. چه‌ طور می‌ شود ناشناخته‌ای‌ را شناخته‌ کرد؟ ساکت‌ و با سرپايين‌ سيگارش‌ را می‌ پيچد. با حوصله‌. نديدم‌ توتونی‌ از لای‌ کاغذش‌ بريزد. با دو انگشت‌ سيگار تازه‌ پيچيده‌اش‌ را صاف‌ می‌ کند، می ‌گيراند.می ‌گويم‌: حرف‌ بدی‌ که‌ نزدم‌؟ـ نه‌. تو فکرم‌ استعاره‌ها را چه‌ طور برايت‌ توضيح‌ بدهم‌. از داستان‌هايش‌ استفاده‌ می ‌کند. يکی‌ از داستان‌های‌ او را بسيار دوست‌ دارم‌. اين‌ داستان‌ درباره مرد چهل‌ ساله‌ای‌ است‌ که‌ در گذشته‌ با يکی‌ ازگروه ‌های‌ سياسی‌ کار می ‌کرد. گروهشان‌ چه‌ شد و بقيه‌ چه‌ شدند؛ ايوان‌ از آنها حرفی‌ نمی ‌زد. فقط‌ به‌ ما می ‌گويد او حالا در تبعيد است‌. آن‌ هم‌ زمانی‌ که‌ نيروهايی‌ که‌ به‌ آنها متکی‌ بود در همه‌ جبهه‌ها در حال‌ عقب ‌نشينی‌ بودند، يا اين ‌طور ديده‌ می‌شد. اهل‌ کجاست‌؟ ايوان‌ اين‌ را هم‌ نمی‌گويد.ـ مهم‌ نيست‌.ـ چرا؟ـ مهم‌ اين‌ است‌ که‌ او حالا اينجاست‌.ـ فرهنگ‌؟ تفاوت‌های‌ فرهنگی‌؟مکث‌ می‌کند.ـ فقط‌ آدم‌هايی‌ که‌ از يک‌ کره‌ ديگر به‌ کره‌ ما می ‌افتند تفاوت‌های ‌فرهنگی‌شان‌ با ديگران‌ عميق‌ است‌. راديو، تلويزيون‌ و کتاب‌ تفاوت‌های‌ فرهنگی‌ را از بين‌ برده‌ است‌.ـ بايد به‌ آن‌ فکر کنم‌. آدم‌ داستان‌ او خانه‌ای‌ دارد در يکی‌ از محله‌های‌ فقير نشين‌ اوترخت‌. تنهاست‌. يکی‌ از توانايی‌های‌ مشخص‌ او بی ‌اعتنايی‌ به‌ تيرهايی‌ است‌ که‌ او راهدف‌ گرفته‌اند؛ تيرهای‌ روحی‌ و تيرهايی‌ که‌ در شرايط‌ سخت‌ غربت‌ آدمی‌ را آماج‌ خود قرار می ‌دهند. موسيقی‌ گوش‌ می ‌کند و سعی‌ می‌ کند کم‌ و بيش‌ در ارتباط‌ با مردم‌ باشد. گاهگاهی‌ هم‌ نقاشی‌ می ‌کشد. دختری‌ را دوست‌ دارد. دختر چشمان‌ درشتی‌ دارد و دماغی‌ کوچک‌ و دهانی‌ کوچک‌ و صورتی‌ گرد وموهايی‌ حلقه ‌حلقه‌ و پيچ ‌در پيچ‌ که‌ در طراوت‌ آنها روح‌ زندگی‌ مجسم‌ می ‌شود. مرد با کشيدن‌ تصويری‌ دختر را از جهان‌ واقعيت‌ به‌ جهان‌ تخيل‌ وهنر می‌ کشاند. البته‌ او هنوز همان‌ دختر است‌؛ با دماغی‌ کوچک‌، چشمانی ‌درشت‌ و دهانی‌ کوچک‌ و موهايی‌ حلقه‌ حلقه‌ که‌ روح‌ زندگی‌ را مجسم‌ می ‌کند. اما ديگر نمی ‌تواند با او توی‌ جنگل‌ بدود، سينما برود، در کافه‌ بنشيند و با او بخوابد. فقط‌ گاهی‌ دختر از دل‌ پرده‌ پا می ‌گذارد بيرون‌ و گام‌ به‌ گام‌ دنيای‌غربت‌ را نشانش‌ می‌ دهد. يک‌ روز او را به‌ درياچه‌ای‌ می ‌برد که‌ مکان‌ پرندگان ‌دريايی‌ است‌. بعد از پياده ‌شدن‌ از قطار برای‌ رفتن‌ به‌ ساحل‌ درياچه‌ دو تا دوچرخه‌ کرايه‌ می‌ کنند و در جاده ‌ای‌ که‌ در دل‌ جنگل‌ پيش‌ می ‌رود به‌ سمت‌ درياچه‌ رکاب‌ می ‌زنند؛ دختر در جلو. پيش‌ نمی‌روم‌. اين‌ تصوير با تصوير زنی‌ که‌ لباس‌ نازک‌ آبی‌ رنگ‌ به‌ تن ‌دارد در دور دست‌ خاطره‌ام‌ يکی‌ می ‌شود. اما من‌ کيستم‌؟ بندبازی‌ که‌ قصد کرده‌ است‌ خطرناک‌ ترين‌ عمليات‌ بندبازی‌اش‌ را انجام‌ دهد. کاکُل‌ افشانده‌ درباد و همه‌ دل‌شده‌ به‌ بوی‌ وحشی‌ گياهانی‌ که‌ او را به‌ رفتن‌ می‌ خوانند. تمامش‌ کن‌ مرد وگرنه‌ می‌ پوسی‌ / کوتاه‌ و پر جلال‌ بزی‌ / چون‌ صاعقه‌.به‌ ايوان‌ می‌گويم‌ من‌ آدم‌ داستان‌ او را می ‌شناسم‌. اسمش‌ زاهد است‌ و يکی‌ از دوستان‌ من‌ است‌. ايوان‌ تعجب‌ می‌ کند:ـ باورکردنی‌ نيست‌. ترديد می‌ کنم‌ فورا جوابش‌ را بدهم‌. من‌ و او از اين‌ قطع‌ و وصل‌ها در بين‌حرف‌هامان‌ زياد داشته‌ايم‌. از آن‌ گذشته‌ فکر می‌ کنم‌ اشتباهی‌ بايد صورت‌گرفته‌ باشد. معمولا قاتی‌ می ‌کنم‌. با اندک‌ اشتباه‌هايی‌ که‌ بين‌ آدم‌های‌ داستان‌ وآدم‌های‌ پيرامونم‌ پيدا می ‌کنم‌ زندگی‌ واقعی‌ و دنيای‌ تخيلی‌ داستان‌ در ذهنم‌ يکی‌ می ‌شوند. برای‌ اينکه‌ ايوان‌ را زياد در فشار روحی‌ و فکری‌ نگذارم‌ از اين‌ جا به ‌جايی‌ها که‌ در ذهنم‌ صورت‌ می ‌گيرد با او حرف‌ می ‌زنم‌.می ‌خندد: از کجا معلوم‌ که‌ اين‌ آدم‌های‌ داستان‌ نباشند که‌ وارد زندگی‌ شده‌اند؟ مشکل‌ است‌ مچ‌ او را در بحث‌ بگيرم‌. ولی‌ فکر می ‌کنم‌ حداقل‌ توجه‌ او رابه‌ زندگی‌ و ماجرای‌ زاهد جلب‌ کرده‌ام‌. البته‌ او مدتی‌ است‌ که‌ من‌ و کرامت‌ را ول‌ کرده‌ و رفته‌ است‌. اين‌ را به‌ ايوان‌ می ‌گويم‌.می‌ پرسد: با هلنا که‌ نرفته‌ است‌؟هلنا شخصيت‌ دختر داستان‌ او هم‌ هست‌.می‌ گويم‌: نه‌. تکی‌ دوچرخه ‌سواری‌شان‌ را در آن‌ کوره ‌راه‌های‌ جنگلی‌ و سرسبز چند بارخوانده‌ام‌. تقريبا آن‌ را حفظم‌. شايد برای‌ شناختن‌ روح‌ جوان‌ و ماجراجوی‌ ايوان‌ و يا برای‌ توصيف‌هايی‌ زيبا که‌ از طبيعت‌ شده‌ است‌. تابستان‌ است‌ و هوا آفتابی‌. راستی‌ چرا هلند را فقط‌ با توفان‌هايش‌ وابرهای‌ دلتنگ‌کننده‌اش‌ تعريف‌ کرده‌اند؟ درود به‌ ايوان‌، درود به‌ او که‌ زاهد وهلنا را در تابستانی‌ روشن‌ و در جنگلی‌ دور به‌ ما معرفی‌ می‌کند. درخت‌های‌ ارغوان‌ به‌ گل‌ نشسته‌اند. بوی‌ بوته‌های‌ گياهان‌ وحشی‌ هوا را از عطر برگ‌ وگل‌های‌ خود انباشته‌ است‌. دختر در خيال‌ پرندگان‌ دريايی‌ را با بال‌ و سينه ‌سپيدشان‌ بر فراز درياچه‌ می ‌بيند. صدای‌ جيغ‌ جيغ ‌شان‌ ساحل‌ درياچه‌ را به‌ مکانی‌ دور از آبادی‌ تبديل‌ کرده‌ است‌. هنوز به‌ درياچه‌ نرسيده‌اند. آن‌چه‌ هست‌ جاده‌ای‌ است‌ با جا پاها و جا چرخ‌هايی‌ بر آن‌، تا هر گذرنده‌ای‌ ببيند که‌ راه‌ پيش‌ از او روندگانی‌ هم‌ داشته‌ است‌. درون‌ شاخ‌ و برگ‌های‌ انبوه‌ بوته‌های‌ دو طرف‌ جاده خاکی‌ را سايه‌های‌ خنک‌ پُر کرده‌ است‌ و حسی‌ مخملی‌ را درآنها بيدار می ‌کند. گزنه‌ها هم‌ هستند با سبزی‌ پُررنگ‌ برگ‌ هايشان‌ و شاخه ‌های‌ درازشان‌ در جاده‌؛ کودکانی‌ شيطان‌ و تير و کمان‌ در دست‌ تا به ‌وسوسه‌ دستی‌ بر سر آنها بکشی‌ و بعد بچشی‌ مزه‌ وارد شدنت‌ را به‌ بازی‌ آنها.ـ ايوان‌، خودت‌ آن‌ راه‌ را تا حالا رفته‌ای‌؟ـ لازم‌ نيست‌ رفته‌ باشم‌. برايم‌ تعريف‌ هم‌ کنند کافی‌ است‌.ـ اما اين‌ چيزها را بايد ديده‌ باشی‌ که‌ بتوانی‌ خوب‌ توصيف‌ کنی‌. شانه‌ بالا می‌اندازد و به‌ سيگارش‌ پُک‌ می‌ زند. گمانم‌ هنوز در فکر است‌ تا برای‌ من‌ توضيح‌ بدهد که‌ چه ‌طور می ‌شود بدون‌ نويسنده‌ بودن‌ استعاره‌ها رادر ذهن‌ گسترش‌ داد. تجربه‌ را حذف‌ می ‌کند. جهان‌ معاصر امکانات‌ زيادی‌ را در اختيار ما قرارداده‌ است‌ که‌ هر کسی‌ می‌ تواند در قلب‌ ماجراهای‌ بسيار دور از خودش‌ قرار بگيرد. در حلقه‌های‌ بالارونده‌ دود سيگارش‌ چرخ‌های‌ چرخان‌ دو دوچرخه‌ را می ‌بينم‌. آيا ايوان‌ برای‌ اثبات‌ حرفش‌ و خلق‌ دوباره داستان‌ در ذهن‌ من‌ ازنيروی‌ مغناطيسی‌ اشياء استفاده‌ می ‌کند؟ دود و لاستيک‌های‌ سياه‌ چرخ‌ چيزهايی‌ در ذهنم‌ بيدار کرده‌ است‌. زاهد و هلنا همديگر را در يک‌ شب‌ سرد زمستانی‌ يافته‌ بودند، در يکی‌ از آن‌ مهمانی‌هايی‌ که‌ هلندی‌ها، بيشتر دانشجوهاشان‌، در سالن‌های‌ اجاره‌ای‌ راه‌ می ‌اندازند. زاهد تصادفی‌ به‌ آن‌ مهمانی‌ رفته‌ بود. با مسئول‌ پرونده پناهندگی‌اش‌ در ادامه کمک‌ به‌ پناهندگان‌ قرار داشت‌. ترجمه انگليسی‌ نامه‌هايی‌ را که‌ وکيلش‌ به‌ نشانی‌ او فرستاده‌ بود برايش‌ می ‌آورد. شب‌ سردی‌ بود. آب‌ کانال‌ يخ‌ زده‌ بود. وقتی‌ زاهد از بغل‌ آن‌ می‌ گذشت‌ گونه‌هايش‌ از سرما يخ‌ بست‌. اما تو حسابی‌ گرم‌ بود. زودتر از ساعت‌ قرارش‌ به‌ آنجا رفته‌ بود. جز ميزبان‌ها و يکی‌ دو نفر ديگر که‌ به‌ کمک‌ آمده‌ بودند کس‌ ديگری‌ در سالن‌ نبود. خوشبختانه‌ يکی‌ از ميزبان‌ها را می‌ شناخت‌. هنوز ننشسته‌ بود که‌ هلنا پيدايش‌ شد.(ايوان‌ داستانش‌ را به‌ صورت‌ روايت‌ اول ‌شخص‌ نوشته‌ است‌ و من‌ راستش‌ نمی‌دانم‌ داستان‌ او را دنبال‌ می ‌کنم‌ يا تکه‌ خاطره‌هايی‌ را که‌ از زاهد دارم‌.) هلنا يک‌ راست‌ رفت‌ و کنار او روی‌ يکی ‌از صندلی‌های‌ خالی‌ نشست‌، و خيلی‌ زود سر صحبت‌ را با او باز کرد. از آن ‌روزهايی‌ بود که‌ زاهد حوصله هيچ‌ کس‌ را نداشت‌. خلقش‌ حسابی‌ گُه‌ مرغی‌بود. جواب‌ منفی‌ از دادگستری‌ گرفته‌ بود و نمی‌دانست‌ از آن‌ به‌ بعد چه‌ برسرش‌ خواهد آمد. وکيلش‌ افتاده‌ بود به‌ تلاش‌ که‌ برايش‌ کاری‌ کند. هلنا برعکس‌ او خيلی‌ سرحال‌ بود. بعد از ظهرش‌ را در يک‌ جلسه سخنرانی‌ درباره شعرهای‌ چزاره‌ پاوزه‌ گذرانده‌ بود، و برای‌ همين‌ دوست‌ داشت‌ درباره ‌آن‌ با کسی‌ حرف‌ بزند. يک‌ راست‌ آمدنش‌ هم‌ به ‌سمت‌ ميزی‌ که‌ او در پشت‌ آن ‌نشسته‌ بود برای‌ اين‌ بود که‌ فکر می ‌کرد زاهد ايتاليايی‌ است‌. زاهد حس‌ کرد هلنا دختر خيلی‌ راحتی‌ است‌، از آنهايی‌ که‌ خيلی‌ زود توجه‌ آدم‌ها را به‌ خودشان‌ جلب‌ می‌ کنند. از قضا يکی‌ دو هفته‌ پيش‌ داستانی ‌از پاوزه‌ خوانده‌ بود. برای‌ همين‌ با دقت‌ به‌ حرف‌های‌ هلنا گوش‌ داد. بعد به‌ اوگفت‌ در کارهای‌ پاوزه‌ حسی‌ از تبعيد ديده‌ است‌. اشاره‌اش‌ به‌ داستان‌ ديگری‌از او بود که‌ خيلی‌ پيشتر خوانده‌ بود. چيزهای‌ ديگری‌ هم‌ بود که‌ او را به‌داستان‌های‌ پاوزه‌ علاقه‌مند می ‌کرد. آب‌، درياچه‌ و امواجی‌ که‌ هرگز سطرهای‌ داستان‌ها را رها نمی ‌کرد. در آن‌ پلکان‌ نرم‌ و رونده‌ که‌ آفتاب‌ و ماهی‌ رويشان‌ بازی‌ می ‌کرد حسی‌ قوی‌ از زندگی‌ می ‌ديد که‌ نمی ‌خواست‌ پايمال ‌شود. برای‌ همين‌ می‌رفتند سر به‌ دنبال‌ هم‌ و رو به‌ نا کجايی‌ که‌ باز آب‌ بود و آفتاب‌ و رقص‌ ماهی‌ها و اما اين ‌بار با چهره ديگری‌ از حيات‌ در وجود که‌ نامی‌ برايش‌ پيدا نمی‌کرد. هلنا از او خواست‌ که‌ بيشتر توضيح‌ دهد. اما او حالش‌ رانداشت‌. جزييات‌ داستان‌ از يادش‌ رفته‌ بود. از آن‌ گذشته‌ تا می‌رفت‌ حرفی‌ بزند جواب‌ منفی‌ دادگستری‌ را چون‌ شمشير داموکلس‌ بالای‌ سرش‌ می‌ديد. اين‌ بود که‌ هر لحظه‌ توی‌ فکر می ‌رفت‌. مسئول‌ پرونده‌اش‌ که‌ پيداش‌ شد هلنارا تنها گذاشت‌. مشغول‌ گپ ‌زدن‌ با او بود که‌ چشمش‌ افتاد به‌ هلنا. هلنا با آهنگی‌ که‌ از بلندگو پخش‌ می ‌شد داشت‌ می ‌رقصيد. اين‌ دومين‌ باری‌ بود که‌ در آن‌ شب‌ او را با کارهايش‌ خيره‌ می‌ کرد. از صحبت‌ کردن‌ با مسئول‌ پرونده‌اش‌ که‌ فارغ‌ شد آرام ‌آرام‌ خودش‌ را کشاند گوشه‌ای‌ که‌ بتواند هلنا را که‌هنوز داشت‌ می ‌رقصيد تماشا کند. هلنا سرش‌ به‌ رقص‌ يک ‌نفره‌اش‌ گرم‌ بود. حالاتش‌ در رقص‌ شبيه‌ به‌ رقاصان‌ معابد هندی‌ بود، در خود فرو رفته‌ و بی ‌اعتنا به‌ اطراف‌. رقاصان‌ ديگر بيشتر زوج‌ زوج‌ می ‌رقصيدند، يا با نيم‌ نگاهی‌ به‌ اطراف‌ و با ته ‌لبخندی‌ در صورت‌، وقتی‌ نگاه‌ آشنايی‌ به‌ آ‌نها می‌ افتاد. هلنا کاملا در خود فرو رفته‌ بود. در آن‌ شب‌ بود که‌ احساس‌ کرد تماشا کردن‌ زنی‌ تنها در رقص‌ به‌ شرکت‌ در يک‌ آيين‌ مذهبی‌ شبيه‌ است‌.حالات‌ او و حرکات‌ دست‌ و پا و هاله‌ای‌ از سکوت‌ و خاموشی‌ که‌ بر چهره‌اش ‌افتاده‌ بود تمام‌ وجودش‌ را تسخير می ‌کرد. يکباره‌ در لحظه‌ای‌ که‌ موسيقی ‌ناغافل‌ قطع‌ شده‌ بود هلنا ايستاد و با شروع‌ صدا دوباره‌ در خود فرو رفته‌ ومجذوب‌، به‌ رقصش‌ ادامه‌ داد. در همان‌ لحظه‌ کوتاه‌ قطع‌ شدن‌ صدای‌ موسيقی ‌بود که‌ آنها به‌ هم‌ نگاه‌ کردند. بر پوست‌ صورت‌ هلنا عرق‌ نشسته‌ بود ولبخندش‌ تری‌ و طراوت‌ خاصی‌ داشت‌. شروع‌ که‌ کرد، دوباره‌ محو جهان‌ خود شد. تازه‌ داشت‌ کله‌های‌ مهمانان‌ گرم‌ می‌ شد که‌ زاهد آنجا را ترک‌ کرد. پيش‌ ازبيرون ‌زدن‌، رفت‌ و از هلنا که‌ در محاصره دوستانش‌ در پشت‌ بار داشت‌ آبجو می‌ نوشيد خداحافظی‌ کرد. وقتی‌ با او دست‌ می‌ داد در چشمانش‌ خواند که‌ فهميده‌ است‌ مجذوب‌ رقصش‌ شده‌ است‌. اما به‌ روی‌ خودش‌ نياورد. زاهد هم‌ حرفی‌ نزد. حتی‌ بعد از دوست‌ شدنشان‌ هم‌ هرگز به‌ حالتی‌ که‌ هلنا آن‌ شب‌ در رقص‌ به‌ خودش‌ گرفته‌ بود اشاره‌ای‌ نکرد. ايوان‌ می ‌گويد نگفتن‌ از زيبايی‌ سحرانگيزی‌ که‌ در وجود يک‌ زن‌ کشف‌ می ‌شود آن‌ را بيشتر رازآميز می ‌کند؛ چيزی‌ که‌ يک‌ مرد همواره‌ طالب‌ آن‌ در زن‌ است‌. می ‌گويم‌: تا آنجايی‌ که‌ می ‌دانم‌ اينها بايد در واقعيت‌ رخ‌ داده‌ باشد، حداقل‌ آن‌ بخش‌هايی‌ که‌ برای‌ زاهد و هلنا رخ‌ داده‌ است‌. ايوان‌ در فکر فرو می ‌رود. چشمانش‌ را تنگ‌ می ‌کند. اما حرفی‌ نمی ‌زند.ـ البته‌ يک‌ تفاوت‌هايی‌ بين‌ زاهد و آدم‌ داستان‌ تو وجود دارد.ايوان‌ خوشحال‌ می ‌شود: آه‌، پس‌ قبول‌ کردی‌ که‌ من‌ داستان‌ زاهد را ننوشته‌ام‌.ـ اگر بتوان‌ برای‌ مثال‌ سه ‌تار زدن‌ زاهد را خيلی‌ عمده‌ کرد. ديگر نمی‌ گويم‌ که‌ زاهد اصلا اهل‌ نقاشی ‌کردن‌ نبود. سه‌ تاری‌ داشت‌ که‌ آن‌ را آويخته‌ بود به‌ ديوار نزديک‌ به‌ پنجره‌ اتاق‌ پذيرايی‌، و گاهگاهی‌ آن‌ را برمی ‌داشت‌ و پنجه‌ای‌ می‌ رفت‌. به‌ هنگام‌ زدن‌ هم‌ سر و گردنی‌ می ‌جنباند، به‌ سياق‌ درويشان‌؛ بی ‌افشاندن‌ حلقه‌های‌ مو بر شانه‌. اما حالتی‌ داشت‌ برای ‌خودش‌.ايوان‌ می ‌گويد: اگر نظر من‌ را بخواهی‌ همه‌ اينها از همان‌ نقاشی ‌راوی‌ داستان‌ بيرون‌ آمده‌اند. در نقاشی‌ رنگ‌ هست‌، يعنی‌ همان‌ منظره‌ها، وخط‌ هست‌ و حرکت‌. همه‌ اينها در يک‌ ترکيب‌ انتزاعی‌ می ‌توانند ماجرايی‌ درذهن‌ راوی‌ خلق‌ کنند. اما تو انگار خيلی‌ شيفته‌ واقعيات‌ هستی‌. با وجود اين‌ برای‌ من‌ فرق‌ نمی ‌کند. مهم‌ آن‌ است‌ که‌ در بيايد و خواننده‌ حضورش‌ را بتواند لمس‌ کند. خدمات
دوستی‌ دارم‌ که‌ گاه ‌به ‌گاه‌ او را می ‌بينم‌. او هم‌ در اينجا زندگی‌ می ‌کند؛ با اين ‌تفاوت‌ که‌ او نويسنده‌ و نوازنده‌ است‌ و من‌ در قالی ‌فروشی‌ای‌ که‌ با کرامت‌، بعد از جدايی‌اش‌ از مريم‌ و آمدنش‌ به‌ هلند، علم‌ کرده‌ايم‌ قاليچه‌ و گليم‌های‌ کهنه‌ را رفو می ‌کنم‌. البته‌ يکی‌ دو ماهی‌ است‌ که‌ به ‌طور موقت‌ سر کار نمی‌روم‌. کرامت‌ هم‌ مرا به‌ حال‌ خودم‌ گذاشته‌ است‌ و تنهايی‌ مغازه‌ را می گرداند. کرامت چون‌ معتقد است‌ اين‌ تنها شغلی‌ است‌ که‌ به‌ من‌ می‌خورد، زياد نگران ‌نيست‌. می ‌داند بعد از يافتن‌ کمی‌ تعادل‌ دوباره‌ به ‌کارم‌ برخواهم‌ گشت‌ و رفوکردن‌ جاهای‌ شندره‌ قاليچه‌ و گليم‌ها را به‌ عهده‌ خواهم‌ گرفت‌.
فصلی از رمان 'بادنماها و شلاق ها'
ادامه بحث تند بر سر تاثیر تحریم ها در دو جناح سیاسی همچنان در روزنامه ها انعکاس دارد. مقالاتی علیه کسانی که سخن از تفاهم و مذاکره می گویند در مقابل دیدگاه هایی که مخالفان دولت را دلالان تحریم معرفی می کند، دو هفته مانده به پایان مهلت تفاهم های هسته ای فزونی گرفته است. اختلافات سیاسی در تشییع جنازه غواصان تیتر و عکس صفحه اول جوان کیهان که تمام صفحه اول خود را به عکسی از مراسم تشییع جنازه غواصان جنگ ایران و عراق که بعد از ۲۵ سال بر تابوت ها نهاده شده، داده در متن گزارش خود نوشته: مردم حاضر در مراسم با سر دادن شعارهای ضد آمریکایی چون «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا»، «این سند جنایت کدخداست» شهدا را تشییع نمودند. همچنین پلاکاردهایی در دست مردم بود که نوشته‌هایی چون «آب خوردن ما وابسته به یا حسین است، نه تحریم»، «با دستان بسته مقاومت کردید، ما با دستان باز چه کردیم؟!»، «سرداران فتح خرمشهرهای سیاسی، شهدا اگر منتظر کدخدا می‌ماندند، خرمشهر الان هم آزاد نشده بود» و ... در آنها درج شده بود. جوان عکسی مشابه کیهان با شعار «نکند غرق شده ایم که آمده اید» در صفحه اول خود دارد و در کنار آن نوشته: معروف است كه انسان اگر غرق شود، می میرد، چه در آب، چه در خواب، چه در هوس، چه در هراس، چه در هوی، چه در رؤیا، چه در حسد، چه در حرص، چه در فساد، چه در رفاه، چه در سازش و چه در تسلیم. آری انسان اگر در صلح هم غرق شود، می میرد! باید همواره در مبارزه بود. تا ظلم هست و تا استكبار هست، مبارزه هم هست و صلح و سازش، غرق شدن است و فنا. این روزنامه ادامه داده: دیروز غواصان شهید آمدند. خودشان آمدند و این روزها را با محاسبه دقیق خود برای بازگشت انتخاب كردند. اما شهدای غواص، نجات‌غریق‌های ما هستند. نكند ما حالا غرق شده‌ایم كه آنها آمده‌اند؟ نكند غرق رفاه و حرص و هوی شده‌ایم؟ نكند در هراس و در هوس افتاده‌ایم؟! شاید همگی در رؤیا یا در خواب غفلت رفته‌ایم؟ نكند ما غرق سازش یا غرق تسلیم شده‌ایم؟ این شهیدان رنگی نداشتند ابتکار در عنوان اصلی خود روی عکسی از مراسم دیروز نوشته شهدا بی رنگ بودند رنگی شان نکنید نوشته: دیروز در میان جمع پرشور مردمی اتفاق ها و رویدادهایی هم وجود داشت که البته شایسته نبود. از نمونه‌ این اتفاق‌ها، سعی گروه‌هایی برای استفاده از جمعیت پرشمار مردم در جهت تامین برخی منافع گروهی، سیاسی و حزبی بود. نکته آن است که شهدا هیچ رنگی نداشتند. به نوشته این روزنامه: آبی و زرد و سبز و بنفش و نبودند. حزب نداشتند! آنها مثل مردم خالص بودند و انقلابی. برچسب زدن به مراسم تشییع آنها یک رویه غیراخلاقی و نادرستی بود که این بار هم برخی نتوانستند بدون توجه به این امر خطیر، حضور مردم را جهت‌دار نکنند. دیروز می توانست بسیار پرشکوهتر از آنچه بود به عنوان نماد روز ملی وحدت مطرح باشد اما گروه هایی تلاش کردند آن را به یک نماد حزبی و جناحی تقلیل دهند. رضا دهکی در سرمقاله همین روزنامه نوشته: این اول بار نیست که مراسمی ملی محل سوءاستفاده عده‌ای می‌شود که خود را بیش از همه مالک ایران و انقلاب اسلامی ایران می‌دانند. کسانی که حتی از پیامبر اسلام مسلمان‌تر می‌شوند. کسانی که از امام خمینی انقلابی‌ترند و جلوتر از رهبری که ادعای رهروی‌اش را دارند حرکت می‌کنند. فرقی نمی‌کند، ۲۲ بهمن باشد یا روز قدس؛ سوم خرداد باشد یا گرامیداشت سالگرد ارتحال؛ هر جا که باشد باید با شعار و پلاکارد و بداخلاقی‌هایی که از سیاست گذشته است و می‌خواهد روح اجتماع را با بازی رنگ و ریا، عربده و پرخاش بخراشد حضور یابند و بگویند ما هستیم. در ادامه سرمقاله ابتکار آمده: شهدا رفتند. و این شهدا مظلومانه رفتند. حقشان نیست که آن‌ها را دستاویز دعوایی کنیم که شاید بیش از نبرد با دشمن خارجی تخریب کند. قدر مسلم جماعتی که چنین می‌کند، تریبون کم ندارد تا بگوید و انتقادهایش را استدلال کند و به معرض قضاوت مردم بگذارد. های و هوی مال کسی است که حرف حساب نداشته باشد. این مدعیان باید بدانند که چنین رفتاری تنها بذر نفرت و تفرقه خواهد کاشت. نرسد آن روزی که این رفتارها، ملت را از هر آن چه برای ملت است زده و دور کند. زنهار! همه چیز زیبا بود اما تیتر و عکس شهروند امیر عباس نخعی در سرمقاله فرهیختگان نوشته: همه‌چیز زیبا بود، حضوری که در کمتر مراسمی می‌شد نمونه‌ای از این دست را دید، اما متاسفانه این همه ماجرا نبود. عده‌ای دلواپس که همیشه دلنگرانند این‌بار هم بودند اما نه‌تنها برای گریستن بر مظلومیت و تنهایی این شهیدان، بلکه برای فریاد کردن بغض‌های خود علیه دولت و سیاست‌هایی که همین مردم و خانواده‌های شهدا برآن مهر تایید زده‌اند. به نوشته این روزنامه: عده‌ای دیروز بازهم اتوبوس‌هایشان را مملو از کسانی کردند که آمده بودند شعار‌ها و امیال خود را به نام شهدا و جمعیتی که در حمایت از فداکاری‌های آنان به میدان آمده بودند، فریاد کنند. آمده بودند برای مصادره یاد شهدا. البته این امر دیگر غریب نیست. دیگر همه می‌دانند که برخی سودجو که تعداد اندکی هستند برای خودنمایی بیشتر در این‌گونه مراسم‌ برموج به راه افتاده از سوی مردم سوار می‌شوند و حرف‌های خود را می‌زنند که تعداد اندک‌شان را مخفی کنند. مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند نوشته: در ٢٥ سالی كه از جنگ گذشته، هرازگاهی پیكر پاک تعدادی از شهدای جنگ، كشف و برای تشییع و بزرگداشت به محل سكونت آنان و نیز تهران آورده می شد. ولی مشایعت ١٧٥ شهید غواص از رنگ دیگری بود و این بار قضیه فرق داشت. نویسنده سه دلیل برای تشییع جنازه باشکوه غواصان برشمرده اول از همه وضعیت امروز منطقه كه در آتش جنگ‌های داخلی می سوزد، مردم ایران را دوباره به یاد ریشه‌های امنیت و استقلال میهن آنها یعنی جانفشانیهای رزمندگان در طول ٨ سال جنگ تحمیلی انداخته است، از این رو با چنین استقبالی، میخواهند یک بار دیگر بر آن رفتارها و از خودگذشتگی‌های فرزندانشان ارزش‌گذاری كنند و یاد و خاطره آنان را گرامی دارند، و این پیام را بدهند كه برای حفظ استقلال و نیز امنیت كشور خود آمادگی هرگونه فداكاری را دارند و قدردان پیشگامان این راه هستند. مقاله شهروند علت را در وضعیت ویژه این شهدا دیده كه با دستان بسته، و برخلاف تمامی مقررات بین‌المللی به شهادت رسیده‌اند، و رژیم بعث عراق تمامی كینه و نفرت و عقده های خود از شکست‌های قبلی را بر روی این عزیزان خالی کرده است. طبیعی است كه چنین شهادتی متفاوت است با شهادتی كه در حین جنگ و مبادله آتش و در یک رودرویی منصفانه رخ میدهد. و بالاخره سومین دلیل وجود شبكه‌های اطلاع‌رسانی غیررسمی است. می دانیم كه صداوسیما به عنوان رسانه فراگیر و رسمی، كارآیی خود را نزد مردم از دست داده است، و اعتماد گذشته آن تبدیل به سراب شده و دیگر قادر به ایجاد حركت در میان مردم نیست. حمله به هاشمی در حالی که روزنامه های امروز در صفحات اول خود خبر داده اند که هاشمی رفسنجانی بار دیگر در مراسمی بر لزوم پایان دادن به تحریم گفت و اشاره کرد که تحریم ها استخوان مردم را پوسانده است روزنامه های تندرو مناسبت تازه ای برای حمله به وی یافته اند. کیهان نوشته: نگرانی آقای هاشمی برای جیب مردم و شکستن استخوان آنان در حالی است که خود ایشان به عنوان یکی از افراد ذی‌مدخل در فتنه سبز بهتر از همه می‌دانند که چه کسانی از طرف سران جنبش سبز کذایی گرای تحریم‌های فلج کننده را به آمریکا و اروپا دادند تا به خیال خود از دولت وقت (دولت دهم) انتقام بگیرند؟ نمی‌شود که جریان مدعیان دروغین اصلاح‌طلبی و اعتدال، از یک طرف گرای فشار اقتصادی علیه ملت ایران را به بیگانگان بدهند تا ناکامی فتنه سبز در بسیج مردم علیه حاکمیت جبران شود و هم خود را به عنوان نگران و دلواپس تحریم‌ها و منجی اقتصاد کشور جا بزنند. این روزنامه تندرو افزوده: آقای هاشمی برای چندین بار است که با هر انگیزه‌ای کشور را ضعیف و مستأصل نشان می‌دهد و سؤال این است که آیا چنین تصویری، خدمت به تیم مذاکره کننده است یا بستن دست آنها؟ غرب باید از شنیدن قبیل اظهارات آقای هاشمی، میل به تعامل و دادن حق ملت ایران بکند یا فشارها را بر ملت ما بیفزاید؟ به قول معروف فعلاً که تحریم‌های حامیان خارجی فتنه، برای حامیان داخلی آن هم آب شده و هم نان! در آستانه دهم تیرماه آفرین چیت ساز اول در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: شهروندانی که ۲ سال پیش، پای صندوق رأی «گزینه مذاکره» را به عنوان راهی برای پایان تنگنا و تحریم برگزیدند، اکنون می‌توانند در آیینه این مذاکرات عملکرد جناح‌ها و جریان‌های سیاسی کشور را به قضاوت نشینند. مسیر مذاکرات هسته‌ای در این مدت حوادث تلخ و شیرین بسیار به خود دیده است. به نوشته این مقاله: اما هر چه عقربه زمان به روز دهم تیرماه که موعد پیش بینی شده برای دستیابی به توافق هسته ای است نزدیک تر می‌شود صحنه سیاسی ایران و صف مدافعان از اقلیت مخالفان شفافیت بیشتری می‌یابد. اما در اردوگاه اقلیت مخالفان، بازی متفاوتی جریان دارد. الگوی رفتار تندروها در این صحنه بازی صفر و صد است و البته صف آنان را از منتقدان دلسوز جدا کرد. مخالفان مذاکره به معنای واقعی به نوعی شرط بندی و قمار سیاسی دست زده‌اند. سرمقاله روزنامه دولت پیش بینی کرده: تجربه ۲۰ ماه گذشته می‌گوید که اقلیت مخالف مذاکره از راهی که برای مقابله‌جویی و مانع تراشی پیش گرفته دست نخواهد کشید کما اینکه در این مدت همه‌اندرز و انذار بزرگان نظام به دیواره سخت اذهان آنها برخورد کرد. گروه مخالفان با آنکه بر سر مقابله با توافق متحد شده‌اند اما خاستگاه و پایگاه‌شان متفاوت است. شماری از آنها از زمره شرکای دولت سابق و دارای منصب و موقعیت در امور هسته‌ای آن دولت بودند اما عده‌ای دیگر از آنها دست در دست مراکز و مؤسساتی دارند که سودهای سرشار از سفره تحریم برده‌اند. عسگر اولادی خندید پوریا عالمی در ستون طنز شرق اشاره کرده که اسدالله عسگراولادی که رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین گفت با شنیدن سخنان حسن روحانی که درباره اقتصاد حرف زده، خندیده است و نوشته: عسگراولادی در پاسخ به این سؤال که با شنیدن سخنان محمود احمدی‌نژاد چه واکنشی نشان می‌‌داده، گفت: «نُت برمی‌داشتم». برخلاف عسگراولادی که تازه خنده‌اش گرفته، مردم هشت سال به سخنان اقتصادی محمود احمدی‌نژاد می‌خندیدند و فکر می‌کردند قضیه شوخی است. اما بعد که از بی‌پولی و تورم گریه‌شان درآمده بود، فهمیدند قضیه واقعا شوخی بوده و خنده‌شان گرفت. به نوشته این طنزنویس: عسگراولادی که از خنده دلش درد گرفته بود و افتاده بود کف اتاق بازرگانی، گفت: «جان من آن تلویزیون‌رو خاموش کن... دلم... آخ دلم... عجب خنده‌داره... ».عسگراولادی بعدش گفت: «حرف‌های روحانی گفتاردرمانی است». مردم گفتند: «دقیقا! منتها احمدی‌نژاد هم فقط حرف می‌زد ولی حرفش روی مخمان می‌رفت، ولی الان روحانی حرف می‌زند، ما خوشمان می‌آید». در پایان طنزنوشته امروز شرق آمده: مردم اعلام کردند واقعا ما توقع زیادی نداریم. همین که مسئولان دولت طوری حرف نزنند که بروند روی مخ ما، باقیش اوکی است؛ کاری هم نکردند، ‌نکردند. یعنی کاری به ‌کار ما نداشته باشند، باقیش حل است. در این لحظه مردم گفتند: عسگراولادی‌جان آن هشت سال که اقتصاد آن‌طور بود، به حال ما گریه نکردی؟ عسگراولادی گفت: مگر طوری شده بود؟ همه‌چیز که اوکی بود. در اینجا مردم زدند زیر خنده. دولت مقتدر یا سایه‌ای از دولت فریدون مجلسی در مقاله اصلی شرق در مورد در حواشی مذاکرات ژنو نوشته: نماینده روسیه از سویی از توافق طرفین مذاکره بر «مکانیزم بی‌بازگشت‌بودن تحریم‌ها» سخن گفته است؛ درحالی‌که غربی‌ها ظاهرا از «تعلیق» آن سخن می‌گویند؛ یعنی اگر دریابند ایران عهدشکنی می‌کند، تحریم‌ها خودبه‌خود باز می‌گردند! روس‌ها از طرف دیگر می‌گویند ایران نیز در صورت نقض تعهدات طرف مقابل بی‌درنگ مقابله‌به‌مثل خواهد کرد. این سخن گنگ است. داوری غربی‌ها درباره عهدشکنی ایران بر چه پایه و مبنایی خواهد بود؟ به نوشته این تحلیلگر مسایل سیاسی: درعین‌حال در ایران بدبینی‌هایی وجود دارد که براساس نظر ظریف، وزیر خارجه، «طرح مسائل جدید» و «زیاده‌طلبی طرف مقابل» عنوان می‌شود. اگر چنین باشد، طرف‌های غربی واقعا برای این کارشکنی چه دلیلی دارند؟ مگر دو سال پیش مذاکرات در محیطی حاکی از تفاهم آغاز نشد؟ آیا گروه‌های افراطی در ایران بر بی‌اعتمادی دامن زده‌اند یا افراطیون آمریکایی و تبلیغات مسموم «تل‌آویو» و «عربستان» باعث این اتفاق شده است؟ آیا برخی متوجه نیستند کاستن از اعتبار دولت ایران در اثر رفتار سازماندهی‌شده، چه عواقبی برای منافع ملی دارد؟ «دولت سایه» معمولا گنگ و ساکت عمل می‌کند اما برخی تندروها طوری رفتار می‌کنند که گویی دولت سایه‌اند و علاوه ‌بر تسلط بر رسانه‌های عمومی و گسترده، مصونیت عملکردی نیز دارند. آنان با سخنان و رفتار‌های دیگر در آستانه آخرین مرحله مذاکرات، تلاش می‌کنند از دولت منتخب اکثریت و موردحمایت جامعه، جز سایه‌ای باقی نماند! پیروزی در مذاکرات مستلزم حضور «دولت مقتدر» است، نه «سایه دولت» و نه «دولت سایه». سناریوی قطع مذاکرات و کوتاه‌کردن دست دیپلماسی مگر بدیلی جز تنش تا مرز درگیری دارد؟ طفلی به نام شادی کارتون نعیم تدین، شهروند امان‌الله قرایی‌مقدم در مقاله ای در شرق نوشته: ما مردم شادی نیستیم؛ چرا؟ چون در طول تاریخ ایران‌زمین مردممان با غم پرورده شده‌اند. تاریخ این «غم‌گرایی» را شاید حتی بتوان تا دوره ساسانیان عقب برد. نوعی بی‌اعتمادی نسبت به دیگری در طول تاریخ و هم فرهنگ «دنیاگریزی» بین مردم رواج یافته است. بی‌اعتمادی به شادی و آرامش دنیوی برای ما در طول سال‌ها تبدیل به یک فرهنگ شده است و نشانه‌های این فرهنگ را نیز می‌توان در ادبیات و باورهای عامیانه مردم و ضرب‌المثل‌های آنها دید. این جامعه شناس اضافه کرده: جالب‌تر اینکه ما نه‌تنها شاد نیستیم بلکه از آن می‌ترسیم. دقت کرده‌اید که وقتی زیادی شاد و خوشحال هستیم، ناخودآگاه فکر می‌کنیم قرار است اتفاق بدی بیفتد و این شادی پیش‌زمینه یک فاجعه است؟! با وجود این فکر می‌کنم می‌توان شادی را به دست آورد. در فرهنگ ما امکاناتی هم برای رواج این شادی وجود دارد؛ در تاریخ باستان جشن‌های ماهانه برپا می‌شده. با این همه در انتهای مقاله شرق آمده: شادی، بدون وجود رفاه محقق نمی‌شود. ابزارهایی از قبیل رفع بیکاری، گسترش تأمین اجتماعی، اشتغال‌زایی، ایجاد امکانات ازدواج و تلاش برای کاهش طلاق موجب شادی نسل جوان می‌شود. این شادی به کل فضای جامعه تسری پیدا کرده و آن‌ها را با نشاط خواهد کرد. در این میان نباید کسی به اسم دلسوزی و دلواپسی مانع شادی جوانان شود. حمایت از لغو کنسرتِ خالی! طرح محمد طحانی، آرمان آیدین سیار سریع در صفحه بی قانون با اشاره به حملات گروه های فشار و لغو کنسرت های موسیقی نوشته: این دوستان لغّاو (بسیار لغوکننده) چند روز پیش احساس کردند لغو کنسرت دارد تکراری می‌شود و باید تنوعی به آن بدهند تا مردم هم از این همه لغو خسته و دل زده نشوند. برای همین در آخرین کنسرتی که لغو شد ابتکار جالبی به خرج دادند. در خرم آباد که قرار بود کنسرت سامان جلیلی و گروهش برگزار شود با نصب یک بنر اعلام کردند که به علت سانحه تصادف گروه سامان جلیلی کنسرت این گروه تا اطلاع ثانوی کنسل می‌باشد! در حالی که این گروه در تهران بودند و از آنها خواسته شده بود به سمت خرم آباد راه هم نیفتند. به نوشته این طنزنویس: در واقع دوستان (؟) به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر لغو و کنسل کردن کنسرت‌ها جواب نمی‌دهد و باید ریشه‌ای کار کرد. یعنی کاری کنیم که هنرمند خودش از ارائه کنسرت منصرف شود. حالا اگر عقلش برسد که خودش در راه تصادف می‌کند و می‌میرد، اگر هم عقلش نرسد خب باز مشکلی نیست، ما خودمان می‌گوییم تصادف کرده. طنزنویس صفحه بی قانون احتمالاتی را بررسی کرده از جمله این که: احتمالا جمعی از اهالی موسیقی در آینده‌ای نزدیک طی بیانیه‌ای موافقت خود را با لغو کنسرت‌ها اعلام می‌کنند و می‌گویند: فقط به لغو اکتفا کنین، دیگه بنر نزنین! سقف مطالبات ما هم می‌شود همان بنر نزدن! آنوقت کاندیدای ریاست جمهوری بعدی که می‌خواهد در حوزه فرهنگ وعده سر خرمن بدهد، می‌گوید: من اگر انتخاب شوم همه کنسرت‌ها را بدون بنر لغو می‌کنم (تشویق شدید ما) در دوره ریاست جمهوری من همه اهالی موسیقی می‌توانند زنده بمانند. (جر دادن لباس ها از خوشحالی) خیلی هم اعتدال پسند.
روزنامه های اصولگرا و تندرو چهارشنبه ۲۷ خرداد در صفحات اول خود با چاپ عکس هایی از تشییع جنازه ۱۷۵ غواص عملیاتی در جریان جنگ ایران و عراق، از زبان مردم علیه توافق های هسته ای هشدار داده و مسوولان دولتی را به مقاومت در مقابل هر نوع محدودیتی برای فن آوری هسته ای دعوت کرده اند. روزنامه های میانه رو و هوادار دولت با انتقاد از استفاده مخالفان از تشییع جنازه شهیدان جنگ، به یاد آن ها آورده اند که مبارزان جنگ همفکر اینان نبودند.
روزنامه های تهران: تشییع جنازه غواصان با شعارهای علیه مذاکره
اين عمليات با اتکای به قانون مبارزه با تروريسم در بامداد روز سه شنبه، 30 مارس، در نواحی ساسکس، ساری، دره تيمز، لندن و بدفوردشاير به اجرا درآمده است. قانون مبارزه با تروريسم به پليس بريتانيا اجازه می دهد مظنونين به ارتباط با تروريسم را که دارای تابعيت خارجی هستند دستگير کند و در بازداشت نگه دارد. هنوز جزييات بيشتری در مورد بازداشت های روز سه شنبه انتشار نيافته است اما بازداشت شدگان به پاسگاه های ويژه امنيتی پليس منتقل شده اند. براساس يک گزارش تاييد نشده در اين عمليات مقاديری مواد قابل استفاده در ساخت مواد منفجره هم به دست آمده است. خبرنگار بی بی سی می گويد که عمليات روز سه شنبه گسترده ترين عمليات از اين نوع در ماه های اخير بوده و حضور گروه کثيری از ماموران نشان می دهد که برای اجرا آن از مدت ها قبل برنامه ريزی و هماهنگی شده بود. خدمات
منابع پليس بريتانيا اعلام کرده اند که در جريان يک رشته عمليات هماهنگ در جنوب اين کشور چندين نفر به ظن ارتباط با گروه های تروريست اسلامگرا بازداشت شده اند.
