text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
عبدالسلام اولین شهروند پاکستان بود که نوبل می‌گرفت. موفقیت او باید در تاریخ پاکستان ثبت می‌شد. اما چهار دهه بعد از آن موفقیت، داستان زندگی او همچنان در زادگاهش نادیده گرفته می‌شود، و این بیش از هرچیز به خاطر هویت مذهبی اوست که برایش بسیار مهم بوده. نتفلیکس یک مستند درباره عبدالسلام ساخت تا او و دستاوردهایش را دوباره کانون توجه قرار بدهد. اسم مستند را گذاشتند "عبدالسلام، اولین برنده جایزه نوبل." ذاکر ثاور، یکی از تهیه کنندگان فیلم می‌گوید: "عبدالسلام اولین پاکستانی بود که نوبل فیزیک گرفت. او آنچنان به ریشه های خود و بهبود وضع مردم کشورش متعهد بود که هنگام دریافت جایزه نوبل از پادشاه سوئد دستار به سر کرد. حتی در سخنرانی بعد از دریافت جایزه هم از قرآن نقل قول کرد." این فیلم تعهد خلل ناپذیر او را به سه چیز - حتی در سخت ترین شرایط - نشان می‌دهد: فیزیک، ایمان و ملیتش. مستند جدید درباره سلام تعهد بی پایان او را در رابطه با سه چیز به تصویر می‌کشد. فیزیک، ایمان و ملیتش سلام از هنگام تولد در سال ۱۹۲۶ در شهر جهنگ، که در آن زمان هنوز جزوی از قلمرو هند بریتانیا بود، با دیگران فرق داشت. پدرش معلم بود. می‌گفت تولد سلام نتیجه الهامیست است که هنگام نماز جمعه از خداوند دریافت کرده. و در نتیجه این پسرش را از دیگر فرزندانش برتر می‌دانست. سلام از کارهای خانه مانند دوشیدن شیر گاو و تمیز کردن مستراح معاف بود، و به همین خاطر فرصت داشت مهارت کم نظیرش در ریاضیات را پرورش بدهد. با این حال کودکی او چندان مرفه نبود. می‌گفت تا زمانی که به قصد کالج دولتی لاهور از زادگاهش خارج شد، لامپ ندیده بود. در کالج، مهارت سلام در ریاضیات و فیزیک او را از همکلاسی های خود متمایز کرد. او برنده یک بورس تحصیلی شد و به دانشگاه کمبریج در بریتانیا رفت. آن زمان یکی از معدود افرادی بود که از آسیای جنوبی در کالج سنت جان حضور داشتند. ولی عشقش به زادگاهش باعث شد به محض پایان دوره دکتری به لاهور برگردد و به عنوان استاد ریاضیات مشغول شود. آشتی علم و دین سلام در تمام طول زندگی یک مسلمان متعهد بود. در دفتر کارش در لندن مدام قرآن گوش می‌کرد. دینش را مانعی برای علم خود نمی‌دید. برعکس، به نظرش مکمل هم بودند. حتی به بعضی همکارانش می‌گفت بسیاری از ایده‌هایش را خدا در ذهنش گذاشته. سلام می‌خواست به یک نظریه واحد برسد که کل فیزیک ذرات را توضیح بدهد. چنین نظریه‌ای با عقاید مذهبی او همسو بود. می‌گفت:"ما [فیزیکدانان نظری] می‌خواهیم کلیت پیچیدگی های ماده بی جان را با کمترین تعداد مفاهیم درک کنیم." اما سلام می‌پذیرفت که بعضی حوزه های علم با عقایدش جور در نمی‌آید، از جمله نظریه بیگ بنگ. مذهب سلام همانقدر که برایش مهم بود، مایه رنج و عذابش نیز بود. چرا که او از پیروان فرقه احمدیه بود که در پاکستان قربانی تبعیض و بدرفتاری است. جنبش احمدیه سال ۱۸۸۹ میلادی در پنجاب - که آن زمان بخشی از هند و زیر سلطه بریتانیا بود - شکل گرفت. مسلمانان احمدی معتقدند بنیانگذار آنها حضرت میرزا غلام احمد، مهدی است. اما مسلمانان دیگر این باور را قبول ندارند. عادل شاه، یکی از امام جمعه های احمدی در لندن می‌گوید: "مسلمانان احمدی قانون مدار و مهربان‌اند. با این حال به طرق مختلف مورد آزار و اذیت و تبعیض قرار می‌گیرند، به ویژه در پاکستان.'' سال ۱۹۵۳، مشکلات جامعه مسلمانان احمدی جدی‌تر از پیش شد. گروه‌هایی در شهر لاهور علیه احمدیه شوریدند. دولت پنجاب تعداد کشته شدگان این خشونت ها را ۲۰ نفر اعلام کرد، ولی تخمین های دیگر این رقم را بسیار بالاتر میدانند، حتی تا هزاران نفر. سال ۱۹۷۴، قانونی به تصویب رسید که احمدیه را نامسلمان خواند و از حقوقشان محروم کرد. سال۲۰۱۰، گروهی به دو مسجد احمدی در پاکستان حمله کردند و ۹۴ نفر را کشتند و بیش از ۱۲۰ نفر را زخمی کردند. آقای عادل شاه می گوید: ''حتی همین حالا هم اگر یک مسلمان احمدی مثل بقیه مسلمانان سلام کند، ممکن است سه سال به زندان بیافتد. مساجد احمدیه را خراب می‌کنند، قبرهای احمدی ها را خراب می‌کنند، دکان احمدی ها را غارت می‌کنند، و دولت در بیشتر موارد این وقایع را نادیده می‌گیرد. بعد از شورش های سال ۱۹۵۳، سلام تصمیم گرفت پاکستان را ترک کند. اول به کمبریج برگشت. اما چند سال بعد به امپریال کالج لندن رفت کمک کرد دانشکده فیزیک نظری این دانشگاه پا بگیرد. سلام با وجود اینکه از زادگاه خود طرد شده بود، اما هیچگاه پاکستان را رها نکرد و همچنان در مهمترین طرح های علمی این کشور مشارکت می‌کرد. سال ۱۹۶۱، برنامه فضایی پاکستان را راه انداخت و اوایل دهه ۱۹۷۰ درگیر برنامه جنجالی پاکستان برای ساخت سلاح هسته ای بود. اما سرانجام سال ۱۹۷۴، پس از آنکه ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر وقت پاکستان، قانونی علیه مسلمانان احمدی تصویب کرد، از ارتباط خود با دولت کشورش کاست. او از آن پس به صف مخالفان سرسخت تسلیحات هسته‌ای پیوست. روی سنگ مزار سلام در شهر ربوه پاکستان نوشته بود نخستین مسلمان برنده جایزه نوبل، اما مقامات کلمه مسلمان را از روی سنگ پاک کردند سال ۱۹۷۹، درست پنج سال پس از تصویب قانونی که عبدالسلام و هم کیشانش را نامسلمان کرد، او جایزه نوبل فیزیک را برد. به چشم جهانیان او اولین مسلمانی بود که به این افتخار می‌رسید. اما در کشور خودش مسلمان به حساب نمی رفت. روی سنگ مزار سلام در شهر ربوه پاکستان نوشته بود نخستین مسلمان برنده جایزه نوبل، اما مقامات کلمه مسلمان را از روی سنگ پاک کردند. کارگردان مستند عبدالسلام می‌گوید تصمیم گرفتند این موضوع را در عنوان فیلم برجسته کنند، ''چرا که این هم گویای داستان است، هم طنز، هم تراژدی. کلمه ''مسلمان'' از عنوان اولین مسلمانی که نوبل علمی برده پاک کرده‌اند. این توهین نهایی است به یکی از درخشان ترین فرزندان این خاک.'' زنده کردن اسطوره آقای ثاور می‌گوید او و عمر وندال، دیگر تهیه کننده فیلم، اسم سلام را اولین بار وقتی در دهه نود میلادی از پاکستان برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتند شنیدند. می‌گوید: ''ما آگهی درگذشت او را در نیویورک تایمز خواندیم. در پاکستان داستان او را دفن کرده بودند.'' پس از آنکه بیشتر راجع به سلام خواندند، متوجه شدند داستان او را به دلیل مذهبش از نظرها پوشانده بودند. ذاکر ثاور می‌گوید: ''حس کردیم داستان سلام پتانسیل بالایی برای کشاندن مردم به راه علم دارد. و از آن زمان از خیلی‌ها شنیدیم که از داستان زندگی او الهام گرفته‌اند.'' سلام سهم چشمگیری در پیشبرد عمل فیزیک داشت. او بود که نظریه "نوترینو" را بسط داد، ذره ای که برای اولین بار توسط پاولی در سال ۱۹۳۰ مطرح شده بود. او همچنین تلاش بسیاری پیرامون نظریه برهمکنش الکتروضعیف انجام داد که نهایتاً به همان خاطر جایزه نوبل فیزیک را برد. نظریه برهمکنش الکتروضعیف از بنیان‌های "مدل استاندارد" است، که ریزترین و بنیادی ترین واحدهای سازنده ماده را وصف می‌کند. و اینکه این واحدهای سازنده - که به "ذرات بنیادی" معروفند - چطور به واسطه سه نیرو بر هم اثر می‌گذارند: یکی الکترومغناطیس، و برهمکنش "ضعیف" و "قوی". سلام می‌خواست نظریه الکترومغناطیس و نیروی ضعیف را ترکیب کند و به یک فرمول واحد کار برسد. سلام با وجود همه آزار و اذیت ها همواره به کشور و مردم پاکستان وفادار ماند. به او تابعیت انگلیسی و ایتالیایی پیشنهاد دادند ولی تا روزی که مرد شهروند پاکستانی باقی ماند. عادل شاه که مثل سلام در پاکستان به دنیا آمده اما به دلیل تبعیض به لندن مهاجرت کرده معتقد است این عمل‌کرد ریشه در تفکر احمدی دارد. می‌گوید: "مسلمانان احمدی، از جمله خودم، هنوز علاقه زیادی به پاکستان دارند و همیشه در خط مقدم و آماده به خدمت به ملت خود خواهند بود.'" عبدالسلام به جز حمایت از کشور خود، بسیار مشتاق بود به دانشمندان کشورهای در حال توسعه نیز کمک کند. از همین رو، در سال ۱۹۶۴، مرکز بین المللی فیزیک نظری(ICTP) را در تریسته ایتالیا تاسیس کرد. هدفش به طور مشخص ایجاد فضایی بود که دانشجویان کشورهای در حال توسعه بتوانند با دانشگاهیان دیگر از سراسر جهان ارتباط برقرار کنند. سلام نخستین پاکستانی بود که برنده جایزه نوبل شد - این تصویر او در مراسم اهدای جایزه در استکهلم است ثاور و وندال ۱۴ سال روی ساخت فیلمی که جزئیات زندگی او را به تصویر می‌کشد کار کردند. ثاور می‌گوید: ''ما دو فیلمساز ناشناخته، جوان، بلندپرواز و مشتاق بودیم که می‌خواستیم و امید داشتیم کاری مهم و تاریخی انجام دهیم. در این فیلم از تصاویر آرشیوی بسیاری استفاده شده، از جمله بخش‌هایی که خود سلام در آن حضور دارد و اغلب پیش از این دیده نشده بودند. بازیابی، گردآوری و انتقال این تصاویر وقت و انرژی زیادی برد. تقریبا حدود دو سال در حال تدوین بودیم.'' ثاور و وندال با کسانی مصاحبه کردند که قبلاً هیچگاه جلوی دوربین نرفته بودند، از جمله منشی پروفسور سلام در ICTP. ثاور تعریف می‌کند که ''این خانواده ما را به گرمی در خانه شان پذیرفتند و اجازه دادند دفترچه یادداشت ها را زیرو رو کنیم و عکس و فیلم‌های خانوادگی قدیمی را بگردیم. وقتی بیش از یک دهه روی یک پروژه وقت می‌گذارید، مردم علاقمند می‌شوند که بخشی از سفر شما باشند و به شما کمک کنند.'' احمد سلام، پسر ارشد سلام که در فیلم در مورد زندگی پدرش صحبت می‌کند، درباره این مستند گفته: ''فیلم فوق العاده ای است، ساخته دو جوان بسیار متعهد و وفادار که می‌خواستند این داستان بی‌نظیر را برای ۲۰۰ میلیون هموطن خود بازگو کنند. اکثر این مردم هرگز چیزی در مورد عبدالسلام نشنیده اند.'' صحنه‌های فیلم جنبه‌هایی ناشناخته از شخصیت سلام را به تصویر می‌کشد. همکاران قدیمی او از عادت‌هایش در پژوهش می‌گویند و توضیح می‌دهند این همه فکر نو را از کجا می‌آورده - ایده‌هایی اغلب عجیب و گاه بسیار مهم که در نهایت جایزه نوبل فیزیک را برایش به ارمغان آوردند. پسرش احمد او را به شدت وفادار توصیف می‌کند. می‌گوید یک بار عبدالسلام خیلی فوری کت و شلوار نیاز داشت. فروشگاهی که به آن مراجعه کرده بود، هر طور بود کت و شلوار را به‌موقع برایش آماده کرد. از آن پس تا آخر عمر عبدالسلام از همان فروشگاه لباس می‌خرید. احمد می‌گوید با وجود همه تلاش‌های سازندگان مستند، بخشی از داستان زندگی پدرش ناگفته مانده. می‌گوید: "تمرکز فیلم بر پاکستان است، و متأسفانه به همین دلیل فرصت نبوده که به خشم و شور عبدالسلام برای غلبه بر تکبر و حرص کشورهای توسعه یافته در برابر کشورهای در حال توسعه پرداخته شود. ثاور معتقد است اهمیت این فیلم به نسبت زمانی که به فکر ساختن آن افتادند بیشتر شده. می‌گوید: ''اوایل کار حس می‌کردیم این داستان باید بازگو شود، هم به این علت که برای بچه‌های کشور ما الهام بخش است، هم به این دلیل که این برنده مسلمان نوبل فیزیک، این قهرمان ستایش نشده، را به مردم معرفی می‌کند. اما در سال‌هایی که از شروع کار گذشته، وضعیت اقلیت های مذهبی در پاکستان و همینطور وضعیت مردم قاره رو به وخامت گذاشته، و این اهمیت و اعتبار این داستان را برای زمان ما بیشتر می‌کند." ثاور معتقد است افزایش اسلام هراسی در جهان غرب هم اهمیت این مستند را بیشتر کرده، به ویژه از این جهت که دستاورد یک مسلمان را نشان می‌دهد، آن هم در علم که بسیاری سهم جهان اسلام را در آن ناچیز می‌پندارند.'' احمد پسر عبدالسلام می‌گوید: "این روزها نابرابری به معنای واقعی کلمه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ به چشم می‌خورد. عبدالسلام تلاش کرد کشورهای در حال توسعه را به سرمایه گذاری در حوزه آموزش و علم و فن آوری تشویق کند که آینده اقتصادشان تضمین شود، که بتوانند با حمایت کشورهای توسعه یافته رشدی سریع‌تر و باثبات تر داشته باشند. این رسالت امروز هم مثل ۵۰ سال گذشته زنده است.''
سال ۱۹۷۹، محمد عبدالسلام، دانشمند پاکستانی، نوبل فیزیک را برد. تحقیقات او در تعریف نظریه فیزیک ذرات بسیار مهم بود. کار عبدالسلام به نوعی مقدمه کشف هیگز بوزون بود - ذره‌ای که جرم ذرات دیگر از آن می‌آید و بالاخره در سال ۲۰۱۲ رویت شد.
عبدالسلام؛ نابغه مسلمانی که فراموش شد
تحقق اين آرمان در گرو همدلی و همراهی بقيه‌ اعضای خانواده‌ بزرگ جهانی و بويژه کشور پهناور و قدرتمند ايالات متحده است که در زمانهی کنونی نقش عمده‌ای را در شکل دادن به روند های بين المللی ايفا می‌کند. اگر صدای اين جنبش شنيده و جدی گرفته شود، راه صلح و دموکراسی هموار خواهد شد. از ايران نبايد فقط صدای حکومت آن را شنيد. ايران در حکومت خود خلاصه نمی‌شود. اصولا هيچ حکومتی آينه‌ تمام نمای مردمی نيست که بر آنان حکم می‌راند. کژنمايی تصويری که حکومت از مردم می‌دهد، در ديکتاتوری‌ها از حد معمول می‌ گذرد. تحريف در ديکتاتوری‌های ايدئولوژيک به افراط می ‌رسد. در اين ديکتاتوری‌ها مردم و تاريخ و سنت آنان را از نو تعريف می‌کنند و تعريف خود را به‌عنوانِ تعريف حقيقی جا می‌زنند. کسی که در اين تعريف نگنجد، خائن به خلق تلقی می‌شود. دستگاه ديکتاتوریِ ايدئولوژيک، رو به بيرون، خود را بسيار يکپارچه جلوه می‌دهد. مدام تبليغ می‌کند که تمامی مردم، به جز عده‌ای که به اصطلاح فريب‌خورده‌اند، پشت سر نظام ايستاده است. اين خصوصيات را به نحو بارزی در رژيم ايران می‌بينيم. آنگاه که نيروهای آزاديخواه با افکار عمومی جهانی سخن می‌گويند، طبعا مايلند اين خواست را در ميان بگذارند که تصوير نظام يکپارچه و مردمی که همه گوش به فرمان رژيم هستند، تصويری کاملا تحريف‌شده است. مردم ايران زمانی به رژيم برآمده از انقلاب ضد سلطنتی اميد بسته بودند. در راه انقلاب فداکاری کرده بودند و اين خوش‌بينی را داشتند که همه چيز بهتر خواهد شد و دوره‌ ناملايمات و ندانم‌کاری‌ها به زودی به پايان خواهد رسيد. آنان اما در اين مدت چيزی جز فشار بر خويش و جهالت در مديريت اجتماعی نديدند. فاصله‌ی مردم با حکومت از همان روزهای آغاز پيروزی انقلاب مشخص شد. مردم عدالت و آزادی می‌خواستند، رژيم اما فقط در انديشه ارزشهای ايدئولوژيک خود و تقسيم قدرت ميان يک اقليت ايدئولوژيک بود. رژيم به جای گشودن خويش به روی همه‌ نيروهای اجتماعی خود را بست و به انتقادها با سرکوب پاسخ داد، سرکوب به توسط گروهی خشک‌مغز و تحريک‌شده، که به آنها می‌گفتند مخالفان می‌خواهند دين را از ميان ببرند و کشور را به دست بيگانگان بسپارند. به زودی زندانها پر از زندانی شد. دو سال پس از پيروزی انقلاب اختناق خونباری بر کشور حاکم شد. در ميان گروهی از مردم باز اين تصور قوی بود که اين وضعيت گذراست، بايد به سازندگی پرداخت و اميد داشت که سرانجام آرامش و عقلانيت برقرار شود و دوره‌ آزادی فرارسد. جنگ با عراق به نفع حاکميت شد. از جنگ برای پراکندن تخم تعصب کور در ميان مردم استفاده کردند. اگر کشور با خرد مديريت می‌شد، اين جنگ ۸ سال طول نمی‌کشيد. رژيم اما در پيشبرد جنگ، فقط به قدرت و انگيزه‌های ايدئولوژيک خويش فکر می‌کرد. زمانی از جنگ دست کشيد، که کشور در آستانه ورشکستگی کامل بود. انقلاب به تاريخ مخوف زندان سياسی در ايران پايان نداد. آزار و شکنجه شدت بيشتری گرفت. دو سال از انقلاب نگذشته بود، که رژيم هر روز در رسانه‌هايش بی هيچ شرمی فهرست طويل اعدام‌شدگان را اعلام می‌کرد. پايان جنگ را با کشتار سراسری زندانيان سياسی همراه کردند. خواستند با کشتار مسئله‌ زندان سياسی را حل کنند. مسئله همچنان باقی ماند. وحشت بزرگ، خفقانی را که مطلوب رژيم بود، ايجاد نکرد. جامعه تب و تاب خود را حفظ کرد. پس از جنگ باز هم اين اميد پديد آمد که شايد ديگر دوران تعصبات به پايان رسيده باشد و شايد ديگر رژيم بپذيرد که مردم زندگی می‌خواهند و لازمه‌ زندگی آزادی و شادی و برخورداری از حداقلی از امکانات رفاهی است اين اميد بود که از جمله در جنبش اصلاح‌طلبی، که با انتخاب محمد خاتمی به رياست جمهوری در حاکميت نيز جای پايی پيدا کرد، بازتاب يافت. در دوره‌ دوم رياست جمهوری خاتمی اين اميد ديگر زايل شده بود. خاتمی رئيس جمهور بود، اما رژيم از همان دوره‌ اول با دست باز سرکوب دانشجويان و روشنفکران و زنان و کارگران و اعتراضات توده‌‌های عاصی را پيش می‌برد. در اين دوره بود که قتلهای زنجيره‌ای روشنفکران و مخالفان فراز تازه‌ای گرفت. کشتار مخالفان علاوه بر زندان در بيرون از زندان نيز رويه‌ای بود که از همان ماههای اول به قدرت رسيدن رژيم، معمول شده بود. باندهايی شکل گرفتند که بدون ترس از هيچ مجازاتی مخالفان را می‌ريودند و آزار می‌دادند و می‌کشتند. در مقطعی که عنوان قتلهای زنجيره‌ای زبانزد شد، آشکار شد که باندهای آدم‌کش از بالاترين مراجع امنيتی دستور می‌گرفته‌اند. معلوم شد که آدم‌کشی يکی از کارکردهای طبيعی و معمول دستگاه است و به هيچ رو پديده‌ای حاشيه‌ای يا احيانا ناشی از خودسری محسوب نمی‌شود. اميدی که اصلاح‌طلبی ايجاد کرده بود، بسی زود زايل شد. دوره‌ی اصلاح‌طلبی به پايان رسيد و شکاف مردم و حاکميت، که تصور می‌شد با سياستهای اصلاحی پر خواهد شد، بازتر شد. اساس سياست رژيم برای بقا اکنون سه چيز است: تأکيد رژيم برای دستيابی به تکنولوژی اتمی تابع نظامی شدن بيشتر استراتژی قدرت است. رژيم ايران رژيمی چون رژيم صدام حسين نيست. اين رژيم، به دليل اين که از دل يک انقلاب درآمده و در کشوری به قدرت رسيده که مستبدان بر آن حکومت کرده‌اند، اما تاريخ سياست در آن در کودتاهای نظامی و حضور تانکها در خيابانها خلاصه نمی‌شود، از آغاز وارد تعاملی با جامعه شده که علی‌رغم آن که معادلات آن ايدئولوژيک است و به هيچ وجه به نفع مردم نيست، سيمای آن را شبه‌دموکراتيک کرده است. شگرد حکومتگران در ايران سرکوب مردم به نام خود مردم است. آنان سرکوب می‌کنند، رشوه می‌دهند و از تلاش برای داشتن جای پايی در جامعه بازنمی‌ايستند. آناليز آمارهايی که از انتخابات مختلف در ايران داريم، نشان می‌دهد که اين رژيم می‌تواند روی حمايت حدود ۱۰ درصد از مردم حساب کند. اين نيرويی عظيم است، بويژه وقتی که با توانايی‌های حيرت‌آور تبليغاتی روحانيون حاکم ترکيب شود. اين نيرو ناچيز است، اگر فضای سياسی شکننده شود و نيروهای دموکراتيک بتوانند بحران هژمونی در جامعه‌ی ايران را به نفع خود حل کنند. انديشه‌ی کنار گذاشتن رژيم ايران از طريق نظامی ساده‌نگر و به شدت خطرناک است. بخش بزرگی از مردمی نيز که نيروی حامی رژيم نيستند، دخالت نظامی از بيرون را دخالت در کشور خود تلقی کرده، آن را نقض استقلال ايران دانسته و به مخالفت با آن برخواهند خواست. به نظر من ايالات متحده‌ی آمريکا در حل مسائل خود با رژيم ايران، نبايد هيچ لحظه‌ای حساسيتها و خواسته‌های مردم ايران را از نظر دور دارد. فکر کردن به مردم ايران، از جمله ايجاب می‌کند که برای رفع کدورتهای تاريخی و سوِتفاهم‌ها تلاش شود. مردم ايران نيز بايستی تصويری واقعی از ايالات متحده داشته باشند و به بازخوانی انتقادی تاريخ مناسبات با آمريکا بپردازند. به نظر من کشورهايی چون ايران، برای حل اختلافهای واقعی يا سوءتفاهم‌هايی که ميان آنها و دولت ايالات متحده وجود دارد، می‌بايد توجه بيشتری به حس آزادی‌خواهی مردم ايالات متحده و حس همبستگی طبيعی‌ای که آنان با آزادی‌خواهی، عدالت‌خواهی و استقلال‌طلبی دارند، مبذول کنند. بر سر حق همگانی برای دستيابی به سعادت و اين که سعادتمندی امتياز طبقات و ملل خاصی نيست و پايداری آن در گرو سعادت همگانی است، به سادگی می‌توان توافق داشت. در همين جا لازم است بگويم که اين تصور غلط است که گويا درکی که مردم کشورهايی چون ايران از شادی و سعادت دارند، به کلی متفاوت از درک مردم آمريکا يا اروپاست. موقعيتهای وجودی انسانها اشتراکات و شباهتهای فراوانی دارند. احساس درد در ميان آدميان مشترک است و انگيزه‌ها برای غلبه بر دردها و رنجها به يکديگر شبيه هستند. همه آرامش، آسايش و شادی می‌خواهيم و در صورت برخورداری از سلامت عقلی و پاکيزگی اخلاقی از جنگ بيزار هستيم. همه هر آنچه را که مانع حرکت آزاد ما و بيان آزادانه‌ عقايدمان می‌شود، بد می‌دانيم. فرهنگها و سنتهای مختلف باعث می‌شوند از مفهومهای مختلفی برای بيان خواسته‌هايمان استفاده کنيم، تأکيدهای خاصی در پيگيری خواسته‌هايمان داشته باشيم و طبعاً ملاحظات خاصی. اينها مانع دستيابی به راه‌حلهای مشترک و مشابه بر سر مسائلی که برای ساکنان کره ما مطرح است، نيست. تجربه تاريخ کشورها و ملتها نشان می‌دهد که در سير طولانی بلوغ يافتن خرد انسانی و درس‌آموزی نقادانه از رفتار های گذشتگان و به محک زدن انديشه های نو، واگرايی در شيوه های عمل و در حوزه‌ نظر تا حد زيادی جای خود را به همگرايی در اخذ و انتخاب مدلهای بهينه برای بهبود بخشيدن به حيات اجتماعی و سياسی و اقتصادی ابناء بشر، از هر قوم و نژاد، بخشيده است. يک نمونه‌ مثال زدنی در اين زمينه مفهوم تاسيس نظام سياسی با تکيه بر قانون اساسی است. تاريخ آمريکا با ايده‌ی تأسيس درآميخته است. مردم ايالات متحده شالوده کشور خود را با انديشه تأسيس پی ريخته و دستشان برای انتخاب ارزشها باز بوده است. تجربه‌ی تأسيس نظامی متکی به قانون اساسی در ايران معاصر نسبتا نوپاست و با انقلاب مشروطيت، که امسال صدمين سالگرد آن را جشن گرفته‌ايم، همراه بوده است. ما هنوز در حال تأسيس هستيم ، طبعاً از صفر نمی آغازيم و به عنوان ملتی کهن سال نمی‌توانيم به ارزشهای پيشينيان خود بی تفاوت باشيم. ما در تاسيس گری در درون خودمان نياز به تفاهم داريم . انتظارمان از جهانيان نيز تفاهم است. گفتيم که ما نيز در حال تأسيس هستيم. انقلاب ۱۳۵۷ ايران نتوانست ايده‌ی تأسيس در انقلاب ۱۲۸۵ را به درستی پی گيرد. قدرت سياسی و ايدئولوژيکی که بر آن غلبه يافت، مانع از آن شد که مردم ايران آزادانه راهها وشيوه‌های سعادتمند شدن خود را برگزينند. ايدئولوژی رسمی حکومت فقها در ايران، همه‌ انسانها را صغير می‌داند و معتقد است مردم بدون سرپرستی روحانيون رفتارهايی چون اطفال و ديوانگان دارند. به نظر حکومتگران، مردم وقتی صالح هستند که گوش ‌فرمان بالا باشند. تصور کنيد ايده‌ "شبان-گوسفند" که ايده‌ی شناخته‌شده‌ای در کليسای مسيحی است، يک‌سر به جهان سياست انتقال يابد. هر انسان آزادانديشی فوراً نابهنجاری اين ايده را درک می‌کند. ايدئولوژی رسمی حکومت ما پياده کردن چنين ايده ای در حوزه سياست است. اين ايدئولوژی مخصوص جهان اسلام نيست. همه‌ اشکال بنياد گرايی – اسلامی، مسيحی، يهودی، سيک و هندو غيره – در تحقير مردم و رد و نفی حق آنان برای آزاد بودن اشتراک نظر دارند. مبارزه‌ آزادی خواهان با کسانی که مردم را بی‌شعور می دانند و بی‌شعور می‌خواهند، مردم را لايق آزادی نمی‌دانند، تحقيرشان می‌کنند و می‌خواهند به شکلهای مختلف، از نَرم گرفته تا سخت و خشن بر آنان سروری کنند، مبارزه ای در بُعد جهانی است و به کشور خاصی منحصر نمی شود. ما در ايران در حال تفکر، جمع کردن نيرو، آگاهگری و کسب انرژی و شور برای تأسيس تازه‌ای هستيم، نه از راه اعمال قهر، بلکه از راه يک مبارزه‌ی دموکراتيک صلح‌آميز. ما در اين مبارزه به حمايت معنوی و اخلاقی همه‌ی جهانيان خاصه مردم ايالات متحده‌ آمريکا نيازمنديم. خواست اول ما اين است که صدای آزادی‌خواهی و صلح طلبی ما شنيده شود. خواست ما اين است که تصور نشود حاکمان بر جامعه‌ی ما، کل جامعه‌ ما را نمايندگی می‌کنند. ما اميدواريم جهانيان دريابند، که دين حاکمان ما شاخصِ ديانت مردم ايران نيست. دينداران پارسا همگی با آزادی‌کشی و بيدادگری رژيم مخالفند و ميان ديانت با آزادی و حقوق بشر منافاتی نمی‌بينند. خواست ما اين است که آمريکا در طراحی هر سياستی در قبال رژيم ايران، به طور اکيد منافع جامعه‌ مدنی ايران را در نظر گيرد و با دقت ويژه‌ای به سخنان نيروهايی از اين جامعه گوش دارد که نگران آن‌ هستند که مبادا سياست مهار بحران، خود بحران‌زا شده و به جنگ منجر شود. نگرانی نيروهای صلحدوست در ايران واقعی است. ما مطمئن هستيم که بروز جنگ تازه‌ای در خاورميانه، اين بار در کشور وسيع و پرجمعيت ايران، هم فضای منطقه را آشفته‌تر خواهد ساخت، هم جهان را ناآرام و نامطمئن خواهد کرد و هم شانس ما را برای يک تأسيس‌گری دموکراتيک و صلح‌آميز زائل خواهد نمود. اميد ما اين است که از نمونه‌ی عراق به حد کافی درس گرفته شود. بنياد گرايان با سوء‌استفاده از احساسهای دينی، در صدد دامن زدن به جنگ ميان مسلمانان و مسيحيان اند. صلح طلبان آزادی‌خواه ايران و آمريکا، کل غرب و کل منطقه‌ی خاورميانه و نزديک بايستی بنيادگرايان مسيحی و مسلمان و يهودی را منزوی سازند. ما با تشنج طلبی‌های رژيم ايران مخالفيم. در عين حال با ديپلماسی‌هايی در قبال اين رژيم نيز که ممکن است جنگ را به مردم ما تحميل کنند، مخالف هستيم. ما همچنين با سياست هايی از نوع تحريم اقتصادی که ضرر وفشار آن متوجه مردم ايران باشد، به هيچ روی موافق نيستيم. ممکن و مطلوب آن است که مسائلی که بين دو کشور وجود دارد، از راه مذاکره‌ مستقيم حل شود. هم به نفع ايالات متحده، هم به نفع ايران و هم به نفع صلح در منطقه‌ خاورميانه است که صلح‌طلبان جهان اسلام وجهان غرب به استفاده از اين امکانها رو آورند و اين کار را آن چنان علنی و در برابر چشم همگان صورت دهند که کارشکنی جنگ طلبان در اين زمينه نه به تشنجهای بيشتر، بلکه به انزوای بيشتر آنها منجر شود. آزاديخواهان ايران مخالف ديپلماسی پنهان هستند. ديپلماسی پنهان به ضرر مردم و مبارزات ما برای آزادی و حقوق بشر تمام می‌شود. ما در اين مورد که به هر نوع ديپلماسی پنهان با شک بنگريم، کاملا برحقيم. اگر دولت ايالات متحده‌ی آمريکا در منطقه‌ خاورميانه از هر گونه سياست پنهان اجتناب می‌کرد، به طور اکيد از تماس‌گيری با نيروهای مخالف حقوق بشر و پشتيبانی موضعی از آنها (مثلا در افغانستان در دهه ۱۹۸۰) خودداری می ورزيد و به منافع جوامع مدنی اولويت می‌داد، اکنون می‌توانست ببالد که سياست خارجی موفقی داشته است. ما نيز در خاورميانه راضی‌تر و خوشبخت‌‌تر از اکنون بوديم. جهان نيز کمتر در معرض خطر تروريسم قرار می‌گرفت. بنيانگذاران ايالات شجاعانه نظامی دمکراتيک در شکل جمهوری تأسيس کردند. مردم آمريکا برمبنايی استوار و قابل دفاع، به هيچ دولت خارجی اجازه نمی‌دهند به جای آنان و برای آنان رهبر و نظام سياسی برگزيند. لذا به مردم ايران هم حق خواهند داد که روا ندانند دولتی خارجی به جای آنان درباره نوع نظام سياسی و رهبرانش تصميم بگيرد و تعيين تکليف کند. اين گونه دخالتگری ناقض حق تعيين سرنوشت و طبعا نافی کرامت انسانی و غرور ملی مردمی با فرهنگی کهن است. ما فکر می‌کنيم حکومت تهران در رابطه با ايالات متحده در نهايت در صدد پيشبرد يک معامله پشت درهای بسته است. حاضر است امتيازاتی بدهد و در عوض در درجه‌ی اول مايل است که هيچ اعتراضی در مورد سياستهای سرکوبگرانه‌اش نشنود. ما نه جنگ می‌خواهيم و نه چنين معامله‌ای را. ما خواهان آنيم که دست رژيم ايران در سرکوب مردم ايران، در ايجاد تشنج در منطقه و در پيشبرد عظمت‌طلبی اتمی بازگذاشته نشود. عظمت‌طلبی اتمی، سياست خطرناکی است که رژيم ايران پيش گرفته است. خطر اين رژيم اما به اين سياست محدود نمی‌شود. خطر اصلی اين رژيم در آنجايی است که آزادی و حقوق بشر را به شديدترين شکل پايمال می‌کند، در کشور به نام دين آپارتايد جنسی برقرار می‌کند، اقوام و اقليتها را سرکوب می‌کند و هر نوع دگرانديشی را جرمی نابخشودنی می‌داند. مضمون آرزوهای اتمی رژيم، جاودانه کردن چنين سياست هايی است. غرب نبايستی در مذاکرات خود با حکومت جمهوری اسلامی ايران اين جنبه‌ی موضوع را ناديده بگيرد. ما نمی‌خواهيم تشنج‌زدايی در مناسبات با ايران طبق الگوی ليبی پيش رود. حکومت جمهوری اسلامی اکنون دستيابی به تکنولوژی غنی‌سازی اورانيوم را به مهمترين آماج خود تبديل کرده است. مخالفت غرب با تلاشهای اتمی اين حکومت نبايد صرفا به اين دليل صورت گيرد که تهران با غرب و بويژه با ايالات متحده‌ی آمريکا ضديت دارد. خواست ما اين است که غرب در اين زمينه از سياست دوگانه‌ی خويش دست بردارد. کل منطقه‌ی خطرخيز خاورميانه و نزديک بايد عاری از سلاحهای اتمی شده و هيچ حکومتی در اين خطه در مسير تبديل شدن به قدرت اتمی گام برندارد. مخالفت با روند خطرناکی که در منطقه‌ ما آغاز شده و حکومت جمهوری اسلامی نيز به آن دامن می‌زند بايستی بر زمينه‌ی تلاش عمومی برای خلع سلاح جهانی صورت گيرد. سلاح های اتمی، ميکروبی و شيميايی آرامش و امنيت همگان، زيست‌بوم همه موجودات زنده و در نهايت کل حيات را بر روی کره‌ زمين تهديد می‌کنند. جنبش آزاديخواهی در ايران آماده است تا برای تحقق اهداف خويش، عليرغم همه محدوديتهايی که با آن مواجه است، سهم خود را در راستای آگاهی بخشی به افکار عمومی در داخل و خارج کشور، فراهم آوردن زمينه ی تفاهم ميان گروهها و اقشار واقوام مختلف و تمهيد مقدمات به منظور برقراری نظمی دموکراتيک و عادلانه، با بالاترين درجه از تلاش و اهتمام در عرصه های عمل و نظر به انجام برساند. به گمان ما دولت امريکا در مقام مؤثرترين نيرو در صحنه‌ی ارتباطات جهانی در زمانه‌ کنونی می‌تواند با اتخاذ مواضعی سنجيده و با پرهيز از اقدامات شتابزده و مبتنی بر ارزيابيهای غير دقيق از شرايط، به بهترين شکل و با کمترين هزينه برای جامعه ی جهانی و مردم ايران، به موفقيت نهضت آزاديخواهی مدد برساند. من اکنون در جمع ايرانيان مقيم ايالات متحده به سر می‌برم. آنان اکثرشان شهروند آمريکايند، تحصيل‌کرده‌اند و بر پايه‌ی استانداردهای آمريکايی موفق هستند. اين موفقيت را هم مديون تلاش خود هستند هم مديون توانايی تحسين‌برانگيز جامعه‌ی آمريکا در پذيرش مهمان و مهاجر و رواداری فرهنگی. از اين بابت که دوستان من در اين جا آمريکا را همان گونه وطن خود می‌دانند که ايران را، بسيار خوشحالم. مايلم از مهمان‌نوازی و مهربانی و صفای آمريکاييان تشکر کنم. جامعه‌ی بزرگ ايرانيان در آمريکا سرشار از محبت به اين کشور هستند. آرزوی آنان، آرزوی مردم ايران و طبعا آرزوی من اين است که همه‌ی مشکلات سياسی ميان دو کشور رفع شود و دو ملت را رشته‌های دوستی به هم پيوند دهد. خدمات
ايران چه می‌خواهد؟ چه تصوری از ايران بهينه است؟ آيا ايران در حکومت آن خلاصه می‌شود؟ شايسته است که ايالات متحده چه سياستی در قبال ايران پيش گيرد؟ کوشش می‌کنم در اين گفتار به اين پرسشها پاسخ دهم. پيشتر لازم است بگويم که سفر من به ايالات متحده که در فاصله‌ کوتاهی پس از آزادی از يک دوره‌ شش ساله‌ زندان صورت گرفته است، به نيت ارائه‌ پيام جنبشی است که حاملان آن در تلاشند تا در کشور ارزش هايی نظير دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزاديهای مدنی را نهادينه سازند و اين امکان را به وجود آورند که ايران نقشی شايسته و در خور ظرفيت های فراوان خود را در برقراری صلح، ثبات و توسعهی پايدار در منطقه و در سطح جهانی ايفا کند.
نامه به آمريکا: متن کامل مقاله اکبر گنجی در واشنگتن پست
مردی در حال تکان دادن پرچم رنگین کمانی در جریان رژه افتخار ترنس‌ها در استانبول در ژوئن ۲۰۱۵ رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه جنبش دگرباشان را "انحرافی نفرین شده" توصیف کرده و علی ارباش، عالی‌ترین مقام مذهبی این کشور هم گفته همجنس‌گرایی موجب "بیماری" می‌شود. برگزاری رژه افتخار امسال برای پنجمین بار متوالی در ترکیه ممنوع شد و نتفلیکس به دلیل پخش برنامه‌هایی با شخصیت‌های همجنسگرا به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. این اقدامات را می‌توان به عنوان تلاش دولت در جهت تحکیم پایگاه محافظه‌کار خود در واکنش به نتایج ناامید کننده نظرسنجی‌ها در نظر گرفت. این در حالی است که رویکردهای اجتماعی از موضعی لیبرال‌تر نسبت به جامعه دگرباشان حکایت دارد. پس‌زمینه همجنس‌گرایی در ترکیه ممنوع نیست اما ازدواج همجنس در این کشور به رسمیت شناخته نمی‌شود. در ترکیه از دیرباز خصومت گسترده‌ای علیه جامعه دگرباشان وجود داشته است. یک فعال طرفدار حقوق دگرباشان به پلتفرم مستقل پی۲۴ گفت در دهه ۱۹۸۰، "فشار شدیدی روی مردان هم‌جنس‌گرای دارای صفات زنانه و دگرجنس‌پوشان" وجود داشت. به گفته پی۲۴ ، اولین راهپیمایی عمومی حمایت از دگرباشان جنسی در استانبول که آوریل ۱۹۸۷ برگزار شد، "بی‌اعتنایی و تمسخر" رسانه‌های ترکیه را به دنبال داشت. قتل‌های زنجیره‌ای تراجنسی‌ها در ترکیه؛ وحشتی که تمامی ندارد با این حال بعد از شکل‌گیری حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان بیش از دو دهه پیش، تغییری در سیاست‌های ترکیه دیده شد. هر چند مشکلات اصلی همچنان پابرجا بودند. اردوغان در سال ۲۰۰۲ که برای اولین بار با حزب عدالت و توسعه پا به عرصه انتخابات گذاشت، گفت "حقوق هم‌جنس‌گرایان باید طبق قانون محفوظ باشد." بتا بر گزارش سازمان عفو بین‌الملل در ۲۰۱۱، ترکیه در رابطه با مسائل دگرجنس‌گرایان "پیشرفتی قابل‌ملاحظه" داشته است. تا ۲۰۱۵ رژه افتخار هر سال در ترکیه برگزار می‌شد و این کشور در ۲۰۱۳ رکورد حضور ۱۰۰ هزار شرکت‌کننده را به ثبت رساند. در جریان انتخابات ۲۰۱۵، در یک بروشور‌ تبلیغاتی محلی حزب عدالت و توسعه از ترکیه به عنوان "کشوری که در آن در ماه رمضان رژه افتخار برگزار می‌شود" تمجید شده بود. اما این مراسم درست از همان سال در کشور قدغن شد. یک موسسه اروپایی که بر امور دگرباشان جنسی تمرکز دارد، ترکیه را از نظر حقوق جامعه رنگین‌کمانی در پایین‌ترین رتبه‌ها قرار داده و بر افت شدید این کشور از سال ۲۰۱۵ تاکید کرده است. انتقادات آشکار اردوغان، رییس جمهور ترکیه (سمت راست تصویر) از اظهارات علی ارباش، رییس سازمان دیانت کشور در رابطه با همجنس‌گرایی دفاع کرده در ماه‌های اخیر، رجب طیب اردوغان و سایر مقام‌های دولت آشکارا فعالیت‌های مربوط به حقوق دگرباشان را مورد انتقاد قرار داده‌اند. بسیاری از مقام‌های حزب عدالت و توسعه از اظهارات علی ارباش، رییس سازمان دیانت ترکیه در روز ۲۴ آوریل که همجنس‌گرایی را " عامل بیماری و فساد نسل‌ها" دانسته بود، حمایت کردند. حزب عدالت و توسعه علاوه بر این از رییس هلال احمر ترکیه که روز ۲۸ ژوئن در حساب توییتر خود هم‌جنس‌گرایی و میل جنسی به کودکان را با هم مرتبط دانست، حمایت کرد. فخرالدین آلتون، مدیر ارتباطات نهاد ریاست جمهوری ۲۹ ژوئن در حساب توییتر خود به زبان انگلیسی از رئیس هلال احمر ترکیه حمایت کرد: "تبلیغ دگرباشی جنسی تهدیدی خطرناک علیه آزادی بیان به حساب می‌آید." در همان روز اردوغان آنچه "حمله توطئه‌آمیز علیه ارزش‌های ملی و احساسی" خواند را مورد انتقاد قرار داد؛ اظهاراتی که به تعبیر بسیاری انتقاد شدید او از جامعه دگرباشان محسوب می‌شد. سانسور و جنجال رنگین‌کمانی نتفلیکس، بزرگ‌ترین سامانه پخش اینترنتی فیلم و سریال در جهان، به میدان‌ نبرد اصلی دولت در لفاظی‌ علیه دگرباشی جنسی تبدیل شده است. بنابر گزارش‌ها برخی از برنامه‌های نتفلیکس به دلیل داشتن شخصیت‌های همجنس‌گرا لغو، اصلاح یا سانسور شده‌اند. یکی از سریال‌های نتفلیکس به دلیل داشتن کاراکتری همجنس‌گرا به نام عثمان مورد انتقاد قرار گرفت ماهر اونال، سخنگوی حزب عدالت و توسعه گفت از سریال تلویزیونی نتفلیکس به نام "عشق ۱۰۱" خواسته شد شخصیت همجنس‌گرا را به دگرجنس‌گرا تغییر دهند چون با "اخلاق عمومی" مطابقت نداشت. اجه یورنچ، نویسنده یک سریال دیگر نتفلیکس روز ۱۷ ژوییه به سایت سینمایی آلتیازی فاسیکول از لغو پخش این برنامه خبر داد و گفت چنین اتفاقاتی برای آینده "بسیار خطرناک" است. پرچم رنگین‌کمانی که اغلب به عنوان نماد جنبش دگرباشان جنسی به رسمیت شناخته می‌شود هم در ماه‌های اخیر به موضوعی بحث‌برانگیز در ترکیه تبدیل شده است. ینی آکیت، روزنامه تندوری حامی دولت از شهردار یکی از مناطق استان جنوبی آدانا به دلیل استفاده از "رنگ‌های نماد منحرفان دگرباش جنسی" در پرچم بزرگداشت عید اسلامی در روز ۲۹ ژوییه انتقاد کرد. بنابر گزارش‌ها تونج سویر، شهردار ازمیر هم که از مخالفان دولت است، به دلیل رنگ‌آمیزی ساختمان شهرداری به شکل پرچم دگرباشان جنسی با انتقاد شدید حزب عدالت و توسعه روبرو شد. علاوه بر این گزارش شده، فروشگاه‌های برند محبوب پوشاک ترکیه‌ استفاده از نمادهای " یادآور جنبش دگرباشی جنسی" از جمله رنگین‌کمان و اسب تک شاخ را ممنوع کرده اند. موضع رسانه‌های حامی دولت رسانه‌های طرفدار دولت و کاربران محافظه‌کار شبکه‌های اجتماعی موضع دولت در قبل مسائل مربوط به دگرباشان جنسی را منعکس می‌کنند. ینی آکیت به طور مکرر از جنبش دگرباشی به عنوان "انحراف" یاد می‌کند و احزاب مخالف را به دلیل ابراز حمایت از جامعه رنگین‌کمانی به باد انتقاد می‌گیرد. شبکه خبری ‌آ ‌هابر ترکیه که از طرفداران پروپاقرص دولت است روز ۳۰ آوریل گفت: "جنبش همجنش‌گرایی در حال تبدیل شدن به هویتی سیاسی است که بر ارزش‌های مقدس جامعه و ساختار خانواده می‌تازد." عفت پولاد، نماینده حزب عدالت و توسعه در مجلس به آ‌هابر گفت جامعه دگرباشان یک " دسته اراذل و اوباش جهانی" هستند که "برای تبدیل شدن به یک هنجار … جنگ راه انداخته‌اند". در بحبوحه بحث‌های اخیر در رابطه با کنوانسیون اروپا در مورد منع خشونت علیه زنان، رسانه‌های محافظه‌کار از توافق بر سر "مشروعیت بخشیدن" به مسائل دگرباشان جنسی انتقاد کردند. اردوغان درخواست بازبینی این کنوانسیون را در حالی مطرح کرد که دولت خود او از جمله اولین امضا کنندگان این توافق‌نامه در ۲۰۱۲ بود و بر آن مهر تایید زد. عبدالرحمن ییلدریم، وکیل حامی دولت ۲۱ ژوییه به خبرگزاری ایلخا گفت: " کنوانسیون استانبول، باعث شد دگرباشی جنسی بیشتر در جامعه دیده شود." نومان کورتولموش، نائب رییس حزب عدالت و توسعه ۲ ژوییه اشاره کنوانسیون به "جنسیت" و "امکان انتخاب گرایش جنسی" را مورد انتقاد قرار داد. نگرش‌های عمومی لیبرال‌تر؟ با تندتر شدن لفاظی‌های دولت و نسل جوانی که به نظر می‌رسد نگرش‌هایی لیبرال‌تر دارند، جامعه دگرباشان جنسی بیش از پیش در شبکه‌های اجتماعی در معرض دید قرار گرفته است. حمزه دگ، نماینده حزب عدالت و توسعه در مجلس از تونج سویر، شهردار ازمیر به دلیل حمایت از حقوق دگرباشان انتقاد کرد بنابر گزارش موسسه نظرسنجی کوندا در ۲۰۱۸ در مقایسه با یک دهه قبل، تعداد کمتری از مردم ترکیه خود را "مذهبی" توصیف می‌کنند. دانشگاه قدیر خاص گزارش داده، شمار افرادی که به حقوق برابر برای دگرباشان جنسی اعتقاد دارند، ۱۲ درصد افزایش یافته است. تعدادی از چهره‌های معروف و اینفلوئنسر‌ها در شبکه‌های اجتماعی آشکارا هویت جنسی خود را ابراز کرده‌اند. ماه گذشته هزاران نفر در توییتر برای مرگ سیفی دورسون‌اوغلو، کمدین مشهور زن‌پوش (درگ کویین) ترکیه سوگواری کردند. بسیاری "هویسوز ویرژین" ( باکره ترشرو) کاراکتری که دورسون‌اوغلو با آن به شهرت رسید را نماد "ترکیه قدیم" می‌دانستند. این عبارت در حلقه‌های مخالف دولت برای اشاره به ترکیه‌ پیش از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه به کار برده می‌شود، ترکیه‌ای که از نظر آن‌ها کمتر محافظه‌کار بود. در بحبوحه بالاگرفتن لفاظی‌ها علیه دگرباشی جنسی در ماه‌های اخیر، گروه‌های راست‌گرا از افزایش تبعیض و خشونت خبر داده‌اند. سازمان غیردولتی اسپود که در حوزه امور دگرباشان جنسی فعال است، گزارش داده در فاصله زمانی ۲۵ آوریل تا ۸ ژوئن آمار تماس‌های مربوط به تبعیض و خشونت جنسیتی با خطوط تلفن ویژه‌اش " ۱۰۰ درصد" افزایش داشته است. یک سازمان غیر دولتی دیگر به نام کائوس جی‌ال هم از ۲۶۴ مورد نفرت‌پراکنی علیه جامعه دگرباشان جنسی در رسانه‌های اجتماعی طی ماه ژوییه خبر داده که برخی از آن‌ها توسط وزرا و نمایندگان مجلس کشور صورت گرفته است. اطلاعات بدست آمده از نرم‌افزاز بررسی شبکه‌های اجتماعی به نام کراود‌تنگل، پست‌های فیس‌بوکی حاوی کلمه " ال‌جی‌بی‌تی" (دگرباشی) که در طول ماه‌ ژوئن بیشترین بازخورد را داشته‌اند، همگی علیه این گرایش جنسی بوده‌اند. یک حساب فیس‌بوک به نام "لاله گل" که بیش از ۳۰۰ هزار بار لایک خورده است، چندین بار در رابطه با این مساله اظهار نظر کرده و رژه افتخار دگرباشان را "غیراخلاقی" و "خطرناک‌تر از ویروس کرونا" دانسته است. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ لفاظی‌های تند و تیز علیه جامعه دگرباشان جنسی را می‌توان به عنوان بخشی از تلاش‌‌های دولت برای تحکیم پایگاه‌ محافظه‌کار و ملی‌گرای خود در نظر گرفت. نظرسنجی‌های اخیر نشان از کاهش محبوبیت حزب عدالت و توسعه به دلایل مختلف از جمله نحوه مدیریت اقتصاد کشور داشته‌اند. اظهارات ضد دگرباشی دولت علاوه بر این با تغییر کاربری موزه ایاصوفیه به مسجد همزمان شده است و برخی معتقدند دولت این قدم را برای جلب توجه پایگاه مذهبی محافظه‌کار خود برداشته است. گروه‌های دگرباش جنسی از جمله شرکت‌کنندگان تظاهرات سراسری در حمایت از کنوانسیون استانبول در روز۵ اوت بودند. یک پلتفرم دگرباشان جنسی گفت: "ما نمی‌خواهیم در کشوری مثل این زندگی کنیم. این را نمی‌خواهیم و جایی هم نخواهیم رفت. این کشور ماست. "
دولت ترکیه در ماه‌های اخیر با افزایش اظهارات تند و تیز علیه جامعه دگرباشان جنسی موضع سخت‌‌تری نسبت آن‌ها در پیش گرفته است.
شمشیر تیز دولت اردوغان علیه جامعه دگرباشان جنسی
اين عکس ها را شيرين جعفری برای صدای شما فرستاده اند. فراموش نکنيد که عکس های خود را حتما با توضيح کافی در مورد عکس، بفرستيد. هوتل سزار نيوجرسی هوتل سزار نيوجرسی هوتل سزار نيوجرسی ميدان تايم، نيويورک باران نور ميدان تايم، نيويورک خدمات
در زيرسومين مجموعه عکس ها ' عيد کريسمس' را می بينيد.
سومين مجموعه عکس های خوانندگان از 'کريسمس'
هیلاری کلینتون به عنوان اولین زنی که از سوی یک حزب عمده آمریکا برای ریاست جمهوری نامزد شده طی ماه‌های گذشته به شدت زیر نظر بوده است. علاوه بر سیاست‌ها و دیدگاه‌ها، ماجرای استفاده از ای‌میل‌های شخصی و مناسبات خانوادگی، حتی شیوه لباس پوشیدنش هم موضوع تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در هیچ کشوری تمرکز روی شیوه لباس پوشیدن و مدل مو در فضای سیاسی به اندازه آمریکا نیست. به عنوان مثال مفسران ساعت ها و بارها در مورد کت و شلوار سفیدی که خانم کلینتون در اجتماع سراسری حزب دموکرات پوشیده بود صحبت کردند. برخی گفتند او در نظر داشته نوعی بارقه‌اامید را القا کند. همچنین گفته شد او خواسته با این کت و شلوار سفید، اشاره‌ای به لباس زنان در هنگام جنبش کسب حق رای کند. و بالاخره شماری آن را انعکاسی از پس زمینه سفید پرچم آمریکا توصیف کردند. کت وشلوار سفیدی که هیلاری کلینتون در اجتماع سراسری حزب دموکرات پوشید به شیوه های گوناگون مورد تفسیر و تجزیه و تحلیل قرار گرفت دونالد ترامپ نیز تا حدی کمتر از خانم کلینتون زیر ذره بین بوده. او به خاطر پوست برنزه‌اش، مدل کت و شلوارهایی که می پوشد، مدل مویش و حتی اندازه دست هایش مورد تمسخر قرار گرفته است. وقتی موضوع رهبری یک کشور در میان است همه این نکات ممکن است مسخره و یا حداقل بی ربط به نظر بیایند. ولی ساده لوحی خواهد بود اگر فکر کنیم که ظاهر در سیاست مهم نیست. حقیقت این است که سیاستمداران امروزی هم به مضمون توجه دارند و هم به ظاهر. و البته این موضوع جدیدی نیست. در دهه شصت میلادی وقتی که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به رویدادی تلویزیونی بدل شد، به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران ظاهر شیک و جذاب کندی در پیروزی او بر نیکسون نقش مهمی داشت. پژوهش ها نشان می دهند که در سیاست بیش از آنچه که حاضریم بپذیریم ظاهر افراد موثر است. در پژوهشی که الکساندر تودورف از دانشگاه پرینستون انجام داده و نتایج آن در سال ۲۰۰۶ در مجله علوم روانشناسی منتشر شد، داوطلبانی که برای یک لحظه عکس نامزدهای ناشناس را دیده بودند توانستند حدود ۷۰ درصد از افراد پیروز در انتخابات کنگره آمریکا در سال ۲۰۰۶ را پیش بینی کنند. از چنین منظری، اظهار نظر مارک روبیو در مورد دست های کوچک دونالد ترامپ فراتر از یک تمسخر ساده بود، به این وسیله می خواست توانایی آقای ترامپ برای رهبری را زیر سئوال ببرد. دونالد ترامپ به خاطر پوست برنزه، مدل مو، کت و شلوارهای گشاد و حتی دست های کوچکش همواره زیر ذره بین بوده و حتی مورد تمسخر قرار گرفته است کوری روچ متخصص مد که هم در میان هنرپیشه های هالیوود و هم سیاستمداران واشنگتن مشتریانی دارد، می گوید:"ما در جامعه ای زندگی می کنیم که جنبه های بصری بسیار برجسته اند. مد لباس و آرایش یک زبان جهانی است و چه باورکنید و یا نکنید، یکی از اولین و پایدارترین عناصر گذاشتن تاثیر روی دیگران است." دکتر ربکا آرنولد استاد تاریخ لباس و پارچه در موسسه کورتوا نیز موافق است که توجه به نحوه لباس پوشیدن سیاستمداران در دوران شبکه های اجتماعی افزایش یافته است. او می افزاید:"این نمایانگر فرهنگ ما بطورکلی است. امروزه در مورد ظاهر و نحوه ارائه خود حساسیت و وسواس بیشتری داریم و رسانه های دیجیتال آنرا تشدید کرده اند." دکتر آرنولد می افزاید هنوز هم زنان بیشترزیر ذره بین هستند."هنوز هم روی زنان تمرکز بیشتری می شود و آنها کت و شلواری را که به شیوه معمول لباس پوشیدن مردها بدل شده ندارند. در عین حال باید یادآوری کرد که این توجه و حساسیت نه فقط زنان سیاستمدار بلکه همه زنان را شامل می شود و سلیقه و نحوه پوشش آنها با قساوت بیشتری مورد قضاوت قرار می گیرد." لاورن روثمن کارشناس مد در واشنگتن معتقد است دلیل این وضعیت تاحدی این است که هنوز زنان در عرصه سیاست سرمشق های زیادی ندارند."ما از زنانی که در سطوح قدرت و تصمیم گیری باشند سرمشق زیادی نداریم. اما در مقابل نحوه لباس پوشیدن مردان چندان مورد توجه قرار نمی گیرد. برای مردانی که در سیاست و مدیریت کشور هستند یک اونیفورم مشخص وجود دارد که کت و شلوار سرمه ای، پیراهم سفید و کراوات های آبی و یا قرمز است. ولی چنین چیزی هنوز برای زنان خلق نشده است. به نظرم به موازات پیشرفت زنان و در هم شکستن موانع موجود شاهد ظهور نمونه های بیشتری از نحوه لباس پوشیدن زنانی خواهیم بود که در قدرت هستند." اول زنان معمولا بانوان اول و همسران سیاستمداران در زمینه مد لباس خطر می کنند. آنگلا مرکل لباس هایی شبیه کت و شلوارهای مردانه را برگزیده است. احتمالا از نگاه او در دنیایی که زمانی در احاطه کامل مردان بوده برای اینکه یک زن با قدرت به نظر برسد باید مثل مردان لباس بپوشد. گروه دیگری از رهبران زن از جمله میشله باشله، رییس جمهور شیلی، دیلما روسف رییس جمهور برکنار شده برزیل و تا حدی هم نیکولا استورجن وزیر اول اسکاتلند از همین منش پیروی می‌کنند. اما مارگارت تاچر با پوشیدن شال گردن های پرچین، گردنبندهای مروارید و کیف نمادی از خود خلق کرده بود که به مرز کاریکاتور نزدیک می شد. کریستینا فرناندز د کرشنر رییس جمهوری سابق آرژانتین نیز به خاطر لباس های زنانه و پر از تور دوزی خود شهرت داشت. علاقه وافر و آشکار ترزا می به مد از مدتها پیش بر همه روشن بوده است اکنون هیلاری کلینتون و ترزا می دو سیاستمدار زن در قدرت، تصورات از نحوه لباس پوشیدن متناسب را تغییر می دهند. علاقه آشکار ترزا می به مد لباس که آنرا می توان در گردنبندها و پوشیدن لباس های دوخت طراحان مشهور به خوبی دید از پیش بر همه روشن بوده است. نخست وزیر بریتانیا نشان داده که لذت بردن از مد و همزمان مذاکره در مورد نحوه خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تناقضی ندارند. این برای زنان جوان پیام مثبتی است، به این معنا که در عین توجه و علاقه به مد می توانند عهده دار یک شغل مهم شوند. روزی که او با کفش های پاشنه بلند صورتی با نقش پلنگی وکت دوخت آماندا وکلی در برابر دفتر نخست وزیری ظاهر شد قبل از اینکه مضمون سخنرانی او درک و تحلیل شود عکسهایش در سراسر اینترنت پخش شد. به نظر می رسد که نخست وزیر جدید بخوبی دریافته است که مد لباس یکی از معدود زبانهای جهانشمول است. در مورد ترزا می، علاقه به مد و لباس چهره او را انسانی تر کرده و به شخصیت خشکش لایه دیگری افزوده است. دیوید کامرون نخست وزیر قبلی بریتانیا نیز از همین شیوه استفاده می کرد و زمانیکه قصد داشت چهره حزب محافظه کار را تغییر دهد کفش های ورزشی مدل کانورس پوشید. هیلاری کلینتون شاید به اندازه ترزا می عاشق مد و لباس نباشد ولی شکی نیست که اهمیت آن را می داند. از کارزار انتخابات ریاست جمهوری قبلی برخوردش با این موضوع تغییر کرده است. برای کمک به بهبود وجهه خود کریستینا شیک، مشاور مد سابق میشل اوباما و یک متخصص آرایش را استخدام کرده است. او حتی در ووگ آمریکا، مجله مدی که قبلا از آن دوری می کرد، ظاهر شد. یکباره چرم، منجوق و مهره و تعداد زیادی لباس های مارک آرمانی به کمد لباس خانم کلینتون افزوده شده است. مد به سلاحی بدل شده که هیلاری کلینتون می تواند آنرا در راهبرد سیاسی خود بگنجاند لاورن روثمن می گوید:"بار قبل که خانم کلینتون در انتخابات شرکت کرد وجه مشخصه استیل او این بود که مثل مردها لباس می پوشد. اما اکنون از زنانگی به عنوان یک ارزش بهره می گیرد و نحوه لباس پوشیدن روشی برای انتقال آن است، چه در مواقعی که در قالب مادر و یا مادربزرگ ظاهر می شود و یا وقتی که عکسی از لباس هایش را روی اینستاگرام می گذارد، می خواهد تاکید کند که یک زن است." به زبانی دیگر مد لباس به سلاحی بدل شده که خانم کلینتون می تواند آن را در راهبرد سیاسی خود بگنجاند. چقدر واقعی است؟ دکتر ربکا آرنولد معتقد است روش برخورد و تحلیل درست ما از نحوه لباس پوشیدن سیاستمداران، چه زن و چه مرد، نه مد روز بودن آن بلکه باید رمز گشایی اهداف آنها باشد."به نظرم اکثر سیاستمداران از مد روز پرهیز می کنند و نحوه لباس پوشیدن آنها بیانگر ارزشهایی است که می خواهند منعکس کنند." جرمی کوربین از سوی بسیاری حتی مادر دیوید کامرون به خاطر بی توجهی به استانداردهای لباس پوشیدن مورد انتقاد قرار گرفته است لاورن روثمن موافق است و می افزاید:"این بخشی از پیام رسانی به شیوه بصری است. خیلی از سیاستمداران آرزویشان این است ظاهری داشته باشند که به اصطلاح مخصوص سیاستمداران است. چون بسیاری از سیاستمداران بد لباس می پوشند نباید تصور کرد که لباس پوشیدن بلد نیستند." این نکته ما را به جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر بریتانیا می رساند. سیاستمداری که از سوی بسیاری و حتی مادر دیوید کامرون، نخست‌وزیر سابق به خاطر بی توجهی به استانداردهای لباس پوشیدن در سطوح عالی سیاست بریتانیا مورد انتقاد قرار گرفته است. کوری روچ می گوید برای مشتریان سیاستمدارش در واشنگتن قیمت همیشه موضوع حساسی است چون نمی خواهند لباس هایی بپوشند که از نظر قیمت با لباسهای مردم معمولی خیلی تفاوت داشته باشد. او به جو بایدن اشاره می کند که "به خاطر پوشیدن یک کت و شلوار ۸۰۰ دلاری بشدت مورد حمله قرار گرفت و این درحالی است که قبل از ورود به سیاست فرد متمولی بوده است." فرانسوا اولاند رییس جمهور فرانسه نیز به خاطر هزینه کردن ۱۰ هزار دلار در سال برای لباس و خیاطی به همین سرنوشت دچار شد. لاورن روثمن می گوید دونالد ترامپ مراقب این نکته است."او سعی می کند شبیه آنچه که شیوه معمولی لباس پوشیدن سیاستمدارهاست لباس بپوشد. کت و شلوارهای دست دوز و اعلا را تن او نمی بینیم و معمولا کت و شلوارهایی که در دوره اخیر می پوشد یک شماره بزرگترند. دونالد ترامپ تصمیم گرفته به جای یک میلیونر وال استریت شبیه سیاستمداران لباس بپوشد و این به افزایش حمایت از او کمک می کند." دونالد ترامپ در تمام دوران کارزار انتخاباتی به کت و شلوارهای سرمه ای وفادار بوده و هیچگاه لباس راحت تر یا اسپورت نپوشیده است. کت و شلوارهای گشاد و بی قواره در حقیقت فاصله گرفتن از کت و شلوارهای خوش دوخت و پیراهن های بدون کراواتی است که باراک اوباما می پوشید و آستین های آنرا گاه بالا می زند. مشخصات ظاهری دونالد ترامپ را می توان رجعت به اواسط دهه هشتاد میلادی و ریگانیسم تلقی کرد که جمهوری خواهان معمولا از آن به عنوان "دوران خوش گذشته" آمریکا یاد می کنند. آقای ترامپ در تمام دوران کارزار انتخاباتی به کت و شلوارهای سورمه ای وفادار مانده و هیچگاه لباس های راحت تر و یا اسپورت به تن نکرده است. گاهی اوقات کراوات را کنار گذاشته و کلاه بیسبال با شعار "عظمت را به آمریکا برگردانیم" را می پوشد ولی کت و شلوار سرمه ای دست نمی خورد. این روش لباس پوشیدن بخشی از دیدگاه او برای رهبری کشور به شیوه مدیر کل شرکت هاست و نمادی از مدیران اقتصادی سنتی را به ذهن می آورد. دونالد ترامپ حتی قبل از شرکت در مبارزات انتخاباتی اهمیت وجهه ظاهری را بخوبی درک می کرد. مدل آرایش موی او و پوست برنزه اش ممکن است در دهه های اخیر مورد تمسخر قرار گرفته باشد ولی به او کمک کرده چهره متمایزی داشته باشد و آنچه را که به آن اعتقاد دارد در ذهن رای دهندگان حک کند. با وجودیکه نامزدهای انتخابات باید به شیوه ای عادلانه و جدی به خاطر دیدگاهها و مضمون برنامه هایشان مورد قضاوت قرار بگیرند ولی در این دوران که تصویر حامل خبر است بی توجهی به پیامهای بصری حساب شده ای که نامزدها می فرستند نابخردی است. برای سیاستمداران مهم در عرصه جهانی امروزه درست لباس پوشیدن بسیار با ارزش است.
در طول کارزار انتخاباتی آمریکا و اولین مناظره ، علاوه بر سیاست ‌ ها و شخصیت این دو نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری، ظاهر و شیوه لباس پوشیدن آنها نیز زیرذره بین بوده است.
لباس پوشیدن کلینتون و ترامپ چه نکاتی را برملا می‌کند
نرخ رشد اقتصاد آلمان از ۰.۷درصد در فصل بهار به ۰.۳درصد در فصل تابستان افت کرده است. آهنگ رشد اقتصاد فرانسه هم پایین آمده است، هرچند وزیر اقتصاد فرانسه اظهار امیدواری کرده است اقتصاد فرانسه در پایان سال ۲۰۱۳ بین ۰.۱ تا ۰.۲درصد رشد کند. همچنین حجم اقتصاد ایتالیا برای دومین فصل متوالی پایین آمده است. ایتالیا در تابستان گذشته رشد منفی ۰.۱درصدی داشته است. همزمان دفتر آمار ملی بریتانیا اعلام کرده است که حجم معاملات خرده‌فروشی در بریتانیا در ماه اکتبر ۰.۷درصد پایین آمده است. مرکز آمار آلمان تضعیف صادرات را از دلایل افت رشد اقتصادی این کشور دانسته است. بحران یورو از اواخر سال ۲۰۰۹ و به دنبال بحران اقتصادی ۲۰۰۸ آغاز شده است و کشورهای اروپایی هنوز با آن دست به گریبانند. بدهی بالای دولت، رکود و ورشکستگی بانک‌ها عمده‌ترین مشکلات اقتصادهای اصلی اروپا هستند. کشورهای عضو اتحادیه اروپا در مجموع کمتر از یک سوم کل اقتصاد جهان را به خود اختصاص می‌دهند.
اقتصاد حوزه یورو در تابستان اخیر تنها حدود ۰.۱درصد رشد کرده است. این میزان یک سوم آهنگ رشد اقتصاد حوزه یورو در سه ماهه پیش از آن، یعنی ۰.۳درصد در فاصله آوریل تا ژوئن ۲۰۱۳ است.
نشانه‌های منفی در اقتصادهای بزرگ اروپا
سیدجواد خامنه ای، پدر آیت الله خامنه‌ای مادر علی خامنه‌ای، خدیجه میردامادی است. همسر آیت‌الله خامنه‌ای خانم خجسته، همسر آیت‌الله خامنه ای، خواهر حسن خجسته باقرزاده است که پیشتر معاون رادیو و تلویزیون در امور صدا بود و بعد نایب رئیس اتحادیه رادیو تلویزیون‌های آسیا و اقیانوسیه و معاون نظارت و برنامه‌ریزی رادیو و تلویزیون ایران شد. علی خامنه‌ای در کنار مادرش، خدیجه میردامادی همسر آیت‌الله خامنه‌ای، در هیچ مراسم رسمی سیاسی حاضر نمی شود و تاکنون حتی تصویری هم از او منتشر نشده است. چهره او آنقدر ناشناخته است که به گزارش رسانه های ایران حتی در زمان بستری شدن یک هفته‌ای او در بیمارستان قلب، پرستاران و دکتران نمی دانستند او همسر رهبر ایران است. پسران آیت‌الله خامنه‌ای آیت‌الله خامنه‌ای بر خلاف بسیاری از سیاستمداران ایران پسرانش را از فعالیت های اقتصادی یا داشتن مناسبت های حکومتی منع کرده است. او چهار پسر و دو دختر دارد که با طیف های مختلف از چهره های سیاسی و اقتصادی ایران ازدواج کرده اند. مصطفی مصطفی بزرگترین پسر علی خامنه‌ای است. او بیشتر به مطالعات حوزوی مشغول است. مصطفی، داماد عزیز الله خوشوقت است. مجتبی مصطفی (بالا راست) و مجتبی، پسران اول و دوم آیت‌الله خامنه‌ای از میان فرزندان علی خامنه‌ای مجتبی، پسر دوم او، سیاسی ترین آنهاست. او داماد غلامعلی حداد عادل، رئیس سابق مجلس ایران است. مجتبی خامنه‌ای همچون پدرش به جنگ رفته و در چند عملیات هم شرکت کرده و ارتباطی نزدیک با بسیج و سپاه دارد. مخالفان دولت ایران مجتبی خامنه‌ای را متهم به دخالت در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم می کنند. مهدی کروبی در نامه ای اعتراضی به آیت‌الله خامنه‌ای گفت مجتبی در پیروزی محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ نقشی موثر داشته است. آقای کروبی در نامه خود نوشت: "اخباری مبنی بر حمایت فرزند محترم شما - آقا سید مجتبی - از یکی از کاندیداها منتشر شد... این خبرها در مورد فعالیت ایشان به نفع یکی از کاندیداها - که سه روز قبل از انتخابات ناگهان شانس او افزایش پیدا کرد - و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد. شما به خوبی می دانید که دخالت‌های نسنجیده اطرافیان برخی از مقامات روحانی و سیاسی در سال‌های گذشته تبعات منفی فراوانی برای کشور و نظام داشته است." مسعود خامنه‌ای در کنار پدر همسر خود محسن خرازی آقای خامنه‌ای در پاسخی کوتاه به کروبی گفت اگر اعتراضی به انتخابات دارد، باید به شورای نگهبان شکایت کند و تاکید کرد که اجازه "بحران سازی" را به هیچ کس نخواهد داد. بعد از این نامه مهدی کروبی از همه سمت های حکومتی خود استعفا داد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ هم مخالفان، مجتبی خامنه‌ای را متهم به تقلب در انتخابات کردند. در تظاهرات معترضان شعارهای تندی علیه او سر داده شد. چند ماه پیش فریدالدین حداد عادل برادر زن مجتبی خامنه‌ای هرگونه فعالیت سیاسی او را تکذیب کرد و گفت مجتبی بیشتر وقت خود را به درس خواندن و تدریس خارج فقه می گذراند. او همچنین گفت نگاه و بینش‌ مجتبی خامنه‌ای کاملا با رهبری همگون و همسوست. مسعود مسعود پسر سوم آیت‌الله خامنه‌ای است. مسعود که به نام محسن هم شناخته می شود، داماد محسن خرازی، از اعضای مجلس خبرگان رهبری است. مسعود خامنه‌ای در بیت رهبری فعالیت سیاسی ندارد و بیشتر به جمع آوری خاطرات پدر و اداره سایت او مشغول است. میثم میثم خامنه‌ای (راست) در کنار اصغر میرحجازی و محمد جواد گلپایگانی (داماد آیت‌الله خامنه‌ای) کوچکترین پسر آیت‌الله خامنه‌ای میثم است. میثم خامنه‌ای داماد محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران است. دختر آیت‌الله خامنه‌ای بشری دختر آیت‌الله خامنه‌ای با محمد جواد، پسر محمد محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر ایران ازدواج کرده است. خواهران آیت‌الله خامنه‌ای خواهر آیت الله خامنه‌ای، بدری، همسر علی تهرانی شد. علی تهرانی از شاگردان آیت‌الله خمینی بود که به او در پیروزی انقلاب اسلامی یاری رساند. علی خامنه‌ای علی تهرانی را از مشهد می شناخت و در آنجا مدتی شاگرد او بود. بعد از انقلاب و در زمان جنگ ایران و عراق، علی تهرانی به عراق رفت و به مخالفت علنی با جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او بعدها به همراه بدری خامنه‌ای به ایران برگشت و مدتی در زندان و مدتی در حبس خانگی به سر برد. برادران آیت‌الله خامنه‌ای محمد محمد خامنه ای (وسط) در کنار برادرش آیت الله خامنه‌ای برادر بزرگ علی خامنه ای، محمد است. او عضو مجلس خبرگان رهبری بوده و در حال حاضر ریاست بنیاد حکت صدرا را به عهده دارد. محمد خامنه‌ای که در سالهای ریاست جمهوری علی خامنه‌ای نماینده مجلس بود، و یکی از افرادی بود که به میرحسین موسوی رای عدم اعتماد داد. رایی که به رای ۹۹ نفر مشهور شد. هادی هادی خامنه‌ای در ملاقات با آیت الله بیات زنجانی، روحانی منتقد هادی، برادر کوچک آیت‌الله خامنه‌ای و دبیرکل مجمع نیروهای خط امام است. او بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از معترضان حمایت کرد و حبس خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را کاری عبث دانست. او چندین دوره نماینده مجلس بوده و خود را اصلاح طلب سنتی می داند. هادی خامنه‌ای صاحب امتیاز روزنامه های جهان اسلام و حیات نو بود که هر دو توقیف شدند. حسن برادر دیگر آیت‌الله خامنه‌ای حسن است که سالها مسئول هیئت های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت نفت است.
علی خامنه‌ای فرزند جواد خامنه‌ای است، روحانی ترک زبانی که مشهد را برای زندگی برگزیده بود و امام جماعت مسجد ترکها بود. جواد خامنه‌ای اگرچه مخالف نحوه برخورد شاه با روحانیون بود، اما از فعالیت سیاسی پرهیز می‌کرد و نشست و برخاست پسرش را با سیاسیون و روشنفکران تایید نمی کرد. عمه جواد خامنه‌ای، همسر محمد خیابانی، روحانی مبارز دوره مشروطه بود.
خویشاوندان آیت‌الله خامنه‌ای چه کسانی هستند
فضای داستان فضای سالهای ۱۳۳۲ است. "شهر شلوغ است – تظاهرات، بگير و ببند، تيراندازی، ...." و راوی داستان می گويد که مادام يلنا که يک خانم ارمنی است کلاس رقص دارد، دخترش پيانو می زند و او می خواند: "قر بيا دختر قر - ناز بيا دختر ناز" در اينجا قصد پرداختن به مادام يلنا آوديسيان نيست که در استانبول زاده شد، در بلغارستان درس باله خواند، در جوانی به تبريز آمد، در ميان سالی وارد تهران شد و در اين شهر به کارهای هنری و کلاس های رقص پرداخت و سرانجام به آمريکا رفت و در سال ۱۳۷۹ در آنجا درگذشت. می خواهم با نقل همين يکی دو پاراگراف از داستان گلی ترقی بگويم ارامنه در هنرهايی چون رقص و موسيقی در ايران پيشگام و سرآمد بوده اند. از پيشگامان رقص می توان از سرگيس جانبازيان ياد کرد که اولين هنرستان رقص را در سال ۱۳۲۰ در تهران تاسيس کرد. دخترش آناهيد جانبازيان به مدت دوازده سال هنرستان باله تهران را اداره کرد. مادام يلنا پس از اينان وارد تهران شد و کلاس های رقص داير کرد. بسيار کسان ديگر هم بوده اند که نمی توان در اين مختصر حتی فهرست وار از آنان ياد کرد. از سرآمدان موسيقی می توان از لوريس چکناوريان نام برد، يا از مليک اصلانيان، يا ويگن که در موسيقی جاز ايران درخشيد. همه اينها نام های بزرگی هستند که يا شهرتشان سراسر ايران را گرفته، يا دست کم در بين اهل موسيقی نام های بلند آوازه ای هستند. اما يک نام هست که هرچند نام مشهوری است، اسمش هيچ به ارامنه نمی رود. در بين ايرانيان که تار از آلات اصيل شان است تار يحيی شهرت دارد. آنها که تار می خريدند بر اساس توصيه معلمان موسيقی اول دنبال تار يحيی می گشتند و اگر پيدا نمی شد دنبال تارهای ديگر می رفتند. ميرزا يحيی خان تارساز از ارامنه جلفای اصفهان بود و نام اصلی اش هوانس آبکار. روی تارهای ساخت خودش يحيی امضا می گذاشت که نامی ارمنی نيست، اسم مستعارش بود. در بين موسيقی دانان ايران نام يحيی، تارهای خوب و تار خوب نام يحيی را تداعی می کند. هر اهل موسيقی که دنبال تار می گشته، ابتدا سراغ تار يحيی می رفته است. در اواخر دوره پهلوی ديگر تار يحيی پيدا نمی شد و اگر می شد قيمت آن چند برابر تارهای ديگر بود. تارهای يحيی مهمترين مارک در تارسازی ايران است. هوانس يا يحيی به نوشته سپنتا در ساختن تار "اعجاز می کرد" و تار يحيی "مشهورترين و گرانبهاترين تارهای دنيا" بود. يحيی خان "اوايل عمر نزد پدرش خاچيک نجار باشی کار می کرد و بعد در همان کارگاه پدرش روی تارهای ساخت خود ريزه کاری و تزئين می کرد". به نوشته سپنتا يحيی خان در حدود سال ۱۳۱۲ شمسی درگذشت. پس از يحيی خان تارساز بايد از مليک اصلانيان ياد کنيم که در سال ۱۳۸۲ در تهران درگذشت. آهنگساز و پيانيست برجسته ای که در سطح جهانی مطرح بود. وی در سال ۱۲۹۴ ش. در تبريز چشم به جهان گشوده و آموزش پيانو را از همان شهر آغاز کرده بود. مليک اصلانيان در سال ۱۳۱۷ ش. در کنسرواتوار برلين تحصيل موسيقی کرد و بعدها استاد برجسته هنرستان عالی موسيقی شد. بسياری از موسيقيدانان تراز اول ايران شاگرد او بوده اند. لوريس چکناواريان رهبر ارکستر سمفونيک تهران مهمترين نام در عرصه موسيقی اين گروه از ايرانيان است. او زاده بروجرد (۱۳۱۶ ش) و فارغ التحصيل هنرستان موسيقی تهران است. تحصيلات عالی موسيقی را در وين و ميشيگان در رشته رهبری ارکستر به پايان برده است. از ساخته های مهم او اپرای رستم و سهراب و خسرو و شيرين را می توان نام برد. با وجود اين در موسيقی ايرانيان ارمنی، مشهورترين نام ويگن است که پس از انقلاب به آمريکا کوچ کرد و در همانجا درگذشت (۱۳۸۲ ش). صدرالدين الهی، روزنامه نگار و استاد روزنامه نگاری، در مرگ او گزارشی نوشت و ضمن آن به نکته ای اشاره کرد که مقصود تمامی اين گزارش است: "يک روزی بايد به ارامنه ايران، اين ايرانی ترين ايرانی ها که هنوز شاه دخترشان، بانوی ارمن، شيرين در بيستون معنی عشق را بر سنگ جاودانه کرده است بپردازم. ايران خيلی به اينها بدهکار است". ويگن از وقتی نسل ما به ياد دارد به فارسی می خواند. من اصلاً خبر ندارم که او به زبان ارمنی هم ترانه ای خوانده است يا نه. او ايرانی بود و زبانش فارسی. نزد ما جز اسمش هيچ از ارمنستان نشان نداشت. او چندان ايرانی بود که وقتی اسب ابلق سم طلايش را زين می کرد، به ميان ايل می رفت و دختر خان را می خواست و ايلی می شد و می خواست سر بشکند يا تبرزين بردارد و به جنگ برود: "يا تبرزين وردارم/ نيمه شبون/ خونه شونو/ در بشکنم دربشکنم." (۱) او ايرانی ترين ترانه های فارسی را برای ايرانيان خواند. باباکرم، شادوماد، و مانند آنها. هر قدر ناز کنی ناز کنی باز تو دلدار منیهر چقد عشوه کنی عشوه کنی تو گل بی خار منیحالا ديگه مال منیمال منی و يار منیشيشه بابا را نشکنی شايد از همه ايرانی تر لالايی هايش باشد: لالايی کن مرغک من؟ دنيا فسانه استهر ناله شبگير اين گيتار محزوناشک هزاران مرغک بی آشيانه است هرچند ويگن در آمريکا درگذشت اما او مانند همه آنها که بعد از انقلاب ناگزير وطن خود را ترک کرده بودند، ايران را ترک گفته بود. احتمالا اين حرف دکتر الهی درباره لوريس چکناوريان درباره ويگن بيشتر صادق است الا آنکه ويگن در همدان به دنيا آمده بود نه بروجرد: "لوريس چکناوريان همبازی دوران کودکی همسرم، همين آخری ها يک روز به او گفت که همچنان کودک بازيگوش کوچه های خاک آلود بروجرد است، حتی اگر در اپرای سانفرانسيسکو يا مترو پوليتن نيويورک باشد". ۱ – ترانه اسم ابلق سم طلا از ساخته های نوذر پرنگ شاعر معاصر است. خدمات
گلی ترقی داستان "گلهای شيراز" خود را اينطور شروع می کند: "مادام يلنا معلم رقص است و کلاسش در خيابان نادری جنب پيراشکی خسروی ست. در اين کلاس می توان تمام رقص های دنيا را ياد گرفت: باله کلاسيک با کفش های مخصوص روی نوک پا، رقص لزگی، ارمنی، ايرانی، عربی، رقص مدرن آمريکايی (به سبک فرد آستر)، آفريقايی، هندی، و رقص اسپانيولی با قاشقک های چوبی و بادبزن."
از مادام يلنا تا ويگن
بنا به بعضی از گزارشهای اوليه برخی از قربانيان جان خود را از دست داده اند اما مقامات بهداری اين امر را تائيد نکرده اند. هليکوپترهای آمريکا و آمبولانس های عراقی بيماران را به بيمارستان منقتل کرده اند. کارشناسان مشغول آزمايش غذا و آب آشاميدنی هستند. اين احتمال قوت گرفته است که غذای نفرات پليس و ارتش عراق به طور عمدی به مواد سمی آلوده شده باشد. روز يکشنبه ارتش آمريکا اعلام کرد که در درگيری با افراد مسلح در شهر ديوانيه در جنوب کشور بيش از 30 نفر از آنها را به قتل رسانده است. هنوز درباره مشخصات افراد مقتول گزارش روشنی در دست نيست. پليس عراق گزارش داده است که در بغداد جسد 51 نفر غيرنظامی يافت شده است. آشکار است که اين افراد، پس از ربوده شدن توسط شورشيان به شدت شکنجه شده و سپس به قتل رسيده اند. خدمات
از بغداد گزارش رسيده است که صدها نفر از افراد ارتش و پليس عراق پس از خوردن يک وعده غذا در پايگاهی در شهر نعمانيه در جنوب کشور دچار مسموميت شده اند.
مسموميت غذايی افراد ارتش و پليس عراق
جمشید برزگر تحلیلگر امور ایران در بی‌بی‌سی آقای احمدی‌نژاد در گذشته نشان داده است که پروایی از کشاندن منازعه به سطوح بالای قدرت ندارد از نگاه مخالفان طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری که طیفی متنوع و گسترده از نیروهای سیاسی در جمهوری اسلامی از محمود احمدی‌نژاد تا اکبر هاشمی رفسنجانی را در برمی گیرد، این قانون در واقع اصلاح نمی‌شود، بلکه به شکلی هدفمند تغییر می‌کند تا زمینه پیروزی یک کاندیدای مشخص را از پیش مهیا سازد، یا دست کم به شکلی قانونی و پیش از آغاز هر رقابتی، رقبایی را حذف کند که شانس پیروزیشان اندک نیست. گذاشتن شرط سنی، گرفتن تاییدیه از شخصیت‌های سیاسی برای اعلام کاندیداتوری و نیز در دست گرفتن اجرای انتخابات مهم‌ترین تغییراتی هستند که اکثریت نمایندگانی که اکنون در صف اول منتقدان محمود احمدی‌نژاد جای گرفته‌اند، امیدوارند با قانونی کردن آن‌ها، پیروزی نامزد مورد نظر خود را تضمین کنند. با این همه، نهایی شدن این تغییرات مشروط به تایید مصوبه مجلس از سوی شورای نگهبانی است که اعضایش، مستقیم و غیر مستقیم منصوب آقای خامنه‌ای هستند. به سخن دیگر، همه این تغییرات و اتفاقات در ساختار کنونی قدرت و نحوه توزیع آن، مشروط به نظر رهبر جمهور اسلامی است که در ماه‌های اخیر نشان داده که چندان هم از اعمال تغییراتی بنیادین برای کاستن هرچه بیشتر از اختیارات نهادهای قانونی و مسئولان آن‌ها ناخرسند نیست. علاج واقعه قبل از وقوع؟ شاید آگاهی از همین موضوع است که موجب شده محمود احمدی‌نژاد در واکنش تند خود، تأکید کند که رئیس جمهور "تبلور مردمسالاری در کشور" است و مجلس نمی‌تواند خود را تنها نماینده مردم بداند. او در گذشته نشان داده است که در مسائل حساس، پروایی از کشاندن منازعه به بالا‌ترین سطوح قدرت ندارد. مخالفان اصولگرای محمود احمدی‌نژاد، مدت هاست که می‌گویند جریان انحرافی در پی آن است که با نامزد کردن اسفندیار رحیم مشایی در انتخابات سال آینده ریاست جمهوری و استفاده از امکانات دولتی، حضور خود در دولت را تداوم بخشد. آقای رحیم مشایی تا کنون چند بار اخبار منتشر شده در باره آغاز فعالیت‌های انتخاباتی خود را تکذیب کرده، اما رقبای او همچنان بر این باورند که یا اسفندیار رحیم مشایی و یا یکی دیگر از افراد نزدیک به آقای احمدی‌نژاد نامزد انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد و بهتر است با پیش بینی کمترین احتمالات، پیش از آنکه دیر شود چنین فرصتی را در اختیار گروهی قرار ندهد که اصراری بر پیروی بی‌چون و چرا از رهبر جمهوری اسلامی ندارد و گهگاه از شعارهای رسمی حاکمیت فاصله می‌گیرد. روزنامه «خورشید» به مدیر مسئولی سعید مرتضوی و نزدیک به محمود احمدی‌نژاد، روز یکشنبه ۱۲ آذر، خبر رفتن آقای رحیم مشایی از دفتر ریاست جمهوری را که روزی آرزوی منتقدان اصولگرای آقای احمدی‌نژاد بود، با این تیتر گزارش کرده است: «آن مرد آمد». انتقال اسفندیار رحیم مشایی از ریاست دفتر رئیس جمهوری به ریاست دبیرخانه جنبش عدم تعهد که ایران به دلیل میزبانی آخرین نشستش برای سه سال ریاست آن را بر عهده خواهد داشت؛ نه تنها از سوی منتقدان و ناظران به عنوان حرکتی رو به جلو برای آغاز فعالیت‌های انتخاباتی قلمداد شده، بلکه رسانه‌های نزدیک به محمود احمدی‌نژاد نیز بر درستی این ارزیابی صحه گذاشته‌اند. روزنامه «خورشید» به مدیر مسئولی سعید مرتضوی و نزدیک به محمود احمدی‌نژاد، روز یکشنبه ۱۲ آذر، خبر رفتن آقای رحیم مشایی از دفتر ریاست جمهوری را که روزی آرزوی منتقدان اصولگرای آقای احمدی‌نژاد بود، با این تیتر گزارش کرده است: «آن مرد آمد». تایید ضمنی آمادگی اسفندیار رحیم مشایی برای نامزدی ریاست جمهوری، نمایندگان مخالف او در مجلس را مصمم‌تر از قبل می‌کند تا علاج واقعه قبل از وقوع کنند، حتی اگر همچون احمد توکلی، از سر‌شناسترین منتقدان محمود احمدی‌نژاد و تیم همراه او در مجلس چنین بیندیشند یا بگویند که حتی فرضیه تایید صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی نیز خنده‌دار است. اما همه منتقدان اصولگرای آقای رحیم مشایی تا این اندازه مطمئن نیستند. حسن غفوری فرد، عضو حزب هیئت موتلفه دو روز پیش گفته بود که رحیم مشایی فعالیت‌های انتخاباتی خود را آغاز کرده و احتمال دارد که تایید صلاحیت هم بشود. حذف همه، جز خود؟ اما به نظر می‌رسد که هدف طرح اصلاح قانون انتخابات، تنها بیرون راندن نامزدهای احتمالی نزدیک به محمود احمدی‌نژاد و تیم او نیست و همزمان در پی آن است که امکان نامزدی را از شماری از چهره‌های سیاسی بیرون از طیف اصولگرایان حاکم هم سلب کند. گذاشتن شرط سنی ۷۵ سال، به طور مشخص امکان نامزدی اکبر هاشمی رفسنجانی را از بنیان منتفی می‌سازد. در ماه‌های اخیر، برخی از ضرورت بازگشت کسی که از او به عنوان «مرد بحران» یاد می‌کنند، برای عبور از بحران کنونی جمهوری اسلامی سخن گفته بودند. قانون انتخابات ریاست جمهوری و مجلس در ایران، از جمله قوانینی بوده‌اند که بار‌ها و بار‌ها و شاید بیش از هر قانون دیگری مورد بازبینی قرار گرفته و تغییر کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد که اصلاح این قانون در مجلس نهم، بیش از هر زمان دیگر در تامین منافع و اهداف قانونگذاران صراحت دارد اما نه بازگشت آقای رفسنجانی در شرایط کنونی مطلوب طیف تندرو جناح حاکم است و نه جلوگیری از پیشرفت او پس از نامزدی کاری آسان. در چنین وضعیتی، آیا منتفی ساختن نامزدی او از اساس، راهی کم هزینه‌تر نخواهد بود؟ اکبر هاشمی رفسنجانی، پیش از این، با ستایش از قانون فعلی انتخابات ریاست جمهوری از نمایندگان خواسته بود که در اصلاح این قانون شتاب نکنند تا انتخابات آینده بر اساس قانون فعلی برگزار شود. در عین حال، شرط گرفتن تاییدیه مثلا از یکصد نماینده مجلس برای اعلام کاندیداتوری، عملا راه را بر اعلام نامزدی چهره‌هایی از جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی، فارغ از اینکه آیا آن‌ها اساسا نامزدی معرفی خواهند کرد یا نه، مسدود یا دست کم بسیار دشوار می کند. قانون انتخابات ریاست جمهوری و مجلس در ایران، از جمله قوانینی بوده‌اند که بار‌ها و بار‌ها و شاید بیش از هر قانون دیگری مورد بازبینی قرار گرفته و تغییر کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد که اصلاح این قانون در مجلس نهم، بیش از هر زمان دیگر در تامین منافع و اهداف قانونگذاران صراحت دارد. اما آنچه که در این قانون و اصلاحات اعمال شده چندان مورد توجه قرار نگرفته، این است که چگونه می‌توان به ویژه پس از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ و حوادث پس از آن، بار دیگر مردم را به حضور در پای صندوق‌های رای تشویق کرد تا آن چنان که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی گفته می‌شود تنور انتخابات داغ شود و از مشارکت گسترده مردم همچون پشتوانه‌ای برای حاکمیت هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی استفاده شود. منتقدان جریان حاکم بر این باورند که اساسا پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ و سرکوب اعتراضات پس از آن، معنای انتخابات در جمهوری اسلامی به شکلی ماهوی تغییر کرده است. به گفته آنها، از نگاه جریان حاکم رقابت واقعی می‌تواند به مشارکت و بی‌ثباتی و ناآرامی منجر شود. بنابراین در سطح بالای قدرت، ممکن است میزان رای نامزد‌ها و حتی فرا‌تر از آن میزان مشارکت بالای مردم، از اهمیت به مراتب کمتری در مقایسه با گذشته برخوردار شود و کسب نتیجه مورد نظر با کمترین هزینه و اعتراض ممکن، اولویت اصلی و هدف نخست برگزاری انتخابات قلمداد شود. حوادث ماه‌های آینده نشان می‌دهد که حلقه اصلی تصمیم گیری در جمهوری اسلامی و در مرکز آن، آیت الله خامنه‌ای، چنین مسیری را طی خواهند کرد یا هشدارهای منتقدان را جدی خواهند گرفت و اجازه خواهند داد که انتخاباتی با میزانی از رقابت و آزادی و بدون نتایجی از پیش تعیین شده برگزار شود. موضوعات مرتبط
تصویب کلیات طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست‌جمهوری ایران و و اکنش بلافاصله و تند محمود احمدی‌نژاد، نشان می‌دهد که به رغم خواسته جریان حاکم بر نهادهای اصلی قدرت، برگزاری انتخابات به شکلی که «آرامش کشور» آن گونه که آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی خواستار آن شده حفظ شود، چندان ساده به دست نخواهد آمد.
اصلاح قانون انتخابات؛ شمشیرها از رو بسته می‌شود؟
انجیل پشت‌نویسی شده رونالد ریگان را، بر خلاف روایت مشهور، مک فارلین در جریان سفر خرداد ۱۳۶۵ خود به تهران نیاورد، بلکه معاون وقت اطلاعات سپاه، در مهرماه و در جلسه ای با حضور فرمانده وقت سپاه تحویل هاشمی رفسنجانی داد در طول چهار دهه ای که از عمر سپاه پاسداران می گذرد، تضاد این نهاد با آمریکا احتمالا معروف ترین ویژگی آن در سطح افکار عمومی بوده. ویژگی غیرقابل انکاری که به دنبال قرار گرفتن سپاه در فهرست "سازمان‌های تروریستی" ایالات متحده، در ابعادی کم سابقه خبرساز شده است. با وجود این گردانندگان سپاه پاسداران، در مقاطعی از عمر چهل ساله این نهاد، با دولتمردان آمریکایی تعاملات پنهانی انجام داده اند. تعاملاتی که در بخش اعظم روایت های "رسمی" حکومت از تاریخ سپاه، به دقت سانسور شده اند. بیشتر بخوانید: مذاکرات گروگان-محور معروف ترین مذاکرات مخفیانه تهران با واشنگتن، برای مبادله گروگان‌های ایالات متحده در لبنان با سلاح های آمریکایی مورد ایران نیاز در جنگ با عراق صورت می‌گیرد، که تحت عنوان "ماجرای مک فارلین" معروف است. در روایت‌های حکومت ایران از ماجرای مک فارلین، این تصویر نادرست به مخاطبان ارائه می شود که با ناکام ماندن نسبی سفر رابرت مک فارلین مشاور اسبق امنیتی ملی آمریکا به تهران، تعامل مخفیانه دو طرف به پایان رسیده. آنچه در این میان ناگفته می ماند، آن است که بعد از سفر نافرجام مک فارلین به تهران از ۴ تا ۷ خرداد ۱۳۶۵، کانال جدیدی در روابط محرمانه دو کشور فعال می‌شود که این بار، در یک سوی آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار دارد. کانالی که ادامه فعالیت آن، چنان رونالد ریگان را به بهبود روابط خوشبین می‌کند که در اواخر مهر ۱۳۶۵، به عنوان هدیه ای نمادین به رهبران ایران، یک انجیل پشت نویسی شده را به تهران می‌فرستد. درواقع این انجیل را، بر خلاف روایت نادرست مشهور، مک فارلین در جریان سفر خردادماه خود به تهران نمی‌آورد، بلکه فریدون وردی نژاد معاون وقت اطلاعات سپاه، در ۲۵ مهرماه و در جلسه ای با حضور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تحویل اکبر هاشمی رفسنجانی می‌دهد. به دنبال سفر ناکام مک فارلین به تهران، مذاکرات محرمانه با آمریکا با محوریت فریدون وردی نژاد معاون اطلاعات سپاه در زمان جنگ (پوشه به دست) ادامه پیدا کرد به طور مشخص، سه ماه بعد از سفر نافرجام مک فارلین به ایران، آمریکایی ها با اطلاع از حضور علی هاشمی بهرمانی برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی در خارج از کشور، پیامی را در بلژیک به او می‌رسانند تا به مقام های ایرانی انتقال دهد. مطابق روایت علی هاشمی، آمریکایی ها می خواستند بدانند چرا مک فارلین در تهران موفق به ملاقات با مقام های ارشد جمهوری اسلامی نشده، و هشدار می دادند که "به زودی موازنه جنگ به نفع عراق تغییر خواهد کرد". فرستادگان ایالات متحده تاکید داشتند هرچند مایل به پیروزی ایران نیستند، اما پیروزی عراق را هم نمی خواهند و پایان جنگ را ترجیح می دهند. هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با جعفرشیرعلی نیا مولف کتاب "روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی" مدعی شده که وقتی برادرزاده اش خبر ملاقات با آمریکایی ها را به او داده، به علی هاشمی نهیب زده که "چرا مذاکره کردی"، ولی برادرزاده، ماجرا را به محسن رضایی هم اطلاع داده و رضایی به او گفته "ادامه بده، ما به سلاح احتیاج داریم". علی هاشمی در همین کتاب روایت می کند: "به دیدار آقای رضایی رفتم.... گفت فقط سرنخ هایت را به بچه هایی که من معرفی می کنم وصل کن تا کار ادامه پیدا کند. از این مقطع به بعد من دیگر شخصا مداخله ای نداشتم و فقط سفری به خارج داشتم تا افرادی را که سپاه معرفی کرده بود به آمریکایی ها وصل کنم." دیوید کریست، کار‌شناس ارشد تاریخ در پنتاگون، در کتاب "جنگ گرگ و میش" در مورد "تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران" نوشته در ادامه مذاکرات، در ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ علی هاشمی بهرمانی و دو نفر از مسئولان سپاه پاسداران برای مذاکرات محرمانه به واشنگتن می روند. وی یکی از دو مسئول سپاهی را "مهدی‌نژاد" معرفی کرده -که نام مستعار "فریدون وردی نژاد" معاون وقت اطلاعات سپاه است. به نوشته دیوید کریست، نمایندگان سپاه در زمان اقامت در واشنگتن، حتی برای بازدید از کاخ سفید -و البته نه ملاقات با رئیس جمهور آمریکا- وارد این ساختمان می شوند. ادامه همین مذاکرات است که نهایتا به ارسال انجیل پشت نویسی شده رونالد ریگان به تهران می انجامد. هرچند در ۱۲ آبان، نشریه لبنانی الشراع سفر خرداد ماه مک فارلین به تهران را افشا می کند و در نتیجه به دستور آیت الله خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی در مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان به نقل روایت کنترل شده ای از ماجرا می‌پردازد. عجیب آنکه حتی بعد از لو رفتن موضوع، که منجر به یک افتضاح سیاسی در ایالات متحده می شود، مذاکرات محرمانه طرفین پایان نمی یابد. یک روز بعد از صحبت های هاشمی رفسنجانی، در جلسه سران قوا در تهران تصویب می شود که پروژه معاوضه گروگان ها با سلاح ادامه پیدا کند. پروژه ای که دستاوردش تا آن زمان، صدور اسلحه آمریکایی به ایران از مرداد ۱۳۶۴ تا آبان ۱۳۶۵ و در عوض، آزادی دو گروگان آمریکایی در ۲۴ مهر و ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بود. دیوید کریست هم روایت می کند که بعد از افشای ماجرای مک فارلین، مهدی نژاد (وردی نژاد) به آمریکایی ها گفته ایران کماکان به ادامهٔ روابط پایبند است و حتی روز ۶ دی‌ماه ۱۳۶۵ ملاقات مجددی میان طرفین در ژنو انجام شده است. هرچند مطابق روایت او، وزارت دفاع آمریکا با اطلاع از ادامه مذاکرات محرمانه ماموران وزارت خارجه با ایران در مقطع جدید، برای توقف این تماس ها فشار می آورد و پرونده مبادله محرمانه سلاح با گروگان ها در دوره ریاست جمهوری ریگان بسته می شود. با وجود تجربه ناکام مذاکرات محرمانه در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان، ارتباطات ایران و آمریکا برای آزادی گروگان های آمریکایی درلبنان، در زمان رئیس جمهور بعدی هم ادامه می یابد. محسن رضایی در توضیح تلاش های خود برای آزادی گروگان‌های آمریکایی درلبنان: "من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان... رفتند با بچه های حزب الله صحبت کردند. آنها به شدت مخالفت کردند... من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده اند بمان آنجا" در دی ۱۳۶۷ جورج بوش (پدر) در سخنرانی خود به مناسبت شروع دوران ریاست جمهوری، به طور غیرمستقیم خواستار کمک ایران برای آزادی گروگان های باقی مانده در لبنان می شود و وعده می دهد که کشورش چنین اقدامی را تلافی خواهد کرد. بوش مشخصا با اشاره به وضعیت گروگان های آمریکایی می گوید کمک به آزادی آنها "برای مدتی طولانی در خاطر خواهد ماند" و تأکید می کند: "حسن نیت، به حسن نیت منجر می شود". ابراز تمایل آمریکایی ها به همکاری با ایران، که چند ماه بعد از پایان جنگ ایران و عراق و ایجاد انتظارات جدید برای بهبود روابط جمهوری اسلامی و غرب صورت گرفته، با میانجیگری خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد وارد مراحل عملی می شود: نماینده دبیر کل، شخصا با رئیس جمهور وقت ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفتگو می کند و در مورد شرایط کمک ایران به حل مشکل گروگان ها به توافق می رسد که نهایتا، به آزادی همه آنها تا بهمن ۱۳۷۰ می انجامد. قرار شده بود در عوض، آمریکایی‌ها دارایی های توقیف شده ایران در ایالات متحده را آزاد کنند. محسن رضایی، در مصاحبه ای با کانال ۲ تلویزیون بی بی سی که در قسمت دوم مستند -سه قسمتی- "ایران و غرب" در سال ۱۳۸۷ پخش شد، در مورد نقش سپاه در آزادی این گروگان ها توضیحات مشخصی داده است. به روایت فرمانده وقت سپاه: "آقای هاشمی به من گفت ... می شود [برای آزادی گروگان ها] کاری بکنیم یا نه... من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان... رفتند با بچه های حزب الله صحبت کردند. آنها به شدت مخالفت کردند... من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده اند بمان آنجا. " محسن رضایی در این مصاحبه تصویری می افزاید: "وقتی بچه های حزب الله دیدند ایشان خیلی اصرار می کند، عده‌ای از آدمهای تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند. چند تا آر پی جی زده بودند توی اتاقش تا ایشان فرار کند بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسئولان حزب الله بالاخره کار را تمام کرد. " البته آزادی گروگان ها، به نتیجه مطلوب منجر نمی شود. تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان، و در میانه تصمیم‌گیری دولت آمریکا برای "اقدام متقابل" در مورد ایران، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر می شود که به کشته شدن ۲۹ و زخمی شدن صدها نفر می انجامد. دولت اسرائیل مدعی می شود که عاملان این انفجار به ایران وابسته اند و ایران، هرگونه نقش خود در این واقعه را رد می کند. به هر ترتیب، انفجار سفارت اسرائیل در برئنوس آیرس، کسانی را که در واشنگتن مخالف اقدام متقابل آمریکا در قبال آزادی گروگان هایش بودند، در موضع مسلط قرار می دهد. چند ماه بعد، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در خاک آلمان (ماجرای میکونوس)، که این بار نقش نیروهای امنیتی ایران در آن قابل انکار نیست، به واکنش بی سابقه اتحادیه اروپا منجر می شود و متعاقبا، هرگونه امکان بهبود در رابطه تهران و واشنگتن را منتفی می کند. روایت رایان کروکر از اظهارات فرستاده سپاه قدس در مذاکره محرمانه با آمریکایی ها پیش از حمله ایالات متحده به افغانستان: "او نقشه ای را ارائه کرد و آرایش جنگی طالبان را در سرتاسر افغانستان نشان می داد... پرسیدم می توانیم یادداشت بردارم؟ گفت: می توانید نقشه را نگه دارید" همسویی در برابر'دشمنان مشترک' علاوه بر تماس‌های مرتبط با گروگان های آمریکایی در لبنان، سپاه پاسداران و دولت آمریکا در مقاطعی نیز به همکاری های مستقیم و غیرمستقیم برای مقابله با دشمنان مشترک پرداخته اند. یکی از جدی ترین موارد همکاری طرفین، در جریان حمله آمریکا به افغانستان در مهرماه ۱۳۸۰ (اکتبر ۲۰۰۱) انجام می شود. پس از آنکه در پی حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکایی ها از کشورهای مختلف منطقه می خواهند تا موضع خود را در این جنگ روشن کنند و رهبران ایران، تصمیم به همکاری با ایالات متحده علیه طالبان می‌گیرند... مهمترین جنبه این همکاری، کمک سپاه پاسداران به آمریکایی ها برای سرنگونی دولت طالبان است که در آن زمان، بر پایتخت و بخش عمده خاک افغانستان تسلط داشت. در بخشی از مستند " فرمانده سایه"، که شبکه ۴ تلویزیون بی بی سی در اسفند گذشته در مورد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پخش کرده، رایان کروکر سفیر سابق آمریکا در کشورهای کشورهای افغانستان، پاکستان، سوریه، کویت و لبنان، به شرح مذاکرات محرمانه خود در آن مقطع با هیاتی ایرانی پرداخته که یکی از اعضای آن را -بدون ذکر نام- فرستاده قاسم سلیمانی معرفی می کند. به گفته رایان کروکر، فرستاده سپاه قدس در جلسه با آمریکایی ها تا مراحلی غیرمنتظره پیش می رود: "او نقشه ای را ارائه کرد که آرایش جنگی طالبان را در سرتاسر افغانستان نشان می داد. به همراه آن، توصیه هایی را ارائه می کرد که درابتدا چه اهداف مشخصی را باید هدف قرار دهیم. من پرسیدم می توانیم یادداشت بردارم؟ گفت: می توانید نقشه را نگه دارید." این دیپلمات آمریکایی می افزاید که در طول جلسه، هیچ یک از طرفین به سوابق مشکلات موجود میان ایران و آمریکا اشاره ای نکرد. در بخش سوم از مستند "ایران و غرب" شبکه ۲ تلویزیون بی بی سی (۱۳۸۷)، هیلاری مان، از اعضای وقت هیات نمایندگی آمریکا در سازمان ملل، روایت مشابهی را از گفتگوهای محرمانه با ایرانی ها در جریان حمله ارتش آمریکا به افغانستان ارائه کرده است. هیلاری مان با ذکر اینکه "ملاقات ها در نیویورک و ژنو انجام شدند"، بی حوصلگی عضو نظامی هیات ایرانی از کُند پیش رفتن گفتگوها را چنین توصیف می کند: "او با مشت روی میز کوبید و گفت بس است دیگر! اینها صحبت های قشنگی است ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسد! نقشه ای را بیرون آورد و روی میز پهن کرد و شروع کرد به نشان دادن هدف هایی که آمریکا لازم بود [از هوا] بزند، به ویژه در شمال [افغانستان]. ما نقشه را گرفتیم و به فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکایی فرستادیم. و این شد استراتژی نظامی آمریکا." سپاه پاسداران و آمریکا، غیر از همکاری مستقیم در مقابل دشمنان مشترک، در مواردی هم به همکاری های غیرمستقیم پرداخته اند. شاید نخستین زمینه همکاری غیرمستقیم، جنگ داخلی بوسنی (۷۴-۱۳۷۱) باشد. در جریان این جنگ، کشورهای اسلامی چون ایران و ترکیه و عربستان به حمایت از مسلمانان بوسنی می پردازند و از میان آنها، ایران با ارسال حداقل ۵ هزار تن اسلحه و مهمات، اعزام صدها نیروی سپاهی برای آموزش نظامی بوسنیایی ها و بسیج کردن متحدانی مانند حزب الله لبنان، بیشترین نقش را بازی می کند. همزمان، صدها تن از نیروهای عملیاتی شبکه های مختلف جهادی و مشخصا القاعده برای حضور در میدان های نبرد راهی بوسنی می شوند که کارکرد اصلی آنها، "وحشت آفرینی" موثر در میان صرب هاست. در کنار همه اینها، آمریکایی ها نیز به تدریج به میدان کمک به مسلمانان بوسنی پا می گذارد. رویکردی که البته بخشی از آن، به حمایت کلی واشنگتن از تجزیه کشورهای بلوک کمونیست در دوران پس از جنگ سرد ارتباط دارد. در همین راستاست که با وجود بی‌میلی دولت‌های بریتانیا و فرانسه، نهایتا هواپیماهای آمریکا و ناتو -شامل ترکیه- به گونه ای موثر علیه صرب ها وارد عمل می‌شوند. اما جنبه ای دیگر از حمایت ایالات متحده از بوسنیایی ها، در قالب چشم پوشی واشنگتن از صدور اسلحه به بوسنی از سوی کشورهایی مانند ایران خودنمایی می‌کند، آن هم در شرایطی که سازمان ملل صدور اسلحه به طرفین درگیر در جنگ را ممنوع کرده است. آمریکایی ها در آن زمان، همچنین در مقابل حضور نیروهای سپاه قدس و حزب الله در بوسنی هم ممانعتی ایجاد نمی‌کنند، هرچند بعد از پایان جنگ داخلی، خواستار خروج آنها و سایر نیروهای اعزامی از کشورهای مسلمان از خاک بوسنی می‌شوند. در اواخر جنک داخلی بوسنی، نیروهای سپاه قدس و جنگنده‌های آمریکایی، به همراه نیروهایی دیگر همچون القاعده، عربستان و ترکیه، در ائتلافی غیرمستقیم در جبهه حامیان مسلمان‌ها قرار داشتند اگر جنگ داخلی بوسنی را نخستین عرصه همکاری غیرمستقیم سپاه و ایالات متحده در مقابل دشمن مشترک محسوب کنیم، مبارزه با داعش در عراق را می توان جدیدترین عرصه این نوع همکاری دانست. هرچند بعد از تصرف غافلگیرکننده موصل از سوی داعش در سال ۱۳۹۳، سپاه پاسداران بسیار سریع تر از ارتش آمریکا به تقاضای کمک دولت عراق پاسخ مثبت می‌دهد، اما در ادامه، مناطق تحت تصرف داعش در عراق با نوعی تقسیم کار نانوشته میان ارتش عراق، نیروهای اقلیم کردستان، ارتش آمریکا -و موتلفان آن- و سپاه -و شبه نظامیان وابسته به آن- آزاد می‌شود. تقسیم کاری که در جریان آن ایران و آمریکا، به کمک دولت عراق که با هر دو طرف در تماس است، حدود عملیات خود در مناطق همجوار را به دقت رعایت می‌کنند تا به همدیگر صدمه نزنند. یک نمونه بسیار معروف از این همکاری غیرمستقیم، عملیات آزادسازی موصل در تیر ۱۳۹۶، به دنبال سه سال اشغال این شهر از سوی نیروهای داعش است. در این عملیات، که در آن نیروهای ارتش عراق، نیروهای اقلیم کردستان، نیروهای حشد الشعبی و ارتش آمریکا (در قالب "ائتلاف بین المللی") مشارکت موثر دارند، در بسیاری از مقاطع میزان هماهنگی در حدی است که گویی در مقاطعی مشخص، عملیات شبه‌نظامیان عراقی وابسته به نیروی قدس با حملات نیروی هوایی ایالات متحده تکمیل می شود - یا برعکس. البته دوران این هماهنگی های غیرمستقیم، بعد از آزادسازی متصرفات داعش، روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در ایالات متحده و افزایش کم سابقه تنش میان تهران و واشنگتن به پایان می‌رسد. بیشتر بخوانید: لازم به یادآوری است که در مورد وضعیت امنیتی عراق، در طول سال ۱۳۸۶ نیز مذاکراتی مستقیم میان ایران و آمریکا صورت گرفته بود که در جریان آن، ریاست هیات آمریکایی را رایان کروکر سفیر وقت آمریکا در عراق، و ریاست هیات ایرانی را حسن کاظمی‌قمی سفیر وقت ایران در عراق بر عهده داشت. این مذاکرات از معدود مواردی است که رهبر جمهوری اسلامی -در سخنرانی معروفی در اول فروردین ۱۳۸۵- صراحتا انجام آن را تایید کرده و گفته مسئولان ایران "حرفی ندارند" که برای "جلوگیری از ناامنی" در عراق با آمریکایی ها گفتگو کنند. گفتگوهای ایران و آمریکا در سال ۱۳۸۶ را، البته از جهت محرمانه نبودن انجام آنها و نیز به این علت که در جریان گفتگوها، هیات ایرانی را -در دو دور اول مذاکرات- سفیر ایران در عراق هدایت کرده، لزوما نمی‌توان در شمار تماس های محرمانه "سپاه" با آمریکایی‌ها قرار داد. با این حال، به علت ارتباط قبلی حسن کاظمی‌قمی با نیروی قدس سپاه، و با توجه به سنت انتصاب سفیران ایران در عراق با صلاحدید نیروی قدس (و نه وزارت خارجه)، برخی از ناظران طرف اصلی مذاکرات سال ۱۳۸۶ را نیز سپاه پاسداران دانسته اند. مذاکراتی که در سال های بعد، روایت های متناقضی از محتوای آنها منتشر می‌شود، اما در هر حال، عملا به نتیجه خاصی نمی‌رسد.
چهل سال پیش، در دوم اردیبهشت ۱۳۵۸، شورای انقلاب احکام انتصاب نخستین اعضای شورای سپاه را صادر کرد. به دنبال این انتصاب، که در اجرای دستور آیت الله خمینی برای تشکیل سپاه صورت گرفت، روز دوم اردیبهشت در تقویم رسمی ایران به عنوان "روز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" ثبت شد.
