text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
نشست يکروزه رم با تعهد برای تلاش جهت برقراری آتش بس پايدار در لبنان به کار خود پايان داد اما موفق نشده در مورد اقدام فوری در اين مورد به نتيجه ای برسد. در بيانيه نشست، ضرورت استقرار نيروی بين المللی برای حمايت از ارتش لبنان گنجانده شده است که به گفته دبيرکل سازمان ملل، به برقراری حاکميت دولت لبنان بر سراسر خاک اين کشور و خلع سلاح حزب الله کمک خواهد کرد. شرکت کنندگان نشست يکروزه رم، آمريکا، کانادا، بريتانيا، فرانسه، اسپانيا، آلمان، ترکيه، روسيه، لبنان، عربستان سعودی، مصر و اردن بودند. پيش از آنکه نشست رم برگزار شود، ايران هشدار داد که هر گونه اقدامی در اين نشست برای دست يافتن به صلح در لبنان محکوم به شکست است، مگر اينکه اسرائيل از حمله به لبنان دست بردارد. مقامات ايرانی می گويند عدم حضور ايران، سوريه و حزب الله در نشست رم نشان می دهد که هيچ تفاهم پايداری برای صلح در لبنان حاصل نخواهد شد. اعتراض ايران به عدم حضور در نشست رم توجه محافل سياسی و مطبوعاتی جهان را جلب کرد. از جمله، روزنامه بريتانيايی گاردين عنوان اصلی صفحه نخست خود را به واکنش ايران اختصاص داد و در گزارش اصلی خود درباره نقش ايران در مسئله لبنان و حزب الله نوشت. خدمات
عدم دعوت ايران به نشستی که برای يافتن راه حلی برای بحران در لبنان در رم پايتخت ايتاليا تشکيل شد اعتراض اين کشور را برانگيخت و از سوی ديگر، دبيرکل سازمان ملل نيز تأکيد کرد که ايران بايد در هر نوع توافق نهايی که برای لبنان انديشيده می شود شرکت داده شوند.
اعتراض ايران به عدم دعوت به نشست رم
ناارآمی‌های ایرلند شمالی حدود سه دهه دوام یافت، بیش از ۳۶۰۰ نفر کشته و حدود ۵۰۰۰۰ نفر زخمی شدند. توافقنامه "صلح بلفاست" یا "جمعه نیک" روز دهم آوریل/اپریل ۱۹۹۸ بین بریتانیا و جمهوری ایرلند و احزاب سیاسی ایرلند شمالی به امضاء رسید. توافق صلح به بیش از سی سال مبارزه مسلحانه 'ارتش سری جمهوریخواه ' ایرلند (IRA) با ارتش بریتانیا پایان داد و آتش بس بین دسته‌های شبه نظامی پروتستان و کاتولیک را برقرار کرد. منازعه ایرلند ریشه تاریخی فرقه‌ای و سیاسی بر سر موقعیت سیاسی ایرلند شمالی داشت. اقلیت پروتستان‌ می‌خواستند بخشی از پادشاهی بریتانیا بمانند، در حالی که اکثریت کاتولیک‌ می‌خواستند از بریتانیا جدا و به جمهوری ایرلند یکپارچه بپیوندد. بحران در سال ۱۹۶۹ با ورود ارتش بریتانیا به ایرلند شمالی برای برقراری نظم ابعاد تازه‌ای به خود گرفت. ارتش سری جمهوریخواه ایرلند (IRA) به مبارزه مسلحانه و بمبگذاری‌ها در سایر شهرهای بریتانیا از جمله لندن روی آورد. در سند توافقنامه صلح ایرلند سه "روند" پیش‌ بینی شد که بر مبنای آن پارلمان ایرلند شمالی با شرکت تمامی جناح‌ها با قدرت قانونگذاری دولت محلی ایرلند شمالی تاسیس شد. شورایی برای گفتگو میان نمایندگان دو سوی سرحد ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند ایجاد شد، و شورای دیگری در سطح وزیران میان لندن و بلفاست شکل گرفت. برقراری آتش بس در زمان گفتگوها، خلع سلاح شبه نظامیان، آینده پلیس در ایرلند شمالی و آزادی زودهنگام زندانیان شبه نظامی از موضوع‌های جنجالی تطبیق این توافقنامه صلح بود. بر مبنای توافقنامه صلح، شورشیان جمهوری‌خواه از طریق مکانیسم "تقسیم قدرت" وارد حکومت شدند. مایکل سمپل در انستیو جرج میچل در بلفاست، در مورد درک طالبان از صلح صحبت می‌کند، ۲۰۱۹ از مایکل سمپل، استاد دانشگاه بلفاست سوالاتی را در زمینه مقایسه طرح صلح ایرلند با روند کنونی صلح افغانستان پرسیدم که پاسخ آن را در ادامه مطلب مرور می‌کنم. آقای سمپل تجربه سه دهه کار در افغانستان را دارد، او از اولین کسانی است که در سال ۲۰۰۸ گفتگو با طالبان را آغاز کرده بود که خشم دولت وقت افغانستان را برانگیخت. تسهیل‌گران آمریکایی که برای صلح ایرلند و روند صلح افغانستان منصوب شده‌اند، رویکردهای اساسا متفاوتی به موضوع خشونت اتخاذ کرده اند. سناتور میچل، که تسهیل‌گر توافق بلفاست بود، این اصل را در پیش گرفت که طرف‌ها باید قبل از شرکت در مذاکرات سیاسی برای دستیابی به توافق، از خشونت دست بکشند. گفتگوها در حالی که آتش‌بس برقرار بود، سال‌ها ادامه یافت، پیش از آنکه همه طرف‌های درگیر در ایرلند شمالی به توافق برسند. برعکس، زلمی خلیلزاد به این نتیجه رسیده است که طالبان پیش از نهایی شدن توافق با آتش‌بس موافقت نخواهد کرد. این به این معنی است که طالبان در حالی که پشت میز مذاکره نشسته اند و مطالبات سیاسی خود را مطرح می‌کنند، جنگجویان این جنبش به دولت و جامعه مدنی حمله می‌کند. تداوم خشونت تفاوت عمده میان زمینه مذاکرات ایرلند شمالی و مذاکرات قطر است. طالبان در گفتگوها خواستار مطالبات یا امتیاز هستند، به این دلیل که نمایندگی از بخشی از کشور می‌کنند یا به خاطر این است که توان حملات به مواضع دولت را دارند؟ همه طرف‌های مذاکرات صلح در ایرلند شمالی اصول دموکراتیک را پذیرفته بودند، اما بعید است طالبان چنین کاری انجام دهند. رفراندوم عمومی برای توافقنامه صلح در مورد تایید توافق صلح، دلیل خاصی وجود داشت که چرا توافقنامه بلفاست در ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند به رای گذاشته شد. چراکه پیش از توافق، قانون اساسی جمهوری ایرلند ادعای بدون قید و شرط حاکمیت بر کل ایرلند داشت. بر اساس توافق جدید، همه طرفین موافقت کردند که هرگونه تغییر در آینده مرزها تنها در صورتی اتفاق بیافتد که مردم به آن رای دهند. این اصل اساسی جدید تغییر بنا به رضایت مردم، نیاز به تغییر در قانون اساسی جمهوری ایرلند داشت. در ماه می سال ۱۹۹۹ در رفراندوم ۷۴ درصد در ایرلند شمالی و ۹۴ درصد مردم در جمهوری ایرلند از توافقنامه صلح حمایت کردند. حمایت کمتر از طرح صلح در ایرلند شمالی به شمار قابل توجهی از رای دهندگان شکاک پروتستان‌های طرفدار پادشاهی نسبت داده شد که به اجرای این توافقنامه صلح باور نداشتند. البته طبیعی است که مردم افغانستان باید فرصت رای دادن برای تایید هرگونه توافق صلح را داشته باشند. اما آیا احزاب افغانستان، به ویژه طالبان، با اصل رضایت مردم و اهمیت یک نفر یک رای موافقت می‌کنند؟ طالبان امروز می‌گویند که آنها برای یک نظام اسلامی می‌جنگند. اما اگر آنها بپذیرند که تغییر در سیستم حکومتی مستلزم رضایت مردم است، باید (اول) جنگ را متوقف کرده و برای پیروزی در روند سیاسی تلاش کنند. طالبان هنوز با "اصل رضایت" موافقت نکرده‌اند. این سوال که چه کسی در همه پرسی (رفراندوم) صلح افغانستان رأی دهد، نسبت به اوضاع ایرلند شمالی ساده‌تر است. تنها افرادی که حق دارند بر تأیید صلح افغانستان صحه بگذارند مردم افغانستان هستند. افغانها از مدت‌ها قبل می‌دانند که مساله اساسی مرز بین پاکستان و افغانستان حل و فصل شده است. نه ساکنان مناطق قبیله‌ای پاکستان و نه مردم خیبر پختونخواه به عنوان طرف جنگ در افغانستان پذیرفته نمی‌شوند. ایده 'تقسیم قدرت' روشی که دولت محلی و سه روند strands در توافقنامه بلفاست استفاده شد، می‌تواند درس‌های مفیدتری برای افغانستان داشته باشد. در آن توافقنامه یک دولت محلی همراه با تقسیم قدرت در ایرلند شمالی پیش‌بینی شده بود. اما تقسیم قدرت بین جناح‌های مسلح نبود. تقسیم قدرت بین احزاب سیاسی بود که با آرای کتله‌های مختلف در ایرلند شمالی انتخاب شدند. ایده این بود که از شرایطی که کتله‌ای با بیش از ۵۰ درصد آرا همیشه نتواند اقلیت‌ها را از دولت کنار بگذارد. ایده این بود که یک دولت باید همیشه با حمایت از هر دو بخش اصلی در ایرلند شمالی (کاتولیک‌‌ها و پروتستان‌ها) تشکیل شود. مردم در ایرلند شمالی موافقت کردند که احساس یک گروه مبنی بر اینکه به طور دائم از دولت کنار گذاشته می‌شود، عامل اصلی منازعه است. تطبیق تقسیم قدرت در عمل همیشه چالش برانگیز بوده است، اما حداقل حس قبلی محرومیت را از بین برد. با این حال، اگر این ایده را در افغانستان تطبیق کنید، منظور تقسیم قدرت بین طالبان و "دولت" نخواهد بود. چالش واقعی تقسیم قدرت در افغانستان این خواهد بود که چگونه اطمینان حاصل شود که همه جوامع (اقوام) در افغانستان - هرطوری این جوامع تعریف شده باشند- احساس کنند که آنها در دولت دارای صدا و مشارکت هستند. صرف حضور طالبان در دولت به این هدف نمی‌رساند. توافقنامه بلفاست؛ همه طرفهای صلح روی آن امضا کردند و نسخه‌ای از آن به تمام خانه‌های ایرلند فرستاده شد. جنبه دیگر فرمول "سه روند" در ایرلند شمالی این بود که فرمولی را برای همکاری بین دولت‌های همسایه در مورد مساله مشترک فراهم می‌کند. دلایل زیادی وجود دارد که بتوان استدلال کرد که پاکستان در آنچه در افغانستان اتفاق می‌افتد، سهیم است، از جمله چهل سال سابقه میزبانی از پناهندگان افغان، منابع آب مشترک بین دو کشور و مسائل مربوط به مدیریت مرزها. گسترش و رسمیت بیشتر همکاری بین دولت‌های افغانستان و پاکستان ممکن است راهی مفید برای تقویت حمایت از توافق (صلح) افغانستان باشد. در ۳۱۰ مایل (حدود ۵۰۰ کیلومتر) میان ایرلند شمالی و جمهوری ایرلندی "مرز سخت" وجود ندارد. دو دهه بعد، در روند خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تنها مرز زمینی بریتانیا با یک عضو اتحادیه اروپا یعنی جمهوری ایرلند جنجالی شد. بریتانیا و اتحادیه اروپا در جستجوی راه‌حل‌های دیگری، مانند استفاده از تکنولوژی برآمده اند که این بخش توافق صلح که برداشتن تاسیسات مرزی در ایرلند بود، همچنان حفظ شود. اگر می خواهید فرمول ایرلند شمالی را در افغانستان به کار ببرید، باید از طالبان بخواهید آتش بس را بپذیرد و سپس در کنار احزاب سیاسی قانونی که مدعی نمایندگی مردمی هستند که طالبان نیز آنها را بسیج کرده است، به یک روند سیاسی بپیوندد. واقعیت این است که همه رهبران طالبان پشتون هستند، اما همه پشتون‌ها از طالبان حمایت نمی‌کنند. بنابراین، در گفتگوهای جاری، پس از آتش بس توسط طالبان، برای طرح صلح پایدار در افغانستان، طالبان با سایر پشتون‌ها و نمایندگان احزاب و اقوام دیگر پشت میز بنشینند. هدف از این گفتگوها طراحی ترتیبات فراگیر برای دولت (آینده) افغانستان است، به گونه‌ای که همه افغان‌ها احساس کنند در تنظیم امور پس از جنگ سهیم هستند. بنابراین، اصلی‌ترین درسی که از رویکرد صلح در ایرلند شمالی می‌گیرید این است که وارد ساختن طالبان در روند صلح فقط گام نخست است. بنابراین، صرف پرسیدن چگونگی تقسیم قدرت با طالبان سوال غلطی است. سوال واقعی این است که چگونه می‌توان طالبان را در یک روند سیاسی وارد کرد و از روندی حمایت شود که در آن افغان‌ها در مورد یک سیستم سیاسی فراگیر توافق کنند، با درنظر داشت عوامل این جنگ چهل ساله. با نگاهی به تجربه ایرلند شمالی ما باید بپرسیم که طالبان چه کسانی هستند، یا به عبارت دقیق‌تر، رهبران طالبان از کدام مردم واقعا نمایندگی می‌کنند. پاسخ ممکن است این باشد که طالبان نماینده جنگجویان و حامیانشان هستند و نه هیچ گروه قومی یا جنبش سیاسی گسترده‌تر. بنابراین، تجربه ایرلند شمالی نشان می‌دهد که مذاکرات دو جانب فعلی، طالبان و دولت، فقط می‌تواند آغاز یک روند باشد. اگر افغان‌ها بخواهند به صلح پایدار همانند ایرلند شمالی دست یابند، باید راهی به گفتگوهای فراگیرتر و بلندپروازانه‌تر بیابند. سالها بعد، "دیوارهای صلح" ایرلند شمالی به جاذبه‌های توریستی برای گردشگران تبدیل شده است
توافقنامه صلح ایرلند، ۲۲ سال پیش، ساختار تقسیم قدرت را پیشنهاد کرد که قابل پذیرش برای تمام طرف‌های درگیر منازعه پیچیده تاریخی ایرلند شمالی قرار گرفت.
طرح صلح ایرلند شمالی در افغانستان عملی است؟
انفجار در مرکز شهر خوست در یک بازار تجارتی رخ داده است این انفجار امروز یکشنبه ۲۶ سنبله/شهریور حوالی ساعت یازده و نیم قبل از ظهر به وقت محلی رخ داده است. فیض الله غیرت فرمانده پلیس خوست به احمد شاه خبرنگار بی‌بی‌سی در خوست گفت که مواد انفجاری در زیرزمینی این بازار کوچک جاسازی شده بود. به گفته او، تمامی قربانیان این رویداد غیرنظامی هستند. در این انفجار پانزده غیرنظامی زخمی شدند حبیب شاه انصاری رئیس صحت عامه/بهداشت خوست نیز می‌گوید از این رویداد چهار کشته و پانزده زخمی به شفاخانه انتقال داده شده است. به گفته او، وضعیت شماری از زخمیان وخیم است. در این بازار کوچک، اکثرا مغازه‌های فروش تلفن‌های همراه و مبلمان وجود داشته است. مسئولیت این رویداد را تا حالا کسی به عهده نگرفته است. خوست در جنوب‌شرق افغانستان از ولایات نسبتا ناآرام افغانستان است. مواد انفجار در زیرزمینی ساختمان بازار جا به جا شده بود
مقام‌های محلی ولایت خوست در جنوب‌شرق افغانستان از وقوع انفجاری در یک بازار تجارتی در مرکز شهر خوست خبر دادند. در این انفجار دست کم چهار نفر کشته و پانزده نفر دیگر زخمی شده‌اند.
انفجار در شهر خوست افغانستان چهار غیرنظامی را کشت
پنج نفر از بازداشت شدگان پرونده سايت های اينترنتی، هفته گذشته در هيئت پيگيری و نظارت بر اجرای قانون اساسی، به تشريح نحوه بازداشت و بازجويی و شرايط زندان پرداخته و از اعمال فشار و شکنجه بر خود سخن گفته بودند. اما سعيد مرتضوی، روز دوشنبه، 14 دی، در جمع خبرنگاران اظهارات اين عده را رد کرده و در عين حال گفته است که اين موضوع مورد رسيدگی کامل قرار خواهد گرفت و اگر مشخص شود که ماموری در جريان کار مرتکب خلاف شده است، آن مامور مجازات خواهد شد. دادستان تهران، در واقع نه تنها به متهمان پرونده سايت های اينترنتی، بلکه به شماری از چهره های سياسی، فعالان حقوق بشر و روزنامه نگارانی که درباره وضعيت اين بازداشت شدگان اظهار نظر کرده اند، هشدار داده است. آقای مرتضوی، ضمن رد گفته های برخی از متهمان اين پرونده،عده ای از فعالان سياسی و روزنامه نگاران را به سياه نمايی وضعيت داخل کشور و تلاش برای لکه دار کردن نيروی انتظامی و نهادهای حکومت اسلامی متهم کرده و گفته است که اگر سخنان آنان ثابت نشود، با آنها نيز برخورد قانونی صورت خواهد گرفت. اظهارات دادستان تهران، تهديدی آشکار عليه شماری از چهره های سياسی از جمله محمد علی ابطحی، مشاور رييس جمهوری و روزنامه نگارانی است که در روزهای اخير از اعمال فشار و شکنجه بر بازداشت شدگان پرونده سايت های اينترنتی سخن گفته بودند. اين اظهارات در حالی صورت گرفته که عبدالله رمضان زاده، سخنگوى دولت نيز در همين زمينه روز دوشنبه، 14 دی، به خبرنگاران گفت محمد خاتمی، رييس جمهوری بعد از جلسه اى که برخى افراد بازداشت شده در هيئت پيگيری و نظارت بر اجرای قانون اساسى داشتند، دستور داده که پرونده سريع تر و جدی تر پيگيری شود. با اين حال وی توضيح نداده که پيگيری جدی تر پرونده به چه معنا است و دولت چگونه مانع احضار ها و برخوردهای بعدی با کسانی خواهد شد که در جلسه هيئت پيگيری و نظارت بر اجرای قانون اساسی، سخنانی در مورد نحوه بازجويی از خود گفته اند که اکنون به تندی مورد انتقاد دادستان تهران قرار گرفته است. سعيد مرتضوی، در بخشی از اظهارات خود که به طور مشخص متوجه فرشته قاضی، يکی از بازداشت شدگان اين پرونده می شد، شکسته شدن بينی وی را رد کرده و گفته است وی قبل از بازداشت، عمل جراحی بينی انجام داده بود و شکستگی بينی وی، ناشی از اين عمل جراحی است. وی افزوده:" ما مصمم هستيم كه در رابطه با اين موضوع رسيدگی كامل كنيم و اجازه ندهيم اگر فردی با داشتن اتهامات، مدتی بازداشت می ‌شود و به اتهاماتش نيز اقرار می ‌كند، در زمان آزادی، با انگيزه‌های سياسی بيايد و مطالب كذبی را به ماموران نيروی انتظامي و زندان نسبت دهد." دادستان تهران، همچنين مسئوليت بازداشت متهمان پرونده سايت های اينترنتی را به صراحت متوجه نيروی انتظامی کرده و در عين حال، با دفاع از نحوه برخورد با بازداشت شدگان، به سخنان تعدادی از متهمان اين پرونده استناد کرده است که در نامه ها و اظهاراتی، بر خوش رفتاری با خود در مدت بازداشت تاکيد کرده بودند. اما نهادهای مدافع حقوق بشر در داخل و خارج از کشور، اعتبار چنين اعترافاتی را به شدت زير سوال برده اند و آن را نشانه ای از تداوم فشار بر روزنامه نگاران و وبلاگ نويسان، حتی پس از آزادی دانسته اند. در چنين شرايطی، سخنان آقای مرتضوی، که از او به عنوان يکی از مسئولان اصلی اغلب پرونده های سياسی و مطبوعاتی سال های اخير، از جمله پرونده قتل زهرا کاظمی، خبرنگار کانادايی ايرانی تبار نام برده شده، نه تنها می تواند نشانه ای از تداوم فشار بر متهمان پرونده سايت های اينترنتی باشد، بلکه می تواند از آغاز دور تازه ای از برخوردها و احتمال احضار شماری از چهره های شاخص سياسی و مطبوعاتی خبر دهد. خدمات
سعيد مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، در واکنش به اظهارات تعدادی از بازداشت شدگان پرونده سايت های اينترنتی، گفته های آنان مبنی بر بدرفتاری در دوران بازداشت را رد کرده و در عين حال هشدار داده که اجازه نخواهد داد بازداشت شدگان پس از آزادی، مطالب به گفته وی کذبی را به نهادهای حکومت اسلامی نسبت دهند.
تهديد پيگيران پرونده سايت های اينترنتی از سوی دادستان تهران
خيليها در بازار به کار سبک و فروشندگی مشغولند، عده ای ديگر از اين کودکان يتيم به کارهای سنگين وادار می شوند و شماری نيز، بر اساس گزارشهای سازمانهای بين المللی، همچنان در استخدام افراد و گروههای مسلح هستند. اما شمار اندکی از اين کودکان هم، بخت آن را داشته اند که در معدود پرورشگاههای کابل و يکی - دو شهر ديگر افغانستان، بستری برای آرميدن، غذای اندکی برای خوردن و محيطی به مراتب مناسب تر از بيرون، برای آموزش و پرورش به دست آورند. در اين مجموعه عکس که با نگاتيو (به طريق غيرديجيتالی) تهيه شده است، تصاويری از کودکان را در پرورشگاه کابل می بينيد که با وجود از دست دادن والدين و خانواده های شان در جنگ، همچنان لبخند بر لب دارند و کودکانه شادمانی می کنند. کودکان اين پرورشگاه عموما از جانب افغانهای مقيم آمريکا حمايت مالی می شوند. خدمات
از بيش از دو دهه جنگ در افغانستان، افزون بر ويرانيهای بی شمار، شمار زيادی دختر و پسر يتيم و بی سرپرست نيز برجای مانده است که بسياری از آنها، در خيابانهای کابل و ديگر شهرها، به گدايی مشغولند.
يک روز در ميان کودکان پرورشگاه کابل
"دختری با بادکنک" یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار بنکسی روز جمعه (۵ اکتبر) در لندن به حراج گذاشته شده بود "دختری با بادکنک" یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار این هنرمند روز جمعه (۵ اکتبر) در لندن به حراج گذاشته شده بود. بنکسی با انتشار این ویدیو در اینستاگرامش نوشته است: "تمایل به نابودی هم تمایلی خلاقانه است. - پیکاسو." شروع این ویدیو این جمله را نشان می‌دهد: "چند سال پیش، من مخفیانه کاغذخردکنی را داخل یکی از نقاشی‌ها نصب کردم." ویدیو سپس فردی را نشان می‌دهد که در حال نصب کردن این ابزار است و بعد جمله دیگری به دنبال آن می‌آید: "تا مبادا روزی به حراج گذاشته شود." در این ویدیو همچنین لحظه رشته‌رشته شدن این نقاشی در مراسم حراج را نشان می‌دهد که توسط یک تلفن فیلمبرداری شده است. هنوز مشخص نیست که کاغذخردکن چگونه در آن زمان فعال شده است. بنکسی، به خاطر دیوارنگاری‌هایش شهرت جهانی پیدا کرد. گفته شده است که او در بریستول بریتانیا بزرگ شده است اما با وجود گمانه‌زنی‌های فراوان هویتش هنوز مخفی باقی مانده است. "دختری با بادکنک" اولین بار در سال ۲۰۰۲ در خیابان "گریت ایسترن" لندن ظاهر شد. نسخه نقاشی‌شده‌اش با استفاده از اسپری رنگ و اکریکلیک روی بوم خلق شده است. هنوز مشخص نیست که آیا قرارداد فردی که این اثر هنری را خرید، با شرکت حراجی نگهداشته خواهد شد. از سوی دیگر دیدگاه‌هایی درباره این که ارزش این اثر هنری، پس از این رویداد حالا حتی بیشتر از قبل شده است، نیز مطرح شده است. برخی در شبکه‌های اجتماعی گفته‌اند که رشته‌رشته‌ شدن این اثر قیمت آن را چند برابر کرده است. مسئول شرکت حراجی گفته است یک اثر هنری هر چه بیشتر شهرت کسب کند، گران‌قیمت‌تر می‌شود.
بنکسی، از نامدارترین هنرمندان خیابانی، ویدیویی منتشر کرده که نشان می‌‌دهد او چگونه کاغذخردکنی را در داخل قاب یکی از نقاشی‌هایش به طور مخفیانه نصب کرده بود. این نقاشی در حراجی "ساتبی" به بیش از یک میلیون دلار فروخته شد اما لحظاتی پس از فروخته شدن، نیمی از آن در مقابل چشمان حاضران رشته‌رشته شد.
بنکسی ویدیویی از نصب مخفیانه کاغذخردکن در قاب نقاشی‌اش منتشر کرد
گروههای شبه نظامی با پشتیبانی سپاه قدس زیر نظر قاسم سلیمانی به شکل سریع و قارچ گونه رشد کردند و به چالشی جدی برای استقرار دولت باثبات در عراق تبدیل شدند. سپاه قدس در عراق سپاه قدس در شرایط بسیار دشوار عراق٬ به یاری طیفهای مختلف مردم عراق از کرد و شیعه و سنی شتافت و مانع پیشرفت داعش به سمت کردستان عراق و مناطق جنوب عراق و پایتخت آن گشت. از این رو٬ فرای اختلافات سیاسی جاری در عراق و وجود نگرشهای مخالف سیاستهای ایران در عراق٬ قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس از مقبولیت و احترام برخوردار بود. پیام تسلیت همه گروهها در عراق اعم از شیعه و سنی و کرد به مناسبت درگذشت وی و حضور قابل توجه در تشییع جنازه وی و حضور برخی مراجع و روحانیان بلندپایه نجف و کربلا در مراسم بزرگداشت وی و ابو مهدی مهندس از این رو قابل تفسیر و فهم است. اما فعالیت قاسم سلیمانی در عراق سابقه ای بسیار طولانیتر از حضور داعش در این کشور دارد. وی از آغاز حضور آمریکاییها در این کشور برای ساقط کردن رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ به تأسیس و پشتیبانی گروهکهای شبه نظامی مسلح در هر دو جامعه شیعی و سنی پرداخته و آنها را برای انجام عملیات خرابکارانه علیه نیروهای آمریکایی پرورش و تجهیز میکرد. این عملیات غالبا همراه با تلفات وسیعی در بین نیروهای امنیتی عراقی همراه آنها و در بسیاری موارد شهروندان عادی میشد. این گروهها با پشتیبانی سپاه قدس زیر نظر قاسم سلیمانی به شکل سریع و قارچ گونه رشد کردند و به چالشی جدی برای استقرار دولت باثبات در عراق تبدیل شدند. با پیداش داعش در عراق٬ این گروهها توسعه بیشتر یافته و به حدود ۷۰ گروه رسیدند. قاسم سلیمانی از طریق نفوذش بر نخست وزیر وقت نوری مالکی به سازماندهی و تنظیم این گروهها در قالب سازمان حشد شعبی پرداخته و به آن چتر قانونی بخشید. این امر بر خلاف دیدگاه آیت الله سیستانی در فتوای جهاد علیه داعش بود که از مردم عراق از همه قومیتها و ادیان و مذاهب خواسته بود به نیروهای رسمی امنیتی دولت پیوسته و در برابر گسترش داعش مقاومت کرده و آنها را از عراق بیرون برانند. گروههای مختلفی از حشد شعبی با دستور سپاه قدس در بیرون از مرز عراق نیز فعالیت کرده و در سوریه جنگیدند. هنوز برخی از آنها از جمله کتائب حزب الله در سوریه حضور دارند. در واقع٬ سپاه قدس و قاسم سلیمانی میتوانست به جای ایجاد شبکه ای از شبه نظامیان عقیدتی و وابسته به ایران٬ نیروهای امنیتی رسمی عراق از جمله ارتش و پلیس فدرال را تقویت و سازماندهی کرده و عملا نقشی مثبت و سازنده در ساخت و تقویت ساختار دولت در عراق داشته باشد. فعالیتهای نظامی سپاه قدس در عراق بیش از آن که با هدف حمایت عراق و تقویت این کشور باشد٬ با هدف تقویت نفوذ عقیدتی ایران و ضمانت هیمنه سیاسی آن بر عراق صورت گرفته است. اسناد و مدارک منتشر شده توسط نیویورک تایمز در ماه نوامبر گذشته حاکی از آن است که از زمان آغاز جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، سیاست سپاه قدس در عراق در مسیر تقویت سیاسی و نظامی شیعیان در برابر دیگر عناصر قومی و دینی عراق و در مقابل٬ تضعیف جامعه سنی و حضور سیاسی آن در دولت بوده است. این عمل به گسترش فرقه گرایی در عراق و ایجاد تنش بین عناصر قومی و دینی آن و راندن سنیان به سمت گروههای تندرو مثل داعش که ادعای حمایت از اهل سنت در برابر هیمنه ایرانیان شیعه را داشتند انجامید. در بخشی از اسناد نیویورک تایمز آمده است که "ژنرال سلیمانی بیش از هر کس دیگری شیوه های پیچیده و تاریک جاسوسی و اقدامات پنهانی نظامی را به کار گرفت تا هیمنه قدرت شیعی همچنان پا برجا بماند". از باب مثال٬ این اسناد به حوادث متعددی از جمله نقش شبه نظامیان شیعی مورد حمایت سپاه قدس در قتل عام تعداد وسیعی از کشاورزان سنی در منطقه جرف الصخر در جنوب غربی بغداد اشاره میکند. در قتل عام تعداد وسیعی از کشاورزان سنی در منطقه جرف الصخر در جنوب غربی بغداد اشاره میکند. بیشتر بخوانید: تجربه مذکور در موارد متکرر دیگری در استان صلاح الدین و انبار تکرار شده است. گاه یک روستا یا شهرک کامل از همه ساکنانش خالی گشته و به تعبیر اسناد مذکور به "شهر اشباح" تبدیل شده است. در این عملیاتها٬ تعداد وسیعی از مردان غیر نظامی کشته یا دستگیر شده و خانواده ها اعم زنان و کودکان به کمپ های مخصوص منتقل شده اند. جالب توجه آن که در بخشی از این اسناد٬ گزارشهای اعتراض آمیز وزارت اطلاعات ایران نسبت به عملکرد سپاه قدس و قاسم سلیمانی در عراق و آثار مخرب آن آمده است. این امر نشانگر این واقعیت است که سیاستهای سپاه قدس در ایران نیز منتقدان جدی داشته و آثار ویرانگر آن مورد توجه سیاستگذاران حوزه اطلاعات و سیاست خارجه بوده است. اما این اعتراضات و دیدگاهها به جهت نفوذ بی رقیب قاسم سلیمانی در مدیریت سیاستهای ایران در حوزه عراق٬ گوش شنوایی نداشته است. قابل ذکر است که سیاست خارجی ایران در عراق از سال ۲۰۰۳ تا کنون تقریبا به شکل مطلق در اختیار سپاه قدس بوده و ساختار دولت و وزارت امور خارجه به طور خاص٬ نقش قابل توجهی در آن نداشته است. از این رو٬ همه سفیران جمهوری اسلامی در بغداد توسط سپاه قدس تعیین شده و سابقه عالیرتبه نظامی در سپاه پاسداران دارند. رژیم سوریه از آغاز شروع اعتراضات٬ به سرکوبی شدید و خشونت آمیز آن پرداخت. این رژیم از همان آغاز حمایت تمام عیار و همه جانبه جمهوری اسلامی ایران را از طریق سپاه قدس داشت سپاه قدس در سوریه فعالیت سپاه قدس و نیروهای وابسته به آن در سوریه از آغاز ظهور اعتراضات مردمی در این کشور علیه رژیم بشار اسد در ژانویه ۲۰۱۱ آغاز گشت. این اعتراضات در آغاز هویتی مسالمت آمیز داشته و نشانه های تندروی دینی و تروریسم در آنها دیده نمیشد. گروههای تندرو در واقع در اثر سیاستهای سرکوبگرانه حکومت اسد و در دوره های بعد شکل گرفتند. گروه نصرت که شاخه القاعده است از نخستین گروههای تروریستی در سوریه است که در ژانویه ۲۰۱۲ شکل گرفت. داعش بعدتر از آن در آوریل ۲۰۱۳ تشکیل شد. حکومت سوریه از آغاز شروع اعتراضات٬ به سرکوبی شدید و خشونت آمیز آن پرداخت. این رژیم در این راستا به تأسیس گروه نظامی ویژه ای با عنوان "شبیحه" پرداخت که نوعی سازماندهی نیروهای وفادار به رژیم در قالبی خارج از ارتش و نیروهای امنیتی رسمی بود. این رژیم از همان آغاز حمایت تمام عیار و همه جانبه جمهوری اسلامی ایران را از طریق سپاه قدس داشت. کمی بعد از شروع اعتراضات٬ نیروهای شیعی وفادار به ایران از جمله حزب الله لبنان و شبه نظامیان شیعی عراق و سپس گروههای تازه تاسیس شده افغانستانی و پاکستانی با عنوان مدافعان حرم با نظر قاسم سلیمانی به سوریه پا گذاشتند. این بسیج وسیع بر محور تشیع سیاسی به گسترش بیشتر فرقه گرایی در سوریه که اکثریت سنی دارد منتهی شد و زمینه گسترش و تقویت بیشتر گروههای تروریستهایی چون داعش و نصرت را فراهم آورد. در مقابل دستگاه سیاسی و امنیتی سپاه قدس تحت نظارت قاسم سلیمانی هیچ تلاش قابل توجهی در اصلاح ساختار سیاسی سوریه و ایجاد آشتی ملی و پیشگیری از بکارگیری خشونت علیه معترضان غیر نظامی بکار نبرد. به عبارت دیگر٬ تلاش قاسم سلیمانی در مبارزه با داعش و امثال آن در سوریه مهم است٬ اما در عین حال کوتاهی وی در پیشگیری از ایجاد این گروهها و سکوت وی در برابر خشونتهای غیر قابل قبول رژیم بشار در برابر معترضان و نادیده گرفتن اصلاحات سیاسی در رژیم دیکتاتوری سوریه٬ قابل نقد است. نگاه تحلیلی پیشگفته نشان از این واقعیت دارد که نگاه قهرمانانه جاری در ایران نسبت به قاسم سلیمانی٬ یکجانبه بوده و ابعاد دیگر این شخصیت را در نظر نمیگیرد. این نگاه تا اندازه زیادی ناشی از احساسات ملیگرایانه ایرانی است و این که وی توانست نفوذی امنیتی و سیاسی از طریق شبه نظامیان شیعی برای ایران بسازد. این نگاه نه از جهت اخلاقی روا است و نه از جهت مصالح درازمدت سیاسی به نفع جمهوری اسلامی ایران است. در واقع٬ پیدایش و گسترش جریان ضد ایرانی در منطقه معروف به هلال شیعی از نتایج سیاست سپاه قدس در منطقه است.
نقش قاسم سلیمانی در ایران و منطقه از تنوع و سابقه درازی برخوردار است تا آن جا که این موضوع به امری اختلاف برانگیز بین طرفداران و مخالفانش تبدیل شده است. از یک سو گروهی او را قهرمان جنگ علیه داعش و نماد مبارزه علیه تروریسم می‌بینند و از سوی دیگر گروهی او را از زمینه سازان و عاملان ایجاد تروریسم در منطقه می‌شمرند. علی معموری، تحلیلگر امور عراق یادداشتی درباره این موضوع برای صفحه ناظران نوشته است.
سپاه قدس در عراق و سوریه چه می‌کند؟
نیویورک تایمز هم از مشکلات پیش آمده برای گارد ملی در جریان برخورد با معترضان در برابر کاخ سفید گزارش داده و مارک اسپر (راست) وزیر دفاع را به علت همراهی با دونالد ترامپ تا مقابل کلیسای سنت جان، مورد انتقاد قرار داده‌ است در همین حال، با کاهش خشونت‌ها و غارت فروشگاه‌ها، دونالد ترامپ و بسیاری از فرمانداران ایالات، نیروهای گارد ملی که برای کنترل اوضاع فراخوانده شده بودند را مرخص کرده‌اند. اما این سربازان زن و مرد که به طور معمول نیروی ذخیره ارتش محسوب می‌شوند در دو هفته گذشته شاهد وقایعی بوده‌اند که بسیاری از آنها را سرافکنده و حتی روانه مطب روانشناسان کرده است. نشریه پولتیکو با چند نفر از اعضای گارد ملی که در دو هفته گذشته به خیابان‌ها آمریکا فرخوانده شده بودند گفتگو کرده و برخورد با اعتراضات به مرگ جورج فلوید را از نگاه آنها بازگو کرده است. 'آنچه من دیدم اصلا درست نبود' سیکنیا لینچ، سرباز ذخیره گارد ملی واشنگتن دی‌سی، پایتخت، که دوشنبه گذشته و هنگامی که تظاهرکنندگان با شلیک‌ گاز اشک‌آور و گلوله پلاستیکی از محوطه روبروی کاخ سفید پاکسازی شدند آنجا بود، به پولتیکو گفته او در حالی با یونیفورم گارد ملی برابر معترضان ایستاده بوده که بردارش با لباس شخصی در میان معترضان بوده. "خوشحال بودم که برادرم را در میان معترضان می‌دیدم. من هم اگر آن روز به عنوان شهروند-سرباز به خدمت فراخوانده نشده بودم حتما در تظاهرات شرکت می‌کردم تا از هدف آنها که به نظرم درست است حمایت کنم... دیدم که بردارم به علت شلیک گاز اشک‌آور، پشت هم سرفه می‌کرد." دانیل لیپمن، گزارشگر نشریه پولتیکو نوشته سربازان گارد ملی که با او گفتگو کردند از ماموریتی که بر دوش آنها گذاشته شده بود رضایت نداشتند و احساس می‌کردند جای مناسبی نیستند. آقای لیپمن می‌گوید این سربازها به او گفته‌اند با خودشان دچار تعارض شده بودند چرا که احساس می‌کردند در حالی که سوگند یاد کرده‌اند از قانون اساسی کشورشان حفاظت کنند، با حضور در خیابان‌ها موجب شده‌اند که بسیاری از مردم بهراسند و نتوانند حق قانونی خود برای اعتراض و تظاهرات را به جا آورند. سربازان گارد ملی که ۶۰ درصد آنها غیرسفیدپوست هستند به پولتیکو گفته‌اند حتی جرأت نکرده‌اند به اعضای خانواده خودشان از ماموریت مقابل کاخ‌سفید بگویند حتی آن دسته از سربازان گارد ملی که دوشنبه گذشته در هنگام یورش ماموران به تظاهرکنندگان در نزدیکی کاخ سفید آنجا بودند به پولتیکو گفته‌اند که احساس می‌کنند از آنها استفاده ابزاری شده است. یکی از آنها که خواسته ناشناس بماند درباره آن روز گفته: "تظاهرکنندگان خیلی پرهیاهو بودند و فریاد می‌کشیدند اما من که در صف اول هم ایستاده بودم هیچ گاه احساس خطر نکردم... بسیاری از ما (سربازان گارد ملی) هنوز در حال هضم آنچه گذشت هستیم، آنچه من مشاهده کردم چیزی نبود جز پایمال کردن حق مدنی مردم، فقط با هدف آماده کردن صحنه برای یک عکس." اشاره این سرباز گارد ملی به عکس دونالد ترامپ در برابر کلیسای نزدیک کاخ‌سفید و در حالی که انجیل به دست گرفته بود است. او به پولتیکو گفته: "من به این علت سرباز گارد ملی شدم که از قانون اساسی ایالات متحده دفاع کنم اما آنچه شاهدش بودم کاملا در تضاد با سوگندی بود که خورده بودم و الان هم همه می‌خواهند بروی آن سرپوش بگذارند. آنچه من دیدم کاملا نادرست بود". یکی از این سربازان به پولتیکو گفته که همان روز به ژنرال مایک میلی، رئیس ستاد کل ارتش آمریکا که آن روز به کاخ سفید رفت و در کنار دونالد ترامپ حضور داشت، گفته بوده که اعتراضات صلح‌آمیز بوده است. ژنرال میلی که حضور او با یونیفورم ارتشی در کنار دونالد ترامپ و به هنگام قدم زدن به سوی کلیسای سنت جان، با انتقاد فرماندهان استخوان درشت از جمله جیمز متیس، وزیر دفاع سابق روبرو شده، روز پنجشنبه، ۱۱ ژوئن، گفت که نباید چنین می‌کرده و از کرده خود پشیمان است. پشیمانی که ممکن است در چند روز آینده به قیمت اخراجش تمام شود. بیشتر بخوانید ژنرال میلی و مارک اسپر (نفر وسط)، وزیر دفاع، همراه دونالد ترامپ در راه بازدید از کلیسای سنت جان در مجاورت کاخ‌سفید افزایش مراجعات سربازان گارد ملی به روانشناس توری اوسترهولم، مدیر بخش بهداشت روانی گارد ملی واشنگتن دی‌سی گفته بسیاری از اعضای گارد ملی در چند روز گذشته به او مراجعه کرده‌اند تا از "درد و رنج و سردرگمی" که با آن دست به گریبان شده‌اند صحبت کنند. خانم اوسترهولم می‌گوید یکی از سربازان گارد ملی به او گفته: "هرگز باور نداشتم که روزی مردم به سوی من بطری آب پرت کنند و به من بگویند که باید بمیرم و باید خودم را سر به نیست کنم." به گفته این کارشناس روانشناسی: "جلیقه‌ای برای حافظت از شما در برابر چنین دشنام‌هایی که از سوی یک همزبان به شما زده می‌شود وجود ندارد." او گفته بعضی از سربازان گارد ملی در جلسه مشاوره به او گفته‌اند پس از فراخوانده شدن به خیابان‌ها طی دو هفته گذشته، حتی از سوی برخی از اعضای خانواده خودشان هم انتقاد شنیده و مورد سرزنش قرار گرفته‌اند. جملاتی چون: "مگر تو یک سیاه‌پوست نیستی؟ این چه کاری است که می‌کنی؟" آیا احترام و آبروی گارد ملی یک شبه بر باد رفته است؟ یکی دیگر از سربازان گارد ملی به پولتیکو گفته نگران آبروی چندین و چند ساله‌ای گارد ملی است. نام نیکی که از برقراری نظم در روز چهارم ژوئیه هر سال (روز استقلال آمریکا) و این اواخر به علت یاری رسانی در جریان کرونا دست و پا شده بود اما طی اعتراضات چند هفته گذشته خدشه‌دار شده است. توری اوسترهولم، روانشناس گارد ملی می‌گوید: "سربازان گارد ملی برای مواجه با موج نفرتی که روانه آنها شد اصلا آمادگی نداشتند. آنها با گفتمان ضدنظامی‌گری که در جریان مخالفت با جنگ ویتنام روی داده بیگانه‌اند. آنها شاهد این بوده‌اند که تنها ظرف چند روز از قهرمان دوران کرونا به چماقی بدل شده‌اند که به سرکوب مردم و ممانعت آنها از حق اعتراض و تظاهرات پرداخته‌ است." "این نسل فقط عادت کرده که روی دیوارها بخواند: 'از سربازان دلاورمان متشکریم'. این نسل عادت کرده که به فروشگاه‌های بزرگ برود و با نشان دادن یونیفورم یا کارت نظامی خود ۱۰ درصد تخفیف بگیرد". ایسایاه لینچ، یکی دیگر از سربازان گارد ملی که خود آفریقایی‌تبار است به پولتیکو گفته معترضان او را خائن خوانده‌، نفرین کرده و دشنام داده‌اند. او می‌گوید برخی معترضان او را ظالمی خوانده‌اند که حامی افسران پلیس است. با این حال او گفته لحظه‌ای که بیشتر به یادش مانده مربوط به این است که یکی از معترضانی که همان روز اول رو در رو شدن با سربازان گارد با آجر به سر او کوبیده بود، چند روز بعد برای عذرخواهی جلو آمده و به سربازان گارد ملی حاضر بطری آب آشامیدنی و یا نوشیدنی خنک تعارف کرده است. مقام‌های اطلاعاتی ناتو و اروپا از فاش کردن جرییات عملیات ها از سوی مقام های آمریکایی ابراز نگرانی کرده‌اند متهم جاسوسی از قاسم سلیمانی چه گونه شناسایی شده است؟ نشریه اقتصادی بیزینس اینسایدر در گزارشی به موضوع اعلام حکم اعدام برای فردی به نام محمود موسوی مجد پرداخته که به گفته مقام‌های ایران به جرم جاسوسی از فرماندهان نظامی این کشور از جمله قاسم سلیمانی، دو سال پیش بازداشت و اکنون حکم اعدام او قطعی و به زودی اجرا خواهد شد. بیزینس اینسایدر گزارش خود را که مدعی است در گفتگو با مقام‌های نظامی و اطلاعاتی ناتو تهیه کرده، بر این فرضیه متمرکز کرده که احتمالا فاش کردن جزییات عملیات‌های تجسسی از جمله چگونگی کشتن قاسم سلیمانی از سوی مقام‌های آمریکایی، در شناسایی خبرچین‌های سرویس‌های اطلاعاتی غرب در داخل ایران نقش مهمی داشته و خواهد داشت. "متحدان آمریکا در آژانس‌های اطلاعاتی جهان با شنیدن خبر تعیین حکم اعدام برای مردی که متهم به همکاری با آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی، یک بار دیگر مشوش و ناآرام شدند... دو منبع به بیزینس اینسایدر گفتند که خبر حکم اعدام برای محمود موسوی مجد یک بار دیگر یادآور این عادت قدیمی آمریکایی‌هاست که با دادن اطلاعات بیش از حد به رسانه‌ها درباره عملیات‌ها، جان منابع انسانی را به خطر می اندازند." بیشتر بخوانید بیزینس اینسایدر نوشته اگر چه توضیح مقام‌های ایران درباره تاریخ بازداشت آقای موسوی مجد که به سال ۲۰۱۸ باز می‌گردد، قدری خیال این مقام‌ها را راحت کرده که درز کردن جزییات ترور قاسم سلیمانی مستقیما ربطی به شناسایی و بازداشت آقای موسوی مجد نداشته اما آنها همچنان نگرانند که حجم وسیع جزییات درز کرده به رسانه‌ها و حتی اظهارات خود آقای ترامپ می‌تواند در آینده به لو رفتن سایر جاسوسان منجر شود. بیزینس اینسایدر منابع خود را از مقام‌های ناتو و یک سرویس اطلاعاتی دیگر که در خاورمیانه فعال است معرفی کرده اما گفته هیچ کدام از آنها حاضر به فاش شدن هویت شان نشده‌اند چرا که به لحاظ مقررات، اجازه سخن گفتن در این رابطه را ندارند. "تنها یک هفته پس از مرگ قاسم سلیمانی، چند نشریه آمریکایی از جمله بلومبرگ و ان‌بی‌سی جزییات مفصلی را به نقل از مقام‌های مطلع درباره نحوه ترور قاسم سلیمانی منتشر کردند؛ این که چه طور رصد می‌شده و تمام سفرهایش زیر نظر و ردیابی می‌شده است". حتی روزنامه واشنگتن پست در آن زمان گزارش کرد که دونالد ترامپ جزییات عملیات کشتن قاسم سلیمانی را در جریان یک دیدار خصوصی با حامیان مالی کارزار انتخاباتی‌اش در تفرجگاه شخصی خود در مارالاگو فلوریدا تعریف کرده بوده است. منابع بیزینس اینسایدر به نقل اخبار در محافل داخل ایران گفته‌اند: "اگر این جاسوس واقعا آدم آمریکایی‌ها بوده که آنها با فاش کردن این حجم از جزییات عملا او را نابود کرده‌اند. این که آمریکا چه طور از طریق منبع خود سلیمانی را رصد می‌کرده؛ چه گونه همیشه خبر داشته که او داخل هواپیما نشسته و این که منبع آنها تایید کرده بوده که سلیمانی حتما داخل هواپیما است و پرواز به آسمان برخاسته است." "ما در چند سال اخیر، همیشه شاهد درز کردن اطلاعات بیش از حد از سوی آمریکا بوده‌ایم. ما با هم همکاری می‌کنیم و مشترکا عملیات انجام می‌دهیم و برای همین هم منابع اطلاعاتی خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذاریم. اما وقتی آنها - آمریکایی‌ها - به رسانه‌های خود درباره جزییات خبر می‌دهند، همه ما در حفاظت جان منابع انسانی خود دچار مشکل می‌شویم." بیشتر بخوانید بیزینس اینسایدر به نقل از یکی از منابعش نوشته: "اگر آمریکایی‌ها سراغ ما بیایند ما نمی‌توانیم دست رد به سینه آنها بزنیم و اطلاعات حساس را در اختیارشان نگذاریم اما اکنون تلاش می‌کنیم تا زمانی که واقعا مجبور نشده‌ایم، چنین کاری نکنیم." این منبع گفته اگر چه محمود موسوی مجد دو سال پیش بازداشت شده اما اگر او اطلاعاتی در اختیار نهادهای جاسوسی چون سازمان سیا قرار داده بوده، این می‌توانسته کاملا با ترور قاسم سلیمانی در روزهای نخست سال ۲۰۲۰ مرتبط بوده باشد چرا که به گفته این مقام اطلاعاتی، جزییاتی که او درز داده در ترسیم الگوهای رفتاری و مسافرتی تیم قاسم سلیمانی بسیار موثر بوده و "وقتی که شما الگوی زندگی و تحرکات هدف را ترسیم کردید آن وقت دیگر مدلی به دست می‌آورید که پیش‌بینی آینده را از طریق رصد کردن چند مسیر مختلف ممکن می‌کند. و البته که طراحی عملیات تروری این چنین هم سال‌ها زمان می‌برد." "مقام‌های ایران هم ممکن است اکنون با شناخت روش کاری موسوی مجد قادر شوند که الگوی کاری دیگر جاسوسان را شناسایی کنند و آنها را گیر بیاندازند." این مقام اطلاعاتی در پایان به پولیتیکو گفته: "ضرب المثلی میان نهادهای اطلاعاتی هست که می‌گوید اگر ما در لو رفتن منبع و درز اطلاعات نقش داشته باشیم، آمریکا می‌گوید دیگر با ما کار نخواهد کرد. اما اگر آنها چنین کنند ما نمی‌توانیم بگوییم با شما کار نمی‌کنیم، چون طرف ایالات متحده آمریکاست".
اعتراضات به مرگ جورج فلوید همزمان با به خاک سپردن او در هیوستون تگزاس و کنار قبر مادرش، وارد فصل جدیدی شده و همچون یک موج بزرگ، جلودار جنبش مدنی سیاهان آمریکا برای مبارزه با نابرابری و تبعیض شده است.
در رسانه‌های آمریکا؛ علت 'سرافکندگی' ارتش آمریکا از برخورد با معترضان چیست؟
تلویزیون ایران هفت سال پیش به ماهواره پیوست و بیست و چهار ساعته شد، این تلویزیون یکی از شبکه هایی است که چون کار سیاسی نمی کند مورد انتقاد آن دسته از تلویزیونهایی است که کار سیاسی می کنند و هدفشان به گفته خودشان مبارزه با جمهوری اسلامی ایران است. حمید شب خیز مدیر تلویزیون ایران از سال ۱۹۸۰ میلادی در لس آنجلس به کار رسانه ای مشغول است و کارخود را از تلویزیونهای محلی و کابلی این شهر آغاز کرده است، از او پرسیدیم که چگونه تصمیم گرفت که خود و رسانه اش را از سیاست به دور نگاه دارد. هر کسی در جهتی کار می کند که توان بیشتری برای انجام دادنش داشته باشد، من بیشتر در کارهای هنری بودم و زمانی هم که به اینجا آمدم دیدم که در اطراف و در محور برنامه سرگرمی و موسیقی بهتر می توانم عمل بکنم، این کار را انجام دادم . ضمن اینکه ما از روز اول سرلوحه کار خودمان را این گذاشتیم که مردم ما بخصوص مردم خوبمان در داخل کشور احتیاج به شادی و شادمانی دارند پس ما هم سعی می کنیم این کار را برایشان انجام بدهیم و فکر می کنم که موفق بودیم. شما برنامه خبری هم دارید؟ بله اخبار داریم. این اخبار چگونه تهیه می شود؟ اخبار از روی سایتهای اینترنتی تهیه می شود، روی شبکه های معتبر خبری، منبع خبر ما هم صدای آمریکا و بی بی سی هستند، مجله ها و روزنامه های داخل کشور هستند، به هر جهت ما عمده خبرها را به صورت سرخط پخش می کنیم و بیشتر، عناوین اخبار را اعلام می کنیم چون هر روز بیشتر از نیم ساعت خبرهای سیاسی نداریم، اگر منظور شما آن گونه خبرهاست ولی خبرهای دیگر را مخصوصاً شبکه دوی ما از روی سایتهای اینترنتی و روی سی ان ان و روی چند شبکه خبری دیگر مثل فاکس نیوز و دیگر سایتهایی که روی اینترنت وجود دارد استفاده می کند. اخبار ایران را هم منعکس می کنید؟ اخبار ایران را هم منعکس می کنیم البته آنهایی که روی خبرگزاریهای معتبر جهانی مطرح و تائید شده اند. تلویزیون شما از نظر آگهی یکی از تلویزیونهای موفق اینجاست، فکر می کنید چون کار سیاسی نمی کنید به شما آگهی می دهند؟ والله نه، ما در این کار تجربه بیست و هفت ساله خارج از کشور داریم، زمینه های کار باید وجود داشته باشد برای تلویزیونی که اعلام می کند فقط از طریق آگهی واسپانسرشیپ ارتزاق می کند تا بتواند روی پای خود بایستد. اکثر تلویزیونها بخصوص غیرسیاسیها بیشتر از طریق آگهی ارتزاق می کنند و بعضیها تجربه دارند و بعضیها هم تجربه ندارند، آنها که تجربه دارند طی سالیان گرفتن آگهی فهمیدند که ارتباط برقرار کردن با صاحب آگهی چگونه است، چطور باید توی این بازار رقابت کرد، آنها هم که کم تجربه ترند احیاناً کار خودشان را با تلاش بیشتر جلو می برند ولی در بعضی از موارد قیمت شکنی می کنند که مقداری برای دیگر تلویزیونهایی که حرفه ای تر عمل می کنند تولید اشکال می کند. به طور کلی روابط رسانه های ایرانی در لس آنجلس با هم چگونه است یعنی حالت همکاری دارند؟ با هم قسمت می کنند؟ اکثراً رابطه ای ندارند، کارخودشان را می کنند، حالا نگوییم دشمن همند، می توانیم بگوییم که زیاد با هم ارتباط کاری ندارند، همان سلام و علیکهایی که از دور هست، درکار رسانه ای من کمتر دیدم که دو تلویزیون یا دو نشریه یا دو رادیو بتوانند با هم همکاری داشته باشند. فکر نمی کنید با همکاری بهتر بتوانند کار بکنند؟ بله، اما ما هنوز به آن نقطه نرسیده ایم، فکر می کنم چون اگر می شد کنار هم بنشینیم به قول معروف حرف همدیگر را بشنویم خیلی خوب می شد، وضعیت خیلی بهتر می شد، منتهی کم کم. توی غربت بیست و چند سال گذشت شاید یک چند سال دیگر هم طول بکشد تا راه را یاد بگیریم ببینیم که بغل رقبا هم می شود نشست، می شود حرف زد، باید هم که گوش شنوا داشته باشیم و همین طور حرف ما را دیگران بشنوند تا انشاء الله به آن نقطه برسیم. من علتش را می خواهم بدانم. رقابت، حالا اسمش را نگذاریم رقابت تجارتی. من سؤالم از شما این است که چرا حتی یک مدیر سیاسی نمی تواند بیاید کنار یک تلویزیون به قول شما تجارتی و به قول من تلویزیون غیر سیاسی بنشیند و حرف بزند. این ریشه دارد و ما متأسفانه در بسیاری از موارد نمی توانیم بنشینیم و با هم حرف بزنیم، نه گوش شنوا هست نه طاقت شنیدن، ولی انشاء الله درست می شود. این رقابت می تواند سالم باشد، شبکه های تلویزیونی آمریکایی هم با هم رقابت دارند ولی هیچوقت به هم تهمت نمی زنند یا کاری به هم ندارند. حتی از هم نقل قول می کنند، با هم همکاری می کنند، میهمانهایشان را با هم تقسیم می کنند، خارج از رقابت یا شاید حسادت، بازار تهمت و افترا هم من در لس آنجلس دیدم هست در رسانه ها. متأسفانه اینها همه ریشه های مادی دارد، حالا چه آن تلویزیونهایی که دنبال آگهی اند و چه آن تلویزیونهایی که سیاسی اند، تمام اینها برمی گردد به اینکه تلویزیون تأمین هست یا نه، من به شما قول می دهم که این تلویزیونها اگر تأمین باشند این قدر به هم بهتان نمی زنند، این قدر به آگهیهای هم کار نخواهند داشت، در محیط خیلی دوستانه تری می توانند کار بکنند ولی متأسفانه من خیلی صراحتاً خدمت شما عرض می کنم اکثر رسانه های ما متأسفانه با مشقت بسیار زیاد کار خودشان را جلو می برند و شما وقتی ای بی سی و ان بی سی را نقل می کنید که شبکه ای آمریکایی با شبکه آمریکایی دیگری همکاری دارد، اینها شبکه هایی اند که میلیونها دلار پشتوانه دارند. شبکه های ما شبکه های خودجوشی اند، ما آدمهایی هستیم که با زحمات خیلی زیاد اول با سرمایه های شخصی و بعد هم با حمایتهای مردمی سرپا ایستادیم و آن هم در بازاری بسیار بسیار محدود، اگر روزی ما هم سرمایه های چند میلیونی این شبکه ها را داشته باشیم قربون صدقه همدیگر هم خواهیم رفت، الآن وضعیت خراب است که دوستان به هم می پرند امیدوارم که این جوری نباشد. من کمی اگر صریحتر بگویم؛ شما فرض کنید که این تلویزیونهایی که سیاسی اند یعنی می گویند که هدفشان مبارزه با حکومت ایران است، شماها را که غیر سیاسی هستید متهم می کنند که با حکومت ایران کار می کنید یا حکومت ایران از شما حمایت می کند. ما چنین ارتباطاتی نداریم، فقط و فقط خود مردم و صاحبان آگهیها هستند که ریسک می کنند و به ما آگهی می دهند، در گذشته کل برنامه های مارا که نگاه می کنید شما اگر صدتا آگهی ببینید شاید ده تایش بیشتر از داخل ایران نباشد و آنها هم با زحمات بسیار این آگهیها را به ما می رسانند چون که اشکالات زیادی برایشان تراشیده می شود، مهمترین قضیه اش هم این است که در گذشته شما شاید آگهیهایی می دیدید که الآن دیگر در برنامه های ما نیستند، شاید توی شبکه های خود ایران الآن آگهیهایشان پخش می شود، به هر جهت ما از همه آنها هم تشکر می کنیم که واقعاً در روزهای اول در جهت حمایت از ما گام برداشتند، دستشان درد نکند. شما خودتان در کارهای هنری هم بودید یعنی کنسرت هم برپا می کردید، هیچ مشکلی دارید با هنرمندها برای پخش آهنگهایشان یا برای پخش ویدیوهایشان، یعنی تا به حال با مشکل قانونی برخورد کردید؟ بله بله ما با مشکل قانونی هم برخورد کردیم، ما با یک کمپانی به اسم کلتکس با مشکل برخورد کردیم که ما را به دادگاه برد، البته یکی دو تا از کمپانیها بودند که اوائل از ما شکایت کردند، به ما می گفتند زمانی در اختیار ما بگذارید ولی چون در توانایی کاری ما نبود که آن وقتی را که می خواهند به آنها بدهیم کارمان به مراحل قانونی کشید و من تنها تلویزیونی بودم که از من شکایت کردند، بعد هم با پول وکیل و کاغذبازیهایی که انجام شد، ما چیزی حدود هفتصد هشتصد هزار دلار مجبور شدیم پرداخت کنیم و با مردم در میان گذاشتیم، برنامه ای گذاشتیم و در آن برنامه حدود دویست هزار دلار جمع کردیم، بقیه اش را هم قسطی داریم می دهیم. اشکال چی بود یعنی شما بدون رعایت کپی رایت پخش کرده بودید؟ بله اینها می گفتند که اگر این ساعت را به ما بدهید ما هیچ شکایتی از شما نداریم ولی اگر ندهید طبق نامه هایی که وکلای ما به شما داده اند شما خلف وعده کرده اید و شما را به دادگاه می بریم. از وقتی که دوبی به این شکل امروزی درآمده و تعداد ایرانیهای آنجا زیاد شده و تجارت ایرانیها زیاد شده، کار تلویزیونهای لس آنجلس، تلویزیونهای غیرسیاسی گل کرده یعنی از لحاظ آگهی، می خواستم خواهش کنم در مورد فعالیت خودتان در دوبی توضیحاتی بدهید. من اولین کسی بودم که بازار آگهیهای دوبی را باز کردم یعنی تا قبل از اینکه برنامه های تلویزیونی ما پخش بشود، آگهی به این صورت در دوبی نبود. ما رفتیم با کنسرتهایی که آنجا برگزار کردیم و با صاحبان آگهی صحبت کردیم و راهنمایی گرفتیم و راهنمایی کردیم در رابطه با کارهای تبلیغاتی، بیست سال تجربه پشت این قضیه بود. روشنشان کردیم که می توانید در اینجا بازار خوب آگهی داشته باشید با نزدیکی که به ایران هست و با آمدوشدهایی که عزیزان ما از ایران به آنجا می کنند یا بالعکس و خوشبختانه فکر من درست بود و این کار انجام شد، امروز اگر دوبی نباشد و بازاری که آنجا وجود دارد از بازار آگهیهایی که عمدتاً به ایران هم ربط دارد خالی شود، بسیاری از تلویزیونها دچار ورشکستگی خواهند شد، از جمله خود ما. آگهیهای خود لس آنجلس چه طور؟ من در سال هشتاد میلادی کار رادیو تلویزیون را در اینجا شروع کردم، در آن موقع که در لس آنجلس بودیم یا در سانفرانسیسکو فعالیت می کردم آگهیها معطوف بود به خود محل یا لس آنجلس و یا سانفرانسیسکو. از زمانی که ما روی شبکه بیست و چها رساعته آمدیم عمدتاً مقام اول از آگهیها را باید بدهیم به دوبی و نهایتاً بازاری که مربوط می شود به ایران، مقام دوم را شاید بدهیم به اروپا، مجموعه اروپا را می گویم و مقام سوم را هم بدهیم به آمریکا که این البته در بعضی از فصلها تغییر می کند. این فقط برای تلویزیون شماست یا تلویزیونهای دیگر هم همینطوراست؟ فرق می کند، ببینید شما شاید تلویزیونها را نگاه می کنید مملو از آگهی است ولی این آگهیها مال کجاست و چطورپخش می شود، یک تعریف دارد. مثلاً آگهی مربوط به خشکشویی در همین خیابان بغل دست ما را شبکه جهانی پخش می کند، این آقای خشکشویی نمی تواند مثلاً ماهی پانصدهزار دلار بدهد برای یک ماه آگهی، حال اینکه رقمهایی که در دوبی هست رقمهایی است که می تواند تلویزیون بیست و چهار ساعته ای را سر پا نگاه دارد. تلویزیونهای بیست و چهار ساعته من به شما می گویم که بسیار پرخرجند، مخارجشان بسیار کمرشکن است، من به دوستان و رقبایی که توی این کارند خسته نباشید می گویم، انشاء الله وضع مالی همه ما خوب بشود که بتوانیم این راه را با رفاقت و دوستی جلو ببریم. خدمات
شبکه تلویزیونی آی تی ان (ITN) یا تلویزیون ایران یکی از موفقترین تلویزیونهای غیرسیاسی یا تجاری لس آنجلس است که درسه کانال فعالیت می کند؛ تلویزیون ایران یک که مطالب علمی و فرهنگی و برنامه های سرگرم کننده را پوشش می دهد، تلویزیون ایران دو که شامل موسیقی ایرانی و خبر است و تلویزیون پن که بیشتر به موسیقی غربی می پردازد.
گفتگو با شب خیز، مدیر تلویزیون ایران
به تازگی در شهر شيراز در جنوب ايران دست کم بيست نفر بر اثر نوشيدن مشروبات الکلی ناسالم جان خود را از دست دادند. گزارش شده است که بيست نفر ديگر نيز به خاطر نوشيدن مشروبات آلوده مسموم شده و در بيمارستان بستری هستند، که حال برخی از آنها وخيم است. تا کنون چند نفر نيز بينايی خود را از دست داده اند. توليد و صرف مشروبات الکلی از بيست و پنج سال پيش و به دنبال روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ايران ممنوع اعلام شده است. دولت تلاش می کند با زور اعمال جريمه و مجازات از مصرف مشروبات الکلی جلوگيری کند. به علت تقاضای بالا، مشروب در همه جای کشور قابل تهيه است. مشروب الکلی هم به ميزان زيادی به طور قاچاق از خارج وارد می شود و هم به صورت پنهانی و در شرايط غيراستاندارد در کارگاه های بيشمار توليد می گردد. عده ای عقيده دارند که برخورد خشونت آميز مأموران با مصرف کنندگان مشروبات الکلی به هيچوجه نمی تواند صرف مشروب را متوقف کند و تنها به سود قاچاقچيان و فروشندگان غيرمجاز تمام می شود تا مشروبات غيراستاندارد را به قيمت گزاف به دست مشتری برسانند؟ مسئولان قضايی و مراجع انتظامی در جمهوری اسلامی رسيدگی به موارد پخش غيرقانونی مشروبات ناسالم را شروع کرده اند، اما: آيا پيگرد و احتمالا مجازات عوامل تهيه و پخش مشروب ناسالم، می تواند جلوی صرف مشروبات را بگيرد؟ آيا شما موارد مشابهی از آسيب مشروبات الکلی غيراستاندارد را می شناسيد؟برای از بين بردن خطر مشروبات ناسالم و غيرمجاز چه راهی پيشنهاد می کنيد؟ نظر خود را با استفاده از پنجره بالا برای ما بفرستيد تا در اين صفحه درج کنيم.لطفا به زبان فارسی بنويسيد و حداکثر در ۱۵۰ کلمه. مرگ جوانان برايم بسيار تاثرآور است ولی من تا حد زيادی خود اين افراد را مقصر می دانم که با صرف هزينه و اعتبار تن به کاری ميدهند که ارزشی و عايدی ندارد. از ديدگاه مذهبی هم در اسلام مشروبات الکلی تنها نوشيدنيهايی هستند که حرام می‌باشند و دور از انصاف است در حالی که خداوند اين همه آشاميدنی حلال برايمان فراهم کرده به شراب روی بياوريم که تنها مورد منع شده است. علی - تهران به نظر من دولت به جای تهديد شلاق و ... می تواند با فرهنگ سازی و آموزش از وقوع اين فجايع پيشگيری کند. حامد احمدی من هيچ علاقه ای به مصرف مشروبات الکلی ندارم. ولی معتقدم آزاد بودن استفاده از اين نوشيدنی حق همه مردم است. البته اين تنها محدوديتی نيست که در اين کشور وجود دارد. و البته از حکومت انتظار آزادی مصرف الکل را هم ندارم چون اساس حکومت ايران بر اين محدوديتها گذاشته شده و برداشتن آنها به معنی نابودی حکومت است. مونا - شيراز من نميدانم چه اصراری است چيزی که در ايران خطرناک است و به دليل غير استاندارد بودن امکان مرگ دارد را بعضی ها ميخورند. مشروبات خارجی و استاندارد هم که خاصيت ندارند بلکه ضرر هم دارند. اين موضوع ربطی به حرام بودن آن در اسلام ندارد که مخالفان اسلام ميگويند. چيز بد مضر و خطرناک مخصوصا در ايران بد است و نبايد مصرف شود. حال اگر اين مايع مرگ زا را که بدمزه هم هست نخورند چه ميشود؟ ميميرند؟ يا حتما چون در اسلام و ايران منع شده بايد لج کنند و بخورند؟ حتی اگر بميرند؟ بيتا - تهران نيروی انتظامی تا حدودی مقصر اين ماجراست زيرا که همه می دانيم اينها از بسياری وقايع مطلع می باشند، ولی سهل انگاری يا دريافت رشوه برخی از ايشان تلاش بقيه اين نيروهای زحمتکش را زير سوال ميبرد ولی بی شک مقصر اصلی جوانانی بودند که خود را به اين گونه چيزها آلوده می کنند و مضرات اينها در درجه اول متوجه ايشان است. حسين - تهران من در کشوری زندگی می کنم که حتی استفاده از حشيش در کافی شاپهايش آزاد است. اما اگر به آمار استفاده کنندگان از اين مواد در داخل هلند توجه کنيم کمترين درصد را در اروپا دارد. آزاد بودن استفاده از مشروب سبب نمی شود که تمام مردم از آن استفاده کنند. برعکس وقتی چيزی را ممنوع می کنند جوانها بيشتر به آن حريص می شوند. همه اين بدبختيهای جامعه ايران به خاطر همين ممنوعيتها و عقايد قيم مآبانه جمهوری اسلامی است... آناهيتا - هلند من يک جوان ايرانی ۲۳ سال دارم و مهندس کامپيوتر هستم. من تا حالا مشروبات الکی مصرف نکرده ام... در ايران همه پدر و مادرها فکر ميکنند بچه های خيلی خوبی دارند... ولی واقعيت چيز ديگری است. واقعيت اين است که همين فرزندان در بيرون آنچه دوست داشته باشند به صورت غيرمجاز و خارج از ديد خانواده و در محيطی ناامن جان خود را به خطر می اندازند . البته مشروب در ايران که سابقه طولانی دارد ولی با آمدن جمهوری اسلامی فقط شکل استفاده از آن تغيير کرده.... در ايران چيزی که اصلا ارزش ندارد جان انسانهاست... مشروبات الکلی به وفور استفاده ميشود و بيشتر از آنچه به شما آمار بدهند مشروبات الکلی استفاده ميشود ولی من از شما درخواست ميکنم در مورد معايب و مزايای اين مشروبات الکلی هم بنويسيد... رستمی - تهران جامعه ايرانی همواره نشان داده است که به صورت منطقی با وقايع برخورد نميکند. بلکه هرجا حکومت چيزی می گويد مردم شروع به لجبازی کرده و خلاف آنرا انجام می دهند! علت آنهم اين بوده که مردم همواره حکام را غاصبان حکومت ملت دانسته اند. البته مسلم است که با زور و جبر تهديد نمی توان مردم را وادار کرد که کاری را انجام ندهند چون همواره ديده ايم که مردم می گويند اگر حکومت گفته فلان چيز بد است پس حتما چيز خوبی است! به نظر من تنها راه چاره آگاهی دادن صادقانه به مردم درمورد هر چيزی است، مثل مضرات و فوايد مشروبات الکلی. آنوقت ديگر فرد خودش می داند که آيا آن کار را انجام بدهد يا ندهد و در اين صورت مسئوليت آن کار به عهده خود شخص حواهد بود. علی - اهواز به درستی نمی توان فهميد دليل استفاده اين افراد از اين مشروبات تقليد کورکورانه از فرهنگهای ديگر بوده يا از سر فشارهای روانی وارده از جامعه يا هر دليل ديگر... مسئله ما بيسوادی و بی اطلاعيست وهمه جا چوبش را ميخوريم اين هم از وضع جامعه. آنا - زنجان من بعيد می دانم که اينگونه اقدامات کار دولت يا مذهبی ها باشد. وقتی توليد يک نوشيدنی قاچاق يا غيرقانونی باشد طبيعی است که به دليل عدم نظارت بر توليد و توزيع آن، امکان هرگونه سوء استفاده ای را ايجاد می کند و مصرف کننده است که بايد تاوان آن را بپردازد. امير - تهران دين اسلام به عنوان دين برتر بخاطر همين مسائل مشروبات الکلی را حرام کرده است. البته مرگ انسانها کمترين ضرر اين ماده ميباشد. اتفاقات و آثار سوء ناشی از مصرف آن و تاثيرات آن بر خانواده ها و يا خود مصرف کننده نيز مواردی هستند که بايستی به آنها توجه جدی شود و توليد کنندگان بايد در دادگاه جوابگوی اينهمه مسائل و مشکلات باشند. صمد - تبريز شراب اينکه مضر است شکی نيست ولی مضراتی که روحانيون به کار ميبرند بدتر از شراب است. به مردم آزادی و آگاهی بدهيد هيچ چيزی را به زور حلال و حرام نسازيد. ويس - توکيو امروزه در ايران به بهانه مذهب و زير پوشش اسلام سودجويی های زيادی انجام ميشود و زورگويی و اجبار در کشور بيداد ميکند.... حکومتی که بخواهد زير اسم اسلام و به نام اسلام مردمش را آزار دهد لياقتی جز اين ندارد. آخر اين چه اسلاميست که مردم نمی توانند راحت اظهار نظر کنند و انگونه که اعتقاد دارند عمل کنند؟ سارا - تهران ما داريم درباره ايران حرف می زنيم که اکثر مردم آن مسلمان هستند. دين ما مصرف مشروب را حرام اعلام کرده است. ديگر نمی توان با ادای روشنفکری با اين جور بحثها برخورد کرد. علم پزشکی هم مضرات آن راثابت کرده است. نمونه عينی فجايع حاصل از آن هم در کشورهايی که مصرف آن آزاد است دديده ميشود. ازدوستانی که مقدار مصرف پايين از نوع سالم را بی ضرر دانسته اند بايد پرسيد برای چند درصد از مردم چنين شرايطی فراهم است و يا در کشورهايی که اين شرايط فراهم است چند درصد مردم مقدار مصرف مجاز را رعايت می کنند؟ ابوالقاسم - قم از حضراتی که مشروب را حرام و قربانيان اين حارثه را مستحق اين سرنوشت می دانند: در وهله اول بايد پرسيد که اگر کسی به اين اسلام شما اعتقاد نداشت، تکليفش چيست؟! در باب حرمت الکل در اسلام نکته جالب اينجاست که به تقريب همه شاعران، ادبا و عرفای ايرانی ميخواره و می پرست بوده اند (خيام، سعدی, حافظ، مولانا....). شيخ الرئيس ابوعلی سينا (که شراب را در حد افراط می نوشيده) در رساله پزشکی خود موسوم به "قانون" شرح مفصلی در بيان فوايد شراب و خواص طبی آن دارد. دانشمند "اسلامی" ديگری به نام محمد بن زکريای رازی ظاهرا اولين کسی بوده که به افتخار عرق کشی نايل شده و الکل اتيليک را از تقطير شراب بدست آورده است.... و تاريخ اين ملت سرشار از اين مثالهاست که اين روح ظاهرسازی و دورويی و مقدس مآبی که به برکت اسلام در فرهنگ ما رسوخ نموده به بهترين وجه نشان می دهد. علم پزشکی امروز ثابت کرده که مصرف مقدار کمی الکل (معادل۳۰-۲۰ گرم اتانول در روز) در کاهش خطر تصلب شرائين و سکته قلبی مؤثر لست: لذا افاضاتی چون "حرام است" و "هرکس بخورد بايد کور شود" و "اعدام بايد گردند" که از دهان و قلم بعضی افراد تراوش نموده نه تنها از نظرگاه حقوق بشر و آزادی فردی بلکه از ديدگاه علمی و پژوهشی هم مردود و محکوم است. و ديگر اينکه جمهوری اسلامی خود به توليد و فروش مشروبات الکلی می پردازد... در آخر به مصرف کنندگان مشروبات الکلی توصيه می کنم مشروب مورد نياز خود را از فروشندگان مطمئن خريداری کرده يا خود در منزل اقدام به تهيه شراب نمايند: دستورالعمل تهيه شراب و ساير مشروبات الکلی براحتی از طريق سايت های اينترنتی قابل دسترس است. ساقی - تهران در ابتدا خواهشمندم مطلبم را حتما چاب کنيد هرچند که با عقايد شما مغاير است. اين افراد در راه ارضای شهوات حيوانيشان به درک واصل گشتند... اشخاصی که دست به تقليد کورکورانه از خارجيها ميزنند تنها دليلش کمبودهای شخصيتی آنهاست و يک ايرانی بايد وطنش را همانطور که هست بخواهد چه آباد و چه ويران وطن وطن است واگر واقعاايرانی و وطن برست باشيم بايد تحتهر شرايطی به آن افتخار کنيم... اميرحسين - زاهدان به نظر من يک کارخانه ی توليد زير نظر وزارت بهداشت و کنترل توسط سازمان استاندارد احداث شود. مسعود - تهران در حال حاضر مصرف بالای مشروبات الکلی در ميان نسل جوان نشانگر لجبازی و واکنش نسبت به قوانين حکومتی است که به اين طريق تخليه شده و به صورت عمل لذت بخشی در می آيد. من مطمئنم چنانچه مصرف الکل در کشورهای غربی همانند سيگار تقبيح شود، در ايران هم ايرانيان از آن تمجيد خواهند کرد فقط به دليل اين که اين کار را غربيها تاييد کرده اند و برچسب عقب افتادگی و ضد حريم خصوصی هم از آن کنده خواهد شد و به اين دليل که ذهن ما ذهنی مقلد است. درحال حاضر مصرف الکل قبل از انجام بعضی کارها مانند رانندگی و خلبانی در آن کشورها جرم شناخته می شود. آن چه در ذهن ما حک شده اين است که هرچه غربيها انجام می دهند مطلقا خوب است و هرچه ايرانيها انجام می دهند مطلقا بد. مثلا همين سيگار. مبارزه با سيگار از غرب شروع شد بنابراين خوب است. ولی اگر ابتدا از ايران شروع می شد همه صدايشان در می آمد که چرا به حريم خصوصی مردم کارداريد. حريم خصوصی از حقوق انسان ها است و بايد حتما محترم شمرده شود. ولی اگر عملی از حوزه خصوصی بيرون آيد و به حوزه اجتماع وارد شود در اين صورت پليس و قانون حق دخالت دارند. در قوانين اجتماعی مدرن هم مواردی را پليس و قانون دخالت می کند که می تواند جزء حريم خصوصی شمرده شود... به نظر من چنانچه کسی در خانه خودش الکل مصرف کند و اثرات آن را به بيرون منتقل نکند، پليس حق دخالت ندارد. فاطمه - تهران از آنجايی که شرع مقدس اسلام شرب هر گونه ماده سکرآور را حرام اعلام کرده است، پس درنهايت، دولت نمی تواند تهيه و توزيع آن را به هر نحو جايز بداند. اين مسئله برای سلامت و بهبود خود شخص از گزندهای اجتماعی است. در هر صورت شرب اين ماده، زيان آور است و دولت موظف به جلوگيری از آن است. بهروز مختاری - تهران مدتی پيش که در اصفهان مشغول به تدريس بودم خبری بين دانشجويان پيچيد که جمهوری اسلامی برای مبارزه با مصرف مشروب، دست به توليد مقادير فراوانی از اين مشروبات کرده که آن زمان صحت اين خبر پس از نابينا شدن تعدادی از شهروندان شاهين شهری تاييد شد. مديريت نابخرد برای مبارزه، درمان آن هم به بدترين شکل ممکن را برمی گزيند. به هر حال، عامل اين اتفاق غم انگيز هر که بوده است باشد ...اما جمهوری اسلامی هم مقصر است ... اما آيا اين اقدامات تأثيری داشته است ؟ ... ما با کسی عنادی نداريم ... ما به عنوان شهروند تا آنجا که می توانيم به وظيفه شهرونديمان عمل می کنيم و به عملکردها نمره می دهيم و بر آن مبنا قضاوت می کنيم ...اما آنچه من می دانم، مشروب از انواع مختلف، بخصوص الکل طبی و گندم که در داروخانه ها يافت می شود، طرفداران بسياری حداقل بين دانشجويان دارد. باران - تهران لحظه ای زندگی به خواست خود ما را بس است. اگر دادند که زندگی می‌کنيم وگرنه کور می شويم که ديگر نبينيم چگونه می ‌شود زندگی کرد. محمد - قم اول اينکه بر توليد مشروبات الکلی به واسطه ممنوعات قانونی و شرعی هيچ نظارتی نيست و هيچ کس جز مصرف کننده مسئول مصرف آن نيست. دوم اينکه مصرف مشروبات الکلی در کشور به دلايل گوناگون بسيار بالاست. سوم اينکه قشر مذهبی بشدت با مصرف مشروبات الکلی مخالف است و آن را در حد محاربه می داند. اين طور نتيجه می گيرم که قشر مذهبی برای ترساندن مصرف کنندگان و کاهش مصرف و از ميان برداشتن تعدادی از محاربان و مفسدان، کمی سم کشنده از طريق فروشندگان اين محصولات به مشروبات اضافه کرده و بعد برای نتيجه گيری بهتر، مسئله را از طريق رسانه ها به اطلاع عموم می رساند. مجيد - تهران چرا از کسانی که به خاطر بدمستی اعمال خشونتبار انجام می دهند ياهمسرانشان را کتک می زنند و کسانی که به خاطر مستی، ديوانه وار رانندگی می کنند و به ته دره می افتند و می ميرند ياد نمی کنيد؟ اينها هم از مضرات منع الکل است؟ يا کسانی که به دليل مستی و ناهشياری اسرار مهمی را برباد داده اند؟ کتاب ما هم قبول دارد که در مصرف مسکرات منافعی برای مردم هست ولی مضرات آن بيشتر از منافع آن است. در ضمن، علت اينکه اين مسئله خيلی مهم شده اين است که در دين ما الکل حرام شده و اين برای فرهنگ غربی که می خواهد خود را بر همه جهان به اجبار، ولی با روشی زيبا و فريبا! مسلط کند قلقلک آور است، وگرنه مرگ و مير زيادی در جهان اتفاق می افتد که کسی نگران آنها نيست. هر تيغی که پوست لطيف فرهنگ مسلط غربی را کمی آزار دهد فرياد آن موجود زيبای دژ دلربا را به آسمان می برد. فاطمه ب - تهران من دانشجوی دامپزشکی سال آخرم. طبق مطالعات و آزمايشهايی که انجام دادم چکيده آن به صورت زير است: شراب طبيعی بسيار سودمند است: تنظيم فشار خون، تصفيه خون، پاک کردن مجاری گوارشی از ميکروبها، از بين بردن سنگهای کليوی، خنثی سازی بعضی سموم، تسکين دردهای موضعی، تخليه روحی افراد افسرده، ايجاد نشاط و.... ولی مشروب تقطير شده مثل ويسکی، ودکا چون درصد بالای الکل را يکباره وارد بدن می کند، دارای اثرات منفی زيادی است، به علاوه در مشروب، بجز الکل، مواد مفيد ديگری هم وجود دارد که هنگام تقطير از بين می رود. بهراد رادمهر - شيراز مصرف الکل در کشور ما به علت مشکلات روحی، روانی و فقر چنان بالاست و سوءاستفاده ها چنان زياد است که چنين حادثه ای گوشه ای از آن را آشکار ساخت و از اين موارد، قبلاً هم اتفاق افتاده است. آيا اين حادثه پيامی هم دارد؟ البته اين حرف دشمنان است واقعيت اين است که با سياستهای مدبرانه دلسوزان نظام مواد مخدر، الکل، فحشا و غارت بيت المال چيزی نمانده که ريشه کن شود، بخصوص که مسئولان نظام از همه پاکترند. همه اينها زير سر آمريکا و اسرائيل است. داريوش - شيراز ابتدا نظريات هموطنانم را در خصوص اين حادثه تأسفبار مطالعه کردم و واقعاً با مطالعه اين نظرات، بيشتر از خود حادثه، از برخی از اين مطالب متأثر شدم، به دليل اينکه اکثر کسانی که نظريات خود را انعکاس داده بودند گويا درخصوص مسأله کم اهميتی نظر داده بودند. عزيزانم خود را جای خانواده اين افراد قرار دهيد و خواهش من از شما اين است که برای فهميدن درد افرادی که به خاطر مشکلات قانونی اين مملکت بينايی خودرا از دست داده اند، يک دقيقه چشمانتان را ببنديد. برخی نيز عنوان کرده بودند که مرگ حق اين افراد است که من کاملاً مخالفم و از صميم قلب می گويم که نوشيدن مشروب به هيچ عنوان مجازات مرگ ندارد. آريو برزن - تهران درست است که مشروب خوردن هنر نيست اما همان طور که انسان دارای اختيار است می تواند بخورد يا نخورد، پس چرا دولت اين قدر سختگيری می کند. محمد - نورآباد ممسنی واقعاً آدم نمی دونه در مورد اين وقايع چه بايد بگه. هر روز هر کس هر کاری هرجا بخواد می کنه اما ... وقتی يه عده جوون می خوان يه مدت دور هم باشن و خوش بگذرونن همه، همه جوره بهشون گير ميدن. خوب عاقبتش همينه ديگه. پناه ميبرن به مشروب. پناه ميبرن به مواد و... من و امثال من فقط دوست داريم بدونيم گناه ما چی بوده که بايد نسل انقلاب باشيم؟ چه گناهی کرديم که با نام اسلام اينجا هر کاری دلشون بخواد ميکنن و هر کس هم مخالف باشه کافر و مرتده؟ امير - تهران تمام دليلش اين است که آقايان می خواهند ضامن بهشت و جهنم تمام انسانها بخصوص در داخل کشور شوند و همه را زورکی به بهشت بفرستند. انسان موجودی دارای اختيار و آزاد آفريده شده. قضيه مشروب يا ساير موارد تا جايی که مزاحمتی برای کسی ايجاد نکند بايد آزاد باشد، در غير اين صورت قاچاق به وجود می آيد و سوداگران برای سود بيشتر به مردم رحم نمی کنند و نتيجه آن را در شيراز می بينيم. هادی - تهران فروش مشروبات الکلی غيراستاندار کار سازمان يافته تندروهای مذهبی است. نمونه آن قبلاً در مورد قتلهای زنان خيابانی در مشهد ديده شده که در نهايت آن را به گردن يک نفر انداختند و قضيه را فيصله دادند . مهدی - تهران از نظر علم پزشکی، مصرف روزانه کم الکل سالم برای تندرستی ضرر ندارد مفيد هم شايد باشد ولی مصرف بالای آن مضر است. زيان چربی، گوشت قرمز، نمک، دود سيگار يا قليان و مواد مخدر، دود ماشينها و کارخانه ها برای کل جامعه، چند هزار برابر الکل است. علی - شيراز چون ما مسلمانيم مشروب الکلی قربانی می گيرد، اگر مسلمان نبوديم آن طور نمی شد. پوريا ولايتی - يزد به نظر من اصلاً نبايد نوشيدن الکل در ايران آزاد بشود و باعث فاسد شدن جامعه می شود (که متأسفانه شده). حامد - هامبورگ (آلمان) اين نوعی ترفند سياسی است که محافظه کاران و در مجموع، هيأت حاکمه ايران به منظور ايجاد رعب و ترس در مصرف کنندگان مشروبات الکی ايجاد کند تا مردم به محصولات رسمی ترغيب شوند که دولت در کارخانجات داخلی مانند ميخوش تهيه می کند و علاوه برسود آوری، رقبای خارجی را نيز در اين زمينه از صحنه خارج کند. البته محصولات ايرانی بی نظير است، به هر حال، دولت با افشای موردی که سالهاست تلفات جسمی و جانی می گيرد جز اين چيزی را دنبال نمی کند. محمد - يزد جواب اين سؤال را شايد در سؤال ديگری بتوان جستجو کرد و آن اينکه آيا اگر در ايران هم مثل بسياری از کشورهای ديگر، دموکراسيهای رايج و بسياری از آزاديهای انسانی ديگر وجود داشت، شاهد چنين حوادثی بوديم؟ ماهان - شهريار آيا قبول داريم که همه اين بلاها به خاطر بی برنامگی است؟ ما نمی توانيم خوردن مشروب را برای جامعه ای که مواد مخدر براحتی آب خوردن در دسترس اهالی آن، بخصوص جوانان است، کلاً قدغن بکنيم. در دنيای کنونی و کشور ما همه چيز نيازمند برنامه ای اساسی است، نه قوانين مغرضانه و کورکورانه. هديه چه نظری می شود داد واقعاً؟ ما توی مملکتی زندگی می کنيم که مردم از اينکه ببينند يکی از خوردن مشروب لذت می برد دچار ناراحتی روحی می شوند و حتی حاضرند طرف بميرد! البته اين در مورد مشروب فقط صدق نمی کند. راه حل ممکن برای افرادی که کمی می فهمند، فقط رفتن به کشوری بجز ايران است. اشکان - تهران عقل و استدلال افراد جامعه از اين قضايا به اين گونه تعبير می کند که وجود متانول در مشروب نمی تواند بدون آگاهی باشد و حتماً مرکزی دستور چنين حرکتی صادر کرده است. از مردم عادی ايران چنين کارهايی بعيد به نظر می رسد. لازم به توضيح است که رييس دادگستری فارس در گفتگوی تلفنی با شبکه خبر با لحن تمسخر آميز گفت: مشروبات هنوز در کشور توزيع نشده است. مهدی - بردبار من پزشکم. بر اساس تحقيقات مدون پزشکی که گزارش آن را سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۶ اعلام کرد، مصرف روزانه يک اونس الکل به هر نحو، نه تنها مضر نيست که در جلوگيری از تشکيل رسوبات درون وريدی مؤثر است اما مصرف بيش از اين مقدار، آن هم به صورت دائم و روزانه می تواند آسيب جدی به بافت کبدی وارد کند. بنابراين، مشروب بتنهايی نه مضر است و نه مفيد. نوع مصرف آن است که شرايط را تعيين می کند. مهسا - تهران مصرف الکل و مشروب جزئی از زندگی بسياری از آدمها در همه جای دنياست . محدود کردن آن نيز مانند محدود کردن رابطه پسر و دختر در ايران فقط باعث افراط در آن شده است . روحانيون مذهبی در ايران چون برای مصرف الکل محدوديت دينی دارند خود از مصرف کنندگان مواد مخدرند . البته به عنوان مطلع بگويم که مصرف مواد مخدر آلوده نيز در ايران ساليانه تعداد زيادی را می کشد ولی افسوس که در ايران الآن تنها چيزی که مهم نيست جان آدمهاست! در خاتمه اين را هم بگويم که در شرايطی که در کشورهای متمدن دنيا به اين نتيجه رسيده اند که با آزاد کردن مصرف مواد مخدر و زير نظر داشتن مصرف آن می توان از وقوع بزه و جرم جلوگيری کرد، محدود کردن و شلاق زدن آدمها برای مصرف مشروب که مصرف معتدل آن نيز هيچ گونه ضرری ندارد خيلی احمقانه است. امير - تهران حدس می زنم بعد از جنگ افغانستان که موادمخدر گران شد، باعث شد عده زيادی ترک اعتياد کنند و به مشروبات الکلی رو بياورند، در نتيجه مصرف مواد کم شد و همچنين ارزانتر، در عوض آن، مصرف مشروبات زياد. اين موضوع باعث شد گروهی سوداگر به خاطر کم شدن فروش مواد، اين جنايت را انجام داده اند که دوباره مردم به مواد رو بياورند. امير - شيراز آنچه باعث کوری و مسموميت شديد می شود مخلوط بودن مشروب با متانول است، نه اتانول که الکل شراب باشد، تهيه مشروب سالم کار پيچيده ای نيست و هزاران سال است که انجام می شده و نسخه تهيه آن را حتی منوچهری دامغانی هم می دانسته و در اشعار خود ذکر کرده است. واقعيت اين است که حتی در شرايط غيراستاندارد هم تهيه متانول کورکننده بسيار دشوارتر از تهيه اتانول قابل شرب است. لذا بايد باور کرد که کسانی عمداً مشروبات را به متانول آلوده و عرضه کرده اند. شيميست - اصفهان در شرع اسلام قاعده ای هست به نام دفع افسد به فاسد. وقتی مواد مخدر اين گونه کشور را آلوده کرده که بدتر از مشروبات است، برای کنترل و کاهش تقاضا در مواد مخدر بهتر است مشروبات به صورت محدود و کنترل شده آزاد شود. مهدی - تهران مشروبات الکلی در کل ايران بفراوانی يافت می شود ولی اينکه چه ماده ای در مشروبات بوده و چه کسی آن را در مشروبات ريخته، بايد معلوم شود. اين مشروبات در هر صورت در داخل کشور ساخته شده است ولی دليل مسموميت آن بايد مشخص شود. محسن - يزد قاچاق اين مواد و عدم کنترل مرزهای غربی و بيکاری جوانان مرزنشين باعث ورود روزافزون اين مواد به داخل کشور می شود، به طوری که شصت وپنج درصد مردم مهاباد به واردات مشروبات روی آورده اند. ابوبکر - مهاباد بايد همه چيز آزاد باشد ولی جلوی عوامل سازنده مشروب تقلبی گرفته بشود. نيما - شيراز ملت در اين صفحه به طور عمده دو گونه نظر داده است: ۱- چشمشان کور، می خواستند نخورند. ۲- چشمتان کور، همچنان مشروب خورده می شود. درجواب گروه نخست: ای صاحب فتوی، ز تو پرکارتريم، با اين همه مستی زتو هشيارتريم. توخون کسان خوری و ما خون رزان، انصاف بده، کدام خونخوارتريم؟ درهمدلی با گروه دوم: آنان که اسير عقل و تمييز شدند، در حسرت هست و نيست، ناچيز شدند، رو با خبرا تو آب انگور گزين، کان بيخبران به غوره مويز شدند. و به ياد آن هموطنان شيرازی: ياران موافق همه از دست شدند، در پای اجل يکان يکان پست شدند. بوديم به يک شراب در مجلس عمر، يک دور ز ما پيشترک هست شدند. و سر آخر اينکه: چو پرده دار به شمشير می زند همه را، کسی مقيم حريم حرم نخواهد ماند. سرود مجلس جمشيد گفته اند اين بود، که جام باده بياور که جم نخواهد ماند. ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ، که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند. سياوش - همدان من نوزده سال دارم، تمام دوستانم مشروب مصرف می کنند، من هم همينطور. جوانهای ايران عاشق مشروبند. در دانشگاه ما نوددرصد جوانان مشروب مصرف می کنند، حکومت خيال کرده با شلاق و زندان می تواند ما را از علائق خود محروم کند. ما به هر نحو شده آن چيزی که دوست داريم انجام می دهيم، اما من هميشه مشروب خارجی مطمئن می خورم که البته خيلی گران است. اما چون اکثر جوانان ايرانی با مشکل مالی مواجهند مجبور می شوند به مشروبات نامرغوب رو بياورند که مشکلات زيادی برايشان پيش می آورد. آرش - همدان خبر درج شده صحيح نيست . قربانی زن هم داريم متأسفانه يک دختر نوجوان شانزده ساله هم نابينا شده است. سعيد - شيراز مصرف الکل اگر در آن زياده روی نشود (زياده روی در هر چيزی بد است حتی کوکاکولا) می تواند بسيار آرامش بخش و نشاط آور باشد. غيرقانونی کردن آن در جمهوری اسلامی اشتباه محض چه از نظر داخلی (مثل همه سختگيريهای بيمورد که مردم را تا اين حد ناراضی کرده) و چه از نظر خارجی (بارها نظر غيرايرانيها را در مورد نبود الکل و ارتباط آن با انتخاب کشور ديگری در خاورميانه برای سفر شنيده ام) بوده است. تکين - تهران می خواستم به اين دوستان مذهبی عرض کنم بجای گفتن روايت و انکار چيزی که حافظ و مولوی درکش کردند! به مردم کشورهای آزاد نگاه کنند که بعد از نوشيدن مشروب نه عربده می کشند و نه کارشان به نظر سنجی توی بی بی سی می کشد! ماشاالله عمرشان هم از ما طولانيتر است. عيب می جمله چو گفتی/ هنرش نيز بگوی. پيمان - توکيو دوست فرهيخته ای دارم که از قضا اگر چه نه به اصالت اما به دليل سالها اقامت خاندانی شيرازی است. با هم در سخنی از ترقی می گفتيم سوالی کرد که آيا اين تفکر و تمدن کنونیِ مدرن مصداقِ ترقی است؟ او بر اين عقيده بود که تفکر و تمدنِ ما بر مبنای مذهب ما بر آنچه در مدرنيسم می گذرد ترجيح دارد. تفاوتِ تمدن امروز و ديروز در ستون خيمه است. ما همانقدر مرگ را جستجو می کنيم يا زمينه اش را فراهم می آوريم که اهل تجدد زندگی را می جويند و زمينه اش را فراهم می کنند. اين که سخن هست يقينی هم هست اما مرجعش کجاست، آيا جوابی دارد؟ اين ريشه یِ درد است. کدام نوشينیِ الکلی مضر است؟ شراب يا آبجو که در سودمندی شان هيچ ترديدِ علمی وجود ندارد! آنها که درسِ تمدنِ مغربی می دهند آيا پای از دايره یِ خود بيرون گذاشته اند؟ اغلبِ نوشيدنی هایِ الکلی به شرط مصرفِ متعادل از گوشتِ و به ويژه گوشتِ گاو و گوسفند کم ضررتر اند. حرفهایِ کلی و بی پايه ی ِ سرمنبری عادت است ولی اين مرگ انديشی از آنِ خودِ مردم است که هم شاخص عقب افتادگی است هم صفتِ تمدنی. مردم نامهربانی که به اين آسوده خيالی رواداریِ حکم مرگ را امضا می کنند بيش از حکومتِ اسلامی مقصرِ مرگ و کوری اين جوانان اند. اما آنها که رفتند شهيدِ صفاتِ زشتِ تمدنِ ما شدند و مرگشان سرمايه یِ پايان عزا و ماتم و انحلالِ شيرازه هایِ زندگی ستيزی است و آنها که نابينا شدند را نيز بشارت است که تمدن جديد به زودی بينايی را به آنها باز خواهد داد. کوریِ جاودانه با آنها خواهد ماند که در دايره مرگ دست و پا می زنند. انوشه - مونترال من دانشجوی مهندسی در شيرازهستم. در شيراز مشروب اغلب توسط افراد فقير و در مناطق پايين شهر تهيه می شود و آنها هم اصلا اطلاعات فنی و علمی ندارند. حتی اغلب سواد هم ندارند. باور کنيد گاهی با مخلوط کردن الکل صنعتی با عصاره مصنوعی ميوه مشروب تهيه ميکنند. در خيابان زند (مرکز شهر) علنا ندا ميدهند : مشروب .. مشروب..!! و به دنبال مشتری ها هستند در اين خيابان قبل از انقلاب تعدادی مغازه مشروب فروشی بود که حالا به کنار پياده رو منتقل شده!! همين . اين بود دستاورد انقلاب در مبارزه با مشروب. سعيد - شيراز تعدادی از کشورهای اسلامی صرف مشروب رو برای غير مسلمانها (با ارائه کارت) و يا برای همه در محلهای مخصوصی مثل هتلها آزاد کردند. به اين ترتيب ورود و توزيع تحت نظارت دولت در مياد و خريدار مشروبهای غير استاندارد کمتر می شوند. ولی سوال اينجاست که آيا اين درآمد بايد تحت ماليات قرار بگيرد يا خير و اگر بله آيا به اين ترتيب دولت اسلامی شريک در درآمد از مشروب فروشی نخواهد شد؟ مطمئن هستم عده زيادی موضع خيلی قوی در مقابل اين مسئله خواهند گرفت. از جانب ديگر در شرايط فعلی جامعه و قدرت يافتن مجدد محافظه کاران امکان پيدا شدن يک سياستمدار که نجات جان چند مصرف کننده مشروب را به آينده شغلی خود ترجيح بدهد بسيار ضعيف به نظر ميرسه. پيش بينی ميکنم اين مسئله به شکل فعلی خود خواهد ماند تا زمانی که به نحوی حقوق و آزاديهای فردی ايرانيان به صدر اهميت قانون اساسی برسد. رضا بيات - نيويورک در کشورهای پيشرفته مصرف مشروبات الکلی را منوط به عدم تجاوز به حقوق ديگران می دانند. اين يک چيز شخصی است و حکومتی که خود سراپا اشکال است نمی تواند برای زندگی شخصی مردم تکليف مشخص کند. چرا مردم بجای افتخار به فرهنگ خود مظاهر زشت خارجی را به عنوان الگو کورکورانه تقليد می کنند؟ حتی در محاوره افتخار می کنند کلمات خارجی را به غلط جای کلمات زيبای فارسی بکار ببرند! حتی وقتی می خواهند افتخار کنند خود را به خارجيها نسبت ميدهند! آيا خارجيها هم حسرت می خورند کاش ايرانی بودند؟ علت اين نفرت از ايرانی بودن چيست؟ حسن - شيراز در ابتدا بايد بگويم که از اينکه چندين نفر به اين راحتی جان خود را از دست داده اند، بسيار متاسفم. دوم اينکه کم کم وقت آن رسيده که ظرفيتمان را آنقدر افزايش دهيم که عقايد ديگران را هم محترم بدانيم. همه ما از وقتی به دنيا می آييم مسلمان هستيم، چون پدران و مادرانمان مسلمان بوده اند. پس طبيعی است که تمام قوانين دين را بدون تفکر در آن بپذيريم. الآن خيلی ها از اينکه چند نفر شرابخوار مرده اند، خوشحالند، اما کسی که در منزل خودش می خورد و به کسی آسيب نمی رساند، بد تر از کسی است که در خيابان به نام قانون نواميس مردم را بازداشت کرده به جای نامعلومی می برد؟ يکی ديگر از دوستان نوشته اند که قانون بايد رعايت شود، چه موافق نظر ما باشد چه نباشد، شما به اين نکته توجه نمی کنيد که معمولا قانون بايد نظر اکثريت جامعه را در بر داشته باشد، نه اقليت. در پايان بايد بگويم عجيب تر از ملت ايران در روی زمين وجود ندارد، ابتدا فکر می کردم ما ايرانی ها می دانيم چه نمی خواهيم و اشکالمان اين است که نمی دانيم چه می خواهيم، اما حالا می فهمم که ما هيچ نمی دانيم. رضا - شيراز مشروبات الکلی چه استاندار چه غير استاندارد مضر و حرام است. تنها تفاوت در اين است که مشربات الکلی غير استاندارد امکان دارد مصرف کننده را يکباره از بين ببرد و مشروبات الکلی استاندارد مرگ تدريجی را به ارمغان می آورد. اگر ادعا می کنيم که منع مشروبات الکلی باعث ازدياد مصرف آن شده بايد در غرب مصرف اين مواد به مراتب پايين تر از کشورهايی باشد که مصرف مشروبات الکلی در آنها ممنوع باشد درحالی که غير از اين است. در ضمن خيلی مسخره است مصرف چيزی را ممنوع کرد بعد توقع داشت به مردم درباره مصرف آن آگاهی داد. راستی چرا در مورد مصرف مواد مخدر اين قدر وسواس نشان نمی دهيم شايد بخاطر ممنوع بودن اين مواد در غرب است در پايان اگر بدون غرض نظر می دهيم، بگوييد چه فرقی ميان مصرف مواد مخدر و مشروبات الکی است؟ شاپور محمدی - شيراز انسان از هر چيزی که منع بشه بيشتر به دنبالش ميره. هرچيزی مفيد و در جای خود سودمند هست به شرطی که در اون زياده روی نشه. علی - تهران اگر مشروبات به صورت آزاد و دولتی پخش می شد، مردم از مشروبات دست ساز استفاده نمی کردند. مزدک - شيراز پيگرد و مجازات توانايی مقابله با رفتاری که عوارض عمدتاً شخصی دارد (البته وقتيکه مزاحم ديگران نشود مثل عربده و چاقو يا سيگار در فضای کوچک)، جزو کارهايی است که در حريم و جزو اختياراتش است و اگر هم نزد خدا ناشايست باشد طبعاً شخص بابت آسيب به جسم و روح خود، مسئول اين کوتاهی در حق خود نزد درگاه اوست نه پاسخگو به هيچکس ديگر. کم و بيش شنيده ايم که با مصرف مشروب ناسالم طرف خيال کرده برقها رفته!! پيشنهاد: اول خود فروشنده حضوراً آنرا بنوشد!! (شوخی). به قول حجت الاسلام فيلم مارمولک همچين می خواهند به زور وارد بهشتمان کنند که از آنور جهنم بيرون می زنيم. فريبا - تهران در ايران به دليل وجود فرهنگ قانون گريز و همچنين تمايل و تقاضای زياد به مشروبات الکلی، تنها راه اجازه توليد اين نوع نوشيدنی در داخل است که اين راه هم به دليل وجود عقايد و تعصبات دينی شديد در برخی از لايه های جامعه غيرممکن می نمايد. پس تنها مسير باقی مانده همين راهيست که می رويم.(از ماست که بر ماست). حامد - کرمان نوشيدن مشروب مطابق اين قاعده باشد، اينکه در کجا، چه وقت وهمراه کی، زيان آن کمتر خواهد بود. اولاً جايی که نوشيدن مشروب لازم نيست، نبايد نوشيد، مانند کشورهای اسلامی که باعث نفرت مردم ميشود. اگر بعد از نوشيدن روانه کار می شويد در اينصورت از نوشيدن آن اجتناب ورزيد، تا وقتی کسی را کافی نشناسيد ، نوشيدن همراه آنها لازم نيست. به صورت کل نوشيدن آن ضرر جانی ومالی دارد. روحانی افغانی - منچستر مشروب به طور عمومی درمجالس و عروسيها مصرف می شود و واقعيتی است که بايد آنرا پذيرفت. بايد مشروبات استاندارد در دسترس مردم قرار گيرد. علی رضاپور کوسرجی - چالدران درست است که در ايران مصرف مشروبات الکلی ممنوع است، اما هر کس بخواهد می تواند آن را تهيه کرده و مصرف کند. ولی بايد به عواقب آن هم توجه داشته باشد تا به سرنوشتی مشابه به آنچه برای دوستان ما در شيراز اتفاق افتاد دچار نشود. محمد - اصفهان به نظر من تا زمانی که افراد در ايران به اعتقادات پايبند نباشند وضع همين است از همه اينها گذشته چرا نبايد در ايران مکانهايی برای اين کارها باشد تا افراد با مشکل روبرو نشوند. امان - اهواز پيش از اين معضل مواد مخدر آلوده هم مطرح بود. روحيه خاصی در بازار ايران ايجاد شده. قلب و تغيير محتوای مواد و موارد مورد معامله چيز جديدی نيست. آلودن مواد آرايشی و بهداشتی با بعضی از سموم و حتی داروهای نظافت، بکاربردن رنگهای غيرقانونی در بافت فرشهای دستباف، آلوده‌کردن موادمخدر به سموم دفع آفات و جانوران موذی و خريد و فروش مشروبات الکلی ناسالم از مصاديق قلب گسترده معامله در بازار ايران است. مسئله اين است که حس همنوع‌طلبی از بين رفته‌است. در مورد مشروبات الکلی احتمال تغليظ الکل تقلبی فوق‌العاده بالاست. در اين صورت با توجه به آزئوتروپ بودن متانول و اتانول جدايش آنها تقريبا غيرممکن است. گسترش - اصفهان تفکری که می گويد انسانها تنها و تنها می بايست به روشی خاص زندگی کنند، مضحک و محکوم به نابوديست. اينکه مثلا من به عنوان يک ايرانی حداقل در فضای خصوصی خانه ام حق دارم نوع خوراک و نوشيدنی و پوشاک خود را آنگونه که می خواهم انتخاب کنم، امريست مسلم. شراب در تمامی فرهنگها جايگاهی تاريخی دارد. عرفان و عشق شعر و نثر هر جا که مايل باشند، تعالی و عشق را نشان دهند از استعاره شراب بهره می جويند. تمامی ملل اين کره خاکی شراب می نوشند. حتی کشورهای اسلامی به جز ايران، اين حق را به انسان انتخابگر داده اند که بنوشند يا نه و شراب نوش و غير شراب نوش در کنار هم بطور مسالمت آميز زندگی می کنند...آيا ايران ما هم روزی نه فقط در مقوله کوچکی چون شراب بلکه در اصولی چون حقوق جهان شمول، به رسميت شناختن حق انتخاب بشر، مکانی آزاد خواهد بود؟ سپهر - تهران اين مشروبهای آلوده می تواند از طرف آنهائی آلوده شده باشد که قصد دارند نشان دهند معضل مشروبات الکلی خطرناکتر از مواد مخدر می باشد و دستشان برای ادامه سرکوب در کنار سرکوب بی حجابی و .... بيشتر باز شود. حامد - تهران امروزه در کشور ما بيش از ۷۰ در صد جوانان مشروبات الکلی استفاده می کنند. متاسفانه از اين۷۰ درصد تعداد بيشتری نوجوان و بچه سال هستند و از اثرات سوء آن بی خبرند و بعد از مصرف اين مشروبات دست به بعضی کارهای نادرست می زنند و بايد بيشتر جوانان ما آگاه باشند. امير - مشهد اگه ملت شريف ايران در صلح و آرامش و آزادی واقعی زندگی ميکردن، اين اتفاقات نمی افتاد و افراد نا اميد و شکست خورده پناه به هر آشغالی می برن بلکه چند ساعاتی آرامش پيدا کنن، غافل از اينکه به قيمت جانشان تمام خواهد شد. پرستو - قم بايد شيوه تهيه درست و استفاده صحيح آن آموزش داده شود، که اين امر هم در داخل ايران اسلامی محال است. راه درست اين است که در مصرف مشروبات نبايد افراط و تفريط شود. شوان - مهاباد بار ديگر اتفاق ناگواری افتاد و ما تازه متوجه شديم که جوانان مسلمان ايرانی چه سرگرمی هايی دارند. به راستی چه کسی جواب گوی چنين فاجعه ای است؟ آيا پدران ومادران ومسؤلين به وظايف خود درست عمل کرده اند؟ آيا بايد اين همه جوان کشته و معيوب شوند تا متوجه شويم جوانان ما مشروبات الکلی مصرف می کنند؟ راستی چرا اين همه تضاد در خبر رسانی؟ يکی می گويد مشروبات دست ساز، ديگری می گويد مشروبات وارداتی. آيا نيروهای جان بر کف انتظامی ما توانايی بر چيدن بساط توزيع کنندگان شراب مرگ را ندارند در حاليکه هويت اثر آنها مشخص است؟! محمد - شيراز شنيدن اين خبر تاسف انگيز بود. ولی من فکر می کنم کسانی که بر خلاف عرف و قانون جامعه (چه درست چه غلط ) حرکت می کنند، خودشان بايد عواقبش را بپذيرند. رضا - تهران دولت نبايد به زور به مردم بگويد چه چيز بخورند يا نخورند، چه چيز بپوشند يا نپوشند، چه چيز بکشند يا نکشند، چکار بکنند يا نکنند. بايستی مشکلات ريشه يابی شود فرهنگ مردم و آگاهيها بايد افزايش يابد. مهمترين عامل بی هدفی و نااميدی است. هيچگاه شلاق و زندان و اعدام چاره ساز نيست. مملکت از لحاظ معضلات اجتماعی به طرف بحران می رود مسئولان بايد جوابگو باشند. اکثر مشروبات تقلبی شيراز در کيسه فريزر بسته بندی شده و در مرکز و جنوب شهر خريداری شده بود. همه می دانستند که اين کار سالها ادامه داشته است حتی قوطی های تقلبی پلمپ خارجی هم قبلا قربانی داده است. آيا بايستی آن را انکار کرد يا نظارت بهداشتی داشت؟ علی - شيراز تحقيقات غربی ها حاکی از اثرات سوء مواد الکلی بر سيستم اعصاب، کبد و بسياری ديگر از ارگان های بدن انسان می باشد. حال سوال اينجاست که وقتی افرادی به خاطر لحظاتی آزاد شدن از شر عقل(!) حاضرند اين مضرات را به جان بخرند، جای دلسوزی برای آنها باقی ميماند؟ امامی - تهران در مضر بودن مشروبات الکلی هيچ عقل سالمی شک ندارد. از ديد مذهبی که بگذريم از نظر پزشکی نيز مضرات آن بلا ترديد است. به هر حال شايد عبرتی باشد برای آنهائی که پايبند نيستند. بنده از مرگ اين جماعت مثل خيلی های ديگر اصلا خم به ابرو نياوردم. غ حيدری - بوشهر چرا در ايران مصرف مشروبات الکلی چند برابر مصرف مواد مخدر جرم محسوب می شود؟ يعنی اگر از فردی يک شيشه مشروب بگيرند خيلی بيشتراز۱ميليون تومان جريمه دارد، در حاليکه ۲۵گرم ترياک نهايتا۵۰۰هزار تومان جريمه دارد. دليل آن کاملا واضح است ترغيب به مصرف مواد مخدر و جلوگيری ازمصرف مشروبات الکلی و فقط هم به خاطر اثر روانی آن. فردی که مواد مخدر مصرف می کند سست و بی اراده می شود و فردی که مشروب مصرف می کند، گردن کشی می کند! مانی دولت بايد مشروبات الکلی مورد تاييد و استاندارد را به مردم عرضه نموده وآموزشهای لازم راارائه دهد و مضرات اجتمايی مصرف زياد آن را گوشزد و کنترل کند. حامد - يزد من ميخواستم بدونم در کجای دنيا اين عمل نا بخردانه و شيطانی قربانی نميگيرد؟ که حالا شما در مورد ايران اظهار نظر می کنيد. بالا ترين آمار مرگ و مير در ميان جوامع دنيا بين معتادان به مواد مخدر اعم از مواد مخدر مايع (الکل) و ديگر انواع آن ميباشد و اين مواد افيونی و شيطانی هر ساله باعث مرگ و مير بسياری از مردم دنيا و ابتلای آنها به انواع بيماريهای مرگ آور مثل بيماريهای قلبی عروقی و کليوی و .... ميشود. حالا آثار مخرب آن بر روح و روان مخصوصا جوانان جای خود دارد و اگر اين مواد افيونی از نوع تقلبی هم باشد که ديگر بدتر اثر مرگبار اين ماده شيطانی خيلی زودتر بروز می کند. اما در مورد اينها بايد بگويم که انجام اين عمل شنيع در جامعه پاک و مذهبی ايران بسيار شنيع تر و بدتر است و آنها بايد بدانند که فرهنگ والای اسلامی انسانی حاکم بر جامعه ما اين اعمال شنيع غير انسانی را بر نمی تابد و شايد بدين وسيله متنبه شده و ديگر دست به اين گونه اعمال غير انسانی نزنند. وحيد - کی يف دولت ايران که ادعای آزادی ميکند حداقل می توانست فروش مشروبات با درصد پايين را آزاد بگذارد ضامن بهشت و جهنم مردم هم نباشد. چرا کشورهای ديگر اسلامی ( سوريه - لبنان - کويت - عراق - .. )، ‌اين آزادی را به مردم خود ميدهند - عين اين مطلب را در مورد حجاب داريم همه کشورهای اسلامی در اين قضيه آزادند غير از ايران - و يا حتی بدتر در اين کشور جايی برای زنان روسپی وجود ندارد. اينان هم اکنون در کنار بقيه و دختران پاک و سالم هستند (‌در دانشگاه - مدرسه - محل کار ...) و متاسفانه روحيه روسپی گری دارد به طور چشمگيری افزايش می يابد. سميه متاسفانه هنوز افرادی بر اين مملکت و جوانان سوار هستند و منظور از آزادی را نميدانند. در همه جای دنيا مشروب وجود دارد هر کس خواست ميخورد و هر کس نخواست نميخورد، ولی کسی حق ندارد بگويد من نمی خورم و تو هم که خوردی کوفت بخور! ولی ترياک امروز در هر سفره ای هست (نکته کنکوری)!! رضا - شيراز آن کسانيکه به جوانان ياد می دهند مشروب خوردن نوعی افتخاراست، قاتل اين جوانها هستند. محسن - تهران به نظر من اين هم يکی ديگر از دستاوردهای قوانين سختگيرانه جمهوری اسلامی ايران است. اين گونه مسائل معلول علتهای ديگری هستند. ريشه اينگونه معضلات اجتمائی همچون اعتياد، ايدز، روی آوردن به مشروبات الکلی، و ساير مصيبتهای جامعه ما ريشه در نااميدی و سرخوردگی جوانان که خود ناشی از بيکاری، گرانی، بی عدالتيهای اجتماعی،..... است، دارد. وضع مقررات سرکوب، جهت مهار توقعات در جامعه فضای پنهانکاری و بزهکاری را افزايش ميدهد. اصولا طبيعت انسان طوريست که ممانعت مطلق از هرچيزی، رغبت به آن را تشديد ميکند و اين مسئله در ايران بارها تجربه شده و به اثبات رسيده است، مثل جريان ممنوعيت استفاده از ضبط صوت، ويدئو، ماهواره و.... تعجب نميکنيد؟ درکشور ما دستيابی و مصرف هروئين برای يک جوان، بسيار آسانتر از نوشيدن يک بطری آبجو است!؟؟؟؟ من معتقدم پيش از آنکه شعله های اين ممنوعيت مطلق هم فراگير و غير قابل کنترل نشده است، مسئولين کشور با نگرش منطقی، راه حل اصولی (مثل ساير کشورهای اسلامی) را جايگزين روش سرکوب فعلی بکنند. بهرام ر - تهران به نظرم افراط و تفريط حتی در نوشيدن آب هم مضر است اما دولت بايد با توجه به آمار قاچاق مشربات الکلی وسود ناشی از آن که به جيب يک عده می رود می تواند با سياست فرهنگ سازی مصرف صحيح الکل، خود متولی توليد و فروش اين محصول باشد و با سود به دست آمده از آن مشکلات جامعه اسلامی را که لاينحل است حل نمايد. عزت الله اسلامی - تبريز به نظر من انسان بايد در مورد همه چيز آگاهی داشته باشد، چه حرام و چه حلال. در ايران وقتی چيزی ممنوع شد ديگر اسم بردن از اون حرام ميشه. بايد آموزش صحيح داد تا ديگر هيچ کس سراغ مشروب نره يا حداقل با آگاهی بره. بتول - تهران من فکر می کنم بيشتر افراد جامعه ما فقط تحت تاثير تبليغات رژيم جمهوری اسلامی اعتقاد به مضر بودن مشروبات الکلی دارند، بدون اينکه خود به تحقيق و بررسی در اين مورد پرداخته باشند. اما جدا از مضر بودن يا مفيد بودن آن، به نظر من مصرف مشروبات الکلی تصميمی صرفا شخصی می باشد و دولت نيز موظف است از مصرف کنندگان نوشيدنيهای الکلی حمايت کرده و با متخلفان در زمينه توليد ناسالم اين نوع مشروبات برخورد نمايد. احمد احمدی - تبريز چيزی را که خداوند منع فرموده حکمت در آن نهفته است. مشروبات الکلی سبب خيلی از جرايم اجتماعی ميگردد و اضرار صحی نيز دارد. مليار- کابل يکی از دوستان من هم روز پنج شنبه بخاطر خوردن مشروب تقلبی فوت کرد. اون بسيار خوشتيپ و خوش قيافه بود. دولت بايد روی توزيع مشروبات نظارت کند، هر چند که نخوردن آن بهتر از خوردنش هست. آرش چون ما در ايران هميشه چيزهای ممنوع را دوست داريم يک راه حل اين است که بيايند و واردات مشروب را يواشکی برای ارامنه آزاد و مرغوبيت مشروب وارداتی را کنترل کنند و بعد بگويند که مسلمانان نبايد از آنها مشروب بخرند. از آنجا که کسی که بخواهد کارش را بکند اساساً به حرف حکومت گوش نمی کند، اين بندگان خدا می توانند يواشکی از آنها مشروب خود را بخرند. به نيروهای بسيجی هم که هر شب جمعه و جلو راه مردم را می گيرند و بعضاً دهانها را بو می کنند بگويند که فقط اين کار را برای راننده انجام بدهند و بی خيال بقيه باشند. يک سوال کوچک من نمی فهمم چرا مشروبات الکلی حرام است و ترياک آزاد؟ کيوان - توکيو برای پائين آوردن خطر ابتلا به ايدز در بين کسانی که مواد مخدر استعمال می کنند، سرنگ مجانی توزيع ميشه، خوب اين هم نبايد کم اهميت تر از اون باشه، در ضمن در کشور بحرين شيوه جالبی به کار بردند، فروش مشروب الکلی به کسانی که لباس عربی پوشيده باشند ممنوع می باشد، خوب اين هم يه تصميم جالب برای فروش مشروبات الکلی! کوشا - تهران من اکنون ۲۵ سال سن دارم و هرگز هيچ نوع نوشيدنی الکلی را امتحان نکرده ام با اين حال چند بار از اين نوع نوشيدنی ها را برای دوستانم (از روی ناچاری) تهيه کرده ام. چرا که متاسفانه الکل برای جوانان نسل ما فقط نشاط آور نيست بلکه نوعی افتخار و وجهه به شمار می آيد. صرفنظر از مضرات و فوايد، بايد با شهامت اقرار کرد که نه می توان اين نوع مشروبات را برای کشوری مسلمان آزاد اعلام کرد و نه جلوی توزيع قاچاق آنرا گرفت. امروزه همه چيزهای ممنوع از نظر دولت برای مردم از نان شب واجب تر است ! مانند آنتن ماهواره و اين فقط نتيجه کنترل غلط و بی منطق است که هر از چندگاهی تبديل به فاجعه می شود. در آخر از آن رسانه تقاضا دارم با استفاده از دلايل قابل فهم و پذيرش، نسل جوان ايرانی را از گرفتار شدن به اين مصائب و نظاير آن خصوصا مواد مخدر، بر حذر داشته و سطح آگاهی را برای اين تفريحات به ظاهر تجملی بالا ببرد. بابک درويش - تهران آقا ما يک جوان هستيم که بعد از انقلاب به دنيا آمده ايم ونمی دانيم شراب چيست؟ آيا همان ادکلن است يا همان دواست که در تلويزيون می گويند؟! احسان - تهران مشروب خوردن يا نخوردن امری خصوصی است و هيچکس را نبايد به خوردن يا نخوردن آن مجبور کرد. متاسفانه اين اتفاق ناگوار نشانه دخالت حاکميت در امور خصوصی افراد جامعه و ايدئولوزيکی کردن جامعه است. که بدونِ شک با ادامه آن، اين فاجعه تکرار خواهد شد. بابکزاد - هلند ديدن نظرات ديگران در اين صفحه، اينقدر تاسف برانگيز است که ديگر جائی برای صحبت اضافه تر نمی‌ماند. هموطنانمان، براثر مصرف ماده‌ای ناسالم جان سپرده‌اند، آنوقت ساده‌انگارانه می‌گوئيم هرکه خربزه می‌خورد ... . پس بگذاريم معتادان و روسپيان از ايدز بميرند و جوانان از نوشيدن مشروبات ناسالم کورشوند و بعد بگوئيم هرکس خربزه می‌خورد، پای لرزش هم می‌نشيند! پيام - تهران چون نوشيدن مشروب وخريد و فروش و توليد آن در ايران گناهی نابخشودنی محسوب ميشود مشروب ها بطور دست ساز وگاهی تقلبی، بصورت مخفيانه خريداری ميگردد. بهتر است جهت کمک به کسانی که به نوشيدن مشروب عادت دارند طرز صحيح توليد ساخت مشروبات الکلی سالم در منازل توسط سايت های اينترنتی به اطلاع عموم ايرانيان برسد. پرويز سماواتی - اردبيل متاسفانه در کشور ما خوردن مشروبات الکلی و زنا و سيگار در بين اکثر جوانان به نشانه مدرن بودن و بزرگ شدن تبديل شده است. اميد - تهران کسانی که مشروب ميخورند از نظر من بايد کور شوند هرکس که اين مشروبهای آلوده را توليد و توزيع کرده است خدمت بی نظيری به فرهنگ اين مرز و بوم کرده است! پريسا محمدی - قم به نظر من بايد مشروبات مناسب در اختيارِ افراد قرار گيرد که اين اتفاقها نيفتد، هر کس برای خود آزاد است. ناصر جوانمردی - اصفهان بايد توجه داشت هر چه حکومت بيشتر جلوی استفاده چيزی را می گيرد، استفاده از آن مورد ممنوع شده بيشتر می شود، اين را تجربه نيز تا به حال ثابت کرده. بجای اينکه صورت مسئله را پاک کرد بايد به فکر راه چاره بود. بالاخره مشروبات الکلی در ايران مصرف می شود، هرچند بصورت پنهانی . بهتر است دولت بجای اعمال رفتار به اصطلاح خشک مقدسی، راه های استفاده ی صحيح و ميزان های مناسب الکل را که قطعا مقدار کم آن ضرر هم ندارد را تبليغ کند نه اينکه براحتی بگويند حرام است و کسی حق ندارد بخورد . نتيجه اش اين می شود جان انسانها که از نظر اسلام اهميت دارد به همين سادگی به خطر بيفتد. سعيد - تهران مشروب در کل جهان چه ايران و چه غير ايران مضر است و در ايران بسيار مضرتر، چونکه اصلا استاندارد نيست. الياس راه حل همين است که اينقدر بخورند و کور شوند تا اينکه بفهمد که الکل صنعتی آدم را کور می کند. کسی که قصد خود کشی دارد نبايد جلويش را گرفت. اين قانون دموکراسی است. ايران يک کشور دموکراتيک است و به هيچ وجه قصد ندارد آزاديهای جوانان را در خوردن مشروبات کشنده و خودکشی محدود کند. منصور حلاج - قروه افزايش روز افزون جمعيت پس از انقلاب در ايران و عدم توانايی سران حکومتی جهت برقراری امکانات رفاهی اجتماعی از قبيل کار، درآمد مکفی، تفريحات سالم و سرگرميهايی که از حقوق حقه تمامی انسانهاست و نيز محدوديتهای زيادی که در اوايل انقلاب اعمال گرديد، فشار روانی زيادی را به جامعه ايرانی وارد کرد که امروز سبب بروز چنين مشکلاتی شده است. جوان ايرانی درصورتی که بتواند انرژی جوانی خود را در راههای سازنده و مفيد که مورد علاقه اوست صرف کند مطمئنا تمايلی برای گذراندن اوقات خود به اين شيوه های غلط که ميتواند اثرات جبران ناپذيری در اجتماع باقی گذارد، خواهد داشت. امير - تهران تغيير رفتار يا جلوگيری از رفتار خاصی با استفاده از روش های تنبيهی اگر موثر بود حداقل می بايست در طول اين ۲۵ سال پاسخ می داد ولی مشاهده می کنيم که نسل بعد انقلاب نه تنها با مصرف مشروبات الکلی بيگانه نيست بلکه شايد بيشتر از ديگر گروه های جامعه به سمت مشروبات الکلی و هر آنچه از آن منع شده است گرايش دارند. راه حل آزادی مصرف مشروبات الکلی و در کنار آن تبليغات لازم در زمينه مضرات مصرف مشروبات الکلی است همراه با آموزش های لازم. احمد باتمانی - قم اصل مشروب ضرر دارد چه بهداشتی چه غير بهداشتی. هم اکنون در خود اروپا مصرف مشروبات بين طبقات تحصيل کرده تر و فهميده تر به مراتب کمتر از سابق شده. در ايران هم بعد از انقلاب ممنوع شده که به نظر من کار بسيار خوبی بوده، چون مشروب ديگه چيزيه که در اصل دين مستقيما در مورد حرام بودنش و مضر بودنش سفارش شده تا جايی که در روايات داريم هر کس شرب خمر کند تا چهل روز نماز و روزه هايش قبول واقع نميشه. ميتونم بگم اين افراد هم که به اين وقاحت و با اين شرايط مشروب خوردن اين عاقبت هم حقشون بوده. به قول قديمی ها هرکی خربزه ميخوره پای لرزشم ميشينه.... محمود - رباط دولت از نابودی جوانها کمترين دغدغه ای به خود راه نمی دهد. بهداد - تهران در کشور ما آنقدر بعضی مسائل قبيح جلوه داده شده که هيچ کس نمی تواند آگاهی های لازم در مورد آن را به دست آورد. دولت بايد اين فرض خيالی را که هيچ ايرانی مسلمان مشروب نمی نوشد فراموش کند و آگاهی های لازم را در مورد مضرات مشروبات الکلی غيراستاندارد بدهد. من مطمئنم خيلی از همين مصدومان اين حادثه اصلا نمی دانستند که مثلا مشروب تقلبی حتی می تواند فرد را نابينا کند، چون آنقدر دايره ی منکرات در اين کشور وسيع است که در مورد خيلی از معضلات اجتماعی با بهانه ی مورد منکراتی داشتن آموزش های لازم صورت نمی گيرد و کار به جايی می رسد که از ترس شلاق و تعزير اين بندگان خدا جرئت نمی کنند دليل مسموميت خود را بگويند. با همين پنهان کاری ها و عدم اطلاع رسانی ها بوده که آمار ايدز و اعتياد روز به روز بالا می رود و شاهد گسترش طلاق در زوج های جوان به علت عدم آموزش صحيح مسائل رفتاری بين زن و شوهر هستيم. حميد رضا - تهران راه حل اين است که همه شيوه صحيح تهيه شراب انگوری را ياد بگيرند تا بتوانند در منزل مشروبات سالم و دلخواه بسازند و نوش جان کنند! داريوش اردستانی - سنندج الکل مضرات بسياری برای سلامتی شخص مصرف کننده دارد. همچنين مصرف الکل باعث بسياری از مشکلات اجتماعی نظير تصادفات رانندگی؛ خشونت؛ رفتارهای نامناسب اجتماعی و غيره نيز می‌گردد. بنابراين الکل به عنوان يک نوشيدنی نوع سالم و ناسالم ندارد و يک ماده ناسالم می‌باشد. بنابراين دولت به هيچ عنوان نبايد بودجه بيت المال و جان و مال مامورانش را صرف سالم سازی اين ماده نمايد و کسانی که می‌خواهند آن را مصرف کنند بايد خود ريسک آن را بپذيرند. علی - يزد نوشيدن مشروبات الکلی به اندازه و مقدار کم مفيد ميباشد که کيفيت آن بايد از طرف دولت مورد معاينه و بررسی قرار گيرد. عنايت الله - کابل من دليل اصلی را جهل و فقر فرهنگی اين نوع افراد می دانم. اگر کسی به فکر سلامتی جسمی و روانی خود باشد و در ضمن درون خود را از هر گونه تعصب خالی کرده باشد، می فهمد که چرا کتاب آسمانی قرآن و دين مبين اسلام، افراد جامعه را از مشروب خواری منع کرده است... از مسئولين می خواهم که به شديدترين وجه ممکن با اين گونه افراد برخورد کنند... اين که اين حادثه تلخ باعث مرگ عده ای جوان خوشگذران و بی فکر شيرازی گرديد، سخت ناراحت شدم ولی حداقل فايده اين اتفاق درس عبرتی شد برای خوشگذرانی ما.... مهرداد رجبی - تهران باعث تأسف است که چنين اتفاقی در شهری می افتد که شرابش هر سال برنده بهترين شراب سال در جهان می شود و در اشعار شعرای نامی از قبيل حضرت حافظ نيز بر کيفيت آن اذعان شده است. به نظرم نمی توان از دولت اسلامی ايران انتظار داشت که مصرف مشروبات الکلی را آزاد اعلام کند. بهتر است جوانان حتی المقدور به آشاميدن مشروبات خانگی روی بياورند. امير - لندن منع هر چيز رغبت به آن را زياد ميکند و اين شايد دليلی باشد بر اينکه برخی در ايران تا اين حد دنبال اين نوشيدنی بی خاصيت و بدمزه هستند... حامد - لندن مشروب برای چه؟ آيا تا کنون کسی از نکات مثبت اين سم بقدری صحبت کرده که نکات منفی آن را زير سايه خود ببرد؟ اگر ما به قانون اعتقاد داريم، حال قانون چه به دلخواه ما باشد يا نباشد که اصولا در قانون نظرات همه مطابق با قانون نيست، بايد از توليد و توزيع مشروب که قانون مملکت است جلوگيری شود. و در مورد مصرف هم عواقب به پای خود شخص خواهد بود. و کسی هم که مشروب مصرف ميکند بايد از سلامت آن اطلاع کافی داشته باشد. چون من نوعی که اصلا مخالف مصرف آن هستم نمی توانم برای آن فرد کاری کنم. علی موسوی - تهران آنچه در ايران ارزش ندارد جان انسانهاست. برای اثبات همين بس که بسياری از ايرانيان با وجود اطلاع از خطر مصرف مشروبات الکلی تقلبی به تهيه وشرب آن و يا برقراری روابط جنسی پرخطر ادامه ميدهند. جوانان ما در اثر فشارهای بيش از اندازه حاکم بر جامعه به جايی رسيده اند که به استقبال مرگ ميروند تا از نوميدی رها شوند. بايد از مسئولان جمهوری اسلامی پرسيد که چراشاهد حوادث مشابهی در کشورهای عربی و اسلامی نيستيم در حاليکه محدوديتهايی مشابه کشور ما دارند. فرهاد - تهران خدمات
صرف مشروبات الکلی غيراستاندارد در ايران بار ديگر قربانی گرفت.