بازداشت اسلامگرايان مظنون به تروريسم در بريتانيا
تيم ملی فوتسال ايران چهارشنبه شب در اولين ديدار دوستانه خود با تيم فوتسال اسپانيا که مقام قهرمانی جهان را در اختيار دارد، به تساوی سه بر سه دست يافت. اين مسابقه در ورزشگاه لاروسالدا در غرب اسپانيا برگزار شد. نخستين گل اين ديدار را وحيد شمسايی در دقيقه پنجم بازی به ثمر رساند.خاوير اسوری در دقيقه ‪ ۱۵‬نخستين گل اسپانيا را وارد دروازه ايران کرد اما کمتر از يک دقيقه بعد محمد شکاورز دوباره تيم ايران را جلو انداخت. يک دقيقه بعد، کيکه بار ديگر بازی را مساوی کرد تا نيمه اول اين ديدار با نتيجه مساوی ‪ ۲‬بر ‪ ۲‬به پايان برسد. در نيمه دوم و در دقيقه ‪ ۲۹‬بار ديگر کشاورز برای سومين بار دروازه اسپانيا را باز کرد. بعد از اين گل بازيکنان تيم قهرمان جهان تلاش زيادی برای به تساوی کشاندن بازی صورت دادند که اين تلاشها سه دقيقه مانده به پايان بازی نتيجه داد و آندرئو موفق به زدن گل سوم تيم خود شد. ديدار بعدی تيمهای فوتسال ايران و اسپانيا ساعت ‪ ۲۰/۳۰‬پنجشنبه شب برگزار می شود. روماريو به دنبال هزارمين گل روماريو، اسطوره ۴۰ ساله فوتبال برزيل، در جستجوی باشگاهی است که بتواند در آنجا با به ثمر رساندن ۱۳گل، آمار گلهای خود را به عدد ۱۰۰۰ برساند. شايد او به همين منظور قصد دارد دوباره به واسکودوگاما، همان باشگاهی که ۲۱ سال پيش فوتبالش را از آنجا شروع کرد، بازگردد. روماريو گفت: "من اخيرا با اوريگو ميراندا (رئيس واسکو) وارد مذاکره شده ام و او گفت که درهای باشگاه به روی من باز است. اگر مشکل خاصی پيش نيايد، من به واسکو خواهم رفت." البته روماريو برای بازگشت به برزيل با مشکل رو به روست. چون طبق قوانين فيفا يک بازيکن طی يک سال نمی تواند با بيش از ۲ باشگاه قرارداد ببندد و روماريو در سال جاری با دو باشگاه آمريکايی و استراليايی قرارداد بسته است. کارخانه سرمربی تيم ملی جوانان واليبال ايران شد محمدرضا داورزنی رئيس فدراسيون واليبال با صدور حکمی بار ديگر مصطفی کارخانه را به عنوان سرمربی جديد تيم ملی واليبال جوانان ايران معرفی کرد. سرگی گيريبوف، مربی اهل روسيه، پيش از اين مسئوليت هدايت تيم ملی واليبال جوانان ايران را بر عهده داشت. کارخانه در سالهای گذشته توانسته يک مقام دومی و ششمی جهان را برای تيم ملی واليبال جوانان به ارمغان آورد و مسئولين واليبال ايران اميدوارند که وی بتواند بار ديگر با تيم واليبال جوانان ايران به مقامهای ارزشمند برسد. خبرهای کوتاه از ورزش ايران: خدمات
تساوی تيم فوتسال ايران با قهرمان جهان
تازه ترين خبرهای ورزشی ايران و جهان
رحيم مؤذن زاده اردبيلی که به خاطر اذان مشهور و تاريخی‌اش در حافظه‌ جمعی ايرانيان و شايد بسياری از مسلمين جای دارد، فرزند حاج شيخ عبدالکريم اردبيلی است و در خانواده‌ای متولد شده است که شايد بيش از يک قرن به فعاليت‌های مذهبی می‌پرداخته‌اند. پدر رحيم مؤذن زاده‌ اردبيلی، تا سال 1322 در منطقه‌ اردبيل به وعظ و اذان‌گويی مشغول بود و نخستين بار به خاطر اذانی که در این سال در رادیو گفته بود شهرت پيدا کرد و سپس تا سال 1326 برنامه سحری راديو را به صورت زنده،‌ از طريق مسجد امام (مسجد شاه سابق) اجرا می‌کرد و در سال 1329 از دنيا رفت. در خانواده‌ مؤذن زاده که اغلب به فعاليت‌های مذهبی و اذان‌گویی پرداخته‌اند، رحيم مؤذن زاده، فرزند ارشد شيخ عبدالکريم، که متولد 1304 شمسی است، راه پدر را با جديت بيشتر پی گرفت و عملاً پس از درگذشت پدرش، به جای او قرائت اذان را ادامه داد. برادران رحيم، سليم و داوود نيز اذان می‌گويند. رحيم برادر ديگری نيز داشته است به نام نعيم که اذان می‌گفته است ولی در سن 25 سالگی از دنيا می‌رود. برادر ديگر رحيم، محمود مؤذن زاده، اما نظامی است. نام خانوادگی رحيم در شناسنامه، مؤذن است اما گويند‌‌گان راديو همواره از نام مؤذن زاده برای معرفی او استفاده کرده‌اند. يادگار فرهنگ ايرانی و اسلام اذان مشهور مؤذن زاده که در گوشه‌ی روح الارواح آواز بيات ترک (زند) خوانده شده است، اذانی است که رحيم مؤذن زاده در سال 1334 در ميدان 15 خرداد در استودیوی 6 خوانده است. به روايت خود مؤذن زاده، او در حالی که روزه‌دار بوده ، می‌خواسته است اذانی بگويد تا برای فرهنگ ايران و اسلام يادگاری ارزنده باشد. مؤذن زاده برای ضبط اين اذان گوشه‌های مختلفی را می‌آزمايد اما هيچ کدام مورد پسندش واقع نمی‌شود تا اين‌که مناسب‌ترين گوشه را برای قرائت اذان،‌ روح‌الارواح می‌بيند. مؤذن زاده بارها گفته است: "از ضبط اين اثر هميشه يک احساس غرور معنوی در طول سال‌های گذشته با من همراه بوده است و اگر تنها همين ثروت معنوی باقی بماند برای من کافی است". موذن زاده اردبيلی که زمانی در اردبيل زندگی می‌کرد، بعدها به مهر شهر کرج کوچيد و در آنجا ساکن شد. مؤذن زاده‌ی اردبيلی و اذانی موسيقايی رحيم مؤذن زاده‌ اردبيلی مؤذنی است که صدای‌اش در روح و جان ايرانيان خانه دارد و نغمه‌های اذان او در دل مؤمنين و حتی غير متدينين خوش نشسته است. سر اين همه تأثيرگذاری و نفوذ اذان او چی‌ست؟ بخش مهمی از پاسخ اين سئوال را بايد در موسيقی ايرانی جست‌وجو کرد. پيش از هر چيز بايد گفت که دامنه‌ تأثير موسيقی ايرانی بسی فراتر از سرزمين ايران بوده است و به اين معنا در ميان اعراب نيز هنگام قرائت قرآن و حتی آوازها، اعراب نيز ناگزير متوسل به همان پرده‌ها و گوشه‌های موسيقی ايرانی شده‌اند. دامنه موسيقی ايرانی با فزون از سيصد گوشه، در بسياری از نغمه‌های موسيقایی اعراب نيز اثر گذاشته است، تا حدی که گوشه‌هايی مانند راست، حسينی در موسيقی اعراب نيز جايگاه خود را دارد. صاحب‌نظران و استادان موسيقی متذکر شده‌اند که هر گوشه‌ای در موسيقی ايرانی حالت و پيام خاصی دارد و حس ويژه‌ای را به شنونده‌ آن القاء می‌کند. مؤذن زاده‌ی اردبيلی اذان مشهورش را در گوشه‌ی روح الارواح آواز بيات ترک (زند) خوانده است. گوشه‌ روح الارواح گوشه‌ای است که مخصوص حالات روحانی و لحظات متعالی صحبت و گفت‌وگو با معشوق و محبوب است. روح الاروح و نفوذ آن در نغمات مذهبی واژه‌ روح در موسيقی قديمی ايران، در مواردی مانند روح راح يا راه روح از الحان دوره‌ ساسانی به چشم می‌خورد. ترکيب اضافی روح الارواح از قرن يازدهم در موسيقی ايران مشهود است. خواندن اذان در این گوشه در بين مسلمانان رايج بوده است و اعم از منبری‌ها، روضه‌خوانان، نوحه‌خوانان و همچنين مؤذنين با اين گوشه آشنا بوده‌اند، از جمله اهل موسيقی، اقبال السطان يا جناب دماوندی و مانند اين‌ها هستند که با کاربرد آن آشنا بوده‌اند و جناب دماوندی نيز صفحه‌ای دارد به نام «اذان در روح الارواح». اين گوشه حالتی از طمأنینه و آرامش را به شنونده القاء می‌کند مناسب با هنگام شنيدن اذان که شنونده آماده اقامه نماز است. با توجه به اين نکات، مؤذن زاده‌ اردبيلی قطعاً با آگاهی کامل اين پرده را برای خواندن اذان انتخاب کرده است و کلمات، عبارات و شهادت‌های مندرج در اذان مناسبتی تام و تمام با پرده‌ای دارند که اذان در آن اجرا می‌شود. در حال حاضر از جمله اذان‌هايی که صدای جمهوری اسلامی پخش می‌کند،‌ اذان‌های ديگر هم هست که در دستگاه سه‌گاه است و اذان‌هايی در شوشتری نيز گفته شده‌اند. با اين حال با توجه به فضا و حال و هوای خاصی که بيات ترک (زند) و به خصوص گوشه‌ روح الارواح دارد، به نظر می‌رسد اين گوشه برای اذان است و به سايقه‌ همين خصلت است که اين اذان اين اندازه در روح و روان مردم اثر دارد و ناخودآگاه ضماير آن‌ها را مسخر کرده است. اذان مؤذن زاده و صدا و سيمای جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب در صدا و سيما، از پخش برنامه‌ها و اصواتی که به نحوی يادآور پيش از انقلاب باشد خودداری می‌شد که بعدها وقتی فهميدند منطق درستی بر اين روش حاکم نيست، اين شيوه به زودی منسوخ شد. تنها زمانی که احتمالاً اذان مؤذن زاده پخش نمی‌شده، در همين دوران بوده است. بجز اين، تا به حال رسماً هيچ موضع‌گيری فقهی در فتاوای فقهای شيعه در باب اذان و موسيقايی بودن آن نشده است. فرزند ارشد آقای مؤذن زاده، جعفر مؤذن زاده، ضمن اشاره به اين موضوع می گويد که اگر هم زمانی اين اذان پخش نمی‌شده است، احتمالاً به اين دليل بوده است که تصور می‌کرده‌اند آقای مؤذن زاده از دنيا رفته است و تا به حال هيچ ممنوعیت و محدوديتی در پخش اين اذان وجود نداشته است. اين نکته شايد نياز به توضيحی اضافی داشته باشد. اگر از لحاظ فقهی به موسيقی سنتی و تأثير آن در آواهای مذهبی نگاه کنيم، در اصطلاح فقهی مطلقاً نمی‌توان حکم غنا را بر موسيقی اصيل ايرانی و نغمات و پرده‌های آن جاری کرد. شاهد اين امر اين است که در روزگاران دور و زمانی که به دلايل حکومتی و سياسی موسيقی ایرانی تحت فشار قرار گرفت، آن نغمه‌ها به دامان امام حسين پناه بردند و سر از تعزيه‌ها و تکيه‌ها در آوردند و خود را در نوحه‌ها و روضه‌ها متجلی ساختند. به تدريج با کم شدن فشارها، موسيقی ايرانی جايگاه خود را پيدا کرد اما کماکان در نغمه‌های مذهبی هم باقی ماند. اما،‌ چنان‌که حتی مؤذن زاده‌ی اردبيلی می‌گويد، اين وضعيت ديگر تداوم پيدا نکرده است و بسياری از مؤذنين با آن نغمه‌ها و گوشه‌ها بيگانه شده‌اند. استفاده از موسيقی آوازی در قرائت قرآن و اذان کاری است متداول. اذان نيز از الگويی مشابه تبعيت می‌کند و اذان مؤذن زاده‌ی اردبيلی نيز چنين است. همچنين گفته شده است که بعد از هر جمله از اذان مشهور مؤذن زاده، او عبارات و ادعيه‌ای را می‌خوانده است (که مدعی شده‌اند یکی ديگر از دلايل ممنوعيت ادعايی اين اذان بوده است). در گفت‌وگويی که با فرزند ارشد رحيم مؤذن زاده انجام دادم، درباره‌ اذانی که آقای مؤذن زاده قرائت کرده‌اند پرسيدم و بنا به روايت ايشان، پس از هر بند از اذان، آقای مؤذن زاده، ادعيه و عباراتی را به حالت زمزمه قرائت می‌کند. اما به خاطر محدوديت زمانی پخش اذان در صدا و سيما، اذان ايشان بدون آن ادعيه و عبارت پخش می‌شود و تنها همان بند مربوط به شهادت بر ولايت امام علی، عبارات کوتاهی در بزرگداشت امام اول شيعيان دارد. با اين حال سليم مؤذن زاده، برادر ديگر رحيم مؤذن زاده،‌ که از مؤذنين و مداحان به نام است، همين اذان را با عبارات و ادعيه ياد شده در آواز بيات ترک هنوز هم اجرا می‌کند. اخلاص و آشنايی با موسيقی: راز ماندگاری اين اذان مؤذن زاده در گفت‌وگويی که با ايسنا داشته است، راز تأثيرگذاری‌ اذان‌اش را در اخلاص دانسته است که اذانی که از نيت صافی و دلی پاک گفته شود، هر آدمی را به مسجد می‌کشاند. در همان گفت‌وگو، مؤذن زاده موسيقی را جوهره‌ روح آدمی می‌داند که روح را صيقل می‌دهد،‌ خاصه موسيقی سنتی. يکی از گلايه‌هايی که مؤذن زاده دارد اين است که «بسياری از مؤذنين در اکثر اجراهای خود از عرب‌ها تقليد می‌کنند در حالی که بايد در خواندن اذان ابتکار و نوآوری داشته باشند، چون با تقليد چيز ماندگاری را نمی‌توانند از خود به يادگار بگذارند.» چنان‌که فرزند آقای مؤذن زاده می‌گويد، اين خانواده از قديم الايام با موسيقی و دستگاه‌های موسيقی آشنايی داشته‌اند و به طور موروثی اين کار را ادامه می‌داده‌اند و همواره با موسيقی مأنوس بوده‌اند. مؤذن زاده‌ها در عين آشنايی با موسيقی در کلاس‌های برخی از استادان موسيقی نيز شرکت می‌جسته‌اند. خدمات
اذان‌گوی پرآوازه و مشهور آذری، رحيم مؤذن زاده، در آستانه‌ هشتاد سالگی و بعد از بيست و چهار روز بستری بودن در بيمارستان مدائن به خاطر بيماری کليوی و مثانه، دوباره به خاطر عود بيماری به بيمارستان منتقل شد ولی معالجات موثر واقع نشد و او درگذشت.
مؤذن زاده‌ اردبيلی و اذان روح الارواح
سیستان و بلوچستان در جنوب شرقی ایران در چند سال اخیر به یکی از ناامن ترین مناطق مرزی این کشور تبدیل شده در ویدیوی حدودا ۸ دقیقه‌ای منتشر شده توسط جیش‌العدل ابتدا تکه‌هایی از یک سخنرانی عزیز جعفری، فرمانده سپاه ایران قرار داده شده که در آن وی می‌گوید جمهوری اسلامی با مبادله مرزبانان ربوده شده با برخی زندانیان این گروه موافقت نکرده است و پس از آن قسمت‌هایی از تماس‌های مرزبانان با خانواده‌هایشان نشان داده می‌شود و در انتها هم شش نفر از مرزبانان در لباس رسمی نظامی نسبت به عدم پیگیری مسولان برای آزادی‌شان پس از ۵ ماه در مقابل دوربین جیش‌العدل گلایه می‌کنند. در مهر ۱۳۹۷، ۱۲ تن از اعضای هنگ مرزی میرجاوه، در استان سیستان و بلوچستان ربوده شدند و گروه "جیش العدل" مسئولیت این اقدام را برعهده گرفت و در ۲۵ آبان‌ماه پنج نفر از گروگان‌ها آزاد شدند اما پس از گذشت پنج ماه همچنان ۷ نفر از مرزبانان در اسارت جیش‌العدل باقی‌مانده‌اند. گروه جیش‌العدل مدعی است که جمهوری اسلامی حاضر به مبادله این مرزبانان با زندانیان این گروه نشده است. امروز(۲۶ اسفند ۱۳۹۷) قاسم رضایی، فرمانده مرزبانی ایران به رسانه‌ها گفته است که "مجدانه پیگیر بازگشت مرزبانان به کشور هستیم". آقای رضایی آزادی مرزبانان ربوده شده را "یکی از دغدغه‌های اصلی مسئولان ستاد کل نیروهای مسلح و مرزبانی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی" خواند و از دولت پاکستان نسبت به عدم "اراده" برای آزادسازی مرزبانان ایرانی گلایه کرد و گفت: " بر مبنای آخرین گفت و گو و رایزنی‌ها، ارتش پاکستان اعلام کرده که درباره روند آزادسازی مرزبانان ربوده شده، عملیاتی را آغاز کرده و حتما به مطالبات دولت و ملت ما پاسخ مثبت خواهد داد". ربوده شدن مرزبانان در مهر ۱۳۹۷، ۱۲ تن از اعضای هنگ مرزی میرجاوه، در استان سیستان و بلوچستان ربوده شدند و گروه "جیش العدل" مسئولیت این اقدام را برعهده گرفت. در آبان ماه که پنج نفر از گروگان‌ها آزاد شدند، خبرگزاری ایرنا گزارش داد که تعداد کل مرزبان‌هایی که به گروگان گرفته شده بودند٬ ۱۲ تن است. اما این خبرگزاری در زمان گروگانگیری در ۲۳ مهر٬ تعداد مرزبان‌ها را ۱۴ تن گزارش داده بود. همان روز خبرگزاری فارس نوشته بود که تعداد گروگان‌ها ۱۱ نفر است. در نهایت در روز پنج‌شنبه ۲۴ آبان که خبر آزادی پنج نفر از این گروگان‌ها منتشر شد٬ خبرگزاری ایسنا تعداد گروگان‌ها را ۲۵ نفر گزارش داد. در مهرماه قرارگاه قدس سپاه پاسداران با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد که "عوامل نفوذی" موجب شده‌اند تا "اشرار و تروریست‌ها" موفق شوند تا تعدادی از مرزبانان و "بسیجیان بومی" را به گروگان بگیرند و به خاک پاکستان منتقل کنند. اما گروه "جیش العدل" که دولت ایران آن را گروهی تروریستی می‌خواند٬ با انتشار بیانیه‌ای ضمن پذیرش مسئولیت این گروگانگیری٬ تعداد گروگان‌ها را ۱۲ نفر اعلام کرد. ضمن اینکه درباره هویت گروگان‌ها و وابستگی‌های سازمانی آنها نیز خبرهای ضد و نقیضی منتشر شد. اما گروه جیش‌العدل مدعی شد که پنج‌تن از گروگان‌ها از اعضای یگان تکاوری نیروی انتظامی و هفت تن از آنها از اعضای سپاه پاسداران هستند. اما در گزارش خبرگزاری فارس آمده بود که چهار تن از گروگان‌ها سرباز وظیفه و یکی از آنها از نیروهای کادر نیروی انتظامی است. همچنین این خبرگزاری شش تن از گروگان‌ها را اعضای بسیج معرفی کرده بود. بیشتر بخوانید: جیش العدل چیست و چه می گوید؟ جیش العدل خود را "ارتش عدالت و برابری" و سنی معرفی می کند. این گروه پیش از این مدعی شده بود که "ده ها" نفر از نیروهای ایرانی را کشته است. جیش العدل در پی قتل مرزبانان ایرانی در سال ۱۳۹۲ این اقدام را در "دفاع" از جوانان بلوچ، کرد و خوزستانی توصیف کرد اما سپس در جایی دیگر قتل آنها را به جنگ سوریه و حمایت ایران از دولت آن کشور نسبت داد. پیش از جیش العدل، گروه "جندالله" برای مدتی از شیوه مشابه ارتکاب قتل مرزبانان در ایران و سپس فرار به پاکستان استفاده می کرد تا این که عبدالمالک ریگی، رهبر آن گروه بازداشت و اعدام شد و مقام های امنیتی ایران هم اعلام کردند که شبکه او را متلاشی کردند. استان سیستان و بلوچستان در جنوب شرقی ایران در چند سال اخیر به یکی از ناامن ترین مناطق مرزی این کشور تبدیل شده است. آمیخته بودن جمعیت شیعه و سنی، فعالیت گروه های مسلح بلوچ، مرز طولانی با پاکستان، قاچاق سودآور مواد مخدر، تبعیض گسترده و نارضایتی اهالی از مسئولان محلی و حکومت مرکزی و دسترسی آسان به سلاح غیرمجاز همگی از عواملی معرفی شده اند که در تضعیف امنیت این استان موثرند. در سال‌های اخیر گروه‌های مسلح در استان سیستان و بلوچستان ایران بارها نیروهای نظامی ایرانی را هدف قرار داده‌اند. ایران می‌گوید پاکستان با این گروه‌ها که تصور می‌شود پایگاه‌هایی در این کشور دارند، به اندازه لازم برخورد نکرده است. استان سیستان و بلوچستان همواره امنیتی شکننده داشته اما از سال ۱۳۸۴ با گروگانگیری ها و آدمکشی های متعددی رو به رو بوده که تاکنون ادامه داشته است. دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی، رهبر پیشین جندالله، نتوانسته به این حملات پایان دهد. ایالت بلوچستان پاکستان نیز از مناطق ناامن و کمتر توسعه یافته آن کشور محسوب می‌شود. علاوه بر ملی‌گرایان بلوچ که برای استقلال این منطقه فعالیت مسلحانه دارند، افراد مسلح گروه‌های اسلامگرای تندرو هم در سال‌های اخیر در این ایالت حضور داشته و به عملیات خشونت آمیز دست زده‌اند. پس از اعدام عبدالمالک ریگی گروهی از بلوچ های پاکستان در اعتراض به اعدام او در کراچی تظاهرات کردند. این راهپیمایی را "جبهه ملی بلوچ" که خود را یک سازمان مدافع حقوق اقلیت بلوچ در پاکستان می خواند، سازماندهی کرده بود. سرلشکر محمدحسین باقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران، پیش از این گفته بود مناطقی در خاک پاکستان به محل آموزش "تروریست‌های جیره‌خوار عربستان" تبدیل شده و "در صورت ادامه این تعرضات، مامن و مخفیگاه تروریست‌ها در هر جایی که باشند مورد ضربات کوبنده قرار خواهد گرفت".
پنج ماه پس از ربوده شدن گروهی از مرزبانان ایرانی در مرز میرجاوه و پاکستان، ویدیویی از تماس تلفنی تعدادی از این مرزبانان با خانواده‌هایشان توسط گروه "جیش‌العدل" منتشر شده که در آن مرزبانان ربوده شده نسبت به عدم پیگیری جمهوری اسلامی برای آزادی آنان گلایه می‌کنند و همزمان با آن قاسم رضایی، فرمانده مرزبانی ایران به رسانه‌های داخلی گفته است که "تلاش‌های فراوانی در خصوص بازگشت مرزبانان ربوده شده به کشور داشته‌ایم".
گلایه مرزبانان ربوده شده: فراموش شده‌ایم؛ مقامات ایران: آزادی آنها دغدغه ماست
درباره خانواده و تغيير ويژگی های آن در دوره های مختلف، هزاران متون جامعه شناسی و روانشناسی نوشته شده است. حاصل اين متون، که معمولا بر اساس مشاهدات و مطالعات هر محقق از خانواده های حاضر در حيطه کاری او و در مقطع خاصی از زمان تنظيم شده است، تعريفی از خانواده بوده که ظاهرا هر يک از ما بايد به نوعی خانواده خود را با آن منطبق ببينيم. خانواده يعنی ... معنا و تعريف خانواده برای هر فرد بسته به سن، جنسيت، موقعيت و نگرش اجتماعی، ... متفاوت از ديگری است. اگر از يتيمی بپرسيم که خانواده يعنی چه، پاسخش به يقين با پاسخ يک کودک فراری از خانه متفاوت خواهد بود و همين طور يک فرد مجرد با يک سرپرست خانواری پرفرزند. آنچه در پی می آيد نگاهی اجمالی است به برخی از اين تعاريف: گفته می شود از هر چهار ازدواج در ايران اکنون يکی به طلاق می انجامد. بهار 9 سال دارد: "خانواده يعنی مامانم. من بابا ندارم. يعنی دارم اما رفته. مامانم می گويد من هم بابای تو هستم هم مامانت. تو فقط من را دوست داشته باش. بقيه دوستهايم يک جور خانواده های ديگر دارند. با من فرق دارند. پس من هم به آنها نمی گويم که خانواده من يعنی فقط مامانم." به رغم بالا بودن آمار طلاق اين موضوع هنوز يک انگ اجتماعی محسوب می شود و به دليل مطرح نشدن خيلی از جنبه های آن بسياری نقش خانوادگی خود را گيج کننده يافته اند. رضا، 18 ساله، نسبت به تشکيل خانواده ای برای خود در آينده ترديد دارد: "من نمی دانم که آيا بعدا خانواده ای تشکيل بدهم يا نه. خانواده يعنی مشکلات. بالاخره من نفهميدم پدر بودن، مادر بودن و بچه آنها بودن يعنی چه؟" تغييرات پرشتاب عصر ارتباطات مدتی است که نهاد خانواده در ايران را با چالش "سنت" و "مدرنيته" مواجه کرده است. فرهنگ ايرانی نيز که همواره به داشتن روحيه خدمت شهرت داشته متاثر از اين تغييرات در سال های اخير با پديده ای به نام "خانه سالمندان" روبرو شده است. عزت 75 سال دارد: "من مريض احوال نيستم فقط بعضی کارها برایم مشکل است. راستش اين اواخر بچه ها به من کمتر سر می زدند. مدتی است که به تنهايی عادت کرده ام. يعنی خانواده دارم اما تنهام. حالا هم که اينجا هستم... خانواده يعنی تنهايی." در سحرگاه روز پنجم ديماه سال 1382 زلزله ای به قدرت 8/6 درجه در مقياس ريشتر شهر باستانی بم را لرزاند و بيش از سی هزار کشته بر جای گذاشت و هزاران تن را تنها و بيخانمان کرد. شماری از کودکانی که در اين حادثه هولناک خانواده خود را از دست دادند و تحت سرپرستی نهادهای دولتی و غيردلتی قرار گرفتند، اکنون افراد ديگری را مادر و پدر خطاب می کنند. آنهايی که کودک نبودند با کمک کردن به اين کودکان، بر زخم از دست دادن خانواده خود در اين زلزله مرهم گذاشته اند. رويا يکی از اين افراد است: "من خودم بچه نداشتم که بدونم مادر بودن چه احساسی دارد. اما حالا اين بچه ها مثل بچه های خود من هستند و اميدوارم که بتوانم کاری کنم که آنها آينده خوبی داشته باشند. خانواده برای من يعنی اين بچه های بی سرپرست..." خانواده محلی امن برای انسان است به شرط آنکه پدر و مادر هم افرادی مثبت (مهربان ودلسوز) برای فرزندان خود باشند. سيد ابوالفضل حسينی خانواده يعنی ازدواج بخاطر نياز جنسی و طلاق بخاطر مشکلات اقتصادی. خانواده در ايران يعنی يک دروغ بزرگ. همه دوست دارن روياهاشونو درباره خانواده بنويسند و چنان هم اين روياها رو بيان ميکنند که انگار واقعی هستند. واقعا نميدونم چه وقت ميخواد اين عادت زشت دروغگوئی و واقعيت ها را وارونه گفتن در ما ايرانيان از بين بره. سعيد - تهران خيلی ساده بگم خانواده برای من يعنی پدر و مادری که هميشه پشتم بودند. يعنی صدای خنده برادرزاده ۴ ماه ام و بلبل زبونيه برادرزاده ۴ سالم. خانواده برای من خانم برادرمه که جای خاليه خواهر را واسم پر کرده و ۲ برادر که هميشه به داشتنشون می باليدم. فريبا - تهران خانواده به نظر من کوچکترين واحد اجتماع است لذا زمانی ميتوان در جامعه ای سعادتمند زندگی کرد که اساس زندگی در خانواده بر پايه امنيت باشد چنانچه امنيت بيمار باشد خانواده و به طبع اجتماع نيز بيمار دچار سردرگمی خواهد شد. عليرضا ذبيح الله - کرج در اصطلاح عاميانه عبارتی است :"هر چيزی خوبش خوبه"!! آيا خانواده ای که در فرهنگ عرف و قوانين و سنت کشور ما تعريف شده بر اساس حقوق انسانی، آزادی، محبت، احترام، آگاهی فردی و اجتماعی بنا شده؟! دختران و پسران جوان ما به عنوان بانيان خانواده های نو چقدر با ماهيت وجودی و حق حقوق فردی و اجتماعی خودشان آگاهی دارند و آموزش مثبت و موثر ديده اند؟ به نظر من تا زمانی که مواردی از اين دست درست و واضح تعريف نشده اند نميتوان راجع به خانواده، خانواده خوب، خانواده بد يا به طور کلی فلسفه وجودی خانواده سخن گفت. از طرفی گاهی فکر ميکنم در بهترين شرايط نيز خانواده چند تن انسان را به هم نزديک و اين چند تن ها را از هم دور ميکند. به عبارتی با وجود خانواده انسانها نميتوانند يگانه باشند و سيال در شبکه پويای هستی حس يگانگی داشته باشند و به کل انسانيت عشق بورزند. مريم - اراک يک پيشنهاد برای روانشناسان خانواده: امروزه برای ترسيم ويژگيهای سازمانهای برتر، انديشمندان مديريتی، مدلهايی طراحی کرده اند و سازمانها بر اساس آنها خود را ارزيابی نموده و نقاط قوت و ضعف خود را شناسايی کرده و اقدامات بهبود تعريف می نمايند. همچنين بر اساس آن مدلها در مسابقات ملی و يا قاره ای (همچون جايزه تعالی سازمانی اروپا) شرکت می نمايند. بنظرم ميرسد اگر اقدام مشابه توسط روانشناسان برای معرفی ويژگيهای خانواده موفق که در قالب مدل بوده و با نگرشی جامع وزن کمی هر ويژگی تعيين شده باشد برای فردی همچون من که بدنبال ارتقا سطح کيفی مناسبات خانوادگيم هستم مفيد خواهد بود. سعيد فتح الهی راد - تهران خانواذه يعنی محيطی آروم، پر از صداقت، پاکی مطلق بطن استارت جامعه محل ايجاد ستون يک ملت يعنی چادر محکم هر فرد. اميد - ياسوج خانواده برای من يعنی دوزخ. عاشق - پيشاور به نظر اينجانب خانواده مهمترين رکن جامعه است بخصوص که اين جامعه يک جامعه سنتی و اسلامی مانند ايران باشد . تا آنجا که من يادم هست در دوران کودکی خانواده ها خيلی به هم نزديکتر و صميمی تر بودند و همينطور اقوام و فاميل و حتی همسايه ها از حال و احوال هم جويا بودند و به درد و گرفتاری يکديگر می رسيدند . يادم هست که وقتی پدر از سرکار می آمد مادر و ما بچه ها که تعدادمان به ۶ نفر می رسيد جلو می رفتيم و هرکدام به نحوی خستگی کار را از پدر بدور می کرديم و همه با هم سر سفره غذا می خورديم و خيلی چيزهای خوب و ساده ديگه .... اما در حال حاضر که خودم تشکيل خانواده داده ام و پدر ۲ فرزند هستم از اون چيزها فقط خاطرات خاکستری برام مونده و نمی دونم که اين خاطرات را اگر برای بچه هام تعريف کنم چه جوابی بهم ميدن ؟؟ خلاصه اينکه هرسال ميگيم دريغ از پارسال. محمد - تهران خانواده تنها جاييه که انسان در اونجا می تونه به آرامش وامنيت برسه. خانواده يعنی تعيين کننده مسير زندگی آدم. يعنی همه چيز يه نفر. اگر خانواده خوبی داشته باشی می تونی به سعادت واقعی برسی. خانواده چيزيه که وقتی نداری يا به خاطر حماقتهات يا بنا به سرنوشتت از دستشون ميدی تازه به ارزشش بی می بری درست مثل چيزای ديگه. در کل خانواده يعنی"عشق وعشق وعشق" خانواده يعنی تمام قلب و روح و هستی يه آدم . هر کس که يه خانواده خوب داشته باشه ثروتمند ترين آدم روی زمينه. زهره - خوزستان به نظر من خانواده رکن اصلی يک جامعه است و بايد به آن بها داد چرا که در غير اين صورت دود آن به چشم همه آحاد جامعه خواهد رفت. محمد حسن سعادت - ورامين من شادی و مهر و عشق و يکرنگی و با هم بودن و برای هم بودن و هزاران واژه گرانمايه ديگر را در يک واژه "خانواده" می بينم. هنوز به جايگاه خانواده ارزش و اعتبار ويژه ای قائلم و خانواده های گرم و صميمی و پر محبت را تحسين ميکنم. ويدا - بيجار-کردستان برای من اعضای خانواده، زندگی و همه دارايی من هستند و زندگی بدون آنها برايم فايده ندارد. ايمان - بروجرد خانواده برای من يعنی خيلی حرفهای ناکًفته. معنايش ناکًفتنی است. سميرا - دوبی بعداز انقلاب با اينکه ۵ سال بيشتر نداشتم شاهد فقيرشدن تدريجی خانواده پرجميعتم بودم. بعد از بازنشسته شدن پدرم که درشهربانی خدمت ميکرد اوضاع اقتصاديمان رو به وخامت گذاشت و فروپاشی نظام و سنت خانوادگی ما را به ارمغان آورد. از دوران نوجوانی به طور حرفه ای بکار مشغول شدم. با آنکه مجبور بوديم بعضی اوقات با تنگدستی و گرسنگی سرکنيم ولی بازهم پشتوانه سنتی مان اجازه نداد تسليم قهر روزگاری شويم که در آن حمله چنگيزخان مغول به ايران ديگر ضرب المثل نبود. هم اکنون با اينکه مثل اکثر خانواده های ايرانی يکی دو پرونده باز در دادسراهای ايران داريم ولی اکثر بچه های خانوداه توانستند تحصيلات تکميلی خود را در دانشگاهها ادامه دهند. ک. - دوبی تا قبل ازازدواج خانواده يعنی پدر و مادر و خواهر و برادر. ولی بعد از ازدواج خانواده اصلی همسر و فرزندان خواهد بود وپدر و مادر، خواهر و برادر به صورت اقوام درجه اول تغيير پيدا ميکنند. آرش جهانشاهی - تهران خانواده از نظر من همه چيز است. وقتی که بچه بودم يادم دادند عشق و محبت را بايد بياموزی حالا که خود دارای بچه هستم من هم به بچه هايم ميگويم عشق بياموز. چون خداوند مظهر عشق و محبت است و اوست که به ما عشق ياد دادن را آموخته است در حدود بيست سال است که از پدر و مادرم جدا زندگی ميکنم و هم اکنون دارای اولاد هستم و از مادرم و خواهرهايم که تنها مظهر عشق و محبت هستند بدورهستم و تنها عشق و علاقه آنها بوده که تا اکنون اين سالهای دوری از آنها را تحمل کردم و اگر غير از اين بود در جای که اسم خانواده فقط يک سمبل است و همه به عنوان يدک آن را ميکشند. صديقه - لندن خانواده از ديدگاه من يعنی يک بنيان و اساس زندگی. خانواده ای که محکم و استوار باشد و در آن عشق و محبت موج بزند هميشه پايدار و روابط انسانی و عاطفی برقرار است و ارزشهای انسانی هميشه پابرجا می ماند. کرج به نظر من خانواده برای تمام مردم دنيا دارای يک مفهوم اصلی به همراه آداب و رسوم خاص آن منطقه ميباشد آن مفهوم اينست که مکانی يا زمانی برای يه آرامش رسيدن... چه بسا افرادی که به خاطر همين احساس آسايش در خانواده ای که در آن بزرگ شده اند به فکر تشکيل خانواده می افتند و ادامه دهنده راه پدر و مادر خويش می شوند و در زندگی زناشويی و تربيت فرزندان آنان را راهنمای زندگی خويش می دانند من نيز با همين هدف ازدواج کرده ام. خانواده چهار بخش است:۱-تفاهم ۲- محبت ۳- تلاش جمعی اعضای خانواده و غيرت. پدرام - تهران خانواده يعنی امنيت -عشق - صفا و صميميت و از همه مهمتر گذشت نسبت به همديگر. مهدی - هلند خانواده يعنی همه چيز. يعنی مهر بلاعوض. يعنی جايی برای به آرامش رسيدن روحی و جسمی. يعنی بزرگترين نعمت خداوند برای بندگانش. پس بايد قبل از از دست دادن عزيزی از خانواده خود قدر آنها را بايد دانست. بر خيزيم به عيادت خانواده خود برويم کينه و نفرت را ازدل همديگر بزدايم و با يک گل سرخ قلب های شکسته همديگر را دوا کنيم. تهمينه پارشهری - کابل در ايران دخالت های خانواده ها بيش از هر چيز ديگر موجب گسستن پيوند زناشويی ميشود. اينجانب، همسرم و دو فرزندم قربانی اين دخالت های آشکار پدر و مادر و خواهر همسرم هستيم. مادر خانمم از همسرم که دختر بزرگ اوست کلفتی و بردگی محض می خواهد و با برنامه ريزی خاص او را از من و دو پسر عزيزم جدا می کند و او نيز مرا برده ای می خواهد... از لحاظ آنها خانواده يعنی خانواده مادر همسرم و پدر همسرم و اصولا نهاد خانواده ما برای آنها وجود ندارد . به دليل دخالت های بيجا و توهين های مکرر تمامی افراد خانواده همسرم، او نيز ترجيح می دهد از ما جدا زندگی کند. زنگی ما مدتی به خاطر برادر همسرم، مدتی بخاطر دايی و خاله هايش و اکنون به دليل خواهرش رو به جدايی است. چنانچه اين مطلب همراه با تفسيری از اين روند از راديوی بی بی سی حداقل دو بار از برنامه صبح آن پخش شود پدر همسرم خواهد شنيد و شايد در تصميم احمقانه خود تجديد نظر کنند و شايد راهگشای بسياری از مسايل خانوادگی باشد. ابی - تهران خاتواده يعنی همه اون کسانی که دوستشون داری به اونها عشق می ورزی و به خوشبختی شون علاقه مندی اونهايی که باهاشون احساس آرامش می کنی و خوشبختی. تا وقتی بچه بودم خانواده من پدر و مادرم بودن بعد ها خواهر و برادرم هم اضافه شدند و خانواده بزرگ تر شد. حالا که دارم ازدواج می کنم بايد با همسرم يک خانواده جديد بسازيم يه خانواده خوب وسالم سرشار از محبت و صميميت. مينا مهدوی - شيراز من ۳۰سال دارم و دارای همسر و پسری ۳ ساله هستم. تعريف من از خانواده چنين است: "محيطی اجتماعی و عاطفی که حداقل از دو نفر علاقه مند به ايجاد چنين محيطی، تشکيل شده باشد. هر چه علايق اعضای اين محيط به همديگر و به خود خانواده بيشتر باشد، خانواده ای پاياتر و پوياتر بوجود می آيد." من از زندگی در خانواده خود لذت می برم و از آن راضی هستم. سام برزو - اهواز من سالها از خانواده ام دور بوده ام. و خانواده برای من يعنی محبت اطمينان و يعنی همه خاطراتم. من اگر چه از ۱۳ سالگی دور از خانواده بوده ام اما هميشه محبت آنها را احساس ميکنم. من و خانواده ام جزيی از همديگر هستيم. سعيد پور - شيراز گذر سريع زمان در عصر ارتباطات و تکنولوژی انسانها را از هم دور کرده است. چالشی که از آن به عنوان چالش سنت و مدرنيته ياد می شود امروز بسياری از خانواده ها را از هم دور کرده است. زمانی در اين چالش گرفتار آمدم و روابط دوستانه ام بيشتر از روابط خانوادگی ام شد. حالا دلم برای آن لحظات دلنشين تنگ می شود. خانواده است که هميشه در کنار انسان می ماند حتی اگر من مدرن باشم و آنها سنتی هيچکس نمی تواند جای آنها را پر کند. خانواده يعنی يک گروه از نزديکانی که با تو نسبت خونی دارند. آنوقت اين خانواده می تواند سرپناهی باشد برای خستگيها، دلتنگيها و نيازها و يا رگباری تند باشد از سرکوفتها، بی توجهيها، بدرفتاريها و حقارتها. پس اينکه خانواده هرچه هست خوب است، اشتباهی بزرگ است. خانواده ای خوب است که سرپناه باشد و فرزندی خوشبخت است که قدر اين سرپناه را به درستی بشناسد. برای من خانواده يعنی پدر، مادر، خواهران و همسرم. اينها اولين سرپناههای من و تکيه گاهم هستند. عاطفه - تهران از نظر من خانواده بايد مکانی باشد که فرزندان آن خانواده خود را امن ومصون احساس کنند، در خانواده والدين بايد از اختناق و جنگ وجدال ها پرهيز کنند تا اينکه فرزندان شان در فضای آرام درس و يا مسايل ديگر را به خوبی و آرامش سپری کنند. اگر زندگی دو جوان از ابتدا با مهر و محبت آغاز شود؛ مطمينا زندگی و خانواده خوبی را ميتوان انتظار داشت. کسانيکه تازه ازدواج ميکنند بايد از تعدد اولاد جلوگيری کنند تا اينکه شرايط خانواده بر وفق مرادشان باشد. خانواده ها نبايد دنبال تجملات وهم چشمی ها باشند. سهيل عزيز شارق - کابل افغانستان به جمعيت کوچکی که معمولا فعاليت اصليشان بهبود وضعيت زندگی برای افراد ديگر گروه است خانواده گفته ميشود. در اول من نقش اصلی خانواده را در روند جامعه درست نمی فهميدم، ولی حالا بهتر می دانم که خانواده چه قدر در جامعه تاثير مستقيم دارد. محمد رضا جليلی - چابهار تنها راه نجات جامعه و جوانان از اين بلا تکليفی مستحکم کردن بنياد خانواده است. من خودم دانشجويی هستم که در رشت درس ميخوانم و ميبينم که دوری از خانواده جوانان و حتی دانشجويان را به چه راهی ميکشد و تباهشان ميکند. به نظر من شعار جهان امروز بايد در مورد نجات خانواده باشد تا نجات افراد ويا جوانان چون اگر خانواده سالم ومستحکم باشد افراد آن جامعه هم سالم ميمانند. مهدی - تهران خانواده برای من يعنی پناهگاه روح و روان وجايگاه تقويت روح و جسم.يعنی جايگاه خوشی و شاد بودن. جايگاه گفتگو و خنده و گاه گداری غم و نگرانی وبحث و جدل.هنوز هم خانواده در ايران يعنی اعتبار و پناهگاه. مصطفی - تهران پدر و مادر من ۹ سال است که از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی ميکنم و خواهر و برادرم با پدرم. زندگی سختی رو گذروندم. پدر و مادر من قلب من و خواهر و برادرم رو شکستند و اين چيزی است که هيچوقت توی زندگی فراموشش نخواهم کرد. خانواده من از هم پاشيده است همه ما به نوعی تنها هستيم و اين شايد به خاطر خودخواهی دو نفر بود شايد کمی صبر و گذشت همه چيز رو حل ميکرد اما . . . سياوش کاملی - مشهد خانواده از نظر هر فرد تعاريف بخصوص خود را دارد که هر فرد از خود تعاريف نظر به درک خود مينمايد. به نظر من خانواده يعنی صفا، صميمت، محبت است که از اثر ازدواج دو شخص بوجود ميايد و خانواده رکن اساسی يک جامعه را تشيکل ميدهد. در نظامی که خانواده از هم پاشيده باشد، جامعه عقب مانده است. همايون - کابل به نظر من خانواده در نزد ايرانيان کهن از ارزشها و تعيين دقيق جايگاها برخوردار بوده، ولی در عصر کنونی ما با درنورديده شدن مرزها توسط هجوم فرهنگی و شباهت کشور ما با حرکت به سمت اقتصاد اروپا که منجر به تغييراتی در سطح قوانين خانواده تا عمق تدوين به شکل قانون برعليه يکی از طرفين خانواده (پدر- مادر-فرزندان)در خاک اروپا شده در ايران هم تاثير گذاشته و جنبه نفسانی خانواده به جنبه مادی و اجتماعی تبديل شده لذا رويکرد به قوانين اجداد گذشته مان در زمينه خانواده (بخصوص زندگانی بانو حضرت فاطمه و همسر باوفای ايشان اميرالمومنين) و بررسی نگرش اين بزرگواران به خانواده ميتواند موثر باشد. شهرام - تهران خانواده برای من يعنی يک بنيان و اساس زندگی. خانواده ای که محکم و استوار باشد و در ان عشق و محبت موج بزند. لزوما نبايد حتما پدر و مادر و يا بچه انسان باشد با هر موجودی و با هر نسبتی می توان خانواده را تشکيل داد به شرط آنکه همه چيز قانونمند باشد. من ازدواج کردم ولی بچه ندارم و می خواهم از پرورشگاه بچه بيارم. اين هم يک جور تشکيل خانواده است مهم نيست که اين بچه زاييده خودم باشد يا ديگری بلکه نفس کار مهم می باشد. ليلی - تهران ما شخصأ تا سال ۱۹۷۹ خانواده ای بزرگ و يکپارچه داشتيم. پس از آن هر کدام ازما به دليل جستجوی آزادی يا تامين معاش جای متفاوتی را در ايران يا دنيا انتخاب نموديم. يادم است که طلاق يا دلسردی و قهر در خانواده ما امری غير ممکن بشمار می آمد اما در حال حاضراينطور نيست. دليل اينگونه رفتارها اکثراً ميتواند ريشه اقتصادی، اجتماعی يا روانی داشته باشد و مشکلات پس از انقلاب را به جرات ميتوان عاملی عظيم در فروريختن و محو گردانيدن مظهر اتحاد خانواده ايرانی و سنتهای زيبای خويشاوندی دانست. يادم است که حتی تا قبل از آغاز جنگ تحميلی تقريبا هر آخر هفته همراه با خويشاوندان به خارج از شهر می رفتيم و ميگفتيم و ميخورديم و ميخنديديم. اگر مشکلی پيش ميامد تمامی خانواده و اقوام نظر ميدادند و حتی در صدد حل آن بر می آمدند. محسن - هلسينکی مشکل خانواده ها در ايران مدرنيته و سنت نيست! مگر در ايران عدالت اجتماعی، نظم و آموزش صحيح، حق انتخاب، خردگرايی و مطالعه و تحقيق در سطح اجتماع وجود دارد؟ که حالا تضاد افکار مدرن و سنتی مشکل خانواده ها باشد؟ وقتی طبق آمار و بررسيها ميزان مطالعه در جامعه سالی ده دقيقه به طور متوسط باشد خوب هزار نوع مشکلات بوجود ميايد که يکی هم خانوادگی است، جهل دشمن اول انسانها است اين همه کتاب در مورد روابط خانوادگی و اجتماعی نوشته شده پس چرا مردم مطالعه نميکنند؟ ميرزايی - وين خدمات
پانزدهم ماه مه روز جهانی خانواده است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1993 اعلام کرد که تعيين چنين روزی منعکس کننده اهميت نهاد خانوداه در تمام کشورهای جهان است و برپايی هر ساله آن فرصتی است تا اين سازمان مسائل مرتبط با وضعيت خانواده ها را مطرح کند. در حالی که شعار سال 2005 سازمان ملل برای روز جهانی خانواده 'ايدز و سلامت خانواده' است، نگرانی ها ناملموس تر سال های گذشته، از قبيل فقر و گسستگی اجتماعی (طلاق، شکاف نسل ها، ...) همچنان گريبانگير جوامع مختلف - چه سنتی و چه مدرن - است.
خانواده برای من يعنی ...