بازخوانی روابط محرمانه سپاه و آمریکا
گفته می شود شماری از هواداران راستگرای تيم ميلوال به مسئولان اين باشگاه پيام های تهديدآميزی ارسال کرده اند که در صورت برگزاری اين مسابقه نظم آن را برهم خواهند زد. جو کنونی لندن پس از بمب گذاری ها هفته های اخير در اين شهر نسبت به احساسات ضداسلامی آسيب پذير شده است و مسلمانان ساکن بريتانيا از احتمال مواجهه با اين گونه احساسات نگران هستند. مسلمانان بريتانيا بنابر يک نظرسنجی در بريتانيا، دو سوم از مسلمانان اين کشور احتمال ترک بريتانيا و انتخاب کشوری ديگر برای اقامت را مورد تامل قرار داده اند. اين نظرسنجی، که توسط روزنامه گاردين - چاپ لندن - صورت گرفته و گزارش آن در شماره روز سه شنبه (26 ژوئيه) درج شده است، نشان می دهد که ده ها هزار مسلمان اين کشور به نوعی با افزايش مظاهر اسلام ستيزی مواجه شده اند. از هر پنج پاسخ دهنده به اين نظرسنجی يک نفر گفته است که پس از بمب گذاری های هفتم ژوئيه لندن (که توسط چند تن از مسلمانان زاده بريتانيا صورت گرفت) خود او يا يکی از اعضای خانواده اش مورد آزار يا رفتار خصمانه قرار گرفته است. شخصيت های تصميم گيرنده در کانون های اسلامی بريتانيا و پليس اين کشور در روزهای اخير تلاش داشته اند با استخدام تعداد بيشتری از افسران مسلمان از جان و مال مسلمانان اين کشور به نحو بهتری محافظت کنند. با اين حال 63 درصد از پاسخ دهندگان به اين نظرسنجی همچنان گفته اند از آينده خود در بريتانيا مطمئن نيستند و عزيمت از اين کشور به کشوری ديگر را در نظر گرفته اند. همچنين 50 درصد از پاسخ دهندگان به نظرسنجی روزنامه گاردين معقدند که مسلمانان بريتانيا برای جلوگيری از رخنه افکار تندروانه به جمعيت اسلامی اين کشور به قدر کافی تلاش نکرده اند. اين درحالی است که 40 درصد نيز گفته اند مسلمانان بريتانيا بايد برای ادغام با فرهنگ و روحيات غالب بر اين کشور تلاش بيشتری کنند. جمعيت مسلمان بريتانيا يک ميليون و ششصد هزار نفر تخمين زده می شود که يک ميليون و صد هزار نفر از آنها بالای هجده سال هستند. نظر شما چيست؟ اسلام ستيزی در کشورهای غربی را چگونه ارزيابی می کنيد؟ تقصير از کی و کجاست؟ آيا چاره ای کارساز برای آن می بينيد؟ مسلمانان ساکن هر کشور غيرمسلمان در تشديد يا کاهش اين افکار تا چه حد تاثيرگذارند؟ دولت های کشورهای غربی در اين زمينه چه رفتاری را بايد اتخاذ کنند؟ نظر خود را برای ما ارسال کنيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد! در ميان پيروان تمامی مذاهب انسانهای نادان هستند. القاعده به بهانه سياستهای غرب جنايت ميکند و در غرب هم عده ای به بهانه سياست های القاعده مسلمانان را اذيت ميکنند. مگر بريتانيا پليس و دولت ندارد که هر کس ميخواهد شخصا عدالت را اجرا کند؟ نيما - شيراز اين آمريکا است که تعدادی از کشورهای اسلامی را در سراسر دنيا اشغال کرده و زير نام پايگاه های نظامی در سياست داخلی آن کشورها مداخله ميکند. اين موضوع باعث کينه و خصومت در بين تعدادی از مسلمانان که خود را در مضيقه ميبينند و راه ديگری را بخاطر رفع کينه خويش نمی يابند اقدام به انتحار ميکنند که مثال زنده آن را در فلسطين، عراق و ساير کشور ها ميتوان يافت. به عقيده من بهترين راه بيرون رفتن از ين معضل ايجاد يک کشور مستقل فلسطينی گذاشتن حاکميت دولتی در عراق و افغانستان به مردم آن برچيدن تمام پايگاه های امريکا از سراسر دنيا. اين يگانه راه بيرون رفتن از حملات انتحاری است. نذيراحمد -اففانستان متأسفانه جامعه اسلامی تنها به اين دليل که از سوی ديگران زير سوال قرار ميگرد بسياری از واقعيتها را ناديده انگاشته است. بنده شکی در وجود بسياری نکات صلح آميز در آموزشهای اسلامی ندارم اما کمی نگاه دقيق تر در دين اسلام وجود خشونت در آن را نيز تأييد می کند. برای مثال در صدر اسلام طی ۲۳ سال حضور پيامبر اسلام بيش از ۸۰ جنگ به وقوع پيوست. اين بجز خشونت چه معنايی دارد. نگاهی نزديکتر به کشورهای اسلامی و نحوه برخورد آنها با افراد و زير پا گذاشتن حقوق اوليه بشر به نام اسلام که الحق بسياری از اين پامال کردن حقوق انسانها به نام قوانين اسلامی صورت می گيرد ما را بيشتر به فکر وا می دارد. دست آخر اينکه چه باور کنيد يا نه همه تروريستهای اخير مسلمان و آن هم از نوع متعصب آن بوده اند. افشين - ونکور انتخاب و احترام به اين انتخاب از پايه های اصلی حقوق بشر است همانطور که در منشور حقوق بشر کورورش بزرگ، با آن برخورد ميکنيم اما اين مسائل از دل همه اديان بر می خيزد و همه عقايدی که دستاويز حکومت شده اند اين مشکلات را دارند بخصوص که در اسلام احکام جهاد و جنگ همانند بقيه اديان به اصطلاح الهی يافت ميشود و اين بهانه به دست حکومت هايی می دهد که اجرای سياست های نژاد پرستانه خود را در قالب چنين کارهايی ميبينند و اروپا که دم از حقوق بشر ميزند هنوز اين باور را عملی نکرده است که دين افراد به رفتار آنها در اجتماع مربوط نميشود به اميد آنکه ما از وقايع درس بگيريم و فريب کسانی که دم از اين چنين مسائل (دينگرايی) ميزنند نخوريم. رضا - سمنان به نظر من آنهايی که خداوند را عاری از هر عيبی می بينند از خودشان نمی پرسند که خداوند نتوانسته از طريق پيامبرانش دقيقا آن چيزی که خواسته ارائه دهد؟ يعنی اينکه اگر ما ادعا می کنيم که اسلام خود عيبی ندارد و اشکال از مسلمانی ماست پس رسول خدا نتوانسته اسلام را به خوبی تشريح کند. آرا - تهران به نظر بنده دين اسلام دين صلح وآرامش است بر خلاف چهره ای که در حال حاضراز آن نشان داده شده است يعنی دين خشونت. يک مسلمان راستين هميشه در تلاش برای بر قراری يک رابطه برادرانه با تمام افراد بشر است. و از هرگونه رفتار افراطی در هر زمينه بايد پرهيز کرد زيرا اسلام دين ميانه روی است نه دين افراط و تفريط. همانگونه که پيامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) می فرمايد: مسلمان واقعی کسی است که ديگران از دست و زبان او ايمن باشند. نويد سروان تروريسم نتيجه عملکرد و زد و بند سياستمداران و تاجران جاه طلب است که مردم عامی از جمله مردم انگلستان يا مسلمانان بايد تاوان آن را با از دست دادن عزيزان خود پس دهند. سعيد - تهران شما چند کشور مسلمان را می توانيد نام ببريد که دارای درگيری های داخلی بر سر قدرت نباشند و يا جامعه آنها در فقر و کم سوادی نباشند؟ در صورتيکه کشورهای غير مسلمان چنين نيستند. اسلام به طور کل دینی برای زندگی در ۱۴۰۰ و يا ۲۵۰۰ سال قبل جوابگوی همه مسايل نبوده حال چگونه ميتواند جوابگو باشد و استفاده ابزاری نشود. اسپند - سپنتا متاسفانه ملتها قربانی حماقتها و خودکامگی دولتهای خود ميشوند. وقتی در کشوری تبعيض حاکم ميشود دير يا زود اين لايه از ملت که کنار گذاشته مي شوند به دنبال راهی برای ضربه زدن مي باشند. حال در بخشی از جهان اين رويداد رخ داد. وقتی دول قدرتمند بدنبال سلطه بر منافع کشورهای ضعيف هستند همين موضوع موجب ايجاد غده های سرطانی بر پيکره جهان ميشود و گروههای سوء استفاده کننده شروع به فعاليت ميکنند مثل طالبان در اينطرف و گروههای تندرو در غرب که کم هم نيستند در آنطرف. اگرجلوی رشد اين غده های سرطانی سريع گرفته نشود و دول به هم احترام متقابل و مساوی نگذارند دير يا زود جنگی ديگر بنام اديان ستيزی جهان شاهد آن خواهد بود.داريوش تهران به دليل عدم شناخت کافی مردم غرب از اسلام و مسلمانان و وجود سياست های ضد اسلامی در سطح سران کشورهای اروپايی و آمريکا، بروز چنين چالش هايی دور از انتظار نبود. به نظر می رسد گروهی از مسلمان نماها و يهودی نماها دست به دست داده اند تا انتقام دشمنی گروهی از مسلمانان و مسيحيان را که در طول تاريخ به يهوديان شده است را يکجا بگيرند و جالب آنکه در ميان مسيحيان و مسلمانان گروه های بی انديشه و تندرو جلوتر حرکت می کنند. علی - تهران دولتهای امريکا و انگليس با همکاری اسراييل برای مقابله با اسلام طالبان و القاعده را بوجود آوردند و هم اکنون با وجود دستگاههای اطلاعاتی بسيار قوی نمی توانند جلو اين گروه را بگيرند که اين ناشی از کارا نبودن دستگاه های اطلاعاتی امريکا و انگليس مباشد. که برای توجيه اين نقيصه بايد اسلام مورد حمله قرار بگيرد. ثانيا القاعده برای از بين بردن اسلام و مسلمانان بويزه فلسطينيان مهره مناسبی می باشد لذا در هر دو مورد امريکا و انگليس مقصرند. احمد - يزد هم اکنون که آثار اين فتنه دامنگير خود انگليسی ها شده نبايد مسلمانان را نکوهش کنند. در مورد ايرانی های مقيم خارج هم نکته ای عرض کنم و آن اينکه قدری بی انصافی است که آنها را نيز وارد قضيه کنيم زيرا تا بحال هيچ مورد تروريستی که از سوی ايرانی ها انجام شده باشد به اثبات نرسيده و اصلا اين طور اقدامات در روحيه ايرانی ها جايی ندارد. و اين روحيه تنها در ميدان جنگ برای ايرانيان تبلور پيدا می کند نه در مورد مردم بيگناه. محمد کاظم فرقانی - يزد دليل موفق بودن اقتصادی مردم شرقی در اروپا و انگليس است. دليل آن را دل مشغولی جوانان اروپايی و به خصوص انگليسی در بی بندوباری دانست. اکثر مواد روان گردان در اروپا و انگليس ساخته می شود و مورد استفاده قرار گرفته بعد به شرق می آيد. رضا مظفری - تهران بنده به عنوان يک دانشجوی مسلمان ايرانی مقيم در انگلستان تا کنون در عرض ۴ سال هيچ گونه مشکلی نداشته ام. رفتار و کردار مردم انگلستان و پليس انگلستان بسيار مودبانه و خيرخواهانه بوده و اميدوارم همينطور هم بماند انشاالله. من نمی دانم چرا ميخواهند اينگونه القا کنند که در انگلستان مشکلی برای مسلمانان پيش آمده است؟ در هيچ کجای دنيا مدينه فاضله پيدا نخواهيد کرد؛ که تمام مردمش راه پيامبر را ادامه بدهند خوب و بد هميشه با هم هستند. س. نويد - انگستان اسلام ستيزی ناعادلانه ترين مقابله با آزادی افکار وعقايد ملتهاست. آنان که مدام دم از حقوق بشر ميزنند بايد بدانند بزرگترين احترام به حقوق ملتها آزادی دادن به انتخاب در يافتن راه و دين تک تک انسانهاست. فرح - تهران وقتی همين مسلمانان با تمدن و فرهنگهای ديگر می جنگند و با گفتن کلماتی مانند کافر ارزش انسانها را با دين ارزيابی می کنند و هميشه دشمن ديگر مذاهب و به خصوص يهوديان بوده اند، نبايد دلی به حالشان بسوزد که چنين رفتاری با آنها می شود. اين طبق اصل فيزيک قانون عمل و عکس العمل است. مسلمانان هميشه می خواهند افکار خودشان را تحميل کنند به اين اميد که خدا از اينان راضی باشد غافل از اينکه خدا عاقل تر از اين حرفهاست. شهاب برادران ديلمقانی - تهران تنها راه چاره مبارزه در اين راه افشای چهره بنيادی اسلام سالاری است که ميتواند بخش عظيمی از جنگ تروريسم و خوشبختی بشريت باشد. حضرت ظريفی - فنلاند اصولا اديان اللهی هيج ناسازگاری با هم ندارند. در اختلاف با هم، نزاع با هم، هيچ نفعی به کسی نمی رسد. حال بايد توجه کرد چه کسانی از اين اختلافات ميتوانند استفاده کنند؟ ۱۱سپتامبر در امريکا شروع حرکت هايی بود به نام تروريسم که نتيجه آن آماده کردن اذهان مردم برای مقابله اديان يا تقابل اديان بود. جرج بوش وقتی عبارت جنگهای صليبی را به زبان آورد. اين شروع اسلام ستيزی بود. تنها کشوری که منافع عظيمی را از حرکت نمايشی ۱۱ سپتامبر برد ايالات متحد بود. بهانه ای برای گسترش امپراطوری خود به دست آورد . نخست افغانستان بعد عراق و... از تقابل اديان سرمايه داران و کارتل های اقتصادی که عمدتا يهودی هستند استفاده خواهند کرد. آيا از رو در رويی اسلام با مسيحييت چه کسانی سود ميبرند؟جواب ميدهم : يهوديان. که اگر در تاريخ بخوانيم برای چند صد سال از فرانسه و اسپانيا و خود بريتانيا به دليل عدم رفتارهای انسانی اخراج شدند و حق آمدن به اين کشورها را نداشتند ... بحرينی - قم تقصير از همان کسانی است که نسلی خونخواری را خلق کرده آست. آيا همين انگلستان نبود اسامه را به دنيا آورد؟ آيا کمکهای همان امريکا نبود که در نيمه های شب در روزهای روشن از طريق پاکستان وارد افغانستان ميشد؟ فيلمهای مستند شاهد حال است. آيا امريکاهيها خواستار تحولی تمام افغانستان به طالبان از احمد شاه مسعود نشد؟ در حالی که اسامه با طالبان بود. اسلام مذهب است. مذهب با سياست هيچ کاری ندارد. می توان گفت که امريکاييها و انگليسها ميخواهند با يک تير ۲ شکار کنند. اول اينکه اسلام را در غرب بد نام سازند و دوم اينکه نظر مخالف را با خود جلب کرده با شند. چنين هم شد. چاره اش اين است که امريکايی ها و انگليس ها تغيير سياست کنند. محب - اسلو به نظر من اگر دولتهای اروپائی به راستی تلاش کنند که سکولاريزم را به معنی واقعی کلمه در سياست گذاريهای خود مد نظر قرار دهند و همچنين نسبت به مردمی که از کشورهای به اصطلاح اسلامی می آيند همچون مردم کشور خود برخورد کنند هرگز ما شاهد چنين فجايعی نخواهيم بود دولتمردان انگليسی بايد از خودشان سوال کنند که چرا نسل دوم اين مهاجران دارای چنين افکار خصمانه ای نسبت به کشور محل زادگاه شان هستند مگر اينها در همين کشور بزرگ و تربيت نشده اند؟ پس اينکه آنها همچنان بر افکار متحجر والدينشان باقی ماندند چيزی را ثابت نمی کند جز اينکه اين افراد را جامعه بريتانيا نخواسته به عنوان يک انسان برابر بپذيرد و در نتيجه اين فرزندان که از جامعه جز تبعيض را نديده به دامان افکار عقب افتاده و انتقامجوی نسل قبل پناه برده و يا بهتر است بگوئيم رانده شده در جهانی که حاکميت زور و دروغ وجود دارد بايد منتظر فجايعی از اين بدتر هم باشيم هرچند تلخ است که بپذيريم ولی به نظر می رسد که هنوز اول کار است. با اميد به اينکه قدرتمندان و مديای وابسته به آنها عمق فاجعه را درک کنند و صادقانه به فکر چاره باشند. مهدی - آلمان به نظر من، امروز اسلام نياز به جهاد دارد و آن جهاد در راه علم و دانش، آگاهی و طرز بيان و فهمانيدن ديگران به روح اسلام روشن و آگاه،و بيان نمودن پيام سلام، برابر، عدالت، و همبستگی.هيچ کشور امروز از يک ملت و يک دين نيست. اين سرزمين از آن انسان است و هر انسان حق دارد که در هر سرزمينی زندگی کند. کشورهای غربی اگر به اين باور هستند که دنيا اسلام دست به خشونت و قتل می زنند، يک بار چشم باز کند و به خود نظر کنند؛ از چندين دهه جنگ در فلسطين، جنگ در افغانستان و ديگر کشورهای اسلامی را مرور کنند و آنها يکه صليب چند متری در گردن و کتاب عشق و مهر در دست در کشور ديگری برای عرضه کردن قانون خود می روند، يک بار خود را از نگاه دينی محکم نمايند و بعد ديگران را، چرا ما در چچن، در عراق در افغانستان و آن عده کی به نام کمک های انسانی در کشور های سوم به اساس جرم جنسی از کار برطرف می شوند ولی هيچگاه آنها را بخاطر يهودی بودن، بودای و مسحيی مجرم اعلان نمی کنند؟ چرا اشتباهات چند مسلمان را به اساس تمامی مسلمان ها می شمارند و دين را محکوم می کنند؟ مصطفی - مسکو بريتانيا به اين دليل برای بمب گذاری انتخاب شد که تنها کشور اروپايی است که قدرت آميزش با فرهنگ های ديگر در مردم آن کشور زياد است و انگليسی ها نسبت به بقيه اروپايی ها تعصب کمتری دارند و انعطاف آنها در تعامل با مليت ها و اديان ديگر زيادتر بلکه بسيار مطلوب است. حالا انگليسی ها نيز بايد به صف کسانی بپيوندند که با مسلمانان بد هستند. بالاخره روزی روشن خواهد شد که سرنخ اين بمب گذاريها از کجا آب می خورد. ولی آن زمان شايد ديگر برای مسلمانان دير شده باشد. تصميم بزرگان براين است که اروپای مسيحی کم کم از مسلمانان خالی شود تا ترکيب جمعيتی مسيحی آن به هم نخورد و هم چنين راه نفوذ افکار اسلامی در آنجا نيز کاملا بسته شود. فاطمه - تهران می خواهم به تمام غربی ها که اصولا مسلمانان را عقب افتاده می نامند و از آنان بدشان می آيد بگويم هنگامی که شما درگير جنگ فئودال ها بوديد مسلمانان در شرق چه کارهای علمی بزرگی انجام دادند و شما با حمله و غارت به آن دست يافته ايد. هم اکنون اگر در دنيا بنگريد هر جا که مسلمانان هستند در آنجا به آنها حمله می شود و کشورهای غربی هم طالبان و القاعده را نمونه اسلام واقعی می دانند و نمی دانند که خود مسلمانان از آنها نفرت دارند. مهدی - رشت اگر مسلمانها به دنبال آن هستند که واقعا مسلمان بمانند بهتر است هر چه سريعتر به کشورهايی مثل عربستان يا سومالی....مهاجرت کنند چون قوانين مدرن غرب مانند حق زنان و همجنسگرايان و کودکان ... در تعارض کامل با قوانين اسلامی مثل سنگسار، گردن زدن، شلاق زدن و سرکوب زنان است پس وقت خود و پول غربيها را تلف نکنيد برگرديد به همانجا که بوديد. افشين - نروژ من تا حدودی به مردم اروپا حق ميدم. مگه خودمون رو فراموش کرديم. افغانهای مقيم ايران سخت ترين کارها رو ميکردن و اگر از بين اون همه آدم فقط يکی مرتکب خلافی ميشد با بوق و کرنا و توی تمام رسانه ها آبروشون رو ميبرديم. تازه ما امکاناتی هم در اختيارشون نمی گذاشتيم. اين آقايون از تمام امکانات دولتها استفاده ميکنند. از خدمات اجتماعی بهره مند ميشن دست آخر هم با کشتن انسانهای بيگناهی که هيچ گناهی رو مرتکب نشدن باعث خراب شدن وجهه تمام مسلمانها ميشن. مگه راه اعتراض به سياستهای يک کشور اينه؟ اگه يک خارجی چنين بلايی سر مردم ما بياره ما چه عکس العملی نشا ن ميديم؟ خودمون رو جای ديگران بذاريم. مسلمانهای مقيم کشورهای غربی بايد سعی کنند به قوانين حاکم بر کشور ميزبان احترام بگذارند و خودشون رو بيشتر با جامعه ای که در اون زندگی ميکنن وفق بدن. خوشبختانه ايرانيها جز گروههايی هستن که از اين نظر خيلی موفق تر از بسياری از مليتهای ديگر هستند و تا حالا ايرانيهای مسلمان مرتکب يه چنين جناياتی با اين ابعاد گسترده نشدن. فرناز - سوئد اگر کمی به تاريخ قرن قبل نگاه بکنيم می بينيم کشورهای قدرتمند و مخصوصا انگلستان همواره از ديکتاتورها و تندروی اسلامی و فاندامنتاليست حمايت کرده اند و مبارزات دمکراتيک کشورها را سرکوب کرده اند امروز نتيجه اش را ميبينند. آريو - کپنهاگ اسلام مترقی ظهور کند تمامی اين سوء تفاهمات رفع خواهد شد زيرا که ميتواند به تمامی مردم عالم نشان دهد که اسلام دينی زيبا، قابل انعطاف و حامی آزادی است. متاسفانه گروههايی تندرو که شباهت زيادی به خاندان معاويه و عباسی دوران عهد اسلام ميدهند با نام اين دين بی نظير موجب آزار تمامی جهانيان را فراهم ميکنند. مهم تر و کارآمدتر از وظيفه مسلمانان ترقی گرا در کشورهای غير مسلمان، وظيفه دولتهای اسلامی است تا در جهت گرايش به اسلام دور از سياست و حامی دموکراسی قدم بر دارند و ريشه تعصب و خرافت گرايی را که سود انديشان ظالم به اين دين داده اند ريشه کن کنند. از طرفی دولتهای غربی نيز ميتوانند با کمک آموزشی و تربيتی اتمسفر متعصبی طبقات ضعيف و فقير روستايی و شهری کشورهای مسلمان تغيير داده و موجبات آشتی و اتحاد اديان متفاوت دنيا را فراهم سازند زيرا حل مسئله بايستی ريشه ای باشد. همچنين دولتهای غربی بايستی توجه زيادی به تطابق اجتماعی و قابليت انعطاف پذيری مسلمانان مهاجر به سمت اسلام مترقی بکنند. محسن - هلسينکی امروز ديگر جنگ غرب نه تنها با دولتی های و سياست دولت های اسلامی است بلکه به طوری مرموزی با دين اسلام و مسلمان ها نيز آغاز کرده است. مثلا اگر يک اروپايی دست به قتل بزند آنها او را به عنوان مريض روانی می شمارند. ولی اگر يک نفر نامش مسلمان باشد آن را بعنوان يک دين محاکمه می کنند. از اين جاست که امروز غرب يک جنگ تمام عيار برای بدنامی اسلام شروع کرده و آينده آن را جز بدبختی آينده غرب ديگر چيزی نمی تواند باشد. مصطفی وهريز- اواينسو فنلاندی امروز گرويدن تعدادی از مردم جهان به دين مبين اسلام، دولت های صهيونيست و بريتانيا و امريکا را نگران کرده است. آنان عوامل غير انسانی به مسلمانان ارتباط می دهد و مسلمانان را تحت فشار قرار می دهند و می خواهند اسلام را بد نام کنند. ولی متاسفانه در ميان مسلمانان افرادی هستند که از اسلام دور رفته اند مانند طالبان و القاعده. زين الله عظيمی - کويته به نظر من تقصير کسانی است که خود را نماينده خدا در زمين می دانند و به نام اسلام هر جنايتی مرتکب می شوند و به اعمال خود نيز افتخار می کنند . اين دسته نمی دانند که اسلام دين خونريزی نيست ... يا شايد می دانند و آن طور که می خواهند اسلام را تغيير داده و اجرا می کنند . کشورهای غربی هم اين فرصت را غنيمت می شمرند و ... چاره کار دست خود ماست ... با تبليغ اسلام واقعی . ابتدا شناخت و اجرای آن سپس تبليغ اين دين زيبا. محمد ابراهيمی - تهران من شخصا خيلی به ايران و ايرانيها افتخار ميکنم و خيلی خوشحالم که هيچ ايرانی تا کنون دستش به خون بيگناهی آلوده نشده و اين ساير مسلمانها هستند که با افکار غير اسلامی و کاملا پوچ عليه مردم بيگناه کشورهای ديگه نقشه های شيطانی ميکشند. خوشحالم که کشورهای غربی از ماهيت اصلی ايرانيها بخصوص ايرانيان مقيم در غرب آگاهی کامل دارند. افراط گرايی مذهبی هميشه ريشه در جوامعی داشته که فقط خودشا ن را بهتر ميدون و سايرين رو ناحق و باطل. درود به مردم غير ترويست ايران...هرمز - دالاس کشورهای غربی يرای جلوگيری از اسلام ستيزی بايد احترام بيشتری نسبت به مسلمانان قائل شوند و بی جهت اعتقادات آنها را بی ارزش نکنند و مانند آمريکا ادعای دموکراسی دروغين نداشته باشند. پيمان - تهران اسلام واقعی با اسلامی طالبانی و نمونه های ديگر تفاوت عمده دارد. بهتر است ابتدا اسلام واقعی را بشناسند بعد اسلام ستيزی کنند. امير- فارس فکر می کنم کشورهايی که خود را کاسه داغ تر از آش در داعيه اسلام می بينند مسئول مستقيم اين آشفته بازار هستند آنهايی که خود را قيم مردم جهت رهايی از جهنم می پندارند به ديگران ياد ميدهند صلاح و خير شما در اين است که در هر راهی بدون چون و چرا و بدون منطق جان فشانی کنيد. امير - تهران تروريسم پديده جديدی است که ايالات متحده و هم پيمانان غربی آن برای توسعه نظم نوين جهانی بکار انداخته اند. چگونه ممکن است فردی که همه سرمايه و ارتباطات او مسدود گرديده و در کوهپايه های غير قابل دسترسی در غارهای تاريک بسر ميبرد بتواند رهبری گروه جهانی را بعهده داشته باشد که در قلب غرب عملياتهای انتحاری براه اندازد؟ فعاليتهای القاعده به هيچ صورت به نفع اسلام و مسلمانان نبوده برعکس به گسترش و تعميق سلطه جهانی ايالات متحده ياری می رساند. پس از وقوع هر عمليات تروريستی که واژه "مسلمان" را بر روی خود درج کرده اند، نفرت از اسلام و مسلمانان افزايش يافته لحن تحکم آميز غرب نسبت به جهان اسلام عميق تر می شود و اشغال، تحکم، استثمار و فشار نسبت به مسلمانان در نزد افکار عمومی غرب مشروعيت بيشتری پيدا می کند. چنين فضای آگنده از کينه و عداوت سبب بهره برداری های سياسی برخی دولت ها می شود. وظيفه کشور های جهانی است تا قبل از اتهام، ريشه ها، انگيزه و علل ترور در جهان را در يابند! و جلو خودسريهای امريکا در جهان را سد نمايند، تا بهانه اعمال تروريسی نيز منتفی گردد. احمد منيب - کابل من اسلام ستيزی را در امريکا بطور مستقيم از طريق رسانه ها با گرفتن تائيد مسکوت از جانب دولت ميبينم. روزی نيست که در رسانه های امريکا اسلام را با تروريسم پيوند ندهند. واقعا در امريکا فشار روی مسلمانانی که ميخواهند مسلمان باشند زياد است. همين مساله باعث شده که عده ای از مسلمانان کم ايمان از مسلمان بودن خود شرم زده شوند و برای خوشايند ديگران و مقبوليت بيشتر حتی به جرگه اسلام ستيزان بپيوندند. آزاده - کاليفرنيا ظلم، ظلم، ظلم،... و اينجاست که زمينه های ظهورامام زمان و يا يک منجی ديگر درحال محيا شدن است. من اصلا به اين موضوع اعتقاد نداشتم و هميشه فکر ميکردم انسان عاقلتر از اين صحبتهاست اما می بينم که چگونه يک مسلمان به خاطر داشتن يک طريقت که جزصلح چيز ديگری مد نظرش نيست مورد آزار واذيت قرار ميگيرد...خداوند به بشريت رحم کند... محمد م. ابر قدرتهای استعماری و استکباری از گسترش اسلام و بيداری مسلمانان ضرر کرده اند. به همين خاطر بعضی ترورها به دست گروههای تروريستی و به نام اسلام انجام ميشود تا به بدنام کردن اسلام بيانجامد. علی خياميان - اصفهان بنظر من مشکل عمده و اساسی اسلام ستيزی در زير پای دو گروه از افراد قرار دارد. يک حکومت های غربی و دوم تروريست های تندرو که خود را مسلمان ميگويند و در حقيقت هيچ ربطی با اسلام عزيز ندارند. اين ها کس های هستند که اسلام راه انسانيت و نجات بشريت را به ريش و لباس ختم کرده اند. خب اين مسئله خيلی طولانی خواهد شد اگر به جزئيات بپردازيم ولی باعث به وجود آمدن چنين افراد و گروه های تندرو و تروريست هم حکومت های غربی و پاليسی های حکومت های غربی با کشور های اسلامی بوده است. من بايد بگويم که من با آن انگليس ها و امريکای ها هيچ مشکل ندارم که با اسلام و مسلمانان ستيزه ميکنند ولی گله فراوان و شکايت من از آن مسلمانان است که صدها برادر و خواهر خود را با اقدامات پست خود از قبيل بمب گذاری و کشتن افراد بی گناه به دام ستيزه و تشنج قرار ميدهند. اسلام عزيز را بدنام اينها کرده اند و آبروی دين رسول الله را اينها برده اند. برای جلو گيری از افزايش چنين اسلام ستيزی حکومت های غربی بايد پاليسی خودرا در برخورد با کشور های اسلامی تغيير دهند. عيد محمد اعظمی - هرات اسلام يک دين کاملا شخصی است و نمی تواند ملاکی برای رفتارهای اجتماعی باشد. در کشور هايی که اين مسئله پذيرفته شده ، رفتار های متعصبانه کمتر رخ می دهد. انگلستان تاکنون بسيار عالی بوده است . فکر می کنم يک مشکل برخورد تعصبی موقتی باشد و درآينده حل شود. عباس - تهران من تعجب می کنم در کشورهای پيشرفته ای به مانند انگلستان اينگونه برخورد می شود و واقعا مايه تاسف است که اينقدر کوتاه فکر باشيم که اعمال افراد خشک مغزی را به تمام مسلمانان نسبت دهيم که شايد يک صدم درصد از مسلمانان هم راضی به چنين اعمالی نباشند. و تعاليم اسلامی هم هرگز چنين توصيه نمی کند. محمدی - سنندج برنامه های اسلام شناسی ميتواند از جمله عناصر موثر در روند کاهش اسلام ستيزی کمک کند اگر که دنياداران واقعا خواسته باشند يعنی شعارشان همزيستی در بين همه اديان دنيا باشد. ولی فکر نکنم سياست های غير اسلامی به انجام همچو روندی موافقت کنند. علاوه بر اين به عقيده بنده مسلمانان اين عصر بايد از تظاهر دست بکشند. حالا همه شايد هستيم که در بعضی موارد اين تظاهر شديدا ديده شده به عنوان مثال همين محدوديت های زنان در حاليکه آنچنان محدوديت ها حتی در اسلام نيز وجود ندارد. چهره که امروز افراد غير مسلمان در ذهن دارد همانا تصويری است که به اثر سياست های غير اسلام ولی توسط خود مسلمانان سست عنصر به وجود آمده است. سوال اينجاست که اسامه کيست و از کجا تمويل ميگردد و چطور ميتوانند باز هم به اعمال ضد بشری ادامه بدهد و سلام را منفور سازد؟ فياض صديقی - کابل حقوق بشر انديشه ای در بايگانی!؟ انسان محصول يک تجربه تاريخی است تجربه ای مکرر از هستی بی پايان. هستی انسان مرگ اوست و عدالت تجربه ای از مرگ و آزادی تجربه زندگی است عدالت جبر هستی و آزادی گريز اختياری از ان است. همه در مرگ برابرند (عدالت) همه از مرگ می گريزند (آزادی) پارادکس فعالی که هستی جنبه دائمی آن و زندگی لحظه گذرای آن است. قوانين اجتماعی هرچه به هستی نزديکتر باشد و فرايند عدالت و آزادی را در خود داشته باشد اجماع جهانی آن بيشتر است. ميثاق جهانی حقوق بشر نزديکترين انديشه به چنين اجماعی است. حق برابر انديشه حق برابر کار و مسکن و... از اصول بنيادين حقوق بشر می باشد و دين مشترک و اصول اخلاقی مشترک انسان هاست. حقوق بشر تنها اجماع جهانی با حداقل چالش موجود در آن است. هرچند که در بايگانی حکومت هاست و نه در فرهنگ زنده و بديهی مردم. فرهنگ سازی آن ضعيف و حمايت از آن ابزاری - انفعالی و تاکتيکی است و بر خط مرزی جغرافيايی در حال استراحت و چانه زنی است (گفتگوهای انتقادی- سازنده و... ايران ! و اروپا -حقوق بشر در چين و...) دمکراسی در انگلستان و غرب در هر شکل وابعادی که باشد هويت را در کميت ها فرهنگ سازی می کند (آرای حداکثر) و از فرهنگ کيفيت ساز آن يعنی حقوق بشر غافل مانده . اين چنين است که در فرايند دمکراسی به بحرانهای نا خوانده رو به رويم در همين بحران هاست که هويت های ملی - قومی - نژادی - طبقاتی- دينی و قاره ای خود را باز می يابند و حقوق برابر و هويت های خنثی در اشکال کيفی آن فراموش و کميت ها شکل می گيرند. حقوق بشر با وجود نقاط منفی آن انديشه ای است فراتر از دنيای مدرن و پلی است برای گريز از بحرانهای دمکراسی . همشهری - ايران خدمات
تيم ملی فوتبال ايران برای برگزاری چند بازی دوستانه با تيم های مختلف بريتانيا در اين کشور بسر می برد. يکی از اين بازی ها قرار بود با باشگاه فوتبال ميلوال لندن باشد اما اين بازی به دلايل امنيتی لغو شده است.
اسلام ستيزی در غرب وخيم تر می شود؟
اظهار نظر های ضد و نقیض درباره تصمیم حسین علیزاده موسیقیدان به رد نشان شوالیه سفارت فرانسه، تاثیر کاهش بهای نفت بر بودجه دولت و وعده های روحانی، و چگونگی بازتولید شدن خشونت در جامعه از دیگر مطالب این روزنامه هاست. روحانی درست دید تیتر و عکس صفحه اول اعتماد مصطفی داننده در سرمقاله ابتکار با تاکید بر این که روحانی با شعار برداشتن دیوار بی اعتمادی در سیاست خارجی و حل پرونده هسته‌ای پای به عرصه انتخابات گذاشت، نوشته: وی دوست دارد در پایان دو سالگی دولتش به این شعارها جامه عمل بپوشاند. او می‌داند که حل پرونده هسته‌ای ایران یعنی حل بسیاری از مشکلات اقتصادی ایران و به همین خاطر او دوست ندارد این فرصت طلایی را از دست بدهد. رئیس جمهور روحانی بر همین اساس و برای داشتن دست قدرتمند در مذاکرات هسته‌ای سعی کرد در داخل مرزها سیاست تعامل با تمام گروه‌ها و جریان‌های سیاسی کشور را در دستور کار خود قرار دهد. به نوشته این مقاله: حسن روحانی دست دوستی خود را از همان روزهای ابتدایی به سمت تمام نهادهای تاثیرگذار ایران دراز کرد تا آنها را با خود در مسیری که ترسیم کرده است همراه کند. او از فراجناحی بودن سخن به میان آورد، مجلس را در راس امور دانست، از جایگاه ویژه مراجع و حوزه‌های علمیه در نزد دولت گفت و از سپاه نیز خواست که با دولت همراه باشند. او به دنبال تشکیل ید واحدی برای مذاکرات هسته‌ای بود. سرمقاله ابتکار به این جا رسیده که: همین رفتار روحانی باعث شد برخی دوستان دولت لب به گلایه بگشایند که چرا روحانی در برابر برخی تندروها یا حتی برخی رفتارهای نمایندگان مجلس کوتاه می‌آید؟ این سوال‌ها از دولت روحانی یک پاسخ دارد و آن هم اینکه اولویت اصلی روحانی حل پرونده هسته‌ای و مشکلات اقتصادی مردم است و به همین خاطر نمی‌تواند شرایط کشور را به گونه‌ای رقم بزند که هدف اصلی دولتش به خطر بیفتد. قطعا پنجه در پنجه شدن با رقبای سیاسی می‌تواند حواس و تمرکز دولت را پرونده هسته‌ای به دعواهای سیاسی کشور بکشاند که می‌تواند ضربه سختی به مذاکرات هسته‌ای وارد کند. سقوط بهای نفت چه خوب ابوالقاسم قاسم زاده در اطلاعات خدا را برای سقوط قیمت نفت شکر کرده و برای این شکر دلایلی آورده از جمله این که همه مفت‌خواران که تا دولتی پولدار می‌شود، چنگ می‌اندازند و مفت درآمدهای کلان نفتی را غارت می‌کنند، حالا اندکی از «دولت بی‌پول» فاصله می‌گیرند. تردید نداشته باشید که سقوط قیمت نفت، ضریب فساد مالی را نیز پائین می‌آورد و این‌همه سر و صداهای سیاسی علیه وزارت نفت و شخص وزیر آن، می‌خوابد. چون وزیر نفت بی‌پول دیگر به درد تهاجم سیاسی نمی‌خورد! به نوشته این مقاله: تجربه تلخ فروش نفت با قیمت‌های بالاتر از صد دلار، همانگونه که در هشت سال گذشته بود و درآمد نفتی دولت احمدی‌نژاد را چندین و چندبرابر همه درآمدهای نفتی در همه دولت‌های گذشته معرفی ‌کردند، تکرار نمی‌گردد. مردم هم کمی راحتی خیال پیدا می‌کنند که دائماً می‌پرسیدند، از آنهمه درآمد نفتی چه اندازه ذخیره ارزی در صندوق ملی باقی‌مانده است. نفت که به بشکه‌ای ۶۸ دلار رسیده است، جوابگوی زندگی روزانه مردم می‌گردد و دیگر کمتر اسمی از صندوق ذخیره‌ ارزی به میان می‌آید! و بالاخره اطلاعات نوشته: دولت و مجلس به هم نزدیک‌تر می‌‌شوند. دولت که سقف درآمدش محدود می‌‌شود، مجلس هم سطح درخواست‌های خود را در تنظیم بودجه‌ برای عمران بهتر محاسبه می‌کند. سقوط قیمت نفت برای بعضی‌ها در دولت و مجلس هدیه‌ایست که شعارزدگی را رها کنند و مانند مردم «عقل معیشتی» پیدا کنند. همزمان با اخبار سقوط قیمت نفت، دولت و مجلس به فکر افتاده‌اند تا در سیستم مالیاتی بازنگری و آن را «بهینه‌سازی» کنند. تکریم زنان چه شد مریم جمشیدی در مقاله ای در فرهیختگان به خبر گم شدن ۳۲ جلد گزارش پدیده خشونت خانگی علیه زنان اشاره کرده که پروژه ای تحقیقاتی بود که در ۲۸ استان کشور اجرا شد اما حالا چهار سال بعد، همه آن کتاب‌ها خمیر شده و نیست‌ونابود شود، بیشتر به یک داستان تخیلی می‌ماند اما این اتفاق تلخ نه یک توهم بلکه امری حقیقی است که در دنیای واقع رخ داده. نویسنده اضافه کرده: اصلا باز هم همه اینها به کنار، آیا این اتفاقاتی که اکنون با افتادن برخی پرده‌ها در حال عیان‌شدن است، موید همان شایعاتی نیست که تا حدود دو سال قبل و در پی مطرح شدن برخی اقدامات دولت نهم و دهم درباره زنان در جامعه رواج داشت؟ اقداماتی نظیر کاهش ساعت کار زنان شاغل، افزایش مرخصی زایمان و... که منتقدانش تاکید داشتند هدف دولت از این طرح‌ها، نه حمایت از زنان و تکریم آنان بلکه حذف زنان از عرصه‌های اجتماعی است و رویکرد دولتمردان در این باره، متعالی و حمایتی نیست. فرهیختگان نوشته: آن زمان شاید از منظر بسیاری، این دیدگاه منتقدان بسیار بدبینانه می‌نمود اما اکنون چه می‌توان گفت؟ آیا خمیرکردن ۳۲ جلد کتاب درباره مظلومیت و قربانی‌بودن بخشی از زنان این سرزمین و اینکه چطور می‌شود راهکاری پیدا کرد تا از میزان این قربانی‌ها کاسته شود، می‌تواند متاثر از نگاهی باشد که به دنبال اعتلای هویت و ظرفیت‌های زنان است؟ سخت است پاسخ مثبت دادن به این سوال حتی اگر جزء خوش‌بینان روزگار باشید. آیدین سیارسریع در ستون طنز جدید روزنامه ایران با فرض این که خبر خمیر شدن تحقیق درباره خشونت علیه زنان در دولت سابق، احتمال داده که این خبر اگر در شبکه های اجتماعی منعکس شود این کامنت ها زیرش ظاهر می شود: لولو: اول از همه بگم من همچنان تو کار قاچاق اعضای انسانم. نیایید دوباره بگید لولو برد و اینا. به من ربطی نداره. احمدآقا کتابخوار (مسئول پیشین): به لطف خداوند و با همت مسئولان توانستیم تمامی این کتاب‌ها را به خمیر تبدیل کنیم. بهروز: آخه چرا زحمات یک عده رو این‌طور به باد دادین؟ احمدآقا کتابخوار: زیرا زنان با خمیر می‌توانند نان درست کنند تا وقتی به شوهر خود می‌گویند نان نداریم مورد ضرب و شتم قرار نگیرند. همچنین زنان می‌توانند کودکان را با خمیربازی سرگرم کنند تا سروصدای کودکان موجب خشونت علیه زنان نشود و این گام بسیار بلندی در راستای حفظ حقوق زنان است. متأسفانه در این دولت خمیرها تمام شده و دوباره خشونت علیه زنان افزایش یافته است و کسی هم پاسخگو نیست. ما دلواپسیم. نوشین: کتاب که چیزی نیست، اون موقع شتر با بارش گم می‌شد و هیچکی هم عین خیالش نبود. گرانی نان ناگزیر است سعید لیلاز در مقاله ای در اعتماد با تاکید بر این که طبیعتا هر افزایش قیمتی ناخوشایند است نوشته: ایران در شرایط عادی نیست که بگوییم نان چه قسمت از هزینه این خانوارها را تشکیل می‌دهد، اما چون خانوارهای کم‌درآمدی که در این چند سال نیمی از قدرت خرید خود را از دست داده‌اند، بخش مهمی از قدرت خرید خود را به نان اختصاص می‌دهند، قطعا افزایش قیمت نان ضربه سختی را به معیشت و قدرت خرید این دسته از خانوارهای ایرانی وارد خواهد ساخت. نویسنده اقتصاددان افزوده: با توجه به همه اتفاقاتی که طی چند سال گذشته روی داده، اگر قیمت نان افزایش پیدا نکند در عرضه نان تنها به این دلیل که کسی دیگر حاضر به پخت نان نیست، دچار مشکل می‌شویم. در عین حال آنهایی که انتظار دارند که دولت برای نان یارانه بپردازد -که البته بجا هم است- باید همواره به این سوال هم بتوانند پاسخ دهند که در محل درآمد یارانه‌های نان، به خصوص در شرایط فعلی اقتصادی، این مقدار از کجا باید تامین شود؟ کسانی که می‌گویند این افزایش قیمت نباید صورت می‌گرفت، باید پاسخ دهند که یارانه مورد نظرشان که عنوان می‌کنند علاوه بر کشاورزان به نانواها هم تعلق بگیرد از چه محلی تامین شود؟ همه ما به درستی می‌دانیم مشکلات بسیار بزرگی در بودجه دولت وجود دارد؛ مشکلات بزرگی که دولت را مجبور به تهیه بودجه‌یی بسیار انقباضی و تعدیل شده کرده است. کارتون فرهاد بهرامی، فرهیختگان میترا زمانی در ستون طنز جهان صنعت با اشاره به گرانی نان به مردم پیشنهاد کرده: نان ندارید شیرینی بخورید! این را قبل از ما یک آدم مهم دیگر به نام ماری آنتوانت به مردم فرانسه هم پیشنهاد داد که باید نتیجه اش را از خودش پرسید. یا کالباس و سوسیس بخورید! باور بفرمایید یک کالباس و سوسیس‌هایی هست کیلویی سه هزار تومان! باور می‌فرمایید؟ اما عواقبش را تضمین نمی‌کنیم! پیشنهاد دیگر طنزنویس این است: خودتان نان درست کنید؛ آرد بخرید‌، جوش شیرین بخرید بعد با یکدیگر همش بزنید و بگذارید بپزد. نپخت هم ایرادی ندارد. استانداردش این است که جوش شیرین حتما در آن سرو شود. نخورید! آدم از نخوردن که نمی‌میرد! یک مقدار لاغر‌تر می‌شوید که این هم خودش دستاورد بزرگی است! گرانی دلار علی دینی ترکمانی در مقاله ای در روزنامه ایران با اشاره به گرانی دلار در چند روز گذشته چند دلیل برای آن ذکر کرده: اول این که، قیمت جهانی نفت کاهش قابل توجهی یافته است. کاهش بیش از ۳۰ درصدی آن به معنای کاهش درآمدهای ارزی نفتی به همین میزان است. دوم اینکه، تمدید هفت ماهه مذاکرات هسته ای با وجود بازپرداخت بخشی از دارایی های ارزی بلوکه شده ایران به معنای ادامه شریط موجود و در نتیجه افزایش نیافتن صادرات نفت و گاز به بیش از یک میلیون بشکه در روز است. به نظر این کارشناس اقتصادی دلیل سوم، احتمال افزایش نرخ رسمی دلار به بیش از ۲۵۰۰ تومان مرکز مبادلات ارزی با هدف پوشش بخشی از کسری پیش آمده بر اثر افت قیمت نفت است. در این شرایط کارگزاران بازار ارز گمان میکنند که به دنبال چنین افزایشی نرخ ارز در بازار غیر رسمی نیز حتماً افزایش پیدا می کند. تقاضای سفته بازانه برای ارز افزایش پیدا می کند و موجب افزایش نرخ دلار می شود. در نتیجه، واکنش بازار ارز غیر رسمی فاصله میان این دو نرخ بیش از اندازه می شود. مقاله روزنامه دولت به این جا رسیده برخلاف نظر برخی اقتصاددان که هنوز افزایش نرخ دلار را در چارچوب «نظریه برابری در قدرت خرید»، به تورم انباشته نسبت می دهند، علت اصلی فعال شدن انتظارات روانی است. این انتظارات طی ماه های گذشته بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، به دلیل امیدهای مثبت شکل گرفته در مورد چشم انداز مذاکرات هسته ای و همین طور به دلیل بالا بودن قیمت نفت فروکش کرده بود. بازتولید خشونت کارتون محسن ظریفیان، جهان صنعت اعتماد در روزی که موضوع خشونت همه جا سر زبان هاست از چند جامعه شناس نظرشان را درباره فراوانی خشونت در جامعه پرسیده. ژاله‌ شادی‌طلب پاسخ داده: از دیرباز خشونت در طبقات مختلف جامعه وجود داشته است و این تلقی اشتباه است که فکر کنیم فقط اقشار فرودست به خشونت متوسل می‌شوند، بنابراین از پرداختن به این مساله که خشونت از طبقات فرودست به طبقه‌های متوسط و دیگر طبقه‌ها تسری یافته است، اشتباه است و مهم‌تر از این موضوع باید پرسش کرد چرا این همه خشونت در جامعه ما گسترش یافته است. به گفته این جامعه شناس: گزارش‌ها و شواهد دال بر افزایش خشونت نه تنها در ایران بلکه جامعه جهانی و کشور‌های پیشرفته است اما در ایران آمار دقیق و علمی درباره وضعیت خشونت در چند دهه‌ اخیر در دست نیست تا به استناد آن مثلا بتوانیم بگوییم خشونت علیه زن‌ها و کودکان در جامعه ایرانی نسبت به مثلا چند دهه پیش افزایش یافته است. امان‌الله قرایی‌مقدم پاسخ داده: گزارش‌ها و شواهد نشان از افزایش خشونت در سطح جامعه می‌دهد و اگر در مقاطعی این تلقی عام بود که اقشار فرودست مرتکب خشونت می‌شوند اما می‌بینم این رویه در قشر‌ها و طبقه‌های مختلف جامعه رو به افزایش است. هرچند از منظر جامعه‌شناسی خشونت طبقه نمی‌شناسد و عوامل متعددی در ظهور و بروز خشونت و گسترش آن نقش دارند. شیرین احمدنیا جامعه شناس هم گفته است: ظهور و بروز خشونت دلایل مختلفی دارد، اعم از مسائل روان‌شناختی و فرهنگی در این مساله تاثیر دارد و فقدان آموزش‌های لازم و آگاهی در کسب مهارت‌های روابط اجتماعی نیز از دیگر مسائل دخیل در این مساله است. همچنین برخی آموزه‌های فرهنگی هم در پرخاشگری و خشونت موثر است. از طرفی الگو‌های رفتاری‌ خشونت‌طلبانه و پرخاشگرانه از طریق خانواده و سینه به سینه به افراد منتقل می‌شود و این فرایند مدام بازتولید می‌شود. شکل گیری جریان آبگوشتی در کشور کارتون علی درخشی، شهروند شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته: صادق خرازی اما ایستاد. بادی در غبغب انداخت. نگاهی به چپ و نگاهی به راست کرد و وقتی مطمئن شد مغازه‌دارهای اطراف هم او را می‌بینند با صدای بلند و رسایی گفت (این رسایی با آن رسایی مجلس به اندازه هوای تهران و جزایر قناری فرق دارد) «نمی‌توانیم آبگوشت بخوریم و کاری به جهان نداشته باشیم.» از این تاریخ بود که شاخه جدیدی در دیپلماسی کشور به وجود آمد و برخی سیاست‌های ما آبگوشتی شد. طنزنویس برخی از مباحث سیاست آبگوشتی را بازگو کرده. از جمله: سیاست تلیت کردن یا ترید کردن. خیساندن نان یا هر چیز دیگری در آب. نوع دیگری از سیاست در آب نمک خواباندن. در سیاست داخلی به معنای سرمایه‌گذاری روی یک شخص برای انتخابات بعدی تلقی می‌شود. در سیاست جهانی به معنای حالا بگذار ببینیم چی میشه اطلاق می‌شود. سیاست روسیه و چین در مورد ایران و سیاست ایران در مورد ترکیه از جمله تلیت کردن‌های تاریخی است. سیاست گوشتکوبی: اساس این دیپلماسی، کوبیدن طرف مقابل است. در بعد داخلی، فرهنگ رقابت دو جناح در کشور از نوع گوشتکوبی منبعث از آبگوشتی است و در بعد بین‌الملل بهترین مثال سیاست‌های گوشتکوبی رابطه بین ایران و مصر است. سیاست گوشت کوبیده: این نوع دیپلماسی نشانگر قاطی شدن مسائل با هم است. طوری اوضاع سیاسی و دیپلماسی ما در هم مخلوط می‌شود و به هم می‌پیچد که مثل اجزای گوشت کوبیده دیگر امکان تفکیک قوا وجود ندارد.
روزنامه های امروز صبح تهران از گران شدن نان، کمبود بودجه و چشم های امید به توافق هسته ای دوخته اند و خبر سخنان تازه ظریف را با اهمیت دیده اند که وعده داده توافق پیش از پایان مهلت هفت ماهه شکل کیرد.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ چهارشنبه دوازدهم آذر
هیچ رئیسی تا امروز، دو بار این موفقیت را تجربه نکرده است؛ مدیرانی مانند حسین مبشر، حسین سرودی، امیر عابدینی یا محسن صفایی فراهانی. رسیدن به جام جهانی برای بیش از بیست و پنج مدیر در حد آرزو باقی ماند و برای پنج نفر این رویا به حقیقت تبدیل شد. نگاهی می‌اندازیم به نقشی که این مدیران برای رسیدن به این دست‌آورد داشتند. کامبیز آتابای: معمار فوتبال ایران کامبیز آتابای دهمین رئیس فدراسیون فوتبال ایران بود. مردی که از خانواده‌ای بسیار نزدیک به خاندان پهلوی به فوتبال ایران رسید. او ابتدا «مدیر کل فنی و خدمات عمومی» یا به عبارتی رئیس اداره تشریفات دربار پهلوی بود. پدرش هم در حکومت محمدرضا شاه معاون وزارت دربار شد. اما کامبیز آتابای تقریبا در فوتبال ایران هرآن چه موفقیت بود را برای ایران ثبت کرد. آقای آتابای سال ۱۳۵۱ فدراسیونی را از مصطفی مکری تحویل گرفت که دوبار در جام ملت‌های آسیا قهرمان شده بود و صعود به المپیک ۱۹۷۲ مونیخ و قهرمانی باشگاه استقلال در مسابقات جام باشگاه‌های آسیا را در کارنامه اش داشت. در حقیقت دلیل اصلی حضور کامبیز آتابای در راس فدراسیون فوتبال، نه ناکامی‌های احتمالی این فدراسیون، که اختلافات قدیمی میان مصطفی مکری با سپهبد حجت کاشانی رییس تازه وارد سازمان وقت تربیت بدنی بود. نخستین اقدام کامبیز آتابای، راه اندازی لیگ سراسری برای فوتبال ایران شد. او جام تخت جمشید را در سال ۱۳۵۲ تاسیس کرد که به عنوان نخستین لیگ تاریخ فوتبال ایران شناخته می‌شود. او برای نخستین بار در دل فدراسیون فوتبال ایران، کمیته‌های مختلف را شکل داد. تا پیش از حضور آقای آتابای در اتاق ریاست فدراسیون فوتبال، هیچ نشانه‌‎ای از کمیته‌های انضباطی، داوران، جوانان یا تیم‌های ملی نبود. نوشته شدن برنامه برای لیگ و "تقویم دار" شدن فوتبال باشگاهی و ملی ایران، یکی دیگر از اقدامات مثبت کامبیز آتابای به حساب می‌آمد. او در سومین سال مدیریت خود، رقابت‌هایی به نام "تورنمنت ایران" را در تهران برگزار کرد. همان سال تیم ملی فوتبال ایران برای اولین بار در تهران قهرمان بازی‌های آسیایی شد و برای دومین بار در سطح جوانان به قهرمانی آسیا رسید. صعود به مسابقات المپیک ۱۹۷۶ مونترال و بعد رسیدن به مرحله یک‌چهارم نهایی این رقابت‌ها، هرگز پس از مدیریت آقای آتابای تکرار نشد. او به مجمع فدراسیون جهانی فوتبال و ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا رسید و برای نخستین بار تیم نوجوانان ایران را با مربیگری ناصر ابراهیمی تشکیل داد. پایه‌ریزی مدیریتی او در فوتبال ایران، منجر شد به صعود ایران به جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین. آقای آتابای نه فقط در صعود ایران به جام جهانی که در حقیقت در شکل گرفتن شالوده فوتبال ایران نقشی مهم داشت. او پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ از ایران رفت و رییس دفتر فرح پهلوی شد. داریوش مصطفوی: بازگشت به جام جهانی از داریوش مصطفوی یک جمله بیش از بقیه به یادگار مانده است. او مهر ۱۳۷۶ به شبکه دو تلویزیون ایران گفت: "آن چه ما امروز ما برداشت می کنیم، محصول کار مدیران پیش از من است و البته سالها بعد مدیرانی می آیند که محصول کار امروز من را درو می‌کنند." او یکی از مدیرانی بود که از دل فوتبال ایران بیرون آمد و به ریاست فدراسیون ایران رسید. سابقه بازی در تیم های تاج (استقلال)، پرسپولیس، تهران‌جوان و تیم ملی ایران را داشت و قدر مسلم باید شیوه‌ای متفاوت از مدیریت را برای شکستن تابوی بیست ساله فوتبال ایران و رسیدن به جام جهانی ارائه می‌کرد. شیوه‌های مدیریت داریوش مصطفوی را سال‌ها بعد محمد دادکان یکی دیگر از رئیس‌های فدراسیون فوتبال در گفتگو با روزنامه جهان فوتبال، "لحظه ای" و با "عمر یک روز" دانست. اشاره دادکان به تلاش‌های مصطفوی برای رسیدن به راه حل‌های میان‌بر و ایجاد لابی قدرت در کنفدارسیون فوتبال آسیا بود. در حقیقت داریوش مصطفوی نخستین مدیر و رئیس فوتبال ایران شد که پس از انقلاب و از دست رفتن تمامیت قدرت ایران (با کنار رفتن کامبیز آتابای از کنفدراسیون آسیا) کوشید با AFC و فیفا صاحب مراودات دوستانه و نزدیک شود. او هرگز منکر این مسئله هم نشد و آذر ۹۶ به سایت پارس فوتبال گفت: "متاسفانه بعضی‌ها از منافع ملی درک درستی ندارند. این که اگر یک رئیس فدراسیون تلاش کند که یک داور به ضرر تیمش سوت نزند را می‌گویند طرف رشوه داده است." داریوش مصطفوی در حالی سال ۱۳۷۶ و با دشواری موفق شد تیم ملی ایران را به جام جهانی فوتبال برساند که بودجه یک سال فدراسیون ایران کمتر از ۴۵ میلیون تومان بود. همان زمان بودجه فدراسیون عربستان برای صعود به جام جهانی فوتبال ۱۵ میلیون دلار برآورد می‌شد. آقای مصطفوی در بخشی از مصاحبه خود با همین سایت با ادعای این که "در انتخاب ساندروپل به عنوان داور بازی ایران و استرالیا تاثیر داشته" گفته بود که فیفا می‌خواست یک داور صرب را برای این بازی انتخاب کند. رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران همچنین گفته بود: "هاوه‌لانژ را به ایران آوردم و اخطارهای ۵ بازیکن دو اخطاره تیم ملی بخشیده شد." داریوش مصطفوی همچنان خودش را موفق‌ترین مدیر تاریخ فوتبال ایران معرفی می‌کند و دلایل برکناری‌اش پس از صعود به جام جهانی را سیاسی می‌داند. محمد دادکان: زندگی در زمان حال او معمار اقتصادی فدراسیون فوتبال ایران بود. سال ۱۳۸۳ در گفتگو با روزنامه جهان فوتبال گفت: "هزینه تیرماه فدراسیون فوتبال ایران که صرف آماده‌سازی و تمرین پنج تیم ملی در رده‌های مختلف بود، از مرز دو میلیارد تومان گذشت." چنین رقمی حتی چهار سال قبل برای بودجه سالیانه فدراسیون ایران، نزدیک به رویا هم نبود. آقای دادکان مدعی شد هیچ کمکی از سازمان وقت تربیت بدنی ایران نمی‌گیرد و تمام بودجه سالیانه فوتبال ایران، یا از "ارتباطات" او تامین شده یا از "راه های درآمدزایی فدراسیون." اما او هرگز در مورد شیوه‌های درآمدزایی توضیحی نداد. محمد دادکان در قیاس با داریوش مصطفوی مدیر "روزمره‌گی نبود، اما وقتی او را با محسن صفایی فراهانی قیاس می‌کردیم، مدیری دوراندیش با برنامه‌ریزی‌های بلند مدت هم به نظر نمی‌رسید. او در قیاس با آقای صفایی فراهانی و حتی با مدیران پس از خود، کمترین تلاشی برای ساخت و تجهیز کمپ تیم‌های ملی نشان نداد، اما تلاش کرد همواره "ویترین مغازه‌اش" شیک و به روز باشد. بازی های دوستانه زمان محمد دادکان برای تیم ملی ایران ایده‌آل بود. از دعوت تیم ملی آلمان (که البته براساس مراودات سیاسی وقت انجام شد) تا اردوهای بلندمدت اروپایی و استخدام برانکو ایوانکوویچ برای در دست گرفتن سکان رهبری تیم ملی، بخشی از تلاش‌های او برای صعود به جام جهانی آلمان شد. او گاهی در امور فنی تیم ملی هم دست می‌برد. خودش سال ۱۳۸۴ به روزنامه خبر ورزشی گفته بود که "شخصا با وحید هاشمیان در آلمان صحبت کردم تا او را برای بازگشت به تیم ملی متقاعد کنم." این در حالی بود که برانکو ایوانکوویچ در همان مقطع زمانی، پرونده حضور این بازیکن در تیم ملی را مختومه قلمداد کرد. همین طور در رایزنی برای حضور فریدون زندی در تیم ملی ایران هم موفق بود. شاید تنها جایی که از "پادرمیانی" یا "اعمال فشار" به کادر فنی تیم ملی پشیمان شد، در مورد خداداد عزیزی بود. در فضای فوتبال ایران محمد دادکان و داریوش مصطفوی بهترین راهکار را برای رسیدن به جام جهانی انتخاب کردند: "زندگی در زمان حال." علی کفاشیان: هم دوراندیشی، هم ویترین زیبا "فدراسیون فوتبال یعنی پایان مدیریت یک مدیر و جام جهانی یعنی تمام آرزوهای مدیران ورزش." این شاه کلید جملات علی کفاشیان در گفتگوی سال ۱۳۹۱ با روزنامه ایران ورزشی بود. علی کفاشیان ورزشکار بود، اما نه فوتبالیست مانند داریوش مصطفوی یا محمد دادکان. مدیریت اقتصادی را می‌دانست، ولی نه در حد محسن صفایی فراهانی. پس تلفیقی از دو مدیریت ورزشی و سیاسی-اقتصادی در فدراسیون فوتبال ایران شد. مهمترین برنامه‌های مدیریتی آقای کفاشیان، روی زیرساخت هایی متمرکز شد که طی سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۶ (آغاز مدیریتش در فدراسیون) از یاد رفته بود. بازسازی و تجهیز کمپ تیم‌های ملی و مدون کردن برنامه لیگ‌های پایه مهمترین هدفش بود. هرچند در زمینه همسان‌سازی و نظارت بر مدارس فوتبال شکست خورد، اما تیم‌های نوجوانان و جوانان ایران را متحول کرد. در سال‌های نخستین مدیریتش، با اعمال فشارهای مستقیم از سوی سازمان وقت تربیت بدنی برای عزل و نصب مربیان ملی روبرو بود. این مسئله را بارها علی دایی، یکی از مربیان معزول شده تیم ملی ایران اعلام کرد و سال ۱۳۹۰ شخص آقای کفاشیان در برنامه تلویزیونی ۹۰ گفت: "من گاهی اختیار برداشتن این لیوان از روی میزم را نداشتم." اختیارات علی کفاشیان از دولت دوم محمود احمدی‌نژاد و تغییرات در سازمان تربیت بدنی بالاتر رفت. او موفق شد کارلوس کی‌روش را جانشین افشین قطبی کند. این شاید مهمترین و موثرترین عامل برای راهیابی تیم ملی ایران به جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل بود. شاید اگر تلاش آقای کفاشیان برای ادامه ریاست و همین طور کم شدن اختیارات سازمان تربیت بدنی، وزارت ورزش و همین طور دولت ها برای دست بردن در چیدمان فدراسیون فوتبال نبود، علی کفاشیان هرگز موفق به ثبت‌نام خود در فهرست مدیرانی که طعم جهانی شدن را چشیده‌اند، نمی شد. او محصولی دو گانه از مدیریت صفایی فراهانی و محمد دادکان بود. شاید به اندازه هیچ کدام از این دو مدیر کامل نشد، اما تلاش کرد به بخشی از هر دو هدف برسد؛ هم دوراندیشی، هم ویترین زیبا. مهدی تاج: دست نزدن به الگوی موفق هجدهم اردیبهشت سال ۹۵ مهدی تاج، مرد همیشه نایب رییس علی کفاشیان، ریاست فدراسیون فوتبال را در دست گرفت و آقای کفاشیان نایب رییس او شد. از این انتخابات، به عنوان مدل "پوتین- مدودف" در فوتبال ایران یاد شد. مهدی تاج جز در چیدمان دپارتمان‌ها و کمیته‌های فدراسیون فوتبال، تقریبا پیروی کاملی از روش مدیریتی علی کفاشیان داش:. دست نزدن به موقعیت کارلوس کی‌روش و کادر فنی تیم ملی. او حتی در نوع مواجهه با حواشی این سرمربی، روش های آقای کفاشیان را اجرا کرد. صعود تیم ملی در دوران مدیریت مهدی تاج کم‌نظیر بود: ساده‌ترین صعودی که ایران برای رسیدن به یک دوره جام جهانی تجربه کرد. قبل از جام جهانی روسیه، راحت‌ترین صعود به جام جهانی مربوط به دوره ریاست محمد دادکان و بازی‌های انتخابی جام جهانی آلمان بود. در مرحله نهایی تیم ملی ایران یک بازی قبل از پایان بازی‌ها، صعودش به جام جهانی را جشن گرفته بود. اما این بار در حالی که دو بازی پایانی ایران نمایشی بود، بدون قبول حتی یک شکست و در حالی که فقط در بازی آخر مقابل سوریه دروازه ایران باز شد، تیم ملی به دروازه روسیه رسید. شاید مهمترین نقش مهدی تاج، حفظ همان هارمونی قدیمی و دست نبردن در فضای تیم ملی بود. کاری که شاید برای بسیاری از مدیران دشوار باشد.
تیم ملی فوتبال ایران، پنجمین حضورش در جام جهانی فوتبال را تجربه می کند. پنج صعود، با پنج رییس فدراسیون فوتبال.
نقش رئیس‌های فدراسیون در پنج بار جهانی شدن فوتبال ایران
پس از انقلاب فقط گردان یازده شناسایی تاکتیکی مستقر در پایگاه یکم شکاری تاکتیکی مهرآباد بود که بطور منظم از ابتدای سال ۱۳۵۹ پروازهای شناسایی در سرتاسر عراق داشت ۲۰ ماه بعد توان رزمی این نیرو در تلاطم‌های نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی به ۱۵ درصد توان پیش از انقلاب رسیده بود و نیروی انسانی با ارزشش شامل افسران عملیاتی با درجه‌های بالاتر از سرگرد را که میلیون‌ها دلار برای تربیت آنها از خزانه کشور صرف شده بود از دست داده بود. از اواسط شهریور ۱۳۵۹، پایگاه سوم شکاری تاکتیکی نوژه (شاهرخی) اقدام به گشت هوایی با استفاده از اف-۴ئی مسلح به موشک‌های سایدویندر و اسپارو کرد. تصویر یک فانتوم حین سوخت‌گیری در جریان گشت هوایی سیاستمداران نظام تازه تاسیس که دانش و تخصص لازم را برای اداره کشوری که در نقطه‌ای راهبردی از غرب آسیا واقع شده بود نداشتند، قصد انحلال یگان‌های باارزش نیروی هوایی و فروش تجهیزات آن را داشتند و نیروی انسانی آموزش‌دیده آن را به دلایل عقیدتی و سیاسی پاکسازی می‌کردند. حکومت از این نیرو برای حفظ موقعیت سیاسی خود و مقابله با حزب دموکرات کردستان و کومله -که با حمایت صدام حسین در غرب کشور شورش کرده بودند- استفاده می‌کرد. پاکسازی‌های وسیع در این نیرو ادامه داشت و پس از کودتای نوژه و در تیر ماه سال ۱۳۵۹ با نظارت مصطفی چمران و سرهنگ فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی، شدت هم پیدا کرد. در ابتدای فروردین ماه سال ۱۳۵۹، نیروی هوایی عراق مجهز به ۴۶۶ جنگنده رهگیر، بمب افکن و پشتیبانی نزدیک هوایی بود که تنها ۳۶۸ فروندشان آمادگی پرواز داشتند. از این تعداد تنها ۱۶۸ فروند میگ ۲۱، میگ ۲۳ و سوخو ۲۲ و توپولف ۲۲ از لحاظ تکنولوژی و توان رزمی با جنگنده‌های نیروی هوایی ایران برابری می‌کردند. در آن زمان نیروی هوایی عراق اقدام به انجام دهها سورتی پرواز شناسایی و ایذایی بر فراز مناطق مرزی و حتی حریم هوایی ایران کرده بود تا آمادگی رزمی نیروی هوایی ایران را از حیث توانایی مقابله با تهاجم هوایی عراق بسنجد. پایگاه چهارم شکاری تاکتیکی وحدتی دزفول از اواسط شهریور ۱۳۵۹ اقدام به پروازهای گشت رزمی با استفاده از اف-۵ئی و اف در سرتاسر مناطق مرزی با عراق کرد این پروازها از دیدگان نیروی هوایی و گروه اطلاعات و شناسایی ارتش ایران به دور نبود و همواره خطر حمله هوایی به مرزهای ایران و ضرورت بازیابی توان رزمی نیروی هوایی به مسئولان حکومت گوشزد می‌شد، اما به دلیل درگیر بودن سیاستمداران کم‌تجربه در جنگ قدرت، این هشدارها شنیده نشد. حتی در روز ۲۵ فروردین ماه سال ۱۳۵۹، فرمانده وقت نیروی هوایی سرلشکر امیر بهمن باقری -که بعدا به اتهام همکاری با آمریکا بازداشت و به حبس ابد محکوم شد- در نامه‌ای خطاب به رییس ستاد مشترک ارتش خطر جنگ فراگیر با ارتش بعث عراق را گوشزد کرده بود. در تاریخ ۲۲ شهریور ستوان یکم خلبان محمدرضا عطایی، شکار نخستین جنگنده عراقی (یک فروند سوخو ۲۲) را با موشک اِی آی ام-۵۴آ فونیکس ثبت کرد به دنبال گسترش دو لشکر مکانیزه عراق در مرز ایلام در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹، هلیکوپترهای نیروی زمینی عراق اقدام به پروازهای شناسایی بر فراز مناطق مرزی نمودند. دو ماه بعد سرانجام اجازه افزایش سورت‌های شناسایی و گشت هوایی نیروی هوایی بر فراز مناطق غربی کشور صادر شد و پایگاههای دوم، سوم و چهارم شکاری تاکتیکی به ترتیب در تبریز، همدان و دزفول در آماده باش کامل قرار گرفته و پایگاه وحدتی دزفول مامور گشت شناسایی رزمی با اف-۵ در نوار مرزی میان دهلران تا خرمشهر شد. در جریان یکی از این پروازها هواپیمای اف-۵ئی ستوان یکم غلامحسین باستانی با آتش خودی (احتمالا نیروهای سپاه پاسداران) ساقط شد و او جانش را از دست داد. نیروی زمینی عراق بطور گسترده از هلیکوپترهای میل می-۸ ترابری برای هلی‌برن و انتقال تکاوران ارتش عراق برای خرابکاری در تاسیسات نفتی، مخابراتی و حتی شناسایی و شنود ارتش ایران در مناطق مرزی استفاده می‌کرد در مرداد ماه سال ۱۳۵۹، نیروی هوایی عراق اقدام به بمباران پاسگاه‌های مرزی ایران و حتی در مواردی حمله به تاسیسات نفتی ایران در مناطق مرزی ایران کرد که در برخی موارد با واکنش جنگنده‌های نیروی هوایی ایران روبرو شد. اما قدرت عمل نیروی هوایی به دستور مسئولان محدود شده بود، زیرا تمام تلاش صدام حسین از این حملات، تحریک ایران به بمباران هوایی پایگاه‌های نیروی زمینی و هوایی ارتش عراق بود. هدف صدام حسین این بود که ایران را آغازگر جنگ معرفی و از عربستان سعودی و هم‌پیمانانش کمک مالی دریافت کند. در تاریخ ۲۸ مرداد، نیروی زمینی ارتش اقدام به صدور آماده‌باش کامل تمام یگان‌های حاضر در غرب و جنوب غرب کشور کرد، یگان‌هایی که به دنبال انقلاب بشدت پاکسازی شده بودند و حتی آمادگی رزمی‌شان بیش از نیروی هوایی و دریایی کاهش یافته بود. در لشکر ۹۲ زرهی یک درجه‌دار فرمانده تیپ زرهی شده بود، راننده تانک چیفتن به اندازه کافی موجود نبود زیرا رانندگان لشکر بازخرید شده و به عنوان راننده لودر و تراکتور به جهاد سازندگی منتقل شده بودند. این ضعف اهمیت نیروی هوایی را در مقابله با هرگونه تجاوز بیش از پیش نشان می‌داد. در ۲۷ شهریورماه سال ۱۳۵۹، موشک های ضد هوایی ارتش عراق یک فروند اف-۵ئی پایگاه چهارم شکاری تاکتیکی وحدتی به خلبانی سروان محمد زارع نعمتی را در منطقه شلمچه ساقط کرد. تا به امروز جسد سروان زارع نعمتی پیدا نشده است اوایل شهریور ارتش عراق اقدام به گسترش بیشتر نیروهای تازه نفس شامل سه لشکر پیاده کوهستانی، یک لشکر پیاده و دو لشکر زرهی به مناطق صالح آباد، پیرانشهر، باویسی و قصر، مریوان، مهران و قصر شیرین و نفت‌شهر کرد و حملات مرزی خود را شدت بخشید که اوج آن در روز ۱۵ شهریور بود که جنگنده‌های نیروی هوایی عراق حریم هوایی ایران را نقض و پاسگاه‌های مرزی را که بعدا به اشغال عراق درآمدند بمباران کردند. در پاسخ، نیروی هوایی ایران در روز ۱۹ شهریور اقدام به زدن چند پل مواصلاتی در نزدیکی مرز عراق کرد تا حرکت نیروی زمینی عراق به سمت مرزهای ایران را با مشکل مواجه و ارتباط یگان‌های ارتش عراق را در زینل‌کش و خان‌لیلی در خاک ایران، با فرماندهی عراق قطع کند. پیش‌تر نیز در روز ۱۶ شهریور فانتوم‌های پایگاه سوم شکاری تاکتیکی نوژه (شاهرخی) اقدام به بمباران پاسگاه‌های مرزی عراق و همچنین پاسگاه‌های مرزی تحت اشغال عراق در خاک ایران نموده بودند. ستوان یکم حسین لشگری (چپ) اولین خلبان اسیر نیروی هوایی ایران و سروان غلامحسین باستانی نخستین خلبانی که جان خود را در جنگ از دست داد. هر دو خلبانان اف-۵ پایگاه چهارم شکاری تاکتیکی وحدتی بودند در هفته سوم شهریور ماه سرانجام شورای عالی انقلاب دستور افزایش آمادگی رزمی نیروی هوایی را داد و پس از آن نیروی هوایی شتابزده اقدام به افزایش سورتهای پروازی برای افزایش آمادگی پروازی و رزمی خلبانان کرد و حتی چندین سورتی تمرین بمباران هوایی نیز صورت گرفت. اما به سبب کمبود خلبان در برخی از گردان‌ها، تصمیم به آزادسازی برخی از خلبانان زندانی از زندان‌ها و دعوت آنها به خدمت برای دفاع از وطن گرفته شد. سرهنگ فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی هیئتی را برای دلجویی از آنها تشکیل داد. هر چند این امر کاملا دیر صورت گرفته بود و امکان بازگشت بسیاری از آن خلبانان پاکسازی شده وجود نداشت اما بودند کسانی که به محض دعوت به خدمت یا آزادی از زندان و حتی رهایی از جوخه اعدام، به خدمت بازگشتند. برخی از آنها جانشان را در جنگ از دست دادند همچون سروان ابوالفضل مهدیار و ستوان یکم غفور جدی اردبیلی و بسیاری دیگر. در هفته های منتهی به آغاز جنگ ۸ ساله با عراق، نیروی هوایی عراق از میگ ۲۳ بی ان برای حمله به پاسگاه های مرزی استفاده می‌کرد. تصویر یکی از خلبانان گردان ۴۹ نیروی هوایی عراق در مقابل میگ ۲۳ بی ان در سال ۱۳۷۵ پیش از شروع رسمی جنگ و در جریان عملیات رزمی نیروی هوایی، چهار فروند جنگنده و یک فروند هلیکوپتر نیروی هوایی ساقط شد و شش خلبان جان خود را از دست دادند از جمله در منطقه سرپل ذهاب در روز ۱۷ شهریور خلبان کابین عقب اف-۴ ستوان یکم علی ایلخانی به علت برخورد گلوله‌های پدافند خودی جان خود را از دست داد. دو روز بعد یک فانتوم دیگر از پایگاه سوم شکاری تاکتیکی به خلبانی سروان علی شمس‌بیگی و ستوان احمد رمضانی پس از زدن یک پل در نزدیکی مرز ایران و عراق در آسمان عراق هدف پدافند ضد هوایی (روشن نیست خودی یا غیر خودی) واقع شده و خروج اضطراری می‌کنند و در خاک عراق فرود می‌آیند. کمی بعد یک فروند هلیکوپتر جست و جو و نجات بل ۲۱۴ از پایگاه وحدتی نیروی هوایی آنها را نجات می‌دهد اما این هلیکوپتر مورد اصابت پدافند ضد هوایی سپاه قرار گرفت (به دلیل عدم هماهنگی و آشنایی با مدل هواپیما) و خلبانان فانتوم و هلیکوپتر (سروان بیژن فعلی و علی اکبر رشیدی) جان خود را از دست دادند. در گزارش رسمی سانحه علت سقوط، "پدافند برادران" ذکر شده بود. در روز ۱۸ شهریور ۱۳۵۹، فانتوم‌های پایگاه سوم شکاری،۲۰ تانک عراقی و محل فرود هلیکوپترهای هوانیروز عراق را که در کوه های آقداغ مخفی شده بود با راکت و موشک ماوریک هدف قرار دادند و یکی از هلیکوپترهای عراقی و یک فروند میگ ۲۱ نیروی هوایی عراق که برای محافظت از آنها وارد منطقه شده بود ساقط شدند. نفر اول از سمت چپ ستوان بیژن فعلی خلبان بل ۲۱۴سی جست و جو و نجات پایگاه چهارم شکاری تاکتیکی وحدتی. او در جریان ماموریت خلبانان یک فروند فانتوم سانحه دیده در خاک عراق به نام‌های علی شمس بیگی و احمد رمضانی در روز ۱۹ شهریور ۱۳۵۹ دچار سانحه شد و همراه کمک خلبان خود علی اکبر رشیدی جان خود را از دست داد پنج روز بعد، ۲۳ شهریور، جنگنده‌های عراقی به هلیکوپتر رئیس جمهوری و نخست وزیر وقت، ابوالحسن بنی‌صدر و محمد علی رجایی حمله ور می‌شوند که موفق به ساقط کردن آن نمی‌شوند. در همان روز فانتوم‌های نیروی هوایی ایران یک میگ ۲۱ عراق را در حین بمباران روستاهای مرزی ایران ساقط کردند. روز قبل از آن هم یک تامکت نیروی هوایی ایران یک سوخو ۲۲ عراقی را ساقط کرده بود. در نهایت در روز ۲۷ شهریور دو فروند اف-۵ئی پایگاه چهارم شکاری وحدتی در حین مأموریت گشت رزمی هوایی یک دسته از نیروهای زرهی عراق را در مناطق اشغال شده در آبدانان و شلمچه مشاهده می‌کنند، اما این دو هواپیما هدف موشک زمین به هوای عراق قرار گرفته و خلبانان آن مجبور به خروج اضطراری می‌شوند، سروان محمد زارع نعمتی جانش را از دست داد و سروان حسین لشگری به اسارت در آمد و ۱۷ سال را -تا سال ۱۳۷۶- در زندان‍های عراق سپری کرد. * بابک تقوایی، پژوهشگر، خبرنگار و عکاس هوایی و نویسنده سه کتاب در باره تاریخ نیروی هوایی و هوانیروز ایران است به نام‌های "نیروی هوایی مدرن ایران"، "ببرهای ایرانی در جنگ" و "سلحشوران صحرا؛ هوانیروز در جنگ". او به مناسبت سالگرد جنگ ایران و عراق مجموعه مطالبی را برای بی‌بی‌سی فارسی درباره نقش نیروی هوایی و هوانیروز ایران در این جنگ تهیه کرده است. بابک تقوایی فعالیت حرفه‌ای خود را با نوشتن مقالاتی در باره نیروی هوایی در سال ۱۳۸۵ شروع و بعد به عنوان خبرنگار هوانوردی با نشریات ایرانی و انگلیسی همکاری کرد. او تا سال ۱۳۹۱ خبرنگار و عکاس ماهنامه صنایع هوایی سازمان نیروهای مسلح بود و به عنوان خبرنگار و پژوهشگر تاریخ هوانوردی با سایر نشریات فارسی زبان چون مجله صف (ارگان سازمان عقیدتی سیاسی ارتش) و دو ماهنامه هواپیما و جنگ افزار همکاری داشت. در سال ۱۳۹۰ مرکز پژوهشهای نظری نیروی هوایی ارتش از او به عنوان پژوهشگر تاریخ هوانوردی دعوت به همکاری کرد و یکی از مسئولان پروژه شناسنامه تفصیلی نیروی هوایی ایران بود. بابک تقوایی بیش از ۳۰۰ مقاله در مورد نیروهای هوایی ایران، عراق، لیبی، روسیه، اوکراین و نبرد علیه تروریسم در خاورمیانه در مجلات هوانوردی انگلیسی، فرانسوی، روسی و یونانی به چاپ رسانده است. او اکنون تحلیلگر، خبرنگار و عکاس مجله هوانوردی نظامی به نام کمبت ایرکرافت (Combat Aircraft) و همچنین خبرنگار ویژه انتشارات شپارد است.
زمانی که انقلاب به پیروزی رسید نیروی هوایی ایران قدرتمندترین نیروی هوایی خاورمیانه بود مجهز به ۴۶۲ فروند شکاری بمب افکن در خدمت ۱۸ گردان شکاری متعلق به ۸ پایگاه شکاری تاکتیکی.
آتش زیر خاکستر؛ نبردهای هوایی ایران و عراق پیش از آغاز رسمی جنگ
یان هیث، آثار هنری مینیاتوری را روی این کیسه‌های چای خلق می‌کند. او می‌گوید: "در ابتدا به خاطر کرونا و قرنطینه بیشتر و بیشتر نقاشی می‌کردم و آن‌ها را در گوشه و کنار خانه می گذاشتم تا این که متوجه شدم، دیگر جای زیادی برای این تابلوها ندارم." خانم هیث در حالی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن ایده بود، به یک هنرمند آمریکایی برخورد می‌کند که ایده های خود را بر روی کیسه‌های چای گیاهی پیاده کرده بود. خانم هیث گاه ترکیباب چای را برروی این کیسه‌ها نقاشی می‌کند. او می گوید نمی داند که این نقاشی‌ها چقدر دوام خواهند داشت، اما معتقد است که باید به اندازه یک نقاشی اکریلیک دوام داشته باشند.
یک هنرمند بریتانیایی که دیگر جایی برای قرار دادن تابلوهای نقاشی که در دوران قرنطینه کشیده، نداشت، تصمیم گرفت تا بوم نقاشی کوچکتری انتخاب کند و آن هم چیزی نیست جز استفاده از چای کیسه‌ای (تی بگ) که روزانه می‌نوشد.
کرونا و قرنطینه، خلق آثار هنری بر روی چای کیسه‌ای
يش از اين حادثه نيز مقامهای عراقی از کشته شدن يکی از افسران ارشد پليس بصره در جنوب عراق به دست افراد مسلح ناشناس خبر داده بودند. آن گونه که منابع دولتی عراق اعلام کرده اند، سرهنگ دوم علی محمد ساعت هشت و نيم بامداد هنگامی که با خودروی شخصی اش عازم محل کار بوده هدف حمله قرار گرفته است. يک روز پيش از اين سوء قصد، اجساد هفت کارمند يکی از شرکتهای ساختمانی بصره که روز قبل ربوده شده بودند پيدا شد. سه تن از همکاران اين افراد توانسته بودند از چنگ ربايندگان فرار کنند و جان سالم به در برند. خدمات
وزارت کشور عراق از کشته شدن سه سرباز و زخمی شدن هشت سرباز ديگر اين کشور بر اثر انفجار بمبی خبر داده که در محله دوره بغداد بر سر راه کاروان خودروهای آنان کار گذاشته شده بود.
قتل سرهنگ پليس بصره و حمله به نظاميان عراقی در بغداد
فهرست مخالفان سیاسی خارج از کشور که به دست نیروهای امنیتی حکومت ایران افتادند، طولانی است. در این مطلب نگاهی داریم به سرنوشت برخی از این چهره‌‌ها:‌ علی اکبر قربانی نیک جی (مسئول امنیت سازمان مجاهدین)، علی. توسلی (از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت)، فرود فولادوند (پایه‌گذار انجمن پادشاهی ایران) و عبدالمالک ریگی (پایه‌گذار جندالله) و سر آخر روح‌الله زم (از پایه‌گذاران آمدنیوز). از سرنوشت و روند قضایی برخی از این افراد اطلاع دقیقی دردست نیست. در بین اپوزیسیون داخل کشور این استدلال گاهی نقل زبان بود که حکومت ایران می‌کوشد مخالفان و منتقدان اثرگذار خود را از داخل کشور به خارج براند. در دهه‌های گذشته این سیاست روی دیگری هم داشت: دستگاه‌های امنیتی ایران مخالفان اثرگذار خود را به داخل کشانده یا در مواردی در همان خارج کشور تخلیه اطلاعاتی کرده است. از سرنوشت این مخالفان چه می‌دانیم؟ چرا حکومت ایران مخالفانش را به داخل کشور می‌کشاند یا می‌رباید؟ علی اکبر قربانی از اعضای سازمان مجاهدین؛ آدم ربایی در استانبول علی اکبر قربانی نیک جی -چهره‌های نزدیک به سازمان مجاهدین- در خرداد سال ۱۳۷۱ ربوده شد؛ مقامات قضایی ترکیه بعدتر تایید کردند که گروه جنبش اسلامی نزدیک به جمهوری اسلامی او را ربوده بود علی اکبر قربانی نیک جی -چهره‌ نزدیک به سازمان مجاهدین- در خرداد سال ۱۳۷۱ ربوده شد. سازمان مجاهدین ربودن او را تأیید کرد و در مراجع قضایی ترکیه پرونده‌ای برای رسیدگی به وضعیت او گشود. گفته می‌شود چند شهروند ترکیه او را زمانی که از خانه‌ خود خارج شد تا سوار اتومبیلش شود، در محله "شیشلی استانبول" ربودند. سازمان مجاهدین در چگونگی ربایش او نوشته "دو نفر ترک با لباس پلیس به او مراجعه کرده و با نشان‌دادن کارت شناسایی پلیس از می‌خواهند که برای پاسخ به چند سوال با آنها به ادارهٴ پلیس برود. علی اکبر قربانی که به آنها شک کرده بود شروع به سؤال کردن از آنها می‌کند که آنها به او تهاجم کرده و با استفاده از مواد بیهوش کننده او را بیهوش کرده و با خود می‌برند". بعدها در سال ۲۰۰۲ در جریان رسیدگی به پرونده "جنبش اسلامی"، گروه برانداز غیرقانونی در ترکیه، مشخص شد که رهبر و اعضای این گروه در ربایش آقای قربانی دست داشته‌اند. دادگاه جزایی ترکیه همچنین تأیید کرد این گروه در قتل یک روزنامه‌نگار ترکیه‌ای هم دست داشته است. دادستان‌های ترکیه معتقد بودند تامین مالی این گروه از ایران بوده و رهبر آن در اواخر دهه ۸۰ میلادی به ایران فرار کرده بود. سازمان مجاهدین و دادستان‌های ترکیه بعدها تأیید کردند که علی اکبر قربانی پس از ربوده شدن در استانبول به نیروهای امنیتی ترکیه تحویل داده شده بود. او بعدا به قتل رسید. سازمان مجاهدین و برخی منابع خبری ترکیه تایید کرده‌اند که دو ایرانی به مدت ده روز از علی اکبر قربانی بازجویی کرده بودند. جسد او در خاک ترکیه کشف می‌شود، سازمان مجاهدین گزارش داده بود که آقای قربانی با طناب خفه شده بود در جسد او علائم شکنجه‌های شدید‌ دیده می‌شد. بهروز خلیق، عضو هیأت سیاسی حزب چپ و از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت می‌گوید دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی مخالفان را به دو بخش تقسیم کرده بودند: اپوزیسیون ملی و غیرملی. برای آنها مجاهدین اپوزیسیون غیرملی بود و قصد داشتند آنها را "هر جا ببینند، بزنند". سازمان مجاهدین برای وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی ایران اولویت‌ امنیتی به شمار می‌آمد بویژه اینکه این سازمان تا دهه نود شمسی در عراق پایگاه داشت و در نزدیکی مرزهای ایران به سر می‌برد. سازمان مجاهدین سال ۲۰۰۵ بخش‌های محرمانه برنامه هسته‌ای ایران را در فردو افشا کرد. ایران همچنین سازمان مجاهدین خلق را در ترور اسدالله لاجوردی، دادستان تهران در اوایل دهه شصت در سال ۱۳۷۷ و علی صیاد شیرازی فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۸ مسئول می‌داند. این مسائل حساسیت‌های امنیتی درباره مجاهدین را بالا برده بود. علی توسلی، عضو رهبری فدایی اکثریت؛ تجارت قلابی باکو گفته می‌شد مأموران امنیتی علی توسلی را که زمانی از رهبران فدائیان خلق اکثریت بود، فریب داده برای یک معامله تجاری به باکو کشاندند علی توسلی از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت بود که در سال ۱۳۷۴ برای سفری تجاری عازم باکو شد اما ناگهان سر از ایران درآورد و به زندان افتاد. گزارش عفو بین‌الملل احتمال ربوده شدن او از سوی وزارت اطلاعات و انتقالش به ایران را تأیید می‌کند. بهروز خلیق که چند دوره مسئول هیئت سیاسی اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) بود، می‌گوید: "در آن زمان آذربایجان به خاطر فروپاشی شوروری وضعیتی به هم ریخته‌ داشت و جمهوری اسلامی در آنجا از نفوذ بالایی برخوردار بود." او می‌گوید به همین خاطر پیگیری پرونده علی توسلی مقدور نبود. علی توسلی در زمان بازداشت عضو سازمان نبود و مشغول تجارت چوب شده بود. گفته می‌شد مأموران امنیتی او را فریب داده برای یک معامله تجاری به باکو کشاندند. آقای خلیق می‌گوید گاهی هدف بازداشت‌ها و ربودن مخالفان سیاسی حذف و توقف فعالیت آنها در خارج کشور است اما گاهی هدف به دست آوردن اطلاعات است. علی توسلی نیز با وجود آنکه در زمان بازداشت و ربودنش عضو سازمان نبود اما اطلاعات گسترده‌ای درباره این سازمان داشت. با آغاز سرکوب حزب توده در اواخر سال ۱۳۶۱، بسیاری از رهبری سازمان فدائیان اکثریت که متحد حزب توده بودند از بازداشت گریختند. هیئت سیاسی سازمان فدائیان خلق از سال ١٣۶٢ علی توسلی را به عنوان مسئول ارتباط با خارج از کشور منصوب کرد. بدین ترتیب، علی توسلی عملا مسئول تشکیلات و رابط اعضای کمیته مرکزی با داخل کشور شد. شاید به همین خاطر بازداشت او برای جمهوری اسلامی اهمیت داشت. بهروز خلیق می‌گوید "اداره چپ نو" وزارت اطلاعات او را ربود اما بعدتر در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و به خاطر تحولاتی که در وزارت اطلاعات رخ داد او پس از بازجویی‌های مفصل و شش سال زندان آزاد شد. فرود فولادوند؛ نقد اسلام و انجمن پادشاهی فتح‌الله منوچهری و دو همراهش دیماه ۱۳۸۵در استان حکاری ترکیه ناپدید شدند در اواسط دهه هشتاد شمسی فرود فولادوند از چهره‌هایی بود که با نقد تند اسلام در تلویزیون‌های ماهواره‌ای به شهرت رسید. فتح‌الله منوچهری که خودش را فرود فولادوند می‌نامید، یک شبکه تلویزیونی را به نام انجمن پادشاهی ایران اداره می‌کرد. بعدها کیانوش منوچهری، فرزند او ربایش و بازداشت او به دست نیروهای امنیتی ایران را تأیید کرد. فتح‌الله منوچهری و دو همراهش دیماه ۱۳۸۵در استان حکاری ترکیه ناپدید شدند. الکساندر ولی زاده شهروند ایرانی- آمریکایی و همچنین ناظم اشمیت شهروند ایرانی- آلمانی نیز همراه او بازداشت شدند. در آن زمان عفو بین‌الملل بازداشت آنها را تأیید کرد نوشت آنها احتمالا در بازداشتگاه وزارت اطلاعات نگهداری می‌شوند. آقای فولاوند می‌گفت به دنبال سازماندهی گروهی برای براندازی حکومت ایران است. داریوش همایون، از آخرین وزیران دولت در نظام سلطنتی ایران در آن زمان گفته بود "ظاهرا این فرد به تصور این که طرفدارانی در داخل کشور دارد، به ترکیه رفت تا احتمالا از مسیر ترکیه وارد ایران شود، ولی گفته می‌شود که ماموران جمهوری اسلامی او را در ترکیه ربودند و شنیده شده که او الان زنده و در زندانی در داخل ایران است." از زمانی که رییس انجمن پادشاهی ایران در ترکیه ناپدید شد، خبرهای مختلفی در باره سرنوشت او منتشر شده است؛ کیانوش منوچهری، پسر فتح‌الله منوچهری (فرود فولادوند) به بی‌بی‌سی فارسی گفته بود که بعد از ناپدید شدن پدرش، با او تماس هایی گرفته و خواسته شده در باره سرنوشت پدرش سکوت کند. بعد از ناپدید شدن فتح‌الله منوچهری (فرود فولادوند)، گروه‌هایی پیدا شدند که خود را شاخه انجمن پادشاهی ایران معرفی کردند. بعدها در جلسات دادگاه‌هایی که برای محاکمه متهمان وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در تابستان سال ۱۳۸۸ برگزار شدند، بارها نام "انجمن پادشاهی ایران" به عنوان گروهی که قصد عملیات خرابکارانه داشت تکرار شد و آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی در ارتباط با این گروه بازداشت و اعدام شدند. در حال حاضر از سرنوشت فتح‌الله منوچهری یا فرود فولادوند اطلاعی در دسترس نیست. عبدالمالک ریگی؛ درگیری پر سر و صدا اعترافات عبدالمالک ریگی چند روز پس از بازداشتش از تلویزیون دولتی ایران پخش شد. اما در خصوص روح‌الله زم حکومت ایران آنقدر عجله داشت که تنها چند ساعت پس از انتشار خبر دستگیری چند دقیقه از "اعترافات اجباری" او را از تلویزیون پخش کرد بررسی شماری از پرونده‌‎هایی مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی که ناپدید شده‌اند یا سر از زندان‌های ایران در آورده‌اند، نشان می‌دهد این حوادث عموما در کشورهای همسایه ایران رخ داده است. حکومت ایران در بسیاری از موارد بازگرداندن مخالفان سیاسی به داخل کشور را به عنوان موفقیت و اقتدار سیستم‌های سیاسی خود نمایش داده است. بازداشت عبدالمالک ریگی رهبر گروه جندالله در زمستان سال ١٣٨٨ را هم مستثنی نبود و موفقیت بزرگ برای وزرات اطلاعات دانست. مصطفی محمدنجار، وزیر کشور ایران در آن زمان از دستگیری ریگی در خارج از کشور و انتقال او به ایران خبر داد. حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات اما گفت مأموران وزارت اطلاعات این عملیات را در خارج از کشور مدیریت اما او را در داخل کشور دستگیر کردند. جندالله مخالف نظام جمهوری اسلامی بود و هدف خود را حمایت از حقوق اقلیت سنی‌های ایران بخصوص در استان سیستان و بلوچستان اعلام کرده بود. عبدالمالک ریگی به محاربه و فساد فی الارض محکوم و در خرداد ۱۳۸۹ اعدام شد. روح‌الله زم؛ تازه‌ترین مورد از پرونده‌ای قدیمی روح‌الله زم آخرین مخالف سیاسی جمهوری اسلامی است که به دست مقام‌های امنیتی ایران افتاده است. به نظر می‌رسد برای جمهوری همچنان بازداشت و انتقال مخالفان سیاسی به داخل کشور همچنان یک "پروژه به روز" است. اینبار هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خبر داده که سازمان اطلاعات این نیرو در یک عملیات "اطلاعاتی هوشمندانه" روح‌الله زم "مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز" را دستگیر کرده است. این دستگیری یا به زعم دستگاه‌های امنیتی ایران "به دام انداختن متهمان امنیتی" هم یک پیروزی بزرگ و کارزار تبلیغاتی به شمار می‌آید و ساعاتی بعد از اعلام خبر دستگیری روح‌الله زم، او را با چشم بسته در تلویزیون دولتی نشان دادند که "اعتراف" ‌می‌کرد که اشتباه کرده است. آیا ربودن جایگزین کم‌هزینه حذف مخالفان است؟ در دهه شصت و هفتاد شمسی، (هشتاد و نود میلادی) حکومت ایران متهم به ترور مخالفان سیاسی خود در خارج کشور شد. در مشهورترین نمونه دستگاه قضایی آلمان، حکومت ایران را به خاطر به قتل رساندن سه تن از رهبران کرد و مترجم‌شان در رستوران میکونوس در برلین به "تروریسم دولتی" متهم کرد. حکم آن دادگاه باعث شد در آن زمان کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران خارج کنند. از آن پس، دستکم برای چند سال سوءقصدی علیه مخالفان سیاسی حکومت ایران اتفاق نیفتاد یا اگر افتاد علنی نشد. هزینه قتل مخالفان در خارج از کشور بالا رفته بود بنابراین شاید کشاندن مخالفان به داخل کشور یا ربودن آنها بیشتر اولویت پیدا کرد. دستکم تا پیش از از بازداشت عبدالمالک ریگی و روح‌الله زم، حکومت ایران سعی در مخفی و محرمانه نگه داشتن این دستگیری‌ها داشت. اما اکنون این کار را با تبلیغات گسترده انجام می‌دهد. اعترافات عبدالمالک ریگی چند روز پس از بازداشتش از تلویزیون دولتی ایران پخش شد. اما در خصوص روح‌الله زم حکومت ایران آنقدر عجله داشت که تنها چند ساعت پس از انتشار خبر دستگیری چند دقیقه از "اعترافات اجباری" او را از تلویزیون پخش کرد. به دام انداختن کسانی که جمهوری اسلامی به نحوی برای خود خطرناک می‌داند فقط به مخالفان سیاسی محدود نبوده افرادی مثل شهرام امیری، متخصص هسته‌‎ای ایران هم با شیوه‌هایی مشابه یا با تطمیع به دست حکومت ایران افتاده‌اند.
سپاه پاسداران می‌گوید روح‌الله زم را به داخل کشور هدایت و بازداشت کرده است. او نخستین فعال سیاسی خارج کشور نیست که به ایران کشانده می‌شود یا به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی می‌افتد، روندی که از دهه شصت تا امروز ادامه داشته است.
دستگیری زم؛ مخالفان حکومت ایران در خارج کشور چگونه 'ربوده می‌شوند'؟
آقای چاوز از کاخ ریاست جمهوری در کاراکاس برای هوادارانش سخن گفت. او که از موعد مقرر، دو ساعت دیرتر سخنرانی کرد، گفت که برای ادامه درمان سرطان خود، امروز، شنبه ۱۴ آوریل مجددا به کوبا باز خواهد گشت. رئیس جمهوری ونزوئلا افزود هنوز نمی داند که در نشست سران کشورهای قاره آمریکا شرکت می کند یا نه. آقای چاوز پیش از این گفته بود که حالش برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری مهر ماه امسال خوب است. اخیرا او بار دیگر مورد عمل جراحی قرار گرفت و توموری از ناحیه لگن خاصره او برداشته شد.
هوگو چاوز، رئیس جمهوری ونزوئلا پس از دور تازه معالجاتش در کوبا به هواداران خود گفت که حالش خوب است.
چاوز: حالم خوب است
با توجه به شیوع گسترده و راههای سرایت این بیماری ویروسی، به نظر می رسد که این بیماری در ایران نیز به یک موضوع قابل اهمیت بدل شده باشد. در روز جهانی ایدز مسئولان بهداشتی در ایران از کاهش رشد این بیماری دراین کشور خبر داده اند، کامران باقری لنکرانی، وزیر بهداشت می گوید که برای نخستین بار در ده سال گذشته شتاب رشد این بیماری کاهش یافته است. تاریخچه ایدز سرآغاز توجه جهانی به این بیماری به سال 1981 در نیویورک بازمی گردد که هشت مورد بیماری وخیم شبیه سرطان در میان مردان همجنس گرا دیده شد، با دیده شدن انواع متفاوت دیگری از عفونت های ناشناخته در ایالت های مختلف آمریکا، توجه دانشمندان به ویروس مشترکی جلب شد که با تغییر شکل مداوم، سیستم ایمنی بدن افراد مبتلا را از کار می اندازد و درنتیجه امکان ابتلای وی به انواع بیماریهای خطرناک دیگر را فراهم می آورد. همزمان در آفریقا نیز موارد متعددی از شیوع ایدز دیده شد که منجر به مرگ و میر فراوانی در این قاره شد، این قاره در برخی از متون علمی منشاء پیدایی و تکامل ویروس ایدز شناخته شده است. دانشمندان می گویند که شکل ابتدایی این ویروس در شامپانزه ها وجود داشته است که به دلیل تغذیه ساکنان گینه بیسائو از آنها این ویروس به انسان منتقل شده و در طول یک قرن تکامل یافته و به ديگران منتقل شده است. تاریخچه ایدز در ایران گفته می شود که اولین مورد ابتلا به ایدز در ایران، چند سالی پس از کشف این ویروس شناسایی شده است که از یک کودک مبتلا به هموفیلی در اثر تزریق خون آلوده بوده است. بنا بر آمار رسمی در ایران حدود دوازده هزار نفر تا کنون به عنوان حامل ویروس ایدز شناخته شده اند، در حالی که برخی از کارشناسان معتقدند آمار واقعی مبتلایان به این بیماری بنا به دلایل مختلف بسیار بیشتر از میزان اعلام شده است. در ایران طبق اطلاعات موجود، مبتلایان به ایدز تا پیش از دهه شصت بیشتر در اثر تزریق خون های وارداتی آلوده بوده اند دچار این بیماری شده اند در حالی که در دهه هفتاد استفاده از سرنگ های مشترک در میان معتادان تزریقی و روابط جنسی بی بند و بار بدون استفاده از کاندوم عامل ابتلا به ایدز بوده است. تا سال 1383 میزان مرگ ومیر ناشی از ایدز رسما 894 نفر گزارش شده بود در حالی که هیچ آمار دقیقی ازتعداد مبتلایان به ایدز موجود نبود. اما هم اکنون نماینده سازمان ملل در بحران ایدز در ایران از رشد صد درصدی این بیماری در این کشور سخن می گوید. علی یزدان ستایش همچنین گفته است که مقابله با ایدز در ایران باید پیش از شیوع گسترده آن صورت گیرد. در برخورد با بیماریها از سه روش مقابله ای استفاده می شود:- پیشگیری- تشخیص و همه گیر شناسی- درمان برخی از کارشناسان معتقدند که وضعیت ایران درهر سه زمینه بحرانی است. از جمله دکتر محبوبه حاج عبدالباقی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتگو با ایسنا از سیاست های تبلیغاتی و پیشگیرانه در برابر این موضوع انتقاد کرده و خواستار به کار گیری بیشتر روشهای روانشناختی و آموزش گسترده در بین جوانان شده است. در بخش پیشگیری هنوز بسیاری از مردم و به ویژه جوانان از دسترسی به اطلاعات مربوط به شیوع ایدز و از اطلاعات مربوط به ضرورت به کار بردن کاندوم در زمان رابطه جنسی بی بهره اند و موانع متعددی برای راه اندازی کارزارهای تبلیغاتی گسترده در رسانه ها در این زمینه وجود دارد. در زمینه تشخیص نیز با وجود تلاش های صورت گرفته، هنوز امکان آزمایش ایدز در همه مناطق کشور وجود ندارد و از این رو دستیابی به روشهای تشخیصی و آمار قابل اتکا مشکل جلوه می کند. در زمینه درمان نیز در اغلب موارد تنها داروهای اولیه برای کند کردن آهنگ بیماری در دسترس بیماران گذاشته می شود، در حالی که دربسیاری موارد، ویروس نسبت به این داروها مقاومت نشان داده و درنتیجه بیماران محتاج داروهای جدیدتری هستند که برای مقابله با بیماری ضروی است، به علاوه هنوز مراکز و کلینیک های درمان ایدز در سطح کشور گسترش نیافته اند. چشم انداز آینده ایدز در ایران دکتر شیخ مبشر نماینده سازمان بهداشت جهانی(WHO) در ایران در این زمینه به سایت فارسی بی بی سی می گوید: "در مقایسه با سایر کشورها در منطقه در ایران شمار کمتری از مبتلایان به ایدز وجود دارند که دو سوم آنها به دلیل استفاده مشترک از سرنگ آلوده به ویروس مبتلا می شوند." آقای مبشر در پاسخ به این سوال که تا چه حد سیاست های ایران در مقابله با ایدز را موثر می داند می گوید: "تا همین چند سال پیش برخورد با این موضوع در ایران با کندی پیش می رفت، اما در سالهای اخیر پیشرفت های بسیاری در زمینه پیشگیری و درمان صورت گرفته است. اگرچه هیچ استراتژی ملی برای مقابله با ایدز وجود نداشت اما ما به همکاری با دولت ایران در این زمینه ادامه دادیم و اکنون یک برنامه ملی در این زمینه وجود دارد." وی می گوید که هم اکنون شورای ملی ایدز که توسط معاون رئیس جمهور اداره می شود در کنار نهادهای دولتی دیگر و به ویژه سازمان های غیر دولتی در زمینه مقابله با این بیماری به خوبی فعال شده اند. شیخ مبشر، یکی از پیشرفت های اخیر در این زمینه را دستور آیت الله شاهرودی در زمینه لزوم رويکرد انسانی با مبتلایان با این بیماری می داند زیرا تاکنون با این بیماران همچون مجرمین برخورد می شد. به ویژه اینکه تعداد قابل توجهی از زندانیان در ایران دارای ویروس اچ ای وی مثبت هستند. وی می گوید که گامهای مهمی در این زمینه در ایران برداشته شده است و ما در حال مذاکره با دولت برای برداشتن گام های بعدی هستیم. به ویژه آنکه سال آینده دولت برنامه پنج ساله توسعه را تدوین خواهد کرد. اما وی تاکید می کند که پیشرفت های اخیر برای شناساندن بیماری به مردم و فعال شدن گروه های بسیاری در این زمینه و همکاری رسانه ها برای آگاهی بخشی به مردم، تحولات امیدوار کننده ای هستند. نماینده سازمان بهداشت جهانی در ایران در باره خطر روابط جنسی خطرناک در ایران می گوید گام های مهمی برای آگاه سازی جوانان در این زمینه برداشته شده است و در برخی موارد کاندوم مجانی در اختیار زوج ها قرار می گیرد، با این حال در ایران، به عنوان یک کشور اسلامی شاید تمایل زیادی برای علنی کردن این موضوع وجود نداشته باشد. اما مدارس و رسانه ها در این زمینه فعال شده اند، سمینارهایی برگزار شده و تبلیغات زیادی در این زمینه صورت گرفته است. مواد مخدر با توجه به این که بیش از شصت درصد موارد ابتلا به ایدز در میان معتادان تزریقی دیده می شود که رابطه جنسی زیادی هم با افراد مختلف دارند و شیوع مواد مخدر در ایران بسیار بالا است، میلیونها نفر در ایران در معرض خطر قرار دارند. بر اساس گزارش اخیر سازمان ملل در یک مطالعه بر روی معتادان تزریقی در تهران، پانزده درصد آنها دارای اچ ای وی مثبت بوده اند و بیش از نیمی از آنها با وجود روابط جنسی فراوان هرگز از کاندوم استفاده نکرده بودند. در شهرستان مرودشت در شمال غربی ایران یکی از هر پنج نفر معتاد تزریقی گفته بود که از سرنگ مشترک در زندان استفاده می کرده است. با توجه به جمعیت انبوه چند صد هزار نفری زندانیان در ایران بیم آن می رود که میزان شروع ایدز در میان زندانیان به سرعت افزایش یافته باشد. در گزارش سازمان ملل بر لزوم اقدامات و درمانهای فوری در زندانهای ایران برای مقابله با افزایش سریع ایدز در آنها تاکید شده است. روابط جنسی بی بند و بار با وجود آنکه ایران یکی از جوان ترین جمعیت های دنیا را دارد، آموزش جنسی و راههای مقابله با بیماریهای مقاربتی و داشتن رابطه جنسی سالم به دلیل موانع ایدئولوژیک و مذهبی به خوبی به نوجوانان و جوانان انتقال نمی یابد. استفاده از کاندوم در میان جوانان در روابط جنسی شان کمتر معمول است و گفته می شود که در سطح تهران وبرخی از شهرهای بزرگ صدها هزار زن خیابانی و دختر فراری وجود دارند که مردان جوان برای برقراری روابط جنسی به آنها مراجعه می کنند. در برخی موارد نیز باورها و اعتقادات نادرستی در زمینه انتقال ایدز در میان برخی از جوانان وجود دارد، بطور مثال برخی از جوانان تصور می کنند انتقال ایدز تنها از طریق رابطه جنسی معمول صورت گیرد و رابطه جنسی از طریق دهان خطری در برندارد و با توجه به برخی اعتقادات سنتی در ایران که رابطه جنسی کامل و معمول را نهی می کند، اغلب جوانان در ابتدا به رابطه جنسی دهانی روی می آورند که به همان میزان می تواند در انتقال این ویروس خطرناک قلمداد شود. گزارش سازمان ملل در مورد ایدز در ایران همچنین ازروابط خطرناک جنسی به عنوان دومین عامل شیوع این بیماری در ایران یاد کرده است، آقای شیخ مبشر در این رابطه به سایت فارسی بی بی سی گفت: هنوز موضوع استفاده از کاندوم در زمان برقراری رابطه جنسی در ایران عمومیت نیافته است ولی با این حال پیشرفت های خوبی در زمینه آگاه سازی جوانان در این زمینه صورت گرفته است. نگاهی به آینده دکتر مبشر در مورد وضعیت آتی ایران در مقابله با ایدز امیدوار است زیرا می گوید که منابع اولیه برای پیشگیری و درمان در دسترس است، سطح هوشیاری در این باره خوب است و اقدامات مفیدی در این زمینه آغاز شده است اما در دسترس بودن مواد مخدر و روابط جنسی نا سالم مهمترین خطرهای پیش رو در این زمینه هستند. با این حال برخی از کارشناسان معتقدند که غفلت سال های گذشته زنگ های خطر برای شیوع گسترده ایدز در ایران رابه صدا در آورده است. وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران می گوید که براساس یک مطالعه بیش از 90 درصد دانش آموزان سال آخر دبیرستان و سال اول دانشگاه در خصوص چگونگی انتقال ایدز اطلاع کافی دارند. وی که در همایش روز جهانی ایدز در دانشگاه تهران سخن می گفت، تاکید کرد که شتاب رشد این بیماری در ایران رو به کاهش است. گزارش سازمان ملل حاکی است که ایران در زمره کشورهایی است که روند شیوع ایدز در آنها در حد متوسط است، در حالی که در سال جاری هر 8 ثانیه یک نفر در جهان به ویروس اچ ای وی مبتلا شده است و سه میلیون نفر از این مبتلایان در طی ده ماه گذشته درگذشته اند، در ایران روند مقابله با ایدز در حال تشدید است. با این همه جمعیت جوان، رفتارهای جنسی بی بندوبارانه و شیوع گسترده اعتیاد تزریقی عوامل خطرزایی هستند که صاحب نظران موجب افزایش نگرانی می بینند. خدمات
ایدز، یکی از دهشتناک ترین بیماریهایی است که بشر تاکنون با آن روبرو بوده است، اين بيماری هم اکنون بیش از پنجاه میلیون نفر را در سراسر جهان به خود مبتلا ساخته است و بیم آن می رود که میلیون ها نفر دیگر نیز در معرض خطر ابتلا به ایدز باشند.
زنگ های خطرعلیه فراگیری ایدز در ایران
ادامه گزارش ها و افشاگری ها درباره تخلفات دولت گذشته، آزادی قهرمان شمشیربازی از دست تروریست های مرزهای شرقی، و سرانجام وضعیت عراق و راه های مقابله با داعش از دیگر مطالب این روزنامه هاست. استیضاح، بر سر دانشجویان ستاره دار تیتر و طرح جمال رحمتی در اعتماد روزنامه های میانه رو یا هوادار دولت گفته معاون پارلمانی رییس جمهور را منعکس کرده اند که جای فرجی دانا را یکی مانند خود او خواهد گرفت. آرمان هم مقاله ای دارد از اکبر ترکان یکی از معاونان رییس جمهور که در آن آمده اگر نمایندگان کوشش کنند برای استیضاح وزیر، باید بدانند بدیهی است هر کاندیدای دیگری هم برای تصدی‌گری این وزارتخانه معرفی شود بازهم در مسیر دکتر فرجی‌دانا حرکت خواهد کرد. انتظار این بود که دولت دکتر روحانی وزیری به مجلس معرفی ‌کند از جنس وزرای دولت‌ گذشته که توقع بجایی نبوده است. همزمان با ده ها مقاله در تایید وزیر علوم کابینه روحانی که نشان می دهد تعداد زیادی از استادان دانشگاه ابقای وی را خواستار شده اند، کیهان که روزنامه های هوادار دولت و اصلاح طلب را رسانه‌های افراطیون می خواند نوشته این رسانه ها استیضاح فرجی‌دانا را که در یک سال گذشته به عنوان گماشته بی‌اختیار تندروهای مدعی اصلاحات عمل کرده، اقدامی سیاسی وصرفا مربوط به فراکسیون اصولگرایان یا برخی نمایندگان نزدیک به جبهه پایداری جلوه دهند حال آن که تخلفات فرجی‌دانا در زمینه انتصاب برخی چهره‌های سیاست‌باز حامی فتنه و به حاشیه راندن رشد علمی دانشگاه می‌باشد. کیهان که در روزهای گذشته هم پرچمدار استیضاح وزیر علوم دولت روحانی بوده توصیه کرده که نمایندگان به وزیر علوم کابینه رای ندهند و از همین رو مقالات و گزارش هایی را که در تایید فرجی دانا چاپ شده استیضاح، تهدید یا تطمیع نمایندگان خوانده است. جوان روزنامه نزدیک به سپاه پاسداران هم با یکی از نمایندگان استیضاح کننده گفتگویی کرده و از زبان وی نوشته: بازگشت دانشجویان محروم از تحصیل به دانشگاه ها فرصتی است برای بیگانگان برای دخالت در مسایل ایران و خواستار آن شده که وزیر علوم توضیح دهد که دانشجويان ستاره‌دار با چه مجوزي به دانشگاه‌ها بازگشتند؟ چگونه است كه قوانين ناديده گرفته شده؟ وزير بايد در اين خصوص پاسخگو باشد و روشن شود. جوکار با تاکید بر این که ایران کشور آزادی است به موافقان وزیر توصیه کرده تهديد و تخريب نكنند و اجازه دهند اين استيضاح انجام شود. واکنش کاربران دقایقی بعد از این که این مصاحبه روی سایت روزنامه جوان قرار گرفت یک کاربر با نام میرزا زیر آن نوشته: برادر جوکار و دیگر برادران عزیز در سنگر مجلس شورای اسلامی با استقامت و شجاعت هر چه تمام تر در این سنگر انجام وظیفه نمایید تا ببینیم چه کس یا کسانی مزاحم کارتان می شوند. شما فقط کد بدهید. ما تا پای جان بر سر عهدمان همانند زمان جنگ ایستاده ایم و نخواهیم گذاشت مانع پیشرفتتان در انجام تکالیفتان شوند . بهای گزاف یک تصمیم کارتون سلمان طاهری، شهروند ده روز بعد از سقوط هواپیمای مسافربر در شهر تهران و کشته شدن ۴۰ نفر در اثر آن هنوز بحث پیرامون این ماجرا در روزنامه ها ادامه دارد. حامد سعیدی در شرق با تاکید بر این که وقوع این حادثه به دلایل بسیار برای کارشناسان غیرقابل پیش بینی نبود نوشته پس از سقوط هواپیما، تا حوالی ظهر، نامی از هواپیما و خط هوایی برده نشد. یک لابی پرقدرتی توانست تا ظهر جلو انتشار خبر درست درباره سانحه‌ای که درون شهر تهران به‌وقوع ‌پیوست را بگیرد تا سر فرصت تصمیم بگیرد که چه بگوید و خبر چگونه باید منتشر شود. به نوشته این عضو هیات مدیره اتحادیه صنایع هوا فضای ایران: این لابی همان لابی‌ای است که ۱۵ سال است در مقابل عیب این هواپیما مقاومت می‌کند. علاوه بر این هواپیمایی که سقوط کرد، ایران ۱۴۰ نام دارد که در شرکت هواپیماسازی ایران هسا تولید می‌شود، اما پس از سقوط، آن را آنتونوف اوکراینی معرفی کردند. سرمقاله شرق به طعنه نوشته: در زمان گرفتن لوح تقدیر و جایزه، همه‌چیز ملی است و محصول خودکفایی، اما به‌محض وقوع حادثه این نام به «آنتونوف» تغییر می‌کند. پس از بستن قرارداد با اوکراین، تحمیل‌هایی از جانب این کشور به ایران صورت گرفت، از جمله اینکه موتور این هواپیما موتور هلیکوپتر است که باعث می‌شود هواپیما توان کافی برای پرواز نداشته باشد. این هواپیما برای وضعیت آب و هوای سرد اوکراین طراحی شده و تاب تحمل هوای گرم تهران را ندارد. هنوز هاله نور محمد حسین روانبخش سخن یکی از دلواپسان مجلس را در مردم‌سالاری نقل کرده که گفته: هواي تهران به جاي اينکه دو برابر آلوده باشد نصف آلوده است. چرا؟ چون شهامت آن مرد که رفته است (منظور صاحب هاله نور است ) در اجراي طرح سهميه‌بندي بنزين موجب شد، امروز به جاي ۱۴۰ ميليون ليتر بنزين، ۷۰ ميليون ليتر بنزين مصرف شود! به نوشته این طنزنویس : اين سخن نشانگر عمق اعتقاد به هاله نور (و نه صاحب آن )است. هاله نور مورد نظر چنان معجزه مي‌کند که در طول دوران احمدي نژاد و بالاخص بعد از اجراي طرح سهميه‌بندي بنزين از مهر ۱۳۸۷ روز به روز هوا آلوده‌تر شد، آلوده‌تر شد، آلوده‌تر شد تا اينکه دولت تغيير کرد و آن وقت هاله مورد نظر معجزه‌اش به کار افتاد و نشان داد که هاله نور از راه دور هم تاثير خود را در مديريت کلان کشور اعمال مي‌کند! غير از اين هيچ جور تفسير ديگري نمي‌توان از اين حرف قشنگ دلواپس مورد نظر داشت و آن را تحليل کرد! روغن پالم پنهانی مهدی پور محمدی در سرمقاله شهروند با اشاره به تغییراتی که بعد از افشای راز روغن صنعتی پالم و زیان آن برای سلامت در رفتار مردم دیده شده نوشته در فروشگاه های زنجیره ای بحث و ازدحام نسبی نشان می دهد که همه می خواهند از خریده های خود سر در بیاورند. کارتون فیروزه مظفری، اعتماد نویسنده کارشناس به چند مورد هم اشاره کرده مثلا: اکثر کورن فلاکس‌ها و یا ذرت پرک‌ها که بچه‌ها با شیر به‌عنوان صبحانه و یا به تنهایی به‌عنوان میان وعده غذایی استفاده می‌کنند به این صورت است: «ذرت پرک، گلوکز... روغن گیاهی مایع…» لابد اگر وزارت بهداشت بپرسد که نام این روغن مایع چیست و آیا روغن نخل هم در آن هست یا خیر، باید به دیوان عدالت اداری شکایت برد. برچسب اغلب چیپس‌ها می‌گوید: «سیب‌زمینی، نمک، روغن سرخ‌کردنی.» چیپس سیب‌زمینی خود به خود با میزان فراوان نمک و روغنی که در آن وجود دارد از مضرترین خوراکی‌ها و شاید مضرترین خوراکی دنیا باشد، اما تولید‌کننده همین چیپس مضر نمی‌گوید روغنی که در آن به کار رفته مایع است، جامد است، گیاهی است، نخل است و… به نوشته سرمقاله شهروند: شاید از همه جالب‌تر برچسب بسته شکلات یک برند معروف شکلات‌سازی است. در بخش ترکیبات آن نوشته‌اند: پودر کاکائو، جانشین کره کاکائو، شکر،... تا حالا دیده بودیم که در ادارات روسا برای خودشان قائم‌مقام دارند که در غیاب آنها به رتق و فتق امور بپردازند اما ندیده بودیم که عالیجناب کره کاکائو هم برای خودشان قائم‌مقام منصوب کرده باشند و سوال این است که این قائم‌مقام محترم که اسمش را ذکر نمی‌فرمایند همان روغن پالم نیست؟ چرا تفكيك جنسيتي سرمقاله اعتماد نوشته: اين روزها هم از زمين و زمان بحث تفكيك جنسيتي مي‌بارد؛ به طوري كه چيزي نمانده مدالي هم شايد با عنوان مدال غيرت تهيه و به تفكيك‌كنندگان تقديم شود. اهميت موضوع آنقدر شده كه خطيب نماز جمعه تهران اعلام كرده كار شهردار تهران در اجراي طرح تكريم زنان مهم‌تر از احداث تونل نيايش و بوستان ولايت بود. گويي كه زنان اين كشور پيش از اين و ۳۶ سال پس از انقلاب مورد تكريم نبوده‌اند و حتي در دوره ۹ ساله آقاي شهردار اما معلوم نيست كه آقاي شهردار چرا پيش از انتخابات اقدام به اين عمل مهم نكردند و مانور تبليغاتي خود را بر كارهاي عمراني متمركز كردند؟ به نظر نویسنده سرمقاله: طرح اين گونه مسائل در چنين موقعيتي را مي‌توان به يكي از این احتمالات دانست. اول این که كل موضوع ساختگي بوده و ناشي از هيچ دغدغه جدي و عيني نباشد. در اين صورت طرح قضيه براي حمله به دولت يا نيروهاي رقيب و اثبات خود و فرار از پاسخگويي در برابر شكست‌هاي سياسي و اقتصادي سال‌هاي اخير و براي يارگيري جديد سياسي است. سرمقاله اعتماد تاکید کرده که: يك احتمال ديگر اين است كه شاهد انقلاب و خلق ارزش‌هاي جديدي هستيم و عده‌يي از افراد پس از ۳۶ سال متوجه شده‌اند كه سياست‌هاي سه دهه گذشته مطابق اسلام واقعي نبوده و به نتيجه نرسيده است و بايد شيوه‌هاي جديدي را آزمايش كرد. و بالاخره این که عده‌يي چنين استدلال كنند كه حضور بانوان و آقايان در محيط‌هاي اداري و دانشگاهي در كنار يكديگر در دو دهه اول انقلاب مشكل‌آفرين نبوده ولي اين اختلاط در دوره اصولگرايي مشكل‌ساز شده است. موفقیت یا ریسک مرضیه محمودی در گزارشی در شرق خبر داده بر اساس گزارش بانک مرکزی، دارایی‌های خارجی شبکه بانکی در خرداد ۹۳ نسبت به خرداد ۹۲، ۹۶هزارمیلیاردتومان افزایش یافته است. یعنی در دوره یک‌ساله معادل ۸۰درصد افزایش داشته است. در دنباله این گزارش نظر هادی حق شناس اقتصاددان منعکس شده که گفته: افزايش دارايي‌هاي خارجي به اين معناست که بانک مرکزي ما به ازاي دلارهاي وارد شده، ريال چاپ کرده است و اين ريال به انحاي مختلف وارد چرخه اقتصاد شده است. اما از طرفي اين ميزان به آن معناست که پولي پرقدرت وارد اقتصاد ايران شده و بايد ديد اين پول به چه نحوي هزينه شده است. چون اضافه‌شدن اين حجم پول به پايه پولي کشور بسيار نگران‌کننده است و مي‌تواند تبعات منفي به‌دنبال داشته باشد. احمد میرمطهری کارشناس مالی و پولی هم گفته است: چون آنچه این گزارش نشان می‌دهد جهش یکباره در میزان دارایی‌های خارجی بانک‌هاست. شاید بتوان با توجه به گشایش‌های سیاسی افزایش صادرات را تعبیر کرد اما باید دید آیا به همین نسبت هم شبکه بانکی و پولی ما توانسته دلارهای ایران در خارج را به کشور بازگرداند یا خیر؟ نکته دیگر این است که میزان دارایی‌ها از بدهی‌ها پیشی گرفته است. این در حالی است که میزان بدهی و دارایی باید با هم برابر باشد. شرق از قول این کارشناس پولی نوشته: هر تغییری در میزان دارایی‌های خارجی می‌تواند منجر به افزایش اسکناس‌های منتشرشده شود که این هم خود تبعات اقتصادی دیگری به‌همراه دارد. مشکلات نخست وزیر جدید جلال ساداتیان در مقاله ای در فرهیختگان نوشته در عراق امروز مساله این است که آیا با تغییر دولت که حتی شاید فرماندهی بخشی از آن به آقای نوری مالکی داده شود می‌تواند برنامه‌هایی در راستای انسجام ملت در مقابله با گروه‌های تروریستی و تکفیری انجام دهد. مهم تر این که داعش به چه میزان مقاومت خواهد کرد و ما چه زمانی شاهد نابودی آن خواهیم بود یا عقب‌نشینی و کنارآمدن این گروه با دولت مرکزی عراق؟ به نظر نویسنده مقاله: مشکلات مربوط به این سوال پیش روی آقای عبادی و دولت جدید خواهد بود. از سوی دیگر اقلیم کردستان در اختلافاتی که با نوری مالکی داشت برخی مناطق مورد اختلاف مانند منطقه نفتی کرکوک را اشغال کرده است. در دولت جدید نوع رابطه آنها نیز بسیار مهم است. بنابر شرایط فعلی خودمختاری این منطقه و حتی جدا شدن آن دور از ذهن نیست اما شاید کردها یکپارچگی عراق را حفظ کنند. این کارشناس مسایل بین المللی در مقاله فرهیختگان تاکید کرده یکی دیگر از مشکلات پیش رو طرفداران مقتدا صدر هستند. این گروه که با نوری مالکی مشکلات بسیاری داشت و به نظر می‌آید با حیدر العبادی رابطه خوبی دارند و احتمال می‌رود که در دولت جدید با او همکاری کنند. همه این شایدها مسائلی است که در عراق جدید باید موقعیت آن مشخص شود. داعش پشت در است منصور فرزامی در سرمقاله مردم سالاری نوشته: جوامعي که عملشان مبتني بر عدل است همه گروه‌هاي فکري و عقيدتي و قوميت‌ها و نژادهاي مختلف در کنار هم با تعامل و برادري زندگي ‌مي‌کنند چون در بين آنها در مقابل قانون «برابري» وجود دارد. و این همان چیزی است که در سوريه، لبنان، عراق داعش آفریده، بوکوحرام را در نيجريه، طالبان را در افغانستان و پاکستان به وجود آورده و به زودي خواب خوش برخي ديگر نيز با نفوذ و رسوخ انديشه داعشی آشفته خواهد شد نویسنده معتقد است: خوش‌خيالي و در عين حال، بي درايتي است که اگر «داعش» و ديگر گروه‌هاي از اين دست را با آن وحشي‌گري‌ها و آدم‌کشي‌هاي سفاکانه فقط جاخوش کن عراق و سوريه و لبنان ببينيم، خطر بيخ گوش ما هم هست‌. سياست درست‌ آن است که با همسايگان خود وفاق و همزيستي مسالمت‌آميز داشته باشيم. اما سرمقاله مردم سالاری تاکید دارد که: اولويت با سياست داخلي و نسبت به اقوام داخلي خودمان است‌. به استناد قانون اساسي، حقوق همه قوميت‌ها و نحله‌هاي فکري و عقيدتي در چارچوب قانون، مرعي و محترم است چنين تفکری براي آينده ايران و مصونيت ايران و ايراني به لايه‌هاي پايين مسئوليتي در تما‌مي‌ مناطق و در جمع اقليت‌ها بايد تسري يابد. در چنين صورتي است که امنيت ايران تامين و تضمين ‌مي‌شود‌. چرا گردشگران به فرانسه می روند؟ سوشیانس شجاعی‌فرد در ستون طنز شهروند در پاسخ این سووال که چرا این همه توریست به فرانسه می‌روند، مگر آسیاب آبی‌های شوشتر چه کم از آسیاب بادی قرمز دارد، نوشته : کلا فرانسه کشور عجیبی است، شما بروید برج ایفل، پای برج ایفل ون گشت ارشاد نایستاده که شما مجبور بشوید راهتان را کج کنید و بروید قبرستان پرلاشز! کارتون محمد طحانی، آرمان وقتی رفتید بالای برج ایفل، مثل برج میلاد نیست که بگویند زود بازدیدتان را تمام کنید و بروید پایین! چون یک عالمه بلیت دیگر هم فروخته‌ایم! در فرانسه باشید، حتی اگر در خیابان شانزه‌لیزه هم مغازه داشته باشید، حتی اگر صاحب مغازه دو نبش مون بلان اصل یا خود خود کارتیه هم باشید، باز حق ندارید جلوی مغازه‌تان صندوق خالی بگذارید که جای پارک ماشینتان محفوظ باشد! فرانسوی‌ها اصلا برایشان امنیت کشورشان مهم نیست، به همین دلیل آن‌جا عکاسی با هر دوربینی آزاد است! نیاز به مجوز روزنامه هم ندارد! اگر کارتت را نشان دادی، معنیش پرروبازی نیست! لابد حق داشتی که این کارت را داده‌اند دستت! در فرانسه، مثل همه جای دنیا، توریست‌ها جاسوسند. ولی همان‌طور که گفتم امنیتشان برایشان مهم نیست! آن‌جا هم مثل باقی کشورهای ضعیف، کاری به کارشان ندارند. از بس انسان‌های ضعیفی هستند. خب بگیرندشان، این‌همه هم مزون و کت و شلوارفروشی خوب در پاریس هست. چند دست کت و شلوار برای این جاسوس‌ها بگیرند و روانه کشور خودشان کنند.
روزنامه های صبح امروز در گزارش های اصلی خود، استیضاح نزدیک وزیر علوم دولت روحانی را مهم دیده اند، استیضاحی که به بیان طعنه آمیز روزنامه آرمان فرجی ندارد و به نظر اعتماد جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد، ایران از حمایت ۱۵۰۰ استاد دانشگاه از فرجی دانا خبر داده و کیهان در تیتر بزرگ خود حمایت ها را نشانه تهدید استیضاح کنندگان دانسته و جوان هم از حامیان دولت خواسته از تهدید نمایندگان دست بردارند.