چرا مشروب خواری در ايران قربانی می گیرد؟
نمایی از فیلم 'شازده احتجاب' ساخته بهمن فرمان آرا فیلم 'شازده احتجاب' بر اساس رمان 'شازده احتجاب' نوشته هوشنگ گلشیری ساخته شده‌است. وقتی هوشنگ گلشیری نویسنده فقید ایران ، شازده احتجاب را در سال ۱۳۴۸ در سی و دو سالگی منتشر کرد، جامعه کتابخوان ایرانی ناگهان دید که با یک رمان نامتعارف ، بسیار تصویری و جذاب روبرو است. شازده احتجاب که از اولین آثار منتشر شده آقای گلشیری است، ناگهان شهرتی بسیار پیدا کرد و چند فیلمساز به ساخت فیلمی از آن تمایل نشان دادند، اما آقای گلشیری اجازه ساخت فیلم را به فیلمساز جوان سی و یکی دو ساله ای داد که چند سالی بود ازفرنگ برگشته بود و با یک برنامه تلویزیونی درباره سینما و ساخت یکی دو فیلم مستند و همین طور کارگردانی یک پروژه سینمایی به نام 'خانه قمر خانم' ، نامی برای خود دست و پا کرده بود. این جوان کسی نبود جز بهمن فرمان آرا، فیلمساز شناخته شده ایران، که در طول سال ها صراحت اش در بیان، هم در آثار سینمایی و هم در مسایل صنفی، او را تبدیل به چهره ای متمایز کرده است. بهمن فرمان آرا با ساخت 'شازده احتجاب'، از پیشگامان موج نوی سینمای ایران در دهه پنجاه شد و فیلم درخششی چشمگیر در جشنواره های سینمایی بین المللی و داخلی داشت. شناسنامه فیلم نمایی از فیلم 'شازده احتجاب' ساخته بهمن فرمان آرا نام فیلم : شازده احتجاب کارگردان : بهمن فرمان آرا نویسنده گان فیلم نامه : هوشنگ گلشیری - بهمن فرمان آرا، بر اساس داستانی با همین نام از هوشنگ گلشیری بازیگران : جمشید مشایخی – فخری خوروش – نوری کسرایی – ولی شیر اندامی – حسین کسبیان – فیروز بهجت محمدی –پروین سلیمانی – مهری ودادیان – مهری مهرنیا مدیر فیلمبرداری : نعمت حقیقی آهنگساز : احمد پژمان دستیار کارگردان : واروژ کریم مسیحی طراح لباس و دکور : ملک جهان خزائی گریم : ایرج سمندی سرپرست دوبلاژ : علی کسمایی تیتراژ : فرشید مثقالی تدوین و صداگذاری : عباس گنجوی لابراتوار : رادیو تلویزیون ملی ایران - استودیو بدیع تهیه کننده : تل فیلم زمان : ۸۶ دقیقه سال نمایش :۱۳۵۳ نمایی از فیلم 'شازده احتجاب'، ساخته بهمن فرمان آرا خلاصه داستان شازده احتجاب (جمشید مشایخی)، آخرین بازمانده ی خاندان قاجار، به سل موروثی مبتلا است. مراد (حسین کسبیان)، پیشکار سابق شازده، و همسرش هر از گاه نزد شازده می روند و مراد خبر مرگ افراد خانواده و خویشانش را به او می دهد. شبی شازده مراد را در کوچه می بیند و وقتی در می یابد که او فقط برای گرفتن پول نیامده گمان می کند که خبر مرگ خودش را آورده است. شازده، در آخرین شب زندگی خود، خاطرات خانوادگی را مرور می کند، و آنچه را که اجداد خونریز او و خودش بر سر رعایا ونزدیکان شان آورده اند از نظر می گذراند: ماجرای کشته شدن مادر بزرگ (پروین سلیمانی) به دست جد بزرگ (ولی شیراندامی)، به گلوله بستن تعدادی از رعایا که به دادخواهی برخاسته اند، و زجرکش کردن همسرش فخرالنساء (نوری کسرائی). وقتی شب به پایان می رسد مراد، سوار بر صندلی چرخ دار، به کمک همسرش حسنی نزد شازده احتجاب می رود و خبر مرگ خود شازده را به او می دهد. ویژگی فیلم نمایی از فیلم 'شازده احتجاب' ساخته بهمن فرمان آرا شازده احتجاب ، یکی از بهترین اقتباس های سینمایی از یک اثر ادبی در ایران است. فیلم روایت انتقادی است از گوشه‌هایی از زندگی شاهزادگان و اهل سلطنت در دوره قاجار که البته قابل تعمیم به همه نظام های مورثی هست. ساختار نویی در زمان خودش داشته و از جمله آثار ماندنی سینمای موج نو ایران است. در این فیلم بهمن فرمان آرا با تکنیک های وقت سینما، از لایه های مختلف زمانی عبور می کند و در رویکردی کاملا بدیع و حساب شده ، قصه ای را می گوید که امکان فیلم شدن اش، به دلیل ماهیت ساختار شکنانه داستان و پیچیدگی های آن، بسیار سخت به نظر می رسد. درباره کارگردان: بهمن فرمان آرا در سوم بهمن ۱۳۲۰ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به لندن رفت و در مدرسه هنرهای دراماتیک درس خواند، سپس برای آموختن فیلمسازی و کارگردانی راهی آمریکا شد. در سال ۱۳۴۵ به ایران برگشت و در سال ۱۳۴۷ به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد. اما تلوزیون جایی نیست که او را راضی کند. به سراغ مستند سازی می رود؛ دو مستند 'نوروز و خاویار' و 'تهران کهنه' را می سازد و در سال ۱۳۵۱ کارگردانی را با فیلمی به عنوان 'خانه قمرخانم' تجربه می کند. تجربه ای نه چندان خوشایند که بهمن فرمان آرا هنوز هم تمایلی به یادآوری اش ندارد و آن فیلم را فیلم خودش نمی داند. در سال ۱۳۴۸ هوشنگ گلشیری داستانی به نام 'شازده احتجاب' را منتشر می کند و بهمن فرمان آرا این رمان را می خواند و شیفته بیان تصویری این اثر می شود. او 'شازده احتجاب' در سال ۵۳ می سازد، فیلم برای سازنده اش جوایز جشنواره ای بسیار، از جمله جایزه بهترین فیلم در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران را به همراه می آورد و در جشنواره کن سینمای ایران را نمایندگی می کند. بهمن فرمان آرا اما بعد از این موفقیت، ریاست تولید شرکت گسترش صنایع سینمای ایران را بر عهده می گیرد و رو به تهیه کنندگی می آورد. این شرکت در این زمان نقشی مهم را در گسترش موج نو سینمای ایران ایفا می کند و با مسوولیت بهمن فرمان آرا بسیاری از فیلم های مهم این سینما تهیه می شود. فیلم های 'کلاغ' ساخته بهرام بیضایی، 'گزارش' ساخته عباس کیا رستمی، 'شطرنج باد' ساخته محمدرضا اصلانی، 'ملکوت' ساخته خسرو هریتاش از جمله این این فیلم ها هستند. بهمن فرمان آرا، فیلمساز در فضای سیاسی و روشنفکری آن روزگار، در سال ۱۳۵۶ بهمن فرمان آرا بار دیگر جذب قصه ای کوتاه از هوشنگ گلشیری می شود و بر اساس داستان 'معصوم اول'، فیلم 'سایه های بلند باد' را می سازد. فیلمی پر از سمبل ها و ایهام ها که در هر دو حکومت شاهنشاهی و جمهوری اسلامی توقیف می شود. بعد ازانقلاب بهمن فرمان آرا درسال ۱۳۵۹، با خانواده اش به کانادا می رود و یک فستیوال بین المللی فیلم کودکان در ونکوور راه می اندازد. بعد با تاسیس یک شرکت به پخش فیلم روی می آورد و فیلم های مهمی را پخش می کند از جمله 'باغ وحش شیشه ای' (پل نیومن)، 'مادام سوزاتسکا' (جان شله زینگر)، 'تاک رادیو' (الیور استون) ، 'آخرین وسوسه مسیح'(مارتین اسکورسیزی) و بسیاری دیگر . مقصد بعدی آقای فیلمساز، لس آنجلس است در آمریکا. بهمن فرمان آرا در این دوره در کار تولید فیلم فعال می شود و با فیلمسازان بزرگی مثل ماتین اسکورسیزی، جیمز آیوری، استیون فریرزو ژان کلود لوزان همکاری می کند. بعد به ایران برمی گردد. اما ده ساله اجازه فیلم ساختن نمی یابد سرانجام پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات اجازه کار می گیرد و به این ترتیب 'بوی کافور، عطر یاس ' در سال ۱۳۷۹ساخته می شود تا بهمن فرمان آرا باز متولد شود. فیلم بیشتر جوایز و سیمرغ های اصلی جشنواره فجر را درو می کند و راه برای ساختن 'خانه ای روی آب ' در سال ۱۳۸۱هموار می شود. این فیلم هم که تصویری می دهد از تضادهای جامعه ایرانی، جایزه بهترین فیلم را از جشنواره فجر می گیرد اما در عین حال برای بهمن فرمان آرا مخالفان و منتقدان بسیاری هم دست و پا می کند. تا این زمان بهمن فرمان آرا با چهار فیلمش، سه بار جایزه بهترین فیلم در ایران را به دست آورده، اما فیلم بعدی اش 'یک بوس کوچولو' که در سال ۱۳۸۶ و دوران زمامداری محمود احمدی نژاد و همفکران اش می سازد، برای او موفقیتی درپی ندارد. علاقه بهمن فرمان آرا به ایران و فرهنگ ایرانی که در این سالها به تدریج در فیلم هایش با وضوح بیشتری به نمایش در می آید در فیلم 'خاک آشنا ' به اوج می رسد. این آخرین فیلمی است که بهمن فرمان آرا در سینمای ایران تا این لحظه ساخته است. فیلم در سال ۱۳۸۶ ساخته شد اما مقامات ممیزی اداره ارشاد رغبتی به فیلم نشان ندادند و 'خاک آشنا' دو سال در محاق توقیف گرفتار شد. سرانجام فیلم در سال ۱۳۸۸ با حذف چهار سکانس اصلی، به شکلی نامفهوم به نمایش درآمد. آن هم در شرایطی که خیابان های ایران در تب و تاب اعتراضات به نتایج انتخابات و صحنه برخوردهای شدید با تظاهرکنندگان بود. بعد از خاک آشنا بهمن فرمان آرا، که با توجه به سیاست های سینمایی دولت امکان یا تمایلی برای ساخت فیلم سینمایی در ایران نیافت یا نداشت، رو به ساخت فیلم مستند آورد و فیلمی ساخت درباره پرویز یاحقی با عنوان 'کنسرتی که اجرا نشد'. او از آن پس کوشیده که در این سالها فیلمنامه ای به نام 'سفر به تاریکی' را در خارج از ایران تبدیل به فیلم کند، اما هنوز این امکان فراهم نشده است. ضمن آن که به دلایلی که اعلام نشده، بهمن فرمان آرا ممنوع الخروج شده و نمی تواند از ایران بیرون بیاید. معرفی ها در فصل مروری بر فیلم های بهمن فرمان ، دو صاحب نظر و منتقد در برنامه آپارات دیدگاه های خود را درباره این فیلم مطرح می کنند . حمید دباشی و پرویز جاهد : حمید دباشی حمید دباشی متولد اهواز و دانش آموخته مقطع دکترا در رشته‌های جامعه‌شناسی فرهنگ و اسلام‌شناسی از دانشگاه پنسیلوانیا و استاد ایرانی دانشگاه کلمبیا در امریکا است. وی علاوه بر تدریس، در زمینه‌های هنری نیز فعالیت دارد. از وی کتب،مقالات و گفتگو های متعددی درباره سینمای ایران و جهان منتشر شده است. او در جشنواره های فیلم معتبر جهانی هم چون لوکارنو به عنوان عضو هیئت داوران شرکت داشته است. از طرف دیگر، او به عنوان مشاور در تولید چند فیلم سینمایی در امریکا مشارکت داشته است. وی مشاور ارشد ریدلی اسکات، کارگردان امریکایی، در ساخت فیلم " پادشاهی بهشت" و نیز مشاور فیلم «اینک بهشت» هانی ابو اسعد، برنده جایزه گلدن گلوب، بوده است. آخرین پروژهٔ او، «رویای یک ملت» مربوط به سینمای فلسطین است. حمید دباشی، جامعه شناس و منتقد هنری نگاه منتقد - فیلمسازانی بودند که اینها خارج از ایران تحصیل کرده بودند. داریوش مهرجویی، آربی آوانسیان و بهمن فرمان آرا. این ها با هوشمندی متوجه شدند که دانشی که آنها آموخته اند از لحاظ تکنیکی در خارج از ایران برای این که الفتی داشته باشد با فرهنگ ما باید خودشان را وصل کنند به ادبیات معاصر مان و این در سه فیلم برجسته ما نمود دارد. یکی در 'شازده احتجاب' بهمن فرمان آرا ست روی کتاب مرحوم گلشیری، دیگری در فیلم 'گاو' داریوش مهرجویی است روی قصه مرحوم غلامحسین ساعدی و دیگری فیلمی است که آربی آوانسیان از روی کتاب 'شوهر آهو خانم' علی محمد افغانی شروع می کند ولی موفق به اتمامش نمی شود. در این طیف سینمای معاصر ما فیلمسازانی از ایران رفتند، تکنیکش را یاد گرفتند و آمدند و وقتی در آن زمان می نشینیم در سالن سینما به تم های مالوفی بر از نظر روایتی بر می خوریم ولی متوجه تمهای سینمایی می شویم که برای اولین بار در ایران به تجربه گذاشته می شود. -محور اصلی فیلم 'شازده احتجاب' مسئله 'ظلم' است: ظلم سیستمهای شاهنشاهی، ظلم دولت و ظلم قدرت. -در فیلم " شازده احتجاب" آقای فرمان آرا چند نسل را در شخصیت پدربزرگ خلاصه کرده است. -فخر النسا در سکانس آتش زدن کتابها همان هوشنگ گلشیری است که دارد روایتها را زیر و رو می کند، چون نمی خواهد خود کتاب 'شازده احتجاب' تبدیل به روایت جدیدی شود. برای همین می اندازدش در آتش. -به نظر من استحکام تنوع و تکثر روایت در اصل کتاب و ترجمه تصویری و سینمایی فرمان آرا از آن، یکی از نقطه عطفهای بسیار اساسی در تاریخ سینمای ماست. - موقعی فرمان آرا و گلشیری مچ دولت را گرفتند که این دولت مسلول است. این فیلم و کتاب این موقعیت را تعمیم را می دهد طوری که به دوره پهلوی یا قاجار و غیر آن ارتباطی ندارند. - هم فیلم 'شازده احتجاب' و هم کتاب "' شازده احتجاب' انقلابی بودند در فرم. برای سال ۱۳۵۲ فیلم ' شازده احتجاب' فیلمی بسیار موفق از لحاظ تاریخ تصویری ماست. آن نگاه نوستالژیک علی حاتمی که در واقع بازسازی تاریخ بود، اصلاً در این فیلم نیست. اینجا تخریب تاریخ است. پرویز جاهد پرویز جاهد متولد قائم شهر و تحصیل کرده رشته مطالعات فیلم در دانشگاه وست مینستر لندن و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما و تئاتر تهران است. وی علاوه بر نوشتن درباره سینما چندین فیلم مستند و داستانی نیز کارگردانی کرده است ولی بیشتر وی را برای نقدهای سینمایی اش و کتاب 'نوشتن با دوربین' که حاصل گفتگوی طولانی او با ابراهیم گلستان است، می شناسند. از فیلم های آقای جاهد می توان به 'تعزیه، به روایت دیگر' ، ' روز به خیر آقای غفاری'، 'قراول'، '۲۴ ساعت صلح' ، 'سلیمان میناسیان-مردی با دوربین فیلم برداری' و فیلم داستانی 'روز بر می آید'، اشاره کرد. آخرین کار پژوهشی وی تالیف 'راهنمای سینمای ایران در بریتانیا' است که جلد اول آن منتشر شده است. پرویز جاهد، منتقد سینمایی نگاه منتقد -فرمان آرا اقتباس نسبتاً وفادارانه ای از رمان پیچیده،ذهنی و پلی فونیک آقای گلشیری کرده است. 'شازده احتجاب' رمان بسیار پیچیده ای و ذهنی است که به شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده و تبدیل آن به سینما کار ساده ای نبود. چون سینما و ادبیات دو مقوله متفاوتند،ذاتا و ماهیتاً متفاوتند. ادبیات بیشتر ذهنی است و فیلمساز برای این که این ذهنیت را نشان دهد مجبور است آن را به عینیت تبدیل کند و من فکر می کنم فرمان آرا در این کار خیلی موفق بوده است. -رویکرد فرمان آرا به عکس کاملاً متفاوت است نسبت به رویکرد گلشیری به عکس. استفاده ای که گلشیری از عکس در رمان می کند خیلی سینمایی تر و قوی تر از فرمان آراست. گلشیری عکسها را طوری استفاده می کند که بین شازده و پیرامونش تعاملی بوجود آید. عکسها جان می گیرند و زنده می شوند. فرمان آرا این گونه عمل نکرده، شاید تکنیک آن زمان اجازه نداده که عکسها را جان ببخشد. بجایش روی عکسها زوم کرده که بسیار از نظر من آزار دهنده است و یا دیزالوهایی که روی عکسها کرده شکل مستندی به کار داده که فکر کنم با نگاه گلشیری متفاوت است. -اگر بخواهیم فرضاً کارهای فرمان آرا را با کارهای کارگردانان هم دوره اش که با رویکرد تاریخی فیلم می سازند مانند،علی حاتمی مقایسه کنیم ما یک تفاوتهای بارزی می بینیم. حاتمی رویکرد انتقادی نسبت به دوره قاجار دارد، اما اصلاً به شدت فرمان آرا نیست. نوستالژی که حاتمی دارد، حتی در چیدن قابش نیز دیده می شود ولی درباره فرمان آرا این طور نیست. -نمی توان از نظر دور داشت که فیلم از نظر سینمایی در سینمای ایران، اثر شاخصی است و یکی از فیلمهای شاخص موج نوی سینمای ایران است. خلاصه فیلم هفته گذشته 'سفر مریم' ساخته سپیده فارسی نمایی از فیلم 'سفر مریم' مریم قهرمان فیلم 'سفر مریم'، پدرش را گم کرده و حالا بعد از سالها به تهران برگشته تا او را با جستجو در شهر و با نشان دادن یک قطعه عکس پیدا کند. فیلم 'سفر مریم' ، سفری است به تهران و به دل آدم های تهرانی در جست و جوی کسی که ممکن است روزگاری از کنار این آدم ها گذر کرده باشد ، با آنها هم کلام شده باشد و یا همکار بوده باشد. نظر بینندگان فیلم درباره فیلم هفته گذشته حزین اثر خوب و خلاقانه ای بود. ترکیب تصاویر و موسیقی خیلی خوب بود و مخاطب را به خوبی با خودش همراه می کرد. بسیار انتخاب خوبی بود. گفتگو با مردم هم واقعا برایم جذاب بود. صحنه های تلخ اثر گذاری هم داشت،مثل گفتگو با بازیگر فیلم های زنده یاد علی حاتمی. عسل یکی از ضعیف ترین فیلم هایی بود که تا به حال دیدم. شخصیت مریم خیلی ضعیف بود. دکلمه شعر و کلا لحن و طرز صحبت کردن مریم هیچ حسی را انتقال نمی داد. معلوم بود که دوربین در دست راستش است و همه کارها را با دست چپ انجام می دهد. واقعا اعصاب خرد می کرد مخصوصا وقتی محتویات کیف را زیر و رو می کرد یا صفحه کتابی را نشان می داد. موضوع هم اصلا جالب نبود. اگر قصد نشان دادن چهره تهران بود،خیلی چیزهای دیگر مثل اتفاقاتی که هر روز در خیابان های تهران می افتد می توانست فیلم را کمی جالب تر بکند. هیچ پیغام خاصی هم نداشت جز مهربانی مردم تهران که آن هم می توانست در چند صحنه خلاصه شود نه این که یک ساعت و نیم فقط به این موضوع اختصاص داده شود. الهام اول این که فیلم یک جور مستند بود که جالب بودنش بیشتر به خاطر برخورد طبیعی مردم با راوی فیلم بود وگرنه موضوع یا صحنه پردازی یا هنر خاصی نداشت. دوم خود فیلمبردار یا مریم خانم که دنبال پدرش می گشت بیشتر شبیه بازجوهای شعبه جنایی با مردم برخورد می کرد که انگار دنبال قاتل می گردد نه پدرش و از مردم به نوعی بازجویی می کرد و بعضی ها هم در می رفتند ولی در کل به خاطر وجود مردم ساده و صمیمی و آماتور جالب بود. سعید فوق العاده بود. از معدود فیلم های ایرانی بود که تم آن تکراری نبود. دوست بازی نابازیگران فوق العاده بود. وفا نرشین های خانم فارسی بر روی فیلم بسیار زیبا بود. مژگان دخت از نظر من، این فیلم یک فاجعه بود. موسیقی تک نوازی ویلون دائم تکرار می شد و سوهان روح بود و آن خانم که عکس به دست داشت با اصرار به دنبال افرادی که حتی نمی خواستند جلوی دوربین قرار بگیرند می رفت و ول کن نبود. خوب است که ایشان تو خارج از ایران زندگی می کنند و نمی دانند حریم شخصی یعنی چه؟ ما به عنوان بیننده بارها و بارها شاهد عذاب مردم و آن بچه افغان بودیم. حمید رضا در کل خوب بود. .هم نمایشی از کوچه پس کوچه های تهران بود و هم راوی و فیلمساز در جست و جوی کسی بود که سال ها ندیده بودش و این موضوع فیلم را جذاب کرده بود. آذین ۴۵ دقیقه آخر فیلم خیلی خسته کننده بود طوری که دوست داشتی زودتر تمام شود. یکی دیگر از ایرادات فیلم این بود که مخاطب از اواسط فیلم پایانش را پیش بینی می کرد . پری رخ من گمان می كنم كه کارگردان ساكن ايران است . من حدود بيست و هفت سال است كه در ايران نيستم ولى اين را می دانم كه تقريباً همه ايرانيان زير پوشش بيمه هستند ، بنا بر اين پيدا كردن يكى از شهروندان آن هم با شرايط آقاى قاضى كه ظاهراً هنر مند هم هستند نبايد اين همه دردسر داشته باشد. موضوع ديگر اين كه چرا بايد آقاى قاضى را گمشده بناميم. ايشان در شهر و خانه ى خودش دارد زندگى می كند.شما تازه به آنجا آمده ايد، آدرسش را نداريد؟ اين موضوع برايم اين سوال را پيش آورد كه مصاحبه با آقاى نقاش هم كه مي بايد آدم با سواد و اجتماعى بوده باشد چرا به شما راهنمايى صحيح نكرد؟ شیرین به نظر من فیلم بسیار تاثیر گذار و خوبی بود. فیلمها همیشه نباید دارای یک سبک خاص و مشابه باشند. این فیلم کمی تفاوت داشت و همین جذابترش می کرد. اکبر فیلم یک جوری بود. از یک طرف اتفاقی در اش نمی افتاد، از طرف دیگر اجازه هم نمی داد که فیلم را تا آخر نبینم و شبکه را عوض کنم. بنابراین تا آخر فیلم را با دقت دیدم. پری چهر با این که ایده فوق العاده ای بود اما فیلم خوش ساختی نبود. نماهای زائد و بی مفهوم مثل رزهای انگور داشتیم که اصلا معلوم نبود دوربین دنبال چیست و این سرگردانی را به مخاطب هم انتقال می داد. دوربین روی دست یک جاهایی واقعا اذیت می کرد حتی آن پلان قبرستان وقتی دختر با زن چادری رو به رو شد. ستار یعنی چه که، خانمی در کلان شهری مثل تهران راه بیافتد و از مردم بپرسد که این عکس را می شناسید؟ تصویربرداری ضعیف، قاب های بی معنی، نریشن های آبکی و استفاده از موسیقی نابجا بود. قرار نیست که هر کسی یک سفر به تهران برود و با هندی کم خودش تصویر بگیرد، بعد بگوید که من فیلم ساختم. الهام برای من که در ایران زندگی می کنم و این گونه برخوردها را زیاد می بینم، فیلم مستند چندان جذابی نبود. شاید برای افرادی که زیاد با مردم، خصوصا مردم معمولی در ارتباط نیستند جذاب بوده باشد. علاوه بر این، من فکر می کنم این روش برای نشان دادن ویژگی های کلی مردم ایران خیلی روش قدیمی باشد. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: [email protected]
این هفته در آپارات فیلم 'شازده احتجاب' ساخته بهمن فرمان آرا به نمایش در می آید.
'شازده احتجاب' در آپارات
وی در نامه خود نوشته که "با توجه به اهميت وزارت نفت و در جهت تقويت انقلاب و دولت اسلامی"، ترجيح می دهد فردی با کسب آرای بالاتر از مجلس متصدی اين وزارتخانه شود. انصراف صادق محصولی که مورد موافقت رئيس جمهور قرار گرفته پس از آن صورت گرفت که گروهی از نمايندگان فراکسيون اکثريت مجلس طی نامه ‌ای به محمود احمدی نژاد از او خواستند به جای او فرد ديگری را برای تصدی سمت وزارت نفت به مجلس پيشنهاد کند. يکی از عمده ترين دلايل مخالفت نمايندگان مجلس با آقای محصولی، ثروت او اعلام شده است. يک روز پيش از آنکه مجلس رسماً به بررسی رأی اعتماد به آقای محصولی بنشيند، عماد افروغ، رئيس کميسيون فرهنگی مجلس در نطق پيش از دستور خود بدون آنکه از آقای محصولی نام ببرد او را "فردی با ثروت باد آورده" توصيف کرد که ثروتش "ناشی از تعاملات و ارتباطات خاص" است و پرسيد چگونه چنين فردی می ‌تواند وزيری مناسب برای دولتی باشد که عدالتخواهی را محور برنامه های خود اعلام کرده است. وی با اشاره به يکی از گفته های آيت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی که ثروتمند بودن مسئولان را منفی دانسته گفت: "تصور کنيد وزيری که از راه بورس بازی و بسازوبفروشی به ثروتهای کلان رسيده است با اين وزارتخانه ثروتمند (وزارت نفت) چه خواهد کرد". قدرت‌ الله عليخانی، نماينده بويين زهرا و آوج نيز به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفته که برخی نمايندگان مجلس از آقای محصولی درباره منزل مسکونی اش سؤال کرده اند که "می ‌گويند قيمت ميلياردی دارد و حرفهايی هم درباره برج ميرداماد و يک قطعه بزرگ زمين در "حسنی کيا" زده می ‌شود" و او در پاسخ گفته که تنها يک واحد در يک طبقه از برج دوازده طبقه ‌ای ميرداماد متعلق به اوست که از آن به عنوان دفتر کارش استفاده می کند. به گفته آقای عليخانی، نمايندگان مجلس همچنين اين موضوع را مطرح کرده اند که آقای محصولی از راه خريداری اموال مصادره ای با شرکت در مناقصه های دولتی کسب ثروت کرده که او در اين مورد هم گفته که تاکنون در ‪ ۴۴‬مزايده شرکت کرده که تنها در سه مورد از آنها برنده شده است. ايراد ديگری که به صادق محصولی گرفته شده اين است که او هيچ سابقه ای در صنعت نفت ندارد. صادق محصولی که 46 سال سن دارد و تحصيلاتش فوق ليسانس مديريت اعلام شده همچون محمود احمدی نژاد از فرماندهان سپاه پاسداران بوده و به گفته شکرالله عطارزاده، يکی از نمايندگان مجلس، در زمان جنگ ايران و عراق با آقای احمدی نژاد در يک لشگر خدمت می کرده است. وی که اهل شهر اروميه، مرکز استان آذربايجان غربی است در جهاد سازندگی نيز سابقه فعاليت داشته و همچنين فرماندار اروميه، معاون استاندار آذربايجان غربی و دبير تشکيلاتی به نام شورای مشورتی در مجمع تشخيص مصلحت ايران بوده است. محمود احمدی نژاد پيشتر علی سعيدلو، معاون خود در زمان تصدی شهرداری تهران را برای وزارت نفت به مجلس معرفی کرده بود اما او نيز عمدتاً به دليل نداشتن سابقه در صنعت نفت نتوانست از مجلس رأی اعتماد بگيرد. اين نخستين بار در تاريخ جمهوری اسلامی است که تعيين وزير نفت در ايران با چنين مشکلی مواجه می شود، آن هم در حالی که اغلب نمايندگان مجلس را حاميان رئيس جمهور تشکيل می دهند. غير از وزارت نفت، وزارتخانه های آموزش و پرورش، رفاه و تأمين اجتماعی و تعاون نيز هنوز فاقد وزير است که قرار است در جلسه روز چهارشنبه مجلس شورای اسلامی بررسی رأی اعتماد به افرادی که رئيس جمهور برای تصدی اين وزارتخانه ها پيشنهاد کرده نيز انجام شود. خدمات
در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی ايران که قرار بود رأی اعتماد به چهار وزير پيشنهادی برای پرکردن کرسيهای خالی در دولت محمود احمدی نژاد بررسی شود، غلامعلی حدادعادل رئيس مجلس نامه ا‌ی از صادق محصولی وزير پيشنهادی نفت قرائت کرد که وی در آن انصراف خود را از تصدی اين سمت در واپسين دقايق به رئيس ‌جمهور اعلام کرده است.
انصراف وزير پيشنهادی نفت دولت احمدی نژاد
تظاهرا مخالفان دولت در اوکراین به برکناری رئیس جمهور این کشور انجامید ۲- رژیم سیاسی اوکراین دارای سیستم نیمه ـ ریاستی است. در این سیستم رییس جمهور در یک انتخابات (دو مرحله ای در صورتی که هیچ نامزدی بیش از ۵۰ درصد را کسب نکند) انتخاب می شود اما کشور دارای نخست وزیر هم هست و نخست وزیر به مجلس پاسخگوست. نمایندگان مجلس کشور ـ که دارای ۴۵۰ کرسی است ـ در انتخابات جداگانه ای انتخاب می شوند. قابل توجه است که در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین ـ حتی در دور دوم ـ امکان دادن "رای اعتراضی" یا گزینه "هیچ کدام" هم بر روی برگه رای وجود دارد و به همین دلیل گاه دیده می شود که رییس جمهور در دور دوم انتخابات با میزان آرای کمتر از ۵۰ درصد برنده می شود. بطور نمونه در دور دوم انتخابات سال ۲۰۱۰ که بین یانوکوویچ و تیموشنکو برگزار شد، این دو به ترتیب ۴۹ و ۴۵.۵ درصد آرا را بدست آوردند و ۵.۵ درصد آرا به گزینه «هیچکدام» اختصاص داشت. ۳ـ سیستم انتخاباتی مجلس اوکراین از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ به شکل سیستم اکثریتی (FPTP: First Past The Post) بوده است؛ یعنی در حوزه های مختلف انتخاباتی، نامزدی که اکثریت آرا را بدست می آورد به مجلس راه پیدا میکرد (شبیه سیستم انتخابات مجلس ایران). اما از سال ۱۹۹۸ تا سال ۲۰۰۴ سیستم انتخابات مجلس به سیستم ترکیبی تغییر پیدا کرد. در این سیستم نصفی از کرسی های مجلس توسط سیستم اکثریتی انتخاب شده و نیمه دیگر نمایندگان مجلس از طریق سیستم تناسبی (Proportional Representation) انتخاب میشوند. در این سیستم هر یک از احزاب متناسب با میزان درصد رایی که در کل کشور کسب میکنند صاحب کرسی در پارلمان میشوند (اگر حداقل ۳ درصد رای در کل کشور داشته باشند). بدین ترتیب ۲۲۵ کرسی مجلس از طریق سیستم اکثریتی و ۲۲۵ کرسی از طریق سیستم تناسبی انتخاب می شد. انتخابات مجلس در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ تنها بر مبنای سیستم تناسبی برگزار گردید یعنی تمام ۴۵۰ کرسی با سیستم تناسبی انتخاب شد. در انتخابات مجلس سال ۲۰۱۲ سیستم انتخاباتی دوباره به سیستم ترکیبی تغییر داده شد. اینکه مزایا و معایب هر یک از این سیستمهای انتخاباتی چیست بحثی مفصل است و یکی از موضوعات مورد توجه در حوزه علوم سیاسی است. در اینجا فقط به این نکته بسنده می کنم که وجود سیستم انتخابات اکثریتی باعث شده بود که در انتخابات سال ۱۹۹۴ از ۴۵۰ کرسی مجلس، ۱۶۸ کرسی آن در اختیار نمایندگان مستقل باشد و دو حزب اول تنها به ترتیب ۸۶ و ۲۰ کرسی را بدست آورند. از طرف دیگر سیستم انتخابات تناسبی موجب میشود که احزاب علاقه ای به ائتلاف در دوران انتخابات نداشته باشند و دهها حزب جدید با امید بدست آوردن چند کرسی ایجاد شود. سیستم ترکیبی با این هدف ایجاد میشود که این دو مشکل را رفع کند. یعنی در عین حالیکه انتخابات محل رقابت احزاب ـ و نه افراد ـ شود، ولی سیستم انتخاباتی به شکلی نباشد که هر گروه کوچکی برای خودش یک حزب بزند. بدین طریق بنوعی احزاب کوچکتر مجبور می شوند که پیش از انتخابات با همدیگر ائتلاف کنند. ۴ـ مدل دموکراسی در اوکراین در دو دهه گذشته مدلی (شبه) توافقی (Consensual) بوده است به این معنا که مجلس توسط چند حزب (بیش از ۳ حزب) اداره می شود و هیچ حزبی دارای اکثریت نیست. در این مدل، وزیران نیز معمولا از میان دو (یا چند) حزب انتخاب می شوند. این مدل در مقابل مدل اکثریتی (Majoritarian) است که معمولا دولت در دست یک حزب است و در مجلس هم معمولا دو حزب بیشترین کرسی ها را دارند و گاه یکی از آنها اکثریت را داراست (مثل آمریکا). در کشورهایی که دارای شکافهای مختلف زبانی، قومی و دینی هستند، معمولا شکلی از مدل توافقی در عمل دیده می شود چرا که هیچ حزبی نمیتواند اکثریت را بدست آورد. اوکراین هم کمابیش دارای همین ویژگی است. ۵ـ میزان مشارکت در انتخابات در اوکراین نسبتا بالاست و بطور میانگین حدود ۷۰ درصد از مردم در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شرکت می کنند. بر مبنای نتایج نظرسنجی پیمایش جهانی ارزشها در سال ۲۰۰۶ بیش از ۵۰ درصد مردم اوکراین گفته اند که به سیاست علاقمند هستند. همچنین نکته قابل توجه دیگر این است که درباره مشارکت اعتراضی پاسخ دهندگان اوکراینی ابراز داشته اند که بیش از اینکه اهل "امضای نامه اعتراضی" یا «پیوستن به اعتصاب» باشند، اهل «اعتراضات خیابانی» هستند. این مساله البته در عمل هم به وضوح دیده می شود. ۶ ـ جمعیت اوکراین در سال ۱۹۹۰ حدود ۵۲ میلیون نفر بوده است که در سال ۲۰۱۳ به ۴۴.۵ میلیون رسیده است. سرانه درآمد ملی اوکراین در سال ۱۹۹۰ حدود ۵۸۰۰ دلار بوده است و با رشد اقتصادی منفی در دهه ۹۰ این عدد در سال ۱۹۹۹ به ۳۰۰۰ دلار می رسد. از سال ۲۰۰۰ اوکراین دوباره شاهد رشد اقتصادی بوده و در سال ۲۰۰۸ سرانه درآمد ملی به میزان ۷۳۰۰ دلار میرسد. میزان جمعیت باسواد در اوکراین ۹۹.۸ درصد است که میزان بسیار بالایی است. ضریب جینی (شاخص نابرابری توزیع درآمد) در اوکراین از سال ۱۹۹۹ تقریبا ثابت و حدود ۲۸ (از صد) بوده است. این عدد نشان دهنده سطح مناسبی از برابری اقتصادی در اوکراین است و همانند سطح این شاخص در کشورهای اسکاندیناوی است. این شاخص در کشورهای روسیه و آمریکا که از نابرابری اقتصادی نسبتا بالایی برخوردار هستند حدود ۴۰ است. شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) در اوکراین حدود ۰.۷۴ است (شبیه به رده ایران) که اگر چه مقدار قابل قبولی است اما در میان کشورهای اروپایی پایین ترین میزان را دارد. از لحاظ شاخص فساد، اوکراین وضعیت بسیار نامطلوبی دارد و هم رده با ایران در رتبه ۱۴۴ در جهان است. ۷ ـ یکی از نکات قابل توجه که شاید انقلاب های پیاپی در اوکراین را هم بتواند تا حدودی توضیح دهد این است که اوکراین یکی از کشورهاییست که مردم آن پایین ترین میزان "رضایت از شیوه پیاده سازی دموکراسی" در کشورشان را داشته اند. این روند از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ تقریبا نوسان زیادی نداشته و بطور میانگین در این دو دهه تنها حدود ۲۰ درصد از پاسخ دهندگان در نظرسنجی درباره "میزان رضایت از شیوه عملکرد دموکراسی در کشور" اعلام رضایت کرده اند. البته میزان این شاخص در کشورهای شرق اروپا بطور کلی پایین است (زیر ۵۰ درصد) درحالیکه این میزان در اکثر کشورهای دموکراتیک غربی و دموکراسی های جاافتاده (Established Democracy) بیش از ۶۵ درصد است. باید توجه داشت که این شاخص نشاندهنده رضایت مردم از "عملکرد" یا "پیاده سازی" دموکراسی در کشور است و نه نشانگر مقبولیت شیوه "دموکراسی" در برابر شیوه های دیگر حکومتداری. نظرسنجی سال ۲۰۰۶ نشان میدهد که ۸۱ درصد مردم اوکراین دموکراسی را بهترین شیوه اداره کشور می دانند. ۸ ـ میزان آزادی بیان در اوکراین در سطح نسبتا قابل قبولی است. موسسه اکونومیست بطور سالانه شاخص میزان آزادی های مدنی (شامل حق آزادی تشکل، تجمع، بیان، اعتراض، رسانه، مذهب …) در کشورها را تعیین می کند. بر طبق گزارش سال ۲۰۱۲ حکومت اوکراین دارای امتیاز ۶.۹ از ۱۰ در این شاخص است. در همین سال امتیاز حکومت ایران در این شاخص ۱.۸ است. این شاخص نشان میدهد که امکان آزادی بیان و برگزاری تظاهرات اعتراضی در اوکراین بطور نسبی وجود دارد و وضعیت این کشور در شاخص آزادی بیان قابل قیاس با کشورهایی مثل ایران نیست. نهایتا اینکه شاخص میزان اعتماد اجتماعی در اوکراین، بر طبق گزارش سال ۲۰۱۳ موسسه لگاتوم، حدود ۴ از ۱۰ است درحالیکه همین شاخص در ایران حدود ۱ از ۱۰ بوده است. این اطلاعات می‌تواند برای تحلیل اعتراضات اوکراین، مقایسه آن با اعتراضات مشابه در دیگر کشورها و پیش بینی آینده دموکراسی در اوکراین مورد توجه قرار گیرد.
۱- اوکراین در ۲۴ سال گذشته ـ پس از سقوط شوروی سابق ـ یک دموکراسی انتخاباتی (Electoral Democracy) داشته است، یعنی در این کشور قواعد انتخابات دموکراتیک (سالم، آزاد، عادلانه و موثر بودن) کمابیش برقرار بوده است (بر مبنای شاخصهای مختلف اندازه گیری انتخابات دموکراتیک در جهان). این البته به معنای وجود یک دموکراسی تمام عیار و کارآمد در این کشور نیست.
نگاهی به شاخص‌های اجتماعی و سیاسی در اوکراین
حمید سمندریان؛ ۱۳۹۱ -۱۳۱۰ اما در میدان گسترده تئاتر اروپا نیز سمندریان به تئاتر آلمانی علاقه داشت. او آثار نمایشنامه‌نویسان بزرگ زبان آلمانی را می‌پسندید و در طول سالیان به ترجمۀ برخی از آنها دست زد. با ترجمه‌های او درام‌نویسان بزرگی مانند ماکس فریش و فریدریش دورنمات به جامعه هنری ایران معرفی شدند. حمید سمندریان در سبک کارگردانی نیز پیرو مکتب تئاتر آلمان بود. در کارگردانی به نقش بازیگر سخت اهمیت می‌داد، بیش از هر چیز بر رهایی بازیگر از متن، تسلط او بر صحنه و انضباط سخت تأکید داشت. حمید سمندریان در کار با بازیگران یکپارچه اخلاص و صمیمیت بود. او آزمون‌ها و آموزه‌های خود را با دلسوزی و احساس مسئولیت به شاگردان بیشمار خود در آموزشگاه‌های هنری ایران منتقل کرد. شاید تربیت بازیگر مهمترین استعداد او بود. سمندریان با دانشجویان خود رابطه‌ای نزدیک و صمیمانه برقرار می‌کرد. در اولین روز کلاس، نام دهها دانشجو را به خاطر می‌سپرد. آنها را صمیمانه "تو" خطاب می‌کرد و همه آنها را به نام کوچک صدا می‌زد. استعداد یکایک آنها را به خوبی می‌شناخت، به زودی با آنها دوست می‌شد، در جریان زندگی شخصی آنها قرار می‌گرفت و گاه مانند مددکار یا روانکاوی مهربان پای درد دل آنها می‌نشست. سمندریان مرد صحنه بود و شاید اگر در کشور دیگری زندگی می‌کرد، هرگز دست به ترجمه نمی‌زد. اما او از کمبود متون خوب نمایشی در ایران آگاه بود. می‌دانست که به عنوان یک هنرمند ایرانی، وظیفه او به اجرای صحنه‌ای آثار و معرفی سبک‌های تئاتری خلاصه نمی‌شود. او ناگزیر است برای معرفی درست و بنیادی هنر تئاتر، آثار نمایشی مناسبی در اختیار دانشجویان و هنردوستان قرار دهد. بر این اساس، حمید سمندریان از آغاز بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۰ به ترجمه رشته‌ای از آثار مورد علاقه خود دست زد. او تنها از زبان آلمانی، که بر آن تسلط داشت، ترجمه می‌کرد. همیشه به ترجمۀ مکرر، که از زبانی غیر از متن اصلی به فارسی برگشته بودند، بدبین بود. فریش و دورنمات حمید سمندریان به ویژه به آثار دو نمایشنامه‌نویس سوییسی علاقه‌ای ویژه داشت و به ترجمه آثار آنها به زبان فارسی همت گماشت: فریدریش دورنمات (۱۹۲۱ – ۱۹۹۰) و ماکس فریش (۱۹۱۱- ۱۹۹۱). علاقه سمندریان به دورنمات از زمانی که او در هامبورگ (آلمان) تحصیل می‌کرد، شروع شد و تنها به آثار نمایشی این نویسنده نیز محدود نمی‌شد. سمندریان گفته است: «اولین ترجمه‌ من از آثار دورنمات "قاضی و جلاد" بود که در دوران دانشجویی در آلمان آن را به فارسی برگرداندم و حدود سال ۱۳۷۰ در ایران به چاپ رسید.» قابل ذکر است که اثر یادشده در قالب یک رمان پلیسی است. سمندریان کمابیش تمام نمایشنامه‌های مهم دورنمات را به فارسی برگردانده است: غروب روزهای آخر پاییز، ملاقات بانوی سالخورده، پنچری، رومولوس کبیر، بازی استریندبرگ، ازدواج آقای میسی سی پی، اقدامات وگا، همزاد، هرکول و طویله اوجیاس، فیزیکدان‌ها، فرشته‌ای به بابل می‌آید. بیشتر این نمایشنامه‌ها را نخست خود او برای تئاتر یا تلویزیون کارگردانی کرد. برخی از آنها را نیز برای تمرین و اجرا در اختیار شاگردان خود گذاشت، که اگر به حد قابل قبولی می‌رسیدند، برای اجرای عمومی به روی صحنه می‌رفتند. اجراهای فراموش‌نشدنی از اجراهای قابل توجه سمندریان می‌توان به دو اثر از دورنمات نام برد که او در سال ۱۳۵۱ در "تالار مولوی" (سالن نمایش وابسته به دانشگاه تهران) به روی صحنه برد. در نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" به ویژه هنرنمایی جمیله شیخی در اجرای نقش اصلی برجسته بود. سمندریان چندی بعد در "تالار مولوی" نمایش "بازی استریندبرگ" را کارگردانی کرد که در آن محمدعلی کشاورز بازی استادانه‌ای ارائه داد. سمندریان سالها بعد پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، هر دو اثر را بار دیگر به روی صحنه برد، اما چه بسا گیرایی اجراهای اول را نداشتند. در سال ۱۳۸۶ اجرای تازه از "ملاقات بانوی سالخورده" را به یاد و خاطره جمیله شیخی تقدیم کرد. سمندریان در سال ۱۳۷۸ نمایشنامه "بازی استریندبرگ" را نیز بار دیگر در "سالن چهارسوی تئاتر شهر" به روی صحنه برد. در این اجرا رضا کیانیان، احمد ساعتچیان و هما روستا بازی داشتند. حمید سمندریان به کارهای نمایشی ماکس فریش نیز علاقه داشت و چند نمایشنامه او را به فارسی برگرداند: "خشم شدید فیلیپ هوتس"، آندورا، سانتاکروز و... او در سال ۱۳۴۶ با ارائه اجرایی نو و به یادماندنی از "آندورا" نوشته ماکس فریش، تماشاگران ایرانی را با آخرین دستاوردهای صحنه‌ای تئاتر اروپا آشنا کرد. در این اجرا سعید پورصمیمی در ایفای نقش اصلی (آندری) بازی دلنشینی عرضه کرد. سایه بلند برتولت برشت از میان نمایشنامه‌های بیشمار برتولت برشت، به نظر می‌رسد که حمید سمندریان به نمایشنامه "دایره گچی قفقازی"، که درونمایه آن از داستان‌های شرقی بر آمده است، علاقه‌ای خاص داشت. او این نمایشنامه را به فارسی ترجمه کرد و آن را به روی صحنه برد. ویژگی اصلی ترجمه‌های سمندریان، زبان تئاتری آنهاست. او در تربیت بازیگر به فن بیان سخت اهمیت می‌داد و طبعا کارهای نمایشی را به گونه‌ای ترجمه می‌کرد که اجرای متن و ادای گفت‌وگوها برای بازیگران راحت و آسان باشد. سمندریان خود را نویسنده و ادیب نمی‌دانست. در ویرایش ترجمه‌های خود همواره از یاری دوستان صاحب‌نظر بهره می‌برد. او برای تنظیم اشعار دو متن نمایشی از همکاری فروغ فرخزاد برخوردار شد: "دایره گچی قفقازی" و "ملاقات بانوی سالخورده". فروغ در سفر خود به آلمان در اواخر سال ۱۳۳۶ تا حدی آلمانی آموخته بود. او به یاری برادر خود قطعاتی از شعر المانی را به فارسی ترجمه کرده است. آرزویی که برآورده نشد! "زندگی گالیله" از مهمترین آثار برشت است که آن را در سال ۱۹۳۹ در زمان تبعید در دانمارک نوشت. نمایش نخست در شامگاه نهم سپتامبر سال ۱۹۴۳ در زوریخ به روی صحنه رفت. برشت در سال ۱۹۴۵ "زندگی گالیله" را با بازی چارلز لافتون، بازیگر نامی تئاتر و سینمای امریکا، در نیویورک به روی صحنه برد. برشت این اثر را یک "قطعه اپیک" دانسته است و نه اثری نمایشی. مضمون اصلی نمایشنامه "زندگی گالیله" تضاد قدرت و دانش است. نمایشنامه، بی آن که پاسخ روشنی داشته باشد، این پرسش را مطرح می‌کند که دانشمندان (به طور کلی اهل فکر و خرد) در زمانه عسرت و در برابر فشار بیرحم و خشن قدرت چگونه رفتار کنند تا هم جان سالم به در برند و هم وجدان آنها در امان بماند. سمندریان به این نمایشنامه برشت عشق می‌ورزید و سخت مایل بود که آن را به عنوان "وصیت‌نامه هنری" خود به روی صحنه ببرد، اما او این آرزو را با خود به گور برد. سمندریان که متنی تازه از "گالیله" فراهم آورده بود، از سال ۱۳۶۰ خورشیدی تلاش خود را برای کارگردانی این آثر شروع کرد. او تا یک دهه برای اجرای نمایش تلاش کرد و به هر دری زد. او برای اجرا طرح‌های گوناگونی تهیه دید و با بازیگران جلسات متعدد تمرین گذاشت. مقامات "فرهنگی" بارها به او قول همکاری دادند. از جمله در سال ۱۳۶۹ حتی سالنی برای اجرای نمایش تعیین شد، اما پس از چندی کار متوقف ماند. گفته می‌شود که سمندریان تا آخرین روزهای زندگی بر متن و اجرای اثر بزرگ برشت کار می‌کرد، در خانه خود با بازیگران تمرین می‌کرد و هنوز امید به اجرای آن را از دست نداده بود. حمید سمندریان تجارب زندگی شخصی و هنری خود را در کتابی به عنوان "صحنه زندگی من است" شرح داده است، که گفت‌وگوی طولانی افسانه ماهیان را با او در بر دارد. این کتاب در ایران از سوی "نشر قطره" منتشر شده است.
حمید سمندریان پرورده‌ تئاتر مدرن اروپا بود. در کارنامه هنری او کارگردانی آثاری از تنسی ویلیامز و آرتور میلر، دو نمایشنامه‌نویس امریکایی، هم دیده می‌شود، اما او در اصل شیفته تئاتر اروپا بود. نخستین آثاری که پس از پایان تحصیل در آلمان و بازگشت به ایران اجرا کرد، از ژان پل سارتر و اوژن یونسکو و ژان آنوی بودند.
حمید سمندریان و ادبیات نمایشی اروپا
او داستان خود را با شما به اشتراک می‌‍‌‌گذارد. تا اواخر دهه سی زندگی ام باکره مانده بودم. آن زمان اصلا فکر نمی‌کردم که این مساله غیرعادی است اما خجالت می‌کشیدم و احساس می‌کردم که با بقیه فرق دارم. فردی به شدت مضطرب و خجالتی بودم اما منزوی و گوشه گیر نبودم. همیشه دوستانی داشتم اما هرگز نتوانسته بودم این مساله را به یک نوع رابطه نزدیک‌تر تبدیل کنم. در سال آخر دبیرستان، زنها و دخترهای زیادی اطرافم بودند اما هرگز کاری که تقریبا برای همه عادی بود را نکردم. وقتی به دانشگاه رسیدم، شخصیت من شکل گرفته بود و همانطور که انتظار داشتم هیچ رابطه‌ای با کسی برقرار نکردم. بیشتر این مساله ناشی از نداشتن حس اعتماد به نفس و این حس قوی در من بود که از نظر دیگران جذاب نیستم. هرگز با دوستانم درباره این مساله حرف نزدم و آنها هم از من سوالی نکردند. راستش اگر هم درباره این مساله صحبت می‌کردند من حالت تدافعی به خودم میگرفتم چون حرف زدن درباره این مساله احساس شرمساری من را بیشتر می‌کرد. این درست نیست که جامعه افراد را به خاطر نداشتن رابطه جنسی قضاوت می‌کند اما فکر می‌کنم وقتی که چیزی به نظر غیرمعمول باشد جامعه به نوعی با آن به عنوان یک مشکل یا بیماری برخورد می‌کند. احساس می‌کنم یک نوع فرهنگی در جامعه وجود دارد که "موفقیت" را در داشتن رابطه جنسی با زنان تعریف می‌کند. اگر به آهنگ‌ها و فیلم‌های محبوب و پرطرفدار نگاه کنید می‌بینید که همه آنها درباره داشتن رابطه جنسی در سنین جوانی و ترویج این فرهنگ است که "این کار" شما را به یک مرد تبدیل می‌کند. همه این چیزها حس شرمساری را در من بیشتر می‌کرد. همه دوستانم دوست دختر داشتند. شاهد بودم که چطور رابطه‌شان را شروع می‌کردند و بعدها رابطه آنها به ازدواج منجر می‌شد. این مساله اعتماد به نفس من را ذره ذره نابود می‌کرد. تنها بودم و تا حدودی افسرده اما من نمی‌توانستم این را تشخیص بدهم. ممکن بود به خاطر نداشتن رابطه جنسی یا فقدان یک رابطه گرم و صمیمانه باشد. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، به حدود پانزده یا بیست سال پیش میبینم با هیچکس به جز افراد نزدیک خانواده‌ام مثل مادر، پدر و خواهرهایم رابطه صمیمانه نداشته‌ام. جدا از آن هیچگونه تماس صمیمانه‌ای با کسی نداشتم. فقط مربوط به سکس نیست. وقتی کسی را می‌دیدم که به او علاقمند بودم، هبچ نوع احساس هیجان و لذت نمی‌کردم، به جای آن دچار غم یا افسردگی می‌شدم. کاملا ناامید شده بودم. از اینکه دست رد به سینه ام بزنند وحشتی نداشتم. شاید یک نوع مکانسیم دفاعی بدن من بود اما به شدت احساس می‌کردم که داشتن چنین برخوردی با زنان کار درستی نیست و تقریبا مطمئن بودم که هرگز کسی نخواهم بود که بخواهم از زنان "استفاده" کنم. احساس می‌کردم که زنها هم حق دارند که زندگی خودشان را داشته باشند و شبها بدون اینکه کسی سراغشان بیاید بتوانند تفریح کنند. با اغلب زنهایی که به نظرم جذاب بودند، دوست بودم اما مطمئنم که خیلی از آنها از احساسات رمانتیک من نسبت به خود کاملا بی‌خبر بودند. آن موقع مطمئن بودم که آنها من را نمی‌خواهند. اما حالا که به گذشته فکر می‌کنم، راستش نمی‌دانم. فکر نمی‌کنم جذابیت اعتماد به نفس را داشتم. هیچ زنی به من درخواست دوستی نمی‌داد. البته بهتر چون آن زمان چنین چیزی کمتر پذیرفته شده بود. اواسط دهه سی زندگی ام بود که دچار افسردگی بالینی شدم و پزشک برای من داروهای ضدافسردگی تجویز کرد. همزمان رفتن پیش مشاور را شروع کردم. همان وقت بود که همه چیز عوض شد. اول از همه بر اثر جلسات مشاوره حس اعتماد به نفس من تقویت شد. دوم اینکه فکر می‌کنم قرص های ضد افسردگی تا حدودی مثل قرص ضد خجالت اثر کرد. علاوه بر همه اینها من بزرگتر شده بودم. با یک نفر قرار ملاقات گذاشتم و بعد با او یک رابطه مختصر برقرار کردم. به خوبی به یاد دارم که سر اولین قرارمان مضطرب و عصبی بودم. اما احساس می‌کردم : "چه خوبه، خوشم می‌آید." از اون دختر خواستم که باز همدیگر را ببینیم، او قبول کرد و به این ترتیب رابطه مان پیشرفت کرد. فقط چند هفته از اولین ملاقات ما می‌گذشت که اولین رابطه جنسی بین ما برقرار شد. شاید یک جور احساسی که در میان نوجوانان خیلی هم رایج است. اما خوب من نوجوان نبودم و فهمیدم که می‌دانم چکار کنم. به نظرم جذاب و لذتبخش بود. بعضی‌ها می‌گویند که اولین رابطه جنسی خوب نیست اما این خوب بود. به او نگفتم که تا کنون با کسی رابطه جنسی نداشتم اما اگر از من می‌پرسید حقیقت را می‌گفتم. ۱۸ ماه پس از این رابطه بود که با همسرم ملاقات کردم. در محیط کار بود. من بلافاصله به او علاقمند شدم. او خیلی زیبا بود با چشمانی بزرگ و نگاهی رویایی. مستقیم از خود او درخواست نکردم. از یک دوست مشترک خواستم که ترتیب ملاقات ما را بدهد. اولین قرار ملاقات ما همزمان بود با تولد ۴۰ سالگی من و ما ۱۸ ماه بعد از اولین ملاقات ازدواج کردیم. او خیلی فوق‌العاده بود. شانس آوردم که او عاشق من شد؛ یک عشق بدون قید و شرط که به ندرت وجود دارد. هنوز هم از این مساله احساس خوشبختی میکنم. وقتی برای او درباره گذشته خودم و نداشتن رابطه جنسی گفتم کاملا من را پذیرفت و درباره من قضاوت نکرد، که این خیلی خوب بود. رابطه ما بسیار احساسی و صمیمانه بود. ما ۱۷ سال زندگی مشترک داشتیم. سه سال پیش او درگذشت و این اتفاق بسیار غم انگیزی بود. همیشه فکر می‌کردم او را دیر یافته‌ام و زود از دست داده‌ام. هنوز مطمئن نیستم که اگر او من را در جوانی می‌دید از من خوشش می آمد یا نه. وقتی به جوانی‌ام فکر می‌کنم به نوعی افسوس می‌خورم. تقریبا مثل غصه خوردن برای چیزی است که اتفاق نیافتاده است؛ احساس می‌کنم خاطرات شیرین و تجربه‌هایی هست که من در زندگی نداشته‌ام. نمی‌دانم عاشق شدن در جوانی چگونه است و تجربه داشتن رابطه جنسی در جوانی چه حس و حالی دارد به همین دلیل اکنون افسوس می‌خورم. به همین دلیل اولین چیزی که به کسی که در چنین موقعیتی قرار دارد، می‌گویم این است که این مساله را جدی بگیرند. حتی وقتی متوجه چنین مشکلی در کسی می‌شویم باید مداخله کنیم. اگر آن زمان کسی از من می‌پرسید من داشتن چنین مشکلی را رد می‌کردم. اما بعضی افراد در جایگاهی هستند که متوجه می‌شوند. ما معمولا نگران این می‌شویم که افراد جوان کارهای خطرناک انجام دهند: مواد مخدر مصرف کنند، چاقوکشی کنند، رابطه جنسی کم سن داشته باشند و چنین چیزهایی. اما کسی از اینکه آنها کاری را انجام ندهد، نگران نمی‌شود. اما اگر ما کسی را بشناسیم که دوست دختر یا دوست پسر نداشته باشد، شاید به این فکر نیافتیم که شاید آنها نیاز به چیزی داشته باشند. سعی کنید به آنها کمک کنید و از آنها حمایت کنید، مستقیم از آنها نپرسید"چرا با کسی بیرون نمی‌روید؟" اما آنهایی که تردید دارند که با کسی برای اولین بار ملاقات کنند را تشویق کنید. قابل درک است که تا حدودی دست‌‌پاچه باشیم اما این هم قابل قبول است که دلمان بخواهد با کسی باشیم. همه این حس ها بخشی از وجود انسان است و اگر ما بخواهیم خودمان را سرکوب کنیم در حقیقت بخشی از تجربه انسانی خود را سرکوب کرده‌ایم. در روز ۲۳ آوریل گذشته، آلک میناسیان، جوان ۲۵ ساله‌ای با یک خودرو وانت به داخل پیاده‌رویی در شهر تورنتو کانادا راند و تعدادی از عابران را زیر گرفت. بعدها مشخص شد که او پیرو گروه "اینسل "incel است که اهدافی "زن ستیزانه" دارد. "اینسل" در انگلیسی یک واژه تازه و به معنای کسی که ناخواسته از داشتن رابطه جنسی محروم مانده است. شورش اینسل به یک گروه ممنوع شده آنلاین اشاره دارد که در آن مردان از محرومیت‌های جنسی خود صحبت می‌کردند و مقصر آن ‌را زنان می‌دانستند. وجود چنین گروه‌هایی جوزف را نگران می‌کند یکی از چیزهایی که بیش از همه مرا نگران می‌کند این است که آنچه که درباره عامل حمله تورنتو و انگیزه او مطرح شده است، بیشتر باعث شرمساری و لکه ننگی برای افرادی می‌شود که به دنبال یافتن عشق هستند. ممکن است این مساله باعث تقویت این عقیده شود که افرادی که به دنبال یافتن یک رابطه عاشقانه هستند از نظر جامعه عجیب و غریب هستند. من چه قبل از یافتن همسرم و چه بعد از آشنایی با او کاملا عادی بودم. من عوض نشده ام. هیچ چیز غیرعادی درباره من وجود ندارد. آدم‌هایی هستند که بدون هیچ نفرتی به دنبال یافتن عشق هستند. باعث تاسف است که چنین افرادی که به دنبال یکی از نیازهای انسان هستند با عامل حمله تورنتو مقایسه شوند. یافتن عشق و مورد عشق قرار گرفتن حق یا امتیاز نیست اما در پی عشق بودن همچنان یک آرزوی واقعی زندگی است. نداشتن عشق گناه نیست بلکه یک نوع وضعیت است.
در حالیکه افراد معمولا اولین رابطه جنسی خود را در سال‌های اوایل جوانی تجربه می‌کنند اما "جوزف"، ۶۰ ساله که همسرش را از دست داده، دریافته که شرم و دلهره زیاد او ناشی از نداشتن چنین رابطه‌ای تا سن ۳۷ سالگی بوده است.
تجربه مردی که تا ۳۷ سالگی سکس نداشته است
بحث در مورد نارسایی‌های خط عربی، تنها مربوط به زبان فارسی و ایران صد سال اخیر نبوده است. این خط و ضعف‌ و قوت‌هایش در سال‌های آغازین جمهوری ترکیه و پیش‌تر از آن در دوران عثمانی هم، یکی از دغدغه‌های روشنفکران و در عین حال سیاسیون ترکیه هم بوده است. نزدیک به یک‌صد سال پیش، ترکیه خط خود را از عربی به لاتین تغییر داد و این تغییر به یکی از مهم‌ترین و جنجال‌برانگیزترین اصلاحاتی تبدیل شد که هنوز هم در این کشور موضوع بحث و درگیری است. از یک طرف طرفدارن این تغییر از مدرن شدن جامعه ترکیه و ارتباط بیشتر این کشور با جهان غرب سخن گفته و از سویی دیگر مخالفان آن، به گسست تاریخی به‌وجود آمده در جامعه ترکیه و تبعات ناشی از آن سخن می‌گویند. نگاهی به تاریخچه و تبعات مثبت و منفی این تغییر، می‌تواند ایرانیان را به درکی از آنچه عملا در فرآیند تغییر خط اتفاق می‌افتد برساند. داستان تغییر خط ترکی از عربی به لاتین ترک‌ها در طول تاریخ خود از الفباهای بسیاری مانند اورخون، سیریلیک و یونانی استفاده می‌کردند. پس از استیلای اسلام در منطقه آناتولی برای نزدیک به ۱۰۰۰ سال، زبان ترکی با استفاده از الفبای ترکی عثمانی که مبتنی بر خط عربی بود نوشته می‌شد اما این خط برای نوشتن کلمات ترکی ناکافی و ناقص بود. برای برخی از واج‌های چند حرف و برای برخی دیگر به ویژه واج‌های صدادار، هیچ حرفی وجود نداشت. از اواسط قرن نوزدهم میلادی و با رواج تلگراف و صنعت چاپ، بحث در مورد الفبای ترکی و مشکلات و ضعف‌های خط عربی برای نگارش زبان ترکی آغاز شد. در این دوره، برخی روشنفکران ترک شروع به بحث در مورد دلایل عقب‌ماندگی عثمانی در برابر غرب پرداختند. یکی از مهمترین مواردی که این روشنفکران روی آن دست گذاشتند، بالا بودن نرخ بی‌سوادی و اصلاحاتی بود که باید در زمینه آموزش انجام می‌پذیرفت. اصلاح الفبای ترکی یکی از این موارد بود. البته بیشتر این بحث‌ها پیرامون اصلاح خطِ موجود و تغییراتی در جهت بهینه کردن آن بود نه تغییر کامل خط.. با فروپاشی امپراطوری عثمانی و تاسیس جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، که خود تحصیل کرده مدارس نظامی سکولار و غرب‌گرا بود و تصمیم داشت تا با گسستی همه جانبه از میراث عثمانی تاریخی یک‌سره جدید برای ترکیه نوین بسازد، اصلاحات وسیعی در زمینه‌های گوناگون در دستور کار قرار گرفت. در سال ۱۹۲۸ یکی از تنش‌زاترین این اصلاحات، یعنی تغییر خط ترکی از عربی به لاتین که در ادبیات سیاسی ترکیه به نام "انقلاب حروف" نامیده می‌شود، آغاز شد. الفبای جدید برگرفته از الفبای لاتین و متشکل از ۲۹ حرف بود که هفت‌تای آن‌ها (Ç، Ğ، I، İ، Ö، Ş وÜ) شکل تغییر یافته‌ای از حروف اصلی لاتین بود که متناسب با احتیاجات آوایی زبان ترکی ساخته شده بودند. این "انقلاب" تاثیرات کوتاه و بلند مدت بسیاری چه در عرصه فرهنگ و چه در عرصه سیاست و اجتماع ترکیه برجا گذاشت. محافظه‌کاران با این استدلال که حذف خط عربی از الفبای ترکی هویت مذهبی ترکیه را از بین برده و باعث جدایی این کشور از جهان اسلام می‌شود مخالف این طرح بودند. عده دیگری از روشنفکران هم به دلایلی دیگر با این طرح و نحوه اجرای آن مخالفت می‌کردند. علی‌رغم پیشنهادات داده شده برای تغییر الفبا در طول ۳ سال، آتاتورک دستور داد تا این تغییر ۳ ماهه اجرایی شود. معنی این‌کار تغییر نام خیابان‌ها، مغازه‌ها و علایم عمومی، به روز شدن اسناد رسمی و تالیف و چاپ کتاب‌های درسی جدید بود، صرف نظر از این‌که شهروندان می‌توانند آنها را بفهمند یا نه. همه شهروندان بین شانزده تا چهل سال سن ملزم به آموختن خط جدید شدند و مدارسی به این منظور افتتاح شد. فقط در استانبول نزدیک به دویست هزار زن و مرد در کلاس‌ها ثبت نام کردند. آتاتورک برای توجیه و ترویج خط جدید با گچ و تخته سیاه قابل حمل به بسیاری از نقاط کشور سفر کرد و خط جدید را تقریباً در هر محیطی مانند مدارس، میدان‌ها و سایر مکان‌های عمومی توضیح داد: "دوستان من، زبان غنی و هماهنگ ما از امروز می‌تواند خود را با حروف جدید ترکی نشان دهد. ما باید خود را از شر این نشانه‌های نامفهوم و بی‌معنی، که قرن‌ها ذهن ما را در زندانی آهنین نگه داشته بود، نجات دهیم. شما باید خط ترکی جدید را به سرعت یاد بگیرید و آن را به دیگر هموطنان، زنان، مردان، باربرها و قایقرانان بیاموزید. این را به عنوان وظیفه‌ای ملی و میهنی در نظر بگیرید ... اکنون زمان ریشه‌کن کردن خطاهای گذشته است. ما باید این خطاها را ترمیم کنیم ... ملت ما با ذهن و الفبای خود جایگاهش را در جهان متمدن نشان خواهد داد." به این صورت مساله تغییر خط نه فقط به اصلاحاتی در زبان نوشتاری که خط جدید را به یکی از خطوط قرمز سکولارهای ترکیه تبدیل کرده و خط عربی ارتجاعی و حروف لاتین مترقی قلمداد شدند. با تصویب این قانون نوشتن ترکی به خط قبلی ممنوع شد و با تاسیس فرهنگستان زبان ترکی در سال ۱۹۳۲، قوانین جدیدی برای حذف کلمات و اصطلاحات عربی و فارسی، به عنوان بخشی از ساخت "ترکیه جدید" و رسیدن به زبان "ترکی خالص" وضع شد. شهرهایی که نام غیر ترکی داشتند تغییر کردند. کتاب‌هایی که در متن آن‌ها زبان فارسی و یا عربی استفاده شده بود، حتی کتاب‌های دینی ممنوع شدند. استفاده از متون قبلی تنها با قصد امور پژوهشی مجاز اعلام شد و معلمان هم موظف به عدم استفاده از این دو زبان در تدریس شدند و زبان فارسی و عربی هم به عنوان زبان خارجی از برنامه آموزشی مدارس ترکیه حذف شدند. آگهی تغییر خط در ترکیه ۱۹۲۸ دست‌آورد‌ها و گرفتاری‌های تغییر خط هرچند تصمیم تغییر خط از عربی به لاتین و پاک‌سازی زبان، مانند بسیاری دیگر ازتصمیم‌های دولت تازه تاسیس ترکیه، نه برآمده از سطح جامعه و حتی روشنفکران محلی که تصمیمی یک جانبه و بالا به پایین برای متجدد کردن جامعه بود اما این تغییر دستاوردهایی را با خود به همراه داشت. یکی از مهمترین این دستاوردها، یکسان شدن گفتار و نوشتار ترکی بود. به صورت خاص حروف صداداری که در زبان ترکی موجود و خط عربی حرفی برای ثبت آن‌ها ندارد. پروفسور مینا اورگان استاد دانشگاه و نویسنده در خاطرات خود این تغییر را چنین توصیف می‌کند: "من به خوبی ظهور الفبای لاتین را به یاد می آورم. گرچه من بچه‌ای باهوش طبیعی بودم و دو زبان خارجی یاد گرفته بودم، اما نمی‌توانستم زبان خودم را به درستی بخوانم. حروف عربی برای زبان ترکی نامناسب هستند، وقتی متنی که با حروف عربی نوشته شده است را می‌خوانم، گیج می‌شوم. به عنوان مثال، متداول‌ترین حروف صدادار ترکی u ،ö و ü در بین حروف عربی وجود نداشتند و به جای آنها "و" وجود داشت که آن را می توان به پنج روش مختلف تلفظ کرد." همچنین در جامعه‌ای که نرخ باسوادی در آن نزدیک به ۱۰ درصد بود، این تغییر آسان‌تر بود اما از سوی دیگر در طی ۳ ماه بخش بزرگی از این تعداد هم به جمع بی‌سوادان پیوستند. برای مبارزه با این حجم بی‌سوادی در دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ میلادی طرح‌های دیگری با نام "خانه‌های مردم" و "انستیتوهای روستایی" شکل گرفتند و نرخ باسوادی در سال ۱۹۳۵ به ۲۰ درصد رسید. امکان چاپ ارزان‌ و راحت‌تر کتاب‌هایی با الفبای جدید (خط عربی به نزدیک به ۴۰۰ قطعه برای حروف‌چینی نیاز داشت) توانست وضعیت سوادآموزی را بهبود بخشد. اما دلیل اصلی این تغییر خط را نمی‌توان تنها با مزایای خط لاتین به عربی مرتبط دانست. یکی از مهمترین دلایل اصرار آتاتورک به تغییر خط، برنامه او برای گسست از تمام مظاهر قدیم و در عین حال برای فاصله گرفتن جامعه ترکیه از اسلام بود. این خط در عین حال از نظر سیاسی کمک کرد تا ترکیه از شرق و اسلام گسسته و به کشورهای غربی نزدیک‌تر شود. هرچند این تغییر خط و از بین رفتن ارتباط مردم با متون گذشته در عین حال گسستی تاریخی در تاریخ معاصر ترکیه ایجاد کرد که خود موجب جریانی از دل جامعه برای بازگشت به خویشتن شد. بسیاری از حرکت‌های اسلامی و محافظه‌کار در دهه‌های اخیر هم از دل این بازگشت به خویشتن متولد شدند. اما این رفرم زبانی، باعث تبعیضاتی علیه مخالفان این تغییر و سایر اقلیت‌ها هم شد. به عنوان مثال هنگامی که دارالفنون قدیمی در استانبول مجدداً تاسیس شد، دو سوم کادر آموزشی این دانشگاه اخراج شدند و تنها پیروان اصلاحات کمالیستی و طرفداران خط جدید توانستند موقعیت خود را حفظ کنند. این تازه آغاز بسیاری از پاکسازی‌های دانشگاه‌های ترکیه در سال‌های بعدی بود. این اصلاحات هدف سیاسی دیگری هم داشت؛ امحای اقلیت‌های ترکیه در ساختار دولت‌/ملت مبتنی بر ترک بودن. در حالی که حروف جدیدی به الفبای لاتین اضافه شدند، سایر حروفی که در زبان‌های دیگر منطقه آناتولی وجود داشتند ممنوع اعلام شدند. حروف Q ،X وW به علت آنچه سازگار نبودن با آوای ترکی خوانده شد جایی در این الفبا پیدا نکردند و در عین حال استفاده از این سه حرف غیرقانونی تلقی و جرم محسوب شده و تنها در صورتی که بخشی از یک کلمه‌ی لاتین بود مجاز تلقی می‌شد. اما این سه حرف هجاهایی را در زبان کردی نمایندگی می‌کردند. با اجرایی شدن این قانون کسانی که در نامشان این حروف وجود داشت قادر به گرفتن شناسنامه نبودند و کسانی هم به علت استفاده از این سه حرف در نوشته‌هایشان زندانی شدند. حساسیت به این حروف تا حدی بود که استفاده از آنها از سوی دولت ترکیه به مثابه "حمایت از تروریسم" تلقی می‌شد. این ممنوعیت تا چند سال پیش برقرار بود و در سال ۲۰۰۷ شهردار یکی از شهرهای منطقه کردنشین ترکیه به علت نوشتن تبریک نوروز با حرف W دادگاهی شد. دو سال بعد ۲۰ تن از شهروندان کرد ترکیه به همین جرم جریمه شدند. در نهایت در سال ۲۰۱۳ حروف W، Q و X قانونی شدند. زبان و خط، دعوایی که هنوز ادامه دارد مساله خط عربی یا لاتین هنوز هم عرصه مهمی برای درگیری‌های سیاسی در ترکیه است. از یک‌سو طریقت‌های اسلامی تبلیغات زیادی برای بازگشت خط عربی و آموزش زبان عثمانی انجام می‌دهند و از سوی دیگر بخش‌های مدرن‌تر جامعه، این خط را به نوعی نماینده محافظه‌کاری و عقب‌ماندگی در جامعه می‌بینند. بسیاری یکی از دلایل بروز اسلام‌گرایی سیاسی در دهه‌های اخیر در ترکیه را سیاست‌های مدرنیته از بالای آتاتورک و سال‌های اول جمهوری به ویژه تغییر یک‌باره خط مرتبط می‌دانند. رئیس جمهور ترکیه رجب طیب اردوغان در سال ۲۰۱۴ در مراسم اهدای جایزه هیئت تحقیقات علمی و فناوری ترکیه گفت: "در حالی که ما زبانی بسیار غنی داشتیم که برای تولید علم بسیار مناسب بود، یک شب خوابیدیم و صبح روز بعد زبان‌مان از بین رفته بود. اکنون ما به سطح کشوری رسیده‌ایم که به زبان‌های خارجی علم می‌آموزد و کلمات کنونی زبان ترکی برای فلسفه‌ورزی کفایت نمی‌کند." البته این اولین و آخرین باری نبود که اردوغان به تغییر خط و زبان ترکی اشاره می‌کرد. در همین سال "نوزدهمین شورای ملی آموزش" تصویب کرد که ترکی عثمانی باید به عنوان یک واحد درسی اجباری به برنامه آموزشی دبیرستان‌ها افزوده شود. با اعلام این خبر صدای کمالیست‌ها درآمد و این موضوع را گام جدیدی از سوی دولت برای عدول از اصول لائیسیته دانسته و تلاشی برای بازگشت به دوران عثمانی تلقی کردند. هرچند این طرح هنوز هم اجرایی نشده و شهروندان ترکیه هنوز از خواندن متون پیش‌تراز یک‌صد سال پیش خود ناتوان هستند. قسمت‌های قبلی مجموعه زبان و خط فارسی:
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونی‌های آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالش‌های پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته می‌شود. صاحب‌نظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویه‌های مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداخته‌اند. در این مجموعه، رسم‌الخط، نقطه‌گذاری و نگارش نویسندگان حفظ شده‌اند.
زبان در جاده سیاست؛ ماجرای تغییر خط در ترکیه
وبلاگ نويسان ايرانی هر يک از زاويه ای خاص به اين موضوع پرداخته اند. نکته جالب اينجاست که فارغ از محل زندگی وبلاگ نويس ها، در وبلاگستان فارسی اشتراک نظری انکار ناشدنی حول اين مبحث ديده می شود. بسياری از اين وبلاگ نويسان ايرانی حتی به رغم بيان غير دينی خود، همخوان بودن انتشار کاريکاتورها با آزادی بيان را زير سوال برده اند. وبلاگ نويسان مذهبی تر پا را فراتر گذاشته و غربی ها را متهم به برخورد غير برابر با موضوعات مشابه می کنند و برای مثال می پرسند آيا چنين کاريکاتورهايی در مورد هولوکاست يا باورهای دين يهود تحمل می شود؟ موضع نيک آهنگ کوثر کاريکاتوريست ايرانی که خود در سال ۲۰۰۰ به واسطه يکی از کاريکاتورهايش به زندان رفت در وبلاگستان فارسی بازتاب گسترده ای داشته است. نيک آهنگ کوثر در مطلبی پيرامون اين موضوع نوشته: "کاریکاتوریست مطبوعاتی می ‌داند که قلمش می‌ تواند چقدر آسیب زننده باشد، و گاه بعد از گذر زمان خدا را شکر می‌کند که فلان روز، سردبیرش فلان اثرش را از زیر چاپ در آورده و حذف کرده، چرا که می ‌توانسته باعث رنجش گروه بزرگی شود". هرچند به گفته نيک آهنگ کوثر، بسياری از کاريکاتوريست های کانادايی چندان با همکاران اروپايی خود موافق نيستند، برخی از وبلاگ نويسان و روزنامه نگاران غربی اين مورد و پيامدهای آن را موضوع بحث در مورد خطوط قرمز آزادی بيان قرار داده اند. در مجموع، آمار مطالبی که در وبلاگ های دنيا پيرامون اين موضوع نوشته شده در روزهای اخير به شدت افزايش يافته اند. بر اساس آمار سايت تکنوراتی، که موضوعات منتشره در وبلاگ ها را جستجو می کند، در هفته گذشته نزديک به ۱۰۰ هزار مطلب که به نوعی کلمه دانمارک، محمد يا کاريکاتور در آن ها بکار رفته به زبان انگليسی منتشر شده است. بر اساس آمار همين سايت، در حالی که پيش از اين معمولا روزانه ۴۰۰ مطلب حاوی کلمه دانمارک در وبلاگ های انگليسی زبان منتشر می شده، تنها در روز سوم فوريه بالغ بر ۱۸۰۰ مطلب حاوی کلمه "دانمارک" منتشر شده است. بکاربردن ديگر کلمات مرتبط با کاريکاتورهای پيامبر اسلام نيز به همين ميزان در وبلاگ ها افزايش يافته است. برای نمونه، بکار رفتن نام روزنامه دانمارکی "يولاندز پستن" از کمتر از ۱۰۰ مورد در روز به ۱۰۰۰ مورد رسيده، کلمه "محمد" از حدود ۱۰۰ مورد به ۷۰۰ مورد و کلمه "کاريکاتور" از حدود ۱۲۰۰ مورد در روز به بيش از ۳۰۰۰ مورد افزايش يافته است. نبايد ناديده گرفت که در آمار فوق تنها نگارش انگليسی اين کلمات مورد محاسبه قرار گرفته است. در زير چند نمونه از نقطه نظرات وبلاگ های فارسی و انگليسی زبان پيرامون انتشار کاريکاتورهای پيامبر اسلام را می خوانيد: به شخصه آدم مذهبی ای نيستم اما شديدا به احترام به حقوق ديگران معتقدم. از اين روست که چاپ اين کاريکاتورها را محکوم می کنم. دانمارکی ها می گويند ما دين را فدای آزادی بيان نمی کنيم اما آيا آزادی بيان از نظر آن ها حتی توهين به اعتقادات ديگران را نيز شامل می شود؟ مگر قاعده دموکراسی و رعايت حقوق فردی و آزادی بيان اين نيست که تا جايی مجاز است که وارد حريم ديگری نشود و او را آزار نرساند پس چرا در اين کشورهايی که اينچنين ادعای آزادی دارند خود حقوق اقليت ها را زيرپا می گذارند؟ آيا در اين کشورها توهين به حضرت مسيح آزاد است؟ يعنی هيچ خط قرمزی برای مطبوعات در اين کشورها وجود ندارد؟ در ضمن ساده انديشی است اگر کسی بگويد اروپاييان به اين خاطر چنين توهين هايی می کنند که کشورهای مسلمان دنيا را به آشوب کشانده اند و غربيان از ناحيه اينان احساس خطر می کنند حتی اگر اين نظر که دنيا از ناحيه خاورميانه احساس خطر می کند درست باشد بازهم توجيه مناسبی برای توهين به مقدسات اسلام نيست. من دوست داشتم فکر کنم بعنوان نصف آمريکايی و نصف ايرانی، موضعی منحصر به فرد در اين مورد دارم، اما واقعيت اينه که اينطور نيست. هيچ کس در جهان غرب چنين موضعی ندارد و مشکل همين جاست. قطع ارتباط بنيادينی ميان انديشه غربی و اسلامی وجود دارد. برخورد افراطی مسلمانان در گوشه و کنار جهان برای خيلی از جمله خود من، کمتر قابل فهم است. آزادی بيان اگر مهمترين ايده های غربی نباشد از مهمترين آنهاست. داشتن آزادی اعتراض، حق اوليه است اما محدوده هايی برای اعتراض هست. نابود کردن يک سفارت معقول نيست. وحشيانه و احمقانه است. بله، دانمارکی ها به خيلی از مسلمانان توهين کردند، اما می دونين چيه، اين حق "يولاندز پستن" بود که آنها را چاپ کنه. احتياجی نيست سفارت دانمارک رو فقط بخاطر اينکه يک روزنامه در آن کشور عملی توهين آميز انجام داده آتش زد. ... تفاوت های فرهنگی بسيار گسترده اند. اينکه چگونه دو طرف راه ميانه ای را بر می گزينند سوالی است که نمی دانم آيا جوابی برايش هست يا خير ... ... برای ايجاد دنيای آزاد و عاری از خشونت ضرورت دارد سازمانهای بين المللی با تصويب قوانينی الزامی، تمهيدی بينديشند تا مقدسات مسلم همه اديان مثل خدا و پيامبران و کتابهای آسمانی از اهانت مصون بمانند. اين فقط يک ضرورت دينی نيست، يک نياز اجتماعی و سياسی جهان برای دور کردن جامعه بشری از خشونت و درگيری است و به نفع همه انسانها - حتی سکولارها و ضد دين ها - است. راه مبارزه با راديکالسيم مذهبی و ايجاد دنيای عاری از خشونت نيز پرهيز از اهانت به مقدسات اديان است. حتی غرب هم اگر بخواهد از آزادی و ليبراليسم حراست کند، بايد جلو اهانت به مقدسات اديان را بگيرد. البته مسلمانان نيز برای دفاع از اسلام و ارزشهای فرهنگی اسلامی بايد از اهانت به مقدسات ساير اديان بپرهيزند. ... اونجور که ما از احاديت شنيديم خود حضرت محمد بسيار اهل بذله گوئی و شوخی بوده و اصلا به عصبانيت و خشکی پيروانش نبوده. حالا اگر خودشون تشريف بيارن، به خاطر ظرافت ذهن کاريکاتوريست ها از جامعه اسلامی امروز خنده بر لبان مبارکشون ساطع نميشه؟ ... در ضمن اينها که به کاريکاتور محمد اعتراض ميکنند چرا به کاريکاتورهای خدا اعتراض نميکنند؟ خدا که از محمد بالاتر و مقدس تره؟ من فکر می کنم که مقوله هايی مثل "آزادی" و "دموکراسی" و "سکولاريسم" در دنيای امروزی ما شکل تقدس به خود گرفته اند. يعنی سکولاريسم در خود به مذهب تبديل شده و بعضی از حاميان آن تا حد بنيادگرايی هم می روند. ... و اين کارتون ها هم در مقطعی از تاريخ و در مکانی چاپ شده اند که جو ضد اسلام و مسلمانان باعث شده که مهاجران مسلمان مورد تبعيض و تنفر جوامعی که در آن زندگی می کنند قرار بگيرند. ... نمی شود تحت نام "آزادی بيان" خشونتی که اين کارتون ها در سطح ملی و فراملی به همراه دارند را ناديده گرفت. ... بنيادگرايی مذهبی، تصوير آيينه ای بنيادگرايی سکولار است. حالا خشونتش چه به اسم آزادی بيان باشد چه به اسم محمد، چه به اسم مسيح، چه به اسم شيوا، چه به اسم موسی. اعتراض يکپارچه و گسترده مسلمانان جهان به دولت دانمارک و تحريريه روزنامه "يولاندز پستن" نه تنها در اعتقادات مذهبی مسلمانان ريشه دارد، بلکه بيش از هر چيز از بحران هويتی نشان دارد که از شروع انقلاب اسلامی در ايران هر دم بر ابعاد آن افزوده می شود. جنگ های اخير با ابعاد جهانی و فرا ملی در خاورميانه تنها جنگ ميان غرب و جهان اسلام نيست. اين جنگ ها، جنگ هويت است. مسلمانان استعمار شده در يکسو قرار دارند و مسيحيان و صهيونيست های استعمارگر در سوی ديگر. من اغلب از اين ناليده ام که آمريکا به فرهنگ نرنجاندن تبديل شده، جايی که هر چه ممکن است موجب رنجش کسی شود را نبايد گفت ... ... آيا ما نبايد بيشتر، از عکس العمل خشونت آميز در مخالفت با بيان يک عقيده ناراحت شويم تا از ابراز آن عقيده؟ آيا نبايد اين موضوع را بيان کنيم؟ ... آيا ما - دولت ها، ناشران، روزنامه نگاران، شهروندان - مرعوب خشونت شده ايم؟ ... آيا روزنامه نگاران آمريکايی برای ابراز همبستگی با ناشران اروپايی بايد اين کاريکاتورها را منتشر می کردند؟ ... آيا اين تصاوير بخشی از داستان نيستند که برای فهميده شدن بايد به نمايش در می آمدند؟ آيا حقی برای ديدن آنها هست؟ آيا مسئوليتی روزنامه نگارانه که آنها را در گزارش ها نشان دهيم وجود ندارد؟ وقتی اهانت، به گناه و جرم تبديل می شود و موجبی برای مجازات و حتی خشونت، هيچ وقت مشخص نيست که خط قرمز کجاست؟ اما زمانی که ابراز عقيده آزاد است، اين مرز به مراتب روشن تر است. آيا اروپا واقعا به آزادی بيان اعتقاد دارد و آن را رعايت می کند؟ ... شايد اگر دقت کنيد، در ‌می‌ يابيد که برخورد اروپا و غرب با آزادی بيان مانند بسياری از برخوردهای ايرانيان، متناقض است و غرب در رفتار خود کاملا عمل متناقضی را از خود بروز می دهد. بعنوان مثال، می‌توان به مساله‌ هولوکاست در غرب اشاره نمود. اينجانب هولوکاست را نفی نمی‌ کنم اما آيا اروپاييان برای ارايه نظرات مخالف خود پيرامون هولوکاست از آزادی بيان لازم برخوردارند؟ ... به نظر می آيد هربار "جهان اسلام" از چيزی رنجيده می شود، حتی چيزی خيلی کوچک، عکس العمل بسياری از آنان خشونت است. پرچم ها يا اشياء و حتی ساختمان ها را به آتش می کشند، غارت می کنند، انسان های بی گناه را می کشند و خواستار اعدام "توهين کنندگان" به باورهايشان می شوند. تنها چيزی که من می ‌توانم بفهمم اين است که يک گروه رسانه ‌ای - شايد با پشتيبانی ‌های سياسی مشغول موج‌ سواری است و دارد از آب گل ‌آلوده‌ سياست جهانی که دست بر قضا ايران هم - به منزله‌ يک کشور مسلمان با کلی ادعای دهن پر کن - يک طرف ماجراست، ماهی می‌ گيرد. اميدوارم عقلا ملعبه‌ اين بازی سياه نشوند. نه چهره‌ پيامبر، که چهره‌ هر انسان بزرگ و ارج ‌مند ديگری را، نمی ‌توان و نبايد مخدوش کرد. اين را من آزادی بيان نمی ‌بينم: اين عدول کردن از اصول اوليه‌ انسانی به بهانه‌ آزادی است. اين قربانی کردن حقوق بعضی از انسان‌ ها در پای اختيارات بعضی انسان ‌های ديگر است . تنها احساسی که من دارم اين است که آزادی بيان و حقوق بشر برای بعضی‌ ها حق ‌تر است تا برای بعضی ديگر. اگر آزادی بيان است و حقوق بشر بايد برای همه‌ انسان‌ها فارغ از رنگ، نژاد، جنس و دين به طور يکسان وجود داشته باشد. آزادی و حقوق مسلمان از آزادی و حقوق غير مسلمان، از حيث انسانی، بيشتر نيست. چرا بايد بر عکس آن درست باشد؟ خدمات
مانند هر مورد بحث انگيز ديگر، بحران انتشار کاريکاتورهای پيامبر اسلام و پيامدهای آن به موضوع داغ وبلاگستان بدل شده است.
کاريکاتورهای پيامبر اسلام و وبلاگ ها
اين روزنامه در عين حال آقای احمدی نژاد را رئيس جمهوری "پرطرفدار" خوانده و نوشته بعضی از آنهايی که در انتخابات رياست جمهوری به او رأی دادند اکنون می پرسند که پس او کی می خواهد به وعده کاهش دوازده درصدی نرخ بيکاری و آوردن پول نفت سر سفره مردم که در زمان انتخابات مطرح کرده بود عمل کند. فايننشال تايمز بالابودن بهای نفت در بازارهای جهانی را شمشيری دو لبه برای محمود احمدی نژاد دانسته، چراکه افزايش درآمد کشور اگرچه خزانه دولت را پر می کند اما توقع مردم را نيز بالا می برد. به نوشته اين روزنامه، بخش خصوصی در ايران با پيروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات موضعی احتياط آميز به خود گرفت اما اکنون اين موضع احتياط آميز به عدم اعتماد تبديل شده و وضعيتی بحرانی آفريده است که شاهد آن را می توان در بازار سهام سراغ گرفت. گزارشگران فايننشال تايمز در تهران که از حسی بيمارگونه در اقتصاد ايران نوشته اند، اين وضعيت را علاوه بر شهرت دولت احمدی نژاد به مداخله گری در امور اقتصادی، ناشی از تنش جاری ميان ايران و آمريکا و اروپا بر سر برنامه اتمی اين کشور هم می دانند. به نوشته آنان، محافل اقتصادی در آغاز از تيم اقتصادی دولت تازه استقبال کردند و مشوق طرح مجلس برای کاهش يارانه بنزين وارداتی شدند اما اين شخص آقای احمدی نژاد بود که در مورد خط مشی دولتش سردرگمی و ابهام ايجاد کرد. آقای احمدی نژاد برای کنترل بازار سهام از سهامداران دولتی که هشتاد درصد سهام را در کشور در اختيار دارند خواست که جلوی افت ارزش سهام را بگيرند و وزارت اقتصاد دولت او نيز صدور سيمان به خارج را ممنوع کرد تا تقاضای عمومی برای سيمان در داخل کشور برآورده شود. فاينانشال تايمز بدون ذکر نام از يکی از تحليلگران اقتصادی نقل کرده که اين اقدامات به اين می ماند که سياستهای بلند مدت را فدای اهداف کوتاه مدت کنيم و مشخص نيست که چنين اقداماتی ره به کجا خواهد برد. احتمال صدور قطعنامه ای در شورای امنيت سازمان ملل متحد که ايران را تحت تحريم اقتصادی قرار دهد، از ديد فايننشال تايمز، دليل ديگری برای ايجاد نگرانی در بخش خصوصی اين کشور است و انتشار گزارشهايی حاکی از اينکه ايران قصد دارد واردات از کشورهايی همچون کره جنوبی را به دليل موضع آنان عليه برنامه هسته ای اش قطع کند بر اين نگرانی می افزايد. اين روزنامه باز هم از تحليلگر اقتصادی ای که نامش را نبرده نقل می کند که صادرات مستقيم و غيرمستقيم کره جنوبی به ايران مجموعاً طی سال گذشته ميلادی از سه ميليارد دلار فراتر نرفته، در حالی که طی همين سال مابه التفاوت صادرات کره جنوبی به آمريکا و وارداش از آن کشور بتنهايی55 ميليارد دلار بوده است، بدين ترتيب قطع وارادات ايران به کره جنوبی چگونه خواهد توانست بر آن کشور فشار وارد کند؟ فايننشال تايمز همچنين به فرار سرمايه از ايران به خارج، بويژه به امارات متحده عربی اشاره کرده و نوشته که بخش خصوصی در ايران می داند که با وجود سلطه دولت بر اقتصاد امکان رشد محدودی دارد و گزارش خود را با جمله ای از مردی ميانسال در شهر شيراز به پايان برده است که می گويد: "ما مردمانی فقيريم که در کشوری ثروتمند زندگی می کنيم". خدمات
مردم می پرسند پس احمدی نژاد کی می خواهد به وعده کاهش دوازده درصدی نرخ بيکاری و آوردن پول نفت سر سفره مردم عمل کند فايننشال تايمزروزنامه بريتانيايی فايننشال تايمز طی گزارشی از تهران، ناخرسندی مردم از افزايش بهای گوشت مرغ طی ماه رمضان را نخستين نارضايتی گسترده آنان از عملکرد محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور تازه کشور خود قلمداد کرده است.
'نخستين نشانه نارضايتی از محمود احمدی نژاد'
در بارگاه شاه سمنگان رستم با تهمينه روبرومی شود و عاشق او می شود و او را توسط موبدی از شاه سمنگان خواستگاری می کند. فردای آن روز رستم مهره ای را به عنوان يادگاری به تهمينه می دهد و می گويد چنانچه فرزندشان دختر بود اين مهره را به گيسوی او ببندد و چنانچه پسر بود به بازو او؛ پس از آن رستم روانه ايران می شود و اين راز را با کسی در ميان نمی گذارد. پس از چندی که سهراب، جوانی تنومند نسبت به همسالان خود شده است، نشان پدر خود را از مادر می پرسد. مادر حقيقت را به او می گويد و مهره نشان پدر را بر بازو او می بندد و به او هشدار می دهد که افراسياب دشمن رستم از اين راز نبايد آگاه گردد. سهراب که آوازه پدر خود را می شنود، تصميم می گيرد که ابتدا به ايران حمله کند و پدرش را به جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسياب را سرنگون سازد. افراسياب با حيله با عنوان کمک به سهراب لشکری را به سرداری هومان و بارمان به ياری او می فرستد و به آنان سفارش می کند که نگذارند سهراب، رستم را بشناسد. سهراب به ايران حمله ور می شود و کاووس شاه، رستم را به ياری می طلبد، رستم و سهراب باهم روبرو می شوند. سهراب از ظاهر او حدس می زند که شايد او رستم باشد ولی رستم نام و نسب خود را از او پنهان می کند. در نبرد اول سهراب بر رستم چيره می شود و می خواهد که او را از پای در آورد ولی رستم با نيرنگ به او می گويد که رسم آنان اين است که در دومين نبرد پيروز، حريف را از پای درمی آورند. ولی در نبرد بعدی که رستم پيروز آن است به سهراب رحم نمی کند و همين که او را از پای در می آورد، مهره نشان خود را در بازوی او می بيند. سهراب اينک به نوشداروی که نزد کاوس شاه است می تواند زنده بماند ولی او از روی کينه از دادن آن خودداری می کند. پس از آنکه او را راضی می کنند که نوشدارو را بدهد، سهراب ديگر دار فانی را وداع گفته است. غمنامه رستم و سهراب اتفاق می افتد چون رستم بايد يگانه باشد و قدرتمدارن تاب دونمونه مانند رستم را ندارند، چه کاووس شاه ايران که رستم به او خدمات بسيار کرده است ( هم اوست که از رساندن نوشدارو برای التيام زخم سهراب امتناع می کند) و چه شاه توران که از رستم لطمه خورده است. سهراب که از پشت رستم است، ويژگی های او را دارد، حتی اسبی که می تواند به اوسواری دهد، اسبی است که ازپشت رخش( اسب رستم) به دنيا آمده است. بنابراين تزوير و زور قدرتمداران به همراه خامی وبلند پروازی سهراب و غرور رستم که نام خودرا برای فرزند فاش نمی کند، به فاجعه دامن می زند که به پايان غم انگيز خود برسد. خدمات
روزی رستم برای شکار به نزديکی های مرز توران می رود، پس از شکار به خواب می رود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار ترک به سختی گرفتار می شود. رستم پس از بيداری از رخش اثری جز رد پای او نمی بيند. درپی اثر پای او به سمنگان می رسد. خبر رسيدن رستم به سمنگان سبب می شود بزرگان و ناموران شهر به استقبال او بيايند. رستم ايشان را تهديد می کند چنانچه رخش را به او بازنگردانند، سر بسياری را از تن جدا خواهد کرد. شاه سمنگان از او دعوت می کند شبی را دربارگاه او بگذراند تا صبح رخش را برای او پيدا کنند. رستم با خشنودی می پذيرد.
خلاصه داستان رستم و سهراب
اما در نهایت سطح درگیری میان سپاه قدس با آمریکا و متحدانش در منطقه چنان بالا رفت که این فرمانده ارشد ایرانی با فرمان مستقیم دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا در نخستین ساعات بامداد سوم ژانویه ۲۰۲۰ در فرودگاه بغداد هدف پهپاد آمریکایی قرار گرفت. چهره ناشناخته به روایت آمریکایی‌ها پس از سخنرانی "محور شرارت" جورج بوش پس، مذاکره‌کننده ایرانی به کراکر می‌گوید سلیمانی از خشم به خودش می‌پیچد و با این اتفاق موقعیتش به خطر افتاده است توجه بیشتر رسانه‌های غربی به نقش قاسم سلیمانی زمانی آغاز می‌شود که با وخامت اوضاع دولت اسد در جریان ناآرامی‌های سوریه، سلیمانی و نیروهای سپاه قدس نقشی روزافزون در درگیری‌های این کشور و کمک به حفظ حکومت اسد پیدا می‌کنند. یکی از مهم‌ترین مطالبی که در مورد سلیمانی در نشریات غربی منتشر شده، گزارشی مفصلی در شماره ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۳ مجله نیویورکر است. هر چند در آن زمان کمتر کسی در میان مخاطبان رسانه‌های انگلیسی‌زبان اسم سلیمانی را شنیده است، ولی دیپلمات‌ها و نظامیان آمریکایی از سال‌ها پیش از میزان نفوذ واقعی او در سیاست منطقه‌ای ایران باخبر و به طور غیرمستقیم با او در ارتباط بودند. در فیلم مستند "فرمانده در سایه: مغز متفکر نظامی ایران" که در سال ۲۰۱۹ از شبکه بی‌بی‌سی پخش شد، چهره‌هایی چون رایان کراکر (سفیر سابق آمریکا در عراق)، دیوید پترائوس (فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق) و آرتور مک‌کریستال (فرمانده عملیات ویژه ارتش آمریکا) از تجربیات خود در نبرد و مذاکره با نیروهای تحت امر سلیمانی می‌گویند. "مغز متفکر"، "کاریزماتیک"، "حرفه‌ای و کارآمد" و البته "اهریمنی و شیطان‌صفت" شماری از توصیفاتی است که این دیپلمات‌ها و فرماندهان نظامی ارشد آمریکا در مورد سلیمانی به کار می‌برند. اما تاکید اصلی هر دوی این روایت‌ها بر عنصر ناشناختگی قاسم سلیمانی است، و هر چند در سال ۲۰۱۹ سلیمانی دیگر به اندازه سال ۲۰۱۳ برای رسانه‌های غربی ناشناخته نیست، ولی راوی مستند تحقیقی بی‌بی‌سی همچنان در ابتدای آن در مورد سلیمانی می‌گوید: "با این که دهه‌هاست سرنخ تحولات خاورمیانه را پشت صحنه در دست دارد، بیشتر افراد نامش را هم نشنیده‌اند." مقام‌های دولت ترامپ و برخی رسانه‌ها پس از ترور سلیمانی در فرودگاه بغداد که از سوی گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل هم غیرقانونی خوانده شد، تلاش کردند او را "تروریستی" در ردیف بن‌لادن معرفی کنند. اما نگاهی دقیق‌تر به گفته‌های دیپلمات‌ها و مقام‌های نظامی و اطلاعاتی آمریکا در گفتگو با رسانه‌ها، تصویری پیچیده‌تر از او ترسیم می‌کند. همکاری با آمریکا در افغانستان رایان کراکر، دیپلمات بلندپایه آمریکایی و سفیر پیشین این کشور در عراق، یکی از منابع دست اولی است که در هر دو گزارش مورد مراجعه قرار گرفته است. کراکر یک هفته پس از حملات یازده سپتامبر برای مذاکره با دیپلمات‌های ایرانی راهی ژنو می‌شود، فرستادگانی که به گفته کراکر مستقیم به "حاج قاسم" جواب پس می‌دادند. حمله القاعده به آمریکا در یازده سپتامبر، ایران و آمریکا را در برابر دشمنی مشترک به نام طالبان به هم نزدیک‌ کرد. روی کار آمدن دولت اصلاح‌طلب محمد خاتمی در تهران هم فضای سیاسی را برای نزدیکی دو کشور مساعد کرده بود. سلیمانی از سال ۱۹۹۸ فرمانده سپاه قدس بود و پیش از آن هم در مرزهای شرقی ایران مسئولیت داشت و با گروه‌های مجاهدین افغان که علیه طالبان می‌جنگیدند، در ارتباط بود. همین امر شناخت نسبتا دقیقی از نیروهای طالبان و تحرکات نظامی‌شان به او می‌داد. به خصوص آن که در پی کشتار دیپلمات‌های ایرانی در مزار شریف در تابستان ۱۹۹۸، ایران و طالبان تا آستانه‌ یک جنگ تمام عیار هم رفته بودند. کراکر روایت می‌کند که در مقطعی از گفتگوها، مذاکره‌کننده ارشد ایرانی نقشه‌ای حاوی آرایش و محل استقرار نیروهای طالبان را به کراکر نشان می‌دهد و می‌گوید: "به نظر ما بهتر است اول اینجا را بزنید، و بعد هم اینجا و اینجا. دلیلش هم این‌جاست." کراکر می‌پرسد که آیا می‌تواند از این اطلاعات یادداشت بردارد، و مذاکره‌کننده ایرانی جواب می‌دهد: "می‌توانی نقشه را با خودت ببری." آمریکایی‌ها هم در مقابل، محل اختفای یکی از همدستان القاعده در مشهد را به طرف ایرانی اطلاع می‌دهند. دیپلمات ایرانی به کراکر می‌گوید: "حاج قاسم از همکاری‌مان خیلی راضی است." روند همکاری‌های نزدیک میان ایران و آمریکا در افغانستان که از کانال سپاه قدس و سلیمانی انجام می‌شد، در ماه‌های نخست پس از سقوط طالبان هم ادامه پیدا کرد. اما سخنرانی جرج بوش در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ که در آن از ایران در کنار عراق و کره‌شمالی به عنوان جزیی از "محور شرارت" نام ‌‌برد، همه چیز را زیر و رو می‌کند. برای رایان کراکر که در آن زمان قائم‌مقام سفیر آمریکا در کابل بود، مانند بسیاری دیگر از دیپلمات‌های ارشد آمریکایی، مضمون این سخنرانی غیرمنتظره بود. چنان که کراکر به گزارشگر نیویورکر می‌گوید، فردای این سخنرانی، او طرف مذاکره‌کننده ایرانی را در دفتر سازمان ملل در کابل می‌بیند. مذاکره‌کننده ایرانی به کراکر می‌گوید سلیمانی از خشم به خودش می‌پیچد و با این اتفاق موقعیتش به خطر افتاده است. او به کراکر می‌گوید با وجود ریسک سیاسی بسیار سنگین، سلیمانی در فکر تحول کامل در نوع روابط با آمریکایی‌ها بوده است. کراکر می‌گوید: "یک کلمه در یک سخنرانی، مسیر تاریخ را تغییر داد." تا پیش از قطع دیدارهای دو طرف، کراکر حتی در مورد احتمال حمله قریب‌الوقوع آمریکا به عراق هم با مذاکره‌کننده ارشد ایرانی حرف می‌زند و پیشنهاد همکاری مشابهی مانند افغانستان را مطرح می‌کند. طرف ایرانی می‌گوید ایران در مورد عراق هم مانند افغانستان آماده مذاکره است و عراق هم مانند افغانستان، جزئی از حوزه مسئولیت قاسم سلیمانی محسوب می‌شود. روابط کج‌دار و مریز در عراق با وجود بسته شدن راه‌های همکاری مستقیم پس از سخنرانی "محور شرارت" بوش، در ماه‌های اولیه پس از حمله آمریکا به عراق در بهار ۲۰۰۳ و سقوط صدام، همکاری غیرمستقیم ایران و آمریکا برای تشکیل "شورای حکومتی عراق" ادامه پیدا می‌کند. رایان کراکر که برای کمک به شکل‌گیری این شورا به عراق فرستاده شده، از طریق سیاستمداران عراقی که مرتب برای مشورت به تهران سفر می‌کنند، به طور غیرمستقیم با سلیمانی برای انتخاب اعضای این شورا مذاکره می‌کند. کراکر می‌گوید: «تشکیل این شورای حکومتی در اساس نتیجه‌ مذاکره تهران و واشنگتن بود." اما با افزایش تدریجی خشونت‌ها و خارج شدن کنترل اوضاع عراق از دست نیروهای ائتلاف تحت رهبری آمریکا، سیاست ایران در این کشور هم از مذاکره به مقابله تغییر می‌کند. از این جا به بعد تماس‌های سلیمانی و نیروهای تحت امرش با آمریکایی‌ها، اغلب به پیام‌های کوتاهی محدود می‌شود که از طریق سیاستمداران کرد و شیعه عراقی رد و بدل می‌شود. اما نقطه‌عطف رابطه سپاه قدس با نیروهای آمریکایی در عراق، از سال ۲۰۰۴ و هنگامی شکل می‌گیرد که انبوهی بمب‌های کنار جاده‌ای پیشرفته با قابلیت نفوذ به خودروهای زرهی به عراق سرازیر می‌شود. آمریکایی‌ها که می‌گویند ۲۰ درصد تلفات جنگی‌شان در عراق بر اثر این بمب‌های کنار جاده‌ای پیشرفته بوده، انگشت اتهام را به سوی ایران و سپاه قدس می‌گیرند. استنلی مک‌کریستال فرمانده وقت نیروهای ویژه ارتش آمریکا می‌گوید: "برای ما هیچ تردیدی وجود نداشت که این بمب‌ها از کجا می‌آیند. حتی محل‌های ساخت‌شان در ایران را هم می‌دانستیم. این بمب‌ها صدها سرباز آمریکایی را کشتند." با این وجود روابط ایران و آمریکا در عراق هم به کلی خصمانه نبود، چرا که هر دو طرف حامی دولت تحت کنترل سیاستمداران شیعه در این کشور بودند. در سال‌های نخست پس از سقوط دولت صدام، ماموریت اصلی ژنرال مک‌کریستال و نیروهای ویژه‌اش مبارزه با گروه‌های شورشی سنی بود، و همچون دیگر فرماندهان نظامی آمریکایی در عراق، تمایل چندانی برای تحریک نیروهای نزدیک به ایران و تشدید درگیری‌ها نداشت. اما در ماه‌های پایانی سال ۲۰۰۶، پس از انفجار حرم عسگری در سامرا که مدفن امامان دهم و یازدهم شیعیان است، و تشدید درگیری‌های فرقه‌ای، این رویکرد تغییر می‌کند و مک‌کریستال یگان ضربتی برای کشتن و دستگیری نیروهای نزدیک به ایران و عوامل سپاه قدس در عراق تشکیل می‌دهد. از این زمان به بعد، قاسم سلیمانی به هدفی بالقوه برای نیروهای آمریکایی تبدیل می‌شود. از تعقیب و گریز تا ترور ابومهدی مهندس و قاسم سلیمانی در این دوره چند برخورد به تدریج سطح درگیری بین عوامل سپاه قدس و نیروهای آمریکایی را بالا می‌برد. نخست دستگیری محسن چیذری، فرمانده عملیاتی سپاه قدس، در منزل عبدالعزیز حکیم توسط کماندوهای آمریکایی است که در دسامبر ۲۰۰۶ اتفاق می‌افتد و نشانگر شکستن قانونی نانوشته و عبور از خط قرمزی است که پیش از این نیروهای آمریکایی تمایلی به زیر پا گذاشتن آن نداشتند. چیذری با درخواست نوری مالکی نخست‌وزیر وقت عراق، آزاد می‌شود و به ایران برمی‌گردد. ولی سفیر آمریکا به مالکی می‌گوید بار بعدی که اعضای سپاه قدس را دستگیر کنند، آزادشان نخواهند کرد. یک ماه بعد، کاروانی حامل چند مقام ارشد سپاه قدس از مرز زمینی وارد عراق شد. نیروهای آمریکایی ورود این خودروها را زیر نظر داشتند و گزارش‌هایی مبنی بر حضور احتمالی قاسم سلیمانی و عزیز جعفری، فرمانده وقت سپاه پاسداران، در آن دریافت کرده بودند. نیروهای مک‌کریستال خط سیر این کاروان را از مرز ایران تا شهر اربیل در کردستان عراق دنبال کردند، و به رغم اقامت نهایی‌‌ سرنشینان در ساختمانی که نام کنسولگری بر خود داشت، تصمیم به دستگیری‌شان گرفتند. نیروهای ویژه آمریکا وارد ساختمان کنسولگری ایران در اربیل شدند و پنج ایرانی را دستگیر کردند. به گفته مک‌کریستال، هر پنج نفر دارای پاسپورت دیپلماتیک و از اعضای سپاه قدس بودند. ولی اثری از جعفری و سلیمانی در میان‌شان نبود. ظاهرا در نقطه‌ای از مسیر این دو از کاروان جدا و برای اقامت به خانه امنی متعلق به مسعود بارزانی برده شده بودند. چنان که مک‌کریستال و پترائوس روایت می‌کنند، ۹ روز بعد به تلافی دستگیری نیروهای سپاه قدس، پنج خودروی شاسی‌بلند مشکی با راننده‌های انگلیسی‌زبان و کارت شناسایی و یونیفرم وارد پایگاه نیروهای آمریکایی در کربلا می‌شوند و یک سرباز آمریکایی را می‌کشند و چهار سرباز دیگر را می‌ربایند که جسد آن‌ها هم چند ساعت بعد پیدا می‌شود. عملیاتی جسورانه که به نوبه خود دور دیگری از درگیری‌ها بین نیروهای آمریکایی و شبه‌نظامیان نزدیک به ایران را به همراه می‌آورد. بعد از کشته شدن پنج سرباز آمریکایی در کربلا، سلیمانی از طریق جلال طالبانی رئیس‌جمهور وقت عراق پیامی آشتی‌جویانه برای سفیر آمریکا در عراق می‌فرستد و می‌گوید: "به روح خمینی قسم که من مجوز شلیک یک گلوله را هم به آمریکایی‌ها نداده‌ام". پیامی که البته آمریکایی‌ها آن را باور نمی‌کنند. با به قدرت رسیدن اوباما در سال ۲۰۰۸ و خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱، سطح برخورد میان نیروهای سپاه قدس و متحدان منطقه‌ای ایران با نیروهای آمریکایی هم به طور موقت کاهش می‌‌یابد. مسیری که با ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید و خروج آمریکا از توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۸، بار دیگر در جهت عکس پیموده می‌شود. در یک سال منتهی به ترور سلیمانی در بغداد، تحریم‌های آمریکا و وقایعی چون درگیری‌های یمن، حمله به تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان، حمله به نفتکش‌ها در خلیج فارس و حملات راکتی به سفارت آمریکا در عراق، درگیری سپاه قدس و متحدانش در منطقه با آمریکا بار دیگر به اوج رسید. اما با تغییر روند سیاسی در تهران و واشنگتن و تغییر رویکرد آمریکا به منطقه با به قدرت رسیدن ترامپ، دیگر منافع مشترک چندانی برای مذاکره میان دو طرف باقی نمانده بود، و این بار راه تخاصم به ترور ختم شد.
قاسم سلیمانی ۲۲ سال فرمانده سپاه قدس ایران بود، اما تنها حدود ۷ سال انتهایی زندگی‌اش به چهره‌ای رسانه‌ای در ایران و غرب تبدیل شد. زمانی او در افغانستان نقشه‌های نظامی را در اختیار آمریکایی‌ها گذاشت تا با طالبان بجنگند و سپس در پی سقوط صدام در عراق به شیوه‌ای کج‌دار و مریز با آمریکایی‌ها همکاری کرد تا حکومت فعلی این کشور را سر کار بیاورند.
قاسم سلیمانی به روایت آمریکایی‌ها؛ از همکاری در افغانستان تا رویارویی در عراق
بیشتر بخوانید: 'ترجمه خیانت است'؛ ابراهیم گلستان همه ما مترجم هستیم؛ عباس میلانی دو شیوه نقد ترجمه در ایران؛ علی خزاعی فر آیا نقد ترجمه یافتن چند خطاهای مترجم است: پاسخ چند مترجم:‌ محمود حسینی‌زاد، رضا فرخفال، سعید حنایی کاشانی رنج مقابله سطربه سر و مچ‌گیری احمد پوری، مترجم و نویسنده اصولا نقد ادبی در ایران آن گونه که در غرب متداول است جا نیافتاده است. اگر گاه‌گاهی نقدی درباره اثری ادبی نزدیک به معیارهای نقد ادبی جهان می‌شود باید آن را استثنایی تلقی کرد. البته آثار متنوعی در چگونگی نقد و معرفی انواع آن از سال‌ها پیش ترجمه شده اما این آثار برای منتقد ایرانی بیشتر مجموعه‌ای از نقل قول‌هاست و در بسیاری از نقدها این جملات و نقل قول‌های گاه نسبتا مفصل از این و یا آن چهره معروف نقد جهانی به اضافه واژه و ترمینولوژی نقد است که در کار نقد یک اثر بومی خود را نشان می‌دهد و در بیشتر موارد چنان از موضوع اصلی دور می‌افتد که که پس از خواندن نقد مشخص نمی‌شود بالاخره کالبدشکافی اثر مورد نظر منتقد به چه نتایجی منجر شد. با این وضعیت می‌توان حدس زد که نقد ترجمه که نسبت به نقد عام ادبی به حوزه‌ای تخصصی‌تر تعلق دارد پریشان‌تر ار نقد ادبی باشد و آثار دندان‌گیری در این زمینه وجود نداشته باشد. بیشتر نقد‌های ترجمه که اغلب در نشریات چاپ می‌شوند در واقع نوعی مطابقه لفظ به لفظ ترجمه با متن مبدا است. طبیعی است که در این روش که البته می‌تواند تنها بخشی از یک نقد ترجمه خوب باشد، ناقد به قصد یافتن ایرادات که گاه حتی به صورت مچ‌گیری در می‌آید با رنج مقابله سطر به سطر تنها دنبال اشکالات نحوی و معادل یابی‌های واژگانی می‌گردد. این نوع نقدها که اتفاقا بخش غالب نقدهای موجود ترجمه در ایران هستند هرگز سخن از این نمی آورند که مترجم تا چه اندازه توانسته فضا و حسی را که اثر مبدا به مخاطبانش در آن زبان می‌دهد بازآفرینی کرده و آن را از نظر حسی و زیبایی شناسی به اثر مبدأ نزدیک کند. معمولا این ناقدان معتقدند که اگر ترجمه دارای اشتباهات نحوی و واژگانی باشد دیگر اعتباری نخواهد داشت. درست است که وجود کج فهمی‌ها در برخی از سطور یک برگردان می‌تواند به آن در زبان مقصد لطمه زند اما محدود کردن ایراد تنها به این دو مورد هرگز نمی‌تواند نقد اصولی ترجمه به حساب آید. از نقدهای ترجمه‌ای که تا حال خوانده‌ام حتی یک مورد هم در ذهنم به عنوان نقد خوب و اصولی باقی نمانده که البته باید شرط انصاف را رعایت کنم و بگویم که من همه نقد ترجمه‌ها را نخوانده‌ام و نقدهای خوبی اگر بوده مطمئنم چنان اندک هستند که نتوانسته‌اند با تکرار و انعکاس در نشریات بیشتری چشمگیر شوند. ترجمه دوباره اثر، بهترین نقد ترجمه علی عبداللهی، شاعر و مترجم زبان آلمانی وضعیت نقد ترجمه در ایران، نیز مانند وضعیت نقد در معنای عام کلمه، پریشان و نامطلوب است. یکی از نخستین موانع شکل گیری نقد خوب علمی، نبود آزادی لازم برای منتقد است و نابردباری نقدشونده. بارها پیش آمده نقدی را نوشته ای و داده ای به مجله ای، اما سردبیر، بنا به ملاحظات مختلف، از چاپ آن تن زده یا اگر چاپش کرده، بعدها، هم خودش و هم منتقد، آماج قهر، ناخرسندی و دلخوری مترجم یا ناشر وحتی اطرافیان و نوچه های هر دو طرف قرار گرفته. از آن سو نیز گاهی نبود دلیری کافی برای ابراز نقد در منتقد، مانع ایجاد فضای نقد واقعی شده است. تعارف نداریم، اینها مسائلی واقعی و ملموس در جامعه ادبی ما هستند. شرایط اقتصادی از قبیل کم بودن یا نبود حق التالیف کافی نیز، به همان میزان مهم‌اند و تعیین کننده. فرض کنیم منتقدی با دقت تمام در طول یکی دوهفته، کاری را می خواند و با متن اصلی تطبیق می دهد، آیا آن موجود بینوا، بابت نقدش، پاداش مادی لازم و کافی را می گیرد تا در این بین، گوشه ای از زحمتش جبران شود؟ به هر حال منتقد هم که نمی تواند با امداد غیبی اجاره خانه اش را بپردازد! از سوی دیگر، کم سوادی هم مانع بزرگی است بر سر شکل گیری چنین نقدی. بدیهی است که دانش ناقد، اگر نگوییم بیشتر، دست کم باید همتزار مترجم باشد که بتواند نقدی به دردبخور بر اثری بنویسد. در کشورهای به‌سامان، این وظیفه، بر گردن دانشگاهیان است، ولی شوربختانه، اینان نیز، در سرزمین گل و بلبل ما، عمدتاً نه توان کافی برای چنین کار خطیری را دارند و نه اصلاً برایشان چنین چیزهایی اهمیت دارد، برای آنها اضافه کاری البته مهمتر است از نقادی! به جرات می توان گفت در خوشبینانه ترین حالت، دانشگاهیان ما ریزه‌خوار خوان فرآورده‌های فرهنگی عمدتاً خلق شده در خارج از محیط دانشگاه‌ها هستند، گاهی این ارجمندان، نه همتراز، که حتی از آنچه در خارج از آن فضا شکل می گیرد، فرسنگها عقب ترند و حتی –با پوزش- نمی توانند از این تلاشها، چنان که باید و شاید بهره ببرند. نقد ترجمه البته، فقط نقد ملانقطی نیست بلکه کنشی است چندسویه که وظیفه اش هم، آموزش است و هم بررسی میزان همجواری متن ترجمه شده به متن اصلی و هم آگاهانیدن خواننده از لحن اثر و هم توجه به زبان و کلیت متن در زبان فارسی. درست است که ترجمه، امری اساساً نسبی است و ترجمه عاری از کاستی ابداً وجود ندارد، ولی ترجمه ای که در درک متن اصلی تا حد زیادی می لنگد و فارسی درست و درمانی هم ندارد، قطعاً ترجمه ای ناموفق و ابتر است و باید نقد شود. ولی اگر فرض را بر این بگذاریم که همه موانع بر طرف شوند و ترجمه ای به خوبی نقد شود و نقد هم از قضا، کاملاً علمی و دقیق باشد، باز هم نه خوانندگان آن نقد که اغلب در مجلات و روزنامه ها منتشر می شود، با خوانندگان ترجمه ناقص و ضعیف و پر ازکاستی برابری می کنند -که در قالب کتاب در دسترس همگان است-، و نه تاثیر آن دیرپا و عمیق است، چون با چاپ شماره بعد مجله یا روزنامه، آن نقد، خود به خود به محاق می رود و باز خوانندگان می مانند و ترجمه ضعیف که عجالتاً میخش را کوبیده و به خانه ها و کتابخانه ها راه پیدا کرده. پس نوع آرمانی و عملی نقد ترجمه، به باور من، همانا ترجمه دوباره اثر است. در این صورت است که خوانندگان فرهیخته، بی هیچ تعارفی ترجمه بهتر را برمی گزینند، و ترجمه ضعیف تر، خود به خود کنار می رود. احدی دلخور نمی شود و این است که کار برخی مترجمان بر برخی دیگر برتری می یابد. بیهوده نمی گویند، فلانی مترجم خوبی است و فلانی متوسط یا بد. ترجمه مجدد را هم، خداوند برای همین جور مواردی آفریده! ترجمه انتقال رخداد زبانی در یک اثر به زبان دیگر است شهریار وقفی‌پور، مترجم شاید تصور شود منزلتِ مترجمان در ایران از وضع همگنان‌شان در اروپا و امریکا بهتر باشد: در ایران نامِ مترجم در کنار نام نویسنده و روی جلد می‌آید؛ حال آن که در وادی فرنگ چنین امری متصور نیست: مگر نام ویراستار، غلط‌گیر، صفحه‌آرا و غیره جایی در کتاب ذکر می‌شود؟ چنین برخوردی ناشی از این تصور است که مترجم کارِ ویژه‌ای برای متن نمی‌کند؛ یعنی در صورتِ انجامِ درستِ وظیفه، کار دو مترجم از یک متن یکی خواهد بود: در چنین برداشتی، مترجم چیزی نیست جز یک انباردارِ معنوی یا ناملموس (intangible). البته نادرستیِ این برداشت عملاً پذیرفته شده است: ترجمه‌ بودلر از داستان‌های ادگار آلن‌پو و ترجمه‌ فیتزجرالد از خیام دو نمونه‌ شهره‌ خاص و عام در اثباتِ نادرستیِ نظریه‌ فوق است؛ اگر چه عمدتاً گفته می‌شود ترجمه‌ فیتزجرالد نه ترجمه که نوعی بازآفرینی یا آفرینش با الهام است، باید گفت اتفاقاً ترجمه همین است: انتقال رخدادِ زبانیِ محقق در یک اثر به زبانی غیر از زبانِ اثر. پیامد منطقی چنین نظریه‌ای از ترجمه، چیزی به نامِ «نقد ترجمه» بی‌موضوع است؛ چرا که رخداد زبانی امری نیست که بشود توصیفش کرد؛ مثلاً هیچ توضیحی در باب رخدادِ ظاهرشده در این مصرع از غزل حافظ که «سمن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند بنشانند» نمی‌توان داد و اشاره به صنایع بلاغی‌ای چون جناس، هم‌آوایی و ... نیز حرفی در باب آن رخداد نمی‌زند؛ به عبارت دیگر، ترجمه‌ درست و غلط وجود ندارد؛ بلکه ترجمه‌ توانا است یا ناتوان، و تعیین چنین امری نیز از یک منتقد برنمی‌آید چرا که تنها تاریخ می‌تواند مشخص سازد کدام ترجمه از اثبات خویش برخواهد آمد. با این همه، چیزی به نام "نقد ترجمه" وجود دارد و باید هم باشد؛ آن هم با این شکل که تنها معطوف به معرفیِ یک جنایت باشد؛ یعنی بسط و توضیح این حکم باشد که "فلان اثرِ ترجمه‌ای که خود را منتسب به فلان اثر می‌سازد، دروغ می‌گوید"؛ مثلاً ترجمه‌های مترجمی در ایران که یکی از کتاب‌های منتشرشده‌اش، عنوانِ لی‌لی‌بازی کورتاسار را بر خود دارد و عملاً نیمی از کتابِ اصلی را ندارد: اشتباه نکنید؛ پای سانسور در میان نیست؛ این اثر کورتاسار مشتمل بر چندین کتاب است؛ یعنی می‌توانید کتاب را به ترتیب فیزیکی کتاب بخوانید، می‌توانید به طریق لی‌لی‌بازی؛ حال آن که اثر فارسی فقط یک کتاب است و تنها می‌توان به ترتیب فیزیکی کتاب قرائتش کرد. برای جلوگیری از یک سوءتفاهم، باید مثالی دیگر زد: درست است که بسیاری از کتاب‌های ذبیح‌الله منصوری نوشته‌ خودش هستند نه مثلاً میکا والتاری و غیره؛ باید گفت ترجمه‌هایش از الکساندر دوما ترجمه‌هایی توانایند؛ چرا که پرگویی‌هایی که مترجم از خود درآورده است، جانشین پرگویی‌های دوما شده‌اند و از قضا، اتفاقی که باید منتقل می‌شد، همین پرگویی‌های غیرروایی است، گپ زدن‌های تک‌نفره یا موعظه‌هایی که سرشت‌نمای آثار عامه‌پسند است. با این مثال‌ها، می‌توان گفت نقد ترجمه عملی حقوقی است که مرجع آن یا بازار کتاب یا محیط دانشگاهی است؛ از همین رو، در جایی که قانونِ جهانیِ کپی‌رایت برقرار نیست، تنها با رجوع به گفتار یا دیسکورس دانشگاهی موضوعیت می‌یابد؛ یعنی در ایران، نقد ترجمه فقط می‌تواند ناظر به کتاب‌های علمی و اطلاعاتی باشد یا کتاب‌های نظری. اما در نهایت، می‌ماند این انتخاب که آیا "کله‌پاچه‌ مورچه" ارزش دعوا را خواهد داشت؟ تیراژهای ۴۰۰ جلدی واقعیتی بی‌رحم و سنگین دارند. از طرف دیگر، بارها شده که دستِ فلان مترجم یا منتقد رو شده که کلِ کارشان دزدی بوده و آب از آب تکان نخورده است: غیر از دو کتابی که دو استاد دانشگاه ایرانی درباره لاکان تألیف کرده بودند و مصداقِ سرقتِ ادبی عین به عین بوده‌اند، یعنی ترجمه‌ای بد به اسم تألیف؛ خودِ من نیز منتقدی را در روزنامه‌ای سراسری رسوا کرده بودم که نقدِ یک ستونی‌اش از کتاب آمستردام ایان مکیوئین، بازنویسیِ چیزهایی بوده که از سخن‌رانی من یادش مانده بوده است. امروزه مشکل ما چندان رمان‌های درخشانی نیست که برگردانِ فارسی‌شان نوشته‌های نکبت‌آلودی از آب درمی‌آیند که حتا دانش‌آموزِ دبیرستانی را هم به کرنش وا نمی‌دارند؛ مشکل مؤلفانی است که نوشته‌هایشان چسباندنِ دو مقاله‌ خارجی به هم، آن هم با آب دهان و کشِ تنبان است. وقتی چند دهه است که هایدگر فیلسوف معظمِ جمعی پرشمار است که افتخارشان آشنایی با صرفاً یک زبان، یعنی فارسی، باشد و شاهکارِ «هیدگر»شان که منتشر می‌شود، به اندازه‌ی یک‌دهمِ آن جمعیت هم به فروش نمی‌رسد. نقد ترجمه؛ مجله‌ها و تلاش‌ها محمد جواهرکلام، مترجم آثار ادبیات عرب نخست به مجلاتی که در این زمینه بعد انقلاب فعال بودند نگاهی بیفکنیم. بعد از انقلاب انتشارات آگاه کتاب نقدی به نام نقد آگاه در آورد که تا چهار شماره بیشتر منتشر نشد. و به این بهانه که این کتاب حالت مجله ادواری دارد و باید تغییر شکل دهد جلویش گرفته شد. نقد آگاه از لحاظ نقد کتاب به طور کلی و نقد ترجمه به طور اخص غنی ترین نشریه ای بود که بعد از انقلاب منتشر می شد. مجله مترجم، نشر دانش و مجله کیهان فرهنگی (در دوره خاصی) هم به طور جدی به این کار می پرداختند. کیهان فرهنگی که می گویم قبل از مدیریت فعلی مد نظرم است که من چند نقد حسابی آنجا خواندم از جمله نقد ترجمه شهریار داریوش آشوری توسط سید جواد طباطبایی. نشر دانش هم که توسط مرکز نشر دانشگاهی و در دوره آقای پورجوادی منتشر می شد، آن هم از لحاظ تقد ترجمه خیلی غنی بود. البته نشر دانش بیشتر کتابهای دانشگاهی و حوزوی را نقد می کرد و کمتر به کتب ادبی می پرداخت. مجله مترجم هم که از طرف چند تن از علاقمندان ترجمه مثل آقای علی خزاعی و عبدالله کوثری در مشهد منتشر می شود کارش همین نقد ترجمه و به طور بحث درباره کتابهای ترجمه است. می دانید که عصر ما عصر ترجمه است و ما باید در همه زمینه ها کتابهای خوب غربی و عربی (البته ادبیات جدید عرب) را ترجمه کنیم و بخوانیم تا بفهمیم در دنیای دانش و ادب چه می گذرد. وزارت ارشاد هم در دوره ای از این لحاظ فعال بود و با کمک عده ای علاقمند نشریه ازغنون را منتشر می کرد، که از لحاظ درج ترجمه های نو بسیار خوب بود. متاسفانه الان که مدیریت فرهنگی کشور عوض شده و مثل اینکه رژیم تازه ای بر سر کار آمده باشد (حکومت آقای روحانی را می گویم که بعد از هشت سال پر ماجرا بر سر کار آمد) این مدیریت جدید مشکل بتواند همه چیزهایی را که در دوره هشت سال حکومت قبلی خراب شده اند آباد کند و به حال اول درآورد. اتفاقا کانون نویسندگان در این دوره جدید از فعالیتش اولین نشستش را به ترجمه اختصاص داد که از آن نشست جلوگیری شد. وضعیت فعلی ترجمه در ایران تابع نشر کتاب و فعال شدن محفل‌های علاقه مند به این رشته است. الان می توان گفت که تعداد مترجمین ما بیشتر از مؤلفان شده و (ترجمه علمی و ادبی خیلی جدی گرفته می شود و باید هم همین طور باشد) و مترجمان خوبی به وجود آمده اند، ولی چون فضای فرهنگی کشور در حالت انقباض است فعالیتی در این زمینه به چشم نمی خورد و محافل فرهنگی سوت و کور هستند. عربها از ما جلوتر هستند در این زمینه، و من می بینیم که مرکز دراسات الوحده العربیه که دفترش در بیروت است اساس کارش را بر روی ترجمه آثار معتبر غربی متمرکز کرده و حتی مجله ای راه انداخته که مباحث مربوط به ترجمه را در آن دنبال می کند و شش هفت شماره ای در این مورد انتشار داده که من فقط عناوین شماره های آن را در سایتشان دیدم و مجله ای کاملا جدی و پر و پیمان است. متاسفانه این مرکز با اینکه هفت هشت سالی به طور مستقل در نمایشگاه کتاب شرکت می کند مسئولان فروشش این نشریه را نمی آورند بفروشند. و به آن قدر لازم را نمی دهند. وضع نشر ما هم به واسطه گران شدن قیمت کاغذ راکد و ناشران کم کار هستند. ولی خب در همین وضعیت سرد، بازهم چند جا هست که به نقد کتاب و ترجمه اهمیت میدهند مثل مجله "نگاه نو" که نشریه ویژه ای به این کار اختصاص داد و بعدا آن را ضمیمه خود مجله کرد، یا مثلا مجله مهرنامه هم همین طور به نقد کتاب و ترجمه اهمیت می دهند، یا مثلا مجله جهان کتاب، ولی چنان که گفتم به تبع کسادی بازار کتاب، کتاب زیاد ترجمه نمی شود و آنچه به نام ترجمه منتشر می شود، چون از دید نقادانه بررسی نمی شود، همین جوری به دست خواننده می رسد. اگر ترجمه رونق قبلی خود را پیدا کند، نقد ترجمه، بحث راجع به ترجمه و دست یافتن به افقهای نو از طریق ترجمه هم فعال و احیا می شوند. شما ببینید که در سی و چند سال اخیر چقدر مجله خوب بسته شده (و می دانیم که بهترین وسیله برای چاپ نقد ترجمه، مجله است.) مجله مدرسه که سروش و اصحابش منتشر می کردند و یا مجله کیان را هم نباید فراموش کرد. آنچه در یک ترجمه مهم است این است که چقدر تاثیرگذار است و چقدر می تواند ما را با افقهای و فعالیت علمی و ادبی در خارج کشور آشنا می کند. و کتاب ترجمه شده را اول از این زاویه باید ارزیابی کرد. چون کمتر خواننده ای پیدا می شودکه کتاب ترجمه شده را صرفا به قصد ارزیابی ترجمه آن بخرد ــ سواد اعظم خوانندگان را می گویم. نقد خوب ترجمه هم خوانده ام. آقایان منتقدان بنام کشور (یکی شان نجف دریابندری) ما نقدهای خوب نوشته اند. البته مقاله یا مبحث اگر صرفا مربوط به ترجمه باشد، خیلی کم در ذهن آدم می ماند، ولی اگر نقد ترجمه در یک دیدگاه وسیع تری گنجانده شود بهتر در خاطر می ماند. نقد ترجمه خوب از علی اشرف صادقی خوانده ام در نقد آگاه که کتاب کوچه شاملو را نقد کرد و نیز کتاب آدام متز به ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تمدن اسلامی در قرن سوم و جهارم هجری). و در زمینه نقد جای آقایان دکتر براهنی، و امثالهم خالی است. البته چنانکه عرض کردم اگر مقاله فقط منحصر به ترجمه باشد حالتی از مباحث زبان شناسی پیدا می کند و زود از خاطر می رود.
نقد ترجمه،‌ به خصوص نقد ترجمه ادبی در ایران بحثی ادامه‌دار، مناقشه‌برانگیز، تاثیرگذار و کم‌وبیش آموزنده بوده است. در سال‌های اخیر شمار ترجمه‌ها از رمان و داستان‌ کوتاه افزایش چشمگیری داشته و به همان میزان هم بحث‌ها و انتقادها درباره میزان امانتداری مترجم، حفظ لحن و سبک نویسنده، و دانش و تسلط مترجمان نسبت به زبان مبدا و مقصد افزایش یافته است. به تازگی نیز شماری از آثار پرمخاطب در بازار کتاب ایران مورد نقد قرار گرفته که بازتاب زیادی در محافل ادبی در ایران و نیز در شبکه‌های اجتماعی داشته است. از آنجا که عمده نقدهای ترجمه در ایران به یافتن خطاهای لغوی در ترجمه‌های ادبی محدود شده، سوال‌هایی در این زمینه مطرح است که تامل و بررسی بیشتر در این باره را ضروری می‌سازد؛‌ از جمله اینکه آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ آیا اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ نقد ترجمه معتبر چه ویژگی‌هایی دارد و نمونه‌های خوب این نقد کدامند؟ بی‌بی‌سی فارسی در این زمینه نظر شماری از مترجمان، کارشناسان و منتقدان ادبی را جویا شده است. _____________________________________
رنج مقابله‌ سطربه سطر؛ دیدگاه چهار مترجم درباره نقد ترجمه ادبی
اما اگر يک بار ديگر متولد می شديم دلمان می خواست کدام باشيم مرد يا زن؟ اين پرسش را با دو نوجوان ساکن تهران در ميان گذاشتيم: اگر دوباره بدنيا می آمدم برام فرق نمی کرد دختر بودم يا پسر بودم برام مهم بود که سالم باشم مريضی نداشته باشم. دختر بودن را بيشتر دوست دارم چون دختر با پسر خيلی فرق می کنه و من کلا دختر بودن را به پسر بودن ترجيح می دم. احساس می کنم دختر که هستم اهميتم بيشتره؛ خيلی چيزها هست که دختر داره پسر نداره؛ از نظر اخلاقی از لحاظ جسمانی يک علائمی دختر داره که پسر نداره. مثلا دخترها باوفاترند تا پسرها؛ پسرها معمولا خيلی بی وفاترند. دخترها خيلی خوشگل تر از پسرها هستند. دوستی برای دخترها ارزشمند هست اما برای پسرها زياد مهم نيست. دخترها اگر قهر کنن سعی می کنن آشتی کنن اما پسرها اين طور نيستن. دختر که هستی کمتر به تو گير می دن. به دخترها هم گير می دن مثلا برادرها و مادرها غيرتی می شن اما پسرها براشون سخت تره. مثلا پسرها زورشون مياد درس بخونن اما دخترها اصلا اين مشکل را ندارند و سعی می کنن درس بخونن و به جاهای بالاتر برسن اما پسرها به اين چيزها فکر نمی کنن. من خودم دوست داشتم دختر بدنيا می آمدم چون از اين که دخترم خيلی راضی هستم و دوست نداشتم که پسر بودم. چون پسرها کلا آدم های شری هستن بعضی هاشون عادت های خيلی بدی دارن و کارهای بدی می کنن. اما دخترها کارهاشون رو بهتر از پسرها انجام می دن و عادت های بهتری دارن. خيلی وقت ها بوده که چون دختر هستم به من گفتن اين دوست پسر يا دوست دختر را نمی تونی داشته باشی يا کاری بوده که خودم خيلی دوست داشتم انجام بدم اما مادرم يا پدرم گفتن که اين کارها پسرانه است يا اين رشته پسرانه است و نگذاشتند انجام بدم. گاهی ناراحت می شدم و بعضی وقت ها فکر می کردم که اگر پسر بودم می تونستم اين کارها را انجام بدهم و دوست داشتم پسر بودم ولی بعد که می نشستم با خودم فکر می کردم پشيمون می شدم. فکر می کردم که چرا ناشکری کنم دخترم، خوب دخترهام کارهايی می تونن بکنن که پسرها نمی تونن. بين دوستام هستند کسانی که دوست داشتن پسر باشن و با هم که حرف می زديم می گفتند که اگر پسر بوديم می تونستيم خيلی کارها بکنيم اما بعد بقيه می گفتند نه چرا اين فکر را بکنيم خيلی خوب هست که دختر هستيم. خدمات
در دوره های مختلف زندگی متوجه می شويم که بدون نظرخواهی از ما هويت و مسير زندگيمان رقم خورده و ما در تعيين آن حق انتخابی نداشته ايم. مثلا نامی که داريم، زبان مادری، نژاد و شايد مهم تر از همه جنسيت - که به گفته دانشمندان بيش از يک تصادف بيولوژيکی نبوده. پس راهی نيست جز اين که زن باشيم يا مرد.