بیشتر بخوانید؛ ترجمه خوب چه ترجمه‌ای است؟ 'ترجمه خیانت است'؛ ابراهیم گلستان همه ما مترجم هستیم؛ عباس میلانی دو شیوه نقد ترجمه در ایران؛ علی خزاعی فر محمود حسینی‌زاد، نویسنده و مترجم آثار ادبیات آلمانی به نظر شما وضعیت کنونی نقد ترجمه در ایران چیست؟ خوب نیست. باید اما بگویم در غرب هم (غرب، چون این ادبیاتی که منظورتان است، از آنجا داریم)، یا لااقل در کشورهای آلمانی‌زبان، با وجود نظریه‌پردازان زیاد، هنوز هم گله از این هست که در حیطه ادبیات، ترجمه و نقد ترجمه امری "دست دوم" تلقی می‌شوند. هنوز هم گله هست که نقد ترجمه، به سطح خرده‌گیری از واژه و معادل تقلیل داده می‌شود. به هر حال، نه. نقد ترجمه در ایران اصلا وضع خوبی ندارد. آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ چیزی خیلی بیشتر. فریدریش شلایرماخر که می‌دانیم که از اولین نظریه‌پردازان در زمینه روش‌های ترجمه است، در قرن نوزدهم معتقد بود که ترجمه دقیق امکان ندارد "چون حتی یک کلمه در زبانی با یک کلمه در زبان دیگر مطابقت ندارد". و بعد هم جمله خیلی معروفش به این مضمون که "مترجم یا باید نویسنده را ببرد پیش خواننده، یا خواننده را پیش نویسنده". ویلهلم فن هومبولت هم معتقد بود که ترجمه ادبی ناممکن است "چون ادبیات شکلی از پیاده کردن شخصی و فردی زبان است که مدام در حال دگرگونی است". در اواسط قرن بیستم هم خوزه اورتگا گاست با استدلالی شبیه شلایرماخر معتقد به ناممکنی ترجمه ادبی بود. در بین جدیدترها، به معیارهای پتر نیومارک برای "نقد ترجمه" و کاری که منتقد باید بکند، اشاره کنم، بد نیست.۱- بررسی و آنالیز کوتاه از متن اصلی، همراه با ذکر هدف نویسنده و نوع و گروه مخاطبین متن . ۲- خواندن ترجمه از دید مترجم. منظور نیو مارک درک سیاست مترجم در ترجمه است. ۳- نیومارک از "روح روش ترجمه" صحبت می‌کند. خیلی کوتاه منظورش این است که منتقد باید با دسته‌بندی مواردی که در یک ترجمه باید باشد – واژه، اصطلاح، ساختار، جمله بندی و غیره- قضاوت کند که چرا مترجم این روش را پیش گرفته. ۴- داوری در این مورد که آیا هدف متن در ترجمه حفظ شده؟ ترجمه تا چه حد به اصالت متن نزدیک است؟ ۵- (که به نظر من بسیار اهمیت دارد و خودم شدیدا طرفدار این نظر) نیومارک می‌خواهد تا منتقد بگوید که متن ترجمه شده تا چه اندازه برای حیطه ادبیات زبان مقصد، مفید و موثر است. یعنی مثلا این کتابی را که داریم ترجمه می‌کنیم، تا چه حد برای ادبیات خودمان مفید است. پس فقط اکتفا به پیدا کردن خطاهای واژه‌ای، اشتباه است. گرچه تکرار خطا و سهل‌انگاری در یافتن معادل‌ها و واژه‌های درست و مناسب، نشاندهنده بی‌دقتی و بی‌سوادی مترجم است. در چه حالتی اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ خب وقتی با معیارهای فوق هماهنگی نداشته باشد. اما در ایران راستش کمی فرق دارد. ترجمه جایگاه دیگری دارد که به این نوشته فعلا مربوط نمی‌شود، و از طرف دیگر مترجم به مفهوم مترجم، کم داریم. بیشتر مضمون و موضوع اثر را دوباره‌نویسی می‌کنند، که نقدشان هم باید همین مچ‌گیری‌های معمول باشد. آیا تاکنون نقد خوب ترجمه خوانده‌اید؟ منظورتان حتما در ایران است؟ نه. همه‌اش همان پیدا کردن خطا و بیسوادی مترجم از طریق برملا کردن اشتباهات واژه و معادل‌یابی است. رضا فرخفال، نویسنده، مترجم و ویراستار به نظر شما وضعیت کنونی نقد ترجمه در ایران چیست؟ با استفاده از گفته ای از خورخه لوییس بورخس عرض کنم که وضعیت کنونی نقد ترجمه در ایران دعوای چندتا کچل است بر سر یک شانه. آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ ترجمه در هر حال خطا کار است. در چه حالتی اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ بی اعتباری مطلق در امر ترجمه وجود ندارد. ما درجاتی از بی اعتباری داریم. آیا تاکنون نقد خوب ترجمه خوانده‌اید؟ سالها پیش، نقد کریم امامی برترجمه ناطور دشت در خاطرم به عنوان یک نقد ترجمه خوب و آموزنده مانده است. بدترین نقد ترجمه ای را هم که خوانده ام نقد طاهره صفار زاده بر گتسبی بزرگ از کریم امامی بوده است. سعید حنایی کاشانی، مترجم آثار فلسفی به نظر شما وضعیت کنونی نقد ترجمه در ایران چیست؟ "نقد" به معنای پیش کشیدن "نظریه"ای برای "ترجمه" و بر اساس آن در خصوص ترجمه داوری کردن وجود ندارد، اینکه بر چه مبنایی ترجمه می‌کنیم، چرا به خود اجازه می‌دهیم از "نوواژه"ها استفاده کنیم، کی و کجا از آنها باید استفاده کنیم، چرا به هم‌پوشیدگی مفاهیم و واژه‌ها و تحلیل مفهومی و برابری آنها در ترجمه بی‌توجهیم، چگونه می‌توانیم سبک‌های زبانی متفاوت را در ترجمه حفظ کنیم، چرا نباید همه چیز را فدای آسانی و روانی خواندن و معادل‌های یک سویۀ فرهنگ‌های عمومی و تخصصی واژگان کنیم، چرا همه سعی می‌کنیم از زبان یک مترجم یا از یک شیوۀ نثرنویسی تقلید کنیم و ... اینها چیزهایی است که در نقد ترجمه غایب است، بیشتر به اشتباه‌هایی پرداخته می‌شود که یا اساساً از ناتوانی در ترجمه سرچشمه می‌گیرد، چون مترجم اساساً مترجم نبوده و نیست که اشتباه او مهم بوده باشد یا به چیزهایی که ناشی از شتاب‌زدگی و حواسپرتی است و تا حدودی طبیعی است... معلوم کردن اشتباه در ترجمه آسانترین کار است و هر دانشجوی متوسط زبان هم به این کار قادر است. آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ اندکی از آن بی‌شک یافتن همان خطاهایی است که به‌طور صریح مشهود است و اینها همان کلماتی است که مترجم به نادرست برای رساندن مفهومی استفاده کرده است، یا در جایی که کلمه‌ای معانی متعدد داشته است تنها به نخستین معنای آن، معنای حقیقی مثلاً، توجه کرده است و از معانی استعاری یا مجازی غافل شده است. اما می‌توان لحن و سبک و نحو را هم به همۀ اینها افزود، چیزی که دشوارتر در ترجمه از کار در می‌آید. در نقد خوب توجه به این نکته‌ها دارای اهمیت است. در چه حالتی اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ و آیا تاکنون نقد خوب ترجمه خوانده‌اید؟ ترجمه هم مثل هرکار یا هر چیز دیگری کامل نیست، اما گاهی می‌تواند نیازی را برطرف کند و گاهی هرگز نمی‌تواند. میوه‌ها و غذاهایی هست که همۀ آنها را می‌شود خورد و میوههایی هست که بخشی از آنها را نمی‌شود خورد و باید دور انداخت. شاید همان طور که نمی‌توانیم از تنفس هوا به دلیل آلودگی هوا دست برداریم، یا از خوردن غذا، یا از فناوری به دلیل آلودگی صنعتی، از خواندن ترجمه یا نوشتار یا هرچیز دیگری هم به این دلیل که ممکن است غلط داشته باشد نمی‌توانیم دست بکشیم. هیچ چیز صد در صد سالمی چه تألیف یا ترجمه یا اندیشه و اعتقاد یا غذا و آب و هوا و مصنوعات و کالاها و دیگر چیزها وجود ندارد. ما برای رسیدن به شناخت درست و خطا نیازمند تجربه و زمان هستیم. بسیاری از ترجمه‌ها بعد از سال‌ها خطاهایشان آشکار میشود، چون برخی خطاها تقلیدی است و مترجمان همه از روی دست هم ترجمه کرده‌اند و کمتر اندیشیده‌اند. من در جوانی از کتاب‌ها و نوشته‌هایی که می‌خواندم لذت می‌بردم و هرگز گمان نمی کردم که آنها را نمی‌فهمم. اما امروز برخی از آنها را دوباره نمی‌توانم همان گونه بخوانم و لذت ببرم. این دربارۀ نوشته‌ها و ترجمه‌های خودم نیز صادق است. هر مترجم و نویسنده‌ای بعد از مدتی می‌خواهد باز در کار خودش بازنگری کند و آن را بهتر و درست‌تر کند. نگاه و فهم و دانش به مرور کامل‌تر می‌شود و در نتیجه همه چیز چون گذشته نیست. اگر به تاریخ ترجمه در جهان نگاه کنید می‌بینید برخی کتاب‌ها بارها و بارها ترجمه شده‌اند و با این همه هنوز محققان بر سر ترجمۀ برخی کلمات و مفاهیم آنها به نتیجه‌ای پذیرفتنی برای همۀ اهل فن نرسیده‌اند. ما همۀ عیب‌ها و خطاهای ترجمه را شاید در نخستین بار خواندن متوجه نشویم. برخی کتاب‌ها بارها چاپ میشوند و بارها ویراست تازه از آنها بیرون می‌آید اما بعدها معلوم می‌شود که چه اشتباه‌هایی داشته‌اند و هنوز دارند. گاهی مترجم بختش بلند است و در چاپ‌های بعد اصلاح می‌کند و گاهی نمی‌کند و اینها می‌ماند و مایۀ بدنامی‌اش می‌شود. آیا تاکنون نقد خوب ترجمه خوانده‌اید؟ من نخستین بار از نقدی از کریم امامی دربارۀ سبک ترجمه در "کتاب امروز" لذت بردم و آموختم: "از زاغ فرنگی بلبل پارسی‌گوی نسازیم!" در مقایسۀ نثر دو ترجمه بود: یکی از دیکنز و دیگری از سالینجر. همچنین نوشته‌ای دربارۀ ترجمۀ "حاجی بابای اصفهانی" از جیمز موریه در همان مجله. و دیگری کتابی از طاهره صفارزاده دربارۀ ترجمه که نمونه‌هایی از ترجمه‌های تحت اللفظی و نامفهوم از مترجمان مختلف و نامدار را برای کار آموزش ترجمه گرد آورده بود. در این سالها از نقدها و پاسخ‌های مترجمان مختلف نیز استفاده کرده ام، به‌ویژه منوچهر بدیعی. ناصر غیاثی، نویسنده و مترجم به نظر شما وضعیت کنونی نقد ترجمه در ایران چیست؟ از آن‌جا که از عمر ترجمه در ایران مدت زیادی نمی‌گذرد، به تبع آن نقد ترجمه نیز هنوز بسیار جوان است. تدوین نظریه‌ها و شیوه‌های نقد ترجمه در کشورهایی با قدمتی بسیار طولانی‌تر از ما در امر ترجمه نیز هنوز کمابیش در آغاز راه است. غالب آن‌چه تحت عنوان نقد ترجمه چه در رسانه‌های رسمی و چه در شبکه‌های مجازی ما عرضه می‌شود، بی‌شباهت به "مچ‌گیری" نیست و تنها در محدودۀ تنگ ِ یافتن خطاهای لغوی مترجم قرار می‌گیرد. با این وصف اما نقدهای این‌چنینی نیز می‌توانند هم برای مترجم هم برای خواننده راهگشا باشند. این شیوه از نقد باعث می‌شود هم مترجم کارش را جدی‌تر تلقی کند و هم سطح توقع خواننده ارتقاء بیابد. آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ قبل از همه باید گفت که در ترجمه دو اصل بدیهی وجود دارد: یکی این‌که هیچ مترجمی عاری از خطا نیست و دیگر این‌که ترجمه از یک اثر به ناگزیر تفسیر مترجم از آن اثر هست. اما یک نقد ِ جامع ِ ترجمه تنها شامل یافتن خطاهای مترجم در فهم یک کلمه یا جمله محدود نمی‌شود و به نقد انتقال زبان و لحن و ریتم و دیگر عناصر تشکیل‌دهندۀ اثر نیز می‌پردازد. در چه حالتی اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ ترجمۀ یک اثر زمانی فاقد اعتبار می‌شود که مترجم نه از روی اجبار سانسور بلکه به دلخواه خود دست به حذف بخش یا بخش‌هایی از اثر زده یا از خود چیزی بر متن افزوده باشد. وجود جمله‌های غلط یا نامفهوم و برگزیدن زبانی کاملا نامناسب در ترجمه نیز از دیگر عواملی هستند که به ارزش ترجمه آسیب‌های جبران‌ناپذیر وارد می‌کنند. آیا تاکنون نقد خوب ترجمه خوانده‌اید؟ بله، در مجلۀ مترجم که از این پس به شکل آنلاین منتشر می شود، نقدهای فنی فراوانی پیدا می‌شود.
نقد ترجمه،‌ به خصوص نقد ترجمه ادبی در ایران بحثی ادامه‌دار، مناقشه‌برانگیز، تاثیرگذار و کم‌وبیش آموزنده بوده است. در سال‌های اخیر شمار ترجمه‌ها از رمان و داستان‌ کوتاه افزایش چشمگیری داشته و به همان میزان هم بحث‌ها و انتقادها درباره میزان امانتداری مترجم، حفظ لحن و سبک نویسنده، و دانش و تسلط مترجمان نسبت به زبان مبدا و مقصد افزایش یافته است. به تازگی نیز شماری از آثار پرمخاطب در بازار کتاب ایران مورد نقد قرار گرفته که بازتاب زیادی در محافل ادبی در ایران و نیز در شبکه‌های اجتماعی داشته است. بی‌بی‌سی فارسی در این زمینه نظر شماری از مترجمان، کارشناسان و منتقدان ادبی را جویا شده است؛ یادداشت‌ها و نوشته‌های آنان طی چند روز گذشته منتشر شده و بقیه هم در روزهای آینده منتشر خواهد شد. از آنجا که عمده نقدهای ترجمه در ایران به یافتن خطاهای لغوی در ترجمه‌های ادبی محدود شده، سوال‌هایی در این زمینه مطرح است که تامل و بررسی بیشتر در این باره را ضروری می‌سازد؛‌ از جمله اینکه آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ آیا اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ نقد ترجمه معتبر چه ویژگی‌هایی دارد و نمونه‌های خوب این نقد کدامند؟ در زیر پاسخ محمود حسینی زاد، مترجم ادبیات آلمانی، رضا فرخفال،‌ نویسنده و ویراستار، سعید حنایی کاشانی، مترجم و ناصر غیاثی، نویسنده و مترجم را به این سوال ها می خوانید: _____________________________________
ترجمه خوب چه ترجمه‌ای است؛ آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است؟
جو بایدن از ظهر روز ۲۰ ژانویه رسما وارد کاخ سفید خواهد شد اظهارات آقای ترامپ به دنبال چندین شکست در دادگاه برای آقای ترامپ و تائید پیروزی آقای بایدن در ایالت‌های مهم صورت گرفت. سناتورهای ارشد جمهوری خواه از او خواسته بودند که شکست خود را بپذیرد. ۱۶۰ نفر از رهبران تجاری- از جمله کمک کنندگان بزرگ مالی جمهوری خواه هم از آقای ترامپ خواسته‌اند شکست خود را بپذیرد و به او گفتند عدم انجام چنین کاری به آمریکا ضرر می‌رساند. با آغاز روند انتقال قدرت، تیم آقای بایدن به بودجه فدرال و دفاتر دولتی دسترسی خواهند داشت. او همچنین از این پس به طور مرتب گزارش‌های اطلاعاتی محرمانه را دریافت خواهد کرد. آقای بایدن گفته است اولویت او مقابله با شیوع بیشتر ویروس کرونا است. رئیس‌جمهوری منتخب آمریکا شروع به اعلام کابینه خود کرده و تا کنون دو زن مسئولیت دو سمت مهم را به عهده گرفته‌اند. جنت یلین، قرار است به عنوان وزیر دارایی فعالیت کند و آوریل هینس هم برای ریاست اداره اطلاعات ملی معرفی شده است. این نهاد بلندپایه ترین سازمان اطلاعاتی آمریکاست. فعالیت هر دو مستلزم تائید سنای آمریکا است. آقای بایدن پیشتر آنتونی بلینکن را به عنوان گزینه خود برای وزارت امور خارجه معرفی کرده بود. روند انتقال قدرت رئیس اداره کل خدمات آمریکا، در نامه‌ای رسما جو بایدن را به عنوان پیروز انتخابات شناخته و خبر داده که آماده آغاز روند رسمی انتقال قدرت است. عصر دوشنبه، ۲۳ نوامبر، نخست شبکه خبری سی‌ان‌ان آمریکا گزارش کرد به نامه‌ای دست یافته که نشان می‌دهد اداره کل خدمات، جی‌اس‌ای، به تیم انتقالی جو بایدن خبر داده است که آماده آغاز رسمی روند انتقال قدرت به دولت جدید است. آقای ترامپ در توییتر نوشته نخواسته بیش از این امیلی مورفی، رئیس اداره کل خدمات، جی‌اس‌ای، تحت فشار قرار گیرد و به او پیشنهاد کرده که مقدمات مرسوم و لازم را آغاز کند. این نخستین گام در دولت آمریکا برای شروع روند انتقال قدرت است که طی دو هفته گذشته جنجال آمیز شده بود چرا که دولت آقای ترامپ با وجود گذشت دو هفته از مشخص شدن پیروزی جو بایدن در رای‌گیری سوم نوامبر، از ارسال چنین نامه‌ای از سوی اداره کل خدمات خودداری کرده بود. این اختلاف به آنجا رسیده بود که روز دوشنبه، ۲۳ نوامبر، مجلس نمایندگان کنگره امریکا در هشداری به رئیس این اداره، از او خواستند از فوت وقت اجتناب کرده و برای ارایه دلایل خود فورا برابر نمایندگان کنگره حاضر شود. رسانه‌های آمریکا که دقایقی بعد از سی‌ان‌ان صحت این نامه را گزارش کردند از آن به عنوان نخستین نشانه رسمی قبول شکست از سوی آقای ترامپ یاد کردند. هر چند برخلاف رسم معمول در آمریکا، دونالد ترامپ تاکنون به جوبایدن تبریک نگفته و شکست خود در انتخابات را علنا بر زبان نیاورده است. نامه جی‌اس‌ای به تیم انتقالی جو بایدن اجازه خواهد داد که علاوه بر دسترسی به بودجه‌های دولتی موجود برای تشکیل دولت جدید، با مراجعه و گفتگو با همتایان خود در نهادهای دولتی، خود را آماده تحویل گرفتن دولت کنند. ستاد انتقالی جو بایدن هم در واکنش به صدور این نامه ضمن تایید وصول آن گفته "این گامی مهم برای آغاز تلاش‌ دولت بایدن برای مهار کرونا" و دیگر چالش‌هایی است که جامعه آمریکا با آن دست به گریبان است. امیلی مورفی، رئیس این اداره که از منصوبان آقای ترامپ است روز دوشنبه مدعی شد که در دو هفته گذشته برای صادر نکردن این نامه تحت فشار از سوی کاخ‌سفید و یا هیچ مقام و نهاد دیگری نبوده و تنها منتظر نهایی شدن معیارهای لازم برای صدور آن بوده است. مجلس نمایندگان آمریکا که اکثریت آن با دموکرات‌هاست خانم مورفی را برای ادای توضیحات در این باره احضار کرده است. اخبار مرتبط این نامه و سخنان آقای ترامپ، روز دوشنبه، ۲۳ نوامبر، در حالی منتشر شده که تلاش‌های آقای ترامپ برای برگرداندن نتایج شمارش آرا در چند ایالت کلیدی، همچنان با بن‌بست روبرو می‌شود. عصر دوشنبه، کمیسیون قانونی انتخابات در میشیگان، نتیجه رای گیری سوم نوامبر در این ایالت را تایید کرد. تایید نتیجه انتخابات در میشیگان به جنجالی بزرگ بدل شده بود و حتی آقای ترامپ هفته گذشته با دعوت از نمایندگان مجالس ایالتی میشیگان، شخصا تلاش کرده بود که جمهوری‌خواهان میشیگان را ترغیب به نادیده گرفتن نتایج شمارش آرا کند و خود را برنده انتخابات در این ایالت بداند. اختلاف آرای او در میشیگان با جو بایدن بیش از ۱۵۰ هزار رای است. در همین حال، یکی دیگر از شکایت‌های ستاد آقای ترامپ در ایالت پنسیلوانیا هم روز دوشنبه از سوی قاضی دادگاه عالی پنسیلوانیا رد شد. آقای کریستی فرماندار سابق نیوجرسی بوده و در این چهار سال حامی دونالد ترامپ بوده است. در همین حال، فشارها از سوی چهره‌های جمهوری‌خواه برای پذیرش شکست از سوی دونالد ترامپ طی چند روز گذشته و همزمان با تایید نتایج انتخابات در دست کم ۱۵ ایالت این کشور، افزایش یافته بود. کریس کریستی، یکی از چهره‌های عمده حامی دونالد ترامپ، از او خواسته است که تلاش‌هایش برای رد کردن شکستش در مقابل جو بایدن را متوقف کند و نتیجه را بپذیرد. آقای کریستی فرماندار سابق نیوجرسی بوده و در این چهار سال حامی دونالد ترامپ بوده است. او از جمله یکی از کسانی بود که برای آمادگی آقای ترامپ در مناظره با آقای بایدن، با او تمرین می‌کرد. او در گفت‌وگو با برنامه هفتگی شبکه تلویزیونی ای‌بی‌سی آمریکا گفته است که رفتار گروه وکلای دونالد ترامپ، مایه "شرم کشور" است. اولین انتخاب‌های بایدن؛ قائم‌مقام وزیر خارجه اوباما وزیر خارجه جدید آمریکا می‌شود جو بایدن چند عضو کلیدی کابینه خود را معرفی کرد در همین حال، ظهر دوشنبه دفتر جو بایدن چند عضو کابینه او را معرفی کرد. بنابر این اطلاعیه، آنتونی بلینکن، به عنوان وزیر خارجه جدید و جک سالیوان، مشاور امنیت ملی جو بایدن خواهد شد. هر دو نفر از مقام‌های ارشد وزارت خارجه جان کری در دوره باراک اوباما هستند که در گفتگوهای منجر به توافق هسته‌ای با ایران هم نقش داشتند. جو بایدن که با برآورد کسب ۳۰۶ رای الکتورال در برابر ۲۳۲ رای کسب شده از سوی دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری جدید آمریکا در حال آماده کردن تیم خود است روز دوشنبه، ۲۳ نوامبر، در بیانیه‌ای که همزمان با انتشار اعضای انتخاب شده برای کابینه منتشر کرد گفت: "من به تیمی نیاز دارم که از همان روز اول به من کمک کنند تا دوباره جایگاه آمریکا در صحنه جهانی را تثبیت کنم و بتوانند جهان را برای مقابله با بزرگترین چالش‌های روبرو متحد کنند. تیمی که بتواندافزایش امنیت، بهروزی و پاسداشت ارزش‌های ما را فراهم کند." الخاندرو مایورکاس به عنوان وزیر امنیت داخلی معرفی شده است. وبسایت رئیس جمهوری منتخب در توضیح سابقه آقای کایورکاس نوشته: "در صورت کسب رای اعتماد از سنا، اون نخستین لاتین‌تبار و مهاجری خواهد بود که به عنوان وزیر امنیت داخلی آمریکا برگزیده می‌شود." لیندا توماس گرینفیلد، سفیر آتی آمریکا در سازمان ملل متحد خواهد بود. خانم گرینفیلد که یک آفریقایی‌تبار است، از دیپلمات‌های کهنه کار وزارت خارجه و سفیر سابق این کشور در بسیاری از کشورهای آفریقایی چون کنیا و گامبیا بوده و همچنین در سفارت آمریکا در پاکستان و سوئیس هم مستقر بوده است. یکی دیگر از اعضای کابینه که جو بایدن روز دوشنبه آن را معرفی کرده است آوریل هینس است که در صورت تایید نخستین زن تاریخ آمریکا خواهد بود که به مقام مدیریت سازمان اطلاعات ملی خواهد شد. او در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما که جو بایدن هم به عنوان معاونش در کاخ سفید حضور داشت، مشاور ارشد اطلاعاتی آقای اوباما بود و نخستین زنی است که به عنوان معاونت سازمان سیا رسیده بود. از میان ۶ عضو کابینه دولت جدید آمریکا تاکنون ۲ زن به سمت‌های کلیدی سفیر سازمان ملل متحد و مدیر سازمان اطلاعات ملی انتخاب شده‌اند. یک آفریقایی‌تبار در میان آنهاست و یک مهاجر متولد کوبا هم وزیر آتی وزارت امنیت داخلی معرفی شده است. آقای بایدن در جریان کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود که در صورت ورود به کاخ‌سفید متنوع‌ترین کابینه تاریخ آمریکا را معرفی خواهد کرد. علاوه بر کابینه، از میان ۱۶ مقام ارشد نهاد ریاست‌جمهوری که تاکنون رسما معرفی شده‌اند هم زنان با ۱۰ عضو در برابر ۶ مرد، اکثریت دارند. خانم یلین در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما رئیس خزانه‌داری بود اما دونالد ترامپ بر خلاف سنت مرسوم، از انتساب او برای دوره چهارساله دوم امتناع کرد جنت یلین، نخستین زن وزیر دارایی آمریکا می‌شود بنابر گزارش رسانه‌های آمریکایی، جو بایدن، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، بنا دارد جنت یلین، رئیس سابق بانک مرکزی را به عنوان وزیر دارایی کابینه خود معرفی کند. در صورت تایید صلاحیت خانم یلین در مجلس سنا، او نخستین زن در تاریخ آمریکا خواهد بود که وزیر دارایی و خزانه‌داری آمریکا خواهد شد. خانم یلین که ۷۴ سال دارد اقتصادان برجسته ای است که در دوره ریاست جمهوری اوباما-بایدن رئیس بانک مرکزی آمریکا شد و پیش از آن هم در دهه ۹۰ مشاور اقتصادی بیل کلینتون بود. از خانم یلین به عنوان یک چهره کلیدی در پایان دادن به رکود اقتصادی سال ۲۰۰۷ یاد می‌شود. او همچنین رئیس خزانه‌داری آمریکا بوده و آن‌طور که گزارش شده تمرکزش بر بررسی چگونگی تاثیر سیاست‌های بانکی بر زندگی کارگران و همچنین مصائب اقتصادی ناشی از افزایش فاصله طبقاتی است.
دونالد ترامپ پذیرفته است که انتقال رسمی قدرت برای روی کار آمدن جو بایدن، رئیس جمهوری منتخب آغاز شود. آقای ترامپ در توییتر نوشت كه از مقامات خود خواسته است كه روند انتقال قدرت را آغاز كنند، هرچند كه قبول نكرد كه در انتخابات باخته است و گفت كه به طور قانونی به شکایت خود ادامه خواهد داد.
ترامپ آغاز روند انتقال قدرت به جو بایدن را پذیرفت
وزارت آموزش عالی افغانستان اعلام کرده که ۱۸۰ هزار نفر در کنکور دانشگا‌ها شرکت کرده بودند او افزود که از میان شرکت کنندگان ۶۱ هزار به مراکز آموزش عالی افغانستان راه یافته‌اند، ۱۵ هزار به مراکز آموزش نیمه عالی، ۷۷ هزار نیز به مراکز آموزش عالی خصوصی و ۲۰ هزار نفر نیز ناکام شده‌اند. عبدالقدیر خموش، رئیس کیمته ملی کنکور صبح امروز به بی‌بی‌سی گفته بود که ۷۰ هزار نفر از شرکت کنندگان آزمون سراسری کنکور دختران هستند. آقای بالاکرزی گفت که نفر اول کنکور امسال احمد راشد، از ولایت هرات از مکتب افغان‌ترک است که موفق به گرفتن بیش از ۳۵۰ نمره شده و به دانشگاه پزشکی هرات راه یافته‌است. آزمون سراسری کنکور دانشگاه‌ها در افغانستان در چند مرحله برگزار می‌شود (عکس از بایگانی) او افزود که نفر دوم سید سجاد حسین از ولسوالی مالستان ولایت غزنی است که با گرفتن بیش از ۳۴۶ نمره به دانشگاه پزشکی کابل راه یافته است. سرپرست وزارت تحصیلات عالی افغانستان گفت که نفر سوم نیز قاسم علی نام دارد که از مکتب عبدالرحیم شهید کابل موفق به گرفتن ۳۴۵ نمره شده و به دانشگاه اقتصاد کابل راه یافته است. سال قبل بیش از ۲۰۰ هزار نفر برای شرکت در آزمون سراسری ثبت نام کرده بودند که در نهایت ۱۵۸ هزار نفر در کنکور شرکت کردند. و بیش از ۶۰ هزار نفر به مراکز آموزشی عالی دولتی راه یافته بودند. ۱۲ هزار نفر دیگر نیز به مراکز آموزشی نیمه عالی دولتی پذیرفته شده بودند.
وزارت تحصیلات عالی افغانستان نتایج آزمون کنکور سراسری سال ۱۳۹۸ را اعلام کرد. عبدالتواب بالاکرزی، سرپرست وزارت تحصیلات عالی افغانستان امروز، چهارشنبه (۱۹ سرطان/تیر) در یک نشست خبری اعلام کرد که حدود ۱۸۰ هزار تن برای شرکت در آزمون سراسری کنکور افغانستان ثبت نام کرده بودند که از این میان حدود ۱۷۰ هزار تن در امتحانات حضور یافتند.
نتایج کنکور سراسری افغانستان؛ ۱۵۳ هزار تن به دانشگاه‌های دولتی و خصوصی راه یافتند
ابوالفضل بانی در مقاله‌ای برای اعتماد نوشت: دستخط آن دخترک را می‌خوانم از پشت پرده تار اشک، با خود می‌اندیشم آن دخترک بی‌گناه برای خدا روزه داشت. آن لب‌های کوچک برای خدا تا افطار تشنه می‌ماندند. آن مکتبخانه، مکتب سیدالشهدا بود و دخترکان همه با خون روزه خود را گشودند. به حتم آنکه دکمه بمب را از جایی دورتر فشرده است نیز به لب روزه داشته است. هر دو سوی این داستان مرگ را، یک آیین رقم می‌زند، اما هریک به روایت خویشتن. نویسنده افزوده: حکایت عجیبی دارد افغانستان و چه عجیب‌تر کابل. این شهر را کابلستانِ جانستان می‌گویند با مردمی از جنسِ جان، میهمان‌نواز و غریبه‌دوست با سفره‌هایی که اگر چه رنگین نیست اما بسیار باصفاست. چه بر سر این ملت آمده است که چارقد دختران نوجوان‌شان به خون رنگین می‌شود؟ و هر چندی یک بار پدری به داغ فرزندی نوجوان یا جوان می‌نشیند؟ بلوار شاعر بلوار شاعر و وضع کتاب و مجله در این میان صاحب هنری در صبح اردیبهشتی باران خورده عکسی گرفته از تابلویی که با نام یک شاعر شکل گرفته است. احمدرضا احمدی که در زادگاه کرمان هم خیابانی بزرگ به نام اوست، این بار در منطقه ۳ تهران، یک بلوار دارد که بی اعتنا به تابلوی کیوسک پلیس، مفتخر ایستاده است. در چنین فضایی همزمان با به راه افتادن خط تولید انبوه واکسن داخلی، امیدی در دل‌ها ظاهر شد، گرچه هنوز مرگ کرونایی سه رقمی است. انتخابات شده و باز قطار سیاست دارد تکانی می خورد، گرچه مسافران بی‌اعتنا هنوز پاسخی گرم نداده‌اند و تنور که شورای نگهبان ترمزهایش را قفل کرده است. اما اگر بپرسید حال کتاب چگونه است خبر می‌رسد که بهتر از پیش است، ناشران جوان و شجاع به ویژه در شهرستان‌ها و مراکز استان‌ها، آسان‌تر مجوز می‌گیرند، انتشار کتاب‌های نازک از شاعران و قصه‌نویسان جوان سرعت گرفته. لیست ممنوع الانتشارها کوتاه‌تر شده و در همین موقعیت مجوز نشریات هم بیشتر از پیش به حرفه‌ای ها تعلق می‌گیرد. در یک ماه مجوز انتشار ۷ مجله به روزنامه‌نگاران زن داده شده است. اما حال کتابفروشان بدان خوبی نیست که باید. چنان که تئاترشهر، با نزدیک شدن تاریخ بازگشایی سالن‌ها، همچنان در گرداب سیاه چاله‌های اداری است. مجسمه‌های دزدی - خبر رسیده که ذوب می‌شوند. راستی چه چطور مجسمه ۷۰۰ کیلویی از پایه‌اش در میدان شهر کنده شده. چنین می‌نماند که برای ذوب شدگان تفاوتی نیست بین هیچ تناولی تا مجسمه باباطاهر عریان. اما دلگدازتر سالن هنوز خالی سینما و تیاتر هستند که همچنان در حسرت تماشاگران خمیازه می‌کشند. سینما بلوار خالی سالن‌های کرونازده سینما آیا روزهای بیکاری و تنهایی بازیگران و عوامل سازنده فیلم به پایان نزدیک است. آیا درست است که محدودیت‌های کرونایی سالن‌های سینما دارد تمام می‌شود. می‌گویند ستاد مقابله با کرونا با فروکش کردن پاندمی، اجازه بازگشایی سینماها را مشروط بر رعایت پروتکل‌های بهداشتی صادر کرده، نمایش فیلم‌ها دوباره از سرگرفته شده و دیگر تماشای فیلم روی پرده عریض سالن‌ها دور از ذهن نیست. تینا جلالی با چند نفر کارگردان و تهیه کننده گفتگو کرد که سال گذشته فیلم ها ساختند که روی دستشان مانده نه به نمایش‌های آن لاین اعتمادی هست، نه امید نزدیکی به برگشت مردم به سالن سینما. به نوشته او: اما بحث اساسی صف طویل فیلم‌های آماده برای نمایش در سینماهاست. خبر می‌رسد فیلم‌هایی از داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، حمید نعمت‌الله، بهروز شعیبی، رضا درمیشیان، محمدحسین مهدویان، سعید ملکان، نیکی کریمی، شهرام مکری، محسن قرایی، نرگس آبیار، روح‌الله حجازی، حمیدرضا آذرنگ، کاوه صباغ‌زاده، هاتف علیمردانی، آیدا پناهنده، سهیل بیرقی، مرتضی فرشباف و بهتاش صناعی‌ها منتظر بازشدن در سینماهاست. سامان سالور که فیلم سه کام حبس او در انتظار اکران است می‌گوید: «من و سایر عوامل سه کام حبس از سال گذشته منتظریم تا در سینماها اکرانش کنیم. شبکه آنلاین به لحاظ رعایت حقوق کپی‌رایت با مشکلات جدی مواجه است. وقتی فیلم روی خروجی این پلتفرم‌ها قرار می‌گیرد علاوه بر قاچاق داخلی، انواع و اقسام شبکه‌های فارسی‌زبان اقدام به پخش آن می‌کنند. چرا باید سرمایه‌ای که با هزار سختی برای ساخت فیلم تامین شده در عرض کمتر از نیم ساعت به باد برود. نمی‌دانم این مسیر کی هموار می‌شود و چه زمانی قرار است سینماها به روزهای گذشته خود برگردند. مجید برزگر که با ۵ فیلم ابر بارانش گرفته (کارگردان) مامان، دشمنان، علت مرگ نامعلوم و بچه گرگ‌های دره سیب (تهیه‌کننده) در انتظار اکران است به اعتماد می‌گوید: "در بازه‌هایی سینماها ناامن نبودند به دلیل رعایت فاصله قانونی و ضدعفونی کردن‌های مدام سالن‌ها. کافه‌ها و رستوران‌ها و مجتمع‌های تجاری، همه بی‌ماسک و نزدیک بدون فاصله ممکن. سالن‌ها واقعا امنیت بیشتری برای مخاطبان داشتند ولی از یک‌سال گذشته با تعطیلی‌های پی در پی مواجه شدند و مردم هم تا رفع خطر جدی و استفاده از واکسیناسیون به سالن سینما نرفتند. الان هم شرایط اقتصادی و روانی به گونه‌ای است که مردم دل و دماغ و دلخوشی سینما رفتن را ندارند." منوچهر محمدی تهیه‌کننده باسابقه سینما درباره شرایط این روزهای سینمای ایران گفته تالارهای پذیرایی از ابتدای تعطیلات تاکنون بسته مانده‌اند به طوری که بسیاری از آنها تغییر شغل داده‌اند. اگر این اتفاق برای سینماهای تهران بیفتد تمام سینمای ایران خسارت خواهند دید. میزان سالن‌سازی ۷، ۸ سال گذشته مهم بود اما اگر سینماها به سمت تغییر شغل و تغییر کاربری بروند به نظرم عرصه بر سینمای ایران تنگ و این اقتصاد ضعیف از این هم ضعیف‌تر می‌شود. روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: سال گذشته خبرهایی رسید درباره برخی سینماها به ویژه آنهایی که تک‌منظوره بوده و با یکی دو سالن فعالیت داشتند، خبرهایی مبنی بر تعطیلی، فروش یا تغییر کاربری آنها بود. از جمله عصر جدید که با اعلام تعطیلی موقت آن برای تصمیم‌گیری واکنش‌های مختلفی را به همراه داشت. سینما بولوار در بلوار کشاورز هم که زمانی یکی از سینماهای مدرن تهران بود، سال گذشته تغییر کاربری پیدا کرد و به مرکز همایش‌های دانشگاه علوم پزشکی تهران تبدیل شد. نقاشی حبیب مرادی نمایشگاه هفته آخرین هفته اردیبهشت، در گالری اُ تهران نمایشگاه نقاشی‌های حبیب مرادی در مجموعه‌ای با نام "هویت" به چشم نشست. از چشم منتقدان نقش‌های زیبایی که نشانی از مینیاتورهای ایرانی و چینی در خود دارد اما به زبان و نشانه‌های روز. محمدرضا باطنی (۱۳۱۳-۱۴۰۰) درگذشت بزرگ‌استاد زبان آنان دو تن بودند و درست این است که زبان‌شناسی بی وجود آنان چنین نبود که هست. ۲۰ کتاب فرهنگ نفیس که در شکل دادن به قاعده رساندن زبان فارسی نقش عمده دارند توسط محمدرضا باطنی و علی‌محمد حق‌شناس تالیف شد. باطنی به سن و سال، شش سالی بزرگتر بود از حق شناس، اما یازده سالی پس از وی ماند گرچه سختش گذشت. او از کودکی روزگار را به سختی گذراند. در اصفهان زادگاهش، یازده ساله بود پدرش درگذشت و ناگزیر مدرسه را رها کرد و پادوی بازار شد. و چیزی نمانده بود که در همان بازار ماندگار شود. اما گذراند، به چه سختی. تا استاد دانشگاه شد و در آن جا کاردانی و سلامت نفسش دکتر علینقی عالیخانی (رییس وقت دانشگاه تهران) را به او خواند. و از همین رو مامور اصلاح دانشسرایی عالی شد (عملا رییس) و در یک سالی که در آن کار بود، فغان از مقامات اداری و برخی استادان برخاست اما دکتر علیخانی و معاون همیشگی‌اش (دکتر ضیایی) کسانی نبودند که خلف وعده کنند. اما همزمان با گزارش‌های پی در پی ساواک علیه وی، دکتر عالیخانی هم از دانشگاه تهران رفت و دکتر ضیایی زودتر جنبید و با بورس خارجی خطر را گذراند. وقتی برگشت (سال ۵۸) سیلی دیگر به راه افتاده بود. وقتی به دانشگاه تهران محل کارش رفت، دیگر آن نبود که بود. اما حالا یک همکار داشت علی محمد حق‌شناس زبان‌شناس، نویسنده، مترجم و شاعر که برخلاف باطنی که روزگار سختش گرفت، حق‌شناس اهل جهرم و شکل گرفته در شیراز مظهر مدارا و صلح اندیشی بود، همیشه غزلی در ذهن داشت تا با خواندن آن مشکلی را آسان کند. انقلاب فرهنگی شده بود و چندان که از حکومت تازه آمدند تا دانشگاه دیگری بسازند و گروهی را برانند و بخشی را به اطاعت بخوانند دکتر باطنی مانند همیشه فریاد برداشت که هنر انقلاب نمی پذیرد… و برای دومین بار مجبور به استعفا شد. استعفایی که ۴۰ سال طول کشید. و از این جا بود که این دو تن - یکی فروتن و صلح جو و مهربان، دیگری خوش قلب اما سختگیر و چنان که خود گفت دچار افسردگی شده، در جایی دیگر میزی گرفتند و به کار افتادند. باطنی از رنگین کمان ادب ایران - چنان که در زندگی نامه اش برمی آید، خیام را می‌خواست و پیام بی‌اعتباری جهان را از زبان او می‌شنید. اما کیست که نداند آن دیگری -دکتر حق شناس - در شعرهایش هیچ گاه تلخی نگفت، عشق و بیداری هدیه‌اش بود. دکتر باطنی بیش از هر یک از زبان شناسان نسل یک و نسل بعد، به علم خود وفادار ماند و چهل سال دوری از دانشگاه را تحمل کرد، اما با فرهنگنامه‌هایی که تالیف کرد و برخی ده ها بار چاپ شده است، از انتشار علمی که داشت خودداری نکرد. از ده سال پیش با دردی که ستون فقرات و گردن وی را غصب کرده بود و نمی گذاشت به راحتی نفس بکشد، همچنان در مرکز فرهنگ معاصر، جدی‌تر از هر کس کار کرد. چنان که آن دیگری - دکتر علی محمد حق شناس - نیز، تا آخرین روزهای حیات. زنان و مردان بزرگ به هر خصلت که باشند، جایشان خالی می ماند. با چه عشقی به علم، با چه بستگی عمیقی به زادگاهشان. برای دکتر محمدرضا باطنی فرصت‌های متعدد برای پژٰوهش و تدریس در دانشگاه‌های جهان فراهم بود، نخواست و مدام گفت کجا بروم. دکتر حق‌شناس هم ساخته بود: اینجاست که می مانم، این جاست که می‌میرم… منصور اوجی (۱۳۱۳-۱۴۰۰) سالی که شاعران را... منصور اوجی، ۸۳ ساله شاعر و همچنان که لهجه‌اش شیرازی ماند، طبعش هم. ساکت و نرم و محترم. به قول شاملو "انگار منصور جز در شیراز نبوده است و انگار نگران حافظ است و هر روز باید برود حافظیه دفتر امضا کند". افسوس که در این چهل ساله، دیگر کمتر شاعران و قصه نویسان یکدیگر را دیدند، مگر هر از چند سال یک‌بار. تازه این وصف آن هاست که دور از خانه غریب نمانده‌اند. ماه پیش، مجله وزن دنیا در شماره نوروزی، در فصل (صد شاعر و صد شعر) منصور اوجی او را نشاند که حق همین بود. و شعری تازه از وی را به چاپ رساند. راستی هم انگار مرگ را نزدیک دیده بود. حرفی برای گفتن آلام و درد ما را در مویه بازخواندند خنیاگران دوران در کوچه‌های شیراز * فصل خزان گل بود در روزگار بیداد سالی که عاشقان را، بی‌غسل خاک کردند. سالی که شاعران را... * ما با غبار رفتیم از ما چه ماند بر جای زآن عهد و روزگاران؛ حرفی برای گفتن شعری برای خواندن دردی برای آواز عبدالوهاب شهیدی در جستجوی آن نت تنها مرجان صائبی و سیمین سلیمانی از روزنامه‌نگاران جوانی هستند که با وی گفتگوهایی کرده‌اند. فردای ضبط که سلیمانی توانسته بود مرد ۹۹ ساله و دلشکسته را به سخن آورد، شنید که شهیدی را به بیمارستان برده‌اند. سه روز بعد آخرین گفتگوی مرد کم‌حرف در شرق به چاپ رسید. و هم آنجا از زادگاهش میمه اصفهان می‌گوید و از پدر سختگیر اما شعرشناس و شاعر در کسوت روحانی که طوبی تخلص داشت. و همو بود که باعث شد تا گرامافون در میمه ترویج پیدا کند؛ از یادگیری سنتور فقط با نگاه‌کردن به دست نوازندگان؛ از ایرانی‌کردن ساز عود و پیش‌رفتن همزمان در خوانندگی و نوازندگی و از رفتن به خدمت ارتش. مرد شیک و خدنگ و آراسته تنها اهل موسیقی نبود که لباس نظامی داشت. اما زمانی که انقلاب شد و پایگاه سخت‌گیری‌ها اصفهان، کسی کاری به کسایی، تاج، شهناز و دیگر هنرمندان نداشت اما شهیدی را به زندان انقلاب انداختند. چهارماهی در حبس بود و گاهی شب‌ها برای دیگر زندانیان می‌خواند آن نگاه مست تو… بی همگان به سر شود… و ده ها ترانه جان آشنای دیگر برای کسی که گفته بودند مامور ساواک است. وقتی بیرون آمد دیگر گلها هم نبود. حقوق رادیو و نظام با هم رفته بود. چند سالی سختی کشید و ماند و بعد راهی شد و به مهاجرت تن داد. مثل بسیاری دیگر. اما بعد ۱۵ سال برگشت. از آن پس کمتر حرف زد. ساکت و در حسرت روزهای خوش. زمزمه‌های زیر لب… و شکایت از سختی و بی‌اعتباری زندگی. به زبان دیگر ۴۲ سال سکوت و حسرت و تنهایی. اما وقتی خبر درگذشت او رسید، انگار کسانی به یاد شهیدی افتادند، آن مرد مرتب و منظم و مهربان. جلیل عندلیبی می‌گوید: "من از استاد شهیدی خواستم که به ایران بازگردد و بنا بود با هم کنسرت برگزار کنیم اما همان‌ها که امروز از او یاد می‌کنند، نگذاشتند." زنده‌یاد محمود خوشنام ۹ سال پیش در گفتگویی با شهیدی برای بی‌بی‌سی فارسی از او شنید: موسیقی پرواز است، نمی‌شود توی قفس نگاهش داشت. در قفس ماندن تقلید است و یک نواختی. موسیقی مثل پرنده باید بال بزند. به هر سوی آسمان پرواز کند. یک جا ایستادن سقوط است. نگارنده که در جشنواره هنراسلامی لندن -۱۳۵۵ فیلمی از هنرمندان می‌ساخت در صحنه‌ای شنید که شهیدی به استاد عبادی می‌گفت این‌جا (یعنی در لندن) دلت ساز می‌زند یا خودت؟ عبادی گفت هیچ جا خودم نمی‌زنم. هر دو خندیدند پیش از آن‌که سیگاری آتش کنند. محمود احمدی‌نژاد و مصطفی تاجزاده چراغداران سالن انتخابات هادی حیدری در فرصتی که هنوز دالان انتخابات ریاست جمهوری تاریک است، احمدی‌نژاد رییس جمهور پیشین را ترسیم کرد که همین هفته از دیوار وزارت کشور بالا رفت تا برای ریاست جمهوری آینده نام‌نویسی کند، هم مصطفی تاجزاده را که وی نیز برای نام‌نویسی رفت. اولی همان که میلیون‌ها نفر مردم تهران را علیه خود به خیابان ها کشاند و خش و خاشاکشان خواند. دیگری از همان خرداد ۸۸ به زندان افتاد، و از آخرین زندانیان جنبش سبز بود که آزاد شد. آن هر کدام از گوشه‌‎ای از راهرو منتهی به دفتر انتخابات آمده بودند، بی‌هیچ شباهتی. امیدی هم به تصویب صلاحیت هیچ کدام نیست. از هفته‌های پیشین:
هفته گردش مرگ در مزرعه هنر و ادب بود. محمدرضا باطنی استاد و از جمله اندک خادمان زبان فارسی تن رها کرد، عبدالوهاب شهیدی که با آن عود با تار همخون‌شده تنها مانده بود، غمگین و افسرده رفت. اول هفته بود که شاعر جوانی پرسید چرا در بهار عطرآگین شیراز منصور اوجی نماند تا غزل اردیبهشتی بخواند. مسعود ولدبیگی چهره‌پرداز صاحب سبک هم راهی شد، همان که قهرمانان فیلم‌های علی حاتمی، بهروز افخمی، مسعود کیمیایی و خیلی‌ها را شکل داد در ده ها فیلم. درهفته‌ای که در تمام روزهایش صدای ناله کابل جانستان بلند بود و گوشه گوشه ایران هم؛ مرگ دخترکان مدرسه کابل به دست تحجر و وحشت از بازگشت طالب.
هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی
ولادیمیر پوتین در جلسه دولت برای اعلام ثبت واکسن اسپوتنیک بدبینی‌ای که این خبر ایجاد کرد یادآور رقابت شدید بین‌المللی برای ساخت واکسن کرونا هم هست. در این مسابقه، اتهام‌های میان‌برزدن، جاسوسی، روش‌های خطرناک غیراخلاقی و حسادت زده شده وهم‌زمان بحث "ملی‌گرایی واکسنی" هم در جریان بوده است. واکسن کرونا یکی از ارزشمندترین دستاوردهای پزشکی عصر حاضر تلقی و ساختش با اشتیاق دنبال می‌شود، نه فقط به دلیل اینکه جان انسان‌‌ها را نجات می‌دهد، این واکسن به اختلالی که شیوع کرونا در دنیا ایجاد کرده پایان می‌دهد و برای کشوری که موفق به این کار شود اعتبار و افتخار می‌آورد. پروفسور گوستین می‌گوید تا به حال چنین حساسیت سیاسی‌ای را درباره یک محصول پزشکی ندیده بوده است لارنس گوستین پروفسور حقوق بین‌الملل پزشکی در دانشگاه جورج‌تاون آمریکا می‌گوید: "تا به حال چنین حساسیت سیاسی‌ای را درباره یک محصول پزشکی ندیده بودم." "دلیل اینکه واکسن کرونا چنین نماد سیاسی‌ای شده این است که ابرقدرت‌ها می‌خواهند توان علمی خود را نشان دهند و در واقع مهر تاییدی بزنند بر برتری نظام سیاسی خود." به گفته سازمان بهداشت جهانی در حال حاضر شش نامزد برای کارآزمایی‌های وسیع پیشتاز هستند، سه واکسن در چین، یکی در بریتانیا، یکی در آمریکا و یکی با همکاری آلمان و آمریکا. ساخت واکسن معمولا سال‌ها طول می‌کشد و با اینکه همه سازندگان در تلاشند این کار را تسریع کنند، ثبت واکسن اسپوتنیک در روسیه این نگرانی را ایجاد کرده است که برخی مراحل را میان‌بر زده‌ باشند. ماه گذشته (ژوئیه) بریتانیا، آمریکا و کانادا، نهادهای امنیتی روسیه را متهم کردند که می‌کوشند پژوهش‌های آنها را در ساخت واکسن هک کنند، این را کرملین تکذیب می‌کند. اشاره منابع امنیتی این بود که این تلاش‌ها برای ربودن اطلاعات بوده‌اند نه اخلال در ساخت واکسن. تولید واکسن اسپوتنیک در نزدیکی مسکو یک هفته بعد، وزارت دادگستری آمریکا دو هکر چینی را متهم کرد که برای دستگاه‌های اطلاعاتی چین، ساخت واکسن را هدف گرفته‌اند. پکن بشدت این را تکذیب کرد و گفت اطلاعات مربوط به ویروس را در اختیار همه گذاشته و با شریکان خارجی هم همکاری کرده است. اما نگرانی اصلی این است که از سر و ته کارآزمایی‌هایی‌های بالینی که طبیعتا روندی کُند دارند زده شود. توماس بولیکی مدیر برنامه سلامت جهانی در "شورای روابط خارجی" آمریکا، یک نهاد مستقل غیرسیاسی، می‌گوید: "بی‌تردید میان‌برهایی زده شده بخصوص در مورد واکسن روسیه". "ساختن واکسن کار سختی نیست اما ثابت کردن اینکه واکسن بی‌ضرر و موثر است سخت است. اگر کشوری فقط علاقمند به ساختن باشد، می‌تواند بقیه را میان‌بر بزند." توماس بولیکی می‌گوید ساختن واکسن سخت نیست، ثابت کردن بی‌ضرر و موثر بودن آن سخت است ثبت واکسن اسپوتنیک در روسیه بدون کارآزمایی‌های بزرگ و نهایی و بدون انتشار اطلاعات مربوط، باعث انتقاد غرب شده است. دکتر آنتونی فائوچی، یکی از ارشدترین اعضای ستاد کرونای کاخ سفید "تردیدهای جدی دارد" که روسیه ثابت کرده باشد واکسنش بی‌ضرر و موثر است. مسکو این نگرانی‌ها را "حسادت" می‌خواند. سازندگان واکسن اسپوتنیک هم گفته‌اند بزودی داده‌ها را در یک نشریه مهم علمی بین‌المللی منتشر می‌کنند. چین هم برخی مراحل ساخت واکسن را سرعت بخشیده است. شرکت‌های داروسازی چین می گویند مدیران ارشد به آنها اجازه "پیش‌آزمایی" واکسن‌شان را داده‌اند، اقدامی که نشان می‌دهد تصمیم‌گیرندگان مایلند خطر و حتی فدا کنند. ولادیمیر پوتین گفته است واکسن اسپوتنیک به دخترش تزریق شده است. بنا به گزارش‌ها، هم روسیه هم چین قصد دارند واکسن‌شان را در نیروهای مسلح‌شان آزمایش کنند که این ملاحظاتی اخلاقی را مطرح کرده است؛ کسانی که آزمایش می‌شوند احتمالا قادر نخواهند بود با رضایت واقعی این کار را انجام دهند. واکسن شرکت چینی کنسینو در ماه ژوئن، پیش از مرحله سوم کارآزمایی بالینی، در ارتش آزادی‌بخش خلق، ارتش چین، آزمایش شده است. پروفسور گوستین می‌گوید‌: "ما برای کسانی که در آزمایش‌های انسانی شرکت می‌کنند مجموعه ملاحظاتی اخلاقی را در نظر می‌گیریم که برای جلوگیری از سوء‌استفاده تنظیم شده‌اند." شرکت چینی کنسینو واکسنش را به کمک ارتش ساخته است نفت بر آتش ضدواکسن‌ها با نیاز بی‌سابقه‌ای که اکنون به واکسن کرونا وجود دارد آیا نباید انتظار داشت کمی از سر و ته روند عادی تولید واکسن زده شود؟ اما طی نشدن تمام مراحل تولید واکسن و شتاب بخشیدن به روند آن ممکن است باعث اعتماد به نفس بیش از حد مردم و شیوع بیشتر کرونا شود. علاوه بر این، واکسنی که عوارض جانبی جدی داشته باشد آتش حرکت‌های ضدواکسن را شعله‌ورتر می‌کند. بیشتر برنامه‌های تولید واکسن معامله‌هایی تجاری‌اند و اغلب با همکاری بین‌المللی انجام می‌شوند اما این سبب نمی‌شود دولت‌ها ساخت واکسن را نماد اعتبار ملی و توانمندی علمی نبینند و آن را راهی برای مقابله با انتقادهایی ندانند که از مدیریت آنها در بحران کرونا می‌شود. آقای بولیکی می‌گوید: "آنچه بعضی کشورها را به رقابت شدید در ساخت واکسن کشانده بیشتر نگرانی‌های داخلی‌شان است از اینکه چه برداشتی ازعمل‌کرد آنها در این همه‌گیری وجود دارد." برای مثال دولت دونالد ترامپ در سال انتخابات ریاست جمهوری زیر فشاری عظیم قرار دارد. این دولت هم مثل دولت کرملین در تشبیه‌های فضایی کم نیاورده و برنامه تولید واکسنش را "سرعت مافوق‌نور" نامیده است، برگرفته از سریال تلویزیونی پیشتازان فضا. در بریتانیا هم تولید یک واکسن موفق داخلی کمکی است به بوریس جانسون نخست‌وزیر که او هم زیر آتش انتقادها است. مت هنکوک وزیر بهداشت او گفته است در ساخت واکسن، "بریتانیا همچنان در دنیا پیشتاز است." بریتانیا هم مثل بقیه کشورها برای اینکه دست خود را باز گذاشته باشد قراردادهایی را برای خرید واکسن‌های دیگر-در صورت موفقیت‌شان- بسته است. اما این خود نگرانی‌های دیگری را در مورد این مسابقه واکسن‌سازی برانگیخته است. دونالد ترامپ در بازدید از آزمایشگاه ساخت واکسن ملی‌گرایی واکسنی توماس بولیکی می‌گوید: "تردیدی نیست که در کشورهای غربی یک ملی‌گرایی واکسنی وجود دارد. می‌بینید که در آمریکا و بریتانیا مسئله انحصاری کردن بخش بزرگی از اولین واکسن‌های تولیدی مطرح است." البته که ملی‌گرایی پیش از اینکه کرونا حواس‌ها را به خود جلب کند در حال پیشروی بود اما این بیماری نیروی آن را تقویت کرده است. هجوم اولیه برای خرید دستگاه تنفس مصنوعی و وسایل محافظت شخصی به آنجا رسید که کشورها سعی می‌کردند با تحویل پول نقد بیشتر در فرودگاه، محموله کشوری دیگر را از دستش درآورند. همین خود وابستگی به تولید خارجی را واضح‌تر و انگیزه برای روی آوردن به تولید داخلی را قوی‌تر کرده است. با وجود تمام صحبت‌هایی که درباره توزیع بین‌المللی واکسن می‌شود، کشورهای سازنده واکسن ممکن است ابتدا بخواهند مطمئن شوند که نجات جان مردم و به حرکت افتادن اقتصاد خودشان در اولویت است. از طرف دیگر ناکامی در تامین واکسن هم می‌تواند باعث خشم عمومی و مطرح شدن مسئله کفایت و کارآمدی شود. رئیس سازمان بهداشت جهانی هفته پیش فراخوانش به کشورهای ثروتمند را دوباره تکرار کرد و از آنها خواست به یک برنامه جهانی برای سهیم کردن کشورهای فقیر در واکسن تولید‌شده بپیوندند: "باید از ملی‌گرایی واکسنی جلوگیری کنیم." با این حال دولت‌ها ممکن است وسوسه شوند تامین واکسن برای کشورهای دیگر را به عنوان ابزار دیپلماسی یا در ازای لطف متقابل یا برای جلب حمایت به کار گیرند. آقای بولیکی می‌گوید: "تمام دولت‌هایی که اولین واکسن‌ها را داشته باشند در نهایت از آن بعنوان نوعی دیپلماسی استفاده خواهند کرد." اولین واکسن بازار الزاما به معنای موثرترین واکسن نیست و کارشناسان هشدار می‌دهند ساخت واکسن نباید مسابقه‌ای تلقی شود که برنده آن فقط کسی است که زودتر از همه از خط پایان می‌گذرد. اما شاید رقابت بر سر ساخت و تامین واکسن کرونا تازه شروع شده باشد.
وقتی روسیه ۲۱ مرداد اعلام کرد اولین واکسن کرونا را به نام "اسپوتنیک پنج" به ثبت رسانده است، بسختی می‌شد پیام آن را نادیده گرفت. در سال ۱۹۵۷ اتحاد جماهیر شوروی ماهواره اسپوتنیک را به فضا فرستاد و برنده مسابقه فضایی شد. مسکو می‌گوید مرزهای تازه‌ای را در دانش پزشکی گشوده اما منتقدان می‌گویند روسیه این مرز را بیش از حد گشوده است.
مسابقه برای ساختن واکسن کرونا: افتخار ملی، اعتبار علمی یا ابزار دیپلماسی؟
زمانی که ده سال پیش مهدی سحابی، روزنامه‌نگار، مترجم، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی به طور ناگهانی در ۶۶ سالگی در فرانسه درگذشت، به اوج فعالیت حرفه‌ای خود رسیده بود. او که از نسل مترجمان هنرمند یا هنرمندان مترجم بود، هم در هنر و هم در ادبیات، علاوه بر جدی بودن، بر اهمیت کاری که می‌کرد کاملا آگاهی داشت. تحصیل نیمه‌کاره و آدم دوشغله مهدی سحابی سال ۱۳۲۳ در قزوین به دنیا آمد. او در تهران در رشته نقاشی تحصیل کرد و بعد به ایتالیا رفت تا در رشته کارگردانی سینما تحصیل کند. اما درس را نیمه‌کاره رها کرد و فیلمی هم نساخت. از ایتالیا به فرانسه رفت و در آنجا به قول خودش زبان فرانسه را در زندگی روزمره در خیابان‌های فرانسه فراگرفت. سپس برای کار به ایران بازگشت. به قول خودش علاقه داشت "در جای شلوغ" کار کند و در ابتدا به سینما فکر کرد، اما امکان فعالیت مستمر در سینما برایش فراهم نشد. بالاخره سحابی سال ۱۳۵۱ به روزنامه‌نگاری روی آورد: "نمی‌دانم خصوصی بودن یا خودمانی بودنش سبب شد که کیهان را انتخاب کنم. و به عنوان مترجم خبری مشغول شدم." در سال ۱۳۵۷ به عضویت شورای سردبیری روزنامه کیهان رسید اما یک سال بعد از این روزنامه اخراج شد. در سال ۱۳۵۸ روزنامه کیهان آزاد را به همراه گروهی از تحریریه کیهان منتشر کرد، اما این روزنامه پس از چند شماره از سوی دولت ایران توقیف شد. سحابی بعدا در کتابی که با نام مستعار منتشر کرد، ماجرای این تعطیلی را شرح داد. پس از روزنامه‌نگاری و چند کار پراکنده، وقت خود را وقف ترجمه ادبیات و کار هنری کرد. او همزمان با کار ترجمه، به نقاشی و مجسمه‌سازی نیز می‌پرداخت و آثار هنر‌یش بارها به صورت فردی و جمعی به نمایش درآمد. از نمایشگاه‌های معروفش، نمایشگاه نقاشی‌های او از گورستان خودروهای قراضه و اسقاطی و همچنین نقاشی‌هایی بر اساس دیوارنگاره‌ها بود که در گالری گلستان به نمایش درآمدند: "هیچ فرقی میان یک ماشین قراضه با یک دسته‌گل وجود ندارد." همچنین پرنده‌های چوبی رنگی هم از آثار معروف سحابی در حوزه مجسمه‌سازی است: "از توی آشغال‌ها چوب جمع می‌کنم، بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم تکه چوبی فریاد می‌زند که من قسمتی از یک پرنده‌ام." به تازگی نیز نمایشگاهی از نقاشی‌ و مجسمه‌های سحابی همزمان با دهمین سالگرد درگذشت این هنرمند، در گالری فرمافرما برگزار شد. بیشتر بخوانید: این نمایشگاه شامل ۱۵ مجسمه و ۲۷ تابلو نقاشی بود که اغلب‌ آنها از مجموعه پرنده‌ها و ماشین‌های قراضه انتخاب شده بود. مهدی سحابی درباره دو کار ترجمه و نقاشی گفته بود: "من از هر دو لذت می‌برم، چون در هر دو به یک اندازه حرفه‌ای هستم و به یک اندازه تلاش می‌کنم. به راحتی می‌توانم بگویم که یک آدم دو شغلی هستم [...] چون از هر کاری باید لذت ببرم، بنابراین از شغلم هم باید لذت ببرم." تلفیق ترجمه و نقاشی را می‌توان در انتخاب اولین کتاب برای ترجمه، مشاهده کرد. او کتابی درباره نقاشی را برای ترجمه انتخاب کرده بود: "نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک" که در سال ۱۳۵۲ به چاپ رسید. قرار بود این کتاب، یک کتاب پانصد صفحه‌ای چهار رنگ با کاغذ گلاسه باشد، اما به دلیل مشکلات مالی، فقط مقدمه کتاب به صورت جزوه‌ای پنجاه صفحه‌ای منتشر شد، آن هم با کاغذ کاهی: «تعجب می‌کنم که بعد از چنین موشی که چنان کوهی زایید، چرا ترجمه را نبوسیدم و برای همیشه کنار نگذاشتم. شاید پوستم خیلی کلفت بود، شاید هم خوشبختی ذاتی‌ام...» مهدی سحابی همچنین پیش از آن که آیت‌الله خمینی حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کند، دو کتاب از این نویسنده ترجمه کرد: «شرم» و «بچه‌های نیمه‌شب» که از قضا ترجمه رمان شرم در سال ۱۳۶۶ جایزه بهترین رمان خارجی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را برای مهدی سحابی به همراه آورد جایزه برای ترجمه رمان سلمان رشدی پس از وقوع انقلاب ایران، هم آهنگ ترجمه‌های مهدی سحابی شتاب گرفت، و هم آثاری که او به سراغ‌شان می‌رفت اهمیت بیشتری یافت. در میان بیش از چهل کتابی که از زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی به فارسی ترجمه کرد، به غیر از چند کتاب تاریخی و جامعه‌شناسی هنر، اغلب کتاب‌‌ها در حوزه ادبیات بود. خودش آثاری را که ترجمه کرده بود، به سه دسته تقسیم‌بندی می‌کرد: دسته اول، آثار نویسندگانی که در ایران هنوز ناشناس بودند مثل لئوناردو شاشا و گاوینولدا. دسته دوم، آثار نویسندگانی که در ایران معروف بودند اما هنوز چندان اثری از آنان به فارسی ترجمه نشده بود، مثل ایتالو کالوینو و آلن فورنیه. و دسته سوم، آثار نویسندگان سرشناسی که با وجود ترجمه‌های متعدد از آثارشان، باز هم کتاب‌های ناشناخته داشتند، مثل کتاب "همه می‌میرند" سیمون دوبووار. با این حال برخی از ترجمه‌های او به ویژه ترجمه‌های متأخر، مثل «مادام بوواری» نوشته گوستاو فلوبر، چندین بار به زبان فارسی به قلم مترجمان مختلف، ترجمه شده است. مهدی سحابی همچنین پیش از آن که آیت‌الله خمینی حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کند، دو کتاب از این نویسنده ترجمه کرد: "شرم" و "بچه‌های نیمه‌شب" که از قضا ترجمه رمان شرم در سال ۱۳۶۶ جایزه بهترین رمان خارجی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را برای مهدی سحابی به همراه آورد. او درباره رمان "شرم" گفته بود که حال و هوای این رمان برای خواننده ایرانی آشناست «چرا که در لابه‌لای بافت کاملا غربی کتاب، عنصرهایی از این طرف دنیا و از فرهنگ خودمان» در آن دیده می‌شود. سحابی "شعور تاریخی" موجود در آثار سلمان رشدی را می‌ستود و معتقد بود که آثار این نویسنده "ناب و ماندنی" هستند: "در کمتر رمانی می‌شود بیانی این چنین بداهه و الهامی و در عین حال ساختاری این چنین منسجم و اندیشیده را با هم سراغ کرد." مهدی سحابی امیدوار بود که ترجمه آثار سلمان رشدی در ایران، علاوه بر تأثیرگذاری بر خواننده ایرانی، "سرخط‌هایی" به نویسندگان و قصه‌نویسان ایرانی بدهد: "همسانی بسیاری شرایط و از طرف دیگر، موفقیت چشمگیر سلمان رشدی، به من اجازه می‌دهد که این امید را فقط خوشباوری ندانم." اما معروف‌ترین و مهم‌ترین اثری که سحابی برای ترجمه به سراغش رفت، رمان ماندگار «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» نوشته مارسل پروست، نویسنده بزرگ اوایل قرن بیستم فرانسه است در جست‌وجوی پروست و سلین اما معروف‌ترین و مهم‌ترین اثری که سحابی برای ترجمه به سراغش رفت، رمان ماندگار "در جست‌وجوی زمان از دست رفته" نوشته مارسل پروست، نویسنده بزرگ اوایل قرن بیستم فرانسه است. او درباره علت ترجمه رمان پرحجم "در جست‌وجو..." به نقل قولی از ادموند هیلاری، اولین انسان غربی فاتح قله اورست، اشاره می‌کرد که درباره دلیل کارش گفته بود: "هیچ، کوهی بود و ما از آن بالا رفتیم." با وجود دشواری‌های نثر مارسل پروست در این رمان و همچنین حجم زیاد کتاب، مهدی سحابی در ترجمه این کتاب مصمم و جدی بود: "برایم بدیهی بود که کتاب را به پایان می‌رسانم، وگرنه محال بود شروع کنم. من در کار خیلی جدی‌ام." ترجمه رمان هفت جلدی "در جست‌وجوی زمان از دست رفته" دقیقا ده سال و یک ماه به طول کشید. با وجود تلاش‌های ناقص یا ناکامی که قبلا برای ترجمه این کتاب شده بود، سحابی ترجمه این کتاب را "دشوار" می‌دانست، اما به ترجمه‌ناپذیری آن اعتقاد نداشت: "دشواری کجا و ترجمه‌ناپذیری کجا؟" سخنانی که آن موقع و حتی اکنون درباره ترجمه‌ناپذیری متن پروست زده می‌شد و می‌شود را جزو "افسانه‌ها"یی می‌دانست که درباره پروست و آثارش ساخته شده است. سحابی دلیل استقبال زیاد مخاطبان ایرانی از ترجمه "در جست‌وجو..." را هم شکسته شدن همین افسانه‌ها می‌دانست. با این حال سحابی خود را "پروست‌شناس" نمی‌دانست: "من پروست‌شناس نیستم، من فقط مترجم پروست هستم." اما کسی که توانسته بود سد ترجمه رمان مهم پروست را بشکند، به ترجمه شعر اعتقادی نداشت و به همین دلیل شعر ترجمه نکرد: "شخصا معتقدم که بخش اعظم شعر غیرقابل ترجمه است و به طور اصولی با ترجمه شعر مخالفم. به این دلیل ساده که بخش اعظم آنچه در شعر نهفته است و آن را شعر کرده، به زبان دیگر برنمی‌گردد. به عبارت دیگر افت شعر در ترجمه چنان زیاد است که اگر آن را ترجمه نکنیم بهتر است." سحابی همچنین آثاری از لوئی فردینان سلین، دیگر نویسنده بزرگ قرن بیستم فرانسه ترجمه کرده بود. او در مقاله‌ای با عنوان "ای کاش سلین ایرانی بود"، نوشت: "سلین پادرزهر رودربایستی است، اما این در او ادا و اطوار نیست. به هیچ وجه هم منفی نیست، در عمق بسیار مثبت است. چون به اعتقاد او فقط با صراحت و بی‌رحمی است که می‌شود بشر را تکان داد و اگر عوض شدنی باشد، خرده خرده عوضش کرد." ترجمه نه، مترجمی که به چشم می‌آید مهدی سحابی نویسنده هم بود. دو سه رمان و اثر داستانی، از جمله "ناگهان سیلاب" و "پیچک باغ کاغذی" به چاپ رساند، اما به ندرت به سراغ نوشتن داستان می‌رفت: "ترجمه برایم آنی‌تر بود [...] شاید نیازش را حس نکردم." سحابی درباره ترجمه معتقد بود که "مترجم خوب" کسی است که تلاش می‌کند "اصلا به چشم نیاید، یعنی باید در انتقال نوشته‌ای از زبانی به زبان دیگر چنان مهارت و امانتی از خود نشان بدهد که از چیزی به نام مترجم و مرحله‌ای به نام ترجمه اثری دیده نشود." با این حال، نام مهدی سحابی نه به دلیل نوع ترجمه‌، بلکه به خاطر همت بلند و تلاش‌های ماندگار، در فهرست "مترجمان خوب" ایران همیشه به چشم خواهد آمد.
زمانی که ده سال پیش مهدی سحابی، روزنامه‌نگار، مترجم، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی به طور ناگهانی در ۶۶ سالگی در فرانسه درگذشت، به اوج فعالیت حرفه‌ای خود رسیده بود.
مهدی سحابی و زمان از دست رفته؛ 'ای کاش سلین ایرانی بود'
در اين نظرسنجی که سازمان ملی جوانان انجام داده بود، 16 هزار جوان در سی استان ايران شرکت کرده بودند. مجريان اين نظرسنجی معتقد بودند که اين آمار حاکی از وجود بحران در زندگی جوانان است. جوانان در قبال احساس نا امنی اقتصادی، مالی، شغلی و تحصيلی بر اين باورند که با مهاجرت به خارج، فضا و فرصت کافی برای جبران اين احساس به دست می آورند. نامه های شما پس از گذاشتن اين موضوع به بحث در صفحه صدای شمای سايت فارسی بی بی سی، ديدگاه های بسياری از سوی شما به دست ما رسيد. بعضی از شما به مشکلات و موانع پيش روی جوانان در ايران اشاره کرديد و بعضی از شما هم گفتيد که با وجود همه مشکلات بايد در ايران ماند. مثلا مويکا از نوشهر نوشته بود: "ايرانی که آن زندگی می کنيم قرار نيست همينطور بماند، اگر ما جوانان بخواهيم می توانيم تغييرش دهيم. فقط کافی است باور کنيم که ايران عوض شدنی است." گروهی از شما از تجربه هايشان در مهاجرت گفتند. مثلا حميد رضا امير احمدی نوشته بود: "من دانشجوی دکترا در هلند هستم و با بورس تحصيلی از ايران خارج شدم. در ابتدا تصور خوبی از مهاجرت داشتم تا اينکه با تعدادی مهاجر آشنا شدم. آنوقت بود که متوجه مشکلات بيشمار آن شدم. اين درست است که مشکلات فراوان در ايران وجود دارد، ولی مشکل افراد با مهاجرت حل نشده بلکه دو برابر شده است. اکثر مهاجران نه تنها به آرزوی خود نرسيدند بلکه گذران ايام نيز برای آنها ساده نيست. در واقع تنها راه حل مشکل ماندن و حل کردن آن است." ولی فرهاد از گلاسکو می گفت: "زندگی در غرب نه تنها برای مسيحی و يهودی و بهايی بهتر است بلکه برای يک مسلمان واقعی که ميخواهد دروغ نگويد و رشوه ندهد نيز بهتر است، نه تنها برای بی پول بهتر است، بلکه برای پولدار نيز بهتر است. ای کاش سالها زودتر ميدانستم که در غرب چه خبر است و فريب دروغهای اطرافيان را نخورده بودم." به هر حال مهاجرت - چه خوب و چه بد - پديده ای رو به رشد در جهان است... از جمله کشورهايی که در سال های اخير پذيرای هزاران هزار ايرانی متخصص بوده کاناداست. کانادا شايد تنها کشوری بوده که اين تعداد "مهاجر قانونی" از ايران جلب کرده است. موج مهاجرت ايرانيان که حتی تعداد زيادی از آنان تحصيلات دانشگاهی خود را در ايران گذرانده بودند، در سال های گذشته فزونی گرفته است. ايرانيان در کانادا ايران به لحاظ تعداد ارائه درخواست مهاجرت به کانادا، در رده پنجم قرار دارد. در سال 2000، ايران در رده هشتم قرار داشت ولی طبق آمارهای موجود، شمار درخواست های مهاجرت از 5608 در سال 2000 به 7742 در سال 2002 افزايش داشته است. در سرشماری سال 2003 کانادا، 85 هزار نفر خود را ايرانی معرفی کردند. با اين حال، تعداد مهاجران و پناهندگان ايرانی در کانادا تقريبا 200 هزار تا 250 هزار تن تخمين زده می شود. بيشتر ايرانيان در استان های آنتاريا ( با مرکزيت تورنتو)، بريتيش کلمبيا (با مرکزيت ونکوور)، و کبک (با مرکزيت مونترال) ساکن هستند. ايرانيان در گذشته (پس از سال 1965) بيشتر برای تحصيل در دانشگاه های آمريکای شمالی به آنجا می رفتند، ولی در سال های بعدی ايرانی های مهاجر بيشتر در حوزه های کارآفرينی و تجاری مشغول به کار شدند. در پی انقلاب اسلامی سال 1979، ايرانيان زيادی به عنوان پناهجو به کانادا رفتند... در ده سال گذشته ولی، تعداد درخواست های مهاجرت به شيوه قانونی از سوی ايرانيان تحصيلکرده و متخصص، به ويژه گروهی که نسل انقلاب خوانده می شوند، زياد شده است. کانادا تقريبا هر سال 250 هزار مهاجر تازه، از ميان متقاضيان ماهر با تحصيلات بالا، می پذيرد. در سال 2003، اعلام شد که 34 درصد از مهاجران به کانادا، دست کم مدرک تحصيلی کارشناسی داشتند. من کمتر از يک سال است که به کانادا آمده ام اما توانستم کار در زمينه مهندسی پيدا کنم. دليل آن را هم تسلط به زبان انگليسی و واقع بينی می دانم. من با کار داوطلبانه شروع کردم و به کارفرمايم پذيراندم که آماده يادگيری فرهنگ کاری جديد هستم که به معنای سخت کوشی و آن چيزی است که ما در ايران به آن وجدان کاری می گوييم اما متاسفانه آن را جدی نمی گيريم. به آينده بسيار اميدوارم و به ساير تازه واردها هم توصيه می کنم کار داوطلبانه و برقراری ارتباط با سايرين را جدی بگيرند , و نسبت به فرهنگ کانادا با روی باز برخورد کنند. زهرا - تورنتو همگی بادل پر از اميد به طرف هاله ای از ابهام ميروند برای فردای بهتر؛ ولی بعد از مدت متوجه ميشوند که هيچ جای با صفاتر از وطن نيست؛ افسوس که دير شده. تهمينه - کابل من کسی بودم که وقتی ايران توی يکی از دانشگاه های معتبر قبول شدم تازه فهميدم توی دانشگاه های ايران هيچ خبری نيست، فقط يه مشت اطلاعات ميدند به آدم که حفظ کنه،اما از لحظه مالی هيچی کم نداشتم، از زندگی خودم هم خيلی راضی بودم، حالا هم فقط اومدم اينجا به خاطره درس خوندن، معتقدم اگه کسی مياد اينجا بايد برای درس خوندن باشه، و اينکه جوان هم باشه، چون آخرش يه مدرکِ کانادايی داره که باهاش کار پيدا کنه، دوم اينکه اگه بخواد برگرده ايران توی ايران بيشتر تحويلش ميگيرند، حد آخرش اينه که اگه کاره مناسب نيست کاری هست که بتونيد باهاش پول کافی در بياريد و زندگی کنيد، اما توی ايران چی؟ اگه کاره مناسب گير نياريد تنها کاری که هست راننده تاکسی شدنه که اونم برای دخترها مناسب نيست، اما در هر صورت واقعا متاسفم که چرا کشور ما بايد جوری باشه که به خاطره يه دانشگاه و کار بايد با هر مشکلی بسازيم و اينجا زندگی کنيم، در کل فکر ميکنم مهاجرتم کاره اشتباهی نبود، درسام رو می خونم اگه ايران تونستم کاره مناسب گير بيارم که برميگردم اگر نه همينجا می مونم... فاطمه- تورونتو خدمت دوست عزيزفرزاد از تبريز عرض ميکنم که اگر آنهايی که به اينجا آمدند دائما آه و ناله ميکنند ولی با اين همه به ايران باز نمی گردند، علتش اين است که تمام پل های را پشت سر خود خراب کرده اند (فروش خانه، از دست دادن شغل و...) و قادر به بازگشت به ايران نيستند.علاوه بر اين برای بسياری که با خانواده به اينجا آمده اند، بچه هايشان که در مدرسه های اينجا درس ميخوانند به هيچ وجه حاضر به برگشت نيستند و اين به دليل عشق و علاقه به اينجا نيست. بهرام - تورنتو من مدت دو سال است در تورنتو زندگی می کنم تصميم دارم برگردم. آنجا زندگی يعنی کار و کار آنجا يعنی کارگری. تعداد زيادی از متخصصين آنجا کارگری ميکنند و اگر براتان مهم نيست که زندگی را چگونه بگذرانيد و فقط به دست آوردن هزينه ها مهم است و يک سطح زندگی نسبتا خوب، من به شما توصيه ميکنم به کانادا بياييد و گرنه امکان کار تخصصی بسيار کم است وبه شانس و روابط شما بستگی دارد. آنجا کشور تلاش نيست، کشور ارتباطات است همان جيزی که من از ايران به خاطرش فرار کردم. طبيعی است توجه داشته باشيد آنجا مليتهای مختلف زندگی ميکنند و سيستم کاريابی کانادا بر اساس networking تعريف ميشود. من به کسانی که تصميم دارن گه به کانادا مهاجرت کنند توصيه ميکنم بيش از انکه به فکر ارتقا تخصصی باشند پارتی پيدا کنند.يعنیnetworking. سايه - تورنتو دو گروه مهاجرين ايرانی به کانادا داريم: گروه اول مهاجرين دهه ۹۰ به بعد هستند که بر اثر سرکوب شديد از ايران به خارج مهاجرت کردند. کانادا و ديگر کشورهای غربی که به اين گونه انسانها پناهندگی دادند. اين کار انها صرفنظر از سياست دولت های متبوع قابل تقدير است و حتی بعد از چند سال به ما شهروندی خودشان را بر طبق قوانين جاری دادند...اما گروه دوم کساتی هستند که بدليل مد مهاجرت به اين کار اقدام می کنند. يعنی عموما مشکل سياسی ندارند. کارهای خوبی در شان اجتماعی خودشان با درآمد نسبی خوب دارند. کانادا هم بر عکس دولت ايران برنامه ريزی بلند مدت دارد يعنی نيروی ارزان تحصيلکرده می خواهد و در ايران در سفارت از همه مهاجرين ورقه ای می گبرند که هرگونه مسوليتی را در زمينه کار تخصصی از دولت کانادا سلب می کند. در کل اين بستگی به تعريف انسانها از زندگی و دنيا دارد. يکی از نکات مثبتی که کانادا دارد که البته قابل مقايسه با ايران نيست، مسئله امنيت انسانها و کرامت انسانی در جا معه است. به عنوان يک موجود زنده و انسان. نکته ديگر اين هست که شما می توانی خودت باشی يعنی عقيده خودت را داشته باشی و تظاهر به آنچه که باور نداری نکنی. کانادا محل موقتی است برای کسانی که بتوانند از امکانات آموزشی برای ارتقای سطح علمی خودشان استقاده کنند که مسلما از ايران با لاتر است.... سعيد سلطانپور روزنامه نگار - تورنتو من يک سال است که در کانادا در شهر تورنتو زندگی می کنم. من و همسرم هر دو در رشته تخصصی خود کار پيدا کرده ايم و از زندگی در کانادا بسيار راضی هستيم. در اظهارات بعضی از دوستان می بينم که از زحمت بيشتر زندگی در کانادا گله می کنند. من خودم شخصا در ايران کار بسيار خوب با درآمد مناسبی داشتم ولی تنها به اين دليل به اينجا آمدم که نتيجه زحمات من و امثال من به خاطر دعواهای سياسی مديران به هيج نتيجه ای نمی رسيد و چيزی به نام ارضای شغلی برای من وجود نداشت. من در اينجا به همان اندازه ايران کار می کنم ولی با آرامش خاطر به مراتب بيشتر و ارضای شغلی و احساس مفيد بودن. داوود - تورنتو همه دوستان نظراتی را که می دهند با توجه به موقعيت خودشان است. به نظر من آدم بايد واقعيت را ببيند. من از سال ۲۰۰۰ در گير پروسه مهاجرت بودم بالاخره سال گذشته مدت کوتاهی جهت بررسی رفتم کانادا. کانادا کشوری پهناور با موقعيتهای فراوان است. زندگی در کانادا سخت است ولی در کجای دنيا راحت است؟ من در حال حاضر در ايران يک شغل خوب دارم ولی روزی ۱۴ ساعت کار ميکنم و روزهای تعطيل را هم کار ميکنم. زندگی خوبی دارم ولی فقط کار ميکنم... من زمانی که در کانادا بودم شايد اولين سوالی که از ايرانيها ميکردم اين بود که آيا از زندگيتان راضی هستيد؟ شايد خيلی ها هم راضی نبودند ولی حتی يک نفر هم راضی به بازگشت به ايران نبود. من در آنجا دوستان زيادی دارم که در موقعيتهای خوبی داشتند ولی از زندگی در آنجا راضی هستند . برای اينکه در آنجا خدمات بيمه شامل همه موارد ميشود، ترافيک ندارند، ماشين ۲ ميليونی را ۷ ميليون تومان به آدم نمی فروشند، هوای آلوده ندارند ، مواد غذايی ارزان است ، کرايه خانه با توجه به نياز صاحبخانه بالا نميرود، اگر با خانمت دوچرخه سوار می شوی کسی شما را بی غيرت خطاب نميکند، در خيابان و پارکها مواد مخدر نمی فروشند، لزومی ندارد پنج سال پشت کنکور بمانی، به همه افراد احترام ميگذارند ووو....احمد - گوهردشت يرای من خيلی جالب است که اکثر دوستان به انجام کارهای سخت و حتی پست در چند سال اول مهاجرت خود اعتراف کرده اند.اين سوال پيش می آيد که اگر اين دوستان حتی نيمی از اين سختی ها را در ايران تحمل می کردند چه واکنشی داشتند؟ بزرگترين مشکل ما ملت عدم اعتماد به نفس است. سام - تهران در سال ۱۹۸۴ در ۱۹ سالگی ايران را ترک کردم وبعد از۳ـ۴ ماه به عنوان پناهنده وارد سوئد شدم. امروز ۲۱ سال از آن روز ميگذرد. دستاورد اين "مهاجرت" برای من بطور خلاصه اينچنين بوده: ۱ـ تحصيلات مجانی (فوق ليسانس)همراه با وام تحصيلی برای مخارج زندگی ۲ـ استخدام بلافاصله پس از تحصيل و پيشرفت شغلی بالاتر از حد متوسط با حقوق بالاتر از اکثر همکارانم. ۳ـ ازدواج و داشتن ۲ فرزند که امروز در مدرسه ای عالی درس ميخوانند که کوچکترين هزينه ای بابت آن پرداخت نميکنم. ۴ـ يک ويلای کوچک در بهترين ناحيه استکهلم که برای خريد آن ۹۰% بهای آن را از بانک وام مسکن گرفته ام. با توجه به درآمدم بدون هيچ مشکلی وامم را پرداخت ميکنم. ۵ـ قدرت و بضاعت مالی برای حداقل يک مسافرت خارج در سال همراه خانواده. فرزندان من اکنون بسياری از کشورهای اروپائی آسيائی و امريکائی را از نزديک ديده و آشنائی دارند. ۶ـ بهداشت و درمان تقريباً مجانی که ميدانم با هزينه ای معادل هزينه يک شام برای خانواده ام ميتوانم مورد جراحی قلب باز قرار گيرم.... ميدانم که با اين سخنانم تصويری از يک بهشت برين ميدهم که مسلما ًگويای همه مسائل نيست. اينجا هم کمبودها ونقايصی دارد. مزدک کامياب، سوئد من در سال ۲۰۰۰ از طريق مهاجرت به کانادا رفتم و نزديک به سه سال در آنجا بودم. در اين مدت ادامه تحصيل دادم و فوق ليسانس خود را در مهندسی برق گرفتم. شکی نيست که کانادا کشوری است مدرن، مرفه، و سامانمند. اما مساله ظريفی که وجود دارد ارتباط ميان اين واقعيت و مهاجرت است. با توجه به شرايطی که در دهه ۶۰ و اوائل دهه ۷۰ بر ايران حاکم بود نفس خروج از کشور توجيه داشت و بسياری از مردم و بخصوص جوانان با دلايل موجه کشور را ترک کردند، چه هيچ اميدی برای زندگی ديده نمی‌شد. اما با همه حرفها و حديثها حالا شرايط بسيار عوض شده است و نمی‌توان با ديدگاه دهه شصت به مساله مهاجرت نگريست. ديگر اشتباه است که به قيمت چشم پوشی از هر چه داريم فقط با نفس خروج از کشور مهاجرت را توجيه کنيم.... اين امر بخصوص برای افراد متخصص و تحصيل‌کرده که فرصتهای روزافزونی در داخل کشور برايشان فراهم می شود حقيقتا يک قمار بزرگ است، قماری که دليل عمده آن عدم ارتباط با جهان خارج و بی‌اطلاعی از متحول شدن شرايط داخلی و جهانی است. امير - تهران اکثر افرادی که از ايران مهاجرت کردند از يک چيز ايران ناراضی بودن و اون فرهنگ اجتماعی بالای حاکم بر جامعه غرب و فرهنگ پايين مردم خودمونه ، اين دوستان توجه دارن که فرهنگ ايرانی رو خود ما ميسازيم ، يعنی خود ما هستيم که تو خيابون بد رانندگی ميکنيم، بی نظم هستيم سروقت به قرارها نميرسيم ، با هم همکاری نميکنيم، خود ما هستيم که رشوه ميگيريم و رشوه ميديم ، دروغ ميگيم و ...اما همين ما ، وقتی وارد محيط غربی ميشيم، بلافاصله راستگو ، درستکردار، وقت شناس، رانندگان قانونمند و... ميشيم، چرا خود اين افراد هيچوقت سعی نکردن وقتی تو ايران بودن، اينکارها رو انجام بدن؟ سروقت رسيدن توی ترافيک تهران، مشکل هست ولی غير ممکن نيست ، شايد با رشوه ندادن کارتون ديرتر راه بيفته ، ولی درنهايت راه ميفته و خيلی چيزيای ديگه... فری - تهران مدتی هست که من و همسرم تصميم به مهاجرت به استراليا را داريم .اما گاهی من دچار شک و ترديد ميشوم که آيا تصميم درستی گرفته ايم يا نه؟ امروزبا ديدن اين صفحه خوشحال شدم و با خوندن نظرات هموطنان خودم در کشورهای ديگر احساس ميکنم با ديد بازتری می تونم گام بردارم. الهام - گرگان من هم مثل خيلی های ديگر به دنبال مهاجرات بودم. اما نهايتا به اين نتيجه رسيدم که اگر قرار است به کشور ديگری بروم و بدور از همه پشتوانه هايم به سختی کار کنم تا به حداقل ها دست يابم می توانم همين تلاش را در کشور خودم داشته باشم و به بيشتر از آنها دست يابم بدون از دست دادن چيزهايی که دارم. شما می توانيد اين نکته را در دانشجويانی که از شهرستانها به تهران می آيند ببينيد. چرا تقريبا همه آنها موفق هستند. چون وقتی به تهران وارد می شوند خودشان هستند و خودشان. مهاجرت به کشور ديگر هم تنها خاصيتی که دارد باعث تلاش مضاعف- قناعت بيشتر - پذيرش شرايط سخت تر و کنار آمدن با آن را به همراه دارد... ابراهيم - تهران اکثر کسانی که نوشته هاشون اومده و خوندم حرفشون اين بود که ديگه لازم نيست دروغ بگی، قانونمند زندگی ميکنی و ...، چرا همون افراد همون کارها رو اينجا و تو ايران انجام نميدن؟ چرا اينجا راست رو نميگن؟ چرا اينجا به قانون احترام نمی زارن؟ چرا اينجا رشوه ميدن؟ و ... ولی اونجا... قبول کنيد که خودمون مشکل داريم. امير - تهران من سال ۲۰۰۱ برای يک سال در کانادا زندگی کردم. در اين مدت وضع کاری خوبی هم داشتم و برای يک شغل سه ساله هم ميتوانستم بمونم، ولی واقعيت اين است که آنجا امکان زندگی برای من و امسال من نيست، زيرا من فکر ميکنم اگر همه متخصصين ايرانی بخواهند بروند، پس کی و چگونه اين مملکت ميتواند عوض بشود؟سامان - تهران از آنجايی که بهشت روی زمين ساخته نشده نبايد قبل از مهاجرت تصوير روياگونه ای از غرب داشته باشيم تا بتوانيم يک سری واقعيت هايی را که بعدا قرار است باهاش روبرو بشويم را راحت تر بپذيريم. من يکسال است که در کانادا زندگی می کنم. اولش تا مدتی چون پدر و مادرم با من نبودند بسيار احساس تنهايی می کردم، ولی بعدا عادت کردم و تونستم از امکانات بسياری استفاده کنم. اينجا بهشت درس خواندن است و من خودم را بسيار خوشبخت می دونم که اينجا زندگی می کنم. با اين همه که هر روز يکی از نماينده های مارکت های بزرگ زنگ ميزند و هشدار ميدهد که اگر تا چند روز ديگر پول خدماتشان را قطع ميکنند، و کارتان را به جاهای باريک می کشند يا اينکه اجناسشان را تبليغ ميکنند که خيلی آزار دهنده است. اين واقعيت می زاره که تو با يک نظام سرمايه داری روبرو هستی که اگر حواست نباشد همچين له می کند که خود آدم هم نمی فهمد. با اين همه تلورنس زيادی که با توجه به وجود مهاجرانی که از تقريبا همه کشورهای دنيا در کانادا مخصوصا در تورنتو هستند باعث شده که زياد با مسايل نژادپرستانه و احساس نابرابری روبرو نشيد.رويا - تورونتو به نظر من دو نوع مهاجر وجود دارد. يک دسته از مهاجران انسان های بسيار رويايی هستند که فکر ميکنند دولت اينجا به مهاجران پول ميدهد تا از زندگی لذت ببرند و بخورند و بخوابند. با توجه به آمار کار مفيد در ايران و تعريف به کلی متفاوت کار در اين کشور تعداد اين مهاجران کم نيست. به نظر من در کانادا بسيار سخت تر از ايران ميشه پولدار شد ولی سطح زندگی در اينجا به آدمهای تلاشگر اجازه ميده که آرزوی خيلی چيزها رو به گور نبرند. کسی که واقعيت را درست درک کند و درست حرکت کند هيچ وقت از مهاجرت پشيمان نخواهد شد و مشکل پيدا نخواهد کرد. ايرانی ها با زخمهای زيادی اينجا می آيند و برای هموطنانشان دوست خوبی به نظر نمی آيند ولی واقع بينی ميتواند به همه چيز کمک کند. ش - ونکوور کانادا به درد ۹۵ درصد ايرانيان نميخورد، چون به تنبلی و ولخرجی عادت دارند که مال اينجا نيست. دوم اينکه ايرانيان عموما در برقراری ارتباط با مردم ديگه مشکل دارند. سوم خودشون را برتر از همه ميدونند، که اصلا درست نيست. چهارم اينکه با همديگر مشکل دارند. پس اکثرا نميتوانند اينجا دوام بيارند. اگر هم تصميم بگيرند که بمانند برای اين است که روشان نميشود برگردنند. من خودم فقط برای آوردن خانوادم به اينجا ممکن است به ايران برگردم. سختيهای اينجا رو به آنجا ترجيح ميدم. فرزان - آلبرتا دوستانی که مشتاق به مهاجرت هستند بايستی مطمئن شوند که انگليسی بسيار عالی صحبت می‌کنند. يعنی اگر قصد نداريد که وارد سيستم آموزشی شويد و می‌خواهيد مستقيم وارد بازار کار شويد بايد انگليسی را مثل خود اين‌ها صحبت کنيد. با همان شوخی‌ها و اصطلاحات محاوره‌ای. اين به خصوص برای ما خاورميانه‌ای ها مهم است، چون تصوير عمومی از ما مبهم و آغشته به شک است و اگر به خوبی مکالمه نکنيد اين يخ آب نمی‌شود. هرکس که انگليسی خوبی بداند در مصاحبه‌ی کار خواهد درخشيد. مدرک و اين حرف‌ها هم فايده‌ای ندارد، من کسانی را می‌شناسم که با ليسانس از ايران آمده‌اند و مستقيم وارد کار تخصصی خود شده‌اند. کسانی را هم می‌شناسم که با فوق‌ليسانس و دکترا پيتزا به خانه‌ی مردم می‌برند و شبانه از نو درس می‌خوانند، که کمتر فايده‌ای داشته و همان موارد هم که موفق شده‌اند به خاطر افزايش آشنايی‌شان با زبان و فرهنگ جامعه بوده است. سيروس - ونکوور من ۳ سال هست که به کانادا آمده ام. در سال دوم وارد دانشگاه شدم برای کارشناسی ارشد در مهندسی. به دوستانی که دوست دارند در کانادا ادامه تحصيل بدهند توصيه می کنم که درسشان را در دانشگاه های ايران خوب بخوانند، چون معدل ليسانس خيلی مهم است. در ضمن زبان انگليسی را فراموش نکنيد. رضا - مونتریال من يک جوان ليسانسه هستم. يکی از مواردی که توجه مرا به کانادا جلب می کند مطالبی است که درمورد فرهنگ مترقی و نوعدوستانه کانادايی ها می شنوم. چيزی که در ايران کمتر يافت می شود و تقريبا ناياب است. پس از آن وجود تعداد زيادی ايرانی در شهرهايی مثل تورنتو و ونکوور باعث ايجاد حس اعتماد و علاقه در من می شود. اگر علاقه و وابستگی من به خانواده و شهر زادگاهم شوشتر نبود، مسلما در اولين فرصت و با داشتن مقداری پول خودم را به کانادا می رساندم تا زندگی در ميان انسانهايی با داشتن فرهنگ بالا را تجربه کنم. م گ - شوشتر مهاجرت پديده ايی تاريخی است و مهاجر بنا به شرايط موجود ناگزير به هجرت ميشود، مانند هجرت حضرت رسول (ص) از مکه به مدينه که نمونه هايش در تاريخ بسيار است. تفاوت مهاجرتهای فعلی اين است که اکثر آنان بدون بررسی و با توجه به قضاوت ديگران است و خود آنها بررسی نميکنند، يا حتی دليل اين کار خود را نميدانند و بر اساس آواز دهل شنيدن از دور مهاجرت ميکنند. اينها کسانی هستند که در مهاجرتها سرخورده ميشوند و اساس و بنيان داشته ها و نداشته های آنان از بين رفته و رو به زوال ميروند. دوستان زيادی دارم که کاملا موفق هستند... درد آورترين شکل مهاجرت اجبار برای هجرت است. ساسان - ونکوور - تهران به اعتقاد من مهاجرت به عوامل سن و موقعيت قبلی مهاجر می تواند دلپذير يا دردناک باشد. متاسفانه اکثر مهاجران دارای تحصيلات عالی و موقعيتهای خوب در کشور خود بوده اند که با شروع زندگی جديد در کشور جديد همچون طفلی خواهند بود که تازه متولد شده است و نسل اول قربانی اين تغيير خواهد بود. حامد - مونترال من يک ايرانی هستم که در سال ۲۰۰۳ از طريق مهاجرت به کشور کانادا سفر کردم. دارای تحصيلات مهندسی نرم افزار هستم و در حال حاضر در ايران بسر می برم. بدليل مشغله کاری و قراردادهای متعدد قبل از سفر به کانادا از برگشتن خود مطمئن بودم. به همين دليل بطور جدی بدنبال کار نرفتم. اما با دقت در احوال اطرافيان و اقوام و تحقيق از ايرانيانی که دارای مشاغل دولتی بودند دريافتم که پيدا کردن کار در سطح کاری خودم در ايران که مديريت است بسيار مشکل ميباشد. ابزارها و زمينه هائی که من در آن تخصص داشتم در سطح تحصيلات مهندسی نبود و مدارک بالا از جمله دکتری لازم داشت. همچنين فرهنگ کاری و استانداردهای کانادا با اصول کاری در ايران بسيار متفاوت بود. پس حتی اگر کسی دارای شرايط لازم هم باشد کارفرمايان راغب به استخدام فردی که به فرهنگ کاری کانادا و اصطلاحات تازه وارد نباشد، نبودند. اگر چه امکان انجام کارهای کارگری وجود داشت و اگر چه سطح تسهيلات زندگی در همين رده هم ميتوانست از رده مديريتی در ايران بالاتر باشد. اما برای فردی مثل من که در بالاترين دانشگاه صنعتی ايران با عنوان تيزهوش تحصيل نموده و هم اکنون هم با تمام مشکلاتی که برای زنان در ايران وجو دارد توانسته وارد قراردادهای بزرگ دولتی بشود، تن دادن به کارگری بسيار دشوار مينمود. البته راههائی هم برای ادامه تحصيل نيز وجود داشت. اما بدون گرفتن وام تحصيلی بسيار مشکل بود که وارد دانشگاه شد چرا که وام هم به افرادی که حداقل يکسال کار نکرده باشد و خوش حساب نباشند نميدهند. به هر حال سقوط از يک سطح کاری و درآمدی بالا و انجام دادن کار غيرتخصصی تا رسيدن به مزايای جامعه ای که مطلوب ما قشر تحصيل کرده باشد بسيار سخت و حتی غير ممکن است. اينجانب مهاجرت را به عنوان راهی برای داشتن مليتی دوم و بدنبال آن توسعه زمينه ها و ماجراجوئيهای کاری و شخصی انتخاب کردم و علی رغم علاقه ای که به محيط طبيعی اين کشور و مردمان متفاوت آن پيدا کرده ام مجالی برای زندگی دائمیم در آن نميبنم. شايد در ميانسالی و بازنشستگی اين کشور را برای زندگی انتخاب کنم. لادن - تهران من در شهر "پرت" در استراليای غربی زندگی می کنم و فکر ميکنم اينجا انتخاب خوبی برای مهاجرين ماهر هست. شرايط زندگی شباهت زيادی به کانادا خصوصا شهر ونکوور دارد ولی قيمت مسکن هنوز به اندازه ونکوور بالا نرفته و ضمنا آب و هوا بسيار مطلوب است. محسن - پرت نظرات مختلف دوستان برای من جالب بود. من هميشه اعتقاد داشتم که مهاجرت نميتواند چيز خوبی باشد، ولی ميخواستم مطلبی را خدمت آقای مهدی از هميلتون عرض کنم. آيا شما خبر داريد که در خود ايران نيز تبعيض استخدام در ادارات وجود دارد... ت. ر. - تهران من دوستان زيادی در کانادا دارم و تقريبا بيشتر اوقات با آنها در تماس هستم. دوستانيکه اقامت دارند و دوستانی که ندارند در مجموع همه آنها از سرما و گرانی و عدم وجود فرصتهای شغلی مناسب و غيره گله مند هستند. ولی تقريبا هيچکدام آنها مايل به بازگشت و زندگی مجدد در ايران نيستند! و اين برای من يک سوال بی جواب است، که اگر کشور کانادا برای زندگی مناسب نيست چرا رفتيد و اگر رفتيد و ديديد مناسب نيست چرا تصميم به بازگشت نداريد و اگر مناسب است اين همه گله گذاری و آه و ناله برای چی است .... لطفا اين سوال من رو هم در برنامه تون مطرح کنيد، چون من هم تصميم به رفتن را دارم و با اين وضعيت مردد به رفتن يا ماندن هستم. فرزاد - تبريز پيش از آنکه به کانادا بيايم تصور خوبی از غرب و زندگی در غرب داشتم، ولی به آن خوبی هم که فکر می کردم نبود. البته واضح است که اينجا امنيت بيشتری از لحاظ مالی، مذهبی، سياسی و ديگر مسائل داريد، ولی برده نظام سرمايه داری می شويد و مهم نيست که شما يک بازرگان باشيد يا يک پزشک، وکيل يا هر حرفه ديگر. بايد بيست و چهار ساعته کار کنيد. فريور - اتاوا من حدود ۲۵ سال است که از ايران به کانادا آمده ام . از نظر رفاه مادی خانواده من هيچ مشکلی ندارند و زندگی آبرومندی دارند. ولی متاسفانه فرزندان من هويت ايرانی خود را از ياد برده اند و ايرانی بودن برای آنها مايه افتخارنيست. اين آن چيزی است که مرا نگران کرده است. بارها به خودم می گويم آيا خروج از ايران کار درستی بوده يا خير. بله من و امثال من اين حق را داريم که هرچه زودتر به وطن اصلی خود بازگرديم . آيا تضمينی برای جان ما وجود دارد يا خير؟ هادی ابوالوفا - تورنتو من 14 سال است که در کانادا زندگی می کنم. بيست و هفت ساله بودم که به عنوان يک پناهنده به کانادا آمدم. چهار سال در دبيرستان تحصيل کردم و در دانشگاه مددکاری اجتماعی خواندم. الان کار من مشاور اقامت است که مربوط می شود به تازه واردها به کانادا. الان از وضعيتم راضی هستم ولی در ابتدا زندگی ام مثل جهنم بود. پول نداشتم، خانواده و بستگان نزديکی اينجا نداشتم. اگر کسی با يک برنامه به کانادا بيايد به ويژه برای تحصيل، خوب است ولی اگر فکر کنند که در اينجا در خانه می نشينند و پول برايشان می آيد، اشتباه کرده اند. کانادا کشور خوب و زيبايی است، ولی در عين حال يک سيستم سرمايه داری خشن دارد...به عنوان مشاور مهاجرت، می بينيم که بسياری از متخصصان که به کانادا می ايند، کارهايی مثل کارگری يا رانندگی تاکسی می کنند. اين امر تنها در مورد مهاجران ايرانی نيست، بلکه مهاجران ساير کشورها هم همين وضعيت را دارند. زمان زيادی لازم است تا به سطحی برسند که قبل از مهاجرت داشته اند... ناصر - تورنتو تصميم گيری درباره مهاجرت سخت ترين تصميمی بود که در زندگی ام گرفته ام. فکر می کنم ميزان موفقيت مهاجران تنها بستگی به خودشان دارد. پس از آمدن به اينجا متوجه شدم اگر بخواهم مثل ساير مردم کانادا مورد احترام قرار بگيرم، بايد مثل خودشان باشم و دانشم را مثل يک کانادايی بالا ببرم. گرچه من مدرک فوق ليسانس داشتم، ولی می دانستم که بايد از صفر شروع کنم. من برای کاهش هزينه هايم به يک شهر کوچک نقل مکان کردم، هشت ما سخت درس خواندم و توانستم دندانپزشکی بخوانم. يک سال ديگر به پايان تحصيلاتم باقی است ولی همين حالا چهار پيشنهاد شغلی برايم هست. دوستانم در تورنتو هنوز تلاش می کنند کاری پيدا کنند، ولی زندگی من کاملا فرق کرد. من با فوق ليسانس ميکروبيولوژی داشتم و لی در کشور خودم به عنوان نماينده بيمه کار می کردم. فکر می کنم تمام آن سال ها هيچ چيز به دست نياوردم.... علی - ساسکاتون، کاناداسال ۲۰۰۱ برای مدت کوتاه پژوهشی با خانواده به کانادا رفته بودم و پس از مدت کوتاهی در يک موسسه تحقيقاتی کار مطلوبی پيدا کردم. هر چند در ابتدا مايل به ماندن در آنجا بودم، اما پس از دو سال به اين نتيجه رسيدم که مهاجرت هم مشکلات خاص خود را دارد و يه ايران بازگشتم. به طور کلی ميتوان گفت نسل اول مهاجرين بويزه از لحاظ روحی‏‏‍، روانی و فرهنگی به نوعی قربانی ميگردند. طبق تجربه بنده اين موضوع مختص ايرانيان نيست بلکه اغلب مهاجرين از کشورهای مختلف با اينگونه مشکلات مواجه بودند. س. هوشمند - اصفهان به نظرِ من مهاجرت پديده ای نيست که بشود آن را فقط در کشورهای در حال توسعه مثل ايران ديد، مهاجرت حتی در کشورهای اروپايی که با درآمد سرانه بالا هستند نيز هنوز ادامه دارد، مثلا در همين کشور هلند که من در آن مشغولِ تحصيل هستم، بسياری از دوستانِ هلندی من ميگويند پس از اتمام تحصيلاتشان از هلند به کشور ديگری خواهند رفت، دليل را که پرسيدم اکثرا ميگويند از اينجا خسته شديم!! بنابرين به نظرِ من يکی از دلايل مهاجرت ميتوانند تنوع بخشيدن به زندگی باشد... بامشاد - اوتريخت دليل اصلی مهاجرت ما ايرانيان فقدان آزادی بيان و اجتماعی، تعصب مذهبی جامعه مادری ما، نبودن امنيت مالی و جانی، اشتياق ادامه تحصيل در خارج با توجه به نيافتن امکانات در ايران، فقر و کمبود توجه دولت به شهروندان بخصوص جوانان و بالاخره نديدن آينده ای مطمئن برای نسل آينده است. اگر اين شرايط در ايران فراهم شود مطمئنا بسياری از مهاجران ايرانی به خاک مادری خود باز خواهند گشت. محسن - هلسينکی من متاهل و ۲۳ ساله هستم با کلی مهارت در زمينه کامپيوتر، بيکار می باشم و تو جور کردن کرايه خونه ام مانده ام. اگه بخوام کاری را شروع کنم به قدری ميزان ريسکش بالاست که آدم ميترسد و خلاصه اگر فرصتی پيش بياد حتما از ايران خواهم رفت. حداقل اينه که ادم تو کشوری مثل کانادا احساس امنيت اجتماعی می کند بر خلاف ايران که هيچ امنيت و تضمينی در مورد زندگی افراد چه پير چه جوان نيست. شاهرخ - سنندج بايد در زندگی ببينيم چه چيزی را در مقابل از دست دادن چه چيز بدست می آيد، شايد جوانان ما پس از مهاجرت بتوانند به يک رفاه نسبی آنهم با کار سخت بدست بياورند اما در اکثر موارد دچار بی هويتی و غالباً دچار بيماريهای روانی مشهود يا نا مشهود می شوند. من اخيراً با مهاجری ۵۵ ساله ارتباط داشتم که پس از ۲۳ سال مهاجرت و زندگی در خارج دچار چندگانگی شخصيتی بود و عليرغم داشتن زندگی مرفه از بی هويتی شديداً رنج می برد. ژيلا - تهران بنده چندی است به همراه خانواده به کانادا مهاجرت کرده ام. متاسفانه تعداد قابل توجهی از تازه مهاجران به کانادا با شرايطی ناخواسته مواجه می شوند. نبود کار مناسب و مشکلات اقتصادی از جمله عوارض ماههای اوليه اقامت در کاناداست که گاه به سالهای اوليه کشيده می شود. علت اين امر به نظر بنده بيش از همه به عدم آمادگی اين هموطنان عزيز برای مهاجرت به يک کشور جديد با شرايط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کاملا متفاوت با کشورمان ايران است. بنده خوشبختانه تا حدود زيادی از اين نظر مستثنا بودم و شايد به دليل آمادگی نسبی برای مهاجرت، تنها بعد از دو هفته ورود به کانادا کار مناسبی يافتم و بعد از چند ماه نيز در يک شرکت معتبر کانادايی در شغلی به مراتب بهتر استخدام شدم. اميدوارم جوانانی که به اين کشور مهاجرت می کنند مسأله تسلط بر زبان انگليسی را پيش از مهاجرت جدی بگيرند و همچنين با تحقيقات زياد از طريق اينترنت و منابع ديگر با کشوری که به آن مهاجرت می کنند بيشتر آشنا شوند. کانادا کشور رسيدن به آرزوهاست به شرط آنکه آرزوهای خود را به درستی تعريف کرده باشيم. عليرضا - انتاريو (کانادا) به نظرِ من موفقيت يک فرد به احساس که فرد می کند بستگی دارد، اينجا اکثرا هرچی که هستند آرامش بيشتری را به نسبت ايران دارند. و اين پرسش برای ما هم مطرح می باشد که چرا در کشور خودمان اين آرامش نبايد باشد! به نظرِ من سيستمی که در اينجا پياده ميشودنيازهای اساسی فرد را در جامعه خود برآوردِ ميکند .شما در اينجا برابری و برادری را لمس ميکنی... مهتاب - تورنتو به نظرِ من شرايط موجود در کشور، سبب اين افزايش بيشمار جمعيت تحصيلکرده های مهاجر می باشد، که متاسفانه تفاوت عمده آن با ساير کشورهای مهاجر کننده در نوع افراد مهاجرت کننده است. برای مثال در همين کانادا آن چه مهاجر ايرانی ميبيند تحصيلکرده با مدرکِ ليسانس يا بالاتر است... به همين جهت اکثرِ هموطنان ايرانی خيلی موقعيت های خوب گذشته خود در ايران را از دست ميدهند و به يک زندگی ساده کارگری به خصوص در سال های اوايلِ مهاجرت می پذيرند. فرزاد - تورنتو به عقيده‌ی من علت تفاوت عمده در احساس رضايت يا عدم رضايت در مهاجران ايرانی، تنوع اهداف آنها از مهاجرت است. برای همين هم، افرادی که در فکر مهاجرت هستند، در وحله‌ی اول می‌بايست هدف خود را به طور يقيين تعيين کنند و قبل از خروج از ايران، برنامه‌های ابتدايی برای رسيدن به آن اهداف را مشخص کنند. افرادی که برای کسب علم و فعاليت در زمينه‌های تحقيقاتی به غرب مهاجرت کنند، اغلب از نتيجه راضی خواهند بود؛ و همچنين افرادی که با پشتوانه‌ی قوی مالی، صرفا برای رسيدن به ثبات و آرامش به اين چالش روی می‌آورند. ولی افرادی که برای رسيدن به رفاه مالی و آزادی اجتماعی، بدون تحصيلات و پشتوانه‌ی مالی دست به مهاجرت می‌زنند، اغلب از کرده‌ی خود پشيمان می‌شوند. باز تاکيد می‌کنم؛ تحصيلات و يا پشتوانه‌ی مالی دو شرط ضروری مهاجرت رضايت‌بخش هستند که حداقل وجود يکی از آنها الزاميست. حتی در صورت وجود آن دو، لزوم برنامه‌ريزی مناسب کماکان پابرجا خواهد بود. علی کاشانی - ونکوور من حدود يک سال است که دوره دکترا را شروع کرده ام. پس از مهاجرت، سطح زندگی از نظر اجتماعی-اقتصادی به شدت افت ميکند. اما به سرعت رو به بهبود ميرود. يک يا دوسال اول به شدت مشکل است، اما دورنمای خوبی برای همه وجود دارد. من افسوس ميخورم که چرا زودتر نيامده ام. علی يونسی - مونترال من مقيم ونکوور هستم و هرسال هم به ايران سر می‌زنم. جدای از زيبايی‌های طبيعی ويژه‌ی ونکوور و نظم و آرامش کانادايی، بهترين خصوصيات آمريکا و اروپا در اين‌جا وجود دارند. وسعت و فراوانی آمريکا در کنار امنيت اجتماعی اروپايی (حمل و نقل همگانی، بيمه‌ی درمانی عمومی و نظير آن‌ها). به علاوه مردم شهر مترقی و تجددطلب هستند، نژادپرستی نزديک به صفر است و چندفرهنگی پذيرفته شده و مورد احترام است. با وجود اين‌که نسبت به ايران تعلق خاطر دارم هردفعه که از آن کشور بازديد می‌کنم مشتاق به بازگشت به خانه‌ام در ونکوور هستم. آرش مير سليم - ونکوور بيست و هشت سال سن دارم و مدتيست که به کانادا مهجرت کردم. بايد بگويم که هرچند آسمان در همه جا يک رنگ است، ولی اينجا هوا تازه است. آينجا آدم می تواند نفس بکشد. چيزی که در ايران مقدور نيست! به همين دليل بايد بگويم که برای من غربت چندان دردناک نيست. و فکر می کنم برای بيشتر هم سن و سالهای من چنين باشد. نيما - ونکوور به نظر من مهاجرت تحصيلکرده های ايرانی به کانادا يک اشتباه محض است. چون مهاجر وقتی به کانادا وارد ميشود با او مثل يک فرد تحصيل نکرده رفتار ميشود. کاری به تحصيلات شما ندارند. يک پروسه طولانی و هفت خان رستم برای گرفتن لايسنس مربوطه طراحی کرده اند که عملا چيزی جز اتلاف عمر و وقت نيست و حتی بعد از گرفتن لايسنس از شما تجربه کاری کانادايی ميخواهند که عملا دور باطل است. کانادا برای ادامه تحصيل و يا سرمايه گذاری و بيزينس مناسب است نه برای فارغ التحصيلان پزشکی و مهندسی. رضا - تورنتو به مدت سه سال است که به انگليس آمدم و واقعآ متاسفم از ۳۰ سالی که در ايران تلف کردم.در اينجا نه لازم هست دروغ بگويی نه لازم هست رشوه بدهی تا کارت راه بيافتد و نه لازم قسم بخوری.... در ايران هميشه ما ميگويم که بهترينها ما هستيم ولی در اينجا طريق انسانوارانه بودن راخواهی آموخت واقعا از اينهمه امکانات و جامعه انسان لذت می برد. آيا يک روز ايران ما هم مثل اروپا ميشه منکه فکر نميکنم. قاسم - منچستر - انگلستان هم اکنون ۸ سال است که از کشورم ايران به کانادا آمده ام. دانشجوی سال دوم مهندسی مکانيک در دانشگاه کارلتون هستم و از يک چيز مطمئن هستم که بعد از تحسيل حتما به کشورم ايران باز می گردم چرا که برای ما ايرانيان زندگی در کانادا و امثال آن بسيار سخت تر از زندگی در وطنمان است. رادمان - اتاوا پيش از مهاجرت فکر می‌کردم چنانچه مهاجرت کنم بايد از صفر آغاز کنم. هنگامی که مهاجرت کردم دانستم که اشتباه کرده بودم. مهاجر پس از ورود به کانادا و چند ماه سرگردانی و جستجوی بيهوده‌ی کار، هنگامی که موجودی حسابش کاهش نگران‌کننده‌ای پيدا کرد، به دنبال کار فروشندگی و کارگری می‌رود تا بتواند هزينه‌های زندگی را پاسخگو باشد. در اين مرحله در واقع دارد از زير صفر آغاز می‌کند. نقطه‌ی صفر، نقطه‌ی آغاز در رشته‌ی کاری خودش است که مهاجر تخصص، تحصيلات و تجربه‌ی کاری‌اش را دارد. ماه‌ها تلاش و سختی‌ و کارهای متفرقه را بايد پشت سر گذاشت تا پس از تقويت زبان و آشنايی با فرهنگ کاری کانادا و ايجاد شبکه‌ی افراد آشنا، در آخر يک کار در رشته‌ی خود پيدا کرد. تازه در اين زمان است که مهاجر می‌تواند بگوييد که به نقطه‌ی آغاز رسيده‌ است. البته هنگامی که مهاجر به نقطه‌ی صفر واقعی و آغاز برسد، رشد سريعی خواهد داشت و خيلی زود می‌تواند زندگی خوبی برای خود دست و پا کند. امير قربان زاده - تورنتو زندگی در کانادا به مراتب سخت تر از اون چيزی بود که فکر ميکردم من در ايران شغل خوبی داشتم و درامدم برای زندگی خوب بود ولی در کانادا فهميدم که برای زندگی بهتر بايد به مراتب بيشتر زحمت کشيد. از اين که به کانادا اومدم ناراحت نيستم در اينجا مشکلات اجتماعی به مراتب کمتر از ايران است و انسان در مهاجرت تازه بر توانايی های خود پی ميبرد. مهاجرت يک فصلِ جديد است و آدمها با زوايای مختلف با ان برخورد ميکنند. در کل هر آدمی به اندازه خود از مهاجرت برداشت ميکند. من در ايران فکر ميکردم به هيچ دردی نمی خورم ولی در کانادا فهميدم انسانها به اندازه تلاش خود از زندگی بهره می برند. مهاجرت را نه برای کسی توصيه ميکنم نه کسی را از آن منع ميکنم، همه انسانها زمانی احتياج به تغيير شرايط دارند... سيروس - تورنتو من پسری ۱۹ ساله هستم که حدود ۱ سال است که در کانادا زندگی می کنم. قبل از اينکه به اينجا بيايم اينجا را بهشت می دانستم و هنگامی که آمدم آنچنان بر من بد گذشت که چند بار خواستم بر گردم، ولی ماندم و هم اکنون از زندگی ام بسيار راضی هستم و تصور می کنم اگر در ايران بودم هيچگاه به اينجا نمی رسيدم. ولی از دولت کانادا می پرسم آيا بهتر نيست واقعيت را قبل از مهاجرت بر مهاجران بازگو کنند تا آنان خود را آماده تر کنند؟ حميد - تورنتو من هنوز يک‌سال نيست که در کانادا زندگی می‌کنم و فکر می‌کنم خيلی زود باشه که بخوام درباره تحقق يا عدم تحقق آرزوهام قضاوت کنم اما فکر می‌کنم اساسا مهاجرت برای تحقق بخشيدن به آرزوها، رفتن به دنبال سراب است. چون آرزوهای ما هر روز در حال تغيير است و آرزو‌های ديروز (فارغ از اين‌که دست‌يافته‌ باشد يا نه) معمولا خواسته‌های امروز ما نيست. اما به نظر من مهاجرت تجربه‌ای است که آموختنی‌های آن در هيچ شرايط ديگری دست‌يافتنی نيست. پختگی، صبر و انعطاف‌پذيری از کم‌ترين دستاوردهای آن است و البته هر تجربه‌ای هم بهايی دارد که بايد پرداخت. اما در کل، آينده‌ای که من در اين کشور برای خودم تصور می‌کنم (دست کم با توجه به خواسته‌ها و نيازهای امروزم) روشن‌تر از چيزی است که در ايران برای خود مجسم می‌کردم. نشاط مهاجرت فصلی از زندگی من بوده که احساس ميکنم به پايانش نزديک است و بايد به وطن برگردم. ميدانم مشکلات بسيار است اما مشکلات در هر کجا هست. ابی - منچستر من يه دانشجوی ايرانی هستم که دوره دکترهای خودم را تو کشور سوئد می گذرانم و با بورس تحصيلی به اينجا آمده ام. قبل از آمدنم با خودم تصوير رويايی از اروپا داشتم، ولی وقتی اينجا آمدم متوجه شدم اون مدينه فاضله که ما خيلی از جوانها تو ايران داريم با مهاجرت به خارج به دست نمی ياد. اينجا درست امکانات زندگی خيلی بالاست ولی مشکلاته جديدی پيش مياد که تو کشور ايران حتی آدم فکرشو هم نمی کنه مثل دوری از خانواده و مملکت، مشکلات فرهنگی، مشکلاته نژاد پرستی و ... سليمان - سوئد نزديک به چهار سال پيش جهت ادامه تحصيل در مقطع دکترا به همراه همسرم به تورنتو اومديم. چند ماه قبل هم موفق به دريافت اقامت دائم کانادا شديم. از همون روز اول بورس تحصيلی واقعا عالی از دانشگاه ميگرفتم و تسلط مناسبی به زبان انگليسی داشتم. ولی دوری از خانواده – سختی آب و هوا – کمبود های مالی – نبود کار برای همسرم – عدم حمايت ايرانيان از يکديگر و .... توی اين مدت واقعا عذابمون داد. پارسال که برای ديدن خانواده به ايران رفتم واقعا شوکه شدم. همه دوستان و اقوام و همکاران از نظر مالی و شغلی پيشرفت چشمگيری کرده بودن. سر و وضع ملت تو تهران زياد فرقی با اينجا نداشت و شکل خيابونها و ماشين ها هم به سطح استانداردهای قابل قبول نزديک شده بود. ولی فرهنگ عامه مردم متاسفانه هنوز ايرادات اساسی داشت - بی نظمی همه جا موج ميزد- هر لحظه احتمال ميدادم که در تصادفی به همراه خانواده کشته بشم .... از همه بدتر اطلاعات غلط عامه مردم در مورد مهاجرت به کانادا بود که واقعا کفر آدم رو در مياورد. نمی دونم چرا ما ايرانی ها که خارج از کشور زندگی ميکنيم دائما سعی در انتقال نادرست واقعيت ها به هموطنان داخل کشور داريم. يا ميگيم اينجا بهشت برين هست يا جهنم .... من شخصا – عليرغم داشتن موقعيت عالی کاری در ايران – تصميم دارم که بعد از فارغ التحصيلی و در صورت پيدا کردن کار مناسب در کانادا بمونم. اينجا امنيت و نظم اجتماعی بيشتری نسبت به ايران وجود داره و جنگ اعصاب روزانه با همه چيز و همه کس نداريم. ولی زندگی در اينجا هم مشکلات عجيب و غريب خودش رو داره. اينجا آدم پيرش در مياد تا يه ذره ثبات پيدا کنه. دائم در ياد ايرانيم. حميد - تورنتو فقط می خواستم بگم که گول آواز از راه دور کانادا رو نخوريد. به خدا اين فقط يک طبل توخالی است که آدم رو بيچاره می کنه. من با مدرک مهندسی از ايران خارج و به کانادا اومدم. اينجا مدرکم رو قبول نکردند و گفتند بايد دوباره درس بخونم. بعد از ۴ سال زحمت مرارت و با کار کردن توی پيتزا فروشی و رستورانها و پمپ بنزين تونستم ليسانسم رو در اينجا دوباره بگيرم. تا حالا هم نزديک به ۵۰۰ مصاحبه هم برای کار داشتم ولی.... فقط به خاطر اينکه از خاورميانه هستم. مهدی - هميلتون خدمات
مدتی پيش، يک نظرسنجی در ايران انجام شد که در آن 44 درصد از جوانان گفتند که از فرصت مهاجرت به خارج استقبال می کنند.
ايرانيان در کانادا - نظرات شما
آمریکا و سرنوشت داعش تیتر و عکس صفحه اول شهروند ابوالقاسم قاسم زاده در سرمقاله اطلاعات نوشته: اخبار منطقه خاورمیانه نشان می‌دهد که کارناوال ائتلاف آمریکائی‌ها خیلی زود، در فاصله دو ماه وارد بحران‌های مضاعف شده است. راه برون‌رفت از این بحران در ادامه اجرای طرح ائتلاف نیست، بلکه حرکت برای ایجاد ائتلاف منطقه‌ای است. نویسنده سپس به اهمیت ایران اشاره کرده و کشور را قدرتمندترین در منطقه خوانده و نوشته: از این قدرت باید در طراحی و ایجاد ائتلاف منطقه بهره گرفت. دولت‌های مصر و ایران زمینه‌های اولیه برای کلید زدن چنین ائتلافی را دارند. عراق، عربستان، اردن، قطر، امارات، کویت، عمان، سوریه و لبنان برای برون‌رفت از بحرانی که سراسر خاورمیانه را به آشفتگی و تنافر دولت‌ها از یکدیگر سوق داده است از ائتلاف منطقه‌ای استقبال خواهند کرد. مقاله اطلاعات به این جا رسیده که: به آمریکا و متحدان غربی او نه امید است و نه اطمینان، چاره کار نزدیکی روابط دو و چند جانبه دولت‌ها در منطقه و ایجاد ائتلاف منطقه‌ای برای برون‌رفت از بحران فراگیر در خاورمیانه است. این راه را تنها دیپلماسی فعال منطقه‌ای از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران می‌تواند باز کند، تا همه کشورهای اسلامی و علاوه بر دولت‌ها (و شاید مهمتر از آن) مردم مسلمان خاورمیانه هم دریابند که ایران منادی صلح و امنیت پایدار برای همه کشورها در خاورمیانه است. وظیفه دولت و حکم روحانیون مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند بدون نام بردن از علم الهدی امام جمعه مشهد سخنان وی را نقل کرده که گفته توسعه اقتصادی که دولت در پی آن است و رفاه در پی می آورد دید اسلامی نیست. قرآن به کسانی که به دنبال توسعه رفاه هستند «مُترِف» می‌گوید. نویسنده این مقاله نوشته: اگر این سخنان طرح مباحث نظری باشد ایرادی ندارد. ولي اگر قرار باشد به‌عنوان برنامه جمهوري اسلامي تلقي شود، در اين صورت بايد گفت موافق با واقعيت نيست، زيرا در قانون اساسي دولت‏ ‏ موظف‏ شده است‏ همه‏ امکانات‏ خود را برای‏ ‎‎پی‏‌ریزی‏ اقتصادی‏ صحیح‏ و عادلانه‏،‏ جهت‏ ایجاد رفاه‏ و رفع فقر و برطرف‏ ساختن‏ هر نوع‏ محرومیت‏ در زمینه‏‌های‏ تغذیه‏ و مسکن‏ و کار و بهداشت‏ و تعمیم‏ بیمه به کار اندازه‏. کارتون علی رومانی، شرق مقاله شهروند به این جا رسیده که: آنچه كه امروز در ایران با آن دست‌به‌گريبان هستيم، وجود نگرش معطوف به تأمين رفاه نيست، بلكه مسأله اصلي اين است كه برقراري رفاه همراه با شكاف اجتماعي و اقتصادي نباشد. همراه با چهره‌هاي خشن فقر و تنگدستي نباشد. موضوعي كه نويسندگان قانون اساسي نيز متوجه آن بوده‌اند. مسأله اين است كه تأمين رفاه از طريق فساد اداري و چپاول اموال مردم نباشد. حقوق پلیس با فروش نفت؟ نعمت احمدی در مقاله ای در شرق شرح داده که مطابق اصلی از قانون اساسی در ایران تمامی دریافت‌های دولت در حساب‌های خزانه‌داری کل متمرکز می‌شود و همه پرداخت‌ها در حدود اعتبارات مصوب به موجب قانون انجام می‌گیرد نوشته: دولتی که خود را پاکدست‌ترین دولت در طول تاریخ می‌دانست و داعیه اداره و مدیریت کل جهان را داشت به گفته سرداراحمدی‌مقدم در اواخر سال۹۱ و اوایل سال۹۲ - ناتوان از پرداخت حقوق پرسنل «نیروی انتظامی»- ضمن توافق با «نیروی انتظامی» دومحموله نفتی از وزارت نفت را تحویل «نیروی انتظامی» می‌دهد که راسا آن را بفروشد. به نوشته این حقوقدان ارزش محموله اول ۱۸۰میلیون‌دلار و ارزش محموله‌دوم ۶۰میلیون‌دلار اعلام شد محموله‌اول برای جبران کسر حقوق سال۹۱ و محموله‌دوم به بخش‌های تجاری بنیاد تعاون «نیروی انتظامی» تحویل شده است. تا همین‌جا، اصل۵۳ قانون‌اساسی نادیده گرفته شده است. نویسنده شرق پرسیده: چرا این مطلب ساده اما قابل حل را دولت احمدی‌نژاد در نظر نگرفت که تابع قانون‌اساسی باشد و دست هر نهادی را در خریدوفروش سرمایه ملی باز نگذارد که کمترین اختلاف آن مثلا در محموله اول بیش از پنج‌میلیون‌دلار و در محموله دوم که اختلاف ۱۰درصدی را «نیروی انتظامی» قبول دارد و می‌شود شش‌میلیون‌دلار، به وجود نمی‌آمد. کار نیروی انتظامی فروش نفت و تسویه‌حساب دیون و مطالبات خود با دولت نیست و اساسا نباید چنین دغدغه‌ای برای تامین حقوق پرسنل خود داشته باشد. بچه پولدارها کارتون کیوان زرگری، شهروند شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته:حتما شما هم تا به حال چيزي در مورد صفحه بچه‌پولدارهاي تهران در شبكه‌هاي مجازي شنيده‌ايد و حتما مخالفان اين قشر را هم ديده‌ايد كه چه كمپين‌هايي ضد بچه پولدارها راه انداخته‌اند. كلا ما ايراني‌ها استاد راه‌اندازي كمپين هستيم. من اصلا پيشنهاد مي‌كنم جهت ساماندهي كمپين‌ها وزارتخانه كمپين تشكيل شود. هرچند يكهو ديدي نهادهاي موازي هم هوس كمپين بازي به سرشان زد. طنزنویس افزوده: به هرحال الان من چون همزمان هم عضو كمپين مخالفان بچه‌پولدارها و هم از اعضاي موافقان بچه پولدارها هستم نمي‌دانم بايد اين مطلب را چطور از آب و گل در بياورم. از دوستان تقاضا مي‌كنم با دعوت نكردن من به پيوستن به كمپين‌هاي متضاد آبروي مرا حفظ كنند. لايك است ديگر آدم مي‌زند خوش خوشانش مي‌شود. در پایان ستون طنز اعتماد آمده: راستش من نمي‌دانم چرا آدم مي‌تواند و حق دارد با پيكان و پرايدش عكس بيندازد بگذارد تو فيس‌بوك اما با پورشه و مازراتي‌اش نمي‌تواند. شايد چون اين ماشين‌ها كارت سوخت ندارند ممنوعيت به اشتراك گذاشتن تصوير شامل‌شان مي‌شود؟ مخالفان چه چیزی را انکار می‌کنند؟ دو روز بعد از آن که کیهان و چند روزنامه جناح راست دولت را متهم کردند که از نظر اولیه خود درباره مسمومیت بنزین تولید شده در پالایشگاه ها که باعث آلودگی شدید هوای تهران شده عدول کرده است، ایران روزنامه دولت در تیتر اصلی خود از هشدار دولتمردان به حامیان بنزین آلوده خبر داده است. در همین زمان جمشید رضایی در مقاله ای در همین روزنامه نوشته : از کسانی که با لطایف‌الحیل می‌کوشند دوباره بنزین آلوده را در سبد خرید شهروندان قرار دهند باید پرسید: گیرم که اظهارات مسئولان دولت را درباره آثار مخرب بنزین پتروشیمی‌ها انکار کردید، یا ارزش تصمیم مدیران اقتصادی در تولید یا واردات بنزین پاک یورو 4 را زیر سؤال بردید، آیا می‌توانید تراژدی تنفس در هوای مسموم تهران را هم انکار کنید؟ به نوشته روزنامه دولت: گروه‌ها و محافلی که طی چند سال از راه تولید انبوه بنزین آلوده پتروشیمی منافع سرشار به چنگ آوردند این روزها بازی تازه‌ای را شروع کرده‌اند که هدف اصلی آن تبرئه تولید‌کنندگان و تاجران بنزین پتروشیمی است. آنها این جمله را در تیتر روزنامه‌ها و زیرنویس تبلیغات تلویزیونی نشاندند: «بنزینی که شهروندان ایرانی در این دوسال مصرف کردند پاک و بی‌ضرر بوده است» به عبارت دیگر همه آنچه در این مدت درباره هوای سربی و آسمان تیره و وارونگی هوا گفته می‌شد افسانه‌ای بیش نبوده است. مقاله ایران در نهایت با این سووال که آیا براستی شبکه حامیان بنزین آلوده، قدرت آن را دارد که بحرانی در ابعاد آلودگی هوای تهران را از اساس تحریف و انکار کند نوشته: پهنه آسمان تهران نخستین شاهد این ماجرا است که بعد از دوره‌ای تحمل تیرگی و تنش، رنگ آبی آرامش به خود گرفته است. توریست امنیت می‌خواهد وحید معتمد نژاد در مقاله ای در اعتماد نوشته: این روزها بحث بر سر ورود گردشگر به كشور تاريخي ايران بالا گرفته تا جايي كه معاون گردشگري سازمان ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي از رشد 200 درصدي ورود گردشگربه ايران نسبت به سال مشابه خبر داد! آنچه در اين بين همچنان بلاتكليف است، «امنيت گردشگر » است كه هنوز متولي آن مشخص نشده و با جواب سربالاي مسوولان مربوطه روبه‌رو است! سرقت از گردشگر تا قطاري كه ويزا نگرفت، گرچه موضوعي پيش پا افتاده است اما در جاي خود از مهم‌ترين عواملي است كه در بزرگنمايي و انعكاس آن دربازار هدف گردشگري ايران تاثير بسزايي دارد. متاسفانه دست‌اندركاران و متوليان امر گردشگري در ايران هميشه از كنار چنين رخداد‌هايي به آساني عبور كرده و گناه را به گردن ده‌ها و شايد صدها دليل غيرموجه انداخته و نداي وامصيبتا سر مي‌دهند كه با معضل ورود گردشگر مواجهيم! اين در حالي است كه امروزه احساس امنيت در گردشگربا امنيت پايدار كشور مقصد گردشگري رابطه‌يي مستقيم دارد؛ امري كه در كشور ما هرچند با امنيتي نسبي همراه بوده ولي با چنين تحركاتي ازاعتبار جهاني آن كاسته مي‌شود. مقاله اعتماد در نهایت تاکید کرده: با تعريفي جامع از امنيت ملي و پايدار كه در قالب اجتماعي، اقتصادي و سياسي و در سايه قانوني مدون، به گردشگر، قدرت تصميم‌گيري را در انتخاب سفر بدهد، مي‌توان راه گردشگري به ايران را هموار ساخت در غير اين صورت، مسير پرپيچ و خم گردشگري در ايران تنها با شعار به «ورود گردشگر» نمي‌رسد. زمین مسکونی و باور غلط سرمایه‌ای کارتون احسان گنجی، ابتکار سیروس رحمانی در سرمقاله حکایت کسی را نقل کرده که توسط خانواده اش از امکان فروش زمینی محروم شد و اینک مالکیت قسمتی از آن زمین وی را ثروتمندترین فرد فامیل کرده است. به نوشته این کارشناس: زمین مسکونی ارزش افزوده اجتماعی ندارد و افزایش بهای آن ضمن آنکه آثار سوء‌مستقیمی از قبیل افزایش هزینه زندگی، بالا رفتن سن ازدواج، اثر تورمی روی سایر کالاها، از بین رفتن زمین‌های کشاورزی و مراتع، آسیب‌های زیست‌محیطی و تشدید اختلاف طبقاتی در جامعه دارد از طریق قرارگیری سرمایه‌های کلان در اختیار افرادیقرار می گیرد که بدون خلاقیت و نوآوری و اعمال مدیریت مناسب تنها از طریق تورم قیمت زمین‌های مسکونی به ثروت‌های سرشار دست پیدا می‌کنن. سرمقاله جهان صنعت تاکید می کند: با این حساب، نظام مدیریتی کسب‌وکار مختل شده و آسیب جدی به اقتصاد جامعه تحمیل می‌شود ضمن اینکه رانت‌جویی جهت تامین مسکن هم سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد. مسکن در واقع یک کالای مصرفی بادوام است که باید با عرضه و تقاضای متناسب با سایر کالاها به تعادل برسد اما به‌دلیل باور غلط سرمایه‌ای از آن، قیمت زمین و مسکن تحت تاثیر دو تقاضای مصرفی و سرمایه‌ای قرار می‌گیرد که همیشه هم کفه سرمایه‌ای آن سنگین‌تر است. شغل خرید آزادی آزاده تاج‌عل در مقاله ای در صفحه آخر شرق از راسته دست فروشان خیابان پانزده خرداد گزارش داده که در آن جا همه چیز کهنه برای فروش وجود دارد اما حسین آقا وضعش فرق می کند. به نوشته این گزارشگر: وسیله کار او یک قفس و شغلش آزادکردن است. حسین پنج‌سال است که هرروز می‌نشیند نزدیک در اصلی بازار بزرگ و در ازای دریافت وجهی اندک، گنجشک آزاد می‌کند. هرکس به خرده بساط او می‌رسد فکر می‌کند که گنجشک‌هایش فروشی هستند ولی حسین با همه توانی که در 64سالگی حفظ کرده جار می‌زند: فقط برای آزادی. خودش می‌گوید: هرروز صبح زود از محله اتابک می‌روم به بازار شاه‌عبدالعظیم. آقا اسدالله آنجا گنجشک‌فروشی دارد و قدیمی‌ها برای تقویت و غذای مریض همیشه از او خرید می‌کنند. من اما می‌روم و کاری می‌کنم که گنجشک‌ها به دست آدم‌های بی‌رحم نیفتند یا اقلا گنجشک‌های کمتری سرهایشان بریده و پخته شوند. گزارش شرق نشان می دهد حسین آقا گاه ضرر هم می کند: چون اگر گنجشک‌ها را دیر آزاد کنم از بین می‌روند و تازه، دلم هم نمی‌آید بروم آنها را به آقا اسدالله پس بدهم. در روزهای بدم، آخر وقت می‌روم نزدیک ساختمان دادگاه کنار پیاده رو می‌نشینم و وقتی یک دل سیر به گنجشک‌هایم آب و ارزن کیلویی چهارهزارتومان دادم، در قفس را باز می‌کنم و بدون آرزو همه را آزاد می‌کنم. آزادی کوسه! محمد رضا ستوده در ستون طنز جهان‌صنعت نوشته: یک کوسه غول پیکر چهار پنج تنی که در تور صیادان به دام افتاده بود توسط غواصان و تکاوران یگان ویژه نیروی دریایی سپاه نجات یافت و پس از مداوا در آب‌های عمیق اطراف جزیره فارور خلیج‌فارس رها سازی شد. این کوسه در ابتدا اعتراف نمی‌کرد اما وقتی دید راهی برای آزدی وجود ندارد اعتراف کرد و بعد از مداوا آزاد شد!
روزنامه های امروز صبح تهران در صفحات اول خود به جهت فرارسیدن عید غدیر به درج مطالبی درباره بزرگ ترین عید شیعیان پرداخته و در گزارش‌ها و مقالات خود درباره شرایط کوبانی نوشته اند و از کشورهای هم پیمان آمریکا به ویژه ترکیه انتقاد کرده اند. انتخاب پروفسور مجید سمیعی به عنوان برترین جراح مغز جهان در این روزنامه ها به طور وسیعی منعکس شده است.
بررسی روزنامه‌های صبح یکشنبه تهران - ۲۰ مهر
از اين پس روز طولانی تر و شب کوتاه تر می شود و نور بر تاريکی غالب می آيد و دوره سياهی، ظلمت و تباهی پايان می گيرد. همه چيز در کار منقلب شدن است و اين آغاز "انقلاب زمستانی" است، در برابر "انقلاب تابستانی" که از اول تير آغاز می شود. از اين رو شب يلدا شب تولد روشنايی هاست که بنا بر آيين های ايرانی جشن گرفته می شود. در گاه شماری ايرانيان، شب و روز و ماه و سال چنان به دقت اندازه گيری شده بوده است که هنوز هم در زمان پيشرفت علوم، حيرت آدمی را بر می انگيزد. همانگونه که شب يلدا، طولانی ترين شب سال است، نوروز در "اعتدال بهاری"، - در برابر اعتدال پاييزی که از اول مهر آغاز می شود - جشن برابری شب و روز است. در آن روز که روز نو می خوانند، شب با روز برابر می شود. از جشن های شبانه ايرانيان، تنها جشنی که بطور سراسری باقی مانده، جشن شب يلداست. ديگر جشن های شبانه همه از ميان رفته اند می گويند که جشن شب يلدا از آيين مهرپرستی (ميتراييسم) ايرانيان باقی مانده است، آيين پرستش خورشيد، پرستش نور. آيينی که پس از راهيابی به اروپا، در سنت مسيحی، شب تولد عيسی شد و مسيحيان شب تولد مسيح را در همان ايام قرار دادند. چنين است که شب اول زمستان و شب يلدا به تقريب با جشن تولد مسيح (کريسمس) همزمان است. در سنت های ايرانی شب يلدا، شب اول خلقت و آغاز آفرينش است. اين احتمالاً از آنجا می آيد که مردمان دوران های باستانی از ابتدای زمستان، تغيير طبيعت و طولانی شدن روز و غلبه نور بر تاريکی را به چشم خود مشاهده می کردند، و لابد پس از سالها ممارست يافتن آن شب و آن روز برای آنها ميسر شده است. اما گذشته از همه اينها شب يلدا از معدود جشن های شبانه ايرانيان است که هنوز زنده و پا برجا مانده است. جشن های ديگری نيز چون سده و تيرگان از همين دست و از جشن های شبانه بوده اند اما آن جشن ها جز در پاره ای نقاط ايران اثری برجای نمانده اند. تنها جشن شبانه ای که به شکل سراسری باقی مانده همين جشن شب يلداست که به نحوی با جشن شب ژانويه، اول سال مسيحی همزمان افتاده است. شب يلدا در روزگار ما بيشتر به شب چله معروف است که همان شب اول زمستان است. اين جشن در ايران آيين های خود را دارد. تمامی اعضای فاميل در خانه بزرگتر خانواده جمع می شوند و تا دير وقت شب به شادمانی و گپ و گفت و خوردن آجيل و ميوه و شيرينی می پردازند. در روزگار ما در همه شهرهای ايران علاوه بر ميوه فروشی ها، دستفروشان هندوانه را بر وانت ها بار می کنند و در سراسر شهرها و جاده ها به معرض فروش می گذارند. اين کار به نوبت خود بر رونق شب چله در دهه های اخير افزوده است، چرا که هندوانه های خوشگل تلنبار شده بر وانت ها در همه جا؛ خيابان ها، شهرها و جاده ها از فرا رسيدن شب چله خبر می دهند. از مهمترين آيين های شب چله در سده های اخير گرفتن فال از ديوان حافظ است که بدان شکلی فرهنگی می دهد و در طولانی ترين شب سال هر کس را به ياد آينده ای می اندازد که پيش رو دارد. يک اتفاق ديگر نيز در دو سه سال اخير، بر فرهنگی بودن شب يلدا تأکيد می ورزد و آن جايزه ای ادبی است که يکی از مجلات پايتخت با عنوان جايزه يلدا به راه انداخته است. نظرات و خاطرات شما: شب يلدای سال گذشته خيلی به ما خوش گذشت، ولی فردا صبح خبردار شديم که دايی من همون شب در تنهايی خودش جان به جان آفرين تسليم کرده بود. و اين خيلی برای ما سخت بود که ما اون شب خوش بوديم در حالی که دايی من در خونه تنها بود و... خيلی غم انگيز بود ... نازنين خيلی خوشحالم که جشن شب يلدار هر ساله بهتر و بهتر اجرا می شود. ما ايرانيان بهترين سنت ها را داريم. باقر سلمانزاده - تهران زياد دور نيست که هر سال شب يلدا منزل پدری جمع می شديم و از انواع آجيل و هندوانه وانار و ميوه های زمستانی و شيرينی که وسط سفره ای بزرگ به زيبائی چيده می شد، می خورديم و می گفتيم و می خنديديم هر سال هر کدوم از ما که هنوز مجرد بوديم از برنامه خودمون تا يلدای سال بعد می گفتيم و اينکه کی سال ديگه دو نفری مياد و..موسيقی ايرانی با گرامافون قديمی ، گوش دادن به قصه و متل های مادر بزرگ پير ولی سر حال خانواده و در نهايت فال حافظ که ديوانش دست بدست می چرخيد و هر کس تفالی ميزد ...امسال جای ما در آن محفل خالی است . يلدا را پاس بداريم. زهره - آفريقا دوست ژاپنی، پاکستانی و همسر آفريقاييش به مناسبت شب يلدا مهمان ما بودند. نيت کردند و برايشان فال حافظ گرفتيم و ترجمه کرديم. همه از شعر لسان الغيب حيرت کرده بودند :) فرهاد - ونکوور در خصوص شب يلدا، ابتدا بايستی پيشينه وقدمت " آيين مهرپرستی" درايران رابه درستی شناخت . درمطلب ارايه شده دربخش فارسی بی بی سی، اين موضوع بسيار مهم به درستی برای خواننده شرح داده نشده است. اينجا محل بحث اين نکته نيست وفقط به اشاره بايد گفت که کيش مهرپرستی درفرهنگ ايران وجهان تاثير بسيار عميق داشته است. لازم به ذکراست که مراسم مهرپرستان درايران، درروز يکشنبه يعنی "روز خورشيد" انجام می گرفت وهمچنين روز بيست وپنجم ماه دسامبر، يا روز اول زمستان که آنراروز تولد "خورشيد" (Natalis يا Noel) می ناميدند، بزرگترين جشن آنها بود. درکتاب اوستای زرتشت، دو "يشت " يا نيايش پروردگار به نام "خورشيد يشت " و " مهريشت " وجود دارد. در خورشيد يشت چنين آمده است : چشمه خورشيد را، آنکه هرگز نمی ميرد، نيکورفتاروفيض رسان است ، می ستاييم .در مهر يشت می خوانيم. پيشنهاد می کنم که موضوع " آيين مهر يا مهرپرستی " بطور مفصل در صدای شما مطرح شود. شيرين محمدلی - تهران ايرانيان از سالها پيش جشن تولد مهر را در ۲۱ دسامبر و مسيحيان جشن تولد حضرت عيسی را در ۲۵ دسامبر برگزار می کنند وحقيقت اين است که اين آيين به ايران قديم باز می گردد و در شب زاد روز مهر کاجی را تزئين کرده و به فقرا مهربانی می نمودند . فرانس کومون دانشمند فرانسوی ثابت کرده که به طور قطع اين جشن همان جشن نوئل مسيحيان شده است که در آن شمع روشن می کنند و درخت سرد آريايی ها را با تزئينات رنگين برپا می دارند. امير - شيراز شب يلدا تنها سنت و فرهنگی از پارس است که خوشبختانه اسلام (فرهنگ اعراب) آن را از بين نبرده است. اميدوارم روزی برسد که مردم همراه با حفظ اين سنتها و از بين بردن فرهنگهای خشن و خرابکارانه، کشور خود و زندگی خود را به يکی از نمونه ترين نوع در جهان تبديل کنند. سنتهای سرزمين پارس با شادی همراه بوده، با طبع زيبايی دوستی و انسان دوستانه همراه بوده است، چرا بايد اين خصايص زيبا را با فرهنگهای خشن و نابودگر تعويض کنيم؟ شهاب برادران ديلمقانی - تهران من دانشجوی سال سوم پزشکی تهران هستم پارسال شب يلدا فرداش امتحان تغذيه داشتيم چون از خونه دور بوديم هيچ تفريحی هم نداشتيم.شديدا افسرده شده بوديم اونقدر که بی خيال امتحان شديم و خرابش کرديم.بدترين شب يلدای زندگيم بود. حسين محبوبی يلدا واژه ای است سريانی به معنی تولد ياميلاد. دراصطلاح عمومی آنرا "شب چله " می گويند. روميان آنرا "ناتاليس آنويکتيو" يعنی روز تولد (مهر يا خورشيد) شکست ناپذير نامند. ابوريحان بيرونی درکتاب آثارالباقيه درباره يلدا می نويسد : اين شب درمذهب روميان عيد يلداست وآن ميلاد مسيح است. يلدای ايرانی وکريسمس ازيک مايه سرچشمه گرفته اند. در گاهشماری ايران باستان، سال با فصل سرد شروع می شدو خود واژه سال که ازآن زمان به يادگار مانده است، از واژه "سرده " گرفته شده است. اول سال مسيحی که درفصل سرد و از اول ژانويه شروع می شود، يادگاری از همان دوران است. آنچه از مراسم شب يلدا درميان ايرانيان مانده است ، مراسم شب نشينی شب چله است. يلدا را می توان جشن گردهمايی خانواه ايرانی دانست. در جامعه کنونی ايران دراين شب اعضاء خانواده يا خويشاوندان نزديک با خوردن آجيل مخصوص ، ميوه (هندوانه وانار) وشيرينی در سرمای آغازين زمستان اين شب را گرامی ميدارند. اما رسمی جالب که درشهر کرمان از قديم رواج داشت اين بود که در اين شب مردم تا صبح بيدار می ماندند به اميد اينکه قارون به خانه آنها وارد شودو به آنها شمش طلا بدهد. اين رسم يادآور بابانوئل درمراسم کريسمس است. ايرانيان باستان شب آخر پاييز و اول زمستان را "شب زايش مهريا تولد خوررشيد " می خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می کردند. شايان ذکر است که روز يکشنبه يا "مهرشيد" درآيين مهر، که در زبان انگليسی sunday يا " روزخورشيد" ناميده ميشود و همچنين جشن مهرگان، شب يلدا و... ازآيين مهرپرستی ايرانيان به ارمغان مانده است. مجتبی انوری - تهران خدمات
يلدا شب تولد خورشيد است. طولانی ترين شب سال سپری می شود و تاريکی که تا ديروز در روزهای سرد و تاريک، بر نور غلبه يافته بود، جای خود را به نور می دهد.