بررسی روزنامه های صبح یکشنبه تهران - ۲۶ مرداد
اتهام توطئه فرماندهانی در ارتش ایران برای نابودی "اسناد محرمانه" آمریکایی ها در طبس، در چهار دهه گذشته صدها بار از طریق تریبون های رسمی منتشر شده، بدون اینکه فرصتی برای طرح روایت های متقابل فراهم شود مهمترین استدلال تهاجم به ارتش بر سر آن ماجرا، ادعایی بود که در چهار دهه گذشته، صدها بار از طریق تریبون های رسمی منتشر شده، بدون اینکه در مراجع رسمی اثبات شده باشد یا فرصتی برای طرح روایت های متقابل از همین رسانه ها فراهم شود. موضوع ادعا، عبارت بود از اینکه فرماندهانی در ارتش ایران، در همدستی با رئیس جمهور وقت، برای نابود کردن "اسناد محرمانه" آمریکایی ها در مورد عملیات طبس، به "بمباران" هلیکوپترهای به جا مانده در محل عملیات پرداخته اند. بیشتر بخوانید: •اشغال سفارت آمریکا؛ بنیانگذار سنت 'توافق در بدترین زمان' •پاسخ‌های ارتش ایران به اتهام 'ناکارآمدی در جنگ با عراق' •روایت شش 'خرابکاری تاریخی' در مذاکرات ایران و آمریکا •بازخوانی چهار دهه 'ادبیات حذف' در جمهوری اسلامی ایران شکل گیری یک نظریه توطئه عملیات آزادسازی گروگان ها، با ورود ۶ هواپیما و ۸ هلیکوپتر آمریکایی به حریم هوایی ایران کلید می خورد اما در طول عملیات، ۳ هلیکوپتر در دو حادثه مجزا دچار نقص فنی می شوند. تعداد هلیکوپترهای باقی مانده برای انجام عملیات کافی نیست و در نتیجه، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان توقف عملیات و بازگشت کماندوها را صادر می کند. مطابق روایت رسمی واشنگتن، در حین بازگشت طوفان شن باعث تصادم و آتش سوزی یک هواپیمای ترابری و یک هلیکوپتر و کشته شدن ۸ کماندوی آمریکایی می شود و نهایتا، بقیه نیروها با بر جا گذاشتن هلیکوپترهای خود، با ۵ هواپیما فضای ایران را ترک می کنند. به دنبال این ماجرا دو فانتوم اف-۴ نیروی هوایی ایران، هلیکوپترهای آمریکاییِ رها شده بر روی زمین را هدف حمله قرار می دهند که به تخریب بیشتر آنها می انجامد. همین موضوع، نظریه توطئه مشهوری را در ایران کلید می زند که حکایت دارد عناصر نفوذی آمریکا در ارتش، به دستور ابوالحسن بنی صدر هلیکوپترهای آمریکایی را نابود کرده اند تا مدارک موجود در آنها به دست نیروهای انقلابی نیفتند. چنین نظریه توطئه ای، در آغاز در حد تبلیغاتی سیاسی در میانه درگیری روحانیون انقلابی با رئیس جمهور وقت به نظر می آید که آن زمان، فرماندهی کل قوا را هم بر عهده داشت. اما ادامه اتهامات، تدریجا به افزایش فشار بر ارتش و نهایتا برکناری مقام هایی در حد سرلشکر بهمن باقری فرمانده وقت نیروی هوایی و محمدهادی شادمهر فرمانده ستاد کل ارتش منجر می شود. ردپای این نظریه، در حجم عظیمی از روایت های رسمی مقام های حکومتی ایران، و به ویژه آنهایی که در زمان ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر با او درگیر بودند، دیده می شود. مثلا اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ خود می نویسد: "پرونده کامل حمله آمریکا به طبس را که آورده بودند، مطالعه کردم... به نظر می‌رسد در رده‌های بالا در ستاد ارتش و نیروی هوایی کسانی با آمریکا همراه بوده‌اند. من‌جمله سرتیپ باقری، فرمانده آن روز نیروی هوایی و تیمسار شادمهر رئیس ستاد آن زمان، اعمال مشکوکی انجام داده‌اند." او اعمال مشکوک منتسب به این دو فرمانده را "دستور تخریب هلیکوپترهای آمریکایی مانده در طبس" و همچنین "جمع کردن‌ ضد هوایی‌های فرودگاه تهران" می داند. در آن مقطع، اتهام "جمع کردن‌ ضد هوایی‌های فرودگاه تهران"، از سوی دانشجویان پیرو خط امام که گروگان های آمریکایی را در اختیار دارند هم به طور جداگانه مطرح می شود و حتی در کتابی که این تشکل تحت عنوان "طبس، مصداقى بر سوره فیل" منتشر می کند (۱۳۷۰) ابعاد جدیدی می یابد: "چند روز پیش از تجاوز طبس، از سوی فرماندهان نظامی که بنی صدر آنها را به کار گماشته بود، یعنی تیمسار شادمهر رئیس وقت ستاد مشترک و تیمسار باقری فرمانده وقت نیروی هوایی، به پایگاه یکم شکاری دستور داده شد توپ های ضدهوایی ۲۳ میلی متری که حریم حفاظتی فرودگاه مهرآباد و خود پایگاه را تأمین می کرد، جمع آوری شود. همین کار در پایگاه های دیگر مانند شیراز و ایستگاه رادار مشهد نیز انجام شده بود." اما علی رغم تکرار ادعای خرابکاری در دفاع ضدهوایی در سال های بعد، روند پیگیری ماجرای طبس در نهادهای حکومتی ایران حکایت دارد که این ادعا، در سطح آن نهادها جدی گرفته نشده است. به این علت مشخص که از کار انداختن دفاع ضدهوایی برای تسهیل عملیات نظامی آمریکا، اتهامی نبوده که قوه قضاییه -که قطعا همسو با رئیس جمهور وقت هم نبود- به سادگی از آن عبور کند: این ادعا در صورت جدی بودن، باید منجر به محاکمه به اتهام خیانت در دادگاه نظامی می شد که زیر نظر روحانی سختگیری همچون محمد محمدی ری‌شهری قرار داشت، در حالی که چنین اتفاقی نمی افتد. در نهایت، اتهام عمده ای که بعد از واقعه طبس، علیه فرماندهان ارتش ایران باقی می ماند، همان ادعای تخریب عمدی هلیکوپترهای آمریکایی باقی مانده در طبس است. این نظریه توطئه، به ویژه از آن جهت گسترش می یابد که در جریان شلیک به هلیکوپترهای آمریکایی در طبس، محمد منتظرقائم فرمانده وقت سپاه یزد، که در محل حضور داشت، کشته می شود و این واقعه، میزان حساسیت سپاه بر روی موضوع را افزایش می دهد. هرچند مصاحبه برادر محمد منتظرقائم با خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه در ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸، نشان می دهد که حتی خانواده او نیز به نظریه توطئه ذکر شده اعتقاد چندانی ندارند. مهدی منتظر قائم، که روحانی و مدرّس حوزه است، در این مصاحبه تاکید دارد که در مورد مرگ برادرش "زوایای مبهمی" وجود دارد چون "تاکنون کسی نخواسته است که این زوایا مشخص شود". او سپس در پاسخ به سوال تسنیم مبنی بر آنکه "گفته می‌شود این اقدام [نابودی هلیکوپترها] برای نابودی اسناد به جا مانده آمریکایی‌ها انجام گرفت" می گوید: "این‌ تحلیل است و خبر دقیقی نیست و باید بررسی شود، اما متاسفانه تاکنون کمیته‌ حقیقت‌یابی در خصوص بمباران صحرای طبس و شهادت برادرم محمد تشکیل نشده است." ماجرای طبس به افزایش فشار بر ارتش و نهایتا برکناری مقام هایی در حد سرلشکر بهمن باقری فرمانده وقت نیروی هوایی و محمدهادی شادمهر فرمانده ستاد کل ارتش منجر شد گزارش مشابه دو خلبان اف-۱۴ به دنبال اطلاع مقام های ایرانی از بر جا ماندن تعدادی هلیکوپتر آمریکایی بر روی زمین در حوالی طبس، نیروی هوایی ایران در دو نوبت مجزا، یک بار دو اف-۱۴ و سپس دو اف-۴ را به منطه اعزام می کند. خلبانان کابین جلوی هر دو اف-۱۴، در روایت هایی مغایر با روایت های رسمی، بر مخالفت ابوالحسن بنی صدر با شلیک به سمت هلیکوپترهای آمریکایی تاکید دارند. یکی از این دو خلبان، شهرام رستمی بود که بعدها، از چهره های معروف نیروی هوایی در جنگ ایران و عراق شد و یک دهه بعداز پایان جنگ، برای مدتی به ریاست ستاد ارتش هم رسید. سرتیپ رستمی در مصاحبه ای با حسین دهباشی و برنامه اینترنتی "خشت خام" در ۲۴ مهر ۹۶ می گوید قبل از شلیک جنگنده های اف-۴ به هلیکوپترها، او با اف-۱۴ خود به منطقه اعزام می شود و از برج رادار تهران دستور می دهند که هلیکوپترها را با تیربار بزند. شهرام رستمی می گوید به برج مراقبت پاسخ می دهد اف-۱۴ (که برای حمله به هدف های زمینی طراحش نشده) امکان این کار را ندارد، ولی برج بر مبنای دستوری که از ستاد ارتش آمده بوده دستور خود را تکرار می کند. به گفته آقای رستمی، اما به فاصله کمی از صدور دستور برج رادار، ابوالحسن بنی صدر که با یک هواپیمای فالکون در آسمان طبس بوده فرمان می دهد که "منطقه را نزنید". او می افزاید: "من این را شهادت می دهم در هر جا. آقای بنی صدر گفتند نزنید". سرتیپ رستمی ادامه می دهد: "من از برج پرسیدم که رئیس جمهور می گوید نزنید، شما می گوید بزنید، بالاخره این را برای ما روشن کنید که باید چه کار کنیم. برج هم رفت دنبال سلسله مراتب که جواب را پیدا کند و بدهد... گفتیم ولش کنیم و حالا که اقای بنی صدر هم گفته نزنیم، ما هم... برگشتیم." وی در ادامه، ماجرای اعزام دو اف-۴ به منطقه برای زدن هلیکوپترها را چنین روایت می کند: "آن قدر به آقای باقری [فرمانده وقت نیروی هوایی] فشار آوردند که اینها را بزنید... که اینها اف -۴ از مهرآباد بلند کردند... نمی دانم کجا و چرا این تصمیم را گرفتند. آخرش هم به ضرر آقای باقری تمام شد." روایت شهرام رستمی از وقایع آن روز و مخالفت اولیه بنی صدر با زدن هلیکوپترها، با روایت ۶ اردیبهشت ۹۶ فریدون علی‌مازندرانی خلبان دومین اف -۱۴ اعزامی در روز حادثه به طبس مطابقت دارد. سرتیپ علی‌مازندارنی، در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه می گوید هنگامی که در آسمان طبس بوده از رادار تهران به او ابلاغ می شود که هلیکوپترها را منهدم کند و او توضیح می دهد اف-۱۴ "فاقد هرگونه بمب، راکت و یا موشک هوا به زمین" است و نمی تواند با مسلسل چنین کاری انجام دهد. فریدون علی‌مازندرانی روایت می کند: "در همین زمان صدای خلبان جت فالکن که حامل بنی‌صدر رئیس جمهور وقت کشور بود بلند شد که می‌گفت خلبان اف ۱۴ به هیچ وجه اجازه زدن و بمباران ندارد و دستورات صادره فقط از سوی من -پست فرماندهی هوایی- باید اجرا شود". او می افزاید که در نهایت، با عمل به دستور رئیس جمهور وقت، از شلیک به هلیکوپترها خودداری می کند و بعد از بازگشت متوجه می شود اصرار پست رادار تهران برای زدن هلیکوپترها، "از خارج از نیروی هوایی و از دیگر ارگان‌ها، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها صادر و ابلاغ می‌شده است" (بدون توضیح بیشتر). روایت دومین حمله به هلیکوپترها با وجود مخالفت اولیه ابوالحسن بنی صدر با شلیک به هلیکوپترهای آمریکایی از سوی اف-۱۴ ها، روایت خود آقای بنی صدر از وقایع طبس حکایت دارد که او پس از مدتی طبق نظر محمدهادی شادمهر رئیس ستاد ارتش، با شلیک به هلیکوپترها از سوی دو فروند فانتوم اف-۴ موافقت کرده است. رئیس جمهور وقت در کتاب خاطرات خود با عنوان "درس تجربه" می نویسد: "سرلشگر شادمهررئیس ستاد ارتش به من تلفن زد و گفت: اگر آمریکایی‌ها شبانه بیایند و این هلیکوپتر‌ها و هواپیما‌ها را [که در طبس جا گذاشته اند] ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمی‌ماند. اینجا [به داخل ایران] که آمدند، ندیدیم. حالا، اگر بیایند و ببرند خواهند گفت پس توی کشور هیچ کس به هیچ کس نیست ...من که نظامی نبودم، قاعدتاً می‌باید سخن مسئول نظامی را می‌پذیرفتم و آن پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم همین کار را بکنید." او ادامه می دهد که سرلشکر شادمهر مجوز خواسته بوده تا هواپیماهای نیروی هوایی با تیربار "ملخ هلیکوپترها" را از کار بیندازند تا نتوانند پرواز کنند. با توجه به اینکه در تیربار هواپیماهای جنگنده چنین دقتی را ندارد، در صورت بیان چنین سخنی از سوی سرلشکر شادمهر -که البته افسر نیروی زمینی بود- و قبول آن از سوی آقای بنی صدر، مکالمه طرفین مبتنی بر تصورات غیرواقعی بوده است. بهمن باقری دو روز پس از واقعه طبس، و در حالی که هنوز فرمانده نیروی هوایی است، روایت خود را از دلیل منهدم شدن هلیکوپترها -در حالی که قرار بر "آسیب رساندن" به آنها برای جلوگیری از پرواز احتمالی‌شان بوده- چنین توضیح می دهد: "از طرف ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران دستور داده شده بود که هلی‌کوپترهای امریکایی آسیب رسانده شود تا جایی که قادر به پرواز نباشند، اما متاسفانه در تیراندازی پرسنل نیروی هوایی و در اثر اصابت گلوله به قسمت‌های حساس هلی‌کوپتر‌ها نظیر باک بنزین و موتور دو فروند از هلی‌‌کوپتر‌ها دچار آتش‌سوزی می‌شوند و در نتیجه از بین می‌روند و در این جریان دو فروند از هلی‌کوپترهای دیگر چند سوراخ برمی‌دارند و یک فروند دیگر از هلیکوپتر‌ها سالم است و قابلیت پرواز دارد." فرمانده وقت نیروی هوایی، در گفتگوی خود با شماره ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹ کیهان می افزاید: "من جزو افرادی بودم که تیراندازی به هلی‌کوپتر‌ها را تایید نمی‌کردم". البته بهمن باقری، دیگر به مطبوعات دسترسی پیدا نمی کند تا روایت خود از ماجرای طبس را، در مقابل روایت های متقابل بیان کند. ولی بیش از سه دهه بعد، عبدالله (شاپور) آذربرزین، که پس از انقلاب به طور موقت فرمانده نیروی هوایی ایران شد، شرحی را از گفتگوی مستقیم خود با سرلشکر باقری در مورد ماجرای هلیکوپترها بازگو می کند که حاوی اطلاعات جدیدی است. این شرح، درکتاب خاطرات او موسوم به "فرماندهی و نافرمانی" (از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر) منتشر شده که در ۱۳۹۳، یک سال پیش از درگذشت او به چاپ رسیده است. سپهبد خلبان آذربرزین، از سرلشکر باقری نقل می کند که او به دنبال اطلاع از وجود چند هلیکوپتر آمریکایی بر روی زمین، به خلبانان دستو می دهد به طبس بروند تا اگر هلیکوپترها قصد پرواز داشتند جلوی این کار را بگیرند. او می افزاید پیش از رسیدن خلبان ها، نیروهای سپاه منطقه که بدون اطلاع نیروی هوایی در محل حضور داشتند، به تجهیزات داخل هلیکوپترها دست می زنند که باعث "آزاد شدن قفل ملخ ها" و حرکت ملخ هلیکوپترها می شود. به روایت سرلشکر باقری، وقتی خلبان ها می رسند و حرکت پره ها را می بینند، تصور می کنند هلیکوپترها قصد پرواز دارند و همین تصور را به مرکز مخابره می کنند و درنتیجه، رئیس جمهور وقت دستور شلیک به هلیکوپترها را می دهد (یک خلبان سابق ایرانی که با افراد مرتبط با ماجرای طبس نزدیک بوده، در گفتگو با نگارنده، حرکت ملخ هلیکوپترهای آمریکایی را تایید می کند ولی دلیل آن را نه "آزاد شدن قفل" آنها از سوی نیروهای سپاه -که در روایت شاپور آذربرزین آمده- که شدت باد در منطقه می داند). البته در ادامه روایت آقای آذربرزین، از قول بهمن باقری آمده که ابوالحسن بنی صدر دستور زدن هلیکوپترها را بدون در نظر گرفتن "روش جاری" در ارتش صادر کرده و خود سرلشکر باقری به خاطر شلیک به هلیکوپترها از نیروهایش بازخواست کرده است: "پس از رسیدن به تهران از افسر نگهبان مرکز فرماندهی سؤال کردم با چه مجوزی هلی‌کوپترها را به آتش کشیدید، پاسخ داد به امر رئیس‌جمهور". به هر ترتیب، فارغ از آنکه چه کسانی مقصر اصلی تیراندازی ها بوده اند، آقای بنی صدر اساسا این فرضیه را که زدن هلیکوپترها باعث از بین رفتن اسناد محرمانه حساسی شده باشد بی مبنا می داند. او در مطلبی که در ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ در نشریه خود یعنی "انقلاب اسلامی در هجرت" منتشر کرده، تاکید می کند که "هیچ حکومتی به کماندوهای مأمور عملیات، اسناد نمی سپرد که با خود به محل مأموریت ببرند". به گفته شاپور آذربرزین فرمانده موقت نیروی هوایی پس از انقلاب، بهمن باقری فرمانده این نیرو در زمان واقعه طبس در حالی از زندان آزاد شد که "بینایی چشم خود را از دست داده بود" سرانجام باقری و شادمهر بعد از ماجرای طبس، افزایش سوء ظن به فرماندهان نیروهای هوایی و ستاد ارتش، به تدریج به حذف هر دو از سمت های خود می انجامد. در نخستین قدم، در ۱۳ خرداد ۱۳۵۹، سرلشکر باقری فرمانده وقت نیروی هوایی ناچار به استعفا می شود، هرچند ابوالحسن بنی صدر او را پس از کناره گیری به سرپرستی سازمان هواپیمایی کشوری منصوب می کند. حدود دو هفته بعد، نوبت به سرلشکر شادمهر رئیس وقت ستاد ارتش می رسد که در ۲۹ خرداد، با حکم رئیس جمهور برکنار می شود. پس از بهمن باقری و محمدهادی شادمهر، به ترتیب سرهنگ جواد فکوری و سرتیپ ولی الله فلاحی به ریاست نیروی هوایی و ستاد ارتش می رسند (هر دوی آنها تنها یک سال بعد، در سانحهٔ سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در ۷ مهر ۱۳۶۰ کشته می شوند). با وجود این، سوء ظن های انقلابیون به سرلشکر باقری، هرگز گریبان او را رها نمی کند. او به فاصله کوتاهی پس از استعفا از فرماندهی نیروی هوایی، این بار بر سر کودتای ناکام ۱۸ خرداد ۱۳۵۹ (موسوم به کودتای نوژه) به دردسر می افتد. به دنبال خنثی شدن کودتای نوژه، که به برکناری صدها و اعدام ده ها نفر از افسران ودرجه داران نیروهای هوایی و زمینی در آستانه جنگ ایران و عراق می انجامد، آقای باقری هم در معرض اتهام دست داشتن در کودتا قرار می گیرد. هرچند نه تنها رئیس جمهور وقت، که حتی محمد محمدی ری‌شهری رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش و مصطفی چمران وزیر وقت دفاع هم این اتهام را رد می کنند. آقای ری شهری در همین ارتباط، با تاکید بر اینکه رابطه بهمن باقری با کودتا را "به شدت تکذیب می کند" می گوید: "در بازجویی از تیمسار محققی [سرتیپ آیت محققی رهبر عوامل کودتا در نیروی هوایی] ثابت شد که گروه توطئه‌گر به شدت با تیمسار باقری مخالف بوده‌اند." مصطفی چمران نیز در گزارش ۲۳ تیرماه ۱۳۵۹ خود به مجلس در مورد کودتای نوژه، به اتهامات مطرح شده علیه آقای باقری چنین پاسخ می دهد: "تیمسار باقری کسی بود که قبل از هر کس -جناب آقای خلخالی هم اطلاع دارند- دو ماه قبل این توطئه را به رئیس‌جمهور خبر داد، او اگر می‌خواست بگریزد می‌توانست بگریزد، او اگر می‌خواست با آ‌نها همکاری کند خیلی امکانات داشت، ولی کسی بود که به طور مرتب اخبار توطئه‌گران را به رئیس‌جمهور می‌داد و دولت و رئیس جمهور از کانال‌های مختلف، افکار مختلفی دریافت می‌کردند که یکی از طرف او بود." علی رغم تمام اینها، سرلشکر باقری همچنان زیر ذره بین قرار دارد و نهایتا سپاه پاسداران او را در ۲۱ شهریور ۱۳۵۹، در حالی به عنوان رئیس سازمان هواپیمایی کشوری عازم شرکت در یک کنفرانس بین المللی ایران است، دستگیر می کند. پس از آن، تا زمان درگذشتش در ۱۳۸۹، جز اتهامات مرتبط با ماجراهای طبس و نوژه مطلب دیگری در مورد او در رسانه های ایران منتشر نمی شود. سپهبد آذربرزین نخستین فرمانده نیروی هوایی پس از انقلاب، درکتاب خاطراتش، به نقل دیدار خود با بهمن باقری می پردازد که بعد از آزادی از زندان طولانی مدت، برای معالجه از ایران خارج شده بود. به روایت او: "باقری بعد از انهدام هلی‌کوپترها به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان افتاد بعد از مدتی طولانی از زندان آزاد شد. بینایی چشم خود را از دست داده بود و خیال داشت برای معالجه چشم و سایر عوارض ناشی از زندان طولانی سفری به خارج بکند. روزی به من تلفن کرد جویای حالش شدم گفت سخت مریض است گفتم کجایی گفت در آمریکا... منزل دخترم هستم." آقای آذربرزین می گوید در این دیدار بهمن باقری، "آنان که قصد فروپاشی ارتش ایران و به خصوص نیروی هوایی را داشتند" را به پرونده سازی برای خود متهم کرده است. سرلشکر شادمهر نیز، که دو هفته پس از بهمن باقری از کار برکنار شد، اگرچه مانند سرلشکر باقری زندانی نمی شود، ولی تا آخر عمر در حاشیه می ماند. هرچند پس از مرگ وی در آذر ۱۳۸۷، جنازه اش به طور رسمی و با حضور جمعی از مقام های وقت ارتش ایران و پیشکسوتان این نیرو تشییع می شود.
چهل سال پیش، در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹، عملیات کماندوهای آمریکایی برای خارج کردن ۵۲ گروگان این کشور از ایران، به شکستی تاریخی انجامید. یکی از مهمترین نتایج واقعه طبس که در روایت های رسمی ناگفته مانده، تاثیر مخرب این واقعه بر ارتش ایران، بر مبنای اتهاماتی بود که منجر به تغییر فرماندهان نیروی هوایی و ستاد کل ارتش شدند.
'نابودی اسناد محرمانه طبس'؛ بازخوانی اتهامی چهل ساله علیه ارتش
تصويب يک طرح جسورانه برای ايجاد اصلاحات در کشورهای عرب، آرزوی بزرگ جورج بوش بود، ولی پيش از رسيدن شرکت کنندگان در اين اجلاس، طرح اوليه به دليل فشار از سوی اروپا و دولت های عربی تغييرکرد و آخر اين شد که طرح به جای درخواست از حکومت های خاورميانه برای ايجاد اصلاحات، تاکيد می کند که اصلاحات نبايد از سوی غرب به کشورهای خاورميانه تحميل شود. هنوز بودجه ای برای اين طرح در نظر گرفته نشده و مجازاتی هم برای کشورهای که مردمسالاری را نمی خواهند وجود ندارد. از سوی ديگر کشورهای مهم منطقه مثل مصر و عربستان سعودی دعوت جرج بوش برای شرکت در اين اجلاس را رد کردند، هر چند رهبران آمريکا می گويند که قهر اين کشورها شکست آمريکا محسوب نمی شود. آيا آمريکا می تواند در اجرای مردمسالاری در خاورميانه دخالت کند، اگر بعضی کشورها نخواهند تن به مردمسالاری دهند، چه بايد کرد؟ اظهارنظرهای يکجانبه دوستان بسيار عجيب است. به نظر می رسد عليرغم تمامی مصيبت هايی که هموطنانم در اين بيست و پنج سال کشيده اند، همچنان به راحتی تحت تأثير تبليغات ضدغربی قرار می گيرند. اگر يک ملت در خاورميانه سزاوار اصلاحات مدرن باشد، آن ملت ايران است، چراکه سالهاست از اصلاحات واقعی دور مانده و روز به روز هم فاصله بيشتری می گيرد. امير ف - مشهد به شرطی که ايران وارد کار نشود و در مراحل انجام گرفتن اين طرح مداخله نکند، اين طرح بسيار موفق خواهد بود. به نظر من، ايران بظاهر اسلامی بايد بساط خودش را جمع کند. اين اسلام افراطی نمی تواند مشکل ملت ايران را حل کند. شوان - مهاباد ما مردم خاورميانه عادت به تفسير مسائل به نفع قدرتها داريم و کوچکترين ديدگاه به منافع خود. درست که ابر قدرتها در پی منافع خودند واين در گستره سياسی امری است طبيعی! اين درست که زيرساختهای اقتصادی و اجتماعی نقشی کليدی در نهادينه کردن مردمسالاری دارد! ولی اگر نگاهی گذرا به ساختهای سياسی منطقه بيندازيم بسهولت متوجه سرسختی ديکتاتورهای منطقه برای حفظ وضع موجود و تلقين اين سری از مباحث در سطح جامعه می شويم. چه خوب است از اين مواضع شفاف آقای بوش که اگرچه منافع آمريکا و ابر قدرتها در آن نقش دارد حمايت کنيم و بدانيم در برخی منافع با هم در يک راستاييم. حسام - يزد استعمارگران جديد با شعارهای جديد همان اهداف قديم را دنبال می کنند و در پس هر حرف خوب و زيبا جز تاراج واستثمار کشورهای منطقه خاورميانه هدف ديگری ندارند منتها با اين شعارهای زيبا هم در مردم اختلاف ايجاد می کنند و هم در حالی که مردم مشغول به پاسخگويی به اين مطالبند، آنها کار خودشان را می کنند و فقط افرادی حرفهای آنها را باور می کنند که يا احمق باشند يا اصالتاً امريکايی يا انگليسی زاده. چرا برای مردم آفريقا که از گرسنگی در حال مرگند طرحی ارائه نمی دهند. مردم امريکا بيش از همه به دموکراسی نياز دارند. آيا مردم امريکا تاکنون توانسته اند لحظه ای دموکراسی را درک کنند. اگر روزی سلطه مخوف و مست کننده زروزور سرمايه داران و صهيونيستها از سر مردم امريکا برداشته شود، آن وقت مردم امريکا به افرادی مانند بوش می فهمانند که دموکراسی چيست. شهابی - تهران انگليس هم در دوران رضاخان طرحهايی به او ديکته کرد، مانند تأسيس دانشگاه و راه آهن که اصلاحاتی در کشور ما که عقب مانده بود صورت پذيرد ولی عملاً آن اصلاحات سودی به مردم نبخشيد و از ديکتاتوری رضاخان هم چيزی کم نشد. اصلاحات را نمی توان در کاغذ کادو کرد و به ديگران هديه داد. هر ملتی خود بايد برای اصلاح گذشته و تغيير ساختارهای غلط تصميم بگيرد. آمريکا هم با حمله نظامی به عراق و افغانستان نتوانست دموکراسی و اصلاحات را پياده کند يکی به همان دليل قبل و ديگری به اين دليل که اصولا ابرقدرتها منافع خودشان برايشان مهم است نه پيشرفت و ترقی ديگران. حتی اگر به زبان و درظاهر، ادعای آزاديخواهی و اصلاحگری داشته باشد. حميدرضا - تهران خاورميانه با داشتن غنای طبيعی چون طعمه چرب و اشتياق آوری است که همواره ميل دولتها را به خود جلب کرده است. حدوث انقلابات صنعتی در جهان، تمام مناطق جهان را محک زد و به تعقيب آن، همه چيز مدرن شد و همه چير قالب جديد اختيار کرد. استثمار هم ابزار جديد يافت. چنانچه ديروز کمونيسم وسيله ای برای استثمار نوين بود، امروز دموکراسی ابزاری مدرن برای استثمار نوين است. در مناطق عرب نشين دو مسئله جلو اين استثمار را گرفته است : يکی اسلام و ديگری عربيت و زندگی قبيله ای. غرب برای زدودن اين دو سد، داعيه هايی چون جنگ با تروريسم و مبارزه و مصرف به خاطر آزادی و دموکراسی را پيش گرفته است و گرنه تروريسم دولتی در خود اين دولتها بيداد می کند و ملتهای اسير، فقير و واجد دموکراسی در جهان بسيار است. چرا به ايشان توجه نمی شود و کوچکترين کمکی برايشان صورت نمی گيرد؟ آنها سرزمين غنی ندارند. شجاع مستقل - کابل ادامه فشارها در قالب طرح جديد برای رهبران مستبد خاورميانه که معمولا تاب تحمل منتقدين داخلی خود را ندارند را ميتوان در يک جمع بندی مثبت دانست و حرکتی در جهت احترام به حقوق انسانها. لازم به ذکر است که بنا به اهميت خاورميانه هميشه اقدامات قدرتهای بزرگ با ترديد نگريسته شده است و در وهله اول طرحها در راستای منافع اين قدرتها بوده تا مردم منطقه. رضا دريادل - گيلان ساختار سياسی مردمسالار در صورتی ميتواند منافع مردم را به حداکثر برساند که ساختار اقتصادی و فرهنگی هم متناسب با آن توسعه يافته باشد. به عبارتی کشورهای غربی در صورتيکه حقيقتا به توسعه مردمسالاری اعتقاد دارند به جای تحريمهای اقتصادی در کشورهايی همچون ايران، بايد سرمايه گذاری های گسترده را در جهت خروج از اقتصاد تک محصولی و توسعه متوازن آنها انجام دهند. محمد علوی - تهران کشورهای مسلمان خاورميانه همگی از جهلی نهادينه رنج می برند و اين ريشه در باورهای مذهبی مسلمانان دارد. اين جوامع هنوز راه درازی برای رسيدن به باور آزادی دارند وتا هنگامی که اين مسير طی نشود حکومتها نمی توانند کاری از پيش ببرند و فقط خود را متزلزل ميکنند. ولی اگر مردم به رشد و آگاهی برسند حکومتها نميتوانند سدی در برابر آنها باشند. اين مسير در اروپا طی شد و مردم به آزادی رسيدند و تا هنگامی که مردم خاورميانه به اين نتيجه نرسند که دين بايد از عرصه اجتماع و ارزشگذاری و سنجشها کنار کذاشته شود و خردگرايی جای آن را بگيرد، هيچ اميدی نيست. به خصوص آيينی که در آن آزادی و حقوق بشر هيج جايی ندارد... زرتشت - کاشان آمريکا کدام ادعايش صادق و به نفع جز خودش بوده که اين دوميش باشه؟! نيما - گيلان به نظرمن هدف آمريکا از ارائه طرح خاورميانه بزرگ درمرحله اول ايجاد حکومتهای وابسته به خود در منطقه است با توجه به وجود منابع غنی انرژی که امريکا به آنها احتياج دارد تا هر وقت که لازم باشد با زير فشار قرار دادن انها از منافع خود درمنطقه دفاع کند و اين در حالی می باشد که آمريکا به دخالتهای احتمالی قدرتهای نوظهوری مانند چين در آينده فکر ميکند. هدف دوم بازار مصرف بزرگ خاورميانه می باشد که آمريکا در آينده نزديک با توجه به ايجاد قطبهای اقتصادی قدرت مندی مانند چين و ايجاد رقابت شديدتر در پی قبضه آن می باشد. هدف سوم قدرت دادن به کردها برای زير فشار قرار دادن کشورهايی مانند ايران و ترکيه و سوريه در زمانهای لازم و تغيير مشکل خاورميانه از مشکل فلسطين به مشکل کردها و نجات اسرائيل با مشغول کردن کشورهای منطقه... هورام - مهاباد متأسفانه تا وقتی که رژيم های ديکتاتوری با سوء استفاده از عقايد مذهبی و در قالب تعصبات افراطی به حکومت خود ادامه می دهند امکان ايجاد تغييرات از داخل ميسر نخواهد بود و با توجه به قدرت اقتصادی اين کشورها که از درآمدهای نفتی حاصل می شود و فعلا محدوديتی برای آن وجود ندارد و استفاده از اين درآمدها در سرکوب آزادی ها و کمک به جريانهای تروريستی اين رويه کماکان ادامه خواهد داشت. اميد به تغيييرات با فشار دولتهای غربی به واقعيت نزديکتر است به شرط اينکه کشورهای اروپايی و آمريکا در اين خصوص نظر واحدی داشته و اهرمهای فشاری نيز برای آن در نظر گرفته شود. نادر - تهران آمريکا موفق نخواهد شد مگر اينکه از در دوستی وارد شود و آمريکا بايد در مقابل اسرائيل بايستد تا وقتی اسرائيل "رام" نشود و آمريکا حمايت يکجانبه از اسرائيل را قطع نکند، مردم خاورميانه هرچند که دولتهايشان به آمريکا چراغ سبز نشان دهند آرام نخواهند نشست تا فلسطينی ديگر بوجود آيد. آمريکا بايد سياست يک بام و دو هوا را کنار گداشته و واقعيات را درک نمايد. آمريکا با زور به هر کشور خاورميانه که وارد شود هرچند که مردم آنجا از دولتشان متنفر باشند ولی عليه آمريکا متحد خواهند شد. رضا - کرمان به نظر من نه آمريکا و نه هيچ کشور ديگری نبايد بدون اجازه سازمان ملل متحد حق دخالت در امور داخلی کشورهای دنيا را داشته باشد. از جمله اشغال عراق از طرف آمريکا به دنيا ثابت کرد که دموکراسی بهانه ای بيش نبوده و يکی از دو هدف اصلی آمريکا از اين اقدام، صرفا سود اقتصادی خودش بوده است. اجرای مردمسالاری چه در کشورهای خاورميانه و چه در ساير کشورهای دنيا، تنها و تنها ارتباط مستقيم به مردم آن کشور دارد! بابک - اسلو (نروژ) سياست منفی آمريکا در مورد مردم مظلوم فلسطين مشروعيت اهداف امريکا را مبنی بر ساختن يک جامعه که شا يسته سالاری مسلط بر سرنوشت مردم در خاورمياته باشد با پرسش مواجه کرده است. ضمنا حمايت قا طع و دادن پست های مهم اداری در افغانستان برای تفنگسالارانی که امروز از بر کت تاراج و قاچا ق مواد مخدر، صاحب کاخهای مجلل شده اند، بيانگر اغما ض و چشم پوشی امريکا از حقا يق تلخ است. لذا طرح تأسيس يک خاورميا نه بزرگ به نظرم ترفندی است برای اغوای افکار عامه. سيرو س احمدبدخشاتی - کا بل هدف طرح "خاورميانه بزرگ"، مردمسالاری در خاورميانه نيست. اين طرح شيوه نوين استعمار کشورهای دارای منابع زيرزمينی، دخالت در امور داخلی و عقب نگه داشتن اين کشورها از طريق مشغول ساختن ذهن اين جوامع به جنگ و هرج و مرج و... می باشد و نتيجه مستفيم آن چپاول نفت و ساير ذخاير زيرزمينی است. ثبات سياسی يکی از مشخصه های مهم توسعه اين جوامع است و با فقدان اين مشخصه و ايجاد موانع بر سر توسعه اين کشورها تصاحب منابع اين کشورها آسانتر خواهد بود. شهبازی - ايران آقای بوش و بلر فقط به فکر منافع خودشان هستند نه به فکر مردم شريف خاورميانه. با انداختن بمبهای چند صد تنی بر سر مردم بی دفاع نميشود در جايی دموکراسی برد. امروز ما نحوه عملکرد آمريکا را در فلسطين و عراق و افغانستان مشاهده ميکنيم که به مردم اين کشورها حق انتخاب نميدهند و حکومتهای دست نشانده خود را به مردم تحميل ميکنند. همين بلايی که امروز بر سر مردم خاورميانه می آورند زمان ريگان بر سر مردم آمريکای لاتين و مرکزی آوردند به طوری که هنوز مردم آن منطقه نتوانسته اند به يک ثبات نسبی دست پيدا کنند و در فقر و بدبختی دست و پا ميزنند... آزاده - لوس انجلس مردم سالاری کالايی نيست که آنرا از خارج به ملتی هديه بدهند يا وارد کنند. بعيد ميدانم غرب نگران حقوق مسلمانان باشد. آزادی محصول مزرعه‌ای است که با خون بذر آگاهی را آبياری ميکنند تا خوشه های خشم را درو کنند. آزادی هديه نيست. حسام قيدی - تهران به نظر من ايجاد حکومت های دموکراتيک در بسياری کشورهای که پيشينه استبداد سياسی و مذهبی دارند بدون همکاری کشورهای قدرتمند جهان ناممکن است من به عنوان يک افغان به خوبی اين مساله را درک می کنم. مثلا در افغانستان روشنفکران در چهل سال گذشته نتوانسته اند حتی حزب مقتدری را به ميان بياورند شايد بگويند افغانستان و افغانها در گير جنگ بودند ووو اما در ايران مشکل چيست؟ رييس جمهور اصلاح طلب با حمايت مردمی که داشت و تعداد زياد از روشنفکران وجريان های سياسی که از او حمايت کردند سرانجام کارش به کجا رسيد؟ من باور دارم که عراق وافغانستان باهمين وضعيت وخيمی که حالا دارند سرانجام در بسياری عرصه ها بخصوص داشتن نظام مردمی تر ازخيلی کشورهای منطقه جلو خواهند رفت. داود آهنگر - کابل شما واقعا فکر ميکنيد که منظور بوش نه فقط طرح خاور ميانهبزرگ بلکه هر جای دنياکه حظور خود را الزامی ميدانند بخاطر دمکراسی و رفاه مردم آن کشورها است . من هر چند دل خوشی از هيچکدامشان ندارم ولی شما بدانيد که در ايران حتا بچه های ۱۰ ساله هم خوب ميدانند که منظور امريکا با حمايت انگليس نسبت به خاورميانه به خصوص ايران و کشورهای عربی چيست. چون نمونه آن را در ويتنام و عراق بسيار ديديم. محمود - شيراز من با توجه به سابقه بد آمريکا و انگليس و اين که اينها در طول حيات خود جز غارت چپاول و تحميق ملل خاورميانه هيچ نقش سازنده ای نداشتند به هممين خاطر ملتهای خاورميانه از اين دولتها متنفر هستند و به همين خاطر اطمينانی به آنها ندارند و ميدانند اينها چه موجودات ناجوانمردی هستند که برای منافع خود دست به هر کار کثيف و خلاف اخلاقی ميزنند. البته در هر کشوری انسانهای بدون ريشه و راحت طلب و مفتخور هستند که با اين جماعت همکاری می کنند. در خاورميانه تمامی کشورها حتی ايران منافع اين جماعت رو تامين می کنند و من مطمئن هستم غرب از خاورميانه قوی و متکی به نيروی ملتها وحشت دارد چون کشور متکی به نيرو و کنترل مردم اجازه چپاول چه به خارجی نميده به اميد آزادی همه ملت ها. پويان - زوريخ به نام خدا ۱- آمريکا پس از حادثه ۱۱ شپتامبر مصمم به ايجاد دگرگونيهايی در منطقه خاورميانه است، تا خيال خود را از پرورش نيافتن تروريست در اين منطقه راحت کند. ۲- کشورهای بزرگ و قدرتمند اروپايی نيز کم و بيش همين هدف را دنبال می کنند, فقط به نظر می رسد کمی با احتياط بيشتر.ضمن اينکه می خواهند در برابر ديپلماسی آمريکا برخوردی منفعلانه و دنباله رو نداشته باشند و اثر گذاری خود را با حفظ منافع فعليشان در منطقه داشته باشند. به طور خلاصه به نظرم عجله و شتاب آمريکا را ندارند. ۳-مردم کشورهای خاورميانه علی رغم روسای کشورهايشان نسبت به اين طرح حساسيت ندارند (هرچند هنوز خيليها حتی نام اين طرح را هم نشنيده اند ) و اگر با مذهب انها که عمدتا نسبت به ان نعصب دارند منافاتی نداشته باشد حتی ممکن است از ان استقبال کنند. بنابراين با وجود اجماعی اينچنين به نظرم اين طرح در ميان مدت موفق خواهد شد و لو اينکه برخی کشورها مانع تراشی کنند. علی رضا - قم اکثريت مردم کشورهای خاورميانه به ادعاهای سران کشورهای غربی خصوصا آمريکا نه تنها خوشبين نيستند، بلکه تا آنجا که تاريخ استعمارگری اين گونه کشورها نشان می دهد، بسيار بدبين می باشند و به اين دليل به راحتی با خواسته های اين گونه گردهمايی ها و مجالس تن نخواهند داد. بايد دانست که ريشه اصلی تروريست فقر و احساس حقارت عده ای در مقابل عده ديگر است و بر خورد خودخواهی و نژاد پرستی ها است و برای ريشه کن کردن اين گونه بيماری های نا خواسته بشری بايد عدالت و آزادی واقعی (که همانا رهايی از بندگی های دنيوی است) را در سراسر جهان حاکم نمود. بنابراين کشورهای پيشرفته اگر به فکر مردمان فقير خاورميانه و ديگر مناطق می باشند به فکر رفاه، اشتغال و آموزش های همگانی ( بهداشت، آموزش و پرورش و آموزش عالی و...) برای اين گونه کشورها در غالب کمک های مالی به سازمان های جهانی؛ برای رشد اين گونه مناطق باشند، نه اين که به بهانه دموکراسی به دنبال استعمار اين کشورها باشند. من به تنوع دينی، فرهنگی و نژادی و فرهنگی و.... مسالحه آميز اعتقاد دارم تابه پيروی از يک سياست واحد غربی و آمريکايی به نام دموکراسی. مردمان خاورميانه بايد به فکر درمان از درون باشند و خود با تلاش و مسالحه و آزاد انديشی به حقيقت دست يازند، نه اين که با بکار گيری سياست های بيگانگان استعمار گر و از خدا بی خبر به بی راه های کور و تاريک کشانده شوند. وقت آن است که جهان اسلام با اتحاد بيشتر و با بيرون راندن تفرقه ها و تعصب های خشک، به فکر ساختن خاورميانه ای آزاد و آباد در فضايی معنوی و با صفا باشند. مهرداد رجبی - تهران بنده معتقدم که اگر آمريکا می خواهد از دست تروريسم خلاص يابد بايد محافظه کاری را کاملا کنار بگذارد و باج به اين عربها ندهد بهترين دوستان آمريکا در خاورميانه ودر جهان اسلام ايرانيان و کردها می باشند که متاسفانه با حسن نيتی که کردها نسبت به آمريکاييها پيدا کردند آنها باز هم طرف عربها گرفتند و به نظر من عربها ذاتا اصلاح پذير و دمکرات نيستند فقط بايد آنها را کنترل کرد و اين بوسيله کردها و ايرانيان امکانپذير هست چون ايرانيان و کردها دارای فرهنگی قوی هستند و می توانند بعنوان الگو در خاورميانه بدرخشند. آمريکاييها مطمئن باشند ملت ايران درس بزرگی گرفته اند ديگر فريب نخواهند خورد. ر- محمدی - سنندج خدمات
در جريان اجلاس گروه هشت کشور صنعتی در آمريکا، جورج بوش بالاخره طرح "خاورميانه بزرگ، خود را برای پيشبرد مردمسالاری در خاورميانه آشکار ساخت که مورد تاييد رهبران ساير کشورهای عضو گروه هشت قرار گرفت.
آيا طرح خاورميانه بزرگ موفق خواهد بود؟
تنوع نژادی و قومی به عنوان یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی آمریکایی عمیقا در این کشور مورد احترام است. قانون حقوق مدنی سال ۱۹۶۴ هرگونه تبعیض از جمله تبعیض نژادی را ممنوع اعلام کرد اما مسائل نژادی هنوز هم یکی از معضلات این جامعه است. با وجود اقداماتی که برای مرحم گذاشتن بر زخمهای گذشته صورت گرفته، فقر و اختلاف سطح رفاه ادامه تبعیض نژادی را در شکل های جدید ممکن ساخته است. کشور ایالات متحده آمریکا با یک انقلاب از سلطنت بریتانیا مستقل و تاسیس شد. قانون اساسی آن در سال ۱۷۸۷ نوشته شده و سیستم ایالتی (فدرال) در آن پایه گذاری شد. در این قانون اساسی که از زمان پیدایش تاکنون تغییر نکرده، اصل تقسیم قوا در ساختار حکومت حتی در مرکز قدرت نیز تثبیت شده است. ساکنان اولیه آمریکای شمالی را چندین تیره نژادی از بومیان آمریکا تشکیل می دادند که به مرور با ورود مهاجران سفید پوست از اروپا رو به انقراض رفته و اکنون اقلیت نژادی بسیار کوچکی را تشکیل می دهند. اکثریت مهاجرین اولیه به آمریکا از مجموعه جزایر بریتانیا به این سرزمین آمدند. بردگان آفریقایی دومین موج ساکنان جدید بودند که بدون اراده خود به این مجموعه پیوستند و بالاخره میلیون ها اروپایی از کشورهای مختلف سومین مرحله از مهاجرت را شکل دادند. در دهه های اخیر بخش اعظم مهاجران از کشورهای آسیایی های حاشیه اقیانوس آرام و کشورهای های آمریکای مرکزی آمده اند. آنها نیز به دنبال آزادی سیاسی و رفاه اقتصادی -همان چیزی که مهاجرین پیشین هم در جستجوی آن بودند- به آمریکا می آیند. این تغییر در ترکیب مهاجران، در جهتگیری منافع خارجی آمریکا نیز انعکاس داده شده است. سیاست خارجی آمریکا معمولا تصور ایده آل از معیارهای بنیانی این کشور را با منافع سیاسی و اقتصادی آن درهم می آمیزد. نمونه برجسته آن سوابق بین المللی آمریکا در حوزه محیط زیست است که انتقادهای زیادی را در پی داشته است. مثال دیگر تلاش این کشور برای کنترل شریان و منابع انرژی در جهان است تا بتواند بدون اتکاء مطلق به منابع خود نیازعظیم اش به انرژی را تامین کند. در سپتامبر سال ۲۰۰۱ با اصابت عمدی سه هواپیمای ربوده شده به ساختمانهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون درحومه واشنگتن، ایالات متحده لرزید. در این حملات چند هزار نفر کشته شدند و چهارمین هواپیمای ربوده شده در پنسیلوانیا سقوط کرد و تمامی مسافران و خدمه آن کشته شدند. این حملات بر کشوری که می کوشد کماکان نقش خود را به عنوان تنها ابر قدرت جهان ادامه دهد، تاثیرات شدیدی گذاشت. در اکتبر سال ۲۰۰۱ آمریکا با رهبری یک عملیات نظامی در افغانستان دولت طالبان را ساقط کرد. در مارس ۲۰۰۳ آمریکا عملیات نظامی جدیدی را درعراق شروع کرد که منجر به واژگونی رژیم صدام حسین شد. علیرغم گسترش رفاه اقتصادی در سال های اخیر، در آمریکا شکاف میان طبقه ثروتمند و فقیر کماکان از چالش های جدی است. بیش از ۳۰ میلیون آمریکایی زیر خط رسمی فقر قرار دارند که درصد بسیار بالایی از آنان را آفریقایی ـ آمریکایی ها و مهاجران از آمریکای لاتین تشکیل می دهند. رییس جمهور: جورج دبلیو بوش جورج بوش جمهوری خواه، در ۲ نوامیر ۲۰۰۴ برای دومین دوره پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. رقیب اصلی او در این رقابت انتخاباتی بیرحمانه جان کری، کاندیدای دموکرات ها بود که شکست خود را پس از اعلام نتایج آراء که بسیار نزدیک بود، پذیرفت. امنیت ملی و جنگ در عراق موضوعات اصلی این انتخابات بود که یکی از داغ ترین و پرهزینه ترین کارزارهای انتخاباتی را در تاریخ آمریکا به نمایش گذاشت. آقای بوش که پیشتر اعلام کرده بود طرفدارکاهش دخالت آمریکا در نقاط بحرانی جهان است، در پی حملات یازدهم سپتامبر به نیویورک و واشنگتن، "جنگ علیه ترور" را اعلان نمود. در حمله نظامی که متعاقب آن برعلیه رژیم طالبان درافغانستان شروع شد، آمریکا نقش مرکزی را به عهده گرفت. با شکل گیری دکترین دخالت نظامی پیش دستانه، جورج بوش به عراق روی آورد و این کشور را به داشتن سلاح های کشتار جمعی متهم کرد. درجریان عملیات نظامی بعدی آمریکا در دوره زمامداری جورج بوش، عراق اشغال و حکومت صدام حسین ساقط شد. اما تلاش برای کشف سلاح های کشتار جمعی درعراق ـ توجیه اصلی آمریکا برای این تهاجم ـ بی ثمر ماند. خشونت ادامه دار و افزایش روزافزون آمار تلفات، موضع آقای بوش در مورد عراق را با دشواری و مخالفتهای فراوانی روبرو کرده است. در ماه ژانویه 2008 جورج بوش در یک سفر طولانی به اکثر کشورهای خاورمیانه، بارها تکرار کرد که به اعتقاد وی یک توافق صلح بین فلسطینیان و اسراییل تا پایان سال 2008 قابل حصول است و گفت می خواهد این توافق قبل از پایان دوره ریاست جمهوری وی در ژانویه 2009 امضا شود. در داخل، سیاست رییس جمهور کاهش مالیات ها بود و اقتصاد آمریکا در این دوره در مجموع فعال بوده است. اما کسری بودجه عظیم و کسری در موازنه تجاری، نگرانی های جدی ای بوجود آورده است. کمبودها و ضعف هایی که جامعه آمریکا درعکس العمل دولت به توفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ احساس کرد، باعث کاهش اعتماد عمومی به رییس جمهور شد. صاحبنظران معتقدند که با پیروزی دموکرات ها در کسب اکثریت کرسی های سنا و مجلس نمایندگان در انتخابات میان دوره ای، احتمالا موج برعلیه آقای بوش برگشته است. آنها معتقدند دلیل پیروزی دموکرات ها نارضایتی بخشی از رای دهندگان از جنگ عراق و عملکرد دولت جورج بوش بود. جورج بوش دور اول ریاست جمهوری را در ژانویه 2001 و پس از پیروزی در یک رقابت سخت و جنجال برانگیز بر ال گور، معاون بیل کلینتون رییس جمهور قبلی و نامزد حزب دمکرات، آغاز کرد. نتیجه نهایی این انتخابات به شمارش آرای ایالت فلوریدا منوط شد که تعداد رای دو نامزد در آن بسیار نزدیک بود. آرا بازشماری شد و کشمکش های قانونی به دیوان عالی کشید. در نهایت هفته ها پس از برگزاری انتخابات ، در اواسط ماه دسامبر، آقای گور شکست خود را پذیرفت. آقای بوش در سال ۱۹۴۶ در شهر نیو انگلند در ایالت کنتیکات متولد شد. او فرزند جورج بوش ردیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکاست. پیش از انتخاب شدن به مقام فرماندار ایالت تگزاس در سال ۱۹۹۴، کار او در شرکتهای انرژی و موسسات اداره کننده ورزش بیس بال بود. آقای بوش در سالهای جوانی به مذهب اونجلیک – برداشت ویژه ای از مسیحیت پروتستان- گروید. او گفته که ایمان وی در گذشته کمک کرده تا اعتیاد به الکل را کنار بگذارد. او نقش بین المللی آمریکا در دوره پس از یازدهم سپتامبر را به نبردی مقدس با نیروهای شیطانی تشبیه کرده است . آقای بوش از مخالفان سقط جنین و از مدافعین مجازات اعدام است. او خود را یک "محافظه کار با ترحم" معرفی کرده است. او متاهل است و ۲ دختر دارد. • معاون رییس جمهور: دیک چنی• وزیر امور خارجه: کاندولیزا رایس• وزیر دفاع: رابرت گیتس• وزیر امنیت داخلی: مایکل چرتف• مشاور امنیت ملی: استیون هادلی آمریکا توسعه یافته ترین رسانه های جمعی دنیا را دارد. تولیدات تلویزیونی آمریکا از قبیل درام ها، کمدی ها، سریالهای دنباله دار، انیمیشن ها، ویدیوهای موسیقی و فیلم در جهان مخاطبان وسیعی دارند و تامین کننده بخش عمده ای از برنامه های شبکه های تلویزیونی در سراسر دنیا هستند. تلویزیون پرطرفدار ترین رسانه آمریکاست. برای دهه ها سه شبکه بزرگ ای بی سی، سی بی اس و ان بی سی اصلی ترین بازیگران این صحنه بودند. اما با ظهور شبکه های کابلی و ماهواره ای و ورود شبکه فاکس، این حکمفرمایی پایان یافت. برنامه های کانالهای عمومی تلویزیون های آمریکایی بسیار جذاب، روان، پرشتاب و مملو از تبلیغات هستند. تعداد مخاطبان و درآمدهای تبلیغاتی تعیین کننده مرگ و زندگی برنامه های مختلف تلویزیونی اند. در این بازار پررقابت، شبکه های تلویزیون هربرنامه ناموفقی را بیرحمانه، حتی پس از چند هفته پخش، قطع می کنند. در حال حاضر حدود ده هزار رادیوی تجاری در آمریکا وجود دارد. در تمام مناطق شهری آمریکا برای ارضای تقریبا هر ذائقه موسیقایی، هر زبان مادری و هر سلیقه سیاسی یک ایستگاه رادیویی پیدا می شود. عموم شبکه های موسیقی روی موج اف- ام و ایستگاه های خبری، ورزشی و گفتگو روی موج متوسط (ای- ام) پخش می شوند. سرویس های رادیویی ماهواره ای با حق اشتراک صدها برنامه مختلف ارائه می کنند و میلیون ها مشتری را به خود جذب کرده اند. قانون اساسی ایالات متحده ضامن آزادی بیان در این کشور است. برخی ایستگاه های رادیویی زمان خاصی از برنامه های خود را در اختیار گرایش های مذهبی و سیاسی افراطی ـ عموما راست گراـ قرار می دهند. از سوی دیگر شبکه های رادیویی بسیار صریح الهجه ای وجود دارند که محتوای برنامه های آنها شوخی و تفریحاتی است که برای ذائقه عمومی بسیار گزنده هستند. بخشی از سرمایه گذاری ها در شبکه های عمومی (ملی) آمریکا توسط دولت و بخشی از طریق کمک مالی بخش خصوصی انجام می شود. دانشگاه ها و کالج های زیادی رسانه های خاص خود را دارند. رادیوی ملی آمریکا بیش از ۶۰۰ ایستگاه را تحت پوشش خود دارد. این رادیو ترکیبی از اخبار، مناظره و موسیقی را بدون تبلیغات تجاری و با مضمونی روشنفکرانه تر نسبت به دیگر رادیوها ارائه می دهد. شبکه های تلویزیون ملی نیز توسط سازمان رسانه های ملی اداره می شوند و رسالت آنها ارائه برنامه های باکیفیت و آموزشی است. دولت به شبکه های رادیو و تلویزیونی که برای مخاطبان در خارج از مرزهای آمریکا برنامه پخش می کنند کمک های مالی می کند. اخیرا شبکه های رادیویی ای که برای شنوندگان در کشورهای سابق بلوک شرق برنامه پخش می کردند برچیده شده و به جای آن ها ایستگاه هایی با هدف پوشش کشورهای آسیا و خاور میانه راه اندازی شده اند. بیش از ۱۵۰۰ روزنامه در آمریکا منتشر می شود. بیشتر این روزنامه ها محلی و منطقه ای اند. همزمان با روی آوری بیشتر مخاطبان به اخبار تلوزیون و وب سایتهای خبری، از تیراژ روزنامه ها کاسته می شود. آمریکا مهد اینترنت است. ارزیابی های پایان سال ۲۰۰۷ نشان می دهد که نزدیک به 72 درصد از مردم آمریکا به شبکه اینترنت متصل هستند. آمریکا در حال گسترش شبکه های رسانه ای دیجیتال است و پخش آنالوگ قرار است در اوایل سال 2009 به طور کامل متوقف شود. مطبوعات • یو اس ای تودی- روزنامه سراسری• وال استریت جورنال- روزنامه اقتصادی• کریستیان ساینس مونیتور- روزنامه متعلق به کلیسا• لس آنجلس تایمز ـ روزنامه• واشنگتن پست ـ روزنامه• بوستون گلوب ـ روزنامه• نیویورک پست ـ روزنامه• نیویورک تایمز ـ روزنامه• فیلادلفیا اینکوایرر ـ روزنامه• بالتیمور سان ـ روزنامه• شیکاگو تریبون ـ روزنامه• نیوزویک – مجله خبری، هفتگی• تایم – مجله خبری، هفتگی• یو اس نیوز و ورلد ریپورت – مجله خبری، هفتگی تلویزیون • ای بی سی ـ شبکه بزرگ تجاری• سی بی اس ـ شبکه بزرگ تجاری• ان بی سی ـ شبکه بزرگ تجاری• فاکس ـ شبکه بزرگ تجاری• سی ان ان ـ از شبکه های پیشروی شبانه روزی خبری که شعبه های داخلی و بین المللی را اداره می کند.• ام تی وی ـ شبکه پیشروی موسیقی• اچ بی او ـ شبکه تلویزیونی پولی؛ مبتکر بخشی از برنامه های تلویزیونی مورد تحسین منتقدان• پی بی اس ـ تلویزیون(ملی) عمومی که بیش از ۳۵۰ ایستگاه غیر تجاری را در بر می گیرد. رادیو • ان پی آر ـ شبکه غیر تجاری مشتمل بر شبکه هایی با برنامه های خبری، اطلاع رسانی و فرهنگی• کلیر چنل ـ بزرگترین اپراتور رادیویی تجاری با بیش از ۱۲۰۰ ایستگاه• رادیو سی بی اس ـ از اپراتورهای بزرگتر تجاری با نزدیک به ۱۸۰ ایستگاه در بازارهای اصلی• ای بی سی ـ شبکه ای که معروفترین ایستگاههای رادیویی را در ایالت مختلف اداره میکندشبکه های خارجی• صدای آمریکا ـ دولتی که برنامه هایی برای مخاطبان جهانی و به زبان های گوناگون پخش می کند• رادیو اروپای آزاد/ رادیو لیبرتی ـ دولتی با هدف اروپای شرقی، شوروی سابق و قفقاز به زبان های محلی• رادیو آسیای آزاد ـ دولتی با هدف چین، کره شمالی و آسیای جنوب شرقی• ال حره ـ تلویزیون دولتی ماهواره ای با هدف خاور میانه• رادیو صاوا ـ تلویزیون دولتی عرب زبان با هدف خاور میانه• رادیو فردا – دولتی، رادیو فارسی زبان با هدف ایران• رادیو و تلویزیون مارتی ـ سرویس های دولتی برای کشور کوبا خبرگزاری ها • آسوشیتد پرس• بلوم برگ بیزنس نیوز• یو پی آی خدمات
ایالات متحده آمریکا بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی دنیا و در عین حال یکی از تولید کنندگان اصلی انواع سرگرمی ها است. برنامه های تلویزیونی آمریکایی، فیلم های هالیوود، موسیقی جاز، بلوز، راک و رپ امروزه جزیی از فرهنگ عمومی جهانی شده اند.
نمایه سیاسی ایالات متحده آمریکا
هفت خدمه اين زيردريايی که به يک تور ماهی گيری و يک آنتن کارگذاشته شده در عمق 200 متری آبهای اقيانوس آرام گير کرده بود، طبق گزارش ها، در حال انجام تمرينات آموزشی بوده اند. يک زيردريايی بدون سرنشين بريتانيايی، زيردريايی روس را از بند تور ماهی گيری که در بستر اقيانوس رها شده بود، آزاد کرد. پس از به سطح آمدن زيردريايی مذکور، خدمه آن بدون نياز به کمک از دريچه زيردريايی خارج شدند و بلافاصله تحت معاينات پزشکی قرار گرفتند. با شکست تلاش های اوليه برای نجات خدمه اين زيردريايی، نگرانی زيادی درباره احتمال پايان اکسيژن موجود در آن و به خطر افتادن زندگی خدمه ايجاد شده بود. در حين عمليات نجات، خدمه زيردريايی روس می بايد برای کاهش مصرف اکسيژن، تحرک خود را به حداقل می رساندند و دراز می کشيدند. نيروهای امدادی روسيه در نخستين اقدام برای نجات زيردريايی تلاش کردند آن را با "کابل" به سطح آب بياورند اما به خاطر وزن زيردريايی و توری که در آن گرفتار شده بود، اين اقدام شکست خورد. سرانجام با کمک گروه های امدادی از بريتانيا و آمريکا که برای کمک به محل اعزام شده بودند، اين زيردريايی از بند آزاد شد و خدمه آن نجات يافتند. خدمات
يک زيردريايی روس که به همراه هفت خدمه آن برای مدت سه روز در زير آبهای اطراف شبه جزيره کامچاتگاه گير افتاده بود، روز يکشنبه 7 اوت، با تلاش يک گروه نجات بين المللی نجات يافت. تمامی خدمه اين زير دريايی زنده هستند.
نجات زيردريايی روس به همراه خدمه آن
بئاتریس هوره ۴۵ ساله دو سال قبل یکی از اعضای صاحب کارت عضویت گروه افراطی راستگرای جبهه ملی بود و همسر درگذشته‌اش که به گفته خودش مردی نژادپرست بود وقتی قایق در پهنه تاریک افق محو شد، بئاتریس هم به اتومبیلش بازگشت؛ با سری پر از امید ولی سرشار از تردید. این زن ۴۵ ساله دو سال قبل یکی از اعضای صاحب کارت عضویت گروه افراطی راستگرای جبهه ملی بود و همسر درگذشته‌اش پلیسی بود که به گفته خودش مردی نژادپرست بود. حالا او اینجا دارد به مختار، معشوق مهاجرش، که در اردوی مشهور به جنگل مهاجران در کاله دیده بود کمک می‌کند که مخفیانه وارد بریتانیا شود. او داستانش را در کتابی با عنوان "کاله، عشق من" روایت می‌کند و در آن می‌نویسد که چطور روزی که یک نوجوان مهاجر را سوار اتوموبیلش کرد زندگی‌اش دگرگون شد. بئاتریس می‌گوید که شوهرش قبل از مرگ در سال ۲۰۱۰، یکی از افسران بی‌شماری بود که به کاله گسیل شده بودند تا مانع از ورود مهاجران به تونل کانال مانش یا بندر قایق‌ها برای رسیدن به بریتانیا شوند. به عنوان یک افسر پلیس او قانوناً اجازه عضویت در حزبی سیاسی را نداشت در نتیجه از همسرش، یعنی بئاتریس، خواست که به جای او به جبهه ملی مارین لوپن بپیوندد و حزب هم در ازای توزیع جزوه‌ها و اعلامیه‌های تبلیغی به او مبلغی می‌پرداخت. درباره اردوگاه کاله بیشتر بخوانید: بئاتریس می‌گوید که بر خلاف شوهرش واقعاً نژادپرست نیست. ولی اذعان می‌کند نگران بوده است که "این همه خارجی با ظاهری اینقدر متفاوت وارد فرانسه شده‌اند". بئاتریس با پسر نوجوانش و مادرش در فاصله ۲۰ کیلومتری جنگل زندگی می‌کند ولی هرگز آن حلبی‌آباد عظیم ساخته شده از چادرها و کلبه‌ها را که روی زمینی از زباله در حومه کاله قرار داشت، به چشم ندیده بود. در یک روز سرد در سال ۲۰۱۵، هنگام بازگشت به خانه از محل کارش دلش به حال پسری سودانی می‌سوزد و قبول می‌کند که او را تا محل اردو سوار اتومبیلش کند. این اردو در اوج ازدحامش در سال گذشته مأمنی برای ده‌هزار نفری بود که بیشترشان از جنگ یا فقر در آفریقا، خاورمیانه یا افغانستان گریخته بودند. آن زمان برای اولین بار بود که بئاتریس به چشم خودش وضعیت آنجا را دید. او می‌گوید: "احساس کردم وسط یک منطقه جنگی هستم. اردوی پناهندگان درست مثل اردوگاه جنگ بود و ناگهان چیزی در من فروشکست و به خودم گفتم واقعاً باید به اینها کمک کنم". ناگهان مهاجران دیگر فقط یک کلمه نبودند، دیگر یک مفهوم انتزاعی و مجرد نبودند. بئاتریس که در مرکز آموزش جوانان برای مراقبت از سالمندان کار می‌کند، آرام آرام شروع به آوردن غذا و لباس برای ساکنان جنگل کرد و دوستان و اعضای خانواده‌اش را هم برای کمک به آن‌ها همراه خود کرد. او به تدریج اردو و مردمانش را شناخت که شامل افرادی "از چوپان گرفته تا وکیل و جراح" بود. در فوریه سال گذشته بود که مختار، معلم سابق ۳۴ ساله را دید که ناچار شده بود از ایران به خاطر تعقیب و آزار بگریزد و خانواده خودش هم به خاطر گرویدن او به مسیحیت او را طرد کرده بودند. در اعتراض به وضعیت رقت‌بار زندگی در جنگل لب‌هایش را دوخته او مختار را درست در همان موقعی دید که عکس‌هایی از او و چندین نفر دیگر از هموطنانش در روزنامه‌های سراسر جهان منتشر شده بود چون در اعتراض به وضعیت رقت‌بار زندگی در جنگل لب‌هایشان را دوخته بودند. او می‌گوید: "من نشستم و او به ملایمت بسیار پیش من آمد و سؤال کرد آیا یک لیوان چای می‌خواهم و رفت و برایم چای درست کرد و از این کار او اندکی تکان خوردم. عشق در اولین نگاه بود. فقط نگاهش بود. آن قدر نرم و ملایم بود. این‌ها با لب‌های دوخته اینجا بودند و از من می‌پرسند چای می‌خواهم؟" ما انسان هستیم اما ارتباط برقرار کردن برای آن‌ها مانعی شده بود چون مختار فرانسوی نمی‌دانست و بئاتریس هم بر خلاف او انگلیسی کمی می‌دانست. راه حل‌ آنها توسل به نرم‌افزار ترجمه گوگل بود. عشقی در دل‌های آن‌ها پا گرفت و بئاتریس پیشنهاد کرد که مختار و بعضی از دوستانش را در خانه‌اش جا بدهد. با این کار او توصیه دوستانش را که می‌گفتند اشتباه بزرگی می‌کند نادیده گرفت. او هیچ تردیدی درباره هدف معشوق تازه‌اش نداشت. مختار قبلاً هم سعی کرده بود با پنهان شدن پشت کامیون‌ها به انگلستان برسد و حالا می‌خواست راه دیگری را امتحان کند. او و دو نفر از دوستانش حدود هزار یورو به بئاتریس دادند و از او خواستند که قایق کوچکی برایشان بخرد. روز ۱۱ ژوئن سال گذشته، بئاتریس قایق را تا ساحل نزدیک دانکرک برد و آن سه یار مهاجر، که هیچ کدامشان پیش از این قایقی نرانده بودند، حدود ۴ صبح سفری خطرناک را در شلوغ‌ترین کانال کشتی‌رانی جهان آغاز کردند. او با لبخند می‌گوید: "لباس‌هایی تنشان کردیم تا شبیه مردانی شوند که با چوب ماهیگیری به سفر ماهیگیری می‌روند." در آن لحظه همه چیز ممکن بود تمام شود. بئاتریس دلخوش به بهترین اتفاق بود ولی نگران بود که ممکن است سرش را کلاه گذاشته باشند و نگران بود که مختار و دوستانش حتی شاید غرق شوند. چیزی نمانده بود این اتفاق رخ بدهد، چون حدود ساعت ۶:۳۰ در نزدیکی‌های ساحل انگلستان قایق داشت آب می‌گرفت. وضعیت هولناکی بود ولی حالا که به گذشته نگاه می‌کنند ماجرای مضحکی به نظرشان می‌رسد. او می‌گوید: "جوان‌ترینشان از ترس بالا می‌آورد، قوی‌ترین‌شان سیگار می‌کشید و می‌گفت: 'خوب اگر قرار باشد بمیری، می‌میری. زندگی همین است دیگر.' و مختار آب‌ها را از قایق بیرون می‌ریخت و در همان حال به سرویس‌های کمک اضطراری تلفن می‌زد." گارد ساحلی بریتانیا هلی‌کوپتری را فرستاد که بالاخره آن‌ها را پیدا کرد و قایقی را برای نجاتشان فرستاد. بعداً افسران مهاجرت از این سه مهاجر بازجویی کردند و بعد از چند روز مختار را به مرکز پناهندگان فرستادند و او بالاخره توانست از آن‌جا با معشوقش که با دلنگرانی در آن سوی کانال منتظر او بود تماس بگیرد. بئاتریس می‌گوید: "او نشانی‌اش در ویکفیلد را به من داد. هفته‌ی بعد به دیدنش رفتم." از آن موقع هر دو هفته یک بار او سوار قایق می‌شود و رانندگی می‌کند تا به دیدن معشوقش برود که در خوابگاه پناهندگان در شفیلد زندگی می‌کند و تقاضای پناهندگی‌اش در بریتانیا موفقیت‌آمیز بوده است. آن‌ها از طریق وب‌کم تقریباً هر شب با هم در تماس‌اند. آینده‌شان چه می‌شود؟ بئاتریس می‌گوید که دو نفرشان برنامه‌ای ندارند و متذکر می‌شود که "دردناک است که برنامه‌هایی بریزی که جواب نمی‌دهند. اگر رابطه‌ی ما تمام شود بگذار بشود ولی من یک داستان عاشقانه زیبا را، زیباترین داستان زندگی‌ام را، مدیون مختارم." داستان بئاتریس پایانی صرفاً خوش ندارد. ماه اوت سال گذشته او به اتهام قاچاق انسان دستگیر شد. او می‌خندد و درباره اتهامش حرف می‌زند چون این فکر که او به خاطر پول این کار را می‌کرده بسیار مضحک است. او در همان ایستگاه پلیسی که شوهرش پیش از مرگ کار می‌کرد بازداشت شد. اما به قید وثیقه آزاد شد و تحت نظارت قضایی قرار گرفت و باید هفته‌ای یک بار به پلیس گزارش بدهد تا وقتی که زمان دادگاهش در آخر این ماه فرا برسد. اگر بئاتریس مقصر شناخته شود، ممکن است به ده سال زندان محکوم و ۷۵۰ هزار یورو جریمه شود، هر چند در مورد او شاید مجازات به این شدت نباشد. بئاتریس در فهرست دولتی افرادی نیز قرار داده شده است که تهدید بالقوه برای امنیت کشور محسوب می‌شوند. بیشتر افرادی که در این فهرست قرار دارند اسلام‌گرایان تندرو هستند. این هم برای او اسباب خنده است. ارزش‌اش را داشت؟ او بدون هیچ تردیدی می‌گوید: "بله. این کارها را برای او کردم. آدم برای عشق هر کاری می‌کند." کتاب بئاتریس اوره، "کاله، عشق من"، به قلم کاترین سیگوره و به نام او نوشته شده است.
بئاتریس اوره در ساحلی در شمال فرانسه قبل از غروب آفتاب، معشوقش را سوار بر قایقی زهوار در رفته تماشا می‌کند که به سوی کانال مانش می‌رود. آیا هرگز دوباره او را خواهد دید؟ آیا مردی که همین چند هفته پیش دیده بود سرش کلاه گذاشته و از او سوء استفاده کرده تا بئاتریس کمکش کند که به آرزوهایش برسد و زندگی تازه‌ای در انگلستان برای خود دست و پا کند؟ آیا او در راه غرق خواهد شد؟
عضو جبهه ملی فرانسه که عاشق پناهجوی ایرانی جنگل کاله شد
ویدیو این واقعه واکنش‌های فراوانی در کره جنوبی داشته است این خبر را پلیس سئول، پایتخت کره‌جنوبی اعلام کرده است. سه هفته پیش، تصاویر دوربین مداربسته یک بوتیک در سئول لحظه مجادله و سیلی زدن سیانگ سیشو، همسر سفیر بلژیک به یکی از دو فروشنده بوتیک لباس را نشان داد. ماجرا از آنجا آغاز شده بود که کارمند این بوتیک در هنگامی که خانم سیانگ قصد ترک فروشگاه را داشت (به اشتباه) مشکوک شد که او یکی از لباس‌ها را بدون پرداخت بهایش در اتاق پرو به تن کرده و در حال خروج از فروشگاه است. همین موضوع باعث خشم همسر سفیر شد و او برای اعتراض به این رفتار به داخل فروشگاه بازگشت و در حالی که با همان فروشنده جدل لفظی داشت، به فروشنده دیگری که به نظر می‌رسید قصد میانجی‌گری دارد یک سیلی می‌زند. پس از انتشار این ویدیو و بالا گرفتن خشم عمومی از این واقعه، پیتر لیسکوهیر، سفیر بلژیک در کره جنوبی رفتار همسرش را "غیرقابل قبول" خواند و بابت آن عذرخواهی کرد. در آن زمان سفارت بلژیک هم گفت همسر سفیر که ۶۳ سال سن دارد به علت سکته در بیمارستان بستری است و به محض بهبودی با پلیس همکاری خواهد کرد. اما در همان موقع هم رسانه‌های کره‌جنوبی ابراز نگرانی کردند که احتمالا همسر سفیر با استفاده از مصونیت دیپلماتیک خود از همکاری با پلیس سر باز خواهد زد. سفارت بلژیک کمی بعد اعلام کرد که همسر سفیر به علت سکته مغزی بستری شده بوده و پس از ترخیص، پلیس در روز ششم ماه مه جاری توانسته با او مصاحبه کند. کارمند فروشگاه عکسی از صورت خود که به علت سیلی سرخ و متورم شده بوده را منتشر کرده است
همسر سفیر بلژیک در کره‌جنوبی که یک ماه پیش انتشار فیلم سیلی زدن او به فررشنده یک بوتیک در سئول جنجالی شده و پای پلیس سئول را به میان کشیده بود، پس از چند هفته که به گفته سفارت بلژیک "به علل پزشکی" از همکاری با پلیس طفره رفته بود اکنون با استفاده از مصونیت دیپلماتیک به درخواست همکاری با تحقیقات پلیس نه گفته است.
همسر سفیر بلژیک در کره‌جنوبی با استفاده از مصونیت دیپلماتیک از بازجویی پلیس سر باز زد
یارون پی‌یر، آهنگساز، نوازنده و آوازخوان یهودی ساکن اسراییل یارون، بیش از ده سال روی بخشی ازموسیقی افغانستان به خصوص ارتباط گذشته افغان‌های یهودی با موسیقی افغانستان پژوهش کرده است. این آهنگساز قبلا نیز در برخی کنسرت‌های موسیقی در اسرائیل، برخی ملودی‌های قدیمی هرات را با سازهای افغانی و شرقی و با شعر عبری اجرا کرده است. یارون پی‌یر به موسیقی صوفیانه ـ قوالی نیز گرایش دارد، اما او سال‌ها روی موسیقی خود یهودیان، موسیقی صوفی در ترکیه، موسیقی مدیترانه‌ای و موسیقی هند هم مطالعه و کارکرده است. یارون تحت تاثیر سروده‌های کهن یهودی، سروده‌های رابیندرانات تاگور و غزل‌های مولانا جلال الدین بلخی تعدادی آهنگ ساخته که در آلبوم‌ها و آثار قبلی او به زبان عبری منتشر شده است. موسیقی یهودیان یهودیان به وسعت تاریخ‌شان با موسیقی پیوند دارند. از "داوود "به عنوان شاعر، نوازنده موسیقی و آوازخوان خوش صدا نام برده شده و سروده‌های او درمجموعه مزامیر یا کتاب زبور داوود گنجانیده شده است. از این منظرمردم یهود ممانعت و محدویتی درعرصه موسیقی نداشتند. یهودیان درموارد زیادی در عرصه موسیقی در نقاط مختلف دنیا تاثیر گذاشتند؛ چنانکه برخی موسیقیدان‌های نامدار در ایران، لهستان، روسیه، آلمان، اسپانیا و چند کشور دیگر، یهودی بودند. موسیقی فعلی یهودیان را می‌توان "موسیقی چندفرهنگی" نامید که بخش عمده این موسیقی با بازگشت یهودیان از سرزمین‌های دیگر به آنچه که امروز "اسرائیل" خوانده می‌شود، شکل گرفت. ازمقام‌ها و ملودی‌های لطیف سرزمین‌های شرقی گرفته تا هارمونی غنی و ساختارمند کلاسیک اروپایی همه به نوعی با گرایش‌های مختلف موسیقیایی در میان یهودیان ظهور یافته و با زبان و فرهنگ معاصرعبری گره خورده است. گذشته یهودیان افغانستان وپیوندشان با موسیقی یهودیان بخارا تاریخ مشخصی برای مهاجرت مردم یهود به افغانستان کنونی ثبت نشده اما مقبره‌های یهودیان در ولایت غور حكايت از حضور دیرینه آنها دارند. "ارمیا ابیر" استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه حیفا به من گفت: " تعدادی ازافغان‌های یهودی به دلیل تعصب حکومت صفوی در ایران از شهر مشهد و نیشابور به افغانستان مهاجرت کردند و تعدادی نیز در سده هجده و اوایل سده نوزده میلادی بر اثر فشارحکومت تزاری روسیه علیه یهودی‌ها از مسیر ازبكستان و ترکمنستان کنونی به افغانستان آمدند." آقای ابیر اضافه کرد که دربرخی کتب قدیمی در "کتابخانه ملی اسرائیل"، حضور افغان‌های یهودی در افغانستان در اوایل سده دهم میلادی و در دوره غزنویان و قبل از آن هم ثبت شده است. بنابراین یهودیان افغانستان را غیراز آنهایی ‌که از ایران مهاجرت کردند، یهودیان روسی و بخارایی نیز تشکیل می‌دادند که پسوند نام قبلی‌ اکثر آنها درافغانستان نام‌های روسی بوده است. یهودیان در کابل در منطقه "ده افغانان" و بعدها در "شهرنو" و "کارته پروان" می‌زیسته‌اند. محله "موسایی" در هرات نیز محل زندگی بیشتر یهودیان کلیمی ساکن این شهر بود. به گفته آقای ابیر تعدادی از يهوديان بخارايى ساکن افغانستان در موسيقى و رقص مهارت داشتند. زنان يهودى افغان در رقص و نواختن دایره و برخی مردان یهودی نیز در نواختن آلات موسيقى تارى در افغانستان توانایی زیادی داشتند. آنها ضمن آنکه یهودی بودن خود را آشکار نمی‌کردند، ملودی‌های محلی عاشقانه را در هرات، غور، میمنه، بلخ و كابل می‌نواختند. یارون ـ جذبه رباب وملودی افغانی یارون پی‌یر در صحبتی با من گفت: "وقتی افغان‌های یهودی به اسرائیل آمدند، مانند دیگران نیاز به وفق دادن خود با فضای چند فرهنگی یهودیان از تمام نقاط دنیا داشتند. آرام آرام همه یهودیان تلاش کردند تا زبان مشترک فرهنگی‌شان را با استفاده از خرده فرهنگ‌های قبلی به وجود بیاورند." یارون می‌گوید نسل او که نسل دوم یهودیان است تلاش کردند با تحقیق و جستجو، فرهنگ محلی و منطقه‌ای یا "لوکال کالچر" جامعه یهود را بشناسند و روی موسیقی آنها کار کنند. این آهنگسازمی‌گوید: "تلاش کردم تا موسیقی یهودیان افغانستان را بشناسم. از نظر من، موسیقی و‌ ملودی‌های فولکلور قدیمی افغانستان بسیار زیبا است و در خود یک حس بسیار قوی دارد. من عاشق نوع صدا و‌ تکنیک رباب هستم. حس کردم می‌توانم بخشی از فعالیت خودم را به نوعی وقف موسیقی افغانی بکنم." یارون توضیح داد که نتوانست به دلیل شرایط افغانستان به آن کشور سفر کند اما طی چندین سال تحصیل موسیقی در "اجمیر" هند و در نزد "پندیت سنتوش کومارمیشرا" با راگاهای هندی و سازهای موسیقی مرتبط با افغانستان آشنا شد و سپس خودش به مطالعه موسیقی افغانستان پرداخت. یارون در نواختن رباب، سارنگی و هارمونیه تبحر دارد و با گیتار، عود و سازهای تاری مدیترانه‌ای نیز به عنوان نوازنده و معلم موسیقی کار می‌کند. 'تنها برای تو' آلبوم عاشقانه هر چند یارون در آلبوم‌های قبلی خود نیز از ساز رباب استفاده کرده اما در مجموعه "تنها برای تو" رباب به عنوان ساز اصلی در ده قطعه از این آلبوم نواخته شده است. در این آلبوم موسیقی بی‌کلام، سازهای دیگری چون کمانچه و گیتار، سنتور و پیانو، نی و طبله به همراه ویولونسل نیز استفاده شده است. یارون در این آلبوم، موسیقی غربی و شرقی را با هم تلفیق کرده است. مجموعه قطعات این آلبوم کارهایی است که خود یارون به عنوان صاحب اثر آنها را ساخته است. او با الهام گرفتن از برخی ملودی‌ها نیز بیشتر سبک، تکنیک و ترکیب موسیقیایی خودش را در فضای چند فرهنگی اسرائیل دنبال کرده است. یارون می‌گوید: " تلاش کردم با احترام و پایبندی به حس برخی ملودی‌های افغانی و ساز رباب، ترکیب جدیدتری از آن را در اسرائیل ارائه کنم." آلبوم " تنها برای تو" یک حس صمیمی و عاشقانه را در خود دارد. حسی میان درد و امید و حسی میان جدایی و وصل شدن درتمام یازده قطعه آن حضوردارد. در قطعه مشهور آن با نام "خورشید زمستان" با ترکیب ساز رباب و ویولونسل و اجرای مشترک 'یارون پی یر ' و 'لعیا صباح ' ویولونسل نواز زن، حس بی کلام عشق و اوج عاشقانگی القا شده است. این قطعه دو نفره با ریتم دینامیکی خود، هارمونی قدرتمندی را ایجاد کرده که در قطعه پایانی آلبوم با نام "پالس سمرقند" به آرامش و سکون می‌رسد. موسیقی قوالی اسرائیل یارون پی یر و همکارانش برای اولین بار کنسرت موسیقی قوالی را درسال ۲۰۰۹ در اسرائیل اجرا کردند که مورد استقبال قرار گرفت. یارون که در هند قوالی را آموخته است در خصوص پیشنه قوالی توضیح داد که این موسیقی به نوعی ازافغانستان ریشه گرفته است. او می‌گوید: " معین‌الدین چشتی هروی و حلقه صوفیانش پایه‌گذاران اصلی موسیقی قوالی در هند بودند." معین‌الدین چشتی از چهره های تاثیر گذارسلسله صوفیان چشتیه در هرات بود که در نیمه دوم سده یازده میلادی از افغانستان به هند مهاجرت کرده بود. موسیقی قوالی بعدا با تاسیس پاکستان، بیشتر در آن کشور رشد کرد که هنرمندانی مطرحی چون نصرت فتح علی خان، عابده پروین و راحت فتح علی ظهور کردند. به نظر می‌رسد موسیقی قوالی در اسرائیل در آغاز راه است. مهمترین نقطه اشتراک میان قوالی هند و پاکستان با قوالی یهودیان را می‌توان در محتوای عرفانی آن دانست اما مهمترین تفاوت موسیقی قوالی یهودیان جدا از زبان عبری آن، اجرای رقص زنان و مردان درجریان قوالی خوانی است، رقصی که بیشتر شبیه رقص سماع است. در جشنواره موسیقی صوفی که هر ساله در اسرائیل برگزار می‌شود، زنان و مردان در هم‌نوایی با موسیقی قوالی می‌رقصند، موضوعی که در موسیقی قوالی مسلمانان و حتی رقص سماع در قونیه برای زنان ممنوعیت دارد. از چهره‌های مطرح موسیقی صوفی و قوالی یهودیان می‌توان از "گیل رون شاما" و "رون باز" نیز نام برد. ترکیب قوالی با رقص و موسیقی فلامنکو یارون پی‌یر و همکارانش در اسرائیل یکی از کارهای متفاوت یارون پی‌یر و همکارانش در اسرائیل ، ترکیب موسیقی و رقص فلامنکو با موسیقی قوالی است. اجرای کنسرت تلفیقی فلامنکو- قوالی در فضای باز در بیت المقدس و با حضور مخاطبانی از چند کشور، بسیار مورد استقبال قرار گرفت. در این کنسرت، ترکیبی از سازهای چون رباب و گیتار، طبله و دُهلَک، هارمونیه و پرکاشن استفاده شده است. گروه همنوای فلامنکو و قوالی نیز، دو هنرمند زن را برای رقص فلامنکو و رقص شرقی همراهی می‌کنند. این اجرا با ساز رباب و یک قطعه ملودی قدیمی و شاد افغانستان اغاز می‌شود و سپس با قوالی و اجرای گیتار و سبک فلامنکو درهم می‌آمیزد. آلبوم‌ها و آثار یارون پی‌یر آلبوم‌های موسیقی "اوریان"، "درون پوسته چهارمغز (گردو)"، "صدای صد رنگ"، "قوالی"، "دوباره برگرد" و آلبوم جدید "تنها برای تو" از مجموعه آثار 'یارون پی یر ' است. یارون که نام دوم او در بین دوستان یهودی افغان و ایرانی در اسرائیل "موسی" است، مقالاتی را هم در عرصه کاربرد برخی آلات موسیقی افغانستان، موسیقی مدیترانه و شرقی و تاثیر آگاهانه موسیقی به زبان عبری منتشر کرده است. این آهنگساز کارگاه‌های آموزش رباب را نیز در بیت‌المقدس برگزار کرده و هرسال در جشنواره‌های موسیقی داخل اسرائیل و جشنواره‌های بین‌المللی به اجرای موسیقی می‌پردازد. نکته مهمی که کارهای "یارون پی یر" را در نواختن رباب و ساخت موسیقی قابل اهمیت می سازد، عنصر تازگی در نوع اجرا و ایجاد هارمونی خوب در آثار او است.
یارون پی‌یر، آهنگساز، نوازنده و آوازخوان یهودی ساکن اسرائیل درآلبوم جدید موسیقی به نام "تنها برای تو" از برخی ملودی‌های فولکلور و قدیمی افغانستان الهام گرفته و از ساز رباب به عنوان یکی ازسازهای اصلی برای ساخت این آلبوم استفاده کرده است.
نغمه رباب و ملودی افغانی در اسرائیل
در عوض، ایده اصلی رأی دهندگان مبنی بر استفاده حداکثری از تنها منفذ و امکان باقی مانده برای تغییر وضعیت موجود، از قرار معلوم تحقق پیدا کرد و از این منظر تمامی کسانی که به روحانی رأی دادند خود را پیروز این انتخابات دانسته و بخش عمده ای از آنها رأی خود را در تداوم آرمانهای جنبش سبز و به منزله "نه" محکمی به وضع موجود قلمداد کردند و حتی عده ای از این هم فراتر رفته و مدعی فتح دوباره خیابان ها و پس گرفتن رأی دزدیده شده چهار سال قبل خود شدند. تمامی اینها در حالی است که رهبران جنبش سبز کماکان در حبس خانگی هستند، زندانیان سیاسی بسیاری در رابطه با این جنبش هنوز در زندان هستند، هیچگونه رسیدگی به دادخواهی خانواده کشته شدگان جنبش سبز صورت نگرفته و حتی کسانی همچون محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی که حداقل حمایت را از این جنبش ابراز کردند، اجازه حضور در این انتخابات را نیافتند. با تمامی این اوصاف آیا می توان از رأی دادن در این دوره با عنوان ادامه جنبش یاد کرد و خود را یگانه پیروز انتخابات برشمرد؟ نشانه های بسیاری وجود دارند که این انتخابات، همچنانکه در راستای خواست بخشی از اصلاح طلبان هم هست، قدمی در جهت اثبات حسن نیت به بلوک قدرت حاکم و در نتیجه گسست از جنبش سبز بود. انتخابات: سازوکاری برای تغییر یا ابزاری برای تضمین سلطه پری اندرسون، مورخ و تحلیلگر مارکسیست انگلیسی، در نوشته ای و در ضمن بررسی آرای آنتونیو گرامشی، متفکر مارکسیست، به تفاوت مهمی میان جنس مشروعیت لیبرال دمکراسی و رضایت مردم از آن با جنس رضایت در نظام های پیشاسرمایه داری اشاره می کند. او معتقد است که وجه فارق و بدیع جلب رضایت از توده ها در نظام سرمایه داری در باور به حق تعیین سرنوشت تک تک شهروندان در چارچوب نظم اجتماعی موجود تجسم پیدا می کند. در حقیقت دمکراسی پارلمانی این نکته را به همه شهروندان، فارغ از تمام نابرابری ها بین آنها، القا می کند که در سرمایه داری طبقه حاکم و مسلط مشخصی وجود ندارد و توده ها می توانند با رأی دادن، حاکمان و شیوه حکمرانی را هرگاه که خواستند تغییر دهند. با این حال تجربه تاریخی نشان داده است که نظام پارلمانی در لیبرال دمکراسی ها همواره سدی در برابر تغییرات عمیق رادیکال و در حقیقت تضمینی برای تثبیت نظام سرمایه داری و برتری و تسلط اقلیتی از صاحبان سرمایه بوده است. ارجاع به تحلیل اندرسون از نقش دمکراسی پارلمانی در جامعه سرمایه داری نه برای توصیف نظام جمهوری اسلامی به مثابه نظامی لیبرال دمکرات- که به هیچ وجه چنین نظامی نیست- بلکه برای برجسته کردن کارکرد انتخابات در رژیمی سیاسی است که برخلاف نظر بسیاری از مخالفان سرسخت آن صرفا بر پایه سرکوب عریان و خشن به حیات خود ادامه نمی دهد. انتخابات و تأکید بر برگزاری حماسی و پرشور آن از ابتدای بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی از یک طرف بخش وسیعی از جامعه را قانع کرده است که نقشی تعیین کننده در تغییر هرم قدرت و شیوه اداره مملکت دارند و از سوی دیگر مقبولیت توده ای و مشروعیت سیاسی خود را به جامعه جهانی ثابت کرده است. در باور پذیر کردن و جا انداختن نقش جادویی انتخابات نباید نقش عاملی مهم را نادیده گرفت؛ ایدئولوژی اصلاح طلبی. اصلاح طلبی در طی نزدیک به دو دهه گذشته با تبلیغ وجود ظرفیت تغییر در جمهوری اسلامی و معرفی انتخابات در چارچوب نظام به منزله تنها راه فعال کردن و تحقق این امکان، نقشی بی بدیل در تقلیل کنش سیاسی به رأی دادن و منحصر کردن سیاست به انتخابات داشته است. ناگفته پیداست نیروهای اصلی اصلاح طلب که در دهه ٦٠ در جایگاه جناح چپ جمهوری اسلامی به شکلی موثر در سرکوب مخالفان رادیکال حکومت شرکت داشته و منافع سیاسی و اقتصادی مشخصی در ساختار قدرت دارند، هیچگونه حیات سیاسی بدون جمهوری اسلامی برای خود متصور نیستند. علاوه بر این قاطبه اصلاح طلبان از زمان از دست دادن مهمترین پشتیبان خود در تقابل با جناح راست جمهوری اسلامی یعنی شخص روح الله خمینی، انتخابات را تنها امکان ورود خود به قدرت می دانند و به همین دلیل در هر شرایطی در انتخابات شرکت می کنند حتی اگر با تارومار شدن نامزدهایشان مثل انتخابات مجلس در سال ٨٢ یا با حکم حکومتی در ریاست جمهوری ١٣٨٤ همراه باشد. موفقیت اصلاح طلبان در پیشبرد این سیاست آنجایی است که توانسته اند اقشار و لایه های اجتماعی مختلف را که هیچ منفعت خاصی در تداوم حیات رژیم سیاسی موجود ندارند را هم به اسم بی ثمر بودن تحولات بنیادین و رادیکال با خود همراه کنند. از جنبش سبز تا انتخابات ٩٢: بازگشت از مردم به انتخابات اعتراضات خیابانی گسترده مردم در سال ٨٨ در حقیقت نفی کارکرد مشروعیت بخش انتخابات برای حاکمیت چه در سطح داخلی و چه در گستره بین المللی بود. با وجود اختلاف نظر در میان معترضان خیابانی بر سر ادامه دادن یا ندادن به حضور خیابانی، همه آنها و نیز آن اقشاری که حامی خاموش اعتراضات بودند بر سر یک نکته توافق داشتند و آن عدم شرکت دوباره در هر انتخاباتی تا زمان تعیین تکلیف انتخابات ٨٨ بود. چنین موضعی با وجود درستی آن از ضعفی بزرگ رنج می برد و آن اینکه اتخاذ آن حتی از سوی فعالان سیاسی و مدنی نه به عنوان عملی سیاسی بلکه واکنشی کاملا احساسی بود. بخش عظیمی از کسانی که آن زمان چنین نتیجه ای گرفتند از میزان اهمیت این موضوع در آن ابعاد وسیع برای جمهوری اسلامی غافل بودند و همین خصلت انفعالی و قهرگونه آن بود که باعث شد در آستانه انتخابات ٩٢ و متأثر از هیجان زدگی و پروپاگاندای وسیع اصلاح طلبان، از موضع خود عقب کشیده و دوباره به صندوق روی آورند. اهمیت انتخابا ت ٩٢ صرفا از این جهت نبود که مشارکت وسیع همواره دغدغه حاکمان جمهوری اسلامی بوده است بلکه به دلیل نقش برجسته آن در نشان دادن رضایت عمومی از مقوله انتخابات و در نهایت کلیت نظام سیاسی پس از بحران دامنه داری بود که جنبش سبز متوجه حاکمیت کرده بود. نامیده شدن سال ٩٢ به " سال حماسه سیاسی و اقتصادی" و درخواست بی سابقه رهبر نظام از کسانی که به نظام اعتقاد ندارند برای شرکت در انتخابات و نیز پوشش گسترده و نمایش شادی مردم پس از اعلام نتایج، همزمان نشان از احساس خطر حکومت از عدم مشارکت وسیع مردم و نیز اولویت برگزاری انتخاباتی پرشور و در عین حال بدون دردسر داشت که حاکی از اعتماد دوباره اکثریت مردم به انتخابات و گستردگی پایگاه اجتماعی حکومت خواهد بود. پای عامل مهم دیگری هم در واداشتن مردم به رأی دادن در میان بود و آن اثرات مخرب و ویرانگر تحریم های اقتصادی همه جانبه بین المللی بود. این تحریم ها که قرار بود حکومت ایران را تحت فشار قرار داده و از ادامه راهش بازدارد، تبدیل به باری کمر شکن بر گرده های میلیونها ایرانی شد و آنها را چنان مستأصل کرد که حاضر شدند از حداقلی ترین امکان با تعریف جمهوری اسلامی بهره ببرند تا مگر بهبودی در شرایط اولیه زندگی شان دهند. تحریم های اقتصادی خانمانسوز در حقیقت بدل به برگ برنده بلوک قدرت حاکم شدند تا به مدد افسانه های اصلاح طلبانه درباره تغییر، انتخاباتی با حداقل معیارهای رقابتی را برای مخالفان خود به مثابه فرصتی برای تغییر جلوه دهد. در دوم خرداد ٧٦ هم حکومت در حالی که درگیر بحرانی کم سابقه با اتحادیه اروپا بود دست به تاکتیک مشابهی زد و در پی آن به نتایج پرباری دست پیدا کرد. احیای امید در زمانه عسرت مدافعان شرکت در انتخابات، امید ناشی از انتخاب روحانی را گامی به جلو برای پیگیری مطالبات جنبش سبز می دانند. این در حالی است که جمهوری اسلامی با این انتخابات پرشور نه تنها از بحران مشروعیت حاصل از سرکوب اعتراضات چهار سال پیش گذر کرد، بلکه آشتی معترضان دوره قبل با انتخابات و نظام را با نمایش شادی آنها در خیابان به تصویر کشید، انرژی کنترل ناپذیر جنبش را مهار کرد و به سوی پذیرش اصول و قواعد حکومت در عمل سیاسی کانالیزه کرد. جمهوری اسلامی گفتمان انتخابات محور را به قیمت به حاشیه کشاندن سیاست رادیکال مردمی برکشید و در سیاست خارجی نیز به پشتوانه حضور گسترده و توأم با رضایت اکثریت جامعه در انتخابات، قدرت چانه زنی بیشتری در مواجهه با قدرتهای جهانی پیدا کرد. در مقابل، اجازه ریاست جمهوری به چهره ای محافظه کار داده است که دقیقا به دلیل آنکه در پی حذف چهره هایی مانند خاتمی و رفسنجانی بر سر کار آمده است، قرار نیست موی دماغ بلوک قدرت حاکم شود. ما بارها و سالهاست که شکست خورده ایم، از این رو پیروزی جلوه دادن انتخاب روحانی تا حدودی قابل درک است اما امتیازات و منافع حاکمیت از این انتخابات را نباید از یاد برد. با وجود این تمامی این‌ها به معنای ناامیدی برای جبهه مردمی نیست. این انتخابات و کنترل شدید در احراز صلاحیتها و سپس شمارش درست آراء از ترس طغیان دوباره مردم ثابت کرد که انتخابات همواره برای این حکومت مسئله ای بحران زا است و عدم شرکت یا تحریم گسترده آن لزوما بی نتیجه نیست. این امید را به جای صندوق رأی باید به روح این روزها سرگردان جنبش مردمی سبز دمید و از انتخابات به معنای "رأی دادن به هر قیمتی" فراتر رفت.
اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ١٣٩٢ نشان داد که تمام گمانه زنی ها درباره تقلب در شمارش آراء و محال بودن معرفی حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور، غلط از آب درآمد.
انتخابات ٩٢؛ مراسم تدفین جنبش سبز و احیای نظام
چرا اردن؟ ۲۸ مرداد امسال، فدراسیون جهانی فوتبال در نامه‌ای رسمی خطاب به عبدالخالق مسعود، خبر از موافقت فیفا با میزبانی عراق در رقابت‌های رسمی فوتبال داد. پس از حمله نظامی آمریکا به عراق، آغاز ناامنی‌ها و حملات انتحاری و سرانجام ظهور و حضور داعش در این کشور، میزبانی این کشور در رقابت‌های زیر نظر فیفا ممنوع شد. اما بازگشت آرامش و افتتاح مجموعه‌های ورزشی جدید در شهرهای بغداد، اربیل، بصره و کربلا، فیفا را امیدوار کرد که عراق بتواند بار دیگر در خاک خود میزبان رقبایش باشد. نخستین میزبانی تیم ملی عراق در هنگ کنگ هم موفقیت‌آمیز بود، اما آغاز ناآرامی‌های داخلی و گسترش اعتراض‌ها در شهرهای عراق، میزبانی این کشور را به مخاطره انداخت. جانی اینفانتینو، رئیس فیفا، هم‌زمان با اعلام میزبانی مجدد عراق تذکر داده بود که موافقت سازمان تحت امر او با برگزاری دیدارهای عراق در مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ در ورزشگاه بصره تا "اطلاع ثانوی" اعتبار دارد و به محض "وخامت احتمالی اوضاع امنیتی" در شهرهای بصره، اربیل و کربلا نیز در آن تجدید نظر خواهد شد. این تجدید نظر روز ۱۵ آبان رخ داد. فدراسیون جهانی فوتبال به دلیل آن‌چه احتمال ایجاد "مشکلات امنیتی" به دلیل "بروز ناآرامی‌ها" دانسته بود، میزبانی عراق از دو تیم ملی بحرین و ایران را لغو کرد. اما فدراسیون فوتبال عراق، چرا دو بازی خود را به اردن برد؟ آیا این انتخاب و تصمیم غیرطبیعی به نظر می‌رسید؟ نه رایزنی‌ها، که گمانه‌زنی‌های اولیه می‌گفت احتمالا شهر دوحه (قطر) یا شهر دبی (امارات) به عنوان میزبان احتمالی بازی‌های عراق معرفی خواهند شد. اما دلیلی که احتمالا بتوان به عنوان انگیزه انتخاب فدراسیون فوتبال عراق دانست، تعداد قابل توجه تماشاگران عراقی در این کشور است. اردن میزبان پناهجویان عراقی است که پس از سقوط صدام حسین از این کشور گریختند. مهند علی از عراق و علیرضا بیرانوند از ایران، می‌توانند از تاثیرگذارترین بازیکنان تیم‌هایشان باشند اردن هرساله به مناسبت سالروز اعدام صدام حسین، صحنه تجلیل از رهبر سابق عراق است. تا جایی که برخی برای آن‌چه "شهید امت عربی" (صدام حسین) می‌خواندند، گوسفند و شتر قربانی می‌کنند. این نخستین بار نیست که اردن میزبان بازی‌های تیم ملی عراق مقابل ایران می‌شود. سال ۲۰۰۷ تیم ب ایران با سرمربی‌گری پرویز مظلومی در اردن موفق به شکست دادن تیم ملی عراق شد. دو گل ایران را حسین بادامکی و هاشم بیک‌زاده زدند. همان روز روی سکوهای ورزشگاه بنرهایی در حمایت از حزب بعث و پلاکاردهای حمایت از صدام حسین در دست هواداران عراقی به چشم می‌خورد. سال ۲۰۱۰ باز هم در همان بازی‌های غرب آسیا و به میزبانی شهر امان، ایران با همان نتیجه دو بر یک، عراق را شکست داد. این بار جلال حسینی و محمد غلامی گل‌زن‌های ایران بودند. این بار هم ورزشگاه لبریز از شعارهایی در حمایت از صدام حسین بود. مشکلات ده ساله شاید تصور کنید عراق همواره یکی از گربه سیاه‌های فوتبال ملی ایران باشد. این برداشت شاید برگرفته است از نتایجی که طی هشت سال گذشته، تیم ملی ایران با سرمربی‌گری کارلوس کی‌روش مقابل عراق داشت. با این حال عراق در بازی‌های رسمی، فقط دو بار تیم ملی ایران را شکست داده است؛ انتخابی جام جهانی ۱۹۹۴ در دوحه و جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ در امارات. بازی معروف در جام ملت‌های ۲۰۱۵ ایران در ضربات پنالتی شکست خورد که در آمار و ارقام فیفا، جزو تساوی‌ها می‌گنجد، نه پیروزی عراق و شکست ایران. عراق معمولا تماشاگران زیادی در اردن دارد ایران سه بار در بازی‌های دوستانه مقابل عراق مغلوب شده که آخرین بار ۲۸ اسفند سال ۹۵ در ورزشگاه آزادی و با مربی‌گری کارلوس کی‌روش بود. عراق به لحاظ سبک بازی، نزدیک‌ترین کشور به فوتبال ایران است؛ بازیکنانی تکنیکی، تا حدودی تاکتیک‌پذیر، بسیار خلاق در حمله، با اشتباهاتی در ساختار دفاعی و البته لبریز از بازی احساسی. شاید برای همین است که به جز دو بار، بازی‌های این دو همسایه پر گل نشد. یک بار سال ۱۳۴۲ که تیم ملی ایران در ورزشگاه امجدیه عراق را در مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ چهار بر صفر شکست داد. مرتبه دوم سال ۱۳۵۱ در ورزشگاه ملی بانکوک و در جام ملت‌های آسیا ۱۹۷۲ که ایران سه بر صفر با هت‌تریک حسین کلانی برنده شد. باقی بازی‌ها بسیار شبیه به هم است؛ پیروزی‌های خفیف دو بر یک با یازده بار تکرار برای هر دو تیم در صدر این نتایج قرار دارند. تیم ملی ایران در مجموع ۱۹ بازی رسمی، دوازده پیروزی، پنج تساوی و فقط دو شکست دارد. اما چرا عراق هرگز برای ایران یک بازی ساده نیست؟ اماها، اگرها همسایه‌ها، اکثرا در روزهای حساس مقابل هم قرار گرفته‌اند. مثلا در مهم‌ترین بازی‌های انتخابی جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا در دوحه یا انتخابی جام جهانی ۲۰۰۲ در بغداد و تهران. هم‌نشینی در گروه‌بندی جام ملت‌های آسیا هم اتفاقی است که دیدارهای ایران و عراق را خاص می‌کند. در جام ملت‌های ۱۹۹۶ امارات در اولین بازی ایران مقابل عراق شکست خورد. هنوز هم این یک معمای بزرگ است که چرا تیمی که به کره‌جنوبی شش گل زد و عربستان را با سه گل شکست داد، برابر عراق تا آن حد منفعل بود. جام ملت‌های ۲۰۰۰ باز هم در لبنان ایران به مصاف عراق رفت و این بار با تک گل دایی پیروز شد. در جام ملت‌های ۲۰۱۱ قطر هم ایران و عراق در یک گروه نشستند و ایران با دو گل غلامرضا رضایی و ایمان مبعلی مقابل تک گل یونس محمود به برتری رسید. پس فقط بحث جغرافیای دو کشور نیست. حساسیت‌های جدول و اما و اگرهای صعود، گاهی به اندازه کافی برای این ملاقات، حساسیت‌ آفرین بودند. مانند همین حالا؛ ایران برای صعود به مرحله نهایی انتخابی جام جهانی، نیازمند پیروزی است. شکست احتمالی مقابل عراق صدرنشین، حتی احتمال حذف ایران از مسیر جام جهانی را تا حد بسیار زیادی افزایش می‌دهد. ستاره‌ها عراق و ایران تیم‌هایی لبریز از ستاره‌های تکنیکی هستند. هر دو تقریبا با ترکیب اصلی وارد امان خواهند شد. پیش از این خبر رسیده بود که سرکو کاتانچ، سرمربی تیم ملی عراق نگرانی‌هایی بابت غیبت احتمالی علی عدنان، طارق همام، بشار رسن و ربین سولاکا به دلیل مصدومیت‌های کهنه دارند. اما حالا باسیل کرکیس مربی تیم ملی عراق اعلام کرده که تمام بازیکنان عراق در تمرینات این تیم شرکت کرده‌اند. مارک ویلموتس سرمربی تیم ملی ایران در بیانیه‌ای نوشته است: "تیم ملی به اهمیت این بازی واقف است و می‌توانم به شما اطمینان بدهم که به خوبی برای این بازی آماده می‌شویم." او تاکید کرده که "نتیجه این بازی نه صعود را قطعی می‌کند و نه حذف تیم را." سرمربی بلژیکی تیمش را در غیاب علیرضا جهانبخش و احسان حاج‌صفی به اردن می‌برد. جهانبخش به دلیل آن‌چه نیمکت‌نشینی و عدم فرصت بازی در باشگاه برایتون خوانده شده و همین‌طور حاج صفی به دلیل مصدومیت این بازی تیم ملی را از دست داده‌اند. ستاره‌های ایران را می‌توان به سادگی شمرد: علیرضا بیرانوند درون دروازه، سردار آزمون در خط حمله، مرتضی پورعلی گنجی در خط دفاعی، کریم انصاری فرد و مهدی طارمی به عنوان مهاجمان سایه، مهم‌ترین عناصر ایران برای پیروزی هستند. عراقی‌ها هم با ستاره‌هایی آشنا می‌آیند. ضرغام اسماعیل را در خط دفاعی این تیم به خوبی به یاد داریم. صفا هادی، بشار رسن و شریف عبدالکاظم در خط میانی زهردارترین‌های آقای کاتانچ محسوب می‌شوند. در خط حمله هم دو نام آشنا به چشم می‌خورند: مهند علی و علا عبدالزهرا. خطرناک‌ترین اتفاق برای ایران، بازگشت به همان سبک بازی با بحرین در منامه است. تیمی که زود خسته شد، مغلوب احساسات شد، سکوها غرقش کردند، یا برنامه دومی نداشت یا همانی که از قبل تمرین کرده بود را هم از یاد برد. خطرناک‌ترین اتفاق برای تیم ملی ایران مقابل عراق، از دست دادن تمرکزی بود که انگار از دقیقه ابتدایی بازی نداشت. شاید بتوان تمام ماجرای این بازی را در یک بازی خلاصه کرد: عراق برای صعود باید ببرد، ایران برای صعود نباید ببازد.
دیدار تیم‌های ملی فوتبال ایران و عراق، کمی فراتر از فوتبال است. چیزی شبیه یادآوری تمام اتفاقاتی که سال‌ها میان این دو همسایه گذشته است. این بازی اما سال‌هاست که به میزبانی عراق برگزار نمی‌شود. از شانزدهم شهریور ۱۳۸۰ که تیم ملی ایران در بغداد مهمان این کشور شد تا امروز، عراقی‌ها هرگز در خانه پذیرای تیم ملی فوتبال ایران نشده‌اند.
ایران و عراق در مقدماتی جام جهانی؛ وقتی نباید ببازی
ترکيه يک کشور مسلمان است، اما حکومت آن غير دينی (سکولار) و پوشش اسلامی در دانشگاه ها و ادارات دولتی ممنوع است. با اين که شمار کمی از اين چند صد هزار دانشجو به دليل داشتن حجاب اسلامی از دانشگاه اخراج شده اند، اما اين موضوع جنجال برانگيز، تا پيش از مطرح شدن طرح بخشودگی در مجلس ترکيه، محور اصلی مباحثات در اين زمينه بوده است. طرفين اين مباحثه - يعنی مسلمانان مقيد و نمايندگان حکومت غيردينی ترکيه- در ده سالی که ممنوعيت حجاب به اجرا درآمده است هرگز، حتی در سطحی کوچک هم، به توافق نرسيده اند. هر طرف ادعا می کند که ديگری از موضوع حجاب به عنوان نمادی سياسی بهره برداری کرده است. مقامات ترکيه تاکيد می کنند که ممنوعيت حجاب به تفکيک حکومت از دين، که قانون اساسی اين کشور بر اساس آن پايه ريزی شده است، کمک می کند. در مقابل، مسلمانان سنت گرا و فعالان حقوق بشر شاکی هستند که اين گونه تفکر با آزادی بيان و دينداری مغاير است. اکثر مردم ترکيه نيز خواستار لغو شدن ممنوعيت حجاب در دانشگاه ها و ادارات دولتی هستند. يکی از نمايندگان حزب حاکم در پارلمان هم ضمن انتقاد از برخورد حاکی از ترس حزبش (حزب عدالت و توسعه) با اين قانون، خواستار حذف کامل آن شده است. اما ظاهرا دولت به اين نتيجه رسيده است که نمی تواند پوشيدن حجاب را، که مغاير اراده يک حکومت غيردينی تلقی می شود، قانونی اعلام کند. دختران و زنان محجبه اکنون می توانند بار ديگر برای ورود به دانشگاه اقدام کنند اما همچنان اجازه نخواهند داشت با رعايت حجاب ادامه تحصيل دهند. خدمات
پارلمان ترکيه 677 هزار دانشجويی را که در پنج سال گذشته از دانشگاه اخراج شده بودند مورد بخشودگی قرار داده است. اين بخشودگی همچنين شامل زنان و دخترانی می شود که حاضر نبوده اند بدون حجاب در کلاسهای درس حاضر شوند. اما در هر صورت مقررات دانشگاهی با گذشته فرقی نکرده و منع حجاب همچنان پابرجاست.
دانشجويان اخراجی مجاز به بازگشت به دانشگاه اما بدون حجاب
در چندین کشور آفریقایی دیگر هم که با اپیدمی اچ‌آی‌وی/ ایدز روبرو هستند کارزارهایی برای تشویق مردان به ختنه به راه افتاده است ژاکلین نگونیانی پیشنهاد داده که در صورت معلوم شدن ختنه نبودن مردان نماینده، از آنها خواسته شود که حتما به انجام این عمل تن دهند. بنابر آمارها ۷۰ درصد از مردان تانزانیا ختنه شده‌اند. سازمان بهداشت جهانی می‌گوید ختنه مردان موجب کاهش ۶۰ درصدی احتمال ابتلا و انتقال ویروس اچ‌آی‌وی در آنها به هنگام آمیزش جنسی با زنان می‌شود. بنابر آمارهای سه سال پیش (۲۰۱۶) گمان می‌رود حدود ۵ درصد از جمعیت تانزانیا اچ‌آی‌وی مثبت باشند که این کشور را در رده سیزدهمین کشور با بیشترین تعداد حاملان این ویروس زمینه‌ساز بیماری ایدز قرار می‌دهد. در چندین کشور آفریقایی دیگر هم که با اپیدمی اچ‌آی‌وی/ ایدز روبرو هستند کارزارهایی برای تشویق مردان به ختنه به راه افتاده است. ژاکلین نگونیانی، نماینده پارلمان تانزانیا این پیشنهاد مناقشه‌برانگیز خود را در جریان بحث علنی مجلس پیرامون راه‌های مقابله با ایدز طرح کرد. جوزف سلاسینی دیگر نماینده پارلمان هم از پیشنهاد خانم نگونیانی استقبال و حمایت کرده است. در کنیا که همسایه تانزانیا است و یکی از کشورهای توسعه یافته با شاخص رشد بالا در آفریقا محسوب می‌شود سیاست‌مداران ارشد بسیاری با هدف ترویج این فرهنگ داوطلبانه ختنه کردند. با وجود این، برخی از دیگر نمایندگان پارلمان تانزانیا چون جوزف کاشیکو با این پیشنهاد مخالفت کرده و آن را "ناهنجار و مداخله‌جوایانه" توصیف کرده است.
یک نماینده زن تانزانیا خواسته همه نمایندگان مرد این پارلمان آزمایش شوند تا در صورت عدم ختنگی در دوران کودکی، حتما این جراحی کوچک را که گفته شده احتمال ابتلا به ویروس اچ‌آی‌وی/ایدز را پایین می‌آورد انجام دهند. این درخواست منجر به مناقشه در پارلمان تانزانیا شده. حدود ۵ درصد از جمعیت این کشور آفریقایی حامل ویروس اچ‌آی‌وی هستند.
همه نمایندگان مرد پارلمان تانزانیا 'باید ختنه شوند'
جیمی کارتر در سال ۱۹۹۱ پیراهن لیورپول، او همچنین حدود چهار سال را در آرسنال گذراند ۱۲ ژانویه ۱۹۹۱، کارتر ۲۵ ساله تنها دو روز پس از آنکه با امضای قراردادی از تیم میلوال به قهرمان انگلیس پیوست، در آستانه اولین بازی خود بود. اما نکته‌ای که خیلی‌ها درباره او نمی‌دانستند و شاید هنوز هم نمی‌دانند، این بود که او بازیکنی با تبار هندی است. کارتر در در خصوص لحظه دریافت پیراهن شماره هفت می‌گوید: "شاید یکی از بهترین لحظات زندگی من بود، از آن لحظاتی که از کودکی آرزو داشتم تجربه کنم." "اول به پشت پیراهن و بعد به اطرافم نگاه کردم، فقط چند بازیکن با لبخندی کمرنگ نگاه‌ام می‌کردند. تصور کنید تک تک آن‌ها بازیکنانی در کلاس جهانی بودند." "فکر کن دالگلیش خودش آمد و پیراهن شماره هفت را به من داد، به این پسر کوچک و لاغر هندی که در محله‌ای فقیر در شرق لندن بزرگ شده است. از این بهتر نمی‌شد، باورنکردنی بود." البته انتقال کارتر به لیورپول جواب نداد. دالگلیش کمی بعد تیم را ترک کرد و جانشین او، گرام سونس، او را در فهرست مازاد قرار داد. کارتر به آرسنال رفت و هنگامی که در اوت ۱۹۹۲ اولین بازی خود را برای این تیم انجام داد، تبدیل به اولین انگلیسی آسیایی‌تبار شد که در لیگ برتر بازی کرده است؛ سپس یازده سال طول کشید تا بازیکن دیگری پا جای پای او بگذارد. کارتر، که اکنون ۵۵ ساله است، اعتراف می‌کند که تبار هندی‌اش هنوز هم برای بسیاری از افراد شوک‌آور است و به دلیل نام خانوادگی و رنگ روشن پوستش، هیچ کس واقعاً تشخیص نمی‌داد او آسیایی‌تبار باشد. او می‌گوید:"به گمانم آنها فقط پسری را می‌دیدند که کنار خط می‌دود و با خود فکر می‌کردند او حتماً حمام آفتاب گرفته است." اما حقیقت این است که او خیلی بیشتر از اینها بود. کارتر توضیح می‌دهد که نام خانوادگی او به جد انگلیسی‌اش در قرن هفدهم باز می‌گردد که پس از مهاجرت از لندن به هند، با یک زن هندی ازدواج کرد و در این کشور اقامت گزید. پدر او، موریس، از پدر و مادری هندی در کانپور متولد شد و در شهر لاکنو در شمال هند بزرگ شد و در آنجا در کالج مارتینی تحصیل کرد؛ یک مدرسه خصوصی معتبر که در سال ۱۸۴۵ و در زمان امپراتوری بریتانیا تأسیس شد. موریس در ۱۴ سالگی یتیم شد و در حالی که هیچکس را نداشت، در ۱۶ سالگی به ناوگان بازرگانی هند پیوست. کارتر می‌گوید:"او در دریاها ملوانی می‌کرد و ورزش مورد علاقه‌اش بوکس بود. او یکی از بوکسورهای برجسته نیروی دریایی بود. ۳۸ مبارزه داشت و هیچگاه شکست نخورد." موریس سرانجام به انگلستان آمد و با یک زن انگلیسی ازدواج کرد، اما این زوج پس از به دنیا آمدن دو پسر، از هم جدا شدند. موریس حضانت پسرانش را بر عهده گرفت و آن‌ها را اساساً به عنوان بچه‌های هندی در محله هکنی در شرق لندن بزرگ کرد. کارتر در دوران کودکی کنار پدرش موریس کارتر می‌گوید: "با اینکه مادر ما انگلیسی بود، اما هر وقت پدرم توانایی تهیه گوشت را داشت، غذای ما کاری و برنج بود و وقتی هم که گوشت نداشتیم، پدرم چند تخم‌مرغ آب پز را در سس دال می‌ریخت و با برنج می‌خوردیم. ما اینگونه بزرگ شدیم." "او همه چیز را فدا کرد. یک تکنسین ماهر چرم بود و در همه دنیا پیشنهادات شغلی داشت، اما برای تربیت ما مجبور بود آنها را نپذیرد. او فقط برای اینکه بتواند ما را ساعت ۹ صبح به مهد کودک برساند و ساعت ۳ بعدازظهر تحویل بگیرد، مشاغل کم اهمیتی مانند چیدن قفسه سوپرمارکت‌های محلی را انجام می‌داد." کارتر در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ زندگی سختی داشت و از فقر و بدرفتاری‌های نژادپرستانه رنج می‌برد. به همین دلیل شاید رسیدنش از فقر به ثروت‌، بی‌شباهت به فیلمنامه‌های بالیوودی نیست. پدرش او را ساعت شش صبح روزهای سرد زمستانی بیدار و مجبور می‌کرد در پارک محله بدود تا بتواند بر بچه‌های دیگر که می‌خواهند فوتبالیست شوند، غلبه کند. همچنین به دستور پدرش اگر در خانه شیر نداشتند، در راه بازگشت از در خانه مردم شیشه شیر بر می‌داشت. پدرش اهل قمار بود و گاهی بعلت باخت در شرط‌بندی پول تهیه شام را نداشتند. کارتر می‌گوید:"البته گاهی هم برنده می‌شد و می‌توانستیم به خیابان دراموند در یوستون برویم و کاری و شیرینی‌های هندی بخوریم". با وجود لگد خوردن و انواع بدرفتاری‌ها در تیمی که بازی می‌کرد، کارتر درخشان بود و در ۱۴ سالگی، کریستال پالاس او را انتخاب کرد. او می‌گوید:"هر وقت کسی با من بدرفتاری یا برخورد نژادپرستانه می‌کرد، پاسخ من تحقیر او در زمین فوتبال بود." "در بازگشت به خانه هیچکدام را به پدرم نمی‌گفتم، چون می‌دانستم که چقدر به او آسیب می‌زند. زیرا پدرم فکر می‌کرد به خاطر او رنگ پوست من کمی تیره شده و مورد آزار و اذیت نژادپرستانه قرار گرفته‌ام و هیچ کاری هم از او در این مورد ساخته نیست." "من همه را در خود نگه می‌داشتم و به همین دلیل قویتر و مصمم‌تر شدم." "باید به آن‌ها نشان می‌دادم آن پسر هندی که او را با لگد می‌زدید، روزی شما را تحقیر خواهد کرد؛ شما قرار است درباره او بخوانید و بازی‌اش را در بزرگترین باشگاه‌های فوتبال جهان را تماشا کنید." کارتر و یان مولبی، در فوریه ۱۹۹۱، پس از استعفای کنی دالگلیش از سرمربیگری لیورپول رویای کارتر برای بازی در تیم‌های بزرگتر، پس از جدایی از کریستال پالاس در ۱۹ سالگی، کم کم به حقیقت نزدیک می‌شد. او برای مدتی به تیم کوئینز پارک رنجرز پیوست، اما فرصت چندانی برای بازی در لیگ بدست نیآورد. سپس به تیم میلوال رفت. کارتر در سال ۱۹۸۸، ۲۲ ساله بود که با میلوال قهرمان لیگ دسته دوم انگلیس شد. تیم فوق‌العاده میلوال در آن سال با حضور تدی شرینگهام و تونی کاسکارینو، برای اولین بار به بالاترین جایگاه در تاریخ خود دست یافت. اما تا به امروز تنها هم‌تیمی‌های او مانند شرینگهام، از تبار آسیایی او اطلاع داشتند. کارتر می‌گوید: "بازی در میلوال فرصتی دوباره برای من بود. فوتبال در آن زمان بسیار متفاوت بود و احساس می‌کردم واقعاً نیازی به افشای تبار هندی‌ام نیست. همین که بازی می‌کردم برایم کافی بود." "هیچ یک از هم‌تیمی‌هایم به غیر از تدی در مورد تبار آسیایی من نمی‌دانستند. البته به دلیل تفاوتی که با بقیه داشتم، گاهی اظهارنظرهای نژادپرستانه از سوی مخالفان می‌شنیدم. اما در مجموع همیشه در میلوال مورد استقبال قرار می‌گرفتم." "امروزه نمی‌توان نسبت به برخوردهای نژادپرستانه بی‌تفاوت بود. اما آن زمان، هیچ‌کدام از آنها را به دل نمی‌گرفتم و بیشتر اراده‌ام را قوی‌تر می‌کردند." "برای ادامه حرفه فوتبال، اگر می‌خواستم ناراحت شوم و واکنش نشان دهم یا تلخی کنم، احتمالاً کارم سخت‌تر می‌شد. شاید شنیدنش سخت باشد، اما آن زمان دوره دیگری بود. باید سرتان را پایین می‌انداختید و مطمئن می‌شدید در تیم اول هستید تا پیشرفت کنید." کارتر هم همین کار را انجام داد. دالگلیش تماس گرفت و او به لیورپول، قهرمان انگلیس، پیوست. حضور کارتر در لیورپول کوتاه بود و او در اکتبر ۱۹۹۱ به آرسنال رفت از آسیایی تبارهای بریتانیایی که پس از کارتر در لیگ برتر بازی کرده‌اند، می‌توان به مایکل چوپرا، که اولین بازی خود را برای نیوکاسل در ماه مه ۲۰۰۳ انجام داد و زش رحمان، که اولین حضور او در فولام در سال ۲۰۰۴ مقابل لیورپول بود، اشاره کرد. در حال حاضر، ده آسیایی‌تبار بریتانیایی در میان چهار هزار فوتبالیست حرفه‌ای در انگلیس وجود دارند، به عبارتی ۰.۲۵ درصد، که در مقایسه با ۷ درصد از کل جمعیت که آسیایی‌تبار هستند، نسبت بسیار کمی است. بنابراین، آیا کارتر پشیمان نیست که بیشتر از تبار آسیایی خود برای کمک به الهام بخشیدن به دیگران با همان پس‌زمینه استفاده نکرده است؟ او می‌گوید: "هنگامی که من با لیورپول قرارداد امضا کردم، هرگز از پس‌زمینه آسیایی یا تبار خارجی من نپرسیدند؟" "بسیار خوش شانس بودم و اصلاً نمی‌خواستم توجه دیگران نسبت به هر چیزی که احتمالاً به ضرر من باشد، جلب شود." "در آن زمان هیچ بازیکن آسیایی نبود و باور عمومی بر این بود که بازیکنان سیاه‌پوست سرما را دوست ندارند و یا بازیکنان آسیایی بسیار سبک وزن هستند. چون من تنها آسیایی در آن زمان بودم، توان مقابله با این باورها که به ضرر حرفه من بود را نداشتم." "شاید با افشای این واقعیت که اولین آسیایی‌تباری هستم که در لیورپول و آرسنال بازی کرده، می‌توانستم این باور را به جوانان سراسر کشور بدهم که آنها نیز می‌توانند. اما با این وجود هنوز هم پشیمان نیستم." "تنها تأسف من این است که در آن زمان احساس قدرت کافی نمی‌کردم و یا متقاعد نشدم که واقعیت را مطرح کنم. بهرحال مهم این است که رنگ پوست نباید عامل تعیین کننده باشد." "شما باید از هر نظر احساس راحتی کنید تا چنین مسأله‌ای را فاش کنید. بنابراین مخفی نگه داشتن آن، تصمیمی آگاهانه نبود." پس از بازی در تیم‌های آکسفورد و پورتسموث، دوران حرفه‌ای کارتر در سال ۱۹۹۹ با آخرین بازی‌اش در تیم میلوال به پایان رسید. او اکنون به عنوان مفسر در رادیو مشغول است و در لیگ فوتبال انگلیس هم کارهایی انجام می‌دهد. او با همسر و دو فرزندش در هرتفوردشر، در حومه لندن زندگی می‌کنند. کارتر هنوز هم مثل پدرش وقتی قرار است آشپزی کند، دال درست می‌کند.او می‌گوید:"من به تبار آسیایی‌ام، همانند پدرم بسیار افتخار می‌کنم." "او همیشه می‌خواست من ورزشکار باشم و توانایی‌ام را ثابت کنم و تلاش کنم تا بهترین ممکن را انجام دهم و به اوج برسم. خوشحالم وقتی او زنده بود توانستم این کار انجام دهم و باعث افتخارش شوم. با نگاه به زندگی حرفه‌ای‌ام در گذشته، بازی در دو باشگاه بزرگ فوتبال جهان را مدیون دوران کودکی خود می‌دانم." کارتر در کنار پدرش موریس، که در ژانویه ۲۰۰۹ از دنیا رفت کارتر در تیم آرسنال در اوت ۱۹۹۳، ردیف پایین نفر سوم از سمت راست
کنی دالگلیش در رختکن تیم لیورپول به سمت جیمی کارتر رفت و پیراهن جدیدش را به او داد. اما این فقط یک پیراهن معمولی نبود، بلکه پیراهن شماره هفت بود که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ باشگاه داشت. پیراهنی که پیشتر بر تن بازیکنان محبوبی چون خود دالگلیش، سرمربی قرمزها و ایان کالاهان و کوین کیگان بود.
جیمی کارتر؛ پشت صحنه حضور اولین آسیایی‌تبار بریتانیایی در لیگ برتر
اتهامات عنوان شده علیه ناطق نوری و پاسخ های وی، اغلب توام با اشاراتی بوده که انگار قرار است مسائلی پشت پرده را تداعی کنند در میان متهم کنندگان، اسامی کسانی چون محمود احمدی نژاد، عباس پالیزدار (در زمانی که حامی آقای احمدی نژاد بود)، صادق لاریجانی و اخیرا فاضل لاریجانی دیده می شود. اظهارات این افراد، تاکنون روشن نکرده که آقای ناطق نوری، از نگاه آنها در کدام پرونده مشخص درگیر انجام چه کاری بوده است. در عوض، بین سطور این اتهامات و همچنین پاسخ های داده شده به آنها، اغلب توام با اشاراتی بوده که انگار قرار است مسائلی پشت پرده را تداعی کنند. دوشنبه ۲۲ آذر، علی اکبر ناطق نوری با ذکر اینکه "من همین جا اعلام می‌کنم هر کسی مدرکی از فساد اقتصادی فرزندان یا داماد و سایر بستگان من دارد، می‌تواند آن را منتشر کند"، گفت: "هفته‌ای دو گزارش به حراست رهبری ارسال می‌شود مبنی بر اینکه از اسم من استفاده شده است". گوینده این جمله، ظاهرا کسانی را متهم می کرد که پشت پرده می کوشند موقعیت او را دفتر رهبر جمهوری اسلامی ایران متزلزل کنند. دفتری که آقای خامنه ای، در دی‌ماه ۱۳۶۸ علی اکبر ناطق نوری را رئیس "گروه بازرسی" ویژه آن کرد تا به گفته او، در قالب یک "هسته کوچک و کارآمد" به عنوان "آخرین‌ مرجع ‌شکوه‌ و دادخواهی" عمل کند. تاطق نوری در ۶ تیر گذشته سخنانی را بر زبان راند که به برخی از پی‌گیری های بازرسی دفتر رهبری - که هنوز مسئولیت آن را دارد- در مورد دستگاه قضایی اشاره داشت. او نقل کرد که "روزی یک نفر در دفتر بازرسی نزد من آمد و گفت من هیچ توقعی از شما ندارم و فقط می‌خوام که از دادگاه بخواهید به پرونده من عادلانه رسیدگی شود" و افزود: "چرا باید تن مردم این گونه بلرزد؟" پاسخ دو روز بعد رئیس قوه قضاییه به این اظهارات، تند بود. صادق لاریجانی به کسانی که "یک دفعه نقش عوض کرده‌اند و اپوزیسیون شده‌اند" توصیه کرد "یک نگاه به خودشان و آقازاده‌ها و اطرافشان بیندازند و به سرمایه‌های مفسدی که با آن‌ها روابطی دارند نگاه کنند". به دنبال واکنش آقای لاریجانی، آیت الله خامنه ای در دیدار با رئیس و مسئولان ارشد قوه قضاییه از مواضع "انقلابی، ارزشی و صریح" صادق لاریجانی حمایت کرد و همزمان، به بیان اظهاراتی پرداخت که گویی به وجود پرونده های مشخص فساد قضایی اشاره داشت. آقای خامنه ای "معدود افرادی که در داخل قوه‌ قضائیه مرتکب فساد و اقدامات خلاف می‌شوند" را مورد انتقاد شدید قرار داد، تاکید کرد که باید "در داخل قوه‌ قضائیه با افراد متخلف و فاسد در همه‌ استان‌ها و شهرها با جدیت و قاطعانه برخورد شود" و از مسئولان خواست "سلامت قوه‌ قضائیه را در درجه‌ اول اهمیت قرار دهند". در مرحله ای دیگر از اشاره های تلویحی به پرونده های خاص، فاضل لاریجانی، برادر رئیس قوه قضاییه، در دفاع از خود و برادرش نام علی اکبر ناطق نوری را میان کشید. او روز ۲۰ آذر، با اشاره به برخی اتهامات اقتصادی مطرح شده علیه برادران لاریجانی، خواستار بررسی دارایی خود "و همزمان دارایی های نزدیکان آقای محمود احمدی نژاد و دارایی های حاج علی اکبر ناطق نوری و نزدیکانشان" شد. حمله آقای لاریجانی به محمود احمدی نژاد، البته قابل فهم بود: رئیس جمهور سابق، چهار سال پیش با انتشار فیلمی در جلسه علنی مجلس - که فاضل لاریجانی آن را "گزینشی" توصیف می کرد- او را به تخلف مالی متهم کرده بود. اما در این میان مشخص نبود که دلیل اشاره فاضل لاریجانی به علی اکبر ناطق نوری چه می تواند باشد. خود ناطق نوری دو روز بعد، اظهارات فاضل لاریجانی را نوعی واکنش به "مسئولیتی که در دفتر بازرسی رهبری بر عهده دارد" دانست؛ با این بیان مبهم که: "قطعا بازرسی ها همیشه به سود افراد نیست. در این بین منافع بعضی افراد در پی بررسی هایی که صورت می گیرد به مخاطره می افتد." این ادعا نیز، همچون ادعاهای متقابل صادق و فاضل لاریجانی، فاقد توضیحاتی مشخص در مورد اتهامات مطرح علیه طرف مقابل بود. روند جدایی وقتی علی اکبر ناطق نوری در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ به رقابت با محمد خاتمی پرداخت، از پشتیبانی یکپارچه نهادهای اصلی محافظه کار ایران برخوردار بود. تا این حد که محمدعلی موحدی کرمانی نماینده وقت ولی فقیه در سپاه، با صدور اطلاعیه ای درون‌تشکیلاتی، از سپاهیان خواست به این کاندیدا رأی بدهند. دو سال مانده به پایان دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، آقای ناطق نوری در رشد محمود احمدی نژاد در سلسله مراتب قدرت ایران، نقشی تعیین کننده ایفا کرد. در آن زمان، وقتی وزارت اطلاعات دولت اصلاحات به خاطر برخی سوابق محمود احمدی نژاد حاضر به تأیید صلاحیت او برای شهرداری تهران نشد، ناطق نوری با رایزنی با وزارت اطلاعات، به تغییر تصمیم آن در مورد آقای احمدی نژاد کمک کرد. با وجود این تنها دو سال بعد، روند جدایی ناطق نوری و احمدی نژاد شروع شد. در زمان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، علی اکبر ناطق نوری شخصیت کلیدی "شورای هماهنگی نیروهای انقلاب" بود که یکی از وظایف آن را، بررسی کاندیداهای محافظه کار برای انتخاب نامزد واحد تشکیل می داد. ناطق نوری، بعدها نقل کرد که در پایان جلسه ارزشیابی محمود احمدی نژاد به او گفته است: "یا سواد تو خیلی بالاست که من نمی فهمم چه می گویی یا حرف های بالای ابری می زنی"، که در نتیجه احمدی نژاد "قهر کرده و رفته". ناطق نوری در مرحله اول آن انتخابات از علی لاریجانی نامزد شورای هماهنگی نیروهای انقلاب و در مرحله دوم از اکبر هاشمی رفسنجانی حمایت کرد. در بهار ۱۳۸۷، عباس پالیزدار دبیر وقت کمیته تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه و نامزد ائتلاف "یاران احمدی نژاد" در انتخابات شوراهای سوم، در دو سخنرانی جداگانه دست کم ۵۰ نفر از مقام های -عمدتا قدیمی تر- محافظه کار را به فساد اقتصادی و تخلفات دیگر متهم کرد که علی اکبر ناطق نوری هم یکی از آنها بود. عباس پالیزدار در بخشی از افشاگری های خود گفت ناطق نوری در کنار کسانی چون حبیب الله عسگراولادی و محسن رفیقدوست، جزو هیات مدیره "بنیاد نهج البلاغه" بوده که این بنیاد از ایران خودرو بیش از هزار خودرو با تسهیلات ویژه دریافت کرده؛ و در بخشی دیگر اظهارات یک معاون سابق گمرک ایران را نقل کرد که در مورد یک قاچاقچی کالا گفته بود "پشتش آقای ناطق نوری است". عباس پالیزدار به خاطر مجموعه اظهارات خود زندانی و یک ماه بعد از انتخابات ۱۳۸۸ با قرار وثیقه آزاد شد. او بعد از خروج از زندان، با انتقاد از کسانی که پشتش را خالی کرده بودند گفت که اظهاراتش تحت تاثیر نزدیکان محمود احمدی نژاد بوده. او سپس از تعدادی از کسانی که در موردشان صحبت کرده بود، از جمله علی اکبر ناطق نوری، "حلالیت طلبید". با وجود این، به نظر می رسید که شکاف رو به گسترش میان احمدی نژاد و یارانش با طیفی از محافظه کاران قدیمی تر، از جمله ناطق نوری، بزرگ تر از آن بود که به سادگی قابل ترمیم باشد. این شکاف، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ به حداکثر رسید. زمانی که ناطق نوری و عده ای از همفکران محافظه کارش، در مقابله با محمود احمدی نژاد، میرحسین موسوی که در جناحی دیگر قرار داشت را به او ترجیح دادند. واکنش شدید احمدی نژاد به چنین رویکردی این بود که در جریان مناظره تلویزیونی انتخاباتی با میرحسین موسوی، از "بی قانونی پسران همین آقایانی که امروز از او حمایت می کنند" سخن گفت و پای علی اکبر ناطق نوری را نیز به میان کشید. آقای احمدی نژاد البته به گفتن این جمله که "پسر آقای ناطق چه جوری میلیاردر شده؟" بسنده کرد و توضیح بیشتری در مورد منظور خود نداد. یک هفته بعد از انتخابات، آیت الله خامنه ای در نماز جمعه معروف ۲۹ خرداد، با اشاره به اظهارات رئیس جمهور وقت علیه ناطق نوری -و اکبر هاشمی رفسنجانی- گفت که خود "این آقایان را کسی متهم به فساد مالی نکرده" اما "در مورد بستگان و کسان، هرکس هر ادعایی دارد، بایستی در مجاری قانونی خودش اثبات بشود و قبل از اثبات نمی شود اینها را رسانه ای کرد". قوه قضاییه ایران، البته بعدا نه اتهامات مطرح شده از سوی آقای احمدی نژاد علیه خانواده ناطق نوری را پی گیری کرد، و نه -آنچنان که این خانواده انتظار داشت- به عنوان مدعی العموم به پیگیری اظهارات آقای احمدی نژاد پرداخت. اما طرح تلویزیونی این اتهامات، نقطه نهایی گسست رابطه میان ناطق نوری و بسیاری از یاران سابقش بود. علی اکبر ناطق نوری چنان از عدم حمایت این یاران در مقابل اتهامات احمدی نژاد و حامیانش دلگیر شد که به عنوان نمونه، دیگر در جلسات جامعه روحانیت مبارز -که از رهبران آن بود- شرکت نکرد. در مقابل، محافظه کاران حامی محمود احمدی نژاد نیز، علی اکبر ناطق نوری را به خاطر محکوم نکردن معترضان به انتخابات ۱۳۸۸، در زمره "خواص بی بصیرت" جای دادند. این مرزبندی به جایی رسید که در مرداد ماه ۱۳۹۱، تعدادی از لباس شخصی ها سخنرانی علی اکبر ناطق نوری در حرم امام هشتم شیعیان را با شعارهای "مرگ بر ضد ولایت فقیه" و "خواص بی بصیرت نمی خواهیم" قطع و به سمت او بطری آب پرتاب کردند. در ادامه این وضعیت، تعجبی نداشت که علی اکبر ناطق نوری، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ از حسن روحانی حمایت کرد و حتی در پشت پرده، به تلاش موثر برای تسهیل پیروزی او پرداخت. علی عسگری معاون حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام -که در زمان انتخابات ریاستش با روحانی بود- در مهر ۱۳۹۲ به تفصیل در مورد این تلاش توضیح داده است. مطابق توضیحات او، ناطق نوری در متقاعد کردن محمد خاتمی به دخالت برای کناره گیری عارف به نفع روحانی نقش تعیین کننده داشته است. به گفته آقای عسگری، ناطق نوری همچنین در زمانی که علی اکبر ولایتی برای کنار کشیدن از انتخابات -با هدف ایجاد وحدت در میان اصولگرایان- تحت فشار بوده، او را متقاعد کرده که کناره گیری خود را مشروط به انصراف سعید جلیلی کند. شرطی که البته برآورده نشد و نهایتا، به پراکندگی بیشتر آنها در روز رای گیری کمک کرد. احتمالا به خاطر چنین مواضعی بود که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، از حملات متحدان سابق او به علی اکبر ناطق نوری کاسته نشد. تا جایی که حتی در اردیبهشت ۱۳۹۴، به دنبال انتشار خبر سخنرانی ناطق نوری یا حسن خمینی در مراسمی در استان گلستان، انصار حزب الله با صدور بیانیه ای به مسئولان دولتی هشدار داد با دعوت از این قبیل سخنران ها "فضایی را فراهم نکنند تا حوادثی چون شیراز به وجود بیاید". هشداری که اشاره آن، به حمله فیزیکی لباس شخصی ها به علی مطهری در شیراز در اسفند ۱۳۹۳ بود. "زمان دقیق شروع" در تیرماه ۱۳۹۳، حسین شریعتمداری نماینده آیت الله خامنه ای در موسسه کیهان، در واکنش به اظهارات ناطق نوری که خواستار رسیدگی به "حساب بیت المال" در زمان احمدی نژاد شده بود، نکته قابل تاملی را یادآوری کرد. آقای شریعتمداری با متهم کردن وی به اینکه با چنین اظهاراتی آب به آسیاب "رسانه های بیگانه و جریانات ضدانقلاب" می ریزد و در کنایه ای به تغییر مسیر ناطق نوری نوشت: "انحراف دولت سابق دقیقا از هنگامی شروع شد که آقای احمدی نژاد و حلقه انحرافی پیرامون ایشان راه و رسم اصولگرایی را کنار گذاشته و به دنباله روی از بینش و روش مدعیان اصلاحات و حزب کارگزاران روی آوردند". این توضیح، ظاهرا نگاه جریان اصلی مسلط بر حکومت ایران را به "تخلفات" مسئولان جمهوری اسلامی نشان می داد. تخلفاتی که گویی همان طور که آقای شریعتمداری می گفت، "دقیقا" از هنگامی شروع می شوند که این مسئولان "راه و رسم" مورد انتظار را کنار می گذارند. در اشارات غیرصریح برخی از محافظه کاران به پرونده های اقتصادی منتسب به علی اکبر ناطق نوری و منتسبانش، تاکنون معلوم نشده که رئیس بازرسی ویژه دفتر رهبری، از نگاه آنان متهم کدام پرونده مشخص است. با وجود این، به نظر می رسد زمان طرح اتهامات اقتصادی، با نوع موضع گیری های علی اکبر ناطق نوری بی ارتباط نبوده است. تا جایی که حمایت ناطق نوری از رقیب محمود احمدی نژاد در ۱۳۸۸، به اظهارات تلویزیونی رئیس جمهور وقت در مورد "پسر میلیاردر" او منجر شده، یا زیرسوال بردن سلامت دستگاه قضایی در تیر ماه گذشته، به اتهام رئیس قوه قضاییه در مورد ارتباط گوینده با "سرمایه های مفسد" انجامیده است.
