text
stringlengths 15
122k
| summary
stringlengths 1
1.81k
| title
stringlengths 3
127
|
---|---|---|
این روزنامه ها در مقالات خود از کشتن شدن بی گناهان در غزه ابراز تاسف کرده و غرب را به جهت حمایت از تمامیت ارضی اسراییل محکوم دانسته اند. تیتر و عکس صفحه اول کیهان محمد نوری در ایران نوشته: "تهران دیروز در تابستان داغ ماه رمضان، جلوه های زیبا از یکرنگی و اتحاد حول آرمان فلسطین را به نمایش گذاشت. در صف بلند راه پیمایی، اصلاح طلبان به همان اندازه گسترده حضور یافتند که اصولگرایان. روز قدس امسال در ایران و منطقه به معنای واقعی بازتابی از نگرانی عمیق نسبت به حق حیات انسانهای مظلوم بود". به نوشته این روزنامه: صحنههایی که دیروز در خیابانهای تهران به نمایش درآمد، روز قدس امسال را به روزی متفاوت در تقویم ۳۵ ساله جمهوری اسامی تبدیل کرد. در ایامی که دولتهای عربی راه انفعال را پیش گرفته اند، تهران تنها تریبون برای انعکاس صدای فلسطینیان شده است. اعتماد در گزارشی از مراسم دیروز بعد از نماز جمعه در تهران نوشته: شعارها متفاوت بود. برخی در میان راهپیمایی که برای حمایت از مردم غزه برگزار شده بود خواستههای دیگری را هم از طریق پلاکارد اعلام میکردند؛ برخی خواهان آن بودند که معترضان به نتایج انتخابات ۸۸ محاکمه شوند و برخی دیگر از عدم سازش با امریکا شعار میدادند. در این میان اما به محض حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی در مسیر راهپیمایی، مردم شروع به سر دادن شعار، «خامنهای زنده باد، هاشمی پاینده باد»، «هاشمی، هاشمی، خدا نگهدارتو» حمایت خود را از رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نشان دادند. به نوشته این گزارش: کمی بعد با حضور محمود احمدینژاد در مسیر راهپیمایی عدهیی شعار«احمدی قهرمان، رییسجمهور آتی ایران» را سر دادند و عدهیی دیگر شروع به سر دادن شعار «مرگ بر ضد ولایتفقیه» کردند. عدهیی دیگر هم با حمل دستنوشته خواهان تحریم کالای اسراییلی میشدند. راهپیمایان در مسیر راهپیمایی روز گذشته پرچم امریکا، اسراییل و همین طور تصویر پادشاه عربستان را به آتش کشیدند. از راه دیپلماتیک یا فشار تند محسن غرویان در مقاله ای در آرمان نوشته : تنها حضور در راهپیمایی روز قدس و شعار دادن علیه اسراییل و قبیح شمردن اقدامات این رژیم در شرایط فعلی کافی نیست. کشورهای اسلامی میتوانند در کنار هم با استفاده از ابزار دیپلماسی این رژیم را محدود کنند. لازم است ایران با یک دیپلماسی قوی و پویا بیشترین تلاش را برای متوقف کردن آتش جنگ به کار ببندد. این مجتهد و استاد حوزه علمیه تاکید کرده دستگاه دیپلماسی ایران از طریق منطق گفتوگو دیگر کشورها را مجاب کند تا هر کدام قدمی در جهت برخورد با نسلکشی در غزه برداشته و اقداماتی انجام دهند. به نوشته مقاله آرمان ایران در بحث دیپلماسی عمومی برای فرو نشاندن بحران غزه ضعیف عمل کرد و نتوانست از ظرفیت رسانههای خود برای همراه کردن دیگر کشورها و ملتها خصوصا درغرب بهره بگیرد. حال این فرصت فراهم شده است تا از ابزارهای دیپلماسی به گونههای مختلف بهره بگیریم و صدای مردم مظلوم فلسطین را به گوش جهانیان برسانیم. اما کیهان در سرمقاله خود نوشته: جهان اسلام باید با اعمال فشار بر غرب و طرح پی در پی موضوع امکان اجرایی آزادی کامل فلسطین و مقدمه آن یعنی شکلگیری مقاومت مسلحانه در کل فلسطین را فراهم کند. راهپیماییهایی که در این روزها در سطح جهان به دفاع از مظلومان غزه شکل گرفت و سراسیمگی که این روزها در دستگاه سیاسی غرب روی داد نشان میدهد که هم امکان اعمال چنین فشاری بر غرب و اسراییل وجود دارد و هم غرب و دنباله آن در نهایت تسلیم این فشارها میشود. نویسنده این روزنامه با اشاره به انبوه جمعیتی که در تهران به مراسم این روز در کشورهای عربی نوشته: روز گذشته، روز قدس، جمعیت انبوه را به خود دید و اگرچه در اکثر کشورهای اسلامی به دلیل وابستگیشان به غرب، از روز قدس استقبال رسمی نمیشود اما تظاهرات مردمی که با وجود مخالفت دولتها برگزار شد، نشان میدهد که جریان جهانی آزادی قدس شکل لازم خود را پیدا کرده است. کارتون علی رومانی، شرق علیرضا خانی در سرمقاله اطلاعات به انتقاد از جامعه غربی پرداخته و نوشته: گروههای امدادی، بلکه انجمنهای حمایت از حقوق حیوانات سالهاست که در مغربزمین فعالیت میکنند. از انجمن حمایت از وحوش تا انجمن گربههای خانگی. وظیفه این انجمنها در درجه اول حمایت از حقوق حیوانات خانگی است که در خانههای آدمیان زندگی میکنند. در آلمان داشتن حیوانات خانگی برای افراد بالای ۶۵ سال ممنوع است. علتش هم این است که این افراد به خاطر پیری، در معرض مرگ ناگهانی قرار دارند و ممکن است پس از مرگ آنها، حیواناتشان در خانه محبوس بمانند یا درد یتیمی را تحمل کنند! نویسنده اضافه کرده: از آن بالاتر انجمنهایی تشکیل شده است که از حقوق حیوانات ریز (حشرات) دفاع میکند. آنها با سمپاشی و به کار بردن اسپریهای خانگی مبارزه میکنند و استدلال میکنند، حشرات هم مانند دیگر جانداران حق حیات دارند و آدمیان اگر نمیخواهند با حشرات همزیستی کنند، حق کشتار آنان را هم ندارند، بلکه باید محل سکونت خود را عوض کنند یا با استفاده از توری، خود را محصور کنند و نه البته حشرات را. سردبیر اطلاعات معتقد است که: اینها، واقعیت امروز جهان غرب است. اما همه واقعیت نیست. آن ها که با بتادین زخمهای گربه را میشویند، در برابر کشتار فجیع و سلاخی بیشرمانه اسرائیل در غزه، آنهم کشتار دختر بچهها و پسر بچههای معصوم و بیپناه، چنان آرام سکوت میکنند و از آن زشتتر و شرمبار تر، چنان با بیرحمی تایید میکنند که آدم را به تحیر وا میدارد. تدارکات برای یک ماه دیگر اردشیر زارعی قنواتی در مقاله ای در شرق نوشته:.حلوفصل پرونده هستهای ایران برای هر دو طرف داستان یک چالش سیاسی – امنیتی ۲۴ ساله است که با توجه به تحولات بینالمللی و بحرانهای فزاینده در منطقه خاورمیانه که هماینک هیولای بنیادگرایی محافظهکار سنی را در قالب گروههایی چون «القاعده و داعش» به تصویر میکشد، یک ضرورت اجتنابناپذیر برای تمامی نیروهای میانهرو و معطوف به منافع ملی و منطقه است. به نظر این نویسنده: در وضعیت تازه عمدهکردن خطر بینالمللی ایران تا حدود زیادی به جهت تحولات جدید در سوریه، لیبی و عراق برای افکارعمومی جهانی و حتی بسیاری از رهبران و سیاستمداران غربی چندان با منطق منافع درازمدت همخوانی نداشته و تهران به صورت بالقوه هماکنون در یک انطباق منافع راهبردی با جامعه بینالمللی جهت حفظ امنیت و ثبات منطقه تبدیل شده است. در چنین شرایطی تشدید تنش با تهران بهنفع هیچ بازیگر عمده بینالمللی نیست. شرق ابراز عقیده کرده: این واقعیت به تهران این امکان را میدهد تا با ایفای نقش سازنده خود در منطقه به سمت یک همکاری سودمندگرایانه دوطرفه حرکت کرده و در این مسیر پرونده هستهای خود را مطابق با کسب منافع ملی مطرح و به یک بازی برد – برد امیدوار باشد. داوود هرمیداسباوند در مقاله ای پیرامون آینده مذاکرات هسته ای نوشته: مذاکرات ایران و ۱+۵ شهریورماه امسال بهصورت جدی از سوی مذاکرهکنندگان ارشد پی گرفته میشود. بنابراین احتمال میرود مجمع عمومی سازمان ملل محلی باشد که وزرای امورخارجه و روسای جمهور۱+۵ و ایران برای گفتوگو و تبادلنظر پیرامون پرونده هستهای در نظر میگیرند، نه در صحن مجمع عمومی سازمان ملل بلکه این راهروها و حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل است که برای پرونده هستهای ایران و افراد موثر در آن اهمیت دارد. به نظر این استاد دانشگاه در عین حال هیاتهای مختلف و اعضای ۵ +۱ از فرصت مجمع عمومی بهره میبرند و حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل آغازی میشود برای مذاکرات جدی ایران و ۵+۱ در روزهای پس از آن تا آذرماه. بهنوعی میتوان گفت، گفتوگوهای هسته ای با رایزنیهای دوجانبه در نیویورک آغاز و در نهایت دور بعدی مذاکرات در یکی از پایتختهای مورد توافق طرفین در روزهای بعد به سرانجام میرسد. مقاله آرمان در نهایت نوشته: مذاکرهکنندگان کشورمان از یکسو به دنبال عادی شدن پرونده هستهای ایران هستند و از سوی دیگر در تلاشند تا از میزان تحریمها بکاهند. مذاکرهکنندگان غربی نیز تلاش دارند از غیرنظامیبودن برنامه هستهای ایران اطمینان حاصل کنند البته نباید از نظر دور داشت که هر یک از اعضای ۱+۵ انتظارات مختلفی از مذاکرات و پرونده هستهای ایران دارند. کارتون احمد عربانی، شهروند آن ها که تحمل ندارند احسان کیانی در سرمقاله مردم سالاری چند سووال مطرح کرده:چه کسانی از وجود مخالفت و تخطئه در مقابل خویش وحشتزده میشوند؟ چه کسانی به دلیل مخالفت با برخی نظرات درخصوص مباحث عقیدتی، بلافاصله روزنامهای را توقیف و روزنامهنگارانی را سرگردان میکنند؟ حال آنکه بدون نیاز به این مسائل و به گفته رهبری با محکمتر نمودن منطق خویش میتوانند پاسخ مخالفانشان را بدهند. چه کسانی برای مخالفت با توافق ژنو به نظرات خصوصی رهبر که هرگز تأیید نشد، رجوع میکنند، حال آنکه به فرض صحّت آن گفتهها، چنان که رهبر گفتند، نظر ایشان ساقطکننده نظر دیگران نیست. نویسنده این مقاله بعد این مقدمه به اصولگرایان تندرویی پرداخته که فریاد ولایتمداریشان گوش فلک را کر می کند اما دقیقاً برعکس این توصیهها عمل میکنند. آخرین نمونه آن، حمله به آقای ناطقنوری به دلیل انتقاد از عدم رسیدگی به پروندههای فساد اقتصادی در دولت سابق است. و البتّه نمونههای فراوانی از این دست وجود دارد که دراین وجیزه نمیگنجد. به نظر مقاله ابتکار: خرج کردن از رهبری، محصور کردن پیروان و دوستداران ایشان به یک جناح سیاسی و انتساب درستی یا نادرستی تحلیلهای خود به نظر او، بزرگترین ظلم به ولایتفقیه و ولیفقیه است. جایگاه انجمن صنفی روزنامهنگاران مسعود هوشمندرضوی در مقاله ای به گفته های حسام الدین آشنا مشاور فرهنگی رییس جمهور درباره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایراد گرفته و نوشته درحالی که بیشتر از یکسال از وعده رییسجمهوری برای بازگشایی انجمن میگذرد و آخرین نامه هیاتمدیره انجمن به آقای حسن روحانی هنوز پاسخی دریافت نکرده است، بیش از آنکه «تعجببرانگیز» و «غافلگیرانه» باشد، «نگرانکننده» است. زیرا این سخنان از زبان یک مقام رسمی دولتی و بهعنوان یک «برنامه» و «خبر» مطرح شده است. نویسنده که عضو هیات مدیره انجمن روزنامه نگاران است تاکید کرده: نام تشکلی که در سال ۱۳۸۸ ساختمانش پلمب شده و فعالیتش به حالت تعلیق درآمده «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» است با شماره ثبت «یک» . برابر مقاولهنامه ۸۷ «سازمان بینالمللی کار»، هرگونه دخالت دولتها در ایجاد و فعالیت سندیکاها ممنوع است. به تاکید نویسنده مقاله شرق: در هیچکجای دنیا، نظام صنفی بدون وجود تشکلها و سندیکاهای مستقل معنایی ندارد. در ایران هم لازمه تشکیل «نظام صنفی مطبوعاتی»، تقویت آزادیهای سندیکایی و در راس آن بازگشایی و تقویت «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» است. تصمیمگیری درباره ماهیت انجمن، نام انجمن و حتی درباره بود یا نبود انجمن، فقط برعهده مجمع عمومی متشکل از اعضای «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» است. مردانِ توهینآمیز، زنان توهینانگیز کارتون محمد طحانی، آرمان آیدین سیارسریع در ستون طنز شهروند نوشته: آدم بعضی وقتها فکر میکند بعضی خبرها فراتر از حد ظرفیت اوست، مثلا دیروز بود که میخواندیم فرماندار تهران گفته جدا کردن خانمها و آقایان تفکیک جنسیتی نیست. واقعا انصاف بدهید که هضم این جمله گوارش فیل را هم از کار میاندازد، ما که دیگر جای خود داریم. عجیب نیست فردا یکی بیاید و بگوید توقیف مطبوعات به معنای تعطیل شدن آن روزنامه نیست. طنز نویس افزوده: فرمودهاند جدا کردن خانمها و آقایان تفکیک جنسیتی نیست، حالا در مورد اینکه دقیقا چه چیزی است من حدسهایی زدم . اول این که جدا کردن آقایان و خانمها تفکیک جنسیتی نیست، بلکه این اقدامات غرب مبنی بر اختلاط زن و مرد است که تفکیک جنسیتی است. دوم این که جدا کردن آقایان و خانمها تفکیک جنسیتی نیست، جد و آبادتون تفکیک جنسیتی است. و بالاخره جدا کردن آقایان و خانمها تفکیک جنسیتی نیست، کار دله، گناه من نیست، تقصیر دله. در ستون طنز شهروند آمده: حالا واقعا ادامه جمله چه بود؟ آیا فکر کردید ما یکطرفه به قاضی میرویم؟ کاملا در اشتباهید چون ما اصلا علاقهای نداریم به قاضی برویم. زشته والا اینقدر ما به قاضی میرویم، یک بار قاضی را دعوت کنیم بیاید اینجا. به هر حال اصل جمله چنین بود: «جدا کردن فعالیت خانمها از آقایان تفکیک جنسیتی نیست، بلکه احترام به آنهاست.» واقعا! واقعا! | روزنامه های اول هفته تهران، فردای روزی که در ایران به روز قدس شهرت دارد با عکس های بزرگ در صفحه اول به راهپیمایی هایی که در ایران و بعد از مراسم نماز جمعه برپا شده پرداخته و ضمن اشاره به شعارهای شرکت کنندگان در تظاهرات خواستار اتحاد مسلمانان برای جلوگیری از حملات اسراییل به غزه شده اند. | بررسی روزنامه های صبح شنبه تهران - چهارم مرداد |
در اين مدت با وجود همه فشارها و اجبار توليد کنندگان و فروشندگان پوشاک برای عرضه مانتوهايی بلندتر و گشادتر "منطبق بر معيارهای اسلامی"، به نظر نمی رسد چهره شهر تغيير چندانی کرده باشد و ظاهرا هنوز هم پوشش مورد علاقه دختران جوان همان مانتوهای تنگ و کوتاه قبلیست. از روز پنج شنبه ۲۲ تيرماه در مصلای تهران نمايشگاهی با عنوان "ريحانه" از سوی نيروی انتظامی و با همکاری چند نهاد ديگر از جمله صدا و سيما و وزارت بازرگانی داير شده است که هدف از برپايی آن را ترويج فرهنگ حجاب و ارائه الگوی مناسب حجاب اسلامی عنوان کرده اند. چند روز پيش از اين نيز کارگاه طراحی پوشش های اسلامی در تهران برپا شده بود که نشان می دهد اين روزها حکومت ايران به شدت درگير چاره انديشی برای حل مساله ای است که پس از پيروزی انقلاب يکی از مهمترين چالش های اجتماعی دولت تلقی می شده است. ترويج حجاب اين نمايشگاه در مصلای تهران برپا شده، جايی که برای برگزاری نماز جمعه تهران درنظر گرفته شده است و اکنون به دليل کامل نبودن ساختمان آن، برای برگزاری برخی مراسم های مذهبی از جمله مراسم عيد فطر و برنامه های مذهبی ديگر مورد استفاده قرار می گيرد. يک سالن بزرگ در مصلی به اين نمايشگاه اختصاص يافته است. غرفه ها متفاوتند، برخی متعلق به توليد کنندگان است تا توليداتشان را بفروشند و بعضی هم صرفا جنبه نمايشی و تبليغی دارند. همچنين بخشی از سالن به نمايش مانکن هايی اختصاص يافته که پوشش سنتی شهرهای ايران را به تن دارند. در بخشی از اين نمايشگاه هم غرفه ای با نام غرفه شيطان قرار دارد که پوستر و ماکت هايی با موضوع بيان محسنات حجاب اسلامی و آفات بدحجابی و بی حجابی نمايش داده می شود. "طرح جديدی نبود" "اصلا راضی نيستيم، در اين نمايشگاه چيز جديدی وجود نداشت همه اين لباس ها و مانتوها را در بازار هم ديده بوديم، انتظار داشتيم چيز جديدی ببينيم ولی همه طرح ها قديمی با رنگ های تيره بودند. نه من و نه دخترم چيزی نخريديم" اين را مادری می گويد که به همراه دخترش برای بازديد از نمايشگاه آمده اند. او می گويد: "من فکر می کنم که نبايد فقط پوشيدگی مطرح باشد. در کنار پوشيدگی زيبايی نيز بايد قرار بگيرد. چه اشکالی دارد از طرح های زيبای خارجی ايده گرفته شود و بر اساس آنها لباس های جديد و مورد پسند جامعه دوخته شود که از نظر اسلامی هم مشکلی نداشته باشد." در واقع به نظر می رسد توليد کنندگان همان محصولات قبلیشان را که در انبار داشته اند برای عرضه به نمايشگاه آورده اند. خبری هم از طرح های مربوط لباس ملی نبود. تنها چند نمونه چادر به عنوان چادرهای ملی و دانشجويی و چادر محل کار ارائه کرده بودند که بی شباهت به چادرهای عربی نبود. علی از فروشندگانی است که در نمايشگاه غرفه مانتوفروشی دارد، او می گويد: "ما هر چه مانتوی بلند و گشاد داشتيم آورده ايم. همين ها را در فروشگاهمان هم می فروشيم." علی معتقد است: "اين نمايشگاه را نبايد نيروی انتظامی که دولتی است برگزار می کرد و اگر يک سازمان فرهنگی يا غيردولتی مسوول برگزاری اين نمايشگاه بود، حتما استقبال بيشتری از آن می شد." استقبال چگونه بود؟ اما اين نمايشگاه تا چه حد مورد توجه و استقبال قرار گرفته و چه ميزان روی ذائقه دختران جوان تاثير میگذارد؟ فاطمه که برای بازديد از نمايشگاه آمده می گويد: "برگزاری چنين نمايشگاه هايی به منظور ارائه پوشش مناسب پسنديده است اما به شرطی که تحميلی در طراحی و ارائه و حتی انتخاب نباشد. يعنی مردم مجبور نشوند که از بين بد و بدتر دست به انتخاب بزنند." اگرچه ظاهرا اين نمايشگاه برای معرفی الگوی مناسب حجاب به آن دسته از دختران جوانی برپا شده که از ديد دولت، پوشش مناسبی ندارد ولی تقريبا اکثر بازديدکنندگان نمايشگاه بانوانی بودند که با پوشش کامل و چادر از نمايشگاه ديدن می کردند. علی، فروشنده مانتو، ادامه می دهد: "بهتر بود نمايشگاه در محلی که مردم حضور بيشتری دارند برگزار می شد، مثل يک پارک يا فرهنگسرا که همه جور تيپی رفت و آمد دارند. الان بعضی ها همان ابتدا با شنيدن نام مصلای نماز جمعه و نيروی انتظامی از آمدن به نمايشگاه پشيمان می شوند." مرجان دانشجو است. او تبليغات مربوط به نمايشگاه را در تلويزيون ديده و درباره آن می گويد: "من هيچ وقت مايل نيستم به عنوان يه بازديد کننده وقتم را صرف رفتن به همچين نمايشگاهی کنم. مخصوصا وقتی از طرف ارگان دولتی باشد، چون به اين نتيجه رسيدم که آنها به سليقه و نظر مردم خيلی اهميت نمی دهند. طرح هايی هم که از طرف توليد کننده ها ارائه می شود مطمئنا طرحهايی نيست که آزادنه و از روی علاقه در مورد آنها کار شده باشد." در مورد گرمای هوای تهران و مسئله حجاب اين را هم بگيم که اکثر وسايل نقليه عمومی از جمله تاکسی ها در اين گرمای ۴۰ درجه وسيله خنک کننده ندارند و حتی اگر داشته باشند از روشن کردن کولر امتناع ميکنند. آنوقت با اين شرايط خانمها بخصوص خانمهای کارمند که مجبورند در ساعت اوج گرما بيرون باشند با اين پوششها چه ميکشند. از اين گذشته برخی از خانمهای چادری و محجبه بعضاً آنچنان رفتار زننده و ناشايستی دارند که صد رحمت به بی حجابها! مژگان - تهران بهتر به جای اين برنامه ها يه دوره های آموزشی جهت بالا بردن ظرفيت مردا بذارن! به من چه ربطی داره که يکی تا يه مانتوی تنگ کوتاه می بينه وسوسه ميشه؟! چرا ما به خاطر يه همچين موضوعی محدود بشيم اما مردا برای اينکه ما خودمون نوع پوششمون رو انتخاب کنيم يه کم جلوی چشماشون رو نگيرن؟ بايد ما حجاب داشته باشيم تا بعضی ها به گناه نيفتن.اين چه جور دينداريه؟! آدم بايد خودش مراقب اعتقادات خودش باشه. بهاره - کرمانشاه واقعا من متاسفم برای دختران و زنانی که بايد از روی اجبار حجابشون را رعايت کنند اميدوارم روزی خدا کاری بکنه که اين اقايونی که حرف از اسلام ميزنند بفهمند که اسلام واقعی چيه نه اينکه اسلام فقط يعنی حجاب زنان و دختران بيگناه. ميلاد - لس انجلس من يک بهايی هستم و و طبق ديانت ما خواست و اراده خداوند که همان رفع حجاب در اين دور می باشد اجرا خواهد شد و هيچ سدی نمی تواند مانع اجرای اوامر الهی شود. محبوبه - کرج هردم از باغ بری ميرسد تازه تر از تازه تری ميرسد. پوشش اجباری کلا مترود است کوتاه و بلند هم ندارد!! علی - پنسيلونيا به نظر بنده پوشيدن لباس کاملا يک امر شخصی است نمی توان کسی را مجبور کرد که اينجوری لباس بپوش اين و بخور اونو نخور و ... اين نمايشگاه همينطور که ديديم فقط به درد کسانی می خورد که سن و سالی ازشون گذشته و ديگه نيازی به پوشيدن مد جديد ندارند. خانمهای ما خودشون بايد از حق آزادی خود شون دفاع کنند آنها بايد حرکت کنند و مردان هم آنها را حمايت کنند. ابراهيم اول يک نگاه به مردم اينجا ميکنم. بعد با خودم فکر ميکنم و افسوس ميخورم که مردم ما مخصوصا زنان ما مجبورند در گرمای بالای ۳۵ درجه لباسهای ضخيم و دور از سليقه خود بپوشند. آرين - فنلاند خانواده ای که اهل دين وديانت باشد نيازی به اين اماکن ندارد ودر هر شرايطی خود را مصون نگه ميدارد و ارزشها ودستورات الهی را رعايت ميکند. هرکس هم که فهم مبانی دين را ندارد همِيشه در جهل خواهد ماند. به نظرم بايد فقط و فقط جلوی توليد کنندگان و فروشندگان اين گونه پوشاکها گرفته شود. مهدی - تهران اين آقايانی که دم از پوشش اسلا می ميزنند بيايند يک روز خودشون اين چادرها را سرشون کنند و در سطح شهر در دمای ۴۵ درجه تهران قدم بزنند و اگر خوششون آمد بعد از خانومها چنين درخواستی بکنند. فرشيد - هلند تصور ميکنم اين اقدام عملی شتاب زده و غير منطقی است. بهر جهت تزريق افکار حکومتی آن هم به اشکالی که چند سالی باب شده است اقداماتی غير موثر و گاه با واکنشهای نا مشخص و سرد از جانب مردم روبروست. اجباری بودن حجاب هيچگاه مورد اقبال عموم نيست. از اين رو نمی توان متصور بود اقداماتی نظير نمايشگاههای ترويج حجاب وغيره با اقبال عموم مواجهه شود. علی - تهران من در ايران نيستم اما هرگاه اينجا مردم رو ميبينم که خيلی راحت با لباس مورد نظرشون تو اين هوای گرم ميتونن بيان بيرون برای ايرانی ها در اين تابستون سخت ناراحت ميشم. من با پوشش زننده موافق نيستم اما طرفدار سختگيری هم نخواهم بود. پوشيدن مانتوهای بدن نما دردی رو در هوای گرم دوا نميکنه با وجود آنکه در اروپا مردم راحتر لباس می پوشن اما در ايران مردم بيشتر در چشم هستن و آن تنها به دليل تفاوت فاحش ميان سليقه ها در پوشش است در هر صورت آزادی پوشش تا حد متعارف چيز بدی نيست. سحر - زوريخ با سلام حجاب بايد در درون خود انسان باشد نه در ظاهر انسان واقعا بايد تاسف خورد. ايرج - تهران در دهکده جهانی و در حالی که سنن و فرهنگها از فرط نزديکی در کل جهان در حال يکی شدن هستند، ما چگونه انتظار داريم جوانان خود را با دادن ايده هايی(که جديد هم نيستند) به سمت حجاب بکشانيم. در حالی که هر روز و هر ساعت از رسانه های مختلف جوانان ساير نقاط جهان را ميبينند که فارغ از اينگونه درگيری ها و ذهنی آزاد يکسره در حال پيشرفت و ترقی هستند. محمدرضا - کرج يک نمايشگاه هم بازکنند که ادب و تربيت، صلحجويی، نظافت، راستگويی، قناعت، دينداری حقيقی نه دروغی، چشم پاکی، محبت و مهربانی و کلاً همه آنچه که در ايران امروز دور ريخته شده را ترويج کند. کيارش - دوسلدروف تا زمانيکه مردم ايران دخالت دولت در خصوصی ترين امور خود که نمونه اش گشت های ارشاد و برگزاری نمايشگاه "چگونه بايد لباس بپوشيد!" را بر مي تابند نبايد کسانی همانند اقای اکبر گنجی دل به اين خوش کنند که با تغيير حکومت دموکراسی و حقوق بشر در ايران برقرار خواهد شد. مشکل ايران نا آگاهی عميق و بی تفاوتی مردمش است. چرا مردم بايد بپذيرند که در همه امور نياز به قيم دارند. همچنين اگر برخی از مردان با ديدن مانتوهای کوتاه تحريک می شوند بايد قبول کنند که جدا مشکل دارند، اما اگر کسی مشکلی دارد نبايد از ديگران توقع داشته باشد آزادی های به حق خود را به دليل اينکه او مشکل شخصی دارد محدود کنند. اين نهايت خود خواهی است. در ضمن دين اسلام با ابداع ازدواج موقت راهی پيش روی اين عزيزان گذاشته است. نرگس - راسکيلده به ملت ايران تبريک می گويم که مسئولين مملکتی آنها به جای چاره انديشی برای مشکلات اساسی مملکتی، به صحبت درباره لباس و پوشش زنان می پردازند. نادر - تهران هرکسی توی دنيا يه نظری داره خيلی از مردم اروپا واقيانوسه وحتی آمريکا به پوشش اسلامی يا به عبارتی ديگه چادرعلاقمند هستند، اسلام هيچ موقع زيبايی را منع نمی کنه حتی دعوت به زيبايی می کنه. ازاين جا به بعد بسته به برداشت شما داره، که زيبايی را چه جوری تعريف کنيد. ... ريحانه - اصفهان حجاب اجباری زير پوشش هر قانونی ضد بشريست. انسانها بايد آزادانه از ابتدائی ترين حق و حقوق خود برخوردار باشن. قوانين حجاب اجباری در ايران مساوی با ظلم و ستم بوده و هيچ نقش مذهبی و انسانی ندارد. هرمز - دالاس مردم ايران تا زمانی که برای آزادی خود قيام نکنند نبايد توقعی جز اين داشته باشند وقتی آزادی نباشد خوردن خوابيدن پوشيدن خلاصه همه چيز به اختيار کس ديگر است. فردوسی - مونيخ خدا کنه روزی برسه که ما شاهد باشيم که زنان کشور ما هم حق انتخاب پوشش را داشته باشند بدون هيچ اجباری. پارسا - هلند مايه شرمساريست. حکومتی که داعيه دستيابی به انرژی هسته ای صلح آميز داره با چنين نمايش مضحکی نشان ميده که نه تنها بويی از صلح نبرده بلکه با تبليغ همچين لباسهايی که فقط بايد در موزه های تاريخی پيداشون کرد، آن هم در فصل تابستان، هيچ نشانی از انسانيت نداره. مسعود - آکسفورد خدمات | نزديک يک ماه از فصل گرما می گذرد و بحث های مربوط به پوشش زنان و آنچه بدحجابی و پوشش های زننده خوانده می شود همچنان در ايران موضوع روز است. | نيروی انتظامی و نمايشگاهی برای ترويج حجاب |
چین یکی از مهمترین مراکز پرورش شاه میگو و خارچنگ در جهان است این صحنه غمانگیز به وسیله "یوئیکو"، یک کاربر شبکههای اجتماعی، ثبت شد و تصویر آن در "وایبو"، یک شبکه اجتماعی پرطرفدار در چین منتشر شد. یوئیکو اعلام کرد که بعد از این اتفاق، سرپرستی این خرچنگ را به عنوان حیوان خانگی به عهده گرفته است. سایت خبری تایوان نیوز گزارش داد که کاربران وایبو با اظهارنظرهایی چون " بگذارید برود" و "این جانور را نخورید، ببینید با چه زحمتی برای نجات خودش میکشد" از این "خرچنگ شجاع" حمایت کردند. یوئیکو در واکنش به نظرات کاربران نوشت: "گذاشتم زنده بماند. آن را با خودم به خانه آوردم و قرار است در یک آکواریوم از آن نگهداری کنم." این نوع خرچنگ که به دلیل چنگالهای بزرگ و خاردارش در فارسی خارچنگ هم نامیده میشود از سختپوستان آب شیرین است که از نظر ظاهری با شاهمیگوها شباهت دارد. در سالهای اخیر خوردن این نوع خرچنگها در چین طرفداران زیادی پیدا کرده است و تعداد رستورانها و مراکز پرورش این جانوران افزایش پیدا کرده است. از سوی دیگر نحوه زنده پختن این سختپوستان از مسائل مناقشه برانگیز بوده است. خبرگزاری چین به نقل از وزارت کشاورزی این کشور گزارش داد که چین بزرگترین تولید کننده سخت پوستان خوراکی مانند انواع خرچنگ، لابستر و شاه میگو در جهان است. | یک خرچنگ سرخ، در تلاش برای فرار کردن از داخل یک سوپ در حال جوشیدن در رستورانی در چین ، مجبور شد از خیر یکی از چنگالهای بزرگش بگذرد و بگریزد. ویدئویی که لحظه فرار این جانور را ثبت کرده است در شبکه های اجتماعی نزدیک به یک میلیون بار دیده شد. | خرچنگ زنده از داخل قابلمه در حال جوشیدن گریخت |
آیتالله خامنهای و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی ایران در همین رابطه ناتوانی نظام سیاسی ایران در پاسخ به مطالبه اصلی معترضان چشم انداز سیاسی و اجتماعی در این کشور را تیره و بیثبات نشان میدهد. طرح افزایش قیمت بنزین، مصوبه شورای هماهنگی سران سه قوه با تایید رسمی آیتالله علی خامنهای است. رهبر جمهوری اسلامی ایران، این شورا را پس از بازگشت تحریمهای آمریکا و با هدف عبور از شرایط اضطراری تاسیس کرد؛ اما زمانی برای عبور از این وضعیت متصور نیست. آمریکا به تشدید تحریمهای جمهوری اسلامی ایران ادامه داده است و آیتالله خامنهای هم ظاهرا قصدی برای مذاکره و پایان دادن به شرایط بغرنج اقتصادی نشان نداده است. کمتر از یک هفته پس از شروع اعتراضاتی که با گران شدن بنزین شکل گرفت، رهبر جمهوری اسلامی صنعتگران و کارآفرینان ایرانی را با هدف تشویق آنها به ادامه و بالا بردن تولید به "بیت" و محل اقامت خود دعوت کرد و تاکید کرد که تحریمهای آمریکا "حالا حالاها وجود دارد" و "برای نجات اقتصاد کشور نباید منتظر پایان تحریمها بود". آیتالله خامنهای نقش اساسی در این تحولات و اداره کشور دارد و به عبارتی خود باید تکلیف مذاکره با آمریکا را مشخص کند و با توجه به این سخنان و اظهارات مشابه، وی که ظاهرا فعلا تصمیمی برای این کار ندارد به جامعه اطلاع داده است که در فکر رفع تحریمها نباشد که اتفاق نخواهد افتاد. گرانی بنزین، اعتراضات گسترده، دست به اسلحه بردن حکومت در برابر معترضان و شاید اطمینان دولتمردان از ادامه بحران اقتصادی در نتیجه وخیمتر شدن اوضاع دستکم در کوتاه و میان مدت، تصمیمهای جدیدی میطلبد. سی سال خودداری از نرمش در برابر معترضان سرکوب معترضان در خیابان ستارخان تهران از نمای نزدیک آیت الله خامنهای در سی سال رهبری خود یک سیاست ثابت داشته است. او چه در اداره امور داخلی و چه در سیاست خارجی معتقد است نرمش، طرف مقابل را به عقبشینی وانمیدارد بلکه باعث می شود تقاضاهای جدیدی مطرح کند. بر همین اساس اشتباه نیست اگر گفت که او مصالحه خارجی و یا مثلا بااصطلاح "راضی" نگهداشتن شهروندان را "عقب نشینی از سر ضعف" میداند و تا سر حد امکان از آن خودداری کرده است. نشریه حزبالله که آن را دفتر آیتالله خامنهای منتشر میکند خبر داده که یک روز پس از افزایش قیمت بنزین و شروع اعتراضات او مصوبه شورای عالی امنیت ملی را برای ادامه اجرای طرح تایید کرد: "در جلسه شورا، همه اعضا متفقالقول بر این نظر بودند حالا که این طرح کلید خورده، باید اجرا شود، وگرنه عقبنشینی از این موضع، شدیدتر شدن آشوبها و ناامنیها را به دنبال خواهد داشت. اما اقناع نمایندگان مجلس در این شرایط، فراتر از توان رئیس مجلس بود، برای همین، نظر اعضای شورای عالی امنیت ملی این بود که باید برای حل این موضوع، از رهبر انقلاب کمک گرفته شود". بر اساس این گزارشها آیتالله خامنهای از طریق علی لاریجانی رئیس مجلس، برای نمایندگان "حکم محرمانه حکومتی" فرستاد که هرگونه طرحی را برای بازگرداندن بنزین به نرخ قبلی کنار بگذارند و دقایقی پس از آن هم به طور علنی از ادامه افزایش قیمت حمایت کرد. نشریه حزب الله میافزاید که "اقناع نمایندگان مجلس در این شرایط، فراتر از توان رئیس مجلس بود" و آیتالله خامنهای برای کنترل وضعیت باید شخصا وارد میشد. به دنبال وخامت وضعیت اقتصادی و کاهش شدید منابع دولت برای امور روزانه، عواید حاصل از افزایش قیمت بنزین نقشی حیاتی پیدا کرده است. این وضعیت چنان اضطراری بوده که جمهوری اسلامی ایران حتی در آستانه انتخابات مجلس که نیازمند سطحی از رضایت عمومی برای شرکت در انتخابات است، مجبور شده تن به اعتراضات پیش بینی شده ناشی از این تصمیم بدهد و بالاتر از آن اعتراضات را به شکلی کمسابقه سرکوب و برای کنترل آن بیش از یک هفته اینترنت را به صورت سراسری قطع کند. دعوت به بازگشت کمیته های انقلاب به محله ها در قالب بسیج کمیته های انقلاب اسلامی در دهه شصت در تمام محله ها و مناطق پایگاه داشت. آیت الله خامنه ای خواستار تکرار این تجربه توسط بسیج شده وقتی تحریمها برنداشته نشود و چشماندازی هم برای بهبود وضعیت معیشتی نباشد یعنی زمینه بروز مجدد اعتراضات جدیتری از قبل و احتمالا فراگیرتر از موارد پیشین وجود خواهد داشت. برای جلوگیری از گسترش ناآرامی و تهدید شرایط فعلی، درصدی از سرکوب گریزناپذیر است و برای آن نیروی آماده در هر محله و منطقهای لازم است. احتمالا همین چشمانداز آیتالله خامنهای را به فکر بازگرداندن کمیته های انقلاب به محله ها در قالب نیروهای شب نظامی بسیج انداخته است. در دیداری که رهبر جمهوری اسلامی ایران با فرمانده سپاه و فرماندهان بسیج داشته از آنها خواسته "با استفاده از تجربه کمیته های انقلاب اسلامی در دهه ۶۰ در همه محله های کشور برای دفاع سخت و نیمه سخت و دیگر زمینه ها آماده باشد". آقای خامنه ای گفته در هر حادثه که در محلات در دهه ۶۰ رخ می داد ماموران کمیتهها "حضور دائمی داشتند". به نظر میرسد که دستور آرایش جدید بسیج که حضور ملموس در محله هاست، یکی از فوریتری آثار اعتراضات اخیر بر آیتالله خامنهای است که در تشکیل نیروی سرکوب برای "دفاع سخت و نیمه سخت" ضرورت دیده است. نیروهای کمیته در دهه ۶۰ افراد مسلحی بودند که نقشی اطلاعاتی و عملیاتی در محله ها داشتند. رفت و آمد مردم محله زیرنظر بود و هرتحولی به دلیل دسترسی محلی ماموران کمیته، به سرعت برای حکومت قابل مدیریت بود. کمیتههای انقلاب اسلامی در محلهها محصول ضرورتهای فوری انقلاب تازه پای بهمن ۵۷ در سرکوب اعتراضات احتمالی، کنترل اقدامات مخالفان و شناسایی افراد دلبسته به نظام پادشاهی بود. احیای کمیته محله ها در قالب بسیج خبر از بازگشت به وضعیت اضطراری در مقایس محله ها می دهد. تغییر دادن تعریف مستضعف همزمان با اعتراض پابرهنهگان آیت الله خامنه ای تعریفی تازه از مستضعف ارائه داده که تا با آنچه آیت الله خمینی می گفت مغایر است. از دیدگاه او مستضعف به معنی فرد فقیر یا کم درآمد نیست براساس گزارش وزارت اطلاعات به کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران عمده معترضان و افراد بازداشت شده پس از افزایش قیمت بنزین، "از طبقه محروم و کم درآمد" بوده اند. در گفتمان جمهوری اسلامی ایران این افراد "مستضعف" توصیف می شوند که یکی از دلایل انقلاب بهمن ۵۷ رسیدگی به وضعیت معیشیتی آنها در برابر طبقه "مستکبر" بوده است. آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا گفته بود که حکومت اسلامی فقط برای آخرت برنامه ندارد بلکه سعادت دنیا را هم خواهد آورد. چهل سال پس از آن روزها، اینک "طبقه مستضعف" که آیتالله خمینی آنها را "گردانندگان و برپا دارندگان انقلاب" می خواند نه برای رفاه یا آزادی های اجتماعی که برای رفع گرسنگی شعار می دهند. در چنین وضعیتی آیتالله خامنه ای تعریفی تازه از مستضعف ارائه داده که تا با آنچه آیت الله خمینی می گفت مغایر است. از دیدگاه او مستضعف به معنی فرد فقیر یا کم درآمد نیست: "مستضعفین را بد معنا میکنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیراً -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیبپذیر [معنا میکنند]، یعنی آسیبپذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمیداند". در معنیای که آیتالله خامنهای از مستضعفان ارائه کرده آنها را "وارثان زمین" خوانده و بلافاصله توضیح داده که "این را من عرض بکنم به شما. پیروزی ملّت ایران و پیروزی بسیج و پیروزی این جریان عظیم انقلابی در ایران، تضمینشده است". آیت الله خمینی زمانی گفته بود "این خطر جدی وجود دارد که در تدوین قوانین و مقررات، در تهیه طرح ها و در مراحل اجرا، منافع خود و وابستگان و افراد هم طبقه خود را بر تأمین منافع محرومان و مستضعفان ترجیح دهند و به تدریج نظام اسلامی را از مسیر اصلی خود یعنی حمایت از محرومان و تأمین عدالت اجتماعی منحرف سازند". تغییر تعریف اصطلاح مستضعف که همزاد انقلاب بهمن ۵۷ است یکی از تبعات اعتراضات آبان ۹۸ در ایران است که با اجرای مصوبه شورای هماهنگی سران سه قوه آغاز شد. خطکشی سریع با معترضان کم بظاعت و فقیر که آیت الله خمینی آنها را "مستضعف" می خواند و جدا کردن صف حامیان نظام که آیتالله خامنه ای آنها را "مستضعف" می داند، یکی دیگر از تاثیرات اعتراضات آبان ۹۸ بر رهبر جمهوری اسلامی ایران بوده است. تلاش برای احیا جهاد کشاورزی برای کمک حتی به شهرنشینها آیتالله خامنهای با پیشنهاد احیای جهاد سازندگی موافقت کرده است. جهاد سازندگی در صورت بازگشت در "مناطق محروم و حتی مردم نیازمند مناطق شهری" خدمات خواهد داد اما علیرغم اینکه آیت الله خامنه ای در حال تغییر گفتمان چهل ساله "مستضعف" با هدف جدا کردن صف معترضان و جلوگیری از تعبیر آیت الله خمینی است، این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که طبقه کم درآمد و فقیر ایران در سال های اخیر افزایش یافته و به گفته دولت اینک ۶۰ میلیون نفر نیازمند دریافت کمک های معیشتی برای زندگی هستند. این واقعیت را که وضعیت فعلی اقتصادی ایران ناشی از تحریم و سوءمدیریت ها به زودی قابل ترمیم نیست، از سوی آیتالله خامنهای به اطلاع تولیدکنندگان، کارآفرینان و فعالان اقتصادی ایران و البته شهروندان ایرانی رسیده است. آقای خامنه ای گفته "تصور پایان تحریمها در یکی دو سال آینده خیال باطل" است. در چنین وضعیتی طرح احیای جهاد سازندگی که مدتی پیش از سوی نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران در وزارت جهاد کشاورزی مطرح شده بود، پیش کشیده شده و آیت الله خامنه ای از آن استقبال کرده است. یکی از مقامهای دفتر نمایندگی آیت الله خامنه ای در وزارت جهاد کشاورزی از قول او گفته است "تشکیلات دولتی در این طرح افزایش نیابد و از ظرفیتهای مردمی استفاده شود". بر اساس آنچه از جزئیات این طرح اعلام شده قرار است با احیای جهادسازندگی "این نهاد با محوریت مردم شکل میگیرد و رویکرد جهادی دارد و اقدام به خدمترسانی به مناطق روستایی و مناطق محروم و حتی مردم نیازمند مناطق شهری میکند". جهاد سازندگی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به فرمان آیت الله خمینی برای رسیدگی به مناطق محروم و مردم "مستضعف" تاسیس شد و سپس به شکل یک وزارتخانه درآمد. همزمان با بهبود وضعیت اقتصادی در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، نیاز به جهاد کشاورزی کم و این وزارتخانه در وزارت کشاورزی ادغام شد. حالا با کم شدن توان مالی دولت، نظام حاکم برای نشان دادن حمایت خود از مناطق و مردم مستضعف، مجددا به جهاد سازندگی نیاز پیدا کرده است اما حالا این نیاز فقط به مناطق محروم محدود نیست و دامنه فقر به شهرها هم کشیده شده است. برخلاف تغییر معنای گفتمانی مستضعف، از دیگر پیامدهای اعتراضات آبان ۹۸ احیای جهاد سازندگی است که یادآور روزهای اول انقلاب و تلاش برای محو خرابیهای ناشی از جنگ است. مردمی که در خیابان های ایران به جمع شهدا اضافه شدند همزمان با تغییر مفهوم مستضعف و احیای جهادسازندگی، "شهید" هم برای تمایز "کشتار میدان ژاله" با حاصل سرکوب اعتراضات آبان ۹۸ مصداقی تازه پیدا کرده. حالا ایرانی هم در شمار شهدا قرار دارند که در خیابان های شهر توسط نیروهای جمهوری اسلامی کشته شده اند میرحسین موسوی که زمانی نخست وزیر ایران در دوره ریاست جمهوری آقای خامنه ای بود، وقایع آبان ۹۸ را با "کشتار میدان ژاله" در اواخر عصر پهلوی مقایسه کرده است. چند روز پس از این مقایسه آیت الله خامنه ای کشته شدگان این وقایع را در دو گروه دسته بندی کرد: "شهروندان عادی که بدون داشتن هیچگونه نقشی در اعتراضات کشته شدند" و "قربانیان حوادث اخیر نیز که به صورت مسلحانه و در درگیری با نیروهای حافظ امنیت کشته شده اند". رهبر جمهوری اسلامی ایران به دبیر شورای عالی امنیت ملی دستور داده که گروه اول "حکم شهید" دارند. شهید مفهمومی پیوند خورده با کسانی که در زمان جنگ با عراق در برابر دشمن خارجی و حفاظت از کشور جان خود را از دست دادند، حالا برای اولین بار در جمهوری اسلامی ایران به شهروندانی اطلاق می شود که در خیابان های این کشور و در زمان اعتراض به وضعیت معیشتی "کشته" شدهاند. همزمان با تغییر مفهوم مستضعف و احیای جهادسازندگی، "شهید" هم برای تمایز "کشتار میدان ژاله" با حاصل سرکوب اعتراضات آبان ۹۸ مصداقی تازه پیدا کرده است. تنشها در جامعه ایران به خصوص بعد از اعتراضات پس از گرانی بنزین در ایران و سرکوب خونین آن بدون شک تاثیراتی مانند نکات فوقالذکر بر نگاه آیتالله خامنهای در ادراه امور کشور گذاشته است، اما شاید بتوان گفت که این نکات همه پیامدهای آن نیست که به مرور آشکار خواهد شد. | گستره اعتراضات آبان ۱۳۹۸ که حتی به گفته چهرههای سیاسی در داخل این کشور قابل مقایسه با موارد گذشته نیست و ترکیب جمعیتی آن، طیفی از گروههای آسیبپذیر و کمدرآمد تا شهروندان نیازمند را در برگرفته است. از سوی دیگر سرعت و شدت سرکوب کمسابقه این اعتراضات به نظر میرسد که فضای اجتماعی را وارد مرحله تازهای کرده است. این تحول همچنین به نظر میرسد که در نگاه آیتالله خامنهای، رهبر ایران، در اداره امور کشور تاثیراتی مهمی برجا گذاشته باشد. | اعتراضات آبان ۹۸ چه تاثیری بر آیتالله خامنهای گذاشته است؟ |
بنابر گزارش ها از ايران، که به مناسبت روز جهانی غذا (16 اکتبر، 24 مهرماه) منتشر شده اند، مقامات ايران نبود سياستهای اصولی و کاستی در نظام توزيع توليدات کشاورزی را از جمله دلايل سوءتغذيه بخشی از جمعيت ايران می دانند. آنها می گويند به رغم پيشرفت های زيادی که کسب شده، بی توجهی به صنايع بسته بندی و تکميلی در بخش توليدات کشاورزی يکی از موانع در تامين امنيت غذايی در ايران است. خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، به نقل از علی معلمی پور، نايب رئيس کميسيون کشاورزی مجلس شورای اسلامی، گزارش داده که بعد از انقلاب يک "عقب ماندگی تاريخی" در صنايع کوچک ايران ايجاد شده است که اگر به آنها - صنايع تبديلی و تکميلی بخش کشاورزی - کمی توجه شود، امکان توزيع محصولات کشاورزی فراهم می شود. وی همچنين گفته است که غفلت از صنايع کوچک باعث شده که عرصه کار و اشتغال با آسيب های جدی روبرو شود. در کشورهای در حال توسعه اشتغال در بخش کشاورزی نقشی حياتی در معاش بسياری از مردم دارد. آمار و ارقام سازمان های بين المللی نيز گواه بر اين مدعاست: بنابر آمار "فائو"، سازمان جهانی غذا، 42 درصد از جمعيت جهان برای معاش خود به بخش کشاورزی وابسته هستند. توجه به بخش کشاورزی نه تنها کاستی ها در تامين امنيت غذايی را مرتفع می کند، همچنين می تواند معضل بيکاری را به طور چشمگيری کاهش دهد. برخی از جامعه شناسان می گويند در کشورهای وابسته به درآمد نفت مانند ايران، ترغيب جوانان به اشتغال در بخش خصوصی می تواند راه حل بيکاری باشد. 95 درصد از بخش کشاورزی ايران در دست بخش خصوصی است. هر چند که تاکنون قوانين مانع از تحرک لازم در اين بخش بوده است. نظر شما چيست؟ برای توسعه تغذيه بهتر و مبارزه با گرسنگی چه پيشنهادی داريد؟ مشاهده شما از نحوه توزيع مواد غذايی در ايران چگونه است؟ نظرات خود را برای ما ارسال کنيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد! به نظر من کشور بايد يارانه ها را طوری تنظيم کند که قشر ضعيف جامعه بتواند از آن بهرمند گردد. علاوه بر اين بيشتر افراد زير خط فقر در روستاها زندگی ميکنند و بيشتر آنها هم کشاورز هستند و به علت وجود دلالان بازار کشاورزی آنها سودی از کشاورزی نبرده و در بيشتر مواقع حتی هزينه آن را جبران نميکند. ولی چون شغل ديگری ندارند مجبورند با اين وضعيت به کشاورزی ادامه بدهند. و در بعضی از موارد هم به سوی شهرها روانه ميشوند (همچنانکه می بينيم). با اين وضعيت هيچ مهندس کشاورزی هم جرات خدمت در روستاها را نمی کند چون خود روستاييها به خاطر گرسنگی از روستاها فرار ميکنند. روشن محمدی - کردستان همواره نام غذا با نام سياست و رفاه و امنيت برابری می کند. همواره ديگرانی برای اينکه حکومت های خود را در به واکنش وا دارند اعتصاب غذا می کنند. اما ديگرانی هستند که ناخواسته در اعتصاب غذا به سر ميبرند. آنان کسانی هستند که به دليل توزيع ناعادلانه ثروت نانی در بساط ندارند. اين در حالی است که پنج در صد مردم ايران به سوء تغذيه دچار هستند و در دنيا نيز ۸۵۰ ميليون نفر به خاطر گرسنگی در رنج هستند. در حالی که معاش بيش از ۴۰ در صد مردم از طريق کشاورزی تامين می شود و ايران نيز در توليد محصولاتن کشاورزی از رتبه خوبی برخوردار است اما در ايران نيز بيش از نيمی از مردم زير خط فقر هستند و بالطبع همين افراد نيز دچار سوء تغذيه می باشند. عدم حمايت از محصولات کشاورزی از جمله مشکلاتی است که امنيت غذايی مردم را با خطر جدی مواجه می کند. اميدورام شعار امسال فائو "کشاورزی و گفت و گوی بين فرهنگ ها" راه حلی باشد برای پاپان دادن به گرسنگی در جهان. بی شک مرگ ۲ ميليون نفر در سال به دليل بيماری های ناشی از گرسنگی و مرگ ۶ ميليون نفر در ۹ ماه گذشته به دليل گرسنگی در جهان بسيار مشمئز کننده است. در حالی که هر ساله اقدامات مفيدی در خصوص از بين بردن اين مشکلات صورت می گيرد اما کافی نيست. همکاری دستگاههای متولی و هماهنگی از سوی آنان ضرورتی انکار ناشدنی است. مجتبی گهستونی - اهواز به علت تقليد کور کورانه از کشورهای اروپايی در تمامی زمينه های کشاورزی سيستم کشاورزی ما ناکار آمد شده است. از طرف ديگر هم کشاورزی در ايران شغل تعريف شده ای نيست و هر کسی می تواند در اين زمينه کار کند که در نهايت موجب کاهش بهره بری از منابع می شود. محمد اسماعيل پور - کرج به نظر بنده، گرسنگی بخشی از مردم يک جامعه ناشی از عدم تحقق توسعه اقتصادی مناسب است. اين توسعه اقتصادی دارای دو بعد است: بعد عرضه و بعد تقاضا. شما در اينجا تاکيد بر مشکلات بخش عرضه کرده ايد و توليد نامناسب و اندک را توام با مشکلات توزيع محصولات غذايی علت اصلی گرسنگی بخشی از مردم ايران قلمداد نموده ايد. اما به نظر من، بعد ديگر قضيه، به بعد تقاضا بر می گردد. يعنی مردم توانايی خريد مناسب و کافی ندارند. ريشه اصلی فقر نيز در بيکاری و کم بودن بهره وری آن در کشور ايران است. عدالت نيز حاکم بر مناسبات کل اين نظام اقتصادی و اجتماعی است و روابط داخ دو بخش عرضه و تقاضا و روابط آنان را تنظيم می نمايد. در ايران، توسعه کشاورزی و توسعه روستايی يکپارچه و با هم اتفاق نيفتاده است. توسعه و گسترش کارآفرينی در تمامی بخش های اقتصادی ايران، چه کشاورزی چه صنعت و چه خدمات، راهگشای اقتصاد راکد و بيمار ايران است. گرسنگی نيز که عمدتا ناشی از فقر است از بين خواهد رفت. محمدرضا ميرزاامينی - تهران برای ريشه کن نمودن گرسنگی و فقر در جامعه دولت بايد به فکر فرصت های شغلی در کشور باشد. تهمينه پارشهری - کابل کشور ما ميتواند خوراک چهار صد ميليون نفر را تامين کند. زيرا استعداد جغرافيايی آن را دارد ولی در خوراک هفتاد ميليون نفر ناتوان مانده. حالا آقايان انرژی که نه بلکه غنی سازی را اولويت خود قرار داده اند. ايران ۳۳ ميليون هکتار زمين خوب کشاورزی و ۱۸ ميليون هکتار زمين قابل تبديل دارد و با تکنولوژی های جديد ميتواند صارد کننده بزرگ مواد غذايی باشد. اما وضع توزيع نان را که ميبينيم تا آخر آن را بايد بخوانيم. سعيد پور - شيراز سيستم دلالی در بخش کشاورزی باعث افزايش قيمت محصولات ميشود و توليد کننده و مصرف کننده ضرر ميکند. عدم آشنايی و بيسوادی خانواده ها از مواد مغذی محصولات کشاورزی و گرايش به سوی استفاده از مواد غذايی فانتزی و FOOD FAST باعث سو تغذيه گرديده که کاهش قد بچه ها وکاهش ياد گيری آموزشهای کلاسيک مدرسه ای در دوره متوسطه از آثار آن است. جهت جلوگيری در کوتاه مدت آموزش نحوه درست تغذيه انسان و نظارت بر سيستم توليد و مصرف و سازماندهی بازار موثر است حذف تبليغ مواد خوراکی فانتزی بايد در دستور کار باشد. عبدالله کارشناس - تبريز متاسفانه با سياست های اقتصادی غلط دولت و به علت وابستگی شديد اقتصاد ايران به نفت بخش کشاورزی ايران مورد بی توجهی قرار گرفته است. در زمينه صادرات محصولات کشاورزی بسته بندی و عرضه کالا در بسته بندی مناسب و استاندارد بسيار مهم و ضروری می باشد، ولی در مورد محصولات کشاورزی ايرانی با توجه به کيفيت بسيار خوب بعضی از آنها ولی به علت بسته بندی نامناسب توليدات کشاورزی ايران نمی توانند در بازارهای جهانی فروش خوبی داشته باشند و باعث رشد اقتصاد ايران بشوند. در بازار داخلی ايران نيز توزيع مواد غذايی دارای مشکلات فراوانی است که در صورت توجه دولت و سرمايه گذاری در بخش بسته بندی بازدهی در بخش کشاورزی چند برابر خواهد شد. اميرخسرونادری شيرازی - دوبی در ايران چون همه چيز بوسيله نفت و ديگر منابع طبيعی مجانی در اختيار مردم قرار گرفته ايرانی ها هم تنبل شده اند و اهل کار و کوشش نيستند در حالی که در زندگی برای هر چيز بايد تلاش کرد. کشاورزی هم جزو همين مسائل است که بدون توجه به اصول کشت هر ساله ۱% از زمينهای مناسب کشاورزی ما به نابودی می رسد. وضعيت بسته بندی ها هنوز استاندارد نيست و مقدار زيادی از مواد غذايی به همين علت در مسير فروش از بين می رود. بهترين راه حل برای حل اين مشکل اين است که زمين های مناسب کشاورزی را فقط برای کشاورزی استفاده شود و مانند شميرانات تهران در زمين های دارای خاک مرغوب کشاورزی به برج سازی اقدام نشود و برج ها را در زمينهای بدون استفاده از نظر کشاورزی بسازند. بسته بندی ها را هم مانند کالاهای اروپايی استاندارد کنند. شهاب برادران ديلمقانی - تهران کاشکی 10 درصد گرسنه باشند به خدا قسم که بيش از 20 درصد مردم از گرسنگی رنج ميبرند فسادی که در دستگاههای دولتی (سياسی اقتصادی واجتماعی) وجود دارد عامل فقر و بدبختی و بيکاری در ايران است. کشوری که از هر لحاظ داری ثروت هست چرا بايد اينطوری باشه مثلا خود حکومت اقرار کرد که ۱۰۰ ميليارد دلار به چين نفت صادر کرديم نه تنها اقتصاد فعلی ايران حداقل برای چند روز درست نشد بلکه خرابتر شد! خليل رضايی - نيشابور به نظر من دولت می بايد خانواده های فقير را شناسايی کرده و برای آنها جيره حاوی مواد غذايی اساسی غير قابل فروش تخصيص دهد. پيام - کلچستر قوی ترين کشور کشوری است که کشاورزی قوی داشته باشد داشتن اسلحه و بمب اتم نشانه قوی بودن نيست بلکه تقويت کشاورزی نشانه برتری کشوری بر کشورهای ديگر است اگر ما بهترين اسلحه جهان داشته باشيم و از نظر کشاورزی در ضعف باشيم کشور ضعيفی هستيم بعنوان مثال اگر کسی در بهترين اسلحه را داشته باشد و غذا نداشته باشد بعد از مدتی گرسنگی و مرگ و بی غذائی او را به نابودی می کشاند همانند اتحاد شوروی سابق که با داشتن اسلحه قوی و خريد ميليونها تن گندم از آمريکا آخرش به نابودی کشيده شد و متلاشی شد. کشاورزی و رفع گرسنگی با همديگر رابطه مستقيم دارد که سرمايه گذاری در کشاورزی بخصوص کشاورزی مانند کاشتن درختان ميوه که احتياج با تکرار کاشت ندارد کشور را تقويت می کند و نابود نمی شود بايد کشاورزی را با کاشتن درختان ميوه بيشتر تقويت کرد تا موفق شد. عمران - ايران وضع تغذيه در ايران در دهه ۱۹۸۰ به بهانه جنگ تحميلی مملو از کمبود و نگرانی مواد غذايی بود. در سالهای ۱۹۹۰ مردم چشم به اميد باز هم دست روی دلشان گذاشتند و منتظر قولهای سالهای بعد از جنگ ماندند، اما مثل اينکه آن سالها تنها به تعداد جمعيت افزوده شد و رشد اقتصادی نيز حاصل نشد. آن سالها ادامه يافتند تا سه ماه قبل، زمانيکه رييس جمهور وقت قول عدالت و توازن در مورد طبقات فقيرجامعه راداد که اخبار از آن به عنوان پاشنه آشيل ياد نمودند. ناگفته نماند که سازمانهای دولتی بنياد مستضعفين، جهاد سازندگی، بنياد شهيد و غيره اينگونه قولها را در اوايل انقلاب نيز به شهروندان ميدادند، اما با توجه با تنها منزوی بودن، ريخت و پاش، بی برنامه گی، و پاشيدگی دولت، حلقه گرسنگی همچنان بر گردن رنجديده طبقات بی بضاعت ايران است. محسن - هلسينکی خدمات | گفته می شود حدود ده درصد از مردم ايران گرسنه هستند. | درد گرسنگی به رغم پيشرفت جامعه؟ |
آقایان بقایی، مشایی و احمدینژاد شعار دادند: "زنده باد بهار، زنده باد ایران" آقای بقایی در جمع خبرنگاران گفت اگر شورای نگهبان صلاحیت او برای نامزدی را رد کند او به قانون احترام خواهد گذاشت. محمود احمدینژاد هم گفته است "هرآنچه را در توان دارد" برای تایید صلاحیت آقای بقایی انجام خواهد داد. آقایان بقایی، مشایی و احمدینژاد در مقابل خبرنگاران دست یکدیگر را گرفتند و شعار دادند: "زنده باد بهار، زنده باد ایران." آقای احمدینژاد در انتخابات سال ۱۳۹۲ حامی اسفندیار رحیم مشایی بود اما صلاحیت آقای مشایی رد شد. رهبر ایران از آقای احمدینژاد خواسته است که در انتخابات پیش رو نامزد نشود. مسعود زریبافان، رئیس بنیاد شهید در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد نیز امروز برای نامزدی در وزارت کشور حاضر شد و ثبت نام کرد. | در دومین روز از مهلت قانونی برای داوطلبان نامزدی حمید بقایی، رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، با همراهی محمود احمدینژاد، رئیس جمهور سابق، در وزارت کشور ایران حاضر شده و برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ ثبت نام کرد. اسفندیار رحیم مشایی نیز این دو را همراهی میکرد. | بقایی همراه احمدینژاد برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد |
رونالدینیو در پنج سالی که برای بارسلونا بازی کرد فوتبال اروپا را مسحور کرد در دهه ۲۰۰۰ اعجوبه برزیلی فاتح فوتبال جهان بود و حرکاتی انجام میداد که انگار برای کلیپهای یوتیوب ساخته شدهاند و او آن قدر بدست آورد و از دست داد که برای کمتر فوتبالیستی در کل دوران حرفهایش پیش میآید. پس از خروجی زودهنگام از آث میلان در سال ۲۰۱۱ و در ۳۰ سالگی به برزیل رفت و نیمار را در زمینهای که نقطه قوتش بود، محو کرد. رونالدینیو در یک کوپالیبرتادورس تاریخی قهرمان شد و بعد در "ریلیتی شوی عرب" و آگهی تبلیغاتی یک سوپرمارکت روسی ظاهر شد و حتی در یک فیلم هالیوودی همراه با ژان کلود وندام هم بازی کرد. امسال او آزادیاش را از دست داد و جشن تولد ۴۰ سالگی را در زندانی در پاراگوئه گرفت. به ژانویه ۲۰۱۱ برگردیم، زمانی که او راهراههای قرمز و سیاه پیراهنش را نود درجه چرخاند و از میلان راهی فلامینگو شد. انتقالی که مکس الگری، سرمربی وقت میلان آن را "انتخاب یک زندگی" نامید. به بیان دیگر پای "دلایل غیر فوتبالی" در میان بود. مانند اتفاقی که طی دو سال حضورش در پاریسنژرمن افتاد. خوشگذرانیها موجب اختلاف شد، عملکردش افت کرد و صبر باشگاه تمام شد. بازگشت زودهنگام حرفهای به برزیل حتی موجب تعجب ریوالدو هم شد. همتیمی رونالدو در تیم ملی فوتبال برزیل که کنار هم قهرمان جام جهانی ۲۰۰۲ شدند. ریوالدو به بیبیسی گفت: "او میتوانست کمی بیشتر در اروپا ادامه دهد اما خب این یک تصمیم شخصی است. او فکر میکرد که همان موقع هم تاریخ خودش را نوشته است، به همین دلیل میخواست برگردد و کنار خانواده و دوستانش داستان را با کلاس تمام کند." در زندگی هم مانند فوتبال، رونالدینیو اغلب در مرکز توجه بود، اما وضعیت کنونی او بسیار جدیتر از تمام اتفاقاتی است که در گذشته برایش افتاده است. رونالدینو با نام اصلی رونالدو آسیس موریرا در شهر ویلانوا (شهری فقیر در نزدیکی پورتو آلگره در جنوب برزیل) متولد شد. مادرش میگوئلا، فروشنده دورهگرد لوازم آرایش بود و پدرش ژائو شبها در پارکینگ اتومبیل باشگاه گرمیو کار میکرد. وقتی برادر بزرگترش روبرتو آسیس در ۱۷ سالگی قراردادی حرفهای با گرمیو امضا کرد، باشگاه به خانواده یک ویلای لوکس داد. فوتبال و به خصوص گرمیو خانواده رونالدینیو را از فقر و فلاکت بیرون کشید. سال ۲۰۱۵ رونالدینیو در پاسخ به این که الگوی دوران نوجوانیاش چه کسی بود، به مجله فورفورتو گفت: "برادرم آسیس، رولینو، روماریو، رونالدو، ریوالدو و دیگو مارادونا." همان ویلا یک تراژدی ساخت که موجب شکل گرفتن زندگی او شد و دو برادر را به هم نزدیکتر کرد. تصویر رونالدینیو در فوریه ۲۰۰۰ همراه با تیم زیر ۲۳ سال برزیل؛ او هنوز بازیکن باشگاه گرمیو بود رونالدینو ۸ ساله بود که پدرش در استخر خانه دچار حمله قلبی شد. دو روز بعد پدر خانواده درگذشت و آسیس برای برادر کوچکتر جای پدر را هم گرفت. آسیس که بعدها مدیربرنامههای برادرش شد، همان موقع استعداد رونالدینیو را میستود: "برادرم از من هم بهتر است." رونالدینیو که در خانه با سگهایشان بلا و بومبوم، تمرین دریبلزدن میکرد، استعداد فوتبالش را در ۱۳ سالگی با زدن ۲۳ گل در یک بازی مدرسه نشان داد. چهار سال بعد او به برزیل کمک کرد تا قهرمان جام جهانی زیر ۱۷ سال شود. در ۱۹ سالگی و در یکی از بهترین نمایشهای زندگیاش به گرمیو کمک کرد تا در مسابقه فینال قهرمانی ایالت، اینترناسیونال را شکست دهد. او بعد از بازی گفت: "حاضرم مجانی هم برای گرمیو بازی کنم. مسئله مهم عشق به پیراهن است." قبل از تولد ۲۱ سالگی او پس از روماریو دومین گلزن برتر کشور شد و پیشنهادی ۴۰ میلیون پوندی از لیدز یونایتد دریافت کرد. باشگاه با افراشتن بنری بیرون ورزشگاه المپیکو پاسخ داد: "ما بهترین بازیکنمان را نمیفروشیم، بهتر است اصرار نکنید." با این حال زمانی که قرارداد با گرمیو به پایان میرسید و توافقی حاصل نمیشد، جدایی اجتنابناپذیر بود. فوریه ۲۰۰۱ در حالی که آسیس نقش واسطه را بازی میکرد، پیش قرارداد با پاریسنژرمن امضا شد؛ خبری که هواداران گرمیو را در شوک فرو برد. مردی که به "جادوگر" معروف بود شروع کرد به جادوی تماشاگران در سراسر جهان. سال ۲۰۰۲ او به برزیل کمک کرد تا قهرمان جام جهانی شود. یک سال بعد از پاریسنژرمن به بارسلونا رفت و از آنجا شروع به درخشیدن در فوتبال اروپا کرد. در پنج سال بازی برای بارسا یک بار قهرمان لیگ قهرمانان فوتبال اروپا و دو بار قهرمان لیگ اسپانیا شد. ضمن این که در سالهای آغازین حضور لیونل مسی در باشگاه اسپانیایی او را راهنمایی میکرد. سال ۲۰۱۱ که رونالدینیو پس از دو سال حضور در میلان به برزیل بازگشت، هیئت مدیره گرمیو او را بخشیده بودند هرچند که تماشاگران هنوز گذشته را به خاطر داشتند. برگشته بود و میخواست گذشته را جبران کند یا دستکم این طور به نظر میرسید. رونالدینیو در حال دیدن یکی از مسابقههای فلامنگو در ژانویه ۲۰۱۱ کمی بعد از این که میلان را ترک کرد او مرتب در مورد بازگشت به باشگاه دوران نوجوانیاش حرف میزد و بنابراین پائولو اودون، رئیس باشگاه با آسیس به توافق رسید. گرمیو خودش را آماده مراسم استقبال کرد، با پلیس صحبت کرد و یک هلیکوپتر اجاره شد، اما رونالدینیو خودش را نشان نداد. وقتی اودون فهمید که رونالدینیو راهی فلامنگو شده است، آسیس را به دلیل بدعهدی سرزنش کرد: "آسیس هفت نسخه مختلف قرارداد درخواست کرد. نمیدانم این دیگر چه نوع مذاکرهای است. ما خیلی صبور بودیم اما هر چیزی حدی دارد." در حالی که اودون از ناراحتی به خود میپیچید، رونالدینو به ۲۰ هزار تماشاگری که بیرون دفتر باشگاه فلامنگو جمع شده بودند گفت برای خداحافظی از فوتبال به باشگاه نیامده و میخواهد قهرمان شود: "خیلیها به برزیل برمیگردند تا فوتبالشان را تمام کنند. من میخواهم نام فلامنگو را تا حد ممکن بالا ببرم، تا حدی که میتوانم قهرمان بشوم و عشق این تماشاگران را پاسخ بدهم." تماشاگران گرمیو کماکان خشمگین بودند. ۱۰ ماه بعد که فلامنگو به مصاف این تیم رفت بارانی از سکه و چاقو روی سر رونالدینیو فرود آمد. روی سکوها سرشار از نقاشیهایی بود که به او لقب "یهودا" و "مزدور" میدادند. آنها روی رونالدینیو پول تقلبی میریختند و میگفتند: "بدون اخلاق، هیچ ارزشی نداری". به رغم شکست ۲-۴، رونالدینیو تلاشی برای آرام کردن فضا نکرد. وقتی در مورد جو ورزشگاه از او سئوال کردند، مردی که روزی گفته بود: "اگر یک باشگاه باشد که بخواهم برایش بجنگم، گرمیو است"، گفت: "برای کسانی که به جمعیت فلامنگو عادت دارند، صدای بلندی نبود." رونالدینیو بیشتر به دلیل اتفاقات خارج زمین تیتر رسانهها بود تا بازی برای فلامنگو، البته به استثنای بازی مقابل سانتوسی که نیمار را در اختیار داشت، مسابقهای که پس از عقب افتادن سه بر صفر تیمش، هتتریک کرد و دو پاس گل داد تا ۴-۵ برنده شوند. هنگامی که تصاویر رونالدینیو در حالی که لیوان شراب به دستش بود و چند دختر در اطرافش قرار داشتند، منتشر میشد، باشگاه میفهمید که کاپیتانش مشغول شبزندهداری بوده است. وقتی مشکلات باشگاه با رونالدینیو موجب تاخیر در پرداخت حقوقش شد، آسیس قرارداد برادرش را لغو کرد و شکایتی ۱۴ میلیون پوندی را به دادگاه برد. قراردادی ۴ ساله فقط ۱۶ ماه عمر کرد. چهار روز بعد و در حالی که تماشاگران فلامنگو عروسک او را آتش میزدند، هلیکوپتر یکی از رسانهها چهره آشنایی را در تمرین اتلتیکو مینیرو تشخیص داد. صفحه اول مطبوعات در سال ۲۰۱۲ که رونالدینیو فلامنگو را ترک کرد نشانههای تغییر آغاز شده بود، حقوق رونالدینیو کاهش یافت و بجای پیراهن شماره ۱۰، مجبور شد شماره ۴۹ (سال تولد مادرش) را بپوشد. او خواهان یک مراسم استقبال جمع و جور شد. رونالدینیو سال ۲۰۱۲ به خبرنگاران گفت: "این یک فصل تازه است. وقتی انتقادها زیاد میشوند، میخواهیم از آن به طور مثبت استفاده کنیم. من با این هدف اینجا آمدم." این بار او اجازه داد که فوتبالش بجای خودش صحبت کند. کوکا، سرمربی اتلتیکو در تلاش بود که جونینیو، هافبک پیشین لیون را جذب کند که متوجه شد رونالدینیو بازیکن آزاد است. او نقشی محوری به رونالدینیوی ۳۲ ساله داد و نتیجهاش را هم دید. باشگاه سال ۲۰۱۱ فقط چهار امتیاز با منطقه سقوط فاصله داشت و با حضور رونالدینیو تیم به رتبه دوم رسید. او کمک کرد تا اتلتیکو برای اولین بار در ۱۳ سال گذشته، سهمیه حضور در کوپا لیبرتادورس را بگیرد. رونالدینیو همچنین برنده جایزه بهترین بازیکن لیگ شد. ویکتور مارتینز، نویسنده ورزشی که در آن دوره خبرهای مربوط به رونالدینیو را پوشش میداد، میگوید آخر هفتههای او کماکان به مهمانی باربیکیو، موسیقی، آبجو و تکیلا میگذشت، ولی ذهنیت این بازیکن تغییر کرده بود. مارتینز میگوید: "دو نکته کلیدی در مورد حضور او در اتلتیکو وجود دارد. یکی این که با ناراحتی فلامنگو را ترک کرده بود و میخواست ثابت کند مشکل از آنها بود نه خودش. دیگری هم این که وقتی مشخص شد مادرش به سرطان مبتلا شده، تماشاگران بنرهای خاصی برای او تدارک دیدند که این کار خیلی به دلش نشست و اشک از چشمانش سرازیر شد." "این حمایت نقشی اساسی داشت و موجب شد آتش کسب موفقیت در دل او افروخته شود. او گفت فقط وقتی باشگاه را ترک میکند که قهرمان شوند." رونالدینیو و نیمار ۲۰ ساله پس از بازی سانتوس با اتلتیکو مینیرو در اکتبر ۲۰۱۲ در کنار برنارد، بال کنونی اورتون و جو، مهاجم سابق منچستر سیتی او ۴ گل زد و ۷ پاس گل داد تا اتلتیکو برای اولین بار در تاریخش به فینال کوپا لیبرتادورس برسد. جو سال ۲۰۱۶ به یک تلویزیون برزیلی گفت: "مانند این بود که با کسی شطرنج بازی کنید که در سه حرکت شما را مات کند. راستش را بخواهید به من گفت اگر نتواند در هر بازی سه موقعیت گل برایم ایجاد کند، یک صندوق آبجو برایم میخرد." جو، آقای گل مسابقات شد اما اتلتیکو در حالی قدم به بازی برگشت فینال گذاشت که در مسابقه رفت ۰-۲ باخته بود. آنها سه دقیقه مانده به پایان بازی کار را به تساوی کشاندند و مسابقه به ضربات پنالتی کشید. در حالی که قرار بود رونالدینیو پنالتی آخر را بزند، بازی آنقدر طولانی نشد و اتلتیکو ۳-۴ مسابقه را برد؛ این اولین قهرمانی تیم در یک تورنمنت مهم از سال ۱۹۷۱ بود. کوکا پس از مسابقه گفت: "خوشحال شدم که ضربه پنالتی به او نرسید، چون بعد از مسابقه به من گفت که میخواسته چیپ (ضربه آرام و قوس دار، معمولا به مرکز دروازه) بزند. آن کار احتمالا موجب میشد که سکته کنم." این پیروزی اسم رونالدینیو را وارد تاریخ فوتبال کرد: تنها بازیکنی که قهرمان جام جهانی، لیگ قهرمانان فوتبال اروپا، بازیکن سال جهان، برنده توپ طلا و لیبرتادورس شده است. اتلتیکو مینیرو برای اولین بار در سال ۲۰۱۳ قهرمان کوپا لیبرتادورس شد ریوالدو که در ۲۴ سال فوتبالش برنده چهار عنوان از این پنج عنوان شده، گفت: "او خیلی خوششانس است که قهرمان لیبرتادورس شده و این عنوانی است که من نتوانستم بدست آورم. خوشحالم که این دستاورد را کسب کرد، این رکوردی بسیار مهم در حرفهاش است." یکسال بعد در ژوئیه ۲۰۱۴ و پس از قهرمانی جامی که در آمریکای جنوبی معادل سوپر جام اروپا است، رونالدینیو به مسئولان اتلتیکو گفت، میخواهد این تیم را ترک کند. دوره او در این باشگاه تمام شده بود و به دنبال اکتشافی جدید بود؛ این بار در مکزیک. اما به نظر اتفاقی که هنگام ترک میلان افتاد، در حال تکرار بود. پاتریشیو روبیو، همبازی او در تیم کرتارو مکزیک به تلویزیون شیلی گفت: "هر جمعه پس از پایان بازی او با یک هواپیمای اختصاصی به کنکون یا پلایا دلکارمن میرفت. او سهشنبه برمیگشت و هیچ وقت در تمرین دوشنبه نبود. رونالدینیو یک ستاره بود." همکاری رونالدینیو و باشگاه مکزیکی فقط نه ماه طول کشید و این اولین باری بود که او بدون جام باشگاهی را ترک میکرد. دوران بیثمر حضور در فلامنگو تکرار شده بود و هواداران او را هو میکردند. رونالدینیو سپتامبر ۲۰۱۵ به طور داوطلبانه قراردادش را لغو کرد. آسیس بعدا گفت: "گزینهای برای کوتاه کردن قرارداد وجود نداشت و او گفت که دیگر نمیخواهد بازی کند." رونالدینیو فقط سه سال بعد از آن به طور رسمی بازنشسته شد: ژانویه ۲۰۱۸ در ۳۷ سالگی. با این حال هنوز پیشنهادها از راه میرسیدند. در ماه ژوئیه گفته شد که او با خیمناسیا مرتبط شده است؛ باشگاهی که مارادونا مربیاش بود. این در حالی بود که او ۴۰ سال داشت و در پاراگوئه در حبس خانگی بود. اسطوره آرژانتینی گفته بود که "تنها اشتباه دوستش، اسطوره بودن" است و اضافه کرد: "تا وقتی بمیرم از او حمایت میکنم." برای کسانی که فوتبال رونالدینیو را دنبال میکنند دیدن سرنوشت او از مردی ستایششدنی تا افتادن در زندان، دردناک است. او همیشه در زمین فوتبال لذت میآفرید و برای همین سخت بتوان رنج کشیدن این روزهایش را دید و ناراحت نشد. هرچند که حدس زدن چنین فرجامی هم چندان عجیب نیست. رونالدینو هرگز مهارتی که با توپ در زمین دارد را با قلم و کاغذ هنگام امضای قراردادها نداشته است. سال ۲۰۱۱ قرارداد او با کوکا کولا به این دلیل لغو شد که هنگام مصاحبه مطبوعاتی در حال نوشیدن پپسی دیده شد. در سالهای اخیر تصمیمهای بیفکر او برایش هزینههای زیادی ایجاد کردهاند. سال ۲۰۱۸ آسیس و او به دلیل ساختن بدون اجازه یک اسکله ۷۰ متری در یک منطقه حفاظتشده محیط زیست ۲ میلیون پوند جریمه شدند. آنها حاضر به پرداخت جریمه نشدند و در نتیجه ۵۷ مورد املاک آنها و همچنین گذرنامه دو برادر توقیف شد. موارد توقیف شده فقط پس از توافق مالی بازگردانده شدند. یک ماه بعد یکی از نامزدهای سابق رونالدینیو از او شکایت کرد. یک ماه قبل از دستگیر شدن او در ماه مارس پروندهای ۵۰ میلیون پوندی در رابطه با پول مجازی راه افتاد که وکلایش دخالت رونالدینیو در این قضیه را رد کردند. رونالدینیو در ماه مارس برای شهادت دادن وارد دادگاهی در پایتخت پاراگوئه میشود و سرانجام خبر دستگیری او و آسیس در پاراگوئه به دلیل استفاده از گذرنامه جعلی. او ۳۲ روز را در یک زندان فوق امنیتی در آسونسیون، پایتخت پاراگوئه گذراند. دو برادر یک میلیون و ۶۰۰ دلار وثیقه پرداختند و به هتلی لوکس در پالماروگا منتقل شدند. آنها آنجا ماندند تا مسئولان به تحقیقات خود در مورد یک شبکه پولشویی ادامه دهند. انتقال از سلول زندان به سوییت هتل که جکوزی و وایفای دارد زندگی را برای ستاره سابق فوتبال جهان بهتر کرده است. دو برادر به دلیل شیوع کرونا جدا افتادهاند و تنها چیزی که رونالدو خواسته فضایی برای فوتبال بازی کردن است. امیلیو یگروس، مدیر هتل میگوید: "ما یک اتاق ۳۰ در ۱۵ متر را برای او آماده کردیم که شیرینکاری با توپ را تمرین کند. او هم مانند برادرش همیشه لبخند به لب دارد." گرچه رونالدینیو هنوز آن لبخند دندان خرگوشی معروفش را دارد، اما اوضاع کنونیاش خنده بر لبان هیچکس نمیآورد. بازپرسها قرار است تا ۶ سپتامبر نتیجه پرونده او را اعلام کنند. | لبخندی شیرین با دندانهای خرگوشی و حرکات حیرتانگیز تکنیکی با توپ از جمله نگاه کردن به یک سو و پاس دادن به سمت دیگر، مشخصه بازیکنی است که به شاعر فوتبال معروف شده؛ رونالدینیو در دوران اوجش در بارسلونا ستارهای مهار نشدنی بود. | رونالدینیو: ستاره برزیلی که از پادشاهی در بارسلونا به زندانی در پاراگوئه رسید |
سازمان ملل ماه نوامبر سال گذشته پس از آنکه يکی از کارمندان اين سازمان در شهر غزنی کشته شد، برنامه کمک به بازگشت پناهندگان افغان را متوقف کرد. جک ريدن، يکی از سخنگويان سازمان ملل، به بی بی سی گفت که اين سازمان کار خود را از دوم ماه مارس از سر خواهد گرفت. سازمان ملل همچنين اعلام کرده است که برای کارمندان خود تدابير امنيتی بيشتری را در نظر گرفته است. دولت های افغانستان و پاکستان نيز به سازمان ملل اطمينان داده اند که امنيت جانی کارمندان اين سازمان را تامين خواهد کرد. برنامه کمک به پناهندگان سازمان ملل در دو ساله گذشته برای 2 ميليون افغان امکان بازگشت از پاکستان به افغانستان را فراهم آورده است و انتظار می رود که در طی سال 2004 ميلادی 400 هزار پناهنده ديگر از اين کشور به افغانستان بازگردانده شوند. خدمات | کميساريای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعلام کرده است که برنامه کمک به بازگشت پناهندگان افغان از پاکستان به افغانستان را از سر می گيرد. | سازمان ملل کمک به پناهندگان افغان را سر می گيرد |
