text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
نوری مالکی نخست وزیر عراق برای گفتگو با رهبران قبیله ای به استان انبار رفته است گفته می شود که نخست وزیر عراق در این سفر با رهبران قبیله‌ای وفرماندهان نیروهای عراقی دیدار و گفتگو کرده است. فرماندهان عراقی در مورد پیشرفت عملیات ارتش و موقعیت امنیتی منطقه به نوری مالکی گزارش داده‌اند. علی موسوی، سخنگوی نوری مالکی به نقل از او در یک سخنرانی در استان انبار گفت که "ما برای تایید حمایت خود از مردم و قبیله های انبار به اینجا آمده ایم." به گفته حسین شهرستانی، معاون نخست وزیر عراق برای باز پس گیری فلوجه باید این شهر را محاصره کرد تا زمانی که شورشیان سنی مهمات و سلاح هایشان تمام شود و تسلیم شوند. عراق با یکی از بدترین خشونت ها از سال ۲۰۰۸ تاکنون روبروست هم چنین به نقل از نخست وزیر عراق گفته شده است که ۸۳ میلیون دلار در انبار سرمایه‌گذاری می‌کند. عراق با یکی از بدترین خشونت ها از سال ۲۰۰۸ تاکنون روبروست. پیکارجویان سنی بخش‌هایی از رمادی و شهر فلوجه را به کنترل خود در آورده‌اند و در پی آن ارتش عراق در مناطقی که در اختیار پیکارجویان وابسته به القاعده در شهر رمادی قرار دارد،دست به عملیات سنگین نظامی با بمباران مواضع شورشیان سنی زده است.
در حالی که نوری مالکی، نخست وزیر عراق از استان انبار در غرب این کشور دیدار می کند، اسامه النجیفی، رئیس مجلس عراق در یک بیانیه کوتاه که به دست بی بی سی رسیده است خواستار برقراری آتش بس فوری شده و گفته که "باید به این خون و خون ریزی‌ها پایان داده شود."
درخواست رئیس مجلس عراق از نوری مالکی برای آتش‌بس فوری در انبار
واحد اطلاعات اقتصادی مجله اکونومیست، مرکز امنیت بهداشتی دانشگاه و جان هاپکینز و موسسه غیرانتفاعی برنامه تهدید هسته‌ای در گزارش مشترک "شاخص امنیت بهداشتی جهان" به بررسی آمادگی کشورهای مختلف برای مقابله با بیماری‌های همه‌گیر می‌پردازند. اگرچه آهنگ گسترش کرونا در چین کند شده و آمار مبتلایان به ویروس کرونا در کشورهای دیگر هم قابل مقایسه با چین نیست، سازمان بهداشت جهانی در این خصوص وضعیت اضطراری اعلام کرده است. رئیس این سازمان دو سال پیش هشدار داد که یک بیماری همه‌گیر مرگبار می‌تواند در هر مقطعی جهان را گرفتار کند. وضعیت کرونا هنوز به چنان سطحی نرسیده، اما گزارش "شاخص امنیت بهداشتی جهان" حاکی از ناآمادگی عمومی جهان در برابر بیماری‌های همه‌گیر است. مطابق این گزارش آمادگی آمریکا در برابر چنین بیماری‌های بیش از هر کشور دیگری است. بریتانیا، هلند، استرالیا و کانادا هم در رتبه‌های بعدی این گزارش قرار دارند. در این گزارش ایران در میانه جدول، در رتبه ۹۷ از میان ۱۹۵ کشور بررسی‌شده قرار دارد. یمن، کره شمالی و سومالی به عنوان ناآماده‌ترین کشورها معرفی شده‌اند. کره جنوبی و تایلند تنها کشورهای غیرغربی هستند که "وضعیت زرد" دارند و شاخص امنیت بهداشتی جهان اغلب کشورهای خاورمیانه و اروپای شرقی را مانند ایران در "وضعیت نارنجی" قرار داده است. افغانستان، عراق و سوریه در کنار اغلب کشورهای آفریقایی "وضعیت قرمز" دارند. البته ایران در مقایسه با کشورهای دیگر منطقه وضعیت خوبی ندارد و رتبه‌ای پایین‌تر از ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد. شاخص امنیت بهداشتی با توجه به معیارهایی برای سنجش آمادگی و توانایی در پیشگیری، تشخیص و گزارش، واکنش سریع، نظام بهداشتی، پیروی از معیارهای بین‌المللی و در نهایت ریسک‌های محیطی مرتبط با نظام سیاسی و کارآمدی حکومت تهیه شده است. چین، که شمار درگذشتگان کرونا در آن از مرز دو هزار نفر گذشته است، در گزارش شاخص امنیت بهداشتی رتبه ۵۱ را در میان ۱۹۵ کشور بررسی‌شده قرار دارد. بنا به آنچه مقام‌های چینی گزارش کرده‌اند کشندگی این ویروس نسبت مستقیمی با سن بیماران دارد. در حالی که از مبتلایان بالای ۸۰ سال ۱۵ درصدشان درگذشته‌اند، درصد مرگ‌ و میر برای افراد زیر ۵۰ سال بسیار پایین است. آن طور که مقام‌های ایرانی گفته‌اند دو نفری که در ایران درگذشتند هم "کهولت سن" داشتند.
با تایید درگذشت دو نفر در قم به دلیل آلودگی به ویروس کرونا، شمار کشورهایی که کرونا به آنها رسیده ٢٧ مورد رسید. با توجه به اینکه پیشتر مقام‌های ایرانی رسیدن کرونا به ایران را تکذیب می‌کردند، برخی نگران آن هستند که شیوع این ویروس بزرگتر از آنچه باشد که مسئولان بهداشتی ایران به آن اذعان کرده‌اند، و همین باعث نگرانی از احتمال گسترش ویروس شده است. اما اگر چنین اتفاقی بیفتد، ایران چقدر برای برخورد با چنین شرایطی آماده است؟
ویروس کرونا؛ ایران چقدر برای مقابله آماده است؟
يک سخنگوی نظامی آمريکا به بی بی سی گفت که دست کم 300 نفر يک کندک (واحد) ارتش ملی افغانستان را ترک کرده اند. به گفته اين مقام اين تعداد درحدود 10 درصد نيروهای ارتش ملی افغانستان را تشکيل می دهد. اين واحد که واحد 205 ارتش است در نزديکی قندهار در جنوب کشور مستقر است. بيشترين درگيريها بين نيروهای دولتی افغانستان و افراد وابسته به طالبان و القاعده در مناطق جنوبی کشور رخ می دهد. همزمان بر اساس گزارشها سربازان از عدم وجود يک سيستم بانکی برای انتقال پول به خانواده هايشان شکايت داشته اند. به گزارش خبرنگار بی بی سی در کابل اين خبر ضربه ای به دولت افغانستان است که تلاش دارد تا با گسترش ارتش ملی اين کشور آنرا جايگزين نيروهای خارجی مستقر در افغانستان کند. خدمات
مقامات آمريکايی در افغانستان گفته اند که صدها نفر از سربازان ارتش ملی افغانستان بدليل شرايط نامناسب کاری و مقاومت شديد از سوی نيروهای وابسته به طالبان ارتش اين کشور را ترک کرده اند.
'صدها نفر ارتش افغانستان را ترک کرده اند'
در ابتداد بخش بزرگی از اين جمعيت رو به افزايش را پناهندگان سياسی تشکيل می داد و سکونت آنها در اين ديار و ازدواج و تشکيل خانواده در ميان آنها نسل دومی را وارد جامعه ايرانی های مقيم بريتانيا کرد که اکنون جوانانی اغلب تحصيل کرده اند و شاغل و گسترده در جامعه. به جرات می توان گفت که در ميان اقليت های قومی مقيم بريتانيا، ايرانی ها کمتر از ديگران گوشه گيری فرهنگی دارند. اين انطباق اجتماعی نسلی را به جامعه آورده است که با اطمينان خود را وارد صحنه می کند، حتی صحنه سياسی. در سال های اخير در لندن و چند شهر ديگر، ايرانی ها با موفقيت به عضويت انجمن های شهر و کوی و برزن خود رسيده اند و اين نخستين پله برای رسيدن به سطوح بالای فعاليت سياسی است. نامزدهای ايرانی در انتخابات پارلمانی امسال، دو ايرانی تبار از حزب ليبرال دموکرات خود را نامزد نمايندگی مجلس عوام کرده اند. ناهيد صامت که با نام خانوادگی همسر انگليسی اش (Boethe) از منطقه هندون لندن خود را نامزد انتخابات کرده، در اواخر دهه 70 ميلادی در بريتانيا ساکن شد. نامزد ديگر حزب ليبرال دموکرات، نادر فکری است و کيفلی شهری که او نامزد نمايندگی آن شده در شمال انگلستان است. شهر کيفلی در نزديکی برادفورد يکی از مختلط ترين مناطق اين کشور از نقطه نظر تنوع قومی است و بر خلاف منطقه هندون لندن که شمار ساکنان ايرانی تبارش قابل توجه است، بيشتر پاکستانی و بنگلادشی تبار دارد. نادر فکری استاد تاريخ در دانشگاه محلی هادرزفيلد بوده و اکنون عضو انجمن شهر کيفلی است. خدمات
شمار ايرانی و ايرانی تبار در بريتانيا کم نيست. تا پيش از انقلاب سال 1357 تعداد ايرانی های ساکن يا شاغل در بريتانيا اندک بود و از نقطه نظر اجتماعی جمعی بودند روی هم رفته مرفه و بيشتر جهانگرد ولی در 25 سال گذشته، هم تعداد ايرانی ها در بريتانيا افزايش چشمگيری داشته و هم از نقطه نظر اجتماعی تنوع پيدا کرده است.
ايرانی ها در انتخابات بريتانيا
آقای فاوچی یکی از دانشمندانی است که در زمینه بیماری‌های عفونی و برنامه‌ریزی برای مهار آنها در جهان شناخته شده است و بسیاری از مسئولان کشورهای دیگر را آموزش هم داده است. بریتانیا روز چهارشنبه اعلام کرد که واکسن تولید شده توسط شرکت فایزر را تایید کرده و از آن استفاده خواهد کرد. بریتانیا نخستین کشوری در جهان شده که استفاده از این واکسن را تایید کرده است. در گفت‌وگویی با شبکه فاکس، آقای فاوچی گفت: «بریتانیا این کار را به دقت انجام نداده است.» او گفته که اگر کشورها با عجله و مصنوعی بخواهند واکسن‌ها را بررسی کنند مردم به استفاده از آن واکسن تمایلی نشان نمی‌دهند. بریتانیا اما می‌گوید که روند درستی را برای تصویب این واکسن طی کرده است. دکتر جون رین، مدیر نظارت بر دارو در بریتانیا، روز چهارشنبه گفت: «پیش از آنکه از استانداردهای ایمنی، کیفیت و کارایی آن مطمئن شویم، هیچ واکسنی را تایید نمی‌کنیم.» در روز پنجشنبه هم یک مقام بهداشتی دیگر گفت که به نتیجه کار اطمینان دارند. دکتر فاوچی بعدا مجبور به اصلاح صحبت های خود شد و گفت که قصد نداشته بگوید برتیانیا بی دقتی کرده است. او گفته که به گمان او آمریکا هم به زودی می‌تواند این واکسن را تایید کند. او از روندی که اداره غذا و داروی آمریکا طی می‌کند دفاع کرده است. روندی که بسیاری از منتقدانش می‌گویند سرعت لازم را ندارد. آمریکا در حال نزدیک شدن به مرز چهارده میلیون ابتلا به بیماری کوید - ۱۹ است. آمار مرگ بر اثر ابتلا به این بیماری هم در این کشور به ۲۷۳ هزار و ۵۹۰ نفر رسیده است. دکتر فاوچی گفته که پزشکان و پژوهشگران همکارش در اداره غذا و داروی آمریکا کارشان را به درستی انجام می‌دهند: «ما واقعا با دقت، اطلاعات را بررسی می‌کنیم که به مردم آمریکا نشان دهیم استفاده از این واکسن هم برای سلامتشان خوب است و هم کارایی دارد.» در گفت‌وگویی با شبکه سی‌بی‌اس، آقای فاوچی همین ادعا را تکرار کرده و به عنوان مثال گفته که بریتانیایی‌ها در یک دوی ماراتن میان‌بر زده‌اند و فقط کیلومترهای آخر را دویده‌اند. او بعدا گفت که به نظر او شیوه بررسی واکسن در دو کشور آمریکا و بریتانیا متفاوت است و این تفاوت به معنی خوبی یا بدی هیچ کدام از دو روش نیست. مقام‌های بهداشتی آمریکا در روز دهم دسامبر برای بررسی کیفیت این واکسن تشکیل جلسه می‌دهند. یک هفته بعد از آن هم جلسه دیگری دارند که در آن درباره واکسن شرکت «مادرنا» تصمیم‌گیری می‌شود. تصویب واکسن فایزر در بریتانیا، مقام‌های آمریکایی را زیر فشار می‌گذارد که زودتر استفاده از آن را تایید کنند. اتحادیه اروپا هم در آخرین روزهای ماه دسامبر قرار است که درباره این واکسن تصمیم‌گیری کند.
دکتر آنتونی فاوچی، بلندپایه‌ترین مقام آمریکا در زمینه پیش‌گیری و مبارزه با بیماری‌های عفونی، در سخنانی که به انتقاد از بریتانیا شبیه بود گفت که روند تایید واکسن کوید - ۱۹ در آمریکا طولانی تر است. آقای فاوچی گفته که بریتانیا به اندازه ایالات متحده در زمینه پذیرش این واکسن سفت و سخت عمل نکرده است.
واکسن کرونا: مقام آمریکایی انتقادش را از بریتانیایی‌ها پس گرفت
میزان دقیق آلودگی هوای کابل مشخص نیست، اما گزارش‌ها حاکی از آن است که این شهر یکی آلوده‌ترین پایتخت‌های جهان است مصرف زغال، چوب و نفت برای گرم کردن خانه‌ها در زمستان یکی از عوامل عمده آلودگی هوا در این فصل شمرده می‌شود ناظران به این باورند که تلاش‌های دولت برای کنترل آلودگی هوا در کابل چندان محسوس نیست اگرچه دولت در سال‌های اخیر تلاش کرده که مناطق سبز شهر کابل را گسترش دهد، اما این کار عمدتاً در داخل شهر محدود بوده و شامل دشت‌ها و کوه‌های اطراف آن نمی‌شود دولت افغانستان برای کنترل آلودگی هوا و حفاظت از محیط زیست، اداره‌ای را به نام "اداره ملی حفاظت محیط" در سال ۱۳۸۴ تشکیل کرد این اداره پارسال ۱۲۰۲ نفر کارمند و بیش از ۲۵۰ میلیون افغانی (معادل نزدیک به ۴.۴ میلیون دلار) بودجه داشت اداره ملی حفاظت محیط زیست در گزارش سالانه خود عمدتاً به مسائل اداری، تدارکاتی و مالی خود پرداخته، اما در آن به بررسی وضعیت آب و هوا و اقلیم کشور ارائه نپرداخته است اداره ملی حفاظت محیط زیست کمبود ظرفیت کاری و تجهیزات را از مشکلات اصلی خود عنوان کرده است ناظران به این باور هستند که توانایی دولت افغانستان برای کنترل آلودگی هوا قناعت‌بخش نیست افزایش نیروی برق، منع مصرف مواد آلاینده، منع تردد خودروهای کهنه و افزایش مناطق سبز در افغانستان از راهکارهای اصلی کنترل الودگی هوا دانسته می‌شود
هوای شهر کابل در ماه‌ها و به‌ویژه هفته‌های اخیر به‌شدت آلوده شده و فریاد بسیاری از ساکنان این شهر را درآورده است. با آغاز فصل سرما و افزایش قطع برق، مصرف مواد سوختی مانند زغال، چوب و نفت افزایش یافته است. از خیابان‌ها و کوچه‌های گلی هم در اثر تردد موترها (خودروها) گرد و خاک به هوا بلند می‌شود. علاوه براین، از ماه ثور/اردیبهشت تا حال بارش چندانی نباریده است.
آلودگی هوای کابل به روایت تصویر
تلويزيون افغانستان ملا عبدالسلام ضعيف را درحالی که تحويل صبغت الله مجددی، رييس کميسيون مستقل ملی تحکيم صلح در افغانستان می شد، نشان داد. آقای ضعيف پيش از برکناری طالبان از قدرت در سال 2001 از قدرت، پست های مهمی در اختيار داشت. وی پيش از بازداشتش به سخنگوی اصلی طالبان بدل شده بود. آزادی وی در آستانه انتخابات پارلمانی روز يکشنبه افغانستان صورت می گيرد. آقای مجددی چند ماه پيش پيشنهاد کرده بود برنامه عفو دولتی طوری تعميم داده شود که رهبران سابق طالبان را نيز در برگيرد. مقام های آمريکايی و افغان ماه گذشته گفتند که افغان های محبوس در گوانتانامو به تدريج مسترد شده و در اختيار دولت افغانستان قرار خواهند گرفت. خدمات
آمريکا سفير سابق طالبان در پاکستان را، که طی چهار سال گذشته در بازداشتگاه دريايی آمريکا در گوانتانامو محبوس بود، آزاد کرده است.
آمريکا فرستاده سابق طالبان را آزاد کرد
اعتراضات علیه اسرائیل در ایران پس از ترور محسن فخری‌زاده متخصص برنامه‌ هسته‌ای این کشور روز دهم دی ماه ۱۳۹۹(۳۱ دسامبر ۲۰۲۰) گروهی از نمایندگان مجلس ایران، تحت عنوان "اقدام متقابل ایران در برابر ترور شهید سلیمانی" طرحی ارائه کردند که بنا به ماده پنجم آن: "دولت مکلفند به ایجاد ترتیبات ذیل جهت نابودی رژیم غاصب صهیونیستی تا سال ۱۴۲۰" اقدام کند. هر چند "ترتیبات" ذکر شده (ارسال کمک های مادی به ساکنان نوار غزه و پشتیبانی از راهپیمائی های برون مرزی برای اعلام حمایت از قدس) به هیچوجه وافی به مدلول ماده (از میان برداشتن اسرائیل) نیست، صرف گنجاندن این ماده در طرح مذکور بی نهایت خطرخیز است. ایکاش ممکن بود به بی تدبیری، ساده لوحی، عدم توافق صدر و ذیل (و حتی املا و انشای مغلوط و کودکانه) چنین طرحی زهر خندی زد و گذشت، اما اگر سیاست گذاران مسئول داخلی خطر آنی این طرح و بویژه ماده پنجم آن، برای امنیت ملی را جدی نگیرند، دست کم به طرد مجدد ایران از جامعه بین المللی گردن نهاده‌اند. اگر توان تدبیر سیاسی برای معماران این طرح قائل باشیم باید بگوییم استثناطلبانی هستند که به دکترین "تلافی گسترده" (آیزنهاور) باور دارند، با این تفاوت که بکلی از مقدمات لازم و عواقب زیانبار چنین خیال جنگ افروزانه‌ای غافل‌اند. این طرح و ماده پنجم آن حتی بدبین‌ترین ناظران این مجلس استصوابی افراطی را نیز غافلگیر کرده است. بخاطر بیاوریم که این طرح در شرایطی عنوان می‌شود که دولت آمریکا در حال گذار است و دولت‌های اروپایی که از گسترش بُرد موشکی ایران در ورای عمق استراتژیکی و ژرفای راهبردی آن اظهار نگرانی کرده‌اند نیز رغبت تازه‌ای به عادی‌سازی روابط با ایران نشان می‌دهند. البته شکی نیست که این استثناطلبی وطنی در پاسخ به استثناطلبی آمریکای ترامپ فرصت خودنمایی یافته است. اما خوشبختانه تا بحال توازن داخلی قدرت در داخل جمهوری اسلامی به سود طرفداران استراتژی عادی‌سازی روابط بین‌المللی ایران بوده است. اما اگر برنامه‌هایی از قبیل طرح اخیر جامه عمل بپوشند، بدون تردید برخورد جامعه جهانی با ایران دگرگون خواهد شد. موظف نمودن دولت یک عضو جامعه ملل به تمهید نابودی عضو دیگری از آن می‌تواند فاجعه بازگشت کشور به ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد - که با ظرافتی دیپلماتیک به واسطه برجام برطرف شده بود - را تکرار نماید؛ عزلتی که ایران در پی قرار گرفتن در ذیل فصل هفتم دچار آن خواهد شد، خطر حمله خانمان‌سوز نظامی اسرائیل و متحدانش به ایران را نیز دو چندان خواهد نمود. ضرورت مبحث فوق فرصتی فراهم می کند که بار دیگر به واقعیت‌های ساختاری و دراز‌مدت روابط دو کشور اسرائیل و ایران بنگریم. تظاهرات علیه اسرایل در ایران عدم وجود دلایل طبیعی خصومت میان ایران و اسرائیل: اولا دشمنی ایران و اسرائیل در دهه‌های اخیر صرفا برخاسته از ملاحظات ایدئولوژیک (و لذا قابل بازنگری است) بوده نه استراتژیک. این تخاصم به ابزاری در دست گروه‌های دست راستی رقیب در بازی‌های سیاسی داخلی هر دو کشور تبدیل شده است و بستر طبیعی جغرافیای سیاسی ندارد. به عبارت دیگر هیچگونه تضاد طبیعی منافع اقتصادی، سیاسی، و ارضی میان دو کشور وجود نداشته و ندارد. برعکس، لااقل از نقطه نظر اسرائیل، میان اهداف استراتژیک دو کشور هم‌پوشی قابل ملاحظه‌ای نیز وجود داشته است. بن گوریون، اولین نخست وزیر اسراییل در "دکترین حاشیه‌ای" خویش همه کشورهای فراسوی همسایگان عرب اسرائیل را متحدان بالقوه آن می‌شناخت. از این رو بود که اسرائیل بلافاصله پس از تشکیل در صدد ایجاد روابط دیپلماتیک با کشورهایی مانند ایران و ترکیه برآمد. مؤلفه‌های بقای اسرائیل: ثانیا صرف نظر از غیر"طبیعی" بودن برساخته سیاسی "خصومت ایران و اسرائیل"، امر غیر قابل انکاری (که امروز حتی کشورهای عربی غیر همسایه اسراییل نیز از آن آگاه شده‌اند) قدرت و پایداری سیاسی و اقتصادی واقعیتی به نام "دولت اسرائیل" در حوزه جغرافیایی خاورمیانه است. شرایط اسرائیل، صرف نظر از بنیه نظامی آن، در چهار سپهر بنیه ملی، آزادی های مدنی، کامیابی‌های منطقه‌ای و موقعیت جهانی آن کشور نشان می دهد که مبانی بقای ملی اسرائیل تا افقی قابل پیش بینی پایدار است. بنیه ملی: از منظر حکومت داری، ثبات و پیشرفت داخلی کشور اسرائیل در مقایسه با دولت‌های دیگر خاورمیانه امتیاز چشمگیری دارد؛ ۹۷ درصد مردمش (با ساختار قومی بسیار متنوع آن) با سواد هستند؛ حداقل ۱۰ درصد از بودجه دولتی‌اش برای دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی و پژوهشی آن مصرف می‌شود؛ به لحاظ شاخص توسعه انسانی از در میان ۲۰ کشور اول قرار دارد (به عنوان نمونه، تاکنون ۱۲ نفر از برندگان جایزه نوبل اسرائیلی بوده‌اند)؛ یکی از پیشرفته‌ترین کشورها در مدیریت منابع آب، انرژی خورشیدی و کنترل گرمایش است؛ در ایجاد شرکت‌های نوپا و نیز تکنولوژی‌های آینده‌نگر با کشور هایی مانند ایالات متحده رقابت می‌کند؛ به لحاظ درآمد سرانه ملی در زمره ۲۰ کشور اول جهان قرار دارد؛ و نهادهای بانکی و مالی‌اش از موفق‌ترین‌های جهان هستند. ذکر سایر دستاوردهای ملی اسرائیل مقاله دیگری می‌طلبد. چشم‌اندازی از تل‌آویو آزادی های مدنی: اسرائیل در بلوغ نهادهای مدنی، آزادی های فرهنگی، شیوه زیستی، و فردی، و نیز ساختار دموکراسی سیاسی از همسایگانش به مراتب پیشرفته‌تر است، و با وجود سانسورهای امنیتی و سیاست های تبعیضی بر علیه شهروندان غیر یهودی‌اش، مدعی بر پایی یکی از متکثرترین و نهادینه‌ترین دموکراسی‌ها و یکی از آزادترین مطبوعات در سطح جهانی است. به عنوان نمونه، یکی از ثمرات اخیر استقلال و خلاقیت هنری در اسراییل که نقشی نمادینی در برتری آن به نظام‌های تحکّمی منطقه، مانند ایران، دارد اکران سریال "تهران" است که نمایش فصل نخست آن با تحسین و استقبال عمومی روبرو شده است. گفتنی است که ایران نیز چندین سال است در کار ساخت سریال های جاسوسی "ضد اسرائیلی" بوده است، اما سریال "تهران" که طرح و اکران آن گفته می‌شود بدون موافقت یا ممیزی دولت اسرائیل تهیه شده و ای بسا سبب رنجش مقامات سیاسی و امنیتی آن کشور را نیز فراهم آورده است، آشکارا بر همتایان ایرانی خویش ترجیح دارد زیرا از دستگاه ضد جاسوسی ایران عروسکی مقوائی نساخته، تصویری تک ساحتی ارائه نداده است. اتفاقا رقیب را دارای عواطف انسانی، هوشمند و موفق نیز ترسیم کرده است - امری که در فضای هنری ایران غیرقابل تصور است. نتیجه آنکه، نظامی که در آن مرکز سیاسی به هنرورزان پیرامون اجازه "بازی آزاد" و "مقاومت" در برابر ساخته‌های سیاسی خویش می‌دهد، هر چند هزینه سیاسی آن را می‌پذیرد، اما در دراز مدت بر غنای فرهنگی و وفاداری شهروندان به کل نظام می‌افزاید و دوام آن را تضمین می‌کند. کامیابی منطقه‌ای: در فضای همسایگی، کشوری در پیرامون اسرائیل وجود ندارد که در موازنه ای متعادل با توان آفندی و پدافندی آن کشور قرارداشته باشد. اسرائیل در طول حیاتش، هشت نبرد بزرگ با همسایگان خود داشته که در آنها یا پیروز بلا منازعه معرکه بوده یا شکست فاحشی نخورده. در حال حاضر بجز لبنان و سوریه که هر دو درگیر بحران‌های درونی خویش هستند، با دیگر همسایگان خود روابط پایدار دیپلماتیک دارد و در ایجاد روابط سیاسی، اقتصادی، و توریستی با کشورهای عربی ورای همسایگانش نیز اخیرا شاهد پیروزی های چشمگیری بوده است. موقعیت جهانی: در سطح جهانی نیز اسرائیل در اجرای دیپلماسی رسمی خود فعال بوده و در تنش زدایی با دولت های متخاصمش تا حدود زیادی موفق شده است. این کشور به عضویت سازمان ملل متحد دست یافته با اکثر اعضا آن روابط عادی سیاسی و اقتصادی دارد. هرچند مطالعات متعددی نشان می‌دهد که دیپلماسی عمومی اسرائیل در مناطق پیرامونی (عمدتا مسلمان نشین) چندان موفق نبوده است اما در حال حاضر هیچ کشوری (حتی آنها که اسرائیل خاکشان را اشغال یا ضمیمه کرده است) ادعای رسمی یا برنامه مشخصی در جهت نابودی دولت اسرائیل ندارند. در چنین فضایی، دعوی رسمی و "قانونی" کشوری برای نابودی یک دولت-ملت مقتدر، آباد، و مقبول در سطح بین الملل نتیجه‌ای جز فرسایش مبانی امنیت ملی و اخلال در روند توسعه کشور مدعی در پی نخواهد داشت. حتی فرهنگ کوچه و بازار ایران که چهار دهه آماج تبلیغات "ضد صهیونیستی" بوده با تردید به این شعارها می نگرد. تکرار تمسخر آمیز شعار "تا قدسو پس نگیریم، آروم نمی گگیریم" در رسانه‌های الکترونیکی نمونه گویائی از این رویکرد است. سخن پایانی هرچند تنش‌زدائی و حتی عادی شدن روابط ایران و اسرائیل ماهیتا تباینی با منافع استراتژیک ملی دو کشور ندارد اما این باور که رابطه با اسرائیل تمامی یا حتی بخش عمده‌ای از مشکلات ایران را حل خواهد کرد نیز گمانی بی‌پایه است. مورد مصر گواه خوبی است که در کنار پیوند دیپلماتیک با اسرائیل، روابط مستحکم با کشورها و نهادهای مالی جهان، برخورداری از کمک نظامی آمریکا، سرمایه‌گذاری گسترده اعراب، و نیزعایدات سالانه بیش از ۳ میلیون توریست خارجی، نتوانسته ساختار حکومت‌داری مطلوب و "حکمرانی خوب" را در فضای داخلی‌اش محقق سازد؛ و لذا توفیقی در زدودن غبار نگون بختی از مُلک و ملت خود نداشته است. در مقابل نمونه موفق مالزی قرار دارد که هرچند دولت اسرائیل را ( البته بدون ایجاد تنش امنیتی یا سیاسی) به رسمیت نمی‌شناسد، دهه‌هاست که در مسیر مطلوب توسعه و شکوفایی پایدار قرار دارد. ایران نیز، علیرغم نداشتن رابطه با اسرائیل (امری که می تواند به گزینه ملی مقبولی تبدیل شود) با پرهیز از خیال خام نابودی یک دولت رسمی و مستحکم منطقه می تواند در توسعه ملی و همچنین حفظ ژرفای مشروع راهبردی اش موفق باشد و با تحقق الگوی حکمرانی خوب و اعطای آزادی های مدنی و فردی در داخل کشور دروازه‌های آبادی و بهروزی را به روی ملتش بگشاید.
درمقاله پیش رو محمود صدری استاد جامعه شناسی و علیرضا قندریز تحلیلگر روابط بین الملل درباره طرح مجلس ایران برای "آماده‌سازی ترتیبات نابودی اسرائیل" تا سال ۱۴۲۰ شمسی هشدار داده‌اند. به باور نویسندگان، این طرح می‌تواند زمینه‌ای باشد برای قرار گرفتن ایران طرد مجدد ایران و خطر حمله خانمان ‌ سوز نظامی اسرائیل و متحدانش به ایران.
طرح 'نابودی اسرائیل' در مجلس ایران؛ خطر خیال‌پردازی افراطی‌ها
پخش صحبتهای حسن نصرالله از محلی نامعلوم، جمعه ۲۴ خرداد سید حسن نصرالله سالها است که در خفا زندگی می‌کند و به ندرت در انظار عمومی دیده شده است. علی هاشم خبرنگار لبنانی که برای پوشش اخبار قصیر به این شهر سفر کرده است، به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "شنبه گذشته (پانزدهم ژوئن) وسط خیابان اصلی شهر ایستاده بودم که خودرو بزرگ سیاه رنگی از کنارم رد شد، دیدم سید حسن نصرالله در صندلی کنار راننده نشسته، عمامه به سر ندارد و لباس نظامی به تن کرده است. به من لبخند زد و سر تکان داد." منابع نزدیک به حزب الله می‌گویند که این نخستین دیدار سید حسن نصرالله نبوده بلکه او یک روز پیش از آنکه محاصره قصیر آغاز شود به اطراف این شهر رفته و با فرماندهان و چند تن از نفرات زخمی حزب الله دیدار کرده و در جمع افراد حزب الله در آنجا سخنرانی کرده است. به گفته این منابع، آقای نصرالله همچنین یک بار هم پس از اینکه قصیر به تسخیر حزب الله و ارتش سوریه درآمد به این شهر و روستاهای اطرافش رفته و از نفرات حزب الله در آنجا بازدید کرده است.
شاهدان عینی به بی‌بی‌سی فارسی گفتند که سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان شخصاً به شهر قصیر در سوریه رفته و از افراد حزب الله که در این شهر و اطراف آن با نیروهای مخالف نظام سوریه می‌جنگند، بازدید کرده است.
بازدید حسن نصرالله از شهر قصیر سوریه
عبدالله مهتدی، دبير کل حزب کومله کردستان ايران معتقد است اين انتخاب، ساختارهای سنتی، متعصبانه و دربسته جوامع خاورميانه ای را در محدوده عراق خواهد شکست و برای اولين بار به حکومت های منطقه نشان خواهد داد که شهروندان يک کشور بايد از حقوق برابر برخوردارند. وی می افزايد "برای کردها نيز اين انتخاب تاثير مثبت خواهد داشت، چرا که کردها که در طول تاريخ ملتی ستمديده و محروم از حقوق خود بوده اند، احساس غرور خواهد کرد و برای مبارزه جهت کسب حقوق خود در آينده مصمم تر خواهند شد." تحولات صورت گرفته در عراق ظرف دو سال گذشته، در شهرهای کردنشين ايران اثراتی داشته است. جلال جلالی زاده، نماينده مردم سنندج در مجلس ششم، می گويد: "امروز در همه مناطق کردنشين، از ايلام، کرمانشاه، سنندج، مهاباد و ماکو گرفته تا شهرهای کردنشين استان خراسان، همه کردها با دقت و شور و شعف، مسائل کردهای عراق را پيگيری می کنند." به گفته آقای جلالی زاده، وضعيت حاکم بر عراق به طور طبيعی، معيار مقايسه ای را برای کردهای ايران فراهم کرده است. وی معتقد است: "قطعا وقتی جوان کرد، محيط سنندج يا سقز را با سليمانيه و اربيل مقايسه می کند و وجود نشريات و راديوها و تلويزيون های مختلف را در آن نقاط می بيند، دچار نوعی واکنش و انفعال و دلسردی می شود." نماينده سابق مردم سنندج از مسئولان ايران می خواهد اجازه ندهند نسيمی که هم اکنون در کردستان ايران وزيدن گرفته است، تبديل به امواج توفنده شود. يکی از شکاياتی که کردهای ايران به کرات مطرح می کنند، عدم حضور آنها در مناصب و سمت های سياسی است. محمد صالح نيکبخت، حقوقدان و وکيل دادگستری ضمن ذکر اين مطلب، می گويد دو احتمال را می توان در خصوص دلايل اين امر متصور دانست. به اعتقاد او "اگر در ميان اين اقوام، افرادی که شايستگی تصدی اين مقامات را داشته باشند وجود ندارد، در اين صورت اين سوال مطرح می شود که چگونه نظام تحصيلی و آموزشی ما در بيست و پنج سال گذشته نتوانسته است افراد کارآمد و نخبه ای را در ميان اقليت ها به وجود آورد که بتوانند تصدی اين مقامات را بر عهده بگيرند." اين حقوقدان کرد می افزايد: "اگر بگوييم افراد وجود داشته اند اما انتخاب نشده اند، اين ديگر عذر بدتر از گناه خواهد بود و جای تعجب است که عليرغم اين که در طول اين مدت قطعا چنين افرادی وجود داشته اند، از حضور آنها استفاده نشده است." صالح نيک بخت ضمن اشاره به اصل ۴۸ قانون اساسی، عدم توزيع مناسب سرمايه گذاری در مناطق مختلف کشور را يکی از موارد نقض قانون اساسی می داند. بر اساس اصل ۴۸ قانون اساسی "در بهره برداری از منابع طبيعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استان ها و توزيع فعاليت های اقتصادی ميان استانها و مناطق مختلف کشور، بايد تبعيض در کار نباشد، به طوری که هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد." آقای نيک بخت با اشاره به قانونی که در دومين دوران رياست جمهوری محمد خاتمی به منظور ايجاد توازن اقتصادی بين استان های کشور به تصويب رسيده می گويد عليرغم تصويب اين قانون و تصريح قانون اساسی، هنوز توازنی بين استان های مختلف وجود ندارد. کردهای ايران با اشاره به اين که حق اقليت های قومی برای تدريس ادبيات آنها در مدارس در قانون اساسی اين کشور به رسميت شناخته شده است، عدم اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی را ناقض حقوق خود می دانند. صالح نيک بخت، به بحثی اشاره می کند که هنگام تدوين قانون اساسی مطرح بوده است. به گفته وی: "بحثی بوده بين مرحوم مولوی عبدالعزيز و مرحوم دکتر بهشتی که چه کسی بايد هزينه تدريس زبان و ادبيات اقوام را پرداخت کند. مرحوم دکتر بهشتی در پاسخ اين سوال می گويد بايد دولت اين هزينه را پرداخت کند." خدمات
انتخاب جلال طالبانی، رهبر اتحاديه ميهنی کردستان عراق به عنوان نخستين رئيس جمهور غير عرب در جهان عرب و نخستين رئيس جمهور کرد در عراق، علاوه بر ايجاد تحولات عميق در جهان عرب، به طور بالقوه ميتواند برای ايران نيز مسائلی در پی داشته باشد. به ويژه اگر ورود او به حاکميت از ديد کردهای منطقه به عنوان نماد ايستادگی کردها ارزيابی شود.
انتخاب طالبانی و طرح پرسش های قديمی در ايران
مصر نیز پس از این سه کشور سفیر خود را از دوحه فراخواند و عملا به تعلیق روابط دیپلماتیک دو کشور که مدت کوتاهی پس از سقوط حکومت محمد مرسی روی داد، رسمیت بخشید. مجموعه این اقدامات کشورهای عربی بر انزوای دولت قطر افزوده که دلیل اصلی آن حمایت آن کشور از اخوان المسلمین و سایر متحدان اسلامگرای این گروه در منطقه است. این گروههای اسلامگرا طی یک سال اخیر بخش زیادی از پیروزی‌های خود را در حوادث موسوم به "بهار عربی" از دست داده‌اند. خبرنگاران بی بی سی در نقاط مختلف خاورمیانه دیدگاه مردم و سیاستمداران هر کشور نسبت به حکومت قطر را توضیح می دهند. مارک لوبل، خبرنگار بی بی سی در دوبی طی حدود یک سال گذشته همسایگان قطر در حاشیه خلیج فارس سعی کردند از افزایش تنش با آن کشور بپرهیزند. آنها امیدوار بودند که شیخ تمیم بن حامد آل ثانی امیر جدید قطر در آنچه که سیاست‌های بحث برانگیز و منفی در کشورهایی نظیر سوریه، لیبی، مصر و تونس محسوب می شوند، تجدید نظر کند. امیر قطر وعده داده است که سیاست خارجی آن کشور را با دولت‌های همسایه خود نزدیک‌تر کند همسایگان قطر خواهان بازگشت به دورانی بودند که قدرت های مهم شبه جزیره عربستان به جای تنش از طریق همفکری و همکاری اختلافات خود را حل و فصل می‌کردند. پیامی که آنها از حکومت قطر دریافت می کردند این بود که این تغییرات به زودی از راه خواهند رسید. ولی به مرور این تصور جا افتاد که مشابه دوران حکومت محمد مرسی در مصر همه این حرف ها وعده وعید است. اکنون اختلافات قطر با همسایگانش کاملا علنی شده است که در میان دولت های عربی منطقه خلیج فارس امری کاملا غیرمعمول است. دولت‌های عربستان سعودی و امارات متحده عربی، همراه با حکومت های مصر و بحرین همگی اخوان المسلمین و سایر گروههای اسلامگرا را "تروریست" و دشمن قلمداد می کنند. حکومت قطر به میزبانی از این گروهها و پخش سخنرانی های یکی از رهبران آن بر علیه حکومت امارات متحده عربی متهم شده است. مردم در دوبی و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس از حمایت فعال حکومت قطر از گروه اخوان المسلمین و سایر گروههای اسلام گرا در حیرتند. همزمان با احضار سفیر قطر به وزارت خارجه امارات متحده عربی تیراندازی روی داد و دولت این کشور مدعی است که یک "هسته" وابسته به اخوان المسلمین را کشف و اعضای آن را بازداشت کرده است. در ماه ژوئیه ۶۸ اسلامگرا در امارات متحده عربی به اتهام توطئه برای سرنگونی حکومت این کشور زندانی شدند اقدام مشترک و شدید ریاض، ابوظبی ، قاهره و منامه در قبال قطر تازه ترین حرکت برای تغییر رفتار حکومت این امیرنشین است. ولی اگر اخراج دیپلمات های قطری و کارمندان رسانه های مورد حمایت آن کشور نتواند پیام واضح این کشورها را به گوش مقامات قطری برساند، این اختلافات سیاسی می تواند به همکاریهای اقتصادی و امنیتی مهم در کشورهای همسایه ضربه شدیدی بزند. هیچکس در حال حاضر به طور جدی چنین پیامدهایی را پیش بینی نمی کند اما دولت امارات متحده عربی تاکنون در مورد آینده این اختلافات و اینکه تا کجا پیش خواهد رفت، هیچ اظهار نظری نکرده است. رشدی ابو العوف، خبرنگار بی بی سی در شهر غزه در سال ۲۰۱۲ شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی امیر سابق قطر برای بازسازی غزه میلیون‌ها دلار وعده کمک مالی داد تماس تلفنی اسماعیل هنیه، نخست وزیر دولت تحت رهبری گروه حماس در غزه، با امیر قطر که کوتاه مدتی پس از اخراج سفیران قطر از کشورهای عربی صورت گرفت یک حادثه تصادفی نبود. پس از سقوط دولت اخوان المسلمین در مصر در ژوئیه سال گذشته، گروه حماس غیر از حکومت قطر هیچ حامی و متحد دیگری در منطقه نداشته است. تصمیم خالد مشعل رهبر گروه حماس در حمایت از مبارزه علیه رژیم بشار اسد در سوریه، به روابط این گروه با حکومت های ایران و سوریه به شدت لطمه زده است. گروه حماس به غیر از نزدیکی و اتحاد با حکومت قطر هیچ گزینه دیگری نداشته است. مقامات حماس هم نگران و هم به شدت تحت فشار هستند که مبادا حکومت جدید مصر قصد داشته باشد که با یک تیر دو نشان بزند. دولت مصر با مسدود کردن گذرگاه مرزی رفح به روی انتقال مصالح ساختمانی مورد نیاز برای اجرای طرح های عمرانی در نوار غزه که بودجه آن را حکومت قطر تامین می کند، می تواند هم به قطر و هم به گروه حماس فشار بیاورد. طرحهای عمرانی در نوار غزه که بودجه آن را قطر پرداخت می کند به مصالح ساختمانی که از مصر و اسرائیل وارد می شود، نیاز دارد اجرای این پروژه عمرانی به ارزش ۴۵۰ ملیون دلار توسط شیخ حماد بن خلیفه آل ثانی به هنگام دیدار وی از نوار غزه در سال ۲۰۱۲ اعلام شد. مردم فلسطین نیز معمولا براساس اینکه به چه حزب و گروهی وابسته باشند حامیان خارجی خود را برمی گزینند. حامیان گروه حماس معتقدند که حکومت قطر متحد استراتژیک آنهاست. در حالیکه پیروان محمود عباس رییس دولت خودگردان فلسطین و گروه فتح معتقدند که قطر با حمایت فعال از یک گروه فلسطینی و بی توجهی کامل به گروه دیگر عملا اختلافات سیاسی در میان فلسطینان را تشدید می کند. رنا جواد، خبرنگار بی بی سی در طرابلس مناسبات دولت های لیبی و قطر محترمانه و دوستانه به نظر می رسد ولی مناسبات مردم لیبی با حکومت قطر درست با همان سرعتی که در سال ۲۰۱۱ و دوره مبارزه علیه رژیم معمر قذافی رو به شکوفایی گذاشت، در ماههای اخیر به شدت و به سرعت تیره شده است. حکومت قطر از شورای ملی انتقالی در لیبی به شکل مالی و نظامی حمایت کرد مردم لیبی دخالت کشورهای خارجی در امور داخلی خود را به هیچ وجه نمی پسندند. به همین خاطر قدرت های بزرگ جهانی و حتی سازمان ملل متحد با احتیاط زیاد به امور داخلی لیبی نزدیک می شوند و نوع کمک ها و همکاریهای خود در این دوران انتقالی و متشنج آن کشور را با دقت و حساسیت زیادی انتخاب می کنند. آنچه که از نگاه مردم دخالت بی محابا و بسیار مستقیم قطر در امور داخلی لیبی تلقی می شود، موقعیت آن کشور را در میان مردم به شدت تضعیف کرده است. از نگاه بسیاری اوج گیری و بعد افول نفوذ قطر در لیبی در حقیقت تابعی از قدرت گیری و بعد هم تضعیف گروه اخوان المسلمین در این کشور بوده است. مشکلات اصلی لیبی در رقابت های منطقه ای، قومی و گروههای سیاسی این کشور ریشه دارد. اما بازوی سیاسی اخوان المسلمین یعنی حزب عدالت و بازسازی مسئول بخش مهمی از تنش ها و ناامنی های بعد از انقلاب در لیبی شناخته می شود. مسافرت های شخصیت های اسلام گرای لیبی به قطر بی اعتمادی و سوء ظن مردم را تشدید کرده است. در شهر بنغازی که در گذشته تظاهر کنندگان مخالف رژیم قذافی پرچم قطر را در کنار پرچم کشورهایی مثل فرانسه و یا بریتانیا در دست می گرفتند، سال گذشته یک مترسک امیر سابق قطر به آتش کشیده شد. یک مترسک امیر سابق قطر در جریان تظاهراتی در سال ۲۰۱۳ در شهر بنغازی لیبی آتش زده شد این نگرش به مرور به نقاط دیگر لیبی نیز گسترش یافته است. به نظر می رسد که برکناری محمد مرسی از مقام ریاست جمهوری مصر باعث شده که مردم لیبی در برابر اخوان المسلمین و در نتیجه حکومت قطر موضع تندتری بگیرند. در عین حال این تصور نیز وجود دارد که قطر و سایر کشورهای خلیج فارس خاک لیبی را به صحنه نبرد بین گروههای حامی خود بدل کرده اند. صاحبنظران در لیبی به درست و یا به غلط معتقدند که برخی از نیرومندترین گروههای شبه نظامی که در لیبی مشغول رقابت با یکدیگر هستند و حامیان سیاسی آنها توسط حکومتهای قطر، عربستان سعودی و یا امارات متحده عربی حمایت مالی می شوند. انجی غنام، خبرنگار بی بی سی در قاهره قطر هیچگاه در بین حکومتیان و یا مردم مصر محبوبیتی نداشت. از نظر بسیاری از مردم شبکه خبری الجزیره در حمایت و تشدید قیام سال ۲۰۱۱ مصر نقش مهمی ایفا کرد ولی در سال ۲۰۱۱ که شبکه الجزیره به شکل آشکاری از معترضان مخالف حسنی مبارک در میدان تحریر قاهره حمایت می کرد و پوشش رسانه ای خود را در اختیار آنها قرار داد، احساسات مردم مصر نسبت به قطر تغییر کرد. بسیاری از مردم مصر برای با خبر شدن از اتفاقات مهم کشور خود که رسانه های داخلی در مورد آن سکوت می کردند به شبکه الجزیره روی آوردند و به همان نسبت اعتبار حکومت قطر نیز در میان مردم افزایش یافت. یک سال بعد از این حوادث قطر به متحد و حامی اصلی محمد مرسی و دولت تحت کنترل اخوان المسلمین در مصر بدل شد. امروزه دیدگاه اکثریت مردم مصر نسبت به حکومت قطر کاملا با دوران انقلاب علیه مبارک متفاوت است و حتی می توان گفت که اعتبار قطر حتی از زمان حکومت حسنی مبارک نیز کمتر شده است. از زمان برکناری حکومت محمد مرسی توسط ارتش مصر در ماه ژوئیه، محبوبیت اخوان المسلمین در میان بسیاری از مردم مصر کاهش یافته و به نظر می رسد که تحت تاثیر آن، موقعیت قطر نیز رو به افول بوده است. در حال حاضر ۹ نفر از کارکنان شبکه الجزیره در مصر به جرم همکاری و یا حمایت از گروههای تروریستی محاکمه می شوند دولت انتقالی مورد حمایت نظامیان مصر به طور آشکار از سیاست های حکومت قطر انتقاد می کند و احساس عمومی در میان مردم مصر نیز این است که قطر یک کشور دشمن است که می کوشد مصر را بی ثبات کند. هر چند شبکه خبری الجزیره پس از قیام سال ۲۰۱۱ در ایجاد محبوبیت برای قطر در مصر نقش مهمی ایفا کرد ولی امروزه همین رسانه به دلیل اصلی برای تشدید خصومت علیه حکومت قطر بدل شده است. اکنون مدتی است که حکومت قطر در اظهار نظر در مورد حوادث مصر با احتیاط رفتار می کند. ولی حمایت آن کشور از شبکه خبری ای که از نگاه میلیونها مصری طرفدار ارتش، نحوه گزارش دهی آن طرفدارانه و حتی تحریک آمیز تلقی می شود، به اعتبار قطر لطمه شدیدی زده است. با نگاهی به رسانه ها سنتی و حتی شبکه های اجتماعی و رسانه های جدید در مصر به سرعت می توان شدت خصومت و دشمنی با حکومت قطر را تشخیص داد. برای بسیاری از مصری ها اکنون قطر در صدر فهرست کشورهای مورد نفرت قرار دارد و حتی گاهی از اسرائیل نیز منفورتر است.
دولت‌های عربستان، امارات متحده عربی و بحرین اخیرا سفرای خود را از قطر فراخوانده و حکومت آن کشور را به دخالت در امور داخلی کشورهای خود متهم کردند.
چرا روابط دولت‌های خاورمیانه با قطر رو به سردی گذاشت
هواداران آقای غنی مرتب از جنگ‌های دهه هفتاد به‌ویژه دشمنی احزابی که این سه نفر در آنها عضویت داشتند، یادآوری کرده دور اول انتخابات هم پیکارهای انتخاباتی بین عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمدزی خالی از طعنه و کنایه نبود، ولی پس از آن که مشخص شد انتخابات با شرکت این دو نامزد به دور دوم می‌رود، حملات متقابل بین آنها بارها تکرار و رفته رفته به یک ترفند انتخاباتی تبدیل شد. با توجه به سخنرانی‌ها، مصاحبه‌های مطبوعاتی نامزدها و مطالب هواداران آنها در شبکه‌های اجتماعی، چند موضوع در جدل‌های انتخاباتی بیشتر عنوان شده: تقلب، شخصیت، اطرافیان، برنامه انتخاباتی و پیشینه سیاسی نامزدها. آنها کوشیده‌اند که جنبه‌های منفی و ضعف‌های طرف مقابل را برجسته کنند. تقلب هر دو نامزد از "مهندسی انتخابات" می‌گویند. آقای عبدالله از آغاز تقلب را "تنها رقیب" خود می‌دانست. ستاد او بارها گفته که بیش از نیم میلیون رای به حساب آقای غنی افزوده شده‌است. در مقابل، ستاد آقای غنی از تقلب "مهندسی شده" به سود رقیب خود سخن گفته‌است. اصرار تبلیغات ستاد عبدالله بر این نکته که بررسی درست تقلب انتخاباتی او را به پیروزی می‌رساند، آقای غنی را در موضع دفاعی قرار داد. در مقابل، ستاد اشرف غنی تلاش کرد که افکار عمومی را در این جهت جلب کند که آقای عبدالله این موضوع را برای آن مطرح می‌کند که از رفتن به دور دوم انتخابات هراس دارد. هرچند هر دو نامزد نتایج نهایی انتخابات را پذیرفته‌اند، هنوز هم بر درستی حرف خود مبنی بر دست داشتن نامزد رقیب در تقلب اصرار دارند. برخی باور دارند که این نامزدها موضوع تقلب را در پس حرف‌های خود نگه‌می‌دارند تا در لحظات حساسی مانند بروز احتمال شکست در انتخابات ۲۴ جوزا/خرداد جلو آورده شود. شخصیت اعلام استخاره آقای مجددی برای حمایت از تیم اشرف غنی احمدزی، با تمسخر هواداران آقای عبدالله مواجه شده است حملات تیم عبدالله بر ویژگی‌های شخصیتی رقیب شدید و تند بوده‌است. آقای عبدالله و محمد محقق معاونش، آقای احمدزی را "عصبانی، بی‌ثبات و بدخلق" خوانده‌اند. به گونه مثال یک عضو ستاد عبدالله با گذاشتن ویدئویی از سخنرانی آقای غنی در فیسبوک، تذکر داد که تماشای آن برای کودکان "مجاز نیست". آقای عبدالله دو روز پیش از صبغت‌الله مجددی، رهبر جبهه ملی نجات، تشکر کرد که به آقای احمدزی پیوسته تا چند ساعتی باعث آرامش او شود. اعلام "استخاره" از جانب آقای مجددی برای حمایت از آقای احمدزی، زمینه طعنه‌های بیشتری را برای تیم آقای عبدالله فراهم کرد. سخنگوی آقای عبدالله از قول اعضای حزب آقای مجددی اظهارات او را "خرافی و عوام‌فریبانه" خواند. پاسخ آقای احمدزی هم شدید بود. او رقیب خود را متهم به "زورگویی" و استفاده از زبان خشونت‌آمیز کرده و گفته که از اظهارات آقای عبدالله "بوی خون" می‌آید. غنی همچنین شماری از حامیان عبدالله را "فاسد" خوانده و با طعنه گفته که اگر او (اشرف غنی) به قدرت برسد، آنها را "اعدام" نخواهد کرد. آقای احمدزی در آخرین سخنرانی خود توانایی رقیبش را در مذاکره با جامعه جهانی درباره مسایل اقتصادی زیر سوال برد و افزود: "وقتی من از کابینه برآمدم رفتم به دانشگاه کابل، وقتی دکتر عبدالله از کابینه برآمد، به کجا تشریف برد؟" او در مصاحبه‌ای از آقای محقق هم انتقاد کرد که با وجود داشتن قدرت در سیزده سال گذشته، خدمتی به هزاره‌ها نکرده‌است. اطرافیان هر دو نامزد کوشیده‌اند حضور افرادی را در تیم رقیب برشمارند که به باور آنها حضورشان در این تیم یا باعث "بدنامی" است یا "نقض قانون". هدف از این کار آن است که نامزد رقیب را به لحاظ فکری همسان با این افراد جلوه دهند و در یارگیری هم ناقض قانون. هواداران تیم آقای عبدالله تیم اشرف احمدزی و معاونانش را نامتجانس و بی ثبات خوانده اند اشرف غنی احمدزی از عبدالله عبدالله انتقاد کرده که ژنرالان رژیم کمونیستی و مقام‌های دولت فعلی را در حلقه تصمیم‌گیری تیمش جا داده و نورالحق علومی ژنرال ارتش دوره نجیب و عطامحمد نور والی فعلی بلخ مصداق ادعایش دانسته است. غنی یارگیری از مقام‌های رژیم کمونیستی را مایه بدنامی و مقام‌های فعلی را باعث نقض قانون دانسته است. ولی آقای عبدالله گفته که او در یارگیری خود هیچ قانونی را نقض نکرده‌است. در مقابل تیم آقای عبدالله آقای احمدزی را متهم کرده که "قوم‌گرایان افراطی" را در کنار خود جمع کرده‌است. طرفداران عبدالله پیوسته از حشمت غنی برادر آقای احمدزی، اسماعیل یون و ژنرال عبدالواحد طاقت نام برده و گفته‌اند که آنها در قومی‌سازی تیم رقیب نقش دارند. اما آقای غنی ارتباط آنها با تیمش را انکار کرده و حتی گفته که برادرش با او تنها نسبت "بیولوژیک" دارد. یادآوری اختلاف‌های گذشته اعضای تیم‌ رقیب هم در همین راستا صورت می‌گیرد. تیم عبدالله از اختلاف فکری آقای احمدزی و عبدالرشید دوستم معاون اولش و همچنین از جنجال‌های مزمن بین کوچی‌ها و هزاره‌ها، در روابط این نامزد و معاون دومش، سرور دانش، به عنوان تناقضات این تیم سخن گفته است. در مقابل، تیم اشرف غنی از آقای عبدالله و محمد خان و محمد محقق معاونان او به عنوان افرادی نام برده که در گذشته با هم درگیر جنگ بوده‌اند. هواداران آقای غنی مرتب از جنگ‌های دهه هفتاد به‌ویژه دشمنی احزابی که این سه نفر در آنها عضویت داشتند، یادآوری کرده و مردم را به روگردانی از این تیم تشویق کرده‌اند. برنامه آقای غنی همواره بر مناظره اصرار ورزیده اما آقای عبدالله آن را "شوخی" تلقی کرده است پس از آن که آقای عبدالله در یکی از مناظره‌های تلویزیونی در دور قبلی انتخابات شرکت نکرد، آقای غنی بر عدم شرکت او در مناظره‌ها به عنوان یک نقطه ضعف انگشت گذاشت و در مصاحبه‌های خود بارها این موضوع را مطرح کرده و با لحن معنی‌داری از رسانه‌ها خواسته که به نامزدها به عوض دو دقیقه، هشت دقیقه فرصت پاسخگویی بدهند. ‌بالاخره آقای غنی روز چهارشنبه اعلام کرد که "اگر کسی می‌خواهد روی تاریخ اسلام و موضوعات اسلامی با ما مناظره کند بفرماید، این گز و این میدان." اما در همان ساعت آقای عبدالله پاسخ داد و این دعوت او را "شوخی بی‌مزه‌ای" دانست. به نظر می‌رسد که آقای عبدالله قصد ندارد با کسی مناظره کند که براساس آرای دور اول ۱۴ درصد کمتر از او رای دارد. اما ظاهراً اشرف غنی احمدزی قصد ندارد او را ول کند. آخرین بار دو روز پیش بود که گفت: "ما می‎گوییم بیایید مناظره کنیم. به سوالها جواب‌های ده دقیقه‌ای بدهید. مناظره چهارساعته کنید؛ می‌گویند فرار!" او افزود: "ما برنامه داریم و آنها شبنامه پخش می‌کنند و برنامه ندارند. شبنامه اشاره به آن است که در تاریکی شب خود را نشان می‌دهید و نه در روشنایی روز." ظاهراً اشاره آقای احمدزی به شبنامه‌هایی است که چندی پیش به نام ستاد آقای عبدالله منتشر شد، اما او انتساب آنها به ستادش را تکذیب کرد. به دنبال این سخنان آقای غنی، آقای عبدالله اعلام کرد که "ما برنامه‌های مدون در تمام عرصه‌ها داریم"، ولی افزود که نظر دارد آن را در سفرهای ولایتی به مردم توضیح دهد و فرصت بیشتر از یک مناظره ندارد. او پیشنهاد کرد که همه رسانه‌ها با هم به توافق برسند و در یک زمان یک مناظره را ترتیب دهند، ولی تیم رقیب آن را موکول به امر محال دانسته‌است. بازتاب جدلها محمد محقق پاسخ خود به حمله لفظی اشرف غنی احمدزی را "پیام روشنگرانه" خواند و به صورت گسترده‌ای پخش کرد حملات لفظی نامزدها علیه یک دیگر به طور کلی بازخورد خوبی نداشته است. در تحلیل‌های رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، هر دو نامزد به "سیاه‌نمایی" متهم شده‌اند. برخی گفته‌اند که آنها یا به دلیل این که خود برنامه ندارند، جانب مقابل را متهم به بی‌برنامه‌گی می‌کنند، یا این که توانایی نقد برنامه تیم رقیب را ندارند و به طعنه زدن متوسل می‌شوند. برخی به این نکته اشاره کرده‌اند که در جامعه سنتی افغانستان برخورد عقلانی با رقیب نسبت به برخود احساسی با او کمرنگ‌تر است. به همین دلیل، نامزدها در تلاش انگیزش احساسی مخاطبان هستند تا تحریک جنبه‌های عقلانی آنها. نتیجه‌ای که از این استدلال می‌توان گرفت، این است که نامزدها میزان اثرگذاری این حملات را سنجیده و از آن استفاده می‌کنند. استدلال سوم این است که افغانستان در حال گذار به دموکراسی و جدالهای لفظی بین رهبران سیاسی بیانگر محقق شدن این گذار است. رهبران پانزده بیست سال پیش از زبان توپ و تانک با هم حرف می‌زدند، رهبران کنونی اما با واژگان به اقناع مخاطبان خود می‌پردازند. به نظر طرفداران این استدلال، جدال لفظی نامزدها بیانگر تحول عمیقی در صحنه سیاسی افغانستان است. دلیل این حملات لفظی هرچه باشد، نتیجه معکوس داده است. بیشتر هواداران نامزدها توسل آنها به حملات لفظی به نامزد رقیب را نشانه قدرتمندی آنها تلقی نمی‌کنند. رای‌دهندگانی که سالها شاهد حملات مسلحانه و فیزیکی گروه‌های رقیب بوده‌اند، حالا انتظار دارند که رئیس جمهوری آینده توانایی به کار انداختن خرد و عقلانیت را داشته باشد.
پیکارهای انتخاباتی دومین دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با حملات لفظی نامزدها علیه یک دیگر و انگشت گذاشتن بر نقطه‌های ضعف یک‌دگر آغاز شده‌است.
دور دوم انتخابات افغانستان؛ حملات لفظی بالا می‌گیرد
در زمان مرگ او در یادداشت کوتاهی که برای قرائت در مراسم تدفین به ایران فرستادم، در چهار پنج سطر اول آن اشاره کردم که مرگ او یگانه ای است از میان سه یا چهار یگانه این زمان، این زبان و این نثر. در قصه کوتاه در نسل خود تالی نداشت، ندارد. هم قامت هایش هدایت و چوبک اند، و شاید – می گویم شاید - بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی. در قصه بلند کارِ بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است. هم از قصه کوتاهِ بلند، و هم از نوعِ رمان، نوع زدایی کرده است، که حاصل کار شازده احتجاب است، و به نوعی آینه های دردار، که در حد وسط بین قصه کوتاهِ بلند، و رمان از سویی دیگر، راقمِ نوعی ادبی بوده است. در این آثار، و قصه های بیشمار کوتاهش، با وسواس انسان و زبان سر و کار داریم، و نیز با وسوسه مرگ و وسوسه شهادت و معصومیت، و نقیض های رندانه این دو.² به مسائلی از این دست ذیلا خواهم پرداخت. اما بگویم که هرچند نوشتن و ادبیات قصّوی کار اصلی او بود، در چند حوزه دیگر نیز کار جدی کرده، که یکی از آنها نقد و انتقاد ادبی است، و دیگری تربیت قصه نویسان جوان، که اکنون بسیاری از آنان کارهای جدی تحویل ادبیات معاصر فارسی داده اند. در موضوع دیگر در حوزه مبارزه با سانسور و شرکت با سایر نویسندگان و شاعران معاصر، به ویژه در هر دو رژیم سلطنتی سابق و اسلامی لاحق – در جهت افشای خفقان و کوشش در راه بازکردنِ فضا برای ارائه آزادانه آثار ادبی و هنری – بی هیچ حصر و استثناء و یا حضور سانسور. ضرورت دارد در آغاز این یادداشت اشاره کنم به گروه پنج نفره مرکب از سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری، دکتر جواد مجابی و راقمِ این یادداشت، که از سوی اعضای کانون در کوشش احیای کانون نویسندگان ایران انتخاب شده بودیم. در آن زمان چندین مصاحبه کردیم، خواستیم شعرخوانی بگذاریم برای جمع آوری اعانه برای زلزله زدگان شمال غرب، و با قرار نگرفتن در گود مطبوعات ماهانه آن زمان از طریق نگارش مقاله یا مصاحبه های خودی و جمعی، پیام کانون را به گوش همگان برسانیم. در مصاحبه ای با مجله آدینه آن زمان، یک یک اندیشه هامان را با مردم در میان گذاشتیم. هوشنگ گلشیری نظرش را در حوزه رمان و مسئله سانسور چنین بیان کرد: " از نظر من چاپ و نشر کتاب باید آزادانه باشد. با برخی از معیارهایی که در شرایط کنونی اعمال می شود، حتی بسیاری از کتابهای کلاسیک فارسی را نمی توان چاپ کرد، مثل مثنوی مولوی، کلیات عبید زاکانی، هزار و یک شب، ... رمان و داستان یعنی آزادی، یعنی اعتقاد داشتن به آزادی فردی. رمان نویس نمی تواند سانسور را بپذیرد. از کار و اثر نباید تعبیرهای عجیب و غریب کرد. نباید کسانی که تخصصی در کار داستان ندارند، درباره انتشار داستان و رمان تصمیم بگیرند .... وقتی در جامعه، خیانت، دزدی، بیماری روانی و... وجود دارد، نویسنده درباره آنها می نویسد." "نویسنده باید بدی ما را نیز بنویسد تا بتواند از آنها انتقاد کند. نوشتن رمان هایی که همه آدم های آن چای می خورند و حرف های اخلاقی می زنند، دردی را دوا نمیکند. ریا و دروغ است. بروید و تحقیق کنید و بپرسید که جانی ها، دزدها، و منحرفان کدامشان رمان خوانده اند و در نیمه رمان فاسد شده اند. گمان نمی کنم یک نفر را پیدا کنید که با خواندن رمان و داستان دست به خیانت زده باشد و یا دچار فساد اخلاقی شده باشد... اگر می خواهیم رمان و داستان داشته باشیم باید بپذیریم که در رمان و داستان تمام ابعاد زندگی راه می یابد... رمان نویس انسان معتقد به آزادی است و انسان برای ارتباط با جهان به داستان، فیلم و روزنامه احتیاج دارد. با حذف رمان و داستان انسان را از شناخت زندگی محروم می کنیم. لازمه خلق رمان آزادی نویسنده است. قانون حقوق مولفان و مصنفان باید این آزادی را به رسمیت بشناسد..."³ آنچه گلشیری گفته، و آنچه سایر اعضای کانون نویسندگان، بویژه گروه پنج نفره فوق بارها گفته بودند و تکرار کرده بودند، و کاری که خود کانون کرده بود، به طور کلی کانون و اعضای آن را در لیست سیاه جمهوری اسلامی قرار داد، طوری که بعدها مساله اتوبوس حامل نویسندگان ایران به ارمنستان، کوشش مقامات امنیتی در جهت کشتار دست جمعی نویسندگان عضو کانون، و به دنبال آن بازجویی های پی در پی رهبران کانون پیش آمد، که از "قتل" سعیدی سیرجانی، منجر به کشتار فجیع چند تن از نویسندگان کشور، در راس آنان محمد مختاری و و محمد جعفر پوینده شد. در همان زمان بود که لیست سیاه دولت در مطبوعات خارجی چاپ شد. نویسندگان در آن دوره کانون همگی در برابر مرگ قرار داشتند. در آن زمان در چند نوبت نویسندگان کانون را احضار کردند. نخست زنده یاد هوشنگ گلشیری، محمود دولت آبادی و صاحب این قلم را. در نوبت اول گلشیری سفر بود نیامد. من و دولت آبادی بازجویی پس دادیم. در نوبت بعدی هر سه ما را خواستند. سه نفری بازجویی پس دادیم. در نوبت بعدی، گلشیری و فرج سرکوهی و مرا خواستند . در این نوبت از احضار بود که به تک تک ما حالی کردند که زنده یاد سعیدی سیرجانی فوت کرده است. در واقع می خواستند به ما بگویند تکلیفتان را روشن کنید. یکبار هم همه جمع را از جلسه منصور کوشان به یکی از قرارگاه های مخفی شان بردند. واقعا موضوع آزادی چقدر برای جمهوری اسلامی مسئله ساز بود. ما تک تک بازجویی پس دادیم. من کانادا بودم که آن لیست مطوّل ۱۸۰ نفره چاپ شد که قرار بود همه کشته شوند. آیا واقعا ادبیات تا این اندازه برای حکومت خطرناک شده بود؟ گویا پشت ذهن احضار کنندگان این نکته نهفته بود که این نویسندگان در سقوط شاه موثر واقع شده بودند و در صورتی که آزاد گذاشته می شدند، بر سر جمهوری اسلامی هم حکومت آوار می شد. اول سانسور بود، بعد بازجویی و تهدید بعد زندان، بعد مرگ. واقعا معجزه بود که گلشیری به مرگ طبیعی مرد. اما مرگ طبیعی او هم نوعی دق مرگ شدن بود. گلشیری ماموریت رمان را برای خود انتخاب کرده بود. این دیگر بازخواست، تهدید، آدم گماشتن، تعقیب و ایذا لازم نداشت. گفتم که: در یادداشتی که به سر خاک او فرستاده بودم نوشته بودم که گلشیری سر و کار داشت "با وسوسه مرگ و وسوسه های شهادت و معصومیت و نقیض های رندانه این دو... مدام کتیبه مرگ نوشته است. این وسواس ها و وسوسه ها در ذهن و خیال همه بوده اند. در گلشیری اما تعیین کننده ذات اثرند، و تعیین کننده ذات زبان اثر و آنچه با اثر عموما به دیگران منتقل می شود." بازی ای که با ما می شد، بی شباهت به بازی ای نبود که جزء به جزء نویسی کلاژگونه شازده احتجاب، بر اساس آن ساخته شده بود. انگار بازی ای که گلشیری تکه تکه، نامعلوم، پیدا و ناپیدا، با زبان و قصه هایش، بویژه شاده احتجاب در پیش گرفته بود، در عمل توسط ماموران امنیتی در مورد نویسندگان اجزا می شد. در یکی از احضارها مرا روی صندلی نشاندند، یک نفر از پشت سر به من گفت که امروز سعیدی سیرجانی مرد. من خبر داشتم به دلیل اینکه پیش از آنکه همراه گلشیری وارد وزارت اطلاعات شویم، فرج سرکوهی که تازه از راه رسیده بود به محض اینکه از تاکسی پیاده شد به ما اطلاع داد که مرگ سعیدی سیرجانی را اعلام کرده اند. وقتی وارد ساختمان وزارت اطلاعات شدیم، اول مرا خواستند و مرد از پشت سر همین مسئله را به من گفت، بعد به من گفت شما از نظر ما عنصر نامطلوب هستید. وقتی که بیرون آمدم سوار تاکسی شدم، و رفتم منزل محمد مختاری که در جلسه کانون قرار بود آن جا تشکیل شود. بعد گلشیری و فرج هم آمدند همان جا. از ما خواستند تکلیف خودمان را روشن کنیم. بعد هم که در منزل منصور کوشان همه ما را به یکی از قرارگاه هایشان بردند. اول سانسور بود، بعد قتل، بعد بازجویی، توطئه و بعدها واقعا معجزه بود که گلشیری به مرگ طبیعی مرد. اما تصویر دق مرگ شدن در برابر او بود. ماموریت رمان را تعیین کرده بود. تکه به تکه، جزء به جزء، مرموز، مثل نوعی مخفی کاری پیچیده، مثل مورچه های مصمم که زیرپای عابران برای چیزهای نامعلوم و نامحسوس را، انگار به تبع ماموریتی مخفی و محتوم باید به لانه نامعلوم برسانند. کلمات به هم می رسیدند، از هم جدا می شدند، تلفیق دیگری از آن ها وسط سطر بعدی پیدا می شد، با یک وسواس عجیب زیرجلکی، از تو، انگار از زیر کاغذ آهن ربایی تراشه های کلمات را روی کاغذ این و آن می برد و ناگهان شازده می شد، فخری می شد، فخر النسا می شد و یا قصه ای می شد که گلشیری ایستاده بود و در یکی از شهرهای اروپا، وسط یکی از جلسات خصوصی کانون یا در جلسات هشت نفره خودشان بر سر جمع می خواندند با آن صدای گرفته، با آن دقت و ممارست، ریز ریز، ریز ریز ریز، و آنها را به هم کوک می زد، مثل استاد قالیباف که تند تند نخ های رنگین را گره می زد، و این می شد قصه به زعم من، داستان به زعم من، و اصلا چه فرق می کرد که اسمش چه باشد، مساله این بود که این جزییات دقیق بیرونی، یعنی بیرون و خارج از کلمات بود که اهمیت داشت. گلشیری رئالیست طبیعت و اجتماع و سرنوشت و این قبیل مسائل نبود، رئالیست زبانی بود که با آن چیزها آفریده می شد، خواه ارجاع خارج از کلمه وجود داشته باشد، خواه نداشته باشد، و از این نظر شبیه نقاش مینیاتور بود که با جزئیات سر و کار داشت، که با ترکیب آن جزئیات سر و کار داشت. و این هیچ شباهتی به توصیف یک گاو و اسب در طویله و بیرون طویله نداشت. یک نوع چشم پوشی از چیزهای بیرون از زبانی بود که او به دقت آن را به طبیعت ثانوی زندگیش تبدیل کرده بود تا همه چیز را به صورتی نو بگوید که فقط او می خواست و می توانست بگوید. مجال آوردن مثال نیست، اما نگاه کنید، به هرچیزی که نوشته، اعصاب آدم را خرد می کند با این وسواس کنار هم گذاشتن کلمات، گویی قرار است رمان مربوط به آدمهایی نباشد که او آن ها را می شناسد و نمی شناسد، بلکه او آن ها را به صورت روابط مختلف کلمات با یکدیگر نگاه می کند، و ناگهان می بینی که یک چیزی که قبلا به آن اشاره کرده بود، از زبان یک شخصیت در حضور شخصیت دیگر به صورت دیگر بیان می کند. استعدادی غریب که فقط در حضور استادان کلاسیک مینیاتور ایرانی و یا نقاشی چینی و یا کاشیکاری یک مسجد کهن دیده می شود. گاهی آنچه می خواهد بگوید، انگار یادش رفته باشد، اما خود آن یادش رفتن هم بخشی از یک نقشه مینیاتوری زبان است. گاهی آدم وسط قرائت اثر، احساس می کند نویسنده یادش رفته چه می خواسته بگوید، تنها پس از قرائت چند صفحه دیگر است که می فهمد آن یاد رفتن بخشی از خاطره به یاد داشتن بود، چرا که چفت و بست ها از پشت سر می رسند و اثر را به صورت نوعی زبانسازی برای آن قصه بخصوص در کنار قصه های دیگر گلشیری، در برابر خواننده می گذارد. خواننده افسوس می خورد که حادثه ای رخ نداده، اما خود این مسئله که یک نفر حادثه مهم را در چند کلمه بگوید و بعد یاد آن حادثه را در انواع مختلف بیانهای زبانی بفهمی نفهمی ردیف کند، و به نوعی دست به یک تمجمج در سخن گفتن بزند، ناپیدا بگوید، بی آنکه چیزی را هویدا کند بگوید، سخن را در دهان چندین بار بگرداند، و با وجود اینکه همه چیز سخن سرجایش قرار کرفته، انگار یکی این همه کلمه را که در اختیار دارد، در اختیار ندارد، و چیزهایی را برای خود تکرار می کند، مثل آن جمله ای که اغلب در کانون می گفت، و در ابتدا معلوم نبود خطاب به چه کسی می گوید "در مقابل هر شعرش یک داستان می گذارم." مدتها معلوم نبود در مقابل چه کسی این حرف را می زند، تا بعدها خودش اعتراف کرد که منظورش احمد شاملو است، اما یکی دوبار که جلسه پیش شاملو بود به او می گفت، "حضرتعالی". و خنده دار بود این فاصله این دو نوع گفتار. انگار خودش می خواست حرفی علیه خودش زده باشد، به دلیل اینکه او نمی آمد که به کسی "حضرتعالی" بگوید. ۲- لازم است یک نکته را در پایان این مقاله بنویسم، و حتی این قسمت که به اختصار می نویسم، می توانست مفصل تر از بخش اول این یادداشت باشد. اما گفتنش ضرورت دارد و به همان صورتی که توی یادداشت هایم دارم نقل می کنم، به دلیل اینکه به نوع گزارش هوشنگ گلشیری ارتباط دارد. در مقاله مفصلی که زمانی از دیدگاه تطبیق سه متن دینی به زبان انگلیسی نوشته بودم و آن را خانم دکتر مغیثی استاد دانشگاه یورک در کنار سایر مقالات در کتابی گنجانده است، سه کتاب دینی اقوام سامی، یعنی تورات، انجیل، قرآن را مقایسه کرده بودم، سر و کارم با اختلاف در روایت، یعنی با نوع در روایت بود و نه محتوای روایتها. خلاصه آن مقاله، غیرمستقیم به بحثی که درباره نوع نگارش زنده یاد گلشیری پیش کشیده ام مربوط می شود. مسئله نسبتا ساده ای است؛ بدنه اصلی تورات را روایت در طول زمان تشکیل می دهد، به رغم اینکه انواع مختلف شعر و اسطوره، وحی و پیشگویی و جنگ و مرگ و فساد وانواع مختلف چیزها که به تکوین یک قوم یا قوم مجاور آن مربوط می شود، در آن ظهور دارند. اما روایت عام بر بقیه انواع می چربد. درست است که شعر هم هست، مکاشفه هم هست؛ وحی هم هست؛ انواع حوادث تاریخی و مسئله تاریخی هم هست و گاهی دعا و محاکمات و نفرین و زنا با محارم در کنار مکاشفات دینی و عرفانی هم هست، اما بزرگترین ویژگی تورات در آن است که از جایی زمان شروع شد، و در جایی در زمان، پس از طی طریق در حوادث زمان های مختلف می رسد و تمام می شود. یعنی شبیه تاریخی است که از مبدا خلقت شروع می شود و در جایی در تاریخ هم به پایان می رسد. نزدیک ترین کتاب به تورات مروج الذهب مسعودی است که زنده یاد پاینده ازآن ترجمه بسیار زیبایی به دست داده است. این دو متن را هم می توان به صورت تاریخی خواند، هم به صورت نوعی رمان خطّی. اما انجیل متفاوت است. در واقع علت اینکه انجیل را به صورت "اناجیل" جمع می بندند این است که تعدادی از حواریون مسیح روایت خود را از زندگی و تعالیم و مرگ مسیح شرح می دهند. اگر فرقی بین این دو کتاب قائل شویم، این است که در اولی انگار همه چیز در سوم شخص روایت می شود، در دومی انگار هریک از حواریون راوی قرار گرفته، روایت خود را از زندگی و تعالیم عیسی بن مریم را تحویل می دهند. در واقع تورات [اسیر؟] تک صدایی است، روایت تک صدایی است. انجیل روایتی است چند صدایی. انجیل یوحنا داریم، انجیل متی داریم و غیره. به قرآن که می رسیم، مسئله فرق می کند. به نظر می رسد، و امیدوارم اشتباه نکرده باشم، اثر نه راوی دانای کل در سوم شخص دارد که همه چیز را تعریف می کند، و نه راویان مختلف داردکه هرکدام متن خود را تحویل داده باشند. ضمن اینکه می دانیم که تعدادی از اسامی تورات و حوادث آن تکرار می شوند، منتها جدا از خط روایتی که در تورات داشته اند. و روشن است که زندگانی مسیح هم در قرآن حضور دارد. اما رفتار قرآن با روایت خطی انجیلی و روایات خطی انجیلی و روایات حواریون از زندگی مسیح به کلی متفاوت است. قرآن روایت خطی را به طور کلی به هم می زند و انگار در زمان وقوع حوادث خیلی عمیق و جدّی دخالت می کند، و حوادث را طوری بیان می کند که انگار دو کتاب به اضافه حوادث دیگر در مرحله اول به فراموشی سپرده می شوند و بعد از فراموشی، به خاطره زبان عربی خطور می کنند، اما از زمانه خود و از حوادث زندگی فاصله گرفته اند، و به صورت نوعی خاطره به صورت قطعه قطعه به ذهن می رسند. اگر تورات به صورت نوعی دستگاه واقع گرایانه عرضه می شود، به رغم اغلب چیزهای کاملا غیرواقع گرا – در واقعیت نوعی دیدگاه رئالیستی بر آن حاکم است. و یا اگر روایت هریک از حواریون، به صورت اول شخص بیان می شود و در واقع دیدگاه منظر او را روایت می کند، در قرآن روایت در میان آدم ها توزیع شده، و این تقسیم بندی به آن حالتی قطعه قطعه می دهد. روایت در تورات را به رغم همه معجرات و سخنان خدا و رسولان، می توان نوعی روایت سوم شخص رئالیستی تلقی کرد. روایت عهد جدید را می توان روایت اول شخص قلمداد کرد، و چون این حالت در مورد قرآن صادق نیست، اما محتویات بخشی از هر دو کتاب از آن ظهور می کند، کتاب اول را می توان از لحاظ منظر واقعیت گرا، کتاب دوم را می توان مدرن، و کتاب سوم را می توان پسامدرن خواند، یکی به دلیل انگار ظهور تصادفی پیامبر تباران و اقوام و حوادث آنان، و دیگری به دلیل تقریبا همان بیان کامل روایی و قصّوی تک تک آدم ها، وقتی که شما حوادث روز و حوادث کهن را، بدون ماخذ بر زبان می رانید و یا به رشته تحریر می کشید خود به خود تاکید از روی روایت خطی و خطّی شکسته و چند بعدی جدا می شود و تبدیل می شود به قطعاتی که که از نظر تعریف کلامی درخشان است، اما اگر این کتاب، با حضور سابقه آن دو کتاب قرائت می شد یا مفهوم می شد، و یا باید برای فهم آن نوع دیگری از منطق را به وجود آورد، و آن این است که با در نظر گرفتن سابقه نوعی واقعیت گرای در تورات، نوعی بیان های اول شخص در انجیل و یا اناجیل، و در واقع نوعی مدرنیته، حافظه زمانی و مکانی آدم ها و حوادث بر زمینه ای پیاده می شوند که شکل بیان آنها اهمیتش به مراتب بیشتر از آن چیزی است که به ظاهر محتواست، اما در واقع فقط محتوا نیست، بلکه شکل و محتوا در لحظه ترکیب و دوباره تجزیه می شوند. و شاید این نکته به نظر غریب به نظر آید که یک نویسنده در نوع نگارش این همه به نگارش های دینی توجه داشته، اما در عصری که دین بر آن حاکم بوده و علمای دین نفهمیده اند که این روشنفکر دموکرات منش آزادی خواه، در نوشتن متون اصلی قصّوی خود به نوع نگارش کتابی توجه داشته که اصل شیوه نگارش و اصل تالیف قرآن بوده است. ۱) یکی از بنیان های اصلی نهاد کانون نویسندگان ایران از زمان پیدایش کانون تا کنون. ۲) از مقاله "مرگ گلشیری مرگ هر کسی نیست." نگارش ۱۶ خردادماه ۷۹ - تورنتو. ۳) مجله ادینه، شماره ۴۹. ۴) از مقاله "مرگ گلشیری مرگ هر کسی نیست." نگارش ۱۶ خردادماه ۷۹ – تورنتو.
۱- هوشنگ گلشیری در زندگی نه چندان طولانی از نظر ماه و سال، اما بسیار پربار از لحاظ تولید فرهنگی و ادبی و نیز وقف بیش از دو دهه از زندگی پربارش در راه " آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء"¹ بر ادبیات ایران تاثیری عمیق گذاشته است. گرد فراموشی بر چهره او هرگز نخواهد نشست.
شیوه نگارش گلشیری
آقای ظریف و خانم اشتون بیانیه‌ای مشترک صادر کردند در بیانیه مشترکی که دو طرف در پایان در دوم مذاکرات جامع صادر کردند، آمده است که این مذاکرات دو روزه بر موضوع غنی سازی اورانیوم، رآکتور آب سنگین اراک، همکاری های صلح آمیز هسته ای و تحریم ها تمرکز داشته است. دور سوم مذاکرات در سطح معاونان وزیران امور خارجه و تحت نظرات آقای ظریف و خانم اشتون قرار است از ۷ تا ۹ آوریل (۱۸ تا ۲۰ فروردین ۱۳۹۳) در وین برگزار شود. در این فاصله مذاکرات در سطح کارشناسی ادامه خواهد داشت. کسری ناجی، خبرنگار اعزامی بی‌بی‌سی فارسی به وین گفت که امروز یک مقام بلندپایه آمریکایی حاضر در مذاکرات به گروهی از خبرنگاران گفته که مذاکرات به خوبی پیش رفته است. به گفته او، در دو روز گذشته دو طرف کاملا روشن کرده اند که چه انتظاری از مذاکرات دارند. این مقام آمریکایی گفته است که جزئیات بیشتری از رآکتور آب سنگین اراک در اختیار ۱+۵ قرار گرفته و دو طرف در حال جستجوی راه حلی برای این مسئله هستند.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در پایان مذاکرات دو روزه ایران و ۱+۵ در مقر سازمان ملل در وین، در یک کنفرانس مشترک خبری شرکت کردند و مذاکرات را پرمحتوی و مفید خواندند.
ظریف و اشتون در کنفرانس مشترک خبری مذاکرات را 'پرمحتوی و مفید' خواندند
آغاز به کار ارکستر سمفونیک تهران بعد از سه سال، و ادامه اعتراض ها به حرکت گروه های فشار در شیراز علیه علی مطهری از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست که بیشتر آنان برای دو هفته آینده منتشر نخواهند شد. پیدا و پنهان توافق ها تیتر و عکس ابتکار محمد علی وکیلی در سرمقاله ابتکار با اشاره به این که تا پایان ضرب الاجل تعیین شده برای توافق کمتر از سه هفته باقی است نوشته: هر چه به لحظات پایانی این مدت نزدیک می‌شویم هیجان حاکم همچون دقایق پایانی وقت اضافه بازی فینال فوتبال پر غلیان و رو به فزونی است. تمام نگاه ها به لحظه ای دوخته شده که ظریف و جان کری توافق را اعلام دارند. ما ایرانی ها بسیار مایلیم روز توافق با ۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت توسط آزاد مردی چون مرحوم دکتر مصدق، تقارن یابد تا از نظر نشانه شناسی، غرور و افتخار آن دو چندان گردد. به نظر نویسنده این مقاله با حل پرونده هسته ای زنجیره ای از پرونده های پنهان که عامل بی اعتمادی حاکم بر روابط ایران و دنیای غرب است، حل خواهد شد. بسیاری از مشکلات منطقه ای جز به مدد تفاهم ایران و آمریکا قابل حل نخواهند بود. این مشکلات با حل پرونده هسته ای به سرعت خاتمه می‌یابند و منطقه به طرف آرامش رهنمون می‌شود. در ضمن با لغو تحریم ها فشار عصبی از سر مردم برداشته می‌شود. سرمقاله ابتکار افزوده: با توافق هسته ای بازار کاسبان بین‌المللی کساد خواهد شد. آنچنانکه بازار کاسبان داخلی تحریم نیز آجر خواهد گردید و کرکره دکان آنها برای همیشه پایین خواهد آمد. در سایه تحریم ها تعدادی از کشورها با بلیت ایران سعی در کاسبی به نفع خویش دارند و منافع ملت ایران را پلکان تعالی ملت خویش قرار داده اند. در داخل نیز اقلیتی با سوءاستفاده از شرایط و به نام دور زدن تحریم ها به گنج قارونی دست یافته اند و حاضر نیستند این فرصت را از دست دهند و بیمناک شرایط پس از تحریم اند. اما کیهان ادعایی را تکرار کرده که هفته گذشته اول بار روزنامه سپاه پاسداران آن را مطرح کرده بود. به نوشته یادداشت روز این روزنامه کشاندن پرونده هسته ای و توافق های به دست آمده به شورای امنیت نه تنها پیروزی نیست بلکه افتادن در دامی است که آمریکا پهن کرده است. نویسنده بعد از اشاره به ماده هایی از اساسنامه شورای امنیت نوشته: حالا باید پرسید مگر نه این که طی چند سال گذشته آمریکا و متحدان اروپایی آن از پذیرش اسناد و اطلاعات برآمده از بازرسی‌ها مبنی بر صلح‌آمیز بودن فعالیت هسته‌ای کشورمان طفره رفته‌اند تا آنجا که برای خارج کردن چالش از بستر «فنی و حقوقی»، پرونده هسته‌ای کشورمان را برخلاف اساسنامه آژانس، به شورای امنیت برده‌اند تا بستر قابل تعریف «فنی و حقوقی» را به بستر غیرقابل تعریف «سیاسی» تبدیل کنند پس آیا این اساسنامه زمینه عبور حریف را فراهم نمی‌آورد؟ حسین شریعتمداری در این مقاله اظهار عقیده کرده: ایران با تن دادن به این قطعنامه، پذیرفته‌ که فعالیت هسته‌ای کشور صلح جهانی- یا منطقه‌ای- را به خطر انداخته و چنانچه تحریم‌ها ایران را به قبول شرایط تحمیلی حریف وادار نکند، شورای امنیت سازمان ملل مجاز خواهد بود! مخصوصا با توجه به این واقعیت که هدف نهایی حریف به تأکید و تصریح مقامات رسمی آمریکا «تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران» است. نویسنده یادداشت روز کیهان مدعی شده در حالی که تیم هسته‌ای کشورمان با جدیت و همه توان در مذاکرات لوزان، مقابل حریف ایستاده است، نوشتن این وجیزه را ضروری نمی‌دانسته اما، از آنجا که وزیر خارجه از احتمال پذیرش قطعنامه فصل هفتمی، خبر داده‌ و این اقدام در صورت انجام، پی‌آمدهای خسارت‌آفرین و جبران‌نا‌پذیری به دنبال دارد چاره‌ای جز هشدار‌ نبود. کیهان در ستون طنز گفت و شنود پرسیده: مگه طرف مقابل ما در چالش هسته‌ای کشورهای ۵+۱ نیستند؟ پس چرا بیشترین نشست و گفت‌وگوی تیم هسته‌ای کشورمان با آمریکایی‌هاست؟ در حالی که آمریکا بیشترین دشمنی و کینه‌توزی با ایران را داشته و دارد. گفتم: البته تیم هسته‌ای می‌گویند با بقیه کشورها هم نشست و گفت‌وگو دارند. گفت: وقتی بیشترین نشست و گفت‌وگو را با آمریکایی‌ها انجام می‌دهیم، این توهم در افکار عمومی جهانیان پدید می‌آید که انگار ایران هم نقش برتر! و کدخدایی آمریکا را پذیرفته است! در ادامه ستون گفت و شنود کیهان آمده: یارو وارد رستوران شد و پرسید غذا چی دارین؟ گارسون گفت؛ مخلوط خوراک گوشت گاو و کبک، وقتی غذا را آورد یارو متوجه شد که همه‌اش گوشت گاو است و با عصبانیت پرسید؛ مگه نگفتی مخلوط گوشت گاو و کبک است؟ و گارسون گفت؛ بله قربان! به طور مساوی از گوشت گاو و کبک استفاده می‌کنیم. یعنی هر روز صبح یک گاو می‌کشیم و یک کبک و بعد گوشتشان را با هم مخلوط می‌کنیم؟! آیین فراقومی نوروز شاهرخ تویسرگانی در مقاله ای در شرق نوشته: خبر تازه‌ای نیست که بگوییم از بوسنی در دل اروپا تا دامنه‌های چین غربی، از زنگبار آفریقا تا هند و سرانجام مرکز فرهنگی جهان یعنی یونسکو، روز نوترین ما را نوروز می‌نامند. اول فروردین خورشیدی، امپراتوری فرهنگی ما ایرانیان است که سراسر جهان را تصرف کرده است. اول فروردین از سوی سازمان ملل به‌عنوان روز شاعران و روز زمین معرفی شده است. این پاسداشت حرمت ایران است. نویسنده اشاره کرده: نوروز مناسک معرفت طبیعت و از نوزایی جهان است. روزی گرامی که خود اسطوره همه زمان‌ها شده است. نوروز فرزند زُروان است و زروان به معنای زمان کشف، تعریف شده است، زُروان یا زمان خود به تعبیر «اوج قدرت» آمده است و ایرانیان نخستین مردمانی بودند که به کشف این راز پی بردند. زُروان یا زوربان یا نگهبان قدرت یا قدرت برتر، اتفاقی است که تعبیر علمی جهان و آفرینش به نَفس آن بازمی‌گردد. ایرانیان به صورتی نبوغ‌آسا به چنین تعریف ویژه‌ای از این راز رسیدند. نوروز استعاره میلاد انسان و جهان است. مقاله شرق مدعی است: اندیشیدن به چنین پدیده پیچیده‌ای، آن هم در اعصار دور و سپس کشف تغییر فصول و درک تقسیمات زمانی و انتخاب امکانی برای بقا، کار ساده‌ای نبوده است. ایرانیان آیینی را بنیان گذاشتند که در آغاز راه، مناسکی قومی به‌شمار می‌رفت، اما عظمت و صحت و هماهنگی این مناسک (اولاد انسان و طبیعت، یعنی نوروز) به مقام و درجه قابل قبولی رسید که امروز در هزاره سوم از آن به‌عنوان آیینی فراقومی یاد می‌کنند و به‌تدریج خانوار مشترک بشری به قول و انجام مراسم آن می‌پیوندد. ایران تنها پیروز در سوریه کارتون پیام برومند، شرق نادر مازوجی در مقاله ای در روزنامه اطلاعات به یادها آورده که چهارسال پیش در چنین روزهایی یعنی مارس ۲۰۱۱ بود که به محض آغاز اولین اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم سوریه، غربی‌ها و در رأس آنها آمریکا به سرعت موضعگیری و پا را در یک کفش کردند که بشار اسد باید برود و دیگر جایی در نظام سوریه ندارد. اکنون همان آمریکا موضعش را تغییر داده است و به صراحت اعلام کرد که چاره‌ای جز مذاکره با رئیس جمهوری سوریه برای برون‌رفت از بحران این کشور نیست. نویسنده در جست و جوی این که این تغییر بر اثر حمایت کدام کشور از بشار اسد اتفاق افتاده نوشته: روسیه را نمی‌توان متحد سوریه به شمار آورد چون روس‌ها به سوریه به عنوان هدف می‌نگرند و دلیل آن هم مسائل متعددی مانند رویارویی با غرب در مسئله اوکراین یا مواجهه با افراد تندرو در مناطق مسلمان‌نشین روسیه است. به همین دلیل سوریه در شرایط کنونی برگ بازی خوبی است تا روس‌ها با آن مقابل غرب در مسئله اوکراین بایستند. مقاله اطلاعات نتیجه گرفته: نقش واقعی حمایتگر از دولت اسد و مردم سوریه را ایران به تنهایی به دوش می‌کشد. این نقش پررنگ و حمایتی ایران، در عراق نیز در مواجهه با گروه‌های تروریستی، خود را نشان داد اما کشورهای خاورمیانه به لحاظ بحران و چالش با یکدیگر متفاوتند و در عین این تفاوت‌ها و دوگانگی‌ها، ایران هم در سوریه و هم در عراق خوش درخشیده و به عنوان یک شریک و متحد استراتژیک ظاهر شده است. بدون‌تردید طرح تجزیه سوریه مرده است و آمریکا و توطئه‌گران منطقه چاره‌ای جز تعامل با دولت و نظام سوریه ندارند. وضع مردم و دولت اعتماد در سرمقاله خود با تاکید بر این که وضع اقتصادی مردم قطعا رضایتبخش نیست نوشته: وقتی که در سال‌های ٩٠ تا ٩٢ کشور رشد اقتصادی نداشت و حتی سیر قهقرایی هم طی کرد نتیجه چیزی جز این نخواهد شد. از همه بدتر طی این دوره تورم بود که به معنای واقعی کمرشکن شد. هشت سال بازی کردن با درآمدهای زیاد نفتی و نیز با سرنوشت اقتصادی و جیب مردم موجب شد که اقتصاد و کسب و کار در زیر آوار بی‌سیاستی مدفون شود؛ به همین دلیل کمتر اقتصاددانی وجود داشت که احتمال دهد در شرایط تحریم بی‌سابقه و فروش اندک نفت و عدم دسترسی به منابع ارزی، در سال ٩٣ کشور شاهد رشد اقتصادی و کنترل تورم باشد ولی این اتفاق افتاده است. این مقاله با تاکید بر این که دولت به طور نسبی اقتصاد را از رکود خارج کرده نوشته این نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از مشکلات اقتصادی جامعه ایران در دولت پیش ناشی از بی تدبیری بود و نه فقط تحریم‌ها. به همین دلیل دولت موجود با تدبیر خود توانست اثرات سوء تحریم را کاهش دهد، دولتی که بیشترین توجه آن به مذاکرات هسته‌ای بود و آنچه از وقتش باقی می‌ماند را باید صرف رفع نگرانی از دلواپسان داخلی می‌کرد. با وجود این دولت به خوبی توانست از این گردنه اقتصادی عبور کند هر چند تا رسیدن به جاده اصلی اقتصاد چند پیچ خطرناک دیگر هم در مسیر وجود دارد که نزدیک‌ترین آنها مذاکرات موجود میان ایران و ١+٥ است که آخرین مراحل مقدماتی خود را می‌گذراند. هر چند برخی نیروها در اسراییل و آمریکا به‌شدت در پی سنگ اندازی در مسیر موفقیت این مذاکرات هستند ولی رفتار ایران به گونه‌ای بوده که مسوولیت عدم توافق بر عهده طرف غربی خواهد بود. در روزی که چند روزنامه با چاپ عکس هایی از رییس جمهور هنگام بازدید از منطقه پارس جنوبی و افتتاح پروژه که از مدت ها پیش همه در انتظارش بودند این خبر را منعکس کرده اند، رضا زندی از منطقه کنگان نوشته: ٦٤سال پیش صنعت نفت ایران ملی شد؛ دیروز «ملی‌ترین پروژه صنعت نفت ایران» افتتاح شد. پروژه فاز ١٢ پارس‌جنوبی با ١٢میلیارددلار هزینه، بزرگ‌ترین پروژه تاریخ نفت کشور است. چهار دولت درگیر اجرای آن بوده‌اند و ١٠ سال طول کشیده است تا پرده از لوح سنگی افتتاح آن کنار زده شود. فاز ١٢ پارس‌جنوبی، می‌تواند ایرانی‌ترین پروژه بزرگ صنعت نفت کشور باشد؛ چه، در شرایط سخت تحریم و بدون حضور پیمانکاران خارجی به سرانجام رسیده است. گزارشگر ادامه داده: «خوشحالم که همزمان با مذاکرات هسته‌ای و مقارن با ٢٩ اسفند، بزرگ‌ترین پروژه گازی ایران گشایش می‌یاد... نسیم بهاری از فاز ١٢ وزیدن گرفته است.» این را حسن روحانی در مراسم افتتاح فاز ١٢ پارس‌جنوبی گفت؛ وقتی‌که دیروز به کنگان آمده بود. حالا فاز ١٢ اقتتاح شده است؛ فازی که مذاکرات قراردادی و امضای قراردادش، تیرماه ١٣٨٤ در دوره وزارت بیژن زنگنه، در دولت سیدمحمد خاتمی انجام شد. چهار وزیر نفت دولت احمدی‌نژاد آن را پیش بردند، مراحل دشوار انتهایی‌اش دوباره به دوره وزارت بیژن زنگنه رسید. من برگشته ام کارتون نعیم تدین، شهروند اعتماد در ابتدای گزارشی نوشته: مجازات من تمام شد و حالا می‌خواهم به جامعه برگردم. این چکیده حرف‌های مردی است که نوروز ١٣ سال گذشته را در اوین جشن گرفته است. اگر برای دهه ٨٠، پنج اسم خبرساز را بخواهیم انتخاب کنیم بدون تردید شهرام جزایری یکی از آنهاست. حالا او برای نخستین بار خودش را روایت کرده است. جزایری در گفت‌وگو با اعتماد تاکید کرد از اینکه مفسد زنده خطاب شود ناراحت می‌شود چرا که مجازات وی تمام شده است و قصد دارد به عرصه اقتصاد برگردد. او افزود: ١٣ سال طول کشید تا به اینجا رسیدیم. حی وحاضر و زنده روبه‌روی شما نشستم و پاسخگو، البته هیچکس جز خدا فکرش را نمی‌کرد، حالا یک مدت کوتاه دیگه هم صبرکنید، خودتان متوجه می‌شوید که در مورد من اشتباه می‌کردید و شخصیت واقعی شهرام جزایری برای همگان روشن خواهد شد، به گونه‌ای که هیچ‌کس جز خدا فکرش را نخواهد کرد. اعتماد نوشته وی بر سر زبان ها بود به نوشته اعتماد وی با تاکید بر اینکه پرونده‌اش یک پرونده ساده کیفری بوده است، ادامه داد: همان زمان بررسی پرونده، رییس دادگاه درمورد اشاره لفظ «مفسد» به من، تذکر می‌داد که این یک پرونده ساده کیفری است اما شما رسانه‌ها هرکاری دلتان می‌خواد انجام می‌دهید و من هم همیشه سکوت کرده‌ام. بازهم شما را تحمل می‌کنم. ضمنا اگر من خطایی مرتکب شده‌ام، حالا که بیرون آمده‌ام، شهرام جزایری هستم. یک شهروند عادی. همین. دانشجو راحت حرف بزند کارتون جواد علیزاده، قانون آیدین سیار سریع در ستون طنز بی قانون به نقل از رئیس دانشگاه صنعتی شریف نوشته معتقدم دانشجو باید راحت حرفش را بزند هرچند من یا دیگران خوش‌مان نیاید. طنزنویس اعتماد بعد کامنت های زیر چنین خبری را تجسم کرده است: رئیس فراست (هوشیاری) دانشگاه صنعتی شریف: حالا شما زیاد مهم نیستی ولی من باید خوشم بیاد. دبیر تشکل دانشجویی چماق و عدالت: ما هم باید خوشمون بیاد. رئیس شورای نظارت بر کل دانشجویان صنعتی شریف: من ... من ... من ... منم خوشم بیاد. معاون امور هماهنگی سرویس‌های دانشگاه غیرانتفاعی ابوعبیدا... جوزجانی شهرستان علاف‌کنار، بعد از میدون تره بار، کوچه زنبق، پلاک بیست و نه، زنگ دوم از بالا: بنده حرف خاصی ندارم. مدیر شرکت آب و فاضلاب منطقه فلان: ما با آزادی بیان در دانشگاه‌ها مشکلی نداریم ولی دانشجویان همیشه این را به خاطر داشته باشند که آب قطع است. و سرانجام کامنت یک دانشجوی ناراحت: آقا ما یه بار اومدیم راحت حرفمون رو بزنیم پشیمون شدیم. اولش خیلی راحت بود. من راحت حرفم رو زدم، بعد به من گفتن بیا دفتر ما تو دانشگاه. من رفتم دم در اونجا. گفتن دم در چرا؟ بیا تو! راحت باش! منم رفتم تو. خیلی محبت کردن. چایی و شیرینی آوردن. پرسیدن درس و مشق چطوره؟ گفتم بد نیست. گفتن نه راحت باش! بگو چطوره؟ سخته؟ منم دیدم جو صمیمیه شروع کردم به درد دل که آقا این اساتید خیلی سخت می‌گیرن، زیاد درس میدن، نمره نمیدن، دهنمون بتن ریزی شده به خدا. اونا هم انصافا خیلی همدردی کردن با من. موقع گوش دادن هی می‌گفتن آخی بمیرم. آخرش هم گفتن می‌خواهیم راحتت کنیم. گفتم چطور؟ گفتن برو خونه‌ات بشین حال کن، رااااحت! صفاااا کن! گفتم یعنی چی؟ گفتن دیگه دانشگاه نیا. من اصلا باورم نمی‌شد. داشتم بال در می‌آوردم. رفتم صورتشون رو ماچ کردم و تشکر کردم و اومدم خونه. فقط نمی‌دونم چرا وقتی می‌خواستم برگردم دیگه راهم ندادن.
روزنامه های امروز صبح در آخرین روز کاری سال در عنوان های خود از مذاکرات هسته ای و نزدیک بودن تاریخ توافق ها نوشته و در عین حال به گشایش فاز تازه ای از پارس جنوبی اهمیت بسیار داده اند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ چهارشنبه ۲۷ اسفند
از سوی دیگر، پکن، همانند بسیاری دولت‌های دیگر در کشورهای درحال توسعه که مسئول حفظ یک‌پارچگی کشوری پهناور است، نگران آن است که ناهماهنگی فرهنگی و مذهبی میلیون‌ها ساکن ایالت شین جیانگ که سابقه تحریکات شوروی و ترکیه را برای جدایی از چین دارند، سرانجام باعث گسست از کشور مادر شود. حق با کدام است؟ آیا تلاش برخی جنبش‌های زیرزمینی استقلال‌طلب اویغور از یک سو، و خشونت‌ها و اعمال محدودیت دولت مرکزی چین برای یک‌پارچه نگاه داشتن کشور و بخشیدن حس ملی‌گرایی به همه جوامع آن، قابل توجیه است؟ نگاهی به تاریخ اویغور، شاید، به برخی سئوال ها پاسخ دهد. اویغورها که هستند؟ تاریخ اویغور به بیش از ۴۰۰۰ سال پیش، به دو قوم کشاورز و شکارچی، و سپس به سغدیان ایرانی در زمان هخامنشیان و اشکانیان بر می‌گردد، زمانی‌که این منطقه بخشی از شاهنشاهی ایران بود. سغدی یکی از زبان‌های ایرانی بود و از آنجا که سغدیان بر سر راه جاده ابریشم اسکان داشتند، زبان، فرهنگ، آداب و مهارتشان در مدیریت به‌سرعت همراه با بازرگانانی‌که از چین و هند برای تجارت از این جاده عبور می‌کردند، گسترش یافت. سغدیان همراه با سُکاهای ایرانی که بعدها به آن ها پیوستند، نقش مهمی در گسترش فرهنگ و تمدن ایران باستان داشتند. با فروپاشی سلسله ساسانی و هجوم اعراب به ایران، ترکیب نژادی و فرهنگی منطقه سغدنشین که اکنون به عنوان شین جیانگ شناخته می‌شود، تغییر چندانی نکرد و زبان سغدی ایرانی همچنان ارجحیت خود را نگه داشت. سعد ابن وقاص، یکی از فرماندهان سپاه اسلام که تا داخل قلمرو چین پیش رفت، تنها پنجاه سال پس از مرگ پیامبر اسلام، آیین خود را در این منطقه مستقر کرد و با اسکان اعراب در این منطقه کوشید چهره نژادی آن را نیز عوض کند، اما مهاجرت گسترده ایرانیانی که از هجوم اعراب به این منطقه گریختند، ترکیب نژادی آن را همچنان ایرانی/ سغدی حفظ کرد. در طی سال‌ها این اقوام در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی چین پیشرفتی چشمگیری کردند و خانات محلی خودشان را تشکیل دادند. از اسلام گذشته، بسیاری از آداب و رسوم و اعتقادات ترک‌های آن منطقه همچنان ایرانی ماند، از جمله آیین نوروز که مانند قرقیزها، ازبک‌ها، قزاق‌ها و تاتارهای چین، امروز در میان اویغورها هم جشن گرفته می‌شود. زبان اویغور هنوز آکنده از کلمات پارسی است. اویغورها در رویارویی با لشکر عظیم چنگیز خان در سال‌های ۱۲۰۶ تا ۱۲۲۷ داوطلبانه تسلیم شدند. پس از چنگیز، قوبیلای قاآن بر این منطقه چیرگی یافت. اویغورها به دلیل فرهنگ برترشان در دربار مغول به جایگاه رفیعی رسیدند و در جنگ‌های آنان برای تسلط بر آسیای میانه نقش مهمی ایفا کردند. اما بنا به اسناد تاریخی، گروه‌های چشمگیری از مغول‌ها با سقوط خاقان مغولستان در سال‌های پس از ۸۴۰ میلادی به اویغورستان کوچ کردند و در میان ساکنان منطقه به ویژه از نظر نژادی حل شدند. چین در قرن هجدهم میلادی مغولستان را فتح کرد و اویغورستان را شین جیانگ نامید. گفته می‌شود در این حمله بیش از یک میلیون نفر کشته شدند و آنچه از آنان به جا مانده بود، در بازارهای فروش برده معامله شدند. خصومت میان چین و اویغورها از آنجا دامن زده شد و تا امروز ادامه یافت. قیام سال ۱۸۶۴ اویغورها علیه سلسله چینگ، آن‌ها را از اویغورستان که حال نامش را کاشغریه گذاشه بودند، بیرون راند. پادشاهی مستقل کاشغریه یا «یِدی شهر» ( هفت شهر) به رهبری یعقوب بیگ، از سوی امپراطوری عثمانی، روسیه و بریتانیا به رسمیت شناخته شد. اما منازعات به این جا ختم نشد. در جنبشی که یکی از ریشه‌های معاصر درگیری‌های امروز علیه اویغورهاست، یعقوب بیگ علیه مسلمانان چین که مسلمان حنفی کاشغریه آنها را شافعی می‌خواندند اعلام جهاد کرد. چین در این نبرد به سختی شکست خورد. اما همانند خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول، قدرت‌های جهان آن روز، بریتانیا و روسیه، در ادامه آنچه در تاریخ به نام «بازی بزرگ» شناخته می شود، تمام منطقه آسیای میانه را بدون توجه به ترکیب قومی، فرهنگی و سنتی آن به کشورهایی از جمله افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان و... تقسیم کردند. رقابت شدید و اغلب خونین میان روسیه و بریتانیا بر سر کنترل آسیای میانه که اصطلاحا «بازی بزرگ» خوانده می‌شود، از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد و تا اوایل قرن بیستم ادامه یافت. هدف بریتانیا حفظ بزرگ‌ترین مستعمره‌اش، هند بود. برخی تاریخ‌دانان معتقدند این رقابت‌ها هرگز تمام نشده و نمونه آن هجوم نظامی شوروی به افغانستان در دهه ۱۹۸۰ است. اویغورها، دوبار در سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۴ با کمک استالین موفق شدند استقلال از دست رفته خود را بازپس بگیرند و خود را «جمهوری اول ترکستان شرقی» بنامند. اما چین، با استفاده از عِرق مذهبی مسلمانان خودش که آن‌ها هم اویغورها را کافر تلقی می‌کردند، استقلال جمهوری ترکستان شرقی را در هم کوبید. دومین جمهوری مستقل ترکستان شرقی هم به همین سرنوشت دچار شد، با این تفاوت که این بار میان جامعه اویغور که بخشی طرفدار شوروی و بخشی هوادار ترکیه بودند، اختلاف افتاد و در این اختلافات، این چین بود که کنترل منطقه اویغورنشین را در دست گرفت و از سال ۱۹۴۹ با مشت آهنین بر آن حکومت کرده است. پکن حس می‌کند این نه تنها اویغورها بلکه دست نامرئی ترکیه و روسیه است که می‌خواهد بخشی از آنچه را چین متعلق به خودش می‌داند، زیر نفوذ بگیرد. مسئله آنقدر سرنوشت و خواست اویغورها نیست که مبارزه با آنچه پکن دست خارجی تلقی می‌کند. اویغورها هم با نگاهی به تمدن و گذشته و تفاوت‌های فاحشی که میان نحوه زندگی، سنت‌ها و اعتقاداتشان با چین وجود دارد و این که چین از دید آنها دولتی است که در گذشته‌ای نه چندان دور قلمروشان را غصب کرده، ترجیح می‌دهند حتا در ازای مماشات با روسیه و ترکیه، خود را از زیر یوغ چین که در صدد از میان بردن هویت تاریخی و قومی آنهاست، خود را از اردوگاه‌های شستشوی مغزی و کار اجباری چین رها کرده با حیثیت انسانی به زندگیشان ادامه دهند. قضاوت دشوار است.
جامعه اویغور همیشه با نگاهی به تاریخ چند هزارساله‌اش، خود را تافته‌ای جدا بافته از «هان»‌های چین دیده‌است. اگر پس از دوره کوتاهی استقلال در سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۴ و ۱۹۴۹، دیگر کمتر نگاهی به چنین هدفی داشته باشد، دست‌کم می‌خواهد دولت مرکزی به سنت‌ها، مذهب، زبان و نحوه زندگی این مردمان احترام بگذارد و در امور فرهنگی و مذهبی‌شان دخالت نکند.
اویغورها که هستند؟
برای اسپايک لی، نفوذی (Inside Man) فاصله گرفتن کاملی است از فضای فيلم های قبلی که به هر شکل می تواند اتفاق فرخنده ای باشد، چرا که او – تقريباً در تمامی آثار– در قيد و بند مسايل سياسی - اجتماعی ای بود که غالباً در پرداخت آنها ناموفق عمل می کرد. در نتيجه عموماً با فيلم های شعاری ای درباره نژاد پرستی، فقر، اقليت ها يا شخصيت های سياسی روبرو بوديم که نمونه هايش در تاريخ سينما فراوان اند. خوشبختانه اما اين بار در يک حرکت عجيب از "شعار" دست می کشد و تنها سعی دارد توانايی های تکنيکی اش را در خدمت پرداخت سينمايی يک قصه ساده قرار دهد ( و حالا ديگر با قطعيت می توان گفت که اين نتيجه بالا رفتن سن و سال و منطقی تر شدن فيلمسازانی از اين دست است ) و شايد بتوان نفوذی را به رغم همه ضعف ها، بهترين فيلم سازنده اش دانست. فيلم با فضای آشنايی آغاز می شود: سرقت بانک و گروگان گيری. نمونه اين نوع قصه و فضا را در تاريخ سينما بسيار می توان سراغ کرد. با علم به اين موضوع اسپايک لی سعی دارد فيلم تازه ای خلق کند. در نتيجه از نماهای کوتاه و شيوه تدوين خاص خود سود می جويد تا نوع روايت سينمايی اثرش را تغيير دهد، با بر هم ريختن زمان وقايع، پيشاپيش نشانه هايی را برای تماشاگر باقی می گذارد و بالاخره نزديک به اواخر فيلم تماشاگر متوجه می شود که قصه اساساً چيز ديگری است و ماجرا به شکلی که گمان می کرديم تمام نخواهد شد. همين وجه تمايز فيلم از نمونه های مشابهش است: فيلم با فضای آشنای ژانر پيش می رود، اما چندان قصد وفاداری به آن را ندارد. در نتيجه از اواسط آن دغدغه تماشاگر اين است که فيلم چطور به پايان خواهد رسيد و در نهايت فيلم فارغ از همۀ اين حدس و گمان ها تمام می شود. اما باز صرف پايانی از اين دست، چندان امتيازی نيست، اما موفقيت فيلم از آنجا نشات می گيرد که جزئيات به طرز قابل توجهی پرداخت شده اند. همه چيز دقيق و حساب شده است و فيلمساز توانايی اش را در جهت پرداخت اين جزئيات و در خدمت قصه به کار می گيرد. اولين جملات کلايو اوون رو به دوربين، گويی که حرف های خود فيلمساز را گوشزد می کند و براين نکته تأکيد دارد که هيچ چيز را دوباره تکرار نخواهد کرد. تماشاگر بايد حواسش را جمع کند تا با جزئياتی درگير شود که فقط يک بار در گوشه ای از تصوير يا ديالوگ به آن اشاره می شود و بعدتر همان نکته به کار قصه فيلم می آيد. در نتيجه اگر تماشاگر به طور سرسری با فيلم روبرو شود، بسياری از نکات ريز آن را از دست خواهد داد و گاه شايد با داستان آن هم مشکل پيدا کند. فيلم اما رفته رفته پيچيده تر می شود و روان شناسی شخصيت ها بر روايت قصه غلبه می کند. از ابتدا با شخصيت اصلی متفاوتی روبرو هستيم: باهوش، زيرک، خوددار و مهربان! آنها آدم نمی کشند، تنها برای رسيدن به مقصود شان ادای آن را در می آورند. از سويی ديگر خود از پيش می دانند که درخواست شان برای داشتن اتوبوس و هواپيما، خواست عبثی است و اصلاً دليل طرح آن، رد گم کردن است. نقشه پيچيده آنها ذره ذره پيش می رود. آنها حتی به پول و شمش های طلا در بانک دستبرد نمی زنند و تنها هدف شان الماس های يکی از صندوق هاست. در نتيجه پليس باهوش فيلم – که در فيلم هايی از اين دست در نهايت سر رشته ماجرا را به دست می گيرد و آن را حل و فصل می کند- عاجز و سر در گم بازی را می بازد. پيچيدگی قصه با پيچيدگی شخصيت های آن می آميزد: هيچ کس يک شخصيت کليشه ای معمولی نيست (جز شخصيت جودی فاستر، که اساساً کمکی به فيلم نمی کند و نقطه ضعف فيلم را رقم می زند). در نقطه نهايی فيلم شخصيت هايش را در يک سطح قرار می دهد: هيچ کس فرقی با ديگری ندارد. لبخند رضايت آميز کارآگاه در صحنه نهايی، از پذيرفتن اين نکته حکايت می کند. آدم ها خاکستری اند؛ با نقاط قوت و ضعف گاه مشترک. استفاده از ماسک ها و لباس های يکرنگ، نوعی تأکيد بر اين تشابه است: همۀ آنها می توانند جای يکديگر قرار بگيرند. سارقان يکی از همين مردم عادی هستنند: به شکل آدم های معمولی وارد بانک می شوند، کارشان را انجام می دهند و به شکل همان آدم های معمولی بانک را ترک می کنند. حتی برای کارآگاه پليس دل می سوزانند و با تکه الماسی زندگی او را تغيير می دهند تا بالاخره بتواند با دوست دخترش زندگی ای را تشکيل دهد. همه چيز خوب و مرتب پيش می رود. همه راضی اند و هوا عالی است. فيلم با شروع يک عشقبازی تمام می شود. مشخصات فيلم: Inside Man کارگردان: اسپايک لیفيلمنامه: راسل گويرتزبازيگران: دنزل واشنگتن، کلايو اوون، جودی فاستر، ويلم دفو خدمات
خلاصه داستان: کيت فريزر(دنزل واشنگتن)، کارآگاه ویژه پلیس نیویورک است که درگير يک سرقت بانک بسيار پيچيده می شود: دالتون راسل(کلايو اوون)، سرپرستی گروه سارقان را به عهده دارد. آنها به گروگان گيری گسترده ای دست می زنند. مادلين وايت (جودی فاستر)، وکيل قدرتمندی با ارتباطات سياسی پيچيده، وارد ماجرا می شود...
نگاهی به فيلم 'نفوذی، تازه ترين ساخته اسپايک لی
تازه ترین دور مذاکرات ایران و شش قدرت جهانی اوایل تابستان در وین پایتخت اتریش برگزار شده بود موضوع این گفتگو هماهنگی دو طرف برای دور هفتم مذاکرات جامع اتمی میان ایران و گروه ۱+۵ است. این دور از مذاکرات قرار است شهریور ماه در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک برگزار شود. آقای ظریف پیشتر گفته بود که قبل از آغاز این مذاکرات، در دیدار با خانم اشتون، محور گفت‌و‌گوها را مرور خواهد کرد. ایران و گروه ۱+۵ مهلت شش ماهه توافق مقدماتی ژنو را با هدف دستیابی به یک توافق جامع و حل فصل نهایی پرونده اتمی ایران از جمله رفع تحریم‌ها علیه این کشور، تا سوم آذر (۲۴ نوامبر) تمدید کرده‌اند. این تصمیم در جریان مذاکرات وین در اوایل تابستان امسال گرفته شد. از آن زمان تاکنون، یک دور مذاکره دوجانبه میان معاونان وزارت خارجه ایران و آمریکا در ژنو، سوئیس، برگزار شده است. آقای ظریف به تازگی گفته است که چارچوب توافق اتمی آماده است اما عباس عراقچی، معاون وزیر خارجه و از مذاکره کنندگان ارشد اتمی ایران گفته که "پر کردن فاصله‌ها که در برخی موارد بسیار گسترده‌اند، سخت است." باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا هم اخیرا گفته شانس توافق با ایران کمی کمتر از ۵۰ درصد است.
سخنگوی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سرپرست مذاکرات گروه ۱+۵ اعلام کرده است که خانم اشتون و محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران، دوشنبه آینده دهم شهریور (اول سپتامبر) در بروکسل پایتخت بلژیک که مقر اتحادیه اروپا است، با هم دیدار و گفت‌و‌گو می‌کند.
ظریف و اشتون هفته آینده در بروکسل با هم دیدار می‌کنند
آقای برنز اعلام کرد به رام الله آمده تا حمايت قطعی آمريکا از برگزاری انتخابات روز 9 ژانويه سال 2005 را اعلام کند. انتخابات مذکور توسط تشکيلات خودگردان فلسطين و با هدف انتخاب رهبر آينده فلسطينيان برگزار خواهد شد. ديدار آقای برنز با مقام های فلسطينی اندک زمانی پس از ورود کالين پاول، وزير امور خارجه آمريکا به خاورميانه برای بررسی طرح های پيشنهادی برای از سرگيری روند صلح، صورت گرفت. کالين پاول که در اسرائيل به سر می برد، قرار است هم با مقام های اسرائيلی و هم با مقام های فلسطينی ديدار کند. گردانندگان تشکيلات فلسطينی می گويند از آمريکا برای کسب اطمينان در مورد خروج نيروهای اسرائيلی از سرزمين های فلسطينی تا پيش از برگزاری انتخابات کمک خواهند خواست. آقای پاولوی پس از ديدار با مقام های دوطرف اسرائيلی و فلسطينی، راهی مصر می شود تا در کنفرانسی که برای بررسی آينده عراق برگزار می شود شرکت کند. خدمات
ويليام برنز، فرستاده ويژه آمريکا در امور خاورميانه، روز يکشنبه 21 نوامبر برای نخستين بار در بيش از يک سال گذشته، وارد سرزمين های فلسطينی شد و با احمد قريع، نخست وزير دولت فلسطينی و محمود عباس، رئيس سازمان آزادی بخش فلسطين ديدار کرد.