از حدود یک دهه پیش، هر از گاه برخی محافظه کاران اتهاماتی اقتصادی را در مورد علی‌اکبر ناطق نوری یا نزدیکانش مطرح کرده اند.
حکایت 'پرونده ناطق نوری'
در اين مجموعه عکس های تازه ای می بينيد که خوانندگان صفحه صدای شما از صحنه های زمستان در افغانستان برای ما فرستاده اند. موضوع اين ماه مسابقه عکس صفحه صدای شما "شادی و غم" است. چهار عکس زير را محمد حامد مجيدی برای ما فرستاده است. دو عکس از آرش نکويی که غزنی را در زمستان نشان می دهد. نحوه ارسال عکس برای اين صفحه: عکس را از طريق پست الکترونيکی شخصی خودتان به آدرس [email protected] برای ما بفرستيد. موضوع (subject) نامه خود را حتماً واژه انگليسی photograph انتخاب کنيد. فراموش نکنيد نام خود و اطلاعات اوليه درباره تصاوير را نيز برای بفرستيد. اگر خواستار اطلاعات بيشتری هستيد با ما تماس بگيريد، به آدرس: [email protected] برای ارائه عکس به بی بی سی بايد موافقت کنيد که اجازه غيرانحصاری و رايگان (royalty-free) انتشار آن را با هر استفاده و در هر رسانه ای، به ما بدهيد. با اين حال توجه داشته باشيد که حق تکثير (کپی رايت) هر اثری که در اختيار بخش خبری بی بی سی در اينترنت می گذاريد هنوز متعلق به شماست و اگر عکس شما پذيرفته شد، ما نام شما را در کنار آن در سايت بی بی سی می آوريم. بی بی سی نمی تواند استفاده از کليه عکسها را تضمين کند و حق ويرايش توضيحات شما برای ما محفوظ است. خدمات
در افغانستان زمستانی پربرف فرا رسيده است.
زمستان پربرف در عکس خوانندگان ما
با بالا گرفتن انتقادها سرپرست تیم المپیک ایران به توجیه عملکرد کادر فنی پرداخت و گفت مربیانی که از تیم امید انتقاد می‌کنند، دوست داشتند با کره‌جنوبی بازی کنند یا بنگلادش؟ اما باخت عمدی تیم‌ زیر ٢٣ سال ایران اولین نمونه نیست و احتمالا آخرین هم نخواهد بود، این مطلب نگاهی دارد به تعدادی از معروف‌ترین "باخت‌های مصلحتی" که در برخی موارد به نتایجی "کمدی" ختم شده است. بلژیک و انگلیس در جام جهانی ۲۰۱۸ آخرین نمونه از بازی دو تیم نامدار فوتبال که به زمین رفتند تا "برنده نشوند". دو تیم در حالی آخرین مسابقه مرحله گروهی را برگزار می‌کردند که از قبل صعودشان قطعی شده بود. برنده صدرنشین می‌شد و راهی نیمه دشوار جدول مسابقات (از جمله دیدار احتمالی یک‌چهارم نهایی با برزیل). انگلیس در این بازی هشت بازیکن و بلژیک نه بازیکن اصلیش را تغییر داد. در پایان این عدنان یانوزای بود که با تک گل خود بلژیک را در صدر گروه نشاند. دو تیم تا نیمه‌نهایی بالا رفتند و در دیدار رده‌بندی بلژیک یک بار دیگر انگلیس را شکست داد. باربادوس و گرانادا؛ "عجیب‌ترین" بازی تاریخ این شاید عجیب‌ترین بازی تاریخ‌ فوتبال جهان باشد. ۲۷ ژانویه ۱۹۹۴ باربادوس و گرانادا در رقابت‌های انتخابی جام کارائیب به مصاف هم رفتند. برگزارکنندگان مسابقات تصمیم گرفته بودند در صورت کشیدن بازی‌ها به وقت اضافی "گل طلایی" نتیجه را تعیین کند اما تصمیم عجیب برگزارکنندگان این بود که هر گل طلایی در وقت اضافی را دو گل حساب کنند. باربادوس که برای صعود به پیروزی با اختلاف دو گل نیاز داشت، تا هفت دقیقه به پایان بازی ۱-۲ جلو بود. بازیکنان این تیم که فکر می‌کردند نمی‌توانند در دقایق باقی‌مانده گل بزنند، به این فکر افتادند که به خودشان گل بزنند تا بازی مساوی و به وقت اضافه کشیده شود. بعد از این گل وضعیت کمدی‌تر شد. بازیکنان گرانادا که تازه فهمیدند اوضاع از چه قرار است، خواستند از روی دست حریف کپی کنند و به خودشان گل بزنند. ولی این بار بازیکنان باربادوس بودند که جلوی دروازه‌ حریف تجمع کردند و نمی‌گذاشتند آن‌ها دروازه خودشان را باز کنند. بازی با نتیجه ۲-۲ در وقت عادی تمام شد و باربادوس در وقت اضافه یک گل زد و بازی را ۲-۴ برد. آرژانتین و پرو؛ تحت تاثیر دیکتاتوری نظامی؟ جام جهانی ١٩٧٨ آرژانتین دو سال بعد از کودتای نظامی در این کشور برگزار شد. آرژانتین در دور دوم مسابقات در حالی مقابل پرو ایستاد که برای صعود به پیروزی با اختلاف چهار گل نیاز داشت. با پیروزی ۰-۶ آرژانتین در مسابقه‌ای که برای آرژانتین به شکل عجیبی ساده بود و گل‌ها حتی مضحک، حرف و حدیث‌ها بالا گرفت. این نتیجه برزیل را به دلیل تفاضل گل کمتر به جای فینال به بازی رده‌بندی فرستاد (فرمت مسابقات در آن دوره متفاوت بود). رسانه‌های برزیلی دروازه‌بان آرژانتینی‌الاصل پرو را مقصر دانستند، رسانه‌های بریتانیایی از رشوه آرژانتین به پرو گفتند و گروه‌های چپ‌گرای پرو معقتد بودند دیکتاتوری نظامی آرژانتین به ازای این برد سیزده پرویی تبعیدی را به این کشور بازگردانده است. بازیکنان پرو اتهامات را رد کردند و هیچ‌گاه تبانی در این مسابقه اثبات نشد اما در سال‌های بعد بعضی از مقامات پرو هم به تبانی اشاره کردند. باخت برای فرار از بازی با اسپانیا آلمان و دانمارک در آخرین بازی مرحله گروهی در جام جهانی ١٩٨٦به مصاف هم رفتند. آلمان که یکی از قوی‌ترین تیم‌های مسابقات را داشت (این تیم تا فینال پیش رفت و آن‌جا تسلیم نبوغ مارادونا شد) به شکلی غیرمنتظره مقابل دانمارک ۰-۲ باخت. گرچه اتهام باخت عمدی در این مسابقه هم هرگز ثابت نشد، اما بسیاری معتقد بودند آلمان برای جلوگیری از بازی با تیم قدرتمند اسپانیا در مرحله بعد، به دانمارک باخته است. آلمان در دور بعد مقابل مراکش یک بر صفر پیروز شد در حالی که دانمارک با باخت ۱-۵ برابر اسپانیا حذف شد. پنج گل به خودی برای فرار از بازی با 'تیم مافیا' دو تیم سلمان و سمارانگ در سال ۲۰۱۴ در مسابقات دسته اول فوتبال اندونزی به مصاف هم رفتند، مسابقه‌ای که پنج گل به خودی به داشت ولی هر دو تیم از مسابقات کنار گذاشته شدند. سلمان بازی را ۲-۳ برد اما کمیته برگزاری مسابقات به این نتیجه رسید که هر دو تیم تلاش کردند ببازند تا از بازی احتمالی مرحله بعد مقابل اف‌سی برونئو (که گفته می‌شد با از حمایت مافیا برخوردار است) خودداری کنند. بازی تا دقیقه ۸۶ بدون گل مساوی بود تا این که سلمان به سرعت دو بار دروازه خودش را باز کرد، اما سمارانگ بعد از آن سه گل به خودش زد تا بازی را ببازد. پرگل‌ترین بازی تاریخ در اعتراض به داور ۳۱ اکتبر ۲۰۰۲ دو تیم ای‌اس‌آدما و ایمیرنه در آخرین بازی لیگ ماداگاسکار به مصاف هم رفتند. اما بازیکنان ایمیرنه که به داوری مسابقات معترض بودند، در اعتراض ۱۴۹ بار دروازه خودشان را باز کردند. اعتراض ایمیرنه به پنالتی دیرهنگامی بود که داور در مسابقه قبلی به ضرر این تیم گرفت و موجب شد بازی ۲-۲ مساوی شود و قهرمانی این تیم از دست برود. مربی تیم ایمیرنه، سه سال محروم شد و چهار بازیکن این تیم از جمله کاپیتان تیم ملی ماداگاسکار، یک سال از کلیه فعالیت‌های فوتبالی و حتی حضور در ورزشگاه.
شاید وقتی که مسئولان تیم المپیک فوتبال ایران به "باخت مصلحتی" مقابل میانمار فکر می‌کردند، خودشان هم فکر نمی‌کردند که این تصمیم "دو سر باخت" از آب درآید. ایران به میانمار دو بر صفر باخت. در بازی دیگر عربستان هم که نمی‌خواست در مرحله بعد با کره جنوبی بازی کند، به همسایه شمالی این کشور سه بر صفر باخت. ایران هم بازی را باخت هم به کره‌جنوبی خورد اما به گفته حمید استیلی سرپرست تیم ایران "اتفاق اصلی در بازی عربستان و کره شمالی افتاد. بازی آن‌ها جوانمردانه نبود."
معروف‌ترین باخت‌های 'مصلحتی، عمدی و اعتراضی' در فوتبال
آقای روحانی رقم بودجه سال آینده را "۱۹۸۸ هزار میلیارد تومان" اعلام کرد. رقم بودجه عمومی دولت۴۸۴ هزار میلیارد تومان و رقم بودجه شرکتها ۱۴۸۳ هزار میلیارد تومان است. بودجه سال آینده ایران در صحن مجلس؛ روحانی می‌گوید مقابله با فشار آمریکا اولویت اصلی است نکانی درباره لایحه بودجه سال آینده خورشیدی: در لایحه بودجه سال آینده همچنین پیشنهاد شده در صورتی که منابع دولت از محل صادرات نفت خام،‌ میعانات گازی و صادرات گاز به سقف تعیین شده نرسد، دولت اجازه دارد این اختلاف را از محل حساب ذخیره ارزی جبران کند. دولت ایران پیشتر گفته بود نفت از هزینه‌های جاری جدا می‌شود و به طرح‌های عمرانی اختصاص پیدا می‌کند. در سال جاری حقوق کارکنان تا دو میلیون و ۷۵۰ هزار تومان از مالیات معاف بود که در سال آینده ۲۵۰ هزار تومان افزایش یافته. به گفته رئیس جمهور ایران "مبنای بودجه ما، بر مبنای فشار حداکثری و ادامه تحریم‌هاست" و اذعان کرد که بودجه سال ۹۸ "در سخترین شرایط تحریم بود" با این حال آقای روحانی در خصوص افزایش مداوم تحریم‌های ایالات متحده آمریکا در سال جاری میلادی و تاثیر آن بر اقتصاد و بودجه سال ۹۹ سخنی نگفت. رئیس جمهوری ایران امروز از "سرمایه گذاری ۵ میلیارد دلاری" روسیه در ایران خبر داده که به گفته وی بیش از دو میلیارد آن قبلا نهایی شده است. مقامهای ایرانی پیشتر از درخواست وام ۵ میلیارد دلاری از روسیه خبر داده بودند. آقای روحانی در بخشی از صحبت‌هایش از "شرایط تحریم و فشار مردم" در اثر آن و کاهش "قدرت خرید مردم" و همچنین مشکلات در صادرات نفت سخن گفت و افزود: "اما تلاشمان این است که این‌ سختی‌ها کاهش پیدا کند" اما در خصوص راهکارهای دولت برای کاهش فشارها بر اقشار آسیب‌پذیر راهکاری ارائه ننمود. آقای روحانی مدعی شد "علائم و برآوردها نشان می دهد که امسال رشد اقتصاد منهای نفت کشور مثبت است". رئیس جمهور ایران قول داد که در سال آینده حقوق ثابت کارمندان را در سال آینده "۱۵درصد افزایش خواهیم داد". حسن روحانی گفت که "در سال جاری برای کالاهای اساسی ارز ۴۲۰۰ هزار تومانی را اختصاص دادیم و برای سال ۹۹ باز هم برای کالاهای اساسی ارز ۴۲۰۰ در نظر داریم" اما در عین حال بر وجود فساد بر ارز ۴۲۰۰ تومانی صحه گذاشت و خطاب به نمایندگان مجلس گفت: "شما می دانید در ارز۴۲۰۰ جلوگیری از فساد چقدر سخت است". آقای روحانی در قسمتی از سخنانش برای نمایندگان مجلس به تشریح دستاوردهای دولت خود پرداخت و مدعی شد که کشور "در زمینه انرژی به خودکفایی رسیده" و "در زمستان به کشورهای مختلف گاز صادر" نموده در حالیکه "قبلا صادراتمان قطع" بوده است. وی همچنین گفت که "در نفت‌گاز و بنزین هم صادرات داریم" و "در پایان سال ۹۸ تولید بنزین به ۱۱۰ میلیون لیتر می‌رسد" و "امیدوارم خودکفایی بنزین ادامه یابد". در ۲۴ آبان امسال دولت اقدام به افزایش ناگهانی قیمت بنزین نمود، که این مسئله با اعتراضات گسترده‌ای در میان اقشار مختلف مردم روبرو گردید و دستخوش تظاهرات‌های زیادی در سراسر کشور شد و شهرهای مختلفی را درگیر ناآرامی‌ها نمود که نیروهای امنیتی با خشونت به مقابله با معترضان پرداختند و طبق گزارش عفو بین‌الملل تعداد کشته‌شدگان این حوادث ۲۰۸ نفر بوده، هرچند که برخی نهادها در گزارش‌های خود تعداد را بسیار بیشتر از این عدد اعلام کرده‌اند، آقای روحانی در سخنرانی امروز خود در مجلس هیچگونه اشاره‌ای به اتفاقات هفته‌های اخیر کشور نکرد.
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران امروز با حضور در مجلس بودجه سال ۱۳۹۹ را جهت بررسی به مجلس ارائه کرد و در سخنانی اذعان کرد که سال آینده به لحاظ اقتصادی، سال "فشار حداکثری و ادامه تحریم‌هاست" و بر همین اساس نیز "بودجه سال آینده بودجه استقامت و مقابله با تحریم است"و "بر این‌مبنا بودجه ۹۹ را طراحی کردیم"و تاکید نمود که "تقریبا" بودجه سال آینده "خیلی به نفت اتکا ندارد".
روحانی هنگام تحویل بودجه سال ۹۹ به مجلس: بودجه سال آینده استقامت و مقابله با تحریم است
کره‌جنوبی بسرعت در ابتدای همه‌گیری یک برنامه وسیع آرمایش و ردیابی مبتلایان را اجرا کرد در سال ۲۰۱۹ 'شاخص جهانی امنیت سلامت' که بنیاد بیل و ملیندا گیتس تدوین کرده است نشان می‌داد که از نظر آمادگی برای مقابله با همه‌گیری یک بیماری عفونی، آمریکا و بریتانیا باید الگو قرار گیرند و کشورهایی مثل نیوزیلند، چین و ویتنام بسیار عقب‌تر بودند. اکنون در سال ۲۰۲۱ به نظر می‌رسد این بنیاد سخت در اشتباه بوده است. در آمریکا و بریتانیا گفته شده که شیوع بیماری از کنترل خارج شده ولی سازمان جهانی بهداشت اقدام‌های بی‌اندازه سخت‌گیرانه چین را ستوده است. نیوزیلند مثال‌زدنی بوده است و در کشور ۹۵ میلیونی ویتنام، فقط ۳۵ نفر از کرونا مرده‌اند. ولی دلیل آن چیست؟ مقایسه کشورها کار دشواری است چون هر کشور از روش‌ها و معیارهای متفاوتی استفاده می‌کند چالش مقایسه سوال پروفسور الیزابت کینگ متخصص سلامت جهانی در دانشگاه میشیگان آمریکا هم همین است: "همه با یک ویروس یکسان سر و کار دارند، پس چرا عملکرد کشورها متفاوت است؟" پروفسور کینگ یکی از ویراستاران علمی یک کتاب جدید است که عملکرد کشورها را در اوایل سال ۲۰۲۰ در موج اول کرونا مقایسه کرده است و ۶۰ کارشناس از ۳۰ کشور آسیایی، اروپایی، آفریقایی و آمریکایی در نوشتن آن شرکت داشته‌اند. این نوع مقایسه کشورها کار سختی است چون هر کشور عملکردش را با معیارهای متفاوتی می‌سنجد. برای مثال بلژیک موارد مشکوک را هم در آمار مرگ بر اثر کرونا لحاظ می‌کند که این باعث می‌شود آمار کلی جان‌باختگان کرونا در این کشور بالاتر به نظر برسد. آلمان و فرانسه هم همیشه در آمار مرگ به علت کرونا، خانه‌های سالمندان را هم به حساب می‌آورند ولی تمرکز آمار در بریتانیا مرگ در بیمارستان است. مقایسه‌های دیگر از این هم پیچیده‌تر است مثلا هر چه بیشتر تست کنید، مبتلایان بیشتری هم پیدا می‌کنید. تعداد آزمایش کرونا در این همه‌گیری جهانی در هر کشوری متفاوت بوده و اینکه چه افرادی باید تست شوند هم بسیار فرق داشته است. ترکیب جمعیتی کشورها هم متفاوت است: در ایتالیا بیش از یک پنجم جمعیت بالای ۶۵ سال دارند که به کرونا آسیب‌پذیرترند. ولی جمعیت آفریقا بسیار جوان‌تر است و ۱۹ کشور از بیست کشور جوان دنیا، در این قاره قرار دارند. اما با وجود دشواری مقایسه، به نظر می‌رسد عملکرد دولت‌ها در موج اول همه‌گیری، تاثیر شدیدی بر مهار بیماری در کشورشان داشته است و شاید از همه مهم‌تر، سرعت واکنش آنها باشد. از روسیه برای شتاب در عرضه واکسن اسپوتنیک پنج انتقاد شده است سیاست و کرونا پروفسور کینگ و همکارانش از مقایسه آماری صرف فراتر رفتند و سعی کرده‌اند دریابند چگونه سیاست‌گذاری‌های سلامت از عوامل دیگر تاثیر گرفته‌اند. آنها می‌گویند عواملی چون نظام حکومتی (دموکراسی یا خودکامگی)، ساختارهای رسمی سیاسی (فدرالیسم، ریاست جمهوری و غیره) و ظرفیت دولت‌ها برای کنترل نظام بهداشت و درمان و اداره خدمات عمومی، در واکنش دولت‌ها به همه‌گیری نقش داشته‌اند. به عنوان مثال وقتی چین در اقدامی بی‌سابقه، ۵۰ میلیون نفر را در استان ووهان در قرنطینه کامل قرار داد، بعضی‌ها گفتند ممکن است نظام‌های استبدادی در مقابله با کرونا بر دموکراسی‌ها برتری داشته باشند. ولی پس از اینکه دموکراسی‌های غربی مانند ایتالیا نیز شروع به اعمال محدودیت‌ها و تعطیلی‌های مشابهی کردند، این بحث کم‌رنگ‌تر شد. چین اولین کشوری بود که قرنطینه‌های وسیع اعمال کرد و هر وقت هم لازم شده دوباره این کار را کرده است نظام سیاسی با اینکه نظام‌های خودکامه و استبدادی ممکن است برای اقداماتی که اعلام می‌کنند با مخالفت کمتری روبرو شوند، ولی اجرای آنها خود بحث دیگری است. پروفسور کینگ معتقد است در حکومت‌های استبدادی که اعتماد مردم را از دست داده‌اند، این راه‌کارها احتمالا در درازمدت پاسخگو نیستند و اگر قرار باشد مردم محدودیت‌ها را مراعات کنند، "جریان اطلاعات، اعتماد به دولت و اعتماد به نهادها اهمیت پیدا می‌کنند". او به این نکته اشاره می‌کند که در ابتدا اقدام‌های دولت روسیه برای مهار همه‌گیری، به دلیل نبود آمار دقیق، ناکارامد بود اما اخیرا دولت روسیه جریان اطلاعات را بهبود بخشیده و یک مجموعه سیاست اجتماعی محکم برای کاهش پیامدهای همه‌گیری تدوین کرده است. با این حال تحقیق بی‌بی‌سی روسی نشان می‌دهد عدم شفافیت هنوز هم بر اعتماد عمومی به اقدام‌های دولت روسیه تاثیر می‌گذارد، بخصوص درباره کارایی واکسن ساخت این کشور که وقتی هنوز در مرحله آزمایش انسانی بود واکسیناسیون با آن شروع شد. به گفته پروفسور کینگ نظام‌های دموکراتیکی هم بودند که "در واقع جریان اطلاعات خوب نبود". مثلا ژائیر بولسونارو رئیس جمهور برزیل بارها پیام‌های بهداشتی برای مهار سرایت بیماری را کم‌اثر کرده و حتی متهم شده در آمار بالای ابتلا و مرگ بر اثر کرونا در این کشور مقصر بوده است. بیش از دویست هزار نفر در برزیل بر اثر کرونا جان‌باخته‌اند و از دولت آقای بولسونارو به این دلیل انتقاد شده است پروفسور الیزا ماسارد دا فونسکا یکی از ویراستاران این کتاب و استاد دانشگاه اف‌جی‌وی در سائوپائولوی برزیل است معتقد است آقای بولسونارو علم را "تحقیر" کرد و به انکار روی آورد: "موقعیت برزیل برای مقابله موثر با همه‌گیری بسیار خوب بود ولی متاسفانه در انجامش ناکام بود". نظام بهداشت و درمان در بخش‌هایی زیر فشار مبتلایان از پا درآمد. اما چون نظام فدرال در زمینه بهداشت اختیار قابل‌توجهی به ایالت‌ها می‌دهد، دولت‌های محلی توانستند مستقلا محدودیت و تعطیلی را برقرار کنند و واکسن و تجهیزات بخرند. دونالد ترامپ رئیس جمهور قبلی آمریکا هم متهم به کم‌اهمیت جلوه دادن همه‌گیری شد و بر سر نحوه مقابله با آن با مقام‌های ایالتی درگیر شد. او بعد از اینکه اوایل پاییز به کووید مبتلا و سه شب در بیمارستان بستری شد، ویروس کرونا را با آنفلوآنزا مقایسه و تاکید کرد که شیوع این ویروس دلیلی برای تعطیل کردن کشور نیست. ویتنام با هزینه کم یک برنامه بسیار سخت‌گیرانه ردیابی و قرنطینه را اعمال کرد برنامه‌های ردیابی و قرنطینه پروفسور کینگ می‌گوید بعضی کشورهایی که زیرساخت‌های بهداشتی-درمانی ضعیف‌تری داشتند توانستند با با "واکنش سریع به همه‌گیری" به جای به تاخیر تا وخیم شدن اوضاع، با موفقیت با کرونا مقابله کنند: "آنها مداخله‌های مبتنی بر شواهد غیر دارویی مثل زدن ماسک و فاصله‌گذاری اجتماعی را با یک سیستم کارامد ردیابی مبتلایان و پشتیبانی توام کردند". کشوری که بیش از همه مثال زده شده ویتنام است. توانایی ویتنام برای بیماریابی و قرنطینه مبتلایان اغلب با رویکرد بسیار موفق اما گران‌قیمت کره‌جنوبی برای ردیابی با آزمایش گسترده کرونا مقایسه شده است. کشورهای آفریقای غربی هم که مسئله شیوع ابولا داشتند توانستند با استفاده از شبکه‌های محلی، گسترش کرونا را ردیابی و نظارت کنند. پروفسور کینگ می‌گوید به نظر می‌رسد در موج اول همه‌گیری کرونا، تجربه واکنش "بسیار اشتباه" به همه‌گیری ایدز به آفریقای جنوبی کمک کرد ولی در موج دوم وضعیت وخامت چشمگیری پیدا کرد که تاحدی به دلیل نوع جدید ویروس است که از حدود یک ماه پیش ظاهر شد. شبکه‌های بهداشتی محلی در موج اول به کمک آفریقای جنوبی آمد اما نوع جهش‌یافته ویروس، موج دوم را وخیم کرد سیاست‌های اجتماعی پروفسور کینگ می‌گوید در نهایت هیچ استراتژی‌ای بدون مجموعه‌ای توانمند از سیاست‌های اجتماعی موفق نخواهد بود چون باید برای مردم و کسب‌وکارهای کوچک، امکان رعایت محدودیت‌ها را فراهم کرد. کرونا نابرابری شغلی و درامدی در دسترسی به امکانات بهداشتی-درمانی و امکان کار نکردن را عیان کرد. فقر، جنسیت، مهارت شغلی و مهاجر بودن عواملی هستند که تعیین می‌کنند در هر کشوری چه کسانی آسیب‌پذیرترند با این حال در سیاست‌گذاری اجتماعی برای مدیریت بحران و تقویت اقتصاد، عملکرد دولت‌ها تفاوت‌های زیادی داشته است؛ به عنوان مثال دولت آلمان برای والدینی که کار می‌کنند و باید در خانه به بچه‌هایشان درس هم بدهند، مرخصی باحقوق درنظر گرفته است. پروفسور کینگ بر این باور است که قدرت رویکرد چین از همین سیاست‌گذاری اجتماعی است نه به دلیل سخت‌گیری بی‌رحمانه برای مهار شیوع: "چین با اجرای سیاست‌های اجتماعی قوی به حد کافی کوشید تا مطمئن شود جمعیتی بزرگ گرسنه نمی‌مانند. بنابراین باید احتیاط کنیم و موفقیت چین را در اقتدارگرایی ندانیم بخصوص وقتی شاهدیم دموکراسی‌های مانند نیوزیلند و آلمان هم عملکرد خوبی داشته‌اند". کارشناسان توافق دارند که سرعت اقدام در مهار همه‌گیری موثر است اهمیت زیاد زمان رویکرد دولت‌ها در قبال کرونا متفاوت بوده است اما پروفسور کینگ می‌گوید سرعت واکنش "در اصل چیزی بود که موفقیت آنها را در مهار موج اول کرونا تعیین کرد." مشاهدات او مطابق با مطالعات دیگری است که نشان دادند تاخیر، باعث از دست رفتن جان افراد زیادی و از پا درآمدن نظام‌های بهداشت و درمان کارامد به دلیل شمار زیاد مبتلایان شد. ایان بیتمن استاد اقتصاد محیط زیست در دانشگاه اکستر بریتانیا و نویسنده یکی از این پژوهش‌ها می‌گوید: "از همان ابتدا شواهد بسیار واضح بودند که این یک همه‌گیری جهانی تمام‌عیار است، خیلی خوش‌شانس بودیم و هستیم که شمار جان‌باختگان بیشتر نیست". پروفسور بیتمن به بی‌بی‌سی گفت: "آسیب‌ کرونا محدود به موارد مرگ نیست بلکه پیامدهای درازمدت آن برای سلامت مردم و عوارض اقتصادی آن به این معناست که اتکا به شانس اصلا روش مناسبی نبوده است. اقدامِ باتاخیر، نصفه‌ونیمه، پیچیده و متناقض نتیجه‌ای جز بیماری و مرگ بیشتر و هزینه و زیان اقتصادی سنگین‌تر ندارد".
به نظر می‌رسد بعضی از کشورها در مقابله با همه‌گیری کرونا آمادگی بیشتری داشتند و برخی ضعیف‌تر عمل کردند. کشورهایی که کارنامه خوبی داشتند، در دنیای واقعی در مقابل کرونا ضعیف‌تر عمل کردند و کشورهایی که به نظر نمی‌رسید آمادگی خوبی داشته باشند بهتر عمل کردند. ولی چرا؟
کرونا؛ چرا بعضی کشورها در مقابله با همه‌گیری موفق‌تر عمل کردند؟
تظاهرات اخیر پگیدا پگیدا مخفف عبارت "اروپایی های میهن پرست علیه اسلامی شدن غرب" است. او گفت بازی کردن با احساسات مردم و استفاده از عملیات تروریستی برخی گروه‌های تندروی اسلامی برای بدنام کردن کل دین اسلام کاملا غیرقابل قبول است. کلیسای کاتولیک آلمان هم از برنامه‌ پگیدا برای برگزاری تظاهرات بیشتر ضداسلامی ابراز نگرانی کرده است. دوشنبه هفته گذشته تظاهراتی که پگیدا در درسدن ترتیب داده بود با شرکت هزاران نفر برگزار شد. هواداران پگیدا خواهان محدود شدن مهاجرت هستند. برخی منتقدان آنها را متهم می‌کنند که تمایلات نژادپرستانه دارند. هواداران پگیدا این اتهام را رد می‌کنند. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، پس از تظاهرات ضداسلامی در درسدن گفت: "ما در آلمان آزادی تجمع داریم، اما جایی برای تحریک و دروغگویی در مورد کسانی که از سایر کشورها پیش ما آمده‌اند وجود ندارد."
ژوزف شوستر، رئیس شورای یهودیان آلمان، در گفتگو با روزنامه دی‌ولت از گسترش احساسات ضدمسلمانان و به خصوص رشد جنبش موسوم به پگیدا ابراز نگرانی کرده است.
شورای یهودیان آلمان از گسترش احساسات ضد اسلامی ابراز نگرانی کرد
اين خانواده ها تا زمانی در اين اردوگاه باقی خواهند ماند که محلات مناسبی برای زندگی در ولايات مختلف افغانستان برای آنان تهيه شود. ظرف سالهای گذشته بيش از سه ميليون پناهجوی افغان از پاکستان به کشورشان بازگشته اند که بر اساس گزارش ها بيشتر در وضعيت بدی در مناطق مختلف افغانستان بسر می برند. گفته می شود بسياری از پناهجويان بازگشته به افغانستان، به دليل نبود امکانات کافی برای زندگی، دوباره از راه های غيرقانونی به کشورهای همسايه (ايران و پاکستان) می روند. خدمات
ده ها نفر از پناهجويان افغان که اخيرا از پاکستان به افغانستان آمده اند در يک اردوگاه مربوط به کميساريای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان، در شرق کابل مستقر شده اند.
آلبوم عکس: شادی و اندوه بازگشت
با انتشار خبر مصوبه شورا، موجی از انتقادها علیه تصمیم این نهاد در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و در مقابل شماری از نمایندگان مجلس که به دنبال اصلاح قانون انتخابات بودند، از آن استقبال کردند. شورای نگهبان در قامت یک قانونگذار شورای نگهبان روز چهارشنبه، در اقدامی بی‌سابقه برای داوطلبان ریاست جمهوری، شرط مدرک تحصیلی (فوق لیسانس) شرط سنی (۴۰ تا ۷۵ سال)، مجموعه‌ای از سوابق کاری در دستگاه‌های دولتی قضایی،قانونگذاری و نظامی و نداشتن سوءپیشینه را به قانون انتخابات اضافه کرد. این شروط برای فعالان سیاسی و داوطلبان پست ریاست جمهوری محدویت‌هایی به‌وجود می‌آورد و این درحالی است که اصول ۹۹ و ۱۱۸ قانون اساسی ایران نقش نظارتی را برای شورای نگهبان در انتخابات قایل شده و به گفته نجات‌الله ابراهیمیان یکی از اعضای سابق شورای نگهبان، اگر این شورا مصوبه‌‌ای داشته، داخلی و درون‌سازمانی بوده ‌است و این مصوبه مطابق قانون اساسی نیست. شورای نگهبان در پاسخ به انتقادها می‌گوید در سال ۱۳۹۵ از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، سیاست‌های کلی انتخابات به این شورا واگذار شده‌ است تا مصداق "رجل سیاسی و مذهبی" را تعیین و اعلام کند، بنابر این رهبر حکومت ایران چنین مجوزی به آنها داده و سال ۱۳۹۶ نیز برای شفاف شدن این موضوعات مواردی از این سیاست‌ها را تصویب کرده‌ و تازگی ندارد. مصوبه شورای نگهبان در حالی اعلام شده که چند ماه از وقت مجلس یازدهم برای اصلاح قانون انتخابات گذشته و همچنان اختلاف مجلس و شورای نگهبان بر سر مواردی از بندهای جنجالی حل نشده است. مجمع تشخیص مصلحت در حال بررسی این اختلاف است و هنوز قانون انتخابات نهایی نشده، با این حال شورای نگهبان از جانب خود "قانون" انتخابات را به وزارت کشور ابلاغ کرده است. حقوقدانانی مثل نعمت احمدی می‌گویند "شورای نگهبان شفاف‌سازی درباره موضوعی کرده در حالی که اصل موضوع قانون انتخابات هنوز جایگاه قانونی پیدا نکرده است". آقای احمدی در گفت‌وگو با سایت آفتاب نیوز با اشاره به اصول قانون اساسی و مصوبه اخیر شورای نگهبان گفته "اگر قانون است که مجلس باید بنویسد؛ اگر تفسیر است که مفسر آن برابر اصل ۷۳ قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی است". انتخابات ۱۴۰۰ ایران؛ آخرین ماموریت احمد جنتی؟ انتخابات ۱۴۰۰ ایران؛ شورای نگهبان بدون تصویب مجلس شرایط نامزدی ریاست جمهوری را تغییر داد احمد جنتی می‌گوید سخنان آقای خامنه‌ای درباره انتخابات را سرلوحه کار قرار می‌دهد آیت‌الله خامنه‌ای و «دور زدن» قانون سال ۱۳۹۵ آیت‌الله خامنه‌ای بر اساس قانون اساسی باید اختیار بررسی سیاست‌های کلی انتخابات از جمله تعریف "رجل سیاسی" را به مجلس می‌سپرد اما همزمان با روی کار آمدن مجلسی که بیشتر اصلاح‌طلب بود و حال و هوای تغییر آن را فرا گرفته‌بود، تعیین سیاست‌های کلی انتخابات به شورای نگهبان سپرده شد تا از "مسیر مطمئنی" عبور کند. این نخستین بار نیست که تصمیمات آقای خامنه‌ای بر روند انتخابات تاثیر می‌گذارد. دی‌ماه ۱۳۸۲ و بعد از جریانات مجلس ششم که باعث نارضایتی رهبر ایران شده بود، آقای خامنه‌ای در دیدار با اعضای شورای نگهبان گفت چند بار با احمد جنتی و همکارانش صحبت کرده و خواستار "احراز صلاحیت" نامزدها شده‌ است. همین نکته باعث رد صلاحیت گسترده نمایندگان مجلس ششم و تعداد زیادی از داوطلبان نمایندگی مجلس برای دور هفتم شد. شورای نگهبان با مصوبه اخیر، به تفسیر بسیاری از منتقدان، یک گام دیگر پیش رفته و علاوه بر تفسیر قانون و نظارت استصوابی، در مسند تدوین قانون و در جایگاه قوه مقننه می‌تواند قانون وضع کند، آن را تفسیر کند و با مجوز نظارت استصوابی نامزدی را تائید یا رد صلاحیت کند؛ به عبارتی "ریش و قیچی" انتخابات در دست ۱۲ عضو این شورا است. منتقدان می‌گویند اعضای شورای نگهبان از طریق مجموعه بزرگی از عوامل اجرایی و جایی مثل "پژوهشکده شورای نگهبان" سمت و سو و سرنوشت کشور را رقم می‌زنند و به جز مقام مافوق‌شان پاسخگوی جایی نیستند. قبلا محمود صادقی، نماینده پیشین تهران در مجلس، اعضای این شورا را به دریافت میلیاردها تومان پول در قبال تأیید صلاحیت نامزدها متهم کرده بود. با وجود انتقادهای جدی به عملکرد این شورا، تکیه‌گاه اصلی این نهاد رهبر ایران است. روز یکشنبه گذشته آیت‌الله خامنه‌ای بار دیگر بر اهمیت نقش شورای نگهبان تاکید کرد و ویژگی‌های داوطلبان ریاست جمهوری را برشمرد و گفت "برخی اوقات از برخی افراد حرف‌هایی صادر می‌شود که گویا قانون اساسی را قبول ندارند... لذا مطالبه جدی داریم که این موضوع رعایت شود" و این "مطالبه جدی" را شورای نگهبان باید عملی کند. چنانکه سخنگوی این شورا نیز در همان روز اعلام کرد که سخنان رهبر "نقشه راه" برای انتخابات پیش‌رو است. بررسی دوره‌های مختلف انتخابات بخصوص ریاست جمهوری نشان از هماهنگی بین نهاد شورای نگهبان با رهبر دارد. آقای خامنه‌ای دفاع صد در صدی از عملکرد شورای نگهبان و به‌طور مشخص از احمد جنتی داشته و دارد و آقای جنتی نیز به عنوان یک نیروی موثر از این حمایت‌ها قدردانی می‌کند چنانکه روز چهارشنبه در جمع هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات گفت "سخنان آقای خامنه‌ای را سرلوحه کارمان قرار می‌دهیم" و "به وظیفه شرعی، اخلاقی و قانونی خود عمل می‌کنیم". او هفته پیش هم گفته بود "با دقت بیشتری" صلاحیت نامزدها بررسی می‌شود. چه کسانی ممکن است حذف شوند؟ طحان نظیف، عضو حقوقدان شورای نگهبان در دفاع از مصوبه شورا گفته هدف جلوگیری از ثبت نام پرتعداد داوطلبان نامزدی انتخابات ریاست جمهوری بوده است: "این وضعیت ناخوشایند از نگاه رسانه‌های داخلی و خارجی دور نمی‌ماند و کلیپ‌های طنز آن تا مدت‌ها در فضای مجازی نیز دست به دست می‌شود و موجبات نارضایتی مردم و نخبگان کشور را فراهم می‌آورد." اما مصوبه شورای نگهبان سیاستمداران شناخته شده را هم شامل خواهد شد. از زمانی که مصوبه شورای نگهبان منتشر شد، اسامی داوطلبانی به میان آمد که در رسانه‌ها اعلام آمادگی کرده بودند یا احتمال داده می‌شد که نامزد انتخابات ریاست جمهوری شوند. محمد غرضی، اسدالله بادامچیان و محمدجواد آذری‌جهرمی از جمله کسانی بودند که به دلیل خروج از دایره سنی ۴۰ تا ۷۵ سال از نامزدی محروم می‌شوند و کسانی مثل مصطفی تاجزاده، سعید محمد، محسن هاشمی و صادق خرازی به دلیل نداشتن شغل بالای حکومتی، دولتی و نظامی به مدت چهار سال یا محکومیت زندان و ... طبق این مصوبه صلاحیت نام‌نویسی در انتخابات ندارند. واکنش‌ها چه بود؟ بیشتر واکنش‌ها به مصوبه شورای نگهبان از سوی فعالان سیاسی نزدیک به گروه اصلاح‌طلبان و رسانه‌های نزدیک به این جریان بود که تصور دارند این مصوبه شورای نگهبان آنها را هدف قرار داده تا دایره فعالیت آنها را "تنگ‌تر" کند. آذ‌ر منصوری، قائم‌مقام حزب اتحاد ملت به عنوان سخنگوی «جبهه اصلاحات ایران» از دولت خواست زیر بار این مصوبه قانونی نرود. او گفت "این شورا نمی‌تواند خود در مغایرت با قانون عملی انجام دهد. تصویب و ابلاغ شرایط کاندیداهای ریاست‌جمهوری توسط این شورا به دولت خلاف قانون است". حسن خمینی هم گفت "به شرایط جاری معترضیم" و "ایران بزرگتر از یک جمع دو سه نفره است". او یکی از داوطلبان اصلی اصلاح‌طلبان برای نامزدی انتخابات بود که با توصیه آیت‌الله خامنه‌ای انصراف داد. اما روزنامه کیهان روز پنجشنبه به استقبال مصوبه شورای نگهبان رفت و در تیتر نخست‌ نوشت "پایان بساط ثبت‌نام‌های فله‌ای با ابلاغ قانون جدید انتخابات" و آن را "نظام‌مند و قاعده‌مند" شدن ثبت نام انتخابات نامید. روزنامه اعتماد نزدیک به اصلاح‌طلبان با تیتر "تغییر قانون در دقیقه ۹۰" نوشت "جدال موافقان و مخالفان مصوبه شورای نگهبان در سپهر قانون، جدالی نابرابر است اما پس‌لرزه‌های آن در سپهر سیاسی ایران از هم‌اکنون آغاز شده است". روزنامه آرمان ملی، دیگر روزنامه نزدیک به اصلاح‌طلبان با تیتر "مگر شورای نگهبان قانونگذار است؟" از " تک‌ساحتی" شدن فضای انتخابات انتقاد کرد و نوشت نظارت استصوابی فضا را برای نامزدهای اصلاح‌طلب تنگ‌ و این مصوبه شرایط را سخت‌تر می‌کند.
یک هفته مانده به ثبت‌نام داوطلبان ریاست جمهوری، شورای نگهبان مصوبه‌ای را به عنوان "قانون" به وزارت کشور ابلاغ کرد تا با ۴ شرط جدید، معیار و محدوده "رجل سیاسی" را برای داوطلبان پست ریاست جمهوری مشخص کند و به گفته یکی از اعضای این شورا از "وضعیت ناخوشایند و آشفته" ثبت نام داوطلبان نیز جلوگیری کند.
انتخابات ۱۴۰۰؛ شورای نگهبان قبای نامزدها را تنگ‌تر کرد
'مذاکرات پنهانی ایران و آمریکا' جوان در گزارش اصلی خود نوشته: هنوز جزئیاتی از اینکه در نیویورک چه گذشته و طی ۱۰ روز در چه سطوحی مذاکرات انجام شده، منتشر نشده ولی از لابه‌لای سخنان مقام‌های ایران و آمریکا می‌توان حدس زد که مذاکرات نیویورک، یک ماراتن مذاکراتی تمام عیار برای دستیابی به توافق هسته‌ای بوده است. این گزارش یادآور شده که: عباس عراقچی با فاصله زمانی از تیم مذاکره کننده ایرانی به تهران بر می‌گردد. سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه می‌گوید ۹۵ درصد توافق بین ایران و ۵+۱ انجام شده و وزیر خارجه آلمان هم تأکید می‌کند که هیچ موقع ایران و ۵+۱ این قدر به توافق نزدیک نبوده‌اند و یک مقام آمریکایی می‌گوید توافق هسته‌ای می‌تواند راه را برای از سرگیری روابط تهران- واشنگتن باز کند. به نظر روزنامه جوان: همه اینها نشانه‌هایی از این هستند که تفاهم‌های به دست آمده در نیویورک فراتر از آن چیزی است که مقام‌های ایرانی و آمریکایی در مواضع رسمی خود ابراز می‌کنند. و این حس فزاینده بین ناظرانی که از نزدیک مذاکرات هسته‌ای ایران و ۵+۱ را دنبال می‌کنند وجود دارد که تیم‌های مذاکره کننده ایرانی و آمریکایی بخش‌هایی از تفاهم‌های به دست آمده در نیویوک را از افکار عمومی در تهران و واشنگتن پنهان می‌کنند. میدان کوچک برای بازی دولت تیتر و عکس صفحه اول اعتماد یوسف مولایی در مقاله ای در آرمان نوشته: از چند سال پیش که موضوع دریای خزر مطرح شد، این امر مهم بوده ‌که کشورهای حاشیه خزر چگونه می‌خواهند در مورد رژیم حقوقی دریای خزر تصمیم‌گیری کنند. پس از فروپاشی شوروی یک دولت به چهار دولت تبدیل شده ‌و هر کدام از این‌ها حق رأی مستقل دارند. وقتی که پنج کشور برای تصمیم‌گیری می‌نشینند مثل این است که توان رأی همسایه شمالی ایران یعنی روسیه چهار برابر شده ‌و قدرت تصمیم‌گیری ایران به یک چهارم تنزل پیدا کرده است. به نظر این کارشناس حقوق بین الملل: در اجلاس‌های پیش همیشه گفته شده ‌که تصمیمات باید به اتفاق آرا باشد اما این امر هرگز رعایت نشد چنان که از سال ۱۹۹۸ منطقه اصلی دریای خزر توسط یلتسین (نخستین رئیس‌جمهور روسیه) بین قزاقستان و روسیه تقسیم شد ‌و از سال ۲۰۰۰ هم این توافق رسمیت پیدا کرده است. سه کشور دیگر با توجه به سابقه‌ای که در تقسیمات اداری اتحاد جماهیر شوروی با همدیگر داشتند، تا حدی کنار آمدند و مرزهایی نیز برای خودشان مشخص کردند و مورد قبول آن‌ها قرار گرفت که همه این‌ها به ضرر ایران پیش رفت. مقاله آرمان نشان می دهد: دولت روحانی تلاش کرد تا با توجه به تجربه‌ای که در دیپلماسی داشت سیاست‌های جدیدی را اجرایی کند اما باید در نظر داشت نتیجه دادن سیاست‌های جدید زمانی امکان‌پذیر است که منابع قدرت آن قبلا تولید و مهیا شده باشد. اما چون قبلا به دلایل مختلف حقوق خود را در دریای خزر احصاء نکرده‌ایم، امکان مانور دولت جدید نیز وسیع نیست و در حد همین ظرفیت می‌تواند به دنبال تحقق خواسته‌های خود باشد. داعش بدون ایران سرکوب نمی شود تیتر و عکس صفحه اول روزان حسین گروسی، در مقاله ای در فرهیختگان با اشاره به گفته های هاشمی رفسنجانی مبنی بر این که داعش بدون کمک ایران منهدم نمی شود، پرسیده مستند این اظهارنظر چیست، و جواب داده داعش سرزمینی ندارد و مشخص نیست نیروهایش کجا مستقرهستند تا از طریق بمباران هوایی بتوان آن را مورد هدف قرار داد. بر این اساس به نظر می‌رسد مبارزه سخت‌افزاری با داعش چندان موثر واقع نشود و باید سراغ روش‌های نرم‌افزاری رفت. به نظر این نماینده مجلس: در وضع کنونی که داعش به‌عنوان یک پدیده در داخل شهر‌ها و میان مردم پناه گرفته است و برخورد فیزیکی و سخت‌افزاری با آن، به مردم بی‌دفاع آسیب می‌رساند، دولت عراق نمی‌تواند به صورت نظامی با این پدیده شوم مبارزه کند و ناچار است تدابیر نرم‌افزاری بیندیشد که اینجا نقش موثر ایران برای چاره‌اندیشی درباره موضوع به چشم می‌آید. مقاله فرهیختگان در نهایت ادعا کرده جمهوری اسلامی تاکنون نقش فیزیکی و دخالت نظامی در عراق نداشته است، ولی مشاوره نظامی و انواع کمک‌های نرم‌افزاری در اختیار دولت عراق قرار داده است. جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد که عراق و سوریه باید برای مبارزه با داعش حرکتی را از درون خود آغاز کنند زیرا دخالت‌های بیرونی ممکن است به صورت مقطعی داعش را تضعیف کند اما این مشکل را به صورت ریشه‌ای حل نخواهد کرد. روزان در گزارش اصلی خود پرسیده چرا مردم بحران آب را جدی نمی گیرند و صرف جویی نمی کنند. محمد بیات در مصاحبه بهاران سواری خبرنگار روزان با وی گفته است: بی توجهی به بحران بی آبی نتیجه شکاف میان حاکمیت و مردم است و اگر کسانی می خواهند این مشکل به طور اساسی حل شود باید در اندیشه از میان بردن شکاف مردم و حاکمیت باشند. جمع معترضان به حجاب مهشید ستوده در گزارشی در اعتماد نوشته: دلواپس‌ها این‌بار مقابل وزارت ارشاد قرار گذاشتند. هدف این‌بار شخص «وزیر ارشاد» بود؛ موضوع «انتقاد به سیاست‌های فرهنگی دولت». پلاکارد در دست گرفتند، مقابل وزارتخانه رفتند و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را متهم به نشان دادن چراغ سبز به «بی‌عفت‌ها» کردند و خواهان کناره‌گیری‌اش از وزارت شدند. تراکت‌های دعوت به تجمع در شاه‌عبدالعظیم توزیع شده بود. به نوشته این گزارش: دلواپسان یک کار را به‌خوبی آموخته‌اند و آن هم تقسیم کار است. حوزه‌بندی کرده‌اند. هم از لحاظ جغرافیایی و هم از لحاظ بخش‌بندی کار. عده‌یی‌شان دلواپس سیاست‌های خارجی دولت هستند و عده‌یی دیگر دلواپس سیاست‌های اقتصادی. علاوه بر دلواپسان نیویورکی که اشل جدیدی از آنها بود این‌بار دلواپسان سیاست‌های فرهنگی دولت هم با قدرت آمدند. به راحتی تراکت چاپ و توزیع کردند و مقابل همان وزارتخانه‌یی رفتند که به نظر می‌رسد هدف بعدی تندروها برای خالی کردنش از راس است. هدف از مدت‌ها قبل مشخص بود اما نحوه کار روشن نبود. به نوشته اعتماد: روز گذشته دو خبر در مورد وزارت ارشاد منتشر شد. عده‌یی رفتند و علیه وزیر پرونده تشکیل دادند و عده‌یی دیگر مقابل وزارتخانه‌اش رفتند، فریاد زدند، شعار دادند، به سایر بانوانی که در آن اطراف در حال رفت و آمد بودند و حجاب‌شان به مذاق‌شان خوش نیامده بود تذکر لسانی دادند و احتمالا در همین روزها مدعی می‌شوند که دولت برای منتقدان فضا فراهم نمی‌کند. طعنه احمدی‌نژاد به روحانی حمید جعفری در شهروند نوشته: یک ملاقات سیاسی ایرانی – انگلیسی بعد از بیش از ٣دهه در نیویورک. قریب به یک هفته است؛ نحوه نشستن «دیوید کامرون» در کنار «حسن روحانی» و سخنرانی نخست‌وزیر بریتانیا در شصت‌ونهمین مجمع عمومی سازمان ملل موضوع جدید رسانه‌های مخالف دولت در ایران است. فردای این ملاقات که هنوز شرح مذاکرات آن منتشر نشده است، کف کفشِ کامرون سوژه شد و منتقدان سرسخت دولت از رفتار خلاف عرف دیپلماتیک کامرون نوشتند که کف پایش را به سوی نمایندگان دولت ایران نشانه گرفته است. به نوشته این روزنامه نگار بلافاصله بعد از این ملاقات و سخنرانی «کامرون» در مجمع عمومی سازمان ملل و اظهاراتش درباره ایران، با این گزاره از سوی دیگر منتقدان دولت روبه‌رو شد: حذف انگلیس از مذاکرات کمترین انتظار مردم از دولت. اما در فضای مجازی واکنش‌ها شکل دیگری به خود گرفته است تا جایی که محمود احمدی‌نژاد رئیس سابق قوه‌مجریه در صفحه اینستاگرام خود عکسی را منتشر کرد تا به رینگ انتقاد از روحانی به صورت مشخص در دیدار با کامرون بپیوندد. به گزارش شهروند: چهره احمدی‌نژاد و به قول برخی کاربران نگاه خصمانه او به طرف مذاکره‌کننده انگلیسی تنها یک پیغام دارد؛ تفاوت تعامل ما با انگلستان در زمان و ما و اکنون دستگاه سیاست خارجی. دلیل رشد اقتصادی سه ماهه کارتون سلمان طاهری، شهروند دکتر علی سرزعیم در سرمقاله جهان صنعت نوشته: اطلاعیه اخیر بانک مرکزی موید آن است که رشد اقتصادی در سه‌ماهه اول سال‌جاری حدود ۶.۴ درصد بوده است. معنای این امر آن است که اقتصاد ایران از رکود سنگینی که در دو سال قبل به آن مبتلا شده بود خارج شده است. بلافاصله این سوال به ذهن می‌رسد که چه عاملی رشد یادشده را ایجاد کرده است و اصولا کدام بخش‌های اقتصاد توانسته‌اند از فشار رکود قامت راست کنند؟ به نوشته این مقاله آمار نشان می دهد بخش کشاورزی نسبت به قبل تغییر چشمگیری نداشته و حتی عملکرد ضعیف‌تری داشته که احتمالا خشکسالی دلیل آن است. اما رشد بخش نفت از ۹.۸- درصد به ۱.۶ درصد تغییر یافته که دلیل آن را باید احتمالا در بهبود روابط خارجی، فضای مساعد پس از توافق ژنو و مدیریت تیم جدید نفت جست‌وجو کرد. سرمقاله جهان صنعت افزوده: از آن مهم‌تر رشد بخش صنعت و معدن است که از ۹.۲- درصد در سال پیش به ۱.۸ درصد تحول یافته است. دلیل را باید در دو نکته جست‌وجو کرد؛ نکته نخست آن است که شوک ارز که در سال های ۹۰ و ۹۱ به اقتصاد ایران و بخش عرضه اقتصاد وارد شد ضربه بزرگی بود که یک رکود عمیق را به دنبال داشت. صنایع داخلی که با ارزهای ارزان و کالاهای وارداتی خو گرفته بودند، نتوانستند بلافاصله این شوک را هضم کنند به همین دلیل نزدیک به سه سال زمان برد تا صنایع کشور آرام آرام با شرایط جدید خود را سازگار کردند. خطرناک تر از بحران آب شهروند به بررسی شرایط دوران رفاقتی و رانتی پرداخته و نوشته یکی از اقداماتشان بورسیه‌ها و دادن امتیاز تحصیل در مقطع دکترا به افراد خاص بود و در نتیجه ایجاد بورس مدرک و رواج مدرک تقلبی، آن هم در سطوح بالای مدیریتی؛ هرچند هیچ‌یک از موارد اعلام شده در این زمینه به درستی علنی نشد، ولی همان تعداد اندک که رو شد، برای این برداشت کفایت می‌کرد. به نوشته مصطفی عابدی: وقتی اختیار پول نفت هم در دستان آنان افتاد، چنان رفتاری با آن کردند که هیچ‌گاه سابقه نداشته است. گشاده‌دستی در اتلاف منابع پولی و توزیع آن میان هر کسی که می‌خواستند یا صلاح می‌دانستند، دولت پیش را تبدیل به یک ماشین توزیع پول یا مثل خودپردازهای بانک کرده بود، البته بخشی از آن در اختیار مردم قرار می‌گرفت ولی بخش مهمی نیز از طریق پرداخت‌های نقدی، وام‌های کلان و بالاخره با استفاده از شیوه‌های گوناگون توزیع می‌شد مقاله شهروند به این جا رسیده که؛شاید لطمه‌ای که از این سو بر نظام بوروکراتیک کشور وارد شده درحال حاضر چندان به چشم مردم نیاید، ولی فراموش نکنیم که هر فردی که از این طریق وارد دولت شده، و کارایی نداشته باشد، به‌طور متوسط تا ٥٧‌سال وبال گردن نظام استخدامی دولت و مردم است. و خلاصه این که: این روزها کشور با خطر کم‌آبی که بخشی از آن ناشی از کاهش باران است مواجه شده ولی فراموش نشود که خطر کاهش بارش باران برای آبادی این کشور در برابر خطر بارش رانت بسیار کوچک و قابل نادیده گرفتن است. سفر به خویش کارتون آروین، اعتماد پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: در مرحله اول یک‌نفر می‌شود مادرخرج. اگر مادرخرج مدیریت کارگزارانی داشته باشد، مادر به حالتان بگرید که در طول سفر گرسنگی و ریاضت خواهید کشید. اگر مادرخرج اولین تجربه مدیریتی‌اش باشد، شما اول حال می‌کنید چون مدیر مربوطه خیلی ریخت‌وپاش می‌کند و همان اول سفر به اسم فامیلی، کلی پول بهتان می‌دهد، اما بعد از چندکیلومتر دچار مسیر انحرافی می‌شوید و حتی پول بنزین هم نخواهید داشت و سال‌ها بدبخت خواهید شد. یکی از مراحل دیگر سفر بازگشت به گذشته یا نوستالژی است. یادتان است موقع مدرسه همه شلوغ می‌کردند تا ناظم می‌آمد دست‌به‌سینه می‌نشستیم؟ الان هم همین‌طوری است توی جاده هر نیم‌ساعت یک‌بار همه دست‌به‌سینه می‌نشینند تا از پاسگاه پلیس راه بگذرند. و بالاخره مرحله آخر ستون طنز شرق که مرحله بازگشت به اصل خویش نام دارد. در این مرحله موقع برگشت، ما چنان از خودمان آشغال به‌جا می‌گذاریم که بعدی‌ها بفهمند چه آشغال‌هایی اینجا بوده‌اند.
امروز هم روزنامه های اصولگرا به انتقاد خود از گفته های نخست وزیر بریتانیا ادامه داده و همچنان گمانه زنی کرده اند که مذاکرات هسته ای به بن بست رسیده است، اما در همین حال جوان روزنامه سپاه پاسداران احتمال داده که دولت های ایران و آمریکا به توافقی رسیده اند و پنهان می کنند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ سه شنبه هشتم مهر
جیمز گالاهر گزارشگر دانش و سلامت بی‌بی‌سی البته این را هم بگویم که پس از این تجربه هم، باز هم واکسن کرونا را می‌زدم. یعنی ترجیح می‌دهم به جای گرفتن کرونا، یک سال دیگر تعطیلی و محدودیت یا ابتلای یکی از عزیزانم، دچار عوارض جانبی واکسن شوم. نوبت اول واکسن آکسفورد/آسترازنکا را ساعت نه و نیم صبح به من زدند. عصر همان روز بسرعت حالم بد شد و تا سه روز بعد بسختی می‌توانستم از تخت بیرون بیایم. بدترین عوارض جانبی من میگرن و استفراغ بود ولی بدن درد، لرز و خستگی هم داشتم و در تخت خواب ناله می‌کردم "چرا من؟" وقتی حالم خوب شد با خودم فکر کردم چرا عوارض جانبی واکسن در بعضی شدیدتر است و آیا حال بد من یعنی پاسخ ایمنی بدنم بسیار قوی بوده است؟ عوارض جانبی واکسن کرونا چگونه بوجود می‌آیند؟ واکسن کرونا بدن را "فریب" می‌دهد و بدن فکر می‌کند که با ویروس کرونا در حال مبارزه است و پاسخ ایمنی طبیعی به یک عفونت آغاز می‌شود. اولین واکنش ممکن است در همان جای تزریق واکسن باعث تورم و درد شود. واکسن سیستم ایمنی را بسرعت فعال می‌کند که می‌تواند بر تمام بدن تاثیر بگذارد و علائمی مشابه آنفلوآنزا، تب، لرز و حالت تهوع ایجاد کند. پروفسور النور رایلی پروفسور ایمنی‌شناسی و بیماری‌های عفونی در دانشگاه ادینبورگ می‌گوید پاسخ ایمنی مانند یک سامانه هشدار آتش سوزی کار می‌کند که با انتشار موادی در بدن اعلام می‌کند مشکلی بوجود آمده است: "این پاسخ ایمنی را تحریک می‌کند و سلول‌های ایمنی را به اطراف بازوی شما می‌فرستد تا ببینند چه اتفاقی افتاده است". همین مواد که مثل علائم هشدار عمل می‌کنند باعث می‌شوند پس از واکسن، موقتا حال برخی بد شود. پروفسور اندرو پولارد سرپرست کارآزمایی واکسن آکسفورد/استرازنکا در حال دریافت واکسن چرا عوارض جانبی واکسن در بعضی بیشتر است؟ عوارض جانبی واکسن را همه یکسان تجربه نمی‌کنند. حالِ بعضی‌ها اصلا بد نمی‌شود و بعضی فقط کمی بی‌حال می‌شوند ولی می‌توانند سر کار بروند و عده‌ای هم باید استراحت کنند تا حالشان خوب شود. پروفسور آندرو پولارد که سرپرستی کارآزمایی‌های واکسن آکسفورد/آسترازنکا را به عهده داشت گفت: "یک مسئله بسیار مهم سن است. هرچه بالاتر سن باشد، عوارض جانبی کمتر است، بالای ۷۰ سال تقریبا هیچ عارضه جانبی ندارد". ولی دو فرد همسن ممکن است واکنش بسیار متفاوتی به واکسن داشته باشند. پرفسور رایلی می‌گوید "تفاوت ژنتیکی" زمینه‌ساز این تفاوت است؛ یعنی سیستم ایمنی بعضی افراد کمی شدیدتر عمل می‌کند و مستعد واکنشی تهاجمی است. او به من گفت: "کسانی مثل تو که دچار علائم شدید مشابه آنفلوانزا می‌شوند، بدنشان بیش از اندازه واکنش نشان داده است. ممکن است تو هم از آنهایی باشی که وقتی سرما می‌خوری یا آنفلوانزا می‌گیری حالت خیلی بد می‌شود." عامل دیگری که احتمال عوارض جانبی را کمی افزایش می‌دهد، ابتلای قبلی به کروناست که در برخی ممکن است واکسن باعث پاسخ ایمنی قوی شود. آیا شدت عوارض جانبی به معنی ایمنی بیشتر است؟ من خودخواهانه امیدوار بودم شدت عوارض جانبی به معنی پاسخ ایمنی‌ شدید باشد و تحقیق درباره واکسن‌های قبل از کرونا شواهدی برای آن یافته باشند. پرفسور پولارد می‌گوید: "نمونه‌هایی وجود دارند، مانند همه گیری جهانی آنفلوآنزای سال ۲۰۰۹ که عوارض جانبی شدیدتر به معنی پاسخ ایمنی قوی‌تر بود". ولی این درباره واکسن کرونا صدق نمی‌کند: "بسیار جالب است که افراد مسن که عوارض جانبی کمتری داشتند، دقیقا همان پاسخ ایمنی را پیدا کردند". این مسئله را با همکاری دو نوع پاسخ ایمنی می‌توان توضیح داد. اولی پاسخ ایمنی ذاتی نام دارد و همان سامانه هشدار آتش سوزی است. دومی پاسخ اکتسابی است، یعنی سیستم ایمنی یاد می‌گیرد و بعد به یاد می‌سپارد که چگونه با عفونت مبارزه کند، چگونه برای تولید پادتن‌های مناسب سلول‌های B طراحی کند و سلول‌های T بسازد که بتوانند به هر سلول بدن که عفونی شده حمله کنند. پروفسور رایلی می‌گوید: "پاسخ ایمنی ذاتی است که بر حسب سن در افراد متفاوت است و همان چیزی است که شدت عوارض جانبی را تعیین می‌کند. فقط کمی پاسخ ذاتی کافی است تا پاسخ اکتسابی را فعال کند و سلول‌های B و T را برای محافظت بسازد". آیا نوبت دوم واکسن هم به همین بدی خواهد بود؟ طبیعی است تجربه عوارض جانبی پس از نوبت اول، نگرانی از این عوارض در نوبت دوم را داشته باشد. با این حال به من اطمینان خاطر دادند که چنین نخواهد شد. پروفسور پولارد که کارآزمایی‌های واکسن آکسفورد/استرازنکا را انجام داده به من گفت: "نویت دوم تو بی‌عارضه‎تر خواهد بود. عوارض نوبت دوم در مقایسه با اول بسیار خفیف است". او البته اضافه کرد بعضی یافته‌ها نشان می‌دهند نوبت دوم واکسن فایزر ممکن است عوارض جانبی بیشتری از نوبت اول ایجاد کند. آیا اصلا باید درباره عوارض جانبی صحبت کنیم؟ چند نفر بعد از واکسن، دچار لختگی خون شدند و این باعث نگرانی‌هایی درباره عوارض جانبی واکسن آکسفورد/استرازنکا شد. قبل از شروع واکسیناسیون هشدار داده بودم که ممکن است مشکلات تصادفی به حساب واکسن گذاشته شوند. به گفته سازمان پزشکی اروپا "هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که واکسیناسیون باعث این شرایط شده باشد". البته عوارض جانبی واقعی هم وجود دارند و پروفسور پولارد می‌گوید صراحت و صداقت در این باره بسیار مهم است، اگر بدانید ممکن است چند روزی حالتان خوب نباشد و شاید لازم باشد کمی استامینوفن بخورید و بعد هم مسئله برطرف می‌شود خیلی فرق می‌کند تا این را ندانید که می‌تواند باعث نگرانی زیادی شود.
خیلی خوشحال بودم که قرار بود واکسن بزنم. من از زمانی که فقط چند تفر مبتلا به کرونا در ووهان شناسایی شده بودند، موضوعات مربوط به همه‌گیری از جمله مسابقه برای ساخت واکسن کرونا را گزارش کرده بودم و حالا نوبت خودم بود که آستینم را برای تزریق واکسن بالا بزنم. این لحظه برایم مهم بود ولی می‌خواهم درباره آن با شما صادق و روراست باشم: واکسن مرا غافلگیر کرد.
عوارض جانبی واکسن کرونا؛ تجربه شخصی من و معنای آن
برآورد می‌شود ۱۲ تن از معدن کاران در عمق ۵۴۰ متری زمین گیر افتاده‌ باشند و ارتباط با آنها از طریق یک لوله و تونل بسیار تنگ برقرار است معدنچیان اکنون قادرند از طریق یک خط تلفن جدید در ارتباط باشند. آنها در عمق ۵۴۰ متری زمین گیر افتاده‌اند. اما سرنوشت ۱۰ معدنکار دیگر همچنان نامشخص است. دیروز امدادگرانی که در ابتدا جیره غذایی را از طریق کابل به پایین فرستاده بودند، یادداشتی دریافت می‌کنند که روی آن نوشته بود " تلاش برای نجات ما را متوقف نکنید". از یکشنبه دهم ژانویه (۲۱ دی)، ۲۲ معدنچی بر اثر انفجار در معدن طلای هوشان در استان شاندونگ در شرق چین گرفتار شدند. این انفجار به در و مسیر ورود خروج معدن آسیب زد. علت این انفجار هنوز روشن نیست. ۱۲ معدنچی که تا کنون مکانشان مشخص شده می‌گویند در ابتدا با یکی از همکارانشان که در فاصله ۵۰ متری پایین‌تر گیر افتاده بود، در ارتباط بودند اما این ارتباط قطع شده است علائم حیانی ۱۲ نفر از معدنچیان زمانی بروز یافت که امدادگران احساس می‌کردند لوله‌ها و کابلی را که به داخل معدن ‌‌فرستاند از آن سو کشیده می‌شوند. ۱۲ معدنچی گزارش دادند که در ابتدا با یکی از همکارانشان که در فاصله ۵۰ متری زیر آنها گیر افتاده در ارتباط بودند اما این ارتباط قطع شده است. حادثه در معدن‌های در چین نامعمول نیست و اغلب به دلیل عدم رعایت اصول ایمنی رخ می‌دهد. معدنچیان از امدادگران برای فرنی و سایر مایعات غذایی و داروهایی که از طریق تونل تنگ ارسال شده تشکر کند و گفتند متشکر می‎‌شوند اگر برایشان یک نوع سوسیس خوک که غذای سنتی‌شان است، ارسال کنند. امدادگران روز سه‌شنبه گفته بودند به طور فزاینده‌ای نگران بالا آمد سطح آب زیر زمینی هستند و در تلاشند تا از طریق یک لوله، مقداری از آب را پمپاژ و تخلیه کنند. اعضای تیم امداد و نجات برای روزها پس از حادثه منتظر ماندند و تلاش کردند تا علائمی از بازماندگان پیدا کنند. سرانجام پس از آنکه امدادگران از طریق یک لوله ارتباطی نازک که به اعماق فرستاده بودند، با بازماندگان ارتباط برقرار کردند. آنها از طریق همین لوله یادداشتی به دستشان رسید که که نویسنده بر روی آن نوشته بود: "۱۱ نفر دیگر اینجا هستند. یک هم نفر زخمی است. وضعیت ۱۰ نفر دیگر اما نامشخص است". دست خطی که زنده بودن ۱۲ نفر از معدنچیان در آن تایید شده و در آن درخواست کرده‌اند تا مواد دارویی برایشان فرستاده شود. همچنین در این گزارش گفته شده که آب زیرزمینی بالا آمده و معدنکاران را احاطه کرده است. آنها خبر داده بودند که به دارو نیاز دارند. سپس نیروهای امدادی برای معدنچیان غذا، دارو، کاغذ و مداد می‌فرستند. بعدتر کارگران محبوس داروهای بیشتری درخواست کردند از جمله داروهای ضد درد و التهاب و همچنین وسایل پانسمان. یک مقام محلی گفت که بر اساس تماس تلفنی که با معدنکاران برقرار شد مشخص شد که بسیار ضعیف هستند و حفره ایجاد شده برای دسترسی به آنها به محلی که گیر افتاده‌اند رسیده است. پس از اینکه سومین حفره تنگ که به سوی معدنچیان باز شد، این موضوع تاثیری هیجان انگیزی بر روی کارگران گذاشت. آنها امید زیادی پیدا کردند که از این معدن بیرون خواهند رفت. گزارش این حادثه با تاخیری یک روزه به دست نیروهای امداد رسید و به همین خاطر امدادگران تا شروع عملیات نجات، زمان طلایی را از دست دادند. به دنبال این تاخیر ۳۰ ساعته دبیر محلی حزب کمونیست در منطقه و شهردار اخراج شده‌اند. دو سال گذشته نیز حوادث ناگواری در چین رخ داده بود. در دسامبر سال گذشته ، ۲۳ معدنچی بر اثر نشت مونوکسیدکربن در معدن ذغال سنگ جان باختند. در ماه سپتامبر همان سال ۱۶ کارگر در یک معدن دیگر بر اثر آتش سوزی جان باختند. در دسامبر سال ۲۰۱۹، انفجار در معدن زغال سنگ جان ۱۴معدنچی دیگر را گرفته بود.
۱۲ تن از معدنچیانی که پس از انفجار در معدنی در چین زیر زمین گیر افتاده‌اند از مواد غذایی و دارویی که از طریق تونل ارتباطی تنگ و طولانی به آنها رسیده تشکر کرده‌اند. مقامات می‌گویند کارگران روحیه‌شان را بازیافتند با بیرون آمدن از معدن امیدوار شدند. آنها همچنین ابراز علاقه‌ کردند که برایشان سوسیس خوک یعنی غذای مورد علاقه‌شان فرستاده شود.
معدنچیان محبوس در چین: از دارو متشکریم، سوسیس هم برایمان بفرستید
این بحث را با نکات مثبت شروع کنیم که می‌تواند به دیدگاهی مربوط باشد که اخیرا در رسانه‌های اجتماعی زیاد می‌بینم؛ اینکه بحران کرونا تمام شده و پایان یافته است. این درست است که تعداد جان‌باختگان و نوع وخیم بیماری همچنان رو به کاهش است. بستری شدن در بیمارستان هم به دلیل ابتلا به کرونا چند ماهی است که کمتر شده؛ در زمان اوج شیوع در بریتانیا حدود بیست هزار نفر بود ولی اکنون به کمتر از هشتصد نفر رسیده است. در مقطعی، تمام بخش‌های مراقبت ویژه پر از مبتلایان به کرونا بود که بسیاری از آنها هفته‌ها به دستگاه تنفس مصنوعی وصل می‌ماندند. خوشبختانه آمار رو به کاهش گذاشت و کسانی که به دستگاه تنفس مصنوعی نیاز داشتند از ۳۳۰۰ نفر به ۶۴ نفر رسید. برای شمارش مرگ ناشی از کرونا روش‌های مختلفی وجود دارد ولی در تمام آنها بیشترین موارد مرگ در بریتانیا در ماه آوریل بوده و بعد رو به کاهش گذاشته است. اگر فقط افرادی را در نظر بگیریم که تا ۲۸ روز بعد از مثبت شدن تست کرونایشان فوت کرده‌اند، این تعداد ۹۹ درصد کاهش داشته و از حدود روزانه هزار نفر به میانگین کمتر از ده نفر رسیده است؛ مقایسه کنید با میانگین روزانه ۳۰ مرد که در اثر سرطان پروستات یا ۳۰ زن که در اثر سرطان پستان فوت می‌کنند. برخلاف آمار مرگ ناشی از کرونا، معمولا در اخبار رسانه‌ها به هیچ کدام از این آمارها اشاره نمی‌شود. این درست که موارد تایید شده کرونا در دو ماه اخیر افزایش داشته ولی این تا حد زیادی به دلیل افزایش تعداد آزمایش کرونا بوده است. در این دو ماه در بریتانیا آزمایش کرونا دو برابر شده است. افزایش نمونه‌برداری از گلو یا بینی، آمار مبتلایان شناسایی شده را بیشتر می‎کند ولی این افزایش ابتلا موجب افزایش نیاز به بستری در بیمارستان نشده است. بنا به آخرین گزارش اداره آمار ملی بریتانیا، در انگلستان روزانه حدود ۲۲۰۰ نفر به کرونا مبتلا می‌شوند. این آمار بعد از اندکی افزایش در دو ماه پیش، تقریبا ثابت مانده است. بنابراین از زمان شروع همه‌گیری کرونا در بریتانیا، اوضاع فرق زیادی کرده است. کارل هنگن استاد پزشکی مبنتی‌بر‌شواهد در دانشگاه آکسفورد می‌گوید: "در ماه‌های مارس و آوریل تعداد افراد آسیب پذیر بیشتر بود. فقط در یک هفته کرونا در هزار خانه سالمندان شیوع پیدا کرد. در حال حاضر مبتلایان جوان‌ترند و تاثیر بیماری بر آنها کمتر است. دیگر اینکه چرخش ویروس در جامعه بسیار کمتر شده است. با رعایت فاصله اجتماعی، 'باد بیماری' به میتلایان می‌خورد چون بدنشان با تعداد کمتری ویروس مواجه می‌شود، احتمال ابتلا به نوع وخیم هم کمتر است". احتمال بهبود کسانی که در بیمارستان بستری می‎شوند هم بیشتر شده است. پزشکان درک بهتری از مقابله با بیماری دارند و داروهایی مانند دگزامتازون هم در موارد وخیم موثر بوده‌اند. فرودگاه بیرمنگام در حال حاضر تعداد مبتلایان به کرونا در دنیا حدود ۲۷ میلیون نفر است که تقریبا هر چهار روز حدود یک میلیون نفر بیشتر می‌شود. از ابتدای این همه‌گیری جهانی، کرونا جان بیش از ۸۸۰ هزار نفر را گرفته که در مقایسه، بسیار کمتر از مرگ ناشی از بیماری‌های عفونی دیگر مانند سل است. سل یک عفونت میکروبی است که با قطرک‌های تنفسی منتقل می‌شود و سالانه جان حدود ۱.۵ میلیون نفر را می گیرد که تقربیا تمام این موارد در کشورهای در حال توسعه هستند. این بیماری محصول فقر و سوءتغذیه است و معمولا افرادی به آن مبتلا می‌شوند که سیستم ایمنی‌شان به دلیل ابتلا به ایدز ضعیف شده است. سل بر خلاف کرونا با آنتی‌بیوتیک قابل درمان است، البته نگرانی‌هایی هم درباره افزایش موارد مقاوم به درمان وجود دارد. برگردیم به سوال: آیا وقت آن رسیده به زندگی عادی برگردیم؟ اگر این سوال به این معنی باشد که آیا بچه‌ها را به مدرسه بازگردانیم، جواب مثبت است. شواهد نشان می‍دهند خطر کرونا برای آنها خیلی کم است؛ آموزش ندیدن برایشان خطر بیشتری دارد. اما بزرگسالان چه؟ شکی نیست که کرونا می‌تواند بسیار زیانبار باشد و تازه داریم آسیب‌های احتمالی دراز‌مدت این بیماری را می‌شناسیم. هرچه سن بالاتر باشد، خطر این بیماری هم بیشتر می‌شود. با این حال یک فرد ۷۰ ساله ورزشکار ممکن است در مقایسه با یک فرد ۴۰ ساله چاق و بدون تحرک، سیستم ایمنی موثرتری داشته باشد. دیوید اشپیگل‌هالتر، پروفسور آمار، عقیده دارد خطر مرگ در اثر کرونا برای یک مرد ۸۰ ساله پانصد برابر یک فرد ۲۰ ساله است. در هر حال هنوز تا غلبه بر این بیماری راه زیادی داریم. من شاهد تاثیر این بیماری بر کسانی بوده‌ام که در بخش مراقبت ویژه بستری شده بودند، بیشتر آنها قبل از ابتلا سالم و تندرست بودند. کرونا عمدتا بیماری خطرناکی برای سالمندان است و گاهی هم تصادفی قربانی می‌گیرد. اما اکنون همه خواهند بدانند پاییز امسال چه می‌شود. تابستان هنوز تمام نشده است و عفونت‌های تنفسی در تابستان شیوع زیادی ندارند. هنوز زمان زیادی بیرون از خانه می‌گذرانیم و فاصله اجتماعی را رعایت می‌کنیم؛ من آخرین باری را که با کسی دست دادم، نمی‌توانم به خاطر بیاورم. به همین دلیل این ویروس فرصت کمتری داشته از فردی به فرد دیگر منتقل شود. با این حال ویروس کرونا هنوز وجود دارد و در هفته‌های آینده که مدرسه و دانشگاه باز می‌شود و مردم به سر کار باز می‌گردند و بیشتر اوقات را در محیط‌های سربسته سپری می‌کنند، مشخص می‌شود آیا سرایت بسرعت زیاد خواهد شد یا خیر. پروفسور وندی بارکلی، ویروس‌شناس در امپریال کالج لندن می‌گوید: "زمستان در نیمکره شمالی زمانی است که ویروس‌های تنفسی افزایش پیدا می‌کنند. بنابراین مشکل برطرف نشده و ممکن است اتفاق‌های بسیار بدتری بیفتند". در فرانسه شواهد نگران کننده‌ای هست که نه تنها ابتلا، بلکه عوارض و بیماری‌های مربوط به کرونا هم در حال افزایش است. به گفته ژان کاستکس، نخست وزیر فرانسه، هر هفته بیش از ۸۰۰ بیمار مبتلا به کرونا در بیمارستان بستری می‌شوند. شش هفته قبل، این تعداد ۵۰۰ نفر بود. در حال حاضر در پاریس زدن ماسک در تمام مکان‌های عمومی اجباری است. مت هنکوک وزیر بهداشت بریتانیا هم گفته موج دوم "یک تهدید بسیار جدی است". پروفسور هنگن می‌گوید: "تصور اینکه این ویروس از بین رفته اشتباه است. این ویروس همچنان در حال شیوع است و اگر هشیار نباشیم، ابتلا بالا خواهد رفت. به نظر من ما به یک پیام ساده و روشن احتیاج داریم که بر اهمیت شستن دست و فاصله اجتماعی تاکید کند". او بیشتر علاقه به رویکرد سوئد دارد که هیچ محدودیت و تعطیلی اعمال نکرد و مدارس باز ماندند: "نه اینکه آنها هیچ کاری نکردند بلکه به اقدام جمعی بر اساس مسئولیت اجتماعی روی آوردند. یعنی رستوران‌ها باز ماندند ولی مردم فاصله اجتماعی را رعایت می‌کردند و می‌دانستند چه کنند." دانستن تعداد افرادی که نوعی مصونیت به ویروس سارس-کرونا-۲ دارند مفید است. شاید یک نفر از هر ده نفر پادتن‌های ضد این ویروس را داشته باشد. البته "سلول‌های تی" هم با شناسایی و از بین بردن سلول‌های آلوده، نقش محوری در مبارزه با عفونت دارند. پروفسور بارکلی می‌گوید: "شواهد جدید نشان می‌دهند که بعضی از پروتئین‌های چهار ویروس کرونای فصلی (که باعث سرماخوردگی می‌شوند)، می‌توانند باعث واکنش سلول‌های تی شوند، پس ابتلای اخیر به یکی از آنها ممکن است مفید باشد". او عقیده دارد این ویروس هیچ وقت از بین نخواهد رفت: "من فکر می‌کنم ویروس سارس-کرونا-۲ با موفقیت از حیوان به انسان منتقل شده و احتمال ریشه‌کن کردن آن کم است. بهترین امید واکسنی است که مشابه واکسن آنفلوآنزا تجویز شود و به افراد آسیب پذیر کمک کند". النور رایلی پروفسور ایمنی‌شناسی و بیماری‌های عفونی دردانشگاه ادینبورگ معتقد است در مقایسه با شروع همه‌گیری، آمادگی بیشتری برای موج دوم داریم: "ما شاهد افزایش ابتلا خواهیم بود ولی فکر نکنم به اندازه ماه آوریل، پذیرش یا مرگ در بیمارستان داشته باشیم. ما درباره خطری که برای هر کس وجود دارد به قدری کافی می‌دانیم که بتوانیم از سالمندان و کسانی که مشکلات جدی سلامت دارند محافظت کنیم و به دیگران اجازه دهیم به زندگی عادی بازگردند". شستن دست با صابون به اندازه دوبار ترانه تولدت مبارک باید طول بکشد این یعنی همه ما در جلوگیری از شیوع نقش داریم و رعایت فاصله اجتماعی و شستن دست هنوز هم مهم است. اگر نمی‌دانید چند نفر را می‌توانید به حیاط منزل خود دعوت کنید یا نمی‌دانید آیا می‌توانید کسانی را که با شما زندگی نمی‌کنند سوار ماشینتان کنید، حداقل به خاطر داشته باشید مرتب دست‌هایتان را بشویید و به افرادی که با آنها زندگی نمی کنید زیاد نزدیک نشوید. بسیاری هنوز نگران آینده هستند.
آیا دولت‌ها و رسانه‌ها درباره کرونا زیاده‌روی می‌کنند؟ آیا وقتش رسیده دوران کرونا را پشت سر بگذاریم و به روال عادی زندگی برگردیم؟ با توجه به نابسامانی اقتصادی، باید به این سوال‌های مهم توجه بیشتری کرد.
کرونا در بریتانیا؛ آیا وقتش رسیده به زندگی عادی برگردیم؟
مجسمه آگوستوس همه ما تحت تاثیر پروپاگاندا هستیم، دیدنش بعضی وقت‌ها آسان است و گاه چنان نهفته که حتی از آن آگاه هم نمی‌شویم. پروپاگاندا هزاران سال سابقه دارد و یکی از برجسته‌ترین بکارگیرندگان آن در دنیای قدیم، آگوستوس اولین امپراتور روم بود. واژه پروپاگاندا اغلب به معنایی توهین‌آمیز به کار گرفته می‌شود اما از پروپاگاندا می‌توان استفاده مثبت هم کرد. من این واژه را در معنای وسیع آن به کار می‌گیرم، به معنای فرستادن پیامی با هر وسیله‌ای به قصد تاثیر گذاشتن بر نظر دیگران. آگوستوس کمی بیش از دو هزار سال پیش امپراتور روم بود و پروپاگاندا را به اشکال مختلفی به کار گرفت؛ در ترفندهای سیاسی، در بناها، مجسمه‌ها، تاریخ، شعر، سکه، برنامه احیای اخلاقی، "نان و سیرک"، در نام و عنوان خودش و حتی در تفسیرش از ظهور یک دنباله‌دار در آسمان. آگوستوس وقتی تنها رقیبش، مارک آنتونی را ۳۱ سال پیش از میلاد مسیح در نبرد آکتیوم شکست داد، حاکم بلامنازع امپراتوری روم شد و تا زمان مرگ، سال ۱۴ بعد از میلاد مسیح، در همین مقام ماند. مارک آنتونی پس از این شکست خودکشی کرد. پیش از آگوستوس، رم پانصد سال جمهوری بود، این جمهوری مردم‌سالار نبود، اُلیگارشی بود، یعنی حکومت در دست عده‌ اندکی بود اما طوری طراحی شده بود که هیچ مردی نتواند به تنهایی قدرت را قبضه کند. پیش از جمهوری، پوشیده در غبار زمان، پادشاهانی در روم حکومت می‌کردند که تا قرن‌ها بعد به خودکامه‌گانی بی‌رحم معروف بودند. آگوستوس همیشه محتاط بود از عنوانی استفاده نکند که نشان دهد او فقط اسمش شاه نیست. او عنوانی متواضعانه برگزید: "شهروند اول". مجسمه جولیوس سزار در پارکی در ورشو پایتخت لهستان آگوستوس ۶۳ سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد و در زمان نوجوانی‌اش، رم درگیر جنگ داخلی خونینی بود. برنده آن نبرد، جولیوس سزار، ۴۴ سال قبل از میلاد مسیح خود را دیکتاتور مادام‌العمر اعلام کرد که باعث شد کمی بعد گروهی از اشراف رم او را به قتل برساندند. قتل جولیوس سزار و وصیت‌نامه‌اش، همه چیز را برای آگوستوس تغییر داد که در آن موقع حتی اسمش هم آگوستوس نبود، نام او در بدو تولد گایوس اُکتاویوس بود و جولیوس سزار دایی مادرش بود. رابطه جولیوس سزار با نوه خواهرش نزدیک نبود اما تصمیم گرفت او را وارث خود کند و این را در وصیت‌نامه‌اش قید کرد. آگوستوس در ۱۸ سالگی پول و عنوان جولیوس سزار را به ارث برد. او نامی تازه برگزید، گایوس جولیوس سزار. مارک آنتونی زمانی به طعنه گفته بود: "او پسربچه‌ای است که همه چیزش وام‌دار نام جولیوس سزار است." آگوستوس جوانی جاه‌طلب بود و بلوغ سیاسی شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌داد اما این هم درست است که در ابتدا موفقیتش را مدیون نام و نسبتش با سزار بود. سزار در میان شهروندان عادی رم محبوب بود، شاید تا حدی برای اینکه آن‌ها را با نان و سیرک راضی نگه می‌داشت. زمانی که در اجرای وصیت‌نامه و انتقال دارایی‌های جولیوس سزار وقفه افتاد، آگوستوس قرض کرد تا به هر شهروند پولی بدهد و با نمایش‌‌های پر زرق و برق جنگ گلادیاتورها و جانوران وحشی آنها را سرگرم کند، همان سیاست نان و سیرک. آگوستوس یک بار حین مسابقاتی که به افتخار جولیوس سزار برپا می‌شد دنباله‌داری در آسمان پدیدار شد. دنباله‌دارها را آن زمان بدشگون می‌پنداشتند. آگوستوس در حرکتی هوشمندانه اعلام کرد این دنباله‌دار، جولیوس سزار است که به آسمان‌ها عروج می‌کند و بعد مجسمه جولیوس سزار در وسط شهر رم را به ستاره‌ای مزین کرد. آن دنباله‌دار هنوز هم به دنباله‌دار جولیوس معروف است. آگوستوس در تمام دوران حکومتش از هیچ خرجی برای برگزاری جشن و نمایش برای توده‌های رمی فروگذار نکرد؛ پروپاگاندایی موثر در تمام دوران حکم‌رانی‌اش. کمی بعد، آگوستوس جولیوس سزار را خدا خواند و به نام خودش که در آن زمان گایوس جولیوس سزار بود این عبارت را افزود،divi filius، پسر خدا. بعد آگوستوس نام جولیوس سزار ِ اینک مقدس را بر یکی از ماه‌های سال گذاشت، ژوئیه. چند دهه بعد، وقتی آگوستوس هنوز زنده بود، این افتخار نصیب خودش شد و نامش را روی یکی دیگر از ماه‌های سال گذاشتند، آگوست یا اوت. از قتل جولیوس سزار تا شکست مارک آنتونی -سیزده سال بعد- آگوستوس تقریبا بی‌وقفه در جنگ بود، ابتدا در کنار مارک آنتونی بعد رو در روی او. آنتونی و کلئوپاترا، آخرین فرعون بطلمیوسی مصر باستان در این مقطع آگوستوس جنگ‌سالاری بی‌رحم و خون‌ریز بود و دستور قتل مخالفان سیاسی‌اش را صادر می‌کرد و حتی گفته می‌شد با دست خودش چشم کسی را از کاسه در آورده است. او ترس به دل‌ها می‌انداخت. آگوستوس از پروپاگاندا استفاده کرد تا مارک آنتونی را بخاطر نفوذ معشوقش کلئوپاترا، ملکه مصر بر او تحقیر کند. هوراس به هجو سرود: "چنین شرمی را که زنی یک رومی را به بردگی گرفته، نسل‌های آینده باور نخواهند کرد." پس از شکست مارک آنتونی، آگوستوس دیگر رقیبی نداشت. پیام اصلی او در توجیه حکم‌رانی‌اش این بود که فقط او می‌تواند بعد از این همه جنگ، صلح را به ارمغان بیاورد. آگوستوس در ۴۵ سال حکومتش از شیوه‌های مختلف پروپاگاندا استفاده کرد و در متقاعد کردن مردم عجیب موفق بود. او چند امتیاز داشت، پول، انحصار ابزار پروپاگاندا و زمان کافی برای فراگیر کردن پیامش. برای آگوستوس بسیار مهم بود که خود را حاکمی مشروع تصویر کند. نزدیک به پانصد سال بود که یک فرد به تنهایی بر رم حکومت نکرده بود. ژولیوس سزار دقیقا به همین دلیل کشته شد که اعیان رم نپذیرفتند کسی چنین قدرتی داشته باشد. جولیوس سزار را شصت نفر با ۲۳ ضربه چاقو در سنای رم کشتند اما آگوستوس ترفندی کم‌نظیر از آستین بیرون کشید. استدلال قانع کننده می‌توانست این باشد که قدرت او مطلق است چون مردم این را خواسته‌اند. او ۲۷ سال پیش از میلاد مسیح در سنای روم نطقی کرد که دیون کاسیوس درباره‌اش نوشت: "او می‌خواست مردم داوطلبانه حاکمیت مطلقش را تائید کنند تا به نظر نیاید که بر خلاف میل باطنی‌شان مجبور به این کار شده‌اند." آگوستوس به سنای رم گفت: "خود البته می‌بینید که در توان من هست بر شما حکومت کنم اما دیگر نباید شما را رهبری کنم، خیر، من کاملا ترک مقام می‌کنم و بتمامی همه چیز را به شما وامی‌گذارم." همانطور که آگوستوس برنامه‌ریزی کرده بود این نطق با فریاد سناتورها همراه شد که برای "دولت پادشاهی التماس می‌کردند" و همانطور که قرار بود به نظر برسد، آگوستوس مجبور شد که قدرتش را مطلقه کند. در همین مراسم بود که با تصویب سنا، لقب آگوستوس به "پادشاه" اعطا شد. ۲۵ سال بعد، وقتی آگوستوس هنوز زنده بود، لقبی دیگر به او اعطا شد، پدر ملت. برنامه آگوستوس تغییر فرهنگ رم و امپراتوری‌اش بود. او از رمی‌ها خواست به ارزش‌های سنتی از دست رفته بازگردند: سادگی، خودکفایی، تربیت سخت‌گیرانه، نظم، خدمت به خانواده، شجاعت، همت و فداکاری. آگوستوس خود را الگوی این ارزش‌ها معرفی می‌کرد؛ زندگی "معتدل و راحتی" داشت و با اینکه ثروتمندترین مرد زنده زمان بود، با بریز و بپاش متظاهرانه، عیش و عشرت نمی‌کرد. او خود را از نو تعریف می‌کرد، نه دیگر جنگ‌سالاری بی‌رحم. میدان آگوستوس در رم آگوستوس قانونی وضع و زنا را جرم اعلام کرد. این برایش دردسر عظیمی ایجاد کرد چون اول دخترش جولیا و ده سال بعد نوه‌اش به همین نام، معلوم شد که زنا کرده‌اند. هر دو تبعید شدند. آگوستوس آداب و رسوم مذهبی را احیا کرد. معابد را به خدایان رومی برگرداند و معابد جدید بنا کرد. در سراسر امپراتوری، حاکمان محلی کاری را که آگوستوس در رم کرده بود تکرار کردند و نیایش‌گاه‌هایی ساختند برای "رم و آگوستوس". آگوستوس که بعد از مرگش به جایگاه خدایی ارتقا یافت، اجازه نداد کسی در زمان حیاتش او را بپرستد اما این استثنا را قائل شد که قرین کردن نامش با رم مجاز باشد به شرط آنکه مراسم نیایش در رم نباشد. نه فقط در معابد بلکه در نیایش‌گاه‌های خانگی هم میلیون‌ها نفر برای این آگوستوس اسطوره‌ای و نظرکرده کائنات دعا می‌کردند. آگوستوس به خود می‌بالید که رم را از شهری خشتی به شهری مرمرین تبدیل کرده است. در زمان حکومت او رم متحول شد و تمام امپراتوری هم از آن تقلید کرد. بناهای‌های باشکوه از جمله آرام‌گاه مجلل خودش، دیگران را به تحسین و شگفتی وامی‌داشت، درست مثل سازه‌های کم‌زرق‌وبرق‌تر اما دگرگون‌کننده‌ای مثل ساختن آبخوری در شهر و شبکه فاضلاب. معماری و بنا یکی از اشکال نیرومند پروپاگاندا است. سکه آگوستوس پدر ملت شاعران هم در وصف جلال و جبروت امپراتور می‌سرودند. ویرجیل حماسه‌ای ملی نوشت، انه‌اید، و تاریخ رم را از بدو تاسیس روایت کرد. نسب آگوستوس را پی‌ گرفت که به خدایان ‌رسید و دوران او را همان طور که از پیش مقدر شده بود محصول عنایت ملکوتی دانست: "اینک مردی که این همه شنیده‌اید آمدنش پیامبرگونه بوده اینک این او سزار آگوستوس پسر خدا مردی که سالیان طلایی را به کشتزارهای لاتیوم بازگرداند و امپراتوری روم را به سرزمین‌های آن سوی ستارگان گسترش داد." در سراسر امپراتوری روم، مجسمه‌ها‌ و نقاشی‌ها‌ با شباهتی اسطوره‌ای به آگوستوس، تکثیر می‌شدند، حتی روی جواهر و ظروف غذا و هر وسیله خانگی که تولید انبوه می‌شد. همه سکه‌هایی که دست به دست می‌گشتند تصویر آگوستوس را داشتند. از دیدن هر روزه او گریزی نبود. آگوستوس دیکتاتوری نظامی بود که با بی‌رحمی قدرت را به چنگ آورد، با انواع پروپاگاندا حکومتش را مشروع و خود را در قالبی دیگر تصویر کرد؛ پدر ملت. میراث او قرن‌ها بعد از مرگش پابرجا ماند.
بر خلاف بیشتر آدم‌ها که با سیر وقایع پیش می‌روند، افراد خیلی کمی استثنائا موفق می‌شوند جریان را تغییر دهند و مسیر تاریخ را عوض کنند. پروپاگاندا معمولا کلید موفقیت این افراد بوده است.
پروپاگاندا دو هزار سال پیش چگونه بود؟
سال ۱۳۹۰ آیت الله علی خامنه ای گفت که نمی‌توان بازار کتاب را آزاد گذاشت تا کتاب‌های "مضر" وارد جامعه شوند بر اساس روایتی که در میان برخی ناشران تهرانی دهان به دهان می چرخد، وقتی محمد حسین صفارهرندی در سال ۱۳۸۴ از روزنامه کیهان به وزارت ارشاد رفت، از مدیرکل وقت اداره کتاب خواست برنامه ای تهیه کند تا فعالیت چند ناشر - که به زعم او مشکل دار بودند - تعطیل شود. چه این روایت درست باشد و چه غلط، نتیجه عملکرد دو وزیر ارشاد کابینه محمود احمدی نژاد به گونه ای بود که فعالیت بسیاری از ناشران مستقل با مشکل جدی مواجه شد. دامنه این مشکلات از نگرفتن مجوز برای انتشار کتاب تازه و لغوشدن مجوز کتاب های پیشین تا باطل شدن پروانه نشر شماری از آنها را در بر می گرفت. محمد حسینی، آخرین وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد اعتقاد داشت: "ممیزی کتاب نه تنها مانعی نیست، بلکه یک ضرورت است. کتاب به عنوان غذای روح جامعه باید سالم باشد؛ تایید وزارت ارشاد باعث اعتماد مردم به چنین کالایی است." اکنون علی جنتی از رویکرد متفاوتی با دو وزیر احمدی نژاد سخن می گوید: "آنچه بدواً فکر می‌کنم این است که باید ممیزی قبل از چاپ را برداریم." بیشتر بخوانید: سهل اما دشوار، نگاهی به برنامه های علی جنتی فراز و فرود در سالهای اولیه انقلاب ممیزی یا آن طور که وزیر تازه می گوید "سانسور" کتاب، در سال های پس از انقلاب فراز و فرودهای بسیاری داشته است. از پایان دوران پهلوی تا آغاز دهه ۱۳۶۰ کتاب های زیادی منتشر می شدند که هیچ نظارتی روی آنها صورت نگرفته بود. شمارگان کتاب در سال های نخستین انقلاب قابل توجه بود. آثار علی شریعتی و برخی دیگر از نویسندگان گاهی با شمارگان صدها هزار نسخه منتشر می شد. یکباره حرفه کتابفروشی سود آور شده بود. تا سال های آغازین دهه ۱۳۶۰ نویسنده ها و کتاب فروشان زیادی خود دست به انتشار کتاب زدند اما از سال ۱۳۶۴ فرایندی به نام صدور کارت پروانه نشر شکل گرفت که بر اساس آن هر نویسنده یا کتاب فروشی که می خواست دست به انتشار کتاب بزند بایست از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پروانه نشر دریافت می کرد. آنچه اکنون از آن به عنوان "مجوز پیش از انتشار کتاب" یاد می شود، در پی مصوبه سال ۱۳۶۷ شورای عالی انقلاب فرهنگی با عنوان "ضوابط نشر کتاب" پدید آمده است. اگرچه در این مصوبه آمده بود که تنها کتاب های حوزه کودک و نوجوان باید پیش از انتشار بررسی شوند اما از ۱۳۶۷ تاکنون، همه کتاب‌های منتشر شده در ایران قبل از انتشار از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز می گیرند. بخوانید: متن مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص ضوابط نشر مداخله های مضاعف در سال های پس از تاسیس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا پایان جنگ ناشران به دلیل فضای کلی حاکم بر کشور به دلیل کمبود کاغذ، فیلم، زینک، جوهر و دیگر ملزومات چاپ با دشواری های فراوانی برای انتشار کتاب مواجه بودند. در این دوره وزارت ارشاد و وزارت بازرگانی هر دو بر نشر کتاب نظارت می کردند و گاهی این نظارت به تداخل مسئولیت های اداری نیز می انجامید. دراین دوره نظارت وزارت بازرگانی بر ناشران تا قیمت گذاری کتاب و بهای پشت جلد را نیز در بر می گرفت. با رفتن مصطفی میرسلیم به وزارت ارشاد، فشار بر مولفان و ناشران در دو حوزه افزایش یافت. به گفته او سانسوری که در دوره میرسلیم صورت می گرفت از فرهنگ های لغت تا کتابهای پزشکی، پرستاری، مامایی و حوزه ی تخصصی علوم را نیز شامل می شد. در همین دوران فشارهای امنیتی بر نویسنده و ناشرها نیز افزایش یافت. احضار و بازجویی نویسندگان، ناشران و روزنامه نگاران و محاکمه برخی شاعران و نویسندگان از سوی جریانی صورت می گرفت که شاید هم در بدنه وزارت ارشاد حضور داشت و هم در نهادهایی مانند وزارت اطلاعات تصمیم گیرنده بود. با آغاز دولت محمد خاتمی و در پی تصدی مسئولیت وزارت ارشاد از سوی عطاء الله مهاجرانی، کتابی از سوی احمد رجب زاده در نشر کویر با عنوان "ممیزی کتاب: پژوهشی در ۱۴۰۰ سند ممیزی کتاب در سال ۱۳۷۵" منتشر شد که پرده از گوشه ای از سیاستگذاری ها در حوزه ممیزی در این سال ها برداشت. دوره رونق نشر با شروع به کار آقای مهاجرانی به عنوان وزیر فرهنگ، مدیر کل وقت اداره کتاب این وزارتخانه، مجید صیادی، فصلی را در فعالیت نشر کشور کلید زد که بر اساس طرحی نانوشته به ۴۰۰ ناشر اختیار داده شده بود که کتاب های خود را بدون نیاز به بررسی پیش از انتشار به چاپ برسانند. اگرچه این چراغ سبز هیچ گاه در اسناد وزارت فرهنگ و ارشاد رسما منعکس نشد اما برخی ناشران می گویند در دوره آقای مهاجرانی به آنها گفته می شد که فقط درباره مواردی که تردید دارند که ممکن است دردسرساز شود با وزارت ارشاد مشورت کنند. در آن دوره کتابهایی منتشر شدند که مجوزشان در مدتی بسیار کوتاه، گاهی یک روزه، صادر شده بود. وزارت ارشاد در مقابل فشارهای نهادهای قضایی و امنیتی از مجوزهایی که صادر کرده بود دفاع می کرد و در مواردی هم ناشران و نویسندگان برای انتشار کتابی محاکمه شدند. در همان دوران، وزارت ارشاد در گفتگوهایی که با آیت الله محمود شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه، داشت، تأسیس محاکم تخصصی کتاب را دنبال می کرد که دعاوی مربوط به کتاب و حق نشر همانند دیگر کشورها به "نهاد داوری حرفه ای و مستقل کتاب" سپرده شود. اگرچه موافقت اولیه او در این زمینه گرفته شد، اما هیچ گاه چنین نهادی در قوه قضائیه تشکیل نشد. این فصل از نیمه دوم سال ۱۳۷۷ تا نیمه ی دوم سال ۱۳۸۰ ادامه داشت. اما در ادامه با افزایش فشارها وزارت فرهنگ مجبور به توقف این طرح شد. هشت سال دشواری در شش ماه نخست آغاز به کار محمد حسین صفارهرندی در نیمه دوم ۱۳۸۴ کمتر ناشری موفق به دریافت مجوز کتاب از وزارت ارشاد می شد. شماری از ناشران حرفه ای کشور که سالیانه تا ۵۰۰ عنوان کتاب منتشر می کردند، به یک باره با انسداد در دریافت مجوز نشر رو به رو شدند. تا فروردین ۱۳۸۵ ناشرانی بودند که هرکدام ۱۰۰ یا ۲۰۰ عنوان کتاب منتظر دریافت مجوز داشتند. وزارت ارشاد می گفت دلیل تلنبار شدن کتاب های بی پاسخ این است که اداره کتاب مشغول بررسی مجوزهایی است که پیشتر و در دولت های قبلی صادر شده است. در حالی که تا پیش از این، سال ها بود که کتابی که یک بار مجوز نشر دریافت می کرد برای چاپ های بعدی نیاز به دریافت مجوز نداشت، اما با تصمیمی یکباره، همه مجوزهای نشر بدون اعتبار تلقی شده بود. بیشتر بخوانید: وزارت ارشاد و امضاهایی که زیرش زد این تصمیم صدای اعتراض ناشران و گاه حتی ناشران مذهبی و همسو با دولت را نیز بلند کرد. با این تصمیم فرایند بررسی کتاب که تا پیش از آن یک روزه یا یک هفته ای بود سیری را طی کرد تا در پایان دولت احمدی نژاد برخی از کتاب ها با گذشت بیش از یک سال نیز تعیین تکلیف نشدند. بنا به آمار موسسه خانه کتاب میزان کتاب های منتشر شده در تمام دوره ۸ ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد به نست هشت سال پیش از آن ۱۴ درصد کاهش داشته است. اما دامنه سانسور به این جا ختم نشد. منصور واعظی، رئیس نهاد کتاب خانه های عمومی کشور، طی بخشنامه ای، خواهان جمع آوری کتاب های مساله دار، آرشیو برخی نشریات اصلاح طلب، برخی مجلات فرهنگی ادبی و روشنفکری از کتابخانه های عمومی سراسر کشور شد. شکل های دیگر فشار به ناشران غیر دولتی و مستقل ندادن کاغذ به آنها بود. در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد نحوه تخصیص و هزینه کردن بودجه خرید کتاب اعلام نشد- بودجه ای که تنها یک بار از سوی محسن پرویز معاون وقت فرهنگی ارشاد اعلام شد: رقمی بالغ بر ۸۶۱ میلیارد ریال. سالهای پیش رو سال ۱۳۹۰ آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، گفت که نمی‌توان بازار کتاب را آزاد گذاشت تا کتاب‌های "مضر" وارد جامعه شوند. اگرچه قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل بیست و چهار تاکید می کند که "نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند،" اما در عمل این مصوبه های شورای عالی انقلاب فرهنگی است که از سال ۱۳۶۷ تا امروز بوده است که ضوابط نشر کتاب را تعیین می کند. مصوبه هایی که به دلیل نهاد تدوین کننده آن به اعتقاد بسیاری از حقوقدانان در حکم قانون نیست. ( قانون چیزی است که به تصویب مجلس و تایید شورای نگهبان رسیده باشد.) شورای عالی انقلاب فرهنگی نهادی فراقانونی و انقلابی است که با گذشت سی و پنج سال از تشکیل جمهوری اسلامی زیر نظر رهبری مشغول است. حال باید دید با وجود تعدد نهادهای تصمیم گیرنده و ابزارهای گوناگون در زمینه سانسور، آقای علی جنتی تا چه اندازه می تواند برای اجرای سیاست های اعلام شده خود در زمینه حذف ممیزی کتاب موفق باشد. مانند تجربه دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی با حذف ممیزی کتاب، برخی ناشران این نگرانی را دارند که دستگاه سانسور از وزارت ارشاد بار دیگر به قوه قضائیه، سازمان بازرسی و نهادهای امنیتی اسباب کشی کند. با فرض عملی شدن چنین سیاستی چه تغییری در حوزه کتاب رخ نشان می دهد؟
به نظر می رسد تفاوت هایی میان وزیر علی جنتی با دو وزیر ارشاد محمود احمدی نژاد وجود دارد. او در نخستین گفتگوی مطبوعاتی خود پس از نشستن بر صندلی وزارت ارشاد گفته است: "ممیزی کلمه‌ محترمانه‌ همان سانسور است. اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید مهم نیست."
سی سال ممیزی کتاب؛ حرفهای کهنه، حرفهای نو
توقف پیشرفت‌ها دوئل تریبون‌ها تیتر و عکس صفحه اول ابتکار اعتماد در گزارش اصلی خود نوشته: مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ١+٥ در چندسطح ادامه دارد. اگر بنای تیم‌های مذاکره‌کننده ایران و شش کشور از نخستین روزهای آغاز دور جدید مذاکرات در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل این بود که دامنه آن به وسعت به سطح رسانه ها کشیده نشود، حالا در حالی که کمتر از ٤٠ روز تا پایان ضرب‌الاجل زمانی باقی مانده، رسانه‌ها به میدانی برای دوئل‌های مذاکراتی تبدیل شده‌اند. به نوشته این گزارش: مذاکره‌کنندگان ایرانی شاید به نسبت همتاهای خود در شش کشور دیگر کمترین هیاهوهای رسانه‌ای را برای حفظ ماهیت مذاکرات به راه انداخته‌اند اما فضاسازی‌های رسانه‌ای طرف مقابل به خصوص ایالات متحده گاه ایران را هم به واکنش وادار می‌سازد. گاه توپ از زمین طرف مقابل به زمین ایران پرتاب می‌شود و گاه این ایران است که بازی را به زمین امریکا می‌کشاند. در حالی که مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ١+٥ از روز چهارشنبه صبح در وین از سرگرفته شده و صبح امروز نیز معاونان وزیر امور خارجه به ایران بازگشته‌اند اما به نظر می‌رسد تمام گره‌های موجود در پیش‌نویس متن برنامه جامع اقدام مشترک به انضمام ضمایم آن هنوز باز نشده‌اند. گزارش اعتماد سرانجام به این جا رسیده که گمان می‌رود تمام طرفین در مذاکرات هسته‌ای به این نتیجه قطعی رسیده‌اند که می‌توانند تا پایان ماه ژوئن به توافق هسته‌ای دست پیدا کنند. در این فضا بحث بر سر ماهیت توافق احتمالی و برنده و بازنده این مذاکرات است که به سرفصل اظهارنظرهای مقام‌های هفت کشور تبدیل شده است. سالگرد دوم خرداد طرح صفحه اول قانون محمد علی خالق نژاد در مقاله ای در مردم سالاری از دوم خرداد ۷۶ نوشته که: هجده سال پیش در چنین روزی سنگ بنای اصلاحات‌ و اصلاح‌طلبی را با رای غافلگیرکننده مردم بنا نهاد‌ و در شرایطی که تمامی ‌گروه‌ها وجناح‌های سیاسی راستگرا و به قولی ابر وباد و مه وخورشید وفلک درکار بودند تا نامزد مورد نظرشان را سکاندار اجرایی کشور سازند کمی ‌آن سوتر جمعی از رقبای جناح چپ آن زمان که بعداز چند سال سکوت دوباره هوای سیاست کرده بودند به دنبال قانع کردن نخست وزیر دوران امام ‌جهت ورود به عرصه رقابت بودند. مقاله بدون اشاره به نام میرحسین موسوی افزوده: ولی ایشان به این امر رضایت نداد و نیروهای جناح چپ به دنبال کسی دیگر رفتند که آن کس جز ساکن کتابخانه ملی نبود؛ سید روشنفکری که پس از استعفا از وزارت ارشاد گوشه آرام ودنج کتابخانه ملی را برهرگونه فعالیت سیاسی ترجیح داده بود . مقاله مردم سالاری که در آن نامی از محمد خاتمی برده نشده در نهایت خبر داده:بالاخره روز سرنوشت از راه رسید مردم یکپارچه شور بودند وشعور وبرخلاف خواسته جناح مقابل سرانگشت خود را جوهری کرده وپای ورقه‌ای گذاشتند ونام کاندیدای مورد نظر را بر برگه‌های سرنوشت حک کردند و فرزند فاضل وبا تقوای امام‌خمینی‌(ره) در کمال ناباوری با کسب ۲۰ میلیون رأی در مقابل ۷ میلیون رأی رقیب جواز ورود به پاستور را از مردم گرفت واینگونه بود که رخداد دوم خردادماه ۷۶ به عنوان «حماسه دوم خرداد» نام گرفت. صادق زیبا کلام در مقاله ای به مناسبت سالگرد دوم خرداد روز رای گیری منجر به انتخاب دولت اصلاحات و در حالی که روزنامه ها هنوز از بردن نام رییس جمهور اصلاحات منع شده اند نوشته: بنابردلایل پیچیده ای،بخشی از امیال و آرزوهای جامعه مدنی ایران بعد از انقلاب نتوانست تحقق پیدا کند. جنگی تحمیلی بلافاصله پس از انقلاب را می‌توان یکی از دلایل ناکامی در رسیدن به آرمان‌ها دانست. پس از جنگ، دوران سازندگی شکل گرفت وبازهم این مطالبات تا حدود زیادی عقب افتاد.دوم خرداد ثمره روزهای پس از جنگ بود. به نوشته این استاد دانشگاه: روزهایی که جامعه به ثبات نسبی رسیده بود و از جنگ و تهدید نظامی نیز خبری نبود.روزهایی که از تحریم و بحران هسته ای نیز سخنی گفته نمی‌شد.سال‌های دوران سازندگی را می‌توان در ردیف سال هایی دانست که با موفقیت پشت سر گذاشتیم،بنابراین هیچ عذر و بهانه‌ای برای مطرح نشدن خواسته‌های مدنی وجود نداشت. چنین بود که تقریبا از اواخر ۷۸ بود که به تدریج دوم خردادی جای خود را به اصلاحات و اصلاح طلبی داد. این که اصلاح‌طلبی و اصلاحات جانشین دوم خرداد شد در زبان سیاسی و زبان اجتماعی نشان از آن داشت که رای مهم دوم خرداد قرار بود دقیقا همین کار را انجام دهد، اصلاحات. امتداد خواسته‌های دوم خرداد را اما در ۲۴ خرداد ۹۲ می‌توان دید.دلیل رای آوردن آقای روحانی آیا غیر از این است که مرد همچنان به‌دنبال آن خواسته‌های دوم خرداد ۷۶ هستند؟من فکر می‌کنم دوم خرداد روایت امیال و آرزوهای فراموش شده و از یاد رفته یک ملت نیست چرا که جامعه و به خصوص اقشار و لایه‌های تحصیلکرده جامعه همچنان درصدد تحقق خواسته‌های دوم خرداد هستند. خواسته‌هایی که این بار با نام روحانی و از صندوق رای ۲۴ خرداد خارج شدند. آن ۱۷۵ نفر... امروز در حالی که طنزنویسان روزنامه قانون اعلام داشته اند به احترام رسیدن ۱۷۵ شهید دست بسته اعلام کرده اند که طنز نمی نویسند پیمان مقدم نیز در ستون طنز ایران روزنامه دولت به یاد آنان اول اشاره کرده به مجادلات مقامات سیاسی درباره واقعیت های جنگ هشت ساله و بعد به این جا رسیده که اگر بروی در اعماق تاریخ، لحظه‌ای بروی توی قلب آن غواص ها خواهی دید آنها برای شان مهم نبود که در دهه‌های بعد هاشمی رفسنجانی راست می‌گوید یا حسین شریعتمداری؛ حق با این فرمانده است یا آن دیگری. آنها در بند این نبودند که بعدها کسانی به قصد گروکشی‌های تاریخی و حسابرسی‌های سیاسی، جنگ را جوری روایت می‌کنند که سود خودشان است. به نوشته این طنزنویس: این روزها که در سونامی‌های مجازی، کربلای ۴ از صندوقخانه تاریخ بیرون آمده و لو رفتن عملیاتی عظیم با هدف فتح بصره، از کوچ پیکرهای سربازان تا سرحد سواحل کویت مهم تر شده، دوست داری خودت را بگذاری جای پدر و مادرهایی که چشم به راه بازگشت پسران پیر شدند و خمودند و چشم بر جدال‌های فرماندهان جنگ فروبستند. در پایان مقاله ستون مکاشفه روزنامه ایران آمده: می‌گویند پیکر ۱۷۵ غواص دست بسته و زنده به گور شده بازگشته است و تو دوست نداری جای پدرها و برادرها و پسرهای دلشکسته آن جوان‌ها باشی. دوست نداری قلب مادرها و همسرها و دخترهای شان پیش چشم هایت مچاله شود. کاش در قلبت بودم که دریابم چقدر مصمم و مقید و مؤمن به عملت بودی برادر، که زدی به دل نیستی تا هستی را جست‌و‌جو کنی. چه چیز آن همه دلاورت کرده بود؟ کاش توی ذهن شما بودم ۱۷۵ نفر… حرمت قانون از میان رفت کارتون فرهاد بهرامی، شرق علیرضا خانی در سرمقاله اطلاعات فهرستی از گزارش های دولتمردان درباره تخلف ها ارایه داده مثلا وزارت بهداشت مدام هشدار می‌دهد نسبت به کمپوت‌ها و سس‌ها و کنسروها و رب‌ها و شامپوهای غیرمجاز و معاونت دارویی از هجوم داروهای غیرمجاز ماهواره‌ای و غیرماهواره‌ای خبر می‌دهد.رنگ‌های غیرمجاز خوراکی، نوشیدنی‌های غیرمجاز، لوازم آرایشی غیرمجاز، داروی بیهوشی غیرمجاز، امور پزشکی غیرمجاز، افزودنی‌های خوراکی غیرمجاز، فیلم‌های غیرمجاز، اسباب‌بازی‌های غیرمجاز، جنگل‌‌خواری غیرمجاز، کوه‌خواری غیرمجاز، شالیزخواری غیرمجاز، ساخت و ساز غیرمجاز، صید غیرمجاز، شکار غیرمجاز … سردبیر روزنامه بر این فهرست افزوده:این‌ها نشانه بدی است. مردم می‌پرسند مگر ممکن است مؤسسه مالی و اعتباری که ساختمان دارد و تابلو دارد و کارمند دارد و شعب خود را در بهترین مناطق شهرها به هفت رنگ می‌آراید و تبلیغات تلویزیونی هم می‌کند از دید مسئولان پنهان مانده باشد؟ کوههایی را که روز روشن با لودر و بلدوزر می‌تراشند و برج و بارو می‌سازند، مگر زیرزمین است که پنهان باشد؟ برج‌های صدمتری در کوچه‌های هشت متری که از هفت فرسخی پیدایند، چگونه غیرمجازند؟ پیش بینی سرمقاله اطلاعات این است که: این ها شأن و هویت و حرمت «قانون» را از بین می‌برد. قتی یک کارمند شریف و با منزلت برای دریافت ۵۰۰ هزار تومان وام از سیستم بانکی با هزار کاغذبازی و ضمانت طلبی و سنگ بزرگ مواجه می‌شود و از اصل آن صرف نظر می‌کند آنگاه در روزنامه می‌خواند که یک نفر چند هزار میلیارد تومان به بانک بدهکار است و وثیقه هم نگذاشته است، از خود می‌پرسد مگر قوانین در این سرزمین فقط برای بخشی از جامعه وضع می‌شوند؟! محمد نوری در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: در میان مسائل ریز و درشت دوران دولت یازدهم، دو موضوع سودجویان از خوان تحریم و مؤسسات مالی زنجیره‌ای بیش از همه به معمایی در اذهان عمومی تبدیل شده‌اند. داستان کسانی که در دوران تحریم میلیاردها پول به جیب زده‌اند یا چندین مؤسسه مالی غیر مجاز به پا کرده‌اند دهان به دهان می‌شود اما گفته‌ها و نوشته‌ها به ماهیت و عقبه این مؤسسات راه نمی یابد بلکه صرفاً بیان حیف و میل چند میلیاردی این افراد و مؤسسات است و شرح زخم‌های عمیقی است که بر جان تبدار اقتصاد ایران نشسته است، مثل داستان دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار ارزی که سخاوتمندانه در اختیار بابک زنجانی قرار داده شد یا ثروت ۱۰۰ هزار میلیاردی که مؤسسات مالی از سپرده‌های مردم به چنگ آورده‌اند. به نوشته این مقاله:متأسفانه بار اصلی مواجهه با این جریان‌های قدرت مالی و رانتی بر دوش دولت قرار دارد به گونه‌ای که حتی وظیفه افشای جزئیات سودجویی و حیف و میل عوامل این مؤسسات اغلب از زبان روحانی یا معاون اول او بر دوش کشیدند یعنی کسی ریسک پرده‌برداری از فساد گسترده مالی آنها را نمی‌پذیرد. مقاله روزنامه دولت گلایه کرده که: در جوامع دموکراتیک، رسالت اصلی مقابله و افشای این نیروها بر عهده رسانه قرار دارد. روزنامه‌نگاران نخستین کسانی هستند که با افکندن پرتو روشنگری به تاریکخانه این گونه و افشای مناسبات پنهان و ابعاد تخریب مالی آنها، عملاً راه تنفس و ادامه حیات آنها را می‌بندد. اما در ایران داستان مؤسسات مالی غیر مجاز و نوع برخورد رسانه‌ها به صورت دیگری رقم خورده است. اسراف در همه چیز عباس عبدی در مقاله ای در اعتماد به گزارش بانک مرکزی استناد کرد ه که نشان می‌دهد در سال ٢٠٠٩، شدت مصرف انرژی در ایران به ازای هر هزار دلار تولید ناخالص داخلی، ٢/٤ بشکه نفت خام بوده، و این رقم در ترکیه برابر ٠/١ ،در ژاپن ٨/٠ و در اتحادیه اروپا ٧/١ و در کل جهان ٤/١ بوده است. به عبارت دیگر ایران به ازای هر واحدی که تولید می‌کند، بیش از پنج برابر ژاپن انرژی می‌سوزاند. به نوشته این جامعه شناس: این به معنای ضعف مفرط ایران در استفاده از منابع انرژی است و به طور کلی بهره‌وری انرژی در ایران بسیار پایین است. این وضع فقط به انرژی مربوط نمی‌شود، بلکه در استفاده تمامی منابع خود همین رفتار را داریم، چرا؟ آیا مردم ایران به صورت تاریخی منابع خود را مسرفانه مصرف می‌کرده‌اند؟ پاسخ منفی است. در گذشته هیچ ملتی از جمله ایرانیان چنین بی‌محابا در مصرف منابع خود گام نزده است، چرا که به قیمت سقوط و نابودی آنان تمام می‌شده است. در گذشته مردم ما با توجه به امکانات خود بهینه‌ترین شکل از بهره‌برداری را که به ذهن‌شان می‌رسید داشته‌اند، ولی چرا در چند دهه اخیر، و به طور مشخص در حدود یک قرن گذشته و البته به مرور دچار این بحران شده‌ایم؟ تلاقی دو علت موجب این وضع ناخرسندکننده است که معلوم هم نیست تا چه زمانی با آن درگیر خواهیم بود. در ادامه مقاله اعتماد آمده: علت اول ورود به دنیای جدید است. علت دیگر استفاده از درآمدهای نفتی بود که از قدرت تولیدی مردم و ساختار اقتصادی ناشی نمی‌شد، بلکه پول بادآورده و درآمد نفت نصیب مردم شد، بدون آنکه برای تولید آن کاری کرده باشند، مثل برندگان بلیت‌های بخت‌آزمایی، که پول‌های به دست آمده از این راه را به بدترین شیوه هزینه می‌کنند.ترکیب این دو علت به شکل‌گیری این وضع تاسف‌آور انجامیده است. عزم و همتی دور از دسترس علی میرفتاح در مقاله ای در ستون کرگدن اعتماد نوشته: اوضاع آب وخیم و نگران‌کننده است، اما کسی باور نمی‌کند. چند سال است که اهل فن دارند انذار می‌دهند که ادامه این روند کشورمان را «سومالیزه» می‌کند، اما کو گوش شنوا. بحران آب را البته همه می‌گویند با یک عزم و همت ملی می‌توانیم پشت سر بگذاریم، اما انگار این عزم و همت یک چیزی بیرون از ما و متعلق به آینده است و ان‌شاءالله اگر خدا بخواهد یک روزی به آن می‌رسیم. به نوشته این مقاله: این بحران برای هر کشور اروپایی پیش آمده بود یک نگرانی بجا و کارآمد پدید می‌آمد و همه را وادار می‌کرد تا خود را برای مقابله با بحران تجهیز کند، اما اینجا یک ایراد اصلی در «ارتباط» دولت و ملت وجود دارد که ملت باور نمی‌کنند، باور هم بکنند، اصل و اساس بحران را به چیزهایی پیوند می‌زنند که ظاهری خنده‌دار، اما باطنی تاسف‌برانگیز و گریه‌دار دارد. همین آلودگی هوا را با اینکه ملت به عینه می‌بینند که چقدر افتضاح است و با اینکه تنفس‌شان به مشکل خورده و به سرفه افتاده‌اند، مع‌ذلک حاضر نیستند از آلوده‌تر کردن هوا دست بردارند و به سهم خود هوایشان را - بلکه زمین‌شان را - تمیز کنند. همین الان نصف بیشتر زنان خانه‌دار جنوب شهر، برای تمیز و نظافت حیاط خانه‌شان همین روش را پی می‌گیرند. امتحان کنید و صدی نودش‌شان همان جوابی را می‌دهند که آبدارچی‌مان: «باور نکن آقا. معلوم نیست می‌خواهند آب را به کدام یک از شیخ‌نشین‌ها بفروشند، به ما می‌گویند کم است. کم کجا بود؟» ده، دوازده سال بیشتر است که کارشناس‌های حسابی می‌گویند «چمن» برای تهران سم مهلک است و پدر آب را درمی‌آورد و حتما باید تغییر رویه داد و تهران را از این چمن‌های آبخوار نجات داد، اما شما نجاتش دادید شهرداری هم نجاتش داده است. نامه میلیاردها نفر ایرانی به حسن روحانی کارتون احسان گنجی، بی قانون سعید هوشیار در صفحه طنز بی قانون در روزنامه قانون نوشته: میلیون ها معترض در شهر ماهشهر گرد هم آمدند و در اعتراض به برگزاری یک کنسرت تجمع کردند که موجب لغو آن کنسرت نیز شد. این دوستان به برگزاری کنسرت‌های مختلط اعتراض داشتند و خواهان اشد مجازات برای خوانندگان شدند. یکی از حاضران به خبرنگار ما گفت که اینها امروز کنسرت مختلط برگزار می‌کنند دوروز دیگر می‌خواهند خواننده زن بیاورند و خدای نکرده اگر حواس مان نباشد یک ماه دیگر می‌خواهند ساز نیز بزنند و دور از جان یک سال دیگر «تو اگر با من قهری من که آشتی‌ام، گله گله هر شهری عمری کاشتی‌ام» می‌خوانند. به نوشته طعنه آمیز این صفحه: همان طور که می‌دانید در آخرین نظرسنجی، بالای صد درصد مردم ایران از وضعیت کنسرت‌ها ناراضی بوده و ازین شرایط گله دارند! میلیاردها نفر در سراسر ایران در نامه‌ای از حسن روحانی خواستند که هر چه سریع تر به وضعیت کنسرت‌ها رسیدگی و خوانندگان را تنبیه کرده و به اشد مجازات برساند. طنزنویس بی قانون نامه یک میلیارد نفر را چنین دیده است: خدمت ریاست محترم جمهور ایران/ با سلام و احترام اینجانب مردم ایران، از شرایط به وجود آمده خسته شده‌ایم و از جنابعالی تقاضا داریم که ترتیبی اتخاذ کنید که کنسرت‌ها بدون ساز و خواننده و موزیک اجرا شود تا مردم به راحتی بتوانند از مواهب آن استفاده کنند! چه معنی دارد که ما بخواهیم در کشور تفریح کنیم!؟ اصلا چه معنی دارد که در کشورهای همسایه کنسرت برگزار می‌شود؟ در بحبوحه مذاکرات و چالش‌های پیش رو کنسرت چه جایگاهی دارد؟ آیا این خودش دلیلی بر درستی نابودی انگلیس نیست؟ با تشکر/ مردم ایران
روزنامه های اول هفته تهران از انتقاد رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام از مخالفان دولت نوشته اند آن جا که گفته عده ای نمی فهمند و عده ای ذاتشان خراب است. ابراز نگرانی نسبت به تشدید اختلافات کلامی بین ایران و آمریکا چهل روز مانده به مهلت پایان مذاکرات هسته ای، انتقاد از گسترش بی قانونی در کشور از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست.