کیمیا علیزاده کیمیا علیزاده یکی از شناخته شدهترین ورزشکاران حال حاضر ایران است با شش مدال تاریخی که در بین آنها برنز المپیک ۲۰۱۶ ریو بیش از همه در حافظه ورزشی ایران میدرخشد. کیمیای ۲۰ ساله وقتی به برنز المپیک رسید هنوز ۱۹ سال هم نداشت به همین دلیل او را جوانترین مدال آور تاریخ المپیک ایران میشناسند. او در کرج به دنیا آمده است و تنها یک برادر کوچکتر از خود دارد. کیمیا در دوران کودکی آنقدرها آرزوی قهرمانی در سر نداشت و بیشتر عاشق فضا و نجوم بود. شاید اگر در هشت سالگی برای تفریح تصمیم نمیگرفت به سالن تکواندو کنار خانهشان برود، حالا به شکل دیگری با دنیای ستاره ها در ارتباط بود. اما کیمیا وقتی در ۱۶سالگی برای اولین بار به اردوی تیم ملی بزرگسالان راه یافت، تصمیم گرفت ستاره تکواندو ایران شود. او پیش از آن در مسابقات جهانی و المپیک نوجوانان، برنز و طلا گرفته بود و مربیانش بخوبی میدانستند کیمیا، پدیده جدید تکواندو زنان ایران است. کیمیا حتی به عنوان کوچکترین عضو، کاروان ایران را در بازی های آسیایی ۲۰۱۴ اینچئون همراهی کرد، ولی مسوولان برگزاری مسابقات اجازه ندادند روی تاتامی برود چون هنوز هفده سال هم نداشت. هر چند بازی های اینچئون خاطره تلخی برای کیمیا بود اما او مدتی بعد، برای اولین بار در مسابقات جهانی ۲۰۱۵ در رده بزرگسالان مبارزه کرد و به مدال برنز رسید. برنزی که اولین مدال تکواندو زنان ایران در مسابقات جهانی هم محسوب میشود. چندی بعد اسمش برای نخستین بار در سطح جهانی شنیده شد، در مسابقات جایزه بزرگ ۲۰۱۵ روسیه. او در فینال با ضربه طلایی جید جونز قهرمان المپیک لندن را شکست داد و قهرمان شد. مدالآوری دختر تکواندو ایران به اینجا ختم نشد، درمسابقات قاره آسیا سهمیه المپیک ۲۰۱۶ ریو را با مدال طلای وزن ۵۷- کیلوگرم بدست آورد و مدال برنزی که در المپیک ۲۰۱۶ به گردن آویخت؛ اولین مدال تاریخی ورزش زنان ایران در المپیک. شاید ندانید که کیمیای تکواندو در دوران نوجوانی به دلیل فشار تمرینات میخواسته این ورزش را کنار بگذرد و این مهرو کمرانی مربیاش بوده که او را از این کار منصرف کرده است. در واقع رابطه عمیقی بین کیمیا و مربیاش وجود دارد که به سالها قبل یعنی هشت سالگی کیمیا برمیگردد، وقتی کیمیا در کنار کمرانی تکواندو خود را آغاز کرد. روزهای پرمدال کیمیا آنقدر هم بدون درد نگذشته است. کیمیا معمولا با آسیب دیدگی به میدان مسابقات رفته و طبق گفته مربیاش این آسیب دیدگی ها "به خاطر اردوهای طولانی مدت و تمرینات نادرست، یکنواخت و پرفشار" اردوی تیم ملی بزرگسالان بوده است. کیمیا به دلیل این آسیب دیدگیها، پای راستش را پس از بازگشت از المپیک ریو به تیغ جراحی سپرد و پس از پشت سر گذاشتن دوران نقاهت باردیگر در مسابقات جهانی ۲۰۱۶ مبارزه کرد و نقره گرفت. مدال نقره کیمیا در این مسابقات هر چند یک مدال تاریخی دیگر برای ایران بود اما مجریان تلویزیون در حین گزارش از عملکرد او در فینال انتقاد کردند و درمقابل، عکسهایی از پاهای کیمیا منتشر شد که نشان میداد او با آسیب دیدگی در فینال مبارزه کرده است. علیزاده پس از بازگشت به ایران حدود سه هفته در بیمارستان بستری شد و حتی تولد ۲۰ سالگی را برروی تخت بیمارستان جشن گرفت. شایعه ابتلای او به سندرم "گیلن باره" (بیماری عصبی و عضلانی که باعث فلج موقت میشود) و آسیب دیدگی پای چپش باعث نگرانی بسیاری شد تا جایی که حرف خداحافظی او از ورزش حرفهایی هم شنیده شد. پس از جراحی پا او اعلام کرد که "عجلهایی برای بازگشت به میادین ورزشی ندارد" ولی حرفی از خداحافظی نزد. کیمیا حالا در دوران نقاهت به سر میبرد و قرار است پس از یکسال استراحت خود را برای بازیهای آسیایی ۲۰۱۸ اندونزی آماده کند. کیمیا در این روزها به جای تکواندو در حال یادگیری کاریکارتور است و هر از چند گاهی کارهای خود را در اینستاگرام برای بیش از دویست هزار مخاطبش به اشتراک میگذارد. الهه منصوریان حکایت خواهران منصوریان در ورزش ایران از هم جدا نشدنی است. شهربانو، الهه و سهیلا گرچه سالهاست در میدان مبارزه قهرمان هستند اما وقتی در یک برنامه تلویزیونی پرده از زندگی خصوصیشان برداشتند و از مشکلات دوران کودکی و حتی بزرگسالی در غیاب پدرشان در سمیرم اصفهان سخن گفتند، بیش از هر زمان دیگری در چشم مردم قهرمان شدند. خواهران منصوریان با مستند صفر تا سکو "سحر مصیبی" بر پرده سینما آمدند و بار دیگر مورد استقبال قرار گرفتند. این فیلم در سال ۸۵ بهترین فیلم جشنواره حقیقت شد و در جشنواره فجر هم به نمایش گذاشته شد. در این بین برخلاف سالهای پیش که شهربانو منصوریان بیشتر مورد توجه رسانهها بود، حالا کوچکترین دختر خانواده یعنی الهه در کانون توجه قرار دارد. الهه ، امسال به همراه خواهرش سهیلا، به تیم "چانگ چون" چین پیوست و در وزن منهای ۵۷ کیلوگرم با شکست حریف چینی خود قهرمان ووشو حرفهایی چین شد. او که به دلیل شرایط سخت خانواده و نبودن پدرش مجبور شده بود در کودکی برای کار کردن به خانهایی در شیراز برود، حالا یکی از پرافتخارترین ورزشکاران زن ایران است. الهه به جزء نقره و برنز جهانی، دو عنوان قهرمانی جهان را در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۷ کسب کرده است. مدال طلای جام جهانی سانشو۲۰۱۰، مدال نقره بازیهای آسیایی ۲۰۱۰ و برنز بازی های آسیایی ۲۰۱۴ از دیگر افتخارات این ووشوکار ۲۶ ساله است. ووشوکار جوان ایران حالا در کلکسیون افتخاراتش تنها مدال المپیک را کم دارد. اگر ووشو المپیکی شود، قهرمانی کار چندان سختی برای الهه نیست. زهرا نعمتی اولین مدال ورزش زنان ایران در پارالمپیک با طلای زهرا نعمتی ، در بازیهای ۲۰۱۲ لندن رقم خورد. او چهارسال بعد به عنوان پرچمدار کاروان ایران اولین ورزشکار با معلولیت جسمی بود که در المپیک ۲۰۱۶ ریو حضور داشت. هر چند این کماندار در میدان المپیک نتوانست نتیجه بگیرد اما در پارالمپیک ریو باز هم مدال طلا گرفت. زهرا نعمتی که در کرمان به دنیا آمده است ورزش خود را از ۱۲ سالگی با تکواندو شروع کرد و به تیم ملی راه یافت اما در سال ۱۳۸۳ پس از تصادف به اجبار ویلچرنشین شد و از ورزش دوری کرد. او سپس به تیروکمان روی آورد و تنها شش ماه بعد با قهرمانی در کشور به تیم ملی راه یافت. زهرا در تیم ملی تیروکمان ایران با کسانی هم تیمی بود که هیچ گونه معلولیت جسمی نداشتند. او دوسال در اردوی تیم ملی بزرگسالان تیر زد تا این که به تیم ملی پارالمپیک دعوت شد و این آغاز مسیر قهرمانیهای او بود. اولین حضور نعمتی در مسابقات بینالمللی همراه با مدال طلا و جابه جایی رکورد معلولان ایران در مسابقات جهانی چک ۲۰۱۰ بود. او پس از آن در میادین مختلف بارها رکورد ایران را در تیروکمان معلولان جابه جا کرد و مدال گرفت. با این حال نباید از درخشش نعمتی در پارالمپیک لندن گذشت. میدانی که اولین مدال ورزش زنان ایران را در پارالمپیک به همراه داشت و همزمان خبر ازدواجش در لندن با هم تیمی خود "رهام شهابی پور" در سطر اخبار قرار گرفت. زهرا نعمتی هر چند ارتباط گرمی با رسانهها دارد اما پس از ازدواج خبر چندانی از زندگی خصوصیاش منتشرنشد تا این که موضوع ممنوع الخروج شدن او از سوی همسرش آن هم رسانهایی شد که خبری حیرتانگیز بود. ممنوع الخروجی زهرا نعمتی و پیش از آن نیلوفر اردلان از سوی همسرانشان باعث شد که بحث دادن حق خروج از کشور به زنان بار دیگر مورد توجه جامعه و رسانهها قرار گیرد تا جایی که پروانه سلحشوری، رییس فراکسیون زنان مجلس اعلام کرد: "طرح تسهیل خروج زنان از کشور با قید دوفوریت تقدیم هیات رییسه مجلس شده است." موضوعی که تنها به دادن حق خروج از کشور به ورزشکاران زن اختصاص دارد و البته هنوز تکلیف این طرح روشن نشده است. هر چند ممنوع الخروجی زهرا از سوی همسرش خبری پر سر و صدا بود اما او تنها سکوت کرد و پس از آن با "گذرنامه ویژه خدمت" که کمیته ملی المپیک در اختیارش قرار داده بود، به مسابقات جهانی تیروکمان چین رفت. مسابقاتی که نتیجهاش یک مدال طلای دیگر برای ایران بود. حمیده عباسعلی بعید است اسمی از ورزش کاراته بیاید و حرفی از حمیده عباسعلی نباشد. کاراته کار ۲۸ سالهایی که اخیرا بدون شکست و تنها با رای داوران نایب قهرمان بازیهای جهانی ۲۰۱۷ لهستان شد. حمیده در کودکی علاقهایی به کاراته نداشت و تنها به اصرار مادرش به همراه خواهر بزرگتر خود در باشگاه نزدیک خانهشان در شهر ری ثبت نام کرد. سالها بعد آنقدر به این رشته علاقمند شد که برای ادامه مسیر ورزشیاش، کاراته را به بسکتبال ترجیح داد و سالها بعد در مسابقات جهانی ۲۰۱۴ آلمان، با کسب مدال نقره، اولین مدال جهانی کاراته زنان را برای ایران به ارمغان آورد. عباسعلی از سال ۲۰۱۱ تاکنون، ۴ مدال طلا، یک نقره و دو برنز قهرمانی آسیا را در کارنامه دارد و با درخشش در بازیهای آسیایی ۲۰۱۴ اینچئون مدال طلای این بازیها را بدست آورده است، مسابقاتی که برای اولین بار به صورت زنده از تلویزیون ایران پخش شد. حمیده اولین لژیونر کاراتهکار زن ایرانی است و در تیم های "الیرموک" کویت و "الهلال" امارات حضور داشته است. او طلای مسابقات باشگاهی آسیا را با تیم کویتی در سال ۲۰۱۴ بدست آورده است. بازی های آسیایی ۲۰۱۸ اندونزی و المپیک ۲۰۲۰ اهداف اصلی چهرهترین کاراته کار زن این روزهای ایران محسوب میشود. | ورزش زنان در ایران حکایت دخترانی است که سالها برای رسیدن به سکوی قهرمانی جنگیدهاند. حالا چند سالی است که وقتی از ورزش قهرمانی سخن گفته میشود، نمیتوان آنها را نادیده گرفت. زنان ورزشکار ایرانی با مدالهایی که در میادین بزرگ همچون مسابقات جهانی و المپیک کسب کردهاند، دیگر چهرههایی ناشناخته در بین مردم، رسانهها و جوامع بینالمللی نیستند. کیمیا علیزاده، الهه منصوریان، زهرا نعمتی و حمیده عباسعلی از جمله این ستارهها هستند که از چهرههای معتبر ورزش ایران محسوب میشوند. | نگاهی گذرا به زندگی چهارتن از مدال آوران ورزش زنان ایران |
سخنان آيـت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی در 18 خردادماه سال 1360، تصويری گويا از اين فضا به دست می دهد. صدای آيت الله خمينی: اگر من اين نصيحت ها را می کنم که شما همه به قانون عمل کنيد، از هياهو و جنجال دست برداريد. روزنامه ها از هياهو و جنجال دست بردارند، قلمدارها از هياهو و جنجال دست بردارند، نويسنده ها دست بردارند، گوينده ها دست بردارند. من تا آنجايی که بتوانم، تا آنجايی که اخلاق اسلامی اقتضا می کند که همه اينها را به آرامش دعوت کنم، همه گروه ها و گروهک ها را به آرامش دعوت کنم، همه افراد را به آرامش دعوت کنم، عمل خواهم کرد. نصيحت خواهم کرد. نصيحت برادارانه خواهم کرد. نصيحت خاضعانه خواهم کرد. ليکن اين را بايد همه بدانند آن روزی که من احساس خطر برای جمهوری اسلامی بکنم، آن روزی که من احساس خطر برای اسلام بکنم، آن روز اين طور نيست که باز من بنشينم نصيحت کنم. دست همه را قطع خواهم کرد. (ج- ب): حوزه دستگيری های گسترده مخالفان عقيدتی و سياسی حکومت، از فعالان سياسی به روزنامه نگاران و نويسندگان نيز گسترش يافته بود و بسياری جز خروج آشکار و پنهان از کشور، چاره ای پيش روی خود نمی ديدند. نسيم خاکسار، نويسنده و شاعر مقيم هلند: نسيم خاکسار: حکومت جمهوری اسلامی ايران با تيرباران کردن سعيد سلطانپور، شاعر و عضو کانون نويسندگان ايران در 31 خرداد 1360، عملا نابودی روشنفکران و نويسندگان و اهل قلم را وارد برنامه اش کرد. حکومت به هر حال از سال 60 به بعد، بعد از قلع و قمع همه نيروهای سياسی مخالف خودش، يک دوره 15 ساله سکوت و خفقان در داخل به وجود آورد. بعد از تعطيلی کتاب جمعه، به سردبيری شاملو، تا يکی دوسالی با تلاش برخی نويسندگان به صورت محورهای پراکنده، چند جنگ ادبی مثل "بيداران"، "برج"، "گاهنامه آگاه" و "چراغ" توانستند چند شماره ای منتشر کنند. بعد همه اينها هم متوقف شدند. از سال 61 به بعد، مهاجرت روشنفکران و نويسندگان به سرزمين تبعيد شروع شد. تعدادی رفتند فرانسه، بقيه رفتند جاهای ديگر. عده ای هم ماندند تا بتوانند شايد اين دوره طاعونی را که خيال می کردند موقتی است يا گذرا است، از سر بگذرانند. (ج- ب): اين دسته از شاعران و نويسندگان که اقامتشان در خارج از کشور تا امروز به طول انجاميده، در کشورهای مختلف پراکنده شدند و کوشيدند به زبان فارسی يا زبان کشوری که در آن اقامت گزيده بودند، به کار خود ادامه دهند و بويژه تجارب خود از انقلاب و حوادث پس از آن و نيز وضعيت ايرانيان مهاجر را به تصوير کشند. مشکل بزرگ در اين ميان اما، علاوه بر تغيير محيط و مشکلات هماهنگ شدن با يک جامعه غريبه، مخاطبان انبوهی بودند که از دست رفته به نظر می رسيدند. ناصر پاکدامن، پژوهشگر و نويسنده ساکن فرانسه در همين زمينه می گويد: ناصر پاکدامن: نويسندگان و جامعه ايرانی خارج از کشور خودش را سازمان داد و توانست چه از راه مجلات از "الفبا" گرفته که مرحوم ساعدی در می آورد، تا مجلاتی که هنوز هم در می آيند مثل " ايران شناسی" و "ايران نامه" و "فصل هنر" و "باران" و "فصل کبود" وغيره و غيره و يا کتاب هايی که در کشورهای مختلف از جمله در سوئد، آمريکا و آلمان درآمدند. به طوری که امروز ما می توانيم از يک "ادبيات ايران در تبعيد" صحبت بکنيم. چندين نفر راجع به اين کتاب نوشتند، از جمله و شايد مهم ترينش کتابی باشد که خانم مليحه تيره گل نوشته. اين ادبيات در تبعيد مشخصات خودش را دارد و بسيار مهم است به نظر من. چون که برای اولين بار مضامين تازه ای را مطرح می کند: عقلانيت، نقد از خرد دينی، پرداختن به مسايل ناگفته. همه اينها مطالبی است که هيچ وقت در ادبيات ايران نبوده. يادمان باشد که بعضی از کتاب ها که هيچ وقت نتوانستند در ايران چاپ شوند، در خارج در اثر وجود اين ادبيات منتشر شدند. مهم ترينش کتاب های صادق هدايت است، ولی کتاب های ميرزا آقاخان کرمانی و ديگران هم هست. بالاخره در اين ادبيات، نوعی بيان بيرون از سانسور می بينيم. مردمی هستند، آدم هايی هستند، شاعران و نويسندگانی هستند که حرف می زنند و تيغه تند سانسور را روی خودشان احساس نمی کنند. (ج- ب): همزمان تلاش های عمده ای نيز در زمينه کارهای دانشگاهی صورت گرفت و نويسندگان و پژوهشگران فراوانی به تحقيق درباره ايران و مسايل مربوط به آن پرداختند. حورا ياوری، نويسنده و پژوهنده از اين تلاش ها می گويد: حورا ياوری: شايد مهم ترين اتفاقی که از نظر مطالعات ايران شناسی در آمريکای شمالی اتفاق افتاده، ادامه و گسترش کار دانشنامه ايرانيکا است که البته مقدماتش در سال های قبل از انقلاب فراهم شده بود، اما در سال های بعد از انقلاب با جديت و پشتکار بيشتری به اين مطلب پرداخته شده و حضور ايرانيان مهاجر تحصيل کرده و محقق در خارج از ايران، اين کار را تسهيل کرده. گذشته از آن، انجمن مطالعات ايرانی است که البته هسته اوليه آن هم قبل از انقلاب ريخته شده بود، ولی در سال های بعد از انقلاب، به دليل حضور گسترده تر ايرانيان تحصيل کرده و محقق گسترش بيشتری پيدا کرد. البته اين جداست از نشرياتی که در اينجا منتشر می شود و جداست از کتاب ها و نوشته هايی که نويسندگان ايرانی در آمريکا، در اين سال ها نوشتنش را به طور خيلی جدی دنبال کردند. تعداد داستان هايی که به وجود آمده خيلی زياد است و مجلات ادبی که نقد و بررسی اينها را حوزه کار خودشان قرار داده اند. (ج- ب): در سال های آغازين دهه 60، شمار آثار منتشر شده در زمينه علوم انسانی غير اسلامی به شکل چشمگيری کاهش يافت و تنها پس از گذشت چند سال، گشايشی نسبی پديد آمد و چند نشريه که از آنها به عنوان نشريات دگر انديش ياد شده، اجازه انتشار يافتند. فرج سرکوهی، روزنامه نگار و منتقد ادبی، آن سال ها را چنين به ياد می آورد: فرج سرکوهی: پس از سرکوب سال 60، به مدت چهار سال يعنی تا سال 1364، نشريات مستقل وجود نداشتند و محدود شده بودند به نشريات تخصصی. در سال 64 به نظر می رسيد که حکومت جمهوری اسلامی ايران خودش را تثبيت شده احساس می کند و به همين دليل من فکر می کنم يک سياست جديدی را در دادن امتياز نشر در پيش گرفت و برای بعضی نشريات امتياز صادر کرد، از جمله "آدينه". اما بايد اين را همين جا بگويم که من فکر نمی کنم که آنها يک برنامه مشخص و مدونی داشتند، ما هم که به اصطلاح شروع کنندگان اين موج جديد نشريات مستقل فرهنگی، اجتماعی و ادبی بوديم، با آزمون و خطا جلو رفتيم و نه اينکه يک برنامه از پيش تعيين شده داشتيم. شايد بشود گفت که نمايش دموکراسی هم برای غرب، يکی از اهداف اين فضای باز بود چرا که می رفت جمهوری اسلامی، در خودش را به روی اروپا باز کند برای بهره گيری از تضاد بين اروپا و آمريکا. (ج- ب): با وجود اين، به رغم محدوديت هايی که پيش روی روشنفکران ونويسندگان قرار داشت، طيف هايی از نيروهای حکومتی بر شدت انتقادهای خود افزودند و به طور آشکار در روزنامه های خويش، روشنفکران را به اتهام ترويج غربزدگی و بی بند و باری مورد حمله قرار دادند و از آنان به عنوان عاملان تهاجم فرهنگی دشمن ياد کردند. نخستين واکنش دسته جمعی نويسندگان به اين شرايط، متنی بود که در سال 1367، به نام " گزارش اهل قلم" منتشر شد. اين متن، پس از لغو برگزاری مراسمی به مناسبت سی امين سالگرد درگذشت نيما يوشيج، نوشته و با امضای 23 نويسنده و شاعر منتشر شد. علی اشرف درويشيان، نويسنده، ضرورت آغاز مجدد اقدامات مشترک نويسندگان را اين گونه شرح می دهد: علی اشرف درويشيان: به طور کلی، روشنفکران چپ و دگر انديشان از طرف اغلب نشرياتی که توسط دولت منتشر می شد، بايکوت شده بودند؛ اسمشان نمی آمد، فعاليتشان اصلا مطرح نمی شد، مقالات يا کارهايی که انجام می دادند، چاپ نمی شد و اين ايجاب می کرد که بچه ها فکری بکنند. قبلا از آن البته گردهمايی هايی بود که به عنوان کلاس های داستان نويسی يا داستان خوانی که بچه ها دور هم جمع می شدند و می خواندند و اغلب مثلا خانه گلشيری جمع می شدند. اين ضرورت ها از آنجا ايجاد شد که به هرحال، اين دوره فترت تا چه وقت می تواند ادامه پيدا کند و ما تا چه اندازه بايد در مقابل اتهامات و مقالاتی که ضد بچه های کانون نوشته می شد، ساکت باشيم؟ اينجا بود که اين ضرورت واقعا حس شد که بايد يک اقدام جمعی بکنيم و دوباره در فکر اين باشيم که بچه های کانون را دور هم جمع کنيم و آهسته آهسته زمينه جمع مشورتی فراهم شد. (ج- ب): اما اين اقدامات مشترک، باعث شدت گرفتن حملات نيروهای درون حاکميت به روشنفکران به گفته آنان دگر انديش شد. در ادامه همين کشمشکش ها، پس از بازداشت علی اکبر سعيدی سيرجانی، نويسنده و محقق توسط وزارت اطلاعات، جمعی از نويسندگان با ارسال نامه سرگشاده ای به رياست وقت قوه قضاييه، ضمن انتقاد از نحوه بازداشت آقای سيرجانی، خواستار آزادی سريع وی شدند؛ امری که با مرگ اين نويسنده زندانی، هرگز تحقق نيافت. عباس معروفی، نويسنده، در ارزيابی آن سال ها چنين می گويد: عباس معروفی: من فکر می کنم از معدود نويسندگان يا معدود ايرانيانی باشم که هرگز فکر نکرده بودم روزی در خارج از کشور زندگی کنم و در همان مجله های گردون هم چندين بار در مقالاتم نوشته بودم که سه دسته از مردم حق ترک وطن ندارند: هنرمندان، آموزگاران و پزشکان. ولی شرايط طوری بود و رژيم به طور کلی به اين نقطه رسيده بود که با ترور نويسندگان و از بين بردن روشنفکری خودش را سامان بدهد و یک کشوری با الگويی مثل سنگاپور بسازد؛ يعنی قلع و قمع فرهنگی بکند و يک مقدار فضاهای اقتصادی را رونق بدهد. شرايط اين قدر تلخ و سياه بود که من يک بخش درگير دادگاه ها بودم. يک بخش کشته شدن سعيدی سيرجانی، احمد ميرعلايی و اين چيزها را داشتيم می ديديم و نمی دانستيم پشت پرده سعيد امامی ها هستند يا چه کسانی دارند طرح را اجرا می کنند. روزهايی را من هنوز دارم کابوس می بينم. روزهايی که من وقتم از صبح تا شب تباه شد در هتل هيلتون يا خانه های ناشناس ديگر که بازجوهای مختلف شب و روز من را تباه کرده بودند و من فقط بايد می نشستم حرف های اينها را گوش می کردم و با هم حرف می زديم و بحث می کرديم. يک روز را به تباهی می کشيدند و من احساس می کردم به نقطه ای دارم می رسم که امروز، فردا بايد در برابر دوربين تلويزيون قرار بگيرم و خب با آن حکم رسوايی که داده بودند، حکم شلاق و زندان و ممنوعيت از قلم و لغو پروانه مجله، من البته توانستم با کمک آقای موريس کاپيتورن و سفير آلمان، کشور ايران را ترک کنم و بيايم بيرون. (ج- ب): بازداشت و مرگ سعيدی سيرجانی و حوادث پس از آن، بار ديگر زنگ خطر را به صدا درآورده بود. نويسندگان اين بار کوشيدند با انتشار يک متن مشترک، معنای فعاليت و حضور خود را بر خلاف آنچه که از تريبون های رسمی تبليغ می شد، توضيح دهند. انتشار متن معروف و جنجالی "ما نويسنده ايم" با امضای 134 تن از سرشناس ترين و فعال ترين چهره های ادبی کشور، حاصل چنين تلاشی بود و بلافاصله با واکنش های متفاوات فراوانی در داخل و خارج از ايران روبه رو شد. رضا براهنی، شاعر، نويسنده و منتقد ادبی، اهميت متن" ما نويسنده ايم" را از منظر خود چنين شرح می دهد: رضا براهنی: اهمیتش در این است که در گذشته عده ای به قضایا به صورت سیاسی نگاه می کردند. در متن 134 این مساله سیاسی به یک صورت خاصی حل شده است. یعنی مساله فردی اهمیت بیشتری پیدا کرده تا مساله عمومی. مشکل اصلی در ایران مساله فردی است که یک فرد خودش جدا از ایدئولوژی های مختلف چه جوری فکر می کند. این ایدئولوژی، خواه ایدئولوژی مذهبی باشد، خواه ایدئولوژی سیاسی باشد و یا ایدئولوژی های مختلف اجتماعی باشد، به طور کلی عده ای از روشنفکران ایران را به این نتيجه رساند که ما نمی توانیم بدون در نظر گرفتن فرد و آزادی فردی، در واقع تشکل آن چیزی که اسمش را ما گذاشته ایم فردیت، دور همدیگر جمع بشویم. جمع شدن ما به طور کلی برای بالا بردن سطح قدرت فردی برای بیان خلاقیت و برای بیان آزادی به صورتی که یک فرد می بیند، است؛ به جای اینکه ما همه به قضیه به صورت دسته جمعی نگاه کنیم. ولی وقتی آن جمع شروع می کند به فعالیت کردن که آن فعالیت فردی به خطر بیفتد. یعنی به وسیله سانسور و به وسیله انواع مختلف بهانه هایی که هر گروهی و یا دولت به عنوان يک گروه حاکم بخواهد که این قدرت فردی و این تشخیص فردی و این آزادی فردی را از بین ببرد. (ج- ب): اکنون نويسندگان عملا در آستانه آن قرار گرفته بودند که بار ديگر در ادامه سنتی 30 ساله به صورت مشترک و دسته جمعی از آرمان آزادی عقيده، بيان و قلم دفاع کنند. اين امر، با واکنش متقابل و تند دست کم طيفی از نيروهای درون حاکميت روبه رو شد و در مرداد ماه سال 1375، ماجرای تلاش برای پرتاب اتوبوس حامل 21 نويسنده عازم ارمنستان به دره را پديد آورد. منصور کوشان، نويسنده و شاعر، يکی از سرنشينان اين اتوبوس بود: منصور کوشان: به گمان من و بسياری از دوستانی که آن موقع با ما همکاری می کردند، نظام جمهوری اسلامی رسيد به اين ضرب المثل معروف که "مرگ يک بار، شيون يک بار". به اين نتيجه رسيد که می تواند يکباره تمام نويسندگان را طی يک طرح و توطئه از بين ببرد و در کمين نشست تا اتفاق دعوت اتحاديه نويسندگان ايروان ارمنستان به وجود آمد. اين بهترين فرصت بود برای نظام جمهوری اسلامی. برای اينکه در اين فرصت می توانست به هدفش برسد در بيرون از مرزهای ايران. چنانکه غفار حسينی، که اين آخرين جمله ای است که از او شنيديم، چون بعدش بلافاصله او را کشتند، گفت در گردنه های ايروان، اين اتوبوس را به دره ها می اندازند و می گويند خيلی خب، يک اتفاقی است در خارج از کشور، در ارمنستان. در سفر ارمنستان، به دليل اين پيشگويی غفار حسينی، من اتوبوسی را که قرار بود برود به ايروان حذف کردم و گفتم اتوبوس فقط تا مرز جلفا ما را ببرد و از اتحاديه نويسندگان ايروان خواستم آنها اتوبوسی بفرستند به مرز جلفا و از آنجا آنها ما را ببرند و آنها هم پذيرفتند. در نتيجه نيروهای امنيتی نظام جمهوری اسلامی به اين نتيجه رسيدند که اين کار را در خود ايران، در گردنه حيران انجام بدهند، در منطقه آستارا. (ج- ب): اين ماجرا و بالا گرفتن اين زمزمه در بين روشنفکران که طرحی برای انفجار محل تجمع آنان وجود داشته، ميزان و شدت مخالفت ها با روشنفکران و اقدامات دسته جمعی آنان را بيش از پيش آشکار کرده و فضايی را پديد آورده بود که در آن نويسندگان هر لحظه منتظر واقعه و حادثه ای بودند. فضايی که در فرجام خود، آغاز دور دوم مهاجرت های گسترده اهل قلم را در پی داشت. با اين همه، جامعه آبستن حوادث تازه و تا حدودی پيش بينی ناشده بود. شرايط کشور در انتخابات دوم خرداد ماه سال 1376 و آغاز رياست جمهوری محمد خاتمی، که در برنامه هايش از مسايلی همچون آزادی و حقوق شهروندی دفاع کرده بود، بسياری را به در پيش بودن روزهايی روشن تر، پس از گذران دو دهه دشوار اميدوار ساخته بود. کاظم کردوانی، پژوهشگر و نويسنده از اين اميدواری می گويد: کاظم کردوانی: تصور من اين است و واقعيت جامعه ما اين را می گويد که در تمام دوران تاريخ معاصر ايران، آقای خاتمی برای اولين بار با چنين اقبال وسيعی روبه رو شد. يعنی حتی در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، چنين اقبال وسيعی به سوی يک دولتمرد وجود نداشت. جريان حزب توده بود و تمام جرياناتی که تاريخ ما مبين آن است. در صورتی که در زمان آقای خاتمی، علاوه بر اينکه بيش از 20 ميليون نفر به ايشان رای دادند، مجموعه جريانات روشنفکری ايران، از ايشان دفاع کرده و پشت سر ايشان ايستاده است؛ به رغم همه انتقادهايی که به آقای خاتمی داشته و به رغم نگاه انتقاد آميزی که به آقای خاتمی داشته، از جمله خود بنده، ولی همه سعی کردند از اين حرکت دفاع کنند و اين حرکت را به پيش ببرند. يعنی ما برای اولين بار در تاريخ معاصر ايران می توانيم ادعا بکنيم کوچک ترين ايرادی به مجموعه جريانات روشنفکری ايران وارد نيست که چرا از يک جريان اصلاح طلب دفاع نکرده است. (ج- ب): آنچه که پس از دوم خرداد 1376 روی داد و روندی که تا امروز ادامه يافته، موضوعی است که در بخش سوم و پايانی اين رشته برنامه ها مورد بررسی قرار می گيرد. خدمات | جمشيد برزگر: از سال 1360 به اين سو، شرايط تازه ای در ايران پس از انقلاب پديد آمده بود. آغاز جنگ ايران و عراق، گرايش های فکری و فرهنگی جمهوری اسلامی و صف بندی های آشکار نيروهای سياسی مخالف در برابر حکومت، زمينه های لازم را برای آغاز دوره نوينی از سختگيری ها و برخوردهای تند و حذفی فراهم ساخته بود. | آزادی بيان و 25 سال جمهوری اسلامی – قسمت دوم |
پیشنهادها، دیدگاه ها و انتقادهای شما، در بهبود برنامه ها، به ما کمک می کند. همچنین اگر خودتان اهل موسیقی و هنرهستید، می توانید در برنامه های ما سهم بگیرید یا دوستان هنرمند تان را برای حضور در برنامه ها، به ما معرفی کنید. به یاد داشته باشید که در قسمت موضوع (Subject) ایمیل هایتان، بنویسید "برنامه های تفریحی برای افغانستان". نشانی ایمیل ما : [email protected] خدمات | اگر دوست دارید نظرات تان در مورد برنامه های تفریحی بی بی سی، به زبان فارسی دری در این صفحه و در برنامه های رادیویی منعکس شود، برای ما نامه بنویسید. | نامه بنویسید و در برنامه های ما مشارکت کنید |
درویشیان را باید از زمره معلم- نویسندگانی دانست که به تأسی از صمد بهرنگی، در پی گسترش بذر آگاهی در میان توده های محروم بودند. نخستین مجموعه داستان درویشیان - از این ولایت- مهم ترین درونمایه های آثار او را که تا سالیان بعد تکرار شدند آشکار می کند او را باید از زمره معلم- نویسندگانی دانست که به تأسی از صمد بهرنگی، در پی گسترش بذر آگاهی در میان توده های محروم بودند. نخستین مجموعه داستان درویشیان - از این ولایت- مهم ترین درونمایه های آثار او را که تا سالیان بعد تکرار شدند آشکار می کند. نخستین داستان این مجموعه " نیاز علی ندارد" نام دارد و داستان دانش آموزی است که کاغد مشقش را از میان زباله دان مدرسه پیدا می کند. پدرش ریش سفید نام دارد و از کار افتاده است. شغل مادر نیازعلی خندان کردن پسته با دندان بوده و وقتی همه ی دندان هایش را از دست داده بیکار شده است. نیازعلی خون سرفه می کند و از سرما می میرد. داستان با خبر مرگ نیاز علی تمام می شود در حالی که معلم -راوی به روزنامه تازه ای که روی شیشه ی پنجره چسبانده اند نگاه می کند که در آن با خط درشت نوشته شده "بهداشت برای همه ". نام خانوادگی ندارد دوپهلو ست و هم ناظر به نداشتن شناسنامه و به تبع آن نام خانوادگی ست و هم نشان از نداری. گویی این اشخاص بی نام و نشان، این گمنامان اجتماع جز نداری و فقر نشانی ندارند. فقری که هزار شکل دارد و از آن گریزی نیست. مردمان فقیر در رویای نجات از فقرند اما راه خروج به روی شان بسته ست. در داستانی دیگر، پدری با پسر نوجوانش در پی یافتن عتیقه گورهای کهنه را می کاوند و در حین کار از رویاهای شیرین دستیابی به پول حرف می زنند. درست در لحظه ای که سرانجام شیئ ارزشمندی می یابند سایه ژاندارم های تفنگ به دوش بر آنان می افتد. این همان سرنوشت محتوم نفرین شدگان عالم است که درونمایه آثار مشهوری چون پیرمرد و دریای همینگوی و مروارید سیاه جان اشتاین بک نیز بوده است. آنچه آثار درویشیان را برجسته می کند سویه عمیق انسانی و شفقت نیرومندی است که در این آثار موج می زند. درویشیان داستان اجتماعیِ واقع گرا می نویسد اما واقع گراییِ او به توصیف صرف پدیده های اجتماعی ختم نمی شود. او در پی اثرگذاری بر واقعیت اجتماعی و ایجاد تحول مثبت در آن است. از همین روی به روشنگری دست می زند. در شمار قابل توجهی از داستان هایش نویسنده - معلم یا در نقش راوی یا یکی از شخصیت ها حضور دارد. معلمی که برای کودکان روستایی کتاب- و از جمله کتاب های صمد- را می برد و وقتی در برف گرفتار گرگ ها می شود و روستاییان نجاتش می دهند بیش از آنکه نگران جانش باشد پرسانِ حال خورجین کتاب هایی ست که برای بچه ها می آورده است. بیشتر بخوانید: نویسندگانی که در باره روستا نوشته اند را می توان به دو دسته تقسیم کرد: گروهی که زاده و پرورده روستا بوده اند و تجربه بزرگ شدن در روستا داشته اند چون محمود دولت آبادی و گروهی که به دلایل پیوندهای خانوادگی و یا شغلی با روستا آشنایی یافته اند. درویشیان و تنی چند از هم نسلان او مانند امین فقیری و منصور یاقوتی قدم در راهی گذاشتند که صمد بهرنگی و بهروز دهقانی گشوده بودند. به معلمی به روستا رفتند تا هم چراغ دانش را بیافروزند و هم زندگی روستاییان را بر کاغذ نقش کنند. نگاه اینان به روستاییان نگاهی مهرورزانه و در عین حال فاصله دار است. آنان خرافات روستایی را نیز می بینند و نقد می کنند ضمن اینکه به دلیل گرایش های عدالت خواهانه، فاصله طبقاتی و دره پرناشدنی بین ثروتمندان و تهی دستان را می بینند و نشان می دهند. بخش دیگری از آثار درویشیان از جمله آبشوران به زندگی شهرنشینان می پردازد. شهرنشینانی که در جبری که حاصل زیستگاه آنهاست اسیرند. نوجوانانی که از سن کم به کارهای سخت و طاقت فرسا مشغول اند. توصیف درویشیان بسیار جزیی نگر و دقیق است. نگاه او به شخصیت هایش رفتارشناسانه است. در میان طیف وسیع شخصیت هایش همه نوع آدمی یافت می شود: قهوه چی ها، پادوها، عمله های ساختمانی، دستفروش ها، پنبه زن ها و صاحبان مشاغلِ در حالِ زوال. این داستان ها به شناخت ما از تاریخ اجتماعی ایران در آن دوره کمک می کند چرا که درویشیان آینه ای بر روزگار خود گرفته است. داستان های او تاریخ و جغرافیا، زمان و مکان دارد. عادات و رسوم کشت و زرع، طرز کار مدارس و شیوه های زیست مردمان شهری و روستایی در آثار او قابل مطالعه ست. همچنین شمار قابل توجهی از واژگان خاص کرمانشاهی - کردی در آثار او به چشم می خورد. نویسنده ی مردمی به فرهنگ مردم هم بی توجه نیست. افسانه های مردم ایران مجموعه ی مفصلی از فرهنگ عامه است که به همراهی رضا خندان مهابادی گرد آورده است. قلم درویشیان، بسیاری آدم های بی نشان را نشان دار کرده و به آنان هویت بخشیده است. عاطفه نیرومند او شخصیت هایش را جان بخشیده و امید به عدالت و آزادی و پیروزی نیکی را در دل هایشان فروزان کرده است معلمی که در پی روشنگری ست و آرمان های عدالت طلبانه دارد ناخودآگاه به مسایل سیاسی دوران خود هم خواهد پرداخت. در داستان " کی بر می گردی داداش جان" که برای کودکان نوشته شده، راوی کودکی ست که برادر بزرگش را ساواک می برد. برادری که برای شان کتاب می خریده ، بهترین داداش دنیا بوده و به برابری اعتقاد راسخ داشته تا حدی که معتقد بوده وقت گذراندن با گربه ی خانواده نیز باید به طور مساوی بین بچه ها تقسیم شود. این داستان و نظایر آن بر روی نسلی از کودکان و نوجوانان ایران تاثیر گذاشت و آنان را به مبارزه سیاسی علاقمند کرد. سیاست در سایر آثار درویشیان هم جایگاه پررنگی دارد از جمله در سلول ۱۸ و در رمان چهار جلدی سال های ابری که روایتی مفصل از دورانی ست که از سر گذرانده و رد پای زندگی شخصی و اجتماعی نویسنده در آن پررنگ است. ادبیات و تعهد اجتماعی درویشیان او را مثل بسیاری دیگر از روشنفکران هم عصرش به زندان شاه دچار کرد. تجربیات او از زندان و درک فضای آن در برخی آثارش بازتاب یافت و نیز انگیزه ای برای کارهای دیگری به وی داد. از جمله گفت و گوی مفصل با صفر قهرمانیان که با عنوان خاطرات صفرخان منتشر شده و گفت و گو با فاطمه سعیدی که هنوز منتشر نشده اما درویشیان در باره اش سخن گفته است. شاید بتوان درویشیان را با معیارهای نقد ادبی یک نویسنده متعهد نامید. نویسنده ای که ادبیات را ابزاری برای تحقق آرمان های اجتماعی و سیاسی می بیند. شاید بتوان برای این ایده دلایل بسیار، هم از میان آثارش و هم از زیست اجتماعی او در جایگاه یک روشنفکر ارایه داد. درویشیان بی تردید فردی متعهد بود و حس تعهد اجتماعیِ نیرومندی داشت. در عین حال از ایستادگی بر سر آرمان های خود هراسی به دل راه نمی داد. به آزادی بیان و نشر- بی حصر و استثنا - ایمان داشت و هیچ نوع سانسور در ادبیات را بر نمی تافت. من اما دوست دارم او را نویسنده بخوانم، بی هیچ پسوند و پیشوندی. در جهانی که روز به روز از امنیت روحی و اخلاقی تهی تر می شود، هنر و ادبیات شاید واپسین پناهگاه آدمی باشد. قلم درویشیان، بسیاری آدم های بی نشان را نشان دار کرده و به آنان هویت بخشیده است. عاطفه نیرومند او شخصیت هایش را جان بخشیده و امید به عدالت و آزادی و پیروزی نیکی را در دل هایشان فروزان کرده است. قهرمان های او مردمان معمولی اجتماع اند. خواندن آثار او ما را به این توده عظیم انسانی پیوند می زند. جوهره آثار او همان کیفیت قابل درک اما توصیف ناشدنی ست که من شفقت می نامم. شفقتی که در همه آثار ادبی بزرگ جهان می بینیم و بدون این شفقت، امکان همدلی خواننده با شخصیت های آفریده شده وجود نخواهد داشت. | علی اشرف درویشیان کودکی خود را در سال های پس از جنگ جهانیِ دوم گذراند. روزگاری که کشور درگیر فقر شدید اقتصادی بود و به دلیل قحطی و پس لرزه های حضور نیروهای متفقین، طبقات فرودست به سختی روزگار می گذراندند. در سال های جوانی به معلمی در روستاها پرداخت و نخستین داستان های خود را با الهام از زندگی روستاییان و از جمله کودکان و نوجوانان دانش آموز روستایی نوشت. | علی اشرف درویشیان؛ نشان بی نشانها |
قصد ايران برای دستيابی به تکنولوژی اتمی جهت توليد برق، به دهه 1970 ميلادی، دوره ای که محمدرضا پهلوی حکومت سلتنطی را اداره می کرد باز می گردد. مذاکره با شرکت های آمريکايی، فرانسوی و آلمانی از اوايل دهه 1970 برای احداث چند نيروگاه اتمی در اطراف شهر بندری بوشهر در جنوب ايران آغاز شد. مذاکرات ادامه يافت تا اينکه در سال 1974، ايران قرارداد احداث 2 واحد توليد برق 1200 مگاواتی در بوشهر را با شرکت آلمانی زيمنس به امضا رساند. بدين ترتيب بيش از 2 هزار متخصص آلمانی به همراه افزون بر 7 هزار کارشناس ايرانی، اجرای اين طرح را که در زمان خود يکی بزرگترين پروژه های نيروگاه برق اتمی محسوب می شد آغاز کردند. پيش بينی شده بود طرح تا پايان سال 1980 تکميل شود و همه چيز طبق برنامه در حال پيشرفت بود. در سال 1988 ايران در دعوای حقوقی برای دريافت غرامت از آلمان به خاطر توقف احداث نيروگاه بوشهر شکست خورد و همه اميدش را نيز برای متقاعد کردن آلمان ها برای تکميل اين نيروگاه از دست داد. در نتيجه رهبران ايران به روسيه متمايل شدند. در ژانويه 1995 توافقنامه تکميل نيروگاه اتمی بوشهر را امضا کردند و ساخت اين نيروگاه هنوز ادامه دارد. نگرانی درباره برنامه های اتمی ايران برخی از منتقدان برنامه های اتمی ايران، استدلال می کنند که ايران به خاطر برخورداری از منابع بزرگ نفت و گاز، نيازی به ايجاد نيروگاه های اتمی برای توليد برق ندارد. همين مساله ريشه نگرانی آمريکا را تشکيل می دهد و ايالات متحده به همين خاطر معتقد است هدف اصلی ايران توليد سلاح های اتمی است. در مقابل، رهبران ايران اشاره می کنند که برنامه های اتمی ايران در دوران حکومت شاهنشاهی طراحی شد و مورد تاييد آمريکا نيز قرار گرفت. آنها می گويند ايران نيازمند متنوع کردن منابع انرژی خودش است و همچنين بايد از منابع تجديد پذير انرژی برخوردار باشد. صادرات نفت و گاز 80 درصد درآمدهای ارزی ايران را تامين می کند و نياز داخلی ايران به انرژی با توجه به اينکه جمعيت اين کشور از زمان انقلاب اسلامی تا کنون تقريبا دو برابر شده، شديدا افزايش يافته است. رهبران ايران استدلال می کنند که اگر به منابع ديگر انرژی دسترسی نداشته باشند در آينده نزديک اين کشور بايد تمام نفت و گازی را که توليد می کند در داخل به مصرف برساند. اتحاد جناح های سياسی ايران در مورد برنامه های اتمی البته رهبران ايران به برنامه های اتمی اين کشور فقط از زاويه منافع اقتصادی آن نگاه نمی کنند. آنها می گويند توانايی های اتمی ايران توسط دانشمندان ايرانی بدست آمده و از آن به عنوان منبع قدرت و سربلندی ياد می کنند. هر دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار درون حاکميت ايران که در زمينه های بسياری رو در روی هم قرار دارند، در دفاع از برنامه های اتمی ايران اتفاق نظر دارند. نخستين بار محمد خاتمی، رييس جمهور اصلاح طلب ايران بود که ماه فوريه گذشته در تلويزيون اين کشور با افتخار از خودکفايی ايران در توليد سوخت نيروگاه های اتمی سخن گفت. آقای خاتمی در توجيه نياز ايران به توليد سوخت نيروگاه های اتمی گفت: "ما نمی توانيم آينده خود را در دست کسانی بگذاريم که تحت تاثير و نفوذ ديگران قرار می گيرند." وی تکنولوژی اتمی ايران را دست آوردی بسيار بزرگ برای انقلاب اسلامی معرفی کرد. آقای خاتمی و ساير رهبران ايران از تکنولوژی اتمی برای تهييج احساس های ملی گرايانه استفاده می کنند. ايران و بمب اتمی اگرچه رهبران ايران تاکيد می کنند که برنامه های اتمی اين کشور کاملا صلح جويانه است، اما دستيابی به سلاح های اتمی، طرفداران پر و پا قرصی در ايران دارد. از ديد بسياری از مردم عادی ايران، حتی آنها که مخالف يا منتقد جمهوری اسلامی نيز هستند، دستيابی به سلاح های اتمی يک خواست مشروع است. مردم می پرسند چرا آمريکا، روسيه، بريتانيا، فرانسه، چين، پاکستان، هند و اسرائيل می توانند سلاح های اتمی داشته باشند اما ايران نمی تواند؟ حتی برخی از مقام های رسمی ايران بر اين عقيده اند که اگر ايران به سلاح های اتمی دست پيدا کند، ايالات متحده ديگر قادر نخواهد بود چنان فشاری به جمهوری اسلامی وارد کند. آنها استدلال می کنند که بمب های اتمی مانع موثری در مقابل مواضع خصومت آميز قدرت های جهان باشد. برخی کارشناسان مستقل همچنين عقيده دارند ايران دلايل امنيتی خوبی برای دنبال کردن راه های دسترسی به يک عامل بازدارنده دارد. ايران در دهه 1980 مورد حمله شيميايی عراق قرار گرفت. اسرائيل با موشک های ميان برد خود قادر است تهران را هدف قرار دهد که اين تهديدی جدی برای جمهوری اسلامی است و آمريکا نيز به فکر تغيير رژيم در ايران است. مقام های ايران در تکذيب اينکه در تلاش برای دست يابی به سلاح های اتمی هستند، می گويند استفاده از سلاح های اتمی ضد باورهای اسلامی است. کمال خرازی، وزير خارجه ايران اخيرا گفت که استفاده از تسليحات اتمی در اسلام حرام است اما وی چند سال قبل ديدگاهی متفاوت در اين زمينه داشت. آقای خرازی در ماه ژوئن سال 1988 از آزمايش بمب اتمی توسط پاکستان استقبال کرد و گفت مسلمانان در سراسر جهان از توانايی هسته ای پاکستان که می تواند نقشی بازدارنده در برابر اسرائيل داشته باشد خوشحال هستند. ايران و پيمان منع توليد سلاح های اتمی ايران پيمان منع توليد سلاح های اتمی را در دوره حکومت پهلوی امضا کرد. حکومت اسلامی در سال 1987 بار ديگر عضويت خود را در اين پيمان تاييد کرد. بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی نيز به طور منظم از ايران بازرسی کرده اند اما تا تقريبا يک سال قبل هيچگاه اعتراض عمده ای نسبت به برنامه های اتمی ايران مطرح نکرده بودند. رهبران جمهوری اسلامی بر اين باورند که جمهوری اسلامی از دو سال پيش که جرج بوش، رييس جمهور آمريکا ايران را در کنار عراق و کره شمالی عضو محور شرارت معرفی کرد، به خاطر برنامه های اتمی آن تحت فشار قرار گرفته است. آنها می گويند آمريکا و اسرائيل برنامه های اتمی ايران را بهانه ای برای نابود کردن حکومت اسلامی قرار داده اند. تندروها در ايران همچنين به آنچه سياست های دوگانه آمريکا می خوانند نيز اعتراض دارند. آنها می گويند برنامه های اتمی اسرائيل هرگز مورد اعتراض آمريکا قرار نگرفته است. اما گروهی از ايرانيان می گويند برنامه های اتمی غير شفاف ايران مانند تاسيسات معرفی نشده اتمی و اروانيوم وارداتی که در گزارش اخير بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی به آن اشاره شده بود، عواقب بين المللی بزرگی برای کشور به همراه آورده است. ايران بر سر دو راهی رهبران ايران بر اين نکته توافق دارند که امضای پروتکل الحاقی پيمان منع توليد سلاح های اتمی يا عدم امضای آن، عواقب وخيمی برای منافع ملی اين کشور خواهد داشت. اما آنها در مورد اينکه چه واکنشی به ضرب الاجل تعيين شده توسط آژانس بين المللی انرژی اتمی نشان دهند که تا پايان ماه اکتبر به آنها فرصت می دهد ثابت کنند در حال توليد بمب اتمی نيستند، اتفاق نظر ندارند. اصلاح طلبان اينگونه استدلال می کنند که جو سرسختانه بين المللی امکان مانور زيادی برای جمهوری اسلامی باقی نگذاشته و آنها بايد بدون قيد و شرط به به خواسته های بين المللی تن دهند. اما تندروها کاملا با اين موضع مخالفند. آنها می گويند ايران نبايد توانايی های دفاعی خود را در معرض ديد دشمنان خارجی قرار دهند. تندروها می گويند آزانس بين المللی انرژی اتمی چه تضمينی می تواند بدهد که آمريکا از طريق بازرسی های گسترده، به جاسوسی در مورد امکانات دفاعی ايران نخواهد پرداخت؟ تندروها می گويند ضرب الاجل توطئه ای برای براندازی جمهوری اسلامی است. در عين حال، آيت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی به طور بارزی سکوت اختيار کرده است. او در وضعيت دشواری قرار گرفته است. از سويی او نمی خواهد اين طور به نظر برسد که با پذيرش امضای پروتکل الحاقی، تسليم فشارهای خارجی شده است؛ از سوی ديگر او می داند که نپذيرفتن درخواست های بين المللی در مورد شفاف سازی برنامه های اتمی می تواند تهديدی برای حکومت وی باشد. راه سوم؟ برخی ناظران می گويند جمهوری اسلامی در طول حيات 25 ساله خود با چنين انتخاب حساسی روبرو نشده بود. در اين شرايط سخت، برخی رهبران ايران به دنبال پيدا کردن راه سومی با شرايط ساده تر برای خود هستند. کمال خرازی اخيرا گفت ايران آماده امضای پروتکل الحاقی به پيمان منع توليد سلاح های اتمی هست اما به اين شرط که حق غنی سازی اورانيوم (توليد سوخت نيروگاه های اتمی) را داشته باشد. اما در قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی از ايران خواسته شده تا برنامه های غنی سازی اورانيوم خود را متوقف کند. بعيد به نظر می رسد که آمريکا نيز با چنين حقی برای ايران موافقت کند. آقای خرازی در داخل ايران نيز برای متقاعد کردن تندروها در مورد پذيرش درخواست های بين المللی مشکل خواهد داشت. خدمات | تاريخچه تلاش ايران برای دستيابی به تکنولوژی اتمی | نگاهی به سه دهه تلاش ايران برای دستيابی به تکنولوژی اتمی |
رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود از زوایای تازهای از جنگ در افغانستان و عراق پرده برداشته آقای گیتس در کتاب 'وظیفه: خاطرات یک وزیر در جنگ' در دو بخش به مرور خاطرات سیاسیاش از جنگ عراق و افغانستان میپردازد. در این مقاله به بررسی خاطرات آقای گیتس از افغانستان پرداخته شدهاست. کرزی: عجول، متوهم، عصبی رابرت گیتس خاطرات زیادی از رابطه و دوستیاش با حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان نقل میکند. او در جایی از کتابش کرزی را فردی میخواند که "هرگز برای قضاوت کردن منتظر فکت نمیماند." با این حال در برخی موارد گیتس اعتراف میکند که حق با کرزی بوده است. وزیر دفاع پیشین ایالات متحده مینویسد با وجود آنکه کرزی موقف سیاسی و حتی زندگی خود را مدیون حمایت آمریکاییها بوده "با آن هم کرزی یک رهبر پشتون و یک ناسیونالیست افغان بود و عدم اعتماد به بریتانیاییها و انزجار از آنها، در DNA او است." گیتس میگوید در طول چهارسال و نیم دوره خدمتش به عنوان وزیر دفاع بارها با حامد کرزی، اغلب به صورت خصوصی، ملاقات کرده و هر دو همواره گفتوگوهای صریحی با هم داشتهاند. گیتس کارکردن با حامد کرزی را "به شدت خسته کننده و دیوانه کننده" توصیف میکند و میگوید شخص او راز کار کردن موثر با رئیس جمهور کرزی را در گوش فرا دادن بهتر به حرفهای او یافته بود؛ کاری که به گفته رابرت گیتس کمتر کسی از مقامات غربی به شمول سفیر آن زمان آمریکا در افغانستان، تمایلی به آن داشت. چرا که به نظر بسیاری حامد کرزی در طرح نگرانیهای خود بسیار صریح و تند بود. آقای گیتس مینویسد: 'مدتها قبل از آنکه موضوعاتی مثل تلفات غیرنظامی، عملکرد کمپانیهای خصوصی امنیتی، حملات شبانه و استفاده از سگها در جستجوی خانهها به موضوع مورد اختلاف شدید و علنی میان کرزی و ائتلاف بینالمللی تبدیل شود، رئیس جمهوری افغانستان این مسائل را به طور خصوصی به ما گوشزد میکرد. اما ما در درک اهمیت این اشارات و اتخاذ اقدامات لازم کُند عمل کردیم.' رابرت گیتس میگوید کرزی 'به طور استثنایی نسبت به اقدامات و یا نظریات خارجیها که در آن به حاکمیت ملی افغانستان، شهروندان این کشور و یا خود او احترام در نظر گرفته نمیشد، حساس بود. او بخصوص نسبت به انتقادات خارجیها از خودش و خانوادهاش، به ویژه در ارتباط با فساد حساسیت داشت.' در چندین مورد وزیر دفاع پیشین آمریکا به گرایش رئیس جمهور کرزی به تئوری توطئه اشاره میکند که به مرور زمان بدتر شده بود. گیتس میگوید، کرزی در جلسهای خصوصی در سال ۲۰۰۷ به او گفته بود: 'کار کردن با ائتلاف شمال، کشور را در معرض خطر قرار داده و اینکه "متحدین پوتین" [ائتلاف شمال] اکنون اعضای پارلمان و حتی کودکان را میکشند. حامد کرزی به من گفت: این کار طالبان یا القاعده نیست بلکه کار مردم بد خود ما است.' و اینکه حکومت افغانستان 'برای مهار این وضعیت نیاز به مشوره با آمریکاییها دارد.' حامد کرزی در چند سال اخیر از بسیاری از سیاستهای آمریکا در قبال افغانستان انتقاد کرده به گفته گیتس، از آنجا که بیشتر فعالیتهای طالبان در جنوب افغانستان متمرکز بوده است، حامد کرزی به او گفته که پشتونها بیشترین ضربه را از این جنگ دیدهاند و او [کرزی] احساس میکند که پشتونها هدف قرار گرفتهاند. گیتس مینویسد 'او این را گفت تا اشاره کند که ما نیاز داشتیم با قبایل پشتون بیشتر کار کنیم' و ادامه میدهد: 'این [شخصیت] کلاسیک کرزی بود؛ بیش از حد هیجان زده و پارانوید اما الزاما حرفش اشتباه نبود.' رابرت گیتس در جایی دیگر به گفتوگوی مفصلش با کرزی در مورد قضیه کابل بانک اشاره میکند و میگوید به رئیس جمهوری افغانستان خاطر نشان ساخته که مقصر دانستن آمریکا برای تمام مشکلات افغانستان کمکی به وضعیت نمیکند و از او خواسته که باید در مورد موضوع روند انتقال و قضیه کابل بانک با یکدیگر کار کنند. گیتس مینویسد به آقای کرزی هشدار داده که افرادی در اطراف او هستند که از نگرانیها و نارضایتی های او سوءاستفاده میکنند و تلاش میکنند که او را نسبت به آمریکاییها بدبین سازند و برای اینکار 'تئوریهای توطئه مسخرهای' را به خورد او میدهند. گیتس میگوید: '[با این وجود] پاسخهای کرزی در آن ملاقات و سپس سخنانش در طول ضیافت شام آن شب این سوال را برایم مطرح کرد که آیا واقعا کرزی به حرف کس دیگری، به جز همان ذهنهای آلوده به توطئه گوش میکند؟' رابرت گیتس مینویسد آن شب کرزی به او گفت که شنیدهاست ایالات متحده میخواهد افغانستان را تضعیف کند و آن را به کشورهای کوچکی تجزیه کند. او عملکرد آمریکاییها در ایجاد پلیس محلی و کار با رهبران محلی را "به شدت بیثبات کننده" توصیف کرده و نیز پرسیده بود که "اجندای واقعی آمریکاییها در افغانستان چیست؟". به نوشته گیتس او به طور مفصل در مورد "رادیکالیزه شدن پشتونها" سخن گفته و افزوده که 'هندیها به او گفتهاند که ممکن است آمریکاییها یا انگلیسها پشت این قضیه باشند.' ابهام در استراتژی غرب گیتس در چند جای کتاب خود به صراحت اشاره میکند که فرماندهان نظامی و مقامهای سیاسی غربی و افغان به ندرت ارزیابی واقعی از وضعیت افغانستان داشتهاند. او میگوید گزارشها و معلومات مفصلِ بیش از حد از منابع مختلف نظامی و ملکی (غیرنظامی) باعث میشد که هر کس ارزیابی خود را داشته باشد و غالبا این ارزیابیها به شدت متناقض بود. او مینویسد: 'در اواسط جون ۲۰۰۸، در جریان یک کنفرانس ویدیویی با ژنرالها در کابل و بروکسل و مقامات ارشد پنتاگون در واشنگتن، بار دیگر عصبانیت شدیدم را نشان دادم و خطاب به مقامات نظامی در کابل گفتم: "شما از کابل حرفهای بسیار خوبی میزنید اما گزارشهای استخباراتی (اطلاعاتی) نیز به من میرسد که نشان میدهد همه چیز در افغانستان به سمت جهنمی شدن میرود. من نمیتوانم بفهمم که چطور وضعیت به سمت درستی در حال حرکت است. من حتی فکر نمیکنم که رئیس جمهوری [آمریکا] هم تصور روشنی داشته باشد از اینکه ما واقعا در افغانستان چه میکنیم؟" آقای گیتس اعتراف میکند که 'ناکافی بودن سرباز، مربی و کارشناس غیرنظامی، سلسله مراتب فرماندهی مبهم و گیجکننده، نبود هماهنگی لازم در بخشهای غیرنظامی و فقدان مکانیسمهای ارتباطی موثر و واضح میان بخشهای نظامی و غیرنظامی غربی از یک سو و فساد اداری در تمام سطوح دولت افغانستان، دمدمیمزاج بودن رئیس جمهور کرزی، نبود وزرای کاردان و اختلافات میان ولایات و دولت مرکزی' از جمله چالشهایی بوده که منجر به سردرگمی و ابهام در وضعیت افغانستان شده است. گیتس میگوید دو هفته بعد از ملاقات فوق با دو مقام دیگر وزارت دفاع با یاب دی هوپ سخیفر، دبیرکل وقت ناتو در واشنگتن دیدار کرده بود و آقای سخیفر به او گفته بود: "احساس من این است که میتوانیم طالبان را مهار کنیم، اما نمیتوانیم بر آنها چیره شویم." در جایی دیگر، رابرت گیتس میگوید که تعهد و باور روسای جمهوری افغانستان و ایالات متحده به استراتژی نظامی [افزایش نیرو] برای موفقیت آن حیاتی بود، اما هر دو رهبر 'اگر نگوییم که به این باور رسیده بودند که آن استراتژی [افزایش نیرو] شکست خواهد خورد، حداقل نسبت به کارایی آن تردید داشتند.' وزیر دفاع پیشین آمریکا میگوید 'استراتژی لازم و منابع آن بسیار دیر به افغانستان رسیده بود؛ زمانی که کاسه صبر در آن کشور و ایالات متحده لبریز شده بود.' آقای گیتس در بخش دیگری به گزارش محرمانهای اشاره میکند که در آن ژنرال دیوید پترایوس در اوایل سال ۲۰۱۱ در یک جلسه ناتو گفته بود که انتقال مسئولیتهای امنیتی به افغانها میتواند در پایان ۲۰۱۴ "آغاز" شود، در حالیکه برنامه رئیس جمهور اوباما "تکمیل" انتقال مسئولیت امنیتی به افغانها در پایان ۲۰۱۴ بود. اوباما این اظهارات پترایوس را 'مورد دیگری از سرپیچی از دستور از سوی نظامیان' تلقی کرد. او جلسه شورای امنیت را فراخواند و در جریان آن [در حضور پترایوس] با خشم گفت که قصد او آغاز انتقال مسئولیت امنیتی در جولای ۲۰۱۱ و تکمیل آن در پایان ۲۰۱۴ است. به گفته گیتس، اوباما در آن جلسه تاکید کرد: "من با هرکسی که بگوید برنامه خروج به تعویق بیفتد، سرسختانه مخالفت خواهم کرد. من ترجیح میدهم برنامه خروج تسریع شود. نیازی هم به توصیههای زیرکانه در مورد دستوراتم ندارم." گیتس میگوید 'رئیس جمهور اوباما سپس افزود: "اگر به این باور برسم که با من بازی میشود…" و جملهاش را ناتمام گذاشت، به وضوح به این معنا که عواقب بسیار سختی خواهد داشت.' رابرت گیتس در ادامه مینویسد که به نظر او این تلقی اوباما که ژنرال پترایوس او را بازی میدهد، نادرست بود و نسبت به پترایوس نیز بیحرمتی حساب میشد. رابرت گیتس احساس خود در آن لحظه را اینطور تشریح میکند: 'همانطور که [در جلسه] نشسته بودم با خود اندیشیدم: رئیس جمهور به فرمانده خود [پترایوس] اعتماد ندارد، نمیتواند کرزی را تحمل کند، به استراتژی خودش باور ندارد و نمیپذیرد که این جنگ [افغانستان] جنگ اوست. برای او، تمام مساله خروج از افغانستان است. [جو] بایدن همچنان به تحریک او ادامه میدهد و دستیاران اوباما برای نشان دادن اخبار و معلومات تهییجکننده به او که عملکرد پترایوس و دیگر فرماندهان ارشد نظامی را زیر سوال میبرد، هیچ فرصتی را از دست نمیدهند.' گیتس میگوید با همه اینها پیروزی ماموریت افغانستان حیاتی بود: 'چرا که شکست خوردن یک ابرقدرت دیگر در افغانستان از تندروان اسلامگرا عواقب ویران کننده و طولانی در سرتاسر جهان اسلام میداشت. این تصور که ایالات متحده در افغانستان شکستخورده تلقی شود، آن هم در حالی که آمریکا با بحران اقتصادی روبرو بود، تاثیرات مهمی بر جایگاه این کشور در جهان باقی میگذاشت. نیکسون و کسینجر قادر بودند با ایجاد ارتباط با روسیه و چین عواقب شکست آمریکا در ویتنام را مهار کنند و نشان دهند که ما هنوز هم در صحنه جهانی با قدرت هستیم. اما ایالات متحده در سال ۲۰۱۰ چنین شانسی نداشت.' تلاش آمریکا برای مهندسی انتخابات ۲۰۰۹ ریچارد هالبروک که در دسامبر ۲۰۱۰ درگذشت، نماینده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان بود و نقش مهمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ ایفا کرد. رابرت گیتس به صراحت به تلاش آمریکاییها برای تاثیر گذاشتن بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال ۲۰۰۹ اشاره میکند. این موضوع احتمالا میتواند به درک بهتر اینکه چرا حامد کرزی تضمین شفافیت و آزاد بودن انتخابات از سوی آمریکا را به عنوان یکی از شرایط امضاء توافقنامه امنیتی مطرح کرد، کمک کند. آقای گیتس اشاره میکند که انتخابات سال ۲۰۰۹ باید در ماه می آن سال، برگزار میشد اما ایالات متحده اصرار داشت که این انتخابات به آگوست ۲۰۰۹ به تعویق افتد. ریچارد هالبروک، فرستاده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان معتقد بود که برگزاری انتخابات در ماه می میتوانست توانایی اپوزیسیون سیاسی افغان برای رقابت در انتخابات و نیز قابلیت ایساف در تامین امنیت را تضعیف سازد. گیتس به تعویق افتادن انتخابات به ماه اگوست در نتیجه اصرار اداره اوباما و هالبروک را 'نقض قانون اساسی این کشور و مسامحه در نگهداشتن کرزی در قدرت به صورت غیرقانونی برای چند ماه' میخواند. رابرت گیتس اما اضافه میکند که هدف از این کار، وقت دادن به دیگر نامزدان ریاست جمهوری برای سازماندهی خود و شرکت در'انتخاباتی معتبر' در افغانستان بود. این کار به هالبروک نیز وقت کافی میداد تا جایگزین مناسب کرزی را انتخاب و از او حمایت کند و به گفته گیتس 'به جهنم که قانون اساسی افغانستان بر سر راه دستیابی به این هدف نقض می شد!' رابرت گیتس سپس به تشریح فعالیتهای هالبروک برای حصول اطمینان از شکست کرزی در انتخابات بیستم آگوست ۲۰۰۹ میپردازد. فرستاده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان، اصرار داشت که تمامی نامزدها به صورت مساوی از امنیت شخصی، دسترسی به رسانهها و امکانات کمپین انتخاباتی برخورددار باشند. اما خواست واقعی او این بود که به رقبای کرزی اعتبار کافی بدهد تا کرزی در دور اول رای کافی کسب نکند و انتخابات به دور دوم کشیده شود. به گفته وزیر دفاع پیشین آمریکا، با آنکه برخلاف انتخابات ۲۰۰۴، موضع رسمی آمریکاییها در انتخابات ۲۰۰۹ بیطرفی بود، اما ریچارد هالبروک و کارل ایکنبری، سفیر وقت آمریکا در کابل با نامزدهای رقیب کرزی ملاقات میکردند، با آنها عکس میگرفتند و حتی در گردهماییهای آنها شرکت میکردند. رابرت گیتس میگوید این امر باعث شد که کرزی به این نتیجه برسد که ایالات متحده از او فاصله گرفته و در حال معامله با 'جنگ سالاران' و کمک به برنده شدن آنها در انتخابات است. گیتس مینویسد که انتخابات با دشواریهای امنیتی زیاد و 'با وجود تقلب گسترده از سوی کرزی' به دور دوم کشید. کای آیده، نماینده سازمان ملل متحد در افغانستان گزارشی در مورد انتخابات تهیه کرد تا به کنفرانس وزرای دفاع ناتو ارائه کند. رابرت گیتس مینویسد: 'در آن کنفرانس کای آیده کنار من نشسته بود و قبل از آنکه به سخنرانی بپردازد، در گوش من گفت با وجود آنکه میخواهد در سخنرانی خود بگوید که دخالت خارجی گستاخانهای در انتخابات افغانستان وجود داشت، اما می خواست من بدانم که ملاحظهء ایالات متحده و ریچارد هالبروک را خواهد داشت.' آقای گیتس اعتراف میکند که قضایای انتخابات باعث شد که کار با کرزی از قبل دشوارتر شود و انتقادات تند او حداقل در 'ماجرای تلاش ناکام و ناشیانه ما برای براندازی حکومتش' توجیه پیدا کند. رفتارهای 'بیفکرانه' رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود بارها از عملکرد سیاسی و نظامی آمریکاییها در افغانستان به تلخی انتقاد میکند. او تلفات غیرنظامیان را یکی از چالشهای جدی آمریکاییها به حساب میآورد و مینویسد: 'هر حادثه [تلفات ملکی] یک شکست استراتژیک بود و طالبان همیشه از آن به نفع خود استفاده میکردند و کرزی آن را بزرگنمایی میکرد.' رابرت گیتس اذعان میکند که عملیاتهای نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزی میشد وزیر دفاع پیشین ایالات متحده به تشریح ملاقاتهای خود با کرزی در مورد تلفات غیرنظامیان و حملات شبانه میپردازد و میگوید که در یکی از این دیدارها، به طور خصوصی به کرزی در مورد تدابیر آمریکاییها برای جلوگیری از کشته شدن مردم عادی در جریان حملات توضیح داده است. گیتس میگوید به حامد کرزی گفته که 'میل شدید او به ابراز علنی خشمش از کشتار غیرنظامیان که بر مبنای معلومات اغلب نادرست صورت میگیرد، متحدینش را در بدترین وضعیت ممکن و در معرض آسیب واقعی قرار میدهد. از او خواستم که در مورد تلفات غیرنظامی تا زمانی که واقعیت را نمیداند، حرفی نزند و خاطرنشان ساختم که طالبان عمدا غیرنظامیان افغان را میکشند و [با استفاده از آنها به عنوان سپر انسانی] افراد ملکی را در معرض خطر قرار میدهند و او [کرزی] باید نسبت به این موضوع نیز با همان تندی و صراحت اعتراض کند.' گیتس میگوید این توصیههای او تاثیری روی کرزی نداشت. با همه اینها، رابرت گیتس اذعان میکند که عملیاتهای نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزی میشد. او میگوید 'حملات شبانه با وجود موثر بودنشان در کشتن یا دستگیری رهبران طالبان، باعث واکنش خصمانه از سوی مردم عادی میشد.' آقای گیتس، جستجوی خانهها با استفاده از سگ [که از نظر آموزههای اسلامی حیوانی نجس به حساب میاید] رفتار غیرمحترمانه با مردم، تخریب داراییها و مایملک روستاییان در جریان حملات را از جمله دلایل برانگیخته شدن خشم مردم نسبت به سربازان آمریکایی میشمارد. او 'رفتار بیفکرانه' با مقامات افغان از سوی آمریکاییها را نیز چالش دیگری میداند و مینویسد: 'وسایط نقلیه آمریکاییها و نیروهای ائتلاف در جادهها به صورت رعب آوری در حرکت بودند و باعث هراس مردم میشدند. ما اغلب به فرهنگ اسلامی آنها بیاحترامی میکردیم و حرمت بزرگان قومی آنها را نگه نمیداشتیم. ما با آن عده از مقامات افغان که از شهروندان عادی افغان اخاذی میکردند، همکاری میکردیم. در کابل و در دیگر ولایات ما و همچنین سازمانهای غیردولتی، به طور مرتب به اجرای پروژههای توسعهای، بدون مشوره گرفتن از مردم محل، تصمیم میگرفتیم و کمتر از آنها میخواستیم که بگویند چه چیزی نیاز داشتند. با این وضعیت آیا جای تعجبی است که کرزی و دیگران شکایت میکردند که در کشور خود هیچ صلاحیتی ندارند؟ یا اینکه مقامات نسبتا صادق و باکفایت افغان شکایت میکردند که مردم عادی به آنها احترامی ندارند؟' آقای گیتس به سهم داشتن غربیها در فساد گسترده اعتراف میکند و میگوید: 'با وجود تمام کشمکشها و گزافهگوییهایمان در مورد فساد، ما از این موضوع غافل بودیم که خود ما چقدر در آن دست داشتهایم؛ [نقش ما در فساد] در حدی بود که حجم تجارت مواد مخدر در برابر آن ناچیز جلوه میکرد. دهها میلیارد دلار از سوی آمریکا و سایر متحدین ما به افغانستان سرازیر میشد و ما به این که چقدر از این پول صرف رشوه میشود و به حسابهای بانکی در دوبی انتقال مییابد، توجهی نداشتیم. بازرسان خود ما به ما گفته بودند که مکانیسمهای تفتیش ایالات متحده تا چه حد ناکارآمد است و در مواردی اصلا چنین تفتیشی وجود نداشت. با همه اینها، از کرزی گرفته تا پایینترین فرد افغان مجبور بودند در مقابل شکایتهای ما از فساد [در دولت افغانستان] سر خود را تکان دهند.' ارزیابی از وضعیت افغانستان آقای گیتس مینویسد به تدریج تعریف او از 'پیروزی' در افغانستان تغییر کرد: 'در دسامبر ۲۰۰۶ اهداف من از جنگ، ساده، واضح و نسبتا کوچک بود، اما به نظر میرسید که حتی همان اهداف حداقلی هم قابل دستیابی نیست… من در افغانستان فقط به دنبال یک حکومت افغانی و ارتشی بودم که به حد کافی قوی باشند و بتوانند از بازگشت طالبان و القاعده به کشورشان جلوگیری کنند. این اهداف بسیار کوچکتر از اهداف جورج بوش بود. بخصوص از زمانی که به این باور رسیدم که ایجاد حاکمیت دموکراتیک در هر دو کشور [افغانستان و عراق] به زمان بسیار بیشتر از آنچه ما در اختیار داشتیم، نیاز داشت.' او میگوید هنوز باید منتظر نتایج ماموریت غرب در افغانستان ماند اما نسبت به آن ابراز خوشبینی میکند. آموزش قوای افغان از نظر او به خوبی پیش میرود و مسئولیت امنیتی نیز با موفقیت در حال انتقال به نیروهای افغان است. با اینحال اضافه میکند که آینده افغانستان نشان خواهد داد که آیا ماموریت نظامی در افغانستان موفق بوده یا اینکه تمام تلاشها و سرمایهگذاری مالی و جانی غرب به هدر رفته است. آقای گیتس با اشاره به جنگ داخلی در افغانستان پس از خروج قوای شوروی سابق میگوید: 'ادامه حضور محدود نظامی ناتو بعد از ۲۰۱۴ به منظور آموزش قوای افغان، حمایت لوژستیکی و استخباراتی، حمایت هوایی، عملیاتهای ضدتروریسم، همزمان با حمایت مالی از قوای مسلح افغان، شانس موفقیت ما را به طور قابل ملاحظهای [در مقایسه با شوروی سابق] افزایش خواهد داد. اگر از همین حالا نشان دهیم که این نقش حمایتی را بر عهده خواهیم گرفت، دوستان و دشمنان ما خواهند دانست که ما اشتباه استراتژیک اوایل دهه نود را تکرار نخواهیم کرد و افغانستان را به حال خود رها نمیکنیم. همه ما عواقب آن اشتباه را به خوبی به یاد داریم.' | رابرت گیتس وزیر پیشین دفاع ایالات متحده در کتاب خاطرات خود که به تازگی به بازار آمده به زبانی ساده زوایایی از جنگ در افغانستان و عراق را روشن میسازد که اغلب برای تحلیلگران و روزنامهنگاران غیرقابل دسترس و مرموز است. همزمان اما، کتاب 'وظیفه: خاطرات یک وزیر در جنگ' تصور معمول خواننده افغان از ظاهر باصلابت و آراسته سیاست آمریکا در قبال افغانستان و عراق را به هم میریزد و آن را به مجموعهای گیجکننده از سوء تفاهمها، برداشتها و تحلیلهای سیاستمردان آمریکایی، افغان و عراقی از جنگ، سلیقههای آنها، و دوستیها و اختلافاتِ (بعضا به صورت باورنکردنی پیشپا افتادهء) آنها تقلیل میدهد. | وزیری در جنگ؛ مروری بر کتاب جنجالی خاطرات رابرت گیتس |
رخشان بنی اعتماد، کارگردان سرشناس سینمای ایران که از هنرمندان خواسته بود که امروز در میادین آزادی شهرهای ایران عزاداری کنند، بعدا در توییتی نوشت که این دعوت با "هشدار جدی نهادهای امنیتی" مواجه شده، بنابراین برای "پیشگیری از هر بهانهجویی و برای حفظ امنیت و حفظ جان مردم داغدار" این دعوت را لغو کرد. مسعود کیمیایی، کارگردان مشهور سینمای ایران از جمله اولین هنرمندانی بود که در ویدیویی کوتاه اعلام کرد که در اعتراض به سرنگونی هواپیمای مسافربری با موشک از حضور در این دوره از جشنواره فیلم فجر انصراف میدهد. میترا ابراهیمی، کارگردان مستند "کامی" هم از شرکت نکردن در جشنواره خبر داد. خانه سینما در پیامی تسلیت گفت و نوشت: "بیش از هر زمانی نیاز به همبستگی و دلداری هم داریم. توقع داریم که مسئولان و رسانه ملی از پنهان کاری در انتشار به موقع اخبار دست بردارند. خواهان ایجاد فضایی امن برای همدردی با بازماندگان این فاجعه هستیم." شماری از خوانندگان، آهنگسازان و نوازندگان هم این دوره جشنواره فجر را تحریم کردند. کیوان ساکت در اینستاگرامش گفت: "به نشانه همدلی با مردم داغدار و ستمدیده سرزمینم امسال در هیچ جشنواره هنری فجر حضور پیدا نخواهم کرد نه به عنوان هنرمند نه در مقام داور یا کارشناس مدعو و نه در نقش مخاطب و ببیننده هیچ یک از آثار." علیرضا قربانی، خوانندهای که کنسرتهایش در دی ماه را لغو کرد گفت: "با آلام روحی بسیار، مصمم به تعهد حرفهای و اجتماعی خود، برای لغو کنسرتها اقدام کردیم." علی قمصری، آهنگساز و نوازنده و هانا کامکار، خواننده و نوازنده هرگونه حضور در جشنواره فجر را تحریم کردند. شماری از گروههای تئاتری هم از شرکت در جشنواره تئاتر فجر انصراف دادهاند؛ از جمله گروه اجرای نمایش مکبث، گروه نمایش در اتاق باد می وزد، گروه نمایش بیوه سیاه بیوه سفید و گروه نمایش آواز قو. هیات داوران بخش عکس جشنواره تجسمی فجر هم کنارهگیری خود را از این جشنواره اعلام کردند. ابراهیم حقیقی دبیر دوازدهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر به همراه تعدادی از دبیران و داوران بخشهای مختلف این جشنواره از حضور در جشنواره امسال استعفا کردند ولی هنوز مشخص نیست اداره کل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این استعفا را خواهد پذیرفت یا خیر. کامبیز درمبخش، علی درخشی، جمال رحمتی و کیارش زندی از کارتونیستهای معروف و داوران بخش کارتون جشنواره فجر هم کنارهگیری کردند و گفتند: "کاری از ما برنمیآید و تلخی قلمهایمان از تلخی کامهایمان نمیکاهد پس ما کناره گیری میکنیم." رضا رینهای، دبیر بخش خوشنویسی جشنواره فجر نیز "در راستای همدلی با مردم ایران" از حضور در این جشنواره انصراف داد. | سقوط هواپیمای مسافربری خطوط هوایی اوکراین و کشته شدن تمامی سرنشینان و خدمه آن با واکنش جامعه هنری ایران روبرو شده است. شماری از هنرمندان به نشانه همدلی با خانوادههای قربانیان از شرکت در جشنوارههای فیلم، تئاتر و موسیقی انصراف دادهاند. برخی ترجیح دادهاند که کنسرتهای برنامهریزی شده را لغو کنند و گروهی هم اجرای نمایشهای روزانه خود را در سالنهای تئاتر متوقف کردهاند. | سقوط هواپیمای اوکراینی؛ انصراف شماری از هنرمندان از حضور در جشنواره فجر |