يلدا: جشن تولد خورشيد، جشن آغاز خلقت
مجموع غذای روزانه شما باید حدودا یک سوم نشاسته + یک سوم میوه و سبزی + یک سوم لبنیات و پروتئین باشد در عین حال بنیاد تغذیه بریتانیا هم تأیید کرد که بهتر است از این پنج رژیم پرهیز شود، اما دکتر عاصم ملهوترا مبدع رژیم پیوپی از روش خود دفاع کرد. بیشتر بخوانید: توصیه انجمن رژیم‌های غذایی بریتانیا به پرهیز از ۵ رژیم غذایی معروف در این مطلب به پرسش‌های مخاطبان بی‌بی‌سی فارسی درباره تغذیه و رژیم غذایی براساس جدیدترین تحقیقات، پاسخ می‌دهیم. مجموع غذای روزانه شما باید حدودا چنین نسبتی داشته باشد: یک سوم نشاسته + یک سوم میوه و سبزی + یک سوم لبنیات و پروتئین. نشاسته: نان، سیب‌زمینی، برنج و ماکارونی (پاستا) را اساس وعده غذایی قرار دهید. تقریبا یک سوم غذای شما را باید این‌ها تشکیل دهند. رنگ قهوه‌ای را ترجیح دهید، یعنی اینکه از نان کامل (سبوس‌دار) بیشتر استفاده کنید تا نان‌های سفید. از برنج قهوه‌ای بیشتر استفاده کنید تا برنج سفید. بر اساس نحوه پخت اگر می‌توانید پوست سیب‌زمینی را نگیرید، از ماکارونی (پاستا) با فیبر زیاد استفاده کنید. حذف سبوس از نان یا برنج، مقدار فیبر را در غذا کم می‌کند و برخی مواد معدنی مغذی هم ممکن است با آن حذف شود. فیبر به کار روده بزرگ و تسهیل دفع و رفع یبوست کمک می‌کند. علاوه بر این، وقتی نشاسته را به این صورت مصرف می‌کنید، کمتر می‌خورید چون زودتر سیر می‌شوید بنابراین کالری کمتری هم دریافت می‌کنید. در این باره اینجا بیشتر بخوانید. میوه و سبزی: میوه و سبزی باید تقریبا یک سوم غذای روزانه شما را تشکیل دهد. توصیه فعلی این است که روزانه در مجموع باید چهار صد گرم میوه و سبزی (چه خام چه پخته) بخورید. می‌توانید بخشی را در پخت غذا بکار ببرید و بخشی را خام بخورید. در این میوه و سبزی‌ها تا حد ممکن تنوع ایجاد کنید. توصیه می‌شود کم بخوریم و قبل از احساس اشباع، خوردن را متوقف کنیم اگر میوه را خام می‌خورید یک سیب، نارنگی، پرتغال، هلو یا سیب را یک پنجم نیاز روزانه یعنی حدود هشتاد گرم در نظر بگیرید. خشکبار (میوه‌های خشک) هم غذای خوبی هستند، مثل برگه زردآلو، انجیر خشک، کشمش یا آلو. توصیه فعلی سی گرم در روز است که معادل هشتاد گرم میوه و سبزی است. آب‌میوه را تا حد ممکن جایگزین خود میوه نکنید، فیبر ارزشمند را از میوه نگیرید. اگر مثلا یک پرتغال برای شما کافی باشد، برای یک لیوان آب پرتغال باید بیش از یک پرتغال استفاده کنید، بنابراین قند و کالری بیشتری وارد بدن شما می‌شود. اگر آب میوه می‌خورید نباید بیشتر از ۱۵۰ میلی‌لیتر در روز باشد. یک لیوان متوسط استاندارد حدود ۳۳۰ میلی‌لیتر است. توجه کنید که سبزی و میوه را نه به عنوان مکمل بلکه به عنوان یک سوم تغذیه روزانه باید در نظر بگیرید. لبنیات: بخشی از تغذیه روزانه شما را باید لبنیات تشکیل دهد. اولویت با آنهایی است که قند، چربی و نمک کم دارند، مثل شیر و ماست. شیر و ماست را بهتر است از نوع کم‌چرب انتخاب کنید که بر پر چرب و کاملا بدون چربی ارجحیت دارند، مثل شیر و ماست با یک تا دو درصد چربی. در این باره اینجا بیشتر بخوانید. پروتئین: باید جزو غذای روزانه باشد، حبوبات (بنشن)، تخم‌مرغ، گوشت قرمز، مرغ و ماهی حاوی پروتئین هستند. حبوبات را دست‌کم نگیرید، هم پروتئین و مواد مغذی دارند هم کم کالری هستند هم پر از فیبر. در مصرف گوشت قرمز احتیاط کنید. گوشت کم‌چربی ارجحیت دارد. گوشت فرآوری شده (سوسیس و کالباس) را تا حد امکان کم مصرف کنید. به ماهی بخصوص ماهی‌های روغنی اهمیت بدهید، توصیه شده هفته‌ای دو بار ماهی بخورید. توصیه‌های مهم از نظر علمی تا به حال رژیم غذایی برتر پیدا نشده است، اما اصول تغذیه سالم و متعادل معلوم است بنابراین معیار ما در اینجا این است که چگونه غذا بخوریم که به تغذیه سالم و متعادل نزدیک باشد. بر اساس این معیارها است که می‌توانیم ارزیابی کنیم چه رژیم‌هایی مناسب هستند یا نیستند. اینها توصیه‌های رسمی و معتبر هستند که پشتوانه علمی دارند. بر همین اساس به برخی از سوالها پاسخ می‌دهیم. پاسخ قطعی به این سوال وجود ندارد، اما شاید این نکات مفید باشند: چاقی شکمی در صورتی که فرد بیماری زمینه‌ای نداشته باشد، نشانه دریافت زیاد کالری و کمی تحرک است. برای اینکه بدانید چاقی شکمی دارید یا نه اینجا را بخوانید. تغذیه خود را بر اساس آنچه گفته شد اصلاح کنید و ورزش کنید. تحقیقات نشان می‌دهند که هر رژیمی که مدعی "برتری" است در"ادعای" خود "اغراق" کرده است. به وعده‌های بزرگ تبلیغاتی -چه در رسانه چه دهان به دهان- توجه نکنید. اگر این وعده‌ها واقعا محقق می‌شدند تحقیقات علمی آن را نشان داده بودند. نکته دیگر اینکه تحقیقات نشان می‌دهند که اگر با گرفتن رژیمی خیلی سریع وزن کم کنید به احتمال زیاد دوباره به وزن قبلی بر می‌گردید. افزایش وزن به مرور زمان اتفاق می‌افتد و کاهش وزن سالم هم همینطور. استمرار در تغذیه سالم به همراه ورزش موثرترین روش است. این سوال هم پاسخ قطعی ندارد، اما بررسی تحقیقاتی که در باره رژیم‌های غذایی انجام شده رژیم غذایی مدیترانه‌ای را به عنوان سالم‌ترین معرفی می‌کند. درباره رژیم‌های غذایی مختلف و رژیم غذایی مدیترانه‌ای اینجا بخوانید. در سال ۲۰۱۴ دو متخصص تغذیه برای پیدا کردن بهترین رژیم غذایی، تحقیقات بسیاری را درباره رژیم‌های غذایی مختلف بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که سه نکته را با قطعیت زیاد می توان گفت؛ تغذیه‌ای سالم است که: در این‌باره اینجا بیشتر بخوانید. چاقی شکمی در صورتی که فرد بیماری زمینه‌ای نداشته باشد، نشانه دریافت زیاد کالری و کمی تحرک است چندین سوال در این باره به دست ما رسیده که پاسخ دادن به آن، با این اطلاعات محدود ممکن نیست اما این توصیه‌ها می‌تواند کمک کننده باشد: کبد چرب که دلیلی غیر از مصرف الکل داشته باشد درجات مختلف دارد. درجه خفیف آن که معمولا بدون علامت است ممکن است در افراد زیادی وجود داشته باشد که محصول جمع شدن چربی در سلول‌های کبد است. در درصد کمی از جمعیت این چربی می‌تواند باعث التهاب کبد شود و درجات شدیدتر را ایجاد کند که می‌تواند در نهایت به سیروز کبد و از کار افتادن آن منجر شود. چاقی، دیابت نوع دوم، فشار خون، کلسترول بالا، سن بالای پنجاه و سیگار عوامل زمینه‌ساز آن هستند. بنابراین بطور کلی می‌توان گفت تغذیه سالم و متعادل، ورزش، ترک سیگار و تنظیم قند خون راهکارهای اصلی هستند و خوردن روغن زیتون صبحگاهی یا خودداری از خوردن میوه برای درمان آن پایه طبی ندارد. داروهای لاغری انواع بسیاری دارند با ترکیبات مختلف بنابراین نمی‌توان گفت آیا ضرر دارند یا چه ضرری دارند. اما آنچه با قاطعیت بسیار بیشتری می‌توان گفت این است که تاکنون داروی لاغری که از نظر طبی سودمندی آن ثابت شده باشد پیدا نشده است. از نظر طبی وگان خطرناک نیست، اما نیاز به ملاحظاتی دارد. علاوه بر آنچه به عنوان تغذیه سالم و متعادل مطرح شد به این نکات توجه کنید: باید مراقب تعادل و سلامت تغذیه خود باشید بخصوص برای تامین آهن، کلسیم و ویتامین ب ۱۲. پزشکان مصرف زیاد غذای سرخ‌شده را توصیه نمی‌کنند کلسیم و ویتامین در متابولیسم بدن ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند. در گیاه‌خواران و وگان‌هایی که لبنیات می‌خورند کلسیم از همین راه به بدن می‌رسد، اما برای آنها که هیچ فرآورده حیوانی مصرف نمی‌کنند این توصیه‌ها را پیشنهاد می‌کنیم: برای تأمین ویتامین د و کلسیم: برای تامین آهن: برای گرفتن ویتامین د: قرار گرفتن مستقیم در معرض نور آفتاب را در نظر داشته باشید. در این باره اینجا بیشتر بخوانید. برای کلسیم، آهن، ویتامین د و بخصوص ویتامین ب ۱۲ می‌توانید با مشورت با پزشک از مکمل استفاده کنید. گوشت قرمز یکی از منابع پروتئین و آهن است. تحقیقات نشان داده که رژیم غذایی مدیترانه‌ای یکی از سالمترین رژیم‌های غذایی است و در این رژیم، مصرف گوشت قرمز کم است و بیشتر در آخر هفته یا مناسبت‌ها خورده می‌شود. تردیدی نیست که تغذیه‌ای که گوشت و بخصوص گوشت قرمز زیاد داشته باشد تغذیه متعادلی نیست. هر چند نمی‌توان با قطعیت دفعات خوردن گوشت در هفته را مشخص کرد، اما می‌توان گفت گیاهخواران و گیاهخواران مطلق از نخوردن گوشت قرمز منع نشده‌اند و فقط ملاحظاتی به آنها توصیه شده است. اگر دائم گوشت قرمز مصرف می‌کنید بهتر است که بیشتر از روزی هفتاد گرم نباشد (هفته‌ای نیم کیلو). اگر این مقدار ناچیز به نظر می‌رسد یک راه آن است که مصرف آن را به یکی دو روز در هفته تقلیل دهید. کباب کردن گوشت کم چربی (بنحوی که چربی گوشت از زیر آن خارج شود) بهترین روش است، مثل کباب چنجه یا برگ اما نه مثل کباب کوبیده که چربی زیاد دارد. این مطلب برای پاسخ به سوال‌های شماری از مخاطبان بی‌بی‌سی فارسی که از طریق صفحه #ازمابپرس فرستاده‌اند، تهیه شده است. شما هم می‌توانید سوال‌های خود را از طریق این صفحه یا فرم‌هایی در مطالب دیگر وبسایت برای ما بفرستید، تا سوال‌های شما به مطالب و گزارش‌های بی‌بی‌سی فارسی تبدیل شوند. اینجا درباره #ازمابپرس بیشتر بخوانید.
در روزهای گذشته انجمن رژیم‌های غذایی بریتانیا در آستانه سال نو میلادی از مردم خواست از گرفتن پنج رژیم غذایی معروف (خام گیاهخواری مطلق، آلکالین، پیوپی، کتوژنیک و مکمل‌های غذایی کیتی پرایس) پرهیز کنند.
چه بخوریم و چه مقدار بخوریم که سالم باشد؟ #ازمابپرس
عکس را از طريق پست الکترونيکی شخصی خودتان به آدرس [email protected] برای ما بفرستيد. موضوع (subject) نامه خود را حتماً واژه انگليسی photograph انتخاب کنيد. فراموش نکنيد نام خود و اطلاعات اوليه درباره تصاوير را نيز برای بفرستيد. اگر خواستار اطلاعات بيشتری هستيد با ما تماس بگيريد، به آدرس: [email protected] برای ارائه عکس به بی بی سی بايد موافقت کنيد که اجازه غيرانحصاری و رايگان (royalty-free) انتشار آن را با هر استفاده و در هر رسانه ای، به ما بدهيد. با اين حال توجه داشته باشيد که حق تکثير (کپی رايت) هر اثری که در اختيار بخش خبری بی بی سی در اينترنت می گذاريد هنوز متعلق به شماست و اگر عکس شما پذيرفته شد، ما نام شما را در کنار آن در سايت بی بی سی می آوريم. بی بی سی نمی تواند استفاده از کليه عکسها را تضمين کند و حق ويرايش توضيحات شما برای ما محفوظ است. خدمات
از اين پس هر ماه موضوعی خاص مطرح می کنيم و هر ماه به بهترين عکسهای رسيده در آن زمينه جوايزی اهدا خواهيم کرد. موضوع اين ماه 'جمعيت' است. شما تا پايان ماه ميلادی مه فرصت داريد تا تصاويری از جمعيتهای انسانی، صحنه های شلوغ، صفها، ميادين و معابر پررفت و آمد از محيط زندگی خود برای ما بفرستيد. برای اطلاع از نحوه ارسال عکس، به پايين همين صفحه توجه کنيد.
اين همه مردم!
زیبا جملات اسفناک بالا را شکیلا با سرفه‌های خشک و چشم‌های خیس بریده بریده به من ‌گفت. او دانشجوی سال چهارم دانشکده پالیسی (سیاستگذاری) و اداره عامه دانشگاه کابل و یکی از چند دانشجویی است که دو روز قبل از حمله "داعش" به این دانشگاه جان سالم به در برد. حمله روز دوشنبه (۱۲ عقرب/آبان) به دانشگاه کابل وحشت و تلخی شدیدی را میان مردم افغانستان ایجاد کرده است. در این حمله دستکم ۲۲ نفر که اغلب دانشجو بودند کشته و ۴۰ نفر زخمی شدند. حمله بر ساختمان آموزش‌های حقوقی دانشگاه (استاژ) که آن روز دانشجویان دو کلاس دانشکده پالیسی و اداره عامه و یک کلاس حقوق و علوم سیاسی را جا داده بود صورت گرفت. به سراغ مصاحبه با نجات‌یافتگان این رویداد رفتم. هر کدام شوکه‌شده و در وضعیت روانی بدی قرار داشتند.. شکیلا که ۲۲ ساله است، ۲۲ نفر از همکلاسی‌ها و هم‌دانشگاهی‌هایش را در این رویداد از دست داد. از جمله سهیلا، دوست صمیمی و هم‌اتاقی خوابگاه او از چهار سال به اینسو. هرچند خودش گلوله نخورد و زنده ماند اما این رویداد روان او را به شدت زخمی کرده است و این در صورتش پیدا بود. حمله به دانشگاه کابل باعث واکنش زیادی شد ''''''''''''''''خودم را به مردن زدم تا زنده بمانم'''''''''''''''' ساعت ۴۶ :۱۰ صبح به وقت کابل؛ صدای اولین شلیک گلوله به گوش شکیلا رسید. "درس تمام شده بود. استاد تازه خداحافظی کرد و می‌خواست از صنف بیرون شود که تیراندازی شروع شد. استاد گفت خودتان را به زمین بیندازید. روی زمین خوابیدیم. نارنجک پرتاب کردند و تیراندازی شدت گرفت." او پس از مکثی کوتاه ادامه داد: "کم کم ناله و فریاد‌ همصنفی‌هایم/همکلاسی‌هایم بلند شده رفت. یکیش می‌گفت وای گردنم، دیگری از درد پای و سر فغان داشت." از سهیلا گفت که رفیق روزهای گرم و سرد مسافری، همراز و همدم روز و شب‌های دور از خانواده‌اش بود. "چند روز است که مریض هستم و سرفه می‌کردم. روز حادثه برایم گفت من دیگه تحمل سرفه‌های تو را ندارم. بعد از درس می‌رویم برایت جوشانده یونانی می‌خرم و آماده می‌کنم تا خوب شوی." سهیلا تا نیم ساعت بعد از این جملات زنده نبود. از اول صبح قبل از رسیدن به دانشگاه قصه کرد. اینکه با سایر همکلاسی‌هایش به مناسبت اول‌نمره شدن ندیمه، رفته بودند دهن شیرین کنند، غافل از اینکه زندگی تا دقایقی بعد از آن تلخ‌ترین مزه را به آن‌ها می‌چشاند. پرسیدن سوال از نجات‌یافتگان یک رویداد که با مرگ فاصله‌ای نداشتند و اجساد خون‌آلود دوستان و همکلاسی‌های‌شان را به چشم دیده‌اند سخت است، اما شنیدن پاسخ‌ها سخت‌تر. "من و چند نفر دیگر از همکلاسی‌هایم که در آخر صنف و در گوشه دیوار بودیم خودمان را به مردن زده بودیم، چوکی‌ها/صندلی‌ها افتاده بود روی ‌ما و گوشت و خون همکلاسی‌های‌مان هم به سر و صورت مان پاشیده بود. همین شاید باعث شد فکر کنند مرده‌ایم و به ما شلیک نکردند." "فکر نمی‌کردم زنده بمانم. چندبار کلمه شهادت را خواندم. پیش خدا فقط این دعا را کردم که یا زنده بمانم یا کامل بمیرم. ولی معیوب زنده باقی نمانم". حالا دیگر فضای کوچک کلاس پر بود از دود و خون. "پس از چند ساعت پلیس‌ها از پنجره‌ها و درها داخل شدند و گفتند بخیزید و ما هم از جا بلند شدیم." در ادامه آخرین تصویری که شکیلا از کلاس درسی‌اش به یاد دارد وحشت عجیبی را در دل و ذهن آدمی هک می‌کند. جسد بی‌جان پسری که شاید تا همین چند ساعت قبل می‌گفت و می‌خندید روی زمین نقش بسته. به پیشانی‌اش گلوله خورده و مغز سرش روی کلاس متلاشی شده. اصابت گلوله و احتمالا انفجار نارنجک نقش صورت جوان او را طوری بهم ریخته که تشخیص هویتش از روی ظاهر ممکن نبوده است. آن طرف‌تر مرضیه، یکی دیگر از همکلاسی‌های شکیلا؛ گلوله‌ای به گردن نحیفش خورده و روسری‌اش را سفت دور گردنش پیچیده. اما داغ سهیلا، تلخی دیگری دارد. "بسیار کتاب می‌خواند. بیشتر علاقمند رمان خواندن بود و می‌خواست یک نویسنده شود و دیپلمات خوب." با گریه ادامه داد: "تنها یک مرمی/گلوله در قسمت زانویش خورده اما تحمل نتوانسته بود..." " امروز در مسجد دیدمش." دیدن دوستی چهارساله در کفن و روانه خاک امان از هر انسانی می‌برد. "وقتی سهیلا را در آن حالت دیدم، نفسم بند آمد..." و اما شکیلا و هم‌دانشگاهی‌هایش پس از این چگونه به زندگی عادی برخواهند گشت؟ "اصلا نمی‌توانم بیان کنم. خیلی سخت است، خیلی، بی نهایت." فرار از پنجره روایت دانشجویانی که در روز حمله در دانشگاه حضور داشتند تقریبا مشابه و غم‌انگیز است. سجاد نجاتی هم در این رویداد زخمی شده و دو همکلاسی‌اش نیز کشته شده‌اند. او دانشجوی سال سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی است و کلاس درسی آن‌ها در طبقه اول ساختمان موقعیت دارد. کلاس درسی سجاد پس از حمله مهاجمان به یکی از کلاس‌های پالیسی و اداره عامه که بیشترین قربانیان هم دانشجویان همان کلاس بودند، دومین هدف مهاجمان بود. ساعت ۴۸: ۱۰ به وقت کابل؛ لامپ‌های کلاس خاموش می‌شوند. رفت و آمد برق در کابل چیز معمولی است و جای نگرانی ندارد. چند ثانیه بعد، صدای تیراندازی بالا می‌گیرد. این هم چیز تازه‌ای نیست، دانشجویان اما تصور نمی‌کردند صدای این تیراندازی از دانشگاه بلند شده باشد. دقیقه‌ای بعد یکی از استادان در دهلیز طبقه اول تیر خورد. "صدای تیراندازی خیلی بلند بود. دوستانم می‌گفتند آمد، آمد.. پسرها و دخترها جیغ می‌زدن که انتحاری آمده." سجاد تصویر وحشتناکی که تنها تصور مرگ را به آدمی تداعی می‌کند. "استادی که در صنف/کلاس ما بود پنجره را شکست و خودش را انداخت بیرون. بقیه هم یکی پس از دیگری خودشان را پرت می‌کردند بیرون. بسیاری‌ها بلند بلند کلمه‌شان را می‌خواندند.... لا إله إلا الله محمد رسول‌الله" "از پنجره که خودم را پرت کردم با صورت به زمین خوردم. بینی‌ام شکست و از سرم خون جاری شد." زیبا و حسینه دو همکلاسی سجاد که فرصت پایین آمدن از پنجره را نداشتند، در کلاس جا ماندند و کشته شدند. زیبا همان دختری است که عکس او در حالی که نیم تنه بی‌جانش آنسوی پنجره و نیمه دیگر بدنش اینسو، داخل کلاس خشک و بی حرکت مانده در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. خانواده‌اش هنگام غسل متوجه شدند که او پنج تیر در قسمت کمر و ران‌هایش خورده است. "زیبا نسبت به بقیه قد نسبتا کوتاهی داشت. برای نجات خود چوکی را زیر پایش گذاشته و می‌خواست خودش از پنجره پرت کند اما شاید قدش نرسید. شاید هم ترسیده بود که نتوانست خودش را پرت کندف یا شایدم هم تروریست‌ها قبل از اینکه خودش را پرت کند به او شلیک کردند." حسینه هم که برای زنده ماندن زیر چوکی/صندلی پناه برده بود، همانجا گلوله خورد و کشته شد. دانشجویی که از بازماندگان حمله بر آموزشگاه مهدی موعود هم بود داستان سجاد اما با جنگ و انفجار در ارتباطی زنجیره‌ای قرار گرفته است. سجاد یکی از بازماندگان حمله به آموزشگاه "مهدی موعود" در غرب کابل نیز است. حمله‌ای که بیش از سه سال قبل رخ داد و در آن نزدیک به ۵۰ نفر کشته و ۶۷ نفر دیگر زخمی شدند. او آن زمان در این آموزشگاه کلاس آمادگی کنکور را فرا می‌گرفت. او همین چند هفته قبل نیز در حمله‌ای به آموزشگاه "کوثر دانش" در کابل سه عضو فامیلش را از دست داد. با سری و بینی بانداژ پیچ ادامه داد: "بعد از انفجار آموزشگاه کوثر دانش و مرگ سه نفر از خویشاوندان، هر از گاهی که از خانه بیرون می‌‍شوم مادر و مادربزرگم صدا می‌‍زنند که بخیر بری و بخیر بیایی. فقط در مورد آن‌ها و پدرم که خیلی کهن سال شده فکر می‌کردم." با غصه و لرزشی خفیف گفت: "من اولین ثمره ازدواج‌شان هستم. بعد از گذشت ۱۵ سال از ازدواج‌شان به دنیا آمدم و همه امید پدرم هستم. به امیدهای پدرم فکر می‌کردم. به مادر و مادربزرگی که همین چند وقت پیش سه نفر از عزیزان‌شان را از دست دادند. اینکه بعد از مرگ من چه خواهند کرد؟" سجاد که به گفته خودش شاهد درگیری‌ها و رویدادهای مرگبار بسیاری بوده می‌گوید "این یکی با بقیه فرق داشت.. بسیار وحشتناک بود." یک لنگ کفش "زیبا" در گوشه‌ای از کلاس، دفترچه‌های خون‌آلود در گوشه‌ای دیگر، تکه‌های گوشت در مرکز اتاق و قطرات خون بر در و دیوار؛ آخرین تصویری که سجاد از کلاس درسی‌اش به خاطر دارد. یک دیوار فاصله تا مرگ "همصنفی‌هایم با صورت به زمین می‌خوردند، دندان‌های‌شان، پاهای‌شان، دست‌های‌شان شکست. یکی از همکلاسی‌هایم رقیه، پس از پرت شدن از پنجره ضعف کرد، مهاجمان در همان حالت، از پنجره طبقه بالا او را گلوله باران کردند... ۵ گلوله خورده بود." میلاد، یکی دیگر از شاهدان رویداد حمله به دانشگاه کابل است. او در این رویداد به صورت سطحی زخم نیز برداشته است. او ۲۲ سال دارد و دانشجوی سال چهارم دانشکده پالیسی و اداره عامه دانشگاه کابل است. کلاس درسی آن‌ها در طبقه دوم ساختمانی است که مهاجمان بر آن حمله کردند. او می‌گوید تا رسیدن مهاجمان به کلاس‌‌شان، او و همه همکلاسی‌هایش خودشان را از پنجره پایین پرت کرده بودند. میلاد و چند همکلاسی دیگرش پس پایین آمدن از پنجره، در گوشه‌ای از دیوار پناه گرفتند اما مابقی همکلاسی‌هایش همین که خودشان را از پنجره پرت کردند، پا به فرار گذاشتند. او می‌گوید مهاجمان از پنجره‌های طبقه اول و دوم ساختمان همکلاسی‌هایش را که در حال فرار بودند، تیرباران کردند. فاصله میلاد با مهاجمان تنها یک دیوار بود. "من در کنج دیوار پت/ قایم شده بودم. می‌دیدیم که همصنفی‌هایم/همکلاسی‌هایم یکی یکی مرمی/تیر می‌خوردند و به زمین می‌افتادند." با بغض می‌گوید: "من فقط نگاه می‌کردم. هیچ کاری برای نجات‌شان از من ساخته نبود." از رفیق و همکلاسی‌اش احمدعلی می‌گوید، از پسری خوش‌خلق‌وخو که ساعاتی قبل از حمله مهاجمان با هم مشغول بگو و بخند بودند. احمدعلی پس از اینکه خودش را از پنجره پرت کرد، از لابه‌لای باغچه دانشگاه و از میان درختان پاییزی در حال فرار به سوی خوابگاه که هم جهت با ساختمان دانشکده قرار دارد، بود که تیر خورد. "همرای مرمی/گلوله زدنش، صدا می‌زد پایم را بسته کنید، پایم را بسته کنید.. اما ما نتوانستیم کمکش کنیم. همان جا خون ضایع کرد و شهید شد..." میلاد و احمدعلی تلاش برای زنده ماندن هیچ یک از این دانشجویان بازمانده از حمله بر دانشگاه کابل چهره مهاجمان را ندیده‌اند و الا شاید اکنون زنده نبودند. اما صدای مهاجمان را که به زبان‌های اردو و پشتو صحبت می‌کردند، شنیده‌اند. اینکه چه می‌گفتند درست مشخص نیست اما به گفته شماری از دانشجوها در حال آماردهی به همدستان‌شان بودند. میلاد از استرس و اضطراب آن ساعات می‌گوید "من که خودم را بسیار شجاع فکر می‌کردم وضعیتم بسیار خراب شده بود. یک دفعه دلم می‌شد که زیاد گریه کنم. دستم را در چشم‌هایم گرفتم و کلمه‌ام را خواندم چندبار. نفسم را قید کرده بودم، حرکت نمی‌کردم، می‌ترسیدم که تلفنم زنگ بخوره." وحدت‌الله هم دانشجوی کلاس پالیسی و اداره عامه است. او در همان دقایق اول پس از ورود مهاجمان به ساختمان در یکی از دستشویی‌های ساختمان خودش را قایم کرد و تا پایان درگیری همانجا گیر مانده بود. حمله بر دانشگاه کابل، اولین حمله بر یک مرکز علمی و تحصیلی نیست. حملات بسیاری از این دست در سال‌های اخیر به ویژه در کابل رخ داده و تلفات زیادی به همراه داشته است. و تصاویر تراژیک فرار دانشجویان از در و دیوار دانشگاه، ناله‌ها و فریادهای زخمیان این رویداد، صورت و جان بی‌‌رنگ و روی جوانانی که کشته شدند، همه و همه صحنه‌های تلخی است که قطعا تاثیرات مخرب آن برای سال‌ها روان‌گیر دانشجویان خواهد بود.
هشدار: تصاویر و محتوای این گزارش ممکن است ناراحت‌کننده باشد. "خودم را به مردن زده بودم. برای لحظه‌ای سرم را بلند کردم که دیدم رو به رویم یک گرده/کلیه افتاده بود، سریع چشم‌هایم را بستم. یک دفعه صدای دوستم سهیلا بلند شد که می‌گفت: مادر، مادر... فقط گفتم سهیلا؟! ولی همکلاسی‌ بغل دستی‌ام گفت حرف نزن که جان همه را به خطر می‌اندازی. سکوت کردم، ولی صدای سهیلا هنوز هم می‌آمد که می‌گفت: مادر، مادر..."
حمله دانشگاه کابل؛ از دختری که خودش را به مردن زد تا پسری که هفت ساعت در دستشویی قایم شد
در کیف، در یکی از محل هایی که مخصوص بزرگداشت قربانیان تظاهرات ضد دولتی است، در میان دریایی از شمع و گل یک پرچم پلاستیکی اسرائیلی کوچک نیز دیده می شود. این پرچم برای احترام به آلکساندر شرباتیوک، یک یهودی اوکراینی است که در افغانستان جنگیده بود. در داخل تالار مرکزی انجمن شهر کیف، که یکی از پایگاه های عملیات مبارزه است، یک نوار پارچه ای بزرگ آویخته شده که مزین به پرچم سلت ها ( قومی که در ایرلند و انگلستان و بخشی از اروپا زندگی می کردند) و یک نماد "برتری نژاد سفید" و نیز یک پرچم کنفدراسیون آمریکاست. در بالای در ورودی، عکس بزرگی از استفن باندرا، رهبر پارتیزان های ناسیونالیست اوکراین در جنگ جهانی دوم، که زمانی با نازی ها متحد شده بود، نصب شده است. این دو تصویر نمایانگر این است که در جنبش تظاهرات جمعی اوکراین، تا چه حد موضوع دست راستی های افراطی، پیچیده و دارای تضاد است. در میدان استقلال کیف در میان شمع و گل یک پرچم پلاستیکی اسرائیلی نیز دیده می شود در نقش آنها در بیرون کردن ویکتور یاکونوویچ، و تاسیس دولت جدیدی با شرکت رهبران جنبش میدان استقلال (تظاهرکنندگان مخالف ویکتور یاکونوویچ) نباید اغراق کرد. ولی در ضمن نباید نماد "برتری نژاد سفید" را که دست راستی های افراطی به نمایش می گذارند، دست کم گرفت؛ به خصوص هنگامی که چند پست وزارت در دولت جدید نصیب آنان شده است. البته نه مقامات جنبش میدان استقلال فاشیست هستند و نه فاشیست ها این جنبش را کنترل می کنند. برخلاف بعضی ادعاها، روس های بومی و یا کسانی که به زبان روسی تکلم می کنند، هدف حمله قرار نمی گیرند و خطری آنان را تهدید نمی کند و عقاید ضد سامی نیز مطلقا هیچ نقشی در تظاهرات نداشته است. بنا بر یک نظرسنجی، حدود پنجاه درصد اوکراینی ها از جنبش میدان استقلال حمایت می کنند و این جنبش نماینده بخش وسیعی از جامعه اوکراین است؛ کسانی که به زبان روسی یا اوکراینی صحبت می کنند؛ شرق و غرب؛ دگرجنسگرایان و همجنسگرایان، مسیحیان، مسلمانان و یهودیان. همه آنها برای برکنار کردن آقای یاکونوویچ متحد شدند و به نظر می رسد برای دفاع از اوکراین در برابر روسیه ، دوباره متحد می شوند. ملی گرایان افراطی و شاخه دست راستی افراطی آنها، بخش کوچکی از یک مبارزه فراگیر هستند و به عبارت دیگر تنها گروه کوچکی از اقلیت محسوب می شوند. آنها عمدتا در چادرها و حصارهایی که برای دفاع از خود کشیده اند در میدان استقلال که پایگاه اصلی جنبش است به سر می برند. عکس استفن باندرا، رهبر پارتیزان های ناسیونالیست اوکراین در جنگ جهانی دوم، که زمانی با نازی ها متحد شده بود با وجود این، حتی اگر راست افراطی یک اقلیت باشد، به نسبت تعدادشان نقش مهمی در مبارزات داشته اند ولو این که نقش آنها تعیین کننده نبوده و مهمتر این که آنان در مراحل حساس و کلیدی روند انقلاب، اعمال نفوذ کرده اند. راست های افراطی چندین بار در کنار احزاب سیاسی، دولت و ملت اوکراین نقش تعیین کننده ای در تظاهرات داشته اند. در ژانویه گذشته، گروهی از نوجوانان تظاهرکننده در خیابان گراشوسکی، در کیف دست به حمله ای زدند که به صورت یک درگیری دامنه دار خونین بین پلیس ضد شورش و تظاهرکنندگان درآمد. عده زیادی از مبارزان نقابدارمجهز به کوکتل مولوتف که از خشونت بیش از حد - قانون جدیدی که برای مبارزه با تظاهرکنندگان وضع شده بود- عصبانی بودند به جوانان تظاهرکننده پیوستند. در میان این جمع، شماری از ملی گرایان افراطی یا هواداران آنها دیده می شدند ولی عده زیادی هم بودند که به این گروه تعلق نداشتند. مخالفان دولت در ژانویه گذشته، در خیابان گراشوسکی، در کیف رهبران سیاسی جنبش میدان استقلال، در موارد مختلفی نتوانسته اند یا نخواسته اند یا حتی هراس داشته اند که دست راستی های رادیکال را که زیر چتر سازمانی موسوم به "بخش راست" جمع شده اند، مهار کنند. طارق سیریل عمار، استاد دانشگاه کلمبیا و کارشناس مسائل اوکراین می گوید: "اگر چه راست افراطی در اقلیت است ولی اقلیت بی نهایت توانایی است. آنها می توانند فارغ از تعدادشان، نقش تعیین کننده ای در انقلاب ها یا اتفاقات مشابه داشته باشند." قبل از این که درگیری های خیابان گراشوسکی شروع شود ویتالی کلیتچکو، سیاستمداری که قبلا قهرمان مشت زنی جهان بود، سعی کرده بود خشونت ها را مهار کند. ولی پس از حمله پلیس به او بلافاصله زد و خوردها شروع شد. آقای کلیتچکو، و سایر رهبران ابتدا گناه درگیری ها را به گردن کسانی انداختند که مردم را تحریک کرده بودند ولی هنگامی که در میان سایر گروه های مخالفان، عده ای به طرفداری از جوانان تظاهرکننده برخاستند، بلافاصله از این ادعا دست برداشتند. بسیاری از طرفداران جنبش میدان استقلال، هر گونه ادعایی را مبنی بر این که در جنبش آنها عوامل ملی گرایی افراطی نفوذ دارد، رد می کنند و بیم دارند که از این برچسب برای بدنام کردن تمام جنبش استفاده شود، اتفاقی که هم اکنون افتاده است. ویتالی کلیتچکو، سیاستمداری که قبلا قهرمان مشت زنی جهان بود، سعی کرد خشونت ها را مهار کند به همین جهت اعضای جنبش میدان استقلال، ملی گرایان افراطی را صرفا "میهن پرستان" می خوانند. چیزی که به نگرانی و ترس آنها دامن می زند، خاطره تبلیغات دوره شوروی است که اکنون دوباره در حال احیاء شدن است، اوکراینی های ساکن غرب کشور طرفدار استفن باندرا، رهبر پارتیزان ها در زمان جنگ جهانی دوم هستند و به همین جهت خود را "باندریست" می نامند. به عقیده شماری از مورخان غربی و اوکراینی، استفن باندرا یک فاشیست بوده است. گفته می شد سازمان ناسیونالیست های اوکراین و ارتش شورشی اوکراین، دو سازمانی که تحت رهبری او بود، با لهستانی ها، یهودیان، روس ها و سایر اوکراینی ها با بی رحمی رفتار کرده بودند. بسیاری از کسانی که در جنبش میدان استقلال شرکت دارند از اتفاقاتی که در زمان جنگ جهانی دوم رخ داد بی خبرند؛ زمانی که میلیون ها اوکراینی به دست نازی ها و سربازان شوروی کشته یا از کشورشان بیرون رانده شدند و یا با قحطی رو به رو شدند. برای آنان باندرا، چیزی بیش از نماد آزادی ملی و دفاع از اوکراین نیست. البته بخشی از این تصور صحت دارد. هنگامی که تظاهرکنندگان به یکدیگر پیوسته وبه صورت یک جنبش متحد، ماموریت واحدی را به عهده گرفتند، راستگرایان مسئله ای محسوب نمی شدند. ولی اکنون آنان در قالب حزب اسوبودا (آزادی) بخشی از دولتند. اوله تیاهنیبوک رهبر حزب ملی گرای اسوبودا این حزب که قبلا یک حزب حاشیه ای بود و در انتخابات ریاست جمهوری کمتر از دو درصد آراء را به دست آورده بود، در طی چهار سال به صورت یکی از بازیگران اصلی در صحنه سیاسی اوکراین درآمده است. شش پست وزارت در دولت جدید از جمله معاونت نخست وزیر، وزارت دفاع و دادستانی کل در اختیار مقامات این حزب قرار داده شده است. اما اعضای حزب اسوبودا، به دلایل مختلفی به این حزب پیوسته و عده قابل توجهی به دلیل شعار مبارزه با فساد آن به عضویت حزب درآمده اند. حزب اسوبودا به تازگی لفاظی های ناسیونالیستی خود را تا حدودی تعدیل کرده است. برخی معتقدند تعدیل موضع حزب اسوبودا تلاشی است برای این که بیشتر در جریان اصلی قرار گیرد. علاوه براین، اسوبودا از پیوستن به اتحادیه اروپا حمایت می کند و از این جهت در میان راست های افراطی یک استثنا محسوب می شود. احزاب ملی گرای افراطی، مانند جبهه ملی فرانسه در صحنه سیاسی کنونی اروپا، واقعیتی محسوب می شوند و بسیاری از عقاید حزب اسوبودا در سراسر منطقه به خصوص روسیه دیده می شود. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که یکی از نمایندگان این حزب در پارلمان اوکراین، هولوکاست را "دوره روشنی" در تاریخ اروپا خوانده و اوله تیاهنیبوک، رهبر این حزب هرگز امضای یک نامه سرگشاده را تکذیب نکرده است. در این نامه نوشته شده بود یهودیان سراسر اوکراین را تسخیر کرده و مرتکب نسل کشی علیه اوکراینی ها خواهند شد. این حزب همچنین تلاش می کند تعداد پست های دولتی به نسبت قومیت را محدود کند. پرفسور عمار می گوید قوی شدن حزب اسوبودا حائز اهمیت بسیار است و نباید در این قضاوت که این حزب در حال "تکامل" است عجله کرد. پرفسور عمار می افزاید هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم عقاید افراطی و خطر این حزب کاهش یافته است. اعضای حزب اسوبودا، فاشیست های شریر و خشن نیستند و ممکن است در طول زمان تغییر کنند. ولی در حالی که بحران اوکراین جدی تر می شود و راست های افراطی به صورت "واحدهای دفاع شخصی" به کنترل خیابان های کیف کمک می کنند، باید از نزدیک آنان را تحت نظر داشت.
روسیه به رهبران جدید اوکراین و تظاهرکنندگان و مخالفینی که دولت ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهوری این کشور را سرنگون کردند، برچسب فاشیست زده است. ولی نقش راست های افراطی در بحران اخیر اوکراین چیست؟
راست‌های افراطی اوکراین؛ کم شمار ولی اثرگذار
در برزیل که رئیس‌جمهوری آن همچنان در برابر توصیه‌های متخصصان مقاومت می‌کند، رکورد ۴۰۰۰ مرگ در یک روز ثبت شده است روز جمعه، نهم آوریل، دکتر تدروس گبریسیوس، دبیرکل سازمان جهانی بهداشت گفت هدف او برای آغاز دریافت واکسن کرونا از سوی همه کشورهای جهان طی ۱۰۰ روز نخست سال جاری میلادی برآورده نخواهد شد چرا که هنوز ۱۴ کشور جهان حتی یک دوز واکسن کرونا هم دریافت نکرده‌اند. به گفته این مقام سازمان ملل متحد، نابرابری و شکاف میان توزیع واکسن در کشورهای متمول و فقیر، بسیار نابرابر و ناعادلانه است. به گزارش سازمان ملل در حالی که در کشورهای متمول تقریبا از هر ۴ نفر یکی واکسن زده، در کشورهای فقیر این آمار یک در میان ۵۰۰ نفر است. کوواکس، مکانیسمی بین‌المللی که برای توزیع واکسن کرونا به کشورهای فقیر و در حال توسعه ایجاد شده برآورد کرده بود که تا روز دهم آوریل که یکصدمین روز سال ۲۰۲۱ است ۱۰۰ میلیون دوز واکسن به کشورهایی که هنوز تولید ملی ندارند ارسال کند اما تاکنون تنها توانسته ۳۸ میلیون دوز توزیع کند. در تحولی دیگر، نهاد پزشکی اتحادیه اروپا گفته به گزارش‌ها درباره به وجود آمدن لخته خون در پی تزریق واکسن تولیدی شرکت جانسون و جانسون رسیدگی می‌کند. بنابر گزارش این نهاد تاکنون ۴ مورد لخته شدن خون که یکی از آنها در دوره آزمایش بالینی واکسن و سه مورد دیگر در جریان تزریق این واکسن در آمریکا روی داده دریافت کرده و آنها را پیگری خواهد کرد. یکی از این ۴ مورد، مرگ‌بار شده است. آمریکا تا کنون ۵ میلیون دوز واکسن جانسون و جانسون به مردم این کشور تزریق کرده است. شرکت داروسازی جانسون و جانسون و اتحادیه اروپا می‌گویند هنوز هیچ شواهدی مبنی بر ارتباط میان این موارد لخته خون و تزریق واکسن پیدا نشده است. اتحادیه اروپا هم برای واکسن جانسون و جانسون مجوز اضطراری صادر کرده اما به علت مشکلاتی که در تولید به موقع آن به وجود آمده هنوز سفارش عمده‌ای دریافت نکرده است. همزمان در آمریکا رسانه‌ها می‌گویند توزیع واکسن جانسون و جانسون در آمریکا طی هفته پیش رو با مشکل روبرو خواهد شد چرا که یکی از کارخانه‌های تولید این واکسن، واقع در شهر بالتیمور، دچار اشتباه شده و ناچار است حدود ۱۵ میلیون دوز تولیدی را کنار بگذارد. در تورنتو، استادیوم هاکی روی یخ به مرکز بزرگ تزریق واکسن کرونا اختصاص یافته و امید می‌رود روند تزریق واکسن در روزهای آینده شتاب گیرد شتاب سرایت ویروس از سرعت واکسیناسیون در کانادا پیشی گرفته است روند کند تزریق واکسن در کانادا باعث شده نرخ ابتلا به این ویروس، به ویژه گونه‌های جهش یافته بریتانیایی، آفریقای جنوبی و برزیلی آن در این کشور افزایش یابد به طوری که پیش‌بینی شده نرخ ابتلا در کانادا به زودی برابر با آمریکا شود و بلکه از آن بالا بزند. در استان انتاریو که بیش از ۱۴ میلیون جمعیت دارد، دولت یک بار دیگر قرنطینه و محدودیت‌های سراسری و جدی را آغاز کرده. کارشناسان می‌گویند با روند کند واکسیناسیون، چاره‌ای جز کم کردن ارتباطات اجتماعی با هدف کنترل شیوع ویروس وجود ندارد. نرخ ابتلا در کانادا هم اکنون حدود ۱۸۰ مورد در یک میلیون نفر است. این نرخ در آمریکا این روزها حدود ۱۹۶ مورد در یک میلیون نفر است؛ آماری امیدوارکننده برای این کشور که در ماه ژانویه ۷۰۰ مورد در یک میلیون نفر را ثبت کرده بود. کانادا تاکنون بیش از یک میلیون مبتلا به کووید۱۹ و ۲۳ هزار مرگ مرتبط با کرونا را ثبت کرده است.