روزنامه‌های تهران: نگرانی از اختلاف کلامی ایران و آمریکا در مذاکرات اتمی
هرچه هست تخمین‌ها و ارزیابی‌هایی است که آنها هم به سرعت در برابر ابعاد چند لایه و عمیق این بحران رنگ می‌بازند و مکرر و چند باره بازبینی می‌شوند. وقتی نهادها و سازمان‌های بین المللی، بحران ناشی از جهان گیر شدن کووید-۱۹ را حتی عمیق‌تر و اثرگذارتر از بحران سال ۲۰۰۸ معرفی کرده نسبت به شکل‌گیری بحران بیکاری هشدار داده و از احتمال منفی شدن رشد اقتصادی جهان در سال ۲۰۲۰ سخن می گویند، دیگر تکلیف اقتصاد نیمه جان ایران معلوم است که افتان و خیزان از پس تحریم‌ و سوء مدیریت‌ها، حال به دامن کرونا افتاده است. اگر بخواهیم مهم‌ترین بحران‌های اقتصاد ایران را فهرست کنیم مشخص می‌شود که آثار اقتصادی ناشی از بیماری کرونا تقریبا بر همگی این بحران‌ها اثر منفی خواهد گذاشت و روند این بحران‌ها را تسریع و تعمیق خواهد کرد. نرخ منفی رشد اقتصادی یا رکود، تداوم نرخ تورم بالا، نرخ رشد نقدینگی فزاینده، نرخ بیکاری دو رقمی، بحران در عملکرد نظام پولی و بانکی و بحران صندوق‌های بازنشستگی از جمله بحران‌هایی است که در این فهرست جای می‌گیرند و از قضا بحران ناشی از شیوع کووید-۱۹ به نوعی بر آنها اثرگذار خواهد بود. در این میان تشدید بحران بیکاری و تعمیق بحران صندوق‌های بازنشستگی ابعادی فراتر از حوزه اقتصاد خواهند داشت. بیکاری بیخ گوش حدود پنج میلیون شاغل چندی پیش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با انتشار گزارشی مقدماتی از آثار کرونا بر نرخ بیکاری، اعلام کرد که این بحران باعث خواهد شد تا در طرف عرضه اقتصاد «دست کم ۵۴ رسته فعالیت با حدود یک میلیون کارگاه کوچک و بزرگ ( از یک نفره تا چندصد نفره) و دست کم ۴.۸ میلیون کارکن یعنی حدود ۲۰ درصد از شاغلان با کاهش شدید سطح فعالیت، تعطیلی و بیکاری» مواجه شوند. هوشیار فقیهی، معاون اقتصادی و برنامه‌ریزی اتاق اصناف ایران نیز پیشتر گفته بود که بیش از دو میلیون و ۶۰۰ هزار شغل تحت تاثیر همه گیری این بیماری قرار خواهند گرفت و احتمال داده بود که یک میلیون و ۶۰۰ هزار شاغل فقط در واحدهای صنفی، بیکار شوند. تا اینجای کار روشن شده است که بیشترین اثرگذاری بیماری کرونا بر بخش خدمات در اقتصادهای مختلف است. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، بیش از ۵۲ درصد از کل شاغلان ایران در این بخش مشغول به فعالیت هستند. این بخش همچنین سهمی ۴۰ تا ۵۰ درصد از کل تولید ناخالص داخلی ایران را داراست. فرض چهار هزار کشته با هزینه ۶۸۰ میلیارد تومانی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی نیز با انتشار گزارشی در سه سناریوی مختلف با اعداد و ارقام متفاوتی از قربانیان کرونا و بیکاران، بار مالی بر صندوق‌های بازنشستگی را در هر سناریو برآورد کرده است. پیش‌فرض مشترک در این سناریوها بدین ترتیب است که ۷۰ درصد از مردم تحت پوشش بیمه‌های بازنشستگی قرار دارند و همین نسبت برای قربانیان کرونا نیز در نظر گرفته شده است. پیش فرض دیگر این گزارش، میانگین سنی ۵۵.۳ سال برای قربانیان بیماری کروناست و بر این اساس، قربانیان در صورت زنده ماندن تا سال ۱۴۰۳ بازنشسته می‌شدند که بدین ترتیب پنج سال زودتر از موعد مقرر، پرداخت حق بیمه آنها قطع شد و در عین حال صندوق‌های بازنشستگی متعهد به پرداخت مستمری به خانواده‌های آن‌ها شده‌اند. در سناریوی نخست این مرکز که محاسبات آن بر پایه تعداد هزار نفر قربانی است، بار مالی تحمیل شده بر صندوق‌های بازنشستگی در مجموع پنج سال ۱۳۰ میلیارد تومان خواهد بود. فقط بار مالی سال اول این صندوق‌ها در سناریوی نخست، ۱۹.۳ میلیارد تومان برآورد شده است، بار مالی سال‌های بعد با احتساب افزایش ۱۵ درصدی هزینه‌ها برآورد شده است. در سناریوی دوم مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، شمار قربانیان کرونا دو هزار نفر در نظر گرفته شده است. در این سناریو بار مالی سال اول یعنی سال ۱۳۹۹ برای صندوق‌های بازنشستگی، ۴۴.۳ میلیارد تومان و برای مجموع پنج سال، رقم ۲۹۸.۲ میلیارد تومان خواهد بود. بیشتر بخوانید: اما در سناریوی سوم که سناریوی بدبینانه این مرکز تلقی می‌شود، شمار قربانیان چهار هزار نفر در نظر گرفته شده است. در این سناریو، بار مالی تحمیل شده به صندوق‌های بازنشستگی فقط در سال اول ۱۰۰.۸ میلیارد تومان خواهد بود و در مجموع پنج سال، جمع کل بار مالی تحمیل شده به این صندوق‌ها ۶۷۹.۲ میلیارد تومان ارزیابی شده است. البته باید توجه داشت که این برآوردها، کمینه بار مالی احتمالی است، چون این بار مالی محسابه شده به غیر از حساب و کتاب مربوط به حق بیمه‌ای است که این افراد در طول دوره باقی‌مانده از عمر خود می‌‌بایست به صندوق‌های بازنشستگی پرداخت می‌کردند و به دلیل پایان یافتن عمرشان این پرداخت قطع شده است. فرآیند جایگزین شدن استخدامی‌های جدید که پرداخت حق بیمه به این صندوق‌ها را به جای درگذشتگان تقبل کنند نیز شش ماه در نظر گرفته شده است و از این رو در محاسبات، عدم النفع پرداخت نشدن حق بیمه افراد درگذشته تا جایگزین شدن افراد جدید در این دوره زمانی‌، چشم‌پوشی شده است، هرچند که به نظر می‌رسد مدت زمان شش ماهه برای فرآیند جایگزینی، کمی خوشبینانه است. از هزینه ۵۸۸ میلیاردی تا بار ۱۰۷۶ میلیارد تومانی در این گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، سه سناریوی مختلف هم برای شمار بیکاران ناشی از بحران کرونا در نظر گرفته شده است تا بار مالی حاصل از پرداخت سه ماه بیمه بیکاری به افراد از سوی این صندوق‌ها و همچنین قطع پرداخت حق بیمه کارگران به این صندوق‌ها به دلیل بیکار شدن، تخمین زده شود. پیش فرض مشترک این سناریوها، در نظر گرفتن حداقل حقوق یک میلیون و ۵۶۰ هزار تومانی برای بیکاران و برنامه دولت برای پرداخت سه ماه بیمه بیکاری است. پیش فرض دیگر برای محاسبه عدم النفع قطع حق بیمه‌های پرداختی به صندوق‌های بازنشستگی میانگین حقوق دو میلیون تومانی برای بیمه شدگان است و متوسط حق بیمه، ۲۰ درصد از میزان حقوق در نظر گرفته شده است. فرض خوشبینانه در سناریوی اول کاهش یک درصدی رشد تولید ناخالص داخلی و در نتیجه احتمال بیکاری یکصد هزار نفر است. در این سناریو، هزینه پرداخت سه ماه بیمه بیکاری ۴۶۸ میلیارد تومان است و عدم النفع صندوق‌ها از بابت بیکاری این ۱۰۰ هزار نفر، ۱۲۰ میلیارد تومان است که سر جمع بار مالی ۵۸۸ میلیارد تومانی به جا می‌گذارد. در سناریوی دوم نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ۱.۵ درصد کاهش خواهد یافت و ۱۵۰ هزار بیکار به جا خواهد گذاشت، در این سناریو هزینه پرداخت سه ماه بیمه بیکاری ۷۰۲ میلیارد تومان خواهد بود. صندوق‌های بازنشستگی نیز در این سه ماه از بابت بیکاری ۱۵۰ هزار عضو صندوق، درآمدی ۱۸۰ میلیارد تومانی را از دست خواهند داد که در مجموع هزینه ای ۸۸۲ میلیارد تومان بر این صندوق‌ها تحمیل می‌کند. سناریوی سوم یا سناریوی بدبینانه با کاهش دو درصدی تولید ناخالص داخلی و بیکاری ۲۰۰ هزار نفر، تعریف و محاسبه شده است. در این سناریو، بار مالی پرداخت سه ماه بیمه بیکاری ۹۳۶ میلیارد تومان، محسابه شده است و صندوق‌های بازنشستگی از درآمدی ۲۴۰ میلیارد تومانی بی‌نصیب می‌‌مانند که در مجموع بار مالی این سناریو را تا ۱۰۷۶ میلیارد تومان افزایش می‌دهد. روی خط سناریوهای بدبینانه حال اگر آمار رسمی اعلام شده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در مورد تعداد قربانیان و مبتلایان به کرونا را ملاک قرار دهیم تا شنبه ۱۸ فروردین‌ماه آمار کشته‌شدگان کرونا - براساس آمار رسمی - بیش از ۳۷۰۰ نفر بوده است، با این حساب در مورد بار مالی صندوق‌های بازنشستگی در بخش قربانیان باید دست‌کم به همان سناریوی بدبینانه که مفروض آن چهار هزار کشته بود، رجوع کرد. در آن سناریو بار مالی پنج ساله تحمیل شده بر صندوق‌ها، ۶۷۹.۲ میلیارد تومان بود که سهم سال اول ۱۰۰.۸ میلیارد تومان تخمین زده شده است. تبدیل یک سالن ورزشی به مرکزی برای مراقبت از افراد مبتلا به کوید ۱۹ در تهران در بخش سناریوهای مفروض مرکز پژوهش‌های مجلس در مورد بیکاران، عدد روشنی اعلام نشده است اما تخمین‌ها و ارزیابی‌های اعلام شده چند برابر بیشتر از سناریوی سوم این مرکز است که بر فرض احتمال بیکاری ۲۰۰ هزار نفر نوشته شده است. در سناریوی سوم این گزارش، مجموع هزینه‌ها و بار مالی تحمیل شده بر صندوق‌های بازنشستگی، دست کم ۱۸۵۵ میلیارد تومان خواهد شد که فقط سهم سال ۱۳۹۹ به عنوان سال نخست، ۱۲۷۷ میلیارد تومان خواهد بود. اما اگر احتمال بیکاری یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفری را که مسوولین اتاق اصناف ایران مطرح کرده مبنای محاسبه قرار دهیم، هزینه‌های سناریوی سوم مرکز پژوهش‌ها در بخش بیکاران که با احتمال ۲۰۰ هزار نفری بیکاران بود را باید هشت برابر کنیم، یعنی احتمالا مجموع بار مالی این فرض، ۸۶۰۸ میلیارد تومان خواهدشد. اگر این عدد را با هزینه‌های پیش بینی‌شده در سناریوی بدبینانه سوم در بخش قربانیان با کشته‌شدگانی چهار هزار نفری جمع ببندیم، بار مالی وارد شده به صندوق‌های بازنشستگی به رقمی بیش از ۹۲۸۷ میلیارد تومان می‌رسد. اما حالات بدبینانه‌تر دیگری را نیز می‌توان متصور بود، اگر ارزیابی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را بخواهیم مبنای این محاسبات قرار دهیم و تمام ۴.۸ میلیون شغل تحت تاثیر کرونا نابود شوند، این اعداد باز هم چند برابر خواهند شد و می‌تواند بالغ بر ۲۶ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان هزینه بر جای بگذارد، البته در گزارش وزارت کار حرف بر سر این نیست که تمام مشاغل تحت تاثیر کرونا به کلی از بین خواهند رفت. یک ابر بحران در تعقیب بحران فارغ از این محاسبات نکته اساسی دیگری نیز هست، فراموش نکنیم که پیش از آنکه ایران و جهان گرفتار کرونا شوند، بحران ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی در ایران به عنوان یکی از پنج ابر بحران اساسی سال‌های آینده ایران نام برده می‌شد. گفته می شد از مجموع ۱۸ صندوق بازنشستگی در ایران، ۱۷ صندوق در وضعیت قرمز قرار دارند و اگر کمک هزینه‌های دولت نباشد، این صندوق‌ها قادر نخواهند بود کسری بودجه بیش از ۵۰ هزار میلیارد تومانی خود را جبران کنند. با اضافه شدن این بار مالی سنگین بر دوش این صندوق‌ها اگر از هم اکنون قوانین بازنشستگی تغییر نکرده و برنامه‌هایی برای حمایت از این صندوق‌ها اجرا نشود، بحران در پی ورشکستگی این صندوق‌ها، بحرانی کمتر از کرونا نخواهد بود.
تقریبا هیچ چیز قطعی نیست، نه از زمان احتمالی پایان بحران کرونا خبری قطعی هست و نه از میزان قطعی هزینه‌ها و خسارات جانی و مالی که بر اقتصاد جهان و کشورهای درگیر کرونا تحمیل می‌شود، رقمی در دست است.
کرونا در اقتصاد ایران؛ صندوق‌های بازنشستگی در پرتگاه ورشکستگی
برگزارکنندگان مسابقات برنامه‌های جنبی ديگری را هم تدارک ديده‌ بودند که از جمله آن می ‌توان به انجام مسابقات موتورهای هارلی ديويدسون اشاره کرد. مشاهده يک موتور هارلی در خيابانهای دوبی بسيار شگفت انگيزتر از مشاهده آن در ايالات متحده است، و افراد غيرموتورسوار نيز کنجکاوی بيشتری نسبت به آنها نشان می دهند. فروش موتورهای هارلی فقط از اواخر دهه ۱۹۹۰ در امارات شروع شد و هنوز ديدن اين موتورهای پرهيبت و زيبا، که هيجان زيادی را ايجاد می کنند، برای مردم عادی نشده است. خدمات
آخرين مرحله از مسابقات اتومبيلرانی جهانی جی تی ۲۰۰۶، جی تی ۵۰۰ با قهرمانی استون مارتين در دبی به پايان رسيد .اين دور از مسابقات که از ۱۸ تا ۲۰ نوامبر در دبی "اتودوروم" برگزار شد، را ميتوان جزو جذابترين رويدادهای ورزشی امارات نام برد.
ماشین و موتور بازی در دبی
پرندگان در جنگل حرا عروس دريایی شاخه چینی از جنگل حرا برای خوراک دام مرد دریا پيرمرد طناب باف تنگه چاه کوه دره ستاره ها. محلی ها می گويند يک شب در اين دره ستاره ای افتاده است فروش صدف و روغن کوسه در کنار جنگل حرا کارگاه لنج سازی خدمات
اين عکسها را مهدی کريمی از جزيره قشم برای صفحه صدای شما فرستاده است.
جزيره قشم از نگاه دوربين مهدی کريمی
داستان های اين مجموعه از صادق هدايت شروع و به علی امينی نجفی ختم می شود. کتاب در سه جلد تنظيم شده است. جلد اول آن داستان کوتاه ايران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۶۰ يعنی در واقع تا مقطع انقلاب را دربر دارد. جلد دوم آن داستان های زبده ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰ را در خود گرد آورده و جلد سوم آن به داستان های کوتاه ايران در مهاجرت اختصاص يافته است. ساختمان کتاب چنين است که گردآورنده ابتدا در معرفی هر نويسنده مقدمه کوتاهی می نويسد، سپس داستانی از او نقل می کند و در پايان موخره کوتاهی نيز در تحليل داستان می آورد. گهگاه نيز در نوشته هايی با عنوان "ميان پرده" درباره يک دوره از داستان نويسی توضيح فشرده ای می دهد که بر کيفيت کار افزوده است. کتاب سه جلدی در قطع جيبی منتشر شده، فاقد حروف چينی خوب، قطع درست و صحافی و چاپ چشمگير است. شايد بتوان همه اينها را به گردن ناشر انداخت اما به غير از اينها دارای نقاط ضعفی است که بزرگترين آنها شتابزدگی در تدوين کتاب است. در مقابل نقطه قوت مجموعه اين است که به داستان نويسان امروز ايران، بويژه آنها که در مهاجرت به سر می برند توجه شايانی نشان داده است؛ بخشی از داستان نويسی که تا کنون در داخل از توجه لازم بهره کافی نبرده است. از آنجا که در طول گفتگو با آقای مير عابدينی، نقاط ضعف و قوت "هشتاد سال …" مطرح شده در اينجا مکرر نمی کنيم. تنها به اين نکته بسنده می کنيم که ميرعابدينی پشتوانه بزرگ "صد سال داستان نويسی ايران" را با خود دارد و از معدود کسانی است که داستان های ايرانی را اعم از رمان و داستان کوتاه از آغاز تا امروز زير و رو کرده است. "هشتاد سال داستان کوتاه ايرانی" با گذر از جمال زاده از هدايت آغاز می کند. گردآورنده عقيده دارد که آثار جمال زاده پايان ادبيات عصر مشروطه و حلقه ميان ادبيات امروز و ادبيات گذشته به حساب می آيد. تا آنجا که به ياد می آيد اولين بار حدود پانزده شانزده سال پيش، اين به اصطلاح "تخم لق" را نجف دريابندری در يک گفتگوی پر سرو صدا با مجله آدينه شکست. او گفت که داستان نويسی به معنای جديد کلمه با صادق هدايت شروع می شود و آنچه پيش از آن نوشته شده "ماقبل داستان" است. آنچه در پی می آيد حاصل گفتگو با حسن مير عابدينی نويسنده صد سال داستان نويسی و هشتاد سال داستان کوتاه ايرانی است. هشتاد سال داستان کوتاه در گفتگو با ميرعابدينی سيروس علی نژاد: کتاب تازه شما با نام "هشتاد سال داستان کوتاه ايرانی" يادآور کتاب قبلی شما "صد سال داستان نويسی" است. با اين تفاوت که بيست سال از داستان نويسی ايران تقليل يافته است. آيا اين تقليل به علت آن است که عمر داستان کوتاه فارسی کوتاه تر از رمان ايرانی است يا علت ديگری دارد؟ حسن ميرعابدينی: واقعيت قضيه اين است که در ايران رمان نويسی زودتر از داستان نويسی شروع شد. يعنی اگر ما "سياحت نامه ابراهيم بيکِ" زين العابدين مراغه ای را که شکل سفرنامه تخيلی دارد، و در سال ۱۲۷۴ شمسی به چاپ رسيده، نخستين رمان واره جديد ايرانی بدانيم، می توانيم بگوييم رمان نويسی ما در ۱۳۷۴ صد ساله شده است. در دوره مشروطيت بجز مراغه ای، می توان از طالبوف ياد کرد که سفرنامه تخيلی با عنوان "مسالک المحسنين" نوشت. بعد از انقلاب مشروطه تا سال ۱۳۰۰ خورشيدی هم يک سری رمان تاريخی و اجتماعی چاپ شد. اما داستان کوتاه ايرانی از سال ۱۳۰۰ که جمال زاده "يکی بود و يکی نبود" را منتشر کرد، مطرح شد. عنوان کتاب پيشين من "صد سال داستان نويسی" بود چون به تاريخ انتقادی داستان نويسی ايران – اعم از رمان و داستان کوتاه – می پرداخت. اما چون اين کتاب، گلچينی از داستان های کوتاه ايرانی است، طبعاً مبدأ شروع آن از کتاب جمال زاده است که امروز بيش از ۸۰ سال از زمان انتشار آن گذشته است. شما با به کار بردن گلچين و انتخاب کار مرا راحت کرديد. بنابراين ما با مجموعه ای رو به رو هستيم که قرار است چهره هشتاد سال داستان نويسی ايران را به ما نشان دهد، اما پيش از پرداختن به آن لطفا از انگيزه و هدفتان درباره تاليف اين کتاب بگوييد. آيا ناشر به شما پيشنهاد کرد که چنين کتابی درآوريد يا خودتان به صرافت افتاديد؟ وقتی "صد سال داستان نويسی" را منتشر کردم، برخی از دوستان گفتند خوب بود نمونه ای از آثار را هم می آوردی. اما آوردن نمونه آثار، کتاب را که در چهار جلد و ۱۶۰۰ صفحه منتشر شده، خيلی حجيم می کرد. علاوه بر آن، قصدم اين بود که جنبه تحليلی و تاريخی – انتقادی کتاب کم رنگ نشود. به همين دليل در برابر وسوسه آوردن نمونه آثار در "صد سال داستان نويسی" مقاومت کردم. اما در سالهايی که ادبيات معاصر درس می دادم متوجه شدم که نسل جوان بسياری از آثار ادبی را نخوانده است و نمی شناسد. چون در اين سالها بسياری از کتابهای گذشته تجديد چاپ نشده و در دسترس نيست، برخی از داستان ها هم در مجلاتی منتشر شده که امروزه يافتن آنها دشوار است. در اين اثنا ناشر به من پيشنهاد کرد گزيده ای از داستانهای کوتاه تدوين کنم. نخست در انجام کار ترديد داشتم. اما چون با انتشار جلد چهارم "صد سال داستان نويسی"، دوره کامل اين کتاب در سال ۱۳۸۳ چاپ شد و ويرايش تازه "فرهنگ داستان نويسان" هم زير چاپ بود، فکر کردم با يک گزيده داستان، سریِ مربوط به داستان نويسی کامل می شود و درگيری ذهنی ام با آن پايان می يابد. بنابراين می توان بخشی از انگيزه تاليف اين کار را شخصی و بخشی را وابسته به پيشنهاد ناشر دانست. البته ابتدا قرار بود اين گزيده در يک جلد تهيه شود. بعد ناشر ادامه آن را برای سالهای پس از انقلاب پيشنهاد کرد و بالاخره خواست که يک جلد هم به نوشته های نويسندگان خارج از کشور اختصاص يابد. ملاک يا ملاک های شما برای انتخاب داستان های مجموعه چه بود؟ در وهله اول می خواستم داستان هايی را که در "صد سال داستان نويسی" به عنوان آثار خواندنی مشخص کرده بودم گرد آورم. چون با وجود گذر زمان هنوز می توانيم آنها را به عنوان داستانِ خوب بخوانيم. يکی از مهمترين ملاک هايم اين بود که داستان های منتخب از نظر اصول داستان نويسی، برای خواننده امروزی هم قانع کننده و دلپذير باشد. البته کوشيده ام زمينه های شکل گيری و حرکت داستان نويسی را به شکلی موجز توصيف کنم و سپس داستان های مورد نظر را در دلِ اين توصيف تاريخی – تحليلی به صورتی کنار هم بچينم که معرف سير داستان کوتاه باشد. برای هر داستان يادداشت کوتاهی هم نوشته ام و در آن به ويژگی ها و اهميت آن داستان پرداخته ام. با توجه به اينکه اکثر قريب به اتفاق داستان های ايرانی را خوانده ام می توانم بگويم شناخت من از داستان معاصر، پشتوانه انتخابم بوده است. با وجود اين اگر می خواستم همه داستان های مورد پسندم را در کتاب بياورم شايد حجم آن خيلی بيشتر می شد. يعنی از ۶۰ داستان به حدود ۸۰ داستان می رسيد. خب اگر قرار باشد همينطور که شما می گوييد سير داستان کوتاه را در اين مجموعه ببينيم آن وقت نام هايی هست که نبايد در اين مجموعه می آمد و برعکس نام هايی هست که بايد در مجموعه می آمد و نيامده است. نشان دادن سير داستان هم معنايش اين است که داستان کوتاه از کجا به کجا آمده است. مثلا جمال زاده پايه گذار داستان نويسی نوين ايران است و ما چه داستانهايش را بپسنديم و چه نپسنديم او آغازگر اين راه است اما داستانش در مجموعه شما نيامده است. همينطور داستانی از اسماعيل فصيح در مجموعه وجود ندارد، در حالی که از منوچهر صفا هست. منوچهر صفا البته طنز نويس بسيار برجسته ای است اما به عنوان داستان نويس شناخته شده نيست. من واقعا نمی توانم بفهمم که چطور می توان گفت محمود اعتماد زاده ( به آذين ) داستان نويس است اما محمد حجازی نيست جز آنکه يک نگاه خاص در دوره ای از تاريخ ما نام برخی را از تاريخ داستان نويسی ايران حذف کرده است. به هر حال من با نام هايی که آمده کاری ندارم. سوال من اين است که چرا برخی نام ها در مجموعه شما حذف شده است؟ من برای جمال زاده حق پيشگامی قائلم اما او را پديد آورنده داستان مدرن نمی دانم. او حد واسطی است بين ادبيات مشروطه و ادبيات دوره جديد. آثار او را می توان نشانه پايان ادبيات عصر مشروطه دانست و نه آغاز داستان جديد فارسی. کار جمال زاده از اين نظر که می آيد يک مجموعه داستان چاپ می کند، مدرن است چون تا آن موقع چنين کاری باب نبوده است. اما موضوع تمام داستانهای جمال زاده برخورد نو و کهنه است. نه تنها تجدد ادبی که شايد تجدد ايرانی را به معنی عام کلمه در آثار هيچ نويسنده ای به اندازه جمال زاده نمی توان ديد. اصلاً پيش از جمال زاده ما داستان به معنای امروزی کلمه نداشته ايم. چطور مدرن نيست؟ البته مدرن به معنای سال ۱۳۰۰ خورشيدی؟ درست است که جمال زاده نکته های مهمی را از داستان نويس های اروپايی گرفته، اما هنوز خيلی نزديک به داستان سنتی ايران است و ساختار مدرن ندارد و پرگويی می کند. من هم بنا را بر آن گذاشته بودم که هيچ کلمه ای از داستان ها حذف نکنم. در آغاز، به دليل پيشگامی جمال زاده "دوستی خاله خرسه" را از او انتخاب کرده بودم که به نظرم بهترين داستان مجموعه "يکی بود و يکی نبود" است، اما اگر ملاک داستان خوب امروزی را می خواستم حفظ کنم بايد مقدار زيادی از آن را حذف می کردم و من نمی خواستم چنين کاری بکنم. بنابراين داستان را کنار گذاشتم. چنانکه داستان "چرا دريار توفانی شده بود" چوبک مورد نظر من بود اما به علت اينکه نمی توانستم آن داستان را تمام و کمال چاپ کنم، صرف نظر کردم. بنابراين از آنجا که هدايت آغازگر داستان مدرن است کار را با هدايت شروع کردم. اما در مورد ديگر نويسندگان، به هر حال اين گلچين نشان از نوع نگاه و ذوق من دارد. کسان ديگری که چنين مجموعه هايی تدوين کرده اند، انتخاب های ديگری داشته اند و مثلا داستان های نويسندگانی را که نام برديد، آورده اند. نکته ديگر اينکه بعضی از آن داستان نويس ها عمدتاً به عنوان رمان نويس شهرت دارند مانند تقی مدرسی، اسماعيل فصيح، عباس معروفی و چند نفر ديگر. البته اينها داستان کوتاه هم نوشته اند اما رمان نويس هستند و داستان های کوتاهشان بلند تر از حدی است که بتواينم آن را در مجموعه بياوريم. مثلا تقی مدرسی داستان زيبايی دارد به اسم " گمرگ چينواد" که حدود چهل صفحه است. در مورد تقی مدرسی حق با شماست چون او اساساً رمان نويس است اما اسماعيل فصيح اينطور نيست. مجموعه داستان دارد و داستانهايش کوتاه هم هست. يا عباس معروفی مجموعه داستان دارد. اينکه می گوييد برخی از اينها رمان نويس اند نه داستان کوتاه نويس، اين درست است اما دست کم يک مورد هست که اين حرف شما را نقض می کند و آن حضور دولت آبادی است که رمان نويس است و داستان کوتاه، مگر به صورت نفنن، نمی نويسد. يکی از بهترين داستان های فصيح، يعنی "عقد" را آقای سپانلو در مجموعه اش آورده و داستان ديگرش، "زن آل بوتاوه" را آقای تقی زاده ... ولی اين کار مجموعه شما را ناقص کرده است. نمی توان گفت چون فلان داستان، داستان انتخابی من بود و پيش از من در فلان مجموعه آمده بود من بطور کلی نام آن نويسنده را حذف کردم. مجموعه شما اولين کار از نوع خود که نيست. تا آنجا که من به ياد می آورم اين نوع مجموعه ها از هوشنگ مستوفی و حميدی شيرازی در سالهای سی شروع شد. از آن زمان تا کنون بسياری از مجموعه ها انتشار يافته است. اگر فرض را بر اين بگذاريم که کاری که من انتخاب کرده ام در مجموعه ديگری آمده است، پس نام تمام نويسندگان بايد حذف شود و مجموعه ای نمی ماند. شما قبلا يک کار معتبر به نام "صد سال داستان نويسی" منتشر کرده ايد. حالا نسل جوان می خواهد ببيند کسی که صد سال داستان نويسی را نوشته انتخاب هايش چيست. در واقع می خواهد سير داستان نويسی ايران را همانطور که خودتان اشاره کرديد از ديدگاه شما ببيند. اينکه آنها را به کتابهای ديگر حواله دهيم که درست نيست. درست است؟ البته نوع رويکرد "صد سال داستان نويسی" و "هشتاد سال داستان کوتاه" به ادبيات معاصر، متفاوت است. در "صد سال ..." به داستان نويسی ايران از منظری انتقادی پرداخته ام و جنبه های گوناگون کار همه نويسندگان را بر زمينه اجتماعی – فرهنگی بررسی کرده ام. اما اين کتاب يک گلچين است. در آن نمونه هايی از آثار نويسندگان را بنا به ذوق و سليقه ام و بدون برخورد انتقادی گرد آورده ام. پس نمی تواند جامع باشد، به دليل حجمی که کار پيدا می کند و تکرارهايی که از نظر چاپ داستان ها پيش می آيد ناچار بعضی نام ها حذف شده، اما جريان های نويسندگی حذف نشده است. يعنی داستان های اين مجموعه، با تنوع مضمونی و شکلی شان، به شکلی نمونه وار، معرف گرايش های مختلف داستان نويسی ايران اند. بخصوص در دوره زمانی مربوط به جلد دوم که عده نويسندگان همطراز زياد است، نمونه وار بودن داستان ها محسوس تر است. و در يک مجموعه منتخب ظاهراً چاره ديگری نداريم. "صد سال داستان نويسی" برجستگی خاصی داشت و آن روش تحقيق کتاب بود که بدور از مرام ها و ايدئولوژی ها و نگاه منبعث از آنها پديد آمده بود. از افکار مسلط زمانه فاصله گرفته بود و بدون حب و بغض به داستان ها و داستان نويسان بر اساس بضاعت ادبی نويسنده نگريسته بود. به پسند خود کاری نداشت بلکه سير داستان نويسی ايران را دنبال می کرد و اگر در کاری ايرادی هم می ديد مطرح می کرد. همين موجب اعتبار کتاب شد. خوانندگان شما توقع دارند کار بعدی شما در همان سطح باشد در حالی که وقتی می بينند نام نوع اسماعيل فصيح در آن ديده نمی شود، نوعی ارزشداوری وارد کتاب می شود که شايسته نويسنده "صد سال داستان نويسی" نيست. تنها اسماعيل فصيح نيست که نامش حذف شده است. کورش اسدی، فرخنده آقايی، عباس معروفی، محسن مخملباف و خيلی های ديگر نامشان حذف شده است. با چه ملاکی می توان نام مثلا ميهن بهرامی را حذف کرد ولی يکی مانند او را گذاشت؟ به نظرم بخشی از مشکل ناشی از اين است که اين کتاب را با "صد سال داستان نويسی" مقايسه می کنيد، يا با پيش زمينه ای از "صد سال ..." به سراغ آن می آييد. اين درست. اما اين کتاب اساساً از نوع "صد سال ..." نيست، ويژگی خاص خود را دارد، ماهيتاً نمی تواند به جامعيت آن کتاب باشد. هر کاری بکنيم باز هم عده ای از نويسندگان بيرون می مانند. آنجا من در نقش مورخی بودم که بايد برای رعايت بی طرفی، همه نويسندگان را مطرح کند. اينجا اما دارم يک کار ذوقی می کنم و بی آنکه حب و بغضی در کار باشد "پسند" خود را دخالت می دهم؛ البته به دليل شيوه کلی کارم، کتاب به شکلی تاريخی تنظيم شده تا سير داستان نويسی ايرانی را هم نشان دهد. می خواستم داستان انتخاب شده، ضمن اينکه از بهترين های دوره خود بوده، برای خواننده امروزی هم جاذبه داشته باشد – اگر قصد داشتم از همه نويسندگان داستانی بياورم، آن وقت محمد حجازی هم امکان ورود به اين کتاب را می يافت. اما وقتی بهترين داستان های کوتاه دوره حجازی را هدايت و علوی نوشته اند، ناگزير بودم او را – که البته به عنوان نويسنده رمان "زيبا" ارزش های خاص خود را دارد – کنار بگذارم. مثلا هنگامی که به دوره زمانی جلد دوم می رسيم، عده نويسندگان زن خيلی زياد است و اگر بخواهيم از همه آنها اثری بياوريم بايد يک جلد را به آنها اختصاص دهيم. پس به عنوان نمونه دو داستان نويس را – که معرف دو جريان مطرح داستان نويسی امروز هستند – برگزيدم. يکی زويا پيرزاد که داستان نئورئاليستی درباره زندگی شهری می نويسد؛ و ديگری شهلا پروين روح که داستان هايش بس مايه ای تاريخی و اسطوره ای دارد. البته به اين نکته هم توجه کنيم که خيلی از داستان نويس های دو دهه اخير دارند تجربه می کنند و چهره ادبی شان بطور کامل شکل نگرفته و به اصطلاح هنوز معلوم نيست چند مرده حلاج اند. طبيعتاً چند سالی طول می کشد تا مشخص شود کدام يک از نويسندگان نسل دهه هشتاد در کار خود پيگير بوده اند و کدام يک بر اساس شور جوانی نوشته اند و بعداً کار خود را تداوم نبخشيده اند. آن وقت می توان جلد چهارمی را هم به نويسندگان اين دوره اختصاص داد. اين حرف شما البته به يک معنی قابل فهم است اما به يک معنی ديگر نه. فرض کنيد صفدر تقی زاده يک مجموعه داستان در سال ۱۳۷۲ چاپ کرده با عنوان "شکوفايی داستان کوتاه" که در آن نام فرخنده آقايی و ميهن بهرامی ديده می شود. شما می فرماييد که سير هشتاد سال داستان نويسی را در کتاب مد نظر داشته ايد. در اين صورت چطور می توان اين نام ها را حذف کرد؟ البته می توان منتخبی فراهم کرد که داستانهای مورد علاقه ما در آن باشد. در آن صورت اگر نام خيلی ها حذف شود اشکالی ندارد اما نام کتاب شما به ما می گويد قصد داريد از هشتاد سال داستان نويسی بگوييد. خب در هشتاد سال اينها هستند ديگر. کاری نمی شود کرد. حد اقل می بايست داستان هايی از آنها نقل می شد حتی به اين قيمت که نظر خودتان را هم بنويسيد. اما حذف کردن نام آنها در يک مجموعه ای که قصد دارد سير داستان کوتاه را نشان دهد درست به نظر نمی رسد. به هر حال عمده مسائل مربوط به چگونگی انتخاب داستان ها و نحوه شکل گيری اين کتاب را گفتم. البته ساخت کتاب بسته نيست و می توان در ويرايش دوم، تغييراتی در آن داد. مجموعه شما يک کتاب سه جلدی است که يک جلد آن به شصت سال داستان نويسی ايران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۶۰ اختصاص دارد و دو جلد بعدی به داستان های بيست سال اخير. روشن است که خواسته ايد به داستان نويسان جديد توجه بيشتری نشان دهيد و اين توجه درستی است اما کار شما می تواند اين معنی را هم داشته باشد که همه شصت سال داستان نويسی ايران يک طرف و اين بيست سال آخر طرف ديگر. آيا واقعاً داستان نويسی ما در بيست سال آخر اينهمه رشد و تعالی يافته است؟ به واقع نه. اما يک مسئله هست. تکليف ما با داستان نويسان پيش از ۱۳۶۰ روشن تر است، چون زمان بر آنها گذشته و آنها از سرند روزگار گذشته اند و نام ها مشخص تر شده است. به اين دليل از آن دوره می توانيم نام های تثبيت شده تری را انتخاب کنيم. با اينهمه اگر می خواستم همه داستان های دلخواهم از آن شصت سال را انتخاب کنم بايد حد اقل ده داستان ديگر اضافه می کردم که امکان پذير نبود. اما بعد از انقلاب با داستان نويس های متعددی مواجه می شويم که دارند نوشتن را تجربه می کنند. بعضی از آنها از دهه شصت شروع کرده اند و چهره های تثبيت شده ای محسوب می شوند. اما گروهی هم هستند که هنوز بايد زمان بگذرد تا جايگاهشان در عرصه ادبيات روشن شود. مقطع انقلاب را به عنوان حد فاصل انتخاب کردم. يعنی يک جلد از مجموعه را به آثار پيش از انقلاب و جلد ديگر را به نويسندگان بعد از انقلاب اختصاص دادم. ولی پاره ای از داستان نويسان هستند که در سالهای بعد از انقلاب درخشيده اند مانند گلی ترقی، مهشيد اميرشاهی، شهرنوش پارسی پور، رضا دانشور. درست است که اينها در سالهای پيش از انقلاب هم در عرصه داستان نويسی ايران مطرح بوده اند اما عمده کارهای خود را پس از انقلاب نوشته اند. مثلا گلی ترقی بهترين داستان هايش را پس از انقلاب نوشته است. در حالی که در کتاب شما همه اينان جزو شصت سال اول داستان نويسی ايران به حساب آمده و در جلد اول جای داده شده اند. آيا نبايد آنان را بيشتر متعلق به دوران پس از انقلاب به حساب آورد؟ برای نشان دادن سير داستان نويسی، کوشيده ام هر نويسنده را در دوره ای بياورم که نقشی تعيين کننده ايفا کرده است. مثلا رضا دانشور در اواخر دهه ۱۳۴۰ ، با داستان هايش خوش درخشيد. درست است که در دو دهه اخير در خارج از کشور آثار مهمی چاپ کرده و می توانستم در جلد سوم داستانی از او بياورم، اما ترجيح دادم برای نشان دادن نقش او در نوگرايی های ادبی، داستانش را در جلد اول بياورم يا گلی ترقی که با مجموعه " من هم چه گوارا هستم" و رمان "خواب زمستانی" در اوايل دهه پنجاه نويسنده مطرحی بود. در يادداشت هايم توضيح داده ام که بعضی از داستان نويسانی که در جلد اول جای گرفته اند، در دوره های بعد هم آثار قابل توجهی پديد آورده اند، مثل احمد محمود يا هوشنگ گلشيری و گلی ترقی و بعضی های ديگر. اما نمی توانستم از هر نويسنده بيش از يک داستان انتخاب کنم. در جلد سوم به نام نا آشنای "به روژ ناکره يی" برخورد می کنيم که ظاهرا از کردستان عراق است ولی به زبان فارسی داستان نوشته است. بنابراين به آوردن نام او هيچ اعتراضی نيست بلکه خيلی هم بايد از شما سپاسگزار باشيم که کسی را که نمی شناسيم به ما معرفی کرده ايد اما مشکل اين است که در اين سالها نويسندگان بسياری از کشور همسايه و همزبان ما افغانستان در ايران بوده اند و داستان نوشته اند که نامشان در کتاب نيست. مثلا نام آصف سلطان زاده نويسنده "در گريز گم می شويم" که کتابش را انتشارات آگاه منتشر کرد. اتفاقاً وقتی داستان "دريچه" از به روژ را نقل می کردم، به فکر نويسندگان افغانی بودم که در ايران زيسته اند و به فارسی داستان نوشته اند. کسانی مثل آصف سلطان زاده يا محمد حسين محمدی. اما بعد ديدم داستان های آنان با فضای کلی جلد سوم هماهنگی ندارد. زيرا در اين جلد داستان هايی را آورده ام که بر اساس زندگی ايرانيان مهاجر در کشورهای بيگانه نوشته شده است. داستان به روژ هم درباره زندگی يک زوج ايرانی در سوئد است. در حالی که صحنه وقوع ماجرای داستان های نويسندگانی مثل آصف، ايران يا افغانستان است. البته آصف اخيراً مجموعه ای منتشر کرده است به نام "اينک دانمارک" که داستان هايش با فضای جلد سوم همخوانی دارد. در واقع شما تاکيد می کنيد که ملاک تان در جلد سوم يعنی بخش ادبيات مهاجرت نوشتن به زبان فارسی بوده است. ملاک خوبی است اما در همين جلد نام مسعود فرزان ديده می شود که داستانش را به زبان انگليسی نوشته و شما از ترجمه صفدر تقی زاده که سالها پيش انجام شده نقل کرده ايد. در واقع معيارهای انتخاب چندگانه است، هم به فارسی نوشتن، هم پرداختن به زندگی ايرانيان مهاجر در کشورهای بيگانه. می دانيد که يکی از شاخه های ادبيات مهاجرت، نوشتن به زبان های اروپايی است. فرزان يکی از اين دسته نويسندگان است، منتها برخلاف خيلی از آنان، چهره شناخته شده ای در ادبيات معاصر ايران است. ترجمه داستانهايش در دهه پنجاه در مجلات ادبی مثل "سخن" و "رودکی" به قلم صفدر تقی زاده و مترجمان ديگر در آمد. در دانشگاه شيراز تدريس می کرد و راجع به ادبيات معاصر به زبان انگليسی مقاله می نوشت. از ديگر نويسندگان مهاجر داستانی به فارسی ترجمه نشد، مگر سيروس رضوانی که رمان او را آقای سيد حسينی ترجمه کرد. من برای اينکه نمونه ای از پيشينه دوره جديد ادبيات مهاجرت بدهم، داستانی از فرزان آوردم. البته علوی هم جزو اين گروه است، با مجموعه "ميرزا" ، اما از او داستانی در جلد اول آورده بودم و فضايی برای چاپ داستانی ديگر از او نداشتم. خدمات
"هشتاد سال داستان کوتاه ايرانی" نام مجموعه داستانی است که چندی پيش، به انتخاب حسن مير عابدينی نويسنده "صد سال داستان نويسی ايران" از سوی انتشارات "کتاب خورشيد" منتشر شد.
گفتگو با حسن ميرعابدينی نويسنده کتاب هشتاد سال داستان کوتاه
حبیب نورمحمدوف در ۲۸ مبارزه رسمی که تا به حال در سازمان هنرهای رزمی ترکیبی UFC انجام داده هرگز شکست نخورده است. ولی بسیاری فکر می‌کنند مبارزه داخل قفس با جاستین گیچی جدی ترین چالشی است که او تا به حال با آن روبرو شده است. غیرقابل پیش‌بینی بودن نوع ضربه زدن جاستین گیچی خطری است که می‌تواند هر حریفی را غافلگیر کند حتی حبیب این عقاب داغستان را. مشت و لگدهای مرگبار جاستین گیچی و قلاب‌های خفه‌کننده حبیب نورمحمداف اسلحه‌های اصلی دو مبارز در نبرد روز شنبه ابوظبی هستند. اما زیر پوست این دو مبارز دو کشتی گیر زندگی می‌کنند: دو کشتی گیر با دو شیوه متفاوت از دو سوی جهان. در سال‌های اخیر بیشتر از گذشته کشتی‌گیران زیادی از اقمار شوروی سابق به هنرهای رزمی ترکیبی رو آورده‌اند. بعضی از بزرگ‌ترین اسم‌های این روزهای UFC از همین دسته‌اند. شاید معروف‌ترین آنها همین حبیب نورمحمداف باشد. محمد محمد‌کریم‌اف یکی دیگر از این کشتی‌گیران داغستانی است که به یکی از ستاره‌های جوان هنرهای رزمی ترکیبی تبدیل شده است. محمد کریم‌اف می گوید تفاوت عمده بین کشتی روسی و کشتی گرفتن به مدل آمریکایی وجود دارد. محمد کریم‌اف در مصاحبه با یک مجله ورزش‌های رزمی می‌گوید: در تمرینات کشتی کشتی‌گیران آمریکایی بیشتر تمرکز روی تقویت قوای جسمانی است. اما کشتی روسی زیباتر است، در تمرینات کشتی‌گیران روس توجه خاصی به مهارت و تکنیک می‌شود. به طور حتم سیستم آموزشی کشتی داغستان امروزه برگرفته از سیستمی است که در سال‌های دور در اتحاد جماهیر شوروی استفاده می‌شد. قلاب‌های خفه‌کننده اصلحه اصلی حبیب نورمحمداف حبیب نورمحمداف خود یکی از بهترین نمونه‌های این نوع آموزش است. استعدادهایی که از سنین بسیار پایین شناسایی می‌شوند و بعد چرخه آموزش و تکامل شروع می‌شود. اولین مربی حبیب پدرش بود از ۵ سالگی آموزش کشتی را با او شروع کرد. در سوی دیگر این قفس هشت ضلعی اما کشتی‌گیر ویژه دیگری قرار خواهد گرفت. جاستین گیچی خود محصول سیستم ورزشی دانشگاه‌های آمریکاست. گیچی در ۱۷ سالگی در مسابقه‌های کشتی ایالتی اول شد و به همین ترتیب با بورسیه ورزشی وارد دانشگاه شد. گیچی در طول ۹ سال فعالیت در سازمان UFC و در ۲۴ مبارزه حرفه‌ای فقط دو شکست داشته است. در نشست خبری قبل از مبارزه حبیب نورمحمداف می‌گوید به نظرش جاستین گیچی به نسبت حریفان دیگرش کشتی گیر بهتری است. درعین حال اگر که لازم باشد برای شکست دادن گیچی تلاش بیشتری کند چیزی کم نخواهد گذشت. این مبارزه نفس گیر ۲۵ دقیقه طول خواهد کشید در پنج بازه زمانی ۵ دقیقه‌ای البته به شرطی که مبارزی زودتر تسلیم نشود. حبیب قول داده در صورت نیاز صد بار از جاستین گیچی زیرگیری خواهد کرد. حبیب نورمحمداف می‌گوید درهمان دقیقه اول پایش را می‌گیرم و اگر ببینم دفاع می کند تا آخر مبارزه به این کار ادامه می دهم. عقاب داغستان از قفس پروازی جاودانه خواهد کرد یا شکار می‌شود؟ مبارزه کمربند قهرمانی دسته ۷۰ کیلوگرم سازمان UFC نه فقط برای این دو ورزشکار بلکه در تاریخ این مسابقه‌ها اتفاقی خاص خواهد بود. حبیب نورمحمداف گفته این احتمالاً یکی از آخرین مبارزه‌های او در رشته هنرهای رزمی ترکیبی خواهد بود اگر همچنان بی‌شکست بماند این عقاب داغستان از قفس به سوی جاودانگی پرواز می‌کند و تبدیل به یک افسانه خواهد شد. مشت و لگدهای مرگبار جاستین گیچی مهدی رستم‌پور خبرنگار ورزشی در مورد مبارزه می گوید: به نسبت دیدارهای بزرگ هنرهای رزمی ترکیبی در آستانه مسابقه برخورد دو رزمی‌کار کم‌تنش و کم‌حاشیه بوده است. شاید یک دلیلش این باشد که مدیر برنامه‌های هر دو ورزشکار یک نفر است. در هر صورت اگر حبیب نورمحمداف بازنده این رویارویی باشد بازتاب خبری آن هزار برابر آنچه قبل از مسابقه اتفاق افتاد خواهد بود. برای جاستین گیچی هم این فرصتی فوق‌العاده است تا با شکست دادن حبیب هم اولین کسی باشد که این کار را می‌کند و هم کمربند قهرمانی که از کودکی به دنبالش بوده را به دست بیاورد. گیچی که از یک خانواده فقیر کارگری می‌آید روزگاری هفته‌ای ۹۶ ساعت در یک معدن کار می‌کرده، ۱۲ ساعت روزی هفت روز هفته. سوال اینجاست که آیا اراده ورزشکار آمریکایی و پولادین جاستین گیچی برای شکار و نگه داشتن حبیب نورمحمداف عقاب داستان در قفس کافی است؟
در سالی که اکثر مسابقه‌های ورزشی به دلیل شیوع بیماری کرونا زمین‌گیر شدند این مبارزه در یاس مارینای ابوظبی که حالا به جزیره نبرد معروف شده یکی از مهم‌ترین اتفاق‌های ورزشی سال خواهد بود. جدال حبیب نورمحمدوف قهرمان دسته سبک وزن - ۷۰ کیلوگرم - از داغستان روسیه و چالشگر او جاستین گیچی از آریزونای آمریکا.
مبارزه مرگبار در جزیره نبرد؛ جدال حبیب نورمحمداف و جاستین گیچی
ارتش لبنان برای مهار کردن درگیری ها و باز پس گرفتن کنترل مواضع خود در اطراف این اردوگاه، به منطقه تانک و هلیکوپتر اعزام کرده اند. درگیری های روز یکشنبه (20 مه) به دنبال حمله نیروهای امنیتی لبنان به شماری از خانه ها در نزدیکی شهر طرابلس آغاز شد. این نیروها برای یافتن تعدادی سارق بانک به این خانه ها حمله کرده اند. گفته می شود که پیکارجویان، سنی مذهب بوده و اعضای گروهی موسوم به "فتح الاسلام" هستند. ادعا شده که فتح الاسلام با شبکه القاعده و نیروهای امنیتی سوریه ارتباط دارد. بنا به پیمانی 38 ساله اردوگاه های پناهندجویان فلسطینی در لبنان خارج از فرمان مقامات لبنانی است و ارتش لبنان اجازه ورود به این اردوگاه ها را ندارد. گزارشگران می گویند برخی از پناهجویان فلسطینی مستقر در این اردوگاه ها با چریک های مسلح و پیکارجویان اسلام گرا همکاری می کنند. پس از تاسیس کشوری به نام اسرائیل در سال 1948، 350 هزار فلسطینی به لبنان پناهنده شدند. به دنبال دو بمبگذاری انتحاری در منطقه مسیحی نشین بیروت، پایتخت لبنان، در ماه فوریه سال جاری میلادی، که گفته شده گروه فتح الاسلام، مسبب آنها بوده است، اردوگاه نهر البارد، تحت نظر بوده است. خدمات
مقامات امنیتی لبنان می گویند دست کم هفت سرباز لبنانی و چهار پیکارجوی اسلام گرا در این درگیری ها، که در اطراف اردوگاه پناهجویان فلسطینی"نهر البارد" رخ داده است، کشته شده اند. در این اردوگاه بالغ بر 30 هزار پناهجو اسکان داده شده اند.
درگیری سنگین میان ارتش لبنان و پیکارجویان
اعتراض‎ها در هنگ‎کنگ برای مخالفت با طرح جنجالی استرداد مجرمان به خاک اصلی چین آغاز شد هنگ‎کنگ از ماه ژوئن کانون تظاهرات مسالمت آمیز گسترده در اعتراض به طرح جنجالی استرداد مجرمان به خاک اصلی چین بود و هر چند این قانون لغو شد، افزایش خشم و ناامیدی مردم باعث شد این اعتراضات به خشونت کشیده و پلیس با معترضان درگیر شود. آن‎ها برای متفرق کردن مردم به استفاده از گاز اشک‎آور و شلیک گلوله‌های پلاستیکی متوسل شدند و عده‎ای را هم بازداشت کردند. با همه این‎ها اعتراضات هنگ‎کنگ هنوز مسالمت‎آمیز به حساب می‎آید. فعالان سیاسی خواسته‎های بیشتری دارند که آزادی معترضان بازداشت شده و انجام تحقیقات در رابطه با خشونت پلیس را شامل شده است. سوال اینجاست که معترضان هنگ‎کنگی برای رسیدن به خواسته‎های خود چقدر شانس دارند؟ تعداد شرکت‎کنندگان در اعتراض‎ها و نحوه عملکرد آن‎ها می‎تواند در پاسخ به این سوال مؤثر باشد. مبارزات بدون خشونت در سال ۱۹۸۶، میلیون‎ها فیلیپینی به خیابان‎های مانیل، پایتخت کشور ریختند و به شکلی مسالمت آمیز علیه خشنونت دولت و تقلب در انتخابات اعتراض کردند. در روز چهارم این اعتراض‎ها که به "جنبش قدرت مردم" معروف است، فردیناند مارکوس، رئیس جمهور وقت کشور کناره‎گیری کرد. در سال ۲۰۰۳، مردم گرجستان در اعتراضاتی بدون خون‎ریزی، ادوارد شواردنادزه، رئیس جمهور کشور را وادار به کناره‎گیری کردند. معترضان در حالی که گل سرخ به دست داشتند، به ساختمان مجلس یورش بردند و به همین دلیل این رویداد در تاریخ با نام " انقلاب گل سرخ" ثبت شد. مبارزات مسالمت‎آمیز در سودان و الجزایر در اوایل سال جاری باعث شد رؤسای جمهور این دو کشور بعد از چندین دهه حکومت در نهایت کناره‎گیری خود را اعلام کنند. در همه این نمونه‎ها، مقاومت مدنی اعضای معمولی جامعه بیش از فعالیت‎های نخبگان سیاسی در ایجاد تغییرات بنیادین موثر بوده است. این طور که به نظر می‎آید دلایل اخلاقی زیادی برای روی آوردن به راهکارهای بدون خشونت وجود دارد، اما تحقیقات اریکا چنووت، استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد نشان می‎دهد نافرمانی مردمی نه تنها یک گزینه اخلاقی که قدرتمندترین راه برای شکل دادن به سیاست جهانی به حساب می‎آید. چنووت با مطالعه روی صدها کارزار که در سده اخیر شکل گرفته‌اند، به این نتیجه رسیده که شانس دستیابی به هدف در مبارزات مسالمت‎آمیز دو برابر اعتراض‎هایی است که به خشونت کشیده می‏شوند. او می‌گوید هر چند عوامل مختلفی در میزان دقیق پویایی این مبارزات دخیل هستند اما حضور فعالانه ۳.۵ درصد از جمعیت در آن‎ها کافی است تا تغییرات سیاسی جدی به همراه داشته باشند. تأثیر نظریه چنووت در اعتراض‌های اخیر گروه "شورش علیه انقراض" آشکارا به چشم می‎خورد. پایه‎گذاران این اعتراضات می‎گویند به طور مستقیم از یافته‎های این پژوهشگر الهام گرفته‎اند. اما سوال اینجاست که اریکا چنووت چطور به چنین نتیجه‎ای رسیده است؟ تظاهرات مردم در فیلپین که از حمایت میلیون‎ها نفر برخوردار بود موفق به براندازی حکومت مارکوس شد تاریخچه طولانی لازم به گفتن نیست که تحقیقات چنووت بر پایه فلسفه بسیاری از شخصیت‌های تأثیرگذار تاریخ شکل گرفته است. سوجرنر تروث، آمریکایی آفریقایی تبار فعال حقوق زنان و مخالف برده ‎داری، سوزان بی آنتونی، مبارز جنبش طرفداران حق رأی و انتخاب زنان در بریتانیا که به "سافرجت‎ها" معروف هستند، مهاتما گاندی، رهبر جنبش استقلال هند و مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش سیاهان آمریکا هر یک به شکلی ‎ بحث قدرت اعتراضات صلح‌آمیز را مطرح کرده‎اند. با این حال خود چنووت اعتراف می‎کند وقتی در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی تحقیقاتش را آغاز کرده، به این ایده که اقدام‎های بدون خشونت در بیشتر موقعیت‎ها می‎توانند از درگیری‎های مسلحانه تأثیرگذارتر باشند، بدبین بوده است. به عنوان دانشجوی دکترا در دانشگاه کلرادو و در قالب یک کارگاه آموزشی که "مرکز بین المللی درگیری‌های بدون خشونت" راه انداخته بود، اریکا چنووت سال‎ها روی عوامل مؤثر بر ظهور تروریسم مطالعه کرد. این مرکز سازمانی غیرانتفاعی است که در واشنگتن واقع است. او در این کارگاه با نمونه‎هایی از اعتراضات مسالمت‎آمیز آشنا شد که به تغییرات سیاسی ماندگار منجر شده بودند، از جمله انقلاب موسوم به " قدرت مردم" در فیلیپین. اما این واقعیت که تا آن زمان هیچکس به طور جامع میزان موفقیت اعتراضات مسالمت آمیز و مبارزات همراه با خشونت را با هم مقایسه نکرده بود، چنووت را به تعجب وامی‎داشت. دلیل این اتفاق شاید این بود که نمونه‎های مورد مطالعه صرفا با هدف سوگیر تأییدی انتخاب شده بودند. او می‎گوید: " نسبت به این مسأله که آیا مقاومت بدون خشونت می‏تواند روشی تأثیرگذار برای دستیابی به تغییرات اساسی در جامعه باشد، کمی شک داشتم و این به من انگیزه می‎داد." مقاومت صلح‎آمیز در الجزایر به کناره‎گیری عبدالعزیر بوتفلیقه، رئیس جمهور پیشین این کشور بعد از بیست سال حضور در رأس قدرت انجامید نمونه‎ای به قدمت یک قرن چنووت به همراه ماریا استفان، یکی از پژوهشگران مرکز بین المللی درگیری‌های بدون خشونت، اسناد و مدارک مربوط به مقاومت‎های مدنی و جنبش‎های اجتماعی بین سال‎های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ را به طور گسترده مورد بررسی قرار دادند، مجموعه‎ای از اطلاعات که از سوی سایر متخصصان در این زمینه هم تأیید شده بود. آن‌ها در درجه اول روی اقداماتی تمرکز داشتند که به تغییر رژیم منجر شده بود. یک جنبش در صورتی موفق تلقی می‎شد که طی یک سال از زمان اوج خود به طور کامل به همه اهداف خود دست یافته و این دستاورد نتیجه مستقیم فعالیت‎هایش باشد. برای مثال تغییر رژیم در نتیجه مداخله نظامی خارجی موفقیت به حساب نمی‎آمد. مبارزه‎هایی که شامل بمبگذاری، گروگانگیری، تخریب زیرساخت‎ها - و هر نوع صدمه فیزیکی به اشخاص و مکان‎ها- می‎شدند، خشونت‎آمیز به حساب می‎آمدند. چنووت می‎گوید: " تلاش‎مان بر این بود که مقاومت بدون خشونت را به عنوان یک راهکار مورد آزمایشی بسیار سخت قرار دهیم." معیارهای چنووت و استفان برای تجزیه و تحلیل به قدری سختگیرانه بودند که جنبش استقلال هند به عنوان مثالی برای اعتراض غیرخشونت‎آمیز در نظر گرفته نمی‎شد، چون با وجود تأثیر عظیم اعتراضات مدنی، نمی‎توان نقش تعیین‎کننده نیروهای نظامی رو به کاهش بریتانیا در پیروزی این جنبش را نادیده گرفت. در پایان این فرایند، چنووت و استفان موفق به جمع‎آوری اطلاعات مربوط به ۳۲۳ مبارزه مسالمت آمیز و خشونت‎بار شدند. نتیجه تحقیقاتشان هم بسیار قابل توجه بود و در کتابی به نام " چرا مقاومت مدنی نتیجه می‎دهد: منطق راهبردی درگیری بدون خشونت" چاپ شد. برگزاری تظاهرات بزرگ‎ کار سختی است اما احتمال این که آن‎ها به هدف خود برسند، بیشتر خواهد شد قدرت جمعیت به طور کل، احتمال موفقیت مبارزات مسالمت‎آمیز دو برابر مبارزات همراه با خشونت است. مبارزات بدون خشونت در ۵۳ درصد موارد به تغییر سیاسی منجر شده‎اند و این در حالیست که ۲۶ درصد از اعتراضات خشن به هدف خود رسیده‎اند. این تا حدودی به قدرت نهفته در جمعیت مربوط می‎شود. چنورت معتقد است احتمال موفقیت اعتراضات غیرخشونت‎آمیز بالاتر است چون می‎توانند افراد بیشتری از گستره جمعیت‎شناسی وسیع‏تر را به کار گیرند و این خود ممکن است زندگی عادی مدنی و عملکرد جامعه را با اختلالاتی جدی روبرو کند. از مجموع ۲۵ مبارزه بزرگی که این دو پژوهشگر رویشان مطالعه کردند، ۲۰ مورد مسالمت‎آمیز بودند و ۱۴ مورد از این مبارزه‎ها هم به طور کامل به موفقیت رسیده بودند. به طور کل، مبارزات بدون خشونت، مردم را ۴ برابر بیشتر (۲۰۰ هزار نفر) از اعتراضات همراه با خشونت (۵۰ هزار نفر) به خود جذب کرده بودند. برای مثال مبارزات مردمی در فیلیپین علیه حکومت مارکوس در دوران اوج خود دو میلیون نفر را جذب کرد. این در حالیست که شورش‎های سال‎های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ برزیل یک میلیون نفر شرکت‎کننده داشت و انقلاب مخملی چکسلواکی در سال ۱۹۸۹، ۵۰۰ هزار نفر را با خود همراه کرد. چنووت می‎گوید: " برای شکل‎گیری قدرتی که تهدیدی جدی علیه دولت‎های متجاوز و اشغالگر به حساب بیاید، تعداد افراد شرکت‎کننده در مبارزه از اهمیت زیادی برخوردار است." و این طور که پیداست اعتراضات بدون خشونت بهترین راه برای دستیابی به حمایت‎های گسترده هستند. وقتی حدود ۳.۵ درصد از کل جمعیت به شکلی مؤثر به یک مبارزه بپیوندند، موفقیت امری اجتناب‎ناپذیر خواهد بود. چنووت می‎گوید: "هیچ کدام از مبارزات وقتی تعداد شرکت‎کننده‎هایشان در دوره اوج به ۳.۵ درصد از کل جمعیت رسیده، شکست نخوردند." او به این پدیده نام "قانون ۳.۵ درصد" را داده است. جنبش ‎های مردمی نظیر"انقلاب آوازخوانی " در استونی در دهه ۱۹۸۰ و انقلاب گل سرخ گرجستان در اوایل سال ۲۰۰۳، نمونه‎های برای این قانون به حساب می‎آیند. فعالان گروه طرفدار محیط‎ زیست " شورش علیه انقراض" می‎گویند اعتراض‎شان از یافته‎های چنووت الهام گرفته شده است دلیل موفقیت اعتراض‎های بدون خشونت چیست؟ چنووت می‎گوید در ابتدا خودش هم از نتایج تحقیقاتش شگفت‎زده شده است. اما حالا برای این واقعیت که اعتراضات مسالمت‌آمیز این سطح بالا از حمایت را به خود جلب می‎کنند، دلایل زیادی دارد. شاید بدیهی‎ترین دلیل این باشد که مبارزات خشونت‎آمیز، اشخاصی که از خونریزی متنفرند و از آن می‎ترسند را طرد می‎کند و این در حالیست که در اعتراضات صلح‎آمیز معترضان می‎توانند به اخلاقیات پایبند بمانند. چنووت می‎گوید در اعتراضات بدون خشونت محدودیت‎های جسمی کمتری هم برای شرکت‎کنندگان وجود دارد. برای حضور در این مبارزات لازم نیست حتما سالم و روی فرم باشید. اما کارزارهای خشونت‎آمیز معمولا به جوانانی نیاز دارد که از نظر جسمی شرایط خوبی داشته باشند. و با این که بسیاری از اشکال اعتراضات مسالمت‎آمیز همچنان با خطرات جدی همراه هستند - واکنش چین به تظاهرات میدان تیان‎آن‎من در سال ۱۹۸۹ را به یاد بیاورید- چنوورت معتقد است به طور کل صحبت کردن در رابطه با این مبارزات آسان‎تر است و به همین دلیل اخبار مربوط به آن‎ها می‎تواند در اختیار طیف وسیع‎تری از مخاطبان قرار بگیرد. جنبش‎های خشونت‎آمیز اما از سوی دیگر، به سلاح نیاز دارند و از آنجایی که معمولا به شکل عملیات سری زیرزمینی صورت می‏گیرند، مردم کمتر در جریان آن‎ها قرار می‏گیرند. کمپین‎های بدون خشونت با جذب حمایت‎های گسترده مردمی، شانس بالاتری برای همراه کردن پلیس و نیروهای نظامی با خود دارند و این‎ها همان گروه‎هایی هستند که دولت برای برقراری نظم به آن‎ها وابسته است. وقتی میلیون‎ها نفر از مردم برای اعتراضات مسالمت‎آمیز به خیابان می‎ریزند، این احتمال وجود دارد که اعضای نیروی امنیتی از ترس وجود خانواده و دوستان خود در میان جمعیت از برخورد سختگیرانه با معترضان دوری کنند. چنووت می‎گوید: "یا ممکن است با دیدن جمعیت مردم، به این نتیجه برسند که دیگر کار از کار گذشته و آن‎ها نمی‎خواهند به همراه این کشتی غرق شوند." او می‎گوید: "اعتصاب‎های سراسری اگر قدرتمندترین روش مقاومت بدون خشونت نباشند، احتمالا یکی از قدرتمندترین روش‎ها به حساب می‎آیند." اعتصاب‎های سراسری البته برای معترضان دردسرهایی هم دارند و این در حالیست که سایر انواع اعتراض‎ها می‎توانند به طور کامل ناشناس باقی بمانند. چنووت به دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی اشاره می‎کند، زمانی که بسیاری از شهروندان سیاه‎پوست از خرید محصولات کمپانی‎هایی که مالکان سفیدپوست داشتند، سرباز زدند. این کار به بحران اقتصادی در میان طبقه ثروتمند سفیدپوست منجر شد، رویدادی که در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی در پایان دادن به جداسازی نژادی مؤثر بود. چنووت می‎گوید: "برای شرکت در مقاومت‎های مسالمت‎آمیز گزینه‎های زیادی وجود دارد و این نوع مبارزات در مقایسه با اقدامات مسلحانه خطرات فیزیکی کمتری برای افراد به همراه دارند، به ویژه زمانی که تعداد شرکت‎کنندگان بالا می‎رود. تکنیک‎های مقاومت بدون خشونت هم اغلب بیشتر قابل رویت هستند و به همین دلیل مردم راحت‎تر می‎توانند راهی برای حضور مستقیم در آن بیابند و فعالیت‎هایشان را به گونه‎ای هماهنگ کنند که بیشترین اختلال را ایجاد کند." یافته‎های پژوهشگران توجه عده زیادی از دانشجویان را به خود جلب کرده است یک رقم جادویی؟ همه این‌ها البته الگوهای بسیار کلی به حساب می‎آیند و با وجود این که مقاومت‌های مسالمت‎آمیز دو برابر درگیری‌های خشونت‌بار با موفقیت همراه هستند، باز هم در ۴۷ درصد موارد با شکست مواجه شده‎اند. آنطور که در کتاب چنووت و استفان آمده، دلیل چنین اتفاقی این است که این دست از مبارزات هیچوقت از حمایت و قدرت کافی برای "تضعیف پایگاه قدرت طرف مقابل درگیری و حفظ انعطاف‎پذیری در رویارویی با سرکوب" برخوردار نبوده‎اند. برخی از اعتراضات نسبتا بزرگ مسالمت‎آمیز هم با شکست مواجه شده‎اند، از جمله اعتراض علیه حزب کمونیست در آلمان شرقی در دهه ۱۹۵۰ که در دوره اوج خود ۴۰۰ هزار نفر ( نزدیک به ۲ درصد کل جمعیت) را با خود همراه کرد اما به نتیجه نرسید. براساس مجموعه اطلاعات چنووثت موفقیت اعتراضات بدون خشونت تنها زمانی تضمین شده به نظر می‎آمد که ۳.۵ درصد از کل جمعیت به شکل فعالانه در آن شرکت داشند و البته جذب این سطح از حمایت هم حتی دستاورد چندان بزرگی به حساب نمی‎آید. بنابر این اطلاعات، موفقیت یک جنبش مسالمت‎آمیز در بریتانیا به مشارکت فعالانه ۲ میلیون و ۳۰۰ نفر (نزدیک به دوبرابر جمعیت بیرمنگام، دومین شهر بزرگ بریتانیا) و در ایالات متحده به همراهی ۱۱ میلیون نفر از شهروندان این کشور (کمی بیشتر از کل جمعیت نیویورک )نیازمند است. با این حال این واقعیت که کمپین‎های غیرخشونت‎آمیز تنها راه قابل اعتماد برای حفظ این شکل از مشارکت مردم هستند، انکارناپذیر است. مطالعات اولیه چنووت و استفان برای اولین بار سال ۲۰۱۱ به چاپ رسید و یافته‎های آن‎ها از آن زمان توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. متیو چندلر از دانشگاه نوتردام در ایندیانا که تحقیقاتش بر مقاومت مدنی تمرکز دارد، می‎گوید: " هر چقدر هم در مورد تأثیر این دو نفر بر این مجموعه پژوهش‎ حرف بزنیم، کم است." ایزابل برامزن، دانشجوی رشته مناقشات بین‎الملل در دانشگاه کپنهاگ معتقد است نتایج تحقیقات چنووت و استفان خیره‎کننده هستند: " امروزه این دیگر به عنوان واقعیت پذیرفته شده که احتمال موفقیت رویکردهای مسالمت‎آمیز از نمونه‎های همراه با خشونت آن بیشتر است." او در مورد قانون ۳.۵ درصد می‎گوید این میزان شاید اقلیتی اندک به حساب بیاید اما این سطح از مشارکت فعالانه در یک جنبش احتمالا به این معناست که عده بیشتری از مردم به طور ضمنی با آن موافق هستند. سایر عوامل تأثیرگذار پژوهشگران در حال حاضر به دنبال یافتن سایر عواملی هستند که ممکن است در موفقیت یا شکست یک جنبش دخیل باشند. برای نمونه، برامزن و چندلر هر دو بر اهمیت اتحاد میان تظاهرکنندگان تأکید دارند. برامزن به عنوان مثال به خیزش ناموفق بحرین در سال ۲۰۱۱ اشاره می‎کند. این مبارزه در ابتدا معترضان زیادی را با خود همراه کرد اما آن‎ها خیلی زود به دسته‎هایی تقسیم شدند که با هم به رقابت پرداختند. برامزن معتقد است نبود انسجام در نهایت مانع از این شد که این جنبش قدرت لازم برای ایجاد تغییر را بدست آورد." اریکا چنووت به تازگی روی اعتراض‎هایی تمزکر کرده که دغدغه خودش هم به حساب می‎آیند، از جمله جنبش "جان سیاه‎پوستان مهم است" و راهپیمایی زنان در واشنگتن در سال ۲۰۱۷. او علاوه بر این به اعتراضات گروه "شورش علیه انقراض" که به دلیل حضور گرتا تونبرگ، فعال محیط زیست سوئدی محبوبیت پیدا کرده هم علاقمند شده است. او می‎گوید: " علی‎رغم همه مقاومتی که در برابر تغییر وجود دارد، آن‎ها همچنان سر پا هستند. به نظر من این گروه هسته‎ای به شدت اندیشمندانه و حساب‎شده دارند. به نظر می‎آید آن‎ها همه غرایز لازم برای گسترش و آموزش از طریق کمپین‎های مقاومت بدون خشونت را دارند." دست آخر اینکه اریکا چنووت معتقد است کتاب‏های تاریخ باید به جای تمرکز روی جنگ‎ها، به مبارزات مسالمت‎آمیز توجه بیشتری داشته باشند: " بیشتر داستان‎های تاریخی که برای یکدیگر تعریف می‎کنیم روی خشونت تمرکز دارند، و هر چند آن‎ها از هر جهت فاجعه به حساب می‎آیند ما همچنان به دنبال یافتن پیروزی در آن‎ها هستیم." به عقیده او ما تمایل داریم موفقیت اعتراض‎های صلح‎آمیز را نادیده بگیریم: "آدم‎های معمولی تمام مدت درگیر فعالیت‎های قهرمانانه‎ای هستند که در عمل دنیا را تغییر می‌دهند، کارهایی که نیازمند کمی توجه و تجلیل هستند."
بنابر یک نظریه، احتمال موفقیت اعتراض‎های بدون خشونت دو برابر درگیری‎های مسلحانه است و مبارزاتی که تعداد شرکت‎کنندگان در آن‎ها به ۳.۵ درصد از جمعیت کل رسیده، هرگز در ایجاد تغییر با شکست مواجه نشده‎اند.
قانون ۳.۵ درصد؛ چطور اقلیتی کوچک دنیا را عوض می‎کند
خانم رایس در پاسخ به این سوال که آیا آمریکا حاضر است در قبال همکاری های ایران با جامعه جهانی بر سر برنامه اتمی خود به این کشور تضمین های امنیتی لازم را بدهد گفت همتایان اروپایی او تاکنون درخواستی در این زمینه از او نکرده اند. اما او با تکرار اتهام هایی نظیر مخالفت ایران با صلح خاورمیانه و نیز حمایت ایران از تروریسم گفت که گزینه ارائه تضمین امنیتی به این کشور در حال حاضر مطرح نیست. وزیر خارجه آمریکا درباره مذاکره با ایران بر سر عراق گفت اگر تشخیص داده شود که این گفتگوها سودمند هستند دیپلمات های آمریکایی با همتایان ایرانی خود ملاقات خواهند کرد. وی گفت ران نیومن، سفیر کنونی آمریکا در افغانستان، با دیپلمات های ایرانی درباره مقابله با قاچاق مواد مخدر گفتگو کرده است و زلمی خلیلزاد نیز هنگامیکه در افغانستان مستقر بود با مقام های ایرانی مذاکره کرد. خانم رایس اظهار امیدواری کرد که با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک بتوان همکاری های ایران در زمينه برنامه اتمی اش را جلب کرد. ایران همواره اصرار ورزيده است که اتهام های آمريکا داير بر تلاش اين کشور جهت دستیابی به سلاح اتمی درست نیست و تنها به دنبال استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی است. خدمات
کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا در دو مصاحبه جداگانه با شبکه های خبری "ان بی سی" و "فاکس نیوز" که صبح يکشنبه به وقت شرق آمريکا پخش شد گفت که اختلافی بین آمریکا و اروپا بر سر ارائه تضمین های امنیتی به ایران وجود ندارد.
'اروپایی ها از آمریکا برای ارائه تضمین های امنیتی به ایران تقاضا نکرده اند'
آقای ترامپ متهم شده که با اظهاراتش در صبح روز چهارشنبه، عملا جرقه حمله به کنگره را شعله‌ور کرده است نانسی پلوسی، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا می‌گوید لایحه استیضاح دونالد ترامپ را روز دوشنبه رسما در صحن کنگره مطرح خواهد شد. سه نماینده دموکرات کنگره متن این لایحه را تدوین کرده اند و به گزارش رسانه های آمریکا ۱۶۰ نماینده دیگر هم از آن پشتیبانی کرده‌اند. کاخ‌سفید در واکنش به این خبر گفته که استیضاح مجدد رئیس‌جمهوری «موجب نفاق بیشتر در کشور» خواهد شد. در متن لایحه تهیه شده یکی از اتهاماتی که به موجب آن آقای ترامپ مستحق استیضاح شناخته شده «تشویق آگاهانه به شورش علیه حکومت» عنوان شده و همچنین او متهم به «خیانت به سوگند ریاست جمهوری» شده است. این دومین بار است که مجلس نمایندگان لایحه استیضاح دونالد ترامپ را تهیه می‌کند. بار نخست نمایندگان کنگره آقای ترامپ را به علت «تحت فشار گذاشتن دولت اوکراین با مقاصد سیاسی» استیضاح کردند اما سنا که در کنترل جمهوری‌خواهان است این استیضاح را رد کرد و به آن رسیدگی نکرد. همزمان جو بایدن، رئیس‌جمهوری منتخب، بدون واکنش به خبر استیضاح احتمالی آقای ترامپ گفته تمرکز او در ۱۲ روز آینده بر این خواهد بود که زودتر کار خود را شروع و به اوضاع نابسامان اقتصاد و مبارزه با کرونا سامان دهد. لایحه استیضاح را چه کسانی تهیه کرده‌اند و محتوای آن چیست؟ تد لیو، دیوید سیسیلین و جیم راسکین سه نماینده دموکرات مجلس نمایندگان هستند که متن لایحه استیضاح را تهیه کرده‌اند. ماده استیضاح در قانون اساسی آمریکا به مجلس نمایندگان اجازه می‌دهد که رئیس‌جمهوری را به علت آنچه «رفتار نابهنجار و مجرمانه» خوانده شده بازخواست کند. در صورت رای آوردن طرح استیضاح در مجلس نمایندگان، این مجلس فورا درخواست استیضاح خود را به مجلس سنا تقدیم خواهد کرد و مجلس سنا هم باید فورا به آن رسیدگی کند. در طرح استیضاح آقای ترامپ آمده او «عامدانه شورش و حمله به حکومت را ترغیب کرده» است. نمایندگان دموکرات تهیه کننده این طرح همچنین مدعی شده‌اند که رئیس جمهور با اظهارات خود موجب تشویش و تشویق مهاجمان شده و زمینه را برای «اقدام فوری و بدون وجاهت قانونی آنها علیه ساختمان کنگره» را فراهم کرده است. در پیش‌نویس طرح استیضاح آمده: «این اظهارات همسو با تلاش‌های قبلی دونالد ترامپ برای تغییر نتیجه انتخابات و ایجاد مانع» بر سر تایید نتایج انتخابات است. «بر این اساس او اعتماد و سوگند ریاست جمهوری خود را زیر پا گذاشته» است. اخبار مرتبط در همین حال، نیویورک تایمز از نامه حدود ۱۰۰ دیپلمات و سفیر آمریکایی به مایک پومپئو، وزیر خارجه این کشور خبر داده که در آن از آقای پومپئو خواسته شده اقدام آقای ترامپ در ترغیب و هدایت مهاجمان به کنگره را محکوم کند. نیویورک تایمز که نسخه‌ای از این نامه را به دست آورده گزارش داده است نزدیک به ۱۰۰ نفر از دیپلمات های آمریکایی این نامه را امضا کرده اند. یکی از این دیپلمات ها به روزنامه نیویورک‌تایمز گفته است دنیا باید بداند که در آمریکا هیچ کس، حتی رییس‌جمهوری، بالاتر از قانون نیست. در همین حال، ایالت واشنگتن در غرب آمریکا اعلام کرده برای حفاظت از کنگره ایالتی از هجوم افراط‌گرایان راست‌گرا، گارد ملی را فراخوانده است. به گزارش رسانه‌های آمریکایی از این فعالیت این گروه‌ها و ارتباطات آنها در شبکه‌های اجتماعی و بعضا زیرزمینی این طور بر می‌آید که حامیان آقای ترامپ در میان این گروه‌ها قصد دارند در آستانه مراسم تحلیف ریاست جمهوری به واشنگتن دی‌سی، پایتخت، بازگردند. روزنامه واشنگتن‌پست روز جمعه در سرمقاله خود هشدار داده نامحدود بودن قدرت رییس‌جمهوری در نظام حکومت‌داری آمریکا می‌تواند دست آقای ترامپ را برای آغاز جنگ و سرکوب داخلی و یا به پا کردن شورش‌های بیشتر باز بگذارد و به همین دلیل تا برگزاری تحلیف در ۲۰ ژانویه (۱۱ روز دیگر) وظیفه سیاست‌مداران در واشنگتن و به ویژه کابینه آقای ترامپ اینست که جلوی اقدامات مخرب او را بگیرد و وی را در قبال ترغیب به خشونت مسئول بشناسد. یک رکورد دیگر برای دونالد ترامپ امیر پیام - بی‌بی‌سی دونالد ترامپ بارها مدعی شده بود که اگر منصفانه به کارنامه او نگاه شود بعد از آبراهام لینکلن، برترین رئیس‌جمهوری تاریخ آمریکاست. بسیاری به این اظهارات با تلخند واکنش نشان دادند. اما او دست کم در چند زمینه رکوردهای جدیدی در تاریخ آمریکا برجای خواهد گذاشت. نخست این که او در جریان انتخابات سوم نوامبر ۲۰۲۰ توانست بیشترین رای یک نامزد جمهوری‌خواه در تاریخ آمریکا را به خود اختصاص دهد. هر چند رکورد شکنی او در سایه آرای جو بایدن قرار گرفت که با ۷ میلیون رای بیشتر، رتبه اول را به خود اختصاص داد. اما در واشنگتن تقریبا کسی شک ندارد که جو بایدن باید ثبت نام خود در تاریخ به عنوان کسب بیشترین آرای مردم کشورش را مدیون دونالد ترامپ بداند. در حقیقت، دونالد ترامپ قدرت جادویی برای داغ کردن تنور انتخابات دارد اما متاسفانه قدرت او به همان اندازه که حامیانش را پرشور می‌کند مخالفانش را -بسیار بیشتر- مصمم می‌کند. رکورد دوم آقای ترامپ این است که در صورت تصویب طرح استیضاح او در روز دوشنبه، او نخستین رئیس‌جمهوری تاریخ آمریکا خواهد شد که دو بار استیضاح شده است. رکورد سوم هم احتمالا این خواهد بود که دونالد ترامپ تنها رئیس‌جمهوری تاریخ آمریکا خواهد بود که کمتر از ۱۰ روز مانده به پایان حضورش در کاخ‌سفید استیضاح می‌شود. استیضاحی که دموکرات‌ها هم از نمادین بودن آگاهند اما امیدوارند با طرح آن و پیغام تندی که به کاخ سفید خواهد فرستاد از وقوع هرگونه «اقدام خطرناکی» در ۱۲ روز باقی مانده از ریاست‌جمهوری آقای ترامپ پیشگیری کنند. ابراز نگرانی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا درباره اقدام نظامی ترامپ همزمان روز جمعه، هشتم ژانویه گزارش شد نانسی پلوسی، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا با رئیس ستاد مشترک ارتش درباره نگرانی از اقدامات "یک رئیس جمهوری بی ثبات" و "دسترسی نامحدود او به دستور پرتاب سلاح‌های هسته‌ای صحبت کرده است. نانسی پلوسی در نامه به اعضای مجلس نمایندگان گفته موضوع گفت‌وگوی او با ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا "اقدامات احتیاطی برای جلوگیری از این‌‌که یک رئیس‌جمهور بی‌ثبات دست به اقدامات نظامی بزند یا به رمز پرتاب و دستور سلاح‌های هسته‌‌ای دست‌رسی داشته باشد" بوده است. سخنگوی رئیس ستاد مشترک این تماس را تأیید کرد و گفت که ژنرال مارک میلی به سوالات خانم پلوسی در مورد روند صدور فرمان هسته‌ای پاسخ داد. بیشتر بخوانید حمایت جمهوری‌خواهان از برکناری ترامپ در تحولی دیگر، یک سناتور جمهوری‌خواه خواستار استعفای دونالد ترامپ شده و گفته او قادر به ارایه «رفتار مناسب» نیست و زمان آن فرا رسیده که کاخ‌سفید را ترک کند. لیزا مورکوسکی، سناتور ایالت آلاسکا در اظهاراتی که در تضاد با رویکرد حزبش عنوان شده گفته: «او (دونالد ترامپ) به اندازه کافی خرابی به بار آورده... اکنون هم که گفته قصد حضور در مراسم سوگند و انتقال رسمی قدرت را ندارد. بروی تحولات مربوط به کرونا هم که متمرکز نیست... او فقط و فقط می‌خواهد آنجا (کاخ‌سفید) بماند تا ایگو (تکبر و خودخواهی) خود را تغذیه کند». خانم مورکوسکی آقای ترامپ را متهم کرده که برای نفع خود همه کس حتی «مایک پنس» معاون خود را هم قربانی کرده است. اشاره این سناتور جمهوری خواه به توییت روز چهارشنبه آقای ترامپ است که همزمان با آغاز ریاست مایک پنس بر جلسه تایید نهایی نتایج انتخابات در کنگره، او را «ناتوان از تغییر نتایج انتخابات» عنوان کرده بود. دقایقی بعد از این توییت هواداران آقای ترامپ به ساختمان کنگره حمله کردند و نوارهای ضبط شده نشان می دهد برخی از آنها با فریاد زدن نام مایک پنس و «خائن» خواند او به دنبال پیدا کردن معاون ریاست جمهوری بودند. ریچارد بارنت که اهل ایالت آرکانزاس است به نیویورک‌تایمز گفت که یک پاکت نامه را از دفتر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا برداشته و یادداشتی هم به جا گذاشته است که خانم پلوسی را به عنوان یک فرد "منفور" توصیف کرده است مردی که به دفتر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا یورش برد بازداشت شده است در ادامه تحقیقات پلیس فدرال آمریکا (اف‌بی‌آی) برای شناسایی و برخورد با مهاجمان به کنگره آمریکا گزارش شده ریچارد بارنت، یکی از مهاجمان به کنگره آمریکا در روز چهارشنبه که عکس او در حالی که پشت صندلی نانسی پلوسی نشسته بازتاب فراوانی داشته است، به اتهام شورش و یورش به ساختمان کنگره بازداشت شده است. بر اساس گزارش رسانه‌ها ریچارد بارنت در گروهی فعالیت می‌کند که حامی حقوق اسلحه است و پس از انتخابات ریاست جمهوری با او در تظاهراتی با عنوان "دزدیدن را متوقف کنید" مصاحبه شد. این جنبش از پذیرفتن پیروزی جو بایدن خودداری کرد و از ادعاهای بی اساس دونالد ترامپ در مورد تقلب در انتخابات حمایت کرد. او در مصاحبه‌ای در جریان این تظاهرات گفت: "اگر خوشتان نمی‌آید، کسی را برای بیرون کردن من بفرستید" زیرا من به آسانی پایین نمی‌آیم. بر اساس مقاله "وست سایدایگل آبزرور" یکی از روزنامه‌های محلی، گروه مرتبط با آقای بارنت در ماه اکتبر جمع‌آوری کمک مالی برای تهیه دوربین‌هایی برای اداره پلیس محلی را سازماندهی کرد.
با گذشت دو روز از یورش هواداران آقای ترامپ به ساختمان کنگره و اخلال در جلسه نمایندگان برای تایید و ثبت نهایی نتایج انتخابات، واکنش‌ها و اقدامات قانونی مرتبط به آن رو به افزایش است.
ادامه پیامدهای حمله به کنگره؛ بازداشت گسترده مهاجمان و تلاش برای برکناری ترامپ
باله اسکاتلندی: اجرایی با نام 'هنوز باقی است' هجدهم سپتامبر سال آینده، رای گیری برای استقلال اسکاتلند برگزار خواهد شد، در حالی که جاناتان میلز، دبیر هنری جشنواره، این روزها اعلام کرد که مساله استقلال اسکاتلند به هیچ عنوان در آثار نمایشی سال بعد راهی نخواهد داشت و همین موضوع اعتراض برخی از هنرمندان اسکاتلندی را برانگیخته که خواستار پرداختن به این "لحظه مهم در تاریخ اسکاتلند" هستند، اما میلز که سال بعد آخرین دوره کاری خود را سپری خواهد کرد، می گوید: "آنهایی که خواستار دخیل شدن جشنواره در این مساله هستند، متوجه نقش و جایگاه این جشنواره نشده اند." شاید برای دیدن نتیجه این درگیری، باید یک سال دیگر صبر کرد و برای تاثیر این رای گیری و جداشدن احتمالی اسکاتلند و تاثیر آن بر این جشنواره، حداقل دو سال دیگر باید منتظر ماند. اما آثار برگزیده امسال، طبق معمول مجموعه متنوعی هستند از شاهکارهای دیدنی تا آثار ضعیف و سطحی. نگاهی داریم به چند اثر پر سر و صدای جشنواره امسال تا به امروز. باد از شرق: کافکا در حال و هوای اپرای پکن وو سینگ کوئو یک بار پیشتر در سال ۲۰۱۱، شاه لیر شکسپیر را به شیوه شرقی در جشنواره ادینبورگ اجرا کرده بود و حالا مسخ کافکا، به شیوه اپرای پکن. همه چیز در قالبی شرقی جا می افتد و صورتک ها و لباس های برگرفته از تئاترهای سنتی چین، نقش مهمی در روایت یک اثر کلاسیک غربی پیدا می کنند؛ گویی که از ابتدا با آن آمیخته اند. دکور و صحنه یادآور آثار باشکوه اپرای پکن است، که این بار به شیوه ای مینی مالیستی در فضای خانه گرگور زامسا خلاصه می شود و محیطی بسته و راز آلود که محمل مناسبی می شود برای شخصیتی که یک روز صبح از خواب برمی خیزد و متوجه می شود که به یک جانور غریب بدل شده است. وو سینگ کوئو در کنار کارگردانی، بازی در نقش گرگور زامسا را هم برعهده دارد و همه نمایش را به شکلی تک نفره اجرا می کند؛ با موسیقی ای به دقت انتخاب شده که نقش مهمی در فضاسازی اثر دارد و می تواند جای بسیاری از دیالوگ ها را بگیرد. در نهایت با اثر شسته رفته ای روبرو هستیم که می تواند روح و عصاره جهان کافکا را در قالبی نو و ملموس برای ما بازسازی کند. بتهوون با لباس های فضایی تصور کنید که شخصیت های اپرای "فیدلیو"، تنها اپرای بتهوون، به فضایی علمی- تخیلی رانده شده اند با لباس های فضایی که اما باز همان داستان عاشقانه را روایت می کنند. اپرای فیدلیو اثری از اپرای شهر لیون فرانسه که یکی از پرخرج ترین و پر سرو صداترین آثار جشنواره ادینبورگ بوده است، همه هم و غم خود را در باورپذیر کردن شخصیت هایی می گذارد که با لباس های عجیب وغریب و سوار با اسباب حمل و نقل غریب تر، داستانی رمانتیک را باز می گویند. اما همین نوع نگاه از اولین برخورد نوعی عدم ارتباط را موجب می شود که فضای اثر را به دور از قصه نوزدهمی اش به نمایش می گذارد. هرچند بازیگر/خواننده های اپرا گاه قدرتمند ظاهر می شوند، و از سویی فضای صحنه به شدت چمشگیر است، اما انتقال قصه - با مختصات خاص خود که شاید تنها می تواند در همان زمان و مکان واقعی اش رخ دهد- به زمانی و مکانی علمی- تخیلی، مانع از ارتباط تماشاگر با فضای صحنه است؛ هرچند مخاطب می تواند از فضای بصری خلق شده به ویژه در چند صحنه خاص لذت وافری ببرد. ترک سیاره زمین یا ترک بیان هنری؟ همه چیز مهیاست برای یک اجرای مدرن: تماشاگران از مرکزی در ادینبورگ با اتوبوس به مکان نامعلومی برده می شوند و قرار است در آنجا سیاره زمین را ترک کنند، در اجرایی با نام: "ترک سیاره زمین"؛ یک اجرای بسیار پرخرج با پنجاه و پنج دست اندرکار و فضای مرکز صخره نوردی اسکاتلند که با دکورهای حیرت انگیز و بزرگ میزبان تماشاگران است؛ اما صد افسوس که همه چیز در نبود خلاقیت به یک بازی بزرگ تلخ بدل می شود. همه این امکان و صدها هزار پوندی که خرج این نمایش محصول اسکاتلند شده، در فقدان کارگردانی و متن و همین طور بازی های تصنعی، به یک اثر کشدار و خسته کننده بدل شده که یکی از ضعیف ترین آثار جشنواره ادینبورگ در سال های اخیر را رقم می زند و همه منتقدان را علیه آن یکصدا کرد. ده ها نفر، تماشاگران را در دسته های مختلف هدایت می کنند تا شاهد حرف های خسته کننده افرادی باشیم که سعی می کنند "مستند" باشند و آمار و ارقامی برای یافتن سیاره ای بدهند که مشابه زمین است و ما- تماشاگران- قرار است در انتهای نمایش به آن سفر کنیم و زندگی تازه ای را شروع کنیم! همه چیز به قدری تصنعی و غیر قابل باور اجرا می شود که در انتها تنها یک سوال به ذهن تماشاگر خطور می کند: هدف از این سه ساعت حرف های بی ارتباط - با بازی و میزانسن ضعیف- چیست؟ باله اسکاتلندی؛ تقابل کهنه و نو اما باله اسکاتلندی که هر سال بخشی از برنامه جشنواره را تشکیل می دهد، این بار مفصل تر از هر سال ظاهر شد؛ در برنامه ای متنوع با نام اودیسه های رقص شامل چهار اجرا در استودیوی کوچک و چهار اجرا در فضای اصلی "تالار جشنواره ادینبورگ" که امکان ترکیب همه نوع باله و رقص را به گروه های متنوعش می داد؛ از اجرایی کاملاً منطبق بر سنت ها از "پی یرو لونر" تا اجراهای کوچک در راهروی تالار که تماشاگران را دعوت به نشستن بر روی پله ها می کند. سیسگو در اجرایی مدرن، تماشاگران در اجرای سیسگو دخیل می شوند این میان اما، چشمگیرتر از اجراهای کلاسیک تالار اصلی، اجرای مدرنی بود به نام "سیسگو". در این اثر کوچک و جمع و جور، از تماشاگران دعوت می شود که کفش های خود را در بیاورند و با جوراب هایی سفید که به آنها داده می شود به میان صحنه بروند. چند رقصنده حرکات غریبی را با باله کلاسیک می آمیزند و رفته رفته با موسیقی انتخابی شگفت انگیز، تماشاگران در اجرا دخیل می شوند. در هر گوشه ای رقصنده ها به تنهایی یا دسته جمعی حرکاتی را انجام می دهند در حالی که به ناگاه دست تماشاگران را می گیرند، از شانه آنها آویزان می شوند یا به چشم های آنها خیره می مانند. دود مصنوعی ای در فضا وجود دارد و خط های زرد کشیده شده بر روی زمین تماشاگران را به ایجاد صفوفی تشویق می کند که نقش مهمی در اجرا می یابد. به ناگاه برخی از تماشاگران- که تعدادشان هم بسیار زیاد است- رقصنده از آب در می آیند و همه فضا، موسیقی و حرکات به ستایشی بدل می شود از رقص که تماشاگر را ساعت ها با حس و حال آن درگیر می کند، تا آنجا که پس از پایان اجرا، تماشاگران هنوز مایلند در صحنه بمانند و به حرکات موزون خود ادامه دهند.
جشنواره ادینبورگ در سال ۱۹۴۷ تاسیس شد تا مرهمی باشد بر زخم های جنگ دوم جهانی و محملی باشد برای دوستی کشورها و گریز از سیاست و آفات آن؛ امروز اما شصت و هفتمین دوره این جشنواره که به همراه بخش حاشیه ای آن (فرینج) به قولی به بزرگ ترین جشنواره هنری جهان بدل شده، درگیر بحث های حاشیه ای سیاسی ای است که حول و حوش استقلال اسکاتلند شکل گرفته است.
جشنواره ادینبورگ: از کافکای پکنی تا بتهوون فضایی
وی نسبت به اتهامات آدم ربايی، بيست فقره قتل، هفت فقره شروع به قتل، ايراد ضرب و جرح، دو فقره لواط، چهارده فقره تفخيذ (تماس نامشروع جنسی) و جنايت بر ميت مجرم شناخته شده و از اتهام سرقت، تبرئه شده است. دادگاه، علی غلامپور، معروف به باغی، متهم رديف دوم پرونده را از اتهام قتل‌ تبرئه کرده اما نسبت به اتهامهای آدم ‌ربايی و دو فقره تفخيذ مجرم شناخته و به پنج سال حبس و يکصد ضربه تازيانه محکوم کرده است. متهم رديف دوم، پيشتر به ارتکاب قتل اعتراف کرده بود اما در جلسه دادگاه اعلام کرد که اين اعترافات را زير فشار بازجويان کرده و حاضر به تأييد آنها نيست. آن گونه که رئيس دادگاه اعلام کرده، متهم رديف اول همگی قتلها را به گردن گرفته است. احکام اعدام در ايران برای اجرا بايد به تأييد ديوان عالی که بالاترين مرجع دادرسی است برسد و متهمان و شاکيان نيز بيست روز وقت دارند به حکمی که دادگاه صادر کرده است اعتراض کنند. رئيس دادگاه اعلام کرده که در صورتی که حکم اعدام به تأييد برسد، اين حکم پس از ماه رمضان و در ملأ عام به اجرا درخواهد آمد. پرداخت خونبهای قربانيان را دولت ايران به عهده گرفته است. دادگاه رسيدگی به اين پرونده نيز از پنج قاضی تشکيل شده بود. پرونده کودکان پاکدشت، بزرگترين پرونده جنايی هفتاد و يک سال اخير در ايران شناخته شده و بشدت افکار عمومی را در اين کشور تحت تأثير قرار داده است. اما آنچه باعث خشم افکار عمومی شده، متهمان بيش از يک سال به ارتکاب جرم مشغول بوده اند بدون اينکه مورد شناسايی قرار بگيرند و همچنين يکی از متهمان پس از اينکه برای بار اول بازداشت شده به دستور قاضی پرونده با قرار وثيقه آزاد شده و به ارتکاب جرم ادامه داده است. نيروی انتظامی شانزده تن از مأموران و افسران خود را در رسيدگی به اين پرونده "مقصر" دانسته و قوه قضاييه نيز اعلام کرده است که دادستان پاکدشت و همچنين دو بازپرس و يک داديار دادسرای اين شهرستان در رسيدگی به پرونده "کوتاهی" کرده ‌اند. در اين ميان، پدر يکی از قربانيان در حاشيه دادگاه به خبرنگاران گفته است که متهم رديف دوم پرونده به نام علی را او و خانواده ها‌ی دو تن ديگر از قربانيان پس از آنکه به وی مظنون شده اند دستگير کرده اند و نيروی انتظامی در دستگيری او نقشی نداشته است. وی ابهاماتی در پرونده مطرح کرده و گفته است که علی پس از اولين دستگيری با سپردن وثيقه‌ يکصد ميليون تومانی آزاد شده است. اين در حالی است که متهم کارگر کوره پزخانه ای بيش نبوده و امکان پرداخت چنين وثيقه ای نداشته است. وی همچنين اين احتمال را مطرح کرده که امکان دارد يکی از اهداف ربودن کودکان، فروختن اعضای بدنشان بوده و ممکن است علاوه بر دو متهم اصلی، يک باند در ماجرا دخالت داشته است. اما قاضی دادگاه اعلام کرده که موضوع ربودن بچه ‌ها به قصد قاچاق اعضای بدن آنها به هيچ عنوان صحت ندارد. پدر يکی از قربانيان که درجه‌ دار نيروی انتظامی است در دادگاه گفته است: "من پس از فارغ‌ التحصيلی از دانشکده پليس سوگند ياد کرده ‌ام حافظ جان و ناموس مردم باشم اما هم ‌اکنون شاهد قصوری جبران‌ ناپذيرم و با اينکه ۲۳ سال در پليس خدمت کرده ‌ام، بايد به علت ندانمکاريها، چنين ضايعه‌ ای را متحمل شوم". يکی از دلائل اينکه ربوده شدن کودکان مدت زيادی ادامه داشته بدون اينکه نيروی انتظامی دخالت کند اين بوده است که تعدادی از قربانيان از خانواده های مهاجران غيرقانونی افغان بوده اند که از ترس شناخته شدن و اخراج از ايران ناپديد شدن آنان را گزارش نکرده بودند. خدمات
شعبه‌ ۷۴ دادگاه کيفری استان تهران با پايان دادن به رسيدگی به پرونده قتل هفده کودک و سه بزرگسال در شهرستان پاکدشت در اطراف تهران، محمد بسيجه، معروف به بيجه، متهم رديف اول اين پرونده را مجرم شناخت و به اعدام، هيجده سال حبس، شانزده بار قصاص (اعدام)، پرداخت ديه (خونبها) و يکصد ضربه تازيانه محکوم کرد.متهم رديف اول همگی قتلها را به گردن گرفته است
هفده بار اعدام برای متهم به قتل کودکان پاکدشت
هر چند سلام قبلی ما برخلاف فرهنگ ایرانی – اسلامیان پاسخ نداشت اما باز هم سلام می نماییم چون که تنها راه رسیدن به توسعه و دموکراسی را مدارا می دانیم لذا لازم می دانیم حتی به رئیس دولت نابردبار و ستیزه جوی نهم نیز سلام کنیم هرچند وی به سلامان پاسخ نداده باشد. و برای پاسخ ندادن به سوالات مان مراسم حضورش را در دانشگاه لغو کرده باشد تا بتواند در فرصتی بهتر و با هماهنگی از پیش تعیین شده که با هدف ممانعت از ورود منتقدان به مراسم صورت گرفته است، به دانشگاه بیاید. آقای احمدی نژاد مطلع شدیم دوباره قرار است به دانشگاه بیایید در حالی که درخواستمان – طرح سوال ازسوی حتی یک نفراز اعضا شورای مرکزی این اتحادیه در جمع میهمانان گلچین شده ای که قرار است فردا به دانشگاه بیایند - بی پاسخ مانده است. هر چند از دعوت رئیس جمهور امریکا به ایران برای سخنرانی و اصولا هر گفتگویی با کشورهای جهان استقبال می کنیم و آن را در جهت کاهش خطر جنگ مفید می دانیم اما برایمان جای سوال است که چه طور رئیس جمهور آمریکا می تواند به دانشگاههای ایران بیاید اما اساتید و دانشجوان منتقد حق اظهار نظر در دانشگاهها را ندارند؟ صدها درخواست صدور مجوز سخنرانی که در شورای فرهنگی دانشگاهها بایگانی شده است گواه ادعای ماست. چه استدلالی میتواند وجود داشته باشد که بوش می تواند در دانشگاه ما سخنرانی کند اما روشنفکران داخلی نه؟ چه توجیهی میتواند وجود داشته باشد که ملوانان انگلیسی که متجاوز می خواندی آزاد شوند اما اساتید و دانشجویان و کارگران و معلمان و روزنامه نگاران برای یک انتقاد ساده مجازات شوند؟ آقای احمدی نژاد از آنجا که مسئولان در تلاشند تا به هر نحو ممکن از ورود ما به سالن و حتی برگزاری مراسمی در حاشیه آن جلوگیری نمایند و نهادهای امنیتی تماسهای متعددی را با دانشجویان جهت جلوگیری از حضور آنها حتی در دانشگاه تهران در روز برگزاری مراسم برقرار نموده اند بنابراین از هم اکنون برخی از سوالاتمان را مطرح می نماییم به این امید که پاسخ آن را خودمان در سالن برگزاری مراسم بشنویم و مابقی سوالاتمان را در سالن طرح نماییم . دانشگاهیان: 1- سه دانشجوی دانشگاه امیرکبیر به نامهای احسان منصوری، مجید توکلی و احمد قصابان که از اعضای این اتحادیه نیز می باشند، به اتهام انتشار نشریاتی جعلی بیش از 5 ماه است که درزندان به سر می برند. بسیاری معتقدند انتشار نشریات جعلی توسط حامیان شما و برای انتقام گیری ازدانشجویان بوده است. در جلسه اخیر دادگاه این سه دانشجو موضوع انتقاد به جنابعالی در دانشگاه امیر کبیر مطرح شده است. با این وجود چه طور در دانشگاه کلمبیا ادعا نمودید که با دانشجویانی که در دانشگاه امیر کبیر به شما انتقاد نمودند برخوردی صورت نگرفته است؟ 2- از آغاز به کار دولت نهم روند ستاره دار گشتن فعالین دانشجویی آغاز شد و دانشجویان ستاره دار از تحصیل محروم شدند. در سال جاری نیزاین امر به اقلیتهای قومی و مذهبی و معلمین شرکت کننده در آزمون دانشگاهها تسری یافت. به راستی بر اساس کدام یک از موازین حقوقی، اخلاقی و انسانی دانشجویان و سایر منتقدین واقلیتها توسط سازمانها و نهادهای تحت امر شما از ادامه تحصیل محروم می شوند؟ 3- در کنکوراسراسری امسال تبعیض جنسیتی اعمال گردید و گروهی از دختران با وجود داشتن رتبه ای بهتر از پسران نتوانستند به دانشگاه راه یابند یا در دانشگاههای دور افتاده پذیرفته شدند. در مراجعات حضوری معترضان ابن امر توسط سازمان ذیربط (سازمان سنجش آموزش کشور) تایید گردید. اعمال تبعیض جنسیتی بر اساس کدام مستند حقوقی صورت میگیرد و اساسا این موضوع میتواند معنایی جز نقض آشکار حقوق زنان چه میتواند باشد؟ 4 امسال با وجود افزایش 25درصدی دانشجویان- حتی بدون در نظر گرفتن تورم سالانه- بودجه جاری دانشگاههای کشور- بنا به گفته مسئولین وزارت علوم- کاهش یافت در نتیجه شاهد کاهش شدید امکانات رفاهی و آموزشی در دانشگاههای کشور هستیم. چرا و با چه منطقی با وجود افزایش شدید درآمدهای دولت باید شاهد کاهش بودجه در دانشگاهها باشیم؟ 5- در دو سال زمامداری جنابعالی 550 تن از فعالان دانشجویی راهی کمیته های انضباطی شدند، 43 نهاد دانشجویی تعطیل گشت، بیش از 130نشریه دانشجویی توقیف گردید و بیش از 70 تن از اعضا این اتحادیه دستگیر گشتند و گناه تمامی این افراد و تشکلها و نشریات انتقاد به بی تدبیریهای و سوء مدیریتهای مسئولین دولت نهم بود. تقریبا در هیچیک دانشگاه کشور تشکلی منتقد دولت وجود ندارد. تمامی نهادهایی از این دست یا دچار تعلیق و انحلال گشته اند و یا در معرض آن هستند،به راستی آزادی بیان در نظر شما چه مفهومی دارد و و تبلور این آزادی بیان در کجاست که در دانشگاه کلمبیا وضعیت ایران را در زمینه آزادی بیان بی نظیر می دانید؟ 6– در دوران دولت جنابعالی بیش از 100 تن از اساتید برجسته کشور به اجبار بازنشسته گشتند یا به ترفندهایی به ظاهرقانونی اخراج گشتند . برای اولین بار در تاریخ آموزش عالی شخصی بدون مدرک دانشگاهی به ریاست دانشگاه برگزیده شد و در استخدام اساتید میزان وفاداری به جناح حامی دولت به ملاکی تعیین کننده بدل گشت. به راستی در حالی که به گواه قاطبه کارشناسان دانشگاههای ایران از کمبود استاد رنج می برند و دانشگاههای ایران در میان 2000دانشگاه برتر جهان جایی ندارند، چنین رفتاری با اساتید می شود؟ حقوق بشر و آزادی بیان: 7- آرشیو خبرگزاری های رسمی و دولتی نشان می دهد در دوسال ریاست شما، کارگران و معلمان بسیاری تنها به دلیل طلب کردن حق صنفی خود و اندکی افزایش حقوق به زندان افتادند واز کار بیکار شدند. لطفا پاسخ دهید حمایت شما از اقشار محروم کم درآمد جامعه در چه زمانی و چگونه قرار است محقق شود؟ 8- مطبوعات وخبرگزاریهای گوناگونی با شکایت هیات دولت تعطیل و توقیف شدند. خبرگزاری کار ایران – ایلنا- با شکایت وزارت علوم و وزارت کار فیلتر شد ، سایت بازتاب با شکایت دولت توقیف گشت، روزنامه های شرق، هم میهن دارای شاکیانی دولتی بودند و توقیف شدند ،روزنامه های اعتماد و اعتماد ملی نیز دارای شاکیانی دولتی هستند. خبرنگارانی که در حوزه حقوق بشر، دانشجویی، اقوام و زنان مطلب می نویسند با فشارهای نهادهای متعدد امنیتی مواجه می شوند و وزارت ارشاد و اطلاعات فشاری خردکننده را بر مدیران رسانه ها وارد می نماید تا از انعکاس واقعیات خودداری نمایند. بنا به توصیه شورای عالی امنیت ملی، مطبوعات کشور از پرداختن به موضوعات مختلفی منع میشوند. روزنامه ایران به بولتن دولت تبدیل گشته اشت و مدیران خبرگزاری دانشجویان ایران – ایسنا- با فشاری مضاعف جهت سرپوش گذاشتن بر برخوردهای غیر قانونی صورت گرفته با دانشجویان مواجه شده اند. دلیل این همه فشار و سرکوب مطبوعات و خبرگزاریها چیست و تا به کجا مقرر است که ادامه پیدا کند؟ 9- احزاب سیاسی منتقد کشور در دوران جنابعالی با بیشترین هجمه ها روبرو گشتند. دفتر سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحیکم وحدت) در یورشی مسلحانه پلمپ شد، پیگیری های مکرر اعضای آن نیز مؤثر واقع نگشته و هیچ استناد قانونی نیز ارائه نمیشود. یارانه احزاب قطع گردیده و وزارت ارشاد از دادن مجوز نشریه به احزاب اصلاح طلب از جمله جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خودداری می ورزد. در حالی که در جوامع امروزی همگان احزاب را به عنوان یکی از ارکان دموکراسی پذیرفته اند. از شما میخواهیم روشن کنید دموکراسی تهوع آور که چندی پیش عنوان کرده بودید چیست و تبیین کنید چه تفاوتی با دموکراسی که در آمریکا از آن دفاع کردید دارد. اصولا در نگاه شما دموکراسی بدون احزاب مستقل و پویا دست یافتنی است؟ 10- صرف نظر از اعمال تبعیض جنسیتی بر علیه دختران شرکت کننده در کنکور سراسری، در حالیکه بیش از نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل می دهند، دولت نهم با ارائه لایحه ای برای تدوین حقوق خانواده آشکارا حقوق زنان را نادیده گرفته است. این اقدام در حالی صورت گرفت که فعالین در عرصه حقوق زنان که مسائلی مانند دیه برابر ، ارث برابر و مخالفت با تعدد زوجات را پیگری می نمایند به بدترین وجهی مجازات شده و روانه زندان می شوند. حال سوال ما اینست این برخورد خصمانه با فعالین زن از یکسو و ارائه چنین لایحه ای که با مخالفت مجلس نیز همراه است از سوی دیگر، غیر ازنگاه کج اندیشانه به حقوق زنان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ وضعیت اقتصادی : 11-شما با دو شعار آوردن پول نفت بر سر سفره مردم و مبارزه با تبعیض و فساد در انتخابات شرکت کردید. اما در دو سال گذشته طبق اعلام مراجع معتبر فساد درمیان مسئولین ایرانی افزایش یافته است و ایران سقوطی 15 پله ای را در امر فساد تجربه کرده است. وضعیت معیشتی مردم نیز که اظهر من اشمس است . مشتاقیم بدانیم در حالی که کمتر از دو سال به پایان ریاست شما باقی مانده وعده های انتخاباتی شما در چه زمان محقق خواهد شد؟ 12- در حالی که درآمدهای نفتی کشور به واسطه افزایش قیمت نفت -که ارتباطی با سیاستهای شما نیز دارد- در دو سال اخیر تقریبا با درآمدهای 8 ساله دوران آقای خاتمی یا 8 سال آقای هاشمی رفسنجانی برابر است، با گزارشی کمی و نه کیفی بگویید این در آمدها چگونه صرف شده است؟ چند طرح عمرانی آغاز گشته و چند پروژه زیر بنایی به سر انجام رسیده است؟ 13- در نتیجه سیاستهای غلط دولت با وجود این درآمد کلان نفتی رشد اقتصادی کشور 2 درصد کمتر از برنامه چهارم توسعه بوده است که در یک افق پنج ساله معنای آن ضرری 70 هزار میلیارد تومانی است، یعنی هر ایرانی تقریبا از درآمدی برابر با یک میلیون تومان محروم گشته است. آیا می دانید برخی از این مردم از تامین حداقلهای معیشتی خود نیز عاجزند و درآمد یک میلیون تومانی را در رویاهای شان نیز تصور نمی کنند و سود سهام عدالت که آن همه بر روی تبلیغات نمودید بسیار کمتر از این مقدار است؟ این در حالی است که تنها با سیصد میلیارد تومان کل کسر بودجه دانشگاه های کشور تامین می شود. 14- در نتیجه سیاستهای غلط دولت در بخش مسکن تورمی شدید را شاهد بودیم که به گفته مسئولین دولت نهم نتیجه سیاستهای غلط دولت بوده است .در نتیجه این سیاستها کار به جایی رسید که مسئولین اعلام می نمایند مردم در شهرهای بزرگ فکر مسکن دار شدن نباشند. آیا می دایند مشکل بسیاری از جوانان در زمینه ازدواج مسکن است؟ آیا میدانید در نتیجه این سیاستهای غلط مشکل مسکن امروز بزرگترین معضل گریبانگیر مردم است؟ شاید مسکن نیز در محله شما ارزان است؟ سیاست خارجی : هرچند سیاست خارجی کشور نتیجه تاثیرات مراکز مختلف قدرت در ایران است، اما نقش دولت را در این میان نمی توان انکار نمود به خصوص سخنان نسنجیده و بی تدبیرانه شما هزینه ای گزافی برای کشور به همراه داشته است. 15- در حالی که کشتار یهیودیان در جنگ جهانی دوم واقعیتی تلخ و انکارناپذیر است چرا شما تا این حد به این مساله می پردازید؟ آیا هولوکاست مهمترین معضل فراروی بشریت است؟ به فرض که هدف شما دفاع از مردم فلسطین است، آیا زیر سؤال بردن هولوکاست گرهی از مشکلات فلسطینیان حل می کند؟ 16-سخنان جنجال برانگیز در مورد سیاست هسته ای که حتی مورد انتقاد همفکران شما نیز قرار گرفته است که گاه در تعارض با مواضع رسمی حاکمیت است و رسد کنندگان دیپلماسی کشور را دچار سردرگمی می کند با چه نیتی عنوان می شود؟ آیا غیر از این است که این سخنان تحریک برانگیز و نسنجیده نقشی اساسی در ارجاع پرونده ایران به سازمان ملل ایفا کرده است؟ 17- سفرهای مدام به کشورهای آمریکای جنوبی و بذل و بخشش بی حساب به مردم آن کشورها از چه محلی و با چه هدفی صورت می پذیرد و چه دستاوردی برای کشور داشته است؟ 18- علت سکوت در برابر باج خواهی های چین و روسیه و دادن امتیازات فراوان اقتصادی به آنها چیست؟ آیا غیر از این است که سیاستهای غلط شما در این مورد تنها منابع کشور را از بین می برد و در نهایت نیز هر دو کشور به قطعنامه های برضد ایران رای مثبت می دهند؟ همچنین دلیل فروش گاز به هند و پاکستان کمتر از حداقل قیمت موجود چیست؟ 19- علت بازداشت و هزاران موضع گیری بر علیه ملوانان انگلیسی و آزادی یک دفعه آنان چه بود و چرا این امر به فاصله کوتاهی پس از تهدید نخست وزیر انگلیس صورت پذیرفت؟ 20- اما سوال آخر اینکه در دانشگاه کلمبیا و سایر سخنرانی ها و مصاحبه های خارجی تان سخنانی را بیان نمودید که آشکارا با اهداف و رفتار و موضع گیریهای شما در تضاد بود. دلیل این تناقض در گفتار و رفتار چه می تواند باشد؟ غیر از این می توان تصور کرد که اهداف و رفتار شما قابل دفاع نیست و بی شک پیامدهایی مخرب تر از آنچه تا کنون پیش آمده به دنبال خواهد داشت؟ اساسا از این تناقض رفتار و گفتار جز تحمیق مردم چه برداشتی می توان کرد؟ آقای احمدی نژاد بار دیگر تکرار می نماییم: براستی اگر تمام سوالات و انتقادات و اعتراضهایمان را پاسخی هست، اجازه دهید در میان آن همه میهمان گلچین شده که با خود به درون سالن خواهید آورد، تنها یک نفر از اعضا شورای مرکزی این اتحادیه فردا به داخل سالن راه یابد و سوالات خود را از رئیس دولت آزادترین کشور جهان! بپرسد. ما فردا پاسختان را انتظار می کشیم. بی شک همگان به نظاره برخورد مردی با هموطنانش خواهند نشست که عالمیان را برای پرسشگری به کشور خود فرا می خواند. به خاطر داشته باشید که آیندگان خواهند نوشت وی با دانشجویان کشور خود چه کرد. شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت15مهر1386 خدمات
جناب آقای احمدی نژادبا سلام
نامه دفتر تحکیم وحدت به احمدی نژاد
خانم کائور که مسابقه را در ۱ دقیقه و ۱۴ ثانیه به پایان رساند، تنها ورزشکاری بود که در این رده سنی در مسابقه شرکت کرده بود. رسانه‌های نیوزلندی او را "معجزه چاندیگار" (محل زندگی‌اش) لقب دادند. خانم کائور پس از انجام آزمایش‌های لازم پزشکی در مسابقه شرکت کرد. او دوندگی را از سن ۹۳ سالگی با مربیگری پسرش شروع کرد.
من کائور، دونده ۱۰۱ ساله هندی که در مسابقات جهانی مسترز در اوکلند اول شد، پیروزی خود را با رقص جشن گرفت.
دونده ۱۰۱ ساله مسابقه صد متر مسترز را برد
در کنار عکس و تقويم های دارای عکس دکتر نجيب الله، عکسهايی از شخصيت مخالف وی، احمد شاه مسعود فرمانده فقيد مجاهدين و حامد کرزی رييس جمهور افغانستان نيز، زينت بخش تقويمهای جديد است. هفت و هشت ثور (27 و 28 آوريل) در تاريخ افغانستان يادآور دو روز مهم و سرنوشت ساز است. تشکيل حکومت کمونيستی در افغانستان و به دنبال آن، اشغال اين کشور توسط ارتش شوروی سابق، سرآغاز رويدادهای مختلف از جمله مقاومتهای مسلحانه گروههای مجاهدين بود. چهارده سال بعد، مجاهدين در هشت ثور 1371 خورشيدی و به دنبال حصول توافقی برای کنار رفتن دکتر نجيب الله از قدرت، وارد کابل پايتخت کشور شدند و حکومتی به نام دولت اسلامی افغانستان تشکيل دادند. نزديک به يک دهه از دست يافتن مجاهدين به حاکميت در افغانستان و فروپاشی دولت دکتر نجيب الله و به دنبال آن، آغاز جنگهای داخلی گروههای مجاهدين می گذرد. در بيرون از پارلمان و در خانه های مردم نيز، همان گونه که عکسهای رييس جمهور کنونی کشور (حامد کرزی) بر در و ديوار آويخته است، تصاويری از دکتر نجيب الله رييس جمهور فقيد و فرمانده مخالف وی، احمد شاه مسعود نيز، دست به دست و خريد و فروش می شود. جلوه و جذابيت عکسهای رهبران سياسی و نظامی ديروز و امروز افغانستان، زمانی بيشتر به چشم می خورد که فروشندگان، اين عکسها را در کنار تصاويری از هنرپيشگان هاليوود و باليوود و آوازخوانها و هنرمندان افغان به نمايش می گذارند. اکنون که دود جنگ و نا بسامانی کمتر ميگردد افغانها عاقلانه و بدون جهت گيری به ستايش قهرمانان خود مي پردازند . حبيب - بلخ وحدت و يکپارچگی بسيار خوب و خوشايند است که در حال حاضر در افغانستان ديده ميشود. اما به نظر بنده کسانی که باعث ويرانی افغانستان بودن هيچ زيبا نيست که عکسشان بر ديوارها و يا در کنار هنرمندان قرار گيرد. چون يک ملت را به خاک و خون کشاندند. نسيمه - سوئد اين آغاز دموکراسی و يک پديده نهايت مهم است و آغاز آزادی بيان و عقيده است که نهايت مهم است مگر اجرای آن وقت و زمان زياد نياز دارد. خير محمد نوری - بلژيک. افغانان هميشه مرده پرست و خصم جان خود هستند يعنی به کسی ارزش قائل نيستند تا وقتی او بيميرد. بعد او را قهرمان خطاب می کنند ولی به قهرمانهای زنده خويش برعلاوه حسادت، دشمنی نيز ميکنند و جنايت کارهای جنگی را که زنده هستند قهرمان مينامند. احسان نصيری- کابل مردم افغانستان بايد همه رهبران را با عملکردهای شان مطالعه نمايد و ايجاد اين چينين فضای آزاد فروش عکسهای سياستمداران با انديشه های متفاوت، نمايانگر آزادی و دموکراسی است . فهيم - مزارشريف عکس شخصيتی چون مسعود که در رگ رگ وجود او آزادی نهفته در کنار کسانی مانند نجيب و کرزی توهين به آزادی و آزادی خواهی است . فاصله ميان کرزی، نجيب با مسعود، فاصله آفتاب با زمين است. فرهاد - کابل من به اين باور هستم که ملت افغان ديگر همه حقايق را درک کرده اند و بهتر قضا وت کرده می تواند. بگذار خورشيد صلح عدالت و ازادی در وطن ما افغانها جاودان بدرخشد. شهاب الدين سرمند - آلمان حال زمان آن رسيده است که همه افغانها افکار وانديشه های تعصب آميز گذشته رافراموش کرد وتمام مليت های ساکن درافغانستان تحت يک بيرق ملی خود با ابادانی کشورشان کارکنند. امان الله احمدزی - کابل مردم افغانستان آرزوهای بسيار زياد و اميد آرامی و امنيت را در پيروزی مجاهدين داشتند که با پيروز شدن آنها همه به خاک يکسان شد. از همين رو دکتر نجيب الله مرحوم دوبار محبوب شد در نزد مردمی که مخالف او بودند. آرش صديقی - کابل به نظر من اين گام موثری است به سوی وحدت ملی و از بين بردن نفاق در کشور عزيز مان اففانستان. شريف- آمستردام هلند تمامی اينها مربوط ميشود به وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان که نشريات را مرقبت کنند، ولی به هر صورت به گونه طنز ميتوان گفت که اين هم بازار آزاد است که مشتريان را شکار کند. شفيق الله شهير - کابل داکتر نجيب الله يکی از رهبران عمده سياسی است که برای اولين بار مفکوره آشتی ملی را مطرح کرد و امکان بازگشت نيروهای خارجی را مساعد ساخت و بخاطر صلح و منافع ملی از قدرت کنار رفت. عبدالحی - هرات عکس های نجيب الله در جامعه مشکل آفرين خواهد بود چون مردم از زمان رياست خاد ان زمان خاطرات بسيار بدی دارند. سيد منعم هاشمی - کابل به عقيده من اين نمايانگر فرهنگ پلوراليستی، کثرت گرايی و همچنان نشاندهنده نيرومند شدن فرهنگ تحمل در افغانستان است. احمد - کابل ما هميشه مرده پرست هستيم، بعد از مرگ، عکس چه فايده دارد؟ زرينه رشيدی - کابل شهيد احمدشاه مسعود و دکتر نجيب الله فرزندان صديق و راستکار اين وطن بودند اما فکر نميکنم که کرزی اين صداقت را داشته باشد. صبور - سرپل در مورد نجيب بايد همين قدر گفت که: ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار، ولی در مورد مسعود تاريخ خود قضاوت خواهد کرد. محمد پوپل - تورنتو کانادا اين بيانگر قومگرايی و تبغيض است ، چون هر گروه خواهان شناسايی و ملی ساختن شخصيت خود هستند، که اين جور کارها دوامدار وطولانی بوده با رقابت های زياد روبرو خواهد شد. احسان الله - کابل اگر مداخله از طرف همسايه های شمالی و جنوبی نباشد افغانستان به يک نمونه دموکراسی درمنطقه مبدل می شود. جمشيد - ونکوور کانادا بعضی ها بدون کدام عقيده خاص سياسی شايد به خريد عکسهای ايشان دست بزنند؛ بعضی ها هم شايد با انديشه مليت پرستی. حرف آخر این است که چهارتا غريب (فقير) از درک فروش اين عکسها يک لقمه نان پيدا ميکنند. اين موضوع به نظر من هيج نشانه ای از آزادی و دموکراسی نيست؛ مگر تعبيری از بی فايده ريختن خون هزاران افغان است. آرين رامين - لندن گذاشتن عکسهای داکتر نجيب و احمد شاه مسود دارای ارزش خيلی نمادين ميباشد. در حاليکه گذاشتن عکس جناب کرزی فقط ارزش پولی دارد. به هر صورت اميدواريم فرهنگ تحمل در افغانستان بيشتر رشد کند. بصير - کابل تنها انگيزه برای همگراهی ميان اقوام مختلف همانا مبارزه عليه تهديد خارجی ميباشد. ملاحضه می شود که پر فروشترين عکسها مربوط به رهبران ضد پاکستان است. کاوه - کابل خواهش من اين است که مردم از شهرت و نام شخصيتها برای پيش برد اهداف شخصی شان استفاده نکند، چون که خدشه بنام و کارنامه انها وارد می شود. همچنانکه در سه و چهار سال گذشته بنده در کابل شاهد بودم که طرفداران مسعود به جای پليت موتر، از عکس مسعود استفاده می کردند. اگر ترا فيک و مردم بيچاره اعتراضی به بی نظمی يا خلافکاری راننده می کردند، فورا راننده با فرياد می گفت مگر کوری عکس آمير صاحب را نمی بينی من از افرادش هستم و در مرحله دوم تفنگ را نشان ميداد و هيچ توجه به عرض و طول جاده نداشت و به سرعت تمام و بدون توجه به قانون به راهش ادا مه می داد. مردم که شاهد چنين عملی بودند از عکس شخصيت که هيچ، حتی از خود شخص هم بيزار و خاطره ای بد بدل ميگيرند . علی محمد طاهری - واشنگتن در کشور ما معمول است زمانی به ارزش شخصيت های ملی ورهبران ما پی ميبريم که آنها ديگر در بين ما نيستند. مرحوم نجيب الله شجاعترين رهبر در تاريخ معاصر ما بود.عقب نشينی از اصول حزب حاکم وقت، طرح و اجرای مصالحه ملی و دعوت به اخوت و برادری و سخنانش که می گفت هر گاه ما قدرت را واگزار کنيم افغانستان به حمام خون تبديل می شود را دوستان و دشمنانش خوب به ياد دارند. اينگونه است که بعد از کشتنش بدست دشمنان افغانستان و تحقق گفته هايش، محبوبيتش در بين ملت ما افزايش يافته است. البته نظر من نفی کننده شخصيت های ديگر ملی و مذهبی ما نيست. ياد و خاطره شهيد محمد داود، شهيد مزاری، شهيد مسعود و ديگران نزد ما گرامی است. بصير قرايی - ترکيه هر کدام از ايشان که با صداقت به ملت رنج ديده افغانستان خدمت کرده باشند هميشه جاويدان و زنده اند و اما اگر خيانت کرده باشند نزد مردم ما مرده و خائن اند. کريم سلطانی - روتردام هلند مردم ساده لوح و خوش باور افغانستان هنوز هم دنبال خائنين را رها نميکنند. همه اينها اين ملت بيچاره را به خاک و خون کشيدند که نه ظاهر خوبی داشتند و نه باتنی. امروز که افغانستان سالگرد استقلال را تجليل ميکند, کدام استقلال و کدام آزادی؟ طارق - هلند جنبه تجارتی اين تصاوير برای فروشندگان مهم است. و ازجهت ديگر يک تجارت مثبت و بدون تعصب با درنظرداشت علاقه مندی ها و مفکوره های مختلف است. شعيب امين - هرات اين تقويمها فقط توجه شما را به خود جلب کرده است، زيرا از سالها پيش رواج يافته بود و نام و نشانی مرکز تجارتی چاپ کننده آنها نيز مشخص است. جاغوری - کويته اگر هدف ما تامين دموکراسی در کشور است عيبی ندارد.هر سه نفر به نحوی در کشور ما خدمت کرده اند. فريدون - هلند من، مرحوم احمدشاه مسعود و مرحوم دکتر نجيب الله را، خدمتگذاران شجاع، مردان واقعی و با وجدان کشور می دانم. مسعود - هلند خدمات
از آغاز سال نو خورشيدی، تقويم هايی به بازارهای کابل و ديگر شهرهای افغانستان آمده است که حاوی عکسهايی از دکتر نجيب الله آخرين رييس جمهور دولت کمونيستی افغانستان (که بدست طالبان کشته شد) و شماری از اعضای خانواده اوست.