اعلام حمايت قطعی آمريکا از انتخابات فلسطين
زانیار ولقمان مرادی صالح نیکبخت، وکیل زانیار و لقمان مرادی می‌گوید که اجرای حکم اعدام آن‌ها در حالی که پرونده قتل رسیدگی و اتهام آنها ثابت نشده غیرقانونی است چون اتهام محاربه به دلیل همین اتهام قتل متوجه آنها شده است. دادستان تهران با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده است که "لقمان و زانیار مرادی که از اعضای گروهک کومله می‌باشند، دارای سوابق دستگیری به اتهامات علیه امنیت بوده‌اند و از جمله لقمان دارای دو فقره سابقه‌ی دستگیری در سال‌های ۱۳۸۶ و۱۳۸۷ بوده و زانیار نیز دارای یک فقره سابقه محکومیت به سه سال حبس بابت ارتکاب جرم علیه امنیت ملی داشته است." صالح نیکبخت، وکیل زانیار و لقمان مرادی اما ادعای دادستان تهران را رد و می‌گوید: "زانیار هیچ فعالیت سیاسی نداشت. پدر او سیاسی بود اما خود زانیار هیچ فعالیتی نداشت. لقمان ۶ ماه به اتهام هواداری از کومله بازداشت شده بود که حتی منجر به محکومیت هم نشده بود. او بعد از این ۶ ماه کاملا از مسائل سیاسی دوری و روی جرثقیل پدرش که محل امرار معاش خانواده او بود کار می‌کرد. آنچه در بیانیه دادستان تهران آمده دروغ و غیرواقعی است." زانیار و لقمان مرادی، ۱۱ مرداد ۱۳۸۸ به اتهام قتل سه نفر در شهر مریوان در استان کردستان بازداشت شدند. آنها متهم به قتل فرزند و برادرزاده امام جمعه مریوان و راننده آنها بودند. به گفته صالح نیکبخت "زانیار و لقمان مرادی دو پرونده دارند. یک پرونده قتل که هنوز رسیدگی نشده و حکمی صادر نشده است و دیگری پرونده محاربه که به دلیل همین پرونده قتل برای آن‌ها تشکیل شده است. قاضی صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب آنها را متهم به محاربه از طریق اقدام علیه امنیت ملی و به اعدام محکوم کرد. حکمی که از سوی دیوان عالی کشور تایید شد. اما بعد از پی‌گیری‌های ما دیوان دستور داد که ابتدا باید به پرونده قتل رسیدگی شود. از نظر شرعی هم قاعده‌ای است مبنی بر این که حق‌الناس مقدم بر حق الهی است. اما زانیار و لقمان را روز جمعه در حالی اعدام کردند که این پرونده هنوز رسیدگی نشده است." براساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی "محاربه عبارت از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آن‌ها است، به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد. هرگاه کسی با انگیزه شخصی به سوی یک یا چند شخص خاص سلاح بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد و نیز کسی که به روی مردم سلاح بکشد، ولی در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود، محارب محسوب نمی‌شود". روند دادرسی چگونه بود؟ دادستان تهران در بیانیه‌ای بعد از اعدام، اتهامات زانیار مرادی را "محاربه، معاونت در سه فقره قتل عمد و مشارکت در حمل و نگهداری اسلحه‌ جنگی" و اتهامات لقمان مرادی را "اقدام علیه امنیت ملی، ترور و سه فقره قتل عمدی، تردد غیرمجاز از مرز و مشارکت در حمل و نگهداری اسلحه‌ جنگی" عنوان و مستندات این اتهامات هم اقرار زانیار و اقبال مرادی اعلام کرده است. پیشتر پرس تی وی، شبکه برون مرزی جمهوری اسلامی روز پنجشنبه ۱۳ آبان ماه ۱۳۸۸، به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مدعی شد که از لقمان مرادی و زنیار مرادی، اسلحه، اسناد و مدارکی به دست آمده که نشانگر رابطه آن‌ها با اعضای کومله در کردستان است. حزب کومله کردستان در بیانیه‌ای هر گونه وابستگی این افراد را به خود تکذیب کرده است. به دنبال انتشار این خبر، ویدیویی حاوی اعترافات بازداشت شدگان این پرونده از شبکه انگلیسی زبان جمهوری اسلامی پخش شد. در آن ویدیو چند نفر از جمله زانیار و لقمان مرادی به عنوان متهم، در منزل ماموستا مصطفی شیرازی در حال اقرار به قتل فرزند امام جمعه نشان داده می‌شدند. زانیار و لقمان مرادی زانیار و لقمان مرادی در نامه‌ای به گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل اعلام کردند که اعترافات آنان زیر شکنجه بوده است و بازجویان آن‌ها را تهدید به "تجاوز جنسی" کرده‌اند. زانیار مرادی در این نامه نوشت: "یک بطری را آورده بودند و می‌گفتند که باید قبول کنی اگر قبول نکنی باید روی این بطری بشینی و همچنین تهدید به تجاوز جنسی می‌کردند و می‌گفتند خودت انتخاب کن یا قبول می‌کنی یا این آخرین راهته، من هم به ناچار قبول کردم چون نمی‌توانستم این نوع شکنجه‌ها را تحمل کنم و بشدت از ناحیۀ بیضه خونریزی و سوزش داشتم و دیگر در برابر شکنجه‌های بی‌رحمانه دوام نداشتم. حتی هیچ دکتری برای معالجۀ من نیاوردند و هنوز هم هر دوی ما مشکل داریم." لقمان مرادی نیز با اشاره به اینکه اعترافاتش تحت شکنجه بوده در این نامه نوشت: "ما قربانیان شکنجه‌های بی‌رحمانه‌ی اداره اطلاعات سنندج هستیم و تمام اتهاماتی که به ما زده‌اند را تکذیب می‌کنیم و هیچ کدام از این اتهاماتی که به ما زده‌اند را قبول نداریم، از تمام گروه‌ها و سازمان‌های حقوق بشر تقاضامندیم که با عاملین شکنجه‌های بی‌رحمانه اطلاعات سنندج طبق عدالت برخورد قانونی صورت گیرد." آنها در نامه‌ای به صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه هم شرح این شکنجه‌ها را نوشتند. صالح نیکبخت، وکیل زانیار و لقمان مرادی می‌گوید: "بسیاری از بازجویی‌ها و تحقیقاتی که شده نوشته این دو نفر نیست. بازجویی‌ها و تحقیقات حالت سوال و جواب ندارد. روایتی گونه و حالت داستانی دارد که این دو نفر فقط امضا کرده‌اند. من وقتی متن اقرار هر دو نفر را در پرونده دیدم متوجه شدم که کاملا منطبق با هم و کلمات و عبارات عین هم است. اگر دو نفر همراه با هم کاری را انجام دهند با انشا و ادبیات و عبارات یکسان آن را روایت نمی‌کنند. هر کسی لحن و ادبیات و عبارات خود را به کار می‌برد. ولی اینقدر اقرار این دو نفر مشابه به هم نوشته شده بود که قابل قبول نبود." براساس تبصره ۲ ماده ۲۱۸ قانون مجازات اسلامی "اقرار در صورتی اعتبار شرعی دارد که نزد قاضی در محکمه انجام گیرد". ماده ۱۶۹ و ماده ۱۷۳ همین قانون می‌گوید: "اقراری که تحت اکراه، اجبار، شکنجه و یا اذیت و آزار روحی یا جسمی اخذ شود، فاقد ارزش و اعتبار است و دادگاه مکلف است از متهم تحقیق مجدد نماید و انکار بعد از اقرار موجب سقوط مجازات نیست به جز در اقرار به جرمی که مجازات آن موجب رجم یا حد قتل است که در این صورت در هر مرحله، ولو در حین اجراء، مجازات مزبور ساقط و به جای آن در زنا و لواط صد ضربه شلاق و در غیر آن‌ها حبس تعزیری درجه پنج ثابت می‌گردد". وکیل زانیار و لقمان مرادی می‌گوید: "آقای لاریجانی می‌بیند اگر این نامه حتی یک درصد اش هم درست باشد وحشتناک است. آن رفتارهایی که در اطلاعات با این‌ها کرده بودند من هم وقتی در پرونده نامه را خواندم در دفتر دادگاه گریه کردم. رئیس قوه قضائیه ارجاع می‌دهد به دادستان کل کشور وقت که الان معاون اول است. او هم می‌دهد به دادستان تهران و او هم به قاضی ناظر زندان که می‌گوید حکم دادگاه انقلاب نباید اجرا شود و باید پرونده قتل رسیدگی شود." به گفته صالح نیکبخت، موکلان او اسلحه‌ای نداشته‌اند. او توضیح می‌دهد: "آلت جرم وجود نداشت. در پرونده ذکر شده که قتل با یک کلاشینکف انجام گرفته. در اعترافات هم آمده که اسلحه را بعد از ارتکاب جرم و وقتی هوا تاریک شد در دریاچه زریوار مریوان در بخش نیزار انداخته‌اند. ایرادی که ما گرفتیم این بود که اسلحه قتل کجاست؟ این‌ها اسلحه‌ای نداشته‌اند و شما می‌گویید اسلحه قتل بوده. خب اسلحه را بیاورید اقیانوس آرام نیست که پیدا نشود این جایی که می‌گویید انداخته‌اند عمق بین ۲ تا ۵ متر است و پیدا کردن اسلحه کار سختی نیست." اما این تنها ایراد پرونده نبود که در اول مرداد ماه ۱۳۹۱ از سوی صالح نیکبخت در دادگاه اعلام شد. او می‌گوید: "گزارش بازسازی صحنه قتل وجود نداشت در حالیکه مطابق قانون گزارش بازسازی صحنه قتل باید انجام و باید لزوما گزارش صحنه قتل ضمیمه پرونده باشد و اگر نباشد از نواقص تحقیقات است. ایراد سوم و مهم ما هم این بود که اساسا لقمان مرادی در آن روز روی یک جرثقیلی در شهر سروآباد کار می‌کرد که ۳۵ کیلومتر دور از محل قتل بود و برای این مساله هم چندین شاهد داشت. چندین مورد دیگر هم بود از جمله اینکه شاکیان پرونده نرفته‌اند انحصار وراثت بکنند و ثابت بکنند که وارث مقتولین هستند." به گفته آقای نیکبخت "دادگاه ایرادات را پذیرفت و با عنوان نقض تحقیقات فرستاد دادسرای جنایی تهران. این دادسرا هم به نیابت فرستاد دادسرای مریوان که تحقیقات را انجام دهد. چندین بار پرونده بین دادسرای تهران و مریوان در رفت و آمد بود. چون تحقیقات تکمیل نشده بود چند بار جلسه دادگاه تمدید شده به اصطلاح وقت احتیاطی تعیین کردند. آخرین وقت احتیاطی تیر ماه امسال بود که به دلیل اینکه ایرادات رفع نشده بود ومدارک پرونده را از اداره اطلاعات می‌خواستیم این اداره گفته بود ما مدارکی نداریم و همان بود که قبلا فرستاده‌ایم." نحوه اجرای حکم به گفته وکلای پرونده روند طی شده دادرسی و اجرای حکم زانیار و لقمان مرادی هم با قانون مجازات اسلامی، آئین نامه سازمان زندان‌ها، آئین دادرسی کیفری و قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب مغایرت داشته است. بر اساس قوانین ایران، محکوم به اعدام، قبل از اجرای حکم حق دیدار با خانواده خود را دارد و وکیل او می‌تواند در جریان اجرای حکم حضور داشته باشد، اما وکیل آن‌ها در جریان اجرای حکم نبود. صالح نیکبخت می‌گوید: "به خانواده‌های زانیار و لقمان نگفتند که این آخرین ملاقات شماست. به من ابلاغ نکردند و هیچ یک از مراحل قانونی را طی نکردند. دوشنبه شب لقمان با من صحبت کرد، زانیار حالش خوب نبود. از وقتی از بند منتقل شده بودند در اعتصاب غذا بودند. نه آن‌ها و نه ما خبری از اجرای حکم نداشتیم." آئین نامه نحوه اجرای احکام قصاص، رجم، قتل، صلب، اعدام و شلاق می‌گوید که مرجع قضایی مجری حکم موظف است که حداقل ۴۸ ساعت قبل از اجرای حکم به وکیل زندانی اطلاع بدهد. براساس ماده ۱۸ همین آئین نامه "چنانچه کسان محکوم، جسد را مطالبه نمایند به تشخیص و دستور مقام قضایی مجری حکم تسلیم آنان می‌شود والا طبق مقررات شرعی و قانونی دفن خواهد شد. در فرض اخیر، کلیه هزینه‌ها از بیت‌المال پرداخت می‌شود". جنازه‌های زانیار و لقمان مرادی اما به خانواده‌های آن‌ها تحویل داده نشد و گفته شده که در بهشت زهرا، کیلومترها دورتر از محل سکونت آنها به خاک سپرده خواهد شد. همچنان که برخلاف آئین نامه زندان‌ها کیلومترها دورتر از محل سکونت خانواده خود سال‌ها در زندان رجایی شهر زندانی بودند. ماده ۲۳۴ آئین نامه زندان‌ها می‌گوید: "سازمان (زندان ها) باید ترتیبی اتخاذ نماید که محکومان با درخواست شخصی در نزدیک‌ترین [زندان به] محل سکونت خانواده خود تحمل کیفر نماید". صالح نیکبخت می‌گوید: "من وکیل صدها نفر بوده‌ام و هیچ جایی چنین پرونده‌ای ندیده‌ام. چرا اجازه ندادید دادگاه تشکیل شود؟ و همچنان این سوال مطرح است که چرا اجازه ندادید دادگاه تشکیل شود؟ چرا به پرونده قتل رسیدگی نشد و اما دو نفر به اتهام قتلی که مورد رسیدگی قرار نگرفت اعدام شدند."
زانیار و لقمان مرادی، دو زندانی کرد در حالی روز شنبه ۱۷ شهریور به اتهام محاربه اعدام شدند که پرونده آن‌ها در دادگاه کیفری استان تهران باز است.
گزارش یک دادرسی؛ زانیار و لقمان مرادی
1- وينستون چرچيل (نخست وزير بريتانيا در جنگ جهانی دوم)، 2- مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند از استعمار بريتانيا)، 3- نلسون ماندلا (رهبر مبارزه عليه رژيم نژاد پرست آفريقای جنونی)، 4- عيسی مسيح، 5- مارتين لوتر گينگ (رهبر مبارزات ضد نژادپرستی در آمريکا)، 6- اسکندر، 7- بيل کلينتون (رئيس جمهور سابق آمريکا)، 8 - مارگارت تاچر (نخست وزير سابق بريتانيا)، 9- ناپلئون، 10- آبراهام لينکلن، 11- ميخائيل گورباچف (آخرين رهبر اتحاد جماهيری شوروی)، 12- جان اف کندی، 13- چنگيز خان، 14 - پاپ ژان پل دوم، 15- جوليوس سزار، 16- ملکه اليزابت اول، 17- ريچارد برنسون (سرمايه دار و کارآفرين بريتانيايی)، 18- جک ولش، 19- نلسون (دريانورد بريتانيايی که در جنگ ترافالگار بر نيروهای ناپلئون پيروز شد) 20- فرانکلين روزولت، 21- آدلف هيتلر، 22- مادر ترزا (راهبه نيکوکار کاتوليک در هند)، 23- رونالد ريگان (رئيس جمهور سابق آمريکا)، 24- جورج واشنگتن، 25- تونی بلر، 26- بيل گيتس (موسس شرکت نرم افزار مايکروسافت)، 27- حضرت موسی، 28- حضرت محمد، 29- دالی لاما، 30- جورج دابليو بوش، 31- مائو تسه تونگ، 32- دوک ولينگتون، 33- کوفی عنان (دبيرکل سازمان ملل متحد)، 34- تام پيترز، 35- شارل دوگل، 36- کريستوفر کلمب (کاشف آمريکا)، 37- النور روزولت (همسر رئيس جمهور سابق آمريکا)، 38- لنين، 39- رودلف جوليانی، 40- آلبرت اينشتين، 41- فيدل کاسترو، 42- هنری هشتم (از شاهان سابق بريتانيا)، 43- ويليام والاس، 44- لو گرستنر (رئيس سابق آی بی ام)، 45- آنگ سان سوچی (رهبر مخالفان رژيم نظامی برمه)، 46- ماروين زونيس، 47- بنجامين فرانکلين (از رهبران سابق آمريکايی)، 48- باب گلداف (هنرمند عرصه پاپ و مبتکر مبارزه با فقر در آفريقا در دو دهه اخير)، 49- هنری مينتزبرگ، 50 - خدا. اما پنج نامی که به ترتيب در صدر فهرست رهبران سياسی، مذهبی، ورزشی و تجارت پاسخ دهندگان به اين نظرسنجی قرار گرفته اند، عبارتند از: سياسی: نلسون ماندلا، بيل کلينتون، مارگارت تاچر، تونی بلر و ميخائيل گورباچف.ورزشی: لانس آرمسترانگ، راندولف فاين، پله، سباستين کو و محمدعلی کلی.مذهبی: دالی لاما، دزموند توتو، پاپ ژان پل دوم، بيلی گراهام و پاپ بنديکت شانزدهم.تجارت: بيل گيتس، ريچارد برنسون، جک ولش، وارن بافت و لو گرستنر. هزار رهبر صنايع و تجارت در بريتانيا و اروپا که از طريق ايميل در اين نظرسنجی شرکت کرده اند همچنين گفتند که در صورتی که قرار باشد فردی غيربريتانيايی نخست وزير اين کشور شود آنها ده نفر اول را به ترتيب بيل کلينتون، هيلری کلينتون، کالين پاول، جورج بوش، کوفی عنان، رودلف جوليانی (شهردار نيويورک در جريان حملات يازده سپتامبر)، بيل گيتس، کاندوليزا رايس و ژاک شيراک انتخاب کردند. خدمات
بنابر يک نظرسنجی که از سوی سازماندهان "اجلاس بين المللی رهبران در لندن" و نشريه بريتانيايی تايمز به تازگی صورت گرفت، يک هزار تن از رهبران و مديران شاخص در عرصه صنايع و تجارت بين المللی در بريتانيا و اروپا به اين سوال پاسخ دادند که به نظر آنها پنجاه رهبر بزرگ جهان - در تمام اعصار - چه کسانی هستند. فهرست آنها از قرار زير است:
پنجاه رهبر مهم جهان در تاريخ بنابر يک نظرسنجی در اروپا
مراد نويسنده از "دخانيات" هرگونه مواد مخدر است از ترياک گرفته تا توتون و تنباکو. هم‌چنين از "مشروبات" نويسنده هم به مشروبات الکلی نظر دارد و هم به نوشيدنی‌های وارداتی مانند قهوه. اين کتاب با انواع و اقسام مواد سکرآور يا فعال‌کننده ذهن و روان سروکار دارد که دماغ ايرانيان را تر می‌کرد و آن‌ها را سر کيف يا سر ذوق و وجد می‌آورد. مورخان چيزهای خرد نوشتن تاريخ پديده‌هايی چون قهوه، شراب، توتون و تنباکو در غرب، از نيمه دوم سده بيستم آغاز شد و دامنه‌ای گسترده يافت. اکنون پژوهش‌های روشن‌گری در دست است درباره تاريخ شب، روز، خواندن، نوشتن، غذا، لباس زير، چرخ، اندام انسان و هر چيز "خرد و جزيی" ديگری که روزگاری در خور تاريخ‌نويسی به شمار نمی‌آمد. نوشتن تاريخ اين پديده‌ها که واقعيتِ ملموس و عينی جامعه و فرهنگ هستند، برآمده از انقلابی عظيم در نگارش تاريخ و نگرش به تاريخ است. در پی اين انقلاب که در دهه‌های آغازين سده بيستم صورت بست، تاريخ‌نگاران تاريخ را ديگر گزارش صنعت‌کرد قهرمانان، پيامبران، پادشاهان و جنگ و صلح و افت و خيز آن‌ها ندانستند و همراه با تحولات در فلسفه و علوم انسانی، روند تاريخ را پيچيده و برخاسته از عوامل گوناگون ارزيابی کردند. اگر به قول تولستوی، در جنگ و صلح، موضوع تاريخ "زندگی مردمان و بشريت" است، تاريخ به مفهوم کلاسيک آن که "تاريخ رسل و ملوک" و شرح فتح و ظفر و حکايت هزيمت و زوال آنان بود چه اندازه از سرگذشت آدمی را بازمی‌تاباند؟ در نگرش تازه به تاريخ، "فايده تاريخ" ديگر آموختن عبرت نبود؛ بل‌که شناخت انسان بود. پس لاجرم تاريخ می‌بايست همه سويه‌ها و سايه‌های زندگی انسانی را فراگيرد و تاريخی شود از سرگذشت هر انسان، چه رعيت چه پادشاه، ستم‌گر يا ستم‌ديده، دانشمند يا ساده‌لوح. قهوه و تاريخ از آن‌جا که ما آدميان در تعامل با جهان زندگی می‌کنيم تاريخ هر پديده‌ای که در شبکه روابط انسانی ما جاگرفته يا تاريخ هر يک از رفتارهای ذهنی يا عينی ما بخشی از سرشت انسانی است که بر پهنه تاريخ گسترده می‌شود و آگاهی از آن ما را به تودرتويی، رنگارنگی و دگرگونی مدام "ذات" بشر رهنمون می‌گردد. بدين روی، مثلاً تاريخ قهوه، تنها تاريخ ماده‌ تلخ و سياه نوشيدنی نيست؛ تاريخ انسان است که در رويارويی با قهوه چه انديشيده و چه کرده؛ و اين جوشانده غليظ در روابط اجتماعی، ساختار سياسی و حتا مناسبات اقتصادی او چه اثری برجا نهاده است. بر اين بنياد، تاريخ يک جامعه، فرهنگ و روابط قدرت حاکم بر آن را می‌توان از ورای تاريخ اين جرم تيره، روشن کرد. رودی ماتی با اين نگرش به سراغ پژوهش تاريخ نوشيدنی‌ها و دودکردنی‌ها در چهار سده مهم تاريخ ايران رفته است. شراب و سرخوشی در جوامع اسلامی پژوهش‌های زيادی درباره مصرف مواد سرخوشی‌آور در جوامع ديگر پيش از دوران مدرن و پس از آن صورت گرفته است. در اين پژوهش‌ها تأکيد شده که اين مواد نه تنها نقش مهمی در بازرگانی و تجارت داشته‌اند که نمادها و نشانه‌هايی از شعاير دينی، مناسبات اجتماعی و تغييرات سياسی نيز بوده‌اند. اما متخصصان خاورميانه، بسی ديرتر از تاريخ‌نگاران جوامع غربی به سراغ نوشتن تاريخ واقعيت‌های مادی‌ از اين دست رفته‌اند. پژوهش درباره شراب در جهان اسلام چندی است که آغاز شده است؛ اما بيشتر اين پژوهش‌ها بر نقش و معنای عرفانی شراب در ادبيات تکيه کرده‌اند و مثلاً پرسش‌هايی از اين دست پاسخ نمی‌يابد که با وجود حرمت شرعی شراب، چرا مسلمانان بسياری باده‌نوشی می‌کردند (يا می‌کنند). رودی ماتی، باور دارد سنت ايده‌آليستی ايران يکی از عواملی است که پژوهش‌گران ايرانی و ايران‌شناسان غربی را وامی‌دارد بيشتر به "سرشت متعالی، معنوی و آرمانی تاريخ ايران" روی کنند و به جنبه‌های زندگی مادی از جمله توليد و مصرف کالاها علاقه‌ای نشان ندهند. تاريخ و استعاره افزون بر اين، سنت غنی ادبيات و عرفان و دين و فراوانی منابع و اسناد تاريخی در اين‌باره اغواگر نيرومندی برای پژوهش‌گران بوده و سبب ‌شده که مثلاً در بررسی اثر مواد سرخوشی‌آور بيشتر به استعاره‌ها پناه ببرند تا به بررسی نظام اقتصادی، اجتماعی و سياسی. چنين بود که در سنت ايران‌شناسی، مطالعات تاريخی، بيشتر، بر پژوهش ادبيات و دين متمرکز شده است. تاز‌گی کار نويسنده اين کتاب، از جمله در رويکرد نوين او به تاريخ‌نگاری ايران است. ايران‌شناسان کلاسيک گويا باور داشتند که جان و جوهر يک کشور را ابعاد غيرمادی و معنوی آن می‌سازند. ايران‌شناسان جديد تحت تأثير تاريخ‌نگاری جديد از اين انگاره فاصله می‌گيرند و به نوشتن تاريخ پديده‌های مادی و عينی اقبال می‌کنند، زيرا می‌دانند که اين پديده‌ها می‌توانند چه تحولات اجتماعی و فرهنگی شگرفی پديدآورند. منشور قهوه، دخانيات و مشروبات کتاب در طلب کام از جمله کتاب‌ها در قلمرو ايران‌شناسی است که می‌کوشد به جای بررسی مفاهيم و پديده‌های انتزاعی، "فرهنگ مادی" را موضوع کار قرار دهد؛ دخانيات و مشروبات الکلی و قهوه، پديده‌هايی مادی هستند که با رشته‌ای از ايده‌ها و رفتارهای مربوط به ذوق و سليقه، لذت، منزلت و اعتبار و احترام اجتماعی پيوند دارند. رودی ماتی می‌نويسد: "قهوه، دخانيات و مشروبات الکلی، منشوری را شکل می‌دهند که از ميان آن می‌توان به جامعه ايرانی نگريست". ممکن است کسی تصور کند پديده‌هايی که نويسنده تاريخ‌نگاری آن‌ها را به عهده گرفته است "لوکس و تجملی" هستند و چندان جايگاه مهمی در جامعه ندارند که بتوانند چيزی از مناسبات اجتماعی بازتابانند. آقای ماتی باور دارد "اين پديده‌ها را نمی‌توان به سادگی لوکس و تجملی خواند و در نتيجه امری فرعی در جامعه پنداشت؛ دودکردن و شادخواری کارهايی هستند که تمايز ميان امور تزيينی و تجملی و امور ضروری را برهم می‌زنند و در نتيجه نمادهايی از فرايند تحول فرهنگی، معنا و نشانه‌های درازمدتِ دگرگونی‌هايی می‌شوند که اين پژوهش به دنبال شناخت آن است". تاريخ و نشانه شناسی مواد مخدر و نوشيدنی‌هايی چون قهوه و شراب، در تاريخ چهارصد ساله ايران، واقعيتی عينی و مادی بوده‌اند که مردمان رشته‌ای از معناهای گوناگون به آن‌ها بخشيده‌اند. رودی ماتی می‌گويد پژوهش او اين پديده‌ها را در دو جنبه مادی و نشانه‌شناختی‌اش برمی‌رسد. اين رويکرد به باور او، با قرار دادن ايران در دوره زمانی طولانی، جامعه‌ای پويا را آشکار می‌کند که با جهان بيرون از خود در تعامل بوده است. نويسنده کتاب در طلب کام استدلال می‌کند که ورود نوشيدنی‌ها يا مخدرات تازه به ايران در عصر صفوی نه تنها نمونه‌ای از ورود ايران به شبکه اقتصادی جهانی تازه‌ای است؛ بل‌که نشان‌دهنده گشودگی مردم به روی کالاهای تازه و ميل به بومی‌کردن آن‌ها نيز هست. در اين فرايند، هم ذوق مردم عوض می‌شده و هم آن مواد با دستکاری تدريجی مردم طعم و بوی ويژه ايرانی می‌گرفته است. شاه و شراب از سوی ديگر، حمله اعراب و ورود اسلام به ايران، ايرانيان و به ويژه اهل ديوان و دربار را از عادت نوشيدن شراب بازنداشت و حتا شاهان صفوی نيز هوادار شرب مدام بوده‌اند. شاه اسماعيل که در جنگ چالدران از عثمانی‌ها شکست خورد اوقات بسياری، به جرعه‌ای دماغ را تر می‌کرد و برخی شاهان ديگر صفوی نيز با نوشيدن پيوسته اين تلخوش عمر خويش را کوتاه کردند. همين‌طور کشيدن ترياک هم سنت ايرانی کهنی بود که در عصر صفوی رونق فراوانی در ميان توده‌ مردم يافت. نخبه‌گان سياسی و نظامی وقتی در نوشيدن شراب يا در کشيدن ترياک به افراط می‌گراييدند، تدبير و خردورزی تباه می‌شد و شوکت و حشمت سلطانی و نظامی آسيب می‌ديد. افيون از قحطی تا انقلاب در اين ميان، رويداد تلخ، به زير کشت رفتن بخش عظيمی از زمين‌های کشاورزی بود که از جمله در قحطی سال‌های 72-1869 نقشی عمده داشت. در اين سال‌های قحط، يک دهم اهالی ايران جان خود را از دست دادند. تنباکو هم به محض آن‌که در سده شانزدهم وارد ايران شد، به سرعت جای خود را در ميان ايرانيان گشود و حتا سه قرن بعد، هسته مرکزی شورشی اجتماعی شد و زمينه‌ساز انقلاب مشروطيت – گسترده‌ترين جبنش اجتماعی در تاريخ ايران تا آن هنگام – گرديد. قهوه و چای هم اگر چه دست‌مايه شورش‌ها و جنبش‌هايی از اين دست نشدند، در الگوهای جامعه‌پذيری مردم ايران اثری شگرف نهادند و سرانجام البته چای توانست بر قهوه پيروز شود و به نوشيدنی محبوب و رايج بيشتر ايرانيان بدل گردد. کامرانی نابهنگام دوره‌ چهارصد ساله‌ای که در اين کتاب بررسی شده، بی‌اختيار خواننده را به مقايسه ايران و اروپا برمی‌انگيزد. در دورانی که اروپا به سوی پيشرفت و عقلانی کردن نظام زندگی می‌تازد و به همين سبب مردمان سخت‌کوش و پرکار و رياضت‌کش شده‌اند، تصويری که از ايران پيش چشم ما می‌گسترد مردمانی است بيشتر لذت‌جو و کام‌ران، کم‌کار و کرخت و نيز در دوران افول عقلانيت. رودی ماتی می‌گويد در اين کتاب کوشيده تا به مقايسه‌ای ارزشی دست نزند و تنها نشان دهد زير تأثير چه شرايط و عواملی مواد سکرآور و سرخوشی‌زا اين اندازه در زندگی اجتماعی و سياسی ايرانيان نقش يافتند. از نظر او مطالعه ايران پيش از اسلام نشان می‌دهد که اسلام تنها اصل نظم‌دهنده جامعه و فرهنگ نبوده و همه رفتارهای جامعه ايرانی را نمی‌توان به آن نسبت داد. در عين حال، نويسنده می‌انديشد بايد به خاطر داشت که "جديت و متانت مطلق، وضعيت طبيعی و اوليه آدمی نيست" و مواد مخدر و نوشيدنی‌های سکرآور هميشه و همه‌جا تقريباً مصرف می‌شده و حتا در هيچ دوره‌ای مانند دوران مدرن اين مواد به صورت قانونی و غيرقانونی مصرف نشده است. نهادهای لذت جدا از بررسی الگوی توليد و مصرف در ايران و شبکه اقتصادی صادرات و واردات در چهارسده يادشده، نويسنده کتاب در طلب کام تلاش کرده است نهادهايی را که در پيوند با نوشيدنی‌ها و کشيدنی‌های سرخوش‌کننده در جامعه پديدآمده بازنمايد و پيامدهای اجتماعی آن‌ها را بکاود؛ برای نمونه قهوه‌خانه يا شيره‌کش‌خانه يا چای‌خانه که جايگاهِ مردمی از طبقات به ويژه فرودست و نيز متوسط بوده است. از سوی ديگر رودی ماتی تصورات مردم و نيز دانشمندان اين دوره را درباره آثار مخدرات و مشروبات بر بدن و خاصه بر نيروی جنسی بررسی کرده است. فقه لذت شايد يکی از گيراترين ويژگيهای اين کتاب شرح جدال‌های فقهی بر سر حليت يا حرمت شرب توتون (کشيدن توتون) يا شرب قهوه است و رساله‌های فراوانی که فقيهان عصر درباره حلال بودن يا حرام بودن نوشيدنی‌ها يا مواد مخدر وارداتی نوشته‌اند. برخی از فقيهان و مومنان خود آن اندازه به کشيدن توتون معتاد شدند که مسأله تازه‌ای در فقه توليد شد: آيا کشيدن توتون روزه را باطل می‌کند؟ اين مجادلات سرآغاز درگيری نظام فقهی با مسائل جهان جديد است که هنوز در کتاب‌های توضيح المسائل به صورت "مسائل مستحدثه" (مسائل نوپديد) طرح می‌شود. همين‌طور چالش سخت فقيهان و سلاطين بر سر منع حکومتی شراب از فصل‌های خواندنی تاريخ اين دوره است. فصل های "در طلب کام" عنوان‌های ده فصل اين کتاب که در دو بخش آمده چنين است: بخش نخست عصر صفويه: فصل نخست: نگاهی کلی: ايران از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم؛ فصل دوم: شراب در ايرانِ عصر صفويه: افراط و امساک؛ فصل سوم: شراب در ايران عصر صفويه: از منع نيم‌بند تا قدغن‌کردن قطعی؛ فصل چهارم: ترياک در ايران عصر صفويه: مواد مخدرِ بومی‌شده؛ فصل پنجم: توتون در ايران عصر صفويه: لذت و تحريم؛ فصل ششم: قهوه در ايران عصر صفويه: بازرگانی و مصرف. بخش دوم عصر قاجار: فصل هفتم شراب در ايران عهد قاجار: از نقض شريعت تا تظاهر به فسق؛ فصل هشتم: ترياک و تنباکو در ايران عصر قاجار: از لذت تا فروش و نماد ملت شدن؛ فصل نهم: از قهوه به چای: دگرگونی الگوی مصرف در عهد قاجار؛ فصل دهم: قهوه نوشيدن در قهوه‌خانه: سياست مصرف در ايران عهد قاجار در طلب کام، تصويری تاريخی از چهار سده ايران را پيش چشم خواننده می‌گذارد. خواننده ايران‌پژوه به هر جنبه از تاريخ ايران در اين دوره علاقه‌مند باشد، از خواندن اين کتاب نمی‌تواند تن بزند؛ زيرا اين کتاب پيوستگی همه پاره‌های جامعه به هم را بازنموده و نشان داده که پديده‌های مادی چه اثری سترگ در شکل دادن به نظام‌های اخلاقی و معنوی دارند. البته برای خواننده ايرانی، بهره از خواندن اين کتاب به يافته‌ها و نتيجه‌های آن خلاصه نمی‌شود؛ بل‌که شيوه تاريخ‌نويسی رودی ماتی که امروزه شيوه پذيرفته تاريخ‌نويسی در غرب به شمار می‌رود، بيش از هر چيز آموزنده است. کتابشناسی:Matthee, Rudi, The Pursuit of Pleasure, Drugs and Stimulants in Iranian History, 1500-1900, Princeton University Press, 2005, 347 pages خدمات
در طلب کام، دخانيات و مشروبات در تاريخ ايران، از عصر صفوی تا دوره مشروطيت، کتابی است نوشته رودی ماتی، استاد تاريخ در دانشگاه دليور (Delaware) در ايالات متحده امريکا؛ و يکی از آثار بديع و برجسته‌ای که در قلمرو ايران‌شناسی به تازگی انتشار يافته است.
تاريخ لذت در ايران
منصور، خواننده ایرانی با دو دهه سابقه فعالیت در آمریکا، پس از پخش آخرین آلبومش به نام "نا‌محدود" که شامل هجده آهنگ می شود، تصمیم گرفته است که تا مدت ها آلبومی منتشر نکند، بلکه با روش دیگری به مخاطبانش نزدیک شود. او اخیرا ترانه و موزیک ویدیوی شب اغتشاش را منتشر کرده و این ترانه را سرآغاز راه تازه اش خوانده است. منصور پس از مهاجرت به لس آنجلس با آهنگسازان و ترانه سرایان باسابقه ایرانی شروع کار خود را رقم زد. او دوران مختلفی را در انتخاب شعر و آهنگ گذراند . آلبومهای دهه هفتاد شمسی او سنگین تر و تاثیر گرفته از حس مهاجرت تازه او بود. با جا افتادن در دنیای موسیقی و کاستن از شاخ و برگهای اضافی (شغلها و تجارتهای پراکنده اش)، در دهه هشتاد با وارد شدن شاعران داخل ایران به صحنه موسیقی مهاجر ایرانی کارهای منصور هم سوی جدیدی گرفت. کارهای منصور تاثیر گرفته از تمرکزش روی کنسرتهای رونق گرفته اطراف ایران شاد و مردمی تر شد و اکنون در دهه ۹۰ که به نوعی دوران انتقالی است منصور روشهای مختلفی را آزمایش می کند. منصور ذهن پویا و خلاقی دارد که دائما در تکاپوست و آرام نمی نشیند. در فرصتهایی که با او در لس آنجلس ملاقات می کنم با کارهای جدیدی که هیچوقت بیرون نیامده و پر از ریتمها و تنظیمهای آزمایشی است بمباران می شوم. او دائما در جستجوی حرف و نگاه تازه به موسیقی پاپ یا همان موسیقی روز است. وقتی با هم به ملاقات آهنگسازان شهر می رویم متوجه می شوم که چقدر کارهای جدید به او پیشنهاد می کنند. این کارها پر از حرفهای تازه است ولی بعد از گذراندن سدهای مختلف زمانی و مکانی و تجاری در نهایت آنی می شود که در ویدیوهایش می بینیم. منصور می‌گوید: "در هر دوره ای مخاطبانم نیازهای خاص روحی رو داشتن که من سعی کردم براشون بازگو کنم یا التیامشون بدم. یک دوره آهنگهای سنگین رو ایجاب می کرد و یک دوره آهنگهای شاد و حالا وارد مرحله امتحانی شدم. نه تنها من بلکه موسیقی ایرانی در غربت وارد این مرحله شده تا خود جدیدش رو دریابه. من امروز چیزهای مختلفی رو باید درنظر بگیرم و انعکاس بدم که گویای مردی باشه که وارد چهل سالگی شده و همسر و سه فرزند داره. دوستانش و نوع زندگیش عوض شده. بنابراین نگاهش به عشق و عاشقی و روابط عوض شده. در این سالها نسلها و سلیقه های مختلفی رو با خودم همراه کردم که الان باید کارهایی رو براشون بیرون بدم که از من انتظار میره." در این راستا ویدیو و آهنگ شب اغتشاش منصور (کارگردان سیروس کِردونی) بیرون آمده که از نگاه مثبت متفاوت با کارهای اخیر اوست. این ویدیو با تک صحنه های منصور که پیانو می زند (ساز اصلی منصور که با آن آهنگسازی می کند) زینت شده و خالی از صحنه های بی ربطی است که جزو ناگسستنی بسیاری از موزیک ویدیوهای ایرانی شده است. با اینکه شعر مجید صالحی در یکی دو جا قافیه اش تنگ می شود ولی در کل یادآور ترانه های آلبومهای اول منصور است. بازگشت یا بازآفرینی ای که مدتها بود نیازش در بین طرفداران قدیمی ترش احساس میشد. آهنگ از مرتضی لطفی است و حس تنظیم و سازبندی مجید خیرخواهی این تصور را می دهد که کار برای اجرای زنده طراحی و ضبط شده است.؛ چیزی که این روزها هدف اصلی و ناگزیر خواننده های خارج از ایران است. این ویدیو هنوز از کششهای عاشقانه دختر و پسری حرف می زند که در ویدیوهای قبلی هم دیده می شد؛ تنها این بار به خاطر موضوع آهنگ کسی نمی رقصد، چیزی که با بیرون آمدن ویدیوهای متنوع داستانی ایرانی در سالهای اخیر و همینطور محدودیت حضور دختران در ویدیوی خواننده های داخلی به یک دلیل و در خارج از کشور به دلیلی دیگر، بتدریج از مد افتاده است و چشم بیننده به نبودش دارد عادت می کند. این بارهم در ویدیوی شب اغتشاش، اتومبیل آخرین سیستم (کُروِت ۲۰۱۴) و رانندگی در کوه های هالیوود دیده می شود ولی بی همراه و تنها. اینکه این اتومبیل را در ویدیوهای بعدی مثل موزیک ویدیوی "میخوام باهات برقصم" در گوشه ای پارک خواهد کرد و کم کم از رانندگی صرف نظر می کند چیزی است که باید صبر کرد و دید. منصور خود در این مورد می‌گوید: "این موزیک ویدیو داستان کسیه که واسط خارج کردن آدمها از ایرانه و در یکی از این قرار مدارها عاشق دختری می شه که قراره کمکش کنه و در نهایت هم موجباتش رو فراهم می کنه و در پایان در یک فرودگاه نامشخص بهش می رسه و می بینه که عشق دو طرفه است. این سومین کار من با سیروس هست و در دو جای مختلف هم فیلمبرداری شده. برای من این داستان عشقی ویدیوهای قبلیم نیست بلکه به امروز خود من شبیه تره. می تونه داستان مشابه عشقی خیلی ها در شب عروسی شون باشه یا شادی پیوستن دو نفر به هم، بعد از مدتها دوری." منصور: هنرپیشه هالیوود! منصور تجربه بازیگری نیز دارد. او در سالهای اول خوانندگیش در فیلم America So Beautifull "آمریکای زیبا" ساخته کارگردان مقیم فرانسه بابک شُکریان بازی کرد. این فیلم منعکس کننده تغییر شکل زندگی روزمره جوانان ایرانی مهاجر آمریکا و تغییر برخورد آمریکایی ها در نتیجه انقلاب و گروگان گیری آن سالها بود. به گفته کوجی که از پیشکسوتان موزیک ویدیوهای پاپ ایرانی در لس آنجلس است منصور قابلیت بازیگری زیادی دارد و می تواند نقشهای مختلفی را بازی کند. نقش یک عاشق، یاغی یا یک قربانی. منصور در قلب تولید تصویر و فیلم دنیا است . صنعت سینمای هالیوود در شهر خودش لس آنجلس است و بسیاری از استودیوهای صحنه سازی و یا مکانهای مناسب برای فیلمبرداری در محله نزدیک به او، هالیوود قرار دارد (‌صنعت هالیوود اسمش را از منطقه بزرگی از لس انجلس عاریه گرفته است که شرکتهای سینمایی در آن سالهای نخستین کار دفترها و شرکتهایشان را در کوچه هایش تاسیس کردند)‌. منصور بارها خواسته که ویدیوهایش رویایی یا داستانی باشد. گاهی نزدیک به واقعیت و گاه دور از آن که کیفیت آنها با حال و روز اقتصاد صعنت موسیقی خارج از ایران که منصور هم یکی از وابستگان به آن است، در نوسان بوده است. مانند ویدیوی "میخوامت" که غرب وحشی را تجسم کرده و شاید بخاطر محدودیت بودجه تا حدی جنبه طنز پیدا کرده، و یا گاه با بودجه بالاتر بصورت ویدیوی "فراری" یا "آزادی" خودی نشان داده. در ویدیو شب اغتشاش همان منصور را که روایت داستانی را می طلبد می بینیم ولی ملایمتر. منصور می‌گوید: "مخاطب امروزی بسیار تنوع طلب شده و حوصله اش زود سر میره. ما در دنیایی هستیم که هم بافت سیاسی اش در حال تغییر و پر از وقایع غافلگیرانه است و هم پر از فجایعیه که بهش عادت نداشتیم. دنیای امروز ما اشباع شده از خبر و اتفاق و دسترسی به این دنیا شخصی تر و فراگیرتر شده. برای دیدن یک خبر یا ویدیو هم تلفن هست هم اینترنت هم تلویزیون هم رادیو. اگر نگاه کنید می بینید که بازار موسیقی لس آنجلس وارد یک مرحله آزمایشی شده تا دوباره خودش و پیدا کنه و خودی نشون بده. من برای این بازار جدید باید خودم رو باز آفرینی کنم". نیازهای جامعه ایرانی و جهانی همانطور که منصور هم می‌گوید هر سال تغییر می کند. گاهی ناشناخته ترین خواننده ها از داخل ایران گل می کنند و طیف بزرگی از جوانان دنباله رویشان می شوند و گاهی موج موسیقی پاپ خارج از کشور شبکه های اجتماعی را فرا می گیرد و گاهی موسیقی زیرزمینی. گاهی موسیقی شاد و بی معنا و گاهی موسیقی پرمحتوی. موسیقی تولیدی داخل ایران طرفدران و خریداران خود را پیدا کرده و با موسیقی خارج از کشور رقابت سرسختانه ای دارد. شاید کار درست را منصور می کند که تصمیم دارد از هر کشور ترانه ای بخواند. بازار داغ بی درآمد! بازار موسیقی ایرانی در این پنج سال گذشته تغییرات بسیاری داشته است. اکنون یک شرکت نشر موسیقی در تولید ویدیو تک تازی می کند یا گهگاهی تب یکی از شبکه های جدیدش عود می کند، بازار کنسرت را تصاحب میکند و برای موزیک ویدیوها سرمایه گزاری می کند. بازاری که شرکتهای تجاری نوشابه و کالا و مسکن واردش شده اند و چهره های هنری را به عاریه می گیرند. در این راستا مراکز جدیدی هم شکوفا شده اند؛ شبکه های اجتماعی و اینترنتی پخش موسیقی مانند "رادیو جوان" که موزیک ویدیو جدید منصور را تولید کرده است. منصور زمانی کار خود را شروع کرد که هنوز شرکتها با خواننده ها بر سر آلبومشان قرار داد می بستند، و آهنگها را می خردیدند و حتی هزینه تولید چند ویدیو را می دادند. در این دهه جدید راه تولید و چرخش درآمد موسیقی دگرگون شده، و شرکتها هر سال کمتر از سال قبل از فروش آهنگها سود میکنند و کسانی مثل منصور می خواهند با این بازار کنار بیایند. منصور از تصمیم جدیدش می‌گوید: "من تصمیم گرفتم که هر ماه یک کار جدید بیرون بدم . لزوما هم تمرکزم رو روی ویدیوها نمی ذارم و سعی خواهم کرد با گروه های تولید موسیقی ای که انتخاب کردم همزمان چند آهنگ کار کنم. این کارها بیشتر ملودی های خودم هست و هنرمندان متخصصی رو دستچین کردم که میتونن در این راه من رو همراهی کنن و کیفیت کارم رو بالا نگه دارن. می تونم کارهای مختلفی رو برای برای نیازهای مختلف طرفدارانم بیرون بدم. در طول این یکسال آینده، هم کارهای احساسی و هم شاد و هم رقصی رو از من خواهند شنید." منصور پر کار است و در این زمینه کارنامه بلندبالایی دارد. او در یک سال دو آلبوم "زندگی" و "فقط به خاطر تو" را بیرون داد. او بارها خود را باز آفرینی کرده و خود را با روزگار نو وفق داده. حتی در حوزه های متفاوتی گام برداشته، چه در سبک موسیقی چه در ظاهر. او در این بازآفرینی ها حتی حاشیه روی های آزمایشی هم داشته. آن هم به واسطه سابقه خانوادگی در تجارت عطر، که عطر (Mansour Essential) را تولید کرد و با همین اسم مارک لباس خود را راه انداخت. بنابراین اگر فکری به سرش بزند حتما به آن عمل میکند و تا آخر شکست یا پیروزیش از پا نمی ایستد. اینبار هم سودای فعالتر شدن در کار موسیقی را در سر می پروراند و راهش را هم پیدا کرده است: "تنها روشی که می شه هر ماه کار بیرون داد اینه که با گروه های مختلف روی آهنگهای متفاوتی کار کنی. وقتی فقط با یک گروه تنظیم کننده و موزیسین و شاعر کار کنی قاعدتا کار بیشتر طول می کشه ولی این تنوع کمک می کنه که همزمان چندین ترانه کار کنی و دونه دونه در طول سال پخششون کنی. و به این خاطر هست که می تونم اعلام کنم که من پر کارتر خواهم شد و به این حرف هم عمل خواهم کرد". گفتگوی بهزاد بلور با منصور در برنامه چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی پخش شده است. برای دریافت برنامه‌های رادیویی به صفحه رادیو مراجعه کنید.
بهزاد بلور- بی‌بی‌سی
'شب اغتشاش' منصور
بیت المقدس در نگاهی کلی به دو بخش عرب نشین و یهودی نشین تقسیم می شود و در عمل، رفت و آمد چندانی بین این دو بخش وجود ندارد. قهوه خانه ای که ما رفتیم در بخش عرب نشین واقع بود. کافه مملو بود از جمعیت و صدا به صدا نمی رسید، در گوشه ای نشسته و مشغول هضم انبوه دیده ها و شنیده هایم در طول اقامت در بیت المقدس بودم که صدایی رشته افکارم را گسیخت. مردی میانه سال با موهای جوگندمی، جمله ای به زبان عربی گفت که متوجه اش نشدم. به انگلیسی گفتم ببخشید. مرد عرب به انگلیسی پرسید "عربی بلدی؟" گفتم "نه" و همین، فتح بابی شد برای گفتگویی طولانی با سه عرب فلسطینی تبار زاده بیت المقدس. احمد تا دانست ایرانی ام با خوشحالی گفت پنج سال پیش با چند ایرانی آشنا شده که در خیابان یافا مغازه دارند و به کسب و کار مشغول اند. یوسف و باسم اصلا نمی دانستند که ایران، یهودی هم دارد و وقتی گفتم ده ها هزار ایرانی در اسراییل زندگی می کنند با تعجب یکدیگر را نگاه کردند. هر سه شان برای بنیادی مسیحی کار می کنند که خدمات عمومی به مردم بیت المقدس ارائه می کند. بر خلاف یوسف و باسم که مسیحی اند، احمد مسلمان است و می گوید از کارش برای کلیسا راضی است و از آن لذت می برد. هر سه تاکید می کنند که تفاوت دین و ایمانشان، خللی در دوستی و همکاری شان ندارد و اعراب فلسطینی، اعم از مسلمان یا مسیحی، قرن هاست در صلح و صفا در کنار هم زندگی کرده اند و در غم و شادی یکدیگر، شریک اند. می گویند مشکل اصلی شان، اسراییل است. دشواری سفر اعراب فلسطینی ساکن بیت المقدس، بر خلاف اعراب اسراییلی، ملیت اسراییلی ندارند اما دارای کارت های شناسایی آبی رنگی هستند که به آن ها امکان سفر به شهرهای اسراییلی را می دهد. البته باید در نظر داشت که در عمل، چنین سفرهایی بسیار به ندرت روی می دهد؛ احمد آخرین باری که به تل آویو سفر کرده، تابستان سال گذشته بوده و این یعنی تقریبا یک سال پیش. یوسف هم می گفت خواهری در تل آویو دارد و سه ماه پیش برای دیدار او به این شهر رفته بوده و باسم، اصلا به خاطر نداشت آخرین باری را که به اراضی اسراییلی سفر کرده است. فاصله اورشلیم تا تل آویو، تنها 63 کیلومتر است اما بسیاری از اعراب بیت المقدس، با این که به لحاظ قانونی، امکان سفر به تل آویو که مرکز تجاری و قلب اقتصادی اسراییل است را دارند، به ندرت به این شهر مسافرت می کنند. می گویند به دلیل مشکلاتی که هنگام سفر و عبور از پاسگاه های پلیس وجود دارد، حتی زحمت سفر به رام الله که تنها ده دقیقه با بیت المقدس فاصله دارد را هم به خود نمی دهند. می گویند اگر قصد سفر به تل آویو را داشته باشند، باید کارت شناسایی خود را در مرز نشان دهند و این سرآغاز مجموعه تحقیقاتی است که گاه ساعت ها به طول می انجامد. آن ها باید در مرز بگویند که به چه منظوری قصد سفر به خاک اسرائیل را کرده اند. پس از آن با استفاده از کامپیوتر و دیگر امکاناتی که در اختیار سربازان اسرائیلی است، پیشینه آنان مورد بررسی قرار می گیرد و اگر کوچکترین تردیدی در سوابقشان وجود داشته باشد، حق عبور از مرز به آنان داده نمی شود. درباره اعرابی می پرسم که در آن سوی دیوار حائل و در کرانه باختری زندگی می کنند و این که آیا برای آن ها امکان سفر به بیت المقدس یا نقاط دیگر اسرائیل وجود دارد. باسم می گوید اعراب آن سوی دیوار، کارت های شناسایی سبز رنگی دارند که باید آن را همواره به همراه داشته باشند. دارندگان این کارت، اجازه سفر به بیت المقدس را دارند اما این کار در عمل، بسیار بسیار دشوار است. "خسته از جنگ" می گویند آرزویشان این است روزی فرا برسد که بتوانند آزادانه زندگی کنند و هر جا که خواستند و هر زمان که خواستند، سفر کنند. می گویند زندگی شان، وابسته به کمک هایی است که از جامعه بین الملل می رسد و آن ها این را نمی خواهند. می گویند نمی خواهیم فرزندانمان، همان سرنوشتی را پیدا کنند که ما پیدا کردیم. می گویند خواهان صلح اند و از جنگ و خونریزی خسته شده اند. می گویند رهبران سیاسی جهان باید بدانند که مردم فلسطین در عذابند. صحبت طولانی شد. درباره کمک های کشورهای عربی به فلسطینی ها پرسیدم و این که آیا این کمک ها، تاثیری در زندگی شان داشته. گفتند این کمک ها، دوای درد ما نیست؛ درست است که کشورهای مسلمان به ما کمک می کنند اما راه حل درگیری اعراب فلسطینی و یهودیان اسراییلی، دست خود فلسطینیان است. گفتند فلسطینی ها باید راه مذاکره را یاد بگیرند و با اسراییل گفتگو کنند. هر سه می گویند ابدا احساس نمی کنند ایران کمکی به فلسطینی ها می کند. معتقدند اگر ایران کمکی به فلسطینی ها بکند، به خاطر منافع و اهداف سیاسی خاص خود است. باسم می گوید اگر هم چنین کمک هایی در کار باشد، فلسطینی ها از دریافتش خوشحال خواهند شد، همان طور که از کمک های اروپا یا آمریکا خوشحال می شوند. او اعتقاد دارد فلسطینی ها نباید خود را متکی به کشور یا کشورهایی خاص احساس کنند و باید با همه کشورهای جهان دوست باشند. هنگامی که از یوسف، احمد و باسم خداحافظی می کردم، هر سه با اصرار می گفتند بنویس که "فلسطینی ها از جنگ و خون ریزی خسته اند و طالب صلح." و تاکید داشتند که "فلسطینی ها می خواهند با کمک جامعه بین الملل، آینده بهتری برای خود بسازند." احمد در پایان، پک عمیقی به سیگارش زد و گفت "آرزو می کنم خداوند، جهان را از نو بسازد و این بار بهتر." خدمات
احمد، یوسف و باسم، سه عرب فلسطینی ساکن بیت المقدس اند. در قهوه خانه ای در بخش عرب نشین بیت المقدس با آن ها آشنا شدم. روزهای جمعه و شنبه، در اسراییل تعطیل عمومی است و کافه ها، رستوران ها، بارها و کلوب ها تا اواخر شب بازند و پذیرای مردمی که خسته از یک هفته کار و تلاش روزانه، می خواهند شبی را با دوستان و بستگانشان به تفریح بگذرانند.
از رنجی که می برند
تازه‌ها بسیاری از اعضای خانواده‌های مسافران چینی پرواز MH370 که بیش از سه هفته پیش با ۲۳۹ سرنشین ناپدید شد، معتقدند واکنش مقام‌های مالزیایی به این اتفاق قانع‌کننده نبوده است. در هفته‌های گذشته مقام‌های مالزیایی متهم شده‌اند که برخی از دانسته‌های خود را پنهان می‌کنند و یا در انتشار یافته‌های خود تاخیر دارند. بستگان سرنشینان چینی هواپیما خواهان عذرخواهی مقام‌های مالزیایی هستند. آنها پارچه‌نوشته‌ای در دست داشتند که روی آن به چینی نوشته شده بود: "ما خواهان شواهد، حقیقت و کرامت هستیم." روی پارچه دیگری به انگلیسی نوشته بود: "قاتل را تحویلمان دهید، خانواده‌مان را به ما بدهید." خبرنگار بی‌بی‌سی می‌گوید که ورود این افراد به فرودگاه موقعیتی پر تنش بوده است. همزمان تلاش‌ها برای یافتن بقایای هواپیما ادامه دارد. ۱۰ هواپیما و هشت کشتی در جنوب اقیانوس هند مشغول جستجو هستند. یک کشتی مجهز به ردیاب جعبه سیاه هم به منطقه اعزام شده است. مقام‌های مالزی می‌گویند که هنوز هیچ احتمالی را درباره سرنوشت این هواپیما رد نمی‌کنند. چینی‌هایی که به کوالالامپور سفر کرده‌اند از مقام‌های مالزی خواسته‌اند که 'حقیقت' را به آنها بگویند آنچه از ماجرا می دانیم به گفته نخست وزیر مالزی، هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ پرواز MH۳۷۰ شرکت هواپیمایی این کشور با ۲۳۹ سرنشین در جنوب اقیانوس هند گم شده است، اما هنوز معلوم نیست که این هواپیما دقیقا کجا رفته و چه حوادثی به تغییر مسیر و گم شدن آن منجر شده است. آنچه در این مورد می دانیم اینهاست: ۰۰:۴۱ هشتم مارس (همه ساعت ها به وقت مالزی است): هواپیما فرودگاه بین المللی کوالالامپور را ترک کرد و قرار بود در ساعت ۶:۳۰ در پکن فرود بیاید. شرکت هواپیمایی مالزی می گوید که ارتباط با این هواپیما کمتر از یک ساعت پس از برخاستن آن از باند فرودگاه، قطع شده است. ۰۱:۰۷: آخرین ارتباط اتوماتیک میان کامپیوترهای داخل هواپیما و کامپیوترهای روی زمین برقرار شد. ارتباط بعدی که می بایست نیم ساعت پس از آن برقرار شود، هرگز برقرار نشد. ۰۱:۱۹: صدای کمک خلبان شنیده شد که به مرکز کنترل ترافیک هوایی مالزی گفت: "بسیار خب! شب به خیر". چند ثانیه بعد ترنسپوندر هواپیما که ارتباط با رادارهای زمینی را برقرار می کند خاموش شد. این درست زمانی بود که هواپیما برفراز دریای جنوب چین، از حریم هوایی مالزی خارج به حریم هوایی ویتنام وارد شد. ۰۱:۲۱: به گفته مقامات سازمان هوایی ویتنام، هواپیما تماس برنامه ریزی شده با مرکز کنترل ترافیک هوایی شهر هو چای مین را برقرار نکرد. ۰۲:۱۵: رادارهای نظامی مالزی پرواز MH۳۷۰ را در جنوب جزیره فوکت در تنگه مالاکا ردگیری کردند که در غرب آخرین نقطه ای قرار دارد که آخرین بار هواپیما از آنجا با برج مراقبت و رادارهای زمینی تماس داشت. اطلاعات ثبت شده توسط رادارهای نظامی تایلند هم تأیید می کند که هواپیما ابتدا به سوی غرب و سپس به سوی شمال بر فراز دریای آندامان پرواز کرده بود. ۰۸:۱۱: هفت ساعت پس از قطع ارتباط هواپیما با مرکز کنترل ترافیک هوایی، ماهواره ای بر فراز اقیانوس هند سیگنال‌هایی را دریافت کرد که از هواپیما به طور خودکار برای تأیید ارتباط با مراکز زمینی ارسال می شود. این موضوع یک هفته پس از ناپدید شدن هواپیما اعلام شد و از آن نتیجه گرفته شد که هواپیما در یکی از دو دالان شمالی یا جنوبی حرکت کرده است. یعنی یا به سمت شمال بر فراز گسترده ای از تایلند تا قزاقستان در شمال، یا به سمت جنوب بر فراز اندونزی و جنوب اقیانوس هند. ۰۸:۱۹: شواهدی از ارسال نوعی سیگنال مشابه در این زمان از هواپیما وجود دارد اما به گفته وزیر حمل و نقل مالزی، کارشناسان هنوز در حال بررسی این شواهد هستند. ۰۹:۱۵: سیگنال اتوماتیک بعدی می بایست در این زمان از هواپیما ارسال شود، اما نه در این لحظه و نه پس از آن سیگنالی از هواپیما ارسال نشد. ابهامات و احتمالات در حالی که تقریبا قطعی است که هواپیمای ناپدید شده مالزی در جنوب اقیانوس هند سقوط کرده و همه سرنشینان آن کشته شده اند، هنوز پرسش های زیادی در مورد این ماجرا باقی است. چرا هواپیما ناگهان به سمت چپ چرخید؟ اطلاعات ثبت شده توسط رادارهای نظامی نشان می دهد که پرواز MH۳۷۰ هنگامی که ارتباطش با برج مراقبت و رادارهای زمینی قطع شد، ناگهان به سمت غرب چرخید. کارشناسان می گویند که این نوع چرخش ناگهانی "بسیار نادر" است و تنها دلیلی که ممکن است خلبانان چنین چرخشی انجام دهند، این است که هواپیما دچار مشکل جدی شده باشد و آنها بخواهند تغییر مسیر دهند و هواپیما را در خشکی فرود بیاورند. این مشکل می تواند آتشسوزی، کاهش ناگهانی فشار داخل کابین یا قرار گرفتن هواپیمایی دیگر در مسیر حرکت باشد. سوءنیت خلبان یا شخصی که وارد کابین خلبان شده باشد هم می تواند دلیل دیگر باشد. اما تا وقتی جعبه سیاه هواپیما پیدا نشود، این موضوع روشن نخواهد شد. آیا ممکن است خلبان قصد خودکشی کرده باشد؟ خیلی از رسانه ها به این احتمال اشاره کرده اند. اگر این طور باشد، نخستین بار نخواهد بود که چنین اتفاقی می افتد. سقوط پرواز ۹۹۰ هواپیمایی مصر در سال ۱۹۹۹ و پرواز ۱۸۵ سیلک ایر در سال ۱۹۹۷ هر دو ناشی از اقدام عمدی خلبان بود. از سال ۱۹۷۶ تاکنون هشت سانحه سقوط هواپیما مرتبط با خودکشی خلبان گزارش شده است. اما تا کنون هیچ شاهد و مدرکی از بازرسی و تحقیقات وسیع در مورد خلبان یا کمک خلبان پرواز MH۳۷۰ منتشر نشده است که این احتمال را تقویت کند. گفته می شد که کمک خلبان به دلیل جدا شدن از همسرش حال خوشی نداشته، اما تا کنون اطلاع موثقی از نامناسب بودن وضعیت روحی او به دست نیامده است. گزارش شده که پلیس هنوز در حال بررسی شبیه ساز پروازی است که خلبان در خانه خود داشته است. کارشناسان می گویند که شواهد کافی برای تأیید یا رد قطعی فرضیه خودکشی وجود ندارد. آیا ممکن است هواپیماربایی در کار باشد؟ پس از حملات ۱۱ سپتامبر، برای کابین خلبان در هواپیماهای مسافربری درهایی کارگذاشته شد که جلوی ورود بدون اجازه به کابین را بگیرد. کارشناسان می گویند که این درها ضد گلوله است و حتی با تبر نمی توان به آنها صدمه زد. بنابراین به نظر می رسد که وارد شدن به زور به کابین خلبان محتمل نیست. اما یک خلبان سابق که خواست هویتش محفوظ بماند به بی‌بی‌سی گفت که راهی برای از کار انداختن قفل این درها وجود دارد. ضمن اینکه در طول پرواز زمان هایی هست که خدمه و خلبان ها در را باز می کنند تا به کابین وارد یا از آن خارج شوند. (بعضی شرکت های هواپیمایی دو در کار می گذارند تا ایمنی بیشتر شود). اما حتی در صورت اقدام به هواپیماربایی و ورود هواپیماربایان به کابین خلبان، خلبان ها یا خدمه به راحتی می توانند پیام بفرستند و خطر را به مرکز کنترل اطلاع دهند. درهای ایمنی همانطور که جلوی ورود بدون اجازه را می گیرند، در صورت وقوع حادثه ناگهانی، مانع از اقدام خدمه که خارج از کابین هستند می شوند. ماه گذشته کمک خلبان یک هواپیمای اتیوپی صبر کرد تا خلبان برای استفاده از توالت از کابین خارج شود، بعد هواپیما را ربود و آن را به سوئیس برد. احتمال دیگر این است که خلبان ها مسافر یا مسافرانی را داخل کابین ببرند. عکس هایی از کمک خلبان پرواز MH۳۷۰ منتشر شده است که نشان می دهد او در گذشته در جریان یک پرواز، جهانگردان نوجوان را داخل کابین خلبان برده است. آیا ممکن است ماجرا در اثر اتفاق باشد؟ تا به حال تئوری هایی که مطرح شده عمدتا بر پایه این نظر مقامات مالزی بوده است که سیستم ارتباطی و ترانسپوندر هواپیما عمدا خاموش شده است. اما یک کارشناس می گوید که همه اینها ممکن است در اثر وقوع یک سلسله اتفاق هم رخ داده باشد. مثلا آتشسوزی در بخش کوچکی از هواپیما ممکن است سیستم ها را از کار انداخته باشد بدون اینکه به هواپیما صدمه جدی زده باشد. بعد کاهش فشار اتفاق افتاده باشد، اما نه به صورت ناگهانی، بکله به صورت تدریجی. این کارشناس سانحه سقوط پرواز ۵۲۲ هواپیمایی هلیوس را در سال ۲۰۰۵ در یونان یادآوری می کند که در آن کاهش فشار هوای داخل کابین و کمبود اکسیژن باعث بی حال شدن خدمه شد، اما هواپیما روی سیستم خودکار به پرواز ادامه داد تا به کوه برخورد کرد. "اگر این هواپیما به کوه نمی خورد، آنقدر به پرواز ادامه می داد تا سوختش تمام شود". خلبان ها می گویند یکی از نخستین اقدامات در تمرین های وضعیت اضطراری، فرستادن پیام به مرکز کنترل ترافیک هوایی یا نوع دیگری از پیام رسانی است. بنابراین اگر ناپدید شدن MH۳۷۰ در اثر اتفاق بوده باشد، می بایست حادثه ای در لحظات اول هرگونه امکان ارتباط با خارج را از کار انداخته باشد. چرا وقتی رادار هواپیما خاموش شد، کسی کاری نکرد؟ وقتی هواپیما بر فراز دریای جنوب چین از کنترل ترافیک هوایی مالزی به حریم هوایی ویتنام وارد شد، ترانسپوندر آن خاموش شد. این سئوال مطرح است که چرا کسی روی زمین بلافاصله اعلام خطر نکرد. می شد از هواپیماهای دیگر که در آن نزدیکی پرواز می کردند خواست که تلاش کنند با هواپیمای ناپدید شده تماس بگیرند. اما یک خلبان سابق بوئینگ ۷۷۷ بر اساس حافظه می گوید که از زمان خارج شدن هواپیماها از دایره کنترل ترافیک هوایی مالزی تا ورود آنها به حریم هوایی ویتنام یک فرجه ده دقیقه ای وجود دارد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که احتمالا هیچ کس روی زمین بلافاصله متوجه ناپدید شدن هواپیما از صفحه رادار نشده است. مرکز کنترل ترافیک هوایی مالزی با هواپیما خداحافظی کرده و دیگر کاری به آن نداشته و در ویتنام هم تا چندین دقیقه بعد کسی منتظر هواپیما نبوده است. علاوه براین، حتی اگر مرکز کنترل ترافیک هوایی متوجه ناپدید شدن هواپیما شود، لزوما آن را فورا اعلام نمی کند. چرا ماهواره‌های نظامی هواپیما را پیدا نمی‌کنند؟ جستجو برای بقایان هواپیما در اقیانوس هند در غرب استرالیا بر تصاویری متکی است که ماهواره های تجاری ارائه می کنند. کارشناسان می گویند که ۲۰ ماهواره شناخته شده توانایی تصویربرداری با کیفیت لازم در آن بخش از اقیانوس هند را دارند که احتمالا ده تا از آنها روزانه عکس برداری می کنند. این تصاویر حدود دو تا سه ساعت بعد روی زمین قابل دسترس است. تحلیل این همه تصویر از چنان منطقه پر وسعتی کاری بسیار وقت گیر است. ماهواره های نظامی و دولتی هم وجود دارند که در جستجو برای هواپیمای ناپدید شده مشارکت نداشتند. این موضوع باعث رواج این شایعه شده که سرنوشت هواپیما پیش از آنکه اعلام شود برای آنها معلوم شده بود. نویسنده کتابی در باره سانحه هوایی پرواز ۲۳۲ می گوید که ماهواره های نظامی پرواز یک موشک بالستیک را که کوچکتر از هواپیماست و خیلی هم سریع تر حرکت می کند دنبال می کنند، چطور نمی توانند یک هواپیما را ردگیری کنند؟ اما یک کارشناس دیگر می گوید که ماهواره های نظامی برای منظور دیگری تنظیم شده اند. موشک های بالستیک چهار یا پنج برابر هواپیماهای مسافربری اوج می گیرند و سرعت و مسیر حرکت آنها به کلی متفاوت است. ماهواره های نظامی برای ردگیری در آن ارتفاع و حرکت هایی در آن مسیر و با آن سرعت برنامه ریزی شده اند و نمی توانند هواپیماها را ردگیری کنند. آیا هواپیما به آرامی روی آب نشسته یا پس از پایان سوخت ناگهان به آب افتاده؟ آخرین لحظات عمر پرواز MH۳۷۰ به این بستگی دارد که آیا هنوز توسط خلبان هدایت می شده یا نه. کارشناسان می گویند که هواپیمایی با آن مشخصات، می تواند تا ۵۰ مایل هم با موتور خاموش پرواز کند و به آرامی از ارتفاع خود بکاهد. اما اگر خلبان به هر دلیل کنترل هواپیما را در دست نداشته باشد، احتمالا ناگهان به دریا می افتد. چرا مسافران از موبایل های خود برای تماس گرفتن استفاده نکردند؟ یکی از سئوالاتی که خیلی ها می پرسند این است که اگر مسافران متوجه شده بودند که چیزی غیر عادی در جریان است، چرا با موبایل موضوع را به بستگان خود اطلاع ندادند؟ این سئوال به ویژه با توجه به این واقعیت مطرح می شود که در جریان حوادث ۱۱ سپتامبر، مسافران هواپیمای یونایتد ۹۳ با موبایل با کسانی روی زمین تماس گرفته بودند. اما کارشناسان می گویند که بسیار بسیار بعید و تقریبا غیرممکن است که کسی در ارتفاع ۳۰ هزار پایی بتواند با استفاده از موبایل تماس برقرار کند. موبایل حتی در جاده های دورافتاده هم آنتن نمی دهد و به سختی کار می کند چه برسد به در هواپیمایی که در ارتفاع هفت مایلی با سرعت ۵۰۰ مایل در ساعت در حرکت است.
حدود ۳۰ نفر از بستگان مسافران چینی هواپیمای ناپدیدشده مالزیایی به کوالالامپور، پایتخت مالزی سفر کرده‌اند تا مقام‌های مالزیایی را برای ارائه توضیحات بیشتر درباره عملیات جستجو تحت فشار بگذارند.
بستگان خشمگین مسافران چینی هواپیمای مالزی به کوالالامپور رفتند
تعطیلی شورای عالی حفاظت محیط‌زیست شورای‌عالی حفاظت محیط‌زیست در سال ۱۳۸۶ منحل شد. گرچه مدتی بعد به کمیسیون زیربنایی دولت انتقال یافت و اعلام شد که این شورا به کار خود ادامه خواهد داد اما فاقد عملکرد گذشته بود. شورای عالی حفاظت محیط‌زیست که رییس آن، رییس جمهور و دبیر آن رییس سازمان محیط‌زیست است، وظیفه‌ای فرابخشی دارد و در عمل سبب تعامل سازمان محیط‌زیست با ارگان‌های اجرایی و وزراتخانه‌هایی می‌شود که قصدشان بهره‌برداری از عرصه‌های طبیعی است. با تعطیل و منفعل کردن شورای عالی محیط‌زیست، هدایت خطوط کلان توسعه کشور در زمینه توسعه پایدار و آمایش سرزمین به طور کلی به فراموشی سپرده شد. واگذاری مناطق حفاظت شده اگر در دولت‌های قبلی، تصرف اراضی مناطق حفاظت شده (نظیر پارک ملی کویر و سرخه‌حصار) توسط ارگان‌های دیگر انجام می‌شد و سازمان محیط‌زیست قادر به مقابله با آنها نبود در دولت محمود احمدی‌نژاد بدعت واگذاری اراضی با حمایت رییس سازمان محیط‌زیست پایه‌گذاری شد. محمد محمدی‌زاده در مصاحبه‌ای اعلام کرد مناطق حفاظت شده بی‌ارزش، واگذار می‌شوند. این تصمیم به بهانه هزینه‌بر بودن حفاظت مناطق، اشتغال‌زایی مردم بومی و نیز در راستای حماسه اقتصادی در حالی به اجرا در آمد که دستگاه‌های نظارتی از سازمان محیط‌زیست سوال نکردند چرا مناطقی با بیش از ۵۰ سال سابقه نگهداری و حفاظت توسط دولت‌های مختلف، امروزه فاقد ارزش شناخته می‌شوند. واگذاری دو هزار هکتار از پارک ملی گلستان به صنایع پتروشیمی، ۸۷۰ هکتار از اراضی پناهگاه حیات‌وحش و پارک ملی کلاه قاضی برای آپارتمان‌سازی، ۷۴۰ هکتار از منطقه حفاظت شده جاجرود به مسکن مهر و ۲۱۵ هکتار از پارک ملی بمو به پالایشگاه شیراز و شهرک صنعتی لپویی تنها گوشه‌ای از تخریب عرصه‌های طبیعی کشور است که از مبادی رسمی انجام شده است. به این مجموعه باید مصوبه اسفند ماه ۱۳۹۱ هیات دولت را اضافه کرد که از سازمان محیط‌زیست کشور خواسته تا معادن موجود در محدوده مناطق حفاظت شده را برای واگذاری به مردم شناسایی کند. اجرا نکردن برنامه چهارم عدم توجه دولت در هشت سال اخیر به محیط‌زیست تنها به اجرای پروژه‌های مخرب و واگذاری زمین خلاصه نمی‌شود. به گفته محمدرضا تابش، رییس فراکسیون محیط‌زیست مجلس شورای اسلامی، دولت مفاد محیط‌زیستی برنامه چهارم توسعه را با وجود دارا بودن منابع مالی اجرا نکرده است. او دولت را متهم کرد که با بی‌توجهی به محیط زیست، تخریب وسیع مراتع، آلودگی آب‌های سطحی و زیرزمینی و آلودگی هوای کلان‌شهرها و هجوم ریزگردها به ۲۰ استان کشور را نشانه‌ای از "رها کردن طبیعت به امان خدا و یا ذبح آن در معبر" توسعه دانست. اشاره این نماینده مجلس به فصل پنجم برنامه چهارم توسعه است که با ارائه راه‌کارهایی به نسبت جامع و دقیق، تمام دستگاه‌های اجرایی را موظف می‌کند برای بهبود وضعیت محیط‌زیست طبیعی و انسانی با سازمان محیط‌زیست همکاری داشته باشند. بلایی به‌نام نفت ظرف سه دهه گذشته هر گاه صنعت نفت مقابل محیط‌زیست قرار گرفت، پیروز میدان شد. در دوره ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد اما صنعت نفت به پناهگاه‌های حیات‌وحش و پارک‌های ملی نیز به طرز بی‌سابقه‌ای هجوم برد. دادن مجوز اکتشاف نفت در پارک ملی کویر به پیمانکار چینی، ساخت جاده و حفاری نفتی در پارک ملی نایبند، عبور خط لوله نفت سروستان از شمال پارک ملی بمو و احداث پالایشگاه در تالاب بین‌المللی و پناهگاه حیات‌وحش میانکاله از جمله یورش‌های پیروزمندانه صنعت نفت به مناطق بکر و طبیعی ایران است. بازگشت دام به جنگل ماده ۶۹ قانون برنامه چهارم توسعه دولت را مکلف کرده است تا پایان این برنامه نسبت به خروج‌ ۷۰ درصد دام‌ از جنگل‌ و ساماندهی جنگل‌نشینان‌ شمال‌ ‌به‌میزان‌ هفتاد درصد باقیمانده‌ دام‌ و جنگل‌نشینان‌ در پایان‌ سال‌ ۱۳۸۳ اقدام کند. برای عملی شدن این بخش از قانون، مبالغ هنگفتی نیز هزینه شده است. به عنوان مثال تنها در استان گلستان ۱۰ میلیارد تومان خرج شد تا یک پنجم از ۵۸۷ هزار دام موجود در عرصه‌های جنگلی این استان طی سال‌های ۸۶ تا ۹۰ خارج شود. در چنین شرایطی، سال گذشته رییس دولت در صحن علنی مجلس با اشاره به محدودیت استفاده از جنگلها گفت: «زمانی که این اقدام انجام شد استدلال مسولان این بود که دام می‌رود به جنگل و جنگل را تخریب می‌کند اما بهترین حافظان جنگل دامداران هستند و اگر ما این ۱۴ میلیون هکتار جنگل را به آنان برگردانیم بیش از ۱۴ هزار اشتغال ایجاد می‌شود.» گرچه این سخنان احمدی‌نژاد هنوز به مرحله اجرا در نیامده است اما یادآوری آن در دل‌ کارشناسان و دوستداران منابع طبیعی دلهره ایجاد کرد. دکتر هادی کیادلیری، رییس جامعه جنگل‌بانی، با اشاره به اینکه در تمام نقاط دنیا حتی کشورهایی که از نظر جنگل غنی هستند ورود دام به جنگل را مهمترین عامل تخریب معرفی کرد و به عصر ایران گفت: «در کشور ما با توجه به وضعیت اکولوژیکی شکننده جنگل‌ها مجوز ورود دام به جنگل خطرناک است. به نظرم حتی بی‌اطلاع‌ترین افراد از منابع طبیعی با شنیدن چنین اظهاراتی برای چند ثانیه دچار شوک شوند.» آلودگی شدید هوا و بنزین غیر استاندارد پس از افزایش تحریم‌ها علیه ایران، دستور طرح ضربتی افزایش تولید بنزین توسط رییس دولت دهم در سال ۱۳۸۹ صادر شد. با مصرف این سوخت ساخت داخل آلودگی هوای پایتخت و کلان‌شهرهای ایران افزایش چشمگیری پیدا کرد. سازمان محیط‌زیست بدون کوچکترین اشاره‌ای به این سوخت، انگشت اتهام را تنها به سوی خودروسازان داخلی گرفت. هر چند خودروها عامل ۸۵ درصد آلودگی هوا شناخته می‌شوند و خودروهای ساخت ایران، بدون رعایت استانداردهای روز به دست مصرف کنندگان می‌رسد اما عدم اشاره به کیفیت بنزین داخلی، مخفی نگاه داشتن واقعیت بود. یوسف رشیدی، مدیر عامل شرکت کنترل و کیفیت هوای تهران به خبرگزاری مهر گفت که ترکیب‌های سمی و سرطان‌زای بنزین نظیر بنزن، تولوئن و زایلین که بر اساس استانداردهای روز باید زیر یک درصد باشد، در بنزین تولیدی ایران بین دو تا سه درصد است. همچنین گوگرد موجود در بنزین و گازوئیل تولید ایران به ترتیب ۱۸۰ و هشت هزار قسمت در هزار برآورد شده است. بحران سراسری آب خشک‌سالی، تغییرات اقلیمی، برداشت بی‌رویه از منابع سطحی و زیرزمینی آب و ساخت سدها در دوره‌های گذشته از عواملی هستند که این روزها کمبود آب را در سراسر ایران به وجود آورده‌اند. انتقال آب خزر به سمنان از جمله طرح‌هایی است که به گفته کارشناسان در صورت عملی شدن به فاجعه‌ای بدل می‌شود که اثراتش از خشک شدن دریاچه ارومیه کمتر نیست. انتقال آب کارون به فلات مرکزی ایران، پروژه دیگری بود که نمایندگان مجلس و اصحاب رسانه نسبت به آن واکنش نشان دادند. خشک شدن کارون، طولانی‌ترین و پرآب‌ترین رود کشور، همچنین خشک شدن دریاچه‌های داخلی نظیر ارومیه، بختگان و پریشان، پایین رفتن سطح آب‌های زیرزمینی و خشک شدن قنوات و چشمه‌ها، باغ‌ها و نخل‌ستان‌ها طی هشت سال اخیر دلایل گوناگونی داشته است، از جمله ادامه روند سدسازی، افزایش سطح زیرکشت، بی‌توجهی به طرح‌‌های افزایش راندمان آبیاری در کشاورزی، نبود عزم جدی در برخورد با حفاری‌ چاه‌های غیرمجاز و نیز رعایت نکردن حق‌آبه پس از سدها. همچنین یکی از دلایل مهم خشک شدن زاینده‌رود را باید به حساب دستاوردهای سفرهای استانی هیات دولت گذاشت. به گفته تقی رهبر، نماینده سابق اصفهان در مجلس شورای اسلامی "سابقه برداشت آب از این رود برای چهارمحال به سفر اول احمدی‌نژاد (در سال ۸۷) بر می‌گردد که در جلسه‌ای به استاندار اجازه داد هرگونه که می‌خواهند، از آب رود استفاده کنند"، بدین‌ترتیب زاینده‌رود از نفس افتاد، ۳۰۰ هزار کشاورز در شرق اصفهان بی‌کار شدند و گروهی دست به اعتراض زدند، ۴۲۰ هزار اصله درخت خشک شد و گاو خونی از تپش باز ایستاد. سقوط شاخص عملکرد زیست‌محیطی بررسی اخبار و گزارش‌های رسانه‌ها به لحاظ کیفی نشان می‌دهد که ضعف مدیریت در حوزه محیط‌زیست و نگاه مصرفگرایانه و منفعت‌طلبانه از منابع طبیعی طی هشت سال ضربه‌هایی مرگ‌آوری به پیکر شکننده میراث طبیعی کشور وارد کرده است. از این منظر در سال گذشته ایران با ۳۶ پله سقوط میان ۱۳۲ کشور در رتبه ۱۱۴ قرار گرفته است. مقایسه سال‌های گذشته این شاخص، عمق فاجعه را به تصویر می‌کشد: ایران در سال ۱۳۸۵ رتبه شاخص عملکرد زیست‌محیطی ۵۳ را در جهان داشته، در سال ۱۳۸۷ رتبه ۶۷، در سال ۱۳۸۹ رتبه ۷۸ و در سال ۱۳۹۱ به رتبه ۱۱۴ سقوط کرده است. برای محاسبه شاخص عملکرد زیست‌محیطی دو عامل بهداشت محیط و پویایی اکوسیستم‌ها بررسی می‌شود. ارزیابی این عوامل جایگاه و مقایسه آنها با سایر کشورها به طور غیر مستقیم حاکی از وضعیت تصمیم‌گیری و مدیریت در عرصه محیط‌زیست را نشان می‌دهد.
محیط‌زیست ایران در هشت سال گذشته روزگار خوشی را سپری نکرد. پس از آن که محمود احمدی‌نژاد و تیمش سکان دستگاه اجرایی کشور را در دست گرفتند، بر اثر تصمیم‌ها، نظرات و نحوه مدیریتی که سازگاری با شرایط طبیعی کشور نداشت، زخم‌های عمیقی بر پیکر شکننده محیط زیست وارد شد که بهبود شرایط را اگر نگوییم غیرممکن، با چالش‌های اساسی مواجه خواهد کرد.
محیط زیستی که هشت سال تب دار را گذراند
نمای بيرونی مقبره سنايی غزنوی، شاعر فارسی زبان. نمای بيرونی مقبره سنايی غزنوی. اين مرد سالهاست که در زيارتگاه چشمه شفا در غزنی خدمت می کند. مرد جوان دست فروش در مقابل يکی از زيارتگاههای شهر غزنی، به دوربين من چشم دوخته است. زيارتگاه موی مبارک يکی از مکانهايی است که مردم برای طلب حاجت به آنجا می آيند. مقبره سلطان محمود غزنوی خدمات
عکسهای زير از شهر تاريخی غزنی در افغانستان را کاميلا، از خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده است.
شهر تاريخی غزنی از نگاه دوربين کاميلا
جک ما، ثروتمندترین فرد چین است در یکی از اولین پیام‌هایش، جک ما، می‌نویسد: "یک جهان، یک جنگ" و در توییت دیگری می‌گوید: "به اتفاق، ما می‌توانیم این کار را بکنیم." این کارآفرین میلیاردر، نیروی محرکه عملیات گسترده ارسال تجهیزات پزشکی به بیش از ۱۵۰ کشور است و ماسک و دستگاه‌های تنفس مصنوعی را به جاهایی فرستاده که به دلیل کشمکش جهانی بر سر تجهیزات نجات بخش، توجهی به آنها نشده است. ولی منتقدان و حتی برخی از حامیانش مطمئن نیستند که او خودش را درگیر چه کاری کرده. آیا اقدام متهورانه بشردوستانه او سبب شده که به صورت یک چهره دوستانه حزب کمونیست چین درآید؟ یا او یک بازیکن مستقل است که حزب برای تبلیغات از او استفاده می‌کند؟ به نظر می‌رسد که جک ما، قواعد دیپلماتیک چین را رعایت می‌کند، به خصوص در انتخاب کشورهایی که تجهیزات پزشکی در اختیارشان قرار می‌دهد. ولی نفوذ سیاسی و اجتماعی فزاینده او ممکن است موجب حسادت رهبرانی شود که در رأس هرم سیاسی چین قرار دارند. سایر میلیاردرهای صنعت فناوری هم قول کمک برای مبارزه با ویروس کرونا را داده‌اند از جمله جک دارسی، صاحب توییتر که یک میلیارد دلار به این کار اختصاص داده‌است. کاندید، یک سازمان مستقر در آمریکا که کمک‌های خصوصی خیریه را تحت نظر دارد، در فهرست کمک کنندگان خصوصی جهت مبارزه با ویروس کرونا، سایت علی بابا در چین (که جک ما، راه اندازی کرده بود) را در مرتبه دوازدهم قرار داده‌است. ولی در این فهرست ارسال تجهیزات ضروری و مهم که بعضی از کشورها ممکن است فکر کنند در این مرحله از شیوع جهانی ویروس، اهمیتش بیشتر از پول است منظور نشده‌است. جز جک ما هیچ کس دیگری نمی‌تواند تجهیزات را مستقیما برای کسانی که نیازمندند ارسال کند. بنیاد جک ما و بنیاد علی بابا، از ماه مارس ارسال تجهیزات را با هواپیما به آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکای لاتین و حتی جاهایی که از نظر سیاسی حساس هستند، مانند ایران، اسرائیل، روسیه و آمریکا شروع کرد. او همچنین میلیون‌ها دلار به پژوهش‌ها برای یافتن واکسن کرونا کمک کرده و ترتیب ترجمه کتاب راهنمای اطلاعات پزشکی به ۱۶ زبان را که پزشکان زادگاه او در ایالت چجیانگ به زبان چینی نوشته‌اند داده است. ولی این ارسال محموله‌های پزشکی است که سرخط اخبار می‌شود و جک ما، را از دیگران متمایز می‌سازد. دانکن کلارک، که زندگی‌نامه جک ما را نوشته می‌گوید او این توانایی و پول و امکانات را دارد که محموله‌های چینی را با هواپیما از هانگژو، به آدیس آبابا یا هر جای دیگری که لازم باشد بفرستد. یک چهره دوستانه جک ما، به خاطر این که یک معلم کاریزماتیک زبان انگلیسی بوده که توانسته بزرگترین شرکت فنآوری چین را راه اندازی کند، از شهرت زیادی برخوردار است. وبسایت علی بابا حالا "آمازون شرق" خوانده می‌شود. او این شرکت را در سال ۱۹۹۹، از آپارتمان کوچک خودش در شهر ساحلی هنگژو، که مرکز کارخانه‌های چین است، شروع کرد. اکنون علی بابا به صورت یکی از بازیکنان مهم در دومین اقتصاد بزرگ جهان درآمده و در اینترنت چین و دنیای بانکداری و سرگرمی و تفریحات، سهام قابل توجهی دارد. ثروت شخصی جک ما، بیش از ۴۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود. در سال ۲۰۱۸ او به طور رسمی از ریاست علی بابا، کناره گیری کرد و گفت می‌خواهد به فعالیت‌های بشردوستانه بپردازد. ولی در هیئت مدیره علی بابا هنوز دارای یک کرسی دائمی است و با ثروت و شهرتی که دارد همچنان یکی از قدرتمندترین اشخاص در چین است. به نظر می‌رسد کمک‌های خیریه جک ما، با رعایت دستورالعمل‌های حزب کمونیست چین است. مدرکی در دست نیست که نشان دهد جک ما، و بنیاد علی بابا به کشورهایی کمک کرده باشند که با تایوان که همسایه و رقیب دیپلماتیک چین است، روابط رسمی دارند. او در توییتر اعلام کرد که به ۲۲ کشور در آمریکای لاتین کمک مالی می‌کند. کشورهایی که با تایوان دوست هستند ولی تقاضای کمک‌های پزشکی کرده‌اند- از هندوراس تا هائیتی- از معدود کشورهای هستند که نامشان در فهرست ۱۵۰ کشور دریافت کننده کمک از جک ما، دیده نمی‌شود. بنیاد جک ما، به دفعات از دادن فهرست اسامی کشورهای دریافت کننده کمک خودداری کرده و گفته: "در این لحظه و در این زمان، ما جزئیاتی در این سطح را در اختیار دیگران قرار نمی‌دهیم". با این وجود، کمک‌های خیریه به طور قطع موجب حسن نیت زیادی شده است. به استثنای کمک‌های دردسرساز به کوبا و اریتره، از تمام محموله‌هایی که از چین فرستاده شده با قدردانی استقبال شده. این موفقیت موجب شده که توجه مثبت به جک ما، از حد معمول بیشتر شود. ذکر نام جک ما، در رسانه دولتی چین برابر با همان دفعاتی است که از شی جین‌پینگ، رهبر مستبد چین نام برده می‌شود. این مقایسه ناراحت کننده‌ای است. در حالی که تحسین از جک ما، بیشتر می‌شود، رهبر چین با پرسش‌هایی در باره نحوه مقابله‌اش با ویروس کرونا در مراحل اولیه این بیماری و این که ویروس دقیقا از کجا شروع شده، مواجه است. دولت چین اکیپ‌های پزشکی و تجهیزات مورد نیاز را به تعداد کثیری از کشورهایی که ویروس کرونا آسیب زیادی به آنها وارد کرده، از جمله در اروپا و جنوب شرق آسیا، ارسال داشته. ولی از این کمک‌ها در بعضی مواقع قدردانی نشده. چین متهم شده که به چندین کشور تجهیزات معیوبی را فرستاده که قابل استفاده نبوده‌است. ولی محموله‌های جک ما، برعکس موجب افزایش شهرتش شده‌است. اریک اُلاندر، سردبیر وبسایت و پادکست پروژه چین در آفریقا، می‌گوید در سراسر آفریقا از کمک‌های خیریه جک ما، استقبال می‌شود. جک ما، قول داده که از تمام کشورهای آفریقایی بازدید کند و از زمان بازنشستگی مرتبا به این کشورها سفر کرده‌است. جک اُلاندر، می‌گوید: "این به عهده دولت‌های میزبان است که وقتی مواد ارسالی وارد کشور می‌شود، بر سرش چه می‌آید؛ پس هر شکایتی از این که دولت نیجریه چطور این مواد را توزیع کرده، در حقیقت موضوع داخلی نیجریه است." او اضافه می‌کند که در مورد خود کمک‌ها پُل کاگامه، رهبر رواندا این کمک‌ها را وسیله‌ای برای حل سریع مشکل‌ها توصیف کرده و همه مشاهده کرده‌اند که موادی که نیاز مبرم به آن بوده به نقطه‌ای از جهان ارسال شده، که هیچ کس دیگری مایل یا قادر به کمک در یک چنین مقیاسی نبوده است. برخورد با یک وضعیت دشوار ولی آیا جک ما، با خطر واکنش شدید چین مواجه است؟ شی جین‌پینگ کسی نیست که دوست داشته باشد شخصی به اندازه او مرکز توجه همگانی باشد و دولت او بدون تردید قبلا شخصیت‌های سرشناس را هدف قرار داده‌است. در سال‌های اخیر یک هنرپیشه مشهور، یک مجری خبر مورد توجه و چندین کارآفرین میلیاردر دیگر، همه برای مدت طولانی ناپدید شدند. برخی از جمله مجری خبر به مجازات زندان دراز مدت محکوم شدند. سایر افراد پس از مدتی از بازداشت آزاد شدند ولی تنبیه شده و قول وفاداری به حزب را دادند. اشلی فنگ، پژوهشگر در مرکز امنیت آمریکایی جدید، در واشنگتن می‌گوید: "این شایعه شنیده می‌شود که علت این که جک ما، در سال ۲۰۱۸ از ریاست گروه علی بابا کنار رفت این بود که به او به چشم یک کارآفرین خانگی که محبوبیتش حزب کمونیست را تحت الشعاع قرار خواهد داد، نگاه می‌شد." در حقیقت اعلام ناگهانی بازنشستگی جک ما، در سال ۲۰۱۸، بسیاری را متعجب کرد. جک ما شایعات بی وقفه مبنی بر این که پکن او را مجبور به ترک پُستش کرده، تکذیب کرده است. جک ما و دونالد ترامپ دانکن کلارک، نویسنده زندگی نامه جک ما، نیز این گزارش‌ها را شنیده که جک ما، بعد از یک اتفاق مهم در ژانویه ۲۰۱۷، ناچار به کناره گیری از علی بابا شد. او با دونالد ترامپ که در آن موقع رئیس جمهور منتخب بود در برج ترامپ که اقامتگاه آقای ترامپ بود به بهانه مذاکره در باره روابط بازرگانی تجارت چین و آمریکا ملاقات کرده بود. رئیس جمهور چین تا چند ماه بعد هنوز با آقای ترامپ دیدار نکرده بود. دانکن کلارک می‌گوید: "در آن موقع عقیده بسیاری این بود که جک ما، بیش از اندازه سریع حرکت کرده بود. به همین جهت به نظر من هر دو طرف درس‌هایی در مورد لزوم تلاش برای همآهنگی گرفته‌اند." او اضافه می‌کند: "جک ما، نشان دهنده نوعی قدرت نرم ابتکاری، است که چالش هم ایجاد می‌کند چون دولت به این که کسانی که عضو حزب نیستند چنین نقشی داشته باشند حسادت کرده یا نگران می‌شود." جک ما، البته عضو حزب کمونیست است. ثروتمندترین سرمایه‌دار چینی از دهه ۱۹۸۰ یعنی از زمان دانشجویی عضو این حزب بوده‌است. ولی او همواره رابطه دشواری با حزب کمونیست داشته و این جمله او معروف است که نظر علی بابا نسبت به حزب کمونیست چنین است"عاشق باش ولی ازدواج نکن." حتی اگر جک ما، و بنیادهای وابسته به او بدون موافقت قبلی رهبری تصمیماتی اتخاذ می‌کنند، به طور مسلم دولت چین برای بهره‌ برداری از سخاوت او حد اکثر تلاش را می‌کند. هنگام رسیدن کمک‌های پزشکی جک ما، اغلب در مراسمی که در فرودگاه‌ها از سیرالئون گرفته تا کامبوج، برگزار می‌شود، سفیران چین حضور دارند. شاید جک ما، بتواند ورای اتفاقاتی باشد که برای بسیاری از کسانی که با حزب اختلاف پیدا کردند، افتاده است. چین ممکن است به یک چهره پرطرفدار جهانی احتیاج مبرم داشته باشد؛ و او کارهایی کرده که شخص دیگری قادر به انجام آن نیست. این عوامل سبب شده که جک ما به صورت شخصیتی که وجودش ضروری است و نمی شود او را کنار گذاشت، در آید. اریک اُرلاندر، می‌گوید نکته مهم در مورد جک ما، و آفریقا این است که او هر قولی را که داده عملی کرده است. آقای اُرلاندر می‌افزاید این خیلی مهم است که شما در جایی دیده شوید که خارجیان اغلب می‌آیند و قول های مهمی می‌دهند ولی غالبا آن را انجام نمی‌دهند، در مورد مبارزه با ویروس کرونا او قول کمک فوری را داده بود و ظرف چند هفته ماسک‌ها در اختیار کارکنان مراقبت‌های بهداشتی قرار گرفت. جک ما به همراه آبی احمد نخست وزیر اتیوپی به عقیده آقای اُرلاندر، به دلیل اهمیت و نفوذ اقتصادی علی بابا، جک ما، هم اکنون وزنه مهمی در چین است و در زمانی که چین سعی دارد وجهه لطمه خورده‌اش را بهتر کند، آشنایی نزدیک جک ما، با رهبران جهان سبب می‌شود برای دولت چین حتی ارزش بیشتری داشته باشد. تردیدی نیست که چین برای شهرت گسترده‌تر از اقدامات بشردوستانه جک ما، و سایر کارآفرینان ثروتمند چینی منتفع می‌شود. اندرو گرابویز، از نهاد کاندید، که فعالیت‌های بشردوستانه را تحت نظر دارد و کمک‌های جهانی مرتبط با ویروس کرونا را ارزیابی می‌کند، می‌گوید کمک‌های منابع خصوصی چین را نمی‌توان نادیده گرفت. اندرو گرابویز می‌گوید: "آنها یک نقش رهبری را ایفا می‌کنند، همان کاری که آمریکا انجام می‌داد. آشکارترین نمونه‌اش در گذشته، در واکنش به شیوع بیماری ابولا در سال ۲۰۱۴ بود. آمریکا برای کمک به سرکوب ویروس ابولا درغرب آفریقا، پزشک و تجهیزات به آنجا فرستاد." اکنون نیکوکاران چینی این نقش را برای مقابله با ویروس کرونا بازی می‌کنند. به گفته آقای گرابویز، آنها از قدرت نرم، در ماوراء مرزهایشان استفاده می‌کنند، به جاهای مختلف می‌روند و کمک و پول و کارشناس در در اختیار این کشورها قرار می‌دهند. به همین جهت الان وقت مناسبی برای رهبران چین نیست که سدّ راه جک ما، شوند. دانکن کلارک در نتیجه گیری می‌گوید: "می‌دانید در حال حاضر این (ویروس کرونا) یک بحران جدی برای دنیاست. ولی واضح است که یک بحران برای روابط چین با سایر کشورها نیز محسوب می‌شود. در نتیجه آنها (رهبران چین) به هرکسی که بتواند به کاهش این فشارها کمک کند، احتیاج دارند."
جک ما، که ثروتمندترین فرد چین است، در ماه مارس در بحبوحه شیوع ویروس کرونا، حساب توییترش را باز کرد. تا کنون تمام توییت‌هایی که کرده مربوط بوده به کمپین بی رقیب او برای تحویل تجهیزات پزشکی به تقریبا تمام کشورها در سراسر جهان.
جک ما؛ میلیاردری در جنگ با کرونا و در تلاش برای تجدید اعتبار چین
به گفته او میزان استقبال و کنجکاوی در مورد نوروز ایرانی بسیار زیاد است و همین نشان می‌دهد که ایرانی ها جای کار زیادی در این زمینه‌ دارند. عکس ها از دانش ساروئی لاله مقونکی می گوید: "روی یک میز بزرگ سفره هفت‌سین چیده می‌شود. امسال سفره عید پاک و سفره نوروزی را با هم می چینم تا بازدیدکنندگان متوجه تشابه بین این دو سفره بشوند. مثلا در هر دو مراسم سبزه، تخم مرغ و سمنو وجود دارد. سوئدی‌ها سمنو Memma را به‌عنوان دسر می‌خورند... ما در عید نوروز به بچه ها هدیه می‌دهیم، در سوئد به بچه‌ها یک تخم مرغ پر از شیرینی و شکلات هدیه می‌دهند." خانم مقونکی درباره شام عید پاک توضیح می‌دهد: "آنها شام خود را با تخم مرغ شروع می‌کنند و غذای اصلی‌شان گوشت بره و ماهی لاکس است. ما نیز در شام عید نوروز، سبزی‌پلو و ماهی داریم و کوکوسبزی." این ایرانی ساکن سوئد می گوید: "تلاش من این است که با یک طراحی خوب، این غذاها اشتها برانگیز باشند و بتوانند مخاطب سوئدی را به خود جلب کنند. البته من هرگز برای جلب مخاطب اروپایی، اصالت غذی ایرانی را از بین نمی‌برم. من گاه تغییرات کوچکی می‌دهم. مثلا سوئدی‌ها بستنی سنتی ما را خیلی دوست دارند اما اگر میزان گلاب در این نوع بستنی زیاد باشد برای آنها جالب نیست. کوکوسبزی را در حجمی کمتر و یا میزان برنج را با توجه به عادات غذایی سوئدی‌ها کاهش می دهم." لاله مقونکی تلاش می‌کند تا در برنامه‌های مختلفی که درباره سفره ایرانی ساخته می‌شود، مخاطب خود را به فضایی متفاوت بکشاند. او از میوه‌هایی چون انار، رنگ آبی فیروزه‌ای که یادآور کاشی‌کاری‌های ایرانی است، و طرح‌های شرقی برای القای فضای شرقی استفاده کند. این ایرانی ساکن سوئد آشپزی ایرانی را یکی از قدیمی‌ترین آشپزی‌های جهان می‌داند و سفره‌های رومی، عربی، یونانی و هندی را متاثر از سفره‌های ایران می‌داند خدمات
"سفره ایرانی عید نوروز"، برنامه‌ای است که امسال در مرکز خرید گرانبی (Gränby) شهر اپسالای سوئد برگزار می‌شود. لاله مقونکی، طراح و مجری این برنامه می‌گوید: "غذا راه بسیار خوبی برای معرفی فرهنگ‌های مختلف به همدیگر است. در حال حاضر ایرانی‌ها در سوئد موفق شده‌اند از این مسیر نیز فرهنگ خود را به جامعه اروپایی معرفی کنند.
سفره ایرانی شب عید نوروز در سوئد
نفرات "ارتش ملی سوریه" چه کسانی اند؟ ترکیه با دادن تسلیحات، مهمات، پول و همچنین آموزش از شماری از گروهها حمایت می کرد و سه سال پیش که عملیاتی را برای تسلط بر شرق فرات آغاز کرد، کوشید آنها را در ارتشی منظم و حرفه ای تحت فرماندهی واحد شکل دهد تا هم هدایت از آنها آسانتر صورت بگیرد و هم از هرگونه اصطکاک بین گروه های مسلح متفاوت جلوگیری شود. بخشی از این گروههای تحت حمایت ترکیه در ادلب با نام جبهه آزادیبخش ملی و سپس در اوایل سال ۲۰۱۸، پیش از شروع عملیات ترکیه در عفرین، بخشی دیگر با نام "ارتش ملی سوریه" اعلام موجودیت کردند. در تاریخ چهارم اکتبر (دوازدهم مهر) یعنی پنج روز پیش از اولین حمله ترکیه به شمال شرق سوریه، "ارتش ملی سوریه" با "جبهه آزادی‌بخش" در ادلب متحد و "ارتش ملی" تشکیل شد. فرمانده این ارتش، ژنرال سلیم ادریس است که در زمان شروع جنگ سوریه اولین فرمانده "ارتش آزاد سوریه" بود و روابط نزدیکی با دولت ترکیه دارد. تعداد پیکارجویان ارتش ملی "ارتش ملی سوریه" در عفرین و نواحی "سپر فرات" در شمال غرب سوریه، متشکل از چهل هزار پیکارجوست که پس از پایان عملیات ترکیه در این مناطق مستقر شده بودند. شمار پیکارجویان جبهه آزادی‌بخش ملی، در ادلب به هفتاد هزار نفر می رسد. این گروه مسلح جدید شامل تمام چهل هزار پیکارجوی ارتش ملی سوریه و بخشی از پیکارجویان در ادلب است. هیچ آمار رسمی در باره حجم این نیرو در دست نیست ولی تلویزیون دولتی ترکیه (ت آر ت) جمع این نیروها را تا شصت هزار نفر گزارش کرده است. یکی از فرماندهان این گروه به بی بی سی گفته است در اولین مرحله عملیات نظامی، از اولین گروه چهل هزار نفری، تنها چهارده هزار پیکارجو برای جنگیدن در شمال شرقی سوریه در مرز مستقر شدند. پیش بینی می شود با گسترش عملیات تعداد این نیروها افزایش یابد. جیش الاسلام هم که گروهی افراطی در ادلب است، با اینکه بخشی از "ارتش ملی" نیست، در حمایت از ارتش ترکیه اعلام آمادگی برای جنگ کرده است. "ارتش ملی" متشکل از چه گروه هایی است؟ بیش از سی گروه مسلح از جمله چهار جناح بزرگ از نفرات ارتش جدیدند. دو گروه از چهار جناج بزرگ، متشکل از پیکارجویان ترکمان سوری است که سالیان دراز در جریان عملیات نظامی ترکیه در سوریه از متحدان وفادار ترکیه بوده اند: تیپهای سلطان مراد و فیض سلطان محمد. دو گروه بزرگ دیگر، شامل تیپ های حمزه و منتصر بالله است که در سال ۲۰۱۵ زیر نظر ارتشهای ترکیه و آمریکا مسلح شدند و آموزش دیدند. آمریکا تا پایان سال ۲۰۱۷ از این دو گروه حمایت می کرد ولی این گروه ها دیگر مناسبات خود را با آمریکا حفظ نکرده اند. این گروه‌ها در عملیات نظامی سابق ترکیه در سوریه نقش کلیدی داشتند. همچنین گروه کوچکی از پیکارجویان کرد شامل ۳۵۰ نفر، عضو ارتش ملی است. شماری از این عده کسانی‌اند که پس از آن که نیروهای موسوم به دموکراتیک سوریه (عمدتا شبه نظامیان کرد) کنترل شمال شرقی کشور را به دست گرفتند، از این مناطق فرار کرده بودند. ترکیه چهارشنبه هفته گذشته عملیات خود علیه نیروهای دموکراتیک سوریه را آغاز کرد. نقش این نیروها در تازه ترین عملیات ترکیه چه خواهد بود؟ چهارده هزار تن از نیروی موسوم به ارتش ملی تاکنون عبور از مرز و ورود به شمال شرقی سوریه را شروع کرده اند. سه تیپ در مرز مشترک ترکیه با سوریه مستقر است؛ قرار است دو تیپ وارد شهر مرزی تل عبید و تیپ سوم وارد شهر راس العین شود. بقیه منتظر دستور ارتش ترکیه در سایر مناطق مرزی اند. وقتی نیروهای زمینی ترکیه چهارشنبه شب گذشته وارد سوریه شدند، چند تن از فرماندهان "ارتش ملی" از آنجا که به منطقه کاملا آشنایی دارند، ارتش ترکیه را برای راهنمایی همراهی کردند. صبح روز بعد بخش کوچکی از نیروهای رزمی از مرز عبور کردند. بعد از دو مرحله اول عملیات نظامی ترکیه در سوریه، تمام پیکارجویان مخالف به عنوان "دستگاه امنیتی" در مناطقی که از شبه نظامیان کرد پاکسازی شده بود، نگاه داشته شدند. در مناطقی که این گروه ها برای "منسجم کردن" تلاش می کردند، درگیری های جزئی هم با یکدیگر داشته اند. زندانی کردن صدها نفر از پیکارجویان داعش در شمال غربی سوریه را این گروه ها انجام داده اند. پس از عملیات عفرین علیه پیکارجویان کرد، گزارش هایی در این باره که جنگجویان مخالف به غارت و چپاول و کشتن غیرنظامیان دست زده اند، انتشار یافت. ابراهیم قالین، سخنگوی رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه اعلام کرده که دولت این گزارش ها را "بسیار جدی" تلقی می کند و برای متوقف کردن این گونه اتفاقات، تدابیر لازم را اتخاذ خواهد کرد.
ریشه این گروه مسلح به "ارتش آزاد سوریه" باز می گردد که در آغاز جنگ داخلی در این کشور در هشت سال پیش، از شماری از جداشدگان از ارتش سوریه و نفرات مسلحی که به آن پیوستند تشکیل شد و با نظام حاکم بر این کشور می جنگید. این ارتش بزودی به طیفی از گروههای مسلح اسلامگرا، از بنیادگرا و جهادی گرفته تا گروههایی که از دید غرب و ترکیه، معتدل به شمار می رفتند، تقسیم شد که مستقل از یکدیگر و گاه با یکدیگر می جنگیدند.
'ارتش ملی سوریه'؛ متحدان ترکیه در سوریه چه کسانی هستند؟
با آنگولا: 11 ژوئن 8 بعد از ظهر، کلن با ايران: 21 ژوئن، 3 بعد از ظهر، فرانکفورت با مکزيک: 21 ژوئن، 3 بعد از ظهر، گلزنکيرشن چگونه به آلمان رسيدند: آسان. در گروه خودشان در بازيهای مقدماتی شکست نخوردند و روسيه را 7 بر يک شکست دادند. ستاره تيم در مرحله انتخابی: مهاجم تيم، پائولتا، رکورد اوزه بيو را که 41 گل برای پرتغال زده بود شکست. او با 11 گل به بالاترين نقطه جدول گلزنهای اروپا رسيد. سر مربی: لوئيز فليپه سکولاری برزيلی که به "فيل گندهه" مشهور است و شبيه جين هکمن بازيگر آمريکايی است. اسکولاری پرتغال را در فينال جام ملتهای اروپا 2004 رهبری کرد اما هنوز تا محبوب شدن در ميان عامه مردم در پرتغال راه درازی در پيش دارد. کاپيتان: لوئيز فيگو بعد از بازنشستگی در صحنه بين المللی به تيم ملی بازگشت و به سرعت بازوبند کاپيتانی را که او متعلق به خود می دانست بار ديگر به او دادند. آمده است تا آواز آخرش را بخواند. سابقه حضور در جام حهانی: گهگاهی. تا حال سه بار. بار اول در سال 1966 بسيار موفق بود اما در سالهای 1986 و 2002 به جايی نرسيد. نقطه اوج حضور در جام جهانی: رسيدن به نيمه نهايی در سال 1966. سر انجام از تيم ميزبان، انگلستان، شکست خورد. پائين ترين نتيجه در جام جهانی: درست مثل فرانسويها، جام جهانی 2002 برای پرتغالی ها هم سال فاجعه آميزی بود. تيم از آمريکا و کره جنوبی شکست خورد و به ته جدول گروه افتاد. چهره افسانه ای در جام جهانی: سخت است که آدم بتواند بازیکن ديگری را غير از اوزه بيو در اين مقام تصور کند. ستاره کنونی: ظاهرا ميراث فيگو به کريستيانو رونالدو بازيکن منچستر يونايتد رسيده است. او با حرکات پا و مهارت خيره کننده اش بازيهای جام جهانی را مزين خواهد کرد. نقاط قوت: دفاع مستحکم، استثنايی در ميانه ميدان و امکانات بسيار برای حمله. پرتغال بازيکن سطح بالا کم ندارد. نقاط ضعف: با وجود بازيهای خوب در دور مقدماتی پائولتا در تورنمنتهای عمده درخششی نداشته است. مشکل دروازه بانی مشکل عمده ای است. معلوم نيست کداميک از سه دروازه بانی که نامزد راه يافتن به دروازه پرتغال هستند به اين مقام خواهند رسيد. آيا می دانستيد که: بازيکنان تيم پرتغال در سال 1986 در مکزيک آنقدر از تمرينات شان ناراضی بودند که تهديد به اعتصاب کردند. رده بندی جهانی: 8 شانس قهرمانی: يک به 20 نظر کارشناسان محلی: "فکر می کنم پرتغال يکی از هشت تيم برتر در آلمان باشد. آمادگی شان بيشتر از سال 2004 است و مربی بازيکنانش را بهتر درک می کند." – لوئيس اوکتاويو کوستا از روزنامه پابليکو داوری ما: پرتغال هنوز از تعداد زيادی بازيکن درجه يک برخوردار است اما بعيد است به موفقيت سال 2004 خود دست بيابد. رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در 27 آوريل است. خدمات
برنامه بازيهای پرتغال در گروه D
راهنمای تيم ملی پرتغال
این شهر هم مانند دیگر شهرهای میزبان در تکمیل پروژه‌های مرتبط با جام جهانی از برنامه عقب مانده و خط اتوبوس سریع که قرار بود هواداران را از فرودگاه به مرکز شهر ببرد، نیمه کاره رها شده است. رودیگو راهنمای محلی می‌گوید شاید برای جام جهانی بعدی این پروژه آماده بهره‌برداری شود! شهر حدود ۶ میلیون نفر جمعیت دارد و هواداران آرژانتین به دلیل قرار گرفتن کمپ تمرینی این تیم در این شهر، همه جا حضور دارند. در منطقه پامپولیا، دریاچه‌اى مصنوعى با منظره بى‌نظیر ایجاد شده. در یکى از خیابان‌هاى منتهى به ورزشگاه گروهى از هواداران آرژانتین با پرچم هاى بزرگ، واکنش اتومبیل‌هایى که از خیابان اصلى مى‌گذرند را بر مى‌انگیزند. ریکاردو به همراه پدر و پنج نفر دیگر از اعضاى خانواده‌اش براى دیدن بازى ایران و آرژانتین از بوئنوس آیرس با کاروان به بلوهوریزونته آمدند. آنها بیش از ۳۰۰۰ کیلومتر در راه بودند تا به این شهر برسند. ماموران جمع آورى زباله محلی با آرژانتینى‌ها کل کل مى‌کنند، آرژانتین با داشتن مجموعه‌ای از خطرناک‌ترین بازیکنان تهاجمی در بین تیم‌های جام جهانی به دنبال قهرمانی در برزیل است. از طرف دیگر برزیلی‌ها هم با داشتن امتیاز میزبانی جام قهرمانی را متعلق به خود می‌دانند. ورزشگاه مینه راو خانه اصلی تیم کروزیرو که یکی از سه تیم اصلی شهر بلوهوریزونته است، دو تیم دیگر این شهر یعنی آتلتیکو مینیرو و آمه ریکا هستند. برخلاف کوریتیبا، ایرانى‌ها حضور کم‌رنگ‌ترى در شهر دارند. هواداران ایرانی کم کم خود را به بلوهوریزونته می‌رسانند ولی تعداد آنها با آرژانتینی‌ها قابل مقایسه نیست. برای پیدا کردن طرفداران تیم ملی باید به سمت هتل تیم رفت. هتل سزار بیزنس در مرکز شهر قرار دارد و بر خلاف کوریتیبا فاصله زیادی تا ورزشگاه دارد. روز قبل از مسابقه ایران و آرژانتین ۳۰ تا ۴۰ هوادار تیم ملی جلوی در هتل جمع شده‌اند و همه به بازی روز بعد امیدوارند؛ اما آرژانتینی‌هایی که روبروی ورزشگاه محل بازی جمع شده‌اند با اطمینان از پیروزی پر گل می گویند. هواداران آرژانتین که بازی اول را با اختلاف یک گل از بوسنی برد، قبل از بازی تصور می‌کردند که در مسابقه ایران گل‌های زیادی خواهند دید. مرور یک روز فراموش نشدنی تا دو ساعت قبل از بازی، تا چشم کار می‌کند هواداران آرژانتین خودنمایی می‌کنند. هر چه به زمان بازی نزدیک‌تر می‌شویم طرفداران ایران هم گروه گروه از راه می‌رسند، ایرانی‌ها و برزیلی‌ها. خانواده‌ای برزیلی با نوار پرچم ایران به دور گردنشان می‌گویند دوست دارند که ایران پیروز شود، هواداران تیم کوریزرو هم با پوشیدن پیراهن تیم شان و هم صدا با طرفداران تیم ملی، ایران را تشویق می‌کنند. عقربه‌های ساعت می‌چرخد، نیم ساعت مانده به آغاز بازی، خیابان روبروی ورزشگاه کم کم خلوت می‌شود، بلیط به دست در صف منتهی به ورزشگاه ایستاده‌ام، هر قدر که به زمان بازی نزدیک می‌شویم، ناخودآگاه ضربان قلبم بالاتر می‌رود. داخل یکی از ورودی‌های ورزشگاه که می‌شوم حجم صدای تماشاگران آرژانتینی توی صورتم می‌زند. راهم را به سختی از میان آبی و سفید پوشان آرژانتین باز می‌کنم و روی صندلی‌ام می‌نشینم. ایرانی‌ها و برزیلی‌ها هم در تشویق تیم ملی کم نمی گذارند ولی صدای آرژانتینی ها غالب است. نشستن در وسط هواداران آرژانتین درست مثل این است که کسى جلو دهنتان را گرفته باشد. با هر حرکت بازیکنان ایران دست هایم را مشت می‌کنم و تکان می‌دهم، طرفداران آرژانتینی چپ چپ به من نگاه می‌کنند، نیمه اول با ناامیدی آرژانتینی‌ها به پایان می‌رسد. در میان دو نیمه هواداران ایران خوشحال و با لبخند از راهروهاى ورزشگاه بیرون مى‌روند تا نوشیدنى بخرند یا قضاى حاجت کنند. نیمه دوم، اوضاع فرق می‌کند ایران علاوه بر دفاع روی ضد حمله، سه چهار موقعیت ایده آل گلزنی روی دروازه آرژانتین بوجود می آورد، ولی دروازه‌بان این تیم و بدشانسی مانع ورود توپ به دروازه می‌شود. خطای زابالتا روی دژاگه و پنالتی که از چشم داور بازی دور ماند بهانه می‌شود برای هو کردن داور توسط طرفداران ایرانی و برزیلی و سکوت معنا دار هواداران آرژانتین. باختی با طعم پیروزی دقیقه ۸۹ بازی. داور چهارم تابلوی الکترونیکی نیم دایره را در دست گرفت و به کنار زمین آمد. چهار دقیقه وقت اضافه. روی آن صندلی طبقه اول، میان هواداران آرژانتینی پاهایم را مدام تکان می‌دادم. زیر لب می گفتم: "فقط ۴ دقیقه" مدام به ساعت موبایل نگاه می‌کردم تا شاید داور سوت پایان را بزند ولی برای لیونل مسی یک دقیقه کافی بود. پیش از سوت پایان راهم را از میان جمعیت از خود بی خود آبی و سفیدها باز کردم تا به درخروجی برسم، هواداران تیم ملی گروه گروه از ورزشگاه خارج می‌شدند، برخی هنوز از بازی حرف می‌زنند و گروهی دیگر داور را به دلیل صحنه مشکوک پنالتی روی دژاگه مورد انتقاد قرار می‌دادند ولی یک چیز در آنها مشترک بود؛ تحسین. احسان پیراهن آرژانتین بر تن دارد و صورت خود را کامل با سه رنگ سبز، سفید و قرمز رنگ کرده است. او در حالی که روی سکویی در محوطه بیرونی ورزشگاه نشسته می‌گوید: "حقمان باخت نبود، بچه ها عالی بودند، بازی بعدی را ببریم می‌ریم بالا." آرژانتینی ها هم که صعودشان به مرحله بعدی قطعی شده سرمست از صعود شعار معروف خود با ترجیح بند "مارادونا خیلی خیلی بزرگتر از پله است" را دست جمعی می‌خوانند و بالا و پایین می‌پرند. داستان رقابت دو کشور در فوتبال اتفاق جدیدی نیست ولی جام جهانی آن هم در برزیل این کل کل های فوتبالی را پررنگ‌تر کرده است. همان طوری که پیش‌بینی می‌شد گروهی از برزیلی‌ها در جریان مسابقه بارها ایران را تشویق کردند و این جریان در بیرون از ورزشگاه هم ادامه یافت. جام جهانی دنیای رنگ است و پرچم‌هایی که برای یک ماه می‌شوند نشان یک ملت. آرژانتینی‌ها هم مثل بسیاری دیگر از طرفداران دیگر کشورهای حاضر در جام جهانی برای نشان دادن علاقه خود به تیم ملی فوتبال کارهای مختلفی کردند. یکی کلاهی به شکل جام طلایی رنگ معروف ساخته و در گرمای ۲۴ درجه ای بر سر کرده، دیگری لباسی سر همی به شکل پرچم آرژانتین پوشیده، آن یکی ماسک مارادونا را بر صورت گذاشته. هواداری آرژانتینی که لباسی شبیه کشیش‌ها به تن کرده به تماشاگران صلیبی می‌دهد، صلیبی که خط افقی آن عبارت مسی در آن حک شده، درست مثل مارادونا، مسی نیز در راه تبدیل شدن به یک دین در آرژانتین است. ماه ها حرف‌های زیادی درباره اینکه چه کسی قرار است مسی را مهار کند زده شد ولی او در روزی که تیم ایران یکی از بهترین بازی‌های خود را به نمایش گذاشت، وجه تمایز دو تیم شد. بهروز از تورنتو برای تماشای بازی‌های ایران آمده می‌گوید؛ "اگر مسی ۱۰ دقیقه آخر بازی را استراحت می‌کرد، ایران مسابقه را می‌برد." هواداران تیم ملی یک کلمه از زبانشان نمی افتد:"عالی بازی کردیم". چهار پنج نفر از خانم‌هایی که با پیراهن ها تیم ملی به تماشای بازی آمده بودند با تکرار نام علیرضا حقیقی درباره عملکرد تیم ملی می‌گویند:" بچه‌ها فوق العاده بودند واقعا گل کاشتند." پلیس و نیروهای ویژه پلیس حضوری محسوس در اطراف ورزشگاه دارند چرا که احتمال درگیری هوداران کم نیست. پس از آنکه لیونل مسی گل آرژانتین را زد، عده‌ای از هواداران آرژانتین در جایی که من نشسته بودم با چند هوادار برزیلی درگیر شدند که غائله خیلی زود با پا در میانی چند طرفدار دیگر آرژانتین به پایان رسید. جام جهانی شاید یکی از معدود اتفاق هایی که مردم یک کشور را از سراسر جهان برای مدتی کوتاه یک جا دور هم جمع می کند، ایرانی‌ها از از آمریکا، کانادا، ونزوئلا، ایران، استرالیا، انگلستان، آلمان، مکزیک و سایر نقاط دیگر برای دیدن بازی‌های تیم ملی در جام جهانی در برزیل دور هم جمع شدند. هواداران ایران از یکدیگر سراغ هتل تیم ملی را می‌گیرند و قرار می‌گذارند که برای تشکر از بازیکنان و سرمربی به آنجا بروند، طرفداران آرژانتین هم با این پیروزی و قطعی شدن صعود به مرحله یک هشتم نهایی سرود قهرمانی می‌خوانند. غروب، در خیابان‌های اطراف دیگر خبری از نرده‌های فلزی و پلیس نیست، تک و توک هواداران آرژانتین در کنار خیابان ولو شده‌اند. صدای طرفداران آرژانتین از لابی هتلی که در آن اقامت داریم، می آید، آنها خسته و بی رمق مشغول دیدن بازی آلمان و غنا هستند. حالا دیگر همه چشم‌ها به آخرین بازی در سالوادور است، جایی که شاید ایران برای اولین بار به مرحله دوم جام جهانی صعود کند. بلیط بازی را برای لحظه‌ای از کیفم در می‌آورم، برای لحظه ای به آن خیره می‌مانم و فکر می‌کنم که شاید سال ها بعد وقتی صحبت از این بازی شد،بگویم : "من هم آنجا بودم."
بلوهوریزونته تقریبا در شرق برزیل قرار دارد. معنای نام این شهر در پرتغالی یعنی افق‌هاى زیبا. شهرى با مناظر طبیعی زیبا که راهنماى محلى مى‌گوید که به دلیل پدیده النینو در این فصل، زمستان تبدیل به تابستان شده است.
ایران و آرژانتین؛ باختی با طعم پیروزی
بسياری از خانواده ها اين مسئله را بيش از حد آسان می گيرند، درحاليکه روانشناسی امروز به تربيت خانوادگی اهميت بسيار می دهد و تأکيد دارد که شالوده شخصيت انسان در اولين سالهای کودکی شکل می گيرد، که والدين طفل در آن نقش درجه اول را ايفا می کنند. "رؤيا کوچک انتظار" کارشناس امور تربيتی، روانشناس و عضو هيئت علمی دانشگاه آزاد عقيده دارد که شيوه تربيتی و نحوه برخورد والدين با فرزندانشان به طور کلی از سه الگوی اصلی پيروی می کند: استبدادی و سهل گير و قاطع. سه نظام پرورشی مسلط در سيستم استبدادی، والدين اوامر و نيات خود را حاکمانه و از بالا به بچه ها دستور می دهند. آنها به توضيح و توجيه خواسته های خود راغب نيستند. بچه ناگزير است بدون چون و چرا اوامر والدين را اطاعت کند، و اگر اطاعت نکند، با مجازات روبرو می شود، و گاه تا حد تنبيه بدنی. در اين شيوه تربيتی بچه ها روحيه و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند، غالبا به حقارت و خودکم بينی دچار می شوند. آنها در هر فرصتی مايلند کمبود شخصيت خود را جبران کنند، و اگر راه مناسبی پيدا نکنند، اين امر را در مسير ناسالم دنبال می کنند. گرايش به شورش و سرکشی و خرابکاری در اين بچه ها زياد است و امکان گرايش آنها به بزهکاری بالاست. در سيستم سهل گير، والدين مايل هستند که عشق و علاقه خود به فرزند را با دادن حد اکثر "آزادی" به او نشان بدهند، اما در واقع کاری به کار بچه ندارند و از زير بار مسئوليت تربيتی فرار می کنند. آنها نه انتظاری از بچه دارند و نه مسئوليتی از او می خواهند. الگوهای کنترل و مراقبت را نمی شناسند. بچه را نه راهنمايی می کنند و نه تشويق. در اين سيستم بچه سردرگم، بی هويت و بی هدف بار می آيد. در رابطه با اطرافيان احساس کمبود می کند. در سنين پائين لوس و بهانه گير است و در سنين بالا تندخو و پرخاشجو. در سيستم قاطع، والدين مراقبت از فرزند را با توضيح و تفاهم همراه می کنند و تربيت او را با همدلی. والدين می کوشند همراه و مشاور خوبی برای بچه باشند. از بچه انتظارات تربيتی دارند، اما به نظر و خواسته های او احترام می گذارند. انتظارات خود را توضيح می دهند و با استدلال به او می قبولانند. به نيازها و احساسات فردی بچه و به استقلال شخصيت او احترام می گذارند. و تمام اين روابط با پيوند عاطفی محکم دوجانبه تکميل می شود. آزمون ها و بررسی های علمی نشان می دهد که سيستم تربيتی قاطع موفق ترين الگو است. الگويی است که با موازين دموکراتيک همساز است و با نيازهای روحی بچه انطباق دارد. طبعا خانواده هايی از اين الگو پيروی می کنند که به آگاهی بالاتری رسيده باشند. به عقيده خانم کوچک انتظار سيستم تربيت استبدادی از ديرباز در جامعه ايران مسلط بوده است. اما مردم روز به روز به زيانها و نارسايی های اين سيستم بيشتر آشنا می شوند. امروزه سومين الگوی تربيتی (قاطع) در خانواده های ايرانی رو به رشد است. جامعه به خاطر روشنگری رسانه ها به نارسايی الگوهای تربيتی استبدادی و سهل انگار پی می برند. بچه ها نيز به نوبه خود به خاطر دسترسی به منابع اطلاعاتی بيشتر، از نيازها و حقوق خود شناخت بهتری يافته اند و از خانواده انتظار بيشتری دارند. من ۲۱سال سن دارم. متاسفانه در دوران کودکی و جوانی اصلا به من توجه نمی کردند الآن نيز وقتی حرف ميزنم پدر و مادرم به من توجه نمی کنند. دليل آنها را نمی دانم ولی آنقدر صبورم هر کسی جای من بود ديوانه می شد. به نظر من بی توجهی پدر و مادرها خيلی روی بچه ها تأثير بدی ميذاره هنوز هم احساس کمبود محبت ميکنم. اين احساس کاملا در وجود من آشکاره. يعنی وقتی کسی با من احوال پرسی ميکنه خيلی دوستش دارم، حس ميکنم که بهترين چيزها رو به من هديه ميده. ميخوام نظرم را بگم در مورد خريدهای خونه، اما ميگن که تو چه کاره ای که نظر ميدی؟ من ميگم که اينو نخريد، اونا ميگن مگه از مال تو خرج ميکنيم؟ واقعا داره به من ظلم ميشه هميشه باعث شدم که يک نفعی به اونا برسونم بازم دوستم ندارند ولی برادرم که دوسال از من کوچکتره هميشه ضرر مالی ميرسونه و داد و بيداد روی سر پدر و مادرم ميکنه و باز حرفهای اونو گوش ميدن و به حرفاش عمل ميکنن.... روح الله اميری - کرمانشاه پدر و مادر با سختگيری بی جا آينده فرزندان خود را خراب می کنند. اگر سعی کنند قبل از هر چيز برای فرزند خود دوست باشند، مشکلات حل می شود. اشکان - لندن در يک مطالعه اجمالی می توان به سيستم های مختلف تربيتی رسيد ولی واقعا در عمل هميشه نمی توان در يک غالب و سيتسم رفتاری، رفتارهای کودکان را طبقه بندی کرد. در علوم انسانی قراداد ها و تعاريف بصورت نسبی هستند تربيت کودکان چنان پيچيدگی های خاص خود را دارد بالخصوص در جامعه ايرانی ما که انسان ها دارای دو شخصيت هستند و کودک وقتی پدر و مادر خود را الگو قرار می دهد در عمل پی به عمل نکردن آنها به اين اصول اخلاقی از طرف والدين می شود. واين تضاد کودک را در دوران شکل گيری شخصيت دستخوش تغييرات می نمايد. کودک قدرت تشخيص، خوب از بد را به راحتی ندارد. به نظر من بهترين شاخص های يک تربيت موفق : يک جامعه سالم، مدرسه و نظام آموزشی سالم، و خانواده مثبت انديش و سالم می باشد. رضا - مهرشهر کرج در تربيت فرزندان بهترين روش اين است که چون آنها والدين را الگوی اصلی خود می دانند لذا لازم است والدين به کاهش رفتارهای منفی و افزايش رفتارهای مثبت خود بپردازند . اين عمل صد درصد جواب می دهد. اينجانب يک پسر ۴ ساله بنام محمد رضا دارم که بعضی مواقع کارهايی چون معذرت خواهی در مقابل انجام کار اشتباه از او می خواستيم او امتناع می کرد اما زمانی که من ومادرش به ساختگی يا حقيقی اين عمل را انجام می دهيم او نيز اين عمل را آموخته است و يا من وقتی موقع بيرون آمدن به سر و وضع خود می پردازم فرزندم نيز موقع بيرون آمدن صورتش را می شويد وجلوی آينه موهايش را شانه می کند! يا وقتی کاری را از همسرم می خواهم آن هم بصورت تقاضا، او هم ياد گرفته موقعی که چيزی می خواهد کلمه ميشه را بکار می برد مثلا می گويد ميشه به من آب بدهی و ... محمود رئوفی فرد- قم يکی از دلايل ديکتاتوری بودن حکومت کشورهای عقب افتاده مثل ما، ديکتاتور بودن افراد و در حقيقت خانواده ها ميباشد، همان رفتار خشونت آميزی که والدين با کودکان خود دارند، حکومتگران با مردم خود دارند. به طور خاص در کشور ما، ديکتاتور بودن و خشونت، از عقايد دينی نشات ميگيرد به طوری که حتی در بسياری از موارد به آن رافت دينی ميگويند و نه خشونت يا شکنجه! پس بهتر است به جای پرداختن به حاشيه، ريشه يابی کنيم و فرهنگی بسازيم که در آن تبليغ هرگونه ايدئولوژی (چه دنيوی چه اخروی) زشت باشد و حتی پدر و مادر نيز تبليغ آن را برای کودک خود زشت بدانند. حسين - تهران سيستم قاطع که خانم کوچک انتظار ارائه نموده است در کشورها و جامعه که رشد فرهنگی داشته بيشتر رايج ميباشد و قابل يادآوری است که مفيد نيز واقع شده. اين يک امر واضح ميباشد که کودکان همانطوريکه به رهنمای و مشاورت خوب والدين نياز دارد، ازنگاه روحی به تشويق و ترغيب هم نياز دارد به اين معنی که وقتی يک بچه به کار خوب رهنمای ميگردد و اگر موفق ميشود آن کارخوب را انجام دهد بايد از او تقدير به عمل آيد واگر مرتکب عمل ناشايسته ميگردد توسط والدين متوجه نتايج منفی آن ساخته شود تا برای وی واضح گردد که عمل که انجام داده چه نقصی به بار آورده و يا خواهد آورد، از اين طريق است که ميتوان وی را از تکرار عمل زشت اش بازداشت. الطاف حسين نصرت- کابل افغانستان فرزند در ابتدای تولد هديه ای از طرف خداوند است - کمی که بزرگتر شد همانند پادشاه هست که هرچه گفت بايد اطاعت کرد تا روحياتش شکل بگيرد -به سن حدود هفت سالگی که رسيد همانند کنيز يا غلام است که بايد بعضی کارها را به او محول کنيم تا مسئوليت پذيری را فراگيرد - سپس به سن جوانی که رسيد همانند وزير است که بايد در کارهايمان با او مشورت کنيم. محمد کاظم فرقانی - يزد تربيت کودک هم مثل خيلی کارهای ديگر علمی شده و متناسب با تحولات و پيچيدگی های دوران ما بايد با دقت بيشتری انجام شود. مشورت و نظام فکری مبتنی بر علم در اين زمينه لازم است. امروزه خانواده های ايرانی توجه فراوانی به نحوه تربيت کودک خود دارند بسيار بيش از گذشته اما هنوز کافی نيست. شايد کمبود مشاوران خبره يکی از اين دلايل است. انتقال ارزشها يکی از دغدغه های خانواده هاست که البته گاهی اثر عکس دارد. زوپير - شيراز من به عنوان يک جوان ايرانی معتقدم که همانطور که با يک کودک زمانی که کار خوبی انجام می دهد بايد در تشويق بيرون آمد بايد حتما در زمانی که خلافی مرتکب شد تنبيه شود. به کرات خانواده هايی را ديده ام که با شعار اينکه "تنبيه تاثير بد بر روی بچه می گذارد"‌ بچه های خود را تنبيه نکرده اند و مدام "قربان و صدقه" او رفته اند در نتيجه کودک در ارتباط با ديگرانی که نمی توانند خطاهای او را بپذيرند دچار مشکل می شود. صادق - اراک بنظر اينجانب از سه شيوه : استبدادی، انارشيستی و دموکراتيک روش سوم نتايج و پيامدهای مثبتی از جمله نهادينه شدن دموکراسی کل سيستم اجتماعی از يک طرف و تحول و رشد شخصيت فردی از جنبه ای ديگر را به دنبال دارد. محمد رضا ايروانی - اصفهان خدمات
شيوه رفتار پدر و مادر با کودکان مسئله تربيتی بسيار مهمی است که در برخی از خانواده ها مورد دقت و توجه کافی قرار نمی گيرد.