'دخترها باوفاترند تا پسرها؛ پسرها کلا آدم های شری هستن'
کارشناسان و متخصصان تغذيه همواره اتفاق نظر داشته اند که شيرمادر مناسب ترين شير برای نوزاد است اما برخی از آنان نيز معتقدند که اين موضوع در ميان بخش قابل ملاحظه ای از زنان به نوعی دغدغه روحی تبديل شده است. اين زنان شرم زده از قضاوت ها و عدم توانايی در شير دادن به فرزند در خفا رنج می برند و دچار افسردگی می شوند. در حالی که همواره انتظار بر اين بوده است که با پيشرفت علم پزشکی و به تبع آن مراجعه به متخصصان درمانی کيفيت زندگی افراد بهبود يابد، به نظر می رسد که اکنون با جلوه ای تازه از تعصبات روبرو هستيم. احساس گناه مزايای شيرمادر فراوان است و دولت ها و سازمان های بين المللی با تبليغات متنوع و از طريق رسانه های مختلف سعی دارند آگاهی در اين زمينه را ارتقا دهند. چون شواهد زياد و نگران کننده ای وجود دارد که زنان در اثر عدم آگاهی از اين مزايا خيلی زود از شيرمادر صرف نظر می کنند و به انواع شير ديگر برای تغذيه فرزند خود تکيه می کنند. يونيسف، صندوق کودکان سازمان ملل، می گويد تغذيه کودکان با شيرمادر و تغذيه تکميلی بعد از شش ماهگی، از مرگ پنج هزار کودک در روز جلوگيری می کند. پزشکان، زايشگاه ها، درمانگاه های خانواده و تمام کتاب های تغذيه اهميت اين موضوع را به طور پياپی يادآوری می کنند. اما برخی کارشناسان نسبت به فشارهای روحی ناشی از اين تبليغات هشدار می دهند و می گويند آگاهی دادن و کمک به افراد با ايجاد "حس گناه" در آنها بسيار متفاوت است. نظر شما چيست؟ نفوذ مراجع بهداشتی در عرصه تصميم گيری های شخصی افراد (مثلا ميزان وزن بدن، نوع تغذيه، شيردادن به فرزند، ...) و وظيفه آنها در قبال اين گونه مسائل تا کجا پذيرفتنی است؟ نظرات خود را برای ما ارسال کنيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد! نظرات شما اولا که تحقيقات اخير نشان ميدهند که شير دادن به نوزاد باعث ترشح موادی در بدن ميشود که به کوچک شدن رحم و سينه ها که از اندازه طبيعی بزرگتر شده اند کمک می کند. دوما بعضی از خانمها شير ندارند يا به هر دليل نوزاد نمی تواند از شير مادر تغذيه شوند. در برخی موارد مثل خواهر من که خيلی هم خوب شير داشت و هميشه لباسش خيس بود مادر شوهر با منظور قبلی کودک را از شير گرفت و با اجبار او را با شير خشک تغذيه کرد تا بتواند او را از مادر(و مادر را از همسرش) به راحتی جدا کند. به اميد روزی که تعصبات بيجا و مشکلات پزشکی و غير پزشکی در اين مورد برطرف شوند. مريم - شيراز اغلب اختيار به علت عشق به سلامت بچه ولی بعضی اجبار به علت قضاوت اطرافيان. علی - جيرفت سال گذشته مجبور شدم برای واحد درسی ام يک تحقيق روی اين موضوع داشته باشم . در نهايت فقط يک کلام (شير مادر التزام). مگر در شرايطی که مادر قادر به شير دادن به نوزاد خود نباشد. اعظم - تهران از نظر شرعی کودکان ميتوانند تا دو سال از شير مادر بهره مند شوند و اين حق کودک است. و همچنين ماشاهد هستيم کوکانی که از شير مادر استفاده کرده اند از قوه تخيل بالايی نسبت به ساير کودکانی که از شير خشک يا مواد غذايی ديگری استفاده کرده اند دارند. محمد من و خواهر و بردارم به هر دليل هنگام کودکی از شير مادر استفاده نکرديم و هيچکدام از فجايعی که در اثر استفاده نکردن از شير مادر مطرح می شود گريبانگير ما نشده است. نه زياد مريض شديم و نه عاطفه مادر و فرزندی تحت الشعاع قرار گرفته است. من تصور می کنم علومی که مربوط به انسان ها و عکس العمل آنها نسبت به شرايط است به دليل گسترده بودن موارد تاثير گذار به هيچ وجه مطلق نمی باشند. همانطور که هر روز در ارتباط با مزايا و معايب يک ماده خوراکی موارد جديدی مطرح می شود، بنابراين اعمال نظر مطلق در ارتباط با استفاده از شيوه های تغذيه و رفتار و ... غير کارشناسانه می باشد. و باعث بوجود آمدن مشکلات روحی برای افراد می گردد. به نظر اين جانب تنها می توان اثرات استفاده از موارد را برشمرد و نه اينکه به رد و قبول يک شيوه پرداخت. نازنين - تهران به نظر من در کنار اين همه تبليغ و تشويق به استفاده از شير مادر و اطلاع رسانی درباره آن ميبايست نسبت به تغذيه نوزادانی که به هر دليل از شير مادر محروم هستند اطلاع رسانی شود و برای اين دسته از مادران زمينه آگاهی فراهم گردد که بتوانند به بهترين نحو فرزندان خود را تغذيه کنند. مهدی - شهر کرد من و همسرم در طول سه ماهی که فرزند مان به دنيا آمده است با همکاری هم و با توجه به ضرورت تغذيه با شير مادر، فرزندمان را از شير خشک مصون نگه داشته ايم. جدا از موارد خاص و ناتوانی مادران در شيردهی متاسفانه برخی خانم ها برای راحتی خود و يا حفظ تناسب اندام از شير دهی به کودکشان خودداری می کنند که به نظر من اين کار جنايت است و اين افراد بی مسئوليت نبايد انسانی را به دنيا بياورند که نمی توانند از وجودشان برای رشد او مايه بگذارند. سياووش - تهران فکر می کنم که حق هر کودکی است که حداقل تا شش ماه فقط با شير مادرش تغذيه شود و اگر اين حق از او گرفته شود به نظر من ظلم بزرگی بر او وارد شده است زيرا که با مصرف شير مادر می توان او را از بسياری از بيماری ها در امان نگاه داشت و سلامت جسم و روح او را تا حدودی زيادی تضمين کرد. مهرزاد - تهران من هردو تجربه را دارم. فرزند اول من خيلی شير مرا دوست نداشت و باصطلاح مک نميزد و پس از چهار ماه بالاخره شيرم خشک شد. اما فرزند دوم من با وجود اينکه من شير زيادی نداشتم ساعتها به سينه من مک ميزد درحاليکه دستان من درد ميگرفت نه خوش هيکلی برای من مهم بود نه زيبايی. فقط فرزندانم مهم بودند. اولی خودش نخورد و دومی خودش خورد. حال چه شرايطی بود من نمی دانم ولی اين بی انصافی است که آدم فکر کند مادری مخصوصا به فرزند خود شير نمی دهد چون برای مادر مهمترين چيز فرزندش است و هيچ کس بيشتر از يک مادر دلش برای فرزندش نمی سوزد.ناهيد - تهران شير مادر بسيار مفيد است اما اگر مادری نتوانست شير خود را بدهد نبايد اطرافيان او را مورد سرزنش قرار دهند. من يک فرزند دارم که با توجه به اين که بسيار عصبی و حساس هستم نتوانستم به کودک خود شير بدهم. البته از لحاظ روانی فکر ميکردم که شير ندارم و همين باعث شد که شير ندادم و شير خشک دادم. فشارها و حرف های اطرافيان باعث شد که روزها گريه ميکردم و از اينکه شير ندارم بسيار ناراحت بودم. البته همه مادران دوست دارند به کودک خود شير بدهند و اگر کسی ميگويد که به دليل خراب نشدن سينه ام شير نميدهم در واقع برای پنهان کردن ناتوانی در شير دادن و فرار از نگاههای ديگران اين را ميگويد که عيب به ظاهر خود را با عيب ديگر پنهان کند. مريم - تهران به نظر من پافشاريهايی که در دهه اخير توسط پزشکان در مورد تغذيه افراد بطور عام و کودکان بطور خاص ميشود بسيار افراطی است و باعث ايجاد اضطراب هنگام تغذيه می شود. تا زمانيکه مادر احساس می کند از شير دادن به کودکش لذت ميبرد و کيفيت شيرش خوب است و شاهد رشد مناسب فرزندش می باشد و همچنين قوای جسمانی خودش هم خوب است به اينکار ادامه دهد. در غير اينصورت پزشک اطفال بايد بدون ايجاد احساس گناه در مادر و با اطمينان دادن به وی از کارايی خوب شير کمکی به سلامتی مادر و کودک کمک کند. آرام - تهران شيردادن به فرزند درشريعت اسلام امری مقدس و دارای اجر اخروی است. اما اسلام مادران را در شير دادن يا شير ندادن فرزند مختار ميداند. علاوه بر اين مادر ميتواند بابت شيردادن نوزاد خود از پدر بچه (همسرش) اجرت دريافت کند. اين قانون درآياتی ازقرآن (۲۳۳بقره) آمده است.نفيسه - تهران همسر من تنها فرزند دخترمان را نتوانست شير بدهد. با پزشکان متعددی مشورت کرديم . اما همسر من شير نداشت. بعد از يکماه گرسنگی دادن به دخترم از شير خشک و ....استفاده کرديم. اما اين تمام نشده بود . افسردگی وحشتناک و مفرط و اضطراب عجيبی بر خانم من حاکم شد و بيشتر وقتمان را در طول حداقل دو سال در مطب پزشکان اعصاب و روان سپری کرديم. نه پزشکان با تخصص زنان توانستند شير نداشتن همسرم را علاج کنند و نه متخصصان اعصاب در طول دو سال افسردگی ها را. شايد سخت ترين روز های زندگی من بود که همسرم فقط بدليل شير ندادن به بچه داشت ذوب ميشد . فقط بزرگ شدن بچه و از طرفی تحمل خود من و همدردی های من با همسرم ما را از مخمصه ای بس وحشتناک نجات داد. ولی حاصلش اين است که ديگر خانم من حاضر به بارداری مجدد نيست (اکنون دخترم شش ساله است و پيش دبستانی را تمام کرده ) با تشکر از تمامی دست اندرکاران مسائل و مشکلات اجتماعی و خانوادگی در شيراز. علی - شيراز از قديم در فرهنگ کهن ايرانی شير مادر از قداست خاصی برخوردار بود در متون حکيم ابن سينا و.. بسيار تاکيد شده و حتی در مورد شير اوليه آقوز تاکيد زياد شده خيلی از آنتی بيوتيک ها را دارا ميباشد. مهدی - تهران واقعا وضعيت تبليغ استفاده از شير مادر غير قابل تحمل شده است. تا ۱۰-۲۰ سال پيش غير منطقی شير خشک را تبليغ می کردند و به نظر ميرسد الان همين کار را با شير مادر می کنند. آيا واقعا مهمترين جنبه مادری آويزان کردن بچه از پستان است؟ آيا هر مادری که به بچه اش شير ميدهد از هر مادری که به بچه اش شير نميدهد مادر بهتری است؟ من خودم به دليل شرايط خاص بارداری و زايمان و استرسهايی که داشتم نتوانستم فرزندم را کاملا با شير خودم تغذيه کنم و مقدار اندک آن هم پس از ۲-۳ماه قطع شد. در خانواده و اجتماع به کرات خانمهايی را ديدم که مقدار فراوان شير خود را "توانايی" می دانستند و به آن ميباليدند! اين جو خصوصا زمانی که بچه خيلی کوچک و آسيب پذير است بسيار آزاردهنده است. حتی همسرم که يک پزشک است بابت اين مسئله در من ايجاد احساس گناه ميکرد. آيا واقعا کيفيت زندگی بچه ای که شير مادر خورده است بهتر است؟ به عقيده من مهمترين وظيفه مادر عشق ورزيدن به بچه است و اين امر ربطی به پستان و پستانک ندارد. به طور خاص در مورد سؤال شما بايد بگويم "کيفيت " زندگی افراد خيلی قابل شاخص بندی کردن نيست و درکنار هر مسئله بهداشتی بايد به بعد بهداشت روانی آن هم کاملا توجه شود. مهسا - تهران پسر من ۱ سال و ۱۰ ماهش است. هنگام تولد سه کيلو و 600 گرم وزن داشت و الان حدود ۱۳ kgدارد. قبل از دوران بارداری با انجمن تغذيه با شير مادر آشنا شدم و از فوايد بی حد و حصر تغذيه با شير مادر آگاه شدم. دورانی که در بيمارستان بودم و پسر کوچولويم بدنيا آمده بود آشنايان و فاميل اصرار داشتند که شير من کم است و بچه گرسنه، اجازه بدهم به او شير خشک بدهند ولی با توجه به اطلاعاتی که داشتم از اين کار ممانعت کردم. در حال حاضر سپهر نه بطری، نه پستونک و نه انگشت مک ميزند. و هنوز شير مادر ميخورد. اين برای من عاليست و فکر ميکنم هر چه سطح آگاهی افراد بيشتر باشد بهتر ميتوان کمک کرد تا تبليغات صرف بدون آموزش. اينکه مادران بدانند در صورتيکه بچه به بطری عادت کرد سينه مادر را نخواهد گرفت و هر چه مک زدن بچه کم شود شير مادر نيز کم ميشود شايد يکی از نکاتی باشد تا مادران را در افزايش شير خود کمک کند. آتوسا - تهران متاسفانه وجود سيستم پاتريمونيال در ايران اين شبهه را برای برخی مسئولين به وجود آورده که حق دارند در تمام جنبه های خصوصی و غير خصوصی زندگی مردم دخالت کنند. تاکيد بيش از حد بر استفاده از شير مادر نيز يکی از همين اقدامات مداخله جويانه ميباشد. شرف - تهران کارمند هستم و در محل کارم تا هفت ماهگی فرزندم شير می‌دوشيدم و برای فردايش می‌گذاشتم به دليل فشار زياد کار مديرانم اجازه اينکه هر چند ساعت حتی برای يک ربع سرجايم نباشم را نمی‌دادند و بالاخره شيرم تغيير رنگ داد و فرزندم نخورد ، من احساس گناه شديدی می‌کنم و هر دفعه فرزندم مريض می‌شود اعصابم به شدت تحريک می‌شود و فشار شديد عصبی برايم پيش می‌آيد. لطفا به اين مديران بی مسئوليت که خودشان هم فرزند دارند تذکر دهيد شرايط ما مادران واقعا فرق دارد من هيچگاه از حقی که از فرزندم ضايع شده و باعث آن مديران من هستند نمی‌گذرم . فريبا - تهران دختر ۲۴ ساله ای هستم و می دونم که مادرم به دلايل زيادی از جمله شاغل بودن و.. نتونسته به من در کودکی شير بده. الان وقتی تبليغات در مورد شير مادر را ميبينم احساس می کنم از چيز مهمی محروم شده ام. شايد بقيه هم مثل من فکر کنند. فکر ميکنم موضوع جالبی برای تحقيق و بحث باشه : سرخوردگی بزرگسالان از اينکه در کودکی از شير مادر استفاده نکرده اند!آنا -ياسوج آموزش مسئله مهمی است که در کشور ما بر آن سرمايه گذاری انجام نشده است. اگر مادران بدانند که هم می شود به نوزاد شير داد و هم قيافه و تيپ خود را شوهرپسند نگاه داشت از شيردادن به بچه خود امتناع نمی کردند. ضمن آن که مکان های ورزشی زنان در بسياری از شهرهای ايران اصلا وجود ندارد. يک زن از اين ميترسد که زيبايی خود را با شيردادن به بچه از دست بدهد. آريانا - تربت حيدريه جوامع و ارگانهای بين المللی که در اين عرصه فعاليت دارند اين را بايد بپذيرند که هرگز با تحميل نمودن يک روش و ايدئولوژی خاص بر تصميم گيری افراد موفق نميشوند و اين امر موجب نگرانی در افکار عامه در قبال زندگی شخصی آنان تلقی خواهد شد. امروزه يگانه راه حل در اين مورد تبليغات گسترده در اين زمينه ميباشد، حال اينکه افراد را از فوايد شير مادر برای پرورش و تقويت طفل آگاه ساخت تا آنهايکه از دادن شير مادر به فرزندش احساس گناه، شرم و يا دغدغه روحی و روانی دارند ترغيب نمايند. از سوی ديگر در بعضی جوامع شير دادن به فرزند يک امر شخصی پنداشته ميشوند و افراد نميخواهند کسی به حريم زندگی شخصی آنها کاری داشته باشند پس ميتوانند از هر روشی برای پرورش فرزندان شان استفاده نمايند. ظاهر عرفان - کابل اهميت تغذيه از شير مادر: ۱ شير مادر کاملا بهداشتی است ۲- ارزان است. ۳ مقاومت طفل را در مقابل امراض بلند می برد ۴-تهيه آن به اهتمامات اضافی ضرورت ندارد ۵-يک ارتباط عاطفی مستحکم بين طفل و مادر ايجاد مينمايد. ۶ شير مادر حاوی تمام مواد ضروری است که برای نشو نمای نورمال طفل تا شش ماهگی ضرورت است. زلمی - کابل مادران عزيز بايد بدانند گر چه تغذيه فرزندشان با شير خود آزاديشان را ظاهرا سلب ميکند ولی يک عمر سلامتی برای فرزند حاصل آن می باشد. رضا زمانی کودک هنگام شير نوشيدن از پستان مادر چيزی بيش از يک جريان شير را دريافت ميکند، او جريانی از عاطفه و مهر را دريافت ميکند و اين خيلی مهم است. کودک بايد بتواند هنگام نوشيدن شير پستان و سينه مادر را لمس کند تا غذا به اصطلاح به او بچسبد و نوش جانش شود. سعيد پور - شيراز توجه به مزايای شير مادر برای نوزادان نکته قابل توجه تر اينکه شيردادن به کودک بسياری از نيازهای روحی مادران را نيز برآورد ميکند رابطه عاطفی منحصربفردی که هنگام مکيدن شير از سينه مادر بوجود می آيد قابل وصف نيست. فاطمه جاقر - اراک شير مادر برای تغذيه کودک خوب است اما استفاده از مکملها دردوره شير خواری نياز است مثل آهن و ويتامينها. اما تغذيه بعد از اين دوره تا سن بلوغ اهميت ويژه دارد و ميتواند در رشد و هوش اثر مهمی داشته باشد. عبدالله - تبريز خودم از همان بچگی شير مادر نمی خوردم! چون از همان اول ذائقه من با اولين شيری که خوردم شکل گرفت و آن شير هم شير خشک بود! البته از نوع بهترين نوع آن. اين را هم بگويم تا به حال هر صحبتی که در مورد امثال من گفته شده در مورد من صحت نداشته. مثلا می گويند امثال من زود مريض می شوند در حالی که من هرگز مريض نشدم مگر در موارد خاص که آنفولانزا و ديگر بيماری هايی که چاره ای به گزراندن آنها نيست. بدن انسان يک دستگاه شيميايی است که با توجه به نياز آن می توان تصميم به مصرف مواد غذائی لازم را گرفت. اما آيا تا به حال ماده ای يافت شده که از مرگ هم جلوگيری کند؟ تغذيه اوليه در صورتی موثر است که پس از آن هم تغذيه مناسبی را فرد در طول زندگی اش داشته باشد. يعنی مثلا معتاد يا سيگاری نباشد. شهاب برادران ديلمقانی - تهران من يک کودک ۳ ساله دارم که خودم بهش شير دادم و تا بحال فقط دو بار بيمار سخت شده ولی دوستانم که از شير خشک استفاده کرده اند همگی کودکانشان به عفونت های گوش مبتلا شده اند و رابطه عميقی هم با مادر خود ندارند. ولی شير دادن هيچ تاثيری روی کم کردن وزن ندارد.شهرزاد - تهران به نظر اينجانب شير مادر در زنان کشورهای توسعه يافته بهترين است ولی در کشورهای فقير و جهان سوم همراه با اصلاح رژيم غذايی مادر بهترين است و فايده بسياری دارد. رستمی - اهواز به نظر من بسياری از مادران به علت بزرگ شدن سينه هايشان به فرزندانشان شير نميدهند چون زيبايی خود را در خطر می بينند. سپيده - مشهد قبل از هر چيز وظيفه مراجع پزشکی و امور اجتماعی جوامعی با درصد بالای رشد جمعيت بايستی ترويج فرهنگ فرزند کمتر زندگی بهتر باشد تا اينکه مسئولين توانا قادر باشند تا به تمامی احتياجات و اطلاعات تقاضا شده يا نشده والدين و فرزندان آن مرز و بوم پاسخ منطقی و سالم دهند. اين مطلب در مورد کشوری مانند ايران که جمعيتش حتی با وجود مهاجرت و تلفات نسلها در ظرف ۲۷ سال اخير دو برابر گرديده است بسيار صادق است. در درجه دوم سيستم اطلاعاتی رايگان از قبيل کمک هزينه مادر يا ارسال کتاب در ضمينه دوران بارداری و پس از آن بايستی درصدراساس برنامه های دولت قرار گی! د تا اينکه والدين نوزاد به عنوان مثال از ويژگيهای شير مادرنيزبا اطلاع باشند.محسن - هلسينکی خدمات
روز جهانی شير مادر (اول اوت) در حالی فرا رسيده است که تبليغات در اين زمينه ابعاد وسيع و تازه ای به خود گرفته است. نحوه شير دادن به فرزند، بر خلاف گذشته که شايد امری خصوصی و تصميمی شخصی تلقی می شد، اکنون به بحثی رسمی در کشورها تبديل شده است.
شيرمادر، انتخاب يا التزام؟
عیسی آل کثیر با به ثمر رساندن دو گل، شمار گل‌های خود در این مسابقات را به ۴ رساند پرسپولیس که در نیمه نخست این مسابقه با اخراج یک بازیکن پاختاکور توانسته بود برتری نسبی توپ و میدان را در دست بگیرد در ابتدای نیمه دوم با گل عیسی آل‌کثیر به گل اول رسید. آل کثیر که به تازگی به عنوان مهاجم اصلی به پرسپولیس پیوسته توانست دقایقی بعد (دقیقه ۷۰) با به ثمر رساندن گل دوم خود، برتری پرسپولیس را ثتبیت کند. مسابقه در نهایت با همین نتیجه تمام شد. در این دیدار کنفدراسیون فوتبال آسیا - ای.اف.سی- برای نخستین بار از داور ویدیویی در این مسابقات استفاده کرد. ابزاری که در همان دقیقه ۱۵ نیمه اول منجر به اخراج جلال الدین، بازیکن شماره ۹ ازبکستان شد. او با هدف قرار دادن ساق پای کمال کامیابی‌نیا ابتدا از داور اردنی کارت زرد گرفت اما با بازبینی تصاویر ویدیویی به طور مستقیم از زمین اخراج شد. تیم پرسپولیس پیش از دیدار توانسته بود تیم قدرتمند السد قطر را شکست دهد و پیش از آن هم توانسته بود الشارجه و التعاون (دو بار) را شکست دهد. این تیم در ۵ بازی گذشته خود تنها یک گل از روی نقطه پنالتی دریافت کرده است که همان یک گل هم تنها شکست این تیم در قطر و برابر تیم الدحیل این کشور را رقم زد. اخبار مرتبط
تیم فوتبال پرسپولیس تهران توانست با شکست پاختاکور (پخته‌کار) ازبکستان به مرحله نیمه نهایی مسابقات جام قهرمانی باشگاه‌های آسیا برسد. این تیم باید روز شنبه برای قهرمانی در غرب آسیا و رسیدن به فینال آسیا برابر النصر عربستان قرار بگیرد.
پرسپولیس با شکست پاختاکور به نیمه نهایی آسیا رفت
نمایشگاه مطبوعات و تاکید بر نابسامانی وضعیت معیشت خبرنگاران و اهالی مطبوعات، بخش دیگری از گزارش روزنامه ها را در برمی گیرد که در عین حال در صفحات ورزشی خود از لغو میزبانی های ایران تا تعیین تکلیف حضور زنان در بازی های والیبال را نوشته اند. مذاکرات هسته ای، پایان خوش یا...؟ تیتر و عکس صفحه اول اعتماد حسین موسویان در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: اگر جمهوریخواهان در این انتخابات بیش از دوسوم آرا را کسب کرده بودند می‌توانستند از اختیارات بیشتری برای مقابله با ایران برخوردار شده و با تصویب قوانین جدید، اختیار تعلیق تحریم ها را از رئیس جمهوری بگیرند. اما در حال حاضر این اتفاق صورت نگرفته است و جمهوریخواهان کمتر از دوسوم صندلی های کنگره را در اختیار دارند و لذا قدرت سلب اختیارات اوباما برای تعلیق تحریم ها را ندارند. به نظر این عضو سابق هیات نمایندگی ایران در مذاکرات هسته ای: اوباما به دو دلیل نیازمند توافقی است که بتواند در داخل از آن دفاع کند. دلیل اول متقاعد کردن کنگره است. شکست مذاکرات با ایران در افکار عمومی امریکا به معنی احتمال جنگ است و این مسأله‌ای است که جمهوریخواهان متوجه آن هستند و نمی‌خواهند به‌عنوان مسئول جنگ با ایران شناخته شوند. دلیل دوم هم انتخابات ریاست جمهوری آینده امریکاست. در شرایط فعلی، دموکرات ها از شانس بهتری برای پیروزی در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا برخوردارند سرمقاله روزنامه ایران نتیجه گیری کرده: اما در صورت توافق نهایی و تعلیق تحریم های یکجانبه امریکا از سوی اوباما، اولا: اروپا قادر به تعلیق و لغو کامل تحریم های یکجانبه خود خواهد بود. ثانیاً اوباما قادر خواهد بود که سایر قدرت های بزرگ را در تعلیق و لغو تحریم های چندجانبه سازمان ملل همراهی کند و جمهوریخواهان، قدرت ممانعت از موافقت اوباما با تعلیق و لغو تحریم های سازمان ملل را نخواهند داشت. مراد عنادی در سرمقاله فرهیختگان درباره مذاکرات هسته ای نوشته: برخورد خوش‌بینانه این است که برخی معتقدند توافقات اصلی بین طرفین صورت پذیرفته در سوم آذر فقط به‌طور سمبلیک اعلام می‌شود. بازخورد بدبینانه اما از سوی کسانی مطرح می‌شود که بر این باورند که اتفاقا مذاکرات ایران و ۱+۵ به سخت‌ترین گردنه رسیده است چراکه طرفین در عمان روی موضوعاتی متمرکز شده‌اند که از خطوط قرمز پررنگ یکدیگر محسوب می‌شود. به نظر نویسنده این مقاله: نگاه واقع‌بینانه این است مقطع کنونی بهترین زمان برای توافق است. این نگاه با اشاره به پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره و تشدید فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی به رژیم اسرائیل و اینکه سخنان نتانیاهو دیگر خریداری ندارد. به نظر سرمقاله فرهیختگان آمریکایی ها باید بجنبند چه اینکه در صورت ادامه پافشاری بر مواضع‌شان و از دست رفتن زمان، کنگره شروع به سنگ‌اندازی خواهد کرد. از قضا همین موضوع را اوباما متوجه ایران می‌داند و از تهران می‌خواهد سریعا به خواست ۱+۵ جواب مثبت دهد چراکه در غیر این صورت او نمی‌تواند کنگره را متقاعد کند. حسین شریعتمداری در مقاله ای در کیهان همچنان بر بی اعتمادی بر آمریکا تکیه کرده و نوشته: از مجموع ۱۸ «فرمان اجرایی» رؤسای جمهور آمریکا برای تحریم ایران، فقط ۲ مورد آن علیه برنامه هسته‌ای کشورمان است و ۱۶ مورد دیگر به اتهاماتی نظیر نقض حقوق بشر، ساخت موشک‌های بالستیک و... مربوط است و این نکته نیز گفتنی است که شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران در دوره اوبامای دموکرات وضع شده و از ۱۰ مصوبه کنگره در تحریم ایران ۶ مصوبه آن، یعنی بیشترین آنها مربوط به زمانی است که کنگره در اختیار دموکرات‌ها بوده است. به نظر نویسنده یادداشت روز این روزنامه: شواهد موجود و اظهارات مقامات رسمی آمریکا- اعم از دموکرات و جمهوریخواه- کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که تحریم‌ها فقط به بهانه فعالیت هسته‌ای کشورمان وضع شده‌اند و هدف اصلی از آن، مقابله با اساس انقلاب اسلامی و اقتدار روزافزون نظام و بازگشت به دوران غارتگری و چپاول ثروت ملی از سوی آمریکا و متحدانش است و... یادداشت روز کیهان ضمن حمایت از ظریف که گفته بود لغو کامل تحریم‌ها و افزایش ظرفیت غنی‌سازی ایران مهم‌ترین محور مذاکرات است نوشته: اگر در توافق نهایی، «تحریم»ها یعنی موضوع اصلی مذاکرات کماکان به قوت خود باقی باشد، چه دستاورد قابل ملاحظه‌ای به عنوان نتیجه مذاکرات قابل ارائه است؟ جز آن که مطمئن باشیم آمریکا قابل اعتماد نیست و این در حالی است که صدها نشانه از ناتوانی آمریکا و متحدانش برای ادامه این جنگ فرسایشی در دست است. دست مریزاد سردار کارتون حسین کشتکار، جوان آرش میری خانی در سرمقاله روزنامه اطلاعات به روزهایی اشاره کرده که خبرها همه از این دست بود که: موصل سقوط کرد، رمادی و بیجی هم. این اول ماجرا بود. داعش به منطقه کردستان عراق یورش برد و جهان به چشم خود نسل‌کشی ایزدی‌ها را دید. اکنون نسل من می‌تواند ادعا کند که به چشم، برده‌داری و فروش زنان و کودکان در بازارهای عراق را دیده است. تاریخ تکرار شد این بار در خاورمیانه‌ای که به انبار باروت می‌ماند و جهان همچنان سکوت کرده بود. نویسنده سپس به عصر روز یکشنبه ۹ شهریور ماه اشاره کرده که ناگهان خبرگزاری‌ها تیتری عجیب درج کردند: «آمرلی آزاد شد»! پس از انتشار این خبر که برخی از آن با عنوان «بمب خبری عراق» یاد کردند، این پرسش دهان به دهان گشت که در نبود حملات ائتلاف و ارتش عراق، چه کسی آمرلی را آزاد کرد. روزهای اول جوابی برای این سؤال پیدا نشد تا اینکه برخی خبرگزاری‌ها و کاربران در شبکه‌های اجتماعی تصاویری را منتشر کردند که در آن چهره‌ای آشنا دیده می‌شد؛ حاج قاسم خودمان. نویسنده سرمقاله اطلاعات تاکید کرده: به باور تحلیلگران آنچه سردار سلیمانی در عراق انجام داد، ضرب شست ایران به داعش و حامیانشان بود و به غرب نیز این پیام داده شد که اگر قرار بر نبردی با داعش در منطقه باشد، یگانه بازیگر مؤثر و توانمند میدان، ایران است. اگر چه نمی‌توان به راحتی از کنار نقش ائتلاف نیز عبور کرد، اما عملکرد ائتلاف در میادین نبرد با داعش با آنچه رسانه‌ها و ماشین تبلیغاتی غرب از آن یاد می‌کند، فاصله‌ای زیاد دارد. یک قدرت منطقه ای محمود اشرفی در مقاله ای در شهروند نوشته: تبدیل شدن ایران به بزرگترین قدرت منطقه کسانی را که نگرش استراتژیک به دگرگونی‌های منطقه داشته‌اند، شگفت‌زده نخواهد کرد اما در کنار سازوکار‌ها و اقدامات اقتصادی برای کشوری که به‌عنوان قدرت برتر در کانون توجهات قرار می‌گیرد ‌ترتیبات امنیتی اهمیتی ویژه خواهد یافت. که دیگر در چارچوب‌های کلاسیک و قدیمی خود نمی‌گنجد؛ چارچوب‌هایی که اساس آن شیوه‌های قدیمی کسب خبر، استراق‌سمع و برقراری تماس با عوامل سایر کشور‌ها بود. به نظر نویسنده این مقاله: برخورد امنیتی و کندوکاو و نگرش امنیتی به این موضوعات تنها به استراق سمع و تماس با جاسوسان محدود نمی‌شود بلکه باید به این پدیده‌های چندوجهی نگاهی همه‌سونگر داشت. در چنین شرایطی نگاه به مختصات خودی گاهی اهمیتی هم پایه نگاه به مسائل طرف مقابل دارد. در چنین شرایطی کنش‌های ما در عرصه ملی و فراملی اساس برداشت‌های دیگران از ما خواهد بود. مقاله شهروند تاکید دارد که در آستانه تبدیل ایران به یک قدرت شناخته شده منطقه ای، در گستره ملی باید سخنانی سنجیده بر زبان آورد. اختلافات سیاسی را باید کمرنگ کرد. تفاهم و همکاری باید جایگزین دلخوری‌های سیاسی شود. دلخوری‌هایی کمرنگ که آن‌قدر عمیق نیست که نیازی به آشتی ملی باشد. در بزرگترین کشور منطقه برخی دعوا‌های سیاسی بهتر است برای همیشه فراموش شود. جشنواره مطبوعات مهدی روزبهانی در سرمقاله ابتکار با اشاره به نمایشگاه مطقوعات نوشته: برای برقرار کردن پیوند آشتی میان مردم و مطبوعات باشد. فرصتی که مخاطبان بتوانند مستقیما با مصائب مطبوعات آشنا شوند و قرابت بیشتری با روزنامه نگاران داشته باشند تا بلکه به این ترتیب تیراژ به خواب رفته جانی دوباره بگیرد. شاید بهتر بود روزنامه نگاران به عنوان قلب تپنده مطبوعات مهمان ویژه غرفه ها می‌شدند و خبر رسانی در مورد مشکلات خاموش و دردهای ناگفته آنان نقل گپ و گفت ها می‌شد. به نظر نویسنده این مقاله:تا زمانی که خانواده مطبوعات به دور از گرایشات سیاسی بر سر حقوق صنفی خود به اجماع کلی نرسند و یک صدای واحد برای تحقق حقوق خودشان نداشته باشند؛ بی شک دسترسی به اراه حل امکان پذیر نیست. می‌توان گفت زمانی این امکان فراهم می‌شود که پیگیری مشکلات و مسائل صنفی از اولویت های اساسی برپایی نمایشگاه باشد. البته اینکه دولت متولی برپایی نمایشگاه است خود می‌تواند به عنوان یک معضل و مانع نیز شناخته شود. سرمقاله ابتکار به این جا رسیده که: به هرحال سکوت فعلی و عدم ارائه نقد در مورد نظام مطبوعاتی مسئله ای است که باعث می‌شود کمبودها به نمایش گذاشته نشود. بر این مبنا باید گفت که این به نمایش نگذاشتن ها و پشت پرده بودن کمبود و کاستی مطبوعات سم مهلکی است که ذره ذره جان قلم را می‌گیرد و بدین واسطه زهرش به پیکره جامعه تزریق می‌شود. تاخیر ۱۶ ماهه یک «احیا» کارتون اروین، اعتماد بایزید مردوخی در مقاله ای در شرق نوشته: سازمان مدیریت‌وبرنامه‌ریزی، یک «اداره» به مفهوم معمول نیست و می‌توان به آن لقب «نهاد» داد که کارکردهای متفاوتی دارد. در یکی از جلساتی که در ستاد بودجه در دولت اصلاحات برگزار کردیم، یکی از مدیران وقت، نظر نگارنده پیرامون بودجه منطقی یکی از وزارتخانه‌ها را طلب کرد. پاسخ من عدد «صفر» بود! تاکید کردم اگر امروز کل آن وزارتخانه منحل شود، اتفاقی در بخش‌های مربوطه در کشور رخ نمی‌دهد. مشاور پیشین سازمان برنامه در این مقاله تاکید کرده: رویکردی از ابتدای دولت یازدهم در دو معاونت وجود داشته که کمتر با نظرات کارشناسی، پیوند داشته است. کارشناسان و متخصصان به خوبی اشاره کرده‌اند که کارشناسان سازمان که سال‌ها در این مجموعه، پرورش‌یافته بودند و پس از انحلال و شخص‌محورشدن تصمیمات، سازمان خود را ترک کردند، همچنان برای بازگشت دعوت نشده‌اند. اخیرا هم که از نگارنده و چند کارشناس دیگر دعوت به عمل آمد، در پاسخ به نظرات ما می‌گویند فلان تصمیم قابل تغییر نیست! مقاله شرق به گله نوشته: رییس‌جمهور در شعارهای انتخاباتی خود از احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سخن گفته بودند و به نظر می‌رسید اولین گام دولتی که قرار است «تدبیر» را مدنظر قرار دهد، اقدام در این زمینه باشد، اما این اتفاق ۱۶ماه پس از تشکیل دولت، همچنان با موانع خودساخته مواجه است. نخبگان و حامیان دولت به سبب علاقه به شخص رییس‌جمهور و اعضای دولت، در عیان به انتقاد در این‌باره نپرداخته‌اند، اما پیرامون احیانشدن «سازمان» و پیامدهای آن، نگران هستند. مشهد، دیگر مشهدِ کیمیا نیست سعید برآبادی در مقاله ای در شرق از گذری بر مشهد نوشته. به نوشته او شهر تغییر کرده. این را فقط زوارها نمی‌گویند، مجاوران هم همین نظر را دارند وقتی که با مترو به قلب شهر قدیمی می‌روند و وقتی که از پله‌های مترو بیرون می‌آیند، شهر گُله‌به‌گُله از این‌رو به آن‌رو شده است. راستی فلکه «گاز» کجاست؟ فلکه «آب» چطور؟ چرا فلکه «ضد» دیگر نیست، کجا بردند آن مجسمه عجیب‌وغریب و پرخاطره را؟ به گزارش نویسنده: دور حرم هم تغییرات کم و اندک نیست. هتل‌های بزرگ، یک‌به‌یک در مسیر بلوار امام‌رضا دارند رشد می‌کنند، جرثقیل‌ها، نیمی از آسمان پرکبوتر مجاور حرم را هاشور زده‌اند و شهر انگار دارد چهره عوض می‌کند. تا به بسط خواجه‌ربیع نرسیده باشی، امکان ندارد عکاسی پیدا کنی با همان ماکت‌های قدیمی و با عهدوعیال، بایستی پشت به ماکت ضریح و عکس یادگاری بگیری. تازه آن نزدیکی‌های حرم هم، قیمت‌ها آنچنان بالاست که کسی جرات نمی‌کند دم عکاسی‌ها برود. در دنباله مقاله شرق آمده:مشهد تغییر کرده، دیگر آن مشهدِ خسرو شکیبایی «کیمیا» نیست که بشود یک مسافرخانه ارزان اما چسبیده به بارگاه پیدا کرد و صبح که از کابوس بیدار می‌شوی، بغ‌بغوی کبوترهای حرم پشت‌پنجره اتاق، آدم را حالی‌به‌حالی کند. همه‌چیز در حال مکانیزه‌شدن است؛ برای جا پارک باید پنج‌هزار‌تومان شارژ تهیه کنی، برای مسافرخانه باید لااقل صدهزارتومان توی جیبت باشد و برای مهر و تسبیح هم خوب باید حواست را جمع کنی که جنس چینی در بازار رضا فت‌وفراوان است. علت طلاق کارتون حسن کریم زاده، شهروند پدرام ابراهیمی در ستون طنز شهروند با اشاره به افزایش آمار طلاق در کشور برای یک مصاحبه میدانی فرضی به دادگاه خانواده رفته و این گفتگوها را نقل کرده. اول از مردی پرسیده: از وجناتتون برمیاد که آدم رئوف و روشنی باشید. شما دیگه چرا؟ آقای رئوف‌طور پاسخ داده: ما عاشق هم بودیم و هستیم. عشق، میله قفس نیست. عشق واقعی، پر پرواز است. عاشقان برای یکدیگر بهترین‌ها را می‌خواهند. همسر من روزی برای داشتن آشیانه شاد بود و حالا می‌خواهد پرواز کند. من به خاطر عشقی که دارم نمی‌خواهم مانع پرواز کبوترم شوم. شهرونگ پرسیده:: پارک‌ات کجاس داداش؟ و جواب شنیده: همین بوستان روبه‌روی میدون تره‌بار. ساقیش اسمش اصغره. بگو مازیار منو فرستاده. به نوشته این طنزنویس خبرنگار شهرونگ علت رجوع خانم به دادگاه را پرسیده و خانم جواب داده: پدرم نمی‌ذاره جدا بشم. میگه معتاد و عوضی و کتک بزن و بی‌پول بودن که دلیل نمیشه. هر چی میگم بابا! این مرد دیگه تابلو شده. آبرومون رو برده. روم نمیشه از در خونه برم بیرون، میگه اینا دلیل نمیشه، دلیل قانع‌کننده بیار. شهرونگ پرسیده: پس این‌جا چه کار می‌کنید؟ و خانم جواب داده: اومدم ببینم نیکول کیدمن چطوری از تام کروز جدا شد؟!
روزنامه های صبح امروز تهران با چاپ عکس هایی از دیدار مسقط گزارش داده اند که مذاکرات هسته ای به پیچ خطرناک خود رسیده است. و در مقالات خود به تحلیل شرایط پرداخته و بیشترشان احتمال توافق ایران و آمریکا را پیش از پایان مهلت تعیین شده بیشتر دیده اند.
بررسی روزنامه های صبح دوشنبه تهران - ۱۹ ابان
سوئیسی‌ها روز یکشنبه رفراندوم حاکمیت مواد غذایی برگزار کردند در این همه‌پرسی برنامه‌هایی به رای‌گیری گذاشته شد تا با تقویت کشاورزی محلی، و واردات از کشورهای حامی حقوق بشر، ترویج استانداردهای اخلاقی در زمینه تولید مواد غذایی جهانی فراهم شود. این برنامه‌ها که حق "حاکمیت غذایی" و "برنامه غذایی منصفانه" نام دارند، با هدف کشاورزی برای توسعه پایدار و درک نوینی از محیط زیست و تهدیدات آن طراحی شده‌ بودند. اگرچه اکوادور اولین کشوری در جهان است که حق حاکمیت مواد غذایی را در قانون اساسی خود وارد کرده، اما در صورت برنده شدن موافقان در این همه‌پرسی، سوئیس می‌توانست اولین کشور اروپایی باشد که حاکمیت مواد غذائی را می‌پذیرد. توسعه پایدار مجموعه راه‌حل‌هایی است که در هر فعالیتی برای پایداری منابع تجدیدناپذیر و در نتیجه امکان ادامه زندگی روی کره زمین، منابع و جایگزینی سریع پیشنهاد می‌دهد. بردن یک لایحه به پارلمان سوئیس مستلزم جمع‌آوری پنجاه هزار امضا در طول صد روز است تا پس از آن به رفراندوم گذاشته شود. در این کشور براساس دموکراسی مستقیم، معمولا برای تصمیم‌گیری‌های محلی، استانی و کشوری چهار رای‌گیری در سال انجام می‌شود. برنامه حاکمیت غذایی همچنین از تنوع محصولات محلی برای افزایش تنوع زیستی در این کشور حمایت می‌کند هدف همه‌پرسی چه بود و حاکمیت مواد غذایی چیست؟ طرفداران این برنامه که حزب سبزهای سوئیس و احزاب چپ و حامیان حقوق حیوانات هستند، تاکید دارند که با توجه به رشد جمعیت جهانی، کاهش زمین‌های کشاورزی، باروری رو به ضعف زمین، کمبود آب و تضعیف تنوع زیستی حاصله از گرمایش زمین، برای رسیدن به امنیت واقعی غذایی در سراسر جهان، حاکمیت مواد غذایی ضروری است. حاکمیت مواد غذایی که اصطلاحی بسیار جدید است، حق کنترل مکانیزم و سیاست‌های تولید و توزیع مواد غذایی را نه به شرکت‌ها و نهادهای بازار، بلکه به خود تولیدکننده‌ها و مصرف کنندگان می‌دهد. به عنوان مثال اتحادیه اروپا و سوئیس استفاده از هورمون‌های افزاینده تولید شیر دام را منع می‌کنند اما در ایالات متحده آمریکا این کار آزاد است؛ و به این ترتیب کشورهای صادر کننده مواد لبنی به این کشورها نیز خودبه‌خود ملزم به اجرای این قانون می‌شوند. طرفداران این طرح مصرف‌کنندگان را به استفاده از محصولات فصلی که در نزدیک‌ترین فاصله به محل زندگی آنها و در شرایط منصفانه از نظر حقوق بشر و حیوانات تولید شده باشند، تشویق می‌کنند. واردات مواد غذایی از طرق غیرشفاف از یک سو کشورهای صادر کننده را مجبور می‌کند تا تولیدات خود را به منظور صادرات بیشتر افزایش دهند که بر خلاف توسعه پایدار است؛ و از سوی دیگر حمل و نقل این محصولات به لحاظ صرف انرژی بسیار هزینه‌بر است. در این کشور براساس دموکراسی مستقیم، معمولا برای تصمیم‌گیری‌های محلی، استانی و کشوری چهار رای‌گیری در سال انجام می‌شود در افزایش تولیدات کشورهای صادر کننده معمولا تمرکز روی چند محصول عمده قرار می‌گیرد به طریقی که گوناگونی زیستی آن منطقه را در معرض خطر قرار می‌دهد. این لایحه همچنین تجارت منصفانه را به بهره‌برداری ترجیح داده است. یعنی واردات از کشورهای ناقض حقوق بشر و حیوانات به‌ویژه کشورهای ناقض حقوق کارگری چه از نظر کار کودکان، چه به لحاظ ساعات طولانی کار، دستمزد کم و شرایط نامساعد کاری از جمله دمای نامناسب هوا را منع کرده‌است. از آنجایی که دستکاری ژنتیکی معمولا به منظور رشد بیشتر محصولات یا افزایش سرعت رشد آنها انجام می‌شود، این برنامه واردات محصولات تراریخته‌ را نیز ممنوع اعلام کرده است. در سوئیس دستکاری ژنتیکی تنها در زمینه تحقیقات علمی مجاز شناخته می‌شود. برنامه حاکمیت غذایی همچنین از تنوع محصولات محلی برای افزایش تنوع زیستی در این کشور حمایت می‌کند. مخالفان تاکید داشتند که قانون جدید نه برای دولت و نه برای مصرف کننده مقرون به صرفه نیست و گرانی جدی محصولات را به بار می‌آورد در این طرح علاوه بر کیفیت مواد غذایی و شرایط بهینه کار در کشورهای صادرکننده، به تغییر شرایط کار کشاورزان و حق مرخصی و تعطیلات برابر آنها نیز تاکید شده بود. مخالفان طرح چه استدلالی دارند؟ کشاورزی برای توسعه پایدار بیشتر بر محصولات محلی تاکید دارد، امری که مخالفان را به وحشت انداخت که دست دولت را در بازار و سیاست‌های قیمت‌گذاری محصولات باز کند. مخالفان تاکید داشتند که قانون جدید نه برای دولت و نه برای مصرف کننده مقرون به صرفه نیست و گرانی جدی محصولات را به بار می‌آورد. مخالفان همچنین استدلال می‌کنند که جستجوی بازار مواد غذایی منصفانه سوئیس را با مشکلاتی در بازار جهانی مواجه می‌کرد. در عین حال، پارلمان این کشور مشغول بررسی رفراندوم احتمالی دیگری با عنوان تجارت مسئولانه بین‌المللی است تا شرکت‌های بین‌المللی مستقر در سوئیس مسئولیت عواقب تجارت با کشورهای ناقض حقوق بشر را بعهده بگیرند.
سوئیس روز گذشته (یکشنبه ۲۳ سپتامبر/۱ مهر) همه‌پرسی جهت ارتقای کیفیت مواد غذایی وارداتی برگزار کرد؛ که در آن رای دهندگان اگرچه برای پیشنهاد ارتقای کیفیت مواد غذایی به پارلمان با هم همسو بوده‌اند اما این همه‌پرسی با اختلاف زیادی بین دو بخش آلمانی و فرانسوی با شکست مواجه شد. بیشتر از ۶۰ درصد رای‌دهندگان به رد دو برنامه پیشنهادی رای دادند.
سوئیس چرا همه‌پرسی 'حاکمیت مواد غذایی' برگزار کرد؟
در آستانه شروع جشنواره خبرگزاری ها از حذف (و يا توقيف) فيلمهای به رنگ ارغوان ساخته ابراهيم حاتمی کيا و رستگاری در هشت و بيست دقيقه ساخته سيروس الوند خبر دادند که البته الوند از حذف يا توقيف فيلمش اظهار بی اطلاعی کرد. متعاقب آن اخباری مبنی بر اعمال اصلاحات گسترده در چندين فيلم معرفی شده در جشنواره منتشر شد: زن زيادی (تهمينه ميلانی)، باغهای کندلوس (ايرج کريمی)، رستگاری در هشت و بيست دقيقه (سيروس الوند)، ماهی ها عاشق می شوند(علی رفيعی)، جايی برای زندگی (محمد بزرگ نيا)، پيک‌نيک در ميدان جنگ (سيد رحيم حسينی) و ... به رنگ ارغوان: توقيف يا حذف اختياری چند خبرگزاری از اکران ويژه به رنگ ارغوان، در دو نوبت برای نمايندگان وزارت اطلاعات و قوه قضاييه خبر دادند. خبرگزاری ايسنا در گزارشی تحليلی به روند رو به رشد سختگيری ها برای فيلمهای اخير حاتمی کيا پرداخت و اين مقابله ها را به تفاوت دو گونه نگاه هم سو تعبير کرد و حاتمی کيا را همچون قهرمانان آثار اخيرش، "ساز ناکوک" ناميد. سيد جمال ساداتيان (تهيه کننده به رنگ ارغوان) اعلام کرد: "مسئولين از ما خواستند که فعلا به رنگ ارغوان در جشنواره نمايش داده نشود." و متعاقب آن وعده داد که شايد با توافقهايی فيلم در جشنواره به نمايش درآيد. حتی از احتمال نمايش اين فيلم به طور ويژه برای خبرنگاران در سينمای مخصوص ايشان خبر داد. فردای انتشار اين خبر، آقای ساداتيان اعلام کرد که فيلم با خواست او و حاتمی کيا از فهرست جشنواره خارج شده است. روز ۱۰ بهمن حاتمی کيا در نامه سرگشاده ای به علی يونسی وزير اطلاعات به شايعات پايان داد: " ...برادرم، بدانيد که من و شما در يک قبيله ايم ... شهادت می دهم که به عنوان پدر معنوی به رنگ ارغوان با ميل و خواست خودم فيلم را از شرکت در جشنواره فيلم فجر محروم می کنم." اما شايد آنچه که مورد تعجب بود، اين که چرا اين نامه به وزير اطلاعات نوشته شده است، نه مديران جشنواره، و يا حتی وزير ارشاد. در نهايت، اما شايد با کمی تأخير، روابط عمومی جشنواره در نامه ای به تاريخ ۱۰/۱۱/۸۳ خبر منتشر شده در مورد توقيف فيلمهای به رنگ ارغوان و رستگاری در هشت و بيست دقيقه را تکذيب کرد. آخرين خبر (به نقل از خبرگزاری فارس) حکايت از آن دارد که به رنگ ارغوان در جشنواره فجر برای اهالی مطبوعات نمايش داده می شود. در اين دوره از جشنواره فيلم فجر به نظر می رسد، امر نظارت بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته است. بسياری از فيلمها در آخرين لحظات با اصلاحات چندی روبرو می شوند. به نظر می رسد با توجه به نگرانيهای مسئولان، اين بار امر نظارت در کليه مراحل از انتخاب تا پخش را شامل شده است. برشهای اصلاحات در آثار به نمايش درآمده خارجی نيز بيشتر به چشم می خورد، و احساس می شود که اين فيلمها نيز با موازين اکران عمومی پخش هماهنگ شده است. حال آنکه در جشنواره های گذشته آمرين نظارت با تساهل بيشتری نسبت به اين آثار در مدت جشنواره برخورد می کردند. نظر سينماگران در اين ميان به نظر می رسد بيشتر فيلمسازان از سخن گفتن در اين مورد اجتناب می کنند. برخی اساسا در اين بحث وارد نمی شوند. حاتمی کيا شهادت می دهد که به اختيار خود فيلمش را از جشنواره خارج کرده است. ايرج کريمی هم گفته های خبرگزاری ها اصلاحات در فيلمش را تکذيب می کند و اظهار می دارد که فيلمش بدون حتی يک مورد اصلاحی راهی جشنواره شده است. علی رفيعی کارگردان ماهی ها عاشق می شوند اصلاحات اعمال شده روی فيلمش را ناچيز می شمارد. وی معتقد است؛ اين اصلاحات نه تنها لطمه ای به فيلمش وارد نکرده، بلکه در جهت حمايت از اثر بوده است. اما تهمينه ميلانی که امسال با فيلم زن زيادی در جشنواره شرکت کرده است می گويد: "حدود يک دقيقه از فيلم را درآوردند. اما آن يک دقيقه يک تکه از قلب فيلم بود. بعد از آن من به شدت مريض شدم و کارم به بيمارستان قلب کشيد. فيلم مثل بچه آدم می ماند. حذف آن يک دقيقه به قصه فيلم صدمه نزد، اما مفهوم کلی فيلم (concept) به شدت صدمه ديد." او در ادامه می گويد: "سالهای قبل وضع متفاوت بود. حتی فيلمی مثل نيمه پنهان که دارای تم سياسی بود بدون هيچ حذف و اصلاحی روی پرده رفت. اما امسال به نظر می رسد مسئولان محافظه کارتر و در نتيجه سختگيرتر شده اند. من اساسا دخالت و نظارت از طرف هر نهادی غير از وزارت ارشاد را مجاز نمی دانم. چرا که نهادهای ديگر درکی از کار فيلمسازی ندارند." امکان گفتگو با حاتمی کيا فراهم نشد، ولی نقل قولی از او هنگام جلسه مطبوعاتی فيلم موج مرده در اينجا بی مناسبت نيست: " وقتی که جنگ بود ما برای ورود به جبهه از اين نظاميان اجازه می گرفتيم، ولی حالا آنها برای ورود به عرصه فرهنگ از ما اجازه نمی گيرند." کشاکشهای دامنه دار به نظر می رسد کشاکشهايی که پيشتر در حد رويارويی های مطبوعاتی و مشاجره های ساده باقی مانده بود، از آغاز سال ۸۳ رنگ عيانتری به خود گرفت. در ادامه ماجراهايی که در پی برگزاری جشن خانه سينما و جشنواره تئاتر ايران زمين برپا شد، و متعاقب آن هشدارهايی که از طرف مقامهای مذهبی و حکومتی، حتی از تريبون نماز جمعه در مورد برگزاری آيين های دهه فجر صادر شد؛ مسئولان فرهنگی کشور نگران مهمترين رويدادهای تئاتر و سينمای ايران ـ جشنواره های فجر ـ شدند. چنين دلواپسی هايی در برنامه ريزی، اجرا و رنگ آميزی اختتاميه جشنواره تئاتر فجر و افتتاحيه جشنواره فيلم فجر مشهود بود. در جشنواره تئاتر فجر تنها به نظارت و بازبينی های معمول اکتفا نشد، و کليه گروههای داخلی و خارجی مجبور بودند در آخرين مهلت پيش از اجرا، نمايش خود را به طور کامل، با نور و دکور و گريم و لباس و موسيقی ... برای هيئت ويژه نظارت اجرا کنند؛ و اغلب اين آثار دقايقی پيش از فرارويی با تماشاگران با مواردی از اصلاحات روبرو می شدند که چنين نظارتی تا کنون بی سابقه بوده است. خدمات
در طليعه جشنواره بيست و سوم فيلم فجر، ماجراهايی پيرامون چند فيلم، شوک نه چندان غير منتظره ای را بر سينمای ايران وارد کرد. به ويژه هياهويی که در حول و حوش فيلمساز پرماجرای سينمای ايران، ابراهيم حاتمی کيا و آخرين اثرش، 'به رنگ ارغوان' به پاشد. هياهويی که به نظر می رسيد با نامه سرگشاده حاتمی ‌کيا و پذيرش اختياری خروج فيلمش از جشنواره، ختم به خير شده باشد.
جشنواره فيلم فجر: نظارت فرهنگی يا دولتی؟
بنای یادبود مارتین لوتر کینگ در محوطه جنوب غربی پارک ملی واشنگتن نصب شده است این محوطه عریض و طویل پارک ملی (National Mall) نام دارد که از یک سو به ستون یادبود واشنگتن و از سوی شرقی به ساختمان گنبدی شکل کنگره آمریکا ختم شده است. در میانه این دو بنای ملی، موزه‌های متعدد، کتابخانه‌ها و بناهای یادبود بزرگان آمریکا قرار گرفته است. بناهای یادبود ابراهام لینکلن، توماس جفرسون، فرانکلین روزولت، سه رئیس جمهور سفیدپوست آمریکا در بخش غربی این محوطه و کنار آب‌های هدایت شده رودخانه پوتومک قرار دارند. اما از حدود دو سال پیش یک میهمان سیاه‌پوست هم به جمع این بناهای سنگی اضافه شده است. در ماه اوت سال ۲۰۱۱ بنای یادبود دکتر مارتین لوتر کینگ، رهبر سیاسی جنبش مدنی سیاه‌پوستان آمریکا در محوطه جنوب غربی پارک ملی واشنگتن نصب شده است. اگر چه این نخستین مجسمه یک سیاه‌پوست نیست که در پایتخت آمریکا نصب شده، اما بنای یادبود مارتین لوتر کینگ، نخستین مجسمه یک آمریکایی سیاه‌پوست است که در محوطه "پارک ملی" پایتخت و در کنار مجسمه سفیدپوستان نامی ایالات متحده نصب شده است. چرا مجسمه با زاویه نصب شد؟ دکتر کلایبرن کارسون، تاریخدان، به تازگی کتابی منتشر کرده با نام 'رویای مارتین' کلایبرن کارسون، استاد دانشگاه استنفورد و مدیر موسسه پژوهشی و آموزشی مارتین لوتر کینگ، عضو کمیته تصمیم گیری درباره انتخاب طرح برگزیده برای احداث بنای یادبود دکتر کینگ بود. دکتر کارسون که نام شناخته شده ای در حوزه تاریخ سیاه‌پوستان آمریکاست در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی درباره ایده اصلی ساخت این بنا گفت: "وقتی من در کمیته بررسی و انتخاب طرح بنای یادبود حضور یافتم، فکر اولیه این بود که مجسمه مارتین لوتر کینگ نگاهش به سمت بنای یادبود توماس جفرسون باشد. قرار بود در کنار مجسمه هم فرازی از سخنرانی دکتر کینگ حکاکی شود که در آن با اشاره به جمله معروف توماس جفرسون، دکتر کینگ می‌گوید: 'حالا وقت آن رسیده که گفته تو مبنی بر اینکه 'همه انسانها برابرند' را در عمل هم ببینیم'." اما اگر اکنون در کنار مجسمه مارتین لوتر کینگ بایستید تنها جایی که او نگاه نمی‌کند بنای توماس جفرسون است. نگاه لوتر کینگ در این مجسمه یادبود به سمت جنوب غربی متمایل است. در حالی که بناهای یادبود جفرسون و لینکلن در جنوب شرقی لوتر کینگ واقع شده اند. کلایبرن کارسون، به تازگی کتابی منتشر کرده با نام 'رویای مارتین'. این کتاب ترکیبی است از حکایت تجربه شخصی آقای کارسون وقتی که او در محل سخنرانی تاریخی مارتین لوتر کینگ با عنوان " من رویایی دارم" حضور یافته بود و وضعیت فعلی حقوق مدنی سیاه‌پوستان در آمریکا. "آن روز (۲۸ اوت ۱۹۶۳) من فقط ۱۹ سال داشتم. آن تجمع بزرگ، نخستین تظاهرات سیاسی بود که من در آن شرکت می کردم." حضور در همان یک راهپیمایی کافی بود تا مسیر زندگی کلایبرن جوان عوض شود. او در نیم قرن گذشته، از یک جوان سیاه‌پوست پرشور برای تغییر "زمین و زمان" به محقق و تاریخدانی برجسته تبدیل شده که آثار متعددی را درباره تاریخ سیاه‌پوستان آمریکا تهیه کرده است. او کسی است که با دعوت ، همسر فقید مارتین لوتر کینگ، برگزیده شد تا با تحقیقی مفصل در نوشته‌ها و سخنرانی‌های مارتین لوتر کینگ ویرایش جدیدی از آنها ارایه کند. "ما امروز حقوقی داریم که ۱۰۰ سال پیش حتی تصور آن هم غیر ممکن بود. حتی ۵۰ سال پیش هم این حقوق رو نداشتیم. دامنه حقوق همیشه توسط مردمانی که می‌خواهند آزاد زندگی کنند در حال گسترش است. اما پرسش حیاتی همیشه این است که چطور ملل و دول، این آزادی‌ها را به حقوق مدنی و نص قانون تبدیل می‌کنند. این همان رویای مارتین لوتر کینگ بود. رویایی که می‌خواست آزادی سیاهان پس از دوران برده داری را در متن قانون و عدالت اجتماعی آمریکایی هم مشاهده کند." این محصول ساخت چین است بنای یادبودی که به افتخار مارتین لوترکینگ در محوطه نشنال مال (پارک ملی واشنگتن) نصب شده از چند قطعه سنگ غول پیکر تهیه شده و به نام "صخره امید" شهرت یافته است. این بنا اثر یک هنرمند چینی است. کرتا اسکات کینگ، همسر مارتین لوتر کینگ که در حفظ و نشر آثار او تلاش کرد لِی یشین، مجسمه‌ساز برجسته چینی، ساخت این بنای یادبود را از سال ۲۰۰۸ آغاز کرد. در تابستان سال ۲۰۱۱ پس از انتقال این اثر ۱۶۰۰ تنی از چین به بندر بالتیمور (در ایالت مریلند آمریکا) و سپس نصب آن در پارک ملی واشنگتن، به نظر می‌رسید ماموریت ۱۲۰ میلیون دلاری آقای یشین به اتمام رسیده است. اما این تازه اول راه بود. انتقادها از ساخت مجسمه یادبود مارتین لوتر کینگ، توسط یک هنرمند چینی و در چین، خیلی زود رسانه‌ها را پر کرد و در کنار آن خیلی‌ها به شکل، محتوا و نوشته‌های حکاکی شده در کنار این مجسمه، انتقاد کردند. انتقادها به قدری بالا گرفت که دست آخر مقامات پارک ملی واشنگتن ناچار شدند تا از لی یشین، بخواهند تا دست کم متن حکاکی شده در حاشیه مجسمه را اصلاح کند. برخی از منتقدان هم گفتند نحوه ایستادن مجسمه، نگاه او و چهره جدی و بدون لبخند لوتر کینگ در این مجسمه، تلاش عمدی هنرمند چینی برای نشان دادن نارضایتی اش از سفارش دهندگان بوده است. اوباما، قتل نوجوان سیاهپوست و ماندلا پنجاهمین سالگرد سخنرانی "من رویایی دارم" مارتین لوتر کینگ همزمان است با سه رویداد جدید در "تاریخ سیاه پوستان" آمریکا و جهان. نخست اینکه حضور باراک اوباما در کاخ سفید برای بسیاری از مردم جهان نشانه ای از تحقق یافتن دست کم بخشی از رویای مارتین لوتر کینگ ارزیابی شده است. دوم اینکه، صدور حکم دادگاهی در آمریکا مبنی بر "گناهکار نبودن" قاتل تریون مارتین، نوجوان سیاه‌پوستی که در یک حادثه توسط نگبهان محله کشته شد، بسیاری از مردم آمریکا را یک بار دیگر در برابر وضعیت امروزی "تبعیض نژادی" در جامعه آمریکا قرار داده است. و سوم اینکه، همزمان با مراجعه های پی در پی نلسون ماندلا به بیمارستان و افول وضعیت جسمانی او، بسیاری از تحلیلگران از احتمال پدید آمدن جنبش‌های "ضد سفیدپوستی" در جامعه آفریقای جنوبیِ بعد از ماندلا صحبت می‌کنند. دکتر کلارنس لوسین ( Clarence Lusane) تاریخدان و نویسنده کتاب "تاریخ سیاهان کاخ سفید" معتقد است: "آنچه مارتین لوتر کینگ به دنبالش بود، در یک کلام "عدالت" بود. اگر به برهه تاریخی که کینگ این سخنرانی را ایراد کرد توجه کنیم، می‌بینیم که در آن ایام هنوز حق رای و برابری قانونی در بسیاری از موارد برای سیاه‌پوستان وجود نداشت." "حالا بعد از ۵۰ سال، ما در زمانی قرار داریم که دادگاه قاتل تراویس مارتین حکم بر برائت او می‌دهد. و مهمتر از آن دادگاه عالی "قانون حفاظت از رای" را قابل تمدید نمی‌داند. این همان قانونی است که بعد از تلاش های فراوان لوتر کینگ و جنبش مدنی سیاهان در سال ۱۹۶۵ تصویب شد و هدفش جلوگیری از فراهم کردن زمینه تبعیض برای اقلیت‌ها در انتخابات بود. و حالا با لغو ضرورت تمدید این قانون، ما در سال ۲۰۱۳، دوباره در معرض خطر بازگشت به چند سده قبل قرار گرفته ایم. با تحرکات و زمزمه‌هایی که این روزها می‌شنویم، در ایالت‌هایی مانند کارولینای شمالی دوباره ممکن است قوانین جدیدی وضع و اعمال شود که نتیجه اش به محدودیت حق رای اقلیت‌ها بینجامد. این یک تراژدی است که دقیقا همزمان با پنجاه سالگی سخنرانی مارتین لوتر کینگ روی می‌دهد." دکتر کلارنس لوسین، به تازگی کتابی منتشر کرده تحت عنوان "تاریخ سیاهان کاخ سفید" "از طرفی آنچه در جامعه آفریقای جنوبی می‌گذرد، بسیار قابل توجه و مرتبط با اوضاع آمریکا می‌تواند باشد. در آفریقای جنوبی هم جامعه سیاه‌پوستان احساس می‌کنند که با وجود گذشت سالها از عصر آپارتاید و تبعیض نژادی، هنوز سهمی برابر و عادلانه از امکانات، فرصت‌ها و سرمایه‌های کشورش ندارد. سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی و به ویژه نسل جوان این کشور می‌بینند که با وجود گذشت دو دهه از آپارتاید، اگر چه زیر ساخت‌های رسمی تبعیض در این کشور از بین رفته اما در عمل هنوز برابری و عدالت اجتماعی میان اقشار مختلف برقرار نشده است. بنابراین آنچه در آفریقای جنوبی شاهد آن هستیم، احسای ناکامی عمیقی است که می‌تواند موجب ناآرامی شود." تا زمانی که خودش لب باز نکند، کسی نخواهد فهمید که آیا لی یشین، هنرمند مجسمه ساز چینی، واقعا از روی عمد پیکره سنگی مارتین لوتر کینگ را با قیافه‌ای جدی و بدون لبخند تراشیده و یا اینکه سمت نگاه این مجسمه آیا واقعا به قصد روی برگرداندن از توماس جفرسون چنین نصب شده یا نه، اما هر چه هست به نظر می‌رسد که با گذشت دو سده از قانون منع برده‌داری و پس از نیم قرن از جنبش مدنی سیاه پوستان آمریکا، هنوز این کشور با داشتن بنای یادبود مارتین لوتر کینگ "خندان" فاصله دارد.
شهر واشنگتن، محوطه‌ای بزرگ دارد که اغلب بناهای یادبود و ساختمان‌‎های مهم هنری و فرهنگی پایتخت آمریکا را می توان آنجا پیدا کرد.
آیا مجسمه مارتین‌ لوتر کینگ عمدا کج نصب شد؟
دونالد ترامپ منتقد سرسخت توافق هسته‌ای ایران بوده است قانونی موسوم به "قانون بازنگری توافق هسته‌ای ایران" (مصوب کنگره) در آمریکا از رئیس جمهوری این کشور می‌خواهد هر ۹۰ روز یک بار پایبندی ایران به برجام را تایید کند و در غیر این صورت کنگره آمریکا می‌تواند با مصوبه‌هایی بازگشت تحریم‌ها را کلید بزند. به رغم اینکه آقای ترامپ از تایید پایبندی ایران به توافق خودداری کرده، کنگره تاکنون اقدامی برای برگشت تحریم‌ها انجام نداده است. از یک طرف شاید به خاطر اینکه به گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران به تمام تعهدات هسته‌ای خود طبق متن برجام عمل کرده است. از طرف دیگر شاید در چنین شرایطی هنوز در کنگره اتفاق نظر کامل برای بازگرداندن تحریم‌ها وجود نداشته است. ضمن اینکه برگرداندن تحریم‌های هسته‌ای در حالی که ایران به تعهداتش عمل کرده، نقض یک طرفه برجام از سوی آمریکا خواهد بود. رئیس جمهوری آمریکا تهدید کرده بود در صورتی که آنچه او نواقص برجام می داند رفع نشود، ۱۲ مه (۲۲ اردیبهشت) تعلیق بعضی تحریمها را تمدید نخواهد کرد. بعد از تصویب برجام، چون در کنگره آمریکا اکثریت لازم برای لغو کامل قوانین تحریم (مصوب کنگره) وجود نداشت، رئیس جمهوری پیشین آمریکا باراک اوباما اجرای آنها بسته به نوع قانون در دوره‌های مشخص (مثلا ۱۲۰ یا ۱۸۰ روزه) تعلیق می کرد. آقای ترامپ هم تا به حال به این کار ادامه داده بود ولی تهدید کرده تعلیق تحریم‌ها را دیگر تمدید نکند، که به معنی بازگشت خودکار آن تحریم‌هاست. تحریم‌های ۱۲ مه در ۱۲ ماه مه (۲۲ اردیبهشت) سررسید تمدید تعلیق یکی از تحریم ها فرا می رسد: ماده ۱۲۴۵ "قانون اختیارات دفاع ملی" سال مالی ۲۰۱۲. این تحریم برای محدود کردن فروش نفت ایران وضع شد. این قانون بانکهای خارجی را که با بانک مرکزی ایران معامله کنند را تحریم می کند. بیشتر معاملات این بانک‌ها با بانک مرکزی ایران برای پرداخت خرید نفت است. آمریکا پیش از این با استفاده از تحریم به صادرات نفت ایران ضربه زده اما اگر آنطور که وزارت دارایی آمریکا تعیین کرده بود، کشور خریدار، واردات نفت خود از ایران را هر شش ماه "به مقدار قابل توجهی" کم می کرد، بانک پرداخت کننده وجه از تحریم مستثنی می شد. آمریکا توانست با همین ساز و کار صادرات نفت ایران را از دو و نیم میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۲ به تقریبا یک میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۳ برساند. وقتی ایران و قدرتهای جهانی به توافق موقت ژنو دست یافتند، ادامه اجرای این قانون متوقف شد. در زمان اجرا، پیش از برجام؛ وزارت دارایی آمریکا "مقدار قابل توجه" را کاهش تقریبا ۲۰ درصدی تعیین کرده بود. ممکن است این تعریف در دور جدید تحریم‌ها تغییر کند. اجرای این قانون مستلزم این است که آمریکا از وجود عرضه کافی نفت در بازارهای جهانی اطمینان یابد تا قیمت نفت به شدت بالا نروند. این قانون از رئیس جمهوری آمریکا می خواهد که گزارشی از میزان عرضه نفت در سطح جهان هم ارائه کند. در صورتی که ترامپ در ۱۲ مه این تحریم را معلق نگه ندارد، دو روز بعد در تاریخ ۱۴ مه باید گزارشی از وضع بازار نفت منتشر کرده و در صورت صلاح دید (وجود نفت کافی در بازار) این تحریم را اجرایی کند. در صورت اجرایی شدن این تحریم، شش ماه بعد از آن تاریخ یعنی در نوامبر سال ۲۰۱۸، وزارت دارایی آمریکا باید عملکرد کشورهای خریدار نفت ایران را بررسی کند و در صورتی که به قانون تحریم عمل نکرده باشند، بانکهایی که برای خرید نفت به بانک مرکزی ایران پول پرداخته‌اند (مثلا بانکهای چینی، کره‌ای یا هندی) مشمول تحریم می شوند. نوع تحریم احتمالا محدود کردن فعالیت آن بانکها در آمریکا خواهد بود. صادرات نفت ایران به کشورهای آسیایی در آغاز سال میلادی جاری پایین آمده واردات نفت از ایران در صورت اجرای این تحریم با همان فرمول قبلی، یعنی کاهش ۲۰ درصدی در هر شش ماه، و با فرض اینکه صادرات نفت خام ایران الان ۲ میلیون بشکه در روز باشد، بعد از یک سال و نیم این رقم نصف شده و بعد از سه سال به نیم میلیون بشکه کاهش پیدا خواهد کرد. البته همانطور که اشاره شد، رئیس جمهوری آمریکا باید برای عدم افزایش ناگهانی قیمت نفت، به تعادل جهانی عرضه و تقاضا هم توجه کند. البته عامل مهم درباره میزان صادرات نفت ایران در دور جدید تحریم ها واکنش اروپا خواهد بود. آیا اروپا مثل دور پیش تمام واردات خود از ایران را قطع می کند و یا با همین فرمول که مشمول کشورهای آسیایی بود عمل خواهند کرد. در حال حاضر بطور متوسط ایران روزانه ۷۰۰ هزار بشکه نفت به اروپا می فروشد. تحریمهای ۱۱ ژوئیه اما مهمتر از تحریم ماه مه مجموعه قوانین تحریمی هستند که مهلت تمدید تعلیق آنها دو ماه بعد یعنی در ماه ژوئیه فرا می‌رسد. روز ۱۱ ژوئیه (۲۰ تیر) چهار بند تحریمی از "قانون آزادی و ضد اشاعه (هسته‌ای) ایران" بر می گردد که طیف وسیعی از فعالیت‌های اقتصادی را شامل می‌شود، از جمله در حوزه‌های انرژی، کشتیرانی، کشتی سازی و بعضی بخشهای مرتبط با آنها از جمله فلزات و فلزات گرانبها، بیمه و بیمه اتکایی مربوط به کشتیرانی، و خدمات بانکی و مالی مرتبط با این سه حوزه. این تحریمها از جمله شامل شرکت ملی نفت ایران، شرکت ملی نفتکش ایران، شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران و شرکتهای گرداننده بعضی بنادر ایران خواهد بود. این تحریمها فروش، تامین یا انتقال کالاهای کلیدی صنایع انرژی، کشتی‌رانی و کشتی سازی را به و یا از ایران منع می کند. از جمله موارد این مجموعه تحریم اینهاست: اجاره تانکر نفت به ایران، خدمات ثبت و ارائه پرچم کشورها به کشتی های ایرانی، تعمیر، بازرسی، یا فروش قطعات به کشتی های ایران، فروش فرآورده های نفتی (مثل بنزین) به ایران. تحریم فروش، تامین وانتقال فلزات به و یا از ایران شامل گرافیت، آلومینیوم، فولاد و ذغال سنگ و همینطور شامل فلزات گرانبها مثل طلا، نقره، پالادیوم می‌شود. تحریم های ۱۲ ژوئیه در تاریخ ۱۲ ژوئیه (۲۱ تیر) بخش تعلیق شده قانون موسوم به "قانون تحریمهای ایران" (آیسا) که قبلا به "قانون تحریمهای ایران و لیبی" (ایلسا) معروف بود، بر می‌گردد. بازگشت تحریم‌ها آینده سرمایه‌گذاری شرکت‌هایی مثل توتال را که دچار ابهام می‌کند این مهمترین تحریم علیه صنعت انرژی ایران است که در سال ۱۹۹۶ از طرف سناتور آلفونسو داماتو پیشنهاد و در کنگره تصویب شد، زمانی که ایران قراردادهای بیع متقابل را برای توسعه میادین نفتی خود عرضه کرد و شرکت کونوکوی آمریکا هم علاقه‌مند به حضور در ایران بود. هر شرکتی که ۲۰ میلیون دلار یا بیشتر در صنعت نفت و گاز ایران سرمایه گذاری کند، مشمول تحریم‌های آیسا می‌شود. بر اساس برجام ، برگشت تحریمها نباید عطف به ماسبق شود، بنابراین قراردادهای بزرگی مثل قرارداد توسعه فاز یازده پارس جنوبی بین ایران و شرکت توتال فرانسه قاعدتا باید از برگشت تحریمهای آیسا مصون باشند ولی پیچیدگی‌های ناشی از بازگشت تحریمها ممکن است باعث شود بعضی از شرکتهای بزرگ نفتی، مخصوصا آنها که در آمریکا فعالند، عطای قرارداد را به لقایش ببخشند. البته شرکت توتال از وقتی دونالد ترامپ حرف از خروج از برجام زده به دنبال گرفتن معافیت از مشمول شدن در تحریمها بوده است. یک وجه مهم درباره این قانون واکنش اتحادیه اروپاست. در دهه ۹۰ میلادی وقتی قانون ایلسا تصویب شد هم شرکت توتال که در ایران جایگزین کونوکوی آمریکا در صنعت نفت ایران شده بود، قاعتا مشمول تحریم می‌شد ولی اروپا تهدید کرد از آمریکا در سازمان تجارت جهانی شکایت می‌کند. این بار هم حرف از مقابله احتمالی اتحادیه اروپا با امریکا در دفاع از شرکتهای بزرگ اروپایی است که از زمان اجرایی شدن برجام به ایران برگشتند. طبیعتا بازگشت آیسا، مذاکرات ایران و شرکتهای نفتی اروپایی را در قراردادهایی که هنوز نهایی نشده متوقف خواهد کرد. شاید از همین روست که بعد از قرارداد توسعه فاز یازده پارس جنوبی؛ بقیه قراردادهای توسعه میدانهای نفتی و گازی ایران بیشتر با شرکتهای روسی امضا شد. در تاریخ ۱۲ ژوئیه همچنین تحریم های اقتصادی "قانون کاهش تهدید ایران" (مصوب کنگره) برمی گردند از جمله تحریم ارائه خدمات بیمه و بیمه اتکایی به شرکت ملی نفت ایران و شرکت ملی نفتکش ایران. به علاوه بخش دیگری از این قانون ارائه خدمات تسهیل انتشار اوراق قرضه دولتی یا وابسته به دولت ایران و یا حتی خرید این اوراق از طرف هر فرد حقیقی و یا حقوقی را مشمول تحریم می کند. سایر تحریم‌ها بعضی تحریمهای اقتصادی دیگر آمریکا که پیش از برجام اعمال می شدند مثل تحریم فروش قطعات خودرو و یا تحریم فروش محصولات پتروشیمی، حاصل فرمانهای اجرایی رئیس جمهوری آمریکا بودند. این شش فرمان اجرایی با فرمان اجرایی شماره ۱۳۷۱۶ باراک اوباما لغو شدند. شاید آقای ترامپ تصمیم بگیرد آن فرمان آخر را ملغی کند تا فرمانهای اجرایی قبلی بازگردند. همچنین فهرست بلندی از افراد، نهادها و شرکتهای ایرانی و غیر ایرانی مثل بانکهای ملی و سپه در بعضی از این فرمانهای اجرایی در لیست سیاه وزارت دارایی آمریکا قرار گرفته بودند که چون این تحریمها هسته‌ای محسوب می‌شدند پس از برجام لغو شدند. امکان تحریم مجدد این افراد و شرکتها هم در صورت تشدید خصومت بین ایران و آمریکا وجود دارد.
دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا ژانویه امسال پایبندی ایران به توافق هسته‌ای (برجام) را تایید نکرد.
بازگشت تحریم‌های اقتصادی ایران؛ زمان و نحوه اجرای تحریم‌های آمریکا
ارامنه در طول چهارصد سال زندگی در ايران که به آنان هويت ايرانی بخشيد، هر چه توانستند از فرهنگ و تمدن ايرانی گرفتند – پذيرفتن چيزهای خوب خوی آنان بود – و چند برابر آنچه پذيرفته بودند بر فرهنگ ايرانی تاثير گذاشتند. تاثير فرهنگ ايران بر ارامنه موضوعی است که بيشتر خود ارمنی ها می توانند در آن باب بگويند و بنويسند. آنچه مقصود اين گزارش است تاثير ارامنه بر فرهنگ و جامعه ايران است. در رمان "سمفونی مردگان" (عباس معروفی) که در دهه بيست می گذرد و موضوع آن برادر کشی است، هر کس در سياه کردن روزگار آيدين، قهرمان داستان نقشی می زند الا يک خانواده ارمنی، ميرزايان، صاحب کارخانه چوب بری، که از هيچ کمکی در راه نجات قهرمان مسلمان رمان دريغ نمی ورزد. اين يک تصوير ساختگی و تصادفی از ارامنه ايران نيست، تصويری است که به تقريب عموم ايرانيان از اين هموطنان چهار صد ساله خود دارند. هر يک از ما که در شهر و ديار خود با ارامنه سروکار داشته، تصويری از همدلی و همرايی آنان در ذهن دارد. اما اشاره سمفونی مردگان تنها به پاکی نهاد اين گروه اقليت نيست، به صنعتگری آنها نيز اشاره دارد. تصوير ارامنه در ذهن ايرانيان، تصوير صنعتگران ماهری است که بی کلک و سرشار از قابليت اعتماد، در رشته های گوناگون فنی به کار و کسب مشغول اند. تا زمان انقلاب يعنی تا زمانی که به شکل گسترده تری در ايران حضور داشتند، معمولا بهترين نجاران، با سليقه ترين مبل سازان، پاکيزه ترين تهيه کنندگان مواد غذايی، قابل اعتمادترين مکانيک ها، خياط ها، کفاش ها، شيرينی پزها را همواره در ميان آنان می بايستی و می توانستی جست. کوی می فروشان نيز البته از متعلقات هميشگی آنان بوده است. درنگ در نام پيشروان رشته های مختلف هنر و صنعت و بازرگانی در دوران معاصر روشن می کند که اين اقليت چه تاثير بزرگی بر فرهنگ ايرانی گذاشته است. در پيشرفت های ايران معاصر، عرصه ای وجود ندارد که از نام آنان خالی باشد. همه جا يا از سرآمدان اند يا از پيشروان. ارامنه پس از کوچ جانکاه دوره شاه عباس، و پس از استقرار در جلفای اصفهان و ترميم جراحت ها که شاه به جد در آن زمينه کوشيد، ايرانی شدند و در آبادانی کشور بی اندازه کوشيدند و از آنجا که مردمی با فرهنگ بودند در تمام زمينه ها پيشگام ترقی و نوآوری شدند؛ در سياست، در هنر، در علم و دانش، در موسيقی، در سينما، در نقاشی، در تآتر، در عکاسی، در روی آوری به تمدن، در چاپ و نشر، در صنعت و معماری و در هر زمينه ای که بتوان فکرش را کرد نام ارامنه ايران در صف پيشروان جای دارد. شايد هيچ اقليتی را در هيچ جای جهان نتوان سراغ کرد که اينهمه به کشوری که بقاعده می بايست کشور دوم آنان باشد و در عمل کشور اصلی شان شد، خدمت کرده باشند. آنان از همان زمان شاه عباس به علت ورود در کارهای بازرگانی عامل ارتباط ايران با غرب بوده اند. پراکندگی ارامنه در جهان که رفت و آمد آنان را به نقاط ديگر سهل می کرد از يک سو و رفت و آمد مسيحيان اروپا با آنان از سوی ديگر سبب می شد که زودتر از ديگر ايرانيان با نوگرايی و تمدن غرب آشنايی يابند. همين امر آنان را پيشتاز کسب علوم و مهارت های فنی کرد و اين خود سبب شد تا در دوره های بعد به ويژه در صد و پنجاه سال اخير، که نگاه ايران متوجه پيشرفت های غرب شده بود، اينان چون پنجره ای گشوده در برابر تمدن اروپا عمل کنند. ما ايرانيان وجود ارامنه را به شاه عباس بدهکاريم. دين ما به خود ارامنه بی حساب است. مردمی که چهارصد سال در ميان ايرانيان زيستند، فارسی آموختند و به فارسی آثاری پديد آوردند (برجسته ترينشان ميرزا ملکم خان) اما زبان خود را حفظ کردند. هيچ قوم و ملت ديگری سراغ ندارم که وزن آنان را داشته باشد، چند قرن در ميان غريبه ها زيسته باشند، از غريبگی به در آمده باشند، اينهمه نقش عجب زده باشند، صاحبخانه شده باشند و در عين حال هويت و استقلال خود را نباخته باشند. اين هنری است که از هر قومی بر نمی آيد. ارامنه در سال ۱۰۱۳ هجری قمری برابر با ۱۶۰۴ ميلادی از سرزمين همسايه به ايران کوچانده شدند. (1) مطالب اين گزارش در پنج بخش تنظيم شده است: پيداست که با توجه به سهم عمده ارامنه در سينما و تآتر بايد بخشی را نيز به اين موضوع اختصاص می داديم اما با توجه به اينکه سال گذشته به مناسبت بزرگداشت سينماگران ارمنی در باغ فردوس، بهروز تورانی به ده چهره مهم سينمای ارامنه پرداخته بود، تکرار آن را جايز ندانستيم. علاقه مندان می توانند به آن مطلب مراجعه کنند: 1 - نصرالله فلسفی در کتاب زندگانی شاه عباس اول، جلد سوم صفحه ۱۱۱۵ درباره دستور کوچ ارامنه از قول جلال الدين محمد يزدی منجم باشی شاه عباس چنين آورده است: "در غره رجب ۱۰۱۳ نزول نواب كلب آستان علی به نخجوان واقع شد، و امر به سوختن شهر و دهات و صحرا کردند، و در سوم رجب... حکم شد به کوچاندن ارامنه جلفا با زن و اسباب و عبور آن جمع از آب ارس... " خدمات
حدود يک سال پيش از اين به مناسبت چهارصدمين سال کوچ ارامنه به ايران اينجا و آنجا مراسمی برپا شد تا بدين وسيله از اين اقليت بزرگ و برجسته در ايران قدردانی شود. هر چند اين کار با توجه به پراکندن اقليت های ايرانی بعد از انقلاب اسلامی و ايجاد شرايطی که آنان را ناگزير به مهاجرت گسترده از ايران کرد، شايد گامی در جهت جبران مافات بود، اما به هر حال گامی بود برای يادآوری خدمات برجسته اقليتی تاثير گذار بر تاريخ و فرهنگ ايران.
ايرانيان ارمنی: وزن يک اقليت در ميان يک ملت
حمید کیهان بی‌بی‌سی تحریم های بین المللی و بحران کنونی می تواند به همان اندازه که برای مردم دردناک است، برای حکومت خطرساز باشد. تحریم خارجی بخشی از اختیارات حاکمیتی و یکی از ابزار سیاست خارجی کشورهاست که گاه به شکل اقدامی "نمادین" به اجرا گذاشته می‌شود بی آنکه لزوما در صدد تخریب یا تضعیف اقتصادی سیاسی طرف مقابل باشد. و گاه هدف از آن، وارد کردن فشار شدید برای تغییری اساسی در روش کشور تحت تحریم است. به عنوان مثال، تحریم به شکل کاهش موقت مراودات دیپلماتیک با یک کشور اقدامی ویرانگر نیست اما قطع ارتباط اقتصادی و وادار کردن سایر کشورها به همکاری در این زمینه می‌تواند به تخریب بافت اقتصادی و سیاسی طرف مقابل منجر شود. کارآیی تحریم اقتصادی گاه مورد تردید قرار گرفته و دلایلی نیز در ناکارآیی آن ارائه شده است. به عنوان مثال، گفته شده که بازار جهانی هزاران کارگزار دارد که بسیاری از آنها برای کسب سود، راه دور زدن تحریم تجاری را می یابند و با بهره برداری از موقعیت، سود سرشاری به دست می آورند. یا اینکه دولت سرمایه‌داری حتی اگر به تحریم سیاسی و نمادین پایبند باشد، مانع از تجارت "حامیان" خود با کشور تحت تحریم نمی‌شود و تحریم تجاری را به طور موثر به اجرا نمی گذارد. دلیل دیگری که ارائه شده این است که فشار تحریم اقتصادی بر مردم عادی وارد می‌شود و اعضای هیات حاکمه و وابستگان آنان در سخت ترین شرایط هم از رفاه کامل برخوردار می‌شوند و انگیزه‌ای برای قبول خواست تحریم کنندگان ندارند. به خصوص اینکه حکومت‌های خودکامه و بی اعتنا به منافع شهروندان بیشتر در معرض تحریم شدید و طولانی قرار می‌گیرند و فشار شدید بر مردم هم بر رفتار چنین حکومت هایی تاثیری ندارد. با وجود ابراز تردید نسبت به کارآیی تحریم اقتصادی، از جمله توسط مقامات و رسانه‌های دولتی ایران، شواهد تاریخی نشان می‌دهد که تحریم‌، به خصوص اگر جنبه بین‌المللی داشته باشد، دست کم به بخشی از هدف‌های خود رسیده و گاه حتی از این هدف‌ها فراتر رفته است. نمونه‌هایی مانند برمه، رژیم‌های نژادپرست آفریقای جنوبی و رودزیا (زیمبابوه)، عراق و لیبی نشان داده که کارآیی تحریم به عزم تحریم کنندگان و دامنه تحریم بستگی داشته است. از سوی دیگر، تحریم خارجی، به خصوص تحریم‌های سازمان ملل، به منزله "تخلف" کشور تحریم شده از موازین بین المللی است که جو مساعدی را برای فشار بیشتر و حتی توسل به اقداماتی فراتر از فشار اقتصادی فراهم می‌کند. همچنین، چنین کشوری به حکومت هایی وابسته می شود که آمادگی تخطی از معیارهای بین المللی و بهره‌برداری از ضعف کشور تحریم شده را دارند و وابستگی به این قبیل حکومت ها علاوه بر هزینه سنگین اقتصادی، از نظر سیاسی نیز چندان عاقلانه نیست. و سرانجام، موفقیت تحریم اقتصادی به اهمیتی بستگی دارد که تحریم کنندگان برای تحقق هدف خود قایل هستند و این موضوعی است که باید در ارزیابی تحریم‌های قبلی و کنونی ایران در نظر گرفت. خسارت اقتصادی وسیاسی اگرچه در شدیدترین شرایط تحریم هم مبادلات محدود تجاری ادامه می‌یابد، اما هزینه چنین مبادلاتی بسیار سنگین است. و حتی اگر تحریم به قحطی و فلج اقتصادی منجر نشود، قطعا باعث ناامنی اقتصادی مردم می‌شود، روند توسعه کشور را متزلزل می کند و با مختل کردن ارتباطات تجاری سنتی آن، موقعیت اقتصادی و سیاسی چنین کشوری را تضعیف می‌کند. به عنوان مثال، تحریم بین‌المللی رژیم سابق عراق باعث شد تا بازار جهانی نفت خود را با قطع صادرات نفتی آن کشور انطباق دهد و آن کشور اهمیت استراتژیک خود را از دست بدهد. تحریم عراق و لیبی زمینه تحولاتی فراتر از هدف اولیه تحریم کنندگان را فراهم آورد در واقع، تحریم اقتصادی همیشه زیانبار است و اینکه تحریم انگیزه پیشرفت اقتصادی می‌شود واقعا بی معنی است. کشوری که تنها با فشار تحریم در صدد پیشرفت بر می‌آید قطعا گرفتار حکومتگرانی بی صلاحیت است که گاه برای نسبت دادن مشکلات داخلی به عوامل خارجی و انحراف افکار عمومی از بی کفایتی خود، از تحریم استقبال می‌کنند. جدای از خسارت اقتصادی، تحریم می تواند عوارض سیاسی وخیمی داشته باشد. معمولا شهروندان عادی خواستار آرامش و امنیت اقتصادی هستند و حتی تحریم علیه هدفی "موجه‌" ولو در یک نظام مردمی را هم برای مدتی طولانی تحمل نمی‌کنند. در این مورد می توان از تاریخ معاصر ایران مثالی آورد. در ماجرای ملی شدن صنعت نفت، دولت بریتانیا ضمن تحریم ایران، مانع از فروش نفت به سایر کشورها شد. با وجود این، بسیاری از ایرانیان به امید بهره‌مندی آتی از عواید ملی شدن نفت و به ملاحظه غرور ملی، دشواری های معیشتی تحریم را برای مدتی تحمل کردند. اما سه سال پس از ملی شدن صنعت نفت، دولت محمد مصدق در آنچه که بعضی "کودتای نظامی" و بعضی دیگر "قیام ملی" خوانده اند، سرنگون شد در حالیکه هنوز هم بعضی تاریخشناسان با اشاره به واکنش مردم در جریان "قیام ۳۰ تیر"، موضع انفعالی آنان در قبال ماجرای ۲۸ مرداد را شگفت آور می‌دانند. اما پژوهش های اخیر نقش شرایط اقتصادی در این تحول سیاسی را مطرح کرده است. در ماه های منتهی به ۲۸ مرداد ١٣٣٢، فعالیت کارگزاران اقتصادی که در آن زمان عمدتا بازاریان سنتی متحد روحانیت بودند، کمابیش متوقف شده بود در حالیکه، به اصطلاح، ذخیره برنج و روغن مردم ته کشیده و بقال محل هم دیگر به آنها نسیه نمی داد. در سال های پس از سقوط مصدق، فعالان سیاسی، متعجب از سرنگونی یک دولت مردمی در اثر حرکت محدود مخالفان، حادثه ٢٨ مرداد را نتیجه قدرت فائقه دستگاه‌های اطلاعاتی خارجی قلمداد کردند. آنچه که در این میان نادیده گرفته شده است، خستگی و سرخوردگی احتمالی مردم از ادامه بحرانی اقتصادی بود که سرانجامی برای آن دیده نمی‌شد. تحریمی از نوع دیگر؟ طی سه دهه گذشته، ایران کمابیش همواره با تحریم خارجی دست به گریبان بوده که نتیجه آن، محروم ماندن نسل حاضر از رفاه اقتصادی و بستن راه پیشرفت و توسعه به روی نسل آینده بوده است. نخستین دور تحریم در واکنش به گروگانگیری در سفارت آمریکا وضع شد در حالیکه جامعه جهانی این گروگانگیری را به دلیل مغایرت با عرف دیپلماتیک، محکوم کرد. در سال های بعد، کشورهای غربی به تناوب محدودیت‌های سیاسی و گاه تجاری دیگری را در واکنش به رویدادهایی مانند ترور مخالفان در خارج، نقض حقوق بشر و اخیرا، اتهام تخلف از مقررات ناظر بر فعالیت‌های هسته‌ ای علیه ایران وضع کرده اند در حالیکه مروری بر شرایط ایران نشان می‌دهد که در اکثر موارد، تحریم ها عمدتا جنبه نمادین داشته و از حد تضعیف بخش هایی از اقتصاد ایران و تخریب وجهه جهانی این کشور فراتر نرفته است. به همین دلیل، برخی مقامات ایرانی، که خسارت اقتصادی تحریم را در برابر مقاصد سیاسی خود ناچیز می دانستند، نتیجه گرفتند که تحریم بی نتیجه است و خارجیان برای ادامه تجارت با ایران به هر کاری دست می‌زنند. "کشوری که تنها با فشار تحریم در صدد پیشرفت بر می‌آید قطعا گرفتار حکومتگرانی بی صلاحیت است که گاه برای نسبت دادن مشکلات داخلی به عوامل خارجی و انحراف افکار عمومی از بی کفایتی خود، از تحریم استقبال می‌کنند." اما سئوال این است که آیا تحریم های کنونی را هم باید با همین معیار سنجید؟ تحریم هسته‌ای ایران شش سال پیش با مصوبه شورای امنیت آغاز شد که بدون توجه به تاثیر اقتصادی آن، به این معنی بود که از نظر جامعه جهانی، جمهوری اسلامی قانون و ضوابط بین المللی را مراعات نمی کند و "کشوری متخلف" است. در جهان امروز، چنین کشوری در معرض استثمار "دوستانی" قرار می گیرد که از همکاری با "متخلفان" ابایی ندارند در حالیکه "دشمنان" نیز خود را مجاز به فشار بیشتر بر آن می دانند. به این ترتیب، مصوبه "ضعیف" شورای امنیت به تحریم های گسترده، و به تدریج فلج کننده، علیه ایران منجر شده است. در این میان، به نظر می رسد که جدیت کشورهای تحریم کننده در تنگتر کردن حلقه محاصره تجاری و مالی ایران، آنهم درشرایط رکود اقتصادی، نشان دهنده اهمیتی است که برای وادار کردن جمهوری اسلامی به قبول خواسته هایشان قایل هستند. درک علت اختلاف ایران و جامعه بین المللی دشوار نیست. جمهوری اسلامی معتقد است که به عنوان عضو "ان پی تی" حق برخورداری از فنآوری صلح آمیز هسته‌ای را دارد؛ در مقابل، جامعه بین المللی، ایران را به چند سال پنهان‌کاری متهم کرده و گفته است که این کشور تا جلب اطمینان جهانیان به صلح آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای خود، باید بخشی از این فعالیت‌ها را کنار بگذارد. طبیعی است که داوری در این اختلاف بدون داشتن اطلاعات بیشتر در مورد فعالیت سابق و کنونی ایران و راهیابی به نیات رهبران جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست اما برخی اظهارات و اقدامات مقامات ایرانی قطعا به جلب اطمینان جامعه جهانی کمکی نکرده است. به عنوان مثال، در حالیکه تنها نیروگاه هسته‌ای ایران پس از بیست سال هنوز به طور کامل راه اندازی نشده، برخی مقامات ایرانی، در اظهاراتی شبهه برانگیز، هدف از تولید و ذخیر سازی اورانیوم غنی شده را تهیه سوخت برای نیروگاه هایی اعلام کرده اند که قرار است روزی در این کشور تاسیس شود. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی در واکنش به انتقاد جهانی از فعالیت هسته‌ای خود، زرادخانه اتمی اسرائیل را مطرح می کند گویی در صدد رقابت تسلیحاتی با آن کشور است. اگرچه رهبران ایران معمولا تخلفات سایر دولت ها را توجیه کننده تخلفات خود می‌دانند، اما در این مورد، توسل به برنامه اتمی اسرائیل، قیاسی به جا نیست. رهبران اسرائیل، با وجود انتقاداتی که به برخی سیاست‌های آنان وارد است، در صحنه جهانی افرادی شناخته می شوند که در قبال شهروندانشان به شدت احساس مسئولیت می کنند و بعید است امنیت آنان را با ماجراجویی اتمی به مخاطره اندازند. متاسفانه، سابقه جمهوری اسلامی، از جمله چگونگی استفاده از نیروی انسانی در صحنه جنگ با عراق، نحوه برخورد با مخالفان و بی اعتنایی به حقوق بشر، شهرتی کاملا متفاوت را به ارمغان آورده است. همزمان، ترویج "فرهنگ شهادت طلبی" و تبلغ اعتقاداتی در مورد نزدیک بودن زمان نابودی نظم کنونی جهان و حتی دگرگونی در کائنات، رفتار آنان را، به درست یا نادرست، خطرناک و غیرقابل پیش بینی جلوه داده است. آیا بحران اقتصادی ناشی از تحریم نفتی به سقوط "دولت ملی" مصدق کمک کرد؟ علاوه بر اینها، باید اجتناب "سیاستمداران" جمهوری اسلامی از مذاکره و مصالحه را هم که نفس عمل سیاسی است، یادآور شد. و دلایلی که برای فرار از مذاکره مطرح می کنند، مانند نفی "رابطه گرگ و میش" و یا بیم از عدم "تساوی و احترام متقابل" در جریان مذاکرات، چنین القا می‌کند که برای همتایان غربی خود چنان قدرت و نبوغی فوق العاده قایل هستند که از مواجهه با آنان، حتی در آن سوی میز مذاکره، هراس دارند و برای پنهان کردن این ضعف است که به شعارهای خشم آلود متوسل می شوند و شاید به اقداماتی خطرناک نیز دست بزنند. به این ترتیب، عجیب نیست اگر جامعه جهانی، و در راس آن، کشورهای غربی، حکومت ایران را پدیده‌ای نا متعارف بدانند، نسبت به برنامه اتمی ایران احساس نگرانی و خطر کنند و احتمالا، آماده باشند هزینه مقابله با آن را نیز بپذیرند. درد آور برای ملت، خطرساز برای حکومت در مورد تاثیر تحریم های جاری بر شرایط زندگی مردم ایران، به خصوص قشرهای آسیب پذیرتر جامعه، احتکار، گرانی و کمبود چشمگیر کالاهای اساسی و عوارض اجتماعی فقر مانند افزایش فساد، جرم و جنایت، مطالبی حتی در رسانه های داخلی منتشر شده و بازگویی آنها در اینجا موردی ندارد. آنچه که کمتر بررسی شده، دیدگاه مردم نسبت به این وضعیت و تبعات سیاسی احتمالی آن است. فقدان آزادی بیان و ارتباطات در ایران، نه فقط حکومت را به "مجاری خاص" و جهت‌دار کسب اطلاعات وابسته ساخته، بلکه امکان ارزیابی عینی دیدگاه "واقعی مردم" در برابر نظرات رهبران و ارائه راهکار را از کارشناسان هم گرفته است. به این ترتیب، ممکن است حکومت، با استناد به شرایط دهه های پیش، همچنان انتظار داشته باشد مردم آماده فداکاری برای تحقق "شعارهای" دولتی باشند، اما این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که ممکن است مردم، با توجه به تجربه هایی مانند نحوه و نتیجه پایان جنگ، ادامه معضلات اقتصادی، تضعیف وجهه جهانی ایرانیان و محدودیت های هرچه بیشتر سیاسی در داخل معتقد باشند که آن فداکاری‌ها نتیجه‌ای نداشته و اهداف حکومت ارزش فداکاری بیشتری ندارد. چنین برداشتی، همراه با تغییر در فرهنگ سیاسی جامعه می تواند به شکافی بزرگ، اما ناشناخته، بین نظرات مردم و انتظارات حکومت منجر شده باشد. نکته دیگری هم که برخی ناظران مطرح کرده اند این است که احتمالا بخشی از حاکمیت با این نظر که حکومت اسلامی محتاج رای مردم و نهادهای انتخابی نیست، از خطر ناخرسندی عمومی و ناآرامی سیاسی آگاه است اما نه تنها به آن وقعی نمی نهد بلکه ناآرامی مردمی را زمینه مساعدی برای برخورد و سرکوب نهایی و تحمیل "نظامیگری" بر کشور می داند. چنین دیدگاهی نه تنها نگرانی جامعه جهانی از برنامه اتمی ایران را شدت می بخشد، بلکه کلیت نظام و حتی آینده کشور را نیز به مخاطره می اندازد. البته مقامات ایران برای اطمینان بخشیدن به جامعه جهانی به فتوای رهبر جمهوری اسلامی علیه تسلیحات اتمی استناد کرده‌اند اما فتاوی مرجعیت شیعه مستندی در حقوق بین الملل ندارد و قابل پیگیری در مراجع بین‌المللی نیست، همان مرجع یا مراجع بعدی می‌توانند به تشخیص خود فتاوی متفاوتی صادر کنند و علاوه براین، همانطور که تاریخ معاصر ایران نشان می دهد، حکومت در کشورهای در حال توسعه از ثبات سیاسی چندانی برخوردار نیست. تضعیف موقعیت بین المللی ایران و اصرار حکومت بر نادیده گرفتن مشکلات مردم، در کنار تحولات منطقه و سقوط حاکمانی که تا آخرین لحظه هم به محبوبیت یا اقتدار خود در داخل، اهمیت بین المللی حکومتشان و وابستگی رفاه، صلح و امنیت جهان به ادامه رژیمشان اعتقاد داشتند، به تدریج این نظر را مطرح کرده که ممکن است بحران کنونی، به همان اندازه که برای مردم دردناک است، برای حکومت هم خطرساز باشد. در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط
اگرچه تحریم خارجی جنبه‌ای ثابت از تاریخ سی سال اخیر ایران بوده است، اما شدت تحریم‌های اخیر علیه فعالیت هسته‌ای کشور این سئوال را مطرح کرده که علاوه بر فشار بر مردم عادی کشور، آیا ممکن است این وضعیت به تحولی اساسی در ساختار سیاسی کشور منجر شود؟
تحریمی از نوع دیگر - دردناک برای ملت، خطرساز برای حاکمیت
هنوز علت نا آرامی در این شهر عمدتا شیعه نشین در استان قطیف مشخص نیست. مقامات سعودی گفتهاند که افرادی مسلح به یک محل ساختمان سازی حمله کرده و به روی کارگران آتش گشودند. گفته شده که تیراندازی با دخالت پلیس شدت گرفت. در جریان این تیراندازیها ۱۴ نفر هم مجروح شدند. عوامیه با سی هزار جمعیت در شرق عربستان در سال‌های اخیر بارها محل عملیات نیروهای امنیتی و درگیری مسلحانه بوده است. این شهر زادگانه شیخ نمر، روحانی ناراضی شیعه بود که سال گذشته اعدام شد.
به دنبال حادثه تیراندازی، پلیس جادههای شهر العوامیه در عربستان سعودی را مسدود کرده و از کشته شدن یک کودک و یک شهروند پاکستانی در این شهر گزارش‌هایی رسیده است.
تیراندازی در شهری عمدتا شیعه نشین در عربستان ۲ نفر را کشت
محققان "بنیاد چالش های جهانی" و "موسسه آینده بشریت" گزارش خود را "ارزیابی علمی از احتمال انقراض بشر" و اولین فهرست از این نوع توصیف کرده‌اند. آنها همچنین معتقدند که این، نخستین بررسی سازمان یافته از رویدادهای مهمی است که ممکن است به پایان جهان بینجامد. نویسندگان گزارش امیدوارند درک بهتر مسائلی که بشر با آن مواجه است به حل آنها کمک و مسیر توسعه پایدار را باز کند. از این رو، آنها گزارش خود را فراخوانی می‌دانند برای تبدیل معضل به فرصت: "این موضوع که ما با معضلاتی جهانی مواجهیم و این مشکلات اساس تمدن بشری را در سالهای آغازین قرن بیست و یکم تهدید می‌کند، در جامعه علمی کاملا پذیرفته شده است، اما هنوز تلاشی هماهنگ برای حل این مشکلات و تبدیل آنها به فرصت انجام نشده است." تغییر شدید آب و هوای زمین اگر تغییرات آب و هوای زمین از پیش بینی‌ها شدیدتر باشد، چرخه بازخورد (Feedback loops) ممکن است متوسط دمای کره زمین را ۴ تا ۶ درجه نسبت به دوران ماقبل صنعتی بیشتر کند و در نتیجه گاز متان از پرمافراست (زمین‌های یخزده سیبری) متصاعد شود یا جنگل‌های آمازون به علت عوامل بیماری‌زا یا باران های اسیدی از میان برود. گرم شدن هوای زمین به کشورهای در حال توسعه آسیب شدیدتری خواهد زد و اگر این گرم شدن شدید باشد این کشورها ممکن است کاملا غیرقابل سکونت شوند. در این سناریو، احتمال قحطی و مرگ در ابعاد وسیع، فروپاشی اجتماعی و مهاجرت وسیع زیاد است. اگر تغییرات شدید در کشاورزی و صنایع وابسته به زیست بوم را در نظر بگیریم احتمال تنش جهانی و نابودی تمدن ها وجود دارد. تاریخ هم شاهدی بر این مدعاست؛ تغییرات آب و هوا در نابودی تمدن‌ها نقش داشته‌اند. شیوع جهانی بیماریهای عفونی تمام عواملی که برای شیوع یک بیماری کشنده و بسیار مسری لازم است هم اکنون فراهم هستند: غیر قابل علاج بودن (ابولا)، کشندگی نزدیک به صد در صد (هاری)، قابلیت سرایت بسیار زیاد (سرماخوردگی) و دوره نهفتگی طولانی (اچ‌آی‌وی). اگر تمام این قابلیت‌ها در یک ارگانیسم جمع شود (همانطور که ویروس آنفلوآنزا توانسته برخی ویژگی‌های انواع دیگر ویروس را در خود جمع کند) آمار مرگ خیره کننده خواهد بود. با وجود پیشرفت دانش و امکانات پزشکی، سهولت سفر و تراکم جمعیت نسبت به زمانهای گذشته احتمال همه گیری عفونتها را بیشتر کرده است. جنگ اتمی احتمال جنگ اتمی بین آمریکا و روسیه به نسبت دوران جنگ سرد کاهش چشمگیری پیدا کرده، اما خطر جنگ اتمی تصادفی یا عمدی هنوز مرتفع نشده است. برخی حتی در قرن آینده هم ده درصد خطر برای جنگ اتمی قائلند. میزان خطر بستگی به این دارد که آیا این جنگ زمستان و یخبندان اتمی ایجاد کند یا نه. در جنگ اتمی لایه اوزون تخریب خواهد شد و توفان آتش (Firestorm) شهرها را در خواهد نوردید و قحطی جهانگیر و جوامع نابود خواهند شد. نابودی زیست‌بوم اگر تغییری بسیار شدید و دائمی در ظرفیت اکوسیستم برای زندگی تمام موجودات ایجاد شود ممکن است انقراض موجودات در سطحی وسیع رخ دهد و انسان نیز به عنوان یکی از موجودات طبیعت تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. البته بشر ممکن است سبک زندگی فعلی خود را در یک اکوسیستم نسبتا مستقل با هزینه نسبتا کم حفظ کند، اما در صورت بحران زیست بوم انجام چنین کاری یک چالش تکنولوژیک خواهد بود که البته در کنار آن مسئله اخلاقی هم مطرح می شود. فروپاشی نظام جهانی فروپاشی نظام مالی و اجتماعی در سطحی وسیع تبعات بسیار گسترده ای خواهد داشت. فروپاشی نظام های مالی معمولا با ناآرامی اجتماعی و هرج و مرج همراه است. نظام مالی و سیاسی دنیا شبکه ای درهم پیچیده و ظریف از عوامل مختلف است که آنها را در مقابل فروپاشی سیستم آسیب پذیر می کند. بنابراین با اینکه اجزاء سیستم تک تک قادر به انجام وظایف خود هستند، فروپاشی سیستم آنها را در وضعیت آسیب پذیری و ناکارآمدی قرار می دهد. چنین پدیده هایی پیش از این در زیست بوم، نظام مالی و زیرساخت های اساسی مثل نیروگاه ها مشاهده شده است. احتمال چنین فروپاشی‌ای وقتی زیاد می شود که سیسمتهای مستقلی که به هم وابسته هستند زیاد باشد. آتشفشانی عظیم هر آتش فشانی بالقوه می تواند معادل هزاران کیومتر مکعب گدازه و خاکستر فوران کند. خطر وقتی است که ذرات هواپخش (aerosol) و گرد و غبار به لایه های بالای جو برسند. اگر این اتفاق در میزان وسیع رخ دهد، این ذرات نور خورشید را جذب و "زمستان آتش فشانی" ایجاد خواهد شد. فوران آتش فشان پیناتوبو در سال ۱۹۹۱، دمای سطح زمین را در عرض سه سال نیم درجه سانتی گراد کم کرد. گمان می رود که فوران آتش فشان توبا که حدود هفتاد هزار سال پیش رخ داد، دمای کره زمین را به مدت دو قرن کاهش داده باشد. تاثیر چنین آتش فشان هایی را می توان با انفجار اتمی مقایسه کرد. فوران آتش فشان می‌تواند شدیدتر از انفجار اتمی باشد اما احتمال ایجاد توفان آتش بسیار کمتر است. برخورد یک سیارک بزرگ با زمین برخورد سیارک هایی با قطر بیش از پنج کیلومتر هر بیست میلیون سال یک بار اتفاق می افتد اما انرژی‌ای که آزاد می شود صدها هزار برابر قویترین بمب اتمی موجود است. چنین برخوردی می تواند منطقه ای به مساحت کشور هلند را نابود کند. اما خطر برخورد سیارک به تاثیر مستقیم برخورد خلاصه نمی شود. گرد و غبار حاصل آن می تواند خورشید را بپوشاند و "زمستان اصابت" ایجاد کند. غذا کم و قحطی و مرگ گسترده خواهد بود و احتمال بی ثباتی جوامع وجود دارد. دستکاری در زیست شناسی طراحی و ساخت سیستم ها، موجودات و ابزارهای بیولوژیک با هدف مشخص کاربردهای فراوانی خواهد داشت. فعلا دخالت بشر در نظام موجود و دستکاری در خود-تنظیمی این سیستم ها در مراحل اولیه است، اما به سرعت پیشرفت می کند. یکی از خطرناکترین عواقب می تواند طراحی و ایجاد ارگانیسم بیماری زایی باشد که انسان یا یک جزء بسیار حیاتی زیست بوم را هدف قرار دهد. چنین اتفاقی ممکن است از دل صنایع نظامی یا شرکت‌های تجاری بیرون آید یا محصول جنگ تروریستی یا جنگ بیولوژیک باشد (مثلا از راه تحقیقات مشروعی که محصولات با کاربرد دوگانه تولید می کنند). شاید هم این ارگانیسم‌ها به طور تصادفی یا عمدی از یک آزمایشگاه تحقیقاتی به بیرون راه پیدا کند. اگر یک ارگانیسم مهندسی شده، وارد زیست بوم یا نظام اقتصادی شود، عواقب آن بسیار وخیم‌تر خواهد شد. نانوتکنولوژی به کارگیری فرآیندهای تولید در سطح اتم یا مولکول به تولید محصولاتی جدید منجر شده است، مثلا ساخت موادی بسیار مقاوم یا مواد هوشمند. گسترش این فناوری باعث آسانی تولید سلاحهای متعارف یا سلاح های جدید خواهد شد چرا که تولید در سطح اتم، برای افراد و گروه ها امکان پذیر شده است. خطر دیگر، استفاده از نانوتکنولوژی برای تولید سلاح اتمی است. اما از طرف دیگر بسیاری از معضلات فعلی دنیا را نانوتکنولوژی می تواند حل کند، مثل از بین رفتن منابع طبیعی، آلودگی محیط زیست، تامین آب سالم و حتی فقر. اما برخی درصدد تولید نانوماشین‌هایی هستند که قابلیت خودتکثیری داشته باشند، چنین ماشین هایی ممکن است تمام منابع طبیعت را مصرف کرده و خطری عظیم ایجاد کنند. هوش مصنوعی هوش مصنوعی هوشی است که ماشین یا نرم افزار از خود نشان می دهد تا محیط اطرافش را شناسایی و احتمال موفقیتش را افزایش دهد. چنین هوش هایی را نمی‌توان به آسانی کنترل کرد، کنترل هوش مصنوعی هم برای سازنده دشوار است هم برای دیگران. اگر انگیزه استفاده از این فناوری ارزش های انسانی نباشد، ممکن است به جهانی بدون انسان ختم شود. هوش مصنوعی پیشرفته می تواند خطری منحصر به فرد ایجاد کنند که به انقراض بشر منجر شود. اما این فناوری قابلیت آن را دارد که راه حلهایی استثنایی برای مشکلات بشر هم پیدا کند. یکی از احتمالات اسکن کل مغز انسان و تولید و قرار دادن آن در داخل یک ماشین است، به این ترتیب هوش مصنوعی می تواند مغز طبیعی بشر را بسازد که در این صورت کاربردهای زیادی خواهد داشت. بد اداره کردن جهان در اداره جهان دو نوع فاجعه ممکن است اتفاق بیفتد: ناتوانی در حل مشکلی بزرگ که قابل حل است یا ایجاد مشکلاتی تازه به مراتب بزرگتر از مشکلات موجود. برای مشکل اول می توان به عنوان مثال به ریشه کن نشدن فقر مطلق اشاره کرد و برای مورد دوم به ایجاد یک حکومت خودکامه جهانی. تغییر فناوری، سیاست و اجتماع می توانند به نوع جدیدی از حکومت منجر شود که می تواند بهتر یا بسیار بدتر از نمونه های کنونی باشد. پیش بینی این فجایع حکومتی دشوار است و برای سنجش پیامدهای آن باید به سوال‌هایی از این دست پاسخ داد: آیا یک حکومت خودکامه جهانی فاجعه ‌بارتر است یا تداوم فقر یا مرگ میلیونها نفر یا فروپاشی تمدن‌ها؟ ناشناخته‌ها هر یک از این ناشناخته‌ها بعید است که به خودی خود مشکل ساز باشند، اما وقتی در کنار هم قرار بگیرند می توانند فاجعه ایجاد کنند. برای مثال تناقض فرمی (Fermi paradox) را در نظر بگیرید. این تناقض به تضاد آشکار بین احتمال وجود موجودات هوشمند در فضا و اینکه بشر مطلقا به هیچ نشانه‌ای از این موجودات دست نیافته اشاره دارد. یکی از توضیحات موجود برای این تناقض این است که حیات هوشمند پیش از آنکه به حد سفر به کهکشان برسد خود را نابود می کند. همه خطرات شناخته‌شده نیستند و احتمال ایجاد خطرات جدید هم منتفی نیست. استقامت برای بقا و تلاش برای بازسازی پس از فاجعه می‌تواند خطر ناشناخته‌ها را کم کند، اما بی تردید در این زمینه نیاز به سرمایه گذاری بیشتری است.
محققان دانشگاه آکسفورد فهرست خطراتی را تهیه کرده‌اند که می‌تواند باعث انقراض نسل بشر یا نابودی کره زمین شود.
دوازده سناریوی پایان جهان
سخنگوی وزارت خارجه ایران گفته کشورش جواب ترور محسن فخری زاده را "با حداکثر درد به عاملان و آمران آن" می دهد انتقاد آقای خطیب‌زاده در حالی عنوان شده که ساعاتی پیش از این اظهارات سخنگوی وزارت خارجه ایران، عبدالله معلمی، نماینده دائم عربستان در سازمان ملل در گفت و گو با بخش عربی تلویزیون روسی آر تی، در سخنانی در چارچوب تحولات منطقه‌ای و تحولات اخیر در ایران گفته است که عربستان سعودی "با سیاست ترور مخالف" است و افزوده: "از دست رفتن یک دانشمند مسلمان خسارتی برای جهان اسلام است." به دنبال ترور آقای فخری‌زاده ، شماری از کشورهای همسایه ایران این اقدام را از طریق بیانیه‌هایی و با اشاره به ترور آقای فخری‌زاده محکوم کردند از جمله بحرین که روابط سیاسی و اقتصادی خود را با ایران به طور کامل قطع کرده است. اما مقامات ریاض به طور رسمی در این خصوص بیانیه‌ای صادر نکردند. ترور فخری‌زاده زیر ذره‌بین سیاست خارجی ایران؛ چه کشورهایی محکوم کردند یا نکردند به دنبال حمله "طلاب و دانشجویان بسیجی" به سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد در دی ۱۳۹۵، عربستان از آن زمان روابط سیاسی و اقتصادی خود را به طور کامل به ایران قطع کرده و دو کشور دوره پرتنشی را آغاز کردند. ایران عربستان سعودی را "ارتجاع منطقه" می‌خواند و عربستان هم ایران را به دخالت در امور کشورهای منطقه متهم می کند. برخی از سیاستمداران ایرانی، عربستان سعودی را در آنچه که محور "عربی، عبری، غربی" می خوانند در ترور محسن فخری‌زاده سهیم دانسته‌اند. آقای فخری‌زاده از مدیران ارشد وزارت دفاع و از دست اندرکاران برنامه اتمی ایران پنج روز پیش در شهره آبسرد دماوند در حومه تهران هدف سوءقصد قرار گرفت و کشته شد. محسن فخری زاده در حومه تهران در شهر آبسرد دماوند ترور شد همزمان با این انتقاد از عربستان، سخنگوی وزارت خارجه ایران همچنین بار دیگر گفت که اسرائیل مسئول ترور محسن فخری زاده، است. آقای خطیب زاده گفته است "به محض اینکه ترور رخ داد بیانیه دادیم و آقای ظریف هم توییت کردند و گفتند مسئولیت این ترور بر عهده اسرائیل است". محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، جز اولین مقام‌های این کشور بود که پس از ترور آقای فخری‌زاده این عملیات را به اسرائیل نسبت داد. روز گذشته هم بار دیگر تعدادی از مقاماهای ایران در این باره سخن گفتند و و پرس‌ تی‌وی، شبکه انگلیسی زبان صدا و سیمای ایران گزارش داد که سلاح‌های جمع‌آوری شده از محل کشته شدن محسن فخری زاده، "مارک ارتش اسرائیل را داشته" و به اسرائیل تعلق داشته است. این در حالی است که الی کوهن، وزیر اطلاعات اسرائیل صبح دیروز در مصاحبه با یک شبکه رادیویی در بریتانیا، گفت که نمی‌داند مسئول کشتن آقای فخری زاده چه کسی بوده است. رسانه های اسراییل می‌گویند که به دنیال این ترور اماکن دیپلماتیک اسرائیل در خارج از کشور دستور گرفته اند که سطح هشیاری امنیتی خود را بالا ببرند و نسبت به هرگونه فعالیت مشکوک در اطراف خود دقت بیشتری به خرج دهند. آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران و شمار دیگری از مقام های ارشد این کشور خواهان شناسایی و مجازات عاملان این ترور شده‌اند. محسن فخری زاده تا مهرماه امسال در فهرست تحریم های شورای امنیت قرار داشت آقای فخری زاده در زمره افراد تحریم شده از سوی سازمان ملل متحد بود. نام وی مهرماه امسال همزمان با پایان تحریم تسلیحاتی ایران در سازمان ملل از تحریم ها خارج شد. محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران به تازگی با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود درباره ترور آقای فخری‌زاده نوشته است همزمان با این اقدام "محور اهریمنی" آمریکا، اسرائیل و عربستان "کارزار ضداطلاعاتی و جنگ روانی هدایت شده" برای "تشنج آفرینی" آغاز کردند. آقای ظریف در این پست نوشته که پس از ترور این مقام ایرانی "در رسانه های فارسی به دروغ ادعا شد که رسانه‌های اسرائیلی ادعا کرده بودند که نام این دانشمند از طریق لیست‌های سازمان ملل به دست موساد رسیده است این مطلب ۱۸۰ درجه خلاف واقعیت است و نام دکتر فخری زاده توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی در اواسط دهه ۸۰ شمسی به آژانس داده شد و در قطعنامه ۱۷۴۷ مصوب ۴ فروردین ۱۳۸۶ در فهرست تحریم های شورای امنیت قرار گرفت". یک روز پیش از این دریابان علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران گفته بود دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی ایران از برنامه ترور محسن فخری زاده و حتی محل احتمالی ترور وی اطلاع داشتند اما دشمن از سبک و شیوه کاملا جدید، حرفه‌ای و تخصصی استفاده کرد" و "به دلیل تواتر اخبار در طول این ۲۰ سال متاسفانه جدیت مورد نیاز اعمال نشد". مقام های ایرانی گفته اند که "انتقام سخت" از عاملان ترور آقای فخری زاده خواهند گرفت و سخنگوی وزارت خارجه ایران هم گفته جواب این ترور را "با حداکثر درد به عاملان و آمران آن می دهیم".
علیرغم محکوم کردن "سیاست ترور" از سوی نماینده عربستان سعودی در سازمان ملل، سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، امروز صبح از یک کشور همسایه ایران که ترور محسن فخری‌زاده، را محکوم نکرده، انتقاد کرده است. به نظر می‌رسد منظور آقای خطیب‌زاده از این کشور، عربستان سعودی باشد که با ایران رابطه سیاسی ندارد. آقای خطیب‌زاده گفته "آن کشوری که موضع نگرفته باید در سیاست خود تجدید نظر کند".
ترور فخری‌زاده؛ عربستان می‌گوید 'از دست رفتن یک دانشمند مسلمان خسارتی برای جهان اسلام است'
پليس ولايت نورستان، واقع در شرق افغانستان، روز يکشنبه (18 مارس) گفت رانندگان افغان ظاهرا به خاطر کار کردن برای نيروهای غربی تنبيه شده اند. همچنين از غلام الله نورستانى، معاون فرمانده امنيت نورستان، نقل قول شده که وی ضمن تائيد اين خبر گفته که تحقیقات در اين مورد آغاز شده، اما تا کنون، کسى دستگیر نشده است . در تحولی ديگر در افغانستان در روز شنبه (17 مارس) مردی افغان که با برنامه مين روبی سازمان ملل متحد همکاری داشته در حمله ای که گفته می شود از سوی طالبان صورت گرفته زخمی شده است. نيروهای بين المللی به رهبری سازمان ملل می گويند اين مرد سوار خودروی علامت گذاری شده اين سازمان بوده که در ولايت کاپيسا، در شمال کابل، مورد حمله غافلگيرانه قرار گرفته است. خدمات
گزارش ها از افغانستان حاکی است شمار زيادی از رانندگان کاميون حامل کالا برای پايگاه های نظامی آمريکا مورد حمله افراد مظنون به عضويت در طالبان قرار گرفته اند و گوش و دماغ آنها بريده شده است.
حمله به رانندگان افغان در نورستان
تازه از دام این بیماری نجات یافته بودم و داشتم دوران نقاهت را سپری می‌کردم که کودتای هفت ثور اتفاق افتاد. چند شب قبل رادیوی پدرم، از شورش هایی در کابل و از جمله کشته شدن یک نفر به نام میراکبر خبر داده بود. بعد چند نفر در همین رابطه دستگیر شدند و سرانجام در یک شب رادیوی کابل برنامه های رسمی خودش را قطع کرده و یکسره مارش نظامی پخش می‌کرد. نوعی موسیقی که من آن را خیلی خوش داشتم. طنین محکم و حماسی داشت که تا آن روز نشنیده بودم. هر از چند گاهی گوینده ای می‌آمد و با لحن پر طنین و مردانه‌ای، از اتفاق شگفتی خبر می داد. در روستای ما خبر دهن به دهن پخش می‌شد و کسانی که رادیو داشتند و به اصطلاح اخبار را می فهمیدند به دیگران تبصره های مفیدی می‌دادند. در این میان پدرم نقطه‌ مرکزی این جمع ها بود، زیرا هم رادیو داشت و هم از این ماجراها سر در می‌آورد. کودکی در سن و سال من فقط می‌دانست در کابل جنگ یا همان کودتا شده است اما کودتا چیست دیگر حکایت سر بسته‌ای بود. شنیدن چنین خبرهایی در تاریخ عمر ما و نیز پدارن ما نادر می‌نمود. مردمی که از ترس حکومت نمی‌توانستند به همدیگر چپ چپ نگاه کنند، حالا می‌شنیدند در پایتخت کشورشان رئیس جمهور و تعداد بسیاری کشته شده بودند. شنیده می‌شد که خون، تالارها و زینه (پله) ‌های قصر را فرا گرفته و تا هفته‌ها کسانی که می رفته اند این خون ها را می‌دیده اند. گفته می‌شد هواپیماها و تانک های غول پیکر به خیابان ها آمده اند و کاخ دلگشا را هدف قرار داده اند. گفته می‌شد که داوود خان را بعد از تمامی اعضای خانواده اش و حتی اطفال خردسالش کشته اند. چند روزی گذشت و سرانجام همان صدای محکم و مردانه یک شب در پایان یک تحلیل سیاسی این بیت را خواند که هیچگاه فراموشش نکردم: به یک گردش چرخ نیلو فرینه نادر به جا ماند و نه نادری می گفتند سالی که نکوست از بهارش پیداست و اینگونه شد. آن بهار خونین به بهارهای خونین دیگری پیوند خورد و سال های بسیاری را خونین کرد. تا قبل از آن، تاریخ ما بچه ها از جنگ فقط جنگ دهقان ها در مزرعه ها و جنجال چوپان ها در کوهپایه ها را شنیده بودیم و از اسلحه یک تفنگ تاجدار دیده بودیم که پدرم داشت و هراز چند گاهی آن را از نو روغن می زد و پاک می کرد و باز محکم می‌بست برای روز مبادا. اما از همین بهار بود که دیگر حکایت تانک و توپ و جنگ و کشتن و آوارگی حکایت هر کوی و برزن شد و نقل هر محفل و بازار شد. بعدها ما به ایران مهاجر شدیم. در آنجا سالی یکی دو بار، مهاجرین در میدان بزرگ شهر مشهد تجمع می‌کردند و یک مسیر طولانی و از قبل تعیین شده را پیموده و به گوشه‌ ای در حوالی حرم امام رضا گرد می‌آمدند. یکی شعر می‌خواند یکی مقاله و دیگری هم سرود و سرانجام کسی می‌آمد و سخنرانی داغی می‌کرد و قضیه تا سال دیگر ختم می‌شد. اتفاقاً در یکی از این همین راهپیمایی‌ها بود که من بیت‌هایی از مثنوی "سوگنامه‌ بلخ" خودم را سرودم و همانجا دادم به دست آنهایی که بر روی وانت شعار می داند، آن شعر بخوانند و من ابتدا در خیال خودم شاعر شدم. در این راهپیمایی‌ها، دو روز بنام روزهای سیاه نامگذاری شده و تقبیح می‌شد: یکی همین هفت ثور بود و دیگری شش جدی روز تجاوز شوروی به افغانستان. خدمات
من آن روزها نوجوان سیزده ساله ای بودم و سال قبل صنف ششم مکتب محله باغچار را به اتمام رسانده بودم و قرار نبود در بهاری که از راه می‌رسد به مکتب بروم. یادم هست آن روزها سخت مریض بودم، تب سختی داشتم و کابوسهای وحشتناکی می‌دیدم. یکی از کابوسهای همیشگی ام در موقع تب و بیماری این بود که تنم مثل گلولهی آتشی می‌شد و به فضای بیکران شلیک می‌شد و این برایم بسیار وحشتناک بود.
'می گفتند خون تالارها و زینه ‌های قصر را فرا گرفته'
در همين ارتباط، روزنامه شرق خبر داد که "تاخير و سخت گيری در دادن مجوز به کتاب ها سبب شده است تا بحران ديگری پيش روی ناشران کشور قرار بگيرد". اعضای اتحاديه ناشران نيز بار ديگر زبان به اعتراض گشوده اند. چاپ و پخش کتاب در ايران مشروط به موافقت اداره بررسی کتاب وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی است. ناشران موظف اند متن حروف چينی شده کتاب ها را برای بررسی و کسب مجوز چاپ و پخش به وزارت ارشاد ارايه دهند. از آن جا که در هر دو نظام پيشين و کنونی ايران سانسور رسمی بدون مبنای قانونی اعمال می شد و می شود، جز کليات مبهم "قانون مطبوعات"، هيچ متن اعلام شده ای در باره ضوابط و معيارهای سانسور در دست نيست. بررسان بر مبنای سياست روز، تعلقات فکری و جناحی، فضا، برداشت و سليقه شخصی سرنوشت آثار هنری و ادبی را تعيين می کنند. برخی کتاب ها بدون حکم دادگاه ممنوع الچاپ هستند و برخی نام ها ممنوع القلم. برخی کتاب ها اصلاح می شوند. ــ اصلاح به معنای حذف و افزايش، از يک کلمه تا يک يا دو فصل، است ــ. بسيار رخ داده است که کتابی در چاپ اول مجاز و در چاپ دوم ممنوع اعلام شده است. روزنامه هايی همچون کيهان و جمهوری اسلامی، حزب الله، سپاه پاسداران و بسيج، امام جمعه ها و محافل بانفوذ روحانی در اين زمينه نقش مهمی دارند. گرچه آثاری که در ايران خلق می شوند مهر سانسور را بر خود دارند اما چنين نيست که سانسور همواره بازدارنده رشد ادبی باشد. در باره تاثير استبداد و سانسور بر روند رشد يا رکود خلق ادبی و هنری ارزيابی های متفاوتی مطرح است. برخی بر آن اند که استبداد و سانسور زمينه ساز رکود و افت آفرينش های فرهنگی است. تقليل ادبيات درخشان روسيه قبل از انقلاب اکتبر 1917 به آثار بی ارزش دوران استبداد استالينی نمونه گويايی است برای اين برداشت. اما در تاريخ ادب و هنر، که از هر قانون کلی سر باز می زند، نمونه هايی نيز می توان يافت که اين برداشت را نفی می کنند. مرشد و مارگريتا، رمانی که از آن به عنوان يکی از آثار بزرگ ادبی ياد می کنند، در دوران استالين خلق شد هرچند خالق آن بولگاگف تا چاپ آزاد اثر خود زنده نماند. بزرگ ترين شاعر زبان فارسی، حافظ، در يکی از بحرانی ترين دوران های تاريخ ايران زيباترين نمونه شعر فارسی را خلق کرد. به دوران استبداد محمود غزنوی شاعرانی چون فردوسی و منوچهری و ديگر بزرگان سبک خراسانی پديد آمدند. بوف کور صادق هدايت، ارزش احساسات و برخی از بهترين شعرهای نيما به دوران استبداد پهلوی اول نوشته شدند. آزادی های ۲۰ تا ۳۲ در زمينه خلاقيت های فرهنگی گرچه با آثار مهمی چون انتری که لوطی اش مرده بود نوشته صادق چوبک و برخی شعرهای نيما برجسته است اما در سنجش با دهه های استبدادی۴۰ و ۵۰، درخشان ترين دوره داستان، تئاتر و شعر معاصر فارسی، کم رنگ می نمايد. دهه های ۶۰ ، ۷۰ و ۸۰ در مقايسه با ادوار قبلی با افزايش کمی شمار نويسندگان و هنرمندان مشخص می شود اما هنوز چهره ای سنجيدنی با دهه های ۴۰ و ۵۰ ، جز شايد در سينما، ظهور نکرده است. در همين سه دهه اخير تئاتر به رکود همه جانبه دچار شد چرا که اجرای زنده با سخت گيرانه ترين معيارها روبرو بود. در مقابل نوعی سينمای جشنواره پسند، گاه با سرمايه گذاری نهادهای وابسته به دولت چون "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" رشد کرد. دلايل اصلی رونق و رشد يا افت و رکود آفرينش های ادبی و هنری را در عوامل متنوع فرهنگی، روان شناختی، سياسی، تاريخی و تصادفات ژنتيک بايد جست. اما در شرايطی که عوامل خلق ادبی و هنری فراهم باشد، آزادی بيان و رهايی نسبی از خودسانسوری راه آفرينش آثار با ارزش را هموارتر می کند. سانسور و خودسانسوری شديد، گرچه گاه هنرمند و نويسنده را به خلق مفرهايی سوق می دهد که فرم را غنی تر، پالوده تر و متعالی تر می کنند، اما استعدادهای بسياری را تلف کرده و گاه سبب می شوند که آثار سياسی و معترض، با ارزش های هنری ضعيف تر، بر آثار با ارزش و ماندنی برتری کاذب و گذرا بيابند. شدت و شيوه برخورد استبدادها با ادبيات و هنر نيز همگن نيست. تفاوت استبدادهای فقط سياسی با استبدادهای ايديولوژيک، مکتبی، اخلاقی و مذهبی در زمينه خلق ادبی و هنری بسيار برجسته است و در شرايطی که عوامل اصلی تعيين کننده رشد و رونق ادبی و هنری وجود دارند، استبدادهای سياسی، در مقايسه با استبدادهای مکتبی و ايديولوژيک، موانع کم تری به وجود می آورند. امکان نشر بدون سانسور در اينترنت، فعاليت ناشران ايرانی خارج از کشور، امکان تکثير غير مجاز آثار ممنوع شده در داخل و تحولات چند ساله اخير، سانسور رسمی کتاب را کاهش داده و به تقريب بی اثر کرده است. در واکنش به از دست رفتن کارايی سانسور رسمی تلاش شد تا با ايجاد فضای رعب و وحشت خودسانسوری افزايش يابد. کشتن و زندانی کردن نويسندگان، تهديد آنها و طرح اتهامات اخلاقی و سياسی در رسانه ها در ايجاد فضای رعب و افزايش خودسانسوری نقش مهمی دارند اما از منظر داخلی و واکنش های بين المللی هر روز بهای بالاتری يافته و برای کل نظام زيان های مهم تری را به دنبال دارند. طرح واگذار کردن سانسور رسمی به ناشران و ويراستاران مجاز نيز بی تاثير ماند. در دست نبودن قوانين و معيارهای مدون سانسور، تعدد مراکز تصميم گيری،علاقه وافر روحانيت به دخالت در عرصه فرهنگ، نظريه تهاجم فرهنگی و گروه های متفاوت قدرت و نفوذ، سرمايه ناشر و امنيت جانی و حرفه ای او و نويسنده را با مخاطره روبرو و اجرای اين طرح را دشوار می کنند. اما به رغم ناکارايی سانسور رسمی، خودسانسوری تاثير خود را حفظ کرده است. سانسور رسمی حداکثر می تواند چاپ کتابی را به عقب بياندارد. آثار بزرگی پس از مرگ نويسنده يا پس از دگرگونی اين يا آن موقعيت سياسی منتشر و مطرح شده اند. خودسانسوری، اما، خالق را از خلق اثر يا پاره هايی از آن باز می دارد. جمله يا کتابی که به دليل خودسانسوری نوشته نمی شود، هرگز منتشر نخواهد شد. رعب از واکنش حکومت يا گروه های فشار تنها عامل خودسانسوری نيست. ساختار به تقريب غير مستقيم زبان فارسی که خود را با استبداد سنتی پايدار هماهنگ کرده است، قدرت تابوهای اخلاقی و مذهبی، اعتياد ذهن استبداد زده به ايهام، کنايه، استعاره، کلی گويی و بازی های لفظی، تعلقات گروهی، ريا کاری نهادينه شده، پرهيز از طرح صريح مسايل خصوصی، به ويژه در قلمرو مسايل جنسی و روانیِ، نير از عوامل مهم خودسانسوری در ايران است.از دهه ۳۰ تا دهه ۷۰ بيش ترين خوانندگان کتاب در ايران به گرايش های چپ تعلق داشتند. ارزش گذاری هايی که چپ سنتی ايران بر ادبيات و هنر تحميل کرده بود نيز به تشديد نوعی از خود سانسوری انجاميد. در ايران عوامل غير حکومتی خودسانسوری در فرهنگ عمومی و روشنفکری ريشه هايی ديرينه و خصلتی پايا دارند. جامعه و اغلب روشنفکران نيز شکستن بسياری از تابوها و ارزش ها را در آثار ادبی و هنری جايز نمی شمارند. برخی از آثار بزرگ ادبی و هنری در چالش با سانسور و خودسانسوری حکومتی شکل گرفته و از مرزهای آن فراتر رفته اند اما خودسانسوری فرهنگی و روان شناختی با نفوذ در لايه های ژرف ذهن آگاه و ناخودآگاه پديدآورندگان آثار قدرت خلاقه را تا حد بالايی خنثی کرده اند. نوابغ بزرگی چون فردوسی، مولوی، حافظ و سعدی سانسور و خودسانسوری را به دستمايه ای برای غنی تر کردن فرم و زبان ارتقاء داده اند اما ظهور نوابغ بزرگ «پديده ندرت» است و ديگر نويسندگان و هنرمندان مستعد و خلاق، اسير در چنبره تابوها و هنجارهای فرهنگ جمعی، گروهی و فردی، از خلق آزاد و همسنگ با توانايی خود باز می مانند. تضادهايی که از اين رهگذر سر بر می کند به فرم گرايی افراطی و بازی های زبانی می انجامد. به نظر برخی از کارشناسان ابهام های تصنعی، بازی های زبانی غير ضروری، کلی پردازی، پرهيز از طرح تجربه زنده زندگی و ماندن در چارچوب های محلی از دلايلی بی توجهی محافل جدی جهان به ادبيات معاصر ايران است. از ميان آثار بسياری که از فارسی به زبان های دنيا ترجمه شده اند هنوز بوف کور تنها اثر ادبيات معاصر ما است که نظر مساعد منتقدان جدی را به خود جلب کرده است. با اين همه با انقلاب اطلاعات و در نتيجه تحولات فرهنگی جامعه در چند دهه اخير، خودسانسوری برآمده از عوامل غير حکومتی، تضعيف شده و در پرتو اين روند ادبيات و هنر ايران چشم اندازهای تازه ای را تجربه خواهد کرد. خدمات
به تازگی با سخت تر شدن معيارهای سانسور رسمی در ايران و مکلف کردن ناشران به امضای تعهد نامه تازه ای با عنوان 'تعهد ناشر' عوارض و تاثير سانسور رسمی و خودسانسوری بر زبان فارسی و آفرينش های هنری و ادبی بار ديگر به موضوع روز بدل شده است.