مشتريان عکسهای دکتر نجيب الله، احمدشاه مسعود و حامد کرزی
تصاویر خانم کانوی او را در حالتی نشان داده که روی مبل دفتر رئیس جمهور لم داده و موبایلش را در دست دارد و در آن سو دونالد ترامپ و هیئت بازدید کننده از کاخ سفید برای عکس گرفتن آماده شده‌اند. دونالد ترامپ در این جلسه با روسای کالج‌ها و دانشگاه‌هایی که عمدتا سیاهپوستان در آن تحصیل می‌کنند، دیدار کرده است. عکس دیگری هم از خانم کانوی منتشر شده که او را در حال عکس گرفتن با تلفن همراه نشان می‌دهد. یکی از کاربران در توئیتی نوشته: "این رفتار در دفتر رئیس جمهور قابل قبول نیست". کاربر دیگری هم توییت کرده است: "به همه آدم‌های بزرگی که روی این مبل نشسته‌اند فکر کن و پایت را زمین بگذار". بیشتر بخوانید:
عکس‌های منتشر شده از کلی‌آن کانوی، مشاور ارشد کاخ سفید روی شبکه‌های اجتماعی با انتقاد گسترده کاربران این شبکه‌ها همراه شده است.
انتقاد از شیوه نشستن مشاور ترامپ روی مبل دفتر رئیس جمهور
هرچند دو فیزیکدان جوان، یعنی یاکوب برکنستاین، فیزیکدان آمریکایی-اسرائیلی و دو سال بعد از او استیون هاوکینگ کیهان‌شناس بریتانیایی این نظریه را مطرح کردند که از سیاهچاله هم پرتوهایی به بیرون ساطع می‌شود. نظریه‌ای که به تازگی شواهدی در تایید آن در آزمایشگاه به دست آمد. اما نه جایی در فضا، در همین کره زمین و در زندگی روزمره ما هم سیاهچاله‌هایی وجود دارند، ما آنها را نمی‌بینیم و چیزی از آنها به بیرون تراوش نمی‌کند، اما گاهی خبر دار می‌شویم که هستند. در جنگ اطلاعات، باید تا می‌توان اطلاعات جمع کرد و تا می‌توان از انتشار آن جلوگیری کرد. شرکت‌های عظیمی مثل گوگل و فیسبوک چه قدر درباره ما می‌دانند؟ آنها می‌دانند ما به چه سایت‌هایی سر می‌زنیم، به چه چیزهایی علاقه داریم، چه می‌خوریم یا چه می‌پوشیم، کجا برای مسافرت می رویم و با چه کسانی معاشرت می‌کنیم. آنها الگوهای رفتاری ما را شناسایی کرده و از آنها به نفع خود استفاده می‌کنند. اما ما کاربران از این حجم اطلاعات که خود تولید کرده‌ایم، هیچ نمی‌دانیم. فقط گاهی از تبلیغاتی که سر راهمان در اینترنت ظاهر می‌شوند می‌توانیم حدس بزنیم که انگار کسی ما را زیر نظر داشته است. نهادهای امنیتی هم که بعد از ۱۱ سپتامبر هر چه بیشتر و با تمام قوا در جنگ سایبری درگیرند، مثل سیاهچاله اطلاعات را می بلعند و سعی می کنند چیزی بروز ندهند اما گاهی مثل شهابی که لحظه ای بر آسمان خط می اندازد نوری به بیرون می تراود و لحظه ای بعد باز همان تاریکی است و فراموشی. ما می‌دانیم که این دنیای پوشیده از چشم وجود دارد. می‌بینیم که چگونه بر دنیای پیرامون خود تاثیر می‌گذارد، می‌دانیم همه چیز را جذب می‌کند اما چیزی از آن بیرون نمی‌آید اما گاهی، همانطور که برکنستاین-هاوکینگ پیش‌بینی کردند در لبه سیاهچاله، در مرز نیستی و فراموشی، پرتوی از اطلاعات از گرانش سیاهچاله می‌گریزد. هویت مجازی، هویت واقعی ما دائم به اینترنت متصل هستیم، هر چه بیشتر و بیشتر زندگی‌مان در اینترنت یا به اصلاح دنیای مجازی می‌گذرد. یا در شبکه های اجتماعی در گشت و گذاریم، یا در اینترنت فیلم می بینیم یا موسیقی می شنویم، چت می کنیم، قبضمان را می پردازیم و با تلفن حرف می زنیم. هویت تازه ای شکل گرفته است. هویت مجازی، همان خود ما در دنیای مجازی. اینکه ما در دنیای واقعی و دنیای مجازی چقدر شبیه هستیم یا متفاوت، یا اینکه کدامیک بر دیگری غلبه دارد، سوالی است که هر فرد خود می تواند به آن پاسخ دهد، اما برای آنها که می‌خواهند ما شهروندان را زیر نظر داشته باشند، ما هر چه بیشتر همانی هستیم که در دنیای مجازی هستیم. کلود شانون ریاضی‌دان آمریکایی را پدر علم اطلاعات می‌دانند، پایان‌نامه دانشگاهی او که مبانی این علم را تدوین کرد به عنوان مهمترین پایان‌نامه دانشگاهی تاریخ قلمداد شده است کارفرماها برای استخدام، فیسبوک و توئیتر و اینستاگرام یا لینکدین متقاضیان را بررسی می کنند. حتی در انتخابات رهبری حزب کارگر در بریتانیا بعضی افراد این روزها به دلیل آنچه در فضای مجازی انجام داده بودند از حق رای محروم شده‌اند. اکنون حتی بحث گذرنامه دیجیتال مطرح است، دولت بریتانیا سیستمی را راه انداخته که می‌توان به طریقی ایمن و مطمئن هویت خود را در دنیای مجازی تایید و ثابت کرد. استونی سیستمی را راه‌اندازی کرده که هر کس از هر جای دنیا شهروندی دیجیتال (e-resident) بگیرد. ما در اینترنت زندگی می کنیم، چه بخواهیم چه نخواهیم. هر آنچه در اینترنت می‌کنیم ردی قابل پیگیری از خود به جای می گذارد. نظام مستقر هیچگاه در طول تاریخ نتوانسته چنین عمیق و در چنین سطحی در بطن زندگی افراد نفوذ کند. جنگ سایبری همه، هر جای دنیا که هستند در دسترسند. تلفن هوشمند و اینترنت کافی است. وقتی تمام زندگی افراد در موبایلشان خلاصه می شود، کار دیگری لازم نیست. لازم نیست برای کسی مراقب بگذارید تا او را همه جا تعقیب کند، اگر می خواهید کسی را در مشت خود بگیرید، موبایلش را به چنگ بیاورید. از هر چه گفته و نوشته، هر جا که رفته، هر جا که پول داده، هر پیامی که دریافت کرده، هر عکسی که گرفته، با هر کسی که در ارتباط است همه چیز در دسترس شما است. حتی می‌توان فهمید در اتاق خوابش چه می‌گذرد، بی آنکه کسی حتی پا به خانه‌اش بگذارد، از هزاران کیلومتر آن سوتر، زیر نظر است. حقوق شهروندی جنگ یا برای برتری بر "دشمنان" است یا "رقبا"، همیشه هم هزینه آن را شهروندان عادی و مردم معمولی می‌دهند. هیچ چیز مثل جنگ حقوق انسانی و آزادی‌های فردی و حریم شخصی مردم را بیشتر در خطر قرار نمی‌دهد. آنها که می‌توانند هر که را می‌خواهند زیر نظر بگیرند، فقط به دنبال "دشمنان" یا "رقیبان" نیستند، هر که را که بالقوه عنصر نامطلوب بدانند هم تحت نظر می‌گیرند. آیا حقوق بشر، آزادی‌های فردی و حریم شخصی چقدر در دنیای مجازی به رسمیت شناخته می شود؟ سوال‌هایی از این دست باعث شد که سازمان ملل در سال ۲۰۱۱ اعلام کند که حقوق بشر شامل اینترنت هم می شود و اخیرا هم اعلام کرد که دولت‌ها و مقامات رسمی نباید ارتباطات اینترنتی را مختل کنند. تیم برنرز-لی مبتکر اینترنت زمانی از "منشور بزرگ حقوق" آنلاین صحبت کرده بود، قانونی که حقوق بشر و آزادی‌های فردی و حریم خصوصی را در اینترنت تضمین کند. تا آن زمان، ما در دنیای مجازی بسیار آسیب‌پذیریم، مثل هر جنگ دیگری شهروندان عادی، فعالان مدنی و حقوق بشر هدف قرار می گیرند و از آن برای سانسور و سرکوب استفاده می شود. مثل هر جنگ دیگری، قربانیان اصلی شهروندان عادی هستند و حقوق مدنی و انسانی. گرانش گرانش عظیم سیاه‌چاله همه چیز را به کام خود می‌کشد. در سیاهچاله‌های اطلاعات، این گرانش را به منابع مالی، فنی، تکنولوژیک، انسانی و ملی می‌توان تعبیر کرد. پول و سرمایه انسانی عظیمی به کار گرفته شده تا چنین گرانشی ایجاد شود. ما از آنچه در این دنیای مخفی می‌گذرد بی اطلاعیم و حقوقمان به رسمیت شناخته نمی‌شود. آخرین مورد از پرتوهایی که بیرون سیاهچاله تراوش کرد در روزهای گذشته بود که یک وکیل حقوق بشر اماراتی هدف حمله قرار گرفت. نه یک مقام نظامی، نه یک مقام رسمی، نه یک اسلام‌گرای تندرو بلکه یک شهروند مدافع آزادی‌های مدنی عنصر نامطلوب تلقی شد. نوری به بیرون تابید، شبحی از سیاهچاله هویدا شد و بعد دوباره همه چیز به دنیای تاریکی و فراموشی پیوست. همانطور که اُمری لاوی یکی از روسای شرکت فناوری امنیتی آن‌آس‌اُ می‌گوید این تجارتی "بسیار سودآور" است و به همین دلیل، "آنچه محرمانه است، محرمانه هم باقی خواهد ماند." برای اینکه بدانیم در آخرین نوری که به بیرون تابید چه چیزی برملا شد، ماجرای وکیل اماراتی و واحد ۸۲۰۰ را اینجا بخوانید.
سیاهچاله، آن طور که فیزیک نظری می‌گوید ، "جایی است در فضا" که همه را چیز را به درون خود می کشد و می بلعد. حتی نور هم از آن گریزی ندارد و در دام سیاهچاله می افتد. سیاهچاله‌ها نامرئی هستند و نمی‌توان آنها را مستقیما دید اما ما می‌دانیم که وجود دارند. سیاهچاله آن قدر بر پیرامونش تاثیر می‌گذارد که ما می‌توانیم بفهمیم که وجود دارد.
سیاهچاله هاوکینگ و حفره امنیتی آی‌فون
اسلام‌گرایان تندرو، به شیوه‌هایی مدرن، مراکز مدرنیستی و تمدنی آنان از جمله مجله، سالن تئاتر، بار و غیره را مورد حمله قرارداده‌اند. طبیعی است که امروز در اتوبوس شهری و در طول مسیر کسی کنارم ننشست. انفجارهای پاریس در وطن دومم، فرانسه، جایی که بیش از هرجایی پس از ایران دوستش دارم، موقعیتم را در مواجهه با این انفجارها بحرانی کرده است. از یکسو به عنوان فردی متعلق به ایران و فرهنگ خاورمیانه سؤال‌هایی از استاندارد دوگانه دولت‌ها، رسانه‌ها و افکار عمومی غربی نسبت به کشتارهایی به مراتب شنیع‌تر از آنچه در چند روز گذشته در پاریس رخ داده و در خاورمیانه برایم قابل چشم‌پوشی نیست. آنچه مدام و پس از چنین رویدادهایی به روی ما گشوده می‌شود، نابرابری به وضوح عیانِ ارزش جان انسان در جهان مالامال از گفتمان حقوق بشر غربی است. اما از سوی دیگر حقیقت، چهره‌ تابناک دیگری نیز دارد. خاورمیانه امروزه از دولت مذهبی عربستان گرفته تا حکومت سکولار بشار اسد، منبع غیرانسانی‌ترین سازوکارهای سیاسی قرن حاضر شده است. آغوش خاورمیانه نسبت به شرّ گشوده شده است. داعش چیزی نیست جز ترکیبی درخشان از دیگری سازی و قدرت‌جویی نوستالوژیک. خاورمیانه امروزه از دولت مذهبی عربستان گرفته تا حکومت سکولار بشار اسد، منبع غیرانسانی‌ترین سازوکارهای سیاسی قرن حاضر شده است. آغوش خاورمیانه نسبت به شرّ گشوده شده است. داعش به مثابه نهایت منطقی عملکرد توأمان این دوسویه به ظاهر متضاد اما در واقع هماهنگ، جلوه یافته‌است. داعش چیزی نیست جز ترکیبی درخشان از دیگری سازی و قدرت‌جویی نوستالوژیک. هر دو سویه شرم‌آور واقعیت بیش از هرکسی برای مدرنیست‌های خاورمیانه‌ای بحران‌زاست؛ برای آنانی که ریشه در خاورمیانه داشته اما خود را به طور وجودی با تمدن و مدرنیسم غربی همراه می‌بینند. ایستادن درمرز خاورمیانه و غرب، یعنی همین دو پارگی روح با تمامی استیصال‌ها و گم‌شدگی‌های فزاینده‌اش شاید بتواند به درک بهتر موقعیت کمک کند. پس از وقایع خشونت آمیزی که در غرب توسط گروه‌های جهادی اسلامی رخ می‌دهد، فضای مجازی و حقیقیِ گفتار در جایی همچون ایران به دو پادگان بزرگ تبدیل می‌شود. گروهی همراه با ذهنیت شهروندان غربی و متأثر از فضای رسانه‌ای مسلط در اروپا و آمریکا با اقداماتی نشان می‌دهند که بسیار از اتفاق رخ‌داده متأثر‌اند. آنها غالباً کسانی‌اند که در مواجهه با کشتار اهالی خاورمیانه، همچون یک فرد عادی در غرب، ابراز تأثر چندانی ندارند و بی‌تفاوت‌اند. یعنی با وجود درک وجودی از کشتارهای غیرغربیان در لبنان و پاکستان و فیلیپین، از بی‌تفاوتی مسلط جهانی در مواجهه با فاجعه دنباله‌روی می‌کنند. آنان میراث داران سویه منفی جهان مسلط غربی‌اند. گروه دیگر با به میان کشیدن نابرابری نگاه مسلط غربی، به گروه اول به سبب استانداردهای دوگانه‌شان اعتراض می‌کنند. آنها با یادآوری فجایعی در خاورمیانه و آفریقا، اما به‌گونه‌ای واکنشی، بی‌تفاوتی نسبت به مرگ انسان‌ها و خشونت را اینبار بطور تلویحی، برای شهروندان غربی می‌خواهند. این چرخه معیوب در مواجهه با زشتی‌ها و پلیدی‌های جهان امروز مدام تکرار می‌شود. طبیعتاً در موقعیت سکونت در هریک از این دو پادگان عمده ( غربی‌زدگی و پست‌کلنیالیستی) بخش‌هایی غیر قابل اغماض از حقیقت پوشیده می‌ماند. اگر تعبیر هوسرل را بپذیریم که همواره احساس مسؤولیت اخلاقی در فاجعه بهترین مواجهه با جهان پیرامونی بعد از فاجعه ‌است شاید بتوان این مواجهه را دوباره پادگان‌بندی کرد. من (self)به مثابه یک ایرانی: یک اهل خاورمیانه باید مدام از خود بپرسد که چگونه نتوانسته دین و فرهنگ خود را از این تفسیرها و برداشت‌ها پاک کند؟ چطور همچنان به بازتولید شکل‌هایی از خشونت در جامعه خود بی‌تفاوت است؟ چطور پس از سال‌ها برچیده شدن دولت‌های تمامیت‌خواه به زندگی نباتی خود در زیر سلطه بدوی‌ترین شکل‌های حکومتگری تن داده‌است؟ منِ متولد ایران و اهل خاورمیانه مسئولیتم در مواجهه با کشتارهای پاریس را نمی‌توانم پشت سخنانِ درست در نقد غرب پنهان کنم. به محض فراموشی و عقب راندن مسئولیتم نسبت به کشتار پاریس، سخنان انتقادی درست نسبت به نابرابری انسان‌ها در جهان امروز به چیزی نادرست، ابزاری و بی‌خاصیت تبدیل می‌شود. "یک آلمانی در مواجهه با نازیسم، واقعیت کشتار و کوره‌های آدم‌سوزی را چنانچه بخواهد با هر حقیقتی توجیه و پنهان کند، به حقیقت خیانت کرده است." یک اهل خاورمیانه باید مدام از خود بپرسد که چگونه نتوانسته دین و فرهنگ خود را از این تفسیرها و برداشت‌ها پاک کند؟ چطور همچنان به بازتولید شکل‌هایی از خشونت در جامعه خود بی‌تفاوت است؟ چطور پس از سال‌ها برچیده شدن دولت‌های تمامیت‌خواه به زندگی نباتی خود در زیر سلطه بدوی‌ترین شکل‌های حکومتگری تن داده‌است؟ و از همه مهمتر نتوانسته نقش واقعی جامعه خود را در مناسبات فرهنگی و تولیدی جهان امروز به چالش بکشد؟ مثلا یک الجزایری اگر از خود نپرسد که چرا در طول همه این پنجاه سالی که از استعمار فرانسه رها شده است نتوانسته کوچک‌ترین پیشرفتی در حوزه فرهنگی و اقتصادی نسبت به دوران استعمار داشته باشد، عملا‌ً توانایی اندیشیدن به هیچ چیزی از جمله «سلطه غرب» را ندارد. همچنان مهم‌ترین منبع درآمد الجزایر در حکومت دیکتاتوری بوتفلیقه، پلاژها و تأسیسات و آنچیزهایی است که فرانسوی‌ها ساخته بودند؛ در کشوری که بزرگترین صادرکننده گاز به اروپاست. اسلامِ به واقع موجود، دولتِ به واقع موجود و جامعهٔ به واقع موجود در خاورمیانه برای منِ ایرانی اولین چیزهایی است که پس از فاجعه پاریس می‌باید مورد انتقاد و پرسش قراربگیرد. من نسبت به کشته شدگان پاریس از این حیث مسئولم که در جامعه‌ای زندگی کرده‌ام که داعش‌ و حزب بعث و دادگاه انقلاب و غیره را در خود داشته‌است. استفاده نامسؤلانه از نظریات انتقادی نخبگان غربی در نقد سرمایه‌داری و حقوق‌بشر و غیره، چیزی جز تداوم این چرخه معیوب خشونت نیست. من( self) به مثابه یک فرانسوی: منِ شهروند فرانسه باید بپرسم که چطور این مهد تمدن و فرهنگ به یکی از بزرگترین صادرکنندگان اسلحه به خاورمیانه مبدل شده‌است؟ آن اسلحه‌ها و نارنجک‌ها که سالن تئاتر منطقه یازدهم پاریس را منفجر کردند، محصول خود ما برای «نظم جهانی» است منِ شهروند فرانسه نیز نمی‌توانم مسؤولیتم نسبت به کشتار هموطنانم را پشت دشمنان انسانیت پنهان کنم. باید بپرسم که چطور این مهد تمدن و فرهنگ به یکی از بزرگترین صادرکنندگان اسلحه به خاورمیانه مبدل شده‌است؟ در این جامعه نمایشی و مصرف زده، آیا عجیب است که کامو و سارتر تا این حد خفه شده‌ باشند؟ آن اسلحه‌ها و نارنجک‌ها که سالن تئاتر منطقه یازدهم پاریس را منفجر کردند، محصول خود ما برای «نظم جهانی» است. باید پرسید که نظام هار سرمایه‌داری و منطق فقیرساز آن با دوگانه‌سازی‌های فزاینده‌اش در درون شهرهای ما از پاریس گرفته تا لیون چه حیاتی را برای حاشیه نشینان و عرب‌ها ساخته است؟ دریاها و گتوهای پناهندگی‌مان با چه نوع تفسیری از حقوق‌ بشر انباشته شده‌است؟ چرا ارزش خبری نیز مثل بقیه ارزش‌ها تا این حد نابرابر شده است؟ ارزش خبرى مثل هر ارزشی در سرمايه‌دارى مالامال از ارزش افزوده است. يعنی قيمتش نه از كيفيت كالا و كاربردش كه از مناسبات واقعیِ قدرت بيرون می‌آید و این چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت. و مشخصاً درباره فرانسه، قانون لائیک در فرانسه امروزه نه تنها از مخاطرات دین نکاسته بلکه به تشدید شدن بحران‌های اجتماعیِ ملهم از موضوع دین منجر شده است. به جرأت می‌توان گفت که هیچ کشوری در غرب امروزه به اندازه فرانسه با مسأله دین دست به گریبان نیست. پرسش‌ها همچنان گشوده است. مشکل اصلی در جهان امروز این است که انسانِ غیرمسؤول نسبت به فاجعه با ساختن یک مایِ هویتی مدام خود را در طرفی از ماجرا می‌اندازد که حقیقت آنجا کم رمق است. در واقع بی‌توجه به آنچه به واقع در جهان اومانیستی فراموش شده یعنی انسان، نکبت موجود را با "هویت"‌هایی که برای خودمان تعریف کرده‌ایم، می‌بینیم. شاید تلویحاً بتوان گفت که در دوگانه کیهان ـ فاکس نیوز اسیریم. آنچه مهم است اینست‌که داعش محصول مشترک نفی سیاست در خاورمیانه و غرب است. منطق متأخرِ حیات با ساختن مدام دوگانه‌های مجعول، امکان رهایی بخش "سیاست" را از بین برده‌است. سیاست چیزی نیست جز بیرون پریدن از مخدر‌های هویت‌ساز و پذیرفتن مسئولیت نسبت به جهان اطراف؛ بحرانی کردن فضای پذیرفته شده فکر و زیستن. در واقع حمله به همانجایی که می‌اندیشیم. این لحظه، لحظه گشوده شدن سیاست به مثابه کنشی رهایی بخش است
بعد از انفجارهای پاریس به طور واضحی استراسبورگ، جایی که موقتاً آنجا هستم، ساکت و کم خنده و خیابان‌ها خلوت‌تر از قبل شده است. روز بعد از کشتار و در راه بازگشت از بلژیک، پلیس دوبار اتوبوس را برای چک کردن کارت‌های شناسایی‌مان متوقف کرد. به طور روشنی عبارات داعش و جهاد به گفت‌گوهای روزمره آمده و تنِ غربی تجربه تازه‌ای از هراس را بعد از سال‌های پس از جنگ جهانی دوم تجربه می‌کند. آنها با دیدن چهره‌های خاورمیانه‌ای کمی مکث می‌کنند و مستأصل بنظر می‌رسند.
کشتار پاریس و تکرار فاجعه بار حرف‌های درست
نسلی با عينک سياه و سفيد در دنيای رنگ ها بچه ها از وجود پدر و مادرهاشون خجالت می کشند؟ دين و جوان غيرمسلمان در ايران "همه کنجکاوند چرا پدر و مادر آدم طلاق گرفتند" يک روز با نوجوانی افغان: کار زياد، تفريح کم پيام من به جوانان: جورج فورمن 'ماچ، ماچ، ماچ': پيام نوجوانی از استراليا پيام من به جوانان: آميتاب باچان نگاه نوجوانان ايرانی به پول توجيبی و پس انداز "ناتوان کسی است که تواناييهای يک معلول را نمی فهمد" "چرا درس بخونم؟ می توانم خيلی زودتر به آرزوهام برسم" 'در استراليا خوشم اما دوست دارم به افغانستان بر گردم' جوانان ايرانی و تجربه سياسی ورزش در مدرسه‌ها غايب است داشتن يک بچه معمولی چه عيبی دارد؟ ارتباط مدارس توسط بی بی سی در مدرسه جادويی کتاب نوجوانان، نسل فراموش شده در رسانه های افغانستان 'روزها صدای تفنگ و راکت درس ما را مختل می کرد' عاشقی در ۷ سالگی: گفتگو با بهرام عظيمی "با دوستانم خارج از آلمان نمی روم چون اقامت ندارم" "می خواهم ماهی بگيرم نه به من ماهی بدهند" بلوغ، انقلابی در رشد شخصیت مفهوم بالغ بودن در نقاط مختلف جهان آمار و نمودار زير ۱۸ ساله های ايران: اين جمعيت ۲۷ ميليون نفری جوش غرور تنها مشکل سلامتی نوجوانان نيست "من هيچ وقت مجلات نوجوانان را نمی خواندم ..." جوانان ايرانی و جامعه در ورای پرسشنامه ها دلبستگی ها و آرزوهای نسل فردای ايران احتياط کنيد؛ نوجوان در حال ساخته شدن است "قبلا موبايل که می ديدم چشمانم برق می زد" مشاوره، لازم اما نه چندان رایج "من و مامان مشکلی نداريم ولی ..." مروری بر نگاه نوجوانان ايرانی به جنس مخالف خدمات
دو روی يک سکه: مادر ایرانی، مادر بریتانیایی
مطالبی که پيشتر در صفحه ويژه خوانديد (آرشيو)
حامد حدادی (راست) و عمری خسفی هیچکدام حساسیتی برای رویارویی با یکدیگر قائل نشدند - آقاى حدادى، آيا حاضرى با بازيكن اسرائيلى تيم ساكرامنتو كينگز دست بدهى؟ - چرا كه نه! شماره پيراهنش چند است؟ برگزارى ديدار ممفيس با ساكرامنتو در ليگ بسكتبال حرفه اى آمريكا در روز دوم نوامبر باز هم مسئله رويارويى ورزشكاران ايرانى و اسرائيلى را سر زبان ها انداخت؛زيرا يك بازیکن ايرانى در ممفيس و يك بازیکن اسراييلى در ساكرامنتو عضويت دارند. حامد حدادى گفت: "به نظر من اين اتفاق مهمى نيست. چون سياست برايم اهميتى ندارد و فقط مى خواهم به بسكتبال فكر كنم. سال ۲۰۰۵ به همين خاطر فرصت حضور در مسابقات جهانى را از دست داديم. من آن موقع ۲۰ سال داشتم و نتوانستم مخالفت خود را اعلام كنم." ستاره بسكتبال ايران در ادامه گفت: "من نمى دانم چه اتفاقى بين ايران و اسراييل افتاده و اهميتى هم برايم ندارد. من فقط به ورزشم و زندگى حرفه اى ام فكر مى كنم." عمری خسفی (ערי כספי) بازيكن اسراييلى تيم ساكرامنتو كينگز هم مثل حامد فكر مى كند. او نیز گفت: "بازى مقابل يك تيم يا بازيكن ايرانى براى من مشكلى نيست." اين اتفاق كه در متن يكى از مهم ترين ليگ هاى ورزشى جهان رخ داد، ادامه اى است بر ماجراهاى پر حاشيه اى كه قبل و بعد از انقلاب اسلامى ايران، بين اين دو كشور رخ داده است. اولين مصاف مهم ورزش ايران و اسراييل در سال ۱۹۵۸ ميلادى رقم خورد و تيم ملى فوتبال ايران در بازى هاى آسيايى توكيو با ۴ گل به اين كشور باخت. اما دو سال بعد در مرحله مقدماتى جام ملت هاى آسيا، ايران با سرمربيگرى فرانتس مساروش با ۳ گل بر اسراييل غلبه كرد. همایون بهزادی در کنار پرویز قلیچ خانی گل های ایران به اسرائیل در اردیبهشت ۱۳۴۷ را به ثمر رساند مهم ترين جدال ورزشى اين دو كشور در روز ۲۹ ارديبهشت ۱۳۴۷ در ورزشگاه امجديه برگزار شد که قيمت بليت تماشاى اين ديدار در بازار سياه به چند برابر رسيد. ايران در اين مسابقه ۲ بر يك به پيروز شد و جام قهرمانى را نصيب خود كرد. در آن بازى ها همايون بهزادى به اتفاق موشه رومانو و گيورا اشپيگل از اسراييل آقاى گل شدند. آيت الله خامنه اى رهبر ايران، سال ۱۳۶۲ در گفتگويى تلويزيونى از آن قهرمانى به عنوان بهترين خاطره ورزشى خود ياد كرد و گفت "آن روزها طلبه جوانى بودم كه به تهران آمده بودم. جو عمومى در تهران عليه تيم اسراييل بود و بعد از مسابقه همه مردم شادى خود را از اين پيروزى نشان مى دادند. در تاكسى هم راننده مى گفت ديديد چطور به آن ها گل زديم كه اين ها نارضايتى ملت از همكارى شاه با اسراييل را نشان مى داد." ايران و اسراييل در فينال بازى هاى آسيايى ۱۹۷۴ تهران هم رو به رو شدند كه ۱۰۰ هزار تماشاچى داشت و به برترى ايران انجاميد. اسراييل در بازى هاى آسيايى ۱۹۷۰ و ۱۹۷۴ ميلادى در جمع شش كشور برتر جدول رده بندى مدال ها قرار گرفت. آن ها تا پايان بازى هاى آسيايى ۱۹۷۴ تهران در صحنه ورزش آسيا حضور مداومى داشتند و حتى يكى از ۳ سهميه فوتبال آسيا در المپيك ۱۹۷۶مونترال را نصيب خود كردند. اما شدت گرفتن تنش اعراب با اسراييل باعث شد شوراى المپيك آسيا و كنفدراسيون هاى اين قاره، تمايلى به ادامه حضور اسراييل در عرصه رقابت هاى ورزشى اين قاره نداشته باشند. در آن مقطع، روابط خوبى بين حكومت ايران با اسراييل حكمفرما بود و ايران در خروج اسراييل از بازى هاى ورزشى آسيا هيچ نقشى نداشت. قطع روابط دو كشور بیژن سیف خانی آخرین ورزشکار ایرانی بود که با یک ورزشکار اسرائیلی رقابت کرد دو سال قبل از وقوع انقلاب اسلامى ايران، اسراييل از صحنه ورزش آسيا جدا شده بود و با وقوع انقلاب ايران روابط سياسى و اجتماعى دو كشور كاملا قطع شد. به خاطر حضور كم رنگ دو كشور در عرصه مسابقات جهانى، پنج سال طول كشيد تا مجددا نمايندگان آن ها مقابل هم قرار بگيرند؛ رقابتى كه اولين و آخرين نبرد ورزشكاران اين دو كشور با يكديگر بعد از انقلاب اسلامى ايران بود. ميعادگاه آخرين جدال ورزشى ايران و اسراييل، مسابقاتى با عنوان كشتى آزاد و فرنگى قهرمان جهان بود که در سال ۱۹۸۳ به ميزبانى "كى يف" در شوروى برگزار شد؛ جايى كه بيژن سيف خانى، فرنگى كار گيلانى وزن ۷۴ كيلوگرم با نتيجه ۷ بر ۴ مقابل رابينسون كوناشويلى پيروز شد. روزنامه كيهان و مجله كيهان ورزشى كه پرتيراژ ترين رسانه هاى سياسى و ورزشى وقت بودند، با وجود نهم شدن سيف خانى، عكس او را چاپ كرده و ارزش پيروزى اش را كمتر از طلا ندانستند. اما ناگهان على‌ اكبر ولايتى وزير امور خارجه، دستور بازگشت فورى كاروان كشتى را صادر كرد؛ در حالى که هنوز مسابقات كشتى آزاد آغاز نشده بود. مجيد تركان ستاره تكنيكى تيم ملى مى گويد: "نيمه هاى شب وقتى بيدارم كردند، تصور كردم قرار است مربيان تيم ملى، طبقه معمول وزنم را كنترل كنند تا براى وزن كشى فردا خيالشان راحت شود. اما گفتند بلند شو زود وسايلت را جمع كن. بايد برگرديم ايران!" كليه اعضاى تيم به ايران بازگشتند و برخى از مسوولين اعزامى نيز توبيخ شدند. وزارت خارجه اعلام كرد وقتى اسراييل را به رسميت نمى شناسيم دليلى ندارد ورزشكاران مان با آن ها مسابقه بدهند. محمود كدخدايى آماده ترين كشتى گير اعزامى از آن اتفاق به عنوان تلخ ترين خاطره عمرش ياد مى كند و مى گويد سرنوشت زندگیش با از دست دادن مدال آن مسابقات، به كلى تغيير كرد؛ مدالى كه مى توانست مسير ديگرى در زندگى پر حاشيه اش ايجاد كند. سه دهه خوددارى از مبارزه از "كى يف" ۱۹۸۳ تا امروز، ورزشكاران و تيم هاى ورزشى ايرانى از انجام مسابقه با حريفان اسراييلى خود دارى كرده و نظاره گر برنده اعلام شدن حريف اسراييلى بوده اند. بيشترين تعداد به ورزش كشتى اختصاص دارد اما در فهرست بلندى كه سردار مشايخى رييس سابق بسيج ورزش كشور تهيه كرده، از رشته طناب كشى گرفته تا گلبال نابينايان و تيراندازى جانبازان و معلولين نيز مواردى ثبت شده است؛ رقابت هايى كه برخى از آنها حتى در رسانه هاى داخلى نيز بازتابى نداشته اند. همواره اعلام شده اين ورزشكاران براى "حمايت از ملت مظلوم فلسطين" و با ميل و رغبت شخصى از رقابت با حريف اسراييلى خود دارى كرده اند. زيرا شايد ديگر هرگز ملى پوش نشوند و فرصت حضور در چنين مسابقاتى را نداشته باشند. نارضايتى مجامع ورزشى جهان محمد علیرضایی که برای اولین بار برای شنای ایران در المپیک سهمیه کسب کرده بود، به دلیل حضور یک ورزشکار اسرائیلی از رقابت در صحنه المپیک بازماند طى سال هاى اخير مجامع ورزشى جهان واکنش های تندى را نسبت به امتناع ايرانى ها بروز داده اند و تهديد هاى جدى در خصوص احتمال تحريم و اخراج از مسابقات را به اطلاع مسوولين رشته هاى مختلف ورزشى در ايران رسانده اند. به همين خاطر ديگر در محل مسابقه اعلام نمى شود كه "در حمايت از ملت مظلوم فلسطين" از انجام رقابت خوددارى كرديم؛ اين شعار مدت هاست فقط مصرف داخلى دارد. مطابق قوانين، براى امتناع از انجام مسابقه بايد يك دليل پزشكى وجود داشته باشد؛ به طور مثال آرش ميراسماعيلى در المپيك آتن، كمر درد شديد را عنوان كرد تا سر وزن نرسد و مجوز عدم مبارزه با ايهود واكس را بگيرد. هر بار ورزشكاران ايران با اسراييلى ها رو به رو مى شوند، همگان مى دانند كه مسابقه اى در كار نخواهد بود، به همين خاطر، تلاش و تقاضا و چك و چانه زدن هيات ايرانى با پزشك رقابت ها براى گرفتن مجوز، صحنه هايى را پديد مى آورد كه به زعم ناظران، به هيچ وجه خوشايند نيست. تا جايى كه روزنامه اعتماد ملى مدتى قبل از توقيف شدن، به طعنه از آن به عنوان "آرمان دروغين" و "حمايت از فلسطين با مجوز پزشكى" ياد كرد. در مسابقات شناى المپيك پكن، شناگر ايرانى در خط يك قرار داشت و "تام بيرى" شناگر اسراييلى در خط ۷. ابتدا على‌ كفاشيان دبير وقت كميته ملى المپيك اعلام كرد هيچ مشكلى نيست و عليرضايى مى تواند مسابقه دهد. اما ساعتى بعد و پس از استعلام از تهران، در حالى كه فقط نيم ساعت به مسابقه مانده بود، اين شناگر انصراف داد! رئيس فدراسيون شنا كناره‌گيرى عليرضايى را ابتدا به دليل سرماخوردگى، سپس آپانديس و فرداى آن روز هم فتق شناگر ايرانى عنوان كرد. زيرا ژيل ديويس، سخنگوى كميته بين المللى المپيك گفته بود طبق قوانين بازى جوانمردانه، چنانچه معلوم شود او تعمدا از حضور در رقابت ها خوددارى كرده تصميمات جدى اتخاذ مى شود. پس بايد دليل محكمى به مقامات ارائه مى شد. امتناع از رويارويى با اسراييل، غير از مجوز پزشكى، مفرهاى ديگرى هم دارد؛ مثلآ در مسابقات جهانى بسكتبال زير ۲۱ ساله هاى جهان در سال ۲۰۰۵، كه حدادى هم به آن اشاره كرده، وقتى ايران با اسراييل هم گروه شد، چند روز ديرتر از مهلت قانونى اقدام به درخواست ويزا كرد تا تاخير سفارت آرژانتين در صدور رواديد را دليل عدم حضور در مسابقات اعلام كند و محروميتى نيز از جانب فيبا گريبان بسكتبال ايران را نگيرد. نتيجه آن مسابقه، ۲۰ بر صفر به سود اسراييل اعلام شد. حاشيه هاى ماندگار
در روز اول نوامبر سال ۲۰۰۹ سایت ورزشی FanHouse این مکالمه با حامد حدادی، سنتر تیم ملی بسکتبال ایران و بهترین بازیکن آسیا را منتشر کرد:
رویارویی ایران و اسرائیل؛ میوه ممنوعه جهان ورزش
حالا از شانسش وسط يکی از مصاحبه های تلويزيونيش من شروع کردم بهش زنگ زدن. !صد بار زنگ زدم. علی بالاخره بهم زنگ زد و خيلی خونسرد و با ادب گفت که ببخشيد من وسط مصاحبه بودم. حالا بقيه اش چی شد . . . بهزاد از بی بی سی : درود علی، آقا خيلی وقته که ازت بی خبريم. از مصاحبه آخرمون دو ماهی ميگذره تقريباً!دی جی علی گيتر: راستش من توی اين مدت آلبوم جديدم رو تموم کردم و جاهای مختلف هم برنامه داشتم. ويدئو جديدم رو برای آهنگ جديدم (" گوشها تو بگير")توی اسپانيا فيلمبرداری می کردم. اين ويدئو کی پخش ميشه؟فکر کنم تا يک هفته ديگه توی شبکه ها نشونش بدن. صحنه های اين ويدئو چيه؟چون آهنگ رقصيه، بيشتر دختر و پسرهايی که توش هستن،توی آب وايسادن و می رقصن.بعد من توی يک ماشين پورشه دارم اينور اونور ميرم. خيلی ويديو ی قشنگی شده. به ماشين کورسی پورشه رسيدی يا که هنوز آرزوش رو داری؟فعلاً که آرزو هست! حالا ببينيم اگه خدا بخواد کی بهش برسيم! بعضی از بچه ها ميگن آلبوم جديدت رو تو ايران دارن! موضوع چيه؟نه! ممکنه آهنگ جديد من يعنی "Protect your ears" رو داشته باشن. چون يک هفته ای هست که روی اينترنت اومده. علتش هم اينه که شرکت هايی که آهنگ های من رو ميدن بيرون، مجبورن يکی دو هفته قبل از پخش آهنگ اونها رو به راديو ها و DJ ها بدن که درباره آهنگ های جديد تو برنامه هاشون صحبت کنند. ولی متاسفانه بعضی از اون ها کلک می زنن و آهنگها رو می ذارن روی اينترنت و همه مردم از اون استفاده می کنند! خيلی ها به خود من هم ايميل می زنم و ميگن که ما آلبوم جديد تو رو در ايران داريم! اين همش شايعه است. کاری که بعضی ها توی ايران می کنند اينه که آهنگ های اشخاص ديگه رو بر می دارن و به اسم من می کنند و خودشون يک سی دی درست می کنن و به اسم آلبوم جديد DJ Aligator می فروشند! اگر دوستان به سايت من بيان، اونجا نوشته که هر آهنگ جديدی که من ميدم بيرون، اگر توی وب سايت من نوشته نشده باشه، يعنی اون آهنگ قلابیه! راستی اسم اين آهنگ چرا هست "Protect your ears" که ميشه " گوشاتونو بگيرين " ... ؟به خاطر اينکه توی آهنگ يک صدايی هست که دو سه بار توی اين آهنگ مياد که خيلی صدای قوی و گوش خراشيه! مخصوصاً وقتی توی کلاب ها پخش ميشه و اگر کسی نزديک بلندگوها ايستاده باشه و اين آهنگ بلند پخش بشه، امکان داره که ديگه ... الان اين آهنگ توی دانمارک جزو ۵ آهنگ برتره و در روسيه و اروپای شرقی جزو ۳ آهنگ برتر. چطور آهنگ تو و سبک الکترونيک توی اروپای شرقی و روسيه مد شده؟ چون با آرش هم که صحبت می کردم گفت که توی روسيه و اروپای شرقی آهنگش شماره يک شده!راستش خودم هم نمی دونم! برای اينکه آهنگ هايی که سه يا چهار سال پيش در اروپا ، دانمارک و سوئد بيرون دادم، اونها تازه الان تو روسيه گل کرده. فکر کنم به خاطر اينکه مردم روسيه تازه چشم و گوششون برای اين سبک موزيک باز شده. بخصوص که آهنگ " داوای داوای " رو با يک خواننده روس ضبط کردم. اينهم کمک کرد که منو بيشتر تو روسيه بشناسن. يک جاهايی توی آهنگ "Protect your ears" ميگی اگر اين آهنگ گوشتون رو اذيت می کنه سن شما زيادی بالاست. اگر اذيت نمی کنه سن شما زيادی پايينه! جريان چيه؟بعضی ها مثل پدر و مادرم و فاميل ها وقتی آهنگ های من رو گوش ميدن، ميگن "وای اين چه آهنگيه!؟ خيلی سر و صدا داره!" به خاطر همين من توی اين آهنگ گفتم اگر اين آهنگ برای شما گوش خراشه، نشون اينه که ديگه پير شدين! (ولی خودمونيم خيلی صدای اون تيکه گوش خراشه . مخصوصأ هم اعصاب خورد کن درستش کرده که همه رو پير کنه!!!) بهزاد: اين صدای کلفت توی آهنگ ها صدای خودته؟دی جی علی گيتر: بله. خودم هستم! در اين دو ماه که مصاحبه تو رو در سايت بی بی سی چاپ کرديم خيلی ها در جاهای مختلف اون رو کپی کردند. می خوام ببينم اين کار آيا به نفع تو شده و اينکه بچه ها بيشتر باهات تماس می گيرن؟خيلی. مخصوصاً از پارسال که ، کنسرت اولم رو در دوبی دادم، ارتباطم با ايرانی ها خيلی بيشتر شد. ولی بعد از مصاحبه با شما ديگه غوغا شد. و خيلی برام فايده داشته و از همه شون ممنونم. پس آلبوم جديدت هم به زودی مياد بازار. کی منتظرش باشيم؟اين آلبوم آخرای ماه مارس و وسطهای ايام نوروز به بازار مياد. توی اين ايام هم من چند تا کنسرت دارم که يکی از اونها با آرش در دوبی خواهد بود، تاريخ ۲۵ مارس (۵ فروردين). ْراستی تا يادم نرفته، من يک Remix برای يک گروه دانمارکی به اسم Infernal درست کردم که اين Remix من نامزد بهترين Remix سال در دانمارک شده. در ماه آوريل يک جشن در دانمارک هست و در اون جشن می بينيم که من می تونم برنده اين جايزه بشم يا نه!اسم اين آهنگ هم هست "From Paris to Berlin" ... اگه این جایزه رو بردی دیگه می خواهیم تو رو با ماشین پورشهPORSCHE توی خیابون ببینیم ها!حتمأ. میام بوق می زنم. خدمات
گوشاتونو بگيرين سوسمار اومد. دو ماه پيش با DJ ALIGATOR ( به شوخی ترجمه اش کرديم علی گيتر) که در سوئد زندگی می کنه مصاحبه کرديم و کلی جرايد (بدون اجازه ) چاپش کردن. علی مواسات دکترای موسيقی داره ولی عشقش به موسيقی روز کاملا کشيدتش به موسيقی الکترونيک . بعد از آهنگ “ WHISTLE SONG” در اروپا شهرت زيادی پيدا کرد و ديگه افتاد توی دور هنرمندای معروف اروپا.
دی جی علی گيتر: دو آهنگ جديد و آلبومش
با گسترش دامنه این رسوایی، بی‌بی‌سی به بررسی افشاگری‌هایی پرداخته که فعالیت‌های جاسوسی آمریکا را در معرض دید عموم قرار داده است. سازمان جاسوسی آمریکا 'داده‌های مربوط به تلفن‌ها را جمع‌آوری می‌کند' رسوایی در ماه ژوئن امسال (خرداد ۱۳۹۲) و موقعی آغاز شد که روزنامه گاردین گزارش داد که آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) مشغول جمع‌آوری داده‌های مربوط به تماس‌های تلفنی میلیون‌ها آمریکایی است. این روزنامه حکم محرمانه دادگاه خطاب به شرکت مخابراتی ورایزن (Verizon) را منتشر کرد که در آن به این شرکت دستور داده شده بود کلیه داده‌های تلفنی‌اش را "بطور روزانه و مستمر" در اختیار NSA قرار دهد. در پی این گزارش، واشنگتن پست و گاردین فاش کردند که NSA در چارچوب برنامه شنود موسوم به پریزم، مستقیما وارد سرورهای ۹ شرکت بزرگ اینترنتی، از جمله فیس‌بوک، گوگل، مایکروسافت و یاهو می‌شود و ارتباطات آنلاین را ردیابی می‌کند. سازمان شنود الکترونیکی بریتانیا (GCHQ) هم به جمع‌آوری اطلاعات شرکت‌های اینترنتی از طریق برنامه پریزم متهم شد. کمی بعد روزنامه گاردین فاش کرد که ادوارد اسنودن، تحلیلگر سیستم‌های سابق سازمان سیا پشت این افشاگری‌ها درباره برنامه‌های شنود آمریکا و بریتانیا قرار دارد. او در آمریکا به سرقت اموال دولتی، انتشار بدون اجازه اطلاعات مربوط به دفاع ملی و افشای عمدی مکاتبات اطلاعاتی محرمانه متهم شده است. سازمان جاسوسی آمریکا 'کابل‌های فیبر نوری را شنود می‌کند' رسوایی GCHQ روز ۲۱ ژوئن (۳۱ خرداد ۱۳۹۲) ابعاد گسترده‌تری یافت. در این تاریخ روزنامه گاردین گزارش داد که سازمان جاسوسی بریتانیا کابل‌های فیبر نوری حامل ارتباطات بین‌المللی را شنود می‌کند و حجم بسیار عظیمی از داده‌ها را با همتای آمریکایی‌اش، NSA، به اشتراک می‌گذارد. این روزنامه فاش کرد که از ادوارد اسنودن اسنادی دریافت کرده که نشان می‌دهند عملیات GCHQ با نام رمز تمپورا از ۱۸ ماه قبل در جریان بوده است. طبق این گزارش، GCHQ با شنود ۲۰۰ کابل فیبر نوری به نسبت آمریکا مجموعه بزرگتری از داده‌ها را در اختیار داشت و قادر بود روزانه تا ۶۰۰ میلیون ارتباط را تحت نظر داشته باشد. ظاهرا اطلاعات حاصل از استفاده از اینترنت و تلفن تا ۳۰ روز ذخیره می‌شد، و مورد غربال و تحلیل قرار می‌گرفت. البته GCHQ قوانین را نقض نکرده، اما روزنامه گاردین نوشت که برای مجاز دانستن جمع‌آوری چنین حجم عظیمی از داده‌ها، باید تفسیر بسیار موسعی از قوانین فعلی داشت. شنود تماس‌های تلفنی و ارتباطات اینترنتی ایتالیا از سوی GCHQ و NSA اولین بار ۲۴ اکتبر (۲ آبان ۱۳۹۲) توسط هفته‌نامه لسپرسو (L’Espresso) انجام شد. اعلام شد که منبع این افشاگری‌ها ادوارد اسنودن بوده است. ادعا شد که سه کابل زیردریایی که انتهای خطشان در ایتالیا بوده، هدف قرار گرفته بوده اند. انریکو لتا، نخست وزیر ایتالیا، این ادعاها را "غیرقابل باور و غیرقابل قبول" خواند، و گفت که بیان آشکار شدن حقیقت است. آمریکا 'شبکه‌های چین را هک می‌کند' ادوارد اسنودن بعد از ترک هنگ‌کنگ به روزنامه ساوت چاینا مورنینگ پست گفت که NSA در سراسر جهان مشغول انجام بیش از ۶۱ هزار عملیات هک است، و برخی از آنها در هنگ‌کنگ و چین انجام می‌شود. او گفت که از جمله اهداف در هنگ‌کنگ می‌توان به دانشگاه، مقامات دولتی و کسب و کارهای چینی اشاره کرد. آقای اسنودن در جایی گفته: "ما اجزاء اصلی شبکه‌ها را هک می‌کنیم، مثلا روترهای اینترنت را. این کار به ما امکان می‌دهد به ارتباطات صدها هزار کامپیوتر دسترسی پیدا کنیم، بدون اینکه لازم باشد تک‌تک آنها را هک کنیم." 'کارگذاشتن میکروفون' در دفترهای اتحادیه اروپا روز ۲۹ ژوئن (۸ تیر ۱۳۹۲) مجله اشپیگل آلمان ادعاهایی را مطرح کرد که بر مبنای آن NSA ارتباطات دفترهای اتحادیه اروپا در آمریکا و اروپا را شنود کرده است. این مجله نوشت که اسناد فاش شده NSA را دیده است، و این اسناد نشان می‌دهند که آمریکا شبکه‌های کامپیوتری داخلی اتحادیه اروپا در واشنگتن و دفتر این اتحادیه در نیویورک را شنود کرده است. اشپیگل اضافه کرد که این فایل‌های "فوق سری" را از ادوارد اسنودن دریافت کرده است. اشپیگل نوشت که دریکی از این اسناد که به سپتامبر ۲۰۱۰ (شهریور ۱۳۸۹) مربوط می‌شود، از دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا نزد سازمان ملل مشخصا با عنوان "محل هدف" نام برده شده است. ظاهرا در این فایل‌ها آمده که NSA همچنین در ساختمانی در بروکسل یک عملیات شنود الکترونیکی انجام داده است. این ساختمان محل استقرار شورای وزیران اتحادیه اروپا و شورای اروپا بوده است. هنوز معلوم نیست که جاسوسان آمریکایی از طریق این شنودها به چه اطلاعاتی ممکن است دست پیدا کرده باشند. اما ناظران می‌گویند که دستیابی به جزئیات مواضع کشورهای اروپایی درباره موضوعات تجاری و نظامی می‌تواند برای دست اندرکاران مذاکرات میان آمریکا و اتحادیه اروپا مفید باشد. 'شنود' تماس‌های تلفنی مرکل اوباما و مرکل دولت آلمان روز ۲۴ اکتبر (۲ آبان ۱۳۹۲) در اقدامی کاملا نامعمول سفیر آمریکا را احضار کرد. احضار سفیر آمریکا پس از آن انجام شد که رسانه‌های آلمانی گزارش دادند که NSA تلفن همراه آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان را شنود کرده است. این ادعاها بر نشست سران اتحادیه اروپا سایه انداخت، و خانم مرکل خواهان ارائه توضیحات کافی شد و هشدار داد که در نتیجه این گونه اقدامات، ممکن است اعتماد میان متحدان آسیب ببیند. او در یک گفتگوی تلفنی این موضوع را با باراک اوباما مطرح کرد. آقای اوباما به خانم مرکل اطمینان داد که تماس‌های تلفنی او دیگر تحت کنترل نیست و این اتفاق در آینده تکرار نخواهد شد. اما کاخ سفید شنود تلفن‌های خانم مرکل در گذشته را انکار نکرد. انجام شنود توسط پلیس مخفی در گذشته، چه از سوی نازی‌ها و چه توسط کمونیست‌ها، آلمانی‌ها را نسبت به احترام به حریم خصوصی بسیار حساس کرده است. خانم مرکل در آلمان شرقی سابق بزرگ شده، و در این کشور اشتازی (سرویس امنیتی آلمان شرقی) در مورد میلیون‌ها شهروند جاسوسی می‌کرد. در همین حال فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه، از اینکه طبق برخی گزارش‌ها، میلیون‌ها تماس تلفنی فرانسوی‌ها از سوی آمریکا تحت نظر قرار گرفته، ابراز نگرانی کرد. روزنامه گاردین بعدا گزارش داد که NSA تلفن‌های ۳۵ رهبر جهان را پس از بدست آوردن شماره‌هایشان از یک مقام آمریکایی دیگر تحت نظر گرفته است. این بار هم ادوارد اسنودن به‌عنوان منبع خبر معرفی شد. سفارت‌خانه‌ها 'تحت نظر' طبق یک فایل محرمانه که در اختیار روزنامه گاردین قرار گرفت، مجموعا ۳۸ سفارت‌خانه و هیأت نمایندگی خارجی "هدف" عملیات‌های جاسوسی آمریکا بوده اند. این روزنامه روز اول ژوئیه (۱۰ تیر ۱۳۹۲) گزارش داد که فرانسه، ایتالیا و یونان، و همچنین برخی متحدان غیراروپایی آمریکا نظیر ژاپن، کره جنوبی و هند در میان اهداف شنودها قرار داشته اند. گفته می‌شود دفترهای نمایندگی اتحادیه اروپا در نیویورک و واشنگتن هم تحت نظر بوده اند. گفته می‌شود که در این فایل به "طیف بسیار گسترده‌ای" از روش‌های جاسوسی مورد استفاده در رهگیری پیام‌ها، از جمله کار گذاشتن میکروفون، آنتن‌های ویژه و شنود تلفن‌ها، پرداخته شده بود. در گزارش گاردین همچنین به نام رمز عملیات‌ها علیه هیأت‌های نمایندگی فرانسه و یونان در سازمان ملل و سفارت ایتالیا در واشنگتن اشاره شده بود. جان کری، وزیر خارجه آمریکا، گفت که انجام چنین کارهایی با هدف تأمین امنیت ملی در مناسبات بین‌المللی "غیرمعمول نیست". آمریکای لاتین 'تحت نظر' متحدان ایالات متحده در آمریکای لاتین پس از آنکه روز ۱۰ ژوئیه (۱۹ تیر ۱۳۹۲) در روزنامه اوگلوبوی برزیل خواندند که NSA برنامه‌ای برای شنود ارتباطات در سراسر این قاره دارد، بسیار خشمگین شدند. این روزنامه به نقل از اسناد فاش شده نوشت که NSA دست‌کم از سال ۲۰۰۲ از پایگاهی در برازیلیا (پایتخت برزیل) عملیات‌هایی را صورت می‌داده، و مکالمات و پیام‌های اینترنتی و جزئیات تماس‌های تلفنی را از سراسر منطقه رهگیری می‌کرده است. در پر سر و صداترین حرکت دیپلماتیک از زمان آغاز رسوایی، دیلما روسف، رئیس جمهوری برزیل، سفر رسمی‌اش به آمریکا را لغو کرد مأموران آمریکایی برای جاسوسی در مورد شرکت‌های نفت و گاز، بازدید کنندگان خارجی از برزیل، و بازیگران عمده جنگ‌های مواد مخدر در مکزیک با شرکت‌های مخابراتی برزیلی همکاری می‌کردند. مکزیک، برزیل، کلمبیا و شیلی خواهان پاسخگویی آمریکا در این زمینه شدند. اما افشاگری‌ها درباره آمریکای لاتین تازه شروع شده بود، و در ماه سپتامبر (شهریور ۱۳۹۲) ادعاهای روشن‌تری درباره شنود ای‌میل‌ها و تماس‌های تلفنی روسای جمهور مکزیک و برزیل مطرح شد. آمریکا همچنین در مورد شرکت نفتی پتروبراس – که در مالکیت دولت برزیل است – هم جاسوسی می‌کرد. در پر سر و صداترین حرکت دیپلماتیک از زمان آغاز رسوایی، دیلما روسف، رئیس جمهوری برزیل، سفر رسمی‌اش به آمریکا را لغو کرد. 'اشتباهات' جاسوسی آمریکا اسنادی که در اواسط ماه اوت (اواخر مرداد ۱۳۹۲) در اختیار روزنامه واشنگتن پست قرار گرفت، نشان می‌داد که NSA هر ساله صدها بار از قوانین حفاظت از حریم خصوصی آمریکا تخطی می‌کند. این اسناد فاش کرد که شهروندان آمریکا به‌خاطر خطاهای تایپی و اشتباهات سیستم، سهوا هدف شنود قرار می‌گیرند. در یکی از این موارد، "شمار زیادی" از تماس‌های تلفنی از مبدأ واشنگتن دی‌سی به‌خاطر وارد شدن اشتباهی عدد "۲۰۲" در یک برنامه کامپیوتری مورد رهگیری قرار گرفت. ۲۰۲ که پیش‌شماره منطقه واشنگتن دی‌سی است، در یک استعلام بجای عدد "۲۰"، که پیش‌شماره کشور مصر است، وارد سیستم شده بود. در اواخر ماه اوت (اوایل شهریور ۱۳۹۲)، واشنگتن پست گزارش داد که سازمان‌های جاسوسی آمریکا در سال ۲۰۱۳ برای عملیات‌های سری یک "بودجه سیاه" ۵۳ میلیارد دلاری دارند.
ادوارد اسنودن، پیمانکار سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، اواخر ماه مه گذشته (خرداد ۱۳۹۲) پس از افشای جزئیات شنود گسترده ارتباطات اینترنتی و تلفنی توسط سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، این کشور را ترک کرد. آقای اسنودن که فعلا از روسیه پناهندگی موقت دریافت کرده، به‌خاطر اقداماتش به جاسوسی متهم شده است.
افشاگری‌هایی که برنامه جاسوسی آمریکا را بر ملا کرد
فرصت برای به نتیجه رساندن مذاکرات هسته‌ای محدود است در مذاکرات هسته‌ای ایران و ١+٥ هم، ارزیابی مواضع هر یک از دو طرف از دید طرف مقابل می‌تواند به بررسی عوامل موفقیت یا شکست این مذاکرات کمک کند. سابقه برنامه هسته‌ای ایران عمدتا به دهه ١٣٥٠ باز می‌گردد که حکومت وقت به منظور رفع کمبود برق ناشی از رشد سریع اقتصادی، در صدد احداث نیروگاه‌های اتمی برآمد و برای این منظور، قراردادهایی را با چند شرکت بین‌المللی امضا کرد. با وقوع انقلاب اسلامی، حکومت جدید این برنامه را متوقف کرد و یکی از مسایل اصلی دولت انقلابی برای چند سال، مذاکره برای لغو قراردادهای تاسیس و تامین سوخت نیروگاه‌های اتمی بود. عقبگرد شک برانگیز حدود ده سال پیش، "فاش شد" که جمهوری اسلامی بدون اطلاع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به فعالیت های هسته‌ای "مخفیانه" مشغول بوده است. از نظر جهانیان، مخفیانه بودن چنین فعالیتی، هر ماهیتی که داشت، شک برانگیز بود به خصوص اینکه گفته می‌شد آغاز این فعالیت‌ها کمابیش با تولید "بمب اسلامی" در پاکستان و استقبال برخی اسلامگرایان افراطی از آن همزمان بوده است. تکرار الگوی کره شمالی در جمهوری اسلامی اندیشه‌ای معقول نیست در سال‌های بعد، رد درخواست نهادهای بین‌المللی برای نظارت نزدیک و تعلیق این برنامه‌ها و اصرار ایران بر ادامه آنها برغم فشارهای سنگین اقتصادی و سیاسی، صرفا باعث افزایش تردید در مورد اهداف جمهوری اسلامی شد. واقعیت این است که اگرچه ایرانیان طی چند دهه اخیر، به زندگی در بحران‌های خودساخته سیاسی و اقتصادی خو گرفته‌اند، اما جهان خارج نمی‌توانسته بپذیرد که دولتی فقط برای انبار کردن سوخت برای نیروگاه‌های ناموجود، زندگی شهروندان و حتی امنیت خود را به مخاطره اندازد و بنابراین، می‌بایست "کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد." با وجود انکار مقامات ایرانی و فقدان شواهد قطعی، نظر جامعه بین‌المللی این بوده که کاسه مورد بحث، چیزی جز تلاش برای تولید بمب اتمی نبوده است. اتهام و ضد اتهام مخالفان فعالیت اتمی ایران انگیزه‌های متفاوتی را هم برای طرح این اتهام مطرح کرده‌اند. به گفته آنان، دکترین سیاست خارجی حکومت ایران بر "صدور انقلاب" از طریق توسل به زور استوار است و تهدید اتمی وسیله‌ای مناسب برای این منظور محسوب می‌شود. همچنین، با توجه به تحولات داخلی و منطقه‌ای، "تندروها" در ایران اسلحه اتمی را هشداری در مورد مداخله خارجی در صورت بروز حرکت اعتراضی داخلی می‌دانند. دلیل دیگری هم که پس از اعتراضات انتخاباتی چهار سال پیش مطرح شد این بوده که حکومت ایران به تدریج تحت تسلط نظامیان قرار می‌گیرد و با تقلید از الگویی مشابه کره شمالی، در نظر دارد منابع عمده اقتصادی را در اختیار نظامیان و طرح‌های نظامی، از جمله تولید اسلحه اتمی، قرار دهد. و بالاخره، اینکه هدف جمهوری اسلامی، رقابت و حتی رویارویی اتمی با اسرائیل است. البته این اتهامات بدون پاسخ هم نمانده است. بازگشت به برنامه احداث نیروگاه اتمی تردیدهایی را ایجاد کرد مدافعان برنامه‌های هسته‌ای ایران تاکید داشته‌اند که دکترین صدور انقلاب سالهاست که جای خود را به نظریه "الگو شدن" جمهوری اسلامی داده و رهبران ایران دریافته‌اند که گسترش نفوذ کشورشان مستلزم الگو شدن از نظر پیشرفت اقتصادی و سیاسی است و نه داشتن اسلحه‌ای که قابل استفاده هم نیست. تهدید اتمی برای جلوگیری از مداخله خارجی در بحران‌های داخلی نیز دلیلی محکمه پسند دانسته نشده زیرا فشار تحریم خارجی به نوبه خود می‌تواند بحران‌ساز باشد در حالیکه داشتن تسلیحات کشتار جمعی، عملا خطر مداخله نظامی خارجی در بحران‌های داخلی را افزایش می‌دهد. و بالاخره، تقلید از الگوی کره شمالی نیز منطقی دانسته نشده زیرا مقامات ایرانی، مانند دیگران، آگاه هستند که ادامه حیات رژیم کره شمالی به توانمندی نظامی و اتمی آن ارتباطی ندارد بلکه حاصل معادلات و معاملات قدرت‌های جهانی است. با این همه، طی این سال‌ها، تاکید مقامات جمهوری اسلامی بر صلح آمیز بودن برنامه هسته‌ای خود نه تنها "دشمنان" بلکه ظاهرا حتی "دوستان" آنان را هم قانع نکرده و گذشت زمان، صرفا هزینه دنبال کردن این فعالیت‌ها را برای ایرانیان افزایش داده است. اعضای باشگاه اتمی دلیل موثر بودن اتهامات علیه برنامه اتمی ایران را باید در نگرش مقامات جمهوری اسلامی و تفاوت آن با نگرش رایج در جهان امروز جستجو کرد. امروزه، اعضای باشگاه اتمی جهان را "پنج قدرت هسته‌ای" و چند کشور دیگر تشکیل می‌دهند و سایر کشورهای جهان، حتی کشورهای پیشرفته تمایلی به ورود به این باشگاه نداشته‌اند. انگیزه و جنبه اخلاقی حفظ زرادخانه هسته‌ای پنج قدرت اتمی در اینجا مورد بحث نیست، اما باید پذیرفت که این کشورها ملزم بوده‌اند "مسئولیت‌پذیری اتمی" خود را به اثبات برسانند. در مورد سه کشور اتمی غربی، حکومت دموکراتیک تضمین کننده ثبات و جلوگیری از افراط‌گرایی سیاسی تلقی شده، و در مورد روسیه و چین نیز، مراعات "نزاکت هسته‌ای" در جریان تحولات منجر به سقوط نظام شوروی، و قبول ضوابط حاکم بر روابط بین‌المللی از سوی حکومت کمونیستی چین به عنوان "آزمون‌هایی" در اثبات مسئولیت‌پذیری مورد قبول قرار گرفته است. در مورد سایر کشورهای اتمی، هند با نظام دموکراتیک، کشوری با ثبات و مسئول تلقی می‌شود و وابستگی نظامی پاکستان به غرب نیز ظاهرا نوعی اطمینان خاطر را دست کم در مورد زرادخانه اتمی این کشور ایجاد کرده هر چند بی‌ثباتی سیاسی پاکستان گاه باعث نگرانی شده است. کدورت کنونی بین آمریکا و برخی متحدان منطقه‌ای آن به نفع مذاکرات هسته‌ای با ایران است اسرائیل نیز متهم به داشتن زرادخانه اتمی است و با خودداری از تکذیب این اتهام، ظاهرا در نظر داشته به همسایگان خود هشدار دهد که در صورتی که با خطر نابودی مواجه شود، هزینه سنگین آن را به دیگران تحمیل خواهد کرد. در عین حال، با وجود ناخرسندی جهانیان از جنبه هایی از سیاست خارجی رهبران این کشور، اسرائیل کشوری برخوردار از دموکراسی و در نهایت، وابسته و تحت نظارت دموکراسی‌های غربی محسوب می‌شود. در همان حال، اگر جامعه جهانی نسبت به تسلط رژیم‌هایی "غیرمتعارف" با عقاید غیرقابل درک بر هریک از این کشورها احساس خطر کند، قطعا به شدت عمل متوسل می‌شود. علایم نامناسب در این میان، علایمی که مقامات جمهوری اسلامی در اثبات "بی‌گناهی" اتمی خود ارائه داده‌اند، تا کنون قانع‌کننده نبوده است. در افکار عمومی غرب، حکومت ایران با سابقه گروگانگیری دیپلمات‌ها، اصرار بر جنگی طولانی، نحوه برخورد با اتهامات حقوق بشری و دوستی با گروه‌ها و رژیم‌های تندرو، پدیده‌ای غیرعادی، با چهره ای نامانوس و رویکردی "غیرمتعارف" است که زمام امور کشوری با سابقه چرخش‌های سریع سیاسی را در دست دارد. ضوابط و فرهنگ سیاسی حکومت ایران نیز آن را موجودیتی "متفاوت" جلوه داده است. به عنوان مثال، از نظر جهانیان، سیاست یعنی "هنر مصالحه" اما در جمهوری اسلامی، انعطاف‌ناپذیری تحت عنوان "قاطعیت" یک فضیلت سیاسی محسوب می‌شود یا اینکه تاکید بر مذاکره دیپلماتیک "تنها در شرایط برابر و احترام متقابل" این تصور را پدید می‌آورد که ایرانیان هم اساسا خود را کسانی غیرمعمول، "نا برابر و غیرقابل احترام" می‌دانند. و البته به زعم کشورهای غربی، تعهدات لفظی حکومتی ناشناخته با افکاری غیرقابل درک، مانند ابراز انزجار اخلاقی و توسل به فتاوی دینی علیه اسلحه اتمی، ولو از سر صداقت هم که باشد، قابل اعتماد نیست. در همان حال، محدودیت‌های موجود در ایران و الزام همگانی به تایید "سیاست‌های کلان" به جای نقد و انتقاد از آنها، ظاهرا این تصور را برای مقامات ارشد ایجاد کرده که نظراتی که در رسانه‌های تبلیغاتی داخلی منعکس می‌کنند، نه تنها برای مردم ایران، بلکه برای افکار عمومی جهانیان هم قانع کننده است. فرصتی استثنایی و کوتاه با توجه به تفاوت بین نگرش و استنباط دو طرف مجادله هسته‌ای، آمادگی آنان برای مذاکره جدی را باید فرصتی استثنایی و تکرار ناپذیر دانست. برای متصدیان سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ، اینکه سرانجام بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی در صدد برقراری "ارتباط سازنده" با دیگران برآمده فرصتی است تا با حل مسالمت‌آمیز این بحران، دستاوردی مهم در پرونده خدمتی خود ثبت کنند. از نظر آنان، نتیجه انتخابات اخیر ایران نشانه ناخرسندی مردم از سیاست‌های قبلی از جمله در زمینه برنامه‌های هسته‌ای بوده و حکومت نیز با توجه به شرایط داخلی و منطقه‌ای، در صدد واکنش مساعد به خواست مردم برآمده است. موفقیت مذاکرات ژنو به سود حامیان "نگرش جدید" در عرصه بین‌المللی خواهد بود همزمان، در برخی کشورهای غربی هم، پس از یک دوره برخورد تند در سیاست بین‌المللی، نشانه‌هایی از تمایل به تغییر در این نگرش دیده می‌شود و نتیجه مثبت مذاکرات هسته‌ای ایران می تواند موضع منادیان این تغییر را تقویت کند. نگرش آمریکا، به عنوان رهبر مخالفان برنامه هسته‌ای ایران هم قابل توجه است. معمولا مقامات آمریکایی در دوره دوم ریاست جمهوری آمادگی بیشتری برای دست زدن به ابتکاراتی دارند که در صورت موفقیت، دستاوردی تاریخی محسوب می‌شود و در صورت شکست، بر سرنوشت سیاسی رئیس جمهوری تاثیری ندارد. به نظر می‌رسد دست کم از نظر بخشی از دولت کنونی آمریکا، حل بحران هسته‌ای و احتمالا بهبود نسبی روابط با ایران یکی از این ابتکارات است. دلگیری احتمالا موقتی بین نهادهای دیپلماتیک آمریکا و برخی متحدان منطقه‌ای و سنتی آن کشور (یعنی رقبا یا دشمنان جمهوری اسلامی) انگیزه مصالحه با ایران را تقویت کرده است. برای جمهوری اسلامی هم، کاهش فشارهای خارجی می‌تواند دست کم جلوی ضرر بیشتر را بگیرد زیرا نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که کاربرد صحیح عواید نفتی تنها در چند سال گذشته، می‌توانست ایران را به یک قدرت تاثیر گذار جهانی تبدیل کند. در عوض، این منابع، به جای ایجاد میلیونها شغل مولد و توسعه‌ساز، صرف تبلیغ وجهه جهانی جمهوری اسلامی و مقابله با فشارهای خارجی ناشی از پرونده اتمی شد. در هر دو طرف مذاکرات کنونی، کسانی با انگیزه‌های مثبت برای موفقیت، در برابر کسانی قرار گرفته‌اند که منافع خود را در ادامه تنش می‌بینند و اطمینانی نیست که صاحبان "حسن نیت" بتوانند برای مدتی طولانی در برابر تهاجم مخالفان مقاومت کنند. در ایران، کسانی که موقعیت و امتیازات خود را مدیون بحران سازی و تداوم بحران می‌دانند، تصمیم رهبران به ایفای نقش متعارف سیاسی و دیپلماتیک، یعنی حل اختلافات از طریق تعامل را به زیان خود می بینند. و در عرصه بین المللی، هستند کسانی که ادعا می کنند نهادهای تصمیم گیرنده در ایران با این هدف وارد مذاکرات شده‌اند که با به شکست کشاندن آن، به ایرانیان بگویند که "تلاش برای تفاهم" نفعی ندارد و باید آماده از خودگذشتگی بیشتر باشند.
توصیه کارشناسان فن مذاکره برای موفقیت این است که باید از نگاه طرف مقابل به مواضع خود نگاه کنیم.
مذاکرات ژنو: انگیزه‌های موفقیت و عوامل شکست
اين رهبران قبيله ای از ولاياتی هستند که درگيريهای نظامی در آنجا بيشتر صورت می گيرد. اسدالله وفا، والی پکتيا گفته است که صدها نفر از هواداران رژيم سابق طالبان در اين ولايت و دو ولايت همجوار خوست و پکتيکا مايل هستند تا سلاحهای خود را زمين بگذارند و به زندگی غير نظامی برگردند. آقای وفا گفته است رهبران قبيله ای در اين مناطق که بعنوان ميانجی بين دولت و هواداران طالبان عمل می کنند از نيروهای آمريکايی می خواهند تا آنعده از هواداران رژيم سابق طالبان را که قصد دارند سلاحهای خود را بر زمين بگذارند، بازداشت نکنند و يا مورد آزار و اذيت قرار ندهند. پيشتر يکی از سخنگويان طالبان گفته بود که دولت از موضوع گفتگو با هواداران طالبان استفاده می کند تا بين نيروهای طالبان جدايی ايجاد کند. در همين حال سرگئی ايوانف، وزير دفاع روسيه، گفته است اقدامات برای ايجاد ارتباط با "طالبان ميانه رو" خطرناک است. خدمات
بر اساس گزارشهای رسيده از افغانستان برخی از رهبران قبيله ای اين کشور از نظاميان آمريکايی مستقر دراين کشور خواسته اند تا عمليات خود را عليه آنعده از هواداران طالبان که می خواهند به زندگی عادی و غير نظامی برگردند، کاهش دهد.
تلاش برای جلب هواداران طالبان به زندگی غير نظامی
مشکلات روحی و روانی، درد‌هایی هستند که در بسیاری موارد پنهان می‌مانند. بسیاری از مبتلایان ناراحتی‌های روحی را خواسته یا ناخواسته درون خود نگه می‌دارند. برگزاری چنین مناسبت‌هایی هم بیشتر برای آگاه کردن و تشویق مبتلایان به برداشتن قدم اول در مسیر درمان است. بسیاری از کشورهای در حال توسعه در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند با راه اندازی چنین مناسبت‌هایی یا حتی تشویق افراد مشهور به گفتگو درباره مشکلات روحی‌شان، بیماران را تشویق به حرکت در مسیر درمان کنند. اما در کشورهایی مانند افغانستان، هنوز پنهان نگاه‌داشتن ناراحتی‌های روحی از بیم قضاوت دیگران یا جستن راه‌های خرافی برای درمان آن رایج است. آمارها نشان می‌دهد که زنان در افغانستان بیش از مردان دچار مشکلات روحی و روانی هستند. براساس داده‌های وزارت صحت عامه افغانستان، ۴۶ درصد از جمعیت ۳۵ میلیونی این کشور از سلامت روان برخوردار نیستند. که حدود ۷۲ درصد از آنها زنان و ۶۰درصد از آنها مردان اند. زنان قربانی فشارهای روانی دکتر فریدون لطیفی، متخصص صحت (بهداشت) روان در ولایت بلخ در شمال افغانستان می‌گوید: "بدبختانه وضعیت سلامت روان با بلند رفتن نرخ بیکاری، اقتصاد خراب و جنگ‌های داخلی در مزارشریف بدتر شده‌است و بدبختانه بیشترین افرادی که از این ناحیه رنج می‌برند زنان و جوانان هستند." "فاطمه" از کابل می‌گوید: "شش یا هفت سال است که دچار تکلیف اعصاب شده‌ام، با اولادها و شوهرم بدخلقی می‌کنم، همیشه گریه می‌کنم، خواب ندارم، حالم بسیار خراب است. اقتصاد ما ضعیف است و شوهرم می‌گوید پول ندارم تا تو را تداوی کنم." دکتر فریدون لطیفی، متخصص بهداشت روان در ولایت بلخ در شمال افغانستان سال گذشته نیز مسئولان بیمارستان حوزه‌‌ای هرات، در غرب افغانستان از افزایش بیماری‌های روانی نزد زنان خبر داده بودند. فضل الرحمن فاضل استاد روانشناسی در دانشگاه هرات می‌گوید که وضعیت همچنان ناگوار ‌است: "در جامعه‌ که ما زندگی می‌کنیم، هر لحظه با عوامل استرس‌زای زیادی روبرو می‌شویم، دغدغه‎های روزانه ما خیلی زیاد شده؛ در حوزه کار دچار مشکل هستیم و در حوزه ارتباطات نیاز به همکاری داریم." اما دلیل چیست؟ چرا زنان بیشتر از مردان در افغانستان دچار ناراحتی‌ها و اختلالات روانی می‌شوند، دکتر فریدون لطیفی "سنت‌ها و فرهنگ‌های ناپسند" در این کشور را بخشی از این عوامل می‌داند: "در پهلوی اینکه بیش از ۴۰ سال است در افغانستان جنگ جریان دارد و فقر شدید دامنگیر مردم است، بیشترین دلیل آن مشکلات فرهنگی است که از خانه پدر و مادر دختر شروع می‌شود و تا خانه شوهر ادامه می‌یابد. افغانستان یک جامعه مردسالار است و زنان زیر حاکمیت مردان زندگی می‌کنند حتی اگر این زنان باسواد و تحصیل کرده هم باشند." مهناز یکی از این دختران تحصیل کرده در کابل است، او نیز به این باور است که عدم توجه خانواده‌ها به آموزش دختران، محروم شدن زنان از ارتباطات، مداخله خانواده‌ها در زندگی دختران و زنان از عوامل اساسی مشکلات روانی زنان است. مهناز می‌گوید سلامت روان او به دلیل همین مداخلات سخت آسیب دیده است: "ما در یک جامعه سنتی زندگی می‌کنیم، عملکردهای ما تا اینکه مورد پسند خود ما باشد، باید مقبول خاطر دیگران واقع شود. این باعث می‌شود تا ما نتوانیم کارهای را که دوست داریم انجام بدهیم و تن به کارهای بدهیم که مردم از ما انتظار دارند که این خود سبب بوجود آمدن مشکلات روانی نزد زنان و دختران می‌شود. حرف‌ها و قضاوت‌های مردم برایم همیشه یک دغدغه بزرگ بوده، آنها در مورد اینکه چرا ازدواج نمی‌کنم، چرا این و یا آن لباس را می‌پوشم و چرا تحصیلاتم را ادامه می‌دهم قضاوتم می‌کنند. اینها همه تاثیرات بسیار بد و ناگواری را بر روح و روان من گذاشته اند." اهمیت سلامت روانی زنان آرزو عزیزی، مددکار اجتماعی و مشاور روانی در ولسوالی کهمرد ولایت بامیان با تاکید بر "نابسامانی‌ها و مشکلات اجتماعی" در افغانستان و اهمیت سلامت روان زنان در خانواده می‌گوید که زنان زیادی در بامیان از افسردگی شدید رنج می‌برند و برخی از آنها با افکار خودکشی دست و پنجه نرم می‌کنند. آرزو عزیزی، مددکار اجتماعی و مشاور روانی در ولسوالی کهمرد ولایت بامیان او می‌افزاید: "به عنوان یک مشاور روانی، اولین کاری که در جلسه اول انجام می‌دهم این است که از این زنان تعهد بگیرم که تا ختم جلسه پنجم و ششم به خود آسیب نزنند و اکثرا می‌بینم که بعد ختم این جلسات افکار آنها تا حدی تغییر می‌کند. " خانم عزیزی می‌گوید او سعی می‌کند اعتماد به نفس این زنان را بالا ببرد و نقاط قوت شان را برجسته‌تر سازد. به باور خانم عزیزی؛ "کسی نیست که دارای نقاط قوت نباشد و خودش توانایی مقابله با مشکلات را نداشته باشد". او می‌گوید که افراد در زندگی همیشه به یک کسی نیاز دارند تا شاهد حوادث زندگی آنها باشد و از لحاظ روحی و روانی به آنها به صورت تخصصی کمک کند. 'اعتقادات نادرست' از سوی دیگر در افغانستان اعتقاد براین است که بیماری‌های روانی کشنده نیست و از طرفی افراد از قبول بیماری روانی احساس شرم می‌کنند و تا اینکه علایم شدت پیدا نکند و شدیدا زندگی روزمره‌ آنها را تحت تاثیر قرار ندهد، آنها به متخصص مراجعه نمی‌کنند. یکی از علت‌های آن از نظر فضل الرحمن فاضل استاد روانشناسی در دانشگاه هرات برچسب خوردن از سوی نزدیکان و اطرافیان است. او می‌گوید: "اولین بحث ترس از قضاوت شدن است، اگر بخواهیم در رابطه به احساسات و عواطف خود گپ بزنیم، می‌ترسیم کسی ما را قضاوت کند و بگوید که ما آدم ضعیف و ناتوانی بودیم که پس از روبرو شدن با یک مشکل کوچک خود را از دست داده و نتوانسته‌ایم با آن مقابله کنیم. و از سوی دیگر بسیار بزودی از طرف دوستان و اطرافیان برچسب فرد دیوانه به ما زده می‌شود و یا القاب دیگری را به ما می‌دهند که این خود سبب انزوای بیشتر افراد و دوری آنها از اجتماع می‌شود. " آقای فاضل می‌گوید آنچه موضوع را پیچیده‌تر می‌کند، نبود آگاهی کافی مردم از بیماری‌های روانی است. و اعتقادات مذهبی نیز نقش اساسی را در این زمینه دارند که بسیاری از زنان را به رفتن نزد ملا و گرفتن مشاوره از روحانیون محل سوق می‌دهد تا رفتن نزد یک کارشناس و متخصص. امکانات بهداشتی بیمارستان بهداشت روان در کابل تنها مرکزی است که ۱۰۰ بستر برای حدود ۳۵ میلیون جمعیت افغانستان دارد و از این ۱۰۰ بستر تنها ۳۰ عدد آن به زنان و ۴۰ بستر به مردان و مباقی برای سایر بیماران اختصاص داده شده است. اما دکتر فدا محمد پیکان، مشاور وزارت صحت (بهداشت) عامه افغانستان به بی بی سی گفت که در تمام ولایات افغانستان مراکز درمان صحت روانی وجود دارد که هرکدام دارای حداقل ۱۰ تا ۲۰ بستر دارد. بخش روان پزشکی یک بیمارستان در کابل آقای پیکان در بخشی از صحبت هایش گفت: "صحت روانی در سال ۲۰۰۷ با سایر خدمات صحی مدغم شد و صحت روانی در تمام مراکز صحی قابل دسترس است. شفاخانه‌های حوزوی هرکدام حداقل یک مشاور روانی، یک داکتر و یک پرستار دارد و ادویه اساسی روانی نیز در این مراکز موجود است. شفاخانه‌های ولایتی نیز هرکدام یک بخش صحت روان با ظرفیت ۱۰ تا ۲۰ بستر دارد." شاید خدماتی مراکز درمانی هرچند با کمترین امکانات و بستر به گفته آقای پیکان "در خدمت مریضان و مریضداران" قرار داشته باشد، اما مشکل این است که در جامعه مردسالار افغانستان که بیشترین قربانی فشارهای روانی آن را زنان تشکیل می‌دهند، خانواده‌ها به دلایل باورهای سنتی و فرهنگی، کمتر دختران و زنان شان را به مراکز درمانی می‌برند. "ضعف اقتصادی و شرم" زنانی مانند فاطمه به دلیل "اقتصاد ضعیف" نمی‌توانند نزد مشاور روانی یا دکتر متخصص بروند. تعداد زیادی از زنان و دختران مانند مهناز از رفتن به شفاخانه‌های روانی خجالت می‌کشند و نمی‌خواهند طوری که داکتر فاضل گفت، نزدیکان آنها به ایشان برچسب "فرد دیوانه" را بزنند. اما سلامتی روانی فقط به معنی نداشتن بیماری روانی نیست. این که در مورد خود، جهان و زندگی خود چه احساسی داریم، همگی بخشی از سلامت روان ما را تشکیل می دهند. در افغانستان اعتقاد براین است که بیماری‌های روانی کشنده نیستند و از طرفی تا زمانیکه علایم آن شدت پیدا نکند و زندگی روزمره افراد را شدیدا تحت تاثیر قرار ندهد، آنها به روانشناس، روان درمان و حتی به دکتر عمومی مراجعه نمی‌کنند. کلاس آموزش یوگا در کابل با آنکه ورزش به عنوان یکی از راه های مقابله با مشکلات روحی شناخته می‌شود اما امکانات ورزش برای زنان در افغانستان بسیار محدود است به گفته این متخصصان مشکلات مربوط به سلامت روان، به ویژه اگر مزمن باشد، می‌تواند توانایی جسمی را از ما بگیرد. بنابراین، توصیه این است که به پزشک و افراد متخصص مراجعه کنید. آنها می‌توانند شما را در بیرون شدن از این وضعیت کمک کنند.
در بریتانیا از دهم تا شانزدهم ماه مه هفته آگاهی از سلامت روان و مشکلات روانی است. رویدادی بیش از دو دهه است از سوی بنیاد بهداشت روان بریتانیا برگزار می‌شود. موضوع امسال طبیعت و محیط زیست است. محققان بر این باورند که قرار گرفتن در دامن طبیعت به مدت مشخصی در روز می‌تواند مانند مسکن‌ها آرام‌بخش باشد و از استرس، اضطراب و تنش بکاهد.
چرا سلامت روان زنان در افغانستان روبه وخامت است؟
روحانی بودجه ۹۸ را به مجلس داد روز سه‌شنبه، ۴ دی (۲۵ سپتامبر)، حسن روحانی با حضور در مجلس، ضمن تشریح سیاست اقتصادی دولت و رویکرد بودجه سال آینده شمسی، از نمایندگان خواست تا لایحه بودجه را بررسی و آن را تصویب کنند. بودجه سال آینده خورشیدی با سقف ۱۷،۰۳۲،۳۳۷.۲۷ (هفده میلیون و سی و دو هزار و سیصد و سی ودو میلیارد و بیست و هفت میلیون) میلیارد ریال (یا بالاتر از یکهزار و هفتصد و سه هزار میلیارد تومان) به مجلس داده شده است. این بودجه نسبت به لایحه بودجه سال گذشته بیش از ۴۲ درصد و نسبت به بودجه مصوب سال گذشته بیش از ۳۹ درصد افزایش نشان می‌دهد. روحانی تحریم آمریکا و ساختار ناسالم اقتصاد جمهوری اسلامی را عامل مشکلات ایران دانسته است دراین لایحه منابع بودجه عمومی ۴،۷۸۶،۲۶۳.۸۲۷ میلیارد ریال (یا بیش از چهارصد و هفتاد و هشت هزار میلیارد تومان) و بودجه شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و موسسات انتفاعی وابسته به دولت نیز ۱۲،۷۴۷،۵۴۵.۴۷۵ میلیارد ریال (بیش از یکهزار و دویست و هفتاد و چهار هزار میلیارد تومان) پیش‌بینی شده است. آقای روحانی در سخنرانی بودجه گفت که لایحه بودجه در شرایطی تقدیم مجلس می‌شود که "ما از اواخر سال گذشته باشرایط فشار و تحریم ظالمانه آمریکا مواجه بوده‌ایم." وی گفت: "دی ماه امسال، ماه پربرکتی برای مردم خواهد بود و همچنین بهمن که چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم اما در دی ماه پارسال، در اول و آخرش با یک مشکلاتی مواجه شدیم و همان حوادث اوایل دی ماه پارسال باعث شد آمریکایی‌ها با برداشت غلط و تصور ناروا، اواخر دی ماه موضعگیری جدیدی را علیه جمهوری اسلامی ایران و توافق هسته‌ای اعلام کنند." اشاره آقای روحانی به اعتراضات گسترده اوایل دیماه سال گذشته در بسیاری از شهرهای ایران است. وی پیش از این هم بارها تصمیم آمریکا به خروج از توافق هسته ای ایران با قدرتهای جهانی (برجام) را ناشی از این اعتراضات دانسته بود. تظاهرات دیماه سال گذشته در اعتراض به شرایط بد اقتصادی در مشهد آغاز شد اما به سرعت جنبه سیاسی به خود گرفت و در سراسر ایران گسترش یافت. در آغاز این اعتراضات معاون اول رئیس جمهوری تلویحا افرادی در جناح رقیب دولت را مسئول راه‌اندازی تظاهرات دانست و ظاهرا با توجه به احساسات عمومی، هشدار داد که با به جریان افتادن اعتراضات، مهار آن دشوار خواهد بود. خروج آمریکا از برجام یکی از وعده‌های انتخاباتی دونالد ترامپ بود دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، که در زمان رقابت ه‌ای انتخاباتی، برجام را "بدترین توافق" تاریخ آمریکا توصیف کرده بود در اردیبهشت ماه امسال از این توافق خارج شد و از مردادماه تحریم‌هایی را علیه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشت. وی رهبران جمهوری اسلامی را متهم کرد که با دستیابی به برجام و لغو تحریم‌های هسته‌ای، عواید ناشی از آن را به بهبود شرایط اقتصادی مردم ایران، در اختیار حکومت سوریه و سازمان های وابسته به جمهوری اسلامی در خارج قرار داده و، به گفته آنان، برای محرومیت مردم ایران از حقوق خود و سرکوب آنان به کار گرفته است. مقامات آمریکایی گفته‌اند که هدف از تحریم‌های هسته‌ای، مردم ایران نیست. حسن روحانی هدف آمریکا را فشار بر مردم ایران توصیف کرد و گفت که "هدف اصلی آمریکا از این توطئه‌ها، تحریم‌ها و فشارها که مستقیما بر ملت بزرگ ایران و بر مردم منطقه و بر شرکت‌های تجاری و اقتصادی جهان جهان وارد می‌شود و بر خلاف همه مقررات بین‌المللی است، به زانو در آوردن نظام پر قدرت جمهوری اسلامی ایران است." وی در تشریح انگیزه آمریکاییان از وارد کردن این فشارها گفت که آمریکاییان جمهوری اسلامی را "مانع بزرگ خودشان در منطقه احساس می‌کنند." وی گفت که "بی‌تردید آمریکا به هدف خود نخواهد رسید." اقای روحانی گفت که از سال ۱۳۹۲ و آغاز به کار او، تورم مهار و رشد منفی اقتصادی به رشد مثبت تبدیل شد اما "آمریکایی‌ها در این وسط توطئه و نقشه شوم خود برای تحریم ملت ایران را اجرا کردند." وی با اشاره به افزایش نرخ ارز در اواسط سال گذشته درایران، گفت که آمریکا در نظر داشت به نظام و کشور القاء کند که دولت بر اوضاع مسلط نیست و گفت: "برخی سایت‌ها و روزنامه‌هایی که متاسفانه گاهی تعبیرات‌شان نادرست یا ناپسند است، گفتند دولت کشور را رها کرده و از کنترل خارج شده است و بعضی ها هم که اقتصاد هم کمی بلد هستند و خوانده‌اند از ابر تورم سخن گفتند و از اینکه ایران به زودی به ونزوئلا تبدیل خواهد شد، در روزنامه ها نوشتند و تلاش کردند مردم را نامید و دولت را ناکارآمد قلمداد کنند." وی افزود که همه این افراد نظر سوء نداشتند اما اظهارات آنان برای ملت و نظام جمهوری اسلامی خطرناک بود. رئیس مجلس پس از دریافت لایحه بودجه آن را برای بررسی و اظهار نظر به کمیسیون‌های تخصصی مجلس ارجاع داده است رئیس جمهور ایران با ستایش از سیاست اقتصادی دولت خود تا قبل از تحریم‌ها، گفت که بروز التهابات ارزی باعث شد دولت تصمیم‌هایی بگیرد که اولویت اول و دوم نبود و افزود "کسی نمی‌تواند بگوید تحریم در اقتصاد و زندگی مردم تاثیر منفی نمی‌گذارد اما هیچکس هم نمی‌تواند بگوید آمریکا به اهدافش دست خواهد یافت، آمریکا حتما شکست می‌خورد و به اهدافش نمی‌رسد." مقامات آمریکایی برای لغو تحریم‌ها خواستار تجدید نظر در برجام، افزایش نظارت بر برنامه هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی و رعایت حقوق و ازادی‌های مردم ایران از سوی حکومت شده‌اند. مقامات جمهوری اسلامی این اتهامات را رد کرده‌اند. آقای روحانی گفت: "در عین حال تحریم مشکلاتی را برای زندگی مردم ایجاد می‌کند و ما باید تلاش کنیم با هم این مشکلات را کاهش دهیم و این کار در قدرت ماست و مجلس، دولت و نظام قادر است مشکلات را کاهش دهد." وی گفت که اگرچه عامل اصلی مشکلات تحریم بود، عامل دوم ساختارهای ناسالم اقتصادی در کشور است و افزود که عدم سلامت اقتصادی در شرایط تحریم خودر ا بیشتر بروز می‌دهد. آقای روحانی گفت: "ما در اقتصاد دولتی مشکل داریم، ما بخش خصوصی را تقویت نکردیم، اگر بخش خصوصی ما در کشور فعال بودو بار اقتصاد عمدتا بر عهده بخش خصوصی بود امروز تاثیر تحریم تحریم در کشور به مراتب کمتر بود، اگر بار بودجه بر دوش نفت نبود، حتما اثر تحریم کمتر بود." وی در توضیح عدم سلامت اقتصادی به مشکل بانک‌ها هم اشاره کرد و گفت "یک زمانی موضوع بازار ارز بود امامسایل بانکی الان بیشتر مطرح است." وی سیستم بانکی جمهوری اسلامی را ناسالم توصیف کردو گفت: "تا بانک ما سالم نشود، اقتصاد ما سالم نمی‌شود." رئیس جمهوری ایران سومین عامل دشواری‌های اقتصادی را "وضعیت روانی جامعه" دانست و گفت که رسانه‌های همگانی نتوانستند در برابر تحریم آمریکا تبلیغ موثر کنند و مانع از تضعیف روحیه جامعه شوند. حسن روحانی چهارمین عامل مشکلات اقتصادی را روابط خارجی جمهوری اسلامی دانست و گفت که باید این روابط محکم باشد. آقای روحانی در عین حال از اینکه کشورهای معدودی از تحریم آمریکا علیه ایران رسما حمایت کرده اند ابراز خرسندی کرد و آن را نشانه موفقیت سیاست خارجی دولت خود دانست. وی گفت که "ما هرچه بتوانیم روابط خارجی خودمان را قوی کنیم و با سایر کشورها روابط بهتری داشته باشیم، به استثنای چند کشوری که با ما خصم هستند، این روابط می تواندبه ما کمک کند." رئیس جمهوری ایران در بخشی از سخنان خود به مشکلات ایرانیان مقیم خارج هنگام سفر به کشورشان هم اشاره کرد و گفت: "اخیراً در شورای عالی امنیت ملی با مصوبه‌ای که داشتیم کار تمام ایرانی‌های دو تابعیتی را تسهیل کردیم و برخی از مقررات را اصلاح کردیم." وی گفت: "این مصوبه شورای عالی امنیت ملی را ابلاغ کردیم که هیچ ایرانی‌ برای ورود به ایران، تلاش در ایران و فروش اموالش ولو دو تابعیتی هیچ مشکلی نداشته باشد؛ این اقدام بزرگ شورای عالی امنیت ملی در ماه‌های اخیر به این دلیل بود که بتوانیم سرمایه ایرانیان را جذب کنیم." در سال‌های اخیر، تعدادی از ایرانیان مقیم خارج به خصوص ایرانیان دو تابعیتی هنگام سفر به کشورشان بازداشت و در مواردی محاکمه و زندانی شده‌اند. برخی از منابع خارجی هدف از این اقدام را "گروگانگیری" به منظور وارد کردن فشار بر دولت‌های خارجی و گرفتن امتیازات از آنان دانسته‌اند و آن را مورد انتقاد قرار داده‌اند. ایرانیان بازداشت شده در مواردی به ارتباط با دولت های خارجی و حتی جاسوسی متهم و به همین اتهام هم محاکمه و محکوم شده‌اند اما منابع بین‌المللی روند پیگیری و رسیدگی قضایی در جمهوری اسلامی را قابل اعتماد ندانسته‌اند. مقامات جمهوری اسلامی از جمله مقامات دولتی همواره تاکید داشته‌اند که انگیزه بازداشت ایرانیان دوتابعیتی فشار بر دولت‌های خارجی نبوده بلکه ارتکاب جرایم انتصابی به آنان به پیگرد قضایی این افراد منجر شده است. در مورد سایر مشکلات اقتصادی جمهوری اسلامی، آقای روحانی به ساختار مالیاتی اشاره کرد و گفت که بودجه سال آینده پیش‌بینی کرده است که از محل مالیات و عوارض گمرکی ۱۵۳ هزار میلیارد تومان درآمد کسب کند. معمولا دولت‌های جمهوری اسلامی در بودجه‌های سالانه از افزایش سهم مالیات در عواید دولت سخن گفته‌اند و در بسیاری موارد، این پیش‌بینی تحقق نیافته است. همچنین بخش عمده مالیات مستقیم در ایران از کسانی اخذ می‌شود که درآمدشان در نهایت وابسته به منابع دولتی یا وابسته به دولت است. در مورد هزینه‌های بودجه، وی از صرف بودجه برای طرح‌های غیر مفید انتقاد کرد و از جمله گفت که برخی از وزارتخانه‌ها هرکدام چندین دانشگاه و پژوهشکده دارند و گاه مدارک بی‌ارزش صادر می‌کنند. بودجه سالانه دولت جمهوری اسلامی از دو بخش بودجه عمومی، شامل بودجه تشکیلات دولتی، و بودجه موسسات اقتصادی وابسته به دولت تشکیل یافته که در مجموع، بودجه عمومی خوانده می‌شود. به گفته ناظران، بخش قابل توجهی از اقتصاد ایران هم در دست نهادها و تشکیلات غیر خصوصی وابسته و تحت نظر نهادهای دیگر حکومتی است که عملکرد آنها در بودجه دولت منعکس نمی‌شود و برخی از آنها اساسا گزارشی شفاف از عملکرد خود ارائه نمی‌دهند. برخی از منتقدان نظام اقتصادی جمهوری اسلامی این نهادها وتشکیلات اقتصادی قدرتمند آنها را به سودجویی از طرق مختلف از جمله معاملات ارزی و تجاری غیرشفاف متهم کرده و عامل بخشی از مشکلات اقتصادی ایران قلمداد کرده‌اند. در پایان سخنرانی حسن روحانی، علی لاریجانی، رئیس مجلس، لایحه بودجه را دریافت کرد و به کمیسیون‌های اختصاصی مجلس ارجاع داد. معمولا قرار بودجه سالانه در آذرماه به مجلس داده شود اما در بعضی از سال‌ها، لایحه بودجه با تاخیر طولانی و در مواردی حتی پس از پایان سال به مجلس داده شده است. آقای روحانی گفت که امسال لایحه بودجه به موقع به مجلس داده شده است. در حالیکه بودجه دولت و اقتصادی ایران به شدت به عواید نفتی وابسته است، بودجه سال آینده در حالی تدوین شده که تحریم‌های آمریکا باعث کاهش صادرات نفت شده و وفور عرضه نفت در بازارهای جهانی به کاهش بهای آن منجر گردیده است. در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، بودجه دولتی معمولا با کسری همراه بوده و دولت برای جبران آن به استقراض از بانک مرکزی و افزایش نقدینگی مبادرت کرده است. تورم و رکود تورمی از خصوصیات اقتصاد ایران در اکثر این سال‌ها بوده است. به گفته کارشناسان، انتظار می‌رود بودجه سال جاری نیز باعث افزایش نقدینگی و تشدید تورم شود.
حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، لایحه بودجه سال ۱۳۹۸ را برای بررسی و تصویب به مجلس داده است. او در سخنرانی بودجه، مشکلات اقتصادی را به تحریم هسته‌ای توسط آمریکا و ساختار ناسالم اقتصاد ایران نسبت داد اما نسبت به موفقیت دولت ابراز امیدواری کرد. وی همچنین از تصمیماتی برای جلب سرمایه ایرانیان مقیم خارج خبر داد.
حسن روحانی در سخنرانی بودجه، اعتراضات سال گذشته را عامل تحریم ایران دانست
در پی اظهارات رئيس قوه قضائيه بخشنامه ای نيز از طرف وی ابلاغ شد و در پی صدور بخشنامه اخير، آگاهانی که دچار بيماری خوش بينی مفرط هستند، اعلام کردند که برخی وقايع ديگر در قوه قضائيه اتفاق نخواهد افتاد. ۱- اگر کسی به اتهام دادن رشوه دستگير شد، مجبور نيست در مورد علت ازدواج دختر خاله اش توضيح دهد. ۲- بازجويان از اين به بعد مجبورند به جای تماشای آلبوم خانوادگی متهمين، عکسهای خانوادگی خودشان را تماشا کنند. ۳- از اين به بعد متهم حق دارد قبل از بازداشت شدن پيراهن و جورابش را بپوشد. ۴- از اين به بعد متهم مجبور نيست فقط عليه خودش حرف بزند، بلکه می تواند از خودش دفاع هم بکند. ۵- از اين به بعد قاضی و شاکی دو وظيفه جداگانه دارند و شکايت از متهم وظيفه شاکی است و شاکی بايد وجود داشته باشد تا شکايت کند، لذا به استناد شکايت شاکيانی که وجود ندارند نمی توان کسی را محکوم کرد. ۶- از اين به بعد بايد دليل وجود داشته باشد. ۷- از اين به بعد راست راست راه رفتن دليل کافی برای دستگيری افراد نيست، و حداقل يک دليل ديگر نيز لازم است. ۸ - براساس بخشنامه جديد از اين به بعد پاسخ سووالات بازجو توسط متهم داده می شود نه خود بازجو و بين بازجويی و کلاس ديکته تا اطلاع ثانوی تفاوت وجود دارد. طوفان در دادسرا بدنبال بخشنامه رئيس قوه قضائيه طوفان شديدی چند ساختمان قوه قضائيه را لرزاند، يکی از قضات در حالی که باد موهايش را آشفته کرده بود، گفت: تا به حال در مورد جرايم مشهود اختلاف نظر وجود داشت، گروهی معتقد بودند اينکه عموی همسر سابق کسی سالها قبل نسبت به هويت فرهنگی نظام دچار مشکل شده باشد، جرم مشهود است، در حالی که گروه ديگری معتقد بودند تا وقتی فرد عليه همسر سابقش اقرار نکند نمی توان عموی او را دستگير کرد. وی گفت: ما هنوز نمی دانيم عموی او را دستگير کنيم يا نه؟ خدمات
هاشمی شاهرودی رئيس قوه قضائيه ايران که اگر پانزده سال پيش آن تصادف اتفاق نيفتاده بود حالا رئيس قوه قضائيه عراق بود، هفته پيش پرده از خلاف هايی در قوه قضائيه برداشت که همه مردم مدتهاست از آن اطلاع دارند. رئيس قوه قضائيه گفت: برخی مراجع اطلاعاتی و امنيتی افراد را دستگير و آنها را در بازداشتگاه‌‏های خصوصی خود مورد بازجويی قرار می‌‏دهند.
طوفان در دادگاه!
به گفته آقای جعفری ارتش، نیروی انتظامی، وزارت کشور و وزارت اطلاعات در این زمینه با سپاه همکاری می‌کنند. آقای جعفری برگزاری موفقیت‌آمیز نشست سران غیرمتعهدها را یک "پیروزی در نبرد سیاسی-رسانه‌ای" برای ایران توصیف کرده است. پیشتر احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران، از بسیج ۱۱۰ هزار نیروی پلیس برای تامین امنیت نشست سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد خبر داده بود. اقدامات امنیتی در تهران و استان‌های همجوار آن تشدید شده و از جمله تهران طی برگزاری نشست تعطیل است.
محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امروز گفته است که ستاد فرماندهی کل قوا، مسئولیت حفظ امنیت اجلاس کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها در تهران را به سپاه سپرده است.
سپاه پاسداران مسئول امنیت نشست غیرمتعهدها است
آقای رئیسی چهار سال پس از آن شکست، با چهره تازه‌ای وارد عرصه انتخابات شده‌ است. نشستن بر مسند قوه قضاییه، تبلیغات رسانه‌ای و سفرهای پیوسته استانی او، نقش مهمی در پشتوانه و انگیزه او برای ورود مجدد به عرصه انتخابات دارد. گروه‌های اصولگرا نیز تلاش گسترده‌ای داشتند تا به دنبال گزینه‌ای باشند که اکثرشان بر آن نامزد اتفاق نظر داشته‌ باشند و شانس بالایی نیز برای پیروزی داشته ‌باشد و نتیجه انتخابات به اما و اگرهای روز رای‌گیری کشیده نشود؛ از این نظر بر گزینه "رئیسی" متمرکز شدند. با توجه به فضا و شرایط سیاسی و انتخاباتی ایران، آقای رئیسی و حامیانش امید دارند که رکورد رای ۱۶ میلیونی دور قبل را بشکنند و از ۵۹ میلیون واجد رای بیش از ۲۰ میلیون رای به صندوق آقای رئیسی ریخته شود تا او بر مسند پاستور بنشیند. در انتخابات ۹۶ ابراهیم رئیسی با تتلو خواننده پرحاشیه ایران دیدار کرد رئیسی و همنشینی با تتلو گذشته ابراهیم رئیسی به عنوان یک مقام ارشد دستگاه قضایی و امنیتی به گونه‌ای بود که کمتر کسی در آینده شغلی او، ورود به عالم سیاست را می‌دید. سوابق آقای رئیسی در دادگاه انقلاب، نشان از وفاداری به حکومت و اعتماد متقابل به او دارد و انتصابش به تولیت قدس آستان رضوی در سال ۹۴، نخستین گام برای بازسازی چهره امنیتی او نزد افکار عمومی بود. این مسند جایگاهی مذهبی و قدرتی اقتصادی و سیاسی به او می‌بخشید. علما، مقام‌های سیاسی، لشکری و نظامی در سفر به مشهد، به دیدن او نیز می‌رفتند. این در بدنه حکومت اعتبار تازه‌ای به او می‌بخشید؛ چنین مزیتی برای نفوذ در جامعه موثر بود اما کافی نبود. با وجود توجه ویژه در انعکاس اخبار مربوط به آقای رئیسی، جایگاهی مثل مقام شهرداری پایتخت نداشت که او را در رسانه‌ها سر زبان‌ها بیندازد و تلویزیون و روزنامه‌ها را ناگزیر به پوشش خبرهای شهری و اقدامات اجرایی مثل پل‌سازی و شهرسازی کند. آقای رئیسی پس از یک سال و چند ماه از انتصاب در تولیت آستان قدس رضوی نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. با وجود تبلیغات گسترده‌، باز هم نیازمند توجه محافل خبری و عکس گرفتن با هنرمندان بود و دیدار با "تتلو" خواننده پرحاشیه موسیقی ایران، اوج چنین نیازی را نشان می‌داد؛ اقدامی که با خلق و خوی او و همفکرانش در دستگاه قضایی همخوانی نداشت و بسیاری از هنرمندان به دلیل موانع دستگاه قضایی از فعالیت محروم بودند. ابراهیم رئیسی در فرودین‌ماه ۹۸ با حکم رهبر ایران رئیس دستگاه قضایی شد همان جایی که به آن تعلق داشت و از ۱۳۵۹ به عنوان دادیاری شهرستان کرج فعالیتش را آغاز کرده بود. از روزی که به تهران برگشت، تلاش کرد چهره جدیدی از قوه قضاییه به مردم نشان دهد و "مبازره با فساد" را در دستور کار خودش قرار داد. علاوه بر برگزاری چند دادگاه اختلاس چندهزار میلیارد تومانی، تعدادی از مقام های ارشد متخلف قوه قضاییه از جمله معاون اجرایی سابق این قوه را محاکمه کرد و دو سند "تحول قوه قضاییه" و "امنیت قضایی" را ابلاغ کرد. دیدارهای پیوسته آقای رئیسی با اهل سیاست، اقتصاد، دانشگاهی و نخبگان نشان از این داشت که او همچنان به ریاست قوه مجریه می‌اندیشد و بسیار محتاط بود که با وجود مخالفت‌های افراد حکومتی و روحانیون از فضا و شبکه‌های اجتماعی، اقدامی مخالف افکار عمومی نکند تا وجهه‌اش خراب شود، حتی در یکی دوماه اخیر با وجود محدودیت‌ها و مخالفت‌ها با "کلاب‌هاوس" به عنوان جایی که امکانی فراتر از رسانه‌های داخلی، برای گفت‌وگو فراهم شده و بعضی از مسئولان از آن ابزار ناخشنودی کرده‌اند، قوه قضاییه اقدامی برای مسدود کردن آن نکرده و از طریق دستگاه‌های امنیتی اقدام به اختلال در کلاب‌هاوس شده ‌است. آیت‌الله خامنه‌ای درباره دهه شصت: جای شهید و جلاد عوض نشود رئیسی: مبارزه با فساد و تبعیض را پی می‌گیرم رئیسی در «هیات مرگ» رد پای ابرهیم رئیسی در یکی از "مخوف‌ترین" برهه‌های تاریخی عمر جمهوری اسلامی به چشم می‌خورد. او یکی از چهار عضو کمیته موسوم به "هیات مرگ" در اعدام‌های سال۱۳۶۷ است که آیت‌الله منتظری قائم مقام وقت رهبری عملکردش را "جنایت" خواند. حکومت تمایلی به گشودن پرونده این اعدام‌ها ندارد و به نظر می‌رسد حسن روحانی در انتخابات ۹۶ نگران پیروزی آقای رئیسی شد و برای تحریک رای دهندگان در جریان سخنرانی در همدان بدون نام بردن از آقای رئیسی اعلام کرد "مردم ایران اعلام می‌کنند آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند... ما آنهایی که پشت میز نشسته‌اند و حکم صادر کرده‌اند، نمی‌خواهیم". آقای رئیسی در ۱۸ آذرماه ۹۷ در جمع دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، نقش خودش را در اعدام‌ها تکذیب کرد و طرح این مساله را "تسویه" حساب با خودش و "امام" خواند و در عین حال تاکید کرد "افتخار من آنست که با جریان نفاق، فساد و چپاول مبارزه کرده‌ام". روح‌الله حسینیان رئیس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در تیرماه ۱۳۹۸ از عملکرد ابراهیم رئیسی در اعدام‌های ۶۷ دفاع کرد و گفت: "مردم باید تشکر کنند از آقای رئیسی نه انتقاد بکنند. حالا مسئولین قضایی شدند بدهکار؟" ابراهیم رئیسی یکی از افراد معتمد و نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای است «راه رهبری» از پاستور می‌‌گذرد؟ روزی که ابراهیم رئیسی به تولیت آستان قدس منصوب شد موجی از تحلیل و تفسیر درباره آینده او به راه افتاد. به دلیل نزدیکی و احکام انتصابی که آقای رئیسی از آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران، دریافت کرده بود، در رسانه‌ها بخصوص در خارج از کشور چنین تلقی شد که او یکی از گزینه‌های جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای در مجلس خبرگان و احتمالا یکی از افراد مورد رضایت آقای خامنه‌ای برای این پست است. به فرض چنین احتمالی، او نیازمند اعتبار و مشروعیتی نسبی در نزد مردم است کما اینکه آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رئیس جمهور در زمان مرگ آیت‌الله خمینی، چهره شناخته‌شده‌ای بود و با وجود اینکه در مقام مرجعیت نبود اما مجلس خبرگان رهبری با حمایت و پشتوانه اکبر هاشمی‌رفسجانی و احمد خمینی فرزند آیت‌الله خمینی، رای به رهبری او داد. آقای رئیسی با وجود اینکه خودش را چهره‌ای دانشگاهی و حوزوی (حجت‌الاسلام دکتر رئیسی) در انتخابات دور گذشته معرفی می‌کرد اما در موقعیت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۶۸ قرار نگرفت و رای حدود ۱۶ میلیونی در انتخابات گذشته برای او اعتبار زیادی نیاورد چرا که، رقیبی شکست خورده‌ بود. پیروزی احتمالی او در این دور از انتخابات می‌تواند او را بیش از گذشته به ‌مقام رهبر نزدیک کند و همچنان به عنوان یکی از گزینه‌های رهبری آینده مطرح شود اما در صورت شکست مجدد در انتخابات، این مشروعیت می‌تواند حتی با وجود تکرار رای میلیونی، خدشه‌دار شود. در یک قدمی پاستور؟ برای آمدن آقای رئیسی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری موجی از دعوت گروه‌های اصولگرا، از نامه جنجالی و غیر معمول ۲۲۰ نماینده مجلس گرفته تا درخواست شماری از پزشکان تشکل‌های اصولگرا راه افتاد. به نظر می‌رسد آقای رئیسی و طرفدارانش با تکیه بر چنین پشتوانه‌هایی بیشتر از دوره قبل شانس پیروزی را پیش‌بینی می‌کنند. با وجود تعداد زیاد اصولگرایانی که تاکنون نام‌نویسی کرده‌اند، ابراهیم رئیسی رقیب جدی در بین آنها ندارد و به احتمال قوی اکثرشان به نفع آقای رئیسی کنار خواهند رفت یا کسانی مثل محمدباقر قالیباف به‌ خاطر او از نامزدی منصرف شده‌اند. در بین نامزدها فقط محمود احمدی‌نژاد رقیب سرسختی برای او است که احتمال تائید صلاحیتش بسیار اندک است. گفته می‌شود بین آقای احمدی‌نژاد و آقای رئیسی احترام متقابلی وجود دارد و تعدادی از همکاران نزدیک آقای احمدی‌نژاد در ستاد انتخاباتی آقای رئیسی فعال بوده و هستند. قاعده انتخابات این است که رقیب اصلی آقای رئیسی می‌بایستی از جناح مقابل یعنی اصلاح‌طلبان باشد که تردیدهای جدی در تائید صلاحیت نامزدهای اصلی آن وجود دارد. فعلا حسن خمینی از ورود به انتخابات از سوی آیت‌الله خامنه‌ای منع شده و محمدجواد ظریف نیز اعلام کرده که به دلیل فشارهای اصولگرایان و درز نوار مصاحبه‌اش نامزد نمی‌شود. سایر نامزدهای اصلاح‌طلبان مانند اسحاق جهانگیری،محسن هاشمی، مسعود پزشکیان، عباش آخوندی، علی مطهری، هم شرایط مبهمی دارند. در بین آنها، یا نامزد مطرحی نیست یا بعید است که از فیلتر شورای نگهبان عبور کند و برای اصلاح‌طلبان حمایت از نامزد درجه دو به معنی مشروعیت بخشیدن به روند انتخاباتی است که شکست‌شان در آن از پیش تعیین شده‌ است. حال و هوای ورود آقای رئیسی به انتخابات، شبیه دوم خردادماه ۷۶ است که همه احتمال‌ها خبر از پیروزی علی‌اکبر ناطق‌نوری داشت اما با ورود محمد خاتمی، جریان تغییر کرد، با این تفاوت که در این دوره خبری از حضور کسی چون محمد خاتمی نیست و نامزدی هم‌سنگ آقای خاتمی نمی‌تواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند. در چنین شرایطی احتمال می‌رود انتخابات خردادماه بیشتر یک رقابت درون‌گروهی میان اصولگرایان و اصولگرایان میانه‌رو مثل علی لاریحانی باشد؛ رقابتی میان ابراهیم رئیسی با یک یا دو نامزد که آرای محدود چند میلیونی دارند. با وجود چنین شرایطی، سابقه انتخابات در ایران نشان می‌دهد که در روزهای تبلیغات انتخابات، احتمال اتفاق‌هایی غیرمترقبه نیز وجود دارد.
ابراهیم رئیسی سرانجام در روز آخر نام‌نویسی آمد تا به عنوان یکی از دو گزینه اصلی انتخابات ریاست جمهوری، برای بار دوم شانس خودش را برای این پست امتحان کند. او سال ۱۳۹۶ در حالی که در جایگاه تولیت آستان قدس رضوی بود وارد رقابت با حسن روحانی شد و با حمایت اصولگرایان حدود ۱۶ میلیون رای به دست آورد و دوم شد.
انتخابات ۱۴۰۰؛ ابراهیم رئیسی از 'هیات مرگ' تا 'هیات دولت'؟
روزنامه‌نگاری بی‌آینده تئاتر تعطیل، سینما بی‌رونق، موسیقی سرگشته، فقط نقاشی و عکاسی کمی زنده‌اند، مجله و کتاب با پیشتازی زنان جوان پرابتکارند و روزنامه‌ها بی‌خواننده. در پایتخت، نمایشگاه‌هایی با رعایت پروتکل‌های بهداشتی به صورت آنلاین برگزار می‌شود. حال زار، نزدیک به مرگ در میان روزنامه‌هایی که مانند برگهای خزانی در بساط روزنامه فروشهای خیابانی می‌ریزند و خوانده نمی‌شوند، بی‌رونقی به نوعی بی‌حسی تبدیل شده است. روزنامه‌ها با سردی و بیخبری، خبرهای تکراری و یکدست، با تاخیر از شبکه‌های اجتماعی چیزی برای عرصه ندارند. اما مجلات تقلایی می‌کنند. برخی چنان هنرمندانه با همت جوانانی اهل هنر و ادبیات منتشر می‌شوند، که پیداست معدودی از صاحبان صنعت و بازرگان را - در این دوران تحریم و پریشانی- به کمک این مجلات رغبت می‌دهد. برخی از این مجلات، با فداکاری بسیار نویسندگان و دست در کارانش، با دستهای خالی تاثیرگذارتر از آنهایی شده‌اند که جانشان به نذورات بخش دولتی بند است. در حقیقت حال پریشان مطبوعات در کشور را، باید از مقاله‌ها گاه از سر خشم پرسید که به فردای خود امیدی ندارند. ‌فاضل ترکمن نویسنده و روزنامه نگار، همزمان با انتشار با شماره‌ ۶۹ مجله‌ تجربه که پس از شش ماه منتشر شده، از قول همکاری نوشته شماره‌‌ مهرماه مثل بادِ سردِ پاییز و غمِ لعنتی بود که پخش‌وپلا شد روی دکه‌های روزنامه‌فروشی... چرا که باید خیلی زودتر از این‌ها چاپ می‌شد. نویسنده با تاکید بر این که ما فکرهای زیادی داشتیم که بیش‌تر خیال خام بود و امید واهی، نوشته: چاپ یک مجله با چنین موقعیت، وضعیت و شرایطی به اتلاف‌وقت و درجا‌زدن می‌ماند. اما... غمنامه فاضل ترکمان چنین پایان می پذیرد: شماره‌‌ بعدی تجربه چه ماهی منتشر می‌شود؟ - نمی‌دانم. امکان دارد بتوانیم برای مجله یک سرمایه‌گذار خصوصی پیدا کنیم که به هیچ حزبی وابسته نباشد؟ - نمی‌دانم. من یا بقیه‌ به این همکاری مریض که به اعتیادی تبدیل شده است، ادامه می‌دهیم؟ - نمی‌دانم. ما آسیمه‌سر هستیم در محاصره‌ی نمی‌دانم‌هایی که نهایت ندارند. روزنامه‌نگاری آخرین نفس‌های خودش را می‌کشد. رسانه‌های کاغذی دارند می‌میرند. سکوت کویر، با هم اشکنامه کیهان هفته‌ای که همچنان جامعه فارسی زبان، با یاد محمدرضا شجریان، با آوازهایش، دردهایشان و فریادش به هم متصل بودند، خود نمونه و موید اجتماعی بودن هنر و فرهنگ شد. هفت روز از درگذشت محمدرضا شجریان گذشت. در روز هفتم جز خانواده شجریان، کسی اذن حضور بر مزارش نیافت. اما به قول یکی از شاگردانش: شجریان کار خود را کرد، و هیبت خود را در دل‌ها نشاند، بعد هم آرام در کنار فردوسی و نزدیک به زادگاه خودش آرمید. در میان هزاران اشک‌نوشته که در سوگ محمدرضا شجریان در رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی جاری بود، شاید بتوان نوشته کیهان کلهر را یک نمونه درخشان از تاثر و بزرگداشت موسیقی دانان و نوازندگان دانست، وقتی نوشت: درد فراق و فقدان محمدرضا شجریان را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا. همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمی‌ریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد. این موسیقدان جهان آشنا نوشت: بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم میکنم و اگر عمری بود بیشتر خواهم گفت. می‌گویم که سخت بکوشیم. ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را. ازو وفاداری‌ به مردم را بیاموزیم. ازو سرسختی و ایستادگی‌ در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم. کیهان کلهر که ترنم کمانچه‌اش در گوش جهان می‌پیچد، از آن جمله همسازانی است که شجریان تا بود، با او همدل و همصدا بود همواره ."اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم." جشنواره بی‌جشن همایش بین‌المللی داستان کوتاه و رمان‌نویسی در ایران، که دربرگیرنده دوران پهلوی‌ها (۱۹۴۰ تا ۱۹۷۹) خواهد بود به صورت وبینار (سمینار از راه دور) هفته دیگر صورت می‌گیرد، خبر رسیده که آثاری از جلال آل احمد، مهدی اخوان ثالث، مهشید امیرشاهی، بهرام بیضایی، گلی ترقی، سیمین دانشور، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، توران میرهادی و صادق هدایت در این همایش جهانی بررسی می‌شود. اما کسی نپرسیده که چرا آثارغلامحسین ساعدی، رضا براهنی و هوشنگ گلشیری بررسی نمی‌شود. یا مهدی اخوان ثالث کدام قصه ماندگار را نوشته است. فهرست سخنوران همایشی که پروفسور راجندر کمار رییس بخش ادبیات فارسی دانشگاه دهلی، ریاست آن را به عهده دارد، پرسش‌های دیگر هم می‌آورد، یکی این که چرا از جمله قصه‌نویسان مشهور ایرانی زنده و حاضر کسی در جمع نیست. نوشته شده که علیم اشرف خان، حسین پاینده، چندر شیکهر، بهناز علیپور گسکری، سیدعلی کاشفی خوانساری، معصومه میرابوطالبی و حسن میرعابدینی، سخنرانان این همایش هستند. روی جلد حق ملت ارثی مانده برایمان گاه، تقارن و توارد هم معنا می‌سازد. شماره هفتم نشریه "حق ملت" منتشر شد با کاری از هادی حیدری روی جلد آن. میراث تاریخی و فرهنگی، سازی مظهر هنر در روی جلد، و بر بالای آن حق ملت. تاکیدی بر حقوق مردم در پایان هفته‌ای که به نام موسیقی ایرانی ثبت شد. سرمقاله شماره هفت حق ملت چنین است: ایـران، هـم حصـه ارث ماسـت از ایـن کـره خاکـی و تمـام قیـل و قـال آن، و هـم میراثـی اسـت کـه از مـا می‌مانـد. "مـا" بـه معنـای یـک ملـت، آن هـم ملـت در معنـای فرهنگـی آن کـه لزومـا سـاکنان در داخـل مرزهـای جغرافیـای سیاسـی را شـامل نمی‌شـود و بسـیار فراتـر از آن اسـت. ایـران ایـن یگانـه داشـته‌مان هـم مـا را بـه یکدیگـر پیونـد می‌دهـد و هـم مـا را بـه جهـان و سـایر ملـل و نحـل مرتبط می‌سـازد. این همه، یک رابطه ارثبری ایجاد می‌کند که خواه ناخواه و جبـری است. حسن اسدی زیدآبادی سردبیر مجله در این مقاله ادامه داده: پس پدیده‌ای که گریزی از آن نیسـت را بایـد شـناخت و اداره‌اش کـرد. همیـن نحوه مواجهه جمعـی و فردی ما با ماترکی که در اختیار داریم است که هم اکنون و هم در آتیه قابل ارزیابی است و می‌تـوان بـه آن بالید یا مایه‌ای برای سـرافکندگی فراهم کـرد. ایران آن چیزی اسـت کـه بـه ارث برده‌ایـم و سـپس بـرای اخلافمـان بـه ارث میگذاریـم. یکی از آثار مخمصه هنر در مخصمه کرونا مهسا قاسمی، رضا شاه حسینی و علی مزارعی در نمایشگاه گروهی نقاشی و نقاشی‌خط "مخمصه" در گالری شلمان، آثار خود را عرضه کردند. علی مزارعی در استیتمنت این نمایشگاه گروهی به مفهوم مخمصه اشاره شده و نوشته: بحران کرونا، حس نگرانی و تسلط بر آن، انسان را در مخمصه‌ای انداخت که پیوسته بکوشید تا خود را از این مخمصه بیرون کشیده و بر آن چیره شود. غلبه و قرنطینه یا همزیستی و سازگاری؟ پس به ناگزیر باید خود را در معرض رنج، زحمت، گرفتاری قرارگرفته تا شاید با تابش خورشید امید، راه تسلط بر تیرگی مخمصه این دوران نمایان شود. نتیجه این که به عقیده هنرمندان حاضر در نمایشگاه مخصمه: با همه ناملایمتی‌ها، ناکارآمدی‌های قرن، تنهایی و ترس از مغلوب شدن در قالبی گاه پنهان و گاه آشکار؛ زندگی انسان امروزی را وارد مخمصه کرده است. شاید خالی از لطف نباشد که برای محک‌زدن خویش، آن را در معرض تضاد و مشکلات قرار دهیم تا بدین گونه الماس پنهان وجود آدمی، در پس هنر خلق کردن دوچندان شود. مخمصه در پایان سال ۹۳ نیز عنوان نمایشگاهی بود از کارهای آذین رضایی، در گالری های اینفو و شلمان. کار کامبیز درم بخش فاصله کرونایی و معنای آن وقتی شش کاریکاتوریست جدی و صاحب سبک در یک نمایشگاه گروهی با هم حاضر می‌شوند و آثاری با مضمون "معنی فاصله" خلق می‌کنند. نمایشگاه گروهی کاریکاتور "معنی فاصله" با آثاری از: کامبیز درم بخش، داوود شهیدی، حسن کریم‌زاده، مهدی کریم‌زاده، دیان و آروین از ۱۱مهر تا ۲ آبان در گالری آتبین برپا می شود. این نمایشگاه به کوشش آروین برگزار شد. کاریکاتوری از باسابقه‌ترین عضو این جمع، کامبیز درم‌بخش پوستر نمایشگاه را آذین بخشید که فاصله را با همان قلم مینیمال درم‌بخش در روز و شب‌های کرونایی (در قرنطینه) دید، که در حقیقت محبوس حقیقتی است در نزدیکی با دیگرانی همه مانند هم. تابلو نیلوفر محمدی‌فر نقاشی در بهشت نقاش در بهشت حضور ندارد، عنوان نمایشگاه تازه ای است در گالری باوان، از نقش های نیلوفر محمدی‌فر. خانم محمدی‌فر از ۱۳۸۹ که وارد فضای حرفه ای نقاشی شد، ابتدا در چند نمایشگاه گروهی در گالری صبا، آریا، ماه مهر و اران پالاس شرکت داشت و بعد به دعوت انجمن نقاشان ارمنستان به آن دیار رفت در ۲۰۰۶ و در این فاصله دو نمایشگاه انفرادی هم در گالری ورتا و گالری طراحان آزاد داشت. قلمش آشناست. زنانی که درگوشی با هم غیبت می کنند، و آن ها که بر سرگوری جمع اند اما زار نمی زنند. آدم های تابلوهای او گرچه بر ابرها سوارند و چشم به آسمان، اما زمینی اند. او با اکرلیک و رنگ روغن نقاشی می کند و هر تابلوی وی قصه ای دارد که به تدریخ در برابر چشم بیننده باز می شود. مردانی عیاش و زنانی غمگین. باری نقاش در بهشت حضور ندارد. اکبر عالمی آدم حسابی‌ها رفتند اسماعیل میرفخرایی گوینده و برنامه ساز با سابقه و استاد پیشین دانشکده رادیو تلویزیون در کلیپی از استرالیا، که آن جا گیر افتاده از هیبت خطرناک بودن سفر، از اکبر عالمی گفته و "آدم حسابی" عنوانی است که برای آن "گوینده و استاد" به کار برده است. این صفت جانشین بسیار گفته‌ها و نوشته‌های بلند دامن است. آدم حسابی در همین روزها، برای محمدرضا شجریان، هزاران بار به کار رفت. بیهوده نیست که چند تن ایراد گرفته‌اند که چرا رسانه‌ها و اهل قلم تنها پس از مرگ آدم‌های حسابی، از آنان می‌نویسند و نسل جدید دیر خبردار می‌شود. یکی با قلم محمد صالح علا نوشت من آدم حسابی‌ها را تا زنده‌اند می‌شناسم، آن‌ها را هر شب خواب دیده‌ام. آدم حسابی اول اکبر عالمی بود که به ویروس کرونا درگذشت. هفتاد و پنج ساله بود و از نوجوانی در کار رادیو و تلویزیون، هم به صورت عملی و هم در مقام استادی دانشگاه‌ها در رشته‌های مرتبط. در روزگاری که صدا و سیما چیزی نداشت، وی با بیان خوش، چشم‌های آبی و استادانه مودب هر هفته برنامه‌ای با عنوان هنرهفتم را پیش برد. صدای خوش آدمی که به تکنیک صدابرداری تسلط قریبی داشت چون موجب شد که چند سریال علمی ایرانی و خارجی (مانند پنج قسمتی جهان، آفریده هنر) با صدای وی جان گرفت. اکبر عالمی که همکاری دلنشین و استادی مهربان بود نزدیک به سی فیلم مستند ساخت که به زبان های مختلف در جهان گشت، از سال ۷۹ تا ۸۶ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و با آمدن احمدی نژاد بر کار به عرصه تدریس در دانشگاه برگشت. آدم حسابی دیگری که صدها فارغ‌التحصیل جامعه شناسی از دانشگاه‌های کشور که در سی ساله اخیر مستقیم و یا از طریق کتاب‌هایش شاگردان وی بود، به همین عنوانش بزرگ می‌دارند، غلامعباس توسلی است. وقتی انقلاب شد، جامعه ایرانی جامعه‌شناس بلند مرتبه کم نداشت اما جامعه‌شناسی علمی در گسترش نبود، و کوشش‌های دکتر صدیقی، احسان نراقی و بزرگانی مانند احمد اشرف و شاپور راسخ جایی در مقدرات جامعه نمی‌یافت. اما بعد انقلاب، به دلایل مختلف جامعه‌شناسی که چندان با تصور روحانیت با اسلام مطابقت نداشت، رشدی باور نکردنی یافت که دکتر توسلی از جمله کسانی بود که در این گسترش علمی نقش مهمی داشت. کسانی که دو دهه اول جمهوری اسلامی را به یاد دارند، چهره غلامعباس توسلی را به یاد دارند که علاوه بر تدریس در دانشگاه‌های مختلف کشور، در صحنه جامعه هم مدام در فعالیت برای توجیه و جا انداختن علمی بود که جهان مدرن، بی‌تسلط بر آن اداره نمی‌شود. در آن روزها بسیار کسانی این استاد برجسته را به یاد دارند که آخر هفته هم تعطیلی نمی‌شناخت و در کلاس حاضر بود و درس می‌داد، همزمان ده‌ها کتاب جامعه‌شناسی متاخر را هم به طرف ترجمه و اثرگذاری می‌برد. در جوار سیاسیون چندان نمی‌رفت که فعالیت علمی و دانشگاهیش صدمه ببیند، در عین حال برای شغل‌های مدیریتی هم از خود علاقه‌ای نشان نمی‌داد. فعالیت‌های مدیریتی دکتر توسلی در سمت مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و برخی دانشگاه‌های دیگر، ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نقش مهم در تاسیس انجمن جامعه‌شناسی و ریاست دوره‌های اولیه انجمن جامعه‌شناسی ایران از جمله مسوولیت‌های اجرایی است که برعهده داشت. یکی از شاگردان وی عباس کاظمی نوشت: توسلی یکی از معدود چهره‌هایی بوده است که در دهه‌های اولیه بعد از انقلاب در مطبوعات کشور و در سخنرانی‌های عمومی از علوم اجتماعی دفاع کرده است. او اگرچه چهره منتقد بوده اما نقش میانه‌روانه‌ای در عرصه سیاست داشته و همین امر در حفظ و بقای علوم اجتماعی در سال‌های توفانی انقلاب یاری‌رسان بوده است.