با کودکان چگونه رفتار کنيم؟
- مراحل بلوغ در دختران معمولا ورود به نوجوانی با تحولات جسمی و روحی خاصی همراه است. تحولات جسمی ممکن است قابل رويت باشند و يا اينکه به چشم نيايند. مثلا تغييرات غدد داخلی بدن و ترشح هورمونها به چشم نمی آيند. اما مثلا رويش موی زيربغل قابل ديدن است. اين تغييرات بنابر پيشينه خانوادگی، محل زندگی و چگونگی وضعيت تغذيه در افراد مختلف در زمان های متفاوتی شروع می شود. مثلا برای يک نفردر سن ۹ سالگی و برای نفر ديگری سن ۱۵سالگی اتفاق بيافتد. از مواردی که قابل مشاهده است برای دختر خانم ها رشد سينه ها است که ممکن است اول يکی و بعدا ديگری و يا هر دو با هم رشد کنند. اين را هم بگويم که در اين مرحله سينه ها دردناک هستند ومعمولا از نظراندازه هم با هم برابر نيستند که امری کاملا طبيعی است. رويش موی اطراف ناحيه تناسلی و کمی بعد تر موهای زير بغل هم در اين دوران اتفاق ميافتد. همينطور تغيير تدريجی اندامشان از حالت بچه گانه به فرم يک زن بالغ به صورت جمع شدن چربی در ناحيه شکم، اطرف ران و باسن است. در ضمن ترشحات واژن وعادت ماهيانه يا رگل، يا قائدگی يا پريود هم از اين دوران شروع می شوند. در اين مرحله اندام تناسلی هم رشد و تغييرمی کنند مثلا رنگ ناحيه تناسلی تيره تر می شود و در نهايت از نظر ظاهری به اندام فرد بالغ شباهت بيشتری پيدا می کند تا به آلت تناسلی يک کودک. من از همين فرصت می خواهم استفاده کنم و يک دسته نکات ديگری را هم بگويم. شروع عادت ماهانه برای دختر خانم ها يک نقطه عطف و نشانه سلامت فرد است و خوشبختانه در فرهنگ ما در اکثر خانواده ها ورود به اين مرحله توام با بالغ شدن برداشت می شود. يعنی بيشتر جنبه مثبت دارد تا منفی. اکثر دختر خانم ها پيش از اينکه اولين عادت ماهانه خود را داشته باشند از طريق مادر، خواهر بزرگتر، هم سن و سال های فاميل و يا دوستانشان در مدرسه با اين پديده آشنا می شوند اما گروهی هم هستند که پيش از اينکه چيزی در اين مورد بدانند و يا شنيده باشند به يک باره با خونريزی مواجه می شوند که اين می تواند برايشان بسيار ترسناک باشد و بعضا احساس منفی که به فرد می دهد باعث پايين آمدن اعتماد به نفس فرد و يا ناموفق بودن ارتباطات جنسی اش در زندگی آينده اش بشود. من همينجا از پدر ها و مادرها بخصوص مادرها تقاضا می کنم که در اين مورد در سن مناسب برای دخترتان توضيح دهيد. و اگر احساس راحتی نمی کنيد موضوع را با مسئولين مدرسه مطرح کنيد تا مربيان بهداشت، ورزش و يا علوم تربيتی که معمولا با بچه ها نزديک تر هستند بتوانند اين موضوع را برايشان به موقع توضيح دهند. با در نظر گرفتن ميانگين سن عادت ماهانه در بين دختران ايرانی که غالبا در سال اول و يا دوم راهنمايی يعنی حدود ۱۲-۱۳ سالگی است، آموزش اين نکته در کلاس سوم و يا چهارم ابتدايی يعنی در حدود ۹-۱۰ سالگی می تواند مفيد باشد. چون افرادی هم هستند ممکن است زودتر به اين مرحله برسند. عادت ماهانه معمولا ماهی يکباراتفاق می افتد و به مدت ۳ تا ۷ روز ادامه دارد. در بعضی افراد اين دوران طولانی تر است. در سال های اوليه زمان عادت ماهانه ممکن است منظم نباشد اما بعد از آن معمولا در دوره های بين ۲۴ تا ۳۲ روزه اتفاق می افتد. در اين دوران دخترخانم ممکن است دردهايی مثل درد کمر، درد زير دل و غيره را داشته باشد و در بعضی افراد درد سينه ها هم به آن اضافه می شود. معمولا ورزش سبک، گرم کردن زير شکم و يا نشستن بر روی کيسه آب گرم و غيره می تواند کمک کننده باشد. داشتن رژيم غذايی مناسب هم می تواند کمک کند که درچند برنامه آينده در موردش صحبت می کنيم. دراين دوران دختر خانم بايد بطور مرتب نوار بهداشتی خود را تعويض کند يعنی حداکثر هر چهار ساعت يک بار. و بسته نوار بهداشتی را در جايی بدور از آلودگی و در پاکت بسته نگهداری کند. پس از استفاده هم بايد آن را در روزنامه پيچيده و در سطل آشغال بياندازد. افرادی که از پارچه استفاده می کنند بايد فقط از پارچه نخی استفاده کنند، پارچه را تميز بشورند و در جلوی آفتاب کاملا خشک کنند تا بتوانند دوباره از آن استفاده کنند و يا آن را اطو کنند. علاوه بر نوار بهداشتی و پارچه برخی افراد بخصوص در کشورهای غربی از تامپون استفاده می کنند. تامپون مثل يک گلوله فشرده شده از پنبه می ماند که داخل واژن گذاشته می شود تا خون را به خودش جذب بکند و نخ آن بيرون می ماند که برای بيرون آوردنش کمک می کند. در ايران تامپون در خانمهای مجرد کاربرد چندانی ندارد. زيرا داشتن پرده بکارت برای ازدواج مهم است و داخل کردن تامپون به واژن ممکن است به پرده آسيب بزند. به هرحال برای کسانی که ممکن است از تامپون استفاده کنند بايد چند نکته را يادآور بشوم: اول اينکه نحوه گذاشتن تامپون را از روی دستورات روی جعبه کاملا خوانده و دنبال کنيد و حتی الامکان در طول شب از تامپون استفاده نکنيد چون نمی توانيد هر چهارساعت يکبار عوضش کنيد. و اينکه به محض احساس ناراحتی در زير دل و يا سرگيجه بايد تامپون را از واژن خارج کنيد و به پزشک مراجعه کنيد بدليل اينکه در موارد نادر ممکن است تامپون باعث عفونت باکتريايی بشود که باعث شوک شده و بعضا مهلک است. - خاطره ۱۶ ساله از زنجان : من شنيدم که اگر در دوران قائدگی خود را بشوييد دچار کمر درد می شويد. نشستن خود در اين موقع از نظر بهداشتی ايرادی ندارد؟ در جواب به خاطره و دوستان ديگری که ممکن است اين سئوال برايشان مطرح باشد بايد بگويم که دوش گرفتن و شستن ناحيه تناسلی در دوران عادت ماهانه هيچ ضرری ندارد و خرافاتی که حاکی از بچه دار نشدن و کمر درد بر اثر سشتن ناحيه تناسلی در هنگام عادت ماهيانه است اصلا پايه علمی ندارد. اتفاقا شستن ناحيه تناسلی با آب گرم کمی از ناراحتی ها و درد زير دل را هم می تواند تخفيف بدهد. نظافت نکردن و نشستن اين منطقه باعث بوی بد و بعضا ايجاد ناراحتی های پوستی مثل خارش و يا عفونتهای باکتريايی می شود. - مراحل بلوغ در پسران برای آقا پسرها هم که جزو اولين تغييرات قابل مشاهده در دوران بلوغ بزرگ شدن بيضه ها است که معمولا از سن ۱۰ سالگی شروع می شود. بعد از آن يعنی بين ۱۱ تا ۱۵ سالگی به طول و عرض آلت تناسلی اضافه می شود و رويش مو دراطراف آلت تناسلی و بعضا بر روی پوست بيضه ها اتفاق می افتد. در همين زمان جعبه صوتی در حنجره گسترش پيدا می کند و تارهای صوتی کلفت ترمی شوند که صدای بم تری را ايجاد می کنند. رويش مو بر روی صورت و زير بغل هم معمولا ۲ سال بعد از رويش موهای اطراف آلت تناسلی اتفاق می افتد. بسته به پيشينه قومی و خانوادگی موهای سينه هم ممکن است در برخی آقا پسرها ظهور پيدا کند. در اواخر دوران بلوغ ممکن است برخی پسرها رشد سينه را هم تا حد جزئی تجربه کنند که در تقريبا در تمامی موارد بدون دخالت پزشکی به حالت اوليه خودش بر می گردد. اتفاق ديگری که برای يک پسر در سن بلوغ می افتد اولين تجربه نعوظ و اولين تجربه انزال است. حالت نعوظ ممکن است بر اثر تحريک ايجاد شود و يا حتی بصورت ناخواسته و بدون اينکه در معرض محرکهای جنسی مثل فيلم و غيره باشند بوجود بيايد که کاملا طبيعی است. انزال هم برای اين اتفاق می افتد که بدن يک پسر بالغ مايع منی را می سازد و می خواهد آن را از بدن خارج کند. مايع منی ممکن است تحت چند حالت از بدن خارج شود يا با خودارضايی و يا در هنگام خواب و يا در هنگامی که در معرض محرک های جنسی مثل فيلم و يا خيالبافی جنسی قرار داريد و همگی اين موارد هم طبيعی هستند. اينجا يک صحبتی هم با پدرها و مادرهای عزيز داشته باشم که به فضای خصوصی فرزندشان احترام بگذارند و اگر مثلا ديدند که لکه ای روی ملحفه او بود آن را به روی فرد نوجوان نياورند که باعث شرمندگی وی نشوند. در اين سن ممکن است پسر شما وقت بيشتری را در حمام و يا توالت بگذراند که نبايد باعث نگرانی شما شود. يک سری خرافاتی در مورد عملکرد اندام های تناسلی مردانه رايج است که متاسفانه فيلم های مستهجن هم به آنها دامن می زند. بطور مثال اينکه مايع منی به حالت پرشی از آلت خارج می شود برای همه واقعيت ندارد. نه تنها هر کسی با شخص ديگر در اين مورد تفاوت دارد بلکه برای يک فرد هم در روزهای متفاوت می تواند شدت و ضعف داشته باشد. در پژوهش ها نشان داده شده که اگر فرد تعداد دفعات انزال خود را کم کند و عضلات کف لگن قوی داشته باشد می تواند فشار پرتاب مايع منی اش را تقويت کند. فشار بيشتر نشانه ای از سالم بودن و يا نبودن فرد بطور خاص نيست. مگر در افرادی که ناراحتی های عفونی و يا بيماريهای دستگاه تناسلی دارند مثلا عفونت پروستات که می تواند فشار انزال را کم کند. اما اين حالت در مردان جوان نادر است. بهرحال اينکه در فيلها می بينيد که مايع منی تا چند متر پرتاب ميشود همه بازيهای سينمايی است. در جواب شنوندگانی که پرسيدند بر اساس ادرار کردن ايستاده آلت تناسلی شان به سمت پايين انحنا پيدا کرده، بايد بگويم که زاويه آلت تناسلی ارتباط مستقيم با قوی بودن عضلات زير شکم و کف لگن دارد. من هيچ پژوهشی را نديدم که حاکی از اين باشد که ايستاده ادرار کردن زاويه آلت را تغيير می دهد. چند پژوهش هست که پيشنهاد کرده نشسته ادرار کردن مثانه را بهتر تخليه می کند اما اينکه در زاويه آلت چه نقشی دارد من به شخصه به پژوهشی برخورد نکردم. تعدادی ايميل هم رسيده که در مورد مقدار مايع منی سئوال مطرح کرده بودند؛ اينکه مايع منی به حدی است که فرد در آن غوطه ور می شود ادعای کاملا بی اساسی است. مقدار مايع منی از فردی به فرد ديگر فرق می کند و هر چقدر تعداد دفعات انزال بيشتر باشد مقدارش کمتر است. حالت ديگر اين است که فرد دفعات انزال بالا دارد و در نهايت بدن خود را تطبيق داده و مقدار بيشتری مايع منی توليد می کند اما اگر مقدار اسپرم کافی باشد مقدار مايع منی نه در باروری خانم و نه در مقدار لذت جنسی آقا تاثيری ندارد بنابراين نگران آن نباشيد. الف- ۱۹ ساله از ايران هم پرسيده: با سلام ميخواستم بپرسم بيضه های من در حالت عادی يکی از آنها پايين تر از ديگری قرار دارد. آيا مشکلی دارد يا نه؟ بطور طبيعی يکی از بيضه ها هميشه پايين تر از آن يکی قرار دارد و هيچ جای نگرانی در اين مورد نيست. در برنامه بعدی به جنبه روحی و عاطفی دوران بلوغ می پردازم و به سئوال های رسيده پاسخ می دهم. سئوال ها و نظراتتان در اين مورد يا موارد ديگر را می توانيد به [email protected] بفرستيد. اگر مايليد سئوالاتتان و نظراتتان را در برنامه مطرح کنيد ميتوانيد با پيامگيرهای ما در دوبی: ۰۰۹۷۱۴۳۶۸۸۹۱۹ و يا در لندن: ۰۰۴۴۲۰۷۵۵۷۲۵۴۶ تماس بگيريد و سئوالتان را مطرح کنيد و يا اينکه شماره تماستان را بگذاريد يا ايميل کنيد تا با شما تماس گرفته شود. خدمات
مسائل جسمی دوران بلوغ
برنامه سوم: مسائل و روابط جنسی در نوجوانان و جوانان (۱)
آقای ميراسماعيلی علاوه بر عنوان قهرمانی جهان در سالهای 2001 و 2003 در وزن منهای 66 کيلوگرم، مقام پنجم بازيهای المپيک 2000 سيدنی را هم در اختيار دارد. او از بختهای کسب مدال در المپيک آتن به شمار می رفت. نصرالله سجادی، سرپرست کاروان ورزشی ايران در آتن به خبرگزاری دانشجويان ايران، دليل کناره گيری آرش ميراسماعيلی از مسابقه با حريف اسرائيلی را "توجه به سياستهای جمهوری اسلامی ايران" عنوان کرده است. مسابقات جودو به صورت تک حذفی انجام می‌شود و بدين ترتيب، آقای ميراسماعيلی ديگر نمی تواند در هيچيک از مسابقات المپيک آتن به ميدان نمی رود. نظر شما درباره اقدام اين ورزشکار ايرانی چيست؟ شما اگر به جای او بوديد چه می کرديد؟ به نظر شما، حتی اگر دولت ايران مخالفتی با رويارويی اين جودوکار ايرانی با حريف اسرائيلی نمی کرد، بازهم او می بايست به اين ميدان زورآوری می رفت يا نه؟ فکر می کنيد ملاحظات سياسی و ايدئولوژيک در ميدان ورزش تا چه حد بايد مراعات شود؟ ديدگاههای خود را به زبان و خط فارسی، از طريق پنجره ای که در سمت چپ همين صفحه قرار داده شده برای ما بنويسيد تا به نام خودتان در همين صفحه چاپ شود. سالهاست که در ميادين بزرگ و مهم از جمله المپيک ورزشکاران شايسته ايرانی مجبور می شوند تلاش چندين ساله خود را فدای سياست غلط حکومت خود کنند. بالاخره يکی از اين ورزشکاران بايد در برابر اين سياست غلط بايستد تا دولتمردان در خانه نشسته که از ماهها تلاش ورزشکاران بی اطلاعند، به فکر بيفتند. چه خوشمان بيايد و چه خوشمان نيايد بايد قبول کنيم که اسرائيل وجود دارد چراکه اکثر دنيا وجود آن را پذيرفته اند. درست يا غلط، ما چرا خود را قربانی کنيم؟ محمد - قم آرش چاره ای نداشت او مثل همه ورزشکاران ايرانی قربانی سياست شد اما اگر من به جای او بودم فوراً از ورزش به نشانه اعتراض کناره می گرفتم. جالب اينجاست که جواد خيابانی گزارشگر اعزامی، هندوانه زير بغل او می گذارد و می گويد با او مثل قهرمان رفتار می شود و به او صد ميليون تومان هم جايزه می دهند. مرتضی - ايران نمی دانم چرا ايران هر حرکتی که از سمت کشورهای خارجی می بيند به حساب سياست می گذارد. پرچم المپيک به رنگ سفيد است يعنی دوستی، پاکی، صداقت. بر فرض مثال هم که از عمد اين کار را انجام داده باشند. بزرگترين اشتباه بوده. با اين کار ايران هيچ چيز را نمی تواند ثابت کند به جز ضعف حکومتی. آرزو سياستهای غلط جمهوری اسلامی ايران اين بار باعث حذف يکی از اميدهای مسلم کسب مدال در المپيک آتن شد. آِيا مسئولان نظام نمی توانند با تغيير اين سياست غلط باعث شوند بيش از اين ضربه به ايران و ايرانی وارد نشود؟ اين شيوه غلط تا کی می تواند ادامه داشته باشد ؟ آيا مبارزه و شکست حريف اسرائيلی در ميدان ورزش راه حل بهتری نيست؟ پيمان - همدان به نظر کمی تندروی می آيد ولی اين مسئله، شخصی و تصميم شخصی است. اگر از طرف دولت به ورزشکار اجبار نشود تصميم گرفته شده کاملاً منطقی است. حتی اگر من هم جای او بودم همين کار را می کردم. باورکنيد اين حرف را آزادانه می گويم و برای آرش آرزوی موفقيت می کنم. مجيد - قزوين اين حاضر نشدن يعنی ترس از شکست! بيچاره ورزشکاری که چند سال از زندگی خود را گذاشته، تمرين کرده و حالا در بزنگاه مهمترين اتفاق ورزشی سال بايد به خاطر ترس سياستمردان عقب نشينی کند و حذف شود. می خواهم بدانم آيا آقای ميراسماعيلی بعد از اين هم به تمرين خواهد پرداخت؟ از کجا معلوم که چهار سال بعد دوباره در اولين مبارزه به تور ورزشکار اسرائيلی نيفتد؟ فربد ما از اين راه ضرر می کنيم و اين کار ما نه تنها باعث ناراحتی اسرائيل نمی شود که حتی از اين کار ما خوشحال هم می شود. ميثم فرجمندی - بندرلنگه به عنوان ايرانی مسلمان از اقدام آرش ميراسماعيلی تقدير می کنم و قطعاً اگر جای او بودم چنين می کردم. موضوع اختلاف با اسراييل موضوع اختلاف سياسی دو دولت نيست بلکه موضوع تقابل جهان اسلام با يکی از مظاهر ظلم است. موضوع تضاد هميشگی حق و باطل است. اميدوارم در المپيک آتی شاهد حضور رژيم اسراييل در بازيها نباشيم. کيوان شمس آبادی - تهران وقتی ورزشکاری به سطوح بالای قهرمانی می رسد که سالها تلاش و کوشش کرده و هزينه های فراوانی در سطوح ملی برايش خرج شده باشد. بنابراين مسائلی از اين قبيل، جز هدردادن عمر و تلاش ورزشکار و سرمايه های ملی و از سويی ايجاد سرخوردگی در جامعه ورزشی، ثمری نخواهد داشت. از طرفی ورزش و سياست دو مقوله جداگانه اند که نبايد با هم آميخته شوند، بخصوص در المپيک که هدف آن وحدت همه انسانها به بهانه ورزش و فارغ از نژاد و مذهب و سياست است. سياوش - تهران اين تصميم در صورتی که تصميم شخصی مير اسماعيلی باشد قابل احترام است اماً واقعاً مسئولان تيم اين اجازه را داده اند که ميراسماعيلی در اين مورد نظر بدهد؟ آرش - ابهر روح بازيهای المپيک بر صلح و برادری جهانی استوار است. ملاحظات ايدئولوژيک و سياسی، نبايد جايی در اين گردهمايی بشری داشته باشد. به عنوان ايرانی از عمل آقای ميراسماعيلی متأسفم. زيرا فرصتی که ممکن بود نام کشور را بر تارک قهرمانی بنشاند اين گونه از دست رفته است. تأييد يا انکار موجوديت اسرائيل، تغييری در واقعيتهای جهانی ايجاد نخواهد کرد. اين ماييم که فرصتها را از دست می دهيم. شيوا - هلند متأسفانه جمهوری اسلامی هر مسئله ای را به سياست ربط می دهد مثل دين و سياست ، دين و ورزش. همين مداخله جوييهاست که مملکت را به سراشيبی سوق می دهد. مزدک - شيراز واقعاً مسخره است. ارزشها بايد در محدوده خاصی رعايت شود و اگر خارج از محدوده باشد، ديگر ارزش تلقی نمی شود. در محدوده ورزش، انسانيت شخصی مطرح است نه سياستهای ملی. اگر سياستهای ملتی با ملتی ديگر، تناقض دارد، نبايد در همه امور، محور اصلی تصميمات قرار گيرند. امير - تهران المپيک يکی از بزرگترين آوردگاههای ورزشی جهان است که تمام کشورهای دنيا اعم از توسعه يافته و جهان سوم به اميد گرفتن مدال در آن شرکت می کنند ولی کشور ما به آسانی و به خاطر عقايد پوچ قيد آن را می زند. آيا بعد از بيست وپنج سال شعار توخالی، چيزی نصيب ما شده است؟ اميد - نورآباد فارس اگر جای او بودم می رفتم. ورزش ربطی به سياست نداره. در ثانی، چطور تيم ايران در جام جهانی با آمريکا بازی کرد؟ اون موقع ما سياست ديگه ای داشتيم؟ درسته که ايران دولت اسرائيل رو قبول نداره اما اينها همش به نوعی فيلم است! جمهوری اسلامی خودش هم نميدونه چی ميخواد. هدا - پاريس امروز ورزش و مسابقات ورزشی بين المللی بمانند اکثر پديده های اجتماعی و انسانی مانند علم، هنر و ... رنگ و بوی سياسی دارد. حداقل در سطح بين المللی. از دوران نوجوانی به خاطر می آورم که چگونه پيروزی تيم فوتبال ايران بر اسرائيل وجد و شادی باورنکردنی در عموم مردم ايران از پير و جوان و غنی و فقير ايجاد می کرد. مردم ما از پيروزی بر اسرائيل بسيار خوشحالتر می شدند تا از پيروزی ورزشی بر ملل ديگر . اين مسئله خود نشان دهنده احساسات درونی و اخلاقی ما در قبال مسئله فلسطين و فلسطينيها بوده و هست. از آنجاکه دولت ايران به طور "رسمی" اسرائيل را رسميت نمی دهد لذا هيچ لزومی ندارد تا در سطوح رسمی و بين المللی اسرائيل را همپای برابر انگاشت. من شخصاً رفتار قهرمانانه و پهلوانانه آرش ميراسماعيلی را تحسين می کنم . رفتار پهلوانانه و فداکاری تختی گونه وی در ابراز همبستگی با مردم فلسطين تحسين انگيز است. بهروز آرام - دانمارک کاملاً با اين نوع برخورد موافقم . چون به خاطر فراگيری المپيک تأثير و بازتاب بسيار زيادی دارد. محمد شمسايی - تهران برای جواب دادن به اين سئوال بايد هدف بازيهای المپيک را دانست. اگر انسانها درست فکر می کردند هيچ کس تحت هيچ عنوانی نمی توانست ديکتاتوری را در جهان حاکم کند. جنگ دولتمردان هيچ ربطی به ورزش ندارد. عده ای مثل آرش خانند که به اين رژيم اجازه می دهند فکر کند هنوز هم بين مردم جايگاهی دارد. من به عنوان فردی از جامعه ايرانی رفتار ناشايست ايشان را نکوهش می کنم و اين ادعا را دارم که يهود و يهودی نيز انسان است و شايد رقيب ايشان انسانی شايسته تر از ماست.سيروس - تهران در دنيای امروز ورزش هم مثل بقيه ارکان تحت تأثير سياست قرار گرفته و مطمئنم اگر آقای مير اسماعيلی راضی به مبارزه می شد حريف اسرائيلی سر باز می زد. من به نوبه خودم از احساس پاک آقای مير اسماعيلی ممنونم واو را قهرمان واقعی می دانم. سيد محسن قاضی مير سعيد - تهران آرش مير اسماعيلی چوب سياستهايی را خورد که پيش از اين ميليونها ايرانی خورده بودند، سياست منزوی کردن ايران که سران جمهوری اسلامی دنبال می کنند. پيش از اين نيز آمريکای معدن علم و دانش، اسرائيل مهد کامپيوتر و پزشکی، کانادای چشمه آرامش، مصر خاستگاه تمدنهای بزرگ بشری و بسياری از کشورهای ديگر قربانی اين سياستها شده بودند. بنابراين اتفاقی که افتاده بسی طبيعی است. نظاره گر - تهران فقط ميتونم بگم جای تأسف داره. آخه کسی نيست بگه سياست چه ربطی به ورزش داره؟ اون هم سياست بيمار و ناکارآمد رژيم جمهوری اسلامی. آقای آرش ميراسماعيلی هم چاره ای جز اين نداشت، با جو خفقان موجود حتی علی رغم عدم مخالفت رسمی اگه شرکت می کرد با اين حکومت چند قدرتی که هر کس نظر خودش رو داره معلوم نبود بعدش چه بلايی سرش می آوردند. فقط می تونم بگم بار ديگر ورزش ما و افتخار ما قربانی بدبختی ما شد. حميدرضا - تهران اين عمل به اراده آرش نبوده و به دستور افرادی ديگر صورت گرفته که ظاهراً قصد ريا بين مردم داشته اند. البته مردم از آنها آگاهترند و می دانند که اين عقب نشينی است و نه چيز ديگر. کامران - زاهدان اگر فردی به عنوان نماينده کشور در مراسمی شرکت می کند، اختيارات شخصی آن فرد و تصميم گيريهايش محدود است. لذا آقای ميراسماعيلی در اين تصميمگيری نظر نهايی را نمی دهد. در مورد اينکه آيا با اسرائيل بايد زورآزمايی کرد يا نه اين گونه می نماياند که ايران از زورآزمايی هراسان است! اصل خودداری از مسابقه با کشور اسرائيل عدم قبول موجوديت حقوقی اين کشور است از طرف ايران. حال اين قابل بحث است که آيا اين تصميمگيری بين المللی درست است يا نه. ولی بر اساس اين تصميمگيری حرکت صحيحی انجام شده است. هميشه اين گونه تصميمگيريها موافق و مخالف دارد، همانگونه که محمدعلی کلی از رفتن به جنگ خود داری کرد(به رسميت نشناختن و اعتراض به جنگ) و عنوان قهرمانی بکس از او سلب شد. بازيهای المپيک معيار قهرمانی رشته ای نيست چون امروزه هر رشته ای برای خود مسابقه جهانی مجزايی دارد که به صورت حرفه ای برگزار می شود. آقای ميراسماعيلی قهرمان مسابقات جودو جهان است و در مقابل آن، بازيهای المپيک از درجه بالاتری برخوردار نيست. الياس مختاری - امريکا موضوع ورزش با سياست فرق می کند و در ورزش نبايد سياست را وارد کرد. در حالی ورزشکاران ما اين کار را می کنند که در زمان برگزاری المپيک بايد هر کشوری موقع جنگ در آتش بس باشد. اساساً هر جنگ و اختلافی را افراد دينی و حکومتهای دينی به وجود می آورند جالب که حاکمان دينی ايران ادعای صلح هم می کنند. محسن - تهران زحمات و هزينه های چهار سال که برای ايشان شده بود در يک ثانيه از بين رفت و اين فرق می کرد اگر مثلا ايشان در مسابقه اول بازنده بود. ولی مطمئنم مسئولان هيچوقت صحبتی از از بين رفتن اين هزينه نمی کنند ولی اگر ايشان می باخت هر روزنامه و مسئولی برای خودش اظهار نظر می کرد. متأسفانه اين سياستها همواره در مسابقات جهانی به ضرر ما تمام شده است. تورج - تهران آقای ميراسماعيلی با اين کار ارزشمندشان افتخاری بزرگتر از کسب مدال طلای المپيک کسب کردند. چون تقريباً همه ايرانيان فارغ از نوع تفکرشان، در مورد غاصب بودن رژيم صهيونيستی اتفاق نظر دارند و اين مسئله ربطی به سياست نظام جمهوری اسلامی ندارد. مصطفی حقی فام - تبريز متأسفانه حکومت جمهوری اسلامی ورزش را با سياست قاطی می کند. اين عمل بسيار زشت و نشانه بارز نژادپرستی است. مطمئنم ورزشکار ايرانی تحت فشار مأموران امنيتی همراه تيم اين عمل شرم انگيز را انجام داد. ما با ملت اسرائيل دوستيم و مطمئنم اين ملت فهيم اين مسئله را از چشم ايرانيان نديده و حساب حکومت را از مردم ايران جدا می کنند. من هم هميشه سعی می کنم هر وقت اسرائيلی ای می بينم، پيام صلح و دوستی ملت ايران را به آنها می رسانم. البته آنها هم ايرانيان را بسيار دوست دارند. افشين - نروژ آرش کاری انجام داد که هر ايرانی مسلمان ديگر به جای او انجام می داد. اسرائيل از نظر همه مسلمانان، بخصوص مسلمانان ايران وجود خارجی ندارد چراکه حداقل با هيچ يک از معيارهای تعريف شده غرب به لحاظ دمکراسی وغيره به وجود نيامده و با غصب زمين امت اسلام خود را کشور ناميده ، بنابراين کار آرش ستودنی است و او يکی از فرزندان راستين ايران است. محمد طاهری - اصفهان اشتباه محض! مگر هر ورزشکار در طول عمر حرفه ای ورزش خود چند بار موقعيت شرکت در چنين رويدادی پيدا می کند؟ ميشايل - وين محروم ساختن ورزشکاران ايرانی از اين چنين فرصتهای طلايی که بندرت در زندگی هر قهرمان پيش می آيد دقيقاً نماد محروميت مردم و جوانان ايرانی از ارتباط دوستانه با دنيای خارج است. اين کار، دخالت سياست در دنيای ورزش است که پشت هر اسمی که قرار بگيرد برای هيچ يک از جهانيان مورد قبول قرار نمی گيرد. مسلماً هيچ کس در دنيا نه تنها تحت تأثير اقدام حکومت ايران (نه ورزشکار ايرانی) قرار نمی گيرد بلکه بحق، همگان طرف اسرائيل را می گيرند که با تمام خصومتهايش حاضر به رويايی در تمام ميدانهای ورزشی با ايران است. چرا که مردم ايران را با حکومتش يکی نمی داند. فقط بايد به اطلاع مردم دنيا رساند که اين کارها خواست مردم و ورزشکاران ايران نيست بلکه اجبار حکومت است و هرکسی جای آرش بود چاره ای جز اين نداشت، به هر حال در ايران زندگی می کند و خانواده و هستی اش اينجاست. صرف نظر از مدال تقريباً حتمی اش اگرچه تلخ است ولی نپذيرفتن و امتناع از مبارزه با يک اسرائيلی ريسک وحشتناکی می توانست باشد. به هر حال برای ايشان خيلی متأسفيم. ولی لااقل می توان اميدوار بود که اين اقدام ايران در المپيک مورد سرزنش همه صلح دوستان جهان قرار بگيرد. پيمان نصيری - سمنان بازيهای المپيک پيام آور صلح و دوستی و وجود اسرائيل در اين رقابتها ناقض پيام والای اين پديده ورزشی است. وجود آزادمردانی چون ميراسماعيلی است که به کالبد اين پديده، روح حيثيت می دمد. محمد جواد - تهران واقعاً وقتی اين خبر را شنيدم چند لحظه سر جايم ميخکوب شدم و متأسف از اين که يک نفر چندسال به عشق المپيک زحمت می کشد و تمرين می کند و دوری خانواده را تحمل می کند و آخر سر به قول گوينده اخبار به خاطر همبستگی با مردم فلسطينی که نمی دانم آنها هم به خاطر ما از چه چيزی شان گذشتند از رقابتها کناره گيری می کند. می خواستم بگويم که واقعاً متأسفم و با آقای ميراسماعيلی هم اظهار همدردی می کنم. شايد در المپيک بعدی اگر زنده باشيم. رضا - تبريز با وجود دشمنی، احمقانه است که فرصت مدال آوری را به دشمن بدهيم. شهاب - اصفهان خجالت آوره. واقعاً مسخره است. قهرمان ملی که شانس اول کسب مدال ماست، چهار سال شب و روز تمرين بکنه و آخرش به اين راحتی از صحنه مسابقات حذف بشه. آخر يکی نيست به اين آقايون بگويد که چه کسی توی اين قضيه متضرر می شود، ما يا اسرائيليها؟! الآن آنها نشستند و دارند به حماقت ما می خندند. مسعود - تهران اين کار آرش و ورزشکارانی مانند آرش زمانی زيبايی خواهد داشت که منظورش حمايت از مردم فلسطين در مقابل ظلم دولت اسرائيل باشد، نه اينکه سياستهای دولت جمهوری اسلامی که خودش مشکلات زيادی با مردم ايران و دنيا دارد را مورد تأييد قرار بدهد. فکر نمی کنم اين کار جز به هدر دادن جوانی و زحمت يک ورزشکار ثمر ديگری داشته باشد. ميلاد - تهران اصطلاح کاسه داغ تر از آش برای رژيم جمهوری اسلامی که از خود فلسطينيها هم ظاهراً بيشتر برای فلسطين دل می سوزاند بهترين لفظ برای بيان سياست حکومت ايران است که اين سياست مريض و ناپايدار در همه زمينه ها خودنمايی می کند. آرتا - تهران با توجه به اينکه هر تيمی در المپيک نماينده کشور خود است بنابراين تيم يا شخص بايد منافع کشور خود را هم در نظر بگيرد، گرچه الزامی در آن هم نباشد و با توجه به اينکه موفقيت هر تيمی موجب سرفرازی برای کشور خود است. اگر تيمی حافظ منافع کشور خود باشد برنده خواهد بود حتی اگر به خاطر عدم حضور در بازيها از دور کنار رود. عادل مکطاعی زاده - اهواز متأسفانه فلسطين محوری سياست خارجی باعث صدمات گوناگون به کشور ما شده است. امروزه اسرائيل خواهی نخواهی به عنوان واقعيت موجود بايد پذيرفته شود و اينکه ورزشکاری به علت اينکه در مقابل حريف اسرائيلی قرار گرفته از بازی منصرف شود، کار بسيار مسخره و عبث و بيهوده ای است که نه تنها لطمه ای به اسرائيل وارد نمی کند، بلکه نفع و سودی هم برای ما اصلاً ندارد. اکثراً می دانند که عليرغم تمام تبليعات آماتورانه جمهوری اسلامی، هيچگونه سنخيتی ميان اعراب فلسطينی و ايرانيان وجود ندارد و آنها حتی به ايرانيان توهين و جسارت می کنند و بر کسی پوشيده نيست که همين فلسطينيها بودند که تا آخرين دقايق طرفدار صدام حسين بودند و در جنگ عراق عليه ايران به نفع عراق می جنگيدند و ما ميان اسرای جنگی حتی اسير فلسطينی داشتيم. پس به هر علت که آن هم در صحنه ورزشی، ورزشکاری از روی ميل خود، يا به احتمال قوی تر از روی فشار سياسی حکومتی، خود را حذف کند کار بسيار بيهوده و عبثی است و جز از بين رفتن فرصت گرانبهايی برای کسب مدالهای ورزشی نتيجه ديگری ندارد و نخواهد داشت. احسان - مادريد (اسپانيا) ورزشکاری که زير پرچم کشورش می ايستد نماينده و سمبل احساسات و عواطف و آرمانهای هموطنان خود است، آرش ميراسماعيلی، فارغ از نمادهای صوری، بار ديگر قهرمان شد. مهرداد - ايران دولت جعلی و ملت جعلی نبايد در المپيک حضور داشته باشند. حسين - تهران اسراييل حکومت غيرقانونی و غيرانسانی است. به همين دليل حتی رويارويی با اين کشور در ميدان ورزشی نيز سبب به رسميت شناختن آن می شود. بنابراين کار آقای ميراسماعيلی را کاملاً درست می دانم. محمد مهدی احمديان - تهران صحنه ورزش صحنه مبارزات جوانمردانه بين ملل مختلف است و داخل کردن مسائل سياسی در آن دور از فرهنگ ورزش است. يکی از اهداف المپيک انگيزش احساست ملی و برتری جويی ملل بر يکديگر در صحنه ورزش و جلوگيری از بروز اين احساسات در صحنه های خونين جنگ است. به همين دليل مبارزه کردن با اسرائيليها به معنی پذيرش وجود چنين ملتی است. ملتی که با پايمال کردن ابتدايی ترين حقوق پذيرفته شده انسانی ملت فلسطين يعنی حق حيات در سرزمين مادری خويش به وجود آمده است. اين حرکت انسانی و جوانمردانه شايسته تقدير بسيار بيشتر قهرمانان المپيک است.م. ب. - تهران اين سياست احمقانه يکی ديگر از وجوه سياسی رژيم ايران است که دارای هيچ مبنای عقلانی نيست و تنها حس خودخواهی و خودبزرگ بينی آنان را ارضا می کند وگرنه مسابقه ورزشی به هيچ وجه به روابط سياسی کشورها ربطی ندارد. متأسفانه حکومت فعلی ما به همه چيز رنگ سياسی و ايدئولوژيک زده و از ساده ترين و بديهی ترين فعاليتهای جوانان تحت عناوين سياسی جلوگيری می کند. احمد - ايران خوشم آمد و احسنت به اين حرکت سياسی ايران. کدام کشور عربی يا اسلامی چنين کاری می کند؟ همه مزدور آمريکا و غربند. وقتی ايران اسرائيل را به رسميت نمی شناسد پای حرفش هم می ايستد. خيلی خبر جالبی بود و من لذت بردم. چون در اين قرعه کشی ممکن است از روی قصد يک ايرانی را با يک اسرائيلی در يک گروه انداخته باشند. در آن صورت مسابقه با يک اسرائيلی می تواند به نشانه به رسميت شناختن اسرائيل باشد. عبدالله افغان - لاهه (هلند) فقط شانس آورديم که آقايان ورزش را حرام نکردند. خوب وقتی که جمهوری اسلامی همه چيز را با سياست قاطی می کند تعجب آور هم نبود که ورزشکاران ما کناره گيری کنند. اما در مورد سؤالتان مگر می شود آقايان که در همه چيز و حتی زندگی خصوصی مردم دخالت می کنند در اين مورد دخالت نکنند؟ آرش - بلژيک اين چيزا ربطی به سياست نداره. هر کس اين کار رو درک نکنه ايرانيا رو نميشناسه. دمش گرم. آرش برای هميشه خودشو تو دل مردم جا کرد. آدم واسه مظلوميت فلسطينيا هر کاری کنه کمه. تازه ما اصلأ اسرائيل رو به رسميت نمی شناسيم. بازم ميگم دمش گرم. سعيد محمدی - تهران واقعاً اقدام احمقانه‌ ای است. حتی چينيها هم که تايوان را بخشی از خاک خودشان می‌ دانند در مقابل ورزشکارها سياسی رفتار نمی ‌کنند. چه کسی جوابگوی هزينه‌ تلف شده برای تربيت و اعزام اين شخص است؟ محمد - تهران آقای مير اسماعيلی کار خوبی کرد و با جودوکار اسرائيلی بازی نکرد، دستش درد نکنه. امير - سمنان بايد شرکت می کرد. حکومت ايران همه مسائل را با هم قاطی کرده است. ورزش هيچ ربطی به سياست حکومت ندارد. روزگار نجم الدين - سليمانيه (عراق) هدف اصلی بازيهای المپيک ايجاد زمينه ای برای صلح و آرامش ملتها در کنار يکديگر است و نبايد در المپيک دشمنی و کينه به همراه داشت. چقدر شايسته بود که در ورزش مبارزه ای سالم صورت می گرفت. شما در نظر بگيريد که در آينده صلح و امنيت بين فلسطينيها و اسرائيليان بر قرار گردد، در آن صورت ديگر کشورهايی که سياستهای عادلانه ای نداشته اند، دچار شرم می گردند و ورزشکاران اين گونه کشورها به خاطر اين گونه تصميمات دچار افسوسی شديد در کسب مدال می گردند. کاش مسئولان سياسی کشورها مسائل ورزش را با سياست دخالت نمی دادند. مهرداد رجبی کرمانشاهی - تهران ورزش را بايد جدا از سياست دانست اگر ورزشکاران ايران در مقابل ورزشکاران اسراييل قرار نمی گيرند پس در مقابل ورزشکاران کشور امريکا هم نبايد قرار بگيرند. اميد - قوچان خدمات
آرش مير اسماعيلی، جودوکار تيم ملی ايران، پس از اينکه در قرعه کشی بازيهای المپيک برابر جودوکاری از اسرائيل قرار گرفت، از شرکت در المپيک سر باز زد و از بازيها حذف شد.
آيا در ميدان ورزش هم نبايد با اسرائيليها زورآزمايی کرد؟
این پایان هر چه باشد، از اهمیت گام برداشته شده نمی کاهد. ۳۴ سال گریز و خودداری از گفت و گوی مستقیم، به شکلی کم و بیش غیرمنتظره و در شرایطی به آخر رسید که دو کشور بیش از هر زمان دیگر به درگیری مستقیم نزدیک شده بودند. حمایت آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی از حسن روحانی، این امکان نادر را در اختیار آقای روحانی قرار داد که پس از دوره ای طولانی، رییس جمهوری از حمایت تقریبا تمامی جریان ها و جناح های سیاسی و نهادها و تشکیلات حاکمیتی برخوردار شود نخستین قدم ها برای تغییر این وضعیت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ برداشته شد؛ هنگامی که در اوج فشار تحریم ها و گرانی های ناشی از آن، در مناظره های انتخاباتی به روشنی و در پیش چشم همگان آشکار شد که مساله اصلی حاکمیت چگونگی حل و فصل بحران پرونده اتمی و مدیریت پیامدهای آن است. در همان زمان و هنگامی که همه نامزدها وعده بهبود شرایط را می دادند، در عین حال مشخص شد که میزان اختلاف و شکاف در راس حاکمیت بر سر چگونگی پیشبرد مذاکرات و تعیین جهت گیری های اصلی در سیاست خارجی تا چه اندازه است. اعلام پیروزی حسن روحانی، اعلام رسمی ناکارآمدی رویکرد جاری و تایید این واقعیت بود که زمان چرخش فرا رسیده است. فشار تحریم ها و تهدید جنگ، تاثیر مستقیم خود را بر انتخابات برجای گذاشته بود. به رغم مطالبات سیاسی بدون پاسخ مانده در داخل، حل مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی به عنوان دو تهدید اصلی نظام اسلامی شناسایی شدند و دولت جدید با رویکردی متمرکز بر حل این دو مشکل سامان یافت. حمایت آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی از حسن روحانی، که از جمله در حمایت نهادها و گروه های موثر، از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز تجلی یافت، این امکان نادر را در اختیار آقای روحانی قرار داد که پس از دوره ای طولانی، رییس جمهوری از حمایت تقریبا تمامی جریان ها و جناح های سیاسی و نهادها و تشکیلات حاکمیتی برخوردار شود. گفت و گوی تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما را نمی توان اقدامی تصادفی و یا تصمیمی ناگهانی دانست این پشتوانه کمیاب در جمهوری اسلامی، خیلی زود به کار حسن روحانی آمد و باعث شد که او در اولین حضورش در سازمان ملل متحد تنها دو ماه پس از نشستن بر صندلی ریاست جمهوری کاری کند که اسلافش حتی در دوره های هشت ساله ریاست خود موفق به انجام اندکی از آن نشده بودند. همین واقعیت، می تواند تا حد زیادی ماهیت اقدام یا اقدامات بعدی دست کم در کوتاه مدت را روشن سازد. اگر دیدار و دست فشردن با باراک اوباما تنها یک احتمال رسانه ای و یا دیداری تصادفی بود- که البته با استناد به گفته های روحانی چنین نیست و دو طرف احتمال صورت دادن چنین دیداری را بررسی کرده بودند- دیدار وزیران امور خارجه آمریکا و ایران را دیگر نمی توان تصادفی و از پیش نیندیشیده شده و برنامه ریزی نشده دانست. به همین نسبت، گفت و گوی تلفنی دو رییس جمهوری را نیز نمی توان اقدامی تصادفی و یا تصمیمی ناگهانی دانست که در آن از جمله نظر آیت الله خامنه ای لحاظ نشده است. حضور علی اکبر ولایتی، مشاور عالی آیت الله خامنه ای در میان استقبال کنندگان از حسن روحانی هنگام بازگشت به تهران را نیز می توان نشانه ای از اطلاع و مهم تر از آن، رضایت رهبر جمهوری اسلامی از سلوک آقای روحانی در سفرش به نیویورک دانست. هم رییس جمهوری آمریکا و هم رهبر جمهوری اسلامی از اهمیت نمادین و تاریخی چنین اقدامی آگاهند. اهمیت این گفت و گوی تلفنی برای طرف ایرانی به مراتب بیشتر است، زیر آمریکاستیزی، پاره جدایی ناپذیر از عناصر هویت بخش جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته بوده است، حال آنکه آمریکا فارغ از گیر و بندهایی از این دست، و با هدف دستیابی به نتیجه مطلوب، چنان که در گذشته نیز نشان داده پشت میز مذاکره می نشیند. بنابراین، طبیعی به نظر می رسد که دیدار وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی با همتای آمریکایی اش برای بحث بر سر مسایل دوجانبه و در پی آن گفت و گوی حسن روحانی با باراک اوباما را بیشتر تابو شکنی و گذر از خطوط قرمز برای طرف ایرانی قلمداد کرد. عبور از خط قرمزی که شاید آرزو و هدف روسای جمهوری پیشین ایران نیز بوده، نه بدون تدارک دیدن زمینه ها و نه بدون اندیشیدن به عواقب و پیامدهایش صورت گرفته است. مدیریت پیامدهای دیدارها و مذاکرات مستقیم در داخل ایران، و در فضایی آغشته به احساسات و منافع سیاسی و اقتصادی جناح ها و گروه های مختلف تاثیری حیاتی در ادامه مسیر در پیش گرفته شده دارد. در حالی که حسن روحانی تاکید کرده که می کوشد در کمتر از چند ماه راه های خروج از وضعیت کنونی را بگشاید و در حالی که برنامه ریزی برای جدول بندی زمانی مذاکرات جدید هسته ای آغاز شده، رهبران جمهوری اسلامی یک ماه دیگر در برابر آزمونی حساس قرار می گیرند که نحوه گذر از آن می تواند نشان دهد حاکمیت تا چه اندازه در پیمودن مسیر تازه مصمم است و ابزار اجرای تصمیمات خود را در اختیار دارد. ۱۳ آبان امسال، مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران در شرایطی بسیار متفاوت از سه دهه گذشته برگزار خواهد شد. در این مراسم نه تنها دولت حسن روحانی، بلکه نهادهای مختلف حکومتی نیز دیگر در موقعیتی قرار ندارند که مراسمی را برگزار کنند یا از آن حمایت کنند که در آن شعار «مرگ بر آمریکا» سر داده می شود و یا پرچم این کشور به آتش کشیده می شود. پیشتر و در دوره محمد خاتمی، که سیاست تنش زدایی در عرصه خارجی دنبال می شد، دولت محمد خاتمی کوشید با فاصله انداختن میان دولت و مراسم ۱۳ آبان، برگزاری این مراسم را به دیگر نهادهای حاکمیت و تشکل های وابسته به آنها بسپرد، اما امسال، الگو برداری از آن روش دیگر پاسخگو نخواهد بود. مشارکت هر نهاد حاکمیتی مانند سپاه پاسداران، بسیج و یا سازمان تبلیغات اسلامی که جملگی زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی اداره می شوند، می تواند نشانه ها و علایمی متناقض، سردرگم کننده و در عین حال مایوس کننده به طرف مقابل بفرستد و نه تنها راه پیش رو را ناهموار سازد، بلکه مقصد مسیر طی شده را نیز تغییر دهد. ۱۳ آبان امسال، مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران در شرایطی بسیار متفاوت از سه دهه گذشته برگزار خواهد شد در سه دهه گذشته، طیف های مختلفی در جمهوری اسلامی طبل آمریکا ستیزی را به صدا درآورده و از فواید آن در منازعات داخلی خود بهره برده اند؛ تغییر این وضعیت بدون مقاومت کسانی که هنوز از بحران در روابط ایران و غرب سود می برند، ممکن نیست و تا همین جا نیز، برای رسیدن به نقطه کنونی رهبران جمهوری اسلامی ناگزیر از پرداخت هزینه های مختلف و از جمله آماده سازی روانی هوادارانی بوده اند که تا مدتی پیش از آنان خواسته می شد خود را آماده رویارویی با "شیطان بزرگ" کنند. از راه رسیدن ۱۳ آبان، حدود یک ماه پس از یک گفت و گوی تلفنی تاریخی، تنها نمونه ای از دشواری های داخلی و آزمون هایی است که رهبران جمهوری اسلامی ناگزیر از مواجهه با آنها هستند. در سوی مقابل نیز، نیروهای مخالف نرمش در قبال ایران، اکنون در ضعیف ترین موقعیت خود در ماه ها و سال های اخیر قرار گرفته اند. تغییر موازنه در داخل ایران، در خارج از ایران به صورت تقویت نیروهای تندرویی پدیدار خواهد شد که اکنون صدایشان در نقد راه های دیپلماتیک و مذاکره مستقیم دو کشور چندان به گوش نمی رسد.
گفت و گوی تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما، روسای جمهوری ایران و آمریکا، در پی گفت و گوی رو در روی وزیران امور خارجه دو کشور، از هر جهت به معنای بسته شدن یک فصل و گشوده شدن فصل تازه دیگری در کتاب پرماجرای روابط ایران و آمریکا محسوب می شود؛ با این همه هنوز زود است که بتوان کلمات پایانی این فصل را به روشنی حدس زد.
گفت و گوی روحانی و اوباما: آغاز یک پایان؟
کاظم وزيری هامانه، وزير نفت ايران، گفته است که بودجه لازم برای واردات فرآورده های نفتی در نيمه دوم سال جاری (1385) تامين نشده و در نتيجه، واردات بنزين از اول مهرماه - سه ماه ديگر - متوقف و اين کالا جيره بندی خواهد شد. وی گفت که کاهش عرضه بنزين باعث افزايش شديد بهای اين کالا می شود و برای جلوگيری از اين وضعيت، استفاده از نظام جيره بندی مورد نظر است. آقای هامانه افزوده است که در روزهای آينده در مورد زمان آغاز جيره بندی تصميم گيری خواهد شد. عرضه ارزانقيمت بنزين با اتکا به يارانه های ارزی در جمله موضوعاتی است که در سال های اخير مرتبا مطرح شده و از سوی موافقان و مخالفان مورد بررسی قرار گرفته است. نظرات خود را درباره جيره بندی بنزين برای ما بفرستيد. امتياز: هر قدمی که در جهت کاهش مصرف سوختهای فسيلی برداشته بشه يک قدم در جهت کاهش آلودگی محيط زيست و کاهش اثر مرگ آور گلخانه ايست. عيب: اينکار بايد به موازات اصلاحات زيربنايی ديگر (مثلا بهبود کمی و کيفی حمل و نقل عمومی و بهينه سازی خودروها و راهها) انجام بشه. کتايون - اتاوا اين اقدام جز فشار مالی روی اقشار ضعيف ايران سودی ندارد. گرانی ۱۵درصدی سوخت در ابتدای هر سال باعث تورم بالای ۲۰ درصد ميشود. حالا جيره بندی آن چه ميکند؟ دولت نيز در اين اقدام نسنجيده که هنوز مقدار جيره در روز برای هر ماشين را مشخص نکرده و کارشناسی نشده بزرگترين شوک اقتصادی را دريافت ميکند. علی روشن - تهران جيره بندی راه خوبی نيست چرا که با جيره بندی و دو نرخی شدن بنزين خواه ناخواه تمام مايحتاج مردم با قيمتهای بسيار بالايی به دست مردم می رسد و اين يعنی انفجار همه چيز اگر آقايان درست می گويند خودشان از وسايل عمومی که ادعا دارند زياد است، کاهش همايشهای بدون نتيجه که در هر همايش ميليونها تومان بيت والمال هدر می شود جشنواره های که در هر سازمان در هرسال برگزار می شود، تحويل خودروهای دولتی که در دست آقايان می باشد و تمام هزينه های آن از بيت و المال پرداخت می شود و ... و ميليونها موارد ديگر که اگر کسی بتواند جلو ی آنرا بگيرد ديگر نياز به جيره بندی بنزين و اين همه گرانی ها ی بی مورد حذف خواهد شد ولی بايد آن شخص واقعا با ايمان و خدا ترس باشد. عباس - تهران جيره بندی بنزين فقط از قاچاق سوخت توسط خرده قاچاقچی ها تا حدودی جلوگيری خواهد کرد، دانه درشتها (به قول احمدی نژآد) سوخت مورد قاچاق را به راحتی تهيه و بسيار راحت تر قاچاق ميکنند. اين مساله برای ۱. کاهش هزينه ها ی کشور ميباشد که البته ذخيره ارزی عايد از آن صرف کاتوليک تر از پاپ بودن ايران در مساله فلسطين و مناظق ديگر خواهد گرديد. ۲. مقابله احتمالی با تحريمها بر سر مساله هسته ای. ۳. افزايش فشار بر قشر کارگر و ضعيف جامعه در جهت افزايش مشغله روزمره اين قشر و عملی شدن نصيحت " گشنه نگاه داشتن عجم برای حکومت بر آنان". و نکته آخر اينکه اين دولت بهترين دولت از سال ۵۷ می باشد زيرا در هر چه بيچاره تر کردن مردم ايران رودروايسی و تعارفات را کنار گذاشته و ظاهر و باطن را يکی کرده است. کوروش - تهران تمام مردم ايران و شوروی سابق از کوپنی شدن و جيره بندی فرار ميکنند. شما بفرماييد ما تصميم گرفتيم بنزين را، هم جيره بندی کنيم هم گران کنيم اين نظرخواهی ها و با مردم مصاحبه کردن ها را کنار بگذاريد. آدم عاقل يک کار را دوبار تجربه نميکند. اين مملکت به سرمايه دارها تعلق دارد و بس. ... آيا توانستيد جلوی خروج ارز را بگيريد جلوی قاچاق بنزين را هم ميتوانيد بگيريد! بيهوده مردم را سرکار نگذاريد. عبدالرضا - تهران کار اشتباهی می باشد زيرا با سهميه بندی بنزين فقط به قشر ضعيف جامعه فشار وارد ميشود. دولت راه هايی برای صرفه جويی دارد که می توان به درست کردن آسفالت خيابانها اشاره کرد که خود موجب هدر رفتن و سوخت بيشتر خودروها ميشود. علی - تهران متاسفانه در ايران هيچگاه برای حل معضلات، بررسی دقيق و کارشناسی صورت نميگيرد. من فکر ميکنم به جای جيره بندی و افزايش ناگهانی قيمت بنزين که فقط به قشر متوسط و ضعيف جامعه فشار می آورد. بهتر است در جهت افزايش توليد داخلی بنزين سرمايه گذاری صورت پذيرد. مهرشاد - تهران زمانی دولت می تواند از قيمتهای جهانی صحبت کند که درآمدهای مردم را به سطح جهانی برساند. هر موقع توانست درآمد مردم را به سطح جهانی رساند آنموقع می تواند هزينه ها را نيز جهانی ببيند. شهرام - تهران در صورتی که بسترهای لازم به جهت اجرای اين طرح فراهم باشد تا اجرای اين طرح به رضايتمندی مردم علی الخصوص اقشار متوسط و کم درآمد جامعه لطمه وارد نکند می تواند باعث رشد اقتصادی گردد. محسن - تهران جيره بندی بنزين موقعی خوب است که سيستم حمل و نقل عمومی اصلاح شود. اميدوارم که اقتصاد دانان با عجله در اين کار کشور را در بحران گرانی نيندازند. حامد - رشت جيزه بندی باعث فشار بيشتر روی قشر کم درامد خواهد شد. برای دولت حاکم و طرفداران انان متاسفم. بهتر است به جای کمک به فلسطينيان کمی به فکر مردم بود. تا کی فشار و وعده های پوچ ... بهار - لندن به نظر من اين وحشتناکترين کاری است که ميخواهد اجرا شود، کشوری که روی نفت خوابيده، و کشوری که به تمام دنيا نفت ميفروشه چطور بايد نفت را آنقدر گران و حتی جيره بندی به دستش برسد. اين بزرگترين ننگ است که متاسفانه ميخواهد اجرا شود. کشورهائی که نفت را ميخرند همچين کاری را برائ ملت خودشان انجام نميدهند ... مجيد - وين اين يک مانور داخلی دولت در برابر ملت محسوب می شود. همچين اتفاقی نخواهد افتاد چون دولت در شرايط اين کار نيست. به نوعی ميتوان گفت دارند مزمزه می کنند بيند ملت چه بازخوردی خواهد داد. اين سياست کار دولت در طی يکی دو دهه گذشته بوده که خيلی هم موفق است. به هر حال اين امکان منتفی و اين عمل نوعی تهديد ملت و در عين حال ارزيابی اوضاع هست. البته نمی توان از حق گذشت که اقای احمدی نژاد هم سر وقت با وتوی اين بازی اقای وزير نفت اندکی برای خودش در بين اقشار مردم محبوبيت کسب می کند. پارسا - کوالالامپور واقعا باعث تأسف است که کشور نفت خيزی مثل ايران به چنين وضعيتی دچار شود. علاوه بر اين، سهميه بندی هم عادلانه نيست. روزی سه ليتر آن هم برای همه اتومبيلها از ماتيز گرفته تا پاترول؟! واقعا چه کسی در اين مملکت روی اين طرحها کارشناسی می کند؟! آرش - سنگاپور جيره بندی کردن بنزين باعث می شود خودروها به استفاده از CNG که به راحتی قابل نصب بر روی هر خودرويی است تشويق بشوند. نه تنها هزينه مصرف سوخت پايين می آيد بلکه باعث جلوگيری از خارج شدن ميلياردها دلار در سال خواهد شد. جايگاههای سوخت CNG هم به ميزان زيادی در حال افزايش است. (سوخت ارزان و پاک) مهدی - تهران به نظر من خوب است چون از قاچاق و مصرف بی روی بنزين جلوگيری می کند. رضا - تبريز با توجه به پرداخت سوبسيد و واردات اين ماده و هدر رفتن سرمايه مملکت موافق می باشم. حميد - اصفهان اين کاملا يک بحث معقوله که قيمت بنزين بايد واقعی بشه همون طور که می دونيم قيمت آب معدنی نيم ليتری در کشور ما از قيمت يک ليتر بنزين دو يا سه برابر گرونتر هست اما بخاطر اينکه زير ساختهای حمل و نقل عمومی قوی نيست گرون کردن يا سهميه بندی بنزين خودش معضلات بزرگی ايجاد می کنه که فکری بايد برای آن کرد. جمشيد - اصفهان فکر ميکنيد چرا دولتهای قبلی از اين مسئله طفره ميرفتند و پرداخت سوبسيد و افزايش تدريجی و ساليانه را ترجيح ميدادند؟ به خيل عظيمی که از راه مسافر کشی نان ميخورند فکر کنيد که بيکار ميشوند و عواقب ناشی از بيکاری (ناامنی، دزدی ...) را درنظر بگيريد ضمن آنکه اين طرح باز هم به نفع مرفهين است زيرا کسی که خودروی ۱۰۰ و ۲۰۰ ميليونی دارد قيمت بنزين مهم نيست و افزايش ناگهانی و وحشتناک قيمت بنزين باعث بروز نابسامانی عظيمی در همه زمينه ها و يا حتی شورش و ... خواهد شد که عواقب ناگواری در پی دارد. محسن - تهران در مورد سهميه بندی بنزين بايد بگم که متاسفانه دولتهای قبلی به مسئله توليد در داخل توجه نکردند تا به اينجا رسيديم بايد يک روزی اينکار را انجام بديم تا برسيم به خودکفايی در توليد. که خدا را شکر دولت نهم به توجه به رويکردش اينکاررا انجام ميدهد و خير است با تشکر علی - تبريز جيره بندی باعث فساد بسيار بيشتری خواهد شد. ۲-جيره بندی راه حل نيست. ۳-جبره بندی هيچ وقت دوام نمی آورد. ۴-و حالا که مجبوربه آن هستند مدت زمان آنرا برای مردم مشخص کنند که تا کی ادامه دارد و برنامه ريزی بعد از آن چگونه است. آيا بعد از پايان سختی شاهد آسايش خواهند بود. ۵-قيمت فعلی واقعا بی انصافانه است و به ضرر نسلهای آينده می باشد. ۶-تعيين دوره زمانی جهت رسيدن به قيمت های جهانی درهمه زمينه ها ضروری است منجمله بنزين. ۷-توجه به نظر کارشناسان در زمينه جلوگيری از قاچاق. هادی اعظم - کرج من فکر می کنم حتی يک روز به تاخير انداختن جيره بندی بنزين در ايران خيانت به کشور و آتش زدن عمدی به سرمايه های کشور و ظلم به اقشاری است که از يارانه سرسام آور مربوط به بنزين استفاده نمی کنند . به نظر من اين کار می تواند يکی از مفيد ترين و اساسی ترين کارهای دولت جديد در راستای حفظ منافع ملی و حمايت از افراد ضعيف و ناتوان باشد. عليرضا - بافت اين مسئله فقط باعث بدبخت تر شدن قشر کم درآمد جامعه خواهد شد که هميشه زير فشار خرج زندگی بوده است . برای کسانی که ثروتهای آنچنانی دارند و چند دستگاه اتومبيل مدل بالا که فرقی نمی کند بنزين ليتری چند باشد چوبش را کسانی می خورند که با حقوق کارمندی يا کمتر از آن زندگی می کنند. اين است نتيجه آوردن پول نفت سر سفره مردم!! شهلا - يزد بی کفايتی دولت فعلی و کنار آمدن با فرمول 'بنزين ارزان، خودرو گران' ديکته شده مافيای خودرو سازی که سود های هنگفت آن به جيب ارگان های خاص برای مقاصد خاص ميرود مسبب اصلی اين اوضاع است. مهران - ونکور اگر آقايان ميتوانستند پول نفت را به ايران بياورند اين مشکلات ايجاد نميشد ولی با توجه به اينکه پول نفت مال افراد خاصی است باقی کشور بايد دنبال منبع درآمد ديگری باشند. امير - تهران چرا اين آقايان تلاش می کنند نشان دهند انرژی هسته ای حل کننده همه مشکلات است. آيا ما قرار است در باک بنزين خود اورانيوم غنی شده بريزيم؟! آقايان لطفا پاسخ دهيد که چرا خواست خود را خواست ملت جلوه می دهيد و به خواست مردم اصلا توجه نداريد. کجای دنيا در بخش بزرگی از شهر رفت آمد خودروها به هزار بهانه از آلودگی هوا گرفته تا ترافيک ممنوع می شود. اگر خودرو اجازه حرکت ندارد پس چرا با چنين شتابی آن را توليد می کنيد؟! اگر بنزين نداريد، اگر کمبود خيابان و اتوبان داريد اين مشکل مردم نيست چرا که همه اينها وظايف دولت است و شما حق نداريد هم کم کاری کرده و هم همه فشارها را بر مردم وارد کنيد. با چند ميليارد دلاری که خرج ساخت آن نيروگاههای اتمی شده چند پالايشگاه می توان ساخت؟ مردم قضاوت کنند که آنچه حياتی است اين است که ما از نفت خود حد اکثر بهره برداری را بکنيم يا اورانيوم غنی کنيم و چندين برابر قيمت نفت فرآورده های نفتی وارد کنيم؟ آرش - تهران مشخص است که اين اقدام اقدامی پيشگيرانه برای رفتن به استقبال تحريم هايی است که قرار است به زودی به خاطر پرونده هسته ای ايران اعمال شود. ۲- از طرف ديگر اين اقدام قطعا به افزايش شديد تورم به صورت ناگهانی و فشار شديد بر اقشار کم درآمد خواهد انجاميد. ۳- اگر توجه کنيم که امروزه بخش بزرگی از مردم کم درآمد فاقد امنيت شغلی با انجام خدماتی مانند مسافر کشی اقدام به تهيه رزق و روزی خود ميکنند اين اقدام قطعا موجب فشار برآنها نيز خواهد شد زيرا سهميه دريافتی بنزين برای اتومبيلهای فرسوده آنها کفاف تامين درآمد آنها را نخواهد کرد. سميعی - اصفهان پيش بينی می شه که جيره بندی بنزين باعث کاهش ترافيک و مانع از بيرون آوردن غيرلازم وسايل نقليه بشه. بی صبرانه منتظر آغاز جيره بندی هستم تا ببينم برخورد مردم با اون چيه. وثوق - تهران جيره بندی بنزين توسط دولت جمهوری دو احتمال را مطرح ميکند ۱-دولت تصور ميکند جنگ نزديک است ۲-دولت ميخواهد مردم را تحت فشار بگذارد تا حرکت غير عادی انجام ندهند زيرا بخوبی ميداند گرانی کمر مردم راخواهد شکست والا درآمد دولت که افزايش يافته چگونه است دولت امکان خريد بنزين را ندارد؟ آريا - تهران جيره بندی بنزين با توجه به ساختار اجتماعی و اقتصادی کنونی امری محال است. زيرا فقط کافی است تعداد افرادی که وسيله امرار معاش آنها اتومبيل است و کسانی که در بخشهای مختلف صنعت خودرو سازی نظير قطعه سازی و مونتاژ مشغول بکار هستند را در نظر بگيريد، با يک تجزيه تحليل ساده می توان عواقب شوک عظيمی که جيره بندی بنزين بر بيکاری اين بخش از افراد جامعه می گذارد را پيش بينی نمود. اين طرح نيز مطابق ساير طرحهای اخير يک نوع آزمون و خطا است که به تازگی وارد سيستم اداره کشور ما شده است. پيمان - کرج به هر حال با توجه به مصرف زياد سوخت زمانی بايد اين کار انجام شود. حميدرضا - شيراز تجربه دو نرخی کردن بنزين را داريم .فقط بازار دلالی و کوپن فروشی را داغ تر می کند . افزايش قيمت در حدی که شوک به اقتصاد وارد نکند بصورت تک نرخی مناسب تر است. محمد - تهران جيره بندی بنزين بعنوان يک عمل ضربتی در کوتاه مدت ميتواند موثر باشد اما در بلند مدت دولت بايد چاره اساسی ببيند. سعيد - کرمان اين ها ساليان سال پژو و پرايد غير استاندارد و پرمصرف را در کنار پيکان و آردی و ... به چند برابر قيمت به مردم فروخته اند و حالا طلبکار از مردم هستند. اگر ما به التفاوت قيمت واقعی خودرو و قيمت فعلی را در بانک بگذاريد و سود آن را بگيريد می توانيد با اين سود پول بنزين مصرفی فعلی را با قيمت جهانی پرداخت و بقيه را برای خودت ذخيره کنيد. حالا خودرو بدون کيفيت را به چند برابر بخری منت هم بکشی بنزين را هم يا گرانتر يا کوپنی بخری، پس چرا دولت به جای فشار به خودرو سازها به مردم فشار می آورد؟ ضمنا چرا حساب تمامی سوخت های قاچاق شده را به پای مردم می نويسند؟ پدرام - تهران با توجه به اينکه درآمد سرانه در ايران در مقياس جهانی پايين است و توزيع آن هم ناعادلانه، از طرف ديگر ماشين های پر مصرف در بازار هم بيش از قيمت واقعی آنها، يعنی قيمت غير رقابتی در بازار معامله می شود، بجز فقيران و حقوق بگيران کسی ضرر نخواهد ديد و فقط يک بازار رانتی ديگر، به جامعه تحميل خواهد شد. با حمل و نقل عمومی فرسوده و ناکافی و نداشتن سيستم نظارتی کارآمد، جامعه دچار بحران خواهد شد. اعتماديان - همدان مردم هر منطقه از مزيتهای نسبی منطقه خود آسانتر و ازانتر استفاده می‌کنند. نفت هم مال مردم ايران است و بايد از آن راحت تر بهره مند شوند. اگر ما مجبوريم بنزين را از خارج وارد کنيم از بی لياقتی دولتمردان و حکومتيان است. چرا که ۱۰ سال پيش وقتی برنامه توليد انبوه خودرو در برنامه قرار گرفت کسی نگفت و پيشبينی نکرد که بنزين توليد داخل، کفايت ۱۰ سال آتی را نخواهد کرد. البته در اينکه قيمت بنزين چقدر بايد باشد بايد کار کارشناسی صورت گيرد ولی مسلما قيمت آن بايد پايين تر از قيمت جهانی باشد. اين موضوع نمونه پيش ‌پا افتاده صدها مورد بالقوه ديگر است که اينک کسی به آن توجه نمی‌کند و ۱۰ سال بعد همه با آن دست و پنجه نرم خواهند کرد مانند آب مصرفی شهرها، ترافيک، نسبت دختران و پسران در دانشگاهها و هزاران موردی که کسی درباره آنها و عواقب آنها فکر نمی‌کند و هشدار دهندگان هم کاری از پيش نمی‌برند. گودرز - تهران من فکر ميکنم که موضوع اصلی کمبود بودجه و اين حرفها نيست . آقايان دارند خودشان و صد البته افکار عمومی را برای مرحله اول بحرانی تر شدن مناقشه هسته ای، که احتمالا گونه ای از تحريمهای سوختی را نيز شامل خواهد شد، آماده ميکنند. ميدانيم که پاشنه آشيل اين مملکت (البته يکی از پاشنه ها!) مسئله گازوئيل و بنزين است که توليدات داخلی تقريبا تکافوی نيمی از نياز جاری را ميکند. شما فکر کنيد که با عدم واردات سوخت مورد نياز چه ضربه سنگينی به ناوگان حمل و نقل کشور وارد خواهد شد و به احتمال زياد آنرا، و در نتيجه اقتصاد بيمار اين کشور را فلج خواهد کرد. هموطنان عزيز خود را برای روزهای بسيار سخت تر از اين آماده کنيد. چرا که دولت مردان جمهوری اسلامی از خمينی تا احمدی نژاد تا به حال هر وعده ای که دادند مشخص شد که از افعال معکوس استفاده کرده بودند !! محمد - بندر عباس در هرصورت اين مشکل طبقه ضعيف جامعه است چرا که مرفهين سه تا ماشين ميخرن و يکی از آنها را سوار ميشوند. مسعود - کرج فعلا و در کوتاه مدت خوب است ولی بايد فکر اساسی کرد که شامل ۱-افزايش وسايط نقليه عمومی ۲-تثبيت نرخ کرايه تاکسی و اتوبوسها ۳-افزايش تدريجی قيمت بنزين می شود. حميد رضا شکوهی فر - اهواز اگر دولت ما دولتی بود که با جيره بندی شدن بيشتر به فکر رفاه مردم بود انجام اين عمل برای کاهش قيمت ماشين ، غيره و غيره خوب بود ولی متاسفانه با اين کار فقط فشار اقتصادی شديدی بر روی مردم وارد ميشود... واقعا متاسفم. آرش - تهران به نظر من در جهت حفظ سرمايه های ملی جيره بندی بنزين ضروريست و همچنين باعث جلوگيری از مسافرت های داخل شهری غير ضروری ميشود. حسام - تهران جيره بندی کردن بنزين مثل پاک کردن صورت مساله است، نه حل کردن آن. با اين همه ترافيک در شهرهای بزرگ و خودروهای فرسوده يا پر مصرف حتی با جيره بندی بنزين هم مشکل حل نخواهد شد و مشکلات جديدی بروز خواهد نمود. سهيل مؤيدی - تهران اقتصاد تک محصولی نفتی - فروش نفت بشکه ای ۷۰$- وعده های زمان انتخابات آوردن درآمد نفتی بر سر سفره مردم...کسانی که رای دادند حالا بپرسند چرا؟ سينا - تهران واقعا جای بسی تاسف است کشوری که خود توليد کننده دوم نفت در اوپک است وارد کننده فرآورده های نفتی باشد که همه اينها از اقتصاد بيمار کشور ناشی ميشود رژيم فعلی بجای صرف ميلياردها دلار در صنعت فرسوده روسيه در زمينه نيروی هسته ای که عاقبت نافرجامی برای ايران دارد ميتوانست با نصف آن بوجه بهدر رفته کل صنعت پتروشيمی ايران را باسازی کند که نه تنها مجبور به وارد کردن بنزين نباشد بلکه خود صادرکننده آن شود درضمن با بازسازی صنعت نفت ايران اين امکان را داشت تا از حوزه های مشترک ايران و قطر و يا حوزه مشترک ايران و کويت بميزان مساوی نفت و گاز برداشت کند نه اينکه الان کويت ۳ برابر بيشتر از سهم خود از حوزه های مشترک در سال نفت ميبرد و قطر از حوزه های گازی مشترک ۱۲ برابر بيشتر از ايران بهره برداری دارد در زمينه توليد بنزين برای نمونه کويت و عربستان از آن نمونه کشورهای هستند که شرکتهای زنجيره ای پمب بنزين در کشورهای اروپايی دارند و ايران ميتوانست براحتی يکی از آنان باشد. اهری - سويس باسلام نميدونم کشوری که نفت را بشکه ای حدود ۷۰ دلار ميفروشد باز هم کسری بودجه دارد و هنوز در کشور توليد بنزين نداريم به دنبال انرژی هسته ای با انهمه هزينه هستيم!!! محسن - وين جيره بندی کالای مصرفی مردم در هر کشوری دليل بی کفايتی دولت حاکم است آنهم کشور ثروتمندی مانند ايران بيشتر از نيم قرن است که به قول خودمان نفت را ملی کرده ايم ولی در قرن ۲۱ باز هم محتاج واردات بنزين هستيم. مريم - تهران هرچند اين مسئله به خود ايرانيها بستگی دارد اما گويی عده ای هم هستند که نان به نرخ روزميخورند. جيره بندی بنزين فقط ميتواند آسيب جدی به قشرضعيف جامه وارد کند چرا که روی همه چيز تاثير منفی خواهد داشت. رضا - کاجگير هر موقع می خواهند بنزين را گران کنند اول جيره بندی می کنند تا مردم به گرانی راضی شوند. حيدری - يزد متاسفانه افق روشنی پيش روی ايرانيان نيست. کاش می شد کاری کرد. دولت چطور می خواهد قيمتها را کنترل کند؟ فقط برای خودم و کشورم متاسفم. حميد - شيراز جيره بندی با عث می شود که جلو بيشتر ريخت و پا شها و از همه مهمتر قاچاق سوخت به افغانستان گرفته شود. تيموری جعفر - مشهد سياستهای نظام بجای ارائه راه حل رفع مشکلات بيشتر پی رفع بحرانهاست و تا بحرانی بوجود نيايد راه حلی ارائه نمی شود از ان قبيل راه حلهای ترافيکی زوج و فرد وغيره است. وقتی که خودرو های غير استاندارد و پر مصرف توليد ميشد کسی به فکر امروز نبود وقتی طرحهای توسعه ترافيکی انجام نمی شد کسی به فکر امروز نبود اکنون نيز کسی به فکر فردا نيست و فقط راه حلی است برای فرار از يک بحران تا زمانی که بحران بعدی بوجود بيايد. امير - تهران تنها چيزی که می توانم در مورد اين تصميم دولت عدالت و مهروزی بيان کنم اين است که هرچقدر روزگار و شرايط اقتصادی مردم سياه بود با اين تصميم فيلسوفانه دولت سياه تر هم خواهد شد. داريوش - شيراز جيره بندی بنزين وجلوگيری از خروج ارز از بهترين کارهای است که اين دولت است. اگر بنزين به قيمت واقعی به فروش بره .در حقيقت از وابستگی آزاد ميشويم و از آلودگی هوا هم کاسته ميشود. خسرو - امستردام خدمات
در ايران اعلام شد که به دليل کمبود بودجه ارزی برای واردات فرآورده های نفتی واردات بنزين از سه ماه ديگر متوقف خواهد شد.
نظر دهيد: جيره بندی بنزين در ايران
ولی من شخصأ کريسمس رو دوست دارم چون منو ياد عيد نوروز ميندازه که همه فروشگاه ها پر از مشتريه. البته اينجا حتی با سرمای وحشتناکش اونقدر محيط بيرون شاده که آدمو از خونه ميکشونه بيرون. ناگفته نمونه که ما ها عاشق حراجهای بعد از کريسمس هستيم. من هم مثل دهاتی هايی که تازه اومدن شهر راه افتادم با درختهای کريسمس عکس گرفتم!!! و هر پارتی دعوت شدم رد نکردم! خدمات
کريسمس برای بيشتر ايرانيهای اينجا بهانه ايست برای پارتی رفتن. البته بعضی ها تظاهر می کنند که براشون مهمه و جشن ميگيرند!
نيمکت خاطرات
کیهان از پیشروی ارتش بشار اسد در شهر همص با عنوان «حمص آزاد شد» در تیتر اول خود یاد کرده و جوان در صفحه اول خود از مانور پوتین در کریمه در مقابل غرب نوشته است. تیتر و عکس صفحه اول کیهان چرا سکوت در برابر جنایت مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند نوشته: یک جامعه‌ زنده و پویا همچون یک موجود زنده است که نسبت به رویدادهایی که در محیط اطرافش رخ می‌دهد، اما نه یکسان برای نمونه؛ اگر یک زلزله یا اتفاقی شبیه رانش زمین در افغانستان که همسایه و هم‌زبان و هم‌فرهنگ ماست، رخ دهد، با این‌که مشابه چنین حوادثی در آمریکای لاتین رخ دهد، حساسیت و واکنش ما را با شدت یکسانی برنمی‌انگیزد. نویسنده با این مقدمه به نقد سکوتی برخاسته که در جامعه‌ در برابر جنایاتی حاکم است که علیه بیش از ۲۰۰ نفر از دختران بی‌گناه نیجریه‌ای روا داشته شده. این دختران بی‌گناه از سوی گروه «بوکوحرام» که به افراطی‌ترین شکل، خود را مسلمان سلفی می‌دانند و بزرگترین ضربه را به اسلام می‌زنند، دزدیده‌ شده‌اند. مقاله شهروند تاکید کرده: دلیل اصلی در فقدان واکنش مدنی نسبت به این جنایات؛ بازنبودن دست نهادهای مدنی در بروز واکنش مناسب است و متاسفانه اصراری هست که حتماً این‌گونه واکنش‌ها به‌نوعی مرتبط با ساختار رسمی باشد و روشن است که ساختار رسمی در چارچوب‌های خاص خود فکر و عمل خواهد کرد. جامعه تا وقتی که نتواند حرکت‌های مستقل برای بروز واکنش‌های مدنی در زمینه‌های مشابه از خود نشان دهد، از این حیث در رنج خواهد بود. کمی هم احمدی نژاد شوید مصطفی داننده در مقاله ای در ابتکار نوشته: رئیس جمهور روحانی یک تفاوت بزرگ با سه رئیس جمهور قبل از خود دارد. او به علت نزدیکی سیاسی به هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، سعی کرده است در سال اول دولت خود، از شیوه آن دو استفاده کند و با آرامش خاتمی و سیاست ورزی هاشمی با مشکلات کشور برخورد کند. به نظر نویسنده مقاله: روحانی امروز با طیفی روبرو است، که به هرشکلی به دنبال به بن بست رساندن دولت تدبیر و امید هستند. کشاندن وزرا به مجلس، برگزاری مراسم حاشیه‌ای به بهانه های نگران بودن. منتقدان دولت روحانی از جنس مخالفان دولت‌های هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد نیستند، آنها شیوه جدید مخالف خوانی را در کشور اجاره کرده‌اند. . نتیجه گیری مقاله ابتکار این است که: بسیاری بر این باور هستند که روحانی باید همچنان که تغییری در سیاست خارجی داده باید ادبیات سیاسی خود در داخل را نیز تغییر دهد. او در آستانه یک سالگی دولت خود، می‌تواند با تغییر گفتمان خود از خاتمی و هاشمی کمی به سوی احمدی نژاد بچرخد و از شیوه او برای برخورد با مخالفان استفاده کند. چه باید کرد با این دولت اما کیهان در مقام سخنگوی جناح تندرو، نظری کاملا متضاد دارد و ابتدا از همفکران خود می پرسد: چه باید کرد. آیا باید منفعل بود و نسبت به هر حرف سخیف و ضد دین و یا هر حرکت خلاف اصول و مبانی نظام چشم‌ها را بست و دم برنیاورد. آیا باید با جوش و خروش، کشور را به صحنه نبرد و تقابل دائمی تبدیل کرد و هر روز، پیگیر و درگیر بحران‌های ساخته و پرداخته شیاطین داخلی و خارجی و رسانه‌های زنجیره‌ای آنها شد!؟ و آیا راه میانه‌ای هم وجود دارد؟ به نظر کیهان عمده حرکت های ضد دولت، بر حق و از روی غیرت دینی و انقلابی است، درست مثل ضرورت کمک به مصدومان واقعی همان تصادف ساختگی. اما اولویت‌بندی و دید باز داشتن، اقتضا می‌کند که برای حفظ ارزشی عظیم‌تر و گوهری قیمتی‌تر، قربانی شدن آن چند نفر را با چشم اشکبار شاهد باشیم و آن نقد جان را برای حفاظت از آن گوهر پس‌انداز کنیم. توصیه کیهان به گروه های تندرو این است: باید به هوش بود و فراموش نکرد که عقبه‌های مهم و تعیین‌کننده‌ای در پیش داریم. مذاکرات هسته‌ای به حساس‌ترین روزهای خود نزدیک می‌شود و بهانه‌های غرب وحشی برای پنجه کشیدن به روی انقلاب هر روز جدی‌ و جدی‌تر می‌شود. باید برای آن روزها و آن صحنه‌ها مهیا باشیم و فریب صحنه‌سازی‌ها را نخوریم. چهره جدید طنز ایران ابراهیم رها در ستون طنز اعتماد نوشته: جواد کریمی‌قدوسی. این نامی که با هیجان و تاکید آوردم طبعا کاشف پنی‌سیلین نیست یا همراه یوری گاگارین به فضا نرفته. او یک نماینده مجلس است (گویا) اما این هم اصلا مهم نیست او کشف جدید من در عرصه طنز و طنزپراکنی است. این نام را به خاطر داشته باشید. جواد کریمی‌قدوسی که پیداست به شدت در حلقه دوستداران ویلیام فاکنر است، اخیرا گفته قصد دارد گلیم را از زیر پای دولت بکشد. نویسنده سپس کارهای آتی نامبرده گمانه زنی کرده است: درآوردن عرق‌گیر محمدجواد ظریف از پایش پیش از دیدار با کاترین اشتون. به بیرون پرتاب کردن دمپایی‌های موجود در اتاق‌های هتل محل اقامت تیم مذاکره‌کننده هسته‌یی روی بند رخت پهن کردن زیرپیراهنی کل هیات دولت به جز نسوان محترم طنزنویس در نهایت نوشته: بعضی دوستان تفاوت زیادی میان کارگاه نمدمالی و مجلس نمی‌بینند و به این شکل است که در ادبیات‌شان شأن مجلس را به ویلیام فاکنر پیوند می‌دهند. با حسن خمینی تیتر و عکس صفحه اول ابتکار روزنامه های اول هفته با چاپ عکس هایی از نوه بینان گذار جمهوری اسلامی نسبت به حوادثی که باعث لغو سخنرانی وی در همایشی در بروجرد رخ داده بود واکنش نشان داده و چند روزنامه عنوان اصلی خود را به واکنش وی نیست به این حادثه اختصاص داده اند. درس فرانسه و اوکراین غلامحسین دوانی در پژوهشی که شهروند منتشر کرده نوشته: در چند دهه اخیر به علت اتخاذ سیاست‌های نادرست اقتصادی و هدردادن منابع عظیم مالی کشور، با انحراف اجرای طرح موسوم به «قانون یارانه هدفمند»، زیرساخت‌های اقتصادی کشور مورد هجوم قرار گرفت؛ کشوری که انتظار می‌رفت به حلقه ۱۰ کشور برتر جهان بپیوندد به رشد ۱.۵- در‌سال ۱۳۹۱ دست یافت و اجرای قانون یارانه هدفمند نیز عملاً نتوانست حتی هدف اصلی آن را که همانا صرفه‌جویی انرژی بود، تحقق بخشد. نویسنده به عنوان نمونه نوشته: در این ایام از سه‌هزار طرح پیش‌بینی شده ‌سال ۱۳۹۰ صرفا ۳۳۳ واحد راه‌اندازی شده و طی سال‌های اجرای طرح هدفمندی حدود ۱۱‌هزار واحد تولیدی عملاً به تعطیلی کشیده شدند، که ۲۷۵‌هزار نفر به جمعیت بیکاران اضافه کردند. این رقم از آن‌جا حایزاهمیت است که گفته می‌شود «دولت پاکِ پاک» توانسته بود طی هشت‌سال حداکثر سالی ۱۴هزار شغل ایجاد کند. نتیجه گیری این پژوهشگر اقتصادی این است که برخلاف گفته برخی اقتصادخوانده‌ها اجرای فاز دوم در شرایطی که تولید و صنعت زمینگیر هستند مصیبت به‌ بار خواهد آورد و این همان امیدی است که دلواپسی‌ها منتظرند بر آن سوار شوند و دوباره به صحنه بازگردن. همان‌طور که بازگشت راست‌های افراطی در فرانسه و اوکراین می‌تواند درس خوبی برای کسانی باشد که به آینده مردم می‌اندیشند و فرصت‌های آنی، آنان را مدهوش نسازد. ز چه دلواپس باید بود صادق زیباکلام در مقاله ای ابتدا اشاره کرده در سال های گذشته ۱۲۰ هزار میلیاردتومان ثروتی را که می‌توانستیم در پارس‌جنوبی از آن ملت ایران کنیم، تقدیم قطری‌ها کردیم. در حالی که کل بودجه عمرانی کشور در سال ۹۲، اندکی بیش از ۳۷هزارمیلیاردتومان بوده است. بودجه آموزش‌وپرورش در همین سال، ۱۳هزارمیلیاردتومان و بالاخره کل بودجه بهداشت و درمان و خدمات پزشکی، برای امسال که اضافه هم شده است۱۷هزارمیلیاردتومان است. نویسنده سپس در تعریضی به برپایی همایش دلواپس ها نوشته: اما دلواپس ها هرگز نگرانی از این دست خسارت‌ها پیدا نکرده‌اند. هرگز نگران این واقعیت نشدند که به‌واسطه تحریم‌ها چه شد. چقدر خوب می‌شد سری به چند بیمارستان دولتی و بخصوص در مناطق محروم می‌زدند تا دریابند که تحریم قطعات و لوازم‌یدکی چگونه خدمت‌رسانی را برایشان به حداقل رسانده است. این واقعیت‌ها متاسفانه نه در گذشته و نه امروز هیچ‌گاه باعث «دلواپسی» خانم‌ها و آقایان «دلواپس» نشد. مقاله شرق بدان جا رسیده که : دلواپس ها در بهترین حالت از خود رفع تکلیف و مسوولیت کرده و همه مشکلات را سر سوءمدیریت دولت اصولگرای احمدی‌نژاد ریختند، چنان که امروز هم البته با صدایی بلندتر، دولت روحانی را متهم به سوءمدیریت می کنند. در حالی که یکی از جدی‌ترین دلواپسی‌ها، باید دلواپسی درقبال چهره‌ها و شخصیت‌ها و جریانات سیاسی باشد که متاسفانه مصالح و منافع ملی را فدای مصالح و منافع باندی و خطی خود می‌کنند. کارتون فیروزه مظفری، فرهیختگان حق تجمع برای همه یکسان باشد دو روز بعد از اجتماع گروهی در برابر وزارت کشور برای تبلیغ علیه بدحجابی، این سووال که این گروه بدون مجوز چطور توانستند اجتماع کنند همچنان در روزنامه ها مطرح است. بهمن کشاورز در مقاله ای در آرمان با اشاره به اصلی از قانون اساسی نوشته: تشکیل راهپیمایی صرفا مقید است به «عدم حمل سلاح» و اینکه «محتوا و موضوع آن مخل به مبانی اسلام نباشد». عدم حمل سلاح بلافاصله بعد از گردهم‌آمدن نخستین راهپیمایان قابل احراز است اما مخل به مبانی اسلام بودن یا نبودن محتوای راهپیمایی منوط و موکول به آن است که شعارها، پلاکاردها و خواسته‌های راهپیمایان عنوان و علنی شود. نویسنده حقوقدان با نگاهی به تصریح های قانونی به این جا رسیده که: مردم عادی یعنی کسانی که عضو حزب خاصی نباشند و صرفا به ملاحظه خاصی درباره مساله ویژه‌ای قصد ابراز وجود و ابراز عقیده‌ای داشته باشند، نیازی به ثبت و ضبط آن ندارند. مثلا برای آلودگی هوا یا گرانی اجناس. مقاله آرمان نتیجه گرفته: اگر کسانی می‌گویند برای اعتراض به بی‌حجابی راهپیمایی و گردهمایی داشته‌اند و نیازی به مجوز وزارت کشور نداشته‌اند، البته درست می‌گویند اما اگر کسانی هم باشند که بگویند برای بیان این معنا که فعلا در جمهوری اسلامی ایران اصولا چیزی به اسم بی‌حجابی درباره افراد عاقل وجود ندارد و می‌خواهند گردهم بیایند و اعتراض کنند نمی‌توان از آنها انتظار داشت که مجوز بگیرند یا برای حمایت از دولت در مذاکرات ۵ +۱ با طبیعت چه کرده ایم فتح الله آملی در مقاله ای در روزنامه اطلاعات به تخریب محیط زیست در کشور پرداخته و نوشته:تخریب محیط‌زیست تنها در ارومیه و یا در کنار زاینده‌رود و یا تالابهای فارس اتفاق نیفتاده است. مگر پایتخت که مثلاً آبادترین نقطه ایران است، درحال مرگ خاموش در عین هیاهو و داد و فغان و نمایش حیات و سرزندگی و نشاط نیست؟ صاحبان قدرت و ثروت با این شهر چه کرده‌اند؟ شهرداری‌ها با این شهر چه کرده‌اند؟ نویسنده مقاله به یاد آورده که: باغها و ییلاقها و رودخانه‌های پر آب این شهر کجاست؟ اصلاً آیا این شهر محدوده‌ای دارد؟ خارج از محدوده کجاست؟ تهران در سالهای نه چندان دور محدوده‌ای داشت و خارج از محدوده‌ای. ساخت و ساز در آن تعریفی داشت. در هر زمینی نمی‌شد هر کاری کرد. اما حال، چه با این شهر کرده‌ایم؟ صاحبان ثروت و قدرت با همکاری شهرداری در هر کجا و به هر شکل هرچه خواستند ساختند و فروختند و به بهای پول کم یا زیادی که به شهرداری بابت تراکم اضافه و یا تغییر کاربری پرداختند، چند برابر پول به جیب زدند. به نوشته اطلاعات: محصول این تجارت ناپسند، شهری بی‌قواره با درخت‌های بریده و باغ‌های سوخته و ییلاق‌هایی از بین رفته و انبوه برجهای مسکونی و مجتمع‌های تجاری بی‌فایده و ایجاد میل کاذب و خطرناک و ضد توسعه برای جذب ثروت و سرمایه و مهاجرت‌های بی‌رویه بوده است. راستی تهران تا چند سال دیگر می‌میرد؟ نه اینکه بمیرد بلکه به حال و روزی می‌افتد که زندگی در آن چندان تفاوتی با مرگ تدریجی ندارد. مشهد با بلیت تبریز کارتون هادی حیدری، شهروند شهرام شهیدی گفته های جهرمی وزیر سابق کار دولت احمدی نژاد را نقل کرده گفته است فعالیت دولت قبل مانند فردی بود که برای رفتن به مشهد قطار تبریز را سوار شده باشد، و حدس زده که شخصیت های دیگر دنباله این گفته را خواهند گرفت از جمله: محمد باقر قالیباف: قصد شهر ما را داشت یره؟ ما می‌گذاشتیم بیاد؟ چی فکر کرده شما اون کلاهش را برعکس گذاشته بود. معلوم نبود داره میا یا داره مره! حداد عادل: ایشان قطار لوکس سریع السیر گرفته بود برای بهشت اما متاسفانه مقصدش را تغییر داد به نقاط گرمسیری اسفندیار رحیم‌مشایی: ما را که فرستاد نیویورک محمود. قول مشهد داده بود‌ها اما برد نیویورک. تو دیگه کی هستی محمود صفار هرندی: بهش گفتم اوستا این قطار میره تبریز‌ها گفت نچ میره مشهد. گفتم برادر من نوشته میره تبریز. گفت برو استعفاتو بده و از قطار پیاده شو. هاشمی ثمره: از بس به ترن علاقه داشت، گفت ترن وحشت بسازیم. گفتیم زشته برادر گفت مونوریل بزنین پس. هم هواییه هم چون ما ساختیمش وحشتناکه. دید فراخی داشت به مسائل سعید لو: وقتی سوار می‌شد همه پیاده می‌شدن. وقتی پیاده می‌شد همه سوار می‌شدن. کرامات عجیبی داشت. تو سازمان ملل یادتونه...؟
اخبار سوریه و اوکراین تیتر اول چند روزنامه اول هفته تهران است که در مقالاتی درباره رفتار گروه های تندرو و واکنش های دولت نوشته و همچنین ادامه بحث دلواپسی ها از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست.
بررسی روزنامه های صبح تهران - ۲۰ اردیبهشت
جلد سالنامه کرگدن در خیابان‌های خلوت شهری، سنبل‌های خمیده و سر به زیر، راهی خانه هایی شدند که باید قرنطینه باشند. مردمانی پشت پنجره ها - لابد در جست و جوی بهار - به آسمان آبی خیره اند، مردمانی در بالکن های پیر و خسته درخود فرورفته، سیگارکشان با سرفه های خشک. پنجشنبه آخر سال بود اما کسی به فاتحه مادر و عزیزی نرفت، کرونا نگذاشت. روز پدر رسید و با روز مادر فرنگیان همزمان شد. فیلمی نشان داد که حاجی فیروزی دایره را به پر کمر بسته، داشت خریدهای عید خانمی را بر دوش می برد. گالری ها بسته، مدرسه و دانشگاه ها تعطیل، نمایشخانه ها سوت و کور، سینماها تاریک، خیابان ها خلوت، کم کم مترو و اتوبوس هم کم مشتری می شوند، اما در بیشتر آپارتمان ها پیداست که چراغ هایی تا دیر وقت روشن است. این مردمانی که در چهارباغ اصفهان، حافظیه شیراز، میدان شهرداری رشت، شاه گلی تبریز، کوه سنگی مشهد شب ها، تنها و سردر گریبان می گذرند کدام گفته و شنیده، کدام شعر و آهنگ را در درون می خوانند. اما سوی دیگر تصویر هنری، مردمانند که بیکار نمی مانند. آن یکی از هر زاویه شهر خود ترکمن صحرا عکس می گیرد. و گاه چه می کند این نورهای سرد و شاخه های نور دست گشوده بر آسمان در تاریکی جنگل. صدها نفرند هنری مردمانی که با ماسکی بر صورت دارند، فیلم های مستندی را می سازند که در سال های دیگر راهی جشنواره های معتبر جهانی خواهد شد، تا با نمونه های دیگری که از همه جهان می رسد، در رقابت شوند. شاعران هنوز مصیبت به اوج نرسیده در دفترهای خود بیت ها دارند حزین از سال کرونایی. نقاشی دیواری در تهران سال از زبان اهل قلم چگونه سالی باید می رفت، چه امیدوار سالی باید می رسید که اهل معنا پیام محمدعلی موحد ادیب و عرفان شناس و تاریخدان را برای دوست و آشنا بفرستد. پیامی که در آن مصحح مثنوی مولوی جهان را آبستن حوادث شگرف می بیند اما به تاکید می گوید: "روزگار بدی است. اما هرگز شک نکنید که در جنگ میان مرگ و زندگی، زندگی پیروز خواهد شد." و چگونه سالی است که اهل معنا آن را جلا می بخشند به دنبال موحد، مقصود فراستخواه، مهدی یزدانی خرم، هادی خانیکی، رضا میرکریمی، عبدالجبار کاکایی، پانته آ سیروس و علی میرفتاح و بسیاری از امید می نویسند. هوشنگ اعلم مترجم و نویسنده نوشته: و حالا دوباره تقویم ورق خورده است، سالی رفته. سالی بد و تلخ و سالی دیگر در راه است. سالی که نمیدانیمش بس که به رو به رو فکر نمی کنیم. حتی احتمالات را هم نمی بینیم. فقط می دانیم سال نو می شود تا خورشید ۳۶۵ بار دیگر طلوع کند و سال نو شده کهنه شود. پوریا سوری، سردبیر ماهنامه وزن دنیا در سرمقاله شماره آخر سال نوشت: امسال سال سختی بود. سال شکم های گرسنه و امیدهای نومید و دست های لرزان و کلید های شکسته و مشت های گره کرده و باز هم مشت های گره کرده و مشت های وا شده /کاسه شده و تن های بیجان و بغض های شکسته و قامت های شکسته و نمازهای شکسته و کورهای سرد و غم های آماس کرده برجانی هزار زخم که عجیب است با این همه باز هم نفس می کشیم و زیر لب می گوییم چه امید ماند؟ ثریا خلیق خیاوی شاعر جوان با عنوان لال سروده: زنده لال و مرده لال و بغض لال و حرف لال واقعیت مثل گنجشکی است، زیر برف لال نمره هایم چند شد، گفتم . صدایی زرد گفت فعل لال، امتحان لال و قلم در صرف، لال نورها کورند، مجبورند، محصورند، آه شهر لال و شیوه لال و فکرهای ژرف لال میز صبحانه است و من شبنامه می خوانم چرا؟ صبح لال و میز لال و تکه های ظرف لال گاه باید راز دل را زیر آب، آتش کشید نغمه لال و نعره لال و آب لال و حرف لال کیوان صمیمی در سرمقاله ایران فردا نوشت: حکومتیان چه بپذیرند و چه باز هم در انکار و پنهان کاری برآیند، این ویروس ( پنهانکاری) به تدریـج و طـی چهـار دهـه سـازه های ایـن عمـارت و امـارت را جویده و سـتونها و نظامات آن، عملا فروپاشـیده اسـت. فروپاشـی در ارکان و زیرمجموعه های متعددی به وضـوح احسـاس میشـود امـا به مـدد قـوه ی قهریه، سـقوط حادث نشده اسـت. به نوشته این متفکر: هانا آرنت در کتاب خشـونت می نویسـد: "حکومتها اگر از ارتش و پلیس اسـتفاده نکننـد از بیـن میرونـد و اگـر هـم زیاد اسـتفاده کننـد، از بیـن می روند". زیـاده روی در بکارگیـری قـوه قهریـه نه تنهـا مانـع سـقوط نمی شـود بلکـه اسـتمرار ظلم هایی نظیر خشـونت و دروغ و تهدید و تحدید، نتیجه ای جز سـاقط شـدن نخواهد داشـت. از سیل تا کرونا بزرگمهر حسین پور نقاش و طراح برجسته در توضیح این تابلو نوشته: این تابلو را بر اساس تابلویی از " کاسپار" هنرمند بزرگ رمانتیسم کشیده‌ام که نامش " سرگردان بر فراز دریای مه" است. نام این اثر را نیز می‌گذارم : سرگردان بر فراز ایرانی پر از غم. حسین پور در توضیح بیشتر افزوده: در این اثر به سیل لرستان( قلعه‌ی فلک‌الافلاک به عنوان سمبل خرم‌آباد)، سیل شیراز و دروازه قرآن که ماشین‌ها را آب برد، آلودگی هوای تهران،دختر آبی، حوادث آبان و بنزین، آتش سوزی جنگل‌های گیلان، شلیک به هواپیمای هموطنانمان... و کرونا اشاره شده است. آنالی اکبری قصه نویس در قصه کوتاهی با عنوان کابوس ضدعفونی شده، تصویر قرنطینه نشینی را آورده که به خانه برگشته است. قصه شماره نوروز کرگدن چنین تمام می شود: گوش بودم و چشم. چهار سال بود که ندیده بودم کسی با لباس خالدار روی مبل بنشیند و از چیزهای واقعی حرف بزند. زن شبیه به مادربزرگی بود که روزی همه داشتیم؛ مادربزرگی که دیگر هیچ کدام از ما زنده ها نداشتیم. حباب را از سر برداشتم. چهار سال بود که وحشت از مرگ به من اجازه این کار را نداده بود. چهار سال بود زندگی را از خودم گرفته بودم تا زنده بمانم. حباب را برداشتم و زن را سفت در آغوش گرفتم؛ سفت به اندازه همه سالهایی که دستهایم شانه های کسی را نفشرده بود. سفت به خاطر همه روزهایی که بدون گرمای انسانی گذشته بود. سفت به جبران همه لحظه هایی که در دنیای زنده ها مرده بودم. پیرزن بی هیچ تعجبی آغوش را پاسخ داد و گفت: "چیزی تا عید نمونده. فردا میخوام با هرچی که تو خونه دارم آش بپزم. میمونی؟" میماندم، البته که میماندم. اگر قرار بود بمیرم، باید در خانه می مردم. حافظ موسوی در شعری در شماره پایان سال ماهنامه وزن دنیا با عنوان با دریا سروده: امروز اگر با دریا سخن گفتم به درشتی سخن گفتم و نومیدی و خشمم را در ماسه ها فروریختم امروز دریا با من سخن گفت به درشتی سخن گفت با دهان کف آلود و توفان خشمش را روانه ساحل کرد اکنون، من، ساحل و دریا خاموشیم و افق خون آلود را می نگریم و چون سخن بدین جا رسید. برخی نکته دانی کرده، در مقابل شکایت دیگران از قرنطینه خانگی و تنهایی آن، به یاد شاکیان آوردند که یک هنرمند هم ۹ سالی است که در قرنطینه است، در حقیقت چنان که سعید حجاریان هم نوشته قرنطینه همان حصرست. میرحسین موسوی که پیش از ورود به سیاست نقاش و معماری هنرمند بود، آخرین تصاویرش نشان می دهد که در حصر نیز با پشتکار در کار نقاشی است. در روزهای هفته چه بسیار بودند که همزمان با ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی و حقوق بشری در زندان هایی که خطر ابتلا به کرونا در آن بالاست، خواستار پایان حصر غیرقانونی سران جنبش سبز هم شدند. اما نه برای آنان، که برای همه کسانی که پرسیده بودند ۴۵ هزار زندان به مرخصی رفته در مقدم کرونا، چرا در بینشان نسرین ستوده، نرگس محمدی و نازنین زاغری دیده نشد. پیمان معادی، نوید احمدزاده در جشنواره پراگ زور کرونا به متری شش و نیم نرسید در حالی که حوادث بزرگ جهانی مانند مسابقات فوتبال و گلف یا جشنواره های هنری و فستیوال های مد - مانند مد میلان که از معتبرترین گردهم آیی مدسازان جهان است - در اثر خطر کرونا تعطیل شدند و تعطیل هر کدام میلیون ها و گاه میلیاردها دلار به حرفه ها لطمه زد. متری شش و نیم فیلم پلیسی سعید روستایی در جشنواره پراگ به نمایندگی از سینمای ایران حضور دارد. این فیلم با بازی درخشان پیمان معادی و نوید محمدزاده در مقابل هم، در بخش سیاه جشنواره پذیرفته شده و در روزهای اول تا چهارم فروردین نمایش داده می شود. جمهوری چک در جهت مقابله با کرونا از موفق ترین کشورهای اروپایی است و با همین جسارت برگزاری جشنواره پراگ تعطیل نشد. اما بسیاری از فیلم هایی که در ایران و در وسط فیلمبرداری یا نزدیک به پایان فیلمبرداری بودند، از کار باز ماندند. از آن جمله تولید «هیس پسرها گریه نمی‌کنند» است که کرونا آن را به تعویق انداخت. خانم پوران درخشنده کارگردان این فیلم از درگیری همیشگی با سانسور و صدور مجوز با خبرنگاران سخن گفت و از جمله گفت دو سال عمر من برای پروانه ساخت فیلم هدر رفت. از دیگر فیلم هایی که در این هفته از فیلمبرداری منع شد چپ، راست بود که رامبد جوان، پیمان قاسم‌خانی، سروش صحت و حامد محمدی چهار کارگردانی که در ساخت آثار کمدی سابقه دارند در این فیلم کنار یکدیگر قرار گرفتند. فیلم سینمایی چپ، راست که پیش تولید و تولید آن در دی و بهمن امسال در سکوت کامل خبری پیش رفت، از جمله پروژه های سینمایی بود که در اولین ساعات اعلام شیوع ویروس کرونا از سمت ستاد ملی مقابله با کرونا، برای حفظ سلامت و ایمنی هنرمندان و عوامل پروژه که از سرمایه های اجتماعی کشور هستند، مجبور به توقف کار شد. در حالی است که گفته شد کمتر از یک هفته تا پایان فیلمبرداری فیلم باقیمانده بود. تدفین هوشنگ ظریف با ماسک در بدرقه ظریف همه کسانی که هفته پیش در تشییع جنازه هوشنگ ظریف استاد و پیشکسوت تار در بهشت زهرا حاضر شدند تاکید داشتند که اگر کرونا نبود و قرنطینه نشینی بزرگ تر ها جمعیتی که ظریف را بدرقه کردند این همه کم نبودند. کافی است یاد آریم که حسین علیزاده موسیقدان و نوازنده تار و سه تار در تشییع ظریف گفت او ما را عاشق هنر کرد. ظریف روزشنبه پیش به علت ایست قلبی درگذشت. هنرمند دیگری که باز عده کمی وی را بدرقه کردند، خانم گلزار محمدی دبیر جشنواره بین المللی تئاتر عروسکی تهران بود که از سالیان پیش در حرفه عروسکی مشغول بود و بعد از مبارزه ای طولانی با سرطان صبح یکشنبه هستی را وداع گفت. خبر مهم و خوش دنیای موسیقی در هفته ای که گذشت انتشار آلبوم خراسانیات بود. آلبومی از ترانه های خراسانی پرویز مشکاتیان با صدای محمدرضا شجریان که در سال های اوج همکاری آن دو در سال ۱۳۶۵ ضبط شده بود اما در سی و چند سال گذشته هرگز به بازار وارد نشد. انتشار صدای خوش شجریان و نواز دلنشین سنتور مشکاتیان، بیش از همه یادگاری برای آوا مشکاتیان است که می بیند کار مشترک پدر و پدر او با استقبال روبرو شده است. طرح هفته: کرونا کار هادی حیدری. برداشتی از رنه مگریت کرونا
یک هفته مانده به تحویل سال نو، نوروزنامه کرگدن روی میز روزنامه فروشی‌ها فریاد می‌زد «ای سال، برنگردی»، و این بندی از تصنیفی است که مردمان سه نسل پیش خواندند، سال‌های وبایی. سه نسل ایرانی، سالی به بدلگامی ۹۸ ندید و این تصویر را مردمان در قصه و شعر، در ترانه به هر بهانه نشان می دهند. پرده پوشی ممکن نیست، شاعران بر سر حاکمان فریاد زدند بی محابا، خنیاگران غمگین، در سرمای خشک خیابان، شب‌ها، نینوا نواختند، به آوای حزین.
هفته هنر و فرهنگ؛ خدمت و خیانت کرونا به بهار
مدل گسل ری: در صورتی که زلزله تهران به خاطر فعال شدن گسل ری باشد، ۴۸۰ هزار ساختمان در تهران فرو خواهد ریخت، یعنی ۵۵ درصد ساختمان‏های شهر. بیشترین تعداد ساختمان‏های آسیب دیده در منطقه ۱۵ خواهد بود. نسبت ساختمان خسارت دیده به ساختمان‏های سالم در مناطق ۱۱، ۱۲ و ۱۶ تا ۲۰ مقدار بسیار بالایی در حدود ۸۰ درصد است. دلیل این نسبت بالای خسارت، وجود ساختمان‏های آسیب پذیر فراوان و جنبش لرزه‏ای نیرومند (با شدت ۹) در این مناطق است. نسبت خسارت در مناطق ۱ تا ۵ که در بخش شمالی شهر تهران قرار دارند به طور نسبی کم و تقریبا ۳۰ درصد است. مدل گسل شمال تهران: در زلزله ای که براثر فعالیت گسل شمال تهران رخ دهد، ۳۱۰ هزار ساختمان آسیب می‏بیند، یعنی ۳۶ درصد کل ساختمان‏های شهر. نسبت ساختمان‏های خسارت دیده به ساختمان‏های سالم در مناطق ۱ تا ۵ که در بخش شمالی شهر تهران قرار دارند درحدود ۵۰ درصد است. نسبت خسارت در بخش جنوبی شهر کمتر از ۳۰ درصد است. تفاوت خسارت بین قسمت شمالی و جنوبی شهر به اندازه مدل گسل ری نیست. درست است که در مدل گسل شمال تهران، شدت زلزله در بخش شمالی شهر زیاد است اما ساختمان‏های این منطقه به اندازه مناطق جنوبی آسیب پذیر نیست. در مدل گسل ری، شدت زلزله در بخش جنوبی شهر زیاد است و ساختمان‏های آسیب پذیر نیز فراوان است. علت تفاوت نسبت خسارت بخش‏های جنوبی و شمالی شهر در این دو مدل به همین خاطر است. مدل گسل مشا: در این مدل، به جز منطقه ۱۲ که ۳۰ درصد ساختمان‏های آن فرو خواهند ریخت، در دیگر مناطق نسبت ساختمان‏های تخریب شده به ساختمان‏های سالم تقریبا ۱۰ درصد است. در منطقه ۱۲، تعداد ساختمان‏های خشتی و چوبی و آجری بیش از دیگر مناطق است و همین امر دلیل نسبت بالای خسارت است. مدل شناور: به منظور انجام محاسبات مدل شناور، یک جنبش ورودی یکنواخت در سنگ بستر سراسر گستره مورد مطالعه فرض شد. بنابراین، محاسبات انجام شده، مربوط به زلزله ویژه‏ای نیست و نتایج آن، حاکی از آسیب پذیری نسبی در کل گستره مورد مطالعه (برای این مدل) است. در این مدل، نسبت خسارت‏های ساختمانی در مناطق ۳ و ۱۲ تقریبا زیاد است و علت عمده آن نیز وجود لایه خاک نسبتا سست در این مناطق است که سبب تقویت امواج زلزله می‏شود. تلفات انسانی در مطالعات جایکا، منظور از تلفات انسانی سناریو زلزله‏های تهران، کشته شدگانی است که فقط در اثر فرو ریختن ساختمان جان خود را از دست داده‏اند و نه در اثر دیگر عواملی همچون آتش‏سوزی، لغزش زمین، سنگریزش، و... و همچنین نه بر اثر عوامل ثانوی همچون بیماری‏های رایج در اردوگاه‏ها و پناهگاه‏ها و ... در این مطالعات، تلفات انسانی برای هر نوع سازه ساختمانی در هر حوزه آماری برآورد شد و نتایج به دست آمده با داده‏های هر منطقه شهری تلفیق گردید. تعداد تلفات به تفکیک روز و شب و همچنین به تفکیک میزان فعالیت های اضطراری امداد رسانی محاسبه گردید. روشن است که وقوع زلزله در شب و بدون هیچ گونه امدادرسانی، شدیدترین تلفات را به بار می آورد. گسل ری: در این سناریو شاهد گسترده‏ترین تلفات خواهیم بود: ۳۸۰ هزار نفر از ساکنان تهران، یعنی حدود ۶ درصد کل جمعیت شهر تهران جان خود را از دست خواهند داد. در منطقه ۱۵ به علت تعداد زیاد جمعیت ساکن در این منطقه، تلفات بسیار وسیع خواهد بود. نسبت تلفات به کل جمعیت در مناطق ۱۱ و ۱۲ به ۱۵ تا ۲۰ درصد خواهد رسید. زیرا در این مناطق شمار ساختمان های آسیب پذیر بسیاری زیاد است و شدت زلزله نیز به ۹ می‏رسد. نسبت تلفات در بخش شمالی شهر یعنی مناطق ۱ تا ۵ فقط در حدود ۲ درصد خواهد بود. در مورد مدل گسل ری، برآورد می‏شود که تعداد تلفات انسانی در جنوب شهر به حداکثر برسد. در برخی حوزه‏های آماری تعداد کشته شدگان از هزار تن تجاوز خواهد کرد. در مدل گسل شمال تهران، هر چند تلفات انسانی در بخش شمالی بیشتر از دیگر نقاط است، اما در برخی حوزه‏های آماری، تعداد کشته شدگان به ۱۰۰ نفر یا بیشتر می‏رسد. این بخش از شهر شامل مناطق ۱۱ تا ۱۲ است که در آنها ساختمان های آسیب پذیری چون ساختمان‏های خشتی اکثریت دارند و فعالیت‏های اضطراری امدادرسانی در آنها بدون اثر است. در مورد گسل ری، نسبت تلفات در چندین حوزه آماری در مناطق ۱۱ و ۱۲ فوق العاده بالا (۴۰ درصد یا بیشتر) خواهد بود. فعالیت‏های اضطراری امدادرسانی در این مناطق موثر نیستند. در مدل گسل شمال تهران، اگر فعالیت‏های امدادرسانی به مقدار کافی انجام شود، نسبت تلفات در تمامی حوزه‏های آماری به سطح ۲۰ درصد یا کمتر کاهش خواهد یافت. گسل شمال تهران: در سناریوی زلزله‏ای ناشی از فعال شدن گسل شمال تهران، در بدترین حالت حدود ۱۳۰ هزار نفر، یعنی ۲ درصد جمعیت تهران از بین می‏روند. البته نسبت تلفات در بخش شمالی شهر، در مناطق ۱ تا ۵، زیادتر از همه (حدود ۳ درصد) و در جنوب شهر، کمتر از همه (حدود ۱ درصد) خواهد بود. گسل مشا: در سناریوی گسل مشا، نسبت تلفات به کل جمعیت شهر از ۳ درصد تجاوز نخواهد کرد. تلفات در منطقه ۱۲ وسیع و در حدود ۷/۱ درصد تخمین زده می شود. این وضعیت به خاطر آن است که اولا ساختمان های بسیاری در این منطقه خشتی، چوبی و آجری هستند و بسیار آسیب پذیرند، و ثانیا امکان امدادرسانی در این مناطق بسیار اندک است. گسل شناور: مدل گسل شناور خصوصیاتی مشابه خصوصیات گسل مشا دارد. پل ها ۱۶۸ پل به لحاظ پایداری در برابر زلزله مورد تحلیل قرار گرفت. تعداد پل‏های آسیب دیده و نسبت آسیب آنها در مقایسه با خسارت ساختمان‏های مسکونی، ناچیز است. در مطالعات جایکا تقریبا فقط پل‏های موقت، پل‏های فرو ریخته برآورد شده اند. پایه‏های این پل‏ها فولادی است. البته همه پل‏های موقتی که پایه‏های فولادی دارند، فروریختنی محسوب نمی‏شوند. پل‏هایی که ناپایدار ارزیابی شده‏اند نیاز به مراقبت دارند. پل‏هایی که باید آنها را فروریخته فرض کرد، عبارتند از: پل حافظ- طالقانی، پل جمهوری- حافظ، پل کریمخان– قرنی، پل انقلاب- حافظ، پل سعدی- اکباتان (این پنج پل با پایه های فولادی و برای مقاصد موقت ساخته شده اند) و پل آزادگان- تندگویان (که اخیرا با پایه هایی از جنس بتن مسلح یا بتن پیش ساخته، احداث شده است). گسل ری: در این سناریو هیچ پلی پایدار نیست و پل‏های حافظ - طالقانی، جمهوری- حافظ، کریمخان- قرنی، انقلاب- حافظ، سعدی - اکباتان، آزادگان - تندگویان فرو می ریزند. گسل شمال تهران: در سناریوی زلزله گسل شمال تهران، به غیر از پل های ۱۷ شهریور، فدائیان اسلام، آزدگان- تندگویان، و نواب- هلال احمر، بقیه پل ها ناپایدار هستند. گسل مشا: در این مدل ها همه پل ها پایدار ارزیابی شده اند. مدل شناور: در این مدل به غیر از پل آزادگان- تندگویان، بقیه پل ها ناپایدار هستند. بناهای عمومی ادارات دولتی، مراکز نیروی انتظامی، مراکز راهنمایی و رانندگی، مراکز آتش نشانی، بیمارستان ها، مدارس ابتدایی، مدارس راهنمایی، دبیرستان ها و دانشگاه ها، به عنوان بناها یا تاسیسات عمومی در نظر گرفته شده اند. نسبت خسارت در مناطق جنوبی ۱۶ و ۱۹ نسبتا بالا است. این پراکندگی خسارت، مشابه پراکندگی متناظر در ساختمان های مسکونی است. مطالعات جایکا نشان می دهد بناهای عمومی به همان شدت ساختمان های مسکونی دچار خسارت خواهند شد. به عبارت دیگر، به هنگام زلزله در تهران به دشواری می توان از بناهای عمومی برای مدیریت بحران سود جست. شریانهای حیاتی در مطالعات جایکا چهار نوع شریان حیاتی مورد بررسی قرار گرفت: خطوط لوله آبرسانی، خطوط لوله گازرسانی، کابل های تامین نیروی برق و کابل های مخابراتی. به طور کلی بازتاب شدت زلزله در مناطق جنوب شهر شدید است. با توجه به محدودیت های روش برآورد خسارت، اعداد و ارقام ارائه شده برای خسارت محافظه کارانه است. واضح است که با این شرایطی که سیستم عملکرد دستی قطع اضطراری گاز اکنون دارد، اگر شیرهای گاز به سرعت عمل نکنند، نشت گاز در همه جا رخ خواهد داد که موجب انفجارها و آتش سوزی ها خواهد شد. تقریبا تمام خطوط آبرسانی از سرویس خارج خواهند شد و برق و مخابرات در بخش جنوبی شهر در دسترس نخواهد بود. اگر مولدهای اضطراری برق به تعداد کافی موجود نباشد، قطع جریان برق می تواند به شدت بر عملکرد سایر شریانهای حیاتی تاثیر سوء بر جای بگذارد. تاسیسات خطرزا احتمال وقوع آتش سوزی ناشی از تاسیساتی که در آنها مواد مایع یا گازی قابل اشتعال نگهداری می شود برآورد، گردید. این تاسیسات در چند گروه طبقه بندی شدند که عبارتند از: ایستگاه نگهداری بنزین، پمپ بنزین‏ها، کارگاه های گاز پرکنی، توزیع کنندگان نفت سفید، توزیع کنندگان نفت کوره. خدمات
در بخش اول گزارش "خسارات زلزله احتمالی تهران"، وضعیت گسل های تهران، ساختمان ها و میزان مقاومت آنها بررسی شد و در این بخش میزان تخریب زلزله احتمالی در سناریوهای مختلف ارائه شده است.