با ورود به یکصدمین روز سال ۲۰۲۱، کرونا و پیامدهای آن همچنان سرتیتر اخبار جهان است. سازمان جهانی بهداشت با اشاره به همین روز - شنبه ۱۰ آوریل- از نابرابری در توزیع واکسن میان کشورهای متمول و فقیر گلایه کرده و همزمان اتحادیه اروپا از رسیدگی به موارد لخته خون این بار در میان دریافت‌کنندگان واکسن شرکت جانسون و جانسون خبر داده است. همزمان در کانادا که حدودا ۱۰ برابر جمعیت مردم این کشور واکسن کرونا خریداری کرده، روند آهسته واکسیناسیون باعث شده گونه‌های جدید ویروس کرونا با شتاب بیشتری گسترش پیدا کنند به طوری که در تورنتو، پر جمعیت ترین شهر کانادا، محدودیت‌های آمد و شد یک بار دیگر به شکل حداکثری به اجرا گذاشته شده و مدارس تعطیل و مراکز تجاری غیرضروری بسته شده است.
آخرین‌های کرونا؛ بی‌عدالتی در دسترسی جهانی به واکسن و نزدیک شدن نرخ ابتلای کرونا در کانادا به آمریکا
وی اقدام شورای نگهبان در رد صلاحيت بسياری از داوطلبان نامزدی در انتخابات، از جمله زنان را محدود کننده حق انتخاب مردم ايران دانست و گفت اگر مردم ايران بخواهند در تعيين سرنوشت کشورشان کاملاً آزاده دست به انتخاب بزنند بايد اين امکان به آنان داده شود که بتوانند به نامزدهايی با ديدگاههای سياسی متفاوت و گوناگون رأی دهند نه اينکه به تعدادی نامزد دستچين شده. آقای استرا در عين حال ابراز اميدواری کرد که ايران در دوران رياست جمهوری محمود احمدی نژاد گامهای اوليه را بسوی رفع نگرانيهای جامعه جهانی در مورد برنامه اتمی اين کشور و همچنين سياستهای آن در قبال تروريسم، حقوق بشر و روند صلح خاورميانه بردارد. وی اعلام کرد که دولت بريتانيا و متحدان اروپايی اش برای تشويق ايران بسوی برآورده کردن اين خواستها بکوشند، به گونه ای که ايران بتواند در جامعه جهانی جايگاهی را که مستحق آن است بازيابد. واکنش آمريکا جوان مور، يکی از سخنگويان وزارت امور خارجه آمريکا نيز پيش از وزيرخارجه بريتانيا، نتيجه انتخابات رياست جمهوری ايران را "از ابتدا مخدوش" خوانده و گفته بود اين انتخابات نشان داد که اين کشور خارج از جريان آزادی و دموکراسی که در کشورهای ديگر منطقه از جمله عراق و افغانستان رايج است حرکت می کند. اظهارات اين مقام آمريکايی واکنش وزارت امورخارجه ايران را به همراه داشت که از دولتمردان آمريکايی خواست به رأی مردم ايران احترام گذاشته، از دخالت در امور ايران پرهيز کنند. حميدرضا آصفی، سخنگوی وزارت امورخارجه ايران در پاسخ به سخنان اين سخنگوی وزارت خارجه آمريکا گفت: "حضور گسترده مردم ايران در دو دور انتخابات حاکی از علاقمندی آنان به تعيين سرنوشت خود و مخالفت آشکار با سياستهای آمريکاست". اين سخنگوی آمريکايی گفته است که کشورش دولت جديد ايران را بر اساس عملکرد آن مورد قضاوت قرار می دهد اما همچنان ترديد دارد که ايران به برآوردن خواسته های مردم خود يا رفع نگرانيهای جامعه بين الملل علاقمند باشد. وی گفته است که به اعتقاد دولت آمريکا، مردم ايران حق دارند برای خود تصميم بگيرند و آينده خود را تعيين کنند. در مقابل اين اظهارات، آقای آصفی گفته است که دولتمردان آمريکا از ابتدا رويکردی مداخله‌ جويانه نسبت به انتخابات ايران داشته‌ و در مسيری کاملاً غلط حرکت کرده‌ اند، چراکه به گفته وی، "پيش از اين کليه مسئولان آمريکايی از نمايشی و قابل پيش‌ بينی بودن نتايج انتخابات صحبت کرده بودند، اما اکنون سخنگوی وزارت امورخارجه آمريکا در تناقضی آشکار اعلام می ‌کند اين پيروزی اتفاقی غيرمنتظره بود". سخنگوی وزارت خارجه ايران به مقامات آمريکايی توصيه کرده که ياد بگيرند با احتياط تر و با اطلاعات کامل سخن بگويند و از سطحی نگری پرهيز کنند تا ناچار به اصلاح مواضع خود نباشند. جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا نيز در آستانه دور اول انتخابات رياست جمهوری ايران در هفته پيش، با صدور بيانيه ای نحوه برگزاری انتخابات رياست جمهوری در ايران را مورد انتقاد قرار داده و گفته بود که روند برگزاری انتخابات ايران با معيارهای اوليه دموکراسی منطبق نيست. وی افزوده بود که قدرت در ايران در دست معدود افراد غيرمنتخب قرار دارد که قدرت خود را از طريق انتخاباتی غيردموکراتيک تثبيت می کنند. همچنين، کاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريکا در آستانه سفر به منطقه خاورميانه، ضمن اشاره به رد صلاحيت نامزدهای انتخاباتی در ايران گفته بود مسئله غم انگيز در ايران اين است که اين کشور به جای پيشروی به جلو، به عقب حرکت می کند. خانم رايس گفته بود در شرايط کنونی، دشوار بتوان نتايج انتخابات ايران را مشروع دانست. در آن زمان، حميدرضا آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران در واکنش به اظهارات جورج بوش و کاندوليزا رايس گفت در انتخابات ايران هفت نامزد به رقابت پرداخته اند در حالی که انتخابات رياست جمهوری آمريکا با شرکت دو يا سه نامزد برگزار می شود. آقای آصفی گفت در حالی که متحدان اصلی آمريکا رژيمهای ديکتاتوری اند، اين کشور نمی تواند در مورد دموکراسی ابراز نگرانی کند. خدمات
با اعلام نام محمود احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات رياست جمهوری ايران، جک استرا وزير خارجه بريتانيا روند اين انتخابات را از لحاظ معيارهای بين المللی دارای "نارسايی" توصيف کرد و گفت اين انتخابات با توجه به شکاياتی که مبنی بر دخالت گسترده نيروهای مسلح در دور نخست آن صورت گرفت، حتی پيش از برگزاری دور دوم چهره مخدوشی پيدا کرده بود.
ابراز تأسف بريتانيا از 'نارسايی' در انتخابات رياست جمهوری ايران
آینده عراق با وجود چالش‌های اقتصادی، سیاسی و امنیتی متعدد پیچیده شده است این کشور در سال‌های گذشته با پاره‌ای از مشکلات اقتصادی، سیاسی، امنیتی، منطقه‌ای و اجتماعی دست و پنجه نرم کرده است که بعید است در آینده نزدیک رفع و رجوع شوند. پیامدهای اقتصادی و بهداشتی همه‌گیری کووید-۱۹، ادامه اعتراضات ضددولتی، تنش فزاینده بین دولت و گروه‌های شبه‌نظامی، و مسائل دیگر فشاری بی‌پایان به این کشور وارد کرده است و سالی سخت در پیش روی آن است. امنیت شکننده داعش همچنان تهدیدی قابل توجه برای امنیت عراق محسوب می‌شود، مخصوصا در مناطقی که قبلا تحت تسلط این گروه تندرو سنی بودند. این گروه همچنان به نیروهای امنیتی و شبه‌نظامیان حشد شعبی حمله می‌کند و گروگان‌گیری از غیرنظامیان ادامه دارد. عملیات‌ نظامی نیروهای امنیتی و یگان‌های حشد شعبی علیه نیروها و دسته‌های باقی‌مانده داعش به کمتر شدن تهدید این گروه که به نظر می‌رسد تاکتیک‌های خود را عوض کرده است منجر نشده است. ناظران عقیده دارند که شیوع کووید-۱۹ فرصت مناسبی در اختیار داعش گذاشت. بنا بر گزارش‌ها، نیروهای امنیتی از نواحی غیرشهری عقب نشسته‌اند تا بر اجرای فرمان قرنطینه و تامین امنیت شهرها نظارت کنند. این تصمیم باعث آسیب‌پذیر شدن مناطق دیگر در برابر داعش شده است. کارشناسان تخمین می‌زنند که حدود ۳٫۵۰۰ تا ۴٫۰۰۰ نفر از اعضای این گروه در نواحی غربی و شمالی عراق پخش شده‌اند، مخصوصا در مناطق مرزی و شهرها و روستاهایی که ساکنانشان در پی آوارگی هنوز به خانه‌های خود برنگشته‌اند. علاوه بر این، گفته می‌شود که این گروه مجددا دارد از بین فرزندان اعضای کشته‌شده خود و اردوگاه‌های آوارگان نیرو می‌گیرد. شبه‌نظامیان مصطفی کاظمی، نخست‌وزیر عراق، همچنان با گروه‌های قدرتمند شبه‌نظامی درگیر است برخی از دسته‌های حشد شعبی که از طرف ایران حمایت می‌شوند چنان قوی شده‌اند که دولت بعضا در برابرشان ضعیف به نظر می‌رسد و توان اعمال قانون را ندارد. در پی ترور قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، یکی از رهبران گروه‌های شبه‌نظامی، در حمله پهپادی آمریکا در ژانویه ۲۰۲۰، حمله‌های موشکی به سفارت آمریکا در بغداد و پایگاه‌های نظامی این کشور بیشتر شده است، و شبه‌نظامیان حامی ایران در اغلب موارد به اجرای اینگونه حمله‌ها متهم می‌شوند. بعد از این که یکی از اعضای گروه عصائب اهل حق، یکی از گروه‌های کلیدی حشد شعبی، در ماه دسامبر به اتهام دست داشتن در حمله موشکی به سفارت آمریکا بازداشت شد، شبه‌نظامیان با وانت‌ها و سلاح‌های گوناگون خود در خیابان‌های بغداد رژه رفتند و قدرت خود را به رخ کشیدند. چند ویدیو از شبه‌نظامیانی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که صورت خود را پوشانده بودند و مصطفی کاظمی، نخست‌وزیر عراق، را تهدید می‌کردند و می‌گفتند که منتظر نشسته‌اند تا قیس خزعلی، رهبر این گروه، "فرمان پیشروی" را صادر کند. کاظمی نیز در واکنش گفت که دولت "در صورت نیاز برای یک رویارویی قاطع آماده است". قیس خزعلی در ماه ژوئن نیز در پیامی ویدیویی از آقای کاظمی خواسته بود که حمله به نیروهای آمریکایی را "نادیده بگیرد". او با ادبیاتی جسورانه گفت که بازداشت حتی یک عضو از "مقاومت... در تاریخ دولت‌های عراق بی‌سابقه است و در آینده نیز چنین اتفاقی نخواهد افتاد... دولت تو کوچکتر از این حرف‌ها است". خزعلی این ویدیو را بعد از آن منتشر کرد که تنی چند از اعضای کتائب حزب‌الله، یکی دیگر از گروه‌های قدرتمند شبه‌نظامی، بازداشت شدند. کتائب حزب‌الله نیز مخالف نخست‌وزیر است و او را به دست داشتن در ترور سلیمانی و المهندس متهم می‌کند. آقای کاظمی در زمان ترور این دو نفر رئیس سازمان اطلاعات ملی عراق بود. رهبران این گروه با زبانی جسورانه و محکم آقای کاظمی را خطاب قرار می‌دهند. روز ۲۶ دسامبر، حساب توییتری ابوعلی عسکری، مسئول امنیتی کتائب حزب‌الله، با تهدید نخست‌وزیر گفت که اگر او در برابر "مقاومت" بایستد، "گوش‌هایش را خواهند برید". رسانه‌های محلی می‌گویند که حداقل ۳۰ کمیته تحقیقاتی برای بررسی اقدامات خشونت‌بار و حمله به سفارت و نیروهای آمریکایی ایجاد شده است. اما هنوز نه نتیجه‌ای اعلام شده است و نه تقصیر به گردن گروهی انداخته شده است. گروه‌های مسلح جدید ما در ماه‌های اخیر شاهد ظهور گروه‌های شبه‌نظامی شیعه جدیدی بوده‌ایم که اغلب از شعارها و ایدئولوژی شبه‌نظامیان طرفدار ایران پیروی می‌کنند. گردان‌های انقلاب ۱۹۲۰ که به قیام عراقی‌ها علیه بریتانیا اشاره دارد؛ اتحاد انقلابیون؛ مشت رهبری که بعضا با نام مشت مهدی نیز خوانده می‌شود؛ و اصحاب کهف، مدعی اجرای حملات موشکی به سفارت آمریکا و پایگاه‌های نظامی این کشور، و همچنین کاروان‌های تدارکاتی ائتلاف علیه داعش شده‌اند. چارچوب فکری بیشتر این گروه‌ها همان چیزی است که در عراق به ایدئولوژی ولایی معروف است که به نظریه ولایت فقیه در ایران اشاره دارد. عملیات‌ها و فعالیت‌های آن‌ها، از جمله حمله‌های موشکی، به نظر می‌رسد که یک هدف مشترک را دنبال می‌کند - تهدید نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و درخواست اخراج آن‌ها. گروه دیگری نیز به نام رب‌الله در ماه‌های اخیر پا به صحنه گذاشته است و از حشد شعبی دفاع می‌کند. اعضای این گروه لباس‌های سیاهی می‌پوشند که کلمه رب‌الله پشتشان نوشته شده است. این گروه به ضرب و شتم معترضان و حمله به دفاتر شبکه‌های تلویزیونی عراقی و خارجی‌ متهم شده‌اند که ظاهرا از اعتراضات مردمی حمایت می‌کنند و مخالف نفوذ ایران در این کشورند. آن‌ها در عین حال اعتراضاتی نیز در برابر سفارتخانه‌های آمریکا و فرانسه در بغداد ترتیب دادند. اعضای این گروه در اقدامات خشونت‌بار دیگری نیز دست داشته‌اند که به نظر می‌رسد نتیجه علاقه آن‌ها به ایفای نقش به عنوان پلیس مذهبی باشد. در شبکه‌های اجتماعی ویدیوهایی منتشر شده است که اعضای این گروه را در حال تخریب یک آرایشگاه و می‌خانه نشان می‌دهند. آن‌‌ها همچنین زنانی را که گفته می‌شود در یک سالن ماساژ در بغداد کار می‌کنند کتک می‌زنند. ناظران می‌گویند عملکرد رب‌الله مانند بسیج در ایران است، و بعضی از مفسران این گروه را به عنوان بسیج عراق معرفی می‌کنند. کاربران شبکه‌های اجتماعی نیز از این گروه با عنوان داعش شیعه یاد می‌کنند. چالش‌های اقتصادی همه‌گیری کووید-۱۹ وضعیت اقتصاد خسته عراق را بدتر کرده است. ۹۰ درصد درآمد این کشور از محل صادرات نفت تامین می‌شود. ناآرامی‌ها در عراق به خاطر بدتر شدن شرایط اقتصادی و فساد ادامه دارد کاهش قیمت نفت، به همراه برنامه اوپک پلاس برای کاهش تولید، باعث شده است که این کشور نتواند حقوق کارمندان دولت و بازنشستگان را پرداخت کند. با وجود افزایش نسبی قمیت‌ها در پی آغاز روند واکسیناسیون در بعضی کشورها، هنوز مشخص نیست که آیا بازار نفت در آینده نزدیک شاهد بازگشت قیمت‌ها به وضعیت سابق خواهد بود یا نه. در واکنش به این مشکل، عراق به استقراض داخلی و کاهش حدود ۲۰ درصدی ارزش پولی ملی رو آورده است، تصمیمی که به افزایش قیمت‌ها و اعتراض به تاخیر در پرداخت دستمزدها منجر شد. بحران اقتصادی و مالی در عین حال باعث شده است که پرداخت حقوق کارمندان دولت در اقلیم کردستان نیز به تاخیر بیافتد و این منطقه نیز شاهد اعتراض و درگیری بوده است. علاوه بر این، رابطه اقلیم کردستان با دولت مرکزی در بغداد از زمان برگزاری همه‌پرسی مشورتی استقلال در سپتامبر ۲۰۱۷ سرد باقی مانده است. در کنار چالش‌های اقتصادی، کمبود مزمن آب و برق نیز بعید است که فعلا برطرف شود. چالش‌های سیاسی مشکلات اقتصادی و وضع بد خدمات عمومی که از اکتبر ۲۰۱۹ به اعتراضات ضددولتی منجر شده‌اند بزرگترین نیروی محرک تغییرات سیاسی در این کشور بوده‌اند. در واکنش به این اعتراضات، پارلمان نظام انتخاباتی را تغییر داد و رای به افراد را جایگزین رای به احزاب کرد. "ما وطن می‌خواهیم" هنوز یکی از شعارهای کلیدی معترضان عراقی است این نظام جدید انتخاباتی قرار است پایانی باشد بر نفوذ احزاب و گروه‌های اسلام‌گرای شیعه که مقصر فساد گسترده در این کشور قلمداد می‌شوند و نظام انتخاباتی سهمیه‌ای این کشور که از زمان حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ مورد استفاده بوده است. این نظام انتخاباتی جدید قرار است در ژوئن ۲۰۲۱ برای اولین بار در جریان یک انتخابات زودهنگام که به فرمان آقای کاظمی یک سال جلوتر از موعد برگزار خواهد شد استفاده شود. اما مقامات می‌گویند که محدودیت‌های تدارکاتی، مالی و بهداشتی ناشی از تمهیدات مربوط به کووید-۱۹ شاید مانع از اجرای این انتخابات شود. ادامه اعتراضات ضددولتی همچنان چالشی برای دولت محسوب می‌شود که ظاهرا توان اعمال اصلاحات ملموس سیاسی و اقتصادی را ندارد. امید چندانی به نتیجه انتخابات پیش رو نمی‌رود، چرا که ظهور چهره‌ها و گروه‌های سیاسی جدید در شرایط فعلی ممکن نیست. آوارگان داخلی وزارت مهاجرت و آوارگان عراق در ماه نوامبر تصمیم گرفت که تمامی ارودگاه‌هایی را که برای آوارگان ایجاد شده بود در اوایل سال ۲۰۲۱ تعطیل کند. در جریان تسخیر بخش بزرگی از عراق توسط داعش و نبردهایی که برای عقب راندن این گروه صورت گرفت، بیش از سه میلیون نفر از مردم عراق خانه‌های خود را ترک کردند و در داخل این کشور آواره شدند. دولت از چند وقت پیش از این آوارگان خواسته است که به خانه‌های خود بازگردند، و نظر وزارتخانه بر این است که آن‌ها باید در بازسازی خانه‌های خود مشارکت کنند. اما ویرانی شهرهایشان و نبود زیرساخت‌های لازم و امنیت به این معنی است که بسیاری از این آوارگان ترجیح می‌دهند که در اردوگاه‌ها باقی بمانند. اما این آوارگان یک مشکل اجتماعی نیز دارند. تعداد زیادی از آن‌ها با داعش ارتباط دارند و بسیاری از زنان بیوه از جنگجویان داعش بچه‌دار شده‌اند و ساکنان شهرهایشان دوست ندارند آن‌ها به خانه‌هایشان برگردند. با وجود تلاش‌هایی که برای کسب اجازه از برخی رهبران طایفه‌ای برای بازگشت خانواده‌های داعشی صورت گرفته است، حل این مساله مستلزم اجرای برنامه‌های ادغامی کوتاه‌مدت و بلندمدت است. نگرانی مقامات از این است که ادامه آوارگی این خانواده‌ها شاید به ظهور نسل جدیدی از داعش منجر شود.
انتظار می‌رود که عراق در سال ۲۰۲۱ با چالش‌های هنگفتی روبه‌رو شود که ممکن است به بی‌ثباتی در این کشور و تضعیف اقتدار دولت دامن بزند.
عراق برای سالی سخت آماده می‌شود
وزیر امور خارجه ایتالیا هم گفته که به اراده سیاسی ایران برای حل و فصل پرونده اتمی اطمینان دارد و ابراز امیدواری کرده است که توافق نهایی اتمی میان ایران و گروه ۱+۵ تا مهلت تعیین شده یعنی سوم آذر (۲۴ نوامبر) حاصل شود. خانم موگرینی همچنین گفته است که مقام های ایتالیا در تماس نزدیک با همتایان ایرانی خود برای چگونگی دستیابی به ثبات در عراق و سوریه هستند. فدریکا موگرینی وزیر امور خارجه ایتالیا که جانشین کاترین اشتون، مسئول فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا شده، اواخر سال میلادی جاری فعالیتش را در سمت جدید آغاز می‌کند. رسانه های ایران می گویند احتمال دارد آقای ظریف در مدت اقامت در ایتالیا دیداری هم از واتیکان مقر پاپ رهبر کاتولیک‌های جهان داشته باشد. این دومین دیدار آقای ظریف از ایتالیا ظرف کمتر از یک سال گذشته است. آقای ظریف پیش از دیدار از ایتالیا، برای دیدار با مقام های لوکزامبورگ به این کشور سفر کرده بود. وزیر امورخارجه ایران پیش از ترک لوکزامبورگ گفته بود که از نظر جمهوری اسلامی ایران موضوع پرونده اتمی قابل حل است و این کشور برای حل موضوع "اراده جدی" دارد. آقای ظریف طی هفته جاری در بلژیک با مقام های این کشور و همچنین مقام های اتحادیه اروپا دیدار کرده بود. دیدار آقای ظریف با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سرپرست گروه ۱+۵، با هدف تعیین دستور کار مذاکرات اتمی آتی انجام شد که قرار است در ماه جاری میلادی در نیویورک برگزار شود. در حالی که ایران و گروه ۱+۵ به زمان برگزاری دور هشتم مذاکرات جامع اتمی با هدف حل و فصل نهایی پرونده اتمی نزدیک می شوند، مقام های وزارت خارجه ایران گفت وگو با همتایان اروپایی خود را به طور فشرده آغاز کرده اند. همزمان با سفر آقای ظریف به سه کشور اروپایی، مجید تخت روانچی و عباس عراقچی معاونان او هم در چک و فرانسه، سرگرم مذاکره درباره پرونده اتمی ایران هستند.
محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران گفته که امیدوار است انتخاب فدریکا موگرینی، وزیر خارجه ایتالیا به سمت مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، باعث بهبود روابط دو طرف شود. آقای ظریف در یک کنفرانس خبری مشترک با خانم موگرینی در رم گفت بحران در سوریه و عراق نشان می‌دهد ایران و اتحادیه اروپا با چالش‌های مشترکی مواجهند.
ابراز امیدواری ظریف به بهبود روابط ایران و اروپا در دوره موگرینی
چرا این دختران ربوده شدند؟ بوکو حرام در زبان محلی هوسایی یعنی "آموزش غربی حرام" است. بنابراین این آدم ربایی نشان دهنده عمق نفرت این گروه از تحصیلات به سبک غربی است. بعلاوه از جمله آموزه های اسلامی سنتی این گروه این است که جای زنان در خانه است. این گروه پیکارجو پیش از این نیز به مدرسه‌ها حمله کرده‌اند. مدرسه چیبوک، که در میانه برگزاری امتحانات آخر سال برای دانش آموزان دختر مسلمان و مسیحی بود، یکی از تنها مدرسه‌های استان دورافتاده برنو بود که در این زمان همچنان باز بوده و فاقد تدابیر امنیتی برای شب‌ها بوده است. آیا بوکو حرام پیش از این نیز دختران را ربوده است؟ هنگامی که بوکو حرام در ماه مارس به یک مدرسه شبانه روزی در یوبه حمله کرد، دست کم ۲۹ مرد را کشت – ولی به دختران رحم کرد و در عوض به آن‌ها دستور داد که به خانه رفته و ازدواج کنند. برخی تحلیلگران معتقدند که بوکو حرام احساس می‌کند که به این دستور بی توجهی شده و آدم ربایی در چیبوک اقدامی انتقامجویانه برای تأکید بر اراده آن‌ها بوده است. با این حال این‌گونه آدم ربایی ها بی سابقه نیست – در ماه مارس ۲۰۱۳، بوکو حرام با انتشار ویدیویی اعلام کرد که در پاسخ به دستگیری همسران و فرزندان اعضای این گروه، چندین زن و کودک – از جمله دختران نوجوان – را ربوده است. در آن زمان این‌ گروه اعلام کرد که با این افراد بعنوان برده رفتار خواهد کرد – چیزی که درباره دختران چیبوک نیز گفته شده است. این موضوع باعث گمانه زنی ها درباره آن شده است که بوکو حرام معتقد به این اعتقاد قدیمی اسلامی است که زنانی که در جنگ دستگیر می‌شوند، بخشی از "غنائم جنگی" به حساب می‌آیند. آیا تا کنون هیچ کدام از گروگان های بوکو حرام آزاد شده‌اند؟ جیکوب زن، تحلیلگر مسائل بوکو حرام در ایالات متحده، می‌گوید که در چند مورد "معامله های پایاپای" صورت گرفته که در طی آن هر دو طرف، پیکارجویان و نیروهای امنیتی، افراد تحت بازداشت خود را آزاد کرده‌اند. در ماه فوریه ۲۰۱۳، بوکو حرام یک خانواده ۷ نفره فرانسوی با چهار کودک ۵ تا ۱۲ ساله را، در حالی که مشغول بازدید از یک پارک جنگلی در کشور همسایه کامرون بودند، ربود. آن‌ها اندکی بعد آزاد شدند. در آن زمان خبرگزاری رویترز گزارش کرد که شاهد یک سند دولتی بوده که نشان می‌داده برای آزادی این خانواده ۳ میلیون دلار خون بها پرداخت شده است. دولت های فرانسه و کامرون این ادعا را تکذیب کردند. در ماه ژانویه امسال، ژرژ وان دن بوش، کشیش فرانسوی، پس از طی نزدیک به هفت هفته در اسارت بوکو حرام، آزاد شد. این بار نیز فرانسه پرداخت خون بها را تکذیب کرد. چه اقدامی برای آزادی دختران دانش آموز در دست انجام است؟ دولت می‌گوید که با احتیاط در حال اقدام است و قصد ندارد کاری کند که باعث شود ربایندگان این دختران را بکشند. در ماه مارس ۲۰۱۳، یک گروه پیکارجوی دیگر در نیجریه به نام جماعت انصار المسلمين في بلاد السودان، هفت گروگان خارجی از جمله یک تبعه بریتانیا را پس از متهم کردن نیروهای بریتانیایی و نیجریه ای به تلاش برای آزادسازی آن‌ها، به قتل رساند. مشکل اصلی دولت نیجریه این است که سرویس های امنیتی این کشور تا کنون در نفوذ به‌ بوکو حرام ناکام بوده‌اند – این در حالی است که این گروه در نفوذ به سرویس های امنیتی موفق بوده است. بنابراین احتمال دسترسی دولت به اطلاعات داخلی درباره فعالیت‌های این گروه ناچیز است. ایالات متحده پیشنهاد کرده تا گروهی متخصص، شامل سربازان و کارشناسان مذاکره با گروگانگیران، را برای کمک به نیجریه بفرستد. بریتانیا نیز می‌گوید که به این کشور کمک می‌کند. تصویربرداری هوایی و ماهواره ای در این مورد فایده چندانی ندارد، چرا که این منطقه پوشیده از جنگل های انبوه است. دختران ممکن است کجا باشند؟ آدم ربایان احتمالاً در قالب ده‌ها دسته متفرق شده‌اند که هر کدام یک یا دو دختر را با خود به همراه دارند. گمان می‌رود که آن‌ها اکنون در جنگل ۶۰ هزار کیلومتر مربعی سامبیسا، مخفیگاه اصلی شان در نزدیکی مرز کامرون، پراکنده شده‌اند. جیکوب زن می‌گوید که آزادسازی این دختران ممکن است بیش از یک دهه به طول بیانجامد. او وضعیت نیجریه را به اوگاندا تشبیه می‌کند. در آنجا "ارتش مقاومت خدا" (ال آر اِی) که برای برقراری حکومتی مسیحی مبارزه می‌کند، در ربودن کودکان و استفاده از آن‌ها بعنوان سرباز، برده جنسی و خدمتکار خبره شده است. آدم ربایان ال آر ای در جنگل های انبوه و مناطق مرزی به راحتی با کودکان ربوده شده عبور و مرور می‌کنند. برخی از این کودکان موفق به فرار می‌شوند؛ برخی دیگر نیز طی معامله های صلح آزاد می‌شوند، ولی بسیاری از آن‌ها تمام عمر خود را در اسارت سپری می‌کنند. چرا تشخیص تعداد دختران گم شده انقدر سخت است؟ پنجاه و هشت دختر فرار کرده‌اند؛ برخی از آن‌ها از پشت کامیون هایی که در آن‌ها حمل می‌شدند به پایین پریده اند. یکی از آن‌ها به بی بی سی می‌گوید: "ما به جنگل پناه بردیم و تا طلوع آفتاب در آنجا ماندیم تا اینکه بتوانیم به خانه بازگردیم." خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرده است که یک گروه میانجی با ربایندگان در ارتباط است. آن‌ها می‌گویند که دو نفر از دانش آموزان در اثر گزیدگی توسط مار جان باخته اند و ۱۱ نفر از آن‌ها بیمارند. ولی تعداد دخترانی که همچنان در اسارتند مشخص نیست. کودکان مناطق اطراف در زمانی که بوکو حرام به این مدرسه حمله کرده بود، سر جلسه امتحانات خود بودند. اسناد مدرسه در طول حمله به آتش کشیده شده است و به گفته مسئولان، این موضوع تشخیص تعداد کودکان ربوده شده را سخت می‌کند. مسئولان همچنین می‌گویند که ممکن است تعداد بیشتری از کودکان فرار کرده باشند، ولی والدین آنها بازگشتشان را به مقامات گزارش نداده باشند. واکنش مردم نیجریه چگونه بوده است؟ همراه با خشم. جامعه نیجریه دارای گسست های عمیق مذهبی و قومیتی است، ولی تمام گروه‌های اصلی آن در جهت فشار آوردن به دولت برای آزادسازی این کودکان متحد شده‌اند. در شبکه‌های اجتماعی اعتراضاتی با هشتگ #BringBackOurGirls سازماندهی شده است. منتقدان رئیس جمهور گودلاک جاناتان می‌گویند که دولت در برخورد با مسأله ناتوان بوده و او باید، به جای نامزد شدن دوباره در انتخابات سال دیگر، استعفا بدهد. متحدان او در پاسخ می‌گویند که آدم ربایی در استان تحت کنترل مخالفان او اتفاق افتاده و این بیشتر نشان دهنده ضعف مخالفان است تا دولت فدرال. آیا کار دیگری از دست دولت بر نمی‌آید؟ در ماه مارس ۲۰۱۳، گودلاک جاناتان در سه استان مورد تهاجم (برنو، یوبه و آداماوا) اعلام وضعیت اضطراری کرد، ولی بوکو حرام پاسخ این اقدام را با تشدید حملات خود داد و از آن زمان حملات به خونین‌ترین مرحله خود رسیده است. تنها امسال بیش از ۱۵۰۰ نفر در خشونت ها جان باخته اند. نیروهای دولتی می‌گویند که از کمبود منابع رنج می‌برند و فاقد تسلیحات کافی برای مقابله با بوکو حرام اند. این گروه نه تنها مانند یک جنبش چریکی عمل می‌کند، بلکه به یک ارتش دارای نیروی زمینی نیز شبیه است. صدها نفر از سربازان این گروه، به همراه کامیون های نظامی و زره پوش های مجهز به تیربار در روستاها رژه رفته‌اند. بنابراین می‌توان گفت که این گروه دارای زرادخانه ای است شبیه به آنچه که در یک ارتش ملی یافت می‌شود. آنها چگونه انقدر قدرتمند شدند؟ مشخص نیست که بوکو حرام تسلیحات و منابع مالی خود را از کجا تأمین می‌کند – ممکن است بخشی از این پول از ربایندگی های اخیر افراد خارجی بدست آمده باشد. دولت معتقد است که برخی سیاستمداران و نیروهای امنیتی خائن از این گروه حمایت می‌کنند – و اینکه آن‌ها با گروه‌های جهادی مانند الشباب در سومالی و القاعده در مغرب اسلامی نیز وارد ائتلاف شده‌اند. با اینکه برخی این ادعا را زیر سؤال می‌برند، پیچیده‌تر شدن حملات این گروه – از جمله بمب گذاری و ترور افراد – نشان می‌دهد که آن‌ها از خارج آموزش داده شده‌اند. همچنین بنا بر گزارش های تأیید نشده آن‌ها از میان افراد فقیر کشورهای همسایه، از جمله چاد و نیجر، عضوگیری کرده و به آن‌ها در ازای مبارزه حقوق می‌دهند. زندگی روزمره در شمال شرق نیجریه چگونه است؟ نیجریه بزرگترین اقتصاد آفریقا و یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت در جهان است، ولی شمال شرقی این کشور – که بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند – نسبت به سایر کشور کمتر توسعه یافته است. اکنون نیز پولی که باید صرف توسعه زیرساخت ها می‌شد، خرج بودجه فزاینده امنیتی و بازسازی خانه‌های آسیب دیده در حملات پیکارجویان می‌شود. دولت می‌گوید که این حملات از ابتدای امسال باعث آواره شدن حدود ۲۵۰ هزار نفر شده است و بیش از ۳ میلیون نفر با بحران انسانی مواجه شده‌اند. بوکو حرام حملات شدیدی را متوجه روستاها کرده و طی آن‌ها به قتل و غارت و سوزاندن خانه‌ها در جوامع مسیحی و مسلمان اقدام می‌کند. این گروه همچنین در شهرهای کوچک به بازارها برای آذوقه، به بانک ها برای پول و به پاسگاه های پلیس برای اسلحه، حمله می‌کند. آیا بوکو حرام در نیجریه پشتوانه اجتماعی دارد؟ زمانی که این گروه در سال ۲۰۰۲ و در شهر شمالی میدوگوری بعنوان یک فرقه مذهبی سر برآورد، توانست با سرمایه‌گذاری روی خشم و نارضایتی عمومی از فساد، فقر و تصور به حاشیه رانده شدن شمال از سوی دولت فدرال، محبوبیت زیادی کسب کند. با این حال پس از چرخش به سوی روش‌های ستیزه جویانه، ترور رهبران مسلمان میانه رو و بمب گذاری در کلیساها و اماکن عمومی، بیشتر این محبوبیت از میان رفت. اکنون گفته می‌شود که بیشتر سربازان بوکو حرام متعلق به گروه قومیتی کانوری اند که خاستگاه رهبر این گروه، ابوبکر شیکاو، است. او از سلف خود، محمد یوسف که در سال ۲۰۰۹ توسط نیروهای امنیتی کشته شد، بسیار ستیزه‌جو تر است. ایالات متحده برای هرگونه اطلاعات درباره محل اختفای ابوبکر شیکاو ۷ میلیون دلار جایزه تعیین کرده است.
گروه پیکارجوی اسلامگرای بوکو حرام در نیجریه، در روز ۱۴ آوریل، ۲۰۰ دختر دانش آموز را از یک مدرسه شبانه روزی در شهر چیبوک در شمال این کشور ربوده است. تخمین زده می‌شود که بیش از ۲۰۰ پیکارجوی مسلح در نیمه شب برای دزدیدن آذوقه و ربودن این دختران به این مدرسه هجوم آوردند.
آیا دختران ربوده شده نیجریه پیدا می‌شوند؟
اين گردهمايی را مرکز آموزشهای سياسی آلمان فدرال (ب. پ. ب) برگزار کرده و از جمله شرکت کنندگان آن رائول هيلبرگ است که خود در کودکی به دليل سياستهای ضديهودی حکومت آدولف هيتلر در آلمان و اتريش همراه با خانواده اش ناچار به مهاجرت از اتريش به آمريکا شده و کتابش با عنوان "نابودی يهوديان اروپا" از آثار مرجع در زمينه کشتار يهوديان در سرزمينهای تحت تصرف آلمان نازی به شمار می رود. کنگره يهوديان اروپا نيز همايشی را که وزارت امورخارجه ايران تحت عنوان "هولوکاست، چشم انداز جهانی" برگزار کرده محکوم کرده و از دولتهای اروپايی خواستار تحريم محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران شده است. رئيس کنگره يهوديان اروپا که در پاريس استقرار دارد، خطاب به دولتهای اروپايی اعلام کرده است: "اروپا تا چه زمانی می خواهد به تحمل اهانتهايی که حکومت ايران به خاطره بشريت روا می دارد و خطراتی که اين حکومت برای صلح در جهان می آفريند ادامه دهد؟" بسياری از کشورهای جهان هولوکاست را به عنوان واقعيتی غيرقابل انکار پذيرفته اند و در برخی از کشورهای اروپايی همچون آلمان، فرانسه و اتريش حتی عليه کسانی که در مورد اين واقعه تشکيک کنند مجازات تعيين شده است. حدود ده ماه پيش، ديويد اروينگ مورخ سرشناس انگليسی به جرم انکار هولوکاست در دادگاهی در وين، پايتخت اتريش، مجرم شناخته و به سه سال زندان محکوم شد. 67 شرکت کننده از سی کشور جهان در همايشی با عنوان "هولوکاست، چشم انداز جهانی" در تهران گرد هم آمده اند که از جمله آنان، فردريک توبن از استرالياست که در سال 1999 به جرم نفی هولوکاست در آلمان زندانی شد. ديويد دوک، رهبر سابق گروه نژادپرست کوکلاس کلان، خاخام موشه فريدمن از اتريش و روبرت فوريسون، مورخ از دانشگاه سوربن فرانسه از جمله شرکت کنندگان در همايشند. کنگره يهوديان اروپا شرکت کنندگان همايش را "مورخ نما و روشنفکرنما" خوانده است. چند تن از شرکت کنندگان همايش نيز از خاخامهای يهودی عضو اتحاديه موسوم به يوديان ضد صهيونيسم هستند. منوچهر متکی، وزير امورخارجه ايران در افتتاحيه همايش گفته که هدف از برگزاری اين همايش نفی يا اثبات هولوکاست نيست اما علی اکبر محتشمی، رئيس پيشين فراکسيون اصلاح طلبان در مجلس شورای اسلامی ايران، در حاشيه همايش به خبرنگاران گفته که بررسی و تحقيقات نشان خواهد داد که هولوکاست افسانه ‌ای بيش نيست. همايش هولوکاست، واکنش دولتهای جهان را نيز برانگيخته، پيش از برگزاری همايش، وزارت خارجه آلمان با احضار کاردار ايران در اين کشور مراتب اعتراض خود را اعلام کرد. فرانکو فراتينی، مسئول دادگستری اتحاديه اروپا نيز همايش هولوکاست در تهران را محکوم کرده است. شان مک کورمک سخنگوی وزارت خارجه آمريکا نيز اين همايش را "خيلی فجيع" توصيف کرده و گفته که با در نظر داشتن اينکه حکومت ايران خواهان نابودی اسرائيل است، برگزاری چنين همايشی بايد اسباب نگرانی شديد همه جهانيان باشد. خدمات
همزمان با برپايی همايشی در ايران که هدف خود را بررسی واقعيت داشتن يا نداشتن کشتار سازمانيافته يهوديان در زمان جنگ دوم جهانی اعلام کرده، شماری از مورخانی که درباره اين واقعه که هولوکاست خوانده می شود تحقيق کرده اند نيز در برلين، پايتخت آلمان گردآمدند تا به مرور دستاوردهای تازه ترين تحقيقات در زمينه انديشه ضديهودی در اروپا و جهان اسلام و بررسی نحوه مقابله با اين طرز تفکر بپردازدند.
واکنش بين المللی به همايش هولوکاست در تهران
۱۰- جام جهانی ۲۰۰۲، رفتن ناگهانی کین از جام جهانی تیم ملی ایرلند سال ۲۰۰۲ بعد از ۸ سال دوباره پایش با جام جهانی باز ‌شد. ایرلندی‌ها برای موفقیت‌شان در این بازی‌ها که در ژاپن و کره برگزار می‎شد، روی ‎ کاپیتان تیم حساب زیادی باز کرده بودند، اوضاع اما جور دیگری پیش رفت. روی کین، ستاره پیشین منچستریونایتد قبل از شروع جام جهانی از اردوی تیم در جزیره سایپان اخراج شد. کین از امکانات کمپ تیم اصلا راضی نبود و نرسیدن به موقع تجهیزات تمرین از جمله لباس و توپ مزید بر علت شد تا تصمیم به بازگشت به خانه بگیرد. نظر کین البته بعد از صحبت با میک مک‌کارتی، مربی تیم عوض شد و به ماندن رضایت داد. هر چند دوران صلح دوام چندانی نداشت و انتقادهای سخت و پر از ناسزای او به مربی، آن‌هم جلوی چشم بازیکنان و کادر فنی تیم در نهایت به اخراجش‌ منجر شد. نیل کوئین، مهاجم سابق ایرلند در این باره گفت: "هر چه از دهانش در آمد به مک‌کارتی گفت؛ شخصیت او، نوع بازی‌اش، روش کاری‌، تاکتیک‌ها و همه کارهایی که برای تیم کرده را زیر سوال برد." کین از اردوی تیم اخراج شد و کل تابستان جز بیرون بردن سگش کار دیگری نداشت. هم‌تیمی‌های او اما در نبودش تا یک‌هشتم نهایی پیش رفتند و دست آخر در ضربات پنالتی توسط اسپانیا از جام جهانی بیرون افتادند. ۹- جام جهانی ۲۰۰۲؛ کره جنوبی، ایتالیا و داور اکوادوری ایتالیا از مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۰۲ به عنوان تیم دوم صعود کرد تا در یک‌هشتم نهایی مقابل کره جنوبی، میزبان این رقابت‌ها بایستد؛ قرعه‌ای نسبتا خوشایند برای جووانی تراپاتونی و تیمش. هر چند آن‌ها نمی‌دانستند یکی از غیرمنتظره‌ترین اتفاقات تاریخ فوتبال انتظارشان را می‌کشد. ایتالیا در دقیقه ۱۸ با گل کریستین ویری جلو افتاد اما دو دقیقه مانده به پایان بازی، سئول کی‌هیون، بازیکنی که بعدها برای باشگاه‌های انگلیسی ولورهمپتون، ردینگ و فولام بازی کرد، گل تساوی کره جنوبی را زد تا بازی به وقت اضافه کشیده شود. تنها سه دقیقه مانده به پایان وقت اضافه، آن یونگ‌هوان "گل طلایی" را زد و ایتالیا در دور دوم از این جام جهانی حذف شد. به عقیده بسیاری بایرون مورنو، داور اکوادوری بازی در باخت ایتالیا بی‌تأثیر نبود. او خطایی که به عقیده ایتالیایی‌ها پنالتی بود را نگرفت، یک گل‌شان را افساید اعلام کرد و به فرانچسکو توتی هم به دلیل تمارض کارت قرمز نشان داد. آن یوانگ هوان بعد از این اتفاق از باشگاه پروجای ایتالیا اخراج شد و با وجود تغییر نظر ایتالیایی‌ها، ترجیح داد به باشگاهی در ژاپن بپیوندد. گاس هیدینک، مربی وقت کره جنوبی در مورد این تصمیم لوچیانو گائوچی، رئیس باشگاه گفت: " این یک واکنش بچه‌گانه است. در دنیای ورزش، بازیکنان در کشورهای مختلف بازی کنند. این موضوع آنقدر مسخره است که ارزش حرف زدن هم ندارد." ۸- جام جهانی ۲۰۱۰؛ اعتصاب بازیکنان فرانسه نیکلاس آنلکا، مهاجم فرانسه در حالی به جام جهانی آفریقای جنوبی پا گذاشت که ۷ ما بود برای تیم ملی کشورش گل نزده بود. او در اولین بازی تیمش در جام جهانی مقابل اروگوئه هم پایش به گل باز نشد با این حال در دیدار دوم جلوی مکزیک در ترکیب اصلی قرار گرفت. هر چند عملکرد غیرقابل قبول این بازیکن باعث شد رمون دومنک، مربی تیم او را در پایان نیمه اول از بازی بیرون بکشد. بعد از این بازی که با باخت ۲-۰ فرانسوی‌ها به پایان رسید مشخص شد، آنلکا بین دو نیمه در رختکن به دومنک ناسزا گفته و چون حاضر به معذرت خواهی نشده، مربی او را از تیم اخراج کرده است. ماجرا اما اینجا تمام نشد. بعد از این اتفاق بازیکنان تیم ملی فرانسه با یک بیانیه مخالفت خود را به تصمیم دومنک اعلام کردند و به جای رفتن به زمین تمرین به اتوبوس تیم بازگشتند. دومنک در واکنش به آن‌ها گفت: " اخراج او بهترین تصمیم بود. برای بچه‌هایی که تیم ملی فرانسه الگوی آن‌هاست متأسفم. آنلکا حق نداشت آن حرف‌ها را به من بزند." فرانسه در آخرین بازی خود ۲-۱ به میزبان باخت و به عنوان تیم آخر گروه از جام جهانی خداحافظی کرد. ۷- جام جهانی ۱۹۹۸؛ رونالدو و راز بازی فینال در جام جهانی فرانسه رونالدوی ۲۱ ساله که برای اینترمیلان بازی می‌کرد، گران‌ترین فوتبالیست دنیا بود. وقتی برزیل در فینال مقابل فرانسه قرار گرفت، همه برزیلی‌ها برای رسیدن به قهرمانی جهان در "استا دو فرانس" به این بازیکن امید بسته بودند. رونالدو از ابتدای آن جام ۴ گل برای برزیل زده بود و جای خالی اسمش در فهرست اولیه بازیکنان تیم برای دیدار فینال، باعث تعجب همه شد. رونالدو در نهایت در ترکیب اصلی گرفت اما مثل همیشه در اوج نبود و برزیل بعد از مبارزه‌ای سخت در نهایت بازی را با نتیجه ۰-۳ به فرانسه واگذار کرد. رونالدو بعد از آن بازی گفت: "بعد از خوردن نهار تشنج کردم و سه چهار دقیقه از حال رفتم. نمی‌دانم چرا این‌طور شد. هیچکس نمی‌داند. نمی‌دانم، شاید به خاطر فشارعصبی یا هیجان این اتفاق برایم افتاد." بعد از این جریان برخی می‌گفتند حامیان تیم ملی برزیل و فدراسیون فوتبال این کشور با وجود حال بد رونالدو او را وادار به بازی در فینال کرده بودند. برخی دیگر هم از بیماری پنهان این بازیکن حرف می‌زدند. ۶- جام جهانی ۱۹۹۴؛ استفاده ماردونا از مواد نیروزا دیگو مارادونا که با درخشش خود تیم ملی آرژانتین را به فینال جام‌های جهانی ۱۹۸۶و ۱۹۹۰ رساند، در حالی به سومین جام جهانی خود پا می‌گذاشت که به دلیل تست مثبت دوپینگ چندین ماه از بازی محروم و بعد از آن در پی شلیک به خبرنگاران به حبس تعلیقی محکوم شد. بازگشت رویایی او به جام جهانی اما در نهایت برایش به یک کابوس تبدیل شد. ماجرا از این قرار بود که فریادهای دیوانه‌وار مارادونا در حالی که با چشمان کاملا باز به دوربین نگاه می‌کرد موقع خوشحالی پس از گل به یونان همه را نسبت به سلامت روانی او مشکوک کرد. اسطوره آرژانتینی در دیدار بعدی تیمش مقابل نیجریه هم به زمین رفت اما حتی فکرش را هم نمی‌کرد که این آخرین باری خواهد بود که پیراهن تیم ملی آرژانتین را به تن می‌کند. تست دوپینگ مارادونا مثبت شد و به دلیل استفاده از ماده ممنوعه افدرین، ۱۵ ماه محروم و مجبور به ترک جام جهانی شد. او بعد از این اتفاق گفت: " آن‌ها من را بازنشسته کردند. فکر نمی‌کنم به دنبال یک انتقام دیگر باشم. آن‌ها روحم را پاره پاره کردند." ۵- جام جهانی ۱۹۸۲؛ شوماخر، باتیسون را ناک‌اوت کرد دیدار آلمان غربی و فرانسه در نیمه نهایی جام جهانی ۱۹۸۲ که بعد از رد و بدل شدن ۶ گل در وقت عادی و اضافه به پنالتی کشیده شد، یکی از بهترین بازی‌ها در تاریخ این رقابت‌هاست. این دیدار در عین حال با یکی از خشن‌ترین حرکات فوتبال که خطا اعلام نشد، به خاطره‌ها پیوست. پاتریک باتیسون، مدافع فرانسوی در نیمه دوم بازی وقتی نتیجه ۱-۱ بود به زمین رفت و چند دقیقه بعد میشل پلاتینی با پاسی که برایش فرستاد او را در موقعیت گل قرار داد. هارولد شوماخر، دروازه‌بان آلمان از دروازه بیرون آمد اما مدافع فرانسه زودتر خودش را به توپ رساند و شوت کرد. ضربه ‌ باتیسون از کنار دروازه عبور کرد اما تنه بسیار خشن شوماخر به این بازیکن به مصدومیت شدید او منجر شد. پاتیسون بعد از این برخورد از حال رفت، سه دنده و دو دندان او شکست و کمرش به شدت آسیب دید. او گفت: "تنها چیزی که می‌دانم این است که شوماخر می‌خواست به هر قیمتی برنده شود و آن بعد‌از‌ظهر خشونت را از حد گذراند." چارلز کوردو، داور هلندی در عین ناباوری برای این حرکت به شوماخر حتی کارت زرد هم نشان نداد. آلمان غربی در نهایت به فینال رسید و در مادرید از ایتالیا شکست خورد. ۴- جام جهانی ۱۹۹۰؛ رایکارد روی فولر تف انداخت رقابت دیرینه تیم‌های آلمان غربی و هلند که در فینال جام جهانی ۱۹۷۴ مقابل هم قرار گرفتند (در آن جام، آلمانی‌ها قهرمان شدند) در جام جهانی ۱۹۹۰ وقتی این دو تیم در دور دوم به هم خوردند، به اوج خود رسید؛ زمانی که رودی فولر، مهاجم پیشین آلمان دو بار قربانی یکی از زشت‌ترین رویدادهای این مسابقات شد. فرانک رایکارد بعد از خطا روی فولر، کارت زرد گرفت. بعد از آن ‌که این دو بازیکن به عقب برگشتند تا در پست خود قرار بگیرند، رایکارد روی موی فولر آب دهان انداخت و مهاجم آلمانی که سعی می‌کرد اتفاق را برای داور آرژانتینی توضیح دهد خودش هم کارت زرد گرفت. یک دقیقه بعد این دو بازیکن با هم درگیر شدند و داور به هر دویشان کارت قرمز نشان داد. درست بعد از آن وقتی فولر در عین ناباوری دست به کمر ایستاده بود، رایکارد یک بار دیگر روی سر او تف کرد. بازیکن هلندی در این باره گفت: "آن روز اشتباه کردم، همیشه احترام رودی فولر را داشتم اما بعد از دیدن کارت قرمز از کوره در رفتم. بعد از بازی با او حرف زدم و معذرت خواستم. خوشحالم که قبول کرد. من دیگر حس بدی در مورد او ندارم." آلمان غربی آن بازی را برد، در نیمه‌نهایی انگلیس را شکست داد و با غلبه بر آرژانتین در فینال، برای سومین بار قهرمان جهان شد. ۳- جام جهانی ۲۰۱۴؛ آلمان جلوی برزیل از خود بی خود شد برزیل، پرافتخارترین تیم جام جهانی و میزبان دوره قبلی این رقابت‌ها، به دنبال کسب ششمین قهرمانی جهان پیش چشم هوادارانش بود. این تیم نیمار را داشت، یکی از نوابغ فوتبال دنیا که قرار بود تیم را در راه رسیدن به موفقیتی دیگر رهبری کند. اوضاع آن طور که برزیلی‌ها می‌خواستند پیش نرفت؛ برزیل به سختی خود را به نیمه‌نهایی رساند و در این مسیر نیمار را هم به دلیل مصدومیت از دست داد. تیاگو سیلوا، کاپیتان تیم هم برای کارت‌های زردی که گرفته بود از نیمه‌نهایی جا ماند. نیمه‌نهایی جام جهانی ۲۰۱۴ میان برزیل و آلمان شاید باورنکردنی‌ترین بازی تاریخ باشد. برزیل که ۳۹ دیدار قبلی خود در خانه را بدون شکست پشت سرگذاشته بود، در نیمه اول مسابقه ۵ گل خورد. آلمان در نیمه دوم هم دو بار دیگر دروازه برزیل را باز کرد و در نهایت اسکار در دقیقه ۹۰ بازی پایش به یکی از "بی‎خاصیت‌ترین" گل‌های فوتبال ملی برزیل باز شد. خط حمله خارق‌العاده آلمان در برابر دفاع از هم گسیخته و نامنظم برزیل نتیجه ‌ای را رقم زد که همه را انگشت به دهان نگاه داشت. یواخیم لو، مربی آلمان که قهرمان آن دوره از جام جهانی شد، گفت برزیلی‌ها در آن بازی "فرو ریختند". لوئیس فلیپه اسکولاری، مربی وقت برزیل هم از آن دیدار به عنوان "بدترین روز زندگی" خود یاد کرد؛ روز افول مربی‌ای که ۱۲ سال پیش از آن برزیل را به قهرمانی جهان رسانده بود. ۲- جام جهانی ۲۰۱۴؛ سوارس، کیه‌لینی را گاز گرفت تیم ملی ایتالیا، قهرمان ۴ دوره جام جهانی در رقابت‎های ۲۰۱۴ برزیل بعد از برد مقابل انگلیس و باختی غیرمنتظره جلوی کاستاریکا، برای صعود به یک‌هشتم نهایی به ۳ امتیاز بازی با اروگوئه نیاز داشتند. حریفی که در جام جهانی قبلی تا نیمه‌نهایی پیش رفته بود؛ آن هم به لطف لوئیس سوارز که در یک‌چهارم نهایی یک اخراج برای خودش خرید و شوت بازیکن غنا را با دست از روی خط دروازه بیرون کشید تا مانع از برد حتمی حریف شود. ۱۰ دقیقه مانده تا پایان بازی ایتالیا و اروگوئه، شاگردان اسکار تابارس در حال حمله بودند که سوارس و کیه‌لینی در محوطه جریمه به هم برخورد کردند و به زمین افتادند. مهاجم ایتالیا پیراهنش را پائین کشید تا جای گاز روی شانه چپش را نشان دهد. کمی آن‌طرف‌تر هم سوارز دهانش را گرفته بود و ادعا می‎کرد مدافع حریف با آرنجش به او زده است. داور به این اتفاق هیچ واکنشی نشان نداد و یک دقیقه بعد از آن پاس سوارز به دیگو گودین، گل پیروزی اروگوئه و حذف ایتالیا از جام جهانی را به دنبال داشت. سوارز در مورد حرکتش گفت: "ما در محوطه جریمه بودیم و او با شانه‌اش به من برخورد کرد. این اتفاقات در زمین می‌افتند و نباید آن‌ها را بزرگ کرد." اما فیفا با سوارز موافق نبود و او را ۴ ماه از هر گونه فعالیت فوتبالی، محروم کرد. بلندترین محرومیت تاریخ جام جهانی برای بازیکنی در نظر گرفته شد که دو بار پیش از این هم به خاطر گاز گرفتن، مجازات شده بود. ۱- جام جهانی ۲۰۰۶؛ ضربه سر زیدان به ماتراتزی زیدان که آن زمان برای رئال مادرید بازی می‌کرد، گفته بود بعد از جام جهانی ۲۰۰۶ از فوتبال خداحافظی خواهد کرد. زیدان فرانسه را به یک فینال دیگر در جام جهانی رساند، ۸ سال بعد از این که دو گل او به برزیل، اولین قهرمانی جام جهانی برای این تیم را به همراه داشت. فینال جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، آخرین بازی دوران حرفه‌ای این اسطوره فرانسوی بود. پنالتی زیدان در دقیقه ۷ بازی گل شد تا فرانسه خیلی زود از ایتالیا جلو بیفتد. ۱۲ دقیقه بعد اما مارکو ماتراتزی بازی را به تساوی کشید. در نیمه دوم وقت اضافه دو بازیکن زننده گل با هم درگیر شدند و ماتراتزی به زمین افتاد. لحظه درگیری البته از چشم دوربین‌های پخش زنده تلویزیونی پنهان ماند و تازه در صحنه آهسته مشخص شد چه اتفاقی افتاده: بعد از رد و بدل شدن چند کلمه بین این دو بازیکن، زیدان جلو رفت و با سر به سینه ماتراتزی کوبید. اوراسیو الیسوندو، داور بازی وقتی توسط داور چهارم از این درگیری مطلع شد، به زیدان کارت قرمز نشان داد؛ پایانی تلخ برای دوران درخشان بازی او. آلن شیرر، کاپیتان سابق تیم ملی انگلیس و کارشناس بی‌بی‌سی گفت: "خیلی ناراحت‌کننده است که بازیکن بزرگی مثل زیدان این گونه دوران حرفه‌ایش را به پایان برساند. فقط خود او می‌تواند بگوید آن لحظه به چه فکر می‌کرده. به نظر نمی‌آمد ماتراتزی کاری کرده باشد، بنابراین باورنکردنی است که کسی مثل زیدان در دیداری در این حد و اندازه و جلوی چشم میلیون‌ها نفر چنین کار احمقانه‌ای را انجام بدهد."