آلکسیس سیپراس، سیاستهای بازار آزاد را مسئول فقر و دشواریهای اقتصادی مردم یونان میداند با توجه به این که بسیاری از یونانی ها از پنج سال رکود اقتصادی، مالیات سنگین و بیکاری بی سابقه به ستوه آمده اند، شانس حزب سیریزا و آلکسیس سیپراس، رهبر آتشین مزاجش برای پیروزی در انتخابات زودتر از موعد زیاد است. مطابق قانون اساسی یونان چنانچه پارلمان این کشور نتواند تا تاریخ ۲۹ دسامبر رئیس جمهور جدیدی انتخاب کند، باید انتخابات زودتر از موعد برگزار شود. آقای سامانیدیس که از مقامات ارشد حزب سیریزا در تسالونیکی دومین شهر بزرگ یونان است، می گوید: "چپ، بعد از ده ها سال در موضع دفاعی قرار داشتن اکنون بازگشته، نه تنها در یونان بلکه در اروپا و نیز آمریکای لاتین." اگر چه ممکن است سیریزا بتواند بسیاری از رای دهندگان یونانی را اغوا کند، چشم انداز روی کار آمدن یک حزب چپگرا در کشوری که سنگین ترین بار بدهی ها را در اروپا بر دوش دارد، موجب بروز نگرانی در بازارها و نیز پایتخت های اروپایی شده است. آنتونیس ساماراس، نخست وزیر یونان به نمایندگان پارلمان هشدار داده که چنانچه نتوانند رئیس جمهور جدیدی انتخاب کنند، خطر خروج فاجعه آمیز یونان از حوزه یورو، وجود دارد. سیریزا در انتخابات پارلمان اروپا پیروز شد و در نظرسنجیها هنوز از سایر احزاب جلوتر است ارزش سهام در بازار بورس آتن در تاریخ ۹ دسامبر بیشترین میزان کاهش را داشت. در همین حال در میان نا مطمئن بودن وضعیت سیاسی هزینه اخذ وام توسط دولت به طور سرسام آوری افزایش یافته. شماری از مقامات ارشد اروپایی، رأی دهندگان یونانی را ترغیب کرده اند که از دولت که ائتلاف محافظه کاران و سوسیال دموکراتهاست، حمایت کنند. ژان-کلود یونکر، رئیس کمیسیون اروپا اخیرا در اشاره به احتمال برگزاری انتخابات عمومی در یونان به روزنامه نگاران گفت: "من نمی خواهم نیروهای افراطی بر سر کار بیایند. من چهره های آشنا را ترجیح می دهم." 'هنوز هم رادیکال' ولی اگر چه ممکن است دفتر حزب سیریزا با تصویر رزا لوکزمبورگ تزیین شده باشد، سیریزا مانند عده ای از سوسیالیست های رادیکال اروپا که به اتفاق رزا لوکزمبورگ، حدود یک قرن قبل گروه "اسپارتاسیست ها" را در آلمان تشکیل داده بودند، یک نیروی انقلابی نیست. در حالی که سیریزا به کسب قدرت واقعی نزدیک تر می شود، بسیاری از مواضع انعطاف ناپذیر خود را معتدل تر کرده و سعی کرده حتی با صاحبان صندوق های سرمایه گذاری آتن کنار بیاید. سیریزا خود را متعهد کرده که یونان را در حوزه یورو نگه دارد و به وام دهندگان اطمینان داده که در ارتباط با مسئله قروض یونان،، یک جانبه تصمیم نخواهد گرفت. یانیست واروفاکیس، کارشناس اقتصاد سیاسی، می گوید: "پیشنهادهای سیاسی سیریزا نه تنها مخرب نیست بلکه یک راه حل منطقی برای بیرون آمدن از ریاضت اقتصادی و شانسی برای جایگزین کردن قوانین موجود ناظر بر تضمین وام ها با قوانین تازه است." او می افزاید: "اولویت با مذاکرات مجدد با وام دهندگان است. سیریزا باید در باره سه ورشکستگی دامنه دار در کشور یعنی بدهی های دولت و ورشکستگی بخش خصوصی و بانک ها حقیقت را بگوید. چیزی که هیچ یک از دولت های یونان تا کنون انجام نداده اند. آنها باید پیشنهاداتی را عنوان کنند که برای یک فرد معمولی آلمانی منطقی باشد." ولی سیریزا و رهبر چهل ساله اش هنوز ازنظر بسیاری از یونانی ها و نیز اتحادیه اروپا ناشناخته و دارای خصوصیات بالقوه خطرناک است. آقای سیپراس، به بازارها هشدار داده که آنچه را که دولت او به آنها خواهد گفت، اعم از این که با آن موافق باشند یانه، باید قبول کنند. این هشدار در حالی است که سیریزا قول داده بودجه هزینه های عمومی را افزایش دهد، در جهت عکس برنامه خصوصی سازی کار کند، حقوق کارمندان و نیز بازنشستگان را افزایش داده و با لغو قوانین تضمین وام ها، دست بازارها را باز بگذارد. پرتره رزا لوکزمبورگ، مارکسیست انقلابی در دفتر کار نیکوس سامانیدیس نیکوس سامانیدیس، تاکید می کند که علیرغم خروج برق آسای حزب از گمنامی و تحکیم موقعیت حزب در طی اندکی بیش از دو سال، چشم انداز به قدرت رسیدن سبب تضعیف طبیعت رادیکال حزب نشده است: "روشن است که ثروتمندان، نخبگان، بازارها و اشخاص بی نهایت پولدار یعنی آن ده درصدی که در صدر قرار دارند، برای نگرانی دلیل دارند. آنها مزایای خود را از دست خواهند داد." آقای سامانیدیس می افزاید شمار رای دهندگان به حزب سیریزا افزایش یافته ولی بحران کنونی سبب شده که ماهیت رادیکال حزب همچنان پابرجا باقی بماند. او می گوید سیریزا هرگز ارتباط خود را با خیابان ها و جنبش های اجتماعی که سیریزا برخاسته از آنهاست، قطع نخواهد کرد. سیریزا در سال ۲۰۰۴ به صورت ائتلاف گروه ها و احزابی که از مائوئیست ها گرفته تا حزب سبزها را شامل می شد، تاسیس شد. قبل از سال ۲۰۱۲ تعداد رای دهندگان به این ائتلاف در انتخابات بسیار ناچیز بود و هیچوقت از ۵ درصد آراء تجاوز نمی کرد. ولی در سال ۲۰۱۲ در اوج بحران یونان، حزب سیریزا در انتخابات عمومی ژوئن همان سال با کسب ۲۷ درصد آراء سیاستمداران یونان را غافلگیر کرد. در این انتخابات سیریزا از حزب سوسیال دموکرات پیشی گرفت و به صورت دومین حزب بزرگ کشور درآمد. در انتخابات پارلمان اروپا در ماه مه ۲۰۱۴ نیز حزب سیریزا با کسب ۲۷ درصد آراء به پیروزی چشمگیری نایل شد. آقای سیپراس، که جوانترین رهبر سیاسی در تاریخ یونان است در تبدیل سیریزا از یک حزب کوچک به یک حزب حاکم بالقوه، نقش مهمی داشته. او که شخص خوش قیافه ای است به مهارت در سخنوری شهرت دارد و کراوات نمی زند. آقای سیپراس در سال ۲۰۰۸ رهبر حزب سیریزا شد و یک سال بعد به پارلمان یونان راه یافت. کریستوفوروس ورنارداکیس، استاد علوم سیاسی دانشگاه ارسطو در تسالونیکی و صاحب یک موسسه نظرسنجی می گوید: "دلیل این امر این بود که سیپراس جوان است و هراس به دلش راه نمی دهد. او یک حزب تدافعی چپگرا را به صورت انتخاب معقولی برای تشکیل دولت درآورد." همکاران آلکسیس سیپراس او را فردی مردمی میدانند اما منتقدانش میگویند او مغرور است باوجود این که تردیدی نیست که آقای سیپراس دارای کاریزما است، بعضی از مقاماتی که او را شخصا می شناسند از او به عنوان "یک فرد معمولی شریف" یاد می کنند. ولی از سوی دیگر منتقدانش او را یک شخص متکبر، بی تجربه و تشنه قدرت معرفی می کنند و می گویند او سیاستمداری است که به طور مستقل کار می کند و حاضر است برای کسب قدرت، یونان را فدا کند. ولی نیکوس کارانیکاس، دوست قدیمی آقای سیپراس، این انتقادات را رد می کند و می گوید اگر چه از همان بدو امر معلوم بود که او یک رهبر است ولی مدتی طول کشید تا در اثر ترغیب ما پا پیش بگذارد و رهبری سیریزا را قبول کند. آقای کارانیکاس اضافه می کند که رهبر سیریزا هنوز در محله ای که ساکنانش از طبقه متوسط هستند زندگی می کند و تجربیات اولیه حرفه ای اش را هنگامی که به عنوان یک مهندس راه و ساختمان کار می کرد کسب کرده. مقامات سیریزا اگر چه برای پیروزی تاریخی چپگراها روز شماری می کنند، خود را برای یک مبارزه طولانی نیز آماده کرده اند. آقای کارانیکاس میگوید: "سیریزا اکنون برای نسل من پایان فاجعه را فراهم آورده. ما هراسی از حکومت کردن نداریم." 'ایجاد هراس در مردم' اولین نبرد حزب از امروز با اولین رای گیری پارلمانی برای انتخاب رئیس جمهوری جدید شروع می شود. ژان-کلود یونکر، رئیس کمیسیون اروپا گفته است که نمیخواهد در یونان نیروهای افراطی بر سر کار بیایند برخی از تحلیلگران پیش بینی می کنند که تجدید نگرانی ها از آینده یونان در حوزه یورو، سبب خواهد شد که دولت، رای کافی نمایندگان را جهت پیروزی نامزد پیشنهادی اش برای ریاست جمهوری به دست آورد، و در صورت برگزاری انتخابات عمومی همین نگرانی موجب خواهد شد که باز هم طرفداران دولت ائتلافی پیروز شوند. آلکسیس سیپراس، این تاکتیک را رد کرده و می گوید این سناریویی است که نخست وزیر یونان و مقامات اتحادیه اروپا برای ترساندن مردم از پیروزی سیریزا ترسیم کرده اند. با توجه به این که نظر سنجی آغاز هفته نشان می داد که فاصله پیشی گرفتن سیریزا بر حزب حاکم اندکی کاهش یافته، به نظر می رسد برخی از یونانی ها معتقدند خطر متوجه از جانب سیریزا واقعی است. ولی عده ای دیگر مانند پاناگیوتیس ماکریدیس، پیشخدمت یک قهوه خانه، از آنچه که آن را ایجاد نگرانی و ترساندن مردم توسط دولت، اتحادیه اروپا و پایتخت های اروپایی می دانند، عصبانی هستند. وی می گوید: "پس ژان-کلود یونکر به من می گوید به چه کسی رأی دهم؟ من خیال رای دادن به سیریزا را نداشتم ولی حالا ممکن است این کار را بکنم." | نیکوس سامانیدیس، که از موسسان ائتلاف چپگراهای رادیکال یونان یا حزب سیریزا است در دفتر خود در شهر تسالونیکی یونان زیر پرتره بزرگ رزا لوکزمبورگ، مارکسیست انقلابی نشسته است. | چپهای رادیکال یونان خود را برای حکومت آماده میکنند |
جهان با مرگ نلسون ماندلا آموزگاری الهام بخش را از دست داد که به انسانها درس ایستادگی و آزادگی آموخت ماندلا اگر چه از روش مبارزاتی بدور از خشونت گاندی الهام میگرفت، بتدریج این روش را در راه مبارزه با رژیم آپارتاید، ناکارآمد یافت و در سال ۱۹۵۳ به این بدگمانی رسید که روشهای اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی بزودی ناممکن خواهد گشت. او پس از آن در سخنان و موضع گیری هایش بر ناکار آمدی عدم خشونت تاکید می کرد و خواهان استفاده از روش های مبارزه قهر آمیز بود. وی در اینباره در خاطرات خود مینویسد: «در هند گاندی با یک قدرت خارجی طرف بود که در نهایت بسیار واقع گراتر و عاقبتاندیش بود. درحالیکه سفیدپوستان حاکمِ آفریقای جنوبی اینگونه نبودند. مبارزهی منفی بدور از خشونت، موقعی موثر است که نیروی مقابلتان به قواعدی که شما به آن وفادار هستید، پایبند باشد. اما اگر اعتراض مسالمتآمیز با خشونت مواجه شود، سودمندی آن از بین میرود. برای من عدمخشونت یک اصل اخلاقی نبود، بلکه یک استراتژی بود. هیچ خیر اخلاقی در استفاده از یک سلاح ناکارآمد وجود ندارد.» ماندلا نهایتا توانست در سال ۱۹۶۱ رهبران کنگره ملی آفریقا را قانع کند که شاخه نظامی کنگره را تشکیل دهد و در نتیجه مشی مبارزه را از روشهای مقاومت مدنی مسالمت آمیز به روشهای قهرآمیز تغییر داد. با این وجود اما شیوه مبارزه او هرگز «خشونت محور» و بر مبنای ترویج خشونت کور نبود. ماندلا در دفاعیه تاریخی خود در دادگاه که با عنوان «من برای مرگ آماده هستم» شهرت یافت، از سیر روش مبارزاتی خود اینگونه دفاع می کند: «... قانونگذاران همه راههای قانونی را برای بیان مخالفت مسدود میکردند و ما خود را در شرایطی میدیدیم که یا باید وضعیت دائمی تحقیر را میپذیرفتیم یا در قبال بیعدالتی حکومت مقاومت میکردیم. ما سرپیچی از قانون را انتخاب کردیم اما بدون توسل به خشونت. فقط بعد از وضع قوانین جدید علیه روشهای ما و بهدنبال تظاهرات قدرتمدارانه از طرف حکومت برای نابود کردن همه مخالفان سیاسی بود که تصمیم گرفتیم، جواب خشونت را با خشونت بدهیم. لیکن خشونتی که ما انتخاب و اتخاذ کردیم، شبیه «تروریسم» نیست. همگی ما که گروه «نیزه ملت» را تاسیس کرده بودیم، عضو کنگره ملی افریقا بودیم و برای حل کشمکش سیاسی بر اصول بدون خشونت و برپایه مذاکره تکیه میکردیم ... اما پنجاه سال بدون خشونت هیچ چیزی برای مردم افریقا به بار نیاورده بود، مگر قوانین بیش از پیش سرکوبگرانه و حقوق هر چه کمتر... از میان همه طرحها، چهار شیوه را مطرح کردیم؛ خرابکاری، جنگ چریکی، تروریسم و نافرمانی آشکار. سپس اولین گزینه را انتخاب کردیم و مطمئن از انجام آن بودیم، بدون اینکه به روش دیگری متوسل شویم. با مشخص بودن پیشینه سیاسی ما، این انتخابی منطقی بود. خرابکاری با تباهکردن زندگی انسانها متفاوت بود و از آن جلوگیری میکرد و آینده روابط نژادی امیدبخش را نابود نمیکرد ...» درحالیکه بسیاری بر این باور بودند که شاید ماندلا و دیگر هم رزمانش به اعدام محکوم شوند، اما در اثر فشارهای بین المللی دادگاه در ۱۹۶۴ آنها را به حبس ابد محکوم کرد. ماندلا به همراه دیگر مبارزان ضد تبعیض نژادی مدت ۲۷ سال را در زندان گذراند و البته در زندان نیز دست از مبارزه نکشید و به مقاومتی فعال در آنجا ادامه داد. نهایتا ادامه مبارزات و فشارهای وارده از داخل و خارج کشور، نظام آپارتاید را به استیصال کشاند و باعث شد تا ماندلا در سال ۱۹۹۰ از زندان آزاد شود و پای در مرحله جدیدی از «راه دشوار آزادی» بگذارد. اما آنچه که نلسون ماندلا را از بسیاری دیگر رهبران انقلابی و مبارز جهان متمایز می کند، شیوه او در «خشونت پرهیزی پس از پیروزی» است. الگوی منحصر بفرد ماندلا در همین رفتار صلح طلبانه اوست: او اگر چه بعنوان آخرین اقدام و به اقتضای شرایط در راهبرد مبارزه اش «خشونت کنترل شده» را بکار گرفت اما از «خشونت پس از پیروزی» بطور مطلق خودداری کرد و پس از بدست گرفتن قدرت، اقدام به حذف رقیبان و دگراندیشان نکرد. این مهمترین آموزه و میراث نلسون ماندلا برای تاریخ مبارزات مدنی و فهم مشی خشونت پرهیزی اوست. آنچه که از ماندلا میتوان آموخت این است که پیوند خشونت پرهیزی و مبارزه مدنی بیش از آنکه وابسته به عدم استفاده مطلق از خشونت «پیش از پیروزی» باشد، به نفی مطلق خشونت «پس از پیروزی» وابسته است. در مبارزات آزادیخواهانه در جهان میتوان رهبران و جنبش هایی را یافت که اگر چه در دوران پیش از پیروزی، روشهای «عدم خشونت» را به کار گرفته اند اما پس از پیروزی و کسب قدرت، بیشترین سطح خشونت ورزی و سرکوب و کشتار را اعمال کرده اند. انقلاب ۵۷ در ایران یکی از این نمونه هاست. در انقلاب ایران اگر چه در سالها و ماههای آخر، رهبری انقلاب از روشهای مبارزه مدنی و بدور از خشونت مانند تظاهرات و اعتصابات و نافرمانی مدنی بهره گرفت، اما «خشونت پس از پیروزی» بطور نامحدودی در حذف رقیبان و دگراندیشان بکار گرفته شد. روحیه صلح جویانه ماندلا، توانست کشتی طوفانزدهی آفریقای جنوبی را بدون آنکه به چرخه مهارنشدنی خشونت و انتقام دچار شود، به ساحل دموکراسی و برابری نژادی برساند. ماندلا در نطق پذیرش جایزهی صلح نوبل میگوید: «بدینسان ما سعادتمندانه خواهیم زیست، چرا که جامعهای خلق کردهایم که در آن انسانها برابر به دنیا میآیند و از آزادی، کامیابی، حقوق بشر و حکومتگری خوب، سهمی برابر میبرند. چنین جامعهای هرگز اجازه نخواهد داد که کسی به دلیل پاسخ دادن به ندای وجدان خود، به زندان بیافتد و یا حقوق عضوی از اعضای جامعه نقض شود. در این جامعه هرگز نباید راههای مسالمتآمیز تغییر و تحول توسط غاصبانی مسدود شود که تنها در پی ربودن قدرت از مردمند...» آفریقای جنوبی با مرگ نلسون ماندلا پدری را از دست داد که سالها رنج کشید تا فرزندانش را از موهبت آزادی و عدالت برخوردار کند. جهان با مرگ نلسون ماندلا آموزگاری الهام بخش را از دست داد که به انسانها درس ایستادگی و آزادگی آموخت و به رهبران سیاسی یاد داد که بزرگی و جاودانگی یک رهبر، در نشستن دایمی بر مسند قدرت نیست. او وقتی فروتنانه از پله های اریکه قدرت پایین آمد، بر سریر نرم قلبهای مردم نشست و جاودانه در آنجا جای گرفت. پی نوشت: منابع نقل قولهای ذکر شده از نلسون ماندلا را در این مقاله بیابید. | نلسون ماندلا یکی از رهبران خوشنام جهان در تاریخ است. او سمبل اسطوره ای مبارزه در دوران معاصر است. ماندلا سالهای زیادی از عمر خود را در راه مبارزه با تبعیض نژادی و احقاق حقوق مدنی سیاهان در آفریقای جنوبی گذراند. او بعنوان یکی از الگوهای مبارزه مدنی در جهان شناخته می شود. بسیاری او را در کنار بزرگانی چون مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و آنگ سان سوکی جزو رهبران مبارزه «خشونت پرهیز» میدانند. اما اندیشه ماندلا درباره مساله عدم خشونت با دیگر رهبران مبارزات بدور از خشونت تا حدی متفاوت است و این همان چیزی است که از او الگویی متفاوت می سازد. | نلسون ماندلا؛ الگویی متفاوت از خشونت پرهیزی |
برخی از روانشناسان معتقدند که فوتبال نمادی از مردانگی است و برخی از مردان جوان مایلند تا از طریق تماشای این مسابقات مردانگی خود را به رخ زنان بکشند؛ برخی دیگر نیز بر جنبه های تخلیه روانی آن تاکید می کنند. با این همه تحقیقات اخیر نشان داده است که بیش از شصت درصد مردان در سنین 20 تا 30 سال بطور دائم به تماشای این مسابقات می پردازند؛ برخی از همسران این مردان از آن ها به عنوان "معتادان فوتبال" یاد می کنند و چنانچه فصلنامه روانشناسی ورزشی آمریکا(۲٠٠۴) می نویسد این امر در بسیاری موارد گویای واقعیت است. در تب و تاب مسابقات جام جهانی فوتبال، که تخمین زده می شود حدود سه میلیارد نفر در سراسر جهان آن را از طریق تلویزیون تماشا کنند، یکی از دغدغه های پژوهشگران روانشناسی در چنین روزهایی بررسی تاثیرات این مسابقات بر سطح بهداشت روانی جوامع مختلف است و هم اکنون در کشورهای مختلف جهان مطالعات و نظرسنجی های گسترده ای برای درک این تاثیرات در جریان است. تماشای فوتبال؛ یک هنجار اجتماعی همواره یکی از جذاب ترین برنامه های تلویزیونی برای ببیندگان، مسابقات فوتبال بوده است؛ اما اگر یک شبکه تلویزیونی بیش از حد در روند پخش مسابقه دخالت و نماهایی را حذف و یا اضافه کند این امر به تشدید استرس و ناکامی در تخلیه هیجانی ببیندگان می انجامد. ببینده تلویزیون انتظار دارد که مانند یک فیلم سینمایی از ابتدا تا به آخر مسابقه فوتبال را با تمام حواشی آن ببیند و برای یک ساعت و نیم خود را از واقعیت های نامطلوب دنیای برونی رها سازد؛ اما دخل و تصرف در روند پخش مسابقه فوتبال مثلا در هنگام پخش نماهایی از تماشاگران، باعث می شود که او در زمانی که برای رهایی از استرس های برونی به تماشای فوتبال نشسته است، استرس های برونی به شکلی آزار دهنده بار دیگر خود را به او نشان دهند. بیننده مسابقه فوتبال از تلویزیون، معمولا دوست دارد تا این مسابقه را بصورت دست جمعی ببیند از همین رو اغلب مردان از همسران خود می خواهند تا همراه آنها پای تلویزیون بنشینند یا به خانه اقوام و دوستان می روند؛ بسیاری نیز به ویژه در اروپا و آسیای شرقی در محل های عمومی مانند رستوران ها، میدان ها و یا کافه ها به همراه دوستان و همسایگان خود به تماشای این برنامه ها می پردازند. این امر به خوبی نشان می دهد که تماشای مسابقه فوتبال یک کنش اجتماعی برای شریک شدن در احساسات و هیجانات درون گروهی است. به این ترتیب فرد که بخشی از گروه بییندگان نیز هست می تواند به راحتی تمام هیجانات درونی (صرفنظر از نتیجه بازی که عامل دیگری است) خود را تخلیه و به آرامش دست یابد. او همچنین می تواند با اعضای گروه خود پس از پایان مسابقه به جشن و سرور بپردازد، باده گساری کند و یا اگر نتیجه برخلاف میل وی بود به انتقاد از مربیان و بازیکنان بپردازد و حتی در روزهای بعد در محیط کار یا منزل به این بحث ها ادامه دهد. بنابراین تماشای فوتبال بخشی از فرایند گروه گزینی اجتماعی هم هست که تاثیر متعاقب آن برای تقسیم بندی به مثلا هواداران آبی ها یا قرمزها، برزیلی ها یا انگلیسی ها و... است! پخش تلویزیونی فوتبال پخش تلویزیونی مسابقه فوتبال، بیننده تلویزیون را در اغلب موارد با جزئیات بیشتری در مورد روند مسابقه آشنا می سازد، او می تواند بازیکنان را در نمای درشت ببیند،عکس العمل های آن ها، مربیان و حتی تماشاگران را به سرعت در یابد و با نماهای متفاوت و حرکت آهسته صحنه های حساس بازی را تعقیب کند. ویژگی های پخش تلویزیونی فوتبال را شاید بتوان در این چند شاخص خلاصه کرد:-حجم فراوان اطلاعات-ریتم سریع-شیوه روایتی خطی-قهرمان و الگو سازی-برجسته سازی-ترکیب تفسیر،گزارش و اطلاعات جنبی توسط گزارشگر-اهمیت اطلاعات/وقایع خارج از کادر-وجود تماشاگر حاضر در صحنه و انتقال هیجانات او به ببینده تلویزیون-پخش زنده(در اغلب اوقات) و ارجحیت آن بر پخش با تاخیر برای بیننده-ارائه اطلاعات نوشتاری و آماری روی تصویر این ویژگی ها سبب می شود که پخش یک مسابقه فوتبال از تلویزیون برای بسیاری از جوانان ببینده از اغلب فرمت های تولید و پخش برنامه تلویزیونی جذاب تر به نظر برسد زیرا دارای همان خصایصی است که متناسب با گرایش های این سنین است. تخلیه هیجانی تماشای یک مسابقه فوتبال چه در استادیوم و چه از طریق تلویزیون به دلیل ویژگی های خاص آن به خوبی سبب تخلیه هیجانی بییننده می شود. این تخلیه هیجانی آن چنان که روانشناسان اجتماعی معتقدند راه را برای فرار از استرس روزمره و ناشی از کار هفتگی باز می کند؛ پژوهشگران دانشگاه ناتینگهام با مطالعه بر روی رفتار هواداران یک تیم محلی در یافتند که تاثیرات مثبت تماشا و هواداری از این تیم در کاهش چشمگیر استرس رومزه در زندگی آن ها کاملا معنا دار است. علاوه بر تخلیه هیجانی (کاتارسیس) هواداری از تیم محلی در بهبود روابط اجتماعی آنها به ویژه در رابطه پدر و فرزند تاثیر به سزایی داشته است. مطالعات دیگر همچنین تاثیر جانبی راه اندازی کارناوال شادی بر روی دیگر افراد را در مجموع مثبت تلقی کرده است. تماشای فوتبال مجموعه ای از احساسات امید، اضطراب و انتظار، شادی یا ناراحتی را در بر می گیرد و به همین دلیل خلق و عاطفه تماشاگر فوتبال دائما در نوسان است. نکته جالب در مطالعات روانشناختی هواداران فوتبال آن است که آن چنان که پینگل در سال ۲٠٠۴ گزارش داده است باخت تیم مورد علاقه تاثیر روانی مخرب بسیار کمتری در میان اغلب هواداران آن دارد. روانشناسان ورزشی دلیل این امر را کاتارسیس و کامروایی رخ نموده در حین تماشای فوتبال می دانند که نوعی حالت سرخوشی و روان آسودگی در آن ها پدید آورده است. تماشای فوتبال می تواند به ارتباط بیشتر افراد و حتی ارتباط فیزیکی آن ها مانند در آغوش کشیدن یکدیگر و یا حتی افراد غریبه در هنگام خوشحالی منجر شود که به خودی خود در بهبود روحیه افراد موثر است. احساس تعلق در یک گروه نیز از وجوه مثبت بر عزت نفس است. به علاوه فوتبال این امکان را برای همه فراهم می آورد که خود تبدیل به یک مفسر فوتبال شوند و با دیگران در کافه، کلوب، سرکار، باهمسایگان و یا اعضای خانواده در باره نتیجه بحث کنند. تاثیرات روان- تنی تماشای فوتبال بر اساس یک پژوهش طولی اخیر در اسکاتلند، در طول برگزاری جام جهانی فوتبال در دوره های اخیر کمترین میزان مراجعه کنندگان به مراکز اورژانس های روانپزشکی در اسکاتلند ثبت شده اند. مسترتون و مندر از این تحقیقات نتیجه می گیرند که تاثیر تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی بر وضعیت روانی افراد کاملا مثبت است. ترشح بیش از حد هورمون تستسرون در میان بینندگان فوتبال سبب ارضای روانی اغلب آن ها می شود. مطالعه انجام شده در فینال جام جهانی ۱۹۹۴ پس از بازی ایتالیا و برزیل نشان می دهد که در خون تماشاگران این بازی بیشتر از افراد عادی تستسترون وجود داشت و هواداران تیم برنده یعنی برزیل بطرز معناداری بیشتر تستسرون داشتند. در همین حال برخی مطالعات منتشر شده در فصلنامه بین المللی روانشناسی ورزشی از جمله تحقیق جونز و شفیلد در اسکاتلند نشانگر آن است که اگر فرایند باخت تیم مورد علاقه هواداران طولانی شود، سبب پدیداری طیف گسترده ای از سمپتوم های بالینی بیماریهای روان تنی و یا روانی می شود. در همین حال، وقتی که پژوهشگران بنیاد قلب بریتانیا راه تازه ای برای مقابله با حمله قلبی یافتند، این تحقیق سر و صدای بسیاری برپا کرد. راهی که آن ها پیشنهاد کردند تماشای یک مسابقه هیجان انگیز فوتبال بود. وقتی انگلستان از آرژانتین در جام جهانی ۱۹۹۸ شکست خورد حمله قلبی ۲٥ درصد افزایش یافت. اکنون پژوهشگران توصیه می کنند به تماشای مسابقه فوتبال تیم "برنده" بنشینید، آنها با مطالعه مرگ و میر ناشی از حمله قلبی فرانسویان پس از باخت فرانسه در برابر برزیل در همین دوره جام جهانی نتیجه گرفتند که بین این دو متغییر رابطه ای قطعی وجود دارد که به نسبت در مردان بیشتر از زنان است. در عوض در مسابقات جام اروپا در سال ۱۹۹٦ میزان مراجعات به اورژانس به طرز معناداری در انگلستان کاهش یافته بود. تماشای مسابقه فوتبال از تلویزیون اما بطرز چشمگیری سبب افزایش مصرف الکل می شود؛ روانشناسان دانشگاه ساسکس با مطالعه بر روی ۳۱ مرد جوان نتیجه گرفته اند که این امر نمادی از ابراز مردانگی آن ها در طول تماشای فوتبال تلقی می شود. مطالعات انجام شده در سوئیس در طول جام جهانی کنونی نشانگر آن است که مصرف آبجو در طول دو هفته گذشته حداقل به میزان سی درصد افزایش یافته است. با این حال اغلب روانشناسان بالینی و روانپزشکان می گویند در طول مدت برگزاری مسابقات جام جهانی مطب آن ها بیشتر اوقات از مراجعه افرادی که برای اولین بار به آن ها مراجعه می کنند خالی می ماند! بهبود خلق و خوی دو سوم مردان مورد پرسش در نظرسنجی بنیاد بهداشت روانی بریتانیا اظهار داشته اند که تماشای فوتبال سبب می شود که به راحتی احساسات خود را با مردان دیگر در میان بگذارند در حالی که همان گونه که دکتر مک کالچ می گوید مردان معمولا مانند زنان از این امکان برای همدلی استفاده نمی کنند. برخلاف برخی از پیشداوری ها اغلب مردان جوان، معتاد تماشای فوتبال نیستند. به عنوان مثال در همین نظرسنجی بسیاری از مردان گفته اند که حضور در اتاق زایمان در هنگام تولد فرزندشان را به تماشای مسابقات جام جهانی از تلویزیون ترجیح می دهند! در حالی که روانشناسان معتقدند تماشای مسابقات فوتبال در بهبود چشمگیر رابطه پدر و فرزند پسر نقشی اساسی دارد، در مورد بهبود رابطه زناشویی هنوز یافته های قطعی منتشر نشده است. خدمات | اگر چه این روزها بسیاری از مردم برای تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال پای تلویزیون های خود نشسته اند اما آیا تا به حال از خودتان پرسیده اید چرا بیشتر مردان جوان به تماشای مسابقات فوتبال تا این حد علاقمند هستند؟ | بررسی روانشناختی تماشای فوتبال |
تیتر و تصویر صفحه اول کیهان استیضاح وزیر کیهان گزارش اصلی صفحه اول خود همصدا با نمایندگان مخالف دولت، وزارت علوم را به سیاسی کاری و رکود علمی متهم کرده و نوشته: وزارت علوم آخرین وزارتخانهای بود که پس از مدتها کش و قوس بالاخره صاحب وزیر شد. در حالی که یک سال از عمر دولت یازدهم میگذرد، باز هم این وزیر علوم است که به عنوان نخستین وزیر از سوی مجلس مورد استیضاح قرار میگیرد. نمایندگان استیضاح کننده معتقدند سایه سیاست بازی بر پیشرفت علمی کشور افتاده. در حالی که اصولگرایان و نمایندگان مخالف دولت اصرار دارند که استیضاح وزیر علوم به دلیل نارضایتی دانشگاهیان است، کیهان فاش کرده: مباحثی همچون بازگشت دانشجویان ستارهدار به تحصیل مساله اصلی است. به نوشته این روزنامه: جای بسی تاسف است که فرجی دانا در گفت وگویی اعلام کرد که این دانشجویان میتوانند ادامه تحصیل دهند و بنده تا پایان از این تصمیم وزارت علوم دفاع میکنم.اما استیضاح کنندگان معتقدند وزارت علوم باید در خصوص بازگشت به تحصیل دانشجویان ستارهدار پاسخی قانع کننده به مجلس ارائه دهد که با کدام دلیل قانونی افرادی را که دارای پروندههای سنگین امنیتی، اخلاقی بوده و تذکرات و تعهدات پیدرپی نیز درباره آنان فایده نداشته، به تحصیل بازگردانده است. به نظر کیهان یکی دیگر از علل استیضاح فرایند انتخاب روسای دانشگاه هاست که وزیر علوم به جای تصمیم گیری شخصی آن را به شوراییی از استادان هر دانشگاه سپرده است تیتر و عکس صفحه اول روزان موید صدر حسینی در مقاله ای در روزنامه ایران با اشاره به نامه استیضاح وزیر علوم و احتمال طرح آن در مجلس نوشته این روزها خانواده ها نگران بیکاری فرزندان تحصیل کرده خود هستند و مردم بابت رکود و تورم دلواپسی دارند بوروکراسی دست و پا گیر اراب رجوع را آزار می دهد در نتیجه من و بسیاری از همکارانم وقتی به حوزه های انتخابیه میرویم، مردم از ما نمیپرسند که چرا وزیر علوم را استیضاح نکردید یا چرا به وزیران کشور و فرهنگ کارت زرد ندادید. این نماینده مجلس افزوده: مجلس نباید به سمتی حرکت کند که در ذهن کارشناسان و افکار عمومی تلقی بیگانه بودن از مسایٔل اصلی جامعه تداعی شود. توصیه من به برخی رسانه های جوساز و خواهش من از همکارانم در مجلس این است که با تحولات و اتفاقات متن جامعه همراه باشیم. مقاله روزنامه دولت در پایان به این جا رسیده که: جامعه دانشگاهی امروز از عملکرد فرجی دانا رضایت دارد. آرامش توأم با پویایی و نشاط نسبی در دانشگاهها حاکم شده است. شایستهسالاری سرلوحه کار قرار گرفته است. بی خبری از مذاکرات هسته ای امیرحسین یزدان پناه در سرمقاله خراسان از این که سکوتی بر فضای رسانه ای ایران و جهان در مورد مذاکرات هسته ای برپاست انتقاد کرده و نوشته: حاکم شدن فضای سانسور یا شبه سانسور درباره مذاکرات هسته ای یک نتیجه کوتاه مدت دارد و یک نتیجه یا پیامد بلند مدت. اول این که پیامد این سیاست، پخش شدن شایعات وخبرهایی است که نسبت آن با واقعیت واضح و شفاف نیست. نوینسده پیشنهاد کرده: تیم مذاکره کننده ایران همان مسیری را که ظریف پس از وین۴ آغاز کرد و آشکارا تلاش کرد تا برخی واقعیت های مذاکرات را رسانه ای کند ادامه دهند. دیگر این که باید برای این سکوت خبری که غربی ها دارند از آن ماهی می گیرند فکری کرد. درست است که نمی شود اخبار مذاکرات را به رسانه ها کشاند اما با گفتن آن بخش از واقعیت هایی که بیانشان ممکن است و خود مذاکره کنندگان آن را صلاح می دانند، می توان با شایعه پردازان به مقابله پرداخت و اعتماد مخاطب را جلب کرد. با کدام قانون؟ در روزی که روزنامه های مختلف در صفحه اول خود خبر داده اند که نه نفر از نمایندگان مجلس خواسته اند تا وزیر دادگستری در مجلس حاضر شود و پاسخ دهد که چرا ممنوع الخروج و ممنوع البیان و ممنوع التصویر بودن محمد خاتمی به اجرا در نمی آید، بهمن کشاورز در مقاله ای در شرق به این خبر پرداخته است. نویسنده حقوقدان توضیح داد: ممنوعالخروجکردن افراد به موجب قانون، یکی از تدابیر تامینی بهمنظور جلوگیری از فرار متهم و در دسترس نگهداشتن اوست که بهصورت قرار از طرف مقام قضایی صادر میشود و اعتبار آن شش ماه و قابل تمدید است. ممنوعالتصویر و ممنوعالبیانشدن بیگمان محرومشدن از برخی حقوق اجتماعی است. محرومیت از حقوق اجتماعی، مجازات محسوب میشود و به موجب قانون اساسی حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. مقاله شرق به این جا رسیده که: طرح چنین چیزی درباره کسی که هشت سال رییسجمهوری بوده، محاکمه نشده، حکمی علیه وی صادر نشده و اتهام مشخصی از مجاری قانونی صحیح علیه وی مطرح نشده است، چه صورتی دارد؟ نمایندگان مجلس که باید عصاره قانونگرایی و احترام به قانون باشند در اقداماتی از اینگونه باید محتاطتر اقدام کنند، زیرا بحث سیاست از مساله قانون و قضا و مجازات و محرومیت از حقوق اجتماعی جداست. راهاندازی کلینیک خشم شهروند در گزارش اصلی خود نوشته: خشونت در جامعه ایران خیلی وقت است که به یک آسیب اجتماعی تبدیل شده و در بسیاری از قتلهای غیرعمد هم پای همین خشونتهای آنی و ناگهانی در میان است. حالا وزارت ورزش و جوانان و شهرداری تهران تصمیم گرفته اند بعد از عید فطر نخستین کلینیک کنترل خشم را در یکی از مناطق تهران راهاندازی کنند؛ کلینیکهایی که آنها را روانشناسان و آسیبشناسا ن اداره خواهند کرد. به نوشته این گزارش: پرونده نزاعهای خیابانی در تهران و دیگر شهرهای ایران همیشه باز است. ممکن نیست ادارههای پزشکی قانونی روزشان را بدون دست و سرهای شکسته و نوشتن گزارشهای طول درمان شروع کنند و به پایان ببرند. تهران رکورددار نزاعها و درگیریهای خیابانی است و بعد از پایتخت هم براساس آماری که پزشکیقانونی اعلام میکند شهرهای بزرگ بیشترین آمار نزاعهای خیابانی را دارند. شهروند بر اساس آمار مرکز آمار نوشته: سالانه دستکم ۶۰۰هزار ایرانی دعوا میکنند و سالانه بهطور میانگین ۷۰هزار پرونده نزاع و ضربوجرح در حوزه استحفاظی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تشکیل میشود. آمار غیررسمی دعواها و نزاعهای خیابانی ثبتنشده خیلی بیش از اینهاست. کارتون محمد طحانی، آرمان آسیبشناسان اجتماعی میگویند افزایش دعوا و نزاعهای خیابانی و همچنین درگیریهای کلامی و فحاشی که دستکم در زندگی روزمره شهری تهران نمود آشکاری دارد، نشاندهنده افزایش میزان خشونت در جامعه است و خشونت هم مادر بسیاری از آسیبهای اجتماعی دیگر. کاهش بهای ارز دنیای اقتصاد در گزارش اصلی خود نوشته نرخ آزاد دلار روز گذشته سطح حمایتی ۳ هزار و ۱۰۰ تومانی را شکست و از کریدور روزهای گذشته خود خارج شد و هر دلار با ۲۰ تومان کاهش روبرو شد. که به گفته کارشناسان یکی از عوامل آن واکنش مثبت بازار نسبت به اخبار اخیر مذاکرات هستهای عنوان میکنند. به نوشته این گزارش: علاوه بر خوشبینی بازار به مذاکرات هستهای، روز گذشته اخباری مبنی بر نزدیک شدن دیدگاه طرفین بر تعداد سانتریفیوژها در برخی خبرگزاریهای خارجی منتشر شد و اختلاف اصلی ایران و۵ +۱ را «زمان اجرای توافق» عنوان کردند. البته این اخبار و گزارشها هنوز در حد گمانهزنی باقی مانده و از سوی هیچ مقام مسوول در مذاکرات تایید یا تکذیب نشده است. از جمله عوامل دیگری که به نوشته دنیای اقتصاد این است یکی هم تقویت ورودی بازار حاصل از فروش محصولات غیرنفتی است. طی دو ماه اخیر ۱۴ درصد به ارزش صادرات پتروشیمی افزوده شده است. گامهای ناکافی اشرف بروجردی در مقاله ای در شرق نوشته: در مناسبات سیاسی کشور نقش زنان، کمرنگ است؛ جایگاه تعریفشدهای ندارند و جایگاه آنان یا براساس سلیقه است یا مناسبات. در دولت یازدهم نیز همچون دولتهای پیشین، تغییرات آنچنانی رخ نداده است. نقش زنان در سطوح مدیریتی تغییر نکرده چراکه زنها در جایگاههایی قرار نگرفتهاند که بتوانند در تصمیمگیری کلان تاثیرگذار باشند. در هیاتدولت سه زن حضور دارند و در ادوار گذشته هم میزان مشارکت زنان مشابه بوده و شاهد رشد بسیار آهستهای هستیم. به نظر این فعال حقوق زنان: همیشه بحث در جامعه این بوده که چون زنان مراحل مدیریتی را طی نکردهاند نمیتوانند متصدی مراحل عالی مدیریتی شوند. در دوره خاتمی حضور زنان در عرصههای سیاسی تمرین شد و در دوره احمدینژاد هم کموبیش از زنان استفاده شد اما این حضور، آنقدر نبود که در عرصه مدیریتی کلان اثرگذار باشند و چون در مرحله نخست انگشتشمار بود و در وهله دوم در سطوح کلان نبود. مقاله شرق بدان جا رسیده که: این ها نمیتواند تامینکننده حضور زنان در عرصههای تاثیرگذار و کلان جامعه باشد و نیاز به نگرشی جهشی دارد. در برخی کشورها برای حضور زنان در مدیریت، سهمیه تامین میکنند. در حال حاضر در کشور ما سفیر، رایزن فرهنگی زن و استاندار و حتی معاون استاندار زن نداریم. به داد بودجه تئاتر برسید بهزاد فراهانی در مقاله ای در اعتماد نوشته: سال بعد از سال و دولت بعد از دولتی میآید و تمام میشود، مدیران جابهجا میشوند، بودجهها تقسیم میشود، اما وضع بودجه هنرهای نمایشی تغییری نمیکند. مدیر هنرهای نمایشی نخستین دیدار خود را با اعضای خانه تئاتر برگزار کرد و این نهاد صنفی هم همچنان به مساله اول خود یعنی سهم ناچیزش از بودجه پرداخت. به نظر این هنرپیشه و کارگردان تیاتر : دردناک این است که همه اصناف و حوزهها محق هستند که درباره بودجه، کیفیت پرداخت، مقدار آن، هزینه کردن آن در هر بخشی تصمیم بگیرند و چانهزنی کنند. اما وقتی پای هنرمند به میان میآید، پول و بودجه تبدیل به یک ضد ارزش، یک انگ میشود. هنرمند و نهاد صنفی هنرمند از لحظهیی که حرف بودجه را میزند متهم به مادیگرایی میشود. کارتون حسن کریم زاده، شهروند در ادامه مقاله اعتماد آمده: بودجه موجود از تئاتر کشور یک موجود بیرمق ساخته است. وقتی از تئاتر و نمایش حرف میزنیم نباید فراموش کنیم که این تئاتر را یک بدنه یک میلیون نفری تشکیل داده است. یک میلیون هنرمند متخصص با هر مشقتی که بود و با عشقی که خود به تئاتر داشتند این هنر را سرپا نگاه داشتهاند و به امروز رساندهاند، اما واقعیت این است که نفس تئاتر با این بودجهها به شماره افتاده است. حرف سیاسی ممنوع پدرام ابراهیمی ستون طنز شهروند را با این جمله شروع کرده است «آرایشگاه چارلی، حامی اصلی تیمملی، شما را به خواندن این ستون دعوت می کند». در ابتدای طنزنوشته آمده: در آرایشگاه یا بهتر است بگویم پیرایشگاه یا راستش سلمانی احمد آقا نشسته بودم. (تا اینجایش که سیاسی نبود؟) احمد آقا که در همان بدو ورود با آن لهجه رشتیاش گفته بود «بالاخره میخوای کوتاه کنیها!» مشغول اصلاح سر مشتری بود. آخرینبار دیماه سال ۹۱ بود که دیده بودمش. گفتم: «والا دو ساله هر کی به ما میرسه میگه چرا نمیزنی؟ چرا نمیزنی؟ حالا شما میگی چرا میزنی؟ اول شما بگو توی این مدت هزینه اصلاح چقدر شده که پول کم نیارم.» با نیش خیلی باز فرمود: «شما که مهمون خودمی...» و با شست دستش که از قیچی بیرون زده بود، لیست قیمت پشت سرم را نشان داد. اصلاح سر شده ۳۰هزار تومان. جایی خواندم آدم وقتی کسی، چیزی، جایی را ترک میکند، آنها تغییر میکنند و تصویرشان در ذهن ثابت میماند. به همین دلیل وقتی بعد مدتی با آنها مواجه شد، این تناقضها او را شوکه میکند. بیاختیار بلندبلند فکر کردم که: «دفعه آخر که اومدم ۱۰ تومن بود. چقدر قیمت رفته بالا...» بعد به خودم آمدم و ادامه دادم: «البته همه چیز رفته بالا... چیز عجیبی نیست.» احمد آقا گفت: «د نشد! اومدی و نسازی! حرف سیاسی ممنوع!» گفتم: «کجاش سیاسی بود؟» گفت: «خب الان اینو میگی، بعد میگید احمدینژاد همه چی رو گرون کرد. ۴۰درصد تورم درست کرد، بعدش میگید روحانی هم کاری نکرد، بعد همین جوری بحث میره جلو تا خود زیرزمین پنتاگون میخواید پیش برید. | روزنامه های امروز صبح در تیترهای صفحه اول خود از تقاضای استیضاح وزیر علوم توسط نمایندگان مخالف دولت، سووال چند نماینده درباره ممنوع الخروخی و ممنوع البیانی محمد خاتمی رییس جمهور پیشین نوشته اند. در میان خبرهای خارجی هم بحران عراق و پیشروی های داعش موضوع مهم این روزنامه هاست. | بررسی روزنامه های صبح تهران؛ دوشنبه ۱۶ تیر |
دونالد ترامپ ( راست) و همتای اوکراینی او، ولودیمیر زلنسکی، میگویند هیچ بده و بستان سیاسی و غیرقانونی در گفتگوی تلفنی آنها روی نداده است آقای کلیمکین به بیبیسی گفته اتفاقا علت برکناری دادستان کل بحث فساد تشکیلات خود او بوده است. به گفته این مقام سابق دولت اوکراین، چند کشور و نهاد بینالمللی دیگر چون اتحادیه اروپا هم همزمان خواستار برکناری ویکتور شوکین، دادستان کل اسبق اوکراین شده بودند. آقای ترامپ در گفتگوی تلفنی دو ماه پیش خود با ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، از او خواسته بود درباره علل اخراج آقای شوکین تحقیق کند و در این باره با رودی جولیانی، وکیل شخصی آقای ترامپ و بیل بار، دادستان کل آمریکا، همکاری کند. درخواستی که علنی شدن آن توسط یک افشاگر ناشناس اکنون زمینهساز شکلگیری تحقیق و تفحص رسمی درباره احتمال استیضاح آقای ترامپ در کنگره آمریکا شده است. بیشتر بخوانید: دموکراتها که اکثریت مجلس نمایندگان کنگره آمریکا را در دست دارند میگویند آقای ترامپ با معطل گذاشتن کمک نظامی آمریکا به اوکراین از رئیسجمهور این کشور خواسته که به او برای تهیه اطلاعات بدنام کننده علیه جو بایدن اقدام کند چرا که آقای بایدن هم اکنون جلودار کارزارهای مقدماتی حزب دموکرات برای معرفی نامزد رئیسجمهوری انتخابات سال ۲۰۲۰ است و ممکن است سرانجام به عنوان رقیب اصلی دونالد ترامپ معرفی شود. در همین حال، روز جمعه، ۲۷ سپتامبر، رسانههای آمریکا گزارش کردند افشاگری که با استفاده از قانون مصونیت افشاگران کتبا درباره گفتگوی تلفنی آقای ترامپ و همتای اوکراینیاش هشدار داده یک افسر سازمان سیا است که زمانی در کاخسفید کار میکرده است. هویت این افشاگر هنوز معلوم نشده و برای مصونیت او در برابر هرگونه تهدید اداری و جانی مطابق قانون هیچ سازمان و نهاد حکومتی حق افشای هویت او را ندارد هر چند این قانون ممکن است از تلاش رسانهها برای شناسایی او پیشگیری نکند. آقای ترامپ میگوید دموکراتها چون از شکست او در انتخابات سال آینده ناامید شدهاند به دنبال بهانهای دیگر میگردند نامه ۳۰۰ عضو نهادهای اطلاعاتی آمریکا در حمایت از استیضاح ترامپ در تحولی دیگر، ۳۰۰ نفر از مقامها و افسران اطلاعاتی و امنیتی سابق دولت آمریکا در نامهای سرگشاده از استیضاح دونالد ترامپ حمایت کردهاند و علت این حمایت خود را اقدامات آقای ترامپ که از نظر آنها "تهدید امنیت ملی" محسوب میشود عنوان کردهاند. امضاء کنندگان این نامه گفتهاند که از نظر آنها آقای ترامپ به طور "غیرقابل دفاعی از قدرت سوءاستفاده" کرده است. آقای ترامپ در برابر، این اتهامها را "بیمعنی" خوانده و گفته دموکراتها به دنبال "بدنام کردن" او هستند. او حتی در جمع کارمندان و دستیارانش گفته که از نظر او کسانی که این اطلاعات را به افسر اطلاعاتی افشاگر دادهاند کاری شبیه "جاسوسی" مرتکب شدهاند. آقای ترامپ در میان سخنان خود که نوار ضبط شده آن در اختیار نشریه لسآنجلس تایمز قرار گرفته با لحنی طعنهآمیز به مجازات سالهای دور "خائنان" در ایالات متحده اشاره میکند؛ یعنی مجازات اعدام. اظهاراتی که انتشار نوار آن بسیاری از منتقدان آقای ترامپ را عصبانی کرده است. چرا که آنها میگویند قانون حمایت از افشاگران با این هدف طراحی شده که کارمندان و مقامهای دولتی را تشویق کند موارد غیرقانونی و جرایم مقامهای دولتی را به کنگره و مردم آمریکا گزارش دهند و اجازه ندهند کسی خود را فراتر از قانون بداند و از قدرت سوءاستفاده کند. این سخنان همچنین از سوی روسای دموکرات سه کمیته کنگره آمریکا محکوم شده و آنان در بیانیه مشترکی گفتهاند که اظهارات ترامپ در راستای "مرعوب کردن شاهد" و در جهت ایجاد مانع در مسیر استیضاح است. بیشتر بخوانید: ترامپ چگونه ممکن است استیضاح شود؟ یک عضو حزب دموکرات گفته است که آنان خواهان شهادت افشاگر در کمیته اطلاعاتی کنگره هستند. راجا کریشنامورتی، عضو کنگره گفته است که "من نسبت به برخی اظهارات بیان شده از سوی رئیس جمهور نگران هستم زیرا ممکن است که وی علیه این فرد، افشاگر، دست به اقداماتی بزند". استیضاح رئیس جمهور در آمریکا یک فرآیند دو مرحلهای است که تاکنون بسیار به ندرت به اجرا گذاشته است اما مطابق آن به کنگره ایالات متحده اجازه داده شده در صورت یقین یافتن از "اقدام مجرمانه یا سوء استفاده از قانون و نادیده گرفتن قانون اساسی" از سوی رئیس جمهور، او را پیش از سر آمدن دوره چهار ساله از قدرت پایین بکشند. در حالی که دو روز پیش نانسی پلوسی، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان رسما از آغاز تحقیق و تفحص درباره لزوم استیضاح دونالد ترامپ در این مجلس خبر داد اما بعید به نظر میرسد که حتی در صورت نهایی شدن مرحله اول استیضاح در مجلس نمایندگان، طرح استیضاح به برکناری آقای ترامپ بیانجامد چرا که مجلس سنا در کنترل جمهوریخواهان است و برای عزل رئیسجمهور باید دست کم دو سوم سناتورها به استیضاح رای مثبت دهند. همزمان با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری، نوامبر ۲۰۲۰، اذهان عمومی آمریکا هم ممکن است ترجیح دهد که تصمیمگیری درباره سرنوشت آقای ترامپ به صندوق های رای سپرده شود تا به استیضاح که فرآیندی سیاسی و متاثر از جناحبندیهای حزبی است. جو بایدن (راست) هم اکنون جلودار کارزارهای درون حزب دموکرات برای نامزدی این حزب در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده است وزیر خارجه سابق اوکراین چه گفته؟ آقای کلیمکین که پیشتر وزیر خارجه اوکراین بوده به بیبیسی گفته "یقین دارد" که اخراج ویکتور شوکین، دادستان کل وقت در سال ۲۰۱۶ به دلیل فساد تشکیلات خود او بوده و هیچ دلیل دیگری پشت آن نبوده است. او گفته: "این اصلا به دادستان کل ربطی نداشت. بلکه ایده کلی افزایش فشار برای اصلاحات و مبارزه با فساد در اوکراین بود و به همین علت هدف اصلی نهاد دادستانی کل بود که به طور سازمان یافتهای فاسد بود." آقای کلیمکین گفته مهم است که به یاد داشته باشیم که نیت جامعه جهانی در آن زمان بازبینی کلی در ساختار دادستانی کل اوکراین بود و فقط آقای بایدن یا دولت آمریکا خواستار این تغییر نبودند. جونا فیشر، خبرنگار بیبیسی در کییف، پایتخت اوکراین، میگوید سخنان آقای کلیمکین در حمایت از این است که اخراج آقای شوکین خواست جامعه جهانی بوده چرا که او مانعی بر سر اصلاحات اداری و مبارزه با فساد در اوکراین قلمداد شده بوده است. ادعای طرح شده علیه جو بایدن چیست؟ دونالد ترامپ در گفتگوی تلفنی روز ۲۵ ژوئیه خود با ولودیمیر زلنسکی، همتای اوکراینی خود به نحوه برکناری آقای شوکین، دادستان کل سابق اوکراین، اشاره میکند. او از رئیسجمهور اوکراین میخواهد که درباره این اتهام تحقیق کند که اصرار جو بایدن برای برکناری آقای شوکین در حالی صورت گرفته که دادستان کل اوکراین مشغول بررسی پرونده فساد یک شرکت فناوری انرژی بوده که هانتر بایدن، پسر آقای بایدن از اعضای هیات مدیره آن بوده است. آنچه آقای ترامپ در این گفتگوی تلفنی طرح میکند اتهام تازهای علیه جو بایدن که در سال ۲۰۱۶ آخرین ماههای حضورش در کاخ سفید را میگذارند نیست. این اتهام در همان ایام هم مورد توجه قرار گرفت اما تحقیق و تفحصی که آن زمان در دفتر دادستان کل اوکراین از این کمپانی استخراج گاز به عمل آمد به نتیجهای نرسید و شواهد و مدارکی دال بر غیرقانونی بودن فعالیت پسر آقای بایدن گزارش نشد. پس از برکناری آقای شوکین، جانشین او هم برای ۱۰ ماه دیگر به این تحقیق و تفحص از شرکت انرژی بورسیما ادامه داد و پس از آن این تحقیقات بدون نتیجهگیری خاصی پایان یافت. | پاولو کلیمکین، وزیرخارجه سابق اوکراین ادعای دونالد ترامپ درباره سوء استفاده جو بایدن از قدرتش در دوران معاونت ریاستجمهوری را رد کرده و گفته این که آقای بایدن به این دلیل خواستار اخراج دادستان کل اوکراین در سال ۲۰۱۶ شده که مانع ادامه تحقیقات از شرکتی شود که پسر آقای بایدن در هیات مدیره آن حضور داشته، اساسا نادرست است. | وزیر سابق اوکراینی اتهام ترامپ علیه بایدن را رد کرد |
رهبر ایران خواستار افزایش بودجه پژوهش به چهار درصد تولید ناخالص داخلی یعنی بیش از سیزده برابر رقم فعلی شده است دلیل انتشار چنین سندی برای کارشناسان چندان روشن نیست. شاید این سند مجموع نظرات رهبر ایران باشد که به مناسبتهای مختلف و در جمع مخاطبان گوناگون پیش از این منتشر شدهاست و در این سند بطور یکجا با در نظر گرفتن برخی از اصلاحات برای استناد به آن منتشر میشود. ولی فارغ از دلیل انتشار، این سند، حداقل، در برخی از موارد، بیشتر به یک آرماننامه شبیه است تا یک سند اجرایی برای برنامهریزی. به عقیده برخی کارشناسان، کاربرد برخی از واژگان یا ارقام یا اهداف در سند، چنان با واقعیتهای امروز ایران و جهان علم فاصله دارد که نمیتوان آن را مبنای یک برنامهریزی دقیق قرار داد. برای درک بهتر موضوع شاید بهتر باشد که به دو بند از این سند که در باره افزایش بودجه پژوهشی و نقش ایران در جهان اسلام است نگاه کوتاهی بیاندازیم. سنگ بزرگِ بودجه پژوهشی با نگاهی به بودجه سال ۱۳۹۳ میتوان دید که نسبت بودجه پژوهشی به کل بودجه کشور، رقمی در حدود چهل و شش صدم درصد و نسبت به کل تولید ناخالص داخلی، چیزی در حدود سه دهم درصد (با احتساب نرخ رسمی هر دلار ۲۶۰۰۰ ریال) است. با توجه به سیاستهای اعلام شده از طرف رهبر ایران که خواستار افزایش این رقم به چهار درصد (بیش از سیزده برابر رقم امروز) در سال ۱۴۰۴ شده است، مسئولان قوای مجریه و مقننه و شورای نگهبان باید افزایش سالانه سی درصد به بودجه پژوهشی کشور را در لوایح بودجه ده سال آینده کشور پیشبینی کنند. این در حالی است که ارقام بالا با فرض ثابت بودن رشد اقتصادی، ارزش برابری دلار، و قیمتها در طی ده سال آینده برآورد شدهاست. البته در عمل چنین برآوردی کمترین رقم ممکن برای این رشد است و مقدار رشد سالانه بودجه پژوهشی با محاسباتی دقیق و با توجه به واقعیتهای اقتصادی بسیار بیش از این خواهد بود. با نگاهی به گذشته، از پیش از انقلاب تا کنون، میتوان دید که در بهترین حالت ممکن، نسبت بودجه پژوهشی به تولید ناخالص داخلی هفت دهم درصد بوده که در سال ۱۳۸۴ محقق شده است و چه پیش از آن و چه پس از آن این وضعیت تکرار نشده است. این در حالی است که در پایان برنامه توسعه پنجم کشور باید به نسبت دو درصد میرسیدیم و اکنون، یک سال پیش از سر رسید برنامه (۱۳۹۴)، به رقم سه دهم درصد بسنده کردهایم. نکته دیگری که در این زمینه باید به آن توجه داشت، منابع تامین بودجه پژوهشی است. این بودجه میبایست از دو منبع دولتی و خصوصی تامین شود. با توجه به ساختار بخش خصوصی در کشور و مشکلات مختلف فرهنگی و اقتصادی، بخش خصوصی هیچگاه نتوانسته است نقشی که در جوامع صنعتی دارد، در ایران نیز بر عهده بگیرد. به بیان ساده بخش خصوصی نه توان چندانی و نه تمایل زیادی به حمایت از پژوهش دارد. دولت، شرکتهای دولتی، و نهادهای حکومتی نیز در عمل نشان دادهاند که قادر به تامین چنین بودجههایی نیستند. چون منبع اصلی درآمد دولت فروش نفت است که بازار آن میتواند تحت الشعاع بسیاری از اتفاقات سیاسی یا اقتصادی باشد؛ همانطور که در طی این چند سال و بخاطر شرایط تحریم شاهد آن بودیم. علاوه بر اینها، تفاوت بزرگی بین ارقام پیشبینی شده در لایحه بودجه کشور و بودجهای که در عمل در اختیار نهادهای مصرف کننده قرار میگیرد، وجود دارد. بارها پیش آمده که فقط یک سوم یا نصف بودجه پیش بینی شده به نهاد مربوطه تخصیص داده شده است. این وضعیت برای بودجههای پژوهشی به مراتب بدتر است. و نکته آخر اینکه به فرض درست شدن معجزهآسای همه چیز در طی این ده سال، کشور توانایی و ظرفیت جذب و هزینه کرد چنین بودجهای در پژوهش را ندارد. هزینه کردن بیست میلیارد دلار در یک سال در بخش پژوهش حتی در کشورهای صنعتی نیز فراتر از تواناییهای آنهاست. برای هزینه کرد این رقم هم باید تعداد پژوهشگران و استادان افزایش یابد و هم زیرساختها آماده باشند. نباید فراموش کرد که هم اکنون با همین بودجه محدود، بودجهای که بنام بودجه پژوهشی به دستگاههای دولتی (بغیر از دانشگاهها) پرداخت میشود، در اکثر مواقع، در محلی غیر از پژوهش هزینه میشود.جاهایی مانند توسعه فضاهای اداری یا پرداخت حقوقها و پاداشها. برخی از کارشناسان معتقدند با توجه به این نکات رسیدن بودجه پژوهشی به رقم چهاردرصد درآمد ناخالص داخلی به نظر هم ناممکن میرسد و هم بی معنی مگر اینکه در طی این ده سال و به رسم پیشین جمهوری اسلامی عبارات و واژههای اقتصادی و آماری باز تعریف شوند. قطب علمی جهان اسلام سند ابلاغی به سران سه قوه با این بند به اتمام میرسد: "تبدیل ایران به مرکز ثبت مقالات علمی و جذب نتایج پژوهشهای محققان، نخبگان علمی و نوآوران سایر کشورها بویژه جهان اسلام". از نظر برخی از کارشناسان تبدیل شدن ایران به مرکز ثبت مقالات علمی دیگر کشورها و بخصوص جهان اسلام در دنیای امروز چندان معنایی ندارد و اگر هم داشته باشد با توجه به وضعیت سیاسی ایران و جایگاهش در بین دیگر کشورهای اسلامی، دست نیافتنی است. با نگاهی به وضعیت علمی کشورهای مسلمان منطقه متوجه میشویم که ایران و ترکیه از نظر علمی در رقابتی تنگاتنگ بسر میبرند. در برخی از رشتهها ایران و در برخی دیگر ترکیه پیشتاز است. اما نکتهای که وضعیت ترکیه را نسبت به ایران ممتاز میکند، جایگاه این کشور در بین دیگر کشورهای اسلامی و ارتباطات گستردهاش با کشورهای صنعتی است. هر دو نکته سبب میشود که ترکیه بیش از ایران توانایی این را داشته باشد که به قطب علمی جهان اسلام در منطقه تبدیل شود. از سوی دیگر کشورهای دیگری همچون مالزی و عربستان سعودی نیز وجود دارند که چنین داعیهای را سر میدهند. البته جایگاه و سرعت رشد علمی ایران به هیچ وجه با این دو کشور قابل قیاس نیست ولی در جهان سیاست و برای رهبری دیگران چنین نکاتی چندان ارزشی ندارند. در این باره همچنین باید دید که تبدیل ایران به مرکز ثبت مقالات علمی چه نتایجی میتواند بدنبال داشته باشد. چنین رویدادی میتواند موجب درآمد زایی برای کشور شود و همچنین دسترسی پژوهشگران داخلی را به نتایج پژوهشهای دیگران تا حدود زیادی تسهیل کند. ولی هر دوی این دستاوردها موقعی امکانپذیر است که هم زیرساختهای لازم بوجود آمده باشند و هم مدیران داخلی (چه دولتی و چه خصوصی) توانایی بهرهبرداری از این نوع موقعیتها و تبدیل آن به منافع مالی و علمی و اجتماعی را داشته باشند. زیرساختهای مناسب (مانند افزایش پژوهشگران و مراکز و آزمایشگاههای تحقیقاتی) در بهترین حالت و به شرط فراهم بودن همه شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، در کوتاه مدت (دوره ده تا بیست ساله) غیر قابل دسترسند و مدیران ما نیز نشان دادهاند که بجز در موارد خاص قادر به بهرهبرداری از اینگونه فرصتها نیستند. بعنوان نمونه میتوان به عملکرد مدیران حکومتی در برابر مهاجرت بی بازگشت نخبگان اشاره کرد یا به وضعیت اجرای سیاستهای کلان علمی در طی بیست سال گذشته. | امروز متن سیاستهای کلی علم و فناوری کشور که بوسیله آیت الله علی خامنهای رهبر ایران به سران سه قوه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ شدهاست منتشر شد. این متن شش بند کلی و شصت وچهار مصداق یا رهنمون دارد که میتوان به نوعی آنرا خلاصه شده اسنادی دانست که پیش از این بوسیله نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی منتشر شده بودند، اسنادی مانند نقشه جامع علمی کشور یا سند دانشگاه اسلامی. | برنامه آیت الله خامنهای برای آینده علم در ایران |
گفتوگو با شهروند آمریکایی ایرانیالاصل که در ایران زندانی بود خبرگزاری آسوشیتدپرس روز گذشته، سهشنبه ۲۶ اسفند، گزارش کرده بود پلیس فدرال آمریکا (افبیآی) آقای حکمتی را متهم کرده در زمان حضور در ایران اطلاعات محرمانه ای از آمریکا را در اختیار ماموران ایرانی قرار داده با این همه از گزارشها مشخص است که این اتهام رسما به وی وارد نشده و هنوز در حد یک ظن و گمان است. در واکنش به این گزارش، امیر حکمتی روز چهارشنبه، ۱۷ مارس، به بیبیسی فارسی گفت نه تنها افبیآی هیچ اتهامی را علیه او پیگیری نکرده بلکه او به کمک وکیلش از آن مامور افبیآی که در سال ۲۰۱۶ با او مصاحبه کرده بود، به دادگاه شکایت برده تا از خود اعاده حیثیت کند. بیشتر بخوانید: آقای حکمتی در گفتگوی روز چهارشنبه خود با تلویزیون فارسی بیبیسی گفت: "آن مامور افبیآی یک بار در فوریه سال ۲۰۱۶ با من صحبت کرد و من هم جواب دادم و حرفهای او را رد کردم و گفتم که چرا چنین چیزی غیرممکن است... این مضحک است که من را در ایران بازداشت، مجکوم به اعدام و به زندان انداختند چون رفته بودم به آنها اطلاعات محرمانه از آمریکا بدهم... این مضحک است... آن مامور دیگر هیچ گاه با من تماسی نگرفت و ادعاهای او هم در هیچ جا رسما ثبت یا علیه من طرح نشد". وی در ادامه از شکایت خود علیه افبیآی گفت که با هدف اعاده حیثت انجام داده و توضیح داد که در پی شکایت او افبیآی به دادگاه گفته که این پرونده "ارزش رسیدگی" هم ندارد و بهتر است دادگاه "آن را به کناری بیندازد". آقای حکمتی روز سهشنبه در وبلاگ شخصی خود هم در نوشتاری به شرح این موضوع، جریان سفرش به ایران و ثبت شکایتش از افبیآی و ماجرای آن پرداخته است. آقای حکمتی که عضو نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده بوده گفته بود که برای دیدار مادربزرگش به ایران سفر کرده بود که بازداشت شد. او پس از مبادله زندانیان از سوی دولتهای ایران و آمریکا به ایالات متحده بازگشت و در شکایتی از ایران به دلیل بازداشت خودسرانهاش خواستار دریافت ۲۰ میلیون دلار غرامت شده بود. آقای حکمتی با تسلیم دادخواست به دادگاهی در واشنگتن، خواهان دریافت خسارت دریافت این مبلغ شده بود. این مبلغ از صندوق ویژهای که ایالات متحده با نام "حمایت از قربانیان تروریسم" تاسیس کرده باید پرداخت میشد اما علیرغم موافقت با این پرداخت غرامت، این پول به آقای حکمتی پرداخت نشده است. امیر حکمتی پنج سال پیش در جریان مبادله زندانی میان ایران و آمریکا آزاد شد بر اساس گزارشها پس از پیگیریهای وی، مشخص شد که افبیآی به ظن فروش اسرار محرمانه و جاسوسی علیه آمریکا در زمان حضور آقای حکمتی در ایران، دو سال است که مانع پرداخت این غرامت به وی شده است. به گفته همین گزارشها، اسکات گیلبرت یک وکیل آقای حکمتی گفته است که دولت آمریکا یا باید رسما کیفرخواستی علیه موکلش صادر کند یا این گمان را کنار بگذارد. او گفته ایالات متحده رسما امیر حکمتی را متهم نمی کند چون برای انجام این کار شواهدی ندارد. امیر حکمتی، که دارای تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی است تا زمان آزادی در سال ۱۳۹۴ به مدت چهار سال در ایران زندانی بود. قوه قضائیه ایران وی را به جاسوسی و همکاری با "دولت متخاصم" متهم و پس از محاکمه در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم کرده بود، اما دادگاه تجدید نظر این حکم را به ده سال زندان کاهش داد. امیر حکمتی در زمان بازداشت در ایران مجبور به شرکت در یک برنامه اعتراف تلویزیونی هم شده بود. دولت ایران می گوید تابعیت دوگانه را به رسمیت نمیشناسد، به همین دلیل در طول بازداشت و حبس آقای حکمتی، ماموران ایرانی از دادن دسترسی کنسولی سفارت سوئیس، حافظ منافع ایالات متحده در ایران، به او خودداری کرده بودند. دی ماه ۱۳۹۴ همزمان با اجرای توافق هسته ای دولت ایران چهار زندانی دارای تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی و یک زندانی آمریکایی را با هفت شهروند ایرانی بازداشتی در آمریکا مبادله کرد و آنان توانستند به کشور خود بازگردند. برخی از ایرانیانی که از زندانهای آمریکا آزاد شدند هرگز به ایران بازنگشتند. | امیر حکمتی، تفنگدار دریایی سابق که در سفر به ایران دستگیر و پنج سال پیش همزمان با اجرای توافق هستهای برجام همراه گروه دیگری از ایرانی-آمریکاییها با زندانیان ایرانی در ایالات متحده مبادله شد میگوید پلیس افبآی هیچگاه رسما او را متهم به جاسوسی برای ایران نکرده و فقط در سال ۲۰۱۶ یک مامور افبیآی در مصاحبهای با او چنین سخنانی را پیش کشیده اما پس از آن «هیچگاه افبیآی اقدام دیگری نکرد و با من هم دیگر هیچ تماسی نداشت». | امیر حکمتی: افبیآی هیچگاه رسما من را متهم به جاسوسی نکرده و به دنبال اعاده حیثیت هستم |
در این ویدیو، عدهای روی صحنه در حال رقص بودند و شماری از حاضران نیز در حال رقصیدن دیده میشوند. این مراسم برای جشنواره اقوام در این دانشگاه گرفته شده بود. سایت خبری عصر تعادل میگوید رای بدوی کمیته انضباطی دانشگاه سیستان و بلوچستان صادر شده که به موجب آن هفت دانشجوی این دانشگاه به ۱۲ ترم محرومیت از تحصیل محروم شدهاند. دادستان زاهدان پیشتر گفته بود که ماجرای رقصیدن این افراد در مراسم دانشگاه سیستان و بلوچستان را پیگیری میکند. سایت خبری عصر تعادل میگوید حکم دو ترم محرومیت از تحصیل برای ۵ دانشجو و یک ترم محرومیت از تحصیل برای دو دانشجو صادر شده بود. یکی از دانشجویان در گفتوگو با این سایت، دریافت حکم محرومیت را تائید کرده است. این دانشجو گفته است که به رای صادر شده اعتراض خواهد کرد. | پس از انتشار ویدیویی از مراسمی در دانشگاه سیستان و بلوچستان که در آن عدهای در حال رقصیدن بودند، کمیته انضباطی این دانشگاه برای شماری از دانشجویان احکام محرومیت صادر کرده است. | 'احکام محرومیت از تحصیل' برای چند دانشجوی دانشگاه سیستان و بلوچستان صادر شد |
"ها " نوشته رفيع جنيد، شاعر افغان، مرکب از قطعات شاعرانه ای است که در بيشتر آنها "من" شاعر افکار خيامی خود را می نويسد، گهگاه دچار افکار کافکايی می شود ولی در همه حال جهان پر هول و هراسی را تصوير می کند که در آن از هر چه سخن به ميان می آيد، نوعی ترديد، نوعی وحشت و گاه سايه اشباح بر آن می افتد. انگار زندگی واقعی، اشياء واقعی، مفاهيم واقعی و ذهنيت واقعی همه در تلنگر ذهنيتی فراواقعی نيست و نابود می شود و وضعيتی معلق و آويزان و بی تعادل همه چيز را در خود ساقط می کند. من شاعر برای جريان يافتن جای معينی نمی شناسد. گاه در زمان خود را باز می يابد، گاه در راه و در حال قدم زدن، گاه در دشت و صحرا، گاه در علف بيابان، گاه در آينه يا در هر کرد و کار و رفتار روزانه که در زندگی پيش می آيد. مثلا آينه از اشياء مورد علاقه اوست که جز لحظه اکنون شاعر چيزی را بر او نمی نماياند در حالی که شاعر همواره احساس می کند که هزار بلکه هزاران سال زيسته است و آن گذشته ها هيچ به آينه راه نمی يابد. در اين قطعه دقت کنيد که شاعر در آينه خود را می نگرد: « باز هم به آيينه نظر می کنم اما تصوير دلخواهم را نمی يابم. ... باز هم به آيينه نظر می کنم و خودم را در لباس مردی می بينم که پيوسته خرسنگی را از دامنه به چکاد می برد و در ذهنش به افسانۀ آن مردی می انديشد که به آيينه می نگريست اما تصوير دلخواهش را نمی يافت.» جهان شاعر در واکنش های روزانه اش در مقابل هر چيز چندان ويران به نظر می آيد که اميدی به آبادانی اش وجود ندارد و چندان تلخ که در بيشتر حرکاتش خود را نه زنده که مرده می يابد. حتی وقتی که باران باريدن می گيرد، چترها آسمان را سياه می کنند تا بر سر گذرندگان نبارد، و مردمان برای آنکه بدانند باران چه هنگام پايان خواهد گرفت از درون سياهی به آسمان می نگرند. اما چترهايی که در دست آنان است در باران مانند نمک شسته می شود، حتی لباس مردمان که سياه است مانند نمک در باران شسته می شود، و آنچه بر جا می ماند همان سياهی است. آب که در فرهنگ افغانستان به احتمال قوی مانند ايران مايه زندگی است در چشم شاعر صرفا به حالتی متصور می شود که در ضرب المثل آب که از سرگذشت تصوير شده است. « گاهی آب از سرم می گذرد. خاموش می نشينم و به اطرافم می نگرم. و به آبی که مدتهاست از سر گذرانده ام، دوباره از سر می گذرانم. آمده بودم کنار اين درياچه تا بر ماسه هايش بنشينم و انگشتانم را گاهی برای ماهيان مرده ی درياچه تکان بدهم. ... اما آب آمد و از سرم گذشت.»( ص ۱۷۴ ) با وجود اين، اين دنيای نه چندان دلپذير، گاه چندان واقعی می شود که از فرط بزرگ کردن واقعيت هراسناک به نظر می آيد، همانگونه که يادآوری های خيام در رباعياتش هراسناک است. « از راهها که می گذرم از خود می گذرم. خودی که برای هميشه در راهها جا گذاشته ام. باز به پشت سرم می نگرم تا شايد خودم را ببينم. می خواهم به سمت خودم که از او دور می شوم دست تکان بدهم. به او بگويم که هر چه که می روم از تو می روم. اما باز می فهمم که راهها را رفته ام، بدون آنکه به خودم که از او دور شده ام برسم.» ( ص ۲۰۱ ) واقع گرايی تعميق يافته اما دردناک افکار خيامی را در اين قطعه شايد بيش از ديگر قطعات بتوان دريافت: « رمه ی برّگان در دورها می روند و بخار می شوند. بعضی از آنها سفيد اند و بعضی هم سياه. می روند و بخار می شوند، می روند و دود می شوند. به آنها که نگاه می کنم، رمه های قديمی ديگری را به ياد می آورم که از آنجا می رفتند و حالا ديگر نيستند. باز می گويم اين رمه ها که در دورهايند همان هايند. و اين دشت هم دشتی است که خيلی پيشترها بود. و شايد من هم، که اکنون آنها را می بينم همان کسی باشم که دوران های پيش در هزاره های گمشده يی که آغاز و انجامش برای کسی روشن نيست، زمانی به آنها نگاه می کردم و دور شدنشان را می ديدم. »( ص ۲۰۰) مردی که مرده و « حالا چند روز است که ... به هيچ چيز فکر نمی کند از نمونه های همين افکار خيامی است. « ... چند روز پيش بود که نفس می کشيد و گاهی با ديگران از برفی که همه جا را سفيد کرده حرف می زد.... اما حالا چند روز می شود که او آنجا: در زير قدم های مردمان دراز کشيده است و برف روی مزارش را پوشانده است. او برای هميشه آنجا خواهد ماند و قدم های مردمان را خواهد شمرد. » ( ص ۲۴۶ ) در افکار خيامی در ادب فارسی همواره نوعی افسوس وجود داشته است. اما در افکار شاعر زمانه ما هيچ افسوسی بر هيچ چيز از دست رفته نمی توان مشاهده کرد. تفاوت وحشتناک در همين نداشتن افسوس است. شاعر گويی چندان از دست داده است که ديگر دريغی بر از دست دادن ندارد. « هنوز هم همه چيز داخل آن صندوق است: کاغذ پاره هايی پر از حرارت دل، که بر روی شان کلماتی نوشته شده، اما ديگر هيچ کس آنها را نخواهد خواند؛ چند تسبيح کهنسال با دانه های کوچک چوبی، که ديگر در دستی نيست؛ تار مويی، و دو ناخن نازک يک معشوقه ی فراموش شده که هنوز رنگ سرخ بر آنها باقی است. ناخنی که روزی بر انگشت های کسی بود که زيبا بود، که بوی عطرهای کهنسال را به ياد داشت. و نامی که برای هميشه در آن تاريک، بر روی پيراهن های درختان ِ هر شبِ پياده روها تکرار خواهد شد. ( ص 244) خيام به اشياء به نحوی فلسفی می نگرد چنانکه هيچ شيئی در ديد او تنها شيئی نيست. بدل انسانی است که به صورت شيئی در آمده است. افکار جنيد نيز در همين وادی دور می زند. به اين قطعه توجه کنيد: « به شيئ می نگرم. شيئ با نشان دادن خود به من، با من حرف می زند. خود را بيان می کند. نمی دانم شايد من هم در برابر شيئ که می ايستم، همين حس را در او زنده می کنم. يعنی همين که شيئ مرا می بيند برايش کافی باشد که با من حرف زده است. از آن که زمانی که ايستاده ام به نگريستن شيئ نمی خواهم آن را موجودی صامت و ساکن ببينم. و پيش تر از آن که چنين خواستی حتی داشته باشم، مسحور بيان او می شوم. او با من حرف می زند و عبور زمان ها را با اشاره ی بودن خويش برايم تعريف می کند. در مقابل شيئ که می ايستم خود شيئ می شوم که حرف می زنم.» از اين مثال ها زياد می توان آورد. سراسر کتاب شاعر به زبانی دل انگيز از اين افکار انباشته است. به طور کلی می توان گفت من ِ شاعر در اين کتاب من ِ پراکنده ای است که هر جزيی از آن در گوشه ای افتاده و در باد تکان می خورد. از من ِ سابقش چيزی نمانده و از من ِ تازه اش چيزی به درستی نمی شناسد. می خواهد نفس بکشد تا دوباره برايش مسلم شود که زنده است و صبح خواهد شد و کسی خواهد آمد که خلوتش را پر خواهد کرد. اما کسی که می آيد دستش پر از تهی عظيم سرگردانی است که شاعر را خواهد بلعيد. اينها افکار شاعر است و دنيای تلخی است که مبدأ و مقصد آن با هم فرقی ندارند. هر چيز و همه چيز تهی بزرگی است که انتهايی بر آن متصور نيست. صحرا کجاوه هزاران ساله ای است با يادهای رفتگان، و زندگی گودالی است که همه چيز در آن فراموش می شود. همه چيز بر لبه پرتگاه عظيم و بی انتهايی قرار دارد که آن را به سمت خويش می خواند و در خود فرو می کشد. در اين ورطه هولناک از ياد رفته ها چنان بسيارند که « برای آدم تنها قفا می ماند»، و شاعر در می ماند که « اين يادهای سرگردان چگونه ته نشين آگاهی می شود وقتی که چيزی در عالم ناميرايی نيست؟ وقتی حتی آگاهی نيست جز نيستی که می داند هر آن ممکن است تمام شود و از رفتن بماند.» در يک کلام « دلشوره، دلتنگی، اضطراب، و شايد چه بسيار نام ديگر که بر آن حالتی که در من اتفاق می افتد بگذارند تا آن را بيان کند، اما نمی شود.» خب اينها افکار شاعر است. کاريش هم نمی شود کرد. لابد همه اينها حاصل وحشت هايی است که انسان معاصر دور و بر خود ساخته است. يقينا جهان ما پيش از اين تا اين حد ويران نبود و می توان اطمينان يا حد اقل آرزو داشت که پس از اين هم اينهمه ويران نباشد. به هر صورت تا آنجا که من می فهمم اين افکار حتی اگر حاصل و واکنش زمانه ما باشد، لازمۀ زندگی و زمانۀ ما نيست. ما ناگزيريم از گذشته خود جدا شويم و به آينده خود بيشتر دل بسپاريم. ما همان جور که جهان خود را ويران کرده ايم بايد دوباره آن را بسازيم و در اين ميانه شاعر ما فارسی زبانان بيشتر از روشنفکر ما و سياستمدار ما و فعال ما و روزنامه نويس ما می تواند نقش بازی کند و بايد بازی کند وگرنه جهان ما از اين سياه تر و ويران تر خواهد شد و شعرای بعد از ما ديگر نمی دانم چه خواهند انديشيد. بی تحسين زبان و قالبی که شاعر برای بيان افکار خود انتخاب کرده اين نوشته نا تمام خواهد بود. شاعر در حدود ۳۷۰ صفحه کوچک ۳۷۰ پاره زيبا نوشته است همه تقريبا يک اندازه و به لحاظ زبانی عالی، موجز و خوش بيان. از اين حيث کار او حرف ندارد. هارفيع جنيدمشهد نشر نيکا۳۷۶ صفحه به قطع کوچکچاپ اول ۱۳۸۵ خدمات | « شب به اتاقم برگشتم. اتاق کمی روشن بود و من روی تختِ خوابم خوابيده بود. نزديک شدم و صورت من را بوسيدم. من بيدار نشد. موهايش را دست کشيدم اما، باز بيدار نشد. نامش را بارها تکرار کردم، صدايم در اتاق منتشر شد همۀ اتاق صدايم شد اما، من باز هم بيدار نشد. گويی سالها بود که خوابيده بود و تکان نمی خورد. رفتم و کمی آب نوشيدم: آبها از گلويم گذشت و در جانم رسوب کرد. برگشتم کنار تخت خوابم و من را ديدم که هنوز خوابيده است. در کنارش دراز کشيدم و به خواب های او رفتم...» | دنيای خيامی شاعر، نگاهی به 'ها' نوشته رفيع جنيد |