تاثير سانسور بر ادبيات و هنر
بیماری کووید-۱۹ در نخستین ماه سال به خبر اول جهان بدل شد و در این روزهای پایانی نیز همچنان معضل اصلی دنیا است. این بیماری، برای نخستین بار در تاریخ بشر، همه‌گیر شد یعنی به تمام قاره‌ها رخنه کرد. پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن نیز بی‌شک جهانشمول خواهد بود. و این نیز در تاریخ بشر بی‌سابقه است. سال ۲۰۲۰ اما صحنه رخدادهای مهم دیگری نیز بود: دونالد ترامپ، در آخرین سال ریاست جمهوری‌اش، کوشید مواضع خود را در خاورمیانه به کرسی بنشاند؛ ایران را تضعیف و مناسبات اعراب و اسرائیل را تقویت کند. در اروپا، بیماری کووید-۱۹ با مشکلات اقتصادی و بحران مهاجران و سیاست‌های تهاجمی رجب‌طیب اردوغان درهم تنید و به تنش‌های بین کشورهای عضو اتحادیه و ترکیه دامن زد. در این گزارش به مرور آن رخداد‌هایی می‌پردازیم که تاثیرات جهانی داشته‌اند و محدود به یک کشور خاص نبوده‌اند. ایران و آمریکا یکی از خودروهای مورد حمله قرار گرفته در فرودگاه بغداد صبح سوم ژانویه، در آغاز سال نوی میلادی، بیانیه‌ وزارت دفاع ایالات متحده به خبرگزاری‌ها رسید: "به فرمان رئیس‌جمهور دونالد ترامپ و به منظور حفظ امنیت نیروی‌های مستقر در خارج از کشور، نیروهای مسلح آمریکا تصمیمی قاطع گرفتند و قاسم سلیمانی را کشتند". آمریکا که با روی کار آمدن دونالد ترامپ از برجام بیرون آمده بود و تحریم‌های بی‌سابقه‌ای را علیه ایران وضع کرده بود، حالا یکی از مهره‌های کلیدی جمهوری اسلامی را که برای اعمال سیاست‌های حکومت ایران در منطقه جایگاهی ویژه داشت، حذف کرده و سیاستمداران و کارشناسان در سراسر جهان را به تکاپو انداخته بود. واکنش تهران می‌توانست عواقب جبران‌ناپذیری داشته باشد و خاورمیانه را که سال‌هاست در وضعیت بی‌ثباتی است، به سوی جنگی دیگر سوق‌ دهد. به‌ویژه که آیت‌الله خامنه‌ای وعده داد که "انتقام سختی" در انتظار عاملان و آمران قتل این "چهره بین‌المللی مقاومت" است و تاکید کرد که "همه دلبستگان مقاومت خونخواه او" هستند. اما "انتقام سخت" منطقه را به خاک و خون نکشید، بلکه جان ۱۷۶سرنشین یک هواپیمای مسافربری را گرفت؛ صدها خانواده را عزادار کرد و آبروریزی بزرگی برای نیروهای نظامی ایران به بار آورد. هشتم ژانویه، یک روز پس از آنکه مراسم خاکسپاری سردار سلیمانی در کرمان برگزار شد و در جریان آن، ده‌ها تن زیر پا له شدند و جان باختند، موشک‌های بالستیک ایران دو پادگان نظامی در عراق را که مقر نیروهای بین‌المللی از جمله آمریکایی بود، هدف گرفتند. در شب حمله، پدافند دفاعی ایران یک فروند هواپیما مسافربری متعلق به شرکت هواپیمایی بین‌المللی اوکراین را که تهران را به مقصد کی‌یف ترک می‌کرد، ساقط کرد. تمام خدمه و مسافران کشته شدند. مقامات ایران بعد از سه روز انکار و پنهان کاری، سرانجام مدعی شد که این سانحه در پی یک "خطای انسانی" در پدافند سپاه پاسداران رخ داده است، اما اطلاعات بیشتری در این مورد منتشر نکرد. ماه‌ها از تحویل جعبه‌های سیاه هواپیما خودداری کرد و معترضان و سوگواران را نیز یا بازداشت کرد یا تحت فشار قرار داد. با گذشت حدود سال از این فاجعه‌ی انسانی، ایران همچنان حاضر نشده در این مورد شفاف‌سازی کند. یازدهم ژانویه، تنش بین ایران و آمریکا، پیامد‌های احتمالی آن و فاجعه سقوط هواپیما اوکراینی، در صدر اخبار جهان بود که انتشار بیانیه‌ی دولت چین، توجه جهانیان را متوجه شهر صنعتی "ووهان" کرد: "نخستین بیمار مبتلا به ویروس جدید کرونا جان باخت". شیوع بیماری کووید-۱۹ چند روزی می‌شد که خبرهای نگران کننده‌ای در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌گشت و از این حکایت داشت که بیماری‌ای در چین شایع شده ولی مقامات نمی‌خواهند رسانه‌ای شود. نخستین کسی که در این باره افشاگری کرد، پزشکی بود به‌نام "لی ون‌لیانگ" که در سی‌ام دسامبر از شیوع ویروسی جدید با سندروم حاد تنفسی در ووهان خبر داد. پلیس او را به اتهام "تشویش اذهان عمومی" بازداشت کرد و واداشت که ندامتنامه‌ای امضا کند و تضمین دهد که دیگر "اطلاعات کذب" منتشر نخواهد کرد. واقعیت اما کتمان‌ ناپذیر بود. ویروس جدید کرونا به سرعت گسترش می‌یافت و نه تنها از شهر ووهان که از مرزهای چین هم فراتر می‌رفت. سیزدهم ژانویه، نخستین بیمار مبتلا به کووید-۱۹، در خارج از چین، در تایلند شناسایی شد. یک هفته بعد، ویروس کرونا از آمریکا سردرآورد، در شهر"اسنوهومیش" ایالت واشینگتن که در شمال غربی ایالات متحده است. بیست‌وسوم ژانویه، چین سرانجام اعلام کرد که کل شهر ۱۱ میلیونی ووهان را قرنطینه می‌کند. همان هفته، نخستین مورد ابتلا به کووید-۱۹ در آلمان رسانه‌ای شد و سازمان جهانی بهداشت با اعلام وضعیت اضطراری نسبت به عواقب اپیدمی جهانی هشدار داد. کرونا به سرعت به همه کشورهای جهان سرایت کرد و در پایان سال حتی به قطب جنوب رسید. اقتصادی بیشتر کشورهای جهان ماه ها تعطیل شد. هزاران نفر شغل خود را از دست دادند و جهان شاهد سکون و وحشتی شد که پیشتر تنها در فیلم های تخیلی به تصویر کشیده شده بود. مراکز و مؤسسات پژوهشی و شرکت‌های داروسازی، در سراسر جهان، در اقدامی کم سابقه با تبادل اطلاعات و کار گروهی برای تولد واکسن ضد ویروس کرونا دست به‌کار شدند. ‌تحقیقات آنها در کمتر از یک سال نتیجه‌بخش بود. رخدادی که در تاریخ پزشکی اگر نگویم بی‌سابقه بی‌تردید نادر است. تا زمان تنظیم این خبر سه نوع واکسن در آمریکا و بریتانیا، یک نوع در روسیه و یک واکسن چینی ساخته شده بعضی از کشورهای جهان در حال واکسینه کردن شهروندانشان هستند. روز ۱۸ آذر ۱۳۹۹ مارگارت کینان ۹۰ ساله شهروند بریتانیا اولین کسی بود که در جهان خارج از شرایط آزمایش واکسن کرونا دریافت کرد. بریتانیا همچنین یک روز مانده به پایان سال واکسن تولید شده در این کشور را با عنوان واکسن آکسفورد برای تزریق یه شهروندان تایید کرد. ترامپ، اعراب و اسرائیل پرچم آمریکا، اسرائیل، امارات و بحرین روی دیوار بخش قدیمی بیت المقدس بیست‌وهشتم ژانویه، نخست وزیر اسرائیل برای رونمایی از طرح "صلح در خاورمیانه" میهمان دونالد ترامپ بود. طرحی که به گفته رئيس‌جمهوری ایالات متحده "راه‌کار‌های بسیار خوبی برای تامین امنیت فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها" در نظر گرفته و"آخرین شانس برای دستیابی به صلح" است. "معامله قرن" که حاصل "سه سال فعالیت دیپلماتیک دولت آمریکا" بود، با مخالفت رهبران فلسطینی و مقامات اردنی مواجه شد. ترکیه آن را "دزدی خاک فلسطین" دانست و ایران "کابوسی برای منطقه و جهان" توصیفش کرد. دیگر کشورهای منطقه محتاطانه‌تر رفتار کردند. امارات متحده عربی آن را "نقطه‌ی شروع مهم برای از سرگیری مذاکرات" خواند. عربستان از "تلاش‌های دولت ترامپ" قدردانی کرد و فلسطینیان و اسرائیل را به مذاکره تشویق کرد و مانند قطر "بر حفظ حق فلسطینیان و تشکیل یک حکومت مستقل" تاکید کرد. روسیه و اتحادیه اروپا طرح صلح رئيس‌جمهوری آمریکا را ناکافی و خلاف معاهده‌های پیشین دانستند و در نهایت، اتحادیه کشورهای عرب نیز با آن مخالفت کردند. با وجود این، سال ۲۰۲۰ نقطه عطفی بود در روابط اعراب و اسرائیل. رایزنی‌های دولت دونالد ترامپ روند عادی‌سازی مناسبات سیاسی بین این کشورها را تسریع کرد. سیزدهم اوت، رئیس جمهور آمریکا از توافق بین اسرائیل و امارات خبر داد. "پیمان ابراهیم" سومین توافقنامه صلح بین اسرائیل و اعراب از زمان تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸ است. پیش از این، از جمع کشورهای عرب، تنها مصر و اردن با اسرائیل رسماً صلح کرده بودند. دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو و وزیران امور خارجه بحرین و امارات در مراسم امضای توافق‌نامه عادی سازی روابط پانزدهم سپتامبر، بحرین نیز به "پیمان ابراهیم" پیوست. یک ماه بعد، نخستین هیأت اماراتی به اسرائیل سفر کرد و طرفین بر سر لغو روادید گردشگری و بازگشایی سفارتخانه توافق کردند. همزمان، سودان نیز برای برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل اعلام آمادگی کرد. بنیامین نتانیاهو تایید کرد که به‌زودی طرفین برای گفت‌وگو در مورد همکاری‌های تجاری و کشاورزی دیدار خواهند کرد. دهم دسامبر، مراکش چهارمین کشور عربی لقب گرفت که در این سال، در راه عادی‌سازی روابط با اسرائیل قدم نهاد. هرچند مناسبات سیاسی مراکش و اسرائیل در مقایسه با دیگر کشورهای عرب، تاریخ نسبتاً طولانی داشت و احیای روابط چندان غیرمنتظره نبود، رئيس‌جمهوری آمریکا آن را رخدادی تاریخی و"تحولی چشم‌گیر برای صلح در خاورمیانه" دانست. به باور کارشناسان، تلاش‌ و پیگیری‌های دولت ترامپ برای عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل، در نهایت، به منظور تضعیف موقعیت ایران در منطقه بود که با تشدید تحریم‌ها و اعمال برخی عملیات تخریبی، از جمله یک رشته انفجار در مناطق نظامی و هسته‌ای ایران، تکمیل می‌شد. خرابکاری و حذف در خاک ایران تصویر ماهواره‌ای محل انفجار در شرق تهران که شرکت ماکسار در اختبار بی‌بی‌سی قرار داده است بیست‌وششم ژوئن، بعد از آنکه در شبکه‌های اجتماعی خبرهایی از شنیده شدن صدای انفجار در شرق تهران منتشر شد مقامات ایران ابتدا منبع صدا را انفجار یک مخزن گاز در پارچین اعلام کردند و خبرنگار تلویزیون ایران هم به محلی نامشخصی رفت و مخزن‌های سوخته گاز را نشان داد. اما بعد خبرگزاری‌ها با استناد به عکس‌های ماهواره‌ای و تایید تحلیلگران گزارش داد که انفجار احتمالاً در یک پایگاه مرتبط با صنایع موشکی ایران اتفاق افتاده است. قابل کلیک تصویرهای ماهواره‌ای از انفجار در شرق تهران در روز جمعه ششم تیر ۱۳۹۹ بعد از انفجار (دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹) قبل از انفجار دوم ژوئیه، اول خبرهایی از یک آتش سوزی در تاسیسات غنی سازی نطنز منتشر شد، مرکز اصلی غنی‌سازی اورانیوم و تحقیقات هسته‌ای ایران. بار دیگر مقام‌های ایران از آتش سوزی گفتند. اما بعد با انتشار تصویرهای ماهواره‌ای از خرابی گسترده یکی از سوله‌های تاسیسات نطنز مشخص شد که بار دیگر مقامات ایران در حال پنهان کاری هستند. تا آنکه بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران، از خرابکاری در سایت نطنز سخن گفت و اذعان کرد که "بارها حملات سایبری را دفع کردیم و تعداد زیادی خرابکاری‌های صنعتی داشتیم". شورای امنیت ملی اعلام کرد که "به دلیل ملاحظات امنیتی" از توضیح درباره "علت و چگونگی بروز این حادثه" خودداری می‌کند. روزنامه اسرائیلی جروزالم‌پست انفجار نطنز را "خرابکاری فیزیکی" و هدف از آن را "هشدار به ایران" در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای این کشور دانست. خبرگزاری رویترز و روزنامه نیویورک‌تایمز از قول "منابع آگاه" نوشتند که به احتمال قوی اسرائیل با حمایت آمریکا این حمله را مهندسی کرده است. قابل کلیک تاسیسات غنی سازی اورانیوم نطنز قبل و بعد از حادثه روز ۱۲ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۹ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۱۶ تیر ۱۳۹۹ در ماه ژوئیه، چندین انفجار وآتش‌سوزی دیگر نیز در ایران رخ داد از جمله در اهواز، ماهشهر، مشهد و در باقرشهر که ۲ کشته و ۳ زخمی برجا گذاشت. دلیل وقوع این حوادث به روشنی مشخص نشد. اما بعضی از رسانه‌های احتمال ارتباط این حوادث را با خرابکاری در نطنز و انفجار در شرق تهران مطرح کردند. با این حال هنوز شواهدی در این زمینه به دست نیامده است. بیست‌وهفتم نوامبر، محسن فخری‌زاده، رئیس سازمان پژوهش‌های نوین دفاعی، در شهر آبسرد در نزدیکی تهران به قتل رسید. تا امروز، ‌توضیحات نادقیق و اظهارات بعضاً ضد و نقیض مقامات ایرانی کمکی به درک بهتر این رخدادها نکرده است. ایران اسرائیل و سازمان مجاهدین خلق را متهم کرده است. همچنین در این عملیات از سلاح کنترل از راه دوری استفاده شده که در یک وانت کار گذاشته شده بود. مقامات ایران تایید کرده‌اند که کسی در محل حضور نداشته اما بعد اعلام شد که عده‌ای دستگیر شده‌اند. بعضی از مقامات ایران باز هم از انتقام سخن گفتند. اما به نظر می‌رسد حکومت ایران در انتظار روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا است. چون دونالد ترامپ، در انتخابات آمریکا شکست خورد. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا: ترامپ شکست را نپذیرفت انتخابات آمریکا سوم نوامبر، پنجاه‌ونهمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در شرایطی بی‌سابقه برگزار شد. از یک سو، روزانه بیش از ۹۲ هزار آمریکایی به کووید-۱۹ مبتلا می‌شدند و بیش از یک هزار تن بر اثر این بیماری جان می‌باختند، و از سوی دیگر، دونالد ترامپ که موقعیت خود را در کارزار انتخاباتی تضعیف‌ شده می‌دید، از احتمال تقلب در انتخابات می‌گفت و بر ترس و تردید حاکم بر فضای آن روزها می‌افزود. هفتم نوامبر، پس از ساعت‌ها انتظار و شمارش و بازشماری آرا، رسانه‌های جو بایدن را پیروز انتخابات معرفی کردند. دونالد ترامپ، در اقدامی نامرسوم، نتیجه رای‌گیری را نپذیرفت و همچنان بر تخلف در انتخابات تاکید کرد. چهاردهم دسامبر، کالج انتخاباتی (الکترال) پیروزی جو بایدن را با ۳۰۶ رای در مقابل ۲۳۲ رای دونالد ترامپ تأیید کرد تا سرانجام جنجالی‌ترین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رسماً خاتمه یابد، هرچند تا امروز دونالد ترامپ حاضر نشده است که شکست را بپذیرد و رئيس‌جمهور منتخب آمریکا تبریک بگوید. بسیاری در سراسر جهان نتیجه نهایی انتخابات آمریکا را انتظار می‌کشیدند به امید اینکه تغییر در رأس قدرت موجب تحول در سیاست‌های خارجی این کشور شود. پیروزی نامزد حزب دموکرات، به مثابه بازگشت به دیپلماسی و گفت‌وگو و همکاری چندجانبه بود؛ بازگشت به تعهدات بین‌المللی آمریکا، از جمله پیمان اقلیمی پاریس، سازمان جهانی بهداشت و یونسکو و البته برجام. منتقدان دولت ترامپ بر این باورند که سیاست‌های خارجی او خلا قدرت در بحران‌های منطقه‌ای را تقویت کرد و بر تنش‌های موجود و بی‌ثباتی حاکم افزود. یکی از انتقادها به دولت دونالد ترامپ، تلاش برای رسیدن به صلح با طالبان بود. صلح آمریکا و طالبان: ملاقاتی دور از انتظار در دوحه ملا برادر معاون رهبر طالبان و رئیس دفتر سیاسی طالبان در دوحه و مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در پایان فوریه، دولت آمریکا در یک اقدام تاریخی با گروه طالبان در دوحه قطر توافق‌نامه صلح امضا کرد. دو طرف ۱۸ ماه سرگرم مذاکره برای دست یافتن به این توافق بودند. براساس این توافق تمامی نیروهای آمریکایی در خلال ۱۴ ماه آینده افغانستان را ترک خواهند کرد. همچنین مرحله دیگری از تلاش‌ها برای برقراری صلح آغاز خواهد شد که هدف آن مصالحه میان طالبان و دولت افغانستان خواهد بود. این توافق، تنها درباره روابط طالبان و آمریکا بود و روابط میان طالبان و دولت افغانستان به مذاکرات دو طرف سپرده شده بود. البته بخش بحث برانگیز این توافق، رهایی پنج هزار زندانی طالبان بود. در مقابل طالبان هم یک هزار زندانی دولت افغانستان را براساس توافق آزاد می‌کرد. روند تبادله زندانیان که قرار بود پس از ۱۰ روز از امضای این سند آغاز و تکمیل شود ماه‌ها به طول انجامید. دولت افغانستان مخالف این بخش از توافق بود چون آزادی این نیروها را که بسیاری از آنها جرایم سنگینی مرتکب شده بودند موجب به راه افتادن موج تازه ای از خشونت‌ها در کشور می‌دانست. محمد اشرف غنی در لویه جرگه با فشار آمریکا روند آزادی زندانیان آغاز شد اما تصمیم در مورد آزادی ۴۰۰ زندانی "خطرناک" به لویه‌جرگه سپرده شده که با رهایی این زندانیان موافقت کرد. آزادی زندانیان گروه طالبان نگرانی‌هایی را در میان سازمان‌های حقوق بشر و عفو بین‌الملل نیز به همراه داشته است. کشورهای فرانسه و استرالیا هم مخالفت‌ خود را با رهایی شماری از این زندانیان طالبان که در کشتن اتباع آنها دست داشتند، با وزارت خارجه افغانستان رسما در میان گذاشتند. در شهریور پس از پایان نخستین نشست صلح میان دولت افغانستان و گروه طالبان، وزیر خارجه آمریکا دو نشست حاشیه‌ای جداگانه با هیات دولت به رهبری عبدالله عبدالله، و با هیات گروه طالبان داشت. یکی از عکس‌هایی که از دیدار حاشیه‌ای منتشر شد و ملا برادر معاون رهبر طالبان و رئیس دفتر سیاسی طالبان در دوحه را کنار مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا نشان می‌داد خبرساز شد. در ماه نوامبر نشست بزرگی از کشورهای حامی افغانستان در ژنو برگزار شد، نشست ژنو با حدود ۱۳ میلیارد دلار کمک مشروط برای چهار سال آینده افغانستان باعث دلگرمی مردم و دولت افغانستان شد، اما صلح، همچنان مایه نگرانی باقی ماند. با وجود تلاش‌ها برای صلح، خشونت‌ها در افغانستان نه تنها کمتر نشد، بلکه شدت گرفت. در ماه‌های گذشته حمله به زایشگاهی در کابل، دانشگاه کابل و به راه افتادن موجی از قتل‌های هدفمند که روزنامه نگاران، فعالان مدنی و اجتماعی را هدف گرفته، امید به صلح در افغانستان را کمرنگ کرده است. تنش و ناامنی البته در سال ۲۰۲۰ تنها محدود به افغانستان نماند. سوریه و دریای مدیترانه، صحنه رویارویی بین اروپا و ترکیه بدل شد. اروپا و ترکیه: آنکارا در برابر پاریس مکرون (راست) و اردوغان در ژانویه ۲۰۲۰ در برلین در مورد لیبی گفتگو کردند بیست‌وهشتم فوریه، بیش از ۲۰ هزار پناهجو در مرز ترکیه و یونان تجمع کرده و پس از تلاش برای گذار از مرز با پلیس یونان درگیر شدند. اروپاییان رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهوری ترکیه، را باعث و بانی این تنش‌ها می‌داند. آنها بر این باورند که او بحران مهاجران را بهانه کرده است تا توافقنامه سال ۲۰۱۶ را تغییر دهد. پیمانی که بر اساس آن، ترکیه موظف شده بود در ازای شش میلیارد یورو کمک مالی، به مهاجران سوری، افغان و بعضاً ایرانی در این کشور پناه دهد و به وضعیت آنها رسیدگی کند. آنکارا که در آن روزها عملیات "سپر بهار" را در استان ادلب سوریه آغاز کرده و در مرزهای جنوبی خود درگیر رویاروی با ارتش سوریه بود، دو هدف را دنبال می‌کرد؛ تضعیف نیروهای کرد و ایجاد منطقه‌ای برای اسکان پناهجویان. رجب طیب اردوغان اما برای رسیدن به هدف خود به حمایت ناتو و در نتیجه اروپاییان نیاز داشت. در حالی که اروپاییان نگران بودند رفتار اردوغان به تنش در سوریه بیفزاید، و عملیات نظامی ترکیه در سوریه را "غیرقابل قبول" می‌دانستند. دهم ژوئن، تنش بین اروپا و ترکیه وارد مرحله‌ای جدید شد. این بار در دریای مدیترانه؛ زمانی که یک ناو فرانسوی برای بازرسی از کشتی که به حمل تسلیحات نظامی به لیبی مظنون بود، وارد عمل شد، اما ناوچه‌های ترکیه حاضر در محل مانع از این کار شدند و نیروهای فرانسوی را که زیر پرچم ناتو در این عملیات حضور داشتند، تهدید به حمله موشکی کردند. اروپا ترکیه را متهم کرد که علی‌رغم ممنوعیت ارسال اسلحه به لیبی، به شورشیان در این کشور کمک می‌کند. تظاهرات در استانبول علیه مکرون دهم اوت، حضور یک کشتی اکتشافی در آب‌های مرزی ترکیه و قبرس جنجال‌ آفرید. آنکارا هدف از این عملیات را کشف گاز طبیعی در شرق مدیترانه اعلام کرد اما اروپا این اقدام ترکیه را نیز تحریک آمیز دانست و محکوم کرد. یک هفته بعد، یونان مانور نظامی سه روزه‌ای را با فرانسه و ایتالیا و قبرس در این منطقه آغاز کرد. در واکنش، ترکیه که حمایت دونالد ترامپ را جلب کرده بود، اعلام کرد که با یک ناوشکن آمریکایی در منطقه مانور نظامی انجام می‌دهد. سیاست‌های توسعه‌طلبانه آنکارا که به باور برخی کارشناسان اروپایی مداخله‌جویانه و بعضاً مخرب است، در جریان جنگ قره‌باغ نیز تنش‌ساز شد. جنگ در قره‌باغ بیست‌وهفتم سپتامبر، مناقشه‌ی تاریخی آذربایجان و ارمنستان درباره منطقه قره‌باغ چون آتش زیر خاکستر ناگهان شعله‌ور شد و در صدر اخبار جهان قرار گرفت. جنگ خونینی بین طرفین درگرفت که صدها کشته و زخمی بر جا گذاشت. امانوئل ماکرون، رئيس‌جمهوری فرانسه، در نخستین روزهای درگیری، رجب طیب اردوغان را متهم کرد که با حمایت از آذربایجان و ارسال کمک‌های نظامی هیزم به آتش دشمنی‌ در منطقه ریخته است. رجب طیب اردوغان این اتهامات را نه نفی و نه تأیید کرد و تنها بر این نکته تاکید کرد که همواره از کشور "دوست و برادر" خود حمایت خواهد کرد. رئیس‌جمهوری ترکیه پاسخ خود را به چند هفته بعد و زمانی مناسب‌تر موکول کرد. بیست‌وچهارم اکتبر، در واکنش به بازنشر کاریکاتورهای پیامبر اسلام که همزمان بود با آغاز دادگاه رسیدگی به متهمان حمله به تحریریه شارلی‌ابدو در سال ۲۰۱۵، اسلام‌گرایی افراطی معلم مدرسه‌ای را در حومه پاریس سر برید. سخنان رئیس‌جمهوری فرانسه در دفاع از آزادی بیان فرصتی مناسب برای رحب‌طیب‌ اردوغان فراهم کرد تا احساسات جریحه‌دار شده مسلمانان را به بازی بگیرد و حملات تندی به همتای فرانسوی خود صورت دهد. اظهاراتی که در نهایت به تیره‌تر شدن روابط بین ترکیه و اروپا انجامید. یازدهم دسامبر، شورای اروپا اعلام کرد که ترکیه را به دلیل "اقدامات غیرقانونی و خشن" در دریای مدیترانه تحریم می‌کند. شارل میشل، رئیس شورای اروپا، با اشاره به شکست گفت‌وگو‌ها با آنکارا گفت: "وقتی می‌بینیم که تحول مثبتی [در رفتار ترکیه] رخ نمی‌دهد، مجبور هستیم که از امکاناتی که در اختیار داریم، استفاده کنیم". انفجار در بیروت چهارم اوت، حدود شش عصر، بیروت لرزید. انفجاری سهمگین بندر بیروت را با خاک یکسان کرد و جان ۲۰۴ تن را گرفت و بیش از ۶۵۰۰ زخمی بر جا گذاشت. انفجار در انباری حاوی ۲ هزار ۷۵۰ تن نیترات آمونیوم رخ داد و موجب شد که بسیاری از ساختمان‌های اطراف این بندر به طور کامل ویران شود. انفجار در بندر بیروت، بار دیگر، بحران سیاسی-اقتصادی لبنان را در صدر اخبار جهان قرار داد. در حالی که نیروهای امداد از فرانسه و هلند و تونس وارد کشور می‌شدند، امانوئل ماکرون،‌ رئيس‌جمهوری فرانسه، به بیروت رفت و پس از دیدار با مقامات لبنانی، کمک‌های مالی به این کشور را مشروط به این دانست که "اصلاحات سیاسی جدی" در لبنان صورت گیرد. لبنانی‌های بسیاری ندانم‌کاری و بی‌کفایتی و فساد دولتی را از جمله دلایل وقوع این فاجعه می‌دانستند. بسیاری خواستار کناره‌گیری مقامات و محاکمه مسئولان شدند. اعتراضات خیابانی که مدتی بود به دلیل شیوع بیماری کووید-۱۹ معلق شده بود، از سر گرفته شد. قابل کلیک تخریب انبارهای بندر بیروت در اثر انفجار پنجم اوت ۲۰۲۰ نوامبر ۲۰۱۸ دهم اوت، حسن دیاب، نخست‌وزیر، استعفا کرد. همان شب،‌ دونالد ترامپ برای کمک به لبنان اعلام آمادگی کرد. در نهایت، با حمایت سازمان ملل، در نخستین روزهای پس از انفجار، حدود ۲۵۰ میلیون یورو کمک مالی برای آسیب‌دیدگان فراهم شد. دهم دسامبر، دادگاهی در لبنان حسن دیاب و سه تن از وزرای پیشین وی را به "سهل‌انگاری و اهمال در انجام وظیفه" متهم کرد. خبرهای خوش هرچند شیوع بیماری همه‌گیر کووید-۱۹ و افزایش تنش‌های منطقه‌ای و تداوم جنگ‌های خانمان‌سوز تصویری نه چندان امیدوار کننده از سال ۲۰۲۰ ترسیم می‌کند، خبرهای امید بخشی هم در این سال بی‌سابقه منتشر شد. بحران کووید-۱۹ پیامدهای غیرمنتظره‌ای نیز به‌همراه داشت. برای نمونه، وقتی که محدودیت‌ رفت‌و‌آمد و قرنطینه‌ی گسترده مردمی در کشورهای صنعتی به اجرا گذاشت شد، طبیعت جان تازه گرفت. تصاویری حیوانات وحشی که در سطح شهرهای بزرگ آسیا و اروپا و آمریکا به گشت و گذار مشغول بودند، در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و بسیاری را شگفت‌زده و همزمان امیدوار کرد که حفظ حیات وحش ممکن است، اگر اندکی به طبیعت فرصت دهیم. شیوع ویروس کرونا، همچنین مقامات چین را واداشت که سرانجام فروش و مصرف گوشت برخی حیوانات از جمله سگ را ممنوع کنند و بپذیرند که باید کنترل بیشتری بر تجارت حیوانات وحشی در این کشور اعمال شود.
سال ۲۰۲۰ میلادی بی‌تردید سال کرونا است. ویروسی که جهان را در نوردید، بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار کشته گرفت، میلیون‌ها تن را داغ‌دار کرد و از بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا تا کوچک‌ترین، از دورافتاده‌ترین شهرها تا پر رفت‌و‌آمدترین‌ها را با چالشی بی‌سابقه روبرو کرد.
جهان در سال ۲۰۲۰: زندگی در بهت کرونا
آمریکا و چین طی چند ماه گذشته در موارد متعددی چون کرونا، هنگ‌کنگ، دریای جنوبی چین و اختلافات تجاری و فناوری با هم سرشاخ شده‌اند همزمان گزارش شده که ماموران پلیس فدرال آمریکا (اف‌بی‌آی) دست کم در ۲۵ شهر آمریکا درباره "ارتباط علنی‌نکرده" با ارتش چین با شهروندان مصاحبه کرده‌اند. کارآگاهان و بازپرسان دولت آمریکا می‌گویند اعزام این افراد بدون آن که ارتباط خود با ارتش چین را برملا کنند، بخشی از برنامه پکن برای فرستادن محققان نظامی به خاک آمریکا است. جان سی. دیمرس، یکی از دادستان‌های وزارت دادگستری آمریکا گفته اعضای ارتش آزادیبخش خلق چین در حالی برای دریافت روادید تحقیقاتی آمریکا تقاضا کرده‌اند که "ارتباط واقعی" خود با این نهاد نظامی را پنهان کرده بودند. "این بخش دیگری از طرح حزب کمونیست چین برای بهره‌جویی از باز بودن جامعه آمریکا و بهره‌کشی از موسسه‌های آکادمیک ماست. روز پنجشنبه مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، در یک سخنرانی انتقادی گفت که ایالات متحده دیگر نمی تواند اختلافات ایدئولوژیک خود با حزب کمونیست چین را نادیده بگیرد. او رئیس جمهوری چین را «معتقد واقعی به یک ایدئولوژی دیکتاتوری ورشکسته» خوانده و خواهان تعامل با شهروندان چین از جمله اقلیت مسلمان اویغور و مردم هنگ کنگ شد. او به حاضران گفت: «اگر جهان آزاد چین کمونیستی را تغییر ندهد، چین ما را تغییر خواهد داد.» بازداشت سه شهروند چینی تنها ساعاتی پس از آن روی داد که روز گذشته، در اقدامی بی‌سابقه ضرب الاجلی ۷۲ ساعته برای کنسولگری چین در تگزاس تعیین کرده و دستور تخلیه و تعطیلی آن در شهر هیوستون را صادر کرد. علت اصلی این تصمیم، نقش کنسولگری چین در هیوستون در آنچه آمریکا "سرقت دانش و مالکیت معنوی فناوری" خوانده، گزارش شده است. امروز، پنجشنبه ۲۳ ژوئیه، هم مقام‌های آمریکایی اعلام کردند که باور دارند یک محقق چینی در کنسولگری چین در سانفرانسیسکو پناه گرفته است. چین این اقدامات آمریکا علیه دانشمندان و کنسولگری‌های خود در آمریکا را محکوم کرده است. وانگ ونبین، سخنگوی وزرات خارجه چین، آمریکا را به خاطر توسل به بهانه‌ برای محدود کردن، آزار و اذیت یا سرکوب دانشمندان چینی در این کشور محکوم کرد. در پی جنجال‌ ایجاد شده بر سر دستور بسته شدن کنسولگری چین در هیوستون، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تهدید کرد که بیشتر کنسولگری‌های چین را در آمریکا خواهد بست. آقای ترامپ در ماههای اخیر مکررا با چین بر سر تجارت، همه گیری ویروس کرونا و اعمال قانون امنیتی جدید در هنگ‌کنگ درگیری‌های لفظی داشته است. اتهامات چیست؟ چهار شهروند چینی که سه نفر آنها تاکنون بازداشت شده‌اند ونگ شین، سانگ چن، ژائو کای‌کای و تنگ جوئن هستند که از میان آنها گفته شده خانم تنگ در کنسولگری چین در سانفرانسیسکو پناه گرفته است. آمریکا می‌گوید هر چهار نفر درباره ارتباط خود با ارتش چین دروغ گفته‌اند یا این که مدعی شده‌اند هیچ گاه در ارتش خدمت نکرده‌اند و یا این که دیگر عضو ارتش محسوب نمی‌شوند. ونگ شین در روز هفتم ژوئن در فروگاه بین‌المللی لس‌آنجلس و پس از این که از سوی ماموران گمرک و مرزبانی آمریکا مورد سوال و جواب قرار گرفت، بازداشت شده است. آقای شین معترف شده که همچنان عضو ارتش آزادیبخش خلق چین است و در آزمایشگاه دانشکده نظامی آن کار می‌کند اما وزارت دادگستری آمریکا می‌گوید او در سال ۲۰۱۶ در تقاضای روادید خود گفته بود که ارتش را ترک کرده است. دادگستری آمریکا می‌گوید هر چهار متهم اعضای ارتش آزادیبخش خلق چین هستند اما همکاری فعلی خود با این نهاد نظامی را برملا نکرده یا انکار کرده‌اند ژائو کای‌کای و سانگ چن هم هر دو هفته گذشته، ۱۸ ژوئیه، دستگیر شده‌اند. دادستان‌ها خانم تانگ را متهم می کنند که مدعی شده بوده که یک عصب‌شناس است و ارتش را ترک کرده اما در حقیقت هنوز با بیمارستان نیروی هوایی ارتش چین مرتبط است. ژائو کای‌کای هم مدعی شده بوده که هرگز در ارتش خدمت نکرده اما در حقیقت یکی از اعضای ارشد انستیتو تحقیقاتی ارتش چین است. اما براساس مدارک موجود، در تحقیقی انجام شده عکس‌هایی از خانم تانگ در یونیفورم نظامی بدست آمده و جستجو در خانه‌اش هم شواهد بیشتری مبنی بر وابستگی او به ارتش آزادیبخش خلق چین را نشان داده است. براساس مدارکی که اولین بار در سایت خبری اکسیوس ( Axios) به چاپ رسید "در پی جستجو در خانه خانم تانگ و گفتگوی او (با ماموران اف‌بی‌آی) در ۲۰ ژوئن سال جاری، او به کنسولگری چین در سانفرانسیسکو رفته، اف‌بی‌آی ارزیابی کرده که او همچنان در همان کنسولگری است." براساس گزارش منتشر شده در این سایت خبری "با توجه به مورد خانم تانگ، کنسولگری چین در سانفرانسیسکو شرایط امنی را برای مقام وابسته به ارتش چین با هدف جلوگیری از محاکمه درخاک آمریکا فراهم می‌کند." دادستان‌ گفته‌ است که این تنها محدود به همین یک مورد نمی‌شود بلکه "ظاهرا بخشی از برنامه‌ای است که توسط ارتش خلق چین اجرا شده" و هدف آن فرستادن دانشمندان ارتش به آمریکا تحت بهانه‌های دروغین است. مایک پومپئو، وزیرخارجه آمریکا گفته کاخ سفید هر اقدامی که برای محافظت از مردم ایالات متحده لازم باشد، انجام خواهد داد در کنسولگری چین درهیوستون چه اتفاقی افتاد؟ رسانه‌های آمریکا روز سه شنبه ( ۲۱ ژوئیه)، فیلم‌هایی را منتشر کردند که نشان می‌دهد افرادی در حیاط ساختمان کنسولگری چین در هیوستون، در حال آتش زدن کاغذ‌هایی در سطل آشغال هستند. پلیس و ماموران آتش‌نشانی در محل حاضر شدند اما اجازه ورود به ساختمان را پیدا نکردند. روز گذشته (چهارشنبه ۲۲ ژوئیه)، دولت آمریکا به چین ۷۲ ساعت مهلت داد تا کنسولگری خود را در هیوستون ببندد. آمریکا علت این امر را محافظت از "حق مالکیت معنوی و اطلاعات خصوصی مردم آمریکا" عنوان کرد. در همین رابطه مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا گفت: "دولت آمریکا انتظارات روشنی از نحوه رفتار حزب کمونیست چین تعیین کرده و وقتی آن انتظارات برآورده نشود، ایالات متحده برای محافظت از منافع مردم خود، محافظت از امنیت ملی و محافظت از مشاغل و اقتصاد خود اقدامات لازم را انجام خواهد داد." مقامات آمریکایی اقدامات چینی‌ها را "عملیات گسترده جاسوسی غیرقانونی و نفوذ" توصیف اما جزئیاتی ارائه نکرده‌اند. گفته می‌شود که کنسولگری چین در هیوستون حدود ۶۰ کارمند دارد. چین علاوه بر سفارت خود در شهر واشنگتن، در نیویورک، لس آنجلس، سان فرانسیسکو و شیکاگو نیز کنسولگری دارد. موارد اختلاف چین و آمریکا موارد مختلفی باعث بروز تنش بین پکن و واشنگتن شده که برخی از مهم ترین‌ها عبارت است از:
آمریکا سه شهروند چین را بازداشت کرده و وزارت دادگستری این کشور می‌گوید این افراد که خود را محقق معرفی کرده بودند در مدارک تقاضای ویزای آمریکا، ارتباط خود با نهادهای نظامی چین را مخفی نگه داشته بودند. بنابر گزارش رسانه‌های آمریکا اف‌بی‌آی تاکنون سه شهروند چینی را بازداشت کرده و به دنبال نفر چهارمی است که گفته شده به کنسولگری چین در سانفرانسیسکو پناه برده است.
آمریکا سه چینی را به اتهام تقلب در ویزا و 'پنهان کردن ارتباط با ارتش چین' بازداشت کرد
در این رشته برنامه ها، گزیده ای از ناب ترین شعر های فارسی که در یک هزار و صدو اندی سال سروده شده اند، پس از ذکر محتصر زندگینامه شاعران، خوانده شده است. برای تهیه این برنامه‌ها به برخی از تذکره های شعراء، تاریخ ادبیات فارسی، دیوان ها، جنگ ها، مجموعه ها و گزینه های شعری مراجعه شده است. برای درست خواندن برخی از واژه هایی که در شعر های متقدمین آمده و امروز متروک و مهجور شمرده می شوند به فرهنگ های معتبر از جمله : لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ آنندراج و دیگران واژه نامه های فارسی مراجعه شده است. با این همه، از شنوندگان می‌خواهیم برای هرچه بهتر شدن بازپخش‌ این برنامه ها نظرات‌شان را با ما در میان بگذارند. نشانی ایمیل ما این است:[email protected] برنامه "جرعه ای از شراب کهنهء عشق" در بخش‌های نیم ساعته هر یکشنبه ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب به وقت افغانستان پخش می شود و پنجشنبه‌ها ساعت 2 و 30 دقیقهء بعد از ظهر باز پخش می‌شود. این برنامه‌ها را عبدالله شادان تهیه و اجرا کرده است.
در سی و یکمین قسمت از رشته برنامه های "جرعه ای از شراب کهنهء عشق" فشرده ای از زندگینامه ها و نمونه های اشعار حزین لاهیجی، آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی را می شنوید.
جرعه ای از شراب کهنهء عشق، بخش سی و یکم
تيم ايران در گروه چهار (گروه D) با مکزيک، پرتغال و آنگولا هم گروه شده است. اين تنها گروهی است که فقط شامل يک تيم اروپايی می شود ايران در نخستين مسابقه گروه چهارم، در روز يازدهم ژوئن سال 2006 در شهر نورنبرگ مقابل مکزيک قرار می گيرد. اين تيم روز هفدهم ژوئن در فرانکفورت با پرتغال، نايب قهرمان ملتهای اروپا بازی می کند و در ديدار پايانی، روز بيست و يکم ژوئن در لايپزيک با آنگولا روبرو می شود. بسياری از کارشناسان ايرانی، با توجه به جايگاه مکزيک در دنيای فوتبال در مقايسه با هفت سرگروه ديگر جام جهانی، اين تيم را، روی کاغذ، حريف مناسبتری برای ايران می دانند. هرچند کارشناسان فوتبال عقيده دارند قدرت واقعی تيمها در ماه ژوئن و هنگام آغاز جام جهانی مشخص می شود، اما اغلب مربيان و بازيکنان حاضر در اين مسابقات، روزهای پيش از قرعه کشی را با آرزوی همگروه شدن با تيمهايی آسانتر سپری کردند. موقعيت ايران در اين گروه خوب است وتيم گروه دوم خود خواهد شد. آرشام - کرمانشاه تيم ما دراين گروه از شانس صعود بر خورداره فقط نبايد از تيمها ترسی داشته باشه و بايد بازی خودشو انجام بده و به اين خودباوری بره که تيم ما تيم خوبی است و از تيمهای گروه خودش چيزی کم نداره. ميثم - اراک فکر ميکنم گروه ايران، گروه خوبی هستش ولی تيم نميتواند نتيجه بگيرد. چرا سر خودمون رو کلاه بگذاريم، تيم ما علاوه بر ضعف دروازه بان، و مهاجم مشکل فرهنگی هم داره. به نظر من تو گروه خودمون چهارم ميشويم. حسن - فرديس کرج به نظر من مهمترين مشکل تيم ما که من شخصا ازآن ميترسم نداشتن يک دروازه بان خوب است چون با اين دروازه بان کنونی ما در آنجا کيسه گل ميشويم. مهران ميرزايی - تهران به نظرمن ايران به دور دوم صعود ميکند. حسين محمودزاده به نظر من تيم ملی ايران در گروهش از همه شکست می خوره بعدا هم برانکو را از تيم ملی اخراج می کنند. حميد - شيراز در گروه F نيز مانند گروه D يک تيم اروپائی وجود دارد. پژمان - تهران به نظر من ايران باشکست ازمکزيک وپرتغال ويک مساوی با جام خداحافظی می کند. ناصر - يزد به نظر من برانکو می تواند با دعوت کريم باقری، محمود فکری و مهدی پاشا زاده خط دفاعی تيمش را مطمئن تر کند. ضمن اينکه ما در خطوط هافبک و حمله مشکل زيادی نداريم و تنها مشکل ما در بعضی اوقات ناهماهنگی بچه ها است.سجاد - مشهد همانطور که می دانيد بازی اول ما با تيم مکزيک است و فوتبال اين کشور تا حدود زيادی با فوتبال ما همخونی دارد. درست است که ما در تورنمنت دوستانه در سال ۲۰۰۰ از تيم مکزيک ۲ بر ۱ شکست خورديم. اما توانستيم دروازه اين تيم را باز کنيم. من فکر می کنم ديدار مکزيک با نتيجه مساوی به پايان می رسد. آنگولا را شکست می دهيم و از پرتغال شکست می خوريم و در صورت خوش اقبالی و يا به دست آوردن نتيجه های بهتر اميد است که بتوانيم به عنوان تيم دوم صعود کنيم و در صورت صعود به مرحله بعد احتمال روبرو شدن با تيم هلند مسئله نگران کننده ايست. به هر حال اميدواريم که بچه های اين مرز و بوم ما را در جهان سرافراز کنند. حميد - تهران تيم ايران به شرطی که حريفان مناسبی را برای ديدارهای تدارکاتی انتخاب نموده و ترکيب اصلی خود را هماهنگ تر نمايد با همين کادر فنی هم توان صعود به دور دوم رقابتها را دارد. البته برانکو مربی خوبی است اما بايد در تصميمات خود بازنگری لازم را انجام داده و فکری به حال نقاط قابل بهبود تيم نموده و شجاعت بيشتری به خرج دهد. سعيد - تهران هميشه بازيکنان ما از ترس نام بازيکنان حريف بازی را خراب می کنند. لزيونرها اسير ترس از بازيکن خارجی نمی شوند ولی آيا دفاع تيم ملی تجربه رو در روئی با بازيکنان خارجی را دارد ؟ بهتر است مربی راه حل دادن اعتماد بنفس را به بازيکنان تيم ايران پيدا کند. مهدی - اصفهان اگر تيم ايران تا جام جهانی بتواند در تمام خطوط بازنگری کند صعود به مراحل بعدی دور از دسترس نيست مثلا در خط دفاعی و هافبک بازيکنی مثل کريم باقری و مجتبی جباری و حتی بهشاد ياورزاده و شجاعی و در خط حمله نيز وزيری و همچنين در کادر مربيان حضور عابدزاده قطعا به کمک دروازه بانان خواهد آمد. سپهر - تبريز موقعيت ايران از نظر گروه خوب است اما با اين کادر فنی تيم ايران راه به جايی نمی برد. ما با اين چيدمان خط دفاع در مقابل پرتغال نمی توانيم مقابله کنيم. برانکو بايد برود. حميد - همدان با توجه به اين که تيم های هم گروه ايران از تنوع سبک برخوردار هستند و هر کدام از يک قاره به جام جهانی آمده اند پيش بينی ميکنم که سبک سنتی ايران نتواند مقابل اين تنوع تاکتيکی مقاومت کند. لذا ايران بر خلاف تصورات موجود کار سختی را پيش رو دارد. نادر - آبادان تا جام جهانی حدود ۶ ماه زمان باقيست. که فدراسيون فوتبال بايست با بررسی دقيق و تغيير در کادر فنی تيم ملی يک تيم آماده را به جام جهانی بفرستد هر چند صعود ايران از گروه خودش غير ممکن است ولی اين کار باعث می شود که زنگ تفريح بقيه تيمها نباشيم. آرين - مشهد صعود يا عدم صعود تيم ايران بستگی به باور بچه‌های تيم ملی از استعدادهای خود و اعتماد به نفس بازيکنان و تمامی دست اندرکاران تيم ملی دارد تمام ايرانيان آرزوی صعود تيم ملی را دارند. به اميد آنروز. محمد محمودی به نظر من ايران می تواند حتی تا مرحله آخر برود. اگر دولت ما اين اجازه را به تيم ملی بدهد. متاسفانه که اينکار غيرممکن است. من هيچ وقت بازی با استراليا را فراموش نخواهم کرد. تيم استراليا کمتر از تيم مکزيک نيست. به نظر من هشتاد درصد از بردن بازی در دست دولت است تا در دست تيم ملی ايران. مخصوصا که الان احمدی نژاد رئيس جمهور است. پيشنهادی که من به بچه ها دارم اينه که تا می توانند حمله کنند تا دفاع. و با هم اتحاد داشته باشند. در سال ۱۹۹۸ با هم اتحاد داشتند که ما به جام جهانی رفتيم. هيج تيمی با دفاع پيروز نشده است. شيوا - منچستر با گروه نسبتا مناسبی که ايران در آن قرار دارد ايران اميد زيادی برای صعود دارد. نيما - تهران آنچه بديهيست طراز اول تلقی نشدن کليه تيمهای گروه ماست. بايد اين نکته را در نظر داشت که تيمهايی که از لحاظ قدرت خود را در سطح اول نمی دانند يا با روحيه ای ضعيف به ميدان می روند و يا بازی را بسيار جدی دنبال ميکنند. همين امر بزرگترين مشکل ماست زيرا بنا بر قائده پرتقال و مکزيک بسيار برتر از ما هستند اما چون سطح اول تلقی نمی شوند به سختی خواهند جنگيد و ايران تاب مقاومت نخواهد داشت. اما خبر خوب اينکه ايران پس از دو شکست بدون گل زده، در بازی با آنگولا يک نام ايرانی ديگر به فهرست گلزنان تاريخ جام های جهانی اضافه خواهد کرد تا حسرت گل زدن به دلمان نماند. مسعود - کرمان من به آقای برانکو مثل خيلی ها اعتقاد دارم. بين تيمهای آسيايی سختترين قرعه به ايران و عربستان خورد. ولی باز گروهی که عربستان قرار داره آسان است. چه بسا ايران در اين گروه بود حتما دوم می شد. ولی در گروه D ايران کارمشکلی داره. چون بازی تدارکاتی باتيمهايی مثل پرتغال و مکزيک نداشته. محسن - تهران گروه سختی است اما اگر اجازه دهند برانکو کارش را انجام دهد اميد کمی است. هادی به نظر من ايران هيچ شانسی برای صعود از اين گروه ( يا حتی ديگر گروههای راحتتر) ندارد چون تيم ايران اصلا فاقد يک سيستم بازی منسجم و هدفمند است. و تنها از برخی قابليتهای فردی بازيکنانش بهره ميبرد. اصولا به نظر شما شانس اينکه تيمی با سيستم ديمی بتواند تيمهای منسجم سطح اول دنيا را شکست بدهد چقدر است. برای اثبات اين نظر کافی است به صعود شانسی ايران به جام جهانی ( در حالی که در همان مرحله مقدماتی تنها چند دقيقه با هدف فاصله داشت و تنها با يک گل شانسی نيکبخت توانست حريفش را شکست بدهد ) و يا بازی با ژاپن، نظر داشت. در نهايت ايران با دو شکست و يک تساوی از جام جهانی خداحافظی ميکند. سعيد س. - همدان تيم ايران برای صعود از گروه خود کار مشکلی در پيش دارد. به نظر من ايران در اين گروه سوم می شود. مرتضی - سرايان به نظر من اگر ايران بتواند خوب بازی کند از گروه خود صعود کرده وحتی به مراحل بالاتر نيز صعود خواهد کرد. بابک - سوادکوه ايران با دو تساوی و يک باخت حذف ميشود. محمد - تهران در جام جهانی همه گروهها سخت ميباشد ولی گروه ايران مناسب است. اگر ايرن يک انسجام تيمی داشته باشد ميتوان اميد وار به صعود از گروه داشت. برانکو اين توانائی را دارد که به يک تيم نظم تاکتيکی متناسب هر مسابقه و انسجام تيمی درکل مسابقات را بدهد و بسيار هدفمندانه مسابقات را ادامه ميدهد. بفعل درآوردن اين قدرت مديريت برانکو منوط به حمايت کامل کليه رسانها مسئولان و مردم در اين مدت باقی مانده تا جام جهانی ميباشد. برانکو اين توانائی را با کرواسی در۹۸ و با ايران در سه تورنمنت مهم بازيهای آسيائی جام ملتهای آسيا و مقدماتی جام جهانی نشان داده. يکی از توانائی های خاص برانکو خوب آناليز کردن حريفان است و اين توانائی کمک بسياری به مديريت اشاره شده ميکند. به نظر من زياد مهم نيست کدام بازيکن در جام بازی ميکند بلکه مهم اين است تيم ايران با انگيزه بسيار بالا و البته هدفمندانه بازيکند که اگر بياد بياوريد ۹۸ را در دو بازی آلمان وآمريکا با يک تيم ثابت دو نمايش متفاوت ارائه داديم. رضا - تهران بايد گفت که از همين حالا خودتان را برای اشک ريختن پای تلويزيون آماده کنيد. وقتی ما در مقابل تيم دوم مقدونيه ميبازيم بردن تيمهايی مثل پرتغال و مکزيک مثل يک جوک مضحک و خنده دار ميمونه. بی خود برای خودتان خيال بافی نکنيد. شهرزاد - اصفهان برای تيم ملی ايران بايد ارزوی موفقيت داشت . باشد که شايد لااقل به دور دوم صعود کنيم . محمد رضا اربابی - تهران با توجه به سطح بازی ايران و روحيه آماتوری اکثر بازيکنان تيم ملی، گروهی که ايران در آن است بسيار سخت تر از گروههای ساير تيمهای آسايی است. با روند فعلی آماده سازی تيم و با توجه ضعفهای دفاعی تيم ايران ما قادر به شکست هيچ تيمی در اين گروه نخواهيم شد.توصيه من به آقای برانکو يک ارودی دو تا سه ماهه مستمر قبل از اين بازيهاست در درايت ايشان شک ندارم اما ايشان بهتر است در خط حمله روی دايی (که خيلی هم مورد احترام من است) کمتر حساب کند. جوانانی مثل برهانی و شايد پديده های بهتر از او کارايی بهتری از دايی پا به سن گذاشته و کم تحرک دارند. عليرضا - تهران ايران می تونه با يک بازی منطقی در مقابل مکزيک و پرتغال به مرحله ی بعدی صعود کند . مهدی - آبادان به نظر من ايران از اين۳۲ تيم که به جام جهانی آمده اند بيست و دوم ميشود . ميثم - تهرانايران در اين جام به لطف خدا می تواند از گروه خود صعود کند ولی قبل ازآن بايد به تقويت تيم بپردازد. محمد ميرزايی - کرمان ايران اگر خط دفاعی خودش را ترميم نکند مشکلات فراوانی در جام جهانی خواهد داشت. رفيعی - قم به نظر من تيم ملی کنونی ايران با وجود افرادی مثل نصرتی و گل محمدی در خط دفاعی که بسيار کند می باشند در مقابل بازيکنان سرعتی پرتغال و مکزيک حرفی برای گفتن ندارد همچنين آقای دايی در حد و اندازهايی نيست که خطوط دفاعی تيم های حريف نگرانی از بابت وی داشته باشند در خط هافبک هم آقای علوی و امير آبادی و زارع و ... در حد و اندازههای ليگ خودمان نيستند چه رسد به جام جهانی فقط در صورتی می توانيم بازيهای زيبايی را از تيم ايران در جام جهانی شاهد باشيم که آقای برانکو و همکارانش تغييرات اساسی در تفکرات خود ايجاد کنند که بعيد به نظر می رسد. گل ميری - تهران گروه سختی است مکزيک و پرتقال صعود می کنند. محسن - تهران به نظر من ما از هر سه تيم شکست ميخوريم متاسفم اين واقعيت را بايد بپذيريم ما تيم خيلی خوبی نيستيم. صديقه - يزد ما بايستی در خط حمله ضعف دفاعی را جبران کنيم. بايستی قبول کنيم که هافبکها و فوروارد های خيلی خوبی داريم ضمن آنکه برانکو بايستی تصميم بگيرد خط حمله از کجا تغذيه شود چون در انتخاب نفرات خط حمله تاثير دارد ضمناً از برانکو ميخواهم که از خير علی دايی بگذرد ايران ۱۰ نفره ( بدون حضور موثر دايی) به جام جهانی راه پيدا کرده است. بايد قبول کنيم تمام اسطوره ها روزی بازنشسته ميشوند فوتبال ايران نبايد فدای آمار گلزنی گردد. آزاد - شيراز گروه ۷ (با سرگروهی فرانسه ) و ۸ (با سر گروهی اسپانيا ) و همچنیِن گروه ۱ گروههای بهتری بودند. اما چون اين تيم کارش حساب و کتاب ندارد پيش بينی سخت است. موسوی نژاد - تهران در ليگ برتر بازيکنانی وجود دارد که لياقت آنها بيشتر از بعضی بازيکنان تيم ملی است ولی بدليل بعضی مسايل نا معلوم به تيم ملی دعوت نميشوند. ولی با دعوت اين بازيکنان به تيم ملی قطعا انگيزه و قدرت تيم بالا خواهد رفت و نتايج خوبی حاصل خواهد شد. شهاب - تهران به عنوان تيم دوم گروه صعود می کند. فواد - تهران من اميد وارم ايران بتواند به راحتی از اين گروه نسبتا راحت صعود کند زيرا غير از پرتغال حريف قدر ديگری در اين گروه نيست که ايران را از صعود باز دارد. و ايران با کمی تلاش به راحتی ميتواند از سد آنگولا و مکزيک عبور کند. البته بازيکنان تيم ايران بايد با هم بودن و پرهيز از تک روی را که بيشتر بازيکنان فراموش ميکنند را ياد بگيرند و در اختيار تيم باشند. بهاره - تهران معمولا بچه ها درچنين ميادينی خوب وبا غيرت ظاهر می شوند. تجربه بازی با استراليا و آمريکا در۱۹۹۸ و درخشش آنها در جام ملتها دال بر اين مدعاست. بنابراين هرگز نبايست نااميد بود بلکه همواره بايستی درکنار تيم ملی به آنها روحيه داد. اگرصعود هم نکنيم لااقل می توانيم همچون ۱۹۹۸ بدرخشيم. محمد رضا - تبريز گر تيم ايران بتواند خط دفاع خود را ترميم کند شانس زيادی برای صعود از گروه خود خواهد داشت. وحيد - تهران نه ميشه گفت آسون و نه ميشه گفت سخت ، ولی ما بايد سعود کنيم. ميلاد کلهر - تهران تيم ايران ممکن نبود شانسی بهتر از اين نصيبش شود. اين قرعه بی نظيرترين قرعه در ميان تيمهای آسيايی است. ولی من اصلا به صعود ايران خوشبين نيستم. طبق معمول ايرانيها درگير اختلافات داخلی و ناهماهنگيهای خاص خود هستند. هنوز مربی تيم ملی نميداند که با چه استراتژی بايد تيم را آماده کند. اختلاف سطح بازيکنان ايرانی که در خارج از کشور بازی ميکنند با بازيکنانی که در باشگاههای داخلی بازی ميکنند بسيار زياد است و همين موضوع کار مربی را سختتر ميکند. ضمن اينکه فشارهای سياسی به ايران و دخالت سياست در ورزش نيز دليل ديگری برای عدم اجرای کامل برنامه ها خواهد بود. به هر حال تيم ايران در طی سه حضورش در جام جهانی اينبار بهترين قرعه نصيبش شده. اميدوارم با آه و افسوس اين فرصت راهدر ندهند. آرش - ونکوور والله همه می دانيم که تيم ايران بگير نگير دارد. ولی در حالت عادی فکر می کنم اين يکی از بهترين قرعه هايی است که می توانست برای ايران رقم بخورد. درست است که تيم های مکزيک و پرتقال تيم های قدرتمتدی هستند، ولی کلاس فوتبال آنها در سطح تيم هايی مانند برزيل، آرژانتين، ايتاليا و آلمان نيست و ايران از لحاظ روانی از شرايط بهتری برای بردن مکزيک و پرتقال برخوردار است تا اين تيم های بزرگ. البته نبايد آنگولا را دستکم گرفت. تجربه نشان داده که تيم های افريقايی در اولين حضور خود می درخشند (کامرون ۸۶، سنگال ۲۰۰۲) بنابراين بايد صبر کرد و ديد چه اتفاقی می افتد. (شايد هم مثل جام جهانی ۱۹۹۸ شود که در گروه مرگ اسپانيا و بلغارستان (که در آن زمان تيم قدرتمندی بود و دورة قبل چهارم شده بود) حذف شدند و نيجريه و پاراگوئه صعود کردند، اينجا هم ايران و آنگولا صعود کنند، کسی چه می داند؟ امير - ديترويت به نظر من اگر روند بازی ها و انتخاب بازيکنان به همين صورت فعلی باشد ايران در گروه خود آخر می شود مگر که در فرصت باقيمانده تغييرات اساسی حتی در کادر فنی داده شود. حسين - کرج ايران اگر بتواند با مکزيک مساوی کند واز آانگولا ببرد و به پرتغال هم ببازد باز هم می تواند صعود کند و به نظر من و بيشتر دوستانم که از نظر فنی فوتبال رو بررسی می کنیم ايران در گروه خوبی قرار دارد. سید محمد علی دشتی - سوهانک تهران به نظر من اگه مطبوعات ورزشی ايران اجازه بدن بازيکنان و مربيان با آرامش کارشون رو بکنن ايران نتيجه لازم رو خواهد گرفت. آرشين - تهران به نظر من ايران در گروه مناسبی قرار گرفته و بعد از گروه آلمان مناسبترين گروه است من دوست داشتم که ايران در گروه آلمان قرار بگيرد ... که در اينصورت هم شانس رفتن به دور بعد بيشتر بود و هم در شهرهايی بازی ميکرد که بازيکنان ايران اشنايی بيشتری داشتند مثل مونيخ و هامبورگ و مطمئنا مردم آلمان هم آنها را تشويق ميکردند. کامران - شيراز ايران حتما در مقابل تيمی مانند مکزيک دچار مشکل خواهد شد ولی من اميدوارم به عنوان تيم دوم به مرحله دوم صعود کند، چون ايران از بقيه تيم های هم گروه يک سرو گردن بالا تر است. ابراهيم - تهران به نظر من بهتر بود که ايران به جام جهانی نمی رفت چرا که به سرنوشت عربستان در جام جهانی ۲۰۰۲ دچار می شويم. ساسان - تبريز ايران به مکزيک می بازد و با انگولا مساوی می کند. حسن شمسی - تهران به نظر من اين يک گروه رويايی است و بهترين گروهی است که ما ميتوانستيم در آن جای بگيريم. پس ايران قطعا به دوره بعد صعود ميکند. محمود - تهران من اعتقاد دارم در مدت باقيمانده با اضافه کردن چهار پنج بازيکن توانمند از دل ليگ و استخدام يه تئورسين بزرگ جهت مشاوره و آناليز مسائل فنی تيم ما و حريفان می توانيم حداقل چهار امتياز از مسابقات جام جهانی بدست بياوريم و کارنامه ای موفق از خود بجا بگذاريم. محمود رضا منفرد - تهران بنظر من گروه خوبی است حتی اگر ايران صعود نکند ميتواند نتايج آبرومندانه ای بگيرد فقط ايکاش تا آن موقع مشکل دفاع تيم حل شود. مهدی - تهران به نظر من گروه ۴ بايد گروه مرگ شناخته شود زيرا ۲ تيم قوی مثل مکزيک و پرتقال در اين گروه قرار دارد. ايران کار بسيار دشواری در پيش دارد و اگر بخواهد به مرحله بعد صعود کند بايد يکی از ۲ تيم پرتقال يا مکزيک را شکست دهد. علی - تهران ما نبايدخوشحال باشيم که قرعه راحتی شامل حال ماشده، ولی باتوجه به اينکه کليه تيم ها قوی هستند و در گروه ما تيم ها تقريبا نزديک بهم، قرعه راحتی را داريم ولی بازهم تيم ما ازهمه ضعيف ترميباشد. ولی پتانسيل آنراداريم که انشاالله با تمرين و برنامه ريزی به عنوان دو تيم برتر به دوره بعدی صعود نماييم. قاسم - تهران تيم ايران را نبايد دست کم گرفت .ايران حتما از گروه خودش بالا می ايد وبازی های قشنگ ايران دنيای فوتبال را متعجب خواهد ساخت چرا که ايران چيزی برای از دست دادن ندارد. اميدوارم برانکو تيم ايران را از حالت صرفا بدنبال نتيجه گرفتن دراورد و فوتبال ايرانی که سرشار از تکنيک و تهاجم است را به نمايش بگذارد. محمد احمدی - تهران مادر گروه نسبتا خوبی قرارگرفته ايم و شانس صعود ما بستگی به آيتم های خاصی می باشد که يکی از آنها ديدار تدرکاتی با تيم های صاحب نام می باشد امروزه بايد پذيرفت مرزهای فوتبال به هم نزديک شده است و تمام تيم ها نسبتا شانس صعود دارند ومن فکر می کنم اگر آقای برانکو کادر مربيان خود را عوض کند شانس زيادی برای صعود به مرحل بعد داريم. بهمن طلوعی - تهران من شک ندارم که اگر ايران برای هماهنگی تيمی اش از بازيهای تدارکاتی زيادی بهره مند شود يکی از تيمهای فيناليست ميباشد. من و خيلی از دوستانم به برانکو ايمان داريم. کامبيز - تهران سابقه‌ نشان داده است قدرت واقعی تيم‌های حاضر در جام‌ جهانی را نمی ‌توان در زمانی که تا مسابقات مانده، برآورد کرد. با اين حال به نظر می ‌رسد اگر روندی که تيم در مسابقات مقدماتی داشته و نه در مسابقات دوستانه‌ اخير، ادامه يابد، می‌توان اميدوار بود با توجه به ماهيت فوتبال، صعود هم دور از دسترس نباشد، هرچند باتوجه به قدرت تيم‌های پرتغال و مکزيک، ايران روی کاغذ شانسی برای صعود ندارد. حسين - تهران در ارتباط با تيم ملی بايد واقع بينانه اعتراف کرد که در حال حاضر تيم چنان خوب و محکمی نداريم و اين امر در طول مسابقاتی که در اين چند ماه انجام داده ايم کاملا مشهود است و اين بنظر بنده برميگردد به چند دليل اولا مربی تيم اقای برانکو عليرغم شايستگی هايش کاملا تحت تاثير بی برنامگی های داخلی قرار گرفته و زمانی که وسايل لازم جهت انجام صحيح و دقيق برنامه هايش را فدراسيون نميتواند مهيا کند و بازيکنان را بدو ن نظر های خارج از کادر فنی و خودش نميتواند گزينش کند انگيزه لازم را طی اين چند سال از دست داده و فقط منتظر شگفتی ها نشسته و همانند من و سايرين فقط تماشاگر است . ثانيا : بازيکنان بقول معروف لژيونر در ان حدی نيستند که تمام تيم را بدانها متکی نمود مگر اختلاف کريمی مثلا با برهانی چقدر است ؟ ثالثا : تيم ما ميانگين سنی بالای ۳۷ سال همچون علی دايی را در اختيار دارد که سرعت تيم را بيش از پيش کند ميکند ........ به اين دلايل و دهها دليل ديگر بنظر بنده عليرغم اينکه ما ايرانی هستيم و خواهان سربلندی کشورمان در اين گروه بندی تيم ما در برابر دو تيم تکنيکی همچون مکزيک ( که در جام کنفدراسيونها نمايش خوبی داشت ) و تيم پرتغال ( که از مهره های برجسته ای بهره ميبرد و نايب قهرمان اروپاست و تيمی فوق العاده تهاجمی وتکنيکی است ) شکست را خواهد پذيرفت و در مقابل آنگولا با توجه به الگوی تيمهای آفريقايی که قدرت بدنی ويژه ای بهمراه چاشنی تکنيک بهمراه دارند ميتوان چشم اميد به يک امتياز از بازی آخر داشت .... البته اين صحبتها با توجه به شرايط کنونی تيم ماست مگر اينکه در اين چند ماه باقی مانده در تيم ما و يا تيمهای حريفان اتفاقی بنفع ما رخ دهد . جمشيد - تهران من واقعا در حيرتم که ديدم گفته می شود همگره بودن با مکزيک - پرتغال و آنگولا خوش شانسی است ! اولی که بهترين تيم امريکای مرکزی و حوزه دريای کارائيب است و بازيکنانی مانند رافائل مارکزکواتموک بلانکو و مهمتر از همه بورگتی مهاجم بولتون انگليس را دارد و من معتقدم مکزيک پديده جام خواهد شد! پرتغال هم که ديگر نياز به تعريف ندارد و صعود مقتدرانه آنها و ستارگانی مانند کريستيانو رونالدو و نونو گومژ و ...به هيچ عنوان تيم ساده ای نيستند و تيم آنگولا هم که کمتر شناخته شده است و البته از همين حالا همه از پيروزی حتمی ايران مقابل اين تيم حرف می زنند در حالی که در دوره مقدماتی آنها تيم معتبر نيجريه را با همه ستارگانش حذف کردند و هرچند غير از مونترارس بازيکن بنفيکا بازيکنان اين تيم شناخته شده نيستند اما با توجه به بازيهای مقدماتی و انگيزه تيمهايی که برای اولين بار به اين مسابقات راه يافته اند (آخرين نمونه آن سنگال در جام جهانی قبلی) به نظر می رسد ايران با قرعه نسبتا مشکلی روبرو شده است. هيوا - سنندج به نظر گروه ايران گروه ساده ای است اما نه برای ايران بلکه برای تيمهای پرتغال و مکزيک. البته اگر قرار باشد تفکرات برانکو تغيير نکرده و حمايتاهی آقای دادکان نيز ادامه داشته باشد فکر نميکنم چيزی تغيير کند و تا شش ماه ديگر نبايستی انتظار پيشرفت آنچنانی داشته باشيم. من فکر ميکنم اگر آقای برانکو روح تازه ای به تيم ملی بدهد از طريق دعوت کردن بازيکنان جوان و قبراق از قبيل اولادی، رجبی، عنايتی، اکبرپور و ... و باندازه کافی فرصت به اين بازيکنان بدهد شايد بتوان اميد داشت در فرصتی که باقيمانده هم تيم هماهنگ تر شود و هم انتظار نتايج خوب از مسابقات جام جهانی داشته باشيم. سيد محسن سبحانی - شيراز از اونجايی که فوتبال ايران يک فوتبال کاملا هجوميه وبازيکنهای هجومی خوبی هم در تمامی خطوط داره (مثل هاشميان، برهانی، کريمی، کعبی و ديگران ) با يک مربی با تفکرات هجومی می تونه برای هر حريفی کشنده باشه، ولی با اين تفکرات محافظه کارانه و دفاعی برانکو عملا در جام جهانی آلمان حرفی برای گفتن نخواهد داشت، مگر اينکه مربی تيم ملی تفکراتشو تغيير بده وبه يک بازی زيبا وهجومی البته با در نظر گرفتن اصول دفاعی رو بياره. محمد پناهنده - تهران به نظر من اگر در گروه سخت تر مثلا گروه سه قرار می گرفتيم بهتر بود. چرا که به هر حال شانس صعود ايران بسيار کم است و حداقل در آن حالت با چند تيم تراز اول بازی می کرديم که برای تماشاگران و بازيکنان تجربه گرانبهايی می بود. مهدی - تهران از اونجايی که فوتبال ايران يک فوتبال کاملا هجوميه وبازيکنهای هجومی خوبی هم در تمامی خطوط داره (مثل هاشميان، برهانی، کريمی، کعبی و ديگران ) با يک مربی با تفکرات هجومی می تونه برای هر حريفی کشنده باشه، ولی با اين تفکرات محافظه کارانه و دفاعی برانکو عملا در جام جهانی آلمان حرفی برای گفتن نخواهد داشت، مگر اينکه مربی تيم ملی تفکراتشو تغيير بده وبه يک بازی زيبا وهجومی البته با در نظر گرفتن اصول دفاعی رو بياره. محمد - مشهد اگر تيم ملی در زمان باقی مانده تا جام جهانی به خوبی تمرينات خود را انجام شود و به هماهنگی کامل برسد در جام جهانی موفق می شود در گروه نسبتا خوبی است. حسين - تهران بر خلاف نظرعده ای به نظر من ايران در گروه مشکلی جای گرفته است. پرتغال که مشهور به برزيل اروپاست با بازيکنان سرشناس و تيمی يکدست با قابليت های هجومی بالا می تواند بسيار خط دفايی ايران راتحت فشار قرار دهد . مکزيک هم که يک نماينده تمام عيار برای بازی به سبک امريکای جنوبی است با قابليت شوت زنی بالا و انگولا تيمی ناشناخته از افريقا خطه ای که دارای بازيکنانی با قدرت بدنی بالا و تکنيک فردی است در مجموع امکان گرفتن يک امتياز در کل برای ايران را محتمل می دانم امکان صعود ايران از گروه بسيار کم است. اشکان - تهران ايران اگر خط دفاعی خودش را ترميم نکند مشکلات فراوانی در جام جهانی خواهد داشت با نظر به خط حمله مکزيک و پرتغال. مومنی - قم خدمات
سرانجام پس از برگزاری مراسم قرعه کشی در شهر لايپزيک، سی و دو تيم راه يافته به جام جهانی آلمان، حريفان خود را در مرحله گروهی اين مسابقات شناختند.
موقعيت تيم فوتبال ايران را در جام جهانی چگونه ارزيابی می کنيد؟
اين فهرست را که "فيفا 100" ناميده می شود، بازيکن افسانه ای، پله، تدوين کرده است. البته پله اصلا فهرستی شامل 125 بازيکن مهم تاريخ فوتبال را که شامل خود او نيز می شود، تهيه کرد. بزرگ ترين گروه نامزدهای اين فهرست را برزيلی ها با پانزده بازيکن از جمله رونالدو، ريوالدو، روماريو و زيکو تشکيل می دهند. فرانسه و ايتاليا، هر کدام با چهارده بازيکن مشترکا دوم هستند. نام بازيکنانی چون ميشل پلاتينی و زين الدين زيدان از فرانسه و دينو زوف و پائولو مالدينی از ايتاليا در اين فهرست به چشم می خورد. هلند با 13 بازيکن از جمله يوهان کرايف، مارکو فان باستن و رود گوليت در مقام بعدی قرار گرفته است. نام ديويد بکهام، بابی چارلتون، الن شيرر و کوين کيگان نيز در ميان هفت بازيکن انگليسی که در اين فهرست جای گرفته اند ديده می شود. خدمات
فدراسيون جهانی فوتبال، فيفا، فهرستی از بهترين بازيکنان فوتبال جهان را در مراسمی در لندن منتشر کرده است. اين فهرست به مناسبت صدمين سالگرد تاسيس فيفا در سال جاری منتشر شد.
فيفا فهرست بزرگ ترين بازيکنان فوتبال را منتشر کرد
ایمون اوکیفه، شاهزاده عبدالله بن ناصر و یکی از همسرانش سال ۱۹۷۶ در رستوران باراکودا لندن مرد ثروتمند، شاهزاده عبدالله بن ناصر نوه بنیان‌گذار عربستان سعودی بود؛ پسر شهردار سابق ریاض که ثروتی ماورای تصور داشت. مرد فقیر، ایمون اوکیفه، فوتبالیستی از منچستر بود؛ پسر کارگر یک چاپخانه و مالک یک خانه کوچک در اولدهام. آن‌ها از کازینو برمی‌گشتند. عبدالله باخته بود (او همیشه می‌باخت)، اما عین خیالش هم نبود. اگر شما شاهزاده سعودی باشید، چند هزار دلار به اندازه پول نهارتان است. ایمون قمار نمی‌کرد اما برده بود. دو سال قبل او بازیکن ذخیره تیم پلیموث آرگایل در دسته سوم فوتبال انگلیس بود و ته جیبش هم پولی پیدا نمی‌شد. حالا او در "فرست کلاس" هواپیما لم می‌داد، در هتل پنج ستاره اقامت می‌کرد و همراه با اعضای یکی از پولدرارترین خانواده‌های دنیا دور اروپا را می‌گشت. داخل آسانسور ایستاده بودند که عبدالله سمت ایمون برگشت: "می‌خواستم به تو چیزی بگویم." او دستش را روی شانه ایمون گذاشت و گفت: "احساس می‌کنم که عاشقت شده‌ام." نفس عبدالله همراه با مخلوطی از بوی سیگار و ویسکی جانی واکر به صورت عبدالله خورد. او با نگرانی پاسخ داد: "منظور شما مثل یک برادر است دیگر؟" عبدالله گفت: "نه، نه مثل یک برادر." این گونه بود که در آن شب داغ تابستان کن، مشکل شروع شد. عکس یادگاری ایمون (ردیف جلو سمت چپ) با تیم نوجوانان منچستر: "۱۵ دقیقه بعد از گرفته شدن این عکس، پایم شکست." ایمون که حالا ۶۵ ساله است در بریتانیای بعد از جنگ بزرگ شد، در یک خانه سه اتاق خوابه متعلق به شهرداری در شمال منچستر. او در این خانه همراه با سه برادر، دو خواهر و یک سگ زندگی می‌کرد. مادر بزرگ هم دیگر ساکن این خانه بود. احتمالا شما هم از خودتان می‌پرسید، آن‌‌ها چطور جای خواب پیدا می‌کردند؟ او حالا با مرور خاطراتش لبخند می‌زند و می‌گوید: "خودم هم هنوز گیج هستم." پدرش یک ایرلندی بود که هدایت تیم سن‌کلر کاتولیک را به عهده داشت و مادرش لباس‌های ورزشی او را می‌شست و اتو می‌زد. خانه ایمون چسبیده به پارک بود و او تا وقتی که هوا تاریک می‌شد، آن‌جا فوتبال بازی می‌کرد. فوتبالیست خوبی بود و تیم فوتبال جوانان منچستر او را انتخاب کرده بود تا این که در یک مسابقه پایش شکست. رویای او، بازی زیر نورافکن‌های اولدترافورد، نابود شد و به عنوان پخش‌کننده در روزنامه "منچستر ایونینگ نیوز" استخدام شد. پایش که بهتر شد با تیم نیمه حرفه‌ای استیبریچ سلتیک قرارداد امضا کرد. اولین مربی او جرج اسمیت بود؛ مردی که قبلا بازیکن فوتبال بود و می‌خواست تبدیل به یک مربی بین‌المللی شود. جرج (که الان در ایسلند شاغل است) استیبریچ را رها کرد تا هدایت الهلال، یکی از بزرگ‌ترین باشگاه‌‎های عربستان را به عهده بگیرد. کمی بعد ایمون هم باشگاه را ترک کرد. او ۵۰۰ کیلومتر به جنوب رفت تا برای باشگاه حرفه‌ای پلی‌موث بازی کند. آن‌جا اوضاعش خوب نبود. حقوقی که می‌گرفت به سختی کفاف اجاره‌خانه‌ای را می‌داد و ایمون کمتر از یک فصل آن‌جا دوام آورد. بعد از این که به شهر خودش برگشت، یک روز نامه‌ای دریافت کرد. تمبر نامه به عربی بود. ایمون، که هنوز در شمال غرب انگلیس زندگی می‌کند در یکی از خیابان‌های منچستر نامه را جرج اسمیت فرستاده بود. او می‌خواست که ایمون برای تست دادن به مدت یک ماه به عربستان سفر کند. اگر قبول می‌شد و می‌توانست با گرمای هوا کنار بیاید، آن‌گاه تبدیل به اولین بازیکن اروپایی الهلال می‌شد. او می‌گوید: "نوامبر بود. اگر اشتباه نکنم در منچستر برف می‌آمد. با خودم گفتم بد فکری هم نیست." اما گرمای هوا تنها مسئله نبود. ایمون متاهل بود و دو بچه داشت. او با خودش فکر می‌کرد یک دروه حضور در عربستان به معنی بازپرداخت زودتر وام خانه‌اش خواهد بود. او به لندن رفت و بعد از طریق قاهره و جده به ریاض پرواز کرد. در فرودگاه جده بود که فهمید وارد دنیای دیگری شده است. یک مامور سعودی نشریه ساندی اکسپرس که در دست او بود را گرفت و با قیچی تصویرهای زن را برید و فقط عکس سرهای آن‌ها را باقی گذاشت. ایمون می‌گوید شرایطش می‌توانست بدتر باشد: نفر کناری او نشریه "نیوز آو د ورلد" را در دست داشت. تفاوت فرهنگی در ریاض هم ادامه داشت. جرج در حالی که روی کاپوت یک بیوک بزرگ نشسته بود، انتظار ایمون را می‌کشید. در منچستر او ماهی و سیب‌زمینی می‌خورد در ریاض ساکن هتل پنج ستاره‌ای بود که هر غذایی مجانی در اختیارش بود. پسر ۲۲ ساله منچستری فقط تغییر دما را تجربه نکرده بود، قضیه محدود به نخل‌های خرما و چشم‌انداز صحرا نبود، او وارد دنیای دیگری شده بود. مسئله، مسئله ثروت بود. وضعیت اوپک در دهه ۱۹۶۰ و بحران نفت در سال ۱۹۷۳ موجب رشد بسیار سریع اقتصاد عربستان شده بود. بین سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ اقتصاد کشور بیشتر از ۳۰۰۰ درصد رشد کرد. قضیه مربوط به مردانی بود که با پول نفت نقشه‌های مهم داشتند و ایمون در آستانه ملاقات با یکی از آن‌ها بود. ایمون اوکیفه (نفر دوم از راست) برای الهلال عربستان در دهه ۱۹۷۰ بازی می‌کرد ایمون اولین بار شاهزداه عبدالله بن ناصر را در زمین تمرین الهلال در ریاض دید. او هنوز مشغول گذراندن دوره آزمایشی بود که عبدالله، رئیس باشگاه سر تمرین تیم آمد و ایمون دید که یک جفت چشم او را تعقیب می‌کند. ایمون می‌گوید: "جرج گفت، او در مورد قراردادت تصمیم می‌گیرد. پس خودت را نشان بده." بلافاصله توپی از جناح راست آمد و او به هوا پرید و با سرش به توپ ضربه زد. ایمون حالا که بیش از چهل سال از داستان گذشته می‌گوید: "توپ به گوشه بالای دروازه شلیک شد. واقعا شلیک شد." پنج دقیقه بعد، توپ از جناج چپ آمد، او پرید و توپ دوباره به سه کنج دروازه دوخته شد. در حالی که آن‌ها منتظر شروع مجدد بازی بودند، جرج در گوش ایمون زمزمه کرد: "هر چیزی که توی سرت بود (منظورش حقوق درخواستی بود)، یک صفر جلوی آن بگذار." پس از بازی، ایمون که هنوز لباس‌های عرق کرده مسابقه تنش بود، به ملاقات شاهزاده رفت. عبدالله از او پرسید هتلش را دوست دارد؟ جواب ایمون مثبت بود. عبدالله پرسید از شرایط راضی هست؟ بازهم جواب مثبت بود. شاهزاده گفت: "خب حالا برو هتل و هرچه نیاز داری را بنویس." ایمون و جرج یک فهرست آماده کردند: پول، ماشین، آپارتمان، پرواز به انگلیس و مدرسه خصوصی برای دو بچه ایمون زمانی که به اندازه کافی بزرگ شدند. در جلسه بعدی تمرین جرج فهرست را به عبدالله داد و شاهزاده گفت: "مشکلی نیست." ایمون در انگلیس هفته‌ای ۴۰ پوند درآمد داشت و برای فوتبال هم هفته‌ای ۱۵ پوند می‌گرفت. حقوق هفتگی جدید او ۱۴۰ پوند بود (معادل ۱۱۰۰ پوند الان)، ضمن این که نه قبضی داشت و نه مالیات می‌داد. با بسته شدن قرارداد ایمون به منچستر پرواز کرد، چمدانش را بست. اوایل کار آن‌‎ها (مثل قبل) در هتل زندگی می‌کردند و برای هیچ چیز پول نمی‌دادند. همسرش در بهترین بانک کشور کاری با حقوق خوب پیدا کرد و از آنجایی که الهلال هفته‌ای دو بار تمرین می‌کرد، ایمون وقتش را با شنا در استخر، معاشرت با بچه‌هایش و فوتبال دیدن با جرج می‌گذراند؛ روزهایی طلایی در صحرا. عبدالله از همان ابتدا ایمون را دوست داشت. برایش یک پونتیاک ونچورا خرید و اغلب او را برای چای دعوت می‌کرد. آن‌ها باهم روی صفحه نمایشگر بزرگ (که سال ۱۹۷۶ کار لوکسی به شمار می‌رفت) فوتبال می‌دیدند یا با برادران عبدالله گپ می‌زدند. حضور یک جوان مو بور اروپایی در خانواده سلطنتی غیر معمول بود اما ایمون جوان و سرشار از اعتماد به نفس بود. او عربستانی‌ها را مهربان و واقع‌گرا یافت، درست مانند دوستانش در منچستر؛ با این تفاوت که این بار دوستانش کشور را اداره می‌کردند. داخل زمین فوتبال هم اوضاع برای او خوب پیش می‌رفت. ایمون هم‌تیمی‌هایش را دوست داشت و الهلال به نیمه‌نهایی جام پادشاهی رسید (قبل از این که در ضربات پنالتی به النصر ببازد). در پایان فصل اوکیفه برای تعطیلات به انگلیس بازگشت. قبل از سفر عبدالله به او گفت: "من هم قصد سفر به انگلیس را دارم، باید آنجا همدیگر را ببینیم." ایمون اوکیفه اولین فوتبالیست حرفه‌ای اروپایی بود که در لیگ عربستان بازی کرد بعد از سه هفته عبدالله به خانه مادر ایمون زنگ زد. ایمون خانه نبود و وقتی برگشت مادرش گفت: "او خودش را پای تلفن رفیق شاهزاده‌ات معرفی کرد." ایمون دو روز بعد به لندن سفر کرد و راننده عبدالله در ایستگاه انتظارش را می‌کشید. در پایتخت او باردیگر با پول عربستان مشغول گشت و گذار شد. کمی بعد دستیار عبدالله به ریاض بازگشت و او به ایمون گفت اگر دلش بخواهد می‌تواند همراه او دور اروپا سفر کند. مقصد بعدی پاریس بود و سپس کن، رم، قاهره و بازگشت به عربستان. عبدالله می‌خواست گشتی در کازینوهای اروپا بزند. ایمون می‌گوید: "ما دوستان خوبی شده بودیم و اغلب می‌خندیدیم. به نظرم حوصله او از دوستانی که به او چسبیده بود، سر رفته بود." آن شب او شام را روی یک قایق با کف شیشه‌ای خورد و بعد هم روی بالکن هتلش از منظره پاریس لذت برد. هرچند که این رویای شیرین دوام چندانی نداشت. ایمون کنار ماشینش در صحرای عربستان دو روز بعد آن‌ها به کن پرواز کردند ، جایی که به کازینو رفتند و سوار آسانسور مورد نظر شدند. ایمون می‌گوید بعد از آن حرکت عبدالله ناگهان آسانسور به نظرش کوچک‌تر شده بود. شاهزاده احساسش را آشکار کرده بود و ایمون هم همین کار را کرد. او همجنس‌گرا نبود و علاقه‌ای به این رابطه نداشت. می‌خواست فوتبالیست باشد نه هیچ چیز دیگر. ایمون می‌گوید: "شاید ۱۵ ثانیه طول کشید (تا در آسانسور باز شود) ولی برای من به اندازه یک ماه گذشت." گشت و گذار اروپا همان جا تمام شد. فضا کاملا تغییر کرد و همین طور مسیر مسافرت. بجای سه شب در رم، یک شب ماندند و بجای توقف در قاهره، مستقیم به ریاض برگشتند. ایمون می‌گوید فضا یخ زده بود. ایمون خجالت می‌کشید اما نگران نبود. عبدالله در آسانسور به او گفته بود که روابط آن‌ها به حالت "رئیس و بازیکن" بازمی‌گردد و ایمون حرفش را باور کرده بود. او می‌گوید: "یک دقیقه هم احساس خطر نکردم. با خودم فکر کردم که قراردادم را دارم و به شرایط طبیعی برمی‌گردیم." در بازگشت به ریاض شرایط تغییر کرد. همجنس‌گرایی در عربستان ممنوع بود (هنوز هم هست) و خانواده سلطنتی هر کاری می‌توانست بکند (هنوز هم می‌تواند). ایمون نمی‌خواست قضیه را آشکار کند اما اگر عبدالله تصمیم می‌گرفت فشار بیاورد چه؟ ایمون نگران شد. پیش جرج رفت و قضیه را تعریف کرد. جرج گفت که او اصلا عمق داستان را درک نکرده است: "احمق، آن‌ها قضیه را این طوری رها نمی‌کنند." جرج اسمیت حالا ۸۴ ساله است، هنوز فوتبال نگاه می‌کند و خاطرات طولانی‌اش را مرور می‌کند. جرج به ایمون گفت که برای امنیتش باید عربستان را ترک کند: "او در خطر بود و هر اتفاقی می‌توانست برایش بیافتد." مثل؟ "خدا می‌داند. شاید یک تصادف ساختگی. عبدالله با خانواده سلطنتی در ارتباط بود." ایمون یخ زد. او راز یکی از قدرتمندترین مردان مملکت را فهمیده بود و فکر می‌کرد که این برایش خطرناک است. شب را روی مبل خانه جرج گذراند و بیشتر مدت را به کف زمین خیره شده بود. ۲۴ سالش بود، هزاران کیلومتراز خانه فاصله داشت و حسابی ترسیده بود. خانواده‌اش در انگلیس بودند و او نمی‌توانست اجاز دهد دوباره به ریاض برگردند. ولی یک مشکل وجود داشت. برای ترک کردن کشور، رئیسش باید ویزای خروج او را امضا می‌کرد و رئیس او شاهزاده عبدالله بود. عربستان برای ایمون کشوری طلایی بود که حالا تبدیل به یک قفس طلایی شده بود. جیمی هیل در یک برنامه تلویزیونی سال ۱۹۷۶؛ او در فسخ قرارداد ایمون با عربستان نقش داشت روز بعد ایمون تصمیم گرفت که دروغ بگوید. او می‌خواست به عبدالله بگوید که پدرش مریض شده و باید برای دیدنش به انگلیس برود. به قصر عبدالله رفت، داستانش را تعریف کرد و منتظر جواب او ماند. شاهزاده حرفش را گوش کرد اما واکنشی نشان نداد و گفت که فردا در این رابطه صحبت می‌کنند. ایمون یک شب طولانی دیگر را گذراند. شبی که در هتل پنج ستاره پاریس گذراند و بدون هیچ دغدغه‌ای خوابید، حالا خیلی دور به نظر می‌رسید. روز بعد ایمون برای ملاقات با عبدالله به باشگاه فوتبال رفت. شاهزاده در را بست و به کارمندانش گفت که مزاحم نشوند. ایمون یادش است که شاهزاده در انتهای میز بزرگی نشست و گفت: "به خاطر موضوع فرانسه است؟ به نظر من که تو برنمی‌گردی." در حالی که ایمون سعی می‌کرد شاهزاده را قانع کند، او به آرامی یک کاغذ و قلم برداشت. ایمون می‌گوید، مشغول نوشتن متنی به عربی شد. یک توافق بود که طبق آن ایمون می‌توانست به خانه برود اما فقط برای یک هفته و تنها باید آن کاغذ را امضا می‌کرد. ایمون عربی بلد نبود، او می‌دانست که نه می‌تواند نامه را امضا کند و نه این که آن را پاره کند و دور بیاندازد. اگر نامه را امضا می‌کرد، شاهزاده هرگز نمی‌گذاشت تیم را ترک کند. فکری به سرش زد و تصمیمی گرفت که حالا به عنوان "بلوف سال" شناخته می‌شود. او گفت: "می‌خواهید که این را امضا کنم؟ من باید به این قرارداد عربی اعتماد کنم اما شما به من اعتماد ندارید که برگردم؟ بسیار خب، مشکلی نیست." ایمون قلم را برداشت و رفت که کاغذ را امضا کند. ایمون می‌گوید که در آخرین ثانیه عبدالله قلم را از دست او گرفت و کاغذ را پاره کرد و در سطل آشغال انداخت. شاهزاده با بی‌میلی گفت: "یک پرواز برایت جور می‌کنم." روز بعد ایمون به فردوگاه رفت و فقط برای یک هفته لباس برداشت تا عبدالله فکر نکند که او برای همیشه تیم را ترک می‌کند. هنوز می‌ترسید؟ ایمون می‌گوید: "کاملا. چون اگر عبدالله می‌گفت شما نمی‌توانید سوار هواپیما شوید، شما نمی‌توانستید این کار را انجام دهید. حتی وقتی که هواپیما در آسمان بود، نگران بودم." هواپیما که در لندن فرود آمد او از سر خوشحالی با مشت به صندلی جلویی کوبید، ولی مشکل هنوز تمام نشده بود. ایمون برای ادامه حرفه‌اش در انگلیس باید در فدراسیون فوتبال نامش را ثبت می‌کرد و برای این کار نیاز به نامه تسویه حساب از عربستان داشت. پس از صحبت با فدراسیون او نامه‌ای از ریاض دریافت کرد که درخواست‌های باشگاه در آن نوشته شده بود: ایمون مورد یک و چهار را می‌توانست قبول کند، اما در مورد بقیه احساس کرد که عبدالله می‌خواهد انتقام بگیرد. او می‌گوید تهویه هوا هرگز خراب نشده بود و او یک پنس هم از شاهزاده قرض نگرفته بود. ایمون با فدراسیون فوتبال انگلیس صحبت کرد و ۲۲ نوامبر ۱۹۷۶ یک تلگرام از لندن دریافت کرد: "لطفا در پاسخ به این، تلفن کن، فوری است." زیر تلگراف امضای جیمی هیل، رئیس جدید فوتبال عربستان به چشم می‌خورد. تلگراف جیمی هیل به ایمون سال ۱۹۷۶ جیمی هیلی یکی از معروفترین مردان فوتبال انگلیس بود. سال ۱۹۶۱ او رئیس اتحادیه بازیکنان بود و قانون سقف قرارداد را برانداخت. او تا سال ۱۹۷۰ مجری برنامه "مچ آو د دی"، مهم‌ترین برنامه تلویزیونی فوتبالی انگلیس بود. ارزش قرارداد با عربستان ۲۵ میلیون پوند بود، هرچند که مشخص نیست چه مقدار از آن نصیب او و پسرش می‌شد. ایمون به هیل تلفن زد. پدر ایمون (یکی از چهره‌های کهنه‌کار اتحادیه‌ها) گفت که بدش نمی‌آید که قضیه را با فیفا در میان بگذارد تا دنیا بفهمد که در کن چه اتفاقی افتاد. دو هفته بعد نشستی در منچستر بین دوست مشترک جرج و ایمون، نماینده باشگاه الهلال و ایمون برگزار شد. نماینده الهلال با طعنه پرسید: "به نظرت اگر می‌ماندی چه اتفاقی می‌افتاد؟" ایمون گفت: "وقتی پای خانواده‌ات در میان است، نمی‌توانی قمار کنی." پس از بحثی داغ، مردان با یکدیگر دست دادند و یک هفته بعد عربستان نامه تسویه حساب ایمون را فرستاد و او اجازه بازی در انگلیس را پیدا کرد. ایمون توانست در ترکیب تیم ملی جمهوری ایرلند مقابل انگلیس در ومبلی بازی کند (شماره ۹ در فهرست ایرلند) ایمون که به انگلیس بازگشت، ورشکسته شده بود. او نتوانسته بود حقوقش را بگیرد (پولش در حساب عربستان بود) و در نتیجه مجبور شد آپارتمانش را بفروشد. او سر کارش در منچستر ایونینگ نیوز برگشت و مشغول بازی در تیم نیمه‌ حرفه‌ای موزلی شد. پس از دوران آفتاب داغ و استخر شنا در عربستان، باد و باران انگلیس قدمی به عقب بود؛ ولی ایمون عاشق آن بود. سال ۱۹۷۹ موزلی برنده لیگ محلی و جام حذفی شد و ایمون با ۲۵۰۰۰ پوند به اورتون در بالاترین دسته فوتبال انگلیس رفت. او ۴۰ بازی در این دسته کرد و بعد راهی ویگان شد. ایمون همچنین پنج بار برای تیم ملی جمهوری ایرلند بازی کرد، از جمله دیدار سال ۱۹۸۵ مقابل تیم ملی انگلیس در ورزشگاه ومبلی. ایمون که بازنشسته شده ساکن حومه منچستر است و بطور پاره وقت با اورتون همکاری می‌کند او می‌گوید: "اگر آن اتفاق (داخل آسانسور در کن) نمی‌افتاد. من در عربستان می‌ماندم و احتمالا هیچ وقت شانس بازی برای اورتون و تیم ملی ایرلند را به دست نمی‌آوردم." عبدالله تا سال ۱۹۸۱ رئیس الاهلی ماند و به پول خرج کردن ادامه داد. یکسال پس از خروج ایمون او با رولینو، ستاره برزیلی قهرمان جام جهانی قرارداد امضا کرد. الهلال در سال‌های ۱۹۷۷ و ۱۹۷۹ قهرمان لیگی شد که جیمی هیل سازماندهی کرده بود و حالا هم یکی از بزرگ‌ترین باشگاه‌های آسیا است. گذشته از عشق به فوتبال، اطلاعات زیادی از شاهزاده در دسترس نیست. مرکز ارتباطات بین‌المللی عربستان و باشگاه الهلال از نظر دادن در مورد داستان ایمون خودداری کردند. مطالب خیلی کمی در مورد عبدالله نوشته شده است، هرچند که به هر حال او یکی از صدها شاهزاده سعودی بود. ابن سعود، پدر بزرگ عبدالله و بنیان‌گذار عربستان سعودی ۴۵ پسر داشت. از میان آن‌ها ۳۶ نفر صاحب فرزند شدند و عبدالله پسر یکی از آن‌ها بود. در حالی که حکومت سعودی حتی حاضر به تایید زنده بودن عبدالله هم نشده، وبسایت الهلال از مرگ او خبر داده است. یک کارشناس خاورمیانه به بی‌بی‌سی گفت که او سال ۲۰۰۷ درگذشته و یک نفر دیگر معتقد است احتمالا سال ۲۰۰۶ بوده. به نوشته ویکیپدیای عربی (که مدخل آن کمتر از ۴۰۰ کلمه است)، عبدالله سه همسر و هفت فرزند داشت. آخرین باری که ایمون او را دید هنگام "بلوف سال" در ریاض بود. ایمون گرچه تا مدت‌ها دوست نداشت هیچ حرفی از دوران عربستان بزند اما حالا که بیشتر از ۴۰ سال گذشته، او می‌خواهد هم‌تیمی‌هایش بدانند که چرا ناگهان الهلال را ترک کرد: "من عاشق دوران عربستان بودم، چطور می‌شود آن شیوه زندگی را دوست نداشت؟عاشق هم‌تیمی‌هایم بودم، همین طور امکاناتی که داشتیم. ما آنجا خوشبخت بودیم." هشت سال پیش ایمون زندگینامه‌اش را نوشت: داستانی از چمن‌های سبز باشگاه سن‌کلر کاتولیک تا شن‌های سرخ و سوزان عربستان؛ کتابی با عنوان : "من فقط می‌خواستم فوتبال بازی کنم."
هتل بزرگ کن فرانسه سال ۱۹۷۶. در یک شب داغ تابستان مردی ثروتمند کنار مردی فقیر در آسانسور ایستاد.
فوتبالیست جوان، شاهزاده عربستانی و پیشنهادی عجیب در آسانسور
حسرت بزرگ مسابقات امسال غیبت پر افتخارترین بازیکنان تنیس جهان است. مصدومیت موجب شد تا راجر فدرر و رافائل نادال که رویهم ۳۱ گرند‌اسلم دارند، از قبل اعلام کنند که در این مسابقات شرکت نمی‌کنند. حالا شاید بهترین فرصت برای اندی ماری، مرد شماره یک جدید جهان است که برای اولین بار قهرمان جهان شود. اما وضعیت این قدرها هم ساده نیست و در حالی که ماری در گروه مرگ این مسابقات قرار گرفته، نواک جوکوویچ در گروهی بازی می‌کند که از حریفانش ۰-۲۳ جلو است. تنیس‌بازها در دو گروه که به نام بازیکنان سابق تنیس است بازی می‌کنند. اندی ماری، استن واورینکا، کی نیشیکوری و مارین چیلیچ در گروه جان مک‌انرو هستند و نواک جوکوویچ، میلوش رائونیچ، گائل مونفیس و دامینیک تیم در گروه ایوان لندل قرار دارند. گروه جان مک‌انرو گرچه اندی ماری تنها حدود یک هفته است که در صدر جدول رده‌بندی جهانی تنیس قرار گرفته و بسیاری از کارشناسان تنیس معتقدند که جوکوویچ تنیس‌باز بهتری است، اما در حال حاضر ماری بخت اصلی قهرمانی است. بیست و ششمین شماره یک تاریخ تنیس جهان کارنامه خوبی در مسترز آخر فصل تنیس ندارد. ماری در هفت باری که در این مسابقات حاضر شده هیچگاه نتوانسته به فینال برسد و تنها سه بار در سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۰، ۲۰۰۸) توانسته از گروهش صعود کند. این در حالی است که جوکوویچ تا کنون پنج بار قهرمان این تورنمنت شده. ماری در هفته‌های اخیر عالی بازی کرده و بهترین تنیس عمرش را در پکن، شانگهای، وین و پاریس به نمایش گذاشت و قهرمان شد. او اگر همین نمایش را در لندن هم تکرار کند بعید است حتی جوکوویچ هم بتواند مقابل او بایستد. حریف اصلی ماری در این گروه استن واورینکا است. این تنیس‌باز سوئیسی پس از قهرمانی در اوپن آمریکا نمایش قابل توجهی نداشته و مسابقات شانگهای، بازل و پاریس را با ناکامی پشت سرگذاشت. اما داستان تکراری واورینکا در این تورنمنت هم ادامه دارد: او یا آن‌ قدر خوب بازی می‌کند که هرکسی را می‌تواند ببرد یا آن قدر بد که به هر حریفی اجازه پیروزی می‌دهد. ضمن این که واورینکا معمولا در زمین کندِ لندن خوب بازی می‌کند و در سه دوره اخیر این مسابقات به نیمه نهایی رسیده است. کی نیشکوری در حالی پا به مسابقات می‌گذارد که مدتی را به دلیل مصدومیت دور از میادین گذراند. او در بازل نایب قهرمان شد و در پاریس نمایش قابل قبولی داشت. این تنیس‌باز ژاپنی تنها مسابقه‌اش در این بازی‌ها مقابل ماری را با پیروزی پشت سرگذاشت و توانست در سال ۲۰۱۴ به نیمه‌نهایی برسد. مارین چیلیچ را سخت بتوان "حریفی جدی" در این مسابقات به شمار آورد. او پیش از این تنها یکبار و در سال ۲۰۱۴ به این بازی‌ها راه پیدا کرده و با این که به عنوان قهرمان اوپن آمریکا در آن مسابقت حاضر شد با سه باخت به کارش پایان داد. اما چیلیچ هم مثل ماری اخیرا عالی بازی می‌کند. او در بازل و سینسیناتی قهرمان شد و در حالی در یک‌چهارم نهایی مسترز پاریس جوکوویچ را شکست داد که هر ۱۴ مسابقه قبلی را به او باخته بود. گروه ایوان لندل شاید تنها نکته مثبت نمایش‌های ضعیف اخیر جوکوویچ این باشد که شماره ۲ جهان شد و در گروهی آسان قرار گرفت. جوکوویچ در نیمه اول امسال عالی بود و با قهرمانی در ۲ گرند‌اسلم و ۳ مسترز هزار امتیازی به نظر می‌رسید که امسال هم به کسی اجازه نفس کشیدن نخواهد داد. اما مشکلات شخصی و مصدومیت موجب شد که او افتی فاحش داشته باشد و نتواند از عناوین قهرمانی‌اش در نیویورک، پکن، شانگهای و پاریس دفاع کند. جوکوویچ در لندن کارنامه‌ای درخشان دارد. او در چهار سال اخیر قهرمان شده و تنها یک باخت مقابل راجر فدرر داشته. او تا به حال به هیچ‌یک از بازیکنان هم گروهش نباخته، اما خب فراموش نکنیم که او همان‌طور که بالاتر گفته بود در پاریس به چلیچی باخت که مقابلش شکست‌ناپذیر بود. جدی‌ترین حریف جوکوویچ در این گروه را شاید بتوان میلوش رائونیچ به شمار آورد. این تنیس‌باز کانادایی سال را خوب شروع کرد و با پیروزی مقابل فدرر قهرمان اوپن بریزبین شد. او در نیمه‌نهایی اوپن استرالیا به ماری باخت و سپس با نمایشی متوسط فصل رُسی تنیس را پشت سرگذاشت. اوج کار رائونیچ را باید در ویمبلدون دانست که با پیروزی بر فدرر به فینال رسید، هرچند که بازهم به ماری باخت. رائونیچ پیش از این دو بار سابقه حضور در تورنمنت لندن را داشته و می‌تواند از تجربه‌اش مقابل مونفیس و تیم تازه وارد استفاده کند و برای اولین بار راهی نیمه‌نهایی شود. گائل مونفیس فرانسوی در حالی برای اولین بار سهمیه مسترز آخر فصل را به دست آورده که بالاترین رتبه‌اش (شماره ۶) در رده‌بندی تنیس جهان را تجربه می‌کند. اما مونفیس نزدیک به یک ماه است که بازی نکرده و آخرین نمایش او به حذف در دور اول تنیس استکهلم مقابل تنیس‌بازی گمنام باز می‌گردد. دامینیک تیم را باید نماینده نسل آینده تنیس جهان در تورنمنت لندن به شمار آورد. این تنیس‌باز جوان اتریشی با نمایش بسیار خوبی که در نیمه اول فصل داشت توانست سهمیه حضور در لندن را کسب کند. این بازیکن ۲۳ ساله در پایان سال ۲۰۱۵ نفر ۲۰ رده‌بندی جهانی بود اما قهرمانی در آکاپالکو، مونیخ، نیس و اشتوتگارت موجب شد تا به رتبه ۹ رده‌بندی جهانی صعود کند. این جوان اتریشی اخیرا عملکرد خوبی نداشته و او که در چهار تورنمنت اخیرش نتوانسته دو مسابقه پشت سر هم را ببرد، کار سختی پیش چشم ۱۷ هزار تماشاگر حاضر در سالن و حریفان با تجربه‌اش دارد.
پس از حدود ۱۰ ماه تلاش بی‌وقفه بار دیگر بهترین نخبه‌های تنیس جهان در لندن دور هم جمع می‌شوند تا در بالاترین سطح ممکن رقابت کنند. چهار گرند‌اسلم، ۹ مسترز هزار امتیازی، ۱۳ تورنمنت ۵۰۰ امتیازی و ۳۹ تورنمنت ۲۵۰ امتیازی انجام شد تا در پایان کار هشت نفری که بیشترین امتیاز را گرفته‌اند در سالن "O۲" لندن دور یک میز بنشینند.
فینال تور جهانی تنیس؛ ماری به دنبال شکستن طلسم قهرمانی
تريبون فرياد ( چت روم ) اين هفته به مناسبت سال جديد ميلادی در روز شنبه ۳۱ دسامبر از ساعت ۶ تا ۸ شب به وقت لندن بازه. منتظرتون هستيم ... خدمات
پادکست روز هفتم - اين هفته گفتگو با تارا جاف ( دانلود کنيد )
اين هفته...
آقای يوشچنکو سومين رييس جمهوری اوکراين از زمان استقلال اين کشور از اتحاد جماهير شوروی سابق است. مراسم تحليف رييس جمهوری جديد اوکراين در پارلمان اين کشور برگزار شد و کالين پاول، وزير خارجه آمريکا که دوره وزارتش رو به پايان است و همچنين روسای جمهوری هفت کشور جهان در اين مراسم حضور داشتند. آقای يوشچنکو هنگام ادای سوگند گفت از وحدت کشورش دفاع می کند. پس از آنکه ديوان عالی اوکراين حکم داد دور اول انتخابات رياست جمهوری اين کشور به دليل تقلب بی اعتبار است، آقای يوشچنکو در ماه دسامبر در انتخابات مجدد رياست جمهوری برنده شد. در اولين انتخابات، ويکتور يانوکوويچ، نخست وزير سابق اوکراين و رقيب آقای يوشچنکو برنده اعلام شده بود. ويکتور يوشچنکو از مردم اوکراين خواسته است اختلافات خود را کنار بگذارند و از او حمايت کنند. آقای يوشچنکو می گويد می خواهد با فساد مبارزه کند، اقتصاد اين کشور را از نو بسازد و اوکراين را به نهادهای اروپايی نزديک تر کند. رييس جمهوری منتخب اوکراين روز دوشنبه با ولاديمير پوتين، رييس جمهوری روسيه، ديدار خواهد کرد. وی سپس با اعضای شورای اروپا و پارلمان اروپا ملاقات می کند. خدمات
ويکتور يوشچنکو، رييس جمهوری منتخب اوکراين امروز، يکشنبه 23 ژانويه، در مقام تازه خود سوگند ياد کرد و به اين ترتيب، به يک بحران سياسی که طرفداران انبوه او را به خيابان های کيف، پايتخت کشاند، پايان داد.
يوشچنکو سوگند ياد کرد
سه سال پيش بعد از نزديک به دو دهه کار دولتی، بالاخره يک واحد آپارتمان که از سوی صندوق مسکن اداره ساخته می شد به نام من در آمد. تمام دارايی ام را جمع کردم تا بتوانم هزينه های آن را بدهم. دو سال پيش به دليل تخلفاتی که سازنده در ساخت آپارتمان انجام داده بود با شهرداری مشکل پيدا کرديم. ساخت آپارتمان تمام شده بود اما شهرداری پايان کار نمی داد و تا حالا هم نداده است. برای همين بخشی از پولی که برای اين کار کنار گذاشته بودم دستم بود و نمی دانستم با آن چکار کنم. به پيشنهاد دوستی که سر از کار بورس در می آورد قرار شد سهام بخرم تا وقتی که کار آپارتمان به نتيجه برسد و من باقی بدهی ام را بابت ساختمان بپردازم. با يک و نيم ميليون تومانی که داشتم، دوهزارسهم از يک گروه صنعتی به قيمت هر سهم حدود ۷۵۰ تومان خريدم. در اين دو سال اين شرکت دو بار و هر بار صد درصد افزايش سرمايه داد و من اکنون بيشتر از ۹ هزار سهم دارم. ارزش اين سهام با وجود اين که قيمت هرسهم به حدود ۲۲۰ تومان کاهش پيدا کرده با سود سالانه اش نزديک به دو و نيم ميليون تومان است. در واقع در طول اين دو سال من نزديک به يک ميليون تومان سود کرده ام. من خيلی خوش شانس هستم چون سهام اين گروه صنعتی وضعيت خوبی در بورس داشته و خريداران سهام اين شرکت هنوز متضرر نشده اند. اما حالا از ترس اين که اصل پولم را از دست بدهم، می خواهم آن را بفروشم. می ترسم سرنوشت سهام اين شرکت نيز به سرنوشت بقيه سهامی که خريده ام دچار شود. بعد از موفقيتی که در خريد سهام داشتم بخشی از درآمد ناچيزم را به خريد سهام اختصاص دهم. ۱۵۰ سهم يک شرکت سيمان را به قيمت هر سهم ۳۵۰۰ تومان خريدم که در سال اول صددرصد افزايش سرمايه داشت و سهام من به ۳۰۰ تا رسيد اما الان قيمت هر سهم به ۴۰۰ تومان کاهش يافته است. يعنی ۵۰۰هزارتومانی که برای خريد اين سهام داده بودم الان تقريبا حدود ۱۲۰ هزار تومان شده است. علاوه بر اين، با يک ميليون تومان ۱۱۰۰ سهم نيز از شرکت صنعتی ديگر به قيمت هر سهم حدود۸۹۰ تومان خريده بودم. اين شرکت نيز يک بار صددرصد افزايش سرمايه داد و سهام من دو برابر شد. اما حالا ارزش هر سهم اين شرکت نزديک به ۲۵۰ تومان است. يعنی نيمی از اصل پولم را ازدست داده ام. برای همين در وضعيت موجود نمی خواهم سهام آن گروه صنعتی را نيز از دست بدهم که در آن سود نسبتا خوبی داشته ام. حالا باز من شانس آورده ام که لااقل چند جا سهام داشتم و يکی بالاخره سودی داشته، خيلی ها که سهام شرکت های سيمانی يا خودروسازی را خريده اند، حسابی بدبخت شده اند. تازه ارزش سهام من زياد نبوده است. خيلی از همکارانم که مبالغ زيادی در بورس سرمايه گذاری کرده بودند تقريبا تمام پولشان را از دست داده اند. آنها می گويند که نابود شده اند و تمام دارايی شان دود شده است. تازه بعد از آن خودم خيلی ها را تشويق کردم که در بورس سرمايه گذاری کنند. يکی از آنها مادرم است که با توصيه من با تمام دارايی اش سهام سيمان خريد اما حالا هر وقت از من می پرسد وضع چطور است، می گويم الان وضع خراب است، اما همينطور نمی ماند. واقعا مانده ام چطوری جواب اين پيرزن را بدهم. دولت هم که تلاشی برای بهتر شدن وضع بورس انجام نمی دهد و سکوت کرده است. هر وقت که مقامات دولتی به خصوص محمود احمدی نژاد رئيس جمهور حرف می زنند، وضع بدتر می شود. شايد بهتر است وقتی کاری نمی کنند، اصلا حرف نزنند. يک سال پيش مديران بورس بحث سبد سهام را مطرح کردند. ای کاش اين طرح به نتيجه می رسيد. چون سهامداران جز که اطلاعاتی کمی در باره بازار سهام دارند می توانستند با پولهايشان سهام شرکت های مختلف را بخرند و الان اين همه ضرر نکنند. آخر بيشتر سهامداران جز بازار بورس که تعداد آنها به سه ميليون نفر می رسد از روی چشم هم چشمی سهام خريده اند و چيزی در باره آن نمی دانند. اگر هم چيزهايی ياد گرفته اند بعد از سرمايه گذاری در بورس بوده است. هر چه باشد همين که فرهنگ سرمايه گذاری تغيير کرده، جای خوشحالی دارد چون خيلی ها ياد گرفته اند که به جای دلالی در بورس سرمايه گذاری کنند. خدمات
با سقوط شاخص بورس تهران به زير ده هزار واحد، نگرانی ها درباره کاهش بيشتر شاخص های سهام بيشتر شده و بيشتر سهامداران خرده پا سعی دارند به هر قيمتی شده سهام خود را بفروشند. برخی از سهامداران نيز منتظرند بازار سرمايه اين بحران را از سربگذراند. مسعود، يکی از سهامداران جز يک گروه صنعتی است که عمده سهام آن در اختيار يکی از نهادهای نظامی جمهوری اسلامی قرار دارد. وی تصميم گرفته ۹ هزار سهم خود را بفروشد. آنچه می خوانيد گفته های اين سهامدار است.
'نمی خواهم بيشتر ضرر کنم، پس می فروشم'
اما پس از لحظاتی از راه امواج راديو و از صفحه تلويزيون از فرو ريختن دو بلوک مجتمع رهايشی (مسکونی) به نام "مارگله" در شهر اسلام آباد، پايتخت، خبر شدم و با عجله به سوی دفتر شتافتم و آن وقت ديدم که موضوع بزرگتر و دردآورتر از آن است که فکر می کردم. همچنين خبرها از شهرها و روستاهای اطراف مظفر آباد مرکز کشمير تحت کنترل پاکستان که مرکز زلزله بود و مناطق شمالی ايالت سرحد حاکی از آن بود که هزاران انسان کشته و زخمی شده و عده زيادی زير آوار مدفون شده اند. برای اينکه بتوانم بهتر از حال و هوا با خبر شوم از پيشاور راهی مناطق آسيب ديده شدم. به سوی ويرانه ها خسارات ناشی از زلزله در شهر پيشاور زياد نيست اما هر اندازه که به سوی مناطق آسيب ديده نزديک می شدم وضع را بدتر می يافتم. بعد از ظهر از پيشاور به مقصد "ايبت آباد" که از مناطق کوهستانی ايالت سرحد و دره ای سرسبز است روان شدم؛ با مشکل توانستم در ترمينال موتر يا ماشينی پيدا کنم و با کرايه چند مرتبه بيشتر از روزهای معمول رهسپار سفر شدم. در جريان راه، غمزدگی از هر طرف بچشم می خورد همه از زلزله حکايت داشتند و شماری به آمار و ارقام داده شده از سوی دولت تکيه کرده و اصرار داشتند که درست است و برخی هم آزرده از حکومت، آمار را نادرست می دانستند و دولت را متهم به بی تفاوتی می کردند. در شاهراه (بزرگراه) پشاور- ايبت آباد، خودروهای حامل لحاف، تشک، چادر و پتو به سوی مناطق زلزله زده در حرکت بود. جادهها خالی از مردم بود و تنها زمانی که پس لرزه ها احساس می شد در کمترين زمان مردم به کناره های شاهراه عمومی گرد می آمدند. اما چيزی که از آغاز راه تا مقصد در مسير راه جلب توجه می کرد، وجود خيمه ها و اردوگاه های جمع آوری امداد و ماشينهای پليس و کالاهای امدادی بود که بسوی زلزله زده ها شتابان در حرکت بودند و چند درخت کهنسال که در اثر زلزله از ريشه کنده شده بود. در ايبت آباد حوالی ساعت ۷:۳۰ شام به ايبت آباد رسيدم. در شهر مثل ساير شهرهای پاکستان عزاداری درغم از دست رفتگان برپا بود. به سختی در هتلی که ندانستم چه نام داشت اتاقی با کرايه گزافی بدست آوردم. شب از هتل بيرون رفتم و به خيمه های امدادی سر زدم. مردم هرچه داشتند با آسيب ديدگان قسمت کرده بودند. در خيمه های جمع آوری کمک، پتو، لباسهای زنانه و مردانه و کودکانه، پاپوش (کفش) لحاف تشک، بالش، شيشه های آب معدنی، آب ميوه و مواد خوراکی ديده ميشد. در مسير راه خودروهای مربوط به برنامه جهان غذای سازمان ملل (WFP) را ديدم؛ سر گفتگو را با مردی که گمان بردم ارشد گروه است باز کردم از او سبب آمدنش را پرسيدم. او گفت که گروه ما متشکل از بخشهای مختلف سازمان ملل متحد است و ما به منظور بررسی مناطق آسيب ديده آمده ايم تا با يک برنامه و هماهنگی به آسيب ديدگان کمک کنيم. علاوه بر سازمان ملل، خودروهایی کشورها و دفاتر امدادرسان مختلف در جاده ايبت آباد- مانسهره در حرکت بودند. گروه نجات کشورهای کره، امارات متحده عربی، سازمانهای غير دولتی (ان جی او ها) و ديگران تازه از راه رسيده بودند. مصيبت يا آزمون الهی؟ پس از گفتگو با مردم محل که می گفتند سخت از اين حادثه متاثرند اما آن را به عنوان يک آزمون از سوی خداوند می پذيرند. نيمه های شب رهسپار هتل شدم و بقيه شب را با پس لرزه ها به صبح رساندم. ساختمانهايی که به زانو درآمده اند روز بعد به سوی مانسره روان شدم. در دو طرف جاده ايبت آباد- مانسره، ساختمانها و خانه های فروافتاده مرا بياد فيلم هايی می انداخت که از جنگ های جهانی اول و دوم ديده بودم. مردم در کنار خانه هايی که زمانی داشتند، اکنون با چادر و ملحفه، جايی برای بود و باش (اقامت) تهيه ديده بودند و زير باران در سرما بسر می بردند. خانه های ويران و نيمه ويران حکايت از روزگاری داشت که مردمانی و خانواده هايی در آنجا بسر ميبردند. يه شهر زيبای مانسره که به فاصله ۳۸ کيلومتری از شهر ايبت آباد قراردارد رسيدم و با راهنمايی راننده ای، به سوی شهر بالاکوت که بيشترين آسيب را از زمين لرزه ويرانگر جنوب آسيار ديده بود، رهسپار شدم. تازه داشتم از شهر بيرون می شدم که ديدم شاهراه از سوی ارتش بسته است. در کنار جاده بيشتر از ۵۰ خودرو امدادی و کسانيکه به ديدن بستگانشان در بالاکوت می رفتند صف بسته بودند. صدها تن در انتظار باز شدن راه بودند؛ من با مسئول پليس محل صحبت کردم و علت بستن راه را پرسيدم. او گفت: "از شامگاه روز پيش که شاهراه بالاکوت تقريبا باز شده، هزاران نفر بنام کارهای امدادی و بهداشتی به بالاکوت رفته و سبب ازدحام بيش از حد و ايجاد ممانعت در کارهای ما شده اند." او از هجوم مردم به منظور بازديد از بالاکوت شکايت داشت و افزود که مردم بايد اجازه دهند که نيروهای پليس، اجساد کشته شدگان را از زير آوارها بيرون بياورند و دفن کنند زيرا اجساد سبب ايجاد بوی بد در منطقه می شود و به صورت حتم باعث ايجاد بيماری خواهد شد. مسئول پليس ملی همچنين می گفت که عده ای نيز به منظور دستبرد به محل بروند که او اين کار "شرم اور" می دانست. در اين حال مردم معترض، با سردادن شعار های "مرده باش ارتش" سبب برانگيختن خشم نيروهای نظامی می شدند. از جانب بالاکوت،؛ ماشين باربری مملو از سنگ پاره هايی که از کوه ها فرو ريخته بود سر رسيد. پرسيدم و معلوم شد که راننده به منظور فروش سنگ های فرو ريخته به منطقه رفته است. اين هم می توانست نوعی استفاده جويی و يا به تعبير خودشان نان در آوردن باشد. مردم با پای پياده به سوی بالاکوت روان شدند، من هم با همکاری يک افسر پاکستانی که در محل حضور داشت با استفاده از خودرو يک موسسه آلمانی مبارزه با ايدز، به راه افتادم. پس از طی بيش از ۴۰ کيلومتر به روستای دور افتاده ای که فاصله بيشتر از ۱۵ کيلومتر با مظفر آباد نداشت رسيدم، اين روستا را "کرهی حبيب الله" می گويند. شبنم و اشک در دره های کشمير دره های سرسبز ناران و کاغان که در منطقه به زيبايی و سرسبزی شهرت دارد و سالانه هزاران گردشگر از چارگوشه دنيا به آنجا سفر می کنند، دره هايی که آب و هوای آن به انسان احساس مي دهد که اگر بهشتی در روی زمين است همينجاست و تنفس هوای تازه دم و ديدن شبنم صبحگاهی بر برگ نازک گلها و بوته ها، آدم را به دنيای ديگری می برد. اين دره ها با همه اين زيباييها، اکنون ديگر به مدفن انسانهايی با هزاران آرزو مبدل گشته است. از درخت ها و بوته های اين دره های زيبا درد احساس می شد و غم می باريد، قطرات باران از لابلای شاخ و برگ درختان که فرو می چکيد، فکر می کردم که دارند به عزای عزيزان از دست رفته شان اشک می ريزند. ويرانه های تنها مدرسه روستا ندانستم چه زمانی به کرهی حبيب الله رسيدم. مردم تا دانستند که پس از ۴ روز از زلزله ويرانگر حداقل خبرنگاری آن هم از بی بی سی به سراغ شان آمده، اطرافم را گرفتند و مرا بردند به يگانه مکتب (مدرسه) دخترانه روستا. نتوانستم باور کنم که اينجا روزی مکتبی بوده و دانش آموزانی داشته است. پدری اشک ريزان به من گفت: "از صبح تا شام اينجا پهلوی خرابه های مکتب می نشينم به اميد اينکه گروه نجات يا مسوولان حکومتی سری به اينجا بزنند و اجساد جگر گوشه های ما را بيرون بکشند". در گوشه و کنار خرابه مکتب دخترانه جعبه های غذا يا کيف های مکتب، کتاب های پاره شده کفش های شاگردان و چادرهای دخترکان دانش آموز که برخی آنان با خون آغشته شده است و مردم دهکده آنها روی هم انبار کرده اند ديده می شد. از لابلای توده های سنگ و چوب بوی گنديده مشام را آزار می داد. تعجب کردم که اين مردم چگونه شب و روز در کنار اين خرابه ها با اين تعفن بسر می برند؟ با خود گفتم که اينها پدر و مادرند و اين بوی گنديده از اجساد جگرگوشه های آنهاست. کمی دورتر از مکتب، گروه امدادی شرکت هواپيمايی پاکستان (پی آی ای) که از شهر کراچی مرکز ايالت سند به منظور امداد به اين روستا امده بود، ديده می شد. مردان امدادگر، زخمی ها را معالجه می کردند و به کمک آوارگان می شتافتند. مردانی که با جسارت تمام هواپيمای غول پيکر را در آسمان به پرواز در می آورند، همانند کودکان اشک می ريختند و به حال مردم گريه می کردند. در خيمه مجروحين دختری را ديدم که دستش زخم برداشته بود. به نظر می رسيد او آسيب روحی هم ديده باشد. پنداشتم که شايدعقلش را از دست داده است. همينگونه هم بود. از او پرسيدم چه بسرش آمده است، گفت: "در بالا کوت خانه مامايم (دايی ام) به مهمانی آمده بودم در اثر زلزله دست راستم زير سنگپاره ها مانده بود؛ مردم محل مرا که سرم هم آسيب ديده بود نجات داده و به اينجا آوردند." خانواده او همه در مظفر آباد از بين رفته اند. حالا او همين يک دايی را دارد که می گويد: "ما پاسخ گناهان خود را از خداوند گرفتيم". اين دختر که بيشتر از ۲۰ سال نداشت گاهی می خنديد و زمانی هم اشک می ريخت جز اينکه او را بوسيده و تسلی اش دهم کاری از دستم بر نمی آمد. مقداری پول هم به او دادم و دخترک با محبت صميمانه دستم را بوسيد و من با ديده اشکبار او را بخ حال خودش رها کردم. 'ما هم آدميم' در بازار مرکزی کرهی حبيب الله که ۳۵ کيلومتر از بالاکوت فاصله دارد، مردم از نرسيدن گروه های امدادی شکايت داشتند. مردی، ژنرال مشرف رييس جمهور پاکستان را به "پرورش فئوداليسم و سرمايه داری" متهم می کرد و می گفت: تنها آنهايی که در مارگله تاورز (برجهای مرفه نشين شهر) کشته شدند، بلکه ما هم انسان هستيم. مردم اميدشان را به اينکه کسی سراغ شان را بگيرد به من سپردند و خواستند تا پيام شان را به مسوولين برسانم. پس از آن با اصرار، راننده ای را راضی به سفر بالاکوت کردم و پس از آنکه در راه به چندين حادثه ريزش صخره و سنگ از کوهها و کوهپايه ها برخوردم به بالاکوت رسيدم. بالاکوت با بيشترين آسيب در شهر بالاکوت از هر طرف بوی اجساد گنديده به مشام می رسيد. مردم سراسيمه به اين سو و آن سو می رفتند و با همکاری امدادگران، تلاش داشتند تا از زير آوارها، اجساد عزيزان شان را بيرون کشند. در سمت راست بازار مرکزی بالاکوت که مشرف به رودخانه بود چند مرد، سنگ ها را به يک سو می کشيدند. يکی از اين مردان صدا زد چيزی بياوريد تا جسد را بيرون کنيم. من با شتاب تخته پاره ای را برداشتم و به آن سو دويدم؛ مردم جسد پسر جوانی را که در آن مغازه مخروب کار می کرد بيرون کشيدند. با ديدن سر شکافته پسر جوان و اشک های برادرش، نتوانستم جلو ريزش اشکم را بگيرم. در خيابان اصلی که در مرکز بالاکوت قرار داشت، اجساد کسانی را که از زير آوارها بيرون آورده بودند پهلوی هم گذاشته بودند و کفن روی آنها کشيده بودند. به نزديک مکتبی رسيدم که جسد ۴۰۰ دانش آموز را در خود داشت و پدرها و مادرها با اندوه فراوان بسوی ويرانه مکتب می نگريستند و اشک ميريختند. کمکهايی که به دست آب می سپردند روی خيابان و بازار، لباس هايی پراکنده بود که از مناطق ديگر بنام امداد آورده شده بود اما توجهی و هماهنگی در رسانيدن آن به آسيب ديدگان نمی شد. هليکوپترهای دولتی با پرتاب بسته های امدادی به سهم خود می خواستند به مردم کمک کنند اما اين بسته ها، گاهی در آب رودخانه می افتاد و با آب می رفت تا لايتناهی. شهر همه اش ويرانه بود. داشت آرام آرام باران می آمد. گويا آسمان هم به حال اين مردم می گريست.همه چيزهوای گريه داشت. با آمدن باران مشکل چند برابر شد، زيرا نه خيمه ای داشتند و نه سر پناهی و مردم منتظر وسيله ای بودند که بتوانند زخمی های شان را به شهر های ديگر انتقال دهند. پيره زنی با دستهای ناتوانش پايم را گرفت و گفت: "تو از بی بی سی هستی، اگر سفارش کنی که خانواده ام را از زير خرابه خانه ام بيرون کنند تا قيامت نوکرت خواهم بود". من هم عاجزانه او را در اغوش گرفتم. صحنه های غم انگيز بالاکوت بيشتر از آن بود که چند صفحه کاغذ را با آن سياه کنم، آنجا را به قصد شهر مظفر آباد ترک گفتم و با همان راننده و وعده پرداخت پول بيشتررفتم به کشمير تحت کنترل پاکستان. شام غريبان کشمير کشميری که از دوران کودکی ديدنش بمنزله رويا و خواب برايم بود. خواب من رنگ حقيقت بخود گرفت اما چه حقيقتی که تلخی آن جای حلاوت آرزوهای ديرينه ام را گرفت. از خود پرسيدم: آيا کشمير يعنی اين؟ سرزمين آرزو های خاک شده؟ مدفن هزاران انسانی که چند روز پيش خون زندگی در رگهايش می دويد؟ حالا ديگر داشت شام (غروب) می شد و اين شام کشمير که زيبايی آن را در فيلم های هندی ديده و در کتاب ها خوانده بودم، دست کمی از شام غريبان کربلا نداشت. در گوشه ای مردی را ديدم زمين را می کاويد. نزد او رفتم تا ببينم چه می کند. ديدم جسد دخترک ۱۰- ۱۲ ساله ای را دفن می کرد که گويا دختر خودش بود و من مبهوت همت مردم اين ديار افسانه ای شدم که با دستان خود، جگر گوشه های شان را دفن می کردند. خدمات
روزيکه زلزله در مناطق شمالی پاکستان و هند واقع شد (شنبه 8 اکتبر) حوالی ساعت ۹ صبح بود؛ تکانهای زلزله شديد اما زودگذر بود فکر کردم پس همين است و بس.
شام غريبان کشمير
یک سال پیش شرکت آمازون مستند همه چیز یا هیچ: منچسترسیتی (All or nothing: Manchester City) را در ۱۰ قسمت منتشر کرد و آنچه برای بینندگان این مجموعه در سراسر جهان تازگی داشت، تماشای اتفاقات رختکن من‌سیتی در بازی‌های بزرگ، پیش از بازی، بین دو نیمه و پس از مسابقه بود. پوچتینو درهای باشگاه را باز کرد در مستند من‌سیتی، یکی از درخشان‌ترین فصل‌های تاریخ این باشگاه به تصویر کشیده بود؛ دوربین شرکت آمازون، از روزهای آغازین تا پایان ماموریت منچستر سیتی در فصل ۱۹-۲۰۱۸ را همراه گواردیولا و بازیکنان‌اش بود اما آنچه در مورد مستند اخیر این جلب توجه می‌کند؛ همراه شدن با یکی از فصل‌های پر فراز و نشیب دوران مربیگری ژوزه مورینیو است. مستند تاتنهام که در ۹ اپیزود در ماه سپتامبر منتشر شد؛ تحولات باشگاه بزرگ لندنی را در فصلی به تصویر کشیده که از پی حضور در فینال لیگ قهرمانان فوتبال اروپا، تحولات مهیبی از راه رسیده بود. عجیب نیست که مائوریتسیو پوچتینو سرمربی سابق تاتنهام پس از انتشار مستند، از آنچه دیده، گلایه کرده است. پوچتینو در گفت و گو با پادکست BEHIND THE LINES اعتراف می‌کند که: " تصمیم دشواری بود که درهای باشگاه را برای ساخت چنین مستندی به روی یک کمپانی فیلمسازی باز کنیم، اما سرانجام تصمیم به پذیرش آن گرفتیم." سرمربی سابق تاتنهام از سهم کم کادرفنی‌اش در فیلم تولید شده راضی نیست: "صادقانه بگویم که پس از انتشار مستند، فقط ۲۵ دقیقه از اپیزود اول که مربوط به دوره خودمان بود را تماشا کردم. ژسوس دستیار من در ساخت این مستند، هر روز به مجموعه تولیدکننده فیلم کمک می‌کرد اما دیدم که سهم او در این فیلم، فقط یک صحنه کوتاه بود. البته متوجه هستم که در چنین فیلمی، کانون اصلی توجه باید باشگاه باشد." خبری از قهرمان کلاسیک نیست مهمترین نکته‌ای که مستند تاتنهام را از دیگر مستندهای ورزشی متمایز کرده، روایت فصلی پُر از ناکامی و شکست و مجادلات درونی و همین‌طور رویارویی با پدیده غافلگیرکننده ویروس کرونا، از زاویه دید بازیکنان و مربیان نخبه فوتبال اروپا است. مخاطبان فیلم‌های ورزشی از سال‌ها پیش عادت کرده‌اند به تماشای روایت "موفقیتِ قهرمانان"؛ در این اثر اما همان ابتدای کار، با سقوط قهرمانِ اصلی تاتنهام در چند دهه اخیر روبرو هستیم. پوچتینو چند هفته پس از این که تاتنهام را به فینال لیگ قهرمانان رساند از این تیم اخراج شد پوچتینو، سرمربی آرژانتینی که برای نخستین بار تاتنهام را به فینال لیگ قهرمانان اروپا در تابستان ۲۰۱۹ رسانده، فقط چند هفته پس از آن بازی بزرگ مقابل لیورپول، حالا گرفتار بحرانی شده که پس از خوردن ۷ گل از بایرن‌مونیخ در لندن و بعد سقوط به رده چهاردهم جدول لیگ برتر انگلیس، حکم برکناری خود را دریافت کرده و باید باشگاه را ترک کند. این یک آغاز دراماتیک برای مستند تاتنهام است. از همین‌جا نقش دنیل لوی در مستند پررنگ می‌شود؛ رئیس کم‌حرف و عملگرای تاتنهام در دو دهه اخیر که اغلب تماشاگران فوتبال، تصویر او را در جایگاه ویژه ورزشگاه وایت هارت لین به یاد می‌آورند؛ زمانی که کارگردان تلویزیونی واکنش سرد او به صحنه ویژه‌ای از بازی تاتنهام را تصویر کرده است. در این مستند اما دنیل لوی یک شخصیت فعال جلوی دوربین است؛ مردی که در همان قسمت اول برکناری پوچتینو را سخت‌ترین تصمیم‌اش در دوران ریاست باشگاه تاتنهام عنوان می‌کند و البته درباره شغل‌اش معتقد است که "کسب و کارهای پرشماری را هدایت کرده، اما هیچ‌یک از آنها، به دشواری اداره یک باشگاه فوتبال نیست." مورینیو؛ جوری که نمی‌شناختیم تصویر آن مردِ متکبر در رسانه‌ها و کنار خط زمین را فراموش کنیم. اینجا در مستند تاتنهام، در زندگی حرفه‌ای روزانه ژوزه مورینیو به عنوان سرمربی، با مردی روبرو هستیم که ویژگی‌های شخصیتی برجسته‌ای برای کنترل رختکن و کنترل اوضاع تیم‌اش دارد و در اغلب موقعیت‌ها، با خونسردی راه حل را پیدا می‌کند. دوربین آمازون در جلسه مهم و استراتژیک رئیس باشگاه و سرمربی تیم درباره آینده کریستین اریکسن، هافبک تیم، در دفتر مورینیو تمام گفت و گو را پوشش داده است. در ماه دسامبر هستیم و قرارداد هافبک دانمارکی در پایان فصل به اتمام می‌رسد. در این شرایط مورینیو با دنیل لوی همدلی می‌کند و می‌پذیرد که از "یک سو نمی‌توان به ستاره دانمارکی برای تمدید قرارداد فشار بیاوریم و از سوی دیگر اگر به موضوع بی‌توجه باشیم، ضرر خواهیم کرد." موضوعی که سرانجام آن پیوستن اریکسن به اینترمیلان در ژانویه ۲۰۲۰ با مبلغ ۱۲ میلیون یورو است. درواقع چالش‌های کلاسیک باشگاه‌های بزرگ، این بار از زاویه دید باشگاه به تصویر کشیده شده و از نمای نقطه نظر رئیس باشگاه و سرمربی تیم می‌بینیم که عبور از موانع تجربه شده و تکراری در فوتبال، همچنان چقدر دشوار است. تنها توصیه فرگوسن، که رد شد یکی از ویژگی‌های غافلگیرکننده مستند، به تصویر کشیدن نظرات انتقادی مورینیو درباره دله‌ الی است. ستاره خط میانی تاتنهام که در جام جهانی ۲۰۱۸ یکی از مهمترین بازیکنان تیم ملی انگلیس بود، اکنون در فصل تازه لیگ برتر انگلیس یا نیمکت‌نشین بوده و یا نام‌اش بیرون از فهرست بازی مانده است. کسانی که مستند تاتنهام را تماشا کرده‌اند، می‌دانند که مشکل مورینیو با این هافبک گلزن چیست. در یکی از اپیزودهای ابتدایی سریال، دنیل لوی در دفتر مورینیو، نظر او را درباره چند بازیکن می‌پرسد و وقتی بحث به دله ‌الی می‌رسد؛ مورینیو با آوردن نام سرآلکس فرگوسن، موضوع را تحلیل می‌کند: "در تمام دو سال و نیم حضورم در منچستریونایتد، سر آلکس فقط یک نصیحت فنی به من کرد؛ اینکه باید دله ‌الی را بخرم. می‌گفت این پسر استعداد خوبی دارد و به کار منچستریونایتد می‌آید. حالا من آمده‌ام اینجا و می‌بینم که دله‌ الی خوب تمرین نمی‌کند." در ادامه سریال، گفت و گوی خصوصی مورینیو و دله ‌الی را هم با محوریت نوسان عملکرد هافبک تاتنهام می‌بینیم: "ببین پسر، من الان ۵۶ ساله هستم درحالی که همین دیروز، ۲۰ ساله بودم. زمان، مثل برق می‌گذرد. مهمترین کار تو این است که استعدادت را جوری شکوفا کنی که وقتی فوتبالت تمام شد، حسرت چیزی را نخوری." مورینیو در این جلسه کوتاه از دله ‌الی می‌خواهد که بر نوسانی که در پشتکار و عملکردش دارد، غلبه کند و یک ستاره واقعی شود؛ آنچه احتمالا رخ نداده تا امروز در فصل تازه لیگ برتر، دله ‌الی به سرنوشت پوگبا و چندین ستاره‌ای که پیش‌تر با مورینیو کار کرده بودند، دچار شود و از ترکیب اصلی تاتنهام بیرون برود. یکی از صحنه‌های ویژه دیگر در نمایش ارتباط سرمربی-بازیکن، جلسه خصوصی کوتاه مورینیو با دنی رز دفاع چپ ملی‌پوش تیم است. رز به تازگی چندان در ترکیب قرار نمی‌گیرد و مورینیو فقط در چند جمله، به طور مستقیم برای بازیکنش توضیح می‌دهد که رقبای او در پست دفاع چپ، عملکرد خوبی داشته‌اند و او کار آسانی ندارد؛ مکالمه‌ای که منجر به جدایی رز و پیوستن او به نیوکاسل می‌شود. باختید، چون بچه‌های خوبی هستید آنچه از صحنه های مورینیو-بازیکن دستگیر مخاطب می‌شود، این است که مورینیو در مواجهه با بازیکنان، از زبانی مستقیم و کمترین کلمات ممکن، برای روشن کردن وضعیت استفاده می‌کند؛ طوری که هم بازتاب دهنده قدرت سرمربی باشد و هم صداقت او؛ آنچه در رفتار مورینیو دقایقی پیش از بازی یا بین دو نیمه درون رختکن هم نمایان است. در یکی از صحنه‌های مهم مجموعه، لحظاتی پس از باخت تاتنهام به ولورهمپتون با نتیجه ۳ بر ۲، داخل رختکن اسپرز، مشاجره دله‌الی و اریک دایر را می‌بینیم. دایر به ‌الی تذکر می‌دهد که فقط با نشان دادن عصبانیت خودش، نمی‌تواند مسئولیت شکست را گردن دیگران بیاندازد و مورینیو که کنار دله ‌الی نشسته، پس از دنبال کردن درگیری لفظی دو بازیکن، وارد ماجرا می‌شود: "خوشحالم که این صحنه را می‌بینم. دعوا می‌کنید، چون از باخت ناراحت هستید. همه شما عالی بازی کردید. ۶۵ درصد مالکیت توپ داشتیم و من و دستیارانم می‌گفتیم چرا باختیم؟ چون شما بچه های خوبی هستید. ما باختیم چون خطاهای ساده در فاز انتقال حریف انجام ندادیم. شما باید خشن و کمی با شیطنت بازی کنید. فوتبال این‌جوری نیست که توی زمین هم بچه‌های خوبی باشید و برنده شوید." دلی الی (راست) و اریک دایر بازیکنان تاتنهام این صحنه‌ها در کنار هم بخش‌های مختلف فلسفه فوتبال مورینیو را نمایان می‌کند؛ مربی‌ای که داخل مجموعه از بازیکنانش می‌خواهد بچه‌های خوبی باشند و با نهایت صداقت و پشتکار، کار کنند اما توی زمین بازی، باید کمی متفاوت باشند. مربی‌ای که هرچند در رسانه‌ها پرحرف است اما داخل مجموعه، با کمترین کلمات و ادبیات مستقیم، به دنبال عبور از موانع است. بله، شادی از ششم شدن عجیب است مجموعه نه قسمتی تاتنهام، روایت زندگی حرفه‌ای گروهی از مربیان و بازیکنان در سطح اول فوتبال اروپاست که بیش از هر چیز، رنج و فشار روانی و جسمانی دنباله‌دار آنان، تماشاگر را درگیر درام می‌کند. جدایی پوچتینو، آمدن سرمربی جدید، چند پیروزی، صعود در جدول، مصدومیت چندین بازیکن از جمله هری کین و سون هئونگ مین، جدایی اریکسن، افت دوباره نتایج، حذف از لیگ قهرمانان، شیوع کرونا و مواجهه با یک پدیده نادر، بازگشت به اوج در سه هفته پایانی لیگ برتر و کسب سهمیه لیگ اروپا. در پایان سریال وقتی بارها به قلمرو خصوصی مربیان و بازیکنان تیم، یعنی رختکن تیم راه پیدا کردیم، وقتی بارها کنش‌ها و تصمیمات مورینیو را در لحظات سرنوشت‌ساز دیدیم، وقتی با چالش‌های دنیل لوی رئیس باشگاه درگیر شدیم، وقتی به زندگی خصوصی چند ستاره مثل سون و فرتونگن سرک کشیدیم، وقتی جشن بازیکنان به خاطر ششم شدن و کسب سهمیه لیگ اروپا را دیدیم، سرانجام ژوزه مورینیو مقابل دوربین می‌نشیند و می‌گوید: "برای من که در تمام دوران مربیگری‌ام مشغول جام گرفتن بودم، جشن گرفتن پس از ششم شدن در لیگ عجیب است اما اگر رسیدن از رده چهاردهم به ششم را دستاورد بدانیم، آن وقت می‌شود خوشحال بود." عادت به شکل تازه مستندهای ورزشی در آینده فوتبالی‌ها فرصت تماشای مستندهایی از دیگر باشگاه‌های بزرگ را پیدا می‌کنند و به نظر می‌رسد حریم خصوصی بازیکنان و مربیان در طول فصل و آن قلمرو رمزآلود تاریخی، دیگر قرار نیست مثل یک راز خانوادگی باقی بماند. یکی از کارشناسان رسانه و علوم اجتماعی، عصر کنونی را "گذار از دوران قفسه، به دوران فراوانی" نامگذاری کرده و در دوران فراوانی تولیدات تصویری، تماشاگران می‌توانند با چند ماه فاصله، تماشاگر اتفاقات رختکن تیم محبوب‌شان در بازی‌های بزرگ باشند. فوتبال‌دوستان می‌توانند به جزئیات ارتباط سرمربی و بازیکنان سرک بکشند و با چالش‌های زندگی حرفه‌ای بازیکنان روبرو شوند؛ چیزی که تا چند سال پیش غیرعادی به نظر می‌رسید. مستند "همه چیز یا هیچ: تاتنهام" یکی از آثاری است که تماشای آن، مواجهه با شکلی تازه از مستندهای ورزشی را عادی می‌کند.