خسارات زلزله احتمالی تهران- بخش دوم
دیوارهای شاد چند هفته مانده به بهار، همه دست‌در کاران هنر و فرهنگ سرگردان میان کار، زندگی و مرگ‌اند. متفکران از بی‌تفاوتی مردم نگرانند. سکوت و بی‌تفاوتی مردمان از آن جا می‌آید که با خود می‌گویند چرا؟ و به این کوتاهی خود را بیان می‌کنند. اما در همین حال برخی معتقدند که جامعه مدنی متشکل از گروه‌های کوچک، جانی گرفته است. متفکران و دورنگرها معتقدند همین (قطعه‌های کوچک از جامعه مدنی) جانشین نومیدی و بی‌تفاوتی‌ها می‌شود. ویژه‌نامه انفعال و سرگشتگی که این هفته همراه مجله اصفهان زیبا در سراسر کشور منتشر شد، بحثی گشوده با عنوان "علل و عوامل بروز انفعال و بی‌تفاوتی در جامعه." مقصود فراستخواه، سعید مدنی، حسین دباغ، حبیب‌الله پیمان، نفیسه آزاد، عماد بهاور و امیرتاکی در بحث و سخن‌هایی جدا تاکید می‌کنند که لازمه بقا و ماندگاری، دوری از انفعال و بی‌تفاوتی است. در سرمقاله این ویژه‌نامه آمده: بقا و ماندگاری در دوری از انفعال و بی‌تفاوتی است. در چهل و دومین سالروز انقلاب ایران، کتاب‌ها، شعرها، فیلم‌ها، نمایش‌ها، برنامه‌های تلویزیونی سرشار از نکته‌های تاریخی است که نسل امروز با آن مخالف است. عباس عبدی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، معتقد است: "چیزی را که پدران نقطه قوت رویدادهای گذشته و افتخارآمیز می‌دانند، فرزندان و نوه‌ها، نقطه ضعف و قابل نقد و تخطئه می‌دانند. بنابراین بیان نقاط قوت نیز دردی را درمان نخواهد کرد، زیرا ارزش‌های نسل جدید تغییر کرده است." عباس آخوندی، وزیر سابق، در سالگرد انقلاب نوشته: "بزرگداشت این روز باید موجب فراهم آوردن فضای نقد تاریخی برای آموختن از تاریخ و گشودن پنجره‌های جدید به روی مردم این سرزمین و خلق فرصت‌ و ظرفیت‌های جدید برای توسعه‌ ملی باشد. واقعیت این است که بر اساس برخی بی‌توجهی‌ها دولت ملی تا حد زیادی تضعیف شده و وحدت سرزمینی گاهی مورد تهدید قرار می‌گیرد. باید همراه با نگرانی به‌هوش بود. برای نسل من این روز نشانه‌ای است برای شروعِ دوباره، خلاقیت و دیدن افق‌های دوردست، افق‌هایی که باید برای نسل‌های بعدی خود ایجاد کنیم." بعضی از اعضای حکومت معتقدند که زمان گشودن فضای سیاسی، واقعی کردن انتخابات، قطع سانسور فرهنگی، و پارازیت فرا رسیده است. هنرمندان نیز در هر فرصتی به گونه‌ای در همین زمینه حرف و حدیثی دارند. ماهنامه شعر وزن دنیا شاعری که به زندان رفت علیرضا نوری، شاعر همدانی و عضو کانون نویسندگان ایران، برای اجرای حکم به زندان همدان منتقل شد. او در شعر بلند "آه برف‌ها" در ماهنامه شعر "وزن دنیا" سروده: قرن پنجمِ مایی افیون غرابان و روبهان در تنهایی این همه خون چگونه توانستی از روی خلط بپّری که بوی گند عنقریب ماه و راغ را فرا خواهد گرفت و صداهای ایستاده بر مسلخ را پوست خواهد کند کلماتی از استخوان‌هات بفرست خونِ جوان رفته در اقصای چشم گِردخانه‌ای دست و پا کند شرابِ چهل ساله بریز توی چشم رستگاری زنبورها بعد از عهدِ طناب علیرضا نوری سال ۱۳۹۶ به اتهام "توهین به مقدسات از طریق نوشتن اشعار موهن در فضای مجازی" به دوسال زندان محکوم شده بود. نوید احمدزاده در افتتاح جشنواره جشنواره‌ی که گرم بود و نبود جشنواره فیلم فجر گرمایی نه چندان گرم داشت، چندهزار نفری را به هوای تماشای چهره‌ها و بیرون آمدن از تنهایی، ماسک‌زده از کنج قرنطینه بیرون کشید. اما آنلاین‌های عمومی- تئاتر، موسیقی، عروسکی ... - در این سرمای زمستانی، گرمایی نداشتند. جواد طوسی در نگاهی به فیلم‌های جشنواره سی و نهم فجر نوشته: "نگاه انفعالی و مایوس و خالی از فضیلت انسانی در اغلب‌ آنهاست. آیا فیلمساز چنین دورانی از این نگرش تلخ‌اندیشانه و خالی از هر نقطه امید گریزی ندارد؟ به آینده جامعه‌ای با این حجم انبوه از یاس و افسردگی و پریشان‌حالی و عصبیت و تنیده شده با فقر و بدبختی می‌اندیشم." این منتقد سینما در نگاهی جامعه‌شناسانه در همشهری نوشته: "مخاطب خلع سلاح شده‌ای که خودش در این جامعه ملتهب و پراعوجاج و سردرگم به قدر کافی کم آورده و در آستانه جنون قرار گرفته است، با دیدن این فیلم‌ها چه حال و روزی پیدا می‌کند؟ آیا رئالیسم این زمانه صرفاً در سان دیدن از این فقر و نکبت و تیره‌روزی و استیصال و اندوه بی‌پایان خلاصه می‌شود یا نیاز به یک نگاه فاعلانه و عصیانگر و مطالبه‌گر و نقطه امیدبخش هم دارد؟" در شب آخر (اختتامیه) جشنواره تئاتر فجر، هم سخن‌ها در لفافه گفته شد. محمد چرمشیر که نمایشنامه سگدو را نوشته و در بخش مسابقه برنده شده بود، حاضر نبود و عباس غفاری به نیابت از چرمشیر گفت که این جایزه به روح بلند همه هنرمندانی تقدیم می‌شود که از دستشان دادیم و دیگر پرشدنی نیستند. بهناز جعفری که جایزه بهترین بازیگر را در نمایش "آینه یک روز است" به دست آورد، ضمن ابراز دلتنگی برای تئاتر گفت: "امشب احساس غریبی می‌کنم، احساس می‌کنم این جشن یک جشن غریب است. از همه منافذ این سالن، سوز غریبی می‌آید، خواهش می‌کنم دست‌به‌دست هم بدهیم این فاصله‌ها را برداریم." رویا افشار پدیده جشنواره فجر رویا افشار، بازیگر، نویسنده و نقاش است. روزنامه‌ها وی را پدیده جشنواره سی ونهم خواندند، بی‌هیچ اشاره به سال‌های سختی که او دور از بازیگری به عنوان ممنوع‌الکار زیست و نتوانست در صحنه حاضر شود. اما او خود از یاد نبرده است و در پیام هنگام دریافت جایزه به ظرافت اشاره کرد که سختی‌ها دیده است. دوسال پیش کتابی از رویا افشار منتشر شد با عنوان "اتفاقا زندگی شد". درباره این رمان نوشت: 'کمی بیش از سی سال پیش '، شاید کمتر کسی بخاطر آورد. در یک غروب سرد، از آن غروب‌های سرد دلگیر، فکر کردم. ونتیجه بخشی از آن افکار 'کمی بیش از سی سال پیش '، شد رمان "اتفاقا زندگی شد" ... امشب بعد از 'سی سال پیش '، رمان چاپ شد ... چرا ... چطور... چرا با گذشت این همه سال، هنوز همان غروب سرد دلگیر است؟ با لحنی شیطنت‌آمیز گفت: من که همه جوره تکان خوردم... تعجب نکنید، از 'کمی بیش از سی سال پیش '، هر چیزی اتفاقا یک چیزی می‌شود، حتا زندگی! خانم افشار از چهره‌های قدیمی تلویزیون بود و در زمان انقلاب سرگرم دکورسازی تئاتر مستقل کوچک به مدیریت پرویز صیاد. و با فاصله‌ای کوتاه ممنوع‌التصویر شد، گرچه به تدریس اکتفا کرد و تن به مهاجرت نداد. همشهری نوشته او درمیان همه بازیگران زنی که امسال سعی کردند تصویری عمیق‌تر و واقعی‌تر از زن ایرانی در آستانه قرن تازه از خود برجای بگذارند، سنگین‌ترین بار در سخت‌ترین راه را به بهترین و کامل‌ترین شکل ممکن به سرانجام رسانده. مسعود فراستی در مصاحبه با خبرآنلاین گفته بود که فیلم مامان فیلم خوبی نبود و آرش انیسی هم کارگردان نیست، اما فیلم توانست مخاطبی مثل ما را نگه دارد. بعد از ده دقیقه قصد داشتم از سالن بیرون بروم اما بازی رویا افشار نگذاشت. او فیلم را نجات داد. پیش از فراستی هم کسانی در برآورد فیلم‌های نامزد جوایز به فیلم مامان و به ارزش کار رویا افشار تاکید کرده و او را برنده جایزه اول نقش زنان دانسته بودند. برخی دیگر نیز به جهت حضور مجید برزگر فیلمساز به عنوان سرمایه‌گذار این فیلم، اطمینان یافته بودند که فیلم خوبی است. مشخصه فجر امسال غایبان آشنا بود. جشنواره‌ای که در همه این ۳۹ سال روی شاخ نام‌های مردم آشنا، در نقش فیلمساز و هنرپیشه گذشت. کسانی مانند فنی‌زاده، کیارستمی، انتظامی، رشیدی، کشاورز و شکیبایی که درگذشتند. بیضایی و تقوایی حاضر به تحمل سانسورها نشدند. اصغرفرهادی، مانی حقیقی، بهمن فرمان‌آرا و کیمیایی هم آهسته‌تر می‌رانند. این ردیف مردانه امسال در جشنواره غایب بودند. به این ترتیب همه فیلمسازان و اکثر بازیگران فیلم‌های این جشنواره جوانانی بودند که در همین سال‌ها به میدان پریده و بسیاری از آنان در ساخت فیلم و گفتن حرف‌های درگلو مانده مسلط و دانا از کار درآمدند. گروهی رفتند. از میان ماندگان و ورزیدگان و حاضران تنها باید از زنان سینما یاد کرد که گام به گام قوی‌ترشدند و امسال ۳ تن آن‌ها فیلمسازان اصلی بودند و ۱۶ نفرشان در فهرست منتخب‌ها. به زبان دیگر جشنواره فجر از ابتدا بدون زنان آشنای سینما گذشت. اما حقیقت این که جشنواره بدون رخشان بنی‌اعتماد، مرضیه برومند، فاطمه معتمدآریا، و علی حاتمی، کیارستمی، کیمیایی، اصغر فرهادی، مهرجویی، فرمان آرا، تقوایی و چند تن دیگر، به راحتی پر نمی‌شود. گرچه امسال را کرونا کم رنگ کرد ولی قطعی نیست که متولدین بعد از انقلاب هم در مقابل سدها متوقف نشوند. مرگ نزدیک و دور نمی‌شناسد هر دو رفته‌اند، ژان کلود کری‌یه و عباس کیارستمی؛ تصویر کتاب عشق‌های ایرانی ژان کلود کاریر (ژان کلود کری‌یه) روشنفکر مشهور فرانسوی که بعد از ازدواج با نهال تجدد، به اساطیر فارسی دل بست و نیمه ایرانی شد. پس او داماد رضا تجدد نویسنده و روشنفکر و مهین تجدد (جهانبگلو) اسطوره‌شناس و نمایشنامه‌نویس پرکار شده و با دو خانواده با سابقه و روشنفکر ایرانی فامیل شد. نهال کارشناس برجسته اساطیر چین بود و هم در اساطیر ایرانی کار کرده، و ژان کلود هم نمایشنامه‌ای بر اساس منطق‌الطیر عطار نوشت که بسیار صدا کرد. ژان کلود چند بار نامزد جایزه اسکار در رشته‌های مختلف شد و سرانجام هم یک بار جایزه‌ای برای نمایشنامه‌ای گرفت و جایزه اسکاری هم چند سال پیش نصیبش شد. او که کارش را با بونوئل استاد بدعت‌گذار سینما آغاز کرد و در طول چهل سال با مهم‌ترین و سرشناس‌ترین فیلمسازان و کارگردان‌های تئاتر کار کرد. چند بار هم بازیگر شد، آخرین بار در فیلم کپی برابر اصل ساخته عباس کیارستمی. نیمه هفته ژان کلود کاریر در پاریس درگذشت. او از مدتی پیش بیمار بود و در بیمارستان به سر می‌برد. نهال تجدد فردای آن روز، در راه بازگشت از تهران به نگارنده نوشت: جان کلود همه کس من بود. در خواب رفت. من دو روز تهران بودم. انگار برای رفتن می‌خواست من نباشم. شانسی بود با او زیستن. چند روز پس از مرگ ژان کلود انتشارات گالیمار کتابی را با محور عشق‌ منتشر کرد از مجموعه داستان‌های معاصر ایران، که قصه‌های ۱۷ نویسنده در آن جمع آوری شده که نام ژان کلود کاریر هم در میان آن‌هاست. این مجموعه به عنوان آخرین هدیه به ادبیات ایران محسوب می‌شود از جانب کسی که سال‌ها با هنرمندان و فرهنگی مردمان ایرانی معاشرت داشت. روزنامه‌فروش شهر یار روزنامه‌ها علی عالی‌زاده، تنها نماینده فروش روزنامه و مطبوعات شهر اوز اول هفته درگذشت.‏ او مشهور شهر ثروتمند اوز از مناطق لار در جنوب استان فارس بود. عالی‌زاده را روزنامه نویس‌های قدیمی تهران خوب می‌شناسند. بیش از ۵۰ سال روزنامه فروخت و معتمد شهر بود و بسیاری از مردم اوز اخبار بزرگ ایران و جهان را از او می‌پرسیدند. هادی صدیقی از روزنامه‌نگاران سابق او را مردی خواند که یک شهر با او خاطره دارند. صدیقی درباره عالی‌زاده نوشت: "ده‍ه هشتاد که ساکن اوز بودم شبها ساعت ۱۰ با دوستان به سمت دکه‌اش می‌رفتیم تا روزنامه‌هایی که ماشین پست می‌آورد، همان موقع بگیریم و بخوانیم و دوستان روزنامه‌خوان شهر را که اندک اندک ‏از هر سویی می‌رسیدند، ببینیم. حافظه عجیبی هم داشت و سلایق مردم را می‌دانست. " صدایم می‌زد می‌گفت مجله شکار و طبیعت آمده، ببر برای آقای محمودی (پدربزرگم)، اینم روزنامه استقلال. می‌گفتم من که پرسپولیسی‌ام، می‌گفت برای دایی ببر که استقلالی‌است. بعد می‌گفت این هم مجله خودت، یک مجله خانواده هم ‏می‌داد و می‌گفت این هم ببر برای مادربزرگت. روزنامه‌نگاران و موزع‌ها، از دیرباز از محبوب‌ترین کاسبان هر محله و هر شهر بودند. و در شهرستان‌ها بیشترشان کار روزنامه‌نگاری یا بهتر بگوییم خبرنگاری هم می‌کردند. میزبان‌های متعهد و مهربان روزنامه‌نگارهایی هم بودند که گذارشان به شهر آنان می‌افتاد. عبدالرحمن فرامرزی بنیان‌گذار روزنامه کیهان - که خود اهل همان منطقه جنوب ایران بود- در وصف روزنامه‌فروش‌های شهرستانی می‌گفت: آن‌ها نمایندگان اصلی ملت نزد روزنامه‌های تهرانی هستند که خبر ندارند بیرون از تهران چه می‌گذرد. پیشکسوت موسیقی مقامی خبر از راه دور هم زود رسید. براتعلی ابراهیمی پیشکسوت و چهره ملی موسیقی مقامی خراسان رضوی در زادگاه خود درگذشت. او از اهالی روستای جوزقان توابع بخش میان ولایت سالیان دراز بود و همان جا همواره مشغول به فعالیت در زمینه موسیقی و مشغول کشاورزی. صاحب سبک نوای سرحدی فریادی. کسی وصف او مانند سیما بینا نگفت و هیچ مانند او بزرگش نداشت. سیما شاهرودی شکست طرح عظیم تاریخ در گالری نیان که دوباره جان گرفته است نمایشگاهی برپا شد از چند نقاش که در نوآوری به هم شبیه هستند و در عین حال هیچ شباهتی ندارند. سیما شاهمرادى، مریم طباطبایی، علی ذاکری، مریم کوهستانی، امیر‌حسین دزفولی، فاطمه افشاری و ندا غیوری. همه نقاشی‌ها چشم را و روح را به تماشا می‌خواهند. سیما شاهمرادی در نگاهی به تابلوهای خود نوشته: این آثار در زمانه تعلیق و ابهام تولید شده و به نمایش در آمده‌اند، روزگار غیاب هر ساز و کاری که "گذشته" و "آغاز" را به نحوی به "آینده" و "انجام" پیوند می‌دهد. گویی طرح عظیم "تاریخ "که اساس آن برآمدن بنایی در "آینده" با کاربست مصالح گرد آمده از "گذشته" است، شکست خورده یا دست‌کم متوقف شده است. به نوشته این نقاش: این کسادی و تعلیق نه فقط در کلان روایت تاریخ که در خرده روایتهای انفاس بشری نیز نمود یافته ...گویی آشویتس از میان نرفته بلکه مرزهایش را در خفا گسترانیده و "آپوریا" آن "‌بن‌بست گریزناپذیر" را از نقطه‌ای خاص در نقشه جغرافیایی به تمامی کره ارض اتساع داده است، وضعیتی که روان بشری را در عین تعلیق هولناک، همزمان به غایت برانگیخته و آگاه کرده است. شکسپیر در کمدی "رویای یک شب نیمه تابستان" پایان این مغاک را چنین بیان کرده است : "... و چون از خواب برخیزند از آن شب جز رویایی دل آزار به یاد نخواهند داشت." عکس رضا کیانیان او می‌رود دامن کشان نمایشگاه انفرادی عکس‌های رضا کیانیان از اول هفته در گالری اعتماد برپا بود. رضا کیانیان بازیگر صاحب سبک، بار اولی نیست که عکس‌هایش را در نمایشگاهی می‌گذارد. این بار عنوان نمایش هست "او می‌رود دامن‌کشان". کیانیان در بیانیه این نمایشگاه نوشته: نام اولین نمایشگاهم عکس‌های تنهایی بود. این تم را در نمایشگاه‌های دیگرم هم تکرار کرده‌ام. هر بار با شکلی و جایی متفاوت. روی پوست درختان اکالیپتوس، در انتزاع پرواز کلاغ‌ها، در کهکشان، در وضوح رنگ‌های تند، در سایه‌ها، در انعکاس‌ها، در دریا، در دشت‌ها … و این بار تنهایی را در فلویی و روایت جستجو کردم. در روایت‎هایی محو و بیشتر خیال‌انگیز. انگار خاطره‌ای دور را با رویایی را به یاد بیاوریم.
در سالگرد انقلاب، دیوارهای شهر زیبا شد، اما ترانه‌هایی در گوش‌ها پیچید که نشان از سرودهای شاد انقلاب نداشت. در مرگ‌روز فروغ هم صدایش بیشتر آن‌جا شنیده شد که می‌گفت "وای اگر راهی به دریاییم بود، از فرورفتن چه پرواییم بود". پیدا نیست چرا امیدواری به برجام و شادمانی از قطع تهدیدهای آمریکا، جای خود را به سردی و سکوت داده است.
هفته هنر و فرهنگ؛ هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه‌ سرد و انفعال
نسترن دقیقی در گزارشی در قانون خبر داده که دولت روحانی در دوسال ابتدایی عمر خود بیش از دولت نهم احمدی‌نژاد که با مجلس زاویه داشت، کارت زرد گرفته است. از ابتدای شکل‌گیری دولت روحانی تا امروز وزرای هجده گانه برای هزار سوال به هرم سبز بهارستان رفتند. روحانی اگر می‌دانست، مجلسی‌ها به بهانه های مختلف، وزرای او را هر لحظه به بهارستان فرامی‌خوانند، هرگز عنوان نمی‌کرد دولت خود را موظف به پاسخگویی به مجلس می‌داند و این درحالی است که احمدی‌نژاد از همان ابتدا تکلیف کابینه را با نمایندگان مشخص کرده و گفته بود وزرا اگر هفته‌ای چندبار برای سوال به مجلس بروند،‌نمی‌توانند به کارهای اجرایی بپردازند. اعتماد هم در مقاله اصلی خود از سه شنبه های منحوس نوشته و افزوده: در میان همه قانون‌هایی که در مجلس به تصویب رسیده است حالا یک قانون نانوشته هم به تصویب رسیده است و آن قانون «هر سه‌شنبه یک کارت زرد» است. سوال‌کننده «نماینده مجلس»، سوال شونده «وزیر» اما هدف شخص «رییس‌جمهور» است. سوالات اعلام وصول می‌شوند، به کمیسیون تخصصی می‌روند نماینده قانع نمی‌شود و سوال به کمیسیون می‌آید. وزیر کارت زرد می‌گیرد اما همه آنهایی که رای به قانع نشدن می‌دهند چند موضوع را خوب می‌دانند. می‌دانند در حالی انگشت‌شان را روی کلید مخالف دستگاه اخذ رای مجلس می‌فشارند سوالاتی که می‌پرسند کاملا در حوزه اختیارات وزرا نیست. می‌دانند آن کسی که با آن مشکل دارند «وزیر» نیست و «رییس‌جمهور» است. به نوشته این مقاله: طیب‌نیا هدف این هفته بود و فانی هدف هفته پیش. ظریف را هم برای هفته بعد رزرو کرده‌اند تا برنامه‌ریزی هر سه‌شنبه یک کارت زرد برهم نخورد. این مجلس در یک سال پایانی کار خود همان رفتاری را نشان می‌دهد که مخالفان دولت در روزهای ابتدایی کار دولت پیش‌بینی‌اش را کرده بودند. محمد خوش‌چهره اقتصاددان به گزارشگر اعتماد گفته: اگر منصفانه نگاه کنیم کشور وارث مشکلات متعدد به ارث رسیده است. یعنی تلنباری از مسائل و مشکلاتی از جمله آمار بیکاری و تورم بالا، کاهش ارزش پول ملی و فشارهای ناشی از تحریم‌ها، ‌همه و همه یک شبه ایجاد نشده بلکه در بستر زمان روی داده است. به‌هر حال گرچه قبول می‌کنیم که دولت وارث مشکلات عدیده‌ای است اما روحانی با درک شرایط کاندیدای ریاست‌جمهوری شد نه این که غافل از تمام مشکلات باشد. این شرایط حتما در بستر زمان حل خواهد شد. اقدامات آنی باید برای جلوگیری از خونریزی اقتصادی صورت بگیرد، اما باید بدانیم که معالجه مصدوم زمانبر است. احمد شیرزاد نماینده پیشین مجلس به اعتماد گفته:اگر اکثریت مجلس بازیچه دست گروهی هیاهو طلب و ماجراجو بشود جای تاسف دارد. اکثریت مجلس از این گروه نیستند و آنچنان در برابر دولت جبهه ندارند اما و در عین حال آنجایی که باید با شجاعت و جوانمردی از دولت دفاع کنند این کار را نمی‌کنند و گاهی بدون مسوولیت برخورد می‌کنند که نتیجه آن کارت‌های زرد متعدد به وزرای دولت است. مجلس را باید زمانی مورد بررسی و امتحان قرار داد که واقعا و به‌طور جدی قصد زدن یک وزیر را دارد. این استاد دانشگاه افزوده: بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. دولت روحانی باید در برابر این مسائل خیلی مقاوم‌تر باشد. با این مجلس امکان افتادن چندین نفر از وزرا نیز وجود دارد. بنابراین هیچ اتفاق مهمی نمی‌افتد هرچند آقای طیب‌نیا وزیر خوبی هستند. ضمن اینکه باید دید حرف حساب مجلسیان چیست. دلالان و هواداران آن دیپلوماسی حشمت‌الله فلاحت‌پیشه در مقاله ای در آرمان تاریخچه ای از تحریم های علیه جمهوری اسلامی را برشمرده و نخستین آن ها را بعد از جنگ هشت ساله و زمانی دانسته و تا جایی که تحریم های گسترده ای علیه ایران وضع شد که سه گروه از آن سود بردند . یکسری کشورهایی بودند که فرصتهای از دست رفته اقتصادی ایران را به نفع خود مصادره کردند بعد کشورهایی که تحریمها را علیه ایران به تصویب رساندند و از این راه به طرق مختلف از بازار ایران سود برند. اما گلایه اصلی از ایرانی‌هایی است که از تحریم هموطنان خود سود بردند کارتون امین منتظری، قانون این مقاله تاکید دارد که: ایرانیانی هستند که به اسم دور زدن تحریمها مجوزهایی گرفتند و استفاده شخصی کردند. از امضاهای طلایی استفاده می‌کردند و منابع ایرانیان را تاراج کردند. شرکتها و بانکهای مختلفی در عراق و ترکیه احداث ‌کردند و از طریق حق کمیسیون و دلالی مبالغ زیادی اخذ کردند. این گونه افراد همواره می‌خواهند روابط ایران با دنیا دستخوش تنش باشد تا از این طریق بتوانند ثروتهای زیادی به دست بیاورند و به اسم کمک به رفع نیازهای ایران تجارتهای زیادی را با دنیا به صورت مفسده‌انگیز انجام دهند. مقاله آرمان بدان جا رسیده که: این گروه از افراد بیشترین صدمه را به بخش صنعت و اشتغال کشور وارد کرده‌اند و به همین میزان در حوزه تجارت سود برده‌اند و اگر تحریمها برداشته شود به یقین نمی‌توانند سودهای بادآورده به دست آورند. این افراد مخالف لغو تحریم علیه ایران هستند. داریوش قنبری در مقاله ای در مردم سالاری در نقد دیپلوماسی دولت سابق نوشته: دیپلماسی از نظر افراطیون و تندروها به معنای همراهی با کشورهایی مثل ونزوئلا و قدرت‌های خاصی است که وزن چندانی در نظام بین‌الملل ندارند و کمال مطلوب آنها در سیاست خارجی آن بود که در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد مرتبا هوگوچاوز را به ایران دعوت کرده و یا اینکه به ونزوئلا و کشورهایی از این دست سفر کند. لذا دیپلماسی از نظر افراطیون تنها به همین معناست و می‌توان گفت که آنها درک مطلوبی از دیپلماسی و متغیرهای موثر در نظام بین الملل ندارند. به نوشته این مقاله: آقای ظریف برای مذاکره سفر کرده و برای دستیابی به نتیجه مطلوب از هر اهرمی که بتواند منافع ملی کشور را در برداشته باشد استفاده می‌کند و اینکه آقای ظریف با آقای کری قدم زده نشان از آن دارد که وزیر خارجه کشوری که یکی از دشمنان دیرینه ما به شمار می‌رود را در شرایطی قرار داده که رفتار صمیمانه را در پیش گرفته است و این شرایط به طور یقین تاثیر گذار است و اینکه آمریکایی‌ها بعد از سالها اعلام می‌کنند که ایران تهدیدی علیه منطقه نیست، ایرانی‌ که آنها زمانی آن را تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی تلقی می‌کردند الان از زبان اوباما خطاب به کشورهای منطقه گفته می‌شود که ایران تهدیدی علیه شما نیست که این نتیجه همین رفتار و ظرافت کار آقای ظریف است. نویسنده سرمقاله مردم سالاری تاکید کرده: در دوران ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد که کمال مطلوب افراطیون و تندروها بود دیپلماسی ایشان را ما دیدیم، نامه‌های متعددی که به همین آقای اوباما می‌نوشت ولی پاسخی به ایشان داده نمی‌شد اما الان ایران وزنی پیدا کرده و با ایران مذاکره‌ می‌کنند و به آن امتیاز می‌دهند تا جایی که تندروها در داخل آمریکا هم رئیس‌جمهور و وزارت خارجه آن را متهم به دادن امتیازات بیش‌از حد به ایران می‌کنند این هنر آقای ظریف است که چنین دیپلماسی را هدایت کرده است. و اما قدم زدن در خیابان شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته: این روزها محمد جواد ظریف زیر تندترین انتقادها قرار گرفته. چرا؟ چون با جان کری قدم زده و یادآور ترانه آن خواننده غربت نشین شده که می‌خواند: با من قدم بزن... حالا که با منی... ما دیدیم حالا که منتقدان اَه اَه می‌کنند و موافقان بَه بَه ما هم از نماینده هر طیف بپرسیم به نظر ایشان وزیر امور خارجه ایران باید با جان کری چه می‌کرد؟ نماینده جامعه دلواپسی‌های مداوم: ظریف باید می‌نشست روی صندلی چرخدار یا همان ویلچیر فرنگی‌ها و ناله می‌کرد‌ای کمرم‌ای کمرم که برنامه پیاده‌روی به هم می‌خورد. نماینده جبهه اصلاح خوش خیالی بلند پروازانه: نخیر کمر درد نشانه ضعف بود. باید به وزیر خارجه امریکا می‌گفت از هتل تا رودخانه مسابقه بدهیم؟ و به کری نشان می‌داد یک من ماست چقدر کره دارد. نماینده حزب ناغافلان کوچه مروی: باید به جای قدم زدن که کالری می‌سوزاند می‌رفتند ناهار می‌خوردند و موقع حساب کردن میز می‌رفت دستشویی تا پول میز را کری حساب کند. نماینده جریان فوق فرهنگی مشت بر اندام فوقانی: با نظر بالا موافقم که می‌رفتند ناهار می‌خوردند اما برای اینکه نشان دهد تحریم‌ها کشک است ظریف خودش باید پول ناهار را می‌داد. نماینده جناح سوسولیت مجاز در حوزه تکنوکرات ها: اصلح این بود که به جای پیاده روی تاب بازی می‌کردند و ظریف به کری تاب تاب عباسی خدا منو نندازی یاد می‌داد که هم اشاعه معنویت بود و هم تبلیغ فرهنگ فولکلور. ماهواره فجر پرتاب ماهواره فجر در مدار زمین موضوع سرمقاله روزنامه اطاعات است که ابوالقاسم قاسم زاده نوشته و ضمن ان شرح داده که این پیشرفت علمی در فضا حاصل مصوبه مجلس در سال ۸۲ است و تشکیل سازمان فضای تحت نظر وزارت ارتباطات و فن آوری که به نظر نویسنده یکی از اصلی ترین دلایل پیشرفتش ثبات در مدیریت و تصمیم گیری بود اما در دولت گذشته این سازمان را به زیر بخش ریاست جمهوری منتقل کردند همان نهادی که فربه شدنش در دوران دولت سابق باعث ایجاد گره کورهای متعدد شده است. نویسنده مقاله اشاره کرده که در دولت فعلی سازمان فضایی به خانه اصلی خود برگشت و همین موجب شد که مخالفان دولت از آن به عنوان تعطیل کردن فعالیت‌ها و طرح‌های ایران در عرصه هوا ـ فضا و حتی سازشکاری با غرب و عقب نشینی ایران یاد کردند. غافل از آنکه سکانداران این اقدام و این سازمان همان کسانی هستند که دغدغه وجود آن را داشتند و در تاسیس آن و گام‌هایی که تاکنون برداشته شده نقشی شایسته و درخور قدردانی داشته اند. سرمقاله اطلاعات تاکید کرده: اکنون با پرتاب و قرار گرفتن آن در مدار کره زمین بار دیگر منش و روش دولت یازدهم و تفاوت آن با دولت گذشته آشکار می‌شود. این دولت به دور از هیاهو و تفاخر سیاسی در صدد دستیابی ایران به جایگاهی است که سزاوار داشتن آن است. این موفقیت که ظرفیت بالای علمی و همچنین هزینه قابل ملاحظه‌ای را نیازمند بود در زمان تحریم انجام گرفته است. تحریم‌ها علیه ایران گستره وسیعی از امکانات فنی و علمی را در بر می‌گیرد و در کنار آن به شدت تحریم مالی را در اجرا دارند. عزم ملی علیه سرطان علی مطلق در مقاله ای به مناسبت پانزده بهمن روز جهانی سرطان در شرق نوشته: کشورهای مختلف جهان، هرساله به این روز به‌صورت‌های گوناگون توجه می‌کنند و فعالان حوزه مبارزه با سرطان در کنار هم قرار می‌گیرند تا همبستگی خود را در این راه نشان دهند. خوشبختانه در ایران نیز طی دو‌سال گذشته، این همایش به‌صورت ملی و نظام‌مند برگزار شد و با طراحی جایزه‌ای با عنوان «جایزه ملی مبارزه با سرطان» تلاش شد، برگزاری این مراسم نماد باشد. رییس اداره سرطان وزارت بهداشت در این مقاله توضیح داده که در دهه‌های٥٠ و ٦٠خورشیدی در ایران، سازمانی به نام «سازمان ملی مبارزه با سرطان»، زیر نظر وزارت بهداشت اداره می‌شد و ساختاری توانمند و نیروی انسانی کافی داشت، اما بنا‌به دلایل نامعلوم، این سازمان منحل و امر کنترل سرطان به یک‌اداره با تعدادی پست سازمانی محدود در زیرمجموعه وزارت بهداشت محول شد. مقاله شرق به این جا رسیده که این در حالی بود که در آن سال‌ها، سرطان به اندازه امروز مشکل اصلی سلامت نبود. اگر فقط معادل یک‌درصد از حداقل دوهزارو٥٠٠میلیاردتومانی را که سالانه به‌طور مستقیم، هزینه سرطان می‌ شود، صرف برنامه‌ریزی، نظارت و پایش برنامه‌ها شود، به همان اهدافی می‌رسیم که کشورهای پیشرفته به آن دست یافته‌اند؛ یعنی دست‌کم سیر فزاینده بروز و مرگ‌ومیر متوقف می‌شود و به‌تبع آن، هزینه‌ها کاهش می‌یابد. به‌همین‌دلیل شاید ایران هم مانند کشورهای توسعه‌یافته، نیازمند ساختاری توانمند برای کنترل سرطان باشد، مثلا مرکز ملی مبارزه با سرطان. کارتون نعیم تدین، شهروند چنارها برمی گردند شیده لالمی در گزارش اصلی شهروند نوشته: ترمیم زنجیره چنارهای کهنسال خیابان ولی عصر، زیباترین خیابان‌ تهران با چنارهایی که از اصفهان و قزوین به تهران منتقل شده‌اند، آغاز شد. ده سالی است که کارشناسان فضای سبز و طرفداران محیط‌زیست نگران چنارهای طولانی‌ترین خیابان تهرانند. خیابان بلند خاورمیانه که آنچه موجب شهرتش شده نه بلندای ١٨ کیلومتری‌اش که چنارهای تنومند زیبایی است که حدود ٩٠‌سال پیش در حاشیه این خیابان کاشته شدند.‌ به نوشته این گزارشگر: سال ١٣٠٠ شمسی در دوره پهلوی اول به روایتی ٦٠‌هزار اصله چنار در حاشیه این خیابان کاشته شد. حالا اما کمتر از ٨‌هزار چنار در آن باقی مانده است و زنجیره درختان در بیشتر نقاط خیابان ولی‌عصر به جز محدوده‌ای که در منطقه یک شهرداری تهران قرار گرفته، نابود شده است. بسیاری از کسبه و ساکنان این خیابان در جای چنارهایی که قطع شده یا خشک شده‌اند، نهال‌های جوان چنار کاشته‌اند با این امید که این خیابان همچنان خیابان چنارها بماند. شهروند در نهایت افزوده: زمانی‌که درختان به خواب زمستانی بروند انتقال آنها به تهران آغاز می‌شود. اگرچه پیشتر گفته شده بود از اطراف تهران چنارهایی برای کاشت در خیابان ولی‌عصر منتقل می‌شوند اما درنهایت این‌گونه نشد و چنارهای ١٠ تا ١٥ ساله را از اصفهان و قزوین برای تهران خریداری کردند، چنارهایی که در خواب زمستانی از اصفهان و قزوین به تهران منتقل شدند و بهار در کنار چنارهای کهنسال خیابان ولی‌عصر از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و جوانه می‌زنند. آن کراواتیه کجاست؟ آیدین سیارسریع در صفحات بی قانون روزنامه قانون از قول معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور نوشته: اگر کسی عاملان اسیدپاشی اصفهان را می‌شناسد به ما اطلاع دهد و چند توضیح داده: الف) واقعا کیست که عامل اصلی اسیدپاشی را نشناسد؟ آقای معاون! نجابت را بگذارید کنار. مردم از وزارت کشور قاطعیت می‌خواهند. تا کی باید با ترس و واهمه در خیابان راه برویم؟ هرچه سریعتر با محمد قوچانی برخورد کنید. ب) هایزنبرگ هم می‌تونه باشه. ج) آن مرد کراواتی که آخرش عضو انجمن علمی استاندارد درآمد چرا دستگیر نشد؟ درست است اسید نپاشیده، ولی کراوات که زده بود. د) به نظرم مردم واقعا کم کاری می‌کنند. چند ماه از حادثه اسیدپاشی گذشته و هنوز نتوانسته‌اند عاملان آن را پیدا کنند. حیف آن یارانه ای که دولت به شما می‌دهد! یه اسیدپاش ساده رو نمی‌توانید پیدا کنید. به چه دردی می‌خورید شما کارتون سرعت از جمال رحمتی، اعتماد
پرتاب موفقیت آمیز ماهواره فجر به مدار زمین، کارت زرد دیگری به یک وزیر دولت روحانی، توافق دولت و مجلس برای حذف یارانه پردرآمدها در روز میانی دهه فجر و سالگرد تولد جمهوری اسلامی از جمله موضوع های اصلی روزنامه های امروز تهران است. سه‌شنبه‌های منحوس
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ چهارشنبه ۱۵بهمن
از سوی دیگر این احتمال وجود داشت که پخش این سریال در روزهای انتخابات ریاست جمهوری، حاشیه‌های آن را بیشتر کند و اگر بعد از انتخابات نیز پخش می‌شد شاید هدف احتمالی تهیه‌کنندگان سریال را برآورده نمی‌کرد. از این رو به نظر می‌رسد تعطیلات طولانی مدت نوروزی، شرایط سیاسی، روانی و انتخاباتی کشور، جریان امنیتی- رسانه‌ای را به تکاپو انداخت تا شاید با "عجله" سریال گاندو ۲" را به پخش نوروزی برساند و احتمالا به فضای انتخاباتی ایران "جهت" دهد. از 'گاندو یک' تا 'گاندو دو' بیراه نیست اگر گفته شود در سال‌های اخیر شاهد حضور بی‌سابقه نهادهای امنیتی و نظامی در سینما و تلویزیون هستیم. وزیر اطلاعات ایران اواخر بهمن ماه سال گذشته رسما تائید کرد تعداد زیادی از تولیدات سینمای ایران که با حمایت این وزارتخانه ساخته ‌شده، "اهداف اطلاعاتی" این وزارتخانه را محقق کرده و در"صیانت جامعه در برابر جاسوسی" موثر بوده‌ است. اطلاعات سپاه پاسداران هم با بازوهای متعدد رسانه‌ای‌اش از جمله موسسه فرهنگی "اوج" در ساخت و تولید تعدادی از سریال‌ها و فیلم‌های پر سر و صدا نقش مهمی داشته‌است. در کنار این موسسه‌ها، موسسه‌هایی نزدیک به این نهادها نیز فعال‌اند مثل "موسسه‌ فرهنگی هنری اندیشه شهید آوینی" که در عمل نقش بازوهای موازی نهادهای امنیتی را بازی ‌می‌کنند و پخش سریال"گاندو" در خردادماه ۹۸ و تولید مستند "پرسه در مه" درباره روح‌الله زم و اعتراض‌های گسترده آبان‌ماه ۹۸ نمونه‌ای از کارهای این موسسه است. موسسه فرهنگی آوینی می‌گوید فصل اول سریال گاندو به کارگردانی جواد افشار، براساس مستندات و وقایع تاریخی نوشته شده و یک داستان واقعی است. داستان این سریال حول دستگیری باندهای جاسوسی در داخل و خارج کشور می‌چرخید و مشخصا به موضوع جیسون رضاییان می‌پرداخت، روزنامه‌نگاری که به اتهام جاسوسی در ایران بازداشت و زندانی شده‌ بود. در قسمت‌هایی از این سریال، مقام‌های دولت و وزارت خارجه بخصوص در مذاکرات هسته‌ای "ناتوان"، "بی‌عرضه" و "واداده‌" در مقابل خارجی‌ها نشان می‌داد که باعث شد صدای اعتراض مقام‌های دولتی بخصوص وزیر خارجه بلند شود و کار به نامه‌نگاری محمد جواد ظریف به رهبر ایران کشید که از اتهام‌هایی که غیرمستقیم به او و اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای می‌زد، گلایه کرد. اما تهیه‌کننده سریال در پاسخ به انتقادها گفت که "هیچ نهادی نمی‌تواند ادعا کند که اطلاعاتش از سپاه درباره پرونده جیسون رضاییان کامل‌تر است" و "همه اتفاق‌ها مو به مو رخ داده‌است".‌ رسانه‌های اصولگرا و نزدیک به سپاه پاسداران مثل خبرگزاری فارس و روزنامه جوان تبلیغات گسترده‌ای برای دست‌اندرکاران این سریال کردند و سخنرانی، سیمنار و قدردانی در قم و چند شهر برای آنها برگزار و مثل یک قهرمان با آنها برخورد کردند. در تیر ۹۸ تهیه کننده این سریال اعلام کرد براساس چند پرونده جاسوسی فصل دوم گاندو را می‌سازد. جیمزباند در خیابان‌های تهران پخش فصل دوم سریال گاندو از نیمه گذشته و هنوز ادامه دارد، اگر فصل اول این سریال به موضوع جاسوسی برای آمریکایی‌ متمرکز بود، سری دوم به جاسوسی و نفوذ برای بریتانیا متمرکز است و می‌خواهد نشان دهد دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران چگونه نقشه‌های ماموران "ام‌آی‌۶" را شناسایی و خنثی می‌کنند. داستان با انتقال فردی که آن سوی مرزها دستگیر شده و به نوعی یادآور روح‌الله زم است، آغاز می‌شود و "محمد" قهرمان داستان، برای پرونده جاسوسی که به اختلاف شیعه و سنی دامن می‌زند به یکی از شهرهای مرزی می‌رود و در این پیگیری‌ها، سرنخ‌های جدیدی از ارتباط مذاکره‌کنندگان هسته‌ای ایران با قدرت‌های خارجی و بطور مشخص با بریتانیا بدست می‌آید. در ادامه داستان با شخصیت‌هایی مثل ابراهیم شریف، موسی‌پور، هادی صابونچی، عبدالرسول اشرفی و بهادر کریمی آشنا می‌شویم که مستقیم یا غیرمستقیم در مذاکرات هسته‌ای ایران حضور دارند و به عنوان جاسوس اطلاعات محرمانه اقتصادی و سیاسی ایران را به طرف‌های خارجی می‌دهند. با توصیف‌های سریال از این شخصیت‌ها، فضای شبکه‌های مجازی ایران به مشابهت‌سازی‌های زیادی بین اسامی و کنایه‌های سریال با مذاکره‌کنندگان هسته‌ای ایران سوق داده و دوباره صدای اعتراض مقام‌های دولتی بلند شده است. سایت‌های نزدیک به اصولگرایان از جمله مشرق نیوز می‌گویند دولت صدا و سیما را برای سانسور بخش‌هایی از این سریال زیر فشار گذاشته و بطور مشخص اشاره می‌کنند به علت تاخیر ۴۵ دقیقه‌ای در پخش قسمت پنجم سریال. گفته شد تلویزیون مجبور شده در جایی از سریال جمله "یک جاسوس در تیم مذاکره کننده وجود دارد" را حذف کند و به جای آن گفته شود "پای یک منبع بزرگ‌تر در میان است". نکته حائز اهمیت این است که فردای پخش قسمت پنجم، نسخه سانسور نشده سریال در سایت مشرق نیوز و سایت‌ها و رسانه‌های نزدیک به اصولگرایان منتشر شد. سریال پرونده‌ها و مسائل دیگری را نیز باز می‌کند و به تنش میان ایران و بریتانیا برسر نفتکش‌ها می‌پردازد و گرفتن نفتکش بریتانیایی را نمایش "اقتدار" ایران نشان می‌دهد و از زبان مقام‌های امنیتی و سپاهی شعارها و سخنانی گفته می‌شود که به نوعی بازگو کننده مواضع آیت‌الله خامنه‌ای درباره دشمنی کشورهای غربی با جمهوری اسلامی است و درکنار این شعارها، در جریان تعقیب و گریزها یا هنگام برخورد با گروهی که قصد کشتن یک مقام روس دارند، از تم موسیقی جیمزباند استفاده می‌شود تا بیننده در کنار دیدن یک سریال امنیتی و جاسوسی شاهد صحنه‌های تعقیب و گریز و درگیری‌های سینمایی اکشن باشد.‎ واکشن‌ها به گاندو ۲ در قسمت ششم سریال، یک مقام ارشد امنیتی (با بازی داریوش فرهنگ)از سهل‌انگاری تیم مذاکره کننده هسته‌ای عصبانی می‌شود و بدون نام بردن از وزیر خارجه یا رئیس جمهور سخنانی شبیه گفته‌های آنها درباره اهمیت برجام و باز شدن قفل روابط ایران با کشورهای خارجی و بهبود شرایط مالی و اقتصادی ایران را بیان می‌کند و می‌گوید خبری از گشایش اقتصادی نبود وبارها تذکر و هشدار دادیم اما توجه نکردند و تلویحی وزارت خارجه را برای این "سهل انگاری" نکوهش می‌کند. با پخش این قسمت محمدجواد ظریف در اینستاگرام متوسل به شعری از حافظ شد و نوشت "برای رعایت مصالح، دم از پاسخ به نارواها فرو بسته‌ام". به نظر می‌رسد او برخلاف سری نخست سریال، این بار به آیت‌الله خامنه‌ای نامه ننوشته و این‌بار از دست‌اندرکاران این سریال به " پیشگاه عدل خدا" شکایت می‌برد و می‌گوید"در آنجا حاشیه امنی نخواهید داشت". عباس صالحی وزیر ارشاد هم در توئیتی از پخش این سریال انتقاد کرد و با اشاره به نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری نوشت: "مسوولان، چپاولگر اموال عمومی و جاسوس خارجی هستند! آیا با این سطح از تبلیغات منفی، در تدارک مشارکت حداکثری هستند؟". مدیرکل روابط عمومی صدا و سیما در پاسخ به انتقاد وزیر ارشاد گفت ۹۹ درصد این سریال نمایش اقتدار است و یک درصد آن تلنگر به مسولان نظام در پروژه نفوذ دشمن است و تهیه کننده سریال هم با اشاره به فیلم‌هایی که مجوز انتشار گرفته‌اند، سخنان وزیر ارشاد را "خجالت‌آور" خواند. علی جنتی وزیر سابق ارشاد نیز در توئیتی به صدا و سیمای ایران پیشنهاد کرد سریالی درباره شیوه‌های نفوذ جاسوسان اسراییلی در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی بسازند که چگونه بخشی از مرکز مهم هسته‌ای نطنز را منفجر کردند و هزاران سند سری را به سرقت بردند و محسن فخری‌زاده را کشتند. درباره بازیگران ثابت اینگونه آثار سینمایی و سریال‌های امنیتی نیز حرف و حدیث کم نیست. علی فاتحی فیلمساز ساکن پاریس با اشاره به سابقه فعالیت هنری وحید رهبانی در نقش محمد، می‌پرسد کسی که "بولتن نیوز" سایت نزدیک به مقام‌های امنیتی به او اتهام جاسوسی برای آمریکا یا اتهام بهایی بودن می‌زد و حتی از حمایت او از جنبش سبز انتقاد می‌شد، چگونه سر از سریال‌های امنیتی درمی‌آورد و بازیگر این‌گونه سریال‌ها می‌شود. از 'عجله' صدا و سیما تا 'عجله' آیت‌الله خامنه‌ای آیت‌الله علی خامنه‌ای در پیام نورزی‌ امسال با صراحت بیشتری از توافق برجام انتقاد کرد و با وجود این‌که روند مذاکرات هسته‌ای در دولت محمود احمدی نژاد و حسن روحانی چند سال طول کشید و گفته می‌شود آقای خامنه‌ای در جریان توافق بوده، آن را عجولانه خواند و گفت در این توافق "عجله" کردیم، او همواره به پروژه نفوذ دشمن در بین مقام‌های کشور هشدار می‌دهد، از این رو می‌توان سریال گاندو را با مضمون و پرداختی که دارد، در چنین قالبی تعبیر و تفسیر کرد و این پروژه را همگام با دیدگاه‌های رهبر ایران ارزیابی کرد بخصوص که داستان عملیات ضد جاسوسی در سریال، در دست "جوانان انقلابی" است و آنها نقش محوری را در شناسایی به اصطلاح " پروژه نفوذ" در کشور برعهده دارند و از این منظر سریال گاندو با چنین رویکردی باید قبل از انتخابات پخش می‌شد و در زمان مناسب پخش می‌شد برای همین با "عجله" به پخش‌رسید. از سوی دیگر حسن روحانی در آذرماه سال ۹۳ هشدار داده بود که جمع " سرمایه، سایت، روزنامه، خبرگزاری، توپ و امکانات نظامی" در یک محموعه خطرناک است و عملا این سریال گاندو نمونه‌ای از همین جریان است که نه تنها می‌تواند تائیدی بر سخنان رهبر حکومت باشد بلکه می‌تواند دستمایه یکسری اتفاق‌ها و جریان‌ها در انتخابات ریاست جمهوری باشد و در عمل روی مراکز تصمیم‌‌گیری کشور از جمله شورای نگهبان تاثیرگذار باشد و مهر تائیدی بر سیاست‌های سختگیرانه حاکمیت برای حذف منتقدان و مخالفان حکومت باشد و حتی باعث انصراف یا حذف افراد معتدل همچون محمدجواد ظریف برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری شود.
در حالی که بیننده‌های تلویزیون دولتی ایران در روزهای نوروزی انتظار سریال‌های طنز دارند چند روز مانده به عید اعلام شد که سریال امنیتی و سیاسی "گاندو ۲" به جای سریال طنز "بوتیمار" در شبکه سوم پخش می‌شود. از نظر زمانی پخش این سریال مهم است، ویروس کرونا و تعطیلات نوروزی بسیاری را خانه‌نشین کرده و بیننده‌های تلویزیون احتمالا بیشتر است؛ کمتر از سه ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده و در عین حال چند ماه پیش در یک عملیات حساب‌شده محسن فخری‌زاده "یکی از دانشمندان هسته‌ای" ایران کشته شد و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران همچنان به دنبال انداختن تقصیر به گردن دیگری هستند.
گاندو۲؛ از 'عجله' نهادهای امنیتی تا 'عجله' آیت‌الله خامنه‌ای
بسته‌هایی حمایتی برای آنان که خانه‌نشین شده‌اند با این هدف در دولت‌ها طراحی شده که هم امکان تداوم فاصله‌گذاری اجتماعی و خانه‌نشینی بدون نگرانی از تبعات اقتصادی برای آنها فراهم باشد و هم اینکه با تقویت طرف تقاضای اقتصاد، نگذارند اقتصاد از پا بیفتد. این حمایت‌ها در عموم کشورهای درگیر شباهت‌های بسیاری با هم دارند، بسته‌های حمایتی در سه سطح کمک به افراد و خانوارها، کسب و کارهای کوچک و متوسط و بنگاه‌های اقتصادی طراحی شده است. به لحاظ زمانی نیز این برنامه ریزی و سیاست گذاری‌ها در سه بازه زمانی کمک‌های فوری و آنی، برنامه ریزی‌های کوتاه مدت و سیاست گذاری‌های میان مدت مورد توجه بوده تا گذر از دوره بحران با هزینه کمتری ممکن شود و برای احیای اقتصاد در دوره پساکرونا، گرفتاری کمتری پیش رو باشد. اما میزان این کمک‌ها، گروه‌های هدف و نحوه اجرای آن‌هاست که احتمال میزان موفقیت برنامه ریزی‌ها را، از این کشور تا کشور دیگر متفاوت می‌سازد. غیبت سیاست گذاری کلان در چند روز اخیر با انتشار جزییاتی از بسته‌های حمایتی دولت ایران امکان بررسی میزان اثرگذاری این برنامه‌ها بر آثار کرونا بیش از قبل فراهم شده است. نکته قابل توجه پیش از بررسی برنامه‌های اعلام شده، یادآوری این موضوع است که تا امروز دولت ایران وارد برنامه‌های سیاست گذاری برای گذر از بحران کرونا نشده است و در واقع سطح میان مدت برنامه ریزی و سیاست‌گذاری برای رونق بخشی به اقتصاد و تحریک تقاضا مورد توجه دولت نبوده است. با اینکه بیش از ۵۰ بانک مرکزی در کشورهای جهان با کاهش معنادار نرخ بهره بانکی، با اتحاذ این سیاست پولی انبساطی برای کاهش هزینه‌های بنگاه‌ها و رونق بخشی به بنگاه‌های اقتصادی اقدام کرده‌اند، اما همچنان بانک مرکزی ایران از کاهش احتمالی نرخ‌های سود بانکی سخنی به میان نیاورده است و حتی شایعات پیرامون تصمیم‌گیری احتمالی برای کاهش نرخ سود بانکی و واگذاری اختیار آن به بانک‌ها یا تفکیک نرخ سود بانکی برای متقاضیان حقیقی و حقوقی و اعمال نرخ‌های متفاوت برای آنها را، از اساس تکذیب کرده است. همچنین سیاست گذاری مالی به معنای کاهش نرخ مالیات‌ها یا افزایش سطح معافیت‌های مالیاتی نیز چندان مورد توجه سیاست‌گذاران اقتصادی ایران نبوده است. سیاست حمایت از بازارهای مالی که در شماری از کشورهای جهان طراحی و اجرایی شده نیز تا اینجای کار در دستور کار برنامه ریزان اقتصادی ایران نبوده است. در این حوزه‌ها فقط استمهال سه ماهه بازپرداخت اقساط وام‌های بانکی و تعویق پرداخت مالیات در این دوره به عنوان برنامه حمایتی اعلام شده است. دو به علاوه یک بسته حمایتی اما دیگر برنامه‌ها و سیاست‌های حمایتی دولت ایران برای گذر از بحران کرونا چه بوده‌اند؟ تا اینجای کار و در مجموع دولت ۱۰۰ هزار میلیارد تومان برای اجرای برنامه‌های حمایتی خود کنار گذاشته است. از این رقم آن طور که محمد نهاوندیان، معاون اقتصادی رئیس‌جمهوری ایران گفته است، ۲۵ هزار میلیارد تومان به کمک‌های بلاعوض اختصاص خواهد یافت و ۷۵ هزار میلیارد تومان در قالب اعتبار و تسهیلات به خانوارها و بنگاه‌ها تخصیص داده می‌شود. بیشتر بخوانید: دوره بحران برای برنامه ریزان دولت، دوره‌ای سه ماهه است به این معنا که آنها فکر می‌کنند پس از گذر از این دوره سه ماهه می‌توان آرام آرام به شرایط عادی بازگشت. لزوم تکرار سه ماهه و موقتی بودن دوره کمک‌های حمایتی نیز از آن روست که جامعه از یاد نبرد که پس از این دوره سه ماهه، شرایط به گونه دیگری خواهد بود. در حوزه کمک به خانوارها تاکنون سه بسته سیاستی پیشنهادی اعلام شده است، پیش از این و در آخرین روزهای پارسال مقام‌های دولتی از دو بسته حمایتی برای کمک به خانوارها رونمایی کرده بودند. کمتر از ۱۸ درصد اول کمک بلاعوض در قالب پرداخت مستقیم به سه میلیون خانوار در ۴ نوبت بود. رقم این کمک بسته به تعداد افراد خانوار بین ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان در نظر گرفته شده است. رقم ۶۰۰ هزار تومان حداکثر کمک است برای خانوارهای پر جمعیت. به این ترتیب میزان کمک در مجموع چهار نوبت، رقمی بین ۸۰۰ هزار تا حداکثر دو میلیون و ۴۰۰ هزار تومان است. برای اینکه بدانیم این کمک چه سهمی از هزینه خانوارهای ایرانی را تامین می‌کند، نیاز به مبنای مقایسه داریم. مرکز آمار ایران در گزارش‌هایی سالانه تصویری از هزینه و درآمد خانوارهای ایرانی منتشر می‌کند. براساس آخرین گزارش بودجه خانوارهای ایرانی که به سال ۱۳۹۷ مربوط می‌شود، هزینه سالانه یک خانوار شهری ایرانی در آن سال را بیش از ۴۰ میلیون و ۲۷۲ هزار تومان اعلام کرده است به معنای اینکه ماهانه هر خانوار شهری به طور میانگین در سال ۹۷، سه میلیون و ۳۵۶ هزار تومان هزینه کرده است. بر اساس نتایج آن گزارش میانگین هزینه سالانه هر خانوار روستایی در سال ۱۳۹۷، ۲۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان بود و با این حساب هزینه ماهانه این خانوارها در سال ۹۷ به بیش از یک میلیون و ۸۱۶ هزار تومان می رسید. برای یافتن رقم هزینه متوسط خانوارهای شهری و روستایی در سال ۹۸ این هزینه‌ها را باید به میزان نرخ تورم رسمی اعلام شده مرکز آمار ایران یعنی ۳۴.۸ درصد، افزایش داد. با لحاظ کردن نرخ تورم پارسال، متوسط هزینه ماهانه خانوارهای شهری در سال ۹۸ به چهار میلیون و ۵۲۴ هزار تومان رسیده است. بر پایه همین محاسبات، هر خانوار روستایی ایران نیز در سال ۹۸، ماهانه به طور متوسط رقمی معادل دو میلیون و ۴۴۸ هزار و ۲۰۰ تومان هزینه کرده است. حجم کمک بسته به تعداد اعضای خانوار ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان در هر نوبت است ۰/۸ تا ۲/۴(میلیون تومان) مجموع چهار نوبت کمک مالی ۶ تا ۱۸٪معادل هزینه‌های ماهانه خانوارها با فرض ثابت ماندن هزینه‌ها در این ماه های کرونایی، هزینه سه ماهه یک خانوار شهری گرفتار بحران کرونا ۱۳ میلیون و ۵۷۲ هزار تومان خواهد بود و بالاترین حمایت بلاعوض دولت یعنی دو میلیون و ۴۰۰ هزار تومان، ۱۷.۷ درصد از این هزینه را پوشش خواهد داد. میزان پوشش این هزینه در صورت کمترین میزان کمک یعنی ۸۰۰ هزار تومان در دوره چهارماهه، کمتر از ۶ درصد کل هزینه‌هاست. کمک هزینه‌ای معادل ۶ تا ۱۷.۷ درصد از هزینه‌های ماهانه یک خانوار شهری بعید است بتواند کمک خاصی به این خانوارها بکند، مگر آنکه بخواهیم با گفتن «کاچی به از هیچی»، از کنار بی‌اثر بودن این بسته حمایتی گذر کنیم. اگر بخواهیم مبنای مقایسه را از محسابات مرکز آمار ایران به رقم پیشنهادی برای هزینه سبد معیشت که مبنای محسابه حداقل دستمزد کارگران است تغییر دهیم، این کمک‌ها نسبت کوچک تری از هزینه‌ها را پوشش می‌دهد. هزینه سبد معیشت کارگران برای سال جاری رقمی در حدود پنج میلیون تومان در نظر گرفته شده است. این رقم نشان می‌دهد که یک خانوار کارگری برای خرید کالا و خدمات مورد نیاز یک زندگی حداقلی چقدر باید هزینه کنند. اما میانگین هزینه سه ماهه یک خانوار روستایی نیز با فرض ثابت ماندن این اعداد و ارقام به هفت میلیون و ۳۴۴ هزار و ۶۰۰ تومان بالغ می‌شود. رقم کمک بلاعوض دولت از کمترین تا بیشترین میزان آن بین ۱۱ تا ۳۳ درصد از این هزینه ها را پوشش می‌دهد که رقم بالاتری نسبت به خانوارهای شهری به حساب می آید، هرچند همچنان حتی با نیمی از کل هزینه‌های یک خانوار روستایی، فاصله‌ای قابل توجه دارد. احتمالا خانوارهایی که مشمول این کمک بلاعوض می‌شوند از جمله خانوارهای تحت پوشش نهادهای حمایتی دیگر همچون بهزیستی و کمیته امداد هستند که کمک‌هایی نیز از این نهادهای حمایت دریافت می دارند. گذر دو هفته‌ای با وام چهار درصدی دیگر سیاست حمایتی دولت که در همان روزهای پایانی پارسال اعلام شد، پرداخت تسهیلاتی یک تا دو میلیون تومانی به چهار میلیون خانواری است که کسب و کارهای کوچک خود را بر اثر بحران کرونا از دست داده‌اند. نرخ سود این وام بانکی چهار درصد اعلام شده که نرخ سود تسهیلات قرض‌الحسنه به حساب می‌آید، ویژگی مثبت این تسهیلات آن طور که محمدباقر نوبخت، معاون رئیس جمهوری ایران و علی ربیعی، سخنگوی دولت اعلام کرده بودند، حذف تشریفات اداری و معمول دریافت تسهیلات بانکی است. بر اساس گفته‌های مقام‌‌های دولتی این تسهیلات به حساب کارت‌های مرتبط با دریافت یارانه سرپرستان خانوارها واریز شده و با یک دوره تنفس سه ماهه، از همان منبع واریزی یارانه‌ها کسر می‌شود. می‌توان همان محاسبات مربوط به میانگین هزینه‌های خانوارهای روستایی و شهری را برای متقاضیان این تسهیلات چهار درصدی نیز انجام داد، به نحوی که این تسهیلات قرض‌الحسنه برای یک خانوار شهری دارای کسب و کار خرد به معنای تامین از ۲۲ تا ۴۴ درصدی هزینه‌های یک ماه آنهاست. برای یک خانوار روستایی صاحب کسب و کار خرد که به دلیل بحران کرونا، کاسبی خود را از دست داده باشد، گرفتن این تسهیلات به معنای تامین ۴۱ تا ۸۲ درصد از هزینه‌های یک ماه آنهاست که کمک قابل قبولی به حساب می‌آید. ناگهان کمک به ۲۳ میلیون خانوار اما در روزهای اخیر دولت و بانک مرکزی از یک بسته حمایتی دیگر نیز رونمایی کردند و آن پرداخت یک میلیون تومانی اعتبار خرید به تمام یارانه بگیران بود. بر این اساس، ۲۳ میلیون خانوار یارانه بگیر در صورت ثبت نام اینترنتی در وب سایتی که سازوکار آن هنوز روشن نیست، می‌توانند از این اعتبار یک میلیون تومانی خرید بهره‌مند شوند، نرخ سود این تسهیلات ۱۲ درصد در نظر گرفته شده است، دوره بازپرداخت آن ۲۴ ماهه است اما کسر اقساط با تاخیری سه ماهه آغاز می شود که از محل یارانه پرداختی ماهانه به این خانوارها خواهد بود. به گفته محمد نهاوندیان، معاون اقتصادی رئیس‌جمهوری ایران منابع این تسهیلات از محل ذخیره قانونی بانک‌ها نزد بانک مرکزی تامین خواهد شد. سپرده قانونی، سپرده و ذخیره بانک‌ها نزد بانک‌مرکزی است که با میزان سپرده‌های بانکی سپرده گذاران نزد آن بانک تناسب دارد، در حال حاضر نرخ سپرده قانونی در ایران بین ۱۰ تا ۱۳ درصد شناور است و بانک‌ها بسته به نظر بانک مرکزی و اعتبار و عملکرد خود بین ۱۰ تا ۱۳ درصد از سپرده‌های جذب شده را نزد بانک مرکزی به عنوان ذخیره قانونی، سپرده‌گذاری کنند. هدف از طراحی این بسته اخیر آن طور که محمد نهاوندیان، معاون اقتصادی حسن روحانی توضیح داده است، «تقویت طرف تقاضای اقتصاد است تا خانوارها توان بیشتری برای خرید داشته باشند و چرخ اقتصاد روان‌تر از قبل به حرکت درآید.» آزاد شدن بخشی از سپرده‌های قانونی بانک‌ها می‌تواند در نهایت منجر به رشد نقدینگی و به تبع آن افزایش تورم می شود که البته در شرایط فعلی اولویت دولت برای گذر از بحران کرونا، کنترل تورم نیست و بیشتر مقابله با رکود و تقویت عرضه و تقاضا در دستور کار برنامه ریزان دولت است. حمایت با چشمان بسته اما نکته قابل توجه در این بسته حمایتی، برخلاف دو بسته قبلی که گروه‌های خاصی را مدنظر قرار داده بود، گروه هدف این برنامه حمایتی گروهی نسبتاعام است، دراین برنامه تمام یارانه بگیران فارغ از اندازه اثر بحران کرونا بر وضعیت اقتصادی و کسب و کارشان این اعتبار خرید را دریافت می‌کنند. عام بودن این برنامه هدف‌گذاری و تاثیر آن را کاهش می‌دهد، ضمن اینکه منابع محدود دولت برای حمایت موثر از آسیب دیدگان اصلی بحران را نیز هدر می‌دهد. دولت می‌توانست به جای طراحی این برنامه حمایت عام با مبلغی اندک، منابع آن را بر گروه‌های هدف و واقعا نیازمند متمرکز کند و اعداد و ارقام بسته‌های حمایتی از آسیب‌دیدگان اصلی بحران کرونا را افزایش می‌داد. پیش از این ۵۰ اقتصاددان با نوشتن نامه‌ای به حسن روحانی به دولت توصیه کرده بودند به هر نفر از خانوارهای آسیب دیده و در معرض بحران کرونا، یک میلیون تومان اعتبار خرید اختصاص یابد. پیشنهاد مسعود خوانساری، رئیس اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی تهران نیز عدد و سازوکاری مشابه بود. با احتساب این که بعد خانوار در ایران به طور میانگین ۳.۳ نفر است، در صورت قبول این پیشنهادها بسته حمایتی دوم دولت می‌توانست تا بیش از سه تا شش میلیون تومان به هر خانوار افزایش یابد که در آن صورت سهم بزرگتری از هزینه‌های بحران کرونا را پوشش می‌داد. تسهیلات به شرط اشتغال سطح دیگری از کمک‌های دولت، سطح کمک به بنگاه‌های اقتصادی از طریق ارایه تسهیلات به آنهاست. شرط عمده پرداخت این تسهیلات، حفظ اشتغال موجود در این بنگاه‌هاست که شرط معقولی به نظر می‌رسد. پیش از این بنگاه‌های مشمول این تسهیلات در ۱۰ رسته فعالیت اقتصادی شناسایی شده‌اند که عمدتا رسته‌ فعالیت‌هایی خدماتی بودند. در این بسته حمایتی دولت بنگاه‌ها را به دو گروه تقسیم کرده است، گروه اول بنگاه‌های اقتصادی و فعالیت‌هایی هستند که با الزام دولت تعطیل شده‌اند که فعالیت‌هایی همچون هتل‌ها و رستوران‌ها و باشگاه‌های ورزشی و ... را شامل می‌شوند. میزان تسهیلات به این گروه به ازای هر کارگر ۱۶ میلیون تومان است و الزاما باید ۵۰ درصد آن به پرداخت دستمزد اختصاص یابد. گروه دوم بنگاه‌های اقتصادی مشمول این طرح، فعالیت‌هایی هستند که نه با الزام دولت بلکه به تبع بحران کرونا کسب و کار آنها آسیب جدی دیده است، فعالیت‌هایی همچون تولیدکنندگان و فروشندگان البسه و کیف و کفش از جمله این فعالیت‌های اقتصادی هستند. این بنگاه‌ها به ازای هر کارگر ۱۲ میلیون تومان تسهیلات دریافت می‌کنند و ملزم هستند ۷۰ درصد از این تسهیلات را خرج پرداخت دستمزد کارگران کرده و مابقی را برای دیگر هزینه های بنگاه مصرف کنند. دولت وعده داده برنامه‌های حمایتی از بنگاه‌های بزرگ اقتصادی را در آینده اعلام کند. اما علاوه بر تحلیل اثرگذاری و کیفیت این بسته‌های حمایتی، آنچه مهم به نظر می آید، سرعت و نحوه اجرای این برنامه‌های حمایتی در هزارتوی بروکراسی و دیوان‌سالاری ایران است. اینکه از نقطه آغاز تصمیم گیری در دولت و بانک مرکزی تا رسیدن تسهیلات و اعتبار و کمک به حساب خانوار و بنگاه چقدر زمان می برد و متقاضیان از چه خان‌هایی باید به سلامت گذر کنند.
تقریبا تمامی کشورهای درگیر با بحران کرونا برنامه‌هایی را برای حمایت از خانوارهای آسیب دیده از آثار این بحران درنظر گرفته‌اند.
کوتاه مدت و غیر هدفمند؛ بسته‌های حمایتی دولت ایران برای عبور از کرونا
با صربستان و مونته نگرو: 11 ژوئن، 2 بعداز ظهر، لايپزيگ با ساحل عاج: 16 ژوئن، 5 بعد از ظهر، اشتوتگارت با آرژاتين: 21 ژوئن 8 بعد از ظهر، فرانکفورت چگونه به آلمان رسيدند: با پنج امتياز بيشتر در صدر گروهی قرار گرفتند که جمهوری چک و رومانی هم در آن بودند. نکته مهم اين است که آنها جمهوری چک را دوبار شکست دادند. ستاره تيم در مرحله نيمه نهايی: ادوين وان در سار، دروازه بان تيم. در اين دور تنها سه گل خورد. سر مربی: مارکو وان باستن. او قبلا سابقه مربيگری نداشت ولی از سال 2004 که در سمت مربی هلند جايگزين ديک ادووکات شد با جوانگرايی به موفقيت رسيد. کاپيتان: وان در سار، بازيکن ميانه ميدان که بعد از ادگار داويدز کاپيتان هلند شد. سابقه حضور در جام جهانی: بهترين تيمی است که تاکنون جام را نبرده است! دوبار در فينال و چند بار ديگر در نيمه نهايی و يک چهارم نهايی بوده اما هيچوقت جام را در آغوش نگرفته است. نقطه اوج حضور در جام جهانی: سال 1974 که در آن برای اولين بار به فينال راه يافت که در آن بازی مغلوب آلمان غربی شد. پائين ترين نتيجه در جام جهانی: تيمی که در سال 1990 در ايتاليا بازی کرد تنها سايه کمرنگی از تيمی بود که به نام تيم هلند در جام ملتهای اروپای 1988 به عنوان قهرمان شناخته شد. چهره افسانه ای در جام جهانی: مربی رينوس ميکلز. مغز متفکر تيم آژاکس که نوع فوتبال خود را از باشگاه به تيم ملی برد. او به ژنرال معروف است. ستاره کنونی: رود وان نيستلروی مهاجم منچستر يونايتد و نقطه اتکای تيم هلند برای گلزنی. بدون حضور او هلند به زحمت می افتد. نقاط قوت: هماهنگی. تيم در حال حاضر روحيه و يکپارچگی خوبی دارد. نقاط ضعف: ظاهر تيم تا حدی بی تجربه به نظر می رسد. آيا می دانستيد که: ارنی براندتز در سال 1978 در دور نهايی در مسابقه با ايتاليا يک گل به ايتاليا زد و يک گل به تيم خودی. در هر حال هلندی ها بازی را دو بر يک بردند. رده بندی جهانی: 3 شانس قهرمانی: يک به 14 نظر کارشناسان محلی: "پيشرفت زيادی داشته اند اما هنوز هم تلاش زيادی برای رسيدن به فينال يا حتی نيمه هايی لازم دارند." يروئن کاپتينز ويسنده روزنامه ورزشی دی تلگراف داوری ما: احتمال دارد که کمی کم بياورند. رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در 27 آوريل است. خدمات
برنامه بازيهای هلند در گروه C
راهنمای تيم ملی هلند
کارلوس کی‌روش نخستین قرارداد خود با فدراسیون فوتبال ایران را روز پانزدهم فروردین‌ماه سال ۱۳۹۰ در سازمان تربیت بدنی و با حضور علی سعیدلو، آخرین رییس سازمان تربیت بدنی ایران امضا کرد. این آغاز زندگی بیش از هفت ساله مردی در فوتبال ایران بود که با پشتوانه‌ای سنگین از افتخارات و مربیگری در تیم‌های نامدار به فوتبال ایران آمده بود. نخستین حضور ۲۶ تیرماه ۱۳۹۰ کارلوس کی‌روش برای اولین بار روی نیمکت تیم ملی ایران نشست. او قرار بود تیمش را در راه آماده‌سازی جام جهانی ۲۰۱۴ مقابل تیم ملی ماداگاسکار قرار دهد. تیم ایران، خسته از شکست‌های مکرر در انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰ و جام ملت‌های آسیا در دوحه مقابل کمتر از هفت هزار تماشاگر مقابل تیمی ایستاد که نام و نشانی در فوتبال جهان نداشت. این ترکیب ثابت نخستین تیمی است که کی‌روش به عنوان سرمربی تیم ملی ایران به زمین فرستاد: مهدی رحمتی، هادی عقیلی، جلال حسینی، احسان حاج‌صفی، خسرو حیدری، میثم بائو، هادی نوروزی، پژمان نوری، مهرداد اولادی و علی کریمی. از این جمع تا امروز هادی نوروزی و مهرداد اولادی درگذشته‌اند. علی کریمی و پژمان نوری از فوتبال خداحافظی کردند و میثم بائو در لیگ یک ایران است. خسرو حیدری و جلال حسینی کاپیتان‌های استقلال و پرسپولیس هستند و مهدی رحمتی و هادی عقیلی خیلی زود برای همیشه از تیم ملی کنار رفتند. احسان حاج صفی تنها بازمانده این تیم است. با تعویض‌های کی‌روش، در نیمه دوم این بازیکنان هم فرصت حضور در زمین را پیدا کردند: مهرداد پولادی، قاسم حدادی‌فرد، سعید دقیقی، مازیار زارع‌، محمد قاضی و حسین ماهینی. ایران یک بر صفر ماداگاسکار را با تک گل جلال حسینی برد. اما پیروزی خفیف ایران تحت تاثیر خشم هواداران حاضر در ورزشگاه قرار گرفت. نیمه دوم تماشاگرانی که به ورزشگاه رفته بودند، تیم ملی ماداگاسکار را به نشانه اعتراض به بازی ایران تشویق کردند و بارها نام علی دایی را فریاد زدند. فریاد زدن نام دایی در ورزشگاه‌ها، عادت اعتراضی آن سال‌های هواداران پرسپولیس و تیم ملی بود. هرچند که سال‌های بعد با تداوم حضور کی‌روش و بازگشت برانکو ایوانکوویچ به فوتبال ایران، نام دایی دیگر روی سکوها به نشانه اعتراض به مربی تیم ملی شنیده نشد. تکیه بر نام‌ها کی‌روش خودش را در قامت یک استعدادیاب در فوتبال اروپا به ایرانیان معرفی کرده بود. این‌که کاشف ستاره‌هایی مانند لوئیس فیگو، روی کاستا و ژائو پینتو بوده و در منچستریونایتد برای نخستین بار کریستیانو رونالدو را به الکس فرگوسن معرفی کرده بود. اما تیر سال ۹۰ برای حضور در نخستین مرحله انتخابی جام جهانی سراغ فرهاد مجیدی و علی کریمی دو ستاره پا به سن گذاشته آن روزهای استقلال و پرسپولیس رفت. فرهاد مجیدی که کمتر مورد لطف مربیان ملی قرار می‌گرفت و علی کریمی که زمان حضور علی دایی از تیم ملی خداحافظی کرده بود، هر دو به دعوت کی‌روش پاسخ مثبت دادند. همان ماه کریمی و مجیدی در ترکیب تیم ملی ایران مقابل مالدیو قرار گرفتند؛ این نخستین بازی ایران در سه مرحله حضور در انتخابی جام جهانی بود. در مرحله نخست، ایران باید مقابل مالدیو دو بازی رفت و برگشت را برگزار می‌کرد. کی‌روش با تیم که میانگین سنی‌اش نزدیک به ۲۹ سال بود در دو بازی رفت و برگشت به ترتیب چهار بر صفر و بعد یک بر صفر مالدیو را شکست داد و به مرحله دوم انتخابی جام جهانی رسید. این سرآغاز تحولات آرام کارلوس کی‌روش در اردوهای ملی بود. ایران باید از شهریور ۱۳۹۰ در گروهی که قطر، بحرین و اندونزی حضور داشتند برای حضور در مرحله نهایی انتخابی می‌جنگید. مهمترین تغییرات کی‌روش، بازگرداندن مجتبی جباری به قلب خط میانی و ساختن زوجی از جواد نکونام و آندرانیک تیموریان بود. چنین مثلثی هرگز در فوتبال ایران به سادگی ساخته نشد. شاید جذبه رفتاری و دیسیپلین ذاتی کی‌روش این "سه پادشاه" را در اقلیم خط میانی ایران گنجاند. دومین تحول او که از دید ویژه‌اش از قابلیت‌‌های فنی بازیکنان سرچشمه می‌گرفت، به تغییر پست بازیکنان مربوط بود. او مهرداد پولادی که در پیکان و پرسپولیس و استقلال در پست هافبک هجومی بازی کرده بود را به دفاع چپ برد. پولادی ناگهان بدل به بهترین دفاع چپ آن روزهای فوتبال آسیا شد. همین طور تغییر دادن فضای بازی محمدرضا خلعتبری و بازی گرفتن از او پشت مهاجمان از دیگر "سورپرایزهای" کی‌روش در فاصله کمتر از ۶ ماه حضورش در فوتبال ایران بود. ایران از مرحله دوم انتخابی جام جهانی با ۱۲ امتیاز صعود کرد؛ با سه برد، سه تساوی و بدون شکست. مهم‌ترین نتیجه در آن مرحله، پیروزی ۶ بر صفر مقابل بحرین در تهران بود. نتیجه‌ای که کمتر با تیم‌های کارلوس کی‌روش رقم خورده ولی آن بار فضای فوتبال ملی ایران را تغییر داد. مهرسال ۹۰ تیم کی‌روش موفق شد در فاصله سه ماه پس از آن که هواداران تیم ملی، علی دایی و حریف ایران را تشویق کرده بودند، همه را یک صدا همراه تیمش کند. ورود "دو رگه‌ها"، جدیت مقابل خروجی‌ها آن‌ها در فوتبال ایران، به "دو رگه‌" مشهور شده‌اند. شاید این لقب فقط برای فریدون زندی که یک ریشه ایرانی داشت صدق می‌کرد. اما در مورد اشکان دژاگه یا رضا قوچان‌نژاد چندان برازنده نبود. اشکان دژاگه با سابقه بازی در تیم‌های ملی نونهالان، نوجوانان، جوانان و امیدهای آلمان تصمیم گرفت دعوت کارلوس کی‌روش برای بازی با پیراهن تیم ملی ایران را بپذیرد. امیرقلعه‌نویی سرمربی سابق تیم ملی ایران نسبت به انتخاب دژاگه واکنش نشان داد و گفته بود: "آقای دژاگه در زمان من کم لطفی کردند و دعوت ما را قبول نکردند." اشکان دژاگه مهم‌ترین دلیل انتخابش را حضور کی‌روش در راس کادر فنی تیم ملی ایران ‌اعلام کرد. او پس از نخستین تمرین با تیم ملی ایران در ورزشگاه آزادی به خبرنگاران گفته بود: "وقتی پیغام کی‌روش رسید، تردیدهایم رفع شد." بعضی اما این انتخاب اشکان دژآگه را مرتبط با تصمیم او برای بازی نکردن مقابل اسرائیل می‌دانستند. سال ۲۰۰۷ رادیو دویچه وله آلمان گزارش داد که این بازیکن ۲۱ ساله‌ باشگاه ولفسبورگ از سرمربی تیم ملی جوانان آلمان خواسته است او را از بازی مقابل جوانان اسراییل کنار بگذارد. دژآگه علت تصمیم خود را "مسایل شخصی" اعلام کرد و سرمربی آلمان هم با درخواستش موافقت کرد. این اقدام اما نخست با واکنش شورای مرکزی یهودیان آلمان مواجه شد. سه روز بعد تئو تسوانزیگر، رییس فدراسیون فوتبال آلمان به خبرگزاری این کشور گفت: "دژآگه باید تصمیم بگیرد برای کدام کشور بازی می‌کند. این که امروز من ایرانی باشم و فردا بر حسب موقعیت آلمانی، شدنی نیست." از آن پس اشکان دیگر به تیم ملی آلمان دعوت نشد. یک سال بعد رضا قوچان‌نژاد هم ملیت ایرانی را به شانس دعوت شدن احتمالی به تیم ملی هلند ترجیح داد و به ایران آمد. او نخستین بار مقابل کره جنوبی در ورزشگاه آزادی به زمین رفت و سپس زننده گل‌های صعود ایران به جام جهانی برزیل شد. در این بین بازیکنانی مانند استیون بیت‌آشور و دانیال داوری هم به اردوی تیم ملی دعوت شدند که هرگز در قواره‌های بازی در ترکیب تیم ملی ایران به نظر نرسیدند. ترکیبی که کی‌روش با آن وارد مرحله نهایی انتخابی جام جهانی برزیل شد نسبت یه نخستین ترکیب او در فاصله یک سال قبل تفاوت‌هایی چشمگیر داشت. اما در سال‌های ۹۱ و ۹۲ که مرحله نهایی انتخابی جام جهانی در جریان بود، تصمیمات قاطعانه کی‌روش در مورد سرپیچی یا تصمیمات شخصی بازیکنان، تیم ملی ایران را از بحران "بازیکن‌سالاری" نجات داد. اول بهمن ۱۳۹۱ مهدی رحمتی به دلیل آن‌چه "تحمل فشارهای زیاد" و "نیاز به استراحت" دانست، طی بیانیه‌ای از تیم ملی خداحافظی کرد. کی‌روش یک روز بعد در واکنش به جدایی دروازه‌بان اول تیمش گفت: "این مسئله خیلی مهم نیست که بخواهم د‌‌‌‌ر مورد‌‌‌‌ش حرف بزنم. ولی من به عنوان سرمربی تیم‌ملی ایران از مهد‌‌‌‌ی رحمتی به خاطر خد‌‌‌‌ماتش تشکر می‌کنم." زمستان همان سال هادی عقیلی اردوی تیم ملی را ترک و از تیم ملی خداحافظی کرد. او نیز مانند رحمتی دیگر هرگز موفق نشد به تیم کی‌روش بازگردد. ۱۶ فروردین ماه سال ۹۳ مجتبی جباری آخرین وداع کننده از تیم ملی ایران پیش از آغاز جام جهانی برزیل بود. کی‌روش در واکنش به خداحافظی جباری گفته بود: "من در فوتبال اروپا بازیکنانی می‌دیدم که برای رسیدن به تیم ملی مبارزه می‌کنند و در ایران بازیکنانی دیدم که برای خداحافظی کردن با هم در رقابت هستند." این بازیکنان هرگز دوباره به تیم ملی راه پیدا نکردند. تلاش‌های مهدی رحمتی و بارها عذرخواهی‌اش از سرمربی تیم ملی سودی نداشت. با حضور کی‌روش کوچک‌ترین اشاره به خداحافظی به معنای هرگز دعوت نشدن به تیم ملی ایران بوده، اما پس از اعلام خداحافظی سردار آزمون بعد از جام جهانی روسیه، سرمربی پرتغالی قانون همیشگی خود را شکست تا این بار شماری از حامیان همیشگی او هم به جمع منتقدانش اضافه شوند. تورنمنت‌ها؛ ناکامی خندان کارلوس کی‌روش شاید تنها مربی تاریخ فوتبال ایران باشد که در تورنمنتی قهرمان نشده اما چهره‌ای پیروز در جامعه از او باقی مانده است. نمایش ایران در جام جهانی برزیل مقابل نیجریه دلنشین، مقابل آرژانتین غرورانگیز و فراموش نشدنی و برابر بوسنی ناامید کننده بود. اما در نهایت برای بقای او در ایران کمپین‌های مجازی تشکیل شد. کی‌روش در جام ملت‌های آسیا هم ناکام ماند. در سه بازی مرحله گروهی مقابل بحرین و قطر و امارات پیروز شد و با اقتدار صعود کرد. اما در مرحله یک‌چهارم نهایی مقابل عراق در ضربات پنالتی شکست خورد و به ایران بازگشت. بنجامین جان ویلیامز داور استرالیایی و همین طور مهرداد پولادی (بازیکنی که مقابل عراق کارت قرمز گرفت) مقصران ناکامی تیم ملی شدند. اما آن‌چه کی‌روش را در جامعه قهرمان کرد، تغییرات بنیادین در ترکیب تیم ملی ایران بود. برای نخستین بار سردار آزمون در سن ۲۰ سالگی به صورت ثابت در ترکیب تیم ملی ایران قرار گرفت. علیرضا جهانبخش به یکی از ستاره‌های ثابت ایران تبدیل شد. مرتضی پورعلی‌گنجی به ترکیب اصلی رسید و عملکردی درخشان داشت. از همان رقابت‌های استرالیا بود که رامین رضاییان به اردوهای تیم ملی دعوت شد و علیرضا بیرانوند فرصت قرار گرفتن در فضای رقابتی با علیرضا حقیقی را به دست آورد. وریا غفوری یکی دیگر از تازه واردهای تیم ایران بود. تحولات مثبت و نگاه بلند مدت کی‌روش، جامعه را برای بقای او در سمت سرمربی تیم ملی مشتاق‌تر می‌کرد. تیمی که کی‌روش از جام ملت‌های آسیا ساخت تا جام جهانی روسیه شکلی کامل‌تر به خود گرفت. حضور سامان قدوس آخرین کشف بازیکنان ایرانی ساکن اروپا از سوی این سرمربی بود. رکوردهای خاص تیم کی‌روش طی سال‌‌های اخیر رکوردهایی خاص را هم به نام خودش ثبت کرده است. ایران با هدایت کی‌روش پس از دیدار مقابل ازبکستان در ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۱ تاکنون مقابل هیچ تیم آسیایی در بازی‌های رسمی شکست نخورده است. تیم او یک بار مقابل عراق در ضربات پنالتی مقابل عراق در جام ملت‌های آسیا شکست خورد و بار دیگر فروردین ماه سال ۹۶ در بازی دوستانه‌ای بدون حضور تماشاگر در ورزشگاه آزادی باز هم مقابل این تیم. همین طور تیم ملی ایران با مربیگری کی‌روش دو سال و شش ماه در صدر رده‌بندی آسیا بود. دو دوره صعود پیاپی تیم ملی با کی‌روش به جام جهانی هم نام او را در تاریخ فوتبال ایران ثبت کرد. اتفاقی که هرگز پیش از آن رخ نداده بود. درگیری با "همه" سرمربی پرتغالی تیم ملی ایران با بسیاری از افراد حاضر در فوتبال ایران درگیری‌های لفظی و شفاهی داشته است. طی هفت سال حضور در ایران، او با مهدی تاج نایب رئیس وقت فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ، علی کریمی، امیر قلعه‌نویی، محمد مایلی‌کهن، برانکو ایوانکوویچ، وینفرد شفر، امید نمازی، هومن افاضلی، زلاتکو کرانچار، مانوئل ژوزه، علی کفاشیان، محمدرضا ساکت، عباس ترابیان، محمدمهدی نبی، علیرضا اسدی، سرپرست‌های تیم ملی و مدیران باشگاهی فوتبال ایران درگیر شد. بیانیه نویسی‌های مکرر و درگیری‌های بی‌پایان کی‌روش همواره تیم ملی را در معرض تنش‌هایی جدی قرار می‌داد. موردی که بسیاری آن را مهم‌ترین نقطه ضعف کی‌روش می‌دانستند.
سرمربی پرتغالی تیم ملی قراردادش را با فدراسیون فوتبال ایران تمدید کرد. کی‌روش که گفته می‌شد به دنبال تمدید قرارداد تا پایان جام جهانی ۲۰۲۲ قطر است سرانجام رضایت داد که تا پایان جام ملت‌های آسیا ۲۰۱۹ (که حدود چهار ماه دیگر در امارات برگزار می‌شود) روی نیمکت تیم ملی بنشیند. به این ترتیب مردی که موفق‌ترین عملکرد ایران در جام جهانی را رقم زد، حالا به دنبال کسب افتخاری است که فوتبال ایران چهار دهه در آرزوی آن بوده: قهرمانی در جام ملت‌های آُسیا. این مطلب نگاهی دارد به کارنامه کارلوس کی‌روش در تیم ملی فوتبال ایران.
تمدید قرارداد کی‌روش؛ انتقاد‌ناپذیری مستبد یا مدیری متفکر؟
آنتونی بلینکن، دومینیک راب، ژان ایو لودریان و هایکو ماس روز پنجشنبه (۱۵ فوریه) پس از یک نشست مجازی با صدور بیانیه ای ضمن هشدار در مورد سیاست ایران در کاهش تعهدات هسته ای خود، از جمهوری اسلامی خواسته اند که به طور کامل به برجام پایبند بماند. آنها تصمیم ایران برای توقف اجرای پروتکل الحاقی و محدود كردن دسترسی بازرسی آژانس به سایت های مورد نظر این نهاد را دارای یک «ماهیت خطرناک» توصیف کرده و از ایران خواسته اند که «پیامدهای این عمل وخیم» را در نظر داشته باشد. آمریکا و متحدانش همچنین با ابراز نگرانی عمیق از «نقض شدید حقوق بشر» در ایران،‌ از جمهوری اسلامی خواسته اند که شهروندان زندانی آنها که عمدتا دو تابعیتی هستند را آزاد کند. ایالات متحده و سه کشور اروپایی همچنین نگرانی های مشترک خود را در مورد اقدامات اخیر ایران در تولید اورانیوم غنی شده تا سطح ۲۰ درصد و نیز تولید اخیر فلز اورانیوم ابراز داشتند. آنها گفته اند: «این فعالیت ها توجیه معتبر غیرنظامی ندارد.» این بیانیه می افزاید: « تولید فلز اورانیوم یک گام اساسی در تولید سلاح هسته ای است.» ایران بر صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای خود تاکید دارد. اعلام آمادگی تازه آمریکا در پی برگزاری این نشست مجازی روز پنجشنبه، ند پرایس، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، با صدور بیانیه ای اعلام کرد که ایالات متحده حاضر است که دعوت مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای شرکت در جلسه گروه ۱+۵ با ایران برای یافتن یک راه حل دیپلماتیک را بپذیرد. این اظهارات پس از آن بود که انریکه مورا، مدیر سیاسی اتحادیه اروپا، در توییتر پیشنهاد "ملاقاتی غیررسمی" با شرکت ایران و آمریکا را مطرح کرد. یک مقام بلندپایه آمریکایی که نخواست نامش فاش شود به خبرگزاری فرانسه گفت که دولت بایدن با این تصمیم حسن نیت نشان می دهد و چنین ملاقاتی را شروع "مسیر طولانی" احیای توافق هسته ای و تقویت آن می داند. او گفت اگر ایران از شرکت در چنین نشستی خودداری کند "هم تاسف آور است و هم با دیدگاه اعلام شده آنها دایر بر اینکه اگر شما (آمریکا به برجام) برگردید ما هم برمی گردیم در تضاد است." در مقابل محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، در شبکه توییتر نوشت که قدرت های اروپایی "باید به جای سفسطه و تحمیل مسئولیت به ایران، به تعهدات خود پایبند باشند و خواستار پایان دادن به میراث تروریسم اقتصادی ترامپ علیه ایران باشند." او نوشت: اقدامات اصلاحی ما پاسخی به تخلفات ایالات متحده / سه قدرت اروپاییست. در صورت ترس از نتیجه، علت را برطرف کنید. ما عمل را با عمل دنبال خواهیم کرد. آمریکا روز پنجشنبه همچنین به شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع داد که دولت جو بایدن دستورالعمل دولت ترامپ مبنی بر این که ایالات متحده معتقد است همه تحریم های سازمان ملل متحد از ماه سپتامبر ۲۰۲۰ بنا بر مکانیزم ماشه در برجام دوباره بر ایران وضع شده را لغو کرده است. خبرگزاری رویترز می گوید که ریچارد میلز، نماینده ایالات متحده در سازمان ملل متحد در نامه ای به نمایندگان ۱۵ عضو شورا این موضوع را خبر داده است. مقام های آمریکایی همچنین گفتند که دولت این کشور اقدام دولت ترامپ در محدود کردن تردد دیپلمات های ایرانی در مقر سازمان ملل در نیویورک را تسهیل کرده است. بنا بر محدودیت های که دولت دونالد ترامپ اعمال کرده بود، تردد مقامات ایرانی از جمله وزیر امور خارجه این کشور حین سفر به نیویورک، به میان مقر سازمان ملل متحد، دفتر نمایندگی ایران در این سازمان، اقامتگاه سفیر ایران در سازمان ملل و فرودگاه جان اف کندی نیویورک محدود شده بود. وزیر خارجه آمریکا جلسه پنجشنبه دومین نشست مجازی این گروه از وزیران خارجه از زمان روی کار آمدن دولت جو بایدن رئیس جمهوری آمریکا بود. در بیانیه آنها آمده است که آنتونی بلینکن، ‌وزیر امور خارجه آمریکا در این نشست گفت: «همانطور که رئیس جمهور بایدن پیشتر تاکید کرد، اگر ایران به طور سفت و سخت به تعهدات خود در برجام عمل کند، ایالات متحده نیز همین کار را انجام خواهد داد و آماده است تا در این راستا با ایران گفتگو کند.» وزیران امور خارجه آمریکا و طرفین اروپایی برجام همچنین از احتمال بازگشت ایران و آمریکا به برجام و تعهدات سابق در چارچوب توافق هسته ای استقبال کرده و گفته اند در پی آن هستند که در کنار شرکای منطقه ای و جامعه بین المللی برجام را «تقویت کنند» و به نگرانی های مرتبط با برنامه موشکی و فعالیت های منطقه ای ایران بپردازند. بیانیه آنها همچنین از ایران خواسته است که شهروندان در حبس آنها را آزاد کند. آنها درباره «نقض شدید حقوق بشر» در ایران ابراز نگرانی عمیق کرده اند. همزمان روزنامه فرانسوی فیگارو روز جمعه گزارش داده است که یک شهروند فرانسوی ایرانی و یک شهروند آلمانی بیش از دو هفته پیش در ایران بازداشت شده اند. هنوز جزییات زیادی از این خبر منتشر نشده است. هشدار ایران پیشتر در روز پنجشنبه، حسن روحانی، رئیس‎ جمهوری ایران، ابراز امیدواری کرد که دولت جو بایدن با چرخش از سیاست‎های آمریکا در زمان دونالد ترامپ "به قانون برگردد" و ایران بتواند مناسبات تجاری خود را گسترش دهد. آقای روحانی گفت: "این تبلیغاتی که می‎شود که ایران اقداماتی انجام داده تا آمریکا را تحت فشار قرار دهد، نادرست است. ما که نمی خواهیم به آمریکا بگوییم در برابر فشار ما غیرقانونی عمل کند آنچه ما می‌خواهیم قانون است." او خطاب به دولت آمریکا گفت: "تسلیم در برابر قانون عیب نیست و از اجرای قانون خجالت نکشیم." ایران می‎گوید در صورت رفع تحریم‎ها حاضر به بازگشت به محدودیت‎های برجام است اما در غیر این صورت از ۵ اسفند اجرای پروتکل الحاقی را، به عنوان مبنای نظارت بیشتر بازرسان بر فعالیت‎های هسته‎ای متوقف می‎کند. حسن روحانی گفته دولت دومش با پیش ‎فرض ادامه مسیر دولت اول کار خود را آغاز کرد. او گفت: "نمی‌دانستیم دیوانه ‎ای در آمریکا سر کار می‌آید و جنگ بی‌نظیری را در تاریخ علیه ملت ایران آغاز می ‎کند." آقای روحانی ضمن اعلام موافقت با این ارزیابی جو بایدن که سیاست "فشار حداکثری" دونالد ترامپ در مقابل ایران به نتیجه رسیده، ابراز امیدواری کرد "امیدواریم این اشتباهات سریعتر جبران شود و دولت جدید آمریکا در برابر قانون، مقررات و قطعنامه ۲۲۳۱ تسلیم شود." در آستانه ضرب ‎الاجل ایران تلاش‎های دیپلماتیک برای عبور از بن‎ بست در مسیر بازسازی برجام بالا گرفته است. حسن روحانی روز چهارشنبه مکالمه‎ای تلفنی با آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان داشت. خانم مرکل در آن تماس به آقای روحانی گفت که ایران برای نجات برجام باید "نشانه‎ های مثبتی" بفرستد. مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز روز شنبه برای مذاکراتی به تهران می ‎رود. بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران، گفته است که مقام‎های این سازمان روز شنبه با مدیرکل آژانس "گفتگوهای فنی" برای چگونگی توقف نظارت‌های فراتر از پادمان و پروتکل الحاقی خواهند داشت. آقای کمالوندی گفت "نحوه ادامه همکاری‎های دو طرف" نیز به بحث گذاشته خواهد شد.
آمریکا اعلام کرده که حاضر است دعوت اتحادیه اروپا برای شرکت در یک نشست احتمالی گروه ۱+۵ با ایران برای یافتن راه حلی دیپلماتیک درباره توافق هسته ای (برجام) را بپذیرد. این موضع پس از آن اعلام شد که وزیران امور خارجه آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان در بیانیه‌ای مشترک به ایران هشدار دادند که «پیامدهای» اقدام «خطرناک» احتمالی خود برای تعلیق اجرای پروتکل الحاقی و محدودیت دسترسی بازرسی آژانس اتمی را در نظر بگیرد.
آمریکا برای شرکت در نشست گروه ۱+۵ با ایران اعلام آمادگی کرد
در سه روز آتش بس در روزهای عید فطر در ۲۰۱۸ تصاویری از نقاط مختلف افغانستان منتشر شد که اعضای گروه طالبان را مشغول تجلیل مراسم عید با نیروهای امنیتی و مردم نشان می‌داد. آتش‌بس نشانه‌ای از اراده‌ طرفین درگیر برای رسیدن به هدف مشترک در مذاکرات صلح است. تجارب جهانی نشان داده که آتش‌بس یک تصمیم بسیار دشوار ولی راهگشا در نخستین مراحل صلح پروری است. آتش‌بس می‌تواند توجیه‌پذیری و تفسیرهای گوناگون برای بازیگران جنگ و صلح خلق کند. به گونه‌ نمونه آتش‌بس می‌تواند جنگ شما را بی‌هدف‌تر جلوه دهد، یا می‌تواند اراده‌ شما را به آرمان‌های تان کُندتر به نمایش گذارد و یا می‌تواند اهمیت شما را در تعاملات کلان سیاسی کاهش دهد. از سویی‌ هم اگر شما با جنگ می‌توانید بهتر سخن گویید آتش‌بس برای شما معنایی ندارد. برای این‌که طالبان بتوانند به آتش‌بس توافق کنند، باید به دوازده پرسش مهم و اساسی پاسخ دهند: نخست، برای چه جنگیده‌ایم؟ آن‌ها این پرسش را از خود می‌پرسند و سپس به این نتیجه می‌رسند که اگر برای پیروزی جنگیده‌ایم، آیا آتش‌بس برای ما پیروزی می‌آورد؟ آتش‌بس یک معامله است و شاید هم معامله‌ دشوار سیاسی که منجر به شکست ما شود. آتش‌بس نقش ما را در تقسیم قدرت تعیین خواهد کرد و اگر ما از این جنگ پیروز به درنیاییم، جایگاه ما در قدرت نیز محدود خواهد بود. از این‌رو پیروزی جهاد و طالبانیزم را بر آتش‌بس ترجیح می‌دهند که ادامه‌ جنگ معنا می‌دهد. دوم، منابع جنگ چه خواهد شد؟ روشن‌است که جنگ یکی از مروج‌ترین نوع معامله و روش پول‌سازی در جهان است. طالبان نیز منابع معتبری برای جنگ دارند که زیرساختار طالبانیزم را فعال نگه داشته و آن‌ را می‌چرخاند. در این زیرساختار رهبران، فکرسازان و بازیگران معامله‌گر طالبان ذینفع هستند. در پهلوی آن مواد مخدر، اخازی‌ها و مالیات تحت کنترل طالبان و قاچاق مرزها منابع پردرآمدی برای طالبان هستند. آتش‌بس محتوای این زیرساختار و منابع پولی آن‌ها را زیر پرسش جنگندگان طالبان قرار می‌دهد. سوم، آن‌ها با ما چه خواهند کرد؟ طالبان در زیر چطر حمایتی پاکستان و سیاست‌های دیگر هم‌پیمانان خود در حوزه‌ خلیج نقش بازی می‌کنند. طالبان با گذرنامه‌های آنان سفر می‌کنند، حساب بانکی باز می‌کنند، از جغرافیای آنان استفاده می‌کنند، در بیمارستان‌های آنان زخمیان خود را مداوا می‌کنند و از مزایای قدرت آنان در محلاتی که خانواده‌های شان به سر می‌برند، مستفید می‌شوند. مگر می‌شود بدون حمایت آنان دست به تصمیم بزرگی چون آتش‌بس زد؟ این یک عمل‌کرد احمقانه تصور می‌شود. چهارم، به مدرسه‌ها چه بگوییم؟ پاسخ برای این پرسش خیلی دشوار است. اگر ما بگوییم که دیگر جهاد نمی‌کنیم، بنیاد فکری ما واژگون خواهد شد. ایدیالوژی ما پیوسته به نقش کودکانی است که فردا طالبانیزم را ترویج و فریاد خواهند کرد. مدرسه‌ها، سالانه هزاران نوجوان را به سربازی به میدان‌های نبرد و فکر می‌فرستند. چگونه می‌شود این دستاورد بزرگ و تاریخی را قربانی آتش‌بس با دولتی کرد که اصلا به مدارس ما اهمیتی قایل نیست. رهبران کابل بارها گفته اند که مدارس مذهبی در مرز افغانستان و پاکستان مواد سوخت جنگ را می‌سازند. اگر ما جهاد را از مدرسه‌های خالی کنیم، چیزی‌ که در آن باقی می‌ماند به درد ما نمی‌خورد. پنجم، آیا حاضریم این همه توجه و اهمیت جهانی را از دست دهیم؟ این پرسش بر اعماق افکار طالبانیزم خطور می‌کند. حالا ما یک جنبش مهم در منطقه هستیم. تا دیروز ما را هراس‌افگن می‌پنداشتند. بر سر رهبران ما میلیون‌ها دالر پاداش می‌بستند. سربازان ما را به گوانتانامو می‌بردند. خانه‌های ما را بمباران می‌کردند. اما حتی دانلد ترامپ، رئیس ‌جمهوری پیشین آمریکا با ما نیم‌ساعت جلسه‌ آنلاین برقرار می‌کند. وزرای خارجه‌ دولت‌های مهم جهان با رهبران ما چه که حتی به معاونین آن‌ها ملاقات می‌کنند. مسکو، تهران، تاشکند، عشق‌آباد و اسلام‌آباد به راه ما فرش قرمز هم‌وار می‌کنند. مگر دیوانگی نیست این همه امتیاز را در پای یک آتش‌بس و آن‌هم لرزنده و شکننده با دولت کابل که مشروعیت مارا بر نمی‌تابد، بریزیم؟ خوب پاسخ روشن است. ششم، استخبارت را چه پاسخ گوییم؟ پرواضح است که جنگ طالبان با استخبارات منطقه گره خورده است. پژوهش‌های معتبر نشان داده است که استخبارات منطقه نقش محوری برای برنامه‌های استراتژیک طالبان دارند. در پژوهش‌ها آمده است که استخبارات منطقه چنان بر طالبان حاکم است که مسیر، برنامه‌ها، استراتژی و تاکتیک‌های آنان را زیر وارسی دارد. طالبان به خوبی می‌دانند که سرکشی از این ید پرقدرت محتوای ایدیالوژی طالبانیزم و قدرت جنگیدن طالبان را نابود خواهد کرد. هفتم، آیا دولت افغانستان اسلامی است؟ این پرسش نیز برای طالبان تعیین کننده است. اگر ما بپذیریم که دولت افغانستان مسلمان است و ما با آن‌ها آتش‌بس کنیم پس مفهوم جوهری ما که امارت اسلامی است، چه می‌شود؟ آیا ما تا به حال جنگی را که راه انداخته ایم بر وفق ارزش‌های دینی و تفسیر ما از آن نبوده است؟ برای جنگندگان خود که به نام جهاد همه‌ زندگی خود را از دست داده‌اند چه بگوییم. آیا ما با آتش‌بس جوهر و مفهوم خود را از دست نخواهیم داد؟ برای این پرسش‌های دشوار طالبان تا هنواز پاسخ‌های روشن بدست نیاورده‌اند. هشتم، با دوستان بین‌المللی خود چه بگوییم؟ واقعیت این‌است که طالبان کمیت قابل توجه‌ از جنگندگان بین‌المللی را در سنگرها و در اطاق‌های سیاسی خود دارند. همکاران بین‌المللی طالبان از القاعده گرفته تا جنبش‌های اسلامی منطقه‌ای بر حضور طالبان به عنوان یک پدیده‌ انکارناپذیر در حیات سیاسی افغانستان اثر مهمی داشته‌اند. اینان بودند که مهم‌ترین و پیچیده‌ترین عملیات‌ها را مانند دو حمله به هتل انتر کانتیننتال کابل، دو حمله به گرین‌ولیج کمپ خارجیان در شرق کابل، حملات پیچیده به پایگاه آمریکایی‌ها در بگرام، مقر ارتش و پلیس و حملات به هتل‌ها و دفاتر سازمان‌های جهانی در کابل راه‌اندازی کردند. چگونه می‌شود از این‌ها کنار رفت و به جای آن آتش‌بس با دولت کابل را جاگزین کرد. این تصمیم برای طالبان حیاتی خواهد بود. نهم، هژمونی قومی را چگونه مدیریت خواهیم کرد؟ تایید آتش‌بس به معنای هم‌دیگرپذیری است. افغانستان را باید به عنوان یک سیستم واحد به رسمیت شناخت. به مردمان آن باید با دید هم‌سان نگریست و به همه گوش فرا داد. اما این ‌کار هژمونی قومی را که بر طالبان مسلط است و سبب پیوند راهبردی میان ناسیونالیزم و طالبانانیزم شده است صدمه نخواهد زد؟ مسلم است که صدمه می‌زند. پس چگونه می‌توان این صدای «محبوب» و این راهبرد «مفید» را قربانی کثرت‌گرایی اجتماعی کرد. دادن این قربانی بنیاد طالبانیزم را می‌خشکاند. دهم، چگونه با خواست زمان هماهنگ شد؟ حالا دوران اینترنت و سرعت اطلاعات است. هیچ نیروی جلو پیش‌رفت آن‌را گرفته نمی‌تواند. رسانه‌های اجتماعی بنیاد خاورمیانه را دگرگون کرد. رسانه‌ها زبان آزادی شهروند، حقوق بشر به ویژه حقوق زنان و کودکان هستند. امروز بیست درصد جمعیت افغانستان در بیرون از کشور به سر می‌برند. گروهی بزرگ از افغان‌ها در کشورهای دموکراتیک به سر می‌برند و روزانه هزاران خبر تازه به مردم افغانستان از طریق رسانه‌های اجتماعی مخابره می‌کنند. جوانان امروز، جوانان دیروز نیستند. یک تلفن همراه یک شهروند را به یک رسانه تبدیل کرده است. رفتن به آتش‌بس و هم‌گرایی با این روش پویای اطلاعاتی راه ما را برای شعارهای کهنه و دیروزی بسته است. ما یا باید شعار و سیاست ما را امروزی سازیم یا اینکه با این آتش‌بس همراه نشویم. برای تغییر شعار و سیاست ما نیاز به زمان داریم. نه جنگندگان ما حاضر به این تغییر هستند و نه رهبران ما به این دگرگونی شگرف موافق هستند. پس صبر کنیم. این به نفع ماست. یازدهم، سلطه‌ مذهبی ما باقی خواهد ماند؟ یکی از عواملی که مذاکرات دوحه به بن‌بست رفت تاکید طالبان بر حاکمیت مذهی آن‌ها نسبت به سایر مذاهب در کشور بود. این سلطه‌ی مذهبی که بر مکتب حنفی استوار است پشتوانه‌ کلان فکری دارد و به دهلیز اقتصادی و مافیایی سایر کشورهای هم‌کیش طالبان راه دارد. در داخل افغانستان نیز این دهلیز افراطیت راهروان فراوانی دارد. طالبان این تازیانه‌ فکری-مذهبی را در دست دارند و نمی‌خواهند و می‌شود گفت نمی‌توانند از دست دهند. آن‌ها به این باور هستند که آتش‌بس بدون قبول این فرمانروایی مذهبی معنایی ندارد چون به جوهر و فلسفه‌ی طالبانیزم آسیب جبران‌ناپذیری وارد خواهد آورد. دوازدهم، با فرهنگ جنگ‌سالاری چه باید کرد؟ وقتی شما برای سی سالِ تمام، با جنگ زیسته‌اید، از منابع آن استفاده برده‌اید، از فکر آن آراسته شده اید، از جغرافیای آن سود جسته‌اید، از امتیازات منطقه‌ای و جهانی آن لذت برده اید، از سربازان آن بهره برده اید چگونه یک‌باره به انسان معمولی برگشت می‌زنید؟ تلخ‌تر از این‌که در این مدت با کشتن، کشته‌شدن، ویران کردن و ویران شدن، آتش‌زدن و سوختن زندگی کرده اید، چگونه به روال عادی انسان ارزشمند در می‌آیید؟ آیا برای شما و هزاران جنگ‌جوی دیگر که زشت‌ترین حوادث چهل سال اخیر را تجربه کرده‌اید راه برگشت به زندگی عادی مهیا است؟ آیا برای روان‌درمانی شما چاره‌ای است؟ آیا برای برگشت به زندگی ، کار و اشتغال مهیا است؟ پاسخ ها روشن هستند و آن «نه» است. این دوازده پرسش پاسخ‌های عمیق می‌طلبند که تا هنوز برای طالبان حل‌ناشده هستند. این پرسش‌ها دورنمای طالبانیزم را هدف گرفته اند. اگر طالبان برای این پرسش‌ها پاسخ می‌داشتند، شاید راه را برای مسامحه و مصالحه باز می‌کردند. واقعیت تلخ این‌است که روند صلح‌سازی در افغانستان بازیگران و نیروی متخصص و میانجی‌گرهای حرفه‌ای را با خود ندارد. شوربختانه ما در جامعه‌ جهانی که همیشه برای صلح در افغانستان و منطقه تاکید دارند نهادی را نمی‌شناسیم که بتواند به این پرسش‌های مهم پرداخته باشد. دولت افغانستان که در این دوازده پرسش نقش‌های گوناگونی دارد همیشه قانون اساسی را به عنوان پیش‌شرط با طالبان پیش‌کش کرده است. این در حالی‌است که دولت، خود مسبب تخطی‌های گسترده قانون اساسی بوده است. حالا وقتی از نشست‌های جهانی در مسکو، استانبول و شاید هم جاهای دیگر نام برده می‌شود این دوازده پرسش اهمیت بیش‌تر پیدا می‌کنند. حقیقت این‌است که به این پرسش‌های دشوار در روند صلح‌پروری افغانستان اهمیت زیادی دارند. استراتژیست‌ها همیشه می‌گویند برای اینکه راهکار خوبی را مطرح و مساعد گردانید باید از خود پرسش‌های دشوار بپرسید. اما ما وقتی پرسش‌های دشوار را مطرح می‌کنیم، دولت می‌گوید که شما مخالف صلح هستید. وقتی این پرسش‌های دشوار را از طالبان مطرح می‌کنید آن‌ها می‌گویند شما مزدور غرب هستید. وقتی این پرسش‌های دشوار را از خارجی‌ها می‌پرسید آن‌ها می‌گویند که شما مخالف غرب هستید. حالا دشوارترین پرسش این است که کی‌ها به این دوازده پرسش می‌توانند پاسخ بدهند؟ طالبان سه روز 'آتش‌بس' اعلام کرد و دولت افغانستان از آن استقبال کرد دولت افغانستان و طالبان به 'آتش‌بس' دایمی نزدیک شدند؟ آتش‌بس عید؛ سلفی با طالبان و نیروهای امنیتی
در این مطلب که برای صفحه ناظران فرستاده شده، نویسنده معتقد است که برای این‌که طالبان بتوانند با آتش‌بس توافق کنند، باید برای دوازده پرسش مهم و اساسی خود، پاسخ‌هایی پیدا کنند.
'طالبان پیش از موافقت با آتش‌بس باید برای دوازده پرسش‌ اساسی پاسخ پیدا کنند'
در روز دوم نیز تیم ایران به دیدار تیم ایتالیا رفت و در یک بازی نزدیک با نتیجه 3 بر دو این تیم را نیز شکست داد تا با دو پیروزی از دو بازی در صدر جدول گروه قرار گیرد و از شانسهای اصلی صعود به مرحله بعد باشد. در این مسابقات دوازده تیم در دو گروه با هم رقابت می کنند که تیم ایران در گروه یک با تیمهای بلغارستان، ایتالیا، ژاپن، کوبا و مراکش همگروه است. تیم ژاپن نیز دو بازی اول خود را با پیروزی بر تیمهای مراکش و کوبا پشت سر گذاشته است. در گروه دیگر نیز تیمهای برزیل، اسلوونی، روسیه، آمریکا، آرژانتین و مصر حضور دارند. تیم ایران که امسال قهرمان والیبال جوانان آسیا شده است، در دوره قبلی این مسابقات در سال 2005 به مقام پنجم رسید. در آن زمان سرمربیگری تیم ایران را ست کوییچ صرب برعهده داشت، در حالی که امسال مصطفی کارخانه سرمربی تیم والیبال جوانان ایران است. خدمات
تیم ملی والیبال جوانان ایران با دو پیروزی متوالی بر دو تیم قدرتمند بلغارستان و ایتالیا، جام جهانی جوانان را مقتدرانه آغاز کرد.در روز اول این مسابقات که در مراکش برگزار می شود تیم ایران موفق شد با نتیجه سه بر صفر تیم بلغارستان، قهرمان اروپا، را شکست دهد.
درخشش جوانان ایران در والیبال قهرمانی جهان
بعضی از کارشناسان نظامی وضعیت ساختمان بعد از حادثه را با ساختمان‌های مشابه در سوریه و عراق بعد از حمله‌های هوایی مقایسه کرده‌اند که البته بی‌بی‌سی نمی‌تواند چنین برآوردهایی را به صورت مستقل تایید کند. مقام‌های ایران ابتدا تلاش کردند که خسارت‌های انفجار در تاسیسات نطنز را محدود جلوه دهند. تصویری که سازمان انرژی اتمی ایران از سوله محل حادثه منتشر کرد، نمایی از این مرکز را نشان می‌داد که سالم مانده است. اما تصاویر ماهواره‌ای که بعدا منتشر شد نشان داد که ابعاد تخریب در سوله محل انفجار گسترده بوده است. قابل کلیک تاسیسات غنی سازی اورانیوم نطنز قبل و بعد از حادثه روز ۱۲ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۹ تیر ۱۳۹۹ تاریخ: ۱۶ تیر ۱۳۹۹ در ایران و در تازه‌ترین واکنش غیر رسمی به این حادثه، خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران در یادداشتی با اشاره به برآوردهای رسانه‌های اسرائیلی در مورد احتمال "استفاده از هواپیماهای اف۱۶ و یا اف۳۵ اسرائیلی " در این حادثه نوشته: "اگر صهیونیست‌ها این کار را کرده باشند، قاعدتاً ابتکار عمل در دست آنهاست. به نوعی که چه در حالت پاسخگویی و چه در صورت صبر مقطعی، به ایران ضربه‌ای وارد آمده است." پیش از این هم بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران؛ درباره بازسازی سوله از بین رفته در نطنز گفت: "این بحث وجود دارد که ‌آیا سوله در همان نقطه فعلی ساخته شود یا با در نظر گرفتن ملاحظات پدافندی در محل مناسب دیگری انجام شود." تاکید آقای کمالوند روی "ملاحظات پدافندی" به برآوردها از احتمال حمله هوایی دامن زده است. پیش از این نیویورک تایمز به نقل از یک منبع اطلاعاتی که نامی از او برده نشده گفته بود "اسرائیل با استفاده از یک بمب پر قدرت مسئول حادثه نطنز بوده است." همچنین این روزنامه به نقل از یک عضو سپاه پاسداران که از جزئیات این حادثه مطلع بوده گفته است که عامل حادثه انفجار یک بمب بوده است. بیشتر بخوانید: نقش ساختمان تخریب شده در برنامه هسته‌ای ایران سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران همچنین درباره تاثیر این تخریب در برنامه غنی‌سازی ایران گفته "ممکن است این حادثه در برنامه میان‌مدت در توسعه و تولید ماشین‌های پیشرفته کندی‌هایی ایجاد کند". بر اساس آنچه امروز، ۱۶ تیرماه، بهروز کمالوندی اعلام کرده، این سوله در سال ۱۳۹۲ ساخته شد؛ با این هدف که "نمونه‌های بیشتری از ماشین‌های سانتریفیوژ پیشرفته در آن تولید شود" اما در سال ۱۳۹۴ با امضای برجام و تعهدات ایران، کار در آن متوقف شد. سخنگوی سازمان انرژی اتمی می‌گوید هنگامی که آمریکا از برجام خارج شد، رهبر ایران دستور داد زمینه لازم برای تولید ۱۹۰ هزار سو فراهم شود و "دو روز بعد از دستور" آیت‌الله خامنه‌ای یعنی در ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ این مجموعه با حضور خبرنگاران افتتاح شد. از سخنان مقامات ایران چنین بر می‌آید که ساختمان آسیب دیده، محلی برای راه اندازی و نصب سانتریفیوژهای جدید ایران بوده است که بعد از گام سوم ایران در عبور از تعهدات برجام به آن شاره شده بود. گام سوم ایران، عبور از محدودیت‌های تحقیق و توسعه بود. براساس برجام ایران تنها اجازه داشت از سانتریفوژهای نسل اول خود (۱- IR) آنهم به تعداد پنج هزار دستگاه استفاده کند. آژانس بعد از اعلام عبور از گام سوم گفته بود ایران تعدادی از سانتریفیوژهای پیشرفته‌تر خود را نصب کرده است. براساس گزارش آژانس ایران مجموعه‌ای از سانتریفوژهای مدرن‌تر خود شامل (IR-۲)، (IR-۴) و (IR-۶) را آماده غنی‌سازی کرده بود. این سانتریفیوژ‌ها می‌توانند سرعت غنی سازی اورانیوم ایران را بالا ببرند. ببشتر بخوانید: پیش‌تر در سکوت مقامات ایران، قبل از یادداشتی که در خبرگزاری تسنیم منتشر شد، یادداشتی هم در خبرگزاری دولتی ایران منتشر شده بود که گفته بود این حادثه "اهمیت راهبردی" دارد. در این یادداشت با عنوان "چرا اعلام چیستی حادثه نطنز به آینده موکول شد" آمده است: " بررسی عوامل وقوع و اتخاذ تمهیدات ضروری برای جلوگیری از تکرار رخدادهای مشابه نیز از قاعده تصمیمات راهبردی پیروی می‌کند." در متن ایرنا با لحنی انتقادی به گزارش رسانه‌ها درباره دست داشتن اسرائیل در این انفجار و سناریوهای مختلف مانند "حمله هوایی به این مجتمع از سوی جنگنده‌های اف-۱۶ و اف-۳۵، انجام عملیات ویژه، خرابکاری صنعتی" اشاره شده و نتیجه‌گیری شده که این گزینه‌ها با "درون‌مایه قدرتمندی اسرائیل" مطرح شده است. پیش از این هم یادداشتی دیگر در سایت نورنیوز، نزدیک به شورای عالی امنیت ملی ایران، و سپس در خبرگزاری‌های رسمی و حکومتی ایران منتشر شد که با لحنی مبهم درباره پیامدهای خرابکاری در ایران به اسرائیل هشدار می‌داد. در آن متن اشاره شده بود که بعضی رسانه‌ها " تلاش کردند که این رخداد را به توانمندی‌های سایبری و عملیاتی رژیم صهیونیستی مرتبط سازند" و هشدار داده شده که "فضاسازی رسانه‌هایی که بخش زیادی از آنها نیز به صورت مستقیم و غیر مستقیم با این رژیم مرتبط هستند، تبعاتی را متوجه رژیم اسرائیل خواهد کرد." انتشار این یادداشت‌های بدون نام و مبهم در حالی صورت می‌پذیرد که هیچ یک از مقام‌های ایران احتمال دست داشتن اسرائیل در انفجار نطنز را به صراحت رد نکرده‌اند.
تصویرهای جدید ماهواره‌ای از تاسیسات نطنز که به دست بی‌بی‌سی رسیده، شدت آسیب وارد شده به یکی از ساختمان‌ها را با جزئیات بیشتر نشان می‌دهد. با انتشار این تصویرها و همچنین واکنش مقام‌های ایران که گفته‌اند به دلیل "ملاحظات امنیتی" دلیل حادثه را اعلام نمی‌کنند، برآوردهای غیر رسمی از احتمال یک خرابکاری گسترده و حتی احتمال "حمله هوایی" به تاسیسات در بعضی از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مطرح شده است.
تصویرهای ماهواره‌ای از آسیب به تاسیسات نطنز
گروهی از والدين در شهر دوور در ايالت پنسيلوانيا، هيات نظارت بر مدارس دولتی را به خاطر آنکه دستور داده بود نظريه تکامل داروين نبايد تنها نظريه ای درباره نحوه پيدايش حيات در کره زمين باشد که در کلاس های زيست شناسی تدريس می شود، به دادگاه کشانده بودند. مقام های مدرسه می خواستند نظريه "آفرينش هوشمند" داير بر اين که زندگی در کره زمين پيچيده تر از آن است که به خودی خود به وجود آمده باشد نيز در کلاس های زيست شناسی تدريس شود. قاضی جان جونز حکم داد که هيات نظارت بر مدارس دولتی، ممنوعيت تعاليم مذهبی در مدارس عمومی که در قانون اساسی آمريکا مندرج است را نقض کرده است. يازده والدينی که اين پرونده را تشکيل داده بودند استدلال کردند که تدريس آفرينش هوشمند عملا همان تدريس "اصل خلقت" براساس آموخته های انجيل است. آنها شکايت کردند که اين نظريه - که استدلال می کند زندگی بايد با کمک قدرتی نامرئی پديد آمده باشد - معادل تعاليم دينی است. جدايی دين از حکومت از اصول مصرح در قانون اساسی آمريکاست. قاضی دادگاه فدرال در حکمی 139 صفحه ای درباره اين پرونده نوشت: "نتيجه گيری امروز ما اين است که تدريس آفرينش هوشمند در مدارس به عنوان بديلی برای نظريه تکامل در کلاس های علمی در مدارس دولتی ناقض قانون اساسی است." قاضی جونز گفت او به اين نتيجه رسيده است که "آفرينش هوشمند" اساس علمی ندارد و "نمی تواند خود را از اصلش داير بر اصل خلقت، که مذهبی است، متمايز کند." وی نوشت اعضای هيات نظارت بر مدارس دولتی که به نفع سياست تدريس آفرينش هوشمند در مدارس رای دادند به شهروندان "کم خدمتی" کرده اند. او گفت: "نکته تناقض آميز اينکه چندين تن از اين افراد، که اعتقادات مذهبی خود را با حرارت و افتخار به طور علنی بيان می کردند، بارها و بارها برای رد گم کردن و استتار مقاصد واقعی نهفته در پس سياست آفرينش هوشمند دروغ گفته اند." "ما دريافتيم که ادعاهای هيات نظارت بر مدارس دولتی داير بر غيرمذهبی بودن اين سياست دستاويزی برای مقاصد واقعی هيات است که همانا تشويق مذهب در کلاس های درسی مدارس دولتی بود." قاضی اجرای اين سياست در مدارس دولتی دوور را ممنوع کرد. وکيل والدين شاکی گفت که اين حکم "حق" را به خانواده هايی که از جسارت کافی برای به چالش کشيدن سياست های هيات نظارت بر مدارس دولتی برخوردار بودند می دهد. رولاند پيز، خبرنگار علمی بی بی سی می گويد که هيات نظارت بر مدارس دولتی شهر دوور سال گذشته به نفع تدريس "آفرينش هوشمند" رای داد اما در رای گيری عمومی ماه گذشته توسط مردم شهر برکنار شد. هيات های نظارت بر مدارس دولتی در برخی ديگر از شهرهای آمريکا از نزديک اين پرونده را دنبال می کردند تا ببينند تصميم دادگاه ها در مورد تدريس اين نظريه در کنار تکامل چيست. نظر شما (به خصوص اگر در آمريکا زندگی می کنيد) درباره تدريس آموزه های دينی در مدارس دولتی چيست؟ آيا با اين کار مخالف هستيد يا موافق؟ درباره نظريه داروين چه فکر می کنيد؟ آيا اين نظريه را با تعاليم اديان بزرگ در تعارض می دانيد؟ لطفا به خط و زبان فارسی بنويسيد. نظرات شما: ا ينکه بعضی هی ميگويند تعليم اعتقادات دينی و مذهبی (يا به قول خودشان خرافات مذهبی) در مدارس باعث سرخوردگی و يا باعث ايجاد گناه در دانش آموز می شود و يا اين که حقيقتا" علم با دين تناقض دارد بايد بگويم که سخت در اشتباهند . دين (مخصوصا" اسلام) دينی است که نه تنها با علم آموزی مخالف نيست بلکه آنرا تا سر حد يکی از واجبات بر شمرده است، و اين که بعضی از بچه ها از دين و عقايد مذهبی آن فرار می کنند تنها به خاطر افراطی يا تفريطی بودن اطرافيان (مخصوصا" خويشاوندان درجه يک ) آنان بوده است . به نظر من در عصر کنونی دين رابايد يه عنوان يک واجب برای انسان ها برشمرد. سيد مصطفی مطهری - خراسان اگر يک اتومبيل شيک و آخرين سيستم را ببينيد شايد يکی از سوالاتی که به ذهن هر بيننده کنجکاوی خطور کند اين باشد که کدام متخصصان و طراحان باهوشی سازنده اين دستاورد علمی و فنی هستند. در واقع با اين مثال می خواستم به اين نکته تاکيد کنم که در ورای هر پديده منظم و هدفمند می توان هوش و شعور خالق يا آفرينندگان آن پديده را انتظار داشت. اگر ما برای يک دستاورد فنی که از قوانين فيزيک و شيمی تبعيت می کند انتظار هوش و شعور را در خالق يا خالقان آن داريم آيا سزاوار نيست برای ماهيت بسيار پيچيده ای که قوانين فيزيک يا شيمی و يا حتی قوانينی که نظريه تکامل داروينی (در مواردی که ثابت شده) دارند انتظار هوشمندی و شعور خالق يا خالقان آن را داشته باشيم. انسان با تمام شعور خود تنها با کشف و نامگذاری و طبقه بندی قوانين مزبور و استفاده از آنها توانسته رشد علمی و تکنيکی خود را فراهم کند و خود حتی يک قانون فيزيک يا ساير علوم را خلق نکرده و با تمام پيشرفتی که کرده برای کشف ساير قوانين طبيعت و پاسخگويی به سوالات بسيار بنيادين علم هنوز راه بسيار طولانی در پيش دارد، پس چرا نبايد آفرينش که از قوانين بسيار هوشمندانه ای تبعيت می کند را در قالب يک نظريه با عنوان "آفرينش هوشمند" مورد بررسی قرار نداد ضمن آنکه نظریِه تکاملی داروين شايد هيچ تضادی با نظريه "آفرينش هوشمند" نداشته باشد. در ارتباط با اينکه آيا نظريه "آفرينش هوشمند" می تواند وجود خداوند را اثبات کند می توان بحث کرد اما حذف اين نظريه يا هر نظريه ای که مستدل می باشد صحيح نيست و خلاف آزادی انديشه و بيان می باشد رد نظريات علمی با تکيه بر استدلال و خود علم منطقی است نه با حکم قاضی! تعصب در نظريات علمی با تعصب در تعاليم مذهبی توفيری ندارد به نظر من تفسير قاضی از قانون اساسی آمريکا که بايد قاعدتاً آزادی انديشه در آن محترم باشد اشتباه است! و نبايستی نظريه "آفرينش هوشمند" را که به صورت علمی قابل بحث می باشد در کنار تعاليم مذهبی غير مستدل که معمولاً مذهبيون حاضر نيستند صحت يا سقم آنها مورد بحث علمی قرار بگيرد گذاشت. بنيامين - مشهد اينجانب نمی دانستم که تعاليم مذهبی درآمريکاممنوع است وهميشه فکر ميکردم که مردم آمريکا خيلی مذهبی هستند وهرهفته به کليسا ميروند واين اولين باراست ميشنوم که تعاليم مذهبی ممنوع است البته بايدگفت که خروجی اين عمل برای کشور بزرگ آمريکا خيلی مثبت بوده چراکه دانش آموختگان خارج شده ازمدارس همگی افرادی علمی وتوانمند ومتعهد به کار وجامعه هستند و اين درواقع ماحصل اجرای همين قوانين ميباشد که صدالبته بايد ادامه دارباشد و اگرکسی خواست مذهبی را بپذيرد حتما با قوانين علمی که آنهارا بخوبی ياد گرفته قبول ميکند و درکشورهای مذهبی که اکثراعقب افتاده نيز هستند مشاهده ميکنيد که غير علمی هم ميباشند و دانش آموختگان اين کشورها خيلی سخت سر و تغييرناپذير ميباشند و بقولی دگم هستند و دست به اعمالی که خارج از اصول وقوانين جوامع متمدن است ميزنند.... وقتی فردی علمی شود اصول مذهب رابهترميفهمد و آنرا صحيح اجرا ميکند. ولی درآمريکا هيچ جائی را به مذهب درمدارس نداده اند يعنی به مفهوم زندگی معنائی نبخشيده اند يعنی مذهب معنا ونهايت زندگی وحيات انسان است وفقط درک علمی به زندگی معنائی نميدهد.تولد انسان خجسته است که دراين دنيا بتوسط خالقی آمده وبسوئی ميرود که بينهايت است. پس بايدتولدش راجشن گرفت وشاد زيست.... مهرداد - تهران نظريه تکامل داروين از همان ابتدا مخالفت تمام اصولگرايان اديان الهی را در برداشته. .... ولی با گذشت زمان و اثبات علمی اين نظريه ؛در مقابل، اصولگرايان نظريه ابداع هوشمند را مطرح کردند(...ولی دينداران بايد در نظر بگيرند که دين زبانی سمبوليک دارد و در بسياری جاها از زبان سمبول استفاده ميکند که برای قرون و فرهنگهای اعصار مختلف اين زبان قابل فهم و "تفسير" باشد و نبايد اين مساله را در کلاسهای علمی که فرزندان بايد نحوه تفکر و ارزيابی و اثبات شواهد علمی را ياد بگيرند وارد کنند، بلکه چه خوب است که با فهم زبان دين و محتوای اصلی دين که همان اخلاق و انسانيت است به آموزش آن بپردازند،...زبان علم و زبان دين را بفهميم تا اين دو را از رويارويی بينتيجه حفظ کنيم. همانطور که گاليله به کليسا گفت: " حتی اگر من توبه کنم و بگويم زمين صاف است، باز هم زمين در حقيقت گرد است و به دور خورشيد ميگردد". داوود - لس آنجلس بدبختی بزرگ کشورهای جهان سوم همين درگيری دين و دنياست. نظريه داروين چه درست باشد و چه غلط مربوط به همين دنياست...بياييد مسايل دنياهای ديگر را به زمان خودشان واسپاريم و در اين دنيا به مسايل همين دنيا بپردازيم. پرهام - تهران تدريس مذهب در مدارس کار غلطی است در ايران تدريس مذهب به کودکان سبب افسردگی و دلمردگی آنها شده چرا که کودک تمام تعاليم مذهبی را در تناقض با زندگی مدرن ميبيند و اين امر سبب احساس گناه در او ميشود حقيقتا علم با دين تناقض دارد دين يعنی ايمان و قطعيت و علم يعنی شک و پرسش.....هوتن - سيرجان ممنوعيت از هر نوع که باشد چه منع موارد مذهبی در کشورهای غير مذهبی و چه عکس آن. يعنی منع مسائل غير مذهبی در کشورهای با حکومت مذهبی با دلايل واهی و غير علمی تنها نشانه ضعف و ترس از دگرگونی اجتماعی و سقوط رژيمهای مردم فريب است. محمد دارابی- تبريز برای اظهار نظر در رابطه با يک نظريه علمی بايد به آن نظريه اشراف و آگاهی داشت... بخصوص در زمان حاضر که موضوعات عقلانی يکی پس از ديگری تعطيل و فقط ديدگاهی خاص مسائل علمی را تفسير می کند و از تفسيرهای ديگر در خصوص آن موضوع به هر ترتيب جلوگيری ميگردد. در نظريه آفرينش کاوشهای عقلانی بسيار صورت گرفته و ادامه دارد اما نسل امروز از آن به هيچ وجه با خبر نمی شود. لازم است محلی که صد در صد بيطرف بوده و فقط از ديد علمی نتيجه گيری گرديده است، اين بصيرت را در ديد و چشمان مشتاق قرار دهد... امير‌ـ‌ تهران خواندن اين خبر شادی و شعف را برای من به همراه آورد و خوشحالم از اينکه بشر کم کم در حال دست کشيدن از خرافات های مذهبی و حرکت به سوی حقيقت می باشد.مطمئنم که ديری نخواهد پاييد که اين امر در مدارس سراسر دنيا اتفاق خواهد افتاد و نسل آينده با آموزش ها و باور های علمی به جای خرافات های مذهبی پرورش يابند. حميد رضا - تهران من به نظريه داروين ارزش فراوانی قائل هستم ولی معتقدم پروفسور داروين مسئله بسيار مهمی را ذکر نکرده است و آن نقش شعور در خلقت بوده است بدين شکل که طبق نظريه داروين خلقت از آمينو اسيدها شروع شده است . در اثر گذر زمان و عوامل مختلف مثل اشعه های رسيده به زمين جهش های ژنتيکی صورت گرفته و منجر به گوناگونی موجودات شده است . اما سوال اين جاست آيا خلقت موجودی مثل انسان که دارای شعور است ..کاملا تصادفی است ؟‌ حتی با محاسبه هم می توان نشان داد که حالات مختلف و ممکن چيدمان ژنتيکی به شکل تصادفی نمی تواند موجودی مثل انسان را در کنار ميمون قرار دهد که اينهمه متفاوتند و يافته اخير دانشمندان در مورد سرعت تکامل مغز انسان نسبت به زمان آن، همين مسئله را نشان می دهد . ‌نظريه داروين با داشتن نقش شعور در آفرينش موجودات و تصادفی نبودن آنها در تضاد نيست. فرشاد کسايی - تهران آنچه مسلم است تدريس نظرياتی که بر اساس مشاهده و آزمايش طرح نشده اند در کلاسهای علوم طبيعی کاملاً غير منطقی است. نظريه داروين سالهاست در محافل علمی مورد برسی قرار گرفته و چنان دلايل قانع کننده ای در اثبات آن وجود دارد که کمتر کسی پيدا می شود که در صحت آن شک داشته باشد. اين فکر که ايمان به آفريننده متعال تنها با اعتقاد به اصل "آفرينش هوشمند" امکان پذيز است کاملاً بی اساس است. در نگاهی منطقی به زندگی داروين خاهيم ديد او خود انسان معتقدی بوده و نظريات او هيچگاه نقض کننده تعاليم اديان الاهی نبوده است. محسن رضايی عطاقلی پور - مشهد فارغ از بحث پيرامون «آفرينش هوشمند» که اطلاع چندانی در مورد آن ندارم و البته ممکن است بواقع «اساس علمی» نداشته باشد، نکته ای که به نظرم می رسد اين است که ايرادات و انتقادات بسياری نيز بر نظريه تکامل داروين وارد است. بهتر است اين انتقادات (که دقيق و بسيار هم مفصل هستند) نيز تدريس شوند تا دانش آموز گمان نکند که «تکامل» يک اصل بدون ترديد و حتمی است. محمد معماريان - اصفهان زندگی با دين و تعليم و تعلم دين هيچگاه برای بشر مخصوصا برای کودکان و نوجوانان مضر نبوده مگر در شکل افراطی آن. بلکه مشکلات اخلاقی روياروی بشر بيشتر به خاطر انزوای دين بوده. ترس از عقوبت در ذات بشر وجود دارد انکار آن موجبات رفتارهای غير اخلاقی با توجيه گوناگون را در پی خواهد داشت. سميرا - تبريز تفاوت های اعتقادی، اظهار نظر نسبت به اين موضوع را دشوار می کند.اما به طور کلی با توجه به نظريه بودن باور داروين و توجه به اين اصل که لازمه دموکراسی اجازه دادن به مطرح شدن آميزه ای از باورها و نظريات است بهتر است که درسرزمين مدعی دفاع از آزادی انديشه اجازه طرح نظريه آفرينش هوشمند در کنار تئوری داروين داده شود تا افراد بر اساس درک خود راه خود را برگزينند. کامبيز - شيراز مقايسه کنيد قانون اساسی خود آمريکا را با قانون اساسی عراق و افغانستان کنونی . در قانون اساسی آمريکا دين از سياست جداست . در حاليکه در قوانين اساسی جديد اين دو کشور دين پر رنگ و بلکه از ستون های اصلی آن است و از طرفی آمريکا مدعی است در اين کشور ها دمکراسی ايجاد کرده است. آيا دمکراسی تحميلی آمريکا به اين دو کشور قادر است مسئله ای در سطح آنچه والدين دانش آموزان اهل دوور پنسيلوانيا مطرح کردند را در خود هضم نمايد؟! از طرفی در کشوری مثل ايران که حکومتش مدعی مردمسالاری (يعنی دمکراسی)است بيا و تماشا کن که دروس مذهبی در هر رشته ای تا بالاترين سطوح تا فوق ليسانس و دکتری هم در برنامه های آموزشی ديده شده اند نه تنها دروس مذهبی که وصايای امام نيز. و هيچکس حق ندارد لااقل بگويد بابا قبول ما ياد گرفتيم نماز را روزه را قرآن را اصول و فروع دين را همه و همه را در حد همان آموزشهای دوره دبستان ياد گرفتيم لطفا بجای اين دروس با متحول کردن برنامه های آموزشی گامی در جهت توسعه دانش و اقتصاد برداريد !!! حتی اين تقاضای ساده هم در ايران قابل طرح نيست. م - ملازاده - ايران مردم آمريکا بايد از سيستم قضايی بسيار متشکر باشند که اينچنين فرزندانشان را از گزند تعليمات دينی محفوظ می دارند. سياوش - مشهد من يادمه که در (کلاسهای تعليمات دينی) در يک صفحه و نيم برای ما توضيح دادند نظريه تکاملی هيچ منافاتی با اسلام ندارد که هيچ با آن کاملا همخوانی دارد. البته اصلا درست و حسابی نظريه تکامل را برايمان ننوشته بودند و ما مجبور بوديم خودمان از منابع ديگر بگرديم و مفهوم اين نظريه را پيدا کنيم. در مورد نظريه‌های فرويد و مارکس هم ما فقط توضيحاتی در رد آنها را در کتاب دينی داشتيم و هيچ‌وقت نفهميديم اصلشان چه بوده. سارا - تهران خدمات
دادگاهی در آمريکا عليه تدريس نظريه "آفرينش هوشمند" در کنار نظريه تکامل داروين حکم داده است.