علاقه او به لغات قديمه چندان است که اين اواخر حاصل سالها يادداشت برداری خود را در باره لغات دشوار و ديرياب فارسی به صورت ذيلی بر همه فرهنگ های فارسی منتشر ساخت تا افتادگی های آنها را جبران کند و کار دانشجوی ادب فارسی را برای يافتن معنای واژه هايی که در جای ديگری نمی يافت آسان گرداند. او در تازه ترين اثر انتشار يافته خود، به زبان تاجيکی (يا فرارودی/ ماوراء النهری) پرداخته است: زبان فارسی فرارودی (تاجيکی)، تهران 1383. اين کتاب که عنوان فرهنگ بر خود ندارد در واقع گزيده فرهنگ واژگان تاجيکی است که ديد خاص دکتر رواقی در لغت شناسی بر آن مسلط است. عنوان توضيحی کتاب آن را کتابی در "سنجش ميان واژگان امروزين فرارودی (تاجيکی) با نوشته های قديم فارسی و گويش های ايرانی" معرفی می کند. او در مقدمه کتاب می گويد که پژوهش در باب زبان تاجيکان را از نيمه دهه 40 شمسی آغاز کرده بود گرچه به دليل فقدان روابط فرهنگی فعال با تاجيکستان شوروی دسترسی به کتب آن خطه آسان نبود. علاقه او به زبان تاجيکان به دليل همان گرايش جدی او به مطالعه لغات کهن بود چه به گفته خود او: "خواندن نوشته های نويسندگان معاصر فرارودی مرا شگفت زده می کرد. چرا که بسياری از کاربردهای واژگانی و ساختاری متون قديم فارسی را در لا به لای سطرهای نوشته های معاصر فرارودی می ديدم." از آن زمان است که او تصميم به تاليف يک فرهنگ فارسی-تاجيکی می گيرد اما پس از ساليانی از گذشت طرح نخستين خود در می يابد که اين کار مقدمه واجبی دارد زيرا برای "شناخت بهتر گونه فارسی فرارودی، واژه ها و ساختها و دگرگونی های آوايی متفاوت آن" بايد به شناخت "مقوله های مختلف زبان فارسی فرارودی" همت گماشت. کتاب زبان فارسی فرارودی در واقع حکم انجام همان مقدمه واجب را دارد. ساختار کتاب زبان فارسی فرارودی کتابی است در قطع رحلی (يا مجله ای) و از يک مقدمه طولانی چند بخشی و متن فرهنگ و فهرست های کوچک و بزرگ واژگانی پس از آن ترتيب يافته است. پيشگفتار مولف (از صفحه يک تا نود و سه) خود دارای 10 واژه نامک کوتاه و بلند است: ماوراء النهری، بخارايی، سمرقندی، فرغانی، سغدی در زبان ماوراء النهر، سغدی در زبان رودکی، واژگان سغدی در زبان فرارودی، واژگان سغدی در زبان فارسی، واژگان گويش های فرارودی (مانند اشکاشمی و شغنی)، و واژه های متون کهن فارسی که در زبان فرارودی باقی مانده است. سپس با فهرست کوتاه بيش از 330 واژه بررسی شده در اين کتاب، وارد متن کتاب می شويم (از صفحه 1 تا 391). بخش کوتاهی با عنوان افزوده ها واژه های جا افتاده را در 10 صفحه به متن اضافه می کند (از صفحه 393 تا 401). آنگاه دو فهرست الفبايی از "مدخل های واژگان فرارودی" و "مدخل های واژگان فارسی" کتاب را به صفحه 465 می رساند. فهرست لغات و ترکيبات دشوار شواهد تاجيکی که ذيل هر مدخل آمده پس از اين با معنای هر يک داده شده است. آنگاه کتابنامه های مفصل چندگانه ( از 511 تا 539) و دست آخر مقدمه تاجيکی (به خط سيريليک) آمده است. شواهد بسيار و انسجام ناکافی مولف در پيشگفتار خود با تسلط کامل بر متن های کهن فارسی لغات فراوانی را در هر زمينه بحث شاهد می دهد. اما همانطور که از موضوع واژه نامک های او پيداست، بحث های او دارای انسجام کافی نيست و گاه در آن تکرار ديده می شود. ايده اصلی او که درآميختن زبان فرارودی با واژگان زبان سغدی (زبان قديم سمرقند و بخارا و دره زرافشان) است چندين جا به شيوه های مختلف بحث شده است و گاه تفکيک و تقسيم بندی های او مرزبندی روشن و قانع کننده ای ندارد. در واقع اگر حسن کتاب به فروانی شواهد آن است ضعف آن در ترتيب دادن و طبقه بندی اين شواهد کثير است. بعضی از گزاره ها و ادعاها و احکام مولف هم صورت بندی زبانشناسانه دقيقی ندارد. مثل آنکه می گويد: "گونه فارسی ماوراء النهری با نگه داشتن بسياری از ويژگی های واژگانی و ساختاری و آوايی خود، اکنون برای توانمند کردن بيشتر خود به سراغ برخی از گويش ها و گونه های ديگر از زبان فرارودی رفته است" - و منظور مولف گويش های اشکاشمی و شغنی و سنگليچی و مانند آن است. اين گزاره توصيفی نه در مبانی قوتی دارد و نه شواهدی که برای آن ارائه شده آن را تاييد می کند. از نظر مبانی بسيار دشوار است که زبان فرارودی را بدون اين گويش ها در نظر آوريم. به يک معنا زبان فرارودی مجموعه بزرگ و درهمجوش همه اين گويش ها و گويش های ديگر تاجيکی است. اين مثل آن است که هويت فارسی امروز را جدا از گويش های بسيار مردمان فارسی زبان ايران تعريف کنيم. گذشته از اين، شواهدی که ارائه داده می شود کمتر به نوعی وام واژه از يک گويش محلی در يک زبان ملی اشاره دارد. واژه هايی مانند آتشک، ارمان (حسرت/ آرزو)، بای، بجول، به مزه (با مزه)، پخته (پنبه)، تيار (آماده)، قلف (قفل) و بسياری ديگر نه تنها واژه منحصر به فرد يک گويش تاجيکی نيستند بلکه در مواردی کاملا به حوزه عمومی زبان فارسی تعلق دارند. در واقع خود مولف هم در موارد متعدد نشان داده است که يک واژه معين در همه گويش ها (ی وام دهنده مفروض) مشترک است که خود بازتابی از ملک مشاع بودن واژه است تا اختصاص آن به گويش خاص. تاکيد بر "اکنون" هم بر فرض صحت گزاره مولف تنها زمانی درست است که نشان دهيم واژه های وارد شده از گويش ها نسبتا جديد اند و در متن های قديمی فرارودی ديده نمی شوند. اما روشن است که اگر اين واژه ها از حوزه عمومی زبان باشند - که بيشتر آنها هستند- در همه دوران های تاريخی می توان نشان آنها را در متون يافت و استفاده از آنها جديد و منحصر به "اکنون" نيست. بنابرين، بحث "توانمند کردن بيشتر" هم نوعی انحراف از شناخت تطور وازگان است. مشکل گزينش واژه ها زبان فارسی فرارودی بدون آنکه عنوان آن گويا باشد، در قالب يک فرهنگ واژگانی برای زبان تاجيکی عرضه شده است. اما دقيق تر آن است که اين اثر "گزيده فرهنگ تاجيکی" است چرا که تفصيل اين فرهنگ قرار است کار بعدی دکتر رواقی باشد و خود او هم تصريح می کند که "واژه هايی که در اين کتاب آمده اند برگرفته و برگزيده از ميان هزاران برگه ای است که از کتابهای فرارودی برگه نويسی شده اند." کتاب در بردارنده بيش از "330 مدخل از واژگان فرارودی" است که هر يک به تفصيل شرح داده شده و با شواهد بسيار از متون تاجيکی و متون قديم فارسی و گاه ريشه شناسی واژه همراه است. اما خواننده برای اينکه دريابد معيار برگزيدن اين واژه ها چه بوده توضيحی در کتاب نمی يابد. آيا اين واژه ها مثلا به شکلی نمونه وار به انواع واژگان و، به اصطلاح، "طبقات واژگان" تاجيکی اشاره می کنند؟ از قرار چنين نيست و نکات مختلفی را می توان در تاييد اين موضوع نشان داد. اگر به دايره گزينش واژگان توجه کنيم می توان پرسيد که واژه تاجيکی يا به قول مولف فرارودی چه نوع واژه ای است؟ در نظر نخست اينطور استنباط می شود که واژه تاجيکی (آنهم برگزيده شده برای پی انداختن يک فرهنگ بزرگ تاجيکی) واژه ای است که عموما در ميان تاجيکان کاربرد دارد تا ديگر فارسی زبانان. با اين حال، در کتاب به موارد متعددی از واژه های رايج در فارسی ايران بر می خوريم، مثل: پای افزار، خرسنگ، خسور (خسر/ پدرزن). برای نمونه، در مدخل "خسر" مولف از تقريبا تمام گويش هايی ايرانی که فرهنگنامه ای برای آنها تدوين شده صورت های مختلف اين واژه را ياد می کند. خسر به اين ترتيب واژه ای است که در افغانستان و خراسان و خوانسار و شوشتر و مهاباد با اندک تفاوتهای لهجه ای به کار می رود. بنابرين پرسيدنی خواهد بود که چنين واژه ای به چه معنا يک واژه تاجيکی يا فرارودی است و چه چيز متفاوتی از نظر واژگانی يا معنايی آن را خصلت تاجيکی می دهد؟ چنين است واژه هايی مثل زلفين (حلقه در)، عيدگاه (محل برگزاری عيد و جشن و نماز عيد فطر)، نان کور (بخيل) و مصدرهايی مثل پاليدن، سلفيدن، شميدن. در اين 330 مدخل برگزيده واژه هايی که بتوان آنها را به حوزه عمومی زبان فارسی نسبت داد کم نيست. از سوی ديگر، بسياری از واژگان واقعا تاجيکی هست که مولف در متن کتاب به آنها توجهی نکرده است. به هر حال، با هر معياری که دست به گزينش "واژه های تاجيکی پايه" بزنيم، ظاهرا نمی توان از واژه های پر کاربرد آن صرف نظر کرد. واژه هايی مانند: الکی ( alakay تا همين حالا هم، قبلا) کورپچه (روانداز)، جوره (رفيق و دوست)، بروقت (زودهنگام)، بای (پولدار، ظاهرا از بيگ)، پره ( بر وزن دنبه به معنای تکميل کردن، کاملا)، برآمد (سخنرانی)؛ يا واژه هايی که شيوه خاص تاجيکان را در صرف افعال نشان می دهد، مثل: شناندن (نشاندن)؛ يا افعال و مصدرهايی که دارای معنا و کاربردی متفاوت است: ماندن (گذاشتن: آبدسته را پر کرده ماند)؛ يا از قيدهايی که شيوه ترکيب واژی آنها متفاوت از شيوه فارسی است، مانند: يگان بار ( يک بار/ يک دفعه، فقط) و مانند آن. اما هيچ يک از اين واژه ها در فهرست 330 واژه برگزيده اين کتاب نيامده است. اين نکته هم در خور تامل است که مولف اصطلاح "فرارودی" را در سراسر کتاب در کنار ماوراء النهری و تاجيکی و به عنوان معادلی برای آنها به کار برده است اما کتاب فاقد مدخلی برای فرارود/ فرارودی است تا به شرح اين واژه و سابقه کاربرد آن در متون بپردازد. بررسی واژه بدون نظام زبانی گرچه مولف می گويد که کوشيده است "تمامی مقوله ها و قالب های دستوری کاربردی در زبان فارسی فرارودی را جداجدا" نشان دهد و "واژه ها و ساخت ها و دگرگونی های آوايی ويژه فرارود را بررسی" کند اما درک و دريافت اين موضوعات تقريبا به عهده خوانننده وانهاده شده است و هيچ نشانی از بحث و بررسی و طبقه بندی و کشف الگوهای زبانی و آوايی واژگان تاجيکی و نظام صرفی و نحوی آن در کتاب وجود ندارد. در واقع نه تنها اين وعده مولف نقد نشده است بلکه اين کتاب حتی از طبقه بندی دستوری ساده و عمومی واژه ها در هر مدخل نيز خالی است. بنابرين در هيچ مورد مشخص نمی شود که واژه مورد بررسی اسم است يا صفت يا مصدر يا قيد و مانند آن. بررسی های زبانی کتاب عمدتا به بررسی لغوی محدود مانده است و هيچ بحثی در باره نظام زبانشناختی زبان تاجيکی صورت نگرفته است. بررسی در زبانشناسی تاريخی هم گرچه حيطه اصلی کار کتاب است اما محدود است به تاريخ زبان که در مقدمه های کتاب ضمن بحثهای مفيد و نسبتا مفصلی در باره تاريخ تاجيکان و زبان ايشان و سرنوشت واژگان آن انجام شده است. به اين ترتيب بايد گفت از جهت مباحث نظام مند زبانشناختی، کتاب خانم ايران کلباسی ( فارسی ايران و تاجيکستان، تهران 1374) بر اثر دکتر رواقی پيشی گرفته است. زيرا در آن کتاب که از کارهای پيشگام در اين زمينه است، ولی از اتفاق اصلا در منابع دکتر رواقی نيامده، بحث کاملی از مباحث زبانشناختی تاجيکی (معاصر) از نظام آوايی و واجی گرفته تا ساخت واژه و جمله ( يا صرف و نحو) مطرح شده است. در عين حال هر گاه از منظر واژگانی يا قاموسی صرف هم نگاه کنيم در عين اذعان به تحقيق وسيع شواهد در اثر دکتر رواقی، بايد گفت که افتادگی ها و ناهماهنگی ها به قول تاجيکان نظررس است چنان که پيشتر به آن اشاره ای آورديم. بعلاوه، دکتر رواقی مطالعه و تذکر برخی جنبه های مهم و معنادار در مطالعه واژگان را فروگذاشته است مانند واژگان مشابه فارسی و تاجيکی که دارای معانی متفاوت هستند؛ مثلا: تکليف (که در تاجيکی به معنای دعوت است)/ همشيره (پرستار بيمارستان)/ صورت (عکس)/ محاکمه (جلسه بحث و نقد)، ضيايی ( روشنفکر)/ اختصاص (به معنی تخصص)/ معقول (به معنای مورد پسند شدن/ بودن). سبک زبانی تاجيکان برخی از اين جنبه های واژگانی دارای جنبه های سبک شناختی هم هستند. مولف استاد در مقدمه کتاب، تقسيم بندی های تاريخ سبک نثر فارسی را که يادگار ملک الشعرا بهار است نقد می کند ولی خود در باره چگونگی سبک تاجيکی بسط سخنی نمی دهد. از اين شيوه های سبک ساز که در واقع اصل های پربسامد ساخت واژه هستند می توان به نحوه کاربرد پيشاوندها و پساوندهای خاص در اين زبان اشاره کرد: مثل استفاده فعال از پسوند ناک ( پخته ناک: پنبه ای)؛ يا از تفاوت گرايش تاجيکان در انتخاب بن ماضی به جای مضارع در ترکيب هايی مثل: نيمداشت (نيمدار)؛ يا استفاده از متعدی ساز "انيدن" در خواناندن؛ استفاده بسيار از فعل وصفی مثل: از در برآمده گريخت؛ يا بهره گيری از صورتهای فعلی کلماتی که در فارسی ايران تنها به صورت اسم باقی مانده است مثل شاريدن ( آبشار) و فعال بودن ساخت هايی مثل همين "شار" که از آن: عرق شار و شيرشار و هميشه شار و حتی آرنج شار (غذای پر روغنی که به آرنج بشارد) ساخته اند. نقطه قوت کتاب شواهد بسيار آن از متون ادبيات معاصر تاجيکی است که بخش اعظم آنها برای فارسی زبانان ايرانی ناشناخته است. بنابرين اين شواهد هم ارزش لغتنامه ای دارند و هم فراتر از آن ارزش ادبی پيدا می کنند. ساختار و بافتار جملات تاجيکی از خلال شواهد استخراج شده از کتاب ها و داستانها و شعرهای بزرگان ادب تاجيکی بخوبی خود را نشان می دهد و تفاوت واقعی دو زبان فارسی ايران و فارسی تاجيکی را پيش چشم خواننده علاقه مند می گذارد گرچه در کتاب بر آن تاکيدی نشده است. مثلا نمونه وار از ميان انبوه شواهد مولف استاد ذيل مدخل پخته ( پنبه) می خوانيم:- حالا به پخته چينی تياری می بينند- رخسار پر از آژنگ، موهای پخته رنگ و رويمالچه قرميزی کمپير به همديگر تماما موافقت نداشتند.- بازآ که رخ چو لاله زارت بينم / در آغش نرم پخته زارت بينم- در آن غير از يک دو جفت کرته و ازار نيمداشت و جامه پخته دار قلمی ديگر يگان چيز ارزشناکی نبود.- تمام پخته را زواد پخته تازه کنی خود خواجگی کار کرده بر می آيد (تمام پنبه را کارخانه پنبه پاک کنی خود مجتمع پاک می کند) نگاه سبک شناسانه به اين نثر بی گمان از مولفی چون دکتر رواقی بر می آيد اما از کارهايی است که در سايه بحث های لغوی و ريشه شناختی او قرار گرفته و ديده نشده است. فهرست ها دو فهرست اصلی کتاب فهرست های واژگان فرارودی و واژگان فارسی قديم است. اولی صورتهای مختلف 330 واژه بررسی شده را نشان می دهد و دومی فهرستی از واژه هايی است که از متون فارسی در ضمن ارائه شواهد برای هر کدام از آن 330 واژه بحث شده است. يک فهرست "بدردبخور" از معانی واژه های تاجيکی در شواهد کتاب به دست داده شده است که بويژه برای خواننده ايرانی واجب است. در عين حال شايد فهرست ساده الفبايی از تمام واژگان بحث شده در کتاب کاربردی تر بود. زيرا فهرستهای کنونی گرچه موضوعی تقسيم شده اند اما نسبت به واژگان موجود در خود کتاب هم جامع نيستند. يک افتادگی اين فهرست مربوط است به واژه های بخش "افزوده ها" و افتادگی ديگر آن که مهم تر است واژه هايی است که در واژه نامک های دهگانه پيشگفتار آمده است. به اين ترتيب واژه های بحث شده يا شاهد در پيشگفتار قابل بازيابی الفبايی در کتاب نيستند. برای هر ويرايش آتی کتاب خوب است که يک فهرست ساده زانسو (بر اساس الفبای حرف آخر واژه) داده شود. اين همان شيوه ای است که در فرهنگ های قديم فارسی برای ترتيب مدخل ها استفاده می شد و ارزش ادبی داشت (برای يافتن کلمات هم قافيه). اما برای دوره ما بيشتر ارزش زبانشناختی دارد. زيرا بسياری از نکات واژه سازی تاجيکی - از جمله نقش پساوندها- را مورد تاکيد قرار می دهد. در چنين ترتيبی است که مثلا انداوه/ خشاوه/ چغرابه در يک رديف قرار می گيرند يا جنگره (جنگی، پرخاشگر)/ چکره (قطره) شباهت خود را نشان می دهند. به هر حال، زبان فارسی فرارودی عمدتا به کار کسانی می آيد که آن را در آکادمی و به عنوان يک مرجع تکميلی استفاده می کنند. برای يک فرهنگ جامع زبان تاجيکی به فارسی که جای خود را در ميان عموم مخاطبان در ايران و تاجيکستان باز کند، بايد منتظر انتشار بخش دوم از پروژه دکتر رواقی در تحقيق زبان تاجيکی بود. خدمات | دکتر علی رواقی لغت شناس صاحب اعتبار ايرانی از معدود پژوهشگرانی است که هم و غم خود را صرف واژه های کهن زبان فارسی کرده اند. | پاره ای از فرهنگ زبان تاجيکی، پژوهشی 40 ساله |
ایران در حال حاضر تنها کشوری است که زنانش اجازه ورود به ورزشگاه را ندارند ضرب الاجل فیفا به فدراسیون فوتبال ایران برای ورود زنان به استادیوم به پایان رسیده است. مسابقات لیگ برتر فوتبال در ایران از چند هفته دیگر شروع خواهد شد و تیم ملی فوتبال از مهرماه میبایست در مسابقات مقدماتی جام جهانی به میدان برود. بعد از سالها مبارزه و پافشاری زنان برای بدست آوردن حق ورود به استادیوم و بیتوجهی مسئولان به این خواسته، حالا فدراسیون جهانی فوتبال به ایران اولتیماتوم داده است که حل نشدن این مشکل میتواند به بهای کنار گذاشتن فوتبال ایران از جام جهانی بعدی باشد. ایران در حال حاضر تنها کشوری است که زنانش اجازه ورود به ورزشگاه را ندارند، به همین دلیل فیفا در نامه رسمیای که برای فدراسیون فوتبال ایران ارسال کرد از آنان خواست تا ۲۴ تیرماه، گزارش مقدماتی درباره اقداماتی که برای حضور زنان در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ انجام دادهاند را ارائه کنند. اینفانتینو که پیشتر در جریان برگزاری مسابقه فینال لیگ قهرمانان آسیا در ایران حضور پیدا کرده بود، در گزارش سه سال و چهارماههای که در ابتدای سال جاری ارائه داده است، یکی از دستاوردهای خود را ورود زنان به استادیومها در ایران بعد از چهل سال عنوان کرده است. این نامه ۱۲ روز پس از دیدار دوستانه ایران و سوریه در ورزشگاه آزادی ارسال شد. روزی که گروهی از زنان باردیگر برای تماشای دیدار دوستانه تیم ملی به ورزشگاه آزادی رفتند، اما با ضرب و شتم و بازداشت و توهین مواجه شدند. رئیس فیفا با اشاره با دستگیری دختران و بازداشت چندین ساعته آنان، این امر را ناامیدکننده خوانده و آن را برخلاف قولی که رئیسجمهور روحانی پیشتر به او داده بود، دانسته است. اینفانتینو در این نامه آورده است که فوتبال ایران میتواند جام جهانی زنان در فرانسه را الگوی خود قرار داده و حضور زنان در ورزشگاهها را آزاد کند. رئیس فیفا با اشاره به چالشهای فرهنگی در ایران در نامهاش نوشته که این نه تنها به خاطر پیشرفت زنان در جهان بلکه جزو اصول اساسی اساسنامه فیفا است که میبایست محقق شود. زنان در ایران پس از انقلاب اسلامی، هرگز اجازه ورود آزادانه به ورزشگاه را به دست نیاوردهاند از کمپین روسری سفیدها تا هشتگ # زنان_ورزشگاه زنان در ایران پس از انقلاب اسلامی، هرگز اجازه ورود آزادانه به ورزشگاه را به دست نیاوردهاند. اولین حضور زنان در ورزشگاه به مراسم استقبال از تیم ملی فوتبال در آذرماه ۷۶ برمیگردد. پس از صعود دراماتیک تیم ملی به جام جهانی ۹۸ و تساوی در مقابل استرالیا، زنان توانستند به همراه مردان در مراسم استقبال از تیم ملی در ورزشگاه آزادی حاضر شوند، پس از آن اما دوباره همه چیز به سر جای خود برگشت. زنان پشت درهای استادیوم ماندند و ورزشگاههای ایران همچنان مردانه باقی ماند. پس از آن در سال ۱۳۸۱، در جریان بازی ایران و ایرلند و ورود آزادانه زنان ایرلندی به ورزشگاه آزادی، اعتراضات به محرومیت زنان ایرانی بار دیگر بالا گرفت. پس از آن شماری از فعالان زن در ایران با تشکیل کمپینی خواستار ورود به استادیوم شدند. آنان در جریان چند بازی، مقابل استادیوم آزادی رفتند و با وجود برخوردهای تند و خشن از این خواسته کوتاه نیامدند. کمپین روسری سفیدها در سال ۸۴ و در جریان بازی ایران و بحرین در مسابقات مقدماتی جام جهانی که سیدمحمدخاتمی نیز در ورزشگاه حضور داشت، با تدارک تجمعی اعتراضی در مقابل استادیوم آزادی و استفاده از فرصت حضور خبرنگاران خارجی با شعار "سهم من، نیمی از آزادی" در مقابل استادیوم آزادی حاضر شد و پس از کش و قوسهای فراوان بالاخره توانست مجوز حضور در ورزشگاه را بدست آورد. حدود بیست زنی که پس از سالها مبارزه توانسته بودند در آن بازی در ورزشگاه آزادی حاضر شوند، نوید این را میدادند که پس از آن مسئولان وقت تلاش بیشتری را برای حل این مساله انجام دهند، اتفاقی که رخ نداد و دوباره درهای ورزشگاهها به روی زنان بسته ماند. این محدودیت نه تنها در ورزشگاههای فوتبال برداشته نشد بلکه در سالهای ابتدایی دهه نود، بازیهای والیبال و بسکتبال نیز که تا پیش از آن امکان حضور تماشاچیان زن در آن مهیا بود، به لیست ممنوعیتهای وزارت ورزش افزوده شد. گفته میشد ارسال تصاویری از شادی زنان در جریان مسابقات والیبال برای برخی از مراجع در قم، باعث این تصمیمگیری بوده است. تصمیمی که هنوز با گذشت نزدیک به دهسال پابرجاست و زنان نمیتوانند با خرید آزادانه بلیت در مسابقات والیبال و بسکتبال به عنوان تماشاگر حضور پیدا کنند. بیشتر بخوانید: همین مساله باعث شد تا در جریان مسابقات لیگ جهانی والیبال در سال ۱۳۹۳، بار دیگر گروهی از زنان در مقابل استادیوم آزادی حاضر شده و خواهان ورود به ورزشگاه شوند. این اعتراضات که با بازداشت شماری از زنان همراه بود، موجب شد تا فدراسیون جهانی والیبال نیز با حمایت از حق ورود زنان به استادیوم، برای والیبال ایران ضربالاجل تعیین کند. این دستور فدراسیون جهانی اگرچه هنوز منجر به آزاد شدن ورود زنان به ورزشگاه نشده است، اما فدراسیون والیبال را ناچار کرد تا با انتخاب گزینشی زنان، جایگاهی را در ورزشگاه به آنان اختصاص دهد. پرسروصداترین اتفاق سالهای اخیر را میتوان مربوط به بازی ایران و سوریه در شهریور ۹۶ دانست. آخرین بازی ایران در دور مقدماتی جام جهانی در حالی در ایران برگزار میشد که از هفته های قبل بحث حضور و یا عدم حضور زنان در استادیوم یکی از موضوعات پرتکرار فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بود. در ساعات اولیه بلیتفروشی آنلاین بازی نیز، امکان خرید بلیت بازی از سوی زنان مهیا بود و به همین دلیل بسیاری از زنان توانستند بلیت مسابقه را تهیه کنند. روزهای پیش از بازی ایران و سوریه نیز برخی از کاربران فضای مجازی با راهاندازی هشتگ #ایران_سوریه_نوبت_ زنان، ایده زنانه کردن ورزشگاه آزادی در بازی ایران و سوریه را مطرح کردند، مسألهای که البته واکنشهای مختلفی را در پی داشت. پس از آن با راه افتادن هشتگ #زنان_ورزشگاه، بسیاری از شبکههای اجتماعی به محلی برای همراهی با این خواسته زنان تبدیل شد. در روز بازی اما در حالی که حدود بیست نفر از زنان به مقابل ورزشگاه آزادی رفته بودند، نیروهای انتظامی مانع از ورود آنان شدند. این درحالی بود که در همان زمان، زنان سوری بدون هیچ مشکلی و تنها با حمل پرچم کشور سوریه امکان ورود به ورزشگاه را داشتند. پس از آن و با حضور پرسپولیس در فینال لیگ قهرمانان آسیا، فیفا از فدراسیون فوتبال ایران خواست تا امکان حضور زنان در بازی فینال را مهیا کند. فدراسیون اما به مانند همیشه با انتخاب گزینشی برخی از خبرنگاران ورزشی زن، شماری از بازیکنان تیم فوتبال زنان و خانوادههای بازیکنان تیم ملی، سکوی مربوط به زنان را در روز مسابقه پر کرد و با نشان دادن آن به اینفانتینو مدعی شد که این امکان را مهیا کرده است. سال گذشته و در جریان برگزاری مسابقات جام جهانی نیز، زنان پس از اما و اگرهای فراوان در نهایت توانستند دو بازی تیم ملی را در ورزشگاه آزادی و از طریق اسکوربورد تماشا کنند. برای بسیاری از زنان ایران این اولین تجربه حضور در ورزشگاه آزادی بود. روزی که بالاخره توانستند چمن ورزشگاه را نه از صفحه تلویزیون که از نزدیک ببینند. این البته تمام داستان نیست، در دو سال گذشته دختران بسیاری نیز با تغییر چهره و با لباسها و ظاهر مردانه وارد ورزشگاه شدهاند. انتشار تصاویری از آنان در مسابقات مختلف نشان میداد که مطالبه ورود زنان به استادیوم حالا تنها مربوط به بخشی از فعالان زن نیست و دخترهای عاشق فوتبال نیز وارد عمل شده و به طریق خودشان تلاش میکنند تا درهای ورزشگاه را به روی خود باز کنند. پیگیری حق ورود زنان به ورزشگاه سالهاست که مورد توجه بخشی از فعالان جنبش زنان در ایران بوده است. از کمپین روسری سفیدها در سال ۸۴، تا بازی ایران و سوریه در شهریورماه ۹۶، چند نسل از فعالان زن برای این خواسته تلاش کرده، سرکوب شده و به زندان رفتهاند از اتهام تندروی تا همراهی با حق ورود به استادیوم پیگیری حق ورود زنان به ورزشگاه سالهاست که مورد توجه بخشی از فعالان جنبش زنان در ایران بوده است. از کمپین روسری سفیدها در سال ۸۴، تا بازی ایران و سوریه در شهریورماه ۹۶، چند نسل از فعالان زن برای این خواسته تلاش کرده، سرکوب شده و به زندان رفتهاند. نتیجه این پافشاری حالا اثر خود را در جامعه نشان داده است. اگر در سال ۸۴، برخی معتقد بودند، اعتراض زنان در مقابل استادیوم آزادی تندروی است و میبایست از راههای دیگری به دنبال این خواسته بود، حالا حق ورود زنان به ورزشگاهها، آنقدر بدیهی به نظر میرسد که از مسئولان و ورزشکاران تا روزنامهنگاران و فعالان مدنی و بدنه جامعه را نیز با خود همسو کرده است. هفته گذشته صفحه توییتر وبسایت طرفداری که یکی از سایتهای ورزشی پربازدید در ایران است در نظرسنجی از مردم خواست تا اعلام کنند که آیا با تعلیق فوتبال ایران تا زمان حل شدن مشکل ورود زنان به استادیوم موافق هستند یا نه. در این نظرسنجی که حدود هفت هزارنفر در آن شرکت کردهاند، ۹۳درصد گفتهاند که با تعلیق فوتبال ایران موافقند و زمان آن رسیده است که یکبار برای همیشه این تبعیض به پایان برسد. همه اینها نشان میدهد بالاخره پس از ۴۰ سال از پیروزی انقلاب و حدود بیستسال از اولین اعتراضات دختران برای ورود به استادیوم، این مطالبه توانسته است مورد توجه جامعه قرار گیرد و تبدیل به دغدغهای عمومی شود. خواستهای که آنقدر بدیهی و ساده به نظر میرسد که از نظر برخی اولویت جامعه نیست اما در همان حال آنقدر ابتدایی است که حتی برای مسئولان فدراسیون و وزارت ورزش نیز چارهای جز همراهی باقی نگذاشته است. هفته گذشته مهلت فیفا به فوتبال ایران به پایان رسید. فدراسیون فوتبال گفته است که مهدی تاج طی نامهای به فیفا موافقت خود را با ورود زنان به ورزشگاهها اعلام کرده است، با این حال مشخص نیست که این تنها موافقت شخصی رئیس فدراسیون فوتبال ایران است یا اینکه وی توانسته موافقت سایر ارگانهای صاحب نظر در این زمینه را نیز جلب کند. هرچه باشد، این روزها برای بسیاری از دختران عاشق فوتبال و زنانی که سالها برای این مطالبه تلاش کردهاند، با التهاب و امیدواری سپری میشود. آیا زنان ایران بالاخره سهمی برابر از آزادی را به دست میآورند؟ | فریده ریحانی، روزنامه نگار در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به ضرب الاجل فیفا برای ورود زنان به استادیوم های فوتبال درباره تلاش هایی که برای ورود زنان در سال های پس از انقلاب انجام شده نوشته است. | پایان مهلت فیفا؛ آیا زنان سهمی برابر از آزادی به دست میآورند؟ |
يوسف استانيزی، سخنگوی وزارت داخله (کشور) افغانستان گفت که اين راننده از سوی ماموران استخبارات (اطلاعات) اين کشور در محل، مورد بازجويی قرار گرفته است. با گذشت سه روز از ربودن مهندس هندی در ولايت جنوب غربی نيمروز، نيروهای امنيتی افغانستان هيچ اطلاعاتی در مورد سرنوشت او و همراهان افغان وی، در اختيار ندارند. يک سخنگوی وزارت داخله افغانستان به بی بی سی گفت که تاکنون هيچ تقاضايی در بدل رهایی این افراد، از سوی گروه رباینده مطرح نشده است. مقامات امنيتی در افغانستان بر اين باورند که رهايی راننده اين شهروند هندی، می تواند آنان را در رديابی آدم ربايان و جستجوی محل نگهداری ساير افراد ربوده شده، کمک کند. تاکنون در مورد جزييات رهايی اين راننده افغان نيز جزيياتی منتشر نشده است. فردی که خود را سخنگوی گروه طالبان می نامد، در تماس با برخی خبرگزاری ها، مسئوليت اين آدم ربايی را به عهده گرفته است. او گفته است که سران اين گروه در مورد سرنوشت اين گروگانشان تصميم خواهند گرفت. خدمات | مقامات امنيتی در افغانستان می گويند یک راننده افغان که به همراه مهندس هندی و دو نفر ديگر، روز شنبه، ۱۹ نوامبر، در ولايت نيمروز ربوده شده بود، روز دوشنبه، ۲۱ نوامبر، بدون آسيب آزاد شده است. | يک تن از همراهان گروگان هندی در افغانستان آزاد شد |
توسعه نامتوازنی که در سالهای بعد از استقرار جمهوریت در ترکیه پدید آمده، موجب شده تا برخی از شهرهای مرکزی و غربی این کشور موقعیتِ ویژهای در انتخابات بیابند. در این میان مهمترین شهر را باید استانبول دانست که جمعیت آن قریب به بیست میلیون نفر است و برحسب قانونی نانوشته هر کس استانبول را به دست آورد، ترکیه را در اختیار گرفته است. رجب طیب اردوغان که پس از آتاتورک، اختیارات وسیع و بیمانندی به دست آورده است، در این انتخابات به دنبال مستحکمتر کردن اقتدار خود در صحنه سیاسی ترکیه است. از سوی دیگر مخالفانِ حزب حاکم، این انتخابات را فرصتی میدانند تا ناکارآمدی دولت در اداره اقتصادی کشور و تبعات سیاسیِ حکومت فرد محور را برجسته کنند. درعینحال با در دست گرفتن حداکثری مناصبِ محلی، شکافی در دل اقتدار هر روز فربهتر حزب اردوغان ایجاد کنند. فارغ از برندگان و بازندگان احتمالی این انتخابات، به نظر میرسد در هر صورت رکود و تورم در اقتصاد ترکیه با شدت بیشتری ادامه یابد و فضای سیاسی پرتشنج و ناپایداری که بیشتر از شش سال است با وقایع سیاسی/اجتماعی گوناگونی مانند جنبش گزی پارک، کودتا، رفراندم و جنگ داخلی در مناطق کردنشین، بر آسمان سیاست ترکیه سایه انداخته است، با تشدید فضای دو قطبی موجود گسترش یابد. اهمیت انتخابات این انتخابات ساختار سه نهاد مدیریتی را مشخص خواهد کرد: استانداریها، شهرداریها و دهیاریها. در میان این سه نهاد، گرمترین رقابت در حوزهٔ شهرداریها در جریان است. مطابق قانون شهرداریهای ترکیه، در هر شهری با جمعیت بیش از پنج هزار نفر باید نهاد شهرداری مستقر شود. بر این اساس در ۸۱ استان ترکیه، ۱۳۹۷ شهرداری وجود دارد که عموم آنها به واسطهٔ حزب عدالت و توسعه مدیریت می شوند. در وضعیت فعلی و طی انتخابات محلی سال ۲۰۱۴، حزب عدالت و توسعه با ۴۴.۵٪ آرا بیشترین سهم را در مدیریت محلی ترکیه داشته و پساز آن حزب جمهوریخواه خلق (چپ میانه) با ۲۷.۷۹٪ آرا ، حزب ملیگرای حرکت ملی با ۱۵.۲٪ آرا و حزب دموکراتیک خلقها ( در آن زمان، حزب صلح و دموکراسی) با نزدیک ۵٪ آرا بالاترین سهم در مدیریت محلی را دارند. ساختارهای اجرایی در ترکیه به شکلی است که حتی اگر نهادهای بالادستی مانند ریاست جمهوری و مجلس قوانینی مصوب کنند، نهاد اجرائی در اختیار شهرداریها و دیگر نهادهای محلی است. از این رو برای حزب عدالت توسعه (با داشتن اکثریت مجلس در ائتلاف با حزب ملیگرای حرکت ملی و ریاست جمهوری اردوغان) در دست گرفتن نهادهای محلی به اندازه نهادهای بالادستی اهمیت دارد تا بتواند تصمیمات خود را به صورت محلی نیز اجرایی کند. در این میان رقابت اصلی در انتخاب شهردارها است. چرا که بر اساس آمارِ اتحادیه شهرداریها، زندگی ۶۰ میلیون نفر از مردم این کشور زیر نظر شهرداریها اداره میشود. اساساً شهرداریها در ترکیه موظفاند تا زیرساختهای شهری را آماده کنند، سامانه حملونقل عمومی را سازمان دهند؛ سیستمهای اطلاعات جغرافیایی و شهری را فراهم آورند؛ امور مربوط به محیطزیست شهری را سامان دهند، به جمعآوری زبالهها بپردازند؛ نهادهای مربوط به امور اضطراری را (مانند پلیس، آتشنشانی، آمبولانس) مدیریت کنند، ترافیک شهری را کنترل کنند؛ مسائل مربوط به کفنودفن را سامان دهند؛ برای بیسرپناهان مسکن فراهم کنند، خوابگاههای دانشجویی احداث کنند؛ به ثبت ازدواج پرداخته و برنامه توسعه اقتصادی و تجاری شهر را تدوین نمایند. در میانِ این خدمات عمومی، عمده جذابیت شهرداری در امکانی است که به لحاظ اقتصادی میتواند برای شرکتهای نزدیک به حزبی که برنده انتخابات است ایجاد کند. این انتخابات درعینحال فضایی است برای سایر احزاب موجود در کشور که معمولاً در انتخابات پارلمانی نمیتوانند از سد ۱۰ درصدی ورود به مجلس عبور کنند. انتخابات شهرداریها به این احزاب و گروههای سیاسی اجازه میدهد تا درصورتیکه حتی در یک شهر کوچک هم بتوانند برنده انتخابات شوند، شمایی از ایدههای سیاسی خود را برای اداره کشور به نمایش بگذارند. بهعنوان نمونه وقتی در انتخابات محلی قبلی، نماینده حزب کمونیست ترکیه در شهر کوچک اُواجیک (شهری با اکثریت علویان) توانست سکان شهرداری را در دست گیرد، امید بسیاری در دل چپگرایان ترکیه ایجاد کرد. دستاوردهای این دوره پنجساله در این شهر با رایگان کردن وسایل نقلیه عمومی، احداث کتابخانه و سایر نهادهای فرهنگی و ایجاد بنگاههای اقتصادی با مدیریت شورایی مردم، الگویی ساخته تا ایدههای جدیدی از مدیریتِ عمومی در فضای سیاسی ترکیه مطرح شود. دلیل دیگر اهمیت انتخابات شهرداریها علاوه بر ایجاد انسجامِ اداری برای اعمال قدرت، تجربهای است که بعد از حضور اردوغان در این ساختار به وجود آمده است. وی از شهرداری محله بیاوغلو (تقسیم) به شهرداری استانبول رسید و سپس توانست به مقام نخستوزیری و پس از آن ریاست جمهوری دست یابد. توسعه نامتوازنی که در سالهای بعد از استقرار جمهوریت در ترکیه پدید آمده، موجب شده تا برخی از شهرهای مرکزی و غربی این کشور موقعیتِ ویژهای در انتخابات بیابند. در این میان مهمترین شهر را باید استانبول دانست که جمعیت آن قریب به بیست میلیون نفر است و برحسب قانونی نانوشته هر کس استانبول را به دست آورد، ترکیه را در اختیار گرفته است فضای انتخابات توسعه نامتوازنی که در سالهای بعد از استقرار جمهوریت در ترکیه پدید آمده، موجب شده تا برخی از شهرهای مرکزی و غربی این کشور موقعیتِ ویژهای در انتخابات بیابند. در این میان مهمترین شهر را باید استانبول دانست که جمعیت آن قریب به بیست میلیون نفر است و برحسب قانونی نانوشته هر کس استانبول را به دست آورد، ترکیه را در اختیار گرفته است. برای تصاحب این شهر دو جریان مخالف هم یعنی ائتلاف جمهور (حزب عدالت و توسعه و حزب حرکت ملی) و ائتلاف ملت (حزب جمهوری خلق و حزب خوب) رقابت تنگاتنگی دارند. کاندیدای شهرداری استانبول از طرف حزب حاکم، بنعلی یلدیریم است که آخرین نخستوزیر ترکیه قبل از تغییر قانون اساسی بود. اما حزب جمهوری خلق که توسط آتاتورک بنیانگذاری شده و خود را میراثدار آتاتورک میداند، در دل ائتلاف با حزب تازه تاسیس حزبِ خوب (ایی پارتی) که متعلق به طیفهای راست میانه است کاندیدایی از دل جریان ملیگرا و محافظهکار را برگزیده است تا بتواند علاوه بر طرفداران کلاسیک این حزب ملیگرایِ چپ، آرای ناراضیان ملیگرای حزب عدالت و توسعه را نیز جذب کند. از میان بازیگران موجود و علیرغم انتظارها، حزب دموکراتیک خلقها(ه د پ)، که متشکل از احزاب کرد و چپهای رادیکال بوده و به صورت سنتی برنده انتخابات شهرداریهای مناطق کردنشین در شرق ترکیه است، نقشی منفعل دارد. علت این امر را باید در فشارهای سیاسی و دستگیریهای گستردهای دانست که بعد از کودتای ۲۰۱۵ بر این حزب اعمال شده است. امروزه تقریباً اکثر اعضای کلیدی حزب ازجمله صلاحالدین دمیرتاش، یکی از دو رهبر این حزب، زندانی بوده و گفتمان سیاسی آنها نیز بهشدت مورد حمله قرار گرفته است. به حاشیه رانده شدن حزب دموکراتیک خلق، نشانگر افزایش ملیگرایی مبتنی بر هویتِ ترکی در کشوری است که حداقل ۲۵٪ جمعیت آن را کردها تشکیل میدهند. همراستا با این وقایع، اردوغان در یک سخنرانی خطاب به فعالین مدنی کُرد اعلام کرد «[اگر خواستار حکومتی برای خود هستید] در شمال عراق، منطقه ای به نام کردستان وجود دارد گم شوید و به آنجا بروید». بیشتر بخوانید: این وضعیت تنها در مورد طرفداران حزب دموکراتیک خلقها نبوده و سایر احزاب مخالف هم از تیغِ تند حملات حزب عدالت و توسعه و رسانههای مرتبط با آن در امان نبودهاند. به عنوان مثال منصور یاواش نامزد مشترک حزب خوب و حزب جمهوری خلق برای تصدی شهرداری آنکارا، در هراس از حمله ملیگرایان تندرو از دیوارنویسیهای شهر که در آن شعار کردی «بژی منصور» به طرفداری از وی نوشته شده بود، اعلام برائت کرد. در عین حال یاواش یکی از مهمترین پدیدههای این انتخابات است چرا که به احتمال زیاد خواهد توانست دژ ۲۵ ساله اسلامگرایان، یعنی آنکارا را به دست آورد. حزب عدالت و توسعه برای جلوگیری از پیروزی وی اتهامات جدی اما اثبات نشدهای را متوجه وی کرده است. اردوغان نیز در موضعگیری تندی علیه او گفت: «کاندیدا شدن چنین شخصی در آنکارا هضمناشدنیست ... و سرنوشت چنین شخصی قبل و بعد از انتخابات معلوم نیست». با توجه به اینکه حزب حاکم اکثریت منابع اقتصادی، مراکز قدرت و رسانهها را در اختیار دارد، محوریت این انتخابات عملا با «ائتلاف جمهور» است. از این رو شاهد فضایی دو قطبی بین ائتلاف جمهور و مخالفان آن در کشور هستیم. این فضای دو قطبی تنش های جدی ای را در عرصه سیاسی و اجتماعی پدید آورده است. یکی از محلهای تنش، گفتمانهایی است که ائتلاف جمهور در این فضا انتخاب کرده است. آنها از یک سو در تبلیغات خود اعلام میکنند که بقای کشور در خطر است و احتمال تجزیه بسیار جدی است و از سویی دیگر سعی در شکل دهی گفتمانی اسلامی دارند. تا حدی که شاید بتوان گفت این انتخابات بیش از هر انتخابات دیگری در سالهای اخیر با گفتمان دینی درگیر بوده است. جلوهای از این گفتمان دینی را میتوان در مورد مسئله اذان در روز جهانی زن مشاهده کرد. روز ۸ مارس زمانی که اذان مغرب در مساجد در حال پخش بود، زنان در خیابان تقسیم در اعتراض به شرایط نابرابر اجتماعی شعار سر می دادند و همزمان مورد حمله پلیس نیز بودند، یکی از روزنامه نگاران روزنامه ینی شافاک (روزنامه ای نزدیک به حزب حاکم) با پخش ویدئویی از این لحظه، آن را اهانت به ساحت دین تلقی کرده و گفت که این زنان با اسلام مشکلدارند. این توییت وی موجب تنشهای جدی در جامعه ترکیه شد تا جایی که اردوغان در یکی از میتینگهایش عنوان کرد: «میخواهم در این انتخابات به کسانی که مخالف اذان هستند درسی جانانه دهید». این مسئله حتی به خطبههای نماز جمعه کشیده و در ۱۱۰ هزار مسجد ترکیه علیه این اقدام سخن گفته شد و سکولارها بهعنوان مبلغین دشمنی با دین شناسانده شدند. همچنین در رویدادی دیگر اردوغان با نشان دادن صحنه حملات نیوزلند در یک میتینگ انتخاباتی، نوع دیگری از گفتمان دینی را به کار برده و عنوان کرد «آنان که با افکار ضد اسلامی وارد ترکیه میشوند همانند اجدادشان با تابوت از این کشور خارج خواهند شد». مخالفان ائتلاف جمهور بر آن هستند که او از دین استفاده انتخاباتی کرده و پشتِ دین سنگر گرفته است. بیشتر نظرسنجی های انجام شده حاکی از ریزش حداقل پنج درصدی آرای حزب عدالت و توسعه نسبت به سال ۲۰۱۴ است. در صورت وقوع چنین امری، احتمال اعلام انتخابات زودرس مجلس از سوی حزب حاکم نیز محتمل خواهد بود. پیشبینیها مسئله تنشزای دیگر در روند انتخابات وضعیت اقتصادی ترکیه است. ترکیه از سال گذشته و با بحرانی که در ارزش پولی این کشور پدید آمد در وضعیت رکود نسبی قرار گرفته است. عده ای از کارشناسان بر آن بودند که وضعیت نسبتاً باثبات موجود، پس از انتخابات شکسته خواهد شد. اما حادثه قبل از انتخابات روی داد. روز جمعه ۲۲ مارس به ناگاه قیمت دلار در ترکیه افزایش یافت. اردوغان این افزایشِ ناگاه را نشانهای از هدف گرفته شدن حکومت خود دانست و وعده داد که با مسببین برخورد خواهد کرد. اما کارشناسان اقتصادی مخالف دولت برآنند که این اقدام از سوی دولت برای تهییج مردم جهت رأی دادن به حزب است. چرا که این افزایش در پی شکایت عدهای از تجار نزدیک به حزب حاکم و برخورد نهاد نظارتگر بانکها با سرمایهگذاران خارجی رخ داد. به هر روی این اقدام به واسطه هر جناحی که صورت گرفته باشد حزب حاکم میتواند از آن به نفع خود بهرهبرداری کرده و روند انتخابات را تحت تاثیر قرار دهد. این نشان میدهد که بهاحتمال بسیار احزاب مخالف نمیتوانند آرای ناراضیان حزب عدالت و توسعه را جذب کند. بیشتر نظرسنجی های انجام شده حاکی از ریزش حداقل پنج درصدی آرای حزب عدالت و توسعه نسبت به سال ۲۰۱۴ است. در صورت وقوع چنین امری، احتمال اعلام انتخابات زودرس مجلس از سوی حزب حاکم نیز محتمل خواهد بود. فارغ از برندگان و بازندگان احتمالی این انتخابات، به نظر میرسد در هر صورت رکود و تورم در اقتصاد ترکیه با شدت بیشتری ادامه یابد و فضای سیاسی پرتشنج و ناپایداری که بیشتر از شش سال است با وقایع سیاسی/اجتماعی گوناگونی مانند جنبش گزی پارک، کودتا، رفراندم و جنگ داخلی در مناطق کردنشین، بر آسمان سیاست ترکیه سایه انداخته است، با تشدید فضای دو قطبی موجود گسترش یابد. | انتخابات محلی ترکیه که یکشنبه سیو یکم مارس برگزار میشود، اولین انتخابات پس از تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات ریاست جمهوری در ترکیه است. مهدی شبانی و ارسلان صحت در یاداشتی برای صفحه ناظران به شرایط و پیامدهای این انتخابات برای ترکیه پرداخته اند. | انتخابات ترکیه، تازهترین زورآزمایی مخالفان اردوغان |
خیابان ناصرخسرو با این واژه ها عجین شده است، صدای راننده تاکسی ها و موتوری ها، فیلم فروش ها و باربرهایی که جنس از این سو به آن سو حمل می کنند، بلندترین صداهایی است که این روزها در نخستین خیابان تفریحی ایران به گوش می رسد. ناصرخسرو چند قدمی با بازار تهران فاصله دارد و جنوبی ترین نقطه آن ایستگاه تاکسی هایی است که بازار را به دیگر نقاط شهر می دوزد. زنان و مردان، خسته از شلوغی بازار تهران بعد از یکی، دو ساعت خرید با دست های پر سراغ تاکسی های سفید و نارنجی را می گیرند، آنها به انتظار مسافران خسته از شلوغی، نیمی از عرض خیابان را اشغال کرده اند و کار و بارشان در خیابانی مشرف به کاخ سلطنتی، سکه است. یکی از راننده ها در باره کسب و کارش می گوید: "تابستان ها کار سخت تر است، انگار شلوغی و رفت و آمد زیاد آدم ها، هوا را گرم تر می کند. کلا مسافرکشی این جا سخت تر از جاهای دیگر شهر است اما هم تعداد مسافران بیشتر است، هم قیمت ها بالاتر. در ضمن کسی که برای خرید به بازار آمده و بار زیادی دارد ترجیح می دهد با دربست به خانه اش برگردد. طرح ترافیک اینجا سفت و سخت اجرا می شود، کسی نمی تواند ماشین بیاورد، بازاری ها یکی از مهم ترین مشتری های ما هستند." آنها البته نمی دانند که نخستین طرح ترافیک ایران، سال ۱۲۸۲ هجری قمری با منع ورود چهارپایان باربر به محوطه میدان ارگ، در همین خیابان به اجرا درآمد. راننده ای می گوید: "بخش عمده ای از مسافران دربستی ساکن محله های دور هستند، مثل شهرک غرب و نیاوران و تهرانپارس و آریاشهر. عصرها که ترافیک بیشتر است کرایه های دربستی هم بیشتر می شود. تا شهرک غرب چهارهزارتومان، تا نیاوران چهار هزار و پانصدتومان." راننده ها اما از تاریخ خیابان چیزی نمی دانند، یکی از آنها که نقش سخنگو را ایفا می کند، می گوید: "می دانیم این خیابان تاریخی است اما آنقدر سرمان شلوغ است و کار داریم که این همه سال که اینجا مشغولیم نتوانستیم سراغ ساختمان های قدیمی برویم." با دست شمس العماره را نشان می دهد: "این یک کاخ تاریخی از دوره قاجار است، زمان ناصرالدین شاه، تنها همین را دیده ام." در شرقی کاخ گلستان از سوی شمس العماره؛ اولین برج تهران، به روی ناصرخسرو باز می شود. دیوارها پر از یادگاری است و مغازه های دیوار به دیوار کاخ پر از پرچم و سنج و زنجیر برای روزهای عزاداری عاشورا است. کارگران در حال دوختن عبارت های مذهبی بر پارچه های سبز هستند. پیرمردی با کلاه شاپو میان پارچه های رنگین، روی چهارپایه نشسته: "این مغازه را پدربزرگم خرید، از زمانی هم که به یاد دارم از همین چیزها در مغازه می فروختیم، وسایلی برای مراسم اباعبدالله. هرچند الان با پارچه های چاپ شده ای که به بازار آمده کارمان مثل قبل رونق ندارد اما بازهم خدا را شکر می کنیم." سوی دیگر خیابان تابلوی کوچه مروی و کوچه عرب ها، مردم را به مغازه هایی هدایت می کند که تا سقف از لوازم آرایش و عطر های خارجی انباشته اند. صدای مردها با لهجه های غلیظ عربی و لباس های سفید بلندشان، بازمانده روزگاری است که جنوبی ها، خیابان روبروی ارگ سلطنتی را چند سال بعد از ساختش به دستور ناصرالدین شاه قاجار، برای کسب و کار برگزیدند. در کتب تاریخی آمده که : "خیابان ناصریه یا ناصرخسرو در سال ۱۲۸۵ احداث شد. قبل از ساختن چنین خیابانی محل کنونی آن عبارت بود از خندق قسمتی از ارگ سلطانی. در سال مذکور به علت ساختن بارو و خندق جدیدی برای شهر، خندق قدیمی را پر می کنند و در محل خندق پر شده خیابانی احداث می شود که به فرمان ناصرالدین شاه خیابان ناصریه نام می گیرد. خیابان ناصریه تا سال ۱۲۸۹ هنوز سر و شکل آبرومندی نیافته بود و در این سال تکمیل و تنظیف آن به امین حضور واگذار شد و امین حضور هم به دنبال چند سال کوشش و فعالیت خیابان مزبور را به صورت یکی از خیابان های جالب دارالخلافه درآورد." بعد از کوچه مروی که این روزها به همت کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، سر و شکلی منظم و تاریخی پیدا کرده و سنگ فرش شده، حالا نوبت ناصر خسرو است. مغازه های فروش مواد شیمیایی، تاریخ را از این خیابان زدوده اند. می توان انواع اسیدها را در این مغازه پیدا کرد. عکاسانی که می خواهند عکس هاشان را خود به شیوه ای سنتی ظاهر کنند برای خرید سیانور جایی جز خیابان ناصرخسرو ندارند. این مغازه ها که اغلب با سنگ های گرانیت سیاه و خاکستری نو شده اند، از تاریخ آجری خیابان هیچ نشانی ندارند. آقای باقرنیا از کسبه قدیمی محل، بهتر از هرکس شکل ناصرخسرو را تصویر می کند. پیرمرد پشت دخل نشسته و مغازه اش تا سقف پر از ظرف و وسایل خانه است: "۶۷ سال پیش برای کسب و کار این مغازه را خریدم. آن زمان این جا بورس تریکو و تولیدی لباس بود. اما تولیدی ها بعد از چند سالی منتقل شدند به خیابان شاه. بعد اینجا شد بورس لوازم خانه و ما هم که دیگر از راه لباس فروشی درآمد چندانی نداشتیم کارمان را تغییر دادیم، مدت هاست که لوازم خانه هم به سه راه امین حضور منتقل شده اما تغییر کار در این سن و سال دیگر از من گذشته. الان اینجا مرکز خرید و فروش مواد شیمیایی است اما من دیگر نه سر رشته ای دارم و نه توان شروع یک کار جدید. آن زمان در این خیابان آرامش داشتیم، (ساختمان وزارت) دارایی را هنوز نساخته بودند و خیابان سپه سنگ فرش بود. جای دارایی هم باغ و چمنزار بزرگی بود. دارالفنون هم هنوز مدرسه بود و برو بیایی داشت. هنوز چراغ برق ها چدنی بود و تنها ساختمان بلند این خیابان شمس العماره بود." از او درباره دارو فروش هایی می پرسم که دیگر خبری از آنها نیست: "اگر شش ماه پیش می آمدی جرات نمی کردی در خیابان راه بروی، من هم جرات نمی کردم چه برسد به شما. اینجا پر بود از دوافروش هایی که داروهای قاچاقی می فروختند. سردار طلایی دو تا کیوسک گذاشت دو طرف خیابان و همه را قلع و قمع کرد." اولین داروخانه ایرانی دراین خیابان شکل گرفت، قبل از آن، زمانی که اسم خیابان ناصری بود، دو عطاری بزرگ به سبک و سیاق سنتی وجود داشت که طبیبان در آن به طبابت بیماران می پرداختند. معلم اتریشی دارالفنون اولین داروخانه به سبک فرنگی را در این خیابان دایر کرد. سال ها بعد، زمانی که دارو، گران و نمونه هایی از داورهای خارجی کمیاب شد، داروفروش های غیرقانونی ناصرخسرو را برای کسب و کار برگزیدند. این روزها دیگر اثری از آنها در خیابان به چشم نمی خورد اما دست فروش ها با بساط عینک آفتابی و قاب موبایل و فیلم عکاسی و اسباب بازی چینی، جا به جا نشسته اند. آنها به ظاهر دارو نمی فروشند. عینک فروش با کلاه حصیری خیره نگاه می کند:" ببخشید آقا من شنیده ام این جا قبلا دارو می فروختند، الان نمی فروشند؟"ـ چه دارویی می خوای؟ـ شما که عینک فروشی؟ـ بگو اگر داشته باشم می آرم برات.ـ یک داروی مربوط به زنانـ آمپول؟ قیمتش رفته بالا، سه تا باید بگیری، یک روزه که بزنی راحت می شی، سه تاش می شه ۴۵ تومن. اسباب بازی فروش، که آنطرف تر بساط کرده قیمت می دهد ۴۰ هزار تومان با تضمین تاریخ مصرف تا سال ۲۰۰۸. نشانی کوچه ای را می دهد که طالب دارو باید مقابل تنها در سبز کوچه منتظر بماند، نصف پول را هم پیش می گیرد، کارت ویزیت هم دارد، تلفنی سفارش می گیرد، هزینه تحویل دارو هم رایگان است. غیر از نخستین داروخانه، اولین چاپخانه تهران هم در این خیابان به راه افتاد. تنها کتاب فروش خیابان می گوید: "۴۰ ساله این جا فروشنده کتاب هستم، نام اول مغازه کتابفروشی سعدی بود. بعدها فرد دیگری این مغازه را خرید و نامش را هم عوض کرد. زمانی بود که با فعالیت دارالفنون، اینجا مرکز کتابفروش ها و آدم های فرهنگی بود، بعد از مدتی کتاب فروش ها رفتند به خیابان شاه، الان هم که میدان انقلاب پر است از کتاب فروشی. اوضاع فروش کتاب در این خیابان خوب نیست، بیشتر مغازه ها مواد شیمیایی و لوازم برقی دارند، کسی برای خرید کتاب به ناصرخسرو نمی آید. آنها هم که می آیند بیشتر کتاب های مذهبی می خواهند. ما هم بیشتر کتاب دعا و تفسیر می آوریم. البته چاپخانه ها هنوز هم در کوچه، پس کوچه های اطراف کار می کنند، انتهای کوچه خدابنده رو و کوچه خراسانی ها دو چاپخانه وجود دارد." در بسته دارالفنون با کتابفروشی فاصله چندانی ندارد. جلوی در چوبی، حصار فلزی گذاشته اند تا از تجمع معتادان و کارتن خواب ها در امان باشد. مردم بی توجه از مقابل تابلوی کاشی آبی آن می گذرند. نخستین مدرسه مدرن ایران در میان دود و دم و شلوغی خیابان گم شده است. ردپای دارالفنون را این روزها می توان لابه لای ورق های کهنه و زرد روزنامه ها و کتاب های قدیمی پیدا کرد. در میان کاغذهای شماره ۵۲۰ روزنامه دولت علیه ایران، مورخ ۲۷ شوال ۱۲۷۸: "هرکس خواسته باشد طفل خود را به مکتب نقاشخانه ببرد، نقاشخانه دولتی باز است و صنیع الملک روزهای شنبه را خود به تعلیم شاگردان خواهد پرداخت و سایر ایام شاگردان در همان نقاشخانه از روی پرده های کار استاد و صورت ها و باسمه های فرنگستان و غیره به مشق نقاشی و تحصیل این صنعت بدیع می پردازند." تاریخ می گوید انتهای خیابان ناصری میدان مشق نظام قرار داشته که البته امروز خبری از آن نیست، به جایش ساختمان مخابرات سر به آسمان گذاشته. "طول این کوچه ۱۵۰۰ زرع می شود و عرضش ۲۰ الی ۳۰ زرع . طرفین کوچه درخت های میوه دار و چنار و غیره کاشته اند، وسط کوچه محل عبور کالسکه و سوار و جنبین محل عبور پیاده. چراغ های چدنی در طرفین نصب است که همه شب روشن می باشد و صبح و عصر محل گردشگاه عامه است و از هر طبقه مردم در آنجا الی سه ساعت از شب رفته مشغول گردش هستند." اما امروز دیگر از سنگ فرش و درخت های میوه دار و چنارهای انبوهی که کتب قدیمی از آن سخن می گویند خبری نیست، محل عبور کالسکه جای خود را به خیابان آسفالت سیاه و خط ویژه اتوبوس داده و جای چراغ های چدنی، تیر های سیمانی خاکستری قد علم کرده اند. دیگر کسی برای گردش به ناصرخسرو نمی آید و سه ساعت از شب رفته ناصرخسرو خاموش می شود. خدمات | "ونک، یه نفر... شهرک غرب، یه نفر... سیدخندان، یه نفر... سی دی، فیلم جدید، شو جدید... خانوم سی دی نمی خوای؟... موتور، موتور" | ناصر خسرو؛ خیابان اولین های تهران |
انفجار در ننگرهار در جریان گردهمایی نیروهای دولتی و طالبان جان ۲۰ نفر را گرفت عطاألله خوگیانی، سخنگوی والی ننگرهار به بیبیسی گفت یک مهاجم انتحاری مواد منفجره خود را حوالی پنجونیم عصر به وقت محل در میان نیروهای امنیتی و اعضای طالبان در ولسوالی رودات انفجار داد. شاهدان عینی به بیبیسی گفتهاند آنها اجساد چند نفر از جمله اعضای طالبان، نیروهای امنیتی و غیرنظامیان را در محل دیدهاند. انفجار در ورودی شهرک 'غازی امانالله ' رخ داده و پیشتر اعلام شده بود که ناشی از مواد جازسازی شده در یک خودروی جنگی طالبان بوده است. گروه طالبان و دولت افغانستان سه روز عید را آتشبس اعلام کردند اما دولت افغانستان گفته که حملات خود را علیه دیگر گروههای مسلح از جمله گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش ادامه میدهد. بخشهایی از ولایت ننگرهار از پایگاههای داعش در افغانستان به شمار میرود. | مقامات در ولایت شرقی ننگرهار می گویند در یک حمله انتحاری به گردهمایی نیروهای امنیتی و گروه طالبان برای تجلیل از آتش بس در ولایت شرقی ننگرهار دست کم ۲۵ نفر کشته و ۵۴ نفر زخمی شدهاند. گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است. | انفجار در گردهمایی دولت و طالبان در ننگرهار ۲۵ کشته برجا گذاشت |
سال 2004 به ميزبانی پرتغاليونان1 - پرتغال 0 سال ۲۰۰۰ به ميزبانی مشترک هلند و بلژيکفرانسه ۲ – ايتاليا ۱ سال ۱۹۹۶ به ميزبانی انگلستانآلمان ۲ – جمهوری چک ۱ سال ۱۹۹۲ به ميزبانی سوئددانمارک ۲ – آلمان ۰ سال ۱۹۸۸ به ميزبانی آلمان غربیهلند ۲ – اتحاد جماهير شوروی ۰ سال ۱۹۸۴ به ميزبانی فرانسهفرانسه ۲ – اسپانيا ۰ سال ۱۹۸۰ به ميزبانی ايتالياآلمان غربی ۲ – بلژيک ۱ سال ۱۹۷۶ به ميزبانی يوگسلاویچکسلواکی ۲ – آلمان غربی ۲ (چکسلواکی در ضربات پنالتی ۵ بر ۳ برنده شد) سال ۱۹۷۲ به ميزبانی بلژيکآلمان غربی ۳ – اتحاد جماهير شوروی ۰ سال ۱۹۶۸ به ميزبانی ايتالياايتاليا ۲ – يوگسلاوی ۰ سال ۱۹۶۴ به ميزبانی اسپانيااسپانيا ۲ – اتحاد جماهير شوروی ۱ سال ۱۹۶۰ به ميزبانی فرانسهاتحاد جماهير شوروی ۲ – يوگسلاوی ۱ خدمات | تيم ملی فرانسه قهرمان جام 2000 | نتايج بازی پايانی دوره های گذشته |
تل اجساد بویناک و جمجمههای پریشیده با گودالی به جای دهان، دو حفره سیاه به جای چشم و استخوانی لهیده به جای بینی موتیف اصلی در کارهای اتو دیکس است در هر دو طرف، اردوی متحدین و متفقین، بسیاری از هنرمندان جوان سر از پانشناخته به جبههها روان شدند. بسیاری از آنها سادهلوحانه سربلندی ملت خود را در پیروزی نظامی میجستند و حتی برخی از جوانان جنگ را مثل "تعطیلات" مفری برای گریز از یکنواختی و ملال زندگی روزمره میدیدند. درسهای وحشیگری جنگ به ویژه بر زندگی و سرنوشت برخی از هنرمندان جوان که در سن و سال "خدمت نظام" بودند، تأثیری سهمگین باقی گذاشت. برخی از آنها از درخشانترین استعدادهای قرن بیستم بودند. ماکس بکمان در آغاز جنگ بیدرنگ خود را داوطلب معرفی کرد و در درمانگاه ارتش مشغول کار شد. در آنجا به زودی چشمان حیران و وحشتزدهاش به روی واقعیت جنگ باز شد: انبوه بدنهای متلاشی که روی برانکارد از جبهه برمیگشتند و زخمیهای بی دست و پا که روی زمین درمانگاه ردیف میشدند. او در پایان سال ۱۹۱۵ به علت ناراحتی روانی از ارتش مرخص شد و تا مدتها با افسردگی شدید دست به گریبان بود. هنر او هیچگاه از زیر بختک جنگ بیرون نیامد. اوتو دیکس در سال ۱۹۱۶ با شوقی کودکانه خود را به ارتش معرفی کرد. یک سال بعد بیزار و خسته به خانه برگشت. کابوس جنگ تا پایان عمر به کارهای او رنگ اندوه و اضطراب زد، آکنده از خاطرات رعبانگیز: تل اجساد بویناک و جمجمههای پریشیده با گودالی به جای دهان، دو حفرهی سیاه به جای چشم و استخوانی لهیده به جای بینی. همینهاست موتیف اصلی در بهترین کارهای او. گئورگ (جورج) گروس در نوامبر ۱۹۱۴ در برلین داوطلبانه به ارتش پیوست. تنها چند ماه خدمت کافی بود که آن جوان نیرومند به موجودی رنجور و نژند بدل شود. او تا آوریل ۱۹۱۷ که از ارتش مرخص شد، میان جبهه و آسایشگاه روانی در رفت و آمد بود. در جبههها بود که گروس به سرشت "طبقاتی" جنگ پی برد. در طراحیهای پرقدرت او، زمامداران و فرماندهان ملتهای درگیر شاد و شنگول با هم سرگرم عیش و نوش هستند درحالیکه سربازان مفلوک توی گل و لای سنگرها "در راه دفاع از میهن" یکدیگر را میدرند. فرانتس مارک و اوگوست ماکه، دو نماینده برجسته مکتب "سوارکار آبی" در جبهه جنگ کشته شدند. چهره خود در اونیفورم سربازی از لودویگ کیرشنر ارنست لودویگ کیرشنر در آغاز جنگ داوطلبانه به ارتش پیوست. تنها یک سال بعد سرباز درهم شکسته را به آسایشگاه روانی تحویل دادند. در آنجا برای اندکی آرامش به مواد مخدر روی آورد و گرفتار اعتیاد شد. تابلوی "چهره خود در اونیفورم سربازی" یادگار همین دوران است. کیرشنر سالیان دراز با ناراحتیهای روحی و دردهای جسمی دست به گریبان بود تا سرانجام در سال ۱۹۳۸ با گلولهای به عذابهای خود پایان داد. اسکار کوکوشکا که در سال ۱۹۱۵ داوطلبانه به "ندای وطن" پاسخ گفته بود، به زودی با بدنی خسته و روحی بیمار از جبهه برگشت. او نیز در میدان جنگ به جای غرش قهرمانان و غریو پیروزی، لاشههای متعفن را در گنداب دیده بود، جولانگاه انبوه موشهای فربه. کارلو کارا و جورجو د شیریکو، دو هنرمند نوگرای ایتالیایی، با بیماریهای روحی از جبهه برگشتند و هردو چند ماهی را در تیمارستان گذراندند. گسستی در فرایند هنر از سالهای آغازین قرن بیستم، هنرمندان جوان با شوری بیسابقه به بیباکترین آزمونهای هنری دست زدند. خیزش نیرومند نوجویی در طرح و رنگ و فرم و فیگور با هدف رهایی هنر از قالبهای پیشین، به نقاشی مدرن طراوت و شادابی خاصی بخشیده بود. در مکتبهای آوانگاردی که با افول امپرسیونیسم به عرصه آمدند، هنرمندان همه ملتها شرکت داشتند. در ارتباط و داد و ستد فرهنگی پرثمری که با شکوفایی مدرنیسم به بار آمده بود، همه هنرمندان از غرب تا شرق اروپا سهیم بودند. "جنگ بزرگ" به این پیوندهای فراملی ضربه مهلکی فرود آورد. ارتباط شگرفی که پیش از جنگ در تبادل آزمونها و دستاوردهای هنری میان ملتهای اروپایی جریان داشت، قطع شد و گاه دشمنی و کینهتوزی جای رقابت سازنده را گرفت. هنرمندان نوجو دیگر آفرینشگرانی مستقل و آزاد نبودند، بلکه به ملتهای متخاصم تعلق داشتند که در جبهههای جنگ بیرحمانه یکدیگر را میدریدند. کارلو کارا در خاطرات خود (۱۹۵۹) با حسرتی اندوهبار از این فاجعه سخن گفته است: «جنگ زمانی فرا رسید که هنر مدرن در عصر طلایی به سر میبرد. ما گروه کوچکی از پیشگامان بودیم: در پاریس کوبیستها و فوویستها بودند، در ایتالیا فوتوریستها، در لندن فورتیسیستها، در مونیخ طرفداران "سوارکار آبی"، در برلین و درسدن اکسپرسیونیستها، در روسیه هم لاریونوف و دوستانش بودند. ما با ملیگرایی به کلی بیگانه بودیم. همه با هم دوست بودیم و تلاش میکردیم در معرفی و فروش کارهای یکدیگر به هم کمک کنیم. پس از جنگ جهانی اول این همبستگی از بین رفت و ما هر یک در کشور خود گرفتار میهنپرستی احمقانهای شدیم. نقاشی که در پاریس زندگی میکرد، حتی اگر تبار خارجی داشت، دیگر حاضر نبود با هنر آلمان یا یک هنرمند ایتالیایی سروکار داشته باشد. ناگهان پیکاسو با کاندینسکی بیگانه شد و شاگال با لاریونوف قطع رابطه کرد. و برای من دوستان اندکی در پاریس باقی مانده بودند که هنوز به کارهایم علاقه داشتند.» هنر در پناه "انزجار" بسیاری از هنرمندانی که جسم و جان خود را از عفریت جنگ نجات دادند، به زودی به "دادا" پیوستند و هنر خود را به بستری برای آگاهی اجتماعی و اعتراض سیاسی بدل کردند. وحشت و اضطراب جنگ را پررنگتر از هر جای دیگر در کارهای دادائیستها میتوان دید، هرچند اعتراض آنها چه بسا از فرط خشم به لکنت و لغوه دچار است و به هذیان میماند. تریستان تزارا، نویسنده "منشور دادا" گفته است: «زایش دادائیسم آغاز یک سبک هنری تازه نبود، آغاز انزجار بود». جوانانی که در زوریخ و دیگر شهرهای "بیطرف" گرد آمده بودند، بیزاری خود را از سراسر فرهنگ اروپایی نشان دادند. آنها تمام نهادهای اجتماعی و سیاسی را در برافروختن جنگی وحشتناک و به همان اندازه بیهوده مقصر میدانستند. به نظر هنرمندانی که ذهن و روح خود را از مرزهای ملی بیرون کشیده بودند، تمدن مدرن با تمام پیشرفتهای فنی خیرهکنندهاش، سر سوزنی در مسیر انسانیت پیش نرفته است. این تمدن به جای گسترش رفاه عمومی و بهروزی جامعه، بیشترین کارایی و مهارت خود را در تجهیز ماشین جنگ، در تولید سلاحهای کشتار، گازهای سمی و بمبافکنهای قوی جلوهگر ساخته است. هنر "دادا" نفرین نسلی خیانتدیده است که زمامداران به نام ملت و میهن به مسلخاش فرستادند. "جنگ بزرگ" معصومیت هنر را برای همیشه بر باد داد. از همان زمان نقاشی مدرن به اندوه و افسردگی دچار شد، رنگ شادی و شادمانی برای همیشه از سیمای آن دور شد. در طراحیهای پرقدرت گئورگ گروس، زمامداران و فرماندهان ملتهای درگیر شاد و شنگول با هم سرگرم عیش و نوش هستند درحالیکه سربازان مفلوک توی گل و لای سنگرها "در راه دفاع از میهن" یکدیگر را میدرند | در آستانه جنگ جهانی اول تعصب ملی و جنون برتریجویی سراسر اروپا را فرا گرفته بود. همه ملتها تحقق آرزوهای دیرین خود را در جنگ میدیدند و همه نیز خود را برنده حتمی آن میدانستند. در غوغای نطقهای آتشین و شعارهای پرشور زمامداران، صدای اقلیتی از روشنفکران روشناندیش و باوجدان که نسبت به مصیبت جنگ هشدار میدادند، به گوشها نرسید. | هنر در گردباد جنون جنگ |
اين مراسم در حضور سه هزار و دويست نفر از جمله ستارگان فوتبال، شخصيتهای سياسی و مربيان و روسای فدراسيونهای تيمهای راهيافته به جام جهانی برگزار شد و دوستداران فوتبال در 160 کشور جهان آن را از طريق پخش زنده تلويزيونی دنبال کردند. 1- آلمان2- کاستاريکا3- لهستان4- اکوادور 1- انگلستان2- پاراگوئه3- ترينيداد و توباگو4- سوئد 1- آرژانتين2- ساحل عاج3- صربستان و مونته نگرو4- هلند 1- مکزيک2- ايران3- آنگولا4- پرتغال 1- ايتاليا2- غنا3- آمريکا4- چک 1- برزيل2- کرواسی3- استراليا4- ژاپن 1- فرانسه2- سوئيس3- کره جنوبی4- توگو 1- اسپانيا2- اوکراين3- تونس4- عربستان سعودی خدمات | سی و دو تيم راهيافته به جام جهانی آلمان، با برگزاری مراسم قرعه کشی در شهر لايپزيک حريفان خود را در مرحله گروهی اين مسابقات که تابستان سال آينده برگزار می شود، شناختند. | گروهبندی تيمهای حاضر در جام جهانی آلمان |
عکس آرشیوی است-شهر اریحا دو ماه پیش به تصرف پیکارجویان اسلامگرا درآمد گفته شده در جریان این سانحه ۱۲ نفر کشته و شماری دیگر مجروح شده اند. شهر اریحا که در نزدیکی مرز ترکیه واقع است، یکی از آخرین پایگاههای دولت سوریه در استان ادلب بود که حدود دو ماه پیش به تصرف پیکارجویان اسلام گرا درآمد. با سقوط اریحا، بخش وسیعی از استان ادلب به کنترل پیکارجویان آمد. گروه دیده بان حقوق بشر و همچنین کمیته های هماهنگی محلی گفته اند که در زمان این سانحه، شهر اریحا زیر حمله هوایی نیروهای دولت سوریه بود. رسانه های دولتی سوریه "هوای بد و مه غلیظ " را دلیل سقوط این جنگنده اعلام کرده اند، این درحالی است که جبهه نصرت، وابسته به القاعده مسئولیت سقوط این جنگنده را برعهده گرفته است. | گروه دیدهبان حقوق بشر سوریه که در لندن مستقر است از سقوط یک جنگنده سوری در منطقهای مسکونی در شمال غرب شهر اریحا در سوریه خبر داده است. | یک جنگنده سوری در منطقه تحت کنترل پیکارجویان اسلامگرا در نزدیکی مرز ترکیه سقوط کرد |
با توجه به دست بالای رهبر ایران در حکومت، دولت تکیه بر چه ابزارهای مشخصی امکان رویارویی موثر با متحدان آقای خامنه ای را در انتخابات خواهد داشت؟ بیان پی در پی چنین مواضعی، این سوال را در میان ناظران داخل و خارج حکومت ایران ایجاد کرده که تا چه حد باید هشدارهای انتخاباتی دولت دهم را جدی گرفت؟ به بیان ساده تر، با توجه به دست بالای رهبر ایران در حکومت، این تیم با تکیه بر چه ابزارهای مشخصی امکان رویارویی موثر با متحدان آقای خامنه ای را خواهد داشت که گستره آنها، از مجلس، قوه قضاییه و شورای نگهبان گرفته تا سپاه پاسداران و دستگاه های اطلاعاتی کشور را شامل می شود؟ برتری نهادهای وابسته به رهبری جمهوری اسلامی در ساختار حقیقی و حقوقی حکومت، ظاهرا واقعیتی نیست که دست اندرکاران سیاست ایران و از جمله طراحان رویکرد انتخاباتی دولت، تردیدی راجع به آن داشته باشند. با وجود این، می توان با تلاش برای دیدن عرصه انتخابات از چشم آقای احمدی نژاد و متحدانش، راجع به راهبردهای احتمالی آنها در سه ماه آینده گمانه زنی کرد. سوال مشخص آن است که اگر افرادی از "جنس" محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی بخواهند که به کسب نتیجه در انتخابات آینده امیدوار باشند، قاعدتا بر روی استفاده از چه ابزارها یا تحقق چه احتمالاتی حساب خواهند کرد؟ پاسخ به چنین پرسشی، از همان ابتدا با این ابهام مواجه می شود که آیا رهبر ایران و شورای نگهبان زیر نظر او، اساسا اجازه ورود کاندیدای مورد حمایت محمود احمدی نژاد به عرصه انتخابات را خواهند داد؟ به نظر می رسد در فضای سیاسی و رسانه ای ایران، اجماعی نسبی وجود دارد که کاندیدای اصلی دولت دهم، اسفندیار رحیم مشایی خواهد بود. اما با توجه به مجموع درگیری های آقای مشایی با سایر محافظه کاران و از جمله متحدان آیت الله خامنه ای، آیا امید به تأیید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان، واقع بینانه است؟ بسیاری از ناظران به این سوال پاسخ منفی داده اند. برخی محافظه کاران این احتمال را مطرح کرده اند که رد صلاحیت مشاور جنجالی رئیس جمهور، با مجموعه ای از واکنش های غیر متعارف آقای احمدی نژاد – در حد خودداری از برگزار کردن انتخابات یا افشاگری های "انتحاری" – مواجه شوند. آقای خامنه ای، البته مایل نیست رئیس دولتی که با حمایت بی سابقه او سر کار آمده، در این حد برای حکومت هزینه ایجاد کند. اما نباید تردید داشت که "قدرت واقعی" رهبر، به او این امکان را می دهد حتی در صورت آمادگی محمود احمدی نژاد برای ایجاد چنین هزینه هایی، بر سر تأیید صلاحیت آقای مشایی کوتاه نیاید. در عین حال، منطقا تیم آقای احمدی نژاد نیز نسبت به احتمال حذف اسفندیار رحیم مشایی از سوی رهبری و منسوبانش ناآگاه نیست و نمی توان تصور کرد که سناریوی ورود به انتخابات با کاندیدایی غیر از مشایی را، بررسی نکرده باشد. آیا رهبر ایران در مقابله با تیم دولت تا آنجا پیش خواهد رفت که جلوی ورود "تک- تک" منسوبان رئیس جمهور به عرصه انتخابات را بگیرد؟ حداقل آن است که اگر خود را به جای محمود احمدی نژاد و نزدیکانش بگذاریم، به ظن قوی به این سوال پاسخ منفی می دهیم. به عبارت دیگر اگر چه امکان رد صلاحیت کاندیدای اول تیم محمود احمدی نژاد زیاد است، اما نمی توان مطمئن بود این احتمال در مورد کاندیداهای دوم و سوم و... آخر این تیم هم وجود داشته باشد. بحران آفرینی یا تهدید به بحران آفرینی رئیس دولت و همکارانش، علی القاعده رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای منسوب به او را به تن دادن به اسفندیار رحیم مشایی وادار نخواهد کرد، اما قابل تصور نیست که آیت الله خامنه ای، حاضر به توافق بر سر تایید صلاحیت "یکی از" کاندیداهای جایگزین آقای مشایی نیز نباشد. اما اگر تیم دولت ناچار شود به جای آقای رحیم مشایی، با کاندیدای کمتر شناخته شده ای در عرصه رقابت انتخاباتی حاضرشود، آیا همچنان می تواند به حضور موثر در این رقابت امیدوار باشد؟ قابل تصور است که کارکرد انتخاباتی اسفندیار رحیم مشایی، بیشتر از هر کاندیدای دیگری در جمع نزدیکان محمود احمدی نژاد باشد. اما اگر دولت دهم ناچار به حضور در انتخابات با کاندیدایی جایگزین شود نیز، راه برای بسیج کردن مجموعه رای دهندگان احتمالی آقای مشایی در پشت سر این کاندیدا بسته نخواهد بود. تیم آقای احمدی نژاد برای تحقق این هدف، در درجه اول بر روی تلاش متمرکزی حساب خواهد کرد که در سال های اخیر برای خلق نمادها و شعارهای خبرساز انجام داده است. رسانه ها و رهبران این تیم، با تکرار پی در پی مفاهیم و کلماتی چون ایران، کورش، مردم، بشریت، بهار ... و (ادعای مقابله با) مهندسی انتخابات، مجموعه ای از کلیدواژه ها را ابداع کرده اند که استفاده از آنها از سوی هر کاندیدای دیگر، مخاطبان را متوجه یک جریان مشخص خواهد کرد. در درجه بعد، می توان پیش بینی کرد که با ورود این کاندیدا به صحنه، مجموعه دولت و اعضای خبرسازش چون محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی، برای حمایت از او به صحنه خواهند آمد. دولت دهم و چهره های جنجالی آن، در این صورت "امتیازات تبلیغاتی" مختلفی را که امیدوارند از بابت مواضع جنجالی سه سال اخیر خود به دست آورده باشند، به حساب این کاندیدا واریز خواهند کرد. مواضعی که گستره آنها، از توزیع یارانه مستقیم، ترویج شعارهای ملی گرایانه، جدا کردن حساب خود از پرونده هسته ای و حمایت از مذاکره با آمریکا گرفته تا درافتادن با سپاه پاسداران و نهادهای زیر نظر رهبری را در بر می گیرد. تمام اینها در حالی است که نه تنها منتقدان حکومت ایران، که حتی متحدان سیاسی سابق آقای احمدی نژاد در جناح محافظه کار، به کرات تیم وی را متهم کرده اند که قصد دارد با استفاده گسترده و غیرقانونی از بودجه عظیم دولت، به جلب نظر رای دهندگان و یارگیری انتخاباتی در مناطق مختلف کشور بپردازد. با وجود تمام ابزارهایی که ممکن است در انتخابات آینده مورد استفاده دولت دهم قرار بگیرد، آیا این دولت قادر به مقابله با پدیده ای که تحت عنوان "مهندسی انتخابات" از آن یاد می کند خواهد بود؟ این پرسش از آن رو اهمیت دارد که بخش مهمی از متهمان مهندسی انتخابات در ایران، اگرچه در سال ۱۳۸۸ متحد جدی محمود احمدی نژاد و وزارت کشور او بوده اند، اکنون جزو رقبای سرسخت او و همکارانش محسوب می شوند. این متهمان علاوه بر سپاه پاسداران، که شخص رئیس دولت تاکنون حداقل در سه نوبت آن را به تلاش برای مهندسی انتخابات متهم کرده، شامل دیگر نهادهای وابسته به رهبری همچون بسیج مستضعفان و شورای نگهبان نیز می شوند. مقایسه ابزارهای قدرت قوه مجریه با نهادهای حکومتی فوق، جز این نتیجه گیری را ایجاد نمی کند که اگر این نهادها قصد دستکاری در انتخابات به ضرر متحدان سابق خود را داشته باشند، دارای امکاناتی به مراتب بیش از دولت خواهند بود. به ویژه اینکه در پی تغییر چند ماه پیش قانون انتخابات ایران، اختیارات قوه مجریه در برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، حتی در مقایسه با سابق هم کاهش یافته است. ولی حتی علی رغم کاهش نسبی قدرت تاثیرگذاری دولت بر انتخابات، وزارت کشور کماکان از امکان "اطلاع" از کلیه اتفاقاتی که در جریان برگزاری انتخابات می افتد برخوردار است و تیم آقای احمدی نژاد، احتمالا این واقعیت را موثرترین ابزار فشار بر رقبای محافظه کار خود در جریان انتخابات ریاست جمهوری آینده تلقی می کند. آیا نهادهای منسوب به رهبر ایران می توانند امیدوار باشند که در صورت تخلف در انتخابات، محمود احمدی نژاد و متحدانش از "افشاگری" در مورد آن خودداری خواهند کرد؟ شاید اگر این تخلف علیه جریانی به غیر از جریان منسوب به دولت انجام شود، جواب پرسش فوق مثبت باشد، اما آیا اگر دستکاری در انتخابات به ضرر کاندیدای دولتی باشد نیز چنین احتمالی وجود خواهد داشت؟ مشکل بتوان تصور کرد که رقبای محافظه کار آقای احمدی نژاد به این سوال پاسخ مثبت بدهند. شخص رئیس جمهور با رفتار سیاسی خود، به ویژه در ماه های گذشته، به صراحت به این نگرانی متحدان رهبر ایران شدت بخشیده که "راز نگه دار" اسرار انتخاباتی آنان نخواهد بود. نگرانی مهمی که رسانه های همسو با دولت، با خوشنودی به گسترش آن در میان رقبای سیاسی خود دامن می زنند. ممکن است که تیم دولت، با اتکا به ارائه همین تصویر "پیش بینی ناپذیر"، امیدوار باشد که حتی اگر از تحقق اولویت های اصلی خود در انتخابات آینده ناتوان بماند، حداقل رهبر ایران و متحدانش را وادار به این مصلحت سنجی کند که در مورد این انتخابات با رئیس جمهور بر سر میز مذاکره بنشینند و نهایتا به نوعی توافق حد واسط دست یابند. تحقق چنین سناریویی، البته به شدت خوشبینانه می نماید و در عمل، به معنای دست کم گرفتن قدرت حقیقی و حقوقی رهبر جمهوری اسلامی خواهد بود. به ویژه اینکه تحقق آن، مستلزم آمادگی مجموعه همکاران دولت در سرتاسر کشور برای تقبل هزینه های رویارویی با نهادهای زیر نظر رهبری در جریان انتخابات خواهد بود که دور از ذهن به نظر می رسد. اما با وجود همه این ابهامات، تبیین چنین سناریوهایی همچنان می تواند در تلاش برای دیدن صحنه انتخابات از چشم افرادی با مختصات فکری محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی موثر باشد. افرادی که ثابت کرده اند "دستگاه محاسبات" آنها، متفاوت با منطق رایج در میان مفسران رفتار سیاسیشان است. | اسفندیار رحیم مشایی، مشاور ارشد محمود احمدی نژاد، اخیرا هشدار داد که دولت در مقابل کوچکترین تلاش رقبا، "ولو مذبوحانه"، برای دستکاری در انتخابات ایستادگی خواهد کرد. این اظهارات، به دنبال مجموعه سخنرانی های محمود احمدی نژاد علیه "مهندسی انتخابات" توسط رقبا و حتی هشدارهای او به مقامات ارشد سپاه پاسداران در مورد تبعات این "مهندسی" صورت گرفته است. | احمدی نژاد چگونه می تواند بازی انتخابات را عوض کند؟ |