با گسترش فعالیت شرکت‌های تولید محتوای تصویری، مستندهای فوتبالی هم شکل و شمایل تازه‌ای پیدا کرده‌اند.
نگاهی به مستند تاتنهام؛ پرسه زدن در حریم خصوصی مورینیو
کاروان ورزشی افغانستان با ۱۷۷ ورزشکار افغانستان که این بار نسبت به سایر تورنمنت‌های آسیایی حضور متفاوتی در رقابت‌های عشق آباد داشت، توانست در رشته‌های، جوجیتسو، کشتی کمربندی، کشتی فرنگی، کشتی آزاد، کشتی کورش، سنوکر و موی تای بدرخشد و موفق به کسب ۱ مدال طلا، ۱ نقره و ۱۰ برنز شود. در ادامه نگاهی به رشته‌هایی که ورزشکاران افغان در آن موفق به کسب مدال شدند، می‌اندازیم. حسین بخش صفری جوجیتسو (یک مدال طلا) نخستین مدال با ارزش کاروان ورزشی افغانستان را حسین بخش صفری در رشته جوجیتسو و در وزن منفی ۶۲ کیلوگرم کسب کرد. صفری با شکست رقیب چینی و دو مبارز ترکمنش موفق شد در فاصله یک روز مانده به شروع رسمی رقابتها، مدال طلای ارزشمندی را برای افغانستان ثبت کند. ورزش های بیلیاردی (۲ برنز) یکی دیگر از رشته‌هایی که افغانستان را در رقابت آسیایی عشق آباد صاحب مدال کرد، اسنوکر بود. در این رشته افغانستان توانست در بخش تیمی و انفرادی دو مدال برنز کسب کند. صالح محمد محمدی اسنوکر باز نام دار افغانستان که در دوره گذشته رقابت‌ها نیز صاحب مدال شده بود در بخش انفرادی موفق به کسب مدال برنز شد. همچنین، در بخش تیمی نیز صالح محمد محمدی، رئیس خان سینزی و زمری حساس توانستند برای افغانستان مدال برنز کسب کنند. زهره رضایی صاحب مدال برنز رقابت‌های موی تای شد موی تای (۲ برنز) افغانستان در این رشته در اوزان مختلف با ورزشکاران زیادی حاضر شده بود که تنها دو ورزشکار افغان توانستند صاحب مدال برنز شوند. حیات الله خیری در وزن ۸۶ کیلوگرم پس از صعود به مرحله نیمه نهایی رقابت‌ها و ناک اوت کردن حریفی از کشور میزبان به مرحله نهایی صعود کرد، اما به دلیل مصدومیت از ناحیه شانه از حضور در مسابقه پایانی محروم شد و به مدال برنزش در این رقابت ها بسنده کرد. همچنین، در قسمت دختران نیز، زهره رضایی موفق شد در وزن ۵۴ کیلوگرم در مقابل هم وطنش راضیه رضایی به برتری برسد. او با توجه به شکست در دیدار نیمه نهایی صاحب مدال برنز رقابت‌ها شد. جاوید امیری در وزن ۶۲ کیلوگرم موفق به کسب مدال نقره شد کشتی پهلوانی (۳ مدال برنز) در رشته کشتی پهلوانی افغانستان صاحب ۳ مدال برنز در اوزان مختلف شد. در جریان نخستین روز مسابقات، جاوید امیری در وزن ۶۲ کیلوگرم موفق به کسب مدال نقره شد. همچنین، سید گل مهربان در وزن ۸۲ کیلوگرم و احمد جاوید احمدی نیز در وزن دو مدال برنز دیگر را برای کاروان ورزشی افغانستان به ثبت رساندند. کشتی کمربندی (۱ برنز) در این رشته افغانستان تنها صاحب یک مدال برنز در وزن ۱۰۰ کیلوگرم شد. نذیر احمد حسینی پس از پیروزی مقابل حریفان تاجیکستانی و ازبکستانی خود در دیدار سومش رقابت را به حریف ترکمنش باخت و به مدال برنز قناعت کرد. کشتی کورش (۱ برنز) در رشته کشتی کورش افغانستان توسط میرویس عمر خیل در وزن +۱۰۰ کیلوگرم با شکست دادن رقیبان هندی و ترکمنی اش به دلیل مصدومیت مسابقه را به حریف ایرانی اش باخت و صاحب مدال برنز این مسابقات برای افغانستان شد. احمد احمدی برای کسب مدال برنز به مصاف حریف چینی‌اش رفت که با شکست این رقیب موفق به کسب مدال برنز شد کشتی آزاد (۱ برنز) در میان کشتی گیران زیادی که در این رشته برای افغانستان به میدان مسابقه رفتند، تنها یک ورزشکار موفق به کسب مدال شد. نور احمد احمدی در وزن ۹۷ کیلوگرم پس از پیروزی قاطعانه برابر حریف تاجیکش در مبارزه دومش رقابت را به حریف ایرانی اش باخت، اما به دلیل حضور این کشتی گیر ایرانی به فینال رقابت‌ها بر اساس قوانین کشتی، احمدی برای کسب مدال برنز به مصاف حریف چینی اش رفت که با شکست دادن این رقیب موفق به کسب مدال برنز شد. نکته قابل توجه این است که افغانستان پس از ۳۵ سال در رشته کشتی آزاد موفق به کسب مدال شد. مصطفی حسینی در رشته کشتی فرنگی در وزن ۷۱ کیلوگرم موفق به کسب مدال برنز شد کشتی فرنگی (۱ برنز) در این رشته نیز کاروان ورزشی افغانستان توسط مصطفی حسینی در وزن ۷۱ کیلوگرم موفق به کسب مدال برنز شد. در واقع آخرین مدال افغانستان را حسینی موفق شد در رشته کشتی فرنگی به دست بیاورد. وی با پیروزی مقابل حریفان قزاق و ترکمنش در جدال سومیش رقابت را به حریفی از کشور ساموآ باخت و توانست آخرین مدال افغانستان را در این رقابت ها به نام خود ثبت کند. تیم فوتسال افغانستان پس از ۴ پیروزی متوالی در برابر تیم های چین، مالدیو، ازبکستان و امارات به عنوان نخستین تیم از گروه دوم به مرحله یک چهارم نهایی رقابت‌ها صعود کرد فوتسال (کسب مقام چهارم) با وجود این که در رقابت‌های قهرمانی داخل سالن آسیا در رشته فوتسال تنها سه تیم جایگاه به دست می‌آورند و صاحب مدال می‌شوند، اما نمی‌توان از حضور قدرتمند و چشم‌گیر تیم ملی فوتسال افغانستان در این رقابت ها چشم‌پوشی کرد. فوتسالیست‌های افغانستان که برای نخستین بار در این رقابت ها حضور یافته بودند پس از ۴ پیروزی متوالی در برابر تیم های چین، مالدیو، ازبکستان و امارات به عنوان نخستین تیم از گروه دوم به مرحله یک چهارم نهایی رقابت ها صعود کرد. در مرحله هشتم برتر رقابت‌ها نیز در دیداری هیجان انگیز و خاطر انگیز در ضربات پنالتی ترکمنستان میزبان را شکست داد تا در اولین حضور راهی مرحله نیمه نهایی مسابقات شود. تیم ملی فوتسال افغانستان در مرحله نیمه نهایی با برخورد به تیم قدرتمند ایران و شکست برابر این تیم از رسیدن به دیدار نهایی مسابقات بازماند و برای کسب مدال برنز راهی مسابقه رده بندی شد. در جدال رده بندی نیز شاگردان عبدالرزاق ممرک که نمایش خیره کننده ای در این رقابت ها داشتند با قبولی شکست در ضربات پنالتی برابر ژاپن صاحب مقام چهارم شد و علی رغم شایسته گی مدال برنز رقابت ها را از دست داد. کاروان ورزشی افغانستان در حالی با کسب ۱۲ مدال که سهم برنز در آن ۱۰ مدال بود به کار خود در این رقابت ها پایان داد که در چندین رشته افغانستان با حضور ورزشکاران فراوان موفق به کسب مدال نشد. افغانستان در رشته تکواندو که در آن دو مدال برنز المپیک است، نمایش ضعیفی داشت و تکواندو کاران افغانستان نتوانستند برای تیم ورزشی افغانستان مدال کسب کنند. در سایر رشته ها نیز از قبیل سامبو، کیک بوکس، شطرنج، بسکتبال سه نفره، دوش، تنیس نیز ورزشکاران افغانستان علی‌رغم حضور موفق به کسب مدال نشدند. سفیر افغانستان در عشق آباد دو بورسیه تحصیلی به صورت رایگان را در اختیار حسین بخش صفری دارنده مدال طلا در رشته جوجیتسو و زهره رضایی تنها دختر مدال آور افغانستان در رشته موی تای قرار داد تقدیر سفارت افغانستان در عشق آباد از مدال آوران سفیر افغانستان در عشق اّباد طی مراسمی در فاصله یک روز مانده به پایان رسمی رقابت‌های قهرمانی داخل سالن آسیا از مدال آوران افغانستان تقدیر کرد. میرویس ناب ضمن تقدیر و تشویق تمامی مدال آوران افغانستان و اعضای تیم ملی فوتسال، دو بورسیه تحصیلی به صورت رایگان را در اختیار حسین بخش صفری دارنده مدال طلا در رشته جوجیتسو و زهره رضایی تنها دختر مدال آور افغانستان در رشته موی تای قرار داد. حمایت مستقیم دولت از ورزشکاران برای حضور در رقاب های عشق آباد اما موضوع قابل توجه و با اهمیت این است که دست‌کم در طی دو سال گذشته اختلافات میان سران ورزشی و عدم حمایت دولت از کمیته ملی المپیک، ایجاد نهادهای موازی و چند دسته شدن ورزشکاران در گروه‌های مختلف باعث مختل شدن فضای ورزشی افغانستان شده است. پس از انتصاب همایون خیری به عنوان رئیس تربیت بدنی افغانستان، بودجه و حمایت‌های مالی دولت در اختیار این اداره قرار می‌گیرد و اداره تربیت بدنی نیز حاضر به همکاری با کمیته ملی المپیک افغانستان نشده است. این "درگیری‌ها" در حالی رخ می‌دهد که شورای المپیک آسیا نیز ظاهر اغبر را به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک افغانستان به رسمیت می‌شناسد و هرگونه اتفاق خارج از این موضوع را نوعی "دخالت در روند ورزشی افغانستان" خطاب کرده است. بر اساس گفته های ظاهر اغبر، ورزشکاران افغانستان در مسابقات المپیک ریو، رقابت‌های آسیایی ویتنام و آذربایجان بدون دریافت هزینه‌ای از سوی دولت افغانستان و با هزینه‌های شخصی در این تورنمنت‌ها شرکت کرده بودند. اما در رقابت‌های آسیایی عشق آباد دولت با تغییر رویکرد، باعث ایجاد انگیزه و روحیه در میان ورزشکاران شد. طوری که افغانستان در حضوری بی سابقه با بیش از ۲۰۰ ورزشکار یکی از بزرگ‌ترین کاروان‌های ورزشی رقابت‌های عشق آباد ۲۰۱۷ را تشکیل می‌داد. در اختیار گذاشتن هواپیمای اختصاصی برای انتقال ورزشکاران، تخصیص بودجه‌ای جداگانه به ارزش ۳۵ میلیون افغانی برای این رقابت ها و تعیین کردن پاداش نقدی برای مدال‌آوران این تورنمنت از جمله اتفاقات و اقدامات تازه دولت افغانستان بود که این بار برای کاروان ورزشی افغانستان در رقابت های عشق‌آباد به دست آمد. رئیس جمهور ترکمنستان در دیدار با آقای غنی، مسابقات آسیایی را جشن مشترک افغانستان و ترکمنستان خواند به تعلیق رفتن المپیک افغانستان موضوع به تعلیق رفتن ورزش افغانستان از سوی شورای المپیک آسیایی و جهانی یکی از مهم‌ترین و جدی ترین بحث‌های هفته‌ها و ماه‌های آینده ورزش افغانستان خواهد بود. اشرف غنی در حاشیه حضورش در مراسم افتتاحیه رقابت‌های عشق آباد با رئیس شورای المپیک آسیا دیدار کرده است. آقای صباح در این دیدار به رئیس جمهوری افغانستان تاکید کرده است که ورزش افغانستان در صورت ادامه این روند در خطر تعلیق قرار خواهد گرفت. رئیس شورای المپیک آسیا با اشاره به دخالت‌های سیاسی در روند کاری کمیته ملی المپیک و ایجاد المپیک‌های موازی، دو ماه به افغانستان فرصت داده است تا با برچیدن مشکلات، ورزش افغانستان را یک دست سازند. همچنین، رئیس کویتی شورای المپیک آسیا به دولت افغانستان وعده داده است، هیئتی را برای مشورت و نظارت بر برگزاری انتخابات شفاف کمیته ملی المپیک افغانستان روانه کابل کند. حال این‌که این مسئله چقدر برای دولت افغانستان جدی می‌تواند باشد، باید در آینده دید. برگزاری انتخابات برای ریاست کمیته ملی المپیک، زیر نظر ناظران رسمی شورای آسیایی و جهانی، یک دست شدن ورزش افغانستان و توجه بیشتر دولت افغانستان به ورزش و ورزشکاران میتواند زمینه ساز موفقیت و پیشرفت ورزشکاران افغانستان با توجه به ظرفیت و انرژی‌های موجود باشد.
کاروان ورزشی افغانستان در پنجمین دوره رقابت‌های داخل سالن و هنرهای رزمی آسیا با کسب ۱۲ مدال و ایستادن در جایگاه ۲۶ در میان ۶۴ کشور به کار خود پایان داد.
نگاهی به کارنامه ورزشکاران افغانستان در رقابت‌های عشق آباد
دیگران ازاین هم فراتر رفته می گویند که خود بریتانیا ماجرای ملی شدن صنعت نفت را به راه انداخت تا ایران در شرکت بزرگ آتی BP شریک نباشد. کسانی هم از روی دلسوزی می نویسند که مصدق لجبازی کرد و بهترین پیشنهادهایی را که «ممکن» بود نپذیرفت. برای آغاز این گفت و گو، راست گردانیدن چند رویداد تاریخی، کاری پایه ای است. نخست این که صنعت نفت ایران را مصدق ملی نکرد. مصدق یکی از رهبران جنبش ملی کردن صنعت نفت بود، اما قانون ملی شدن صنعت نفت، نزدیک به چهل روز پیش از آغاز نخست وزیری او، به اتفاق آرا به تصویب مجلسی رسید که گروه اندکی از نمایندگانش از یاران مصدق بودند. دو دیگر این که پیمان های بین المللی از دوران شکل گیری دولت های مدرن و به ویژه آن چه که از زمان پیدایش سازمان ملل، از سوی همه کشورهای پیوسته به این سازمان پذیرفته شده، چیرگی دولت ها را بر داراک زیر زمینی و روزمینی کشور، می پذیرد. در ۱۲۸۰ خورشیدی (١٩۰۱ میلادی) ویلیام ناکس دارسی پیمان شصت ساله ای برای استخراج نفت ایران با دولت مظفرالدین شاه قاجار بست. برپایه این پیمان، شاه ایران با دریافت بیست هزار لیره و سهام برابر با دارسی و دریافت %۱٦ سود آینده، انحصار اکتشاف و استخراج نفت در بخش های بزرگی از ایران را برای شست سال به دارسی سپرد. نیک بنگرید که طرف قرارداد و دریافت کننده بیست هزار لیره، شخص پادشاه بود. در آن هنگام، قانون مدنی و قوانین سهام و شرکت داری در ایران نبود و دارسی، شرکت خود را در بریتانیا به ثبت رساند و دیری نپایید که بیشتر سهام خودرا به شرکت بریتانیایی «نفت برمه» فروخت. هفت سال پس از کشف نخستین چاه نفت در مسجد سلیمان، شرکتی به نام Anglo-Persian Oil Company (APOC) از سوی شرکت نفت برمه در انگلستان به ثبت رسید و بخش بزرگی از سهام خودرا در بازار بورس فروخت و سالیانی پس از آن؛ در هنگامی که وینستن چرچیل لُرد دریاداری بریتانیا بود، دولت بریتانیا سهام دار رسمی آن شرکت شد. در درازای این رویدادها، ایران کمترین جایگاهی برای بررسی و رفتار آن شرکت ها نداشت و واکنش های ایران به کاهش چشمگیر سهمش در شرکت که به ویژه با فروش میلیون ها سهم به دولت بریتانیا بسیارناچیزشده بود، به جایی نرسید. درسال ۱۳۰٧، در دروان وزیردرباری تیمورتاش بود که کوشش شد %۱٦ «حق السهم ایران... به همان نسبت از سهام کل شرکت های داخل درایران و بیرون از آن» گسترش یابد. این پافشاری ایران به جایی نرسید و در دور دوم گفت و گوها در سال ۱۳۱۰، تیمورتاش برای نخستین بار بهره برداری ۵۰-۵۰ از نفت ایران را به پیش کشید. می دانیم سرنوشت آن گفت و گوهای ناکام پنج ساله به کجا انجامید. تیمورتاش در زندان مرد و دولت ایران دربرابر تهدید نظامی و همکاری گروهی از دولت مردان، تن به پیمانی داد که در آن نام و نشان آشکاری از سهم ایران در شرکت های وابسته درمیان نمی بود. ساده اندیشان با نگاه به بخش «تعریفات» در پیمان ۱٩۳۳ که در آن آمده «کمپانی [نفت ایران وانگلیس] یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران محدود و تمام شرکتهای تابعه آن» به این داوری رسیده اند که گویا ایران در آن شرکت های تابعه نیز سهام دار است. در این پیمان، نشانی از سهام ایران در شرکت نفت ایران و انگلیس و «شرکت های تابعه» نیست. در ماده نخست پیمان آمده که «دولت بر طبق مقررات این امتیاز حق مانع للغیر تفحّص و استخراج نفت را در حدود حوزه امتیاز به کمپانی اعطا می کند و همچنین حق انحصاری تصفیه و هر نوع عملّی را در نفتی که خود تحصیل کرده و تهیه آن برای تجارت خواهد داشت و همچنین دولت در تمام وسعت خاک ایران به کمپانی حق غیر انحصاری حمل و نقل نفت و تصفیه و هر نوع عملّی در آن و تهیه آن برای تجارت و همچنین فروش آن در ایران و صادر کردن آن را اعطا می نماید». برخی از افسانه سازان، با درآمیختن تاریخ ها، به نادرستی می نویسند که «همین موضوع [سهم ایران در شرکت های وابسته] در قرارداد الحاقی ۱٩۲۸ زمان رضا شاه در چارچوب "درآمد ایران از روند دریافتی ها" مورد اشاره قرار دارد».۱ در قرارداد الحاقی میان نویل گس، به نمایندگی از سوی شرکت و عباسقلی گلشاییان، وزیر دارایی کابینه ساعد نیز سخنی از حقوق ایران در شرکت های تابعه و یا چگونگی دریافت سود آن ها و یا سرپرستی بردارایی آن ها نرفته است و تنها گفت و گو پیرامون میزان بهره بری ایران از درآمد نفت ایران است و بس. این ادعا که پیامد ملی شدن صنعت نفت این بود که از ۵۹ شرکت، یکی به ایران رسید و ۵۸ شرکت بهBP آینده، گواه این ساده اندیشی است که گویا شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت بریتانیا پذیرفته بودند که ایران دارای %۱٦ سهام در دارایی شرکت و شرکت های وابسته است. گس و همکارانش در گفت و گوی با گلشاییان به این اشاره او پوزخند می زنند و یادآورمی شوند که چنین حقی در هیچ کجای قرارداد ۱٩۳۳ به ایران داده نشده و شرکت نفت ایران و انگلیس زیربار چنین درخواستی از سوی ایران نخواهد رفت. ساده اندیشانه تر این که گمان کنیم شرکتی که در بریتانیا و بر پایه قوانین آن کشور ثبت شده بود، به دولت آن کشور مالیات می پرداخت و دفتر درآمد و در رفت خودرا نیز به بهانه امنیت ملی به شریکش که ایران باشد نشان نمی داد و بی پروانه و رایزنی با ایران سهام می فروخت، اینک آماده بود تا درصورت گفت و گوهای رایزنانه، ناگهان %۱٦ یا بیشتر از درآمد همه دارایی های خودرا با ایران درمیان نهد و شوربختا که پیرمردی لجباز، ایران را از دسترسی به چنین دارایی ناکام ساخت. افسانه دوم پیرامون پیشنهاد ۵۰-۵۰ بریتانیا به ایران است. برخی از تاریخ سازان می نویسند که شرکت نفت ایران و انگلیس در تاریخ ۱٩ بهمن ١۳۲٩ پیشنهادی برای بهبود لایحه الحاقی گس گلشاییان به رزم آرا داده که گواه پذیرفتن سهم ۵۰-۵۰ میان ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس است. تا به امروز، هیچ پژوهش گری، نشانی از این پیشنهاد بریتانیا را به رزم آرا در آرشیوها نیافته است. آن چه که تاریخ سازان شاید به آن اشاره داشته باشند، گزارشی است به کابینه از سوی وزارت کشور بریتانیا از گفت و گو های وزارت امور خارجه آن کشور با شرکت نفت ایران و انگلستان. در این گزارش که تاریخ آن ۸ فوریه ۱٩۵۱ (۱٩ بهمن ١۳۲٩) است، وزیر به کابینه گزارش داده که «شاید تحت شرایطی»، شرکت نفت ایران و انگلیس آمادگی آغاز گفت و گویی را با ایران داشته باشد که پیامد آن، به آن چه در عربستان (آرامکو) روی داده بیانجامد. وزیر می افزاید که اگرچه پیامد چنین گفت و گویی به افزایش درآمد ایران نخواهد انجامید، شاید تب و تاب ملّی گرایی را فرو بنشاند. گفت و گوهای شرکت نفت ایران و انگلیس با رزم آرا چنان پنهانی و در پس پرده روی می داد که منوچهر فرمانفرماییان هم که مدیرکل اداره نفت و امتیازات وزارت دارایی و برجسته ترین رایزن ایرانی او در زمینه نفت بود، از آن آگاهی نداشت و بر این باور بود که رزم آرا «قصد نداشت به حل چنین موضوعی بپردازد و از ورود به این میدان بیمناک بود. او می خواست به هرترتیبی که شده، وقت بگذراند... در یکی دو جلسه اول که از طرف رزم آرا احضار شدم و درباره نفت توضیحاتی دادم، به خوبی درک کردم که وی نه تنها علاقه ای به این موضوع ندارد، بلکه از این مسئله بی اطّلاع و دور است».۲ مصطفی فاتح که درآن هنگام بلندپایه ترین ایرانی در شرکت نفت ایران وانگلیس بود، چند سالی دیرتر می نویسد که «اولین دفعه که اطلاعی راجع به چنین مذاکراتی منتشر گشت در گزارش سالیانه ای بود که رییس شرکت نفت ایران و انگلیس به صاحبان سهام شرکت مزبور در تاریخ ۱٦ نوامبر ۱٩۵۱ (۲۴ آبان ماه ۱۳۳۰، هشت ماه پس از ترور رزم آرا) داده» بود.۳ در گزارش یادشده به کابینه دولت بریتانیا، اشاره مستقیمی به پذیرش طرح ۵۰-۵۰ از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس نشده و تنها از این سخن به میان آمده که اینک، یک ماه و اندی پیش از تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت از سوی مجلس شورای ملی، شرکت آمادگی یافته تا گام های سازنده ای در راه بهبود لایحه الحاقی بردارد. تنها گواه ما از کوشش دولت بریتانیا برای کنار آمدن با رزم آرا، نامه ای است که سرفرانسیس شپرد، سفیرکبیر بریتانیا درایران، در تاریخ ۲۳ فوریه ۱٩۵۱ (۴ اسفند ١۳۲٩) به رزم آرا نوشته و درآن آگاهی داده که اینک شرکت نفت ایران و انگلیس تحت شرایطی آماده گفت و گو درباره طرح سود بری ۵۰-۵۰ از نفت ایران است.۴ یک برگ کاغذهم در دست نداریم که گواهی باشد از این که مصدق و دیگر نمایندگان مجلس از این گفت و گوهای پنهانی رزم آرا با دولت بریتانیا آگاهی می داشته و یا آن گفت و گوها به پیامدهای سودمندی رسیده باشد. فاتح و فرمانفرماییان هم نا آگاهی خودرا از این «پیشنهاد» بازگو کرده اند. گواهی هم در دست نیست که انگیزه شرکت نفت ایران و انگلیس از اشاره به طرح ۵۰-۵۰ در آستانه تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، چیزی جز بازی سیاسی و زمان کشی بوده باشد. رفتارهای آینده آن ها نیز چنین انگیزه ای را نشان می دهد. نامه سفیر بریتانیا به رزم آرا درباره آمادگی مشروط شرکت نفت ایران و انگلیس برای گفت و گو برپایه سودبری ۵۰-۵۰ با ایران، در روز ۴ اسفند نوشته شده و رزم آرا، دوازده روز دیرتر در روز ۱٦ اسفند ترور شده است. چگونه می توان پذیرفت که در درازای این دوازده روز، نمایندگان ایران و شرکت نفت ایران و انگلستان با یک دیگر دیدار و گفتگو کرده و به توافق رسیده و متن این توافق نامه در دست سپهبد رزم آرا بوده و نسخه ای ازآن در آرشیوها به جای نمانده باشد؟ گفت و گو بر سر «استیفای حقوق ایران» و ارزیابی از پیمان الحاقی گس – گلشاییان، پیش از گزینش رزم آرا به نخست وزیری، در مجلس شانزدهم که مصدق یکی از نمایندگان بود، آغاز شد. در نشست یکم تیرماه ١۳۲٩ مجلس شورای ملی، در دوران نخست وزیری رزم آرا، «کمیسیون خاص نفت» از سوی نمایندگان مجلس و بدون واکنش و رای مخالف برگزیده شد و اعضای فراکسیون هوادار مصدق، اقلیتی در آن کمیسیون بودند. کسانی مانند عبدالرحمان فرامرزی و جمال امامی هم که در دوران زمامداری مصدق، از مخالفان سرسخت او در مجلس به شمار می آمدند، در آن کمیسیون نمایندگی داشتند. منوچهر فرمانفرماییان هم از سوی دولت رزم آرا در نشست های کمیسیون شرکت می کرد. اعضای کمیسیون، به اتفاق آرا، مصدق را به ریاست کمیسیون برگزیدند. نخستین کار کمیسیون، بررسی لایحه الحاقی نام آور به گس- گلشاییان بود که مجلس پیشین بررسی آن را به پایان نرسانده بود. کمیسیون ۱۸ نفری خاص نفت به ریاست مصدق، در چهارم آذرماه ١۳۲٩ تصویب کرد که «لایحه ی الحاقی [به پیمان ۱٩۳۳] استیفای منافع ایران را از نفت جنوب نمی کند» و در ١٩ آذرماه، حسین مکی، «مخبر کمیسیون مخصوص نفت»، گزارش بسیار بلند و پر برگی را به نشست نوزدهم مجلس شورای عالی داد. نمایندگان مجلس روزهایی را به بررسی پیشنهاد و گزارش کمیسیون پرداختند. یک هفته پس از نخستین گزارش کمیسیون نفت به مجلس در رد لایحه الحاقی، در روز ۲٦ آذرماه، پس از سخنرانی مصدق در ستودن ملی شدن صنعت نفت ایران، پیشنهادی با امضای یازده نفر از نمایندگان مجلس و از جمله مصدق برای ملی شدن صنعت نفت، در میان نمایندگان مجلس گردانده شد تا برشمار امضا کنندگان افزوده شود. برپایه نظامنامه مجلس، طرح این پیشنهاد در نشست رسمی، به ۴ امضای دیگر نیاز داشت و از این رو پیشنهاد به گفت و گو و رای گذاشته نشد و گفت و گوها به کمیسیون نفت بازگردانده شد. سرانجام و پس از ماه ها بررسی، نمایندگان مجلسی که با همه ی گرفتاری هایش، نماد حکومت مردم و حاکمیت قانون اساسی مشروطیت بود، در بیست و چهارم اسفند ماه ١۳۲٩، به اتفاق آرا طرح ملی شدن نفت را تصویب کردند و با تصویب آن در مجلس سنا به اتفاق آرا و دستینه نهادن شاه بر آن در بیست و نهم اسفند، ملی شدن صنایع نفت ایران در سرتاسر کشور قانونی شد. پس می توان پذیرفت که قانون ملی کردن صنعت نفت ایران را مصدق از چاهی در احمدآباد بیرون نیاورده بود و این نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا بودند که به اتفاق آرا و به عنوان نمایندگان ملت، چهل رزو پیش از آغاز نخست وزیری مصدق، صنعت نفت ایران را ملی کردند. در تاریخ ایران مدرن، فرایندی چنین قانون مندانه که هم از پشتیبانی مردم برخوردار بود و هم در هر دو شاخه مجلس پس از ماه ها گفت و گو به تصویب رسیده باشد، کمتر می توان یافت. منتقدان به مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران، جنبش نیرومند اجتماعی را برای دستیابی ایران به ملک مُشاء خود و فرایند قانونی این رویداد را یک سر به کنار نهاده و چنین جلوه می دهند که گویا مصدق نه نماد این جنبش، کسی است که یک سویه و خودخواهانه نفت را ملی کرده است و اگر نمی کرد «اوضاع جور دیگری ورق می‌خورد».۵ ملی شدن صنعت نفت، پی آمد رفتار خودسرانه شخص مصدق نبود. مردمی که از چیرگی یک سویه دولت بریتانیا و شرکت نفت ایران و انگلیس به ستوه آمده و با دولت و شرکتی رو در رو بودند که سر هیچ گفت و گو و بازبینی پیمانی یک سویه و نابرابر را نمی داشتند، ملی کردن صنعت نفت ایران را به سیاست مداران ایران که بسیاری از ایشان لنگ لنگان به این کاروان پیوستند، تحمیل کردند و برازندگی مصدق در این بود که در رهبری این جنبش نشست. رضاشاه ٩ سال با شرکت نفت ایران و انگلستان برای افزایش اندکی درآمد کلنجار رفت و سرانجام به پیمان ۱٩۳۳ تن درداد. در تمامی سال های پس ازآن، شرکت از بازکردن دفترهای حساب رسی با شریک خود، ایران، سر باز زد. اورینتالیست های انگلیسی که شرقیان را پست و خوار می شمردند، به بازی خود پس از جنگ جهانی دوم نیز ادامه دادند و دولت ساعد مراغه ای را با ترفندهایی خام کردند و لایحه الحاقی را برای ایرانیان ارمغان کردند. در سال ۱٩۴٧، درآمد ایران از نفت زیرخاکش، ٧ میلیون پوند، درآمد دولت بریتانیا از راه مالیات برنفت ایران، ۱۴ میلیون پوند و درآمد پس از مالیات شرکت نفت ایران و انگلیس از نفت ایران، بیش از ۴۱ میلیون پوند بود. از این رو، سهم ایران از درآمد نفت به سیزده درصد هم نمی رسید. رفتار بریتانیا و سرسختی دشمنانه شرکت نفت ایران و انگلیس که گمان می کردند از راه پخش پول در میان سیاست مداران و دیگر دست اندرکاران ایران، گریبان خود را از درخواست تاریخی مردم ایران برای بهره برداری عادلانه از دارایی زیرزمینی شان رها خواهند کرد، جنبش ملی کردن صنعت نفت را درپی داشت. مصدق نه برانگیزنده این جنبش بود و نه آغازگر آن. مردمی که در سودای دست یابی به حقوق تاریخی خویش بودند، مصدق را به نمایندگی اراده ملی خود برگزیدند. مصدق تجلی این اراده سرکوب شده ملی بود. این هم شاید درست باشد که هر آینه بریتانیا سرسختی نمی کرد و سالیانی پیش از زمامداری مصدق پیشنهادی مانند سود بری ۵۰-۵۰ از درآمد نفت به ایران می داد، جنبش ملی شدن صنعت نفت بر نمی خاست و چه بسا مصدق به زمامداری نمی رسید. یکی از نخستین کوشش های مصدق پس از آغاز زمامداری، گفت و گو با شرکت نفت ایران و انگلیس برای پایان دادن به بحران بود. بریتانیا و شرکت، سودای کنار آمدن به ایران را نداشتند و مصدق را «دزد نفت بریتانیا» می خواندند. سفر مصدق به نیویورک برای پاسخ به شکایت بریتانیا از ایران در شورای امنیت سازمان ملل، گفت و گوهای هشتاد ساعته او را با جرج مک گی، معاون وزیر امور خارجه ایالات متحد آمریکا، در پی داشت. یادمانده های دین آچسن، وزیر امور خارجه در این باره چنین است: «مصدق حتی پذیرفت که [پالایشگاه آبادان] از سوی یک گروه بیطرف، مانند یک شرکت هلندی اداره شود... برپایه این پیش دانسته ها، آن سه [مک گی و دو دستیارش در وزارت امور خارجه] طرح خردمندانه ای ریختند که برپایه آن، شرکت نفت ایران و انگلیس، نفت ایران را برپایه همان تقسیم پنجاه پنجاه میان دولت و شرکت، مانند دیگر کشورهای خلیج فارس دریافت می کرد... من براین باور بودم که ما مصالح یک توافق را دردست داریم... رُوَن [Sir Leslie Rowan سرپرست خزانه داری بریتانیا و نماینده دولت در شرکت نفت ایران و انگلیس] برآن بود که از آن جا که مصدق به منافع خارجی بریتانیا تاخته، باید شکست بخورد و نابود گردد. این رفتار لجوجانه بریتانیا ادامه مذاکرات را ناممکن ساخت و راه هرگونه عقب نشینی آبرومندانه را بر مصدق بست.»٦ جرج مک گی در گفت و گو با فراهم کننده تاریخ شفاهی کتابخانه ترومن به پرسش او که «آیا فکر می کنید که بریتانیایی ها لجباز بودند» چنین پاسخ می دهد: «بسیار زیاد. [شرکت] نفت ایران و انگلیس را یک حسابدار اسکاتلندی به نام ویلیام فریزر اداره می کرد که از جهان نو آگاهی چندانی نداشت. ناتوانی او در دریافت از نیروهای سیاسی ایران به پیدایش گرفتاری بزرگ برای آن ها انجامید... آن ها یک فرصت تاریخی را از دست دادند. ما به آن ها هشدار دادیم که [به مصدق] طرح ۵۰-۵۰ را پیشنهاد می کنیم. آن ها [ایران و شرکت] می توانستند بر سر طرح ۵۰-۵۰ کنار بیایند، اما شرکت نفت ایران و انگلیس چنین پیشنهادی را نداد... در میانه بن بست گفت و گوها من پیشنهادکردم که هریمن با لرد استوکس به میانجی گری میان دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بپردازند اما به جایی نرسیدند».٧ پرسشگر از او می پرسد که «آیا شما مصدق را مردی سرسخت و دشوار در گفت و ها یافتید؟» و مک گی پاسخ می دهد «نه او انسانی بسیار دوست داشتنی بود. من او را به راستی دوست داشتم». کسی که می خواهد از انگیزه های بریتانیا و شرکت نفت ایران و انگلیس از بازی با پیشنهاد ۵۰-۵۰ و مراد آن ها در اشاره به آن آگاه شود و دریابد که سران دولت بریتانیا و شرکت برآن بوده اند که پذیرش پیشنهاد سودبری پنجاه پنجاه از درآمد نفت ایران تنها پس از سپردن پنجاه درصد درآمد سالیانه نفت برای پرداخت «خسارت» بریتانیا و شرکت نفت ایران و انگلیس بوده، می توانند به سند گفت و گوهای محرمانه چندساعته میان نمایندگان دولت های بریتانیا و ایالات متّحد آمریکا در واشنگتن در روز نهم ژانویه ۱٩۵۲ (۱٩ دی ماه ۱۳۳۰) نگاه کنند. دراین نشست که دین آچسن وزیر امور خارجه، دستیاران و سفیر ایالات متحد در لندن از سوی آن کشور و آنتونی ایدن، لسلی رُوَن، چند دستیار و سفیر بریتانیا در واشنگتن از سوی آن کشور شرکت داشته اند، بلندپایگان آمریکایی باردیگر با سخت سری و لجبازی همتایان بریتانیایی خود روبرو می شوند. این سند با شماره ۱۴۲، در آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایالات متحد آمریکا است.۸ ۱- وبلاگ شخصی دکتر پیروز مجتهدزاده، همان. در نوشتار دیگری در همان وبلاگ چنین آوده است که «مصدق نفت ایران را به گونه ای ملی کرد که کشور ما حقوق مسلم خود را از همه دارائی های بین المللی شرکت نفت ایران و انگلیس، به ویژه در نفت عراق و لیبی و کویت و قطر که به شرکت ایران و انگلیس تعلق داست و خود شرکت با تاسیسات و دارایی های عظیمش در خود بریتانیا به اضافه پالایشگاه های عظیمی که در گوشه و کنار دنیا داشت از دست داده و به انگلیس واگذار شد». ۲- فرمانفرماییان، منوچهر: از تهران تا کاراکاس؛ نفت و سیاست در ایران، نشر تاریخ ایران، تهران، ۱۳۷۸، جلد ۱، برگ های ۳-۲۹۲. ۳- فاتح، مصطفی: پنجاه سال نفت ایران، نشر علم، تهران، ۱۳۸۴، برگ ۴۰۵. ۴- همان، برگ های ۷-۴۰۵. ۵- وبلاگ شخصی دکتر پیروز مجتهدزاده، همان. ۶- Acheson, Dean: Present at the Creation, New York, ۱۹۸۷, pp. ۵۱۰-۱۱. ۷- Truman Library, Oral History, Interview with George McGhee. June ۱۱, ۱۹۷۵. ۸- FRUS ۱۹۵۲-۱۹۵۴ Iran, Conference files, lot ۵۹, CF ۱۰۰.
در چندسال گذشته، کارزار «بازبینی» کارنامه مصدق بالا گرفته است. انگیزه آن هم شاید واکنش به شوری باشد که در میان جوانان ایران برای آگاهی از تاریخ کشورشان برپاشده است. دراین آشفته بازار، کسانی می گویند و می نویسند که ملی شدن صنعت نفت به ایران زیان رساند.
مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران
با اوکراين: 14 ژوئن، 2 بعد از ظهر، لايپزيگ با تونس: 19 ژوئن 8 بعد از ظهر، اشتوتگارت با عربستان سعودی: 23 ژوئن، 3 بعداز ظهر، کايزرسلاترن چگونه به آلمان رسيدند: با پنج برد و پنج مساوی پس از صربستان، در جای دوم گروه شان قرار گرفتند و در بازی پلی آف مقابل اسلواکی قرار گرفتند که با شکست اين تيم با جام راه يافتند. ستاره تيم در مرحله انتخابی: فرناندو تورس بازيکن 21 ساله تيم اتلتيکو مادريد که در ميان بهترين گلزنان مرحله انتخابی با 7 گل در رده چهارم جای گرفت. سر مربی: لوئيس آراگونس بازيکن سابق و مربی اتلتيکو مادريد. از زمان انتصاب او به اين سمت در ژوئن 2004 اسپانيا در 18 بازی بدون شکست بوده است. کاپيتان: رائول مهاجم تيم رئال مادريد بيشترين سابقه کاپيتانی را دارد. بعد از بهبودی از آسيب ديدگی اخير با يک گل به بازيها برگشت. سابقه حضور در جام جهانی: اين هشتمين حضور متوالی آنهاست. بهترين حضورشان در سال 1950 بود. نقطه اوج حضور در جام جهانی: آمريکای 1994 بهترين حضور آنها در چند دوره اخير بوده که تا مرحله يک چهارم نهايی بالا آمدند و آنجا مغلوب ايتاليا شدند. پائين ترين نتيجه در جام جهانی: در سال 1998، سالی که نتوانستند از دور اول بالاتر بروند. چهره افسانه ای در جام جهانی: آندونی زوبی زارتا دروازه بانی که در چهار جام جهانی شرکت کرد. ستاره کنونی: رائول 28 ساله نقاط قوت: استعداد همه اعضای تيم. نقاط ضعف: فشاری که بخاطر انتظارات عمومی به آنها وارد می شود. آيا می دانستيد که: در سال 1986 اميليو بوتراگوئنو از اسپانيا بعد از اوزه بيوی پرتغالی در سال 1966 اولین بازيکنی بود که در يک مسابقه جام حهانی چهار گل به ثمر رساند. اين مسابقه که در مقابل دانمارک بود، 5 بر يک به سود اسپانيا پايان يافت. رده بندی جهانی: 5 شانس قهرمانی: يک به 12 نظر کارشناسان محلی: "چندان درباره تيم ملی مطمئن نيستم. بازيکنان خوبی هستند اما نمی تواند به نيمه نهايی برسند. انتظار موفقيت در جام جهانی را ندارم." – پاکو يورت از تلويزيون کانال نو داوری ما: آراگونس قدرت را هم به مهارت اسپانيايی ها افزوده است اما همانطور که بارها گفته شده، با آنکه با استعدادند، معلوم نيست بتوانند اين استعداد را به نتيجه تبديل کنند. رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در 27 آوريل است. خدمات
برنامه بازيهای اسپانيا در گروه H
راهنمای تيم ملی اسپانيا
با نگاهی به سال‌های گذشته لیگ ایران متوجه می‌شویم، بازیکنان و مربیان خارجی زیادی هستند که نام‌شان با تاریخ باشگاه‌های فوتبال پیوند خورده است. برای نمونه می‌توان به آرمناک پطورسیان یا لوون استپانیان در سپاهان و ذوب‌آهن اشاره کرد که از ارمنستان آمدند و بخشی از کتاب فوتبال ایران شدند. شاید فهرست بازیکنان تاثیرگذار خارجی در فوتبال ایران خیلی طولانی نباشد، اما لیست بازیکنانی که در فهرست بدترین خریدهای‌های فوتبال ایران قرار گرفته‌اند، خلاصه نیست. بازیکنانی که معمولا کیفیت بسیار پایینی دارند، با قرادادهای مبهم به باشگاه‌ها می‌پیوندند، پس از مدت کوتاهی از تیم کنار گذاشته می‌شود. بسیاری از آن‌ها بدون گرفتن پول کامل قرارداد از ایران می‌روند و سپس با شکایت به فیفا تقریبا در تمام موارد اصل پول و جریمه دیرکرد آن را می‌گیرند. این مطلب نگاهی دارد به ده مورد از بدترین خریدهای بازیکنان خارجی در فوتبال ایران: سامبو جوچی دقیقا ۱۰ سال بعد از آن‌که فوتبالش را به صورت حرفه‌ای در نیجریه آغاز کرد، به پرسپولیس آمد؛ یعنی سال ۱۳۸۳ خورشیدی. در بدو ورودش، راینر زوبل سرمربی آلمانی وقت پرسپولیس او را پدیده آینده فوتبال آسیا خواند. اما پیش از آن‌که لیگ برتر آغاز شود، علی پروین به عنوان مدیرفنی باشگاه به روزنامه خبرورزشی گفت: "حتی بلد نیست روپایی بزند." سامبو جوچی فقط یک بار برای پرسپولیس گل‌زنی کرد. با اخراج راینر زوبل، او هم از پرسپولیس جدا شد و البته هیچ‌ یک از هواداران پرسپولیس سراغش را نگرفتند. تکنیک نداشت، سرعتش از تک تک مدافعان میانی روبرویش کمتر بود و حتی یک بار با ضربه سر پاس موثر هم نداد. اواندرو سیلوا وقتی سایپا در لیگ ششم برتر فوتبال ایران به قهرمانی رسید، علی دایی برای تقویت تیمش فهرستی از بازیکنان داخلی و خارجی را به مدیران باشگاه تحویل داد. تنها خارجی آن قهرست اواندرو سیلوا برزیلی بود. می‌گفتند علی دایی هافبک هجومی تکنیکی و سرعتی را خریده که توامان قدرت بدنی فوق‌العاده‌ای هم دارد. اما در تمرینات پیش از فصل و زمان گرم‌کردن مصدوم شد. بعد از مصدومیت سه بار با پیراهن سایپا وارد زمین شد و هر سه بار چنان نمایش تاسف‌باری داشت که سرمربی تیمش تعویضش کرد. در نهایت پیش از آغاز نیم فصل دوم و زمانی که باز هم در تمرینات مصدوم شد، قراردادش را فسخ کردند. جونیور براندائو با شنیدن این نام، بعید است که یک هوادار باشگاه پرسپولیس احساس خوشایندی پیدا کند. جونیور براندائو برزیلی را گابریل کالدرون سرمربی آرژانتینی قبلی پرسپولیس در ابتدای فصل جاری به این تیم آورد. به صورت محسوسی اضافه وزن داشت و تا پایان نیم‌فصل حتی یک گرم از اضافه وزنش کم نشد. نه قدرت سرزنی داشت، نه شوت‌زن خوبی بود، نه دروازه را می‌شناخت و نه حتی پاس موثری می‌داد. در نهایت با دریافت ۵۰۰هزار دلار از پرسپولیس رفت. فابی سیو سال ۱۳۸۳ امیر قلعه‌نویی آستین بالا زد که تیمش را با خریدهای خارجی قهرمان لیگ کند. یک مدافع و یک مهاجم برزیلی را به تیمش اضافه کرد. مهاجمی به نام فابی سیو براساس گفته‌های سرمربی استقلال قرار بود خط حمله تیمش را متحول کند، اما در پایان فصل یک گل زده در ۱۱ بازی و دو بار مصدومیت را ثبت کرد و از ایران رفت. مهم‌ترین و تاریخی‌ترین خاطره‌ای از که فابی سیو در اذهان باقی مانده، مصاحبه‌اش با برنامه ۹۰ است. او گفته بود: "از کودکی هوادار استقلال بودم." لیام رایس رد‌ی این استرالیایی یکی دیگر از شاهکارهای خرید امیر قلعه‌نویی در استقلال بود. او را به تهران آوردند تا جانشین مهدی رحمتی شود. چهار روز پس از عقد قرارداد مشخص شد که باشگاه اف.ث سیدنی او را به دلیل آن‌چه "مصرف مشروبات الکلی" خوانده بود، اخراج کرده است. دروازه‌بانی که قرار بود جانشین شماره یک استقلال شود، نیم فصل روی نیمکت این تیم نشست و سپس باز هم به دلیل آن‌چه باشگاه استقلال "حضور در ضیافت‌های نامتعارف" دانست، اخراج شد. برخی بازیکنان وقت استقلال دلیل اخراجش را صرفا ضعف فنی او می‌دانستند. خریدهای "فاجعه" برانکو این‌جا با یک بسته ویژه روبرو هستیم. برانکو ایوانکووویچ سرمربی کامیاب پرسپولیس، سال ۹۵ دست به خرید شد. اولکسی پلی‌یانسکی و ولادیمیر پریموف اوکراینی را به ترتیب برای خط دفاع و حمله تیمش استخدام کرد. پلی‌یانسکی فقط چهار بار به عنوان بازیکن ذخیره وارد زمین شد و با بیش از ۱۰ کیلو اضافه وزن حتی هوادار را هم از روی سکوها عصبی می‌کرد. پرسپولیس آخرین مقصد این بازیکن بود و دیگر هرگز در فوتبال حرفه‌ای جهان، جایی برایش وجود نداشت. ولادیمیر پریموف ۱۱ بار با پیراهن پرسپولیس وارد زمین شد و بیش از آن‌که هم‌بازی‌ها یا هوادارانش را به وجد بیاورد، با کیفیت پایین فنی‌اش، باعث آسودگی خیال مدافعان حریف بود. او پس از جدایی غیردوستانه از پرسپولیس به باشگاه اولکساندریا رفت، ۷ بار پیراهن تیمش را برتن کرد و بدون آن ‌که گلی بزند باز هم اخراج شد. سومین نفر آنتونی گولس استرالیایی بود. او هم در پست دفاع میانی قرار بود جزیی از ساختار مستحکم دفاع تیمی برانکو ایوانکوویچ شود. اما بدون حتی یک بازی از این تیم اخراج شد. سال بعد به تیم «بوچه‌ اون» در لیگ دو کره جنوبی رفت، باز هم بدون حتی یک ثانیه حضور در زمین اخراج شد. لادو آخالایا یکی از معماهای بزرگ استقلال و امیر قلعه‌نویی نام لادو آخالیا است. چند هوادار استقلال می‌دانند که او بازیکن تیم‌شان بوده؟ نیم فصل دوم لیگ ۸۵ -۸۴ لادو آخالیا گرجستانی با قراردادی ۱۸ ماهه برای تقویت خط حمله استقلال به تهران آمد. سه هفته تمرین کرد و بعد فقط هفته‌ای دو بار در تمرینات حاضر می‌شد. آقای آخالیا بدون یک جلسه بازی، با دریافت کامل قراردادش در پایان نیم‌فصل به گرجستان بازگشت. نام‌هایی که به یاد ندارید هواداران استقلال و پرسپولیس، تیفوسی‌ها و تندروهایی که نام و چهره بازیکنان محبوب خود را به خوبی در ذهن دارند، شاید حتی نیمی از این اسامی را هم نشناسند. بازیکنانی مانند بوبکر کبه، راجر فابریتسیو، رافائل گومز، سان جان اورسوویچ، هندریک هلمکه آگوستین گیلائوری، پیر کارلو، رینالدو کروزادو، لیام ردی قرار بود برای استقلال بدرخشند و بدون هیچ سودی از این تیم رفتند. همین طور، روبرتو سوسا، صلاح حسن، ماته دراژویچ، سکو برت، پائولو روبرتو دی‌کارمو، ولاتکو گرازدانسکی، فرانک آتسو، تیاگو فراگا، وسلی برازیلیا، مامادو تال، آسمیر آودوکیچ، جورج آراندا، ولاتکو گرازدانسکی نیز برای پرسپولیس نامی به یادگار نگذاشتند. در این میان البته نباید فراموش کرد که فهرست بازیکنان خارجی که در باشگاه‌های فوتبال ایران و به خصوص استقلال و پرسپولیس درخشیدند هم کم نیست و نمی‌توان منکر نقش آن‌ها در موفقیت‌های این تیم‌ها شد.
پرونده‌های انباشته باشگاه‌های ایران در فیفا، شکایت‌های متوالی بازیکنان خارجی از باشگاه‌هایی که به سادگی بازیکن وارداتی را می‌خرند اما پول آن را نمی‌دهند. حالا وزارت ورزش و جوانان، جذب بازیکن و مربی خارجی تا پایان قراردادشان را برای این باشگاه‌ها ممنوع کرده است. قانونی که البته با اعتراض جدی هواداران دو باشگاه هم همراه نشد؛ چرا؟
نگاهی به بدترین خریدهای فوتبال ایران: بازیکنانی که نامشان را هم به خاطر ندارید
زایمان سگ راهنما از نژاد لابرادور وسط سالن فرودگاهی در فلوریدا آمریکا صاحب سگ می‌دانست که این حیوان باردار است اما انتظار نداشت که زمان وضع حمل او تا این حد زود باشد. سگ‌های راهنما برای کمک به افراد دارای معلولیت از جمله افراد نابینا، ناشنوا و همچنین برای افرادی که دچار بیماری‌های روحی و روانی هستند، تربیت شده‌اند. صاحبان این سگ و هشت توله تازه به دنیا آمده پرواز خود را از دست دادند. زایمان این سگ در فرودگاه توجه بسیاری را جلب کرد صاحب سگ ماده او را در آغوش گرفت ماموران امداد آتش نشانی هم در محل حاضر شده بودند پدر توله سگ‌ها هم در محل تولد حاضر بود توله سگ تازه به دنیا آمده و مادرش بیشتر بخوانید: سگ سالخورده به نجات دختربچه گم‌شده کمک کرد خشم روس‌ها از آزار یک سگ در آزمایش علمی موسیقی درمانی برای سگ‌های ردیاب در اسپانیا دوستی پسربچه اوتیستیک با یک سگ
یک سگ راهنما از نژاد لابرادور در دقایقی قبل از اینکه همراه صاحبش سوار هواپیما شود، وسط سالن انتظار فرودگاه بین‌المللی تمپا در فلوریدای آمریکا هشت توله سگ به دنیا آورد.
عکس خبر؛ سگ راهنما در فرودگاه فلوریدا ۸ قلو زایید
محبوبیت موسیقی معاصر ایران و به صورت ویژه محسن نامجو و آثارش در ترکیه را به نوعی می‌توان متاثر از مهاجرت بخشی از نیروهای جوان و روشنفکر ایران به ترکیه پس از وقایع انتخابات سال ۸۸ هم دانست در جای جای شهرهای گوناگون ترکیه و به صورت ویژه شهرهای بزرگی مانند استانبول، دیاربکر و آنکارا، صدای موسیقی ایرانی و خواننده‌هایی با سبک‌های موسیقی بسیار متفاوتی چون هایده، گوگوش، همایون شجریان، اعظم‌علی و بسیاری دیگر در کافه‌ها و بارها شنیده می‌شود و کنسرت‌های خوانندگان ایرانی در ترکیه علاوه بر مخاطبان ایرانی با استقبال زیادی از سوی شنوندگان ترکیه‌ای مواجه می‌شوند. در این میان محسن نامجو به صورت ویژه دارای طرفداران خاص خود در میان مخاطبان ترکیه‌ای بوده و به نوعی چهرۀ اصلی موسیقی ایرانی در ترکیه به شمار می‌رود. تا اوایل دهۀ اول قرن اخیر، محبوبیت موسیقی معاصر ایرانی در ترکیه چندان زیاد نبوده است. از بین آثار موسیقیایی کشورهای پیرامونِ ترکیه، موسیقی عربی و یونانی -با توجه به پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی- بیشتر در بین علاقه‌مندان موسیقی جدی در ترکیه طرفدار داشتند. اما در یکی دو دهۀ اخیر، موسیقی ایرانی، کشف جدید موسیقی‌دوستان ترکیه‌ای لقب گرفته است. فروغ، هدایت و بهرنگی؛ چهره‌های ادبی معاصر ایران، نمادهای روشنفکری ترکیه فرید فرجاد، موزیسین و ویولن نواز ایرانی هرچقدر که در ایران کمتر شناخته شده است، بیش از دو دهه است که از چهره‌های سرشناس موسیقی ایرانی در ترکیه است. او یکی از اولین موزیسن‌های ایرانی است که ملودی‌ها و آهنگ‌های ایرانی را به مخاطبان ترکیه‌ای معرفی کرده است. عمدۀ کارهای او اجراهایی بی‌کلام از آهنگ‌های شناخته شده از موسیقی معاصر و محلی ایرانی است که با تنظیمات غربی و با ویولن نواخته شده‌اند. موسیقی انقلابی ایران نیز در میان علاقه‌مندان موسیقی چپ‌گرا در ترکیه نیز بسیار شناخته شده و محبوب بوده است. از مهمترین آهنگ‌هایی که در فضای موسیقی سیاسی ترکیه محبوبیت بسیار داشته می‌توان به آهنگ «شعلۀ بهمن» از آهنگ‌های منتسب به چریک‌های فدایی خلق ایران اشاره کرد که اوایل دهۀ هشتاد ترکیه در مجموعۀ Red Songs منتشر شده بود از طرف دیگر موسیقی ایرانی برای کردهای ترکیه هم جذابیت‌های خاص خود را داشته و ریشه‌های مشترک موسیقی کردی در هر دو کشور و ارتباط بین موسیقی سنتی ایرانی، که بسیار از موسیقی محلی و در این مورد خاص، موسیقی محلی کردی تاثیر پذیرفته است، باعث ارتباط عمیق بین این مخاطبان کرد و موسیقی ایرانی هم شده است. از گروه‌های مطرح و شناخته شده ایرانی در ترکیه می‌توان از گروه کامکارها نام برد. هرچند زبان کردی مورد استفاده کامکارها در اجراهایشان با زبان "کرمانجی" -که زبان رایج بین کردهای ترکیه است- تفاوت بسیار دارد اما پیوند متقابل کردها در هر دو کشور باعث محبوبیت بسیار این گروه در ترکیه شده است. همچنین موسیقی انقلابی ایران نیز در میان علاقه‌مندان موسیقی چپ‌گرا در ترکیه نیز بسیار شناخته شده و محبوب بوده است. از مهمترین آهنگ‌هایی که در فضای موسیقی سیاسی ترکیه محبوبیت بسیار داشته می‌توان به آهنگ "شعلۀ بهمن" از آهنگ‌های منتسب به چریک‌های فدایی خلق ایران اشاره کرد که اوایل دهۀ هشتاد ترکیه در مجموعۀ Red Songs منتشر شده بود. موسیقی تلفیقی ایرانی نیز با اعظم علی و گروه "نیاز" در ترکیه شناخته شده بود. این گروه علاوه بر موسیقی ایرانی از ملودی‌ها و ریتم‌های ترکی و همچنین ساز باغلاما، که به نوعی ساز ملی ترکیه حساب می‌شود، بهره می‌بردند. در چند سال اخیر موسیقی تلفیقی با مشارکت نوازندگان ایرانی و ترکیه‌ای هم بسیار تجربه شده است. که از موفق‌ترین این تجربه‌ها می‌توان به آلبوم مشترک کیهان کلهر و اردال ارزنجان نوازنده مطرح باغلاما در ترکیه اشاره کرد که توسط کمپانی ECM منتشر شده و از اجراهای گوناگونی از این اثر در ترکیه و ایران نیز بر روی صحنه رفته است. محسن نامجو که در ترکیه از او به عنوان "باب دیلن ایرانی" نیز یاد می‌کنند، کنسرت‌های بسیاری در استانبول، آنکارا و سایر شهرهای بزرگ ترکیه برگزار کرده که علاوه بر مخاطبان ایرانی، با استقبال گسترده طرفداران ترکیه‌ای او نیز مواجه شده و آهنگ‌های او در شبکه‌های اجتماعی ترکیه نیز بسیار محبوب هستند نامجو و موسیقی ترکیه اما در چند سال گذشته و با ورود محسن نامجو به عرصۀ موسیقایی ترکیه، سایر موسیقی‌دانان ایرانی به نوعی تحت شعاع او و کارهایش قرار گرفتند. محسن نامجو که در ترکیه از او به عنوان "باب دیلن ایرانی" نیز یاد می‌کنند، کنسرت‌های بسیاری در استانبول، آنکارا و سایر شهرهای بزرگ ترکیه برگزار کرده که علاوه بر مخاطبان ایرانی، با استقبال گسترده طرفداران ترکیه‌ای او نیز مواجه شده و آهنگ‌های او در شبکه‌های اجتماعی ترکیه نیز بسیار محبوب هستند. مرات اوزتورک، موزیسین و نوازنده در مورد دلایل محبوبیت نامجو در ترکیه می‌گوید: "موسیقی نامجو دارای عناصر بسیار یگانه و منحصر به فردی است که او را در ترکیه‌ای که موسیقی عمدتاً در قالب‌ها و فرمت‌های مشخص و تکراری کار می‌شود برجسته کرده است. فرم‌های بدیع موسیقیایی او به ویژه در کارهای اولیه‌اش برای مخاطبین ترکیه‌ای در عین نزدیکی، بسیار نوآورانه دیده می‌شود. در عین حال نزدیکی ملودیک و ریتمیک موسیقی ایرانی و ترکی نیز باعث شده تا کارهای او با مخاطبان راحت‌تر ارتباط برقرار کند." علاوه بر موسیقی، شعر‌هایی که او در آهنگ‌هایش استفاده کرده‌ است نیز مورد استقبال شوندگان ترکیه‌ای قرار گرفته است. متن تقریبا تمام آهنگ‌های او به زبان ترکی ترجمه شده‌اند و بتول آکولوک منتقد موسیقی ترکیه در مورد نامجو چنین می‌نویسد: "ترانه های او با چنان زبان ادبی در هم آمیخته است که حتی در ترجمه ترکی نیز انسان را جذب خود می کند. هم شخصیت فردی و هم موسیقی نامجو یکه و بی‌نظیر است. او با موفقیت موسیقی راک و جاز را با موسیقی ایرانی ترکیب کرده است. آهنگ های او انقلابی هستند و چندان اشتباه نیست اگر او را چه‌گوارای موسیقی ایران بنامیم. محسن نامجو به رنگین‌کمان موسیقی جهان یک رنگ جدید افزوده است." در چند سال اخیر موسیقی تلفیقی با مشارکت نوازندگان ایرانی و ترکیه‌ای بسیار تجربه شده است. که از موفق‌ترین این تجربه‌ها می‌توان به آلبوم مشترک کیهان کلهر و اردال ارزنجان نوازنده مطرح باغلاما در ترکیه اشاره کرد که توسط کمپانی ECM منتشر شده و از اجراهای گوناگونی از این اثر در ترکیه و ایران نیز بر روی صحنه رفته است از سویی دیگر نی‌زن ساورین درباره کنسرت سال ۲۰۱۶ نامجو در استانبول چنین می‌نویسد: "نامجو به عنوان یکی از مهمترین فیگورهای موسیقی مدرن ایرانی که در جهان نیز بسیار شناخته شده است، معتقد است که منبعی که موسیقی و هنرمند از آن الهام می‌گیرند نه سیاست و یا جنگ که دنیای درونی هنرمند است و در آثار نامجو شعر مدرن فارسی، حزن موسیقی سنتی و موسیقی دینی در کنار هم جای می‌گیرند." این منتقد موسیقی از آهنگ "مجیر" وی به عنوان نمونه‌ای از این تلفیق بین موسیقی دینی و موسیقی مدرن نام می‌برد. این نگاه به موسیقی ایرانی و به صورت ویژه محسن نامجو، در عین حال باعث نزدیکی بخش‌های محافظه‌کارتر جامعۀ ترکیه به موسیقی ایرانی نیز هست. وجود عناصری از فرهنگ عرفانی و شرقی در موسیقی ایرانی باعث جذب مخاطبینی با گرایش های اسلامی نیز شده است. یکی از مهمترین علل این شیفتگی به موسیقی ایرانی در بین این گروه‌های اجتماعی را همچنین می‌توان در دور بودن عمدۀ‌ آثار موسیقیایی ایرانی محبوب در ترکیه، از فضای موسیقایی پاپ مرسوم دانست. برای بسیاری از مخاطبین محافظه‌کار و دیندار در ترکیه موسیقی پاپ این کشور بیش از هر عاملی در خدمت تهاجم فرهنگی غرب به جامعۀ اسلامی این کشور است. هرچند موسیقی ایرانی بیشتر بین روشنفکران، کردها و گروه‌های آلترناتیو پرطرفدار است و این گروه از علاقه‌مندان به موسیقی نامجو، همواره بر حکم دادگاه او و محکومیتش به زندان به علت خواندن قرآن در یکی از آهنگ‌هایش اشاره کرده و موسیقی او را در جوامع سانسور زدۀ خاورمیانه پیشگام در شکستن مرزهای از پیش‌تعریف شده می‌دانند. بیشتر بخوانید: رابطه بین ترکیه و محسن نامجو دوطرفه بوده و او نیز در مصاحبه‌های گوناگونی از علاقه خود به ترکیه و طرفدارانش در این کشور گفته و طی مصاحبه‌ای که سال گذشته با شبکۀ "خبر تورک" انجام داده بود، استانبول را پس از نیویورک، خانه دوم خود دانسته بود. محبوبیت موسیقی معاصر ایران و به صورت ویژه محسن نامجو و آثارش در ترکیه را به نوعی می‌توان متاثر از مهاجرت بخشی از نیروهای جوان و روشنفکر ایران به ترکیه پس از وقایع انتخابات سال ۸۸ هم دانست. در عین حال به علت وجود حجم بالای ایرانیان ،چه به صورت توریست و چه مقیم در ترکیه، محسن نامجو از این طریق در ترکیه بیشتر از سایر نقاط دنیا شناخته شده است. محمت آتلی خواننده و موزیسین کرد در این مورد می‌گوید: "از یک طرف اگر به نقشه رسمی نگاه کنیم، دو کشور ایران و ترکیه هم‌مرز هستند و همسایه اما از طرف دیگر رابطه فرهنگی دو ملت بسیار کم است. هرچند در ترکیه معمولا ارتباط بین همسایگان نیز حتی از راه غرب می‌گذرد و در ابتدا معمولا هنرمندان ایرانی و یا سایر کشورهای منطقه در غرب شناخته شده و سپس از طریق فرهنگ غربی به مخاطبان ترکیه‌ای شناسانده می‌شوند. اما پس از گوش دادن به این آهنگ‌ها مخاطب با خود می‌گوید که اشتراکات زبانی بسیاری دارد، ملودی‌ها هم به گوش مخاطب آشناست و این باعث ایجاد هیجان در شنونده می‌شود. اما در عین حال هنوز از شکستن مرزها، رفتن به کشور همسایه و دیدن این فرهنگ از نزدیک هراس داریم. هرچند هنوز بسیاری از هنرمندان و موسیقی‌دانان ایرانی در ترکیه ناشناخته باقی‌مانده‌اند و باید این فضای دو پاره بین ایران و ترکیه شکسته شده و مردم هر دو کشور به صورت عمیق و یکپارچه با فرهنگ یکدیگر آشنا شوند. در چنین وضعیتی موسیقی برای شکستن و باز کردن این مرزها نقش اصلی را برعهده دارد و زمینه ارتباط بینا فرهنگی را ایفا می‌کند. به عنوان مثال موسیقی ایرانی و به صورت خاص محسن نامجو در جوامعی که در زمانه‌ جهانی شدن به صورت ایزوله زندگی می‌کنند، راهی است برای باز کردن مرزها و ایجاد زمینه برای گفتگوی بین فرهنگی." در نهایت می‌توان گفت موسیقی راهی برای باز کردن فضای فرهنگی بین کشورهای منطقه و به صورت ویژه ایران و ترکیه است که می‌تواند به هم‌پیوستگی فرهنگی بین خلق‌های منطقه و ایجاد دیدی گسترده‌تر و وسیع‌تر برای داشتن آینده‌ای بهتر در جغرافیای خاورمیانه منجر شود. وجود عناصری از فرهنگ عرفانی و شرقی در موسیقی ایرانی باعث جذب مخاطبینی با گرایش های اسلامی نیز شده است. یکی از مهمترین علل این شیفتگی به موسیقی ایرانی در بین این گروه‌های اجتماعی را همچنین می‌توان در دور بودن عمدۀ‌ آثار موسیقیایی ایرانی محبوب در ترکیه، از فضای موسیقایی پاپ مرسوم دانست متن ترجمه ترکی آهنگ زلف: saçlarını rüzgarda savurma, beni berbad etme naz edip varlığımı kökünden sökme şehre şöhret olma, beni deli divane edip dağlara düşürme şirin işvelerini gösterme de beni ferhat etme ellerle mey içme, ciğerim delip meyden kızıl kanatma yüzün benden çevirme, feryadımı göklere yükseltme zülfün döküp beni mahvetme, lülelerine beni mahkum etme çehreni o kadar güzelleştirme de beni berbad etme güller açsın yanağında, vazgeçeyim gülden boyunu göster de geçeyim servinin seyrinden dostken el olup beni kendimden geçirme ağyarın gamıyla gamlanıp beni kederlendirme zülfün döküp beni mahvetme, lülelerine beni mahkum etme çehreni o kadar güzelleştirme de beni berbad etme
موسیقی ایران و ترکیه از گذشته‌های دور رابطه‌ای‌ عمیق و گسترده‌ داشته‌اند. این ارتباط از یک سو ریشه در موسیقی‌های محلی و فولکلور ترکی و کردی مشترک داشته و از سوی دیگر در موسیقی با ریتم‌ها و الحان قدیمی به ویژه الحان عبدالقادر مراغه‌ای ،که اکنون در سبک "تورک صنعت موسیقی" شنیده می‌شود، تبلور می‌یابد. اما در سال‌های اخیر موسیقی معاصر ایرانی هم در ترکیه جایگاه ویژه‌ای یافته است.
استانبول، خانه دوم محسن نامجو
در برنامه اوليه احمدی نژاد جز اشاره هايی کلی در حوزه فرهنگ و هنر ديده نمی شد: "... رجعت به فرهنگ حسينی ... هر نگاهی به حوزه فرهنگ، بايد با تکيه بر بازشناسی تاريخی و توانمنديهای ملت ايران و تثبيت و تجلی آن در هويت ملی و حرکت به سوی تحقق آرمانها باشد ... بايد هنر و ورزش به متن زندگی مردم برده شود ..." زمانی که احمدی نژاد بر کرسی رياست جمهوری تکيه زد و کابينه خود را معرفی کرد، باز هم اين عرصه سياست بود که حاوی اخبار داغ، حتی در ميدان فرهنگ بود. مديران جديد فرهنگ و هنر عاقبت گروه فرهنگی دولت جديد احمدی نژاد معلوم شد: حسين صفار هرندی، معاون مدير مسئول و سردبير روزنامه کيهان، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. حسين صفار هرندی، متولد ۱۳۳۲، فارغ التحصيل راه و ساختمان از دانشگاه علم و صنعت تهران، و دارای مدرک معادل کارشناسی ارشد در رشته فرماندهی و ستاد است. او نيز، همچون اغلب زير مجموعه دولت جديد، دارای سوابق نظامی است. پيشتر جانشين فرمانده سپاه منطقه شش کشور و مسئول دفتر سياسی سپاه بوده است. در سابقه فرهنگی او عضويت در شورای تعيين خط مشی خبرگزاری جمهوری اسلامی و معاونت مدير مسئول و سردبير روزنامه کيهان ديده می شود. با اين حال، حتی سابقه مطبوعاتی او نيز بيشتر در حوزه سياست بوده است تا فرهنگ. هرچند با ورود يکی از مديران اصلی روزنامه تندرو کيهان، انتظار می رفت که شاهد برنامه های افراطی و سخت گيرانه در حوزه فرهنگ و هنر باشيم، با اين همه، برنامه ها و نظرات ارائه شده تاکنون، بيشتر نشان از آرامش طلبی و آشتی جويی دارد، تا شدت. برنامه های کلان اعلام شده سينمايی صفار هرندی، به نوعی دنباله روی از سياستهای گذشته است، با خوب و بد آن: تأکيد بر خودباوری و تقويت جنبه های ارزشی و بومی در سينما، افزايش توليد، بهينه سازی نمايش فيلم با توجه به مخاطب ... گروه مديران او نيز گروه معتدلی به نظر می رسند. هرچند محمدمهدی حيدريان از مقام معاونت سينمايی برداشته شد، اما همچنان به عنوان مشاور، در کنار وزير باقی می ماند. در عين حال، محمدرضا جعفری جلوه، مدير سابق شبکه اول سيما، عنوان معاون سينمايی را کسب می کند. با اين همه، با اعلام عناوين کلی برنامه های گروه جديد، هنوز گره از کار تهيه کنندگان و کارگردانان سينمای ايران گشوده نشده و چرخهای توليد به حرکت درنيامده است. هرچند رايزنی هايی بين مديريت جديد و فيلمسازان، آغاز شده است. اکران تابستان ـ رکود بازار، عليرغم رونق کيفی نه گرمی طاقت فرسای تابستان ايران، نه فراغت دانش آموزان و دانشجويان در فصل استراحت خود و نه کيفيت بالنسبه خوب و جذاب اکران تابستان، موجب استقبال مردم دلزده و منفعل از سالنهای خنک و دلچسب سينماها نشد. رکود سينمای ايران همچنان ادامه يافت و شاخصهای آماری همچنان سير نزولی خود را حفظ کرد. با اين همه حضور چند اثر موفق و درخور اعتنا، در اکران تابستان امسال، دست کم تماشاگران پيگير و جسجوگر سينمای ايران را راضی نگاه داشت. ماهی ها عاشق می شوند ساخته علی رفيعی، فيلمی بود با تصاوير و قابهايی چشم نواز و اشتها آور از آداب سفره و لذت طعام. اين اثر به عنوان اولين حضور کارگردان نامدار تئاتر ايران در عرصه سينما، به ويژه با همراهی محمود کلاری به عنوان فيلمبردار و نيز توجه و توانايی ويژه رفيعی بر ترکيب بندی و طراحی صحنه، کاری قابل قبول و اعتنا از آب در می آيد. در اهميت خيلی دور خيلی نزديک ساخته رضا ميرکريمی، همين بس که با کسب هفت سيمرغ بلورين از جشنواره فيلم فجر و متعاقب آن محبوبيت مشابه در نهمين جشن سينمای ايران، شاخصترين فيلم اخير سينمای ايران بوده است. ميرکريمی با اتکا به باورهای دينی خود و به مدد فضاسازی های زيبا ، اثری تأثيرگذار و درخور اعتنا آفريده است. هرچند اگر عزت گذاری افراطی مقامات، تأثير معکوس نمی گذاشت و خود به سدی در مقابل امتيازات جاری فيلم تبديل نمی شد، شايد ارزشهای واقعی و تأثيرات عميق اثر ماندگارتر می شد. خيلی دور خيلی نزديک رضا ميرکريمی، به رغم اکران محدود آن فروش نسبتا خوبی داشت؛ هرچند بعيد است توانسته باشد در اکران اول، هزينه های سنگين توليد خود را جبران کرده باشد. اما در بيد مجنون، مجيد مجيدی از عادت مألوف خود کمی عدول می کند و از بازيگر توانايی چون پرويز پرستويی بهره می برد و هوشياری خود را در اين انتخاب به رخ می کشد. چرا که بازی پرستويی به امتياز اعلای فيلم تبديل، و آشکارا حضور او به عنوان وجه جدايی ناپذير اثر طرح می شود. در نهايت به نظر می رسد اين فيلمساز دوستدار کودکان، همچون عباس کيارستمی، کيومرث پوراحمد، جعفر پناهی ... به تدريج از دنيای کودکان فاصله می گيرد. در روزهای آخر تابستان هم گيلانه ساخته مشترک رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب، باز هم نمايش آثار مقبول تابستان ۸۴ را تداوم داد. با اين همه سير نزولی شاخصهای آماری صنعت فيلم ايران در تابستان ۸۴ همچنان دوام آورد. پرفروشترين اثر اين فصل، و تا اين زمان، امسال، شارلاتان ساخته آرش معيريان است. معيريان با ساخت دو اثر پرطرفدار پياپی طی دو سال متوالی، کما و شارلاتان، عليرغم نمره نازل کيفی کارشناسان سينمايی به آثارش، نشان داده است که راه نفوذ در روان مخاطبان را در موجوديت راکد و بحرانی سينمای ايران يافته است. بعد از شارلاتان، فيلم بيد مجنون ساخته مجيد مجيدی، توفيق نسبتاً خوبی در جذب تماشاگران تا اين زمان داشته است؛ و فروش آن همچنان در پاييز ادامه خواهد يافت. در پی اين دو بازنده قاسم جعفری،سالاد فصل فريدون جيرانی و اسپاگتی در هشت دقيقه رامبد جوان، از ديگر آثاری بودند که نسبت به ساير آثار موفقتر می نمودند. کيورث پوراحمد، پس از اکران ناموفق گل يخ در بهار امسال، فيلم نوک برج را هم در تابستان عرضه می کند که عليرغم ظاهر پرکار خود، همچنان روند کاهنده کيفی آثارش و عدم توفيق در رابطه گسترده با مخاطبان را حفظ کند. از ديگر آثاری که در تابستان بر پرده ها رفت، می توان به رستگاری در هشت و بيست دقيقه سيروس الوند و به من نگاه کن شهرام اسدی اشاره کرد. جای خالی جشنواره ها يا مديريت فرهنگی، در پی انتقادهای کارشناسان به اين نتيجه رسيده است که آسيبهای ازدياد بی رويه و دليل جشنواره ها بيش از فوايد آن است، و يا انفعال ناشی از خلاء مديريت فرهنگی به آسيب ديگری انجاميده است و آن معلق ماندن برگزاری جشنواره هاست. به هر صورت، دست کم برگزار نشدن جشنواره ارزشی "فيلم دفاع مقدس" که همواره مورد حمايت حکومت ايران بوده است، سؤال برانگيز است؛ آن هم در بيست و پنجمين سالگرد و عبور يک ربع قرن از آن واقعه. شايد هم بزرگان جمهوری اسلامی به اين نتيجه رسيده اند که با گذشت بيش از هفده سال از پايان جنگ، تأکيد و پافشاری در حفظ ياد و خاطره آن واقعه، بيشتر به تأثير روانی منفی در جامعه انجاميده است و به تدريج در پی تغيير فضای روانی جامعه برآمده اند. با اين همه بعيد به نظر می رسد که جمهوری اسلامی از حفظ آثار و دستاوردهای آن دوره، که به نوعی آن را حيثيت خود قلمداد می کند، منصرف شده باشد. با اين همه، با وجود کش و قوسها و هياهو و جنجال پيرامون آن، و به تعويق افتادن مکرر تاريخ برگزاری ، جشنواره فيلم دفاع مقدس برگزار نشد و بعيد به نظر می رسد که ديگر امسال برپا شود. در ديگر سو، مسئولان جشنواره فيلمهای مستند ايران زمين ، به صراحت برگزار نشدن جشنواره در سال ۱۳۸۴ را اعلام کرده اند. با اين همه، مقدمات برپايی جشنواره فيلم کوتاه (سينمای جوان) و جشنواره کودک اصفهان، منظم و باجديت در حال انجام و پيگيری است، و احتمالاً اين دو جشنواره در تاريخهای تعيين شده در پاييز ۸۴ برپا می شوند. به نظر می رسد با فرارسيدن پاييز، امور معوق و معلق سينمای ايران، به جای خود برمی گردند. نهمين جشن سينمای ايران مهمترين رويداد سينمايی تابستان ۸۴، پس از معرفی مديران جديد سينمايی، برپايی نهمين جشن سينمای ايران بود. جشنی که برای نخستين بار، پس از دوران خاتمی و با حضور معاون سينمايی جديد برگزار می شد. جشنی که می توانست محکی جدی برای تعامل نهاد صنفی خانه سينما با گروه تازه رسيده فرهنگی کشور باشد. با اين حال، برگزارکنندگان اين رويداد، از آن آزمون چندان حاصلی برنچيدند، و نتايج و آرا و نوع برگزاری و روال گرداندن جشن، حکايت از ادامه، و حتی پررنگتر شدن وابستگی تشکيلات به ظاهر مستقل خانه سينما، به دولت داشت. همچون جشنواره دولتی فجر، شاخصترين اثر اين جشن، خيلی دور خيلی نزديک رضا ميرکريمی بود که با کسب هشت جايزه، از جمله بهترين فيلم، بهترين کارگردانی، منتخب منتقدان و نويسندگان سينمايی، بهترين بازيگر نقش اول مرد و بهترين بازيگر نقش مکمل زن، ستاره بی چون و چرای جشن بود. توفيق ديگران اما، به مراتب کمرنگتر بود. دوئل احمدرضا درويش چهار تنديس را به طور عمده در اجزای فنی خود به دست آورد. به جز اين دو کافه ترانزيت کامبوزيا پرتوی، ما همه خوبيم بيژن ميرباقری، ماهی ها عاشق می شوند علی رفيعی و بيد مجنون مجيد مجيدی، هر يک تنديسی کسب کردند، تا دست خالی جشن را ترک نکرده باشند. حضور تابستانه در آن سوی آبها چندی است که مشتريان سينمای ايران در جشنواره های خارجی کاسته شده است. اين امر با همراهی رکود فراگير و رشديابنده سينمای ايران، موجب کاهش حضور و توفيق بين المللی فيلمهای ايرانی در آن سوی مرزها شده است. فصل تابستان، فصل برپايی بسياری جشنواره های معتبر جهانی، دستاورد چندانی برای سينمای ايران دربرنداشت. جشنواره ونيز که چند سالی پيش، بالاترين جايزه خود را به دايره جعفر پناهی داده بود، بی حضور نماينده ای از ايران برگزار شد. جشنواره سن سباستين اسپانيا، که در سال گذشته جايزه نخست آن نصيب بهمن قبادی، به خاطر لاک پشتها هم پرواز می کنند شده بود، با سه فيلم ايرانی همراه شد: سارا داريوش مهرجويی که سيزده سال از ساخت و نمايش آن می گذرد، و دو فيلم فصل ممنوعه فريبرز کامکاری و گرمای زمين ناهيد قبادی، در بخشهای فرعی جشنواره به نمايش درآمدند. در شهريور ماه، پنج فيلم ايرانی در جشنواره تورنتو شرکت کردند: گيلانه،بيد مجنون کافه ترانزيت و جزيره آهنی ساخته محمد رسول اف در بخش "سينمای معاصر" و دم صبح ساخته حميد رحمانيان در بخش "کشف". در آستانه فصل زرد پاييز می رسد و فصل پرکار سينمای ايران آغاز می شود. فصل کار و توليد، و وعده نمايش چند اثر معتبر ديگر از توليدات سال گذشته: ادامه نمايش بيد مجنون و گيلانه، و اکران کافه ترانزيت کامبوزيا پرتوی و مکس داريوش مهرجويی... روشن شدن تکليف تازه سينماگران در تعامل با مديران تازه رسيده فرهنگی و ... آغاز فصلی تازه در سينمای ايران. خدمات
تابستان ۸۴ با سياست آغاز شد. محمود احمدی نژاد با پيروزی در رقابت رياست جمهوری، حيرت آفرين شد؛ و در پی آن با نبود سياستهای فرهنگی و هنری مشخص، ابهام در اين عرصه کماکان باقی ماند.
گزارشی از سينمای ايران در تابستان ۱۳۸۴
خبرگزاری کار ایران، ایلنا، می‌گوید که معدنچیان کوشک از وزرای کار و صنعت خواسته‌اند که در صورت لزوم بازرس ویژه‌ای برای این معدن تعیین شود. "پرداخت به موقع حقوق و مزایای ماهانه، انجام معاینات و آزمایش‌های پزشکی لازم، توجه به مسائل رفاهی و رعایت نکات ایمنی و بهداشتی در محل معدن، پرداخت حق سختی کار، حق جذب سرب و هزینه‌های غذایی" از جمله خواسته‌هایی است که کارگران اعتصابی در نامه خود بیان کرده‌اند. به گزارش ایلنا، معدنچیان کوشک سه ماه حقوق طلب داشته‌اند که پس از آغاز اعتصاب یک ماه از حقوق معوقه‌شان به آنها پرداخت شده است. حقوق معوقه و ایمنی پایین از جمله مشکلات عمده کارگران ایرانی است. اصغر دشت‌آبادی، رئیس اداره کار بافق، به ایلنا گفته است: "اعتراض تحت شرایط خاص حق قانونی کارگر است، اما در هیچ جای قانون کار بحث اعتصاب پیش‌بینی نشده است و هر عملی که منجر به اخلال در امور شود پسندیده نیست و باید سریعا به آن خاتمه داد." حدود سه ماه پیش هم کارگران معدن سنگ آهن بافق دست به اعتصاب زدند. اعتصاب آنان با مداخله یگان ویژه پلیس و بازداشت شماری از معدنچیان اعتصابی همراه بود. کارگران معدن سنگ آهن بافق به خصوصی سازی آن معترض بودند.
بیش از ۲۰۰ کارگر اعتصابی معدن سرب و روی کوشک بافق، در استان یزد در ایران، در پنجمین روز از اعتصاب خود با نوشتن نامه‌ای به علی ربیعی و محمدرضا نعمت‌زاده، وزرای کار و صنعت، از آنها خواسته‌اند فورا به "وضعیت غیرانسانی و ناعادلانه" کار در این معدن پایان داده شود.
کارگران معدن کوشک در پنجمین روز اعتصاب از دولت کمک خواستند
عکس از وبسایت خبر ورزشی پرسپولیس در صدر جدول ۵۶ امتیازی شده و سپاهان در رده دوم ۴۲ امتیازی است. شش هفته تا پایان لیگ مانده اما به نظر می‌رسد تکلیف قهرمان این فصل، زودتر مشخص شود. رکورد سریع‌ترین قهرمانی در اختیار پرسپولیس (با سرمربیگری برانکو ایوانکوویچ) است که دو مرتبه و هر دو بار، چهار هفته به پایان لیگ‌های شانزدهم و هفدهم رخ داد. اما حالا پرسپولیسی‌ها می‌توانند پنج یا حتی شش هفته زودتر قهرمان شوند و رکوردی جدید به یادگار بگذارند. میثاقی مجری فوتبال صداوسیما شنبه شب پس از پایان بازی‌های این هفته، در شرح جدول رده‌بندی و فاصله چشمگیر صدرنشین با سایر تیم‌ها گفت پرسپولیس با رعایت فاصله‌گذاری صدرنشین است. نوار شکست‌ناپذیری پرسپولیس در ایران حتی اگر در برابر فولاد پاره شود، به ۲۳۸ روز خواهد رسید. از سویی آخرین برد استقلال مقابل ذوب آهن رقم خورده و اگر این تیم بتواند هفته آینده بر صنعت نفت غلبه کند، ۱۴۶ روز از آخرین پیروزی‌اش می‌گذرد. این آمار بی سابقه، بیانگر تفاوت فاحش در وضعیت دو رقیب سنتی است. البته تعطیلی دوران کرونا جلوه‌ای اغراق آمیز به این اعداد بخشیده اما اختلاف ۱۸ امتیازی در جدول ارتباطی به وقفه کرونایی ندارد. استقلال در ۱۰ بازی آخر خود از لیگ فقط ۳ بار به برتری رسیده‌ اما پرسپولیس ۹ بار. همان یک بازی که نبردند هم تساوی مقابل استقلال بوده. چه بسا اگر آبی پوشان با استراماچونی ادامه می‌دادند، صدر جدول حالا شکل و شمایل متفاوتی داشت. سپاهان اصفهان در دوره‌های نهم، دهم و یازدهم لیگ برتر قهرمان شده تا هت تریک کند. رکوردی که برانکو برای پرسپولیس تکرار کرد. حالا سرخپوشان با قهرمانی در این فصل، بهترین رکورد تاریخ فوتبال ایران را ثبت می‌کنند. عنوان بی سابقه‌ای که هواداران و رسانه‌های ورزشی از آن با عنوان «پوکر» یاد می‌کنند. کمترین گل خورده تاریخ لیگ در اختیار استقلال است. فصل قبل شاگردان وینفرد شفر و سپس فرهاد مجیدی، فقط ۱۳ گل دریافت کردند. پرسپولیس تا حالا ۱۱ گل خورده اما دشوار است که در شش بازی باقی مانده بتواند آمار گل‌های دریافتی را زیر عدد ۱۳ نگه دارد. خصوصاً که علیرضا بیرانوند هم برای همراهی آنتورپ راهی بلژیک شده. رکورد بیشترین برد با ۲۰ پیروزی در لیگ شانزدهم به پرسپولیس تعلق دارد. حالا شاگردان یحیی گل‌محمدی ۱۸ برد دارند و چنانچه نیمی از دیدارهای پیش رو را ببرند، رکورد جدیدی به ثبت خواهد رساند. پرسپولیس برای رقم زدن هجدهمین برد خود ۸۵ دقیقه در تبریز انتظار کشید تا سرانجام با پنالتی ترابی به حامد لک از سد میزبانش گذشت. ماشین سازی از دی ماه گذشته که نام ورزشگاه اختصاصی‌اش از بنیان دیزل به قاسم سلیمانی تغییر کرده، هنوز موفق به پیروزی در زمین خود نشده است. هیچگاه تیم قهرمان در لیگ برتر ایران نتوانسته اختلاف دو رقمی را در فاصله امتیازات ایجاد کند. پرسپولیس در لیگ‌های شانزدهم و هفدهم با فاصله ۹ امتیاز قهرمان شد. اینک ثبت رکورد جدید در فاصله امتیازات، کاملاً در دسترس تیمی است که ۱۴ امتیاز با نزدیک‌ترین رقیبش فاصله دارد. تیم هفته پارس جم توانست سپاهان را در اصفهان متوقف کند. شاگردان هومن ابوفاضلی که بازی‌شان مقابل استقلال لغو شده بود، امتیاز حساسی از تیم دوم جدول گرفتند تا خیال خود را از بابت عدم سقوط، کمی آسوده‌تر کنند. ذوب آهن هم با لوکا بوناچیچ سرمربی جدیدش توانست پنج بار دروازه شاهین بوشهر را باز کند. این کروات با تجربه، در دو دهه گذشته بارها در ایران به مربیگری پرداخته. فولاد و استقلال خوزستان، مس کرمان، گسترش تبریز، سپاهان و ذوب آهن اصفهان تیم‌های سابق او هستند. با سپاهان به فینال لیگ قهرمانان آسیا رسید و دو بار هم جام حذفی را برد. عذرخواهی هفته استقلال مدعی شد بازیکنانش در اهواز و مقابل تیم فولاد کرونایی شده‌اند. مدیرعامل باشگاه فولاد خوزستان در پاسخ گفت آنها پیش از مسابقه به "یکی از کثیف‌ترین فلافل فروشی‌های اهواز" سفارش فلافل داده‌اند و ابتلای بازیکنان این تیم به ویروس کرونا ربطی به بازی با فولاد ندارد. این اظهارات، ناراحتی کسبه و برخی شهروندان اهواز را در پی داشت. به نحوی که سعید آذری در گفتگو با خبرگزاری ایسنا ناگزیر به عذرخواهی شد. مدیرعامل فولاد گفت: «از هیچ فلافل فروشی خاصی اسم نیاوردم. وقتی در اهواز هستم همراه با خانواده‌ام دو سه بار در هفته به فلافل فروشی‌های لشکرآباد می‌رویم. به بهداشت آن محل و شرافت مردم آنجا ایمان کامل دارم و دست این زحمتکشان را می‌بوسم. از آن ها بابت سوء تفاهم پیش آمده عذرخواهی می‌کنم». فولاد خوزستان به خاطر قرنطینه بازیکنانش حالا دو بازی عقب افتاده دارد. شاگردان جواد نکونام حتی با یک برد و یک تساوی از این دو بازی می‌توانند جای سپاهان را در رده دوم بگیرند. فولادی‌ها نمی‌خواهند فرصت کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا را از دست بدهند. به همین خاطر ساکت الهامی سرمربی تراکتور گفته منتظر می‌مانیم فولاد برگردد وگرنه بازی نمی‌کنیم. چون آنها از نتایج آگاهند و می‌دانند چه می‌خواهند. عکس آرشیوی از قائدی، از باشگاه خبرنگاران جوان بداقبال هفته مهدی قائدی در دوران سرمربیگری استراماچونی متحول شد و با نمایشی خوب توانسته ۹ گل برای استقلال به ثمر برساند. او در بازی مقابل تراکتور پر فروغ‌ترین چهره تیمش بود. باشو یا نیمار ایرانی اگر کمی خوش ‌اقبال‌تر بود استقلال هر سه امتیاز بازی در تهران حفظ می‌کرد. قائدی با حرکات زیبای پا به توپ و شوت دیدنی در نیمه دوم در حالی که کاری از دست رشید مظاهری هم برنمی‌آمد تیر افقی دروازه مهمان را به لرزه درآورد تا حسرت گل نشدن این شلیک سهمگین به دل خودش و فرهاد مجیدی بماند. بازی پیکان و گل گهر - عکس از خبر ورزشی دعوای هفته بازی پیکان و گل گهر سیرجان برای هر دو تیم که در خطر سقوط قرار دارند اهمیت فراوانی داشت. همین موضوع باعث شد قضاوت موعود بنیادی‌فر، اعتراضات مکرر هر دو تیم را در جریان بازی در پی داشته باشد. درگیری عبدالله ویسی سرمربی پیکان با داور باعث ایجاد چند دقیقه‌ای در جریان بازی شد. درگیری دامنه‌داری هم بین اعضای دو تیم پدید آمد. پیکان ۲-۰ پیروز شد تا دو تیم جایگاهشان را با هم عوض کنند و به ترتیب با ۲۱ امتیاز در رده چهاردهم و ۱۹ امتیاز در جایگاه پانزدهم قرار بگیرند. نتیجه این مسابقه، گل‌گهر را همراه با شاهین بوشهر در منطقه سقوط قرار داد. ویسی پس از بازی گفت: داور متاسفانه اشتباهات زیادی داشت و اگر گلر حریف را اخراج می‌کرد و پنالتی برای ما می‌گرفت شرایط تغییر می‌کرد. اشتباه دوم مربوط به گل مردود گل گهر بود که نمی‌دانم توپ از خط عبور کرد یا خیر اما در صحنه‌ای دیگر هند دروازه‌بان حریف را بیرون از محوطه نگرفت. سرمربی پیکان که تیمش دومین پیروزی پیاپی را رقم زده، تاکید کرد به خاطر درگیری‌های پیش آمده از داور عذرخواهی می‌کند. در طرف مقابل، سرپرست گل گهر گفت: «دو اشتباه کافی بود تا نتیجه بازی به نفع حریف رقم بخورد و ما از داور به فدراسیون و سازمان لیگ شکایت می‌کنیم. روی گل اول‌شان توپ از خط اوت رد شد بود اما کمک داور دستور به ادامه بازی داد. همچنین گل سالم ما را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قبول نکرد». گل‌ هفته هر دو گل بازی سپاهان و پارس جم زیبا بود. اشتباه فریبرز گرامی مدافع پارس و پاس او به محمدرضا حسینی باعث شد پا به توپ پیش بیاید و پس از ورود به محوطه جریمه با شلیک دقیقش سپاهان را پیش بیاندازد. سپاهان که یک ضربه پنالتی را هم از دست داده بود، با اشتباهی مشابه حریفش گل مساوی را خورد. محمد طیبی هنگام دفع توپ، با ضربه سر به رضا خالقی‌فر پاس گل داد. تعویض طلایی پارس، پاسی که با سر دریافت کرده بود را با سر به قعر دروازه پیام نیازمند سنگربان تیم ملی فرستاد تا گلی که مسعود پورمحمد در نیمه نخست خورده بود را جبران کند. تبلیغات هفته مشارکت پرسپولیس در یک پروژه مجازی و درآمدزایی از طریق کمک به افزایش فالوئر صفحات اینستاگرامی، همچنان خبرساز است. خبرگزاری ایسنا نوشته است که این طرح چندان هم درآمدزا نیست و سهم پرسپولیس فقط۵۰۰ میلیون تومان بوده. کارگزار پرسپولیس طبق قرارداد تمام فضای رسانه‌ای و تبلیغاتی باشگاه را در اختیار دارد. به نحوی که اخبار باشگاه هم باید با تایید کارگزار در شبکه‌های اجتماعی منتشر شود. هواداران پرسپولیس معترض شدند که تبلیغ صفحات ناشناخته در اینستاگرام در شان باشگاه نیست. باشگاه نیز با صدور بیانیه تاکید کرد مسئولیتی در قبال محصولات صفحاتی که تبلیغ می‌کند ندارد. ایسنا نوشته: «آیا به راستی این باشگاه برای کسب درآمد باید تن به هر کاری بدهد؟ چرا مسئولان پرسپولیس به نوعی برند باشگاه را به حراج گذاشته‌اند. ضمناً حتی اگر هزاران اسپانسر در این کمپین شرکت کنند فقط ۵٠٠ میلیون تومان نصیب پرسپولیس خواهد شد». این در حالی است که ارقام پرداختی کارگزار باشگاه به پیشکسوتان پرسپولیس برای مشارکت در امور تبلیغاتی، بیش از رقمی است که نصیب خود باشگاه می‌شود. بیشتر بخوانید:
همه نتایج هفته بیست و چهارم لیگ برتر به کام پرسپولیس بود. مدافع جام قهرمانی در تبریز از سد میزبانش گذشت اما هیچکدام از رقبا موفق به کسب پیروزی نشدند.
شش قدم؛ پرسپولیس با "فاصله‌گذاری اجتماعی" قهرمان می‌شود
انتظار می رود حزب آقای سارکوزی، بتواند در مجمع ملی این کشور اکثریت را کسب کند. این انتخابات تنها یک ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه، انجام شده است. همچنین ناظران سیاسی معتقدند حزب سوسیالیست که با نامزد کردن خانم رویال در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بود، در این انتخابات نیز کرسی های خود را در پارلمان از دست بدهد. دومین دور این انتخابات نیز ظرف یک هفته برگزار خواهد شد. حزب سوسیالیست فرانسه، حزب مخالف دولت، که اقلیت پارلمان را در دست دارد، از رای دهندگان خواسته قدرت بیشتری به سارکوزی ندهند. رای دهندگانی که خارج از کشور بودند روز شنبه در این انتخابات شرکت کردند اما در خاک فرانسه انتخابات راس ساعت هشت صبح به وقت محلی آغاز شد و تا ساعت هشت شب ادامه داشت. نیکولای سارکوزی گفته است در ماه ژوئیه برای آغاز اولین دور از اصلاحات سیاسی خود جلسه ای پارلمانی را برپا خواهد کرد. این اصلاحات به گفته او شامل سختگیرانه تر شدن قوانین مهاجرت و آزادی بیشتر دانشگاه ها می شود. خدمات
انتخابات مرحله اول پارلمانی در فرانسه په پایان رسیده است و بر اساس تازه ترین پیش بینیهای اولیه پس از پایان رای گیری حزب "یو ام پی" نیکولا سارکزی، رئیس جمهور فرانسه، از رقبای انتخاباتی خود پیش است.
پایان انتخابات پارلمانی فرانسه
اجرای قرنطینه ای ارکستر ملی مردم در قرنطینه یا محصور، روزی هزاران بار از خود و از دیگران می‌پرسند اگر اینترنت نبود، تحمل این جهان چگونه بود. چرا که به سرعت شبکه‌های اجتماعی گل سرسبد رسانه‌های جهان شده‌اند، و میزان همه هنرها. اگر این ارتباط جدید جهانشمول در کار نبود چطور نوازندگان ارکستر ملی ایران، از خانه با یکدیگر هم‌صدا می‌شدند تا قطعه سبکبال ساخته امیرحسین دهلوی را اجرا کنند، و همه را در خانه به تماشا بکشانند، اجرای جدا جدا اما با هم. چنان که تماشای زنده حرکت سیرک دوسولی پاریس برای همه جهانیان ممکن شد و پنجشنبه‌ها تماشای رایگان نمایشی از تئاتر سلطنتی لندن. مرسده هاشمی هم در غربت با نوازندگانی که هر کدام در یک گوشه جهان بودند، صدای رسای خود را تا روستاهای همدان و یزد نمی‌برد. یکی از مغزهای متفکر سیلیکون ولی، در این هفته از بهار، هفت بار با پدر در تهران نرد بازی نمی‌کرد. کجا خبر داشتیم که دانشجوی مقیم لندن برای معالجه دلشوره‌هایش فقط به پرفسور جمشید لطفی اعتماد دارد، دنبال او می‌گردد و خانمی از لس‌آنجلس تا وقت تصویری نگیرد و از پروفسور عباسیون در تهران نپرسد، راضی به جراحی مغزش در واشنگتن نمی‌شود. اهل خبره می گویند با پایان تمرگینگی، طول خواهد کشید تا شوری که در دو سال گذشته در تئیاتر پدید آمده بود تکرار شود، و در یک زمان ۲۰ نمایشخانه در پاتخت، نمایشی داشته باشند. سختی در زندگی بازیگران است که هیچ حمایتی نمی‌شوند. چنان که محمدرضا ایمانیان که رفت تا از حال اهل تئاتر در این عرصات پرس و جو کند، طاقت نیاورد و فریاد برآورد بر سر مدیران هنری، و پرده از فضای تاریکی برداشت که نمایش نیست، زندگی ده‌ها تن از اهل نمایش است، تلخ. اما در هنرهای تجسمی، بوم‌ها دارند شکل روز می‌گیرند و حتی مجسمه‌ها در خلوت، جانی گرفته‌اند. خبرگان می‌گویند صورتگران باید آماده باشند خریداران تازه در راهند ، همان‌ها که تابلوهایی سبز و سرخ می‌خواهند که دیوارهای تنهایی‌شان را جلا دهد. اما دریغ از خانواده بزرگ سینما و ورزش، در سکوتی دلگیرند نه فیلمبرداری هست و نه سینمایی دایر، نه ورزشگاهی هست و نه لیگ‌های مبارزه و خریدهای میلیونی. طنزنویسی می‌گوید شاعران در این میان یا در خانه نان می‌پزند یا شعارهای جانگزا می‌نویسند. رویا افشار، هنرمند و شاعر، در فصلنامه چارسو شعری دارد که بخش آخر آن چنین است: جلو پنجره‌ها میله کشیده‌اند، جلو میله‌ها حصار زده‌اند، جلو حصارها نگهبان‌ها ایستاده‌اند و زل زده‌اند به چشمان من تا مبادا خیال آزادی برقی در دلم بیندازد مارکس و ماسک علی صالحی شاعر در آخرین نوشته‌های شعرگونه خود به فریاد آمد که: آن‌ها که می‌گویند در خانه بمانید، مردمانِ معرفت و دردشناسانِ ناچارند. جز این چه کنند که چراغ کمتری از این جامعه رو به خاموشی! اما از سویی، ستمبران هم سکه زر ضرب نمی‌زنند. همه گرسنه می‌شویم. اما شاعر در این نقطه نمی‌ماند بلکه چنان که از شاعران همدرد با تهی‌دستان برمی‌آید، اضافه می‌کند: کرونای عدالت‌کُش، خدنگ خود را سمتِ سنگر برهنه بی‌چیزان گرفته است. اهل دارایی بدانند که آنها نیز با وجودِ جلیقه نجات، در معرض این تهاجم‌اند. همه با هم غرق خواهیم شد مگر به حکمت همدلی پناه ببریم. شیشه پنجره‌های مرکب مدرن خود را کیپ بالا کشیده، تخته‌گاز از میدان فعله‌ها می‌گریزی. اما آنها شانه به شانه چشم به راهِ رزقِ رنج‌اند. آنها به تو و به ویروس پوزخند می‌زنند. نگذارید گرسنگیِ کرونائیسم همه‌گیر شود... که از خودِ کرونا مخوف‌تر است! قرن‌هاست که بی‌خان و مان‌ها، از شما اهل مکنت می‌ترسیدند، حالا نوبت شما صاحبان ثروت است که باید از دست‌های نشسته درماندگان بترسید. این پایان دویدن بی‌محابا در تاریکی جهان چاره‌ناپذیر است. روزنامه سازندگی نیز در این روزهای تعطیلی در شماره اینترنتی بعد نوروزی طرحی از بزرگمهر حسین پور را در صفحه اول آورده که موضوع پرسشی اساسی است که این روزها در جهان تعقیب می‌شود. آیا کرونا جهان را دارد به سمت سوسیالیسم و برخی از آموزه‌های مارکس برمی‌گرداند. کار باربد گلشیری جهان کرونایی کار بدیع باربد گلشیری در تصویر کردن جهان کرونایی، تا اینجا مطرح‌ترین کاری است که از تهران به سوی دنیای هنر به پرواز درآمده. توبا میروم (لاتین) در یک دقیقه خود با موسیقی برگزیده درخشانش، وقتی از حصرهای خود به تماشایش می‌نشینیم، ویرانگرست. بوق به موقع به صدا درآمده است. اما همه جا چنین نیست و سومین فیلم مرجان ساتراپی که پیش از آن با چند فیلم در جشنواره های جهانی جای خود باز کرد، درست زمانی در آمریکا و بخشی از اروپا اکران شد که کرونا در زده بود. و سینماها تعطیل شده بودند. فیلم رادیواکتیو زندگی نابغه فرانسوی علم، ماری کوری و بازی درخشان رزموند پایک اول بار پنج ماه پیش در جشنواره سینمایی تورنتو به نمایش درآمد و تحسین‌ها شد. از جمله هنرهای سومین هفته بهار، انتشار یک موسیقی ایرانی با نوازنده‌هایی از ایتالیا، اسپانیا، هلند و یکی هم در تهران بود. تولید مشترکی که تبدیل به ضبط از راه دور شد، نمونه دیگری از معجزه شبکه‌های اجتماعی و اینترنت. نوازندگان در یک تولید فوری و فوتی قطعه دوم از "عاشق مشو" ساخته محمود ذوالفنون را اجرا کردند. بیشتر بخوانید: نکته پراهمیت آوازخوانی مرسده هاشمی بود که اینک ساکن لاهه در هلندست. و این صدای رسا زمانی پخش و ضبط می‌شد که خانم هاشمی دوران نقاهت بعد از ابتلا به ویروس کرونا را طی می‌کند. پیش از آغاز برنامه توضیح داده شد که گاهی تنگی نفس و درد در تن ایشان باز می‌گردد. اما اجرا به خوبی و با قدرت صدای او حیرت برانگیز بود. خانم مرسده هاشمی نامی آشنا برای گروه های مختلف روزنامه نگار، نویسنده کودکان و نقاشان و اهل موسیقی است. وی که متولد ۱۳۴۵ در تهران است از سال ۷۸ در لاهه ساکن است. در ایران از سال‌های دور روزنامه‌نگار بود و نویسنده کتاب‌های نوجوانان. خود نقاشی برخی از این کتاب‌ها را به عهده داشت. تا زمانی که به دنیای موسیقی وارد شد. و ضمن همکاری با بزرگان موسیقی، کلاس‌های تدریس آواز هم برپا داشت، کاری که در هلند هم دنبال شد. "عاشق مشو" که در گردش در شبکه‌های مجازی با استقبال روبرو شد، نوازندگان را در شهرهای مختلف اروپا، در قرنطینه خانگی خود نشان می‌داد که هماهنگ با آواز خانم هاشمی خوب نواختند و هماهنگ. درد مطبوعات وقتی سخن از درد مطبوعات می‌رود، برخی تنها نگاهشان به روزنامه‌هاست در حالی که در حقیقت اکثریتی اصلا منظورشان همه نشریات مکتوب است به جز روزنامه‌ها، که اگر می‌توانستند یا برایشان مقدور بود که نظر مردم را جلب کنند، تیراژشان چنین اندک نبود، و چنین نبود که به راحتی دولت اطلاعیه دهد که روزنامه‌ها منتشر نشود. می‌دانست کسی برای این مرحوم اشکی نخواهد فشاند. اما مجلات حکایت دیگر دارند. تا آن جا که می‌توان حدس زد، اگر امکان چاپ کاغذی برایشان نماند، شاید بتوانند با جلب مردم به خرید نسخه‌های اینترنتی به کار ادامه دهند. می‌توان با اندکی خوش‌بینی توقع داشت که مردم قرنطینه‌نشین این بار به میدان آیند و رونقی به نشریات و کتاب‌های اینترنتی ببخشند که راه چاره گسستن بند سانسور و بازبینی هم جز این نیست. یک نمونه: شهروز خطیبی‌زاده طراح فصلنامه چارسو، به مناسبت انتشار شماره ششم این نشریه که به نمایشنامه چارلز سوم اثر شکسپیر اختصاص دارد، چنان دل‌نوشته‌ای داشت که پژند سلیمانی مدیر فصلنامه جای خود را به او داد و دل‌نوشته‌اش شد سرمقاله این شماره. او خطاب به خوانندگان و دوستداران مجله گفته: این فصلنامه به عشق تو منتشر می‌شود. شیرین است که می‌دانم کارمان زیر ذره‌بین تست. کاغذ نیست نباشد. پول نیست نباشد.تو هستی… ما هستیم … در بخش دیگر این مقاله که در حقیقت تصویری است از همه مجلاتی که شماره نوروزی خود را هم به خون دل زدند و منتشر کردند، آمده: فکر می‌کنیم مجله را اینترنتی منتشر کنیم. لذت ورق زدن چه می‌شود؟ آگهی بگیریم. گویا بازارشان کساد است. بازار ما اما داغ داغ است. آتش عشق هنر هرگز خاموش نمی‌شود. تکه طلایی، در خانه است. دزد، این یکی را نبرده. چاپش می‌کنیم. به عشق تو... تا در یک روز گرم تابستان ورقش بزنی. یا در زمستانی سرد. کسی چه می‌داند؟ شاید وقتی هیچکدام از ما نباشیم. لابلای کتابخانه خاک گرفته‌ای به دستت برسد. فقط قصه ۱۰۱ مین چاپ کتاب زویا پیرزاد جعفر مدرس صادقی به مناسبت صد و یکمین چاپ کتاب "چراغ‌هارا من خاموش می‌کنم" نوشته زویا پیرزاد، به دفاع از نویسنده‌ای در مقابل حملاتی برخاسته که در نظر برخی از منقدان - مرد و زن - ادبیات سرکوبگر و ضدزن توصیف شده‌اند در حالی که به نظر مدرس صادقی انتشار این کتاب خانم پیرزاد در سال ۱۳۸۰ خیلی زود به یکی از مهمترین اتفاقات داستان‌نویسی معاصر ایران تبدیل شد. تجدید چاپ‌های مکرر، جایزه بردن‌ها و ترجمه آن به زبان‌های مختلف و موفقیت و انعکاس‌های فراوانی که در نشریات اروپایی داشت دور از انتظار و بی‌سابقه بود و استقبالی که از ترجمه‌های این رمان در حوزه‌های فرهنگی گوناگون شده است نشان می‌دهد این کتاب ــ هژده ســال پس از انتشارــ همچنان خواننده‌های بیشتر و بیشتری دارد. این داستان‌نویس صاحب سبک، در ماهنامه سان، سپس به اظهار نظرهای دو خانم نویسنده اشاره کرده که در یک گفت وگوی چندنفره درباره "فمینیسم لیبرال و فمینیسم رادیکال" یکی کتاب زویا پیرزاد را یک "رمان به شدت سرکوبگر" خوانده است و دیگری گفته است اگر قرار باشد دادگاهی برای آنان که باعث انحطاط ادبیات شدند تشکیل بدهند، متهم ردیف اول آن خانم پیرزاد است. مدرس صادقی سپس دادگاهی را مجسم کرده که یکی از دو خانم منقد "نشسته است آن بالای بالاش بر مسند ریاست و زویا پیرزاد ایستاده است آن پایین، در جایگاه متهم و نماینده دادستان دارد برای نویسنده‌ای که با رمان خودش این همه خواننده گرفته است تقاضای اشد مجازات می‌کند. ما هم که خوانندگانش باشیم لابد توی همان سه چهار ردیف اول نشسته‌ایم و نفس‌ها را توی سینه حبس کرده‌ایم و تماشاچی‌هایی هم که توی ردیف‌های بعدی نشسته‌اند ساکت و مبهوت مانده‌اند و صدای کسی در نمی‌آید و هر صدای اعتراضی هم که بلند می‌شود خانم رییس دادگاه با چکش خودش می‌کوبد روی میز و به انتظامات دستور می‌دهد که تماشاچی معترض را از صحن دادگاه بیرون ببرند. این دادگاه چه فرقی دارد با آن چه از دادگاه‌های زمان استالین به گوشمان خورده است؟" ژیلا تقی زاده درگذشت یک هنرمند ژیلا تقی‌زاده، داستان‌نویس و نقاش ۶۱ مین بهار عمر را ندید و هفته گذشته در فضای کرونایی تهران در میان غم کسانی که سالیان دراز وی را می‌شناختند، به خاک سپرده شد. او متولد ۱۳۳۸، دانش‌آموخته‌ی نقاشی و طراحی گرافیک بود، اما داستان هم می‌نوشت، و بیش از ده رمان و مجموعه‌داستان منتشر کرده بود. با این همه خیلی سروصدا و آواز نداشت و بیشتر اهل هنر وی را به عنوان همسر مهرداد ضیایی بازیگر معروف می شناختند. هنر بزرگ زندگیش ۲۱ سال جنگیدن با سرطان بود، نمونه مقاومت. چنان که در یکی از رمان هایش "به اندازه یک نقطه" که سال ۱۳۹۴ منتشر شد، بیماری خود را دستمایه‌ قصه گرفت که جسارت کمیابی در ادبیات ایران بود. دیگر آثار داستانی او "جیبی پر از بادام و ماه"، "لباس آبی روی بند رخت "، "کهنه رباط"، و آخرین رمان او "ماه را نشانه بگیر" است که دو سال پیش منتشر شد. نمایشنامه‌نویسی رادیویی، تصویرگری کتاب و طراحی صحنه و لباس، از دیگر زمینه‌های فعالیت هنری ژیلا تقی‌زاده بود. طنز هفته سوم بهار حسین شادمهر در یک دوبیتی گفته است: نه واهمه از آنفلوآنزا داریم نه ترس از این موج کرونا داریم ما پوستمان کلفت شد از بس که هر روز از این جور قضایا داریم کارتون هفته فیروزه مظفری/خانواده دورکاریان فیروزه مظفری
در سومین هفته از بهار که در اروپا آفتابی درخشان آورد و به ایران برف و تگرگ‌های یخی رساند، مدیران جهانی را به لقلقه زبانی دچار کرده و برخی‌شان پشت علم سنگر گرفته‌اند و بعضی تعارف را کنار گذاشته و از احتمال ادامه داستان کرونا تا سال‌ها می‌گویند و هم سخن از هزاران کشته. اما در حالی که هزاران عالم در سراسر جهان، چراغ لابراتوارها و محیط تحقیقی‌شان شبانه روز روشن است، اکثر مردم جهان، از جمله در ایران، در خانه‌های خود در حصرند. گرچه این جا کسانی حصر در حصرند.
هفته هنر و فرهنگ؛ هنرهایی که در تنهایی گل می‌دهند، هنرمندانی که پژمرده می‌شوند
اندرو کومو، ۶۳ ساله، حدود ۱۰ سال است که فرماندار نیویورک است تاکنون سه زن علنا آقای کومو را متهم به آزارجنسی کرده‌اند. آقای کومو که یک چهره سرشناس در میان دموکرات‌ها است و حدود ۱۰ سالی است که فرمانداری ایالت نیویورک را در دست دارد روز چهارشنبه، سوم مارس، گفت اگر چه "هیچ نیت و آگاهی" نسبت به این که گفته‌هایش باعث احساس ناراحتی و آزار این زنان شده نداشته اما با این حال احساس "شرمندگی" می‌کند و از این بابت "عذرخواهی" می‌کند. او دو بار تکرار کرد که "هرگز کسی را لمس نامناسب نکرده‌ام". با این حال وکیل یکی از سه زنی که تاکنون علیه آقای کومو شکایت کرده می‌گوید اظهارات امروز فرماندار نیویورک "صحت ندارد و مملو از ادعاهای نادرست" است. او که در چند هفته گذشته برای کناره‌گیری از سمت خود تحت فشار قرار گرفته گفته قصد استعفاء ندارد و از مردم نیویورک خواست که منتظر بیرون آمدن "واقعیت‌ها" در گزارش دادستان کل ایالت بمانند. اتهام‌های فرماندار نیویورک چیست؟ لیندزی بویلان، یکی از دستیاران ارشد سابق آقای کومو می‌گوید فرماندار نیویورک بدون اجازه او را لمس کرده است و بارها درباره ظاهر او "اظهارنظرهای نامناسبی" کرده است. خانم بولان در یادداشتی که ماه گذشته منتشر کرد مدعی شد اندرو کومو لب‌های او را بوسیده و حتی هنگامی که در هواپیمای شخصی فرماندار کنار هم بودند از او خواسته نوعی بازی پوکر (با ورق) بکنند که در آن بازنده باید هر بار یک لباس خود را در آورد. شارلوت بنت، دومین زنی است که در گفتگو با روزنامه نیویورک‌تایمز مدعی شده آقای کومو بارها از او سوالات خصوصی پرسیده که از نظر او کاملا واضح بوده با هدف برقراری رابطه جنسی بوده است. او به نیویورک‌تایمز گفته: "من متوجه شدم که فرماندار می‌خواست با من هم‌بستر شود". سومین زن هم آنا راش، عکاس، است که مدعی است فرماندار نیویورک در جریان یک عروسی، صورت او را لمس کرده و اجازه خواسته بود که او را ببوسد. علاوه بر این اتهام‌ها، اندرو کومو طی یک ماهه گذشته به "سوءمدیریت" در کنترل کرونا و تلاش برای مخفی نگه داشتن آمار قربانیان کووید۱۹ در میان ساکنان خانه‌های سالمندان روبرو بوده است. واکنش اولیه به عذرخواهی کومو چه بوده؟ تنها دقلیقی بعد از اظهارات آقای کومو که به طور زنده از تلویزیون پخش می‌شد، دبرا کتز، وکیل شارلوت بنت، یکی از سه زنی که گفته از سوی فرماندار نیویورک مورد آزارجنسی قرار گرفته با انتشار بیانیه‌ای گفت کنفرانس خبری اندرو کومو "مملو از اطلاعات نادرست و غلط" بوده است. خانم کتز در این بیانیه نوشته: "فرماندار مکررا مدعی شده که هیچ کس را هرگز لمس نامناسب نکرده. آنچه واضح است روایت خانم راش - یکی از سه زن متهم‌کننده - با این ادعا در تضاد است و مشخص می‌کند که این اظهارات نادرست است". وکیل شارلوت بنت همچنین گفته برخلاف ادعای فرماندار نیویورک که گفته "هرگز نمی‌دانسته کسی را ناراحت و آزرده" کرده، با اظهارات موکل او منافات دارد چرا که خانم بنت همان زمان موارد ناراحتی خود را به بخش مربوطه اعلام کرده و به همین علت هم به بخش دیگری از فرمانداری منتقل شده بوده است. "موکل من فورا موارد را به رئیس خود و رئیس شورا اطلاع داده. ما مطمئنیم که آنها او - اندرو کومو- را از این شکایت مطلع کرده بوده است. ما توقع داریم که دادستان کل در تحقیقات خود به این مساله رسیدگی کند که مقام‌های ایالتی در آن زمان از عهده وظایف قانونی خود در برابر شکایت خانم بنت، قصور کرده‌اند."
اندرو کومو، فرماندار دموکرات نیویورک که با اتهام آزارجنسی از سوی دو کارمند سابق خود و یک عکاس زن روبروست گفته قصد استعفاء ندارد اما با تحقیقاتی که قرار است دادستان کل نیویورک انجام ده"کاملا همکاری" خواهد کرد و این که او "هرگز کسی را لمس نامناسب نکرده" با این حال "بسیار متاسف" است و "عذرخواهی" می‌کند.
اتهام‌ آزارجنسی فرماندار نیویورک: اندرو کومو عذرخواهی کرد اما مدعی شد هیچ زنی را لمس نامناسب نکرده
بسياری از جوانان ايرانی به دلايل مختلفی از جمله اوضاع اقتصادی ايران، معضل بيکاری،‌ به دست آوردن آزاديهای فردی و اجتماعی، ادامه تحصيل و تجربه زندگی در دنيای غرب، تمايل دارند چند صباحی را در خارج از کشور بگذرانند. اما انگيزه مجيد از سفر به استراليا بيشتر برآورده ساختن نيازهای مالی بود. او در رشته مهندسی الکترونيک از دانشگاه سراسری فارغ التحصيل شده بود و تصميم زندگی در خارج از کشور را زمانی گرفت که نتوانست در ايران کار مورد نظر خود را دست و پا کند. در حقيقت او به دنبال در آوردن پول بود تا صرف مخارج عروسی و خريد مسکن خود در آينده نزديک کند. سفر مرگ مجيد در ابتدا قصد داشت تا بطور غير قانونی به استراليا عزيمت کند،‌ اما در رسيدن به هدف خود ناکام ماند. او يک بار به اندونزی سفر کرد تا از طريق دريا به استراليا وارد شود، اما پليس اندونزی او را دستگير کرد و نتوانست به سفر خود ادامه دهد. بايد اذعان داشت که دولت استراليا همواره با معضل پناهجويان غيرقانونی دست به گريبان بوده است. بيشتر اين پناهجويان شهروندان کشورهای آسيای شرقی، خاورميانه، آمريکای جنوبی و آفريقا هستند که در ابتدا به مالزی يا اندونزی سفر کرده و سپس قاچاقچيان انسان با دريافت مبالغ گزافی، آنان را از طريق دريا روانه استراليا می کنند. در برخی موارد، اين سفرهای دريايی به سفر آخرت تبديل شده و قايقهای کهنه و خارج از استاندارد قاچاقچيان، "مسافران خوشبخت" را به کام مرگ فرستاده است. مجيد در سفر قبلی خود مبلغ ۳۰۰۰ دلار به يک قاچاقچی انسان در اندونزی پرداخته بود و قرار بود که با کشتی به همراه تعدادی پناهجوی ديگربه سمت استراليا عزيمت نمايد. اما پس از دستگيری توسط پليس و سپری کردن چند روزی در زندان،‌ او نه تنها نتوانست ۳۰۰۰ دلار خود را پس بگيرد بلکه هزينه های زيادی را نيز بابت هواپيما و هتل پرداخت و سرانجام، دست خالی به ايران بازگشت. ورود به استراليا از طريق اندونزی،‌ مسيری بود که بهنام، دوست دوران دبيرستان مجيد به او پيشنهاد کرده بود. بهنام سالهای قبل از طريق عبور از اقيانوس خود را به استراليا رسانده بود و بتازگی توانسته بود از کمپ پناهجويان در استراليا پس از اخذ اجازه اقامت دائم بيرون بيايد. پناهجويان ايرانی در استراليا بهنام بسيار خوش شانس بود که توانسته بود با قايق خود را به استراليا برساند. بهنام به محض ورود به خاک استراليا توسط پليس دستگير شد و پس از تقاضای پناهندگی به عنوان پناه جو به اردوگاه منتقل شد و چهار سال در آنجا زندگی کرد. آمارها نشان می دهد که در حدود سه ميليون ايرانی خارج از ايران زندگی می کنند و تعداد ايرانيان مقيم استراليا ۲۴۵۵۸ نفر است. با توجه به اين که بسياری از ايرانيان هنگام ورود به استراليا به علتهای مختلف مليت خود را ايرانی اعلام نکرده و خود را شهروندان کشورهای ديگر معرفی کرده اند اين آمار دقيق نيست. به هر حال نام ايران در فهرست کشورهايی است که بخش عمده ای از پناهجويان از آنجا به استراليا آمده اند. پناهجويان ايرانی، برای جلب نظر مسئولين اداره مهاجرت، دلايلی از جمله مشکلات سياسی و يا آزادی های مذهبی يا اجتماعی را دستاويز گرفتن اقامت دائم خود قرار می دادند و به مرور زمان، دست اندرکاران امور پناهندگی در استراليا دريافتند که در عين حالی که پناهجويان واقعی با دلايل موجه کم نيستند، بخش عمده ای از اين دلايل، خيلی به واقعيت نزديک نبوده و فقط به منظور اخذ اقامت دائم بيان می شدند. بهنام هنگامی که در اردوگاه بسر می برد،‌ دليل پناهندگی خود را به استراليا تغيير مذهب عنوان کرده بود. بهنام به مامورين اداره مهاجرت گفته بود که به دليل اينکه در ايران، مجازات اعدام برای کسانی که از اسلام روی برگردانند در نظر گرفته شده،‌ لذا تامين جانی برای او در ايران وجود نداشت و مجبور بوده که ايران را ترک کند. بر اساس قانون فعلی، کليه کسانی که پس از ورود به استراليا تقاضای پناهندگی می کنند مجبور هستند تا زمان تکميل فرآيند بررسی پرونده هايشان در اردوگاه ها اقامت گزينند. بررسی تقاضای پناهندگی معمولاً چند ماه به طول می انجامد، گاهی نيز در صورت درخواست تجديد نظر، ممکن است سال ها زمان ببرد. اين مسئله باعث شده برخی از ايرانيانی که در اردوگاههای پناه جويان بسر می بردند به دليل فشارهای روحی بارها دست به خودکشی بزنند و سازمانهای بشر دوستانه، دولت استراليا را تحت فشار قرار داده اند تا هر چه زودتر وضعيت آنها را روشن کند. سيل گسترده ورود پناهجويان به استراليا از يک طرف و فشار سازمان های بين المللی غيردولتی و همچنين کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد در خصوص وضعيت بد پناهجويان در اردوگاهها، مقامات استراليايی را بر آن داشت تا تدبيری در اين خصوص بينديشند. اعزام نيروی کار راه حلی برای دو طرف مجيد پس از بازداشتش توسط پليس اندونزی و پس از اينکه نتوانست بطور غير قانونی به استراليا بيايد مدام در فکر اين بود تا راهی را برای ورود به خاک استراليا بيابد تا سرانجام در روزنامه ها خواند که تفاهم نامه ای بين ايران و استراليا در خصوص اعزام نيروی کار به امضاء رسيده است. در سال ۲۰۰۳ صفدر حسينی وزير کار دولت خاتمی تفاهم نامه ای را با فيليپ رادوک وزير مهاجرت دولت استراليا به امضاء رساند که بر اساس آن، ايران اميدوار بود تا بتواند از طرفی بخشی از نياز استراليا به نيروی کار را تامين نمايد واز طرفی ديگر راه حلی برای معضل بيکاری جوانان ايرانی فراهم آورد. چندی نگذشت که پس از امضاء اين تفاهم نامه، استراليا ويزايی خاص را به نام کار و تعطيلات (Work and Holiday) ويژه ايرانيان طراحی کرد که پس از آزمايش موفقيت آميز اين نوع ويزا در ايران، دو کشور تايلند و شيلی نيز به دارندگان اين نوع ويزا پيوستند. اخيراً دولت استراليا موافقت نامه هايی را با کشورهای بنگلادش و ترکيه نيز به امضاء رسانده تا اين ويزا در اين کشورها نيز صادر شود. دولت استراليا، شرايط متفاوتی را برای هر کشور در خصوص اعطای اين نوع ويزا در نظر گرفته است و در ايران ‌ فقط به افرادی اعطا می شود که بين ۱۸ تا ۳۰ سال سن داشته و حداقل مدرک فوق ديپلم را دارا باشند و بتوانند در امتحان IELTS حداقل نمره چهار و نيم را کسب نمايند. بر اساس شرايط صدور، اين افراد پس از دريافت ويزا قادرند تا سقف ۱۲ ماه در استراليا کار کرده و يا تا سقف چهار ماه تحصيل نمايند. چنانچه سن آنان کمتر از سی سال باشد ويزای کار و تعطيلات حداکثر تا سه سال قابل تمديد است. بر اساس قانون استراليا،‌ دارندگان اين ويزا نمی توانند بيش از سقف ۶ ماه در يک کار باشند ودر ۶ ماه بعدی حتماً بايد محل کار خود را تغيير دهند، ‌در غير اينصورت، ويزای آنان از درجه اعتبار ساقط می شود و بايد استراليا را ترک کنند. گرفتن برگه عدم سوء پيشينه از نيروی انتظامی و داشتن ۵۰۰۰ دلار استراليا در حساب بانکی از ديگر شرايط ويزای کار و تعطيلات است. همچنين متقاضيان بايد از آزمايشات پزشکی سربلند بيرون آيند و از وزارت کار و امور اجتماعی تاييديه دريافت دارند. خوشبختاته مجيد تمامی شرايط را دارا بود و در دل خوشحال بود که می تواند به آرزوی ديرينه اش دست يابد و سپس عزم خود را جزم کرد که به هر صورتی شده به استراليا بعنوان نيروی کار اعزام شود. ويزای کار و تعطيلات، تجارتی پر سود هنگامی که مجيد به وزارت کار مراجعه کرد تا از چگونگی گرفتن ويزا اطلاع حاصل نمايد به او گفته شد که بخش خصوصی متولی رسيدگی و پيگيری پرونده های اعزام نيروی کار است. به مجيد فهرستی از دفاتر کاريابی داده شد. او تمامی مراحل را يکی پس از ديگری طی کرد و در امتحان IELTS شرکت کرد و پس از گرفتن نمره مورد نظر و پرداخت ۷۰۰۰ دلار به يکی از دفاتر کاريابی توانست ويزای استراليا را بگيرد. مجيد مبلغی را که پرداخت شامل هزينه های اقامت ۱۵ روز اول در استراليا و همچنين بابت يافتن کار در رشته مرتبط با تحصيلاتش بود. در حقيقت مجيد نمی دانست که دفاتر کاريابی مجاز به گرفتن چنين پولهايی از داوطلبان نيستند و عملاً اين کار غير قانونی است. ناصر نادری، مدير کل کاريابی وزارت کار در مرداد ماه سال ۸۵ در واکنش به اخذ پول از داوطلبان توسط دفاتر کاريابی در مصاحبه با ايرنا گفت که متقاضيان در صورت مراجعه به دفاتر کاريابی غير دولتی خارجی جهت ثبت نام و تشريفات اداری تا انعقاد قرارداد از پرداخت هرگونه وجهی با عنوان هزينه صدور ويزا معاف خواهند بود. به گفته او کاريابی‌های غيردولتی خارجی فقط مجاز هستند، در صورت انعقاد قرارداد يکساله يا بيشتر با کارفرمای استراليايی، فقط يک ماه حقوق دريافتی کارجو از کارفرما را به عنوان حق‌الزحمه در انتهای سال و يا در مدت يک سال به نسبت يک دوازدهم، دريافت کنند." ورود به سيدنی در راه سفر به استراليا،‌ مجيد بسيار خوشحال بود که توانسته پس از دوندگی های بسيار مسير ورود قانونی خود به استراليا را هموار کند. او در راه رويايهای زيادی را در سر می پروراند. اما اولين شوک پس از برزمين نشستن هواپيما در فرودگاه سيدنی به او وارد شد،‌ چون هيچ کس به استقبال مجيد نيامد و اين برخلاف قولی بود که دفتر کاريابی به او داده بود. سرانجام مجيد پس از سرگردانی زياد توانست رابط دفتر کاريابی را در سيدنی بيابد،‌ اما چند روز گذشت وهيچ چيز مطابق با شرايط قرارداد پيش نرفت. مجيد می گويد: "من در دفتر کاريابی مبلغ ۷۰۰۰ دلار بابت کار آتی خود پرداخت کردم ولی پس از اينکه به سيدنی آمدم نمايندگان دفتر مرا در يک بقالی مشغول به کار کردند و دو هفته بعد صاحبکارم که يک نفر هندی بود مرا از کار اخراج کرد. بعدها فهميدم دفتر کاريابی مبلغ ۴۰۰ دلار به صاحبکارم پرداخت کرده تا بطور صوری دو هفته مرا مشغول به کار کرده و سپس به بهانه ای واهی مرا اخراج کند." کاهش شانس مهاجرت مجيد قبل از سفر، پيش خود فکر می کرد که پس از ورود به استراليا شانس بيشتری را در گرفتن اقامت دائم پيدا می کند اما نمی دانست از جهاتی، دارندگان طريق ويزای کار و تعطيلات شانس کمتری در گرفتن اقامت دائم دارند. يکی از شروط گرفتن ويزای مهاجرت به استراليا داشتن سوابق کار مرتبط با رشته تحصيلی به مدت سه سال است که عملاً با توجه به اينکه ايرانيانی که با ويزای کار وتعطيلات می آيند در کارهايی غير مرتبط با رشته خود مشغول می شوند، به هيچ وجه نمی توانند سابقه کار مفيد ارائه دهند. مجيد پس از اينکه نتوانست به کار خود را در بقالی ادامه دهد،‌ مدت مديدی تلاش کرد که کار جديدی برای خود دست و پا کند اما کوشش هايش نتيجه مطلوبی در بر نداشت. متاسفانه تجربياتی که در ايران کسب کرده بود،‌ بهيچ وجه مطابق با استانداردهای کار در استراليا نبود و سرانجام مجبور شد در کارهای ساختمانی مشغول به کار شود تا بتواند هزينه های زندگی در شهر گرانی همچون سيدنی را بپردازد. اما واقعيت امر اين بود که کارفرمايان استراليايی تمايل بيشتری برای بکارگيری افرادی دارند که از کشورهايی اروپايی به استراليا برای اقامت کوتاه مدت می آيند؛ چرا که نياز به آموزش کمتری به آنان وجود دارد. اين در حالی است که چنانچه يک ايرانی بخواهد در مشاغل مرتبط با تحصيلات خود مشغول بکار شود ماهها نياز به آموزش دارد. سياست کارآمد استراليا متاسفانه مجيد بدليل ضعف جسمانی نتوانست به کارهای ساختمانی ادامه دهد و پس از تلاش بسياردر يافتن کار، سرانجام در يک کارواش که متعلق به يک افغانی بود مشغول به کار شد. اما او ديگر آن مجيد اولی نبود بلکه سختی های زندگی در غربت او را هر روز افسرده و افسرده تر می ساخت. زيرا يکی از شروط اعطای ويزای کار و تعطيلات، ارائه برگه عدم سوء پيشينه از نيروی انتظامی ايران و ديگری تعهد وزارت کار و امور اجتماعی در خصوص داوطلب است. دولت استراليا با اين شروط زيرکانه راه را برای اعلام درخواست پناهندگی سياسی و اجتماعی دارندگان ويزای کار و تعطيلات بست زيرا اولاً ارائه برگه عدم سوء پيشينه بدين مفهوم است که فرد هيچ گونه مشکل سياسی ويا مذهبی با دولت ايران نداشته و ثانياً تاييديه وزارت کار، به منزله آگاهی دولت ايران از خروج چنين فردی از کشور به عنوان نيروی متخصص است. از سوی ديگر، دولت استراليا توانست با اعطای چنين ويزايی منافع مادی زيادی را نصيب کشور خود سازد. دارندگان ويزای کار وتعطيلات ميزان بيشتری ماليات نسبت به شهروندان استراليايی - در حدود سی درصد درآمد خود- به دولت می پردازند. بازگشت به ايران آمارهای اداره مهاجرت استراليا نشان می دهد که از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۶ تنها ۱۰۵۰ ويزای کار وتعطيلات برای سه کشور ايران، شيلی و تايلند صادر شده است و چنانچه خوشبينانه سهم ايران را ۶۰ درصد اين ميزان يعنی ۶۳۰ نفر تخمين بزنيم در می يابيم که ساليانه بطور متوسط حدود ۲۰۰ نفر ايرانی تحصيل کرده به استراليا اعزام شده اند تا از سر ناچاری در مشاغلی همچون نقاشی ساختمان، صافکاری، ظرفشويی، پخش تراکت های تبليغاتی ، کارهای ساختمانی و مشاغلی از اين دست مشغول به کار شوند. کارهايی که به هيچ وجه نيازی به داشتن مدرک دانشگاهی ندارد. از طرفی ديگر،‌ در حالی که ميليون ها جوان بيکار در ايران وجود دارد،‌ به نظر نمی رسد يافتن ۶۳۰ کار عمدتاً غير مرتبط ، در ظرف مدت سه سال برای ۶۳۰ جوان دانشگاهی ايرانی بتواند گرهی از معضلات بيکاری جوانان باز کند. تازه در اين ميان برخی از دارندگان ويزای کار و تعطيلات،‌ بويژه خانمها ، به علت فشارهای زياد غربت و پس از صرف ميليونها تومان هزينه، چند هفته ای بيشتر در استراليا دوام نمی آورند و به ايران باز می گردند. در سالن پروازهای ورودی فرودگاه امام خمينی، ‌خانواده های بيشماری با دسته های گل گرد هم آمده بودند تا به استقبال مسافران خود بروند. سرانجام هواپيمای شرکت امارات به زمين نشست و چندی نگذشت که مجيد بسرعت از هواپيما بيرون آمد و پس از انجام تشريفات اداری و عبور از گمرک به سالن خروجی آمد. اما هيچ کس به استقبال او نيامده بود، چون اين خواسته خود مجيد بود تا هيچ کس از بازگشتش به ايران مطلع نباشد. مجيد با قلبی شکسته و چهره ای مغموم در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود سوار بر تاکسی به سمت خانه آمد. مادرکه نيست بايد با زن بابا ساخت ديگه. وقتی دروطن مادری دموکراسی و تسهيلات آموزشی کافی برای همه وجود ندارد راهی غير از مهاجرت نيست. قران کريم نيز ميقرمايد: وقتی امکان تغيير مناسبات ستمگرانه را نداريد، از پديده مهاجرت بهره گيريد. مگر زمين خدا وسيع نيست که جايی برای شما پيدا شود تا در آن سکنی گزيده و از ستم ستمگران در امان بمانيد. در خارج از وطن مشکلات دوبرابر ميشوند زيرا پول ايران ديگر قوی نيست، ماهيت سياسی اجتماعی بسته دولت نيز بصورت پديده ای نه چندان خوشايند موجب دير اعتماد کردن کشورهای توسعه يافته از لحاظ اهدای تسهيلات و امکانات به ايرانيان مهاجر ميشود. مثال واضح در مورد من نيز صادق است که درعرض ۱۰ سالی که قبلا در ايتاليا بودم اگرچه در دانشگاه اسم نويسی کرده بودم اما با توجه به مشکلات کاری و مادی تحصيلات دانشگاهی را نتوانستم به پايان برسانم و بالاخره در فنلاند پس از هشت سال از دانشگاه فارغ التحصيل شدم. بنابراين جای تعجب نيست که مهاجران ايرانی در خارج گاهی نميتوانند به آرزوهای تحصيلی يا کاری نائل شوند. محسن - هلسينکی با خواندن اين مطلب بسيار متاسف و اندوهگين شدم که چرا سران مملکت ما توان استفاده از نيروی تحصيل کرده خود را ندارد و جرا استراليا بدين گونه با نيروهای تحصيل کرده برخورد ميکند اما بخشی از مشکل اين جوانان نيز به روياهای انان برميگردد که بزرگ و رويائی است و مسيری واقعی در دنيا برای ان امکان پذير نيست خواهشمندم در اين زمينه بيشتر اطلاع رسانی کنيد تا حباب رويايی اين جوانان بشکند. شهرام - تهران بزرگان از قديم گفته اند هيچ کجا خانه خود آدم نمی شود! سخنانی که ثمره سالها تجربه است. پس بهتر نيست به جای آنکه به دنبال اقامت در کشورهای پيشرفته باشيم در ساختن کشور خودمان بکوشيم تا لااقل برای فرزندانمان کشوری پيشرفته داشته باشيم. مگر بقيه کشورهای پيشرفته از کجا شروع کردند به جز اينکه با کار و تلاش خودشان کشورشان را ساختند. مجيد - قوچان کمی کم لطفی شده، کارفرمايان استراليايی کمترين تبعيضی در خصوص پيشينه نژادی افراد قائل نيستند، مسلماً دانش فرد و توانايی برقراری ارتباط در محيط کار از مهمترين عوامل انتخاب آنهاست و بسيارند ايرانيانی که با دانش بالا و حتی با همين نوع ويزا در مشاغل مرتبط با رشته تحصيلی خود مشغول به کار هستند و کارفرمايان آنها پيگير اقامت دائمشان. اين کشور برای افرادی که شرايط لازم و منطقی را داشته باشند، به سادگی اقامت دائم صادر می‌کند و با خواندن اين مقاله جای اين سوال وجود دارد که يک فرد متخصص چرا بايد به دنبال پناهندگی باشد. واضح است که هر ويزايی از جمله ويزای کار و تعطيلات و ويزای پناهندگی، به منظور خاص خود صادر می‌شود و هر فردی خود مسئول بررسی شرايط ويزا و انتخاب آن بر اساس وضعيت واقعی خود و نيازهای خويش می‌باشد. بابک حبيبی افراد زيادی در سيدنی با اين ويزا حضور دارند و تعجب ميکنم که اين عدد ششصد نفر را اعلام کردند. من ظرف يکسال اخير ۱۰-۲۰ نفر را فقط خودم ملاقات کردم. رشته های فنی و کسی که کار بلد باشد امکان يافتن شغل را دارند اما رشته های اداری و غير فنی و يا افرادی که به کار بخصوصی مسلط نيستند اصلا شانسی ندارند. در واقع استراليا برای افراد صفر کيلومتر اصلا مناسب نيست. پويان - سيدنی خيلی زيبا مسئله مهاجرت را به تصوير کشيده. البته هميشه انسان بايد به دنباله ارزوهاش قدم بردارد حتئ اگر به نظر دور و دست نيافتنی باشد. به اين اميد که همه جوانها به هدفهای بالاشون برسند. سارا ميلز - دبی خدمات
اشک در چشمان بيشتر اقوام دور و نزديک مجيد که برای بدرقه او به فرودگاه مهرآباد آمده اند، حلقه زده است. مجيد با ظاهری آراسته در حالی که کراواتی زده است، با تک تک بستگان خداحافظی می کند و به سمت در خروجی پروازهای خارجی حرکت می کند. ساعتی می گذرد و هواپيما از باند فرودگاه مهرآباد به پرواز در می آيد و مجيد، يک قدم به تحقق آرزوی ديرينه خود که کار و زندگی در يک کشور پيشرفته است، نزديکتر می شود. او پس از مدتها پيگيری و پرداخت ميليونها تومان پول توانسته ويزای کار در استراليا را بگيرد.