تدريس 'آفرينش هوشمند' در کنار نظريه تکامل ممنوع شد
رقم افراد بی خانمان در ژاپن به نسبت کمتر از دیگر کشورهای پیشرفته است کافه های اینترنتی در ژاپن معمولا به صورت تمام وقت بازند و مکانی برای اتراق افراد بی خانمان هستند. این کافه ها دارای اتاقک های خصوصی و دوش حمام هستند و افراد بی خانمان از این خدمات استفاده می کنند. تعداد افراد بی خانمان در ژاپن از دیگر کشورهای توسعه یافته کمتر است و تقریبا ۴۰۰۰ نفر از این افراد در توکیو زندگی می کنند. شهرداری توکیو می گوید در پی اسکان این افراد در هتل ها و سالن های سرپوشیده ورزشگاه هاست. با این حال، گروه های مدافع حقوق بی خانمان ها می گویند بعضی از اماکن در نظر گرفته شده از پذیرش افراد بی خانمان خودداری کرده اند. شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن برای یک ماه در توکیو، اوزاکا و پنج شهرستان دیگر اعلام وضع اضطراری است. بر این اساس، فرمانداران این شهرستان ها می توانند مدارس و کسب و کارها را تعطیل کنند ولی از مجوز قانونی قرنطینه کردن مردم برخوردار نیستند. رقم رسمی مبتلایان به ویروس کرونا در ژاپن دست کم ۶۷۴۸ نفر است و تاکنون ۱۰۸ نفر جانشان را از دست داده اند.
در پی تعطیلی کافه های اینترنتی در ژاپن که با هدف فاصله گذاری اجتماعی و مقابله با همه گیری ویروس کرونا صورت گرفته، دولت این کشور در پی برقراری سرپناه برای اسکان هزاران فرد بی خانمان است که در روزهای گذشته بی جا شده اند.
کرونا در ژاپن؛ تلاش برای کمک به بی خانمان های کافه نشین
مزاری زمانی که در ۲۲ حوت /اسفند ۱۳۷۳ در اسارت گروه طالبان در چهارآسیاب در جنوب کابل کشته شد، به گفته سعادت غزنوی عضو شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی، "ملک و مالی از خود به جا نگذاشت"، اما میراث سیاسی به‌جا گذاشت که حالا براساس آن آقای غنی او را در مقام "تغییردهنده مسیر تاریخ" کشور قرار می‌دهد. اما آیا واقعاً مزاری مسیر تاریخ افغانستان را تغییر داد؟ میزان اثرگذاری او بر سیاست افغانستان در چه حدی بوده است؟ پاسخ یک‌دستی برای این پرسش‌ها‌ وجود ندارد. پانزده سال کار سیاسی، به‌ویژه پنج سال رهبری یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های سیاسی-نظامی کشور، به همان میزانی که برای مزاری محبوبیت آورد، زمینه مخالفت با او را هم فراهم کرد. عبدالعلی مزاری متولد ۵ جوزا/خرداد ۱۳۲۶ در منطقه چهارکنت ولایت بلخ، در کودکی چوپان شد و بعد آموزش در مدرسه دینی "چهارمحله"، او را طلبه سرکشی بار آورد. این روحانی شیعه در ۱۳۴۷ به وظیفه دوساله سربازی به شهر گردیز رفت و در همان جا مقدمات فقه حنفی را از مولوی فراهی همکارش آموخت. در سال ۱۳۵۰ برای ادامه تحصیلات به ایران و عراق رفت. مزاری به ساده‌زیستی شهرت داشت مبارزات سیاسی او در سال ۱۳۵۷ به کشور بازگشت و مبارزات خود را در چهارچوب "سازمان نصر افغانستان" علیه دولت حزب دموکراتیک خلق آغاز کرد، اما پس از خارج‌شدن هزاره‌جات (مناطق هزاره‌نشین در افغانستان) از کنترل دولت، این سازمان با گروه‌های دیگر شیعی درگیر جنگ شد. جنگ ده ساله بین گروه‌های عمده هزاره‌تبار، هزاره‌جات را در بحران مرگباری فرو برد. تشکیل حزب وحدت اسلامی در ۲۵ سرطان/تیر ۱۳۶۸ و قرار گرفتن مزاری در رهبری آن، او را در موقعیت متفاوتی قرار داد. این موقعیت به او فرصت داد که آرامش و همبستگی را در هزاره‌جات بازآورد. او از نوعی راهبرد ملی‌گرایی در بین هزاره‌ها حمایت کرد که جوانان و افراد سرخورده از تفرقه خونین سال‌های ۶۸-۱۳۵۸ را راضی می‌کرد. مزاری با این راهبرد توانست برای اولین بار طیف‌های گسترده‌ای از فعالان سیاسی هزاره با گرایش‌های گوناگون، از راست افراطی تا چپ افراطی را زیر یک چتر گرد هم آورد و میزان بالایی از همبستگی را در میان قومیت هزاره تحقق بخشد. او این راهبرد را تا جایی پیش برد که پس از پیروزی مجاهدین، سه فرد سکولار را از جانب حزبش به عنوان وزیر در دولت مجاهدین معرفی کرد. هرچند این کار به مذاق بسیاری از اعضای رده‌های بالایی حزب که تقریباً همه روحانی بودند، خوش نیامد، اما مزاری به انتقادهای آنها اعتنایی نکرد، بلکه به نوشته بصیراحمد دولت‌آبادی زندگینامه‌نویس مزاری، یک گام دیگر هم برداشت که با این استراتژی همخوانی داشت: حمایت از مرجعیت مذهبی آیت‌الله قربانعلی محقق کابلی که از میزان وابستگی مذهبی هزاره‌های شیعه به آیت‌الله‌های ایران می‌کاست. هشت گروه جهادی در سال ۱۳۶۸ زیر چتر حزب وحدت با هم متحد شدند، اما مزاری بعداً طیف‌های غیرجهادی را هم وارد آن کرد خواست‌های اصلی حل نسبی مسایل درونی هزاره‌ها، مزاری را برای چانه‌زنی بر سر قدرت در کابل آماده کرد. او این کار را در سال ۱۳۶۸ با آغاز گفتگوها با احمدشاه مسعود فرمانده اصلی حزب جمعیت اسلامی آغاز کرد و با اتحاد استراتژیک با جنبش ملی اسلامی به رهبری عبدالرشید دوستم و تشکیل "ائتلاف جبل‌السراج" با شرکت این سه گروه در آغاز ۱۳۷۱، گام‌های بعدی را برداشت. اعضای حزب وحدت اسلامی می‌گویند جمعیت به این ائتلاف پشت پا زد، اما حفیظ منصور عضو این حزب می‌گوید در مذاکرات جبل‌السراج هیچ پیمان و ائتلافی در کار نبود که جمعیت اسلامی به نقض آن متهم شود. اما هرچه بود، باعث هماهنگی پایدار نشد. با ورود مجاهدین از مناطق مختلف به کابل، موضوع تقسیم قدرت به جنگ کشیده شد. جنگ‌های کابل خیلی چیزها را رو کرد؛ از جمله ماهیت قومی منازعه. مزاری باور داشت که در افغانستان "شعارها مذهبی، اما عملکردها قومی" است. به اعتقاد او، مطالباتش با انگیزه‌های قومی به چالش کشیده شدند. مزاری به‌صراحت اعلام کرد که خواست اصلی او سه چیز است: ۱. تامین حقوق سیاسی هزاره‌ها، ۲. رسمیت مذهب جفعری و ۳. تغییر ساختار سیاسی و اداری کشور به هدف تامین عدالت اجتماعی و تمرکززدایی از قدرت. پس از تیره شدن روابط حزب وحدت با جمعیت اسلامی ـ که قدرت دولتی را در اختیار داشت ـ با حزب اسلامی حکمتیار و جنبش ملی اسلامی شورای هماهنگی را علیه دولت برهان‌الدین ربانی تشکیل داد. سید انور رحمتی عضو شورای مرکزی حزب وحدت می‌گوید مزاری تصمیم گرفت هر گروهی که با تامین حقوق سیاسی هزاره‌ها موافقت کند، در کنارش بایستد. این تغییر موضع مزاری انتقادهایی را برانگیخت؛ از جمله محمد اکبری معاونش می‌گوید دلیل اصلی انشعاب جناح او مخالفت با تشکیل شورای هماهنگی بود. اما زمانی که حزب اسلامی مواضع خود را در مرزهای غربی و جنوبی کابل به سود گروه طالبان تخلیه کرد، حزب وحدت در غرب کابل بین دو رقیب نظامی‌اش قرار گرفت: دولت ربانی از یک سو و گروه طالبان از سوی دیگر. محمدکریم خلیلی رهبر یکی از پنج شاخه کنونی حزب وحدت، مدعی رهبری جناح اصلی این گروه است 'عقب‌نشینی' سعادت غزنوی می‌گوید شاهد ورود طالبان به غرب کابل و "غارت" دفاتر حزب وحدت از سوی آنها بود. به گفته او، همزمان جنگنده‌های دولت ربانی مواضع این حزب را بمباران کردند، اما آقای منصور می‌گوید که نه تنها بمبارانی در کار نبود، بلکه برعکس مقام‌های دولت وقت تاکید کردند که حزب وحدت با دولت هماهنگ شود که رهبر وقت این حزب آن را نپذیرفت. در مقابل، هم آقای رحمتی و هم آقای غزنوی می‌گویند که عبدالعلی مزاری خواستار اتحاد با جمعیت اسلامی علیه طالبان شد، اما به این درخواست توجهی نشد و در نتیجه رهبر وقت حزب مجبور شد که به قصد نقل مکان به هزاره‌جات "عقب‌نشینی" کند، ولی طالبان او را روز ۲۰ حوت شناسایی و اسیر کردند و دو روز بعد در چهارآسیاب در جنوب کابل کشتند. فرماندهان طالبان در آن زمان به رسانه‌ها گفتند که او هنگام انتقال از چهارآسیاب به قندهار، در درگیری با افراد این گروه در درون هلیکوپتر در ولایت غزنی کشته شد. هواداران مزاری جنازه‌اش را از غزنی به شهر مزار شریف منتقل کردند و در همان جا به خاک سپردند. طالبان در سال ۱۳۷۷ با تصرف این شهر، آرامگاه او را ویران کردند. به این ترتیب، کارنامه مزاری با گردهم آوردن هشت گروه منسوب به قومیت هزاره به دور یک محور نیرومند سیاسی، زمینه تغییر معادلات سیاسی قبلی را فراهم کرد و این قومیت را در جایگاه سوم رده‌بندی قدرت قرار داد. همچنین تاکید او بر وحدت ملی مبتنی بر عدالت اجتماعی و مشارکت گسترده اقوام در قدرت سیاسی و تمرکززدایی از قدرت، در دهه هفتاد توجه بسیاری را جلب کرد. پیش از آن قدرت سیاسی در افغانستان برای مدت طولانی متمرکز و با مشارکت محدود بود، اما چانه‌زنی صریح رهبران مانند مزاری تا مرز جنگ مسلحانه در دهه هفتاد، مشارکت همگانی را در گفتمان سیاسی افغانستان به امر پذیرفته شده‌ای تبدیل کرد. به نظر می‌رسد که اشاره اشرف غنی به اثرگذاری مزاری در تغییر مسیر حرکت تاریخ در افغانستان به همین موضوع باشد. بیست سال بعد البته از کارنامه او انتقادهای زیادی هم شده است. در ۳۴ ماه حضور او در غرب کابل، چند جنگ روی داد که در شماری از آنها، او یکی از طرف‌های اصلی بود. منتقدان مزاری او را متهم به قدرت‌طلبی کرده‌اند. پاسخ خودش به این انتقادها این بود که "حق خواستن به معنای دشمنی با کسی نیست"، ولی این پاسخ بسیاری از منتقدانش را راضی نکرد. حالا بیست سال پس از قتل عبدالعلی مزاری، هر چند نظر بسیاری از منتقدان سیاسی او در مورد کارنامه‌اش تغییر کرده و شجاعت او در طرح مشارکت گسترده و عدالت اجتماعی را می‌ستایند، اما کسانی که از جنگ‌های دهه هفتاد آسیب دیده‌اند، همان‌گونه که از سایر رهبران جهادی انتقاد می‌کنند، منتقد او هم هستند. سازمان‌های حقوق بشری گروه‌های دخیل در این جنگ‌ها به نقض گسترده حقوق بشر و ارتکاب جنایات جنگی متهم کرده اند. پیروان مزاری اما تاکید دارند که او در بیرون آوردن اقلیت‌های قومی از انزوای تاریخی و فراهم کردن زمینه برای شنیده شدن صداهای آنها برای مشارکت آنها در قدرت سیاسی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. ملی‌گراهای هزاره که احساس می‌کنند در مدتی طولانی به صورت نظام‌مند از عرصه‌های سیاسی، آموزشی و اقتصادی طرد شده بودند، مزاری به بازگشت‌شان به این عرصه‌ها کمک کرد. بعد از مزاری همبستگی ایجاد شده از هم پاشید. حالا سه جناح از پنج جناح حزب وحدت اسلامی، مدعی حفظ میراث واقعی و ماندن در خط راستین رهبر پیشین خود هستند و هر کدام حزب مستقلی است. برگزاری مراسم‌های جداگانه به مناسبت سالگرد قتل مزاری از سوی این جناح‌ها، بیانگر عمق اختلاف بین آنها است.
این روزها آئین‌های متعددی در داخل و خارج افغانستان به مناسبت بیستمین سالگرد قتل عبدالعلی مزاری رهبر پیشین حزب وحدت اسلامی برگزار شد. اشرف غنی رئیس جمهوری در پیامی به این مناسبت گفته : "شهید مزاری از جمله سیاستمداران وطن ما است که جهت حرکت تاریخ را تغییر داد. بدون شک، او شخصیتی تاثیرگذار در سیاست بود."
عبدالعلی مزاری؛ نگاهی به رهبر حزب وحدت اسلامی بعد از بیست سال
نمایی از فیلم 'سفر مردان خاکستری' هر نسلی برای خودش خاطراتی پر از عشق‌ها و حسرت‌های گم شده از گذشته‌ها دارد، از گذشته‌هایی که ته ذهن‌های ما خیره و خاموش نشستند و همچنان به ما زل می زنند. بازمانده‌های نسلی که در حال از بین رفتن هستند، برای ما از روزگاری تعریف می کنند که رفاقت و معرفت و عشق و روابط انسانی معنی دیگری داشت. روزگاری که البته سخت بود اما شادمانی هم بود. امیر شهاب رضویان از فیلمسازان فعال سال های اخیر ایران، در فیلم 'سفر مردان خاکستری' به سراغ این نسل رفته تا روایتی مدرن از خاطره های نسل پدران ما را به تصویر بکشد. ویژگی فیلم فیلم 'سفر مردان خاکستری' ساخته شهاب رضویان، فیلمی در حال و هوایی کاملا ایرانی با نشانه‌ها رنگ‌ها و سنت‌های ایرانی و ترانه‌های قدیم. فیلم‌ساز در این فیلم با استفاده از تکنیک فاصله‌گذاری، سعی کرده بود که شکلی مدرن و ساختارشکن به فیلم‌اش بدهد. فیلمی با فیلم‌برداری خیلی خوب از محمدرضا شریفی از فیلم‌بردان و مدرسان باسابقه سینمای ایران و حضور رضا خمسه ای از هنرمندان نمایش خیمه شب‌بازی در ایران که هر دو چندی پیش درگذشتند. درباره کارگردان امیرشهاب رضویان متولد ۱۳۴۴ همدان است او دانش آموخته سینما در ایران است و از جمله پیش روهای سینمای آزاد، آماتور و سینمای جوان در ایران است. رضویان از نوجوانی وارد دنیای سینما می شود در کارنامه هنری اش حدود ۴۰ فیلم کوتاه وشش فیلم سینمایی به چشم می خورد. فیلم مینای شهر خاموش یکی از این فیلم هاست که در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۵، نامزد هفت سیمرغ بلورین شد که در نهایت فیلم مینای شهر خاموش موفق به دریافت سیمرغ بلورین برای بهترین کارگردانی شد و بازیگر شناخته شده سینمای ایران، عزت الله انتظامی هم به عنوان بازیگر این فیلم، موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر شد. از دیگر کارهای آقای رضویان دو فیلم سینمایی با نام های مینای شهر خاموش(۱۳۸۵) و تهران ساعت ۷ صبح (۱۳۸۱) است که جشنواره‏‌های داخلی و خارجی زیادی به نمایش در‏آمده است. نگاه کارگردان امیرشهاب رضویان، کارگردان فیلم قصه فیلم 'سفر مردان خاکستری' را از سال ۱۳۷۶ در ذهن می‏‌پروراندم و دوست داشتم با چند پیرمرد خیمه شب باز، یک شورلت استیشن قدیمی، فیلمی جاده ای بسازم. 'سفر مردان خاکستری' حکایت سفر است و عشق گمشده، ترکیبی است از قصه گویی متکی بر خاطره پردازی و مستندسازی. روزهایی که قرار بود فیلمبرداری را شروع کنیم، پدرم مریض احوال بود و به رغم اصرار من و تمایل خودش نمی‏‌توانست دو ماه با گروه همراه باشد. ضعفش را می‏‌دیدم اما نمی خواستم بپذیرم که به زودی از میان ما خواهد رفت. از کودکی به خاطر دارم که پدرم مرتب از شهری گرم و کویری به نام بیرجند در جنوب خراسان صحبت می‏‌کرد. بیرجند برایش شهر خاطره‌‏های دور و خوشایند بود، همیشه می‏‌گفت که روزی برای ملاقات دوستان قدیمی‏‌اش به بیرجند خواهد رفت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ او را برای مدت یک سال به این شهر تبعید کرده بودند و محبت اهالی بیرجند را به خاطر داشت. خاطره‏‌های پدرم باقی بود و ما بزرگ می‏‌شدیم، نوروز سال ۱۳۷۴ پدرم گفت که امسال تعطیلات را به بیرجند برویم، از همدان تا بیرجند حدود ۲۰۰۰ کیلومتر راه بود. به راه افتادیم و دو روز بعد به اولین دهی که پدرم رفته بود، رسیدیم. از دوستانش کسی زنده نبود، فقط مردی ۴۰ ساله را که پسر یکی از دوستان پدرم بود دیدیم که پدرم را نمی‏‌شناخت و شعف پیرمرد را از دیدار پسر دوستش نفهمید. پدرم بسیار دلتنگ شد. در آن راه فقط سعدی نامی که در آن سالها پیاله فروش ده بوده و حالا لبنیاتی داشت پدرم را به خاطر آورد. به بیرجند هم که رسیدیم از دوستانش کسی زنده نبود، پدرم بعد از ۴۰ سال برگشته بود به تبعیدگاهش و از آشنایانش کسی را نمی‏‌یافت. چه روزهای بدی بود برای پیرمرد. فیلم‌نامه کامل شد. تم بازگشت به شهر جوانی و خاطره‏‌ها و عشق گمشده را با خیمه شب بازی ایرانی که بسیار دوست دارم، آمیختم و سه پیرمرد خیمه شب باز را سوار یک استیشن قدیمی کردم و در جاده های کوهستانی، جنگلی و کویری ایران به راهشان انداختم. پدرم همان روزها اولین کتاب داستانش را چاپ کرده بود و برای توزیع آن دچار مشکل بودیم. دلم می‏‌خواست که تصویرش در فیلم باشد. پس به عنوان نویسنده‏‌ای پیر که برای فروش کتابهایش شهر به شهر مسافرت می‏‌کند، در فیلم برای دقایقی با پیرمردها همراهش کردم. فیلمبرداری به پایان رسید و پدرم تدوین اولیه فیلم را دید، موضوع برایش آشنا بود و احساس کردم که از فیلم بدش نیامده، کمی بعد پدرم درگذشت و ما را تنها گذاشت. در تدوین نهایی بسیاری از پلانهای فیلم را کوتاه و یا حذف کردم اما به سکانس پدرم نتوانستم دست بزنم، کوتاه کردن حتی چند فریم هم برایم دردآور بود. فکر می‏‌کنم 'سفر مردان خاکستری' به رغم آن که فیلمی شخصی، ممکن است به حساب بیابد برای هر تماشاگری لحظه‏‌های آشنایی خواهد داشت. دو نظر درباره فیلم رئالیسم بر ضد خودش حامد رجبی مدتهاست که آثار صرفاً رئالیستی از سوی هنرمندان و منتقدان هنری چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرند. زیرا در این گونه آثار، اثر هنری بوسیله خود هنر خلق نمی‌شود بلکه خارج از آن اتفاق می‌افتد و اثر هنری تنها به بازگویی واقعیته‏ایی می‌پردازد که شاید شنیدن یا دیدنش جذاب باشد- شاید هم نباشد- و احتمالاً به هر شیوه دیگری هم که مطرح می‌شد، چندان فرقی نمی‌کرد. در واقع در این آثار ذات هنر تنها به مرحله تقلیدی درجه دوم، تنزل پیدا می‌کند. از سوی دیگر فیلمهای رئالیستی در ایران بسیار ساخته می‌شوند. یعنی شاید در حال حاضر چیزی حدود ۹۵درصد از آثار تولید شده در سینمای ایران را آثار رئالیستی تشکیل می‌دهد البته این آثار هم در نوع خود به دو گروه تقسیم می‌شوند. آثار تولید شده برای داخل و آثار تولید شده برای مصرف خارجی. علل تولید فیلمهای گروه اول را شاید بتوان امکانات کم سینمایی ایران، محدودیت قابل طرح در سینما، عدم پذیرش فیلمهای پیچیده تر از سوی مخاطبین سینما و این نکته دانست که بیشتر فیلمسازان ما فکر می‌کنند با توسل به واقع گرایی می‌توانند فردی مؤثرتر در جامعه باشند. اما گروه دوم، چون از یک سو نمی‌خواهند فیلم تجاری بسازند و از سوی دیگر دل و جرأت ساخت فیلم هنری را هم ندارند- به خاطر ریسک در بازگشت سرمایه و بایکوت شدن- به سراغ فیلمهایی می‌روند که در جشنواره‌های خارجی طرف‌دار داشته باشد. طرف‌دارانی که این‌گونه فیلم‌ها را در واقع نه به عنوان اثر سینمایی، بلکه به عنوان گزارشی از یک کشور جهان سوم که با مشکلاتی روبرو است که اروپا چند صد سال پیش پشت سر گذاشته است، دوست دارند. اما علی رغم تمام مطالب بالا، همواره عده ای هستند که سعی می‌کنند در قالب‌های تجربه شده هنری، دست به تجربه های نو بزنند. فیلم 'سفر مردان خاکستری' را شاید بتوان اثری از این نوع دانست. نمای دیگری از فیلم 'سفر مردان خاکستری' 'سفر مردان خاکستری'، فیلمی واقع گراست. به طوریکه تمام فیلم گواه این مدعا است. از بازیها گرفته تا طراحی صحنه و فیلمبرداری و کارگردانی. در ابتدای فیلم، کارگردان به ما می‌گوید که قصد تعریف کردن داستانی واقعی از زندگی پدرش را دارد. من هر وقت فیلمی می‏‌بینم که در ابتدای آن گفته می‌شود این داستان واقعی است، دچار سرخوردگی می‌شوم، هر چند گاهی اوقات، این حس در پایان فیلم تبدیل به احساس شور و شوق از دیدن یک اثر خوب سینمایی می‌شود، اما همیشه در ابتدا این احساس سرخوردگی را دارم. چون احساس می‌کنم که خلاقیتهای نویسنده و کارگردان در حد بسیار زیادی اسیر وفاداری به اصل ماجرا خواهد بود. از طرف دیگر احساس می‌کنم که آن‌چه می‌بینم در واقع در حال اتفاق افتادن در خارج از سینماست و سینما خالق آن نیست و نمی‌توانم از آن به طور کامل لذت ببرم. چون منطقش به جای اینکه سینمایی باشد، واقعی است و اگر هم بشود از آن لذتی برد، در واقع لذت از واقعه‌ای‌ است که قبلاً اتفاق افتاده و نه از خود سینما. در طول تاریخ سینما بسیار سعی شده است که از این قضیه به عنوان عاملی در خدمت فیلم استفاده شود و نه به ضرر آن. فیلم 'سفر مردان خاکستری' نیز سعی در رفع این مشکل- به زعم من دارد. این فیلم رئالیستی است. اما در واقع از رئالیسم بر ضد خودش استفاده می‌کند. به طوری که با افراط در واقع گرایی، سعی در نفی آن دارد. حضور کارگردان در صحنه‏‌های مختلف این فیلم، شاید در نگاه اول تنها فاصله گذاری باشد،- هر چند در وهله اول فاصله گذاری است و به آن هم می‏‎انجامد- اما کارکرد دیگر و شاید کارکرد مهمتر آن همین نفی رئالیسم صریح در این فیلم است. به طوری که هر چند ما با یک داستان رئالیستی روبرو هستیم، اما به هیچ وجه فیلمی واقع گرا نمی‌بینیم. زیرا همواره حضور کارگردانی را در پس ماجرا حس می‌کنیم که سعی در هدایت بازیگرانش دارد تا بتواند داستان واقعی خود را برای ما تعریف کند در واقع ما به جای اثری واقع گرا، با فیلمی روبرو هستیم که صراحتاً به ما می‌گوید سعی در واقع‏گرا بودن دارد. اما این کار برایش به طور کامل مقدور نمی‌شود، زیرا فیلم واقع گرا خود در تضاد مستقیم با واقعیت است. اگر قرار باشد هر چیز واقعی باشد، دیگر به هیچ وجه فیلمی واقع گرا- طبق تعریف‌هایی که قبلاً برایش شده- را نخواهیم دید. 'سفر مردان خاکستری' این پارادوکس را پذیرفته و از آن به بهترین شکل استفاده کرده است. بازی بازیگران هم در این فیلم واقع گراست. اما این واقع گرایی خیلی بیشتر از آن چیزی است که در رسانه سینما به عنوان حد استاندارد پذیرفته شده است. در واقع این بازیها اینقدر واقعی هستند که گه گاهی بازیگران از قالب شخصیت نمایشی خود خارج می‌شوند و شخصیت خود واقعی‌شان را به نمایش می‌گذارند این دوگانگی شخصیت بازیگران علاوه بر کارکردی که در بالا ذکر شد، باعث به وجود آمدن دو داستان شده که به موازات هم در حال حرکتند. البته در جاهایی که بازیگران شخصیت واقعی خود را ارائه می‌کنند، داستان متوقف نمی‌شود و ریتم فیلم افت نمی‌کند. بلکه به خاطر جذابیتهای شخصیتی این افراد- که کارگردان موفق شده آن را با جریان فیلم هماهنگ کند- به گسترش و بسط داستان هم کمک می‌کند. از سوی دیگر می‌توان فیلم سفرمردان خاکستری را به صراحت یک فیلم جاده‌ای خواند. فیلمی که در سفر شکل می‌گیرد و همراه اصلی شخصیتها در این سفر، جاده است. این گونه فیلمها تاکنون زیاد ساخته شده‌اند. در این گونه فیلم‌ها، علاوه بر دنبال شدن داستان اصلی، شخصیتهای فیلم در راه خود با افرادی روبرو می‌شوند. چنین داستانهایی در حالت کلی، سفرهای ادیسه‌وار نامیده می‌شوند. زیرا ساختار اصلی آنها برگرفته از 'ادیسه' هومر است. در این گونه داستانها، شخصیتهای گذرای بین راه، معمولاً بازتاب شخصیت اصلی داستان هستند، یا به تکامل او کمک می‌کنند. در واقع در آثار کلاسیک معمولاً هدف از سفر رسیدن به کمال است. فیلم 'سفر مردان خاکستری' - به گفته کارگردانش در ابتدای فیلم- درباره عشقی گم شده است و سفر، راه رسیدن شخصیت‌ها به این عشق است. شاید بتوان کمالی را که اسفندیار در پایان به آن دست می‌یابد، همان پذیرفتن عشق در نرسیدن به آن دانست. در واقع اسفندیار در پایان فیلم به کمالی می‌رسد که چهل سال پیش نیز به آن رسیده بود. اما اگر قبلاً این دوری از عشق، اجباری بود، این بار او آگاهانه این انتخاب را انجام می‌دهد. در واقع آگاهی اسفندیار که در طی این سفر به آن دست یافته، سبب این انتخاب می‌شود. در این فیلم سفر مایه آگاهی است و آگاهی به انتخاب او ارزش می‌دهد. اسفندیار در پایان فیلم به بهمن می‌گوید:« بگذار عشق ما در چند خاطره کوچک خلاصه شود.» در واقع اسفندیار در پایان به دنیای خاطرات پناه می‌برد و آن را همچون سپری در برابر دنیای واقعی قرار می‌دهد. آنچه اسفندیار در طی این سفر دیده، همه انسانهایی هستند که زندگی را به خاطر گذشته‌شان تحمل می‌کنند. در واقع گویی آنها زنده‏‌اند نه به خاطر این‌که از زندگی فعلی‌شان لذت می‌برند، بلکه به این دلیل که بتوانند اندکی بیشتر با خاطرات گذشته به‌سر برند. در این میان، عیان ترین شخصیت، قاسم است که در پایان فیلم در می‌یابیم او در واقع می‌تواند آینده اسفندیار باشد. دیگران هم به نحوی دیگر، اینگونه‌‏اند. پیرمرد افغانی با خاطرات گذشته و وطن زندگی می‌کند و پیرمرد نویسنده با خاطره پدری که از او خواسته تا نویسنده شود. در واقع اینجا زمان حرف اصلی را می‌زند، اما نه به صورت حاضر، بلکه برای این شخصیتها زمان در بهترین حالتی که تجربه‏‌اش کرده‌اند متوقف شده است و آنها همه در آن زمان- هر چند سالها پیش- زندگی می‌‏کنند. سفر اسفندیار بهانه‌ایست برای غلبه بر این حالت و آوردن زمان به اکنون، اما در پایان، او خود خواسته به رؤیاها و خاطراتش باز می‌گردد. شاید او آنقدر در آن دنیا زندگی کرده است که دیگر توان چشیدن طعم آن‌چه سالها در انتظار بوده را ندارد. شاید هم این پیروزی محتوم زمان است که هر چند دلیلش را نمی‌دانیم، اما می‌توانیم به حتمی بودن آن مطمئن باشیم. شاید هم ناچار باشیم نجنگیده، تسلیم شویم، یا در آستانه پیروزی، تن به شکست دهیم. رابطه عناصر تشکیل دهنده این فیلم، بر محور جانشینی شکل گرفته است. یعنی در واقع محور جانشینی جایگزین محور همنشینی شده است. این نیز یکی دیگر از سرباز زدن های این فیلم از قواعد آثار رئالیستی است. در این فیلم هر شخصیت بین راه در واقع جانشینی است برای شخصیت قبلی و نه دنباله آن. در واقع تمام این افراد نماینده یک مفهوم واحد هستند و فقط جایگزین هم می‌شوند اما در عین حال رابطه همنشینی بین عناصر نیز به طور کامل از بین نرفته است. بلکه در سطحی ظریف و پایین تر جریان دارد و علنا باعث به هم پیوستن فیلم و انسجام درونی آن شده است. عامل بوجود آمدن این زنجیره همنشینی، احساس عاشقانه اسفندیار نسبت به خواهر بهمن است. به طوری که ما قصه‌ه‏ایی برای تعقیب داریم که کم کم همراه با شخصیتهای دیگر فیلم، از چند و چون آن آگاه می‌شویم. در پایان باید بگویم که سفر مردان خاکستری فیلمی است که می‌توانست سرشار از صحنه‏‌های رمانتیک باشد، و می‌توانست بخاطر خود داستان و شیفتگی فیلمساز نسبت به این داستان- که داستان قسمتی از زندگی پدرش است- دچار سانتمیانتالیسم وحشتناکی شود. اما فیلمساز با حفظ فاصله هنرمندانه درست از موضوع و تکیه بیشتر بر امکانات سینما به جای اثری صرفا داستانی، فیلمی ساخته که می‌تواند نوید بخش رویکرد بهتر فیلمسازان به سینمای واقع گرا باشد. نوشته دبورا یانگ درباره فیلم 'سفر مردان خاکستری' یک داستان صمیمی ایرانی درباره سه مرد سالخورده عروسک گردان و یک فیلم جاده‌ای دلنشین است که به آرامی در چارچوبهای نوع خود باقی می ماند. امیرشهاب رضویان بعد از چندین تجربه مستند، در اولین فیلم داستانی خود، نگاهی مفرح و عاشقانه به سه قهرمان سالخورده اش دارد. آنها در این فیلم درمی‌یابند که دیگر نمی‌توانند دوباره به خانه‌شان بازگردند. نمایش بیابان‌ها، کوه‌ها و جنگل‌های چشم‌نواز و جذاب ایران را می توان یکی از دلایل سرمایه‌گذاری تهیه کننده ژاپنی این فیلم دانست. جشنواره ها و رسانه های ارتباط جمعی یکی از مشتریان اصلی این گونه فیلمها هستند. سه شخصیت اصلی سالخورده فیلم در یک شورلت استیشن قدیمی می‌نشینند تا به قصد اجرای نمایش خداحافظی، سفری چند صد کیلومتری را از تهران تا زادگاهشان بیرجند، شهری تک افتاده در کویر شرقی ایران، شروع کنند. این سفر آمیخته به مصرف بی‌وقفه سیگار و روایت قصه‌های نوستالژیک عشقهای شکست‌خورده آنهاست. در راه، نابازیگران فیلم، موسیقی محلی می‌نوازند، بی‌شمار حرف می‌زنند و نمایش خیمه‌شب‌بازی برای بچه‌ها اجرا می‌کنند. در این فیلم، رضویان می‌توانست ادای دین و اشتیاق ایرانیان به استفاده از پشت صحنه‌های واقعی در میان صحنه ‌های یک فیلم داستانی، را به سادگی فراموش و از آن صرف نظر کند. درباره کارشناس برنامه مهدی طاهباز، نویسنده سینمایی مهدی طاهباز متولد ۱۳۵۹ در تهران و فارغ التحصیل مهندسی معدن از دانشگاه آزاد است. او کار مطبوعاتی را از سال ۱۳۸۱ با نشریات داخل ایران آغاز کرده و سپس در این نشریات به عنوان نویسنده سینمایی و فرهنگی فعالیت کرده است. وی همچنین در تعدادی از آثار سینمایی به عنوان مشاور رسانه ای، دستیار کارگردان و مشاور فیلمنامه حضور داشته است. او از سال ۱۳۸۹ تاکنون در رادیو فردا در جمهوری چک مشغول به کار است و علاوه بر نوشتن مقالات سینمایی، در برنامه رادیو پس فردا به عنوان دستیار تهیه و بازیگر فعالیت می کند. گفتگو با مهدی طاهباز درباره فیلم [email protected] آدرس فیس بوک برنامه آپارات:کلیک https://www.facebook.com/aparatonbbc خلاصه فیلم هفته گذشته 'امتحان' ساخته ناصر رفایی نمایی از فیلم 'امتحان' در یک حوزه‌ امتحانی کنکور دختران در صبح روز برگزاری امتحان اتفاقات مختلفی می‌افتد. با حضور اولین گروه از داوطلبین در جلوی حوزه امتحان، فیلم آغاز می‌شود و با باز شدن درهای حوزه فیلم به پایان می‌رسد. هر کدام از داوطلبان با مسأله و مشکلی رو‌به ‌روست. دختری همراه با پدرش متعصبش به حوزه آمده است. زنی با چشم کبود شده از همسرش گلایه می کند که دست بزن دارد، مادری مخالف درس خواندن و امتحان دادن دخترش است و به وضعیت ظاهری دیگر دختران اعتراض می کند. زنی دیگر همراه با بچه چهار ماهه اش آمده و تأکید می کند که با همین وضعیت و بعد از ازدواج دیپلمش را گرفته و حالا منتظر همسرش است تا او با مراقبت از بچه فرصت شرکت بر سر جلسه امتحان را پیدا کند. زنی دیگر هراسان به گوشه‌ای از حیاط پناه می‌برد چون همسرش مخالف امتحان دادن اوست و معتقد است که زن بعد از ازدواج باید مشغول کارهای خانه باشد. زنی دیگر که شوهرش بر سر او منت می گذارد تا اجازه داده در کنکور شرکت کند، با دیدن دوستان هم مدرسه‌ای همسرش با آن ها گرم می گیرد و شیرین‌زبانی می‌کند. زنی دیگر که سوار بر ویلچر است، تصمیم گرفته امتحان بدهد. زنی میان‌سال به سراغ زن جوان‌تر می رود و او را تشویق می کند که به هر ترتیبی که هست با شوهرش مخالفت کند و برای گریز از آزارهای او به جز شرکت در کنکور،‌ حتی در صورت لزوم جدا شود، چون همین اتفاق برای او نیز افتاده و او پس از هفده سال از همسرش جدا شده و خود از بچه هایش نگهداری می‌کند. پس از یک ساعت اعلام می‌شود که امتحان بزودی شروع می‌شود و درهای سالن بسته خواهد شد، در حالی که یکی از شرکت کنندگان به دلیل جا ماندن کارتش پیش دوستش نمی‌تواند امتحان بدهد و زنی هم که با نوزادش در انتظار همسرش بود، همچنان جلوی در منتظر می‌ماند. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته مریم این فیلم را دیدم. دقیقا حال و هوای دوران کنکور و آدمهای آن زمان برایم زنده شد. فیلم جالبی بود. رامین فیلم خوبی است ولی از دنیای امروز ایران خیلی عقب است. یک جورهایی حس سیاه‌نمایی و نمایش عقب‌ماندگی جامعه ایرانی را القا می‌کند. بیتا به نظر می‌آید ایده این فیلم مثل فیلم 'محدوده دایره' ساخته شهرام مکری است. ضمن این‌که دخترهایی که نیم ساعت به شروع جلسه کنکورشان مانده،این‌قدر درگیر حاشیه حرف زدن از فالگیر و خواستگار و مشکلات زناشویی و پرنده و... نیستند، درگیر استرس امتحان هستند. محمد طرح داستان خوب ولی به علت کمبود بودجه از بازیگرهای آماتور استفاده شده و بازی‌ها ضعیف و آماتور است. ما همیشه در سینمای ایران شاهد این موضوع هستیم که کارهای ضعیف با بازیگر های معروف مطرح می‌شوند. اما کارهای قوی به علت مسائل نامبرده همیشه گمنام باقی می‌مانند. *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند.
این هفته در آپارات فیلم 'سفر مردان خاکستری' ساخته امیرشهاب رضویان پخش می‌شود. درباره فیلم
'سفر مردان خاکستری' در آپارات
به گفته وی‌، در نشست پيشين شورای حکام که ماه سپتامبر گذشته برگزار شد و به صدور قطعنامه عليه ايران انجاميد، مذاکرات هيئت ايرانی برای جلوگيری از صدور اين قطعنامه، چه به صورت رسمی و چه غيررسمی تنها با دولتهای چين، روسيه و آن دسته از اعضای شورای حکام صورت گرفت که عضو جنبش عدم تعهدند اما اين بار رايزنيهای هيئت مذاکره کننده گسترده تر خواهد بود. گفتگوی اين مذاکره کننده ايرانی با خبرگزاری جمهوری اسلامی در شرايطی منتشر شده که شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی با صدور قطعنامه ای، ايران را نسبت به پيمان بين المللی منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای متخلف شناخته و رسيدگی به اين "تخلف" را در صلاحيت شورای امنيت سازمان ملل متحد دانسته است که می تواند اقدامات سختگيرانه ای برای واداشتن ايران به محدود کردن فعاليت اتمی اش انجام دهد. ايران اين قطعنامه را نپذيرفته و بر اين اساس شورای حکام می تواند در نشست بعدی خود تصميم به ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت بگيرد. هدف هيئت مذاکره کننده هسته ای ايران از گسترده تر کردن دامنه مذاکرات خود جلوگيری از اتخاذ چنين تصميمی است. ترکيب هيئت مذاکره کننده ايرانی با روی کار آمدن دولت جديد در اين کشور دستخوش تغييراتی شده و به گفته آقای سعيدی تنها مذاکراتی که هيئت جديد تاکنون انجام داده، گفتگوهای علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران با با وزيران خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان است که در حاشيه مجمع عمومی سازمان ملل متحد انجام گرفت. معاون سازمان انرژی اتمی ايران که در ترکيب پيشين هيئت مذاکره کننده نيز عضويت داشته، می گويد عاقلانه اين است که‌ هيچيک از دو طرف اروپا و ايران در خصوص اختلافی که بر سر فعاليت هسته ای اين کشور دارند بهتر است به سمت تهديد نروند، چراکه راه عاقلانه ای برای حل اين اختلاف وجود دارد. وی اين راه حل را پيدا کردن مسيرهای مناسبی دانسته که به عقيده او برای حل موضوع از طريق عملی، منطقی، حقوقی و فنی وجود دارد و می تواند هم به نفع ايران تمام شود، هم به نفع اروپا و هم به نفع آمريکا. به گفته وی، طرف ايرانی برای گزينه ‌هايی که اروپا می ‌تواند برای خود انتخاب کند، گزينه ‌های مناسبی پيش بينی کرده ‌اما در مورد اين گزينه ها توضيحی نداده است. اين مذاکره کننده ايرانی با اذعان به اينکه اروپا گزينه ‌هايی برای برخورد با ايران در اختيار دارد، گفته که ايران نيز گزينه ‌هايی دارد که اگرچه ممکن است قوی تر از گزينه ‌های اروپاييها نباشد، اما از آنها ضعيفتر نيست. او بدون نام بردن از هيچ دولت اروپايی مدعی وجود دو مجموعه در اتحاديه اروپا شده است، يکی مجموعه " تندرو" که به دنبال مسيری تند و مقابله با ايران، همچون ارجاع پرونده اتمی اين کشور به شورای امنيت سازمان ملل است و مجوعه "عاقل" که وی ابراز اميدواری کرده است مانع از اقدامات مجموعه تندرو شود. قطعنامه اخير شورای حکام به پيشنهاد سه دولت اروپايی عليه ايران تصويب شده که طی حدود يک سال گذشته مذاکره با اين کشور را برای محدود ساختن فعاليت اتمی اين کشور دنبال کرده اند. معاون سازمان انرژی اتمی ايران پيش بينی کرده که اگر آن گونه که در اين قطعنامه درنظر گرفته شده، پرونده ايران به شورای امنيت ارجاع داده شود، فضا به گونه‌ ای تند شود که نه به نفع ايران باشد و نه به نفع اروپا. يک روز پيش از انتشار گفتگوی اين مذاکره کننده با خبرگزاری جمهوری اسلامی، تظاهرکنندگان ايرانی در شهرهای مختلف اين کشور از دولت خواستند فعاليت تأسيسات غنی سازی اورانيوم را بر خلاف خواست آژانس بين المللی انرژی اتمی از سربگيرد. آقای سعيدی می گويد که اگر دولت ايران به اين جمع بندی برسيد که مذاکرات هسته ای بسيار طولانی و سرانجام بی ‌نتيجه خواهد بود، قطعاً در خصوص فعاليت تأسيسات نطنز تصميمگيری خواهد کرد. وی تأکيد کرده که گذشت زمان به نفع ايران نخواهد بود. خدمات
محمد سعيدی معاون برنامه‌ ريزی و امور بين ‌الملل سازمان انرژی اتمی ايران که در تيم مذاکرات هسته ای اين کشور نيز عضويت دارد طی گفتگويی اختصاصی با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفته که اين تيم مذاکره کننده تا پيش از برگزاری نشست آتی شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در ماه آينده رايزنيهای گسترده ای خواهد کرد که برخی کشورهای اروپايی را هم شامل خواهد شد.
رايزنی هسته ای ايران با 'برخی دولتهای اروپايی'
تحولات روحی در دوران بلوغ در بين دختر ها و پسرها متفاوت است. اين تفاوتها نه تنها به دليل شرايط خانوادگی و فرهنگی و تفاوت جايگاهی که يک دختر خانم و يا آقا پسر جوان در جامعه دارند بلکه بدليل تفاوت های هورمونی شان هم هست. در اين سن بيشترين اشخاصی که روی فرد نوجوان تاثير دارند دوستان وی هستند. چون فرد نوجوان تصور می کند هيچ کس او را درک نمی کند و تنها کسانی که تجربه همسان دارند و همسن او هستند مشکلات او را می فهمند. دليلش هم خيلی ساده است. در نظر بگيريد يک فرد نوجوان موضوعی را با والدين خود در ميان بگذارد. مثلا بگويد دوستم ميثم سيگار می کشد. اگر پدر و مادر بلافاصله عکس العمل نشان بدهند و يا با ميثم برخورد بدی بکنند و يا نوجوان را از ديدن دوستش محروم کنند بار بعدی فرزند شان حرفی را که بداند عواقب اينچنينی دارد برای پدر و مادرش بازگو نمی کند. بهترين راه گوش کردن بدون نظر دادن و قطع کردن صحبت نوجوان است. بعد از آن می توانيد نظر او را در مورد سيگار کشيدن بپرسيد و بعد راجع به آن را هم صحبت کنيد تا خود او به اين نتيجه برسد که سيگار کشيدن برايش ضرر دارد و اين انتخابی نيست که می خواهد برای خودش بکند. اما اگر سيگار کشيدن را محکوم کنيد بدون اينکه نوجوان دلايل آن را درک کرده باشد در بازداری وی از انجام اين عمل موفق نبوده ايد. يکی از فشارهايی که امروزه روی نوجوانان و جوانان است مسئله تجربه جنسی است. مثلا وقتی در جمع دوستانشان هستند هرکس دوست دختر و يا دوست پسر ندارد و يا رابطه جنسی را تجربه نکرده است مورد تمسخر قرار می گيرد. بعضی افراد هم نيازهای عاطفی که از جانب خانواده شان تامين نشده در فردی خارج از خانواده جستجو می کنند بخصوص برای دخترهايی که از طرف پدرشان احترام و صميمت کافی را نداشته اند و پسرهايی که از طرف والين خود تحقير شده و يا نزديکی خاصی با آنها احساس نمی کنند. اما بگذاريد همينجا خيالتان را راحت کنم. در تمامی تحقيقاتی که با نوجوانان به عمل آمده اکثر دخترها اعلام کرده اند که به هر دليل که رابطه جنسی را در نوجوانی تجربه کرده اند اعم از کمبود محبت، بخاطر فشار دوستانشان و يا تحت تاثير الکل و مواد مخدر، از اينکه اين رابطه را داشته اند پشيمان هستند. و اين تازه اعلام آمار در کشورهايی است که باکره بودن دختر مهم نيست. در مورد پسرها هم پژوهش ها نشان داده که در يک جمع پسرهای نوجوان و جوان اکثر کسانی که خودشان را بسيار با تجربه نشان می دهند در واقع هرگز رابطه جنسی نداشته اند و اعتماد به نفس بسيار پايينی دارند که با گفتن اينکه من با اين تعداد دختر رابطه داشته ام می خواهند کمبود خود را جبران کنند. معمولا اين افراد ديگران را تشويق می کنند که رابطه جنسی داشته باشند که در واقع بعد بتوانند از تجربيات آنها استفاده کنند. فرد نوجوان بايد از خود بپرسد که آيا من دوست دارم بازيچه همچين فردی بشوم؟ سئوال ديگری که يک نوجوان می تواند از خودش بپرسد اين است که حالا من اين کار را هم کردم بعدش چه؟ چه چيزی بدست می آورم؟ اگر در نتيجه اين ارتباط بارداری ناخواسته اتفاق افتاد چه؟ و غيره. بنابر پژوهش ها نزديکی نوجوان با والدينش و دريافت احترام و محبت کافی از آنان، داشتن اعتماد به نفس بالا، هدفمندی در مورد آينده اش می تواند از تاثيرپذيری منفی يک فرد نوجوان از محيط اطرافش کم کند. از مسائل ديگری که در سنين نوجوانی و جوانی بايد به آن توجه داشت، شکل گيری اعتماد به نفس است. در اين مورد اطرافيان يک نوجوان می توانند نقش بسيار مهمی را ايفا کنند. يک نوجوان تغييرات جسمی را تجربه می کند که برايش جديد است. برای همين اکثر نوجوانان وقت زيادی را جلوی آينه می گذرانند. لوازم اصلاح و يا آرايشی می خرند و غيره. يک نوجوان تمامی اين کارها را می کند تا بازتاب مثبتی از اطرافيانش دريافت کند. در اين سن اگر از يک نوجوان بپرسيد دوست داشتی چه شکلی بودی تقريبا محال است يک جای بدنش را نام نبرد که مايل است تغييرش بدهد. در ضمن به دليل اينکه بعضی از نوجوان ها در اين سن خود ارضايی را شروع می کنند و در اين مورد با کسی هم نمی توانند صحبت کنند دچار احساس عذاب وجدان می شوند و حتی از اينکه به خودشان آسيب بزنند می ترسند که اين ترس تا سال ها بعد هم باقی است. مشغوليت ديگر يک نوجوان، ترس از ناهماهنگی با گروه های هم سن اش است. اين ترس در برخی گروه ها بيشتر است مثلا افرادی که حس می کنند نسبت به جنس موافق گرايش دارند نه جنس مخالف. و چون بقيه دوستانشان اين حس را ندارند احساس غير طبيعی بودن می کنند و حتی ممکن است دچار افسردگی های مزمن بشوند. صحبت کردن نوجوان در مورد احساسات و عواطفش با توجه به اينکه در دوران برزخ بين بچگی و بلوغ به سر می برد سخت است چه برسد به اينکه احساسی را در خود پيدا کند که نمی داند در صورت مطرح کردنش چه برخوردی با وی می شود. بعضی از افراد بخصوص پسرها به اصطلاح حالت همجنس هراسی دارند. يعنی می ترسند که اگر مثلا کارهايی را که يک مرد می کند نکنند به همجنس گرا بودن متهم بشوند. مثلا يک آقا پسر می خواهد با جنس مخالف رابطه جنسی داشته باشد يا دعوا می کند و به اصطلاح شاخ به شاخ می شود، رفتارهای خشن از خودش نشان می دهد که بگويد من مرد شده ام. هجوم هورمونهای مردانه هم در اين سن، به اين موضوع دامن می زند. اما اينها نشانه مردانگی نيست بلکه آرامش بخشيدن، تحت کنترل داشتن خود و عاقلانه فکر کردن از خصوصياتی است که يک مرد با توجه به قوای روحی و جسمی بالايی که دارد بايد از آن برخوردار باشد و ديگران را هم با استفاده از آنها کمک کند. مسئله بعدی استفاده از مواد مخدر مثل سيگار، قرص های اکس، حشيش و غيره و خوردن مشروبات الکلی است. مصرف اين مواد به هر دليلی، از نشان دادن خودتان در برابر دوستان تا بهانه هايی چون ناراحت بودم و غيره شروع می شود. در آن لحظه ممکن است به اين موضوع فکر نکنيد اما همان يک بار استفاده می تواند دعوتی است برای بارهای بعدی و می تواند شروع اعتياد به آن ماده مخدر و يا مشروب الکلی باشد. اينجاست که گفتن نه ارزش پيدا می کند. می دانم که در مهمانی و وقتی که دوستی چيزی را تعارف می کند فرصت زيادی برای فکر کردن نيست اما اگر پيش از اينکه در چنين موقعيتی قرار بگيريد برای خودتان و زندگی تان قانون بگذاريد. مثلا بگوييد من هرگز لب به سيگار نميزنم به اين دليل و به آن دليل. تحت هيچ شرايطی اين قانون نمی شکند اما اگر تصميمی در اين مورد نگرفته باشيد و تنها بدانيد که سيگار برای بدن ضرر دارد اما هرگز به صورت عميق در مورد آن مطالعه نکرده باشيد و يا فکر نکرده باشيد در شرايط خاص احتمال اينکه آن را امتحان کنيد بسيار بالا است. در اين مورد نقش والدين هم خيلی مهم است که در برنامه ششم در مورد آن صحبت می کنم. مصرف مواد مخدر از هر نوعی و مشروبات الکلی حداقل خطری که دارد اين است که قوای فکری را مختل می کند و ممکن است فرد به کارهايی دست بزند که بعدا پشيمانی غيرقابل جبرانی به بار بياورد. معمولا ارتباطات جنسی که تحت تاثير اين موارد انجام می شود پر خطر است. در ضمن ممکن است مثلا مست باشيد و موجب تفريح بقيه بشويد اما آيا اين واقعا چيزی است که می خواهيد؟ که ديگران را سرگرم کنيد؟ فردی که موجب سرگرمی افراد می شود برای زمان مهمانی و تفريح جذاب است اما در شرايط معمول زندگی اغلب تنها است چون ديگران نمی توانند روی تصميم گيريهايش حساب کنند. در يک برنامه بطور مفصل در مورد مواد مخدرو مشروبات الکلی و اثر آن بر روی سلامتی جنسی صحبت خواهم کرد. در برنامه آينده در مورد نوسانات روحی و افسردگی زمان عادت ماهانه در دختر خانم ها و نقش رسانه های عمومی، فيلم های تجاری که در مورد روابط جنسی ساخته می شوند، و نکاتی را در مورد اينکه چطور می شود در دام مسائل ناخواسته نيفتاد و از دوران بلوغ بهترين بهره را برد و مواردی از اين دست صحبت می کنم. از شنوندگان عزيز دعوت می کنم سئوال ها، تجربيات و نظراتتان در اين مورد يا موارد ديگر را به [email protected] بفرستيد. اگر مايليد سئوالاتتان و نظراتتان را در برنامه مطرح کنيد ميتوانيد با پيامگيرهای ما در دوبی: ۰۰۹۷۱۴۳۶۸۸۹۱۹ و يا در لندن: ۰۰۴۴۲۰۷۵۵۷۲۵۴۶ تماس بگيريد و سئوالتان را مطرح کنيد و يا اينکه شماره تماستان را بگذاريد يا ايميل کنيد تا با شما تماس گرفته شود. در ضمن می توانيد شماره تان را به همراه اسم درگوشی ها به شماره۲۳- ۲۲- ۶۲۰- ۷۷۸-۰۰۴۴ اس ام اس کنيد تا با شما تماس گرفته شود. خدمات
مسائل روحی و عاطفی دوران بلوغ
برنامه چهارم: مسائل و روابط جنسی در نوجوانان و جوانان (2)
"وزيران خارجه کشورهای شرکت کننده در اجلاس لندن بر تعهد نسبت به پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای (ان پی تی) و عزم خود برای جلوگيری از گسترش تسليحات هسته ای تاکيد نهادند؛ اظهار داشتند در نگرانی نسبت به برنامه هسته ای ايران سهيم هستند؛ توافق کردند که يک دوره طولانی اعتماد سازی از سوی ايران ضرورت دارد؛ از ايران خواستند تا تعليق فعاليتهای مرتبط با غنی سازی از جمله تحقيق و توسعه در اين زمينه را به طور کامل به اجرا بگذارد؛ توافق کردند که جلسه فوق العاده شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در هفته جاری بايد تصميم اين اجلاس در مورد اقداماتی که انتظار دارد ايران به آنها دست بزند همراه با تمام قطعنامه های آژانس بين المللی در ارتباط با اين موضوع را به شورای امنيت گزارش دهد؛ توافق کردند که شورای امنيت تا ارايه گزارش مدير کل آژانس بين المللی به جلسه شورای حکام در ماه مارس که شامل گزارشی در زمينه اجرای قطعنامه اجلاس ماه فوريه شورا و قطعنامه های اجلاس ماه مارس (از سوی ايران) نيز خواهد بود در مورد اقدام در زمينه تحکيم روند اجرای اختيارات آژانس تصميم گيری نکند؛ و بر عزم خود بر ادامه تلاش برای يک راه حل ديپلماتيک برای مساله ايران تاکيد نهادند." خدمات
به گزارش سايت اينترنتی آژانس بين المللی انرژی اتمی، در پايان اجلاس وزيران خارجه چين، فرانسه، آلمان، روسيه، بريتانيا و ايالات متحده که روز 30 ژانويه در لندن برگزار شد، جک استرا، وزير خارجه بريتانيا، بيانيه مشترک اجلاس را به شرح زير انتشار داد:
بيانيه اجلاس لندن
تیتر و عکس صفحه اول شرق نادر کریمی جونی به عنوان رهبردهای سفر روحانی نوشته: انتظار این نیست که مانند دولت محمود احمدی‌نژاد، دیپلماسی منطقه‌ای بتواند، دیپلماسی جهانی را تحت‌تاثیر قرار دهد و خیال خام سیاست‌گذاران دولت پیشین مبنی بر بازی با کارت به اصطلاح متحدان منطقه‌ای در مقابل قدرت‌های بزرگ و از جمله قدرت‌های اروپایی و ایالات متحده آمریکا نتیجه دهد. اما استفاده از دیپلماسی منطقه‌ای در ظرفیت خود، راهبرد همه کشورهای جهان است. به نوشته این مقاله: اگر قرار است ایران در سطح جهانی به اعتمادسازی دست بزند و شرکای خویش را برای همراهی و پشتیبانی ترغیب کند، این نشست‌ها محل مناسبی برای صحبت‌های چهره به چهره و اطمینان‌بخشی به دوستان و همسایگان است؛ صداهای مخالفی که به طور عمده از سوی چهره‌های سابقا نظامی در کشورمان به گوش می‌رسد حتی مخاطبان ایرانی را نیز شگفت زده و نگران کرده است. جهان صنعت نوشته: این چهره‌ها در حالی به روزنامه‌نگاران مخالف خود هشدار می‌دهند که نباید از مردم و خواست افکار عمومی کشور برای رسیدن به مقصد استفاده کرد و مصادره به مطلوب نظر شهروندان صحیح نیست که خود به جای مردم می‌نشینند و از زبان ایشان سخن می‌گویند. حسین احمدی در مقاله ای در شرق نوشته: .چینی‌ها در این سه‌دهه اخیر، برای تبدیل «نقطه‌ضعف - تهدید» به «نقطه‌قوت - فرصت» شناخت عمیق و تبحری ویژه پیدا کرده‌اند. این شناخت باعث چندوجهی‌شدن سیاست خارجی پکن شده است. این کارشناس مسایل خارجی توضیح داده: چین همزمان با آنکه در شورای امنیت سازمان ملل همراه کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلستان به تحریم ایران رای می‌دهد بخش بزرگی از بازار ایران را به کالاهای صادراتی خود اختصاص داده است. مناسبات با این کشور در سال‌های آتی مستلزم شناخت و درک استراتژی چندوجهی چین است. این الزام یکی از بایست‌های اصلی دستگاه سیاست خارجی آقای روحانی است. مقاله شرق به این جا رسیده که: در نهایت اینکه توسعه روابط با چین با تغییر استراتژی این کشور در شناخت ایران به‌عنوان یک قدرت اقتصادی منطقه‌ای - و نه به‌عنوان یک موازنه‌گر- مخصوصا در روابط چین با اتحادیه اروپا و آمریکا حایزاهمیت است. هشدار مقام نظامی به کیست؟ شایان ربیعی در سرمقاله ابتکار با اشاره به سخنان تازه رئیس ستاد کل نیروهای مسلح خطاب به رسانه‌های نظامی نوشته: این هشداری برای همه رسانه‌های مخالف دولت بود. اما باید منتظر ماند و دید که آیا مدیران سایر روزنامه‌ها، خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری که منابع مالی خود را از جایی غیر از نهادهای نظامی تامین می‌کنند و در نزدیک به یک سال اخیر از هیچ تلاشی برای تخریب یا تضعیف و یا کمرنگ کردن عملکرد دولت فروگذار نکرده‌اند، این هشدار سرلشکر را به خود می‌گیرند یا خیر؟ نویسنده سپس به صدا و سیما اشاره کرده و نوشته: این رسانه به انحای مختلف و در برنامه‌های پرشمارش سعی دارد تا با کمرنگ کردن عملکرد دولت و شخص رییس جمهور، محبوبیت دولت یازدهم را کاهش بدهد. رویه ای که حتی در مناظره‌ها نیز که باید مشی معتدل و منصفانه‌ای داشته باشند هم اعمال می‌شود. محمدجواد حق‌شناس در مقاله ای در اعتماد از سخنان رییس ستاد به این نتیجه رسیده که باید انتظار داشت فضای نقد در جامعه برای همه و به صورت یکسان و بدون اعمال دوگانه به پیش رود. اگر برخی از رسانه‌ها دولت را نقد می کنند باید فرصت نقد سایر قوا نیز فراهم شود و به گونه‌یی نباشد که سبب بازداشت یا رفع بازداشت یک مقام سابق سوخت یا برکناری یک مقام اجرایی در قوه قضاییه با چنین واکنش‌های نامناسبی روبه‌رو شود. نویسنده در عین حال ابراز امیدواری کرده که سازمان‌های عمومی و دولتی و حکومتی به جای اینکه خود به کار راه‌اندازی رسانه و انتشار روزنامه بپردازند و از طریق حمایت‌های مالی، معنوی، قانونی و در برخی مواقع فراقانونی وارد صحنه راه اندازی رسانه شوند ، کمک کنند تا رسانه‌های مستقل در یک فضای رقابتی امکان رقابت یافته و به وظایف خود عمل کنند. جشن شکست مذاکرات و مردم صادق زیباکلام در مقاله ای در شرق بدون نام بردن از روزنامه کیهان از آنانی نوشته که از همان روز اول مخالف هر گونه مصالحه و توافق بر سر مساله هسته‌ای با غرب بودند، از آنچه به باور آنان، « شکست مذاکرات هسته‌ای» نام گرفته به وجد آمده و جشن گرفته‌اند! آنان پس از ماه‌ها شنیدن اخبار نه چندان خوشایند از «پیشرفت مذاکرات هسته‌ای» با اخبار مسرت‌بخشی مواجه شده‌اند که حکایت از «بن‌بست مذاکرات» به باور آنان دارد. به نوشته این استاد دانشگاه: ای‌کاش دلواپس‌ها به مردم این توضیح را می‌دادند که چرا باید از آنچه «شکست مذاکرات» می‌خوانند خوشحال شویم و جشن بگیریم؟ ‌ای‌کاش دلواپس‌ها دو کلام برای مردم توضیح می‌دادند که کدام ضرر و زیان به منافع ملی در نتیجه پیشرفت مذاکرات هسته‌ای وارد می‌شد؟ ‌ای‌کاش دلواپس‌ها مردم را نیز در جشن و سرورشان شریک می‌کردند. ‌ نویسنده مقاله شرق در نهایت افزوده: بر خلاف دلواپس‌ها معتقدم اتفاقا توافق هسته‌ای است که باعث جشن و نشاط مردم خواهد شد و نه شکست آن. تفاوت من با دلواپس‌ها این است که من حاضرم برای مردم کاملا توضیح دهم که چرا جای هیچ جشن و سروری از به توافق‌نرسیدن مذاکرات هسته‌ای با غرب نیست. اما آیا آنها هم حاضرند دو کلمه و نه بیشتر برای مردم توضیح دهند که چرا از «شکست مذاکرات» باید این همه احساس شادمانی کرد؟ از کجا آزادید؟ ابراهیم رها در ستون طنز اعتماد نوشته: این آقای... در مورد تجمع غیرقانونی برگزار کردن گفته «هر وقت صلاح بدانیم این کار را عمل می‌کنیم.» الف) این قانون که صحبتش بود اینجا می‌رود تعطیلات؟ ب) هر وقت صلاح بدانیم می‌کنیم یعنی کی به کیه؟ ج) صلاح دانستن یعنی هرچی عشقم بکشه؟ به نوشته این طنزنویس: در ادامه این آقای... ابراز داشته «ما آزادیم هر طوری می‌خواهیم رفتار کنیم» . حالا باید پرسید: اولا شما از کجا آزادید؟ بعد هم دور هم خوشید به طور کل؟ تیتر و عکس صفحه اول ابتکار ابتکار در گزارش اصلی خود نوشته: حضور لیلا حاتمی در هیئت داوری جشنواره معتبر کن بدون تردید یک اتفاق مهم برای سینمای ایران است. اما این حضور تحت تاثیر برخی از حاشیه ها رنگ دیگری به خود گرفته است. موضوعی که بخشی از آن معلول رفتار این بازیگر مطرح در افتتاحیه جشنواره بود و بخشی دیگر نیز نوع نگاه برخی از افراد به حوادث و اتفاقات و البته لزوم ایجاد جنجال هایی بر فضای فرهنگی و هنری. به نوشته این گزارش: مصافحه لیلا حاتمی با رئیس ۸۴ ساله این جشواره نقطه کانونی این حاشیه ها بوده است. عذرخواهی و غرامت یوسف مولایی در مقاله ای در آرمان به بررسی روابط سرد ایران و بریتانیا پرداخته و نوشته این روابط به خاطر وقایع سال ۹۰ با چالش‌های بسیار جدی مواجه بود و دولت برای حل این مسئله نیاز به سازوکاری دقیق‌تر داشت تا موانع رابطه ایران و انگلستان برداشته شود. به نوشته این حقوقدان اتفاقات بسیاری در گذشته افتاده است که از ما بابت آن عذرخواهی نشده است. ما در حال همکاری با دولت انگلیس در مورد آنچه اتفاق افتاده هستیم و ممکن است غرامت بخشی از این گفت‌وگوها باشد. البته این اتفاق نادری در تاریخ ادبیات سیاسی بین کشورهای جهان نیست. گرچه ماجرایی که در سال ۹۰ رخ داد یک اتفاق تاریخی به شمار رفت اما در تاریخ نمونه‌های فراوان دیگری وجود دارد که کشورها مسئولیت یک رویداد را با پرداخت غرامت پذیرفته‌اند اما حاضر به عذرخواهی نشده‌اند. نویسنده مقاله آرمان نتیجه گرفته: به هر حال رابطه ایران و بریتانیا هم فقط به این عذرخواهی گره نخورده و مسائل فراوانی است که در مذاکرات به آنها پرداخته خواهد شد و اگر دو دولت مایل به برقراری رابطه باشند این اتفاق حتی بدون عذرخواهی‌ نیز صورت می‌گیرد. تیتر و عکس صفحه اول شهروند امیر هاتفی نیا در گزارش اصلی امروز شهروند نوشته: برای چند دقیقه از دغدغه نان و گرفتاری‌هایتان بیرون آمده و به فاجعه میلیونی‌ای که در راه است فکر کنید. به هشدارهایی که روز به روز جدی‌تر می‌شود تا زمانی که حادثه فرا رسیده و اختلاف طبقات ساختمان‌های شمال و جنوب تهران از بین رفته و «جنگ ۸ریشتری» پایتخت را با پودر یکسان کند؛ آن وقت دیگر فرصتی برای اندیشیدن به فرضیه‌های زلزله تهران ندارید؛ آن وقت تصمیم برای دل کندن از پایتخت دیر شده است. به نوشته این گزارش: آن چه که موقعیت تهران را برای آمادگی در برابر زلزله‌ها بحرانی می‌کند علاوه‌بر جمعیت میلیونی آن بافت قدیمی و فرسوده مناطق جنوبی و ساختمان‌های غول‌آسای شمال‌شهر است که درست روی گسلی به نام «گسل شمال» قرار گرفته‌اند و روز به روز بیشتر روی آن ساخت‌وساز می‌شود و شهروندان تهرانی با آراستگی به پیشواز مرگ می‌روند. کارشناسان و مسئولان همواره سعی کرده‌اند که شهروندان تهرانی را با انواع و اقسام هشدارها از پایتخت دور کنند. یکی از جایگاه‌هایی که همواره در مورد زلزله برنامه‌هایی را تبیین کرده است، «پژوهشکده زلزله‌شناسی» است. به گفته معاون پیشین این پژوهشکده در صورت وقوع زلزله در شهر تهران بیش از ۵ میلیون نفر جان خود را از دست خواهند داد موضوع زلزله در تهران یک امر واقعی است نه سیاسی و وقوع آن قطعی است و میزان شدت آن بین ۷ تا ۸ ریشتر خواهد بود. آزادی از پا در می‌آید مدیر برج آزادی زنگ‌های خطر را به صدا در آورده و هشدار می‌دهد: من از حالا می‌گویم تا مسوولان بدانند، وضعیت برج آزادی خوب نیست. نیاز به مرمت جدی دارد و اگر ساماندهی نشود، زمستان امسال را تاب نمی‌آورد. گزارشگر جهان صنعت نوشته: چند سال پیش سازمان زیباسازی با صرف هزینه‌های کلان رنگ رخسار برج آزادی را سر و سامان داد تا خبر از سر درون آن ندهد اما این ظاهرسازی بی‌فایده بود. برج روزگار خوبی را پشت‌سر نمی‌گذارد و ترک‌هایی که در جان آن به وجود آمده این برج را در برابر هر بارندگی سست و لرزان کرده است. دستت رو شد پوریا عالمی در ستون طنز شرق با اشاره به این که رمی بوشارلا باستان‌شناس فرانسوی که به دعوت ایران و برای حضور در دوازدهمین گردهمایی سالانه بین‌المللی باستان‌شناسان به کشور سفر کرده بود، در فرودگاه دیپورت شد نوشته: همه از دیروز در مخالفت با دیپورت باستان‌شناس فرانسوی موضع گرفته‌اند. ولی ما به‌عنوان آمبولانس‌چی از این اقدام آگاهانه و دلسوزانه حمایت می‌کنیم. چرا؟ نویسنده تاکید کرده: همین که به‌جای ممنوع‌الخروجی به مرحله ممنوع‌الورودی رسیده‌ایم خودش نوآوری است و جای تبریک دارد. ودیگر اینکه تجربه ریچارد فرای ثابت کرد خارجی‌ها جنبه میهمان‌نوازی ندارند و چایی دوم نخورده فامیل می‌شوند و پس‌فردا هم وصیت می‌کنند اگر فوت کردند کنار سی‌وسه‌پل یا بلوار کشاورز دفن شوند. پس حالا که خارجی‌ها جنبه ندارند ما که عقل داریم. بهتر است همان اول نگذاریم بیایند که فردا داستان نشود. طنزنویس شرق افزوده: ما تحقیق کردیم دیدیم این آقای بوشارلا فرانسوی نیست و دستش برای ما رو شده. بوشارلا درواقع یا بوشالار است به معنی این کمربندها و شال‌ها (که حتما یک کد جاسوسی است و لابد توی کمربندش دوربین کار گذاشته)، یا بوشاقلار است به معنی این بچه‌ها (که حتما کد عملیاتی است و می‌خواهد بچه‌ها را سازماندهی کند)، یا بوساریلار است به معنای این زردها (که حتما کد اطلاعاتی است و ارجاع دارد به ترانه معروف زردها بیهوده قرمز نشدند...). در هر حال آقای بوشارلا، ما دستت را رو کردیم و کدت را شکستیم. کارتون روز فیروزه مظفری، فرهیختگان
روزنامه‌های امروز تهران در مقالات به سخنان رییس ستاد نیروهای مسلح در حمایت از دولت و رییس جمهور پرداخته و به آن اهمیت داده‌اند. سفر رییس دولت به چین و دور تازه ای از نگرانی ها درباره وقوع زلزله در تهران از دیگر مباحثی است که این روزنامه‌ها بدان پرداخته‌اند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت
اظهارات اين روحانی مسلمان پس از آن صورت گرفته که حملات انتحاری چند مسلمان افراطی در لندن به کشته شدن پنجاه و شش نفر و زخمی شدن بيش از هفتصد نفر انجاميده و باعث ايجاد فضای بدبينانه ای نسبت به مسلمانان ساکن بريتانيا شده که در نتيجه آن، آمار حمله به مسلمانان و مساجد در اين کشور طی چند هفته چند برابر شده است. برخی از زنان مسلمان ساکن بريتانيا، بخصوص آسيايی تباران و مهاجران اهل شرق آفريقا، از پوشش اسلامی استفاده می کنند و برخلاف کشورهايی همچون فرانسه، حجاب و پوشش اسلامی در اين کشور حتی در سازمانها و مدارس دولتی منعی ندارد. آقای بدوی تصريح کرده که توصيه او به زنان مسلمان ساکن بريتانيا تنها به موارد خطر مربوط می شود نه اينکه او کلاً برای اين زنان فتوای رفع حجاب داده باشد. با اين حال توصيه های او مخالفتهايی در جامعه مسلمانان بريتانيا برانگيخته است. در حالی که پليس از موارد متعدد حمله به زنان محجبه مسلمان خبر می دهد، يکی از زنان مسلمان لندن می گويد: "من روسری به سر می کنم و به خاطر هيچ کس آن را بر نمی دارم، چون بالاخره خدا به من دستور داده که حجاب داشته باشم و احدی از مردم نمی تواند بيايد و به من بگويد که حجابت را بردار". برخی نيز به اين دليل با برداشتن حجاب زنان مسلمان مخالفت می کنند که به عقيده آنها، مسلمانان بريتانيا نبايد تاوان کاری که چند بمبگذار کرده اند را پس بدهند. يکی از مسلمانان لندن می گويد: "آنهايی که چنين کارهايی می کنند مسلمان نيستند، اين تروريستها اسم خودشان را مسلمان می گذارند اما مسلمان نيستند، پس چرا ما بايد حجابمان را برداريم؟ ما می توانيم هر کاری دلمان بخواهد بکنيم، هر کاری دلمان بخواهد". نظر خانم راجناره اختر، يکی از وکلای معروف مسلمان در بريتانيا نيز همين است: "اغلب مردم آن قدر تحصيلکرده هستند که بفهمند مسلمانان مسئول حملات وحشتناکی که در لندن رخ داد نيستند و حتی اگر ابعادی از کليت جامعه مسلمانان در بريتانيا را در اين زمينه مقصر بدانند بازهم نبايد افراد را مورد حمله قرار دهند. جامعه بريتانيا به طور کلی جامعه ای پذيرا و اهل مداراست و من فکر نمی کنم ما بايد بنشينيم و از زنان مسلمان بخواهيم حجابشان را بردارند، هرچه باشد مسئله مرگ و زندگی که مطرح نيست، مسئله آن قدر حاد نيست که اگر ما روسری به سر کنيم به محض اينکه پا از خانه بيرون بگذاريم از چپ و راست به ما حمله می شود". خدمات
زکی بدوی، بنيانگذار و رئيس کالج مسلمانان در لندن که عهده دار تربيت روحانيان مسلمان در بريتانياست در گفتگويی با بی بی سی به زنان مسلمان اعلام کرده که اگر نگران آنند که به دليل پوشش اسلامی خود مورد حمله قرار بگيرند، عقل حکم می کند حجاب خود را بردارند و نبايد فکر کنند که در صورت برداشتن حجاب خود مرتکب گناه می شوند، چراکه اسلام نمی خواهد کسی جانش در خطر بيفتد يا بی دليل دچار ترس و وحشت شود.
توصيه مسلمانان بريتانيا به کشف حجاب
ادبیاتِ آستانه چشم‌اندازهای به‎هم‌پیوسته ارائه می‌دهد و دریچه‌های تازه‌ای به روی نویسنده و خواننده می‌گشاید. پیوند میان فرهنگ‌ها را بن‌مایه و بنیان فکری خود می‌کند. مرجان ساتراپی با ژرف‌اندیشی خاصش می‌گوید: "من در کارهایم همیشه این را در نظر گرفته‌ام که از یک فرهنگ می‌آیم و در فرهنگ دیگری زندگی می‌کنم. من فکر می‌کنم مردم دنیا خیلی بیش از آنچه ما فکر می‌کنیم به هم نزدیک‌‌اند و همیشه سعی کرده‌ام پلی بین دو فرهنگی که می‌شناسم ایجاد کنم که بگویم ما همه آدم هستیم، بیاییم به وجهۀ ‌مشترکمان‌ نگاه کنیم".( الهه خوشنام، "دود به زندگی می‌ماند: گپی با مرجان ساتراپی"، دویچه وله فارسی.) جینا نهایی، که در چهارده‌سالگی ایران را ترک کرده و فقط به انگلیسی می‌نویسد، می‌گوید: "در نوشتن به انگلیسی خیلی موقع‌ها به فارسی فکر می‌کنم و خیلی سعی می‌کنم که آن طرز فکر کردن به فارسی را به انگلیسی بنویسم. چون آدم به هر زبانی که صحبت کند طرز فکرش هم به همان زبان می‌شود".( فرنوش رام، «مصاحبۀ فرنوش رام با جینا نهایی به مناسبت انتشار کتاب تازه‌اش) دالیا سوفر که دو رمانش، سپتامبرهای شیراز ــ یکی از ۱۰۰ رمان برگزیدۀ نیویورک‌تایمز در سال ۲۰۰۷ ــ و مردی برای زمان من، با زبانی به غایت زیبا و شعرگونه و با بهره از صنایع روایی غرب نوشته شده، تصریح می‌کند که "ایران همیشه الهه و منبع الهام من خواهد بود." و پارسوآ باشی در توضیح عنوان کتاب مصورش، جادۀ نایلون، می‌گوید که آن را "با الهام از "جادۀ ابریشم"، که سمبل ارتباط تاریخی ـ‌ فرهنگی بین شرق و غرب بوده است، انتخاب کردم." طبعاً مراد من این نیست که این پیوندها و تأثیرات متقابل فرهنگ‌ها برای اولین بار در ادبیات فارسی اتفاق می‌افتند. دادوستدهای ادبی و دوجانبه ميان ادبيات ایران و ممالک مختلف همواره وجود داشته است. سوای گروهی که همچون رودیارد کیپلینگ، شاعر و نویسندۀ انگلیسی، می‌پنداشتند و می‌پندارند «شرق شرق است، غرب غرب/ و اینها هیچگاهی به هم نزدیک نخواهند شد،» بسیاری بر درهم‌آمیختگی و ارتباط فرهنگ‌ها تکیه می‌کردند و می‌کنند و مرزبندی‌های مصنوعی را پذیرا نبودند و نیستند. به عنوان مثال و فقط مشتی نمونۀ خروار، مولانا جلال‌الدین بلخی می‌نویسد: «نه شرقیم نه غربیم نه برّیم نه بحریم/ نه ارکان طبیعیم نه از افلاک گردانم/ نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش/ نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم/... دویی از خود برون کردم یکی دیدم دو عالم را/ یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم.» و سیمین بهبهانی، که هرگز به جداسازی‌های تحمیلی تن نمی‌داد، می‌نویسد: «زمين کروی‌شکل است شنيدی و می‌دانی/ یمین و یسارش نیست چنین که تو می‌خوانی/ جهت نتوانی جست ز اطلس جغرافی/ به زخم سرانگشتش جهت چو بگردانی/ قرار تو شد با من که شرق بخوانیمش/ اگر چه توان راندش به غرب، به‌آسانی.» ادبیات آستانه، با کنار هم نهادن عناصر به‌ظاهر نامتجانس، سنجشی متقابل را ضروری می‌کند. نو را به کهن، ما را به آنها، و اینجا را به آنجا پیوند می‌زند. این پرهیز از دوگانه‌گرایی‌، این امتناع از کشیدن دیوارهای بلند میان خودی و غیرخودی، تأیید ضمنی این حقیقت است که نیت این جداسازی‌ها سلطه‌جویی است. بهیه نخجوانی، که نگاهی نقاد و تیزبین دارد و معتقد است "در عمق وجود هریک از ما یک تبعیدی نهفته است، آواره‌ای که در سودای وطنی ازلی ـ ابدی است،" در کتاب‌هایش، که خود نمونۀ پیوندهای استوار ادبیات غرب و شرق هستند، به‌ویژه در رمان ما و آنها، این پرسش را مطرح می‌کند که "به‌راستی، نیت از «ما» کیست؟ چگونه ممکن است «آنها» که همگی انسان‌اند، بیگانه تلقی شوند؟ نه، آنها بیگانه نیستند. انسانیت ما هستند. در درون ما هستند و به ما تعلق دارند." به قول گوته، شاعر توانای آلمانی و نویسندۀ دیوان غربی‌ ـ‌ شرقی، "آنکه خود و دیگران را می‌شناسد/ پی‌خواهد برد/ شرق و غرب/ دیگر از هم جداشدنی نیستند."( «گویته، پیونددهندۀ ادبیات غرب و شرق»، عاصف حسینی (ویراستار)، دویچه وله فارسی.) ادبیات آستانه به دریافتی میان‌فرهنگی می‌رسد. دریافتی همراه با آگاهی و احترام به تمایزات و تشابهات میان فرهنگ‌ها و سنت‌های هنری ـ‌ ادبی. دریافتی که از گسترۀ مرزهای جغرافیایی فراتر می‌رود و به درک عمیق‌تر از خود و دیگری می‌انجامد. ساتراپی، که کتاب‌های مصورش به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند، به این پرسش که آیا "می‌توان گفت که الهام‌بخش شما مینیاتورهای ایرانی بوده‌اند؟" پاسخی قاطعانه می‌دهد. "مسلّماً. به ‌هر حال هر آدمی از فرهنگی می‌آید. حال چه مینیاتورهای ایرانی باشد یا نقش‌برجسته‌هایی که در بیستون و یا تخت‌جمشید هستند. این‌که شما فرمی را می‌گیرید و مرتب تکرار می‌کنید و یا این‌که پرسپکتیو در کارهای من وجود ندارد… به ‌هر حال آدم از هرجایی که می‌آید، سبکی را از آنجا با خود می‌آورد که همیشه زیر نفوذ آن است. در نتیجه، بله؛ فکر می‌کنم که حتماً تأثیر مستقیم یا غیرمستقیمی روی من داشته است." نگار جوادی هم بر این درهم‌آمیختگی فرهنگی تأکید می‌کند: "تخیل من به شیوۀ داستان‌گویی به زبان فارسی خو گرفته که با شیوۀ داستان‌گویی به زبان فرانسه خیلی تفاوت دارد. من برای یافتن پیوندی یا تلفیقی تلاش می‌کردم که به من امکان بدهد به همان شیوۀ طبیعیِ داستان‌گویی نزدیک بمانم، همان‌طور که در کودکی برای ما داستان می‌گفتند. من از این طریق به دنیای داستان‌ها راه پیدا کرده بودم. اما این راه به روی من بسته شده بود، چون ایران را ترک کرده بودم، و باید به سمت شیوه‌ای از داستان‌گویی می‌رفتم که بیشتر غربی است." فراموش نباید کرد که آن روی سکۀ بی‌مرزی خانه‌به‌دوشی و آوارگی است. مثل آستانه که، در عین حال که سکویی است برای پرواز و دستیابی به افق‌های باز، می‌تواند به خطر و ناامنی هم منتهی شود. شاید به همین دلیل است که بسیاری از خانواده‌های ایرانی مسلمان بر سر افرادی که از آستانه عبور می‌کنند قرآن نگاه می‌دارند، و یهودیان بر چهارچوب در، که محل ورود و خروج است، مزوزا ــ طوماری که آیاتی از تورات بر آن نوشته شده ــ نصب می‌کنند. بسیاری از شخصیت‌های اصلی این کتاب‌ها می‌دانند بهای آزادی گزاف است و حاضر به پرداختش هستند. گهگاه جهت خود را گم می‌کنند و میان دو زبان و دو فرهنگ و دو سنت و دو هویت سرگردان می‌شوند. گاه به مواد مخدر و الکل و عصیان و افسردگی پناه می‌برند. برخی اقدام به خودکشی می‌کنند. عنوان کتاب جوادی تجسم این راه‌گم‌کردگی است. Desorientale واژه‌ای برساخته در زبان فرانسه است که معادل فارسی مناسبی برایش نمی‌توان پیدا کرد. هرچند برگردان‌هایی نظیر ‌از شرق بریده، جهت گم‌کرده، گم‌گشته، شرق را گم‌کرده یا شرقی گم‌گشته پیچیدگی عنوان کتاب را در زبان مبدأ القا نمی‌کنند، ولی آوارگی یا دست‌کم احساس دربه‌دری کیمیا را نشان می‌دهند. ولی باید در نظر داشت که آفرینند‌گان این آثار و این شخصیت‌ها از محبوس ماندن در جغرافیا و زبان و فلسفۀ دوبنی می‌گریزند و برای خود زندگی متفاوتی رقم می‌زنند. به عبارت دیگر، در جوار زندگی این شخصیت‌های راه گم‌کرده، در پس‌زمینۀ این حکایات دربه‌دری، زندگی دیگری جاری است، زندگی حرفه‌ای موفق و چشمگیر آفرینندگان این داستان‌ها که فراسوی داخل و خارج برای خود فضای سومی ساخته‌اند، فضایی که رفت‌وبرگشت‌های مداوم به همراه دارد ولی از امنیت و ثبات نسبی هم برخوردار است. این نویسندگان به دنبال ناکجاآباد نیستند. به جست‌وجوی بهشتی گم‌شده نمی‌روند. مرثیه‌‌خوان زمان سپری‌شده و وطن ترک‌شده نیستند. واژۀ دربه‌در دربارۀ آنان صدق نمی‌کند. آواره و خانه‌به‌دوش نیستند. از اینجا رانده و از آنجا مانده نشده‌اند. برعکس، در آستانۀ دری ایستاده‌اند که رو به افق‌های فراخ و باز دارد، در مرز خانه‌ای امن و آشنا، و پا در راه سفری کشف و شهودی گذاشته‌اند، با نگاهی معطوف به گذشته و آینده. جای تعجب نیست که آستانه در آثار فروغ فرخزاد محورین است. شاعری که در دیار خود غریب بود. شاعری که، به گفتۀ سیمین بهبهانی، "می‌دوید و می‌دواند". شاعری که با تمام توان و جسارت به ‌عرصه‌های ممنوع وارد می‌شد و از مرزهای رایج عبور می‌کرد ــ از ترس که برادر مرگ است، از حفظ آبرو که در جدال دائمی با خلاقیت است، از کتمان ادبی که حافظ ناگفته‌ها و ناشنوده‌هاست، از دیوار سکوت آباواجدادی که سد سدیدی در برابر نوآوری است و سینه‌به‌سینه منتقل می‌شود و تداوم نظام حاکم را تضمین می‌کند. شاعری که تمام‌قد در صحنۀ ادبیات فارسی ایستاد تا به کشف سرزمین‌های تازه و ناآشنا برود و ورای ارزش‌داوری‌ها و انتظارات این و آن بنویسد و به روشنایی و شفافیت و آسمان بی‌مرز و آفتاب سلام کند. فروغ فرخزاد این فضای جادویی را به پنجره‌ای تشبیه می‌کند که هر وقت به طرفش می‌رفت، خودبه‌خود باز می‌شد. "من آنجا می‌نشینم، نگاه می‌کنم، آواز می‌خوانم، داد می‌زنم، گریه می‌کنم، با عکس درخت‌ها قاطی می‌شوم، و می‌دانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می‌شنود، یک نفر که ممکن است ٢٠٠ سال بعد باشد یا ٣٠٠ سال قبل وجود داشته ــ فرق نمی‌کند ــ وسیله‌ایست برای ارتباط با هستی، با وجود به معنی وسیعش."( حرف‌هایی با فروغ فرخزاد: چهار گفت‌وشنود، مروارید، تهران، ۱۳۵۵، ص ٤٨. ) نيت فرخزاد شكستن حریم‌های مقدس يا پايمال كردن حرمت‌های دیرینه نبود. مفهوم تازه‌ای از حريم و حرمت را مد نظر داشت. از همین ‌رو آستانه در معماری پیچیده آثارش جایگاهی برگزیده دارد و در هر پنج مجموعۀ شعرش و در فیلم مستند خانه سیاه است رخ می‌نماید. آستانه جایگاه تولد عشق و شعر و ملاقات با خواننده است، خواننده‌ای كه او هم «در آستانۀ پرعشق» ایستاده و در انتظار گشت‌وگذار در جهانی بی‌مرز است. خواننده‌ای مشتاق و هم‌سفر و همدل. او از آغاز کار شاعری بر «آستان جلال» شعر و در «آستانۀ محراب عشق» ایستاد و شعر بدیع و بلندش «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را با این دو سطر آغاز کرد: «و این منم زنی تنها/ در آستانۀ فصلی سرد.» و در شعر «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد» واژۀ آستانه را در پنج سطر پایانی سه بار تکرار کرد: «می‌آیم، می‌آیم، می‌آیم/ و آستانه پر از عشق می‌شود/ و من در آستانه به آنها که دوست می‌دارند/ و دختری که هنوز آنجا/ در آستانۀ پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.» امروز، به یمن حضور زنان ایرانی‌ در عرصه‌های عمومی در داخل و خارج کشور، دیگر نمی‌توان از ایران سخن گفت و نیمی از جمعیتش را در حجاب و سکوت پنهان نگاه داشت. دیگر نمی‌توان از ادبیات فارسی سخن گفت و تنها از مردان شاعر نام برد ــ شاعرانی که به‌حق گنجینۀ بی‌منازع ادبیات جهان‌اند. امروز دریچۀ تازه‌ای گشوده شده که حاصل سیروسلوک زنان است میان اینجا و آنجا، ما و آنها، اندرون و بیرون، گذشته و آینده. روایتی زاده شده که زن ایرانی را در سطح جهانی در متن می‌نشاند و توجهی را که به ناحق از او دریغ شده بود، در کانون قرار می‌دهد. روایتی شخصی ولی مکمل تاریخ مذکر. روایتی که به بازآفرینی مضامین محذوف می‌پردازد و حکایات مدفون را از زیر غبار فراموشی و آوار بی‌اعتنایی بیرون می‌کشد. روایت جاندار ولی گمشده‌ای که گواه بر این حقیقت است که نیروی سازنده‌ و خلاق زنان، که قرن‌ها در بطن و متن جامعۀ ایران وجود داشت ولی نهفته نگاهش داشته بودند، آزاد شده و در آستانۀ ایران و جهان نقش‌آفرینی می‌کند. اگر بپذیریم که وادی پررمز و راز هنر همواره از هنرمند بیشتر و بهتر می‌داند، همان‌‌گونه که شعر در اوج شکوهمندی‌اش زبان غیب و جام جهان‌بین است، آنگاه باید قبول کنیم که ادبیات زنان طلوع عصر جدیدی را بشارت می‌دهد. عصر جدیدی که در آن نوزادِ دختر را زرتشت می‌نامند و دختری جوان، که سرنشین تخت‌جمشیدی نوساخته و از نو پرداخته است، خود را پیامبر می‌داند. در رأس صفی طولانی از پیامبران مرد می‌ایستد و پیام‌آور طرحی نو می‌شود و جهانی تازه می‌شود. مقدمش مبارک.(اشاره به راویِ دزوریانتال است که پدر زرتشت می‌خواندش و راویِ پرسپولیس که خود را پیامبر می‌داند.)
نوشت ه پیش‌رو ، بخش دوم مقاله‌ای است که تنها دربار ه نویسندگان ایرانی‌تباری است که به زبان سرزمین میزبان می‌نویسند. ادبياتی كه، فارغ از قيدوبندهای سانسور دولتی و شرایط دشوار نشر، و به برکت امکانات بیشتر و فراهم‌تر، رونق شايان توجهی یافته است. بخش نخست مقاله را اینجا بخوانید.
جهانی شدن زنان نویسنده ایرانی‌تبار(۲)؛ پلی بر فراز مرزها
برای درک خطر کرونا، یک عدد ساده ولی بسیار مهم وجود دارد. این عدد در سراسر دنیا دولت‌ها را راهنمایی می کند چه اقداماتی برای حفظ جان مردم انجام دهند و به ما هم سرنخ‌هایی می‌دهد از طول دوره محدودیت و تعطیی‌ها. این شاخص، عدد سرایت (reproduction number) یا نرخ شیوع یا عدد آر است. عدد سرایت شاخصی است برای اندازه‌گیری توان شیوع یه عامل بیماری‌زا و متوسط تعداد افرادی است که هر فرد آلوده می‌تواند عامل عفونی را به آنها سرایت دهد. برای مثال سرخک در جامعه‌ای بدون مصونیت یکی از بالاترین عددهای سرایت را دارد و هر فرد می‌تواند بطور متوسط پانزده نفر دیگر را آلوده کند. عدد سرایت ویروس کرونای جدید، که نام رسمی آن سارس-کرونا-٢ است تقریبا سه است هرچند که تخمین‌ها متفاوتند. چرا عدد بالای یک خطرناک است؟ اگر عدد سرایت بالای یک باشد، موارد ابتلا تصاعدی بالا می‌روند ولی اگر این عدد کم باشد، موارد جدید ابتلا برای ادامه شیوع کافی نیست و بیماری بتدریج فروکش می‌کند. همه دولت‌ها می خواهند عدد سرایت کرونا را از سه به کمتر از یک کاهش دهند. به همین دلیل است که نمی‌توانید خانواده‌تان را ببینید، مجبور شده‌اید از خانه کار کنید و مدارس تعطیل شده‌اند. جلوگیری از تماس افراد برای کاستن از توان سرایت این ویروس است. عدد آر در بریتانیا چند است؟ شاخص آر یک عدد ثابت نیست و با تغییر رفتار مردم و یا مصونیت تغییر می‌کند. متخصصان در امپریال کالج لندن سعی می‌کنند با مدل‌سازی ریاضی بفهند از زمان شروع جداسازی، فاصله‌گذاری اجتماعی و آغاز محدودیت و تعطیلی‌های گسترده، این عدد چه تغییراتی کرده است. قبل از این اقدامات، عدد سرایت کرونا در بریتانیا بالای یک بود و شرایط برای شیوع گسترده مهیا. اعمال برخی محدودیت‌ها باعث کاهش این عدد شد ولی فقط بعد از آغاز محدودیت‌ها و تعطیلی‌های وسیع بود که این عدد به زیر یک رسید. ممکن است کمی تخصصی به نظر برسد ولی بعد از این بود که محققان به جای شاخص آر از آرتی (Rt) استفاده کردند چون این عدد در طی زمان تغییر می‌کند. در حال حاضر این عدد در بریتانیا حدود هفت‌دهم است. البته همیشه کمی عدم قطعیت وجود دارد اما مشاوران علمی دولت با اطمینان زیاد می‌گویند در حال حاضر این عدد کمتر از یک است. البته در بعضی بیمارستان‌ها و خانه‌های سالمندان شرایط فرق می‌کند. این عدد چگونه می‌تواند زمان رفع محدودیت و تعطیلی‌ها را تعیین کند؟ کشورها در تلاشند راهی برای خاتمه محدودیت و تعطیلی‌ها پیدا کنند و هدفشان پایین نگاه داشتن عدد سرایت زیر یک است. دکتر آدام کوچارسکی از دانشکده بهداشت و طب گرمسیری لندن به بی‌بی‌سی گفت: "این چالش بزرگی است که مطمئن باشید محدودیت‌ها را بیش از حد سبک نمی‌کنید و باعث افزایش شیوع نمی‌شوید." برای پایین آوردن این عدد از سه به هفت‌دهم تلاش بسیار زیادی انجام شده و حتی برخی جان باخته‌اند. دکتر کوچارسکی می‌گوید: "این به شما امکان مانور زیادی نمی‌دهد." اوایل آوریل (یک ماه پیش) آلمان عدد سرایت خود را به هفت دهم کاهش داد که عدد فعلی بریتانیاست. موسسه رابرت کخ می‌گوید این عدد در روزهای اخیر به یک رسیده بوده اما تازگی به هفتاد و پنج صدم کاهش پیدا کرده است. پرفسور لوتار ویلر، رییس این موسسه هم می‌گوید: "هدف بزرگ این است که این عدد را زیر یک نگه داریم." امکان رفع کدام محدودیت‎ها وجود دارد؟ متاسفانه هنوز مشخص نیست که هر نوع ممنوعیت یا محدودیت چه اندازه بر شیوع این ویروس تاثیر می‌گذارد ولی متخصصان حدس‌هایی می‌زنند. دکتر کوچارسکی می‌گوید: "اینکه باز شدن مدارس یا برگشتن به سر کار یا سایر تجمع‌ها هر کدام چقدر عدد سرایت را افزایش می‌دهند کار آسانی نیست." حتی اگر سیاست‌ ممنوعیت و تعطیلی تغییر نکند، رفتار افراد در طول زمان تغییر می‌کند و این ممکن است باعث افزایش عدد سرایت شود. از این رو برای کاهش محدودیت‌ها، شاید به روش‌های جدیدی نیاز باشد مانند آزمایش‌های گسترده و اپلیکیشن‌های ردیابی تماس. با استفاده از این روش‌ها می‌توان عدد سرایت را هدفمند پایین نگاه داشت و بعضی ممنوعیت‌ها را برداشت. آیا این مهمترین عدد است؟ عدد سرایت یکی از سه شاخص مهم است. شاخص دیگر "شدت" بیماری است. اگر بیماری خفیف باشد مشکلات زیادی ایجاد نمی‌کند و می‌توان محدودیت‌ها را کمی کمتر کرد اما کرونا موارد شدید و کشنده هم دارد. آخرین شاخص مهم "موارد جدید ابتلا" است که در تعیین زمان اقدام مهم است. اگر محدودیت‌ها را وقتی بردارید که موارد جدید زیادند و شاخص سرایت بالای یک، شمار مبتلایان بالا می‌ماند. واکسن یکی دیگر از راه‌های پایین آوردن عدد سرایت، واکسن است. فرد آلوده به ویروس کرونا به طور میانگین سه نفر دیگر را آلوده می‌کند ولی اگر واکسن دو نفر از این افراد را مصون کند، عدد سرایت از سه به یک کاهش پیدا می‌کند.
عدد سرایت (شاخص آر) چیست؟
کرونا؛ عدد آر چقدر اهمیت دارد؟
نیویورکر در گزارشی مفصل به ترور قاسم سلیمانی و تبعات آن پرداخته است دو روزنامه‌نگار مجله نیویورکر آمریکا در گزارشی تحقیقی به جزئیات این واقعه، چگونگی جان به در بردن قاسم سلیمانی از آن ترور و همچنین تاثیرات کشتن قاسم سلیمانی بر بازتعریف مرزهای ترور دولتی پرداخته‌اند. ترامپ و مرزهای جدید ترور مقام‌های دولتی آدام اتنوس، گزارشگر حوزه امنیتی و اطلاعاتی مجله نیویورکر به همراه ایوان آسنوس، روزنامه‌نگار قدیمی نیویورکر در حوزه سیاست خارجی در یک گزارش تحقیقی و بسیار مفصل به ابعاد جدیدی از کشتن قاسم سلیمانی به دستور دونالد ترامپ پرداخته‌اند. آدام اتنوس این گزارش را با این موضوع شروع کرده که چه طور کشتن آشکارای قاسم سلیمانی برخلاف رویه ترورهای دولتی قبلی سازمان سیا یا موساد اسرائیل صورت گرفت و چرا دونالد ترامپ بر خلاف اسلاف خود تصمیم گرفت به جای سپردن کار به سازمان سیا که به طور سربسته عمل می‌کند، از پنتاگون خواسته در عملیاتی آشکار و شبیه به میدان جنگ این ارشدترین فرمانده نظامی ایران را از میان بردارد. "از زمان معاهده لاهه در سال ۱۹۰۷ که مربوط به قوانین جنگی است، کشتن یک مقام دولت خارجی آن هم بیرون از زمان جنگ تقریبا ممنوع و غیرقانونی تلقی شده است. (برای همین هم شاید) وقتی در سوم ژانویه دولت آمریکا از عملیات کشتن قاسم سلیمانی خبر داد ابتدا علت آن را "تهدید فوری" از جانب او علیه جان آمریکایی‌ها عنوان کرد. بعد که انتقادها و کنکاش‌ها بر سر مبنای قانونی این تصمیم بالا گرفت، دولت استدلال خود را عوض کرد و گفت سلیمانی را به علت نقش او در "یک سری حملات قبلی و جاری" کشته است. عاقبت هم پرزیدنت ترامپ (آب پاکی را روی دست همه ریخت) و با گفتن این که جستجو برای مبنای قانونی این عملیات "اصلا اهمیتی ندارد" چون سلیمانی "تاریخچه هولناکی" داشته، عملا کاخ‌سفید را از التزام به پاسخ‌گویی در این باره مبرا کرد." نویسندگان این گزارش نیویورکر "بی‌اعتنایی" رئیس‌جمهور آمریکا در پاسخ به مبناهای قانونی قتل هدفمند قاسم سلیمانی را در حقیقت "پشت کردن به این واقعیت هولناک" ارزیابی کرده‌اند که وقتی "چفت و بست قانونی تصمیم دولت برای کشتن کسی سست می‌شود" این تبعات بسیار مهمی بر ابعاد سیاسی، اخلاقی و منطق اقدامات مشابه آتی خواهد گذاشت. "در قضیه قاسم سلیمانی، دستور ترامپ اوج یک قمار بزرگ استراتژیک با هدف تغییر وضعیت در خاورمیانه بود که عملا خط مقدم استفاده از ترور دولتی را جابجا کرد." در ادامه این گزارش مفصل آدام اتنوس برای حلاجی موضوع به سابقه ترورهای دولتی در چند دهه اخیر پرداخته و این که مثلا اسرائیل به عنوان یکی از دولت‌هایی که صدها نقشه ترور مقام‌های رسمی را به اجرا گذاشته یاد کرده و این که چه طور این کشور تصمیم گرفته همه این عملیات‌ها را در خفا انجام دهد؛ آن هم با هدف کاهش احتمال واکنش شدید دولت‌های مورد هدف. به همین علت هم اسرائیل هیچ‌گاه رسما مسئولیت این ترورها را برعهده نگرفته حتی با توجه به این که این کشور رسما در جنگ با چند دولت در منطقه است و ترور فرماندهان و مقام‌های آنها به علت موقعیت جنگی ممکن است "موجه دانسته" شود. عماد مغنیه نفر دوم حزب‌الله و فرمانده نظامی آن بود گزارشگر نیویورکر برای نمونه به عملیات ترور عماد مغنیه، از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان در فوریه سال ۲۰۰۸ اشاره می‌کند که چه طور و چرا طی آن موساد، سازمان امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل، از کشتن قاسم سلمیانی و یک مقام ارشد دولت سوریه که همراه عماد مغنیه بوده‌اند پرهیز می‌کند. "مسیری که به کشتن قاسم سلیمانی ختم شد در حقیقت بیش از یک دهه پیش در زمستان ۲۰۰۸ در یکی از محله‌های اعیان‌نشین دمشق آغاز شده بود... هدف عماد مغنیه بود؛ مهندس و مغز متفکر استراتژی نظامی حزب‌الله... یکی از ماموران موساد که در حزب‌الله رخنه کرده بود توانسته بود با به دست آوردن شماره موبایل مغنیه امکان ردگیری او را در دمشق فراهم کند؛ دو آپارتمان، یکی جایی که مغنیه معشوقه‌اش را ملاقات می‌کرد و دیگری آپارتمانی در محله اعیان‌نشین کفر سوسه دمشق که جایی برای ملاقات‌های مهم بود... موساد برای ورود تجهیزات مربوط به این عملیات به داخل خاک سوریه مشکل داشت و برای همین هم با کمک سازمان سیا موفق شد از مراسلات سفارت آمریکا در دمشق استفاده کند... مجوز کشتن عماد مغنیه را ایهود اولمرت، نخست‌وزیر وقت اسرائیل به مئیر داگان، رئیس وقت موساد، داده بود و جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا هم مجوز همکاری سیا با موساد برای این عملیات را صادر کرده بود اما فقط برای کشتن عماد مغنیه." آدام اتنوس در ادامه علت تمایل آمریکا برای کشتن مغنیه را به نقش او در حمله خونین ۱۹۸۳ به پایگاه دریایی آمریکا در لبنان که به مرگ بیش از ۲۰۰ نظامی آمریکایی انجامید و همچنین مغنیه را به دو حمله در آرژانتین به سفارت اسرائیل و یک مرکز یهودیان در بوینس‌آیرس مرتبط دانسته و این حملات خونین را مبنایی برای تمایل سازمان سیا به پشتیبانی از ترور عماد مغنیه ارزیابی کرده بود. بیشتر بخوانید واشنگتن‌پست: ترور عماد مغنیه عملیات مشترک موساد و سیا بود جهاد مغنیه (راست) پسر عماد مغنیه در سال ۲۰۱۵ در جریان حمله هوایی اسرائیل در بلندی‌های جولان به همراه چند فرمانده سپاه پاسداران کشته شد "عصر روز ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ (دقیقا ۱۲ سال پیش) موساد سیگنال‌های موبایل مغنیه را در دمشق ردگیری کرد که به سوی آپارتمان کفر سوسه حرکت می‌کرد... در دمشق ماموران موساد یک خودرو شاسی بلند حامل موادمنفجره را در "محدوده قتل" پارک کردند... تصاویر خیابان منتهی به آپارتمان مغنیه بروی تلویزیونی بزرگ در تل‌آویو و در اتاق فوق سری عملیات به طور زنده پخش می‌شد... اما مغنیه که به محل رسید تنها نبود. قاسم سلیمانی و محمود سلیمان، از فرماندهان ارشد ارتش سوریه و نزدیک به بشار اسد همراه او بودند... جلسه‌ای غیرمعمول و رده بالا میان سه فرمانده از لبنان، ایران و سوریه بود... محمود سلیمان همان کسی بود که برنامه هسته‌ای و شیمیایی سوریه را هدایت می‌کرد. تاسیسات هسته‌ای که او در نزدیکی دمشق ساخته بود، یک سال قبل‌تر توسط اسرائیل مورد حمله هوایی قرار گرفته و تخریب شده بود...". یک مقام سابق اسرائیلی درباره آن لحظات به نیویورکر گفته: "ما فقط باید یک دکمه را فشار می‌دادیم و بعد هر سه فرمانده از صحنه روزگار محو می‌شدند... این یک فرصت استثنایی بود که گویی در یک بشقاب نقره جلوی ما گذاشته بودند... ایهود اولمرت در هواپیما برای سفر به برلین بود اما تلفن ماهواره‌ای همراهش بود. کافی بود موساد با او تماس بگیرد و درباره کشتن هر سه نفر درخواست مجوز کند... اما فرصت بسیار کوتاه بود... دستور ترور هم فقط برای مغنیه صادر شده بود... همه فقط دعا می‌کردند که بعد از جلسه مغنیه تنها از ساختمان خارج شود... یک ساعتی گذشت... در تصاویر زنده ویدیویی دیده شد که قاسم سلیمانی و محمود سلیمان از آپارتمان بیرون آمدند و چند دقیقه بعد مغنیه بیرون آمد و... دکمه انفجار در تل آویو زده شد و مغنیه در صفحه تلویزیون تکه‌تکه شد. او در دم کشته شد." هیچ‌کس دیگری در جریان این عملیات آسیب ندید. ایهود اولمرت بعدها گفته بود اگر با او تماس می‌گرفتند دستور قتل هر سه نفر را بدون مکث می‌داد با این اطمینان که بعدا جورج دبلیو بوش، خلف وعده اسرائیل را نادیده بگیرد و از آن بگذرد. برایان هوک، مسئول ویژه امور ایران در وزارت خارجه آمریکاست برایان هوک چرا با نماینده سازمان مجاهدین دیدار کرد؟ نشریه دیلی‌بیست روز سه‌شنبه ۱۱ فوریه، در گزارشی اختصاصی خبر داده که برایان هوک، مسئول ویژه امور ایران در وزارت خارجه آمریکا، دو هفته پیش، یعنی روز ۳۱ ژانویه، با رابرت جی. جوزف، لابی‌گر رسمی شواری ملی مقاومت که شاخه سیاسی سازمان مجاهدین خلق است دیدار کرده است. لچلان مارکی، گزارشگر دیلی‌بیست نوشته: "بنابر گزارش کاری که رابرت جی. جوزف به عنوان کارگزار یک عنصر خارجی هفته گذشته به وزارت دادگستری فرستاده او در شش ماه گذشته برای شواری ملی مقاومت تحت عنوان مشاور کار کرده است." در گزارشی که دیلی‌بیست به آن اشاره کرده آقای جوزف نوشته در شش ماه گذشته به شورای ملی مقاومت در رابطه با چگونگی تقویت امنیت اعضای این گروه که سابقا در کمپ پیشین نیروهای آمریکایی در عراق (کمپ آزادی) مستقر بودند و اکنون در آلبانی استقرار یافته‌اند کمک کرده است. او همچنین در این گزارش به وزارت دادگستری اعلام کرده به مقام‌های شورای ملی مقاومت در زمینه مشکلات مختلف مشاوره داده است. ازجمله: "چگونه مقابله کردن با روایت‌های نادرست رایج درباره شورای ملی مقاومت؛ بهبود کارآیی و اثربخشی این گروه دربرابر حمایت ایران از تروریسم، خشونت‌های ایران در منطقه و برنامه هسته‌ای این کشور؛ و همچنین این که چه طور به هدف خود برای ایجاد ایرانی دموکراتیک و آزاد برسند." در گزارشی که دیلی‌بیست به آن اشاره کرده همچنین آمده که رابرت جی. جوزف طی شش ماه گذشته (از اوت ۲۰۱۹ تا ژانویه ۲۰۲۰) در مجموع ۸۵ هزار دلار بابت حق مشاوره خود از سازمان مجاهدین خلق دستمزد دریافت کرده است. رابرت جی. جوزف دیپلمات ارشد سابق وزارت خارجه آمریکاست. او سفیر این کشور در پیمان منع گسترش جنگ‌افزارهای هسته‌ای، ان‌پی‌تی، هم بوده است. دیلی بیست نوشته: "دیدار آقای جوزف با برایان هوک دقیقا چند هفته بعد از کشتن قاسم سلیمانی روی داده است. فرمانده ارشد سپاه پاسداران که سازمان مجاهدین خلق او را از مدت‌ها پیش یکی از نیروهای اهریمنی ایران می‌خواند... رودی جولیانی، از متحدان قدیمی این سازمان هم قاسم سلیمانی را مسئول مرگ چندین نفر از مجاهدین خلق خوانده بود." به نوشته لچلان مارکی، با وجود این پس از کشتن قاسم سلیمانی در روز سوم ژانویه در عراق، مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا به مقام‌های این وزراتخانه تذکر داده بود که با اعضای سازمان مجاهدین دیدار نکنند "هم به دلیل سابقه مناقشه برانگیز این گروه - که حتی متهم به کشتن سه سرباز و سه پیمانکار آمریکایی است - و هم به علت سوءشهرت آنها در میان مردم ایران." دیلی بیست نوشته برایان هوک و وزارت خارجه آمریکا به درخواست این نشریه برای ارایه جزییات از دیدار ۳۱ ژانویه آقای جوزف با مسئول ویژه امور ایران پاسخ نداده و تلاش این نشریه برای گرفتن توضیحات از رابرت جی. جوزف هم ناکام مانده است. حمله راکتی به پایگاه کی-۱ کرکوک زمینه ساز تحولاتی شد که در نهایت با کشتن قاسم سلیمانی به اوج خود رسبد و ایران و آمریکا را تا مرز درگیری نظامی همه جانبه پیش برد آیا آمریکا درباره عامل حمله‌ای که نزدیک بود جنگ با ایران را شعله‌ور کند اشتباه کرده؟ آلیسا جی. رابین هفته گذشته در نیویورک‌تایمز به بررسی حمله مرگ‌باری که اواخر ماه دسامبر سال گذشته در عراق روی داد و طی آن یک پیمانکار آمریکایی کشته شد پرداخته و بنابر اظهاراتی منابع عراقی این پرسش را طرح کرده که آیا واقعا شبه‌نظامیان کتائب پشت این حمله بوده‌اند یا به علت حضور داعش در نزدیکی مکان وقوع حمله، این گروه مسئول کشتن پیمانکار آمریکایی بوده است؟ حمله مورد اشاره نیویورک تایمز همانی است که در پی آن آمریکا با مسئول دانستن ایران و کتائب حزب الله، از گروه‌های شبه‌نظامی شیعه مورد حمایت تهران، طی یک حمله هوایی به پایگاه کتائب حزب‌الله ۲۵ شبه نظامی این گروه مسلح شیعی را کشت و همین تعداد را هم زخمی کرد. این حمله به تجمع خشن هواداران کتائب حزب‌الله و حشد شعبی برابر سفارت آمریکا در بغداد و حمله به این سفارت ختم شد و پس از آن هم در روز سوم ژانویه پنتاگون طی یک حمله هوایی قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، فرمانده ارشد حشد شعبی را به همراه ۸ همراه دیگر آنها در هنگام خروج از فرودگاه بغداد کشت. نیویورک تایمز در گزارش روز ششم فوریه خود آورده اکنون مقام‌های ارتشی و اطلاعاتی عراق درباره این که کتائب حزب‌الله عامل اصلی حملات خمپاره‌ای به پایگاهی باشند که پیمانکار آمریکایی در آن کشته شد ابراز تردید کرده‌اند. "مقام‌های دولت عراق تصریح کرده‌اند که هیچ مدرک مستقیمی که بتوان به موجب آن حملات راکتی ۲۷ دسامبر را به یک گروه خاص نسبت دارد در دست ندارند. عناصر اطلاعاتی عراق هم که با ایران رابطه نزدیکی دارند ممکن است برای مقصر دانستن شبه‌نظامیان مورد حمایت تهران اکراه داشته باشند." با این حال، گزارشگر نیویورک‌تایمز به عناصر دیگری در گزارش خود اشاره کرده که مبنای بروز تردیدها درباره نقش کتائب حزب‌الله است. "راکت‌ها از منطقه سنی‌نشین کرکوک شلیک شده‌اند که مدت‌ها تحت نفوذ عملیاتی داعش بوده و به همین علت از مناطقی نیست که گروه‌های شیعی بتوانند در آن تحرک نظامی داشته باشند... ضمنا کتائب حزب الله از سال ۲۰۱۴ در کرکوک حضور نداشته است... در مقابل، شبه‌نظامیان داعش طی ۱۰ روز قبل از حمله راکتی به پایگاه کی-۱ سه مورد عملیات در نزدیکی همان محدوده انجام داده بودند... همزمان نیروهای اطلاعاتی عراق در ماه‌های نوامبر و دسامبر به نیروهای آمریکایی هشدار داده بودند که داعش در پی حمله به پایگاه کی-۱ در کرکوک است که نیروهای آمریکایی هم در آن حضور دارند... دلیل دیگر پیدا شدن یک وانت شاسی بلند کیا است که در چند صدمتری محلی رها شده بود که ماه سپتامبر داعش در آنجا ۵ چوپان شیعه را اعدام کرده بود... این وانت همان خودرویی است که از پشت آن حمله راکتی به پایگاه کی-۱ صورت گرفته است." این وانت شاسی بلند کیا است که مقام‌های عراقی می‌گویند حمله راکتی به پایگاه کی-۱ کرکوک از پشت آن صورت گرفته. در این عکس که نیویورک تایمز از پلیس امنیتی عراق گرفته نوک چهار راکت عمل نکرده هنوز در لوله‌های عقب وانت دیده می‌شود نیویورک تایمز اینها را دلایل مقام‌های عراقی برای تردید درباره عامل اصلی حمله ۲۷ دسامبر به پایگاه کی-۱ در کرکوک عنوان کرده و به نقل از احمد عدنان، فرمانده حفاظت اطلاعات پلیس عراق در منطقه پایگاه کی-۱ کرکوک نوشته: "همه این شواهد انگشت اتهام را به سوی داعش روانه می‌کنند. من به شما درباره سه حمله داعش که تنها چند روز پیش از این حمله روی داده بود گفتم. ما تحرکات داعش را زیر نظر داریم. خود ما جرات آمدن به این نقطه که راکت‌ها از آن حمله شده نداریم مگر با یگان مسلح و آماده. چرا که این جا امن نیست. آن وقت چه طور می‌شود افرادی که به منطقه آشنایی ندارند آزادانه اینجا رفت و آمد کرده باشند و نقطه شلیک را محاسبه کرده باشند و عملیات انجام داده باشند؟" کتائب حزب‌الله هر گونه نقش داشتن در حمله راکتی ۲۷ دسامبر را تکذیب کرده و هنوز هیچ گروهی مسئولیت این حمله را که به واکنش نظامی ارتش آمریکا علیه کتائب حزب‌الله انجامید برعهده نگرفته است. با این حال، به گزارش نیویورک‌تایمز، دو مقام دولت آمریکا که نخواسته‌اند نامشان فاش شود به این روزنامه گفته‌اند که آنها شواهد متقنی از ارتباط کتائب حزب‌الله با آن حمله راکتی در دست دارند از جمله وارسی وانت شاسی بلند کیا که به گفته مقام‌های آمریکایی حکایت از دخالت کتائب حزب‌الله در این حمله را دارد. هر چند نیویورک‌تایمز می‌گوید این مقام‌ها جزئیاتی از چگونگی ارتباط این خودرو با کتائب حزب‌الله ارایه نکرده‌اند اما تاکید کرده‌اند که همزمان مکالمات شنود شده کتائب حزب‌الله هم بر نقش این گروه شیعه مورد حمایت ایران در حمله ۲۷ دسامبر تاکید دارد. در ادامه این گزارش خبرنگار نیویورک‌تایمز به اظهارات مقام‌های عراقی اشاره کرده که مدعی‌اند بر خلاف روال معمول، نیروهای آمریکایی هیچ کدام از شواهد و مدارک مورد اشاره درباره این حمله راکتی را با طرف عراقی به اشتراک نگذاشته‌اند و این که از نظر آنها وانت شاسی بلند مورد استفاده در این حمله راکتی "مشخصه ویژه" نداشته و "تمامی طرف‌های درگیر مخاصمه" می‌توانسته‌اند به چنین خودرویی دسترسی داشته باشند.
بیش از یک دهه پیش در دمشق، پایتخت سوریه، موساد با کشتن قاسم سلیمانی فقط یک قدم فاصله داشت. دستگاه اطلاعاتی-امنیتی اسرائیل که برای ترور عماد مغنیه، فرمانده حزب‌الله لبنان به دمشق رفته بود در کمال تعجب قاسم سلیمانی را در حال ورود به آپارتمان مغنیه یافت.