حوآن گوآیدو در برابر هزاران مخالف دولت سوگند رهبری یاد کرد آقای پومپئو، روز جمعه (۲۵ ژانویه) در هنگام معرفی الیوت آبرامز گفت: "الیوت سرمایه عظیمی خواهد بود تا به ما در مسیر بازگرداندن کامل دموکراسی به ونزوئلا و بهروزی مردم این کشور کمک کند". وزیرخارجه آمریکا همچنین به خبرنگاران گفت آقای الیوت را فردا (شنبه) به جلسه اضطراری شواری امنیت درباره بحران ونزوئلا خواهد برد. همزمان حوآن گوآیدو، رئیس مجلس ملی ونزوئلا که خود را رئیسجمهور موقت ونزوئلا خوانده با پیشنهاد نیکلاس مادورو، رئیسجمهور این کشور برای گفتگو مخالفت کرده است. آقای گوآیدو میگوید چون انتخابات اخیر ریاستجمهوری با "تخلفات فراوان" همراه بوده و از نظر او و بسیاری "تقلبی بوده" ریاستجمهوری آقای مادورو "غیرقانونی" است و او به عنوان رئیس مجلس ملی قانونا موظف به اداره کشور تا زمان انتخابات جدید است. الیوت آبرامز سیاستمداری کهنهکار، نام آشنا و چهرهای مناقشهبرانگیز در جامعه سیاسی آمریکاست امروز (جمعه ۲۵ ژانویه) آقای گوآیدو در پاسخ به پیشنهاد مذاکره از سوی نیکلاس مادورو گفت راضی به "مذاکره ساختگی" نخواهد شد اما همچنان حاضر است گزینه "عفو" را برای آقای مادورو مدنظر قرار دهد. ونزوئلا از چند روز پیش که آقای گوآیدو خود را رئیسجمهوری موقت خوانده وارد مرحله جدیدی از تنش شده و در حالی که کشورهای غربی چون آمریکا، آلمان و کانادا رهبری آقای گوآیدو را به رسمیت شناختهاند، ایران، روسیه، کوبا و چند کشور دیگر هم بر حمایت از نیکلاس مادورو تاکید کردهاند. نیکلاس مادورو که همین چند هفته پیش با سوگند یادکردن مجدد، دور جدید ریاست جمهوری خود را به مدت ۶ سال آغاز کرد این اقدام رئیس مجلس ملی را "کودتا" خوانده و ضمن متهم کردن آمریکا به طراحی آن، از تمامی دیپلماتها سفارت آمریکا در کاراکاس خواسته خاک ونزوئلا را ترک کنند. شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار است فردا (شنبه) جلسه اضطراری برای بررسی بحران ونزوئلا برگزار کند. بحران قدرت در ونزوئلا در حالی وارد ادامه یافته که نیکلاس مادورو از حمایت ارتش برخوردار است اما مخالفان دولت رهبری حوآن گوآیدو را مشروع میدانند. بر همین اساس هم آقای گوآیدو از ارتش خواسته به "صفوف مردم" بپیوندند و از رهبری او برای به دست گرفتن ریاست دولت انتقالی حمایت کنند. آقای گوآیدو همچنین یک بار دیگر درخواست برگزاری راهپیمایی سراسری شده و گفته این راهپیمایی باید با هدف وادار کردن نیکلاس مادورو به استعفا و کنارهگیری برگزار شود. مخالفان مشغول برنامهریزی برای یک تظاهرات سراسری دیگر هستند مادورو: ضدآمریکایی نیستم در همین حال، آقای مادورو که چند روز پیش دستور قطع رابطه با آمریکا را داده بود و به دیپلماتها سفارت آمریکا ۷۲ ساعت فرصت داده بود تا خاک ونزوئلا را ترک کنند، امروزگفته با وجود قطع روابط دیپلماتیک با واشنگتن، ونزوئلا همچنان به فروش نفت به آمریکا ادامه خواهد داد. آقای مادورو گفته است: "ضدآمریکایی نیستم". او امروز در یک سخنرانی تلویزیونی گفت: "من یک آمریکاستیز نیستم. آمریکا خیلی بیش از دونالد ترامپ است." آقای مادورو گفت اگر آمریکاییها همچنان از ونزوئلا نفت بخرند، فروش نفت به آنها ادامه خواهد داشت. ونزوئلا صاحب بزرگترین ذخایر نفت جهان است. فعالان در ونزوئلا میگویند تاکنون ۱۴ نفر در جریان سرکوب تظاهرات مخالفان مادورو کشته شدهاند این در حالی است که اگر بتوان این سخنان آقای مادورو را "چراغ سبزی" برای جلب نظر واشنگتن ارزیابی کرد، جان بولتون، مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ، تاکید کرده آمریکا جلوی منابع مالی ونزوئلا را باید بگیرد تا به دست نیکلاس مادورو نرسد. آقای بولتون که در پایتخت آمریکا در فضای باز کاخسفید با خبرنگاران صحبت میکرد، گفت حاضر است در شرایطی بیشتر درباره این موضوع با جزییات صحبت کند اما به صورت خلاصه تصریح کرد که دولت آمریکا مشغول بررسی امکان سرازیر کردن پولهای ونزوئلا به سوی مخالفان آقای مادورو است. همزمان نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، در توییتی با «مردم» ونزوئلا ابراز همبستگی کرده و گفته که آنها ضد حکومتی «خودکامه» به خیابانها ریختهاند. سناتور دیک دوربین، نفر دوم حزب دموکرات در سنای آمریکا هم در توییتر خبر داده که با آقای گوایدو تلفنی صحبت کرده و به او اطمینان داده در کنار اوست. سناتور مارکو روبیو، از حزب جمهوریخواه، هم در برنامههای تلویزیونی مختلفی در آمریکا حاضر شد و از ایده حمله نظامی احتمالی به ونزوئلا حمایت کرد. ولادیمیر پادرینو، وزیردفاع ونزوئلا گفته ارتش حامی نیکلاس مادورو است پیشتر، وزیر خارجه آمریکا هم گفته بود که آقای مادورو به لحاظ اخلاقی ورشکسته است و خواهان تشکیل جلسه ویژه شورای امنیت درباره ونزوئلا شده بود. اما این سیاست آمریکا یک مخالف بزرگ هم در جهان دارد. روسیه با انتقاد از حمایت از آقای گوایدو میگوید که این حرکت مخالف قوانین بینالمللی است و منجر به راه افتادن «حمام خون» خواهد شد. نیکلاس مادورو در روز پنجشنبه گفت که حدود بیست دقیقه با رئیس جمهوری روسیه صحبت کرده است. او گفت که آقای پوتین در این گفتوگو به او اطمینان داده که روسیه در کنار مردم ونزوئلاست. کرملین هم گزارشی از این گفتوگوی تلفنی منتشر کرده که در آن دخالت کشورهای دیگر در امور ونزوئلا را محکوم کرده است. اما به نظر میرسد که دولت آمریکا حق خود میداند که درباره ونزوئلا اظهار نظر کند. جان بولتون، گفته که ونزوئلا در نیمکرهای قرار گرفته که آمریکا هم آنجاست و برای همین آمریکا « وظیفه مخصوصی» در آنجا دارد. | مایک پومپئو، وزیرخارجه آمریکا الیوت آبرامز، دیپلمات کهنهکار را به عنوان نماینده ویژه در بحران ونزوئلا منصوب کرده است. آقای آبرامز که سابقه همکاری با رونالد ریگان و جرج بوش پدر را دارد در جریان ماجرای ایران-کنترا به علت مخفی کردن اطلاعات از کنگره امریکا مجرم شناخته شد اما جرج اچ.دبلیو بوش او را عفو کرد. | آمریکا نماینده ویژه برای 'برگرداندن دموکراسی به ونزوئلا' تعیین کرد |
ژنرال عبدالرشيد دوستم و ژنرال عطا محمد فرماندهان لشکر های شماره هفت و هشت در شمال کشور، و ژنرال اسماعيل خان فرمانده برکنار شده لشکر شماره چهار در غرب، که هم اکنون استاندار هرات است، از جمله اين فرماندهان هستند. به نظر می رسد اين فرماندهان، به شدت از اقدامات اخير حامد کرزی، رييس دولت انتقالی افغانستان، که تا پيش از اين متحد او بوده اند، احساس خطر می کنند و قصد دارند با تشکيل يک سازمان جديد و کناره گرفتن از اين ائتلاف، او را در انزوا قرار دهند. علمکرد آقای کرزی، باعث روی گردانی جبهه متحد اسلامی از او شده است پيام مجاهد آقای کرزی پس از بازگشت از سفر به ايالات متحده آمريکا و کانادا و تضمينهايی که از سوی اين کشورها و برخی کشورهای ديگر مبنی بر حمايت از دولتش دريافت کرد، در گفتگو با بی بی سی گفت که قصد دارد در انتخابات سال آينده افغانستان شرکت کند. او همچنين از قصد خود برای تشکيل يک حزب سياسی جديد خبر داد. آقای کرزی، پيش از اين سفر، اختيارات شماری از معاونان خود را محدود کرد و همچنين در وزارت دفاع که بيشتر در تسلط فرماندهان "تاجيک تبار پنجشيری" است، اصلاحاتی به وجود آورد. فرماندهان جبهه متحد اسلامی نيز، هم زمان با اين تحولات، تلاش می کنند تا راههای تجديد حيات سياسی مجاهدين را بررسی کنند. کاخ سفيد بهتر است به جای پافشاری بر دوام حکومت کرزی، به مردم اين کشور کمک کند تا زعيم مقتدر تری برای خود برگزينند پيام مجاهد مارشال فهيم، نيز از فرماندهان پيشين ائتلاف ضد طالبان و يکی ازچهار معاون حامد کرزی است که اخيرا اختياراتش محدود شده است. اين گمان از قبل وجود داشت که رهبران مجاهدين با تشکيل يک حزب جديد سياسی و کناره گيری از ائتلاف با کرزی در مقابل او صف آرايی کنند. اما پيام مجاهد ارگان نشراتی مجاهدين وفادار به احمد شاه مسعود فرمانده پيشين ائتلاف ضد طالبان، در شماره اخير خود، اين موضوع را آشکارا بيان می کند. پيام مجاهد نوشته است علمکرد آقای کرزی، باعث روی گردانی جبهه متحد اسلامی از او شده است. اين نشريه می افزايد که آنچه باعث روی گردانی سران جبهه متحد از آقای کرزی، و تمايل آنان به تشکيل يک ائتلاف جديد عليه او شده است، برخی از اقدامات اخير رييس دولت انتقالی است که به نظر نويسنده، افغانستان را تکان داده است. سلب صلاحيت چهار معاون رييس دولت، تغييرات در کادر رهبری وزارت دفاع، کاهش اختيارات ژنرال دوستم که به عنوان مشاور رييس دولت در امور نظامی مطرح است و برکناری اسماعيل خان از فرماندهی نظامی هرات، از جمله اقدامات آقای کرزی است که به نوشته پيام مجاهد متحدان او در جبهه متحد را به تجديد نظر واداشته است. ارگان نشراتی مجاهدين افغانستان در عين حال از قصد رهبران جبهه متحد به منزوی کردن آقای کرزی و معرفی کانديدای جديد در مقابل او خبر داده است. آنچه مجاهدين به شدت قصد اجتناب از آن را دارند، درگير شدن با آمريکا به عنوان متحد مشترک آنها و حامد کرزی است. اما مجاهدين برای تقويت حضور سياسی خود و نيز شرکت در انتخابات آينده، افزون بر اجتناب از درگيری با آمريکا بايد حمايت کاخ سفيد را نيز جلب کنند. همزمان گفته می شود که اسماعيل خان والی هرات سرگرم مذاکره با شماری از مقامات آمريکايی از جمله سفير اين کشور در کابل است. نشريه پيام مجاهد نيز، که خود را به شدت منتقد حضور آمريکا در افغانستان نشان می دهد، در شماره اخير خود نوشت، کاخ سفيد بهتر است به جای پافشاری بر دوام حکومت کرزی، به مردم اين کشور کمک کند تا زعيم مقتدر تری برای خود برگزينند. به هر صورت، با نزديک شدن افغانستان به انتخابات رياست جمهوری سال 2004 ميلادی، تکاپوی گروههای مختلف با جناحبنديها و جهت گيری های گوناگون نيز بيشتر می شود. علاوه بر حامد کرزی و متحدان رقيب او در جبهه متحد اسلامی، محمد ظاهر شاه سابق افغانستان و همچنين بقايای حزب حاکم کمونيستی اين کشور نيز، تمايل خود به شرکت در اين رقابت را، با تشکيل حزب و تشکل سياسی نمايان کرده اند. آنچه در اين ميان حايز اهميت به نظر می رسد، اين است که تمام اين گروههای و جناحها که اکنون با پادرميانی جامعه جهانی سلاحهايشان را به زمين گذاشته اند و به رقابتهای سالم دموکراتيک روی آورده اند، در سالهای گذشته، از راه لوله تفنگ با همديگر صحبت می کردند. خدمات | شماری از فرماندهان قدرتمند مجاهدين افغانستان، که دو سال پيش، برای سرنگون کردن رژيم طالبان در اين کشور، با نيروهای ائتلاف به رهبری آمريکا همکاری کردند و با حمايت اين نيروها به قدرت رسيدند، در اين روزها، از شهر های مختلف افغانستان به پايتخت آمده اند تا برای بقای حيات سياسی و نظامی خود، با ديگر همتايان شان در مرکز همفکری کنند. | شکاف بين مجاهدين و کرزی |
آقای پرز در توضيح انگيزه پيوستنش به ياران آريل شارون گفت که آقای شارون مصمم به پيگيری روند صلح با فلسطينيان است و از هر ابتکار تازه ای برای صلح استقبال می کند. شيمون پرز اخيراً در انتخابات داخلی حزب کارگر بازنده شده و ناچار شده است جايگاه رهبری حزب را به امير پرتز بسپارد که بلافاصله به ائتلاف اين حزب با دولت آريل شارون پايان داده است. شيمون پرز که 82 ساله است و سابقه دو دوره نخست وزيری اسرائيل را دارد، به "معمار صلح خاورميانه" مشهور است و برنده جايزه صلح نوبل شده است. او گفته که قصد دارد سال آينده (2006) را وقف تلاش بيشتری برای ايجاد صلح با فلسطينيان و همچنين حفظ صلح و آرامش ميان اسرائيليها کند. پيش بينی می شود پيوستن شيمون پرز به حزب پيشرو به موفقيت اين حزب در انتخابات سراسری اسرائيل که قرار است 28 مارس سال آينده برگزار شود بيفزايد. خدمات | شيمون پرز، سياستمدار برجسته اسرائيلی با شرکت در نشستی خبری در تل آويو اعلام کرد که حزب کارگر را که خود تا چند هفته پيش رهبری اش را به عهده داشته است ترک کرده تا به حزب تازه تأسيس 'پيشرو (کاديما)' بپيوندد که رقيب ديرينش آريل شارون بنياد نهاده است. | شيمون پرز هم به ياران شارون پيوست |
بازدید کیم از کارخانه ای که پدرش ۱۴ سال پیش به آن سر زده بود او به همراه اعضای ارشد حزب و همسرش، ری سول جو، از این کارخانه بازدید کرد. چهارده سال پیش کیم جونگ ایل پدر کیم جونگ اون که آن زمان رهبر بود از همین کارخانه بازدید کرده بود. گزارش این بازدید یک روز پس از آن پخش شد که جیم متیس، وزیر دفاع آمریکا، گفت کشورش "هرگز" مسلح شدن کره شمالی به بمب اتمی را نمی پذیرد. آقای متیس در سفری به سئول، پایتخت کره جنوبی، گفت هرگونه استفاده از چنین سلاح هایی می تواند با "واکنش نظامی بزرگی" روبرو شود. تنش در شبه جزیره کره بر سر یک رشته آزمایش های موشکی و هسته ای کره شمالی بالا گرفته که با جدال شدید لفظی میان آقای کیم و دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا همراه بوده است. تصاویر بازدید آقای کیم از کارخانه تولید لوازم آرایشی در تضاد چشمگیر با تصاویری است که معمولا از او در کنار موشک ها و سایر تجهیزات نظامی منتشر می شود. او تولیدات این کارخانه را تحسین کرد و خواست محصولاتی قابل رقابت در جهان تولید کند. | تلویزیون کره شمالی کیم جونگ اون رهبر این کشور را در حال بازدید از یک مرکز تولید لوازم آرایشی و بهداشتی در پیونگ یانگ نشان داده است که منعکس کننده فضایی متفاوت از عکس های او در کنار ادوات جنگی است که با بالا گرفتن تنش با آمریکا زیاد منتشر می شد. | بازدید کیم جونگ اون از یک کارخانه محصولات آرایشی |
اين که هنوز در قرن بيست و يکم پشت ديوار خانه ها خشونتی جريان دارد که تنها بخش کوچکی از آن از پرده بيرون می افتد، موضوعی است که می تواند از ديدگاه های گوناگون مورد بررسی قرار گيرد. خشونت خانوادگی در سراسر جهان و حتی در پيشرفته ترين جوامع غربی رواج دارد. در کشورهای توسعه يافته نهادها و مجامع بسياری به مبارزه با اين امر ناگوار مشغول هستند و قانون اين نوع بزهکاری را به شدت منع می کند. در جوامع سنتی، که زنان و کودکان در برابر آزارهای جسمی و روانی بی پناه هستند، بيشتر با اين نوع خشونت روبرو هستند. در ايران در سال های اخير اين موضوع توجه افکار عمومی را جلب نموده و گزارش ها و پژوهش های قابل توجهی در اين باره منتشر شده است. بسياری از کارشناسان نابسامانی تربيتی و عقب افتادگی های فرهنگی را مهم ترين عامل در گسترش خشونت در خانواده می دانند. برخی از پژوهشگران بر عامل اقتصادی، يعنی فقر و محروميت خانواده ها انگشت می گذارند. ما از خوانندگان خود پرسيده ايم که نقش کدام عامل را برجسته تر می دانند؟ خواستيم بدانيم که ريشه خشونت خانوادگی را در کجا بايد جست؟ در سنت های اجتماعی، نظام سياسی و اقتصادی، نظام حقوقی، آموزش و پرورش، يا رسانه های همگانی؟ آيا شما تجربه ای از نزديک ديده ايد؟ چه راهی برای مقابله با آن می شناسيد؟ ديدگاه خود را با استفاده از کادر نظرخواهی همين صفحه برای ما بفرستيد تا به نام خودتان درج کنيم. لطفا به خط و زبان فارسی و فشرده بنويسيد. خشونت زائيده فرهنگ مردسالار است. هيچ قانونی از زن در برابر خشونت خانگی حمايت نمی کند، به خصوص اگر اعمال خشونت از جانب "همسر" باشد. زهرا - تبريز ماهيت خشونت به فقدان منطق و اصول اخلاقی برمی گردد. اگر در هر جامعه ای حد و حدودها شناخته شده باشد و فرهنگ آن نيز وجود داشته باشد، خشونت به هر نوع و در مورد هر کسی از بين خواهد رفت. سهراب عاشورلو - تهران برای بيرون رفتن از بن بستی که امروزه زن ايرانی در خانواده با آن مواجه است و رنج و مشقت ناشی از زندگی با مرد ايرانی، قبل از آنکه نيازمند بالا رفتن آگاهی زنان نسبت به حقوق خود باشد نياز به متحول ساختن مردان ايرانی دارد. با توجه به شناختی که من ازمردان ايرانی دارم تحول آنها نيارمند تغيير قوانين حمايتی خانواده به نفع زنهاست. اگر زنان بدانند که در فشارها و مجادلات زندگی قانون از آنها حمايت می کند و درصورت محق بودن حق را به آنها می دهد، آنها خشونت را تحمل نمی کنند و اين همه بی عدالتی و اجحاف را بی پاسخ نمی گذارند. مينا - تهران آنچه باب خشونت را باز می کند ضعف است. ضعف شخصيتی يک انسان که در وهله اول به زندگی او در دوران کودکی و در خانواده برمی گردد. و خشونت به زمانی بر می گردد که زبان از گفتن و عقل از منطقی بودن باز می ماند. محسن - تهران علت اصلی خشونت خانوادگی فقر است، چه فقر اقتصادی و چه فقر فرهنگی و البته اين مسأله محدود به اقشار فرودست جامعه نمی شود. بسياری از آن ها که ادعای روشنفکری دارند نيز در مسائل خانوادگی کاملا عقب مانده و بر اساس آنچه جامعه طبق سنت های غلط به آن ها آموخته عمل می کنند. تنها راه کار فرهنگی است تا آرام آرام ذهنيت ها را عوض کند، زيرا جامعه ما ظرفيت يکباره متحول شدن را ندارد. هر چند با وضعيت رسانه های ما خصوصا تلويزيون که صريحا خشونت را ترويج می دهد اين آرزو دور از دسترس می نمايد. لازم به ياد آوری است که خشونت لزوما کتک زدن و شکنجه و تجاوز جنسی نيست. ازدواج اجباری، الزام به ترک تحصيل، عدم امکان انتخاب شغل دلخواه، رشته تحصيلی دلخواه و... از سوی خانواده و جامعه خود اعمال خشونت است. ثمين - تهران به عقيده من خشونت خانوادگی ريشه در طرز فکر و جايگاه زن در تفکر مردانه دارد و در آن تحصيلات نيز نقش چندانی ندارد. اگر تحصيلات نتواند در ديد و افکار فرد تأثير بگذارد هيچ ارزشی ندارد. من همسر يک دبير بودم خودم هم ليسانس دارم ولی در سال بيش از ده بار کتک می خوردم. پس از پنج سال تحمل تصميم به طلاق گرفتم. از تمام حقوق خود گذشتم و در مقابل حق طلاق هم ششصدهزار تومان پرداختم، اما در عين حال که از لحاظ خانوادگی پشتيبانی می شوم و از لحاظ مادی هم خود کارمند رسمی هستم، با اين حال از ديد جامعه برای رهايی قيمت گزافی پرداختم. زن مطلقه در جامعه ما موقعيتی ندارد. به نظر من قبل از اينکه به تغيير قوانين فکر کنيم بايد جايگاه زن را به عنوان يک انسان روشن کنيم. معصومه - قم صحبتم با تمام زنان در هرکجای دنيا اين است که اين ما هستيم که پسرانمان را تربيت ميکنيم و ريشه خشونت نسبت به خواهر و در آينده همسر را در او می گذاريم. وقتی اجازه دخالت در امور دخترمان را به او می دهيم به او آموزش می دهيم که زن جنس ضعيف است و نياز به مراقبت و مداخله و... دارد. آيا ما در مقام مادرشوهر هم همينگونه از حق زن دفاع می کنيم؟ وقتی که توانستيم پسرانمان و دخترانمان را خوب تربيت کنيم و بدون توجه به نوع رابطه از حقوق تمامی افراد اعم از زن و مرد و کودک دفاع کنيم، به تربيت صحيح رسيده ايم. به نظر من اگر ما زنان در رفتارهای تربيتی خود تجديد نظر کنيم، می توانيم موفق باشيم. فريبا - تهران فقر اقتصادی و تعصبات بی جا که به هيچوجه مورد تائيد اسلام نيز نمی باشد وعدم ارائه نظرات مشورتی درست از سوی افراد ناصالح در امر ازدواج باعث انتخاب نادرست می شود. از سوی ديگر با توجه به مشکلات فراوانی که ممکن است بعد از جداشدن برای فردايجاد گردد زمينه برای ايجاد خشونت در خانواده ها فراهم می گردد. علی - تهران شما اگر يک بار قران و احاديث پيامبر و امامانمان را بخوانيد واقعا متوجه خواهيد شد که عمل نکردن ما به دستورات خدا و پيامبر و امامان منشأ چنين اعمال وحشيانه ای هستند. وقتی که من به عنوان يک مسلمان اجازه غيبت و دروغ و فحش و ناسزا و ... را ندارم و بايد خودم را کنترل کنم ديگر چنين مسايلی پيش نمی آيد. ميترا - تهران به عقيده من اسلام کاملترين دين و آيين زندکی در عالم است. کسی که قوانين آن را به درستی بشناسد و به آن عمل کند نمی تواند حق موجودی را در عالم آن هم کسانی را که خداوند لطيفترين و زيباترين احساسات بشری را به آنان داده است ناديده بگيرد. اين اشکال از قانون گذاران و مجريان قوانين است که درست اسلام را نمی فهمند. مينا بهرامی - ايران در حال حاضر يکی از شايع ترين انواع خشونت عليه زنان در ايران، همسر آزاری می باشد. همسر آزاری می تواند به اشکال گوناگون بدنی، کلامی، عاطفی، روانی، جسمی و اقتصادی باشد. اگرچه زنان هدف عمده سوء رفتار هستند اما خشونت همچنين می تواند عليه کودکان (خصوصا" دختران) و ديگر اعضای خانواده (زنان سالمند) نيزبه کار برده شود. در ايران خشونت نسبت به زنان غالبا" از سال های نخست ازدواج آغاز می شود. در سال ۱۳۷۵ از هر ۱۰۰۰ زن آزار ديده که به پزشکی قانونی مراجعه کرده اند، ۸۱ مورد پيش از پايان اولين سال ازدواج مورد آزار واذيت همسرانشان قرار گرفته بودند. در مطالعه ای که پيرامون بررسی «ميزان رواج همسر آزاری و عوامل موثر برآن» در شهر تهران صورت گرفته و در آن زنان متأهل ۱۸ تا ۴۰ سال به عنوان گروه هدف انتخاب شدند اين نتايج به دست آمد: ۱- بين همسرآزاری و سن زن رابطه معناداری وجود دارد، يعنی با افزايش سن زنان بيشتر مورد آزار قرار می گيرند. ۲- بين همسر آزاری و سن شوهر رابطه وجود دارد به اين معنا که با افزايش سن مرد، همسرآزاری در وی افزايش می يابد. ۳- با افزايش تحصيلات زن و شوهر از همسرآزاری کاسته می شود. نتايج اين تحقيق نشان می دهد که ميزان همسرآزاری در مردانی که زنان آنها دارای تحصيلات کارشناسی ارشد و بالاتر هستند کمتر از گروه های تحصيلی پايين تر است. ۴- بين شغل شوهر و همسر آزاری رابطه وجود دارد، يعنی همسر آزاری در شوهرانی که کارگر يا دارای مشاغل آزاد هستند به طور معنی داری بيش از گروه های ديگر است ۵- ميانگين همسرآزاری درشوهرانی که از الکل يا مواد مخدر استفاده می کنند بيشتر از شوهرانی است که مصرف مواد ندارند. ۶- با افزايش مدت زمان ازدواج ميزان همسرآزاری افزايش می يابد. ۷- ميزان همسرآزاری در زنانی که شوهرانشان در کودکی در خانواده مورد سوء رفتار قرارگرفته اند بيشتر است. با توجه به موارد فوق ونظر به اينکه ميزان شيوع همسرآزاری در ايران بسيار بيشتر از کشورهايی مثل امريکا (۳۰تا۳۵درصد) و کنيا (۴۲درصد) است. اقدام به منظور کاهش خشونت عليه زنان يکی از مهمترين وظايف نهادهای مسئول و غيردولتی است. سعيد مدنی - پژوهشگر مسائل اجتماعی دليل اصلی که زنان خشونت را تحمل می کنند اول نداشتن استقلال اقتصادی است و دوم قبح طلاق در فرهنگ ايرانی. البته دولت و قوانين ما هم هيچ گونه حمايتی از زنان نمی کنند. فريبا - تهران خشونت خانوادگی در گذشته در کشورهای غربی نيز بوده ولی دولتها به کمک نخبگان و روشنفکران، با بالا بردن آگاهی های افراد جامعه فرهنگ خشونت را از بين برده اند يا لااقل اکنون در غرب خشونت خانوادگی امری منفور به حساب می آيد. فرهنگ خانوادگی هميشه تابعی از فرهنگ جامعه است و فرهنگ جامعه تابعی از نظرات روشنفکران، زمامداران و البته سنت های قديمی است. در کشورهايی که روشنفکران آن آزاد بوده اند توانسته اند فرهنگ جامعه و زمامداران را روز به روز اصلاح کنند و جوامعی آزاد و دموکراتيک بوجود آورند ولی در کشورهايی که قدرت هميشه در دست افراد مستبد و خودرأی بوده روشنفکران و فرهيختگان جامعه هميشه مورد سرکوب قرر گرفته اند. چنين جوامعی به خاطر استبداد حاکمان هميشه با فقر فرهنگی و اقتصادی مواجه بوده اند. يعنی از يک طرف قدرتمداران با زورگويی، قلدری و پدر سالاری را در جامعه اشاعه داده اند و از طرف ديگر با اشتباهات تصميم گيری خود جامعه را از پيشرفت بازداشته اند. فرهيختگان جامعه را نيز همانطور که گفته شد قلع و قمع کرده اند... با روی کار آمدن مصدق که می توانست جريان جامعه را به دست نخبگان بيندازد، دولت های خارجی برای بازگرداندن استبداد به ايران دست به کار شدند. خلاصه اينکه در جامعه ای که حکومت به جای اصلاح فرهنگ مردم خود به مردم زور می گويد و در جامعه ای که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سياسی مردم را از تعادل روانی خارج کرده، شنيدن خبرهای هولناک در مورد خشونت های خانوادگی امری غريب نيست. در شرايط کنونی هرجند سطح آگاهی مردم ايران بالا رفته ولی هنوز هم بعضی سنت ها مثلا ترس زنان از طلاق گرفتن و بی سرپرست شدن و عدم استقلال مالی و حتی روحی زنان و اينکه طلاق گرفتن يا شکايت کردن را نوعی آبروريزی می دانند ونيز عدم حمايت واقعی قانون از قربانيان خشونت باعث شده که مردان ايرانی به يکه تازی خود ادامه دهند. متاسفانه آموزش و پرورش ايران که بايد اصلاح کننده اين ناهنجاری اجتماعی باشد خود يکی از عوامل گسترش خشونت در کشور است. معلمی که حقوق کافی نمی گيرد يا صلاحيت لازم را برای کار آموزگاری ندارد و برای دست يافتن به اين شغل فقط از فيلترهای سياسی - مذهبی عبور کرده و مثلا در کلاس مديريت ندارد يا روش تدريس خوبی ندارد باعث می شود دانش آموزان از دستش خسته شوند و کلاس را شلوغ کنند و او هم برای اينکه از طرف مدير مدرسه متهم به بی عرضگی نشود با هر روش ممکن با بچه ها برخورد می کند. البته نسل فعلی جامعه به خاطر اينکه از دست دعواهای خانوادگی پدر و مادرشان خسته شده اند کمتر علاقمند به زورگويی و خشونت در خانواده دارند. ولی نسلی که الان در ايران پا به سن گذاشته اند واقعا مستبد بودند. عليرضا کاظمی - يزد بزرگترين اشکال در قوانين قرون وسطايی اسلامی است. بابک - لندن هرچه بدی است به حساب سنت نگذاريد! بسياری از خانواده های سنتی ايرانی فرزندانی برومند و سالم به بار می اورند و هستند خانواده هايی که به سنن بی توجه هستند و از کودک آزاری تا تجاوز به محارم در آنها صورت می گيرد! معمولاً چنين حوادثی بيشتر در خانواده هايی صورت می گيرد که نه به سنت پايبندند و نه به اصول مدرن! و در اين بين دست و پا می زنند. به اعتقاد من آنچه امروزه باعث افزايش اين قبيل خشونتها شده در درجه اول مشکلات اقتصادی است و گرنه سنن اجتماعی علی الخصوص نزد ايرانيان در اکرام پدر و مادر و حمايت از زن و فرزند تکيه دارد. عامل دوم گسترش رسانه ها است که به چنين وقايعی می پردازند و البته برايند چنين اطلاع رسانی مثبت خواهد بود. عامل سوم به نظر من نه در نظام سياسی يا اجتماعی که در نظام درمان و سلامت است که به سلامت روان کمتر از سلامت جسمی بها می دهد. چک کردن سلامت روانی خانواده ها و کودکان به صورت مرتب می تواند در اجتناب از بروز چنين حوادثی تا حد زيادی موثر باشد! البته فقر فرهنگی وقتی با مشکلات اقتصادی عجين گردد در بوجود آمدن اين حوادث نقش بزرگتری ايفا می کند ولی باز تأکيد ميکنم که اصولاً مردم سنتگرا در ايران زن و فرزند را محترم شمرده و معمولاً فرزندانی مودب و اهل کار و تلاش تربيت می نمايند. مجيد - تهران متأسفانه خشونت خانوادگی با جامعه ايران و ايرانی عجين شده. تازه ترين خبر تلخ اين گونه خشونت ها خبر کشته شدن زنی بی پناه توسط شوهرش در اول اسفندماه در شهرستان تفت (استان يزد) است. اين زن که زمانی دانشجوی خود من بود توسط پدر شوهرش به زور حامله شده و پس از ۴ ماه که شوهر اين زن از تعرض پدرش آگاه می شود، ديواری کوتاه تر از ديوار اين زن پيدا نکرده و به شکلی ناهنجار زن بيچاره را به قتل می رساند. تا کی بايد شاهد اين وقايع تلخ باشيم؟ در اينجا فقر نقشی در اين خشونت نداشته بلکه فرهنگ بسيار پايين خانواده شوهر زن مقتول و عدم پايبندی به حرمت خانواده مسبب اين حادثه شده است. زن بيچاره هنگامی که از رفتارهای غيراخلاقی پدر شوهرش به مادرش شکايت برده، مادر وی او را ترغيب به بازگشت به خانه و ادامه زندگی داده زيرا در صورت افشای اين عمل امکان سرافکندگی خانواده دختر در جامعه بيشتر می شد. چرا؟! اين طرز تلقی اشتباه و اينگونه پوشش دادن به رفتارهای توهين آميز مردان تا کی بايد ادامه يابد؟ وحيد - ايران در قرآن کريم و سنت پيامبر اسلام و اهل بيت ايشان همواره بر جايگاه ارزشمند زن نه به عنوان يک ابزار انتفاعی تبليغی بلکه به عنوان بسترساز رشد و ارتقای انسانها از قبل و بعد از تولد آن نامبرده است.... اين بی انصافی است که عملکرد غلط پيروان اديان مختلف را به حساب آن دين بگذاريم و اذهان را عمدا" يا سهوا" از واقعيت دور کنيم. به نظر من اهميت موضوع نياز به مشورت با کارشناسان دينی را در چنين مواردی ضروری می نمايد. آزما - اهواز خشونت خانوادگی انواع و اقسام دارد و همه نوع آن بد نيست و جنبه غريزی دارد. مثلا کاملا ثابت شده است که بر خلاف تصورات گذشته مردی که تمايلی به کتک زدن همسرش ندارد غيرعادی است. من فوق ليسانس الکترونيک و ابزار دقيق هستم يعنی تحصيلکرده محسوب می شوم. سالهاست که حتی يک فحش هم نداده ام و دعوا نکرده ام ولی انتظار دارم همسری نصيبم شود که در مقابل خشونتم تسليم باشد. آريا - تهران در بينش گروه هايی از مردم ايران خشونت نه تنها نابه هنجاری به حساب نمی آيد بلکه ضرورت تدبير و مديريت نيز می باشد و بر اين اساس توجيه وجودی خشونت را تعليم و تربيت تشکيل می دهد و اين ريشه تاريخی دارد و به شکلی آشکار در ادبيات مکتوب ما نيز بازتاب يافته است... يادمان باشد که در دهه های تسلط تفکر چپ چه نوع مذهبی يا مارکسيستی آن در ايران ايده "خشم و خشونت وکينه مقدس انقلابی" به نهادهای سياسی چنان سرايت کرده بود که متاسفانه عده ای خواسته و يا ناخواسته آن را مجاز می دانند. شايد بشود خشونت را اين گونه تعريف کرد: کاربرد روش های فيزيکی و روانی آزاردهنده برای تحصيل منافع يا تحميل اراده... بعضی از تلاش های آگاهی بخش و تمهيدات قانونی و توجه به روش های تشويقی به جای روش های تنبيهی به خصوص در خانواده و مدرسه می تواند پديده کودک آزاری، همسر آزاری و کتک درمانی را کمتر کند. س . ن (دبير) - يزد در هر جامعه ای انسانها تحت تأثير دو نهاد حکومت و خانواده هستند. در جوامع دموکراتيک وجود وفعا ليت نهادهای مدنی در بسياری از موارد فشارهای احتمالی رابر افراد کنترل می کنند اما در ايران چنين نهادهايی به معنای واقعی وجود ندارد. از طرفی طبق بررسی ها از بين چهارده گونه اختلال شخصيت، دو گونه در ايران شايع تر است: اختلال شخصيت «نمايشی» و «خود شيفته». علاوه بر اين مهم ترين رسانه همگانی درايران يعنی «صدا و سيما» دولتی است و به نفع حکومت فرهنگ سازی می کند. نهايت، غيردموکراتيک بودن حکومت که قوانين غيردموکراتيک و نبودن نهادهای حمايت از ضعفا، از نتايج آن است. رسانه های همگانی و سيستم سنتی خانواده که در آن دو نقش وجود دارد: «توسری خور» و «کتک زن» می توانند از جمله عوامل گسترش خشونت خانوادگی در ايران باشند. مژگان - تهران خويشاوندی دارم که با زن آلمانيش در آلمان زندگی می کند و هر چندگاه يک بار کتک جانانه ای از زنش می خورد. اين را گفتم تا بدانيد که جستار خشونت در خانواده ريشه در ناتوانی ذاتی انسان دارد و تنها مشکل جامعه ايران يا نتيجه پس افتادگی فرهنگ ايرانی نيست. امير شالچی - هامبورگ به طور کلی خشونت ابعاد بسيار زيادی دارد اما به نظر من در ابتدا معلول فرهنگ منحط جامعه است چرا که در بسياری از خانواده ها اين فرهنگ حکمفرماست و بعد از آن عواملی چون حکومت، مدرسه، قوانين و مجريان قانون همه و همه به نوبه خود مقصر هستند. من خودم هم در خانه و هم در خارج از آن مورد خشونت واقع شده ام... يک نکته هست و آن اينکه چرا مادر يا پدری که خود مورد خشونت واقع می شود به پسر يا دخترش ياد نمی دهد که چه در خانواده و چه در خارج از آن هيچ کسی را مورد آزار وخشونت قرار ندهد و يا اينکه مردی که به خود اجازه می دهد زنان ودختران را مورد تجاوز و آزار و اذيت قرار دهد... علت ديگر خشونت را بی سوادی می دانم زيرا بيشتر افرادی که ديگران را مورد خشونت قرار می دهند يا درصد بيشترشان افراد بی سواد يا کم سواد هستند. ميترا (۱۷ ساله) - مشهد بيش از هر چيز محيط خانوادگی در رواج خشونت مؤثر است. بچه ای که از والدين خود خشونت ديده حتما در بزرگی بر ديگران و فرزندان خودش خشونت اعمال می کند. علی - تورنتو خشونت در خانواده در وحله اول به فرهنگ تربيتی خانواده وجامعه ای که در آن زندگی می کنند ارتباط دارد. همچنين عقايد مذهبی و فرهنگی نيز تأثيرگذار خواهد بود. به نظر می رسد اين آمار در ايران از بسياری از کشورهای پيشرفته کمتر است. عباس - جيرفت به نظر من تمام خشونت ها به علت بی فرهنگ بودن و نداشتن آموزش های درست است. مريم بهتاش - تبريز خشونت در خانواده، متاسفانه يک رسم افغانی است که در بيشتر خانواده ها رواج دارد. در افغانستان عواملی مانند فقر و بی سوادی و حکومت های اغلب مردسالار و عادات روستايی و نبودن عشق و محبت در زندگی، عقب ماندگی فکری، بالاترين ميزان تعصب و کمترين ميزان اصول زندگی بر اساس درک طرفين و عروسی های تجارتی و... فرزندان در تمام امور ازرفتار پدر و مادر سرمشق می گيرند و پيام من برای همه جوانان افغانستانی (پسرو دختر) اين است که با قاطعيت تمام در مقابل اين طاعون خطرناک عروسی های اجباری، تجارتی، دخترفروشی شجاعانه و عاقلانه مبارزه کنند. عبدالله دهزاد جاغوری - کابل در تمام کشورهای دنيا خشونت خانگی وجود دارد، اما از طرف قانون و عرف جامعه سخت مورد نکوهش و تعقيب قرار می گيرد. اما در ايران، قانون و نظام حقوقی نه تنها جلوی خشونت را نمی گيرد، بلکه باعث ترويج آن است. سعيد آرمان - لندن يک چيز حقيقته اگه عشق باشه، اگه مقصد زن و مرد تو زندگی يک چيز باشه اين چيزا پيش نمياد. اما دريغ! حداقل تو ايران کمتر پسر و دختری ديدم که موقع ازدواج به اين مسئله دقت کنن! حتی تحصيل کرده هاش. حتی اونايی که سطح فرهنگی نسبتا بالايی دارن! مشکل از اونجايی آغاز ميشه که دختر و پسر تو فضاهای جدا پروش پيدا می کنند. مدرسه جدا. خيابون جدا. حتی تو خانواده ها جدا. يه پسر ايرونی و يه دختر ايرونی قبل از اينکه فکر کنه طرفش يک انسانه فکر ميکنه اون دختره يا پسره! وای از فقر جنسی! يک آدم تشنه تو بيابون وقتی به آب می رسه ديگه کار نداره اين آب ممکنه مريضش کنه يا حتی باعث مرگش بشه! من روانشناس نيستم! کارشناس اجتماعی هم نيستم! اما انسانم و درک ميکنم! فضای ناجور جامعه ايرانی رو حس می کنم! دارم توش زندگی ميکنم! با هر کسی که حرف ميزنم همينا رو ميگه! علی - تهران ريشه خشونت در خانواده را بايد در دشواری های مالی جست. فساد دولتمردان و نارسايی نظام حقوقی نيز باعث ترويج خشونت است. علی پرويزيان - تهران اين برای اولين بار نيست که اينگونه بی پروا و جاهلانه به حقوق زنان جامعه دست اندازی ميشود. آن هم در قرن بيست و يکم و توسط کسانی که مدعی حکومت اسلامی و اجرای اسلام ناب محمدی هستند. هر چند جامعه زنان و دختران، اينقدر بی دست و پا نيستند که لازم باشد آقايان از حقوق هميشه تضييع شده آنها دفاع کنند... در چنين جامعه ای آقايان ميگويند مردم سالاری دينی جريان دارد. ولی اگر زنی به واسطه ی قتل عمد يا غيرعمد کشته شود ديه ای معادل نصف ديه مرد دريافت خواهد کرد در حالی که هر دو به يک اندازه ملزم به پرداخت حق بيمه هستند. در جامعه ای که زنان به جرم زن بودن هميشه در موضع تحقير هستند... وای بر موقعی که يک زن برای فقط چند لحظه از کنار خيابان عبور کند... اگر مرد در جامعه ی ما از صبح تا شب هوسرانی کند، اگر چشم چرانی کند، اگر هيزی کند، خيلی به او ايرادی نيست. ولی وای به روزی که از زن خطايی سر بزند. اگر پدری دخترش را به عمد بکشد به مدد قوانين ما هيچ جرمی بر او مترتب نيست. چون پدر صاحب فرزندش است... مهدی - تهران از اول انقلاب تا کنون که ربع قرن ازآن گذشته جز دروغ و تهمت و افترا و خشونت چيزی نديديم. برنامه های تلويزيون و سينما هم همه اش بدآموزی دارد حتی خانوادگيش، البته جنبه سکس ندارد، ولی بدترازآن دارد، همش خانواده ها را به جان هم می اندازند و برای تبليغ به اصطلاح می خواهند بگويند برای خانم ها آزادی آورده ايم.... مشکلات اقتصادی هم که مزيد برعلت شده. آيا اين بود تربيت و عدالت و قسط اسلامی که ميگفتند؟ کوروش مصدق نژاد - شيراز با بالابردن سطح فرهنگ مردم بايد به فکر از بين بردن اين نارسايی ها باشيم. در ضمن به نظر من اعدام کردن متهم تنها راه حل نيست. بايد به انگيزه های اجتماعی هر خلافی توجه کرد. محمد - تهران خشونت در ايران از خود رژيم شروع می شود. حکومتی که شهروندان را در ملأ عام تنبيه می کند، شلاق می زند، سنگسار می کند، خود باعث ترويج خشونت است. مردم به طور روزمره با جنبه های فراوان قهر و خشونت روبرو هستند و حساسيت خود را از دست می دهند. رئوف افسايی - لندن به نظر بنده خشونت در خانه يا بيرون از خانه، اعتياد، رشوه خواری، فساد و ظلم پذيری همه ريشه در بی تربيتی مردم يک جامعه دارد که با تقويت نهادهای فرهنگی می توان اين مشکلات را تا حد زيادی حل کرد. متأسفانه در ايران در اين زمينه نه تنها کار مفيدی انجام نمی شود بلکه گاه در جهت عکس قدم های بزرگی برداشته می شود. زيرا افرادی در ايران هستند که منافع خود را مديون همين کاستی میبينند و برای نگه داشتن وضع موجود تلاش زيادی می کنند. البته ازاين رهگذر بيشترين استفاده را شما و ديگر کشورهای محتاج انرژی و مواد اوليه ارزان میبريد... از شما می خواهم که برنامهای را به بررسی وضعيت آموزش و پرورش در ايران و مقايسه آن با آموزش و پرورش کشور خودتان و بقيه کشورهای پيشرفته اختصاص دهيد شايد تعداد بيشتری از مردم ايران به اين باور برسند که تنها مشکل ايران بی فرهنگی عامه مردم ايران است. مهرداد - اصفهان دلايل خشونت خانوادگی بسيار متنوع است: نوع حکومت، قانون، مدرسه، خانواده يا مجريان قانون و رسانه های همگانی همه مقصرند... علی - خرم آباد به نظر من اين عوامل درخشونت خانوادگی مهم هستند: ۱- الکل و بدمستی (درمردان) ۲- فشار ناشی از نيازهای جنسی ارضانشده. ۳- درجوامع عقب مانده اين اعتقاد مسخره وجود دارد که مرد موقعی مرد است که خشن باشد و زن را کتک بزند. متأسفانه برخی زنان نيز اين را باور دارند.هم چنين برخی مردان فکر می کنند که زن فقط با کتک آدم می شود! ۴-فشار طاقت فرسا از طرف خانواده شوهر بر عروس جوان که درنهايت منجر به عکس العمل افراطی از طرف زن جوان می شود. ۵- متأسفانه بعضی خانم ها موقعی که مرد خسته و بی حوصله است آن چنان اورا بی طاقت می کنند که مرد را کلافه می کنند و او را به واکنش های جنون آميز می کشانند. فاطمه - تهران منشأ خشونت اين است که ما همه چيز را برای خود خوب و برای ديگران بد می بينيم. مثلأ همان پدر و مادری که ديروز با شعاراستقلال و آزادی انقلاب کردند امروز به جرم آزادی خواهی و استقلال طلبی فرزند خود را تنبيه می کنند. شميلا - تهران به عقيده من منشأ خشونت در خانواده فقر مالی و عقب ماندگی فرهنکی است که اين هم از سياست های خشن حکومت ناشی می شود. سعيد - اردبيل زن ايرانی با دو مشکل مواجه است. يا قانون به او اجازه طلاق نمی دهد و يا وقتی قانون چنين اجازه ای می دهد از هيچ گونه حمايت مادی دولتی و تضمين شده برخوردار نيست. بنابراين مجبور است به زندگی فلاکت بار ادامه دهد. فرهاد - تهران به نظر من خشونت های خانوادگی در ايران ريشه های عميق فرهنگی دارد چرا که حتی برخی از تحصيل کردگان جامعه مانند اساتيد دانشگاه ها نيز گاهی اين خشونت را اعمال می کنند. متأسفانه هنوز بسياری از مردان ايرانی به خود اجازه می دهند که همسر خود را تنبيه کنند و يا مورد آزار قرار دهند. امروزه بسياری از پسران جوان تحصيل کرده در جلسات بحث و گفتگو از حقوق زنان دفاع می کنند و قائل به اين مسئله هستند که بين زن و مرد تفاوتی وجود ندارد. اما همين افراد در زندگی خصوصی خود بدترين خشونت ها را بر عليه زنان اعمال می کنند (نظير توهين کردن و متلک گفتن به دختران، آزار رساندن به خواهران و تنبيه بدنی همسرانشان و...) اين مسئله ناشی از همان ته مانده های فرهنگی است که اثر آن به سادگی از بين نمی رود. محسن - شيراز يک اشکال اساسی در کار ما اين است که روی مسئله "خشونت"، آن هم از نوع فيزيکی آن حساس هستيم! بايد به عواملی که مردها را به اين کار وا می دارد نيز توجه کنيم. بسيار خشونت های غير آشکار و ظريف در نهاد خانم های مزدوج هست که مخرب تر و کشنده است! مهرداد - تهران خشونت خانوادگی بستگی مستقيم با نوع حکومت و فرهنگ دارد. حکومت کنونی ايران به طور کلی حقی برای انسان قائل نيست چه برسد به زنان که قربانی های ابدی اين کشورند. خانواده ای را می شناختم که پدر با وجود تحصيلات دانشگاهی، هميشه به محض کمترين نافرمانی از طرف فرزندانش آنها را کتک می زد و تهديد به اخراج از خانه می کرد. فرزندان اين خانواده همگی تحصيلات دانشگاهی دارند ولی همه درونگرا و تا حدودی افسرده و غمگين هستند و بی عاطفه و بی اعتنا به همه چيز و همه کس. مريم - تهران ساده ترين دليلش شرايط خشن رشد افراد در جامعه است. مردم از کودکی ياد می گيرند يا کتک بزن يا توسری خور باش. من خودم انسان های ضعيف زيادی را ديده ام که تا کسی را ديده اند که زورشان به او می رسد از هيچ نوع زورگويی کوتاهی نمی کنند. کاوه - تهران مشکلات اقتصادی ريشه اصلی خشونت های خانوادگی است. فرهنگ روبناست و با توجه به اينکه هر يک از اقشار و طبقات دارای مشکلات اقتصادی خاص خود هستند در هر طبقه ای پديده خشونت عينيت می يابد و آنگاه خود قالب فرهنگی می گيرد و لذا ممکن است بعضا فرهنگ خشونت جدا از مشکلات اقتصادی مورد بررسی قرار گيرد. خشونت خانوادگی در ميان اقشار و طبقات محروم بيشتر است. قوانين می توانند در اين موارد ياری رسان باشند. ملازاده - ايران به نظر من خشونت در خانواده های ايرانی بستگی به دو عامل قانون و رسانه های همگانی دارد. اگر بشود به وسيله قانون به کسانی که خشونت عليه آنها انجام شده اين اطمينان را داد که قانون از آنها حمايت می کند احتمالا خشونت ها در خانواده کاهش می يابد و دوم اينکه با استفاده از رسانه های همگانی به ارتقای سطح فرهنگ جامعه کمک کنيم زيرا ميزان خشونت در قشر فرهنگی جامعه کم تر است. روژنا - تهران ريشه مشکلات اجتماعی وجود ناهنجاری های روانی در فرد فرد جامعه است. اگر جامعه به خشونت به عنوان عاملی برای امنيت می انديشد، اگر خانواده دچار خشونت است و... همه در نتيجه وجود نگرش پدرسالارانه در جامعه است که اين به نوبه خود به بار آمدن افرادی با روحيات منفعل يا پدرسالار می انجامد و البته اين جامعه هم خود برايند طرز فکر افراد آن است. راه اصلاح آن هم رشد فکری افراد و آگاهی آنهاست. هومن - تهران بارزترين عامل اين است که بچه ها در ايران در شرايط تحقيرآميز بار می آيند و از هيچ حقوقی برخوردار نيستند. کسی که با شرايط ناگوار بزرگ شد، نسبت به خود و ديگران خشم و نفرت دارد و در بزرگی خشم خود را متوجه افراد ضعيف می کند. و در ايران زنها ضعيف هستند، زيرا نه قانون از آنها حمايت می کند، نه عرف و اخلاق سنتی. شهرزاد - يوته بوری (سوئد) به نظر من عيب اصلی در نظام حقوقی است، زيرا در ايران قانون خانواده بسيار نارساست. نازنين - تهران معلم های ما در مدرسه ما را کتک می زدند. به خاطر نماز خواندن ما را زير فشار می گذاشتند. حالا من از همه تنفر دارم و حس می کنم يک آدم روانی هستم که به خاطر هر چيز کوچکی سر ديگران داد می زنم. زرتشت - تهران مشکلات مالی نقش دارد. نظام تربيتی خراب است. نظام حقوقی از افراد ضعيف حمايت نمی کند. علی پرويزيان - تهران گستردگی خشونت خانگی در ايران از نبودن حمايت از زنان خشونت ديده ناشی می شود. عدم وجود خانه های امن و عرف رايج که زن بايد تحمل کند و بسوزد و بسازد... به گمان من خشونت خانگی در ايران به همان گستردگی ساير نقاط است با اين تفاوت که پنهان می ماند و بيان نمی شود و البته در مناطق سنتی شيوع آن بيشتر است. مريم - تهران من مواردی از خشونت را ديده ام و برای فاش نشدن اسم فرد خشن يا قربانی خشونت، به صورت غير مستقيم به مسئله اشاره می کنم. مردی زنش را به بهانه های مختلف و اکثرا غير منطقی شلاق می زد. با ترکه يا کمربند چرمی بدن زنش را سياه می کرد. در مواردی نيز بدن دختر يا پسرش را به بهانه های مختلف سياه می کرد. الآن آن مرد ديگر کتک نمی زند. و هنوز هم بعد از ۵۰ سال با زنش زندگی می کند. مرد دليل کتک زدن زن و بچه اش را در گذشته فشار اقتصادی زندگی می داند. ولی به نظر من بزرگ شدن بچه ها و مقاومت در برابر خشونت پدر از دلايل ديگر متوقف شدن خشونت پدر است. زن (قربانی) حتی صدايش را بلند نمی کرد و وقتی که شوهر در حال کتک زدن فحش می داد يا داد می کشيد، زن می گفت: آبروی ما را نبر، همسايه ها می فهمند! زن ديگر کينه ای از شوهرش در دل ندارد، اگر چه دلش شکسته است و از اول هم ازدواجش با شوهرش اجباری بوده است. ولی چون راه فراری نداشته تن به خشونت چند ده ساله داده است. فقدان مراکز حمايت از قربانيان خشونت، نبود سازمانهای تامين اجتماعی مؤثر، سيستم مردسالار، فقر اقتصادی از عوامل خشونت های خانوادگی هستند. بايد قانون صراحتا زنان و بچه ها را در برابر خشونت شوهران يا برادران محافظت کند. و سارمانهای غيردولتی هم بايد در شناسايی قربانيان و حمايت از آنها با حمايت دولت فعال باشند. تشويق قربانيان از طريق رسانه های گروهی به رجوع به قانون و نترسيدن از آبروريزی نقش مهمی در پيشگيری از خشونت دارد. چون هر افشاگری نه فقط چهره واقعی فرد خشن را فاش می کند بلکه قربانيان ديگر را نيز جرأت می دهد که شکايت کنند. دکتر اصغر عبدی - بيرمنگام خشونت در خانواده در کشورهايی که با فقر فرهنگی و اقتصادی روبرو هستند مساله ای دامنه دار است و نمی توان بر بخشی از ساختار جامعه انگشت گذاشت و ان را عامل اصلی ناميد. کبری رحمانپور فقر را قاتل می داند اما آيا اگر مادر شوهر وی دارای سطح فرهنگی بالاتر بود و ساختار خانوادگی کبری نيز به سنت های کهن خانوادگی وابسته نبود، باز هم قاتل فقر بود؟ آيا در کشوری مثل ايران يک خانواده می تواند با داشتن فقر فرهنگی دارای رفتاری مطابق با فرهنگ امروزين باشد؟ به نظر من خشونت در خانواده از همان ابتدای زندگی با فرهنگ مردم کشورهای فقير آمیخته است زيرا فرزندان خانواده از همان ابتدا شاهد بدرفتاری مردان خانواده با مادر خود هستند... و زمانی که همسر اختيار کرد برايش خيلی عادی است که وی را مورد آزار قرار دهد و اين سلسله ادامه دارد.... عزيز فروتن - کابل خشونت در جامعه امروزی به هر نوع آن شکل تکامل يافته ای از خشونت در سده های قبلی است که بسط شديدی يافته است. اگر پدر يا مادری اکنون با فرزند خود برخورد خشونت باری دارد به يقين او نيز در کودکی به نوعی با اين برخوردها آشنا بوده است. پس ريشه همه نوع خشونت را بايد در اجتماعات و خانواده های گذشته جست. حامد - کرمان زمانی که پدر بواسطه فقر شرمنده شود و غرورش جريحه دار از اينکه نمی تواند نيازمندی های به جای فرزندش را پاسخ دهد و مادر چشم به زتدگی ديگران دوخته و پدر را مقصر نداری و مشکلات می داند و نسل گذشته (پدر و مادر بزرگ ) با تفکر قديمی خود مداخله کنند چنين می شود... سعيد پوردلير - شيراز خشونت از ناملايمات اجتماعی و خانوادگی ريشه می گيرد. برای مثال کودکی که از آغاز زندگی شاهد خشونت های پدر ومادر با يکديگر می باشد و در شرايطی از آنها آزار می بيند و در سالهای بعد با انواع خشونت و تحقير در مدارس و جامعه روبرو می شود، حتما به خشونت گرايش پيدا می کند. پويان - شيراز خشونت در خانواده يکی از انواع خشونت است که غالبا عليه زن اعمال می شود. پدر و مادر از همان اول ترجيح می دهند که فرزندشان پسر باشد. و اين رويکرد خشن نسبت به دختر تا کشته شدن وی در زندگی زناشويی ادامه پيدا می کند. و عواملی چون مذهب و قانون و عرف از اين خشونت به جد حمايت می کنند. مجيد ملکی - ايران به نظر من ريشه مشکلات در هر جامعه و حتی خانواده ها مشکلات اقتصادی است و چون در ايران هيچ سازمانی برای دفاع از حقوق افراد نيست نابسامانی ادامه پيدا می کند. تنها راه مبارزه با خشونت در خانواده حل مشکلات اقتصادی و بالا بردن سطح زندگی مردم است. محسن - تهران عدم اعتدال در رفتار روانی باعث خشونت در آدمی می گردد. عوامل زيادی باعث انحراف از حالت تعادل می گردند: احساس حقارت؛ رفتار های نامناسب و نامهربانی در دوران کودکی؛ فقر اقتصادی و فرهنگی و... متأسفانه در حال حاضر اکثر مردم ايران دچار فقر اقتصادی گرديده اند، برنامه های رسانه هايی نظير صدا و سيما اختصاص به قشرهای مرفه و قشرهای خاص ديگر دارند و اين مسائل باعث رشد حقارت و احساس بدبينی نسبت به زندگی و خشونت رفتاری در اکثريت مردم گرديده است. درد آورتر اين که اکثر فرهنگ سازان از هويتی معنا دار و شخصيتی بزرگوار و اثرگذار برخودار نمی باشند و به اين سبب اکثرا به فکر درمان بحران های اجتماعی مردم نمی باشند. متاسفانه فشار بيش از حد مالی باعث گرديده که قشرهای آسيب پذير به جای حمايت از يکديگر، با رفتاری عصبی و خشونت آميز با هم روبرو شوند. راه حل اين مسئله در رشد اقتصادی و زدودن خرافات و فرهنگ های غلط و همچنين فرهنگ سازی درست و هويت بخشی و معنا دادن به زندگی ايرانيان نهفته است. مهرداد رجبی کرمانشاهی - تهران خشونت خانوادگی در همه جای دنيا هست. فقر و بدبختی همه جا هست. چه کارش می شود کرد حتما قسمت همين بوده. ولی هميشه پناه به خدا برديم. وای بر زمانی که دين را بهانه ای برای خشونت بکنند. مشکل فقط فقر نيست بلکه اعتياد و ديوانگی مردم هم باعث خشونت می شود. بايد به طبيعت پناه برد. علی اطلسی - دبی معتقدم که ريشه خشونت های خانوادگی در ايران در دو موضوع عمده است. اول در ساختارهای اجتماعی و دوم در نحوه برخورد مراجع قضايی. در بحث ساختارهای اجتماعی بايد گفت نوع خشونتی که مردان عليه زنان در منازل خود اعمال می کنند متأثر از يک ساختار کلی اجتماعی است. ما در جامعه ای زندگی می کنيم که مردان برای رسيدن به اهداف خود از راه های خشونت آميز استفاده می کنند. به عبارتی خشونت در خانواده نتيجه خشونت در جامعه است. اما در بخش دوم بايد گفت مشکل اساسی ديگر در سيستم قضايی ايران است که در آن مرد هم قانونگذار است و هم مجری قانون. در سيستم قضايی ايران مردان هم قاضی هستند و هم پليس و اين موجب می شود تا در اين ميان نيازهای زنان در نگاه های مردسالارانه پوشيده بماند. به نظر می رسد که می بايست يک نوع بازنگری صورت گيرد و تعريف دقيق و روشنی از زنان در سيستم قضايی ايران ارائه گردد. ايمان مظفری - گرگان من فکر می کنم بيشترين عامل ايجاد خشونت در خانواده، دخالت بيش از حد اطرافيان در زندگی مشترک زوجين است. ما ايرانيها بيش از اندازه در زندگی هم دخالت می کنيم و سرک ميکشيم و به جای کمک به رفع مشکلات هم، سنگ اندازی می کنيم و دلمان هم خوش است که مثلا در ايران بر خلاف کشورهای غربی بنيان خانواده مستحکم و پايدار است. درحاليکه نود درصد اين روابط به اصطلاح مستحکم چيزی جز دخالت و فضولی و فتنه انگيزی نيست. همين مسأله باعث می شود که بسياری از زنان از مطرح کردن مشکلات خانوادگی خود برای ديگران واهمه داشته باشند و صرف نظر کنند چون ميدانند که اين کار جز دردسر و بی آبرويی هيچ چيزی برايشان ندارد و ترجيح می دهند دندان روی جگر بگذارند و بسوزند و بسازند... از نظر قانونی هم چون زن از حقوق کمتری نسبت به مرد برخوردار است اين مسأله دست مرد را برای اعمال خشونت و سواستفاده از حقی که قانون به او داده، بيشتر باز می گذارد. همچنين نهاد مشخصی برای رسيدگی به خشونت های خانوادگی وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد شناخته شده و فعال نيست و در شکلی بسيار ابتدايی و سنتی عمل می کند. قانون حمايت از خانواده در ايران بسيار ناقص است و فاقد ضمانت اجرايی لازم می باشد. سينا منصوری - تهران متأسفانه خشونت خانوادگی با جامعه ايران و ايرانی عجين شده. تازه ترين خبر تلخ اين گونه خشونت ها خبر کشته شدن زنی بی پناه توسط شوهرش در اول اسفندماه در شهرستان تفت (استان يزد) است. اين زن که زمانی دانشجوی خود من بود توسط پدر شوهرش به زور حامله شده و پس از ۴ ماه که شوهر اين زن از تعرض پدرش آگاه می شود، ديواری کوتاه تر از ديوار اين زن پيدا نکرده و به شکلی ناهنجار زن بی چاره را به قتل می رساند. تا کی بايد شاهد اين وقايع تلخ باشيم؟ در اينجا فقر نقشی در اين خشونت نداشته بلکه فرهنگ بسيار پايين خانواده شوهر زن مقتول و عدم پايبندی به حرمت خانواده مسبب اين حادثه شده است. زن بيچاره هنگامی که از رفتارهای غير اخلاقی پدر شوهرش به مادرش شکايت برده است، مادر وی او را ترغيب به بازگشت به خانه و ادامه زندگی داده زيرا در صورت افشای اين عمل بسيار وقيحانه امکان سرافکندگی خانواده دختر در جامعه بيشتر می شد. چرا؟! اين طرز تلقی اشتباه و اينگونه پوشش دادن به رفتارهای توهين آميز مردان تا کی بايد ادامه يابد؟ لاله - يزد خدمات | سازمان عفو بين الملل روز جمعه پنجم مارس را روز جهانی مبارزه با خشونت های خانوادگی اعلام کرده است؛ خشونتی که بيشتر زنان و کودکان قربانی آن هستند. | خشونت در خانواده چه عواملی دارد؟ |
يکی از سخنگويان ربايندگان گفته يک گروه شش نفره متشکل از اعضای دولت افغانستان و سازمان ملل متحد به محلی که نام آن فاش نشده با هدف مذاکره برای آزاد سازی احتمالی گروگانها،سفر کرده اند. در همين حال مقامات افغان و سازمان ملل متحد گزارشها مبنی بر تماس بين اين مقامات و ربايندگان را تکذيب کرده اند. پيشتر افرادی که ادعا می کنند اين گروگانها را در اختيار دارند در تماسی تلفنی با خبرنگاران گفتند که آنها ضرب الاجل خود برای آزادی گروگانها را تا غروب روز شنبه (6 نوامبر) تمديد کرده اند. مهلت قبلی روز جمعه (5 نوامبر) به پايان رسيد. گروهی موسوم به جيش المسلمين، که ظاهرا با هواداران رژيم سابق طالبان ارتباط دارد، مسئوليت اين آدم ربايی را برعهده گرفته است. خدمات | بر اساس گزارشها از افغانستان ربايندگانی که در افغانستان سه کارمند سازمان ملل متحد را ربوده اند اعلام کرده اند که مذاکراتی برای آزاد سازی اين افراد در جريان است. | ربايندگان افغان: در حال مذاکره هستيم |
آیتالله علی خامنهای ما کمی بعد به این مسئله که آیا فساد در ایران سیستمی هست یا نه و میزان صحت و دقت این ادعا که فساد همه جای دنیا هست، خواهیم پرداخت. اما ابتدا دو اظهار نظر، عمق فساد را در ایران و ارتباط آن را با "قدرت" به نحو بارزی برملا کرده است. علیرضا زاکانی علیرضا زاکانی از فعالین مطرح اصولگرا و نماینده پیشین مجلس، در یک برنامه زنده تلویزیونی در اظهار نظری بیسابقه گفت: "فساد اقتصادی ندیدم، الّا اینکه پشت سرش یک قدرتی وجود داشته باشد". این ادعا از سوی یک اصولگرا عجیب، اما گویای این واقعیت است که "فساد و قدرت" در ایران بطور تفکیکناپذیری در هم تنیده شدهاند. به عبارت دیگر هر کجا فساد هست باید قدرتی را پشت آن یافت. اظهار نظر قابل توجه دیگر که رابطه فساد را با مراکز قدرت نشان میدهد نامهایست که چند روز پیش صادق لاریجانی، رئیس پیشین قوه قضائیه، در پاسخ به حملات محمد یزدی، دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نوشت. صادق لاریجانی توسط محمد یزدی، متهم به استفاده از منابع مالی مشکوک برای ساختن مدرسه علمیه خود شده بود. آقای یزدی خطاب به صادق لاریجانی گفته بود: "به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند!... از کجا آوردی ساختی؟". پس از آن صادق لاریجانی طی نامه شدیداللحنی به مقابله با گفتههای آقای یزدی بر آمد. نکته جالب توجه آن بخش از آن نامه بود که آقای لاریجانی نوشته بود: "بنده سینهام خزانهالاسرار اتهامات مجموعهای از معاونان، قائم مقامان و آقازادههای مسئولان و شخصیتهاست". صادق لاریجانی و محمد یزدی، دو رئیس سابق قوه قضاییه ایران فساد در ایران موردی است یا سیستمی؟ سازمان "شفافیت بینالملل" کشورهای مختلف جهان را از حیث میزان فساد رتبه بندی میکند. این رتبهبندی هر ساله بر اساس ۱۳ مطالعه مجزا صورت میگیرد. این رتبهبندی یعنی چه؟ یعنی درست است که در همه کشورها فساد وجود دارد اما میزان و گستردگی آن در همه کشورها یکسان نیست. بطور مثال ایران در شاخص جهانی فساد رتبه ۱۳۸ (در میان ۱۸۰ کشور) را به خود اختصاص داده، در حالی که ترکیه رتبه ۷۸، عمان رتبه ۵۳، و ژاپن رتبه ۱۸ را در اختیار دارد. بنابراین کافی نیست بگوئیم فساد در همه جا وجود دارد باید دید وضعیت فساد در ایران در مقایسه با بقیه کشورهای جهان چگونه است. اگر میخواهید بدانید که فساد در کشوری سیستمی است یا نه یک تست ساده برای روشن شدن این موضوع این است که از مردم کشور سئوال شود "آیا زندگی بدون درگیر شدن در مسائلی مانند دادن رشوه و شیرینی و تراشیدن پارتی امکانپذیر است؟" فکر میکنید پاسخ مردم ایران به این سئوال چه خواهد بود؟ سید ابراهیم رئیسی ریاست قوه قضائیه اما ریشه فساد در ایران در کجاست؟ محمد فاضلی، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در مطلبی با عنوان "چرا بگیر و ببندهای جدید متهمان فساد کماثرند؟" فساد موجود در ایران را ریشهیابی میکند. وی مینویسد: "گذار از اندکسالاری به دموکراسی قوامیافته و استوار، که در آن جامعه مدنی و سایر گروههای مستقل از دولت (کلمه صحیحتر حکومت است)، در چارچوب توسعه سیاسی متوازن، قادر به نظارت بر قدرت سیاسی باشند، راهکار بنیادین مبارزه با فساد است". وی میافزاید: "همه فسادهای کشفشده با گروههای اندکی از قدرت سیاسی ارتباط دارند و تا این قدرت سیاسی تحت نظارت مدنی درنیاید، فساد ادامه خواهد داشت. فسادهای اقتصادی مشاهدهشده، در بنیاد خود سیاسیاند ". این در واقع همان صحبت آقای زاکانی است که در اینجا به نحو علمی مطرح میشود. فساد ذات نظامهای تمامیتخواه است. در این سیستمها که گروهی اندک بر مردم حکومت میکنند، عدم شفافیت، عدم پاسخگوئی، جلوگیری از آزادی رسانهها برای افشای موارد فساد و ممانعت از گردش آزاد اطلاعات، دست به دست هم داده و کشور را به فسادی فراگیر و سیستمیک فرو می برند. محمد فاضلی اقدامات اخیر قوه قضائیه و "بگیر و ببند ها" را برای مبارزه با فساد ، تا زمانی که "فقدان شفافیت و (ممانعت از) انتشار آزادانه اطلاعات" برقرار است نه تنها بیتاثیر میداند بلکه معتقد است "این شیوه بگیر و ببند ... به مردم نشان میدهد که فساد با چه عمق زیادی، جا خوش کرده است". آخرین گزارش سازمان "شفافیت بینالملل" رابطه تنگاتنگی را بین فساد و فقدان دموکراسی نشان میدهد. طبق گزارش مزبور متوسط شاخص فساد (کشور کاملا تمیز، نمره ۱۰۰ میگیرد و کشور کاملا فاسد نمره صفر) در دموکراسیهای پیشرفته ۷۵، در کشورهای نیمه دموکراتیک ۴۹ و در کشورهای با حکومت استبدادی متوسط شاخص فساد ۳۰ است (لیست رده بندی کشورها را در اینجا ببینید، در پایان صفحه اول به صفحات بعد مراجعه کنید). این شاخص در مورد ایران در سال ۲۰۱۸، ۲۸ بوده است. این ارتباط تنگاتگ بین فقدان دموکراسی و فساد نشان میدهد که تا زمانی که در ایران، "در عمل" یک گروه کوچک قدرت را در دست داشته باشد و جلوی تشکیل نهادهای مدنی و ضرورتهای آن از قبیل آزادی بیان، آزادی گردش اطلاعات، برقراری شفافیت را بگیرد، فساد سیستمیک از ایران رخت بر نخواهد بست. یک رهبر چینی زمانی گفته بود که "فساد، حزب (حاکم) را خواهد کُشت و مبارزه با فساد هم آنرا خواهد کشت"! منظور وی این بود که یک نظام تمامیتخواه بدون فساد نمیتواند حکومت کند. در چنین سیستمهائی، هر از گاهی مبارزه با فساد اوج میگیرد. در سالهای آخر حکومت محمد رضا شاه پهلوی شاهد چنین موجی بودیم. در این سیستم ها هدف نظام حاکم از این پروژه این است که برای خود ایجاد مشروعیت کند. برخی ناظران معتقدند که هدف از حرکت اخیر قوه قضائیه در مبارزه با فساد ممکن است خریدن رضایت مردم برای تحقق خیز بلندی باشد که آقای رئیسی برای رسیدن به مقام رهبری بعد از آقای خامنهای برداشته است. | این روزها مبارزه با فساد (که در طول مقاله منظور از فساد، فساد مالی است) از سوی قوه قضائیه، تحت ریاست ابراهیم رئیسی ابعاد بیسابقهای یافته است . این در حالی است که رهبر ایران، آیتالله علی خامنهای، معتقد است که فساد در ایران به صورت موردی است نه سیستمی. او در جائی عنوان میکند: "با اطلاعات کامل میگویم هرگز فساد در نظام نه گسترده و نه سیستمی است، فساد در همه جای دنیا هست". آقای خامنهای مشخص نکرده است که بر اساس کدام اطلاعات، فساد در ایران سیستمی و گسترده نیست. | ریشه فساد گسترده مالی در ایران |
وی گفت دولتهايی وجود دارند که اگر ايران پيشنهادی رسمی داشته باشد می توانند به صورت واسطه آن را به آمريکا ابلاغ کنند. آن گونه که خبرگزاری اقتصادی داوجونز در آمريکا گزارش کرده، پيشنهاد اهدای نفت در قبال لغو تحريم را حسين کاظم پور اردبيلی، نماينده ايران در هيئت مديره سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) به صورت تلفنی مطرح کرده است. قبلاً نيز سخنگوی وزارت خارجه ايران گفته بود که اگر مقامات آمريکايی برای ياری رساندن به آسيب ديدگان توفان کاترينا از ايران درخواست کمک کنند، ايران به اين درخواست پاسخ مثبت خواهد داد. اين پيشنهاد در قالب کمکهای انساندوستانه بين المللی به آسيب ديدگان از تندباد موسوم به کاترينا مطرح شده که در جنوب آمريکا به تأسيسات نفتی اين کشور خساراتی وارد ساخته و باعث شده است عرضه نفت خام به پالايشگاههای داخلی کاهش يابد. دولت آمريکا با پيش بينی کاهش عرضه نفت در روز 31 اوت اعلام کرده بود که در صورت لزوم، از ذخاير استراتژيک نفتی برای جبران کمبود ناشی از تندباد کااترينا استفاده خواهد کرد. ميزان ذخاير استراتژيک نفت خام اين کشور حدود هفتصد ميليون بشکه تخمين زده می شود که در انبارهای زيرزمينی نگهداری می شود تا در صورت بروز حوادث و تحولات غيرمنتظره و مشکل در دستيابی به عرضه نفت برای مصارف حياتی مورد استفاده قرار گيرد. تندباد کارتينا باعث نگرانی از کمبود عرضه نفت در بازارهای جهانی شد و چهارشنبه هفته گذشته بهای نفت خام سبک آمريکا برای مدتی به 75 دلار و 65 سنت رسيد. تندباد کاترينا خسارات گسترده ای در مناطق جنوبی آمريکا به بار آورده و تصاوير تلويزيونی از کوتاهی مقامات دولت فدرال برای کمک رسانی به آسيب ديدگان در روزهای اول پس از اين حادثه حکايت داشته است. خدمات | پس از آنکه يکی از مقامات وزارت نفت ايران به آمريکا پيشنهاد کرد که در قبال لغو تحريم ايران، بيست ميليون بشکه نفت خام به عنوان کمک به توفانزدگان دريافت کند، گرگ سوليوان، يکی از سخنگويان وزارت خارجه آمريکا به بخش فارسی بی بی سی گفت که اگر اين پيشنهاد به صورت رسمی از جانب دولت ايران مطرح شود، وزارت خارجه آمريکا آن را بررسی خواهد کرد. | واکنش آمريکا به پيشنهاد کمک نفتی ايران |