از تهران تا سيدنی با "ويزای کار و تعطيلات"
جنگ داخلی جامعه سوریه را چندپاره کرده است مهمترین دلیل برای چنین تردیدهایی، شتاب و حتی بی‌تابی غرب در مداخله نظامی است که تصمیم و صف آرایی برای انجامش در حالی صورت می‌گیرد که تحقیقات بازرسان سازمان ملل در سوریه هنوز به نتیجه نرسیده است. با توجه به مخالفتی که روسیه و چین تاکنون با اقدام نظامی علیه سوریه داشته‌اند، منطقا آمریکا و غرب می‌بایست وزن بیشتری به یافته‌های تیم بازرسان سازمان ملل درباره چند و چون و مسئولین احتمالی استفاده از سلاح‌های شیمیایی می‌دادند، تا در فقدان قطعنامه رسمی شورای امنیت در مجاز کردن اقدام نظامی، حداقل بتوانند بر یافته‌های رسمی یک نهاد مستقل بین‌المللی اتکا کنند. این امر مشروعیت اخلاقی مداخله نظامی غرب را در نزد افکار عمومی کشورهای غربی و منطقه بیشتر می‌کرد و فشار بر چین و روسیه را برای نرمش در مواضعشان در شورای امنیت سازمان ملل متحد افزایش می‌داد. تجربه حمله آمریکا به سودان در دوران کلینتون و جنگ علیه عراق در دوران بوش و آشکار شدن نادرستی و حتی جعلی بودن ادعاهای آمریکا و بریتانیا مبنی بر وجود سلاح‌های کشتار جمعی در این کشورها قاعدتا می‌بایست اهمیت فرصت دادن به بازرسان سازمان ملل برای اتمام تحقیقاتشان را نزد آمریکا و کشورهای دیگر غربی دو چندان می‌کرد. با این اوصاف به باور نگارنده دلایل مداخله قریب‌الوقوع نظامی غرب در سوریه را باید در بستر جهانی جنگ سوریه، یا به عبارت بهتر جنگ بر سر سوریه، و تقارن خاص اقتصاد سیاسی و ژئوپولیتیک منطقه جست. تقارنی که کالبد شکافی آن منافع و انگیزه‌های بازیگران و نقش آفرینان متعدد این تراژدی انسانی را روشنتر می‌کند. قرن گاز طبیعی با رو به کاهش نهادن ذخایر شناخته شده نفت خام در جهان و افزایش هزینه کشف و استخراج منابع جدید، برخی قرن بیست و یکم را قرن گاز طبیعی نامیده‌اند. نزاع روسیه و اوکراین و قطع گاز اروپا اهمیت این منبع انرژی را بیشتر نشان داد اهمیت حیاتی گاز طبیعی برای اقتصاد و حیات اجتماعی کشورهای اروپایی که فاقد منابع انرژی فسیلی هستند در زمستان سال ٢٠٠٩ و هنگامی که روسیه در پی یک منازعه تجاری با اوکراین صدور گاز طبیعی‌اش به‌ اروپا را قطع کرد و بخش‌های بزرگی از اروپا را در سرما و تاریکی فرو برد، به شکلی بی سابقه مطرح شد. با دریافتن ریسک‌های عظیم تداوم اتکای کامل بر واردات گاز طبیعی از روسیه کشورهای اروپایی بلافاصله به تکاپو برای یافتن منابع جایگزین افتادند. حاصل این امر پروژه‌های خط لوله "ناباکو" و "کریدور جنوبی" بود که قرار بود گاز طبیعی آذربایجان را از طریق خاک ترکیه به مرز بلغارستان و از آنجا به اتریش و بقیه اروپا برسانند. همانگونه که دیمیتری مینین، پژوهشگر "مرکز تحقیقات جهانی شدن" در مونترال کانادا نشان داده است مشکل این پروژه‌ها این بود که تماما بر منابع یک کشور یعنی آذربایجان اتکا داشتند و از نظر ظرفیت از خط لوله "جویبار جنوب" روسیه که قرار است گاز طبیعی روسیه را از طریق دریای سیاه به بلغارستان و از آنجا به بقیه اروپا برساند، بسیار کوچکترند. در نتیجه کشورهای اروپایی به منابع عظیم گاز طبیعی در خلیج فارس چشم دوختند، منابعی که بخش عمده آن در آبهای سرزمینی ایران و قطر، به خصوص میدان گاز طبیعی "پارس جنوبی" ایران، قرار دارد. خط لوله اسلامی در این میان، در تابستان سال ٢٠١١ و کوتاه مدتی پس از آنکه سرکوب وحشیانه و خونین تظاهرات‌های مسالمت آمیز مردم سوریه توسط رژیم دیکتاتوری بشار اسد بخشی از اپوزیسین سوریه را به نبرد مسلحانه سوق داده بود، ایران، عراق و سوریه قرارداد احداث خط لوله انتقال گاز طبیعی موسوم به "خط لوله اسلامی" را امضا کردند. این خط لوله با ظرفیت تقریبی ۴٠ میلیار متر مکعب در سال قرار بود گاز طبیعی ایران را از طریق خاک عراق و سوریه به سواحل مدیترانه‌ای لبنان و از آنجا از زیر دریا به یونان و بقیه اروپا صادر کند. با توجه به میزان ذخایر قابل استخراج گاز طبیعی ایران در خلیج فارس که بالغ بر ۱۶ تریلیون متر مکعب تخمین زده می‌شود، خط لوله ایران-عراق-سوریه ظرفیت تامین بخش قابل توجهی از نیازهای کشورهای اروپایی برای ١٠٠-١۵۰ سال آینده را دارا خواهد بود. اما این خط لوله همچنانکه از نام آن پیدا است ترکیه را که در سال ٢٠٠٧ قرار بود مجرای انتقال گاز ایران به اروپا باشد، اما تحت فشار آمریکا از تفاهم‌نامه‌اش با ایران عدول کرد دور می‌زند. در عین حال این پروژه در صورت اتمام قطر و عربستان سعودی را در بازار آینده انرژی جهانی در موقعیتی ضعیفتر و دشوار قرار می‌دهد. شهر حمص صحنه شدیدترین درگیری‌ها بوده. نبرد بر سر حمص دلایل اقتصادی نیز دارد در نتیجه قطر، که همچنانکه اشاره شد خود دارای منابع عظیم گاز طبیعی است، و عربستان که خط لوله ایران-عراق سوریه را مکمل اقتصادی برنامه هسته‌ای ایران برای تبدیل شدن به قدرت هژمونیک منطقه تلقی می‌کند، به حمایت دیپلماتیک و نظامی تمام عیار از مخالفین مسلح رژیم اسد روی آوردند. نبرد حمص بخش مهمی از استراتژی محور قطر-عربستان مبتنی بر تشدید جنبه فرقه‌ای-مذهبی جنگ با هدف تقویت چشم انداز تجزیه سوریه به دو واحد سنی و علوی بوده است و از طریق حمایت و تجهیز گروه‌های تندرو سنی سلفی و مرتبط با القاعده پیش برده می‌شود. این استراتژی با ورود آشکار نیروهای حزب‌الله به درگیری‌ها به نفع رژیم اسد به منطقی خود پیش برنده بدل شده است. بخش دیگر استراتژی قطر-عربستان تشویق مدام آمریکا به دخالت نظامی علیه رژیم اسد است. بخشی از اپوزیسیون سوریه نیز بر لزوم دخالت غرب حتی در دوره پیش از حملات شیمیایی اخیر اصرار داشته است. این امر این گروه‌ها را هم در مورد اخیر استفاده از سلاح‌های شیمیایی و هم در مورد پیشین که در ابعادی کوچکتر چند ماه قبل رخ داد در مظان اتهام قرار داده است. در این حول و حوش و متعاقب امضای قراردادهای مربوط به احداث خط لوله گاز طبیعی ایران-عراق-سوریه در سال ٢٠١١ اخباری حاکی از طرح آمریکا برای احداث یک خط لوله جایگزین برای انتقال گاز طبیعی قطر از طریق خاک عربستان و اردن به سواحل مدیترانه‌ای اسرائیل و ترکیه و از آنجا به اروپا منتشر شد. با احتساب منابع گاز اسرائیل و سوریه این خط لوله می‌تواند به راحتی رقیبی جایگزین برای خط لوله ایران-عراق-سوریه شود. در طرح پیشنهادی آمریکا خط لوله جایگزین در حوالی شهر حمص سوریه سه شاخه می‌شود: یک شاخه به سواحل لبنان، شاخه دیگر به بندر طرطوس سوریه، و شاخه دیگر به سواحل مدیترانه‌‍‌ای ترکیه امتداد می‌یابد. مسیر پیشنهادی این طرح شدت بی‌سابقه درگیری‌های ماه گذشته در حوالی القصیر و حمص را که منجر به بازپس‌گیری این شهرها و مناطق پیرامون آن توسط ارتش سوریه و نیروهای حزب الله شد، توضیح می‌دهد. ترکیه چه می‌خواهد؟ در این میان ترکیه نقش ترانزیت را برای کمک‌های کشورهای غربی و نیز قطر و عربستان به مخالفین رژیم اسد ایفا کرده و می‌کند چرا که خط لوله پیشنهادی ایران-عراق-سوریه این کشور را از درآمدهای سرشار گمرکی حاصله از عبور خط لوله های حامل گاز طبیعی به مقصد اروپا از خاک این کشور بی نصیب می‌کند. از آغاز بحران سوریه ترکیه پشتیبانی گسترده‌ای از مخالفان اسد کرده است در عین حال طرح پیشنهادی آمریکا بر چنین در آمدهایی می افزاید و مضافا اینکه این کشور را از وابستگی نسبی به گاز طبیعی ایران خارج میسازد. دلیل دیگر ترکیه برای کمک به مخالفین بشار اسد، به خصوص گروه‌های سلفی و نزدیک به القاعده، پیشبرد کم هزینه جنگی نیابتی علیه نیروهای کرد سوری است که بخش‌های بزرگی از کردستان سوریه را تحت کنترل خود در آورده‌اند. نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک کردستان، که به حزب کارگران کردستان ترکیه (پ‌ک‌ک) نزدیک است، در ماه‌های اخیر درگیر نبردهای بسیار شدیدی با نیروهای جبهه نصرت و القاعده بوده‌اند که پس از شکست‌های اولیه‌شان از نیروهای این حزب به کشتار وسیع و سیستماتیک غیرنظامیان کرد پرداخته‌اند. امری که هیچ واکنشی را از سوی کشورهای عربی و غربی بر نیانگیخت. در این میان اسرائیل حداقل تاکنون خواهان تداوم جنگی بدون برنده در سوریه است. جنگی که می‌تواند یک تهدید بالقوه (سوریه) و دو دشمن بالفعل (ایران و حزب الله) را در روندی فرسایشی به زانو در آورد. پیروزی‌های نظامی اخیر ارتش سوریه و نیروهای حزب الله مخل توازن قوای مورد نظر اسرائیل برای تحقق چنین شرایطی است. حمایت از ایده حملات محدود آمریکا که منجر به سقوط رژیم اسد نگردد ولی به تجدید قوای مخالفین بیانجامد مبتنی بر این محاسبه است. اما چنانچه ایران به حمله آمریکا به سوریه واکنش نشان دهد و آمریکا نیز به درگیری با ایران کشانده شود تلاش دیرپای اسرائیل برای ترغیب آمریکا به حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران به بار خواهد نشست. اصرار اسرائیل بر مسئولیت اصلی ایران در قبال به کارگیری سلاح‌های شیمیایی در سوریه متاثر از این محاسبه است. در مرکز این شطرنج خونبار بین المللی آمریکا قرار دارد. رویکرد و عملکرد آمریکا در جنگ سوریه تاکنون مبتنی بر دو ملاحظه استراتژیک بوده است که هر دو تا حد زیادی متاثر از رویکرد این کشور به ایران هستند. تضعیف رژیم، نه تغییر رژیم ملاحظه نخست آمریکا شبیه به رویکرد اسرائیل است و مبتنی بر تشدید فشار علیه ایران از طریق تضعیف بیش از پیش رژیم اسد است. آمریکا این سیاست را تا کنون با فراهم آوردن زمینه تداوم جنگ با توسل به حفظ توازن قوای نسبی بین طرفین پیش برده است. رویکردی که آمریکا در دوران جنگ ایران و عراق نیز با موفقیت و برای چندین سال اجرا کرد. این توازن قوا با پیروزی‌های اخیر ارتش سوریه در نبرد با نیروهای اپوزیسیون سوریه به هم خورده است. به‌کار‌گیری اخیر سلاح‌های شیمیایی بهانه لازم را برای آمریکا جهت بازسازی این توازن قوای فاجعه‌آمیز داخلی از طریق حمله محدود نظامی به رژیم اسد فراهم آورده است. امری که شتاب این کشور در مداخله نظامی را توضیح می‌دهد. موضع کشورهای منطقه درباره حمله خارجی به سوریه تضعیف رژیم اسد از راه جنگ هوایی، که کمترین خطر را متوجه جان سربازان آمریکایی می‌کند اما در عین حال بسیار بعید است به سرنگونی رژیم اسد بیانجامد، چه در امتیاز گیری از ایران در مذاکرات پیش رو بر سر برنامه هسته‌ای ایران و چه در صورت تصمیم به اقدام نظامی آمریکا و اسرائیل علیه ایران پس از شکست مذاکرات بسیار مهم است. حمایت همه جانبه و پیگیر ایران از رژیم اسد تا حد زیادی با آگاهی از این محاسبه آمریکا صورت می‌گیرد. ملاحظه دوم و مهمتر ناظر بر این امر است که کنترل بازار انرژی جهان یک مولفه اساسی در استراتژی آمریکا برای محافظت و تداوم هژمونی سیاسی‌اش بر اقتصاد جهان سرمایه‌داری در مواجهه با رشد اقتصادی پر شتاب و ظاهرا وقفه ناپذیر چین، و عروج مجدد روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی دارای ذخایر عظیم انرژی است. در شرایط فعلی تداوم این کنترل تا حد زیادی منوط به ممانعت از عروج بازیگران پرقدرت و به لحاظ سیاسی مستقل در صنعت انرژی و تداوم و تحکیم موقعیت ممتاز عربستان، قطر و سایر کشورهای دوست آمریکا و غرب است که دارای ذخایر انرژی هستند. حمله خارجی، تشدید جنگ داخلی در این میان مردم بی گناه سوریه به قربانیان و گروگان‌های اصلی رویارویی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در خاک کشورشان بر سر قدرت و سرمایه هستند. حمله قریب‌الوقوع آمریکا به رژیم اسد تنها به تشدید منازعات و ترغیب طرفین درگیری به ادامه هر چه خشونت‌بارتر جنگ و افزایش رنج و اندوه مردم سوریه منجر خواهد شد. در فردای حملات آمریکا و غرب، مخالفین رژیم سوریه با فرض تضعیف رژیم بر حملات خود خواهند افزود و رژیم اسد نیز تلافی ناتوانی خود از پاسخ موثر به حملات غرب را بر سر مردم و مخالفین در خواهد آورد. سناریویی شبیه به این واقعه در جنگ سال ١٩٩١ غرب علیه عراق و پس از آزادسازی کویت به وقوع پیوست. رویدادی خونین که در جریان آن رژیم صدام پس از تحمل حقارت شکست و عقب نشینی از کویت به قتل‌عام وسیع شیعیان در جنوب عراق و کردها در کردستان عراق دست زد. آنها به دعوت آمریکا به قیام علیه رژیم صدام حسین برخاسته بودند. کم‌هزینه‌ترین راه حل برای اتمام مخاصمات در سوریه موافقت بر سر آتش بس فوری و آغاز مذاکرات میان طرفین درگیر تحت نظارت سازمان ملل متحد است. طرف‌های درگیر باید از اصرار بر پیش شرط‌هایی که پذیرش آنها برای طرف مقابل آشکارا غیر ممکن است اجتناب ورزند و با علم به اینکه حامیان خارجی آنها، از ایران و روسیه گرفته تا آمریکا، قطر، عربستان و ترکیه کمترین اهمیتی به جان مردم عادی سوریه در مداخلات و محاسبات خود نداده و نمی‌دهند، به گفتگو رو آورند و نقطه پایانی بر تراژدی خونبار کنونی در سوریه بگذارند.
متعاقب به کارگیری سلاح‌های شیمیایی در حومه دمشق، آمریکا و برخی از کشورهای متحدش در صدد حمله نظامی به سوریه هستند. اما رای منفی پارلمان بریتانیا به شرکت این کشور در این حمله تردیدهای اولیه در انگیزه‌های واقعی و عواقب احتمالی چنین حمله‌ای را تقویت کرده است.
سوریه؛ سرمایه، جنگ و دیگر هیچ
"۳۷ سال با زن و پسرم حرف نزدم. آن‌ها فکر می‌کردند مرده‌ام. ولی گفتم نه من زنده‌ام و در آلبانی هستم... اشک‌شان جاری شد." تماس تلفنی پس از گذشت سالیان دراز، برای غلام میرزایی هم سخت بود. او ۶۰ ساله است و دو سال پیش از اردوگاه نظامی‌گونه مجاهدین در حومه تیرانا گریخت. حالا در شهر زندگی می‌کند، سرشار از افسوس است و البته کوله‌باری از اتهامات فرمانده‌های مجاهدین را به دوش می‌کشد که او را به جاسوسی برای دشمن قسم خورده‌شان، حکومت جمهوی اسلامی ایران، متهم می‌کنند. سازمان مجاهدین خلق تاریخچه‌ای متلاطم و خونین دارد. به عنوان یک گروه اسلامگرا-مارکسیست افراطی، سابقه آن‌ها به مبارزه با شاه قبل از انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران برمی‌گردد. ولی با قدرت گرفتن آیت‌الله خمینی، رابطه آن‌ها با حکومت خیلی زود تیره و تار شد. وقتی حکومت دست به شدت عمل زد، اعضای مجاهدین برای حفظ جانشان مجبور به فرار شدند. دستگیری اعضای مجاهدین سال ۱۹۸۲ در تهران دولت عراق آن‌ها را پذیرفت و در دوران جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) گروه مجاهدین در جبهه صدام حسین علیه سرزمین مادری مبارزه کردند. غلام میرزایی در اوایل جنگ جزو نیرهای مسلح ایران بود که اسیر ارتش صدام حسین شد. او هشت سال به عنوان اسیر جنگی در عراق زندانی بود. اما در دوران اسارت، زندانیان ایرانی مانند میرزایی تشویق می‌شدند که با هموطنان‌شان بجنگند و این همان کاری بود که او انجام داد. میرزایی حالا یکی از اعضای "جدا شده" سازمان است. یکی از صدها عضو پیشین مجاهدین خلق که پس از حضور در آلبانی آن را ترک کرده‌اند. با کمک وجهی که از خانواده رسیده، بعضی توانسته‌اند به قاچاقچیان پول دهند تا آن‌ها را به نقاط دیگر اروپا برسانند. احتمالا دو نفر از آن‌ها هم به ایران بازگشته‌اند، ولی تعداد بیشتری در آلبانی مانده‌اند: بی‌تابعیت و بدون اجازه کار. اما چگونه گذر سازمان مجاهدین خلق که قبلا از سوی آمریکا و اروپا به عنوان "گروهی تروریستی" شناخته می‌شد، به این گوشه اروپا افتاد؟ با حمله سال ۲۰۰۳ نیروهای ائتلاف به عراق، زندگی مجاهدین خلق با خطر روبرو شد. صدام حسین، حامی گروه ناگهان رفت و مجاهدین پشت سر هم مورد حمله قرار گرفتند. صدها نفر از اعضا کشته و زخمی شدند. در هراس از بروز یک فاجعه انسانی، آمریکایی‌ها با دولت آلبانی وارد مذاکره شدند و آن‌ها را قانع کردند تا به حدود ۳۰۰۰ عضو سازمان اجازه ورود دهد. زنان مبارز گروه مجاهدین مشغول تمرین در زمان جنگ ایران و عراق (۱۹۸۴) لولزیم باشا، رهبر حزب دموکراتیک آلبانی که آن زمان در دولت بود و حالا جزو نیروهای مخالف است، می‌گوید: "ما به آن‌ها پناهگاهی برای در امان ماندن از حملات و آزار و اذیت پیشنهاد کردیم و احتمالا یک زندگی عادی در کشوری که مورد حمله و ظلم و ستم قرار نگیرند." در آلبانی سیاست به شدت دو قطبی است و تقریبا هر چیزی مورد مناقشه قرار می‌گیرد. اما شاید بتوان گفت تنها موضوع مورد تفاهم بین دولت و احزاب مخالف، حمایت از مهمانان ایرانی است. برای مجاهدین خلق، آلبانی محیطی کاملا تازه است. غلام میرزایی از این که می‌دید حتی بچه‌ها هم موبایل دارند، متعجب شده بود. به دلیل این که تعدادی از ساختمان‌های مجاهدین در نقاط دور افتاده تیرانا بود، کنترل سازمان روی اعضا به سفت و سختی سابق نبود. در عراق تمامی جنبه‌های زندگی اعضا کنترل می‌شد، ولی در آلبانی آن‌ها به طور موقت توانستند درجه‌ای از آزادی را تجربه کنند. حسن حیرانی، یکی دیگر از اعضای جدا شده سازمان می‌گوید: "زمین‌های ناهمواری پشت آپارتمان‌های ما بود که فرمانده‌ها می‌گفتند باید آن‌جا تمرینات روزانه‌مان را انجام دهیم." حیرانی و همراهانش از درختان و بوته‌ها به عنوان پوششی برای رساندن خودشان به یک "کافی‌ نت" که آن نزدیکی‌ها بود استفاده می‌کردند تا بتوانند یواشکی با بستگانشان تماس بگیرند. حسن حیرانی او می‌گوید: "وقتی که عراق بودیم، اگر می‌خواستید به خانواده تلفن بزنید، سازمان مجاهدین خلق شما را ضعیف می‌نامید. ما هیچ رابطه‌ای با بستگانمان نداشتیم. ولی وقتی به تیرانا آمدیم توانستیم از اینترنت استفاده شخصی کنیم." اواخر سال ۲۰۱۷ سازمان مجاهدین خلق به دفتر مرکزی‌ جدیدی منتقل شد. اردوگاه جدید روی تپه‌ای در حدود ۳۰ کیلومتری تیرانا ساخته شد. پشت دروازه‌های آهنی بزرگ، یک طاق مرمر مجلل با شیرهای طلایی روی آن دیده می‌شود. همین طور بلواری که به بنای یادبود هزاران نفری می‌رسد که جانشان را در راه مبارزه سازمان مجاهدین خلق با حکومت ایران از دست دادند. این جا خبرنگاران بدون دعوت با استقبال گرمی روبرو نخواهند شد. اما در ژوئیه ۲۰۱۸ هزاران نفر در نشست "ایران آزاد" مجاهدین در این اردوگاه حاضر شدند. سیاستمدارانی از گوشه و کنار دنیا، افراد بانفوذ آلبانی و افرادی از مانزه (دهکده مجاور) در تالاری مجلل به هزاران عضو مجاهدین و رهبرشان، مریم رجوی ملحق شدند. رودی جولیانی، وکیل شخصی دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا هم جزو مدعوین بود. رودی جولیانی: اگر فکر می‌کنید که این یک فرقه است، یک جای کارتان ایراد دارد او با اشاره به حاضران در تالار که یونیفرم پوشیده و جداسازی جنسیتی شده بودند، گفت: "این‌ها مردمانی هستند که وقف آزادی شده‌اند و اگر فکر می‌کنید که این یک فرقه است، یک جای کارتان ایراد دارد." سیاستمداران قدرتمندی مانند جولیانی از سیاست مد نظر مجاهدین یعنی تغییر رژیم در ایران حمایت می‌کنند. مانیفست این گروه همچنین شامل تعهد به حقوق بشر، برابری جنسیتی و به خصوص دموکراسی برای ایران است. اما حسن حیرانی دیگر این حرف‌ها را باور ندارد. او پارسال سازمان را در اعتراض به آن‌چه کنترل طاقت‌فرسای رئیسان بر زندگی خصوصی‌اش می‌دانست، ترک کرد. حیرانی در حدود ۲۰ سالگی به مجاهدین پیوست. او جذب تعهد آن‌ها به کثرت‌گرایی سیاسی شده بود. او می‌گوید: "خیلی جذاب بود. ولی اگر شما به دموکراسی معتقد باشید، نمی‌توانید روح اعضایتان را سرکوب کنید." حضیض زندگی حیرانی با مجاهدین عصر روزی بود که او مجبور به حضور در یک جلسه شد: "ما یک دفترچه کوچک داشتیم و باید در آن اگر لحظه‌ای تجربه سکسی داشتیم را می‌نوشتیم. برای مثال: امروز صبح حالت نعوظ پیدا کردم." حسن حیرانی سال ۲۰۰۶ در عراق سازمان مجاهدین خلق رابطه عاشقانه و ازدواج را ممنوع کرده بود. اوضاع همیشه این گونه نبود و والدین و فرزندانشان به مجاهدین می‌پیوستند. اما پس از یک شکست خونین مجاهدین از حکومت ایران، کادر رهبری به این نتیجه رسید که دلیل این اتفاق عدم تمرکز مجاهدین به دلیل روابط شخصی بود. پس از این بود که طلاق‌های زیادی رخ داد. بچه‌ها از والدین گرفته شدند (اغلب به مراکز نگهداری در اروپا فرستاده شدند) و از اعضای مجاهدین خواسته شد که این راه را ادامه دهند. حیرانی می‌گوید که در آن دفتر حتی باید راجع به فکر و خیالشان هم می‌نوشتند: "برای مثال، وقتی من یک بچه را در تلویزیون می‌دیدم و حس می‌کردم خودم هم دوست دارم بچه و خانواده داشته باشم." اعضای مجاهدین مجبور بودند که مطالب دفترچه‌هایشان را در جلسه‌های روزانه مقابل فرمانده‌شان بخوانند. حیرانی می‌گوید: "این برای یک آدم خیلی سخت است." او حالا اردوگاه مجاهدین در مانزه را به "مزرعه حیوانات" تشبیه می‌کند؛ اثر انتقادی جرج اورول در مورد اتحاد جماهیر شوروی در دوران استالین. او می‌گوید: "این یک فرقه است." یک منبع دیپلماتیک در تیرانا سازمان مجاهدین خلق را به عنوان "یک گروه فرهنگی بی‌همتا، نه یک فرقه بلکه شبیه یک فرقه" توصیف می‌کند. بی‌بی‌سی نتوانسته در مورد هیچ یک از این موضوعات نظر مجاهدین خلق را بداند، به این دلیل که سازمان پیشنهاد مصاحبه را قبول نکرده است. ولی در آلبانی، که تجربه چند دهه حکومت بسته کمونیستی را دارد، احساس همدلی نسبت به رهبران مجاهدین وجود دارد؛ دست‌کم در مورد محدودیت‌های روابط شخصی. دیانا کولی، فعال حقوق زنان و نماینده سابق پارلمان از سوی حزب حاکم سوسیالیست می‌گوید: "در موقعیت‌های افراطی، باید گزینه‌های افراطی را انتخاب کنید. آن‌ها عهد کرده‌اند که در تمام عمر برای آزادی کشورشان از دست یک رژیم تمامیت‌خواه مبارزه کنند. گاهی ما مجبور می‌شویم برای قبول یک باور قوی، خواسته‌های شخصی خود را قربانی کنیم. من این ذهنیت را درک می‌کنم." نگهبانان زن در مقر مجاهدین خلق در آلبانی البته گروهی از آلبانیایی‌ها هم سازمان مجاهدین خلق را به چشم تهدیدی برای امنیت کشورشان نگاه می‌کنند. دو دیپلمات ایرانی به اتهام برنامه‌ریزی خشونت‌آمیز علیه مجاهدین از این کشور اخراج شدند و اتحادیه اروپا تهران را به نقش داشتن در توطئه علیه مخالفان رژیم، از جمله اعضای مجاهدین خلق در خاک هلند، دانمارک و فرانسه متهم می‌کند. (سفارت ایران در تیرانا پیشنهاد بی‌بی‌سی برای مصاحبه را نپذیرفت.) یک منبع برجسته در حزب سوسیالیست هم نگرانی‌اش را از کمبود ظرفیت نیروهای امنیتی برای نظارت بر بیش از ۲۵۰۰ عضو مجاهدین که تمرینات نظامی دارند، ابراز کرد: " اینجا هرکسی که عقل داشته باشد حاضر به قبول آن‌ها نمی‌شود." یک دیپلمات می‌گوید که بعضی از اعضای "جدا شده" سازمان به طور قطع با ایران همکاری می‌کنند. سازمان مجاهدین غلام میرزایی و حسن حیرانی را متهم می‌کند که مامور ایران هستند؛ اتهامی که آن‌ها رد می‌کنند. حالا هر دو مرد روی آینده خود تمرکز کرده‌اند. حسن حیرانی با کمک خانواده‌اش از ایران، یک کافه راه انداخته و با یک آلبانیایی رابطه عاشقانه دارد. در ۴۰ سالگی او از بیشتر اعضای سازمان جوان‌تر است و خوشبین باقی مانده است. شرایط غلام میرزایی بی‌ثبات‌تر است. وضعیت سلامتش خوب نیست. در اثر جراحات ناشی از بمباران اردوگاه مجاهدین در عراق، او لنگ‌لنگان راه می‌رود و وضعیت مالی خوبی ندارد. او تاوان اشتباهاتی را می‌دهد که در گذشته مرتکب شده؛ مسئله‌ای که پس از اولین تماس خانواده‌اش متوجه شد. سال ۱۹۸۰ که میرزایی راهی جنگ با عراق شد، پسری یک ماهه داشت. پس از پایان جنگ ایران و عراق، همسر و سایر اعضای خانواده به دنبال او به اردوگاه مجاهدین در عراق رفتند. سازمان مجاهدین اما حاضر به پذیرفتن آن‌ها نشد و موضوع را از نظر میرزایی مخفی نگه داشت. مرد ۶۰ ساله هرگز نمی‌دانست که جایش به عنوان پدر و همسر چقدر خالی است تا این که پس از ۳۷ سال برای اولین بار از خانه به او تلفن زدند. او می‌گوید: "آن‌ها نگفتند که خانواده‌ام در جستجوی من به عراق آمدند. آن‌ها هیچ چیز راجع به زن و پسرم نگفتند. تمام این‌سال‌ها من به همسر و فرزندم فکر می‌کردم. شاید آن‌ها در جنگ کشته شده بودند... من چیزی نمی‌دانستم." غلام میرزایی در تیرانا نوزادی که او به چشم دیده بود حالا نزدیک به ۴۰ سال دارد و میرزایی با افتخار عکس این مرد جا افتاده را در پروفایل واتس‌اپ خود گذاشته است. اما برقراری ارتباط مجدد، خالی از رنج هم نبود. میرزایی می‌گوید: "من مسئول این وضعیت (جدایی) هستم. شب‌ها نمی‌توانم درست بخوابم، چون به آن‌ها فکر می‌کنم. همیشه مضطرب و عصبانی هستم و از خودم خجالت می‌کشم." زندگی زیر سایه شرم آسان نیست و او حالا فقط یک آرزو دارد: "می‌خواهم به ایران برگردم و با پسر و همسرم زندگی کنم. این آرزوی من است." غلام میرزایی در جستجوی کمک به سفارت ایران در تیرانا رفته است و خانواده او هم در تهران با مسئولین مذاکره کرده‌اند. او هنوز پاسخی نگرفته است و در نتیجه بدون گرفتن شهروندی، بدون گذرنامه و در آرزوی بازگشت به خانه انتظار می‌کشد.
شش سال از زمانی که آلبانی میزبان مجاهدین خلق، یکی از گروه‌های اصلی مخالف حکومت ایران شده، گذشته است. صدها نفر از اعضای گروه آن را ترک کرده‌اند و تعدادی از آنها گفته‌اند که این کار به دلیل قوانین سفت و سخت سازمان در مورد تجرد و همین طور کنترل روابط اعضای خانواده بوده است. حالا ده‌ها نفر از اعضای رنج‌کشیده این گروه در تیرانا، پایتخت آلبانی هستند؛ نه می‌توانند به ایران برگردند و نه راهی به زندگی عادی دارند.
مجاهدین خلق؛ گروهی که اعضایش نباید به سکس فکر کنند
مرز رفح تنها گذرگاه خروج يا ورود برای فلسطينيانی است که در نوار غزه زندگی می کنند. در حال حاضر، حدود 3500 فلسطينی در جانب مصری مرز منتظر باز شدن مرز هستند. اسرائيل ماه گذشته به دلايل امنيتی اين گذرگاه مرزی را بست. يک سخنگوی نظامی گفت ارتش اقدامات ضروری را برای اطمينان از تامين امنيت کسانی که از مرز عبور می کنند و يا آن را کنترل می کنند، انجام داده است. الن جانستون، گزارشگر بی بی سی در غزه، می گويد فلسطينيانی که در اين گذرگاه مرزی سرگردان بوده اند در شرايط بسيار بدی قرار داشته اند چون امکانات بهداشتی محدود بوده است و بسياری از آنان برای تامين نيازهای اوليه خود به سازمان هلال احمر مصر وابسته بوده اند. اعلام بازگشايی مرز رفح به دنبال عقب نشينی ارتش اسرائيل از بخشهايی از غزه صورت می گيرد. عقب نشينی اسرائيل به 6 هفته عمليات عليه مبارزه جويان فلسطينی پايان می دهد. اسرائيل می گويد اين فلسطينی ها از اطراف شهر بيت حانون برای شليک راکت به اسرائيل استفاده می کرده اند. خدمات
ارتش اسرائيل می گويد گذرگاه مرزی رفح - واقع بين کشور مصر و نوار غزه در کرانه باختری رود اردن - را، که به مدت نوزده روز بسته و باعث سرگردانی هزاران فلسطينی شده بود، باز کرده است.
گذرگاه مرزی رفح باز شد
تنش‌ ایران و آمریکا از زمانی شدت گرفت که آمریکا حکومت ایران را متهم کرده برای حمله به منافع آمریکا در خلیج فارس تدارک می بیند. ایران ادعای آمریکا را "کاملا جعلی" خواند. ‌ با این حال آمریکا نیروهایش را در خاورمیانه افزایش داده است. این کشور ناوگروه رزمی آبراهام لینکلن را راهی خلیج فارس و ۱۵۰۰ نیروی نظامی را هم به این منطقه اعزام کرده است. پاتریک شاناهان سرپرست وزارت دفاع، می‌گوید اعزام نظامیان آمریکایی برای تقویت نیروها "در مقابل تهدید مداوم نیروهای ایرانی، از جمله سپاه پاسداران و وابستگانش" است. دونالد ترامپ هم در توییتی هشدار داده بود: "اگر ایران جنگ می خواهد، این رسما پایان کارش خواهد بود. دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکنید". در این مدت یک موشک کاتیوشا به نقطه‌ای در نزدیکی سفارت آمریکا واقع در منطقه امنیتی سبز در بغداد، پایتخت عراق، اصابت کرد هر چند خسارات و تلفاتی به آمریکاییان وارد نساخت اما آمریکا حکومت ایران را مسئول آن می‌داند. ادعایی که ایران رد می‌کند. از طرف دیگر حوثی‌های یمن به فرودگاه نجران در عربستان حمله کردند. گفته می‌شود حوثی‌ها از حمایت ایران بهره‌مند است اما ایران این را تکذیب می‌کند. در امارات متحده عربی چهار نفتکش که دو تای آن متعلق به عربستان سعودی بود، منفجر شد. آمریکا و عربستان ایران را به دست داشتن در این "عملیات خرابکارانه" متهم کردند. ادعایی که باز هم ایران تکذیب می‌کند. تنش میان ایران و آمریکا به جایی رسید که جامعه جهانی از جمله سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا خواهان خویشتن‌ داری دو طرف شدند و بعضی از کشورها از جمله عراق و عمان و ژاپن پیشنهاد پادرمیانی دادند. حالا به نظر می رسد که لحن آمریکا ناگهان تغییر کرده است و به جای تهدید کردن ایران به جنگ، مذاکره بدون قید و شرط را پیشنهاد می دهد. بی‌بی‌سی فارسی از چهار کارشناس امور بین‌الملل خواسته است درباره این تغییر لحن آمریکا نظر دهند. دامون گلریز، پژوهشگر صلح بین‌الملل و مدرس مدرسه عالی لاهه با نظامی انقلابی در تهران و رئیس‌جمهوری پوپولیست در واشنگتن، توجه به لحن و تهدیدها اغلب حاشیه‌هایِ رسانه‌ای هستند؛ اصل، سیاست‌های کلی حکومت‌ها است. برعکس محدودیت‌های ایدئولوژیک نظام (مثل شعار 'مرگ برآمریکا')،ترامپ به اصل مذاکره نگاه حیثیتی و به مفاد آن نگاه ناموسی ندارد. ‌ پس پیشنهاد برای مذاکراه بی‌قیدوشرط خللی در سیاست راهبردی آمریکا به وجود نمی‌آورد، برعکس موافقان مذاکره (از ترامپ تا اروپا) و میانجیگران دیپلماسی (از عمان و عراق تا ژاپن و سوئیس) را برای دفاع از موضع آمریکا مصمم‌تر می‌کند. واقعیت، لحن‌ها و شعارها نیستند. واقعیت، توان مقاومت ایران در مقابل تاثیر تحریم‌ها است و مواجهه با اختلاف نظری که در داخل نظام برای حل این مناقشه در حال گسترش است. دوازده بندی که بعنوان "پیش‌شرط‌های" آمریکا برای مذاکره مطرح شدند، در واقعیت سیاست راهبردی آمریکا برای شروع مذاکرات نبودند بلکه موضوع مذاکرات غرب با نظام هستند. جمهوری اسلامی در نهایت سه راه بیشتر ندارد: (۱) مذاکره با آمریکا؛ (۲) ادامه تلاش‌ها برای تغییر رفتار دولت آمریکا - مثلا لابی کردن برای برکناری بولتون، پومپئو و شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ و یا (۳) ساختن بمب هسته‌ای. در عین حال، کاخ‌سفید و جمهوری اسلامی دو مخرج مشترک هم دارند. یکی، خودداری از هر نوع جنگ است و دیگری به دست آوردن ضمانت راهبردی است. ضمانتی برای طرفین که هر نوع توافقی در آینده را پایدار کند. آنچه برجام فاقد آن بود. به عبارت دیگر، برای جمهوری اسلامی، ضمانتی برای جلوگیری از برگشت تحریم‌ها و تضمین بقای نظام و برای کاخ‌سفید ضمانت پایبندی نظام به تعهداتش و رفع نگرانی‌های امنیتی غرب که اتفاقا گسترده‌تر از پرونده هسته‌ای ایران است. ملیحه محمدی، تحلیلگر سیاسی تا قبل از این "عقب نشینی" علیرغم همه فضاسازی‌ها، برای آمریکا جنگ با ایران بخشی از یک درگیری خشن سیاسی بود. جنگ به معنای درگیری نظامی، نمی‌توانست گزینه معتبری باشد، مگر با پذیرش آگاهانه زیان‌های اقتصادی و سیاسی فراوان. ‌ این آگاهی از آنجا بود که آمریکای آقای ترامپ هم میراث‌دار تجربه منفی حمله به عراق است هم شاهد تضعیف موقعیت محوری آمریکا در دنیا. در حمله به عراق حداقل بریتانیا با آمریکا همراه بود و روسیه و چین هم چشم بر واقعه بستند اما اینک هم متحدان آمریکا در ناتو با درگیری نظامی با ایران مخالفت می‌کنند هم روسیه و چین؛ بویژه روسیه که منافع ژئوپلتیک مشخصی در ایران دارد. حملات محدود و موضعی به ایران نیز به دلیل وسعت غیرقابل مقایسه ایران با عراق و تعدد و پراکندگی زیرساخت‌های نظامی و صنعتی‌اش که در سراسر کشور، نمی‌تواند ضربه غیرقابل جبرانی به ایران بزند. به نظر من دامن زدن به فضای جنگی و ایجاد نگرانی‌های همه جانبه در باره جنگ، بخشی از فضاسازی روانی برای پیشبرد سیاست فشار برای ایران برای تغییر سیاست‌هایش است. عدم موفقیت کاخ سفید در پیشبرد این برنامه، یعنی واداشتن جمهوری اسلامی به مسیر مورد نظر خود، پایان این بخش از برنامه گسترده آقای ترامپ برای تغییر جهت کلی در سیاست ایران بود. پیشنهاد جدید آقای ترامپ ـ مذاکره بدون پیش شرط ـ در عین اینکه چهره آشتی جویانه‌تری را از سیاست کاخ سفید ارائه می‌دهد، به نظر من ناگهانی و تابع شرایط لحظه نیست. بلکه گام معین دیگری از سیاست اقای ترامپ است برای انداختن توپ در زمین ایران، به امید سرسختی و عدم پذیرش ایران، و در نهایت ایجاد تقابل میان دولت‌های اروپایی با تهران. این درست است که گفتار و رفتار آقای ترامپ در مجموع اعتمادبرانگیز نبوده است اما ایران می‌تواند با استفاده از همراهی کم‌سابقه جهانی با خود، با پذیرش مذاکره بدون آنکه جنبه حیثیتی و ناموسی به آن بدهد، دست آقای ترامپ را در ایجاد فشارهای تازه بر ایران بسته‌تر و دست‌های جامعه بین الملل در مساعدت به خودش بازتر کند. واقعیت این است که این مذاکره حتی اگر صورت بگیرد به معنای حل همه مناقشات بین ایران و آمریکا و برداشتن همه فشارها نیست ولی قدمی در آن جهت هست. کامران متین، استاد روابط بین الملل در دانشگاه ساسکس به لحاظ محتوایی موضع آمریکا تغییر نکرده است. آمریکا از آن ۱۲ شرطی که گذاشته بود و سیاست فشار حداکثری کوتاه نیامده است. در حقیقت آمریکا می‌خواهد درباره آنها مذاکره کند. پیشنهاد به ایران برای مذاکره بی قید و شرط یک حرکت دیپلماتیک است چون هنگامی که ایران را به جنگ تهدید کرد نتوانست حمایت اروپا را در مقابله با ایران جلب کند. ‌ اروپا هنگامی که تنش آمریکا و ایران بالا گرفت، کنار آمریکا نایستاد. برای همین حالا آمریکا می‌خواهد با این تغییر شیوه جامعه جهانی را با خود همراه سازد. آمریکا با دادن پیشنهاد مذاکره توپ را به زمین ایران انداخته است و اگر ایران حاضر به مذاکره نشود، موضع جامعه جهانی در قبال ایران تغییر خواهد کرد. ‌ در عرف دیپلماسی کشوری که حاضر به مذاکره نباشد، حتی اگر حق با او باشد،‌ حمایت جهانی را از دست می‌دهد. آمریکا که قرار است این هفته شواهدی مبنی بر دست داشتن ایران را در انفجار چهار نفتکش در امارات متحده عربی به شورای امنیت سازمان ملل ارائه دهد، امیدوار است که حمایت اعضای دائم و غیر دائم شورای امینت را در صدور قطعنامه‌ای علیه ایران به دست آورد. فرشته پزشک، کارشناس امور بین الملل تغییر لحن آمریکا یک دلیل عمده دارد. آقای ترامپ نمی‌خواهد وارد جنگ شود. او با شعار خروج از خاورمیانه بر سر کار آمد. حالا هم شرایط سیاسی در داخل آمریکا به نفعش است. در حال حاضر وضعیت اقتصادی آمریکا خوب است، پرونده مداخله روسیه در انتخابات آمریکا تقریبا بسته شده و ماجرای استیضاح او جدی نیست پس طبیعی است که آقای ترامپ نمی خواهد با ورود به جنگ افکار عمومی را در آمریکا علیه خود کند. ‌ اطرافیان ترامپ از جان بولتون، مشاور امنیت ملی او گرفته تا مایک پمپئو از ابتدا سیاست تندی علیه ایران داشتند و آقای ترامپ هم که به دنبال پاک کردن تمام میراث اوباما بود از برجام خارج شد. اما حالا به این نتیجه رسیده است که تهدید کردن ایران به جنگ به ضرر خودش تمام خواهد شد پس به جای آن سیاستی را انتخاب کرده است که برنده‌ باشد. او می خواهد تجربه‌ای مشابه کره شمالی را با ایران تکرار کند. با اینکه آقای ترامپ در ایجاد رابطه با کره شمالی دستاورد چندانی نداشت اما توجه‌ها را جلب کرد. خودش گفته بود تعداد دوربین‍‌های عکاسی هنگام دیدار من و رهبر کره شمالی بیشتر از اسکار بود. او می‌خواهد با فشردن دست دشمن دیرینه‌ آمریکا در دنیای دیپلماسی ستاره شود حتی اگر مذاکره با ایران به جایی نرسد. آقای ترامپ می‌خواهد نشان دهد که این من بودم که مشکل ایران را حل کردم. اما هرگونه مذاکره میان ایران و آمریکا با توجه به نقش پر رنگ اسراییل، عربستان، امارات متحده عربی‌ و تندرو‌های کابینه آقای ترامپ چالشی بسیار دشوارتر از کرهٔ شمالی خواهد بود.
در حالیکه در هفته‌های اخیر تنش بین ایران و آمریکا بالا گرفته بود، مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا، گفته است کشورش آماده مذاکره بدون قید و شرط با ایران است. ‌
مذاکره احتمالی ایران و آمریکا، چهار دیدگاه
فرمانده پلیس کابل گفته است در این رویداد سیزده نفر از جمله هفت دانشجو، سه سرباز پلیس و سه نگهبان دانشگاه کشته و ۳۵ دانشجو و ۹ پلیس زخمی شدند. عکس‌ها از عبیدالله حسام خبرنگار بی‌بی‎‌سی در کابل دروازه ورودی مکتب نابینایان در جوار دانشگاه آمریکایی افغانستان که موتر بمب گذاری شده با کوبیدن خود به آن، وارد محوطه مکتب شد محوطه داخلی مکتب نابینایان خودروی بمب گذاری شده در نزدیکی این کانتینر منفجر شده و بخشی از دیوار مشترک مکتب ودانشگاه را تخریب کرده است تصویر خودروی بمب گذاری شده ساحه تخریب شده توسط انفجار خودروی بمب گذاری شده کانتینر تخریب شده در ساحه انفجار اتاق ها و کلاس‌های درسی در مکتب نابینایان تخریب شده است زخمیان رویداد در شفاخانه ایمرجنسی کابل
شام گذشته حمله گروهی به دانشگاه آمریکایی افغانستان صورت گرفت. این حمله عصر چهارشنبه سوم سنبله/شهریور با یک انفجار خودروی بمب گذاری شده شروع و پس از ده ساعت درگیری با کشته شدن دو مهاجم به پایان رسید.
حمله به دانشگاه آمریکایی افغانستان به روایت تصویر
مایکل گوو، وزیر آموزش انگلستان، اخیرا از چگونگی آموزش دلایل و پیامدهای جنگ جهانی اول در مدارس کشور انتقاد کرد. این انتقاد تنها باعث تشدید این بحث‌ها شد. نظر ۱۰ تاریخ‌دان را در این باره بخوانید. سر مکس هیستینگز – کارشناس تاریخ نظامی ‌آلمان هیچ کشوری به تنهایی مسوول درگرفتن جنگ نیست، اما به نظر می‌رسد سهم آلمان از همه بیشتر باشد. این کشور در ژوئیه ۱۹۱۴ (تیر و مرداد ۱۲۹۳) به تنهایی قادر بود جلوی وقوع فاجعه را بگیرد. برای این کار کافی بود "چک سفیدی" را که در حمایت از حمله احتمالی اتریش به صربستان در اختیار این کشور قرار داده بود، پس بگیرد. متأسفانه این استدلال را که صربستان کشوری سرکش بود و استحقاق مجازات شدن بدست اتریش را داشت، قبول ندارم. فکر هم نمی‌کنم که روسیه در سال ۱۹۱۴ خواهان جنگ بود. رهبران این کشور می‌دانستند که ظرف دو سال آمادگی به‌مراتب بیشتری برای ورود به جنگ خواهند داشت، چرا که تا آن موقع می‌توانستند ارتش خود را تجهیز کنند. این مسأله که آیا بریتانیا مجبور بود وارد این درگیری شود، بحث تقریبا مجزایی است. ورود بریتانیا به جنگ از اول اوت ۱۹۱۴ اجتناب ناپذیر شده بود. نظر شخصی من این است که بی‌طرف ماندن در این اختلاف گزینه قابل قبولی نبود، چون اگر آلمان در اروپای قاره‌ای پیروز از جنگ بیرون می‌آمد، پس از جنگ بهیچ وجه با بریتانیا راه نمی‌آمد. این در حالی بود که بریتانیا در آن زمان هنوز بر اقیانوس‌ها و نظام مالی جهانی مسلط بود. سر ریچارد جِی اوانز – استاد برجسته تاریخ، دانشگاه کمبریج صربستان صربستان مقصر اصلی وقوع جنگ جهانی اول بود. ملی‌گرایی و توسعه‌طلبی صرب‌ها نیروهای بسیار مخربی بودند و حمایت صربستان از سازمان تروریستی دست سیاه (یک انجمن نظامی سری متشکل از ملی‌گرایان صرب) عملی بسیار غیرمسوولانه بود. مسوولیت اتریش- مجارستان هم تنها اندکی کمتر بود. این کشور واکنش بی‌تناسبی به قتل ولیعهد امپراتوری هاپسبورگ نشان داد. فرانسه روسیه را نسبت به اتریش- مجارستان جری کرد و آلمان هم اتریشی‌ها را به اصرار بر خواسته‌هایشان تشویق کرد. بریتانیا مثل آنچه در جریان بحران بالکان کرده بود، در میانجی‌گری میان طرف‌ها کوتاهی کرد، زیرا از بلند پروازی‌های اروپایی و جهانی آلمان بیمناک بود. ترس بریتانیا کاملا منطقی نبود، چرا که این کشور در سال ۱۹۱۰ در مسابقه تسلیحاتی دریایی کاملا تفوق خود را تثبیت کرده بود. گاوریلو پرینسیپ کسی بود که فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، را به‌قتل رساند شاید بتوان گفت که گرایش عموما مثبت دولت‌مردان اروپایی، که بر مفاهیمی همچون غرور و شرافت مبتنی بود، انتظار کسب یک پیروزی سریع، و عقاید نشأت گرفته از داروینیسم اجتماعی، مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در شروع جنگ بودند. بسیار مهم است که اتفاقات منجر به درگرفتن جنگ را در زمان وقوعشان بررسی کنیم، و از تفسیر پسینی تحولات و ربط دادن آنها به اتفاقات ماه‌های ژوئیه و اوت ۱۹۱۴ اجتناب کنیم. دکتر هدر جونز – استادیار تاریخ بین‌المللی در مدرسه اقتصاد لندن اتریش مجارستان، آلمان و روسیه شمار معدودی از تصمیم‌گیرندگان سیاسی و نظامی جنگ‌طلب در اتریش- مجارستان، آلمان و روسیه باعث وقوع جنگ جهانی اول شدند. قتل اعضای خاندان سلطنتی پیش از سال ۱۹۱۴ کار نسبتا متداولی بود و معمولا به جنگ منجر نمی‌شد. اما در اتریش- مجارستان نظامیان جنگ‌طلب که مقصران اصلی شروع جنگ بودند، از قتل دوک اعظم فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، و همسرش بدست صرب‌های بوسنی به‌عنوان دستاویزی برای تسخیر و نابودی صربستان استفاده کردند. صربستان همسایه‌ای بی‌ثبات بود که قصد توسعه قلمرو خود و تصرف برخی سرزمین‌های متعلق به اتریش- مجارستان را داشت. صربستان که دو جنگ بالکان در سال‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ توانش را تحلیل برده بود، در سال ۱۹۱۴ به‌دنبال جنگ نبود. دلیل سرایت جنگ به سراسر اروپا این بود که شخصیت‌های سیاسی و نظامی آلمان متحد خود، اتریش- مجارستان را به حمله به صربستان تحریک کردند. این کار آنها باعث نگرانی روسیه، حامی اصلی صربستان شد. روسیه پیش از آنکه همه راه‌های مسالمت‌آمیز را بیازماید، نیروهای نظامی‌اش را آماده جنگ کرد. این کار باعث ترس آلمان شد و در پی آن، آلمان به روسیه و متحدش، یعنی فرانسه، اعلان جنگ داد و تهاجمی بی‌رحمانه را آغاز کرد. بخشی از نیروهای آلمانی از خاک بلژیک به فرانسه حمله کردند، و به این ترتیب، پای بریتانیا که حافظ بی‌طرفی بلژیک و حامی فرانسه بود هم به جنگ باز شد. جان رول – استاد بازنشسته تاریخ، دانشگاه ساسکس اتریش- مجارستان و آلمان دلیل وقوع جنگ جهانی اول یک حادثه یا شکست دیپلماسی نبود. این جنگ به‌خاطر توطئه و همدستی آلمان و اتریش- مجارستان اتفاق افتاد که می‌خواستند جنگی به‌راه بیندازند، و البته امیدوار بودند بریتانیا وارد آن نشود. قیصر ویلهلم دوم شخصیتی خشمگین، مستبد و علاقمند به امور نظامی داشت. او معتقد بود که همه پادشاهان افرادی روشن‌بین و ژرف‌نگر هستند، به دیپلمات‌ها به دیده تحقیر نگاه می‌کرد، و باور داشت که خدای ژرمن‌ها برای او مقدر کرده که کشورش را به‌سوی عظمت رهنمون سازد. در چنین فضایی حدود ۲۰ نفری که او برای تصمیم‌گیری در مورد سیاست کشور تعیین کرده بود، در سال ۱۹۱۴ جنگ را انتخاب کردند، زیرا معتقد بودند شرایط به نفع آنهاست. فرماندهان نیروی زمینی و دریایی آلمان که بیشترین نفوذ را در دربار داشتند، جنگ‌طلبی سهل‌انگارانه‌ای داشتند و وقوع جنگ را اجتناب ناپذیر می‌دانستند. آنها معتقد بودند زمان رو به اتمام است، و مثل همتایان اتریشی‌شان بر این باور بودند که جنگ از تحمل وضیعت موجود – که از دید آنها تحقیرآمیز بود – بهتر است. در بهار ۱۹۱۴ این گروه کوچک در برلین تصمیم گرفتند دل به دریا بزنند. آنها می‌دانستند که حمایتشان از حمله اتریش به صربستان چه عواقبی خواهد داشت. اداره جزئیات اوضاع به تئوبالد فون بتمان هولوگ، صدراعظم کشوری، سپرده شد که هدفش ناکام گذاشتن تلاش‌های دیپلماتیک به منظور آغاز جنگ در مطلوب‌ترین شرایط ممکن بود. او علی‌الخصوص می‌خواست مردم کشور خودش را قانع کند که آلمان مورد حمله قرار گرفته، و در عین حال سعی داشت جلوی ورود بریتانیا به درگیری را بگیرد. گرهارد هیرشفلد – استاد تاریخ مدرن و معاصر، دانشگاه اشتوتگارت اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان نخبگان محافظه‌کار پروس و آلمان از مدت‌ها پیش از آغاز جنگ معتقد بودند که وقوع یک جنگ اروپایی به تحقق اهداف بلند پروازانه آلمان در مورد تبدیل شدن به یک قدرت استعماری، و همچنین دستیابی به پرستیژ نظامی و سیاسی در جهان کمک خواهد کرد. بعضی معتقدند که بریتانیا می‌توانست تلاش بیشتری برای جلوگیری از وقوع جنگ انجام دهد تصمیم آغاز جنگ بر سر یک بحران بین‌المللی نسبتا کوچک نظیر ماجرای قتل ولیعهد اتریش در سارایوو از ترکیبی از قضاوت‌های اشتباه سیاسی، بیم از دست دادن اعتبار و پایبندی لجوجانه همه طرف‌ها بر یک سیستم پیچیده ائتلاف‌های نظامی و سیاسی میان کشورهای اروپایی ناشی می‌شد. فریتز فیشر (کارشناس تاریخ) معتقد بود اهداف جنگی آلمان – به‌خصوص آنچه در جزوه معروف "طرح سپتامبر ۱۹۱۴" آمده – در بطن تصمیم دولت آلمان برای ورود به جنگ قرار داشته است. در این طرح مطالبات گسترده اقتصادی و سرزمینی فهرست شده بودند که می‌توانستند در صورت پیروزی آلمان در جنگ مطرح شوند. اما بر خلاف آقای فیشر، امروزه بیشتر کارشناسان تاریخ این برداشت را بسیار کوته‌بینانه می‌دانند. آنها اکثرا اهداف آلمان، و البته همه کشورهای شرکت کننده از ورود به جنگ را در چارچوب رویدادهای نظامی و سیاسی آن برهه زمانی تفسیر می‌کنند. دکتر آنیکا مومبائر – دانشگاه آزاد اتریش- مجارستان و آلمان کتاب‌خانه‌های زیادی پر از کتاب‌هاییست که به معمای ۱۹۱۴ پرداخته اند. آیا جنگ جهانی اول یک اتفاق بود یا از پیش طراحی شده و اجتناب ناپذیر بود؟ مسوول وقوع آن خوابگردها بودند یا آتش‌افروزان؟ بنظر من وقوع این جنگ بهیچ وجه تصادفی نبود، و در ژوئیه ۱۹۱۴ می‌شد جلوی آن را گرفت. دولت و رهبران نظامی اتریش خواهان جنگ با صربستان بودند. بلافاصله بعد از قتل فرانتس فردیناند در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ (۷ تیر ۱۲۹۳) از صربستان خواسته شد تاوان آن را بپردازد، چرا که تصور می‌شد این کشور پشت توطئه قتل ولیعهد اتریش باشد. صربستان از مدت‌ها قبل موقعیت امپراتوری اتریش- مجارستان در منطقه بالکان را تهدید می‌کرد. نکته مهم این بود که کسب یک پیروزی دیپلماتیک برای تصمیم گیرندگان اتریشی بی‌ارزش و ننگین قلمداد می‌شد. در ابتدای ماه ژوئیه آنها جنگ را انتخاب کردند. با شروع جنگ، آلمان ژنرال هیندنبورگ بازنشسته را دوباره به خدمت فراخواند اما آنها برای جنگیدن با صربستان به حمایت متحد اصلی‌شان، آلمان، نیاز داشتند. تصمیم آنها مبنی بر جنگ با صربستان بدون کمک آلمان عملی نبود. دولت آلمان "چک سفید" در اختیار متحدش قرار داد، و با دادن قول حمایت بی‌قید و شرط، وین را برای استفاده از این موقعیت طلایی تحت فشار قرار داد. هر دو دولت می‌دانستند که به احتمال قریب به یقین روسیه به کمک صربستان خواهد آمد و در نتیجه، یک جنگ منطقه‌ای کوچک به جنگی اروپایی تبدیل خواهد شد. اما هر دو کشور آمادگی پذیرفتن این خطر را داشتند. تضمین حمایت آلمان به وین امکان پیش بردن طرحش را داد. "نه" شنیدن از آلمان می‌توانست بحران را مهار کند. اتریش با قدری تأخیر در روز ۲۳ ژوئیه (اول مرداد ۱۲۹۳) برای صربستان ضرب‌الاجل تعیین کرد. مفاد این ضرب‌الاجل عمدا طوری تعیین شده بود که قابل پذیرش نباشد. دلیلش این بود که اتریش- مجارستان مصمم به آغاز جنگ بود، و آلمان هم این کشور را تشویق به این کار می‌کرد، زیرا بنظر می‌رسید موقعیت بسیار خوبی فراهم شده است. در آن زمان هنوز امکان پیروزی در جنگ وجود داشت، اما روسیه و فرانسه مشغول تجهیز خود بودند و احتمالا چند سال بعد شکست دادنشان ممکن نبود. تصمیم گیرندگان اتریش- مجارستان و آلمان برای حفظ و توسعه امپراتوری‌هایشان به جنگ روی آوردند. اما این جنگ به سقوطشان منجر شد. شان مک‌میکین – استادیار تاریخ در دانشگاه کچ، استانبول اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان جستجوی پاسخ‌های ساده و راضی‌کننده در ذات بشر است. به همین دلیل هم نظریه مقصر بودن آلمان در شروع جنگ تا به امروز پابرجاست. بعد از حادثه سارایوو، اتریش- مجارستان با داشتن حمایت و "چک سفید" از جانب برلین موضع سفت و سختی در قبال صربستان اتخاذ کرد. بدون این پشتگرمی جنگ جهانی اول قطعا آغاز نمی‌شد. پس آلمان در شروع جنگ مقصر است. اما در عین باید توجه داشت که اگر توطئه تروریستی طراحی شده در بلگراد (پایتخت صربستان) نبود، آلمانی‌ها و اتریشی‌ها با چنین انتخاب وحشتناکی روبرو نمی‌شدند. در برلین و وین رهبران غیرنظامی سعی کردند درگیری را به منطقه بالکان محدود نگاه دارند. روسیه – که به نوبه خود از پاریس "چک سفید" گرفته بود – تصمیم گرفت که جنگ اتریش و صربستان را به کل اروپا بکشاند. در ادامه با ورود بریتانیا، جنگی که اروپایی شده بود، به منازعه‌ای جهانی تبدیل شد. روسیه پیش از آلمان فرمان بسیج نیروهایش را صادر کرد. در گرفتن این جنگ که در آن فرانسه و بریتانیا در حمایت از صربستان و روسیه مقابل قدرت‌های مرکزی قرار گرفتند، نتیجه مطلوب روسیه بود، و نه آلمان. هیچیک از قدرت‌ها بی‌تقصیر نبودند. همه پنج قدرت بزرگ درگیر جنگ در کنار صربستان در به‌راه افتادن این جنگ بزرگ مقصر بودند. پروفسور گری شفیلد – استاد مطالعات جنگ، دانشگاه ولورهمپتون اتریش- مجارستان و آلمان جنگ را رهبران آلمان و اتریش- مجارستان شروع کردند. وین از فرصتی که قتل ولیعهد در اختیارش قرار داده بود برای نابود کردن رقیب بالکانی‌اش، صربستان، استفاده کرد. اتریشی‌ها به خوبی می‌دانستند که روسیه به‌عنوان مدافع صربستان نظاره‌گر صرف نخواهد بود، و ممکن است جنگی بزرگ اروپا را فرا بگیرد. آلمان در حالی اعلام حمایت بدون قید و شرط از اتریش کرد که به‌خوبی از عواقب احتمالی این اقدام آگاه بود. آلمان سعی کرد اتحاد فرانسه و روسیه را بشکند و کاملا آماده پذیرفتن خطر ناشی از وقوع یک جنگ بزرگ بود. بعضی از نخبگان آلمانی از دورنمای آغاز جنگی توسعه‌طلبانه استقبال می‌کردند. پاسخ روسیه، فرانسه و بریتانیا دفاعی و در مقام واکنش بود. حداقل چیزی که در مورد عملکرد رهبران آلمان و اتریش در جریان بحران ژوئیه ۱۹۱۴ می‌توان گفت، این است که کاری که آنها با صلح جهانی کردند، خطر کردنی جنایتکارانه بود دکتر کاتریونا پنل – مدرس ارشد تاریخ، دانشگاه اگزتر اتریش- مجارستان و آلمان بنظر من مقامات سیاسی و دیپلماتیک در آلمان و اتریش- مجارستان مسوول تبدیل منازعه‌ای محدود به بالکان به جنگی اروپایی، و نهایتا جهانی، بودند. آلمان در خانواده امپراتوری‌های اروپایی از نوعی عقده "فرزند کوچک‌تر" رنج می‌برد، و در سال ۱۹۱۴ تصور می‌کرد موقعیت مناسبی پیدا کرده تا با توسل به یک جنگ تهاجمی، توازن قوا را به‌نغع خود تغییر دهد. بریتانیا روز ۴ اوت ۱۹۱۴ (۱۳ مرداد ۱۳۹۲) به آلمان اعلان جنگ داد آلمان روز ۵ ژوئیه ۱۹۱۴ (۱۴ تیر ۱۲۹۳) با اعلام حمایت بی‌قید و شرط از امپراتوری در حال افول اتریش- مجارستان به این کشور "چک سفید" داد. اتریش- مجارستان سعی داشت کنترل خود بر صربستان یاغی را تجدید کند. این در حالی بود که آلمان می‌دانست این کار احتمالا به جنگ با روسیه، متحد فرانسه و بریتانیا، منجر خواهد شد. اما از اقدامات اتریش- مجارستان هم نباید چشم‌پوشی کرد. ضرب‌الاجلی که این کشور در روز ۲۳ ژوئیه برای صربستان تعیین کرد، طوری تهیه شده بود که پذیرفته شدن آن تقریبا محال بود. رد این ضرب‌الاجل از سوی صربستان راه را برای اعلان جنگ از سوی اتریش- مجارستان در روز ۲۸ ژوئیه (۶ مرداد ۱۲۹۳)، و در نتیجه آن آغاز جنگ جهانی اول باز کرد. دیوید استیونسون – استاد تاریخ بین‌الملل، مدرسه اقتصاد لندن آلمان بیشترین تقصیر متوجه دولت آلمان است. حاکمان آلمان با تشویق اتریش- مجارستان به حمله به صربستان، امکان درگرفتن جنگ در بالکان را فراهم کردند. آنها به‌خوبی می‌دانستند که این درگیری ممکن است ابعاد بزرگتری پیدا کند. خیلی بعید بود که اتریش- مجارستان بدون حمایت آلمان چنین واکنش شدیدی نشان دهد. علاوه بر این، آلمانی‌ها با دادن ضرب‌الاجل به روسیه و فرانسه، بر شدت خصومت‌ها در سطح اروپا افزودند. بعد از رد این ضرب‌الاجل، آنها همچنین به دروغ اعلام کردند که هواپیماهای فرانسوی شهر نورنبرگ را بمباران کرده اند. نکته آخر اینکه آنها با حمله به لوگزامبورگ و بلژیک، معاهدات بین‌المللی را نقض کردند، آنهم در حالی که می‌دانستند حمله به بلژیک به احتمال قریب به یقین به ورود بریتانیا به جنگ منجر خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که عوامل دیگری هم در این میان تأثیرگذار نبوده، یا اینکه آلمان به تنهایی مسوول بروز جنگ بوده اند. رفتار صربستان در قبال اتریش- مجارستان بشدت تحریک‌آمیز بود و بهرحال برای وقوع یک درگیری نظامی به دو طرف نیاز است. قدرت‌های مرکزی شروع کننده ماجرا بودند، اما دولت روسیه با حمایت فرانسه به استقبال درگیری رفت. بریتانیا می‌توانست با روشن کردن پیشاپیش موضعش جلوی بروز درگیری را بگیرد، اما حتی بدون در نظر گرفتن موانعی که در سیاست داخلی برای انتخاب راهی جایگزین وجود داشت، نقش بریتانیا در این زمینه بیشتر منفعلانه بود، و نه فعالانه.
در حالی که کشورها مراسمی برای گرامیداشت صدمین سالگرد شروع جنگ جهانی اول برگزار می‌کنند، بحث میان دانشگاهیان بر سر اینکه کدام کشور مسوول شروع این منازعه بود، همچنان ادامه دارد.
چه کسی جنگ جهانی اول را آغاز کرد
اگر در خواب خر و پف می کنید و ازدواج هم کرده اید، حتما این مطلب را تا انتها بخوانید چون امکان دارد ازدواج شما در خطر باشد. بر اساس یک تحقیق علمی خیلی جدی در دانشگاه راش (Rush) آمریکا ، میزان طلاق بین زوجهایی که یکی از آنها در خواب خر و پف می کند و در خواب دیگری اختلال ایجاد می کند، بالاست. ولی بعد از درمان خر و پف، کیفت و عمق خواب بهتر شده و به احتمال زیاد میزان دعواهای صبح روز بعد کمتر، البته به ادعای این تحقیق علمی! مقابله با لب زدن خوانندگان موضوع لب زدن (زمانیکه خواننده فقط ادعای خواندن را در می آورد) تا به حال چندین بار خبرساز شده است: التون جان مدونا را متهم به لب زدنی کرده، رییس جمهور ترکمنستان این کار را منع کرده و اتحادیه موسیقی دانها در بریتانیا به دنبال تحریم کردن این کار است. امروزه با توجه به تکنولوژی که در تولید ویدیوکليپ های آهنگها به کار می رود، تقریبا امکان تشخیص بین اجرای زنده و لب زدن را برای بیندگان غیر ممکن کرده است. اتحادیه موسیقی دانها در بریتانیا طرحی را برای اعمال فشار برخوانندگان شروع کرده، مبنی بر اينکه به تماشاگران اعلام می شود که چه زمانی خوانندگان در کنسرتها لب زنی می کنند و چه زمانی واقعا خودشان به صورت زنده برنامه اجرا می کنند. به گفته این اتحادیه کسانیکه این برنامه ها را تماشا می کنند، این حق را دارند که بدانند آیا شاهد اجرای واقعی هستند یا نه، ولی خوانندگان ادعا می کنند که خیلی از مواقع به دلیل کمبود وقت و فشار کار، مهلتی برای تمرین اجرای خود ندارند. مغز پروری برای کسانیکه بازیهای کامپیوتری را وقت کشی تلقی می کنند، شرکت نین تندو (Nintendo) یک سری مجموعه بازی را مخصوص افراد بزگسال به بازار ارایه کرده، تحت عنوان پرورش مغز (Brain Training). شواهد علمی نشان می دهد که با بالا رفتن سن، اگر فعالیت مغزی کاهش پیدا کند، احتمال ابتلا به بیماری فراموشی بالا می رود. U2 ایرلندی گروه U2 به عنوان بهترین گروه و آخرین آلبومش به عنوان بهترین آلبوم در ایرلند شناخته شد. انتخاب این گروه هیچ جای تعجبی ندارد، چون این گروه اصلشان ایرلندی است. گروه ایرلندی Westlife هم به عنوان بهترین گروه پاپ ایرلندی شناخته شد. خدمات
خر و پف کردن و طلاق
مجله هفتگی
ارتش عربستان نخست اینکه، اتحاد و رقابت های سیاسی در منطقه را صرفا خطوط فرقه‌ای شکل نمی‌دهند. عربستان با حکومت محمد مرسی که اخوان المسلمین را نمایندگی می کرد روابط تیره‌ای داشت ولی پس از کودتای سال ۲۰۱۳ که منجر به سرنگونی مرسی و روی کار آمدن یک فرد سکولار یعنی عبدالفتاح السیسی شد به سرعت روابط گرمی با مصر برقرار کرد. نمونه بارز دیگری که نشان می‌دهد مرز بندی‌های منطقه فقط مبنای فرقه‌ای ندارد، اتحاد ایران شیعه با گروه‌های تندروی سنی از جمله حماس و بخصوص جهاد اسلامی فلسطین است. دوم اینکه، به نظر برخی از تحلیلگران اصولا سیاست خارجی عربستان بشدت تحت تاثیر سیاست داخلی آن است. این کارشناسان عرب نگرانی اصلی عربستان را وجود اقلیت شیعه‌ای می‌دانند که بین ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت عربستان را تشکیل می دهند و در مناطق نفت خیز کشور سکنا گزیده‌اند. این گروه معتقدند اگر خطر به چالش گرفته شدن نظام پادشاهی توسط اقلیت شیعه نبود چه بسا که عربستان چندان رغبتی برای مقابله با نفوذ ایران نداشت. عبدالفتاح سیسی، رئیس‌جمهور مصر (چپ) و عبد ربه منصور هادی، رئیس‌جمهور یمن که از این کشور گریخته است واقعیت این است که هر زمان این اقلیت شیعه، که متحد طبیعی حکومت ایرانند، سر برآورده و سهمی ار قدرت طلب کنند، بنیان حکومتی که در کنترل دایره محدودی از الیت سعودی است، متزلزل خواهد شد. از این منظر سرآسیمگی عربستان برای عملیات نظامی در یمن علیه شیعیان زیدی حوثی (پیروان بدرالدین حسین الحوثی که در سال ۲۰۰۴ در جنگ با ارتش یمن کشته شد) قابل درک می‌شود. یمن در جنوب عربستان واقع است و نزدیک به ۱۸۰۰ کیلومتر مرز مشترک با این کشور دارد، از این رو حضور چنین نیرویی در زیر گوش و در همسایگی عربستان، آن هم در کشوری چون یمن که چهار راه جریان سلاح از آسیا به آفریقا و بالعکس است، می‌تواند به شکل‌گیری یک قیام، حتی مسلحانه، توسط شیعیان عربستان بیانجامد. علاوه بر این تسلط حوثی‌ها بر کل یمن محققا حمایت ایران را در پی خواهد داشت هر چند که هم مقامات حوثی و هم ایران هر نوع رابطه‌ای را با یکدیگر تکذیب کرده‌اند. از این رو وجود یک حکومت تثبیت شده متمایل به ایران آن هم در همسایگی عربستان، خطر بالقوه بر هم خوردن نظام تثبیت شده پادشاهی سعودی و خیزش شیعیان عربستان را بر دارد و این به نگرانی شدید حکومت سعودی دامن زده است. دیگر کشور های منطقه نیز که به این کارزار عربستان پیوسته‌اند واقفند که بی‌ثباتی در عربستان، که گرانیگاه حکومت‌های طرفدار غرب در منطقه است، چون موجی منطقه را در خواهد نوردید و آنان را نیز بی نصیب نخواهد گذاشت. اینک عربستان، با کمک متحدانش، با هدف حذف حوثی‌ها و بازگرداندن عبدربه منصور هادی، رئیس جمهور برکنار شده یمن، اقدام به دخالت نظامی در آن کشور کرده است؛ اما قرائن و تجربیات تاریخی نشان می‌دهد که در این رهگذر عربستان با موانع و پیچیدگی‌های جدی روبروست. حملات هوایی عربستان به مواضع نیروهای حوثی اول اینکه، حتی یک نمونه تاریخی از اینکه یک قدرت کلاسیک نظامی توانسته باشد یک نیروی چریکی و نامتقارن را صرفا با حملات هوائی نابود و یا وادار به تسلیم کند وجود ندارد. در مورد افغانستان نیز ورود نیروهای جبهه متحد شمال و سپس نیروی زمینی ناتو توانست طالبان را از قدرت خلع کند. علاوه بر این، بعد از حدود ۱۴ سال جنگ و ستیز، امروز هم ناتو به هدفش که حذف طالبان بود نرسیده و صحبت از بازگشت آنان و گرفتن سهمی از قدرت در حکومت افغانستان است. به عبارت دیگر، ضمن اینکه موفقیت عربستان تنها با اتکاء به قدرت هوائی محل تردید است، حتی دخالت زمینی ارتش های کلاسیک، از جمله خود عربستان و مصر، منجر به جنگی نامتقارن، یا بنا به تعریف نظریه‌پرداز آمریکائی در امور نظامی، کلنل توماس همس (Colonel Thomas Hammes)، جنگ نسل چهارم، می‌شود که در آن احتمال پیروزی ارتش های کلاسیک بسیار پائین است. نیروهای حوثی ویت‌کنگ‌ها در ویتنام، طالبان در افغانستان، حزب الله در لبنان و حماس در غزه نمونه هایی هستند که نشان می‌دهند ارتش‌های کلاسیک در جنگ های پارتیزانی پیروز نشده‌اند و حداقل در سه مورد اول حتی شکست خورده‌اند. دوم اینکه، خطر دیگری که عربستان را تهدید می‌کند شکل گیری و تولد القاعدۀ شبه جزیره عربستان و یا جزیره العرب است که مرکز خود را در یمن قرار داده است. شبه جزیره عربستان شامل عربستان سعودی، بحرین، کویت، امارات متحده، و بخشی از عراق و اردن است. گروه مزبور اقدام به ترور محمد بن نایف وزیر کشور عربستان کرد که نافرجام ماند. سئوال قابل تامل این است که حتی در صورت موفقیت عربستان به حذف و تسلیم حوثی‌ها، با توجه به اینکه بخشی از ارتش یمن که وفادار به رئیس جمهور سابق علی عبدالله صالح است اینک با حوثی‌ها متحد شده، آیا عبدربه منصور هادی قادر خواهد بود نظم را در کشور برقرار کند؟ آیا از خلاء سقوط حوثی‌ها، القاعده حاضر در یمن، که هدفش سرنگونی حکومت پادشاهی عربستان است، بهره نخواهد برد و به عنوان یک بازیگر جدی، مشابه آنچه در سوریه اتفاق افتاد، سر بر نخواهد آورد؟ حتی اگر ارتش عربستان حفاظت از عبدربه منصور هادی و برقراری نظم در یمن را بر عهده بگیرد، آیا درگیر یک جنگ طولانی نامتقارن با بقایای حوثی‌ها و القاعده نخواهد شد، آنچنانکه آمریکا در افغانستان گرفتار آن شد؟ حملات هوایی عربستان به یمن این طور به نظر می‌رسد که پیروزی عربستان در سرکوب جنبش شیعیان در سال ۲۰۱۱ در بحرین این تصور را در حکومت عربستان ایجاد کرده که همان مدل در یمن نیز قابل اجراست. اما این خطای آشکار محاسبه است. شیعیان بحرین به سلاح دسترسی نداشتند، در یک جزیره به سر می‌بردند و هیچ تجربه‌ای در جنگ نداشتند. در حالی که حوثی‌ها تا بن دندان مسلحند و حداقل در ۱۰ جنگ، از جمله علیه حکومت مرکزی یمن و نیز با خود عربستان در سال ۲۰۰۹ شرکت کرده‌اند. خروج مردم از یمن شاید راه حل مطلوب و منطقی در برابر عربستان مذاکره با حوثی‌ها و ترغیب آنان به شرکت در یک حکومت وحدت ملی باشد. حسین البخیتی از اعضای جنبش انصارالله یمن چندی پیش اذعان کرد که به دلیل در اقلیت بودن شیعیان زیدی در یمن، حوثی‌ها قادر به پیاده کردن نظامی شیعه مانند ایران در یمن نیستند چون شیعیان زیدی حدود یک سوم جمعیت یمن را تشکیل می‌دهند.
عربستان هر چند توانسته جبهه‌ای متشکل از کشورهای عربی منطقه برای حمله به یمن سامان دهد، اما نظر اغلب کارشناسان این است که آنچه که در یمن در جریان است عمدتا مسابقه قدرت بین ایران و عربستان، به نمایندگی از دو دنیای تشیع و تسنن، برای تفوق (هژمونی) در منطقه خاورمیانه است. این نگرش اما شاید همه واقعیت را توضیح ندهد.
حمله زمینی احتمالی عربستان به یمن چه عواقبی دارد؟
بعد از ظهر روز سه شنبه، 6 دسامبر، يک فروند هواپيمای ترابری نظامی از نوع هرکولس سی - 130 متعلق به نيروی هوايی ارتش ايران پس از برخورد با يک ساختمان مسکونی در نزديکی فرودگاه مهرآباد تهران سقوط کرد و دستخوش آتش سوزی شد. اين هواپيما حامل گروهی از خبرنگاران و عکاسان ايرانی بود که برای تهيه گزارش يک مانور نظامی آبی - خاکی رهسپار بندر چابهار در جنوب اين کشور بودند. هواپيما کوتاه مدتی پس از برخاستن از باند پرواز فروگاه مهرآباد دچار نقص فنی شد و هنگام تلاش برای فرود اضطراری، با يک مجتمع آپارتمان های مسکونی برخورد کرد و آتش گرفت. به گزارش خبرنگار بی بی سی در تهران، رسانه های گروهی ايران با درج گزارش هايی احتمال سهل انگاری مسئولين را در آماده سازی فنی هواپيما و نحوه مديريت پرواز آن مطرح کرده اند. برخی از رسانه گفته اند که خلبان هواپيما با پی بردن به وجود نقص فنی کوتاه مدتی پس از ترک باند پرواز دو بار از برج مراقبت مهرآباد درخواست اجازه بازگشت و فرود اضطراری کرد اما به دليل ترافيک سنگين فرودگاه با اين درخواست موافقت نشد. همچنين، گفته می شود که قرار بود پرواز هواپيمای حامل خبرنگاران در ساعت 7 بامداد روز سه شنبه صورت گيرد اما به دليل بروز نقص فنی برای چند ساعت به تعويق افتاد. همسر يکی از قربانيان به روزنامه همشهری چاپ تهران گفته است که همسرش در ساعت 8 صبح از داخل هواپيما با او تماس گرفت تا به او خبر دهد که به دليل نقص فنی در هواپيما هنوز پرواز نکرده است. همسر محمد کربلايی عکاس همشهری گفت که در ساعت 10 صبح وی مجددا با همسرش تماس گرفته است و همسرش گفته است که خلبان به دليل وجود نقص فنی از پرواز خودداری کرده است. سرمقاله همشهری از مقامات خواسته است تا توضيح دهند چرا به هواپيمايی که نقص فنی داشته اجازه پرواز داده شده است. براساس برخی گزارش های تاييد نشده، يک هفته قبل نيز همين هواپيما به دليل بروز نقص فنی نزديک بود در يک منطقه کويری سقوط کند. رسول خادم عضو شورای شهر تهران نيز به روزنامه شرق گفته است: " تاکی بايد استفاده از هواپيماهای غيراستاندارد خارج از رده ادامه داشته باشد و مردم تا کی بايد تاوان اين نوع تصميم گيری ها را بپردازند؟" خبرنگار بی بی سی می گويد مقامات ارتش به شدت هر نوع سهل انگاری را تکذيب کرده اند و از آنجا که اين هواپيما در يک ماموريت نظامی شرکت داشت، در مورد روش های جاری آمادگی پرواز سئوالات صريحی مطرح نمی شود. در عين حال، برخی روزنامه های ايران در مقالات خود سئوال کرده اند که آيا مسئولان در دادن اجازه پرواز به هواپيمای سی 130 در روز سه شنبه مرتکب اشتباه نشده اند؟ و اگر پاسخ به اين سئوال مثبت است، مسئوليت استفاده از يک هواپيمای نظامی فرسوده و معيوب برای انتقال دهها خبرنگار بر عهده چه کسی خواهد بود؟ همچنين، خبرگزاری ايرنا گزارش کرده است که تعدادی از خبرنگاران رسانه های گروهی در نامه ای به دادستان عمومی و انقلاب تهران خواستار پيگيری سقوط هواپيما و علت اين حادثه شده اند. سعيد مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، روز چهارشنبه گفت که به دادگاهی در نزديکی فرودگاه دستور داده است تا حادثه سقوط هواپطما را پيگيری کند: "اگر کسی از وظايف قانونی خود تخطی کرده باشد مشخص خواهد شد و نتيجه به مردم اعلام می شود." همدردی اروپاييان و شهادت سرنشينان سانحه سقوط هواپيما حامل خبرنگاران در تهران ابراز تاثر مقامات چندين کشور و سازمان خارجی را در پی آورده است. به گزارش خبرگزاری دولتی ايران - ايرنا - جک استرا، وزير خارجه بريتانيا که کشورش در حال حاضر رياست دوره ای اتحاديه اروپا را برعهده دارد، به نمايندگی از سوی بيست و پنج کشور عضو اين اتحاديه با وزير خارجه جمهوری اسلامی تماس گرفته و همدردی خود را با خانواده های کشته شدگان و مجروحان این حادثه ابراز داشته است. خبرگزاری ايرنا از قول سازمان پزشکی قانونی ايران گزارش کرده که تا شامگاه روز سه شنبه، اجساد 106 تن از قربانيان اين حادثه به منظور تشخيص هويت از بيمارستان های مختلف به اين سازمان تحويل شده بود و بامداد روز چهارشنبه، اسامی تعدادی از قربانيان در اختيار خانواده های آنان قرار گرفت و منتشر شد. گزارش شده است که هواپيما دارای 94 سرنشين بود که تمام آنان در اين حادثه جان خود را از دست داده اند. همچنين، برخورد هواپيما با ساختمان مسکونی و بروز آتش سوزی و سقوط قطعات آن درمنطقه باعث کشته و زخمی تعدادی از ساکنان و حاضران در محل شد. روزنامه ها و خبرگزاری های ايران - از جمله خبرگزاری های ايرنا و ايسنا - که تعدادی از همکاران خود را در اين حادثه از دست داده اند با چاپ مقالات و گزارش هايی تاثر عميق خود را از اين حادثه ابراز داشته اند. همزمان، مقامات جمهوری اسلامی گفته اند که سرنشينان هواپيمای سی 130 را شهيد محسوب می کنند. خبرگزاری ايرنا با انتشار اطلاعيه ای از سوی ستاد نيروهای مسلح گزارش کرده است که از آنجا که سرنشينان هواپيما هنگام عزيمت به منطقه عمليات مانوور جان خود را از دست داده اند برابر مقررات نيروهای مسلح شهيد شناخته می شوند. همچنين وزارت ارشاد، که نظارت بر فعاليت های رسانه های همگانی را در ايران بر عهده دارد، اعلام داشته است که با همکاری رسانه هايی که همکاران خود را از دست داده اند مراسمی در بزرگداشت قربانيان حادثه سقوط هواپيما برگزار می کند. نيروی هوايی ايران از 15 فروند هواپيمای هرکولس سی 130 به عنوان هواپيماهای ترابری سنگين استفاده می کند که قبل از انقلاب سال 1979 از ايالات متحده خريداری شده اند. خدمات
سقوط هواپيمای ترابری ارتش ايران که به کشته شدن بيش از يکصد نفر و زخمی شدن دهها تن ديگر منجر شد سئوالاتی در مورد امکان سهل انگاری مسئولان و درخواست تحقيقات در اين زمينه را در پی داشته و همزمان، کشورهای اتحاديه اروپا اين حادثه را تسليت گفته و مقامات جمهوری اسلامی سرنشينان کشته شده هواپيما را شهيد اعلام کرده اند.
احتمال 'سهل انگاری' در سقوط هواپيمای ايرانی
در روزهای گذشته اظهارات ضد و نقیضی درباره خرید واکسن از طریق "کوواکس" مطرح شد آقای مطهری نوشت: "به خاطر اين كه در ليست سياه اف ای تی اف قرار داريم نتوانستيم پنجاه ميليون دلار مبلغ سهميه ايران از واكسن كرونای سازمان جهانی بهداشت برای هشت ميليون ايرانی را منتقل كنيم و سهميه ايران باطل شد. مجمع تشخيص مصلحت نظام بايد پاسخگو باشد". ضمن تایید تلویحی این سخنان آقای مطهری، اکنون سخنگوی دولت ایران گفته است "در مورد انتقال پول بنابر قوانین تحریم و قواعد اف ای تی اف چندین مرحله انتقال پول با مشکل مواجه شد و با موانعی رو به رو بودیم". او گفته به طور کلی نپیوستن به اف ای تی اف آثار خود را نشان خواهد داد قبلا نیز دولت دیدگاه خود را در این زمینه اعلام کرده بود. آقای ربیعی با اشاره به ضرورت پیوستن به اف ای تی اف گفت: "امیدواریم در مجمع تشخیص مصلحت نظام در این زمینه بحث کنیم و آنچه که به مصلحت کشور است را بتوانیم تأمین کنیم." در روزهای گذشته اظهارات ضد و نقیضی در باره خرید واکسن از طریق "کوواکس" مطرح شدند. در حالیکه عبدالناصر همتی رئیس بانک مرکزی ایران گفت واریز ارز به حساب سازمان بهداشت جهانی به مجوز وزارت دارایی آمریکا نیاز دارد و این کار "با مانع مواجه شده است" اما ناصر ریاحی رئیس اتحادیه واردکنندگان داروی اما این موضوع را رد کرد و گفت برای خرید واکسن کوواکس "هیچ مشکلی" وجود ندارد. در همین خصوص سخنگوی "اتحاد واکسن" که برنامه کواکس برای دسترسی یکسان کشورها به واکسن کرونا را اداره می‌کند، پیشتر به بی بی سی فارسی گفت که اوفک (دفتر کنترل سرمایه‌های خارجی وزارت دارایی آمریکا) مجوزی صادر کرده که موانع قانونی ایران برای خرید واکسن را برطرف می‌کند. به گفته برخی ناظران، دفتر کنترل سرمایه‌های خارجی وزارت دارایی آمریکا برای کالاها یا خدمات خاص مجوز صادر می‌کند اما برای انتقال ارز، ایران چون به کنوانسیون‌های پالرمو و اف‌ای‌تی‌اف نپیوسته باید نشان دهد منبع پول و نقل و انتقالاتی که به تامین آن منجر شده قانونی بوده است اما چون منبع پول فروش نفت است و فروش نفت مغایر تحریم‌های آمریکاست، چنین کاری بسیار دشوار می‌شود. کواکس (covax) طرحی است که در آن ده‌ها کشور ثروتمند جهان متعهد شده‌اند به یک برنامه جهانی واکسن کرونا با هدایت سازمان جهانی بهداشت ملحق شوند. هدف از این برنامه کمک به خرید و توزیع عادلانه واکسن کرونا است. ایران هم عضو این کنسرسیوم است. پس از اجازه صدور مجوز برای خرید برخی از خدمات خاص از سوی آمریکا، برای انتقال ارز باید منشا ارز و قانونی بودن آن مشخص شود که به گفته همین ناظران در مورد ایران این موضوع با مشکل روبرو می‌شود به خصوص اینکه فروش نفت به عنوان منشا پول به تحریمهای آمریکا گره خورده است و غیر قانونی است. در روزهای گذشته در حالی که مقام‌های ایرانی از تلاش این کشور برای تولید واکسن داخلی خبر داده بودند، کاربران در طوفانی توییتری با هشتگ "واکسن بخرید" به تمرکز تلاش‌ها بر ساخت واکسن بجای خریدن آن اعتراض کردند. مشکل با گروه ویژه اقدام مالی چیست؟ گروه ویژه اقدام مالی یک نهاد غیردولتی است که پیشنهاداتی برای مبارزه با پولشویی به دولت ها، بانک ها و موسسات مالی ارائه می کند گروه ویژه اقدام مالی یک نهاد غیردولتی است که پیشنهاداتی را برای مبارزه با پولشویی به دولت‌ها، بانک‌ها و موسسات مالی ارائه می‌کند. زمانی که کشوری وارد فهرست سیاه این گروه می‌شود، به معنی آن است که همکاری با آن کشور خطر پولشویی دارد و به این ترتیب بانک‌ها و موسسات مالی از مراودات پولی با موسسات مالی آن کشور خودداری می‌کنند. "گروه ویژه اقدام مالی" تا کنون بارها مهلت ایران را برای تصویب کامل قوانین مربوط به مبارزه با "تامین مالی تروریسم" تمدید کرده است. این لوایح اکنون برای بررسی به مجمع تشخیص مصلحت نظام سپرده شده است. مجمع تشخیص مصلحت نظام به اختلافات میان مجلس و شورای نگهبان رسیدگی می‌کند اما شورایی در این مجمع راسا با پیوستن ایران به دو کنوانسیون پیشنهادی گروه ویژه اقدام مالی مخالف است. در آخرین تحولات، لعیا جنیدی معاون امور حقوقی رئیس جمهور ایران می‌گوید که آیت الله علی خامنه‌ای رهبر این کشور با تمدید مهلت بررسی دو مصوبه مربوط به گروه ویژه اقدام مالی در مجمع تشخیص مصلحت نظام موافقت کرده است اما اعضای این نهاد اظهارات ضدونقیضی درباره آن مطرح می‌کنند. مخالفان اجرای پیشنهادی گروه ویژه اقدام مالی می‌گویند که انجام آن باعث می‌شود راه‌های دور زدن تحریم‌ها برای ایالات متحده روشن شود و همچنین مسیرهای انتقال کمک های مالی ایران به گروه های شبه نظامی منطقه مسدود شود. صادق لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت گفته تصویب لوایح مرتبط با پیوستن ایران به پیشنهادات گروه ویژه اقدام مالی "بشدت برای امنیت ملی خطرناک" است. مقام‌های دولت حسن روحانی چنین احتمالی را رد می‌کنند و می‌گویند مخالفت با اجرای پیشنهادات گروه ویژه اقدام مالی "خود تحریمی" است و باعث می‌شود بانک‌های کشورهای نزدیک به ایران همچون چین و روسیه هم از تبادلات مالی با موسسات ایرانی خودداری کنند.
علی ربیعی، سخنگوی دولت ایران، در نشست خبری هفتگی خود به طور تلویحی تایید کرد که نپیوستن این کشور به گروه ویژه اقدام مالی (اف ای تی اف)، خرید واکسن خارجی کرونا را با مشکل مواجه کرده است. پیشتر علی مطهری، نماینده پیشین مجلس ایران، در پستی در توییتر نوشت به خاطر اين كه ایران در ليست سياه اف ای تی اف( FATF ) قرار دارد، نتوانسته است پول خرید واکسن خارجی کرونا را واریز کند.
کرونا؛ سخنگوی دولت ایران تاثیر نپیوستن به FATF بر خرید واکسن را تلویحی تائید کرد
انتقاد از دولتی که چیزی به پایان عمرش نمانده و گزارش بی‌رونق‌ترین نمایشگاه کتاب که سانسور و گرانی و بی‌ترتیبی موجب خلوتی آن شده است بخش دیگری از مطالب این روزنامه هاست. ائتلاف‌های چند‌گانه، جبهه‌های رنگارنگ تیتر و عکس صفحه اول بهار ریحانه طباطبایی در گزارش اصلی بهار نوشته امروز، روز ثبت‌نام است. مردم مدت زمان زیادی منتظر چنین روزی بودند تا بالاخره ببینند از بین چه کسانی رییس اجرایی کشورشان را انتخاب خواهند کرد. هرچند که هنوز بیشتر از یک ماه به روز انتخاب مانده است اما امروز مقدمه روز تعیین سرنوشت است. در دوره‌های پیشین انتخابات ریاست‌جمهوری از چند ماه مانده به شروع ثبت‌نام‌ها مشخص می‌شد چه کسانی مرد این میدان اند و توانسته‌اند خود را رجل سیاسی معرفی کنند. به نوشته این گزارش ایران سرزمین غیرمنتظره‌ها است، نظرسنجی‌ها و پیش‌بینی‌ها در این سرزمین معمولا هیچ نقشی ندارند و آن چیز که اتفاق می‌افتد کمتر به مخیله کسی خطور می‌کند. اما یازدهمین انتخاب حکایت دیگری است، هیچ زمانی چون امروز انتخابات ریاست‌جمهوری آن‌قدر بلاتکلیف نبوده است. نه اصلاح‌طلبان و نه اصولگرایان هیچ‌کدام هنوز به روشنی نمی‌دانند در انتخابات چه خواهند کرد. از سوی اصولگرایان ائتلاف‌های چند‌گانه و جبهه‌های رنگارنگ شکل گرفته و ائتلاف‌کنندگان فقط در نام اصولگرایی باهم یکی هستند. بهار نوشته به نظر می‌رسد اصولگرایان همه می‌خواهند رییس‌جمهور شوند و فقط باهم ائتلاف کرده‌اند تا بتوانند دیگری را مجبور به کناره‌گیری کنند و در واقع هیچ‌کس حاضر به کناره‌گیری نیست، اگر هم هست سهمی می‌خواهد. برای همین هم همه امروز تصمیم گرفته‌اند ثبت‌نام کنند تا در‌‌نهایت ببینند زور چه کسی بیشتر است. 'این ادب مسبوق به سابقه است' در ادامه حملات به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام که شدت گرفته، کیهان در خبری با عنوان «این ادب مسبوق به سابقه است» به نامه‌ای اشاره کرده که اول بار در کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی فاش شد و نشان می‌داد که رییس وقت مجلس در نامه‌ای به بینان گذار جمهوری اسلامی به او نوشته که گاهی به ذهنم خطور می‌کند که تبلیغات و ادعای دیگران شما راتحت تاثیر قرار داده و قاطعیت لازم را ضعیف‌تر از گذشته نشان می‌دهید. به نوشته کیهان این نامه که بدون سلام و به بهانه موضوع بنی صدر نوشته شده به تاریخ سال ۱۳۵۹ نشان می‌دهد که هیجان‌زدگی وی و گم کردن نسبت خود با ولایت‌فقیه در موقعیت‌های حساس مسبوق به سابقه است. چرا که در آن نوشته: ما انتظار نداریم نصایح ذو وجهی از رسانه‌های جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمایید. در بخشی از نامه‌ای که مستند کیهان است خطاب به آیت الله خمینی آمده: آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل این‌ها موضع بی‌طرف بگیرید؟ آیا بی‌خط بودن و آسایش‌طلبی را می‌پسندید؟ البته اگر مصلحت می‌دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید. کیهان این همه را نقل کرده تا نتیجه بگیرد: مشی ۲۹سال بعد آقای هاشمی و عدم‌تمکین وی از موضع صریح ولی‌فقیه درباره فتنه‌گران ضدانقلاب، حکمت مواضع حضرت امام و عدم پایبندی آقای هاشمی به مدعاهای آن نامه را نشان داد. 'دولت معجزه' سعید حجاریان در یادداشتی که روزنامه بهار در صفحه اول خود آورده نوشته اکنون که کارنامه دولت مهرورز بسته می‌شود، بهترین واژه‌ای که می‌توان برای این دولت برگزید، دولت «معجزه هزاره سوم» است.، این دولت چه حدوثا و چه بقائا معجزه بود، معجزه امری خارق عادت است، بنابراین این دولت استثنایی است. دولت استثنایی در زمان‌هایی پیدا می‌شود که نیروهای اصلی جامعه به موازنه رسیده باشند و هیچ‌کدام نتوانند از پس یکدیگر برآیند و در ایران این نیروی راست سنتی بود که با یک عقب‌نشینی تاکتیکی، قدرت را به یک جریان تندرو از بین خودش سپرد. اما اکنون وظیفه تاریخی این جریان تمام شده است و باید قدرت را دوباره به راست سنتی بازگرداند. تیتر و عکس صفحه اول جهان صنعت مدیر روزنامه توقیف شده صبح امروز دولت احمدی‌نژاد را نه موعود گرا بلکه میعادگرا خوانده و نوشته بنا بر اعتقاد زرتشتیان در راس هر هزاره (میلینیوم) یک سوشیانت ظهور و تجدید می‌کند. در بین مسیحیان نیز میعادگرایی رایج است، آنان نیز با رجوع به کتاب دانیال و یا مکاشفه یوحنا تلاش کرده‌اند که زمانی را برای ظهور مسیح درآورند.. در مقاله بهار آمده منتها در شیعه تعجب‌آور است که جریانی پیدا شود و از زرتشتی‌گری و مسیحیت، میعادگرایی را بگیرد و معجزه هزاره سوم شود و معجزه شیعه را با زمان میلادی در هم آمیزد و آنگاه بگوید ما پی برده‌ایم که آمریکایی‌ها هدفشان از اشغال عراق نه فقط بردن نفت عراق و سرکوب «بعث» و «القاعده» که هدفشان ممانعت از ظهور منجی بوده است و بعد هم بیایند و جاده بکشند و یا بیایند و در بهار بدمند و بهار را برجسته کنند و بگویند «زنده‌باد بهار». به نظر سعید حجاریان: در مقابل قرائت رسمی شیعی که علما آن را نمایندگی می‌کنند و برای مهدی زمان خاصی را تعیین نمی‌کنند که راه باز باشد برای حاکم بودن نواب عام، اینک دولتیانی هستند که می‌خواهند خود را مستقیما نماینده معصوم بدانند و وی را حی و حاضر ظاهر بنمایانند و با طرح مقوله ظهور صغری به این امر اهتمام می‌ورزند. 'خداحافظی نمی‌کنید؟' مسعود مرعشی در ستون طنز بهار در صدد برآمده همزمان با خداحافظی قهرمانان فوتبال از مسابقات از سیاستمداران بپرسد شما چی. اول اول سراغ هاشمی‌رفسنجانی رفته و جواب شنیده: تا دیروز قصدش را داشتم، ولی از وقتی خداحافظی مهدوی‌کیا را دیدم پشیمان شدم. گناه دارم خب! الان اصولگرایان همه درگیر جشن قهرمانیشان در انتخابات هستند، مردم هم مبهوت اوضاع اقتصادی کشورند و بعضا با هواپیما زمین را هم ترک می‌کنند و می‌روند یک زمین دیگر. هیچ‌کس حواسش به من نیست. واقعا درست است الان خداحافظی کنم؟ تازه مهدوی‌کیا چهارگوشه زمین را بوسید و رفت. من چه کار کنم؟ چهارگوشه کجا را ببوسم؟ پاستور؟ بهارستان؟ مجلس خبرگان؟ مجمع تشخیص؟ محسن رضایی در جواب گفته: الان خداحافظی کنم که جوان ناکام از دنیا می‌روم بی‌انصاف‌ها! ۳۰ سال است دارم کاندیدای انتخابات می‌شوم، لااقل بگذارید یک‌بار به زمین بروم و چند دقیقه بازی کنم، بعد حرف از خداحافظی من بزنید و حدادعادل شما ۳۰ سال خدمت کردید؛ بس نیست؟ حداد: بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یارب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت. در ادامه این طنز آمده که آقای خاتمی در جواب سئوال قصد خداحافظی ندارید؟ گفته نه می‌گویم آره، نه می‌گویم نه. و عباسعلی منصوری، نماینده محترم آران و بیدگل پاسخ داده: قربانت بروم، من مدتی‌ است دارم سلام می‌کنم، کسی جواب سلامم را نمی‌دهد، با کی خداحافظی کنم؟ 'نمایشگاه بی‌رونق کتاب' ابوالحسن مختاباد در یادداشتی در اعتماد نوشته از همین چند روزی که از زمان نمایشگاه کتاب ۲۶ گذشته، می‌توان حدس زد نمایشگاه امسال کم‌فروغ‌ترین دوره خود را پشت سرخواهد گذاشت. برخی از این بی‌فروغی البته به مشکلات ومسائل اقتصادی که دامن گیر معیشت مردم شده است بازمی‌گردد و بخشی دیگر به نوع مدیریت و اداره نمایشگاه کتاب. کارتون علی کاشی، مردم‌سالاری به نوشته این مقاله: از جمله این بی‌سیاستی‌ها می‌توان به محروم کردن برخی از ناشران شناخته شده از حضور در نمایشگاه اشاره کرد یا آماده نبودن بخش کتاب خارجی و پلی که قرار بود تا زمان آغاز به کار نمایشگاه درست شود. اما از جمله مواردی که می‌توانست در نمایشگاه امسال و به دلیل شرایط بد اقتصادی و نیز گرانی وحشتناک کاغذ و دیگر مواد تهیه کتاب از سوی دست‌اندرکاران برگزاری نمایشگاه نادیده انگاشته شود، بحث جلوگیری از عرضه کتاب‌هایی است که چاپ آن‌ها به سه سال قبل بازمی‌گردد. جام جم هم در گزارشی نوشته امروز، هفتمین روز از بیست و ششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در حالی برگزار می‌شود که بسیاری از کسانی که امسال به مصلی رفته‌اند، از خلوتی راهرو‌ها و میزان کم بازدیدکنندگان در مقایسه با سال‌های قبل شگفت‌زده‌اند. این موضوع را حتی در میزان ازدحام جمعیت خطوط مترو که به ایستگاه‌های شهید بهشتی و مصلی منتهی می‌شوند، می‌توان دید که دیگر از آن ازدحام سال‌های قبل خبری نیست. راهروهای بخش‌های مختلف نمایشگاه حتی شبستان مصلی که محل گردهمایی ناشران عمومی است، خلوت به نظر می‌رسد و ناشران هم این کاهش مخاطب را محسوس عنوان می‌کنند. این روزنامه از قول مهدی فیروزان مدیرعامل موسسه فرهنگی شهر کتاب نوشته: امسال که به نمایشگاه کتاب رفتم با کاهش بازدیدکنندگان کتاب مواجه شدم، راهرو‌ها خیلی خلوت بود. 'هدفمند کردن، مفید یا مضر؟' فرشاد مومنی در مقاله‌ای در شرق از سیاست‌های تعدیل و حذف یارانه‌ها که در بیست سال گذشته در کشور حاکم بوده انتقاد کرده و آن را سیاستی شکست خورده نامیده و نوشته در دولت فعلی بخش اعظم ادعاهای مجریان سیاست حذف یارانه‌ها و جایگزین کردن پرداخت نقدی آن بود که می‌خواهند این کار به صورت «هدفمند» انجام شود. دولتی‌ها ادعا می‌کردند که مهم‌ترین هدف این کار، دفاع از حقوق محرومان و برقراری عدالت اجتماعی بوده است. البته در‌‌ همان زمان نیز کار‌شناسان منصف به دولت تذکر می‌دادند که تصور برقراری عدالت اجتماعی از طریق اجرای سیاست‌های تورم‌زا و رکودآفرین، تصور خام و نادرستی است. به نوشته این استاد دانشگاه: در باب این پدیده جدید یعنی حذف پرداختی اندک مربوط به نان، باید توجه دولتمردان و نمایندگان مجلس را به این سوال جلب کرد که آیا نباید اندکی تامل کنند که بیشترین تقاضای مصرف نان متعلق به کدام‌یک از گروه‌های اجتماعی است و آیا تجربه کاهش ۲۲درصدی سرانه مصرف شیر و ابعاد نگران‌کننده کاهش مصرف گوشت، کانون اصلی اصابت خود را در میان کدام گروه‌ها پیدا می‌کند؟ شرق در ‌‌نهایت نوشته: آیا جای آن نیست که لااقل از این زاویه، به آنچه با کمال تاسف همچنان مورد اصرار مسوولان دولتی است پرداخته شود؟ اگر به واقع گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن وجود داشته باشد از این قبیل مثال‌ها در سند لایحه بودجه سال ۱۳۹۲ بسیار زیاد است. پیامدهای شوخی‌ای که «شوک‌درمانی» با معیشت مردم آغاز کرد از کانال ردگیری آثار آن در جمعیت پنج‌برابری افرادی که فقط از ناحیه هزینه‌های کمرشکن درمان به زیر «خط فقر» افتاده‌اند، به‌وضوح قابل ردگیری است. کارتون نازنین جمشیدی، شرق علی ابراهیم‌نژاد در سرمقاله دنیای اقتصاد با اشاره به فرهنگ اسراف و دورریزی در میان ایرانیان نوشته: چرا در بین ما ایرانیان فرهنگ تولید ضعیف است و فرهنگ دلالی و یک شبه ثروتمند شدن تا این حد پررنگ شده است؟ چرا در بین تولیدکنندگان ایرانی فرهنگ صادرات وجود ندارد و به‌رغم وجود انواع و اقسام جوایز صادراتی، این فرهنگ در کشور نهادینه نمی‌شود؟ چرا در کشور ما فرهنگ مصرف کالای داخلی وجود ندارد؟ پاسخ بسیاری از سوالات اینچنینی را می‌توان در انگیزه‌های اقتصادی مردم جست‌وجو کرد. به نوشته این مقاله طرح هدفمندسازی یارانه‌ها و بحران ارزی در سال‌های اخیر دو آزمایشگاه طبیعی برای مشاهده تاثیر انگیزه‌های اقتصادی در معضلات به ظاهر فرهنگی جامعه ایران است. بنابر آمارهای رسمی، میزان مصرف گندم پس از هدفمندی یارانه‌ها حدود ۳۱ درصد و مصرف بنزین و برق نیز به ترتیب ۴ درصد و ۱۰ درصد کاهش یافته است. از طرف دیگر به‌رغم کاهش ۳۰ درصدی صادرات محصولات پتروشیمی، صادرات کالاهای پایه غیرنفتی مانند محصولات کشاورزی و صنعتی ۲۴ درصد افزایش داشته است. جای تعجب نیست اگر قدرت رقابت‌پذیری کالاهای ایرانی به مدد واقعی‌تر شدن قیمت ارز افزایش یابد. مقاله دنیای اقتصاد اشاره می‌کند تامل‌برانگیز‌تر از همه اینکه بنابر اعلام سازمان حج و زیارت، در سال گذشته و بعد از افزایش قیمت ارز، حجم بار حجاج ایرانی ۳۰ درصد کاهش یافته است! هدف این نوشتار، تایید بی‌چون و چرای طرح هدفمندی و جهش ناگهانی قیمت ارز نیست، چه آنکه بسیاری از دستاوردهای مثبت آن‌ها در نتیجه تورم لجام‌گسیخته کنونی در حال ذوب شدن است، بلکه هدف صرفا یادآوری این نکته است که انگیزه‌های اقتصادی‌گاه در لباس معضلات فرهنگی رخ می‌نمایند و اگر در تصمیمات سیاستی، این انگیزه‌ها را نادیده بگیریم، آنوقت است که سُرنای سیاستگذاری را از سر گشادش می‌زنیم. کارتون هادی حیدری، شرق علت گرانی‌ها محمد حسین روانبخش در مردم سالاری با اشاره به اینکه گرانی مدت‌ها است که دیگر برای مردم کشور چیز جدیدی نیست‌. ماه‌ها است که هر نیم‌ساعت‌، یک‌بار یکی از مایحتاج مردم گران می‌شود نوشته این وظیفه همه آحاد مردم است که برای گرانی هر کالایی، عاملی پیدا کنند تا دولتمردان کمی خیالشان راحت‌تر باشد و به کار‌هایشان مثل پرچم‌چرخانی با یکدیگر مشغول شوند. نویسنده این مقاله به طعنه نوشته مثلا علت گرانی شیر: حدود دوماه پیش، گاوهای مستقر در گاوداری‌های ورامین و ساوه به دلیل حرص و جوش خوردن از کمبود بارندگی در کشور قهرمان‌پرور ایران، شیرشان یکباره خشک شد و همین عامل گرانی شیر شد! یا دلیل گرانی گوشت قرمزکه باخت تیم پرسپولیس در فینال جام حذفی بود. در ادامه طنز مردم سالاری آمده: علت گرانی روغن نباتی: مدتی است که متاسفانه شترهای کویر لوت کمتر خواب «پنبه‌دانه» می‌بینند و کمبود پنبه‌دانه در خواب شترهای نواحی مرکزی ایران باعث کاهش تولید روغن نباتی شده است و علت گرانی کاغذ: این دیگر کار قلم به دستان مزدور و روزنامه‌چی‌های زنجیره‌ای است. مطمئن باشید این‌ها از آمریکا پول گرفته‌اند که کاغذ را گران کنند!
چهل روز مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و در حالی که از امروز نام‌نویسی نامزد‌ها آغاز می‌شود، روزنامه‌ها هنوز گرمای انتخاباتی ندارند و در گزارش‌ها و مقالاتی به ذکر روند ائتلاف‌ها و جبهه‌سازی‌ها ادامه می‌دهند.
بررسی روزنامه‌های صبح سه‌شنبه تهران؛ هفدهم اردیبهشت
مرسدس بارچا، همسر گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات، که در ۸۷ سالگی در مکزیکوسیتی درگذشت، نماد عشقی معصوم، کودکانه و در عین حال رازآلود و جاودانه بود عشق شرقی و خاله فلسطینی مارکز همواره می‌گفت مرسدس را اولین بار وقتی دید که او ۹ ساله بود و همان موقع دلباخته‌اش شد. اما مرسدس با تاکید بر سن و سال کمش، این دیدار را به یاد نمی‌آورد. بر اساس حافظه مارکز، اولین دیدار باید در چهارده سالگی مارکز، در فاصله نوامبر ۱۹۴۱ تا نوامبر ۱۹۴۲ بوده باشد، یعنی نزدیک به هشت دهه پیش. مارکز در نوجوانی در کنار تحصیل، تحت تأثیر دو شاعر بزرگ آن زمان کلمبیا، ادواردو کارانزا و خورخه روخاس، شعر هم می‌سرود و آنها را با اسم مستعار "خاویر گارسس" در روزنامه اسپانیایی‌زبان "ال تمپو"، پرفروش‌ترین روزنامه کلمبیا منتشر می‌کرد. در ابتدای سال ۱۹۴۵، او شعری را با عنوان "سونت سحرگاهی برای یک دختر مدرسه‌ای چابک" سرود که گفته می‌شود این "دختر مدرسه‌ای چابک" همان مرسدس بارچاست: در حال گذر به من سلام می‌کند و باد می‌پراکند نفس صدای زودرس او را روی چهارضلعی روشن پنجره‌ام، و مات می‌کند، نه شیشه را، که روح را او به زودرسی همان سحرگاه است به غیرقابل باور بودن یک حکایت و وقتی که قطع می‌کند خط زمان را خون سفید سحرگاه می‌پاشد وقتی لباس آبی می‌پوشد، برای رفتن به مدرسه هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد راه می‌رود یا پرواز می‌کند زیرا در چابکی، او با نسیم برابر است در لاجوردی صبح، هیچ‌کس نمی‌تواند حدس بزند کدامیک از این سه در حال گذر است: نسیم، دخترک یا سحرگاه. تنهایی مارکز در این دوران موجب شده بود که دوستانش درباره او قضاوتی نادرست داشته باشند. مثلا در اوایل دهه ۱۹۵۰، زمانی که مارکز به شهر بزرگ بارانکیا رفته بود و در آرزوی رسیدن به مرسدس، حتی دوست‌دختر هم نداشت، شایع شده بود هم‌جنس‌گرا است مرسدس راکل بارچا پاردو ششم نوامبر ۱۹۳۲ در ماگانگه، در شمال کلمبیا، به دنیا آمد. پدرش داروخانه‌دار بود، در آن دهه، پدر مارکز به مناطق اطراف رودخانه ماگدالنا سر می‌زد تا داروهایش را به داروخانه‌دارهای آن مناطق بفروشد. مرسدس با گونه‌های برجسته، چشمان بادامی مشکی، گردن کشیده و قامتی خوش، هم زیبا بود هم خوددار و به همین دلیل توجه خیلی‌ها را جلب می‌کرد. پدر مرسدس با این که در کلمبیا به دنیا آمده بود، اما نسبش به قبطی‌های اسکندریه مصر می‌رسید که از طریق لبنان به آمریکای لاتین مهاجرت کرده بودند: "پدربزرگم مرا روی زانوهایش می‌گذاشت و ترانه‌هایی به عربی می‌خواند." مرسدس که نامش برگرفته از نام مادربزرگش بود، در مقام بزرگترین فرزند خانواده خصلت‌های ویژه‌ای داشت؛ درست مثل مارکز که او هم فرزند اول بود. یکی از این خصوصیات، کمک به پدر و مادر بود که در هر دو دیده می‌شد. در آن دوره، مرسدس وقتی مدرسه تعطیل بود در داروخانه پدرش کار می‌کرد. مارکز هم که برای کمک به پدرش به داروخانه پدر مرسدس می‌آمد، مرسدس را می‌دید و به بهانه حرف زدن با پدر مرسدس بیشتر در داروخانه می‌ماند و بیشتر مرسدس را نگاه می‌کرد؛ دختری با شخصیتی محکم، اما رفتاری خنثی: "مرموز، مثل مارهای رودخانه نیل." بعدها در جشن‌های پایان سال ۱۹۴۵، مارکز و مرسدس فرصت نزدیک بودن را پیدا کردند. در رمان "وقایع‌ یک مرگ مقرر" که در فارسی با عنوان "گزارش یک قتل از پیش اعلام شده" منتشر شده، راوی می‌گوید: "خیلی‌ها می‌دانستند که به مرسدس پیشنهاد ازدواج داده بودم، در حالی که او تازه دبستان را تمام کرده بود و به من گفت که چهارده سال دیگر با هم ازدواج خواهیم کرد." مارکز بعدها که مشغول تحصیل و کار شد و به نقاط مختلف سفر کرد، بارها برای دیدن مرسدس به زادگاهش بازگشت، اما نه تمایل چندانی در مرسدس برای ازدواج می‌دید و نه توان مالی ازدواج را داشت. تنهایی مارکز در این دوران موجب شده بود که دوستانش درباره او قضاوتی نادرست داشته باشند. مثلا در اوایل دهه ۱۹۵۰، زمانی که مارکز به شهر بزرگ بارانکیا رفته بود و در آرزوی رسیدن به مرسدس، حتی دوست‌دختر هم نداشت، شایع شده بود هم‌جنس‌گرا است. اما در همان زمان، او یک ستون ثابت روزانه در روزنامه "ال هرالدو" چاپ بارانکیا داشت که عنوان "زرافه" را بر آن نهاده بود. منظور مارکز از "زرافه" همان مرسدس بود و اشاره به گردن کشیده این الهه الهام‌بخش. مارکز یکی از مقالات به یادماندنی این ستون را با عنوان "لاآمیگا" (در زبان اسپانیایی هم به معنای "دوست" است و هم "دوست‌دختر")، پس از دیداری با مرسدس نوشت که بعد از یک دوری طولانی صورت گرفته بود. در این مطلب، "دوست" یک "حالت شرقی" دارد. در آن زمان، آن طور که خود مرسدس بازگو کرده، این دو فرصت چندانی برای تنها بودن نداشتند و همیشه در جمع بودند: "اما من یک عمه فلسطینی داشتم که برای دیدار ما بهانه جور می‌کرد و همیشه جملاتش را با این شروع می‌کرد: وقتی تو با گابیتو (اسم دیگر مارکز) ازدواج کنی..." این سال‌های طولانی، که مارکز عاشق مرسدس بود اما همچنان به او نمی‌رسید، یادآور سال‌های عشق فلورنتینو آریسا در "عشق سال‌های وبا" است؛ عشقی که با وجود طولانی بودن انتظار، اطمینان از وصال را در خود نهان داشت. شبی که باتیستا در کوبا سرنگون شد، مارکز و مرسدس از مهمانی بازمی‌گشتند و در حالی که مست بودند صدای بوق ماشین‌ها را در کاراکاس می‌شنیدند که به نشانه پیروزی طنین‌انداز شده بود. آنها سا‌ل‌ها بعد از دوستان صمیمی فیدل کاسترو شدند و بارها به کوبا رفتند ازدواج در زمانی که فیدل آمد و باتیستا رفت یک روز در ماه مارس سال ۱۹۵۸، مارکز در حالی که در گراند کافه کاراکاس با دوستانش مشغول نوشیدن بود، به ساعتش نگاه کرد و گفت: "دیر شد، هواپیمایم را از دست خواهم داد..." دوستانش از او پرسیدند که قرار است کجا برود. مارکز پاسخ داد: "ازدواج کنم." خوزه فون کاسترو، یکی از دوستان آن دوره مارکز، گفته است: "ما همگی خیلی شگفت‌زده شدیم، زیرا بسیاری از ما باور نمی‌کردیم که او حتی دوست‌دختر داشته باشد." ازدواج هم برای مارکز هم برای مرسدس، گرچه پیش‌بینی شده بود، اما یک واقعه بزرگ به شمار می‌رفت. مرسدس برای مارکز هم یک عشق افلاطونی "به سبک دانته" بود، هم در عین حال، یک "انتخاب استراتژیک شدیدا عملگرا"، از این نظر که به دلیل اشتراکاتشان، مرسدس همیشه می‌دانست که مارکز "از کجا آمده است". از سوی دیگر، مارکز نیز برای مرسدس یک "آشنای غریب" بود. او برخلاف مارکز که جهان را بخوبی می‌شناخت، تا پیش از ازدواج زادگاهش را ترک نکرده بود و دنیایی که مارکز در آن زندگی می‌کرد، برای او تا حدود زیادی ناشناخته بود. مراسم ازدواج این دو روز ۲۱ مارس ۱۹۵۸ در کلیسایی در شهر بارانکیا برگزار شد و دو روز بعد به شهر کارتاخنا رفتند تا با خانواده مارکز دیدار کنند. یی‌یو، کوچکترین فرزند خانواده مارکز، روزی را که برادر بزرگش همراه با مرسدس به خانه آمدند، این چنین به یاد می‌آورد: "آنها برای ماه عسل یا برای خداحافظی آمده بودند. یا هر دو با هم، نمی‌دانم. هر دو نشسته بودند روی کاناپه، در سالن، و بدون وقفه حرف می‌زدند. سیگار می‌کشیدند. خیلی سیگار می‌کشیدند: در سالن، در آشپزخانه، پشت میز و حتی در تخت‌خواب که کنار هر یک، یک زیرسیگاری و سه پاکت سیگار بود. او [مارکز] لاغر بود، مرسدس هم. او [مارکز] با آن سبیل مدادی، به نظر عصبی می‌رسید. مرسدس به طرز عجیبی شبیه سوفیا لورن بود." در دوره‌ای که مارکز خود را محبوس کرده بود تا صد سال تنهایی را بنویسد، خانواده چهارنفره او دچار بحرانی مالی شده بود. این مرسدس بود که تلاش می‌کرد، قایق سرگردان خانواده‌اش در دریای پرتلاطم زندگی را به ساحل برساند این دو سپس به کاراکاس می‌روند؛ جایی که مارکز دوستانی داشت و کار تازه‌ای پیدا کرده بود. مرسدس اوایل در جمع دوستان مارکز کم‌حرف بود. حتی در کارهای خانه ناشی به نظر می‌رسید، اما کم‌کم بر زندگی تازه مسلط شد و نظم خود را بر آن حاکم کرد. او کمک مارکز هم بود که آن زمان روی دستنوشته‌های رمان "کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد" کار می‌کرد. مرسدس در این سفر همه نامه‌هایی را که مارکز در سفر اروپا برای او نوشته بود و مجموعا ۶۵۰ صفحه می‌شد، همراه خودش آورد. اولین ماه‌های ازدواج مارکز و مرسدس، سال‌های پرتلاطمی در آمریکای لاتین بود، از حوادث سال ۱۹۵۸ در ونزوئلا گرفته و درگیری‌های خونین کلمبیا، تا پیروزی انقلاب کاسترو در کوبا. شبی که باتیستا در کوبا سرنگون شد، مارکز و مرسدس از مهمانی بازمی‌گشتند و در حالی که مست بودند صدای بوق ماشین‌ها را در کاراکاس می‌شنیدند که به نشانه پیروزی طنین‌انداز شده بود. آنها سال‌ها بعد از دوستان صمیمی فیدل کاسترو شدند و بارها به کوبا رفتند. بیشتر بخوانید: چندی پس از انقلاب کوبا، مارکز و مرسدس به آمریکا رفتند. در آن موقع، رودریگو، پسر اولشان هجده ماهه بود. اقامت کوتاهشان در آمریکا چندان موفقیت‌آمیز نبود، آنها حتی موقع بازگشت به کلمبیا پول بلیت هواپیما را نداشتند. به همین دلیل، مجبور شدند زمینی به مکزیک بروند. ژوئن ۱۹۶۱ به مکزیک رسیدند. مکزیکوسیتی همان شهری بود که مرسدس برای زندگی در آن، به دنبالش می‌گشت، وقتی به مکزیک رسیدند فقط ۲۰ دلار در جیبشان بود، با این حال آنها به سرعت در این شهر جا افتادند و توانستند خانه موردپسندشان را بیابند: خانه‌ای با یک باغچه، یک دفتر کار و اتاقی برای دوستان... وقتی مرسدس بارچا درگذشت؛ اعلام شد که او در همان خانه‌ای جان سپرد که همراه با مارکز از سال ۱۹۶۱ در آن سکونت داشتند؛ نزدیک به شصت سال پیش. در آوریل ۱۹۶۲، گونزالو، دومین پسر و آخرین فرزندشان به دنیا آمد. وقتی مرسدس بارچا درگذشت؛ اعلام شد که او در همان خانه‌ای جان سپرد که همراه با مارکز از سال ۱۹۶۱ در آن سکونت داشتند؛ نزدیک به شصت سال پیش مرسدس و "صد سال تنهایی" چند سال بعد، مارکز نوشتن "صد سال تنهایی" را آغاز کرد. او وعده نوشتن چنین رمانی را از مدت‌ها پیش به خود داده بود، اما شروع کردن و ادامه دادن آن به سادگی نبود. نویسنده‌ای که تا آن روز به طور فشرده نمی‌نوشت، خود را در اتاق کارش ساعت‌ها حبس می‌کرد و هر روز صفحاتی از رمان را به پیش می‌برد و در نوشتن وقفه‌ نمی‌انداخت. نوشتن "صد سال تنهایی" برای مارکز، مرور کلیت زندگی خود بود و برای آن از خودش و مرسدس و خانواده‌ و خیلی از اطرافیانشان الهام گرفت. در دوره‌ای که مارکز خود را محبوس کرده بود این رمان را بنویسد، خانواده چهارنفره او دچار بحرانی مالی شده بود. این مرسدس بود که تلاش می‌کرد، قایق سرگردان خانواده‌اش در دریای پرتلاطم زندگی را به ساحل برساند. بالاخره "صد سال تنهایی" در سی‌ام مه ۱۹۶۷ در آرژانتین منتشر شد و علاوه بر کیفیت ادبی اثر، نقش کسانی چون ماریو بارگاس یوسا و کارلوس فوئنتس، دیگر نویسندگان آمریکای لاتین، در معرفی آن به جهانیان کم نبود. فوئنتس که یک دهه قبل با همکاری اکتاویو پاز مجله‌ای ادبی را بنیان گذاشته بود، "صد سال تنهایی" را "انجیل" آمریکای لاتین می‌دانست و یوسا نیز که آن زمان نویسنده‌ای معروف و ساکن اروپا بود و جوایزی گرفته بود، این رمان را "رمان شهسواری" آمریکای لاتین معرفی می‌کرد. صد سال تنهایی فورا با استقبال گسترده مواجه شد و شهرتی جهانی برای مارکز به همراه آورد و در همه محافل ادبی، مخصوصا در آمریکای لاتین حرف از این رمان بود. در اوایل اوت سال ۱۹۶۷، درست دو ماه بعد از انتشار این رمان، مارکز و مرسدس برای شرکت در کنگره نویسندگان اسپانیایی‌زبان در کاراکاس، به پایتخت ونزوئلا رفتند. یوسا هم برای گرفتن یک جایزه ادبی از لندن به این کنگره آمده بود. جمعی از هواداران مارکز به شوخی پلاکاردی را به دست گرفته بودند که روی آن نوشته شده بود: "حرف از صد سال تنهایی ممنوع". مارکز هم با شوخ‌طبعی خاص خود به خبرنگاران گفت همه کتاب‌هایش را مرسدس می‌نویسد، اما چون آنها را خیلی نمی‌پسندد به اسم او منتشرشان می‌کند. آن موقع، پانزده سال پیش از اهدای جایزه نوبل ادبیات به مارکز بود؛ واقعه‌ای که به قول این نویسنده، او را "پیر کرد"، هر چند ۵۵ سال بیشتر نداشت. مرسدس، شش سال پس از مارکز به دنیا آمد و شش سال پس از او هم درگذشت. هر دوی آنها، بیشتر زندگی خود را خارج از وطنشان زندگی کردند. زندگی‌شان پر از حادثه، سفر، آشنایی‌ها و دوستان تازه بود، اما به قول خود مرسدس، هیچ اختلاف اساسی میانشان نبود: "با آرامش زندگی کردیم. همه چیز چه قدر زود گذشت..." سال‌های طولانی، که مارکز عاشق مرسدس بود اما همچنان به او نمی‌رسید، یادآور سال‌های عشق فلورنتینو آریسا در "عشق سال‌های وبا" است؛ عشقی که با وجود طولانی بودن انتظار، اطمینان از وصال را در خود نهان داشت/ دستان مرسدس بارچا در مراسم مارکز
مرسدس بارچا، همسر گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات در ۸۷ سالگی در مکزیکوسیتی درگذشت. او نماد عشقی معصومانه، کودکانه و در عین حال رازآلود و جاودانه بود. این دو نه تنها عشق خود را در زندگی شخصی و اجتماعی به نمایش می‎گذاشتند، بلکه آن را در ادبیات نیز به ثبت رساندند.
مارکز و مرسدس بارچا؛ گزارش 'صد سال عاشقی'
در اين مراسم که راس ساعت چهار و نيم عصر (به وقت محلی)، در ساختمان خانه کنسرت konsert hus استکهلم با اجرای موسيقی ارکستر فیلارمونيک سلطنتی آغاز شد، برندگان جايزه نوبل وارد سالن مراسم شدند و مارکوس استروک، سخنگوی بنياد نوبل به آنها خوشامد گفت و سپس شرحی از زندگی آلفرد نوبل را برای حاضران در مراسم قرائت کرد. هرکدام از برندگان را يک پروفسور به حضار معرفی می‌کرد و سپس از پادشاه سوئد دعوت می ‌شد تا برای اعطای جوايز به روی سن برود و ديپلم، تقديرنامه، مدال و مبلغ جايزه (۱۰ ميليون کرون سوئد) را شخصا به دست برندگان جايزه نوبل بدهد. اهدای جوايز نوبل با اعطای جايزه فيزيک شروع شد و پروفسور "پر کارلسون"، دو برنده جايزه فيزيک را معرفی کرد. "جان سی. ماتر" و "جورج اف. اسموت"، برندگان نوبل فيزيک به طور مشترک بودند. آکادمی نوبل، اعطای جايزه به اين دو دانشمند را "برای کار مشترک آنها که به مراحل اول شکل گيری جهان می نگرد و تلاش می کند تا اطلاعاتی درباره منشا کهکشان ها و ستارگان به دست بياورد" اعلام کرد. برنده نوبل شيمی را پروفسور "لارش تل‌آندر" معرفی کرد. "راجر دی. کورنبرگ"، برنده نوبل شيمی است که آکادمی نوبل علت انتخاب او را "چگونگی عملکرد سلول‌ها در کسب اطلاعات از ژن‌ها برای توليد پروتئين‌ها، اعلام کرد. برنده نوبل پزشکی را پروفسوری از انستيتو کارولينسکای سوئد معرفی کرد. "آندروزی فاير" و "کرگ سی ملو" به طور مشترک برنده اين جايزه بودند. آنها نوبل را به خاطر "کشف چگونگی کنترل ژن‌ها در سلول‌های زنده" دريافت کردند. اورهان پاموک، برنده نوبل ادبیات امسال را "هوراس انگدال"، سخنگوی اکادمی سوئد معرفی کرد. آکادمی‌نوبل، علت انتخاب پاموک را چنين اعلام کرده بود: "پاموک در جست ‌و جوی روح سرگردان زادگاهش، استانبول، به نمادهای تازه‌ای از تقابل و تعامل فرهنگ‌ها دست يافته‌است." برنده نوبل اقتصاد را پروفسور "برتيل هرم لوند" معرفی کرد. اين جايزه برای توضيح چگونگی ارتباط متقابل دستمزدها، بيکاری و تورم، به "ادموند اس.‌فلپس" استاد ۷۳ ساله دانشگاه‌کلمبيا اعطا شد. جايزه نوبل اقتصاد در سال 1968 به ياد آلفرد نوبل توسط بانک سوئد بنيان گذاشته شد. اين جايزه از سوی اين بانک به برنده اهدا می شود. جايزه صلح، همزمان با ديگر جوايز در مراسمی جداگانه و در دانشگاه شهر اسلو، پايتخت نروژ به "محمد يونس"، اهل بنگلادش اعطا شد. تاریخچه نوبل از سال ۱۹۰۱ تا کنون، بيش از ۷۷۰ جايزه نوبل، به پژوهشگران رشته‌های مختلف، اهدا شده است. با چنین تاریخچه‌ای، اگرچه برخی از برندگان آن، از جمله "ژان پل سارتر" برنده نوبل سال ۱۹۶۴ و "لودوک ‌تو" برنده نوبل سال ۱۹۷۳، به سياست و روش بنياد نوبل انتقاد کردند و جايزه را نپذيرفتند، اما نوبل، امروزه يکی از جاذبه‌های توريستی شهر استکهلم به شمار می‌آيد. مراسم اهدای جوايز نوبل هر ساله ساعت چهار و نیم عصر، در ساختمان خانه کنسرت konsert hus که دقيقاً در مرکز شهر و در کنار ميدان Hotörget قرار دارد، برگزار می‌شود. گفته می‌شود اين ساختمان به توصيه اسکار دوم (۱۹۰۷-۱۸۲۹)، نوه "ژان باپتيست برنادت"، پادشاه فرانسوی تبار و موسس سلسله برنادوت در قرن هیجدهم بنا شده است. اين ساختمان آبی رنگ مربع شکل را که در مرکز شهر قرار دارد، از چهار سو مشرف به خيابان است و به سادگی شناسايی می‌شود، "ايوار تنگبوم"، معمار سوئدی، ساخته است. ايوار، گذشته از معماری، مجسمه‌سازی چيره‌دست نيز بود. نمونه ‌ای از کار او در کنار راه پله‌های يکی از درهای ورودی خانه کنسرت نصب شده است. خانه کنسرت، به بهانه کنسرت رسمی فلارمونيک ساخته شده است، اما سالن‌های مختلفی دارد که در طول سال در اختيار دیگر گروه‌های موسيقی نیز قرار می‌گيرد. خانه کنسرت مراسم اهدای جايزه نوبل، البته به جز جایزه صلح که همزمان با دیگر جوایز در مراسمی جداگانه در دانشگاه شهر اسلو، پایتخت نروژ به فرد برگزیده اعطا می شود، در سالن بزرگ خانه کنسرت برگزار می‌شود. در اين مراسم، پادشاه سوئد، "کارل گوستاو شانزدهم"، ديپلم، تقديرنامه، مدال و مبلغ جايزه (10 میلیون کرون سوئد) را به دست برندگان می‌دهد. "مدال نوبل "فيزيک"، "شيمی"، "فيزيولوژی و پزشکی" و "ادبيات"، توسط مجسمه‌ساز و کليشه‌ ساز معروف سوئدی، "اريک ليندبرگ" و مدال نوبل "صلح"، توسط مجسمه‌ ساز نروژی، "گوستاو ويگلند" طراحی شده است. در يک طرف مدال صلح، سه پيکره برهنه انسانی با دست‌های حلقه شده، دايره‌ای تشکيل داده‌اند. روی هرکدام از چهار مدال ديگر، در يک سو تصويری از نوبل و در سوی ديگر علاوه بر سالروز تولد و مرگ نوبل، تصوير اختصاصی مرتبط با موضوع جايزه حک شده است. از جمله روی مدال ادبیات، طرح مردی در حال نوشتن و زنی در حال نواختن موسیقی؛ و روی مدال فیزیولوژی و پزشکی، پیکره زنی با یک جام و دختربچه‌ای در کنار او نقش شده است. مبلغ جايزه نوبل بر اساس سود ثروت آلفرد نوبل تامين می ‌شود، و به همین دلیل رقم آن هر سال تغيير می‌کند. گفته می شود اسکار دوم، در آغاز فعاليت جايزه نوبل، مخالف سرسخت اهدای جايزه نوبل به غير سوئدی‌ها بود. گرچه‌ او فرانسوی ‌تبار و دارای ريشه غير سوئدی بود، اما چنين فکر می‌کرد که بهتر است چنین سرمايه ای از کشور خارج نشود. او پس از آنکه به آثار تبليغاتی شگرف اين جايزه پی می برد با اعطای آن به غير سوئدی ها موافقت می ‌کند. پس از برگزاری مراسم و اجرای موسيقی در خانه کنسرت، ميهمانان در ساعت 7 شب، برای صرف شام به "خانه‌ شهر" يعنی شهرداری استکهلم می ‌روند که به "ساختمان نوبل" شهرت دارد. ساختمان نوبل ساختمان نوبل در کنار درياچه "مالار" قرار دارد. از آن‌جا با قايق می توان به قصر دروتنينگ‌هلم رفت که طی قرون متمادی قصر تابستانی خاندان سلطنتی سوئد بوده و در حال حاضر، اقامتگاه دائمی خانواده سلطنتی اين کشور به شمار می ‌آيد. ساختمان شهرداری به دليل نمای آجری آن با رنگ قهوه‌ای سوخته، از ساختمان‌های چشمگير شهر است. ساختمانی مستطيل شکل با دو برج قهوه‌ای بلند که از دو سو هم‌ جوار با درياچه است و "راگنر اوستبری" يکی از معماران مشهور سوئد آن را ساخته است. ساخت اين ساختمان که ۱۸ ميليون کرون سوئد (دو ميليون و ۶۴۴ هزار دلار) هزينه آن شده، ۱۲ سال طول کشيده است. هنگامی که ميهمانان از خانه کنسرت به ساختمان شهرداری می‌روند، با حدود ۵۰۰ گارد تشريفات در خیابان مقابل آن، و هم‌چنين با پيش‌آهنگ‌‌هایی رو به رو می شوند که در داخل حياط شهرداری، با مشعل‌های روشنی در دست ايستاده اند. تالاری که مراسم شام نوبل در آن برگزار می‌شود، "تالار آبی" ناميده می شود که در سال ۱۹۲۳ افتتاح شده و ويژه همين مراسم است. تالار آبی، آبی نيست، بلکه قرار بوده به رنگ آبی باشد. معمار ساختمان در نقشه‌ ای از پيش طراحی شده نام آبی را بر آن گذاشته بود اما پس از اتمام ساخت آن، شيفته نمای آجری قهوه‌ای سوخته آن می‌شود که معروف به "آجر راهبان" است. پس تغيير عقيده می‌ دهد اما نام آبی بر آن می ‌ماند. سالن آبی هر سال در تاريخ ۱۰ دسامبر ميزبان ميهمانان نوبل است و بزرگ ‌ترين ارگ اروپای شمالی با ده هزار لوله صوتی در آن کار گذاشته شده است. ضيافت شام نوبل که در سال ۱۸۹۶ در ۵۳ سالگی درگذشت، يک سال قبل از مرگش وصيت‌نامه حیرت انگیزی را امضا کرده بود که سال ها پس از مرگش، چند تن از بستگان خود را در حسرت و حیرت و نارضایتی غرق کرد. او نوشته بود: "تمام دارايی ام طبق آنچه درپی می آيد تقسيم شود . اين سرمايه به شکل اوراق بهادار معتبر توسط کارگزارانم از طريق تأسيس يک صندوق به عنوان جايزه سالانه به کسانی اعطا شود که طی سال گذشته خدمت بزرگی به جامعه انسانی انجام داده باشند." نوبل تاکيد کرده بود که دارايی ۳۱ ميليون کرونی او بايد به صورت وجه نقد درآيد و درآمد حاصل از آن هرساله به صورت جايزه ميان سوئدی ها و غير سوئدی هايی که در سال قبل منشاء بزرگ ‌ترين فايده برای بشر بوده‌ اند تقسيم شود. در وصيت‌نامه‌ نوبل آمده که اين جايزه بايد به نحو شايسته ‌ای به افراد برگزيده اهدا شود. وی بر برگزاری ضيافت شام نيز تاکيد کرده بود. در حال حاضر، اين میهمانی شام، به ضيافتی مثال‌ زدنی در جهان تبديل شده است. ميهمانی شام نوبل، خيلی بيش ‌تر از مراسم اهدای جوايز آن در رسانه‌ها بحث‌ انگيز است و جزئیات آن، از جمله مقرراتی که میهمانان باید در پوشیدن لباس رعایت کنند، تک به تک توسط خبرنگاران پیگیری می شود. از لباسی که ملکه قرار است در این مراسم بپوشد، گرفته تا موضوع بی اهمیتی چون شال تافته‌ای که قرار است، پرنسس ويکتوريا از آن استفاده کند مورد توجه رسانه‌ها قرار می گیرد. مطبوعات از چند روز پیش از مراسم، پرسش‌هایی چون "امسال سر ميز شام، چه کسی در مقابل پادشاه يا ملکه خواهد نشست؟" يا "بالاخره، شام اشرافی مراسم نوبل چه خواهد بود؟" را در گزارش‌های خود در مورد این برنامه فرهنگی مطرح می‌کنند. در سال گذشته، به صدا در آمدن زنگ تلفن همراه نخست وزير سابق سوئد، "يوران پرشون" که در کنار پرنسس ويکتوريا نشسته بود در روزنامه‌ها باعث مزاح شده بود. از ديگر موضوعات پر سر و صدا، دسر بستنی است که هر سال با رقص نور و موسیقی در مراسم سرو می‌ شود. عذاب وجدان رسانه ها حتی به جزئياتی چون گل‌های مراسم نوبل نيز توجه بسزايی می کنند. آلفرد نوبل شش سال پايانی عمر خود را در شهر "سان ‌رمو" در ايتاليا گذراند. شهرداری این شهر به احترام آلفرد نوبل، هر سال گل‌های مورد نياز مراسم نوبل را به اين جشن اهدا می ‌کند. امسال قرار است اين گل‌ها با گل‌های سفيد سوئد vitalavar، blåbärsris و سبزه‌های جنگلی ترکيب شود. ايتاليايی ‌ها سالانه ده هزار شاخه گل، و پنج هزار برگ سبز برای تزئين آن‌ها به سوئد می ‌فرستند. در جشن مراسم نوبل، حدود ۱۳۰۰ نفر به عنوان ميهمان شرکت، و برای تهيه شام آن ۲۰ آشپز فعاليت می‌کنند. ۶۳ ميز در سالن آبی وجود دارد که ۴۷۰ متر روميزی کتانی، سرويس چينی هفت هزار پارچه، و پنج هزار ليوان و گيلاس شراب، و ده هزار کارد و چنگال روی آن قرار می‌گيرد. در اين ضيافت، ۲۰۰ پيشخدمت از ميهمانان پذيرايی می‌کنند و هر ميهماندار، به ۱۰ ميهمان سرويس می‌دهد. گفته می ‌شود بسياری از اين ميهمانداران حدودا در ۲۰ دوره از مراسم نوبل حضور داشته ‌اند. پيشخدمت غذا، کت سفيد بر تن می ‌کند و شلوار و کفش سياه می پوشد. او دستمال سفره را با دست چپ پشت خود نگاه می‌ دارد. پيشخدمت شراب، کت ارغوانی می ‌پوشد و کفش و شلوار مشکی و دستمال را بر ساعدش می‌اندازد. او بطری‌ های شراب را با آداب خاصی در دست نگه می‌ دارد: دو بطری در دست چپ و يک بطری در دست راست. ميز اصلی سالن آبی، طویل‌ترین میز این ضیافت است که پشت آن خانواده سلطنتی، ميهمانان برنده جايزه نوبل و سران کشورها می ‌نشينند. جزئیات این مراسم، به طور مستقیم از تلویزیون سوئد پخش می شود. در این روز که برای سوئدی‌ها یک روز رسمی و پراهمیت به شمار می‌آید، سیمای مرکز شهر، کاملاً تحت الشعاع مراسم نوبل قرار می گیرد. خیابان های اطراف خانه کنسرت، و شهرداری از همیشه پاکیزه تر و بعضی از خیابان ها در دقایقی بخصوص از عصر و شب، بسته می شود تا مسیر برای رفت و آمد ماشین های متعدد تشریفاتی مناسب‌تر باشد. آلفرد برنهارد نوبل که در جوانی يک شيمی ‌دان متبحر بود و با زبان‌های آلمانی، فرانسوی، روسی و سوئدی آشنايی داشت، موفق به کشف جديدی درباره نيتروگليسيرين و استفاده از اين ماده منفجره شد. يک سال بعد از آن او شروع به توليد اين ماده در سوئد کرد و هم‌ زمان، توليد آن در سراسر اروپا آغاز شد. آلفرد نوبل در سال ۱۸۶۷، "ديناميت" را نیز کشف کرد و آن را به نام خود به ثبت رسانيد و در مدت زمانی کوتاه، به مردی با ثروت افسانه‌ای تبدیل شد. اما کشف بزرگ نوبل که در طول حياتش بيش از ۳۵۵ اختراع را به ثبت رسانيد، برخلاف هدف و نیت صلح‌طلبانه او، در جنگ و ویرانی هم به کار گرفته شد. امروزه اگرچه نام آلفرد نوبل، نه یادآور دینامیت، بلکه یادآور جایزه ادبی نوبل است، اما برخی معتقدند او، که شیفته ادبیات بود و اعتقاد داشت ایده‌آلیستی است که فلسفه را راحت تر از غذا هضم می کند، در واقع برای گريز از احساس عذاب وجدان بود که جايزه نوبل را با چنین گستره ای طرح ‌ريزی کرد. در گزارش ها آمده است که لحظاتی پيش از مرگش خواسته تا نام داروی نيتروگليسرين را «ترينيترين» بگذارند تا مردم و داروخانه‌ها از نام واقعی آن نهراسند. این که آلفرد نوبل، در سال‌های پایانی عمر نه چندان طولانی خود با عذاب وجدان دست به گریبان بوده، فرضی است که طی بیش از صد سال، تحت الشعاع هیاهوی مراسم و ضیافت نوبل قرار گرفته و هنوز تامل چندانی روی آن نشده است. خدمات
عصر روز یکشنبه (10 دسامبر)، به سنت سال‌های پيشين، در سالروز درگذشت "آلفرد نوبل"، جايزه برگزيدگان نوبل ۲۰۰۶، در پنج رشته‌ فيزيک، شيمی، فيزيولوژی و پزشکی، ادبيات و صلح، در حضور جمعی از دانشمندان، پژوهشگران و ميهمانان ويژه، اهدا ‌شد.