در رسانه‌های آمریکا؛ چرا اسرائیل در سال ۲۰۰۸ قاسم سلیمانی را نکشت؟
گرامی داشتن دستمال‌های پارچه‌ای کهنه پدر ‌همسرم شاید به نظر کاری ناخوشایند باشد اما در دل آنها رازی نهفته است. این دستمال‌های ساده و کهنه، نقشه‌های زمان جنگ هستند که تصویر‌گر مرز‌های قدیمی و جنگ‌ها و درگیری‌های اروپا هستند. فکرش را هم نکنید که بخواهید در آنها فین کنید و دماغ‌تان را پاک کنید، این کار به معنی از دست دادن یک راه فرار مهم، گذر‌گاه کوهستانی، کوره‌راه یا فرودگاهی کوچک است. نقشه‌های روی دستمال‌ها که تاریخ‌نویسان به آنها "نقشه‌های فرار و گریز" هم می‌گفتند در سال‌های جنگ جهانی دوم از سوی نیرو‌های متّفقین استفاده می‌شد. یکی از آنها هوارد واکر پدرهمسر ۹۴‌ساله من است که از ۲۰ سالگی در نیروی هوایی اتریش بر فراز ایتالیا و یوگسلاوی سابق پرواز می‌کرده است. از سال ۱۹۴۱ تا سال ۱۹۴۵ این نقشه‌ها تا شده در جیب کتش بوده‌اند. افراد دیگر آنها را درلایی کت‌شان یا داخل چکمه‌های‌شان پنهان می‌کردند. حالا سه تا از دستمال‌های هوارد در قاب‌های شیشه‌ای بر دیوار اتاق نشیمن آویخته شده است، به یادگار روزهای جنگ. او به من گفت: " اگر ما با چتر در آن سوی خطوط دشمن فرود می‌آمدیم یا هواپیمای‌مان سقوط می‌کرد، این دستمال‌ها به ما نوعی اطمینان و قوت‌قلب می‌بخشیدند که می‌توانیم به نقاط امن بازگردیم". هوارد، پدر همسر جورجینا کنیون نویسنده این مطلب در طول جنگ جهانی دوم عضو نیروی هوایی اتریش بود نقشه‌های هوارد دو رو بودند و هر طرف نقشه جداگانه‌ای داشت. روی یکی مجارستان و رومانی و ایتالیا و بر دیگری دریای اژه و یونان، ترکیه و مجمع‌الجزایر سیکلدیز یونان با همه شهر‌ها و رودخانه‌ها و کوه‌ها بود. در طرف دیگر آنها نقشه چکمه‌ای ایتالیا که شهر‌های رم، سیسیل، ساردنی و ناپل در آن مشخص بود. در سومی هم یوگسلاوی و شمال ایتالیا به تصویر کشیده شده بودند. در جزئیات نقشه‌برداری آنها می‌شد راه‌ها و مرز‌ها را به خوبی مشاهده کرد. همه این نقشه‌ها حتی به اندازه نیم‌متر مربع هم نمی‌شد و جنس آنها از پارچه ابریشمی بود که به راحتی تا می‌شد و به راحتی بدون اینکه پاره و فرسوده شود یا صدایی بدهد می‌شد آنها را باز کرد و دید. اوایل جنگ نقشه‌ها گاهی روی کاغذ‌هایی که از برگ‌ درخت شاه‌توت درست شده بود، چاپ می‌شد چون نسبت به کاغذ معمولی دوام بیشتری داشت. در نیمه‌های دهه ۱۹۴۰ وقتی ابریشم، کالای گران‌قیمتی شد، از پارچه‌هایی با الیاف مصنوعی مثل ابریشم مصنوعی به جای آن استفاده کردند. وظیفه اصلی هوارد در جنگ، انداختن محموله‌های اسلحه، مواد‌منفجره، غذا و لباس برای پارتیزان‌ها در یوگسلاوی، ایتالیا و یونان بود تا بازگشت و عقب‌نشینی آلمان‌ها را که مشغول جنگ با روس‌ها بودند به تعویق بیاندازند. در طول جنگ، اغلب مورد تیر‌اندازی قرار می‌گرفتند، او هنوز هراس شب‌های مأموریت را خوب به‌خاطر دارد. هوارد می‌گفت:"از صدای انفجار مافوق‌صوتی دلت فرو‌می‌ریخت، بعد از آن صدای انفجار بسیار کوبنده‌ای می‌شنیدی، سپس دود تیره و غلیظ ومتراکمی به هوا بلند می‌شد، البته مسلم است که بر‌فراز منطقه دشمن بودیم اما این که مطلقاً نمی‌دانستیم در کجا هستیم اعصاب‌مان را خرد می‌کرد بخصوص در شب". او چنین تعریف می‌کرد و توضیح می‌داد که در بسیاری موارد بحران‌های جهانی هنوز هم وجود دارد، فقط بر سردیگران می‌آید: "امروزه اروپا کاملاً فرق کرده است، مرز‌ها و دولت‌های متفق و همدست دگرگون شده‌اند اما هر بار به آن دستمال‌ها نگاه می‌کنم، همه آن بلاهت جهانی جنگ دوباره در نظرم می‌آید، همه آن کشتار‌ها، از بعضی جهات می‌توان گفت جنگ هرگز به پایان نرسیده است". چند سال پیش وقتی به ایتالیا سفر کردم یاد حرف‌های هوارد افتادم، ایتالیایی که با تصویری که روی آن دستمال‌ها بود زمین‌ تا آسمان فرق داشت. نقشه‌های دستمالی که نیرو‌های متفقین در طول جنگ جهانی دوم از آن استفاده می‌کردند همانطور که درخیابان‌های باریک شهر قدیمی ناپل قدم می‌زدم، به محله‌هایی در نزدیکی بازار شهر رسیدم که گردشگرانی در خیابان‌های آن می‌چرخیدند. هنوز می‌توانستم آثار و شواهدی را در آنجا ببینم که نشان می‌داد این شهر در معرض بیشتر بمباران‌ها در طول جنگ جهانی دوم بوده است و این بر بدنه بسیاری از ساختمان‌ها مشهود بود. راه خود را از کنار چند کتابفروشی قدیمی و نادر و چند آپارتمان به سوی خیابان اصلی و تاریخی شهر ادامه دادم. در یک طرف خیابانی با مجموعه‌ای از پیکره‌های چوبی از "روان‌‌های تنها" در برزخ متعلق به کلیسای کاتولیک قرار داشت. آنها را در محفظه‌های شیشه‌ای قرار داده بودند محفظه‌هایی که هر کدام به اندازه یک جعبه کفش بود. با شعله‌های سرخ و نارنجی که بر پای آنها نقاشی کرده بودند. شعله‌ها بر پا‌های آن آدمک‌های کوچک زبانه می‌کشید در حالی ترس آنها را در کام خود کشیده بود. این پیکره‌های کنده‌کاری‌شده بر چوب مرا یاد پدر همسرم که در زمان جنگ در این کشور بود انداخت. زمانی که جهان در شعله‌های جنگ می‌سوخت و آدم‌ها هیچ دورنمای روشنی از آینده نداشتند. به کلیسای کاتولیک دوران باروک رسیدم که به "کلیسای برزخ" هم معروف است چون برای این ساخته شده است که مردم در آن برای افرادی که در برزخ مانده‌اند، دعا کنند. داخل کلیسا، همانطور که در نور کمرنگ عصر‌گاهی در میان سنگ‌های سردی که مرا احاطه کرده بود، نشسته بودم از هیجان تیره پشتم لرزید. درست مثل روحی تنها، این کلیسا به بهترین وجهی به رهگذران از وحشتی که این بخش از جهان از سر گذرانده است آگاهی می‌دهد و ذهن آنها را بر‌می‌آشوبد. مجسمه‌هایی از جمجمه‌ها که با حدقه‌های بی‌چشم‌شان از بالا به من خیره شده بودند و نقاشی‌ها ونقش‌برجسته‌های اسکلت‌های بالدار که بر فراز سرم می‌چرخیدند. همه یادآور‌ برزخی بودند که در آن اسیر هستیم. برزخی میان جنگ "کهن" و جنگ "نو" و من فکر می‌کردم در زمان جنگ آدم‌ها چه احساسی داشتند وقتی اصلاً نمی‌دانی تا چند دقیقه دیگر زنده می‌مانی یا می‌میری. من به هوارد و گروهش فکر می‌کردم که در دوران جنگ در مأموریت‌های شبانه‌شان بر فراز این کشور پرواز می‌کردند و بیم و هراسی که در دل داشتند. از دید من این کلیسای "برزخ"، با این همه آرایه‌های هولناک و مجسمه‌ها و نقش‌های هراس‌آور از نیاز انسان به آرامش و اطمینان خبر می‌دهد و از امید زندگی بهتری در آینده، راهی برای گریز از رنج و درد. این کلیسا در ناپل ایتالیا به این منظور ساخته شده است که مردم برای کسانی که در برزخ مانده‌اند دعا بخوانند برای خدمه پرواز متفقین در طول جنگ، قوت‌قلب و اطمینان فقط با نقشه‌های روی دستمال‌ها به دست نمی‌آمد، بلکه همه آنها یک "کیف بقا" داشتند. آنطور که هوارد تعریف می‌کرد در این کیف یک بسته حبه‌های قند با انرژی بالا، قرص‌های تصفیه آب، شانه، نخ و قلاب ماهیگیری، چاقوی جیبی با دربازکن، سوزن و نخ و تیغ قرار داشت. آخری در کشوری که گم شده‌ای و ریش داشتن در آن مرسوم نیست، بسیار مهم بود. به‌هیچ‌وجه نباید کاری می‌کردی که به چشم بیایی. در این کیف هم‌چنین یک جفت جوراب قرار داشت، برای مواقعی که ناچار بودی پس از سقوط مسافت زیادی را پیاده بروی و جوراب‌هایت از عرق خیس می‌شد. شاید از همه اینها مهم‌تر دگمه‌هایی بود که یک طرف آن دانه‌های فسفری شب‌تاب داشت و سمت شمال را نشان می‌داد. این دگمه‌ها با آهن‌ربای داخل‌شان این کار را انجام می‌دادند و بر لباس‌های خدمه پرواز در آن زمان دوخته می‌شدند. به نظر هوراد این کیف‌های بقا و نقشه‌ها بیش از آنکه اهمیت عملی و کاربردی داشته باشند اهمیت روانی و روحی داشتند. هر‌چند همه افراد گروه او از جنگ جان سالم به در بردند و نیازی به استفاده از نقشه‌های دستمالی پیدا نکردند. اینها همه گنجینه‌های امید بود که ذهن آدم‌ها را برای "گریز‌یابی" آماده نگه می‌داشت، همه اینها شما را آماده می‌کرد که در بدترین شرایط خودتان را نبازید. نقشه‌های دستمالی به سربازان آواره و راه‌گم‌کرده کمک می‌کرد تا راه خود را به سوی مناطق امن پیدا کنند وقتی به ملبورن برگشتم،به دیدار هوارد رفتم و او برای من از درس‌هایی که از جنگ آموخته بود گفت، درس‌هایی در مورد این که چگونه راهت را گم نکنی. "شوخ‌طبعی را فراموش نکن و همیشه کیف بقا را با خود داشته باش" اما مهم‌تر از هرچیز دیگری، او به من یادآوری کرد که همیشه به خاطر داشته باشم که آدم‌ها بسیار مهم‌تر از سیاست یا ایدئولوژی‌ها هستند. رهبران جهان هنوز در حال بگو‌مگو و بحث‌وجدل هستند که چه کسی دوست آنها و چه کسی دشمن آنهاست، یا چه پایتخت‌ها و مرز‌هایی باید ایجاد شوند، اما نقشه‌های مرز‌های میان کشور‌ها به زودی به‌درد‌نخور و دور‌انداختنی خواهند شد درست مثل دستمالی که دور بیاندازی.
در جنگ جهانی دوم، نقشه‌های سرّی روی دستمال‌های جیبی چاپ می‌شد تا نیروهای متّفقین در پشت خطوط دشمن بتوانند از آنها استفاده کنند.
جنگ جهانی دوم؛ دستمال‌های پارچه‌ای برای پنهان کردن نقشه فرار
تکواندو در خاک کره جنوبی به قهرمانی موروثی این کشور در مسابقات جهانی خاتمه داد. وزنه برداری هم طی این هشت سال اگر در چهار سال اول متکی به افتخارات حسین رضازاده بود، در چهار سال دوم بسیار موفق ظاهر شد و ضمن حفظ جایگاه رضازاده در فوق سنگین، در سایر وزن‌ها هم خوش درخشید. دوومیدانی با احسان حدادی طلسم مدال نگرفتن در مسابقات جهانی و المپیک را شکست. فوتسال بانوان نخستین مدال آسیایی را گرفت. فوتبال نیز اگر نه چندان موفق، اما مثل همیشه خبرساز و پرحاشیه بود. شرحی بر نتایج رشته‌های موفق یا خبرساز ورزش ایران در هشت سال اخیر در ادامه آمده است. فوتبال راهیابی به جام جهانی ۲۰۰۶ و حضور در جام جهانی ۲۰۱۴ مهم‌ترین دستاورد فوتبال ایران در هشت سال اخیر بود که هر دو نیز با سرمربی خارجی رقم خورد. گرچه تعلیق فدراسیون فوتبال و قرار گرفتن این فدراسیون زیر نظر کمیته انتقالی به مدت یک سال ونیم نیز در همین مدت رخ داد. در رده‌های سنی پایه، نوجوانان ایران به جام جهانی ۲۰۰۹ نیجریه و ۲۰۱۳ امارات راه یافتند اما در دو رده سنی جوانان و امید، موفقیتی حاصل نشد. در عرصه باشگاهی، دو تیم اصفهانی سپاهان و ذوب آهن نایب قهرمان لیگ قهرمانان آسیا شدند. سپاهان در سال ۲۰۰۷ به اوراوا رد دیاموندز ژاپن باخت و ذوب آهن در سال ۲۰۱۰ مغلوب سئونگنام ایلهوا چونما شد. طی این هشت سال در پی بازنشستگی ستاره‌ها، تعداد لژیونرهای ایران رو به کاهش گذاشت. جذب بازیکنان ایرانی مقیم خارج از کشور مثل اشکان دژآگه و رضا قوچان‌نژاد نیز از مهم‌ترین وقایع فوتبال ایران بود. کشتی فرنگی حمید سوریان پرافتخارترین کشتی گیر تاریخ کشتی فرنگی ایران است این تیم با محمد بنا به تمام افتخارات ممکن دست یافت. سه دوره پیاپی قهرمان جام جهانی شد، با تیمی ناقص در مسابقات جهانی درخشید و در المپیک هم نتیجه‌ای شگفت انگیز را به جا گذاشت. در حالی که برخی حمید سوریان را تنها مهره قابل اطمینان بنا می‌دانستند، ایران در مسابقات جهانی ۲۰۱۱ استانبول در غیاب سوریان و بدون محسن حاجی‌پور و قاسم رضایی که با رقبای اسرائیلی مواجه شده بودند، با تیمی ناقص توانست در کورس قهرمانی قرار بگیرد. امید نوروزی در فینال ۶۰ کیلوگرم موفق شد آلمات کبیسبایف از قزاقستان را شکست دهد و روی سکوی قهرمانی بایستد. سعید عبدولی هم در فینال ۶۶ کیلو توانست منوچهر تسخادایا از گرجستان را مغلوب کند و مدال طلا را به گردن بیاویزد. بشیر باباجان زاده در ۱۲۰ کیلوگرم روی سکوی سوم ایستاد که اولین مدال تاریخ کشتی فرنگی ایران در این وزن محسوب می‌شود. این تیم در المپیک نتایج درخشان‌تری را هم به جا گذاشت. حمید سوریان، امید نوروزی و قاسم رضایی سه مدال طلا گرفتند تا کارنامه‌ای رویایی را به جا بگذارند. گرچه پس از بازگشت به ایران، محمد بنا در اعتراض به کمبود امکانات از سمت خود کناره‌گیری کرد. والیبال سال ۲۰۱۱ ایران در حضور بیش از ۱۷ هزار تماشاگر با پیروزی ۳-۱ مقابل چین، برای اولین بار قهرمان جام ملت‌های آسیا شد. شاگردان خولیو ولاسکو تا مرحله نیمه نهایی حتی یک گیم را نیز واگذار نکردند. والیبالیست‌های ایران در دیدار با کره‌جنوبی گیم اول را باختند و در دیدار فینال نیز گیم نخست را به چین واگذار کردند، اما به جز این دو گیم، سایر نتایج را به سود خود به پایان رساندند. ایران در شرایطی به قهرمانی رسید که از ۱۶ دوره قبلی، یک عنوان سومی در سال ۲۰۰۳ و نایب قهرمانی در دوره قبلی، مهم‌ترین موفقیت‌هایش به حساب می‌آمد. در پایان این رقابت ها آرش کمالوند، امیر حسینی و فرهاد ظریف به ترتیب توانستند عنوان با ارزش‌ترین بازیکن، بهترین پاسور و بهترین بازیکن آزاد را از آن خود کنند. والیبال ایران در جام جهانی ۲۰۱۱ به میزبانی ژاپن هم شروع درخشانی داشت و پس از پیروزی ۳ بر یک مقابل ژاپن موفق شد صربستان، لهستان و آرژانتین را هم مغلوب کند. اما بازی ضعیف مقابل چین که در قعر جدول بود، باعث شد ایران ضمن نزول در جدول، سه بازی پیاپی مقابل برزیل، روسیه و ایتالیا را نیز واگذار کند. تحلیل قوای جسمانی ایران در بازی‌های آخر باعث شد جایگاه چهارمی در اواسط مسابقات را با عنوان نهمی عوض کنند. اوج درخشش والیبال ایران در لیگ جهانی ۲۰۱۳ بود که توانست بر کوبا دو بار، آلمان، ایتالیا و صربستان غلبه کند. در پایان مرحله مقدماتی لیگ جهانی نیز محمد موسوی عراقی به عنوان بهترین مدافع شناخته شد. فوتسال زنان تیم ملی فوتسال زنان ایران با شکست ۲-۱ در وقت‌ اضافه مقابل ژاپن به عنوان نایب قهرمانی بازی‌های داخل سالن ۲۰۱۳ آسیا دست یافت. این نشان نقره، نخستین مدال تاریخ ورزش زنان ایران در رشته‌های توپی در سطح قاره آسیا محسوب می‌شود. فرزانه توسلی دروازه‌بان اصلی ایران در این مسابقات بود. نسیمه غلامی، سپیده زرین‌راد، فهمیه زارعی، فاطمه اعتدادی، پریا نوروزی، فرشته کریمی، سهیلا ملمولی، لیلا اقبالی، نیلوفر اردلان، نسترن مقیمی، آرزو صدقیانی‌زاده، نغمه مرادی و بهناز خیاط (دروازه‌بان ذخیره) دیگر بازیکنان ایران در این مسابقات بودند که از این جمع لیلا اقبالی پس از پایان مسابقات، از تیم ملی خداحافظی کرد. شاگردان شهرزاد مظفر در گام نخست به مصاف مالزی رفتند و با نتیجه‌ شش بر یک به پیروزی رسیدند. سپس تایلند و ویتنام را با نتیجه‌ مشابه ۱-۰ مغلوب کردند. در بازی چهارم با نتیجه‌ ۵-۰ هنگ‌کنگ را تسلیم کردند تا با چهار برد و ۱۲ امتیاز، به عنوان سرگروه راهی مرحله نیمه‌نهایی شوند و با برتری ۰-۴ مقابل اندونزی به فینال برسند. خسوس کاندلاس سرمربی اسپانیایی تیم ملی مردان ایران هم گفت: "فوتسال بانوان ایران در حد پدیده ظاهر شد و در فینال هم پنج موقعیت گلزنی داشت. چهره ایران را در حد قهرمان دیدم." در پایان هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد و در جشن تجلیل از "افتخار آفرینان فوتبال ایران" پنج تیم مردان در فوتبال، فوتبال ساحلی و فوتسال در زمین چمن ورزشگاه آزادی حضور داشتند. اعضای تیم فوتسال زنان هم به مراسم دعوت شده بودند، اما اجازه خروج از جایگاه CIP و قرار گرفتن در کنار تیم‌های مردان به آنها داده نشد. تکواندو سال ۲۰۱۱ ایران در بیستمین دوره مسابقات جهانی تکواندو به میزبانی کره جنوبی با سه مدال طلای یوسف کرمی، فرزاد عبداللهی و علیرضا نصر آزادانی روی سکوی قهرمانی ایستاد و نتیجه‌ای تاریخی را رقم زد. هر ۱۹ دوره قبلی را کره جنوبی فتح کرده بود اما سرانجام، ایران نوار قهرمانی‌های سرزمین مهد تکواندو را قطع کرد. رضا مهماندوست سرمربی ایران، عنوان برترین مربی جهان را نصیب خود کرد. مهماندوست اما پس از قهرمانی در تورنمنت منچستر از سمت سرمربیگری تیم ملی ایران برکنار شد. تغییری که در المپیک لندن به ناکامی تکواندوی ایران انجامید و این تیم با کسب تک مدال نقره محمد باقری معتمد به کار خود خاتمه داد. ایران در مسابقات جهانی ۲۰۱۳ نتوانست از عنوان قهرمانی خود دفاع کند و با یک مدال طلا و دو نقره به کار خود خاتمه داد. بهنام اسبقی در وزن ۶۸ کیلوگرم در حالی قهرمان شد که مدت‌ها به عنوان حریف تمرینی در اردو حضور داشت و در آخرین لحظات پیش از اعزام، به عضویت تیم ملی در آمده بود. او با غلبه بر نمایندگان گابن، کوبا، جمهوری آذربایجان، مکزیک، مولداوی و اسپانیا راهی فینال شد تا ضمن پیروزی ۵-۴ مقابل کیم هون از کره جنوبی روی سکوی قهرمانی بایستد. دوومیدانی در رقابت‌های سال ۲۰۱۱ دو و میدانی قهرمانی جهان به میزبانی کره جنوبی، احسان حدادی در پرتاب دیسک سوم شد تا نخستین مدال تاریخ دو و میدانی ایران در مسابقات جهانی را نصیب خود کند. این برای دومین بار بود که حدادی به فینال رقابت های جهانی راه پیدا می‌کرد. او سال ۲۰۰۷ در اوزاکا به فینال رسید اما هفتم شد. همان سال در پنجمین دوره مسابقات داخل سالن قهرمانی آسیا به میزبانی چین نیز مریم طوسی دونده دوهای سرعت، موفق شد نام خود را به عنوان نخستین بانوی ایرانی که در این رشته موفق به کسب مدال طلای آسیا شده است ثبت کند. حدادی در المپیک لندن هم دوم شد تا اولین مدال المپیک تاریخ ورزش ایران در این رشته را به گردن بیاویزد. او بعد از المپیک در اعتراض به "بی توجهی وزارت ورزش" از همراهی تیم ملی ایران انصراف داد و در مسابقات ۲۰۱۳ قهرمانی آسیا نیز حضور نیافت و مدال طلا نصیب پرتابگر هندی شد. حدادی از سال ۲۰۰۳ در تمام ادوار قهرمانی آسیا شرکت کرده بود و این نخستین غیبت او در یک دهه اخیر است. لیلا رجبی در پرتاب وزنه نقره گرفت و رکورد ایران را هم فرو ریخت. این ششمین مدال آسیایی پر افتخارترین بانوی تاریخ دوومیدانی‌ ایران است. وزنه برداری از سال ۲۰۱۰ وزنه‌برداری ایران جان دوباره‌ای گرفت، سالی که بهداد سلیمی در یکضرب و دوضرب نایب قهرمان جهان شد اما در مجموع، روی سکوی نخست دنیا ایستاد. سال ۲۰۱۱ در هفتاد و نهمین دوره رقابت‌های جهانی که به میزبانی پاریس به انجام رسید، مدال طلای مجموع و دو ضرب دسته ۸۵ کیلوگرم به کیانوش رستمی از ایران رسید. سعید محمدپور وزنه‌بردار ۱۹ ساله دسته ۹۴ کیلوگرم هم به دو مدال برنز دست یافت. بهداد سلیمی و سجاد انوشیروانی وزنه برداران فوق سنگین ایران در شب پایانی، مدال‌های طلا و نقره را نصیب خود کردند. سلیمی ضمن تکرار عنوان قهرمانی خود موفق شد رکورد حرکت یکضرب جهان که در اختیار حسین رضازاده بود را پس از هشت سال فرو بریزد. رضازاده سال ۲۰۰۳ در مسابقات قهرمانی آسیا به میزبانی چین، ۲۱۳ کیلوگرم را بالای سر برده بود. سلیمی اما در پاریس، با ۲۱۴ کیلوگرم حدنصاب تازه‌ای برای جهان به جا گذاشت. در المپیک لندن سلیمی و انوشیروانی دو مدال طلا و نقره را نصیب خود کردند. نواب نصیرشلال نایب قهرمان شد. کیانوش رستمی نیز مدال برنز را به گردن آویخت. اما پس از المپیک و در پی اختلاف با فدراسیون، این چهار نفر از حضور در اردوی تیم ملی خودداری کردند. شرط بازگشت آنها برکناری کوروش باقری از سمت سرمربیگری تیم ملی بود. بسکتبال هشت سال اخیر برای بسکتبال ایران به دو دوره خوب و ضعیف تقسیم می‌شود. دوره موفق تا سال ۲۰۰۹ تداوم داشت. صعود به المپیک، دو بار قهرمانی آسیا و حضور حامد حدادی در معتبرترین لیگ دنیا. سال ۲۰۱۱ در حالی که علاقه‌مندان بسکتبال منتظر سومین قهرمانی پیاپی ایران و رویارویی مجدد با چین در بازی پایانی جام ملت های آسیا بودند، این تیم مقابل اردن شکست خورد تا نتواند از عنوان قهرمانی‌‌اش دفاع کند و شانس حضور در المپیک را هم از دست داد. ایران در پایان به مقام پنجم رسید. آخرین اتفاق مهم در بسکتبال ایران، حضور ارسلان کاظمی در لیگ حرفه‌ای بسکتبال آمریکاست. او به تیم فیلادلفیا پیوسته تا پس از حامد حدادی دومین بازیکن ایرانی باشد که راهی NBA شده است.
کشتی فرنگی، والیبال، وزنه‌برداری و تکواندو موفق‌ترین رشته‌های ورزشی ایران در هشت سال اخیر بودند. کشتی فرنگی بهترین نتیجه تاریخ ورزش ایران در المپیک‌ها را رقم زد. در رشته‌های تیمی، والیبال ایران حرف اول آسیا را زد و در جام جهانی و لیگ جهانی نیز خوش درخشید.
هشت رشته ورزشی در هشت سال
عکس از داریوش رجبیان - کیف در کیف هم هر چه شبکۀ تلویزیونی روسیه بود، درش تخته شد. شبکه های «خودی» اما حرفی جز به خوشایند میدان استقلال نمی زنند. انگار هر دو در این یک مورد واحد اتفاق نظر دارند که رسانه، یعنی ابزار مغزشویی توده ها. مردم کریمه از تلویزیون روسیه می شنوند که گویا ۱۴۰ هزار روس تبار این منطقه به روسیه پناه برده اند (و این خبر کذب هم با تصاویری از صف کامیون ها در مرز اوکراین با لهستان پخش شد) و مردم مابقی بخش های اوکراین با چشم خودشان می بینند که اوضاع در شرق و جنوب شرق بر وفق مراد دولت موقت است؛ روی صفحه تلویزیون البته. مردم کریمه در این شبکه ها همه خواهان بقای این جمهوری خودمختار در ترکیب اوکراینند؛ و خواستاران جدایی کریمه از اوکراین، همه از روسیه آمده اند... آنچه این وسط له می شود، رسالت روزنامه نگاری و واقعیت است. در نتیجه، در کریمه «تاراس شِوچِنکو»، نویشنده و شاعر شهیر دویست ساله اوکراینی را هم عده ای دشمن می دارند و به سیاق قرون وسطایی ها با تازیانه به جان جمعیتی می افتند که آمده اند زادروز این چهره تاریخی را جشن بگیرند. در نتیجۀ همین پیکار نامیمون، امروز در کیف، برای نخستین بار در طول دو سفری که به اوکراین داشتم، یک جوان میدان استقلال، تند غرید که «روسی بلد نیستم! با من روسی صحبت نکنید!» گسلی که در روابط مردمان روسیه و اوکراین پدید آمد، روز به روز عمیق تر می شود. این نگرانی میخائیل خودورکوفسکی هم هست. همان سرمایه دار روسی که سه ماه پیش مورد عفو ولادیمیر پوتین واقع شد و پس از ده سال محکومیت از زندان بیرون آمد. روز یکشنبه روی صحنه میدان استقلال رفت و از «یک روسیه دیگر» گفت. روسیه ای که کرملین آن را طرد کرده و آن، کرملین را. روسیه ای که در اعتراض به عملیات کرملین در کریمه به خیابان ها ریخت و بازداشت شد. کوشید نفرت زدایی کند، اما یکی دو حنجره که حریف دو لشکر رسانه ای متخاصم نمی شود...
جنگ، یعنی همین. همین که چشم و گوشت را محکم ببندی و تا دلت بخواهد به طرف بد و بیراه بگویی. بی خیال پیامدش. مقام های جدید کریمه در اقدامی دیگر برای بسط دادن نفوذشان در منطقه، جای شش شبکۀ تلویزیونی اوکراینی را به شش شبکۀ تلویزیونی روسیه دادند. و آن هم چه شبکه هایی! که یکی بهتر از دیگری از وضعیت کنونی در اوکراین یک فاجعه، و از دولت نوپای اوکراین، یک اژدها ترسیم می کند.
جنگ رسانه ای اوکراین و روسیه
شيخ احمد ياسين بامداد روز دوشنبه (بيست و دوم مارس)، در حالی که بر روی يک صندلی چرخدار از مسجدی در شهر غزه خارج می شد هدف آتش هليکوپترهای توپدار اسرائيل قرار گرفت و کشته شد. اسرائيليان می گويند سربازان اين کشور از شهرهای اسرائيل در مقابل پرتاب موشک های دست ساز از داخل اراضی فلسطينيان محافظت می کنند. در همين حال، اسرائيل راه های ارتباطی شهرهای فلسطينيان در کرانه باختری را مسدود کرده و پليس برای جلوگيری از احتمال حملات انتحاری در بيت المقدس ايستگاه های بازرسی برپا کرده است. اسرائيل همچنين تدابير امنيتی شديدی را در سفارتخانه های اين کشور در سراسر جهان اعمال کرده است. وضعيت در شهر عزادار غزه، يک روز پس از ترور شيخ احمد ياسين، آرام گزارش شده است. حماس تهديد کرده است که در انتقام ترور رهبر اين سازمان، دست به حمله خواهد زد. در حالی که قتل شيخ احمد ياسين توسط اسرائيل به طور گسترده در سراسر جهان محکوم شده است، دولت جرج بوش، رييس جمهوری آمريکا، هم اين حادثه را مايه نگرانی عميق خوانده است. خدمات
در حالی که اسرائيل پس از ترور شيخ احمد ياسين، رهبر روحانی سازمان پيکارجو و فلسطينی حماس، به حال آماده باش کامل درآمده، ارتش اسرائيل می گويد به شمال نوار غزه واقع در کرانه باختری رود اردن، نيرو اعزام کرده است.
اسرائيل آماده حملات 'تلافی جويانه' حماس
آقای خاتمی که از پنج روز پيش برای شرکت در چند رويداد عملی و دانشگاهی در بريتانيا به سر می برد، بلندپايه ترين شخصيت ايرانی است که از زمان تاسيس جمهوری اسلامی در بيست و هشت سال قبل به بريتانيا سفر کرده و حضور در جمع دانشجويان ايرانی آخرين بخش از برنامه ديدار وی بود. در گوشه ای از سالن کانون توحيد لندن در کنار شمعی فروزان مجسمه ای از دکتر علی شريعتی قرار داشت که تشييع جنازه وی در همين محل، سی سال قبل از مهم ترين و پرجمعيت ترين رويدادهای ايرانی در پايتخت بريتانيا بوده است. نسلی که اينک به عنوان دانشجوی ايران ميزبان رييس جمهور سابق بودند، نسل دوم از بنيادگذاران اتحاديه دانشجويان مسلمان هستند که اکثر آن ها با انقلاب اسلامی در بيست و هشت سال قبل در راس مديريت های دولتی قرار گرفتند. مراسم با فيلمی گشوده شد که از عکس های دو دوره رياست جمهوری محمد خاتمی توسط دانشجويان کانون توحيد لندن ساخته شده بود و وی را در روزهای خوش و ناخوش آن دوران نشان می داد. فيلمی که در لحظه هائی از آن حاضران به شدت متاثر شدند و در بخش هائی خنده و شادی سراسر سالن را فراگرفت. اصلاحات و خاتمی سعيد رضوی فقيه که به تازگی به دبيری اتحاديه سراسری انجمن های اسلامی دانشجويان ايران در اروپا و آمريکا انتخاب شده گفت حتی اگر آقای خاتمی نامزد رياست جمهوری نمی شد و يا رای لازم را کسب نمی کرد، فضيلت وی او را در ميان دولتمردان مشخص می کرد، فضيلت بر بنياد عقلانيت. بر همين اساس، بر خلاف" شعار اصلاحات مرد و شکست خورد، بايد گفت اصلاحات هست چون خاتمی هست." آنگاه به دعوت دبير انجمن اسلامی دانشجويان ايرانی مقيم بريتانيا، محمد خاتمی در ميان ابراز احساسات ايرانيانی که سالن کانون را پر کرده و عده زيادی از آنان هم موفق به ورود به جلسه نشده بودند، پشت تريبون قرار گرفت و گفت به احترام دانشجويان که امروز [سيزده آبان] به نام آنهاست ايستاده سخن خواهد گفت. رييس جمهور سابق سخنان خود را با به مناسبت روز دانشجو [سيزده آبان] با اشاره ای به اهميت اشغال سفارت آمريکا آغاز کرد و گفت وقتی در اولين مصاحبه خود با شبکه خبری سی ان ان از گروگان ها و خانواده شان به دليل آزاری که ديده بودند، با تاکيد بر اين که آن واقعه واکنش ظلمی بود که در ۲۸ مرداد به مردم ايران روا داشته شد، عذر خواستم [خانم مادلين آلبرايت] وزير خارجه دولت وقت آقای کلينتون به خاطر شرکت آمريکا در کودتا از مردم ايران عذرخواهی کرد که کاری بزرگ بود و معلوم شد که با زبان مناسبت می توان در راه حل معضلات و گشودن گره ها گام برداشت. اما در آن زمان نه در تهران و نه در آمريکا، شرايط مساعد نبود. هويت و بی هويتی محمد خاتمی آن گاه سخن اصلی خود را به هويت و بی هويتی اختصاص داد و بی هويتی را با داشتن هويت تنگ و متصلب همسنگ گرفت و گفت بی هويتی به نهيليسم و در نهايت نابودی خود می انجامد و هويت متصلب و انعطاف ناپذير به تعصب بی منطق و در نهايت نابودی ديگران منتهی می شود. رييس مرکز گفتگوی تمدن ها در انتقاد از کسانی که تروريسم و اسلام را همزاد می دانند گفت اين درست است که درگيری اسلام و غرب زمينه را در ميان مسلمانان مساعد تروريسم کرده است اما تروريست ها [مسلمان هم] عموما در دنيای مدرن پرورش يافته اند، چنان که عوامل حمله دقيق و محاسبه شده هواپيماها به برج های تجارت جهانی در يازده سپتامبر هم. آقای خاتمی در واکاوی کنش ها و واکنش ها در جريانات اجتماعی و سياسی، به غرور انسان غربی ناشی از تحولات علمی و صنعتی قرون نوزده و بيست پرداخت که خود را در استعمار، ناهنجاری های اجتماعی و انهدام محيط زيست نشان داد و واکنش آن در دهه شصت [قرن بيستم] آشکار شد که جنبش دانشجوئی آرمانخواه به نقد و تخريب گذشته رسيد. اما امروز جنبش دانشجويی کجاست. کجاست آن آرمانخواهی های بی فرياد. سخنران با تاکيد بر اين که انسان بی هويت نمی توانست زندگی کند گفت انسانی که دچار بحران هويت شود به سوی هويت های مصنوعی گام می برد و اين همان است که در رشد نازيسم و فاشيسم در جوانان امروز غرب، و در رشد اسلامگرایی افراطی در ميان مسلمانان تجلی می يابد. رييس جمهور سابق ايران که در پايان پنج روز حضور و سخنرانی در چند دانشگاه، مرکز پژوهشی چتم هاوس و مرکز مسلمانان بريتانيا، در آخرين سخنرانی خود برای دانشجويان ايرانی ضمن اشاره به اسلاموفوبيا[ اسلام هراسی] افراطی در غرب و نفی مطلق غرب در ميان مسلمانان اين دو طرز تفکر افراطی را نمونه هائی از هويت های متقاطع خواند، در حالی که به گفته وی هويت های متداخل مطابق تعاليم اسلام است که بر اساس آن می توان در مرز هويت ها زيست، اما بی مرز دوست داشت. صد و پنجاه سال آقای محمد خاتمی که بارها سخنانش با ابراز احساسات حاضران قطع شد در پايان سخنان خود تاکيد کرد که ايرانيان صد و پنجاه سالی است که در پی آزادی، استقلال و پيشرفت بوده است، روشنفکر، آخوند و توده مردم همين را گفته و خواسته اند. از استبداد، وابستگی و عقب افتادگی رنج برده اند حالا چه شده که ما از به کار بردن توليدات ديگران هم ناتوانيم. اين شخصيت سياسی و فرهنگی با اشاره به بافت اعتقادی جامعه ايران گفت از آن جا که جامعه ايرانی دين باورست، به دست آوردن آزادی و استقلال بی دين نمی شود اما دين هم تا با اين دو اصل سازگار نباشد، موفق نيست. چنان که حرکت های غيردينی موفق نشدند و دين هم اگر با خواست های ملت سازگار نشد، به جائی نرسيد. تحليل ديگر مبتکر طرح گفتگوی تمدن ها از جامعه ايرانی جایی بود که به ذکر اهميت جامعه ايرانی پرداخت و گفت نفت عامل اصلی نيست بلکه اين گستره ايران و مردمان با فرهنگش هستند که بزرگ ترين منطقه اند، چنان که آمريکا لشکر می کشد و به عراق و افغانستان حمله می برد و در هر دو مورد " دشمنان ايران" سرکوب می شوند و چون انتخابات آزاد در آن جا شکل می گيرد دوستان ايران بر کار می آيند. در پايان سخنان آقای خاتمی از ميان انبوهی سئوال که از دور و نزديک رسيده بود، به چند تا پاسخ داده شد از جمله وقتی از تلخ ترين و شيرين ترين خاطره های دوران رياست جمهور پرسش شد و وی ماجرای حمله لباس شخصی ها و ماموران را به کوی دانشگاه، و هم اغتشاش های پس از آن را از بدترين خاطرات خود دانست و در عين حال به پايان دومين سال رياست جمهوری خود اشاره کرد که هم بهای نفت به سطح پائين رسيده بود و هم موجودی ذخيره گندم به اندازه چند روز. از ميان شيرين ترين خاطرات هشت سال دولت اصلاحات، آقای خاتمی به دو تا بسنده کرد. اول زمانی که تاسيسات عسلويه گشوده شد و ديگر آخرين ديدار با دانشجويان " آن جا که چند دانشجوی معترض که از قضا به حق هم نبودند، در کشوری با صدها سال تاريخ استبدادی توانستند بدون لکنت زبان و ترس، در برابر بالاترين مقام اجرائی کشور بايستند و بی آن که ذره ای نگران باشند، از وی انتقاد کنند". در ميان سئوالات از تحولات جنبش دانشجوئی پرسيده شد، آقای خاتمی از دکتر صادق طباطبائی از بنيان گذاران اتحاديه دانشجويان مسلمان ايرانی سراسر جهان خواست که در اين باره پاسخ گويد. سخنگوی دولت موقت مهندس بازرگان از چهل سال قبل يادآورد که گروهی از دانشجويان ايرانی که در اروپا به تحصيل اشتغال داشتند برای مقابله با موج رو به رشد و پرتلالو جريان های چپ و در جست وجوی هويتی خاص گرد هم آمدند و اين اتحاديه بنيان گذاشته شد. ديدار صميمانه و پرشور رييس جمهور سابق که وی را رهبر جنبش اصلاحات دوم خرداد نام نهاده اند نشان داد که با گذشت يک سال از دوری وی از قدرت همچنان در دل کسانی جا دارد که نه سال قبل با رای شگفت آور خود شور و اميدواری بسياری برانگيختند و چهار سال بعد تائيدش کردند. خدمات
در ساختمانی صد وهفتاد ساله در مرکز لندن که از حدود سی سال پيش دانشجويان مسلمان ايرانی جلسات خود را در آن برگزار می کنند، و از بيست سال قبل متعلق به کانون توحيد [انجمن اسلامی دانشجويان ايرانی بريتانيا] است، از غروب روز شنبه (4 نوامبر) گروه زيادی از ايرانيان و اعضای کانون گرد آمدند تا به سخنرانی محمد خاتمی رييس جمهور سابق ايران گوش بسپارند.
خاتمی: ۱۵۰ سال است آزادی می خواهيم
صومعه متی (مار متی) در شمال عراق همین که از مسیر پرشیب کوهستانی دشت نینوا در عراق بالا رفتم، صدای مناجات راهب‌ها و بوی عود از صومعه متی، به جا مانده از قرن چهارم، شنیده می‌شد. در گذشته، زمانی که مسیحیت مذهب رسمی امپراطوری روم بود، هفت هزار راهب این‌جا عبادت کردند. در آن زمان تقریبا تمام جمعیت مسیحی بودند. حال تعداد راهب‌ها کاهش یافته و امروز تنها شش راهب وجود دارند و هیچ زایری هم جرات زیارت ندارد. پدر یوسف می‌گوید: "ما در خط مقدم جنگ با داعش هستیم و مردم می‌ترسند به اینجا بیایند، ما نگران همه چیز هستیم: مردم‌مان، خانواده‌مان، مسیحیت." مبارزان کرد از این صومعه محافظت می‌کنند. در دشت صدای انفجار توپخانه‌ها را شنیدم و باریکه‌های دود را دیدم که از حملات هوایی غربی‌ها به مقر داعش، موسوم به "دولت اسلامی" می‌آمد. آنها سال گذشته به دشت نینوا هجوم آوردند، حمله‌ای که ده‌ها هزار مسیحی را مجبور کرد از موصل و شهرها و روستاهای اطراف آن فرار کنند. مدرسه‌ای برای کودکان پناهنده‌ وجود ندارد، اما پدر یوسف سعی می‌کند آنها را سرگرم کند تعداد کمی از خانواده‌ها در صومعه پناه گرفتند، کاری که مسیحیان قرن‌ها کرده‌اند، از همان زمان که نظامیان اسلامی برای اولین بار در قرن هفتم با فتوحات اعراب به دشت نینوا هجوم آوردند. ناردین که ۱۳ سال سن دارد به خوبی آگاه است که جنگنده‌های داعش با دخترانی که از دید آنها کافرند چه می‌کنند. ناردین با ترس در گوش من می‌گوید:‌ "آنها خیلی ظالمند، خیلی خشن هستند. همه می‌دانند دختران ایزدی را می‌گیرند و در بازار می‌فروشند." مادر ناردین نیز می‌گوید: "داعش به هیچ‌کس رحم نمی‌کند. زنان را انتخاب می‌کنند تا به آنها تجاوز کنند. ما نگران دخترانمان بودیم به همین دلیل فرار کردیم." سال گذشته وقتی داعش (دولت اسلامی)‌ با گردن‌ زدن - و حتی صلیب کشیدن- اعلام خلافت کرد، هزاران مسیحی از ترس فرار کردند. خانواده ۶ نفره ناردین همگی با هم در یکی از سلول‌های راهب‌ها زندگی می‌کنند دولت اسلامی می‌خواهد برداشت خود از اسلام را تحمیل کند و قسم خورده منطقه را از کافران پاک کند و برای این کار مسیحیان و بقیه اقلیت‌ها را هدف گرفته است. پیشمرگ‌های کرد من را به خط مقدم‌شان با دولت اسلامی بردند که در فاصله چند کیلومتری صومعه است. جایی که از پیشروی نیروهای داعش، که بسیاری از مسلمان را کشته‌اند، جلوگیری می‌کنند. کردها با مدل افراطی اسلام که دولت اسلامی پشتیبانی می‌کند مخالفند. حامد افندی، یکی از ژنرال‌های پیشمرگ‌ به من اطمینان می‌دهد که از مسیحی‌ها حمایت خواهند کرد. "ما این‌جا سال‌ها مانند برادر با هم زندگی کردیم. در کردستان تفاوتی بین کرد‌ها، مسلمان‌ها و مسیحی‌ها وجود ندارد." در اربیل در کردستان عراق، هزاران مسیحی آواره در یک مرکز خرید نیمه‌ ساخته شده پناه گرفته‌اند. با لیلا و عماد دیدار کردم که به همراه دو دختر کوچکشان برای یک جشنواره مسیحی غذا آماده می‌کردند. این خانواده تابستان گذشته، وقتی دولت اسلامی شهر را اشغال کرد از موصل فرار کردند. دولت اسلامی به مسیحیان سه گزینه داده بود: گرویدن به اسلام، ترک شهر و یا پرداخت جزیه- مالیات سنگینی که حاکمان مسلمان قرن‌ها پیش به مسیحیان بسته‌ بودند. ایماد به من می‌گوید: "ما از ترس کشته‌شدن، آدم‌ربایی و دزدی نمی‌توانیم به موصل برگردیم. من فکر می‌کنم در چهار یا پنج سال آینده تعداد خیلی کمی مسیحی باقی بماند. ‌‌آنها را با انگشت نشان خواهند داد و خواهند گفت: "او مسیحی است."" لیلا با یاد‌آوری این‌که چطور مجبور شدند از پست بازرسی دولت اسلامی عبور کنند، جایی که همه‌ چیز را از آن‌ها گرفتند- پول، جواهرات، حتی لباس‌هایشان- صلیب می‌کشد. او می‌گوید:‌ "ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم به موصل برگردیم چراکه آن‌جا هیچ‌ چیز برای ما باقی نمانده است." پدر داگلاس که به مدت ۹ روز به گروگان گرفته شده و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته بود با پرداخت خون‌بها آزاد شد یک روزی این خانواده کسب و کاری موفق و یک خانه زیبا داشتند. حالا تنها چیزی که باقی مانده چند عکس فرسوده است تا زندگی گذشته خود را به یاد بیاورند. در کلیسای سنت الیاس در اربیل، با پدر داگلاس دیدار کردم، کشیک کاتولیکی که از ۱۳۵ خانواده که در حیاط کلیسا در چادر زندگی می‌کنند مراقبت می‌کند. پدر دوگلاس می‌گوید: "ما مسیحی هستیم، بنابراین عادت داریم همیشه چمدان‌های خود را آماده داشته باشیم، ما همیشه باید از جایی به جای دیگر فرار کنیم." آغازگر این موج ظلم و ستم دولت اسلامی نبود بلکه حمله بریتانیا و آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ برای سرنگون کردن صدام حسین بود. در دوران صدام، مسیحی‌ها برای عبادت آزاد بودند و نقش زیادی در جامعه داشتند. پدر داگلاس می‌گوید: "دوران صدام برای مسیحی‌ها دوران طلایی بود"، هر چند اضافه می‌کند که شخصا با حکومت صدام موافق نبود. از آن‌جایی که ائتلاف غرب نتوانست در عراق امنیت ایجاد کند، اوضاع به هرج و مرج کشیده شد و مسیحی‌ها قربانی مبارزه زشت فرقه‌ای قدرت بین مسلمانان شیعه و سنی شدند. پدر داگلاس می‌گوید: "آنها به غرب به چشم کافر نگاه می‌کنند و ما مسیحی‌ها را نیز همان‌طور می‌بینند." در کلیسای او در بغداد بمب‌گذاری کردند و نیروهای شبه‌نظامی پدر داگلاس را به گروگان گرفتند و تا زمانی که کلیسا خون‌بهای آزادی او را بپردازد نگهش داشتند. پدر داگلاس پیراهن آغشته به خونی را که با آن دستگیر شده بود، به من نشان داد و توضیح داد که گروگان‌گیرها چطور کمر او و سپس دندان‌هایش را یکی یکی با چکش شکستند. آنتوانت نصرالله یکی از سه هزار مسیحی‌ بود که با حمله به معلولا از شهر فرار کرد "اگر به تاریخ نگاه کنید، ما همان گروهی هستیم که هر بار بازنده می‌شود، آن‌ها سعی می‌کنند کاری کنند که ما اعتقادمان، مردم‌مان، نقش‌مان، موقعیت‌مان و شغل‌مان را از دست بدهیم، و حالا خانه‌هایمان را از دست داده‌ایم، بعد از آن چه؟" یک میلیون نفر، یعنی دو سوم جمعیت مسیحی‌های عراق در یک دهه پس از سقوط صدام فرار کردند. همان داستان دارد در سراسر خاورمیانه تکرار می‌شود، جایی که بهار عربی عنان از مهار نیروهایی برداشت که علیه مسیحیان و رهبران خودکامه شوریدند، رهبرانی که در گذشته از آنها [مسیحیان] حمایت می‌کردند. در سوریه، بخش عمده‌ای از شهر باستانی معلولا بر اثر ماه‌ها جنگ بی‌امان در سال ۲۰۱۳ بین شبه‌نظامیان اسلامی متحد با القاعده و نیرو‌های بشار اسد، همچنان مخروبه است. با اشغال این شهر زیارتی و باستانی توسط شبه‌‌نظامیان، سه هزار مسیحی از معلولا گریختند، یکی از سه شهری در دنیا که مردم آن همچنان به زبان آرامی که همان زبان عیسی مسیح است صحبت می‌کنند. به اعتقاد برخی، نیروهای دولتی در ابتدا معلولا را ترک گفتند و مسیحیان را به حال خود رها کردند. اما در نهایت نیروهای بشار اسد شهر را پس گرفتند و حال تعداد کمی از مسیحیان آرام آرام به آن‌ جا باز می‌گردند. آنتوانت نصرالله من را به جایی برد که روزی خانه و کسب و کارش بود، کافه‌ای که یک زمانی پاتوق توریست‌ها بود. حال ویرانه‌ای بیش نیست. آنتوانت اشک‌ریزان می‌گوید: “این رویای من بود، هیچ وقت باور نمی‌کردیم مسلمانان با ما این کار را بکنند… اما باید قوی باشیم و خدا را شکر کنیم که زنده‌ایم." خانواده‌های مسلمان معلولا نیز از جنگ فرار کردند اما به آن‌ها اجازه داده نشد به خانه‌های خود بازگردند. مسیحیان آن‌ها را متهم به کمک به شبه‌نظامیان می‌کنند. شورشیان، صومعه سرکیس را که از قرن ششم به جا مانده، اشغال کرده بودند. آنتوانت گنجینه‌های خرد شده و گلوله‌هایی را که به تصاویر بزرگان دینی زده شده بود را به من نشان داد. آنتوانت توضیح می‌دهد: "آنها شمایل‌های باارزش تاریخی را دزدیدند، ما بابت این شمایل‌ها خیلی ناراحتیم. این موضوع ما را خیلی متاثر کرده است." بیش از ۲۰۰ هزار نفر در چهار سال جنگ داخلی سوریه جان خود را از دست داده‌اند. بیشتر آنها مسلمان بودند که توسط حکومت کشته شدند. بشار اسد شخصا هنگامی که نیروهایش شهر را پس گرفتند از صومعه دیدار کرد. او به حمایت مسیحیان نیاز دارد. برای بسیاری از مسیحیان در سوریه، معلولا یک نقطه عطف بود. باید انتخاب‌های سختی می‌کردند و اکنون بسیاری از آن‌ها به حکومت اعتماد کرده‌اند چراکه تنها گزینه برای زنده ماندن مذهب‌شان است. آنتوانت می‌گوید: "دولت تنها کسی است که می‌تواند به مسیحیان کمک کند در سوریه بمانند، معلولا قلب من است، نمی‌توانم آن‌ را ترک کنم، زیرا فکر می‌کنم اگر در معلولا مسیحی‌ نباشد در هیچ‌ جای سوریه مسیحی‌ نخواهد بود." رهبران کلیسا در غرب خواستار برداشتن قدم‌هایی محکم برای حمایت از مسیحیان در خاورمیانه هستند. دانستن این‌که این قدم‌ها به غیر از حملات هوایی، آموزش‌های نظامی و عملیات نیروهای ویژه که در حال حاضر اجرا می‌شود چه خواهد بود سخت است. میل و رغبتی برای ورود نیروهای غربی وجود ندارد. در اربیل، پدر داگلاس معتقد است شاید الان هم برای زنده‌ ماندن مسیحیت در این منطقه خیلی دیر شده باشد. غرب به جای اصرار بر ماندن مسیحی‌ها در عراق، باید به آنها برای ترک منطقه کمک کند. پدر داگلاس می‌گوید: "درها را باز کنید، به مردم ویزا بدهید، باید برای آنها عزت و زندگی درست فراهم کنیم، نه این‌که آنها را برای گوسفند بودن آماده کنیم تا دوباره کشته شوند."
آیا مسیحیت می‌تواند از ظلم و ستم و بحران، در منطقه‌ای که در آن متولد شده زنده بماند؟ جین کربین، خبرنگار بی‌بی‌سی، برای بررسی اوضاع فلاکت‌بار مسیحیان به خاورمیانه -عراق و سوریه- سفر کرد، منطقه‌ای که در آن صدها هزار نفر از ستیزه‌جویی اسلامی فرار می‌کنند.
آیا مسیحیت از خاورمیانه بیرون رانده می‌شود؟
تنها اطلاعات من در باره قله ریک، واقع در ایالت میزورام در شمال شرق هند، این بود که این کوه مشرف به تپه‌ها و دشت‌های بنگلادش است. ولی وقتی ماه اکتبر گذشته پس از یک ساعت بالا رفتن از کوه و گذشتن از جنگل پوشیده از خزه و هوای مه آلود به قله کوه ریک رسیدم، چیزی جز یک پرده سفید در مقابل چشمانم ندیدم. راننده‌ام که نومیدی من را احساس کرده بود گفت: "متاسفم، هوا امروز خیلی بد است." پس از آن راهمان را ادامه دادیم و به نواحی سرسبز روستانشین میزورام رسیدیم. هر بار که اتومبیل ما داخل یک گودال می‌افتاد، راننده به خاطر وضعیت بد جاده‌ها از من عذرخواهی می‌کرد. وقتی در طول جاده‌های باریک حرکت می‌کردیم تمام خودروها به همدیگر راه می‌دادند و راننده‌ها از هم تشکر می‌کردند. اولین برداشت من از میزورام این بود که برای ساکنان این ایالت سلامت و رفاه دیگران اهمیت دارد. در جریان صحبت با راننده‌ام این برداشت من تقویت شد. او برای من شرح داد که چگونه کیف پول گمشده یا پول نقدی که در کنار ماشین‌های خودپرداز فراموش شده، سرانجام به صاحبش برگردانده می‌شود: هر کسی که بعدا از ماشین‌های خودپرداز استفاده می‌کند عکس مشخصات را به گروه‌های ما در واتساپ می‌فرستد و ما صاحبش را پیدا کرده و پول یا کیفش را به او برمی‌گردانیم." در مدت یک ماهی که در میزورام بودم به خانه‌های زیادی رفتم وپس از صرف شام و در حال نوشیدن چای با میزبانان خود گپ زدم و به تدریج با شیوه زندگی مردم این ایالت که میزو خوانده می‌شوند، آشنا شدم. این شیوه زندگی، منحصر به فرد است و کُد رفتار میزوها خوانده می‌شود. گولان نولاک، مدیر برنامه سازمانی که هدفش پیشبرد توسعه پایدار برای هندی های ساکن منطقه هیمالیا است می گوید: "اصل اساسی شیوه زندگی مردم این منطقه یا کد رفتار، این است که باید صادق و مهربان بود و به دیگران کمک کرد. ولی در ابعاد وسیع‌تر این اصل یعنی عدم خودخواهی و مقدم دانستن جامعه بر خود شخص." میزورام، مانند هفت ایالت دیگر هند بخشی از منطقه شمال شرق هند است که درست از کوه‌های پوشیده از برف هیمالیا در جنوب تبت شروع شده و تا دشت‌های سرسبز بنگلادش ادامه می‌یابد و از شرق با جنگل‌های میانمار هم مرز است. گفته می‌شود ساکنان میزورام که میزوها خوانده می‌شوند، به دنبال یک رشته مهاجرت‌های تاریخی از چین و میانمار عبور کرده و حدود قرن ۱۶ تا ۱۸ در این ناحیه مستقر شدند. آنها دارای جوامعی بودند که کاملا به هم پیوسته بودند و ارتباط نزدیک داشتند. میزوها، قبل از دوره استعماری بریتانیا در قرن ۱۹ خط نداشتند. در نتیجه بیشتر تاریخ آنها به صورت رمز و معماست. گولان نولاک می‌گوید مشکل است بتوان سرآغاز تاریخ میزوها را ردیابی کرد ولی برای یک مدت طولانی مجموعه قوانین عملی در جامعه آنها وجود داشته. در دهکده‌های دورافتاده میزوها اصول اخلاق اجتماعی مانند کد رفتار رعایت می‌شد. آنها معتقدند دلیل این که هنوز به این اصول در میزورام احترام گذاشته می‌شود این است که برخلاف سایر ایالات هند، میزورام عمدتا یک پارچه و متجانس باقی مانده. با جمعیتی که کمی بیش از یک میلیون نفراست، میزورام دومین ایالت کم جمعیت هند محسوب می‌شود و در مقایسه با سایر ایالات هند تقریبا یک کشور متفاوت به نظر می‌آید. میزورام در دوره حکومت استعماری بریتانیا، بخشی از ایالت آسام بود و در سال ۱۹۸۷ یعنی چهار دهه پس از استقلال هند یک ایالت جداگانه این کشور شناخته شد. هنگامی که مستعمره بریتانیا بود، استعمارگران بریتانیایی مقرراتی را در میزورام پیاده کردند که بر اساس آن برای ورود کسانی که به افراد قبیله نشین میزورام تعلق نداشتند، محدودیت‌هایی در نظر گرفته شده بود. استدلال بریتانیایی‌ها این بود که این مقررات به حفاظت از فرهنگ و حقوق مردم قبیله نشین کمک می‌کند ولی متعاقبا این مقررات به بریتانیایی‌ها در فعالیت‌های بازرگانی کمک کرد تا مانع داد و ستد مردم سایر مناطق هند با میزورام شوند. این مقررات که تا به امروز اجرا می‌شود به این معنی است که هر شهروند هندی که اهل میزورام نیست باید برای ورود به این ایالت و تحصیل و کار اجازه بگیرد و به این ترتیب هجوم گردشگران نیز محدود می‌شود- دلیلی برای این که چرا میزورام یک جامعه نسبتا منزوی باقی مانده‌است. زبان مادری حدود ۴۴درصد هندی‌ها زبان هندی است ولی در میزورام از این زبان خبری نیست و زبان میزو و زبان انگلیسی زبان رسمی است. میزوها قبل از دوره استعماری به وجود ارواج اعتقاد داشتند ولی در دوره استعماری بیشتر آنها توسط مبلغین مذهبی ولز به مسیحیت گرویدند و اکنون حدود ۹۰درصد آنان مسیحی هستند. علیرغم این که میزورام از لحاظ تاریخی و مرزهای جغرافیایی بخشی از هند است، ارزش‌های فرهنگ اجتماعی منطقه باسایر ایالات شمال شرق هند و نیز بقیه کشور تفاوت دارد. به همین جهت حس میزو بودن و لزوم محافظت از ارزش‌ها و شیوه زندگی آنها بسیار قوی است. روث لالرمروتی، استادیار دانشگاه میزورام که ادبیات میزو را تدریس می‌کند، به من گفت ارزش‌های متمایز میزو از یک نسل به نسل بعدی منتقل شده‌است. مادرها به دخترانشان این ارزش‌ها را می آموزند و مردان مجرد میزو طبق یک رسم سنتی در یک خانه با هم زندگی می‌کنند و یاد می‌گیرند که چطور بخاطر منافع کل جامعه فداکاری کنند. ولی در دورانی که هند مستعمره بریتانیا بود کد رفتار، ناپدید شد و میزوها متوجه شدند برای حفظ رسوم و ارزش‌هایشان به یک نهاد احتیاج دارند. از این رو در سال ۱۹۳۵انجمن لوشای جوان، تاسیس شد که بعدا به انجمن میزوی جوان تغییر نام داد. از آن موقع بیش از ۸۰۰ شاخه این انجمن در سراسر میزورام به وجود آمده که به عنوان بزرگترین سازمان غیرانتفاعی این ایالت فعالیت می‌کند و هدفش تشویق مردم به پیروی از کد رفتار است. لوسامنگا، کارشناس فرهنگ میزو در دانشگاه بیرمنگام، در پایان نامه دکترای خود به این موضوع اشاره کرده که کد رفتار، اساس و پایه جامعه اشتراکی میزو است؛ تصمیم‌ها با اتفاق نظر گرفته می‌شود و مردم به جای توجه به ثروت اقتصادی، به همدلی و پایداری جامعه فکر می‌کنند و آن را اهداف اصلی توسعه می‌دانند. در جریان بروز قحطی در میزورام در سال های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰، یک چنین روحیه‌ای نقش مهمی بازی کرد. در آن موقع میزورام از دولت هند کمکی دریافت نکرده بود و ساکنان منطقه برای زنده ماندن سایرین، آنچه را که داشتند تقسیم می‌کردند. خصیصه کمک به دیگران منحصر به مواقع بحران نیست. لالرمروتی، در اشاره به مراسم ازدواج، جشن در روستاها و فستیوال‌های مذهبی می‌گوید مردم در موارد خوشی هم به یکدیگر کمک می‌کنند و اگر قرار است یک ازدواج صورت بگیرد، همسایگان می‌پرسند چه کمکی می‌توانند بکنند، آنها غذا را آماده می‌کنند و محل برگزاری مراسم را تزیین می‌کنند. موقعی که ساعت‌ها با دوچرخه در آیزال، پایتخت میزورام می‌گشتم، به معنی حرف‌های لالرمروتی، پی بردم. در حالی که منظره صحنه‌های شلوغی ترافیک و راه‌بندان و بوق ممتد اتومبیل‌ها در بیشتر شهرهای هند دیده می‌شود، در جاده‌های تنگ و باریک آیزال دوچرخه‌ها، اتومبیل‌ها و اتوبوس‌ها بدون این که از بقیه سبقت بگیرند در خط خودشان باقی می‌ماندند. آیزال تنها شهر هند است که صدای بوق ممتد شنیده نمی‌شود. چند سال پیش در این شهر سیاست غیررسمی ممنوعیت بوق زدن به اجرا درآمد. نولاک می‌گوید مردم جمع شدند و تصمیم گرفتند شهر باید بدون سر و صدا باشد. در حالی که کد رفتار، به عنوان اصل اساسی جامعه میزو رعایت می‌شود، نه به صورت قانون درآمده و نه رعایت آن اجباری است. نولاک می‌گوید کد رفتار یک قانون مدون نیست ولی کاملا رعایت می‌شود و بخشی از هویت میزو است: "اگر شما در جاده از کسی سبقت بگیرید دیگران از شما خواهند پرسید که آیا شما میزو هستید." در حالی که مردم بیشتر به سوی شیوه زندگی شهری می‌رفتند، به دلیل ماهیت تلویحی و عدم صراحت کد رفتار، بسیاری از میزوهایی که سن بیشتری داشتند فکر می‌کردند کد رفتار در حال از بین رفتن است. ولی لالرمروتی می‌گوید مشاهدات او نشان می‌دهد که در جامعه میزو این روحیه کاملا وجود دارد: "وقتی شیوه زندگی عوض می‌شود، نحوه اجرای کد رفتار نیز تغییر می‌کند، چون مردم دیگر وقت ندارند دو هفته در یک مراسم خاکسپاری شرکت کنند. ولی کد رفتار کاملا وجود دارد و اپیدمی کووید-۱۹ آن را ثابت کرده." ماه آوریل در وقت قرنطینه در هند، یک شهروند میزورام جسد دوستش را بیش از سه هزار کیلومتر با آمبولانس حمل کرد. لالرمروتی می‌گوید در جریان اپیدمی کرونا جوانان میزو به صورت داوطلب در خط مقدم کار می‌کنند و اعضای گروه ضربت سلامت خودشان را به خطر می‌اندازند. "آنها وقت، سلامت و بعضی اوقات پول خود را فدا می‌کردند و در مقابل هیچ انتظاری نداشتند" او مانند بسیاری از والدین میزو فرزندانش را با ارزش‌های میزو آشنا می‌کند و معتقد است جوانان میزو همان راه اجدادشان یعنی از خودگذشتگی و شجاعت را دنبال می‌کنند. او می‌گوید وقتی شخص برای رفاه یک جامعه کار می‌کند و جامعه را مقدم بر خودش می‌داند، کسی می‌شود که مطابق کد رفتار عمل می‌کند و این مهم‌ترین افتخار در جامعه میزو است. نولاک و سایر کسانی که در میزورام هستند معتقدند که کد رفتار یک مفهوم اجتماعی زیباست. نولاک می‌گوید: "من به دوستانم در سایر نقاط هند می‌گویم میزورام مسحورکننده‌ترین ایالت هند است زیرا در آنجا مردم به شدت از تقلید آنچه در هند می‌گذرد، خودداری می‌کنند. آنها به ارزش‌های خودشان (مانند کُد رفتار) وفادارند و به همین جهت میزو، باقی مانده‌اند."
در میزورام در شمال شرقی هند، هماهنگی و پایداری جامعه به جای ثروت اقتصادی از مهم‌ترین ارزش‌های زندگی به شمار می‌رود.
میزورام، ایالتی که شبیه هیچ جای دیگر هند نیست
بسیاری از ثروتمندان مانند بلومبرگ نگران سیاست های وارن و سندرز هستند به نظر می رسد درست در زمانی که با کناره گیری تعدادی از داوطلبان نامزدی ریاست جمهوری حزب دموکرات، تعداد داوطلبان این حزب به اندازه معقولی رسیده، این رقم ممکن است دوباره افزایش پیدا کند. مایکل بلومبرگ، شهردار پیشین نیویورک نشانه هایی را به نمایش گذاشته که ممکن است او هم وارد گود رقابت برای ورود به کاخ سفید شود. زمانی که شما مانند آقای بلومبرگ یک میلیاردر هستید، برای این کار به مشورت خیلی زیادی نیاز نخواهید داشت. تنها چند ماه پیش بود که آقای بلومبرگ گفت قصد دارد از بیرون گود نظاره گر رقابت های انتخاباتی سال آینده باشد ولی چرا حالا به فکر راهیابی به عالی ترین جایگاه سیاسی این سرزمین افتاده است؟ چند نظریه را مرور می کنیم. فکر می کند که می تواند برنده شود بله، این پاسخ مشخصی است. آقای بلومبرگ کسی است که همیشه فعالیت های اقتصادی خود را بر مبنای تحلیل داده ها و اطلاعات پیش برده است. او تعدادی کارشناس نظرسنجی و استراتژیست سیاسی در اختیار دارد. در ضمن احتیاجی هم به مدرک دانشگاهی در زمینه تحلیل کیفی وجود ندارد که بخواهید متوجه شوید عرصه سیاسی حزب دموکرات همچنان سیال است. در حال حاضر چهار نفر از داوطلبان نامزدی حزب دموکرات در نظرسنجی های ایالتی و ملی نسبت به بقیه پیشتاز هستند: جو بایدن، الیزابت وارن، برنی سندرز و پیت بوتجیج. هر چهار نفر هم نقطه قوت دارند و هم نقطه ضعف. جو بایدن که فرد شناخته شده ای است و از مزیت ارتباط با باراک اوباما، رییس جمهوری پیشین که کماکان محبوبیت دارد، برخوردار است، نتوانسته در رقابت برای جمع آوری کمک های مالی از رقیبانش جلو بزند. نگرانی هایی هم درباره سن بالای او مطرح شده است. درباره مقبولیت عام سیاست های پیشرویانه وارن و سندرز هم ابهام وجود دارد و نگرانی هایی هم درباره سن بالا و سلامت قلبی سندرز مطرح شده است. بوتجیج جوان است و تجربه انتخاباتی کمی دارد و هنوز مانده که ثابت کند که در جلب آرای اقلیت هایی که از رای دهندگان عمده به حزب دموکرات هستند، موفق است یا نه؟ اما نظرسنجی ها نشان می دهند هنوز رای دهندگان دموکرات زیادی وجود دارند که همچنان نتوانسته اند درباره نامزد مورد علاقه شان تصمیم گیری کنند. نظرسنجی مشترک روزنامه نیویورک تایمز و کالج سیینا نشان داد که در چهار ایالت از میان شش ایالت کلیدی، تعداد پاسخ دهندگان به گزینه "نمی دانم" در پاسخ به سوال معرفی نامزد مورد علاقه، بیشتر از رقم پاسخ دهندگانی بود که به یک نامزد خاص اشاره داشتند. در نظرسنجی دیگری که به طور مشترک به وسیله مجله اکونومیست و موسسه YouGov انجام شده، ۲۲ درصد از پاسخ دهندگان گفته بودند که دوست دارند شاهد حضور رقبای دیگری در میان داوطلبان نامزدی حزب دموکرات باشند. منابع مالی نامحدود بلومبرگ برای رقبای دیگر می تواند نگران کننده باشد با توجه به این حرف ها، مایکل بلومبرگ پس از بررسی اوضاع ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که هنوز برای او که منابع مالی نامحدودی برای تبلیغات در اختیار دارد، برای پیوستن به رقابت ها فرصت دارد. می خواهد جهت گفتمان را تغییر دهد شاید بلومبرگ پیروزی خود را حتمی می داند ولی در حقیقت موانعی در برابرش وجود دارد. بیل د بلازیو، شهردار فعلی نیویورک هم که به رقابت ها پیوسته بود، به تازگی از این کار انصراف داد. جان دیلینی که یک ثروتمند دیگر است، دو سال است در حال تبلیغ در ایالت آیووا، محل برگزاری نخستین انتخابات درون حزبی است ولی همچنان توفیقی به دست نیاورده است. تام استییر، یک میلیاردر دیگر است که پس از هزینه کردن مبلغ زیادی توانسته از حمایت کافی برای حضور در مناظره های تلویزیونی برخوردار شود ولی نتوانسته به موفقیت بیشتری در نظرسنجی ها دست پیدا کند. برای این که یک نامزد واجد شرایط شرکت در مناظره های درون حزبی دموکرات ها شود، باید میزان معینی از کمک های مالی کوچک را جمع آوری کرده باشد. با این حساب از آقای بلومبرگ نه برای مناظره ماه نوامبر و نه برای مناظره های بعدی دعوت به عمل نخواهد آمد چرا که او گفته برای جمع آوری کمک مالی از رای دهندگان برنامه ای ندارد. در ضمن کسی که فکر کند دموکرات ها حاضرند در یک شب تغییر نظر دهند و از یک سیاستمدار سابقا جمهوری خواه از نیویورک حمایت کنند که حامی کسب و کارهای بزرگ است، از نظر مالی محافظه کار است، با بیمه های درمانی دولتی و آزادسازی ماریجوانا مخالف است و خواهان تقویت پلیس هم هست، از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است. اگر فرض را بر این بگذاریم که بلومبرگ متوجه این موضوع است، آن وقت شاید بشود گفت که وارد رقابت ها شده تا مانع از گرایش بیشتر حزب دموکرات به سمت سیاست های چپ گرایانه شود. جای تعجب نیست که گمانه زنی ها درباره ورود بلومبرگ به عرصه رقابت ها زمانی بالا گرفته که چند میلیاردر مانند بیل گیتس و لئون کوپرمن از طرح الیزابت وارن برای وضع مالیات ۶ درصدی بر دارایی بالاتر از یک میلیارد دلار ابراز نگرانی کرده اند. بلومبرگ ممکن است برای این وارد رقابت ها شده باشد تا مانع از نامزدی وارن و سندرز شود چرا که سیاست های آنها را تندرویانه و علیه سرمایه داران می داند. به همین خاطر فکر می کند آنها نمی توانند دونالد ترامپ را شکست دهند و اگر هم موفق به شکست او شوند، نمی توانند کشور را درست اداره کنند. این احتمال وجود دارد که تبلیغات پرهزینه وهدفمند آقای بلومبرگ بتواند بر کارزار وارن و سندرز تاثیر منفی داشته باشد. البته ورود بلومبرگ به رقابت ها می تواند به این دو کمک کند و حمایت رای دهندگان میانه رو را از بایدن و بوتجیج کم و متوجه آنها کند. به نظر می رسد احتمال بروز حالت دوم بیشتر باشد. البته بلومبرگ شاید نتواند از حمایت اقلیت ها از بایدن بکاهد و رای آنها را جلب کند ولی خواهد توانست حمایت رای دهندگان ثروتمند سفیدپوست که به سمت بوتجیج جلب شده اند را به دست آورد. یک احتمال دیگر هم این است که بلومبرگ توجه چندانی را به سوی خود جلب نکند و کارزارش صرفا به پولدارتر شدن تعدادی از مشاوران انتخاباتی کمک کند. او می تواند یک فیل کجا می خوابد؟ هر جا که دلش بخواهد. چرا یک میلیاردر کاندیدای ریاست جمهوری می شود؟ چون دلش می خواهد. به همین راحتی. بلومبرگ سال هاست رویای راهیبابی به کاخ سفید را سبک و سنگین کرده و حالا که به ۷۷ سالگی رسیده، آخرین فرصتش برای دستیابی به این آرزوست. هر چند اعلام نامزدی بایدن در ابتدا او را از حضور در رقابت ها منصرف کرد اما ممکن است افزایش احتمال انتخاب یک نامزد پیشرو نظر او را عوض کرده باشد. دست آخر این که کارزار انتخاباتی بلومبرگ ممکن است دونالد ترامپ را حساس کند. ترامپ او را مایک کوچک خطاب کرده و گفته فردیست که شکست دادنش مشکل نیست. درگیری لفظی ترامپ با بلومبرگ برای دموکرات ها لذتبخش خواهد بود اما آن چه که می تواند برای خیلی از دموکرات ها ناخوشایند باشد این است که فردی با ثروت زیاد، به جای این که پولش را صرف حمایت از یکی از نامزدهای میانه رو بکند، برای خودش هزینه کند. جیت هییر، خبرنگار نشریه نیشن می گوید: من اگر یک میلیاردر و دموکرات میانه رو بودم که نگران شکست بایدن در برابر وارن و سندرز بود، یک گروه حمایتی برای تقویت یک جایگزین قابل اتکای دیگر راه اندازی می کردم. هییر از بوتجیج، کامالا هریس و ایمی کلوباچر به عنوان جایگزین های میانه رو نام می برد، هر چند به گفته او افراد دیگری مانند مایکل بنت، کوری بوکر و استیو بالاک هم می توانند در این دسته قرار بگیرند. همه این افراد مدت هاست در حال کارزار هستند و در مناظره ها شرکت کرده اند و تجربه شان از بلومبرگ بیشتر است. به هر حال باید به یاد داشته باشیم که چهار سال پیش بسیاری فکرش را هم نمی کردند که یکی دیگر از اهالی ثروتمند نیویورک بتواند نامزد انتخاباتی حزب جمهوری خواه شود و همه ما از نتیجه آن انتخابات آگاهیم.
مایکل بلومبرگ، میلیاردر آمریکایی و شهردار سابق نیویورک برای شرکت در انتخابات درون حزبی دموکرات ها در ایالت آلاباما ثبت نام کرده ولی حضور خود را در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری اعلام نکرده است. انتخابات درون حزبی سال آینده در همه ایالات ها آمریکا برگزار می شود تا دموکرات ها از میان حدود ۲۰ داوطلب، نامزد حزب خود را برای رقابت با دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که ۱۳ آبان سال آینده برگزار می شود، انتخاب کنند. آنتونی زورکر، تحلیلگر بی بی سی به حضور آقای بلومبرگ در این انتخابات نگاهی انداخته است:
مایکل بلومبرگ چه تاثیری بر انتخابات آمریکا خواهد داشت؟
تاکنون هیچ باشگاه ایرانی موفق به قهرمانی در شکل جدید مسابقات لیگ قهرمانان آسیا نشده است. پرسپولیس با دو بار حضور در فینال این مسابقات دستش از قهرمانی دور ماند. هنوز هم باشگاه منحل شده پاس تهران با قهرمانی در شکل سابق این مسابقات (جام باشگاه‌های آسیا) آخرین و استقلال با دو قهرمانی در همان مسابقات، پرافتخارترین نماینده‌های ایران در آسیا هستند. این مطلب نگاهی دارد به گروه‌ نمایندگان ایران لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۲۱: بخت جدی صعود تراکتور برای فوتبال ایران لیگ قهرمانان آسیا از گروه بی آغاز می‌شود. گروهی که در آن نام تراکتور تبریز کنار پاختاکور ازبکستان، شارجه امارات و نیروی هوایی عراق قرار گرفته است. اتفاق اول را باشگاه نیروی هوایی عراق در این گروه رقم زد. نماینده فوتبال عراق در مرحله پلی‌آف موفق شد الوحده عربستان را حذف کند و به مرحله گروهی برسد. به این ترتیب تراکتور با نماینده عربستان مسابقه نخواهد داد. کنفدراسیون فوتبال عربستان، کشور امارات را به عنوان میزبان متمرکز گروه بی در رقابت‌های لیگ قهرمانان آسیا انتخاب کرد. تراکتور نخستین دیدار خود در لیگ قهرمانان آسیا را چهارشنبه ساعت ۱۵:۳۰ به وقت تهران در ورزشگاه الشارجه امارات برگزار می‌کند. این نخستین حضور آسیایی تراکتور پس از "خصوصی‌ شدن" است. این ششمین تجربه حضور تراکتور در لیگ قهرمانان آسیا است. این تیم در پنج دوره گذشته فقط یک بار موفق به صعود از گروه خود شده بود. جدی‌ترین رقیب تراکتور، پاختاکور ازبکستان است که آماری خیره‌کننده را مقابل نمایندگان ایرانی ثبت کرده است. این تیم در ۲۱ مسابقه مقابل باشگاه‌های فوتبال ایران ۱۴ بار پیروز شده، در ۵ مسابقه شکست خورده و در ۲ بازی هم به تساوی رسیده است. تیم فوتبال پاختاکور با ۱۵ امتیاز از ۵ بازی درصدر جدول رده‌بندی لیگ ازبکستان قرار دارد. الشارجه نیز در حال حاضر با ۴۲ امتیاز از ۲۳ بازی خود در لیگ امارات در رتبه پنجم جدول قرار دارد. این تیم سال گذشته با ۴۳ امتیاز در صدر جدول قرار داشت. اما فدراسیون فوتبال امارات تصمیم به به لغو این رقابت‌ها به دلیل شیوع کرونا گرفت. به همین دلیل الشارجه به‌عنوان نماینده امارات در لیگ قهرمانان آسیا معرفی شد و در سید نخست مسابقات قرار گرفت. نیروی هوایی عراق هم به عنوان تیم صدرنشین فصل گذشته عراق به این رقابت‌ها معرفی شد. تراکتور با حضور رسول خطیبی به عنوان سرمربی، نتایج خوبی در هفته‌های اخیر گرفته است. امیدواری این تیم به درخشش بازیکنانی مانند مسعود شجاعی، اشکان دژاگه، محمدرضا اخباری و سامان نریمان جهان است. بازیکنان تراکتور پیش از پرواز به سمت امارات، در دو کلاس "تئوری داوری" و "آشنایی با قوانین لیگ قهرمانان آسیا" شرکت کردند. استقلال در آرزوی بازگشت به عصر باشکوه تیم فوتبال استقلال، براساس آمار و تاریخ، پرافتخارترین باشگاه فوتبال ایران در رقابت‌های آسیایی است. استقلال با دو مقام قهرمانی، دو نایب قهرمانی و دو عنوان سومی پرافتخارترین باشگاه ایرانی و سومین باشگاه پرافتخار در آسیا محسوب می‌شود. استقلال هم‌چنین سابقه ۷ بار حضور در مرحله نیمه‌نهایی رقابت‌های "جام باشگاه‌های آسیا" و "لیگ قهرمانان آسیا" را دارد که در نوع خود یک رکورد محسوب می‌شود. این تیم آخرین بار سال ۲۰۱۳ به مرحله نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان رسید. فرهاد مجیدی سرمربی استقلال سال ۲۰۰۳ به عنوان بازیکن قرضی به العین امارات پیوست و با این تیم قهرمانی در این رقابت‌ها را تجربه کرد. استقلال در دشوارترین گروه ممکن قرار گرفته است. الدحیل امارات، الاهلی عربستان و الشرطه عراق، حریفان استقلال برای صعود از مرحله گروهی هستند. با این وجود استقلال از نظر مهره، یکی از کامل‌ترین باشگاه‌های فوتبال ایران است. تا جایی که قرار گرفتن این تیم با ستاره‌های کنونی در رده سوم جدول رده‌بندی لیگ برتر ایران، انتظار هواداران این باشگاه را برآورده نمی‌کند. با تصمیم کنفدراسیون فوتبال آسیا، کشور عربستان و شهر جده، میزبان متمرکز گروه C رقابت‌های لیگ قهرمانان آسیا شده‌اند. جمعه ۲۷ فروردین، استقلال در نخستین دیدار خود از ۴۵ دقیقه بامداد به وقت تهران، مقابل الاهلی عربستان قرار خواهد گرفت. الاهلی در شش دوره اخیر لیگ قهرمانان آسیا حضور داشته است. این تیم فصل گذشته در رده سوم جدول رده‌بندی لیگ امارات قرار گرفت و به لیگ قهرمانان آسیا رسید. اما در این فصل اوضاع مناسبی در لیگ این کشور ندارد. الاهلی با ۳۵ امتیاز از ۲۵ مسابقه در رده هفتم، شانس خود برای حضور مجدد در لیگ قهرمانان آسیا را کم‌رنگ می‌بیند. الدحیل قطر، جدی‌ترین رقیب استقلال در این گروه خواهد بود. تیمی که در فصل جاری نایب قهرمان لیگ قطر شده است و کورس قهرمانی را به السد قطر باخت. الدحیل در سال ۲۰۱۷ با ادغام لخویا و الجیش شکل گرفت. آن‌ها سابقه حضور در جام باشگاه‌های جهان را هم دارند. احتمالا علی کریمی، هافبک سابق استقلال با پیراهن الدحیل مقابل تیم سابقش قرار خواهد گرفت. الدحیل به عنوان قهرمان فصل گذشته لیگ ستارگان قطر به این رقابت‌ها آمده است. مانند فصل ۲۰۲۰ این بار هم استقلال با الشرطه عراق در یک گروه است. پارسال استقلال در دو بازی رفت و برگشت مقابل الشرطه به تساوی رسید اما با وجود برابر شدن امتیاز دو تیم، استقلال به مرحله یک‌هشتم نهایی صعود کرد. الشرطه در فصل جاری در رده دهم جدول رده‌بندی لیگ عراق قرار دارد. راه طولانی فولاد در ریاض فولاد خوزستان راهی طولانی‌تر از سه نماینده دیگر ایران در لیگ قهرمانان آسیا را پیمود. تیم جواد نکونام برای حضور در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا ابتدا به مصاف العین رفت و با نتیجه قاطع ۴ بر صفر پیروز شد. فولاد با این نتیجه به گروه D این مسابقات صعود کرد. جایی که تیم‌های الوحدت اردن، النصر عربستان و السد قطر حضور دارند. دو تیم السد و النصر سال گذشته در مراحل یک هشتم نهایی و نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان آسیا با شکست مقابل پرسپولیس، حذف شدند. فولاد ۲۵ فروردین از ساعت ۲۲:۳۰ به وقت تهران در شهر ریاض عربستان مقابل السد قرار خواهد گرفت. تیمی که فصل گذشته در رده سوم جدول رده‌بندی لیگ ستارگان قطر نشست و به آسیا رسید، اما امسال مقتدرانه و از ۴ هفته پیش از پایان مسابقات، قهرمان لیگ قطر شد. ژاوی ستاره سابق بارسلونا و تیم ملی اسپانیا هدایت این تیم قطری را برعهده دارد. النصر عربستان، نایب قهرمان فصل پیش لیگ این کشور، در سال جاری در رده پنجم جای گرفته است. آن‌ها شانسی برای قهرمانی ندارند اما برای کسب سهمیه لیگ قهرمانان مبارزه می‌کنند. دیگر حریف فولاد از اردن می‌آید. الوحدت فصل گذشته با ۲۲ بازی و پیش از پایان مسابقات، به عنوان قهرمان لیگ اردن معرفی شد. قهرمانی الوحدت هم قطعی به نظر می‌رسید. این تیم نخستین نماینده فوتبال اردن در لیگ قهرمانان باشگاه‌های آسیا است. این تیم در ۷ دوره گذشته لیگ برتر اردن، پنج بار به قهرمانی رسید. آن‌ها با تکرار این مقام در سال گذشته سرانجام مجوز حضور در لیگ قهرمانان را به دست آوردند. جدال پرسپولیس با تیم لوران بلان پرسپولیس به عنوان نایب قهرمان فصل گذشته لیگ قهرمانان آسیا در گروه ئی میهمان شهر گوا و کشور هند است. پرسپولیس در این گروه با تیم‌های الوحده امارات، گوا هند و الریان قطر هم‌گروه شد و روی کاغذ شانس زیادی برای صعود به مرحله یک‌هشتم نهایی خواهد داشت. پرسپولیسی‌ها البته از شرایط میزبانی کشور هند ناراضی هستند و مراتب اعتراض خود را در دو مرحله به کنفدراسیون فوتبال آسیا اعلام کردند. با این وجود ای‌اف‌سی تغییری در دیدگاه‌هایش نسبت به میزبانی هند ایجاد نکرد. کنفدراسیون فوتبال آسیا در جهت تعمیم دادن فوتبال در تمامی کشورهای آسیا اقدام به افزایش تیم‌های شرکت کننده و کشورهای حاضر در این مسابقات کرده است. باشگاه گوا که از سال ۲۰۱۴ در هند تاسیس شد، در سال‌های اخیر به مقام‌ قهرمانی لیگ فوتبال هند و سوپرکاپ رسیده است. طبیعی به نظر می‌رسد که آن‌ها در میزبانی صاحب تجربه‌ای مانند کشورهای حوزه خلیج فارس یا کشورهای شرق آسیا نباشند. نماینده هند، نخستین باشگاه این کشور در رقابت‌های لیگ قهرمانان آسیا خواهد بود. ۲۳ فروردین، خبرگزاری رویترز پرسپولیس را "مدعی سومین حضور در فینال لیگ قهرمانان آسیا" معرفی کرد. تیم یحیی گل‌محمدی باید برای رسیدن به چنین هدفی، ۲۵ فروردین از ساعت ۱۹ به وقت تهران مقابل الوحده امارات قرار بگیرد. الوحده با پیروزی مقابل الزورا عراق در مرحله پلی‌آف لیگ قهرمانان به گروه ئی این مسابقات رسید. این تیم فصل گذشته در رده چهارم لیگ نیمه تمام امارات قرار گرفت. الوحده در فصل جاری در رده هشتم قرار دارد و به نظر نمی‌رسد شانس زیادی برای کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا داشته باشد. الریان دیگر حریف پرسپولیس در پایان فصل جاری لیگ ستارگان قطر، پس از السد و الدحیل در مکان سوم قرار گرفت. این تیم پارسال نایب قهرمان لیگ قطر شد و سهمیه لیگ قهرمانان را به دست آورد. شجاع خلیل‌زاده مدافع فصل گذشته پرسپولیس که با حاشیه از این تیم جدا شد، در خط دفاعی الریان مقابل پرسپولیس قرار خواهد گرفت. سرمربیگری این تیم برعهده لوران بلان، ستاره سابق تیم ملی فوتبال فرانسه است.
رقابت‌های مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا به صورت متمرکز از ۲۵ فروردین‌ماه آغاز خواهد شد. استقلال، پرسپولیس، تراکتور و فولاد، چهار نماینده ایران در این رقابت‌ها خواهند بود. نمایندگان ایران در شکل جدید این مسابقات که به دلیل شیوع کرونا تا حدودی تغییر کرده است باید در کشورهای عربستان، امارات و هند به صورت متمرکز در گروه‌های مقدماتی رقابت کنند.
مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۲۱؛ چهار باشگاه ایرانی با رویایی مشترک
مقام ملک‌الشعرا سایمون آرمیتج را در قطار شاعرانی مثل آلفرد تنیسون ویلیام وردورث، تد هیوز و کرول ان دافی قرار داد اما او نه تنها که از این اتفاق دلسرد نشد بلکه انگیزه بیشتری برای شناختن و نوشتن شعر گرفت. سایمون در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی می‌گوید "نمی‌دانم، از آن زمان به بعد شاید پیشه انتقام‌جویی را اختیار کردم. هر باری که شعری را تمام می‌کنم، شاید ناخودآگاه می‌گویم، این را بر دیوارت نصب کن، آقا." سایمون آرمیتج، بیست و یکمین ملک‌الشعرای بریتانیا، متولد ۱۹۶۳ در روستای "مارزدن" منطقه "یورکشایر غربی" انگلستان است. او هنوز هم در نزدیک همین منطقه در "هادرسفیلد" زندگی می‌کند. ملک‌الشعرا در بریتانیا سمتی افتخاری است که رسما توسط ملکه بریتانیا با توصیه و سفارش نخست‌وزیر تعیین می‌شود. این مقام که بالاترین مقام ادبی این کشور است، نخستین بار در قرن هفدهم در زمان پادشاهی جیمز اول، از زمانی شروع شد که این لقب به بن جانسون اعطا شد. معمولا هر ده سال ملک الشعرای جدید انتخاب می‌شود. سایمون آرمیتج هم که امسال (۲۰۱۹) در این سمت انتخاب شده، برای ده سال دیگر این سمت را بر عهده خواهد داشت. قبل از او کرول ان دافی، از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹ ملک‌الشعرا بود. این مقام، سایمون آرمیتج را در قطار شاعرانی مثل آلفرد تنیسون، ویلیام وردورث و تد هیوز قرار داد. کرول ان دافی، از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹ ملک الشعرای بریتانیا بود قبل از این که آرمیتج چنین لقبی را کسب کند، در جامعه ادبی و رسانه‌های بریتانیا حرف و حدیث‌ها حاکی از آن بود که ممکن است اینبار شاعری با سابقه و پیشینه متفاوت و از اقلیت‌های نژادی در بریتانیا ملک‌الشعرا انتخاب شود. گزارش‌هایی هم وجود داشت که ممکن است اینبار، این لقب به امتیاز درکر، شاعر پاکستانی-اسکاتلندی داده شود. اما خانم دارکر قبل از این که پیشنهادی دریافت کند، آن را رد کرد و خودش را از این هماوردی کنار کشید. ملک‌الشعرای جدید با آن که یک مرد و یک سفیدپوست است، گفته است می‌خواهد بلندگویی برای صداهای متنوع و نویسندگانی با سابقه محرومیت باشد. او می‌گوید خودش هم از طبقه نخبگان نیامده است و یک فرد روستایی بوده که در گوشه‌ای از تپه‌ای در یورکشایر بزرگ شده است و احساس ممتاز بودن نداشته است. آموزش‌ها و شغل‌ها آرمیتج در دوره کارشناسی در دانشگاه "پورثموت" جغرافی خواند، مضمونی که شاید برای یک شاعر شایسته ملک‌الشعرایی غیرمعمول به نظر برسد. او سپس مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه "منچستر" در رشته خدمات اجتماعی گرفت. مدتی بیکار بود و بعد آموزش‌هایی دید تا به عنوان مامور ناظر زندان کار کند. در این شغل سر و کار او بیشتر با مجرمان و متهمان بود. سو رابرت، همسر سایمون آرمیتج در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی می‌گوید او در این شغل خیلی متعهد بود و آن را مهم می‌دانست. به گفته خانم رابرت، سایمون باور دارد که به عنوان بخشی از جامعه، همه باید در چنین شغل‌هایی سهم داشته باشند. سایمون اما در سال ۱۹۹۴ تصمیم گرفت شغلش به عنوان مامور ناظر مجرمان را ترک کند. در ۲۰۰۹ مدتی را به عنوان "نویسنده مهمان" در مرکز فرهنگی "ساوث‌بنک" لندن گذراند. اما طوری که به نظر می‌رسد از لندن خوشش نمی‌آمد. چنان که در بخشی از شعری که در قالب یک نامه است نوشته: "لندن عزیز/ از دادگاه درخواست حکمی کرده‌ام/ که همیشه ۲۰۰مایل از هادرسفیلد دور بمانی" در ۲۰۱۱ که دیگر به عنوان یک شاعر موفق در مجامع ادبی مطرح بود، آموزگار شعر در دانشگاه "شیفیلد" شد و در سال‌های پس از آن هم چنین سمتی را در دانشگاه‌های "لیدز" و "آکسفورد" اختیار کرد. شاعری پرکار نخستین گزیده شعرهای آرمیتج در سال ۱۹۸۸ زیر نام "جغرافیای انسان" منتشر شد. اما کتابی که او را مورد توجه جامعه ادبی انگلیسی‌زبان قرار داد، مجموعه دوم او "زوم!" بود که یک سال بعد از نخستین کتابش منتشر کرد و با استقبال زیادی مواجه شد. پس از آن او کتاب‌های زیاد دیگری نوشت و به نویسنده‌ای پرکاری مبدل شد. از سایمون ۲۸ گزیده شعر و چندین نمایشنامه و داستان چاپ و منتشر شده است. جریان اهدای جایزه طلای شعر ملکه به سایمون آرمیتج تلاش پیگیر و نوع نگاه خاص او به مسایل باعث شد در مدت فعالیت ادبی‌اش، جوایز زیادی از نهادهای مختلف را نیز به نام خود رقم بزند. تنها پنج ماه قبل از این که او به عنوان ملک الشعرا انتخاب شود، برنده جایزه طلای شعر ملکه شد. جایزه‌ای معتبرترین جایزه شعر در بریتانیا خوانده می‌شود. از نظر شخصیتی دوستان و خانواده‌اش او را به عنوان انسانی به شدت فروتن توصیف می‌کنند. همسرش درباره چگونگی زندگی با یک شاعر می‌گوید: "وقتی شعر می‌نویسید، باید خیلی عمیق در درون خویش بروید. لحظاتی است که روی شعری کار می‌کند و خیلی در فکر غرق است. در بیشتر مواقع دوباره از آن حالت بیرون می‌آید ولی من درکش می‌کنم که او در همان وضع داغ خودش است که به چیزی دست پیدا کند." دی‌جی که ملک‌الشعرا شد شاید تصورش را هم نکنید که شاعری با چنین دست‌آوردهایی در یک مرحله بیاید و بخشی از یک گروه موسیقی نیز شود. همسرش می‌گوید "بعدترها وقتی اندکی دچار بحران میان‌سالی شده بودیم، سایمون و دوستش کریگ گروه موسیقی را شکل دادند با نام اسکرمانگرز (هراس‌آفرینان). از من خواستند که بخشی از این گروه باشم. هم آواز می‌خواندم و هم گیتار می‌زدم." این گروه موسیقی آلبومی هم بیرون داد که بعضی از آهنگ‌هایش را سایمون و همسرش خوانده است. خانم رابرت همچنین می‌گوید که او مدتی هم در برخی از برنامه‌ها در لندن دی‌جی بوده است. به این ترتیب شاید او اولین ملک‌شعرای بریتانیاست که دی‌جی هم بوده است. سایمون برای مدتی عضو یک گروه موسیقی و خواننده آن گروه بوده است نقش و مسئولیتی که ملک‌الشعرا در بریتانیا دارد در دهه‌های اخیر نقش و کار ملک‌الشعرا در بریتانیا تغییر کرده است. ملک‌الشعرا دیگر فقط و فقط در بند و در خدمت دربار سلطنتی نیست که هم و غمش نوشتن شعر برای رویدادهای سلطنتی و توصیف و توجیه کارهای سلطنتی باشد. ملک‌الشعرا آزاد است و اگر خودش بخواهد برای رویدادهای سلطنتی می‌نویسد و اگر نخواهد التزام قطعی در این مورد وجود ندارد. از این سمت بیشتر به عنوان فرصتی برای ترویج شعر و انعکاس گسترده‌تری از زندگی بریتانیایی استفاده می‌شود. اما شاعرانی هم تحت تاثیر این مقام رسمی بسیار مهم و مسئولیت سنگین آن قرار گرفته‌اند و باعث شده نتوانند به کاری که دل خود شان می‌خواهد، انجام دهند و یا هم آزادی قبلی در نوشتن را از دست داده‌اند. اندرو موشن که ملک‌الشعرای بریتانیا از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ بود، درباره مسئولیت‌های یک ملک‌الشعرا در این کشور می‌گوید:"باید آماده باشی که به نحوی تمام زندگی‌ات تحت بررسی و نظارت دقیق مردم قرار بگیرد. همچنین از تو انتظار می‌رود که شعرهای سفارشی بنویسی که فکر می‌کنم می‌تواند تاثیر مخربی بر روال عادی نوشتن بگذارد." تاثیر فشار ناشی از همین مسأله که باید به شعرهای سفارشی هم توجه کنی بر کار آقای موشن این بوده که برای مدتی نتوانسته شعرهایی را که خودش می‌خواسته بنویسید. او می‌گوید:"امیدوارم این کار چنین تاثیری روی سایمون نگذارد." سایمون آرمیتج ۵۶ ساله ملک الشعرای جدید بریتانیا سایمون آرمیتج اما با اطمینان می‌گوید:"برای شاعران در طول تاریخ به خاطر شعر شان هم مقام شوالیه داده شده و هم سربریده شده‌اند. اما برای من روشن ساخته شده که با وجود آن که ملکه، رئیس من است، هیچ التزام و انتظاری از من وجود ندارد." همسر سایمون می‌گوید، او با استفاده از شهرت و موقعیتی که به دست‌آورده، می‌تواند برای اهداف خودش از آن استفاده کند. به گفته خانم رابرت، حوزه علاقه ملک الشعرای جدید، مسایل محیط زیستی و آینده نسل نو است. آرمیتج می‌گوید به یمن شعر چیزهای زیادی به دست آورده است و می‌خواهد به عنوان ملک الشعرا کاری هم برای شعر و ادبیات انجام بدهد. در مدت ده سالی که این مقام به او تعلق دارد می‌خواهد جوانان و نوجوانان را به نوشتن و شناخت شعر تشویق کند. ‌ او همچنین تصمیم دارد برنامه‌هایی را برای ترویج نوشتن درباره تغییرات اقلیمی و محیط زیست راه‌اندازی کند و همچنین رویای ساختن مرکز ملی شعر را در سر دارد. برای آرمیتج :"امروز، شعر بیش از هر زمان دیگری باارزش‌ و گویای زمان حال است." شعری از سایمون آرمیتج در ستایش هوا در ستایش هوا می‌نویسم. پنج یا شش ساله بودم که شعبده‌سازی گره مشتم را باز کرد و تمامی آسمان را بر کف دستم گرفتم و از آن زمان همیشه همراه خود داشته‌ام. بگذار هوا از بزرگ ایزدان باشد، بودنش و تماسش، شیر پستانش یک بر به سوی لبانم. هم سنجاقک و هم هواپیمای بوئینگ معلق در هیچی زلالش... در میان خرت و پرت‌هایم صندوق گنجی دارم قفلی محکم زده بر آن، انباشته از فضای تهی، و روزهایی که مه-دود افکارمان را منگ می‌کند یا تمدن دستمالی سفید گرفته بر دهان از خیابان می‌گذرد و خودرو‌ها برای لبان‌مان از لب‌هاشان بوسه‌ها می‌فرستند کلید قفل را می‌چرخانم، در صندوقچه را به تکانی باز می کنم، و نفس عمیق می‌کشم. اولین واژه من، و از آن دیگران، هوا بود.
چهل و شش سال پیش، زمانی که فقط ده سال داشت، نخستین شعرش را به درخواست معلمش نوشت. اما زمانی که بهترین شعر از میان شاگردان روی دیوار کلاس نصب شد، شعر او نبود. شعری که سایمون آرمیتج درباره کریسمس نوشته بود، برنده نشد.
ملک‌الشعرای جدید بریتانیا کیست؟
داعش و سرنوشت عراق و منطقه همچنان مهم ترین موضوع مقالات روزنامه هاست که در عنوان های اصلی خود تازه ترین سخن حسن روحانی رییس جمهور را منعکس کرده اند که گفته است شرایط به هیچ وجه به دوران قبل از ۹۲ برنمی گردد. امیدواری به وین ۶ تیتر و عکس صفحه اول ابتکار جاوید قربان اوغلی در مقاله ای در آرمان نوشته وین ۶ در حالی آغاز می‌شود كه دو طرف مذاكره‌كننده، یعنی ایران و ۵+۱ خواهان حل واقعی مسئله هسته‌ای هستند. اعضای ۵+۱ در طول مذاكرات وین متوجه شدند كه ایران به دنبال سلاح هسته‌ای نیست و تلاش‌های این كشور در چارچوب دستیابی به انرژی صلح‌آمیز است. طبعا وجود نیتی غیر از آنچه ایران در تریبون‌های رسمی‌اش اعلام می‌كند گفت‌و‌گوهای هسته‌ای را به شكست می‌كشاند. به نوشته این دیپلومات سابق: در ایران به‌رغم رفتارهایی كه برخی از فعالان سیاسی، تحت عنوان نگرانی و دلواپسی از توافقات هسته‌ای در طول چند ماه اخیر به راه انداختند به نظر می‌رسد وحدت مسئولان‌ بر ادامه گفت‌و‌گوها و به ثمر نشستن آن استوار است. بنابراین در درجه اول دو طرف اراده توافق نهایی را دارند. تنها مسئله‌ای كه ذهن را به خود مشغول می‌كند طولانی شدن مذاكرات است. مقاله آرمان بدان جا رسیده که: برای رسیدن به درك متقابل، مذاكره كنندگان نیازمند گفت‌و‌گو هستند. هر چند گفت‌و‌گوها به درازا بكشد. از سوی دیگر ۱۹ روز مذاكره این فرصت را برای دو طرف فراهم می‌كند تا به بررسی كارشناسی توافقنامه جامع بپردازند تا در نهایت دو طرف، با رویكرد و دیدگاهی مشترك توافقنامه‌ای را امضا كنند كه در نهایت متضمن عادی شدن پرونده هسته‌ای ایران است. ایدئولوژی و معادله قدرت جواد قربانی آتانی در سرمقاله مردم سالاری نوشته: آنچه که این روزها در عراق و سوریه اتفاق می‌افتد شاید حیرت بسیاری را بر انگیزاند و این سوال را در اذهان بسیاری از انسان‌ها در کشورهای دیگر ایجاد کند که آیا انسان در قرن ۲۱ هم می‌تواند تا این حد بی‌رحم و سفاک باشد؟ با وجود این همه تغییرات در جهان و زیست انسان‌ها، این چه چیزی است که ثابت مانده است تا انسان رفتارش با همنوع خود چندان تغییر نکند؟ به نظر می‌رسد پاسخ این سوال را باید در ایدئولوژی یافت. نویسنده تاکید کرده: برای ایدئولوژی تعریف‌های بسیاری آورده‌اند، اما ساده‌ترین تعریف آن را می‌توان تعطیل شدن تفکر و سپردن عنان مغز به دست ایدئولوگ دانست. ایدئولوگ معتقد است، به همین سادگی، انسان‌هایی که توان تفکر را در خود نمی‌بینند یا مطلقا مقهور عظمت ایدئولوگ هستند، به طور کامل درهای مغز خود را به روی ایدئولوژی می‌گشایند و از آن پس این ایدئولوژی است که به جسمشان فرمان می‌دهد. به نوشته سرمقاله مردم سالاری: این بازی، یعنی بازی قدرت، معادله‌ای است که در دو سوی تساوی‌اش، تنها دو گزاره وجود دارد؛ کسانی که در راه ایدئولوژی و پاداش‌های موهوم می‌کشند و کشته می‌شوند و کسانی که از کشته شدگان پله‌هایی برای صعود از پلکان قدرت می‌سازند. این معادله در تمام جهان و برای تمام ایدئولوژی‌ها صادق است، و تفاوت تنها در نوع و جنس پاداش‌هاست. سعید آقاعلیخانی در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشت: گرچه داعش و خلیفه خودخوانده آن می كوشند به شیوه «نصر بالرعب» پایه های حكومت -به زعم خود- آسمانی اش را بر تلی از كشته شدگان زمین بنا كنند اما آنچه در ورای این جاه طلبی خودنمایی می كند، اصرار حامیان این جریان تروریستی بر وجود فضایی دوقطبی است كه یك سوی آن جهان سنی مذهب و روی دیگر آن جهان تشیع قرار گرفته است و لاجرم دن كیشوت این توهم نیزكسی جز ابوبكر بغدادی نیست. به نظر این پژوهشگر: این نگاه غلط كه از زمان اشغال عراق ۲۰۰۳ به این سو تشدید شده است، البته حامیان و مشوقانی در برخی كشورهای عرب منطقه دارد. كشورهایی كه اگر هم اكنون به رسانه های وابسته به آنان رجوع كنید خواهید دید كه بر تحولات كنونی عراق، نام «انقلاب مردمی اهل سنت» گذاشته اند و چنان مفتون تركتازی این گروه تروریستی شده اند كه از یاد برده اند، در نقشه ترسیم شده داعش برای «خلافیٔ الراشده»، علاوه بر خراسان، عراق و شام تا حجاز (عمان، قطر، امارات، عربستان و یمن)، ارض الكنانه (مصر و سودان)، مغرب و آندلس نیز امتداد یافته است. مقاله روزنامه ایران تاکید دارد: آنچه اكنون به غلط و از سوی برخی كشورهای عرب منطقه به عنوان انتقامجویی اهل سنت از شیعیان و مانعی بر سر راه تشكیل به اصطلاح هلال شیعی به رهبری ایران تبلیغ می شود از سوی برخی تحلیلگران، در راستای آن رقابت دیرینه ای تعریف می شود كه میان دو قدرت منطقه ای ایران و عربستان وجود دارد. این موضوع تا بدان پایه حایٔز اهمیت است كه نگرش بدبینانه ای میان تحلیلگران منطقه ای نضج گرفته است كه براساس آن، انتظار هرگونه تفاهم و توافقی میان دو كشور، اجتماع نقیضین است. کارتون پیام برومند، شرق متین مسلم در شهروند نوشته: وضعیت عراق آنگونه نیست كه گفته می‌شود، ولی به طرز نگران‌كننده‌ای آنطور كه گفته نمی‌شود هست. اختلافات سیاسی در بغداد بیداد می‌كند به گونه‌ای كه حتی نشست اولیه پارلمان در روز گذشته كه امید زیادی به آن بسته شده بود بدون نتیجه پایان یافت. در پی تشدید عملیات تروریستی و دهشتناك داعش، بارزانی این جنگ را پوششی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود قرار داده و با اعلام اینكه داعش موضوع كردستان تلقی نمی‌شود و عراق هم دیگر عراق سابق نیست عملا خود را نه‌تنها از جنگ، كه از كل عراق جدا كرده است. در بخش دیگری از این مقاله آمده: بحران عراق كه از ششم ژوئن با حمله گروه تروریستی داعش به موصل به یكباره چون كوهی آتشفشان فوران كرد از همان ابتدا تعجب و توجه بسیاری از ناظران سیاسی و تحلیلگران نظامی را به سوی خود جلب كرد. چرا كه برای آنها عملیات موصل با هیچ معیار نظامی و اطلاعاتی كلاسیك و میلتسیائی قابل فهم نبود. نه به این دلیل كه چرا ارتش عراق و لشكر مجهز موصل به یكباره فروپاشید یا داعش چطور شهر را ظرف ۲ ساعت به تصرف خود درآورد. مقاله شهروند در نهایت نوشته: آقای مالكی فارغ از هر قضاوتی كه درباره او می‌شود، یا تصمیمی كه پارلمان عراق طی چند روز آینده درباره او خواهد گرفت حداقل نزد افكار عمومی مردمش نمی‌تواند از زیر بار مسئولیت‌های خود در زمینه ضعف‌های امنیتی و اطلاعاتی كه او و دولتش را رنج می‌دهد شانه خالی كند. یا چگونه می‌تواند به مردم حفظ وحدت و یكپارچگی كشورش را ضمانت كند در حالی كه دولت اقلیم كردستان عراق با همین بهانه جدی و محكم راه خود را از عراق متحد جدا کرده و درصدد برگزاری رفراندوم استقلال است؟ مشکل از کجا آغاز شد دکتر موسی غنی‌نژاد در سرمقاله دنیای اقتصاد با اشاره به گفته های رییس جمهور در روز صنعت از این که روحانی به نادرستی حمایت بی‌قید و شرط از صنایع اعتقاد دارد. امید است اصلاح این سیاست‌ها را نیز به جد در دستور کار قرار دهند، اما باید اذعان کرد که سیاست‌های صنعتی نامناسب دولتی منحصر‌به‌این مورد نیست. درست است که ایشان به برخی «محدودیت‌های غیر‌عقلانی و ناصحیح» در زمینه تولید و صنعت نیز اشاره کرد، اما به روشنی همه این موارد را احصا نشد. این استاد دانشگاه سپس اشاره کرده: صنعت ایران زمانی رقابتی شده و حرفی برای گفتن در عرصه جهانی خواهد داشت که از یکسو، حمایت‌های بی‌حساب و کتاب از آن برداشته شود و از سوی دیگر، دولت از قیمت‌گذاری و مداخله در امور آنها واقعا خودداری کند. مشکل از آنجا آغاز شد که دولت‌ها به بهانه حمایت از تولید‌کنندگان و مصرف‌کنندگان منابع خود مانند حامل‌های انرژی و منابع دیگران مانند پس‌اندازهای بانکی مردم را به قیمت‌های بسیار پایین‌تر از قیمت‌های واقعی بازار در اختیار تولید‌کنندگان قرار دادند و به همین دلیل مدعی کنترل قیمت و مقررات‌گذاری روی کالاها و خدمات آنها شدند. سرمقاله دنیای اقتصاد تاکید کرده: این مداخلات خود را به همه بخش‌ها و بازارها گسترش دادند؛ به‌طوری‌که در بخش‌هایی که هیچ یارانه دولتی هم پرداخت نمی‌شود دولت مداخله کرده و قیمت‌گذاری می‌کند. پس بهتر است دولت یارانه‌های خود به بخش تولید را به تدریج کم کند و نهایتا به صفر برساند تا دیگر بهانه‌ای برای مداخله و قیمت‌گذاری نماند. تیتر و عکس حجت سپهوند در صفحه اول آرمان سعید سیف در آغاز مصاحبه ای با دکتر ابراهیم یزدی در آرمان نوشته: سال گذشته این روزها بود كه از او پرسیدیم دولت یازدهم و پیروزی روحانی را چطور می‌بینید، در پاسخ گفت بگذارید نوزاد اصلاحات راه برود آن وقت عملكردش را بررسی كنیم. یك سال است كه نوزاد اصلاحات شروع به حركت كرده و حال فرصت آن فراهم شده است تا در كنار دکتر ابراهیم یزدی، به تحلیل وضع موجود بپردازیم؛ وزیر خارجه روزهای اول انقلاب چه خوب با مشکلات ظریف در یك سالگی دولت آشناست. خبرنگار روزنامه از دبیرکل نهضت آزادی می پرسد: دولت را یك سال پیش به نوزادی تشبیه كردید كه هنوز راه نرفته است. اكنون در آستانه یك سالگی دولت، چگونه ارزیابی می‌كنید؟ دکتر یزدی در جواب گفته: در ارزیابی عملكرد و كارنامه دولت آقای روحانی در یك سال گذشته، نظیر هر شخص یا نهادی باید تناسب شرایط و امكانات را لحاظ كرد. دولت آقای روحانی در شرایطی كه نه فقط ایده آل بلكه، شرایط مطلوبی هم نبوده است، روی كارآمد و در یك وضعیت مطلوبی هم فعالیت نمی‌كند بنابراین با توجه به مجموعه پارامترهای موجود ما باید آن را ارزیابی کنیم. وزیر خارجه پیشین تاکید کرده که: برای ارزیابی باید ببینیم مردم چه می‌خواستند و چه به دست آوردند. در كجا بوده‌ایم و الان كجا هستیم. كجا می‌خواستیم برویم و الان به كجا رسیده‌ایم. مطالبات مردم به دو بخش تقسیم می‌شود. اول مطالبات سطح بالا و همه یا هیچ است، و دیگری مطالبات نسبی. در مطالبات ناشی از نگرش مطلق‌بینی و مطلق خواهی، آقای روحانی كارنامه برنده‌ای ندارد. احمدی نژاد لیلی و مشایی مجنون شرق در گزارشی نوشته: لیلی و مجنون جدیدترین صفتی است که داوود احمدی‌نژاد برای برادرش و اسفندیار رحیم‌مشایی به کار می‌برد تا بخواهد رابطه بین آن دو را توضیح دهد. هرچند که این عبارت، قوام رابطه دوستانه آن دو را نشان می‌دهد اما پیشتر هم عبارات مشابهی - البته در سطح سیاسی و نه اینگونه عاطفی- به کار رفته بود. به‌عنوان نمونه اسفندیار و محمود را مدل ایرانی پوتین- مدودف توصیف می‌کردند و برخی رسانه‌ها در جست‌وجویی در تاریخ و ادبیات، به مدل شمس و مولانا رسیدند. این گزارش اشاره کرده که: قبل‌تر اما مجتبی ذوالنور، جانشین پیشین نماینده ولی‌فقیه در سپاه، این دو را لاله و لادن خوانده بود و در توضیح گفته بود که «برخی می‌گویند که اگر احمدی‌نژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست می‌شود. ولی احمدی‌نژاد و مشایی مانند لاله و لادن دوقلوهای به‌هم‌چسبیده هستند که وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.» لیلی و مجنون اما این‌بار توصیف جالب‌تری از ارتباط اسفندیار رحیم‌مشایی و محمود احمدی‌نژاد است. به نوشته شرق: داوود احمدی‌نژاد این عبارات را درحالی مطرح می‌کند که پیشتر از حدس خود درباره جدایی این دو یار جداناشدنی خبر داده بود و اینک خود آن را به‌نوعی رد کرده و به نامه‌نیوز می‌گوید: «من عرض کردم این خبر را شنیده‌ام و خودم هم این را باور نکردم و مطمئن هستم که این اتفاق نمی‌افتد.» او افزود: «این دو چون لیلی و مجنون می‌مانند که جدایی‌شان از یکدیگر به معجزه خداوند نیازمند است. احمدی‌نژاد فعالیت‌های سیاسی خود را همچنان ادامه می‌دهد و احتمال حضور وی در انتخابات مجلس دور از ذهن نیست.» افسردگی در بزرگراه کارتون مهدی عزیزی، آرمان پوریا عالمی با توجه به اخبار دیروز این صحنه را توصیف کرده: نشسته بودم که موبایلم صدا داد. مامانم گفت: ‌داری چه‌کار می‌کنی. گفتم: پشتم را کرده‌ام به گذشته و دارم رو به جلو حرکت می‌کنم. گفت: رییس‌جمهور پیشین بازداشت شد. تا این را شنیدم هول شدم و پام را از روی ترمز برداشتم و ماشین پرید جلو و شالاقی خورد به ماشین روبه‌رویی و کاپوت جمع شد. با بغضی سرشار گفتم: راست می‌گویی؟ راست می‌گویی؟ به‌به... جشن و پایکوبی... حالا چرا بازداشت شد؟ مامان گفت: به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود. از ماشین پیاده شدم و رفتم بالای آمبولانس و آغاز به عملیات لزگی کردم. لزگی‌کنان پرسیدم: مامان منبع خبرت کجاست؟ گفت: صبر کن ببینم... آهان... خبرگزاری فارس. نوشته رییس‌جمهور پیشین به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد؟ در پایان طنز شرق آمده: لزگی را شل کردم و از آمبولانس آمدم پایین و گفتم: مامان، مطمئنی؟ می‌شود بی‌زحمت یک‌بار متن خبر را برایم بخوانی؟ گفت: بله. و خواند: «به گزارش خبرگزاری فارس، رییس‌جمهور پیشین فرانسه صبح دیروز به اتهام نقض اعتماد و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد.»
روزنامه های امروز صبح تهران از آغاز مذاکرات وین ۶ استقبال کرده و در مقالاتی نوشته اند که به رسیدن به توافق های نهایی امیدوارند.
بررسی روزنامه های صبح تهران - چهارشنبه ۱۱ تیر
روز دوشنبه ۱۰ اکتبر شبکه سوم راديو بی بی سی زادروز اين نمايشنامه نويس نامی را با پخش تازه ترين اثر او گرامی داشت. آخرين نمايشنامه هارولد پينتر به نام "صداها" پرداختی تازه برگرفته از پنج نمايشنامه پيشين اوست که با همراهی موزيک و آواز ضبط شده است. پنج نمايشنامه ای که خميرمايه "صداها" را ساخته اند، درونمايه سياسی دارند. مضمون محوری آنها افشای دستگاه رعب انگيز سرکوب و اختناق است. هر نمايشنامه برشی است از ددمنشی و خشونت رژيم های خوکامه، که مردم را از ابتدايی ترين حقوقشان محروم کرده اند و کمترين اعتراض آنها را با شکنجه و کشتار جواب می دهند. دفاع پی گير از حقوق بشر نمايشنامه های يادشده از آثار نسبتا تازه پينتر هستند: "باز هم يکی ديگه" ظاهرا در يکی از حکومت های نظامی آمريکای لاتين (خونتا) می گذرد. برخورد قهرآميز شکنجه گر با قربانی اش، نمودی از چيرگی سبعيت حيوانی بر احساس انسانی است. شکنجه گر تقريبا تنها کسی است که در طول نمايش، با قدرت و اعتماد به نفس سخن می گويد: "به نظر شما اين چيه؟ اين انگشت منه. اين هم انگشت کوچکه منه. اين انگشت اشاره منه، و اين انگشت کوچکه. من انگشت اشاره را جلوی چشم شما تکان ميدم. اين جوری. حالا همين کار را با انگشت کوچکه می کنم.... ببينيد، می تونم هر دو را با هم تکان بدم... خوب، من هر کاری که دلم بخواد می تونم بکنم.... نظرتون چيه اگر من به جای انگشتهام، کفشم را جلوی چشمتون تکان بدم... يا چيز ديگرم را؟ نمی دونم چرا اينقدر از چشم خوشم مياد؟ اما نه از چشم خودم، بلکه از چشم آدمهای ديگر. از چشم آدمهايی که اينجا پيش من می آيند. اينها بدنشان آنقدر ظريف است که می شود روحشان را از دور ديد..." در "زبان کوهستان" سخن گفتن مردم به زبان ولايات ممنوع است. مأموران به پيرزنی روستايی فشار می آورند تا به زبان رسمی مملکت سخن بگويد، درحاليکه زن بی نوا جز زبان بومی خود زبان ديگری بلد نيست، پس محکوم است تا ابد لال بماند. به نظر می رسد که اين گونه برخورد سياسی با زبان در آثار پينتر، که هميشه به وجه افزاری زبان توجه داشته، مضمون تازه ايست. در "نظم نوين جهانی" دو شکنجه گر با انبساط خاطر فوت و فن های خود را برای درهم شکستن قربانيان به رخ می کشند. چون دو کرکس بالای سر قربانی بی گناه و زبان بسته نشسته اند و لاف می زنند: "ما هنوز کارمان را تمام نکرده ايم، ما هنوز حتی شروع نکرده ايم." در "مهمانی" چند زن و مرد تازه به دوران رسيده به ضيافت آمده اند و در مجلس شبانه سرگرم عيش و نوش هستند. در سراسر نمايش از بيرون صدای شکنجه و کشتار می آيد. مهمانها خود را به نشنيدن می زنند تا با اين "امور بی اهميت" عيش آنها منغص نشود! مجلسی کابوس زده که از آن دلهره ای بی نام منتشر می شود. خاکستر به خاکستر (۱۹۹۶) روايت زنی است که در حضور همسرش ژرفای ناخودآگاه خود را می کاود و به تصاوير هولناکی از قهر و خشونت می رسد. بايد به ياد داشت که سمت گيری پينتر در اين آثار بيش از آنکه سياسی باشد، انسانی است. او به سرشت و انگيزه فعاليت مبارزان علاقه خاصی نشان نمی دهد. اين ماشين سرکوب است که خشم او را برمی انگيزد. در برابر مراجع اقتدار هارولد پينتر در گستره جامعه و فرهنگ و سياست هميشه مخالفت خود را با مراجع اقتدار و اهرم های سلطه گری نشان داده است. هارولد پينتر به سال ۱۹۳۰ در هکنی در شمال شرق لندن به دنيا آمد. پدرش خياطی يهودی بود و مادرش نيز برای کمک به معاش خانواده کار می کرد. او در شرايطی نسبتا سخت بزرگ شد. در طول جنگ جهانی دوم که لندن هدف بمب افکن های آلمانی بود، مدتی با خانواده به شهرهای ديگر رفت. خاطره آن دوران هنوز در ذهن او زنده است: "وحشت بمباران هنوز مرا ترک نکرده است." هارولد پينتر پس از پايان تحصيلات دبيرستان، از رفتن به خدمت نظام، سرباز زد و به جريمه نقدی تن داد. او که از اوان جوانی به ادبيات علاقه داشت، در سال ۱۹۵۰ به نشر نخستين شعرهای خود دست زد. در سال ۱۹۵۷ اولين نمايشنامه خود را به نام "اتاق" منتشر کرد. در سالهای بعد به رغم ناکامی ها و بدبياری های آغازين، درهای تئاتر به روی او باز شد. او به نوشتن نمايشنامه در کنار بازيگری و کارگردانی در تئاتر ادامه داد. برای تئاتر و تلويزيون و سينما و راديو آثار بسياری آفريد، جوايز بی شماری برد و به عنوان يکی از مهمترين چهره های تئاتر معاصر در بريتانيا و سراسر جهان شناخته شد. تولد يک نمايشنامه نويس بزرگ هارولد پينتر مدتی کوتاه پس از نمايشنامه تک پرده ای "اتاق"، نمايشنامه "جشن تولد" را نوشت که خود در سال ۱۹۵۸ به روی صحنه برد. نمايشنامه نخست در کمبريج و آکسفورد با موفقيت روبرو شد، اما وقتی به لندن آمد، رسانه ها به سختی در برابر آن جبهه گرفتند. هارولد پينتر تا سالها شکوه داشت: "منتقدان کار مرا قتل عام کردند." و مخالفت خود را آشکارا با نقد تئاتر ابراز می کرد: "منتقدها موجودات بی خاصيتی هستند... ما به منتقدان نياز نداريم تا مثلا به تماشاگران بگويند که چطور فکر کنند." واکنش منفی منتقدان به کار پينتر احتمالا به خاطر نوآوری های او در برخورد با شگردها و فنون تئاتری بود. نخست آنکه اکسيون دراماتيک در کار پينتر از ضبط و ربط "واقعی و منطقی" دور شده بود. ديگر آنکه برخورد پينتر با گفتگوی تئاتری، حتی با در نظر داشتن بدعت های انقلابی ساموئل بکت سخت تازه بود. پينتر گفتگوی تئاتری را از سويی به نهايت اختصار، تا مرز ايجاز شعری، رسانده بود. اما از اين فراتر کارکرد گفتگو در نمايشنامه او از ريشه دگرگون شده بود. گفتگو به سادگی ابزار ارتباط و تنها تظاهر بيرونی ذهنيت شخصيت ها نبود، بلکه ماهيتی متفاوت داشت با کارکردی ظريف تر. گفتگو چه بسا در خلأ ادا می شد و چيزی بيان نمی کرد. منظوری اگر هم در نمايش بود، همان نبود که از زبان آدمها گفته می شد. بيش از خود گفتگوها، فضای ميان آنها، مکث ها و سکوت ها، وزن و اهميت داشتند. از اينجاست زبان بسيار غنی و پربار نمايشنامه ها، آکنده از کنايه ها و مجازهای گوناگون که کلام را رنگين می کنند، و به همان اندازه تفسير و ترجمه و اجرای صحنه ای آن را دشوار می سازند. رگه ها و بنمايه های تئاتر نو ويژگی ها و عناصر اصلی نمايشنامه جشن تولد با شدت و ضعف در طول کار تئاتری هارولد پينتر ادامه يافته است. شخصيت اصلی نمايشنامه هنرمندی حساس به نام ستنلی است که برای اقامتی موقت به يک خانه شبانه روزی، که زوجی سالمند آن را اداره می کنند، وارد می شود. پس از استنلی دو آدم بيگانه و شرور به خانه می آيند که معلوم می شود به دنبال استنلی هستند و قصد دارند او را با خود ببرند. ميان آنها و استنلی نبردی نابرابر در می گيرد، بی آنکه خود او يا تماشاگران از انگيزه آنها به روشنی چيزی بدانند. هر نوع تلاش استنلی برای گريز از اين موقعيت "کافکايی" با شکست روبرو می شود. بدين ترتيب فضای بسته خانه به دامگاهی تبديل می گردد. موقعيت "گروتسک" استنلی از فرط پوچی، مضحک جلوه می کند. ديگران نه تنها به خطری که هستی او را تهديد می کند، توجه ندارند، بلکه برای او جشن تولد هم می گيرند، آن هم در روزی که تولد او نيست! همه بی اعتنا به فريادهای خشم او در جشن دروغين شرکت می کنند! جشن تولد عملا به مراسم نابودی او تبديل می شود. موقعيت های ديگر نمايش هم به همين اندازه غيرمعقول، توجيه ناپذير و البته تکان دهنده هستند، در عين حال ديناميسم نمايش با قدرت تمام جريان می يابد و در پايان استنلی را زير سازوکار نامعقول خود نابود می کند. به علاوه می توان بر چند پی رنگ يا موتيف ديگر هم تأکيد کرد: مهمترين ويژگی اثر رويکرد خلاق آن به زبان گفتاری است. زبان با کارکردی تازه به صحنه می آيد. آنچه شخصيت ها انجام می دهند يا در روابط ميان آنها می گذرد، ارتباط مستقيمی با گفته های آنها ندارد. اين بيان کنايی با طنزی پرابهام اما عميق، از موقعيت های روانی، به ويژه تمايلات غريزی و جنسی، پرده بر می دارد. بيشتر آثار هارولد پينتر ساختاری پيچيده دارند. تار و پود هر اثر معمولا از چند تم گوناگون تنيده شده، که به موازات هم پيش می روند، و تمی بيان نشده را نيز با خود حمل می کنند. گفتار نه در جهت برملا کردن محتوای هر تم، بل برای پر کردن شکاف ميان آنها شکل می گيرد. فضای مرموز "پينتری" ترفندی مصنوعی نيست، بلکه محصول طبيعی همين پيچيدگی تماتيک است. غالب منتقدان از دشواری اجرای گفتارها و به ويژه "بيان" سکوتهای هارولد پينتر سخن گفته اند. هر سکوتی، چقدر حس، وزن و بار دراماتيک به همراه دارد؟ از آميزش رنگين اين سکوت های پرتنش، ریتم موزونی شکل می گيرد که مارتين اسلين آن را "باله کلام" خوانده است. کارهای مهم هارولد پينتر: تئاتر تهديد و ارعاب با وجود عدم اقبال از "جشن تولد"، هارولد پينتر به نوشتن نمايشنامه ادامه داد. کار بعدی او به نام "يک درد خفيف" (۱۹۵۸) اولين نمايشنامه راديويی اوست. زوجی در خانه ای ييلاقی هستند، با زندگی آسوده و به ظاهر آرام. با آمدن مردی غريبه رنج های روحی و زخم های عاطفی کهنه سر باز می کنند. "واهمه های بی نام و نشان" از همه طرف سر ريز می کنند و "خوشبختی" را به توهمی دروغين بدل می سازند. نمايش سرايدار (۱۹۶۰) هم با استقبال تماشاگران روبرو شد و هم موقعيت هارولد پينتر را به عنوان نمايشنامه نويسی جوان و پرتوان تثبيت کرد. دو برادر در خانه ای آبرومند با هم زندگی می کنند. يکی از برادران مردی خانه به دوش را به خانه می آورد. ورود مرد غريبه به رقابت های شخصی دو برادر بعدی تازه می دهد. بازگشت به خانه (۱۹۶۵) جانمايه جشن تولد را تداعی می کند: گرفتاری در موقعيتی تحميلی که خلاصی از آن ناممکن است. تدی پس از تحصيل فلسفه در دانشگاهی آمريکايی به همراه همسرش روث به خانه پدری خود در لندن می آيد. به جای آغوش گرم خانواده، با بستگانی روبرو می شود که با نفرتی نامفهوم کمر به نابودی او بسته اند، و از همه بدتر پدر خودش. گفتگوهای نمايش از طنزی سياه سرشار است که کنايه های جنسی در آن موج می زند. دست آخر تدی خانه پدری را ترک می کند، درحاليکه همسر او پيش آنها جا خوش می کند! روزگار قديم (۱۹۷۰) روايت رابطه يک مرد و دو زن است. نمايش با زبانی کنايی و سخت دوپهلو مرزهای عشق و دوستی را می کاود. پيوند عشقی چيست و چه نسبتی دارد با رابطه جنسی؟در بعدی ديگر، مرز شکننده واقعيت و خيال است که طی نمايش مدام در هم می ريزد. سويه واقعی يک رابطه کجاست و تا کجا می توان به آن تکيه کرد؟ آيا هر رابطه ای بهره ای از توهم به همراه ندارد؟ سرزمين متروک (۱۹۷۴) از تنهايی و خلأ ارتباطی ميان آدميان می گويد، اما برهوت واقعی از درون است که آدمها را تصرف می کند. دو نويسنده، زبان را تا مرز تجاوز کامل به شخصيت و هويت يکديگر "تکامل" می دهند. تهديد و ارعاب، در پوشش ظريف ترين شگردهای زبانی، جای روابط انسانی را گرفته است. با ورود دو شخصيت ديگر، که انسانهای عامی هستند، ارتباط دستکم از راه زبان، به امری ناممکن تبديل می شود. خيانت (۱۹۷۷) برش ديگری است از روابط متقابل انسانی در جوامع مدرن، با پرسش هايی که هيچ پاسخ قطعی بر آنها متصور نيست: وفاداری تا کجا ادامه دارد؟ مرز خيانت از کجا شروع و به کجا ختم می شود؟ در اين نمايش هم باز با بازی فريبناک واقعيت و خيال روبرو هستيم. افراد به سادگی جا به جا می شوند و نقش های خود را با هم عوض می کنند، بی آنکه خود يا ما از نقش "اصلی" و "بدلی" سر در بياوريم. در بعدی ديگر، خاطرات گذشته است که به زمان حال تاخت می آورد، اما خود نيز از دستبرد "حافظه" در امان نيست. در نهايت اين زمان است که ضربه نهايی را فرود می آورد. در مهتاب (۱۹۹۴) يکی از آخرين و تلخ ترين کارهای بلند هارولد پينتر، با همين امروز سروکار داريم. کارمندی در پايان زندگی با ناتوانی و بی نوايی روبروست. او در طول زندگی با خودخواهی ها و بدخلقی های خود همه را آزار داده است. فرزندانش که خود زندگی نابسامانی دارند، حتی در دم مرگ حاضر نيستند به بالين پدر بروند و با او آشتی کنند. فيلمنامه های هارولد پينتر هارولد پينتر بيش از سی نمايشنامه، چند داستان و حدود ده فيلمنامه نوشته است. از فيلمنامه های او به ويژه "زن ستوان فرانسوی" (۱۹۸۱) معروفيت زيادی دارد. هارولد پينتر در نگارش فيلمنامه برای جوزف لوزی (۱۹۰۹-۱۹۸۴) کارگردان آمريکايی که از تهديد مک کارتيسم به انگلستان پناه آورده بود، همکاری پرباری داشت. سه فيلم زيبا و ماندگار ثمره همکاری آنهاست: پيشخدمت (۱۹۶۳)، تصادف (۱۹۶۷) و واسطه (۱۹۷۱). هارولد پينتر چند ماه پيش اعلام کرد که ديگر به نوشتن نمايشنامه علاقه ای ندارد و مايل است خود را وقف کارهای شعری کند، و بيشتر به مسائل سياسی بپردازد: "من به شکلهای هنری تازه ای رسيده ام.... در سالهای اخير در مناسبت ها و مراسم گوناگون درباره سياست سخن گفته ام. اين کار انرژی زيادی می طلبد، اما گريزی از آن ندارم، زيرا اوضاع جهان را بسيار نگران کننده می بينم." خدمات
هارولد پينتر تنها سه روز پس از ۷۵مين سالگرد تولدش جايزه نوبل برای ادبيات را دريافت کرد.