نفس راحت یا سردرگمی تیتر و عکس صفحه اول شهروند صادق زیباکلام در مقاله ای در شرق نوشته: سرانجام وقتی پنجشنبهشب، خبر اعلام توافق اولیه بیرون آمد، میلیونها ایرانی انصافا نفس راحتی کشیدند. با اینکه جزییات توافق هنوز اعلام نشده بود، اما ایرانیانی که ماهها، هفتهها و بالاخره روزها و شبهای زیادی را انتظار کشیده بودند، دستکم متوجه شده بودند، مذاکرات حداقل شکست نخورده و طرفین به توافق اولیه دست یافتهاند. هزاران نفر از هموطنان در ساعتهای پایانی ١٣فروردین در تهران و سایر شهرها به خیابانها آمده و پس از اعلام خبر توافق به شادمانی پرداختند. این استاد دانشگاه توضیح داده که: البته همه موافق توافق لوزان نیستند. برای منتقدان داخلی توافق، مناقشه هستهای به بخشی از تبلیغات در تنش با غرب تبدیل شده بود، اما بعد از توافق، آنها دیگر نمیتوانند از موضوع هستهای چنین بهرهبرداری کنند. آنان از یکسو به دقت سرگرم مطالعه مفاد توافق اولیه هستند تا شاید بتوانند انگشت روی برخی از موارد آن که خیلی به نفع ایران نیست گذاشته و در نتیجه راه را برای مخالفت با آن هموار کنند. از سوی دیگر، تندروها در سخنان مقامات اروپایی و آمریکایی دقیق میشوند تا از برخی مطالب آنها که بهطور طبیعی برای القای نفع غرب از توافق بیان میشود، بهرهبرداری کنند. شرق نوشته: مشکل این جریانات این است که اساسا به فلسفه وجودی توافق یا راهحلی به نام «برد-برد» اعتقادی ندارند. آنها نمیخواهند بپذیرند ممکن است در یک توافق یا مصالحه، نکاتی به سود ایران باشد و درعینحال نکات دیگری بهنفع طرف مقابل. برای آنان، مرغ فقط یکپا دارد. همهچیز باید یا به سود ایران باشد یا متقابلا علیه ایران. دغدغه دیگر تندروهای خودمان آن است که نگران هستند مبادا توافق هستهای شروع روندی «نامبارک» در مسیر تنشزدایی با غرب شود. جعفر تکبیری در مقاله در جوان نوشته: ارائه تفسیرهای متفاوت از سوی جریانهای سیاسی مختلف داخلی و خارجی درباره بیانیه لوزان موجی از سردرگمی را در جامعه به وجود آورده است؛ فضایی که گویی از طرف جریان خاص سازماندهی شده تا کشور را به سمت تقابل سیاسی سوق دهد و وحدت ملی را هدف گیرد. این در حالی است که موضوع هستهای همواره وسیلهای برای ایجاد وحدت در کشور بوده و تمام چهرههای سیاسی اعم از راست و چپ به این موضوع به عنوان یک پرونده ملی نگریستهاند. مقاله نشریه سپاه پاسداران تاکید کرده: این بیانیه که یک راهبرد برای حصول توافق نهایی است، توسط دولت جمهوری اسلامی و دستگاه سیاست خارجی به دست آمده و نباید آن را به نام یک جریان مصادره یا منکوب کرد. از این رو توجه به برخی نکات در خصوص این بیانیه ضروری به نظر میرسد. جوان اظهار عقیده کرده: سند رسمی این مذاکرات تا دهم تیرماه تنظیم خواهد شد و پس از امضای رسمی جمهوری اسلامی به عنوان یک سند بینالمللی برای کشورمان الزامآور خواهد شد. از این رو صدور این بیانیه را نباید به معنای پایان یافتن همه چیز دانست و با نگاه تک بعدی علیه آن یا به نفع آن سخن گفت. این احتمال وجود دارد که در مدت تنظیم سند نهایی کارشکنیهایی از سوی ایالات متحده و شرکای غربیاش صورت بگیرد که جمهوری اسلامی را مجبور به ترک میز مذاکره کند. نه عزا نه پایکوبی محمد کاظم انبارلویی در سرمقاله رسالت، روزنامه جناح راست ضمن برشمردن حسنهای بیانیه لوزان به نقد آن پرداخته و نوشته: در تفسیر فنی این بیانیه رضایت بخش نیست چرا که میتوانستیم در خصوص امتیازاتی که دادیم چانهزنی بیشتری کنیم و این قدر سخاوت به خرج ندهیم. بویژه اینکه بخشی از این امتیازات به دلیل اعتمادسازی نقداً پرداخت شده است. پذیرفتن پروتکل الحاقی با دقتهایی به لحاظ استقلال ملی باید همراه باشد و مجلس حتماً در این مورد حرف ملت را خواهد زد. در این مورد ملاحظات امنیت ملی رعایت نشده است و این را از مفاد "بد" بیانیه لوزان باید تلقی کرد. باید توازنی بین "دادهها" و "ستادهها" وجود داشته باشد. سردبیر این روزنامه با اشاره به این که نباید هیچ ابهامی در بیانیه وجود داشته باشد نوشته: البته مردم توقع فتح الفتوح در این مورد ندارند اما نباید به سمتی هم رفت که برخی بر این تفاهم یا توافق، نام تلخ "ترکمانچای" را بگذارند. قرار نیست در خصوص خوب و بد بیانیه لوزان یک دو قطبی در جامعه شکل گیرد. برای این حالت غرب سناریو دارد. لذا هم دولت و هم موافقان و مخالفان باید این مراقبت را داشته باشند که تصویری درست از موضوع داشته باشند. بزرگنمایی و کوچک نمایی دستاوردها همان قدر مخرب است که در مورد امتیازات داده شده همین مسیر طی شود، باید واقع بین بود. و خلاصه رسالت نوشته:دولت سه ماه مهلت دارد ابهامات را حل کند و به پرسشهای پیش روی افکار عمومی پاسخ دهد تا هزینه این تصمیمگیری برای ملت حداقل باشد. نباید آنچه میدهیم دقیق و با اندازهگیری دقیق و آنچه قرار است بگیریم تفسیرپذیر و نسیه باشد. برای آنچه از دست میدهیم نباید عزا گرفت و برای آنچه هم به دست میآوریم جشن و پایکوبی معنا ندارد. حد مخالفت سیاسی کجاست؟ مصطفی عابدی در مقاله ای در شهروند نوشته: تفاهم لوزان میان ایران و ١+٥ خیلی چیزها را روشن کرد که تا پیش از این تصور امکان آنها نیز سخت مینمود. یکی از اموری که کشف شد، شدت مخالفت برخی از دلواپسان با هر اقدامی است که دولت انجام میدهد و در این راه چنان بیپروا هستند که به هر دستآویزی هم متوسل میشوند. اگر چه این رفتار برای بسیاری از آگاهان سیاسی غیرمنتظره نبود ولی برای برخی از دوستان اصولگرای آنان باید تازگی داشته باشد و همچنین درسآموز. به نظر این روزنامه هوادار دولت: دلواپسان این تفاهم به جای آنکه حرفهای کارشناسانه خود را بزنند و تحلیل حقوقی و ارزیابی هزینه و فایده بندها و محتوای توافق را نمایند، کارشان شده نقل سخنان طرف مقابل و مخالفان حکومت. اینکه اوباما چه گفت یا اینکه فلان روزنامه آمریکایی چه گفته است؟ ولی جالبترین نمونه نقلقول از ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیسجمهوری ایران است که از طرف یک خبرگزاری اصولگرا و وابسته به بودجه عمومی منتشر شده که گفته است: «این یک توافق یکجانبه به نفع آمریکا و به ضرر ایران است. ایران متعهد به لغو تمامی فعالیتهاست اما غرب تنها تحریمها را لغو خواهد کرد. مسئولان سعی دارند با دستکاری ترجمه به مردم بقبولانند که پیروز شدهاند». مقاله شهروند با یادآوری این که اگر دیگران از این دست افراد مطلبی را نقل کنند با تهاجم و پیگرد مواجه میشوند نوشته: جالب اینکه این افراد منتقد تا دیروز کلیت برنامه هستهای را رد میکردند و آن را به ضرر ایران میدانستند ولی امروز که در برابر گذشتن از بخشی از آن تحریمها لغو شده، ساز دیگری را کوک کردهاند و دلواپسان هم مطالب آنان را با خوشحالی نقل و از طریق پیامک به اطلاع عموم میرسانند! فردای توافق هستهای و تصمیمهایی که باید گرفت کارتون محمد طحانی، آرمان مجید رضاییان در مقاله ای در شرق بیانیه لوزان را نشانه دیپلوماسی موفق دولت خوانده و درباره فردای توافق هسته ای و تصمیم هایی که باید گرفت نوشته: تاملی ولو اندک درباره مدلهای توسعه اقتصادی- سیاسی در جهان- پس از جنگجهانی دوم تاکنون- این آموزه را به ما یادآوری میکند که «اولویت توسعه اقتصادی- سیاسی» با «زیرساخت فرهنگی» در مقایسه با «توسعهاقتصادی- نظامی» با «زیرساخت صرف سیاسی و ایدئولوژیک» برای بسیاری از کشورها از جمله ژاپن راهگشا و بسیار موثر بوده است. نویسنده استاد دانشگاه یاد آوری کرده: توسعه مدل روسی که استالین پیگیر آن بود، با وجود قدرتیافتن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، فرجام و سرانجامی جز بازنگری از سوی خروشچف تحتعنوان «رویزیونیسم» و مرحلهای بالاتر از بازنگری- یعنی دگرگونی از سوی گورباچف تحت عنوان «پروستریکا، گلاسنوست»- برای این کشور باقی نگذاشت. زیرا بدیهی بود که توسعه نظامی بدون توسعه اقتصادی، با وجود دستیابی کشورهایی مانند شوروی سابق و اقمار آن مانند کرهشمالی به انواع سلاحهای نظامی و حتی اتمی، به نتیجهای منتهی نشود. توسعه نظامی، بدون پشتوانه توسعه اقتصادی، سرانجام این کشورها را با بحران و نهایتا عقبماندگی مواجه کرد. و سرانجام مقاله شرق این که گرچه روسیه امروز پس از فروپاشی شوروی سابق، هنوز نتوانسته است یک پروستریکا یا نوسازی اقتصادی واقعی و قدرتمند را پیاده کند، اما بیتردید راه چاره مسکو، در توسعه متوازن است. مهدی بهکیش در سرمقاله ایران روزنامه دولت درباره آینده کسب و کار در ایران نوشته: ایران به خاطر موقعیت سوق الجیشی خود میتواند محل ارتباط اقتصادی اروپا و شرق آسیا شود و از طرف دیگر محل ارتباط چین، ژاپن و کشورهای مشترک المنافع باشد. بنابراین ایران با تقویت بنادر خود و راه مواصلاتی میتواند هماهنگکننده اقتصادی بین شمال - جنوب از یک طرف و شرق و غرب از طرف دیگر باشد. زمانی که مسیرهای ترانزیتی ایران فعال شود خیلی از کشورها بخصوص اروپاییها که از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارند میتوانند شرایط خوبی را برای خود فراهم کنند. ایران با داشتن امکانات ارزانقیمت بهترین کشور برای کشورهای اروپایی و حتی امریکا است. امید دولت امریکا این است ایران در شطرنج منطقهای با مهرههایی بازی کند که با اقتصاد آزاد و رقابتی هماهنگ است. از اینرو دولت برای آنکه اقتصاد باز داشته باشد باید به دقت برنامهریزی کند. با اقتصاد بسته نمیتوان پتانسیلها را فعال کرد. همانگونه که رئیس جمهوری اعلام کرد فضای کسب و کار باید آماده شود تا اقتصاد آزاد رقابتی به وجود بیاید. در چنین شرایطی پتانسیل واقعی ایران مشخص میشود و کل منطقه هم میتواند از آن بهرهمند شود، از سویی مردم ایران نیز به رفاه مناسبی دست خواهند یافت. در توافق صورت گرفته ایران توانست به حقوق خود دست پیدا کند و از تنشها فاصله بگیرد. به هر ترتیب در بحث کشورهای همسایه هم به نظرم دولت بهتر است ارتباط خود را با هند گسترش دهد. گسترش و افزایش همکاریها با این کشور به توسعه اقتصادی ایران و تقویت منطقه کمک خواهد کرد. هیجانی کردن فضای اقتصاد زیانآور است احمد میرمطهری در مقاله ای در اعتماد نوشته: بهطور طبیعی بعد از تفاهم سیاسی ایران و کشورهای ١+٥ مردم نسبت به آینده کشور و وضعیت معیشتی خود احساس خوشبینی کردند. این خوشبینی بر این اساس استوار است که با حل شدن مناقشه هستهای ایران و کشورهای دیگر، پولهای بلوکه شده ایران آزاد خواهد شد و این پولها به عنوان ارز وارد اقتصاد ایران میشود. از سوی دیگر هم با لغو شدن تحریمهای نفتی با افزایش صادرات نفت و متعاقب آن افزایش ارزآوری در اقتصاد مواجه خواهیم شد. این استاد دانشگاه توضیح داده: اما این مسائل به تنهایی نمیتوانند مشکلات عمده اقتصاد ایران را حل کنند. در گذشته و در شرایطی که ایران زیر فشار دولتهای غربی قرار گرفت بسیاری از مردم به خرید دلار و انباشت آن روی آوردند. این روند باعث شد تا دلار که پول و وسیله مبادله است تبدیل به وسیله ذخیره ارزش شود. این اتفاق البته تاثیرات بسیار مخربی بر اقتصاد داشت و در مراحلی باعث دامن زدن به رکود شد. این سیکل معیوب در حال عقبنشینی است. یعنی در صورت توافق نهایی بین ایران و ١+٥ کمتر کسی از دلار به عنوان وسیله ذخیره ارزش استفاده میکند و دلار به جایگاه اصلی خود در اقتصاد باز میگردد. به تاکید مقاله اعتماد: این اتفاق یکی از مهمترین اتفاقاتی است که میتواند به تغییر کیفی اوضاع اقتصادی ایران بینجامد و تحرک را به اقتصاد باز گرداند. اما این اتفاق در صورتی رخ میدهد که با برنامهریزی کلان بتوان آن را به درستی مدیریت کرد. متاسفانه از آغاز روی کار آمدن دولت، برخی انتظارات مردم از مذاکرات را بسیار بالا بردند و طوری وانمود میکردند که گویا با لغو تحریمها تمام مشکلات اقتصاد ایران حل خواهد شد. این صحبتها باعث شد که ذهنیت مردم به این سمت برود که از روز ١٥ فروردین و آغاز به کار رسمی کشور، با کاهش چشمگیر قیمت دلار و طلا روبهرو خواهیم شد که این اتفاق نیفتاد. سوارکار نبودید کارتون فرشید رجبعلی، قانون قانون در صفحه طنز خود با نقل جمله حسین شریعتمداری در مخالفت با بیانیه لوزان نوشته: به گزارش ایسکانیوز، روز گذشته و پس از اظهارات حسین شریعتمداری درباره افسار پاره انرژی هستهای ایران، سید احمد موسوی مالک باشگاه پارس توسعه که بزرگترین مجموعه پرورش اسب در کشور را داراست پاسخ شریعتمداری را اینگونه داده است:«نسبت به دغدغه همقطاران گرامی در خصوص نتیجه مذاکرات هسته ای و جمله« اسب زین شده را دادیم و افسار پاره را تحویل گرفتیم» باید موارد زیر را مورد توجه قرار دهند:برای آنانکه سوارکار نیستند چه فرقی میکند که افسار پاره باشد یا اسب زین نداشته باشد؟ آنانکه سوار کارندمی دانند اسب باید رام شود و سپس قابلیت برای سوارکاری را پیدا کند. به نوشته این روزنامه در بخش دیگری از نامه آمده:غم و غصه داشتنِ زین و یا چگونگیِ افسار مرحله بعدی است که باید مورد توجه قرار گیرد. سوارکاران امروز با اسب بدون زین پارکول ۱۴۰ سانتیمتری را پشت سر میگذارند و مدال جهانی میگیرند در حالی که مدعیان جامانده اسب زین شده را فقط در باکسی غیر استاندارد نگهداری کردند و هم خود از سوارشدن ترسیدند و هم از سواری دیگران خوف داشتند. سوارکاران به مدیر کیهان توجه داده اند: اسب را باید ابتدا رام کرد و سپس سوار شد. شما چون سوارکار نبودید از ابتدا خیال کردید با زین و یراق مشکل حل میشود.اسبی که رام نشده و تعلیم ندیده با هر زینی برای سواری خطرناک است و سوارکاران امروز خود دریافتند که این اسب وحشی را چگونه ابتدا رام کنند و سپس در صحنه جهانی حضور پیدا کنند.» اختلاف ترجمه ها آیدین سیارسریع در سرمقاله صفحه بی قانون نوشته: امروز شانزدهم فروردین و کشور همچنان درگیر بیانیه مشترک ظریف و موگرینی است. دلواپسان عزیز و ارجمند که الهی قربون اون دل کوچیک نگرانشون بشم من (توضیح: سردبیر به ما گفتن با دلواپسا مهربون باشیم، ما هم اطاعت میکنیم) گفتهاند که متن فارسی بیانیه با متن انگلیسی آن تفاوت دارد. راست هم میگویند. من بیانیه را به هر دو زبان بررسی کردم و متوجه تفاوتهای فاحشی شدم. نویسنده به طنز توضیح داده: در یک جا در متن انگلیسی نوشته شده: iran could just take a banana on the table (ایران فقط میتواند یک موز از روی میز بردارد) ولی همین جمله در متن فارسی به این شکل ترجمه شده: «ایران میتواند همه گزینههای روی میز را بردارد، میز را هم اشانتیون ببرد.» در دنباله این طنزنوشته آمده: در جای دیگر در متن انگلیسی آمده:we can stop Iran’s activities and they will receive from us bill, akh (ما میتوانیم فعالیتهای ایران را متوقف کنیم و آنها صورتحسابها را از جانب ما دریافت میکنند، بدون آن که آخ بگویند.) و این جمله در نهایت به این شکل در متن فارسی درآمده است: «ما نمیتوانیم فعالیتهای ایران را متوقف کنیم چون ممکن است تیم مذاکره کننده ایرانی ما را با بیل بزند و بعدش ما بگوییم آخ.» البته مشکل فقط عدم تطابق بیانیه فارسی و انگلیسی نیست. جلسه نیمه شب لوزان کارتون آروین، شرق سوشیانس شجاعیفرد در ستون طنز شهروند نوشته: دوستان متخصص در امور تعمیر کولر و کانالکشی که دست بر قضا داشتند کانالهای کولر هتل بو ریواژ لوزان را درست میکردند، خبر هایی داده اند از جمله درباره نشست شبانه جواد ظریف با وزرای خارجه تا ٦ صبح. ظریف: خلاصه، بهروز وثوقی سوار موتورش میشه، حلقههای فیلم دستش، چاقو توی شیکمش! حالا دفعه دیگه اومدم فیلمشو براتون میارم! کری: ظریف جان، الان یک مرور کامل فیلمهای مسعود کیمیایی رو برامون تعریف کردی! خب آخرش چی؟! صبح شد! بخدا منم کار و زندگی دارم! الان نمیدونم برگردم آمریکا نگهبان دم در اداره منو به جا میاره یا نه! آخرش چی؟! ظریف: هیچی خواستم بگم یک جو معرفت و مرام خوب چیزیه! همین! بریم پای نوشتن تفاهمنامه یا قیصرو از اول تعریف کنم؟! لاوروف: هیچی، بریم کلهپاچه بزنیم که ببره! کری: چیو ببره؟! سرگئی تو برای چی به جای مذاکره همه ش میری دم مینی بار؟! مسئول تدارکات هتل: آقایون، من با اجازهتون میرم بخوابم. فقط چراغها رو خاموش کنید. پردههارو هم بکشید. در اتاقو قفل کنید بذارید پشت شوفاژ توی راهرو! اتاق رئیس هتل: رئیس هتل: خدا کنه توافق بشه، تحریمهای بانکی ایران رو هم بردارند، بلکه ما بتونیم به پولمون برسیم! هی تمدید میکنند، هی تمدید میکنند، نمیدونم پولشو کی میخواد بده! پیتزا کری و اشکنه احمدی نژاد وحیدمیرزایی در صفحه طنز بی قانون نوشته: در روزهای حساس مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ رستورانی در مقابل هتل بوریواژ لوزان، محل برگزاری مذاکرات، از روز دوشنبه پیتزایی با نام جان کری را به منوی غذای خود اضافه کرده است. وزیر خارجه آمریکا هفته گذشته برای صرف غذا به این رستوران رفته بود. در پی این خبر یک سایت نزدیک به تندروها عکسی را از منوی یک رستوران در تهران منتشر کرد که در آن غذایی با نام «اشکنه احمدی نژاد» به چشم میخورد. طنزنویس از قول آن سایت نوشته: نامگذاری پیتزا که یک غذای ایتالیایی است به نام جان کری، حاکی از مکر آشکار غرب است. متأسفانه عده ای فریب خورده هنوز با خوردن پیتزا در جهت اهداف آمریکا گام بر میدارند. ما ضمن حمایت از اشکنه احمدی نژاد که سرشار از ویتامین، کلسیم و هاله نور است، خواستار برخورد قاطع مسئولین با آقای سریع القلم و مطهری هستیم. | روزنامههای امروز صبح دو روز بعد از اعلام بیانیه لوزان و پایان این دور از گفتگوهای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک همچنان به مقالات و اظهار نظرهای خود ادامه داده اند، به جز دو نشریه متعلق به هواداران دولت سابق، بیشتر روزنامه ها حتی روزنامههای اصولگرا و مخالف دولت هم خواستار نقد بیانیه در فرصت باقی تا دور دیگر مذاکرات شده و مانند گذشته در رد مذاکره و تفاهم مطلبی ننوشته و از تفاهم با کشورهای غربی استقبال کرده اند. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ یکشنبه ۱۶ فروردین |
از همان اولين روزهای پيروزی چشمگير حزب کارگر در انتخابات عمومی سال ۱۹۹۷ شايع بود که تونی بلر و گوردون براون، بنيانگذاران مکتب " راه سوم" در حزب کارگر عهدی بسته اند که هرگاه حزب را به قدرت برسانند، نوبتی صدارت کنند که البته گفتنش آسان تره چون نخست وزيری در اين ديار نه انتقاليه و نه چنين انتصابی از اختيارات نخست وزير. به هر حال اين شايعه ده سال دوام آورد و احتمالا به اين دليل که گوردون براون در اين مدت در مقام وزير دارايی، مهمترين پست در کابينه بعد از نخست وزير، دوام آورد و شامل ترميمها نشد. تونی بلر در ده سال رياستش بر دولت سه بار وزيران کليدی مثل امور خارجه، دفاع و کشور را عوض کرد و در کنار آن دهها وزير ديگر را. پايدار ماندن گوردون براون در کابينه به علاوه موفقيتش در مهار کردن تورم پولی و ايجاد مشاغل بيشتر، از او "نخست وزيری" ساخت در انتظار خالی شدن کرسی صدارت. انتظاری که در جريان مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۵ به پايان رسيد. زمانيکه تونی بلر گفت در نوبت انتخابات بعدی رهبر حزب نخواهد بود. اکنون که دو سال از آن تاريخ گذشته و مسجل شده که گوردون براون در ميدان رقابت برای رهبری حزب يکه تاز خواهد بود فقط اين سئوال باقيمانده که چگونه نخست وزيری خواهد بود. آيا همچنان "راه سوم " را ادامه خواهد داد يا سکان حزب را تا حدی بسوی چپ خواهد چرخاند. در طول چند ماه رقابتهای اغلب کاذب و شايعات کم اعتبار درباره شکل گرفتن ائتلافی قوی در صفوف گروه پارلمانی حزب کارگر بر ضد نخست وزير شدن گوردون براون، خود او با خيالی آسوده به جبران کمبودها در اعتبار نامه اش بعنوان نخست وزير آينده مشغول شد. بزرگترين نقطه ضعف وزير دارايی نداشتن تجربه کافی در سياست خارجی است و در يک جمله، سياست خارجی بريتانيا در بيست و پنج سال گذشته هم نوعی بند بازی بين آمريکا و اتحاديه اروپا بوده است. حفظ اين تعادل استراتژيک با تصميم تونی بلر به مشارکت مستقيم در عمليات نظامی آمريکا در افغانستان و عراق دشوارتر و پيامدهای سياسی آن برای بريتانيا پر هزينه تر شده است. با وجود اين، سهم گوردون براون را در منزوی تر کردن اين کشور در جرگه اروپائيان هم نبايد ناديده گرفت. در حقيقت پافشاری وزير دارايی در مخالفت با پيوستن بريتانيا به "يورو" پول واحد اروپايی بود که بريتانيا را در مقابل قدرتهای اقتصادی ای مانند آلمان، فرانسه و ايتاليا که ظرف يک شب پولهای معتبرشان را با يورو عوض کردند منزوی جلوه داد. ژنرال دوگل، رئيس جمهوری پيشين فرانسه و مخالف سر سخت عضويت بريتانيا در بازار مشترک اروپا معتقد بود که مردم اين جزيره هيچوقت "اروپايی" نخواهند شد و حفظ روابط نزديکتر با آمريکا را ترجيح خواهند داد. ولی اين پيشگويی شارل دوگل برای گوردون براون مشگل گشا نخواهد بود. با روی گردان شدن اکثريت مردم آمريکا و بريتانيا از استدلال رهبرانشان برای ادامه ماندن ارتشهايشان در عراق، به علاوه پيروزی حزب دموکرات آمريکا در بدست آوردن اکثريت در هر دو مجلس کنگره، حزبی که تعيین تاريخی برای خروج ارتش اين کشور از عراق را طلب می کند، برای نخست وزير آينده بريتانيا نگران کننده است که مبادا از اينجا مانده و از آنجا رانده شود. اگر مطابق با پيش بينيها آقای براون در اوايل تابستان فرمان نخست وزيری را از ملکه بگيرد، حد اکثر دو سال و نيم فرصت خواهد داشت تا سياست خارجی بريتانيا را به مسير جديدی هدايت کند که رضايت اکثريت را با خود داشته باشد. مسلمأ حفظ خط مشی فعلی گزينه نخواهد بود چون در آن صورت تونی بلر مجبور به ترک صدارت نمی شد و گوردون براون هم در وزارت دارايی ميماند. در صحنه داخلی هم سربالايی کم نيست. در حاليکه محبوبيت حزب کارگر در پائين ترين سطح خود در بيست و پنج سال اخير ايستاده، حزب اقليت محافظه کار پس از عوض کردن پنج رهبر در طول ده سال حکومت حزب کارگر اکنون با ديويد کامرون، رهبر جديد و جوانش، به بزرگترين حزب در شوراهای شهر انگلستان بدل شده و در انتخابات عمومی بعدی می تواند حريفی کارآمد و محبوب مردم باشد. در اين ميان در اسکاتلند، زادگاه گوردون براون، ملی گرايان اولين گامهای انتخاباتی را بسوی جدايی از بريتانيا برداشته اند. ولی گوردون براون، موفق ترين وزير دارايی بريتانيا در يک قرن اخير، بيدی نيست که با اين بادها بلرزد. اشاره های اخير او درباره ضرورت در پيش گرفثتن سياست خارجی مستقل تری از گذشته، احتمالا گوشزدی است به دولت کنونی جمهوريخواهان که تغيير در راه است و شايد تعارف شاخه زيتونی به دموکراتها، حزبی که به احتمال زياد مستأجر بعدی کاخ سفيد خواهد بود. گوردون براون ارتکاب دولت به اشتباهاتی در عراق را پذيرفته ولی بايد در انتظار ماند و ديد که آیا حاضر است پس از اسباب کشی به خانه شماره ۱۰ خيابان داونينگ از طرف يک عضو دولت تونی بلر از دو ملت بريتانيا و عراق به دليل اين اشتباهات عذرخواهی کند. عسل يا موبايل؟ شورای شهر " ايستبورن" ، شهری ساحلی در جنوب انگلستان صدور اجازه نصب يک دکل آنتن تقويتی تلفنهای همراه را تا معلوم شدن اثرات امواج مايکرو ويو بر جهت يابی زنبورهای عسل به تعويق انداخته است. اين تصميم به دنبال گزارش گروهی از پژوهشگران آلمانی گرفته شد که می گويد موجهای خيلی کوتاه می تواند سيستم جهت يابی زنبور عسل را مختل کند. نخستين نشانه های نگران کننده از اثر احتمالی امواج مايکرو ويو بر فعاليت زنبور عسل به صورت متروکه شدن بسياری از کندوهای عسل در چند ايالت آمريکا ديده شد. يعنی سفر بدون بازگشت زنبورهای عسل به علت گم کردن راهشان. پديده ای که " عارضه نابود کننده " نام گرفته و در نيمی از ايالتهای آمريکا ديده شده اکنون در اروپا در حال گسترش است. يافته های پژوهشی مشابهی در اتريش نشان داده کندوهايی که در فاصله سيصد متری دکلهای آنتنهای تقويتی تلفنهای همراه بوده پس از مدتی از زنبور عسل خالی ماند. برگرديم به اين ديار و شهر ساحلی ايستبورن که نمايندگان شورای شهرش ميگويند تا زمانيکه نتيجه تحقيقات پژوهشگران آلمانی، آمريکايی و اتريشی دقيقأ معلوم نشده ، اجازه نصب دکل مخابرات مايکرو ويو را صادر نخواهند کرد. اتحاديه زنبورداران و عسل سازان بريتانيا هم می گويد که کارشناسان و ناظرانش مسير پرواز دو سره زنبورهای عسل را زير نظر دارند تا ببينند که در سراسر کشور بين کندوها و گلزارها چه اتفاقی می افتد. احتمالأ، آنها هم يافته هايشان را با تلفنهای همراه به هم اطلاع خواهند داد. خدمات | گوردون براون در اول سربالايی | و در اين جزيره... گوردون براون در اول سربالايی |
با امضای توافقنامه صلح ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان، انتظار میرفت که فضای صلح بیش از پیش در افغانستان گسترش یابد و جنگ خاتمه پیدا کند. طالبان در چند بند این توافقنامه تعهد خود را برای عدم همکاری با القاعده تاکید کردهاند، اما واقعیت روی زمین چیز دیگری را نشان میدهد. وقایعی در برخی از ولایات افغانستان در حال وقوع است که عدم همکاری طالبان با گروه القاعده را به چالش میکشد. نقطه کانونی این همکاری در ولایت بدخشان است. ولایت بدخشان دارای جغرافیای کوهستانی و با کشورهای چین، پاکستان، تاجیکستان مرز مشترک دارد و متصل به سه ولایت نورستان، پنجشیر و تخار میباشد. فضای ژئوپولتیک بدخشان و بهرهمندی این ولایت از سنگهای گرانبهای لعل و طلا، این ولایت را در مرکز ثقل توجه گروههای بنیادگرا قرار داده است. از سال ۱۳۹۳ این ولایت نقطه پرش برای گروههای بنیادگرای خارجی بوده است تا بتوانند از بدخشان فعالیتهای خود را به کشورهای دیگر سوق دهند. یافتههای گلوبال ویتنس نشان میدهد که درآمد گروههای مسلح، از جمله طالبان از معدن کوچکی در ولایت بدخشان، برابر با کل عواید افغانستان از بخش معدن این کشور است. منابع امنیتی محلی میگویند که گروه ایغور از استان سینکیانگ چین ابتدا به بدخشان آمدند تا بتوانند از طریق بدخشان، خود را تجهیز و آماده ساخته و سپس به چین بازگردند. گروههای بنیادگرای دیگر منطقهای هم نسبت به بدخشان چنین نظری داشتند. هدف اولیه و ابتدایی این گروهها گذر از طریق بدخشان به کشورهای آسیای میانه بوده است، اما پسانتر مشخص شد که علاقمندی این گروهها به خود بدخشان به دلیل جذابیتهای جغرافیایی و اقتصادی است، هدف این گروهها، باقی ماندن و گسترش فعالیتشان در این ولایت است. به طور عمده، ۶۰۰ جنگجوی افراطگرا در بدخشان حضور دارند. به اعتبار منابع امنیتی بدخشان، این جنگجویان متشکل از گروههای انصار الله تاجیکستان، جنبش اسلامی ترکستان شرقی چین، جنبش اسلامی ازبکستان و گروه ایغور چینی است. بیشتر اینها، جنگجویان شکستخورده شاخه القاعده شمال سوریه (جبهة النصرة) بودهاند که بعد از متحمل شدن شکست سنگین، به افغانستان آمدهاند تا به احیای ایدئولوژی و سازمان خود بپردازند. اکثریت این جنگجویان ایدههایی برای شکست دادن و مبارزه با آنچه "کفار، یهود و نصاری" مینامند را تبلیغ میکنند. ایدههایی که یادآور مبارزه با "العدو البعید" سازمان القاعده در دوران زعامت اسامه بن لادن است. جنگجویان خارجی بیشتر در ولسوالیهای جرم، وردوج و راغستان ولایت بدخشان جابهجا شدهاند و مرکز اصلی این جنگجویان دره استراتژیک خوستک ولسوالی جرم است. جاذبه معادن سنگهای قیمتی منابع اقتصادی ارزشمند معادن سنگهای قیمتی لعل و طلا در اختیار و کنترل این جنگجویان درآمده است. بر اساس ارزیابی مقامات محلی بدخشان، روزانه ۷۰ تا ۸۰ هزار دالر آمریکایی منبع درآمد از این معادن است. منابع محلی میگویند یک جنگجوی عادی القاعده در بدخشان تا هشت هزار دالر آمریکایی در ماه میگیرد. همچنین معدن طلای ولسوالی راغستان یکی دیگر از منابع اقتصادی جنگجویان القاعده و طالبان بدل شده است. استخراج، بهرهبرداری و قاچاق طلای راغستان، درآمد هنگفتی در اختیار گروه القاعده و طالبان برای پیشبرد جنگ علیه نیروهای دولتی افغانستان قرار میدهد. در کنارههای رودخانههای ولایتهای شمالی افغانستان جویندگان طلا مشغول "زرشویی" هستند (عکس از آرشیو) همکاری طالبان و القاعده در بدخشان بنا بر شواهدی که مردم محلی فراری از ولسوالیهای جرم، وردوج و راغستان به مرکز بدخشان و دیگر نواحی امن بدخشان برمیآید که همکاری بسیار نزدیکی میان گروه طالبان و جنگجویان القاعده وجود دارد. رهبری جنگ و حمایت مالی توسط گروه طالبان انجام میشود و گروه القاعده مسئولیت حمله بر اهدافی را دارند که قبلا اطلاعاتش توسط طالبان در اختیار آنها قرار داده شده بود. منابع امنیتی تاکید میکنند که حمایت مالی و رهبری جنگ در بدخشان توسط گروه طالبان انجام میپذیرد، گروه القاعده مسئولیت پیشبرد جنگ را بر عهده دارند. یک سرباز "قطعه سرخ" گروه طالبان به نام عبدالمعروف که در شفاخانه (بیمارستان) بدخشان بستری بود، تاکید میکرد که گروه طالبان به تنهایی قادر به ادامه جنگ نیست، نیروی کمکی عظیمی از جنگجویان القاعده از کشورهای مختلف منطقهای دوشادوش طالبان میرزمند. اگر چنین باشد، گروه طالبان بندهای اول، دوم و سوم بخش ۲ توافقنامه ایالات متحده را نقض کردهاند. مشخص نیست که این همکاری موجب برهم خوردن معادله میان گروه طالبان و ایالات متحده میگردد یا خیر، اما مساله واضحتر این است که دولت افغانستان در چنین صفآرایی تنها مانده است و ایالات متحده، تنها به دلیل این که یک توافقنامه صلح را با گروه طالبان امضا کردهاست، نمیتواند پشتیبانی هوایی از نیروهای افغانستان در جریان نبرد را انجام دهد. همین مسئله به تنهایی کافی است که توازن جنگ و صلح در شمال افغانستان به خصوص در ولایت بدخشان به نفع گروه طالبان رقم بخورد. مولفهای به نام ابومعاویه شاید ابومعاویه در تحلیلهای مربوط به داعش شاخه خراسان در حاشیه قرار گرفته باشد، اما ابومعاویه، به عنوان یکی از ارکان اصلی داعش شاخه خراسان محسوب میشود که سابقه طولانی در فعالیتهای بنیادگرایانه در شمال افغانستان داشته است. ابومعاویه در ابتدا، یکی از اعضای ارشد لشکر طیبه در افغانستان بود که بعدها به عنوان یکی از مسئولان بلندپایه شبکه حقانی در شمال افغانستان منصوب شد. با توجه به سابقه ابومعاویه در میان بنیادگرایان، این توقع برای ابومعاویه میرفت که بعد از برکناری ابوعمر الخراسانی، به عنوان رهبر شاخه خراسان دولت اسلامی (داعش) منصوب شود، اما برخلاف نظر ابومعاویه، اسلم فاروقی به عنوان رهبر تعیین شد به نحویی که ابومعاویه به عنوان معاون اما ناخشنود از ساختار رهبری تعیین گشت. بعد از بازداشت اسلم فاروقی توسط امنیت ملی افغانستان، خلاء رهبری در ساختار دولت اسلامی ولایت خراسان، این فرصت برای ابومعاویه به وجود آورده است که خود را به عنوان یک رهبر بلامنازع شاخه خراسان داعش تثبیت کند. خودمختاری ابومعاویه برای انتصاب خود به رهبری داعش، این فرصت را برای دیگر جنگجویان ناامید و مایوس دولت اسلامی ولایت خراسان میدهد تا زیر سایه رهبر جدید عرض اندام کنند. اما هنوز روشن نیست که آیا ابومعاویه تنها با تکیه به جنگجویان باقیمانده دولت اسلامی ولایت خراسان میتواند اهداف خود را پیش ببرد؟ اتحاد نامقدس داعش، طالبان و القاعده با در نظر داشت اینکه بسیاری از جنگجویان داعش شاخه خراسان به نیروهای امنیتی افغانستان خود را تسلیم کرده و یا در جریان درگیری با نیروهای امنیتی افغانستان کشته شدهاند. ابومعاویه نیاز به اردوگاهها و جبهههای دیگری برای ادامه جنگ و پیشبرد اهداف خویش دارد. بعید به نظر میرسد که ابومعاویه، سربازگیری خود را از نواحی شرق و جنوب شرقی افغانستان آغاز کند. با توجه به سابقه فعالیت ابومعاویه در شمال افغانستان و آشنایی با فضای حاکم در ولایت بدخشان و همچنین موقعیت ژئواستراتژیکی شمال افغانستان برای فعالیتهای بنیادگرایانه و اشاعه خلافت احتمالی به ورای مرزهای افغانستان، به احتمال زیاد، بدخشان مرکز آینده فعالیتهای ابومعاویه خواهد بود. بنا به مطالعات میدانی نگارنده و گفتههای منابع امنیتی محلی در بدخشان، اتحاد نامقدسی میان ابومعاویه، طالبان و القاعده در حال شکلگیری است. این اتحاد از آن حیث نامقدس است که خلاف اصول ایدئولوژیکی گروههای اسلامی شناخته میشود. از منظر ایدئولوژی دولت اسلامی، تمامی گروههای اسلامی باید زیرچتر دولت اسلامی (داعش) درآیند و باید با دولت اسلامی بیعت کنند، و در غیر آن، از منظر ایدئولوژی داعش، این گروهها به عنوان " تکفیری" محسوب میشوند که داعش خود را معتقد به "تطهیر از وجود اشرار تکفیری" میداند. طالبان به بیعت با خلیفه آینده داعش شاخه خراسان تن در میدهد و با رهبر جدید داعش بیعت میکند وگرنه در جرگه تکفیریها از نظر داعش قلمداد خواهد شد. در مورد اتحاد و بیعت القاعده با ابومعاویه هم اتفاق مشابه رخ خواهد داد. جنگجویانی که به مدت مدید در شمال سوریه تنها به دلیل عدم بیعت با ابوبکر البغدادی رزمیده بودند و با هزیمت دچار گشتند، حالا همان جنگجویان در افغانستان، خلاف اصول ابومحمد الجولانی (رهبر جبهه النصره) با گروه داعش بیعت خواهد کرد. بیعتی که میتواند نارضایتی ابومحمد الجولانی و ایمن الظواهری را به همراه آورد. این اتحاد نامقدس به طور محتمل، تناقضهای رفتاری و سازمانی را در دو شبکه القاعده و طالبان به وجود خواهد آورد و حتی این امکان وجود دارد که شعبهها و انشعابهای جدیدتری در درون دو گروه القاعده و طالبان اتفاق افتد و درگیریهای درونی رخ دهد. حضور القاعده، داعش و طالبان در بدخشان، میتواند تهدیدی جدید نه تنها برای افغانستان که برای کشورهای منطقه باشد. فعالیت این نیروها این احتمال را که نقطه ثقل خلافت بدخشان باشد و تهدید و چالش منطقهای جدیدی شکل بگیرد. دامنه این جنگ به افغانستان محدود نخواهد ماند و ممکن است سایر بازیگران منطقهای نیز درگیر شوند. | در این نوشته که برای صفحه ناظران فرستاده شده، نویسنده که به تازگی به ولایت بدخشان سفر کرده میگوید: "ولایت بدخشان در شمال شرق افغانستان بعد از سال ۱۳۹۳ به جولانگاه گروههای اسلامی تبدیل شده است. حضور طالبان دوشادوش گروههای افراطی اسلامگرا که تحت چتر القاعده فعالیت میکنند، فهم و درک وضعیت را دشوار کرده است. از سوی دیگر، شواهد نشان میدهد که داعش تمایل بسیاری برای اخذ بیعت از دو گروه طالبان و القاعده دارد تا بتواند بدخشان را به نحویی به مرکز بعدی خلافت تبدیل کند." | 'اتحاد نامقدس طالبان، داعش و القاعده در بدخشان افغانستان' |
در سالهای اولیهی قرن نوزدهم میلادی، از آذربایجان ایران کارگران بسیاری راهی شهرهای باکو و گنجه شده و بیشتر آنان در کارخانههای استخراج نفت مشغول به کار شدند. از دل این گروه از کارگران، فعالین اولیه سوسیال دموکراسی ایرانی زاده شد و بسیاری از سازماندهندگان آتی جنبش کمونیستی ایران از درون همین تشکلهای کارگری قفقاز شکل گرفتند. لنین الهامبخش جنبشهای زهاییبخش شد پرده اول؛ همکاری مشترک انقلابیون ایرانی با لنین اولین تلاشهای مشترک تشکلهای سیاسی ایرانی با لنین در کمک سازمان "همت" و سوسیال دموکراتهای ایرانی در پخش جزوههای بلشویکها و روزنامه "ایسکرا" از اروپا به روسیه تزاری دیده میشود. یونس پارسابناب در "تاریخ صد ساله جنبشهای سوسیالیستی، کارگری و کمونیستی ايران" مینویسد: "دست اندرکاران و اعضای فعال سازمان «همت» با جناح بلشويک حزب سوسيال- دمکرات روسيه به رهبری لنین رابطهی تشکیلاتی داشتند. یکی از کمکهای این سازمان نقل و انتقال نشريهها، به ويژه نسخههای روزنامه «ايسکرا» بود که در شهرهای لایپزیک، مونيخ و وين چاپ و از راه تبريز به باکو و ديگر نقاط روسيه تزاری میرسيد. در آن زمان روزنامه ی «ايسکرا» که لنين نشر آن را برای تشکيل و تقويت يک حزب طراز نوین کارگری امری ضروری میدانست، توسط خودش و همسرش ناديا کروپسکايا در شهرهای آلمان و اتريش چاپ و به وسيله بلشويکها از طريق کشورهای همجوار ايران به تبريز ارسال میشد و فعالين سازمان «همت» در شهر تبريز که مدتی بعد حزب سوسيال - دموکرات (فرقه اجتماعيون-عاميون) ايران را تاسیس کردند، نسخه های «ايسکرا» را به باکو میرساندند. به طوری که از مکاتبههای دست اندرکاران و خبرنگاران «ايسکرا» مشاهده میشود اين کار را لنين و کروپسکايا نظارت میکردند. در نامهای که کروپسکايا در بهار ۱۹۰۱ از سوئيس به مسئول اين کار نوشته است تاکيد میکند: از طريق ايران چهار بسته فرستاده شد... چگونگی را اطلاع بده، سرعت حمل مطبوعات تا چه اندازه است؟ دانستن اين موضوع اهميت دارد تا بدانيم آيا اين راه برای ارسال شماره های «ايسکرا» هم بدرد بخور است يا اينكه تنها جزوات را از اين راه [میشود] حمل کرد. آنچه میدانی بنويس." آواتیس سلطانزاده، در سمت ریاست اداره خاور دور در کمیسرهای امور خارجه و مشاور لنین انتخاب شد از میان نسل اول کمونیستهای ایرانی در رابطه با لنین باید از آواتیس سلطانزاده هم نام برد. او از ۱۸ سالگی در جنبش سوسیال دموکراسی قفقاز شرکت کرد و در سال ۱۹۱۳ عضو جناح بلشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه شد. او که یکی از پایهگذاران فرقه کمونیست ایران بود، در سال ۱۹۱۷ به عضویت "حزب عدالت ایران" درآمد. این حزب را میتوان اولین تشکل منسجم و سازمان یافته چپگرای ایرانی دانست که تحت تاثیر حزب بلشویک روسیه تاسیس شد. بنیانگذاران این حزب، عمدتا آذریهای ایرانیتباری بودند که برای کار به قفقاز رفته و با بلشویکها همکاری میکردند. سلطانزاده پس از انقلاب اکتبر به عنوان معاون لنین در امور مصادره اموال مالکین و سرمایهداران مشغول به کار میشود. در سال ۱۹۲۰ به عنوان نماینده حزب کمونیست ایران در دومین کنگره بینالملل کمونیست(کمینترن) شرکت کرده و به عضویت هیات اجراییه این کنگره درمیآید. سلطانزاده به پیشنهاد لنین مسئول ارائه طرحی درباره انقلاب اجتماعی در کشورهای شرق میشود. لنین که ایران را دروازهای برای گسترش کمونیسم انقلابی به شرق میدانست، از او میخواهد که نقد و دیدگاه خود را در مورد شرایط اقتصادی/سیاسی ایران به صورت مستند ارائه دهد. سلطانزاده در سال ۱۹۲۱ به عنوان مشاور لنین به سمت ریاست اداره خاور نزدیک در کمیسرهای امور خارجه در مسکو انتخاب میشود. هرچند در نهایت این نزدیکی به لنین هم باعث نجات او از تصفیههای استالینی نمیشود. او در سال ۱۹۳۲ به "انحراف و ضدیت با لنین" متهم شده و در نهایت در ۱۶ ژوئیه ۱۹۳۸ به جرم "جاسوسی برای آلمان" تیرباران میشود. پس از مرگ استالین و آغاز دوران استالینزدایی، در دوران رهبری نیکیتا خروشچف از او و بسیاری دیگر از ایرانیان کمونیستِ اعدام شده در دوران استالین اعاده حیثیت شد. پرده نقشدار، اصفهان حوالی ۱۳۲۷ پرده دوم؛ لنین به مثابه فرشته نجات اما شناخت عام از لنین و لنینیسم برای مردم ایران به بعد از پیروزی انقلاب اکتبر و لغو قراردادهای استعماری روسیه تزاری با ایران برمیگردد. لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در ۱۶ دسامبر۱۹۱۷ (۲۵ آذر ۱۲۹۶) بنابر آنچه قبلتر در قطعنامه حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه نوشته شده بود: "حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه علیه سیاست راهزنانه دارودسته تزار که در صدد اختناق آزادی خلق ایران است و در این کار از هیچگونه عمل وحشیانه و کثیفی روگردان نیست، اعتراض میکند. کنفرانس اعلام میدارد که اتحاد دولت روسیه و دولت انگلستان که لیبرالهای روس با انواع وسایل آنرا تبلیغ و از آن پشتیبانی میکنند قبل از هر چیز علیه جنبش دموکراسی آسیا متوجه است و این اتحاد، حکومت لیبرال انگلیس را به شریک جرم در جنایات خونین حکومت تزاری تبدیل میکند. کنفرانس، همبستگی کامل خود را با مبارزه مردم ایران و بهخصوص با حزب اجتماعیون عامیون ایران که در مبارزه علیه ستمگران تزاری متحمل اینهمه تلفات شده است اعلام میدارد." در اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین چنین مینویسد: "... ما اعلام میکنیم که عهدنامهی سری راجع به تقسیم ایران نابود شده و به محض پایان عملیات نظامی، قشون روس از ایران خارج شده و حق تعیین مقدّرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد شد." این نگاه لنین به مسئله استعمار نه فقط در بین نیروهای سوسیالیست ایرانی که حتی در بین ملّیون ایران هم شور و شعف بسیاری را برانگیخت. عارف قزوینی در وصف لنین شعری سروده و او را "فرشته رحمت" میخواند. محمد تقی بهار در سال ۱۳۲۴ در نشریه پیام نو مقاله "لنین بزرگ" را مینویسد. او در این مقاله سعی میکند علاوه بر اینکه طرحی از زندگی لنین را ارائه کند خلاصهای از ایدههای او را نیز به ایرانیان معرفی کند. بهار قبلتر هم در مدح لنین نوشته بود: "دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هرکدام یک سر ریسمان را گرفته میکشیدند و آن بدبخت در میان تقلا میکرد، آنگاه یکی از آن دو خصم یک سر ریسمان را رها کرد و گفت: ای بیچاره من با تو برادرم و مرد بدبخت (ایران) نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما رارها کرده لنین است." ابوالقاسم لاهوتی هم در وصف لنین سروده بود: توده رنجبرانیم که با راه لنین / در همه روی زمین متحد بهر عوض کردن دنیا شدهایم / همه دانا شدهایم استقبال طبقات و گروههای زیادی از حزب توده پرده سوم؛ لنینیسم در خیابانهای ایران با روی کار آمدن رضاشاه و اعلام قانون منع فعالیتهای اشتراکی در سال ۱۳۱۰ از یک سو و تصفیههای استالینی در کشور شوراها از سویی دیگر، لنینیسم در ایران برای چند سالی به محاق میرود. اما با خروج رضا شاه از ایران و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و در فضای باز سیاسی که در پی این هرج و مرج به وجود میآید، در ایران ادبیات مارکسیستی دوباره به صورت آشکار به میدان میآید. اینبار در نامی تازه که به مدتی طولانی نام اصلی جریان چپ ایران میشود: حزب توده ایران. با شروع به کار حزب توده که با استقبال طبقات و گروههای زیادی همراه میشود، نام و آثار لنین این بار در سطحی گستردهتر در میان افکار عمومی مطرح میشود. آثار لنین و سایر اندیشمندان مارکسیست نزدیک به شوروی توسط این حزب ترجمه و چاپ میشود. نگاه شیفتهوار به لنین و میراث انقلابی او این بار فقط در بین کادرهای حزب توده نیست و در میان سایر اقشار هوادار حزب به ویژه نویسندگان و روشنفکران نیز به وفور دیده میشود. بیشتر بخوانید: پس از کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری، اعدام و فرار بسیاری از اعضای حزب توده، دوباره نام و آثار لنین در ایران ممنوع میشود. از این پس آثار لنین در جزوههای بسیار کوچکی که با ذرهبین خوانده میشود از طریق شوروی و کشورهای بلوک شرق به اروپای غربی رفته و سپس به صورت قاچاق وارد ایران شده و در اختیار اعضای مخفی حزب قرار میگیرد. با ظهور جنبشهای چریکی در دهه پنجاه، نسل جدیدی از لنینیستهای ایرانی این بار در عرصه مبارزه مسلحانه پا به میدان میگذارند. هرچند فداییان سعی بسیار داشتند که از نظر تئوریک از حزب توده فاصله بگیرند اما بسیاری از متون کلاسیک مارکسیستی به ویژه آثار لنین، که توسط حزب توده ترجمه شده بود، پایه اصلی نظری این سازمان بود. در میان فعالین سیاسی انقلابی چپگرای دهه پنجاه از معدود کسانی که به انتقاد از لنینیسم میپردازند باید از مصطفی شعاعیان نام برد. در حالی که فداییان، حزب توده را به تخطی از آموزههای لنین متهم میکردند و خود را لنینیستهای واقعی جنبش چپ ایران میدانستند، شعاعیان به یکباره لنینیسم را نفی میکند. شعاعیان که از سویی تجربه ناموفق میرزا کوچک خان جنگلی، بنیانگذار نخستین جمهوری شورایی ایران، در اعتماد به لنین و بلشویکها را که به شکستش منجر شده بود در نظر داشت، از دیگر سو به دگماتیسم چپ ایرانی میتاخت. از نگاه او در بین فعالین چپ ایرانی، لنین و لنینیسم به آن چنان مقام دینی دست یافته بود که هرگونه نگاه انتقادی به لنین را امکان ناپذیر میکرد. او در بخشی از کتاب "انقلاب" چنین مینویسد: "لنین کوشنده و اندیشمند بزرگی از طبقه کارگر بود. این سخن به راستی درست است. ولی همین سخن براستی درست، بدانجا کشیده میشود که انبوهی لنین را چنان کسی میپندارند که حتی برای نمونه هم که شده دارای یک کاستی هم نیست. بدینسان لنین «ناب» میشود. خدای ناب." روی جلد آثار لنین چاپ ۱۳۸۴ نوشته شد: صرفا جهت فراهم کردن زمینه تحقیق و بررسی بیشتر است و لاغیر. به عبارتی با آن اجازه ندارید انقلاب کنید پرده آخر؛ لنین سوژهی تغییر یا موضوع تحقیق؟ با پیروزی انقلاب و آزاد شدن زندانیان مارکسیست از یک سو و بازگشت ایرانیان چپگرای تبعیدی از سوی دیگر و فضای باز سیاسی سالهای اولیه پس از انقلاب، موسوم به بهار آزادی، لنین دوباره به میدان میآید. اما اینبار نه با ترس و وحشت از خطر دستگیر شدن. انبوهی از آثار مارکسیستی و به ویژه کتابهای لنین که قبلا تنها در بین گروههای سیاسی و با خطر دستگیری و شکنجه خوانده میشد، اینبار از یک طرف توسط احزاب و گروههای متفاوت سیاسی چپ و از سوی دیگر نیز در قالب آنچه به "کتابهای جلد سفید" مرسوم شده بود در سراسر کشور منتشر شده و به دست مخاطبین میرسد. اما این بار نیز این آزادی چندان به درازا نکشیده و با سرکوب نیروهای چپ، لنین و آثارش دوباره به محاق رفته، ممنوع شده و داشتن کتابهای مارکسیستی جرم تلقی میشود. علاوه بر بسیاری از کسانی که به جرم داشتن کتابی از لنین و یا سایر آثار مارکسیستی زندانی شدند، محمد پورهرمزان، مترجم مجموعه آثار لنین هم به جرم عضویت در حزب توده دستگیر میشود. محمد پورهرمزان مترجم لنین از کشته شدگان قتل عام تابستان ۶۷ بود این ممنوعیت تا سالها برقرار میماند، تا با فروپاشی اتحاد شوروی و سرکوب و کشتار سازمانهای چپ در ایران، ادبیات مارکسیستی دوباره راه خود را به کتابفروشیها باز میکند. محمد پورهرمزان مترجم لنین در سال ۱۳۸۴مجموعهی سه جلدی آثار لنین با ترجمه محمد پورهرمزان با مجوز رسمی وزارت ارشاد به چاپ میرسد. در حالی که مترجم این کتاب یکی از کشتهگانِ قتلعام تابستان ۶۷ است، این جمله بر روی جلد اول این کتاب نوشته شده است: "چاپ یک نوبت (دوره آثار) صرفا جهت فراهم کردن زمینه تحقیق و بررسی بیشتر است، لاغیر.» و اینگونه سرنوشت یکی از متفکران و انقلابیون قرن بیستم که در پی "تغییر تاریخ" بود به موضوعی برای "تحقیق تاریخ" تبدیل میشود. | با آنکه این روزها و در یکصد و پنجاهمین سالگرد تولد ولادیمیر ایلیچ لنین، در فضای سیاسی ایران کمتر نامی از لنینیسم برده میشود اما سابقه حضور لنین و ایدههای سیاسیاش در افکار عمومی و فضای سیاسی ایران قدمتی طولانی دارد. | چهار پرده از لنین و لنینیسم در ایران |
عبدالکریم موسوی اردبیلی از نزدیک ترین روحانیون به آیت الله خمینی بود اما در زمان رهبری آیت الله خامنه ای به حاشیه رانده شد او که از نزدیک ترین روحانیون به آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، پس از مرگ او در دوران رهبری آیتالله خامنهای به حاشیه سیاست ایران رانده شد. وی به فاصله کوتاهی از شروع دوران رهبری آیت الله خامنه ای، برای همیشه از سیاست کناره گرفت و کوشید تا چهرهای صرفا فقهی از خود به نمایش بگذارد. در متن زندگینامه رسمی این مرجع تقلید، اشارهای به سوابق مسئولیتهای سیاسی او نشده و حتی در بخشی که به "یازده سال اول انقلاب" پرداخته میشود، همچنان "فعالیتهاى علمى و فرهنگى" او مورد تأکید قرار می گیرد. عبدالکریم موسویاردبیلی، متولد بهمن ۱۳۰۴، آنچنان که در زندگینامه رسمی او آمده، از سن چهاردهسالگی تحصیل دروس حوزوی را آغاز کرد و بین سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ در نجف تحصیل میکرد. پس از آمدن به ایران، مدتی در قم به تحصیلات خود ادامه داد و سپس برای چند سال به اردبیل بازگشت. او بالاخره از سال ۱۳۴۷ به تهران رفت و تا زمان پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و سپس تا مرگ آیتالله خمینی در همان شهر ماند. در همین دوران بود که آقای موسویاردبیلی به چهرهای سیاسی تبدیل شد. مشارکت در تأسیس جامعه روحانیت مبارز تهران با اوج گیری انقلاب در سال ۱۳۵۶، روحانیان سیاسی نزدیک به آیتالله خمینی به فکر تأسیس گروهی سیاسی برای انسجام بیشتر روحانیت بودند. گویا مرتضی مطهری و محمد حسینیبهشتی برای چنین کاری پیشقدم شدند و سیدعلی خامنهای، علی مشکینی، محمدجواد باهنر، محمد مفتح و سید عبدالکریم موسویاردبیلی نیز به آنان پیوستند و گروهی با نام "جامعه روحانیت مبارز تهران" را تشکیل دادند. اعضای این گروه که توسط مطهری و بهشتی هدایت میشد، کسانی بودند که قدرت را در حکومت آینده به دست گرفتند. در پنجم آبان ۱۳۵۶ این گروه با صدور بیانیه ای به مناسبت درگذشت فرزند ارشد آیت الله خمینی رسماً اعلام موجودیت کرد. مهمترین اقدام سیاسی علنی جامعه روحانیت مبارز تهران پیش از پیروزی انقلاب، تحصن در مسجد دانشگاه تهران بود که در اعتراض به بسته شدن فرودگاه و جلوگیری از بازگشت آیتالله خمینی به ایران صورت گرفت. این روحانیان هر روز علاوه بر شرکت در جلسات سخنرانی مسجد دانشگاه، در محوطه دانشگاه نیز راهپیمایی میکردند. عضویت در شورای انقلاب اکبر هاشمی رفسنجانی درمقدمهای که بر "صورت مذاکرات شورای انقلاب" نوشته، تاکید میکند که آقای مطهری پس از بازگشت از سفر پاریس، به دستور آیتالله خمینی اقدام به تشکیل شورای انقلاب کرده است. به گفته هاشمی رفسنجانی بجز او، مطهری، بهشتی، موسویاردبیلی و باهنر، هسته اولیه شورای انقلاب بودند. [هاشمی و انقلاب، مسعود رضوی، ص ۵۱۱] جلسه سران قوا در سال ۱۳۶۶- از راست: موسوی اردبیلی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی، موسوی آیتالله خمینی در دیماه سال ۱۳۵۷، طی پیامی به مردم ایران تاسیس شورای انقلاب را "به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران" اعلام کرد. ظاهرا در همین دوره، موسویاردبیلی یکی از کانالهای ارتباط انقلابیون با آمریکاییها بود. ابراهیم یزدی میگوید: "از نیمه دوم سال ۱۳۵۷ آمریکاییها از سه کانال با این گروه از رهبران ارتباط بر قرار کردند: اول تماس مستقیم با نمایندگان شورای انقلاب، آقایان مهندس بازرگان، آیتالله موسویاردبیلی و دکتر سحابی. دوم تماس مستقیم با دکتر بهشتی، و سوم تماس در پاریس." [شصت سال صبوری و شکوری، ج۳، ص۲۵۶] بیشتر بخوانید: ماجرای دیدار سفیر آمریکا با موسوی اردبیلی موسوی اردبیلی تا پایان کار این شورا عضو آن باقی ماند. آخرین جلسه شورای انقلاب به ریاست مهدی بازرگان در روز پنجشنبه ۲۶ تیرماه ۱۳۵۹برگزار شده است. در این زمان، انتخابات مجلس شورا نیز انجام شده و دولت رجایی پس از کشمکشهای بسیار آغاز به کار کرده بود. آخرین اعضای شورا عبارت بودند از: "موسوی اردبیلی، سیدمحمد بهشتی، سیدعلی خامنهای، محمدرضا مهدویکنی، اکبر هاشمیرفسنجانی، محمدجواد باهنر، مهدی بازرگان، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، علیاکبر معینفر، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و حسن حبیبی." [هاشمی و انقلاب، مسعود رضوی، همانجا] تأسیس حزب جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب ایران، برخی از مؤسسین جامعه روحانیت مبارز، به فکر تأسیس حزبی فراگیر افتادند تا بهجز روحانیان، دیگر متحدان خود را نیز متشکل کنند. گفته میشود که آقای مطهری حاضر به همکاری با این حزب و عضویت در آن نشده بود. سیام بهمن ۱۳۵۷، در حالی که حدود یک هفته از پیروزی انقلاب ایران میگذشت، اعلامیه تأسیس حزب جمهوری با امضای پنج تن از اعضای جامعه روحانیت مبارز منتشر شد. این پنج نفر همان کسانی بودند که بعدها به همراه نیروهای موسوم به "خط امام"، در نزاعی تاریخی برای در دست گرفتن قدرت قرار گرفتند: سید محمدحسینی بهشتی، محمدجواد باهنر، سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم موسویاردبیلی و اکبرهاشمیرفسنجانی. حزب جمهوری اسلامی، به سرعت به حزبی قدرتمند تبدیل شد و به مرور تمام ارکان نظام جدید را تسخیر کرد. آیتالله موسوی اردبیلی نیز با کمک لیست انتخاباتی همین حزب به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت و بعدها نیز به دلیل نزدیکی با حزب و دبیر کل آن آقای بهشتی، به دستگاه قضایی وارد شد. کارنامه موسویاردبیلی در دستگاه قضایی اولین حکم رسمی آیتالله موسویاردبیلی در اسفندماه سال ۱۳۵۸ و به عنوان دادستان کل کشور صادر شد. آیتالله خمینی در این حکم تأکید کرد: "نظر به اهمیت نقش قوه قضاییه در تأمین سعادت و سلامت جامعه و تمامیت نظام جمهوری اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدسه اسلام به ریاست دادستانی کل کشور منصوب میشوید تا با همکاری رئیس دیوانعالی کشور، فقها، قضات، کارمندان شریف و صالح دادگستری و حقوقدانان دیگر به تهیه طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین به تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران بپردازید." تنها یک روز پس از انفجار دفتر حزب جمهوری در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ و مرگ آقای بهشتی در این حادثه، آیتالله خمینی در حکمی جدید، موسویاردبیلی را به جای بهشتی به ریاست دیوانعالی کشور منصوب کرد. موسویاردبیلی پس از آن و تا زمان مرگ آیتالله خمینی در همین سمت باقی ماند. در طول این سالها که او به عنوان دادستان کل کشور و یا رئیس دیوان عالی کشور فعالیت میکرد، چند هزار زندانی سیاسی به حکم قضات شرع و دادگاه های انقلاب استان های مختلف اعدام شدند. شاید مهمترین سند درباره نحوه مواجهه آقای موسویاردبیلی با اعدامهای سیاسی مربوط به تابستان ۱۳۶۷ باشد که چند هزار زندانی سیاسی، عمدتا از اعضای سازمان مجاهدین خلق، با حکم آیتالله خمینی اعدام شدند. در ارتباط با این زندان ها، آقای موسوی اردبیلی روز ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ در نماز جمعه تهران گفت: "جمع کثیری از ایران رفتهاند آنجا [عراق] برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کردهاند، یک جمعی هم در ایران در زندان هستند. مردم بر علیه اینها چنان آتشی هستند، قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه میکنید، اینها که محاکمه ندارند. حکمشان معلوم، موضوعش معلوم و جزایش نیز معلوم میباشد، قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه میشوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمیشوند و یک دستهشان زندانی میشوند؟" آن زمان آیتالله منتظری که مخالف این اعدامها بود، در جلسهای خصوصی با تعدادی از عوامل کشتار گفتگو کرد و خواستار توقف اعدامها شد. در صدای ضبط شده این جلسه که چندی پیش منتشر شد، درباره آقای موسویاردبیلی هم سخنانی مطرح میشود. در آن نوار آیتالله منتظری به آیتالله موسویاردبیلی اشاره کرده و گفته بود: "بدبختی ما این است که در راس دستگاه قضایی ما شخصی قرار گرفته است که خودش با این چیزها مخالف است، اما در نماز جمعه آن طور شعار میدهد. و به جای اینکه به امام بگویند آقا به این وسعت مصلحت نیست، میپرسد آیا حالا در استانها اعدام کنیم یا در شهرستانها اعدام کنیم." بعد از انتشار این سخنان، آیتالله موسویاردبیلی اظهار نظری نکرد تا مشخص شود که روایت او از این ماجرا چیست. تغییر قانون اساسی و مرگ آیتالله خمینی در اردیبهشتماه سال ۱۳۶۸، آیتالله خمینی با صدور حکمی جدید، شورایی تاسیس کرد تا "مسئله تتمیم قانون اساسی" را بررسی کنند. در واقع این شورا با هدف تغییر در قانون اساسی طراحی شده و مهمترین هدف آن تغییر در شرایط رهبری بود. در حکم صادر شده، نام آقای موسویاردبیلی نیز به عنوان یکی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی ذکر شده بود. گفته میشود که تاکید بر حذف مرجعیت از شرایط رهبری را خود آیتالله خمینی مطرح کرده بود. آیتالله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم در جایی گفته است که به همراه موسویاردبیلی -رئیس "کمیسیون ولایت فقیه" شورای بازنگری- با آیتالله خمینی دیدار کرد تا "مرجعیت به عنوان یک اولویت در قانون باشد ولو این که شرط رهبری نباشد" اما رهبر فقید جمهوری اسلامی رضایت نداد. در حالی که این شورا سرگرم ایجاد تغییرات در قانوناساسی بود، آیتالله خمینی درگذشت. مشخص بود که همان جمع قدیمی روحانیان اطراف آیتالله خمینی سرنوشت رهبر آینده را تعیین خواهند کرد. اگرچه تا امروز، جزئیات جنگ قدرت پشت صحنه منتشر نشده، اما ظاهرا، حداقل در ابتدا قرار بر ایجاد شورای رهبری بوده است. هاشمیرفسنجانی در این باره روایتهای متعددی بیان کرده است. از جمله او در بهمن سال ۱۳۹۳ و طی گفتگویی با روزنامه جمهوری اسلامی اعلام کرد که در میان گزینه های عضویت در شورای رهبری، نام موسویاردبیلی هم مطرح بوده است. با این همه، ایده شورای رهبری کنار گذاشته شد و آیتالله خامنهای به عنوان رهبر معرفی شد. مدتی بعد از آن، موسویاردبیلی از سیاست کنارهگیری کرده و به قم رفت. سالهای کنارهگیری در مراسم عزاداری محرم سال ۱۳۹۵ آیتالله موسویاردبیلی مدتی پس از استقرار در قم، اعلام مرجعیت کرد و در کنار آن، به تاسیس دانشگاه مفید قم پرداخت. نزدیکی او به جریان موسوم به چپ مذهبی در درون حکومت موضوع پنهانی نیست، اما در طی سالهای اقامت در قم کمتر سخنی سیاسی میگفت. با این همه حدود یک سال پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، بیانیهای صادر کرد و از آنچه "رفتارهای خلاف اخلاق در کشور تحت عنوان دفاع از اسلام و حکومت اسلامی" مینامید، انتقاد کرد. این بیانیه انتقاد متحدان آیتالله خامنهای را در پی داشت. حتی گفته میشد که پیش از آن هم آیتالله موسویاردبیلی برای آزادی یکی از فرزندان محمد بهشتی، همکار سابقش، با آیت الله خامنه ای رایزنی کرده است. با وجود این قبیل اقدامات پراکنده، موسوی اردبیلی دیگر به صحنه سیاسی ایران بازنگشت. او در سال ۱۳۹۱ در سخنانی در درس خارج از فقه خود، از مردم به دلیل عملکردش در سالهای پس از انقلاب حلالیت طلبید. آیت الله موسوی اردبیلی گفت: "من از طرف خودم حرف میزنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان میکنم همه ما، همه مسئولین، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. " او افزود: "ضرورت این کار، البته برای مسئولینی که در لباس روحانیتند بیشتر است." | آیتالله عبدالکریم موسویاردبیلی، از مراجع تقلید شیعه مقیم قم، در ۹۱ سالگی در گذشت . | موسوی اردبیلی؛ قاضیالقضاتی که با سیاست قهر کرد |
چرا سیاتل در ایالت واشنگتن که نخستین مورد ابتلا در آمریکا در حومه آن شناسایی شد و برای چندین روز رتبه نخست مبتلایان و جان باختگان کرونا را داشت مانند نیویورک نشد؟ پاسخ به این دو سوال میتواند به روشن شدن ابعاد بحران کرونا در آمریکا و شاید برخی از دیگر کشورهای جهان کمک کند. دو روزنامهنگار و نویسنده برنده جایزه پولیتزر، در شماره جدید مجله نیویورکر به دنبال پاسخ این سوال و چگونگی مواجهه آمریکا با اپیدمی کرونا رفتهاند. مقامها در سیاتل به اهل علم گوش کردند اما در نیویورک نه! چارلز داهیگ، نویسنده و روزنامهنگار برجسته آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر، در تازهترین گزارش خود برای مجله نیویورکر به مقایسه تفصیلی رویکردهای مقابله با کرونا در دو شهر نیویورک و سیاتل پرداخته است. این دو شهر که در غرب و شرق آمریکا واقع شدهاند تقریبا همزمان موارد نخست کرونا را شناسایی کردند اما اکنون نیویورک با بیش از ۱۲ هزار و ۵۰۰ جان باخته به آسیبدیدهترین نقطه جهان بدل گشته ولی سیاتل توانسته یکی از موفقترین شهرهای آمریکا در کنترل این همهگیری شود به طوری که آمار جانباختگان در این شهر از ایالت واشنگتن تاکنون حدود ۴۳۰ نفر گزارش شده است. چارلز داهیگ ابتدا تقویم زمانی این دو شهر را کنار هم گذاشته و به ویژه نحوه عملکرد گام به گام متخصصان و مقامهای سیاسی در ایالت واشنگتن را برجسته کرده و در ادامه سراغ سیر تحولات در نیویورک رفته است. "توضیحات فراوانی برای درک تفاوتهای میان سیاتل و نیویورک وجود دارد. این که بافت جمعیتی در نیویورک بسیار متراکمتر از سیاتل است و این که در نیویورک مردم شدیدا متکی به استفاده از وسائط نقلیه عمومی (چون مترو و اتوبوس) هستند که خود به خود رعایت فاصله فیزیکی میان آنها را دشوار میکند. در سیاتل، راهکار فاصله فیزیکی ممکن است به علت فرهنگ عمومی مردم آنجا تقویت هم شده باشد - معمولا به کسانی که تازه به سیاتل سفر کردهاند درباره صفت 'سیاتل منجمد' هشدار داده میشود؛ صفتی که یک ستوننویس محلی آن را به یک دختر زیبا و پرافاده دبیرستانی تشبیه کرده که همیشه به شما سلام میکند و لبخند میزند اما در حقیقت هیچ وقت به شما نزدیک نمیشود، نه اسم شما را میداند و نه برایش اهمیت دارید. در عوض نیویورکیها خیلی زود با شما رو راست و خودمانی میشوند و تو صورتتان میآیند، چه دلتان بخواهد و چه خوشتان نیاید. مانند نوشتهای که پشت شیشه یک مغازه در نیویورک نوشته بود: 'بابا ۲ متر فاصله رو رعایت کن، این کووید۱۹ جدا بد کوفتی است'. همزمان فقر و اختلاف طبقاتی در نیویورک بسیار بیشتر از سیاتل است و تعداد مسافران بینالمللی که به این شهر میروند هم بسیار بیشتر از سیاتل است. و بالاخره این که به قول مایک فامولار، محقق ارشد موسسه مدلسازی امراض در دانشگاه کلمبیا (نیویورک) 'همیشه عنصر بدشانسی یا خوششانسی هم در چگونگی وخامت اپیدمیها دخیل است'." چارلز داهیگ که کتاب "قدرت عادت" او یکی از پرفروشترینهای نیویورکتایمز در سال ۲۰۱۲ بود و در ایران هم ترجمه شده در ادامه مینویسد: "البته، این حقیقت را هم نباید نادیده گرفت که مقامهای این دو ایالت در مراحل اولیه آغاز کرونا بسیار متفاوت عمل کردند. مقامهای سیاتل از همان لحظه اول مردم را تشویق به ماندن در خانه و عمل کردن به توصیههای علمی کردند. اما در نیویورک، با وجود برخورداری از سیستم بهداشتی که به آن میبالند، مقامها خیلی آهسته گام برداشتند و پیامهای آنها برای مردم واضح و شفاف نبود. (بر عکس سیاتل) اغلب هم این سیاسیون بودند که صدایشان شنیده میشد." چارلز داهیگ در نیویورکر اختلاف مقامهای سیاسی با مسئولان بهداشتی را یکی از علل فاجعهبار شدن کرونا در نیویورک دانسته مقایسه تقویم زمانی و کنار هم گذاشتن اظهارات و اقدامات مقامهای سیاتل و نیویورک در گزارش آقای داهیگ به مخاطب کمک میکند که تاثیر متغیرهایی چون علم، اقتصاد، سیاست و شاید "غرور و تکبر" در مواجهه با یک اپیدمی بهداشتی را بهتر درک کند. "در اوایل ماه مارس، و در هنگامی که داو کنستانتین، فرماندار ناحیه کینگ ایالت واشنگتن (که شهر سیاتل در آن واقع شده) از مایکروسافت، ابرشرکت فناوری میخواست که به کارمندانش بگوید از خانه کار کنند و همزمان اطباء و اهل علم را جلوی دوربین میفرستاد، در نیویورک بیل دبلاسیو، شهردار، و اندرو کومو، فرماندار ایالت در سخنان خود سعی میکردند از تاکید بر خطر این همهگیری بکاهند. حتی هنگامی که نخستین مورد ابتلا به کرونا در نیویورک شناسایی شد، شهردار دبلاسیو ابتدا هشدار داد که 'هیچ کس نباید ویروس کرونا را دست کم بگیرد' اما خیلی زود تصریح کرد که نیویورکیها باید به فکر اقتصاد نیویورک هم باشند و گفت: 'به زندگیتان ادامه دهید و بروید بیرون در خیابانهای شهر'. او حتی روز دوم مارس و یک روز پس از آن که نخستین مورد ابتلا در نیویورک شناسایی شده بود در توییتر مردم را ترغیب کرد به سینما بروند... شهردار دبلاسیو، در روزی که سیاتل دستور تعطیلی مدارس را صادر کرد در کنفرانس خبری گفت: 'اگر احساس مریضی نمیکنید و جزو طبقهبندی افراد پرخطر هم نمیشوید، به فعالیت روزانه خود ادامه دهید'. اندرو کومو، فرماندار همزمان به خبرنگاران گفت: 'ما باید ریلکس (آسوده) باشیم'. فرماندار نیویورک حتی گفت که افرادی که به علت کووید۱۹ بسیار بد حال شدهاند حالشان خوب خواهد شد و تنها چند عارضه گریبانشان را خواهد گرفت. او گفت: 'ما حتی فکر نمیکنیم که این اپیدمی در اینجا به اندازه سایر کشورها بحرانی شود'." بیشتر بخوانید نویسنده گزارش نیویورکر پس از مرور اظهارات شهردار نیویورک و فرماندار این ایالت پرانتزی باز کرده و گفته که از نظر او چرایی چنین اظهاراتی از سوی مقامهای سیاسی قابل درک است چرا که آنها به دنبال دور کردن ترس و امید دادن به مردم و همزمان حفظ اوضاع اقتصادیاند. "با وجود این، در زمان وقوع یک اپیدمی، چنین رویکردهایی باید کاملا وارونه شود. یعنی وظیفه یک مقام سیاسی دقیقا این است که مردم را بهراساند چرا که اگر بخواهد صبر کند تا ما به چشم خود وخامت بحران ببینیم، کار از کار خواهد گذشت. برای همین هم، کارشناسان همهگیرشناسی در نیویورک از شنیدن این اظهارات آرامشدهنده مسئولان و کم اهمیت جلوه دادن خطر از سوی شهردار دبلاسیو و فرماندار کومو، وحشت کرده بودند. جفری شمن، متخصص طراحی مدلهای برآوردکننده وضعیت بیماریها در دانشگاه کلمبیا معتقد است: 'تنها کاری که لازم بود انجام دهند این بود که به کرانه غربی (واشنگتن و کالیفرنیا) نگاه کنند و قبول کنند که بحران در راه است. برای همین بود که سیاتل، سانفرانسیسکو و پورتلند همه جا را تعطیل کردند اما نیویورک به جای توصیه به مردم برای ماندن در خانهها، توصیه به بیرون آمدن میکرد'." نیویورک بزرگترین کانون کرونا در جهان مخالفت شهرداری با تستگیری گسترده یکی دیگر از عللی که کارشناسان همهگیرشناسی در گفتگو با نیویورکر از آن تحت عنوان مشکل مدیریتی در نیویورک یاد کردهاند مربوط به اختلاف نظر میان میان سیستم بهداشتی و متخصصان نیویورکی با شهرداری این ابرشهر بر سر تستگیری و تشخیص کرونا در روزهایی است که هنوز کیتهای تشخیصی کرونا نایاب بود. "در اوایل ماه مارس، اداره بهداشت نیویورک چندین ایمیل به دفتر شهردار فرستاد و به او برای مقابله با اپیدمی پیشنهاد کرد که با توجه به نبود کیتهای تشخیص کرونا، بیمارستانها شروع به ارسال نمونه بزاق بیمارانی کنند که نشانگان آنفلوآنزا را بروز دادهاند اما تست آنفلوانزا آنها منفی بوده است. پزشکان این اداره به شهرداری نیویورک توصیه میکردند که با استفاده از این روش امکان سنجش وضعیت گسترس ویروس به وجود خواهد آمد اما شهرداری با استناد به قوانین ایالتی گفت چون این بیماران به قصد شرکت در تست کرونا در آزمایشگاه نمونه بزاق ندادهاند، عملا شهرداری قادر نخواهد بود که آمار ارایه شده از سوی اداره بهداشت را منتشر و به آن استناد کند... این در حالی بود که چنین روشی برای شناسایی میزان گسترش ویروس در گذشته نتایج بسیار قابل اعتمادی داده بود و در لسآنجلس (جنوب) و سنتا کلارا (شمال) کالیفرنیا و ایالت هاوایی مقامها در همان موقع آن را به اجرا گذاشته بودند." به گفته چارلز داهیگ، هزاران نمونه بزاق که اداره بهداشت نیویورک شروع به جمع آوری آنها کرده بود عملا غیرقابل استناد بودند چرا که شهرداری میگفت با توجه به قوانین ایالتی نمیتواند همزمان به عموم بگوید که مثلا "ما هزاران نفر را مبتلا یا مشکوک به کرونا تشخیص دادهایم اما نمیتوانیم به کسی بگوییم که آنها کیستند چرا که آنها از ابتدا برای تشخیص کرونا تست ندادهاند و رضایتنامهشان به بیمارستانها تنها شامل تست آنفلوآنزا میشود. "البته شهردار نیویورک بالاخره در ۲۳ ماه مارس به اداره بهداشت این شهر اجازه داد که از همین روش استفاده کند - یعنی حدود یک ماه بعد از آن که اداره بهداشت شروع به جمعآوری نمونه بزاقها کرده بود - اما آن وقت دیگر کرونا حسابی در نیویورک ریشه دوانده بود." آقای داهیگ همچنین رقابت سیاسی میان اندرو کومو، فرماندار نیویورک (دموکرات) و بیل دبلاسیو، شهردار نیویورکسیتی ( باز هم دموکرات) را از دیگر دلایل ناهماهنگی و تاخیر در اقدامات پیشگیرانه در این ایالت پرجمعیت آمریکا دانسته و برای اثبات نظر خود به تعارضات آشکار در اظهارات موازی این دو مقام سیاسی اشاره کرده است. "در هفدهم مارس، بیل دبلاسیو به مردم نیویورک گفت 'آماده اجرای فرمان احتمالی قرنطینه' شوند. اما در همان روز اندرو کومو، فرماندار، به یک خبرنگار گفت: 'قرار نیست اصلا دستور ماندن در خانه صادر شود'. کارمندان دفتر اندرو کومو حتی یواشکی به خبرنگاران میگفتند که شهردار دبلاسیو 'روانپریشانه' عمل میکند. سه روز بعد (بیستم مارس) اندرو کومو با صدور یک فرمان اجرایی همه فعالیتها در نیویورک را متوقف کرد که در عمل همان قرنطینهای بود که مقامها در کالیفرنیا، واشنگتن و جاهای دیگر صادر کرده بودند. سخنگوی شهردار د بلاسیو گفت که موضع شهرداری عوض شده چون وضعیت عوض شده. سخنگوی فرماندار هم در اظهاراتی مشابه گفت که آقای کومو آشکارا درباره جدی بودن این همهگیری هشدار داده است اما سعی کرده به نحوی عمل کند که مردم را نهراساند." "امروز در ایالت نیویورک گمان میرود که بیش از ۱۵ هزار نفر بر اثر کووید۱۹ جان باختهاند. در واشگتن اما این آمار تا هفته پیش کمتر از ۷۰۰ نفر بوده. اکنون نیویورک همان قوانین ماندن در خانه و فاصله اجتماعی را به اجرا گذاشته که سیاتل آغاز کرد. دادههای گوگل از اطلاعات تلفنهای همراه افراد نشان میدهد که در سیاتل حدود ۲۵ درصد جمعیت از ۶ مارس در خانه ماندند. این در حالی است که در نیویورک این دادههای گوگل، یک هفته دیرتر به چنین درصدی میرسد." تام فرایدن، مدیر سابق مرکز کنترل بیماریهای آمریکا (سیدیسی) به نیویورکر گفته از نظر او اگر نیویورک اقدامات پیشگیرانه و محدودیتهای کرونا را فقط ۱۰ روز زودتر آغاز کرده بود میتوانست از مرگ ۵۰ تا ۸۰ درصد قربانیان جلوگیری کند. نتیجهگیری این مقام بهداشتی سابق آمریکا فراتر از مرزهای آمریکا درباره کشورهایی چون اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، ایران، ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر که به اذعان خودشان "دیر متوجه گستردهشدن ویروس" شدند یا در وضع محدودیتهای قرنطینه تعلل کردند هم احتمالا صادق است. در تصویری بزرگتر، کارشناسان میگویند اگر چین درباره ظهور بیماری کووید۱۹ و انتقال انسان به انسان ویروس جدید کرونا دو یا سه هفته زودتر اطلاعرسانی کرده بود، احتمالا بین ۷۰ تا ۹۰ درصد قربانیان کرونا در جهان اکنون زنده بودند و به همین نسبت تعداد مبتلایان به این ویروس که روز دوشنبه، ۲۷ آوریل، شمارش از مرز ۳ میلیون نفر گذشت، کمتر میبود. بیشتر بخوانید کرونا چه طور معایب نظام بهداشتی آمریکا را برملا کرد؟ نیویورکر که بسیاری به آن لقب "سنگ معیار" نشریات آمریکایی را دادهاند شماره بعدی خود که قرار است هفته آینده، ۴ مه، منتشر شود را به بررسی کاستیهایی که آمریکا را به کانون کرونا در جهان بدل کرده اختصاص داده است. سیدارتا موکرجی، پزشک و نویسنده برنده جایزه پولیتزر، در گزارشی که روی جلد شماره جدید نیویورکر قرار گرفته به این موضوع پرداخته که چه طور همهگیری ویروس جدید کرونا معایب سیستم درمانی ایالات متحده را نمایان کرده است. او گزارش خود را با مثالی از ژاپن در فوریه سال ۱۹۹۷ شروع کرده است که کارخانه آیشین ساییکی، بزرگترین تولیدکننده یک قطعه کوچک تویوتا، دچار حریق میشود و خط تولید این ابرگروه خودروسازی جهان -که فقط برای چند روز دیگر این قطعه را در اختیار داشته- با خطر تعطیلی روبرو میشود اما مدیران تویوتا تنها ظرف سه روز موفق میشوند با ارایه جزییات نحوه تولید این قطعه، چند شرکت دیگر را آماده تولید آن کنند و تویوتا از سقوط به یک بحران بزرگ نجات مییابد. "پزشکی فقط یک پزشک با کیف چرمی سیاه نیست. پزشکی شامل زنجیرهای پیچیده از سیستمها و فرآیندهای بهداشتی و سلامتی است. پزشکی یک نظام پویا است که خدمات بهداشتی ارایه میکند؛ از قرص آنتی بیوتیک به کودکی که گلودرد عفونی گرفته تا کلیه جدید به بیماری که کلیه آن جوابش کرده. پزشکی همچنین برنامه تحقیقاتی و تهیه دستورالعملهایی است که از آزمایشگاه شروع و به تخت بیمار ختم میشوند. پزشکی شامل تدوین پروتکلها، سنجش کیفیت خدمات کلینیکی و کارآیی و تایید داروها و نسخههاست. نظام سلامت و پزشکی همچنین شامل چگونگی گردش اطلاعات و مرتبط کردن اطباء و کادر درمان و پرستاری است تا کیفیت خدمات بهداشتی را به طور مداوم بهبود بخشد. اپیدمی کرونا، به ما نشان داد که در برخی از این حوزهها چه تواناییهای ارزشمندی داریم. اما همزمان نمایان کرد که در چه حوزههایی ضعیف و حتی شکننده هستیم... نظامی که تصور میکردیم هم ایستایی دارد -پایدار و با ثبات است- هم توان تنظیم و اصلاح خود را دارد و مانند بدن ما، حالش خوب است. اما اپیدمی کرونا ثابت کرد که این سیستم به چالشها بزرگ بسیار حساس است، دقیقا مانند بدن که ممکن است به بیماریهای جدی واکنش شدید نشان دهد. حالا همه می پرسند که کی به حالت عادی باز میگردیم. اما من به عنوان یک پزشک و محقق، نگرانم که بازگشت به وضعیت نرمال ما را از یادگیری درباره کاستیهای این سیستم غافل کند. نباید به دنبال بازگشت باشیم باید به فکر بازبینی باشیم." مجله نیویورکر در شماره جدید خود به کاستیهای سیستم پزشکی آمریکا در خلال اپیدمی کرونا پرداخته است دکتر موکرجی در ادامه این گزارش مفصل به نقایصی چون کمبود ماسک و اقلام محافظتکننده پزشکی در آمریکا اشاره کرده و این که چه طور بیتوجهی دولت فدرال به حمایت از تولید داخلی محصولاتی چون ماسک ان۹۵ (در دوران باراک اوباما) و وابستگی آمریکا به واردات این ماسکها از چین، بیمارستانهای آمریکا را با بحران جدی از زمان آغاز اپیدمی کرونا روبرو کرده است. او این پرسش را مطرح کرده که چرا ابرکارخانجات آمریکایی نتوانستند مانند تویوتا ژاپن به سرعت خود را با وضعیت اضطراری تطبیق دهند. "در هنگام وضعیت اضطراری، ارایه خدمات بهداشتی نیازمند تامین اقلام محافظتی برای کادر درمان، شامل ماسک، دستکش و روپوش پزشکی، و تجهیزات مورد نیاز بیماران، یعنی کپسول اکسیژن و دستگاه تنفس مصنوعی برای بیماران است. در فقدان داروی شفابخش، خدمات بهداشتی بیشتر جنبه حمایتی و نگهدارنده دارد. وقتی که اپیدمی ادامه مییابد، رساندن این تجهیزات و پشتیبانی از بیمارستانها مانند اعزام نیروی تازه نفس به خط مقدم جنگ است که نیاز به برنامهریزی با دقت و هماهنگ دارد. تویوتا توانست ظرف چندروز خط تولید در آتش نابود شده را جایگزین کند اما در عوض در اینجا (آمریکا) زیرساختهای سیستم بهداشتی یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان از هم پاشید، مانند خانه یکی از آن سه بچه خوک که با کاه ساخته بود و با فوتی از هم پاشید." بیشتر بخوانید دکتر موکرجی در ادامه این گزارش مفصل به ماجرای کارخانه پرستیژ آمریتک (Prestige Ameritech) در تگزاس اشاره کرده که چه طور مدیرعامل آن بارها تلاش کرده بوده به کاخسفید و بیمارستانها و مرکز کنترل بیماریهای آمریکا گوشزد کند که باید از خط تولید ماسکهای ان ۹۵ در داخل کشور حمایت کنند تا به هنگام وقوع یک اپیدمی کشور دچار بحران نشود. اما آن طور که در گزارش نیویورکر آمده صدها نامه و ایمیل مایکل بوئن، مدیر این کارخانه، چه در سال ۲۰۱۰-۲۰۰۹ که برای کاخسفید تحت امر باراک اوباما ارسال شد و چه در سال ۲۰۱۷ که برای دولت دونالد ترامپ فرستاده شد، بیجواب مانده و همه او را "پارانویید و دچار وسواس فکری درباره خطر اپیدمیها" خواندهاند. حرفهای برنی سندرز حالا بیشتر با عقل جور میآید همزمان با انتشار گزارشهای تحقیقی-انتقادی درباره کاستیهای سیستمی و مدیریتی در نحوه مواجهه آمریکا با اپیدمی کرونا، برنی سندرز، سناتور ترقیخواه که با کنارهگیری از رقابتهای درون حزبی دموکراتها، عملا نامزدی جو بایدن را قطعی کرده، همچنان در شبکههای اجتماعی چون فیسبوک، اینتساگرام و توییتر به تلاشهایی که خود آن را "یک انقلاب" برای اصلاح آمریکا خوانده، ادامه میدهد. او در ویدیوی که روز سهشنبه، ۲۸ آوریل، منتشر کرده یک بار دیگر بر نیاز به اصلاح ساختاری نظام بهداشتی و بیمه درمانی آمریکا را تاکید میکند و میپرسد: "چرا باید کشوری که مردم آن سالانه به طور متوسط دو برابر دیگر مردمان جهان برای بیمه درمانی و خدمات بهداشتی هزینه میکنند به هنگام یک همچنین اوضاعی حتی پزشکان آنها ماسک و دستکش نباید داشته باشند؟" برنی سندرز که ایجاد بیمه همگانی و مشترک برای همه آمریکاییها را یکی از ارکان اصلی کارزار انتخاباتی خود و همچنین انقلاب اجتماعی که رهبریاش را دارد توصیف میکند، در این ویدئو وعده داده که همچنان در مقام یک سناتور و جلودار جنبش ترقیخواهی چپگرا برای ایجاد این تغییرات تلاش کند. بیشتر بخوانید | شهری که میزبان وال استریت، قلب اقتصاد جهان است و مدعی بهرهمندی از پیشرفتهترین سیستمهای بهداشتی در دنیاست چه گونه کانون کرونا شد؟ | در رسانههای آمریکا؛ چرا در نیویورک کرونا سه برابر ووهان کشت؟ |