برگریزان خزان دارد به اوج می‌رسد، ویروسی بی‌مقدار جهان هستی را به بند کشیده. هنر و فرهنگ، یک خاطره اجتماعی است و شاید نقطه اتصال آدمیان. اما این جایگاه خجسته را کجا می‌توان در روز و شب‌های قرنطینه‌ای و کرونایی حفظ کرد.
هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ آدم‌های حسابی، هنر در مخمصه، اشکنامه کلهر
یکی از شرکت‌کنندگان در جشنواره روز جهانی تنبلی در کلمبیا، ١٩ اوت ٢٠١٨ روی صحبت ما تنبل‌های طبیعی هستند که همیشه نادیده گرفته شده و توانایی‌هایشان مغفول مانده است. ما به این ترتیب می‌خواهیم نشان دهیم که این افراد قادرند چه کارهایی بکنند یا نکنند و اگر به انسان‌ها و موجودات دیگر و کره زمین نفع نمی‌رسانند حداقل آسیب هم نمی‌زنند. توصیه به تنبلی طبیعی را به دو دسته تقسیم می‌کنیم؛ اقدامات بسیار تاثیرگذار یا در واقع انجام ندادن اقداماتی که بسیار تاثیرگذارند و اقدامات کمتر تاثیرگذار. اقدامات بسیار تاثیرگذار بچه کمتر: داشتن فرزند هر چه شیرین و لذت بخش است اما کمتر پدر و مادری است که آن را کاری ساده و کم زحمت بداند. از این رو اگر تنبل طبیعی باشید، هرچه کمتر بچه داشته باشید بهتر است. یک تحقیق جالب این را مهمترین کاری دانسته که هر کس می‌تواند برای حفظ بشریت و کره زمین انجام دهد. همین یک کار موثرتر از آن است که تمام عمر با دقت بازیافت کنید. صلح سبز ورودی کارخانه فولکس در انگستان را با تخت‌های بیمارستان بستند ماشین نخرید یا اگر دارید بفروشید: این یکی کمی بحث‌برانگیز است چون برای خیلی از تنبلها ماشین یکی از لوازم ضروری برای تنبلی است. با این حال برای تنبل‌های طبیعی رانندگی سخت است و حمل و نقل عمومی را ترجیح می‌دهند. البته این پدیده در کشورهای ماشین دوستی مثل ایران یا آمریکا ممکن است نادر باشد. به هر حال برای تنبل‌های طبیعی، به جز بچه کمتر، این از هر کار دیگری بیشتر جلوی آزاد شدن گازهای گلخانه‌ای را می‌گیرد. با قیمتی که خودروهای تولید ایران دارند آن هم با فناوری قرن گذشته، انتخاب خودروی برقی یا خودرویی که کمتر آلاینده باشد اقدام مثبتی است -هر چند در ایران احتمالا بسیار گران یا حتی غیر ممکن است. هیچ چیز جای خلاص شدن از ماشین را نمی‌گیرد. بسیاری مطمئنا خواهند گفت که زندگیشان بدون ماشین نمی‌گذرد یا عاشق ماشینشان هستند و این گزینه برای آنها مردود است اما برای تنبلهای طبیعی این گزینه بسیار جدی است، خلاص شدن از رانندگی، جای پارک، بیمه و مالیات، تعمیر و نگهداری، جریمه و غیره. اما برای این که به یک راه حل عملی‌تر برسیم، که هم تنبلها و هم غیر تنبلها و هم مجبوران به داشتن ماشین یا عاشقان سینه چاک آن راه گریز نداشته باشند همان جمله معروفی را می‌گوییم که پشت وانت‌ها و کامیون‌ها می‌خواندیم: "داداش، مرگ من یواش." هر چه آهسته‌تر رانندگی کنید کربن کمتری وارد جو می‌کنید. در شهرهای پرترافیک گاز دادن کار بیهوده‌ای است، تفاوت رسیدن به مقصد در حد چند دقیقه است اما گاز، ترمز، گاز، ترمز، زیاد گاز گلخانه‌ای وارد جو زمین می‌کند. مراسم روز جهانی بدون گوشت در هند گیاه‌خواری کنید: اینجا جز تنبلی پای یک مسئله بسیار حیاتی وسط کشیده می‌شود که قضیه را پیچیده‌تر می‌کند، موضوع شکم. برای شکم چرانان کباب دوست، این گزینه غیر قابل قبول است. اما مزیتش برای آن دسته از تنبلهای طبیعی که قاعدتا زیاد شکم پرور نیستند و اصل تنبلی برایشان بر هر چیز دیگر اولویت دارد، این است که زحمت و زمان پخت و پز بسیار کمتر می‌شود، هزینه خانوار پایین می‌آید که ممکن است خودش باعث شود اجبار به کار کردن کمتر شود. صنعت دام و طیور در دنیا یکی از بزرگترین تولید کنندگان گازهای گلخانه‌ای، یکی بزرگترین مصرف‌کنندگان منبعی حیاتی و کمیاب مثل آب و یکی از مهمترین منابع اسیدی شدن خاک و آب است. برخی تحقیقات می‌گویند از نظر تاثیر، اگر فقط بخواهید یک کار سبز بکنید همین است. کمتر با هواپیما تعطیلات بروید: در رتبه بعدی کارهایی که در جلوگیری از گرم شدن هوای زمین بیشترین تاثیر را دارند، پرهیز از سفرهای هوایی تا حد ممکن است. برای عاشقان سفر البته چنین گزینه‌ای اصلا مطرح نیست و به‌راحتی آن را نادیده می‌گیرند اما برای تنبلهای طبیعی، گرفتن جا و بلیت هواپیما، رفتن به فرودگاه، بازرسی امنیتی، تاخیر پروازها و تمام ماجرا با اصل تنبلی در تضاد قرار می‌گیرد، بنابراین آنها از این گزینه استقبال می‌کنند. اگر تعطیلات می‌روید حتی الامکان از هواپیما پرهیز کنید و سوار قطار شوید. دردسرهای فرودگاه را ندارد و کربن کمتری هم به جو زمین می‌فرستد. اقدامات کمتر تاثیرگذار بی‌پلاستیک زندگی کنید: به نظر می‌رسد، این کار هم برای تنبلها آسان باشد هم برای غیر تنبلها. تا حد ممکن از خرید چیزهایی که بسته‌بندی پلاستیکی دارند پرهیز کنید. این کار بسیار سختی است چون به زحمت بتوانید چنین کالاهایی پیدا کند و تقریبا همه چیز به نحوی غیر ضروری در پوشش‌های پلاستیکی است، با این حال ظروف شیشه‌ای را به پلاستیکی ترجیح دهید، چند بار مصرف را به یک بار مصرف ترجیح دهید، لیوان و کیسه، کیف، زنبیل و لوازم چند بار مصرف داشته باشید. تا می‌توانید از لیوانهای یک بار مصرف و کیسه‌های نایلونی پرهیز کنید. با این شیوه زباله کمتری هم تولید می‌کنید. تنبل‌های غیرطبیعی ممکن است در مورد این گزینه دو به شک باشند اما اگر بخواهند "تنبل سبزی" باشند، به نیمه پر لیوان غیر یک بار مصرف، نگاه خواهند کرد. اولین ماشین آدم‌شویی تمام خودکار در سال ٢٠٠٠ در توکیو شروع به کار کرد از ماشین ظرفشویی استفاده کنید: شستن ظرف سه ملاحظه دارد: مصرف آب، انرژی‌ای که صرف گرم کردن آب می‌شود و ماده شوینده‌ای که مصرف می‌شود و پسابی که در نهایت به رودخانه‌ها و دریاها و اقیانوس‌ها می‌ریزد. بررسی‌ها نشان داده‌اند که ماشین‌های ظرفشویی جدید کارآمدتر شده‌اند و آب کمتری مصرف می‌کنند، انرژی کمتری برای گرم کردن آب مصرف می‌کنند و حتی صرفه‌جوترین افراد علاقمند به شستن ظرف با دست هم نمی‌توانند با این ماشین‌ها رقابت کنند. برای تنبلها چه بهتر از این؟ از شر ظرف شستن خلاص می شوند. ماشین ظرف‌شویی را وقتی کاملا پر شد روشن کنید. ماشین لباسشویی عمومی در لاهه هلند ماشین لباس‌شویی را پر کنید: خیلی‌ها این روزها از ماشین لباسشویی استفاده می‌کنند اما خیلی وقتها ماشین لباسشویی کاملا پر نیست. بررسی‌ها نشان می‌دهد که یک بار استفاده از ماشین لباسشویی ششصد گرم دی اکسید کربن آزاد می‌کند. بنابراین حتی اگر هفته‌ای یک بار ماشین لباسشویی را کمتر روشن کنید کار سبزی کرده‌اید. حساب کرده‌اند که اگر در بریتانیا با جمعیت ٦٥ میلیون نفر، هر خانوار هفته‌ای یکبار کمتر ماشین لباسشویی را روشن کند، سالانه ٨٤٠ هزار تن کمتر دی اکسید کربن وارد جو می‌شود. کمتر تنبلی است که کمتر لباس شستن به مذاقش خوش نیاید، مگر اینکه وسواس داشته باشد. با تیغ یک بار مصرف ریش نتراشید: سالانه چهل میلیارد تیغ یک بار مصرف در دنیا استفاده می‌شود که بازیافت پذیر نیست و بالاخره یا سر از خاک در می‌آورد یا دریاها. ریش تراشی تر بخصوص اگر در حمام باشد کلی آب ارزشمند مصرف می‌کند و برای گرم کردن آن کلی گاز گلخانه‌ای وارد جو می‌شود. بنابراین ریش تراش برقی ارجحیت دارد و انرژی کمتری مصرف می‌کند. با این حال بهترین کار این است که خود را کاملا از شر تراشیدن ریش خلاص کنید. هیچ مرد تنبلی نیست که از رهایی از دردسر ریش زدن استقبال نکند. خانمها هم معمولا در حمام موهای زائد بدن خود را می‌تراشند، غیر از مسئله تیغ یک بار مصرف، آب گرمی که مصرف می‌شود خیلی مهمتر و ارزشمندتر از آن است که صرف چند موی زائد ناقابل شود. هر دقیقه‌ای که در حمام صرف تراشیدن می‌کنید ٢٤٠ گرم دی اکسید کربن وارد جو می‌کند پس یا نتراشید یا حداقل آب را برای آن مصرف کنید. استفاده از یک کاسه آب جوش و یک خودتراش چند بار مصرف، تفاوت زیادی ایجاد می‌کند. از خانه کار کنید: مشاغل بسیاری هستند که فقط به یک کامپیوتر متصل به اینترنت نیاز دارند. اگر نیاز به جلسه هم باشد اسکایپ و فناوری های مشابه کار را راه می‌اندازد. در این مشاغل، کار از خانه غیر از اینکه در وقت و هزینه رفت و آمد صرفه‌جویی می‌کنند آلودگی کربنی کمتری هم تولید می‌کنند. برای کارفرما هم بهتر است چون از هزینه‌هایش کاسته می‌شود. برای تنبلها این مثل یکی از نعمات بهشت است اما مشکل این است که کارفرماها کارکنان تنبل را دوست ندارند و هنوز متقاعد هم نشده‌اند که این ممکن است از نظر مالی به نفعشان باشد. اگر اختیار کارتان دست خودتان است از خانه کار کنید. تنها زندگی نکنید: تحقیقات نشان می‌دهند کسانی که با فرد دیگری در یک خانه زندگی می‌کنند در قیاس با آنها که تنها زندگی می‌کنند، کمتر گاز گلخانه‌ای تولید می‌کنند. کسانی که با هم زندگی می‌کنند بیشتر جاها با هم می‌روند به همین دلیل دی اکسید کربنی که صرف رفت و آمدشان می‌شود کم می‌شود. علاوه بر این کسانی که با هم زندگی می‌کنند کمتر هم شبها بیرون می‌روند. برای یک تنبل طبیعی، هم‌خانگی، همنشینی، شراکت یا ازدواج با یک ترجیحا غیر سخت‌کوش توصیه می‌شود. توضیح ضروری: نگارنده اذعان دارد که فعلا خود بیشتر در زمره تنبل‌های مصرفی قرار می‌گیرد تا طبیعی اما امید به پیشرفت دارد.
معمولا برای هر تغییری روی صحبت با افراد سخت‌کوش و فعال است چرا که این افراد هستند که هر تغییری را ممکن می‌کنند اما این بار می‌خواهیم تغییر رویه دهیم و به تنبل‌های طبیعی پیشنهاد دهیم. باید تاکید کنیم که این مطلب نه به درد افراد سخت‌کوش می‌خورد نه به درد تنبل‌های مصرفی، آنها که آن قدر منابع (پول و انرژی و وقت) در اختیارشان هست که همه جور هزینه تنبلی را بتوانند متقبل شوند.
راهنمای سبز برای تنبل‌های طبیعی
در روز چهارشنبه تظاهرات پراکنده ای در هنگ کنگ برگزار شد ماموران پلیس به گروهی از تظاهرکنندگان که در بیست و سومین سالگرد بازگشت حاکمیت هنگ کنگ به جمهوری خلق چین در مرکز شهر تجمع کرده بودند، حمله کردند و با استفاده از گاز فلفل آنان را متفرق کردند. از اواخر قرن نوزدهم، سرزمین هنگ کنگ تحت نفوذ قدرت های اروپایی قرار گرفت و سرانجام در سال ۱۹۰۸، دولت وقت چین این سرزمین را به مدت ۹۹ سال به بریتانیا اجاره داد. با انقضای موعد اجاره، این سرزمین به چین بازگردانده شد اما در آن زمان دولت چین متعهد شد که حقوق دموکراتیک ساکنان این سرزمین و ساختار اقتصادی و قضایی آن را دست کم برای پنجاه سال محترم بشمارد. در دهه های اخیر، هنگ کنگ از جمله دروازه‌های عمده ورود سرمایه گذاری خارجی به چین بوده است که از عوامل اصلی رشد اقتصادی آن کشور محسوب می شود. چندی پیش، کنگره ملی خلق - پارلمان چین - لایحه "امنیتی هنگ کنگ" را تصویب و برای بررسی به کمیته دایم کنگره ارسال کرد. نمایندگان پارلمان چین پس از تایید حزب حاکم کمونیست انتخاب می شوند و همواره لوایح اصلی مورد نظر رهبری حکومت را تصویب می کنند. روز گذشته کمیته دایم کنگره خلق تصویب نهایی این لایحه و اجرایی شدن آن را اعلام کرد. طبق این مصوبه، هرگونه حرکتی در هنگ کنگ که به منزله "تضعیف حاکمیت" یا "به خطر انداختن امنیت" چین از جمله تبلیغ علیه حکومت آن کشور باشد قابل پیگرد قانونی است و نیروهای امنیتی چین نیز در هنگ کنگ مستقر می شوند. برای اتهامات "جدایی طلبی، براندازی و تروریسم" مجازات تا حبس ابد در نظر گرفته شده است. تحریک به نفرت از حکومت مرکزی چین یا دولت محلی هنگ کنگ نیز جرم تلقی می شود. پرچم منتشر شده در شبکه های اجتماعی حاوی هشدار پلیس در مورد خطر بازداشت و مجازات در صورت دادن شعارها یا حمل پلاکاردهایی با پیام های خاص. منتفدان گفته اند که این قانون مشخصا برخی از آزادی هایی را که دولت چین هنگام بازگشت هنگ کنگ تضمین کرده بود از مردم این سرزمین سلب می کند. برخی نیز ابراز نگرانی کرده اند که ممکن است دولت چین این قانون را عطف به ماسبق کرده و آن را برای سرکوب فعالان شناخته شده طرفدار آزادی به کار گیرد هر چند مقامات دولتی چین این نظر را رد کرده اند و گفته اند این قانون فقط از زمان تصویب اجرا می شود. در عین حال، این نگرانی باقی است که ممکن است فعالان سیاسی از نزدیک زیر نظر باشند و نیروهای امنیتی با کمترین بهانه ای آنها را بازداشت کنند. حمله پلیس صبح امروز ماموران پلیس هنگ کنگ به گروه کوچکی از تظاهرکنندگان که در مرکز شهر تجمع کرده بودند حمله و دست کم سی نفر را به جرم "تجمع غیرقانونی، تخطی از قاون امنیتی، مقاومت در برابر دستور پلیس و حمل اسلحه" بازداشت کردند. ازجمله بازداشت شدگان مردی با پرچم "استقلال هنگ کنگ" بود - به تظاهرکنندگان هشدار داده شده بود که بعضی شعارها و پلاکاردهای ساده هم می تواند براساس قانون جدید به بازداشت منجر شود. پیشتر کری لم، رئیس اجرایی هنگ کنگ که طرفدار دولت چین است، گفت که این قانون پس از اعتراضات گسترده سال گذشته میلادی "ثبات را به هنگ کنگ باز خواهد گرداند." وی گفت که این قانون "مهمترین تحول در روابط بین دولت مرکزی چین و هنگ کنگ از زمان بازگشت این سرزمین است." تصویب این قانون از سوی بسیاری از کشورهای غربی از جمله دولت های بریتانیا و آمریکا و همچنین سازمان های مدافع حقوق بشر به شدت محکوم شده است. مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا گفته است: "چین آزادی مردم هنگ کنگ را برای پنجاه سال تضمین کرده بود اما تنها بیست و سه سال به وعده خود عمل کرد." مقامات چینی این انتقادات را رد کرده و یک مقام دولتی گفته است که "اصلا این موضوع چه ربطی به دیگران دارد؟" ژان شیامینگ، از مقامات اداره امور هنگ کنگ و ماکائو در دولت چین گفت "ما چینی ها از کسی نمی ترسیم و آن روزها که ما به حرف دیگران گوش می دادیم گذشته است." مراسم سالگرد بازگشت به چین تعدادی از فعالان طرفدار دموکراسی در هنگ کنگ گفته‌اند که با نادیده گرفتن ممنوعیت تجمعات در نظر دارند امروز بعد از ظهر دست به راهپیمایی بزنند. لیونگ کوک-هونگ، از مدافعان قدیمی دموکراسی گفته است: "ما هر سال به این مناسب راهپیمایی می کنیم و به این سنت عمل خواهیم کرد." تصاویر منتشر شده در شبکه های اجتماعی که پلیس آنها را تایید کرده پرچمی را نشان می دهد که به معترضان در مورد تخطی از قانون جدید هشدار می دهد. تسانگ کین-شینگ، از فعالان طرفدار دموکراسی گفته است که این بار "احتمال خیلی زیادی وجود دارد که ما را به خاطر راهپیمایی بازداشت کنند." به گفته او "در چنین صورتی اتهامات علیه ما سنگین خواهد بود، پس هرکس باید خود در مورد شرکت در راهپیمایی امروز تصمیم بگیرد." به گفته آگاهان، ماموران پلیس در شهر به حالت آماده باشد در آمده اند و گفته می شود که حدود چهار هزار مامور برای مقابله با اعتراضات تجهیز شده اند. سکوت فعالان جان سادورث، خبرنگار بی بی سی در چین، گفته است که طبق قانون جدید بسیاری از حرکت هایی که در سال گذشته هنگ کنگ را تکان داد به عنوان "براندازی و حرکت جدایی طلبانه" ممنوع شده و می تواند به حبس ابد منجر شود. در سال گذشته، اعتراض به لایحه دولت محلی هنگ کنگ برای تغییراتی در نظام قضایی باعث چند ماه راهپیمایی و تظاهرات بسیار وسیع در این سرزمین شد که تنها با شیوع ویروس کرونا فروکش کرد. رئیس اجرایی هنگ کنگ، که آن لایحه را در پارلمان محلی دنبال می کرد و به خاطر تظاهرات وسیع، مجبور به تعلیق آن شد، گفته است که قانون جدید امنیتی "باید خیلی پیش از اینها تصویب می شد." بسیاری از فعالان سیاسی گفته اند که چاره ای جز تسلیم ندارند و یکی از آنها که خواسته است نامش فاش نشود گفته است که مردم عادی به خاطر ترس از مجازات، شعارهای حمایت از آزادی را از حساب های خود در شبکه های اجتماعی پاک می کنند. به گفته خبرنگار بی بی سی، انتظار می رود که بسیاری از مردم از بیم جان دست از گفتگو درباره سیاست و آزادی و دموکراسی بردارند زیرا ممکن است این قانون همان شرایط مستولی بر ساکنان سرزمین اصلی چین را در هنگ کنگ هم ایجاد کند و هرگونه اظهار نظر یا فعالیت خلاف نظر حکومت به بازداشت و مجازات منجر شود. یکی از فعالان طرفدار دموکراسی در پیامی که برای جان سادورث ارسال کرده گفته است "لطفا این چت را کاملا پاک کن!" واکنش های جهانی به قانون جدید مایک پومپئو گفته است که "این قانون ظالمانه عملا حق خودگردانی هنگ کنگ را نابود کرده است." وی افزوده است: "مردم هنگ کنگ بودند که به جهانیان نشان دادند که چینی ها قادر هستند یکی از موفقترین اقتصادها و یکی از پرتحرک ترین جوامع را در جهان ایجاد کنند اما حکومت پارانوید پکن که از آمال و آرزوهای مردم خود هم واهمه دارد بنیادهای موفقیت این سرزمین را متلاشی کرده است". دولت کانادا توصیه در مورد سفر به هنگ کنگ را تغییر داده و وبسایت وزارت خارجه آن کشور به مسافران هشدار داده است که "هنگام سفر به هنگ کنگ ممکن است براساس قانون امنیتی جدید مسافران در معرض خطر بازداشت خودسرانه و حتی استرداد به سرزمین اصلی چین قرار گیرند." تنها دقایقی پس از اعلام تصویب نهایی قانون جدید در روز گذشته، فعالان طرفدار دموکراسی حساب های خود در شبکه های اجتماعی را از ترس بازداشت و مجازات تحت قانون جدید بستند. جاشوا وونگ، از رهبران اصلی طرفدار دموکراسی در هنگ کنگ گفته است: "با قانونی که دامنه ای وسیع و محتوایی مبهم دارد، شهر هنگ کنگ تحت حکومت پلیسی قرار می گیرد." روز گذشته حزب دموسیستو، که آقای وونگ تاسیس کرده بود خود را منحل اعلام کرد. یکی از نمایندگان مخالف دولت در پارلمان هنگ کنگ به بی بی سی گفته است که قانون جدید "حقوق اساسی هنگ کنگ را از این سرزمین گرفته است." وی افزود: "آزادی ما، حکومت قانون ما و استقلال قوه قضاییه ما از دست رفته است." هنگ‌کنک در آستانه تغییر بزرگ؛ شهری که در میان دو ابرقدرت‎ گیر کرده قوه قضاییه هنگ کنگ براساس نظام های غربی بنا شده و از استقلال برخوردار بود در حالیکه گفته می شود که استقلال قضایی در سرزمین اصلی چین جنبه صوری دارد و محاکم جمهوری خلق چین به خصوص در مورد پرونده های سیاسی و امیتی تابع نظرات تشکیلات رهبری این کشور هستند. به گزارش رسانه های محلی، در آمریکا، نمایندگان کنگره از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه طرحی را تقدیم کرده اند که با تصویب آن، به ساکنان هنگ کنگ که در معرض پیگرد قرار بگیرند حق پناهندگی به ایالات متحده داده می شود. دولت ایالات متحده پیشتر گفته است که با تصویب قانون جدید، اداره امور سرزمین هنگ کنگ عملا تحت نظر حکومت چین قرار می گیرد و آمریکا قادر نخواهد بود به قانون روابط ویژه با هنگ کنگ عمل کند. طبق این قانون، برای هنگ کنگ امتیازات ویژه اقتصادی منظور شده بود و از جمله بخش عمده ای از سرمایه گذاری گسترده آمریکا در صنایع چین از طریق هنگ کنگ منتقل شد. دولت تایوان هم گفته است که این کشور دفتر ویژه ای را برای کمک به کسانی که در هنگ کنگ در معرض خطر سیاسی قرار گیرند تاسیس می کند. دولت جمهوری خلق چین همواره گفته بود که در صورت بازگشت تایوان به حاکمیت آن، همان شرایط تضمین شده برای هنگ کنگ را برای آن منظور خواهد کرد. پیشتر، دولت بریتانیا هم اعلام کرده بود که تسهیلات گسترده تری را برای اعطای حق مهاجرت و سکونت در بریتانیا به اهالی هنگ کنگ اعطا خواهد کرد.
در پی تصویب قانون جدید امنیتی هنگ کنگ توسط دولت جمهوری خلق چین، ده‌ها تن از اهالی هنگ کنگ در آستانه سالگرد خروج بریتانیا از این سرزمین بازداشت شده‌اند. از جمله بازداشت‌شدگان مردی بود که پرچم طرفداران استقلال هنگ کنگ را در دست داشت.
هنگ کنگ؛ اولین بازداشت‌ها بر اساس قانون امنیتی جدید
کبیری: "در هر منصب دولتی هم باشم، اگر رأی مردم در پسم نباشد، من آن را قبول نخواهم کرد" محی‌الدین کبیری همچنین می‌گوید که آینهال بابانظراوا، نامزد مخالفان که تنها نامزد زن برای انتخابات ریاست جمهوری بود، با تقصیر قشر به گفته او دنیوی ثبت نام نشده است. وی در مصاحبه با همکارمان زرینه خوشوقت، می‌گوید که به عنوان رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان از نامزد زنان در انتخاباتهای آینده نیز حمایت خواهد کرد: شما به عنوان رهبر یک حزب عمده و مخالف دولت تاجیکستان مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری، یعنی جمع‌آوری امضاها برای حمایت از نامزدها را که اخیرا پشت سر شد، چه گونه ارزیابی می‌کنید؟ اگر ما مرحله اول انتخابات را بررسی کنیم، از نگاه من، این مرحله نقطه‌های ضعف و قوت جامعه ما را نشان داد. موتاسفانه، باید اعتراف کنیم که نقطه‌های ضعف جامعه‌امان از نقطه‌های قوتش بیشتر بوده است. و من برای خود این را کشف کردم که باید جامعه ما تمام این نقطه‌های ضعف را کنار هم بگذارد و هم پرزیدنت، هم حکومت، هم حزبهای سیاسی و هم سیاست‌شناسان، این نقطه‌های ضعف را هر چه قدری که امکان دارد، در آینده کمتر کنیم و بگذاریم، تا اجتماع خود را یک جامعه باثبات و رو به رشد بگردانیم. چون این مرحله نشان داد که هم حکومت ضعیف داریم و هم حزبهای سیاسی ما نه چندان قوی هستند. طبیعی است که حکومت ضعیف نمی‌تواند احزاب سیاسی مخالف قوی را قبول کند و به آنها امکان رشد بدهد. این مرحله نشان داد که جامعه شهروندی ما نیز خیلی ضعیف است و خلاصه، ضعفهای زیادی را ما در این مرحله آشکار کردیم که از نگاه من، بزرگترین دستاوردمان شاید همین بود که ما کمبودیهای خود را کشف کردیم. اگر واقعا، صمیمانه، خالصانه دنبال حل مشکلات باشیم، حالا مواد زیادی در دست داریم. حکومت باید در آینده سیاستهایی را راه‌اندازی کند که چگونه یک دولت واقعا مردمی و قوی باشد. قوی نه از از روی داشتن اسلحه و پلیس و نیروی سرکوب کننده، بلکه قوی از روی آن که چه قدر محبوبیت در میان مردم دارد و پایه‌های جامعه چه قدر استوار است و از مخالفانش نمی‌ترسد و اجازه می‌دهد که مخالفانش فعالیت کنند. ولی زمانی که از یک خانم بترسد و یا از کمترین واکنش یک نمازگزار که می‌گوید پایمان را سرد زد و مردم منتظر نمازگزاری است و تعریف و توصیف شخصیتها را بس کنید و بیایید نماز بخوانیم، می‌هراسند و او را بلافاصله به زندان می‌برند، این معنی آن را دارد که این حاکمیت (دولت) در ضعیفترین نقطه خود قرار دارد. از همه چیز می‌ترسد و وقتی که حکومت ضعیف و ترسو است، معنای آن را دارد که جامعه باید فکر کند که با این حکومت چه کار کند؟ حکومت را باید قوی کند. حکومت در صورتی می‌تواند قوی باشد که مخالفانش قوی باشند، جامعه شهروندی قوی در آن فعال باشد و همچنین مطبوعات قوی در آن وجود داشته باشد. اما پیشنهاد نامزدی یک زن برای انتخابات از سوی اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب که حزب شما از اعضای فعال آن است، آیا محبوبیت شما در میان جانبداران حزب و ساکنان مرد این کشور را کاهش نداده است؟ در جامعه پدرسالار تاجیکستان، شمار زیادی از ساکنان ظاهرا جانبدار این پیشنهاد نبودند. به هر حال، چنین عقیده در روزهای جمع‌آوری امضا از سوی عده‌ای صدا داده بود، نه؟ سیاستمداری که همیشه دنبال عوام پیسندی است یا می‌خواهد که همیشه در مطبوعات، در جامعه از او تعریف کند، حتما تصمیمهایی می‌گیرد که برای مردم باید مقبول باشد، مردم او را دوست دارند، تعریف کنند، گویند که قهرمان و ناترس است. اگر ما دنبال این حرفها می‌بودیم، حتما باید یا خودم نامزد می‌شدم و یا تصمیمی می‌گرفتم که به این گروهها خوش می‌آمد. حالا جدا از آن که چه گونه ارزیابی می‌کنند. حتما من باور دارم که ما را در این کوتاه‌مدت تنقید زیادی می‌کنند. و هر کس از دیدگاه خودش این مسئله را ارزیابی می‌کند. یکی می‌گوید که فروخت، یکی می‌گوید خرید، یکی دیگر شاید گوید که منفعتهای شخصی و حزبیش را بالاتر گذاشت. ما از این تحلیلها چندان نگران نیستیم، زیرا به درستی تصمیم خویش باور داریم که در درازمدت ما کاری را کردیم که تاریخ آن را ارزیابی مثبت خواهد کرد. من به این چندین دلیل می‌آرم، اولین کاری که کردیم، اجازه ندادیم که جامعه تاجیکستان به دو اردو ادئولوژیک، یعنی مذهبی و دنیوی، جدا شود. اگر نامزدی خودم یا کسی دیگر از اعضای حزب و یا یکی دیگر از افراد مذهبی را برای انتخابات پیشنهاد می‌کردیم، ما می‌خواستیم و یا نمی‌خواستیم، جامعه تاجیکستان به دو اردو دینی و دنیوی تقسیم می‌شد که این را ما قاطعانه نمی‌خواهیم. چون که تاجیکستان ما در این شب و روز نیاز به وحدت دارد. اگر نامزد دیگر یا غیرمذهبی را برای انتخابات ریاست جمهوری پیشنهاد می‌کردیم، شاید جامعه ما به دو اردو قومی، منطقه‌ای و نژادی تقسیم می‌شد که این هم در وحدت ملی ما تأثیر منفی می‌گذاشت. ولی پیشنهاد یک زن هم وحدت ما را به وجود آورد، اجازه نداد که تاجیکستان به اردوها تقسیم شود، اما قالبها را شکستیم، ذهنیتها را شکستیم، ذهنیتهای خیلی منفی ارتجاعی که هم در ذهن دایره‌های مذهبی و هم در دایره‌های دنیوی وجود داشت. و آن چیزی که من برای خودم امروز آشکار کردم، این بود که اکثر مخالفان پیشنهاد نامزدی زن به منصب رئیس جمهوری و رهبری زن در تاجیکستان نه از میان قشر مذهبی، بلکه از جمله قشر دنیوی جامعه بودند. و عقبمانده ترین قشر جامعه ما این قشر دنیوی بوده است. من اصلا به این نتیجه رسیدم که در جامعه ما قشر دنیوی وجود ندارد. گروهی هست که کراوات و پوشش مدرن به بر می‌کنند، همه‌روزه ریش می‌گیرند و دیگران را برای پوششهایشان محکوم می‌کنند که عقبمانده هستند. ولی آشکار شد که ذهنیت آنها از همه عقبمانده است. این دستاورد بزرگ ما بود که در مرحله اول انتخابات برای ما آشکار شد. دیگر حالا به من چه می‌گویند، تنقید می‌کنند و می‌گویند که محبوبیت من کاهش یافته است، اینها مسئلهایی خیلی جزئی و موقتی هستند. آقای کبیری، اگر تا اندازه‌ای از فعالیتهای شما در چارچوب حزب دور رویم، شما قضیه ثبت نام نشدن آینهال بابانظراوا، نامزد از اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب را به عنوان یک شهروند عادی چه طور ارزیابی می‌کنید؟ کبیری: "حفظ این اتحادیه (اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب) و ادامه‌ فعالیتش تا انتخابات پارلمانی در تاجیکستان خیلی مهم است" اببینید، من از قشر عوام ناراحت نیستم، آنها که به دلیل مذهبی یا به دلیل آن که "زن نمی‌تواند جامعه پدرسالار ما را اداره کند" خیلی ناراحت بودند و این مسئله را قبول نداشتند، آنها عوام هستند. من ناراحت هستم از قشر به نام ضیایی و روشنفکر و حتی از علمایی که شریعت را خیلی خوب می‌دانند و خیلی از ‌اندیشه‌های معاصر اسلامی آگاه هستند، من از آنها کمی ناراحت هستم. شخصا من به این نتیجه رسیدم که با ثبت نام نشدن آینهال بابانظراوا همچون نامزد، هم ملت ما باخت، هم حکومت خیلی زیاد باخت و هم نیروهای مخالف باختند، ما هم باختیم، چون نتوانستیم نامزد خود را ثبت کنیم. و یقین دارم که اگر خود من هم با این روش نامزد می‌بودم و یا رحمت الله زایراف و یا آقای توره جانزاده نامزد می‌بودند، عاقبت این سیاستهای حکومت به همین آورده می‌رساند که نامزد ما ثبت نام نشود. یک ماه پیش من تقریبا باور داشتم که نامزد ما را ثبت نام خواهند کرد. و حتی چرا خانم بابانظراوا پیشنهاد شد، یکی از عاملها همین بود که آسانتر و سبکتر ثبت نام شود. چون فکر می‌کردیم که دولت با آن سیاستهای اعلام کرده‌اش که بالا بردن مقام زن و زن مادر است، شاید که حتی گذشت هم کند که نامزد ما را ثبت نام کند. و اگر حکومت حتی در صورت نرسیدن 8 هزار از امضای جانبداران ما باید چشم می‌پوشید و گذشت می‌کرد و می‌گفت که این رقم کمی بالاتر بود و بیایید با آن 202 هزار امضا ما نامزد شما را ثبت نام کنیم. و دولت واقعا اثبات می‌کرد که نسبت به زن و مادر احترام دارد و آن قرارهای (مصوبه‌های) قبول کرده (تصویب شده) دولت در باره بالا بردن جایگاه زن در جامعه، برنامه‌های صمیمانه و صادقانه هستند و این برای دروغ و فریب نبوده است. از همه مهمتر برای ما، اگر زن-مادر برای مدتی جامعه ما را رهبری می‌کرد، با آن لطف و مهربانی که به همه فرزندانش مادر دارد، تمام حزبهای سیاسی و تمام قشرهای جامعه را همچون زن و مادر شامل لطف و رحمت خود قرار می‌داد. ولی ببینید که جامعه‌ای که جنگ داخلی را سپری کرد، این همه ناراحتیها را پشت سر کرد، یک مرحله نیاز به مهر مادرانه داشت. یعنی، با اجازه شما، یک قدر دغلانه هم باشد، در این وطن ما مردها آن قدر رسوایی کردیم و آن قدر خرابش کردیم که نیاز به یک کدبانو، یک مادر داریم که این همه را تمیز و مرتب کند و این همه رسوایها را پاک کند و باز به دست نسلهای بعدی بسپارد. من نظرم این است که ما در یک مرحله هنوز هم در آینده نیاز به آن داریم که یک مدت زن تاجیکستان را رهبری کند. این بار نشد، بگذار دفعه دیگر شود. خوب، در پیش هفت سال دیگر است. به نظر شما فشارها و تعقیبهایی که اخیرا به برخی از اعضای حزب شما و احزاب دیگر ملخالف از سوی دولت وارد می‌شود، محبوبیت حزب نهضت اسلامی تاجیکستان را در میان جانبداران و اعضای آن کاهش نداده است؟ و همچنین شما گمان نمی‌کنید در صورتی که نامزد حزب حاکم در این انتخابات پیروز‌ شود، امکان دارد دولت تعقیب مخالفان را افزایش بدهد و نفوذ و محبوبیت حزب و اتحادیه را کاملا کاهش دهد و حتی از میان ببرد؟ و یا شما امکان قوی کردن این اتحادیه را در نظر دارید، تا در برابر دولت یک نهاد پرزوری وجود داشته باشد؟ حتما ما این اتحادیه را قویتر خواهیم کرد، حد اقل این نیت را داریم. چه می‌شود، بعدا وقت نشان خواهد داد. اما فکر می‌کنم که خود دولت نیز منفعتدار باید باشد که یک مخالف قوی داشته باشد و یک طرف باشد که با او صحبت کند، از آن که با نمایندگان احزاب مخالف سیاسی مختلف و قشرهای گوناگون گفتگو کند. برایش آسانتر است که یک مخاطب، مخاطب قوی، منطقی و وطن‌دوست و ملت دوست داشته باشد. من فکر می‌کنم که در چهره اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب این را پیدا خواهد کرد، اگر بخواهد. ولی اگر دولت بخواهد سیاستهای امروزه خود را ادامه‌ دهد، می‌توانم بگویم که تقریبا حکم خود را صادر کرده است. هیچ یک حکومت خودکامه و دیکتاتوری دیر دوام نکرده است، می‌تواند یک مدت ادامه‌ پیدا کند، ولی نهایتا این عامل بر ضرر خودش تمام می‌شود. و ما در آینده دو سناریو خواهیم داشت، یکی این که حکومت واقعیت امروز، یعنی ضعف خود را درک می‌کند و اعتراف می‌کند که نیروهای دیگر سیاسی نیز جانبداران دارند، بگذار کم باشند، بگذار به آن حدی که آنها دارند، نیست، ولی این را اعتراف می‌کند و با همه به مکالمه، گفتگو و همکاری را شروع می‌کند و از سیاستهای سرکوب گرانه و مغرورانه خود دست می‌کشد. اگر دولت این سناریو را در آینده می‌خواهد عملی کند، باید از این تیمی که امروز دارد، دست بکشد. چون که این تیم، تیم خیلی ضعیف است و همیشه منفعتدار است که آقای رحمان و یا هر کسی که رئیس جمهوری است، در جامعه هم دشمن داخلی و هم دشمن خارجی داشته باشد. اینها تنها در وضعیت بحرانی می‌توانند فعالیت کنند. در صورت آرامی، ثبات و رشد اینها (تیم رحمان) نمی‌توانند کار کنند. بیهدوه نیست که گه گاهی در این یا آن گوشه تاجیکستان همیشه نزاع به وجود می‌آید. یکیش خاموش می‌شود، دومش به وجود می‌آید. اگر بدخشان نباشد، اینها در چهره حزب نهضت و یا حزب دیگری دشمن داخلی جستجو می‌کنند. این را من "تیم زمان بحران" می‌دانم، اگر تاجیکستان خواهد که همیشه در حالت بحرانی ادامه‌دار قرار داشته باشد، همین تیم را حفظ می‌کند. ولی اگر این کشور بخواهد که در وضع ثبات قرار بگیرد و رشد داشته باشد، باید این تیم عوض شود و شخصانی بیایند که آنها به همه قشرهای جامعه مناسبت حرفه‌ای و هم‌وطنی دارند و در اساس قانون فعالیت و مناسبت با همه می‌کنند و قانون را اعتراف و احترام می‌کنند. ما از این دو سناریو بیشتر راه نداریم، وقت نشان می‌دهد که پرزیدنت کدامی از این سناریو را اختیار می‌کند؟ هنوز هم که این همه را ارزیابی کردن بروقت است. من اگر چه همیشه خوش‌بین بودم و می‌مانم، ولی آشکار باید بگویم که این خوش‌بینی من در مقایسه‌ با سالهای قبلی کمتر شده است. جمع‌آوری بیش از 200 هزار امضا به جانبداری از نامزد شما حاکیست که شماری از مردم در تاجیکستان جانبدار حزب شما هستند. حالا که نامزد شما ثبت نشد، با این شمار مردم چه خواهد شد؟ یعنی جانبداران نامزد شما در روز رأیدهی به کی رأی خواهند داد؟ بیایید این مسائل را واقع‌بینانه و بیرون از احساسات ارزیابی کنیم. قسمی از مردم می‌گویند که برای حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که 40 هزار عضو دارد، جمع‌آوری 210 هزار امضا مشکل نخواهد بود و حتی بعضیها گفتند که این امضاها جمع شده‌اند، ولی نخواستند به کمیسیون پیشنهاد کنند، زیرا نمی‌خواهند که نامزدشان ثبت نام شود. گروه دیگری می‌گویند که نه، حزب نهضت اسلامی تاجیکستان با وجود آن که حزب دوم بود، نتوانست این امضاها را جمع‌آوری کند. واقعیت چیز دیگر است، نه به حرف یکم راست می‌آید و نه به صحبت دوم. واقعیت این است که ما ده روز اول را از دست دادیم. دوم این که از همین چهل هزار نفر از اعضای حزب که یک قسمتش در خارج، در مهاجرت کاری به سر می‌برند، آنها عملا نمی‌توانستند در جریان جمع‌آوری امضا به عنوان جمع‌کننده و امضا‌گذار شرکت کنند. حالا که ما تکیه اساسی را به آنها داشتیم، وقتی که ما می‌گفتیم که امضاها را جمع خواهیم کرد، ما بیشتر جانبداری مهاجران را در نظر داشتیم و فکر می‌کردیم که حد اقل نصف امضاها از مهاجران را به سود نامزدمان خواهیم داشت. شاید یکی از سببهایی که مسئولان کمیسیون انتخابات و همه‌پرسی تاجیکستان پیش راه جمع‌آوری امضاها در میان مهاجران را گرفت، همین بود که اکثر مهاجران جانبدار حزب ما هستند و یا حد اقل طرفدار حزب حاکم نیستند. از سوی دیگر، حتی برخی از اعضای حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در داخل کشور بودند، خیلی هم تلاش می‌کردند و به ما آشکار می‌گفتند و ما هم قبول کردیم که شرکت یک قسمی از آنها در جمع‌آوری امضا آنها را در مقابل فشارها قرار خواهد داد. چون که برخی از آنها شرکتهای کشاورزی دارند و یا فرزندانشان در دانشگاهها تحصیل می‌کنند. برخی از آنها می‌گفتند که با راه غیرمستقیم به شما کمک می‌کنیم، ولی در جمع‌آوری امضای جانبداران و گذاشتن امضا زیر نامزد ما خودداری می‌کنند. زیرا آنها می‌گفتند که امضاهای ما بعدا به دست مقامات خواهند رفت و برای ما درد سر ایجاد می‌کنند و ما نیز این مشکل آنها را پذیرفتیم و درک می‌کنیم. ما که سیاستمدار آشکار هستیم و مشکل زیاد نخواهیم داشت، ولی آن مردم بیچاره، دانشجو و یا کشاورز عادی می‌تواند با مشکلات زیادی روبرو شود و اینها سبب شد که ما هر دو حزب و بخصوص حزب نهضت اسلامی تاجیکستان نتوانست از ظرفیت موجوده در داخل کشور برای جمع‌آوری امضاها استفاده کند. اما بیایید به این مسئله از سوی دیگر نظر کنیم، جمع‌آوری 202 هزار امضای جانبداران در شرایط فعلی تاجیکستان را من شخصا قهرمانی حساب می‌کنم. اول، این که اگر ما تمام امضاهای جمع‌آورده را حساب کنیم، ما از حساب چهار میلیون نه، بلکه از میان دو میلیون ساکن رأی‌دهنده امضا جمع کردیم. چون برای دو میلیون دیگر رأی‌دهنده گذاشتن امضاها را زیر نامزد دلخواهشان منع کردند. اگر حالا امضاهای جمع‌شده جانبداران شش نامزد را با امضاهای جمع‌آورده نامزد ما جمع کنیم، بیشتر از یک میلیون و 500 هزار نفر ساکن تاجیکستان می‌شوند. همگی 500 هزار از ساکنان تاجیکستان در داخل کشور بوده، در جمع‌آوری امضا شرکت نکرده‌اند. آیا این واقعی هست که 75 درصد ساکنان تاجیکستان زیر ورقه‌های جانبداران نامزدها امضا گذاشتند و شما به این باور دارید؟ من به این باور ندارم. اگر 202 هزار امضای واقعی جمع کرده باشند، آن هم از جمله آن امضاها هستند که ستاد ما برای نامزدش جمع کرد. دیگران این امضاها را اصلا جمع نکردند. من چرا پیشنهاد تأسیس یک کمیسیون مستقل را دارم و این کمیسیون حد اقل ده خیابان دوشنبه را انتخاب کند و بروند و شهروندان بپرسند که به جانبداری از هیچ نامزدی امضا گذاشته‌اند یا نه؟ من باور دارم که 50 درصد شهروندان دوشنبه می‌گویند که در امضا‌‌گذاری شرکت نداشتند. چون من شخصا در روز آخرین امضاجمعکنی شرکت داشتم و در این روز نمایندگان نامزدهای دیگر جمع آوری امضاها را قطع کرده بودند. و من به بیش از پنجاه منزل شهروندان در خیابانهای دوشنبه سر زدم و هیچ کدامی از آنها نگفت که به جانبداری یکی از نامزدها امضا گذاشته باشد. ولی شما نگفتید که جانبداران شما به کدامی از نامزدهای موجوده در انتخابات رأی خود را خواهند داد؟ این مسئله دیگر است، ما در این زمینه با نمایندگان اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب مشورت می‌کنیم و موضع ما با موضع اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب راست خواهد آمد. حالا باید ما در اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب تصمیم بگیریم که مناسبتمان با این انتخابات چه خواهد بود. بسیاریها می‌گفتند که در زمان جمع‌آوری امضا امکان داشت ستاد شما نیز دست به تقلب زند و حد اقل 20 هزار امضا را از این راه جمع‌آوری کند؟ زیرا طوری که شما گفتید، مسئولان دولتی ده روز شما را بر هدر دادند؟ من آشکار می‌گویم که چنین پیشنهاد نیز به ما بود. چنین صحبتهایی بود که می‌گفتند که چرا دیگران در این زمینه تقلب می‌کنند و این امضاها را ساختند و مثلا پنج یا ده درصد امضاهای ما تقلبی باشند، مشکل نیست. ولی جواب ما این بود که در این صورت ما از دیگران چه فرق خواهیم داشت؟ وقتی که ما دعوای اصلاحات خواهی داریم، شفافیت داریم، قانون محوری داریم، عدالت داریم، خودمان فقط با دلیل آن که دیگران تقلب کردند، ما هم می‌کنیم، پس فرقی میان ما نخواهد ماند. به این خاطر، هم ما و هم آینهال بابانظراوا، نامزد ما، تصمیم گرفتیم که تنها امضاهای را پیشنهاد می‌کنیم که امضاهای واقعی هستند. و من در این مسئله می‌خواهم بگویم که موضع آینهال بابانظراوا همچون شخص ارزنده و و انسان واقعا هم مناسب همین بود. زمانی که برخیها خسته شده، همین پیشنهاد را از داخل به ازاء جبران ده روز از دست رفته می‌کردند، زیرا می‌گفتند که در شرایط امروزی که در همه جا تقلب و قانون‌شکنی و فشار بالای مردم است، اگر ما تنها دنبال قانون بگردیم، این منطقی نیست و به پیروز‌ی نخواهیم رسید. ولی باز هم، هم نامزد و هم گروه کاری اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب، هم فعالان احزاب سیاسی عضو این اتحادیه به این نتیجه رسیدیم که ما باید تا آخر به ارزشهای پیشگذاشته خود صادق بمانیم. اما بعد از پیشنهاد نامزدی یک زن برای انتخابات بسیاری از مخالفان حزب شما می‌گفتند که با این پیشنهاد محی‌الدین کبیری می‌خواهد در میان زنان و دختران که بیش از 50 درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند، محبوبیت بیشتری کسب کند؟ در این باره چه نظر دارید؟ اگر بانوان تاجیک مردی را دوست دارند، تنها برای سیاست و یا پیشنهاد نامزد دوست نخواهند داشت. چندین عوامل دیگری هستند که در زن تأثیر می‌گذارد که به مردی احترام داشته باشد یا نه؟ اینجا صفتهای دیگری لازم است. ولی واقعیت این است که نه تنها در کشور ما، بلکه در اکثر کشورهای جهان زنها طرفدار نامزد زن نیستند و بیشتر به طرفداری از نامزد مرد رأی می‌دهند. اگر ما از این نگاه نامزد پیشنهاد می‌کردیم، باید نامزد مرد را پیشنهاد می‌کردیم، و آن هم مردی که زنها قبولش داشته باشند. اما زمانی که ما زن را نامزد کردیم، البته امیدمان به بانوان بود، ولی باز امیدمان به مردان اصیل بود که حد اقل یک مراتبه زن و مادر را احترام می‌کنند و اجازه می‌دهند که در انتخابات شرکت کند. اگر چه این شوخی هم باشد، ولی اصلش آن است که ما این عامل را معیار قرار نداده بودیم. به هر حال، خانم بابانظراوا به عنوان نامزد ثبت نشد و بعید است که کمیسیون در مورد او تجدید نظر کند. پس فعالیتهای بعدی شما در چارچوب حزب و اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب در رابطه با انتخابات چه خواهد بود؟ ببینید، در این که آینهال بابانظراوا رقیب قوی و سزاوار (برای امامعلی رحمان) بود و هست، شکی نیست. من حتی فکر می‌کنم، آن نظرسنجیهایی که روزهای اخیر در همه شبکه‌ها و رسانه‌ها پخش شد، نشان داد که در همه‌اش خانم بابانظراوا پیش‌صف بود. شاید آن هم تأثیر رساند که نامزدی او را ثبت نکنند و این همه مانعه‌ها به وجود بیاید. کبیری: "شخصا من به این نتیجه رسیدم که با ثبت نام نشدن آینهال بابانظراوا همچون نامزد، هم ملت ما باخت، هم حکومت باخت و هم نیروهای مخالف باختند" ولی حالا چند مرحله دیگر است، مرحله صلح است و ما مراجعه خواهیم کرد و شکایت خواهیم برد. و اگر بالفرض نامزد ما در نهایت کار ثبت نام نشود، در آن صورت ما این را به عنوان نهایت تاریخ قبول نخواهیم کرد، این از جمله مرحله‌ها است و ما مبارزه خود را ادامه‌ خواهیم داد. از جمله، آمادگی به انتخابات پارلمانی، آماده کردن حزب و جامعه. و من فکر می‌کنم که در این انتخابات جامعه خیلی پیشرفت کرد. بسیاری از نقطه‌های ضعف جامعه آشکار شد و ما حتی نقطه‌های ضعف داخلی خود را همچون مخالفان درک کردیم. شاید دیگر در انتخابات آینده منتظر نشویم که چند ماه پیش از انتخابات ائتلاف تأسیس کنیم. خود حفظ این اتحادیه (اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب) و ادامه‌ فعالیتش تا انتخابات پارلمانی در تاجیکستان خیلی مهم است. برای همین، من شخصا چندان روح‌افتاده نیستم و حتما مبارزه را ادامه‌ خواهیم داد. ببینید، حتما ایده‌، کنسپسیون ما به پیروز‌ی خواهد رسید، چون که این یک فکر جدید است، از بطن خواسته‌های ملت بیرون آمده است. فقط وظیفه ما این است که این ایده‌ و کنسپسیون را از ایده‌ یک گروه و یک اتحادیه به ایده‌ و کنسپسیون ملی تبدیل کنیم. ملت آن را بشناسد و بپذیرد. حکومت، هر حکومتی که باشد، خواهد، نخواهد مجبور باشد که از این ایده‌ و کنسپسیون ما جانبداری کند. وگرنه نمی‌تواند همیشه در روبروی ملت قرار بگیرد. اما بسیاری از کارشناسان با توجه به فشارها و تعقیبها بر اعضای حزب شما می‌گویند که در دو سه سال اخیر حضور و محبوبیت حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در داخل و خارج کاهش یافته است؟ شما به این چه می‌گویید؟ من فکر نمی‌کنم که جایگاه حزب ما در میان مردم، بویژه محبوبیت حزب، کاهش یافته باشد. فشارها تأثیر رساندند، مردم بااحتیاط شدند، شاید بعضیها فاصله می‌گیرند. ولی آن عده از مردمی که از حزب فاصله گرفته‌اند، قلبا با ما هستند و من باور دارم که روزی که واقعا نامزد ما، چه نامزد پرزیدنتی و چه نامزدهای پارلمانی برای شرکت در انتخابات پیشنهاد شوند، به جانبداری از نامزدهای ما رأی خواهند داد. چرا نامزدی خود شما برای انتخابات ریاست جمهوری پیشنهاد نشد؟ برخیها به این نظرند که شما از فشارهای دولت بیم داشتید و از این رو، از پیشنهاد نامزدی خود برای این انتخابات خودداری کردید؟ من بارها به این سؤال پاسخ دادم و حالا هم می‌خواهم بگویم که نمی‌خواستم که جامعه تاجیکستان به دو اردو مذهبی و دنیوی جدا شود. آقای کبیری، برخیها بر این نظرند که اگر شما رهبر حزب نهضت اسلامی نبودید، به احتمال زیاد وارد کابینه دولت فعلی می‌شدید، چون دولت به ظرفیت و توانایهای کسانی چون شما نیاز دارد. آیا آماده‌اید به خاطر کسب مقامی از رهبری حزب یا عضویت آن دست کشید؟ من این تحلیلها را بارها شنیدم و پیش از رهبر حزب شدنم، بارها این پیشنهادها را گرفته بودم. بعد از رهبری حزب را بر عهده گرفتنم نیز چنین پیشنهادها بودند. ولی این راه را من خودم انتخاب کردم و خودم بهتر می‌دانم که جای من کجاست و در کجا من می‌توانم به ملت و مردمم بهتر خدمت کنم. من به هیچ وجه آماده نیستم که به خاطر کدام منصبی فعالیت حزبیم را ترک کنم. در کدام منصبی که نباشم، خواه رهبر حزب و خواه عضو قطاری آن، حزب را ترک نخواهم کرد. این حزب هست که محی‌الدین کبیری کبیری شد. حزب را کبیری حزب نساخته است، این حزب بود که کبیری را ساخته است و این جا تفاوت زیادی هست. از سوی دیگر، منصب دولتی این منصبی هست که از رأی یک شخص بستگی دارد. با امضای یک نفر تعیین می‌شوید و با امضای یک نفر از کار می‌روید. دهها نفر از دوستانم را می‌دانم که چنین سرنوشت را داشتند، یعنی با یک امضا آمدند و همان طور رفتند. ولی مسئولیت حزبی فرق می‌کند، شما بی‌واسطه با مردم کار دارید، قلب مردم و انتخاب مردم شما را رهبر می‌کند و یا از رهبری می‌گیرد. یعنی شما بیشتر به رأی واقعی مردم اعتماد دارید؟ در هر منصب دولتی هم باشم، اگر رأی مردم در پسم نباشد، من آن را قبول نخواهم کرد. بالای مردم چه ضرورت است که خود را تحمیل کنی؟ امروز رؤسا و منصبدارانی که ده‌ساله‌ها با یک امضا به منصب می‌‌نشینند و هیچ گاه و هیچ وقت انتخاب نشده‌اند، آنها خود را نماینده مردم نمی‌دانند، خود را نماینده رئیس جمهوری می‌دانند، ولی منصبدار باید که نماینده مردم باشد. سپاس برای صحبت.
رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان می‌گوید که از تحولات اخیر چندان روح‌افتاده نبوده و تلاشهایش را برای تقویت اتحادیه نیروهای اصلاح‌طلب، ائتلافی از احزاب و گروههای مخالف، افزایش خواهد داد.
کبیری: 'نخواستیم جامعه به اردوی دینی و دنیوی تقسیم شود'
آرش چطوری؟ ممنون. ( توام با خنده و بزنم به چوب دندونهای ردیف و سفید) قبل از بازی فوتبال ایران و پرتغال، کنار رودخانه "ماین" رفتی و روی صحنه برنامه اجرا کردی. چطور بود؟ خیلی باحال بود. این برنامه از طرف بزرگترین رادیوی فرانکفورت برگزار شده بود که برای مسابقه های مختلفی که در فرانکفورت انجام می شد خواننده های مختلفی رو دعوت کرده بودن.اونجا روی صحنه قرار بود که انگلیسی حرف بزنم چونکه برنامه داشت برای شنونده های آلمانی و خارجی پخش می شد. من ایرانی های جلوی صحنه رو که دیدم، دیگه احساستی شدم و دیگه فقط پای بلندگو فارسی حرف زدم. بله. زنده از رادیو پخش می شد.خیلی برنامه جالبی بود. آرش شب مسابقه یک کار جالب هم کرد . وقتی ابی داشت کنسرت می داد و آهنگ " بگو ای یار بگو " رو می خوند، آرش پرید روی صحنه و باهاش همآواز شد. امشب دیدم که دوست خوبم ابی اینجا برنامه داشت و تصمیم گرفتم آهنگ "بگو ای یار بگو" رو با هم روی صحنه اجرا کنیم. خیلی جو خوبی بود. مخصوصا که دیگه خیالم خیلی راحت بود چون ارکستر و صدا برداری ها شده بود و من دیگه لازم نبود مثل کنسرتهای خودم هی نگران صدا باشم. خیلی خوب اجرا شد. مردم همه آهنگ رو با من و ابی همصدا شدن. آلبوم جدیدم تقریباً یک سال دیگه بیرون میاد. آلبوم قبلی من توی خیلی از کشورها تازه داره وارد بازار میشه. مثل انگلستان و آمریکا. به خاطر همین بیرون اومدن آلبوم بعدی یه مقدار بیشتر طول میکشه. ولی قول میدم یه آلبوم توپی بیرون میدم که همه حال بکنن. راستی وقتی که قبل از مسابقه ایران و پرتغال کنار رودخانه ماین روی صحنه بودی، و برای ایرانی ها می خوندی، چه آرزوهائی داشتی که به باد رفت؟ حس خیلی خوبی بود. چون قبل از بازی بود و بعد از باختن نبود! اتفاقاً بعداً با ابی رفتیم بازی رو دیدم و کلی با هم حرص خوردیم! ولی کلاً دم بچه ها گرم. خدمات
متاسفانه وقتی آرش داشت برای یک رادیوی آلمانی در فضای باز کنسرت می داد، من تو هواپیما بودم و داشتم با چشمهای وحشت زده به بال هواپیما نگاه می کردم که بخاطر بادهای شدید فرانکفورت، بالا پائین می شد. ولی هر ایرانی را که تو خیابونهای فرانکفورت دیدم از کنسرت فضای بازش تعریف کرد و گفت "آرش، آرش ، تو افتخار مائی". اونشب، آرش رو تو راه روی پشت صحنه کنسرت دیدم که داشت دگمه میکروفن راداریش رو فشار می داد که روشن بشه.
آرش یکساعت قبل و بعد از مسابقه
فیروز گوران، روزنامه‌نگار سرشناس و پرسابقه و سردبیر روزنامه آیندگان امروز سی خرداد در تهران درگذشت. آقای گوران پیش از انقلاب، در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان بود و سپس به آیندگان پیوست و عضو شورای سردبیری این روزنامه شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ آقای گوران برای مدتی در مجلات صنعت حمل و نقل و جامعه سالم فعال بود اما اجازه ادامه کار مطبوعاتی نیافت و نتوانست به حرفه‌ای که دوست داشت ادامه دهد. او برای مدتی ساکن آلمان بود اما به ایران برگشته بود. هم خواب بودم، هم هوا تاریک بود که وارد تهران شدم. البته من خودم به تهران نیامدم، مرا با یک کامیونی که ذغال حمل می‌کرد به تهران آوردند. قسمت اعظم سوخت آن سال‌های مردم تهران ذغال بود. سال‌های ۱۳۳۰. ذغال را از روستاهای کنار جاده های مازندران به صورت فله‌ای با کامیون به تهران می‌آوردند، در فضای باز گاراژها خالی می‌کردند و بعد کیلویی یا گونی گونی به مردم می‌فروختند. نخستین صحنه‌ای که یادم می‌آید دیدن رانندۀ کامیون با لباسی شبیه حولۀ حمام امروزی است، نشسته روی صندلی لهستانی کنار خانمی نسبتاً چاق که او هم نشسته بود روی صندلی لهستانی دیگر، دو طرف یک میز. داشتند صبحانه می‌خوردند. گویا خواب آلود از کامیون پائین آمده بودم و دوباره گوشۀ اتاق خانه راننده خوابم برده بود. زن با لهجۀ ارمنی سوال کرد: کی می‌بری تحویلش بدهی؟ با همان کامیون ذغال آمدیم به یک گاراژ وسط‌های خیابان شهناز، حد فاصل میدان ژاله و فوزیه. راننده، ذغال را گوشۀ گاراژ خالی کرد و مرا هم تحویل گاراژدار داد تا گاراژدار تحویل برادرم بدهد. لباس تنم یک پیراهن کهنۀ پاره بود و یک پیژامۀ کهنه. یادم نمی‌آید کفش داشتم یا نه. می‌دانم توی ده، تخت کفشم سوراخ بود و پاره. منزل برادرم آن زمان خیابان دلگشا نزدیکی‌های میدان دلگشا بود. خیابان دلگشا، منتهی الیه شرق تهران بود، بعد بیابان شروع می‌شد و توتستان‌ها. میدان دلگشا اول خط اتوبوس بود که با ده‌شاهی مسافران را به میدان توپخانه مرکز شهر می‌برد. از میدان توپخانه، مسافران خیابان ناصر خسرو را پیاده طی می‌کردند، می‌رفتند بازار بزرگ تهران. بازار کفاش‌ها، بازار زرگرها، بازار آهنگرها، بازار بزازها، بازار مسگرها، سبزه میدان. اتوبوس‌ها همه قراضه بودند. اول خط مسافران مدتها توی اتوبوس معطل می‌ماندند تا ظرفیت تکمیل شود و اتوبوس راه بیفتد. به ندرت دعوا نمی‌شد. از حدود پنج بعد از ظهر دیگر اتوبوس به ندرت پیدا می‌شد. سرتاسر خیابان دلگشا، یک دبستان داشت، یک دبیرستان، یک مسجد و یک حمام عمومی. هر روز پنج تا شش صبح مردم کوچه جلو خانه‌شان را آب پاشی و جارو می‌کردند. حدود دو هفته یک بار بطور نوبتی آب توی جوی کوچه جاری می‌شد و صاحبخانه‌ها، حوالی نصف شب آب انبارهاشان را پر می‌کردند. گاه آب خیلی کثیف بود اما داخل آب انبار ته نشین می‌شد. میراب‌ها برای خودشان ارج و قربی داشتند و پر قدرت. در شلوغی نانوایی‌ها صبح‌ها به ندرت زنان دیده می‌شدند، ولی در سبزی فروشی‌ها اکثر مشتری‌ها زن بودند و چادر به سر. در خیابان‌ها و محله‌ها، مسأله‌ای به نام حجاب و بی‌حجابی مطرح نبود. زنان ِ آرایش کرده به ندرت در خیابان دلگشا و کوچه‌ها دیده می‌شدند. حد اکثر آرایش ماتیک بود. هنگام ناهار وقتی از کوچه ها عبور می‌کردی و از مقابل در هر خانه که رد می‌شدی، از بوی مطبوع و آشنای غذاها کلافه می‌شدی. کاملا متوجه می‌شدی که ناهار چی دارند. بوی خورشت قرمه سبزی حتی آبگوشت می‌آمد. در خیابان‌ها ظهر یا شب که عبور می‌کردی متوجه می‌شدی این نزدیکی‌ها مغازه کبابی است. بوی کباب از فاصله صد متری مغازه می‌آمد. امروز داخل مغازه کبابی هم بوی کباب نمی‌آید. روزهای تعطیل، تفریح و سرگرمی مردم زیارت شاه عبدالعظیم و پهن کردن بساط در باغ های اطراف تهران بود. وسیلۀ نقلیه کم بود ولی بود. باغ‌های نیاوران، فرخزاد، کن، درکه، اوشان، فشم. مسأله اما مشکل برگشت بود به علت کمبود وسیلۀ نقلیه. جمعه‌ها، حمام‌های عمومی و سلمانی‌ها به دلیل تعداد اندک شان بسیار شلوغ بود. در بعضی محله‌ها، حمام‌ها بعضی روزها مردانه بود و بعضی روزها زنانه. آب شاه میزان مصرف خانگی آب قنات معروف به "آب شاه" یکی از شاخص‌های معتبر میزان درآمد خانواده‌ها در محلات تهران بود. آب چندین قنات در مسیرهای مختلف از زیر زمین‌های پایتخت عبور می‌کرد. یکی از خروجی‌های این قنات‌ها پشت ساختمان پستخانه قدیم تهران در میدان توپخانه بود. ده‌ها گاریچی یا گاری‌دار درحالی که منبع‌های بزرگ روی گاری نصب کرده بودند هر روز از سحرگاهان از این خروجی، منبع‌ها را پر از آب "آب شاه" می‌کردند و در حالی که گاه خود سوار اسب بودند، آب را به محلات دوردست‌تر می‌بردند. هر سطل آب ده‌شاهی. گاه یک شاگرد هم داشتند. بعدها شنیدم گاریچی یا گاری‌دارها موقع پر کردن منبع از آب شاه، بر اثر رعایت نکردن نوبت هر روز زد و خورد می‌کردند. در ۲۰۰ - ۳۰۰ متری ساختمان شهربانی کل کشور. گاری‌دارها از خیابان‌ها عبور می‌کردند سرهر کوچه توقف می‌کردند و چون از کوچه‌ها به علت تنگی، گاری نمی‌توانست عبور کند با دو سطل در دو دست، ابتدا تا انتهای کوچه را طی می‌کردند و سطل‌ها را در خانه ها خالی می‌کردند. دیگر ساکنان کوچه از همان آب آب انبار برای نوشیدن استفاده می‌کردند و این نشان می‌داد درآمدشان آن مقدار نیست که بتوانند آب شاه بخورند! به شکل خیلی کم رنگ در خاطرم مانده است که در آن سال خانواده‌هایی که در کوچه عطار نژاد در خیابان دلگشا نزدیکی های میدان دلگشا "آب شاه" می‌خوردند، احساس فخر می‌کردند. نوجوانان خانواده‌های فقیر پیش نوجوانان این خانواده‌ها خجالت می‌کشیدند. سال‌ها بعد من خودم در پارک شهر تهران با یک کوزه در دوش و یک لیوان در دست آب یخ فروش شدم و مدتی هم در اول خیابان ناصرخسرو با یک منبع پر از آب لوله کشی و نه "آب شاه" و چند لیوان بزرگ و چند قالب یخ، بساط آب یخ فروشی داشتم که به مناسبت بازدید یک مقام مهم مملکتی از محل، به خاطر سد معبر سرکوب شدم و منبع آب و لیوان‌ها و خودم با لگد چند پاسبان توی پیاده رو ولو شدیم. در این سال‌ها، خاطره‌ای در ذهنم نمانده است که مردم محله‌ای در شرق تهران به مذهبی یا غیر مذهبی معروف بوده باشند. حد اکثر می‌گفتند فلانی آدم متدینی است. تعداد حاجی‌ها خیلی کم بود و از احترام بیشتری هم برخوردار بودند. تعداد حاجیه خانم‌ها هم خیلی خیلی کمتر بود. ولی پیش کسبه اعتبار بیشتری داشتند. خرید نسیه از بقالی و عطاری بسیار رواج داشت. خانم‌ها می رفتند از بقال سر کوچه خرید می‌کردند و به بقال می‌گفتند: بنویسید، "آقا" میاد حساب می‌کند. بقال‌ها بسیاری‌شان سواد نداشتند اما حافظه‌ای قوی داشتند. گاه دفتر را می‌دادند به مشتری‌های دیگر که جنس و مبلغ مشتری قبلی را برایش بنویسند. تفریح و سرگرمی مردم در این محله‌ها اکثراً رفتن به میهمانی‌ها، امامزاده‌ها، زیارتگاه‌ها، ملاقات بیماران، شاه عبدالعظیم، حضرت معصومه (قم) امامزاده صالح، امامزاده داوود، امامزاده حسن، امامزاده یحیی ... بود. امامزاده داوود (بالای کوهی حوالی کن شمال غربی تهران) را اکثر با اسب، قاطر و الاغ می‌رفتند. پولدارترها با اسب می‌رفتند و جوان‌ترهای خانواده پیاده. زیارت شاه عبدالعظیم را اکثراً با ماشین دودی می‌رفتند. ایستگاه ماشین دودی خیابان ری نزدیکی‌های میدان شوش بود. نرسیده به میدان تره‌بار معروف تهران و حوالی بستنی فروشی معروف تهران: بستنی اکبر مشدی. در طول مسیر ماشین دودی از حوالی میدان شوش تهران تا شاه عبدالعظیم تا حدود یک کیلومتر جوان‌های بسیاری مدت‌ها منتظر می‌ایستادند تا ماشین دودی برسد و سرعت خودشان را با ماشین دودی تنظیم می‌کردند و ناگهان خود را به میله‌های آهنی ماشین دودی آویزان می‌کردند. تعدادی از این جوان‌ها بعضی خانم‌های سن و سال‌دار را که کیف و ساک همراه داشتند، نشان می‌کردند و در طرفة العینی ساک را می‌قاپیدند و می‌پریدند پایین. شیون و زاری شروع می‌شد. در طول سفر از تهران به شاه عبدالعظیم مردی میان سال و بلند قامت که سبیل بناگوش در رفته‌ای داشت و به سبیل معروف بود داخل ماشین دودی قدم می‌زد و با شلاق بسیار بلند جوان‌های آویزان به ماشین دودی را می‌نواخت و پرت‌شان می‌کرد پایین. زائران حضرت معصومه (قم) اکثرا می‌آمدند به گاراژ شمس العماره مقابل ساختمان معروف شمس العماره آخرهای خیابان ناصر خسرو نزدیکی بازار بزرگ تهران. اتوبوس قراضه برای قم به اندازه کافی وجود داشت. اتوبوس پر می‌شد می‌رفت، بعد اتوبوس دیگر. پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها صبح. از گاراژهای دیگر هم اتوبوس‌ها می‌آمدند به گاراژ شمس العماره. دیدنی‌های مرکز شهر سینماهای خیابان لاله‌زار بود و بعضا تأتر. تآتر تهران، تآتر پارس، جامعۀ باربد، تآتر دهقان، سینما تهران، سینما رکس، سینما ایران، سینما هما چهاراه اسلامبول اول فردوسی، سینما مایاک، و سینما متروپل اول لاله زار نو. سرتاسر لاله زار محل تفریح بسیاری از مردم بود. غروب‌های جمعه لاله زار شلوغ می‌شد. تصنیف فروش‌های گاه خوش صدا، آواز خوانندگان زن و مرد معروف آن زمان را به تقلید صدای آنان می‌خواندند و تصنیف می‌فروختند. تک و توک بستنی فروشی بود که شلوغ می‌شد. نخستین فروشگاه‌های معروف تهران در خیابان لاله زار بود. فروشگاه پیرایش (فکر می کنم اولین فروشگاه)، فروشگاه جنرال مد اول کوچه برلن. چلوکبابی شمشیری و چلو کبابی نایب از غذاخوری های بسیار معروف و معتبر تهران بودند. در چلوکبابی نایب کباب کوبیده اضافه و کره مجانی بود. غذای مشتری‌ها روی میزشان گذاشته می‌شد و یک کارگر دیگر با یک سینی پر از سیخ کباب کوبیده راه می‌رفت و هر کس می‌خواست یک سیخ کوبیده توی بشقابش خالی می‌کرد. خاطره ماندگار از خاطرات به یاد ماندنی من در این سال‌ها که در خیابان دلگشا زندگی می‌کردم: گمان می‌کنم حدود ساعت ۶ صبح بود که برای خرید نان بربری تازه از کوچه‌ای در حوالی میدان دلگشا از خانه خارج شدم و حدود یک کیلومتر به سمت سه راه جابری می‌رفتم. آن زمان در خیابان‌ها اتوبوس و اتومبیل چندان دیده نمی‌شد. کامیون خیلی کم دیده می‌شد. آن روز صبح هر شش هفت دقیقه، کمتر یا بیشتر، می‌دیدم کامیون‌هایی عبور می‌کنند و جمعیت سوار بر پشت کامیون فریاد می‌زنند: "زنده باد مصدق، زنده باد مصدق. مرگ بر شاه". یکی دو ماه بیشتر نبود که با اسم مصدق آشنا شده بودم. اصلا نمی‌دانستم مصدق کی هست. اسم شاه را یکی دو بار در دهاتمان شنیده بودم. گویا سال ۱۳۲۷ بعد از ترور شاه، عکس بزرگی از شاه در روستاهای مازندران از جمله روستای طالع نزدیک پل سفید به دیوار چسبانده بودند. نان تازه بربری خریدم و به منزل برگشتم. در بازگشت مجدداً کامیون‌های دیگری همچنان می‌دیدم که جمعیت سوار بر آن فریاد می‌زنند: "زنده باد مصدق، مرگ بر شاه". حوالی ظهر برای خرید مایحتاج دیگری ناگزیر به طی همین مسیر شدم. این بار کامیون‌های بیشتری عبور می‌کردند با جمعیتی بیشتر. حتی بین کامیون‌ها اتوبوس‌های قراضه هم مملو از جمعیت عبور می‌کردند و پرچم ایران از شیشه‌های اتوبوس‌ها آویزان بود. جمعیت پشت کامیون‌ها و داخل اتوبوس‌ها این بار فریاد می‌زدند: "زنده باد شاه، زنده باد شاه، مرگ بر مصدق". مدتی متحیر شدم. خیلی ساده توی دلم با لهجۀ مازندرانی زمزمه می‌کردم که: "و ِ شون که صوایی چیز دیگه ای گِتِنه ... ". (صبح که اینها چیز دیگری می‌گفتند) این دو گانگی فریاد زدن‌ها، صبح زنده باد، ظهر مرده باد، نخستین خاطره‌ای است که در یک روستازاده تازه به تهران آمده، مانده است و هرگز محو نمی‌شود. نزدیک به ۳۰ سال بعد این روستازاده به اتهام اقدام علیه امنیت کشور شاهنشاهی ایران در زندان قصر زندانی می‌شود!
آقای گوران مرداد ۱۳۸۶ به درخواست بی‌بی‌سی فارسی مطلب زیر را برای صفحه ویژه "از طهران تا تهران" نوشت که اکنون بازنشر می‌شود.
مهمان خیابان دلگشا؛ نوشته‌ای از فیروز گوران در باره تهران
در این آلبوم مجموعه‌ای از بهترین لحظات نود و یکمین دوره مراسم اهدای جوایز اسکار را ببینید. چارلز وسلر،‌ تهیه کننده فیلم کتاب سبز در کنار پیتر فرلی و سایر عوامل فیلم در حال دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم اولیویا کولمن،‌ بازیگر بریتانیایی برای بازی در نقش "ملکه آن" در فیلم تاریخی سوگلی جایزه بهترین بازیگر نقش اصلی زن را دریافت کرد. این اولین جایزه اسکار اولیویا کولمن است و او از دریافت جایزه بسیار هیجان‌زده شد. پیشتر برای این نقش جوایز بفتا و گلدن گلوب را برده بود پس از دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن، اولیویا کولمن در حال بوسیدن لیدی گاگا رامی مالک، هم پس از برگزیده شدن به عنوان بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای بازی در نقش فردی مرکوری در فیلم راپسودی بوهمی، لوسی بوینتون، همبازی خود را بوسید رامی مالک،‌ با جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در نقش فردی مرکوری در فیلم راپسودی بوهمی؛ او هنگام دریافت جایزه‌اش گفت: "ممنونم کوئین. همیشه مدیون شما خواهم بود." آلفونسو کوارون،‌ کارگردان فیلم روما و یالیتزا آپاراسیو، هنرپیشه آماتور و شخصیت اصلی این فیلم پس از دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی آلفونسو کوارون، کارگردان مکزیکی علاوه بر اسکار بهترین کارگردانی، جوایز بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان و بهترین فیلمبرداری را نیز گرفت؛‌ لحظه دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی از دست آنجلا باست و خاویر باردم اسپایک لی، پس از دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم بلکککلنزمن از شادی به بغل ساموئل جکسون، بازیگر سرشناس آمریکایی پرید. این اولین اسکار اسپایک لی، پس از سی سال فعالیت سینمایی است اسپایک لی به همراه چارلی واچل و دیوید رابینویتس فیلمنامه بلکککلنزمن را نوشته‌اند. این فیلم که جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد، درباره سیاه‌پوستان آمریکاست فیلم پلنگ سیاه اسکار بهترین طراحی لباس گرفت. این نخستین بار است که روث کارتر برنده اسکار می‌شود هانا بیچلر جایزه بهترین طراحی صحنه را برای فیلم پلنگ سیاه دریافت کرد. او که نخستین سیاه پوستی است که در این رشته جایزه اسکار دریافت کرده است، هنگام دریافت جایزه گفت: "امروز که اینجا ایستاده‌ام از دیروز قوی‌ترم." لودویگ گورانسون، آهنگساز سوئدی برای فیلم پلنگ سیاه جایزه بهترین موسیقی فیلم را گرفت رجینا کینگ برای فیلم "اگر بیل استریت می‌توانست حرف بزند" جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کرد از سمت راست: ماهرشالا علی که برای فیلم کتاب سبز برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد‌ در کنار رجینا کینگ،‌ الیویا کولمن و رامی ملک؛ سایر برندگان اسکار امسال لیدی گاگا برای ترانه Shallow که در فیلم ستاره‌ای زاده شده اجرا کرد، اسکار بهترین ترانه را گرفت و پس از دریافت جایزه سخنان پراحساسی بیان کرد رایکا زهتابچی (سمت راست با لباس سیاه)،‌ سینماگر ایرانی الاصل، برای کارگردانی "پریود، ختم کلام" که درباره عادت ماهانه زنان در هند است، اسکار بهترین مستند کوتاه را گرفت بکی نیمان کاب و دومی شی،‌ جایزه اسکار بهترین انیمشین کوتاه را برای انیمیشمن بائو دریافت کردند ملیسا مک‌کارتی،‌ کمدین آمریکایی برای اهدای جایزه بهترین طراحی لباس،‌با لباسی روی صحنه حاضر شد که در واقع شوخی با لباس شخصیت اول فیلم سوگلی بود برایان تری هنری،‌ بازیگر آمریکایی و ملیسا مک‌کارتی،‌ بازیگر و کمدین آمریکایی با لباس های مدل قدیمی روی صحنه حاضر شدند هلن میرن،‌ بازیگر انگلیسی در کنار جیسون موموآ،‌ هنرپیشه آمریکایی روی صحنه اسکار حاضر شدند کیگان-مایکل کی،‌ بازیگر آمریکایی با یک چتر پروازکنان از سقف سالن به پایین آمد آواز و اجرای جنیفر هادسون از صحنه های جذاب مراسم اسکار ۲۰۱۹ بود بت میدلر هم در مراسم اسکار آواز خواند لیدی گاگا و بردلی کوپر با هم یکی از ترانه‌های فیلم "ستاره‌ای زاده شده" را روی صحنه اجرا کردند در پایان این اجرا، لیدی گاگا و بردلی کوپر در کنار هم و با یک میکروفن مشترک، در حالی که دوربین دور سر آنها می‌چرخید .
در مراسم اسکار ۲۰۱۹ که در سالن دالبی در هالیوود برگزار شد،‌ فیلم راپسودی بوهمی با چهار جایزه در صدر فهرست برندگان قرار گرفت و فیلم‎های روما، کتاب سبز و پلنگ سیاه هر کدام با سه جایزه در رده دوم قرار گرفتند. رایکا زهتابچی ، سینماگر آمریکایی ایرانی‎الاصل هم برای کارگردانی "پریود، ختم کلام" که درباره عادت ماهانه زنان در هند است، اسکار بهترین مستند کوتاه را گرفت.
بهترین لحظات مراسم اهدای جوایز اسکار ۲۰۱۹ به روایت تصویر
دو نفر ديگر از آن افراد پس از آنکه در ايستگاه "پدينگتون گرين" در لندن مورد بازجويی قرار گرفتند با قرار وثيقه آزاد شدند. اين پنج نفر با شماری از اتهامات از جمله توطئه برای منفجر کردن اماکن و تصاحب موادی که به اعمال تروريستی مربوط است روبرو هستند. در يورش های هفته گذشته که يکی از بزرگ ترين عمليات های ضدتروريستی در بريتانيا طی سال های اخير بود نه نفر دستگير شدند. بيش از 700 مامور پليس در آن عمليات در بخش های مختلف لندن و جنوب شرقی آن که روز سه شنبه هفته قبل انجام شد شرکت داشتند. يکی از افراد بازداشت شده که يک جوان 17 ساله است قبلا به توطئه برای انفجار متهم شده است. در آن عمليات نيم تن کود نيترات آمونيوم از يک انبار خصوصی ضبط شد. خدمات
اسکاتلند يارد، پليس بريتانيا اعلام کرده است که پنج نفر از کسانی که هفته گذشته در عمليات ضدتروريستی در بريتانيا دستگير شدند به جرايم تروريستی متهم شده اند.
پنج نفر در بريتانيا به جرايم تروريستی متهم شدند
این دیار با نام محمود غزنوی ترکیب فراموش نشدنی‌ای را در ذهن تاریخ ساخته است. در دوران محمود، غزنین به عنوان بزرگترین مرکز جهان اسلام شناخته می‌شد. اینک پس از هزار سال بار دیگر نام نیکوی این شهر بر سر زبانهاست و عنوان مرکز فرهنگی جهان اسلام را کمایی می‌کند. همه آنانی که با تاریخ و فرهنگ محشور اند، به عظمت تاریخی این شهر باستانی اقرار دارند. امیدواریم شهر غزنین را امسال از چشم انداز پارینه فرخی سیستانی ببینیم. هر وجب این خاک خاطره جاودانه ای را در ذهن تاریخ تداعی کرده است. ما برگی را از این فرهنگسرای بزرگ برداشته ایم تا رویکردی به یک رویداد جالب از آن داشته باشیم. این برگ، خاطرات فردوسی را در ذهن ما زنده می سازد. خاطرات شاعر بزرگ و حکیم سترگی را که دیگر مادر گیتی نظیرش را نزایید. بی‌گمان که بزرگترین شاعر زبان فارسی دری، فردوسی و برترین اثر ادب حماسی در زبان فارسی، شاهنامه اوست. فردوسی درغزنین این شاعر شهیر، اثر فنا ناپذیر خویش را در شهر شکوهمند غزنین و در زیر پرچم سلطان محمود سرود و به پایه اکمال رساند. پس محمود و غزنین و شاهنامه و فردوسی از جمله مقولاتی هستند که همیشه باهم در ذهن تداعی می شوند و سخن از یکی یاد دیگری را نیز، زنده می کند. حالا که بحث غزنه و آن عظمت تاریخی و جایگاه فرهنگی پیشین آن مطرح است، بجا است که از آنهایی که نام و آثار شان غزنه را شهره آفاق کرد، یاد کنیم که یکی از آنها بدون شک فردوسی است. شاعر بزرگترین اثر حماسی فارسی که در آخر عمر میانه اش با بزرگترین شاه دورانش، شکر آب شد. فردوسی در طوس به دنیا آمد و جاذبه های سیاسی و فرهنگی غزنه او را به این دیار کشاند. ۱۰۱۵ سال پیش از امروز، در سال ۹۹۸ میلادی (۳۸۸ قمری) که مصادف بود با سال نخست جلوس محمود بر تخت سلطنت، فردوسی به غزنه رسید و تا شش سال (۱۰۰۴ میلادی) در این شهر بسر برد. به همان اندازه که فردوسی با افسانه ها و روایات سر و کار داشت، زندگی خود او نیز در هاله ای از این افسانه ها پیچید، تا حدی که برخی ها او را یک شخصیت افسانوی انگاشتند. تراژیدی زندگی و مرگ فردوسی قابل سنجش با تراژیدی های آفریده خود اوست. جوانیی در ناز و تنعم، ایستایی در برابر لعن و نفرین و بیداد، و پس از این همه زحمت، حسادت رقیبان و بدگویی در حق او، برگشت به زادگاه خودش، روز مرگ او که صله محمود نیز در آن روز فرا می رسد و پس از مرگ که جنازه اش را اجازه دفن در گورستان مسلمین نمی دهند، همه به غم انگیزی تراژیدی های بزرگ جهان است. افسانه های زندگی فردوسی چرا چنین افسانه هایی در باره این شاعر پرداخته شده است؟ چرا قدر فردوسی شناخته نشد؟ و این شاعر چرا غزنه را ترک کرد؟ این‌ها همه سوالاتی اند که از همان آغاز تا کنون هواداران فردوسی و مخالفان سلطان محمود هزاران صفحه را در پاسخ به این سوالات سیاه کرده اند. و اینک من از زاویه دیگر چند سطری بدان می افزایم. نخستین منبعی که در باره اختلاف نظر محمود و فردوسی سخن گفته است، تاریخ سیستان است. (آغاز تالیف،۴۴۵ هجری) دراین کتاب آمده است که شاهنامه را به محمود عرضه کردند، مگر مورد قبول محمود واقع نشد. فردوسی قول سلطان را تکذیب و از دربار بیرون شده غزنین را ترک کرد. اما با یک دید شتابنده می توان به این نتیجه رسید که قول نویسنده تاریخ سیستان در باره گفت‌وگویی که در دربار محمود، میان فردوسی و محمود اتفاق افتاده و موجب فرار فردوسی از غزنه شده است، قابل تأمل است. فرودسی و سلطان محمود نخستین کسی که هجو نامه فردوسی در حق محمود را آورده، نظامی عروضی سمرقندی است. به گفته او هجو نامه ۱۰۰ بیت بوده که پادشاه طبرستان آن را از فردوسی خریده و به آب شسته و از آن، تنها شش بیت باقیمانده است. پس از این است که مدافعان فردوسی، می خواهند از محمود انتقام بکشند و همان ۱۰۰ بیت هجویه فردوسی در حق محمود را، باز گویند. اما این هجویه به فردوسی نسبت داده شده، از ۱۰۰ بیت گذشته و تا ۱۵۰ و پنجاه بیت رسید. چنانکه در مقدمه اوسط شاهنامه ۲۵ بیت شده، در مقدمه شاهنامه بایسنغری ۱۱۹ بیت و در شاهنامه امیر بهادری، چاپ تهران به ۱۵۰ بیت رسیده است. تعدادی از شاهنامه شناسان به نسبت دادن این هجویه به فردوسی هم اکتفا نکرده، خود لب به ذم محمود گشوده اند و او را گاهی شخص کتاب سوز، ویرانگر، ناشایسته، جزم اندیش، بی فرهنگ و سیه کار قلمداد کرده اند. و گاهی او را بد نژاد، متکبر، خودپسند، دست نشانده خلافت بغداد و اینکه او دین و ایمان درستی نداشته و به رموز و دقایق شعر فارسی نمی فهمیده است، خوانده اند. و باز به غلام بارگی و حریص برجاه و مال و سوء استفاده از دین و کم فرهنگی و غلام زادگی و بی تباری۱۰ متصف اش کرده اند. در حالی‌که یک نگاه گذرا به تاریخ نشان می دهد که سلطان محمود از این گونه اتهامات بری است. او سلطانی نام آور، و شاعر نواز است و فرهنگ دوست است و تعصبات مذهبی در نزد او چندان رنگ و رونقی ندارد. اگر او گفته بود که "من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرده ام در همه جهان قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بر دار می کشم" در جواب خلیفه بغداد و از بهر آن خلیفه بود. اما در عمل او همان قرمطی دربار خویش (حسنک وزیر) را که خلافت بغداد از او و رابطه اش با فاطمیان مصر در غضب بود، نیز حفظ و حراست کرد. حمله او به ری با انگیزه اصلی سرکوب مخالفان بویهی اش بود، نه کشتار شیعیان. او برای غضایری رازی شاعر شیعه مذهب، از غزنه به ری صله می فرستاد و خواهر خویش را به عقد نکاح سپهبد شهریار از ملوک طبرستان که مذهب تشیع داشت، در آورده بود. آنانکه به محمود دشمنی می ورزند به گفته دبیرسیاقی فردوسی را وسیله حمله بر او نباید قرار دهند.۱۳ از سوی دیگر، فردوسی انسانی بلند همت، با مناعت نفس، صبور و بردبار، در برابر فقر و تنگدستی مقاوم و دشمن آز و حرص بود. با این صفات او که از سراسر شاهنامه اش هویداست، چگونه می شود یکباره به مرد آزمندی بدل شود. و اینکه گویا فردوسی شاهنامه را در برابر هر بیت یک دینار با دربار سلطان محمود قرار داد بسته بود، یک شایعه و یک اتهام ناروا در حق این شاعر بزرگ است. ما در سراسر تاریخ یکهزار ساله زبان فارسی دری چنین قرار دادی را ندیده ایم که میان شاه و شاعری عقد شده باشد. فردوسی محمود را با صفات، شهنشاه گردن فراز ستوده است: چون او شهریاری نیامد پدید جهان آفرین تا جهان آفرید و شاه بزرگ و عادل که از عدل او میش و گرگ یکجا به آبشخور می آیند. در مجلس بزم، آفتاب و ماه و در روز رزم تیزچنگ اژدهاست. چنان بخشنده است که دینار خوار است در چشم او و به کف ابر بهمن و به دل رود نیل است. فردوسی در ۳۳ جای از شاهنامه، سلطان محمود را وارد مدح کرده است و او را با بهترین صفات ستوده است. چگونه ممکن است که یکباره ورق بر می گردد. فردوسی همه مدایح خویش را فراموش کرده، لب به هجو محمود می گشاید؟ برای فردوسی این کار آسان تر بود که مدایح خویش را از شاهنامه می سترد. این مسئله درست است که محمود قدر فردوسی را نشناخت، چون از فردوسی به محمود شکایت کردند و شاعر آزرده شد و به وطن خویش (طوس) بازگشت. او در شاهنامه خویش آورد که: چنین شهریاری و بخشنده ای به گیتی ز شاهان درخشنده ای نکرد اندرین داستان ها نگاه ز بد گوی و بخت بد آمد گناه حسد برد بدگوی در کار من سیه شد بر شاه بازار من و این بدگوی هم باید از صنف شاعران باشد. چون فردوسی با کار شعر در دربار محمود توقع وزارت نداشت، مسلما شعر او سبب شده بود که شاعر و یا شاعرانی بر او حسد ببرند و از او در نزد سلطان بدگویی کنند. فردوسی به هر دلیلی که بود، از شاه رنجید و رهسپار زادگاه خویش شد. گمان ما بر این است که او به جز از این سه بیت دیگر لب از مدح و ذم محمود فرو بست. اگر ادعا شود که فردوسی فرزند دوران خودش نبود، بیجا نخواهد بود. فقط پس از مرگ اوست که دیگران می خواهند او را فرزند دوران خود بسازند. که گویا او با سرودن هجونامه از محمود انتقام کشید، شاهنامه اش را به کسی دیگر اهدا کرد و از درباری به دربار دیگر رفت، از نظم نامه گبرکان پشیمان و برای مافیهای خویش قصه یوسف(ع) را از قرآن مجید به نطم آورد و از همین قبیل. فردوسی محمود را هجو نگفت و بدین گونه از آن شاه بزرگ و معاندان خویش انتقام نکشید. هجونامه بعد از مرگ او پدید آمد و در هرزمان و توسط هر شاعری بیت یا ابیاتی بر آن افزوده شد و با و جود آنکه اکثر مردم می دانند این هجویه مال فردوسی نیست، با آنهم نقل هرمجلس شد و این بزرگترین مجازاتی بود که شاهی از شاعری دید.
غزنین شهر شکوه‌مندیست که در مقطعی از تاریخ، قسمت‌های بزرگی از قاره آسیا از این جا فرمان می‌برد.
غزنه؛ هزار سال پس از سلطان محمود و فردوسی
وی برای نمايندگان حاضر در سازمان ملل که در تلاشند در مورد مفاد سند اصلاحات سازمان ملل به توافق دست يابند سخنرانی می کرد. اين سند قرار است دو هفته ديگر در نشست عمومی سران جهان تصويب شود. آقای عنان صبح روز چهارشنبه با نيمه کاره گذاشتن تعطيلات خود به مقر سازمان ملل در نيويورک بازگشت تا برای حل بن بست به وجود آمده در مذاکرات پيرامون اصلاحات سازمان ملل و کاهش فقر جهانی بکوشد. آقای عنان اواسط ماه سپتامبر ميزبان يکی از بزرگترين گردهمايی های سران جهان در نيويورک خواهد بود که به مناسبت شصتمين سالگرد تاسيس اين سازمان برگزار می شود. هفته گذشته جان بولتون، نماينده تازه آمريکا در سازمان ملل، صدها اصلاحيه و متمم را به متن پيشنهادی اضافه کرد. آقای بولتون می خواهد در اين بسته اصلاحات بيش از پيش بر مبارزه با تروريسم و تسهيل فرآيندهای بوروکراتيک سازمان ملل تاکيد شود. اعتراضات آمريکا به متن اين اصلاحات در لحظات پايانی، به مذاکرات فشرده برای يافتن راه حلی که خواسته های همه طرف ها را سازش دهد منجر شده است. خدمات
کوفی عنان، دبير کل سازمان ملل متحد، اخطار داده درصورتی که کشورهای عضو اين سازمان نتوانند طی روزهای آينده در مورد گام های ملموس جهت مبارزه با فقر توافق کنند، نشست رهبران جهان که قرار است دو هفته ديگر برگزار شود شکست خواهد خورد.
هشدار عنان نسبت به احتمال شکست اجلاس سران جهان
از مسئوليتهای قبلی او می توان به مديريت بخش تحقيقات حوزه هنری، مديريت گروه آموزش توليد دانشکده صدا و سيما، مدير کلی مرکز گسترش و آموزش نيروهای انسانی معاونت سينمايی وزارت ارشاد، مديريت بخش فرهنگی بنياد سينمايی فارابی و مدير کلی مرکز گسترش و آموزش نيروهای انسانی معاونت سينمايی اشاره کرد. گفتگو زير در ادامه صحبت با فيلمسازان و دست اندرکاران سينمای ايران درباره مميزی فيلم در ايران انجام شده است. هدف از نظارت در سينمای ايران چيست؟ محمود اربابی: هر فعاليتی که در سينما انجام می شود، برای اين که نسبت خود را با گذشته، حال و آينده بداند نيازمند بازنگری و ارزشيابی است. نظارت کمک می کند تا مسير به درستی طی شود و نهايتاً به اهداف از پيش تعيين شده برسيم. چنانچه رسيدن به اهداف ممکن نشد، موارد و عواملی که باعث اين اتفاق شده بررسی می شود. سينمای ايران قصد دارد در فرايند فرهنگی جامعه نقشی مؤثر و تعيين کننده داشته باشد و مخاطبان خود را از نقطه الف به ب برساند. برای تحقق اين هدف بايد مکانيزمی حاکم باشد تا اين مسير را مورد ارزيابی قرار دهد. هر جامعه ای متولی فرهنگ خود را داراست. در جامعه ما اين مسئوليت برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد قرار داده شده است. برای سينمای ايران غايت و اهدافی طراحی می کنند. برای سنجش نوع حرکت ها و تناسب آن با غايت طراحی شده، اداره نظارت و ارزشيابی به وجود آمده است. قصد و غرض اداره کل، بررسی و نظارت بر فرآيند به وقوع پيوستن اقداماتی است که می تواند آن هدف نهايی را ايجاد کند. مهمترين وجه کار ارزشيابی و نظارت، توجه به حرفه ای بودن حرکت ها در سينماست. تطبيق برآيند فعاليت های سينمايی با قوانين را بايد مسئولان اداره نظارت انجام دهند و در نهايت کار اين اداره، نظارت بر خروجی مجموعه سينماست؛ که آيا آنچه در نهايت به دست می آيد در جهت اعتلای فرهنگی جامعه کنونی ماست يا خير؟ آيا منطبق بر مصاديق قانونی هست يا نه؟ و درصورت هر گونه کم و کسری نسبت به جبران آن در زمينه های مختلف اقدام لازم را صورت دهد. به نظر می رسد بخش تطبيق بر موازين قانونی بيشتر مورد توجه است. افراد، بيشتر اين بخش از عملکرد اداره نظارت را مورد توجه قرار می دهند. از اهداف اصلی اداره کل ارزشيابی، نظارت بر فعاليت مجموعه عناصر و عوامل مؤثر در هنر صنعت سينما برای رسيدن به هدف کلی و فرهنگی سينمای نظام اسلامی ماست. مسئولان اداره نظارت بخش آخر را جدی تر تلقی می کنند يا اهالی سينما؟ فکر می کنم هر دو طرف ممکن است دچار اين سوء تفاهم بشوند. عدم توجه به کليت، به فرآيند آسيب می رساند. البته يکی از اصلی ترين وظايف، تطبيق فرآيند صورت گرفته با موارد قانونی است. مثلاً در قانون ذکر شده که هر فيلمی برای آغاز ساخت بايد با داشتن ويژگی هايی که در قانون آمده پروانه ساخت کسب کند و پس از اين مرحله، هنگام پايان يافتن توليد فيلم، دريافت مجوز نمايش برای اکران فيلم الزامی است. اين ها همگی بر اساس قانون اتفاق می افتد و رأی و نظر شخصی کسی تأثيرگذار نخواهد بود. برخلاف گفته به نظر می رسد نظرات شخصی در اجرای قوانين اداره نظارت نقش زيادی دارد. می شود گفت قوانين کاملاً کلی و قابل تفسير است. به عنوان نمونه در مورد حرفه ای بودن عوامل... من چنين تصوری ندارم و فکر می کنم سابقه فعاليت اداره نظارت نظر مرا تاييد می کند. به عنوان مثال هنگام صدور پروانه ساخت، بخشی از بازرسی به حرفه ای بودن عوامل اصلی فيلم ( کارگردان، تهيه کننده و فيلمنامه نويس) اختصاص دارد. آن چه باعث می شود فردی حرفه ای محسوب شود در بر داشتن ويژگی هايی معين است. نمونه ای وجود ندارد که با حضور سه عامل حرفه ای در فيلم پروانه ساخت به دليل حرفه ای نبودن عوامل صادر نشده باشد. بنابراين می بينيم که چندان هم نظرات شخصی در اين زمينه تأثيرگذار نيست. در مورد برخی از پروژه ها که ترکيب عوامل به نظر حرفه ای نمی رسد و يا اعضای شورای صدور پروانه ساخت بر اساس آگاهی خود نسبت به مقوله سينما می دانند که نتيجه اين پروژه موفق نخواهد بود، به فيلمساز توصيه می کنند که بهتر است اين فيلم را نسازد. آيا اين برداشت شخصی از قوانين نمی شود؟ گاهی اوقات اين مسائل به اعمال نظرات و سليقه های شخصی تعبير می شود. اين در حالی است که به واقع در نهايت هم ديده می شود نتيجه به دست آمده موفق و رضايت بخش نبوده است. در اين شرايط شورا نمی توانسته طبق قوانين، جلوی پروژه را بگيرد، اما تنها به فيلمساز توصيه کرده که نتيجه کارش موفق نخواهد بود. نمی توان اين مسائل را به عنوان اعمال نظر شخصی تعبير کرد. البته برای رفع چنين ابهاماتی، قصد داريم فيلم هايی را که در چنين شرايطی قرار داشته اند و در مورد آن ها اختلاف نظر وجود دارد، برای تعدادی از عوامل حرفه ای سينما به نمايش بگذاريم تا افرادی که از نزديک با مقوله فرهنگ آشنا هستند به قضاوت در مورد کارها بپردازند و بدانند که وقتی عنوان می شود کاری غير استاندارد است يعنی چه؟ که البته اين به معنی مشارکت اين افراد در امر صدور پروانه ها نيست و ربطی به آن فعاليت قانونی ندارد و فقط جهت روشن شدن ذهنيت عوامل حرفه ای سينماست. در مطالعه قوانين اداره نظارت جای خالی برخی از مسائل احساس می شود. به عنوان مثال در اين قوانين وضعيت حجاب در فيلم ها روشن نشده است. اين از مهمترين مسائلی است که در فيلم های ايرانی بايد رعايت شود. اين ابهامات در ساير موارد نيز وجود دارد. به نظر می رسد نگارنده قانون، بخشی از کار را به تفسير مجريان واگذار کرده است. نبايد فراموش کنيم که در عرصه فرهنگ صحبت می کنيم. در اين جا ديگر کيلو، ترازو و متر وجود ندارد و نمی توان مسائل را با اين معيارها سنجيد. در عرصه فرهنگ چون قابليت طرح ديدگاه، سليقه و نقطه نظرات متفاوت وجود دارد، ديگر قوانين، کلی قلمداد نمی شوند و کاملاً روشن هستند. آن چه وظيفه اجرا کننده اين قوانين است، مطابقت موارد موجود در فيلم ها با قوانين است. از آن جا که ديگر کيلو و متر، معيار سنجش نيستند، قانون افرادی را به عنوان اجراکننده پذيرفته که به مقوله سينما آگاه بوده، اهل اين خانواده بوده، تجربه و دانش کافی را داشته و حساسيت مثبت نسبت به مسئله داشته اند. از همين رو از نگاه من هيچ ابهامی در موارد قانونی اداره نظارت به خصوص در مورد مسائل شرعی و از جمله حجاب وجود ندارد. در قانون نحوه رعايت حجاب روشن است. در اکثر فيلم ها عدم رعايت حجاب را نمی بينيم. در اين مرحله کار بر اساس تفسير و نظر صادر کننده پروانه صورت گرفته است. شورای صدور پروانه با در نظر گرفتن داستان، موقعيت شخصيت و رعايت اين مسئله، که آن چه در فيلم ديده می شود در جامعه رواج پيدا نکند و تا اين حد تأثيرگذار نباشد، پروانه را صادر می کند. کسانی که پروانه را صادر می کنند به اين مسئله توجه دارند که بايد تفاوتی بين ظاهر زنی خيابان گرد و فردی اهل خانواده باشد. در اين جا تفسير، تنها در اين حد خود نمايی می کند. تفسيری که از قوانين می شود، تفسير فرهنگی است و آن چه عمل شده بر اساس قانون است. با توجه به تعويض مديران و وجود تفاسير احساس نمی کنيد کار فيلمسازان سخت می شود؟ اين مسئله کاملاً طبيعی است و نمی توان انتظار داشت که مديران هم تغيير نکنند. همان طور که فيلمسازان تغيير می کنند، مديران هم در حال تغيير هستند. من ضمن اين که می پذيرم آدم ها با هم متفاوتند اما به اين مسئله اعتقاد دارم که آدم ها در اداره نظارت تنها در حد قانون با يکديگر تفاوت دارند. يعنی هيچ مديری نمی آيد که بی حجابی کامل را طبق قوانين درست ارزيابی کند و به آن مجوز دهد. اگر ما اين تغييرات را نپذيريم، يعنی به طور کلی فرهنگ را نشناخته ايم. نگارش قانون فرهنگی با متر و معيار دقيق کار بسيار سختی است. وزير ارشاد در صحبت های اخير خود به لزوم ايجاد تغييرات و رفع ابهام در قوانين اداره نظارت اشاره کرده بودند. اين تغييرات به چه نحو و در چه ابعادی اعمال خواهد شد؟ صحبت ايشان در مورد تغييرات قوانين نظارتی در کل مقوله فرهنگ بوده و نکته ای کاملاً منطقی است. وظيفه اصلی اداره ما ارزشيابی کارها و رفع مشکلات به وجود آمده در اين فرآيند است. طبيعتاً الزامات اين روز جامعه ما با آن چه در سال های قبل بوده متفاوت است. در قوانين قبلی وجود ماهواره ها، شبکه های تلويزيونی مختلف و اينترنت در نظر گرفته نشده بود. در حال حاضر قوانين بايد با در نظر گرفتن اين موارد مورد بازبينی قرار گيرد تا بتوانيم گليم فرهنگ کشور را به شکل مطلوب از آب بيرون بکشيم. برای به وجود آوردن تغييرات بايد کار کارشناسی صورت بگيرد. قوانين، آسيب شناسی شود، مجموعه آدم های مطلع انتخاب شوند، تا در نهايت قوانين اداره نظارت براساس نيازهای فرهنگی جامعه اسلامی تغيير کند. البته بايد اين مسئله را در نظر گرفت که اين تغييرات در مورد مسائل کلی قانون صورت نمی گيرد و برخی موارد که به مرور زمان دچار تحول شده اند، تغيير می کنند. احتمال سخت گيرانه تر شدن قوانين در پی اين بازنگری ها وجود دارد؟ اصلاً چنين تصوری ندارم. ما در بازنگری قصد حل معادلاتی را داريم که بتواند مشکلات موجود در سينما را برطرف کند. به عنوان مثال حل کردن معادله چند مجهولی سينمادار، تهيه کننده، فيلمساز، مخاطب و سياست های فرهنگی نظام اسلامی، که در پی بازنگری ها انتظار می رود اين مجهولات شناخته شوند و در معادله ای درست قرار گيرند. امکان برطرف شدن مشکلات فيلم هايی که در دوره های قبلی امکان اکران نداشتند در اين دوره وجود دارد؟ بايد ببينيم آن فيلم ها چرا امکان نمايش نداشته اند. اگر نياز به تغييراتی داشته اند که مطابق قانون بايد انجام می شده است و شده است، مسئله صورت ديگری پيدا می کند. البته اگر قوانين به گونه ای تغيير کند که ديگر مصداق رعايت نکردن قوانين در فيلم وجود نداشته باشد، امکان برطرف شدن مشکلات فيلم ها وجود دارد. دايره ( جعفر پناهی) با دستور مستقيم معاون سينمايی وقت توقيف شده بود، آيا با تغيير معاون، اين فيلم می تواند از توقيف خارج شود؟ اين مسئله را اين گونه که شما می بينيد، نمی بينم. فيلم، پروانه نمايش را از شورا دريافت نکرده است و فکر می کنم بر اساس قوانينی توقيف شده که هنوز مصداق آن در فيلم مشاهده می شود. خدمات
محمود اربابی مدير کل ارزشيابی و نظارت معاونت سينمايی وزارت ارشاد در دولت محمود احمدی نژاد است.
مميزی فيلم در ايران: گفتگو با محمود اربابی
دولت از جایگاهی فرادست، قاهر و هم‌چون یک متولی که قدرتش گویی منشأیی غیرتاریخی و ماورایی دارد، با رویداد و با مردم رو‌به‌رو می‌شود، و مردم نیز از سوی دیگر خود را از دولت جدا می‌کنند و تمام اقدامات آن را منفی و توطئه‌آمیز می‌بینند. در تمام این گزاره‌ها، سوژه خود را مقهور پدیده یا رویداد می‌بیند و از وارد شدن به میدان شناخت و قرار گرفتن در نسبتی گفتگویی با موقعیت یا رویداد سر باز می‌زند. در این دست گزاره‌ها، پدیدار امری تمامیت‌یافته و قطعیت‌یافته است و هرگونه هم‌اندیشی، هم‌بستگی، همکاری و تلاش برای صورتبندیِ شکلی از اخلاقِ جمعی و مدنی یا "بی‌فایده" و "بلاموضوع" جلوه می‌یابد، یا به عاملی موهوم و به آینده‌ای مبهم ارجاع داده می‌شود. علی‌رغم ارجاع به تاریخ، نظیر این‌که "ایرانیان همیشه در طول تاریخ با مصیبت و بلاهای گوناگون مبارزه کرده‌اند و این بار هم پیروز می‌شوند"، سوژه هم‌چنان غیرتاریخی است و فاقد هرگونه خودآگاهی تاریخی. او نمی‌تواند تجربه‌زیسته‌ خود را تاریخی کند تا بتواند برای مقابله با رویداد راهکاری عقلانی بیابد و دست‌کم وضعیت را مدیریت کند، و از این‌رو مدام به آینده‌ای مبهم وعده می‌دهد که در آن درنهایت همه چیز خوب و درست خواهد بود، بدون این‌که نقش کنش اجتماعی و جمعی در این آینده‌ روشن مشخص شده باشد. از همین روست که سوژه(مردم)، مناسبات و راهکارهای مبتنی بر تجربه و عقل سلیم و تاریخمند را جدی نمی‌گیرد و امکان مدیریت انسانی و متکی برنهادهای اجتماعی و دولتی و بین‌المللی را وارد ساحت فکری و بینشی خود نمی‌کند. این معضل با توجه به تضاد تاریخی بین ملت و دولت در ایران، در مواقع بحران، هم‌چون امروز، به اوج خودش می‌رسد؛ دولت از جایگاهی فرادست، قاهر و هم‌چون یک متولی که قدرتش گویی منشأیی غیرتاریخی و ماورایی دارد، با رویداد و با مردم رو‌به‌رو می‌شود، و مردم نیز از سوی دیگر خود را از دولت جدا می‌کنند و تمام اقدامات آن را منفی و توطئه‌آمیز می‌بینند. در این مواقع هرچقدر دولت خود را دموکراتیک و مدنی جا بزند باز هم نمی‌تواند همکاری مردم را جلب کند، چراکه دولت پیشاپیش اهریمن بزرگ است که نمی‌توان به آن اعتماد داشت. در این‌جا مردم تنها به خود ارجاع می‌دهند و تنها به خود باور دارند، و کم‌تر به آن‌چه دولت از آن‌ها درخواست می‌کند، اعتنا‌ می‌کنند. این موجب می‌شود دولت بیش‌تر به سیاست‌های قاهرانه و امنیتی روی آورد، چون برای مدیریت رویداد و دفع ضرورت‌ها چاره‌ی دیگری برایش نمانده است. از سوی دیگر اعتماد مردم تنها به خودشان کارساز نیست، چون برای این‌که این اعتماد نتایج عملی فراگیر در پی آورد و در حل بحران نقش بازی کند، نیاز به نهادهای مستقل مدنی هست تا بتوانند این پویش‌های مردمی را کانالیزه کنند و در همکاری با نهادهای دولتی آن‌ها را تبدیل به نیرویی عینی و مادی برای مدیریت بحران کنند. اما مشکل این است که این دست نهادها یا وجود ندارند یا اگر دارند از استقلال و آزادی کافی برخوردار نیستند. برای همین درمواقع بحران، مردم باوجود اعتماد به یکدیگر، کمتر همدیگر را می‌یابند و نمی‌توانند بدون زور دولت، خود یک کنش جمعی را پیش ببرند. آن‌چه که فرهنگ کنش جمعی مبتنی بر عقل سلیم اجتماعی را تقویت می‌کند، نه ضدیت با دولت و اهریمن فرض کردن آن، بلکه وجود نهاد‌های گوناگون اجتماعی و مستقل از دولت است. این نهادها بین سیاست‌های اجرایی کلان دولتی از یک سو و پویش‌های مردمی از سوی دیگر نقش واسطه بازی می‌کنند تا میزان کارایی استراتژی‌های مقابله با بحران به حداکثر برسد. اما در شرایطی که نهادهای مدنی پیش‌تر از سوی دولت سرکوب شده است و مردم نیز اعتمادی به دولت ندارند، آنارشی و پراکندگی حاکم می‌شود و این به بحرانی‌تر شدن موقعیت می‌انجامد. در این شرایط، به عنوان مثال، نه توصیه‌های مقام‌های دولتی برای سفرنکردن در ایام نوروز می‌تواند اجماع و همبستگی ایجاد کند و نه فعالیت‌های شهروندان در فضای مجازی. آن‌چه موجب می‌شود کلیت جامعه این واقعیت را دریابد که انجام سفرهای غیرضروری تنها خطر مرگ شهروندان را افزایش می‌دهد، همکاری متقابل نهاد‌های دموکراتیک با دولت است، چرا که صرف دستورالعمل یا تدوین ‌"پروتکل‌های بهداشتی" یا توصیه کردن به عمل اجتماعی و همبستگی نمی‌انجامد. در این‌جا این ارتقای آگاهی جمعی و عقل سلیم است که ضامن عمل به توصیه‌های بهداشتی است. برای این‌که اکثریت جامعه به این نتیجه برسد که سفرهای غیرضروری نوروزی در برهه‌ کنونی نادرست است، نیاز به این است که افراد هریک خود را بخشی از کلیتی بزرگ‌تر به نام جامعه‌ ببینند و کنش‌های جمعی و مدنی را بر خواست فردی خود ترجیح دهند. هرچه استقرار نهاد‌های اجتماعی و هم‌زیستی مدنی و جمعی و شهروندی در جامعه در بلندمدت‌ تقویت شده باشد، میزان همکاری و همبستگی در مواقع بحران افزایش می‌یابد. از سوی دیگر میل یا عادت عجیبی درناخوداگاه جمعی وجود دارد که سعی می‌کند بحران پیش‌آمده را همچون یک مصیبت بغرنج و تراژیک ببیند، حال چه در شکل بی‌ارزش خواندن دستاوردهای تمدن بشری، چه در بازنمایی دراماتیک درد و رنج و بسط فرهنگ سوگواری. تبدیل کردن رویداد به مصیبت و فاجعه، دریچه‌ نگاه مبتنی بر خرد جمعی و تاریخی به رویداد را می‌بندد، و ذهن را از جستجو برای امکان‌های عملی مقابله با بحران بازمی‌دارد. اما مشکل این است که نهادهای مدنی یا وجود ندارند یا اگر دارند از استقلال و آزادی کافی برخوردار نیستند. برای همین درمواقع بحران، مردم با وجود اعتماد به یکدیگر، کمتر همدیگر را می‌یابند و نمی‌توانند بدون زور دولت، خود یک کنش جمعی را پیش ببرند. قطعا سازمان بهداشت جهانی و دستورالعمل‌هایش، که بخشی از همین تمدن بشری است، می‌تواند عامل مهمی در مدیریت بحران کرونا باشد، یا همکاری نهادها و انجمن‌های صنفی هنگام ضرورت عمل به اقدامی مشترک و فراگیر. تعطیل فرض کردن دستاوردهای بشری و ناتوان پنداشتن نهادهای اجتماعی همان قدر خطرناک است که اهریمن پنداشتن دولت و تقلیل نقش آن در هنگام بحران. تجربه‌ بحران‌هایی همچون کرونا نشان می‌دهد جامعه‌ای مبتنی بر شعار و فیگور‌های بلاغی و احساسی چقدر در مواجهه با بحران ناتوان است، و این‌که آخرالزمانی دیدن موقعیت و مصیبت پنداشتن آن بیشتر جهل ما از رویداد را افزایش می‌دهد تا علم ما را. این دست واکنش‌ها معمولا بعد از اتفاق افتادن رویداد یا فاجعه شکل می‌گیرند و نمی‌توانند منطق شکل‌گیری فاجعه را شناسایی کنند تا براساس آن شناخت بتوانند آگاهی جمعی و همکاری شهروندی را افزایش دهند. کرونا اکنون فرصتی را پدید آورده است که در آن ما می‌توانیم نسبت خود با دولت را از نو تعریف کنیم. صرف کوبیدن نقش دولت و پلیسی فرض کردن آن همان قدر نادرست است که دادن تمام اعتبار به مردم. آنچه اهمیت دارد اعتمادسازی و پاسخ‌گو بودن دولتی کارآمد است، و از سوی دیگر تقویت نگاه عرفی و مدنی به رویداد. بحران‌هایی مانند کرونا ماهیتا مُقوّم نگاه سکولار به قدرت هستند و از سوی دیگر گشودگی به دیگری و کنش جمعی را تقویت می‌کنند، چراکه بین اقوام و طبقات و باورمندان به ادیان گوناگون فرقی قائل نمی‌شوند. خیر و بهروزی من در گرو خیر و بهروزی دیگری است، و این فی‌نفسه دریچه را برای شناخت عقلانی رویداد و اخلاق دموکراتیک اجتماعی می‌گشاید.
از"ایرانیان همیشه بر اهریمن پیروز شده‌اند"، تا "بی‌ثباتی زندگی و روزگار" و "بی‌ارزشی و پوچی تاریخ و تمدن بشری"، از تاختن بر دولت پلیسی و توطئه‌های آن با اتکا به نظریه‌ "وضعیت استثنایی" جورجو آگامبن تا باورهای مبتنی بر تئوری توطئه، تصورات اخرالزمانی و تمام شدن امکان‌ها، همگی گزاره‌های ایدئولوژیکی هستند که به واسطه‌ تجربه‌ی کرونا فراخوانده شده و در شبکه‌های اجتماعی بازتولید می‌شوند.