هارولد پينتر و دلهره های او
برکناری آقای مرسی، که بر اساس موازین دموکراتیک انتخاب شده بود، به دنبال تظاهرات گسترده در اعتراض به دولت او بود که پس از یک دوره طولانی رژیم نظامی بر سرکار آمده بود. آقای مرسی جانشین حسنی مبارک شده بود که در سال ۲۰۱۱ مجبور به کناره گیری شد. با بررسی تاریخ و میراث حکومت نظامیان درمصر درمی یابیم که چالشی که این کشور پس از بهار عربی، با آن مواجه شده به دوره جمال عبدالناصر و حتی قبل از او باز می گردد. پس از آن که در سال ۱۹۵۲ محمد نجیب، دست به کودتای نظامی در مصر زد و متعاقب آن رئیس جمهوری این کشور شد، عبدالرحمن الرافعی، مورخ سرشناس مصر در شماره اول اوت ۱۹۵۲، در روزنامه مصری الاخبار نوشت این که محمد نجیب از قبول درجه نظامی بالاتر خودداری کرده، نشان دهنده این است که ارتش خواستار قدرت نیست. ولی در فوریه ۱۹۵۴، این ژنرال متواضع که به عنوان اولین رئیس جمهوری مصر خدمت کرده بود، توسط افسران جوان‌تر و تشنه قدرتی که رهبری آنان با سرهنگ جمال عبدالناصر بود، برکنار شد. چالشی که مصر پس از بهار عربی، با آن مواجه شده به دوره جمال عبدالناصر و حتی قبل از او باز می گردد. مصری های آن دوره مانند مصری های زمان حال به دو دسته تقسیم شده بودند. گروهی خواهان دموکراسی پارلمانی، حکومت مبتنی بر قانون اساسی و بازگشت نظامیان به پادگان هایشان بودند. گروه دیگر، خواستار یک مصر قدرتمند و رهبر پرطرفداری بودند که وعده زمین و نان به آنها می داد. تا نوامبر ۱۹۵۴، روشن شد که گروه دوم نه تنها گروه اول را سرکوب کرده اند، بلکه درخواست های آنان از جمله آزادی های اساسی و نظام پارلمانی مبتنی بر قانون اساسی را نیز از بین برده اند. جمال عبدالناصر، به بعضی از قول هایی که داده بود وفا کرد. ضبط املاک و توزیع مجدد آن و رویارویی با بریتانیا، قدرت استعماری سابق مصر در سال ۱۹۵۶، از جمله این وعده ها بود. ولی هزینه این اقدامات، تاسیس جمهوری نظامیان در مصر بود. رژیمی که در آن نهادهای مسلح بالاتر ازبقیه نهادها از جمله نهادهای منتخب قرار دارند. ژنرال های مصر چه می خواهند؟ انقلاب ژانویه ۲۰۱۱، از بسیاری جهات وضعیت سال ۱۹۵۴ را به یاد می آورد. در انقلاب اخیر، معترضین با شورای عالی نیروهای مسلح مصر درگیر شدند. این شورا که از نظر سیاسی محافظه کار بوده و مبتنی بر قانون اساسی نبود، از فوریه ۲۰۱۱ تا ژوئن ۲۰۱۲، مصر را اداره می کرد. برای یک چنین نهادی، اصلاح سرویس های امنیتی، کنترل دموکراتیک نیروهای مسلح، ارتش و پلیس توسط نهادهای مدنی، پاسخگو بودن در مقابل غیرنظامیان منتخب، و شفافیت بودجه ارتش، مفاهیم رادیکال و بیگانه ای بیش نبودند. نظامیان معتقد بودند که این مفاهیم تابوهای خطرناکی هستند و باید آنها را از میان برداشت و یا بی اعتبار کرد. پس از برکناری حسنی مبارک در فوریه ۲۰۱۱، شورای عالی نیروهای مسلح، دست کم سه تقاضا را مطرح کرد: حق وتو در مورد مسائل سیاسی مهم، استقلال بودجه و اقتصاد ارتش و مصونیت از تعقیب در ارتباط با اتهامات فساد یا سرکوبی مردم. این شورا همچنین خواهان این امتیاز بود که قانون اساسی، اجرای این درخواست ها را تضمین کند. این درخواست ها در الحاقیه قانون اساسی در ژوئیه ۲۰۱۲ گنجانده شد و به شورای عالی نیروهای مسلح مصر این اختیار ویژه را داد که در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۱۲ اولین پارلمان پس از انقلاب مصر را منحل کند.( انحلال پارلمان در پی حکم دادگاه قانون اساسی مصر بود که معتقد بود بخشی از قانون انتخاباتی پارلمان، مغایر قانون اساسی است). با این تصمیم، در حالی که تنها چند روز به انتخاب اولین رئیس جمهور غیرنظامی مصر باقی مانده بود، شورای عالی نیروهای مسلح توانست تمام اختیارات قانونگذاری را قبضه کند. امپراتوری مستقل نظامی- اقتصادی که از مزایای گمرکی، معافیت مالیاتی، نرخ ترجیحی ارز، حق مالکیت و تصرف زمین بدون پرداخت پولی به خزانه دولت برخوردار است و نیز ارتشی که چون تقریبا تمام نفراتش سربازان وظیفه اند هزینه ای ندارد، منبعی برای نفوذ نظامی به مراتب بیشتر و در نتیجه خاری در چشم هر نهاد منتخب مدنی است. از طرف دیگر سیاستمداران منتخب پس از انقلاب، که با اقتصاد متلاشی شده مصر روبرو بودند برای بهبود وضعیت در صدد بازپس گرفتن دارایی های غیرنظامی شورای عالی نیروهای مسلح برآمدند. در مارس ۲۰۱۲، ژنرال محمود ناصر از اعضای شورای عالی نیروهای مسلح، که مسئول امور مالی شورا بود در یک هشدار صریح علنی گفت آنها هرگز اجازه نخواهند داد که کسی به پروژه های نیروهای مسلح نزدیک شود. ژنرال های مصری از چه بیم دارند؟ ولی شورای عالی نیروهای مسلح به‌رغم قدرتی که داشت نسبت به مسائل بخصوصی حساسیت داشت. یکی از این مسائل، فشارهای آمریکا بود که مسلح کردن، آموزش، مجهز کردن و تامین نیازهای مالی نیروهای مسلح مصر را عهده دار بود. بسیج خیابانی نیز عامل دیگری بود. علت بیشتر تصمیماتی که شورا در حمایت از دموکراسی اتخاذ کرده بود، فشار قابل توجه تظاهرات خیابانی بود. برکناری حسنی مبارک، محاکمه او و سایر شخصیت های رژیمش و جلو آوردن تاریخ انتخابات ریاست جمهوری از ژوئن ۲۰۱۳ به ژوئن ۲۰۱۲ ناشی از این فشارها بود. سومین عامل تاثیرگذار در تصمیمات شورای عالی نیروهای مسلح، مسئله انسجام داخلی ارتش بود. یک افسر سابق ارتش مصر می گوید منظره سربازان یونیفورم پوشی که در تظاهرات میدان تحریر شرکت داشتند و در تلویزیون الجزیره صحبت می کردند مقامات بلند پایه ارتش را نگران می کرد. یک راه حل برای حفظ انسجام ارتش، خلق یک "ابلیس" است؛ درسی که از "جنگ های کثیف" الجزایر در دهه ۱۹۹۰ و آرژانتین در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ گرفته شد. مسیحیان قبطی، هدف آسانی برای متحد کردن سربازان و افسران علیه آنان بودند. ارتش در اکتبر ۲۰۱۱، راهپیمایی اعتراضی را که علیه آتش زدن یک کلیسا به راه افتاده بود سرکوب کرد. در این عملیات بیست و هشت مسیحی قبطی کشته و بیش از ۲۰۰ نفر از تظاهرکنندگان زخمی شدند ولی تلویزیون دولتی تصویر سربازان بستری در یک بیمارستان را نشان داد که فریاد می زدند "مسیحیان- سگ پدرها- ما را کشتند!" به دست دادن منظم تصویر منفی از گروه های انقلابی مخالف شورای عالی نیروهای مسلح، و افزایش خشونت ها در نوامبر و دسامبر ۲۰۱۱، به همین منظور بود. پس از کودتای ژوئیه ۲۰۱۳، حال این اخوان المسلمین و اسلامگراها بودند که ابلیس معرفی می شدند. نیروهای مسلح در مقابل افراد منتخب به دنبال انتخاب محمد مرسی، به عنوان رئیس جمهور مصر در ۲۰۱۲، در ایجاد توازن در روابط نظامیان و غیرنظامیان گامی به جلو برداشته شد. در اوت همان سال، آقای مرسی نه تنها توانست الحاقیه قانون اساسی را که شورای ملی نیروهای مسلح در ژوئن ۲۰۱۲ به اجرا گذاشته بود، بلااثر کند، ژنرال هایی را هم که این الحاقیه را تهیه کرده بودند، کنار گذاشت. ولی برای یک چنین اقداماتی آقای مرسی باید بهایی پرداخت می کرد. در قانون اساسی ۲۰۱۲، که به تایید بیش از ۶۳ درصد رأی دهندگان مصری رسیده بود، روابط نظامیان و غیرنظامیان به هیچوجه تناسبی نداشت. نه تنها وزیر دفاع می بایستی حتما یک نظامی باشد، اکثر اعضای شورای دفاع ملی نیز می بایستی از فرماندهان نظامی باشند. به این ترتیب عملا به نظامیان در مورد هر مسئله امنیت ملی یا مسائل حساس سیاست خارجی حق وتو داده می شد. ژنرال ممدوح شاهین، نماینده ارتش در مجمع قانون اساسی، به محمد البلتاجی، از رهبران اخوان المسلمین که اکنون تحت تعقیب قرار دارد با فریاد گفته بود: "اگر شما یک نفر به اعضای خودتان اضافه کنید من هم همین کار را خواهم کرد." آقای بلتاج، پیشنهاد کرده بود یک غیرنظامی یعنی رئیس کمیته دارایی پارلمان، به تعداد اعضای شورای دفاع ملی اضافه شود ولی با این پیشنهاد مخالفت شد. چشم انداز آینده کودتای ژوئیه ۲۰۱۳ می تواند چندین سناریوی تیره و تاریک را برای آینده مصر مطرح کند. تحقق این سناریوها قطعی نیست ولی مطمئنا آینده دموکراسی مصر به مخاطره افتاده است. الگوهای گذشته نشان می دهد هنگامی که نیروهای نظامی، نهادهای منتخب را کنار می گذارند، نتیجه تقریبا هرگز به نفع دموکراسی نخواهد بود. به عبارت دیگر یک دیکتاتوری نظامی که در آن ارتش سیاست را قبضه کرده است ولی در ظاهر جنبه غیرنظامی دارد، ممکن است بر سر کار آید. یا جنگ داخلی یا ناآرامی های مدنی رخ دهد و یا کشور با ترکیبی از همه اینها مواجه شود. از نمونه های یک چنین سناریوهایی می توان از اسپانیا در سال ۱۹۳۶، ایران در ۱۹۵۳، شیلی در ۱۹۷۳، ترکیه در ۱۹۸۰، سودان در ۱۹۸۹ و الجزایر در ۱۹۹۲ نام برد. کودتای ژوئیه مصر، برای روابط دموکراتیک غیرنظامیان با نظامیان، گامی به عقب است. مسئله نگران کننده تر، پی آمدهای آن برای منطقه است. پیامی که کودتای مصر برای لیبی، سوریه، یمن و فراتر از این کشورها می فرستد، نظامی شدن سیاست های کشور است: این که تنها ارتش است که می تواند حقوق سیاسی را تضمین کند؛ نه قانون اساسی، نه نهادهای دموکراتیک و مطمئنا نه رای مردم. تنها چیزی که با اطمینان می شود گفت این است که بدون حذف سوءرفتارها، از بین بردن شکنجه، پایان انحصارطلبی و ابطال مصونیت سرویس های امنیتی و در همین حال کنترل مدنی موثر و موجه نیروهای مسلح و نهادهای امنیتی، هیچ انتقال قدرت دموکراتیکی تکمیل نخواهد شد. تحقق این عوامل، همواره محک نهایی انتقال دمواکراتیک حکومت در مصر خواهد بود.
در پی سرکوبی تظاهرات طرفداران محمد مرسی، رئیس جمهور اسلامگرای برکنارشده مصر توسط ارتش قدرتمند این کشور، در چند هفته گذشته مصر صحنه خشونت ها و کشته شدن چند صد نفر بوده است.
آیا مصر به دوره حکومت ژنرال‌ها باز می‌گردد؟
وقتی به سبیتار پا می‌گذارید، خیلی زود متوجه تفاوت آن با بیمارستان‌های دیگر خواهید شد؛ این مکان به آخرین تکنولوژی‌ها در زمینه آسیب ورزشی و توانبخشی مجهز است. این بیمارستان با هدف انجام پیشرفته‌ترین تحقیقات علمی اعضای بدن وارد می‌کند و برخی از بزرگ‌ترین ورزشکارهای دنیا از جمله آنخل دی ماریا، نیمار، مو فرح، یحیی توره، امیرخان و سم واربرتون در آن درمان شده‌اند. بیمارستان سبیتار برای پزشکی ورزشی حکم همان مرکز کنترل ماموریت ناسا واقع در هیوستون تگزاس را دارد. این بیمارستان سال ۲۰۰۷ با این هدف شروع به کار کرد که در زمینه فعالیت خود در جهان پیشگام باشد. برای دستیابی به این منظور عده‌ای از بزرگ‌ترین کارشناسان علوم ورزشی را به استخدام خود درآورد و برای ساخت تجهیزات مورد نیازشان از دانش و اطلاعات به روز خود آن‌ها بهره گرفت. در بیمارستان سبیتار حتی تخت‌های اتاق عمل هم توسط جراحان طراحی شده‌اند. این کارشناسان جدیدترین تکنولوژی‌ها را با خود به سبیتار آوردند، از جمله تردمیل ضد جاذبه. این دستگاه ورزشی که اولین بار در دهه ۱۹۹۰ در ناسا تولید شد، با کاهش وزن تا ۹۰ درصد به ورزشکارانی که زانو یا مچ پایشان آسیب دیده،‌ این امکان را می‌دهد که تمرین کنند و حتی در دوره نقاهت هم روی فرم بمانند. سایر بخش‌های این بیمارستان شبیه یک استودیوی ساخت فیلم است که فیلمبرداری یک فیلم هالیوودی پرفروش با استفاده از تکنولوژی "سی‌جی‌آی "(فیلمبرداری با استفاده از تکنولوژی‌های کامپیوتری) در آن جریان دارد. در یک اتاق بیماران در حالی‌که نشانه‌های کوچک کروی به بدن‌شان نصب شده، در حال فعالیت فیزیکی هستند. با این روش پزشکان می‌توانند نقشه‌ای سه بعدی از عضلات بیمار تهیه و جزئیات مربوط به انعطاف‌پذیری، استقامت و قدرت آن‌ها را ثبت و ذخیره کنند. این اطلاعات برای برآورد احتمال مصدومیت بسیار مهم هستند و در عین حال می‌توان از آن‌ها به عنوان مرجعی برای درمان‌های آینده بهره برد. بعد از مصدومیت، این اطلاعات برای درمان ناحیه آسیب‌دیده و بازگرداندن کامل حرکت به آن مورد استفاده قرار می‌گیرد و این برای بیماران مختلف متفاوت است. اطلاعات مربوط به نحوه عملکرد مفاصل پیش از آسیب‌دیدگی،‌ کلیدی‌ترین نکته در دستیابی به بهبود کامل است. این دست از ارزیابی‌ها به ویژه در میان باشگاه‌های فوتبال محبوب هستند. گاهی اوقات بازیکنان به عنوان بخشی از تمرینات پیش‌فصل یا به منظور انجام معاینات پزشکی قبل از بستن قرارداد به این بیمارستان فرستاده می‌شوند. پاری‌سن‌ژرمنی‌ها از جمله مشتریان ثابت سبیتار هستند. آنخل دی ماریا، بال پی‌اس‌جی و تیم ملی آرژانتین می‌گوید:‌ "تا پیش از آمدن به سبیتار، هیچوقت در اتاقی که بشود ارتفاعش را تغییر داد، نبودم. " ۲۵ اتاق این بیمارستان مجهز به چنین امکاناتی هستند. این اتاق‌ها می‌توانند شرایط ارتفاع ۵۰۰ تا ۴۵۰۰ متر از سطح دریا را بازسازی کنند. آن‌ها برای کاهش غلظت اکسیژن در هوا از سیستم تصفیه استفاده می‌کنند. این بخش از بیمارستان به دستگاه‌هایی برای انجام آزمایش روی ورزشکاران در حال فعالیت و همینطور اتاق‌هایی برای استراحت مجهز است. در این بخش، ضربان قلب و فشار خون بیمار قبل، بعد و در حین فعالیت تحت نظر گرفته می‌شود تا متخصصان بتوانند مشکلات احتمالی در شرایط مختلف را مورد بررسی قرار دهند. دستگاه‌ها هم‌زمان بدن فرد را به تولید گلبول‌ قرمز بیشتر تحریک می‌کنند. به این ترتیب این بخش از بیمارستان برای توان‌بخشی و تمرینات در ارتفاع هم مورد استفاده قرار می‌گیرد. یکی از اعضای سبیتار می‌گوید:‌ "ورزشکاران می‌توانند دو یا سه روز در این خوابگاه‌ها بمانند، از ابزارک‌های (گجت‌ها) خود استفاده کنند و تلویزیون ببینند اما در طول شبانه‌روز تعداد زیادی الکترود به آن‌ها وصل است." سبیتار علاوه بر این برنامه‌ای با عنوان "جراحان مهمان" دارد که توسط متخصصان این بیمارستان اداره می‌شود و برای پزشکانی که از سراسر دنیا می‌آیند،‌ دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا برگزار می‌کند. اما برای گرفتن تخصص در زمینه جراحی زانو، کتف یا مفاصل و رسیدن به سطح مورد قبول سبیتار،‌ پزشکان به تمرین هم نیاز دارند. موسسه آموزش جراحی پزشکی که سال ۲۰۱۷ راه‌اندازی شد، اولین مرکز در دنیاست که در این زمینه تخصص دارد. جالب اینجاست که در این بیمارستان جراحان از اندام‌های مصنوعی بدن استفاده نمی‌کنند،‌ بلکه آن‌طور که یکی از جراحان ارشد با افتخار توضیح می‌دهد،‌ نمونه‌های واقعی در دسترس آن‌ها قرار خواهد گرفت. بعد از تشریفات اداری پیچیده که وزرای ۶ کشور در آن همکاری دارند، اعضای واقعی بدن وارد سبیتار می‌شوند. بخش عمده این اعضا که بیشتر کتف، زانو، مچ پا و نیم‌تنه هستند هم از آمریکا می‌آید. بیمارستان سبیتار در ۲۰۰۷ درهایش را به روی ورزشکاران باز کرد در مرکز توانبخشی، در کنار فوتبالیستی که در آب حرکات ورزشی انجام می‌دهد،‌ یک اسکی‌باز در حال محک زدن توانایی خود روی دستگاه‌های ورزشی مختلف است و یک بسکتبالیست هم دارد پرش تمرین می‌کند. بری وایت، بازیکن پیشین بسکتبال که حالا به عنوان مربی بدنسازی در سبیتار مشغول کار است،‌ می‌گوید‌: "این که ورزشکاران کنار هم هستند و تلاش یکدیگر را می‌بینند و با هم سختی می‌کشند، انرژی خاصی بوجود می‌آورد." "روانشناسی نقشی حیاتی در غلبه بر ترس از یک آسیب‌دیدگی تازه بازی می‌کند. اما در عین حال انجام تمرینات بدنی و ذهنی حتی در هنگام مصدومیت هم اهمیت زیادی دارد. به همین دلیل ما تمرینات و ماساژ زیر آب داریم،‌ همین‌طور تکنیک‌هایی که در کنار حفاظت از ناحیه آسیب‌دیده،‌ امکان تمرین برای سایر نقاط بدن را فراهم می‌کنند." مرکز توانبخشی در امتداد خطوط مورب ساخته شده. این مرکز بخش‌های مختلف دارد اما در جدا کردن آن‌ها دیواری به کار نرفته. به جای آینه هم از شیشه مات استفاده شده است. وایت در تصمیم‌گیری برای طراحی همه جنبه‌های این مرکز با معماران همکاری کرده، از کف و سقف گرفته تا چراغ‌ها، پنجره‌ها و حتی گیاهان. او می‌گوید: "نمی‌خواستیم اینجا شبیه به باشگاه باشد و کاملا با آن فرق دارد." اما درمان مصدومیت و تلاش برای جلوگیری از آن تنها ویژگی منحصر به فرد سبیتار نیست. تحقیقات هم نقش مهمی در این موضوع دارند. از زمان چاپ اولین مقاله پزشکی‌ خود در ۲۰۰۷، این بیمارستان سالانه بیش از ۱۵۰ مطالعه تحقیقاتی که به دقت بازنگری شده را منتشر کرده است. سبیتار علاوه بر این در تمام طول سال کنفرانس،‌ بازدید و کارگاه برگزار می‌کند. خاویر پاستوره، بازیکن پیشین پاری‌سن‌ژرمن و کنونی رم در حال تمرین در سبیتار اطلاعات جمع‌آوری شده برای ثبت الگوهای مشخص در ورزش‌های مختلف (از دوچرخه‌سواری تا دو و میدانی و از راگبی تا فوتبال) و برای گروه‌های سنی و جنسیت‌های گوناگون، مورد پردازش قرار خواهند گرفت. این رویکرد بر کار تمامی بخش‌های تخصصی بیمارستان، از بخش دندان (که می‌تواند نقشی حیاتی در درمان مصدومیت بازی کند اما اغلب به آن توجه نمی‌شود) گرفته تا مرکزی که روی درد کشاله ران تمرکز دارد، تاثیر گذاشته است. یحیی توره، هافبک پیشین منچستر سیتی و یکی دیگر از مشتریان سبیتار می‌گوید:‌ "حتی اروپا هم چیزی شبیه به این ندارد. این بیمارستان هر چیزی که یک ورزشکار می‌خواهد را دارد." جوئل امبید، بازیکن سابق ان‌بی‌ای، بعد از عمل پای خود ۱۲ ساعت در هواپیما بود تا برای درمان خودش را از آمریکا به این بیمارستان برساند. مربی او در تیم فیلادلفیا سونتی‌سیکسرز واقعا تحت تاثیر قرار گرفت:‌ "رویکرد این بیمارستان همه جانبه است. همه چیز برای سلامت او طراحی شده بود: از بررسی رژیم غذایی و کارهایی که باید با پایش انجام دهد گرفته تا تراکم استخوان،‌ ماساژ درمانی و درد عضلانی احتمالی،‌ همینطور آموزش عادات و الگوهای خواب." باشگاه تاتنهام، تیم ملی الجزایر، نیمار،‌ ستاره فوتبال برزیل، فرح، قهرمان دو و میدانی بریتانیایی،‌ امیرخان،‌ بوکسور بریتانیایی و سم واربرتون، بازیکن سابق تیم ملی راگبی ولز هم برای درمان به سبیتار رفته‌اند. سالانه بیش از ۳۵۰۰۰ ورزشکار به این بیمارستان می‌روند. در سال ۲۰۱۴، این بیمارستان به عنوان یکی از مراکز تحقیقاتی کمیته بین‌المللی المپیک برای مطالعه روی جلوگیری از مصدومیت و حفاظت از سلامت ورزشکاران شناخته شد. راه‌اندازی برنامه "ضربه مغزی در ورزش" یکی دیگر از کارهای بزرگی است که در این بیمارستان صورت گرفته. این بیمارستان ۱۰ سال پیش جایزه بهترین مرکز پزشکی فیفا را هم گرفت. در این بیمارستان ورزشکاران در کنار هم یاد می‌گیرند، با هم شریک می‌شوند و بهبود می‌یابند، بعد هم به خانه برمی‌گردند. اینطور که پیداست تبلیغات شفاهی در رشد و گسترش سبیتار نقش اساسی داشته است. وایت می‌گوید:‌ "مهم‌ترین نکته در مورد سبیتار این است که ما از کشورهای مختلف با روش‌ها و پیشینه گوناگون می‌آییم. جدای از آن همه ما در کنار هم کار کرده‌ایم تا رویدادی تازه را رقم بزنیم،‌ اتفاقی که پیش از این در پزشکی و توانبخشی ورزشی رخ نداده بود."
برخلاف بیشتر ساختمان‌های خیره‌کننده‌ای که پایتخت قطر با آن‌ها شناخته می شود، بیمارستان سبیتار را با هدف جلب توجه طراحی نکرده‌اند. این ساختمان نه از سنگ مرمر ایتالیایی ساخته شده، نه ۵۰ طبقه است و نه حتی در تاریکی شب چشمک می‌زند. در خط افق خیره‌کننده شهر دوحه، بیمارستان سبیتار حضوری نامرئی دارد.
بیمارستان ورزشی فوق‌مدرنی که اعضای بدن وارد می‌کند
در اوایل انقلاب شاهد از این قبیل جداسازیها هم بودیم. پرده کشیدند و کلاسهای درس را جدا کردند. به یاد می آورم که نتیجه تحقیق از دانشگاه الزهرا که يک دانشگاه دخترانه است حاکی از وجود ناراحتیهای روحی و روانی بین دانشجوها بود که ریشه در نبود پسر در محیط دانشگاه دارد. دختر و پسر ها یکسری نیازهای روحی و روانی در گفتگو با یکدیگر دارند که جنس موافق نمی تواند جایگزین بکند. جدا کردن انسان بر اساس جنسیت موضوعی است که سالیان طولانی در کشورهای دیگر در مورد آن تحقیق شده و پدیده تازه و مختص شرایط فعلی ایران نیست. نتیجه بیشتر این تحقیقها اشاره به عدم کارکرد این روشها دارد. باید دید جداسازی به چه منظوری انجام می شود. اگر برای جلوگیری از برقراری تماس است، در مورد دختر و پسری که از منزل با چت اینترنتی با یکدیگر تماس دارند چگونه برخورد خواهند کرد؟ موافقت والدین؟ متاسفانه موافقت بعضی از والدین با این موضوع هم مشکل ساز بوده است. جامعه ما همیشه با این موضوع مشکل داشته، همیشه از دید دینی هشدارهایی داده شده بدون آنکه ریشه ها علمی و عواقب فردی اجتماعی آن در نظر گرفته بشود. هیچوقت در کشور ما در زمینه اینگونه تصمیم گیریها از کارشناسان علمی خواسته نشده که ببینند آیا داشتن رابطه مشکل ساز است یا عدم آن و یا بهترین راه حل چیست؟ خانواده هایی که پشتوانه علمی در آنها کم بوده از این قبیل تصمیمها استقبال می کنند ولی خانواده های روشنفکرتر می دانند که این راه حل نیست. تنبیه از دید روانشناسها ذات انسان ضد محدودیت است و هر چقدر که انسان در محدودیت قرار بگیرد به پرخشگاری عصیان و حتی عصیان پنهان کشیده می شود و هیچ چیزی را با فشار قبول نمی کند و حتی اگر به ظاهر هم قبول کند در باطن مخالف باقی می ماند و مشکل ساز خواهد بود. تنبیه در جهان سوم نسبت به تشویق در اولویت قرار دارد و تجربه چند ساله ایران نشان می دهد که در جداسازی زن و مرد برای کاهش فساد و یا در مورد مبارزه با مواد مخدر تاکنون جواب نداده است. من با همسر و دخترم به یک کافی نت رفتیم و به من اجازه نداند که با آنها یکجا بنشینم و مجبور شدم که در جایی دیگر بنشینم! این شرایط متاثر از شرایط کلی جامعه است و اگر پسرفتی است ریشه در فضای کنونی جامعه دارد. من به دلیل فضای حاکم بر جامعه خودم هم با دخترم بیرون می روم نه از این بابت که با دخترم خدای نکرده مشکلی داشته باشم نمی خواهم که برای او اتفاقی بیافتد که تجربه بدی در ذهن او اثر بگذارد. مثلا کسی جلوی او را بگیرد که چرا دوتا تار مویت بیرون است. خدمات
در ادامه سیاست قدیمی جداسازی بین دخترها و پسرها در ایران، در آخرین اقدام تصمیم به جداسازی در کافی نتها گرفته شده. ابتدا با دکتر محمد کاظم محمدی اصفهانی، جامعه شناس گفتگویی داشتم و نظر ایشون رو در مورد عوارض فردی-اجتماعی این قبیل تصمیمات جویا شدم. همچنین حرفهای یک پدر و مادر را که با دخترشون به کافی نت می رن، بخونین.
جداسازی بین دخترها و پسرها در کافی نتها
نورا و همسرش محمد یک زوج جوان اهل جده هستند که به دلیل کار محمد در ریاض مستقر شده اند. هر دو آنها از خانواده هایی نه چندان مذهبی اند. محمد در یکی از وزارتخانه های ریاض شغل مهمی دارد؛ آنها از نظر مالی در رفاه کامل هستند. من چندین بار آنها را در دبی و بحرین دیدم و چند بار در ریاض مهمانشان بودم. برای کسانی که توانایی مالی دارند گذراندن تعطیلات آخرهفته برای تفریحاتی که در عربستان ممنوع است در کشورهای همسایه بخصوص بحرین که فقط چند ساعت رانندگی است، به امری عادی تبدیل شده است. نورا همیشه اظهار امیدواری می کرد که روزی جامعه عربستان تغییر کند و افراد بتوانند ان طوری که دوست دارند بدون وحشت از واکنش جامعه زندگی کنند. نورا و همسرش من را در دیدار اولمان در منزلشان با کلکسیون مشروبات الکلیشان متعجب کردند. محمد بسیار به کلکسیون ویسکی اش مغرور بود و مثل بیشتر مردان عربستان عاشق ویسکی "جانی واکر" بود. محمد در جواب تعجب من نسبت به این طرز زندگی گفت که بسیاری در عربستان به شیوه آنها زندگی می کنند و همه چیز در عربستان از مشروبات الکلی گرفته تا مواد مخدر موجود است، حتی صحرانشینان هم به شیوه خود تفریح می کنند منتها تفاوت آنها با دیگر ملیتها در این است که دولت کنترلی بر این مسایل ندارد و بسیاری از افراد به خصوص جوانان در معرض خطر استفاده از محصولات تقلبی هستند. دوست ناخالص در ریاض کارگران فیلیپینی و هندی مشروبی درست می کنند به نام "صدیقی" که به معنای "دوست من" است و به طور مختصر "صید" تلفظ می شود و آن را از تقطیر مخلوط آب و شکر تهیه می کنند و به دلیل این که بیشتر موارد تنها یک بار عمل تقطیر انجام شده است این مشروب بسیار ناخالص و خطرناک است ولی به دلیل ارزان بودن (۱۰۰ ریال عربستان برای یک لیتر الکل ۹۰% که حدودا معادل ۲۰ دلار است) در میان خارجی ها و جوانان عربستان طرفداران بسیاری داشت. آنها برای تشخیص مقدار ناخالصی کمی از آن را در یک قاشق آهنی می سوزانند، اگرشعله آبی بود نوشیدنی آماده است. البته انواع و اقسام مشروبات الکلی دیگر را می توان در بازار سیاه به قیمت گزاف (۵۰۰ تا ۷۰۰ ریال عربستان معادل ۱۰۰تا ۱۲۰ دلار) خریداری کرد و بسیاری هم شراب و آبجو خانگی تهیه می کنند. با وجود اینکه قاچاق و مصرف مواد مخدر در عربستان جرم بزرگی محسوب می شود و مجازات مرگ در پی دارد، اما مواد مخدر به خصوص در میان جوانان به طور گسترده ای شایع است. یک گرم حشیش به قیمت ۳۵ ریال عربستان معادل شش دلارخرید و فروش می شود. مواد مخدر دیگری همچون کوکائین، کراک و گراس هم به طور گسترده ای قابل دسترسی است. سال پیش در پی اعلام خطر سوء استفاده بعضی از جوانان از دهان شوی " لیسترین" ناگهان این محصول از تمام مغازه ها پاکسازی شد. "من بدون پول پدرم هیچم" سعید و سعود دو جوان از دو شهر مختلف عربستان هستند که کمک زیادی در شناخت من از جوانان عربستان داشتند. من این دو را اولین بار در لندن دیدم. هر دو مشغول یاد گرفتن زبان انگلیسی برای ادامه تحصیل در لندن بودند و هر دو از خانواده های بسیار پولداری هستند. سعید علاقه زیادی به مشروبات الکلی داشت و تقریبا هر روز بعد از کلاسهایش سری به بار نزدیک مدرسه اش، که در واقع یک کلیسای قدیمی بود، می زد. این در حالی بود که او از خوردن هر گونه غذایی که محتوی گوشت خوک بود به شدت امتناع می کرد و در روزهای جمعه برای نماز جمعه به مسجد می رفت. سعید بارها از زندگیش در عربستان شکایت کرد. از اینکه تقریبا هیچ کاری نمی تواند انجام دهد و همه چیز ممنوع است و نمی تواند آن طور که دوست دارد دختران را ملاقات کند و ترسش از زمانی است که پدرش، همسر آینده او را برایش انتخاب کنند. ازدواجهای اجباری، از پیش تعیین شده و خانوادگی همچنان در عربستان شایع است. وقتی از سعید پرسیدم چرا در لندن نمی ماند با خنده تلخی گفت که پدرش اجازه نخواهد داد که او اینجا بماند و پس از اتمام تحصیل باید به عربستان بازگردد وبا پدرش کار کند. و او بدون پول پدرش در لندن هیچ چیز است. زمانی که از سعید پرسیدم چرا نمی تواند مثل بقیه افراد کار کند و درآمد داشته باشد گفت که مایل به کار کردن نیست. گفته می شود که عدم علاقه به کار و توقعات بالای شغلی در عربستان در زمینه دستمزد و موقعیت شغلی در میان جوانان مانعی بر سر راه پیشرفت جامعه عربستان به خودکفایی است و از سوی دیگر، بسیاری زنان و دختران به دلیل موانع عرفی و قانونی بی کار هستند. آمار رسمی بی کاری در عربستان در سال ۲۰۰۷ در میان مردان ۸.۳% و در میان زنان ۲۴.۷% گزارش شده است. گفته می شود که ارقام غیررسمی بالاتر از اینهاست. مردسالاری در عربستان سعود تا حدودی نقطه مقابل سعید بود و همیشه با خنده می گفت که می خواهد مثل پدرش چندین همسر داشته باشد و زندگی "موفقی" را دنبال کند. به نظر می رسید سعود شیوه زندگی در عربستان را کاملا پذیرفته است و از موقعیت و زندگی که در پیش روی دارد کاملا راضی است. سعود تولدش را در همان بار کلیسای قدیمی جشن گرفت و از تمام توجهی که به او می شد نهایت لذت را برد و این سوال من را بی پاسخ گذاشت که آیا مردان عربستان واقعا علاقه ای به تغییر دارند؟ با وجود اینکه در عربستان محدودیتها برای همه وجود دارد اما جوانان تحت فشار بیشتری قرار دارند. ارزشهای غربی توسط ماهواره و اینترنت به جامعه تزریق می شود و با وجود ممنوعیت ماهواره و بسته بودن اکثر سایت های اینترنتی، تقریبا همگی از این امکانات برخوردارند. سینما، تئاتر و موسیقی ممنوع است و جوانان روشی برای ابراز وجود ندارند. هر گونه نشانه خلاقیت به عنوان خطری برای جامعه محسوب می شود. پسران جوان اجازه ندارند مدل موهای غیرمتعارف را انتخاب کنند چرا که نشانه ای از ارزشهای غربی محسوب می شود. شاید تنها تفریح برای جوانان قدم زدن در مراکز خرید است که آن هم با وجود پلیس مذهبی به دشواری ممکن است. پسران جوانی که از موقعیت مالی خوبی برخوردارند با اتومبیل های آخرین مدلشان در خیابانهای ریاض بخصوص خیابان "اولایا" بی هدف چرخ می زنند و با دختران شماره تلفن رد و بدل می کنند. در روزهای تعطیل ورود این جوانان به مراکز خرید ممنوع است و فقط خانواده ها اجازه ورود دارند. بارها بسیاری از این جوانان از من و یا دیگر زنان خارجی تقاضا کردند که آنها را وارد مراکز خرید کنیم. مانند هر جامعه دیگری، در عربستان هم کسانی که ازموقعیت مالی خوبی برخوردارند کمترتحت فشارمحدودیتهای جامعه هستند و قشر کم درآمد بیشتر در فشار قرار دارد. جوانانی که موقعیت خارج شدن از کشور را ندارند یا از خانوادگان ثروتمند نیستند که آنها را پشتیبانی مالی کنند در وضعیتی سر در گم بسر می برند و طعمه مناسبی برای گروه های افراطی شده اند. دختران جویای زندگی متفاوت اما با این وجود پسران در شرایط بهتری نسبت به دخترانی که حتی اجازه خروج از منزل بدون اجازه مرد محرم را ندارند، بسر می برند. این دختران در صورت نشان دادن هر گونه مقاومت در برابر این جامعه سنتی با مشکل بیشتری رو به رو می شوند. آیدا نمونه ای از این دختران جوان جویای زندگی متفاوت است. آیدا نقاش آبرنگ است و علاقه بسیاری در به تصویر کشیدن صحرا و صحرانشینان دارد. او دختر یکی از خانواده های مهاجر فلسطینی است که به همراه والدین و دو خواهر و برادرش در ریاض زندگی می کند. والدین آیدا در زمان جنگ فلسطین را ترک کرده و در عربستان ساکن شده اند. مادر آیدا مدیر یک آرایشگاه زنانه است و برای یکی از شاهزادگان عربستان کار می کند و پدرش بیشتر مواقع در مصر است و در زندگی خانوادگی حضور چندانی ندارد. آیدا علاوه بر کار نقاشی در آرایشگاه مادرش هم کارمی کرد و بیشتر مواقع به منزل شاهزادگان می رفت تا آنها را برای مهمانی های زنانه مجلل یا عروسی ها آرایش کند. از آنجایی که زنان عربستان در محیطی زندگی می کنند که هیچگونه اختلاطی با جنس مخالف و نامحرم ندارند، این مهمانی ها یکی از موقعیتهای محدودی است که می توانند زیبایی خود را به نمایش بگذارند. تجربه شرکت در این عروسی ها و مهمانی ها بسیار جالب است. آیدا در بازارهای شهرکها (که عمدتا محل سکونت خارجیان است) شرکت می کرد و غرفه او همیشه پر از مشتری بود. آیدا علاقه ای به تفریحاتی که دیگر دوستانش به آن مشغول بودند نداشت و از مهمانی های دوره ای زنانه بیزار بود چرا که آن را محل خودنمایی افراد و غیبت می دانست. او بیشتر وقت خود را به نقاشی و کار می گذراند. او بعد از دو سال از آشناییمان همسر دوم یک مرد ۴۰ ساله سعودی شد. این حرکت او من را بسیار متعجب کرد چرا که بر خلاف تمام معیارهای او بود، اما در مقابل فشار خانواده چاره دیگری نداشت. آیدا به درخواست همسرش تمام ارتباطاتش را با من و زندگی شهرکیش قطع کرد و حدود یک سال از او بی خبر بودم . بعد از یک سال آیدا دوباره با من ارتباط برقرار کرد و از زندگی یک ساله اش گفت که چگونه در منزل حبس بوده و حتی اجازه ملاقات با والدینش را هم نداشته است، چگونه به هر بهانه مورد ضرب وشتم همسرش قرار می گرفته و در تمام این مدت به دلیل ارتباطش با زندگی شهرکی در گذشته، تحت فشار همسرش بوده است. آیدا بسیار تغییر کرده بود و بسیار غمگین بود. او اکنون به منزل والدینش باز گشته بود و دوباره مشغول کار شد. به دادگاه تقاضای طلاق داد و تا به امروز روند دادگاهش ادامه دارد. به گفته آیدا همسرش مردی بانفوذ است و او به عنوان یک فلسطینی شانس چندانی در مقابل او ندارد و بدتر از همه اینکه آیدا امکان خارج شدن از عربستان را به دلیل فلسطینی بودن ندارد. همسر آیدا از دادگاه تقاضای معاینه پزشکی آیدا را کرده است چراکه مدعی است او بیمار روحی است و همه ادعاهایش "توهم" است و هیچ مشکلی در زندگیشان وجود ندارد. دوستان آیدا که از خانواده های کاملا سعودی بودند آزادی عمل بسیار کمتری داشتند. با وجود اینکه بسیاری به تحصیل مشغول بودند اما آینده شغلی برای خود نمی دیدند و ازدواج شاید تنها آینده ای بود که پیش رو داشتند و بسیاری با مسایلی از قبیل ترس از ازدواج اجباری درگیر بودند. آنهایی که ازدواج ناموفقی داشتند از ترس از دست دادن فرزندانشان مجبور به تحمل شرایط بودند. در عربستان حق طلاق در دست مرد است و با سه بار گفتن جمله "تو را طلاق دادم" می توانند همسر خود را طلاق دهند. دختران جوان و باکره به هنگام ازدواج مهریه بالایی دریافت می کنند که میزان آن بسته به موقعیت خانوادگی آنها متفاوت است و معمولا بین ۱۰ تا ۲۵ هزار ریال عربستان است. در صورتی که زن تقاضای طلاق از دادگاه بکند باید تمام این مبلغ را به همسرش باز گرداند. گزارش جالبي است؛ اما نميشودسرتاپای آنرا درست وتحقيق شده دانست؛ بيشتر اين خانم به استثنائات توجه داشته وبنابه همان مثل معروف که (استثناء قاعده قرارنميگيرد) ومنهم بر آن نيستم تاعليه آن رد نامه بنويسم. اما يک قسمت خشونتها را که منوط به مردسالاری عربها دانسته اگر باز هم شامل همان استثنائات جابجايش کنيم جا دارد اما روی کليات اثرگذارنيست؛ بطورمثال فرق وتفاوت بين مردمان مکه ومدينه بسيار است ؛ عده مکی نشينان تندخو اند وبرعکس مدينه نشينان به اينصورت نيستند، ملايمترند. قيد وبست ها درامورخانوادگی جزء اخلاقيات همان جامعه بحساب ميآيد ؛ آنهم تا من ديدم به اينصورت نبوده که زن اصلا بدون محرم شرعي ازخانه بيرون نشود؛ البته ملاحظات آن را که بازبرميگردد به پای بندی به اخلاقيات درخور اهميت است. وباز اينکه به ارتباط طلاق وبرگشتاندن کل مبلغ که همان شيربها ويا مهريه ناميده ميشود ؛ برميگردد به مسئله طلاق خلع که اين نه تنها درعربستان بلکه برسايرمناطق نيز دارای رسم و رواج خاص خودميباشد . درنهايت نحوه زندگی متفاوت است؛ يکی ازينکه ترک خانه وکاشانه نموده وپشت پا به سنن و رسم ورواج ميهنی زده خرسند ودلشاد است وآن ديگری مفتخر است که با همان عواطف آبايي و اجدادی وتوسل به سنن و بود و باش خود درزادگاهش برايش جاذبه دار است. يکی دل خوش است که ازبس مصروف کار است همه رفت وآمدها را بطاق نسيان گذاشته و ديگری شادمان است که پس از انجام کار فراغت لازمه را برای ساير امورات داراميباشد. نور احمد رجاء - شهر دوشنبه من در عربستان زندگی نکردم ولی طوری که معلوم است فرق زیادی با زندگی ما ها در ایران و افغانستان نداره. خداوند را از ته دل شکر میکنم که در کشوری الان زندگی میکنم که آزاد می اندیشم و آزاد زندگی میکنم. هیچ دلهره و رنج و بی حرمتی نمی بینم. سحر- واشنگتن این خانم فارسی زبان طوری این گزارش را نوشته که انگار ایران خیلی از عربستان متفاوت است. مثل اینکه این خانم یک انگلیسی فارسی زبان هستند. نخودی نگاهی به وضع عربستان و اینکه یکی از مکانهای مورد علاقه مذهبی های ایران همان عربستان است، می توان پی به این برد که این طرحهای اجباری و غلط از کجا الهام گرفته شده است. البته تفاوت عربستان با ایران در این است که آن کشور از مدتها دچار عقب ماندگی بر اثر مذهب بوده است؛ ولی ایران تا ۳۰ سال پیش جزو کشورهای مهم جهان بود که می توانست تا امروز یک کشور کاملا پیشرفته شده باشد. اما اکنون در حال نزدیک شدن به عربستانی است که در طول تاریخش یکی از دست آوردهای ایران را هم به دست نیاورده است! شهاب برادران دیلمقانی این نمونه جالبیست که نشان میدهد صرف رفاه مادی یک جامعه باعث رشد سیاسی اجتماعی نمیشود. چیزی که خیلیها هنوز نمیخواند قبول کنند. فراونند تحصیل کرده گان و مرفه گانی که تو عصر حجر فکر میکنند. سهراب عربستان محلی است که پیامبر اکرم در آنجا ظهورکرده و ائمه اطهار تمامی از خاک آن برای زیارت سخن میگفتند.به همین دلایل با دموکراسی محدودتر از دیگر کشورهای عربی مواجه است.مکه نیز از ارزش خاصی برخوردار است.شکی نیست که حکومت پهلوی تاثیر دموکراتیکی را برروی کشورهای همسایه داشت و از زمانی که انقلاب ایران ریشه اسلامی را در خاورمیانه تقویت نمود کشورهایی مانند عربستان و حتی ترکیه به سوی اسلامیتر شده رفتند امان از اینکه اکثریت مردم ایران از دین فاصله گرفتند و حتی به سوی ادیان و سنتهای زرتشتی حتی با نام شیعه اثنی عشری مدرن و یا اکزیزتزیالیسم ت! مایل پیدا نمودند.ملایان ایران قصد عربستان کردن ایران را داشتند اما این نکته با توجه به باستانی بودن ایران میسر نشد و احتمالا حتی فاصله بیشتری نیز با اسلام متعصب خواهند گرفت. محسن این داستان نمونه بارز حمایت دول غربی از مردم دنیاست.آنها هیچ ارزشی برای مردم قایل نیستند تا زمانی که منافعشون توسط دولت عربستان تامین بشه.نمونه کامل دورویی در سیاست خارجی کشورها. امین خدمات
محدودیت های موجود در زندگی جوانان و زنان در عربستان سعودی موضوعی است که هر از چندگاهی در اخبار و گزارشها مطرح می شود، ولی تاکنون در کمتر گزارشی جزییاتی از درون جامعه عربستان از دیدگاه یک فارسی زبان داشته ایم. روایت های زیر را از زندگی جوانان در عربستان سعودی میترا مکری فرستاده که چند سالی در آن کشور زندگی کرده است:
جوانان عربستان؛ تفریحات و مشکلات آنها
آقای معين همچنين در اين بيانيه گفته که تضمينی برای سلامت انتخابات در مرحله دوم نمی‌ بيند اما برای مقابله با خطرات گوناگونی که به زعم او، ايران را در سطوح ملی و بين ‌المللی تهديد می‌کند، در مرحله دوم انتخابات شرکت می‌ کند تا به "خطر تحجر، خطر مرگ اصلاحات و خطر فاشيسم"، نه بگويد. وی که به صورت مستقيم مردم ايران را به رأی دادن به آقای هاشمی دعوت نکرده، از مردم ايران خواسته است هوشيار باشند تا خودکامگی، خشونت و تحجر، لباس دين و انقلاب به خود نپوشاند و ايران را فقط برای بعضی از ايرانيان نخواهد و کسانی که همه کار را می ‌خواهند از صفر آغاز کنند، دستاوردهای دوره اصلاحات و انقلاب و تجربه‌ های ‪ صد‬ساله ملت را به باد ندهند. آقای معين تأکيد کرده که "نمی ‌توان و نبايد دوباره راه را بر بی ‌مهری با اهل فرهنگ و دانش گشود، نمی‌ توان و نبايد خطر فرار سرمايه ‌های مادی و معنوی کشور را کم گرفت و نمی ‌توان و نبايد از کنار ماجراجوييهای سياسی و خطرات امنيت ملی و انزوای جهانی و تهديدهای خارجی ايران به سادگی گذشت". پيشتر نيز جبهه مشارکت ايران اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی که دو تشکل عمده حامی مصطفی معين در دور نخست انتخابات بوده اند، از مردم ايران خواسته اند تا در دور دوم انتخابات که جمعه آينده (۲۴ ژوئن) برگزار می شود به اکبر هاشمی رفسنجانی رأی دهند. اين در حالی است که اين دو تشکل سياسی همواره مواضع انتقادی تندی نسبت به آقای هاشمی داشته اند. خدمات
مصطفی معين، يکی از دو نامزد اصلاح طلبان در دور نخست انتخابات رياست جمهوری ايران که از راهيابی به دور دوم اين انتخابات بازمانده، با صدور اطلاعيه ای اعلام کرد که در دور دوم انتخابات به اکبر هاشمی رفسنجانی رأی خواهد داد اما اين رأی، انتقادی به "تماميت خواهی و خشونت" خواهد بود و وی در قبال رأی خود هيچ سهمی در آينده قدرت جز حق اساسی خود و همه شهروندان در استفاده از آزادی نخواهد خواست.
معين: به هاشمی رأی می دهم
تصویری از لطیفه بنت محمد آل مکتوم در ویدیویی که قبل از ناپدید شدنش ضبط و بعد از آن منتشر شد این ویدیو - که قبل از ناپدیدشدن او ضبط شده - آخرین تصویری است که از شاهزاده لطیفه بنت محمد آل مکتوم، دختر حاکم دوبی، بزرگ‌ترین شیخ‌نشین امارات متحده عربی منتشر شده است. لطیفه ۳۳ ساله در این ویدیو برای رفع هر گونه شک و شبهه درباره هویتش نام کامل مادر الجزایری و مقام پدرش را اعلام می‌کند و می‌گوید دو خواهر دیگر هم به نام لطیفه دارد و او لطیفه وسطی است. لطیفه می‌گوید اگر این ویدیو منتشر شد، یا او مرده است یا در شرایط بسیار بدی است. دختر حاکم دوبی در همین ویدیو - به زبان انگلیسی - می‌گوید به زودی قصد دارد کشورش را "به نوعی" ترک کند و از نتیجه این کار مطمئن نیست، اما ۹۹ درصد فکر می‌کند که موفق خواهد شد. او موفق نشد. سفیر دوبی یا شاهزاده در بند؟ شیخ محمد آل مکتوم، نخست‌وزیر و نایب رئیس امارات متحده عربی و حاکم دوبی از ۱۲ سال پیش که بر کرسی قدرت نشسته، همواره تلاش کرده تصویری رویایی از دوبی نشان دهد. دوبی با سرعتی شگفت‌انگیز تغییر می‌کند. هر روز پروژه‌ای تازه در گوشه‌ای از آن کلید می‌خورد؛ از برج‌ و آسمان‌خراش ‌‌‌هایی که در سایه‌شان شهرک‌های غربی‌نشین سبز شده، تا موزه‌ها و حراج‌های هنری میلیاردی. گردشگران برای پارک‌های آبی و خرید در مجتمع‌های هزارتو به دوبی می‌روند و سرمایه‌گذاران و تاجران آن را قطب اقتصادی منطقه می‌دانند. نمایش لطیفه بنت محمد آل مکتوم بر فراز یکی از جزایر نخل دوبی روی دیگر سکه، اتهامات پرشمار نقض حقوق بشر و لاپوشانی آن در میان برج‌های شیشه‌ای و جزیره‌های دست‌ساز است. تصاویر سال‌های گذشته شاهزاده لطیفه که او را در حال پرش با چتر از هواپیما و پوشیده در پرچم امارات، بر فراز همین نخل‌ها نشان می‌دهد، تصویری بی‌نقص است از سفیری بی‌همتا برای دوبی. اما تینا یکی از دوستان لطیفه به بی‌بی‌سی می‌گوید که در عالم واقع و بسیار دور از آن چه حاکمان دوبی نمایش می‌دادند، او سال‌ها در بندی زندانی بود که پدرش برای او ساخته بود. تینا می‌گوید لطیفه که می‌خواست زندگی خودش را داشته باشد و آزاد باشد، در سال ۲۰۰۲ هم تلاش کرد از کشور فرار کند. اما نتوانست و در عوض سه سال و نیم به زندان افتاد. فرار بزرگ تابستان گذشته لطیفه با یک مامور اطلاعاتی سابق در سازمان اطلاعات خارجی فرانسه تماس گرفت. الوه ژوبر مدعی است که خود، سال‌ها قبل در پی متهم شدن به اختلاس در دوبی توانسته با تغییر قیافه و در پوشش چادر عربی و با استفاده از انواع و اقسام وسایل و تجهیزات عجیب و غریب از امارات فرار کند. او به گابریل گیت‌هاوس، خبرنگار بی‌بی‌سی گفت که مدتی قبل از فرار آخر، لطیفه با او تماس گرفته و تقاضای کمک کرده است. آقای ژوبر می‌گوید به او پیشنهاد کرده مانند خودش از "اژدر زیردریایی" برای فرار استفاده کند و گفته باید برای این کار او را آموزش بدهد. جاسوس سابق فرانسوی می‌گوید لطیفه تجهیزات لازم را هم برای این کار خریده ولی در نهایت از عملی کردن این نقشه صرف نظر کرده است. در عوض لطیفه بنت محمد تصمیم می‌گیرد همراه با دوستش تینا یاوهیانن، مربی فنلاندی ورزش‌های رزمی، با ماشین از مرز عبور کند و وارد خاک عمان شود. تینا می‌گوید در آنجا سوار قایقی کوچک که منتظرشان بوده می‌شوند تا آنها را به "نوسترامو" برساند؛ یک کشتی تفریحی که در آب‌های بین‌المللی در دریای عمان در انتظارشان بود. مسیر فرار ناموفق چرا پلیس بین‌الملل دخالت کرد؟ در کشتی نوسترامو، الوه ژوبر، جاسوس سابق فرانسوی از آنها استقبال کرده و آن طور که او می‌گوید کشتی راه هند را در پیش گرفته است. هم‌زمان پلیس بین‌الملل، اینترپل، به درخواست امارات متحده عربی در ارتباط با این ماجرا یک حکم بازداشت صادر می‌کند. اما در این حکم حرفی از فرار شاهزاده از شیخ‌نشین نیست، بلکه گفته شده که او علی‌رغم میل باطنی‌ ربوده شده و پلیس در تعقیب ربایندگان است. به گفته گابریل گیت‌هاوس، خبرنگار بی‌بی‌سی که ماجرا را دنبال کرده و با شاهدان صحبت کرده است، از این جا به بعد، داستان زوایای مختلفی پیدا می‌کند و روایت‌ها به طور قطع قابل تایید نیست. سیستم ردیابی کشتی نوسترامو در طول سفر به سوی هند احتمالا برای گریز از تعقیب، خاموش بوده است. اما اطلاعات مربوط به ارتباطات ماهواره‌ای کشتی که به دست بی‌بی‌سی رسیده تایید می‌کند که نوسترامو به سمت جنوب شرق و آب‌های هند در حرکت بوده است. اما وقتی کشتی به سواحل گوا نزدیک می‌شود تمام ارتباطات آن قطع می‌شود. الوه ژوبر به بی‌بی‌سی گفت همین طور که کشتی به مسیرش ادامه می‌داد، او متوجه شد که طی چند روز چند قایق و کشتی دیگر در حال تعقیب آنها بوده‌اند. محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم دوبی و پدر لطیفه کماندوها کجایی بودند؟ عصر روز یکشنبه ۴ مارس ۲۰۱۸ الوه ژوبر روی عرشه نوسترامو بود و لطیفه و دوستش در کابینشان در داخل کشتی، که ناگهان سر و صداها شروع می‌شود. الوه ژوبر می‌گوید مشغول هدایت کشتی بوده که می‌بیند قایقی به نوسترامو نزدیک می‌شود و کماندوهای سوار بر آن تفنگ‌هایشان را به سوی او نشانه می‌گیرند. تینا به یاد می‌آورد که از درون کابین صدای تیراندازی روی عرشه را می‌شوند که بعدا می‌فهمد "نارنجک صوتی بوده است." او می‌گوید من و لطیفه خودمان را در دستشویی پنهان کردیم و یکدیگر را بغل کردیم. به گفته تینا، لطیفه فکر می‌کرد که دنبال او آمده‌اند. "از دستشویی خارج شدیم و دیدیم که تمام اتاق را دود گرفته است. بالای پله‌ها مرا خواباندند و دست‌هایم را از پشت بستند." آقای ژوبر می‌گوید در آن گیر و دار لطیفه را ندیده، فقط صدایش را شنیده که مقاومت می‌کرده و جیغ می‌‍کشیده است. "او نمی‌خواست برود و فریاد می‌زد که ولم کنید، ترجیح می‌دهم همین جا بمیرم تا این که به امارات برگردم... چند دقیقه بعد خبری از آنها نبود و همه رفته بودند." نکته جالب در این بگیر و ببند این بوده که به گفته هر دو شاهد، مکالمات کماندوها به زبان انگلیسی بوده نه عربی. آنها می‌گویند اولین کماندوهایی که وارد کشتی شدند، اماراتی نبودند، بلکه هندی بودند. ژوبر می‌گوید اول مطمئن نبوده که آنها هندی هستند چون انگلیسی حرف می‌زدند، اما بعدا با دیدن نوشته‌های روی قایقشان فهمیده که هندی بودند. "یکی از آنها به لطیفه گفت 'بیا لطیفه باید برگردی خانه ' و لطیفه در پاسخ گفت 'نمی‌خواهم برگردم، می‌خواهم پناهندگی سیاسی بگیرم '." دولت هند به سوال بی‌بی‌سی درباره احتمال دخالتش در این ماجرا پاسخ نداده است. اواخر آوریل روزنامه بیزینس استاندارد هند در گزارشی مدعی دخالت دولت هند و حتی شخص نارندرا مودی، نخست وزیر، در ماجرای حمله به کشتی نوسترامو شد. این گزارش‌ها تایید نشده است. حاکم دوبی تلاش می‌کند تصویری رویایی از آن ارائه دهد فصل تازه سکوت بعد از حمله به کشتی، نوسترامو راهی دوبی می‌شود؛ بدون لطیفه با الوه ژوبر و تینا، و در کنترل نیروهای اماراتی. آنها می‌گویند وقتی به امارات رسیده‌اند به آنها چشم‌بند و دست‌بند زده‌اند و بازجویی‌شان کرده‌اند. به گفته تینا در دوبی او را به اعدام و حبس ابد تهدید کرده‌اند. "به من گفتند که از پشت به حاکم دوبی خنجر زده‌ای، نباید به کسی که می‌خواسته فرار کند کمک می‌کردی... من حرفشان را باور کردم." الوه و تینا می‌گویند بعد از بیش از یک هفته بازجویی، آزاد شده‌اند. بعد از این ماجرا، گروهی به نام "اسیر در دوبی" پیگیر پرونده مفقود شدن شاهزاده می‌شوند. این گروه خود جنجال‌برانگیز بوده و دو نفر از اعضایش قبلا در دادگاه‌های امارات محکوم شده بودند که البته حکمشان را قبول ندارند. در نشستی خبری در لندن خبرنگاران از اعضای این گروه درباره اتهامی پرسیدند که در واقع از سوی اماراتی‌ها مطرح شده است: وابستگی این گروه به قطر. آنها که این اتهام را می‌زنند می‌گویند این ماجرا و "خبرهای جعلی" که درباره آن منتشر شده، کار قطری‌هاست که مدتی است دستشان از رابطه با کشورهای دیگر حوزه خلیج فارس قطع شده است. گروه "گرفتار در دوبی" هرگونه حمایت قطر یا هر کشور دیگری را از این گروه تکذیب کرده است. دولت امارات در پاسخ به بی‌بی‌سی گفته است که به دلایل حقوقی قادر به اظهار نظر درباره جزییات اتهامات مطرح‌شده علیه خود در این پرونده نیست، اما مدعی است "آنهایی که این اتهامات را مطرح می‌کنند خود سابقه فعالیت‌های مجرمانه دارند." خبرگزاری فرانسه از یکی دیگر از مقام‌های امارات نقل کرده که لطیفه به جمع خانواده‌اش برگشته و کل این ماجرا کمپین قطری‌ها برای بدنام کردن محمد آل مکتوم، حاکم دوبی بوده است. لطیفه در ویدیویی که بعد از ناپدید شدنش منتشر شده، می‌گوید انتظار دارد فرارش "فصلی تازه" در زندگی او باز کند و او بالاخره صدای خودش را پیدا کند تا دیگر مجبور نباشد سکوت کند. اما فعلا صدایی از او شنیده نمی‌شود و معلوم نیست فصل تازه زندگی‌اش را کجا آغاز کرده است.
روز ۱۱ مارس ۲۰۱۸ ویدیویی ۴۰ دقیقه‌ای از دختری با تی‌شرت آبی در کنج اتاقی سفید با پرده‌ای شیری‌رنگ منتشر شد که می‌گفت شاید این آخرین ویدیویی باشد که از خودش می‌گیرد.
دختر حاکم دوبی کجاست؟
کیل برای بینایی مفید است با این وجود، برای آزمایش کامل بینایی‌ام به ملاقات پرفسور جان باربور، از دانشگاه لندن رفتم. او بخصوص شبکیه یعنی بخش حساس چشم در مقابل نور را کاملا معاینه کرد. به من گفت که چندین ساعت در تاریکی یک اتاق به یک صفحه کامپیوتر خیره شوم و با نوری که به چشم من می انداخت تشخیص رنگ، دید چشمانم در شب و نیز قدرت تشخیص اشیاء کم‌نور و کوچک را اندازه گرفت. علاوه بر این پرفسور باربور، میزان محافظت حساس‌ترین بخش چشم یعنی لکه زرد (ماکولا) را در برابر صدمه ناشی از نور آبی پرانرژی و نیز پرتو فرابنفش، اندازه‌گیری کرد. این محافظت در حقیقت یک ضد آفتاب طبیعی است که سلول‌های حساس به نور را می پوشاند و از رنگدانه‌های زرد ماکولا ساخته شده است. نتیجه آزمایش هم جالب بود و هم نومیدکننده. قوه تشخیص رنگ‌های زرد و آبی چشمان من بی‌نهایت ضعیف بود که به عقیده پرفسور باربور احتمالا نتیجه دیابت خفیفی بود که چندین سال قبل گرفتار آن شدم. قوه دید چشمم در شب و تشخیص جزئیات نیز در مقایسه با اشخاص جوانتر، ضعیف‌تر ولی متناسب با سنم بود. تهیه کنندگان برنامه " من دکتر هستم، به من اعتماد کن" قرص‌های مکملی را که تصور می شد به بهبود وضعیت چشمم کمک کند برای مصرف ۹۰ روزه در اختیار من گذاشتند. این قرص ها حاوی ترکیبات غلیظ شده برخی گیاه‌های رنگی بود. آنها را از گیاه همیشه بهار گرفته بودند اما دو ماده اصلی آن یعنی لوتئین و زیزانتین در بسیاری از چیزهایی که ما هر روز می‌خوریم یافت می‌شوند. اطلاعات بیشتر در آمریکا نوشیدنی غلیظی تولید شده به این امید که به همان اندازه مکمل‌ها، لوتئین و زیزانتین داشته باشد. این نوشدنی سنگین مخلوطی از میوه‌هایی مانند کیوی و سبزیجاتی مثل کِیل (kale) و نیز چربی‌هایی مانند شیر و روغن جوانه گندم بود که به جذب مواد اصلی کمک می‌کنند. دکتر مایکل موزلی مجری مستندهای بهداشتی بی‌بی‌سی با عنوان "به من اعتماد کن، من دکترم" دوازده هفته بعد، من به دیدن پرفسور باربور رفتم تا ببینم قرص‌های مکملی که مصرف کرده‌ام تغییری در بینایی من داده یا نه. نتیجه به دست آمده حتی پرفسور باربور را هم متعجب کرد. از چند نظر بهبود قابل توجهی در دید من پیدا شده بود - تشخیص رنگ‌های آبی و زرد به حالت عادی برگشته بود و دید من در شب و تاریکی بمراتب بهتر شده بود. توان محافظت رنگدانه‌های ماکولا نیز بیشتر شده بود. ولی این نتایج پرفسور جان نولان را که برای دیدنش به واترفورد، در جنوب شرق ایرلند رفته بودم چندان متعجب نکرد. تیم تحقیقاتی او چند سال است که روی رنگدانه‌های ماکولا تحقیق می‌کند و اخیرا یک کارآزمایی یک ساله را باشرکت بیش از ۱۰۰ نفر به پایان برده است. نتیجه آن کارآزمایی مشابه نتیجه آزمایش من بود. گروه تحقیقاتی پرفسور نولان، دریافته بودند که اضافه کردن لوتئین، زیزانتین و مزوزیزانتین به رژیم غذایی، محافظت از ماکولای حساس و نیز قوه بینایی به میزان قابل توجهی بهتر می‌کند. همچنین شواهدی وجود دارد مبنی بر این که چنین مکمل‌هایی ممکن است روند استحاله ماکولا به علت افزایش سن (AMD) -عامل اصلی نابینایی در بریتانیا- را کند کند هر چند که در باره هنوز بحث و اختلاف‌نظر هست. به این ترتیب آیا ما باید برای محافظت و بهبود قوه بینایی‌مان از مکمل‌ها کمک بگیریم یا نه؟ شکی نیست که تحقیقات نشان می‌دهند مکمل‌ها موثرند. مکمل‌ها حتی برای کسانی مثل من - که تغذیه نسبتا سالم دارم و سبزی و میوه زیاد می‌خورم- و میزان برخی مواد در خونشان پایین نیست هم مفید بوده است. با این وجود شماری از پژوهشگران معتقدند که تغذیه درست به تنهایی کافی است. برای روشن شدن بهترین منبع خوراکی برای سه رنگدانه اصلی ماکولا به تحقیقات بیشتری نیاز است. لوتئین، ماده زرد رنگی است که فقط در گیاهان یافت می‌شود. گیاهان برای فتوستنز و جذب انرژی از نور خورشید، نیاز به جذب نور آبی دارند و به همین دلیل لوتئین تولید می‌کنند. حیوانات با خوردن گیاهان لوتئین به دست می آورند. کیل سبز و اسفناج و زرده تخم مرغ منابع مهم لوتئین هستند. از لوتئین به عنوان مکمل برای پرورش مرغ‌های ماشینی استفاده می شود تا زرده تخم‌مرغ آنها پررنگ‌تر شود. زیزانتین هم رنگ‌دانه زردی است، تقریبا مشابه لوتئین، و گیاهان برای جذب نور آن را تولید می‌کنند. زیزانتین همان ماده‌ای است که باعث رنگ زرد ذرت، زعفران و فلفل دلمه‌ای می‌شود. مزوزیزانتین، نوعی زیزانتین است که معمولا در گیاهان یافت نمی‌شود اما بدن ما آن را از لوتئین می‌سازد اما در باره چگونگی تبدیل لوتئین به مزوزیزانتین باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد. این ماده در بعضی از ماهی‌ها – بخصوص در پوست آنها- وجود دارد. در مکمل‌هایی که حاوی عصاره گیاه همیشه بهار هستند هم وجود دارد. به نظر می‌رسد که فرآوری صنعتی این گیاه باعث تولید مزوزیزانتین می‌شود. از این رو در مکمل‌های حاوی عصاره همیشه‌بهار، مزوزیزانتین یافت می‌شود حتی اگر روی برچسب ان نوشته نشده باشد. البته در داوطلبانی که برای افزایش لوتئین و زیزانتین، نوشیدنی‌های گیاهی مصرف می‌کردند، میزان لوتئین افزایش یافت ولی میزان زیزانتین تغییری نکرد. روشن است که باید تحقیقات بیشتری در باره طرز تهیه این نوشیدنی صورت گیرد اما با توجه به نتایج فعلی، این از موارد نادری است که من ممکن است استفاده از مکمل‌ها را توصیه کنم، بخصوص برای کسانی که مقدار کافی سبزیجات سبزرنگ نمی خورند و نیز افراد مسن که بدنشان مواد مغذی را خوب جذب نمی کند. ولی پیام من برای کسانی که مادرانشان و مادربزرگ‌هایشان به آنها گفته‌اند هویج برای بینایی‌شان را خوب است، این است- اگر چه لوتئین، زیزانتین و مزوزیزانتین، در گروه مواد موسوم به کاروتنوئیدها قرار می‌گیرند، یعنی همان ماده‌ای که باعث رنگ زرد هویج می‌شود اما باید توجه داشت که این مواد عمدتا در قسمت‌های سبز رنگ گیاه که بیرون از خاک است، وجود دارد. از این رو اگر می‌خواهید دید چشمشان را تقویت کنید، باید بگویم بهترین راه خوردن سبزیجات سبزرنگ (همراه با کمی چربی برای کمک به جذب مواد شیمیایی مورد نظر) است.
بینایی بسیاری از مردم با دلیل بالارفتن سن ضعیف می‌شود، ولی آیا راهی برای بهبود قوه بینایی وجود دارد؟ مثلا بینایی من هیچوقت خوب نبوده. من بیشتر عمرم از عینک استفاده کرده‌ام و انتظار داشتم با بالا رفتن سن دید چشمم کمتر شود. موقعی که گروه تهیه کننده برنامه " من دکتر هستم، به من اعتماد کن" پیشنهاد کرد برای بهبود دید چشمم از مکمل‌ها (ساپلیمنت) استفاده کنم کمی تردید داشتم بخصوص این که من طرفدار مصرف آنها نیستم.
آیا برخی مواد غذایی واقعا می‌توانند به تقویت بینایی کمک کنند؟
اين خبر را لری پگ، يکی از بنيانگذاران گوگل در نمايشگاه بين المللی لوازم الکترونيکی (CES) در لاس وگاس آمريکا علام کرده است. مجموعه های تلويزيونی شبکه تلويزيونی CBS آمريکا نظير سريال پليسی-جنايی CSI و مجموعه علمی تخيلی مشهور پيشتازان فضا برای فروش 'آن لاين' در نظر گرفته شده اند. گوگل بعد از اپل، دومين شرکتی است که ايده فروش 'آن لاين' محصولات ويديويی را به اجرا می گذارد. سال گذشته اپل موفق شده بود سه ميليون عنوان، برنامه ويديويی را از طريق نرم افزار iTunes به فروش رساند. با ورود گوگل به عرصه فروش ويديو، رقابت ها در اين زمينه جدی تر می شود. ياهو و مايکروسافت نيز پش از اين از حضور در اين بازار خبر داده بودند. بسياری از بحث ها در حاشيه نمايشگاه بين المللی لوازم الکترونيکی لاس وگاس حول محور چگونگی پياده کردن ويديو از اينترنت و پخش آن توسط تجهيزات مختلف دور می زند. يک سال است که گوگل دسترسی به برنامه های ويديويی را بصورت مجانی در سايتش فراهم کرده است. اما اين نخستين بار است که امکان خريد برنامه های تلويزيونی را به کاربرانش می دهد. حدود ۳۰۰۰ محصول ويديويی برای اجاره يا پياده کردن و تماشا در پخش کننده ويديويی تازه گوگل در دسترس قرار خواهند گرفت. خدمات
گوگل، شرکت بزرگ اينترنتی که با جستجوگر پيشرفته خود مشهور شده است بزودی می خواهد با افزودن جستجوگر محصولات ويديويی به وبسايتش، امکان خريد برنامه های تلويزيونی و ويديويی را برای کاربران بصورت 'آن لاين' فراهم کند.
راه اندازی فروشگاه 'آن لاين' ويديو توسط گوگل
علی کريمی، هافبک ايرانی بايرن مونيخ در نخستين حضور خود در ليگ قهرمانان اروپا توانست يکی از چهار گل تيمش را در برابر راپيد وين به ثمر برساند. کريمی که در اين مسابقه، از ابتدا به ميدان آمده بود، در دقيقه 52 توپی را که از نقطه کرنر ارسال شده بود، با ضربه ای آکروباتيک وارد دروازه راپيد وين کرد تا گل دوم مونيخی ها ثبت شود. ساير گلهای بايرن مونيخ را سباستين دايسلر و روی ماکای (دو گل) به ثمر رساندند. فيليکس ماگات، مربی بايرن مونيخ در اين بازی علی کريمی را به عنوان هافبک بازيساز و به جای ميشائيل بالاک مصدوم به زمين فرستاد. ماگات پيش از بازی گفت: "کريمی همه قابليتهای بازی در اين پست را به طور کامل داراست." کريمی در دقيقه هشتاد و دوم اين ديدار، جای خود را به خوزه پائولو گوئررو داد. بايرن مونيخ با پيروزی پرگل خود، توانست تا با تفاضل گل بهتری نسبت به يوونتوس در صدر جدول گروه اول ليگ قهرمانان اروپا قرار بگيرد. در چارچوب مسابقات اين گروه، يوونتوس نيز يک بر صفر بر بروژ پيروز شد. بايرن مونيخ و يوونتوس، هر دو با دوازده امتياز از پنج بازی، صعودشان به مرحله حذفی مسابقات را قطعی کرده اند. شب فوتبال اروپا در گروه دوم اين مسابقات آرسنال در خانه تون يک بر صفر پيروز شد و با پانزده امتياز در صدر جدول قرار گرفت تا همراه با آمستردام که دو بر يک اسپارتا پراگ را شکست داد و ده امتياز دارد، صعود خود را به مرحله بعدی قطعی کند. در گروه سوم، بارسلونا سه بر يک وردر برمن را شکست داد و با 13 امتياز به عنوان صدرنشين به جمع شانزده تيم مرحله حذفی پيوست. اودنيزه هم دو بر يک در خانه پاناتيناکوس پيروز شد و با هفت امتياز در جايگاه دوم قرار دارد. در گروه چهارم، ويا رئال توانست منچستر يونايتد را در اولد ترافورد با نتيجه صفر بر صفر متوقف کند و با هفت امتياز در صدر جدول بماند. ليل هم در خانه خود مقابل بنفيکا به تساوی بدون گل رسيد. ليل و منچستر يونايتد، هر دو با شش امتياز در مکانهای دوم و سوم جدول جای دارند و هنوز سرنوشت صعودکنندگان از اين گروه مشخص نيست و به انجام ششمين بازی موکول شده است. در ادامه‎ این‎ مسابقات‎ چهارشنبه شب‎ تیمهای‎ فنر باغچه‎‎ تركیه بـا آ.ث ميلان‎ ایتالیا، شالکه ‎آلمان‎‎ با آیندهوون هلند، رئال‎مادرید اسپانیا با لیون‎ فرانسه‎، روزنبـورگ‎ نـروژ با المپیاكوس یونان‎، اندرلشـت‎ بلـژیـك‎ بـا چلسی‎ انگلستان، پورتوی‎ پرتغال‎ بـا گـلاسكو رنجرز اسكاتلند، لیورپول‎ انگلستان‎‎ با رئال بتیس اسپانیا و اینترمیلان‎ ایتالیا با براتیسلاوای‎ اسلواكی‎‎ ديدار می کنند. اعتراض کره ای ها به برگزيدگان کنفدراسیون فوتبال آسیا مقامات فوتبال كره‌ جنوبی در اعتراض به فهرست نهایی نامزدهای دریافت جایزه بهترین بازیكن سال آسیا، با ارسال نامه ای به کنفدراسیون فوتبال آسیا به تصمیم آنها در مورد شرایط انتخاب بازیکن سال این قاره انتقاد کردند. اعتراض کره ای ها به دلیل حذف بهترین بازیکن آنها پارك جی سونگ از فهرست بهترینهای آسیا بود. پارک جی سونگ كه یكی از مدعیان اصلی كسب جایزه امسال شناخته می‌شد و فدراسیون فوتبال كره جنوبی به خاطر عدم انتخاب وی بشدت عصبانی است. به اعتقاد آنها یكی از ملاك‌های مهم كنفدراسیون فوتبال آسیا برای انتخاب سه نامزد نهایی، حضور آنان در جشن اهدای جوایز در روز نهم آذرماه است و از آنجا كه بازیکنان آسیایی حاضر در لیگ‌های اروپا قادر به حضور در مالزی نیستند، از قرارگرفتن در فهرست مزبور محروم شده‌اند. همچنین كنفدراسیون فوتبال آسیا اعلام كرده به نامه فدراسیون كره پاسخ خواهد داد اما این فدراسیون قوانینی دارد كه همه فدراسیون‌های عضو از آن آگاهند و باید به آن احترام بگذارند. فرگوسن : جدا شدن روی کین سخت بود ولی... در پی جدا شدن روی كین، ‪بازیکن ۳۴‬ساله منچستر یونایتد درروز جمعه گذشته ‪ بعد از ۱۲‬سال سر آلكس فرگوسن، سرمربی تیم منچستریونایتد انگلستان گفت جداشدن بازیكنان بزرگی مثل روی كین ازاین تیم، سخت و ناراحت کننده است، اما جدایی همیشه در حرفه فوتبال بوده، و اگردر تیمی تغییری ایجاد می شود فقط به دلیل پیشرفت و منفعت باشگاه است. فرگوسن با اشاره به این موضوع اظهارداشت: یكی از صحنه‌های غم‌انگیز فوتبال بویژه بعد از سالهای طولانی مربیگری در یك باشگاه، این است كه شاهد مسن شدن بازیكنان بزرگ و ستاره خود باشیم اما منافع باشگاه منچستر اقتضا می‌كند سریعتر از رقیبانمان تغییرات را بپذیریم. به اعتقاد اکثر کارشناسان فوتبال انگلستان، به احتمال زیاد روی كین به تیم سلتیك می رود. مایكل كندی مدير برنامه های روی كین نیزگفت وی پیشنهادهای فراوانی دارد اما کین در صورتی به تیم سلتیك می‌رود كه اسكاتلندی‌ها با پیشنهادی دستمزد هفتگی نود هزار پوندی او، یعنی همان دستمزدی كه كین در یونایتد می‌گرفت موافقت كنند و ما منتظرجواب آنها هستیم. خدمات
گل علی کريمی در ليگ قهرمانان اروپا
تازه ترين خبرها از ورزش ايران و جهان
ولی زمانی، زن دیگری در کاخ سفید آمریکا زندگی می کرد که تا حد بسیار زیادی خصوصیات یک رئیس جمهور زن را داشت. این زن الینور روزولت نام دارد که در زمان جنگ جهانی دوم، همسر فرانکلین دلانو روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا بود. در ماه ژوئن سال ۱۹۹۶، انتشار این خبر که هیلاری کلینتون، با الینور روزولت، مکالمه های تخیلی دارد، رسانه های واشنگتن را بسیار هیجان زده کرد. خبرنگاران این گپ زدن ها را نوعی احضار ارواح و تلاش برای ارتباطات ماوراء الطبیعه تعبیر کردند. حتی بیل کلینتون، رئیس جمهوری پیشین آمریکا اخیر به شوخی گفته بود همسرش عادت داشت با بانوی اول پیشین آمریکا که در سال ۱۹۶۲ درگذشت، ارتباط برقرار کند. هیلاری کلینتون، در چند کتاب خاطراتی که تا کنون نوشته، تلاش کرده توضیح دهد که ارتباطش با زنی که الهام بخش او بوده و او را مقاوم کرده، به آرامش او کمک می کند. او در دفتر کارش در کاخ سفید پرتره الینور روزولت، را آویخته بود و می گفت گفتگوهایش با او صرفا "یک تمرین مفید روانی برای کمک به تجزیه و تحلیل مشکلات" بوده. هیلاری کلینتون بین سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۰ بانوی اول ایالات متحده و بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ وزیر خارجه این کشور بود هیلاری کلینتون می نویسد که بیشتر مواقع روح الینور روزولت به او پاسخ می داد و می گفت "یا از این کار بگذرم یا دست کم مانند کرگدن پوست کلفت باشم." جای تعجب نیست که هنگامی که خانم کلینتون مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری اش را با یک گردهمایی در جزیره روزولت واقع در رودخانه ایست ریور در نیویورک شروع کرد، بسیاری آن را هم نشانه احترام به فرانکلین روزولت و هم احترام به زنی که قهرمان او بود، تعبیر کردند. اگر چه این سخن الینور روزولت که: "ترجیح می دهد با کلوروفرم بیهوش شود تا این که خود را نامزد یک پست دولتی کند"، جمله معروفی است ولی او به نوبه خود یک گرداننده کارآمد سیاسی بود. او همچنین همسری داشت که با زن دیگری ارتباط برقرار کرده بود، و شاید همین موضوع به توجیه مهم بودنش برای هیلاری کلینتون، کمک کند. هنگامی که الینور، برای اولین بار با فرانکلین روزولت مرد خوش قیافه و بلندپروازی که خویشاوندی دوری با او داشت ملاقات کرد، هنوز یک دختر نوجوان خجول بود. در سال ۱۹۰۵ در سن بیست سالگی با فرانکلین روزولت ازدواج کرد. چند سال بعد، دو اتفاق سریع پی در پی، روابط این زوج را تغییر داد. اولین اتفاق ناراحت کننده این بود که در سال ۱۹۱۸، الینور روابط عاشقانه همسرش را با لوسی مرسر، زنی که منشی روابط اجتماعی خود الینور بود، کشف کرد. هنگامی که الینور چمدان فرانکلین روزولت را که از سفر اروپایی اش در سمت معاون فرمانده نیروی دریایی برگشته بود، باز کرد یک بسته نامه های عاشقانه پیدا کرد. پرفسور آلیدا بلک، که مورخ است می گوید در حقیقت یک چاقوی دو لبه به قلب الینور خورده بود: هم از طرف همسرش و هم از سوی نزدیک ترین مصاحبش. آن روزولت پرتره مادربزرگش را به همراه خانم کلینتون رونمایی کرد دومین اتفاق، احتمالا حتی ناراحت کننده تر بود. در سال ۱۹۲۱، فرانکلین روزولت که ۳۹ ساله بود به بیماری فلج اطفال مبتلا شد و در نتیجه آن از کمر به پایین فلج گردید. در ابتدا چنین به نظر می رسید که بلندپروازی های او برای رسیدن به مقامات بالا منتفی خواهد شد. مادرش سارا روزولت، می خواست پسرش برای استراحت به منزل خانوادگی در هاید پارک واقع در ایالت نیویورک انتقال یابد و رویاهای سیاسی اش را فراموش کند. ولی الینور روزولت، در برابر مادر شوهر قدرتمند خود ایستادگی کرد و اصرار ورزید که امیدهای همسرش برای ورود به کاخ سفید نباید از بین برود. نتیجه این شوک ها این بود که ازدواج فرانکلین روزولت و الینور از یک پیوند صمیمانه و نزدیک، به صورت چیزی که بیشتر شبیه یک مشارکت سیاسی بود، درآمد. الینور روزولت علاوه بر مراقبت از همسرش که روی صندلی چرخدار بود و مبارزه انتخاباتی به نمایندگی از جانب او، مسائل مورد علاقه خودش را هم دنبال می کرد. در دهه ۱۹۲۰، او مدت زیادی از وقت خود را به موضوعاتی مانند صلح جهانی، بهتر کردن شرایط محیط کار و نیز حقوق زنان اختصاص داده بود. آلیدا بلک، می گوید پیروزی فرانکلین روزولت در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۳۲، الینور روزولت را بسیار بیمناک و نگران کرد؛ چون تئودور روزولت، عموی الینور روزولت، قبلا رئیس جمهوری آمریکا بود و به گفته آلیدا بلاک: "او (الینور) می دانست که کاخ سفید، زنان را می خورد". ولی همانطور که بعدا معلوم شد، نقش الینور از این که در باغچه گل سرخ کاخ سفید، میزبان میهمانی های عصرانه باشد، فراتر رفت. به دلیل معلول بودن فرانکلین روزولت، الینور ناچار بود به جای همسرش سفرهای خسته کننده زیادی انجام دهد و این مسافرت ها بخصوص هنگامی که برنامه های متعددی که هدفش بیرون آوردن آمریکا از رکود فاحش اقتصادی بود، شکل می گرفت، بیشتر شد. الینور به سراسر آمریکا سفر می کرد تا از نزدیک ناظر اجرای این برنامه ها بوده و موفق بودن آن ها را ارزیابی کند. او همچنین در کاخ سفید کنفرانس های مطبوعاتی برای خبرنگاران زن ترتیب می داد و از سال ۱۹۳۵ به بعد به طور منظم در ستونی تحت عنوان "روز من" در یک روزنامه مقاله می نوشت. مورین بیزلی، یکی از کسانی که زندگینامه الینور روزولت، را نوشته در اشاره به ستونی که او می نوشت می گوید: "چیزی شبیه وبلاگ بود. روزنامه نگاران حرفه ای به آن می خندیدند ولی این ستون خوانندگان بسیار زیادی داشت زیرا به خاطر لحن محاوره ای اش، برای مردم معمولی بسیار جذاب بود." الینور، اولین زن یک رئیس جمهور آمریکا بود که در برابر یک کمیته کنگره آمریکا شهادت داده بود. او همچنین اولین همسر یک رئیس جمهور بود که در مجمع ملی حزب سخنرانی کرده بود. علاوه بر این در پشت صحنه، الینور مشاور با نفوذی برای همسرش بود؛ درست مانند هیلاری کلینتون که مشاور بیل کلینتون بود و به او در طرح ناکام اصلاحات بهداشت رایگان، کمک کرده بود. باب کلارک، که در کتابخانه ای که به نام فرانکلین روزولت نام گذاری شده کار می کند، می گوید: "فرانکلین روزولت می دانست که او (الینور) بسیار روشنفکر و دارای استعدادهای فوق العاده است. او لزوما به تمام توصیه‌های الینور گوش نمی کرد.....ولی الینور می توانست همسرش را مستقیم تر، در حدی که سایر مشاورانش نمی توانستند، با افراد و مسائل آشنا کند." از آنجا که مردم الینور را انتخاب نکرده بودند، او قادر به انجام کارهایی بود که همسرش حتی خواب آن را هم نمی توانست ببیند. گفته می شود هنگامی که در سال ۱۹۳۸، از الینور دعوت شد که در یک کنفرانس مربوط به رفاه عمومی در آلاباما سخنرانی کند، از این که در بخشی از سالن که منحصرا به سفید‌پوستان اختصاص داده شده بود بنشیند، خودداری کرد. وقتی به او گفته شد که نمی تواند در قسمت مخصوص سیاه‌پوستان بنشیند، با سرسختی صندلی اش را برداشت و در حد فاصل دو قسمت نشست. برخی مواقع آرمان‌گرایی الینور و واقع گرا بودن همسرش سبب بروز تنش می شد. به طور مثال پس از بمباران بندر پرل هاربر توسط ژاپن در سال ۱۹۴۱، هزاران آمریکایی ژاپنی تبار در اردوگاه ها زندانی شدند. الینور روزولت به شدت مخالف این اقدام بود. باب کلارک می گوید: "او (فرانکلین روزولت) از همسرش خواست که به عنوان بانوی اول آمریکا در زمان جنگ، با این اقدام علنا مخالفت نکند و الینور احساس می کرد که ناچار است از این درخواست تبعیت کند. ولی در عوض او کارهای دیگری کرد. از اردوگاه هایی که ژاپنی ها در آنجا زندانی بودند، بازدید کرد و در ستونی که می نوشت به وفاداری آمریکایی های ژاپنی تبار اشاره می کرد. به این ترتیب در حالی که علنا از سیاست رئیس جمهور آمریکا انتقاد نمی کرد، به طور آشکار از کسانی (ژاپنی ها) که در این اردوگاه ها بودند پشتیبانی می کرد." پس از فوت فرانکلین روزولت در سال ۱۹۴۵ که درست چند ماه پس از شروع استثنایی چهارمین دوره ریاست جمهوری اش بود، الینور که بیوه شده بود کاخ سفید را ترک کرد. آلیدا بلک، معتقد است که اگر الینور برای سناتور شدن خود را نامزد می کرد، بدون شک با رای بالا انتخاب می شد. ولی به گفته آلیدا بلک، او نمی خواست با این کار، به شانس سیاسی پسرهایش که می خواستند راه پدرشان را دنبال کنند، لطمه بزند. الینور همچنین اولین زن در هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد بود. او رئیس کمیته ای بود که پیش نویس اعلامیه جهانی حقوق بشر را تهیه می کرد. در این اعلامیه که در سال ۱۹۴۸ و به دنبال پایان جنگ جهانی دوم نوشته شد، حقوق و آزادی هایی که تمام مردم کره زمین باید داشته باشند، ذکر شده و به صورت مدلی برای تدوین قانون اساسی در سراسر جهان درآمده بود. چنانچه مبارزه انتخاباتی هیلاری کلینتون در طول یک سال آینده از تحرک بیشتری برخوردار شود و بتواند برنی ساندرز، رقیبش از حزب دموکرات را که اقبالش در حال افزایش است، از صحنه بیرون کند، ممکن است همچنان راه فرانکلین و الینور روزولت را ادامه دهد. شاید ادامه این راه بتواند به کاهش انتقاداتی که از ثروت بی حد و حساب خانواده کلینتون می شود، کمک کند. خانواده روزولت ثروتمند و بانفوذ بودند ولی این امر سبب نشد که فرانکلین روزولت، اصلاحاتی را که مردم معمولی از آن بهره مند می شدند، انجام ندهد. از طرف دیگر، اگر در ماه های آینده روشن شود که تلاش خانم کلینتون بی نتیجه خواهد ماند، در آن صورت توصیه الینور روزولت به سیاستمداران زن، بیشتر از گذشته معنی پیدا خواهد کرد: هر زنی که مصدر پست مهم دولتی است باید مانند کرگدن پوست کلفت باشد.
در حالی که تا یک سال دیگر مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا به اوج خود می رسد، امکان دارد هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات در این انتخابات شده و شانس آن را داشته باشد تا به عنوان اولین رئیس جمهوری زن آمریکا انتخاب شود.
الینور روزولت، اولین رئیس‌جمهوری زن آمریکا بود؟
واکنش‌ها به اشاره توهین آمیز ترامپ به برخی کشورها دفتر این اتحادیه روز جمعه (۱۲ ژانویه - ۲۲ دی) ضمن ابراز "شگفتی، عصبانیت و هراس" از سخنان رئیس جمهور آمریکا گفته دولت آقای ترامپ درک درستی از آفریقایی‌ها ندارد. آقای ترامپ این سخنان را دیروز در حضور نمایندگان کنگره که برای گفتگو درباره اصلاح قوانین مهاجرت با رئیس‌جمهور دیدار می‌کردند به زبان آورده است. طبق این گزارش‌ها که در رسانه‌های آمریکایی منتشر شد، رئیس‌جمهوری آمریکا گفته بود "چرا مردم کشورهایی را که چاله مستراح هستند، به اینجا راه می‌دهیم؟" با وجود این، خود او استفاده از واژه انگلیسی معادل "چاله مستراح" را تکذیب کرده اما کاخ‌سفید ضمن دفاع از رئیس جمهور، بر زبان راندن این کلمات را تکذیب یا تایید نکرده است. توییت آقای ترامپ پس از انتشار گزارش‌هایی صورت گرفته که در آنها گفته شده رئیس‌جمهوری آمریکا با زبانی ناپسند به کشورهای آفریقایی، هائیتی، السالوادور اهانت کرده و گفته چرا آمریکا باید به مردم این کشورها اهمیت بدهد. پس از تکذیب آقای ترامپ دو جمهوری خواه حاضر در جلسه هم به حمایت از رئیس جمهور هم حزبی خودشان بر آمده‌اند اما سناتور دموکرات دیک دوربین مصرانه می‌گوید این کلمات را با گوش خودش شنیده و آقای ترامپ "چند بار" از این کلمات "نژادپرستانه" استفاده کرده است. صبح امروز (جمعه) آقای ترامپ در توییتر نوشت که اگرچه قبول دارد "کلمات تندی" در جلسه خصوصی با نمایندگان کنگره به کاربرده اما "چاله مستراح" را برای توصیف چند کشور آفریقایی و هائیتی به کار نبرده است. در بیانیه اتحادیه آفریقا آمده "این اظهارات بی‌احترامی به شان بشریت، بی‌توجهی به گوناگونی قومی و توهین به باورهای آمریکایی است." "هم‌زمان با اظهار شگفتی و عصبانیت، باور داریم که دولت کنونی آمریکا درک درستی از آفریقا، مردمانش و کشورهای این قاره ندارد. از نظر ما، نیاز جدی به گفتگو میان دولت آمریکا و کشورهای آفریقایی احساس می‌شود." آقای ترامپ می‌گوید از زبان تند استفاده کرده اما نگفته "چاله مستراح" پس از انتشار این گزارش‌ها درباره اظهارات آقای ترامپ که نخستین بار در روزنامه واشنگتن‌پست منتشر شد، سخنگوی سازمان ملل متحد دونالد ترامپ را به بیان اظهارات شرم‌آور و نژادپرستانه متهم کرد و این اظهارات را خلاف ارزش‌های جهانی دانست. روپرت کولویل، سخنگوی حقوق‌بشر سازمان ملل متحد گفته است اگر واقعا تائید شود رئیس‌جمهوری آمریکا چنین حرفی زده است، با ابراز تاسف باید گفت واژه دیگری جز نژادپرستی وجود ندارد. سخنگوی سازمان ملل به سخنان آقای ترامپ در ایام تبلیغات انتخاباتی او در سال ۲۰۱۶ اشاره کرده که طی آن او گفته بود مهاجران مکزیکی مجرم و زناکار هستند. سخنگوی سازمان ملل متحد هشدار داده است چنین اظهاراتی خطرناک است و انکارکننده ارزش‌هایی است که جهان از زمان پایان جنگ جهانی دوم برای آن تکاپو کرده است. طی هفته‌های اخیر، دولت آمریکا سعی در محدود کردن ورود اعضای خانواده‌های مهاجران به این کشور را کرده است. دولت آمریکا همچنین تغییراتی جدی در وضعیت قانونی هزاران مهاجر داده است. نمایندگان دموکرات در کنگره آمریکا هم در واکنش گفته‌اند این اظهارنظر آقای ترامپ آشکارا نشان می‌دهد او نژادپرست است. واشنگتن پست اول بار در گزارشی از اظهارنظر توهین‌آمیز دونالد ترامپ خبر داد. کاخ سفید بدون تکذیب سخنان آقای ترامپ در بیانیه‌ای اعلام کرد: "بعضی از سیاستمداران در واشنگتن مدافع منافع کشورهای خارجی هستند ولی آقای ترامپ همیشه برای مردم آمریکا می‌جنگد." بر اساس این بیانیه آقای ترامپ در پی اصلاح قوانین مهاجرتی آمریکاست تا این کشور پذیرای مهاجرانی باشد که به رشد اقتصادی آمریکا کمک کنند. بیشتر بخوانید 'اشاره نژادپرستانه' ترامپ با خشم مواجه شد جان فیلی، سفیر آمریکا در پاناما یک کهنه تفنگ‌دار و خلبان سابق هلی‌کوپتر در ارتش آمریکا بوده سفیر آمریکا در پاناما: دیگر نمی‌توانم برای دولت ترامپ کار کنم همزمان با واکنش‌های گسترده و خشم‎‌آلود به اظهارات جدید آقای ترامپ که بسیاری آن را نژادپرستانه ارزیابی کرده‌اند، سفیر آمریکا در پاناما استعفا داده و گفته دیگر نمی‌تواند با دولت آقای ترامپ کار کند. جان فیلی، که یک کهنه تفنگ‌دار و خلبان سابق هلی‌کوپتر در ارتش آمریکا بوده، روز جمعه اعلام کرد که تصمیمش در این باره را اواخر ماه دسامبر گذشته به وزارت خارجه در واشنگتن خبر داده است. او گفته: "به عنوان عضو کوچکی از دستگاه دیپلماسی کشورم، سوگند خورده‌ام که به رئیس‌جمهور و سیاست‌هایش حتی اگر با آنها همراه نباشم، وفادار بمانم و چنانچه احساس کردم نمی‌توانم چنین کنم کنار بکشم. برای همین هم اکنون تقاضای استعفای خودم را تقدیم کرده‌ام." آقای فیلی نخستین دیپلمات ارشد آمریکا نیست که به تازگی کناره گیری کرده است. در ماه دسامبر گذشته، الیزابت شَکِل‌فورد که سفیر آمریکا در سومالی بود اما در نایروبی مستقر شده بود، به دلایل مشابهی کناره‌گیری کرد. خانم شکل‌فورد در نامه استعفای خودش به رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، آورده بود استعفا می دهد چون "آمریکا از حقوق‌بشر به عنوان الویت اصلی در سیاست خارجی خود عدول کرده" است.
اتحادیه آفریقا که ۵۵ کشور این قاره را نمایندگی می‌کند با انتشار بیانیه‌ای بی‌سابقه از دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا خواسته بابت سخنان 'توهین‌آمیز و نژادپرستانه‌اش" رسما عذرخواهی کند. آقای ترامپ در یک جلسه رسمی و در حضور نمایندگان کنگره چند کشور آفریقایی و فقیر دیگر را 'چاله مستراح "خوانده و گفته بهتر است آمریکا از کشورهایی مثل نروژ مهاجر بپذیرد.
اتحادیه آفریقا: ترامپ باید عذرخواهی کند
تيم ملی فوتبال ايران که برای نخستين بار در سال ۱۹۷۸ حضور در جام جهانی را تجربه کرده بود ، پس از ۲۰ سال با شکست استراليا، آخرين تيمی شد که به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود و برای دومين بار در تاريخ فوتبال ايران، حضور در اين جام معتبر را تجربه کرد. اما اکنون و پس از ناکامی در راهيابی به جام جهانی ۲۰۰۲ کره-ژاپن ، تيم ملی فوتبال ايران در حال برگزاری مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان است تا در صورت موفقيت بتواند برای سومين بار به جام جهانی راه يابد و در اين راه به اعتقاد بسياری، اتکای زيادی به بازيکنانی دارد که در ليگهای فوتبال خارج از ايران بازی می کنند؛ کسانی که در روزنامه های ورزشی تهران با واژه "لژيونر" ناميده می شوند. بازيکنان ايرانی در اروپا آغاز پيوستن فوتباليست های ايرانی به باشگاههای خارجی و بويژه باشگاههای اروپايی، به يازدهمين دوره جام ملتهای آسيا در سال ۱۹۹۶ در امارات متحده عربی بازمی گردد که اگرچه تيم ملی ايران در آن به مقامی بهتر از سومی دست نيافت، اما نتايجی که به دست آورد خيره کننده بود از جمله پيروزی ۶ بر ۲ مقابل کره جنوبی که نتيجه بی سابقه ای بود و باعث شد بازيکنانی همچون علی دايی، کريم باقری وخداداد عزيزی، بسيار مطرح شوند. محمود رضا فاضلی، مدير برنامه بسياری از بازيکنان ايرانی بوندسليگای آلمان در اين مورد می گويد ارنست ميدن دورپ، مربی آن زمان تيم آرمينيا بيله فلد آلمان که برای جذب تعدادی از بازيکنان تيم کره جنوبی به امارات رفته بود، پس از شکست اين تيم توسط ايران، بازی بازيکنان ايرانی را پسنديد و برای بردن آنها به آلمان ابراز تمايل کرد. خداداد عزيزی که خود جزو اولين بازيکنانی بود که به آلمان رفت و در تيم کلن اين کشور مشغول بازی شد معتقد است ايران در آن سال تيم خوبی داشت و همين باعث شد که عده ای از ايرانيان مقيم کشور آلمان، با ارائه فيلم بازيهای تيم ايران به باشگاههای آلمانی، پای بازيکنان ايرانی را به بوندسليگای آلمان باز کنند. مهدی مهدوی کيا نيز که يکی از بازيکنان موفق ايرانی حاضر در فوتبال آلمان است، با اشاره به اينکه اروپايی ها معمولا اهميتی به فوتبال آسيا نداده و بازيهای فوتبال آسيا را دنبال نمی کنند، می گويد تنها جايی که می تواند فوتباليست های آسيايی را مطرح کند، جام جهانی است. اين مساله با حضور ايران در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه به خوبی خود را نشان داد و تعداد زيادی از بازيکنان ايرانی، پس از حضور در اين جام به همراه تيم ملی ايران، برای ادامه فوتبالشان جذب باشگاههای اروپايی شدند؛ بازيکنانی همچون مهدی پاشا زاده، مهرداد ميناوند و بعدها علی کريمی، وحيد هاشميان، رحمان رضايی، فرهاد مجيدی، علی موسوی و داريوش يزدانی. چرا آلمان ؟ از هفت بازيکن تيم ملی فوتبال ايران که در ليگهای خارجی بازی می کنند، شش نفرشان عضو تيمهای آلمانی هستند. اما چرا آلمان؟ مگر فوتبال آلمان چه ويژگی خاصی داشت؟ يا بهتر بگوييم، چرا فوتباليستهای ايرانی تنها مورد توجه باشگاههای آلمانی قرار گرفتند؟ شاهين رحمانی، روزنامه نگار ورزشی در تهران، اين مساله را با روابط ورزشی و حتی سياسی دو کشور ايران و آلمان بی ارتباط ندانسته و معتقد است پس از انقلاب اسلامی در ايران، سطح ارتباط فوتبال آلمان با ايران بيشتر از هرکشور ديگری بوده است. او از جمله به اين نکته اشاره می کند که باشگاههای کلن و هامبورگ آلمان در اوايل دهه ۱۹۹۰ ميلادی و در اوج مشکلات سياسی ايران به اين کشور رفتند و با تيمهای ايرانی بازی کردند. امير عليزاده، ديگر روزنامه نگار ورزشی در تهران که فوتبال آلمان را دنبال می کند نيز با تاييد اين مساله، معتقد است اقتصادی فکر کردن باشگاههای فوتبال آلمان نيز در اين مساله نقش دارند و آلمانی ها مايلند فوتباليستهای خوب را با هزينه نه چندان زياد به دست آورند و اين دليل روی آوردن آنها به بازيکنان ايرانی است. هرچند راينر سوبل، مربی آلمانی تيم فوتبال پرسپوليس تهران، معتقد است مهارت ايرانی ها در فوتبال خيابانی يا گل کوچک در تصميم باشگاههای آلمانی در بکارگيری فوتباليست های ايرانی نقش زيادی دارد اما خداداد عزيزی می گويد بازيکنان ايرانی به اين دليل آلمان را برای ادامه فوتبالشان انتخاب کردند که از جای ديگری پيشنهاد نداشتند. روحيه ايرانی ، فوتبال آلمانی به هر حال و به هر کدام از اين دلايل که باشد، بازيکنان ايرانی به آلمان رفتند. اما بازی کردن در يک کشور ديگر برای فوتباليست های ايرانی چندان آسان هم نبود. خداداد عزيزی با اشاره به اينکه ايرانی ها مردم عاطفی هستند و آلمان هم کشوری است که نظم و انضباط در آن حرف اول را می زند ، اولين مشکل بازيکنان ايرانی را احساس غربت می داند و موفق نبودن بعضی از آنها را نيز در عدم تطابق با اين مساله می داند . مهدی مهدوی کيا نيز ندانستن زبان آلمانی و تفاوتهای فوتبال ايران و آلمان را از جمله مشکلات فوتباليست های ايرانی در اين کشور می داند. اما جدا از مشکلاتی که اين دو بازيکن ايرانی به آن اشاره می کنند، بايد به ياد داشت که فوتبال در اروپا حرفه ای است و رفتار حرفه ای هم می طلبد و اگر فوتباليست، رفتار حرفه ای نداشته باشد، جايی هم در اين فوتبال نخواهد داشت. اين همان نکته ای است که امير عليزاده، روزنامه نگار ورزشی در تهران در بيان علل موفق نبودن بعضی از بازيکنان ايرانی در آلمان به آن اشاره می کند و معتقد است آنها فراموش می کنند که در اروپا بازيکن بايد در خارج از زمين فوتبال و در برخورد با رسانه های عمومی نيز حرفه ای بوده و منفعل نباشد. لژيونرها : خوب يا بد ؟ در فوتبال حرفه ای دنيا، تيمهای ملی کشورهای مختلف از پيوستن بازيکنان آن کشور به باشگاههای کشورهايی که فوتبال برتری دارند استقبال می کنند چرا که معتقدند اين مساله به سود فوتبال ملی شان است. اين امر سالهاست که در دنيا رايج است و مشکلات آن هم کمابيش حل شده. در ايران اولين جنجالی که در اين مورد به وجود آمد اين بود که عده ای معتقد بودند بازيکنان شاغل در ليگهای خارجی، زمان بازی برای تيم ملی برای پرهيز از مصدوم شدن و از دست دادن جايگاهشان در تيمهای باشگاهی خارجی که در آن توپ می زنند، با احتياط بازی کرده و به اصطلاح مراقب ساقهايشان هستند و اين باعث پايين آمدن کيفيت بازی آنها و ضربه خوردن تيم ملی ايران می شود. البته اين دسته از بازيکنان ، هميشه اين اتهام را رد کرده اند. خداداد عزيزی از جمله اين بازيکنان است که معتقد است همينکه بازيکنی برای حضور در تيم ملی کشورش از تيم باشگاهيش اجازه می گيرد، موقعيتش در باشگاه به خطر می افتد و اگر اين بازيکن می خواست کم کاری کند، دليلی برای آمدن به تيم ملی نداشت. مشکل ديگر، به موقع نرسيدن بازيکنان شاغل در ليگهای خارجی به اردوهای تيم ملی ايران بود که به گفته منتقدان، باعث ايجاد ناهماهنگی بين آنها و ساير بازيکنان تيم ملی می شد، مشکلی که البته اکنون و به گفته امير عليزاده، روزنامه نگار ورزشی در تهران، مدتی است که با هماهنگی تقويم کنفدراسيون فوتبال آسيا و اروپا، حل شده. منافع بسيار اما کارشناسان می گويند اين مشکلات، در برابر منافعی که حضور فوتباليست های ايرانی در اروپا عايد فوتبال ايران و تيم ملی آن کرده، بسيار ناچيزند. امير عليزاده، روزنامه نگار ورزشی در تهران می گويد بازيکنان ايرانی، پس از حضور در ليگهای فوتبال خارج از ايران، عادات اشتباه خود را کنار می گذارند و به فوتبال منطقی روی می آورند. او در اين مورد به علی دايی و وحيد هاشميان اشاره می کند که فوتبالشان انفرادی بود و طرز تفکر حرفه ای نداشتند در صورتی که اکنون و پس از چند فصل بازی در فوتبال آلمان، آنها فوتبال بسيار منطقی را ارائه می دهند. شاهين رحمانی، روزنامه نگار ورزشی در تهران نيز می گويد تاثير مثبت حضور اين بازيکنان در اردوهای تيم ملی ايران کاملا مشخص است و فضای اردوهای تيم ملی و رفتار بازيکنان نسبت به چند سال گذشته ، کاملا متفاوت است. راينر سوبل، مربی آلمانی تيم فوتبال پرسپوليس تهران نيز که يکی از اين بازيکنان، يعنی کريم باقری، در تيمش بازی می کند معتقد است اين بازيکنان بر فوتبال باشگاهی ايران نيز تاثير مثبتی داشته اند. او می گويد کريم باقری که ميداند حرفه ای بودن يعنی چه، به بازيکنان جوانتر کمک می کند و به نوعی رهبر تيم است و اين مساله به مربی بسيار کمک می کند. در هر حال تيم ملی فوتبال ايران گام در راه رسيدن به جام جهانی ۲۰۰۶ که در آلمان برگزار می شود گذاشته است و اميدوار است بتواند با تلاش مربی و بازيکنانش، بويژه آن دسته از بازيکنان که تجربه حضور در ليگهای خارجی را دارند ، به اين رقابتها راه يابد. تيم ملی ايران، ۱۳ خرداد ماه در تهران با کره شمالی و ۱۸ خرداد ماه نيز با بحرين ديدار می کند و در صورت به دست آوردن ۴ امتياز از اين دو بازی ، به صورت مستقيم به جام جهانی راه می يابد و بازی آخرش در برابر ژاپن ، تشريفاتی خواهد شد. اينکه آيا تيم ملی ايران مفق به اين کار خواهد شد يا خير ، بايد تا چند روز ديگر منتظر ماند و ديد. خدمات
حضور در جام جهانی فوتبال برای تمام کشورها آرزوی بزرگی است، آنقدر بزرگ که حتی گاه می تواند تحولات بسياری در ورزش يک کشور ايجاد کند.
فوتبال ايران به 'لژيونرها' اميد دارد
قطعنامه‌های پیشنهادی فلسطینی‌ها در اتحادیه عرب به نتیجه نرسید و این اتحادیه عملا در برابر مساله توافق امارات و اسراییل موضعی نگرفت نشست وزرای امور خارجه اتحادیه عرب که روز چهارشنبه برگزار شد، به هیچ نتیجه روشنی در مناقشه‌ای که به خاطر توافق صلح امارات شکل گرفته دست نیافت و نشان داد که فلسطینی‌ها بیش از هر زمان دیگری در رویارویی‌شان با اسرائیل، حمایت برخی "برادران" عربشان را از دست داده‌اند. بحران طرح صلح اعراب برای فلسطینی‌ها تازه نیست. از زمان تصویب رسمی این طرح در اتحادیه عرب حدود ۱۸ سال گذشته و چشم‌انداز قابل اعتنایی از به نتیجه رسیدن کوچکترین خواسته‌های این طرح وجود ندارد. اما آنچه اخیرا بار دیگر مرگ مغزی این طرح را به یاد سیاست بین‌الملل آورد، توافق صلح اسرائیل و امارات متحده عربی بود که کاملا برخلاف شرط‌های از پیش تعیین شده کشورهای عربی صورت گرفت. بیشتر بخوانید: فلسطینی‌ها توافق صلح امارات و اسرائیل را خنجری توصیف کردند که از پشت به آنها زده شده. آنها همچنین از اتحادیه عرب درخواست کردند که یک نشست اضطراری برگزار کند؛ با این هدف که کشورهای عربی به شکل یکپارچه این اقدام امارات را محکوم کنند. در حال حاضر، موضع اصولی تشکیلات خودگردان فلسطینی در برابر اسرائیل، درخواستهای کلیدی طرح صلحی است که ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان، در زمانی که هنوز ولیعهد بود ارائه کرد. از آنجا که محتوای این طرح در اتحادیه عرب تصویب شده، این انتظار وجود داشت که همین اتحادیه از آن حمایت کند. اتحادیه عرب یک سازمان بین‌‌دولتی است که همواره تحت تاثیر رقابت‌ها و اختلافات میان کشورهای عربی بوده اما نه تنها مخالفت برخی کشورهای عربی موجب شد تا نشست اضطراری برگزار نشود، بلکه حواشی نشست روز چهارشنبه وزرای امور خارجه این اتحادیه (که یک نشست خارج از برنامه نبود) هم به نتیجه مورد نظر فلسطینی‌ها ختم نشد. برعکس، این نشست و حواشی آن نشان داد که شکاف میان کشورهای عربی بر سر مساله فلسطین از هر زمان دیگری عمیق‌تر است. اتحادیه عرب با اختلافات شدید میان اعضایش بیگانه نیست. کشورهای عربی همواره در مقاطع مختلف رویکردهای متفاوتی به سیاست بین‌الملل دارند و در این اتحادیه نیز یک رقابت همیشگی برای زورآزمایی سیاسی و به کرسی نشاندن مواضع وجود دارد. با این حال اتحادیه عرب در مساله فلسطین به ویژه در دهه‌های اخیر سعی کرده تا دستکم ظاهر بیرونی را حفظ کند و موضعی واحد در برابر اسرائیل به نمایش بگذارد. اتحادیه عرب در نهایت هیچ کنترلی بر سیاست خارجی کشورهای عضو ندارد ابتکار صلحی که در سال ۲۰۰۲ در این اتحادیه به عنوان موضع واحد کشورهای عربی تصویب شد، در واقع یک پیروزی سیاسی قابل اعتنا در شکل‌دهی استراتژی سیاست خارجی اعراب محسوب می‌شد. اتحادیه عرب در نهایت هیچ کنترلی بر سیاست خارجی کشورهای عضو ندارد و هرگز از یک سازمان بین‌دولتی نه چندان متحد فراتر نرفته. اما بر اساس این طرح همه اعضا پذیرفتند که عادی‌سازی روابط با اسرائیل را به استقلال فلسطین مشروط کنند. (طبیعتا شروط این طرح شامل مصر و اردن که پیشتر روابطشان را با اسراییل عادی کرده بودند نمی‌شد. سران هر دو کشور نیز در نشست سال ۲۰۰۲ شرکت نکردند.) این طرح صلح متنی بسیار کوتاه دارد، اما به دقت پیش‌شرط‌های اعراب برای عادی‌سازی روابط در آن قید شده: پایان اشغال فلسطین و تشکیل کشور فلسطین در چارچوب مرزهای ۱۹۶۷، به پایتختی بیت‌المقدس شرقی، و حل مساله آوارگان فلسطینی به شکل عادلانه. بر اساس این طرح کشورهای عربی اعلام کردند که بعد از این اتفاقات، مناقشه اعراب و اسراییل را تمام شده تلقی خواهند کرد و همگی اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت. اما تا آن روز هیچ کدامشان حاضر نیستند که روابطشان را با اسراییل عادی کنند. علت اینکه حالا فلسطینی‌ها احساس می‌کنند امارات از پشت به آنها خنجر زده، در واقع نقض این طرح صلح و عملا بی‌اعتبار کردن بیش از پیش آن است. ضمن اینکه وقتی یکی از اعضا این‌چنین پیش‌‌شرط‌های تعیین شده در اتحادیه عرب را نادیده بگیرد، راه برای اینکه کشورهای بیشتری به این طرح صلح و شروطش پشت کنند، باز می‌شود؛ اتفاقی که با گمانه‌زنی درباره احتمال توافق‌های مشابه میان کشورهایی مانند سودان، بحرین و عمان با اسرائیل، از همیشه محتمل‌تر شده است. فلسطینی‌ها احساس می‌کنند امارات از پشت به آنها خنجر زده وقتی فلسطینی‌ها دیدند که اتحادیه عرب حاضر نیست در نشستی اضطراری در برابر توافق امارات موضع بگیرد، چاره‌ دیگری نداشتند جز اینکه صبر کنند تا در نخستین نشست برنامه‌ریزی شده، مساله را مطرح کنند. آنها پیش‌نویس قطعنامه‌ای را تهیه کردند که در آن به شکل مستقیم نام امارات ذکر شده بود و توافق اخیر نیز محکوم شده بود. اما ظاهرا حتی همین قطعنامه هم بسیار خوش‌بینانه‌تر از آنچه فلسطینی‌ها به دنبالش بودند نوشته شده بود. پیش‌نویس پیشنهادی فلسطینی‌ها حتی قبل از رسیدن به نشست روز چهارشنبه برای بررسی در سطح وزرای خارجه، با مخالفت جدی بحرین روبه‌رو شد و در نطفه خفه شد. در منطقه خلیج فارس، نه فقط امارات بلکه بحرین و عمان و قطر، هر سه روابط غیررسمی دوستانه‌ای با اسرائیل دارند و اگر چشمشان را بر روی مساله فلسطین ببندند، منافع مهمی نیز (چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی و امنیتی) در روابط همه جانبه با اسرائیل خواهند داشت. فلسطینی‌ها نه تنها ناچار شدند که قید قطعنامه ضد اماراتی را بزنند، بلکه ۲۴ ساعت قبل از نشست، خبرگزاری رسمی تشکیلات خودگردان فلسطینی - وفا - گزارش داد که محمود عباس، با هرگونه توهین به نمادهای کشورهای عربی از جمله امارات مخالفت کرده و گفته چنین توهین‌هایی را نمی‌پذیرد. در نهایت دیپلماتهای فلسطینی، پیش‌نویس جدیدی تهیه کردند که به شکل قابل ملاحظه‌ای لحن آن تغییر کرده بود. در این پیش‌نویس دیگر از محکوم کردن امارات خبری نبود. بخشهای مربوط به لزوم مقابله با امارات نیز از پیش‌نویس حذف شد. در عوض قطعنامه پیشنهادی به به تلاشی تبدیل شد تا طرح صلح سال ۲۰۰۲ از یادها نرود. به نوشته خبرگزاری رویترز که ساعتی پیش از جلسه چهارشنبه به پیش‌نویس دست یافت، در این متن تاکید شده بود که توافق صلح امارات و اسرائیل به معنای "پایان توافق نظر اعراب بر سر مساله فلسطین نیست" و "کارزار فلسطینی‌ها، کارزار سراسر ملت عرب است". فلسطینی‌ها با این متن و البته دلی پر از دیگر کشورهای عربی در جلسه روز چهارشنبه شرکت کردند. ریاض المالکی، وزیر خارجه فلسطینی، در سخنرانی‌اش به صراحت گلایه‌هایش را از کشورهای عربی بیان کرد و به همه یادآوری کرد که اتحادیه عرب حاضر نشد نشستی اضطراری درباره این موضوع برگزار کند. فلسطینی‌ها با دلی پر از دیگر کشورهای عربی در جلسه روز چهارشنبه شرکت کردند او همچنین گفت که اگر اتحادیه عرب با توافق امارات و اسرائیل مخالفت نکند، "اینگونه به نظر خواهد رسید که اتحادیه عرب از این توافق حمایت می‌کند، یا با آن همکاری می‌کند، یا دستکم در تلاش است تا آن را لاپوشانی کند"؛ یعنی مرگ کامل طرح صلح سال ۲۰۰۲. و در نهایت همین اتفاق هم افتاد. وقتی این نشست ویدئویی در روز چهارشنبه به پایان رسید، نتیجه نهایی این بود که اعضا بر سر متن طرح پیش‌نویس اصلاح‌شده از سوی فلسطینی‌ها هم توافق نظر ندارند؛ اتفاقی که در نشریه تایمز آف اسرائیل، خودداری اتحادیه عرب از محکوم کردن توافق صلح امارات توصیف شد. تنها دستاورد دیپلماتیک فلسطینی‌ها از این نشست حمایت ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی از طرح صلح اعراب بود؛ حمایتی که پیشتر نیز از سوی ریاض اعلام شده بود. با این حال همین عربستان به نخستین پرواز تاریخی اسرائیل-امارات اجازه داد تا از آسمان این کشور عبور کند. و محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور پیشتر از تمایلش برای عادی‌سازی روابط کشورش با اسرائیل سخن گفته است. ضمن اینکه بحرین نیز در سیاست خارجی، از تصمیماتی که مورد تایید ریاض نباشند دوری می‌کند. در حال حاضر که نام بحرین به عنوان یکی از گزینه‌های جدی برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل مطرح است، این گمانه‌زنی نیز شکل گرفته که چنین تصمیمی بدون چراغ سبز عربستان عملی نخواهد شد. به بیان دیگر، عربستان اگرچه فعلا بر سر موضع اصولی خود مبنی بر عدم عادی‌سازی روابط با اسرائیل تا زمان استقلال کامل فلسطین مانده، اما در عمل از نفوذ و قدرتش برای متوقف کردن دیگر متحدانش استفاده نکرده است. توافق صلح امارات و اسرائیل از سوی دولت دونالد ترامپ اعلام شد مجموعه این نشانه‌ها، همگی حاکی است که حتی عادی‌سازی روابط کشور مهمی مانند عربستان نیز با اسرائیل، مساله‌ای نیست که غیرممکن به نظر برسد، یا لزوما تا استقلال کامل فلسطین در چارچوب مرزهای ۱۹۶۷ طول بکشد. وقتی توافق صلح امارات و اسرائیل از سوی دولت دونالد ترامپ اعلام شد، صائب عریقات دیپلمات با سابقه فلسطینی گفت که فلسطینی‌ها قربانی تحولات سیاسی داخلی آمریکا و تلاش برای نگه داشتن دونالد ترامپ در کاخ سفید شده‌اند؛ کنایه‌ای به اینکه هم بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل و هم محمد بن زاید حاکم غیررسمی امارات، به دلیل علاقه‌شان به ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ و مخالفتشان با پیروزی جو بایدن، انگیزه مضاعفی برای اعلام این توافق در این روزها دارند. اما در عین حال، در چشم‌اندازی فراتر از تحولات کوتاه مدت مانند انتخابات پیش روی آمریکا، آنچه در سطح سازمانی همانند اتحادیه عرب رخ می‌دهد حاکی است که اولویت‌های بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه به دلیل باز ترسیم خط‌کشی‌های ژئوپلتیک منطقه بیش از هر زمانی تغییر کرده است. ملک عبدالله در سال ۲۰۰۲ در جلسه اتحادیه عرب در بیروت. طرح پیشنهادی او در این جلسه تصویب شد که در نوع خود تغییری مهم در موضع کشورهای عربی دقبال اسراییل محسوب می‌شد توجه قابل ملاحظه به مساله افزایش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه که در دکترین سیاست خارجی چهره‌های نوظهوری مانند محمد بن سلمان یا محمد بن زاید بازتاب داشته، یا تحولاتی مانند رویکرد مستقل قطر در یارکشی‌های منطقه‌ای و همچنین تغییرات گام به گام سیاست خارجی ترکیه در مسیر گسترش نفوذ آنکارا، همه از جمله رخدادهایی هستند که رد اثراتشان بر آنچه در روز چهارشنبه در اتحادیه عرب رخ داد، دیده می‌شود. فلسطین، چه قربانی انتخابات آمریکا، آنطور که صائب عریقات می‌گوید، و چه قربانی تحولاتی وسیع‌تر مانند همگرایی استراتژیک برخی کشورهای عربی با اسرائیل در برابر ایران، در هر حال بار دیگر این روزها از سوی بسیاری از ناظران خاورمیانه، بازنده اصلی توصیف می‌شود.
نشستی که قرار بود با تنفس مصنوعی، ابتکار صلح سال ۲۰۰۲ اعراب و اسرائیل را از مرگ حتمی نجات دهد، عملا به نشانه‌ای دیگر از به گل نشستن بیش از پیش این طرح تبدیل شد.