جوایز نوبل اهدا شدند
لاله کریمووا طلایوا، دختر رئیس جمهوری ازبکستان اما در یک مصاحبه اختصاصی با بی بی سی، لاله کریمووا طلایوا، دختر اسلام کریم اف رئیس جمهوری ازبکستان، از اختلافات در یکی از سرشناس ترین خانواده های حاکم در آسیای میانه، پرده بر می دارد. لاله می گوید: "من و خواهرم دوازده سال است که با هم حرف نمی زنیم و بین ما هیچ رابطه خانوادگی و یا دوستانه وجود ندارد." اظهارات صریح لاله درمورد به هم خوردن رابطه اش با خواهر بزرگش گلناره، یکی از موارد نادری است که دیوار اسرار و سکوت رسانه ای که معمولا در اطراف خاندان قدرتمند سیاسی آسیای میانه وجود دارد، شکسته می شود. اختلاف بین دو خواهر در فرهنگی که بستگی های خانوادگی اهمیت زیادی دارد بسیار غیر عادی است. اسلام کریم اف، پدر لاله و گلناره، مدتی بیش از ۲۰ سال است که با پنجه آهنین بر ازبکستان حکومت می کند. کشوری که هیچ صدای مخالفی را بر نمی تابد و شکنجه در زندان هایش مرسوم است. درحالی که افراد خانواده حاکم بر ازبکستان، غرق در ثروت از زندگی پرشکوه خود لذت می برند، صدها هزار تن از مردم عادی این کشور به صورت کارگران مهاجر، به دلیل نداشتن در آمد کافی، خارج از کشورشان کار می کنند. گلناره دختر ارشد اسلام کریم اف، در قالب شخصیت های متفاوتی، از جمله خواننده پاپ، دیپلمات، طراح مد، و فعالیت های بشر دوستانه، در کشورش شهرت دارد. گلناره هم چنین بازرگان پر نفوذی است و گفته می شود که ممکن است جانشین پدر ۷۵ ساله اش شود. دختر کوچک تر او، لاله، نماینده ازبکستان در یونسکو، نهاد فرهنگی سازمان ملل متحد است. لاله به دلیل موفق نشدن در پی گیری قانونی یک نشریه اینترنتی فرانسوی که او را "دختر دیکتاتور" خوانده بود، شهرت بدی پیدا کرده است. این دو خواهر به رغم تشابه زندگی و کار، از نظر شخصیتی وجه تشابه زیادی ندارند. لاله می گوید: "برای داشتن یک رابطه خوب باید دیدگاه و شخصیت مشابهی داشت اما بین ما هیچ رابطه ای وجود ندارد و هرگز هم رابطه ای وجود نخواهد داشت. ما دو شخصیت کاملا متفاوتیم و میدانید که با گذشت زمان این اختلافات عمیق تر خواهد شد." احتمالا لاله زمان مناسبی را برای کنار کشیدن خود از خواهرش انتخاب کرده است زیرا گلناره، دختر ارشد اسلام کریم اف به ظن چندین مورد تخلف مالی و پول شوئی مورد تحقیق دادستان های سوئد و سویس قراردارد. گفته می شود که بعضی از خانه های او در سویس و سوئد مورد تقتیش قرار گرفته اند. از سیاست حرف نمی زنیم اسلام کریم اف لاله کریمووا طلایوا، در مورد تحقیقات جاری پیرامون خواهرش حرفی نمی زند و می گوید که نمی داند پدرش از آن چه می گذرد خبر دارد یا نه. لاله می افزاید: "تمام اطلاعات در مورد خواهرم را از رسانه های خارجی از جمله سایت بی بی سی به دست می آورم و در پاسخ به پرسش شما در این باره که آیا رئیس جمهور ازبکستان از این ماجراها اطلاع دارد یا خیر باید بگویم که من فقط دو یا سه بار در سال به ازبکستان می روم و در ملاقات با پدرم در مورد مسائل سیاسی حرفی نمی زنیم." به دلیل سن بالای رئیس جمهور ازبکستان، جانشینی او یکی از مسائلی است که مرتبا مطرح می شود. در خاندان حاکم بر آسیای میانه، جانشین شدن فرزندان غیر معمول نیست اما لاله می گوید که علاقه ای ندارد جای پدرش را بگیرد و الویت او شوهرش، تیمور طلایوا و سه فرزندش است. لاله سپس می افزاید: "این سوال ظاهرا در رابطه با خانواده روسای جمهوری های شوروی سابق مطرح می شود اما من در حال حاضر نمی توانم تصور کنم که در آینده یک سیاستمدار خواهم شد." اما خواهر بزرگتر او، گلناره، در ازبکستان بسیار فعال است. نهاد مالی تحت نظر گلناره در بسیاری از زمینه ها در جامعه ازبکستان، از ترویج هنر و فرهنگ گرفته تا بهداشت و فعالیت های اجتماعی، نقش دارد. او تلویحا نامزدی خود برای ریاست جمهوری را رد نکرده است، اما لاله می گوید که خواهرش هیچ شانسی در این زمینه ندارد. با این که اظهارات لاله کریم اف به بخش ازبک بی بی سی، به طور گسترده ای در رسانه های داخلی ازبکستان انتشار یافته است اما گلناره به درخواست های مکرر بی بی سی برای اظهار نظر در باره سخنان خواهرش، تاکنون پاسخی نداده است و کسی نمی داند که گلناره در این مورد چه فکر می کند. گلناره دختر ارشد رئیس جمهوری ازبکستان سازمان های خیریه دو خواهر خواهران کریم اف تقریبا در تمام زمینه ها شانه به شانه هم فعالیت می کنند. هر دو سازمان خیریه خود را دارند. اما لاله حتی در این مورد هم به خواهرش ایراد می گیرد و می گوید که گلناره مرتبا از سازمان خیریه خود دم می زند: "من متوجه شده ام که هر چه بیشتر در مورد کارتان حرف بزنید ازآن کمتر لذت می برید." به نظر می رسد که لاله نه تنها از خواهرش بلکه از تصویر کشورش هم که بعنوان یکی از بدترین دیکتاتوری ها از سوی سازمان های مدافع حقوق بشر معرفی می شود، خود را به دور نگه می دارد. در سال ۲۰۱۱، لاله سایت خبری مشهور "Rue ۸۹ " فرانسه را که در یک مقاله او را "دختر دیکتاتور" خوانده بود تحت پیگرد قانونی قرار داد. در این مقاله همچنین نوشته شده بود که لاله با دادن مبالغ هنگفت به هنرپیشه های معروف نظیر مونیکا بلوچی برای شرکت در مراسم خیریه، می خواهد تصویر بهتری از کشورش رسم کند. اما شکایت او رد شد. بسیاری از رسانه ها در آن زمان نوشتند که لاله به دفاع از پدرش این سایت خبری را تحت پیگرد قرار داده است اما از سخنان لاله در این باره چنین برداشتی به دست نمی آید: "من درست یا نادرست بودن این کلمه را به زیر سوال نبردم چون یک تعریف سیاسی است اما " دختر دیکتاتور" که در رسانه ها انتشار پیدا کرده بود ،صرفا بر شخصیت من تاثیر می گذاشت. هر انسانی با این حق به دنیا می آید که صرفا براساس خصوصیات شخصی، کار ،کفایت، کردار و رفتار خود مورد داوری قرار بگیرد." ازبکستان سال هاست که در مورد استفاده از کودکان برای کار در فصل برداشت سالانه پنبه، مورد انتقاد قرار داشته است. لاله در این مورد می گوید: "برای من ارزیابی این موقعیت بسیار دشوار است، اما اگر واقعیت داشته باشد بسیار عم انگیزاست و نباید در هیچ کشور جهان چنین موردی وجود داشته باشد. من قاطعانه هرگونه توسل به زور در زمینه کار و خشونت علیه افراد به ویژه کودکان را رد می کنم." لاله همچنین به پرسش در مورد اتهامات وارده برپدرش مبنی بر سرکوب مخالفان تحت پوشش مبارزه با افراط گرایی اسلامی، صریحا جواب می دهد: "افراط گرایی بیشتر در نتیجه بیکاری و نداشتن فرصت پیش می آید و این دو مهمترین عوامل نارضایتی در بین مردم هستند." از همه جالب تر این است که لاله توسل به زور را کار درستی برای حل این مشکل نمی داند. لاله نظری کاملا مخالف با پدرش دارد. اسلام کریم اف در ماه ژوئن کارگران مهاجر کشورش را به باد انتقادات شدیدی گرفت و کسانی را که برای کار به کشورهای خارجی می روند "افراد تنبل" خواند که موجب سرشکستگی کشورشان می شوند. رئیس جمهور ازبکستان گفت: "این واقعیت که ازبک ها برای یک تیکه نان به خارج می روند، منزجر کننده است. کسی در ازبکستان از گرسنگی نمی میرد." اما به رغم تلاش آشکار لاله برای کنار کشیدن خود از خانواده اش، رسانه ها به ثروت شخصی او توجه زیادی نشان می دهند. در سال ۲۰۱۰ لاله و همسرش تیمور طلایوا خانه ای را در محله اعیان نشین"وندور" ژنو خریداری کردند که گفته می شود قیمت آن ۴۶ میلیون دلار (۲۹ میلیون پوند) است. لاله با همسر و سه فرزندش لاله کریمووا طلایوا، که از حساسیت چنین گزارش هایی، آن هم درشرایط بد اقتصادی اکثر مردم ازبکستان، به خوبی آگاه است، می گوید: "ما خودمان هم از این که جزء ثروتمندترین افراد سویس به حساب آمده ایم تعجب کردیم و من هنوز در این مورد با شوهرم شوخی می کنم. این موضوع به کلی به دور از واقعیت است." لاله در پاسخ به سوال مربوط به ثروتشان می گوید که شوهرش در یک شرکت حمل و نقل سهم دارد و در حالی که کلمات خود را به دقت انتخاب می کند می گوید که همسرش هرگز با صنایع ملی کشورش مثل گاز و پنبه ارتباطی نداشته است و از مزایای استثنایی نظیر نپرداختن مالیات برخوردار نیست. لاله همچنین وجود هر گونه امیتاز برای همسرش را به دلیل ارتباط با خانواده خود رد می کند. براساس گزارش ها، تیمور طلایوا دارای یک شرکت پرسود حمل ونقل در ازبکستان است. لاله در مورد خانه خود در ژنو هم می گوید که تمام دارائی های خود را در ازبکستان فروخته اند و با پرداخت ۱۸ در صد از قیمت، این خانه را با وام خریده اند. اگر رقم ۴۶ میلیون دلار درست باشد، باید هشت میلیون دلار پرداخته باشند. لاله کریمووا طلایوا، می گوید که این خانه اصلی آنهاست و در ازبکستان فقط یک آپارتمان در تاشکند دارند که وقتی به کشورشان می روند در آن اقامت می کنند آن هم فقط دو یا سه بار در سال است." اما با توجه به این که لاله دختر کوچکتر اسلام کریم اف، برای به دور نگاهداشتن خود از خانواده و تصویر کشورش، سعی زیادی می کند، ممکن است سفرهایش به ازبکستان از این دو یا سه بار در سال هم کمتر شود.
دختران اسلام کریم اف، رئیس جمهوری ازبکستان ، زندگی باشکوهی دارند و با شخصیت های معروف جهانی نشست و برخاست می کنند.
اختلاف بین دختران رئیس جمهوری ازبکستان
تمام اعضای هیئت رئیسه دائم مجلس ایران مرد هستند طی ۹ دوره گذشته مجلس ایران، ترکیب هیئت‌رئیسه موقت در هیئت‌رئیسه دائم حفظ شده و تنها چهار تغییر اتفاق افتاده است. در مجلس دوم مهدی کروبی، نائب رئیس دوم هیئت‌رئیسه موقت جایش را در هیئت‌رئیسه دائم به محمدمهدی املشی داد و در مجلس ششم هر دو نایب‌رئیس تغییر کردند و بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی جایگزین مجید انصاری و ابوالقاسم سرحدی زاده شدند. جلال جلالی زاده دیگر نماینده‌ای بود که در مجلس ششم به هیئت‌رئیسه موقت راه یافت و اما در هیئت‌رئیسه دائم حضور نداشت. در مجلس دهم اما هرچند سه تغییر در ترکیب هیئت‌رئیسه موقت اتفاق افتاد، اما نمایندگان زن از راه‌یابی به هیئت‌رئیسه دائم هم بازماندند و محمد دهقان، عبدالکریم حسین‌زاده، موسوی لارگانی جای خود را به علی مطهری، علی‌اصغر یوسف نژاد و محمدعلی وکیلی دادند. مجلس دهم رکورد حضور زنان در ۳۸ سال گذشته مجلس را با ۱۸ منتخب شکست، اما همچنان مجلس ششم تنها دوره‌ای است که زنان در جایگاه هیئت‌رئیسه نشسته‌اند. سهیلا جلودارزاده در مجلس ششم به مدت چهار سال منشی هیئت‌رئیسه بود. در سال چهارم مجلس ششم، شهربانو امانی دیگر نماینده زن موفق به حضور در ترکیب هیئت‌رئیسه شد و تاکنون هیچ‌یک از نماینده‌های زن در دوره‌های بعدی مجلس نتوانستند چنین تجربه‌ای را تکرار کنند. سهیلا جلودار زاده نتوانست رأی کافی برای حضور در هیئت رئیسه را به دست آورد در مجلس هفتم و پس از استعفای سید احمد موسوی، نماینده اهواز و عضو هیئت‌رئیسه که از سوی محمود احمدی‌نژاد به سمت معاون امور پارلمانی و حقوقی او منصوب شده بود، شش نماینده زن داوطلب حضور در هیئت‌رئیسه شدند، نیره اخوان (نماینده اصفهان)، فاطمه رهبر (نماینده تهران)، عفت شریعتی (نماینده مشهد)، عشرت شایق (نماینده تبریز)، فاطمه آلیا و لاله افتخاری (نمایندگان تهران) اما رأی همکاران خود در مجلس را کسب نکردند. تاکنون هیچ‌یک از نمایندگان زن در دوره‌های مختلف مجلس داوطلب ریاست مجلس نشده است. رکورد تازه مجلس دهم در هیئت‌رئیسه سنی مجلس دهم اما دو نماینده زن حضور داشتند که این نیز در نوع خود رکوردی تازه محسوب می‌شد. در ۹ دوره گذشته تنها یک زن در هیئت‌رئیسه سنی حضور داشته است. نفیسه فیاض بخش، نماینده تهران در مجلس چهارم در هیئت‌رئیسه سنی این مجلس به عنوان منشی حضور داشت. در مجلس فعلی اما فاطمه حسینی، نماینده تهران و سمیه محمودی، نماینده شهرضا، دو منشی هیئت‌رئیسه سنی بودند. این در حالی است که اگر مینو خالقی، منتخب مردم اصفهان در مجلس حضور داشت او می‌بایست به‌عنوان یکی از جوان‌ترین نماینده‌های مجلس در صندلی منشی هیئت رئیسه سنی می‌نشست. بر اساس ماده ۹ آئین‌نامه داخلی مجلس "مسن‌ترین فرد از نمایندگان حاضر به‌عنوان رئیس سنی و فرد بعدی به عنوان نایب‌رئیس و دو نفر از جوان‌ترین نمایندگان حاضر به سمت منشی معین می‌شوند و در جایگاه هیئت‌رئیسه قرار می‌گیرند. در صورت تساوی سن، هیئت رئیسه سنی با قید قرعه از بین مسن‌ترین و جوان‌ترین نمایندگان حاضر تعیین خواهد شد". ماده ۱۰ آئین‌نامه مجلس هم می‌گوید که "وظایف هیئت‌رئیسه سنی، اداره جلسه افتتاحیه، انجام مراسم تحلیف، اقتراع شعب و اجرای انتخابات هیئت‌رئیسه موقت است". وظایف هیئت‌رئیسه موقت اما براساس ماده ۱۲ آئین‌نامه مجلس "اداره جلسات مجلس تا زمان تأیید اعتبارنامه دو سوم نمایندگان و اجرای انتخابات هیئت‌رئیسه دائم و تمشیت امور اداری مجلس است". اعضای هیئت رئیسه دائم اما برای یک سال انتخاب می‌شوند و بر اساس ماده ۲۰ آئین‌نامه داخلی مجلس "هیچ‌یک از اعضاء هیئت‌رئیسه مجلس نمی‌تواند به عضویت کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس انتخاب شود و همچنین نمی‌توانند به عنوان رئیس یا مخبر کمیسیون‌های مجلس انتخاب گردند". غیاب زنان در هیئت‌رئیسه فراکسیون‌ها اما تنها هیئت‌رئیسه مجلس نیست که نماینده‌های زن از آن سهمی نیافتند. فراکسیون امید و فراکسیون ولایت، دو فراکسیون محوری مجلس هستند که در هیئت‌رئیسه آنها هم زنان حضور ندارند. فاطمه سعیدی، پروانه مافی، معصومه آقاپور، پروانه سلحشوری و فریده اولادقبا ۵ نماینده زن نامزد هیئت‌رئیسه فراکسیون امید بودند که موفق به اخذ آرای لازم نشدند. در دوره‌های قبلی مجلس هم زنان در هیئت رئیسه فراکسیون‌های مهم و محوری مجلس حضور نداشتند. فراکسیون زنان و خانواده مجلس اما تنها فراکسیونی است که نمایندگان زن مجبور به رقابت با نمایندگان مرد برای هیئت‌رئیسه در آن نیستند. فراکسیونی زنانه که برای اولین بار در مجلس ششم شکل گرفت و در مجالس بعدی هم همه نمایندگان زن عضو این فراکسیون بوده‌اند هرچند که در مجلس نهم، فاطمه آلیا و زهره طبیب زاده، نماینده‌های تهران در این مجلس عضو این فراکسیون نشدند. در مجلس دهم اما آن‌طور که طیبه سیاوشی، منتخب مردم تهران در مصاحبه با خبرگزاری آنا اعلام کرده، قرار است نام این فراکسیون تغییر کند و نماینده‌های مرد هم بتوانند عضو این فراکسیون شوند. پیش‌تر شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس‌جمهور ایران در نشست هم‌اندیشی فراکسیون امید چنین پیشنهادی داده بود "فراکسیون زنان مجلس دهم به فراکسیون امور زنان و خانواده تغییر نام پیدا کند و از ظرفیت آقایان نماینده نیز در این فراکسیون استفاده شود". جای خالی زنان در ریاست کمیسیون‌ها ریاست کمیسیون‌های تخصصی مجلس در هیچ‌یک از دوره‌های ۹ گانه به زنان نماینده نرسیده است. زنان بیشتر در کمیسیون‌های فرهنگی و اجتماعی یا کمیسیون اصل ۹۰ عضو بوده‌اند و کمتر سراغ کمیسیون‌های اقتصادی یا سیاسی رفته یا موفق به عضویت در آنها شده‌اند. براساس آمار و گزارشانی که مرکز پژوهش‌های مجلس منتشر کرده زنان نماینده در ۹ دوره مجلس در بهترین حالت در سمت منشی یا نائب رئیس دوم یا دبیر دوم کمیسیون‌ها نقش ایفا کرده‌اند. گزارش‌های مرکز پژوهش‌های مجلس حاکی است که در مجلس اول، گوهرالشریعه دستغیب، منشی اول کمیسیون آموزش‌وپرورش آن دوره مجلس بود. مریم بهروزی در مجلس دوم و مجلس چهارم، منشی دوم کمیسیون ارشاد و هنر اسلامی و وسایل ارتباط‌جمعی بود و همین سمت را در مجلس سوم گوهرالشریعه دستغیب داشت. در زمان انتخاب هیئت رئیسه موقت مجلس، دو نماینده زن در ترکیب هیئت رئیسه سنی حضور داشتند در مجلس چهارم، قدسیه سیدی‌علوی (منشی اول کمیسیون بهداری و بهزیستی)، فاطمه همایون‌مقدم (منشی دوم کمیسیون فرهنگ و آموزش عالی)، مرضیه وحیددستجردی (منشی اول کمیسیون مشترک فرهنگ و آموزش عالی و بهداری و بهزیستی) و پروین سلیحی (منشی دوم کمیسیون مشترک فرهنگ و آموزش عالی و بهداری و بهزیستی) بودند. در پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی، الهه راستگو (نایب‌رئیس دوم کمیسیون امور اداری و استخدامی)، سهیلا جلودارزاده (منشی دوم کمیسیون کار و امور اجتماعی)، مرضیه صدیقی (مخبر کمیسیون مسکن و شهرسازی)، نفیسه فیاض‌بخش (منشی اول کمیسیون قضایی و حقوقی)، مرضیه حدیدچی‌دباغ (نایب‌رئیس اول کمیسیون امور دفاعی)، نفیسه سیدی‌علوی (مخبر کمیسیون سیاست خارجی)، نیره اخوان‌بی‌طرف (منشی دوم کمیسیون آموزش‌وپرورش)، مرضیه وحیددستجردی (رئیس کمیسیون امور زنان، جوانان و خانواده) بوده‌اند. در مجلس ششم هم وحید طالقانی (نایب‌رئیس دوم کمیسیون بهداشت و درمان)، فاطمه راکعی (نایب‌رئیس دوم کمیسیون فرهنگی)، اکرم مصوری‌منش (منشی اول کمیسیون فرهنگی)، الهه کولایی (نایب‌رئیس دوم تدوین آیین‌نامه داخلی)، فاطمه حقیقت‌جو (نایب‌رئیس دوم کمیسیون تدوین آیین‌نامه داخلی)، جمیله کدیور (مخبر کمیسیون اصل نود در سال چهارم)، فاطمه خاتمی (مخبر کمیسیون بهداشت و درمان)، طاهره رضازاده (مخبر کمیسیون انرژی)، مهرانگیز مروتی (منشی اول کمیسیون بهداشت و درمان) بودند. حضور زنان در دوره های بعدی مجلس هم چنین بود: فاطمه آجرلو (منشی دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات)، هاجر تحریری (نایب‌رئیس دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات)، عشرت شایق (منشی دوم کمیسیون اصل نود قانون اساسی)، رفعت بیات (منشی اول کمیسیون بهداشت و درمان)، لاله افتخاری (منشی اول کمیسیون فرهنگی)، عفت شریعتی (مخبر کمیسیون فرهنگی)، نیره اخوان‌بی‌طرف (منشی اول کمیسیون قضایی و حقوقی) و فاطمه رهبر (نایب‌رئیس دوم کمیسیون فرهنگی) در مجلس هفتم بودند و در مجلس هشتم، فاطمه رهبر (نایب‌رئیس دوم کمیسیون فرهنگی)، عفت شریعتی (نایب‌رئیس کمیسیون اجتماعی)، طیبه صفایی (نایب‌رئیس دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات)، لاله افتخاری (دبیر اول کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی)، زهره الهیان (دبیر دوم کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی)، فاطمه آجرلو (دبیر دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات)، نیره اخوان‌بی‌طرف (دبیر دوم کمیسیون قضایی و حقوقی) و فاطمه آلیا (دبیر دوم کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی). و در مجلس نهم که اخیراً به کار خود پایان داد فاطمه رهبر (نایب‌رئیس کمیسیون اصل نود) و لاله افتخاری (دبیر دوم کمیسیون فرهنگی) بوده‌اند. بقیه زنان نماینده در ادوار مختلف مجلس در کمیسیون‌هایی که عضو بوده‌اند هیچ سمت و عنوانی نداشته‌اند. تعداد و اسامی کمیسیون‌ها در دوره‌های مختلف مجلس تغییر کرده است و مشخص نیست در مجلس دهم سهم زنان از کمیسیون‌های تخصصی مجلس چه خواهد بود. در ۹ دوره گذشته مجلس سهم زنان از کرسی‌های این نهاد قانون‌گذاری ۷۸ کرسی بوده و در مجلس دهم ۱۸ کرسی کسب کرده‌اند. وضعیت کرسی منتخب سوم اصفهان همچنان نامشخص است.
نماینده‌های زن از راه‌یابی به هیئت‌رئیسه مجلس شورای اسلامی بازماندند. سهیلا جلودارزاده و پروانه مافی، از فراکسیون امید، نامزد دبیری و ناظران هیئت‌رئیسه مجلس بودند، اما موفق به کسب آرای دیگر نمایندگان برای حضور در هیئت‌رئیسه مجلس موقت و دائم مجلس نشدند.
زنان، حاشیه‌نشینان مجلس ایران
بیتا در پاسخ به این سئوال که آیا پیدا کردن شوهر در استرالیا سخت است می گوید: "از دیدگاه شخصی، برای کسانی همچون من سخت است، چون ما مسلمان زاده هایی هستیم که مسیحی شده ایم و مشکل کمبود همسران را حس می کنیم و به خاطر مسائل مذهبی، ما با مسلمانها نمی توانیم رابطه داشته باشیم، چون آنان دائم ازما سئوال می کنند که چرا مسیحی شده ایم!" محسن داشتن آرامش فکری را در ازدواج مهم می داند و داشتن سیرت زیبا را به ظاهر ترجیح می دهد. او می گوید: "من نمی خواهم تمام این آزادیهایی را که الان دارم را بعد از ازدواج داشته باشم و برای من آرامش فکری بعد از ادواج خیلی مهم است. " وقتی از لیلا درباره ازدواج سنتی ایرانی می پرسم می گوید: "من با اینکه پدرم عاقد رسمی در استرالیاست، ولی با ازدواج سنتی ایرانی آشنا نیستم. چون سه سال داشتم که از ایران به استرالیا آمدم و هیچ ایده ای درباره آن ندارم. من فقط ازدواج در استرالیا را دیده ام و با عروسی هایی که در اینجا صورت می گیرد آشنا هستم." مهران معتقد است که گذشته دختر برای او مهم نیست، اما برای او مهم است تا بداند که همسر آینده اش در چه خانواده ای بزرگ شده، چون دختری را بیشتر دوست دارد که در یک خانواده ای با ارزش های خانوادگی والا بزرگ شده باشد. مهران ضرب المثلی را در این باره بیان می کند که می گوید: "مردان و زنان خوب از خانواده های بزرگ بیرون می آیند." لیلا معتقد به تساوی حقوق زن و مرد در ازدواج است، اما استدلال می کند: "تساوی حقوق مرد و زن دلیل بر این حرف نیست که زن همان کاری را باید بکند که مرد انجام می دهد و یا برعکس. به نظر من در برخی مسائل، همچون مسائل احساسی، زنان حساس تر هستند و در کل، زنان بیشتر به ارتباط، داشتن همسر و خانواده فکر می کنند تا مردان." وقتی از شهریار درباره توقعات و انتظاراتش از همسر آینده اش می پرسم می گوید:"به نظرم انسان همسرش را در زمان سختی می تواند بشناسد. من دوست دارم زمانی که در شرایط سخت هستم ، زنم فداکاری کند و نه اینکه مرا تنها بگذارد." وقتی از زهره درباره انتظاراتش از همسر آینده اش می پرسم، در پاسخ می گوید: "اول آنکه به عنوان یک انسان به من احترام بگذارد و بعد به چشم یک زن به من نگاه کند. واقعی باشد. کسی باشد که از زندگیش لذت ببرد و آدم بی حال و حوصله و خسته کننده نباشد. چون من خیلی آدم فعالی هستم، دوست دارم فرد مقابل اشتیاق به زندگی داشته باشد و ماجراجو باشد و دنبال چیزهای جدید در زندگی باشد تا آنها را به دست آورد." علیرضا درباره فاکتورهایی که برایش در ازدواج مهم است می گوید: "قدیم فکر می کردم که فرد باید تحصیل کرده باشد و چون خودم دوست داشتم پزشکی بخوانم ، فکر می کردم که همسرم هم باید پزشک باشد. ولی الان به نتایج دیگری رسیده ام. به نظرم آدم ها یک "بسته" هستند. من که اینجا نشسته ام، پولم، قیافه ام، نوع حرف زدنم، نوع رفتارم، نوع خنده ام، پدر ومادرم ، همه این ها بسته علیرضا را تشکیل می دهند." با عنوان ِ ازدواج در غربت مخالفم: شايد يكى از مشكلات ايرانى ها در خارج از کشور از همين كلمه غربت سرچشمه بگيرد. غربت به خودی خود كلمه زيبايى به نظر نمى رسه، وای به حالی كه بخواهيم درش زندگى كنيم. به نظرِ من ازدواج امرى مهم و نياز به يه ديدگاه ِ چند بعدى داره، اين درست نيست كه بگيم چون ايرانى هستيم بايد حتما با ايرانى ازدواج كنيم، من خودم سال ِ گذشته با يك دختر خانم ِ بریتانیایی ازدواج کردم. ايران رو ديده و خيلى هم به فرهنگ و رسوم ما احترام ميگذاره، من هم متقابلا همين طور، اينو ميخوام بگم كه در دنیای امروز شايد گاهى خوشبختى فراتر از اون چيزى باشه كه فكر ميكنيم. من مسلمانم و اينم اضافه كنم كه كاملا از ۱۰۰ فرسنگی ميشه گفت كه ايرانى هستم و از انتخابم در ازدواج راضى هستم. بهتره گاهى از لاک خودمون بيرون بيایم و به آدم هايى كه از فرهنگ ِ ما نيستن و داريم باهاشون زندگى ميكنيم به چشم ِ غريبه و در محيطى كه زندگى ميكنيم به چشم ِ غربت نگاه نكنيم. رضا - لندن من فکرميکنم ما جوانهای ايران دچار سردرگمی شديم.درعوض اينکه از نژادهای ديگه خوبياشون رو يادبگيريم خودمونو، اعتقاداتمونو، اغلب مذهبمونو ميفروشيم که مثل اونا بشيم. درصورتيکه امريکا هم مسلمان داره و اونا اينقدر درگير اين داستان نيستن. ما بايد ياد بگيريم انسان باشيم نه همونيکه بوديم در جلدی ديگه. هادی - دوبی اولا مسیحی و مسلمان و یا یهودی برای یه فرد متمدن معنی نداره که همسراش چه مذهبی رو داشته باشه. مذهب یه نظر شخصیه. دوما اون دوستی که میگه آدم خوب از یه خانواده خوب میآد، فکر میکنم که باید توی این نظر تجدید نظر کنه. این معنی نداره. خیلیهای از آدمهای بزرگ و خوب از خانواده های بد بودن و خیلی از آدمهای بد از خانواده های خوب بودن.بنابراین درست نیست...دوما آدم باید یکی رو از صمیم قلب دوست داشته که بخواد تا آخر عم با اون فرد زندگیشو شریک بشه. من با ازدواج سنتی و یا مذهبی نه کاملا مخالفم نا موافق. ولی اگر توی این نظر کلمه "حتما" باشه مخالفت میکنم. عقائد مذهبی و فرهنگی و سنتی شما رو عقب نگاه میداره. فریدون - کالیفرنیا من سخنان اکثرافرادی را که اینجا بحث کرده اند خواندم لازم است بگویم که انسان کامل نه یک زن به تنهای میباشد و نه یک مرد . اگر ما به این عقیده باشیم که مفهوم کلمه انسان انتزاعی میباشد در این مطلب راحتر است ، زیرا اگر ما خود را بعنوان ظرفی از ماهیتهای انسانی فرض کنیم که با محبت ، قدرت ، شهوت ، ایمان ، فرهنگ و... پرشود که اکثر ما در وجودمان برخی از اینها کمرنگ میباشد که میباست صرفا در محيط خانواده و با همسری که میتواند این قسمتهای خالی وجود ما باشد پر گردد. حمید - تهران خیلی ممنون خانم زهره. واقعا موضوع جالبی بود ولی باور کنید همه پسرهای ایرانی اینجوب نیستند. دخترهای ایرانی اینجا خیلی بیشتر از پسرها فیلم بای می کنند. حداقل برای من اینجوری بوده. یا واسه ویزا بهت عشق دارن یا به خاطر پول و موقعیت. آمدم رو به خاطر خودش نمی خوان. بهر حال ممنون. وحید کرمانشاهی- سیدنی مدت 15 سال است كه من در هند زندگي مي كنم با يك مرد هندي عروسي كرده ام زندگي بسيار خوبي داريم اما تنها مشكلمان نياموختن زبان فارسي بچه هاي من است كه اصلا زبان فارسي بلد نيستند و هرچه قدر كوشش مي كنم بي فايده است و در ايام ها و مناسبت ها بسيار مشكل است كه احساس غربت مي كنم و در غير ازاين زندگي با يك فرد غيره مشكلي ندارد و ما با آرامش زندگي مي كنيم. لیلی - هند تمامی جوامع ايرانی يا فارسی زبان در خارج بايد کاميونيتی سنتر فعال داشته باشند و همگی بايد در آن فعال باشند تا چنين مسايلی در آنجا با آشنائی يکديگر در آنجا حل شود. فگش - تورنتو من تا دو ماه پیش با یک پسر ایرانی دوست بودم که می گفت اگه او سر دنیا هم بری من میام دنبالت. ولی دو ماه پیش رفت ایران برای تعطیلات. از اونجا به من زنگ زد گفت خونه بگیر تا برگشتیم با هم زندگی کنیم. گفتم صبر کن. فقط شش ماه از آشناییمون گذشته بود. ولی از جایی شستم خبر دار شد که او ایران زن گرفته بدون اینکه منو در جریان بگذاره و حتی به من بگه که نمی خواد با من بمونه. هیچ وقت معنی این کارش رو نفهمدیم، ولی برام یک خیانت محض بود و او یک دروغگوی بزرگ. شبنم - تورنتو به نظز من هر فردی تعلق به آنجایی دارد که اصل و نسب آن شخص در آنجا بوده اند وما شناختی از دختران کشورهای ديگر نداريم. با تشکر از دوستان در استراليا. محسن - کره جنوبی فقط یک مطلب مهم بگویم : ما ماکزیمم 60 تا 70 سال بیشتر زندگی نمی کنیم که 20-30 سال از اون گذشت. 20 سال اولش که بچه بودیم، خوش گذشت نفهمیدیم. عزیزانم قدر مابقیشو بدونیم (زیاد سخت نگیریم) موفق باشید در هر جای دنیا. امین - تهران تمام مبانی عشقی و دوستی در حکایات کهن بیان شده است و همانها به اندازه کافی می تواند راهنمای دوست یابی و همسریابی باشد؛ چون در آن موقع مشغولیتهای انسانها بیشتر همان عشق و دوستی بود. به طور خلاصه می توان گفت کسی که به گذشته و حل و آینده ما علاقه نشان می دهد و ما را برای خودمان و نه مسائل جانبی ای همچون ثروت، قدرت و یا علم، می خواهد، یک دوست یا همسر واقعی می تواند باشد. البته در این روابط انسانی، ارتباط دو طرفه است و کسی نمی تواند انتظار داشته باشد بنا به دلایلی این رابطه یک طرفه و یا تمایل بیشتری به طرف خاصی داشته باشد. البته کسانی هم هستند که به نوع عجیبی رفتار می کنند! مثلا با اینکه دوست یا همسری می خواهند، شرایط آن را فراهم نمی کنند و یا اگر فراهم هم باشد به نوعی زمینه ایجاد دوستی یا ازدواج را به هم می زنند! شهاب برادران دیلمقانی - تهران خدمات
بی شک یافتن شریک زندگی مناسب یکی از مهمترین چالش های جوانان ایرانی در خارج از کشور به شمار می آید و به خصوص برای جوانانی که سالهای متمادی در خارج از ایران سکنی گزیده اند و یا در خارج از ایران متولد شده اند، این مشکل ملموس تر است. در همین زمینه میزگردی در شهر سیدنی استرالیا با حضور هشت دختر و پسر ایرانی برگزار شد و نظرات و مشکلات فرا روی آنان پیرامون موضوع ازدواج به بحث گذاشته شد. نظرات شرکت کنندگان در این برنامه را در زیر بخوانید و دیدگاه خود را به ما بگویید:
ازدواج در غربت: دغدغه های جوانان ایرانی
سکينه آتان، وکيل دادگستری در ترکيه سعودتو مهدی، دبيرکل سازمان غيردولتی مدافع حقوق زنان WRAPA در نيجريه شکريه بارکزی، سردبير نشريه آينه زن در افغانستان گيتی پورفاضل، وکيل دادگستری در ايران نورسياهبانی کاتجاسونگ کانا، وکيل دادگستری در اندونزی سلطانه کمال، مدير سازمان مدافع حقوق بشر عين السالش کندرا در بنگلادش سعديه صلاح الدين، روزنامه نگار، در پاکستان هلا فوزی، خبرنگار، در مصر گزيده ای از نظرات شما هنگاميکه بخاطر اشتباه در انتخاب همسر بی مهر و معتادی که هنوز زندگی با او را شروع نکرده بودم تصميم به جدائی گرفته و به دادگاه مراجعه کردم، از زن بودن خود پشيمان شدم. پيش خدا شکايت کردم که چرا مرا بعنوان زن (و مسلمان) آفريد. با مراجعه های مکرر در طی ۵ سال در دادگاه و چندين بار باطل اعلام شدن پرونده ام، بيشتر اين حس پشيمانی در من بروز کرد. متوجه شدم که چه ناعدالتيهائی در مورد زنان حکمفرماست و زنان جامعه ما حق تصميم گيری در مورد سرنوشت خود را ندارند و در بسياری موارد فقط بايد سوختن و ساختن را برگزينند. متأسفانه جامعه ما يک جامعه اسلامی است که قوانينی که زمان پيامبر وضع شده هنوز بر آن حاکم است و از آن زمان تا کنون هيچ گونه تعديلی نشده است زيرا تعديل آن به ضرر خيلی هاست. بنظر من اسلام و جامعه اسلامی به زنان به ديد يک انسان نگاه نمی کند و زن را موجود وابسته ای ميداند که هيچ حق انسانی ندارد و تمام حقوق را برای مردان می خواهد (از قبيل طلاق، ديه، ارث، قضاوت و غيره) و در آيه ۳۴ سوره نساء به مردان يادآوری کرده که "اگر زنان مطيع شما نشدند، آنها را تنبيه کنيد". ديگر خودتان قضاوت کنيد. مهسا- تهران اين متن را جهت ارسال نظرات مربوط به زن بودن در جوامع اسلامی: چند تجربه نگاشتم، اما به موقع ارسال ننمودم تصور کنم چندان با قضيه زنان غربی بی ارتباط نباشد چرا که مطمئنم با يک زن غربی اينگونه در دادگاه رفتار نمی کنند. تا هنگاميکه گذر خود فرد به دادگاههای به اصطلاح اسلامی که ادعای اجرای قوانين اسلامی را دارند نيافتد، هنوز عمق فاجعه جامعه مردسالار را درک نمی کند مخصوصا آنکه در يک خانواده روشنفکر بزرگ نشده باشد. همه چيز را از نوشته ها، فيلمها و کتابها و يا نقل قولها دريافت می کنيد ولی پس از آنکه خود درگير ماجرا می شويد تازه به عمق فاجعه به اصطلاح قوانين اسلامی پی می بريد! من يک تحصيل کرده ام و دارای فوق ليسانس می باشم و نيز همسرم (که به زودی از او جدا می شوم چون آنقدر درايت داشتم که کاملا به شعارهای روشنفکرانه همسرم اعتماد نکنم و حق طلاق، اشتغال، خروج از کشور و تحصيل را در عقدنامه گرفته ام) دارای فوق ليسانس می باشد. پس از يک بحث شديد که به ضرب و شتم من انجاميد و پس از شکايت من و مراجعه به پزشکی قانونی که ضرب و شتم را تاييد نمود. قاضی از من شاهد خواست و نظر پزشکی قانونی را مؤيد ادعای من ندانست! جالب اينکه حتی در مورد عدم پرداخت نفقه اصلا به خود زحمت ندادند که از او که ادعای پرداخت داشت، مدرک بخواهند. از ايشان پرسيدم اگر او ادعای عدم تمکين مرا نموده بود، باز هم از او در نيمه شب شاهد می خواست؟ اگر کسی آبروداری کند و همسايگان را به کمک نطلبد محکوم است؟ اين سيستم به اسم اسلام هر کاری می کند ولی تا جاييکه منافع مردان را برآورده نمايد و اگر زنی به دنبال احقاق حق خود باشد به انواع دستاويزها متوسل می شوند تا در آخر او از حقش بگذرد واز اينکه صدای حق خواهی بلند نموده پشيمان شود. کجاست اين حمايت از زن که اينان به اسم اسلام مدعی آن می باشند؟ ارث را به دليل آنکه ادعا می کنند مرد در هر حالت نفقه می پردازد نصف مرد تعيين می کنند ولی بعد که طلب نفقه می کنی می گويند خودت حقوق بگير هستی. در سيستم اداری نيز به يک زن کمتر می پردازند چرا که استدلال می کنند مرد نفقه می دهد و حق عائله مندی به زن تعلق نمی گيرد اما در سيستم کار کمتری به تو ارجاع نمی شود و همان کار را با کيفيت بهتر و دقيقتر با دريافت کمتر بايد انجام دهی. خلاصه کلام آنکه وضع زنان در جوامع به اصطلاح اسلامی بسيار اسفبار است. (بحث ديه و ازدواج و ... را پيش نمی کشم.) شهره - تهران چرا از جامعه خودمان شروع نمی کنيم که زن هيچ جايگاهی ندارد. يک زن نمی تواند مهندس هواپيما باشد(عملاً). ديه اين موجود که فقط وظيفه اش اطاعت ميباشد نصف مردان ميباشد و ارثيه اش نصف مردان و ... رحيمه اکبری - تهران زن در کشورهای غربی يک انسان مثل مرد شناخته شده که در کشورهای اسلامی اينطور نيست. نمونه بارز آن حکم سنگسار برای ليلا است. ولی برای مردانی که با او ارتباط داشته اند حکمی صادر نشد. مهرداد - سوئيس زن وسيله خوش گذرانی مرد نيست. درجوامع غربی اين برداشت از زن شده است. زن کسی است که پيامبر پرورش ميدهد وهزاران انسان با شخصيت ديگر همه از زن است. مردها خود ميدانند چطور به زن نگاه ميکنند، خصوصا جوامع غربی بعنوان يک ابزارخوش گذرانی. ولی درجوامع اسلامی زن ارزش است و مورد احترام ميباشد. بايد باديد باز نگاه کرد خلاصه زن نبايد دست به دست بچرخد. ابراهيمی - تهران به نظر من زن بودن در غرب يا شرق و يا در هر جامعه ای که باشد، اگر تعادل از لحاظ رفتار، افکار، عقايد و ... باشد و همچنين دارای خانوادهای که از لحاظ فکری در سطح بالايی باشد زن می تواند موفق باشد. ولی خوب بايد بگويم که طرز نگاه به زن ارتباط زيادی به اسلام ندارد بلکه به فرهنگ آن جامعه بستگی دارد. برای مثال کشوری مانند سوريه هم زن محجبه دارد و هم بی حجاب. ولی در کشور ما افراط زيادی به نام حقوق زن به زنان می شود، به طوريکه ما زنان نمی توانيم ايده ها و تفکرات خود را پياده کنيم. من منکر اين قضيه هم نمی شوم که در غرب زنان بيشتر از ما راحتتر و آزاد تر (در مسائل غيرجنسی) می باشند. فريبا - تبريز زن در اسلام برابر است با نصف يک مرد( قانون ارث و شهادت.) از اين دين ... انتظار ديگری نمی توان داشت. صدف - تهران به نظر بنده زن بودن درجوامع اسلامی و يا در جوامع غير اسلامی يک انسان بودن است و بس. پس با زنان طوری رويه شود همچنين که فرمان ها از طرف بزرگان در دست است. در اسلام زنان از حقوق مطلوب بر خوردار هستند، ولی متاســفانه بعضی مسلمانان حقوق زنان را يا ندانسته و يا دانســته ولی قبول دار نشده قضاوت ميکنند. قيس احمدی - مزار شريف زن در اسلام يعنی هر چه مرد می گويد درست است و بايد عمل کرد. جوامع غربی را موفق تر ميدانم. زن آزاد می تواند خودش تصميم بگيرد و ضرورت به ترغيب و تشويق نخواهد داشت. روزما من از دولت جديد افغانستان می خواهم که فکرشان به حقوق زن در افغانستان باشد در گذشته ما شاهد ظلم ستم برعليه زنان بوديم به نظر من زن هم يک انسان است ومرد هم همين طور. بايد حقوق زن مرد در همه جا يکسان باشد و مرد نبايد حقوق زن را زيرپا کند و آميد وارم در آينده همينطور باشد. حسين محمدی - تهران من يک دانشجو افغان در ترکيه هستم. با تحقيقات و بررسی های که بنده در مدت اقامت در مورد حقوق زن درجمهوری ترکيه انجام دادم. زنان در ترکيه نود و پنج درصد آزاد هستند و هرکاری که در چارچوب قانون می کنند بنابر تقاضای خويش انجام ميدهند ولی اينکه در شرق ترکيه و يا غرب آن فرق مساله اسلاميت وفرهنگ عرب و اروپا مورد بحث قرارميگيرد. درشرق ترکيه زنها نمی توانند به قانون اساسی جمهوريت مطابق ميل خود عمل کنند انگار فاميل و شوهر اجازه دهد ولی درغر ب ترکيه همانند اروپا زنها ميتوانند رفتارهای دلخواه خود را بدون اجازه فاميل و شوهر انجام دهد. هدف اين است که هيچ حکومتی تا هنوز شرق و غرب ترکيه را درمواضع حقوق زن و زناشويی منسجم نکرده که مشکل بزرگ هميشه در افکار مردم عامه نهفته است. خليل الرحمن سلحشور - ازمير ترکيه به تمام مردانی که مثل آقای صادقی از غزنی اعتقاد دارند که اسلام برای زن ارزش خاصی قائل است می گويم که شما نمی توانيد بفهميد حتی برای يک لحظه که زنان در ايران چه رنجی زير دست آقايانی می کشند که تمام حقوق انسانی را برای خود مجاز و برای زنان اگر دلشان بخواهد مجاز می کنند. البته اسلام به زن اهميت ويژه ای داده اما در صورتی که جنس شما اجازه اجرای اسلام واقعی، نه آنچه فعلا می بينيم را بدهد. مثلا يکی از دستورات اسلام اين است که اگر زن بخواهد می تواند کارهای منزل را انجام ندهد يا در مقابلش پول بگيرد، اما کدام يک از شماها اجازه می دهيد چنين چيزی در منزلتان روی بدهد؟ در حاليکه همه شما از همان بچگی زن بدبخت را به چشم کلفت بی چون و چرا نگاه کرديد؟ هنگامه - تهران در اسلام، به جز چند استثنا در جهان، به طور کلی زنان را از جنس درجه دو به حساب می آورند... اما در جوامع اسلامی وضع از متوسط جهانی بسيار بدتر است چرا که متون اسلامی دلالت بر ارجح بودن مردان دارند. اگر نگاهی چند به رساله آيات عظام بياندازيم متوجه می شويم که در ايران کنونی از بسياری از نظرات آقايان عدول شده است حال آنکه قوانين کنونی جامعه ايران نيز به شدت مردسالار است. جوامعی که دين را از سياست زدوده اند مشارکت زنان در زندگی جمعی بسيار بيشتر و جدی تر می باشد. هيوا - تهران البته بحث آزادی زنان بايد به طور ريشه ای مورد مطالعه قرار گيرد و بهترين راه حل يک حرکت فرهنگی از متن خانواده ها می باشد، نداشتن حجاب و داشتن روابط نامحدود، دادن آزادی به زنان نيست، بلکه نوعی فرِِيب می باشد. آزادی داشتن، حق اظهار نظر در اموری می باشد که به يک خانواده يا جامعه مربوط می باشد. بايد طوری فرهنگ سازی شود که به زن به ديده يک موجود ضعيف که قادر به انجام برخی از کارها نيست، نگاه نشود و زن و مرد تحت يک عنوان واحد انسان شناخته شوند. ح. ف - تهران برخی از زنان مبارزات طبقاتی خود را در لوای دين می بينند و از دين برای مطرح شدن و يا مورد توجه قرار گرفتن استفاده می کنند که نوعی اسفاده ابزاری است، از اين رو خود را در حمايت پوشش تحميلی قرار می دهند در حاليکه اگر آگاهی بيشتری از ساز و کار مسايل اجتماعی و اقتصادی و سياسی داشته باشند به اين نتيجه خواهند رسيد که تنها نگاه رعايت حقوق بشر که همانا حقوق "ديگری" است شرايط يک زندگی امن و با عزت را برای زنان به بار خواهد آورد. پس از قرنها تحمل حقارت گويا برخی از زنان عزت انسان بودن خود را از دست داده اند. آزاده - تهران به نظر من اسلام هيچ محدوديتی برای زن قرار نداده است. زيرا زن در اسلام از احترام و استقلال خاصی برخوردار است. اسلام مخالف آزادی زن نيست بلکه حامی و پشتيبان استقلال زن است. در اسلام زن از جايگاه خاصی برخوردار است. علی صادقی - غزنی در پاسخ به آقای خليل: اصول واقعی اسلام اين نيست که اجرا می شود. بهتر است تعاليم واقعی اسلام را از کتب معتبر به دست آوريم نه از کتب تحريف شده و يا حکومتهايی که آن را اجرا می کنند. اينها ملاک و ميزان نمی باشد. بهار - مکزيکو اگر آقايان محترم به حق خودشون قانع باشند بخش زيادی از مشکلات خانم ها حل می شود. از طرف ديگر در کشورهای اسلامی محدوديت و تعصب روی خانم ها خيلی بيشتر است و آقايان به خودشان اجازه می دهند در تمام کارها و حقوق شخصی خانم ها دخالت کنند و به طور کلی اگر آقايان محترم کمتر در کارهای خانم ها دخالت کنند و خانم ها هم کمی بيشتر به فکر دفاع از حق خودشان باشند اوضاع از اين که هست بهتر می شود. الهام - تبريز شايد کسانی که در دوران پيش از انقلاب در ايران زندگی کرده اند همچون خود من به خاطر داشته باشند که با وجود مشکلات و کم توجهی از جهاتی به حقوق خانمها اما خانواده ها از استحکام بالايی برخوردار و درصد طلاق بسيار ناچيز و ترس از خدا و پيغمبرهمواره وجود داشت. اما امروزه با آمار بالای طلاق و به اجرا گذاردن مهريه ها به وسيله خانمها، گسستن خانواده ها، گسترش فساد و حتی فرستاده شدن دختران معصوم ايرانی به کشورهای همجوار مواجه هستيم. بنابراين بحث اصلی عملکرد حکومتهاست و نه درستی يا نقص قوانين مذهبی يا اسلامی. امير - تهران زن در جامعه اسلامی الگوی شهامت، دليری و همچنان مادر، خواهر و همسر، نه بازيچه و نه وسيله نمايش نماد خوشبختی، اما در جامعه ای که اسلام حقيقی حاکم باشد نه اسلام دروغين. مهشيد - بدخشان سخن، سخن ضعيف و قوی نيست و صحبت از حق دادن و گرفتن نمی باشد. در طول گذر تاريخ جدال بر سر تنازع بقا عاملی شد که انسان امروزی بتواند سر از آستين اجتماع حيوانی برون آورد و در اين راستا تفاوت های ظاهری پيکره در ميان انسان ها تنها عاملی برای تداوم بقا بود که امروزه به بزرگترين سد در برابر هجوم خرد تبديل شده است. زن يک انسان است و تا زمانی که خود را به عنوان انسان نشناسد هرگز از هيچ گذرگاه کهنه و استواری نمی تواند حق بخواهد و بگيرد. زنان مجرمند از آن جهت که خود مشتاقند خويش را زن بشمارند و ديگران را مرد. انسان در بطن انديشه و مغز خود انسان است. آينده هرگز شما را بر اساس شهوت و جنسيت نخواهد شناخت. در رقابت آتی انسان برون می شود اما تنها افسوس از اينست که اين آينده چه زمانی خواهد رسيد. رفيع عاصمی زنان محترم برای اينکه در جامعه حضور فعال داشته باشند، با داشتن سه مشخصه بدون اينکه خود آسيب ببينند يا جامعه از آنها آسيب ببيند موفق خواهند بود و آن سه مشخصه علم، عفت و عبادت است. بانوان محترم اگر عالم عفيف و عبادتکار باشند بالاترين مناصب را کسب خواهند نمود بدون اينکه به جامعه آسيب برسانند يا خود آسيب ببينند. بانوان محترم بندگان خوب خداوند سبحان هستند و خداوند بهترين توجه به بندگان خوب خود دارد. آن کسی که زنان را کتک می زند، موجودی وحشی بيش نيست. و بايد اين موجود وحشی را به جای خود نشاند. من به يقين می دانم هر کس به خدا اعتقاد ندارد به بندگان او آسيب می رساند. هدايت اله طاهری - تهران شکی نيست که زن در جوامع غربی بازيچه دست مردان است و آزادی جنسی زنان را که تنها هدف آن ارضای شهوت مردان است به حساب ارزش قائل شدن برای زن می دانند. در صورتيکه در جوامع غربی زنان ممکن است بيشتر از مردان برای گذران زندگی بيرون از خانه کار کنند. سيد قوام الدين قوامی - مشهد به نظر من حتی يک مقايسه سطحی بين زنهای جوامع مسلمان و جوامع غير مسلمان به راحتی به ما نشون ميده که زنها به شدت توسط اسلام سرکوب می شن چون غير از اينهم نبايد باشه قوانينی که برای اعراب ۱۴۰۰ سال پيش تبيين شده نمی تونسته مترقی تراز اين بوده باشه. ولی به هر حال اين خود زنها هستن که بايد ديدگاه ها رو نسبت به خودشون عوض کنند و برابريشون رو با مردها در هر زمينه ای به اثبات برسونن. مجتبی - زنجان من چند روز است که اظهار نظرها را می خوانم. هيچکدام نظر اسلام نيست اين افراد هيچکدام اظهار نظر بيطرفانه نکرده اند. البته اميدوارم گزينش از طرف شما نباشد و نظرات مخالف نظرخودتان را نيز منعکس کنيد در اسلام برای همه خوبيها الگو وجود دارد والگوی زيبای زن فاطمه است. آنان که مقام فاطمه را درک کنند گوشه گيری نمی کنند و فقط وقتی درس خواندند اظهار وجود نمی کنند. پيامبر اسلام فاطمه را مادر و پدرش خطاب می کند و رهبر انقلاب ايران می گويد از دامان زن مرد به معراج می رود. رحمان - تبريز به نظر من ما بايد از فراز تاريخ و اسطوره به مساله زن نگاه کنيم. يک زمان ما در اسطوره هايمان زن سالاری و جامعه زن سالار داشتيم و زنان تا حد ايزد بالا رفتند و چندين هزار سال جوامع ابتدايی به صورت زن سالار اداره ميشد. حتی در اشيا مکشوفه مربوط به تمدن عيلامی و حجاريهای مربوط به مصر و ديگر تمدنها زن سالاری کاملا مشهود است و ما بايد در مسايل اجتماعی کمی صبر و حوصله به خرج دهيم تا تکامل و تحول حلزون وار خود را طی کند. از کجا معلوم که روزی دوباره جوامع زن سالار نشود و مردان برای کسب حقوق از دست رفته خود تلاش نکنند. حجت هاشمی - مرودشت من همه اين نظرها را مطالعه نمودم، ولی اختلاف نظر در اين جا قوانين اسلامی و غيراسلامی می باشد. اسلام حق مساوی برای زن ها قائل است، ولی در جهان امروز بدبختانه که زن از رسوم کشورهای غيراسلامی پيروی می کند، حتا اندکی احترام به قوانين اسلامی نمی گذارد چيزی را که اسلام بر آنان هدايت می کند پيروی از آن صورت نمی گيرد. صرف می خواستم بگويم که در اسلام حق زن و مرد مساوی بوده نمی تواند، ولی ظلم هم در برابر آنان کاری ناپسند است. قيام الدين - کابل تا هنگاميکه گذر خود فرد به دادگاههای به اصطلاح اسلامی که ادعای اجرای قوانين اسلامی را دارند نيفتد، هنوز عمق فاجعه جامعه مرد سالار را درک نمی کنيم، مخصوصا آنکه در يک خانواده روشنفکر رشد نموده باشيد. همه چيز را از نوشته ها، فيلمها و کتابها و يا نقل قولها دريافت می کنيد ولی پس از آنکه خود درگير ماجرا می شويد تازه به عمق فاجعه به اصطلاح قوانين اسلامی پی می بريد! من يک تحصيل کرده ام و دارای فوق ليسانس می باشم و نيز همسرم (که به زودی از او جدا می شوم چون آنقدر درايت داشتم که کاملا به شعارهای روشنفکرانه همسرم اعتماد نکنم و حق طلاق، اشتغال، خروج از کشور و تحصيل را در عقدنامه گرفته ام) دارای فوق ليسانس می باشد، پس از يک بحث شديد که به ضرب و شتم من انجاميد و پس از شکايت من و مراجعه به پزشکی قانونی که ضرب و شتم را تاييد نمود. قاضی از من شاهد خواست و نظر پزشکی قانونی را مؤيد ادعای من ندانست! جالب اينکه حتی در مورد عدم پرداخت نفقه اصلا به خود زحمت ندادند که از او که ادعای پرداخت داشت، مدرک بخواهند! از ايشان پرسيدم اگر او ادعای نشوز مرا (عدم تمکين) نموده بود، باز هم از او در نيمه شب شاهد می خواست؟ اگر کسی آبروداری کند و همسايگان را به کمک نطلبد محکوم است؟ اين سيستم منحط به اسم اسلام هر کاری می کند ولی تا جاييکه منافع مردان را برآورده نمايد و اگر زنی به دنبال احقاق حق خود باشد به انواع دستاويزها متوسل می شوند تا در آخر او از حقش بگذرد واز اينکه صدای حق خواهی بلند نموده پشيمان شود! کجاست اين حمايت از زن که اينان به اسم اسلام مدعی آن می باشند؟ ارث را به دليل آنکه ادعا می کنند مرد در هر حالت نفقه می پردازد نصف مرد تعيين می کنند ولی بعد که طلب نفقه می کنی می گويند خودت حقوق بگيری! در سيستم اداری نيز به يک زن کمتر می پردازند چرا که استدلال می کنند مرد نفقه می دهد و حق عائله مندی به زن تعلق نمی گيرد اما در سيستم کار کمتری به تو ارجاع نمی شود و همان کار را با کيفيت بهتر و دقيق تر و با دريافت کمتر بايد انجام دهی! خلاصه کلام آنکه وضع زنان بسيار اسفبار است در جوامع به اصطلاح اسلامی! (بحث ديه و ازدواج و ... را پيش نمی کشم!) ش - تهران زن در جوامعی که تابع دستورات قرآن هستند از کرامت بالايی برخوردار است. در چنين جوامعی زنان حضور فعالتری در امور سياسی و اجتماعی و فرهنگی دارند (چنانکه در جمهوری اسلامی ايران نيز چنين است). محسن - تهران من زن را از کلمه اسلام جدا می دانم چون جامعه اسلامی آنقدر بر زن سخت گير است که حس آن را من حالا می کنم. وقتی خود را با يک زن خارجی مقايسه می کنم با هم فرق بزرگی را می بينم. فقط می گويم زن سازنده بهترين مکان است، چه آن مکان اسلامی باشد چه غير. عطيه حق خو - فنلاند به نظر من بايد فرق بين مرد و زن نباشد تا زنها بتوانند اسقلال و آزادی خود را به دست گيرند و در امور اقتصادی کشور و خانواده کمک نمايد. حامد خالد - کابل بايد بدانيم که در دين مبين اسلام حجاب به عنوان محدوديت مطرح نشده بلکه برای امنيت زن مطرح شده است. همچنين خوب است کمی به جوامعی که دم از حقوق زن می زنند نظری بيندازيم! بله، با کمال تأسف می بينيم که اين حقوق تنها نداشتن حجاب و داشتن ارتباط با هر کس ديگر است. در حقيقت در اين جوامع از زن به عنوان وسيله ای برای شهوت رانی استفاده می شود. خوب است بدانيم آمار جرايم جنسی در جوامع غرب بسيار بسيار بيشتر است. خوب است بدانيم تمايل به ازدواج کردن در جوامع غرب در حال پايين آمدن است زيرا اغلب داشتن ارتباط با زنان را از طريق سکس کلاب ها ترجيح می دهند. پس ببينيد اين آزادی نيست بلکه استفاده ابزاريست. رامتين - تهران متاسفانه هيچکس دلش برای ضعيف نسوخته و نمی سوزد، بنابراين حق گرفتنی است نه دادنی. و متاسفانه انسان چه مرد و چه زن به خاطر بقای خود هميشه حق ضعيف تر از خود را ضايع می کند. در طول تاريخ مرد به خاطر قدرت فيزيکی خود هميشه به زن زور گفته است. ولی در جوامعه پيشرفته امروز زور بازو کم ارزشتر و نيروی عقل و علم پر ارزشتر می شود. به همين خاطر است که زنان تا حدودی توانسته اند که خودی نشان دهند و حقوق خود را حفظ کنند. در جامعه ای که زن بتواند تحصيل کند می تواند پا به پای مرد کار کند و قدرت بگيرد و خوشبختانه می بينيم که زنان دارند اين کار را می کنند. آن مردانی که دليل های مذهبی و يا فيزيکی می آورند و يا می گويند زن بايد بيشتر به خانواده برسد و به همين دليل جلوی زن را می گيرند متاسفانه از نيروی بازو استفاده می کنند و نه از نيروی عقل و علم و در نتيجه می بازند. من می دانم که بين زن و مرد از لحاظ فکری هيچ فرقی نيست. بنابر اين هر کاری که مرد می تواند بکند زن هم می تواند و بلعکس. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم زن به آرزوی ديرينه خود يعنی برابری با مرد خواهد رسيد. منصور - امريکا مشکل اساسی اينجاست که غربی ها نمی دانند که آزادی زن يعنی چه. آزادی به معنی روابط جنسی نيست، آزادی معنی وسيعتری دارد که بايد از اهلش سؤال کرد و اگر که فکر می کنند که حجاب مانع فعاليت در جامعه می شود فکر کاملاً اشتباهی می کنند. مختاری - تهران به نظر من در همه جای دنيا آسمان برای زنها يک رنگ است. من نميدانم چرا مردان ميترسند ببينند زنی همپايه آنهاست. تنها روزنه ای که برای زنان هست در ايران همان داشتن تحصيلات عاليه است تا کمی از بار حقارتشان را کمتر کند. اما مطمئن هستم که مردان هرگز نمی توانند دنيای سرشار از محنت زنان را بفهمند چون تنها چيزی که برايشان مهم است ارضای ميل جنسی است در رابطه با زنان. هنگامه - تهران خدمات
در مقالات زير که توسط زنان در کشورهای مختلف اسلامی نوشته شده است، تلاش شده تا نمايی کلی از وضعيت زنان، از جمله از جنبه های حقوقی، سياسی، اجتماعی و خانوادگی ارائه شود. برای خواندن هر مقاله روی لينک مربوط به آن کليک کنيد. در پايين صفحه نيز ديدگاه های شما در اين زمينه آورده شده است:
زن بودن در جوامع اسلامی: چند تجربه
قارچ موکور در خاک، مدفوع حیوانی و گیاهان فاسد وجود دارد موکورمایکوزیس یک عفونت قارچی نادر، خطرناک و مهاجم است که بینی، چشم، ریه و گاهی هم مغز را درگیر می‌کند. دکتر نایر بعد از اتمام کار همکارش، باید یک جراحی سه ساعته برای تخلیه چشم این بیمار انجام می‌داد. دکتر نایر به من گفت: "برای نجات جانش چشمش را برمی‌دارم. با این بیماری باید اینطور برخورد کرد." موج دوم کرونا، وسیع و مرگبار، هند را در برگرفته و پزشکان در کسانی که در حال بهبود از کرونا هستند یا بهبود پیدا کرده‌اند، یک عفونت قارچی معروف به "قارچ سیاه" را گزارش کرده‌اند. استروئیدها (کورتون) در درمان بیماری شدید یا وخیم کرونا نقش مهمی دارند موکورمایکوزیس چیست؟ موکورمایکوزیس یک عفونت بسیار نادر است که علت آن کپک موکور است که معمولا در خاک، گیاهان، کود حیوانی و میوه‌ها و سبزیجات فاسد وجود دارد. دکتر نایر می‌گوید: "این قارچ همه‌ جا هست، در خاک، هوا و در بینی و مخاط افراد سالم هم دیده می‌شود". این قارچ می‌تواند سینوس، مغز و ریه را عفونی ‌کند و جان مبتلایان به دیابت یا کسانی که سیستم ایمنی ضعیف دارند، مثل مبتلایان به سرطان و اچ‌آی‌وی/ایدز را به خطر بیندازد. پزشکان احتمال مرگ بر اثر موکورمایکوزیس را ۵۰ درصد می‌دانند و معتقدند ابتلا به این عفونت نتیجه استفاده از استروئید (کورتون) است. در موارد شدید و بدخیم کرونا که ریه بشدت درگیر می‌شود از استروئید استفاده می‌شود تا از واکنش شدید التهابی سیستم ایمنی جلوگیری شود که ممکن است جان بیمار را بگیرد. اما این داروها کارایی سیستم ایمنی را کم می‌کنند و قند خون بیماران را افزایش می‌دهند. تصور می‌شود این کاهش کارایی سیستم ایمنی، باعث عفونت موکورمایکوزیس می‌شود. دکتر نایر می‌گوید: "دیابت توان دفاعی بدن را کاهش می‌دهد، کرونا برعکس باعث تشدید فعالیت سیستم ایمنی می‌شود. استروئید وقتی در درمان کرونا استفاده شود، ناکارآمدی سیستم ایمنی را بیشتر می‌کند". "قارچ سیاه" زیز میکروسکوپ مومبای یکی از شهرهایی است که بیشترین آسیب را در موج دوم هند دیده است. دکتر نایر در سه بیمارستان این شهر کار می‌کند و می‌گوید در ماه آوریل، حدود ۴۰ بیمار مبتلا به این عفونت قارچی دیده است که بیشترشان دیابت داشته‌اند و بدون بستری شدن، در خانه بهبود یافته بودند. چشم یازده نفر را بناچار با جراحی تخلیه کردند. بین دسامبر و فوریه، شش نفر از همکاران دکتر نایر در پنج شهر، مومبای، بنگلور، حیدرآباد، دهلی و پونا، ۵۸ مورد عفونت را گزارش کرده‌اند. بیشتر بیماران بین ۱۲ تا ۱۵ روز بعد از بهبود از کرونا، به موکورمایکوزیس مبتلا شده بودند. بیمارستان سیون در مومبای بیمارستانی شلوغ است. به گفته دکتر رنوکا برادو، رئیس بخش گوش و حلق و بینی این بیمارستان، در دو ماه گذشته، ۲۴ مبتلا به این عفونت قارچی گزارش شده در حالیکه قبلا شش نفر در سال بود، از این بین، یازده نفر یک چشم خود را از دست دادند و شش نفر جان خود را. بیشتر این بیماران میانسال هستند و دیابت دارند و دو هفته بعد از بهبودی از کرونا به این عفونت قارچی دچار شده‌اند: "در حال حاضر اینجا ‌هفته‌ای دو-سه بیمار داریم. کابوسی است در بحبوحه یک همه‌گیری". دکتر راگوراج هگد، جراح چشم در شهر بنگلور در جنوب هند، هم تعریف می‌کند که در دو هفته گذشته ۱۹ مورد موکورمایکوزیس دیده که بیشترشان جوان بوده‌‌اند: "بعضی از آنها آنقدر بدحال بودند که حتی نمی‌توانستیم عملشان کنیم". پزشکان می‌گویند فراوانی ابتلا و شدت بیماری بر اثر این عفونت قارچی در موج دوم همه‌گیری کرونا، آنها را شگفت‌زده کرده است. در موج اول چند مورد بیشتر گزارش نشده بود. دکتر نایر می‌گوید در دو سال گذشته حداکثر ده مبتلا به این عفونت را در مومبای دیده اما "امسال چیز دیگری است". دکتر هگد در بیش از یک دهه طبابت در بنگلور هیچ‌وفت بیش از سالی یکی دو مورد ندیده است. در موج دوم کرونا، مومبای از شهرهایی در هند بوده که بدترین شیوع را داشته‌اند مبتلایان به این عفونت قارچی معمولا علائمی مانند گرفتگی و خون‌ریزی بینی، تورم و درد چشم و افتادگی پلک، تاری دید و در نهایت از دست رفتن بینایی دارند. ممکن است لکه های سیاه در پوست اطراف بینی ایجاد شود. پزشکان هندی می‌گویند اکثر بیمارانشان دیر و زمانی که دارند بیناییشان را از دست می‌دهند مراجعه می‌کنند و باید با جراحی چشم را برداشت تا از رسیدن عفونت به مغز جلوگیری کنند. در برخی موارد، بیماران بینایی هر دو چشم را از دست داده‌اند و در موارد نادرتری برای جلوگیری از پیشروی عفونت مجبور شده‌اند استخوان فک را با جراحی بردارند. تنها راه درمان، تزریق وریدی داروی ضدقارچ "آمفوتریسین بی" است، هر روز به مدت هشت هفته. هر تزریق ۳۵۰۰ روپیه، ۴۸ دلار، قیمت دارد. دکتر راهول باکسی متخصص دیابت در مومبای می‌گوید یک روش جلوگیری از این عفونت قارچی این است که در دوره درمان و نقاهت کرونا، استروئید با دوز مناسب تجویز و مصرف شود. او می‌گوید سال گذشته حدود ۸۰۰ بیمار کرونا که دیابت داشتند را درمان کرده و این عفونت قارچی در هیچ‌یک ایجاد نشده است. دکتر باکسی به من گفت: "بعد از مرخص شدن بیمار، پزشکان باید مراقب قند خون باشند". یک مقام ارشد دولتی می‌گوید "هیچ شیوع بزرگی وجود ندارد". با این حال نمی توان به آسانی گفت چرا افزایش تعداد موارد موکورمایکوزیس در سراسر کشور گزارش می شود. دکتر هگد می گوید: "ظاهرا این سویه ویروس مهلک است و باعث افزایش قند خون می‌شود. و عجیب این است که جوان‌ها به این عفونت قارچی مبتلا می‌شوند". جوان‌ترین بیمار او در ماه گذشته، یک مرد ۲۷ ساله بوده که حتی دیابت هم نداشت: "باید در هفته دوم ابتلایش به کرونا، چشمش را برمی‌داشتیم. خیلی دردناک است".
چند روز پیش، دکتر آکشای نایر، جراح چشم ساکن مومبای (بمبئی)، منتظر بود تا یک زن ۲۵ ساله مبتلا به دیابت را عمل کند. بیمار سه هفته پیش از کرونا بهبود پیدا کرده بود. تا نوبت کار دکتر نایر برسد، یک متخصص گوش و حلق و بینی، جراحی همین بیمار را شروع کرده بود. او لوله‌ای را در بینی بیمار قرار داده و مشغول پاکسازی بافت‌های آلوده به موکورمایکوزیس بود.
موکورمایکوزیس؛ قارچی که باعث نقص عضو مبتلایان به کرونا در هند شده است
سازمان ملل از بدو تاسيس آن در پايان جنگ جهانی دوم، جلوگيری از جنگ را هدف اصلی خود قرار داده و طی ساليان - از جنگ سرد گرفته تا جنگ عراق - در اين راستا تلاش های زيادی کرده است که برخی از اين تلاش ها به ثمر رسيده و برخی مايوس کننده بوده است. اين سازمان همچنين از بسياری جهات در مقابله با مشکلات جهانی - از جمله نقض حقوق بشر، فقر، قتل عام - موفق و از برخی جهات ناموفق بوده است. اما وجهه سازمان ملل شايد بيشترين صدمه را در جريان جنگ عراق متحمل شد و همين موضوع از جمله دلايلی شد تا مقامات آن درصدد اصلاحاتی عمده در نحوه اداره و اهداف گذاری آن برآيند. نظرسنجی های بين المللی هم نشان داد که بسياری از مردم - که يکه تازی برخی قدرتها را عامل تشديد کننده مشکلات جهان و سازمان ملل را نهادی غيرقابل جايگزين می دانند - با پيشنهاد اصلاحات در سازمان ملل موافق بوده اند. اين پيشنهادها و طرح ها به طور عمومی به مسائل نظامی و جنگ با تروريسم می پردازد. اما مسئوليت سازمان ملل در قبال کشورهای عضو فقط به اين گونه مسائل محدود نمی شود. بسياری بر اين عقيده اند که بايد برای سازمان ملل وظايف جديدتری را در نظر گرفت و از اين سازمان برای نظارت بر عملکرد دولت ها در بحران های مختلف نيز ياری گرفت. بلايای طبيعی از جمله اين بحران هاست که شايد بيشتر از هر زمان ديگر سوءمديريت در ارگان های دولتی را برجسته می کند. برای نمونه وقتی در پاکستان زلزله می آيد يا خيزاب سونامی اقيانوس هند را در هم می کوبد بار ديگر همه از خود می پرسند سازمان ملل کجاست و چه می کند؟ امدادرسانی و کمک مالی فوری بخشی از کار است چون بلايای طبيعی به جز باقی گذاشتن ده ها و صدها هزار کشته، تا ساليان متمادی زندگی منطقه آسيب ديده را به شکل های مختلف مختل و حتی فلج می کند. مراقبت و محافظت از باقی ماندگان اين حوادث کاری عظيم و هزينه بردار است که بسياری از کشورها - حتی کشورهای ثروتمند (همانطور که در مورد آمريکا ديده شد) - به دلايل مختلف قادر به انجام آن به نحو احسن نبوده و با اهمال و سوءمديريت موجبات درد و رنج زيادی را برای شهروندان خود فراهم کرده اند. بسياری معتقدند که سازمان ملل متحد همان طور که برای کج رفتاری های بين المللی، اقداماتی را (از جمله قطعنامه ها و تحريم های مختلف) در نظر گرفته است، بايد تدبيری بيانديشد تا دولت های اهمال کار نيز با تنبيه های متناسبی در اين زمينه مواجه باشند. به نظر شما چه وظايف جديدی بايد برای سازمان ملل در نظر گرفته شود؟ بلايای طبيعی از قبل خبر نمی دهند اما احتمال رخ دادن آنها هميشه وجود دارد. به نظر شما دولت ها چگونه می توانند از مشکلات پس از وقوع اين گونه حوادث بکاهند؟ با دخالت مستقيم سازمان ملل متحد بر عملکرد دولت ها در اين زمينه تا چه حد موافق هستيد؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا با خط و زبان فارسی بنويسيد! جهانی که در آن زندگی ميکنيم به شکل بسيار وسيعی يکپارچه شده و با سرعتی باور نکردنی به همگرائی انسانی نزديک ميشود در اين ميان اصل تاثيرات زنجيره ای باعث شده است که همه چيز و همه کس به هم پيوند بخورند . با توجه به اين شرائط بنظر ميرسد که تفکر ، منطق و سياست مبتنی بر منافع ملی ، ناحيه ای و حتی طبقاتی ميبايست دستخوش تحول و دگرگونی گردد . در اين ميان نقش و تاثير سازمان ملل ( فعلا غير متحد ) حائز اهميت خواهد بود . پس بهتر است که جهانی بينديشيم و جهانی عمل کنيم چراکه در جهانی که نابرابريهای اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی بيداد ميکند دارا و ندار ، شمال و جنوب و توسعه يافته و نيافته هر دو گرفتار بحران ارزشهای انسانی هستند ، در حادثه سونامی ديديم که غربيان ثروتمند و شرقيان فقير هر دو عزادار شدند پس شايد وقت آن رسيده باشد که در فراسوی مدنيت سودگرا ، سودای جهانی انسانمدار وبدور از فقر و فلاکت را در سر بپرورانيم .جهانی در شان انسان و در حد شان انسانی . منوچهر زرنشانی اصل - تبريز جشن شصت ساله سازمان ملل متحد؟ جشن برای چی ؟ برای نقص حقوق بشر ؟ گسترش فقر و قتل عام و جنگ و فساد و فحشا بخاطر فقر؟ و استثمار کودکان، کشيدن آنها به جنگها و بيگاری بخاطر فقر ؟ جشن برای اينها؟! با اين سياست و مديريت اگر سازمان ملل متحد و جامعه جهانی عضو سازمان ملل متحد هزار سال ديگر هم سعی کنند باز نمی توانند حقوق بشر را بجای آورند و آنها را از فقر نجات دهند و اين سياست و مديريت و تدبير و خرج کردن ميلياردها پول همانند آبياری کويری ميماند که هيچوقت خيس نمی شود تا سير در صورتيکه با يک تدبير ساده با امکانات مستمر جهانی در عرض ده تا پانزده سال ميتوان بشريت را از فقر نجات داد و سازمان ملل متحد هم به اندوخته ميليارد جهت کمک و ياری به بشريت داشته باشد برای رفع تمام اين مصيبت های بشری همانند فقر و فحشا بخاطر فقر و مصيبت های طبيعی مانند زلزله و سيل و امثالهم و تغيير ساختار سازمان ملل متحد پيشنهادهای زير را ارائه ميدهم : ۱ - برای کمک به مصيبت ها طبيعی همانند کشور پاکستان و ايران و کشورهای ديگر تمام اعضای سازمان ملل متحد در تمام کشورها پايگاههای ثابت مادام العمری کمک رسانی دائر نمايند تا به فورا بتوانند به منطقه زلزله زده و سيل زده کمک برسانند که اين پايگاه پزشکی و فنی و نجات و و و باشد . ۲ - برای فقر زدائی سازمان ملل متحد در تمام کشورها يک بانک سازمان ملل متحد داير و کسانی که در آن کشور شناسنامه دارند در بانک سازمان ملل متحد يک حساب بانکی با حداقل صد دلار تشکيل دهند که اين حساب جنبه بانک اطلاعاتی فرد مانند جنسيت و تحصيلات و کار و امکانات و ووو باشد در اين صورت سازمان ملل متحد ميداند که در کشورها چند نفر هستند و مشخصات آنها معلوم و از نظر سازمان ملل متحد شناخته شده است ۳ - سازمان ملل متحد بصورت پارلمان ( مجلس ) جهانی در آيد و در آن قوانين اقتصادی و سياسی و تدوين نمايد که ضمانت اجرائی داشته باشد و رئيس کشورها با تاييد پارلمان ملل متحد تعيين گردد که ديکتاتورها حاکم نباشند. اين پيشنهاد به صورت طرحی ميتوان تدوين کرد که هر فرد در کشورها يک کد مشخص داشته باشد که با زدن کد فرد مورد نظر در شبکه اطلاعاتی سازمان يا پارلمان ملل متحد تمام مشخصات و محل اقامت دائم و موقتی آن با کليه مشخصات روی صفحه مونيتور بيايد که اين کد گذاری قاره ای و کشوری و استانی و و و خواهد بود. عمران شفيقی سازمان ملل در واقع گردهمايی کشورها برای سياست گذاری ها می باشد ... به جای اينکه مردم دنيا به اين فکر کنند و سرمايه گذاری کنند که علم پيشرفت بيشتری کند و به سرعت به آن انقلاب دوم صنعتی برسيم که بوسيله آن هيچ کس پير نشود و به دنبال آن تمام کارهای مکانيکی به سرعت انجام شود تا تمام مرم هيچ وقت نميرند و همه در هر جايی که هستند از امکانات برابر برخوردار باشند. اينها همه به فن آوری مربوط می شود. اين راه حلی برای رفع مشکل مردم جهان است و نه سازمان ملل!شهاب برادران ديلمقانی - تهران می توان با تشکيل جبهه بزرگ (امداد جهانی) نيروی بزرگ و منسجمی از داوطلبان را گردآوری کرد که آموزش ، برنامه ريزی، امکانات و بودجه آنها با کمک کشورهای عضو تامين شود، کار اين سازمان بزرگ در درجه اول ايجاد پايگاهای مختلف در اقصا نقاط زمين و البته با الويت مناطق آسيب پذير که با توجه به موقعيت جغرافيائی اين مناطق و تراکم جمعيتی آنها شناسائی ميشود صورت گيرد ، وظيفه اين سازمان جهانی واکنش سريع به حوادث و بلايای طبيعی می باشد بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب و يا مرزهای سياسی ، برای تامين بودجه اين سازمان پيشنهاد می کنم اجازه فعاليت شرکتهای خصو! ی در اين سازمان هموار شود به اين صورت که در قبال کمک مالی اجازه تبليغات بر روی لباس و ابزار آلات امدادگران را کسب کنند، البته راهکارهای ديگری هم برای تامين بودجه وجود دارد از جمله واريز کردن اموالی که از قاچاقچيان در جهان به دست می آيد به نفع اين سازمان و يا بر پائی انواع مسابقات ورزشی و صرف درآمد آن در سازمان،البته درابتدا کار اعتماد جهانی را نمی توان جلب کرد ولی اگر اين سازمان بتواند در يک حادثه طبيعی موفق عمل کند به تدريج اعتماد بين المللی جلب خواهد شد . عبدالوهاب - مشهد سازمان ملل علاوه بر کمک مالی به کشور های فقير دنيا ميتواند بطور افزون تر با آگاه نمودن پيوسته دولتها برای مقابله با مصائب طبيعی مانند زلزله با ساختمان سازی اجباری ضد زلزله در آن نواحی، نصب لوازم الکترونيکی کشف سونامی، هموار نمودن راه برای تائيد قرارداد حفظ محيط زيست کيوتو، مقابله با قطع درختان اين سياره بخصوص در آمازون، سد سازی دقيق و حساب شده برای دفع سيل، کمک به آموزش و پرورش به جهت ايجاد تحصيلات ابتدايی رايگان، تبليغ اصل فرزند کمتر زندگی بهتر و توزيع رايگان کاندوم همچنين برای مبارزه با بيماری ايدز، تبليغ برای ! مضرات مصرف مواد مخدر و هموار نمودن اصل ورزش، بازرسی و اصلاح مداوم امور زندانها و قوانين ضد دموکراسی مانند وجود زندانيان سياسی در کشورهای غير آزاد به جهت پيشبرد آزادی، و بالاخره مقابله صريح با حکومت های متعصب خود کامه ضد مردمی، به عهد قانون مساوات بشری وفای وافری نمايد. محسن - هلسينکی خدمات
سازمان ملل متحد به سن شصت سالگی رسيده است. هر چند که با گذشت شش دهه، چهره جوان و پرشور يک نهاد اميدبخش بين المللی را تقريبا از دست داده است، اما هنوز هم بسياری برای بهتر شدن شرايط زندگی شهروندان اين کره خاکی، به اين سازمان چشم دوخته اند.
وظيفه جديد سازمان ملل در مقابله با اهمال دولت ها؟
تحلیل آمار مبتلایان به ویروس کرونا در آمریکا نشان می‌دهد که سیاه پوستان این کشور عمدتا به دلیل فقر، ۲.۵ برابر سایرین در معرض ابتلا و مرگ و میر ناشی از ویروس کرونا قرار دارند. در اسپانیا، فقرا ۷ برابر بیش از ثروتمندان از ویروس کرونا آسیب دیده‌اند. برخورد طبقاتی کرونا با فقرا موضوعی است که مقامات وزارت بهداشت ایران نیز به آن اذعان دارند و بسیاری از کشورهای جهان را به اتخاذ سیاست‌های حمایتی به عنوان ابزاری جهت کنترل بیماری واداشته است. رویکردی که متاسفانه جای آن در سیاست‌گذاری مبارزه با کرونا در ایران خالی است. برآورد جدید بانک جهانی نشان می‌دهد که کرونا بین ۱.۵ تا ۸ درصد به جمعیت فقرا در جهان خواهد افزود و احتمالا بیش از ۵۰۰ میلیون نفر را به دام فقر خواهد کشید. کرونا و فقر شاید مهم‌ترین توضیح برای آسیب‌پذیری فقرا در برابر کرونا، همبستگی بالای عامل فقر با دو عامل دیگر ریسک، یعنی وجود بیماری‌های زمینه‌ ای و سن بالا در میان افراد باشد. به عبارتی فقر خود عامل تشدید بیماری‌های زمینه‌ ای و باعث کاهش سن آسیب‌پذیری در برابر بیماری می‌شود. مرکز کنترل بیماری‌های واگیردار چین با ارائه شواهدی نشان می‌دهد که مرگ و میر ناشی از ابتلا به ویروس کرونا در میان افراد با بیماری‌های مزمن بیش از ۱۰برابر افراد عادی است. شواهد دیگری نیز وجود دارد که افراد فقیر احتمالا بین ۵ تا ۱۵ سال زودتر به بیماری مزمن مبتلا می‌شوند و یا ۱۰ درصد بیشتر در معرض ابتلا به بیماری‌های مزمن هستند. سازمان بهداشت جهانی نیز معتقد است که افراد بالای ۷۰ سال شانس بیشتری برای ابتلا و مرگ ناشی از ویروس کرونا دارند، در حالی‌که آستانه این آسیب پذیری برای فقرا می‌تواند تا ۵۵ سال کاهش یابد. بررسی‌های مرکز کنترل بیماری‌های واگیردار آمریکا نیز نشان می‌دهد که فقرا آسیب‌پذیری بالاتری در برابر انواع ویروس آنفولانزا دارند و نیاز بیشتری به دریافت خدمات بستری و ICU دارند و یا نرخ مرگ و میر بالاتری نسبت به دیگران دارند. با ارجاع به این شواهد، بسیاری معتقدند که ویروس کرونا می‌تواند تا دو برابر برای فقرا کشنده‌تر از افراد با درآمد بالا باشد. علاوه بر این همبستگی بالای فقر با دو عامل دیگر ریسک، فقرا به دلایل اقتصادی و اجتماعی دیگری نیز در برابر بیماری ناشی از ویروس کرونا آسیب پذیرترند. ناتوانی فقرا در تامین لوازم محافظتی یکی از عوامل تشدید آسیب‌پذیری این بخش از جامعه در برابر ویروس کرونا است. خصوصا آنکه با افزایش تقاضا و افزایش قیمت این محصولات، امکان تهیه منظم این لوازم برای فقرا مهیا نیست. از سوی دیگر، فقرا به دلیل نوع مشاغل خود نیز در معرض ابتلای بیشتری به ویروس کرونا قرار دارند. نزدیک به ۵۵ درصد فقرا در ایران شاغل هستند. ویژگی این مشاغل، آنها را در معرض سرایت بیشتر ویروس کرونا قرار می‌دهد. این مشاغل عمدتا فاقد حمایت اجتماعی کافی و در محیط‌های پرتردد، پرمخاطره با کیفیت بهداشتی پایین هستند و امکان دورکاری در آنها وجود ندارد. شاغلین در این مشاغل عمدتا فاقد پس‌انداز کافی برای ماندن در قرنطینه هستند. فقرا عموما در محیط‌های با تراکم بالای جمعیتی و کیفیت پایین از منظر سلامت زندگی می‌کنند. برای تردد میان محل سکونت پرمخاطره تا محل کار پرمخاطره خود نیز مجبور به استفاده از وسایل نقلیه عمومی هستند که براساس گفته‌ی دکتر ایرج حریرچی، معاون وزارت بهداشت عامل ۲۶.۵ درصد از ابتلا به کرونا در ایران است. از منظری دیگر، نزدیک به ۶۰ درصد از شاغلان در ایران فاقد بیمه اجتماعی لازم هستند. به عبارتی بخش قابل توجهی از مشاغل غیررسمی ایران متعلق به افراد فقیر و اقشار آسیب پذیر جامعه‌ است. عدم وجود پوشش بیمه‌ی مناسب، به معنای محدودیت یا عدم دسترسی افراد به خدمات سلامت است. عمدتا شاغلین بخش غیررسمی از سطح آموزش پایین‌تری نیز نسبت به سایر بخش‌های جامعه برخوردارند و دسترسی کمتری نیز به شبکه های اجتماعی وسائل ارتباط جمعی و به تبع آن دسترسی کمتری به آموزش‌های عمومی جهت محافظت در برابر کرونا دارند. این دسترسی کمتر به معنی اطلاع کمتر از چرایی و چگونگی رفتارهای پیش‌گیرانه از جمله اهمیت فاصله‌گذاری اجتماعی یا رعایت بهداشت فردی در مقابل بیماری است. ویروس کرونا نه تنها برای فقرا کشنده تر، بلکه عامل تشدید فقر آنان نیز است. برآورد جدید بانک جهانی نشان می‌دهد که کرونا بین ۱.۵ تا ۸ درصد به جمعیت فقرا در جهان خواهد افزود و احتمالا بیش از ۵۰۰ میلیون نفر را به دام فقر خواهد کشید. در ایران پیشبینی میشود که کرونا تمام ۴ میلیون شغلی که طی ۱۵ سال گذشته در اقتصاد ایران ایجاد شده است را نابود کند که این خود به معنای فقر بیشتر خواهد بود. براساس برآورد وزارت کار و رفاه اجتماعی بالغ بر ۱۷.۷ میلیون خانوار، یعنی معادل ۵۸ میلیون نفر از جمعیت ایران پیش از کرونا واجد شرایط دریافت بسته حمایتی دولت بوده اند. با در نظر گرفتن خط فقر بر مبنای تامین ۲۱۰۰ کیلو کالری انرژی در روز، بین ۳۰ تا ۳۳ میلیون نفر تا پیش از کرونا توان تامین هزینههای اساسی خود را نداشته اند. همچنین نزدیک ۲۵ تا ۲۷ میلیون نفر در دهک های ۵ تا ۷ درآمدی جز بخش آسیبپذیر جامعه محسوب میشوند که با شوکهای اقتصادی در معرض فقر قرار می‌گیرند. به بیان دیگر، براساس پیشبینی بانک جهانی می‌توان پیشبینی کرد که در نبود سیاست حمایتی روشن، دهک پنجم درآمدی ایران نیز در اثر بیماری کرونا و عوارض اقتصادی آن در معرض فقر قرار خواهد گرفت و نرخ فقر را از ۴۰ درصد کنونی به بالای ۴۵ تا ۴۸ درصد افزایش خواهد داد. برای مقایسه بهتر کارکرد فقرزای تحریمها و کرونا ذکر این نکته کافی است که بعد از برجام و در سال ۱۳۹۶ حدود ۱۳ میلیون نفر ناتوان از تامین نیازهای اساسی خود بودند که به واسطه‌ی اثر تحریم‌ها این تعداد به ۳۲ تا ۳۳ میلیون نفر تا پیش از کرونا رسیده بود. احتمالا کرونا جمعیت افراد زیر خط فقر ایران را به ۴۰ میلیون نفر خواهد رساند. واقعیت این است که کرونا در بدترین زمان ممکن به سراغ اقتصاد ایران آمده است. فقرزدایی ابزاری برای کنترل کرونا شناسایی فقر به عنوان یکی از عوامل ریسک گسترش بیماری کرونا و متقابلا تاثیر مخرب کرونا بر تعمیق فقر در جوامع، سیاست‌های حمایت اجتماعی را به عنوان یک ابزار کنترل بیماری برجسته کرده است. به بیان دیگر دولتها در ۴۵ کشور جهان برای ۱-جلوگیری از گسترش بیماری، ۲-تحریک طرف تقاضای اقتصاد خود و جلوگیری از تعمیق رکود و ۳-کاهش اثرات فقرزای کرونا یا جبران رفاه از دست رفته خانوارها، از مشوق‌های مالی و پرداختهای انتقالی مکفی استفاده می‌کنند. این پرداختهای انتقالی هدف‌مند و زمان‌مند، نه به عنوان لطف و یا وظیفه اخلاقی دولت که به عنوان یک راه‌ حل کم هزینه در مقابله با کرونا در نظر گرفته می‌شوند. برای نمونه کانادا برای ۴ ماه ۲ هزار دلار و آمریکا برای یکبار ۱۲۰۰ دلار به بخش قابل توجهی از جامعه خود میپردازد. ژاپن ۹۳۰ دلار به همه شهروندان خود می‌پردازد. برخلاف این رویه،‌ دولت ایران حمایت اجتماعی در دوره‌ی کرونا را از منظر وظیفه اخلاقی در نظر گرفته است و صرفا ۸ درصد از بسته‌ی مالی پیشنهادی خود برای اقتصاد را به بخش بسیار اندک خانوارها آنهم به صورت وام تخصیص داده است که ‌قطعا هیچ یک از اهداف دولت ها در پاسخ به کرونا را تامین نمی‌کند. واقعیت این است که کرونا در بدترین زمان ممکن به سراغ اقتصاد ایران آمده است. همزمانی گسترش بیماری با افت قیمت نفت و تحریمهای اقتصادی آمریکا، کسری بودجه حدودا ۵۰ درصدی (۲۳۰ تا ۲۴۰ هزار میلیارد تومانی) را باعث شده است. با ۶۳ هزار میلیارد تومان زیان قرنطینه، ۴۰هزار میلیارد تومان زیان توریست، ۱۲ هزار میلیارد تومان هزینه برای بخش سلامت و هزینه فرصت ۶۵۰۰ میلیارد تومانی برای وام ۷۵ هزار میلیارد تومانی حمایت از کسب و کارهای آسیب دیده از کرونا و هزینه ۵ هزار میلیارد تومانی بیمه بیکاری، کرونا حداقل ۱۲۶.۵ هزار میلیارد تومان هزینه مستقیم به دولت تحمیل کرده است. اما در برابر، دولت صرفا ۸ هزار میلیارد تومان وام کم بهره ۱۲ درصدی برای ۴ میلیون خانوار در نظر گرفته است. چنین رویکردی نشان دهنده درک نادرست نظام تصمیم گیری ایران از ماهیت شوک کرونا و راه‌های مقابله با آن است. عدم اختصاص پرداختهای انتقالی مکفی، هدفمند و زمان‌مند برای کنترل بیماری برای ۷ دهک درآمدی، ‌بیش از آنکه ناشی از تنگناهای مالی شدید دولت باشد محصول نبود یک سیاست اجتماعی روشن در مجموعه حاکمیت است. یک سیاست اجتماعی روشن و منسجم برای مبارزه با بحران کرونا، در کنار غربالگری گسترده، توصیه به رعایت فاصله گذاری اجتماعی، محدودسازی‌های هدفمند منطقه‌ی و توسعه زیرساخت درمانی، از ابزار پرداخت‌های انتقالی نیز به عنوان یک شیوه موثر در کنترل بیماری بهره می‌گیرد. با درک تنگناهای مالی شدید دولت و زیان و کسری ۳۶۰ تا ۳۷۰ هزار میلیارد تومانی ناشی از کرونا، تحریم و افت قیمت نفت،‌ تاکید بر پرداختهای انتقالی هدف‌مند و زمانمند به ۷۰ درصد جامعه ایران را می‌توان از منظر هزینه کمتر در مبارزه با بیماری کرونا توصیه کرد. و از منظر هزینه‌ اثربخشی نظام تصمیم گیری کشور را به تغییر اولویتبندی و استفاده از پرداخت های انتقالی تشویق کرد. این پرداخت‌های انتقالی برخلاف طرح معیشتی و یا یارانه باید به صورت هدفمند یعنی پرداخت به بخش آسیب پذیر جامعه در مناطق پرخطر کشور، مشروط به رعایت درخواست‌های دولت، مکفی به معنای ایجاد انگیزه در دریافت کنندگان و زمان‌مند در راستای کنترل گسترش بیماری به کار گرفته شود. از منظر منبع تامین مالی این ابزار نیز شاید کم هزینه ترین شیوه تشویق نهادهای مالی خارج از دولت به خرید أوراق قرضه یا پرداخت مالیات برای تامین مالی این پرداخت‌های انتقالی کرد. دست آخر اینکه باید کرونا را به عنوان یک مساله و بحران ملی و فقر را به عنوان یکی از عوامل اصلی تشدید این بحران به رسمیت شناخت. برای کنترل این بحران ملی در کنار سایر ابزارها، از پرداخت های انتقالی فقرزدا به صورت هدفمند و زمانمند بهره جست. چرا که نادیده گرفتن عامل فقر به بهانه ی تنگنا های مالی، برخورد منفعلانه با کرونا است و هزینه های اقتصادی و اجتماعی بیشتری بر اقتصاد تحت فشار ایران وارد خواهد کرد. بیشتر بخوانید:
با گسترش بیشتر ویروس کرونا در جهان و تحلیل آمار مبتلایان به این اپیدمی، فقر نیز به عنوان یکی از عوامل ریسک، در کنار سن بالا و بیماری‌های زمینه، توجه سیاست‌گذاران را به خود جلب کرده است.
چرا فقرا در برابر ویروس کرونا آسیب پذیرترند؟
ترجمه و انتشار متون دينی در قلمرو اسلام و تشيع، پس از انقلاب سال پنجاه و هفت، روندی شتابان يافته است. بخشی از کوشش‌ها برای ترجمه در خارج از ايران در درون دانشگاه‌ها يا بيرون آن‌ها صورت گرفت و برخی ديگر در ايران و بيشتر با سرمايه‌گذاری جمهوری اسلامی در قالب نهادها و موسسات دينی به انجام رسيد. سازمان تبليغات اسلامی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، از نهاد‌های پرساز و برگ زير نظر رهبر جمهوری اسلامی هستند که يکی از وظايف آن‌ها ترجمه و انتشار کتاب‌های شيعی و صدور آن‌ها به خارج از کشور است. روحانيت و نياز به ترجمه حوزه علميه قم، در مقام پايگاه سنتی تشيع ايرانی در سده اخير، به شکل‌های گوناگون کار ترجمه متون دينی را پيش برده است. بخشی از نياز به ترجمه برای «اعزام مبلغ» است. روحانيان بسياری پس از فراگيری زبان انگليسی در نهادهايی مانند دفتر تبليغات اسلامی وابسته به حوزه علميه قم، به کشورهای مسلمان يا کشورهايی گسيل می‌شوند که مسلمانان فراوانی در آن زندگی می‌کنند. جدا از برنامه اعزام مبلغ که اکنون زير نظر سازمان تبليغات اسلامی (مستقر در تهران) و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، سازمان‌يافته و گسترده شده است؛ نهادهای حوزوی متونی را درباره تشيع و اسلام به انگليسی و به زبان‌های ديگر (از جمله عربی) ترجمه می کنند. معيار چيره گزينش متون، البته، بيشتر ايدئولوژيک بوده و کمتر متون بنيادی تشيع را در بر ‌گرفته است. حجم عظيمی از اين متون، بيشتر مخاطب عام را پيش چشم دارد. با فراگيری پديده اينترنت، روحانيان ابزار آسان‌تر و کارآمدتری را برای برفراری ارتباط با خارج از کشور يافتند و کوشيدند فراورده علم حوزوی را به زبان‌های غير فارسی و عربی (حوزوی) نيز در سايت‌های گوناگون نشر دهند. از جمله، سايت‌های مراجع تقليد شيعه چند زبانه شد و کاربران اينترنتی توانستند از فتواها و ديدگاه‌ها و نيز زندگی‌نامه و کارنامه علمی مراجع تقليد به زبان‌های ديگر، از جمله به زبان انگليسی، آگاه شوند. مترجمانی که به زبان مسلط نيستند نگاهی گذرا به فراورده ترجمه متن‌ها و نيز ترجمه فتواهای شيعی، چه به صورت کتاب و چه بر روی اينترنت، نشانی از توانايی مترجمان در برگردان دقيق، روان و رسای متون به انگليسی ندارد. اين ناتوانی نه تنها در برگردان دقيق واژه‌ها و اصطلاحات که در نثرنويسی درست به انگليسی نيز روی نموده است. نثر بسياری از اين ترجمه‌ها، به واقع، نشان‌دهنده چيره نبودن مترجمان بر زبان مقصد است و در بسياری موارد از رساندن معنايی سرراست و فهم‌پذير برای مخاطب انگليسی‌زبان سربازمی‌زند. اکنون شماری روحانی درس‌خوانده در قم، فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی را بر پايه گزينش چند کتاب ترجمه متون عرفانی به زبان انگليسی و استخراج واژگان و برابرها از آن‌ها پديدآورده‌اند. با آن‌که حجت الاسلام سيد محمود موسوی ويراستار اين مجموعه معرفی شده، سيد حسين نصر، رهبر فرقه مريميه، سنت‌گرای اسلامی و استاد دانشگاه جورج واشنگتن در امريکا، مقدمه‌ای بر کتاب نوشته و تأکيد کرده «يکايک مدخل‌ها و معادل‌ها را از نظر گذرانده و معادل‌های بسياری به آن افزوده و در مواردی نيز حک و اصلاح‌هايی در آن انجام داده» است. مصطفا ملکيان هم، به ويژه، در تدوين اين فرهنگ فارسی-انگليسی و انگليسی-فارسی همکاری کرده است. مشکلات ساختاری فرهنگ اصطلاحات فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، با اين گستردگی، اگرچه کاری بی‌پيشينه است، فارغ از خلل‌ها و خطاهای ساختاری و محتوايی نيست. واژگان و اصطلاحاتی که در اين فرهنگ آمده، از يک سو، برآمده از گردآوری واژگان ترجمه شده در منابع مشخص ترجمه متون عرفانی يا اسلامی به انگليسی است و بيش از آن‌که فرهنگ به معنای استاندارد کلمه باشد، گويا گردآوری برابرنامه پايانی چند کتاب است. در عين حال، معادل برخی واژه‌ها و اصطلاحات عرفانی از نو برساخته شده است. از نظر ساختاری، فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی مشکلات چندی دارد. نخست آن‌که نابه‌سامانی در منابع و جامع نبودن آن‌ و نبود نگرشی انتقادی به منابع ترجمه، سبب شده هر واژه‌ و معادلی که در آن کتاب‌ها آمده، و هر معادلی که هر مترجمی برگزيده، بی‌پروا در اين فرهنگ نيز راه يابد. از اين رو، اين کتاب فرهنگ‌نويسی به مفهوم متعارف کلمه نيست و بيشتر فهرست واژگان است. دوم آن‌که نگاهی به فهرست منابع کتاب و سپس واژگان گردآورده، گواهی می‌کند که پديدآورندگان اين فرهنگ به هيچ روی از سنت عرفانی-الاهياتی مسيحيت و يهوديت برای تدوين اين فرهنگ بهره نگرفته‌اند. بسياری از اصطلاحاتی که در شاخه‌های گوناگون معارف اسلامی به کار می‌رود، در الاهيات مسيحی يا يهودی برابر دارد و آگاهی از سنت الاهياتی آن دو دين در زبان انگليسی، برای يافتن برابرهای انگليسی برای اصطلاحات اسلامی ضروری است. اين مشکل که از مشکل پيش‌گفته برآمده، موجب شده است بسياری از معادل‌ها دقيق يا درست نباشد و برای «اهل اصطلاح» انگليسی‌زبان، بی‌معنا يا ناآشنا به چشم آيد. آشفتگی در تنظيم اين فرهنگ، حتا از نظر شکل فرهنگ‌نويسی، بی‌قاعده و آشفته است. ترتيب الفبايی مدخل‌ها در بسياری موارد رعايت نشده، يک مدخل چند بار تکرار شده، برای مشتقات يک کلمه، معادل‌های متفاوت پيش‌نهاد شده، در بسياری موارد به جای معادل‌گذاری، واژه در عبارتی تعريف شده، و سرانجام آن‌که ميان بخش فارسی-انگليسی و انگليسی-فارسی هماهنگی نيست. برای نمونه، برای کلمه «حرام» در واژه‌نامه فارسی-انگليسی آمده است: Juridically forbidden; unlawful. در اينجا معادل جاافتاده Illicit يادنشده و در عوض در واژه‌نامه انگليسی-فارسی Illicit به نامشروع معناشده است. يا در همين واژه‌نامه، اصطلاح جامعه‌شناختی Taboos آمده و معادل «محرمات» در برابر آن نهاده شده است؛ در حالی که محرمات با تابوها فرق دارند و افزون بر اين، در اصطلاح عرفانی يا به طور کلی اسلامی محرمات همان حرام‌ها هستند. نمونه ديگر «نفس لوامه» يا واژگان نزديک به آن مانند «نفس اماره» است. جدا از آن‌که معادل‌ها بيشتر به صورت عبارت آمده نه به صورت ترکيب و اصطلاح (Soul who blames برای نفس لوامه به جای Blaming soul)، در بخش فارسی و انگليسی، آشفتگی فراوانی در مدخل‌های مربوط به آن‌ها ديده می‌شود. جعل اصطلاح بخش عمده ديگر مشکلات اين فرهنگ، به درون‌مايه آن بازمی‌گردد. برای بسياری واژه‌ها که در انگيسی معادل‌های شناخته شده و رايج وجود دارد، پديدآورندگان فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی دست به جعل اصطلاح زده‌اند. برای نمونه «اشتراک لفظی» به معنای واژه‌ای که دو يا چند معنای متفاوت دارد (مانند شير در فارسی)، تعبير غريب Sharing in expression آمده، در حالی که معادل Homograph در انگليسی به همين معناست. اين اصطلاح پيش از آن‌که عرفانی باشد، دستوری است. در برابريابی برای واژه‌های «عالم» و «ملکوت» و ترکيب‌های ساخته‌شده از آن‌ها، در اين فرهنگ پريشانی بسياری هست. مثلاً در حالی که در موارد چندی برای «ملکوت» Kingdom نهاده شده، در برابر «عالم مُلک» که متضاد عالم ملکوت است World of kingdom آمده است. بی دقتی و معنای غيراصطلاحی در پاره‌ای موارد بی‌دقتی دستوری در برگردان اصطلاحات به چشم می‌خورد: «قرب فرائض» برای نمونه nearness of obligatory works آمده که بايد به جای of، از حرف اضافه by استفاده شود؛ قربی که از راه فرائض حاصل می‌شود (تعبير obligatory works برای فرائض هم اصطلاحی نيست). در شمار فراوانی از موارد، واژه‌ای بدون توجه به کاربرد عرفانی آن معنا شده است. برای نمونه در برابر «دليل» argument, proof, reason آمده، در حالی که در عرفان دليل به معنای راهنما و «دليل راه» نيز به کار می‌رود. دليل در اصطلاح عرفانی به معنای نشانه نيز هست. در معنای «دلالت» تنها معنای منطقی آن denotation آمده که برای بيان مفهوم عرفانی آن (دلا دلالت خيرت کنم به راه نجات / حافظ) نارساست. بی‌توجهی به دائره گسترده معناهای هر کلمه، از مشکلات ديگر اين فرهنگ است. برای نمونه در برابر «شکل» تنها Semblance آمده و مثلاً از Form خبری نيست. مرجعی که دستگير نيست فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، با ناديده گرفتن اصول فرهنگ نويسی و ضرورت چيرگی نويسندگان بر زبان اصطلاحی انگليسی، اعتبار چندانی در ميان فرهنگ‌های فارسی به دست نمی‌آورد. کمتر صفحه‌ای از اين فرهنگ هست که پيراسته از خطای دستوری، معنايی يا برآمده از ناديده گرفتن قاعده‌های فرهنگ‌نويسی باشد. حاصل کار روحانيان و ويراستاران در اين کتاب، فرهنگی است که به دشوار بتوان آن را از يک کار دانشجويی فراتر دانست. اين فرهنگ، نه تنها چندان به کار مترجمان انگليسی متون دينی در خارج از ايران نمی‌آيد، که نياز درون کشور را در اين زمينه برنمی‌آورد و از آشفتگی و نابه‌سامانی ترجمه‌ها نمی‌کاهد. فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی جلد نخست مجموعه فرهنگ اصطلاحات علوم و معارف اسلامی است. جلد دوم اين مجموعه، که به تازگی نشر يافته، ويژه فلسفه و کلام اسلامی است. کتابشناخت:فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، فارسی-انگليسی، انگليسی-فارسی، تهيه‌کنندگان: گروهی از پژوهش‌گران، ويراستار: سيد محمود موسوی، با مقدمه و اصلاحات سيد حسين نصر، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، تهران، 1382 خدمات
کتاب فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی، به نوشته ناشر آن، در پی رفع و رفوی کاستی‌هايی است که در معرفی مآخذ شيعی به زبان انگليسی ديده می شود.
فرهنگ اصطلاحات عرفان اسلامی: گامی در ابتدای راه
عایشه خرم، نماینده جوانان افغان در سازمان ملل عایشه خرم، نماینده جوانان افغانستان در سازمان ملل عایشه خرم ۲۰ سال دارد. او در سال ۲۰۱۹ به عنوان نماینده جوانان افغانستان در سازمان ملل انتخاب شد. عایشه دانشجوی سال سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل است. تحولات اخیر در پروسه صلح، افغانستان را در یک آزمون واقعی و خیلی حیاتی قرار داده است. با آغاز هفته کاهش خشونت‌ها، خوشی‌ها و خوشبینی‌ها برای برقراری صلح پایدار در سراسر افغانستان برجسته گردید اما از امضای موافقتنامه صلح میان آمریکا و طالبان دیری نگذشت که خشونت نقاب جدیدی بر چهره خود زد و امیدی نوپا را دوباره از پا درآورد. نگرانی‌های متفاوتی وجود دارد. همچون گنگ بودن و قابل تشویش بودن برخی از مواد متن قرارداد صلح آمریکا و طالبان، سری بودن ضمیمه‌های این قرارداد، امکان به تاخیر افتیدن مذاکرات بین‌الافغانی به دلیل شرط رهایی ۶۰۰۰ زندانی، افزایش تنش‌ها و بحران‌های سیاسی که ممکن مانع شکل‌دهی لیست واحد برای هیئت مذاکره‌کننده شود و سرنوشت نامعلوم مذاکرات بین‌الافغانی. هنوز هم مسیر طولانی در پیش است و تنها مذاکرات بین‌الافغانی می‌توانند ضامن تحقق رویای صلح در افغانستان باشد. چگونگی شکل نظام سیاسی آینده، حقوق زنان، دستاوردهای نسل ‌جوان و تعهد طرف‌های مذاکره کننده به خصوص طالبان برای پیاده کردن وعده‌های انجام شده در جریان مذاکرات، موضوعاتی هستند که برای تمام افغان‌ها حیاتی بوده اما قضاوت پیش از وقت در این موارد ناممکن جلوه می‌نماید. اما این را مطمین هستم که امروز بسیاری از جوانان افغان با وجود ترس و نگرانی‌های فراوان به مذاکرات بین‌الافغانی امید بسته‌اند و هنوز قلب‌هایشان با آرامش نسبی که در جریان هفته کاهش خشونت‌ها تجربه کرده‌اند گرم است. هنوز ممکن است جنگ پایان یابد، هنوز ممکن است آینده به کام ما باشد و به مرام ما بچرخد و دیگر هیچ خانواده داغ دیده عزیزان خود نشود، در صورتی که با اتحاد و قوت وارد این مرحله تاریخی و سرنوشت‌ساز کشور خود شویم. ما منحیث نسل جنگ که امیدوار و مصمم به آینده روشن افغانستان هستیم از طرف‌های مذاکره کننده و رهبران افغان توقع داریم تا حقوق و آینده این نسل جوان را پاسداری نموده و از هر فرصت موجود استفاده نمایند تا این پروسه را به ثمر برسانند، در غیر آن نزد همه ملت، نسل آینده و تاریخ این کشور جوابگو خواهند بود. نسل ما به عقب بر نمی‌گردد! لیلا نورانی، خبرنگار افغان لیلا نورانی، خبرنگار ۲۴ ساله افغان، مقیم کابل هر چند نسبت به توافقات صلح خوشبینی‌هایی وجود دارد، اما همزمان با آن نگرانی‌های نیز وجود دارد. زنان افغان از اینکه در این توافقات در حاشیه قرار گرفته‌اند نگران‌اند که با پیوستن طالبان به بدنه حکومت دوباره نظام طالبانی حکم‌فرما شود و زنان اجازه کار و فعالیت به بیرون از خانه را نداشته باشند. به عنوان یک زن خبرنگار نگرانی من نیز این است که با آمدن گروه طالبان و شامل شدن آنان به بدنه حکومت نتوانم به کارهای رسانه‌ای خود ادامه بدهم، چون اگر هنوز هم گروه طالبان با همان فکر دهه ۷۰ هجری شمسی شامل روند صلح شوند به یقین گفته می‌توانم که با فعالیت‌های زنان به بیرون از منزل مخالفت نشان خواهند داد به ویژه اینکه آنان مخالفت شدید با فعالیت‌های رسانه‌ای زنان دارند. تاکنون نیز که دو طرف به توافق نهایی نزدیک شده‌اند، سرنوشت زنان شاغل پس از این توافقات در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. حکومت افغانستان، جامعه جهانی و کشورهای ذیدخل در این روند، باید توجه بیشتر به سهم زنان داشته باشند و اجازه ندهند تا طالبان دوباره آزادی‌های زنان شاغل را سلب کنند. در کنار نگرانی‌های مطرح شده امیدواری ما بر این است که توافق صلح به وجه احسن انجام شود و گروه طالبان در قبال تعهدات خود پابند بمانند تا زنان بتوانند پس از توافق نیز به فعالیت مدنی و اداری در بیرون از منزل ادامه دهند. اگر به نقش زنان توجه شود و طالبان نیز به رعایت حقوق آنان پس از توافق متعهد بمانند، زنان می‌توانند فعالیت‌های‌شان را گسترش داده و صدای عدالت‌خواهی زنان روستایی شوند. زنانی که سال‌هاست به دلیل جو حاکم صدای‌شان را به گوش متصدیان حکومتی نمی‌توانند برسانند. مینا رضایی، تاجرپیشه مینا رضایی، تجارت پیشه آنچه امروز زنان در افغانستان بدست آورده‌اند، محصول هجده سال پیکار و مبارزه است. زن در دوران طالبان در حصار چهار دیواری خانه زندان بود، حق تحصیل و کار نداشت و محکوم به کشیدن سرنوشت نکبت‌بار بود. سال‌ها طول کشید تا زنان خانه‌نشین دوران طالب، دوباره قد راست کنند، وارد اجتماع شوند و به خود باور کنند، درس بخوانند، کار کنند، حقوق داشته باشند. وضعیت زن در افغانستان هنوز مطلوب نیست. خلاهای زیادی وجود دارد. هجده سال مبارزه، زنان را به جایگاهی رسانده تا بتوانند از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان برخوردار باشند. زنان هنوز هم راه درازی را پیشرو دارند تا به برابری اجتماعی برسند. گفت‌وگوهای صلح آمریکا و طالبان و سناریوی بازگشت طالبان به قدرت کار را برای زنان دشوارتر می‌کند. از قراین پیداست که طالبان دوباره برمی‌گردند و شریک قدرت می‌شوند. بازگشت طالبان اما پیامدهای زیادی بر زندگی زنان خواهد داشت. زندگی زنان در سایه نگاه طالبانی بدترین سناریوی ممکن است. این سناریو روزهای سختی پیش روی زنان قرار می‌دهد. اگر ساده ببینیم و فکر کنیم که طالبان فقط یک گروه جنگی هستند و قرار است سلاح‌شان را پایین بگذارند و با ما صلح کنند سخت در اشتباه هستیم. طالب یک ایدیولوژی و باور است. ٱنها زن ستیزند، مخالف برابری و ازادی زن هستند. همه کم و بیش روزهای سیاه حاکمیت طالبان را به یاد داریم. صدای شلاق طالبان هنوز هم در گوش تاریخ ما طنین انداز است. محکمه‌های صحرایی طالبان هنوز پیش چشم ماست. من و هزاران زن کارآفرین دیگر نگران آینده هستیم. آنچه را امروز به دست آورده‌ایم، حاصل سال‌ها تلاش و مبارزه است. من نمی‌دانم که طالبان با واقعیت امروز افغانستان چگونه برخورد می‌کنند هرچند برخی بر این باورند که طالب امروز، طالب دیروز نیست اما من در جایگاه یک زن کارآفرین با این نگاه که طالبان تغییر کرده‌اند به دیده شک می‌نگرم. رفتار، ادبیات و نگاه رهبران طالبان نشان می‌دهد که آنها تغییر نکرده‌اند آنها هنوز هم از حضور زن در اجتماع در هراس‌اند. آنها با زنان میانه خوب ندارند و حیثیت برابر برای زنان قائل نیستند. من نگرانم از اینکه ما زنان دیگر اجازه کار نداشته باشیم. دیگر به آسانی سفر نتوانیم. من نگرانم که روزی بیایند و در کافه‌ام را ببندند و بگویند دیگر اجازه ندارم کار کنم. زنان زیادی هستند که سرپرست و نان آور خانواده‌های‌شان هستند و من نگران حق کار آنها هستم. کامله سحر، فعال حقوق زن و خبرنگار در تخار کامله سحر، فعال حقوق زن و خبرنگار، ولایت تخار گاهی صلح و امید برای آینده درخشان با صلح، چیزی بیش از یک خیال نیست. از بدو تولد به عنوان یک زن همیشه ترس داشتم. ترس بیرون رفتن از خانه و اذیت شدن از سوی مردها یا هم ترس از جنگ‌های داخلی افغانستان. ما با ترس، عقده‌ای بزرگ شدیم. از وقتی خود را شناخته‌ام، صلح شعار ما بوده. مثل دختری که پدرش را از دست داده و او را تسلی می‌دهند که یک روز پدرت میاد. هیچ نیست که پدر من و این صلح بیاید. صلح نمی‌آید می‌دانم. اما آن‌هایی که صلح را از ما گرفته‌اند به زودی می‌آیند (طالبان). در۱۵ سال اخیر، در بدترین شرایط تحصیل کردم، فعالیت رسانه‌ای و برای زنان خاموش بلندگو شدم. کاش نادیده گرفته نشویم و طالب نیاید. مطمینم با آمدن طالبان به ۱۵ سال قبل برمی‌گردیم و قربانی‌هایی که دادیم حیف می‌شوند. مجبوریم خانه نشین شویم. آزیتا جوادی، مدافع حقوق زنان آزیتا جوادی، شاعر و مدافع حقوق زنان، از ولایت بلخ چند روز پیش، در کافه‌ای همراه با یکی از استادان دانشگاه‌ام نشسته بودم‌، بعد از مدتی این فرصت مهیا شده بود تا در مورد بعضی از مسایل و برنامه‌ها با هم حرف بزنیم. ناگهان در فکر فرو رفتم و خیلی سریع یک دنیا تصاویر از پیش چشمم گذشت، فکر کردم اگر طالبان بیایند، آیا شبیه مادرم، باید برقع بپوشم؟ آیا حداقل می‌توانم به همین راحتی کافه بیایم؟ آیا می‌توانم سرکارم بروم؟ صدای قلبم را که خیلی سریع می‌زد، می‌شنیدم. اگر چه استاد برایم دلداری می‌داد که هیچ چیز به عقب بر نمی‌گردد، اما من شدیدا از جامعه‌ام می‌ترسم، از مردمی که بی نهایت انعطاف پذیرند، از همه این ساده گرفتن‌ها... همه این افکار روی قلبم بار سنگین شد و سکوت کردم. شرایط طوری پیش آمده که من حتا از خودم می‌ترسم. می‌ترسم کنار نیایم، می‌ترسم شبیه هزاران زن دیگر شوم که فکر می‎‌کنند سکوت زن را محافظت می‌کند. وقتی من از خودم می‌ترسم با وجود اراده مستحکمی که دارم، آیا این پروسه صلح می‌تواند ترسناک نباشد؟ آیا ممکن است ما از طالب نترسیم؟ یادم می‌آید کوچک که بودم، مردان با چشم‌های سیاه سرمه کرده، با لنگی‌های سفید رنگ، مرا از بازی‌های کودکانه ام، از آب بازی در نهری در نزدیک خانه‌ام باز می‌داشتند. ما دیگر قبول کرده نمی‌توانیم که دوباره به ظلمت و بدبختی دچار شویم. من به عنوان یک دختر افغان که چند سال است کار می‌کنم، زحمت می‌کشم و مبارزه می‌کنم، از جامعه جهانی جدا خواهانم که در گفتگو‌های بین‌الافغانی روی ارزش‌ها و آزادی‌های زنان داشته توجه جدی داشته باشند و زنان هم باید در این گفتمان‌ها حضور داشته باشند. این حضور باید خیلی برجسته باشد. میترا مهران میترا مهران - فعال حقوق زنان در کابل ایالات متحده امریکا به منظور بایان بخشیدن به طولانی ترین جنگ امریکا در افغانستان، توافق نامه ی را با گروه طالبان به امضا رسانید که با درنظرداشت تجربه‌های تلخ طالبان، نگرانی های را درمیان ما زنان برانگیخته است. ابراز این نگرانی ها، قطعاً به‌مفهوم مخالفت با صلح نیست. اعتراض بر سر چگونگی این مذاکرات و فرایند انجام آن است. با توجه به سهم بارز زنان در جامعه، ایجاب می‌کند تا ابتدا، از نقش بر رنگ زنان در ترکیبِ هیئت مذاکره کننده اطمینان حاصل کرد و یقین نمود که هیأت مذاکره‌کننده؛ دفاع از حقوق زنان را از اولیت‌های این مذاکره می‌داند. دوم، سهم زنان در هیأت مذاکره نباید محدود به بحث روی حقوق زنان باشد. ساختار نظام و ابعاد اقتصادی و فرهنگی آن و چگونگی ادغام طالبان در این ساختارها از مواردی اند که می طلبد تا دیدگاه و نظریات زنان را درنظر گرفت. ما تا اینجای کار متحدانه در جهت دفاع از ارزش‌های مان گام برداشته ایم و فارغ از علایق قومی، مذهبی و سیاسی در جهت ایستادگی برای حقوق زنان صدا بلند کرده ایم. همبستگی زنان در مسکو و دوحه نمونه این هم صداییست. علاوه بر این، نیاز است تا در این موقع حساس، به زنان در دوردست‌ترین نقطه بدخشان، قندهار، بامیان و یا فراه اطمینان بخشید که نماینده‌گان آنان در میز مذاکره صدای آنان خواهند بود و فریادگر حقوق آنان. این امر می‌تواند تعهد زنان در گوشه‌های مختلف افغانستان را تقویت نماید تا با اطمینان و آسودگی تمام، به مبارزه خویش در جهت ا‌‌عمالِ هدفمندانه ارزش‌های مورد نظر ادامه دهند. ما به‌عنوان مالکان این سرزمین و سهم‌داران آن، در ایجاد و حفظ دستاوردهای ۱۹ سال اخیر نقش برازنده داشته ایم. شانه ما زنان به‌عنوان محکم ترین اتکای تقویت جامعه مدنی، کثرت‌گرایی، آزادی و سایر ارزش های دموکراسی بوده است که می بایست برای پایداری آنان ایستادگی نمود. سمیه ریاضی، پزشک زنان و زایمان برای من صلح وقتی است که پسر ۷ ساله‌ام از انفجار و انتحار هیچ تصوری نداشته باشد، نه اینکه در بازی‌های کودکانه‌اش خبر انفجاری جدید را برای همبازی‌اش مخابره کند. وقتی صلح باشد در جواب پرسش دختر سه ساله‌ام که می‌پرسد مادر چه کسی دارد تفنگ بازی می‌کند؟ در حالیکه صدای تیراندازی را می‌شنوم سکوتی تلخ نخواهم کرد. وقتی صلح را باور خواهم کرد که جاده‌های وطنم را بدون اضطراب و ترس قدم بزنم و وطنی را که به شوقش از محل تولدم بار سفر بستم، با تمام طبیعت بکرش در آغوش بکشم. ما صلح می‌خواهیم اما صلحی که در آن هنوز هم حس مفید بودن را داشته باشم. استقلال و شجاعتی که به عنوان یک زن در این سال‌ها بدست آوردم را همچنان داشته باشم. هویتی که حتی بدون حضور پدر، برادر و همسر به رسمیت شناخته شود. صلحی که در آن به توانمندی‌های زنان بدون برقع باور و فرصت شکوفایی برای‌شان فراهم شود. بدون در نظر گرفتن جنسیت، قومیت و زبان ... هنوز هم امیدوارم به فردایی روشن در پرتو صلح که در آن بدون ترس انتحار و انفجار فرزندانم را به مکتب بفرستم و با شنیدن هر آژیر موتر پلیس یا آمبولانس تنم نلرزد.
با امضای توافق صلح میان آمریکا و طالبان که در نهایت منجر به خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و شامل شدن طالبان در قدرت خواهد شد، زنان افغان در کنار خوشبینی نسبی به برقراری صلح در این کشور، بیم از دست دادن آزادی‌های فردی و دستاوردهای ۱۸ ساله‌شان را دارند. در این مطلب چند زن افغان از امیدها و بیم‌های‌شان در پیوند با توافق صلح با طالبان نوشته‌اند.
زنان افغانستان و توافق صلح آمریکا و طالبان؛ من پرده ‌نشین نیستم
از اعتراض‌های اصلی معترضین اجرا نشدن کامل قانون متناسب‌سازی حقوق است؛ قانونی که سازمان تامین اجتماعی بر اساس بند "ب" ماده ۱۲ قانون برنامه ششم توسعه موظف به اجرای آن شده است. سازمان تامین اجتماعی تلاش‌هایی هم در همین راستا کرده است. حساب و کتاب‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی کرد. بر روی کاغذ هم حقوق‌ها افزایش پیدا کرد یا به اصطلاح "متناسب‌سازی" شد. آن طور که ناهید حیدری، مدیرکل امور مستمری‌بگیران این سازمان به رادیو تهران تابستان امسال گفت با اجرای این قانون، حقوق مستمری‌بگیران با حداقل حقوق و با ۳۰ سال سابقه خدمت با ۶۸ درصد افزایش، به حدود دو میلیون و ۸۰۰ هزار تومان رسیده است. به گفته خانم حیدری، دریافتی افرادی که حقوق‌شان متوسط بوده و ۳۵ سال سابقه کار دارند، ۴۲ درصد بیشتر می‌شود و به بیش از هفت میلیون تومان می‌رسد. اما بازنشستگان معترض معتقدند که در بر همان پاشنه می‌چرخد؛ می‌گویند دریافتی آن‌ها از خط فقر پایین‌تر است و قانون متناسب‌سازی حقوق ناقص اجرا شده است. گفته‌هایی که محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران هم بر آن مهر تایید می‌گذارد. محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران آقای نوبخت ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ در یک گفتگوی زنده اینستاگرامی گفت که برای متناسب‌سازی حقوق "۵۰ هزار میلیارد تومان اختصاص دادیم که ۱۸ هزار میلیارد تومان آن برای دو میلیون و ۴۰۰ هزار نفر از بازنشستگان لشکری و کشوری بود و ۳۲ هزار میلیارد تومان برای سه میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از بازنشستگان تامین اجتماعی." به گفته آقای نوبخت: "تمامی مبلغ ۱۸ هزار میلیارد تومان برای این منظور اختصاص داده شد، اما به دلیل یک مشکل قانونی فقط ۳۰ درصد مبلغ ۳۲ هزار میلیارد تومان به سازمان تامین اجتماعی پرداخت شد." نه از سخنان رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و نه از دیگران مسئولان مرتبط، مشخص نیست که وقتی بودجه مورد نیاز به طور کامل تخصیص داده نشده، این قانون چگونه اجرا شده است. به گفته بعضی از بازنشستگان، متناسب‌سازی حقوق بیشتر شامل حال افراد با حقوق حداقل شده و به عنوان نمونه بازنشستگان با متوسط حقوق بهره کمتری از اجرای قانون برده اند. همزمان بعضی دیگر هم گلایه کرده‌اند که این افزایش‌ها شامل مستمری‌بگیران با حقوق بالاتر شده است. مسئولان به مستمری‌بگیران سازمان تامین اجتماعی وعده داده‌اند که قانون متناسب‌سازی حقوق با اختصاص بودجه مورد نیاز در سال آینده اجرا شود. اما با توجه به تنگناهای بودجه ۱۴۰۰ مشخص نیست دولت چطور می‌خواهد از پس اجرای این قانون برآید. نهاد عمومی غیردولتی یا زیرمجموعه دولت؟ سازمان تامین اجتماعی نهاد عمومی غیردولتی است که با وجود استقلال، پیوستگی‌اش به دولت از مسیر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی می‌گذرد. مشترکان اصلی این سازمان کارگران و صاحبان حرف و مشاغل آزاد هستند؛ هر چند که شماری از کارکنان دولت از جمله کارکنان قراردادی هم زیر پوشش آن هستند. سازمانی که با بیش از ۴۳ میلیون مشترک (اعم از شاغلان، مستمری‌بگیران و خانواده‌های آنها) عنوان بزرگترین سازمان بیمه‌ای کشور را یدک می‌کشد. یکی از مشکلات اصلی سازمان تامین اجتماعی مسائل مالی است؛ سازمانی که اگرچه بر روی کاغذ نهادی غیردولتی محسوب می‌شود اما در عمل قوانین و مقرراتی از طرف دولت برآن اعمال می‌شود؛ قوانینی اغلب بدون پشتوانه مالی کافی که به مرور زمان به یکی از مشکلات اصلی این سازمان بدل شده است. قوانینی همچون بازنشستگی زودرس یا تحت پوشش قرار دادن مشاغل و حرف جدید که معمولا دولت در ابتدا وعده تامین منابع مالی آنها را می‌دهد اما در عمل این وعده محقق نمی‌شود؛ تا جایی که علی حیدری، نایب رئیس هیئت مدیره سازمان تامین اجتماعی در تیر ماه امسال در گفتگو یا خبرگزاری ایسنا گفت: "در چند دهه اخیر ۲۸ قانون و مقرراتی تصویب و به این سازمان تحمیل شده است." نتیجه تحمیل چنین قوانین، انباشت بدهی دولت به این سازمان بیمه‌ای است. آنطور که آقای حیدری در تیر ماه ۱۳۹۹ گفته است مبلغ این بدهی حالا به ۳۲۰ هزار میلیارد تومان رسیده است. سن پائین بازنشستگی مشکل دیگر متناسب نبودن رابطه بین امید به زندگی و سن بازنشستگی است. در همه صندوق‌های بازنشستگی در جهان که بر اساس اصول اکچوئری (بررسی ریسک و خطرات مالی/بیمه‌ای) اداره می‌شوند رابطه‌ای منطقی بین این دو وجود دارد؛ یعنی با افزایش سن امید به زندگی سن بازنشستگی هم بیشتر می‌شود. به گفته حسام‌الدین علامه، رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان در ایران در مهر ماه ۱۳۹۹، میانگین سن امید به زندگی برای زنان و مردان حدود ۷۵ سال است. برخلاف روند افزایشی سن امید به زندگی در سازمان‌های بیمه‌ای ایران از جمله در سازمان تامین اجتماعی به جای افزایش سن بازنشستگی با تصویب قوانینی همچون بازنشستگی زودرس این سن در مواردی کاهش هم پیدا کرده است؛ تا جایی که به گفته دفتر آمار و محاسبات اقتصادی و اجتماعی سازمان تامین اجتماعی در بهمن ماه۱۳۹۷، میانگین سن برقراری حقوق بازنشستگی در این سازمان ۵۷ سال است. اقدامی که هم دودش به چشم سازمان تامین اجتماعی می‌رود که باید سال‌های بیشتری به هر فرد مستمری بازنشستگی پرداخت کند؛ هم به چشم مشترکان سازمان؛ کسانی که می‌توانستند با ادامه اشتغال دریافتی بهتری در دوران بازنشستگی داشته باشند. توجه به این نکته زمانی مهمتر می‌شود که به یاد داشته باشیم معیار پرداخت مستمری بازنشتگی میانگین دستمزد در دو سال آخر خدمت است. در کنار تحمیل قوانین از سوی دولت، باید مشکلات مدیریتی و ساختاری در سازمان تامین اجتماعی و در بعد وسیع‌تر در دولت را هم به مشکلات دیگر این سازمان اضافه کرد. ایجاد تغییراتی اساسی که در نتیجه آنها پایداری سازمان و توانایی آن در پاسخگویی به مشترکانش را به دنبال داشته باشد معمولا زمان‌بر است و نیازمند برنامه‌ریزی. اما تجربه‌های گذشته نشان داده است که دولت‌هایی که حداکثر برنامه‌ریزی آنها هشت ساله است بیشتر به دنبال سیاست‌های کوتاه مدت و نتایج ملموس هستند. بیشتر بخوانید: بیش از دو سال قبل مرکز پژوهش‌های مجلس ایران درباره احتمال ورشکستگی سازمان تامین اجتماعی در دهه آینده و به دنبال آن بروز "ناآرامی" در کشور هشدار داد. دو سال گذشته و به نظر نمی‌رسد اقدامی جدی برای جلوگیری از ورشکستگی این سازمان صورت گرفته باشد. نه شاهد تغییراتی جدی در سیاست‌گذاری‌های کوتاه‌مدت و کلان در این سازمان بوده‌ایم و نه از میزان بدهی دولت به این سازمان کم شده است. بر اساس بند "الف" ماده ۱۲ قانون برنامه ششم توسعه، دولت باید بدهی خود به این سازمان را تا پایان سال اجرای این برنامه به طور کامل تسویه کند؛ برنامه‌ای که سال آینده آخرین سال اجرای آن است. برای دولت حسن روحانی که هنوز وعده‌اش برای تامین مالی قانون متناسب‌سازی حقوق مستمری بگیران این سازمان را به طور کامل عملی نکرده بسیار بعید است که از پس پرداخت کامل بدهی‌هایش به این سازمان برآید. تیک تاک ساعت زمان اما نه منتظر دولت آقای روحانی می‌ماند نه دولتی که بعد از او سر کار بیاید. بنابراین به گفته مرکز پژوهش‌های مجلس ایران، اگر چاره اندیشی اساسی نشود، بحرانی بزرگ در کمین است. نشانه‌های روشن آن بلندتر شدن و بیشتر شدن صدای اعتراض مستمری‌بگیران این سازمان است؛ کسانی که با وجود شیوع کرونا همچنان برای اعتراض به خیابان‌ می‌آیند.