برخی از گروههای بنیادگرا، از جمله طالبان، القاعده و داعش، ساز و کار انتخابات به شیوه کنونی را مردود میدانند و به جای آن شیوه دیگری را به نام شورای "اهل حل و عقد" پیشنهاد میکنند. آنان این شیوه را بهترین راه انتخاب کسی میدانند که در رأس قدرت قرار بگیرد و نامش خلیفه یا امیر المومنین گذاشته شود. اهل "حل و عقد" در لغت یعنی "گشودن و بستن". ریشه اصلی کلمه به شرایط زندگی عربهای بدوی بر میگردد که غالبا در حال کوچیدن از یک جای به جای دیگری بودند، و چون به تکرار بار خود را برای کوچیدن بر شتر می بستند و برای اتراق کردن میگشودند، این کلمه از آنجا وارد زندگی عمومی شد و بر کسی که در این کار مهارت داشت تعبیر اهل حل و عقد صدق میکرد. این عبارت برای سدهها در زبان عربی معنایی ساده داشت و اصطلاحی نبود که بار سیاسی یا فرهنگی خاصی داشته باشد، از همینرو نه در قرآن شریف آمده و نه در احادیث نبوی، و نه حتی در آثار فقها و مجتهدان دو سه قرن نخست تاریخ اسلام. نخستین کسی که در سیاق مباحث سیاسی تعبیر 'اهل عقد ' را به کار برد ابوالحسن اشعری، بنیانگذار مکتب کلامی اشاعره در قرن چهارم هجری بود، اما نه به مثابه اصطلاحی ویژه. ابوبکر باقلانی متکلم بزرگ اشعری در آغاز قرن پنجم نخستین کسی بود که تعبیر اهل حل و عقد را با هم به کار برد، اما با اقتباس از معنایی که در عقد نکاح به کار میرود، با تکیه بیشتر به مفهوم ولایت و اهلیت و نه به معنای خاص سیاسی که دلالت بر مکانیسم واضحی در عرصه انتقال قدرت داشته باشد. از همینرو در باره اینکه چه کسانی اهل حل و عقد شناخته میشوند، چگونه انتخاب میشوند، چه کسی آنان را انتخاب میکند، چه صلاحیتهایی به آنان داده میشود و آنان چگونه این صلاحیتها را اِعمال میکنند هیچ توضیحی نداده است. پس از او، دو فقیه دیگر، ماوردی و ابویعلی الفراء، که هر کدام کتابی به نام الاحکام السلطانیة دارند، در میانههای قرن پنجم این اصطلاح را بیشتر به کار بردند، هرچند هنوز چارچوب مفهومی آن واضح نشده بود، از اینرو گاهی آن را مترادف با 'اهل اختیار '، و گاهی 'اهل اجتهاد ' به کار میگرفتند. پس از آنان این اصطلاح در میان فقها رواج یافت و رفته رفته این پندار به وجود آمد که گویا شورای اهل حل و عقد راهکاری برگرفته از یکی از قواعد دین است و باید مطابق آن عمل کرد. اما رواج نظری این اصطلاح در میان فقیهان به رواج عملی آن در میان حاکمان نینجامید و از روزگاری که این اصطلاح بر سر زبانها افتاد تا روزی که آخرین خلیفه عثمانی برکنار شد، هیچ گاه گروه یا شورای رسمی به نام اهل حل و عقد وجود خارجی پیدا نکرد، و هیچ خلیفهای با رای این شورا به حکومت نرسید. اگر چنین اصلی در شریعت وجود میداشت، خواه نخواه، نهادی هرچند صوری و نمایشی به نام اهل حل و عقد در تاریخ اسلام تاسیس میشد و مانند نهاد سلطنت و در کنار آن تداوم پیدا میکرد. وجود حتی ظاهری یک نهاد با گذشت زمان سبب شکلگیری سنتی سیاسی و اجتماعی به پیرامون آن میشد و در فرهنگ سیاسی عامه نیز القاب و عناوینی به آن تعلق میگرفت. اگر چنان میشد مردم صنف یا جماعت خاصی را به عنوان اعضای شورای حل و عقد میشناختند و یا کسانی برای اکتساب این عنوان تلاش میکردند، و حتما در زندگینامه برخی چهرههای سیاسی یا علمی ذکر میشد که در فلان دوره تاریخی عضو شورای حل و عقد بودهاند، چیزی که از حافظه تاریخی مسلمانان غایب است. نظریه اهل حل و عقد نظریهای یتیم بود که هیچ مرجع و نهادی در تاریخ اسلام به آن اهتمام نداشت و کسی در پی اجرا و تطبیق آن برنیامده است. پرداختن برخی فقها به آن برای دراز کردن تومار بود تا این موضوع از قید قلم نماند، نه اینکه عملا کسی داعیه ایجاد آن را داشته باشد و برای آن تلاشی به خرج دهد. این را وقتی بهتر میتوان فهمید که آن را با موضوعِ، مثلا، مشروطیت که راهکاری عملی برای مهار مستبدان بود مقایسه کرد و دید که چگونه کسانی برای تحقق آن شروع به مبارزه کردند و در این راه چه قربانیهایی دادند. علاوه بر اینکه نظریه حل و عقد اساسا در تاریخ اسلام جنبه عملی پیدا نکرد و صرفا یک نظریه متروک بود که تاثیری عملی بر روند تحولات سیاسی و انتقال قدرت نداشت، همچنان این نظریه هیچ راهکاری برای پاکسازی ساختار قدرت از بزرگترین آفت آن که استبداد است نداشته، بلکه در خدمت آن قرار میگرفت. نظریه حل و عقد اگر در سطح عملی پا نگرفت، در سطح نظری هم تلاش نکرد که این بیماری مزمن را از بدنه نظام قدرت بزداید و توضیح دهد که برای مهار خلفای خودسر چه تدابیری سنجیده است. این مشکل از این جهت بسیار جدی است که امیرالمومنین یا خلیفه در فقه سنتی از صلاحیت مطلق برخوردار است و طبق ظاهر برخی از نصوص دینی حکم او در درجه بعد از حکم خدا و پیامبر قرار گرفته، و جنبه قدسی پیدا میکند. با چنین صلاحیت بیحد و حصری که به این مقام داده میشود نه تنها رای مردم به پشیزی نمیارزد حتی رأی همان اهل حل و عقد هم مثل جاده یکطرفه عمل میکند، یعنی از آن برای روی کار آوردن این حاکم مطلق العنان و تثبیت قدرت و صلاحیت او استفاده میشود اما برای محدود کردن اختیارات او یا برکناریاش کارایی ندارد. در تمام تاریخ هزار و چهار صد سال اسلام حتی یک بار اتفاق نیفتاده است که شورایی به نام اهل حل و عقد تشکیل شده و سندی در باره محدود کردن اختیارات خلیفهای صادر کرده باشد چه رسد به اقدام به برکناریاش. در عصر حاضر، پس از آشنایی با روشهای مدرن حکومتداری، که رای مردم مبنای مشروعیت نظامها شناخته میشود، و سازوکار تحقق بخشیدن به آن در بیشتر کشورها انتخابات پارلمانی و ریاستی است. برخی از بنیادگرایان دینی، از جمله حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین، ادعا کردند که شورای حل و عقدی که در گذشته گفته شده است به همین شیوه نزدیکی دارد. او در رساله نظام الحکم میگوید: "اما اینکه گفته میشود باید به رای مردم احترام نهاد و لازم است که حکومت آیینهدار رای مردم و مشارکت درستشان در حکومتداری باشد، همانا باید گفت که اسلام شرط نکرده است تا دیدگاه فرد به فرد در باره هر چیز پرسیده شود، چیزی که امروزه رفراندوم یا همهپرسی نامیده میشود؛ بلکه در حالتهای عادی به اهل حل و عقد اکتفا کرده است بدون اینکه نام و شخصیت شان را تعیین کند... امروزه نظام پارلمانی جدید راه رسیدن به اهل حل و عقد را هموار کرده است از طریق نظام انتخابات و شیوههای گوناگون آن که متخصصان قانون و قانونگذاری وضع کردهاند، و اسلام با این نظم و ترتیب مخالفتی ندارد به شرط اینکه به گزینش اهل حل و عقد بینجامد." در باره اینکه اهل حل و عقد دقیقا چه کسانی با چه ویژگیهاییاند؛ البنا به جای تکیه بر علوم سیاسی به اقوال فقیهان مراجعه کرده و میگوید: "بر پایه آنچه از ظاهر سخنان اهل فقه و اوصافی که آنان برای اهل حل و عقد بیان کردهاند دانسته میشود، این وصف بر سه گروه راست میآید: یکی فقیهان مجتهدی که در فتوا و استنباط احکام شرعی قابل اعتماد هستند، دوم صاحبان تجربه در شئون عمومی، و سوم کسانی که دارای نوعی جایگاه رهبری یا سروری در میان مردم هستند مانند بزرگان خاندانها، موسفیدان قبایل و رؤسای گروهها." اما از آنجا که استبداد نه در گذشته نگرانی عمده فقیهان بود و نه اکنون گروههای بنیادگرا با آن مشکل دارند، حسن البنا پذیرش تصمیم شورای حل و عقد را برای خلیفه یا امیرالمومنین الزامی نمیداند و تنها برای آن نقش مشورتی قایل است. یعنی اگر شورای حل و عقدی هم وجود داشته باشد و مشورتهایی هم به امیرالمومنین خود بدهند او الزامی ندارد که به آن مشورتها عمل کند، یا نادیده بگیرد، بدون اینکه کار او نادرست دانسته شود. اختیارات شورا در مقایسه با اختیارات خلیفه وامیر المومنین از دیرباز در میان فقیهان و صاحبنظرانی که در این باره بحث کردهاند به شکل این پرسش مطرح شده است: "هل الشوری مُعْلمة أم مُلزمة؟" یعنی آیا فیصلههای شورا تنها جنبه پیشنهادی دارد یا جنبه الزامی؟ پاسخ بیشتر آنان این است که نقش آن در حد پیشنهاد دهنده است و نه الزامآور. قرضاوی این را از حسن البنا نقل کرده است. مودودی، متولی شعراوی، محمد یوسف موسی، فتحی یکن و بسیاری دیگر هم نظری مشابه دارند. البته شماری از فقیهان، مانند ابن عطیه از قدما و طاهر بن عاشور از معاصران، بودهاند که مصوبات شورا را برای رأس قدرت الزامی دانسته و معتقد بودند که اگر او از آن سرپیچی کرد باید از مقامش عزل شود، اما این نظریه طرفدار بسیار اندکی دارد و چون در مقابل نظریه اکثریت فقیهان قرار میگیرد تا امروز جایگاهی پیدا نکرده است. افزون بر اینها، در عموم سازمانهای اسلام سیاسی گرایش شدیدی به تمرکز قدرت وجود دارد، و الزامی کردن مصوبات شورا با این گرایش دیرینه سازگار نیست. آنان ترجیح میدهند که شورایی وجود داشته باشد تا به تصامیم آنها مشروعیت بدهد، اما فاقد چنان اختیاراتی باشد که مزاحم مقام رهبری نشود. با این حساب، شورای حل و عقد اگر فرضا شکل هم بگیرد زیر تاثیر دو عامل مهم قرار خواهد گرفت اول خوی و منش آن رهبر خودکامهای که این جمع را برای مشروعیت دادن به جایگاه، اختیارات و تصمیمهای خود گرد آورده است، دوم سطح فرهنگی جامعهای که به آن تعلق دارد. جوامعی که به درستی وارد عصر مدرن شدهاند بستری سازگار برای ظهور نهادهای واپسگرایی از این نوع نیستند، و تنها در جوامعی امکان ظهور آنها وجود دارد که سنتهای ستبر قرونوسطایی مانع پیوستن آنها به عصر حاضر شده و از نوزایی آن جلوگیری میکند. از این منظر، شورای حل و عقدی که طالبان بر آن تاکید میکنند نه منبع قرآنی دارد و نه به سنت پیامبر و یا حتی میراث مجتهدان بزرگ. بلکه بازنمود گزینهای انفعالی از سوی برخی فقهای دورههای انحطاط تمدن اسلامی است که در اثر ناکامی در اصلاح دستگاه قدرت به آن متوسل شده بودند. در این میان، برداشت طالبان از اهل حل و عقد بدویتر از دیگر گروههای بنیادگراست، چراکه آنان به صاحبان هیچ تخصص دیگری بها نمیدهند و تنها بخشی از ملاهای کم دانش روستایی را شایسته این امر میدانند. آنان برای سرکوب آزادی بیان، محو نهادهای جامعه مدنی، شلاق زدن مردمان عادی، در هم شکستن غرور و عزت شهروندان و خلاف شرع خواندن هر فعالیت فردی یا جمعی که منافی قدرت مطلقه آنان باشد، به مشتی آدم دهانبسته نیاز دارند که از نشانی دین به استبداد آنان مشروعیت بدهند. در تجربه نخست گروه طالبان، ملا عمر امیر یک گروه شورشی مسلح بود که پس از سیطره قهری به کمک استخبارات پاکستان در چند ولایت افغانستان، شماری از این دست ملاها را به نام شورای حل و عقد در قندهار گرد آورد تا او را امیر المومنین بخوانند. این شورا نه اعضای ثابت داشت، نه دفتر مشخص برای آن در نظر گرفته شده بود، نه لایحه و مقررهای قانونی برای آن وضع شده بود، نه مدت اعتبار آن معلوم بود، نه صلاحیت نظارت بر امیر المومنین خود را داشت و نه هیچ تاریخچهای از فعالیت آن به ثبت رسید؛ به گفته مولانا در مثنوی "این چنین شیری خدا هم نافرید." طالبان در دهه ٩٠ که با حکومت مجاهدین میجنگیدند برای ادامه جنگ و کشتار خود نیاز داشتند از جایی تایید بگیرند، و برای این کار شورای حل و عقد را برگزار کردند. البته دو سه سال پیش از آن حکومت مجاهدین نیز از همین شیوه برای تداوم کار خود سود جسته و سپس در برابر طالبان به زانو در آمده بود. حال نگرانی اصلی این است که شورای حل و عقد، در عمل تنها برای بستن استفاده شود و نه گشایش. | این مطلب را محمد محق، کارشناس امور دینی و سفیر افغانستان در مصر برای صفحه ناظران بیبیسی فارسی فرستاده است و در آن به نقد نظریه "شورای حل و عقد" طالبان پرداخته است. | نقد نظریه 'شورای حل و عقد' طالبان به جای انتخابات |
غواصان نیروی دریای تایلند که با ظروف آکسیژن مجهز هستند به جستجوی جوانان مفقودشده ادامه می دهمد در حالی که تلاش ها برای پیدا کردن این تیم وارد روز سوم می شود معاون نخست وزیرتایلند گفته خوشبین است که این نوجوانان زنده باشند. پیدا شدن ردپاهای تازه در داخل غار به این خوشبینی دامن زده است. اعضای این تیم که بین ۱۱ تا ۱۶ ساله داشتند همراه با مربی خود روز شنبه وارد این رشته غارهای زیرزمینی تو در تو در استان جیانگرای شدند . غار تاملوانگنانگنان یکی از جاذبههای گردشگری تایلند است. اما پس از ورود این بازیکنان به غار سیل ناشی از بارانهای موسمی بعضی از دهانههای غار را فرا گرفت و وارد غار شد. بالا بودن سطح آب در غار ادامه جستجو را ناممکن ساخته و امروز سه شنبه غواصان نیروی دریایی تایلند تلاش های خود را از سر گرفتند. خویشاوندان مضطرب اعضای تیم در خارج از مجموعه غارها برای انجام مراسم سنتی جمع شدهاند. این سلسله غارها حدود ده کیلومتر طول دارد. امدادگران می گویند تا کنون شش کیلومتر را جستجو کردهاند اما رانش زمین و بالا بودن آب مانع کارشان می شود. امدادگران امیدوارند وقتی سیل وارد غار شده بازیکنان این تیم به اعماق غار رفته و آنجا به هوا دسترسی داشته باشند. جستجوگران دوچرخهها، کفش فوتبال و کوله پشتیهای اعضای این تیم را یافتهاند. بیشتر بخوانید: | غواصان نیروی دریایی تایلند هنوز در تلاشند دوازده عضو یک تیم فوتبال نوجوانان و مربی ٢٥ سالهشان را که روز شنبه در غاری در نزدیکی مرز تایلند با میانمار مفقود شدهاند پیدا کنند. صد ها نفر از مردم محلی هم به این جستجو پیوستهاند. | بازیکنان تیم فوتبال ناپدیدشده در غار ممکن است 'هنوز' زنده باشند |
پس از یک ماه اعتراضات گسترده و اعتصابات سراسری، ژنرال شارل دوگل که انگار چند ساعتی به آلمان غربی گریخته بود، بازگشت و در سخنرانی رادیویی اعلام کرد که از ریاست جمهوری فرانسه استعفا نمیدهد. ارتش فرانسه خود را برای مقابله با یک انقلاب تمام عیار و حتی جنگ برای پس گرفتن پاریس در صورت تسخیر ساختمانهای دولتی به دست معترضان آماده کرده بود. فرمانده نیروهای مسلح در بادن بادن آلمان به ژنرال دوگل اطمینان خاطر داده بود که او پشتیبانی ارتش را دارد. رییس جمهور فرانسه مجلس را منحل کرد و به کارگران دستور داد اعتصاب را خاتمه دهند، وگرنه وضعیت اضطراری برقرار خواهد شد. به این ترتیب درست همان روزی که نیم میلیون نفر در خیابانهای پاریس به خیال خود با شعار "دوگل به سلامت!" پایان ماجرا را اعلام کردند، نظام سیاسی حاکم بر فرانسه خطر انقلاب را از سر گذراند و خود را تثبیت کرد. شورش: واقعبین باش و ناممکن را بخواه در سال ۱۹۶۸ کشورهای بسیاری صحنه اعتراضهای مردمی گسترده و کم سابقه بودند. جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا، موج جدیدی از مبارزه برای حقوق زنان، جنبش ضدجنگ، جنبش طرفداران محیطزیست و اعتراضات گسترده ضد نظامهای سیاسی کشورهای مختلف در این سال پا گرفتند و به اوج رسیدند. پنجاهمین سالگرد مه ۶۸ تامی اسمیت و جان کارلوس هنگام پخش سرود ملی آمریکا در المپیک ۱۹۶۸ مکزیک مشت خود را به نشانه اعتراض به تبعیض علیه سیاهپوستان بالا میبرند اغلب این جنبشهای اعتراضی رهبر و تشکیلات واحد، یک هدف سیاسی مشخص مشترک، یا خط فکری یکسانی نداشتند، اما اصول، روشها، ویژگیها و شکل بروزشان مشابه بود. معترضان ۶۸ "ضدسیستم"، یعنی علیه وضعیت موجود و نظم حاکم بودند و بسیاری از آنها خود را "انقلابی" میدانستند. مخالفت بنیادی آنها با وضع موجود تنها به مخالفت با جریانهای حاکم یا حتی کلیت نظام سیاسی خلاصه نمیشد، بلکه آنها از ساختارهای کلان اقتصادی و امور بین الملل گرفته تا جنبههای شخصی زندگی روزمره همچون روابط جنسی انتقاد میکردند، به دنبال رهایی از روندهای غالب بودند و رویای شکل جدیدی از جامعه را در سر داشتند. جامعهای آزاد از هر شکل تبعیض، سرکوب و سلطه که در آن آزادیهای سیاسی و مدنی به طور حداکثری متحقق شود و شهروندان فارغ از طبقه، نژاد و جنسیت با یکدیگر برابر باشند. تظاهرات ضدجنگ ویتنام در لندن البته که آزادی و برابری، به معنایی که امروزه میفهمیم، دست کم از قرن هجدهم و انقلاب فرانسه به بعد پای ثابت شعارهای سیاسی بودهاند، اما تحول جدید در این دوره، پیوند دادن اشکال مختلف سلطه و سرکوب و در نتیجه همبستگی برای پیوند دادن اشکال مختلف مقاومت بود. چنان که یکی از شعارهای ۶۸ میگفت: "رهایی انسان همهجانبه خواهد بود، یا اینکه هیچ رهایی در کار نیست." بر همین مبنا بود که جنبش دانشجویی در آن دوره تاکید فراوانی بر اتحاد با جنبش کارگری و جنبشهای ضداستعماری کشورهای دیگر داشت. معترضان ۶۸ ضداقتدارگرایی و نهادهای اعمال اقتدار دولت همچون پلیس بودند و برخی گرایشهای آنارشیستی داشتند. آنها ضدسرمایهداری، ضدنژادپرستی، ضدامپریالیسم و مخالف "سازش" با سیستم بودند. یک ویژگی عمده اعتراضات ۶۸ این بود که با وجود چپگرایانه بودن خواستهها و نقدها، بسیاری از معترضان به جریانهای چپ تثبیتشده، یعنی احزاب سوسیال دموکرات و غیرانقلابی از یک سو و احزاب کمونیست طرفدار شوروی از سوی دیگر، بدبین بودند و به جای آنها از امثال چهگوارا، هوشی مین و مائو الگو میگرفتند. دانشجویان با تصرف سوربن تصاویر رهبران کمونیست را به دیوار زدند اختلاف "شصت و هشتیها" و حزب کمونیست فرانسه تا جایی بود که بسیاری معتقدند حزب کمونیست فرانسه به دنبال جلوگیری از وقوع انقلاب بود. جنبشهای این مقطع برخلاف جنبشهای مشابه دورههای گذشته، علاوه بر ارزشها و آرمانهای جمعی، تاکید پررنگی هم بر شکوفایی فردیت و رهایی در جنبههای شخصی زندگی داشتند. به این ترتیب نسل جدیدی از فعالان سیاسی، هنرمندان، فیلسوفان و نظریهپردازان علوم اجتماعی متولد شدند که بعد از نیم قرن افکارشان هنوز سهم عمدهای در فرهنگ سیاسی جهان دارد. از سوسیالیسم با چهره انسانی تا مارکسیسم با گرایش گروچو سال ۱۹۶۸ میلادی با دو شوک بزرگ برای دو ابرقدرت شرق و غرب، یعنی شوروی و آمریکا آغاز شد. تلاش شهروندان پراگ برای مقاومت در برابر پیشروی تانکهای شوروی در شهر در چکسلواکی، الکساندر دوبچک به قدرت رسید، رهبر کمونیستی که با طرح "سوسیالیسم با چهره انسانی" به دنبال اعطای آزادیهای سیاسی و مدنی بیشتر و همچنین رفتن از اقتصاد متمرکز به سمت اقتصاد بازار بود. در ویتنام نیروهای ویتکنگ حمله غیرمنتظره وسیعی به نام عملیات عید تت ترتیب دادند که مواضع متعددی، از جمله سفارت آمریکا در سایگون را هدف گرفت. پیامد این دو شوک ماه ژانویه، مجموعهای از اعتراضات دامنهدار بود. در بلوک شرق به جز چکسلواکی، در لهستان و یوگسلاوی هم اعتراضات بیسابقهای با خواست آزادی سیاسی برگزار شد. ضربه عملیات تت هم استراتژی دولت آمریکا در جنگ ویتنام را برای مردم آمریکا زیر سوال برده بود و نیمی از مردم مخالف ادامه جنگ بودند. در چنین موقعیتی جنبش صلح در کشورهای مختلف حول مخالفت با جنگ ویتنام تقویت شد. تظاهرات ضد جنگ ویتنام در مقابل نشست حزب دموکرات در آمریکا برخی از بزرگترین اعتراضها در آلمان غربی در جریان بود، البته نه فقط در اعتراض به آمریکا و جنگ جاری در ویتنام، که همچنین به بازخواست گذشته آلمان در جنگ جهانی دوم. برخلاف آلمان شرقی، در آلمان غربی هنوز عدهای از قضات، ماموران پلیس و کارمندان دولتی دوران نازی سر کار بودند. وضعیت به ترتیبی بود که حتی رییس جمهور آلمان غربی، هاینریش لوبکه، متهم بود که در طراحی اردوگاههای مرگ نازیها نقش داشته است. جوانهای معترض به این وضعیت از والدینشان میپرسیدند: "موقع جنگ چه کار میکردی؟" از زمانی که پلیس یکی از دانشجویان معترض را هنگام سفر محمدرضا شاه در برلین کشت، آلمان غربی برای ماهها صحنه اعتراض بود، اما در ماه آوریل و با سوءقصد به جان رودی دوچکه، یکی از رهبران جنبش دانشجویی که در روزنامه دست راستی بیلد "دشمن ملت" لقب گرفته بود، اعتراضها شدت گرفت. جنبشهای مشابهی در ژاپن، ایتالیا و بریتانیا نیز در جریان بود. مقابله پلیس توکیو با دانشجویان معترض به پهلو گرفتن ناو هواپیمابر اتمی آمریکا در یکی از بنادر ژاپن در ۱۵ مارس روزنامه لوموند در مقالهای نوشته بود چنان کسالتی بر جامعه فرانسه حاکم است که کسی حال اعتراضهای مشابه دیگر کشورها را ندارد. این برداشت از وضعیت به زودی شدیدا غلط از آب در آمد و جنبشی عظیم فرانسه را هم در بر گرفت. جنبشی که وضعیت موجود و حتی نقد وضعیت موجود را ریشخند میکرد. یکی از دیوارنوشتههای مه ۶۸ انشعابات مارکسیستی و گروچو مارکس، کمدین آمریکایی را به هم میدوخت و میگفت: "من مارکسیست هستم، با گرایش گروچو". وقایع فرانسه؛ سنگر خیابانها را میبندد، اما راهها را میگشاید ۲۲ مارس ۱۹۶۸: گروهی از دانشجویان ساختمان اداری دانشگاه نانتر را در اعتراض به برخورد با فعالان ضدجنگ اشغال میکنند. پلیس به محل دانشگاه میرود و پس از چند روز کلاسها تعلیق میشود. ۱ مه: روز جهانی کارگر در فضایی تنشآلود برگزار میشود. شایعه شده که یک گروه دانشجویی دست راستی در صدد حمله به دانشگاه نانتر است. ۲ مه: ساختمان اتحادیه دانشجویی در سوربن آتش میگیرد. دانشجویان دست راستیها را مقصر میدانند و به دنبال سازماندهی تظاهرات متقابل در برابر تجمع دست راستیها هستند. ۳ مه: رییس دانشگاه نانتر دانشگاه را میبندد. رییس دانشگاه سوربن پلیس را به دانشگاه راه میدهد و دانشجویان با پرتاب سنگ مقابل ماموران مقاومت میکنند. بیش از صد نفر زخمی و صدها نفر بازداشت میشوند. سوربن تعطیل میشود. ۵ مه: دانشجویان با اشغال ساختمان اداری نانتر یک نشست عمومی برگزار میکنند. پلیس نانتر را محاصره میکند. سرکوب خشن معترضان افکار عمومی را با آنها همراه کرد ۶ مه: با فراخوان اتحادیه دانشجویان هزاران نفر به سمت سوربن تحت کنترل پلیس راهپیمایی میکنند. دانشجویان در برخورد با ماموران سنگرهایی در خیابان برپا میکنند. صدها دانشجو و صدها مامور پلیس زخمی و صدها نفر بازداشت میشوند. اعتراضات به دیگر شهرها سرایت میکند. ۱۰ مه: دوباره راهپیمایی بزرگی با حضور هزاران نفر برگزار میشود که به برخورد با پلیس میانجامد. دانشجویان با برپا کردن سنگرها اماکنی را به اشغال خود درمیآورند. سرکوب خشن پلیس باعث میشود که افکار عمومی به حمایت از دانشجویان معترض جلب شود. ۱۳ مه: اتحادیههای کارگری و احزاب چپگرا برای حمایت از دانشجویان فراخوان یک اعتصاب سراسری ۲۴ ساعته را میدهند. جمعیتی بین ۸۰۰ هزار تا یک میلیون نفر در پاریس راهپیمایی میکنند. با اعلام نخست وزیر سوربن بازگشایی میشود و بلافاصله دانشجویان اشغال دائمی دانشگاه را اعلام میکنند. سوربن صحنه جلسات عمومی بحث سیاسی میشود. ۱۴ مه: ژنرال دوگل برای سفری رسمی راهی رومانی شد. ۱۵ مه: دانشجویان سالن تئاتر ملی را، به عنوان یکی از نمادهای فرهنگ بورژوازی، اشغال میکنند و آن را به مرکزی برای جلسات عمومی و تولید آثار فرهنگی انقلابی بدل میسازند. بعد از نمایش فیلمی از ژان لوک گدار در جشنواره فیلم کن، دست اندرکاران سینمای فرانسه اعلام کردند که در همبستگی با معترضان این جشنواره را نیمه کاره پایان میدهند ۱۶ و ۱۷ مه: اشغال کارخانهها به دست کارگران و اعتصابهای کارگری وسعت میگیرد. ۱۸ مه: صدها هزار نفر از کارگران و کارکنان شرکتهای خصوصی و بخش دولتی اعتصاب میکنند. ۱۹ مه: جشنواره فیلم کن نیمه کاره تعطیل میشود. ۲۲ مه: شمار کارگران و کارکنان اعتصابی به هشت میلیون نفر میرسد. کارگران راه آهن فرانسه در ایستگاهی در پاریس به اعتصابات سراسری پیوستهاند ۲۴ مه: ساختمان بورس اوراق بهادار پاریس به آتش کشیده میشود. درگیریهایی در شهرهای استراسبورگ، بوردو، نانت و لیون رخ میدهد. دوگل در نطقی تلویزیونی وعده همهپرسی میدهد، اما معترضان در شعارهایشان استعفای او را میخواهند. ۲۵ تا ۲۷ مه: مذاکراتی بین دولت، اتحادیههای کارگری و اتحادیه اصناف انجام میشود و نتیجه مذاکرات افزایش تقریبا ۳۰ درصدی حداقل دستمزد و همچنین بالا بردن متوسط دستمزد است. عدهای از معترضان این پیشنهادها را ناکافی میدانند و اعتصاب و اعتراض را ادامه میدهند. ۲۹ مه: ژنرال دوگل با لغو جلسه هیات دولت مخفیانه به آلمان غربی میرود. ژنرال دوگل پس از اطمینان از حمایت ارتش از استعفا منصرف شد ۳۰ مه: نزدیک نیم میلیون نفر علیه دوگل تظاهرات میکنند. اما او که از پشتیبانی ارتش مطمئن است مجلس را منحل اعلام میکند و دستور پایان اعتصابها را میدهد. صدها هزار نفر در حمایت از دوگل تظاهرات میکنند. ژوئن: با وجود تداوم اعتراضات پراکنده عموم کارگران به کار بازمیگردند. در انتخابات احزاب نزدیک به دوگل به پیروزی چشمگیری میرسند. شخصی سیاسی است از قرن نوزدهم و با رونق مارکسیسم، که ماهیت سیاسی روابط اقتصادی را نشان میداد و مناسبات سیاسی را بر پایههای اقتصادی تحلیل میکرد، خطی در میان جریانهای سیاسی قدرت گرفته بود که مبارزه سیاسی و آزادیخواهی را در ادامه "نبرد طبقاتی" دنبال میکرد. اما جنبشهایی که در ۱۹۶۸ به اوج رسیدند منتقد اولویت محض تحلیل طبقاتی و عاملیت طبقه کارگر به عنوان یک نیروی رهاییبخش بودند. دانشجویان یک دانشکده هنر در لندن تحصن کردهاند مبارزه برای حقوق زنان یا مبارزه با نژادپرستی در سال ۱۹۶۸ متولد نشد، اما این سال نقطه عطف روندی بود که مبارزهجویی و رادیکالیسم چپگرایان از احزاب با تشکیلات و ایدئولوژی مستحکم، به جنبشهای سیالی منتقل شد که سرکوب و آزادی را در حوزههای مختلفی میدیدند: از تختخواب تا دولت. شروع اعتراضات دانشجویی فرانسه در دانشگاه نانتر، از جمله به این خواسته برمیگشت که دانشجویان دختر و پسر بتوانند در خوابگاه با هم بخوابند. موج دوم فمینیسم که در همین سالها قدرت گرفت از ماهیت سیاسی امور شخصی میگفت و دانشجویان رمانتیک فرانسوی عشقبازی را به انقلاب تشبیه میکردند. آرمانگرایی سرخوشانه معترضان و شورش آنها بر فرهنگ هنوز غالب مسیحی و محافظهکار چنان بود که اعلام کنند "ممنوعیت ممنوع است". نسلی که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم رشد کرده بود فرهنگ جدید خود را میآفرید و رهایی را در جنبههای مختلف زندگی شخصی روزمره جستجو میکرد. جستجویی که محدود به فرانسه و مه ۱۹۶۸ نبود، هرچند که در مه ۶۸ فرانسه بیانی موجز و کوبنده پیدا کرد. شکست: زنده باد قدرت خیال! انقلابیون ۱۹۶۸ دنبال تغییر جهان بودند و با دستاوردهایی مانند حق سقط جنین، قوانین ضدتبعیض نژادی و حمله ویرانگر به فرهنگ محافظهکار، جهان را تغییر هم دادند، اما احتمالا نه آن طوری که میخواستند. مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی در سال ۱۹۶۸ ترور شد در فرانسه کمتر از یک ماه پس از اعتراضات ماه مه احزاب طرفدار دوگل با پیروزی در انتخابات در قدرت تثبیت شدند. حزب کمونیست فرانسه به مرور موضوعیت سیاسی خود را از دست داد و حزب سوسیالیست هم بیشتر و بیشتر به سیاستهای اقتصاد بازار متمایل شد. ۵۰ سال بعد، شاید فرانسه تنها کشور بزرگ غربی باشد که در هر دوره انتخابات ریاست جمهوری آن چند نامزد تروتسکیست و مائوییست هزاران رای میآورند، اما واقعیت این است که مرکز ثقل صحنه سیاسی فرانسه به راست گرویده، تا جایی که حزب راست افراطی جبهه ملی یک سوم آرا را دارد. تصویری که از ۱۹۶۸ فرانسه به یاد مانده تصویر اشغال دانشگاهها و دیوارنوشتههای شوخ و کوبنده است. اما شورش دانشجویان و جوانان آرمانگرا اتفاقی خارقالعاده نیست و این نبود که مه ۶۸ فرانسه را به رویدادی بی نظیر تبدیل کرد، بلکه اعتصاب سراسری خودجوش میلیونها کارگر بود که دولت دوگل را لرزاند. دانشجویان انقلابی ۶۸ بر شعار اتحاد با کارگران تاکید داشتند و کارگران به حمایت آنان اعتصاب کردند، اما واقعیت این است که پس از توافق دولت با اتحادیهها برای افزایش دستمزد، اعتصاب تمام شد و از آن اتحاد جز شعار و خاطره چیزی نماند. امتیازهایی که کارگران فرانسوی به دست آوردند به طور چشمگیری نابرابری اقتصادی را در فرانسه کاهش داد، اما در عین حال چشمانداز احتمالی یک انقلاب دیگر در این کشور وجود ندارد. نقدهای بنیادی کلان و ایدههایی مثل "اقتصاد بیمار است، بگذارید بمیرد" هرقدر هم کوبنده و زهردار باشند، در مواجهه با مسایل مبرم جاری کارایی چندانی ندارند. همین بود که انقلابیون ۶۸ با شعار "زنده باد قدرت خیال"، توانستند به قول هربرت مارکوزه، فیلسوف آلمانی، با "امتناع بزرگ" هرگونه اقتداری را، از دولت و پلیس و کلیسا گرفته تا حزب کمونیست و رهبران اتحادیه کارگری زیر سوال ببرند و فهم جامعه از خودش را در هم بریزند، اما نتوانستند چشمانداز بدیلی ارائه کنند که ورای فرهنگ و زندگی روزمره، و در سطح سیاست کلان، تخیل جمعی و نهادهای عمومی را فتح کند. در پنجاهمین سالگرد وقایع مه ۶۸، پاریس باز هم صحنه اعتراضاتی بود. اما این بار هرچند که خودروهایی به آتش کشیده شد، کمتر کسی انتظار تغییری بنیادی داشت تانکهای شوروی بر بهار پراگ راندند، اعتراضات ایتالیا به یک دهه ناآرامی و درگیریهای خشونتبار انجامید، مارتین لوترکینگ کشته شد، ریچارد نیکسون، از دستراستیترین رییسجمهورها، در آمریکا به قدرت رسید، جنگ ویتنام هفت سال دیگر ادامه پیدا کرد، و کار جنبش دانشجویی آلمان به انشعاب کشید. خیلی از فعالان ۶۸، مثل یوشکا فیشر، برنارد کوشنر و دانیل کوهن بندیت، در آرمانگرایی خود "تجدیدنظر" کردند و به سیاستمدارانی درون همان سیستمی بدل شدند که منتقدش بودند. با این وجود قدرت خیال مه ۶۸ چنان زیاد بود که پس از ۵۰ سال هم هنوز بسیاری از چپگرایان درگیر آن هستند و هم پوسترهای آن در حراجیهای لندن به بهای چند هزار پوند فروخته میشوند. ۵۰ سال پس از اعتراضات مه ۶۸ شعارها و آثار هنری مرتبط با آن هنوز برای بسیاری الهامبخش هستند | پنجاه سال پیش در چنین روزی، در فرانسه انقلاب نشد. | سال شورش و شکست؛ ۵۰ سال پس از ۱۹۶۸ |
اما اگر يک بار ديگر متولد می شديم دلمان می خواست کدام باشيم مرد يا زن؟ اين پرسش را با کيانوش هاشميان، استاد دانشگاه و روانشناس، در ميان گذاشتيم: مطرح کردن اين گونه سوالات مهم است. نقش جنسيتی، (SEX TYPING) در سال های اوليه زندگی با نحوه برخورد والدين با فرزندانشان و عوامل بيرونی مثل اسباب بازی و لباس معلوم می شود اما بعد مدرسه و خانواده خودپنداری دخترها و پسرها را شکل می دهند. اما با بالا رفتن سن مسائل فرهنگی، محلی، آموزشی و اجتماعی می تواند تاثير مثبت يا منفی بر خودپنداری ما از جنسيتمان بگذارد. در جامعه کنونی ايران به نظر می رسد که به خاطر اين که ابراز وجود در ميان دختران افزايش يافته آنها به جنسيت خودشان بيشتر علاقمند شده اند و مثلا در سنين دبيرستان و دانشگاه اگر از دختران بپرسی که می خواستيد پسر بوديد، می گويند که "نه من از دختر بودن خودم راضی هستم." البته اين سوال از مردها و آقايون نمی شود چون در طول تاريخ مرد قبول کرده که مردانگی او بر زن برتری دارد، اما زن تقلا کرده که خودش را به موقعيت های مرد برساند و خوشبختانه موفق هم شده است. در دوره مدرنيسم و پس از آن پست مدرنيسم - بر خلاف دوران سنت گرايی - زن و مرد با يکديگر سرگرم فعاليت خارج از خانه هستند و در کنار هم و برای هم تلاش می کنند و به برابری رسيده اند. حالا ممکن است در برخی جوامع اين طور نباشد ولی وقت لازم است تا آنها هم به اين نقطه برسند چون اين روند چاره ناپذير است. اگر اين نظر سنجی در يکی از کشورهای اسکانديناوی صورت می گرفت حتی يک دختر و زن جوان هم نمی گفت که ترجيح می دهد مرد باشد. در اين کشورها برابری زن و مرد به مرحله ای رسيده که مسئله ای حل شده است. اما مثلا اگر يک خانواده سوماليايی به اين کشورها برود اين موضوع به لحاظ فرهنگی برای آنها شک آور خواهد بود. حتی در کشوی مانند سوئيس، که مهد پيشرفت تلقی می شود، تا چند سال پيش خانم ها حق رای نداشتند. اگر چنين نظرسنجی از پسران و مردان جوان 5 تا 25 ساله در ايران می شد به احتمال زياد آنها همانطور که از پدران خود فراگرفته اند که به "مردانه" رفتار کردن، تکيه کنند علاقه ای به اين که زن متولد شوند نشان نمی دادند. من اگر بار ديگر بدنيا می آمدم همچنان به برابری زن و مرد باور داشتم و اين که اگر آموزش درست باشد و برابری در جامعه باشد فرق نمی کند که فرد زن باشد يا مرد. خدمات | در دوره های مختلف زندگی متوجه می شويم که بدون نظرخواهی از ما هويت و مسير زندگيمان رقم خورده و ما در تعيين آن حق انتخابی نداشته ايم. مثلا نامی که داريم، زبان مادری، نژاد و شايد مهم تر از همه جنسيت - که به گفته دانشمندان بيش از يک تصادف بيولوژيکی نبوده. پس راهی نيست جز اين که زن باشيم يا مرد. | 'مرد قبول کرده که مردانگی او بر زن برتری دارد' |
اما در همان بعد از ظهر روز يکشنبه شهر دوبی هم لرزيد اما کمتر. هزاران نفر از مردم به بيرون از ساختمان های بلند دويدند و همه نگران بودند تا نکند با پس لرزه ای يکی از اين آسمان خراش ها فرو بريزد. شايد بتوان گفت که تا به حال زلزله ای به اين شدت در دوبی و شهرهای مجاور آن احساس نشده و اين اولين باری بود که مردم ساکن دوبی شاهد چنين اتفاقی بودند. دوستان مرتب به هم تلفن می زدند و از شدت لرزه و داستان های جانبی آن صحبت می کردند. حتی بعضی از شرکت ها و بانک ها کارمندان خود را تعطيل کردند تا پيش خانواده های خود بروند. همچنين روزنامه ها و تلويزيون های محلی دوبی مملو از بحث ها و عکس های مردم در خيابان بودند و اين مسئله را از جهات مختلف تحليل می کردند. به گفته يک متخصص زلزله شناسی از دانشگاه آمريکايی شارجه، در طی ۱۰۰ سال گذشته اين شديدترين زلزله بوده که در امارات احساس شده است. با اينکه زلزله اخير برای ايرانيان ساکن دوبی چندان دلهره آور نبود ولی خواندن شرح حال مردم در آن لحظه که در روزنامه های محلی چاپ شده اند بسيار جالب است. بعضی افراد اين زلزله را واقعاً وحشتناک توصيف کردند، بعضی ديگر دچار سرگيجه شده اند و بعضی هم افسوس خورده اند که چرا چيزی احساس نکرده اند! قبلا گفته شده بود که بر اساس مطالعات انجام شده، در امارات احتمال هرگونه زلزله ای در اين کشور صفر می باشد و هيچگونه مرکزی برای سنجش و اخطار زلزله وجود ندارد. در اين ميان بحث ها بر سر کيفيت و مقاوم بودن ساختمان های دوبی در برابر زلزله بالا گرفته است. به گفته يک مهندس معمار، معيار زلزله در دوبی صفر می باشد و با توجه به اين امر صرفه جويی زيادی در طراحی ساختمان ها و مصالح به کار برده در آنها انجام می شود. به هر حال از مدتی پيش مقالاتی در رابطه با وقوع زلزله و ساختمانهای دوبی در روزنامه ها چاپ می شد ولی با وقوع چنين زلزله ای که در فاصله زيادی از اين شهر اتفاق افتاده بود، باز بحث های متعددی در رابطه با کيفيت ساختمان سازی در دوبی به راه افتاده است. لازم به ذکر است که تعداد ايرانيان ساکن دوبی و شهرهای مجاور آن بين ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر برآورد شده است و بسياری از ايرانيان با خريد خانه در برج های دوبی برای سکونت به اين شهر نقل مکان کرده اند." شما هم اگر مايل به ارسال گزارش ياعکس برای صفحه صدای شما هستيد با ايميل [email protected] تماس بگيريد. خدمات | "بعد از ظهر روز يکشنبه 27 نوامبر در يکی از جنوبی ترين مناطق ايران زلزله ای نسبتا شديد روی داد و تعدادی از هموطنان عزيزمان کشته و مجروح شدند. به علت کم جمعيت بودن جزيره قشم و بعد از وقوع زلزله های شديد در ايران اين زلزله اخير چندان بازتاب وسيعی در رسانه های ايران نداشت و حتی عکسی از اين واقعه بر روی اينترنت قرار نگرفت. | زلزله ای در ايران و دلهره ای در دوبی |
زیبایی بی پرده و جسورانه ویوین لی بازیگر نقش اسکارلت و جذابیت مردانه کلارک گیبل بازیگر نقش رت باتلر در ذهن همه حک شده است دو نظر سنجی که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۱ در آمریکا انجام شد نشان داد که بر باد رفته هنوز هم از تمام فیلمهای دیگری که از سال ۱۹۳۹ تاکنون عرضه شده اند در میان مردم محبوبیت بیشتری دارد. اگر تغییر ارزش پول و تورم در هفت دهه گذشته را در نظر بگیرم خواهیم دید که از نظر درآمد و فروش در گیشه نیز موفق ترین فیلم آمریکا بوده است. هر چند این آمار بسیار مهم هستند ولی می توان گفت که جای تعجبی ندارد. فیلم برباد رفته همواره به عنوان درخشنده ترین اثر هالیوود تلقی شده و به همین خاطر ممکن است هیچکس در جایگاه ویژه این فیلم تردید نکرده باشد. همه ما پهنای تصویر و رنگ های تند فیلمبرداری تکنیکالر این فیلم را به یاد داریم. زیبایی بی پرده و جسورانه ویوین لی بازیگر نقش اسکارلت و جذابیت مردانه کلارک گیبل بازیگر نقش رت باتلر در ذهن همه حک شده است. صحنه های رویارویی و جنگ لفظی این دو شخصیت را همه به یاد دارند و تصور عمومی این است که برباد رفته فیلمی است که سینما دوستان همیشه آن را خواهند ستود. اما اگر امروز دوباره این فیلم را تماشا کنید خواهید دید که تمام عناصر این فیلم به حد سرگیجه آوری عجیبند. این فیلم به هیچ وجه یک داستان ساده و بی ضرر برای تفریح و سرگرمی تمام اعضای خانواده نیست. این فیلم به شکل جذاب و فریبنده ای تجاهل و اغماض در برابر خلافکاری و بی عدالتی، دروغ و ناروایی و دلفریبی مزدورانه را می ستاید. پس زمینه داستان ستایش عاشقانه ای از ایالت های برده دار جنوب و تلخنامه ای علیه ایالت های شمالی آمریکاست که در دوران جنگ داخلی با برده داری مخالف بودند. پرداخت داستان مملو از فراز و نشیب های متعددی است که مدام از کمدی سطحی به تراژدی فرساینده می رود و دوباره بازمی گردد. داستان عاشقانه ای است که قهرمان مرد و قهرمان زن آن گاهی حتی چشم دیدن یکدیگر را ندارند. در قالب سلسله حوادثی که گاه چندان به یکدیگر مربوط نیستند، ماجرای بلوغ شخصیت هایی را نشان می دهد و بالاخره پس از حدود چهار ساعت بدون اینکه چیزی را روشن و یا حل کرده باشد، ناگهان به پایان می رسد. به طور خلاصه می توان گفت که برباد رفته ملغمه ای مضحک و غیرقابل دسته بندی از عناصری است که مشکوک و بحث برانگیز هستند. نکته تعجب آور این نیست که چرا هنوز هم محبوب ترین فیلم آمریکاست بلکه حیرت در این است که چرا منفورترین فیلم آمریکا نیست. عناصری که می توانستند به خلق چنین فیلم فاجعه باری منجر شوند از آغاز کار وجود داشتند. رمانی که داستان فیلم براساس آن نوشته شد به قلم مارگارت میچل در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. جوایز متعددی دریافت کرد و به یکی از پرفروش ترین کتابهای بازار نشر آمریکا تبدیل شد. اما این کتاب ۱۰۳۷ صفحه بود. دیوید سلزنیک یک تهیه کننده مستقل حق معنوی تولید فیلم را به بهای ۵۰ هزار دلار خریداری کرد. اما نوشتن فیلمنامه ای براساس این کتاب آنقدر پیچیده و دشوار بود که هیچگاه عملا تکمیل نشد. فیلمنامه بارها و بارها توسط نویسندگان مختلف از جمله اسکات فیتزجرالد بازنویسی شد اما دیوید سلزنیک شخصا در جریان فیلمبرداری و تولید فیلم هر روزه دیالوگ های شخصیت ها را تغییر می داد. تولید و فیلمبرداری یک فیلم بلند و پیچیده ای مثل این حتی از تکمیل فیلمنامه هم دشوارتر بود. دیوید سلزنیک قبل از انتخاب ویوین لی که در آن زمان یک بازیگر بریتانیایی ناشناخته بود، از ۳۱ هنرپیشه سرشناس هالیوود برای ایفای نقش اسکارلت امتحان گرفت. ابتدا جورج کیوکر یکی از دوستان خود را برای کارگردانی فیلم استخدام کرد ولی بعد از سه هفته از شروع فیلمبرداری ویکتور فلمینگ را به جای او گمارد. ویکتور فلمینگ بعد از دو هفته بر اثر فشار عصبی بیمار شد و این پروژه را رها کرد. با توجه به افزایش شدید هزینه تولید فیلم، در آن روزها در ستون غیبت روزنامه ها برباد رفته را "حماقت سلزنیک" توصیف می کردند. 'سریع و سبکسرانه' اما با اکران فیلم همه چیز تغییر کرد. برباد رفته به محض اکران در سینماهای آمریکا به موفقیت و محبوبیت فراوانی رسید، ده جایزه اسکار را ربود (رکوردی که بیست سال دست نخورده ماند) و پر فروش ترین فیلم سال شد. بالاخره کمال گرایی دیوید سلزنیک تهیه کننده فیلم و ماهها مصرف داروهای انرژی زا و کار شبانه روزی او به نتیجه رسید. اما این موفقیت به هیچ عنوان تضمین شده نبود. تماشاچیان در عین حال که عاشق این فیلم می شدند ممکن بود آن را بحث برانگیز و حتی توهین آمیز تلقی کنند. داستان بر باد رفته مثل فیلم های تاریخی و حماسی با صحنه های اشک، درد و خون شروع نمی شود بلکه آغاز آن بیشتر شبیه کمدی های رمانتیک است. اسکارلت اوهارا با بازی ویوین لی جذاب، در یک میهمانی پر زرق و برق زمینداران و اشراف ایالت های جنوبی با دلفریبی سبکسرانه به سینه دو خواستگار دلداده خود دست رد می زند. با وجودیکه آمریکا در آستانه جنگ داخلی فاجعه بار قرار دارد، فضای ایالت های جنوبی همچون "دنیایی که فقط می خواهد زیبایی و دلپذیری خود را حفظ کند" به تصویر کشیده می شود. تنها چیزی که برای اسکارلت مهم است اشلی ویلکس (با بازی لزلی هاوارد) است که اخیرا با یکی از عموزاده های اسکارلت نامزد شده است. حتی توجه و اظهار علاقه های صریح و گاه جلف رت باتلر نمی تواند حواس اسکارلت را پرت کند. نکته عجیب بعدی در فیلم برباد رفته این است که حتی پس از شروع جنگ داخلی باز هم لحن و سیاق داستانگویی آن کماکان سریع و سبکسرانه ادامه می یابد. با حادثه مرگ اولین شوهر اسکارلت مثل یک جوک برخورد می شود. در یک صحنه کوتاه نامه اعلام خبر مرگ او نشان داده می شود و بعد می بینیم که اسکارلت موقع پوشیدن لباس سوگواری به تنها نکته ای که توجه می کند سرو وضع ظاهری است. در کل می توان گفت که سرعت این فیلم چهار ساعته واقعا حیرت آور است. وقوع پشت سر هم حوادث دراماتیک باعث می شود که بیننده هیچگاه نتواند حتی یک لحظه با آرامش به مضمون داستان دقت کند. تدوین آن چنان زیرکانه و چالاک است که بیننده به زحمت متوجه می شود که اسکارلت در طول داستان سه بار ازدواج می کند. امروز می بینیم که فیلمی مثل هابیت در سه قسمت و یا هانگر گیمز در دو قسمت ساخته می شود. واقعا غیرقابل تصور است که در قرن بیست و یکم یک فیلمی بتواند مثل برباد رفته با این سرعت از حوادث و فراز و نشیب های داستان عبور کند. مثلث عشقی مضحک پس از یک ساعت اول فیلم که همه حوادث شاد هستند بالاخره اسکارلت در ماجراهای جنگ داخلی گرفتار می شود و فضای داستان به شدت تیره می شود. بینندگانی که تا این لحظه از شیطنت های عاشقانه و دلبریهای سبکسرانه او لذت برده بودند یکباره با صحنه هایی مواجه می شوند که همان شخصیت زندگی خود را وقف کار پرستاری و نگهداری از مجروحان جنگ کرده است. اما شخصیت خود اسکارلت در این مقطع بازجای بحث دارد. فریبکاری بیرحمانه، اراده ای در حد جنون و رفتار اجتماعی و ظاهری که در آن دوران کاملا خلاف عرف و غیرقابل پذیرش بود. کمتر قهرمان زنی در تاریخ سینما یک چنین شخصیت غیرمتعارفی داشت. یکی از بحث برانگیز ترین عناصر این فیلم نحوه پرداخت شخصیت های سیاهپوست داستان است. کتاب برباد رفته به هنگام انتشار دقیقا به خاطر نگاه نژادپرستانه آن بحث برانگیز شد. دیوید سلزنیک تلاش کرد بخشهای نژادپرستانه آن را کمی تخفیف دهد ولی به عنوان مثال در یکی از صحنه های فیلم می بینیم که پدر اسکارلت به او نصحیت می کند:"تو باید با زیردست ها خیلی محکم و قاطع رفتار کنی، به خصوص با سیاه ها." البته باید یادآور شد که به خاطر موفقیت این فیلم متی مک دانیل بازیگری که نقش خدمتکار ویژه اسکارلت را ایفا کرد اولین هنرپیشه سیاهپوستی است که جایزه اسکار را دریافت کرده است. اما دو بازیگر سیاهپوست دیگری که در این فیلم بازی کرده اند نقش های تحقیرآمیز و کاریکارتورگونه ای دارند. مالکوم ایکس از رهبران جنبش برابری نژادی آمریکا در دهه شصت میلادی گفته بود تماشای بازی شخصیت های سیاهپوست فیلم برباد رفته برای او به عنوان یک سیاهپوست آمریکایی به شدت خجالت آور است. در یک ساعت آخر فیلم که ماجراهای داستان دیگر به جنگ داخلی و یا تلاش مصممانه اسکارلت برای پس گرفتن ثروت خود مربوط نمی شود، کاستی و نقطه ضعف های بزرگتری در این فیلم پدیدار می شوند. در یک ساعت آخر موضوع محوری داستان یک مثلث عشقی مضحک است. با وجودیکه اسکارلت با رت باتلر ازدواج کرده اما هنوز هم در آرزوی اشلی است که یک دهه پیش اظهار عشق او را رد کرده بود. شاید هیچ بازیگری نمی توانست با کاریزمای شیطانی کلارک گیبل رقابت کند. اما لزلی هوارد بازیگر ۴۶ ساله انگلیسی با کاکل بلوند خود که از ابتدای کار این نقش را نمی پسندید، حتی کتاب را هم نخوانده بود و به زحمت می توانست رفتار ویوین لی را تحمل کند، به خوبی این نقش را ایفا کرد و حتی سعی نکرد لهجه انگلیسی خود را بپوشاند. این فرض که زنی، چه رسد به زن غیرمتعارف و گستاخی مثل اسکارلت، شخصیت وارفته اشلی را به مردی مثل رت باتلر ترجیح دهد، واقعا پوچ و بی معناست و این مهمل ترین عنصر در این فیلم جسورانه، گمراه کننده و منحصر به فرد است. پس از گذشت ۷۵ سال هنوز هم اسکارلت بیننده را مسحور و مسخ می کند. هنوز هم ماجراهای اسکارلت و رت باتلر ذهن ما را به خود مشغول می کند. اما حقیقت این است که رابطه اسکارلت و اشلی برای هیچکس اهمیت ندارد. | برباد رفته در میان آمریکایی ها هنوز هم محبوب ترین فیلم تاریخ سینما است. اما پس از ۷۵ سال که از ساخت این فیلم می گذرد و با تغییر زمانه هنوز لایق چنین محبوبیت و جایگاهی است؟ | آیا بر باد رفته عجیبترین فیلم آمریکایی است؟ |
ايران با تصميم خود برای فک پلمب پژوهشگاه های اتمی اش، زمينه را برای رويارويی با جامعه بين المللی فراهم کرده است. ايران با برداشتن اين گام ها به سوی از سرگيری بخش ديگری از فعاليت های اتمی خود، خشم اتحاديه اروپا را برانگيخته و دست واشنگتن را تقويت کرده است. ديپلمات های حاضر در سازمان ملل انتظار دارند وزرای خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان روز پنجشنبه خواستار تشکيل جلسه فوق العاده شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی شوند. پيش بينی ديپلمات های صاحب نفوذ در سازمان ملل اين است که آژانس بين المللی انرژی اتمی سپس با اين استدلال که تهران با آژانس همکاری نکرده، از ارائه اسناد درخواست شده خودداری کرده و اجازه دسترسی به تاسيسات اتمی اش را نداده است، پرونده ايران را به شورای امنيت ارجاع دهد. پرسش اين است که شورای امنيت چه خواهد کرد؟ احتمال دارد که اين شورا برخوردی تدريجی را در پيش گيرد و ابتدا خواستار گزارش ديگری از آژانس بين المللی انرژی اتمی شود. اگر آن گزارش نتيجه بگيرد که ايران باز هم از ارائه اطلاعات خودداری می کند، گزينه بعدی می تواند بررسی تحريم ها باشد. البته اين گزينه با مشکلات بالقوه روبروست چرا که چين و روسيه از ابتدا در برابر به بحران کشيده شدن مساله ايران مقاومت کرده اند. با اين حال روس ها اخيرا بر انتقادات خود از تهران افزوده اند. به علاوه در پايان هفته گذشته، پنج عضو دائمی شورای امنيت، از جمله چين و روسيه، يادداشت اعتراضی برای ايران فرستادند و از آن کشور درخواست کردند مهر و مومی را که آژانس بين المللی انرژی اتمی بر تاسيسات اتمی اش زده باز نکند. يک فاکتور ديگر اين است که آمريکا در ماه فوريه رياست دوره ای شورای امنيت را به عهده می گيرد. جان بولتون، سفير آمريکا در سازمان ملل، همواره منتقد ايران بوده است و احتمال می رود موضوع را با جديت دنبال کند. خدمات | اگر وزرای خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان در جريان ملاقات امروز (پنجشنبه) خود تصميم بگيرند از آژانس بين المللی انرژی اتمی بخواهند برای رسيدگی به بلندپروازی های اتمی ايران نشستی فوق العاده برگزار کند، انتظار ديپلمات ها در سازمان ملل اين است که مساله سپس برای بررسی بيشتر به شورای امنيت سازمان ملل ارجاع خواهد شد. | پيش بينی ديپلمات ها داير بر ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت |
رضا نخجوانی روز دوشنبه ۱۲ بهمن (۱ فوریه) به ایسنا گفت که سازمان هواپیمایی ایران "هیچ ضعف و قصوری" در بروز سوانح هوایی اخیر ندارد و کارشناسان سازمان تحت امر او ایراداتی در مورتور هواپیمای توپولوف نوع ۱۵۴ مشاهده کرده اند. با این حال آقای نخجوانی توقف پرواز هواپیماهای توپولوف در ایران را مشروط به اعلام نظر کارخانه روسی تولید کننده این نوع هواپیما دانست. مقامات ایران در گذشته انتقادات مربوط به هواپیماهای ساخت روسیه و استفاده از آنها در ناوگان هوایی این کشور را رد می کردند. به گزارش ایسنا، هم اکنون ۲۰ فروند از این نوع هواپیما (توپولوف ۱۵۴) در ناوگان هوایی ایران پرواز می کنند. | رئیس سازمان هواپیمایی ایران در اظهاراتی کم سابقه از طراحی موتور برخی از انواع هواپیماهای توپولوف ساخت روسیه انتقاد کرده است. | رئیس هواپیمایی ایران: موتور توپولوف ایراد دارد |
مقامات امنيتی در ولايت غزنی می گويند اين فرد به نام ملا شاه نظر، شامگاه روز سه شنبه، ۱۴ فوريه پس از آن بازداشت شد که افراد تحت فرمانش، يک مکتب را در ولايت غزنی به آتش کشيدند. منابع وزارت داخله (کشور) افغانستان گفته اند که اين فرد به علاوه سوزاندن مکاتب به اجرای چندين حمله به تاسيسات دولتی نيز متهم است. دو نفر ديگر نيز همراه ملاه شاه نظر بازداشت شده اند. ملا شاه نظر، در زمان حاکميت رژيم طالبان در افغانستان، ولسوال شاه ولی کوت ولايت قندهار بود. شورشيان مظنون وابسته به طالبان اخيرا حمله به مکاتب و مراکز آموزشی در افغانستان را افزايش داده اند. تاکنون بيش از ده مکتب در ولايات مختلف افغانستان به آتش کشيده شده و چندين معلم به قتل رسيده است. اواخر سال گذشته، شورشيان مسلح در ولايت هلمند، يک معلم را، پيش روی دانش آموزانش به ضرب گلوله کشتند. پس از آن نيز، حمله شورشيان به يک مکتب ديگر در هلمند، منجر به کشته شدن يک دانش آموز و محافظ مکتب شد. به بارو افغانها، حمله به مکاتب در افغانستان، بيشتر به منظور بازداشتن خانواده ها از فرستادن فرزندانشان به ويژه دختران، به مکاتب صورت می گيرد؛ موضوعی که گروه طالبان در زمان حاکميت در افغانستان نيز با آن مخالف بودند. ملا عبدالله که از وی به عنوان "يک فرمانده ارشد طالبان" نام برده شده، به خبرگذاری فرانسه گفته است که افراد وابسته به آنها تا حالا چندين مکتب را در افغانستان به آتش کشيده اند ولی او افزود تنها مکاتبی که در آنها، به باوری وی برای دين مسيحيت تبليغ می شود، هدف قرار گرفته است. خدمات | به بارو افغانها حمله به مکاتب در افغانستان بيشتر به منظور ترساندن خانواده ها به فرستادن فرزندانشان به ويژه دختران، به مکاتب صورت می گيرد؛ موضوعی که گروه طالبان در زمان حاکميت در افغانستان نيز با آن مخالف بودندنيروهای امنيتی افغان از بازداشت يک فرمانده طالبان که متهم به سوزاندن مکاتب (مدارس) در افغانستان است، خبر داده اند. | بازداشت 'فرمانده طالبان' به اتهام سوزاندن مکتب |
اندرو تاکنون به ایران سفری نداشته و وقتی نام ایران را می شنود، به یاد تیتر اخبار در مطبوعات استرالیا می افتد که عمدتاً مربوط به کشوری است که در حال توسعه ظرفیتهای هسته ای خود است. اندرو معتقد است که رسانه های استرالیا تصویر درستی از ایران نشان نمی دهند و در این خصوص می گوید:" رسانه های استرالیا معمولاً طرفدار آمریکا و اسرائیل هستند و معمولاً پوشش خبری مربوط به ایران در استرالیا بر خاسته از دیدگاه این دو کشور است." اندرو به دنبال کردن اخبار ایران در رسانه های جمعی استرالیا علاقه مند است و می گوید: "معمولاً من اخباری را دنبال می کنم که گزارشهایی برخلاف روند غالب راجع به ایران در مطبوعات ارائه می دهند و به نظرم این اخبار بیشتر نشان دهنده واقعیات ایران هستند و متعادل به نظر می رسند." او معتقد است که دیپلماسی ایران در صحنه بین الملل کمی تحریک آمیز است و می گوید: "البته باید اعتراف کنم که نمی توانم درک درستی را از جریاناتی که وجود دارد داشته باشم، چون به عنوان مثال، رسانه های استرالیایی بارها این جمله رئیس جمهور ایران را که اسرائیل باید محو شود تکرار کرده اند که در حقیقت، تا آنجا که من می دانم، او چنین چیزی نگفته." اندرو در خصوص نقش تاریخی ایران می گوید: "ریاضیات و داستانهای هزار و یک شب .. شکوفایی و تاثیر فرهنگ ایران بر کشورهای عربی در اوایل هزاره گذشته زیاد بوده است." اندرو در پایان می گوید: "خیلی مهم است که اطلاعات در خصوص ایران و خاورمیانه در غرب وجود داشته باشد چون این نیاز احساس می شود تا دیدگاههای واقعی ایرانیان و نه سخنان احساسی رهبران ایران در غرب بازگو شود. ایرانیان راجع به اتفاقاتی که مدام درگیرش میشوند چه فکر می کنند؟ ما راجع به آنان زیاد مطلع نمی شویم." کارن وقتی نام ایران را می شنود به یاد سیاست می افتد و به ویژه نام ایران یادآور اخبار در تلویزیون برای اوست. کارن تنها گزارشی را که راجع به ایران دیده در اخبار شبانگاهی بوده که در آن به تنش ایران با غرب بر سر برنامه هسته ای پرداخته شده بود. کارن می گوید: "من تاریخ ایران را از روی هنر و معماری این کشور می شناسم و نام ایران مرا به یاد فرشهای زیبایش می اندازد. من تا آنجا که می دانم ایران فرهنگی غنی دارد و خدمات زیادی به بشریت کرده است. اما باید اعتراف کنم که اطلاعات زیادی در این باره ندارم. من تا آنجا که می دانم ایرانیان "جبر" را اختراع کرده اند. با این حال من می دانم ایران کشوری بزرگ و پر جمعیت است و من مطمئنم که در حال حاضر خدمات زیادی به جهانیان ارائه می دهند." کارن دوست دارد که بی بی سی گزارشهایی را در خصوص، به گفته وی، "تبعیض نژادی و نا آگاهی که در زمینه فرهنگ ایران در غرب وجود دارد"، ارائه دهد و بویژه به بیان عقایدی بپردازد که ایرانیان ساکن استرالیا در خصوص تفاوت های شیوه زندگیشان در مقایسه با زندگی ایرانیان ساکن ایران دارند. کارن می گوید: "زندگی در کدام جامعه برای ایرانیان بهتر است ، زندگی در کشور استرالیا که مورد تبعیض نژادی قرار گیرند، یا در جامعه ای زندگی کنند که هیچگونه آزادی عملی بویژه برای زنان وجود ندارد؟" شنیدن نام ایران برای جودیت یادآور "شعر و ساختمانهای زیباست" و" سرزمینی که تاریخی بس کهن" دارد. جودیت معتقد است که عمدتاً روزنامه های استرالیا تصاویر منفی از رهبران ایران نشان می دهند؛ در عین حال برخی از رسانه های استرالیا تصویر درستی از ایران ارائه می دهند که به عنوان مثال می توان به "فیلم های مستند کانال اس بی اس اشاره کرد که زندگی واقعی مردم ایران را به تصویر می کشد". جودیت در خصوص دیپلماسی ایران می گوید: "من در جایگاهی نیستم که بتوانم در این باره اظهارنظر درستی کنم . آنچه که من با آن آشنایم شعر ایران است که از جایگاه ممتازی در جهان برخوردار است و در این میان حافظ و مولانا جایگاهی خاص دارند." جودیت تمایل دارد تا با دیدگاههای دیگری درباره ایران آشنا شود و می گوید: "به نظر من، گزارشهای فرهنگی در خصوص ایران از جمله چیزهای با ارزشی است که می توان آن را به جامعه استرالیا ارائه کرد چون ما استرالیاییها ذاتا آدمهای کنجکاوی بوده و عاشق دانستن هستیم." جان تا حالا به ایران نرفته و وقتی نام ایران را می شنود به یاد "مشقت، مذهب، عدم صداقت و مردان خودخواه" می افتد. جان نمی تواند در خصوص اینکه آیا رسانه های استرالیا تصویر درستی از ایران نشان می دهند قضاوت کند و دلیل آن را "نداشتن حقایق کافی برای قضاوت " می داند. جان، گاهی اوقات اخبار مرتبط با برنامه هسته ای ایران را در تلویزیون نگاه می کند و در کل تمایل زیادی به پیگیری اخبار مربوط به ایران ندارد . جان درخصوص دانسته هایش درباره تاریخ کهن ایران می گوید: "به نظر می رسد که تاریخ بیشتر باعث بوجود آمدن تنفر شده تا چیزی دیگر." جان دوست دارد که حقایق مربوط به ایران بازگو شود، به جای آنکه "تبلیغات القایی آمریکا" را در رسانه های همگانی بشنود. میلان می گوید: "ایران کشوری است در خاورمیانه و همسایه عراق است. آنچه که من از ایران به یاد می آورم چیزی است که در تلویزیون دیده ام ولی حقیقت این است که من اصلاً تاکنون راجع به ایران فکر نکرده ام. به جز آنچه که در تلویزیون دیده ام. مثل دستگیری ملوانان بریتانیایی در مرزهای ایران و برنامه هسته ای ایران." او درباره تصویر ایران در رسانه های استرالیا می گوید: "متاسفانه رسانه های استرالیا چیزهایی را که دوست دارند به نمایش می گذارند و من حقیقتاً باور دارم که رسانه های استرالیا مردم را فریب می دهند تا آنچه را باور کنند که آنان تمایل دارند. من وقتی به اخبار نگاه می کنم می بینم که قطعاً چیزهای خوبی راجع به ایران گفته نمی شود و در کل همواره از ایران بد می گویند." میلان درباره به دست آوردن اخبار درست راجع به ایران می گوید: "اگر موضوعی خاص در خصوص ایران باشد من نمی دانم که واقعیت چیست چون راجع به آن تحقیق نکرده ام . بعنون مثال واقعیت آنچه که در عراق اتفاق می افتد را من نمی دانم . آن کاری که من می کنم این است که ابتدا به اخبار گوش می کنم سپس به منابع خودم در اینترنت مراجعه می کنم و یا با آدمهای دیگر راجع به آن موضوع صحبت می کنم و نظرات آنان را نیز می پرسم و در نهایت قضاوت می کنم ." میلان می گوید: "مشکل این است که وقتی شما به تلویزیون نگاه می کنید داستان کامل را در نمی یابد. مثلاً مردم می گویند که ملوانان (بریتانیایی) در آب های ایران بودند و ایرانیان ملوان زن بریتانیایی را مجبور کردند که روسری سرش کند . اما من واقعاً نفهمیدم که داستان کامل از چه قرار است . شخصاً نمی توانم در این باره قضاوت کنم که حق با چه کسی بود و قضاوت نخواهم کرد. "آنچه که من می دانم این است که در طول تاریخ در سرزمین آریاییها، مردم ایران و عراق از متمدن ترین انسانهای دوران خودشان بوده اند. آنها کشاورزی داشتند و ابزارهایی را برای کشاورزی ساختند. آنچه که ما می دانیم این است که تمامی این ابزارها از سرزمین خاور میانه آمده است. من نمی دانم که اینها درست یا غلط است ولی تا آنجا که من می دانم بسیاری از چیزهایی که در دنیای غرب وجود دارد از این مناطق آمده است. "دوست دارم راجع به جغرافیای ایران بیشتر بدانم و این که چقدر جمعیت دارد. راجع به نوع پارلمان در ایران چیزی نمی دانم . چند نفر نماینده دارد. راجع به مذاهب در ایران اطلاعاتی ندارم. نمی دانم ایران یک کشور یکپارچه است یا یک متشکل از چند ایالت. همچنین راجع به غذاهای ایرانی دوست دارم اطلاعاتی به دست بیاورم." جان تاکنون به ایران سفر نکرده اما دوست دارد که روزی ایران را از نزدیک ببیند. جان در پاسخ به این سوال که پس از شنیدن اسم ایران چه چیزی به ذهنش خطور می کند، می گوید: "نفت، جنگ با عراق، انرژی هسته ای، جدال با جوامع غربی و اسرائیل، کمک ها مالی به تروریست ها و خرید اسلحه برای جنگ علیه کشورهای غربی." او درباره اینکه آیا رسانه های استرالیایی تصویر درستی از ایران نشان می دهند، می گوید: "به سختی می توان در این باره نظر داد چون من ایرانی نیستم. ولی به نظرم روزنامه ها آنچه را که مایل هستند به دیگران دیکته می کنند. رسانه ها هر چه بنویسند ما آن را می خوانیم. در نتیجه چون ایرانی نیستم نمی توانم درباره صحت و سقم اخبار اظهار نظری کنم." جان در پاسخ به این سئوال که چه خبری را درخصوص ایران به یاد می آورد می گوید: "ایرانیان، ملوانان بریتانیایی را به اسارت گرفتند. همچنین ایرانیان می خواهند انرژی هسته ای داشته باشند که برای تولید برق از آن استفاده کنند. اما همه می گویند که از آن برای سلاحهای هسته ای می خواهند استفاده کنند." وی در باره انرژی هسته ای می گوید : "به نظرم اگر برای تولید برق باشد مهم نیست." در پاسخ به این سوال که ایران چگونه می تواند ثابت کند که برای تولید برق می خواهد انرژی هسته ای داشته باشد در جواب می گوید: "در کشورهای دیگر بازرسان هسته ای مستقر هستند که تاسیسات هسته ای را کنترل می کنند ، بنظرم این یک راه برای ثابت کردن است." وقتی می شنود که بازرسان هسته ای در ایران مستقر هستند و آنها فعالیت های هسته ای ایران را نظارت می کنند اما همچنان برخی کشور های غربی باور نمی کنند که ایران انرژی هسته ای را برای مصارف صلح آمیز می خواهد در پاسخ می گوید: "من این را نمی دانستم که بازرسان در ایران هستند و این خیلی خوب است." خدمات | مردم استرالیا دیدگاههای متفاوتی درباره کشور ایران دارند. آنچه در پی می آید نظر شماری از مردم این کشور با حرفه ها و تخصصهای مختلف درباره ایران است: | مردم استرالیا در باره ایران چه می گویند؟ |
بار اول نیست که جمهوری اسلامی ایران سعی میکند از طریق تبلیغات، خود را بر جایگاه حق و مخالفش را بر جایگاه باطل بنشاند. در واقع بخش مهمی از پروسه تثبیت جمهوری اسلامی بر این مبنا شکل گرفته است/ درگیرب با طرفداران مجاهدین در استادیوم شیرودی حکومت جمهوری اسلامی ایران در موقعیتهایی مثل اعتراضات سراسری ۱۳۹۸، از طریق سرکوب گسترده و هراسافکنی سعی میکند کنترل جامعه را به دست بگیرد. اما فعالیت حکومت به دوره اعتراضات محدود نمیشود. تلاش سازمانیافته برای ساختن روایت حکومتی از برخورد قهرآمیز با معترضان، به منظور مشروعیت بخشی به کشتار، سرکوب گسترده و محاکمههای ناعادلانه پیش رو، همزمان با کنترل خشونتآمیز اعتراضات آغاز شده است. این یادداشت نگاهی خواهد داشت به روایت حکومتی که در حال ساختهشدن است. ساختن دوگانههای خیر-شر، امنیت-اغتشاش بار اول نیست که جمهوری اسلامی ایران سعی میکند از طریق تبلیغات، خود را بر جایگاه حق و مخالفش را بر جایگاه باطل بنشاند. در واقع بخش مهمی از پروسه تثبیت جمهوری اسلامی بر این مبنا شکل گرفته است. ابزار اصلی حکومت برای تثبیت این دوگانهسازیها، نامگذاری و به دنبال آن روایتسازی است. این شیوه مواجهه، در اکثر موارد با ساختن یک "دیگری" عمل میکند. این "دیگری" گروهی را در برمیگیرد و ویژگیهای مشابهی را به آنها نسبت میدهد. برخی از این گروهها و نامها از این قرارند: طاغوتی، کمونیست، منافق، فتنهگر، فریبخورده و اخیرترین آنها آشوبگر و اغتشاشگر و اشرار. با توجه به تکرار شیوههای مواجهه و کنترل مخالف و معترض در چهل سال گذشته، قابل پیشبینی بود که این بار هم نامی به معترضان نسبت داده شود به گونهای که حقانیت و مشروعیت حکومت در نگاه طرفدارانش حفظ و حتی در میان بخشی از آنها تقویت شود. عناوینی که تا امروز در رسانههای دولتی در مورد معترضان پائیز ۱۳۹۸ بسیار تکرار شدهاست، اغتشاشگر و اشرار است. این نامگذاری رادیکال از برنامه حکومت برای ساختن دوگانه خیر-شر و حامی امنیت- اغتشاشگر خبر میدهد. بیشتر در صفحه ناظران درباره اعتراض های ایران: سوالاتی که به ذهن میرسد این است که هدف حکومت از این دوگانهسازی چیست؟ مخاطب این دوگانهسازیها چه کسانیاند؟ و روش حکومت برای باورپذیر کردن این دوگانهها برای مخاطبانش چیست؟ برای پاسخ به این پرسشها، ابتدا به این بپردازیم که روایت حکومتی از اعتراضات چگونه در حال ساختهشدن است. روایت حکومتی چگونه ساخته میشود؟ رادیو تلویزیون دولتی ایران و دیگر رسانههای حکومتی، راهپیماییها و دیگر مراسم عمومی، تریبونهای نماز جمعه، سخنرانیها، موضعگیریهای مقامات و واکنش حامیان حکومت در شبکههای اجتماعی از ابزارهای ثابت پروژههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی است. این بار هم ماشین تبلیغات حکومت به سرعت شروع به کار کرد. حتی در اوج قطعی اینترنت، وبسایتها و شبکههای اجتماعی برخی مقامات و خبرگزاریها به صورت مداوم به روز میشد. در جریان اعتراضات، فرقی نمیکرد که خبر مربوط به اعتراضات چه شهری باشد و از زبان کدام مقام، سعی میشد این پیام به مخاطب منتقل شود که گروهی اغتشاشگر، آشوبگر، اخلالگر، معاند و اشرار، به رهبری لیدرهایی که تحت فرماندهی "دشمنان داخلی و خارجی خبیث و قسمخورده نظام" بودهاند، برای برهم زدن نظم، آسایش و امنیت مردم تلاش کردند و البته شکست خوردند. در این گزارشها، چنانکه همواره رویه حکومت است، سرکوب خشونتآمیز، تیراندازیهای مستقیم غیرقانونی نیروی انتظامی، یگانویژه و لباسشخصیها و شمار بالای معترضان یا کشته شدن عابران بیدفاع مسکوت گذاشته شده است. در معدود مواردی که مرگ یک معترض گزارش شده، هیچ سخنی از خشونت و تیراندازی مستقیم نیست بلکه اینگونه روایت میشود که فرد کشتهشده آشوبگری بوده که قصد تعدی به برخی مراکز را داشته است. از دیگر اجزای روایتی که در حال ساخته شدن است، ستایش نیروهای انتظامی و بسیج برای حفظ امنیت مردم است. در واقع تمرکز روایت حکومتی از تمرکز بر اعتراضات به تمرکز بر امنیت چرخش کرده است. علاوه بر ذکر مستقیم واژه امنیت و محکوم کردن برهم زدن امنیت که در گزارشهای حکومتی پررنگ میشود، باید توجه داشت که حتی اگر تاکیدی بر امنیت صورت نگیرد، به کار بردن واژگان متضاد با امنیت زمان صحبت از معترضان، تأثیری مشابه بر ذهن مخاطب خواهد گذاشت. به بیان دیگر، به کار بردن واژگان آشوب و اغتشاش که واژگان متضاد امنیتاند و نسبت دادن صفت اشرار و اغتشاشگر به معترض کاملا حسابشده است. در همین راستا، به کار بردن و تکرار عبارت "شهدای امنیت" که البته پیش از این ساخته شده بود، برای ستایش نیروهای حکومتی که جانباختهاند قابل توجه است. تلاش سازمانیافته برای ساختن روایت حکومتی از برخورد قهرآمیز با معترضان، به منظور مشروعیت بخشی به سرکوب گسترده و محاکمههای ناعادلانه پیش رو، همزمان با کنترل خشونتآمیز اعتراضات آغاز شده است خریداران روایت حکومتی چه کسانی اند؟ نسلهای مختلف حامیان حکومت، گروه اصلی مخاطبان روایت حکومتی از اعتراضات آبان ۱۳۹۸ اند، اما مخاطبان روایت حکومتی با تاکید به دوگانه اغتشاش-امنیت به این گروه محدود نیست. به نظر نگارنده، حساب آن دسته از حامیان جمهوری اسلامی که منافعی را در حمایت از جمهوری اسلامی دنبال میکنند و حامیانی که همچنان گفتمان جمهوری اسلامی را باور میکنند متفاوت است. برای دسته اول، حمایت از جمهوری اسلامی در هر صورت در اولویت قرار دارد و از تکرار روایت جمهوری اسلامی برای مشروعیت بخشی به حمایتشان استفاده میکنند، حتی اگر به نادرستی این روایت اذعان داشته باشند. اما دسته دوم، که احتمالا نسل جوان هم در میان آنها کم نیستند، به دلایل مختلف که بررسی آن مجال دیگری میطلبد، خود را در کنار جمهوری اسلامی در مقام حق میگذارند و مخالف و معترض نظام را در جایگاه باطل. اینها مخاطب دوگانهسازی خیر-شر و اغتشاش-امنیت محسوب میشوند. گفتمان غالب جمهوری اسلامی سالهاست که گفتمان امنیتی است. اما به طور مشخص، به دلیل تغییراتی که در منطقه طی سالهای گذشته در جریان بوده است و عدم مشروعیت حداکثری نظام حاکم در داخل ایران، حکومت بر نگرانی حاصل از احتمال جنگ با کشورهای خارجی یا جنگ داخلی در ایران استفاده میکند تا خود را تنها گزینه موجود و حافظ امنیت معرفی کند. مقامات جمهوری اسلامی به خوبی میدانند که نیاز به احساس امنیت در میان نیازهای اساسی آدمی جایگاهی بالاتر از بسیاری نیازها و حقوق دارد. بیشتر بخوانید: در همین راستا، مخاطبان روایت حکومتی به حامیان تمامقد حکومت محدود نمیشود. دسته دیگری که به خصوص هدف دوگانه اغتشاش-امنیت قرار میگیرند، گروهیاند که الزاما طرفداران جمهوری اسلامی نیستند و حتی میتوانند درجهای از مخالفت با جمهوری اسلامی داشته باشند. اینها احتمالا خشونت مرگبار حکومتی را به صورت مستقیم تجربه نکردهاند، شناخت دقیقی از موازین حقوق بشری و اصول بینالمللی چون اصول استفاده از اسلحه گرم توسط ماموران ندارند یا به این اصول اعتقاد راسخ ندارند. پس تحت تأثیر تبلیغات و روایتهای حکومتی قرار میگیرند که در بسیاری موارد با هراسافکنی حکومت و منافع شخصی و گروهیشان نیز گره میخورد. این افراد با نادیدهگرفتن، فراموشکردن، عادیسازی و انکار موارد نقض حق حیات، حق اعتراض، حق دسترسی آزاد به اطلاعات، حقوق بازداشتشدگان، حقوق خانواده کشتهشدگان و دیگر موارد نقض حقوق بشر و نقض قوانین داخلی و بینالمللی، دوگانهسازیهای حکومت یا حداقل بخشهایی از روایت حکومتی را کم کم برای خود باورپذیر میکنند و حتی به مبلغان و ترویجکنندگان آن تبدیل میشوند. ثبت خاطره جمعی ملی از سرکوب، پادزهر روایت حکومتی حکومت با محدودکردن حداکثری دسترسی به اینترنت و با تهدید در رابطه با ارسال فیلم و عکس از اعتراضات به خارج از ایران، نهایت تلاش خود را کرد که نه تنها نیروی اعتراض را کم کند بلکه انحصار روایت اتفاقات را به دست بگیرد. برنامه حکومت برای کم کردن نیروی اعتراضات شاید به نتیجه رسیده باشد اما انحصار روایت زمانی که شاهدان پرشماری برای خشونت مرگبار نیروهای انتظامی، یگان ویژه و لباسشخصیها وجود دارد غیرممکن است. ثبت و ترویج مشاهدات دسته اول معترضان، نزدیکان و خانوادههایشان، تلاشی است برای مقابله با حکومت برای محوکردن و مخدوش کردن حقیقت و مشروعیت بخشیدن و عادیسازی خشونت و کشتار معترضان بیسلاح. در عین حال باید به خاطر سپرد که هر تجربه سرکوب، شرایطی فراهم میکند تا خاطره جمعی موارد پرشمار سرکوب و کشتار مخالفان و معترضان در چهار دهه عمر نظام حاکم یادآوری شده، زنده بماند و نسل به نسل منتقل شود. در واقع، تلاش حکومت برای مشروعیت بخشی به سرکوب به نوعی منجر به مشروعیت زدایی از اصل نظام میشود. | نسیم مقرب، پژوهشگر تاریخ در یادداشتی برای صفحه ناظران به گفتمان تبلیغاتی جمهوری اسلامی در سال های پس از انقلاب پرداخته است. اینکه حکومت چگونه با القابی از کمونیست و منافق تا فتنه گر و اشرار سعی میکند خود را بر جایگاه حق و مخالفش را بر جایگاه باطل بنشاند. به نوشته نویسنده این مقاله باورکنندگان روایت رسمی، روایت حکومتی را کم کم برای خود باورپذیر میکنند و حتی به مبلغان و ترویجکنندگان آن تبدیل میشوند. | اعتراضهای ایران؛ چرا حکومت اعتراض را اغتشاش روایت میکند؟ |