از ضربه زدن و گاز گرفتن تا کتک‌کاری و استفاده از مواد نیروزا؛ جام جهانی همیشه با لحظاتی فراموش‌نشدنی همراه بوده است. این مطلب نگاهی دارد به ۱۰ مورد از دیوانه‌وارترین اتفافات در تاریخ این رقابت‌ها:
از ترک اردوی تیم تا تف کردن به حریف؛ دیوانگی‌های جام جهانی
پناهجویان با ساخت اردوگاه موقت در موریا مخالفند. به گفته وزیر کشور آلمان اکثر این کودکان راهی فرانسه و آلمان خواهند شد. نزدیک به ۱۳ هزار نفر در شرایط بسیار فلاکت‌بار در اردوگاه موریا در جزیره لسبوس زندگی می‌کردند. خانواده‌های ساکن در این اردوگاه پس از فرار از شعله‌های آتشی که روز چهارشنبه آغاز شد، در جاده‌ها و مزارع شب را سر می‌کنند و مقام‌های محلی برای یافتن اقامتگاه برای این افراد با دشواری مواجه‌ شده‌اند. ساکنان جزیره موریا راه‌های منتهی به ویرانه‌های باقیمانده از این اردوگاه را بسته‌ بودند تا جلوی امدادرسانی به پناهجویان را بگیرند. آنها می‌گویند با ساخت و ساز چادرهای جدید برای پناهجویان مخالفند. اما ارتش یونان با استفاده از هلی‌کوپتر وارد محل شده و عملیات ساخت و ساز اقامتگاه جدید ادامه یافته است. مارگاریتس شیناس، نایب رئیس کمیسیون اروپا بعد از دیدار از این محل گفته بود ساختمان و تجهیزات مدرن جایگزین این مخروبه خواهد شد. اردوگاه موریا از اساس برای زندگی سه هزار نفر طراحی شده بود. مهاجرانی از ۷۰ کشور که اغلب افغانستانی‌اند در این مکان اسکان داده شده‌اند. مهاجران اردوگاه آتش گرفته موریا در مقابل نرده‌هایی که پلیس برای جلوگیری از حرکت آنها به سایر بخش‌های جزیره تعبیه کرده تجمع اعتراض‌آمیز برگزار کرده‌اند. آنها با آواز خواندن و زدن به بطری‌های شیشه‌ای در طول جاده ساحلی حرکت می‌کنند و خواهان حق خود برای خروج از جزیره لسبوس شده‌اند. معترضان به ساخت و ساز اردوگاه تازه در محل قدیم موریا خواستار خروج از این جزیره‌اند. یونانی‌های محلی نیز خواستار خروج پناهجویان از این جزیره‌اند. آنها اساسا با بازسازی یک اردوگاه موقت دیگر مخالفند. شرایط بهداشتی بسیار بد است، آب لوله‌کشی چندانی نیست و شستشو بسیار دشوار است. وانجلیس ویولاتزیس یکی از مقام‌های شهری لسبوس به خبرگزاری فرانسه گفته وقتش رسیده که اردوگاه موریا برای همیشه تعطیل شود. موضوع نحوه مقابله با سیل مهاجرانی که اغلب به ایتالیا و یونان وارد می‌شود از مهم‌ترین عامل اختلاف نظر ریشه‌دار در اتحادیه اروپا بوده است. ایتالیا و یونان کشورهای ثروتمندتر شمال اروپا را متهم می‌کنند که کار چندانی نکرده‌اند. تعدادی از کشورهای مرکز و شرق اروپا هم در مقابل پیشنهاد پذیرفتن مهاجران مقاومت می‌کنند. جزییات توافق برای برخی از کودکان بدون همراه در موریا راه حلی یافته شده اما سایر ساکنان این اردوگاه سوخته کماکان در انتظارند. آنطور که وزیر کشور آلمان خبر داده این کشور و فرانسه نیز هر کدام بین صد تا صدو پنجاه کودک بدون همراه بزرگتر را از ساکنان اردوگاه موریا خواهند پذیرفت. هلند پیش از این با پذیرفتن ۵۰ کودک موافقت کرده بود و فنلاند نیز از پذیرش ۱۱ کودک خبر داده است. به گفته وزیر کشور آلمان گفتگو با سایر کشورهای اتحادیه برای مشارکت در این حرکت ادامه دارد. هرست سیهافر، وزیر کشور آلمان گفته است آتش‌سوزی در اردوگاه مایور هشدار و یادآوری برای همه بود که متوجه باشند اروپا به چه تغییراتی نیاز دارد.
درحالی که ارتش یونان بازسازی اردوگاه موریا را در میانه اعتراضات از سر گرفته وزیر کشور آلمان از پذیرش دست کم ۴۰۰ کودکان پناهجوی این اردوگاه توسط آلمان و فرانسه هلند و فنلاند خبر داده است. آلمان می‌گوید ده کشور اروپایی توافق کرده‌اند که چهارصد کودک بدون همراه را که پس از آتش‌سوزی بزرگ‌ترین اردوگاه مهاجران یونان گریخته‌اند، بپذیرند.
ارتش یونان بازسازی اردوگاه موریا را از سر گرفت
نماهایی از باله تئاترال 'گوهر روح' خانم جانبازیان درباره این مولتی مدیا که مجموعه ای از رقص مدرن، تک گویی تئاتری، موسیقی زنده و نمایش عکس و اسلاید است می گوید: "در این کار خواسته ام قدرت و توانایی های بشر را در رویارویی و مقابله با سختی ها و مشکلات زندگی به نمایش بگذارم." آنا جانبازیان، که فوق لیسانس خود را در رشته طراحی رقص مدرن از دانشگاه لس آنجلس دریافت کرده است، به دلیل رقص های آبستره، انتزاعی و متفاوتش، جایگاهی یگانه در صحنه طراحی باله مدرن ایران دارد. خانم جانبازیان می گوید: "رقص برای من در قدم های طراحی شده خلاصه نمی شود، بلکه چشمی است که با آن می بینم و زبانی است که با آن تکلم می کنم و از طریق آن با دیگران ارتباط برقرار می کنم." آناهید (آنا) جانبازیان از سه سالگی در هنرستان پدرش، استاد باله، سرکیس جانبازیان، به یادگیری رقص پرداخت. در ۵ سالگی در تالار فرهنگ شهر تهران به اجرای برنامه پرداخت، در ۷ سالگی رسما به فراگیری فنون باله کلاسیک پرداخت و بعدها تا هنگام ترک ایران علاوه بر تعلیم و تربیت شاگردان و مربیان بی شمار، بیش از ۱۰۰ باله تئاترال را روی صحنه برد. رقص در زندگی و میراث پدر آنا جانبازیان در کنار سردیس پدرش،‌سرکیس جانبازیان سرکیس جانبازیان که برای نخستین بار امکاناتی به وجود آورده بود تا زنان ایرانی بتوانند در کلاس های رقص حرفه ای شرکت کنند و اصول باله کلاسیک را بیاموزند، درسال ۱۲۹۲ خورشیدی در آرماویر ارمنستان به دنیا آمد. او در لنینگراد (سن پترزبورگ) به فراگیری فنون باله پرداخت و پس از فارغ التحصیلی از آکادمی رقص واگانوا و دانشگاه لزگاف با پیوستن به گروه باله کیرف و تدریس رقص به شهرت چشمگیری دست یافت. درسال ۱۳۱۷ درنتیجه فشارهای دولت شوروی سابق برمردم ارمنستان، بسیاری از آنها راهی کشورهای دیگر شدند. سرکیس جانبازیان هم به همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرد. اما در آن زمان ارامنه اجازه نداشتند در تهران زندگی و یا کار کنند و درنتیجه خانواده جانبازیان در قزوین ساکن شدند. سرکیس جانبازیان از همان زمان تصمیم داشت با تاسیس کلاس های رقص و آموزش شاگردان در قزوین به اجرای باله بپردازد. اما وقتی برای طرح این پیشنهاد و گرفتن مجوز به شورای شهر رجوع کرد با مخالفت و توهین اعضای آن ها روبرو شد. سرکیس جانبازیان چند باله بر اساس آثار ادبی ایرانی را به کمک احسان یارشاطر، استاد زبان و ادبیات فارسی، به روی صحنه برد در آن زمان کشیش کلیسای ارامنه شهر قزوین هر چند از قدرت و توانایی لازم برخوردار نبود، اما توانست به طور پنهانی امکاناتی را به وجود بیاورد که سرکیس بتواند به تدریس و ترویج رقص بپردازد: "پدرم در آن روزها روی پشت بام کلیسا به علاقمندان درس باله می داد. استاد و شاگردانش از نردبان چوبی که کشیش در اختیارشان گذاشته بود بالا می رفتند. بعضی از شاگردان آنقدر کوچک بودند که پدرم ناچار آنها را بغل می کرد و از نردبان به پشت بام می برد." سرکیس جانبازیان پس از اجرای چند باله و تشویق مردم قزوین در سال ۱۳۲۰ به تهران رفت و اولین هنرستان باله را در این شهر پایه گزاری کرد. او بعدها گفته بود: "در روسیه درس باله یاد گرفتم اما ایران به من درس زندگی آموخت." آنا جانبازیان می گوید: "پدرم انرژی بی حد وحساب و پایان ناپذیری داشت. او روح بزرگی بود که هنگام رقص هرگز حتی برای یک لحظه هم نمی توانستید چشم از او بردارید. بیشتر اوقات کودکی من به تماشای رقص درکلاس های پدرم می گذشت. وقتی که کلاس تمام می شد، آن وقت نوبت من بود که روی زمین چوبی بازی کنم و رقص های خودم را طراحی کنم. من در چنین محیطی بزرگ شدم. شنیدن موسیقی، تماشای اجراهای کم نظیر و ادای رقصندگان دیگر را درآوردن." سرکیس جانبازیان اولین هنرستان باله را در قزوین پایه گذاشت سرکیس جانبازیان در طول دوران ۲۷ سال فعالیت های حرفه ای در ایران شاگردان و مربیان بی شماری تربیت کرد، جوایز و مدال های زیادی به دست آورد و به دلیل علاقه زیادی که به زبان و داستان های ایرانی داشت چند باله بر اساس آثار ادبی ایرانی از جمله "رستم و تهمینه" را به کمک احسان یارشاطر، استاد زبان و ادبیات فارسی، به روی صحنه برد. پس از مرگ ناگهانی سرکیس جانبازیان بر اثر سکته قلبی در ۵۰ سالگی، همسرش، فلور، به اداره هنرستان رقص او ادامه داد. آنا جانبازیان که هنگام مرگ پدر یازده ساله بود در اواخر دهه ۶۰ میلادی برای ادامه تحصیل در رشته باله به دانشگاه و انستیتوی آموزش و پرورش رقص و طراحی ایروان در ارمنستان شوروی رفت. خانم جانبازیان پنج سال بعد و پس ازفارغ التحصیلی در رشته های باله و رقص های محلی صحنه ای به تهران بازگشت و به تدریس در هنرستان باله جانبازیان پرداخت: "چندین سال طول کشید تا بالاخره توانستیم به آکادمی باله پدرم سرو صورتی بدهیم و آن را به وضعیت قبلی برگردانیم." "من به خودم قول داده بودم که هنرستان پدر را به بهترین شکل ممکن بازسازی کنم اما متاسفانه وقوع انقلاب اسلامی به من اجازه نداد تا کاری را که آغاز کرده بودم به پایان برسانم. چون یکی از اولین قوانین دولت جدید ممنوعیت رقص در سطح کشوری بود." آکادمی باله جانبازیان مدتی هم کار خود را به صورت زیرزمینی در تهران ادامه داد: "مجبور شدیم شیشه های پنجره استودیو را با کاغذ بپوشانیم تا کسی متوجه فعالیت های ما نشود. موسیقی را به قدری آهسته پخش می کردیم که حتی رقصندگان هم به سختی می توانستند آن را بشنوند." زمانی که بالاخره محدودیت ها در ایران به مراحل دشوارتر و غیرقابل تحمل تری رسید، آکادمی باله جانبازیان هم از تهاجم مرتب نیروهای انقلابی مصون نماند و نهایتا آناجانبازیان درسال ۱۳۶۳ تصمیم به ترک ایران گرفت: "دوران وحشت آوری بود و من هیچ آینده ای برای کارهای هنری ام در ایران نمی دیدم." خانم جانبازیان مدت کوتاهی پس از مهاجرت به آمریکا بنیاد باله جانبازیان را در شهرگلندل پایه گزاری کرد. او همزمان در دانشگاه لس آنجلس به تحصیل مشغول شد و فوق لیسانس خود را در رشته طراحی رقص مدرن دریافت کرد. او در طول سال ها در فستیوال های مختلف و برنامه های فرهنگی گوناگون باله مدرن و رقص های محلی و فولکلوریک ایران و ارمنستان را به نسل تازه ای از ایرانیان و ارامنه مهاجر و تماشاگران غیر ایرانی معرفی کرده است. امروز، بیش از هفتاد سال پس از تاسیس اولین هنرستان باله در ایران، آنا جانبازیان، راهی را که پدرش سرکیس جانبازیان سال ها پیش و علی رغم مشکلات موجود پیمود، در دیاری دیگر ادامه می دهد: "آکادمی ما امروز هنوز هم بر اساس باله کلاسیک پایه ریزی شده و کار می کند. چرا که بعد از فراگیری صحیح باله هر نوع رقص دیگری را هم می توانید به آسانی یاد بگیرید. هدف دیگر ما، همان مقابله با طرز تلقی عموم از رقص است که در جامعه ایرانی هنوز هم به آن به عنوان یک سرگرمی و نه یک هنر نگاه می شود."
در طول سال ها، میراث ارمنی – ایرانی سرکیس جانبازیان، پدر باله ایران، عشق به طراحی رقص و طبیعت از عوامل اثرگذار بر تم رقص های آناجانبازیان بوده است. اما در نخستین روزهای سال نوی مسیحی، این طراح رقص برنده جایزه و پایه گذار و کارگردان هنری آکادمی باله جانبازیان در لس آنجلس، باله تئاترال (ترکیبی) "گوهر روح" را روی صحنه برد.
میراث سرکیس جانبازیان؛ رقص و باله در گفتگو با آنا جانبازیان
پیکرهباربد مروزی در ناحیه درواز تاجیکستان تاجیک‎ها معتقد‌ند که بزرگترین خنیاگر عهد ساسانیان "باربد مروزی" زاده ناحیه کوهستانی درواز است. هنر آوازخوانی منحصر به فردش او را به درگاه پادشاهان ساسانی برد. از زمان باربد تا کنون رابطه هنرمندان دو سوی رود آمو، تنها زمانی به سردی گراید که در ماوراءالنهر حکومت امیران سقوط کرد بلشویکان روس به قدرت رسیدند. حکومت کمونیستی اتحاد شوروی تمام موانعی را که در دهه۲۰ میلادی میان افغانستان و تاجیکستان ایجاد کرده بود بعد از اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ در سال ۱۹۷۹ از میان برداشت. درماه اگست/ اوت سال ۱۹۵۸ اولین بار در تاریخ مناسبات فرهنگی اتحاد شوروی و افغانستان، گروه هنری ترانه و رقص "پامیر" به مدیریت هنرمند اتحاد جماهیر شوروی، غلامعلی غلامحیدراف، همراه با استادان موسیقی تاجیک "اکه‌شریف جوره‌ یف" و "عبدالله نذری یف" به کابل سفر کردند. مشک تازه می‌بارد نویسنده تاجیک اورون کوهزاد در کتاب "اکه‌شریف جوره‌ یف باربد قرن ۲۰" می‌نویسد: "هنگامی که اکه‌شریف ترانه "مشک سوده می‌ریزد شب به دامن کابل" را خواند، شرکت کنندگان از وجد به پا خواستند به صورت ممتد کف زدند. نشسته‌ها: حفیظ‌الله خیال، احمد باباقولف، کریم قاسم‌اف ایستاده: حسین ارمان، فضل احمد نینواز، سلیم سرمست شاعر این شعر، ضیا قاری زاده، شاعر افغان بالای صحنه آمد و آوازخوان تاجیک را به آغوش گرفت و گفت: "برای این شعر آهنگ نساخته‌ای، بلکه جان عطا کرده‌ای، جان!"بعداً این ترانه میان آوازخوان‎های تاجیک و افغان شهرت یافت. بعد همه از یاد بردند که این ترانه ثمره نخستین همکاری هنرمندان موسیقی تاجیک و افغان است. آهنگ آن ساخته یکی از پایه‌گذاران موسیقی معاصر تاجیک و صدا از آوازخوان ممتاز تاجیک، اکه‌شریف جوره‌یف، می‌باشد. چند ماه بعدهنرمندان افغان به تاجیکستان سفر کردند. هنرمندان معروف افغان استاد حفیظ‌الله خیال، عبدالجلیل زلاند، استاد یعقوب قاسمی، سلطان رباب محمد عمر، خانم پروین، خانم ژیلا، خانم رخشانه، خانم سارا زلاند و دیگران شامل این گروه هنری افغانستان بودند. در پایان سفر بر اساس درخواست مسئولین فرهنگی تاجیکستان آقای خیال یک ماه دیگر در تاجیکستان ‌ماند و ظرافت‌های خواندن ترانه‌های افغانی را به آوازخوانان تاجیک آموزش داد. خانم نقره رحمتوا، هنرمند تاجیکستان در این باره می‎گوید که در این سفر "خیال" به او خواندن ترانه قدیمی پشتو " چا ویل چه ماز‌یگر دی" را که حتی در افغانستان از یادها رفته بود، یاد داد. بعداً در سال ۱۹۶۲ این ترانه را نقره رحمتوا در سفرش به افغانستان خواند که با استقبال گرم هواداران موسیقی این کشور رو به‎ رو ‌شد. نقره رحمتوا درپایان سفر افغانستان با ترانه "از غمت ای نازنین، عزم سفر می‌کنم" از ساخته‌های "خیال" برگشت. اکنون ترانه‎ها و آهنگ‌های همانند : "ای ساربان، آهسته ران، که آرام جانم می‌رود"، "امشب قمر این جاست"، "خورشید من کجایی، سرد است خانه من"، "ای زهره"، "چشم سیاه داری قربانت شوم من" و سایر آهنگ‎های افغانی برگشت که بیش از پنجاه سال است توسط آوازخوان‌های تاجیک خوانده و در میان پیر و جوان هواداران زیادی دارند. ثبت نخستین سرود ملی افغانستان در تاجیکستان دردهه ۶۰ میلادی یک گروه متخصصان موسیقی اتحاد شوروی در افغانستان کار می‌کردند که نمایندگانی از جمهوری تاجیکستان نیز آنها را همراهی می‌کرد. عبدالوهاب مددی، آوازخوان و موسیقیدان معروف افغان در کتاب "سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان" می‌نویسد که در رشد و نموی هنر موسیقی حرفه‎ای معاصر افغانستان، متخصصان شوروی، ازجمله تاجیکستان سهم بزرگی را داشته اند. مددی از آهنگسازان معروف تاجیک، عثمان مدیارف، یاد می‎کند که در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۴ در بنیاد شماره ۲ ارکستر ملی رادیو دولتی افغانستان خدمت به سزایی کرده‎است. استاد سلیم سرمست که یکی از تدوین‎گران سرود ملی افغانستان در دوران محمد ظاهرشاه بود از همکاری با این متخصص شوروی تجربه زیادی آموخت و نخستین بار سرود ملی افغانستان در زمان شاه با رهبری سلیم سرمست در ارکستر سمفونیک تئاتر اپرا و باله "عینی" در تاجیکستان ثبت شد. صدرالدین نجم‌الدین آوازخوان معروف تاجیک مرحوم عبدالرحیم ساربان، خواننده پرآوازه افغان که ترانه هایش تا امروز میان نسل کهن و جوان تاجیکستان شنونده دارد و هنوز هم آهنگ‎های او خوانده می‎شود، در یک مصاحبه با روزنامه نگار معروف افغان، غوث زلمی، گفته است که او، راهنمایی و کمک شادروان مهربان نظرف، متخصص شوروی اهل تاجیکستان که در دهه ۶۰ میلادی در افغانستان کار می‌کرده، به عالم موسیقی قدم گذاشته است. مهربان نظرف که بعدها وزیر فرهنگ تاجیکستان شد، در تحکیم رابطه‌های فرهنگی تاجیکستان و افغانستان سهم بزرگی گذاشت. او پدر آوازخوان معروف، دلیر نظرف، می‌باشد که صدایش در افغانستان و ایران علاقه‌مندان زیادی دارد. ظاهر هویدا در تاجیکستان سفرهای آوازخوانان و آهنگسازانی همچون استاد فطرت ناشناس، استاد حسین آرمان، شمس‌الدین مسرور، استاد مهوش، ظاهر هویدا، احمد مرید، سلیم سرمست، اسماعیل اعظمی، فقیر‌محمد ننگیالی به تاجیکستان در دهه ۶۰ و ۷۰ در رشد موسیقی معاصر تاجیک تاثیر مثبتی داشت. مخصوصاً سفر هنری مرحوم ظاهر هویدا در سال ۱۹۷۶ از یاد نمی رود. کنسرت مشترک او با تاج‌الدین محی‌الدین‌اف بر روحیه آوازخوان‌های تاجیک تاثیر فوق العاده باقی گذاشت. در آخر دهه هفتاد و هشتاد میلادی، زمانی که در افغانستان خلقی‌ها و پرچمی‌ها به قدرت رسیدند، همکاری‌ها میان هنرمندان موسیقی تاجیکستان و افغانستان گسترش یافت. آهنگساز تاجیک شراف‌الدین سیف الدین‌اف، رئیس وقت اتحادیه آهنگسازان تاجیکستان می‌گوید که سفرهای هنرمندان تاجیکستان به افغانستان و برعکس آن به یک کار معمولی تبدیل شده بود. اثرهای آهنگسازان افغان با کمک همتایان تاجیک‌شان به زبان روسی ترجمه بعداً در مسکو به شکل کتاب به نشر می‌رسید. برای مثال، در سال ۱۹۸۸ بیست و هشت ترانه آوازخوان معروف افغان مسحور جمال که بعداً در سال‌های ۹۰ چند مدتی به عنوان استاد در دانشکده هنرهای زیبای تاجیکستان در دوشنبه، فن موسیقی را به جوانان درس می‌داد، در کتابی تحت عنوان "پوت ک سولنتسه" (راه به سوی آفتاب) به نشر ‌رسید. همه این سرودها به زبان روسی ترجمه گردید، به صورت نُت درآورده شدند. محبوبیت احمد ظاهر ظهور احمد ظاهر به عنوان آوازخوان معروف در افغانستان، آغاز دوره نوی برای هنر آوازخوانی در تاجیکستان نیز بود. احمد ظاهر اگرچه نتوانست به تاجیکستان سفر کند، اما صدای او از طریق رادیوی افغانستان، توسط نوارهای صوتی با سرعت در بین مردم تاجیکستان شناخته شد. احمد ظاهر یگانه آوازخوانی است که در تمام گوشه و کنار تاجیکستان هواداران زیادی دارد. شاید در تاجیکستان هنرمند دیگر به اندازه احمد ظاهر محبوبیت نداشته باشد. آوازخوانهای خوبی هستند که محبوبیت همگانی ندارند. ولی احمد ظاهر را همگان در شمال و جنوب، شرق و غرب تاجیکستان دوست ‌دارند. همین محبوبیت بی‌همتایش در میان مردم تاجیک باعث شده که هیج آواز خوان معروفی در تاجیکستان نیست که ترانه‌های جاویدانه احمد ظاهر را نخوانده باشد. از این رو، می‌توان گفت که هیج محفل خوشی، عروسی و کنسرتها در تاجیکستان بدون ترانه‌های احمد ظاهر بر پا نمی‌شود. که این پدیده در موسیقی معاصر خیلی نادر است. سلطان حمد با فرهاد دریا استقلال تاجیکستان بعد از استقلال تاجیکستان روابط فرهنگی تاجیکستان و افغانستان بیشتر از قبل توسعه یافت. سفرهای هنری آوازخوانهای تاجیک منیژه دولتوا، محمدعلی ایوبی، فیض‌علی حسن‌اف، میرزا وطن میراف، بهادر نعمت‌اف، حاتم روشن به افغانستان سفر کردند و سفرهای آوازخوان‌های معروف افغان همانند فرهاد دریا، امیرجان صبوری، میر مفتون، نذیر خارا و دیگر آوازخوان‌های جوان افغانستان به تاجیکستان افزایش یافت که در رشد و توسعه هنر موسیقی تاجیکستان و محبوبیت آوازخوان‌های تاجیک در افغانستان نقش به سزا داشت. امروز آوازخوان‌های تاجیک، صدرالدین نجم‌الدین، شبنم ثریا، پروین محمدیار، فیروزه حفیظ وا و دیگران خوانندگان، علاقه‌مندان زیادی دارند آنها با آوازخوان‌های مشهور افغانستان از جمله فرهاد دریا، تواب آرش، جاوید شریف، خالد کیهان، علی اعتمادی، نذیر خارا، ذبیح‌الله استالیفی روابط نزدیک دارند و ترانه‎های دوگانه خوانده‌اند. آهنگسازان افغان برای آنان آهنگ می‌سازند، و بعضی از شاعران افغان از جمله هارون راعون برای آنها تصنیف ساخته اند. همکاری‌های موجود بیشتر ابتکارات سازمان‌های غیردولتی دو کشور بوده و خوانندگان دو کشور این کار را به صورت مستقل انجام داده‎اند. اگر دولت های نیز به همکاری های فرهنگی میان دو کشور همت گمارند، بدون شک می توان شاهد دستاوردهای بزرگ در هردو کشور بود.
رابطه تاریخی و فرهنگی تاجیکستان و افغانستان بخصوص درعرصه موسیقی به زمانهای خیلی دور بر می گردد.
موسیقی تاجیکستان و افغانستان از "باربد مروزی" تا "فرهاد دریا"
آقای سلامی با اشاره به روابط با آمریکا گفته است آیت‌الله علی خامنه‌ای "تمرکز جبهه دشمن را به هم ریخت و در سرزمین‌های مختلف قدرت آفرید. سطح قاعده قدرت انقلاب را گسترش داد و دشمن را وادار به گسترش بیش از حد کرد، هزینه‌های آنها را بالا برد و آمریکا را در ناکامی‌های سیاسی فرو برد". به نظر می‌رسد منظور سرلشگر سلامی از "قدرت آفرینی در سرزمین‌های مختلف" گروه‌های شبه نظامی در کشورهای لبنان، عراق، سوریه، افغانستان و یمن باشند که ایالات متحده می‌گوید به شکل نیابتی از سوی ایران فعالیت می‌کنند. آقای سلامی که به مناسبت هفته بزرگداشت شروع جنگ ایران و عراق در صحن علنی مجلس شورای اسلامی سخنرانی می کرد گفته است که "امروز هیچ کس به آمریکایی بودن خود افتخار نمی‌کند و وقتی در آمریکا هم مرگ بر آمریکا می‌گویند یعنی زبانه‌های شعار انقلاب به آمریکا هم رسیده است". به گفته وی " آمریکا به افول خود نزدیک می‌شود و نمی‌تواند یک بیماری همه‌گیر را مدیریت کند و ۳۰ میلیون انسان گرسنه در آمریکا از سیستم‌های خیریه تغذیه می‌شوند". سخنرانی فرمانده سپاه عمدتا به مسائل آمریکا و مقایسه آن با ایران اختصاص داشت. وی گفت "ما ظرفیت‌های غلبه نظامی بر دشمن را فراهم و گاهی اراده تاکتیکی خود را بر آنان تحمیل کرده‌ایم. راه‌های نظامی بسته است و جنگ منتفی است، آنان زاویه نفوذ اقتصادی و جنگ روانی را باز کرده‌اند، باید شبانه‌روز در این جنگ اقتصادی کار کنیم". این مقام ارشد نظامی در ایران مذاکره ایران و آمریکا را منتفی دانسته و گفته "راه سعادت ما از راه تعامل با دشمن عبور نمی‌کند. اگر با آمریکا آشتی هم کنیم به ما ضربه می‌زند". نمایندگان مجلس ایران با سر دادن شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" از اظهارات سرلشگر سلامی استقبال کردند. ریاست مجلس در زمان سخنرانی سرلشکر سلامی را محمدباقر قالیباف بر عهده داشت که دارای درجه سرتیپی است و فرمانده پیشین نیروی هوایی سپاه و فرمانده اسبق نیروی انتظامی بوده است سخنرانی فرمانده کل سپاه در صحن علنی مجلس در حالی صورت می‌گیرد که تنش در روابط ایران و آمریکا در ماه های اخیر به شکل کم سابقه‌ای افزایش یافته است. ایالات متحده در یک عملیات هوایی در اوایل زمستان سال گذشته قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس شاخه برون مرزی سپاه را ترور کرد. دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا که دو سال پیش از توافق هسته ای برجام خارج شد و همه تحریم های اتمی را بازگرداند، در ماه‌های اخیر بر شدت تحریم ها افزوده و به گزارش رسانه های آمریکایی در صدد است به زودی بخش های باقی مانده از نظام مالی و بانکی ایران را هم تحریم کند. مقام های ایرانی می گویند که درآمد این کشور از محل صدور نفت از ۱۰۰ میلیارد دلار به هشت میلیارد دلار در سال گذشته رسیده است. محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران به تازگی گفته است که "ما شرمنده مردم هستیم که در برابر این همه مقاومت و اقتدار بخشی که مردم انجام داده اند آنچه را که باید در برابر مردم انجام می دادیم انجام نداده ایم". مقام های ایران تایید می کنند که در ماه های اخیر ارزش ریال واحد پولی ملی ایران به شدت تضعیف شده و تورم در این کشور بالا رفته است. افزایش فقر و و شکاف طبقاتی و وابستگی تعداد قابل ملاحظه ای از خانوارها به کمک های دولتی و نهادهای حکومتی افزایش یافته است. حسن روحانی رئیس جمهور ایران گفته مسبب این وضعیت ایالات متحده است اما ابراهیم رئیسی رئیس قوه قضائیه اظهارات آقای روحانی را رد کرده و گفته عمده مشکلات موجود در نتیجه سیاست های داخلی است. دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا وعده داده که در صورت پیروزی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری به سرعت با ایران به توافق می رسد اما مقام های ایرانی امکان هرگونه توافق بدون بازگشت آمریکا به توافق هسته ای و رفع تحریم ها را ناممکن اعلام کرده اند. جو بایدن رقیب آقای ترامپ از حزب دمکرات هم گفته است که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به تحریم هایی که در دوره ترامپ برقرار شده خاتمه نمی دهد و به دنبال یک توافق هسته ای جامع تر با ایران است. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کمتر از دو ماه دیگر برگزار می شود و از عمر دوره دوم ریاست جمهوری حسن روحانی هم کمتر از یک سال باقی مانده است.
سرلشگر حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، در یک سخنرانی در مجلس ایران، قدرت این کشور را رو به صعود و ایالات متحده را رو به افول توصیف کرده و ضمن تمجید از شیوه رهبری آیت‌الله علی خامنه‌ای، گفته است که در ارتباط با آمریکا "جنگ منتفی است". او تاکید کرده است که "هر ملتی به اندازه وسعت ذهن رهبرش پیش می‌رود" و افزوده که وسعت کشورها از "لحاظ هندسی" ملاک نیست بلکه "وسعت ذهن‌ها، عظمت قلب‌ها، شکوه ایمان‌ها عظمت یک ملت را نشان می‌دهد."
فرمانده سپاه: هر ملتی به اندازه وسعت ذهن رهبرش پیش می‌رود؛ جنگ 'منتفی' است
مجموعه گفتارهای بی بی سی فارسی در باره وبلاگ را با گفتاری از محمد علی ابطحی شروع می کنيم که بی گمان يکی از شاخص ترين چهره های وبلاگ نويسی است. او نخستين مقام فعال ايرانی در عرصه وبلاگ و نخستين روحانی در اين عرصه است و يکی از پرخواننده ترين وبلاگ های فارسی را می نويسد: وبلاگنویسی از کارهای زیبای فرهنگی است که نسل فرهیخته جوان ایران را در این یکی دوساله به خود مشغول کرده است. روزهایی که من قصد شروع وبلاگنویسی را داشتم، اگر نگویم همه، قطعاً می توانم بگویم بسیاری از مقامات کشور با این نام حتی آشنایی نداشتند و اگر دورادور شنیده بودند، به طور طبیعی آن را از حوزه های قابل توجه خود نمی دانستند. اصلاً آدمها بخصوص کسانی که قدرت دارند -وقتی پدیده ای را نمی شناسند، آن را حوزه ممنوعه می دانند. دنيا با درون جامعه ايرانی آشنا می شود مدتها بود که کمی جدی ترها در حاکمیت صحبت از برداشته شدن مرزها می کردند. دیگرانی هم بودند اینها را تبلیغاتی می دانستند که برای شکستن مقاومت آنها طراحی شده و یا اینکه این تهدیدها طرح می شود تا موج مقابله با تهاجم فرهنگی سامان نگیرد. اما من وقتی که آرام آرام وبلاگها را می خواندم، به اولین نقطه ای که رسیدم این بود: با اینترنت، مرزها برداشته شده و ایرانیان نیز همانجا نشسته اند که دیگران در دنیا نشسته اند. دنیا دارد با درون جامعه ایرانی آشنا می شود و ایرانی ها با درون جوامع دیگر. با آزادی کامل و به شکلی که هرکس هرچه می خواست می توانست بنویسد. وبلاگ نويسی فارسی نويسی در وب را نهادينه کرده است در کنار این آزادی، نکته بسیار پر اهمیت تری که به آن فکر می کردم این بود که نسل اول ایرانی ها که در خارج کشورند و همواره نگران زبان فارسی بودند، خواه ناخواه لبخند شیرینی بر لبانشان جای می گرفت که در این انقلاب بزرگ ارتباطات وبلاگنویسی باعث جان گرفتن دوباره زبان فارسی شده است. همه جوانان ایرانی خارج از کشور به مهمانی پاسداشت زبان فارسی دعوت شده بودند که هیچ اتفاقی جز وبلاگنویسی در در عرصه اینترنت که همه به آن دسترسی داشتند نمی توانست چنین زبان فارسی را تعمیق بخشد و برای ایرانیان نهادینه کند. پنجره باز وبلاگ برای مسئولان اضافه بر اینکه سر این سفرۀ زبانِ فارسی، امید «بودن» به جوانان عرضه می شد. زیرا همه جوانان ایرانی در نقاط مختلف داخل و خارج با احساسات مشترکی –بدون رقابت و نظارت- خود را یافته بودند. برای همدیگر حرف می زدند و حرف می شنیدند. حرفهایی که می فهمیدند و لمس می کردند. خود را از انزوای خانه و مدرسه رها شده می دیدند و در وبلاگها، خود را از خطر ناهنجاری های اجتماعی و دلمردگی و حتی اعتیاد دور می کردند. وقتی به این واقعیت ها توجه کردم، خود را عضو جدا نشدنی از وبلاگنویسی ایرانی دیدم. ساعتها مطالبشان را می خواندم و احساس می کردم بهترین دریچه شناخت واقعی جامعه و ملت است که اگر مسئولی بخواهد با مردمش رابطه داشته باشد حتماً باید این پنجره را در برابر خود باز ببیند. اشتباهات جوانی گرچه این حوزه جوان بود و به تناسب جوانی مشکلات و اشتباهاتی داشت، اما احساس من این بود که باید آنها را سامان داد. بعضی ها وبلاگ را با ایمیل اشتباه گرفته بودند. حوزه خصوصی خود و یا دیگران را که از طریق ایمیل می توانستند به آن مشغول باشند را به فضای عمومی وبلاگها آورده بودند. قواعد زندگی خصوصی با زندگی اجتماعی در همه جای دنیا متفاوت است. یا جمع کوچک دیگری به مقدساتی مثل قرآن و امامان و پیغمبران که در فرهنگ جامعه ایرانی مقدس است حمله آورده بودند و دیگرانی از نوشته ها و تصاویری که عموم خانواده های ایرانی آن را بر نمی تافتند استفاده می کردند که همه اینها می توانست به آن همه خوبی و موفقیت در حوزه وبلاگنویسی در جامعه و حاکمیت ایران آسیب برساند. تجربه وبلاگ نويسی در هرحال دل کندن از وبلاگ خوانی برایم سخت بود و وبلاگ خوانی بدجوری آدم را به وبلاگنویسی وسوسه می کند. اما با توجه به اینکه دوعامل بازدارنده حکومتی بودن و آخوند بودن همراه من بود، می توانست سبب شود به صورت طبیعی مورد پذیرش جامعه جوان و وبلاگنویس قرار نگیرم؛ و از سوی دیگر هم می دانستم مورد هجوم سخت محافظه کاران داخلی و افراطیون خارجی قرار خواهم گرفت؛ اما نوشتم. وبلاگنویسی ام با وبنوشت در سایت وب نوشت آغاز شد. بی وقفه نوشتم و بدجوری پررو بازی در آوردم و هر روز با سوژه ای جدید آن را به روز می کردم. در طی این مدت با استقبال فراوان و غیر قابل باوری روبرو شدم. همچنانکه حملات بی پروا و بی سابقه جناحهای محافظه کار داخلی را به جان خریدم. اما جدای از اینها اینکه ابتدا نسل فرزندان و جوانان و نوجوانان از آن مطلع شدند برایم جالب توجه بود. همکارانم در دولت و مسئولان عالیرتبه و میان رتبه دیگر کشور وقتی از سایتم آگاه می شدند که می گفتند امروز مصطفی، تقی، نقی، طاهره، پرهام، شیرین، فائزه و ... گفتند که سایت خوبی داری، که نمی دانیم چیست ولی خواسته اند که از پدرشان هم بنویسی یا عکس بگذاری. گه گاه هم وسوسه می شدند که سایت بزنند ولی ظاهراً لعنت بر شیطان کردند و پشیمان شدند. من همه را به داشتن سایت تشویق کردم. حداقلش این بود که از حوزه ممنوعه بیرون آمده بود. پذیرش وب نوشت از سوی وبلاگ خوانان هم نشانه روح آزاده آنها بود که به اندیشه، بیشتر از تعصبات شکلی روزمره توجه دارند. ارزش وبلاگ بيشتر از بولتن های محرمانه است در طول تجربه وبلاگنویسی به این نتیجه رسیدم که فاصله بین نسل معاصر و نسل قبلی اش به اندازه چند نسل است. به همین دلیل حرفهای یکدیگر را نمی فهمند چه رسد به اینکه دیالوگ برقرار کنند. ما مسئولان کشوری در بولتن ها و نوشته ها و تحقیقات عادی و محرمانه و سری خیلی از مسائل جامعه را می خوانیم. ولی من با همه وجود احساس کردم خواندن وبلاگهای نسل جوان و اطلاع یافتن از مسائل مردم از طریق ایمیل -که به طور متوسط روزانه 40، 50 ایمیل را می خوانم- خیلی با آنچه که ما پشت میزهامان از جامعه می خواندیم تفاوت دارد. همواره هم بر اين تفاوت تاکید می کردم. نگرانی از برخورد قضايی با وبلاگ ها شاید به طور طبیعی پس از آنکه وبلاگها نقش تاریخی خود را نشان دادند از موج برخوردهای تند مطبوعاتی و مهمتر قضایی باید نگران بود. اما من در یک نگاه عام تر معتقدم که همواره در برابر تکنولوژی در تاریخ اجتماعی و شاید دینی ایران مقاومت وجودداشته است. مخالفت با بلندگو، تلفن، تلویزیون، ویدئو و ماهواره را به یاد داریم که امروز می بینیم چه بی ثمر شده است. من این موج حملات علیه اینترنت را با این سابقه تاریخی محک می زنم. با اين وجود، قدرت فراگیری اینترنت قابل مقایسه با هیچیک از تکنولوژی های گذشته نبوده، لذا برای دراز مدت نگران نیستم و همه دست اندرکاران این حوزه را به نگاه به آينده دورتر و داشتن امید توصیه می کنم. خدمات
سايت فارسی بی بی سی به بهانه سومين سال معرفی شدن وبلاگ به جامعه فارسی زبان، مجموعه گفتارهايی از دست اندرکاران اين رسانه جديد منتشر می کند که هدف از آن بررسی جنبه های مختلف وبلاگ نويسی ايرانی و فارسی است. وبلاگ يکی از مردمی ترين رسانه های مدرن است که محبوبيت فوق العاده ای در بين جوانان ايرانی پيدا کرده است تا حدی که مجموعه وبلاگ های فارسی را از نظر شمار در مقام چهارم جهان قرار داده است.
وبلاگ نویسی در ایران