کرونا و تضاد تاریخی بین ملت و دولت در ایران
روزنامه‌ها دوباره در دکه‌ها ظاهر شدند، بی‌آنکه در بی‌رونقی و کم اثریشان تغییری داده شود، در مقابل مجلات در دکه‌ها، پرمحتوا و جسورتر، با مردم سخن می‌گویند و جلب نظر می‌کنند. ابتکارهای دیدنی موزه‌ها و مراکز فرهنگی بزرگ جهان، که همزمان با تعطیل جمعی‌شان، از طریق دنیای مجازی، به قرنطینه‌نشین‌ها هنر می‌رسانند، موسسات فرهنگی در ایران را هم به واکنش‌هایی واداشته است. برخی مانند کلیپ موزه هنرهای معاصر بیشتر تبلیغاتی‌اند و کاربری و جاذبه برای بینندگان ندارد، اما مراکز تحقیقی توانسته‌اند جلوه‌های تازه از کارآمدی نشان دهند، وقتی بخش‌هایی از موزه‌ها و آرشیوهای خود را به رایگان در دسترس عموم قرار داده‌اند. استقبال از خرید کتاب نصیحته الملوک، در فضای اینترنت و به دور از سانسور و بازبینی، کتابی که نامه‌های اعتراضی دکتر عبدالکریم سروش است به رهبران جمهوری اسلامی، همزمان شد با فروش آنلاین یک میلیارد تومانی فیلم خروج ساخته ابراهیم حاتمی کیا. کارشناسان نتیجه گرفته‌اند که این تاخیر فرهنگ و هنر ایران از ورود به دنیای مجازی و بهره گیری از امکانات اینترنت، زیر تاثیر فضای کرونایی، تغییر جهت داده است. همشهری اولین شماره کاغذی ۹۹ بازگشت به دکه از اول هفته‌ای که گذشت، روزنامه‌ها به دکه‌ها برگشتند. ایران، روزنامه دولت توان بیشتری داشت، برای رعایت خریداران، روزنامه را در پوشش نایلون همراه با یک ماسک منتشر کرد. همشهری لوگو خود را برخلاف همیشه که از حروف به هم چسبیده تشکیل می‌شد، با ابتکاری گرافیکی، از هم جدا گذاشت که فاصله فیزیکی را رعایت کرده باشد. حسن نمکدوست تهرانی استاد ارتباطات و روزنامه‌نگاری در اولین روز از انتشار کاغذی روزنامه‌ها در سال نو، در روزنامه همشهری نوشت: در موقعیت کنونی، تکرار بحث‌های نظری، برشمردن مزیت‌های کلی مطبوعات چاپی و یادآوری‌های تاریخی و احساسی کمکی به حل مسئله اصلی نمی‌کند. به نظر این روزنامه‌نگار برای یافتن راه حل مشکلات روزنامه‌ها: باید از بیان و تکیه بر کلیات دست برداریم و در عمل و در واقعیت ما روزنامه‌نگارها بکوشیم هویت روزنامه را به‌روزنامه‌مان- چه کاغذی و چه دیجیتال و آنلاین و چندرسانه‌ای- بازگردانیم. تلاش برای نزدیک شدن و نزدیک کردن جامعه به حقیقت، ذات و ماهیت روزنامه و روزنامه‌نگاری است. اکنون هم راه نجاتی جز این نیست. مخاطب امروز، دیگر و بیش از هر زمان انتظار دارد در جریان خبر درست قرار بگیرد. مخاطب به جای بیان کلیات، نیاز دارد که پاسخ مسائل روزانه خود را در روزنامه‌ها ببیند و به آنچه می‌بیند اعتماد کند. اما فریدون صدیقی استاد روزنامه‌نگاری نوشت: عدم ‌انتشار نسخه کاغدی روزنامه‌ها در زیست رسانه‌ای کشور ما تعصب و تاملی را به همراه دارد، بدان جهت که گمان می‌رود این عدم‌انتشار رویکرد حضور مؤثر و کارآمد و تأثیرگزار روزنامه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. به گمان این روزنامه نگار: در چنین شرایطی وقتی روزنامه‌های کاغذی چاپ نمی‌شود به‌معنای آن است که گام دیگری برای پاک کردن صورت مسئله و به حاشیه راندن آنها برداشته شده است. فصلنامه عکاسی مجلات چالاکند تکلیف مجله‌ها از روزنامه‌ها جداست. انگار روزنامه‌ها قرار نیست دیگر به جای خود برگردند و گردن را عامدانه زیر گیوتین می‌برند، چرا که ترک عادت‌ها برایشان دشوارتر از مرگ است. اما مجلات هر ماه با دست چینی از ایده‌های خوب، و گزیده‌ای مقالات و گزارش‌های خواندنی می‌آیند. آن‌ها که به تبع موضوع کاغذ بهتر و چاپ مجلل‌تر می‌خواهند، مگر آن که در زمینه‌هایی منتشر شوند که امکان جذب تبلیغات داشته باشد، وگرنه به سرنوشت فصلنامه معتبر عکس در می‌آیند که یک سال و نیم نتوانست شماره دیگری منتشر کند. سیوا شهباز سردبیر این فصلنامه در سرمقاله خود در همین باره نوشته: در همه این مدت فکر کردم چرا در جامعه‌ای که غنای فرهنگی و هنری آن حتی در غارهای چندهزار ساله فلات ایران، مایه غبطه دیگران بوده و هست، چگونه این توده از هنرمندان بی‌هنر و انسان‌های تنگ‌نظر در غارهای خودساخته از ذلت و سفاهت نسبت به اشاعه و نشر دانش و اندیشه‌هایی که می‌تواند بستر تداوم و حیات خودشان باشد، ممانعت می‌ورزند. این چه کارزاری است که حتی دوستان در آن دشمنانند. چه بر سر ما آمده. اما مجلات فروتن‌تر، موفق در یافتن مغزهایی نواندیش و جسور، فضایی کرونایی بعد از پایان سال تلخ ۹۸ را فرصت دیده‌اند و منتظر نمانده‌اند که تغییر معیارها، دستورش از بالا برسد. "حوالی" یک نمونه جذاب است که هنوز شماره اسفند را توزیع نکرده، یک ویژه نامه تدارک دیدند با حوادث ۹۸. هفت مقاله - گزارش تحلیلی درباره این سال با تاکید بر نقش قدرت. حوالی به "ما و فضای اطرافمان" اختصاص داشت و هر شماره را به یک بخش از اطرافمان اختصاص می داد ولی این ویژه نامه را برای پاسخ دادن به این پرسش تدارک دید که: چگونه قدرت، فضاهای شهری را تحت تاثیر قرار می‌دهد و فضاهای شهری چطور ساختار قدرت را متاثر می‌کنند. گردانندگان مجله اکثرشان زن‌ هستند. صاحب امتیاز و مدیرمسئول: سمیراهاشمی نعمت‌آبادی. گردانندگانش: پریسا بزاز،شیما پاکزاد، یاسمین خوشپور،حبیب دانشور و گلاره مرادی گرداننده مهمان نیز مینا موسوی است و گروه ویراستاری گلاره مرادی، مرضیه افتخار و مبارکه مرتضوی. بیشتر بخوانید: در مقاله‌ای در شماره ویژه سال آمده: صاحبان قدرت همواره تلاش می‌کنند تا روایت خودشان را از وقایع بازسـازی کننـد. روایت آنها بـه جز راویان، پسزمینه را هـم تغییر می‌دهـد. از کوچه‌هـا و محله‌هایـی کـه در موشک بارانهای دهـه شصت نشانه‌دار شدند، نشانه‌زدایی می‌شود و در مقابل، در جایی دور از آنهـا موزه بی‌سـربر می‌ آورد. قدرت دسـتبرد در پسزمینه و فضاهای شهری، بخشی از قدرت پنهان بالایی‌هاست. در پیشانی مقاله‌ای درباره اعتراض‌های خیابانی سال پیش می‌خوانیم: فراموشـی بخشی از قدرت اسـت، قدرتی که نشـانش را در فضاهای شهری هم می‌شود دید. با زدودن تمام نشانه‌های گذشته و تزریق فراموشـی تلاش می‌‌کنند تا خشـم، آگاهی و رویای مشترک ما را که می‌توانـد روزی دوبـاره مایـه پیوند دهنده‌مـان بـرای باز پس گیـری خیابـان باشـد، از آن خودشـان کننـد. حافظـه‌ای را کـه "غمی اسـت عمیـق" بـرای خودشـان می‌خواهنـد، بـه ایـن خیـال کـه آینـده‌ای ممکن خواهد شد بدون به یاد سپاری گذشته. فضاهای مقاومت، بخش پایانی مجله احوال است که در آن آمده: قدرت خود را نه در قامت بلوکی ایستا وساکن، بلکـه به‌شـکل تارعنکبوتی در رگ و ریشـه شـهرجاری می‌کند.امـا این تارهای قـدرت بیـش از آنکـه یکپارچه، منسـجم ودر همه‌جـا حاضر باشـند، متخلخل، ناتمام و بی‌ثبات‌اند. فرامرز قریبیان در خروج از سینما به اکران آنلاین ابراهیم حاتمی کیا، فیلمسازی که دل در گرو فداکاری‌هایی دوران جنگ دارد و با ساختن فیلم‌هایی مانند از کرخه تا راین و آژانس شیشه‌ای، اولین سازنده جدی فیلم از میان انقلابیون شد، یک بار دیگر رکورد آورد. فیلم تازه خروج، با اکران آنلاین، در کمتر از چهار روز، یک میلیارد تومان فروخت. خروج فیلمی با موضوع اعتراض های مردمی است و هیچ شباهتی به فیلم های پیشین حاتمی کیا ندارد، توسط سازمان سینمایی موج ساخته شده و گمان می‌رفت در جشنواره فجر ۹۸ تحسین شود اما کرونا مانع شد و سینماها هم تعطیل. اولین فیلم فارسی که فروش اینترنتی میلیارد تومانی دست یافت، در چند روز نخست ۲۱۱ هزار نفر تماشاگر یافت که با خرید بلیت در خانه‌های خود فیلم را دیدند. اما انتشار غیرقانونی فیلم در شبکه مجازی و تعداد زیادی از سایت‌ها و کانال‌های تلگرامی، فروش فیلم را به اندازه زیادی کاهش داد. روزنامه سازندگی همزمان با فروش اینترنتی فیلم خروج نوشت آخرین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا خواسته یا ناخواسته، با اعتراض‌های آبان‌ماه گره خورده؛ فیلم خروج از یک اعتراض ساده شروع می‌شود و بعد با احساسات آدم‌ها پیوند می‌خورد و خشن می‌شود. این خشونت نه فقط جان آدم‌ها را به خطر می‌اندازد که مشکل را گسترده می‌کند. هوشنگ گلمکانی سردبیر ماهنامه فیلم و منقد سینما در مقاله‌ای در روزنامه ایران نوشت: یک روز باید این اتفاق می‌افتاد، اکران آنلاین با همه گیر و گرفتاری‌هایی که می‌تواند در بحث تکنیکی و اجرایی آن وجود داشته باشد، باید اتفاق می افتاد. مطب و خانه ساعدی‌ها ساعدی و بچه‌های محله دلگشا این عکس را کسی با عنوان بچه دلگشا گرفت و نوشت: این جاست که هنوز دل مادرم به دیدنش، خون می‌شود. او از خاطرات مادرش شنیده بالای این مغازه مطب دو برادر ساعدی بود. با پله‌های شکسته و راهرو دود گرفته، و آن دو برادر که از تبریز آمده بودند همین بالا هم زندگی می‌کردند. هر ساعت شب و روز آماده بودند برای معالجه مردم محل. بیشتر اوقات پول نمی‌گرفتند. گاهی هم خرج دوا را از جیب خودشان می‌دادند. گاهی هم پول نداشتند، برادر کوچک امضا می‌کرد و دواخانه آن طرف خیابان رایگان می‌داد و می‌گفت پولش را از دکتر می‌گیرم. آن دو برادر از تبریز آمده بودند، و مردم محل آن‌ها را از یاد نبرده‌اند. بچه دلگشا نقل کرده که وقتی پنج ساله بودند سرش خورده به لب حوض و شکسته، مادرم فریاد زده و "یکی از همسایه‌ها مرا بر دوش انداخته و گذاشته روی تخت کوچک دکتر ساعدی. هنوز اثر شکستگی بر سرم هست. سال‌ها بعد فهمیدم برادر بزرگ، همان غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) بوده است. همه قصه‌هایش را خواندم، وقتی مادرم در بستر مرگ بود، خواست برایش قصه گاو مشدحسن را بخوانم. صد بار شنیده بود." احمد شاملو که از او کسی نزدیک‌تر به دکتر ساعدی نبود، نقل می‌کرد که زمستان سال ۵۷ وقتی که آن دو در لندن بودند. روزی به تصادف در خیابانی گذر می‌کردند و چشمشان به یک پلاک آبی رنگ بر دیوار یک خانه مجلل می‌افتد، کنجکاو می‌شوند و در پلاک می‌خوانند این جا خانه شاعری بوده و چهار سال در این جا سکونت داشته است. دکتر ساعدی به طعنه گفته چون ما هرگز خانه‌ای نداشته‌ایم و درخانه‌های اجاره‌ای زندگی کرده‌ایم، پلاک لازم نیست. و شاملو خندیده که: سنگ نزنند خوب است، پلاک لازم نیست. و هر دو خندیده‌اند. اینک آن دو نیستند، مزار دکتر ساعدی با سنگی متین در گورستان پرلاشز پاریس جا دارد، و شاملو زیر سنگی خفته است در امامزاده طاهر، که نزدیک به ۲۰ سال بارها آن را شکسته‌اند. سیامک شایقی کارگردان درگذشت کارگردان آرام اهالی سینما با خبر درگذشت سیامک شایقی کارگردان بی‌حاشیه و آرام سینما، در آغاز بهار غمگین شدند. او ۱۲ فیلم و سریال ساخت که برخی‌هایش از بهترین‌ها بودند. مانند "جهزیه‌ای برای رباب" با بازی فاطمه معتمدآریا، پروانه معصومی، هادی اسلامی، و ایرج طهماسب که اولین تجربه کارگردانی او در سینما بود. او بعدها در میانه دهه هفتاد سریال "سیاه، سفید، خاکستری" را برای تلویزیون ساخت و با اقبال عمومی مواجه شد. "باغ فردوس، پنج بعدازظهر" با بازی رضا کیانیان، لادن مستوفی و آزیتا حاجیان از دیگر ساخته‌های این کارگردان است. "ابرهای ارغوانی" محصول سال ۹۰، آخرین فیلم شایقی در سینما بود. چند سناریو برای ساخت سریال از وی در کشو میز مدیران صدا و سینماست، و چند گفتگو با سازندگان فیلم نیمه کاره ماند، وقتی او در ۶۶ سالگی بعد از نبردی سخت با سرطان، سرانجام شکست خورد. دق! جواد علیزاده کاریکاتوریست قدیمی در زیر کارتونی که از ویروس کرونا کشیده، نوشته‌ای دارد با عنوان دق! در این یادداشت به طنز آمده: اگر موقع نقاشی کردن تمثال بی‌مثال ویروس کرونا، فاصله دو متری را رعایت نکنید، ویروس، کار دستتان می‌دهد. (کاریکاتور بالا) اگر می‌خواهید دست از جان نشویید، دستها را تند و تند بشویید. اگر می‌خواهید جانتان را از دست ندهید، با کسی دست ندهید. کرونا فرقی بین زندانی و زندانبان قائل نیست. پس لطفا کمی مهربان‌تر باشید و جسارتا زندانی سیاسی را کمی آزاد کنید. و اگر می‌خواهید زنده بمانید در خانه بمانید، به شرطی که از جیب نخورید و دولت حقوقتان را بدهد. در غیر اینصورت، متاسفانه مجبورید در خانه‌ نمانید. در آخرین یادداشت جواد علیزاده آمده: مطلب ادامه دارد. به شرطی که زندگی صاحب این قلم هم ادامه داشته باشد.
هفته چهارم بهار که پا بر دروازه بهشت باید می‌گذاشت، ماسک بر چهره‌های مشهور سینما و موسیقی و هم مدیران دولتی نشانده است. در ملتهب‌ترین دوران قرون اخیر، در بیشتر جهان، پزشکان و عالمان را قدر بیشتر می‌نهند. در ایام کرونا، دولتمردان و حتی مردان سنت‌زده و دینمدار هم از نمازهای جمعی و حضور در اماکن متبرک منع شده‌اند. هنرمندان هر روز بیشتر به استعانت اینترنت، کار خود را به خانه‌های قرنطینه‌ای می‌رسانند. ده‌ها کتاب تازه و نو نوشته وارد دنیای نشر شده. فیلم‌های تخیلی قرن بیستم نیز در آن میدان می‌چرخد.
هفته هنر و فرهنگ؛ هنر ماسک زده، روزنامه‌های بی‌حال
ماخولیای لمس سینمای ایران چهل سال است لمس‌کردن دیگری را حذف کرده است، لمس واقعی زن و مرد یا اصولا رابطه‌ی عاشقانه‌ی دو آدم که خود را با تماس فیزیکی نشان دهد. قورباغه به‌کنایه نشان می‌دهد که شاید ما واقعیتِ لمس‌نشدن را درونی کرده ایم. اگر قدرت یعنی لمس یک‌طرفه‌ی دیگری، پس پادزهر آن آمادگی برای لمس‌شدن به‌دست دیگری‌ست. خصلتِ دوگانه‌ی قدرتِ خیالی در قورباغه، تنش حادِ نهفته در پودر سلطه، همین رابطه‌ی لمس و لمس‌شدن است. این رابطه را چگونه به تصویر می‌کشد؟ محتوای آنچه به آن عطش قدرت می‌گویند و همه‌‌ی شخصیت‌های اصلی درگیر آنند، در این اثر صرفاً سلطه بر دیگران و لاجزم بر وضعیت نیست. اگر قدرت یا اقتدار به‌معنای حد زدن بر حرکات یک موجودِ زنده به‌سود اهداف فرد مقتدر یا وضعیت باشد، پس این تعریف مفیدی‌ست از میل شخصیت‌های اصلی قورباغه در تمنایشان برای دست‌یابی به ماده‌ی قورباغه. می‌گویند قورباغه‌ها وجودشان نوعی سنجشگر سلامت یک زیست‌محیط است. به‌لحاظ ظاهری، وجه مشخصه‌ی قورباغه جهیدن‌های آنی و پیش‌پینی‌ناپذیر اوست، جهش به درون مرداب از خشکی و برعکس. جانوری دوزیست و خون‌سرد است که پوست نرم و مرطوبش به کار تنفس می‌آید و پوشیده از غددی‌ست که مواد را به گردش خون درون بدن می‌رساند. هر چند هفته یک بار پوست عوض می‌کند. حساسیت عمیقِ پوست قورباغه بدل به استعاره‌ی بعیدی می‌شود از تماس، از میل به لمس‌کردن و معنای دست‌زدن به پوست. لمس‌کردن به‌شیوه‌ای نامحسوس برای تأثیرگذارساختنِ ماده کلیدی‌ست. نوری از کارکترهای اصلی فلیم، بارها «زیرپوستی» بازی می‌کند تا با پوست طرف خود تماس پیدا کند، البته نه از طریق دست خودش. همیشه دستکشی به دست دارد تا ماده پوست خودش را لمس نکند. رمز تسلیم‌کردن تام و تمام دیگریْ لمس او بدون لمس‌کردن اوست، به بیان بهتر، لمس او بدون لمس‌شدن به‌دست اوست. تماس نامحسوس با او. تمنای قدرت در این سریال یعنی تمنای لمس‌کردن یک‌طرفه‌ی دیگری. هر بار لمس پوست بدن دیگری با آغشتن آن به ذره‌ای قورباغه او را تسلیم محض می‌کند اما همزمان دیگری را برای فرد از دست می‌دهد: گرفتن آزادی او رابطه با او را دست‌کم به‌مدت دوازده ساعت ویران می‌کند. کسی که تحت تأثیر ماده قرار می‌گیرد به همه‌ی سوال‌ها جواب راست می‌دهد، نیّت و قصد خود را فاش می‌سازد، دیگر قادر نیست هیچ چیزی را پنهان نگه دارد (شبیه کارکرد هیپنوتیزم در روانکاوی اولیه اما با دلایلی بد). این نوع شفاف‌سازیِ هولناک دیگری در عین حال دیگری را محو و نامرئی می‌کند. دسترسی مطلق به انسانِ دیگر به چه معناست اگر که آزادی در پاسخ، در واکنش، حتی در دروغ‌گفتن و نهان‌کاری از او گرفته شده باشد؟ نوری پس از دوازده‌سال سلطنت با قورباغه، دوازده سال لمس یک‌طرفه و پرهیز از لمس‌شدن، در پایان کار خود، پی می‌برد که هرچند به یاری این ماده می‌تواند به نیّات هر کس پی ببرد، اما آنچه از این طریق از دست می‌دهد چیز دیگری است. در پاسخ به خواهر ناتنی‌اش لیلا که از او می‌پرسد چرا پیش از کشتن سروش، او را تحت تأثیر ماده قرار نداده تا بفهمد واقعاً قصد و نیتش خیانت به او بوده یا نه، جواب می‌دهد: "لعنت به همه‌تون که برام وسیله نیستین. فقط قصد‌تون برام مهم نیست. احساس‌تون بهم واسم مهتمره" (قسمت سیزدهم). آنچه نوری از دست داده است آزادیِ دوست یا خواهرِ خود در پنهان‌کردن بخشی از خود و عیان‌ساختن بخشی دیگر و از این طریق قدم‌گذاشتن به همان سایه‌روشنایی‌ست که رابطه‌ را می‌سازد. رابطه یعنی آن منطقه‌ی مبهمی که اراده‌ی خویش با اراده‌ی دیگری در یک بازی بی‌پایان سرشاخ می‌شود. تمایز میان نیت و احساس تمایز درستی‌ست. نیت به ساحت وسیله‌ها نزدیک‌تر است، همیشه معطوف به چیزی، برنامه‌ای، هدفی‌‌ست و برای رسیدن به آن به وسیله‌ای متوسل می‌شود. نیت ممکن است با احساس خشم، بی‌تفاوتی، هوس، یا نفرت همراه باشد. پس احساس واجد آن وضوحی نیست که قصد و نیت از آن بهره‌مند است. دسترسی به احساس دسترسی به چیزی انسانی‌تر، نامتعین‌تر، و دورتر از عقلانیت مبتنی بر ابزار است، و به همین دلیل خودانگیخته‌تر و در گنگی و ابهام خود آزادانه‌تر از نیات است. در رابطه‌اش با دیگران، نوری دقیقاً‌ همین را از دست داده است. نوری درست همان جایی تصمیم می‌گیرد از نقش فریبنده‌ی بزرگ بیرون بیاید و به خواهرش اعتماد کند که به قیمت جانش تمام می‌شود. شک می‌کند که آب مسموم است و از لیلا می‌پرسد چرا در بطری آب را باز کرده است. لیلا هم دقیقاً با گفتن حقیقت فریبش می‌دهد:‌ بله، توی آب سم ریخته ام. نوری میان شک و اعتماد، یک بار هم که شده دومی را به‌طرزی تراژیک برمی‌گزیند. یا چه بسا، پیش خود می‌گوید، اگر حتی خواهرم لیلا به من خیانت کرده باشد و نتوانم به او اعتماد کنم، پس دیگر چرا باید زنده بمانم؟ البته او قمار را می‌بازد و پیش از مرگ هم نمی‌تواند لیلا را متقاعد کند که مادر بیمار او، یعنی نامادری خودش، را به خواست خود او و برای خلاصی از رنج سرطان کشته است. ماخولیا یعنی رهانکردن آنچه فرد از دست داده است و یکی‌کردن خود با ازدست‌رفته. آیا نوشیدن زهر لیلا دقیقاً تلاش ماخولیاییِ نوری برای به‌دست‌آوردنِ خواهر ناتنی خود نبوده است که می‌داند از دستش داده است؟ نوری پس از سال‌ها مقاومت دربرابر اراده‌ی دیگران، پس از سال‌ها عادت به شکست اراده‌ی دیگران، می‌خواهد تسلیم لیلا شود، گویی می‌خواهد لیلا او را لمس کند، با پودر یا بدون پودر، با زهر یا بدون زهر. این تنها راه نجات از لمس حاکمانه‌ای است که پودر تحمیل می‌کند. به‌جای تسلیم‌کردن دیگری، نوری سرانجام خود را به دیگری می‌سپارد، و بهایش هم جان اوست. (این تفسیر و ایده‌ی مرکزی آن را از ستاره شهدایی در خلال گفتگوهایی درباره‌ی سریال وام گرفته ام). هیچ چهره‌ای به‌اندازه‌ی نوری دچار ماخولیا نسبت‌به همه‌ی ازدست‌داده‌هایش نیست. چهره‌ی اولیه‌ی نوری، پیش از به‌دست آوردن ماده‌ی قورباغه، شبیه یکی دیگر از واماندگان تضعیف‌شده‌ی شهری‌ست: صدای لرزان و چشمان گریان و عینک نازک و حرکات ظریف و خواهر کوچکی که همیشه همراه اوست. استحاله‌ یا درواقع مسخِ نوری به یک گانگستر صورت‌سنگیِ پرحشم‌ و خدم که بر دوستان و دشمنانش سلطنت می‌کند، بدون کشف قورباغه و همراهی سروش و آباد ممکن نبوده است. ناتوانی‌اش دربرابر سرطان مهلک مادرش، سرطان نزدیک‌به‌مهلک زن‌بابایش، یعنی مادر لیلا، خشونت و سردی پدرش، نسبت‌به ناتوانی جسمانی و فقدان اقتدار لازم برای غلبه بر محیط خشونت‌بار زندگی‌اش، همه را به‌لطف مهار صبورانه و بی‌نقص قورباغه به‌مدت دوازده سال جبران می‌کند. دوازده سال از اولین روزهایی که ماده برای این خانواده‌ی بعیدْ پول و امنیت و اطمینان آورد، شبیه به همان دوازده ساعتی که مدت‌زمان اثرگذاری خود ماده است. همین‌جاست که جنبه‌ی دیگر معنای ماده‌ی قورباغه آشکار می‌شود. در دل میل به لمسِ حاکمانه‌ی دیگری، میلی دیگر نهفته است که برآوردن آن در یک جهان افسون‌زدوده و بری از خدا مدام دشوارتر می‌شود: میل به لمس دوطرفه‌ی دیگری، یعنی لمس‌شدن ازسوی دیگری: اعتماد به دیگری. متقاعد‌کردن دیگران و پیش‌بردن کار خود با آوردن استدلال همپای تأثیر بی‌اراده‌سازِ قورباغه بر سریال غلبه دارد. همه به هم بی‌اعتمادند و منتظر فرصت برای سلطه بر یکدیگر ولی با وجود این، یا شاید به‌خاطر این، همه به حرف‌های هم با دقت گوش می‌دهند، از هم پرس‌وجو می‌کنند تا بفهمند قضیه از چه قرار است. در قیاس با دادوبی‌داد به‌عنوان اصل پیش‌برنده‌ی دیالوگ‌های تلویزیون و سینمای ایران، قورباغه به جریان اقلیتی در تصاویر متحرک سال‌های اخیر تعلق دارد که انگیزه‌، میل، منفعت، و فرض‌های نگفته‌ در مواجهه‌ی میان شخصیت‌ها را جدی می‌گیرد: به چه فکر می‌کنی؟ چه خیالی در سر داری؟ چه می‌خواهی؟ چه چیزی به تو بدهم تا آن چیز دیگر را به من بدهی؟ از من چه می‌دانی؟ می‌خواهی بدانی من از تو چه‌ می‌دانم؟ روابط در دل فضایی پا می‌گیرد که نیاز و ضرورت و تردید و خشم بر آن حاکم است. هیچ خدایی و هیچ حکومتی قراردادها میان افراد را تضمین نمی‌کند، هیچ نیرویی میان نیروها حکمیت نمی‌کند. بده‌بستان‌های آنی برای بقاست که دوستی یا حتی خانواده‌ی غیرخونی می‌سازد. رازهای بقا در آینده‌ بی‌خدا سه بازمانده‌ی داستان فعلاُ یک مرد کلاسیک قدرتمند است "شمس‌آبادی"، مردی که به‌اصطلاح خیلی مردانه نیست، دگرباشی در جنگلِ تهران، یعنی "آباد"، و یک زن، "فرانک". هوش غریزی آباد که با بیماری ام‌اس و حالت نرم و کم‌رمق حرف‌زدن او و البته نیش تند زبانش مرتبط است، یا درواقع هوشمندیِ غیرفیلمفارسی‌وارِ او، باعث می‌شود، بعد از مرگ سروش، به‌موقع و با جهشی قورباغه‌وار از مهلکه بگریزد. رامین نیمه‌جان هم به احتمال زیاد یک بار دیگر از جا برخواهد خواست. او هم اهل جهش‌های قورباغه‌ای است اما نهایتاً فریب‌خورده‌ی فریب‌های خودش، مثل نوری و لیلا و سروش. تمام حیله‌گری شاعرانه‌ی رامین در جستجوی ماده‌ی قدرت ویرانه پشت ویرانه به جا می‌گذارد و سرانجام هم به کشتگاهِ خالیِ مواد می‌رسد و با صورت بر زمین خیس آنجا می‌افتد. تنها صدای فرانک است که نوید می‌دهد رامین چه بسا از این یکی مخمصه هم جان به‌در ببرد. در دل چنین بحرانی در خودِ امکان شکل‌یافتن رابطه‌، عشق به‌عنوان آزادترین و خودانگیخته‌ترین شکل رابطه‌ با دیگری چگونه امکان‌پذیر است؟ پاسخ به ماخولیای لمس و ماتم قدرت یعنی تجربه‌ی عشق، زیرا نیرویی‌ست که هم لمس غیرحاکمانه‌ی دیگری را ممکن می‌سازد و هم ورود به استیلا/تسلیمِ بازی‌گوشانه در رابطه با دیگری را. عشقْ اعتماد می‌کند و اجازه می‌دهد دیگری او را لمس کند، حتی مقهور سازد، به وجد آورد، به جنون کشد. تصادفی‌ نیست که تنها دو شخصیتی در سریال که دچار شکل‌هایی هرچند جنون‌آمیز از عشق اند زن اند: لیلا و فرانک. این دو هرگز در سریال با هم برخورد پیدا نمی‌کنند. آیا ملاقات‌شان دشوارترین کار برای این سریال نمی‌بود؟‌ آیا انفجاری‌ترین و مخرب‌ترین پیامدها را برای مسیر درام در پی نمی‌داشت؟ پاسخ سریال به پرسش از قدرت را باید در درک سریال از کار زنان خودش جست. لیلا و فرانک، همچون "زن اثیری و لکاته" در آغازگاه رمان مدرن در ایران، نگاه مستقیم به قورباغه ندارند. علاقه‌ی آنها برخلاف مردان داستان فقط آن پودر نیست. برعکس، آنها به‌واسطه‌ی علاقه‌ی مردان داستان به پودر است که درگیر درام قورباغه می‌شوند. عشق‌های داستان، یعنی لیلا به شمس و فرانک به رامین، هر دو وسواس‌گونه و مسأله‌دار است، هر دو جنبه‌ای بیمارگونه دارد، اما با تفاوتی عمده. عاقبت وسواس لیلا با شمس مستقیماً مرگبار است، لیلا را به کشتن برمی‌انگیزد و خودش هم به مرگی تلخ می‌میرد. زن زیبای خاموش، همان بانوی بی‌صدای محبوب سینمای موج نو و نوتر، در چهره‌ی لیلا بدل به یکی از حاضرجواب‌ترین و شیواترین شخصیت‌های زن درام ایرانی می‌شود. چهره‌ی او به‌وضوح یادآور زن اثیری سیاه‌پوش است که گویی چه رازها در سینه و چه سرنوشت‌ها در کف خود دارد. چه کسی می‌خواهد حرف‌زدن چنین زنی را بشنود؟‌ اما لیلا چنان صریح و بی‌تعارف و مستدل با همه حرف می‌زند که کلمات او تأثیری عمیقاً آشنایی‌زدا دارد. او مدام از فرورفتن در نقش زن اثیری که ظاهر او به‌ناگزیر بدان دعوت می‌کند طفره می‌رود. او اساساً به قورباغه بی‌تفاوت است، تنها شخصیتی که دنبال سلطه بر دیگری از طریق گرد روان‌گردان نیست. او به قدرت درمعنای سنتی‌تر اما پرزورتر آن کشش دارد، به قدرتی که هنوز نیازمند رابطه با دیگری و اغواگری و وسوسه و کلام است. سحر دولتشاهی در سریال قورباغه اما عشق فرانک، این متخصص آزمایشگاه، به رامین، هرچند با خل‌بازی و شلوغ‌کاری و خطای زیاد همراه است، متفاوت است. این عشق نهایتاً واجد عناصری از فداکاری ‌است و به یکی از حقیقت‌گوترین جنبه‌های سریال بدل می‌شود. هرچه باشد، فرانک تا ته با رامین می‌رود، درست است که خودش هم سهمی از قورباغه می‌خواهد و دارد روی آن سرمایه‌گذاری می‌کند، اما این تمام دلیل همسفرشدن با او به تایلند و حتی گلوله‌خوردن به‌خاطر او نیست. مدام عشق خود را ناشیانه و بی‌ذوق به رامین ابراز می‌کند و مدام از او می‌خواهد بگوید که او هم عاشق فرانک است. رامین همیشه او را پس می‌زند و تحقیر می‌کند، با وجودی که همیشه رامین است که از نو برای کمک‌گرفتن به سراغ فرانک می‌رود. در آن نقطه‌ای که همه‌ی شخصیت‌ها، به‌غیر از سیمای کلاسیک قدرت، "شمس‌آبادی" و چهره‌ی مدرن ایران بی‌خدا، "آباد"، همه چیز را از دست داده اند، فصل اول به پایان می‌رسد. آیا سریالْ "شمس‌آبادی" را به چهره‌ی اصلی بدل خواهد کرد تا بدین ترتیب تضاد ماجرا را با توسل به قرارداد، معامله، سازش یا هر ترفند متعارف دیگری در دل سیمای معمول قدرت حل کند؟ آیا آباد است که علیه شمس یک منطق جدید برای زندگی در خراب‌شهرِ ایران ابداع خواهد کرد؟ یا این‌که فرانک خواهد توانست زمینه را برای تحقق یک قدرت نو، یک قدرت دیگر، هموار کند، قدرتی که از حلقه‌ی معیوبِ قدرت سنتی و جنونِ قدرتِ مدرن پودر‌شده به‌در آمده باشد؟ راز بقا در آینده‌ی سریال احتمالاً به هم‌پیمانیِ اقلیت‌های جامعه‌ی معاصر، فرانک و آباد، زن و دگرباش، علیه رژیم‌های قدرت قدیم و نو وابسته خواهد بود. در صحنه‌ای پس از تیتراژ نهایی، آباد را می‌بینیم که به گیاهِ قورباغه را در آکواریومی جلوی خود دارد و به آن خیره است. همین گیاه عجیب با آن ظاهرِ نایاب است که بلوا و شرارت به پا کرده است. اما در این شکل طبیعیِ آرام یادآور این حقیقت است که حتی بذر قدرت را می‌توان گرفت و در زمینی دیگر کاشت و اصولاً به شکل دیگری از گل و میوه‌ی آن بهره‌مند شد.
"قورباغه" اخیرا مورد توجه مخاطبان سریال‌های ایرانی قرار گرفته است. امید مهرگان نویسنده و پژوهشگر در این مطلب دو قسمتی، از خلال بررسی این سریال نگاهی انداخته است به ساختار های اجتماعی و مفهوم قدرت در ایران امروز. بخش اول این مقاله پیشتر با عنوان ماتم بی‌پایان قدرت منتشر شده بود. مجموعه " ناظران می‌گویند " ، بیانگر نظر نویسندگان آن است. بی بی سی می‌کوشد تا با انتشار مطالب صاحب نظرانی از طیف‌های گوناگون، چشم‌انداز متنوع و متوازنی از دیدگاه‌ها ارائه دهد. در این مجموعه تلاش شده تا حد ممکن، شیوه نگارشی نویسندگان حفظ شود. هشدار: در بخش‌هایی از این مطلب ممکن است موضوع فیلم برای ببیندگانی که آن را ندیده‌اند لو برود.
قورباغه: در یک ایران بی‌خدا
خرابه های برج پلاسکو بعد از فروریختن روز سه شنبه (۱۹ ژانویه/۳۰ دی) و در سالگرد حادثه پلاسکو علی اعطا، سخنگوی شورای شهر تهران، یادآوری کرد که سه سال و نیم پس از حادثه، پلاسکو و در وضعیتی مشابه حادثه کلینیک سینا به کشته شدن ۱۹ نفر و مصدومیت ۱۴ نفر از شهروندان منجر شد. وضعیت ایمنی ساختمان سینا و سخنان مقامات درباره آن نیز شبیه به ساختمان پلاسکو بود. در همین حال در تیر ماه ۹۸ نیز خبرگزاری ایرنا با اشاره به آتش سوزی کلنیک سینا و تکرار اتفاقات رخ داده در این آتش سوزی در مقیاسی کوچکتر نوشت: "اگرچه حادثه پلاسکو زنگ خطری جدی برای آتش سوزی در ساختمان‌های فرسوده، ناکارآمد و غیر ایمن را به صدا درآورد اما حادثه کلینیک سینا نشان داد که صدای این هشدار در همان سال ۱۳۹۵ به فراموشی سپرده شده است." درباره کلینیک سینا نیز پس از حادثه مقامات شهرداری اعلام کردند که پیش از حادثه هشدار داده بودند اما این هشدارها جدی گرفته نشده است. وجود سیلندرهای گاز و انفجار آنها در ساختمان پلاسکو نیز کلینیک سینا تکرار شد و مقامات شهرداری گفتند که "دو سیلندر گاز بزرگ و چهار سیلندر گاز کوچک منفجر شده است." نبود امکانات برای خاموش کردن آتش در برج‌ها یکی از دلایل ناکامی در خاموش کردن آتش سوزی پلاسکو نبودن نردبان بلند و دیگر امکانات بود. نردبان آتش نشانی تنها ۱۱ طبقه ارتفاع داشت و همین موضوع سبب شده بود آتش نشان‌ها آب را به سمت بالا بپاشند که سرعت خاموش کردن آتش را کم کرد و در نهایت ساختمان فرو ریخت. تلاش ها برای خاموش کردن آتش در طبقه های بالایی برج پلاسکو به نتیجه نرسید پس از گذشته چهار سال هنوز گزارشی درباره خرید تجهیزات جدید برای خاموش کردن آتش سوزی برج‌ها از جمله نردبان های بلند منتشر نشده و تنها پیروز حناچی، شهردار تهران، در مرداد ۹۹ گفته بود که تجهیزات آتش نشانی "قابل مقایسه با قبل از حادثه پلاسکو نیست." پس از حادثه پلاسکو محسن سرخو، عضو شورای شهر تهران، در یادداشتی نوشت که شورای شهر تهران بعد از حادثه خیابان جمهوری در سال ۹۲، مصوبات متعددی را در مورد تامین تجهیزات مدرن و بالگرد برای سازمان آتش نشانی داشته است اما شهرداری تهران اقدام موثری انجام نداده است. روزنامه دنیای اقتصاد نیز از مصوبه شورای شهر در سال ۹۴ خبر داده بود که بر اساس آن باید ناوگان پشتیبانی از عملیات اطفای حریق در آتش‌نشانی به یگان هوایی مجهز می‌شد. هیات تعیین شده از سوی رئیس جمهور ایران برای بررسی حادثه پلاسکو نیز خواستار نصب آسانسور دسترسی آتش‌نشانی در ساختمان‌های بلند شده بود. مقامات شهرداری تهران گزارشی درباره اجرای این مصوبه و یا دیگر اقدامات خود برای ایجاد یگان هوایی اطفای حریق نداده اند. در این حادثه دستکم ۲۲ نفر از جمله ۱۶ آتش نشان کشته شدند در این چند سال اما تعداد آتش نشان ها در شهرداری افزایش یافته است. محسن هاشمی، رییس شورای شهر تهران، ۲۵ مرداد گفته بود که مجوز جذب ۲۰۰ نیرو برای آتش‌نشانی تهران صادر شده است. نبود امکانات برای مقابله با آتش سوزی در برج ها تنها محدود به تهران نیست. با وجود افزایش ساخت برج در برخی از شهرهای بزرگ ایران امکانات آتش نشانی افزایش نیافته است.از جمله در سال‌های اخیر تلویزیون ایران گزارش‌هایی را درباره نبود امکانات برای خاموش کردن آتش سوزی برج‌ها در سمنان و استان مازندران منتشر کرده است. "منع امنیتی" دلیل اعلام نشدن ساختمان های ناامن تعداد ساختمان‌های غیر ایمن در تهران پس از حادثه پلاسکو بار دیگر به صورت جدی مطرح شد. شورای شهر مصوبه ای برای معرفی این ساختمان‌ها داشت اما این مصوبه اجرا نشد. عبدالرضا گلپایگانی، معاون معماری و شهرسازی شهردار تهران، در سالگرد حادثه پلاسکو دلیل اجرا نشدن این مصوبه را "منع امنیتی" ذکر کرده است. احمد خرم، رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان کشور، روز ۲۹ دی در یک برنامه تلویزیونی گفت که « بیش از ۳۰ هزار واحد شبیه پلاسکو در تهران داریم که در مقابل حریق از ایمنی لازم برخوردار نیستند. اما مسوولان حقایق را به مردم نمی‌گویند تا نگران نشوند.» این عدد تقریبا برابر با عددی بود که مقامات شهرداری و شورای شهر پس از حادثه پلاسکو بیان کردند و گفته شد که در میان این ۳۳ هزار ساختمان هزار ساختمان بلند مرتبه هستند. به گفته زهرا صدراعظم نوری، رییس کمیته ایمنی و مدیریت بحران شورای شهر تهران، حدود ۲۸ هزار ساختمان خصوصی ناایمن، سه هزار و ۴۹۵ ساختمان دولتی و هزار و ۲۰۷ ساختمان متعلق به شهرداری مورد بازدید قرار گرفته است. در ۲۹ دی ۹۸ اعضای شورای اسلامی شهر تهران طرح ایجاد سایتی برای پایش ایمنی ساختمان‌ها در برابر خطر آتش‌سوزی را تصویب کردند. قرار بود که مشخصات ساختمان‌های بزرگ ناایمن در این سایت منتشر شود. پس از آن اعلام شد که مشخصات هزار ساختمان نیز وارد شده اما در نهایت این سایت از دسترس خارج شد و گفته شد که فقط آتش نشانی به اطلاعات آن دسترسی دارد. پس از آن زهرا صدراعظم نوری، رییس کمیته ایمنی و مدیریت بحران شورای شهر تهران، گفت: "اینکه استحکام بنای یک ساختمان به چه صورت است، سازه‌اش چیست و مسائل فنی‌اش چیست و چه دسترسی‌هایی دارد اینها مسائلی نیست که به درد شهروندان بخورد." روز ۲۹ دی و در سالگرد حادثه پلاسکو عبدالرضا گلپایگانی، معاون معماری و شهرسازی شهرداری تهران گفت: " به خاطر امنیت ملی نمی‌توانیم نام ساختمان‌های نا ایمن پایتخت را اعلام کنیم." محمد سالاری، عضو شورای شهر، نیز روز ۳۰ دی گفت: " ۳۳ هزار ساختمان ناایمن تاکنون، پایش و ارزیابی شده اند و دستورالعمل‌های لازم برای آنها ابلاغ شده و اطلاعات آن ها به تدریج در حال بارگذاری در سامانه البته با توجه به ملاحظات امنیتی است. " ایمن نبودن برج های جدید ایمن نبودن تنها مخصوص ساختمان های قدیمی نیست و درباره ایمن نبودن برخی از برج‌های نوساز نیز بین نهادهای مختلف درگیری وجود دارد. از جمله پس از حادثه پلاسکو اعضای شورای شهر به " ناایمن بودن و احتمال ریزش" مجتمع تجارت جهانی فردوسی اعتراض کردند اما این ساختمان در نهایت ساخته شد. بر اساس اطلاعات کمیسیون شهرسازی و معماری شورای شهر، شهرداری و دبیرخانه شورای عالی شهرسازی و معماری کشور، حدود یک‌سوم از ۹۷۸ برج ساختمانی مسکونی و غیرمسکونی در شهر تهران در معابر صعب‌العبور (کوچه‌ها و خیابان‌های باریک) قرار دارند که طبق ضوابط طرح جامع و تفصیلی شهر تهران صدور مجوز برج‌سازی در این معابر ممنوع بوده است. سال گذشته نیز مهدی داوری، مدیرعامل سازمان آتش‌نشانی شهرداری تهران، گفته بود:" بعضی از مردم تهران در برج های زندگی می کنند که ما به عنوان آتش‌نشان جرات نداریم حتی یک شب در این ساختمان‌ها بخوابیم." پراکندگی نهادهای مسئول درباره ایمنی ساختمان‌ها کمیسیون عمران مجلس در گزارش خود اعلام کرده بود که شهرداری، مالک و مدیر ساختمان، اتاق اصناف، استانداری و فرمانداری تهران، وزارت کار، سازمان برنامه و بودجه و سازمان مدیریت بحران کشور مقصران حادثه پلاسکو هستند. در نهایت اما هیچ یک از این نهادها مسئولیت این حادثه را به صورت مشخص نپذیرفتند. در گزارش هیات تعیین شده توسط رییس جمهور ایران نیز اعلام شده بود که درباره نهاد مسئول درباره ایمنی ساختمان ها "پراکندگی و ناهمگنی نظام حقوقی" وجود دارد. در سالگرد حادثه پلاسکو علی اعطا سخنگوی شورای شهر تهران نیز گفت: "در موارد متعددی که ماموران شهرداری‌ها برای رفع خطر احتمالی به املاک شخصی اشخاص خصوصی ورود می‌کنند، مورد تعقیب و پیگرد قضایی قرار می‌گیرند و استناد آن‌ها به بند ۱۴ ماده ۵۵ قانون شهرداری‌ها محل اعتنا واقع نمی‌شود چراکه چنین استنادی صرفاً می‌تواند به شهرداری به عنوان ذینفع اجازه دهد تا از مراجع قضایی دستورات قضایی مرتبط را اخذ کند." اجرا نشدن وعده ساخت دو ساله پلاسکو سه روز پس از حادثه پلاسکو محمد سعیدی کیا، رییس بنیاد مستضعفان، وعده داد که ساختمان جدید دو ساله ساخته می‌شود. درباره ساخت این ساختمان جدید اما اختلاف نظرهایی بین شهرداری و این بنیاد وجود داشت. هزینه پروانه ساخت و پارکینگ‌ از جمله اختلافات اصلی بوده است. در نهایت ساخت این ساختمان شروع شد اما اختلاف نظرها درباره موضوع پارکینگ همچنان ادامه یافت. علی محمد سعادتی، شهردار منطقه ۱۲ ، در مصاحبه با روزنامه اعتماد روز سه شنبه درباره دلیل مخالفت شهرداری با ساخت پارکینگ گفته که در این محدوده مرکزی شهر نباید خدماتی داده شود که "انگیزه استفاده از خودروی شخصی در آن ایجاد شود" و "ساخت پارکینگ برای ۷۰۰ تا هزار خودرو می‌تواند مشکلات ترافیکی بنیادین برای منطقه ایجاد کند." در نهایت پرویز فتاح، رئیس بنیاد مستضعفان، اعلام کرده که این بنیاد از ساختمان پارکینگ پروانه برای پارکینگ پلاسکو استفاده خواهد کرد. پرویز فتاح اما درباره وضعیت غرفه‌های جمعه بازار قدیمی پارکینگ پروانه سخن نگفته است. پیش از این اعلام شده بود که غرفه های صنایع دستی بازار پروانه به تپه‌های عباس آباد منتقل شده است. ناهید خداکرمی، عضو شورای شهر تهران، اما روز ۲۱ دی این تصمیم را غیر کارشناسی دانسته و خواستار آن شده بود که نسبت به ایجاد جمعه بازار صنایع دستی در شهر آفتاب اقدام کند. پرویز فتاح گفته که ساخت پلاسکو به ۸۵ درصد پیشرفت فیزیکی رسید و کسبه این مجتمع تجاری می‌توانند اردیبهشت سال آینده در آن مستقر شوند. اگر این وعده اجرا شود افتتاح پلاسکو یک ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ انجام می‌شود که شکل نمادینی نیز خواهد داشت چرا که پلاسکو موضوع مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ نیز بود. به خصوص اینکه محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در روز حادثه در راه سفر به قم برای دیدار با روحانیون برای انتخابات ریاست جمهوری بود.
چهار سال پس از آتش سوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو، نه وعده ساخته شدن دو ساله آن اجرا شد و نه مصوبات شورای شهر تهران درباره ایمنی ساختمان ها و تامین امکانات برای خاموش کردن آتش در برج‌ها اجرا شد.
چهار سال پس از فروریختن پلاسکو؛ هشدارهایی که فراموش شد، وعده هایی که اجرا نشد
دیروز، امروز، فردا جمله "قلم از شمشیر بران‌تر است" در زبان انگلیسی اولین بار در سال ۱۸۳۹ به قلم ادوارد بولور لیتون نویسنده و نمایشنامه نویس و در نمایشنامه تاریخی او با عنوان "کاردینال ریشلیو" به تحریر درآمد [این کتاب در ایران به نام "عالیجناب سرخ پوش" شناخته می شود.] کاردینال ریشلیو صدر اعظم لوئی سیزدهم پادشاه فرانسه، توطئه ای برای قتل خود را کشف می کند اما به عنوان یک روحانی، اعتقادات دینی به او اجازه نمی دهد که علیه دشمنانش اسلحه به کار ببرد. در بخشی از این نمایشنامه یکی از خدمه های او به نام فرانسوا خاطرنشان می کند :"سرور من، در حال حاضر شما می توانید از سلاح های دیگری استفاده کنید." کاردینال ریشلیو در تایید او می گوید: "قلم از شمشیر بران‌تر است. شمشیر را کنار بگذارید. حکومت را می توان بدون آن نجات داد." به گفته مورخان ادبیات این جمله به سرعت شهرت فراوانی یافت و در اواسط قرن نوزدهم در بسیاری از زبانهای اروپایی رایج شد. امروزه این جمله به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده و در متون سیاسی و به خصوص از سوی مخالفان نظامها و گروههای مستبد و خشونت طلب به کار برده می شود. براساس توضیحات لغت نامه کمبریج معنای این جمله این است که "اندیشه و نوشته بر زندگی مردم و حوادث تاریخی در مقایسه با زور و خشونت تاثیر بیشتری دارد." اما ادوارد بولور لیتون اولین کسی نبود که این ایده را به قلم در آورد. مورخان ادبیات به دو مورد دیگر اشاره می کنند که قرنها قبل به نگارش درآمده اند. یکی از این موارد یک نویسنده انگلیسی دیگر به نام رابرت بورتن است که در یکی از آثار خود به نام "آناتومی سودازدگی" چاپ سالهای اول قرن هفدهم میلادی می نویسد: "ضربت کلام عمیق تر و کاری تر از ضربت شمشیر است." ولی حتی در قرن هفدهم نیز طرح چنین مفهومی تازه نبود و از اظهارنظرهای قدیمی تر الهام گرفته بود. به عنوان مثال جورج وتستون نویسنده و متفکر انگلیسی در یکی از آثار خود با عنوان "مجادلات جامعه مدنی" چاپ ۱۵۸۲ می نویسد: "ضربه یک قلم دردناک تر از ضربه نیزه است." در برخی منابع تاریخی ادعا شده که اوریپید، شاعر یونان باستان، که حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد درگذشت، جایی در آثار خود نوشته است: "زبان تیزتر از تیغ است." اما مورخان ادبیات یونان باستان معتقدند که نمی توان به این نقل قول از اوریپید اتکا کرد چون این شاعر یونان باستان در اکثر آثار خود زبان و یا به عبارتی کلام را در مقایسه با اقدام و عمل حقیر می دانست. ویرژیل شاعر روم باستان نیز ظاهرا چندان به قدرت کلام امیدوار و خوشبین نبوده است. او در یکی از مجموعه اشعار خود نوشته است: "در برابر سلاح های جنگی، ترانه های من همچون کبوترانی‌اند که به مصاف عقاب ها می روند." با این همه به نظر می رسد که در دورانی از تمدن باستان، کلام و نوشته از قدرتی برخوردار شد که توانست از حوادث خونین و خشونت بار آن دوران جان به در ببرد هر چند در کوتاه مدت برای فائق آمدن بر زور اسلحه قدرت کافی را نداشت. ناپلئون بناپارت یکی دیگر از شخصیت های مهم تاریخی است که قدرت کلام و سلاح را مقایسه کرده است. حکایت می شود که او یک بار گفت: "از چهار روزنامه متخاصم باید بیشتر از هزار سر نیزه ترسید." البته انتساب این نقل قول به ناپلئون بناپارت را نمی توان تایید کرد ولی مورخان تاریخ اروپا معتقدند که چنین اظهار نظری با دیدگاههای ناپلئون انطباق دارد. امپراتور فرانسه به مطبوعات احترام می گذاشت ولی در عین حال از آنها هراس داشت و در تمام دوران حکومت خود به قدرت مطبوعات و ادبیات کاملا واقف بود. در سالهای گسترش آزادی بیان پس از اعلام جمهوری و زمانی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید دهها روزنامه در فرانسه منتشر می شد ولی او اکثر آنها را سرکوب و تعطیل کرد. امپراتور فرانسه در عین حال متوجه شد که استفاده از قلم در دست خود او و حکومتش می تواند یک سلاح موثر باشد. او می دانست که پس از شکست نهایی در جنگ با قدرتهای رقیب اروپایی، از طریق نوشتن خاطراتش می تواند آنها را تضعیف کند و به همین خاطر در دوران تبعید به کار نوشتن خاطرات خود مشغول شد. کاریکاتورهایی که در روزهای اخیر در همبستگی با کارکنان به قتل رسیده مجله فرانسوی شارلی ابدو منتشر شده اند پیامهای گوناگونی دارند. برخی به این اشاره دارند که قلم در نهایت بر مهاجمان مسلح غلبه خواهد کرد، برخی دیگر اشاره می کنند که اگر قلمی شکسته شود به دو قلم بدل خواهد شد یا در برابر هر اسلحه هزاران قلم به کار خواهد افتاد و ایستادگی خواهند کرد. شرکت کنندگان در اجتماعاتی که در همبستگی با قربانیان حمله مسلحانه به دفتر مجله شارلی ابدو برگزار می شوند نیز بر پیامها و ایده های مشابهی تاکید می کنند.
کاریکاتورهایی که در یادبود و ستایش روزنامه نگاران و کاریکاتوریست های مجله فرانسوی شارلی ابدو منتشر شده اند قلم را با اسلحه و نویسندگان را با افراد مسلح مقایسه می کنند. تعدادی از شرکت کنندگان در تظاهرات همبستگی با قربانیان حمله به دفتر این مجله نیز قلم با خود حمل می کردند. در بسیاری از کاریکاتورها و اظهارنظرهای روزهای اخیر بر این نکته تاکید می شود که "قلم از شمشیر بُران‌تر است." اما سابقه یک چنین مقایسه ای به کجا و چه کسی برمی گردد؟
اولین بار چه کسی گفت 'قلم از شمشیر بران‌تر است'
آقای عنان گفت که کشورهای عضو سازمان ملل بايد تروريسم را تعريف کنند، اعضای شورای امنيت بيشتر شوند و مقرراتی برای استفاده از نيروی نظامی قرار داده شود. اين پيشنهادها در گزارشی که روز دوشنبه 21 مارس از سوی آقای عنان به مجمع عمومی سازمان ملل ارائه شد، مطرح شده است. آقای عنان هشدار داد که هيچ دولتی نمی تواند با اقدام انفرادی از خود حفاظت کند و خواستار توافقی عمومی بين اعضای سازمان در اين مورد شد که چه زمانی و در چه چارچوبی می توان از نيروی نظامی استفاده کرد. بر اساس اصلاحات پيشنهادی در اين گزارش کميسيون حقوق بشر سازمان ملل نيز متحول می شود. دبيرکل سازمان ملل همچنين خواسته است تا از تروريسم معنايی مورد توافق عمومی داده شود تا کشورها بتوانند در مورد کنترل سلاحهای شيميايی و بيولوژيکی دست به اقدامات فوری بزنند. در همين حال بر اساس يک نظرسنجی که بی بی سی در 23 کشور انجام داده است، می توان گفت که اصلاحات اساسی در سازمان ملل از حمايت جهانی برخوردار است. اين نظرسنجی همچنين به اين نتيجه رسيده است که در دو کشور آمريکا و بريتانيا، اکثريت پاسخ دهندگان خواستار لغو حق وتوی قدرت های بزرگ بوده اند. نظر شما دراين باره چيست؟ آيا تعريف واژه تروريسم ضرورت دارد؟ آيا با مشخص ساختن شرايط استفاده از نيروی نظامی در جهان موافقيد؟ به نظر شما تحت چه شرايطی بايد از زور در کشورها استفاده شود؟ انجام اين اصلاحات چه تاثيری بر منطقه و بر چالش های آتی ايران در صحنه بين المللی خواهد داشت؟ به نظر من سازمان ملل به علت اينکه کارنامه بسيار ضعيفی را در عملکرد خود از زمان تاسيسش دارد نيازمند تغييرات بنيادين ويا حتی انحلال و بوجود آمدن سازمان جديد ديگر در آن راستا است. عليرضا - تهران در سازمان ملل فقط برای تعداد معدودی کشور حق وتو وجود دارد چگونه ميتوان آن را سازمان ملل ناميد. در واقع اين سازمان در زمانی شکل گرفت که جهان به دو قطب کمونيست و غيرکمونيست تبديل شده بود و طبعا عنوان حق وتو امری طبيعی بود زيرا تعدادی کشورها به دوقطب وابسته بوده و آنان بودند که سرنوشت ملل را رقم ميزدند. درحال حاضر که ما شاهد تحولاتی در جهان ميباشيم ايا امتياز استفاده از حق وتو خنده دار نيست . خلاصه کلام اينکه ابتدا ميبايست قدرت های بزرگ با برچيدن حق وتواعتباری برای سازمان ملل بوجود آورند سپس به فکر استفاده ابزاری از اين سازمان باشند. توکلی - تهران به نظر من سازمان ملل بايد اصلاح شود. حمايتهای جهانی ازحقوق اقليتها باید افزايش يابد و ديکتاتورها تحت فشار قرارگيرند و فشار نظامی بيشتربه نفع مردم باشد. فشار تحريم اقتصادی بیشتر برمردم است نه حکومتها. و همه ملل باید به سهم خود در تصميم گيريهای جهانی شرکت کنند.مهدی - سنندج واضح است که تغييراتی لازم است. چون وقتی سازمان ملل تصميم ميگرد که به مردم جنگزده کوزوو کمک کند، کلاه آبی ها را ميفرستند تا مانع نسل کشی صربها شوند. اين عمل انجام شد چون صربها از طرف آمريکا حمايت نميشدند ولی برعکس رژيم اشغالگر اسرائيل از طرف سازمان ملل تنبيه نميشود چون آمريکا از آنها حمايت ميکند. پس سازمان ملل اينجا چه کاره است؟ علی - ژنو شايد سازمان ملل با يک اصلاحات بنيادی بيشتر از پيش بتواند در جوامع - چه پيشرفته چه در حال توسعه وچه عقب مانده - نقش ايفا کند. نقشی پدرگونه و فراکنترلی و غير نفوذی. اين که چند کشور در راس تصميم گيری های جمعی هستند و خود نوعی استبداد در دمکراسی بين المللی است. مجتبی خندان - تهران تعريف واژه تروريسم به صورت دقيق باعث عکس العمل دقيقتر حکومتها در رد يا قبول آن میشود. و در نتيجه الزام شفاف و بيشتر به پيامدهای اين رد و يا پذيرش ميباشد. شورای امنيت نيز در صورت افزايش تعداد و برداشتن حق وتو به اين روند سرعت خواهد داد که منجمله دخالت نظامی در کشورها شکل صحيح و سازنده ای خواهد داشت. حميد محمدی - خرمشهر قوانين و ساختار فعلی سازمان ملل و شورای امنيت نزديک به ۶۰ سال پيش و پس از جنگ جهانی دوم بنا نهاده شده است. و اينک در آستانه قرن جديد شرايط جهان صد درصد تغيير يافته است. پيشنهاد آقای کوفی عنان در مجموع مثبت ميباشد. به نظر من افزايش اعضاء اصلی شورای امنيت از پنج کشور به ۱۱ يا ۱۲ کشورميتواند در پاسخگوئی اين شورا موثر باشد. افزودن کشورهائی نظير آلمان - ژاپن - هند - برزيل و يک کشور از سازمان کنفرانس اسلامی به صورت گردشی و بر اساس حروف آلفبا ميتواند ضريب عکس العمل اين شورا را به مراتب بالا ببرد. حق وتو يک اصل غير دموکراتيک ميباشد که بايد برای هميشه از سيستم رای گيری نهادهای سازمان ملل برداشته شود. نظر به اجماع بهترين راه برای اعمال نظر شورای امنيت و هر نهاد زير مجموعه سازمان ملل خواهد بود. وجود يک کشور نماينده بصورت دوره ای و براساس حروف الفبا از طرف سازمان کنفرانس اسلامی که نماينده ۵۷ کشور مسلمان ميباشد ميتواند بازوی مقتدر برای شورای امنيت باشد. ولی فکر نميکنم آمريکا به اين آسانی راضی به اين تغييرات باشد. به اميد روزهائی بهتر. سيد نويد - آکسفورد در حالی که بيش از پنجاه سال از تاسيس اين نهاد بين المللی ميگذرد اما هنوز مشکل مردمان مظلوم و فقير کشورهای آفريقايی حل نشده است يا مشکلاتی از قبيل کمبود آب، بهداشت، آموزش، فساد، اعتياد، انرژی، آلودگی محيط زيست و غيره زير پوشش يک برنامه جامع و قدرتمند بين المللی قرار ندارند و اين مشکلاتی است که هنوز برای بسياری از کشورها حل نشده. سازمان ملل نيازمند يک قدرت واحد است که بين ملت ها، نژادها، اديان و فرهنگ ها برتری قائل نشود. سازمان ملل بايد فرهنگ ساز باشد و اگر مردمان کره زمين همگی دارای فرهنگی انسانی شدند آنگاه سازمان ملل در جايگاه خويش قرار گرفته است. رضا - تهران مسلماً که اصلاحات لازم است. ببينيد اگر وضعيت به اين صورت جلو برود و زورگويی همين طور پيش برود، يعنی اگر آمريکا می خواهد حمله کند يه جايی، ميکند، چون زور دارد و هيچ نوع ممنوعيتی هم بر سر راه ندارد. پس نقش سازمان ملل اينجا چيست؟ و چرا هيچ کاری نمی کند؟! اگر اصلاحاتی در سازمان ملل صورت نگيرد ديگر سازمان مللی که نمايندگی از تمام اديان دنيا را کنند ديگر وجود نخواهد داشت؟! حسين - باميان از ديدگاه مديريتی تمام سازمانهای تجاری و بنگاههای امروز برای زيستن در قرن ۲۱ دست به بازنگری سازمانی و تجديد نظر در ساختار و نحوه استفاده از منابع زده اند تا بتوانند باقی بمانند. سازمان ملل هم استثنا نيست و بايد يک بازنگری علمی و بدون اغراض سياسی در آن صورت بگيرد تا آماده چالشهای تازه پيش رو گردد. سعيد پور - شيراز به نظر من آقای عنان خودش فهميده که در يک سازمان بين المللی قرار گرفته که در جامعه ملل امروز هيچ کاره محسوب ميشود و او چندين سال که دبير کل اين سازمان است چرا اين درخواست را پيش از جنگ عراق نکرد؟ بايد خود آقای عنان در جامعه ملل جواب گو باشد. دوازده سال ملت عراق را تحريم کردند و آخر امريکا بدون توجيه به عراق حمله وسيع نظامی کرد. تمام جامعه ملل شاهد اين قضيه است و امروز در عراق بيشتر از صد هزار مردم بيگناه کشته شده اند. برای انسجام بهتر وسازمان يافته تر سازمان ملل بايد اقدامات وسيع به اجرا درآيد و به شورای امنيت کشورهای پرجمعيت و فقير دنيا نيز راه يابد تا تعادل در حق رای به مساوات برسد و پنج کشور عضو دائم اين شورا از حق وتو برداشته شود چون هر کدام اين پنج عضو در مدت عمر اين سازمان از اين راه برای حکمرانی مطلق وديکتاتوری خودشان استفاده کرده و ميکند. وقتيکه ديکتاتوری وجود داشته باشد جامعه ملل امنيت ندارد، "تروريست" پيدا ميشود، قتل وکشتارها راه ميفتد، تجاوز بيشتر ميشود و فقر طغيان ميکند. حسن علی جاويد - امريکا سازمان ملل امروز تبديل به سازمان بی فايده ای شده است. سازمانی که واقعا اختياری از خود ندارد و سازمانی که بسيار به منافع آمريکا می انديشد. به نظر من يا سازمان ملل بايد اصلاح شود همانطور که عنان پيشنهاد کرده است و همانطوری که نخست وزير کانادا، پل مارتين چندی پيش به آن اشاره کرد. و يا اينکه سارمان مشابه ديگری داير گردد. با توجه به مسائل حاکم بر دنيای امروز، مسئله تروريسم، بی ثباتی در عراق و عدم توانايی سازمان ملل يا چشم پوشی اين سازمان از وقوع جنگ عراق اصلاحات در سازمان ملل امری واجب به نظر می رسد. شيرين - تورنتو به نظر من نخستين گام در اصلاح سازمان ملل کنار رفتن کوفی عنان است؛ امری که ميتواند راه را برای بررسی های شفافتر در آن سازمان بگشايد. خصوصا در مورد برنامه نفت برای غذا حقيقت نبايد فدای بده بستان های سياسی شود. آقای عنان قصد انحراف افکار عمومی را دارد و ميخواهد با مطرح ساختن اين اصلاحات از فشار آمريکا بر خود بکاهد .من فکر نميکنم مشکل جهان امروز تعريف تروريزم باشد. افزودن چند عضو ديگر به شورای امنيت هم چيز زيادی را تغيير نميدهد. ضمنا لفظ آقای عنان بسيار شبيه به نئو محافظه کاران آمريکا شده:" سلاح کشتار جمعی در دست تروريست ها"، " گسترش دموکراسی"و ... نيما - شيراز البته که احتياج است زيرا پس از تجاوزات اخير آمريکا و انگليس به عنوان عوامل اصلی و بعضی کشورهای فقير و ناچيز و غير مستقل و وابسته به آنهابه عنوان سياهی لشکر و زير پا گذاشتن تمام اصول مورد قبول مردم دنيا که در ساختار سازمان ملل تعريف ميشد عملا هيچ گونه قانون بازدارنده از تجاوز به ديگران و قوانين امنيتی جهانی و البته ضمانت اجرايی اين گونه قوانين در جهان باقی نمانده و اين دو کشور عملا قانون جنگل را در دنيا اجرا کردند و با اين کار جهان را در معرض يک جنگ جهانی و بی قانونی صرف کشانده اند . در اين حالت با ازبين رفتن عملی نقش سازمان ملل بايد به فکر تغيير ساختاری در آن بود تا با تغييرات فوری و موثر مردم دنيا را به امنيت جانی و مالی نزديک تر کرد و حوضه دست اندازی و جنگ افروزی و کشتاررا هر چه بيشتر محدود نمود و به صفر رساند. وحيد - تهران به نظر من تعريفی اصولی و منطقی از تروريسم بر مبنای توافقی جمعی ضرورتی انکار ناپذير بوده و مهمتر از آن شرايط و الزاماتی است که کاربرد زور را از طريق سازمان ملل مشخص می نمايد زيرا در اينصورت جنگ طلبها و تروريستها درخواهند يافت که جامعه بين الملل آماده روياروئی با آنهاست و در برابر آنها به طور متحد و يکپارچه صف آرائی نموده است، که اين خود باعث بالا رفتن ريسک و اضمحلال تدريجی آنها می باشد در موردحق وتو نيز به نظر می رسد رای گيری بر مبنای اکثريت آرا به خصوص در مورد مهم منجمله کاربرد زور، قدرت چانه زنی کشورهای کوچک را بالا برده و لذا آنها را به مشارکت در تصميم گيريها و تقبل مسئوليت و هزينه های مبارزه با تروريسم تشويق می نمايد. ايرج - تهران ايران در شرايطی قرار دارد که خواهی نخواهی به سراغش خواهند آمد. سازمان ملل اين می تواند موجب تصويب قانون های ديگر و سريع شدن عکس العملهای نظامی خواهد بود، زيرا رفتار اخير غير منطقی کشورهايی مانند کره شمالی و ايران برای سازمان ملل و کشورهای صنعتی ثقيل گشته است. محسن - هلسينکی خدمات
در پی اختلافاتی که پس از حمله به عراق بروز کرد، اکنون کوفی عنان دبير کل سازمان ملل متحد اصلاحاتی را برای اين سازمان پيشنهاد کرده است.
آيا سازمان ملل متحد نيازمند اصلاحات است؟
قتل فرخنده جامعه را به دو گروه تقسیم کرد/ شفیق شرق، استاد دانشگاه فاجعه قتل فرخنده جامعه افغانستان را به دو گروه تقسیم کرد: اول افراطیون و حامیان آنها که هنوز دولت و نظام را به رسمیت نمی‌شناسند و دوم طرفداران نظم و قانون و تطبیق عدالت از سوی نهادهای رسمی. مهم‌ترین پیام رویداد ٢٨ حوت/اسفند این بود که کابل بیشتر از اینکه پایتخت یک کشور باشد، وحشتکده‌ای است که در آن حکومت، نظام و قانون به درستی وجود ندارد. تامین نظم اجتماعی و جلوگیری از خودکامگی، از وظایف ابتدایی یک دولت است. رویداد ٢٨ حوت، حکومت تازه‌تاسیس وحدت ملی را به چالش کشید و پرسش‌های جدی را درباره اقتدار و کارایی نظام، به ویژه نهادهای امنیتی مطرح کرد. برای جلوگیری از چنین رویدادهایی، پایه‌های اقتدار حکومت باید مستحکم شود و نهادهای عدلی و قضایی باید حضورشان را ثابت بسازند. نیروهای امنیتی، به ویژه پلیس ملی افغانستان در جریان رویدادها نه به حیث دادستان، بلکه به عنوان حافظان نظم اجتماعی و تطبیق قانون عمل کنند. دولت برای مبارزه با افراطی‌گری باید برنامه‌های روشن داشته باشد و از هشدارهای گروه‌های افراطی نترسد. قتل فرخنده واكنش نیروهای واپس‌گرا/جاوید راحل، آموزگار قتل فرخنده در واقع پاسخ جدی نیروهای واپس‌گرا که ریشه در ارزش‌های سنتی اکثریت توده‌ای مردم افغانستان دارند، در برابر فرایندی بود که به عنوان جامعه مدنی در افغانستان، کشوری در حال گذار از سنت به طرف مدرنیته است. البته این قتل در واقع دو نتیجه در پی داشت، اول این که ناراحتی شدید اکثریت جامعه افغانستان را برانگیخت و دوم جامعه مدنی افغانستان و نهادهای روشنگر این کشور را متوجه این نکته ساخت که ارزش‌های سنتی مردم را جدی بگیرند و در مواجهه با این ارزش‌ها احتیاط بیشتری به خرج دهند. عمده‌ترین کار این است که دولت وحدت ملی اول باید اعتماد مردم به این دولت و حکومت را به سطح عینی‌تر آن برگرداند و دوم از راه‌هایی چون تعمیم آموزش و پرورش، حمایت از رسانه‌ها، شریک ساختن منابع موازی نهادهای آموزشی مانند مدارس دینی به ویژه منابر مساجد و حمایت قوی از نهادهای جامعه مدنی، از تکرار چنین حوادثی جلوگیری کند. نتیجه، آموزه‌های تحریف شده دین/تمیم ولید، پزشک قتل فرخنده را با هیچ زبانی غیر از دشنام و ناسزا نمی‌توان تقبیح کرد. خواب هولناکی که در بیداری به وقع پیوست لکه‌ای است بر جبین مدنیت شهری، انسانیت، حکومت و مرد بودن در افغانستان. طیف بزرگی از جامعه محروم از آموزه‌های سالم خانوادگی، اجتماعی و انسانی در چند دهه اخیر، بر اساس سیاست‌های شوم و اعتقادات تحریف شده، کورکورانه شیوه خشن جنون مذهبی را در آنها پرورانیده تا وسیله‌ای باشند برای تبارز قدرت. در نتیجه، آموزه‌های تحریف شده ناقص دینی که سبب قتل فرخنده در قلب کابل شد، با آنکه سیلی محکمی بر روی ملانماها، جادوگران، تعویذنویسان غرق در خرافات و سودجو بود، نقطه آغازی است برای مبارزه بی‌باکانه مردم در مقابل پدیده‌های وحشتناکی چون جنون مذهبی و تحریفات دینی در جامعه. آموزه‌های مذهبی به صورت انبوه و بدون تبعیت از سیستمی واحد، توسط افراد مجهول‌الهویه در سرتاسر کشور ارائه می‌شود که خود باعث استفاده از این آموزه‌ها، خارج از اصول منطقی دین، به مثابه ابزار سرکوب کننده جهت منافع شخصی و گروهی می‌شود. عامه مردم خیلی زود از عقاید دینی متاثر می‌شوند بنابراین مساجد که دست باز در جهت‌دهی مردم دارند، نباید از نظارت سیستامتیک حکومت، بررسی، بازنگریی و بازخواست دور بمانند. جامعه مدنی و اقشار با ضمیر بیدار در جامعه، برای دادخواهی مجازات عاملان قتل فرخنده تا آخر خط مبارزه کنند و خواهان سخترین مجازات شوند تا جلو تکرار چنین حوادثی در آینده گرفته شود. دگرگوني جايگاه زنان/ناهید باقی، دپلمات پیشین با آنکه قتل فرخنده تنها به دلیل زن بودن او اتفاق نیافتاد، ولی این واقعه جایگاه دو قشر را برای همیشه و به شدت دگرگون کرد: اول جایگاه زنان افغان که همواره به عنوان انسان‌های درجه دوم حساب می‌شوند، در تصمیم‌گیری‌های مهم، چه در خانه و چه در جامعه، به ندرت سهیم هستند و میزان توانایی‌هایشان همیشه کمتر از آنچه هست، پنداشته می‌شود. حادثه قتل فرخنده و تبعات آن، ذهنیتی را که زنان را موجوداتی همواره ضعیف و ناقص‌العقل می‌پندارد،به صورت بنیادی به چالش کشید. دوم موقعیت ملاامامان و عالمان دین که همیشه مقدس و قابل احترام و غیر قابل نقد به حساب می‌آمدند. به عنوان مثال اگر در یک سال ده مورد از سوءاستفاده این افراد از کودکان ثبت می‌شد، باز هم جامعه را مجال نفس کشیدن در مقابل این گروه نبود. قتل فرخنده این معادله را نیز دگرگون ساخته است. با آنکه پایان کار تعویذنویسان و محاکمه قاتلان فرخنده اقدام‌های پسندیده‌ای است ولی کافی نیست. تصویب قانونی که ضامن آزادی عقیده در حوزه شخصی و حقوق دینی و مذهبی شهروندان باشد، کاری اساسی‌تر و بنیادی‌تر است. ما بارها و بارها بی‌احترامی شهروندان کشور را در برابر افراد غیر مسلمان دیده‌ایم و با این بهانه که افغانستان یک کشور مسلمان است، بر این ستم‌ها و معضلات اجتماعی چشم بسته‌ایم. وقت آن رسیده که به حوزه خصوصی دیگران احترام بیشتری بگذاریم، تا دیگر نه سیک‌های افغانستان بهای دین‌پروری ما را بدهند و نه هم فرخنده دیگری در آتش احساسات دینی ما بسوزد. ضربه‌اي جدي به اميد براي آينده/شیرخان ناصری، کارمند وزارت مالیه/دارایی قتل فرخنده نه تنها تاثیرات ناگوار روانی روی جامعه ما داشته بلکه باعث شده تا امنیت روانی شهروندان بخصوص زنان به صورت جدی آسیب ببیند. نه تنها دولت و مردم افغانستان بلکه جامعه جهانی روی رشد و تقویت جامعه مدنی ما سرمایه‌گذاری‌های زیادی کردند و به نتیجه آن هم تا حد زیادی امیدوار بودند. اما حادثه اخیر ضربه‌ای جدی به این امیدها بود. برای جلوگیری از تکرار چنین حوادثی باید به احیا و تقویت جامعه مدنی توجه جدی کرد و بودجه مشخصی برای فعالان این عرصه در نظر گرفته شود و در کنار این، باید با افرادی که بدون نظارت مسئولان و مجریان قانون، دست به ترویج خرافات و برداشت‌های نادرست از دین می‌زنند، برخورد قانونی صورت گیرد. ما باید آهسته آهسته به سوی جامعه‌ای حرکت کنیم که در آن قانون و نهادهای قانونی حاکم باشند نه ملاامامان، سران قومی و خوانین. بالابردن سطح آگاهی و آموزش مردم و ایجاد زمینه اشتغال مشروع برای جوانان از دیگر اقداماتی است که می‌تواند برای جلوگیری از تکرار حوادثی مانند قتل فرخنده موثر باشد. بيدار شدن وجدان عمومي/زرقا یفتلی، فعال حقوق زنان با آن که افغانستان همه روزه شاهد کشتار زنان، کودکان و مردان است، اما قتل فرخنده، آن هم در برابر دیدگان پلیس و ده‌ها شهروند در مرکز کابل، همه را وحشت زده کرد. وحشتی که سبب تجدید باورها به عینیت جامعه و پذیرفتن روی خشن و ترسناکی که در دل کابل وجود دارد، شد. این حادثه سبب شد که همه یک بار دیگر به اطراف خود نگاه کنیم و ببینیم که در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنیم. جامعه‌ای که شهروندانش خشونت انباشته در ذهن و باورشان را، هر آن ممکن بر سر زنی یا مردی خالی کنند. تنها کافی است که این زن یا مرد، از سوی کسی، ولو به دروغ، متهم به اهانت به مقدسات شود. بی هیچ شکی، اگر ویدئوهای قتل فرخنده در شبکه‌های اجتماعی همگانی نمی‌شد، او به عنوان یک گناهکار پذیرفته می‌شد و دادخواهی برای او هم به این پیمانه صورت نمی‌گرفت. اکنون دادخواهی از قتل فرخنده، به یک جریان مسلط و جهانی تبدیل شده و بیشتر شهروندان افغانستان با آن همسو شده‌اند و در عوض کسانی که این حادثه را توجیه کرده بودند، جایگاه خود را از دست رفته می‌بییند. واقعیت این است که قتل فرخنده، وجدان جمعی را بیدار کرده است. نشانه‌ای از زن ستيزی/شیر احمد سعیدی، کتابفروش کشته شدن فرخنده، از سویی ضعف حکومت و پلیس برای دفاع از حقوق شهروند را آشکار ساخت و از سوی دیگر نشانه سقوط اخلاق اجتماعی جامعه افغانستان و فراگیر بودن زن‌ستیزی در این جامعه است. بی‌اعتبار شدن جامعه افغانستان در سطح بین‌المللی و ایجاد هراس و القای حس ناامنی در زنان افغان که خود می‌تواند مانعی عمده بر راه مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها در آینده باشد، از پیامدهای دیگر این حادثه بود. مسلما اصلاح تفکر دینی و نوآوری در اندیشه دینی، تربیت نظام مدرسه‌ای و نظارت بر جامعه روحانی، تقویت نیروهای پلیس و آشنا ساختن آنها با ارزش‌های حقوق بشری و آموزش تساوی جنسیتی در مدارس و دانشگاه‌ها به جلوگیری از تکرار چنین حوادثی در آینده کمک خواهد کرد. خاموشي روحانيان در برابر خشونت‌ها/آثار حکیمی، فعال جامعه مدنی قتل فرخنده، در حقیقت جامعه‌ افغانستان را دچار تکان جدی کرد. تکانی که ستون‌های کاخ خیلی‌ها را به لرزده درآورد و تشت‌های زیادی را از بام انداخت. هرچند خبر قتل (زن، کودک و مرد) برای افغان‌ها به یک خبر دست چندم تبدیل شده است، اما خبر کشتن فرخنده، بسیار متفاوت بود تا جایی که کمتر کسی توانست در پیوند به آن بی‌تفاوت بماند. بخشی از تلخوارگی این حادثه این بود که، حدود دو ساعت شماری به بی‌رحمانه‌ترین صورت، در دل کابل، در پیش چشم پلیس و در چند صد متری کاخ ریاست جمهوری، مرتکب آن شدند. این در واقع، همه را وحشت زده کرد. بعد این وحشت سبب شد که یک بار همه متوجه عمق فاجعه شوند. فاجعه‌ای که می تواند سایه‌ای باشد بر سرنوشت بسیاری از زنان و مردان این جامعه که کافی است یک آن متهم شوند. در سوی دیگر، توجیه این قتل توسط شماری از روحانیان و اتفاق افتادن آن در یک زیارتگاه و در جوار مسجدی، در حقیقت تلنگری بود به گفتمان حاکم دینی در افغانستان. گفتمانی که در سال‌های پسین، از منبر مسجد، کمتر به حل چالش‌های اجتماعی پرداخته است. همین طور، خاموشی روحانیان در پیوند به حملات انتحاری و خشونت‌های فزاینده در برابر زنان و کودکان و بعد توجیه قتل فرخنده توسط شماری از آنها، به نوعی باور مردم نسبت به جایگاه روحانیت در افغانستان را دچار سوال کرده است. از این رو، واکنش‌هایی را که شماری از روحانیان پس از دادخواهی در پیوند به قتل فرخنده نشان داده‌اند، در حقیقت درد دین نه، بلکه درد از دست رفتن جایگاه خود آنها است. در کنار این، جریان دادخواهی برای فرخنده، به صورت بی‌پیشنه همگانی شده است. اکنون بر جامعه روحانیت افغانستان است تا بی‌آنکه بر جریان دادخواهی، برچسپ دین‌ستیزی بزنند، از قرائت طالبانی دین که قرائت اصلی دین اسلام نیست و پیامدش خشونت است بکاهند و به جای آن به تبلیغ مهربانی و انسان دوستی که خصلت پیامبر گرامی بود، بپردازند. پاياني بر خاموشي زنان افغان/طلب‌الدین غیاثی، دانشجو بدون شک هر قتل و کشتاری نه تنها تاثیر مخرب و منفی بر روحیه مردم افغانستان دارد، بلکه در سراسر جهان در ذهن هر شنونده‌ای تصویری منفی و توام با وحشت از خود به جا خواهد گذاشت. این گونه حوادث بر آرزوهای مردم نسبت به آینده کشور سایه می‌افگند و آرزوی رسیدن به عدالت اجتماعی را کم‌رنگ می‌سازد. از یک سو فقدان قانون و عدم اجرای عدالت از سوی نهادهای عدلی و قضایی، و از سوی دیگر، بی‌اعتمادی نسبت به دولت، پائین بودن سطح سواد و فهم دینی مردم باعث بروز چنین حوادثی می‌شود. با این حال فرخنده سمبول مظلومیت زنان افغانستان شده و به باور من حادثه قتل او پایانی است بر خاموشی زنان افغان. برای جلوگیری از تکرار این گونه حوادث، دولت باید خود مبلغ قانون گردد و نهادهای عدلی و قضایی را تقویت و احکام آنها را در اسرع وقت و بدون مصلحت‌گرایی اجرا کند تا اعتماد جامعه را به دست آورد. در مركز پايتخت، زير نگاه مسولان امنيتي/عثمان همیم، کارمند بخش خصوصی در افغانستان روزانه ده ها انسان بی گناه زندگی خود را از دست میدهد ولی قتل فرخنده یک حادثه بسیار وحشتناک بوده که نه تنها مردم افغانستان بلکه مردم تمام کره خاکی را تکان داد چرا که این حادثه در مرکزی ترین نقطه پایتخت و زیر چشم مسوولین امنیتی صورت گرفته و مدت این ظلم هم الی یک ونیم ساعت وقت را دربر گرفته ولی هیچکس جلو آن را نگرفت. ولی این حادثه اگر از یک طرف مردم افغانستان را به وحشت انداخته ولی از طرف دیگر روحیه عدالت خواهی و مبارزه با خرافات را در بین مردم زنده ساخت. امیدواریم که این حادثه شروع بسیار جدی مبارزه با هر نوع خرافات و خواستن عدالت برای زنان و مردان این سرزمین باشد تا دیگر کسی جرئت نکند که بدون محکمه شهروند ما را به شکل صحرایی محکوم به جزا کند. اینکه چگونه در آینده از همچو حوادث جلوگیری شود، باید اولا مجرمین قضیه فوق به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم شوند و از سوی دیگر به پلیس و مسوولان امنیتی فهمانده شود که شما مسوولیت امنیت تمام شهروندان این کشور را دارید. حتی اگر کسی مرتد هم شده باشد یا هم به مقدسات توهین کرده باشد یا هر نوع جرم دیگر را انجام داده باشد، پلیس مسوولیت دارد تا مجرم را تا دادستانی و دادگاه به شکل سالم برساند.
قتل فرخنده در مرکز شهر کابل، به دست مردانی خشمگینی که ادعا می‌کردند او قرآن را سوزانده است، واکنش‌های فراوانی را در میان حلقات مختلف اجتماعی داخل و خارج از افغانستان به دنبال داشت. علاوه بر این، کشته شدن او پرسش‌هایی را در پیوند با ریشه‌ها و عوامل این حادثه و راه‌های پیش‌گیری از تکرار آن در آینده مطرح کرده است. این دو پرسش را با شماری از شهروندان افغانستان در میان گذاشته‌ایم.
قتل فرخنده: پايانی بر خاموشی زنان افغان
زابل از زمان سقوط طالبان، به يک مرکز فعاليتهای مسلحانه بقايای اين گروه تبديل شد که به تدريج، اين فعاليت ها به ساير ولايات گسترش يافت. ولايت زابل، در مسير شاهراه کابل - قندهار قرار دارد و يکی از ولايت های عقب مانده افغانستان به شمار می رود. در زابل، از کار بازسازی خبری نيست و مکاتب زيادی هم در آنجا فعاليت ندارند. پس از سقوط طالبان، شرايط و امکانات در زابل به طالبان اين فرصت را ميسر کرد تا فعاليتهای نظامی خود را گسترش دهند. حضور طالبان، به دولت کابل اين مجال را نداد که سيطره خود را در زابل مستحکم کند. در مرکز زابل، افراد مسلح طالبان ديده می شوند، اما عملياتهای نظامی و درگيری های مسلحانه در آنجا نسبت به ساير ولايات کاهش يافته است. در عين حال، امنيت هنوز چالش اساسی در اين ولايت است. خدمات
زابل در يک سال گذشته، نسبتا آرام تر از ولايات همجوارش بوده است، اما در اين ولايت هم، حوادثی مانند ربودن مهندسان و کارگران خارجی روی داده است.
زابل: از پيدايش خشونتها، تا آرامش نسبی
چهل و پنجمین جشنواره فیلم تورنتو محدودیت‌های کرونا و عدم حضور ستاره‌های مشهور هالیوود هم دلیلی شد تا از عاشقان جوانی که برای لحظه‌ای دیدن ستاره‌های محبوب‌شان از نزدیک، ساعت‌ها در صف‌های طولانی می‌ایستادند نیز اثری نباشد. سالن‌های سینما و نمایش فیلم‌ها و حضور تماشاگران بسیار محدود بود و از رسانه‌ها هم خواسته شد برخلاف سال‌های قبل به سالن‌های سینما مراجعه نکنند و فیلم‌ها را از طریق ارسال لینک خصوصی تماشا کنند. جشنواره امسال برای اولین بار تلفیقی از حضور فیزیکی و مجازی علاقمندان به سینما بود. جشنواره تورنتو یکی از بزرگترین جشنواره های فیلم در دنیاست که شهرت آن بیشتر به لحاظ بازار فیلم و خرید و فروش تولیدات جدید سینمای جهان است و هیچگاه جوایز محدود آن دارای اعتبار جشنواره‌هایی چون برلین، کن و ونیز نبوده است. این جشنواره سالانه حدود دویست میلیون دلار برای استان انتاریو و بویژه شهر تورنتو درآمد داشته اما امسال با تاثیر منفی کرونا بر جنبه‌های مختلف اقتصاد، ناگزیر با رکود بسیار زیادی مواجه بود. کامرون بیلی و جوآنا وینست مدیران ارشد فستیوال در یک نشست خبری پیرامون شرایط ویژه امسال صحبت‌هایی کردند و از اینکه علیرغم تمام مشکلات موجود و پیش‌بینی نشده، جشنواره با پشتیبانی و همکاری سازمان‌های دولتی و خصوصی و مردم امسال نیز برقرار ماند تشکر کردند. آنها همچنین ازکیفیت بالای فیلم‌های منتخب فستیوال امسال با حضور پررنگ زنان، سیاه‌پوستان، بومیان و اقلیت‌ها و نقش سینما در مساوات جنسی و نژادی بویژه درنسل‌های آینده سخن گفتند. افتتاح جشنواره با فیلمی از اسپایک لی جشنواره تورنتو نهم سپتامبر با فیلم "آرمان‌شهر آمریکایی دیوید بایرن" ساخته اسپایک لی کارگردان سیاه‌پوست آمریکایی افتتاح شد. آرمان‌شهر آمریکایی بر اساس یکی از موفق‌ترین نمایش‌های موزیکال تئاتر برادوی در سال ۲۰۱۹ به کارگردانی دیوید بایرن ساخته شده است. جشنواره امسال با ۵۰ فیلم منتخب در بخش های مختلفی چون گالا، کشف، استادان، جنون نیمه‌شب، طول‌موج، نمایش ویژه و مستند به همراه منتخبی از فیلم‌های کوتاه برگزار شد. سهم سینمای ایران: دو فیلم از دو کارگردان زن اگرچه حضور سینمای ایران در قیاس با دو دهه گذشته در فستیوال تورنتو بسیار کم‌رنگ‌تر شده با این حال در چند سال گذشته با حضور حداقل دو یا سه فیلم از شرکت در این جشنواره جهانی بی‌نصیب نبوده است. امسال با پررنگ شدن حضور زنان در این جشنواره سهم سینمای ایران نیز دو فیلم از دو کارگردان زن بود؛ فیلم "بندر بند" ساخته منیژه حکمت که سابقه‌ای تقریبا طولانی در تهیه‌کنندگی و کارگردانی دارد و در سال‌های گذشته هم با فیلم زندان زنان در فستیوال تورنتو حضور داشت و دیگری "خط فرضی" ساخته فرنوش صمدی که اولین فیلم بلند این کارگردان جوان ایرانی است. بندر بند روایت یک گروه موسیقی جوان است که برای شرکت در یک جشنواره موسیقی از جنوب کشور به تهران سفر می‌کنند اما در این سفر جاده‌ای با سیل مواجه می‌شوند که مشکلی جدی برای به موقع رسیدن به مقصد ایجاد می‌کند. فیلم به شکلی استعاری از نسل جوانی می‌گوید که با شور و شوق فراوان در جاده اهداف خود روان است اما موانع بزرگی پیش رو دارد و باید تلاش کند از آنها به سلامت عبور کند. منیژه حکمت در این فیلم از نسلی گفته که زندگی کردن را خیلی خوب آموخته اما در اکثر مواقع، امید و آرزوهایش برای ادامه زندگی با راه‌های بسته و پل‌های شکسته روبه رو است. فیلم دارای نماهای بصری چشم نوازی است و اگر از چهره‌هایی هم‌سنگ با پگاه آهنگرانی برای بازیگران اصلی استفاده می‌کرد قوت بیشتری داشت. فرنوش صمدی فیلمساز جوان تحصیل‌کرده ایتالیا در سال‌های گذشته با ساخت فیلم‌های کوتاه (سکوت، نگاه، نقش) در فستیوال‌های بین‌المللی حضوری پررنگ داشت و موفق به جذب تهیه کننده و سرمایه گذار برای اولین فیلم بلند خود شد. این فیلم پس از شرکت در فستیوال فیلم لندن، حضور جهانی دیگری را در فستیوال تورنتو تجربه کرد. خط فرضی داستان معلم جوانی به نام سارا با بازی سحر دولتشاهی است که قصد دارد با همسر سخت‌گیرش حامد (پژمان جمشیدی) که برخلاف فیلم‌های قبلی در یک نقش جدی ظاهر شده و دختر پنج ساله‌شان، رها برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به شمال ایران سفر کنند. اما مخالفت ناگهانی حامد به بهانه ماموریت کاری و جلوگیری از سفر همسر و دخترش، ماجراهای تلخی را رقم می‌زند. اگرچه فرنوش صمدی با فیلم اول خود توانایی‌هایش در فیلمسازی را به اثبات می‌رساند اما برای خلق اثری کم‌نقص و چشمگیرهنوز راه زیادی در پیش رو دارد. فیلمنامه و شخصیت‌پردازی دارای ضعف‌هایی است که خود نقدی مفصل و جداگانه می‌طلبد. اختتامیه جشنواره و برندگان جشنواره ده روزه فیلم تورنتو روز ۱۹سپتامبر با نمایش فیلم شش اپیزودی "پسر مناسب" ساخته میرا ناییر کارگردان زن هندی‌تبار مقیم نیویورک و محصول هند و بریتانیا به کار خود پایان داد. پسر مناسب براساس رمانی به همین نام نوشته ویکرام ست برای بی‌بی‌سی ساخته شده است و درباره دختر جوانی است در دوران بعد از جدایی هند و پاکستان در اوایل دهه پنجاه میلادی که تلاش می‌کند بین وظایف خانوادگی و استقلال فردی توازنی ایجاد کند. کارگردان فیلم میرا ناییر فیلمساز موفقی است که در سال ۱۹۸۸ میلادی با فیلم سلام بمبئی نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی شد. جشنواره تورنتو امسال نیز جوایزی در چند رشته محدود را به انتخاب مردم برای چهل و سومین سال متوالی اهدا کرد: علاوه بر این جوایز، کمپانی بزرگ کانادا گوس، تولید کننده لباس‌های زمستانی، سه جایزه نقدی هر یک به مبلغ ده هزار دلار -با عنوان جایزه تقویت صداها- به سه فیلم بلند اهدا کرد: در آخر نیز جایزه منتقدان فیلم ( فیپرشی) به فیلم آغاز ساخته دیا کولوم بگاشویلی محصول گرجستان و فرانسه اهدا شد.
در بیست سالی که در جشنواره جهانی فیلم تورنتو با نام اختصاری تیف (TIFF) حضور داشته‌ام ، شور و شوق و استقبال سینما‌دوستان را به فرارسیدن سال نو و تکاپوی مردم برای خرید عید تشبیه می‌کردم. اما امسال از آن شورو حال و ازدحام جمعیت در اطراف سالن های نمایش فیلم در خیابان کینگ و کوچه‌های اطرافش خبری نبود.
چهل و پنجمین جشنواره فیلم تورنتو؛ حضور پررنگ زنان زیر سایه سنگین کرونا
طنز بدون شرح، روزنامه افغانستان روزنامه ها و هفته نامه های چاپ افغانستان همچنین گزارش ها و مطالب تحلیلی در مورد رویدادهای جهانی از جمله برگزاری نهمین دور انتخابات ریاست جمهوری ایران و نا آرامی های اخیر در ترکیه منتشر کرده اند. روزنامه های دولتی افغانستان هم بیشتر به فعالیت های مقام های حکومت پرداخته‌اند. بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد اخیرا با مداخله در موضوع فساد مالی کابل بانک گفته است که پرونده کابل بانک به بررسی بیشتر و حسابدهی دقیقی نیاز دارد. روزنامه ماندگار در مطلبی نوشته است که دبیرکل سازمان ملل در گزارشی به شورای امنیت تعیین مجازات علیه عاملان بحران کابل بانک را "سبک" خوانده است. ماندگار از قول آقای بان نوشته است که به خاطر "ورشکست شدن کابل بانک" باید افراد بیشتری پاسخگو باشند. روزنامه نوشته است که از میان افرادی که در بحران کابل بانک سهم داشته اند ۲۰ نفر به چهار تا پنج سال زندان محکوم به مجازات شدند اما طبق یک فرمان ریاست جمهوری، برادران حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان و قسیم فهیم معاون اول ریاست جمهوری مجازات نشدند. ماندگار نوشته است که حامد کرزی رئیس جمهوری کشور در فرمان خود گفته بود که افرادی که دارایی کابل بانک را برگردانند از مجازات مصون می‌مانند. روزنامه خدمتگار مطلب اصلی خود را به این موضوع اختصاص داده و نوشته است که تاکید دبیرکل سازمان ملل روی ادامه تلاش ها برای حصول قرضه های کابل بانک و ایجاد سیستم شفاف مالی در افغانستان بوده است. خدمتگار نوشته است که با این وضعیت به نظر می رسد که با خروج نیروهای بین المللی از کشور، علاوه بر ثبات امنیتی افغانستان به ثبات سیاسی هم نیاز بیشتری دارد. روزنامه چراغ هم در مطلب اصلی خود زیر عنوان "از افراد دیگری هم باید حساب گرفته شود" به مطالبات بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد در مورد ادامه بررسی های روی پرونده کابل بانک پرداخته است. چراغ در ادامه نوشته است که پس از بررسی ها در مورد قضیه کابل بانک ۲۰ نفر از متهمان فساد مالی در این بانک، محکوم به مجازات شدند اما حصین فهیم برادر قسیم فهیم معاون اول ریاست جمهوری و محمود کرزی برادر رئیس جمهوری مورد مجازات قرار نگرفتند. برادران رئیس جمهوری و معاون اول رئیس جمهوری با حضور در جلسه های دادگاه، گفته اند که بدهی های خود از کابل بانک را پرداخته اند. جنجال مالی کابل بانک که این بانک خصوصی را تا سرحد ورشکستگی کشاند، حدود سه سال پیش به رسانه ها درز کرد و در پی آن موضوع ۹۳۵ میلیون دلار قرضه های بدون بازپرداخت این بانک که صرف خرید جایداد در کشورهای خارجی و صدور قرضه های بدون مدرک شده بود به یکی از پیچیده ترین موضوعات اقتصادی افغانستان بدل شد. شماری از روزنامه های کابل هم با اشاره به سخنان حامد کرزی که از طریق رادیوی ملی افغانستان پخش شد و مصوبه شورای علمای کشور در مورد فعالیت های دانشجویی، مطالبی منتشر کرده اند. تفسیر ممنوع، روزنامه جامعه باز روزنامه ۸صبح، در عنوان اصلی و سرمقاله خود به سخنرانی رادیویی حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان پرداخته و نوشته است که آقای کرزی خواسته که مطالبات استادان نباید در روند آموزشی خلل وارد کند و احزاب سیاسی هم از دانشجویان استفاده ابزاری نکنند. آقای کرزی هر پانزده روز در میان، از طریق رادیوی ملی افغانستان، روی یکی از موضوعات کشوری صحبت می‌کند. روزنامه ۸صبح در سرمقاله خود نوشته است که "نبود نهادهای صنفی و جنبش ها و نهادهای دانشجویی سبب شده تا دانشگاه کابل به بستری برای دست اندازی حلقات سیاسی، مذهبی و قومی تبدیل شود." اخیرا اعتصاب غذایی و در برابر آن راهپیمایی دانشجویان در کابل، خبر ساز شد. دانشجویان برای برکناری یک استاد و رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل، دست به اعتصاب زدند و عده دیگری از دانشجویان به حمایت از رئیس و استاد خود به خیابان ریختند. ۸صبح در ادامه نوشته است که حکومت افغانستان مطالبات اندک دانشجویان و استادان را با مدیریت ضعیف، به چالشی بزرگ بدل کرد. شورای علمای افغانستان هم در نشست چهار روزه ای در کابل در مورد جنجال های اخیر در دانشگاه کابل مصوبه صادر کرده است. در مصوبه این شورا که در روزنامه اصلاح منتشر شده آمده است که شورای علمای افغانستان از معترضان خواسته است که به اعتراضات خود پایان بدهند و مشغول آموزش شوند. روزنامه اصلاح نوشته است که شورای علما گفته است که تلاش صورت می گیرد که محیط دانشگاه ها و مراکز آکادمیک تبدیل به "میدان مشاجرات و کشمکش های ضد ملی" قرار گیرد. شورای علمای افغانستان در جلسه سراسری خود همچنین در مورد قانون منع خشونت علیه زنان بحث کرده و گفته است که چندین ماده طرح قانون منع خشونت با زنان با قواعد دینی و شریعت اسلامی همخوانی ندارد. این شورا از اعضای مجلس خواسته است که طرح قانون منع خشونت با زنان را پس از اصلاح مطابق با احکام اسلامی به تصویب برسانند. روزنامه اصلاح نوشته است که در بخش دیگر جلسه شورای علما، موضوع حملات اخیر مخالفان مسلح به پایتخت به بحث گرفته شد و علمای افغانستان تاکید کردند که کشتن افراد "بی گناه" زیر هر عنوانی که باشد در دین اسلام، حرام است.
مداخله دبیرکل سازمان ملل متحد در پرونده مالی کابل بانک، اظهارات حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان در مورد فعالیت های دانشجویی، تصمیم اخیر شورای علمای کشور در مورد قانون منع خشونت علیه زنان و حملات انتحاری و یادبود از روز جهانی مادر در افغانستان از موضوعاتی است که در تیترهای خبری و عناوین تحلیلی روزنامه های امروز چاپ کابل بازتاب یافته است.
روزنامه‌های کابل: شنبه ۲۵ خرداد
نگاهی به بعضی از خبرسازترین اتفاقات و رویدادهای سینمایی سال گذشته در این روزهای پایانی سال خالی از لطف نیست. .اینگمار برگمن، کارگردان سرشناس سوئدی، روز 30 ژوئیه در سن 89 سالگی درگذشت. برگمن یکی از چهره های برجسته و از اساتید واقعی سینما به شمار می رفت. او بیش از 50 فیلم ساخت و فیلمنامه های بسیاری هم نوشت و ساخته های وی از جمله "توت فرنگی های وحشی" و "سونات پائیزی"، کماکان در میان هواداران هنر هفتم محبوبیت فراوانی دارد. اما در روز 30 ژوییه، سینما باز هم داغدار یکی دیگر از نوابغ خود شد. ميکل آنجلو آنتونيونی، کارگردان صاحب سبک ايتاليايی که يکی از آخرين بازماندگان نسل تاريخ سازان سينمای جهان بود، در 94 سالگی درگذشت. آنتونیونی زبان خاص خودش را در سینما به وجود آورده بود و در سال 1966 با فیلم آگراندیسمان موفق به دریافت جایزه نخل طلایی جشنواره کن شد. انیمیشن "پرسپولیس" که اقتباسی از اتوبیوگرافی مرجان ساتراپی است، امسال برای اولین بار در بخش مسابقه شصتمین جشنواره سینمایی کن به نمایش درآمد و جایزه ویژه هیأت داوران را کسب کرد. مرجان ساتراپی در مجموعه کتابهای مصور "پرسپولیس" که انتشار آنها را از سال 2000 آغاز کرده، سالهای کودکی و شرایط زندگی خود را پس از انقلاب اسلامی در ایران با نگاهی بدون تعصب، واقعگرایانه و در عین حال شاعرانه به تصویر می کشد. مارتین اسکورسیزی کارگردان آمریکایی (سمت چپ)، بعد ازچهار دهه فعالیت سینمایی، بالاخره برنده جایزه اسکار شد. اسکورسیزی با فیلم "از دست رفته" (Departed) که بازسازی فیلم هنگ کنگی (Infernal Affairs) بود، جایزه اسکار بهترین کارگردان را در هفتاد و نهمین دوره مراسم اسکار از آن خود کرد. این فیلم در مجموع کاندیدای دریافت پنج جایزه اسکار شد که در آخر موفق به دریافت چهار جایزه از جمله جایزه بهترین فیلم سال شد. در ماه مارس، حس وطن پرستی میلیونها ایرانی در سراسر جهان، با اکران فیلم 300 به اوج رسید. این فیلم از روی کتاب مصوری نوشته فرانک میلر ساخته شده و داستان نبرد سپاه خشایارشا که گفته می شود بالغ بر 250.000 نفر بوده است را با 300 نفر از رزم آوران اسپارت روایت می کند. بسیاری از ایرانیان معتقد بودند علاوه بر تحریفات تاریخی که در فیلم وجود دارد، چهره ایرانیان به شکل هیولا نشان داده شده و به فرهنگ و تمدن ایرانی توهین شده است. اکران فیلم قطب نمای طلایی (Golden Compass) در ماه نوامبر، جنجالهای زیادی به همراه داشت. فیلم که دارای داستانی تخیلی برای کودکان است از جلد اول سه گانه "نیروی اهریمنی اش" به قلم فیلیپ پولمن، نویسنده انگلیسی منکر وجود خدا، برداشت شده است. برخی از گروه های مسیحی این فیلم را "آموزش بی خدایی" برای کودکان توصیف کردند و از خانواده ها خواستند فرزندانشان را به تماشای این فیلم نبرند. دبرا کار (Deborah kerr) بازیگردیگری بود که دنیای سینما در سال گذشته در فقدانش سوگوار شد. این بازیگر بریتانیایی در سن 86 سالگی در ماه اکتبر در گذشت. او برای نقش آفرینی در فيلمهایی چون "من و سلطان"، "جولیوس سزار" و "از اينجا تا ابديت" شهرت داشت. دبرا کار در مجموع شش بار برای دريافت اسکار نامزد شد، ولی هيچگاه به اين جايزه دست نيافت تا اينکه در سال 1994 به او جايزه افتخاری آکادمی اعطاء شد. انتظارعلاقه مندان کتاب و دوستداران سینما با اکران فیلم بادبادک باز(The Kite Runner) در اوایل ماه نوامبر به پایان رسید. این فیلم، بر اساس رمان پرفروش و محبوبی به همین نام از خالد حسینی، نویسنده افغان - آمریکایی تهیه شده است. اما وجود صحنه ای که در آن کودک نقش دوم داستان، مورد تجاوز قرار می گیرد، شرکت سازنده فیلم را بر آن داشته که فیلم را در داخل افغانستان به نمایش نگذارد. تهیه کننده فیلم به رغم مخالفتهای شدید از طرف دست اندرکاران افغان این فیلم، حاضر به حذف این صحنه نشد. مانیا اکبری یکی دیگر از خبرسازان سال گذشته بود. او با دومین فیلم بلندش موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه هیأت داوران جوان جشنواره نانت شد. این فیلم که "4+10" نام دارد، تجربه شخصی او را از بیماری سرطان و رویایرویی با مرگ به تصویر می کشد. مانیا اکبری کار هنری را با نقاشی شروع کرده و ورود به سینما را با بازی در فیلم "ده" عباس کیارستمی آغاز کرد. فیلم آلمانی "زندگی دیگران" جایزه بهترین فیلم زبان غیر انگلیسی را در هفتاد و نهمین دوره مراسم اسکار از آن خود کرد. در تاریخ اسکار دومین بار بود که این جایزه به فیلمی از آلمان تعلق می گرفت. اما خبر تأسف بار این بود که اولریش موئه، بازیگر مرد نقش اول این فیلم که از بازیگران برجسته سینما و تلویزیون آلمان به شمار می رفت در ماه ژوییه، در سن 54 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. فیلم "ملکه " مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و هلن میرن، بازیگر بریتانیایی، برای ایفای نقش الیزابت دوم ملکه انگلستان، جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول را گرفت. این فیلم به نحوه برخورد خاندان سلطنتی بریتانیا، پس از مرگ پرنسس دایانا، همسر سابق ولیعهد این کشور در سال 1997 می پردازد و این احتمال را مطرح می کند که ملکه الیزابت دوم، در روزهای پس از مرگ پرنسس دایانا، احتمال کناره گیری از مقام سلطنت را در نظر گرفته بود. اعتصاب اتحادیه نویسندگان فیلم و تلویزیون، در ماه نوامبر، هالیوود را به حالت نیمه تعطیل در آورد. هدف این بود که نویسندگان هم مثل بیشتر عوامل اصلی فیلمها و برنامه های تلویزیونی از فروش و پخش مجدد فیلم و سریالها، دستمزد دریافت کنند. این اعتصاب مورد حمایت بعضی دیگر از عوامل دست اندرکار سینما و تلویزیون، از جمله بازیگران قرار گرفت و زمان روی پرده رفتن بسیاری از فیلمها را به تعویق انداخت. با ادامه اعتصاب تا هفته های اخیر، این نگرانی وجود دارد که مراسم اسکار سال آینده از این اقدام بی تأثیر نماند. خدمات
سال 2007 مانند سالهای گذشته، پر بود از اتفاقات تلخ و شیرین، جنجال و شایعه. خبر ساختن فیلمی از زندگی محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران، توسط الیور استون، کارگردان مشهور آمریکایی، مدتها بر سر زبانها بود. هر چند که ایده ساختن چنین فیلمی با مخالفت نزدیکان رییس جمهور قرار گرفت اما صحت اصل این خبر هیچوقت از طرف الیور استون تأیید نشد.
عکسهایی از رویدادهای سینمایی جهان در سال 2007
از جمله آثار سينمايی او می توان به روزنه، عمليات کرکوک، حماسه مجنون، دايره سرخ و خلبان اشاره کرد. به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق، با او به گفتگو نشستيم. • هوشمند هنرکار: چه ضرورتی برای ادامه کار سينمای دفاع مقدس می بينيد؟ و چه آينده ای برای آن تصور می کنيد؟: جمال شورجه: هشت سال دفاع مقدس رزمندگان ايران، در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح رژيم بعثی عراق و متحدانش، که به صورت مستقيم و غيرمستقيم او را در تجاوز به ايران در شهريور ۱۳۵۹ کمک می کردند، از پرافتخارترين ادوار تاريخ معاصر ايران است که با پشتوانه ايمان اسلامی و انقلابی مردم شکل گرفت و صحنه هايی حماسی و آکنده از عشق و عرفان و ايثار و سلحشوری را در اين مدت رقم زد که حداقل در دويست سال گذشته ايران بی سابقه بوده است. چنين حماسه هايی در هر کشور ديگری اگر اتفاق می افتاد، سالها و قرنها، وقايع و شخصيتهای حماسی اين دوران را سوژه های ادبيات و هنر خود می کردند. چرا ما نبايد در اينجا چنين کنيم و چنين تدبيری را بکار بريم؟ دستهايی در داخل و خارج در کار است که نسلهای بعدی و جوان ما اين دوران را فراموش کنند. تاريخ اسلام و تاريخ انقلاب و تاريخ دفاع مقدس، يک پيوند ماهوی و محتوايی دارند و با يکديگر ارتباط غيرقابل انکار دارند. اين سه دوران را در نگاه استراتژيک بايد در دستور کار رسانه ها و نهادهای ذی نقش در ادبيات و هنر قرار داد. قطعاً در دولت عدالت محور و اسلام خواه آقای احمدی نژاد می بايست به اين حوزه، يعنی سينمای انقلاب و دفاع مقدس، اهميت ويژه محوری داده شود و ايشان هم به شعارهای خود، توسعه عدالت محور سينما براساس اصول انقلاب و دفاع مقدس جامه عمل بپوشاند. بنده هم به آينده سينمای دفاع مقدس، با وعده هايی که داده شده اميدوار هستم. • چرا حکومت اسلامی ايران تا اين حد به اين نوع سينمايی اهميت می دهد؟ اين امر و تدبير، مختص کشورهای اسلامی نيست. چرا که ساير کشورها، با ايدئولوژی های مختلف هم در منطقه و جهان، سعی می کنند ارتش و قوای تدافعی و يا تهاجمی خود را تجهيز کرده، کشور خود را از هرگونه تعرض ايمن نگاه دارند. توليد فيلمهای فاخر و ارزشمند دفاع مقدس و نمايش توان نظامی و سلحشوری رزمندگان در مقطع جنگ و نمايش تاريخ افتخارآميز اين دوران، نسلهای آينده را با گنجينه ارزشمند کشور آشنا می کند و يادآور می شود که استقلال و تماميت اين کشور، با گذشت و جانفشانی و مجاهدتهای چه کسانی برقرار گرديده و در جهت حفظ اين ارزشها و حراست از کشور آنها را متعهد و مسئول می کند. اما اينکه حکومت اسلامی در عرض اين دو دهه چقدر در راستای تقويت و توسعه سينمای دفاع مقدس و انقلاب اهتمام ورزيده و دغدغه داشته و سرمايه گذاری کرده، به عنوان يک سينماگر دفاع مقدس شک دارم. چرا که وقتی به تاريخچه اين سينما رجوع می کنيم و توليد و پخش و حمايت از اين گونه فيلمها را مورد بررسی قرار می دهيم، متوجه می شويم که متأسفانه به جز آثار انگشت شماری همچون دوئل، دولت و حکومت آن طور که شايسته بوده به آن نپرداخته و کمک نکرده است. • تا چه حد اين نوع را ضد جنگ می دانيد؟ در سينمای دفاع مقدس ما، همان طور که از نامش پيداست، هيچ گاه جنگ، تبليغ و تشويق و مقدس جلوه داده نشد. بلکه اين دفاع بود که آن را مقدس می کرد. دفاع از حريم کشور و ملت و خانواده، و حتی عقيده و ايدئولوژی در هر فرهنگی ممدوح و ستايش شده است. آن چه که جنگ ما را با ساير جنگها متمايز می کند، دفاع آن است. در طول هشت سال، ايران در حال دفاع از کشور بود و اگر در چند نوبت هم ايران به جغرافيای کشور عراق حمله و تعرض کرد، به دليل وادار کردن آنها به عقب نشينی و پذيرش صلح بود. سينمای دفاع مقدس، ضد تجاوز است و روحيه دفاع از هر تجاوزی را تبليغ می کند. • تا چه حد اين نوع سينما را صادقانه و متکی بر واقعيات می دانيد؟ غالب آثار سينمايی دفاع مقدس مبتنی بر واقعيات است و آن چه اين فيلمها را واقعی و يا غير واقعی و تبليغاتی تر نشان می دهد، برون گرا و درون گرا بودن اين فيلمهاست. در دوران دفاع مقدس در جبهه ها و پشت جبهه ها نيز شاهد اين برون گرايی و درون گرايی بوديم. حتی در شخصيت برون گراترين رزمنده ها، لحظاتی کاملاً درون گرا وجود داشت. لحظه ای نبود که رزمنده ها از ياد ائمه معصومين(ع) غافل باشند و خداوند همچون رگ گردن به آنها نزديک بود. در فيلمهای توليد شده در ژانر دفاع مقدس که شايد حدود ۱۸۰ اثر باشد که در طول دو دهه و اندی ساخته شده، همگی از اين روحيات سرشار بوده اند. در غيرواقعی ترين فيلمها که عنوان کرديد هم رگه هايی از واقعيات اين دوران وجود دارد. هيچ يک از سينماگران دفاع مقدس ما با اين سينما رياکارانه برخورد نکردند. عده ای از اين توانايی ها خوب استفاده کردند و خلاقانه به تبليغ دفاع پرداختند و عده ای ضعيف تر. اما همگی به نظرم صادقانه بود. • تا چه حد اين گونه سينمايی را در رابطه با مخاطبان موفق می بينيد؟ سينمای دفاع مقدس هم مانند گونه های ديگر سينما، پاره ای با مخاطب ارتباط بيشتر و پاره ای کمتر برقرار کردند و اين پديده جديدی نيست. هر چقدر فيلمهای اين دوره از ساختار و محتوايی غنی و خوب برخوردار بوده اند، از مخاطب بيشتری بهره برده اند و بالعکس. پاره ای فيلمها مانند دوئل، به دليل ساختار اکشن و جذاب خود، با پشتوانه مالی که داشت، توانست بر قله فروش و پذيرش از سوی مخاطب بايستد و پاره ای ديگر اين امکان را نداشتند و اين توفيق را از دست دادند. • چند سالی است که به نظر می رسد برخی موضوعها و قالبها در اين نوع تکراری و ملال آور و غير امروزی شده است و فيلمسازان اين عرصه سعی در برون رفت از اين تنگنا دارند. تا چه حد اين کوششها را موفق ديده ايد؟ در کل با اين حرف شما موافقم. متناسب با تغيير ذائقه ها و نگاهها و رفتارها و سليقه ها در نسلها بايد فرمها را به هم ريخت و طرحی نو در افکند و اصلاحاتی در ساختار و بيان هنری داشت. يکی از ضعفهای کلی سينمای ما و همچنين سينمای دفاع مقدس اين است که نويسنده ها خلاقيت لازم را در ارائه و نگارش فيلمنامه ندارند و از خود نوآوری نشان نمی دهند، و ساختار آثار سينمايی ما عموماً در شکل شبيه به هم و ضعيف، و در محتوا کم مايه و بی محتوا و مبتذل است. در عين حال قالبهای به ظاهر کهنه و روايی را نيز اگر خوب بازسازی کنيم و روی آنها سرمايه گذاری خوب کنيم، قطعاً موفق خواهيم بود. به طور مثال، قالب کهنه فيلم اسپارتاکوس (استنلی کوبريک) را در نظر بگيريد، با ساختار زيبای گلادياتور يا مصائب مسيح. روايتها و قصه ها تکراری است، اما ساختار، شاعرانه و زيبا و خوش ريتم تر شده است. اين تدابير و خلاقيتها در جهت جذب مخاطب بيشتر استفاده می شود. اما پاره ای فيلمسازان ما به غلط گمان می کنند که هر چقدر قصه را پيچيده تر بگويند و در لايه های مختلف آن را بپيچانند و به شکل سيال ذهن آن را بيان کنند، اثر آنها مدرن و خلاق خواهد شد که به نظرم اين هم از آن سوی بام افتادن است و سردرگم کردن مخاطب، و در نهايت خالی کردن سالنها از مردم. • چرا نگرش اغلب سازندگان شاخص اين آثار(چه به لحاظ شکل و چه انديشه) دگرگون شده است؟ و اين دگرگونی تا کجا پيش خواهد رفت؟ بله، اين را قبول دارم. پاره ای ريزش ها و عقب نشينی ها در اين حوزه صورت گرقته که اين امر علل مختلفی دارد. پاره ای از آنها به سياستگذاريها و مديريتها برمی گردد و پاره ای ديگر به فکر و ديدگاه فيلمسازان. بايد با همدلی و مديريت سالم و دلسوز و با برنامه و آينده نگر، اين آب رفته را به جوی بازگرداند. می دانم سخت است، اما شدنی است. بايد بين فيلمسازان همدلی ايجاد کرد و آنها را برای بازگشت به سينمای انقلاب و دفاع مقدس دلگرم و اميدوار و تشويق کرد. بايد به نيروهای جوان و تازه نفس فکر کرد و برای آنها برنامه ريزی کرد، که به انقلاب و دفاع مقدس و ارزشهای آن فکر کنند. تا زمانی که تغيير در نگرش و عملکرد مديريتهای فرهنگی پيش نيايد و اين مديريتها يا جای خود را به فکرهای جديدتر و جوانتر ندهند و يا قالبهای ذهنی خود را تغيير ندهند و در اين امر نگران نشوند و شبها از اين دغدغه بی خوابی نکشند، تغييری در اين وضعيت پيش نخواهد آمد و روز به روز، رنگ و بوی انقلاب و ارزشهای آن و عطر و بوی دوران دفاع مقدس، بيش از پيش از بين خواهد رفت. • چه تشابهات و تفاوتهايی بين اين گونه با سينمای جنگی بلوک شرق می بينيد؟ جنگها به حسب ظاهر به هم شبيه اند و فيلمها هم همينطور. عده ای فيلمها مظلوم نمايانه هستند، عده‌ای توجيه گر تجاوز و تهاجم و عده ای تبليغاتی و به قولی پروپاگاندا و تهييج کننده و عده ای تحليلی و محققانه و تاريخ نگارانه. اما فيلمهای دفاع مقدس ما در اين خصوص يک ويژگی داشت و دارد و آن معناگرا بودن آن است و وصل آن به ريشه های اعتقادی و دينی و مذهبی. عجين شدن رزمنده ها با ائمه معصومين و خواستگاههای آنها، خصوصاً امام حسين(ع) و واقعه عاشورا، از نمونه های مثال زدنی اين اتصال و همگرايی است. • محدوديتهای ساخت اين آثار را در حال حاضر در چه وجوهی می بينيد؟ فنی، فکری، هنری ... ؟ فکر می کنم عمده محدوديت و مشکلات فعلی سينمای دفاع مقدس، در وهله اول، وجه نرم افزاری و فکری آن است. به همين دليل که فيلمنامه های خوب و خلاق و بديع نداريم. در مرحله بعدی، کم توجهی مسئولان فرهنگی و سياستگذاران اين امر است، که در جهت تقويت اين ژانر سينمايی، سرمايه گذاری لازم نمی کنند. يک فيلمساز هرگز نمی تواند با بودجه کم، فيلمی فاخر و درخور تهيه کند؛ آن هم از نوع جنگی. هر کشوری بر يک دوره و يک سری افتخارات ملی خود می بالد و هميشه آنها را به رخ کشورهای ديگر و يا ملت خود و نسلهای جوانتر می کشد، و مفاخری را که در زمينه های ملی، نظامی، علمی، فرهنگی ... درخشيده اند، به ايشان يادآوری می کند. دوران هشت سال دفاع مقدس ايران هم آکنده است از اين حوادث و نمونه ها؛ از شخصيتها گرفته، تا حوادث و جنگها و دلاوريها. مسئولان فرهنگی ما هم بايد اين نمونه ها و الگوها را مدام با شکل و شيوه های نو و جديد، برای نسلهای آينده به نمايش درآورند و زنده نگه دارند. خدمات
جمال شورجه از فيلمسازان شاخص "سينمای دفاع مقدس" است. تقريباً از آغاز جنگ ايران و عراق، حضور داشته و روی مضمون جنگ فعاليت کرده است. آثار فراوانی از او در قالب فيلمهای کوتاه، بلند و مجموعه تلويزيونی به جا مانده که غالبا در گونه دفاع مقدس پرداخته شده است.
گفتگو با جمال شورجه درباره سينمای جنگ ايران
سفر لستر از منطقه سقوط تا قهرمانی در لیگ برتر فوتبال انگلستان را می‌توان یکی از داستان‌های فانتزی فوتبال به حساب آورد، اما حقایق علمی پشت این قهرمانی هم اهمیت زیادی دارد. مالکان سختکوش، استعدادیاب‌های خوشفکر و مربی تاثیر‌گذار نقش مهمی در قهرمانی لستر داشتند. اما نمی‌توان از نقش علم ورزش و پزشکی در این قهرمانی غافل شد، نوآوری‌هایی که می‌توانند نمونه‌ای بی‌نقص از موفقیت را عرضه کنند. لستر تنها تیم لیگ برتر نیست که از تکنولوژی‌های پیشرو استفاده می‌کند، اما استفاده از راهکارهایی مانند نوشیدن آب لبو برای بهبود عملکرد بدن و استفاده از وان یخ برای کوتاه شدن زمان بازتوانی پس از مسابقه یا تمرین، موجب شد تا تاج قهرمانی لیگ برتر روی سر این تیم قرار گیرد. تفاوت اساسی لستر با بقیه تیم‌ها این است که چگونه کلودیو رانیری این مسائل را در برنامه‌هایش گنجانده است؛ مسائلی که به گفته بدن‌ساز پیشین لیورپول، دارن بورخس: "اغلب مربیان به آن توجه نمی‌کنند." نتیجه؟ این تیم در فصل جاری کمترین مصدومیت در لیگ برتر را داشت و از کمترین بازیکن در مقایسه با سایر تیم‌ها استفاده کرد. چیزی که با توجه به بضاعتشان و همچنین شیوه بازیشان مبتنی بر ضد حمله، عالی بود. مصدومیت کمتر و استفاده از بازیکنان کمتر به رانیری اجازه داد تا به بهترین شکلی تاکتیک‌اش را اجرا کند. کورس‌های سرعتی زیاد با مصدومیت کم تابستان گذشته بود که مالک باشگاه به کلودیو رانیری گفت باید با همان کادر فنی نایجل پیرسون، مربی قبلی تیم، کنار بیاید. کریگ شکسپیر، کمک مربی لستر گفت: "او هاج و واج ماند که ما باید با بازیکنان چگونه کار می‌کنیم." اما بازیکنان بجا مانده از دوران پیرسون زیر نظر رانیری سریع‌تر هم شدند. به گزارش "اُپتا"، لستر هم بیشتر از تیم‌های دیگر لیگ برتر ضد حمله زد و هم بیش از سایرین روی ضد حمله گل زد. برای انجام چنین کاری بازیکنان باید پشت سر هم استارت‌های سرعتی بزنند، بدون این که بدن‌شان کم بیاورد. نقطه اوج این تیم بهترین گلزن لستر است: جیمی واردی که با رکورد ۳۵.۴۴ کیلومتر در ساعت، سریع‌ترین بازیکن لیگ برتر شد. او می‌تواند در هر مسابقه تا ۵۰۰ استارت سریع بزند. برای این کار آن‌ها باید عضله سه‌سر پشت ران (همسترینگ)شان را تقویت می‌کردند، بنابراین از پرس خاصی استفاده کردند که برای پا ساخته شده بود و بازیکنان می‌توانستند با آن ۳۵۰ تا ۵۰۰ کیلوگرم وزنه بزنند. آن‌ها همچنین از دستگاهی به نام "نورد‌بورد" استفاده می‌کنند که موجب تقویت عضله سه‌سر پشت ران می‌شود؛ دستگاهی که گاهی در تمرینات پس از مسابقه در رختکن هم استفاده می‌شود. با نزدیک شدن به آخر هفته بازیکنان تمرینات انفجاری انجام می‌دهند تا به حداکثر سرعت برسند. معمولا پنجشنبه‌ها در پایان تمرین بازیکنان خسته را به خط می‌کنند تا در دوهای سرعتی ۴۰ متری شرکت کنند. هرچند چنین کاری ممکن است استقبال از مصدومیت به نظر برسد، اما نتیجه دقیقا برعکس است. بدون چنین تمرینی بازیکنان در معرض خطر مصدومیت در روز مسابقه هستند و مصدوم نشدن بازیکنان لستر نیز نشان می‌دهد که این روش جواب داده است. نکته بعدی نوشیدن آب لبو است. نوشیدنی‌ای که به گفته دانشمندان دانشگاه اکستر موجب بهتر شدن دوهای سریع و تصمیم‌گیری می‌شود. با این که طبق این تحقیق میزان پیشرفت ناچیز و در حدود ۳.۵ درصد است، اما همین هم می‌تواند موجب شود تا واردی زودتر از مدافع حریف به توپ‌های بلند پشت دفاع برسد. نوربورد دستگاهی است که برای اندازه گرفتن قدرت عضله کشاله ران توسط لستر و بقیه تیم‌های لیگ برتر استفاد می‌شود وسواس کنترل بر جزئیات خروج زود هنگام لستر از جام‌های مختلف و عدم حضور این تیم در رقابت‌های اروپایی موجب شد تا متخصصان ورزشی این تیم در مقایسه با سایر تیم‌های مطرح، کنترل بیشتری روی تمرینات هفتگی داشته باشند. این قضیه همچنین موجب می‌شد تا بازیکنان مجبور به تمرین بیش از حد نشوند و از مصدومیت اجتناب کنند. شاید این خیلی بدیهی به نظر برسد اما تصمیم لستر برای ۴۸ ساعت استراحت پس از مسابقه و همچنین یک روز تعطیلی در میانه هفته، برنامه‌ای است که معمولا دیگر باشگاه‌های لیگ برتر دنبال کنند. در لستر همه چیز زیر نظر است، از جمله وضعیت زمین که خیلی سفت یا نرم نباشد. تمام حرکات بازیکنان به وسیله "جی‌پی‌اس" ثبت می‌شود و نشان می‌دهد که آن‌ها چقدر می‌دوند و همچنین میزان شتاب، چابکی، کم کردن سرعت و تغییر جهت‌ها را مشخص می‌کند. اگر بازیکنانی انفجاری مانند واردی سخت تمرین می‌کردند و نیاز بود تا از بخش‌های دیگر تمرین معاف شود، رانیری از شنیدن نظر کارشناسان استقبال می‌کرد. بورخس گفت: "بعضی از مربیان بدون این که همه چیز را در این حد زیر نظر داشته باشند نتایج خوبی می‌گیرند، اما با این روش شما نمی‌توانید از داده‌ها مفیدی که می‌تواند به بهتر بازی گرفتن از بازیکنان کمک کند، استفاده کنید، بخصوص اگر شیوه بازی تیم شما، پِرِس زیاد حریف باشد." برای تکمیل این داده‌ها بازیکنان لستر هر روز باید به سئوالاتی روی آی‌پدهایشان پاسخ بدهند؛ در مورد این که بدن‌شان بعد از تمرین روز پیش چه وضعیتی دارد و اگر شمار زیادی از بازیکنان مشکل مشابهی داشته باشند، آن‌گاه مثلا این امکان هست که بخشی از تمرین تغییر کند. در این پرسشنامه همچنین از بازیکنان سئوال می‌شود که شب قبل چطور خوابیده‌اند و به این ترتیب آن‌ها می‌دانند که چه چیزهایی را باید بخورند و بنوشند تا بهترین استراحت ممکن را داشته باشند. جیمی واردی در مسابقه ماه اوت مقابل وستهم توانست با ۳۵.۴۴ کیلومتر در ساعت رکورد سرعت لیگ برتر را بزند بازتوانی در دوران مدرن هنگامی واردی که در ماه نوامبر از ناحیه لگن آسیب دید به نظر می‌رسید که رکورد گلزنی او در بازی‌های پیاپی تمام شده باشد. اما او توانست بازی کند و این کار را با محفظه یخ انجام داد؛ حداکثر چهار دقیقه قرار گرفتن در دمای ۱۳۵- درجه سانتیگراد. واردی می‌گوید: "عین یخ زدن بود اما به شما کمک می‌کرد تا زودتر خوب شوید. فکر نکنم که بزرگترین دانشمندان جهان هم اسم کسانی را این کار را انجام دادند شنیده باشند، اما آن‌ها تمام هفته روی من کار می‌کردند." کارکرد محفظه یخ شبیه کمپرس عضلات مصدوم با یخ است: خون به سمت قلب کشیده می‌شود تا بعد قلب خون پر اکسیژن را به عضلات بازیکن پمپاژ کند. این روش تمام بدن را تحت تاثیر قرار می‌دهد، و به گفته دیو رنی، فیزیوتراپی ارشد لستر، موثرتر است؛ بخصوص زمانی که فاصله بین بازی‌ها کم باشد: "بازیکنان این را دوست دارند چون از یخ خشک استفاده می‌شود و مثل حمام یخ پوست را اذیت نمی‌کند. بازیکنان پس از آن در راهروها که راه می‌روند پاهایشان سبک‌تر است و احساس بهتری دارند. این کار همچنین روی خواب همان شب و فردا شب بازیکنان هم تاثیر دارد." کریسیتن فوکس و جیمی واردی در زمین تمرین لستر روان‌شناس لستر: از کارهای اوشاخ درآوردم دادن پیتزا به بازیکنان بعنوان جایزه گل‌نخوردن در هر مسابقه‌ و حرف نزدن از قهرمانی تا آخرین بازی‌های فصل تنها هنر کلودیو رانیری نبود؛ او استاد متحد و متمرکز نگه داشتن بازیکنانش بود. کن وی، روان‌شناس لستر به بی‌بی‌سی گفت: "لستر دو روان‌شناس دارد، یکی من و یکی کلودیو. لحن حرف زدن او با بازیکنان دقیقا همان لحنی است که در مصاحبه با رسانه‌ها دارد. تمام حرف‌ او در باره فرآیند است نه نتیجه و بعضی از کارهایی که او استفاده می‌کند موجب شده تا من شاخ دربیاورم." بازیکنان لستر به همان اندازه که کارشان را جدی می‌گرفتند از فوتبال هم لذت می‌بردند و زمین تمرین لستر جایی بود که بازیکنان هم عرق می‌ریختند و هم تخم مرغ به سر هم می‌زدند. سایر تیم‌ها از لستر پیروی می‌کنند؟ داده‌های جی‌پی‌اس، محفظه یخ و دوهای سرعتی را بسختی بتوان در ورزشی که این روزها بیشتر از هر ورزش دیگری از متخصصان علم ورزش استفاده می‌کند، انقلاب نامید. بورخس می‌گوید سم آلاردایس زمانی که در بولتون بود بسختی توانست اعتباری برای این تیم دست و پا کند و بین سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ توانست برای چهار سال پیاپی تیمش را بین ۱۰ تیم بالای جدول لیگ برتر قرار دهد. اما این تیم این فصل به دسته سوم سقوط کرد. در حالی که در برخی از تیم‌ها سر هر کس به کار خودش است، تیم پشتیبانی لستر دست به دست هم دادند تا این تیم را در رقابت با باشگاه‌های ثروتمند به باشگاهی برنده تبدیل کنند. ریوز گفت: "رویکردی سه وجهی بخش علوم ورزشی و پزشکی لستر، سبب شد کادر مربیان است و همین‌طور بازیکنان با درک درستی از چیزی که می‌خواهند در کنار هم کار کنند." بورخس می‌گوید: "در بیشتر موارد آن‌قدری که باید از توان بالقوه علوم ورزشی استفاده نمی‌شود، ولی ما نتیجه این کار را در لستر دیدیم و تعجب خواهم کرد اگر که تیم‌های دیگر دنبال این کار نروند. به همین دلیل من از لستر مثل تیم محبوبم حمایت می‌کنم. این یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های تاریخ ورزش است و امیدوارم که نظر دنیای فوتبال در مورد میزان تاثیر علوم ورزشی را تغییر دهد."
همه افسانه‌ها و حکایت‌های عجیب و غریب را دوست دارند، اما چند نفر هستند که در مورد خواص آب لبو و رفتن در وان یخی که تا ۱۳۵- درجه سرد است، بدانند؟
نقش آب‌لبو و محفظه یخ در قهرمانی لستر