در ایران مستمری‌بگیران مشترک سازمان تامین اجتماعی درهفته‌های اخیر بارها در اعتراض به وضعیت معیشتی‌شان و برآورده نشدن خواسته‌های صنفی‌شان به خیابانها آمده‌اند. یک روز مقابل سازمان تامین اجتماعی تجمع کرده‌اند، یک روز روبرو سازمان برنامه و بودجه و روز دیگر جلو وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی. براساس تازه‌ترین گزارش‌ها از ایران، خبرگزاری حقوق بشری هرانا امروز هم (یکشنبه ۱۴ فوریه/۲۶ بهمن) از تجمع بازنشستگان سازمان تامین اجتماعی در مقابل مجلس ایران خبر داده است.
بحران در سازمان تامین اجتماعی ایران؛ منابع کافی نیست، دولت بدهکار است و مستمری‌بگیران ناراضی
وی به ايران هشدار داد که اگر تا زمان تعيين نشده، خواسته های فيفا را برآورده نکند، تيم ملی فوتبال ايران اجازه نخواهد يافت در رقابتهای جام ملتهای آسيا شرکت کند. تصميم فیفا در مورد محروميت تيمهای باشگاهی، ملی و بازيکنان ايران از بازيهای بين المللی به دليل آنچه دخالت دولت در امور فوتبال خوانده شده اتخاذ گرديده است. اين فدراسیون طی بيانيه ای که پنجشنبه 23 نوامبر منتشر شد، اعلام کرد که فدراسيون فوتبال ايران در روند تصميمگيريها، انتخاب اعضای فدراسيون و تعيين رئيس فدراسيون، استقلال خود را از دولت حفظ نکرده و بدين ترتيب ناقض بند هفده اساسنامه فيفا شناخته شده است. اما به دنبال درخواست سازمان تربیت بدنی ایران و مشورت با رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا، فيفا تصمیم گرفت اين محرومیت را تنها در مورد حضور در بازيهای آسیایی که هم اکنون در دوحه پايتخت قطر جريان دارد ناديده بگيرد. هرچند آقای بلاتر تأکید کرده که سایر محرومیت ها کماکان پابرجاست. به گفته سخنگوی فیفا، فدراسیون فوتبال ایران طی نامه ای تعهد داده که تا یک ماه آینده، تمام شرایط و خواسته های فیفا را بر آورده می کند. پیش از این، داریوش مصطفوی، دبیر فدراسیون فوتبال ایران گفته بود که ایران حاضر است برای لغو محرومیتهای بین المللی، خواسته های فدراسیون بین الملللی فوتبال را بپذیرد. آقای مصطفوی طی مصاحبه ای خاطر نشان کرده بود که انتخابات جدیدی برای انتخاب رئیس جدید فدراسیون با حضور نمایندگان فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا برپا می شود. شرایط فیفا طبق درخواست فدراسیون بین المللی فوتبال، بايد هيئتی برای ساماندهی فدراسيون فوتبال ايران تشکيل شود که اعضای آن را فيفا و کنفدراسيون فوتبال آسيا تعيين کنند و فدراسيون فوتبال ايران نيز اساسنامه خود را بر اساس اساسنامه فيفا اصلاح کند. پس از تأييد نهايی اساسنامه در فيفا، انتخابات تازه ای بايد زير نظر فيفا و کنفدراسيون فوتبال آسيا برای تعيين رئيس فدراسيون فوتبال ايران برگزار شود. اختلاف ميان فيفا و فدراسيون فوتبال ايران ساعاتی پس از تساوی تيم ملی فوتبال ايران با تيم آنگولا در جام جهانی فوتبال و حذف ايران از رقابتهای جام آغاز شد. در آن زمان رئيس سازمان تربيت بدنی ايران، محمد دادکان را از رياست فدراسيون فوتبال ايران برکنار و کيومرث هاشمی را به جای وی منصوب کرد. فيفا طی نامه ای به فدراسيون فوتبال ايران در مورد دلايل برکناری آقای دادکان توضيح خواست و سپس اعلام کرد که توضيحی که دريافت کرده را قانع کننده نمی داند و تنها محمد دادکان را به عنوان رئيس فدراسيون فوتبال ايران به رسميت می شناسد. دو روز پيش از آنکه ضرب الاجل فیفا در پانزدهم نوامبر (24 آبان) به سر برسد، آقای دادکان رسماً از رياست فدراسيون فوتبال ايران استعفا کرد اما اين استعفا تغييری در تصميم فيفا نداد و اين نهاد بين المللی سرانجام حکم به تعليق فدراسيون فوتبال ايران داد. خدمات
هيئت مرکزی فدراسيون بين المللی فوتبال (فيفا) روز چهارشنبه ششم دسامبر (پانزدهم آذر) تشکيل جلسه داد و در پايان جلسه، سپ بلاتر رئیس اين فدراسیون اعلام کرد که فدراسيون تصميم گرفته است محروميت ايران از بازيهای بين المللی فوتبال را تا پايان بازيهای آسيايی، يعنی سه شنبه دوازدهم دسامبر (21 آذر) به تعويق بيندازد.
ضرب الاجل تازه برای فدراسيون فوتبال ايران
انتقاد از گرانی نوروزی و ترقه و انفجارهای چهارشنبه سوری از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. کارخانه مردم‌سوزی در خیال چهارشنبه سوری - کارتون سلمان طاهری، شهروند پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: حجم موادمنفجره و محترقه و منهدمه‌ای که در شب چهارشنبه‌سوری جابه‌جا می‌شود طوری است که اگر یکی پاش لیز بخورد و همه با هم منفجر شود، جهان طوری می‌رود هوا که انفجار اتمی هیروشیما جلوش شبیه کبریت‌بازی است. ماهواره‌های جاسوسی که داشتند از بالا نگاه می‌کردند گزارش دادند این‌هوا سوخت مشکوک که از سوخت هسته‌ای هم سوخت‌تر است در ایران مشاهده شده. آنها هم سریع گفتند دیدید؟ دیدید؟ اینها دارند بمب می‌سازند. ظریف طفلک مجبور شد برود دوباره یک‌دوری با کری‌اینا بزند و توضیح بدهد که به‌جان جواد به جان‌ «جان»، اینها ترقه است و ما سالی یک‌بار ترقه در می‌کنیم اما وقتی در می‌کنیم بدجوری در می‌کنیم. حالا سناتورهایی که نامه نوشته بودند که به ایران حمله کنند، چهارشنبه‌سوری را بهانه کردند که وقتی مردم ایران خودشان اینطوری می‌کنند، از کجا معلوم که آتش نسوزانند؟ طنزنویس شرق در نهایت نوشته: والا زمان ما شوق یک‌پریدن ساده از روی بته‌های نور و قاشق‌زنی و عشق و عاشقی بود چهارشنبه‌ سوری. یعنی بچه بودیم خوش‌تیپ می‌کردیم، می‌آمدیم چهارشنبه‌سوری عاشق بشویم. الان یک‌طوری شده که می‌خواهیم از خانه بزنیم بیرون، باید از اهل خانه حلالیت بطلبیم و وصیتنامه بنویسیم و بعد از خانه بزنیم بیرون چون بیرون‌آمدن دست خودمان است و منفجرشدن دست عزیزان. اثر توافق ها بر بازار محمد خوش چهره در سرمقاله ابتکار با اشاره به توافق احتمالی در مذاکرات هسته ای به بررسی اثر آن بر بازار و اقتصاد و به ویژه نرخ ارز پرداخته و نوشته: روند مذاکرات نشان داده که در نرخ گذاری انواع ارز به ویژه دلار و همچنین سکه اثرگذار است. اما تحلیل این اثرگذاری مستلزم آگاهی از یک نگاه عقلانی تر و اقتصادی است. اساس ارزش گذاری پول ملی در هر کشوری مبتنی بر میزان و توان تولید داخلی آن کشور است. در واقع اگر توان و ظرفیت عملیاتی تولید در کشوری بالا باشد، ارزش پول ملی آن در مقایسه با ارز‌های دیگر بالا خواهد بود. نویسنده با اشاره به فعالیت کشورهای دیگر تولید کننده نفت نوشته: درباره ایران قضیه کمی متفاوت است. ارزش پول ملی متاثر از دو موضوع، دچار آسیب های جدی دیده. مهمترین این موضوع ها تولید ناخالص ملی است. کشور هم اکنون از کمتر از ۵۰ درصد ظرفیت و توان تولیدش استفاده می‌کند. این در حالی است که برخی از بخش های تولیدی زیر ۳۰ درصد ظرفیت، تولید دارند و این یعنی تولید در کشور ما بیمار است. پیش بینی سرمقاله ابتکار این است که: با بی رونقی تولید در کشور، نمی‌توان انتظار کاهش قیمت ارز به ویژه دلار آمریکا را از مذاکرات هسته ای داشت، اما رفتار سوداگرانه در نوسانات بازار ارز به دنبال منفعت اقتصادی است. یعنی با هجوم کسانی که به دنبال حفظ ارزش دارایی های خود هستند و بالتبع با افزایش نرخ ارز به علت افزایش تقاضا، سعی در کسب سود دارند. این دو رفتار در بالا و پایین کردن نرخ ارز و به ویژه دلار در ایران نقش مهمی دارد. حسین شمسیان در سرمقاله کیهان در ادامه مخالفت های این روزنامه با مذاکرات هسته ای به نقل گفته اقتصاددانان پرداخته که اظهار داشته اند با رسیدن به توافق ها و برداشته شدن تحریم ها هم نباید منتظر معجره بود و نتیجه گرفته که کسانی این باور ناصواب را در جامعه توسعه داده اند که خبری هست در حالی که این سرابی بیش نیست. روزنامه تندرو صبح اعتقاد دارد که واقعیت این است که بیان این حقیقت از عهده هرکسی برنمی‌آید. یعنی باید کسانی که روزگاری وعده گشایش اقتصادی در اثر همراهی با کدخدا داده بودند، صمیمانه و صادقانه به مردم بگویند آنچه در این‌ باره گفتند، اشتباه بوده و چنین چیزی رخ نخوهد داد. آزمون یکسال و نیم اخیر بر همگان روشن کرد که از آن‌سوی آب‌ها فرجی حاصل نمی‌شود و باید خودمان فکری به حال خودمان بکنیم. گفتن همین چند جمله شجاعتی تاریخی می‌خواهد. چرا که ممکن است تصور کنند این سخنان به دلخوری مردم و حرف‌های دیگر منجر شود. سرمقاله کیهان دلداری داده که: مردم نشان داده‌اند کسانی که با آنها صادق و صریح هستند، بیشتر دوست دارند و اگر کسی صادقانه در‌این‌باره با آنها سخن بگوید و حقیقت را بیان کند، از او می‌پذیرند. حتی اگر این کار در بدو امر به دل‌خوری منجر شود بهتر از ریزش اعتماد عمومی و از دست رفتن اصلی‌ترین سرمایه اجتماعی دولت است. چرا دفاع از منافع ملی جناحی می شود؟ تیتر و عکس روزنامه ایران سامان صابریان در مقاله ای در قانون با اشاره به گفته های هفته گذشته علی یونسی مشاور رییس جمهور در مورد حوزه نفوذ ایران و هویت ایرانی به یاد آورده سال قبل نیز مهدی طائب روحانی هوادار دولت احمدی نژاد در سخنانی سوریه را استان سی و پنجم ایران دانسته بود. هرچند که خود او بعدها گفت که سخنانش به این صراحت نبوده است. نویسنده مقاله با رد این گونه ادعاها پرسیده که کسانی که امروز با استناد به حق حاکمیت ارضی کشورهای دیگر نسبت به سخنان یونسی واکنش نشان داده اند چرا آن زمان انتقادی نکردند. نزدیکی ایران و عراق از نظر جغرافیایی و فرهنگ مشترک به هم بسیار بیشتر است پس چرا نگرانی و دلواپسی منتقدان امروز یونسی در آن روز به وجود نیامد!؟ نویسنده قانون با اشاره به این که این گونه برخوردها از جانب گروه‌ها و رسانه‌هایی صورت می‌گیرد که خود را مدعی ارزش‌گرایی می‌خوانند نوشته منافع ملی و امنیت ملی نه مربوط به اشخاص خاص و نه حیطه ای از آن گروه و حلقه خاصی است. منافع ملی کشور را باید فارغ از رویکردهای سیاسی ارزیابی کرد و به خاطر سپرد که منافع ملی یک سرزمین وسیله ای برای دست یافتن به منافع گروهی و جناحی نیست. پلیس راهنمایی یا پلیس جریمه نعمت احمدی در مقاله ای در اعتماد نوشته: برای تمدید مجوز ورود به طرح ترافیک هر سال نیاز به اخذ مفاصا حساب خلافی است، و همان جاست که ورقه‌ای که به دست هر کس می‌رسد با تعجب نگاه می‌کند، جرایمی که نمی‌دانی کی و کجا و توسط چه ماموری جریمه شده‌ای. شهرها و خیابان‌هایی که به اصطلاح - عمرا – از آنجا گذر کرده باشی، یک جریمه تسلیمی نداری، همه الصاقی – عدم توجه به دستور مامور- پارک بر روی خطوط عابر پیاده، پارک ممنوع، دلت خوش است که یک برگه تسلیمی نداری، چرا همه جریمه‌ها الصاقی است؟ این حقوقدان پرسیده: یعنی فقط مامور معذور جریمه به دست آن را دیده، پشت پیش خوان پلیس ١+١٠ همه معترضند راستی چرا همه جریمه‌ها الصاقی است، الصاقی یعنی حداقل راننده اتومبیل برگه‌ها را ندیده والا کدام راننده است که بخواهد مبلغ جریمه را به دو برابر برساند. براین باورم کار پلیس ما به جای راهنمایی و رانندگی، الصاق جریمه رانندگی است، جرایمی که عدد آنها سر به فلک می‌رساند پرسش این است، در مقابل این‌همه جریمه چه خدماتی از ناحیه پلیس جرایم رانندگی به مردم ارایه می‌شود. به نوشته مقاله اعتماد: در گذشته‌ای نه چندان دور جاده‌ها فرقی با قتلگاه نداشت. اما وضع شهرها چه می‌شود؟ کلانشهری مانند تهران تبدیل به پارکینگ بزرگی شده است که در ساعاتی از روز حرکت ماشین‌ها با کندی نزدیک به توقف روبه‌روست، در بقیه ساعات هم عدم توجه به خط‌کشی‌های خیابان و چهارراه‌ها و توقف در شانه چهارراه گره کوری است که زندگی در شهرها را غیر ممکن کرده است. شهری که با فروش پارکینگ توسط شهرداری به صاحبان املاک و توقف ماشین در حاشیه خیابان‌ها عملا به پارکینگ ٢٤ ساعته‌ای تبدیل شده است و بی‌برنامه هر روزه ماشین‌های جدید هم وارد شهر می‌شود و خروجی ماشین‌های اسقاطی در حد صفر است، اقتصاد مقصر نیست کارتون رضا جنگی، اعتماد علی سرزعیم در سرمقاله جهان صنعت با اشاره به مشکلات زیست محیطی از جمله ریزگردها و خشک شدن تالاب ها در کشور نوشته: در کشور هر وقت که صدای اعتراض یک صنف از تشکل‌های مردم‌نهاد بلند می‌شود بلافاصله به اقتصاد بازار حمله می‌شود و همه مشکل را به اصل مکانیسم بازار و علم اقتصاد منتسب می‌سازند. برای روشن شدن مساله کافی است به همین مورد ریزگردها توجه کنیم تا ببینیم ریشه مشکل کجاست و نقش علم اقتصاد در این میان چیست؟ نویسنده اشاره کرده:سال‌هاست که مهم‌ترین رسالت نمایندگان مجلس این شده که بر دولت فشار وارد کنند تا در منطقه آنها طرح‌های عمرانی خصوصا سدسازی اجرا کنند تا آب قابل شرب بیشتری برای کشاورزان فراهم شود. طبیعی است که حمایت سیاسی کشاورزان روستایی مهم‌ترین اهرم فشاری است که در پشت‌سر نمایندگان مجلس قرار دارد. در بدنه دولت نیز وزارت نیرو انگیزه آن را دارد تا با این فشارها همنوا شود. می‌توان حدس زد که طرح‌ توجیهی پروژه‌های عمرانی یادشده یعنی سدهای ذکرشده همه مبتنی بر این رویکرد هستند که چقدر هزینه خواهد شد و چقدر درآمد در طول زمان ایجاد خواهد کرد. این کار دقیقا چیزی است که در علم اقتصاد اصطلاحا «ارزیابی مالی پروژه» خوانده می‌شود. سرمقاله جهان صنعت در نهایت نوشته راه حل آن است که برای تایید یا عدم تایید اجرای یک پروژه عمرانی ارزیابی اقتصادی انجام شود نه ارزیابی مالی!. به عنوان مثال، اگر در مورد ایجاد سدهای استان خوزستان ارزیابی «اقتصادی» صورت می‌گرفت و هزینه‌های غیرمادی آن یعنی تخریب شدید محیط زیست تخمین زده می‌شد، ایجاد این سدها از دید علم اقتصاد قابل توجیه نبود. با این توصیف مشخص می‌شود که در فجایع زیست‌محیطی صورت گرفته اقتصاد مقصر نیست و اگر قصوری صورت گرفته از عدم کاربست درست علم اقتصاد است. سدها هم در برابرخشکسالی کم آوردند شهروند در گزارشی خبر داده: کاهش شدید باران در خراسان جنوبی باعث شده که همچنان خشکسالی و کم‌آبی را در استان شاهد باشیم به‌طوری که سدهای استان هم در برابر خشکسالی کم آورده‌اند و ٨٥‌درصد ظرفیت آنها خالی است. روستاییان با بحران «تشنگی» روبه‌رو هستند و خشکسالی‌های ۱۷ساله اخیر امان از آن ها بریده است. گزارشگر این روزنامه افزوده: بخشی از آثار خشکسالی در مناطق مختلف خراسان جنوبی در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی منتشر می‌شود. ارایه آمارهای تکان‌دهنده تخلیه روستاها، افزایش روند مهاجرت به شهرها نمونه‌ای از این آثار است. امسال حتی دیگر از صندوق ذخایر آبی در دل این سرزمین پهناور خبری نیست به‌طوری که با خالی بودن ظرفیت ٨٥‌درصدی سدها حتی قطره آبی هم بر لب‌های خشکیده این سرزمین جاری نمی‌شود. در ادامه گزارش شهروند آمده: یکی از عوامل مهاجرت در خراسان جنوبی همین کم‌آبی است که پیش‌بینی می‌شود با ادامه خشکسالی و عدم بارندگی در‌ سال‌جاری موج جدیدی از خالی شدن روستاها از سکنه و حضور روستاییان در شهرها در راه باشد که باید مسئولان استانی قبل از رخ دادن این پدیده و برای حل مشکلات کم‌آبی در استان گام موثری بردارند. در روستاهای خراسان جنوبی دامپروری و کشاورزی از رونق افتاده و روستاییان این استان برای تأمین مخارج زندگی خود به یارانه دولت اکتفا یا سرپرست خانوار برای کارگری به شهر مهاجرت می‌کند. سرچشمه گروه های فشار را باید خشکاند داعش در تخت جمشید - کارتون فیروزه مظفری، فرهیختگان جاوید قربان اوغلی در مقاله ای در آرمان پیرامون پی آمد حمله لباس شخصی ها در شیراز به اتومبیل حامل نماینده تهران نوشته: ضعف مسئولان استانداری و فرمانداری شیراز در برگزار نشدن این سخنرانی بر کسی پوشیده نیست و به همین دلیل باید هرچه سریع‌تر مورد بازخواست قرار گیرند.اما بدون شک یکی از مهم‌ترین اهداف خیره‌سران تندرو کشیدن پای دولت روحانی به میدان مبارزه و افراطی‌گری است. در نتیجه دولت باید به صورت آگاهانه و با تدبیر در این باره تصمیم‌گیری و از پرخاشگری و حرکت‌های رادیکال پرهیز کند. نکته دیگر این که: حرکت جدید تندروها که به سرچشمه‌های مشخص و قابل پیگیری متصل هستند، نشان‌دهنده عزم جدی این گروه‌ها برای اقدامات بعدی است. در نتیجه نمی‌توان اقدام ناراحت‌کننده حمله به دکتر مطهری را آخرین اقدام این دست گروه‌ها تلقی کرد. این در حالی است که به تازگی برخی مقامات ارشد دولتی مانند اکبر ترکان مشاور ارشد رئیس‌جمهور و عبدالرضا رحمانی‌فضلی وزیر کشور با احساس نگرانی از آینده افراطی‌گری، از احتمال ورود «پول کثیف» به انتخابات مجلس شورای اسلامی خبر داده‌اند. به نظر مقاله کیهان: مقابله با گروه‌های تندرو نباید تنها به دولت محدود شود و باید تمامی نهادها و مسئولان در این زمینه مشارکت کنند. نباید گذاشت چنین اقداماتی به«فرهنگ» تبدیل شود و هر شخص و گروهی که به اهداف خود از طریق قانونی دست پیدا نکرد به اقدامات فراقانونی و غیرقانونی متوسل شود. علاوه براین چهار مورد باید از «بزنگاه» سخت و حساس انتخابات آینده مجلس نام برد که به احتمال زیاد صحنه جولان این دست گروه‌ها خواهد بود. این مساله‌ای کلیدی است که یک بار برای همیشه باید در مقابل آن ایستاد و اجازه تکرار به آن نداد. آیدین سیار سریع در صفحه بی قانون، بدون اشاره به اظهار نظر محمدرضا باهنر درباره حادثه شیراز علیه علی مطهری نوشته: من نمی‌دانم چرا ایشان این‌قدر حب دنیا دارند؟ برادر من! چهارچنگولی چسبیدی به این دنیا که کجا را بگیری؟ این دنیا به کی وفا کرده که به شما بکنه؟ دلیل این همه مقاومت در برابر کتک و چوب و سنگ چیه؟ ما این همه زحمت می‌کشیم، تدارک می‌بینیم، هزینه می‌کنیم ولی شما هنوز ... (مکث) آخه این‌طور که نمیشه برادر من (مکث + فروخوردن خشم) شما الان می‌دونی قیمت یک کیلو گوجه تو بازار چنده؟ می‌دونی این سنگ‌هایی که پرت می‌کنیم همه مرمر و گرانیته؟ گناه کردیم که از جیب هزینه کردیم تا یه پایان باشکوه داشته باشی؟ تازه هزینه بنزین موتور رو نگفتم! خب عزیز من یه کم هم شما کوتاه بیا. طنزنویس سپس در نقش یکی دیگر فرو رفته و نوشته: البته جا دارد سلام عرض کنم خدمت حضار گرامی، عذرخواهی می‌کنم که رفتارهای ناشایست و تاسف بار آقای مطهری در روزهای اخیر کمی ما را از نظر روحی به هم ریخته است. - عرض شود که مراسم چهارشنبه سوری یک فرصت است. متاسفانه هر ساله هم ما در سطح کشور چندین زخمی و حتی کشته می‌دهیم، چرا جوانان ما این همه خلاقیت و توانمندی را در راستای آقای علی مطهری استفاده نمی کنند؟ در سرمقاله بی قانون آمده: - ما هرچند امیدی به این دولت نداریم ولی باید عرض کنم که کم‌کم نشانه‌های خوبی درحال رویت است. یک نمونه‌اش همین طرح تسهیل ورود ایرانیان خارج از کشور که به تازگی تصویب کرده‌اند. با این طرح به راحتی می‌توان ایرانیان خارج از کشور را به سزای اعمال‌شان رساند.
روزنامه های امروز صبح تهران با چاپ عکس هایی از وزیر خارجه که خبر از افزایش امید به رسیدن به تفاهم با کشورهای پنج به یک داده و همین طور تایید هیات مذاکره کننده توسط رییس مجلس اخبار مربوط به دور تازه مذاکرات هسته ای را با اهمیت دیده و به گمانی زنی درباره تاثیر این توافق های احتمالی با اقتصاد کشور پرداخته اند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ سه شنبه ۲۶ اسفند
دیدار مسعود رجوی و صدام حسین در بغداد این پرونده فراز و نشیب زیادی داشت که از حمله به خاک ایران با پشتیبانی نیروهای عراقی و ناپدید شدن مسعود رجوی پس از حمله آمریکا به عراق تا انتقال مجاهدین از پایگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی و درگیری های متعدد مجاهدین با ارتش و شبه نظامیان عراقی و کشته شدن تعدادی از اعضای این سازمان را شامل می شود. موسی خیابانی و مسعود رجوی در ملاقات با روح الله خمینی در سال ۱۳۶۵ و پس از فشار دولت فرانسه و عدم پذیرش دیگر کشورهای اروپایی، سازمان مجاهدین خلق مقر خود را از پاریس به بغداد منتقل کرد. صدام حسین که در آن زمان درگیر جنگ با ایران بود از مسعود رجوی استقبال گرمی کرد و قرار شد تمامی اعضای این سازمان به قرارگاهی در هشتاد کیلومتری مرز ایران در استان دیاله مستقر شوند. این قرارگاه به یاد اشرف ربیعی، همسر اول مسعود رجوی نامگذاری شد که در حمله به خانه تیمی سازمان مجاهدین در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ به همراه موسی خیابانی نفر دوم سازمان و بیش از بیست نفر دیگر کشته شده بود. در ویدیوهای سازمان مجاهدین خلق درباره زندگی در قرارگاه اشرف، این قرارگاه شهری مدرن معرفی می‌شد که دارای مجموعه‌های مسکونی با خیابانهای تمیز و امکانات آموزشی و ورزشی است و موزه، مسجد، دانشگاه و قبرستان خود را هم دارد. اما تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که از قرارگاه اشرف خارج شده یا به تعبیری فرار کرده بودند از اعمال فشار فرماندهانشان بر نیروها گفتند. آنها همچنین از عدم ارتباط با بیرون از پایگاه سخن گفتند و اینکه از دسترسی به موبایل، اینترنت و رسانه ها به غیر از تلویزیون سازمان محروم بوده اند. آن ها همچنین خروج از قرارگاه را کاری سخت و پرهزینه خواندند. اعضای "ارتش آزادی بخش ایران" در اشرف اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که از اوایل دهه ۶۰ وارد عراق شده بودند در "ارتش آزادی بخش ایران" سازماندهی شدند. در اواخر جنگ ایران و عراق پس از ضعف و شکست های پی در پی نیروهای نظامی ایران، مجاهدین خلق با پشتیبانی عراقی ها دو عملیات آفتاب، چلچراغ را در اوایل سال ۶۷ انجام دادند که با موفقیت هایی همچون تصرف شهر مهران همراه بود. سازمان مجاهدین خلق ایران پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و پیش از اجرایی شدن آتش بس، آخرین عملیات گسترده خود با نام فروغ جاویدان را علیه ایران آغاز کرد. در این عملیات اعضای مجاهدین خلق توانستند به سرعت شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام‌آباد غرب را به تصرف خود در آورند و به طرف کرمانشاه حرکت کنند. اما پیش از رسیدن به کرمانشاه و در گردنه چارزبر با پاتک نیروهای ایرانی، (عملیات مرصاد) و حملات نیروی هوایی ایران روبرو شدند و شکست خوردند. تعقیب نیروهای بازمانده تا چند روز بعد نیز ادامه داشت. بر اساس اعلام منابع حکومتی ایران، در جریان عملیات مرصاد بیش از ۲۵۰۰ نفر از مجاهدین کشته شدند. سازمان مجاهدین این تعداد را ۱۳۰۰ نفر اعلام کرده است. شکست عملیات فروغ جاویدان، پایان بخش عملیات نظامی "ارتش آزادیبخش" وابسته به مجاهدین خلق بود. در واقع با اجرای آتش بس میان ایران و عراق با نظارت سازمان ملل متحد از ۲۹ مرداد ۱۳۶۷، امکان استفاده مجاهدین از خاک عراق برای حمله به ایران به طور کلی منتفی شد. یکی از بحث برانگیز ترین موضوعاتی که درباره حضور مجاهدین در عراق بیان می شود همراهی آن ها با ارتش عراق در سرکوب نیروهای کرد و شیعه پس از جنگ اول خلیج فارس است. اتهامی که مجاهدین خلق همواره آن را رد کرده اند. در سال ۱۹۹۱ پس از حمله نیروهای ائتلاف به عراق، شورش هایی علیه صدام حسین در شمال و جنوب عراق توسط کردها و شیعیان انجام گرفت که با شدت هر چه تمامتر سرکوب شد. بنابر آمارهای مختلف، بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در این سرکوب ها کشته و بیش از ۲ میلیون نفر آواره شدند. درباره همکاری سازمان مجاهدین خلق با حکومت صدام در کشتار شیعیان هنوز سند و ادله محکمه پسندی یافت یا جمع آوری نشده است. به طور مثال دادگاه رسیدگی به اتهامات صدام حسین، برای او به اتهام کشتار شیعیان در شهرک دجیل که در سال ۱۹۸۲ رخ داد به علت کافی بودن مدارک، حکم اعدام صادر کرد اما شواهد قابل ارائه ای که مبنی بر همکاری صدام و مجاهدین در دیگر جنایات علیه شیعیان باشد در دست نبوده است. دادگاه عالی عراق در تیر ماه ۱۳۹۱ حکم دستگیری مریم رجوی و ۳۹ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق را به اتهام جنایت علیه بشریت در این ارتباط صادر کرد، اما سازمان مجاهدین خلق در واکنش به این حکم، دادگاه را "تحت نفوذ دولت نوری مالکی" نخست وزیر وقت عراق و حکم آن را "هدیه ای از جانب دولت عراق برای ایران" عنوان کرد. مهدی ابریشمچی و مسعود رجوی در پایگاه اشرف پس از حمله نیروهای ائتلافی به رهبری آمریکا و سقوط حکومت صدام حسین در سال ۲۰۰۳ میلادی، اعضای سازمان مجاهدان که در کمپ اشرف اقامت داشتند، در چارچوب کنوانسیون ژنو تحت حفاظت نیروهای آمریکایی قرار گرفتند و بعدا خلع سلاح شدند. مسعود رجوی پس از اشغال عراق در جایی دیده نشده است. بعضی گمانه زنی ها حکایت از مرگ او دارند. در این دوران مریم رجوی عملا رهبری سازمان را بر عهده گرفت. مریم قجر عضدانلو (رجوی)، همسر سوم مسعود رجوی پس از اشرف ربیعی و فیروزه بنی صدر است که پس از انقلاب ایدئولوژیک و تغییر و تحولات درونی سازمان مجاهدین از همسرش مهدی ابریشمچی جدا شد و با مسعود رجوی ازدواج کرد. او در دهه ۱۳۷۰ از عراق به فرانسه رفت و در حال حاضر سازمان مجاهدین را از آنجا رهبری می کند. پس از سقوط صدام، پایگاه اشرف به معضلی برای دولت های عراق و آمریکا تبدیل شد و بارها بین آمریکایی ها، عراقی ها، مجاهدین و سازمان ملل بر سر حفاظت اشرف و خروج نیروهای مجاهدین از آن مذاکره شد. تا اواخر سال ۲۰۰۸ حفاظت از پایگاه اشرف با نیروهای آمریکایی بود و از اول ژانویه ۲۰۰۹ به نیروهای عراقی سپرده شد. حکومت جدید عراق که رابطه خوبی با دولت ایران دارد بارها سعی کرد تا اشرف را به کنترل خود درآورد. نوری مالکی، نخست وزیر وقت عراق در روز اولی که عراقی ها حفاظت از اشرف را بعهده گرفتند سازمان مجاهدین خلق را "گروهی تروریستی" اعلام کرد و فعالیت آن را در خاک عراق "با قانون اساسی این کشور مغایر دانست." با این حال آقای مالکی اطمینان داد که ساکنان اردوگاه اشرف را "وادار به بازگشت به ایران" نخواهد کرد و این فرصت را در اختیارشان خواهد گذاشت که به کشوری دیگر بروند. اما بیست روز بعد مشاور امنیت ملی عراق در سفر به تهران از احتمال محاکمه عده ای از اعضای سازمان مجاهدین خلق در عراق و تحویل عده دیگری از آنها به دولت ایران سخن گفت. چند ماه بعد و در بحبوحه رخدادهای پس از انتخابات مناقشه برانگیز سال ۱۳۸۸ ایران، مریم رجوی با انتشار بیانیه ای اعلام کرد که تحت شرایطی اعضای سازمان حاضر هستند که به ایران بازگردند. بر اساس بیانیه خانم رجوی، چنانچه حکومت ایران در "نامه ای رسمی" خطاب به [سازمان] ملل متحد، صلیب سرخ بین المللی و دولت های آمریکا و عراق، متعهد شود که اعضای سازمان مجاهدین خلق در صورت بازگشت به ایران "از دستگیرى و تعقیب و شکنجه و اعدام و هرگونه پیگرد و پرونده سازى قضایى مصون هستند و از آزادى بیان برخوردارند"، ساکنان اردوگاه اشرف به ایران بازخواهند گشت. درگیری نیروهای مجاهدین خلق با ارتش عراق از زمانی که نیروهای آمریکایی کنترل پایگاه اشرف را به نیروهای عراقی سپردند، این قرارگاه بارها مورد تهاجم قرار گرفت. این تهاجم ها از حمله با راکت تا حمله مستقیم ارتش عراق را شامل می شد. در این حملات ارتش عراق برای تصرف این پایگاه، ده ها نفر از سازمان مجاهدین کشته شده و تعداد بیشتری زخمی شدند. پس از این درگیری ها بود که دولت عراق خواهان تخلیه مجاهدین از پایگاه اشرف تا پایان سال ۲۰۱۱ شد، اما با فشارهای بین المللی این تاریخ تا آوریل ۲۰۱۲ عقب افتاد. پس از آن و در یک دوره یک و نیم ساله و به مرور در حدود ۲۷۰۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین قرارگاه اشرف را تخلیه کردند. تنها یک گروه صد نفره در قرارگاه اشرف برای حفاظت از اموال مجاهدین که همواره مورد مناقشه بین آنها و دولت عراق بود باقی ماندند که در سپتامبر ۲۰۱۳ مورد حمله مهاجمان ناشناس قرار گرفتند. در این حمله ۵۲ نفر از مجاهدین کشته و هفت نفر هم به اسارت برده شدند. با اینکه هیچ گروهی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفت سپاه پاسداران با صدور بیانیه ای این رخداد را عامل "تشفی خاطر" مردم دانست و آن را به "فرزندان مجاهدان عراقی" نسبت داد. احمد خاتمی، از امامان جمعه موقت تهران و محمد رضا نقدی، فرمانده بسیج نیز ضمن تقدیر از این حمله، آن را "مهم تر از عملیات مرصاد" عنوان کرده اند. مریم رجوی از هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، به خاطر "جسارتش" در حذف نام این سازمان از فهرست تروریستی قدردانی کرد سازمان مجاهدین خلق ایران پس از حمله آمریکا به عراق خلع سلاح شده بود. در سپتامبر ۲۰۱۲ آمریکا اعلام کرد که نام این سازمان را از فهرست سازمان‌هایی که تروریستی می‌داند حذف کرده است. در اطلاعیه وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود که سازمان مجاهدین در ۱۰ سال گذشته مرتکب عمل تروریستی نشده است. علاوه بر این، اعلام علنی سازمان مجاهدین خلق برای کناره گیری از فعالیت های مسلحانه و همکاری اعضای این گروه در تخلیه اردوگاه اشرف عراق، دیگر مواردی است که دولت آمریکا را برای حذف نام این گروه از لیست سازمان‌های تروریستی مجاب کرده است. در بیانیه وزارت امور خارجه آمریکا با اشاره به سابقه فعالیت مجاهدین در دهه هفتاد میلادی که به کشتن شهروندان آمریکایی منجر شد از بدرفتاری این سازمان با اعضایش انتقاد شده بود. بیش از آن هم نام این سازمان از فهرست تروریستی اتحادیه اروپا حذف شده بود. خارج شدن نام این سازمان از فهرست تروریستی آمریکا علاوه بر اینکه به فعالیت‌های این سازمان در غرب جنبه قانونی بخشید، به انتقال اعضای آن از عراق و سفر و اقامت قانونی در کشورهای دیگر کمک کرد. مریم رجوی قرار دادن نام این سازمان در لیست تروریستی را "هدیه‌ای به رژیم ملاها" خوانده و خروج مجاهدین از این لیست را دلیلی بر نادرستی ادعاهای پیشین علیه مجاهدین خلق دانست. بدین ترتیب فعالیت بیش از یک دهه سازمان مجاهدین برای خروج از فهرست تروریستی نتیجه داد. اردوگاه لیبرتی در غرب بغداد و در نزدیکی فرودگاه بین المللی این شهر قرار دارد. اردوگاهی که قبلا محل استقرار واحدهایی از نیروهای آمریکایی بود. پس از به توافق رسیدن آمریکایی ها و عراقی ها قرار شد اعضای سازمان مجاهدین خلق، اردوگاه اشرف را به سمت اردوگاه لیبرتی (این اردوگاه به نام های حریه و آزادی هم شناخته می شود) ترک کنند. پس از مقاومت های اولیه مجاهدین، مریم رجوی در بهمن ۱۳۹۰ اعلام کرد در پی "اطلاع از توصیه و اطمینان های خانم [هیلاری] کلینتون، وزیر امور خارجه (وقت) آمریکا" از حدود ۴۰۰ نفر از اعضای سازمان خواسته است که به اردوگاه لیبرتی بروند. در میانه این نقل و انتقال مجاهدین اعلام کردند اگر به آنها تضمین های حداقلی داده نشود ساکنان اشرف و لیبرتی حاضرند که موقتا به اردوگاه پناهجویان در نزدیکی مرز اردن بروند. در نهایت و به مرور حدود ۲ هزار و ۷۰۰ نفر از مجاهدین با تخلیه اشرف در لیبرتی مستقر شدند. نقل و انتقالاتی که گاه به درگیری بین نیروهای مجاهدین و نیروهای عراقی هم منجر شد. آنها در قرارگاه جدید با مشکلاتی روبرو بودند و ادعا می کردند که دولت عراق "تحویل غذا، آب و سوخت به اردوگاه را مسدود کرده و تلاش ساکنان برای دسترسی به مراقبت های پزشکی را دشوار کرده است". در این دوران ساکنان لیبرتی همچنین با حملات گاه و بیگاه به محل سکونت خود نیز روبرو بودند. از جمله می توان به دو حمله مرگبار در سال های ۹۲ و ۹۴ اشاره کرد که در یکی از آنها حسین ابریشمچی، از مسئولان بلندپایه سازمان کشته شد. مسئولیت این حملات را "ارتش مختار" بر عهده گرفت که شاخه نظامی گردان های حزب الله عراق است. این گروه مورد حمایت ایران شناخته می‌شود، اما تهران هیچ‌گاه رسما چنین ارتباطی را تایید نکرده است. تعدادی از کشته شدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق در اوایل سال ۱۳۹۲ و با پذیرش چهارده نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران توسط دولت آلبانی، روند خروج مجاهدین از عراق آغاز شد. این در حالی بود که پیش از آن مریم رجوی اعلام کرده بود یا همه مجاهدین باید به آمریکا بروند یا به اردوگاه اشرف باز گردانده شوند. اما آمریکایی ها با تشکر از دولت آلبانی از سازمان مجاهدین خواستند این فرصت را مغتنم بشمارد. آمریکایی ها هم چنین اعلام کردند که: "رهبری سازمان مجاهدین خلق موظف است که دسترسی آزاد و بدون قید افراد مقیم در اردوگاه آزادی را به ناظران حقوق بشری سازمان ملل متحد تسهیل کند." در سال ۹۳ اعلام شد که ۶۰۰ نفر از اعضای این سازمان به آلبانی منتقل شده اند و سرانجام یک ماه پس از آن سفیر ایران در بغداد اعلام کرد که تا آخر تابستان امسال تمامی مجاهدین از عراق خارج می شوند. در روز جمعه ۹ شهریور و با انتقال ۲۸۰ نفر از اعضای باقی مانده در لیبرتی این پایگاه نیز کاملا تخلیه شد. بنا به گفته وزارت امور خارجه آمریکا، سازمان ملل موفق شده است که بیش از ۳ هزار نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق را از عراق منتقل کند. تعدادی از سران سازمان مجاهدین هم به کشورهای آلمان و فرانسه انتقال داده شده‌اند. سازمان مجاهدین خلق ایران می گوید که در دوران پس از حمله آمریکا به عراق، ۱۴۱ نفر از اعضای خود را در حملات و ۲۷ نفر را به دلیل "شرایط محاصره" از دست داده است. به گفته این سازمان، "توطئه‌ها، شانتاژها و تهدیدهای" حکومت ایران و متحدانش در عراق، باعث شد روند انتقال اعضای این سازمان بیشتر از چهار سال طول بکشد. مجاهدین در حالی از عراق خارج و راهی کشورهای اروپایی شدند که در این میان نامی از مسعود رجوی شنیده نمی شود. خانواده های اعضای مجاهدین خلق در اطراف پایگاه اشرف در این سال ها خانواده ها برای دیدار با بستگانشان در عراق با مشکلات و سختی های فراوانی روبرو بوده اند. سازمان مجاهدین خلق، عده ای از کسانی را که به عنوان خانواده اعضای سازمان برای ملاقات با آنها به عراق می رفتند عامل جمهوری اسلامی می دانست و اجازه ملاقات نمی داد. از سوی دیگر تعدادی از خانواده های ایرانی که موفق به ملاقات با فرزندانشان می شدند پس از بازگشت با حبس و زندان و حتی حکم اعدام در ایران روبرو شدند. به گفته عاطفه اقبال، از کمپین انتقال فوری مجاهدین از لیبرتی به کشور ثالث، هنوز تعدادی از اعضای سابق سازمان مجاهدین که از این سازمان جدا شده اند در کردستان عراق یا هتل های بغداد زندگی می کنند و با اینکه کمیساریای پناهندگی قول انتقال آنها را داده بود، به حال خود رها شده اند. مریم رجوی در گردهمایی سازمان مجاهدین خلق در فرانسه پیش از این بسیاری از منتقدان و مخالفان سازمان مجاهدین، این سازمان را متهم می کردند که با کارشکنی جلوی خروج نیروهایش از اشرف و لیبرتی را می گیرد تا با توجه به موقعیت سخت آنها در عراق توجه سیاستمداران و رسانه های غربی را به خود جلب کنند. حال باید دید که این سازمان در موقعیت جدید چه سیاستی را در پیش می گیرد. نظر می رسد که حفظ انسجام نیروهای مجاهدین در کشورهای غربی سخت تر از اردوگاه های اشرف و لیبرتی باشد. در این میان این سازمان دست به تحرکات جدیدی زده است. سازمان مجاهدین خلق ایران چندی پیش با حضور تعدادی از چهره‌های سیاسی خارجی، از جمله امیر ترکی فیصل، فرزند پادشاه پیشین عربستان سعودی و رئیس سابق اداره اطلاعات این کشور، همایشی را در فرانسه برگزار کرد. پس از آن هم محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین با مریم رجوی در پاریس دیدار کرد. ملاقات هایی که در اوج تنش های بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی و بروز اختلافات بین آن ها با واکنش تند ایران روبرو شد. به نظر می رسد که خروج کامل مجاهدین از عراق کمی پس از حضور ترکی الفیصل در گردهمایی آنها و ملاقات محمود عباس با مریم رجوی در پاریس حامل یک معنا هستند: بادها خبر از تغییر فصل می دهند.
پرونده سی ساله حضور اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق که با استقبال صدام حسین از مسعود رجوی باز شده بود با خروج آخرین اعضای سازمان از این کشور و در غیاب رجوی بسته شد.
از بغداد تا تیرانا: پایان سی سال حضور مجاهدین خلق در عراق
دولت ایران هدف از تصویب این لایحه را "حفظ کرامت و منزلت زنان، حمایت از آنها در برابر خشونت‏ و تحکیم مبانی خانواده" عنوان کرده است. نخستین بار به دلیل خلاء قانونی و آمار زیاد خشونت علیه زنان، در سال ۱۳۹۰ معاونت امور زنان و خانواده در دولت محمود احمدی‌نژاد به این نتیجه رسید که به قانونی منسجم برای حمایت از زنان نیاز است. سال ۱۳۹۲ لایحه دیگری زیر نظر شهیندخت مولاوردی، معاون وقت حسن روحانی تهیه شد. اکنون این لایحه پس از بارها کم و زیاد شدن مواد آن و چند بار تغییر نام به تصویب رسیده است. متن اول پیشنهاد دولت ۹۲ ماده بود اما اکنون در ۵۸ ماده تصویب شده است. مخالفان این لایحه آن را بر ضد "بنیان خانواده"، برگرفته از الگوهای غربی و "جرم‌انگاری‌ افراطی" می‌دانستند. معصومه ابتکار معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهوری در توئیتر نوشته است: "حاصل تلاش ده‌ها حقوقدان، قاضی، مدیر و مقامات قوای مجریه و قضاییه تقدیم زنان شایسته و صبور ایرانی؛ لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت امروز پس از صدها نفر ساعت کارشناسی در دولت تصویب شد." از راست؛ ریحانه عامری در کرمان به دست پدرش کشته شد و رومینا اشرفی در گیلان وقتی در خواب بود با ضربه داس پدرش به قتل رسید طبق این لایحه "هرگاه مردی بر خلاف تمایل زنی با ارسال پیام‌ها یا تصاویر نامتعارف به وسیله سامانه‌های مخابراتی، فضای مجازی یا هر وسیله دیگری موجب آزار روحی یا روانی وی شود، به جزای نقدی درجه ۷ محکوم می‌شود و در صورتی که پیام‌ها و تصاویر ارسالی مستهجن باشد، به جزای نقدی درجه ۶ و در صورت تکرار به جزای نقدی درجه ۵ محکوم می‌شود." همچنین اگر مردی با علم به بیماری خود و امکان سرایت، اقدام به رابطه جنسی با همسرش کند و منجر به فوت او شود، "جنایت عمدی" تلقی می‌شود و "قصاص" دارد. مردی که همسر خود را از منزل مشترک اخراج کند یا از ورود او به منزل جلوگیری کند، به حبس یا جزای نقدی درجه ۷ محکوم می‌شود. بنا بر این لایحه "هر کس با اجبار، اکراه، تهدید، فریب، اغفال، تحریک، سوء استفاده از قدرت و تشویق موجب فرار زن از خانه شود، به یکی از مجازات‌های درجه ۷ محکوم می ‌شود اما زنانی که در خانه در معرض "خطرات جنسی، جسمی و روانی" هستند مستثنی شده‌اند. بر اساس این لایحه قوه قضائیه مکلف شده "دفاتر حمایت از زنان خشونت دیده یا در معرض خشونت" ایجاد کند و برای حفظ حقوق و کرامت زنان برای قضات، ضابطان و کارکنان مراجع قضایی دوره‌های آموزشی برگزار کند. نیروی انتظامی مکلف شده است "واحد ویژه تأمین امنیت زنان" در کلانتری‌ها ایجاد کند و با به کارگیری پلیس زن و اختصاص کلانتری‌های ویژه، نیروهای خود را برای "شناسایی کانون‌های عمومی آسیب‌زا و پر خطر در حوزه خشونت علیه زنان" آموزش دهد. وزارت دادگستری هم موظف شده صندوق حمایت از زنان خشونت دیده یا در معرض خشونت تأسیس کند. به گفته دولت ایران این صندوق در مواردی که زنی به قتل رسیده و قاتل مرد است و اولیای دم مقتول توانایی پرداحت مابه‌تفاوت دیه را ندارند از خانواده مقتول حمایت خواهد کرد. ما به التفاوت دیه زنان سرپرست خانواری که به قتل می‌رسند یا آسیب جسمی به آنها وارد می‌شود، "به اندازه دیه مردان از بیت‌المال پرداخت خواهد شد." این صندوق همچنین قرار است هزینه درمان و آموزش مهارت‌های زندگی و شغلی زنان زندانی را تامین کند. وزارت آمورش و پرورش موظف شده برنامه‌های درسی و آموزشی برای دانش آموزان، معلمان و والدین تدوین کند و با پایش مستمر، دانش آموزان دختر بی‌سرپرست یا بدسرپرست و در معرض خشونت یا بازمانده از تحصیل را شناسایی و امکان آموزش آنها را در مراکز شبانه‌روزی فراهم کند. وزارت بهداشت نیز مکلف شده مراکز تخصصی بهداشتی، درمانی، مشاوره‌ای و روانپزشکی برای زنان تاسیس و نیروی متخصص برای این کار تربیت کند و هزینه‌ درمان زنان خشونت‌دیده‌ای را که تمکن مالی ندارند، به عهده بگیرد.
دولت ایران لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت را تصویب کرد. بر اساس این لایحه رفتاری که به دلیل "جنسیت یا موقعیت آسیب‌پذیر یا نوع رابطه" باعث هر نوع آسیب یا ضرر "به جسم یا روان یا شخصیت یا حیثیت" شود یا محدودیت و محرومیت از حقوق و آزادی‌های قانونی را به دنبال داشته باشد خشونت محسوب می‌شود.
دولت ایران لایحه 'حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت' را تصویب کرد
بسياری از اعضای پارلمان اروپا دارای نگرانی های عميق نسبت به ادعاهای مربوط به اقدام مخفيانه سيا (سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا) در بازداشت و جابجايی مظنونان تروريستی در اطراف اروپا هستند. اکنون رهبران کليه گروه های سياسی در پارلمان اروپا به اتفاق آرا با ايجاد کميته ای پارلمانی برای تحقيق درباره موضوع موافقت کرده اند. اين کميته تحقيقات خود را به موازات تحقيقات "شورای اروپا" که مرکز نظارت بر حقوق بشر اتحاديه اروپاست انجام خواهد داد. اين شورا روز سه شنبه در گزارش مقدماتی خود گفت که آن ادعاها درباره فعاليت سيا در اروپا معتبر است. فرانکو فراتينی، کميسر دادگستری اتحاديه اروپا، طی سخنانی در پارلمان اروپا عليه تشکيل يک کميته جداگانه پارلمانی هشدار داده بود. وی گفت تاکنون هيچ شاهدی از وجود چنين زندان هايی وجود ندارد و در غياب شواهد او بايد انکارهای اعضای اتحاديه اروپا را بپذيرد، اما اعضای پارلمان اکنون تصميم گرفته اند دست به تشکيل چنين کميته ای بزنند. دستور کار دقيق اين کميته در ماه ژانويه تعيين خواهد شد. خدمات
رهبران کليه جناح های سياسی در پارلمان اروپا در اصول با ايجاد کميته ای برای تحقيق درباره ادعاهای مربوط به پروازها و زندان های مخفی سيا در اروپا برای جابجايی و نگاهداری مظنونان تروريستی موافقت کرده اند.
پارلمان اروپا درباره ادعای وجود زندان های مخفی سيا تحقيق می کند
فورد پیش از ورود کارمندان دمای بدن آن‌ها را بررسی می‌کند کارمندان شرکت فورد در سراسر دنیا باید صبح اول وقت دو کار جدید انجام دهند. اول باید روی گوشی‌های تلفن خود به سه سوال سلامتی پاسخ دهند تا مشخص شود که خطری برای دیگر کارمندان ندارند، و سپس هنگام ورود به محل کار دمای بدنشان را با ایستادن در برابر دماسنج‌های تصویری ثبت کنند. فقط هم مختص فورد نسیت. چنین تمهیداتی در بسیاری از شرکت‌ها به روال عادی تبدیل شده است. آمازون، والمارت و خیلی‌های دیگر - از جمله بی‌بی‌سی - از این دماسنج‌ها استفاده می‌کنند. کارمندان هم عموما از این کار استقبال کرده‌اند، چرا که مانند کارفرماهایشان دوست دارند ویروس کرونا مهار شود. جان گاردینر، مدیر اجرایی فورد، می‌گوید "تا به حال کسی مخالفت نکرده است. همه می‌دانند که خطر اصلی چیست و درک می‌کنند که ما این کارها را برای محافظت از ایمنی و سلامت آن‌ها می‌کنیم." همه کارمندان فورد باید پیش از ورود به محل کار به چند پرسش پاسخ دهند اما سنجش دمای بدن کارمندان تنها یکی از موارد نقض حریم خصوصی کارمندان است، اتفاقی که تا همین چند ماه پیش هم غیر قابل تصور بود. اپلیکیشن‌های ردگیری کووید-۱۹ و پرسش‌هایی که پیرامون حافظت از داده‌ها ایجاد کرده‌اند، باعث دردسر دولت‌ها شده است، اما حالا شرکت‌ها هم می‌خواهند طرح‌های خود را اجرا کنند. پرایس‌واترهاوس‌کوپرز، یکی از غول‌های حسابداری، اپلیکیشنی به نام چک‌این ساخته است که در حال حاضر دارد در دفتر شانگهای این شرکت آزمایش می‌شود. گوشی تلفن شما هر برخورد نزدیکی با کارمندان دیگر را ثبت می‌کند و اگر تست کووید-۱۹ کسی مثبت شود، از همه افرادی که اخیرا با او تماس داشته‌اند خواسته می‌شود که خود را قرنطینه کنند. این شرکت فکر می‌کند که می‌تواند آن را به کارفرماهای دیگر نیز بفروشد. یکی از کارمندان پرایس‌واترهاوس‌کوپرز در هند: این شرکت اپلیکیشنی برای نظارت بر فاصله کارمندانش ساخته است اما خیلی از استارت‌آپ‌های آمریکایی و اروپایی، مثل مایکروشر و کینکسون، تصمیم گرفته‌اند گوشی تلفن را نادیده بگیرند و در طراحی سامانه‌های ردگیری خود از مچ‌بند و گردنبند برای نظارت بر موقعیت مکانی افراد استفاده کنند. کسب‌وکارهایی هم که ترجیح می‌دهند از ابزارهای ویدیویی برای نظارت استفاده کنند، می‌توانند سراغ شرکت‌هایی مثل گلیمپس آنالتیکس بروند که با ایجاد تغییرات در الگوریتم هوش مصنوعی خود آن را برای سنجش فاصله بین کارمندان و تشخیص ماسک روی صورتشان آماده کرده است. بعضی از شرکت‌ها اما تصمیم گرفته‌اند که از کارمندان خود تست کرونا بگیرند. با اینکه هزینه این کار زیاد است، بعضی از سکوهای نفتی، معادن و دیگر فضاهای کاری بسته به این نتیجه رسیده‌اند که راه امن‌تری وجود ندارد. آمازون حتی اعلام کرده است که دارد آزمایشگاه اختصاصی خودش را می‌سازد. شرکت‌ها می‌توانند اجازه ورود به ساختمان را به همکاری با تمهیدات نظارتی مشروط کنند آنا الیوت، کارمند دفتر حقوقی آزبورن کلارک، می‌گوید که در مشاوره‌هایش به مشتری‌ها می‌گوید که باید حریم خصوصی کارمندان را در نظر بگیرند و پیش از استفاده از تمهیدات جدید نظارتی با اتحادیه‌های کارگری صحبت کنند. به گفته او "اگر نیت کارفرمای شما خیر است و کارهایش را هم درست انجام می‌دهد، فکر نمی‌کنم چندان جای نگرانی باشد." کاری که نباید بکنید استفاده از این فرصت برای جمع‌آوری حداکثری اطلاعات از کارمندانتان است. ما هنوز با همه جوانب این مساله آشنا نیستیم. برای مثال، رئیسان شرکت‌ها شاید تصمیم بگیرند که با استفاده از یک پرسشنامه سوالاتی درباره اینکه کارمندانشان با چه کسی زندگی می‌کنند یا در اوقات فراغتشان چه کارهایی می‌کنند بپرسند تا خطرات احتمالی دیگر را کشف کنند. اما خانم الیوت می‌گوید که چنین کاری احتمالا زیاده‌روی تلقی خواهد شد. او اضافه می‌کند که کارمندان مجبور نیستند که به پرسش‌هایی که به زندگی خصوصی مربوط می‌شود پاسخ دهند، یا اجازه دهند دمای بدنشان را بگیرند، اما "عدم توازن قدرت" به این معنی است که به راحتی نمی‌توان چنین موضعی گرفت، مخصوصا حالا که امنیت شغلی هم بسیار پایین آمده است. و شرکت‌ها هم می‌توانند اجازه ورود به ساختمان را مشروط به همکاری با تمهیدات نظارتی کنند. این مچ‌بندها در بیمارستان، زندان‌ها و اماکن نظامی بریتانیا در حال آزمایش است در یکی از کارخانه‌های فورد در شهر پلیموث ایالت میشیگان، داوطلبان اخیرا مچ‌بندهایی را آزمایش کردند که اگر بیش از حد مجاز به یکدیگر نزدیک می‌شدند می‌لرزید، و اگر دور هم جمع می‌شدند به رئیس گروه خبر می‌داد. بستن مچ‌بندی که نظارت مستمر بر موقعیت مکانی فرد را ممکن می‌کند برای خیلی‌ها یادآور داستان‌های جورج اورول است، و شرکت فورد تصمیم گرفت که از این سامانه استفاده نکند و در عوض وسایل محافظتی بیشتری به کارمندانش بدهد. اما بعضی‌ها هم از این ایده استقبال کرده‌اند. شرکت رامبیت که حسگرهای پوشیدنی را ابتدا برای استفاده در بنادر طراحی کرده بود، می‌گوید تا به حال ۴۰۰ مورد استعلام درباره نسخه به‌روز‌شده‌ای که بر فاصله‌گذاری اجتماعی نظارت می‌کند دریافت کرده است. یک شرکت فرانسوی که در شمال این کشور قطعات الکترونیکی تولید می‌کند، در یک ماه گذشته از مچ‌بندهایی استفاده کرده است که توسط استارت‌آپ آمریکایی مایکروشر ساخته شده‌اند. آن‌ها در این مدت سه مورد ابتلا به ویروس کرونا را شناسایی کرده‌اند و توانسته‌اند همه کسانی را که شاید در خطر باشند به خانه بفرستند. این سامانه در بیمارستان‌ها، زندان‌ها و اماکن نظامی بریتانیا نیز در حال آزمایش است. مایک موران می‌گوید همه کارهای ما یک هدف داشته است و آن هم این است که راهی برای ورود به عادت‌های شخصی شما باز نشود مایک موران، مسئول ارتباطات این استارت‌آپ، می‌گوید این سامانه در مقایسه با اپلیکیشن‌های موبایلی تهدید کمتری برای حریم خصوصی دارد. به گفه او "کارمندان فقط لازم است از مچ‌بندی استفاده کنند که فرستنده بلوتوث دارد و صرفا می‌گوید 'من اینجا هستم' و می‌تواند در فاصله مشخصی فرستنده‌های دیگر را پیدا کند. این شیوه ردگیری کاری با اطلاعات شخصی افراد ندارد." افراد در سامانه مایکروشر، مانند رامبیت، تا وقتی که تست کرونای آن‌ها مثبت نشده باشد ناشناس باقی می‌مانند. آقای موران می‌گوید "همه کارهای ما یک هدف داشته است و آن هم این که راهی برای ورود به عادت‌های شخصی شما باز نشود." به گفته او شما هنگام ورود به محل کار مچ‌بند را می‌بندید و به این ترتیب با ردگیری خود تا پایان شیفت کاری موافقت می‌کنید. اما پس دادن مچ‌بند در پایان کار به این معنی است که دیگر کسی شما را ردگیری نمی‌کند. با وجود تلاش‌های شرکت‌هایی نظیر مایکروشر برای حفظ حریم خصوصی، آقای موران می‌گوید که واقعیت این است که ما چاره‌ای جز پذیرش سطحی از نظارت نداریم، همان‌طور که بعد از حمله‌های تروریستی ۱۱ سپتامبر تمهیدات امنیتی بیشتر را پذیرفتیم تا در امنیت بیشتری زندگی کنیم. خانم آجونوا معتقد است که کووید-۱۹ نباید به بهانه‌ای برای نقض حقوق کارمندان تبدیل شود چیزی که فعلا برای بیشتر کارمندان مهم است کسب اطمینان از اقدامات مراقبتی کارفرماها است، نه شکایت از زیاده‌روی‌های آن‌ها. اما کارشناسان حریم خصوصی می‌گویند که بالاخره زمانی فرا خواهد رسید که حفظ حقوق کارمندان به اولویت اول تبدیل خواهد شد. آفیوما آجونوا، استادیار قانون کار در دانشگاه کرنل، می‌گوید "نگاه من به حریم خصوصی مطلق‌گرایانه نیست. اما نباید بگذاریم که همه‌گیری به بهانه تبدیل شود." او می‌گوید چند ماه دورکاری خیلی از شرکت‌ها را به فکر خرید نرم‌افزارهای نظارت بر بهره‌وری انداخته است. این نرم‌افزارها می‌توانند ضربه‌های وارده به صفحه‌کلید را ثبت کنند، دوربین را فعال کنند و از صفحه نمایش عکس بگیرند. البته این روند حتی پیش از ویروس کرونا نیز شدت گرفته بود، اما خانم آجونوا می‌گوید که قرنطینه باعث شد بیش از گذشته به آن علاقه نشان داده شود و نگرانی‌هایی را بابت افزایش فشار بر کارمندان، دخالت رئیسان در جزئیات زمان‌بندی کاری آن‌ها و نقض احتمالی حریم خصوصی ایجاد کند. نگرانی‌ها به دنبال نقض حریم خصوصی با شیوع کرونا برای مثال، ارتباط تصویری اینترنتی می‌تواند پنجره‌ای باشد به زندگی خانگی، گرایش جنسی، مذهب و خانواده، وضعیت اقتصادی و اینکه آیا بچه دارید یا نه. خانم آجونوا می‌گوید که این اطلاعات ممکن است به دستاویزی برای تبعیض تبدیل شوند. شکی نیست که در شرایط اضطراری باید بعضی چیزها را پذیرفت، اما خانم آجونوا معتقد است که این سیاست‌ها به اندازه کافی به بحث گذاشته نشده‌اند. "نگرانی اصلی از این نیست که شرکت‌ها دارند فاصله گیری اجتماعی لازم را اعمال می‌کنند. چیزی که نگران‌کننده است نبود قوانین نظارتی برای استفاده از این داده‌ها است. آیا می‌توان این اطلاعات را به شرکت‌های بیمه درمانی فروخت؟ به دلالان اطلاعات چه؟ یا مثلا به بانک‌ها و بیمه‌های خودرو که می‌توانند یا حق بیمه شما را بالا ببرند یا اصلا به شما بیمه نفروشند. در حال حاضر هیچ نظارتی وجود ندارد و شما می‌تواند هر کاری که می‌خواهید بکند." گرفتن دمای بدن کارمندان او را خیلی نگران نمی‌کند، اما برنامه بعضی از شرکت‌ها برای تست گرفتن گسترده کارمندانشان چرا. او می‌گوید شرکتی که نمونه دی‌ان‌ای کارمندانش را در اختیار دارد می‌تواند از آن در آزمایش‌های ژنتیک هم استفاده کند. خانم آجونوا می‌گوید که این سیاست‌ها به اندازه کافی به بحث گذاشته نشده‌اند شاید احتمال ابتلای شما به کووید-۱۹ یا بیماری‌های دیگر به دلایل ژنتیکی بیشتر باشد، آیا این چیزی است که بخواهید به رئیستان بگویید؟ "من نمی گویم که کارفرمایان نمی‌توانند برای مهار همه گیری این قدم‌ها را بردارند. مساله این است که هیچ تضمینی برای این مراحل که برای کارگران مضر نباشد، وجود ندارد."
همزمان با بازگشایی مجدد مشاغل، خیلی از کارفرماها برای بررسی وضع سلامتی کارمندانشان به شیوه‌های جدیدی روی آورده‌اند، از دماسنج‌های تصویری گرفته تا مچ‌بند .
کرونا؛ رئیستان تا چه اندازه باید درباره شما اطلاعات داشته باشد؟
بانک مرکزی در هفته پایانی پاییز، گزارش تولید ناخالص داخلی نیمه اول سال ۱۳۹۹ را منتشر کرد. گزارشی که نشان می‌داد رشد اقتصادی ایران در این دوره مثبت ۱.۳ درصد بوده؛ حال آنکه دو هفته قبل‌تر، مرکز آمار نرخ رشد اقتصادی همین بازه زمانی را منفی ۱.۹ درصد اعلام کرده بود. بانک مرکزی رشد اقتصادی فصل تابستان را هم مثبت ۵.۱ درصد اعلام کرده، ولی این شاخص در گزارش مرکز آمار تنها مثبت ۰.۲ درصد است. در واکنش، مسعود خوانساری، رئیس اتاق بازرگانی تهران از "ارائه آمار‌های متناقض و متفاوت" انتقاد کرد و آن را "موجب بروز سردرگمی بیشتر میان کارآفرینان" برشمرد. او ابراز امیدواری کرد "دولت به جایی برسد که آمار‌های اقتصادی یکسانی را به جامعه اقتصادی کشور مخابره کند." در گزارش رشد اقتصادی فصل بهار ۱۳۹۹ نیز اختلافات قابل توجهی میان گزارش بانک مرکزی و مرکز آمار ایران وجود داشت و برخی نهادهای کارشناسی را به انتقاد واداشته بود. مرکز پژوهش‌های مجلس با مقایسه آمارهای این دو نهاد نوشت: "اگر عنوان بانک مرکزی و مرکز آمار از این جدول حذف شود، احتمالا هر بیننده حدس خواهد زد این دو ستون عملکرد رشد اقتصادی، برای دو کشور و یا برای دو دوره زمانی متفاوت است." این مرکز، نحوه انتشار آمار حساب‌های ملی را "موجب سردرگمی تحلیلگران، تصمیم‌گیران و سیاستگذاران" دانست. اما ریشه تفاوت روایت بانک مرکزی و مرکز آمار ایران از رشد اقتصادی نیمه نخست امسال چیست و چرا بسیاری از مردم و فعالان اقتصادی مثبت شدن رشد اقتصادی را باور نکرده‌اند؟ اختلاف بر سر نفت روایت بانک مرکزی از عملکرد اقتصاد ایران هم در شاخص "رشد اقتصادی بدون نفت" و هم در شاخص "رشد اقتصادی با نفت" با روایت مرکز آمار تفاوت دارد. ولی فاصله برآوردهای این دو سازمان در شاخص "با نفت" بیشتر است؛ شاخصی که عملکرد کل اقتصاد را ارزیابی می‌کند و با استانداردهای بین‌المللی همخوانی بیشتری دارد. در میان چهار ‌بخش اصلی اقتصاد ایران بیشترین تفاوت بین برآوردهای بانک مرکزی و مرکز آمار در بخش "نفت" دیده می‌شود. در گزارش مرکز آمار ایران، بخش نفت در شش‌ماهه نخست امسال با افتی ۵.۹ درصدی نسبت به دوره مشابه پارسال مواجه بوده؛ در گزارش بانک مرکزی، این بخش در نیمه اول امسال رشدی ۰.۸ درصدی را تجربه کرده است. در سایر بخش‌ها (کشاورزی، صنایع و معادن، خدمات) اگرچه همچنان تفاوت زیادی بین ارزیابی مرکز آمار و بانک مرکزی وجود دارد، ولی این ارزیابی‌ها دست‌کم هم‌جهت است: رشد مثبت در "کشاورزی" و "صنایع و معادن" و رشد منفی در "خدمات". نمودار زیر جزئیات روایت دو نهاد آماری در شش‌ماهه نخست سال را نشان می‌دهد. نگاهی جزئی‌تر به گزارش ارزش افزوده تولید شده در بخش نفت نشان می‌دهد از نظر بانک مرکزی، در بهار امسال بخش نفت با افتی ۱۶.۸ درصدی نسبت به بهار ۱۳۹۸ مواجه بوده، حال آنکه مرکز آمار افت این بخش در بهار امسال را ۱۴.۵ درصد دانسته است. تفاوت اصلی اما در تابستان امسال رخ داده: بانک مرکزی می‌گوید بخش نفت در این فصل ۲۲.۲ درصد رشد کرده؛ مرکز آمار معتقد است رشد بخش نفت در این فصل تنها ۳.۴ درصد بوده است. به نظر می‌رسد شیوه محاسبه عملکرد بخش نفت در دو نهاد آماری تفاوت معناداری با هم دارد. بانک مرکزی می‌گوید این بخش به تنهایی مسئول ۲.۳ درصد از کل رشد ۵.۱ درصدی اقتصاد ایران در تابستان ۱۳۹۹ (در مقایسه با تابستان ۱۳۹۸) بوده است. از زمان آغاز تحریم‌های آمریکا علیه ایران، آمارهای مربوط به تولید و صادرات نفت به طور عمومی منتشر نمی‌شود، بنابراین ارزیابی مستقل رشد این بخش برای تحلیلگران ممکن نیست. ریشه ناباوری‌ها چیست؟ فارغ از جزئیات محاسبات، اعلام مثبت شدن رشد اقتصادی ایران در تابستان ۱۳۹۹ -چه در سطح ۵.۱ درصد روایت‌شده توسط بانک مرکزی و چه در سطح ۰.۲ درصدی گزارش‌شده توسط مرکز آمار- با موجی از بی‌اعتمادی یا دست‌کم ناباوری همراه شده است. تا آنجا که حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران هم در جلسه هیات وزیران گفته است: "خود ما در دولت باور نمی‌کردیم که بتوانیم در شرایط کرونا و جنگ اقتصادی در سال ۹۹ به رشد مثبت اقتصادی برسیم." اغلب نهادهای بین‌المللی در ارزیابی‌های خود، سال ۲۰۲۰ میلادی را به عنوان سومین سال پیاپی انقباض اقتصاد ایران معرفی کرده‌اند. صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی ایران در این سال را منفی ۵ درصد پیش‌بینی کرده و بانک جهانی منفی ۴.۵ درصد. با این حال، ارزیابی برخی اقتصاددانان ایرانی -از جمله در مرکز پژوهش‌های مجلس- این است که "نهادهای بین‌المللی در برآورد آثار شیوع ویروس کرونا بر بخش حقیقی اقتصاد ایران دچار بیش‌برآوردی شده‌اند." به اعتقاد این گروه، آثار مستقیم و غیرمستقیم تحریم‌های آمریکا بر اقتصاد ایران در پایان سال گذشته کمابیش تخلیه شده و اگر کرونا نبود، اقتصاد ایران می‌توانست زودتر از این از رکود خارج شود. مرکز پژوهش‌های مجلس در گزارش آذرماه ۱۳۹۹ خود پیش‌بینی کرده امسال رشد اقتصادی ایران در شاخص "با نفت" به ۰.۵ درصد و در شاخص "بدون نفت" به ۰.۸ درصد برسد. فاصله از قله از سوی دیگر، به نظر می‌رسد ابعاد رکودی که طی بیش از دو سال گذشته بر اقتصاد ایران حاکم بوده، بر ناباوری شهروندان نسبت به مثبت شدن رشد اقتصادی اثر گذاشته است. بر اساس آمارهای فصلی تولید ناخالص داخلی ایران، بالاترین سطح این شاخص در دهه ۹۰ طی تابستان ۱۳۹۶ ثبت شده است. مقایسه تولید ناخالص آن فصل با تابستان امسال (بر اساس گزارش مرکز آمار) نشان می‌دهد هنوز فاصله‌ای بیش از ۱۰ درصد با آن حجم از تولید وجود دارد. به عبارت ساده‌تر، با وجود مثبت شدن رشد اقتصادی در تابستان ۹۹، اقتصاد ایران همچنان ۱۰ درصد کوچک‌تر از زمان اوج خود است. بنابراین "لنگر"ی که به احساس عمومی مردم از رونق شکل می‌دهد، هنوز بسیار دور از دسترس است. ضمن اینکه افزایش طبیعی جمعیت همزمان با کاهش تولید ناخالص داخلی، باعث افت شدیدتر درآمد سرانه ایرانیان شده است. نمودار زیر تغییرات فصلی حجم تولید ناخالص داخلی ایران را به قیمت‌های ثابت سال ۱۳۹۰ نشان می‌دهد. رکود ناشی از کرونا در همین حال، نوع فشاری که اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۹ از گسترش ویروس کرونا تحمل کرده، با فشاری که از مسیر تحریم‌های خارجی وارد می‌شده، به‌کلی متفاوت است. تحریم‌ها عمدتا بخش نفت و صنایع بزرگ مثل خودروسازی را متاثر کرد؛ شیوع ویروس کرونا بیشتر بر بخش‌های خدماتی و صنایع کوچک‌تر اثر گذاشت. بخش "خدمات" تنها بخش اقتصاد ایران است که هم در گزارش شش‌ماهه بانک مرکزی و هم در گزارش مرکز آمار برای آن رشد منفی ثبت شده است. طبیعی است که رکود در این بخش، در مقایسه با رکود نفتی و صنعتی ناشی از تحریم‌ها خود را در زندگی روزمره تعداد بیشتری از مردم نشان دهد. مرکز پژوهش‌های مجلس در این باره گفته است: "انتظار نمی‌رود در نتیجه شیوع ویروس کرونا ارزش افزوده اقتصاد کاهش شدیدی داشته باشد" اما هشدار داده "با توجه به سهم زیاد این بخش‌ها در اشتغال کشور به نظر می‌رسد آثار رفاهی آن بسیار قابل توجه خواهد بود." بی نظمی آماری و بی‌اعتمادی یکی دیگر از دلایل بی‌اعتمادی تحلیلگران و فعالان اقتصادی به آمارها، سیاست‌های گزینشی انتشار آنهاست. در مورد رشد اقتصادی، بانک مرکزی بعد از حدود دو سال "سکوت آماری" به تازگی انتشار اطلاعات برای عموم را از سر گرفته است. احتمالا به همین دلیل است که بر اساس نظرسنجی مرکز پژوهش‌های مجلس، تنها ۱۷ درصد کاربران نظام آماری، انتشار آمارهای اقتصادی را "بهنگام" دانسته‌اند و کمتر از ۱۳ درصد آنها معتقد بوده‌اند "سازمان‌های آماری تقویم آماری خود را رعایت می‌کنند." انتشار آمارهای اقتصادی در سال‌های اخیر همواره تحت تاثیر تصمیمات سیاسی بوده است. در فاصله سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۴ بانک مرکزی و مرکز آمار ایران به تناوب نظم انتشار آمارهای اقتصادی را می‌شکستند. سال ۱۳۹۶ بانک مرکزی با انتشار یک "تقویم آماری" وعده داد نرخ تورم هر ماه را تا روز پنجم ماه بعد و نرخ رشد اقتصادی هر فصل را تا هفته پایانی فصل بعد منتشر کند، ولی این وعده هم هیچ‌گاه عملی نشد. علاوه بر بی‌نظمی، سیاست "حبس آمارها" هم گاه و بیگاه وجود داشته است. در مورد نرخ تورم، حالا بیش از دو سال است که بانک مرکزی آمارهای مربوطه را تولید می‌کند، اما منتشر نمی‌کند. در چنین شرایطی، شاید انتظار جلب اعتماد عمومی به آمارهایی که انتشارشان وابسته به صلاحدید و خوشایند سیاستمداران است، چندان معقول نباشد؛ حتی اگر این پیشفرض را بپذیریم که فرآیند تولید آمارها بدون ملاحظات سیاسی و توسط کارشناسان بی‌طرف صورت می‌گیرد.
انتشار روایت‌های متفاوت از عملکرد اقتصاد ایران در نیمه نخست سال ۱۳۹۹ انتقاد فعالان اقتصادی را برانگیخته و توجهات را به کیفیت نظام آماری ایران جلب کرده است؛ به ویژه از این نظر که برخی آمارهای منتشر شده با برداشت عمومی شهروندان از وضع اقتصادی کشور هماهنگ نیست.
چرا کسی مثبت شدن رشد اقتصادی ایران را باور نمی‌کند؟
پیش از شروع سخنرانی، علی اصغر محمد خانی سردبیر کتاب ماه ادبیات و فلسفه، به معرفی سخنران پرداخت: " دکتر اسماعیل پور استاد دانشگاه شهید بهشتی است که آثار متعددی در زمینه اسطوره شناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی ترجمه و تالیف کرده است. اکنون مدت یک سال است که به تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه شانگهای اشتغال دارد و برای تعطیلات تابستانی به تهران آمده است". دکتر اسماعیل پور که در اثنای سخن خود را از شاگردان مهرداد بهار معرفی کرد، در شروع سخنان خود گفت که قصدش از این سخنرانی بررسی ادبیات مانوی است. ادبیات مانوی بخشی از ادبیات ایرانی است. ادبیات ایرانی در ادبیات فارسی خلاصه نمی شود بلکه بسی گسترده تر از ادبیات فارسی است. ادبیات فارسی هزار و دویست سال است که به وجود آمده، اما ادبیات ایرانی، ادبیاتی سه هزار ساله است که بخش مهمی از آن ادبیات فارسی میانه است که ادبیات مانوی هم در آن جای می گیرد. او ضمن اشاره به اینکه مقصودش از ادبیات مانوی، نوشته های مانی و پیروان اوست، ادبیات مانوی را به دو بخش تقسیم کرد: ادبیات دینی و ادبیات ناب مانند شعر و داستان و دیگر انواع ادبیات آفرینشی. سپس به تعریض گفت که وقتی در ادب فارسی از نخستین شاعران سخن به میان می آید از ابوحفض سغدی و ابوسلیک گرگانی یاد می کنند، در حالی که ادبیات فارسی از ادبیات ایرانی جدا نیست و نخستین شاعر باید "وهمن خورشید" را به حساب آورد که دو مجموعه شعر از او باقی مانده که از نوع اشعار عرفانی ایرانی است. او گفت سابقه شعر سپید را هم می توان در ادبیات مانوی یافت چنانکه نمونه های ادبیات داستانی را. سخنران سپس به دست نوشته های مانوی که حدود صد سال پیش در شهر "تورفان" چین پیدا شده اشاره کرد که توسط دانشمندان اروپایی از جمله مولر، آندره آس، هنینگ، مری بویس و زوندرمان به زبانهای اروپایی برگردانده شده است. دکتر اسماعیل پور با اشاره به اینکه بعد از دهه هشتاد میلادی، متون بازمانده ادبیات مانوی را، زوندرمان در فرهنگستان علوم انسانی برلین منتشر کرد، گفت که متون مانوی - از دست نوشته ها تا ترجمه ها - را می توان در سایت تورفان ( turfan ) دنبال کرد. به گفته او حدود 4500 دست نوشته روی چرم یا روی کاغذ یا روی ابریشم، به زبان فارسی میانه باقی مانده که همه را می توان در این سایت یافت. "گاهی شعر فارسی هم در بین آنها دیده می شود از جمله یک شعر از رودکی". او گفت که آثار باقی مانده از ادبیات مانوی تنها در شهر برلین منتشر نشده بلکه در سال 2001 این آثار، توسط چیری لو دانشمند ایتالیایی در شهر کلن نیز چاپ شده است. "در سال 2002 هم انجمن مطالعات بین المللی مانوی در دانشگاه کمبریج تشکیل شده که جدیدترین مطالعات را در این زمینه انجام می دهد. از آن سال تا کنون کنفرانس های بین المللی مانی شناسی ادامه پیدا کرده و آخرین آنها در همین ماه در دانشگاه نوادا در آمریکا تشکیل خواهد شد". به گزارش دکتر اسماعیل پور، مانی هفت کتاب داشته که بخش های زیادی از آنها باقی مانده است از جمله کتاب "انجیل زنده". "مانی مانند بسیاری از حواریون انجیل داشته و بخش هایی از انجیل او باقی مانده است. علاوه بر انجیل، مانی دارای کتابی به نام زبور بوده ( که من [ سخنران ] آن را ترجمه کرده ام و چاپ شده )، بنابراین مانی هم انجیل نوشته، هم زبور، برای اینکه مانویت خودش تلفیقی است از آیین های ایرانی با مایه های عرفان مسیحی و درون مایه هایی از آیین بودا. به این جهت کسی که بخواهد مانی را بشناسد باید هم بودا را بشناسد هم عرفان مسیحی را که مانی سخت تحت تاثیر آن بود. دیگر کتابهای مانی چنانکه دکتر اسماعیل پور برشمرد از این قرار است: گنج زندگان، رسالات، رازان [ رازها ]، مکاتیب [ نامه های مانی ] و کتاب دیگری که اخیراً کشف شده است. به گفته دکتر اسماعیل پور، آثار مانوی یعنی آثاری که پیروانش نوشته اند بسیار زیاد است و از جمله این آثار شعرهایی به زبان پهلوی اشکانی است. وی از دو مجموعه شعر یاد کرد که مضمون آنها هبوط روح است، و گفت که "مانوی ها خیلی پیش از سنایی و بایزید بسطامی" چنین مضامینی را پرورانده اند، و این اشعار که در قرن دوم هجری کشف شده، "احتمالا مربوط به اوائل دوره اسلامی است، زمانی که مانوی ها از ایران رانده می شوند ( "مانوی ها حتی در دوره ساسانی هم از ایران رانده می شدند" ) و از طریق تاجیکستان و آسیای مرکزی به چین می روند و پناهنده می شوند و تا قرن نهم میلادی در شهر تورفان کتابخانه های عظیم داشته اند و همین متونی – که اشاره کردم - که روی چرم نوشته شده، در کتابخانه های آنجا کشف شده است". جالب تر اینکه چنانکه آقای دکتر اسماعیل پور گزارش می داد متون مانوی به زبانهای گوناگون بر جای مانده است. "متون فارسی میانه مانوی که شامل نیایش هاست؛ متون مانوی به زبان سغدی که از زبانهای ایرانی است، متون ترکی اویغوری مانوی حتی تعدادش از متون ایرانی بیشتر است؛ هفت هزار و پانصد متن مانوی به صورت دست نوشته به این زبان باقی است. برای اینکه ساکنان تورفان، ترک اویغوری بوده اند؛ حتی در شهر "چوانگ جو" در جنوب شرق چین آخرین مجسمه مانی از قرن پانزدهم میلادی باقی مانده، و این نشان می دهد که تا این قرن مانی پیروانی اندکی داشته است". دکتر اسماعیل پور گفت از تورفان که در غرب چین است تا شهر چوانگ جو که در جنوب شرق خاک چین قرار دارد، حدود هفت ساعت با هواپیما راه است. "می شود گفت مانوی ها از یک کشور به یک کشور دیگر رفته اند. برای اینکه از فشار متعصبان در امان باشند رفته اند تا جایی که آن سویش دیگر کره و سواحل ژاپن است. یعنی رفتند به جایی که دیگر دست کسی به آنها نرسد". سخنران از شهر چوانگ جو نیز توصیفی شنیدنی داشت: "این شهر با معبد مانوی که دارد شهر نمونه گفتگوی تمدن ها اعلام شده و یونسکو بودجه عظیمی گذاشته برای اینکه تحقیق کنند که چه ويژگی فرهنگی در این شهر بوده که مسلمان و بودایی و مانوی و مسیحی و یهودی سالها و قرن ها در کنار هم بدون هیچ درگیری زندگی کرده اند". او گفت آثاری که برشمردم آثاری است که مانوی ها نوشته اند. آثار دیگری وجود دارد که غیر مانوی ها از جمله مسلمانها درباره آنان نوشته اند. در کتابهای فارسی از قرن چهارم تا قرن سیزدهم هجری درباره مانویت اطلاعات زیادی می توان کسب کرد. مهمترین این کتابها در زبان فارسی "بیان الادیان" ابوالمعالی و "فارسنامه" ابن بلخی است. در زبان عربی نوشته ها خیلی زیادتر است و حدود 170 کتاب و رساله درباره مانوی ها وجود دارد. "آثار الباقیه" بیرونی و "الملل و النحل" شهرستانی و "الفهرست" ابن ندیم جزو بهترین نوشته های عربی در این زمینه است. "الفهرست نام کتابهایی را می برد که اصل آنها از بین رفته است ولی ما در دست نوشته های مانوی گاهی به نامهایی بر می خوریم که می بینیم همان است که الفهرست نوشته است. در متون سریانی و یونانی هم در این زمینه آثاری وجود دارد". به گفته آقای اسماعيل پور ویژگی مانویت این بوده است که پیروانش به آثار نوشتاری بسیار اهمیت می داده اند. "هیچ دین و آیینی نیست که اینهمه آثار از آن باقی مانده باشد. به هر زبانی از آنها آثاری باقی است. متون یونانی مانی، متون چینی مانی، متون لاتینی مانی، متون ترکی مانی و ... ملاحظه می کنید که چقدر کار شده، چقدر ایدئولوگ داشته اند، چقدر نویسنده داشته اند. اینکه در میان ایرانیان مانی به نقاش معروف شده به دلیل آن است که مانوی ها با بهترین مرکب ها و بهترین چرم ها و بهترین ابریشم ها آثار خود را می نوشته اند". سخنران در پایان از کتابی با نام "آکتا آرخل آی " یاد کرد که به زبان یونانی است و گفت در حال حاضر این کتاب بحث روز دنیا در زمینه مانی شناسی است. "اکنون کارهای پژوهشی بویژه در آمریکا روی این کتاب انجام می شود زیرا تصور می کنند که ناگفته ها و مشکلات مانویت را حل خواهد کرد. این کتاب که در قرن چهارم میلادی نوشته شده از این جهت اهمیت دارد که بسیاری از مسائل عرفان مسیحی را هم حل می کند". از نکات جالب سخنرانی دکتر اسماعیل پور یکی این بود که گفت از اگوستین قدیس هم آثاری درباره مانی و مانویت مانده است زیرا این چهره برجسته مسیحیت، خود 9 سال مانوی بوده، بعدها گرایش خود را عوض کرده است. ولی از آنجا که سالها با خواص مانویت حشر و نشر داشته، دقیق ترین اطلاعات را درباره نوشته های مانی به یادگار گذاشته است. دکتر اسماعیل پور سپس به آثار باقی مانده از مانویت از حیث ادبی پرداخت و گفت در متون مانوی، چهار نوع ادبی می توان یافت: ادبیات تعلیمی با قطعات زیبا که گاه با گلستان سعدی پهلو می زند؛ ادبیات غنایی و لیریک که هم در شعر و هم در نثر مانوی نمونه هایی از آن می توان یافت؛ ادبیات روایی که از این نوع داستان های متعدد در نوشته های مانوی داریم. نوشته هایی که در واقع هم داستان است، هم تمثیل. ( تمثیلات سغدی مانوی آنقدر زیاد است که زندرمان توانسته از آنها یک جلد کتاب چاپ کند. اینها در واقع همان داستان های خیلی کوتاه یا داستانک است که از تمثیلات انباشته است )؛ و سرانجام زندگینامه نویسی که از ژانرهای جدید ادبی است. "خود مانی خود زندگینامه نوشته است. او اولین کسی است که حدود 1700 سال پیش زیست نامه خود را نوشته و در آن خود را معرفی می کند که کیست، پدرش کیست و مادرش کیست و ..." در پایان دکتر اسماعیل پور قطعاتی از شعر و نثر مانوی را برای حضار قرائت کرد که در میان آنها علاوه بر علاقه مندان ایرانی، تعدادی از دانشجویان و استادان دوره دانش افزایی از کشورهای مصر، بنگلادش، روسیه، اوکراین، گرجستان و ایتالیا حضور داشتند. خدمات
در تازه ترین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه، روز سه شنبه بیست و پنجم مرداد ماه، دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور استاد دانشگاه شهید بهشتی اطلاعات ذی قیمت و دست اولی از ادبیات مانوی ارائه داد و یاد آور شد که پیروان مانی برای آثار نوشتاری اهمیت فوق العاده ای قائل بوده اند. به همین جهت آثار متعددی از ادبیات مانوی به زبان های مختلف باقی مانده و نخستین نمونه های ادبیات داستانی و شعر سپید ایرانی را هم می توان در این آثار پیدا کرد.
گزارشی از سخنرانی ابوالقاسم اسماعيل پور درباره ادبيات مانوی
پدری به یکی از بازیکنان ترکیب ثابت بارسا در کنار لیونل مسی تبدیل شده است صفی طولانی از مدعیان به دنبال تاج پادشاهی خط میانی بارسلونا هستند که زمانی بر سر ژاوی و اینیستا قرار داشت. با این حال کمتر کسی به اندازه نوجوانی از شهر کوچک تگسته در جزیره تنریف اسپانیا موجی از هیجان به وجود آورده‌؛ بازیکن با استعدادی که در زمین پخته‌تر از سن‌ و سالش عمل می‌کند. پدری تازه ۱۸ ساله شده‌،‌ با این حال در دیدار ال کلاسیکو و همین‌طور بازی مقابل یوونتوس در لیگ قهرمانان در ماه اکتبر نشان داد بارسلونا بخش عمده دو سال گذشته را صرف فهمیدن چه چیزی کرده: این که او نماد آینده باشگاهی در حال گذار است. چرخش رولتی (چرخش ۳۶۰ درجه‌ای که زیدان آن را به شهرت رساند) که در تورین برای فرار از فشار حریف انجام داد و پاس رو به عقب‌ جسورانه‌اش به آنتوان گریزمان در لالیگا مقابل رئال بتیس، دو مورد از تاثیرگذارترین لحظاتی که این بازیکن در دیدارهای اخیر خود رقم زده، بیانگر همین واقعیت هستند. خیلی خوب می‌شد اگر می‌توانستیم فرض کنیم بارسلونا با هدف بازگشت به آرمان دیرینه‌اش، به آموزش استعدادهای داخلی روی آورده. اما واقعیت این است که این تصمیم در وهله اول ریشه در وضعیت اقتصادی باشگاه دارد. به طور خلاصه بارسلونا آه در بساط ندارد و باید هزینه‌‌های خود را تا ۱۹۰ میلیون یورو کاهش دهد، بخش عمده‌اش هم به دستمزد بازیکنان تیم اصلی مربوط می‌شود. پدری به خوبی با رویه‌ای که باشگاه دوباره به آن روی آورده، هماهنگی دارد. این که به جای صرف مبالغ هنگفت در بازار آزاد، روی بازیکنان جوانی سرمایه‌گذاری کند که می‌توانند به سبک بارسلونا بازی کنند. مسیر هر چه بود، زنجیره‌ای از اتفاقات دست به دست هم داد تا بارسلونا پدرو را بدست آورد. برای شروع، با این که پدری اهل جزیره تنریف است که ۲۲۰۰ کیلومتر با نوکمپ فاصله دارد، اما هم او و هم کل خانواده‌اش همیشه تا مغز استخوان طرفدار بارسلونا بوده‌اند. پدربزرگش بنیانگذار باشگاه طرفداران بارسلونا در تگسته بود و گفته می‌شود حتی بشقاب‌های خانه‌اش هم نشان بارسلونا را روی خود داشته‌اند. پدری (راست) برای اولین بار در اوت ۲۰۱۹ با پیراهن تیم اصلی لاس‌پالماس به زمین رفت، دیدار لیگ دسته دوم اسپانیا مقابل اوئسکا که با شکست لاس‌ پالماس در خانه پایان یافت. حدود دو هفته بعد از آن، بارسا با او قرارداد امضا کرد هکتور پریس، مدیر برنامه‌ پدری در واقع از طریق بازیکن دیگری که به دنبالش بود، با استعدادهای او آشنا شد. کمی بعد، پدری ۱۵ ساله را برای یک دوره آزمایشی به رئال مادرید دعوت کردند. بعد طبیعت دست به کار شد. در هفته‌‌ای که قرار بود این دوره آزمایشی برگزار شود، در پایتخت اسپانیا چنان برفی بارید که تمرین‌ها به تعویق افتادند. در نهایت او با رئال تمرین کرد اما فقط برای چند روز، آن‌هم با یک تیم متفاوت و گروهی دیگر از مربیان. باشگاه به او گفت روند پیشرفتش را زیر نظر خواهد گرفت اما در آن زمان به او توجهی نشد. بعد از آن چند پیشنهاد دریافت کرد، یکی از دپورتیوو لاکرونیا و دیگری از لاس پالماس، باشگاهی که حتی اگر موقعیت مناسب جغرافیایی‌اش را نادیده بگیریم از نظر سبک بازی با او به بهترین شکل سازگار بود. پیش از شروع فصل در لاس پالماس، روکو مائورینو مدیر فوتبالی باشگاه با دوستش رامون پلانس تماس گرفت تا در مورد پدری حرف بزند. پلانس که حالا مدیر فوتبال بارسلوناست، آن زمان بعد از اریک آبیدال نفر دوم در این بخش بود. او برای دیدن پدری به لاس‌ پالماس رفت و آن طور که همه می‌گویند ظرف چند دقیقه فهمید این بازیکن اصل جنس است. توافق خیلی زود و در اوایل سپتامبر ۲۰۱۹ انجام شد. طبق قرارداد پدری ژوئیه سال بعد به بارسلونا می‌پیوست و تا آن زمان در لاس‌ پالماس می‌ماند. وقتی توافق با بارسا انجام شد، پدری دیگر بازیکن تیم اصلی لاس پالماس شده بود. او در ۱۸ اوت ۲۰۱۹، با ۱۶ سال و ۲۶۶ روز سن برای اولین بار با لباس تیم اصلی لاس‌ پالماس به زمین رفت؛ دیدار لیگ دسته دوم اسپانیا مقابل اوئسکا که با شکست یک بر صفر لاس‌ پالماس در خانه پایان یافت. در طول فصل ۲۰-۲۰۱۹ پدری ۳۶ بازی برای لاس پالماس انجام داد و بیش از هر بازیکن دیگر تیم (۲۸۳۳ دقیقه) در زمین بود. این توافق به نفع همه بود. لاس پالماس مشکلات مالی شدیدی داشت و پیشنهاد ۵ میلیون یورویی کمک بزرگی محسوب می‌شد. بارسلونا هم این فرصت فوق‌العاده را به دست آورد تا پیش از این که پدری به فوق‌ستاره لیگ دسته دوم تبدیل شود، با او به توافق برسد. طبق این قرارداد لاس پالماس ۱۵ درصد از مبلغ فروش مجدد این بازیکن را هم دریافت خواهد کرد. اتفاقی که قرار نیست به این زودی‌ها بیفتد. با پیوستن پدری به تیم اصلی بارسلونا، حق فسخ قرارداد او تا ۴۰۰ میلیون یورو افزایش یافت. پدری همه شرایط مورد نظر بارسا را دارد. او بین خطوط بازی می‌کند، تشنه به دست آوردن توپ است و وقتی به دستش می‌آورد، به شکلی عالی می‌تواند از پس حفظ آن در مناطقی از زمین که حریف بیشترین فشار را وارد می‌کند، برآید. با این حال تفاوت اصلی میان پدری و برخی از بازیکنان پرورش‌یافته در لاماسیا (آکادمی فوتبال بارسلونا) این است که او در یک مدرسه فوتبال بزرگ آموزش ندیده. پدری طی یک سال بازی خود در تیم اصلی لاس‌ پالماس، تجربیات اصیلی کسب کرد که بسیاری از بازیکنان محصول لاماسیا فاقد آن هستند. بازی او بازتاب درس‌هایی است که فراگرفته، البته نه جنبه‌هایی از فوتبال که با برنامه‌ریزی‌های حساب‌شده یا در موقعیت‌های سازمان‌یافته آموخته، بلکه بیشتر تجربیاتی که به طور غریزی در خیابان و در گرماگرم مبارزه به دست آورده است. پارسال وقتی پدری با درخشش در جام جهانی زیر ۱۷ سال برزیل توجه بسیاری از باشگاه‌های دنیا را به خود جلب کرد، قرارداد بارسلونا با او رسما نهایی شده بود. از آن زمان او ۱۱ بار برای تیم ملی اسپانیا در تمام گروه‌های سنی از زیر ۱۷ سال گرفته تا زیر ۲۱ سال بازی کرده و دیر یا زود به تیم ملی بزرگسالان کشور دعوت خواهد شد. در این مدت تعدادی از باشگاه‌های خارجی از جمله بایرن مونیخ، بورسیا دورتموند و بورسیا مونشن‌گلادباخ و چندین باشگاه اسپانیایی (اوئسکا، الچه، ایبار و …) برایش صف کشیدند و پی‌اس‌وی آیندهوون پیشنهادی جدی مطرح کرد. بایرن یک روز بعد از باخت تحقیرآمیز ۸-۲ بارسلونا در لیگ قهرمانان اروپا در روز چهاردهم اوت، با این باشگاه تماس گرفت. آن‌ها می خواستند بدانند ممکن است نتیجه بازی نظر بارسا را در رابطه با قرض دادن این بازیکن تغییر داده باشد. قرارداد پدری به گونه‌ای بود که یا باید قرض داده می‌شد و یا در تیم اصلی باشگاه بازی می‌کرد. اما رونالد کومان، مربی جدید تیم هر چه بیشتر تمرینات این بازیکن را می‌دید، بیشتر تحت تاثیر او قرار می‌گرفت. کومان برای کم کردن از فشاری که به این بازیکن جوان وارد می‌شد در انظار عمومی از احتمال انتقال قرضی او به باشگاهی دیگر حرف می‌زد اما در خلوت به او اطمینان داد جایی نخواهد رفت و بخش مهمی از برنامه‌های آینده او خواهد بود. با شیوع بیماری کووید-۱۹ و تعطیلی فوتبال اسپانیا در دوران قرنطینه، زمان بیشتری صرف بدن‌سازی این بازیکن شد تا قسمت پایینی بدنش قدرت لازم برای رویارویی با موقعیت‌های سنگین فیزیکی که پیش رو دارد را به دست آورد. بارسلونا در این زمینه سرخیو آگوئرو را الگوی خود قرار داد. پدری این فصل در بازی مقابل تیم‌های رئال بتیس و فرنتس‌واروش برای بارسا گل زده است پدری که در خانواده‌ای ساده و بی‌ریا بزرگ شده، خارج از زمین فردی آرام است. او با برادرش زندگی می‌کند و تقریبا هر آخر هفته به دیدن پدر و مادرشان می‌روند که در جزایر قناری زندگی می‌کنند. پیش از ال‌کلاسیکوی روز ۲۴ اکتبر، خانواده پدری او را در خانه نگه داشتند. بازی ساعت ۴ بعد‌از‌ظهر شروع می‌شد و ساعت ۲:۱۵ یعنی یک ربع قبل از این که تاکسی برای بردن پدری به نو‌کمپ بیاید، مادرش از او خواست برایشان املت اسپانیایی درست کند. بعد از بازی همان تاکسی که متعلق به یک دوست خانوادگی بود، او را به خانه بازگرداند. تصاویر او در حالی که سوار بر یک تاکسی به خانه بازمی‌گشت در رسانه‌های اجتماعی منتشر شد و طولی نکشید که به شکلی گسترده از شبکه‌های مجازی سر درآورد. روزهایی که پدری سوار تاکسی می‌شد، دیگر گذشته‌اند چون باشگاه تا زمانی که او در امتحان رانندگی قبول شود، یک ماشین با راننده در اختیارش گذاشته است. این تغییر شاید کوچک باشد اما از یک واقعیت مهم حکایت دارد :‌ این که او به مرحله‌ای دیگر پا گذاشته است. کومان یک مربی به شدت سخت‌گیر است اما پدری هم در هر سه جایگاه هافبک پشت مهاجم که بازی کرده توانسته انتظارات او را برآورده کند. لیونل مسی هم از جمله افرادی است که به شدت تحت تاثیر رویکرد این بازیکن جوان و فروتنی‌ او قرار گرفته است. آن‌ها به خوبی دارند به بازی کنار یکدیگر خو می‌گیرند و پدری هم خوشحال است که می‌تواند از فضایی که مسی بین خطوط به خصوص در سمت چپ زمین به وجود می‌آورد، استفاده کند. پدری بی‌شک در بازی مقابل یوونتوس فوق‌العاده ظاهر شد اما آیا واکنش رسانه‌های کاتالان نسبت به عملکرد او کمی اغراق‌آمیز نبود؟ احتمالش هست اما این می‌تواند نشانه‌‌ای از ناامیدی رسانه‌های محلی، باشگاه‌ها و هواداران در یافتن قهرمانان تازه باشد. با این حال شک نداشته باشید، پدری - در کنار آنسو فاتی که متاسفانه به دلیل مصدومیت چند ماهی از زمین دور خواهد بود- نماد آینده بارسلونا و شاید حتی رستگاری این باشگاه هستند.
پدرو گونزالس لوپز بیشتر به اسم پِدری (Pedri) شناخته می‌شود. نام او را به خاطر بسپارید.
جوانی که مسی را تحت تاثیر قرار داده، منجی بعدی بارسلونا است؟
میزان مشارکت مردم در دور دوم انتخابات یکی از مباحث جنجالی بوده است. آمار اعلام شده از سوی کمیسیون مستقل انتخابات نشان می دهد که مشارکت افغانها در دور دوم در بعضی ولایات ناامن چون وردک، لوگر، پکتیکا، پکتیا، کنر، خوست، ننگرهار و زابل افزایش چشمگیر داشته است و در بعضی ولایات و کلان شهرها از جمله کابل و بلخ میزان مشارکت کاهش یافته است. میزان مشارکت مردم در دور اول انتخابات نزدیک به هفت میلیون نفر اعلام شده بود اما آمار کمیسیون میزان مشارکت در دور دوم را بیش از هشت میلیون نشان می‌دهد. نمودار نتایج ابتدایی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری جزئیات بیشتر در مورد این آمار را می توانید در سایت رسمی کمیسیون انتخابات افغانستان بخوانید.
کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان در اوج جنجال های انتخاباتی نتیجه ابتدایی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کرد. به اساس این نتایج اشرف غنی احمدزی، ۴۴۸۵۸۸۸ رای یا ۵۶.۴۴ درصد و عبدالله عبدالله ۳۴۶۱۶۳۹ رای یا ۴۳.۵۶ درصد آرا را بدست آوردند.
میزان مشارکت و آراء هر نامزد در هر ولایت
حدود هفتاد سرباز مزدور ديگر به اتهامات مربوط به قانون مهاجرت به حبسهای سبکتر دوازده ماهه محکوم شده اند. اين افراد در ماه مارس پس از آنکه هواپيمای حامل آنان در فرودگاه حراره به زمين نشست بازداشت شدند. آنها در هنگام بازداشت به پليس زيمبابوه گفتند که قصد دارند برای نگهبانی از معادن به کنگو بروند. در خود گينه استوايی نيز عده ای مراحل محاکمه را طی می کنند. در آفريقای جنوبی، مارک تاچر فرزند نخست وزير پيشين بريتانيا اتهام کمک مالی برای انجام توطئه ادعايی را رد کرده است. خدمات
دادگاهی در زيمبابوه يک نظامی بريتانيايی به نام سايمون مان را به اتهام طرحريزی برای سرنگون کردن حکومت گينه استوايی به تحمل هفت سال زندان محکوم کرده است.
دادگاه زيمبابوه يک متهم به رهبری کودتا را زندانی کرد
این روزها بار دیگر همین تیمها بیشترین توجه را به خود جلب کرده اند. در 30 دسامبر 2007، وقتی لیکرز در استیپلز سنتر، استادیوم خود، میزبان بوستون، مدعی قهرمانی این فصل بود، کمتر طرفدار بسکتبالی حاضر بود حتی نبرد پر هیجان پورتلند مقابل فیلادلفیا برای کسب سیزدهمین برد پیاپی را به تماشا بنشیند. گویا تاریخ تکرار شده بود. دیترویت با چهار پیروزی در یک هفته اخیر، شمار پیروزی های پیاپی خود را به 9 مسابقه رساند. آنچه به دیترویت بیش از پیش توان مبارزه می دهد، بازیکنان ذخیره قدرتمند این تیم است که در راس آنها جیسون مکسیل، فوروارد قدرتی 24 ساله این تیم است (میانگین 9.1 امتیاز و 5.7 ریباند در هر مسابقه) که سومین فصل خود در NBA را می گذراند. او یار ششمی هم سطح بن گوردون گارد شیکاگو نیست، اما دیترویت هم به ستاره نیاز ندارد. در جمع ستارگان بوستون، پال پیرس بعنوان بهترین بازیکن یک هفته قبل NBA شناخته شد. او در هفت روز گذشته در چهار مسابقه بطور متوسط 27.5 امتیاز، 6 ریباند، 4.3 پاس منجر به گل و 1.8 توپ دزدی به نام خود ثبت کرد و به سلتیکز کمک کرد تا برای اولین بار از سال 1980، شمار پیروزی های پیاپی خارج از خانه خود را به 8 مسابقه برساند. با این حال بوستون تیمی یک نفره نیست و کوین گارنت، مقابل لیکرز با صورتی بخیه زده نشان داد که این تیم در راه کسب قهرمانی جدی است. نیو اورلئان دوباره بیدار شد. سه پیروزی مقابل شارلوت، ممفیس و کلیولند هرچند دستاورد عظیمی نیست، اما برای تیمی پر فراز و نشیب، هر پیروزی ارزش دارد. دیوید وست، فوروارد قدرتی این تیم (تصویر) با کسب بیش از 19 امتیاز در هربازی و تقریبا 10 ریباند، نقشی عمده ایفا می کند اما بهترین بازیکن این تیم کریس پال است که در جریان سه پیروزی اخیر 25.7 امتیاز، 9.7 پاس منجر به گل، 4.3 ریباند و 4.3 توپ دزدی بنام خود ثبت کرد. فینیکس بهترین بازی ممکن را ارائه نمی کند. آنها در هفت روز گذشته تیم ضعیف کلیپرز را به زحمت بردند اما به هر حال سه پیروزی آنها در این هفت روز قابل انکار نیست. به ویژه به واسطه عملکرد قابل توجه آماره استودامایر، سنتر این تیم که مقابل ساکرامنتو 31 امتیاز و 17 ریباند و مقابل کلیپرز 30 امتیاز و 15 ریباند کسب کرد. اما تحت هیچ شرایطی شرط بندی بر روی فینیکس بعنوان قهرمان فصل جاری NBA توصیه نمی شود. اورلاندو با چهار برد پیاپی خود را دوباره به رتبه سوم کنفرانس شرق رساند. دوایت هاوارد سنتر چابک اورلاندو مهره اصلی این تیم است اما هدایت ترک اغلو، بازیکن اهل ترکیه این تیم (نیازی به گفتن داشت؟!) دوباره روندی صعودی را در پیش گرفته است. او مقابل شارلوت 28 امتیاز کسب کرد و مقابل شیکاگو، درحالی که هفت دهم ثانیه به پایان بازی مانده بود شوتی پیروزی بخش را برای اورلاندو به ثمر رساند. پورتلند که در یک هفته اخیر برد پیاپی سیزدهم خود را نیز کسب کرد، بالاخره به دست یوتا و کارلوس بوزر، فوروارد قدرتی این تیم شکست را تجربه کرد. یوتا در حرکتی بسیار مهم، گوردون گیریچک، گارد ناراضی خود که با جری اسلوان مربی تیم دچار درگیری لفظی شد و از سوی تیم سه بازی محروم بود را همراه با حق کسب یک بازیکن در راند اول لاتاری بازیکنان تازه وارد، به تیم فیلادلفیا داد تا در برابر کارل کورور یکی از بهترین سه امتیازی زنان NBA را بدست آورد. گفته می شود مسئولان گلدن استیت با حداکثر توان در تلاشند تا یک گارد راس ذخیره برای بارون دیویس پیدا کنند. این گارد با تجربه با ایفای نقشی کلیدی در مسابقه مقابل دنور و هیوستون، باعث شکست این تیم شد، به ویژه مقابل هیوستون که پس از اخراج دان نلسون مربی گلدن استیت از زمین، عملا دیویس مهار تیم خود را در اختیار گرفت و این تیم را به پیروزی رساند. اما اگر او مصدوم شود این نمایش یک نفره به پایان خواهد رسید. اوج تکرار تاریخ در هفته گذشته این صحنه بود. وقتی بازیکنان لیکرز با شورتهای کوتاه به سبک دهه 80 برای رویارویی با بوستون وارد زمین شدند، حتی تماشاگران خودی هم نتوانستند جلوی لبخندهای شیطنت آمیز خود را بگیرند. کارشناسان گفتند این کار نشان داد که چقدر ستارگان پیشین بسکتبال بدنهای آماده تری داشتند. کوبی برایانت گفت پوشیدن شورت کوتاه مثل آن بود که به او "تجاوز" شده باشد و آنها در نیمه دوم شورتهای بلند خود را دوباره برتن کردند! خدمات
بیش از دو دهه قبل، پیش از دورانی که نام مایکل جوردن با بسکتبال مترادف باشد، NBA مقهور قدرت نمایی و هنرنمایی سه تیم بود؛ لس آنجلس لیکرز که اسطوره هایی چون مجیک جانسون، جیمز ورتی و کریم عبدالجبار را با خود داشت، بوستون سلتیکز که لری برد، رابرت پریش و کوین مک‌کیل را به کار گرفته بود و تیم خشن دیترویت پیستونز که خوش رفتار ترین بازیکنانش جو دومارز و آیزایا تامس بودند و زیر حلقه های این تیم کسی جرات نزدیک شدن به دنیس رادمن را نداشت!
تاریخ تکرار می شود
خلاقیت، همکاری، ارتباط و تفکر انتقادی از مهم‌ترین مهارت‌های مورد نیاز شهروندان قرن بیست و یک است. زبان در تمامی این مهارت‌ها نقشی حیاتی ایفا می‌کند. اقتصاد و فرهنگ جهانی بیش از پیش در هم تنیده است. اینترنت و فناوری اطلاعات تغییرات عمده‌ای را در زندگی فردی و اجتماعی بشر امروز پدید آورده است. نیاز به دانستن زبان‌های جدید کم‌کم به یکی از مهارت‌های ضروری شهروندان امروز جهان تبدیل می‌شود. اما چرا زبان‌آموزی ضروری‌تر از همیشه است؟ پژوهش‌های جدید دانشگاهی در این باره چه می‌گویند؟ مطالعات بسیار پیشرفته با کمک ابزارهای جدید دریچه‌های تازه‌ای را از زبان برایمان می‌گشاید. مطالعات بینارشته‌ای فراوانی در حوزه‌های جدید مثل عصب‌شناسی زبان، زبان‌شناسی رایانشی، جامعه‌شناسی زبان، روان‌شناسی زبان، فلسفه زبان، فراگیری زبان دوم، آموزش زبان، زبان‌شناسی حقوقی، زبان‌شناسی شناختی و شماری دیگر هر روز درکی کامل‌تر و دقیق‌تر از پدیده زبان در اختیارمان می‌گذارند. در اینجا چند نمونه از فواید یادگیری یک زبان جدید را در زندگی فردی و اجتماعی امروز بشر مرور می‌کنیم. زبان‌آموزی باعث بهبود عملکرد مغز می‌شود مطالعات متنوع دانشگاهی یکی پس از دیگری حکایت می‌کنند از فایده‌های فراوان یادگیری یک زبان جدید و سخن گفتن به آن. مثلا در پژوهشی در دانشگاه نورث‌وسترن در سال ۲۰۱۲، اسکن مغز کسانی را بررسی کردند که حداقل دو زبان را روزانه به صورت فعال استفاده می‌کردند. این تحقیق نشان می‌دهد که فارغ از سن و سال، حافظه‌ این افراد بهبود پیدا می‌کند، تمرکزشان افزایش می‌یابد و خطر افت توان ذهنی در سنین بالاتر کمتر می‌شود. یادگیری زبان جدید تصمیم‌‌گیری‌ها را بهتر می‌کند وقتی یک تصمیم جدید را در زبان جدید می‌گیریم، احتمال بیشتری وجود دارد که منطقی فکر کنیم و تصمیم احساسی نگیریم. نتایج یک پژوهش که سال ۲۰۱۲ در دانشگاه شیکاگو انجام شد نشان می‌دهد که استفاده از زبان جدید دخالت تعصبات در فرایند تصمیم‌گیری را به حداقل می‌رساند. به بیان دیگر هنگامی که گزینه‌های موجود را در زبانی دیگر بالا و پایین می‌کنیم احتمال کمتری وجود دارد که در دام احساس و جهت‌گیری بیفتیم. بر اساس این پژوهش، زبان جدید فاصله احساسی بیشتری را در تصمیم‌گیری در مقایسه با زبان مادری فراهم می‌کند. علاوه بر این مطالعه به زبان جدید خلاقیت را افزایش می‌دهد که خود نقش مهمی در تصمیم‌گیری دارد. دانستن زبانی جدید فرصت دوستی‌های تازه‌ را فراهم می‌کند در مواجهه با فردی از فرهنگی متفاوت، بسیار اتفاق می‌افتد که آرزو می‌کنیم کاش زبان آن فرد را می‌دانستیم تا ارتباطی عمیق‌تر برقرار کنیم و دانش‌مان را از آن فرهنگ غنی‌تر کنیم. بعلاوه، با آموزش واژگان و عباراتی از زبان خودمان، به دیگران کمک کنیم تا فرهنگ‌مان را بهتر درک کنند. هیچ انسانی فرصت کافی ندارد تا همه زبان‌های جهان را بیاموزد. اگر حتی یک نفر یا یک فرهنگ هست که دوست داریم بیشتر بشناسیم، بدون شک یکی از بهترین راه‌ها آموختن زبان آن فرهنگ یا فرد است. فراگیری یک زبان جدید دیدگاهی مثبت به افرادی که زبان و فرهنگ متفاوت دارند ایجاد می‌کند و به این ترتیب فرصت‌های فراوانی برای دوستی‌های تازه میان‌فرهنگی پدیدار می‌شود. یادگیری یک زبان جدید فرصت‌های شغلی فراوانی را پدید می‌آورد جهان به سرعت در حال رشد است. شرکت‌های بیشتری هر روز در بازارهای جدید و کشورهای متفاوت به دنبال شروع یا توسعه کار هستند. شرکت‌های عظیم چند ملیتی هر روز در پی جذب بهترین نیروها هستند. این شرکت‌ها نیازمند افرادی‌اند که تفکری جهانی داشته باشند و بتوانند حداقل به یک زبان دیگر سخن گویند. در شرکت‌ها و سازمان‌های کوچک‌تر نیز فرصت رشد برای کارکنانی که زبانی دیگر را بلدند بیشتر است. یادگیری زبان جدید حتی می‌تواند باعث پیشرفت‌های فراوانی در شغل کنونی‌مان شود. یادگیری زبان جدید باعث پیشرفت تحصیلی می‌شود پژوهش‌های فراوانی نشان می‌دهد که مهارت‌های تحلیلی دانش‌آموزانی که یک زبان جدید را فرا می‌گیرند پیشرفت می‌کند. علاوه بر این یادگیری یک زبان جدید مهارت‌های شنیداری را تقویت می‌کند در نتیجه می‌تواند باعث افزایش تمرکز و بهره‌وری سر کلاس درس شود. با دانستن زبانی جدید درکی عمیق‌تر از فرهنگ خودمان پیدا می‌کنیم مواجهه با فرهنگی دیگر به درکی عمیق‌تر از فرهنگ خودمان می‌انجامد. دانستن یک زبان جدید به فرد امکان می‌دهد تا از دو طریق فرهنگ خودش را بهتر بشناسد. یکی از طریق مطالعه آثاری که به زبان مقصد درباره فرهنگش نوشته شده ودیگری از طریق مقایسه و تحلیل ارزش‌های فرهنگی منعکس در زبان مادری و زبان جدید. زبان‌های متفاوت با یکدیگر در ارتباطند، به هم واژه قرض می‌دهند و بر ساختارهای هم اثر می‌گذارند. با یادگیری یک زبان جدید نکات و اطلاعات جدیدی را درباره زبان خودمان نیز می‌آموزیم. به علاوه آموختن زبان جدید کمک می‌کند تا قدر تنوع فرهنگی را بیشتر بدانیم و با تعصبات قومی مبارزه کنیم. زبان جدید دریچه جدیدی را برای تجربه هنر، ادبیات و فلسفه می‌گشاید زبان جدید درک ما را از روابط انسانی پرورش می‌دهد زیرا از دریچه‌ای متفاوت و فرهنگی جدید می‌توانیم به انسان و ارزش‌هایش بنگریم. اینگونه فرصت می‌کنیم شعر، فیلم، رمان، داستان و فلسفه را به زبانی دیگر تجربه کنیم و لذت ببریم. زبان‌آموزی لازمه مهاجرت و مسافرت است مهاجرت پدیده‌ای است که در قرن بیست و یک بیش از هر زمان دیگری گسترش یافته است. مسافرت‌های خارج از کشور هم در همه کشورها پدیده‌ای رو به رشد است. چه از شهری به شهر دیگر برویم چه از کشوری به کشور دیگر، احتمال بسیاری وجود دارد که در مواجهه با فرهنگ و زبانی جدید قرار بگیریم. نمی‌توان انتظار داشت که بدون داشتن مهارت‌های زبانی لازم در جامعه مقصد، یک مهاجر بتواند موفق شود حتی اگر استانداردهای موجود زبانی لازمه مهاجرت را کسب کرده باشد. واقعیت این است که زبان‌آموزی یکی از لازمه‌های مهاجرت و مسافرت است. این‌ها فقط چند نمونه از بهره‌های فراوان دانستن یک زبان جدید است. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد زبان‌آموزی برای شهروندان قرن بیست و یک از همیشه ضروری‌تر است.
به اواخر دهه دوم قرن بیست و یکم نزدیک می‌شویم. با توجه به رشد پر شتاب علم و فناوری، ساکنان کره زمین در اواخر قرن جاری، وقتی بخواهند زندگی امروز ما را تصور کنند، احتمالا حالشان بسیار شبیه شهروندان دهه ۱۳۰۰ خورشیدی خواهد بود. ما هم همچون ساکنان آن دهه احتمالا برایمان سخت است بخواهیم زندگی روزانه بشر را در پایان این قرن تصور کنیم.
چرا زبان‌آموزی ضروری‌تر از همیشه است؟
بیلبورد "شمر زمانه ات را بشناس" که در خیابان‌ها نصب شده و گویی گفتگو با آمریکا را به مذاکره با قاتلان امام حسین تشبیه می‌کند استفاده از مفاهیم مرتبط با عاشورا برای اعلام موضع در عرصه سیاست، اتفاق جدیدی نیست و معمولا نیز، به صراحت مورد تاکید رهبران جمهوری اسلامی قرار داشته است. آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، سال گذشته در سخنانی در جمع اعضای "هیات رزمندگان اسلام" گفت: "هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنی علاقه‌‌مند به اسلام سیاسی است... اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیات عزاداری مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود، این غلط است." اما شاید آنچه نوع استفاده سیاسی محافظه کاران حاکم از مراسم محرم امسال را ویژه می کند، آن است که جمهوری اسلامی ایران، در آستانه دستیابی یا عدم دستیابی به توافق بر سر یکی از پرهزینه ترین پرونده های دوران حیات خود قرار دارد. پرونده ای که مذاکره بر سر آن، در بیش از یک سال گذشته، به دنبال زمینه سازی هایی جدید با استفاده از "کلید-واژه های مذهبی" صورت گرفته است. رجوع به تجربه "صلح امام حسن" از جمله همین زمینه سازی ها بوده است. رجوعی که گویی بسیاری از معتقدان به جمهوری اسلامی را در مقابل پرسشی مشخص قرار داده است: اینکه حکومت ایران، باید در ارتباط با پرونده هسته ای صلح امام حسن را الگو قرار بدهد یا سازش ناپذیری امام حسین را؟ سایه قیام امام حسین بر صلح امام حسن انقلابیونی که پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسیدند، از همان ابتدا کلمه "سازشکار" را به عنوان فحش به کار بردند و طبیعتا، تجربیاتی از نوع صلح امام حسن، جزو بخش های منتخب آنها از تاریخ اسلام نبود. رسانه های جمهوری اسلامی معمولا از "ویژگی های اخلاقی" امام حسن، در مناسبت هایی همچون سالروز تولد یا وفات او تمجید کرده اند، ولی علاقه ای به رفتار سیاسی او نشان نداده و اگر هم این کار را انجام داده اند، از این زاویه بوده که چطور "خیانت" پیروانش، او را به صلحی ناخواسته وا داشته است. این در حالی است که در مقابل، زندگی سیاسی امام حسین، همواره در کانون تبلیغات حکومتی در جمهوری اسلامی ایران قرار داشته است. امامی که حاضر به سازش با دشمنان نشد و به قیمت جان خود و نزدیکانش با آنها جنگید، همواره به عنوان نماد مورد اشاره قرار گرفته و رفتار او، موضوع کتاب ها، سخنرانی ها و گردهم آیی های مذهبی و سیاسی بیشماری بوده است. امام حسین به عنوان نماد مبارزه، معمولا در سخنرانی ها و پیام های آیت الله خامنه ای نیز حضور بسیار برجسته ای داشته است. وی حتی در یک سخنرانی خبرساز در اول اردیبهشت ۱۳۷۹، صراحتا تجربه این امام را در جایگاهی فراتر از تجربه برادر او نشاند: "امروزه نه آمریکا و نه بزرگتر از آمریکا قادر نیستند حادثه‌ای مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنیای اسلام تحمیل کنند. اینجا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثه کربلا اتفاق خواهد افتاد." رهبر جمهوری اسلامی پیش از آن، سال ۱۳۷۹ را به نام امام اول شیعیان، "سال امام علی" نامیده بود؛ اقدامی که این تصور را ایجاد کرد که قرار است سال بعد به نام امام دوم شیعیان، "امام حسن" نامید شود. اما شاید برای اجتناب از سوء برداشت های حاصل از این نامگذاری بود که آیت الله خامنه ای سال ۱۳۸۰ را نیز "سال امام علی" نام گذاری کرد. حتی سال بعد نیز نوبت به امام حسن نرسید و رهبر ایران برای نامگذاری سال ۱۳۸۱، با صرف نظر کردن از دومین امام، به سراغ امام سوم شیعیان رفت و آن سال را "سال عزّت و افتخار حسینى" نامید. پیش از آیت الله خامنه ای، زمانی آیت الله خمینی -در پاسخ به تلاش های انجام شده برای میانجیگری بین ایران و عراق در جریان جنگ- گفته بود: "آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد، هر دویش به دست اشخاص حیله‌گر درست شد . این ما را هدایت می‌کند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی". تصریحی که مشخصا، دو سال قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ صورت گرفته بود. ورود امام حسن از حاشیه به متن با وجود تمام تجربیات سال های گذشته احتمالا مهم ترین کسی که در ارتباط با پرونده هسته ای "الگوی امام حسن" را از حاشیه به متن سیاست ایران بازگرداند، شخص آیت الله خامنه ای بود. آقای خامنه ای، حدود یک هفته پیش از نخستین سفر حسن روحانی به نیویورک گفت همان طور که "سال ها پیش" گفته به " نرمش قهرمانانه"معتقد است، که اشاره ای آشکار به عنوان کتابی بود که قبل از انقلاب اسلامی از عربی ترجمه کرده بود: "صلح امام حسن، باشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ". این اشاره رهبر جمهوری اسلامی، به طور طبیعی دلایل رجوع به "نرمش قهرمانانه" امام دوم را در کانون بحث رسانه‌ها قرار داد. برداشت غالب در میان رسانه ها این بود که منظور رهبر، الگوگیری از صلح امام دوم است، هرچند دیدگاه های متفاوتی نیز وجود داشت. از جمله، دیدگاه محمدرضا نقدی رئیس بسیج، که امیدواران به تکرار ماجرای صلح امام حسن را "نادان" هایی می‌نامید که در صورت پافشاری بر دیدگاه خود، "از ملت تودهنی خواهند خورد". آقای نقدی در اظهارنظری جداگانه تاکید داشت: "هرچند صلح امام حسن یک اقدام مقدس، هوشمندانه و الهی است و به آن افتخار می کنیم ولی آن مورد مربوط به روزگاری است که مردم دور و بر ولایت را به خاطر بی بصیرتی رها کردند و سرداری برای مقاومت نمانده بود، نه برای مردم قهرمان، دلاور و بصیر ایران که با همه وجود در صحنه اند." شخص آیت الله خامنه ای نیز چند ماه بعد، تلاش کرد جلوی این برداشت را بگیرد که به دنبال مدارای بیش از حد در سیاست خارجی است. او با تاکید بر اینکه هدف "نرمش قهرمانانه" مورد نظر "شکست دادن حریف" است گفت: "اگر کسی قدرت داشته باشد اما انعطاف لازم را در جای خود به کار نگیرد قطعاً شکست می‌خورد اما اگر انعطاف و قدرت را به موقع مورد استفاده قرار دهد پشت حریف را به خاک می‌نشاند." قرائت آیت الله خامنه ای از صلح امام دوم شیعیان به عنوان تاکتیکی برای "به خاک نشاندن پشت حریف"، البته با روایت رایج تا آن زمان از ماجرای صلح امام دوم همخوانی نداشت، اما همچنان، نشانه ای از تمایل یا نیاز حکومت ایران به رجوع -دیرهنگام- به تجربه صلح امام حسن بود. این تمایل، آنجا قابل فهم تر می شود که قرائت قبلی آیت الله خامنه ای که فشار آمریکا به جای "صلح امام حسن" به "حادثه کربلا" می انجامد، گرچه نوعی تاکید بر آمادگی برای مبارزه است، گویی این معنی تلویحی را هم دارد که تشدید رویارویی با غرب، حکومت ایران را به سرنوشتی همانند سپاه امام حسین مواجه می کند. سرنوشتی که اگرمحافظه کاران حاکم بر ایران حاضر به استقبال از آن نباشند، ممکن است انگیزه بیشتری برای انتخاب الگوهایی متفاوت -چون صلح امام حسن- داشته باشند. چند روز پیش یکی از سایت های نزدیک به سپاه پاسداران، مطلبی را در مقایسه تجربه امامان دوم و سوم منتشر کرده که ظاهرا، بازتاب دهنده دشواری های خاص انتخاب میان این دو الگو است. مطلب، با این پرسش باز خاتمه می یابد که "آیا ما در شرایطی مثل امام حسن زندگی کرده و باید صلح تحمیلی را بپذیریم؟ یا اینکه چیزی برای از دست دادن نمانده و باید علیه استکبار جهانی و ایادی داخلی آنها، قیام حسینی کرد؟" به نظر می رسد که تلقی محافظه کاران حاکم از سازش هسته ای، به میزان زیادی بستگی به نحوه پاسخگویی به همین سوال دارد. آیا به راستی وضعیت فعلی جمهوری اسلامی ایران به گونه ای است که "چیزی برای از دست دادن باقی نمانده"؟
ایام عزاداری تاسوعا و عاشورای امسال در حالی فرا رسیده که مهلت مذاکرات هسته ای ایران، رو به پایان است. این همزمانی باعث شده تا رد پای پرونده هسته ای، در بسیاری از مراسم یا تبلیغات مرتبط با محرم قابل تشخیص باشد: از انتقادات برخی سخنرانان و مداحان از "هواداران سازش با دشمن" گرفته تا نصب گسترده بیلبوردهایی که تلویحا، گفتگو با آمریکا بر سر پرونده هسته ای را به مذاکره با قاتلان امام حسین تشبیه کرده اند.
آیا سایه امام حسین بر امام حسن در سیاست ایران ابدی است؟
طرح شتابگر ملی با مشکلات زیادی روبه‌روست محمدرضا عارف تنها کسی بود که در آخرین مناظره تلویزیونی به بخشی از این موضوع اشاره کرد. البته وقتی صحبت از طرح‌های کلان و مهم پژوهشی می‌شود منظور طرح‌هایی مانند پژوهش‌های هسته‌ای یا فضایی نیست؛ چون این بخش‌ها آنقدر با سیاست آمیخته شده‌اند که تداوم یا توقف آنها تنها در اختیار مدیران اجرایی کشور نیست. مسئله طرح‌های کلان علمی یا پژوهشی از آنجا اهمیت دارد که این طرح‌ها نیازمند بودجه زیادی هستند که تامین آنها در وضعیت موجود اقتصادی و سیاسی کشور چندان آسان به نظر نمی‌رسد. این طرح‌ها علاوه بر پر هزینه بودن به سرعت نیز به نتیجه نمی‌رسند و حتی ممکن است از زمان طرح ایده تا به ثمر نشستن زمانی بیش از دو یا سه دوره ریاست جمهوری را طلب کنند که همین نکته نشان دهنده قابلیت کم تبلیغاتی آنها برای سیاست‌مداران است. ولی از سوی دیگر برای پیشرفت و ارتقای جایگاه کشور نقش اساسی دارند. از دید برخی از کارشناسان در بین طرح‌های مختلف بزرگ پژوهشی، تداوم جدی و بدون مانع چند حوزه و طرح اهمیت زیادی دارند، که برای مثال می‌توان از توسعه پژوهش‌های نانو فناوری، طرح‌ شتابگر ملی و طرح رصدخانه ملی نام برد. در بین این سه، به دلیل ماهیت و نوع سرمایه‌گذاری و تخصیص بودجه، شاید توسعه نانو فناوری با خطر کمتری روبرو باشد ولی آن دو طرح دیگر با توجه به وضعیت اقتصادی کشور با خطر جدی روبرو هستند. نانوفناوری امروز ایران جایگاه ویژه‌ای در حوزه نانوفناوری در منطقه و دنیا دارد. این جایگاه حاصل حمایت‌های دو رئیس جمهور با دو دیدگاه سیاسی متفاوت در طی چهار دوره ریاست جمهوری است. به دلیل ماهیت پژوهش در زمینه نانوفناوری، تغییرات مدیریت اجرایی کشور نمی تواند آسیب چندانی به روند پیشرفت آن بزند اهمیت فناوری نانو هم از نظر اجتماعی، هم امنیت ملی، و هم اقتصادی چیزی نیست که هیچ دولت مردی در جهان به آن به دیده تردید نگاه کند. این فناوری در آینده نزدیک بر همه حوزه‌های زندگی اجتماعی و فردی بشر تاثیر خواهد گذاشت. در ایران نیز این ضرورت نادیده گرفته نشده و حتی هدفی مشخص در برنامه ریزی‌ها برای آن تعیین شده است. در سند نقشه جامع علمی ایران هدف مدیران ارشد اجرایی و سیاست پردازان کشور "تثبیت جایگاه کشور در فناوری‌های نانو و میکرو به منظور کسب ۲ درصد از بازارجهانی مرتبط با این فناوری‌ها" عنوان شده است. در سال‌های ابتدایی ریاست جمهوری محمد خاتمی ضرورت سرمایه گذاری جدی ایران در حوزه نوظهور نانوفناوری در دفتر همکاری‌های علمی و فنی ریاست جمهوری مطرح شد. بر اساس اعتقاد مدیران آن دفتر و با توجه به توانایی‌های کشور و همچنین ماهیت نانوفناوری، ایران می‌توانست با ورود در این حوزه به سرعت جایگاه مناسبی برای خود در منطقه و جهان ایجاد کند. در ابتدا قرار شد مطالعه‌ای راهبردی در این زمینه در معاونت پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری انجام شود. با تشکیل کار گروهی ویژه با حضور پژوهشگران ایرانی مطالعات اولیه در این زمینه شروع شد. حاصل کار این گروه سندی شد که به آن سند ملی پژوهش‌های نانو فناوری کشور می‌گویند. پس از انتشار این سند، با پیگیرهای دفتر همکاری‌های علمی و فناوری‌ رئیس جمهوری، تشکیل ستادی ویژه برای پیشبرد علوم و فناوری نانو در کشور در دستور کار نهاد ریاست جمهوری قرار گرفت. دلیل اینکه این ستاد ویژه در دفتر ریاست جمهوری شکل گرفت فرا بخشی بودن این ستاد و امکان دسترسی مستقیم به بالاترین مدیر اجرایی کشور برای رفع موانع احتمالی یا تامین منابع مالی بود. اگرچه در آن زمان مخالفت‌های زیادی در سپردن این کار به ریاست جمهوری از طرف بدنه وزارت علوم وجود داشت؛ ولی تصمیم این بود که متولی مدیریت نانوفناوری در کشور رئیس جمهور یا معاون اولش باشد، تصمیمی که در ظاهر غیر قابل تغییر بود و بنا به نظر صاحب‌نظران اگرچه مشکلاتی داشت ولی حاصل آن مثبت بود. کارشناسان معتقدند که به دلیل ماهیت پژوهش در این زمینه تغییرات مدیریت اجرایی کشور نمی تواند آسیب چندانی به روند پیشرفت آن بزند. پژوهش‌ها در این زمینه در مراکز مختلف دانشگاهی دنبال می‌شوند و دانشگاه‌ها می‌توانند از محل اعتبارات خود تا حدودی کار را تداوم بخشند. نگرانی در عدم حمایت دولت آینده در تهیه تجهیزات گران قیمت پژوهشی یا توقف تجهیز آزمایشگاه‌های ملی نانوفناوری است. شتابگر ملی و شتابگر خطی با توجه به اهمیت و کاربردهای فراوان شتابگرهای ذرات در علم، فناوری، پزشکی و صنعت در سال‌های اولیه دهه هفتاد اولویت طرح احداث شتابگر ملی ایران به عنوان پروژه کلان علوم پایه در شورای پژوهش‌های علمی کشور به تصویب رسید. در اوایل دهه هشتاد با تخصیص بودجه ای کم، کار طراحی اولیه شتابگر خطی ایران که پیش زمینه‌ای برای طرح شتابگر ذرات ملی بود، شروع شد. شتابگر خطی، به خودی خود، پروژه کلانی نیست ولی پیچیده بودن فناوری ساخت شتابگرها و نیاز آنها به فناوری‌های پیشرفته‌ای که دستیابی به آنها با شرایط سیاسی ایران در جهان ناممکن به نظر می‌رسد، پیشرفت کار طراحی و ساخت شتابگر خطی و به دنبال آن شتابگر ملی را کندتر و پرهزینه تر از معمول کرده‌است. اگر چه قرار بود که پروژه شتابگر خطی در سال ۱۳۸۵ به بهره‌برداری برسد، ولی به دلیل مسایل مختلف این کار به تعویق افتاد و مسئولان آن امیدوارند که امسال بتوانند این پروژه را تمام کنند. کارشناسان می‌گویند که اگرچه هزینه مورد نیاز طرح شتابگر ملی در قیاس با طرح‌های عمرانی بزرگ کشور رقم چندانی نیست، ولی پیچیدگی‌های مدیریتی در دریافت و تخصیص بودجه و همچنین مدیریت علمی پروژه و دستیابی به جواب مسایل تکنیکی، پیشرفت این طرح را با کندی زیادی روبرو کرده‌است. امروز پس از مدت‌ها چرخ‌های این طرح، نه روان، ولی در حال چرخشند و اگر مانعی این چرخش را متوقف کند؛ حرکت دوباره آن به معنای هدر رفت کارهای پیشین و افزایش هزینه‌ها و طول زمان اجرای پروژه است، تا جایی که شاید تداوم آن را ناممکن سازد. رصدخانه ملی در خوش بینانه‌ترین حالت و به شرط فراهم بودن همه چیز، می‌توان امیدوار بود که تا پیش از سال ۱۴۰۰ ایران صاحب رصدخانه‌ای بزرگ و حرفه‌ای در مقیاس جهانی شود. ایده ساخت یک رصدخانه بزرگ برای پژوهش در حوزه اختر فیزیک برای اولین بار پیش از انقلاب اسلامی در جریان یکی از کنفرانس‌های انجمن فیزیک ایران مطرح شد. پس از آن در دهه هفتاد، همراه با طرح شتابگر خطی، طرح رصدخانه ملی ایران نیز به عنوان یکی از طرح‌های کلان ملی به تصویب شورای پژوهش‌های علمی کشور رسید. ده سال دیگر طول کشید تا در اوایل دهه هشتاد این طرح به تصویب هیات دولت برسد و برای آن به عنوان طرح ملی بودجه‌ای اختصاص یابد و در نهایت اولین بودجه در سال‌های پایانی دهه هشتاد به این طرح اختصاص یافت. به دلیل پیچیدگی‌های فنی و نبود دانش فنی لازم در ایران و همچنین زمانبر بودن طراحی و ساخت رصدخانه‌های بزرگ، در خوش بینانه‌ترین حالت و به شرط فراهم بودن همه چیز و عدم وقفه در اختصاص بودجه، می‌توان امیدوار بود که تا پیش از سال ۱۴۰۰ ایران صاحب رصدخانه‌ای بزرگ و حرفه‌ای در مقیاس جهانی شود. کارشناسان می‌گویند پنج سال طول کشید تا دولت محمود احمدی نژاد با این طرح آشنا شود و از آن حمایت کند و اکنون با بودجه‌ای که به این طرح اختصاص داده، روند اجرای پروژه تسهیل شده‌است. ولی نگرانی این است که اگر رئیس جمهور بعدی نیز برای آشنایی با طرح به یک یا دو سال زمان نیاز داشته باشد، باید از حالا با این طرح ملی خداحافظی کرد زیرا ساختارهای بوجود آمده برای پیشبرد طرح آنقدر توانمند نیست که بتواند بحران‌های مالی را تحمل کند.
مسایل بزرگ و کوچک زیادی در ایران وجود دارند که یا جایی در سخنرانی‌های نامزدهای ریاست جمهوری نداشته‌اند یا خیلی خلاصه و در حد چندکلمه در بین چند ساعت بحث و جدل به آنها اشاره شده است. سرنوشت طرح‌های پژوهشی بنیادین و پروژه‌های کلان علمی در دولت‌ آینده نمونه ای از این دست است که در دوران تبلیغات انتخاباتی نه سوالی در باره آنها شده است و نه داوطلبان در این زمینه‌ها سخنی گفته‌اند.
جای طرح‌های پژوهشی ایران در برنامه کاری رئیس جمهور آینده