فلسطینی‌ها در اتحادیه عرب شکست خوردند: امارات محکوم نشد
دولتمردان اسرائیلی و نیز ‫برخی از ناظران خارجی دلیل اصلی جنگ جاری اسرائیل علیه غزه را سیاستهای گروه فلسطینی حاكم در نوار غزه یعنی «حركت مقاومت اسلامی» یا حماس می دانند. آنها ادعا می كنند عدم شناسایی اسرائیل از سوی حماس و موشك پرانی از نوار غزه به اسرائیل دلیل اصلی حمله اسرائیل به غزه است و به همین هم دلیل مسئولیت كشته شدن غیر نظامیان فلسطینی نیز متوجه حماس است. در این تحلیل ها جنگ اسرائیل علیه غزه جنگی دفاعی برای بازگرداندن صلح، و تلفات غیر نظامیان فلسطینی نیز درخوش بینانه ترین حالت «آسیب جانبی» تلقی میشوند. اما اندكی تامل در سیر رویدادهای منتهی به دور اخیر حمله نظامی اسرائیل به غزه بر صحت این ادعا سایه می افكند. پس از آنكه جنبش اعتراضی «انتفاضه» فلسطینیان علیه اشغالگری اسرائیل هزینه های دیپلماتیك و سیاسی اداره مستقیم این منطقه را برای اسرائیل به طور فزاینده ای افزایش داد ارتش اسرائیل در سال ٢٠٠٥ از نوار غزه عقب نشینی كرد. متعاقب آن حماس در انتخابات سراسری فلسطین كه در سال ٢٠٠٦ و تحت نظارت سازمان ملل به انجام رسید به پیروزی رسید. اسرائیل از پذیرش حاكمیت حماس سر باز زد و با اعمال محاصره شدید اقتصادی در صدد تضعیف حماس برآمد. این تحریمها و ترور سیستماتیك رهبران حماس توسط اسرائیل به یك رشته درگیریهای نظامی منجر شد كه بزرگترین آنها در اواخر سال ٢٠٠٨ رخ داد كه به كشته شدن ١٣ اسرائیلی و بیش از ١٥٠٠ فلسطینی، كه اكثر آنها غیر نظامی بودند، انجامید. پس از جنگ ٢٠٠٩ اسرائیل به تشدید محاصره غزه پرداخت كه با حمله كماندوهای این كشور به كاروان كشتیهای امدادگران خارجی به غزه كه منجر به كشته شدن چندین كمك رسان ترك و یك بحران دیپلماتیك بی سابقه بین اسرائیل و تركیه گشت، به اوج خود رسید. همزمان اسرائیل با محدود كردن ‫شعاع دریایی مجاز برای ماهیگیران فلسطینی ساكن غزه امرار معاش را برای بخش بزرگی از ساكنین غزه عملا غیر ممكن كرد. در همان حال اسرائیل به حملات به اصطلاح «هدف دار» خود علیه نفرات حماس و سایر گروههای مسلح كوچكتر فلسطینی ادامه داد. در آخرین مورد ترور رهبر شاخه نظامی حماس در زمستان ٢٠١٢ منجر به پرتاب راكت از سوی حماس و سایر گروههای مسلح فلسطینی از غزه به سوی اسرائیل شد كه با واكنش اسرائیل به جنگی شدید بدل شد. اجرای آتش بس به وساطت مصر به این جنگ پایان داد. شرط اصلی این آتش بس تقلیل ابعاد و شدت محاصره اقتصادی غزه از سوی اسرائیل بود. در مقابل حماس تعهد كرد كه از پرتاب راكت از خاك غزه به اسرائیل جلوگیری كند. از آنزمان علیرغم ادامه حملات محدود و مقطعی اسرائیل به اهداف و اعضای حماس، این گروه به منع راكت پرانی از غزه به اسرائیل ادامه داد كه در چند مورد به بازداشت اعضای گروههای كوچكتر فلسطینی نظیر «جهاد اسلامی» و حتی درگیری با آنها نیز انجامید. با این اوصاف تنها دلیل علنی عنوان شده اسرائیل برای جنگ جاری اش علیه غزه‫ ادعای تنبیه حماس به اتهام قتل سه جوان یهودی در كرانه غربی رود اردن است. قتلی كه در مناطق تحت كنترل الفتح رخ داده و تاكنون هیچ فرد یا گروهی مسئولیت آنرا نپذیرفته است. دلیلی كه با ابعاد یورش نظامی اسرائیل كاملا نامتناسب است. ‫با این تفاصیل دلایل جنگ جاری را باید در جای دیگری جست. در اینجا به سه دلیل بلافصل اشاره میشود. ‫١. دولت اسرائیل به شدت مخالف تشكیل دولت اتحاد ملی در فلسطین است. این دولت در اوایل ژوئن و با توافق حماس و الفتح برای تشكیل یك كابینه متشكل از تكنوكراتهای مستقل تشكیل شد. دلیل مخالفت اسرائیل این است كه تشكیل دولت اتحاد ملی حماس و الفتح موضع طرف فلسطینی را در مذاكرات صلح (فعلا متوقف شده) تقویت می كند و بر مشروعیت بین المللی تشكیلات فلسطینی می افزاید. اسرائیل امیدوار است این جنگ به رادیكالیزه كردن رویكرد حماس به مذاكرات و در نتیجه تشدید اختلاف بین حماس و الفتح منجر شده و نهایتا به سقوط دولت اتحاد ملی حماس و الفتح منجر شود. نكته جالب در این رابطه این است كه همانگونه كه نورمن فینكلستین در مصاحبه اخیرش با بی بی سی فارسی به آن اشاره كرد تا قبل از توافق حماس و الفتح برای تشكیل یك دولت واحد، اسرائیل مدام وجود دو تشكیلات فلسطینی مجزا، یكی در غزه به رهبری حماس و دیگری در كرانه غربی رود اردن به رهبری الفتح، را یكی از موانع اصلی برای پیشرفت مذاكرات صلح عنوان می كرد با این ادعا كه الفتح و تشكیلات خودگردان فلسطینی تحت رهبری اش كه در مذاكرات صلح از سوی فلسطین شركت می كردند تمامی فلسطینی ها را نمایندگی نمی كند. اما پس از توافق الفتح و حماس برای تشكیل دولت ائتلافی اسرائیل این بار اعلام كرد كه به هیچ عنوان با دولتی كه شامل «گروه تروریستی حماس» باشد مذاكره نخواهد كرد. ‫٢. درگیری حزب الله لبنان در جنگ داخلی سوریه و در نتیجه اطمینان اسرائیل از عدم گشوده شدن جبهه شمال. به عبارت دیگر، دوره كنونی بهترین فرصت برای استراتژی نظامی اسرائیل ناظر به نابودی و یا تضعیف شدید و یك به یك حماس و حزب الله است. ‫٣. در یکی دو سال اخیر و در دوم ریاست جمهوری باراك اوباما، آمریكا فشار نسبتا بیشتری بر اسرائیل برای پیشرفت مذاكرات صلح وارد كرده است. یكی از ابتكارهای دولت دوم اوباما ترغیب فلسطینیان برای تشكیل دولتی واحد در جهت تسریع مذكرات صلح بود. الفتح و حماس علیرغم سابقه اختلافات و حتی درگیریهای نظامی خود به این درخواست آمریكا عمل كردند و دولت اتحاد ملی تشكیل دادند.‫ به این ترتیب یورش جاری اسرائیل به غزه و توقف احتمالا دراز مدت مذكرات صلح را می توان به مثابه ابزار اسرائیل برای نشان دادن و تاكید عملی بر استقلال عمل سیاسی اش در رابطه با مساله فلسطین فارغ از تمایلات كاخ سفید تلقی كرد. ‫با این همه شاید این استدلال مطرح شود كه حماس به سادگی و با به رسمیت شناختن اسرائیل می تواند مسئله را حل كرده و به بهانه اصلی اسرائیل برای حملات مكرر به غزه خاتمه دهد. ‫اما چند مشكل اصلی در رابطه با این استدلال وجود دارد. اول اینكه تنها دولت های مستقل می توانند همدیگر را به رسمیت بشناسند و از نتایج مترتب به آن متاثر شوند. حماس یك دولت مستقل دارای حاكمیت ملی نیست. به لحاظ اصولی و منطقی نیز هم منازعه و هم مذاكرات صلح بین اسرائیل و فلسطینیان معطوف به تشكیل دولت مستقل فلسطینی واجد شرایط شناسایی كردن و شناسایی شدن توسط دیگر دولت ها است. دوم اینكه حتی با نادیده گرفتن مشكل منطقی و حقوقی مذكور این پرسش مطرح می شود كه مرزهای جغرافیایی دولت اسرائیل كه حماس باید شناسایی كند كدام ها هستند؟ چرا که اصولا دولت شناسایی شده باید حدود و ثغور مشخص جغرافیایی داشته باشد. اتفاقا مسئله اصلی در مذاكرات ٢٠ سال گذشته صلح بین اسرائیل و فلسطینیان اساسا تعیین مرزهای اسرائیل و فلسطین بوده است. برای طرف فلسطینی این مرزها باید منطبق بر مرزهای ماقبل جنگ ١٩٦٧ مندرج در قطعنامه ٢٤٢ شورای امنیت سازمان ملل متحد، كه دو ماه پس از جنگ ١٩٦٧ اعراب و اسرائیل صادر شد، باشد. شایان ذكر است كه این قطعنامه یكی از معدود قطعنامه های مربوط به مسئله فلسطین است كه حامی و همپیمان اصلی اسرائیل، یعنی ایالات متحده آمریكا، آن را وتو نكرده است و مورد پذیرش تمامی كشورهای جهان است. اسرائیل نه تنها به این قطعنامه و دهها قطعنامه دیگر سازمانهای بین الملل وقعی ننهاده است بلكه با ساختن بی وقفه شهرك های یهودی نشین در حاصلخیزترین بخشهای اراضی اشغالی فلسطین عملا این مرزها را جابجا كرده است، و امكان تشكیل یك دولت مستقل و یكپارچه فلسطینی را از بین برده است. نهایتا، به لحاظ منطقی شرط شناسایی اسرائیل از سوی حماس به مثابه پیش فرض صلح و مذاكره با حماس را می توان از منظر فلسطینیان، و به طریق اولی حماس، نیز مطرح كرد. به این معنا كه حماس و یا گروههای فلسطینی نیز می توانند ادعا كنند كه مادامیكه اسرائیل از قبول رسمی دو شرط لازم برای تشكیل دولت مستقل فلسطینی، كه شناسایی آنها معادل درخواست شناسایی اسرائیل از سوی حماس است، یعنی قبول رسمی مرزهای ماقبل ١٩٦٧ و حق بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه و كاشانه اصلیشان، سر باز میزند آنان نیز از شناسایی اسرائیل خودداری میكنند. اما كنه استدلالهای مذكور این است مادامیكه حماس در عمل آماده شركت در مذاكرات صلح است عدم شناسایی گفتاری اسرائیل از سوی حماس نمی تواند الزاما مانع انجام و موفقیت مذاكرات صلح بین دو طرف باشد. حماس با شركت در دولت اتحاد ملی به همراه الفتح عملا و رسما وارد مذاكرات صلح شده بود و در این مقام به طور غیر مستقیم اسرائیل را نیز به رسمیت شناخته است چرا كه مذاكره الزام آور حقوقی با یك واحد سیاسی شناسایی نشده نه ممكن است نه منطقی. با این اوصاف تمسك اسرائیل به عدم شناسایی علنی این كشور از سوی حماس را تنها می توان یك بهانه برای اخلال در مذاكرات صلح با دولت اتحاد ملی فلسطینیان، تعمیق شكاف بین حماس و الفتح، و نهایتا تداوم وضعیت جنگی بین دو طرف تلقی كرد. امری كه هزینه انسانی و مادی اش برای فلسطینیان ساكن غزه بسیار گسترده و برای اسرائیل در مقایسه بسیار ناچیز بوده است. ‫با این تفاصیل وقوع جنگ جاری اسرائیل علیه غزه را باید در چارچوب استراتژی عمومی اسرائیل مبنی بر جلوگیری از تشكیل دولت فلسطینی واقعا مستقل در محدوده مرزهای ماقبل ١٩٦٧ از طریق اخلال در مذاكرات صلح و اتحاد سیاسی فلسطینیان كه لازمه این امر است توضیح داد. هزینه این استراتژی اسرائیل برای ساكنین غزه در شرایط آتش بس محاصره، بیكاری و فقر، و در شرایط جنگی مرگ، مصیبت و ویرانی است. تنها پایان اشغال غیر قانونی و نامشروع اراضی فلسطینی توسط اسرائیل و اعمال حق تعیین سرنوشت آزادنه مردم فلسطین می تواند به چرخه خشونت و کشتار پایان دهد.
بمبارانهای بی وقفه ارتش اسرائیل از آغاز حملات به غزه منجر به كشته شدن بیش از ١٧٠ نفر فلسطینی و زخمی شدن صدها نفر دیگر شده است. بنا به گزارش های سازمانهای كمك رسانی بین المللی بخش عمده قربانیان حمله ارتش اسرائیل غیر نظامیان فلسطینی هستند كه شمار زیادی زن و كودك نیز در میان آنان دیده می شوند.
دلایل جنگ اسرائیل علیه غزه
برداشت برنج در آمل، بخش کشاورزی ایران از مالیات معاف است هدف اعلام‌شده دولت ایران، رهایی از وابستگی به درآمدهای متغیر نفتی و جایگزین کردن آن با منابع با ثبات‌تر مالیاتی است. با این حال قوانینی که اخیرا تصویب شده، کندی توسعه زیرساخت‌های مالی الکترونیکی و آن طور که مجلس ایران می‌گوید، محدودیت‌های قانونی و فساد مالی، نشان می‌دهد که هنوز راه درازی در پیش است. مالیات در اقتصاد سیاسی به معنی تقویت بخش خصوصی و کاهش نفوذ دولت و نهادهای فراقانونی در اقتصاد است. در ایران، درآمدهای مالیاتی سهم کوچکی در کل بودجه دولت دارد، اگر چه این روند در حال تغییر است. سهم مالیات در بودجه عمومی دولت با وجود تلاش‌های دولت ایران برای افزایش درآمدهای مالیاتی در دوران تحریم‌های هسته‌ای، هنوز مالیات بخش کوچکی از درآمدهای بودجه عمومی دولت است. نمودار دایره‌ای زیر، تصویری کلی از سهم مالیات در بودجه عمومی ۳۷۱ هزار میلیارد تومانی امسال می‌دهد. توضیح: ادبیات بودجه ایران پیچیده است. در این نمودار، منظور از منابع (درآمدهای) اختصاصی، مثلا درآمد بیمارستان‌ها است که خرج خودشان می‌شود و به دولت نمی‌رسد. فروش اموال و استقراض هم مثل درآمد از طریق فروش سهام شرکت‌های دولتی یا فروش اوراق مشارکت است. درآمدهای اداری هم مثل جرایم و پول ثبت اسناد است. درمورد نفت، این درصد، درآمد مستقیم نفت خام است و محصولات پتروشیمی و گاز و میعانات جدا حساب می‌شود. اما مسئله این است که بودجه عمومی دولت، بخشی کوچک از بودجه کل کشور است. سهم درآمدهای مالیاتی در بودجه کل کشور - که رقمش بیش از هزار و ۸۵ هزار میلیارد تومان است - به حدود ۱۰ درصد می‌رسد. برای مقایسه، وابستگی بودجه کل کشور به نفت، بیش از ۳۵ درصد است. البته آنچه در نمودار بالا می‌بینید، درآمد مستقیم فروش نفت است. بخشی از درآمد‌های نفتی از مسیرهای دیگر وارد بودجه می‌شوند. شمشیر دو لبه؛ اصلاحیه قانون مالیات‌های مستقیم تیرماه دو سال پیش بود که اصلاحیه بحث برانگیز قانون معافیت مالیات‌های مستقیم تصویب شد. این قانون که هدفش کمک به رشد اقتصادی با ایجاد مشوق‌های مالیاتی برای سرمایه‌گذاران و تولید کنندگان است، از یک طرف برای رشد بخش خصوصی طراحی شده و از طرف دیگر، دست دولت را تا سال‌ها از سود بنگاه‌های تازه تاسیس کوتاه می‌کند، چون بر اساس این اصلاحیه معافیت‌های مالیاتی زیر در نظر گرفته شده است: برای جبران این معافیت‌ها، مالیات تولید کنندگان فعلی، ۲۵ درصد در نظر گرفته شده که همچنان مورد اعتراض است. تولیدی‌هایی که در مناطق محروم با مجوز ایجاد می‌شوند یک دهه از پرداخت مالیات به دولت معاف هستند برای اشخاص حقیقی هم، کسانی که زیر دو میلیون تومان در ماه حقوق می‌گیرند، از پرداخت مالیات معاف شده‌اند. با توجه به اینکه حداقل حقوق ۹۳۰ هزار تومان تعیین شده است، در نبود آمار دقیق، می‌توان حدس زد که تعداد کسانی که بیش از دو برابر حداقل دستمزد را می‌گیرند، جمعیت کوچکی نیستند. با این حساب، آیا درآمد مالیاتی دولت ایران در حال کاهش است؟ درآمد‌های مالیاتی، زیر ذره‌بین حدود ۳۹ درصد درآمدهای مالیاتی دولت را تولید کنندگانی که مالیات می‌دهند تامین می‌کنند بررسی درآمدهای حاصل از مالیات دولت ایران نشان می‌دهد که سهم مالیات بر درآمد، ۱۵ درصد است، که بیشتر مربوط به اشخاص حقیقی، مثل کارمندان و کارگران و اصناف است. نمودار زیر نشان می‌دهد که آنچه سود مالیاتی دولت را افزایش می‌دهد، بیش از همه بالا رفتن توان خرید مردم است، که درآمد مالیات بر کالا و خدمات را زیاد می‌کند، و بعد هم افزایش درآمد شرکت‌ها. دورنمای درآمد دولت از مالیات نمودار بالا نشان می‌دهد که افزایش درآمد دولت، وابسته به رونق اقتصاد است. البته مرکز پژوهش‌های مجلس ایران ادامه روند الکترونیکی کردن بخش مالی، مبارزه با فساد و اصلاح قوانین را هم توصیه کرده است. با این حال، آخرین نمودار این گزارش روند رو به رشد درآمدهای مالیاتی دولت ایران را نشان می‌دهد. با این حال تورم می‌تواند افزایش واقعی این درآمدها را خنثی کند و تنها درصورتی درآمد دولت زیادتر می‌شود که درصد تغییراتش از تورم بالاتر باشد. توضیح: نموداربالا فقط مالیات‌های عمومی را در نظر گرفته است
کامل تقوی‌نژاد، رئیس سازمان امور مالیاتی ایران می‌گوید، حدود ۴۰ درصد اقتصاد ایران، از پرداخت مالیات معاف است. به گفته او بیشترین سهم از معافیت‌ها به بخش‌های کشاورزی و فرهنگی و هنری رسیده است. اگرچه قبلا هم آمارهای مشابهی اعلام شده بود، این گفته‌ها بار دیگر نشان می‌دهد که همچنان بخش بزرگی از اقتصاد ایران، سهم عادلانه مالیاتش را نمی‌دهد.
درآمد مالیاتی دولت ایران چقدر است؟
تا موقعی که سوار هواپیمای ایران ایر بودم، همه چیز خوب بود. هنوز سرمست عطر بوسه ها و آغوش ها و اشک ها بودم. بقیه مسافران هم کم و بیش در حس و حال خودم بودند. احساس می کردم آدم مهمی شده ام و دارم عمل قهرمانانه ای انجام می دهم. از آمستردام که توی پرواز "کی ال ام" نشستم یک دفعه هری دلم پایین ریخت. چه کار داشتم می کردم؟ کجا می رفتم؟ همه چیز را ول کرده بودم که کجا بروم؟ مسافران اغلب خارجی بودند و داشتند برای خودشان بگو بخند می کردند. حتی نیم نگاهی هم به من مفلوک درمانده نمی کردند. اصلا من برایشان مهم نبودم. زدم زیر گریه. می خواستم برگردم خانه.... اما خانه کجا بود؟ قاره سرسبز اروپا از زیر پاهایم سر می خورد و خانه های شیروانی قرمزرنگ مانند قوطی کبریت شده بودند. هواپیما وارد دنیای ابرآلودی می شد که من را به سرزمینی تازه و ناشناخته می برد... روزهای اول، همه چیز تازگی داشت. انجام کارهای اولیه مهاجرت، تقاضای کارت بیمه عمومی، بازکردن حساب بانکی، خرید هفتگی، یاد گرفتن اصطلاحات روزمره، کشف شهر، ثبت نام در کلاس انگلیسی، دیدن دانشگاه ها، اولین تلاش ها برای کاریابی و .... اتاوا به شدت مرا شیفته کرده بود. کارهای اداری توسط پست و گاهی با یک تلفن ساده انجام می شد. شهر خلوت و زیبا و سرسبز بود. هوا پاکیزه بود و مردم در خیابان رفتاری آرام و مهربان داشتند. در اتوبوس افرادی را از همه رنگ و نژاد و زبانی می شد دید و راننده با همه آنها به گرمی یکسانی خوش و بش می کرد. وقتی سر و کارت با مسئولی یا کارمندی می افتاد، نه تنها ترشرو و آزاردهنده نبود بلکه با رویی باز و گرم با تو روبرو می شد. مراکزی رایگان برای آموزش زبان، آموزش کاریابی و راهنمای تحصیلی برای مهاجران وجود داشت. در آنجاها می شد دوستانی از کشورهای مختلف دنیا پیدا کرد. شروع به تحقیق در زمینه کارم کرده بودم و این بار تجربه این را داشتم که دنبال کار و درسی بروم که واقعا دوست داشتم. برخلاف ایران، هیچ محدودیتی برای انتخاب وجود نداشت. انگار زندگی ام را یک بار به عقب دور زده بودم و حالا می توانستم آن را طوری که می خواستم دوباره آغاز کنم... همه محاسبات مالی را برای وارد شدن به مدرسه پرهزینه فیلم شریدان کرده بودم و می دانستم این مدرسه ای است که حتی خواب رفتن به آن را هم در ایران نمی توانستم ببینم. بالاترین تکنیک های فیلمسازی، استودیوهای مجهز، اساتیدی که همه در ارتباط با صنعت فیلم آمریکا بودند، بهترین سالن های صدا و تصویر برای نمایش فیلم و جدیدترین سیستم های دیجیتال تدوین فیلم، چیزی که همیشه رویای یادگیری آن را در سر داشتم... اما رویایی که به واقعیت تبدیل می شود همیشه همانقدر شیرین نیست. هرقدر که خود مدرسه جالب و هیجان انگیز بود، ارتباط گرفتن با همکلاسی ها که بیشتر آنها پسران جوان و سفیدپوست بودند (برای اولین بار فهمیدم که خودم سفیدپوست تلقی نمی شوم) دشوار بود. بسیاری از آنها به علت محرومیت نکشیدن، قدر نعمتی که داشتند را نمی دانستند و مدام سمپاشی می کردند و می خواستند یکشبه ره صدساله بروند و همه کسانی که بر سر راه آنها قرار گرفته اند را نیست و نابود کنند. رقابت ها، نادیده گرفتن ها، دعواها و آزار و اذیت روز به روز اوج می گرفت و من که گل سرسبد مدارس و دانشگاه ها در ایران بودم، می دیدم که حالا به خاطر لهجه و ملیت و زن بودنم تحت فشار قرار گرفته ام. خیلی خشن تر و نامهربانانه تر از آن که در ایران دیده بودم. برای اولین بار معنای واقعی تنهایی، بی پولی، سرما، و در اقلیت بودن را درک کردم. و دوره سختی که در پی آن آمد، فقط به من آموخت که چاره ای چون بزرگ شدن و به معنای واقعی روی پای خود ایستادن و محکم بودن نیست. البته در این گذار دوستانی هم پیدا شدند و اتحاد و محبتی که قبل از آن معنای آن را به این عمیقی درک نکرده بودم. هر آدمی یک زمانی در زندگی از بچگی در می آید و به مرحله بلوغ وارد می شود. بلوغی که هرچند دردناک اما باید اتفاق بیفتد... .... و بالا و پایین ها ادامه داشت تا این که بالاخره موفق شدم. استقامت و پایداری نتیجه داد. بالاخره کار خوبی پیدا کردم و فیلمی که با چنگ و دندان در مدرسه تدوین کرده بودم، به فستیوال مهمی راه یافت. همکلاسی های خودبین از در آشتی برآمدند و یک بار دیگر اعتماد به نفسی را که از دست داده بودم، باز یافتم. و همه اینها در برابر این که فهمیدم توانایی های آدمی چقدر است و چقدر می تواند در بدترین شرایط زنده بماند و حتی از کوچکترین چیزها بزرگترین لذت های زندگی را برای خود بسازد، هیچ بود. فشار باعث وسیع شدن ظرفیت و دیدگاه من شده بود. مهاجرت نه فقط یک زندگی تازه، بلکه درس زندگی بود...صابره محمدکاشیبهار 2004 تورنتو خدمات
مادرم گفت تو مگر عاطفه نداری. پدرم گفت می خواهی بروی نوکر خارجی ها بشوی؟!!! ... اصلا قرار نبود این طوری بشود. قبلا حرف هایمان را زده بودیم و آنها راضی بودند. نمی دانم چرا حالا زیرش زده بودند. قبلا که مسافرت می رفتم حتی زورشان می آمد با من خداحافظی کنند. حالا چرا این دفعه قشقرق راه انداخته بودند؟ مگر چه کار می خواستم بکنم؟
صابره محمد کاشی
هم رونالدو هم مسی پنج بار برنده توپ طلا شده‌اند مدت‌هاست که بسیاری از کارشناسان فوتبال رونالدو و لیونل مسی ۳۱ ساله را بهترین بازیکنان نسل حاضر جهان می‌دانند. هرکدام از این دو ستاره پنج بار برنده توپ طلا شده‌اند، هرچند که امسال لوکا مودریچ پس از یک دهه توانست این جایزه را از چنگ آن‌ها درآورد. رونالدوی ۳۳ ساله گفت: "دوست دارم که او یک روز به ایتالیا بیاید. امیدوارم مسی هم مثل من این چالش را قبول کند، اما اگر او از جایی که هست رضایت دارد، من به تصمیمش احترام می‌گذارم." رونالدو در سال ۲۰۰۹ از منچستر یونایتد به رئال مادرید رفت و ۹ فصل در این تیم ماند، در حالی که مسی کل دوران حرفه‌ایش را در باشگاه بارسلونا گذرانده است. رونالدو در مصاحبه با رسانه‌های ایتالیایی و در پاسخ به این سئوال که آیا دلش برای مسی تنگ شده، گفت: "نه، شاید دل او برای من تنگ شده باشد. من در لیگ‌های پرتغال، انگلیس، اسپانیا، ایتالیا و تیم ملی کشورش بازی کرده‌ام در حالی که او هنوز در اسپانیا بازی می‌کند. شاید او بیشتر به من نیاز داشته باشد. برای من زندگی یک چالش است که آن را دوست دارم و همچنین دوست دارم که مردم را خوشحال کنم." "مسی بازیکنی فوق‌العاده و پسر خوبی است، اما من اینجا دلم برای چیزی تنگ نشده است. این زندگی جدید من است و از آن راضی هستم. من جایگاه راحتی که داشتم را ترک کردم و چالش جدیدی را اینجا در تورین آغاز کردم. همه چیز خوب پیش رفته و من ثابت کردم که بازیکن فوق‌العاده‌ای هستم."
کریستیانو رونالدو، بازیکن یوونتوس از لیونل مسی خواست مثل او با قبول چالش حضور در لیگی جدید، بارسلونا را ترک کند و راهی سری‌آ فوتبال ایتالیا شود. کاپیتان تیم ملی فوتبال پرتغال تابستان گذشته با قراردادی به ارزش ۱۱۲ میلیون یورو از رئال مادرید به یوونتوس، قهرمان ایتالیا ملحق شد.
چالش رونالدو برای مسی: بیا ایتالیا
بخش دوم از خاطرات آقای جعفری، با عنوان "در جستجوی عدالت" به دنبال آن مطرح گشته است که بخش نخست از اين خاطرات با عنوان "در جستجوی صبح" با اقبال وسيع اهل قلم و کتابخوانان روبرو شد. با آن کتاب نسل جوان ايران با چهره سخت کوش کسی آشنا شدند که از نوجوانی و با کار در چاپخانه، به گفته خود با کتاب وصلت کرد و تا اينکه امواج تند انقلاب وی را به زندان انداخت و سازمان تبليغات اسلامی، اميرکبير بزرگ ترين انتشارات کشور را به خود منتقل ساخت؛ کاری که آقای جعفری آن را خلاف عدالت می داند و در بيست و هفت سال گذشته برای اثبات اين امر کوشيده است. عبدالرحيم جعفری که در سن هشتاد و هفت سالگی بعد از تصادفی مهيب روی صندلی چرخدار نشسته است، در ميانه سفری برای معالجه و ديدار با نوادگان خود، در لندن با بی بی سی به گفتگو نشست و با اولين سئوال روبرو شد: در کتاب خاطرات شما "در جستجوی صبح"[دو جلد، انتشارات روزبهان] از آغاز زندگی تا زمانی را روايت کرديد که مرگ اسماعيل رائين نويسنده و پژوهشگر رخ داد و اين آغاز مصيبتی در زندگی شما بود، اينک بخش دوم از کجا به کجا می رسد؟ جعفری که گذر عمر و حتی اين حادثه آخر هيچ از همت و پشتکار و درشت استخوانی وی نکاسته، در پاسخ گفت: "بخش دوم در جستجوی عدالت است چرا که تمامی اقداماتی را نشان می دهد که از سال 58 تاکنون برای احقاق خود به کار گرفته ام، هيچ گوشه ای نيست که به آن سر نزده باشم و هيچ مسوولی از مسوولان جمهوری اسلامی نيست که از ظلمی که بر من رفته بی خبر مانده باشد و هيچ سوکی از عدالتخانه جمهوری اسلامی نيست که بدان رجوع نکرده باشم. همه مستند و با ارائه اسناد و نشانه ها." گذر بر آن چه، بر بزرگ ترين ناشر ايران در بيست و هفت سال گذشته است با شرحی شروع می شود که آخرين فراز کتاب "در جستجوی صبح" و شرح دومين ملاقات وی با آيت الله محمدی گيلانی دادستان انقلاب وقت، در زندان اوين است؛ زمانی که آقای جعفری برای رويارويی با شاکيان خود احضار شده است، اما شاکيان نمی آيند و دادستان دستور می دهد جعفری برود و کسی مزاحمش نشود. او می گويد: "از زندان اوين بيرون آمدم و برای رفع نگرانی همسرم و بچه ها که از صبح در اضطراب به سر می بردند به خانه برگشتم. چقدر خوشحال شدند طفلکی ها، چلو پايم گوسفند قربانی کردند. هيچ يک نمی دانستيم که توفان در راه است و به دنبال آن باران بلا باريدن خواهد گرفت" 'صلح نامه به زور' بخش دوم خاطرات عبدالرحيم جعفری که هنوز اجازه چاپ در کشور نيافته است از آن جا شروع می شود که وی دستگير و به بندی در زندان اوين تحويل داده می شود. خود می گويد "پيشنهاد آيت الله گيلانی اين بود که يک سوم انتشارات اميرکبير به جامعه الصادق و جامعه مدرسين حوزه علميه قم صلح شود. شش ماه زندان صرف آن شد که نمايندگانی از جامعه مدرسين [آقایان شرعی و فاکر] پرونده را مطالعه و نظر خود را اعلام دارند و پس آنگاه با موافقت آيت الله منتظری چنان انتقالی صورت پذيرد." " اما آنان از قبول اين اموال خودداری کردند و کار به آيت الله جنتی افتاد که می پرسيدند من چرا زنده نگاه شده ام و بدين امر معترض بودند. اتهام من در اين زمان اختلاس و از ميان بردن بيت المال در زمان رياست بر شرکت کتاب های درسی بود. هم از اين رو بايد از وزارت آموزش و پرورش نظر خواسته می شد، بعد ماه ها جوابی رسيد به دادسرا با امضا زنده ياد محمد جواد باهنر وزير وقت که در آن تاکيد شده بود که نه در شرکت کتاب های درسی و نه توسط مديرعامل آن عبدالرحيم جعفری خلافی صورت نگرفته است. گرچه که اگر چنين امری هم مدلل می شد ربطی به انتشارات اميرکبير نداشت که موضوع همه گرفتاری ها بود" آقای جعفری مکالمه ای بين خود و آيت الله محمدی گيلانی را نقل می کند" ايشان گفت ذهن جوان های مردم را با کتاب هائی که منتشر کردی منحرف کرده ای. پرسيدم کدام جوان ها، همان ها که انقلاب کرده اند، يا همان ها که امروز در جبهه های جنگ برای دفاع از کشور جان می بازند" به گفته وی با همه استدلال هائی که می کند با اصرار آيت الله جنتی [رييس وقت سازمان تبليغات اسلامی] باز هم داستان ادامه می يابد و سرانجام آن به تندترين و تراژيک ترين لحظه ها می رسد و آن هم زمانی است که فرمان می رسد که محمدرضا جعفری – تنها پسر عبدالرحيم جعفری – را حاضر کنند. جعفری می گويد "اين جا ديگر بی آنکه نگاهی به کاغذی بيندازم که در مقابلم نهاده شده بود آن را امضا کردم، دادستان گفته بود صلح نامه يک سوم اموال اوست" با اين امضا دوران ترس و زندان جعفری پايان می گيرد و تمامی [ نه يک سوم] اموال و دارائی ها و کتاب های انتشارات اميرکبير به سازمان تبليغات اسلامی منتقل می شود. و او يک سال و نيم با ترس و نگرانی، در زمانی که فضای عمومی کشور هم به شدت حاد است، در انزوا می نشيند و هيچ کار نمی کند، به گفته خود "فقط گاهی از دور به گذر از کتابفروشی ها می پرداختم و کتاب های اميرکبير را همه جا می دیدم و دلم گرم می شد و چون نگاهم به آرم فروشگاه مرکزی می افتاد که نظم و نظافت همیشگی را نداشت دلخون می شدم". شکايت ها و واکنش ها بخش عمده کتاب بخش دوم خاطرات عبدالرحيم جعفری به شرح تلاش هائی می گذرد که یک سال و نیم بعد از آن صحنه سازی منجر به امضای صلح نامه توسط صاحب خاطرات برای رسيدن به حق ضایع شده خود به کار می رود. اول شکايت به شورای عالی قضائی که نامه وی را به دادگاه عالی رجوع می دهد و آيت الله بجنوردی نظر می دهد که که حکم صادر شده خلاف شرع و قوانين جمهوری اسلامی است و بايد در آن تجديد نظر شود. بعد مدتی شکايت به کميسيون حقوق بشر اسلامی می برد و بار ديگر به در نامه ای به آيت الله شاهرودی شکايت می کند و آن قاضی که مامور رسيدگی به پرونده مدير اميرکبير می شود حکم و صلح نامه را که بدون عمل کارشناسی و بدون وکيل امضا شده فاقد اعتبار می خواند. مدتی ديگر با شکايت وی سه قاضی تحقيق بر اساس اصل 49 به بررسی می پردازند و نظر می دهند که چون رای صادر شده و عمل شده پرونده بايگانی شود. آقای جعفری ضمن اشاره جزئيات دادخواهی هائی که به عمل آورده و نامه هائی که نوشته و آرائی که گرفته می گويد "همه جا دادخواهان بودند اما در برابر قدرت و نفوذ آيت الله جنتی رييس سازمان تبليغات اسلامی و اينک دبير شورای نگهبان همه چيز متوقف می شد. تا روزی که نامه ای به شخص ايشان نوشتم و اين نامه به دست آيت الله خامنه ای – در آن زمان رييس جمهور – رسيد و کسی را مامور رسيدگی کردند." " اين بار سازمان تبليغات اسلامی جزوه ای عليه من منتشر کرد چرا که نگران بود مبادا دلايل و اسناد من و احکامی که انشا شده بود موثر شوند. در اين جزوه مرا به فساد اخلاق و تبليغ نظام شاهنشاهی و متهم کرده بودند. چرا که در نامه خود نوشتم اموال من غصب شده و هر کس از آن ها بهره می گيرد غصبی است." سئوال اصلی از مرد سالخورده ای که در کار خود يگانه بود و اينک در پايداری در مبارزه بر احقاق حقوقی که در انقلاب از دست داده نيز دارد يگانه می شود اين است: زندگی شما خلاصه شده است در سی سال تلاش برای ساختن بنائی فرهنگی که آن را با انقلاب در سال 57 از دست داديد و اينک بيست وهشت سال است برای بازگرداندن آن تلاش می کنيد. به نظر می رسد اوج کار شما همين نوشتن نامه های سرگشاده و سرانجام کوشش برای انتشار آن است، آيا نمی ترسيد. جواب عبدالرحيم جعفری مخصوص به خود اوست: "از چه بترسم وقتی حق با من است. من تا آخرين نفس برای اعاده حيثيت و در جست و جوی عدالت تلاش خواهم کرد. ترسی ندارم. يک بار ترسيدم و همان زمانی که صلح نامه را امضا کردم." 'اگر موفق شوم' سئوال ديگر اين است "اگر موفق شويد و انتشارات اميرکبير را از سازمان تبليغات اسلامی که در بيست و هفت سال گذشته کتاب هايش را به چاپ رسانده، بخشی از ساختمان هايش را فروخته و برخی از اموالش را بخشيده و جا به جا کرده و ميليون ها تومان از بودجه عمومی در آن هزينه شده پس بگيريد، با آن چه خواهيد کرد" با چشمانی که هنوز نور اميد در آن است پاسخ می دهد "تمام اميرکبير را به دايره المعارف اسلامی صلح می کنم. وقتی اين را می گويم بعضی از نزديکانم می خندند که چه فرق دارد، سازمان تبليغات اسلامی و دايرة المعارف بزرگ اسلامی، جواب من اين است که فرق بسيار دارد. آن صلح نامه به خدعه گرفته شده و به حق نيست اما اين صلح نامه به حق خواهد بود. آن ها حتی بر خلاف حکم آيت الله گيلانی که قرار بود من بر امور اميرکبير نظارت داشته باشم، مرا به سازمانی که خشت خشتش را به خون جگر ساختم راه هم ندادند. چطور آرام بنشينم." خدمات
بخش دوم از کتاب خاطرات عبدالرحيم جعفری نام آشنای صنعت نشر ايران و بنيانگذار موسسه انتشاراتی اميرکبير که در ماه های پايانی دولت خاتمی در شرف دريافت مجوز چاپ بود در تشکيلات حاضر اجازه چاپ نمی گيرد و تنها پاسخ ناشر اين است که " منتظر رسيدگی مقامات بالا هستيم".
گفتگويی با بنيانگذار انتشارات اميرکبير
تازه‌ترین نمونه از کتمان حقیقت از سوی دولتمردان ایران را می‌توان در ارائۀ آمار ضد و نقیض دربارۀ شیوع ویروس کرونا در ایران دید. حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، ادعا کرده است که "توطئۀ دشمنان ماست که با هراس‌افکنی زیاد ]از کرونا[ در جامعه کشور را به تعطیلی بکشند" در ماه‌های اخیر در ایران حتی شیوع ایدز در لردگان، بروز اپیدمی کرونا در قم و چند شهر دیگر، سرکوب خونین معترضان آبان ماه و شلیک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراینی هم به مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی سیاستمداران و نظامیان نینجامیده است، چه رسد به این که شاهد استعفای یکی از آنان باشیم. در عوض، دولتمردان حاکم بر ایران با توسل به انواع دروغ‌ها و اطلاعات گمراه‌کننده کوشیده‌اند تا خاک بر چهرۀ حقیقت بپاشند و از افشای واقعیت‌ها جلوگیری کنند. نباید از یاد برد که تقیه و دروغ مصلحت‌آمیز در فرهنگ اجتماعی-سیاسی ایران سابقه‌ای دیرینه دارد و شاید بتوان گفت این امر توجیه تأسیس و تداوم نهادهایی همچون "مجمع تشخیص مصلحت نظام" را تسهیل کرده است. به قول شاهرخ مسکوب، نویسنده و پژوهشگر "من زادۀ تقیه و کتمان و پس‌افتادۀ دروغ مصلحت‌آمیزم و از ترس آن که راستی فتنه‌ای برانگیزد در سنگر دروغ پنهان شده‌ام...تقیه کردن و دروغ گفتن شیوۀ رفتاری است در برابر دیگران و برای رهایی خود، اما چون این رفتار راسخ شد و در سرشت من جای گرفت، دیگر با خود نیز تقیه می‌کنم، کارِ دست‌هایم را از دید چشم‌هایم می‌دزدم که "انشاءالله گربه است" و به هر بهانه وجدان غافلم را می‌خوابانم تا نبیند چه می‌اندیشم و چه می‌کنم. برای هر دروغ سودمند، مصلحتی- که همان سودمندی است- می‌یابم و خودم را کتمان می‌کنم. یکی با دو چهره، هم آن که می‌نمایم و هم آن که نمی‌نمایم، چندان که دیگر خود را نمی‌یابم. در بازی با دیگران چنان پیش رفته‌ام که خود نیز در توری که گسترده‌ام به دام افتاده‌ام و دیگر بیش از بازیِ نافرجامی نیستم. وقتی دروغ در دین و دولت جماعتی راه یافت هیچ کس از آسیب آن در امان نمی‌ماند. زیرا دروغ روش زیستن و مثل عصای کوران هم افزار پیش رفتن و هم جان‌پناه می‌شود." ("در کوی دوست"). هزینه دروغ چیست؟ در بخشی از مجموعۀ تلویزیونی "چرنوبیل" (۲۰۱۹) والری لِگاسوف، رئیس هیئت تحقیق و تحفص دربارۀ فاجعۀ چرنوبیل، می‌گوید: "هزینۀ دروغ چیست؟ این نیست که دروغ را با حقیقت اشتباه می‌گیریم. خطر واقعی این است که اگر به اندازۀ کافی دروغ بشنویم، دیگر اصلاً حقیقت را تشخیص نمی‌دهیم. در این صورت چه می‌توان کرد؟ چه راهی باقی می‌ماند جز این که حتی از امید به حقیقت دست برداریم و به داستان‌ها دلخوش کنیم؟ دیگر برایمان مهم نیست که قهرمان این قصه‌ها کیست. فقط می‌خواهیم بدانیم که "چه کسی مقصر است؟" شاید بتوان گفت که معماران علوم اجتماعی و سیاسی مدرن، خشت اول را کج بنا نهاده‌اند. ماکس وبر عقیده داشت که رهبران سیاسی مدرن باید میان دو امر تعادل برقرار کنند: تعهد به اهداف غایی، و مسئولیت در قبال ابزار بالقوه مخربی که برای تعقیب این اهداف به کار می‌برند. او پایبندیِ بی‌قید و شرط به اهداف غایی را نوعی تعصب متوهمانه یا آرمان‌خواهی (در معنایی منفی)، و دلمشغولی محض به وسایل بالقوه مخرب را دغدغه‌ی بیش از حد نسبت به کارایی و تحقق وعده‌ها می‌دانست. به نظر او، وسیله‌ی اصلی دولت، خشونت (و تلویحاً دروغ) است و سیاستمدار مسئول کسی است که این حقیقت تلخ را از یاد نبرد (سیاست به مثابۀ حرفه، ۱۹۱۹، بازنشر در "از ماکس وبر: جستارهایی در جامعه‌شناسی"، ۱۹۹۱). در واقع، وبر به جدایی هدف از وسیله قائل است و توسل به وسایل غیراخلاقی برای دستیابی به اهداف اخلاقی را مجاز می‌داند. غافل از آنکه چنین تفکیکی به خودیِ خود، غیراخلاقی است. تصور کنید که فردی بخواهد به پشت‌بام خانه برود اما به جای پلکان از مجرای شومینه و دودکش خود را به پشت‌بام برساند. بدیهی است که سیاه‌آلوده به مقصد خواهد رسید. ولادیمیر لنین در توجیه توسل به خشونت و در دفاع از تفکیک وسیله و هدف می‌گفت: "شما نمی‌توانید بدون شکستن تخم‌مرغ‌ها املت درست کنید." به قول نادژدا ماندلشتام، روشنفکر دگراندیش معاصر یوسف استالین "هر کشتار تازه‌ای به این بهانه انجام می‌شد که داریم دنیای "نو"ی باشکوهی می‌سازیم که در آن دیگر هیچ خشونتی وجود نخواهد داشت، و برای نیل به چنین هدفی هیچ خونریزِی‌ای چندان بزرگ نیست. هیچ‌کس متوجه نشد که هدف شروع کرده به توجیه وسیله، و سپس، مثل همیشه، این واقعیت کاملاً نادیده گرفته شد." ("امید علیه امید؛ روشنفکران روسیه در دورۀ وحشت استالینی"، برگردان: بیژن اشتری، ۱۳۹۷). پذیرش نظر نادرست وبر به این معنا است که افراد صلح‌طلب یا صادق هرگز نمی‌توانند سیاست پیشه کنند، چه رسد به این که رهبر شوند زیرا به عقیدۀ وبر سیاستمداران و رهبران باید مسئولیت توسل به خشونت (و دروغ‌) را بپذیرند و نمی‌توانند آرمان‌خواه و پایبند به صلح و حقیقت باقی بمانند. شگفت نیست که هانا آرنت با انتقاد از تصور رایج دربارۀ رابطۀ سیاست و حقیقت می‌گوید: "هرگز کسی شک نکرده که رابطۀ خوبی میان حقیقت و سیاست وجود ندارد، و، تا جایی که می‌دانم، کسی صداقت را از جمله فضائل سیاسی نشمرده است. همیشه دروغ را یکی از وسایل ضروری و موجه نه تنها سیاستمداران و عوام‌فریبان بلکه دولتمردان دانسته‌اند. چرا این طور است؟ و این امر چه چیزی را دربارۀ ماهیت و منزلت حوزۀ سیاسی، از یک سو، و ماهیت و منزلت حقیقت و صداقت، از سوی دیگر، نشان می‌دهد؟ آیا این امر به این معناست که حقیقت ذاتاً ناتوان و قدرت ذاتاً فریب‌کار است؟" (هانا آرنت، "بین گذشته و آینده"، ۱۹۷۷). با وجود این، نباید تفاوت چشمگیر میان دروغ‌گویی سیاستمداران در حکومت‌های دموکراتیک و نسبتاً دموکراتیک و حکومت‌های تمامیت‌خواه را نادیده گرفت. آزادی نسبی رسانه‌ها در حکومت‌های دموکراتیک و نسبتاً دموکراتیک به روزنامه‌نگاران، روشنفکران و فعالان مدنی اجازه می‌دهد تا از دروغ‌های سیاستمداران پرده بردارند و آنها را به مسئولیت‌پذیری، پاسخ‌گویی و حتی گاه به استعفا وادارند، در حالی که سانسور رسانه‌ها و سرکوب دگراندیشان در حکومت‌های تمامیت‌خواه از مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی دولتمردان جلوگیری می‌کند. سپاه پاسداران جان‌باختگان این فاجعه را "شهید" می‌خواند تا از پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری طفره رود و چنین القاء کند که حتی اشتباهات مهلکش هم پیامدهای مطلوبی همچون "شهادت" دارد. جایگزینی "قتل" با "شهادت" مثال بارزی از "زبان دوپهلو"ی مورد نظر جورج اورول است، یعنی تحریف زبان و قلب حقیقت با سؤاستفاده از قدرت. دو واکنش متفاوت برای مثال، کافی است که واکنش‌ دولت‌های رومانی و ایران به فجایعی را که خود در ایجاد آنها نقش مستقیم داشتند، با یکدیگر مقایسه کنیم. بنا به گزارش "خانۀ آزادی"، رومانی با کسب ۸۱ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز، کشوری "آزاد" به شمار می‌رود، در حالی که ایران با کسب تنها ۱۸ امتیاز در میان کشورهای "غیرآزاد" قرار دارد. رومانی را به این دلیل برگزیده‌ام که نظام دموکراسی انتخاباتی‌اش نوپا است و این کشور در بخش عمده‌ای از قرن بیستم اسیر حکومت‌های تمامیت‌خواه فاشیستی و کمونیستی بوده است. افزون بر این، این کشور در رده‌بندی مبتنی بر "شاخص توسعۀ انسانی" در جایگاه پنجاه و دوم قرار گرفته و از ایران، که رتبۀ شصت و پنجم را به خود اختصاص داده، فاصلۀ زیادی ندارد. به عبارت دیگر، این کشور همچون ایران از نظر توسعۀ انسانی در وضعیت چندان مطلوبی به سر نمی‌برد اما رعایت نسبی آزادی‌های مدنی و حقوق سیاسی سبب شده تا رومانی کشوری "آزاد" و ایران کشوری "غیرآزاد" (و حتی نه "نسبتاً آزاد") به شمار رود. در سال ۲۰۱۵، آتش‌سوزی در باشگاه شبانۀ "کُلِکتیو" در بخارست ۲۷ کشته و ۱۸۰ زخمی بر جای گذاشت. اما آنچه رومانی را تکان داد این بود که در روزهای پس از حادثه ده‌ها تن از مجروحان بر اثر عفونت‌های باکتریایی در بیمارستان‌ها جان باختند. تحقیقات روزنامۀ ورزشی "اسپورتس گازِتِ" بخارست و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر سردبیرش کاتالین تولونتان نشان داد که علت واقعی مرگ دست‌کم ۳۷ تن از مصدومان استفاده از مواد ضدعفونی‌کنندۀ رقیق‌شده در بیمارستان بوده است. رسوایی ناشی از افشای همدستی مدیران بیمارستان‌ها، مسئولان وزارت بهداشت و کارخانۀ هِگزی فارما به تظاهرات هزاران معترض، خودکشی مالک این کارخانه، استعفای نخست وزیر و کنار رفتن حزب سوسیال دموکرات از دولت ائتلافی انجامید (هر چند این حزب در سال ۲۰۱۷ با سازمان‌دهی مجدد دوباره به قدرت بازگشت). افزون بر پخش گزارش‌های خبری و انتشار مقالات فراوان، دو فیلمساز رومانیایی به نام‌های الکساندر نانو و کاتالین روتارو، به ترتیب در دو فیلم مستند (کلکتیو) و داستانی (قتل مکن)، این ماجرای تکان‌دهنده را به تصویر کشیده‌اند. شباهت جمهوری اسلامی و اتحاد جماهیر شوروی در واقع، شباهتی شگرف میان جمهوری اسلامی ایران و اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد. نادژدا ماندلشتام می‌گفت:"پیشرفته‌ترین" بخش دستگاه حکومتی ما-آن که بهتر از هر بخش دیگری عصارۀ وجودی خود را بیان می‌کند-بخشی است که زیر نام صلاح و مصحلتِ "جامعه" دلمشغول کشتن آدم‌هاست." سپاه پاسداران هم نه تنها به بهانۀ حفظ "مصلحت جامعه" معترضان و دگراندیشان ایرانی را سرکوب می‌کند بلکه به‌رغم پروپاگاندای فراگیر دربارۀ پیشرفت‌های موشکی خود، به یک هواپیمای مسافربری شلیک می‌کند و جان‌باختگان این فاجعه را "شهید" می‌خواند تا از پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری طفره رود و چنین القاء کند که حتی اشتباهات مهلکش هم پیامدهای مطلوبی همچون "شهادت" دارد. جایگزینی "قتل" با "شهادت" مثال بارزی از "زبان دوپهلو"ی مورد نظر جورج اورول است، یعنی تحریف زبان و قلب حقیقت با سؤاستفاده از قدرت. در دهه‌های اخیر سازمان‌های غیردولتیِ فعال در حوزۀ اطلاع‌رسانی و پیشگیری از ایدز با کارشکنی‌های فراوان نهادهای حکومتی و دولتی مواجه‌ بوده‌اند زیرا این نهادها ارائۀ آمار واقعی مبتلایان به ایدز را سبب خدشه‌دار شدن وجهۀ کشور و سؤاستفادۀ دشمنان و رقبای منطقه‌ای خود می‌دانند. در پاییز امسال انتشار اخبار متناقض دربارۀ علت شیوع بیماری ایدز در روستای چنار محمودی از توابع لردگان در استان چهارمحال و بختیاری، ارائۀ آمار ضدونقیض از مبتلایان به این بیماری در این ناحیه، متهم کردن "فرصت‌طلبان و عوامل ضدانقلاب" به "تحریک مردم" و "ایجاد اغتشاش" و برخوردهای امنیتی با معترضان یادآور راه و روش حکومت اتحاد جماهیر شوروی بود. به گواهی نادژدا ماندلشتام، در شوروی "بیمارستان‌ها از اعلام درصد وفور بیماری‌های شایعی مثل تیفوس، وبا و حصبه منع شده بودند و حتی کارکنان بیمارستان‌ها بین خودشان مجاز نبودند اسم این بیماری‌ها را بر زبان بیاورند. در عوض، به هر کدام از این بیماری‌ها یک شمارۀ خاص داده بودند، مثلاً منظور از "بیماری شمارۀ ۳" بیماری وبا بود...حتا درصد وفور بیماری‌های مسری در سطح جامعه به اسرار مملکتی تبدیل شده بود. استدلال حکومت این بود که "دشمنان سوسیالیسم" اگر بدانند مردم ما به چه بیماری‌هایی مبتلا هستند، می‌توانند از این اطلاعات برای ضربه زدن به ما استفاده کنند." شرکت هواپیمایی ماهان از ۱۶ بهمن تا ۴ اسفند، همچنان به چهار شهر پکن، شانگهای، گوانجو و شنژن به صورت رفت‌وبرگشت پرواز داشته است. این شرکت در این فاصله دست‌کم ۵۵ پرواز به صورت رفت‌وبرگشت با چین انجام داده است از روحانی تا ماهان تازه‌ترین نمونه از کتمان حقیقت از سوی دولتمردان ایران را می‌توان در ارائۀ آمار ضد و نقیض دربارۀ شیوع ویروس کرونا در ایران دید. حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، ادعا کرده است که "توطئۀ دشمنان ماست که با هراس‌افکنی زیاد ]از کرونا[ در جامعه کشور را به تعطیلی بکشند". پیشتر مسئولان دولتی و مدیران شرکت هواپیمایی ماهان با ارائۀ آماری متناقض، به ترتیب، ادعا کرده بودند که پس از ۱۱ و ۱۶ بهمن تمام پروازهای شرکت‌های هواپیمایی ایرانی به چین متوقف شده است. اما تحقیقات رادیو فردا نشان داده است که "شرکت هواپیمایی ماهان از ۱۶ بهمن تا ۴ اسفند، همچنان به چهار شهر پکن، شانگهای، گوانجو و شنژن به صورت رفت‌وبرگشت پرواز داشته است. این شرکت در این فاصله دست‌کم ۵۵ پرواز به صورت رفت‌وبرگشت با چین انجام داده است." آشفتگی و ابهام در حوزۀ اطلاع‌رسانی دولتی دربارۀ شیوع ویروس کرونا چنان گسترده است که تا لحظۀ نگارش این مقاله به نظر می‌رسد که میزان مرگ‌ومیر ناشی از این ویروس در ایران حدود هفت برابر دیگر کشورها است. (۲ درصد در دنیا و نزدیک به ۱۴ درصد در ایران). همان طور که مشاجره میان یکی از نمایندگان قم در مجلس و معاون وزیر بهداشت نشان می‌دهد، ارائۀ آمار و ارقام ضدونقیض به مجادله میان مقام‌های دولتی انجامیده است. همان طور که مشاجره میان یکی از نمایندگان قم در مجلس و معاون وزیر بهداشت نشان می‌دهد، ارائۀ آمار و ارقام ضدونقیض به مجادله میان مقام‌های دولتی انجامیده است. در این میان، پلیس فتا از بازداشت سه نفر به به اتهام ایجاد "رعب و وحشت" دربارۀ ویروس کرونا خبر داده و سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس هم اعلام کرده است که انتشاردهندگان "اخبار کذب" دربارۀ این ویروس به شلاق و یک تا سه سال زندان محکوم خواهند شد. اما چرا حکومت ایران تا این حد از شفافیت و حقیقت می‌هراسد؟ پاسخ را باید از زبان واتسلاو هاول، روشنفکر و زندانی دگراندیش دوران کمونیسم و آخرین رئیس جمهور چکسلواکی، شنید: "اگر زیستن در چنبرۀ دروغ ستون اصلیِ نظام باشد، پس جای شگفتی ندارد که مهم‌ترین تهدید برای آن زیستن در دایرۀ حقیقت و واقعیت باشد. برای همین است که بیش از هر چیز دیگری سرکوب می‌شود...چون همۀ مشکلات واقعی و مسائل حیاتی را زیرِ پوستۀ ضخیمی از دروغ‌ها پنهان کرده‌اند، هیچ وقت جداً روشن نمی‌شود که آن قطرۀ آخری که صبر مردم را لبریز می‌کند کِی فرو خواهد افتاد، یا اصلاً آن قطره چه خواهد بود. این هم خودش یکی از دلایلی است که رژیم در واکنشی پیشگیرانه حتی کوچک‌ترین تلاش برای زیستن در دایرۀ حقیقت را برنمی‌تابد و سرکوب می‌کند.» ("قدرت بی‌قدرتان"، برگردان: احسان کیانی‌خواه، ۱۳۹۷). بنا به اجماع متخصصان علوم سیاسی، پایه و اساس همۀ نظام‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر اعتماد شهروندان به نهادها است. دروغ‌گویی مسئولان به بی‌اعتمادی و سؤظن دامن می‌زند و به زوال تدریجی این نظام‌ها می‌انجامد. به تعبیری می‌توان گفت که حقیقت پایه و اساس دنیای مشترک، و دروغ تخریب این دنیا است. اما امروزه خبر افشای دروغ‌گویی سیاستمداران ایرانی دیگر کمتر کسی را شگفت‌زده می‌کند. به نظر می‌رسد که بسیاری از ایرانیان به چرخۀ ظاهراً پایان‌ناپذیر دروغ‌گویی مسئولان، تکذیب‌ رسمیِ دروغ‌گویی و سپس افشای دروغ‌گویی در شبکه‌های اجتماعی عادت کرده‌اند و این امر به یکی از سرگرمی‌های روزانۀ آنان تبدیل شده است. گویی از یاد برده‌ایم که «دروغ معادل اجتماعیِ فاضلاب سمّی است ــ و پخش و نشت آن می‌تواند به همه صدمه بزند.» (سم هریس، "دروغ/اراده‌ آزاد"، برگردان: خشایار دیهیمی، ۱۳۹۴). اگر روشنفکران را موظف به تصحیح باورهای خطا، ترمیم عواطف نادرست و اصلاح خواسته‌های نابجای مردم بدانیم، بی‌تردید می‌توان گفت که یکی از وظایف اصلی روشنفکران ایرانی پافشاری بر حقیقت و تشویق و ترغیب مردم به جست‌وجوی حقیقت است. روشنفکران باید بیاموزند و بیاموزانند که رهایی و رستگاری را در صدق و راستی بیابند نه در تقیه و توریه. به نظر قاسم قسام، استاد فلسفه در دانشگاه واریک در بریتانیا، "تنها مایۀ امید جامعه‌ای که به شناخت اهمیت می‌دهد این است که شهروندانش را به ابزارهای فکری و غیرفکری برای تمییز دادن کذب از حقیقت مجهز کند." ("معایب ذهن: از امر عقلانی به امر سیاسی"، ۲۰۱۹). در سال ۱۹۴۹، یکی از نویسندگان نشریۀ "لایف" در مروری بر رمان "۱۹۸۴" پیام اصلی جورج اورول را چنین خلاصه کرد: "اگر آدم‌ها همچنان به واقعیت‌های آزمودنی معتقد بمانند و در جست‌وجوی شناختِ بیشتر به نفسِ حقیقت احترام بگذارند، هرگز نمی‌توان آنها را به طور کامل به اسارت درآورد." واسیلی باریسوویچ نِسترنکا، مدیر سابق مؤسسۀ انرژی هسته‌ای فرهنگستان علوم روسیه سفید، شهادت می‌دهد که پس از انفجار نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل با شمار زیادی از مسئولان حکومت کمونیست تماس ‌گرفته است تا بر ضرورت یُددرمانی سریع شهروندان و انتقال مردم و حیوانات به نقاط دوردست تأکید کند. اما مقام‌های دولتی تلفن را قطع می‌کرده‌اند یا به او می‌گفتند که "جنگ سرد در جریان است. دشمنان ما را احاطه کرده‌اند...شما دیگر در بلاروس هراس و وحشت راه نیندازید. همین طوری‌اش هم غرب دارد سروصدا می‌کند...چرا وحشت به راه می‌اندازید، پروفسور؟ نکند فکر می‌کنید فقط شما برای مردم بلاروس نگران هستید؟ انسان به هر حال از چیزی می‌میرد: از سیگار، از حوادث رانندگی یا خودش را می‌کُشد." (سوتلانا الکسیویچ، "نیایش چرنوبیل"، برگردان: الهام کامرانی، ۱۳۹۸). همان مسئولان و سیاستمدارانی که بر خلاف شهروندان عادی، خودشان یُد مصرف کرده بودند، فرزندان‌شان را در خفا از منطقه بیرون برده بودند، دستگاه تنفس مصنوعی و ماسک و لباس کار مخصوص داشتند، نه تنها از دیدار با نسترنکا خودداری می‌کردند بلکه گزارش‌های "پُر از حقایق" او را از بین می‌بردند و او را به حبس و شکنجه و مرگ تهدید می‌کردند. گویی بیان حقایق نوعی جنایت بود: "هیچ‌کس در برابر هیچ چیزی جوابی نداد...بعد از پنج سال...سرطان تیروئید در کودکان سی درصد افزایش یافت...بعد از ده سال...طول عمر بلاروسی‌ها به شصت سال کاهش پیدا کرد." با وام گرفتن از سخنان نترسکا و با جایگزینی کرونا به جای چرنوبیل می‌توان گفت: "زمانی فرا‌خواهد رسید که ما ]مسئولان[ باید در برابر کرونا پاسخ‌گو باشیم... همچو زمانی فراخواهد رسید که باید پاسخ گفت...به فرض بعد از پنجاه سال. به فرض که پیر شده باشند...به فرض که مُرده باشند...آنها پاسخ خواهند گفت، آنها جنایتکارند... باید حقایق را حفظ کرد...حقایق را. آنها را مطالبه خواهند کرد...من به تاریخ باور دارم. به قضاوت تاریخ...کرونا تمام نشده، تازه شروع شده است..." بیشتر بخوانید:
پس از سرکوب خونین اعتراضات آبانماه، سقوط هواپیمای اوکراینی توسط موشک سپاه پاسداران، در اپیدمی کرونا هم یکی از بحران هایی که جامعه ایران با آن روبرو است، پنهانکاری و آمار ضد و نقیض و فرافکنی مسئولان دولتی است که بر ابعاد بحران می افزاید. عرفان ثابتی پژوهشگر جامعه شناسی در اینباره برای صفحه ناظران نوشته است.
از کرونا در قم تا ایدز در لردگان؛ چه کسی بهای دروغ‌ را می‌پردازد؟
این فیلم ویدئویی زنی را نشان می‌دهد که روی زمین زانو زده است. شلوار جین به پا دارد و یک تی شرت صورتی بر تن. مردی که صورتش را با ماسک سیاه پوشانده و یک چاقو در دست دارد، پشت سر او ایستاده است و با صدایی گرفته می‌گوید: "این عاقبت کسی است که با گالف کارتل باشد. از طرف لوس زتاس." سپس تصاویر دلخراش بریدن سر این زن به مدت ۴۰ ثانیه ادامه می‌یابد. ویل گرانت خبرنگار بی‌بی‌سی در مکزیکو سیتی، پایتخت مکزیک، می‌گوید: "با آنکه صورت زن مقتول در تصاویر کاملا پیدا است و قطعا کسی در مکزیک وجود دارد که او را به عنوان فرزند، همسر، مادر و یا خواهر خود تشخیص دهد، هنوز هیچکس برای شناسایی او به مقامات مراجعه نکرده است." طبق اطلاعاتی که بی‌بی‌سی تاکنون در دست دارد هیچ تحقیقاتی در زمینه این قتل و یا شناسایی عاملین آن آغاز نشده است. ویل گرانت در ادامه گفت: "حتی تشخیص آنکه این قتل در کدام نقطه از مکزیک اتفاق افتاده نیز دشوار است. زیرا این قتل در بیابانی بی آب و علف رخ داده است که بسیاری از مناطق مکزیک را در بر می‌گیرد." به گفته او این قتل ممکن است در هر منطقه‌ای از مکزیک رخ داده باشد و به همین دلیل مشخص نیست که مقامات کدام منطقه مسئول رسیدگی به این موضوع هستند. گروه لوس زتاس، شاخه مسلح گالف کارتل، بزرگترین گروه قاچاق مواد مخدر در مکزیک است که در ۱۹۹۰ توسط تعدادی از نیروهای فراری و اخراجی پلیس ویژه مکزیک تشکیل شد. در ۲۰۱۰ این گروه از گالف کارتل جدا شد و به یکی از بی‌رحم‌ترین کارتل های قاچاق مواد مخدر تبدیل شد. شکنجه و سربریدن گروگان‌ها و اعضای گروه‌های رقیب و قتل‌های دسته جمعی از مشخصه‌های این گروه است. گروه لوس زتاس مسئول بعضی از فجیع‌ترین درگیری‌ها در رابطه با قاچاق مواد مخدر در این کشور به شمار می‌رود.
پس از اعتراضات گسترده به شبکه اجتماعی فیسبوک به خاطر انتشار ویدئوی سر بریدن یک زن در مکزیک و مقاومت این وبسایت در برابر گسترش این اعتراض‌ها، بالاخره فیسبوک اعلام کرد که این فیلم را از روی شبکه خود حذف کرده و در آینده در مورد انتشار یک چنین تصاویری سخت‌گیری بیشتری اعمال خواهد کرد. این در حالی است که هویت این زن هنوز ناشناس باقی مانده است.
زنی که در مکزیک سر بریده شد کیست؟
نمایی دور از مسجدی در شهر حلب آرامگاه علی شریعتی در جوار مقبره حضرت زینب در دمشق آرامگاهی منسوب به یکی از نوادگان امامان شیعه بازار زینبیه که در آن بیشتر اجناس مذهبی به فروش می رسد نمایی از یکی از خیابانهای دمشق دستفروشی در خیابان دمشق حرم حضرت رقیه خانواده ای که از اطراف شهر برای خرید به دمشق آمده بودند مسجد جامع اموی اتوبوسی در دمشق ورودیه بازار سرپوشیده حمیدیه "قبه المال" محلی که در آن اموال و ذخائر مسجد در آن نگهداری می ‌‌شده است خدمات
عکسهای زیر را نازنین کاظمی نوا که در سفر خود از سوریه گرفته است برای صفحه صدای شما فرستاده است.
سفر به سوریه
انتقاد از مصوبه مجلس و تصمیم دولت برای خودداری از تخصیص ارز مرجع برای دارو و کالاهای اساسی که به نوشته روزنامه ها موجب افزایش گرانی ها و تورم خواهد شد بخش دیگری از مطالب این روزنامه ها را تشکیل می دهد. سفرهای استانی، فیلم تبلیغاتی تیتر و عکس صفحه اول آرمان جوان روزنامه نزدیک به سپاه پاسداران و از مدافعان سرسخت دولت احمدی نژاد در گزارشی نوشته محمود احمدی نژاد در سفرهای استانی سال ۹۲ نشان داده است که تا زمان انتخابات آینده، برنامه‌های تبلیغاتی خود را برای ارتقای جایگاه کاندیدای موردنظرش ‌ دنبال میکند. این رفتارها طی مدت اخیر بارها مورد انتقاد دلسوزان نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران قرار گرفته است؛ از آن جهت که مبنای سفرهای استانی بر اساس اهداف عدالت‌طلبانه بود اما اکنون زیر چتر شعارهای تهدیدآمیز برنامه‌ریزی میشود. به نظر این روزنامه سفرهای استانی دولت به سمنان و خوزستان و سفر به قم برای افتتاح چند پروژه عمرانی در سال ۹۲ بیشتر از آنکه در راستای تحقق عدالت باشد، شبیه سکانس‌هایی از یک فیلم تبلیغاتی بود که به چند گوشه آن اشاره میشود: احمدی نژاد وارد میشود، مشایی پشت سر او یا در کنار اوست، احمدی نژاد پرچم را به دست مشایی میسپارد، تقدیم چفیه به احمدی نژاد و مشایی، دعوت از مشایی برای سخنرانی، تشویق مشایی توسط یک عده خاص و خلاصه سایر سکانس‌هایی که همگی نشان‌دهنده حمایت احمدی نژاد از مشایی برای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری است. جوان نتیجه گرفته این حرکات و سخنان که نشان‌دهنده تلاش احمدی نژاد برای تخریب دیگران و سوءاستفاده از سفرهای استانی در مسیر انتخابات ۹۲ است، انتقادات زیادی را در بین مسئولان، نخبگان و مردم به دنبال داشته است. استفاده ناصحیح از بیت‌المال و رفتارهای ناشایست البته از نگاه ملت و مردم هر استان خارج نبوده است؛ آنچنان که با دقت در تصاویر استقبال مردمی به هنگام سفرهای استانی اخیر رئیس‌جمهور به راحتی می توان کاهش آشکار جمعیت نسبت به سفرهای استانی دولت نهم و سال‌های قبل را مشاهده کرد که این نوعی انتقاد‌ ملت از تبلیغات انتخاباتی آقای رئیس‌جمهور محسوب میشود. بودجه موهوم سعید لیلاز در مقاله ای در شرق با اشاره به تصویب بودجه سالانه در مجلس نوشته دولت مانند همه رویه‌های قابل پیش‌بینی خود، لایحه بودجه را حدودا سه ماه دیرتر به مجلس برد و مجلس، گویی که در حال متنبه کردن دولت است در مقابل بودجه سه‌دوازدهمی را برای دولت در نظر گرفت که برای دولت در کوران بی‌برنامگی و بی‌هدفی کنونی در حوزه اقتصاد، فرصتی مغتنم بود، ثانیا دغدغه پس از این سه ماه با توجه به نزدیک شدن پایان عمر دولت اساسا موضوعیت نداشت و ثالثا این مصوبه- مانند همیشه -مبنای عمل نمی‌توانست باشد. به نوشته این اقتصادان لایحه‌ای که تا یک‌سوم منابع آن بر درآمدهای اگر نه «موهوم» دست‌کم «مشکوک‌الوصول»، پیش‌بینی شده، باید در کمیسیون تخصصی تلفیق رد می‌شد که شد. اما مجلس نهم در رویکردی «خودنادیده‌انگارانه» کلیات آن را تصویب کرد و به لایحه‌ای که برای اجرایی شدن نوشته نشده بود، رای مثبت داد. اکنون نیز مجلس، با دست بردن در ماهیت لایحه و تغییر بنیادین اعداد و جهت‌گیری‌های آن مانند کاستن شدید از قیمت پیش‌بینی شده برای حامل‌های انرژی تا بیش از ۶۰درصد، گرچه می‌کوشد به امواج تورم ساختاری بی‌هیچ حرکت علمی‌ای دستور عقب‌نشینی بدهد، اما در عمل، خود را به شریک اصلی از ریخت انداختن بودجه‌ای که از ابتدا هم ریخت نداشت و بنا هم نبود داشته باشد، تبدیل کرده است. مقاله شرق نتیجه گرفته درواقع، این مجلس است که در برخورد با سیاست‌‌های اقتصادی دولت اعوجاج‌های تند و ناگهانی دارد و نه دولت. لایحه بودجه ۹۲، با همه مشکلات و معایب ساختاری آن، اگر یک ویژگی مثبت داشته باشد، افزایش قیمت انرژی در آن است که هم اثر مهمی بر افزایش نرخ تورم ندارد و اگر هم بی‌هیچ دستاورد دیگری به کاهش مصرف انرژی در ایران بینجامد به وظیفه اصلی خود عمل کرده است. راه های مقابله با کمبود دارو دارو با ارز مرجع، کارتون فیروزه مظفری، شرق پروفسور علی گرجی در سرمقاله روزنامه اطلاعات نوشته اگرچه تحریم‌های ایالات متحده آمریکا علیه ایران بعد از انقلاب اسلامی تاکنون یکی از شاخصه‌های اصلی سیاست آمریکا علیه ایران بوده است؛ اما تحریم‌های سازمان ملل متحد و سایر کشورهای جهان علیه ایران از چند ماه اخیر به شدت تشدید شده ‏ فشار این تحریم‌ها بخصوص بر بیماران مبتلا به بیماریهای خاص تحمیل می شود که به دلیل وجود این تحریم‌ها نمیتوانند داروی تخصصی مورد نیاز خود را دریافت کنند همچنین به دلیل عدم واردات مواد اولیه برخی داروها مشکلات جدی برای کارخانه‌های داروسازی به‌ وجود آمده است. ورود داروهای خارجی هم بشدت کاهش یافته است. به نوشته آقای گرجی اگرچه داروها به خودی خود شامل تحریم‌ها نیستند؛ اما بر اثر مشکلات صدور، حمل و نقل، بیمه و جابجایی ارز و همچنین ترس کارخانجات دارویی و بانک‌های بین المللی از تحریم احتمالی از سوی ایالات متحده آمریکا کاهش شدیدی در واردات داروهای حیاتی مورد نیاز در طول چند ماه گذشته پدید آمده است. افزایش ناگهانی بیش از ۵۰ درصدی قیمت دارو یکی دیگر از مشکلاتی است که باعث بحرانی تر شدن وضع موجود شده است. سرمقاله اطلاعات با اشاره به حضور میلیون‌ها ایرانی مهاجر در سراسر جهان که موقعیت‌های مناسبی در کشور محل اقامت خود دارند. همچنین ده‌ها انجمن و کانون ایرانیان متخصص در سرتاسر جهان وجود دارد که هرکدام به نحوی میتوانند در خنثی کردن تاثیرات تحریم‌ها بر روی سیستم بهداشتی-درمانی موثر باشند. باری مجموعه مدیریت کشور باید در مقابل این تحریم‌ها که در تناقض آشکار با حقوق بشر است، موضع فعال اتخاذ کند تا مردم کشور از این تحریم‌های ظالمانه آسیب نبینند.‏ روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود نوشته گرانی های فزاینده چند هفته اخیر خصوصاً در حوزه کالاها و خدمات پرمصرف جامعه مانند مواد غذایی، پوشاک، دارو و... علاوه بر اینکه مردم را از ناحیه اقتصادی و معیشتی تحت فشار قرار داده، از جنبه دیگری نیز زمینه ایجاد دغدغه‌های فکری برای اقشار مختلف کشور فراهم آورده است. مردم این روزها دائماً از خود و دیگران می پرسند علت چنین شرایط آزاردهنده‌ای در حوزه اقتصادی کشور چیست؟و چرا مسئولان اجرایی کشور با این همه وعده و وعید اقدامی برای متوقف ساختن این روند نمیکنند؟ این آزرده خاطری در شرایطی که به موعد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، که از حساسیت‌های خاصی نیز برخوردار است، نزدیک‌تر می شویم، سریع‌تر و مفیدتر از همیشه به درمان و التیام نیاز دارد چرا که افکار عمومی کشور برای انتخاب گزینه مناسب در میان نامزدهای احراز مقام ریاست جمهوری به آسودگی خاطر نسبی درباره معیشت و زندگی خود نیاز دارند. اما با کمال تأسف شاهد هستیم که نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری با کمترین توجه به ریشه‌ها و علل اصلی پیدایش و تشدید مشکلات اقتصادی و معیشتی فعلی، تنها به دادن وعده‌ها و شعارهای جدید و خوش آب و رنگ در حوزه اقتصاد مشغولند و رقابت‌های خود با دیگر نامزدها را بر وعده افزایش مبلغ یارانه‌های نقدی متمرکز کرده‌اند. صحبت کردن از حذف ارز مرجع برای واردات کالاهای مهمی مانند دارو و تن دادن به آن، یکی از این کم توجهی ها و بیبرنامگی هاست. حذف اختصاص ارز مرجع به دارو و تمامی کالاهای اساسی (به جز سه مورد) می تواند تبعات تورمی و جهش‌های قیمتی شدیدی در مورد بهای بسیاری از کالاها به دنبال داشته باشد که نشانه‌های روشن آن را طی چند روز اخیر به وضوح شاهد بوده‌ایم . تشییع جنازه تاچر و همایش استادیوم آزادی علیرضا‌کریمی در مقاله ای در مردم سالاری اشاره کرده که پس از مرگ خانم تاچر - نخست وزیر پیشین بریتانیا- رسانه‌های دولتی ایران به همراه صداوسیما تلا‌ش بسیاری کردند تا قسمت مربوط به اعتراض‌های بخشی از مردم آن کشور به این مقام سابق را برجسته کنند. که البته تظاهرات اعتراضی نشانه وجود آزادی در هر کشوری است البته شاید عده‌ای این اعتراضات را صرفا ژست دمکراسی و ‌ یک نمایش تلقی کنند اما بسیاری از مردم دنیا حسرت همین ژست را میخورند. به هرحال صدا و سیما در اخبار خود تلا‌ش کرد تا حد امکان این اعتراض‌ها را منعکس کند . نویسنده مقاله اضافه کرده شاید این از الطاف الهی بود که دقیقا پس از ماجرای مرگ تاچر، زمزمه برگزاری همایش یا جشن دولت در استادیوم صد هزار نفری آزادی تهران شنیده شد. زیرا این آزمونی مجدد بود برای رسانه‌هایی که مدعی حرفه‌ای گری هستند اما متاسفانه بویی از تکنیک‌های رسانه‌ای نبرده‌اند. جشن دولتی ها با هزینه‌ای سرسام آور که از بیت المال تامین می شد برگزار شد. ناظران رقم‌های متفاوتی را در این زمینه اعلا‌م کردند. ۸۰، ۵۰ و ۴۰ میلیارد تومان ارقامی بود که گفته می شد در این جشن، دولت هزینه کرده است. سرمقاله ابتکار در نهایت نوشته در حقیقت در حالی که کشور از لحاظ اقتصادی در تنگنا بسر میبرد و بودجه سال‌جاری در ابهام است چنین هزینه‌ای تنها بریز و بپاش بیحاصل است. آیا دولت نمی توانست این مقدار بودجه را جای دیگر هزینه کند؟ مطمئنا آنقدر در کشورمان نیاز وجود دارد که می شد با این پول گرهی از مشکلا‌ت باز کرد. آیا صداوسیما همانقدر که نگران حیف و میل بودجه کشور و ملت انگلیس است به خاطر ریخت و پاش بیت المال کشور خودمان در استادیوم آزادی مضطرب شد؟ سخنان جنجالی و افتتاح سه باره طرح ها تیتر و عکس صفحه اول سیاست روز مردم سالاری در گزارش اصلی خود نوشته سخنان محمود احمدی نژاد در دو سفر استانی اخیرش به خوزستان و قم به حدی تشنج آفرین و اعتراض برانگیز بوده که باعث شده به این موضوع کمتر توجه شود که دولت در این سفرها در حال افتتاح پروژه‌های تکراری است. اولین اتفاق از این دست، افتتاح مجتمع پتروشیمی شیمیتکس آریا در اهواز بود که پس از افتتاح و آغاز رسمی آن در پنجم اسفند ماه سال ۱۳۹۱ توسط محمدرضا رحیمی، دوشنبه گذشته (دوم اردیبهشت) محمود احمدی نژاد برای بار دوم این مجتمع پتروشیمی را در بندر ماهشهر افتتاح کرد! نویسنده نشان داده: بعد از سفر خوزستان، بلافاصله احمدی نژاد به قم رفت تا «طرح انتقال آب از سرشاخه‌های دز به قم» را ب افتتاح کند در حالی که اولین افتتاح این پروژه در اردیبهشت سال ۱۳۹۰ ، مصادف با روزهایی که احمدی نژاد به دنبال عزل وزیر اطلاعات و بازگشت وی، به خانه‌نشینی ۱۱ روزه رفته بود و به همین دلیل، استاندار وقت قم این پروژه را افتتاح کرد.یک ماه بعد از آن، در خرداد ماه ۱۳۹۰ محمود احمدی نژاد بدون آنکه به شهر قم و دیدار علما یا مردم برود، به محل افتتاح پروژه رفت و یکبار دیگر آن را افتتاح کرد. بار سوم سوم اردیبهشت ۹۲ توسط احمدی نژاد افتتاح شد! مردم سالاری نوشته چنین رفتاری، البته به شکلی دیگر، در انتخابات سال ۱۳۸۸ هم رخ داده بود . در آن سال بسیاری به این موضوع انتقاد داشتند که پروژه‌هایی که هنوز کامل نشده در آستانه انتخابات افتتاح میشود. نمونه معروف چنین رفتارهایی، راه آهن شیراز- اصفهان بود که دو هفته قبل از انتخابات ۸۸ افتتاح شد و به اعتراضات هم وقعی نهاده نشد. جالب اینجا بود که دو سال پس از آن، در خرداد ۹۰، از طرف وزارت راه اعلام شد که۸۵ درصد کارهای این پروژه به انجام رسیده و قرار است دو ماه دیگر دوباره افتتاح شود! محمد حسین روانبخش در ستون طنز همین روزنامه نوشته این پروژه یک بار افتتاح شده بود اما مگر می شد بدون احمدی نژاد. پس خرداد ماه ۹۰ بعد از اینکه فضا کمی به سمت صلح و صفا رفت‌، احمدی نژاد به قم رفت و پروژه آب شیرین را دوباره افتتاح کرد‌. اما احتمالا چون آن افتتاح به دل دولتمردان ننشسته بود روز گذشته احمدی نژاد برای سومین بار این پروژه به بهره‌برداری رسید!‌ به نوشته مردم سالاری احتمالا از آنجایی که هنوز هم معلوم نیست مردم قم بعد از سه بار افتتاح پروژه آب شیرین داشته باشند‌، احمدی نژاد در این مراسم به مردم قم سفارش کرد: نگران آب نباشید چراکه امروز نیازمند رشد جمعیت هستیم! آموزش اصطلاحات سیاسی معاصر آیدین سیارسریع در صفحه طنزانه قانون به سئوالات "مریدان" پاسخ داده وقتی پرسیده اند: کاندیدای ریاست جمهوری که باشد؟ - آن کس که از وزیر بودن خسته و ملول باشد. کاندیدای شورای شهر که باشد؟ - آن کس که رویَش نشود کاندیدای ریاست جمهوری شود. اصلاح‌طلب که باشد؟ - آن کس که در تونلی تاریک و نمور، دنبال چراغ سبز گردد. (حال آن که قالیباف قبلن چراغ راهنما را از تونل برداشته!) اصلاح‌طلب بدلی که باشد؟ - اصلاح‌طلب بدلی، بدل اصلاح‌طلب واقعی در صحنه‌های اکشن باشد، به‌طوری که به جای اصلاح‌طلب واقعی وارد صحنه شده و آخر فیلم از دره به پایین پرت شود. کارتون روز کارتون بزرگمهر حسین پور، قانون
روزنامه های امروز صبح تهران در مقالات خود از افتتاح سه باره یک طرح توسط رییس دولت نوشته و از سخنان تازه وی به شدت انتقاد کرده و آن را رادیکال کردن فضای انتخاباتی به قصد گشودن فضائی برای نامزد مطلوب دولت قلمداد کرده اند.
بررسی روزنامه های صبح چهارشنبه – چهارم اردیبهشت
خانم عيسی، ميهمان صفحه صدای شما، به سوالاتی که برای ما فرستاده بوديد پاسخ داده است. متن اين پاسخها را می توانيد در پايين بخوانيد: حامد از آمستردام پرسيده که به نظر شما علت عدم حضور نماينده ای از ايران در جشنواره کن چيست؟ راستش هيچکدام از ما نمی توانيم پاسخ درستی به اين سوال بدهيم، چون اصولا از همه مسايل پشت پرده اطلاع نداريم. اما با اين همه علل مختلفی را می شود در نظر گرفت. از يک طرف شايد امسال مانند سال گذشته، آنقدر فيلمهای خيلی خوبی که به بخش اصلی مسابقه بشود پيشنهاد کرد، نبوده باشد. البته فيلمهای خيلی خوبی هم بود که به موقع برای جشنواره کن تمام شدند ولی انتخاب نشدند. دليل اين را نمی دانم. ولی امکان آن هست که امسال جشنواره کن توجه خود را روی مسايل ديگری متمرکز کرده باشد. برای مثال امسال مسئولين اين جشنواره، برنامه آموزشی را برای کارگردانهای جوان در نظر گرفته و کارگردانهايی را از خاورميانه دعوت کرده اند تا به آنها ياد بدهند که چگونه فيلم بسازند و تهيه کننده و پخش کننده بهتری پيدا کنند و از فيلم خودشان دفاع کنند. شايد امسال تصميم گرفته اند که به جای گرفتن فيلم از اين منطقه، توجه خود را روی اين برنامه متمرکز کنند. احسان از مشهد پرسيده، آيا اين درست است که بگوييم فستيوال کن هم تحت الشعاع مشکلات سياسی ايران و فشارهای بين المللی قرار گرفته؟ فکر نمی کنم، چون حتی فيلمهای آمريکايی هم برای جشنواره کم انتخاب شدند. به هر حال اگر بخواهيم بگوييم که برای مسايل سياسی بوده، اين امر هم روی انتخاب فيلمهای آمريکايی تاثير گذاشته و هم فيلمهای ايرانی. وقتی که من برای جشنواره فجر به ايران رفته بودم، در آنجا دستاندکاران جشنواره کن را ديدم و آنها از اين که فيلمهای جشنواره برلين چند ماه قبل انتخاب شده بودند، انتقاد می کردند و می گفتند که ديگر فيلمی باقی نمانده که آنها برای انتخاب کنند. در حالی که به نظر من حداقل ۲ يا ۳ فيلم خوب برای انتخاب بود، حتی اگر مناسب بخش اصلی مسابقه نبودند. در عين حال فکر می کنم برای بعضی فيلمها هم تبليغات چندان خوبی نشده بود. علاوه بر اين معمولا همه منتظرند که فيلمها بعد از جشنواره فجر پيشنها شوند. مثلا امسال، بهمن قبادی روی فيلمی برای جشنواره "موزار" کار می کرد که فکر می کنم موقتا عنوان آن را "آخرين سمفونی کرد"، انتخاب کرده بودند. فکر می کنم او نتوانست فيلم را سر وقت تمام کند و نسخه ای که برای جشنواره کن فرستاده بود، نه ترجمه داشت و نه ويرايش شده بود و نهايتا هم انتخاب نشد. البته شرايط دشوار کارگردانی را هم بايد در نظر گرفت. بهمن(قبادی) برای ساخت اين فيلم با مشکلات مختلفی روبرو بود. علاوه بر شرايط آب و هوای کردستان که محل فيلمبرداری بود، مشکلات اقتصادی هم وجود داشت. بدليل قوانين ضد تروريستی، تهيه کنندگان اتريشی فيلم، برای ارسال پول به ايران با مشکل مواجه بودند و نتوانستند سر موقع پول را به دست او برسانند. اين قبيل مشکلات طبيعتا باعث شد که فيلم به موقع برای کن حاضر نشود. محمد يونس ميوند از هلند پرسيده که آيا فکر می کنيد فعاليت سينمايی ايران واقعا کم شده يا اينکه اين اوضاع سياسی فعلی در جهان است که بر سينمای ايران سايه افکنده؟ ببينيد به نظر من سينمای هر کشوری بالاخره بالا و پايين دارد. درست مثل بازار بورس. مثلا بعضی سالها از سر بد شانسی چندين فيلم خيلی خوب هم زمان به مسابقه راه پيدا می کنند و سالهای ديگری هم هست که هيچ فيلم فوق العاده ای برای انتخاب نيست و اين منحصرا مربوط به ايران نمی شود. در مورد فرانسه و آمريکا و بقيه کشورهای اروپايی هم همين طور است. مهدی از تهران پرسيده آيا فکر می کنيد دوران اوج سينمای ايران به پايان خود رسيده است؟ نه من اينطور فکر نمی کنم. به عقيده من هميشه آدمهای با استعدادی وجود دارند. چه در ايران چه در خارج. فيلم "لاک پشتها هم پرواز می کنند" را در نظر بگيريد. به نظر من اين فيلم بايد جايزه اسکار می گرفت. اين فيلم را يکی از بهترين فيلمهای سالهای اخير ايران می دانم و در اروپا هم مردم آن را به عنوان يک فيلم خوب می شناسند. اما با اين حال اين فيلم جلب توجه چندانی نکرد و در سالنهای زيادی هم به نمايش در نيامد. اين به آن معنی نيست که اين فيلم به صورت يک اثر کلاسيک در کنار آثار ديگری مانند زير درختان زيتون، خانه دوست کجاست و نون و گلدون و غيره باقی نخواهد ماند. از موقعی که فيلم خانه سياه است، اثر فروغ فرخزاد، در تلوزيون بريتانيا نمايش داده شد، حالا ۶ فستيوال مختلف می خواهند آنرا نمايش دهند. ممکن است که بعضی از اين فيلمها کوتاه باشند و از لحاظ تجاری جلب توجه چندانی نکنند، ولی اين به معنای آن نيست که فيلم، فيلم خوبی نيست. به نظر من هميشه جوانان با استعدادی پيدا می شوند که فيلمهای خوبی بسازند. آرش از تهران پرسيده به نظر شما علت عدم پرداخت سينما گرانی که بيشتر خارج از ايران صاحب نام هستند، مانند عباس کيارستمی، به مسايل جامعه شهری چيست؟ حسين عباسی پرسيده چرا فيلمسازان ايرانی اينقدر جامعه خود را سياه نشان می دهند؟ و الهام کيان از آمريکا پرسيده آيا فکر نمی کنيد هر فيلمی که جامعه ايران را عقب افتاده تر جلوه بدهد، در جشنواره های خارجی موفق تر است؟ ببينيد اينگونه سوالات هميشه مطرح می شوند. من فکر می کنم نمی شود به يک کارگردان گفت که چگونه فيلم بسازد. آنها فيلم را می سازند و ما به ميل خود فيلمها را می بينيم. کسانی که از فيلمهای کيارستمی به دليل به تصوير در آوردن محيط روستايی و ... انتقاد می کنند. شايد مثلا فيلم ۱۰ او را نديده اند که جنبه های بسيار مدرنی در آن وجود دارد. حتی مدرن تر از جامعه واقعی ايران. من فکر می کنم علت موفقيت کيارستمی اين است که او نه تنها فرهنگ خود، بلکه فرهنگ سينمايی و ادبی اروپا را هم خوب می شناسد. چون او توانسته است زبان سينمايی را پيدا کند که ديگران نتوانسته اند. فيلمهای زياد ديگری هم هستند که از لحاظ اجتماعی و شهری مدرن هستند و تلويزيون ايران هم آنها را نمايش می دهد، اما از نظر سينمايی جذابيتی برای تماشاچيان خارجی ندارد. اين قضيه در مورد فيلمهای فرانسه و ساير کشورها هم صادق است. مثلا ۹۰ درصد فيلمهايی که در فرانسه ساخته می شود، به خارج فرستاده نمی شود. در مورد فيلمهای آلمانی و ژاپنی و غيره هم همينطور است. بعضی فيلمها از نظر اجتماعی، فرهنگی و حتی از لحاظ زبان، مخصوص مصرف داخلی است و بعد از ترجمه، جذابيت هنری خاصی برای تماشاچی خارجی ندارد. احمد شريعت از آمريکا پرسيده که چرا فيلمهای ايرانی که جوايز مهمی هم گرفته اند، بازاری در آمريکا ندارند؟ متاسفانه، فيلمهای ايرانی را بيشتر اوقات فقط در جشنواره ها می توان ديد. درست مثل فيلمهای ژاپنی، دانمارکی، ايسلندی و غيره. چون تهيه کنندگان و پخش کنندگان آمريکايی که بازار آمريکا را در دست دارند، تصميم گيرندگان اصلی هستند. به همين دليل است که فکر می کنم فيلمهای آلمانی، ايتاليايی و ...هم در بازار آمريکا جايی ندارند. بنابر اين فقط فيلمهای ايرانی نيست که ديدن آنها در آمريکا مشکل است. اين مسئله مربوط به اغلب فيلمهای خارجی می شود. حتی فيلمهای انگليسی هم که به همان زبان مردم آمريکا ساخته می شوند، به سادگی به بازار آمريکا راه پيدا نمی کنند. نادر از دوبی که خودش را يک فيلمساز معرفی کرده پرسيده که، فيلمسازان خارج از ايران چگونه می توانند به جشنواره هايی مانند کن راه پيدا کنند؟ اصولا من هميشه به همه اين فيلمسازان توصيه می کنم که فيلمهای خود را برای جشنواره بفرستند. مخصوصا فيلمسازان دوبی و منطقه خليج، اگر فيلم خود را موقع مناسبی بفرستند، فکر می کنم در شرايط فعلی شانس خيلی خوبی دارند. در حال حاضر هيچ فيلمی از آن منطقه فرستاده نمی شود و اگر کسی از آنجا فيلم خوبی بفرستد، به نظر من شانس بالايی دارد. خانم عيسی که در چند سال اخير به طور متمرکز بر روی سينمای ايران و خاورميانه کار و تحقيق کرده، علاوه بر مشاورت و همکاری با مراکز فرهنگی و جشنواره های معتبر اروپا از جمله جشنواره های فيلم لندن، ونيز، برلين و کن همکاری مستمر داشته است. او چندين کتاب و مقاله در زمينه هنر و سينمای معاصر ايران نوشته است که تعدادی از آنها به فارسی ترجمه شده است. خدمات
در روزهای پيش از شما خواسته بوديم تا اگر در خصوص دلايل موفقيت سينمای ايران در عرصه های جهانی، علل احتمالی عدم حضور سينمای ايران در جشنواره کن، شرايط انتخاب فيلم در جشنواره های ممتاز جهان و وضعيت کنونی فيلمهای ايرانی در بازارهای جهانی پرسشی داريد آنرا برای ما بفرستيد تا با رز عيسی، کارشناس ايرانی-لبنانی سينمای ايران و خاور ميانه در ميان بگذاريم.
رز عيسی، کارشناس سينما به سوالات شما پاسخ داد
رئيس جمهور آمريکا در سخنرانی سالانه خود عمدتا به موضوعات امنيتی پرداخته و هشدار داده است که اين کشور بايد با تهديداتی که در خارج از مرزهای آمريکا وجود دارد، مواجهه کند و به تعهداتش در کشورهای ديگر پايبند باشد تا به امنيت دست يابد. جورج بوش قويا از سياست های خارجی دولت خود دفاع کرده و گفته است با هر گامی که جهان در جهت آزادی برمی دارد، آمريکا کشوری امن تر می شود. وی از برگزاری انتخابات در افغانستان و عراق به عنوان نمونه های مستدل از پيشروی به سوی آزادی و دموکراسی ياد کرد. با اين حال، جورج بوش در نطقش - که سه شنبه (31 ژانويه) در برابر کنگره و مجلس سنای اين کشور ايراد کرده - اذعان داشته که وضعيت در عراق دشوار بوده اما آمريکا در حال پيروزی است. رئيس جمهوری آمريکا در گزارش سالانه خود گفت گروه حماس که در انتخابات فلسطينيان پيروز شده است بايد اسرائيل را به رسميت بشناسد، خلع سلاح شود و برای دستيابی به صلح پايدار در اين منطقه تلاش کند. در ارتباط با ايران، آقای بوش گفت که "گروه کوچکی از روحانيون، انزوا را به اين کشور تحميل و مردم آن را سرکوب کرده است" اما تاکيد کرد که آمريکا برای مردم ايران و حق آنها در انتخاب آينده و نوع آزادی شان احترام قائل است. رئيس جمهوری آمريکا همچنين گفت: "آمريکا همچنان به مقابله با خطر هسته ای ناشی از بلندپروازی های حکومت ايران ادامه خواهد داد." محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران، در واکنش به اين اظهارات، رئيس جمهور آمريکا را جنگ طلب توصيف کرده و گفته است که او بايد محاکمه شود. روز چهارشنبه، 1 فوريه، وی با اشاره به سخنان رييس جمهوری آمريکا در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی گفت که "يکی از سران کشورهای قلدر ملت ايران را به نقض آزادی و حقوق بشر متهم کرده است" و خطاب به وی گفت "من از طرف ملت ايران به وی می گويم از دست ملت ايران عصبانی باشيد و از اين عصبانيت بميريد." آقای احمدی نژاد همچنين تصريح کرد که ايران از حق خود برای داشتن نيروی صلح آميز اتمی صرف نظر نخواهد کرد. نظر شما درباره سخنان جورج بوش چيست؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد. اون زمان که زمان تصويب کنوانسيون برخورداری از حقوق اجتماعی و رفع تبعيض از زنان و کودکانه، و شورای نگهبان مخالفت می کنه کمتر کسی تو ايران هوار ميکشه که اين حقمونه، حالا بيا ببين مردم چه خواهان انرژی هسته ای شدن ... فرض گيريم که انرژی هسته ای که سهله بمب هسته ای دار هم شديم. آيا اين کمکی به روند بهبود وضعيت نابسامان و نا کارامد کشور در زمينه های اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و... می کنه؟ آيا در حال حاضر يکی از مهم ترين زير ساختهای ايجاد يک جامعه توانمند انرژی هسته ايه؟ اگه اينطوره پس کشورهايی مانند ژاپن و سوئد و سوييس خيلی ناتوان و بدبختن و کشورهايی مانند پاکستان و (کم و بيش) هند از کشورهای توانمند با اقتصاد و اجتماع برترن؟ رضا - تهران ايران جنگ طلب نيست اماامريکا هم صلح طلب نيست استفاده از انرژی هسته ای حق همه است مسئله اين است که امريک با حکومت ايران مشکل دارد ولی انکه حقش پايمال ميشود مردم ايران هستند. اسفنديار - تهران ازروزاول حکومت ايران ( چه شاهنشاهی چه جمهوری اسلامی) ازدستيابی به انرژی هسته ای هدف سياسی داشته است و اگر شاه هم مانده بود و نيروگاه بوشهر راه اندازی شده بود و....بازهم مردم با اين کار مخالفت می کردند مردمی که تحت تاثير تبليغات رژيم قرار نمی گيرند. چون کشورنيازی به انرژی هسته ای ندارد. نيمه بيشترسرزمين ايران کويری است وآفتاب هم مجانيست وهيچگاه تمام نمی شود کره زمين هم رو به گرم شدن است و خطرات زيست محيطی هم ندارد...خدا می داند که رژيم چندين ميليارد دلار تا به حال خرج انرژی هسته ای کرده است با ۱% آن می شد نيروگاههای خورشيدی ساخت و۹۹% ديگر را هم صرف عمران و آبادانی کشور و توسعه صنايع و کشاورزی کرد و امروز برای بنزين هم وابسته به خارجی نبود و جان گروه گروه از مردم را هم درسوانح مختلف به خطر نيانداخت و امروز بهترين کاری که دولت می بايد بکند اينست که تجهيزاتی که خريده است بفروشد و دست از يکدندگی بردارد و ازداشتن انرژی هسته ای چشم پوشی کند که البته چون هدف از دستيابی سياسی است چنين کاری را نمی کنند و منافع مردم را بازهم به خطر می اندازند. فاموری - تهران به نظر من پس از يازدهم سپتامبر سياست آمريکا دچار تغييرشده وسخنان جورج بوش نيز در راستای استراژی جديد امريکا می باشد که حاصل مطالعات و تقيق گستردها تاق های فکر و ... ميباشد . اينکه سياست امريکا را منوط به تصميمات فردی جورج بوش بدانيم ، ساده لوحی محض خواهد بود. شايد بتوان گفت برای اولين بار منافع امريکا با منافع مردم منطقه خاورميانه و ايران همخوانی يافته و من از اين بابت بسيار خوشبينم. در ضمن هيج کس نميتواند نظرات فردی خود را نظر ايرانيان داخل کشور بداند . پوريا - مشهد من فکر ميکنم مردم ايران آنقدر آگاه و دانا باشن که خودشان تکليف کشور و سرنوشت شان را انتخاب کنند ما احتياجی به هيچ نوع دلسوزی بيخود چه خارجی وچه داخلی نداريم. انرژی هسته ای حق مسلم ماست. و ما از حق طبيعی خودمان هرگز نخواهيم گذشت. فروغ - کرج آقای احمدی نژاد خود را وکيل مردم ايران، و رژيم ايران را ملت ايران ميداند. آنچه آقای بوش محکوم کرد رژيم غير منتخب ايران است و هميشه مردم ايران را با احترام و به نيکی خطاب کرده است. من بعنوان يک ايرانی از اينکه رئيس جمهور امريکا درک درستی از اوضاع ايران دارد خوشحالم و اميدوارم يک روز مردم ايران بياری جامعه جهانی به خواسته های دموکراتيک خود برسد و نقش خود را در کنار دول و ملل بزرگ دنيا ايفا کند. علی رضا - تهران نکته ای انحرافی و مهمی که حکومت از ان استفاده می کند اين است که غنی سازی اورانيم با استفاده از اورانيم برای مصارف صنعتی (نيروگاههای برق و... )متفاوت است و ربطی به يکديگر ندارد و اين مانند ان است که شما برای ماشين شخصی خود يک پمپ بنزين بخريد و حکومت با توجه به سطح اگاهی مردم و عدم آگاهی مردم از اين موضوع بهره برداری می کند. رضا - تهران من دانشجوی رشته فيزيک هسته ای هستم می خواستم بگويم که من نيز با داشتن انرژی هسته ای صلح آميز در ايران موافقم، ولی فقط صلح آميز کافی است ببينيد در نيروگاه بوشهر و در نطنز چه می گذرد آن موقع می فهميد چرا تمام ملتها دارند بر ضد ايران عمل می کنند، البته مسئله ديگر اينست که دولتهايی که ايران را از داشتن مثلا بمب هسته ای منع ميکنند خودشان حاضرند در برابر احساس کوچکترين خطری از منابع عظيمی که از بمب هسته ای دارند استفاده کنند، با اين حال به نظر من مردم (خصوصا مردم ايران) بی گناهند و نبايد تحريم شوند، مشکل از دولت هاست. سينا - گرگان ما ايرانيان داخل کشور به هيچ عنوان به آقای بوش و نيت وی اعتماد نداريم. ايشان به دنبال منافع ملی کشور خود هستند و ساير کشورها و ملل را از همين ديد می نگرند. اگر لازم باشد روزی طالبان را درست می کنند و روزی ديگر آنها را سرنگون می کنند. يا روزی صدام را تجهيز و تشويق می کنند و روز ديگر او را سرنگون و محاکمه می کنند. من به خيرخواهانه بودن نيات ايشان و رهبران آمريکائيها شديدا سوء ظن دارم. مهران - تهران آقای بوش و کسانی که در داخل و خارج ايران برای او کف ميزنند يک واقعيت مسلم را فراموش کرده اند و ان اين است که در شرايط فعلی هيچ چيز نميتواند جلو خواست مردم ايران را در دستيابی به حق شان بگيرد. سئوال من از کسانی که سخنان اقای بوش را تمجيد ميکنند اين است که آيا واقعا او نماينده ملت امريکا است ؟ آيا ملت امريکا گروگان او نشده است؟ کسيکه با رای دادگاه رئيس جمهور شده و مخالفانش حق صحبت بر عليه او را ندارند صلاحيت اظهار نظر در مورد ملت ايران را ندارد. فرداد - شيراز حالم به هم می خورد وقتی می بينم رييس جمهور يک کشور ديگر برای مردم ايران نسخه تجويز می کند.وحالم بيشتر به هم می خورد که هم وطنم آقای کاوه در اينجا نظر داده و ميگويد اميدوارم آقای بوش بدون حمله نظامی ما را در رسيدن به دموکراسی حمايت کند.ما مردم با تاريخی کهن برای رسيدن به دموکراسی دست به دامان کشوری شده ايم که قدمت کشف آن از سنگ قبرهای روستاهای کشورمان کمتر است. وافسوس می خورم وقتی می بينم رييس جمهور خودمان از قول ما حرفهايی را می زند که حرف ما نيست. غم انگيز است که هفتاد ميليون نفر ايرانی چشمشان به دهان اين دو نفر دوخته شده تا تکليفشان را برای زندگی کردن در آرامش مشخص کنند. من داشتن انرژی اتمی را حق مسلم ايران می دانم به شرط آنکه اطلاعاتم در باره ی اين مقوله کافی باشد. داريوش - اصفهان آقای احمدی نژاد از طرف خود و آخوندها اظهار نظر ميکند و نه از طرف ملت رنج کشيده ايران ... به آقای بوش بگوييد مردم بيگناه ودرد کشيده ايران منتظر عدالت و آزادی هستند . گلاره - تهران خيلی جالب است. دوباره اين مردم از ديد مسئولين حکومتی مهم شدند. درست مانند زمان قبل از انتخابات که مردم تبديل ميشوند به مردم هميشه در صحنه و همه کانديداها به دنبال احقاق حق آنها هستند. شما به سخنان احمدی نژاد در بوشهر دقت کنيد . ببنيد چند دفعه از کلمه ملت ايران استفاده کرد و تمام خواسته های حکومت را به ملت نسبت داد. و حتی به طرز مضحکی اتهامی را که جرج بوش به حکومت ايران وارد کرده را به سمت ملت سوق داد! آنجا که گفت : "آمريکا ميگويد که ملت ايران حقوق بشر را نقض کرده است!" من تمام سخنرانی جرج بوش را شنيدم ولی چنين جمله ای را هرگز در آن نيافتم. نميدانم اين سران حکومت واقعا در مورد ملت ايران چه فکر ميکنند. يوسف - دبی امروز آتش بمب اتمی روشن شده است و د‫گر فرقی نخواهد کرد کشور د‫گری مثل ايران به ا‫ن سلاح پيدا کند يا خير چرا که مدعيان دمکراسی رسما از استفاده از اين سلاح سخن می گويند بعلاوه اينکه همان کشورها اشتباه گذشته شان در مسلح کردن صدام عليه ايران اين بار با مسلح کردن اسراييل به سلاح هسته ای مرتکب شده اند. متفکرين و عقلای جهان بايستی در اين برهه زمانی صادقانه بشينند و با مطالعه اصول دين مبين اسلام که چيزی جز عشق پيامبر آن به انسانيت نيست و ايران که سخن رهبر ان اين بود، اميدوارم انسانها به درجه ای از رشد برسند که اسلحه ها را به قلم تبديل کنند. کامران - تهران چگونه است که وقتی رئيس جمهور ايران از حذف ر‍‍ژيم اسرائيل (نه يهودی ها) حرف می زند سران تمامی کشورها از جمله دبير کل سازمان ملل آن را به تهديد يک کشور عضو سازمان ملل عليه عضو ديگر تعبير و محکوم می کنند اما وقتی آقای بوش زورگويانه و توهين آميز در مورد ديگر کشورها سخن می راند ديگران سکوت می کنند؟ چرا امنيت آمريکا با کشورهای خاورميانه نظير عراق، ايران ، فلسطين، و ... گره خورده است اما امنيت کشورهای ديگر مانند مالزی، آفريقای جنوبی، ژاپن و ... فقط به کشور خودشان وابسته است. فکر می کنم آقای بوش به جای کلمه منافع هميشه از امنيت، آزادی و دموکراسی استفاده می کنند. قانون جنگل است برادر ، هر که زورش بيش حقش بيشتر. ياشار - تهران من به عنوان يک ايرانی از آقای بوش به خاطر تعبير دقيق و زيبای 'آخوند ها ايرانيان را گروگان گرفته اند' سپاسگزارم، اميدوارم امريکا در روند دستيابی ايرانيان به دمکراسی به ملت ايران ياری رساند البته و صد البته بدون حمله نظامی، به نظرم بر خلاف تصور عامه مردم اروپا و کانادا که بوش را نادان می پندارند ايشان شخصی لايق و مرد عمل است من شخصا برای بوش به خاطر تعبير زيبايش و فهم اينکه ملت ايران مثل احمدی نژاد فکر نمی کند، احترام زيادی قايلم. کاوه - تهران خاطره دخالتهای امريکا به ضرر ملت ايران هرگز از اذهان ملت ايران پاک نخواهد شد و مثل روز روشن است که همه دلسوزی آمريکا برای در اختيار داشتن چاههای نفت منطقه است. آيا سياستمداران آمريکا که اين قدر سنگ حقوق بشر را به سينه می زنند هنگاميکه گندم های خود را برای منافع اقتصادی به دريا ميريزند از ياد آوری چهره مردم گرسنه آفريقا حيا نمی کنند. کاظم - تهران بهتراست که آقای بوش به وضع مملکت خود برسد و از مداخله به کار کشورهای ديگر پرهيز نمايد. مهدی حسينی اينکه رئيس جمهور آمريکا در امور داخلی ايران دخالت ميکند امری است بديهی و ما اجازه نخواهيم داد که هيچ کشوری در امور داخلی مردم ايران دخالت کنند. بنظر من مردم ايران لياقت چنين حکمرانانی را دارند و اگر زودتر بيدار نشوند و خودشان برای مملکت خود کاری نکنند بايد ستمگريهای اين حاکمان را بپذيرند. مهرداد - تهران مواضع آقای بوش و احمدی نژاد را همه می دانند ولی کاش آقای احمدی نژاد توضيح می داد که آمريکا چه نفع اقتصادی از حمله به افغانستان برده است و نمونه های از پرچمداری ايران در زمينه آزادی و حقوق بشر را مشخص می کرد يا حداقل پيشنهاد آقای گنجی را می پذيرفت که گفت اگر آقای خامنه ای مدعی است محبوبيت دارد چرا حاضر نيست اين موضوع را به رفراندوم بگذارد؟ محمود - لندن من سخنان بوش را تأييد ميکنم اما ملت ايران خود بايد سرنوشتش را تعيين کند. نويد آزادی احمدی نژاد حداکثر می تواند از زبان اقليتی که به او رای داده اند (که تعدادی از آنها هم از کار خود پشيمان شده اند) حرف بزند نه از طرف ملت ايران. ملت ايران بيش از۷۰ميليون نفر هستند و اکثريت آنها هم به سياست های آقای احمدی نژاد مخالفند اگر شک دار در فراندوم برگزار کند تا مردم نظرشان را بگويند! در مورد اثبات نقض حقوق بشرهم يک اکبر گنجی؛ يک کارگر زندانی شرکت واحد؛ يک کتاب توقيف شده؛ يک فيلم؛ يکروزنامه؛ يک کانديدای ردصلاحيت شده و...کافيست. مگر احمدی نژاد نمی داند که به جای يکی ازهر کدام اينها دهها مورد است؟! فاطمی - تهران سخنان بوش بسيار خوب و مسئولانه بود. حميد - قم به نظر من غالب ايرانيان حتی آنها که با نظام فعلی ايران مشکل دارند اما به منافع ملی و استقلال ايران می انديشند با اين سخنان مخالف هستند. متأسفانه به دلايل متعدد فناوری هسته ای در ايران به يک مسأله سياسی تبديل شده اين در حالی است که افکار عمومی در ايران مسأله را از زاويه فنی نگاه می کند همين باعث رودرويی غرب با مردم ايران می شود. در مجموع سخنان آقای بوش شايد کارکرد مثبتی در داخل آمريکا داشته باشد اما برای مردم ايران همچون گذشته که ايشان از موضع يکجانبه گرايی به مسائل پرداخته منفی تلقی می شود. ن. ا. ش. - تهران بوش با اين حرف ها فقط طرفداران احمدی نژاد را زياد می کند و امثال من را که يک دانشجوی دموکراسی خواه هستم برای روشنگری ناکام می گذارد. با همين حرفها است که الان ۹۰ درصد دانشجويان دانشگاه ما طرفدار سياست های هسته ای رژيم هستند. مهدی يخچالی امروز وضعيت جهان دگرگون شده است و منافع کشورهای بزرگی چون آمريکا در بلند مدت فقط از طريق دموکراسی در کشورهای جهان تامين ميشود. در حال حاضر کشور ما و در صدر آن جناب احمدی نژاد بايد بتوانند بيشترين سهم و منفعت را از اين دگرگونی سياسی دريافت کنند. اما متاسفانه امروز نه تنها از منافع مان چشم پوشی ميکنيم و به آن توجه نميکنيم بلکه هر روزه فکر می کنيم که با قلدری بيشتری ميتوانيم خواسته هايمان را بدست بياوريم! ولی بايد باور کرد که ايران کشوری بسته و فاقد دموکراسی است . من نميگويم که کشورم را دوست ندارم ولی سخنان بوش را هم تا حد زيادی قبول دارم. هادی - مشهد ديگه اوضاع آنقدر خرابه که ۲ تا آدم جنگ طلب و ناقض حقوق بشر بر سر چيزی که هيچ کدومشون بهش اعتقادی ندارند باهم بحث می کنند. امير - مونترال آقای بوش به جای اينکه حرف بزند بيايد خودش وارد عمل شود نه اينکه مردم را به جون حکومت بياندازد ... البته نه با جنگ بلکه کاری کند خود مردم قيام کنند. امين - يزد من فکر ميکنم که تعامل با ايران و اين پرونده يک آزمايش بزرگ برای اروپا خواهد بود و اروپا بايد بتواند روسيه و چين را متقاعد کند و يدک بکشد وگرنه آينده سياسی و اقتصادی در منطقه را برای يک دوران خيلی طولانی ازدست خواهد داد و اين چين و روسيه هستند که پيروز ميدان خواهند شد. بايد اروپا هرچه در توان دارد روکند تا رهبری اين پرونده را در دست داشته باشد وگرنه دوران ضعف و زبونی در راه است چرا که چين و روسيه به کسی رحم نمی کنند. و البته مردم ايران هم خواهان تغييرات اساسی هستند که حتما ميدانيد اجتناب ناپذير است. و حالا چه کسی اين تحول را و به کجا هدايت خواهد کرد؟ مورد سئوال است. البته روسيه وچين هم ميدانند که فقط فروش کالا به ايران نهايت کار نيست چرا که دست آخر با بمب اتم روبرو خواهند شد اما من نميدانم که برنامه ايشان چيست؟ حالا اروپا را جلو انداخته اند که بعد پس ازشکست اروپا خود را جلو بياندازند و به کمک ايران کل منطقه را ببلعند. اروپا نبايد مانند اسرائيل عمل کند چنانچه ديديد که پس از ترور رهبران حماس تازه ايشان در انتخابات هم پيروز شده يعنی آن عمليات ها نتيجه عکس داشته. بايد دقيق تر عمل شود. مهرداد - تهران آقای بوش فعلا که ملت ايران انرژی اتمی را انتخاب کرده و تو بزرگ ترين سد راه اين انتخابی. پس لطفا ملت ايران را نادان فرض نکن و ادعای احترام به انتخاب اين ملت را نداشته باش. حامد - لندن شجاعت آقای بوش در تصميم گيريهای مهمی چون حمله به افغانستان و عراق که مردمان بيگناه خود را همچون گروگان برای دستيابی به اهداف تروريستيشان استفاده می کردند قابل تقدير و سپاس است دنيای عاری از حکومتهای استبدادی به مردان بزرگی چون بوش نيازمند است . به عنوان يک ايرانی که مردم آن همانند گروگانهای داخل يک هواپيما توانايی گرفتن سکان آن را از گروگانگيران مخوف ندارند و هرگونه حرکت اعتراضيشان سريعا سرکوب می شود از سخنان آقای بوش و تمايزی که بين ملت بزرگ ايران و حکومت مستبد آن قائل شد تشکر می کنم و اميدوارم دولت و ملت آمريکا در بازگشت جامعه ايران به جامعه جهانی يار ايرانيان باشد . عليرضا - تهران به نظر من آقای بوش هنوز خود را در قرون وسطی می پندارد. مردم ايران نياز به قيام ندارند. حالا اين قيم هرکس که می خواهد باشد. ايشان از آزادی در ايران سخن ميگويد در حالی که هنگام سخنرانی وی در چند ده متری اش خانم سيندی شيهان بازداشت و از اعلام نظر محروم ميگردد. وای به حال آزادی و دمکراسی که آقای بوش منادی آن است. چون از نظر ايشان دمکراسی يعنی کشتار دهها هزار غير نظامی در عراق و افغانستان، دمکراسی يعنی گوانتانامو ،يعنی ابو غريب، يعنی شنود غير قانونی مکالمات مردم . دمکراسی آمريکائی يعنی اشغال وغصب زمينهای فلسطين. يعنی حمايت از اسرائيل هسته ای. دمکراسی بوش مترادف است با آپارتايد علمی در دنيا. يعنی مصادره ميلياردها دلار اموال ملت ايران. يعنی سرنگونی حکومت مصدق. يعنی نيو اورلئان و يعنی فقرای رنگين پوست آمريکا. دمکراسی آمريکائی يعنی هيروشيما يعنی ناگازاکی. حامد - تهران ملت ايران تحمل نمی کند که کسی ديگری برای آنها تصميم بگيرد و دستيابی به سلاع هسته ای حق مسلم ايران و هر کشور است. محسن - تهران نکته مهمی که غربی ها در مورد ايران نظر نمی گيرند آن است که برای آن دسته از مردم عادی ايران که در اينترنت نظر نميدهند و با خارجی ها هم مصاحبه نميکنند و وبلاگ هم ندارند و اتفاقا اکثريت مردم را تشکيل می دهند استدلالات و صحبت های آقای احمدی نژاد قابل فهم تر است. پيام وی ساده است: غربی ها به شما زور می گويند و نمی خواهند شما پيشرفت کنيد و به پيشرفت شما حسادت می کنند و اتفاقا اقدامات سياستمداران فعلی غرب هم اين ادعا را قابل دفاع می کند. مشکل آن است که در دو سو سياستمداران تند رو حکومت می کنند و کشورهای ميانه رو و اروپائی هم نتوانستند در موضوعات مورد اختلاف ايران با غرب بيطرفانه وساطت کنند نهايتا به نظر خودشان طرف قويتر(آمريکا) را انتخاب کردند که در ظاهر عاقلانه است. تاريخ ايران نشان داده که در بحرانها معمولا تندروها با تحريک احساسات عدالتخواهانه و حتی ملی گرايانه سايرين را از دور خارج کرده اند. اينکه مردم فقير می شوند يا کشور خسارت می بيند از درجه چندم اهميت برخوردار است و مهم "حفظ نظام" است که مطمئنا با اين بحران زائی خصوصا با استدلال زور گوئی غرب حفظ خواهد شد دقيقا همان اتفاقی که در قريب ۳ دهه گذشت افتاده و غرب از درک آن عاجز بوده است. سعيد - تهران خدمات
جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا، مهم ترين نطق سالانه خود را ايراد کرده است. او از جمله به مسائل داخلی آمريکا، سياست خارجی دولت خود، ديدگاهش در مورد دموکراسی در جهان، اوضاع خاورميانه و برنامه اتمی ايران پرداخته است.
اظهارات بوش در مورد خاورميانه و ايران: نظرات شما
همچنین تشییع جنازه فقط مراسمی آئینی نیست، گاهی بار سیاسی، اجتماعی یا تاریخی یک تشییع جنازه به حدی است که بر تحولات جاری تاثیر می‌گذارد. در برهه‌های گوناگون ایران معاصر نیز، تشییع جنازه‌هایی برگزار شده که دست‌کم از نظر جمعیت زیاد شرکت‌کنندگان در تاریخ ثبت شده است. ۱۲۷۵ - ناصرالدین شاه، تشییع شاهانه یکی از اولین تشییع جنازه‌های باشکوهی که اسناد و عکس‌های آن موجود است، تشییع جنازه ناصرالدین شاه قاجار است که پس از نیم قرن سلطنت به دست میرزا رضای کرمانی به قتل رسید. آقارضا عکاسباشی، عبدالله قاجار و آنتوان سوریگین از جمله عکاسانی بودند که تصاویر تشییع جنازه و خاکسپاری ناصرالدین شاه را ثبت کردند. جسد ناصرالدین شاه در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن شد. مرگ ناصرالدین شاه را بسیاری نمادی از تغییرات سیاسی و اجتماعی پس از آن در ایران می پندارند. ۱۳۲۹ - رضاشاه، تشییع با تاخیر رضاشاه پس از تبعید، در روز ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی درگذشت. پیکر او پس از مرگ به مصر برده شد و در آن‌جا به امانت گذاشته شد و سرانجام در اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و در آرامگاه مخصوصی در شهرری به خاک سپرده شد. پس از انقلاب اسلامی مقبره رضاشاه در جنوب تهران به دست صادق خلخالی و دیگر انقلابیون تخریب شد. اما در آستانه اعتراضات دیماه ۹۶ جسدی مومیایی در شهر ری پیدا شد که گمان برده شد جسد مومیایی رضا شاه است. هم اکنون جسد فرزند او، محمدرضا پهلوی، در مصر به امانت گذاشته شده است. ۱۳۳۹ - مهوش، تشییع مردمی معصومه عزیزی بروجردی معروف به "مهوش" که در سال ۱۳۱۲ به دنیا آمده بود، یکی از معروف‌ترین خوانندگان زن موسیقی عامیانه یا "لاله‌زاری" ایران در دهه سی به شمار می‌رفت. او به عقیده برخی از منتقدان هنری، سرآمد همه زنانی بود که موسیقی کوچه و بازار را در جامعه آن زمان ایران فراگیر ساختند. مهوش همچنین در چند فیلم سینمایی ظاهر شد و رونقی نیز به فیلمفارسی‌های آن زمان بخشید. اما در اوج شهرت در ۲۶ دی ۱۳۳۹ در حال رانندگی در یکی از خیابان‌های تهران در تصادف با یک تاکسی جان خود را از دست داد. گفته می‌شود که بیش از صدهزار نفر در مراسم تشییع جنازه‌اش شرکت کردند و مراسم مختلفی برای او در چند شهر ایران برگزار شد. ۱۳۴۶ - تختی، مرگ جنجالی تشییع جنازه غلامرضا تختی، کشتی‌گیر ایرانی که به "جهان‌پهلوان" معروف بود، نیز از دیگر تشییع ‌جنازه‌های مهم پیش از انقلاب ایران است. تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در تهران درگذشت، اما مرگ جنجال‌برانگیز و پرابهام او در سی و پنج سالگی بر تشییع جنازه این ورزشکار معروف تاثیرگذار بود. او که زمانی از نام آوران کشتی ایران و جهان بود در اواخر عمر با بایکوت حکومتی روبرو شده بود چنانکه کشتی‌گیران هم نسلش می گویند حتی از حضورش در سالن های ورزشی جلوگیری می کردند. درگذشت او همچنین یک سال پس درگذشت ناگهانی از فروغ فرخزاد بود که شاعران و نویسندگان بسیاری در مراسم تشییع این شاعر شرکت داشتند. در تشییع جنازه تختی در تهران هزاران نفر شرکت کردند و جنازه این ورزشکار در گورستان ابن‌بابویه شهر ری، در جنوب تهران به خاک سپرده شد. ۱۳۶۸ - آیت‌الله خمینی، مراسم حکومتی مرگ آیت‌الله روح‌الله خمینی در خرداد ۱۳۶۸ گرچه ناگهانی نبود، اما نقطه عطفی سیاسی در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رفت. جسد آیت‌الله خمینی به مصلای تهران منتقل شد و با قرار دادن در یک یخچال شیشه‌ای به نمایش درآمد. بالاخره جسد او پس از اقامه نماز میت در روز ۱۶ خرداد از سوی آیت‌الله گلپایگانی، در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. انبوه جمعیت حاضر در مراسم تشییع رهبر پیشین جمهوری اسلامی به حدی بود که تابوت و حتی کفن آیت‌الله خمینی نیز آسیب دید؛ به طوری که جسد برای تکفین مجدد به جماران منتقل شد. در مراسم تشییع جنازه آیت‌الله خمینی بسیاری از خارجی‌ها از جمله مقام‌های دیپلماتیک از کشورهای دیگر نیز حضور داشتند. ۱۳۷۹ - فردین، یادآوری تاریخی تشییع جنازه محمدعلی فردین، بازیگر معروف سینمای پیش از انقلاب ایران، یک یادآوری تاریخی و ستایش از این مقطع از سینمای ایران بود. فردین پس از انقلاب به همراه سعید راد و ناصر ملک‌مطیعی در فیلم "برزخی‌ها" به کارگردانی ایرج قادری بازی کرد، اما این فیلم آخرین حضور فردین در عرصه سینمای ایران بود. با وجود حدود بیست سال دوری از کار هنری، اما تصویر فردین از ذهن‌ ایرانیان پاک نشد و این موضوع خود را در تشییع جنازه پرجمعیت این هنرمند نشان داد. به نظر می رسد فردین در کنار بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی با حدود سال ها ممنوعیت نمایش فیمم هایشان همچنان در خاطره جمعی ایرانیان زنده اند. ۱۳۷۹ - احمد شاملو، تشییع شعر معاصر اگر تشییع جنازه فروغ فرخزاد در پیش از انقلاب، مهم‌ترین تشییع جنازه یک چهره ادبی بود، تشییع جنازه احمد شاملو در پس انقلاب نیز تقریبا همان اهمیت را داشت. شاملو در دوم مرداد ۱۳۷۹ و چند هفته پس از مرگ هوشنگ گلشیری در خانه خود در دهکده فردیس درگذشت. پیکر شاملو در روز پنج‌شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر در تهران و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه‌مندان او تشییع و در امامزاده طاهر کرج در نزدیکی مزار هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده به خاک سپرده شد. این در حالی بود که هیچ گونه خبر یا تبلیغ رسانه ای درباره این مراسم انجام نشده بود. بعدها افراد ناشناس بارها به سنگ قبر شاملو و دیگر نویسندگانی که در کنار او آرمیده‌اند، حمله کردند و آن را تخریب کردند. همچنین برگزاری مراسم بزرگداشت بر مزار این شاعر نیز با محدودیت مواجه است. ۱۳۸۸ - آیت‌الله منتظری، تحت تدابیر امنیتی درگذشت آیت‌الله حسینعلی منتظری کمی پس از انتخابات بحث‌برانگیز سال ۱۳۸۸، موجب شد که مراسم تشییع جنازه او در فضایی بسیار سیاسی برگزار شود. منتظری پس از یک سخنرانی جنجالی در سال ۱۳۷۶ حصر خانگی شد، و تا پنج سال در حصر خانگی بود. تخمین زده شد که در مراسم تشییع این مرجع شیعه در روز ۳۰ آذر ۱۳۸۸ در قم صدها هزار نفر از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی شرکت کردند. تعدادی از هواداران حکومت در اعتراض به شعارهای مراسم تشییع جنازه آیت‌الله منتظری تظاهراتی برگزار کردند و برخی از مراسم بزرگداشت او در شهرهای دیگر لغو شد. ۱۳۹۰ - روح‌الله داداشی، قربانی نزاع خیابانی روح‌الله داداشی، ورزشکار و از برندگان مسابقات قوی‌ترین مردان ایران، شب شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰، در جریان یک نزاع خیابانی در منطقه گلشهر کرج به شدت مجروح شد و همان شب در اثر شدت جراحات درگذشت. او هنگام مرگ سی ساله بود و دادستان عمومی و انقلاب کرج اعلام کرد که به دلیل "محبوبیت این ورزشکار در میان مردم" محاکمه و صدور حکم متهم به قتل در کمتر از سه ماه صورت گرفت. قاتل ۱۸ ساله داداشی شهریور همان سال در ملاء عام در کرج اعدام شد. تشییع جنازه این ورزشکار که در کرج برگزار شد، پرجمعیت بود و چند مراسم ترحیم در شهرهای مختلف ایران برگزار شد. ۱۳۹۳ - مرتضی پاشایی، تشییع پرحاشیه اما سه سال بعد، تشییع جنازه مرتضی پاشایی، یکی از خوانندگان موسیقی پاپ که او نیز در سی سالگی و در اوج شهرت درگذشت، جنجال‌برانگیزتر بود و باعث اظهارنظرهای مختلف شد. تشییع جنازه پاشایی از مقابل تالار وحدت در تهران آغاز شد و به ‌دلیل ازدحام هواداران این خواننده پاپ، بسیار بیشتر از زمان معمول به طول کشید. همچنین در میانه راه ازدحام به حدی بود که موفق نشدند او را به قطعه‌ هنرمندان برسانند و به همین دلیل، جنازه او موقتا به سردخانه انتقال یافت. پاشایی از حدود یک سال پیش و در پی ابتلا به بیماری سرطان بیشتر از گذشته مورد توجه رسانه‌ها و مردم قرار گرفته بود. از یوسف اباذری، استاد دانشگاه تا عماد افروغ، از نمایندگان پیشین مجلس، درباره حجم جمعیت در تشییع جنازه مرتضی پاشایی موضع‌گیری کردند و آن را از مقایسه با تشییع جنازه هنرمندان تا اعتراض سیاسی به حاکمیت قلمداد کردند. ۱۳۹۴ - غواص‌های عملیات کربلای ۴ مراسم تشییع پیکر ۱۷۵ غواص کشته شده در عملیات کربلای چهار و ۱۰۰ نفر از کشته‌شدگان دیگر جنگ ایران و عراق در خرداد ۱۳۹۴ در تهران یکی از جنجال‌برانگیزترین تشییع‌های قربانیان جنگ ایران و عراق بود. کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح ایران در اواخر اردیبهشت ماه از کشف پیکر ۲۷۰ تن از کشته شدگان ایرانی جنگ ایران و عراق خبر داد. ۱۷۵ نفر از این افراد غواصانی بودند که در عملیات کربلا ۴ جان خود را از دست داده بودند. عملیات کربلای ۴، سوم دی ماه ۱۳۶۵ آغاز شد و هدف اصلی آن، تصرف شهر بصره بود. اما در عمل، این عملیات به بزرگترین شکست ایران در طول جنگ هشت ساله با عراق انجامید و تنها یک روز بعد متوقف شد. گفته می‌شد که آنها "با دستان بسته" زنده دفن شده بودند و پس از آن بود که بحث هایی در رسانه ها و شبکه ها مطرح شد که فرماندهان سپاه با توجه به آگاهی عراقی ها این عملیات را همچنان انجام داده اند که چنین تلفات سنگینی در برداشته است و باید پاسخگو باشند. ۱۳۹۸ - قاسم سلیمانی، نمایش قدرت کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، در بحبوحه تنش‌ها میان ایران و آمریکا، اتفاقی با ابعاد بین‌المللی بود. در حالی که او در میان مردم عادی ایران و منطقه محبوبیت داشت، حکومت ایران نیز تلاش کرد مراسم تشییع جنازه او را به نمایش قدرت خود و همچنین اتحاد میان مردم و حکومت تبدیل کند. جنازه قاسم سلیمانی از نجف و کربلا و بغداد تا اهواز، مشهد، تهران و کرمان تشییع شد و آیت‌الله خامنه‌ای نیز هنگام اقامه نماز میت در تهران گریه کرد. همچنین تشییع جنازه سلیمانی از این نظر که تعدادی از شرکت‌کنندگان در کرمان جان خود را در ازدحام جمعیت از دست دادند، بی‌سابقه بود.
تشییع جنازه، بیش از آن که مراسمی برای فرد از دست رفته باشد، برای بازماندگان است، حالا این بازماندگان می‌تواند یک نفر از نزدیکان باشد، می‌تواند طبقات مختلف جامعه یا حتی چندین ملت را فرابگیرد.
تشییع جنازه‌های پرجمعیت ایران؛ از ناصرالدین شاه تا قاسم سلیمانی