شما می توانيد نتيجه مسابقات و امتيازات را تا فينال بازيها در اين جدول که در اندازه بزرگ و بصورت رنگی نيز قابل چاپ است، پر کنيد. بسياری از کامپيوترها به صورت خودکار اين صفحه را باز می کنند، اما اگر دستگاه شما قابليت باز کردن اين صفحه را ندارد از طريق لينک زير می توانيد برنامه Adobe Acrobat Reader را روی دستگاه تان پياده کنيد. خدمات | جدول کامل ۶۴ بازی مسابقات جام جهانی همراه با زمان و محل برگزاری آنها برای چاپ آماده است.جدول قابل چاپ مسابقات جام جهانی آلمانکليک کنيد | جدول قابل چاپ مسابقات جام جهانی |
اما در حالی که ترامپ میکوشد ریاست جمهوریاش را یک دوره دیگر تمدید کند، هم کشور با چالشهایی از جمله ویروس کرونا و پیامدهای اقتصادیاش روبرو است و هم خود او با رایدهندگانی که سابقه چهار سال حضورش در کاخ سفید را سبک و سنگین خواهند کرد. او در کارزار خود برای انتخابات ۲۰۲۰ وعده بهبود اقتصادی، ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر و حفاظت از منافع تجاری آمریکا را داده و گفته سیاستها سختگیرانه خود در مورد مهاجرت را همچنان ادامه خواهد داد. این مطلب نگاهی دارد به موضع رییسجمهوری فعلی آمریکا در ۸ مورد از مسائل کلیدی کشور. احیای دوباره اقتصاد کرونازده ترامپ همیشه روی شعار انتخاباتی "اول آمریکا" تاکید داشته و برای رونق فرصتهای شغلی و صنایع تولیدی آمریکا تلاش کرده است. او در جریان اولین کارزار انتخاباتی خود قول داد مالیات آمریکاییهای شاغل را به میزان چشمگیری کاهش دهد. کاهش مالیات شرکتها، تحول وضع تجاری موجود و احیای تولید داخلی آمریکا از جمله وعدههای دیگر او به مردم بود. ترامپ البته موفق شد به برخی از وعدههای خود عمل کند. برداشتن مقررات دولت فدرال برای کسب و کارها، کاهش مالیات بردرآمد و مالیات شرکتها و امضای فرمانهای اجرایی در حمایت از تولیدات داخلی از جمله اقدامات او در چهار سال گذشته بوده است. از ژانویه ۲۰۱۷، دولت آمریکا بیش از ۴۸۰ هزار فرصت شغلی در صنایع تولیدی بوجود آورده اما تحلیلگران میگویند روند رشد این بخش در حال کند شدن است و سیاستهای ترامپ در این زمینه - از جمله تعرفهها- به حل مشکلات ساختاری موجود کمکی نکرده است. ترامپ همچنین پیشبینی کرده بعد از همهگیری، وضع اقتصادی کشور فورا بهبود خواهد یافت هر چند به عقیده منتقدان واکنش او نسبت به شیوع بیماری کووید-۱۹ خسارات اقتصادی طولانی مدت به کشور وارد کرده است. پایان "اتکا" به چین و حمایت از تولید داخلی ترامپ در اولین کارزار انتخاباتی خود روی این وعده که تمرکز آمریکا باید بر منافع اقتصادی خودش باشد، تاکید داشت اما شعار "اول آمریکا"ی او به معنای "آمریکا به تنهایی" نبود. او در زمینه تجارت، موضعی سختگیرانه در قبال چین داشته و در کنار آن سیاست حمایت از تولیدکنندگان داخلی در برابر رقابت خارجی را هم در پیش گرفته است. اینها مسائلی هستند که جنبههای کلیدی سیاستهای تجاری او را تشکیل میدهند. ترامپ در طول اولین دوره ریاست جمهوری خود روی مذاکره دوباره بر سر توافقهای تجاری -از نظر او ناعادلانه- پیشین (از جمله معاهده نفتا میان آمریکا، کانادا و مکزیک) یا خروج از آنها (از جمله شراکت ترنسپسیفیک) تاکید داشته است. او در کارزار انتخاباتی خود در ۲۰۱۶ همچنین وعده رفع کسری تجاری آمریکا ( شکاف میان واردات و صادرات) را داد. کسری تجاری این کشور در ۲۰۱۹ برای اولین بار در ۶ سال گذشته کاهش یافت، هر چند کارشناسان اقتصادی بر سر این که چنین چیزی نشانه بهبود اقتصادی است اختلاف نظر دارند. جنگ تجاری مداوم ترامپ با چین به افزایش مالیاتهای مرزی بر نزدیک به ۵۰۰ میلیارد دلار از تجارت سالانه منجر شد و در "مرحله اول" توافق بین این دو کشور در سال جاری، بیشتر تعرفهها بر قوت خود باقی ماند. او در ماه اوت گفت "میخواهیم اتکای خود به چین را پایان دهیم" و از قصد خود برای دادن اعتبار مالیاتی به شرکتهایی که کارخانههای خود را از چین به آمریکا بازگردانند، خبر داد. ترامپ علاوه بر این برای کالاهای وارداتی از اتحادیه اروپا - از فولاد گرفته تا شراب فرانسوی- تعرفه وضع کرد و در رابطه با اعمال تعرفه بر فولاد و آلومینیوم وارداتی از برزیل و آرژانتین هم هشدار داد. او به تازگی دوباره تعرفههایی برای برخی تولیدات آلومینیومی کانادا برقرار کرده است. سیاست خارجی شعار "اول آمریکا" و تاکید دوباره بر حق حاکمیت کشور. ترامپ در زمینه سیاستهای خارجی هم مثل تجارت وعده داده آمریکا را در اولویت قرار دهد. به زبان کاخ سفید این یعنی " تاکید دوباره بر حق حاکمیت آمریکا و سایر کشورها برای تعیین آینده خود"، البته با تمرکز بر تضمین امنیت و رفاه. اما این در عمل یعنی چه؟ این رویکرد به خروج آمریکا از برخی توافقنامههای بزرگ چندجانبه از جمله معاهده اقلیمی پاریس و لغو عضویت این کشور در بعضی سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان جهانی بهداشت منجر شده است. او علاوه بر این برخی ائتلافهای بینالمللی را هم به چالش کشیده و به عنوان مثال از اعضای ناتو خواسته با اختصاص بودجه بیشتر به این ائتلاف نظامی، نیروی دفاع خود را تقویت کنند. او به تازگی بار دیگر بر وعده خود برای کاهش حضور نظامی آمریکا در خارج از کشور - که با زمان شروع کار او در کاخ سفید تفاوت چندانی ندارد- به ویژه در کشورهایی نظیر آلمان و افغانستان تاکید کرده است. منتقدان میگویند تلاشهای او برای برقراری ارتباط با کشورهای دشمن از جمله کره شمالی و روسیه، در روابط آمریکا با متحدانی که از گذشته دوستی نزدیکی با آنها داشته تنش ایجاد کرده است. ترامپ البته در زمینه سیاست خارجی موفقیتهایی هم بدست آورده که نقش میانجیگرانه آمریکا در توافق اخیرا اسرائیل و امارات متحده عربی برای عادی سازی روابطشان، از جمله آنهاست. او علاوه بر این در مورد صدور دستور قتل ابوبکر بغدادی، رهبر گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) و قاسم سلیمانی، فرمانده قدرتمند سپاه پاسداران تبلیغات زیادی کرده است. ساخت دیوار و مهار مهاجرت مهار مهاجرت به آمریکا یکی از وعدههای اساسی در کارنامه سیاسی ترامپ بوده است. او در تلاش برای پیروزی دوباره در انتخابات، قول داده به ساخت دیوار مرزی میان آمریکا و مکزیک ادامه دهد. ترامپ تاکنون موفق شده بودجه ساخت ۷۱۶ کیلومتر از این دیوار مرزی که ۱۱۶۲ کیلومتر طول خواهد داشت، را تامین کند. او همچنین وعده داده لاتاری کارت سبز آمریکا و مهاجرت زنجیرهای - مهاجرت به آمریکا بر اساس پیوندهای خانوادگی- را لغو و سیستم ورود بر اساس " شایستگی" را جایگزین آن کند. اما برنامههای ترامپ برای اصلاح قانون مهاجرت تابستان امسال با شکست مواجه شد و دیوان عالی آمریکا طرح پیشنهادی دولت او برای لغو قانون حمایت از فرزندان مهاجران غیرقانونی در آمریکا (داکا) را رد کرد. این قانون از حدود ۶۵۰ هزار جوان که در کودکی بدون سند هویتی و مهاجرتی وارد آمریکا شدهاند، حمایت میکند. کاهش قیمت دارو و لغو لایحه مراقبت مقرون به صرفه از بیمار دونالد ترامپ در کارزار خود برای انتخابات ۲۰۱۶ وعده داد لایحه مراقبت مقرون به صرفه از بیمار که توسط اوباما، رییس جمهور پیشین آمریکا به تصویب رسیده بود را لغو کند. دولت آمریکا هر چند موفق به لغو کامل این قانون نشد، اما توانست بخشهایی از آن را فسخ کند، از جمله مفادی که خرید بیمه درمانی یا پرداخت جریمه را برای افراد اجباری میکرد. ترامپ همچنین قول داد قیمت دارو را در آمریکا پایین بیاورد و در ماه ژوییه هم با هدف کاهش بها و واردات داروهای ارزانتر از خارج از کشور طرحهایی به اجرا گذاشت، هر چند به عقیده برخی تحلیلگران این صنعت، اقدامات او در این زمینه تاثیر چندانی نخواهند داشت. سال ۲۰۱۷، ترامپ بحران اعتیاد به داروهای مسکن در کشور را وضعیت اضطراری سلامت ملی اعلام کرد و یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار از بودجه دولتی را برای اقدامات پیشگیرانه و درمانی در این زمینه اختصاص داد. او علاوه بر این قدمهایی هم برای محدود کردن تجویز این داروها برداشت. اما منتقدان میگویند تلاشهای مدام او در جهت نابودی لایحه مراقبت مقرون به صرفه، که امکان برخورداری از پوشش خدمات درمانی را برای میلیونها نفر فراهم میکرد، تاثیرات مخربی بر نبرد علیه این بحران گذاشته است. توسعه انرژی آمریکا ترامپ همانطور که در کارزار انتخاباتی خود وعده داد بود، از زمان آغاز کار در کاخ سفید، صدها مقررات زیست محیطی از جمله محدودیت تصاعد دیاکسید کربن از نیروگاهها و وسایل نقلیه و قوانین مربوط به حفاظت دولت فدرال از آبراهها در سراسر کشور را لغو کرد او علاوه بر این آمریکا را از معاهده اقلیمی پاریس بیرون کشید و گفت این توافق برای آمریکا زیانبار و صرفا به نفع سایر کشورهاست. البته خروج آمریکا از این معاهده تازه بعد از انتخابات آمریکا در ماه نوامبر رسما نهایی خواهد شد. دولت ترامپ به تازگی هم طرح استخراج نفت و گاز از پناهگاه ملی حیات وحش قطب شمال در آلاسکا، که حفاری در آن دههها ممنوع بوده را به تصویب رسانده است. ایجاد بانک اطلاعاتی برای ردیابی بدرفتاری پلیس ترامپ در رابطه با قانون "قدم اول" خود به عنوان اقدامی کلیدی در جهت اصلاح عدالت کیفری کشور، تبلیغات زیادی انجام داده است. این قانون دو حزبی که سال ۲۰۱۸ تصویب شد، تاثیری قابل ملاحظه داشت و با اصلاح قوانین در سطح فدرال به قضات در رابطه با تعیین مجازات و تقویت برنامههای بازپروری برای زندانیان، آزادی عمل بیشتری میداد. ترامپ همچنین وعده داد به دنبال آن قانون "قدم دوم " که بر موانع مربوط به اشتغال زندانیان پس از آزادی تمرکز داشت را به تصویب برساند. البته تاکنون چنین قانونی ارائه نشده است. ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی خود در ۲۰۱۶، خود را به عنوان مدافع سرسخت اجرای قانون معرفی کرد و در طول دوران ریاستجمهوریاش هم به آن پایبند ماند. او در بحبوحه اعتراضات اخیر علیه نابرابری نژادی در کشور، حمایت خود از پلیس را افزایش داد. ترامپ در ماه ژوئن فرمان اصلاح نیروی پلیس را امضا کرد که شامل اختصاص بودجه دولتی برای بهبود عملکرد پلیس میشد. ایجاد بانک اطلاعاتی به منظور ردیابی بدرفتاری ماموران پلیس از جمله اقدامات صورت گرفته در این زمینه بود. رییس جمهور آمریکا گفته روش جنجالی فشار زانو بر گردن برای بازداشت مظنونین باید "در حالت کلی" غیرقانونی شود اما برای اعمال این ممنوعیت اقدامی انجام نداده است. حمایت از متمم دوم قانون اساسی بعد از تیراندازیهای پی در پی سال ۲۰۱۹ در ایالتهای اوهایو و تگزاس، ترامپ گفت از برخی اصلاحات در رابطه با قوانین اسلحه حمایت میکند. سختگیری بیشتر حین بررسی سوءپیشینه متقاضیان خرید اسلحه و وضع "قانون پرچم قرمز" که جلوی دسترسی افراد پرخطر جامعه به سلاحهای گرم را میگیرد، از جمله این اصلاحات هستند. اما این موضوع ظاهرا به همان ابراز علاقه اولیه محدود شد و ترامپ اقدامات زیادی برای پیشبرد این ایدهها انجام نداد. رییسجمهور در عوض به دفاع لفظی خود از متمم قانون اساسی آمریکا - که حق نگهداری اسلحه را به رسمیت میشناسد- و انجمن ملی سلاح، بزرگترین سازمان لابی کننده برای آزادی مالکیت اسلحه در آمریکا ادامه داده است. | دونالد ترامپ سال ۲۰۱۶ با شعار ساده "عظمت را به آمریکا بازگردانیم" به میدان آمد و در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد. | انتخابات آمریکا؛ مواضع دونالد ترامپ درباره مسائل کلیدی چیست؟ |
روند انتخاب این هنرمندان طولانی بوده است، در سال ۲۰۱۳ دو طراح نمایشگاه در سراسر کشور با ۱۰۰۰ هنرمند دیدار کردند. به این ترتیب پایه نمایشگاه "کشف هنر امروز آمریکا" با آثار ۱۰۲ هنرمند گذاشته شد. دو طراح نمایشگاه از جمله لورن هینس و چاد الیگود به سفر خود ادامه دادند و بالاخره با انتخاب ۲۰ هنرمند که هم انعکاس میراث درخشان او و هم بازتاب کاوشگری هنری باشد سفر خود را به پایان رساندند. لورن هنیس بر این باور است که معیار انتخاب آنها کیفت بالای هنری، جذابیت، هوشمندی و البته پیوند با موضوعات اوکیف بوده است. هرچند نمایشگاه "فراتر" واکنش یک به یک به آثار اوکیف نیست بلکه گسترش گفتمان موضوعاتی است که در زندگی و آثار او رخ داده و در طرح هایی مثل شهر، کویر، سبک زندگی ساکن، مفاهیم و اشکال پیچیده خود نمایی می کند. راد بیگلو، مدیر موزه هنر نوین بریتانیا می گوید: "ما در جستجوی راهی بودیم که داستانهای ناگفته آمریکایی را از زاویه دید هنرمندان در گذشته و امروز بنگریم." مجموعه آثار اوکیف و هنرمندان پس از او در یک نگارخانه به مخاطب این امکان را می دهد که پیوند بین کارهای اوکیف و آثار هنرمندانی که او را دنبال می کنند یا از او الهام گرفته اند، و با او درگیر شده اند را خود کشف کنند. افزون برآن موزه مکانی است نه تنها برای مشاهده آثار بلکه برای تفکر در مورد اثر. جورجیا کیف و هنر مدرن اگر بخواهیم میزان حضور یک هنرمند در کتب تاریخ هنر، تعداد آثار و یا نمایشگاه های یک هنرمند را معیار قرار دهیم بدون شک جورجیا کیف (۱۹۸۶-۱۸۸۷) نقش برجسته ای در عرصه هنر آمریکا دارد. وی پس از پذیرش رنگ و سبک آبستره (انتراعی) پایدارترین نمادها وتصاویر قرن بیستم را آفریده است. اما این نمایشگاه و طراحان آن معیار تاثیر یک هنرمند را نه تنها حضوربی شمار درنمایشگاه ها بلکه درتاثیر آثارش درهنرمندان پسا خود می داند. چاد الیگود طراح نمایشگاه معتقد است: "نمایشگاه فراتر نشان می دهد که پرسش هایی که او در نقاشی خود مطرح کرده هنوز تامل برانگیز است و در بیان کار هنرمندان در سراسر کشور متجلی است." گل ها و دیگر نشانه های زندگی ساکن شاید گل ها بیشترین موارد آثار اوکیف را تشکیل می دهند. این آثار بلافاصله جسارت را از طریق مقیاس های بزرگ خود منتقل می کنند. انگیزه تاکید در اندازه های بزرگ بخاطر مشاهده رادیکال در تغییر چشم انداز نیویورک بوده است. او تاکید می کند: "متوجه شدم اگر گل های را در مقیاس کوچک بکشم، توجهی به آن نمی شود وقتی آنها را در ابعاد بزرگ مثل ساختمان هایی که در حال رشد هستند، بکشم، مخاطب آنها را نگاه می کند و واقعا این اتقاق افتاد." پیشینه تاریخی این نمادها به قرن بیستم که ساختمان سازی مدرن در آمریکا حال شکل گیری بود برمی گردد. کارهای اوکیف پاسخی به این نوع معماری است. افزون بر آن هم زمان او متوجه قدرت این آثار بعنوان یک بیانیه شخصی، مفهومی برای عبور از تاریکی هنری شد. البته گل ها مفاهیمی انتزاعی مثل عشق، خلوص و زیبایی را با توجه به نوع آن منتقل می کنند ولی اوکیف بصورت رادیکالی آنرا ساده می کند و آنرا از پس زمینه و پیشنه خود تهی می سازد و در مفاهیمی کاملا ابهام انگیز قرار می دهد. با توجه با این ایهام است که دایره منتقدان وی و دوستان زیگموند فروید در نیویورک وصله مفاهیم سکسی و ساختار موازی با دستگاه تناسلی زن را به این آثار چسباندند، هر چند اوکیف این تفاسیر را رد کرد. حضور هنرمند ایرانی نگار احکامی، تنها هنرمند ایرانی - آمریکایی است که در این نمایشگاه با دو اثر پل و منبع حضور دارد. آثار نگار همواره با لایه ها و جزییات بی شمار همراه است. زمانی که به عنوان بیننده درمقابل اثر می ایستی، باید خود به کشف بسیاری از پدیده هایی که احتمالا با گذشته مخاطب و نقاش گره خورده، بپردازی. استفاده از رنگ آبی که در سرامیک ها و معماری ایرانی بسیار بچشم می خورد، همواره در آثار او خودنمایی می کند. این تزیینات راهی برای پیوند بین هنر ایرانی با سنت جهانی است. او معتقد است آمریکایی ها سرامیک های آبی و سفید را از آثار سرامیک چینی می شناسند. آنچه که از سنت دیرینه ایرانی ها و عراقی ها می آید و به بوته فراموشی سپرده شده است. در این اثر شاهد پلی هستیم که خود نقاش می گوید: "از آتلیه من در منهتن نیویورک این پل عابر پیاده قابل رویت بود و بسیار نزدیک به برجهای جهانی، البته ۵ سال پس از ویرانی آن در ۱۱ سپتامبر. ایستادن در این محل یک تجربه بسیار احساسی برای من است. در سمت چپ این اثر معماری شگفت آنگیز ایرانی که از دوران کودکی بخاطر دارم، به چشم می خورد و در بخش راست آن چشم انداز منهتن قابل شناسایی است." نگار احکامی هرگز در ایران زندگی نکرده است. او متولد ۱۹۷۱ در بالتیمور است. اما نقاشی های او از ایران با تفسیر کارتونی که از ایران در رسانه های غرب ارائه می شود. پیوند خورده است. وی می افزاید:"تجربه ای دردناک از این درک نادرست که من همواره با آن مواجه بوده ام." او بطور موازی معماری اسلامی درهای برج های دوقلو و برج آزادی تهران در زمینه سمت چپ را در مقابل هم قرارداده است. هم برج آزادی (میدان شهیاد تهران) و هم برج های دوقلو تقریبا همزمان پس از تولد او متولد شدند: یادآور دورانی که مسافرت به هردوی این مکان ها آزادانه صورت می گرفت. او ادامه می دهد: "پل نماد اشتیاق برای نوعی پیوند دوباره است." شعله های آتش و آثار مینیاتوری پرتوهایی از شعله های آتش در اثر"پل" به چشم می خورد. در مینیاتور ایرانی این پرتوها نشانه ای از شهادت است و برای ایرانیان مهاجرنماد به انتظار ماندن در پشت وطنی که آنرا دوست دارند. نگار می گوید:"شاید این درکی از پدیده ای با ارزش است که در وطن قربانی شده است، من آنرا به نوعی رنج پیوند می دهم و نمادی روانی که برای تفسیر مخاطب گشوده است." هر چند زنی که برفراز پل ایستاده سمبلی از مهاجران و پناهندگانی است که بین دو فضا ایستاده اند و مکان امنی برای خود نمی یابد به ویژه آنکه هنور در دورانی هستیم که فضای ممنوعیت مسلمانان به این کشور حاکم است. نام نمایشگاه اسم "فراتر" برای نمایشگاه، الهام گرفته شده از آخرین اثر اوکیف با رنگ روغن است که در سال ۱۹۷۲ به پایان رسد. فوجی از رنگه های آبی، سیاه و خاکستری که در بستری از لایه های افقی آبستره با یک روبان سفید مزین شده است. این نقاشی یادآور یک افق دور در تاریکی یا روشنایی است. اوکیف بینایی چشمانش را سه سال قبل از دست داده بود و این اثر تنها با دید پیرامونی او شکل گرفت. در واقع "فراتر" نشان از آن دارد که چه چیزی در ورای واقعیت ادراک او وجود داشته است. در سن ۸۴ سالگی او می بایست به این می اندیشید که چه لایه ای در ورای سپری شدن زمان او در روی زمین باقی می ماند. او با دید متمایز خود در ورای زمان، زیبایی و شگفتی را در جهان روزمره ما کشف کرد. | "فراتر :جورجیا اوکیف و هنر معاصر" نام نمایشگاهی است که در موزه نوین بریتانیا در آمریکا از ۲۲ فوریه تا دوم ژوئن ۲۰۱۹ برگزار می شود. این نمایشگاه سه سمبل از آثار اوکیف از جمله گل ها، منظره شهری و چشم انداز کویری را به عنوان سنگ بنای هنر معاصر گردهم آورده است. افزون بر آن نمایشگاه به آثار نقاشی و مجسمه ۲۰ هنرمند معاصر که با الهام از آثار اوکیف میراث او را گسترش داده اند، مزین شده است. | از مینیاتور تا آسمانخراش؛ نقاشی مدرن آمریکایی و ایرانی |
"انقلاب دوم" عنوانی است که روز هفده آبان سال 1358 آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی، بر حادثه ای گذاشت که چهار روز پيش از آن (13 آبان) با بالارفتن حدود چهل دانشجو که خود را " دانشجويان پيرو خط امام" می ناميدند، از دیوار ساختمان اصلی سفارت آمريکا در تهران آغاز شد. اين حادثه بخصوص پس از آن که "انقلاب دوم" نام گرفت، ابعادی بزرگ يافت که به گفته بسياری از ناظران مسايل ايران بعد از بيست و شش سال هنوز هم منافشه برانگيزترين نقطه سياسی خارجی ايران است. 'انقلاب دوم' و سياست داخلی در صحنه سياست داخلی، اشغال سفارت و گروگان گيری شايد اصلی ترين عامل سقوط دولت مهندس مهدی بازرگان، اولين نخست وزير ايران پس از انقلاب اسلامی 1357، و دور شدن "ليبرال های مسلمان" از صحنه حکومت شد. این واقعه زمينه را برای شکل گيری "جناح چپ" درون حکومت فراهم آورد، همان جناحی که تا ده سال بعد دولت و مجلس را در اختيار گرفت و توانست اولين رييس جمهور را از تشکيل دولت دلخواهش باز دارد و چون مقاومت کرد مقدمات برکناری وی را فراهم آورد و رييس جمهور سوم، آيت الله علی خامنه ای، را نيز واداشت دولتی موافق ميل این گروه سیاسی تشکيل دهد. در دهه دوم جمهوری اسلامی، پس از مرگ بنيانگذار جمهوری اسلامی، "جناح چپ" که حامی بزرگ خود را از دست داده بود، با معضلاتی روبرو و سرانجام به حاشيه رانده شد. بدین ترتیب برگزاری جشن سالانه "انقلاب دوم" به دست جناحی افتاد که در ادبيات سياسی ايران بطور کل از آن به عنوان "راست" و يا "محافظه کار" نام برده می شود. جناح راست جشن سالگرد "انقلاب دوم" را با تفاوتهايی و بدون اشاره مشخص به دانشجويانی که سفارت را اشغال کردند، برگزار می کرد. اين روند ادامه داشت تا هشت سال بعد که به دنبال پيروزی محمد خاتمی، "جناح چپ" و "دانشجويان پيرو خط امام" اين بار به عنوان افرادی ميانه سال و بازيگران سياسی و دولتمرد بار ديگر، اما اين بار با عنوان "اصلاح طلب" و با نگاهی نقادانه به "انقلاب دوم" وارد صحنه شدند. اما اينک که محمود احمدی نژاد به عنوان ششمين رئيس جمهور ايران به قدرت رسيده است، با "انقلاب سوم" خواندن انتخاب خود به نوعی پرونده ای را گشوده است که به نظر می رسيد در حال بايگانی شدن بود. تحول سياست خارجی اشغال سفارت آمريکا و گروگان گيری هزينه ای سنگين در سياست خارجی برای جمهوری اسلامی به وجود آورد که مهم ترين آن بنیانگذاری سياستی بر اساس مبارزه با آمريکا بود که بعد از بيست و شش سال از تاسيس جمهوری اسلامی بسياری از مقامات ارشد ايران آن را از اصول تغييرناپذير انقلاب اول و از بنيان های اساسی حکومت خود می خوانند. آزادی گروگانهای آمريکائی ها حدود چهار ماه بعد از آن صورت گرفت که ارتش عراق به ايران حمله کرده و کشور درگير جنگی بزرگ شد. چالش دائمی ايران و آمريکا گرچه در روزهائی از ربع قرن گذشته به همکاری ها و گفتگوهای پنهانی بين دولتمردان دو کشور هم ميدان داده است، اما گاه نيز به روياروئی مستقيم و خصومت نزديک شده است. اوج این تقابل در ماه های پايانی جنگ ايران و عراق با حمله نظامی آمريکا به سکوهای نفتی ايران و سقوط هواپيمای مسافربر ايرانی با شليک موشکی از يک رزمناو آمريکائی رخ داد. تحريم اقتصادی، بلوکه کردن دارائی ها، ممانعت از حضور ايران در بازارهای جهانی، جلوگيری از ارسال قطعات يدکی و ملزومات صنايع، نيروگاه ها، هواپيماها و کامپيوترهای ساخت آمريکا که از قبل از انقلاب توسط ايران خريداری شده بودند، از جمله هزينه هائی است که "انقلاب دوم" بر دوش اقتصاد ايران گذاشته است. از ده سال قبل يکی از شرايط ايران برای تجديد روابط با آمريکا لغو همین تحریمها و محدودیتهاست که هنوز هيچ دولت آمريکائی به آن تن نداده است. 'دو دلار، هزینه هر فریاد' يکی از فعالان سياسی ادعا کرده است که هر بار فرياد "مرگ بر آمريکا" توسط ايرانی ها سرداده شده دو دلار هزينه برده است. شعاری که سرانجام بعد از حضور نظامی آمريکا در اطراف مرزهای ايران از شدت آن کاسته شد. خصومت بين ايران و آمريکا بعد از پیامدهای يازده سپتامبر 2001 و حضور نظامی آمريکا در اطراف مرزهای ايران حالت تهديد کننده ای به خود گرفت و چند سناريوی حمله نظامی آمريکا به ايران را نيز در رسانه های معتبر بين المللی مطرح ساخت، سناريوهائی که وجودش توسط چند دولتمرد آمريکائی نيز تائيد ضمنی شد. در طول هشت سال گذشته که اصلاح طلبان که چهره های اصلی آن اعضای جناح چپ سال های اول انقلاب هستند، زمام امور دولت را در دست داشته اند. در این دوران، کوشش هائی برای کاستن از اثر "انقلاب دوم" در ذهن و خاطره مردم جهان به عمل آمد که مهم ترين آنها ملاقات عباس عبدی، از چهره های مشهور دانشجويان گروگان گير، با بری روزن، گروگان سابق، در پاريس و در محل يونسکو بود. گرچه این ملاقات از جانب مخالفان اصلاحات با انتقاد شديد روبرو شد و شش سال بعد عبدی را در سالگرد گروگان گيری به حبس انداخت، اما در افکارعمومی جهان نشانه ای از تمايل ايرانيان به حل مساله روابط با آمريکا تلقی شد. بازگشائی پرونده مطرح شدن دوباره خاطره "انقلاب دوم" درست يک هفته بعد از انتخابات رياست جمهوری ايران صورت می گيرد که برای نخستين بار هيچ يک از نامزدها در آن خواستار ادامه خصومت و مبارزه با آمريکا نبود و حتی چند تن از آنها خود را آن شخصی معرفی کرده بودند که می تواند به اين چالش بيست و شش ساله پايان دهد. از لحظه ای که محمود احمدی نژاد، نامزد اصولگران که بيش از بقيه نامزدها در انتخابات رياست جمهوری، به اصول اوليه انقلاب بهمن 1357 وفاداری ابراز می دارد، به عنوان رييس جمهور منتخب ايران معرفی شد، رسانه های جهان از شدت گرفتن خصومت های ايران و آمريکا نوشتند و آن را پايان دوران تنش زدائی در سياست خارجی ايران دانستند که اصلاح طلبان در هشت سال دولت خود پيش برده بودند. جنجال بر سر اين که گويا رييس جمهور منتخب ايران از گروگان گيران و تسخيرکنندگان سفارت آمريکا در تهران بوده است، از سوی ناظران سياسی اولين واکنش ايالات متحده به صعود يک محافظه کار اصولگرا بر راس دولت ايران است که بار ديگر پرونده ای را بازگشوده است که شايد حتی قهرمانان اصلی آن هم مايل به بازگشائی آن نباشند. با اين همه و در حالی که رييس جمهور منتخب اعلام داشته برای احيای ارزش های انقلاب اسلامی به ميدان آمده است، نمی توان گفت " انقلاب دوم" که بزرگ ترين حادثه جهانی در دوران خود بود، از نظر تمامی ايرانيان ماجرائی تلخ است که بايد از افتخار به آن دست شست. خدمات | چند روز بعد از آن که محمود احمدی نژاد انتخاب خود را به رياست جمهوری ايران "انقلاب سوم" نام نهاد، به بهانه جستجو درباره حضور و يا غيبت رييس جمهوری منتخب در "انقلاب دوم" بار ديگر نگاه رسانه های جهان به ماجرای اشغال سفارت آمريکا در تهران و گروگان گيری پنجاه آمريکائی در سال 1980 برگشته که در زمان خود بزرگ ترين انفجار و حادثه خبری بود. | 'انقلاب سوم' و بازگشائی پرونده گروگانگيری |
آيت الله مکارم شيرازی اخيرا گفت مسئله تنها يك روسرى نيست بلکه آنها به اين باور رسيده اند كه اگر سنت شكنى شود، ديگر مسائل نيز حل شده و آنان به اهداف خود مى رسند بيشتر کسانی که به عنوان جهانگرد، ديپلمات و خبرنگار در سال های اخير به ايران سفر می کنند بر اين نکته تاکيد دارند که در اولين برخورد با جامعه ايران مهم ترين موضوعی که در نظر می آيد وضعيت زنان است که با اولين نگاه ها می توان دريافت که مهم ترين موضوع امروز در جامعه متحول ايران است. "حجاب اجباری که در نگاه های اوليه، مهم ترين موضوع برای زنان ايرانی در نظر می آيد، پس از چند روز اقامت در تهران به موضوعی کم اهميت تبديل می شود و آن چه به جايش می نشيند درک اين واقعيت است که جامعه زنان جوان ايران، درگير انواع محدوديت ها و نگاه های مردسالارانه حکومت و جامعه، به خودباوری و تحول باورنکردنی رسيده که هر تحولی در آينده جامعه ايرانی را تحت تاثير خود قرار خواهد داد." اين جمله ای است که بامداد، پزشک ايرانی که همه عمر بيست و هفت ساله خود را بيرون از کشور زيسته، در بازگشت از سفری دو هفته ای به تهران بر زبان می آورد. حيفا زنگنه، روزنامه نگار عراقی می گويد محدوديت هايی که قوانين و سنت در برابر زنان ايرانی نهاده، هر کدام آنان را به جايی ديگر کشانده که فراوانی مطالعه، ارتقای سطح دانش عمومی، شرکت در فعاليت های اجتماعی و نهادهای غيردولتی از اهم آنهاست. اعظم خاتم، در گزارشی در روزنامه شرق براساس آمارهاى رسمى سال ۱۳۸۱ نوشته زنان تنها ۱۴ درصد نيروى كار فعال شهرى را تشكيل مى دهند، در حالى كه بخش مهمى از زنان شهرى كه به صورت كاركنان مستقل در بيرون و درون خانه به فعاليت مى پردازند، در اين آمارها به حساب نيامده اند. در همين گزارش آمده است فعاليت هاى خدماتى بيش از ساير فعاليت ها به روى زنان گشوده است و علت آن هم خدمت رسانى زنان به زنان است که پس از انقلاب تشديد شده و تامين كادر مراكز آموزشى و درمانى هر جا كه ارائه خدمت به دختران و زنان مورد نظر بود، بيشتر به زنان سپرده شد. مشاغل معلمى و پرستارى و مشاغل نيمه تخصصى نيازمند حداقلى از آموزش دانشگاهى است. بنابراين دختران و زنان فاقد تحصيلات دانشگاهى بخت كمترى براى ورود به بازار كار رسمى داشته اند. اين ويژگى بازار كار زنان، همراه با موانع فرهنگى در خانوارهاى كم درآمد شهرى، موجب كاهش ميزان اشتغال زنان در طبقات پايين شده و در عين حال حضور زنان با سواد را در عرصه های اجتماعی با انفجاری روبرو کرده است. چنين است که صورت مساله مشکلات زنان، به ويژه در جوامع شهری تغييری اساسی يافته و از انبوهی مراجعان دفاتر وکلای زن همانند خانم عبادی و مهرانگيزکار، و فعاليت های موثر زنان خبرنگار می توان پی برد که اتفاق يگانه ای در کارست. شادی صدر، رويا کريمی، فريبا داوودی مهاجر، هنگامه شهيدی، بدرالسادات مفيدی، ژيلا بنی يعقوب، بنفشه سام گيس، لی لی فرهاد پور، فرشته قاضی و ناهيد موسوی تعدادی از زنان روزنامه نگار هستند که در سال های اخير موفق شدند که با پی گيری موضوع قتل های زنان خيابانی، قتل های ناموسی، زندانيان زن، زنان در انتظار اعدام و تن فروشی زنان حضور نسل تازه روزنامه نگاران را نشان دهند. شادی صدر، مسئول سايت زنان ايران، روز شنبه در همايشی پيرامون توجه مطبوعات ايران به مسائل زنان گفت در چند سال اخير مطبوعات نگاه ويژه ای به مسايل مربوط به زنان داشته اند اما با اين همه گفته می شود مطبوعات در مورد زنان كم كاری می كنند. حال آن که در حال حاضر بيشتر روزنامهها دارای صفحات اختصاصی برای زنان هستند. وجود حدود دويست وب لاگ متعلق به زنان و دختران جوان، و هجده سايت فعال در امور زنان نشان دهنده آن است که خارج از نظارت و محدوديت های حکومتی، اينترنت نيز زمينه ای برای انعکاس مسائل زنان جامعه ايران شده است. تهمينه ميلانی، رخشان بنی اعتماد، سميرا و حنا مخلمباف و پوران درخشنده با طرح مسائل زنان در سينما و کشاندن آن به مجامع هنری و سالن های سينمای جهانی نسل تازه فيلمسازان زن ايرانی را مطرح کردند. ورود دختران جوان و تحصيلکرده به صحنه بازيگری سينما و تئاتر، شايد مهم ترين نشانه از سلامت کاری است که هنر مردمی امروز را هم از ابتذال دور نگاه داشته است، در حالی که دستگاه منع و بند، به طور مدام رسانه های همگانی و حتی تابلوهای تبليغاتی را از نشان دادن چهره زنان برحذر می دارد. علاوه بر فيلمسازان زن، مردان فيلمساز نيز مانند داريوش مهرجوئی، محسن مخملباف، ابراهيم حاتمی کيا، کيومرث پوراحمد، عليرضا داوود نژاد و جعفر پناهی مسائل زنان را به موضوع محوری فيلم های خود تبديل کرده اند و چهره ديگری از زن ايرانی را در آثار خود نشان می دهند که کاملا متفاوت با آن است که در ربع قرن پيش در فيلم ها وجود داشت. شهلا شرکت، اعظم طالقانی، طوبی ساطعی که مديريت نشريات جدی و موفقی مانند زنان، پيام هاجر و سمرقند را به عهده دارند، و شهلا لاهيجی، منصوره اتحاديه و فيروزه مهاجر در ميان ناشران، جايگاه معتبری دارند. وجود کتاب های معتبری از زبان ايرانی در فهرست کتاب های مطرح و جدی و پرفروش زبان های رايج جهان خود نشانه ديگری است چنان که کتاب زنان در تبعيد نوشته مهناز افخمی، لوليتا خوانی در تهران نوشته آذر نفيسی و دختر ايرانی نوشته ستاره فرمانفرمائيان در ايالات متحده به زبان انگليسی و روايت تکان دهنده ناهيد جعفرزاده به زبان آلمانی از آن جمله است. قرارگرفتن نام خانم شيرين عبادی در فهرست دريافت کنندگان جايزه معتبر صلح نوبل، مهرانگيز کار در فهرست فعالان عمده حقوق بشر در جهان، شهره آغداشلو به عنوان نامزد جايزه اسکار، و بسياری از زنان جوان ايرانی تبار مهاجر، مانند شيرين نشاط، در موقعيت های سياسی و فرهنگی معتبر در کشورهای ميزبان همه حکايت از آن دارد که زن ايرانی، ورای چهره ای که نظام دينی ايرانی در حال ترسيم آن است در جهان نيز چهره می کند. اين پديده شايد در هيچ کجا چنان به چشم جهانيان ننشست که وقت دستگيری و زندان فعالان سياسی و روزنامه نگاران که همسران و دختران آن ها به ميدان آمدند در گفتگوهای صريح و فاش با رسانه های جمعی جهانی وضعيت ناگوار شوهران خود را عريان کردند. همسران محسن سازگارا، عباس اميرانتظام، فرج سرکوهی، احمد زيدآبادی، اکبر گنجی، عمادالدين باقی، هاشم آقاجری، تقی رحمانی، هدی صابر، رضا عليجانی، ايرج جمشيدی، محمد سعيدی و دختران عباس عبدی، پروانه و داريوش فروهر، جعفر پوينده، هاشم آغاجری، سعيدی سيرجانی، سيامک پورزند، عزت الله سحابی تمامی منع و بندهای موجود را نديده گرفتند و اسراری را که سعی می شد درباره زندانيان نهفته بماند برملا کردند. اولين بار که موضوع فعاليت های سياسی زنان بعد از انقلاب شکلی عينی به خود گرفت، رای خيره کننده فائزه هاشمی در انتخابات مجلس پنجم بود که وی را در رديفی بالاتر از آرای روحانيون و سياست پيشه گان صاحب نام نشاند. وی بعد از آن با شکل دادن سازمانی برای گسترش ورزش زنان و انتشار روزنامه زن، با وجود برخورداری از پدری صاحب نفوذ مانند هاشمی رفسنجانی، در دادگاه در کنار ديگر روزنامه نگارانی نشست که محاکمه شدند و روزنامه شان توقيف شد. نمايندگان زن در مجلس ششم توانستند فراکسيونی موثر را شکل دهند و با همه محدوديت های شورای نگهبان موفق به تهيه و گاه تصويب قوانينی شدند که محافظه کاران در دور جديد لغو و بی اثر کردن آنها را وجهه همت خود قرار داده اند. از فراکسيون زنان مجلس ششم که در طول چهل سال حضور زنان در قوه قانونگزاری در ايران از همه خبرساز تر بودند فاطمه حقيقت جو، نماينده جنبش دانشجويی بيش از ديگران به دادگاه کشيده شد و اولين نماينده ای بود که به اعتراض به انتخابات تحت کنترل شورای نگهبان با نطقی صريح از مجلس استعفا داد. الهه کولائی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خارجی که در سال هايی سخنگويی کميسيون پر اهميت امنيت ملی و سياست خارجی را هم به عهده گرفت، موفق شد چهره ای از زن کارشناس ايرانی را در مجامع سياسی بين المللی نمايندگی کند. نسل تازه ای از زنان که بعد از انقلاب وارد صحنه سياسی شدند و چند معاونت وزارت خانه و مديريت کل را به دست گرفتند، بيشترشان از موقعيت وابستگی با روحانيون و مردان حکومتگر بهره مند بودند. در سال های اخير، معصومه ابتکار مترجم خبرساز دانشجويان اشغال کننده سفارت آمريکا در تهران در مقام معاون رييس جمهور و رياست سازمان حفاظت محيط زيست، با چادر سياه که روحانيون آن را پوشش برتر زنان ايرانی می دانند، در مجامع بين المللی ظاهر شد. اما اين همه، نوک کوه يخی است که از صورت مساله بسيار پيچيده زن در جامعه امروز ايران ظاهر شده است و شايد بتوان گفت که آنچه بيش از همه در حال تغيير است، تحولی است که در نگاه سنتی و مرد سالار جامعه ايرانی به نيمه ای ديگر رخ می دهد. شايد مهم تر نکته آن است که يکی از نويسندگان ايرانی می نويسد: "در هيچ زمانی مردان ايرانی به اين وضوح و روشنی، از مزيت ها و موقعيت های برتری که در طول قرون به آن ها تعارف شده، در رنج و عذاب وجدان نبوده اند که امروز." خدمات | در حالی که انتقاد از بدحجابی زنان شهری، موضوع هر روزه سخنرانی روحانيون و نمايندگان محافظه کار مجلس شده است، گسترش فعاليت های زنان شهری ايران، نگاه کارشناسان مسائل سياسی و اجتماعی را به خود متوجه کرده است. | زنان، مهم ترين تحول جامعه ايرانی |
نظرسنجی اخیری که توسط رادیوی عمومی ملی (انپیآر) منتشر شد نشان میداد ۱۹ درصد دموکراتها از آقای بلومبرگ حمایت میکنند و او بعد از برنی سندرز در مقام دوم قرار دارد. او در جریان مناظرهای که روز چهارشنبه در ایالت نوادا برگزار شد با پرسشهای سختی درباره گذشته سیاسی خود، از جمله نظراتش درباره زنان، کشاورزان و اقلیتها روبهرو شد. البته آقای بلومبرگ تنها از سوم مارس به بعد در رایگیریها شرکت خواهد کرد، یعنی روزی که بعضی از بزرگترین ایالتها مثل کالیفرنیا و تگزاس رقابتهای مقدماتی خود را برگزار میکنند. با اینکه لیبرالها به خاطر اجرای سیاستهای جنجالی در دوران تصدی شهرداری نیویورک، جایگاهش به عنوان یک میلیاردر و جابهجاییهای حزبی گذشتهاش به او حمله کردهاند، آقای بلومبرگ یکی از حامیان مالی عمده آرمانهایی بوده است که برای خیلی از رایدهندگان دموکرات اهمیت دارند. او در انتخابات میاندورهای سال ۲۰۱۸ حدود صد میلیون دلار به دموکراتها کمک مالی کرد که به انتخاب تعداد بیسابقهای نماینده زن منجر شد. او همچنین بنیانگذار سازمانی غیرانتفاعی نیز بوده است که هدفش محدود کردن دسترسی به اسلحه است. او بیش از یک میلیارد دلار خرج برنامههای بهداشت عمومی کرده است و بیش از ۲۷۸ میلیون دلار نیز به مقابله با تغییرات اقلیمی اختصاص داده است. اگر بخواهیم یک طرفدار برنی سندرز، کاندیدای پیشتاز دموکراتها را تصور کنیم شخصی که به ذهنمان میآید جوان، دارای افکار مترقی و احتمالا مرد است. اما طرفداران مایکل بلومبرگ چه شکل و شمایلی دارند؟ اگر به آمار نظرسنجیها و شواهد برآمده از تجمعات انتخاباتی نگاه کنیم، به نظر میرسد که بیشتر حامیان مردمی آقای بلومبرگ را افراد مسنتر تشکیل میدهند. گروههای حامی او در شبکههای اجتماعی توسط آمریکاییهایی اداره میشوند که سنشان از متوسط جمعیت بیشتر است؛ شاید از لحاظ نژادی شاهد حدی از تنوع باشیم، اما از نظر سنی نه. یکی از نظرسنجیهای هفته پیش نشان میداد که عمده حامیان شهردار سابق نیویورک بیش از ۵۰ سال سن دارند و درآمدشان نیز بیش از سالی پنجاه هزار دلار است. در ادامه نظر تعدادی از حامیان مردمی او را درباره برخی از بزرگترین انتقاداتی که به او مطرح میشود مرور میکنیم. ثروت هنگفتی که دارد برای لارا واگنر، اهل نیویورک، ثروت آقای بلومبرگ اصلا نکته منفی ندارد. او معتقد است که بیشتر رئیسجمهوریهای اخیر ایالات متحده بسیار ثروتمند بودهاند و میگوید که "شما برای شرکت در انتخابات باید میلیاردر باشید، اما همه میلیاردرهایی را که در انتخابات شرکت میکنند نقد میکنند." خانم واگنر که برای حراجی ساتبیز کار میکند و در روزنامه انگلیسیزبان و ایتالیاییزبان "لا ووچ" مطلب مینوسید، قبول دارد که پول نقش مهمی در نامزدی آقای بلومبرگ ایفا میکند. اما به نظرش چیز بدی نیست. "آرزو میکنم در کارش موفق باشد چون از ثروتش خوب استفاده میکند. او با شرکتها و سازمانهای بزرگ نفتی و انجمن ملی سلاح معامله نخواهد کرد. قرار نیست با کسی کنار بیاید. دونالد ترامپ خیلی دوست دارد از نظر ثروت و قدرت مثل مایکل بلومبرگ باشد. " همه کسانی که با بیبیسی صحبت کردند عقیده داشتند که موفقیت تجاری آقای بلومبرگ یک نکته مثبت است، نه منفی. خانم واگنر اضافه میکند که "تصدی شهرداری نیویورک برای سه دوره چیزی از ریاستجمهوری ایالات متحده کم ندارد. " علاقهاش به "توقف و تفتیش" شاید مهمترین موضوع در کارنامه آقای بلومبرگ اجرای این سیاست به عنوان شهردار باشد که به پلیس اجازه میداد بر اساس معیارهایی بسیار نامشخص برای یافتن اسلحه و اشیاء ممنوع افراد را تفتیش کنند. بیشتر کسانی که تفتیش میشدند بیگناه بودند و اکثرا هم سیاهپوست یا لاتینتبار. "توقف، پرسش و تفتیش" در زمان شهرداری رودی جولیانی آغاز شد، ولی در دوره آقای بلومبرگ به اوج خود رسید و ۶۸۰ هزار نفر را شامل شد. تحلیل این برنامه در سالهای اخیر نشان داده است که تفتیش تصادفی افراد هیچ تاثیر معناداری بر جرم و جنایت نداشته است. اخیرا فایلی صوتی از سال ۲۰۱۵ منتشر شده است که در آن آقای بلومبرگ مدعی میشود که "جرایم واقعی" تقصیر اعضای مرد گروههای اقلیت است. او در پی انتشار این فایل بابت این سیاست و "تاثیرش بر جوامع سیاهپوست و لاتینتبار" عذرخواهی کرده است. شیخ موسی درامه، رهبر مذهبی و فعال اجتماعی ۵۸ ساله، در سی سال گذشته ساکن محلههای هارلم و برانکس شهر نیویورک بوده است. وقی از او درباره این سیاست جنجالی پرسیدیم، پاسخ داد: "هیچ نامزدی به اندازه او به سیاهپوستان و لاتینتباران خدمت نخواهد کرد. من سیاهپوست ام، کسی حق ندارد به من درباره وضع وخیم جرم و جنایت در این شهر درس بدهد - من جرم را با پوست و استخوان تجربه کردهام و قربانی محسوب میشوم. " "بلومبرگ سیاست توقف و تفتیش را اختراع نکرد. اما شهرداری او میدانست که اگر فضای زندگی مناسبی نداشته باشید، سرمایهگذاران، ساکنان و افراد پردرآمدی که با مالیات خود هزینه خدمات اجتماعی را تامین میکنند از شهر میروند. " آقای درامه میگوید که به عنوان فعالی که برای اتمام خشونتهای گروهی تلاش کرده است میداند که مردم محلهاش از "توقف و تفتیش سود بردهاند. " "نه تنها تبعیضآمیز نیست، بلکه حافظ جان است. جانهای سیاهپوستان و قهوهایپوستان را نجات میدهد، نه جانهای سفیدپوستان را. " بهترین فرد برای شکست دادن ترامپ کارلا شید، ۴۹ ساله و ساکن مریلند، به بیبیسی گفت: "فقط یک نیویورکی دیگر میتواند ترامپ را شکست دهد. " او میگوید که آقای بلومبرگ خود را ثابت کرده است: "تاجری موفق و شهرداری موفق بوده است و به حرفی که میزند عمل میکند. " "وقتی به تبلیغاتش گوش دادم و شنیدم که برای ترمیم جامعه چه کار میخواهد بکند و چه برنامهای برای آمریکا دارد فهمیدم که دقیقا همان چیزی است که ترامپ نیست. برای من چیزی از این مهمتر وجود ندارد. " خانم شید میگوید که شکافهای موجود در این کشور بسیار قدیمی است. او میگوید که خانوادهاش اهل میسیسیپی بودهاند و خیلیهایشان در جنبش حقوق اجتماعی نقشی فعال ایفا میکردند. "برای خانواده من و دیگر خانوادههای سیاهپوست مهم است که شکافهای اجتماعی پر شود و فکر میکنم کاری که مایک بلومبرگ دارد میکند دقیقا متضاد کارهای ترامپ است. " نظراتش درباره زنان آقای بلومبرگ به خاطر حرفهای جنیستپرستانهای که گفته میشود در ۱۹۹۰ زده است مورد انتقاد قرار گرفته است، از جمله اینکه به کارمند زن حاملهای گفته بود که باید "بکشیش". البته او قسم خورده است که هرگز چنین حرفی نزده است. این صحبتها باعث شده است که او را با دونالد ترامپ مقایسه کنند. اما دریل مورین ۵۲ ساله به بیبیسی گفت که به نظرش این اتهامات هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. او میگوید "کلی شایعه شنیدهام. میدانم که حرفهای آتشین زیادی زده شده است اما راستش مدرکی که مثل مورد آقای ترامپ محرز باشد ندیدهام. " آقای مورین معتقد است که آقای بلومبرگ در کسبوکار خود به زنان ترفیع داده است و میگوید که "وقتی میبینم که چه کارهایی برای اطرافیانش کرده است - اقلیتهای نژادی و زنان - به حرفهایش اعتماد میکنم. " "اگر کسی مدعی شود که او حق اقلیتها را خورده است، من به شدت با او مخالفت خواهم کرد. " آقای مورین که در شهر فرانکلین ایالت ویسکانسین زندگی میکند در چند تجمع انتخاباتی دیگر نیز حضور داشته است و میگوید که با اینکه آقای بلومبرگ باید برای جلب نظر جوانترها تلاش کند، ترکیب جمعیتی حاضر در تجمعاتش خیلی متنوع است. تبار من لاتین است. کلی آدم با تبارهای آسیایی، آفریقایی و سفیدپوست در تجمعاتش حضور دارند. به نظرم حامیانش بیشتر به تفکر و تعقل علاقه دارند تا به یک شخص یا ایده. وقتی مردم این را ببینند، میفهمند که این مردی است که سالهای اخیر عمرش را واقعا صرف یکسانسازی دسترسی به رویای آمریکایی کرده است. " برنامههای اصلی کارزار انتخاباتی بلومبرگ ملزومات پیروزی در انتخابات او سعی کرده است تا از راه پرداخت پول به اینفلوئنسرهای اینستاگرامی توجه جوانها را جلب کند، اما مشخص است که هنوز عمدتا از طرف افراد مسنتر حمایت میشود. اما جو نیکولتی ۵۳ ساله که یکی از گروههای حامی او در فیسبوک را مدیریت میکند، میگوید که "کارزار سیاسی برای همین است. باید روایت خود را تعریف کنید و به حامیان خود بیفزایید. " آقای نیکولتی که در شهر سندی هوک ایالت کنتیکت زندگی میکند، به بیبیسی گفت که دلیل علاقهاش به آقای بلومبرگ این است که "هم عضو حزب جمهوریخواه بوده است و هم حزب دموکرات. "و عقیده دارد که نظرات اعتدالی شهردار سابق "همخوانی بیشتری با اکثریت کشور دارد. " تحلیلی که در ماه فوریه توسط مرکز تحقیقات پیو صورت گرفت نشان میدهد که عقاید حامیان آقای بلومبرگ به شدت از رقبایش بستهتر است. تنها ۲۹ درصد خودشان را لیبرال توصیف میکنند و اکثرا خود را معتدل یا محافظهکار میدانند. بر همین اساس، ۷۹ درصد حامیان آقای بلومبرگ میگویند که نامزدی میخواهند که با جمهوریخواهها کار کند و بتواند با آنها مصالحه کند. آقای نیکولتی میگوید که "دونالد ترامپ و حامیانش خیلی دوست دارند که در انتخابات با برنی سندرز روبهرو شوند. دلیلش هم مشخص است. پیت بوتجج نامزد بسیار موثری است، اما بلومبرگ با وجود مساله توقف و تفتیش در بین رنگینپوستان بسیار محبوب است. " به گفته او برخی از انتقاداتی که به آقای بلومبرگ مطرح میشود "ریاکارانه" است. "وقتی او با پولش کاری کرد که مجلس نمایندگان به دست دموکراتها بیافتد، نمایندگان زن بیشتری انتخاب شوند، و دموکراتها را در مجلس ایالتی ویرجینیا به اکثریت برساند، یادم نمیآید که کسی غر زده باشد. " چه کسی رقیب ترامپ میشود؟ | مایک (مایکل) بلومبرگ یکی از ثروتمندترین مردان جهان است. سیاستمداری که فضا را دوقطبی کرده و در پی پیشرفت در نظرسنجیها و رسیدن به جایگاه دوم در اولین مناظره انتخاباتی خود شرکت کرد . اما چه کسانی و به چه دلیلی از او حمایت میکنند؟ | انتخابات آمریکا: چه کسانی از مایک بلومبرگ حمایت میکنند؟ |
تظاهرات را شورای ملی مقاومت، شاخه سياسی سازمان مجاهدين خلق سازماندهی کرده بود و شرکت کنندگان آن عمدتاً عکسهای مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدين خلق و مريم عضدانلو (رجوی) رئيس شورای ملی مقاومت را در دست داشتند. وزارت کشور آلمان پيشتر اين تظاهرات را خطری برای امنيت عمومی و به نفع سازمان مجاهدين خلق ايران دانسته بود که در اتحاديه اروپا به عنوان گروهی تروريستی شناخته می شود و به همين دليل از برگزاری آن جلوگيری کرده بود اما برگزارکنندگان تظاهرات به دادگاه شکايت بردند که در نتيجه، دادگاه اداری برلين رأی به لغو ممنوعيت اين تظاهرات داد. اين تظاهرات قرار بود ابتدا در پاريس، پايتخت فرانسه انجام گيرد اما از آنجا در پی مخالفت دولت فرانسه، محل تظاهرات به برلين منتقل شد. تظاهرکنندگان در برلين مسير ميان محله ويلمرزدورف در غرب برلين را تا دروازه براندنبورگ در اين شهر طی کردند. در شهر هامبورگ در شمال آلمان نيز هيجده جوان ايرانی زنجيری انسانی گرد ساختمان بانک ملی ايران در اين شهر بستند و عليه سياستهای حکومت جمهوری اسلامی در کشورشان شعار دادند اما پليس هامبورگ تظاهرات کنندگان را متفرق کرد. پليس هامبورگ همزمان تدابيری امنيتی برای حفاظت از ساختمان کنسولگری ايران در اين شهر اتخاذ کرد. در لندن نيز شماری از ايرانيان در مقابل ساختمان بخش جهانی بی بی سی تجمع کرده، ضمن اعلام مخالفت با سياستهای حکومت جمهوری اسلامی در ايران، شعارهايی در هواداری از خاندان سلطنتی پهلوی که پيش از انقلاب بر اين کشور حکومت می کردند سر دادند. خدمات | در حالی که شمار زيادی از ايرانيان در داخل اين کشور بيست و ششمين سالگرد پيروزی انقلاب را با شرکت در راهپيمايی گرامی داشته اند، صدها ايرانی هوادار سازمان مجاهدين خلق نيز به همين مناسبت در برلين، پايتخت آلمان دست به تظاهرات زدند و خواستار تغييرات دموکراتيک در کشورشان شدند. | تظاهرات مخالفان حکومت ايران به مناسبت 22 بهمن |
اینکه بشر در طول تاریخ چطور و در چه مقطعی از کوچنشینی و شکار به یکجانشینی و کشاورزی روی آورده، همواره یکی از موضوعات مورد علاقه باستانشناسان بوده است. حفاریهای تازه نشان میدهد که حدود ۱۲ هزار سال پیش، یکی از اولین خاستگاههای کشاورزی، در تپه تاریخی چغاگلان، در نزدیکی شهرستان مهران استان ایلام بوده است که قدمتش به دوران نوسنگی بدون سفال میرسد. باستانشناسان دانشگاه توبینگن آلمان در یک کلونی انسانی در این تپه از ابزارهای کشاورزی اولیه که با استخوان ساخته شدهاند گرفته تا اشیا و ظروف رسی که به شکل حیوانات و انسان هستند را کشف کردهاند. اما آنچه بیش از همه آنها را متعجب کرده است بقایای غلات و حبوبات از جمله دانههای گندم، عدس و نیز نخود و جوی وحشی در این تپه تاریخی بود. این کشف حاکیست که ۱۲ هزار سال پیش انسانهایی که در این بخش از ایران زندگی میکردند به کشاورزی و اهلی کردن حیوانات روی آورده بودند. این کشف از این نظر مهم است که باعث میشود باستانشناسان در فرضیهها و نظریههای سنتی خود در مورد خاستگاه کشاورزی در آنچه منطقه هلال حاصل خیز در خاورمیانه نام دارد تجدید نظر کنند. ملیندا زیدر، باستانشناس موزه تاریخ طبیعی ملی ایالات متحده در واشنگتن به بیبی سی فارسی میگوید: «نظر غالب این بود که کشاورزی در بخشهای غربی هلال حاصل خیر آغاز شده است. بعضیها استدلال میکردند جایی در منطقه جنوب منطقه شام در نواحی جنوبی اسرائیل امروزی. بعضیها هم میگفتند منشا کشاورزی در شمال غربی سوریه امروزی یا جنوب شرقی ترکیه بوده و بعد به نواحی دیگر هلال حاصلخیز گسترش پیدا کرده است.» به عبارت دیگر، پیشتر گمان میرفت که در ابتدا در نواحی شرقی منطقه هلال حاصل خیز خاورمیانه که شامل ایران امروزی میشود کشت و کاری در کار نبوده و مردم این نواحی بعدها شگردهای کشت و اهلی کردن حیوانات را از تمدنهای دیگر در منطقه آموختند. اما پیدا شدن بقایای سوخته غلات و حبوبات ۱۲ هزار ساله در چغاگلان نشان میدهد که در ایران هم عدهای روند کشاورزی و یکجانشینی را آغاز کرده بودند. خانم زیدر میگوید: «این پروژه تحقیقاتی بیانگر آن است که مردم در تمام این منطقه عظیم از جنوب اسرائیل گرفته تا ایران به موازات هم شیوه زندگی مشابهای را پیش گرفته بودند، یعنی تقریبا به طور هم زمان به کشاورزی و در کنار آن به اهلی کردن حیوانات روی آورده بودند.» باستانشناسان بقایای حداقل ۲۱ هزار و ۵۰۰ نمونه گیاهی و کشاورزی را مورد بررسی قرار دادهاند که در بخش کوچکی از تپه چغاگلان در هشت متری زیر سطح زمین قرار داشته است. یافتههای آنها همچنین میتواند پاسخ تازهای به این سوال بدهد که چرا کشاورزی به پیشهای برای اجداد ما تبدیل شد. تا به حال فرض بر این بوده که بشر در یک دوران کمبود و سختی مجبور به کشاورزی و اهلیکردن حیوانات شد. اما باستانشناس آمریکایی معتقد است که غلات کشفشده در استان ایلام میتواند عکس این مطلب را ثابت کند. او میگوید: «این تحقیق نشان میدهد که اولین گام انسانها به سوی کشاورزی و دامداری در یک دوره کمبود و کسری نبوده بلکه در دوره فراوانی و عصری بوده که آب و هوا بهبود پیدا کرده بود و منابع طبیعی افزایش یافته بود.» نتیجه کاوشهای باستانشناس دانشگاه «توبینگن» آلمان به تازگی در مجله ساینس منتشر شده است. البته روشن نیست که بقایای غلات و حبوبات ۱۲ هزار ساله در چغاگلان یک مورد نادر و استثنایی بوده یا بخشی از روال زندگی عادی کل مردم این نواحی در دوران پیش از باستان. اما در هر صورت شکی نیست که این کشف گام مهمیست در افزایش دانش ما از سیر تحول تمدن بشر و چگونگی روی آوردن اجداد ما از کوچ نشینی و شکار به یکجانشینی و کشاورزی. فواید احتمالی تاخیر در بریدن ناف نوزاد در بسیار از زایشگاههای آمریکا پزشکان کمتر از یک دقیقه بعد از تولد، بند ناف نوزاد را گره میزنند و سپس آن را قطع میکنند. بند ناف، در دوران بارداری، خون حاوی مواد غذایی و اکسیژن را از جفت در رحم مادر به جنین میرساند. قطع فوری این بند پس از تولد، هرچند به عادتی برای بسیاری از پزشکان تبدیل شده، ولی بر اساس تازهترین تحقیقات، شاید چندان هم به سود کودک نباشد. بر اساس پژوهشی که اخیرا در آمریکا انجام شده، حداقل یک دقیقه تاخیر در بریدن بند ناف میتواند به طور قابل ملاحظهای به تثبیت میزان آهن و هموگلوبین در خون نوزاد کمک کند. هموگلوبین پروتئینی است که در گلبولهای قرمز خون وجود دارد و نقش آن حمل و نقل اکسیژن و دی اکسیدکربن در خون است. محققان میگویند تاخیر یک دقیقهای در گره زدن و قطع بند ناف، برای بدن مادر هم خطرناک نیست. بر اساس این تحقیق نوزادانی که قطع بند ناف انها قدری با تاخیر انجام شده از سطح هموگلوبینی بین ۲۴ تا ۴۸ برخوردار شدهاند. ادامه این تحقیقات پس از سه تا شش ماه از زمان تولد نشان داد که این نوزادان همچنین درمقایسه با نوزادانی که خیلی سریع بند ناف انها قطع شده بود، کمتر با مشکل کسری آهن در خون مواجه شدند زیرا به خاطر تاخیر در قطع بند ناف، خون بیشتری از بدن مادر به آنها رسیده بود. پزشکان گفتهاند که این وضع در عین حال به خونریزی شدید پس از زایمان در بدن مادر یا کاهش سطح هموگلوبین مادر منجر نشده. سازمان بهداشت جهانی توصیه میکند که گره زدن بند ناف بین یک تا سه دقیقه پس از تولد انجام شود. البته باید در نظرداشت که تاخیر بیشتر در گره زدن ناف نوزاد میتواند آسیب جدی به کبد و ابتلای کودک به یرقان را در پی داشته باشد. تحقیقات جدید در آمریکا دو درصد افزایش موارد یرقان در کودکانی که بند نافشان قدری با تاخیر قطع شده بود را ثبت کرده است. چهار پزشک آمریکایی نتیجه تحقیقات خود را در نشریه اکادمیک کوچرین منتشر کردهاند. | در برنامه این هفته راز دانش که از برنامه بامدادی رادیو بیبی سی پخش شد به این خبرها پرداختیم: تحقیقات تازه که نشان میدهد استان ایلام ایران در دوران نوسنگی، یکی از خاستگاههای کشاورزی در جهان بوده است، و اینکه بنا بر تحقیقات تازه دانشمندان آمریکایی، بریدن فوری بند ناف پس از تولد، شاید چندان هم برای نوزاد مفید نباشد. | راز دانش: ایلام ایران، خاستگاه کشاورزی بوده است |
انتقادها از دولت چین به علت نحوه مواجهه با این بیماری افزایش یافته است تدروس آدانوم گبریسیوس، رئیس سازمان جهانی بهداشت روز سهشنبه، یازدهم فوریه، در ژنو سوئیس ضمن اعلام این نام جدید به خبرنگاران گفت که جهان باید به طور جدی و درگیرانه برای مقابله با این بیماری جدید وارد عمل شود. تاکنون بیش از ۱۰۰۰ نفر بر اثر ابتلا به کووید-۱۹ جان باخته اند و دهها هزار نفر هم که اکثر آنها در چین هستند به همین علت بستری شده یا در قرنطینه قرار گرفتهاند. محققان میگویند انتخاب نام رسمی برای بیماری ناشی از این نوع ویروس کرونا از آن جهت اهمیت دارد که مانع برچسب زنی و انگ زدن به بیماران یا کشور و نژاد آنها میشود و همزمان از سردرگمی در شناسایی این بیماری و ویروس زمینهساز آن جلوگیری میکند. رئیس سازمان جهانی بهداشت گفته: "ما باید به دنبال نامی میگشتیم که نه به گستره جغرافیایی و نه به حیوان یا انسان و گروهی از مردم اشاره نمیکرد و همزمان تلفظ آن هم دشوار نمیبود." "داشتن نام مهم است چرا که از رواج نام های دیگر که بار معنایی غلط دارند و یا به انگ آمیز هستند جلوگیری می کند. ضمنا این نوع نامگذاری در ایجاد یک استاندارد برای نامگذاری ویروسها و بیماریهای ناشی از آنها در آینده هم کمک میکند." نام کووید-۱۹ خلاصه شده "کرونا" ((Corona، "ویروس" (irusV)، بیماری (iseaseD) و عدد ۱۹ است که که به سال ۲۰۱۹ - زمان شناسایی و شیوع آن ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ - اشاره دارد. همزمان تعداد مبتلایان به کووید-۱۹ روز سه شنبه از مرز ۴۲ هزار و ۲۰۰ نفر گذشت و به این ترتیب به لحاظ آمار بیماران هم از رکورد بیماری سارس در سال ۲۰۰۲-۲۰۰۳ عبور کرد. تعداد جان باختگان این بیماری هم به ۱۰۱۶ نفر رسیده است. دیروز، دوشنبه، ۱۰۳ مرگ مرتبط با این بیماری به ثبت رسید که مرگبارترین روز تاکنون بوده است. در پکن، پایتخت چین، مانند بسیاری از شهرهای بزرگ این کشور تدابیر بهداشتی و کنترل شهری شدیدی اعمال می شود مانند اینجا که مامور پلیس درجه حرارت بدن زنی را که قصد ورود به یک پارکینگ عمومی را دارد اندازه میگیرد با وجود این، در ۵ روز گذشته امار روزانه مبتلایان جدید رو به کاهش بوده است به طوری که روز دوشنبه گزارش شد تعداد موارد جدید ۲۴۷۸ نفر بوده که نسبت به روز قبل آن یعنی یکشنبه (۳۰۶۲) بیست درصد کاهش نشان میداد. همزمان در ژنو سوئیس دانشمندان از سراسر جهان گرد هم آمدهاند تا درباره بهترین راههای مقابله با این اپیدمی که هنوز تا حدود زیادی در مرزهای چین و به ویژه استان هوبی این کشور محصور مانده همفکری کنند. در همین حال، خزانه داری آمریکا هشدار داده است که آسیب های اقتصادی ناشی از این بیماری به اقتصاد چین، ممکن است بر تمامی جهان تاثیر منفی بگذارد. اخبار مرتبط ویروس کرونا: ۵ نکته که باید بدانیم افزایش قربانیان کرونا به بیش از ۱۰۰۰ نفر و 'برکناری' تعدادی از مقامات چینی کشتی تفریحی که جایی برای پهلو گرفتن ندارد در تحولی دیگر، روز سهشنبه گزارش شد که یک کشتی تفریحی بزرگ دیگر با حدود ۱۴۵۰ سرنشین از پهلو گرفتن در سواحل تایلند منع شده است. کشتی تفریحی وستردم پیش از رسیدن به تایلند از سوی بنادری در ژاپن، گوآم و تایوان و فیلیپین هم رانده شده بود چرا که مقامهای ساحلی نگران شیوع کووید-۱۹ در میان مسافران آنند. شرکت هلند آمریکا مالک این کشتی تفریحی با انتشار بیانیهای گفته: "هیچ نشانه و دلیلی وجود ندارد که باور کنیم کسی در این کشتی حامل ویروس کرونای مرتبط با کووید-۱۹" است. این کشتی مسافربری قرار بوده مطابق برنامه روز پنجشنبه (۱۳ فوریه) در بانکوک تایلند لنگر بیاندازد اما امروز، سهشنبه، دولت تایلند اعلام کرد که مجوز پهلوگرفتن برای این کشتی را لغو کرده است. دولت تایلند تصریح کرده که همزمان با ممانعت از پهلوگرفتن این کشتی آماده است که "با کمال میل، به این کشتی در بارگیری آذوقه، دارو و دیگر مایحتاج لازم" کمک کند. کشتی دیگری به نام دیاموند پرنسس با حدود ۳۷۰۰ مسافر هم از هفته گذشته در سواحل یوکوهاما ژاپن در قرنطینه قرار گرفته چرا که معاینات پزشکی نشان داد که بیش از ۱۳۰ نفر از مسافران آن به ویروس کرونا مبتلا شده اند و نشانههای بیماری کووید-۱۹ را بروز دادهاند. هشدار بانک مرکزی آمریکا از سوی دیگر در روز سه شنبه جروم پاول، رئیس بانک مرکزی آمریکا در کنگره این کشور به نمایندگان گفته است که این بانک شیوع ویروس کووید-۱۹ را به دقت زیر نظر دارد. او به قانونگذاران گفت که انتشار سریع این ویروس میتواند سرمنشا خطرات بالقوه وسیعی برای اقتصاد باشد. او در کمیته خدمات مالی مجلس نمایندگان گفت: "ما از نزدیک ظاهر شدن ویروس کرونا را که می تواند باعث اختلال در چین و در نتیجه تلاطم در سایر بخش های اقتصاد جهان شود زیر نظر داریم." او در پاسخ به سوالات نمایندگان گفت که بانک مرکزی می داند که ویروس کرونا به احتمال زیاد دارای آثاری برای اقتصاد آمریکا خواهد بود اما گفت هنوز نمی توان ابعاد آن را سنجید. او اشاره کرد که بانک مرکزی آمریکا با حفظ نرخ کنونی بهره بانکی احساس راحتی می کند. نرخ بهره بانک مرکزی درحال حاضر ۱.۵ تا ۱.۷۵ است. این نرخ مستقیما بر بهره وام مسکن اثر می گذارد. بانک مرکزی در یک سال گذشته سه بار این نرخ را کاهش داده است که برای مقابله با رشد ضعیف اقتصاد جهانی و عوارض ناشی از جنگ تعرفه ها میان آمریکا و چین بوده. در همین حال چین درحال ارسال این پیام به شرکت ها، کارخانهها و صنعت کشاورزی است که روال عادی کار باید از سر گرفته شود. بلندپایه ترین نهاد برنامه ریزی اقتصادی چین روز سه شنبه گفته که دولت های محلی باید به کسب و کارها کمک کنند فعالیت خود را از سر بگیرند. یک روز پیشتر وزارت کشاورزی مزارع را ترغیب کرده بود خریداری بذر، پاشیدن کود و برنامه ریزی برای کشت بهاری را شروع کنند. مشکل این است که خیلی از کسب و کارها علیرغم پایان تعطیلات سال نو چین همچنان تعطیل هستند که عمدتا به این دلیل است که کارگران مایل یا قادر نیستند محل سکونت را برای برگشتن سر کار ترک کنند. | با عبور تعداد قربانیان ویروس کرونا از مرز ۱۰۰۰ نفر سازمان جهانی بهداشت برای بیماری ناشی آن نام رسمی انتخاب کرده است - کووید ۱۹ (۱۹-COVID) که اشارهای دارد به "کرونا"، "ویروس"، "بیماری" و سال ۲۰۱۹. همزمان یک کشتی تفریحی دیگر با ۱۴۵۰ مسافر در سواحل تایلند از پهلو گرفتن منع شده و فعلا قرنطینه شده است. | بیماری ناشی از ویروس کرونا نام رسمی گرفت؛ کووید-۱۹ |
در سال ۱۹۳۷ بنگاه ویژه انتشار ادبیات زبانهای خارجی در مسکو، بنا به عللی که چندوچون آن روشن نیست، از چاپ مجموعه آثار برتولت برشت خودداری کرد با باز شدن تدریجی آرشیوهای سیاسی اتحاد شوروی (سابق) اسرار تازهای از پرده بیرون افتاده، به ویژه درباره افراد نامداری که سردمداران شوروی به علل گوناگون به آنها نظر خوبی نداشتند اما مایل بودند که همچنان از نام و اعتبار آنها بهرهبرداری تبلیغاتی کنند. اخیرا برخی از اسنادی که حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی تا همین اواخر همچنان "به شدت محرمانه" طبقهبندی شده بود، در دسترس قرار گرفته است، از جمله انبوهی پرونده مربوط به "کادرهای حزبی". بسیاری از این اسناد در شعبه مخصوص کادرها در کمیته اجرائی کمونیسم بینالمللی (کمینترن) نگهداری میشد، و پس از انحلال آن نهاد به آرشیو مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (سابق) منتقل شد. در روزهای اخیر رسانههای آلمان در این باره گزارشهایی منتشر کرده و به اسناد بیشماری پرداختهاند که دهها سال پنهان مانده بودند. به گفته روزنامه سویسی "نویه تسوریشه تسایتونگ" در میان اسناد ۱۴ هزار پرونده وجود دارد که تنها به کادرهای آلمانی مربوط میشوند و تا امروز در دو کمد پولادین محفوظ ماندهاند. تقریبا همه کادرها و فعالان کمونیست آلمان در این مرکز پروندهای دارند، که برخی از آنها مشهورتر هستند، مانند والتر اولبریشت، هربرت ونر، ویلی مونتسنبرگ و برتولت برشت؛ و عده بیشتری افراد گمنامی که پس از به قدرت رسیدن نازی ها با آرزوی رهایی و به امید خدمت به "نخستین کشور رنجبران جهان" از دست جلادان هیتلری به اتحاد شوروی پناه برده بودند و امروز روشن شده که بیشتر آنها در زندانهای مخوف و اردوگاههای کار اجباری به دست مأموران استالین نابود شدند. در هزاران پرونده دادههای خصوصی، نامههای شخصی، اسرار راست و دروغ گرد آمده است که از "هوشیاری بلشویکی" در برابر عناصر "مشکوک" حکایت دارند. بیشتر این گزارشها را دوستان و نزدیکان قربانیان از روی ایمان کورکورانه یا به نیت خوشخدمتی به مقامهای حزبی ارائه دادهاند؛ جالب و در عین حال غمانگیز این است که بیشتر این خبرچینها خود، دیر یا زود سروکارشان به زندان و اردوگاه افتاده است. با مرور پرونده قطوری که برای برتولت برشت فراهم آمده، هم میتوان با گوشههایی از زندگی و فعالیتهای این نمایشنامهنویس، که همگان او را از مبلغان پرشور مرام کمونیستی میشناسند، آشنا شد و هم با دستگاه نیرومند نظارت و بدگمانی بیمارگونهای که رژیم استالینی را فرا گرفته بود. نظام کنترل کمینترن که زیر نظر پلیس مخفی استالین فعالیت میکرد، قاعدتا باید به کردار و رفتار کادرها و اعضای حزبی میپرداخت، اما لحظهای از جستجوی "عناصر خطرناک" و کاوش در زندگی خصوصی آنها دستبردار نبود، حتی در میان کسانی که عضو حزب نبودند و تعهدی به مرام کمونیسم نداشتند، اما چند صباحی اتحاد شوروی را پناهگاهی امن پنداشته بودند. بیشتر پروندهها پس از ۱۹۳۳ و فرار گروه بزرگی از چپگرایان سوسیالیست و کمونیست از آلمان نازی به اتحاد شوروی فراهم آمده است. مبارزه با "باند" لئو تروتسکی که پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴ رقیب اصلی یوسف استالین شناخته میشد، دستاویز اصلی پاکسازی در نظام شوروی و حزب بلشویک و ارتش سرخ بود که دامنگیر میلیونها نفر شد./ تروتسکی و لنین برشت و اتهام نزدیکی به تروتسکیستها مبارزه با "باند" لئو تروتسکی که پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴ رقیب اصلی یوسف استالین شناخته میشد، دستاویز اصلی پاکسازی در نظام شوروی و حزب بلشویک و ارتش سرخ بود که دامنگیر میلیونها نفر شد. اتهام کمابیش همه افرادی که بازداشت میشدند، پیروی از تروتسکیسم بود. اتباع بیگانه معمولا به "جاسوسی برای کشورهای امپریالیستی" نیز متهم میشدند. طبق اسناد، برشت دستکم در مقاطعی به خاطر روابط دوستانه با افرادی که انگ تروتسکیسم خورده بودند، در مظان اتهام قرار داشت. در گزارشی آمده است که او در سال ۱۹۳۳ با حلقهای از روشنفکران مربوط بوده که در میان آنها "دو عامل مشکوک" حضور داشتند: فریتس اشترنبرگ و کارل کورش. اشترنبرگ، اقتصاددانی سرشناس بود و کارل کورش از بانفوذترین فیلسوفان مارکسیست آلمان؛ و برشت به هردوی آنها ارادت میورزید و آنها را "آموزگار" خود میدانست. کورش در سال ۱۹۲۶ از موضع چپ از استالین انتقاد کرده و به همین علت از حزب کمونیست آلمان اخراج شده بود. در نامهای مربوط به سال ۱۹۳۴ گفته میشود زمانی که برشت در دانمارک اقامت داشته، چند روزی میزبان کارل کورش بوده است؛ و باز تأکید شده است: "پرفسور کورش به علت تمایلات تروتسکیستی در سال ۱۹۲۶ از حزب کمونیست اخراج شده است". در همین گزارش آمده که در همان دوران هلنه وایگل، همسر برشت، پیوسته با محافل تروتسکیستی فعال در کپنهاگ تماس و همکاری داشته است. این اطلاعات توسط الیخانوف، رئیس شعبه کادرهای کمینترن، به اطلاع پلیس سیاسی رسیده و تحت عنوان "به شدت محرمانه" طبقهبندی شده است. بیشتر بخوانید: از اتهامهای دیگر برشت آن است که او از همکاران نزدیک ماهنامه ادبی "داس ورت" (Das Wort به معنای کلمه) بوده که از ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ توسط تبعیدیان نامدار آلمانیزبان در مسکو منتشر میشد. اندیشمندان و نویسندگان برجستهای مانند گئورگ لوکاچ، والتر بنیامین، توماس مان و هاینریش مان از همکاران این نشریه بودند، اما کارگزاران فرهنگی استالین به این نشریه با بدگمانی نگاه میکردند. برشت در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۵ از اتحاد شوروی دیدار کرد و از او استقبال شایانی به عمل آمد. در مراسمی که به افتخار او در مسکو برپا شد، کارولا نهر شعرهای او را دکلمه کرد. این زن هنرمند از بازیگران نامدار و پیشرو تئاتر و سینمای آلمان بود که در سال ۱۹۳۴ به اتحاد شوروی گریخت. در سال ۱۹۳۷ به همراه همسرش آناتول بکر دستگیر شد. همسرش بیدرنگ تیرباران شد و خود او به ده سال زندان محکوم شد. این هنرپیشه درخشان در ۱۹۴۲ بر اثر بیماریهای جسمی و روحی در گولاگ درگذشت. در سال ۱۹۳۷ بنگاه ویژه انتشار ادبیات زبانهای خارجی در مسکو، بنا به عللی که چندوچون آن روشن نیست، از چاپ مجموعه آثار برتولت برشت خودداری کرد. دبیر شعبه کادرها در نامهای "محرمانه" این امر را چنین توجیه میکند: "برشت عضو حزب نیست. زمانی که او در سویس سکونت داشت، در خانهاش از کورش، از رهبران تروتسکیستها پذیرایی کرد. درباره هلنه وایگل، همسر برشت که در سال ۱۹۳۶ به اتحاد شوروی سفر کرد، این ظن وجود دارد که همراه خود اوراق تروتسکیستی آورده باشد..." برای کارگزاران حزبی تصمیم برشت به مهاجرت به آمریکا به جای اقامت در شوروی نیز نکتهای "مشکوک" بود/اجرای تئاتر اپرای سه پولی برشت در مسکو مهاجرت به آمریکای امپریالیست برای کارگزاران حزبی تصمیم برشت به مهاجرت به آمریکا به جای اقامت در شوروی نیز نکتهای "مشکوک" بود. با حمله ارتش نازی به دانمارک در آوریل ۱۹۴۰ برای برشت چارهای جز فرار باقی نمانده بود. او به همراه نزدیکانش نخست به سوئد و سپس به فنلاند رفت. در دسامبر ۱۹۴۰ مطلع شد که از مکزیک برای او اوراق مهاجرت صادر شده است. او که قصد داشت از ولادیوستوک به مقصد آمریکا سفر کند، برای عبور از خاک شوروی به مجوز مقامهای حزبی نیاز داشت. مقامهای کمینترن با تأکید بر پیشینه برشت به عنوان "یک نویسنده برجسته ضدفاشیست" انتظار داشتند که او در اتحاد شوروی تقاضای پناهندگی کند. آنها با این دستاویز که "برشت عضو حزب نیست" از دولت شوروی خواستند که در این باره تصمیم بگیرد. تنها پس از مدتها تردید، و با پادرمیانی اتحادیه نویسندگان اتحاد شوروی بود که برای برشت ویزا صادر شد. برشت سرانجام در دوم مه ۱۹۴۱ ویزای عبور (ترانزیت) را از شوروی برای ادامه سفر به آمریکا دریافت کرد و موفق شد به همراه خانواده به مسکو سفر کند. او ۱۷ می وارد مسکو شد و مورد استقبال دوستش ماریا اوستن، زن نویسنده چپگرای آلمانی مقیم شوروی، قرار گرفت. او در ۳۰ مه ۱۹۴۱ با راه آهن سیبری به طرف ولادیوستوک روانه شد؛ او پیش از سفر چمدانی انباشته از نامهها و یادداشتهای خود را به اوستن سپرد تا از خطرات احتمالی در امان بماند. از آن چمدان تا امروز هیچ اثری یافت نشده است و این احتمالا به ماجرایی مربوط میشود که زمان اندکی پس از عزیمت برشت روی داد: ماریا اوستن به عنوان "جاسوس دستگاههای جاسوسی آلمانی و فرانسوی" بازداشت و روز هشتم اوت ۱۹۴۲ در ۳۴ سالگی تیرباران شد. در یکی از اسناد مربوط به پرونده اوستن از برشت به عنوان "تروتسکیست" نام برده شده است. این پرسش که برشت چگونه توانست از چنگ مأموران امنیتی شوروی جان سالم به در ببرد، هنوز بیپاسخ باقی مانده است. کسانی که از شهرت و اعتبار برشت برخوردار نبودند به سرنوشتی شوم دچار شدند. یکی از آنها هانس اپه بود که مثل برشت از ترس ارتش نازی از سوئد به شوروی گریخت و چندی بعد به جرم "گرایش تروتسکیستی" به همراه همسر و فرزندش دستگیر شد و سپس در ۱۹۴۲ اعدام شد. او در سال ۱۹۳۸ در نامهای سرگشاده به شدت از برشت به خاطر خاموشی در برابر دستگیری دوستان و آشنایانش انتقاد کرد. او برشت را به سودجویی و عافیتطلبی متهم کرده بود. از اقامت ششساله برشت در کالیفرنیا و فعالیتهای او در آمریکا در پرونده او اثر چندانی نیست؛ به ماجرای احضار او به "کمیته فعالیتهای ضدآمریکایی" که توسط سناتور جوزف مککارتی به راه افتاده بود، نیز تنها اشارهای گذرا شده است. برشت پس از ترک آمریکا، آلمان دموکراتیک (شرقی) را برای اقامت برگزید. از این مرحله "سوءسابقه تروتسکیستی" در پرونده او تکرار نشده است. در سندی مورخ ۱۹۵۱ اشاره میشود که او برای سفر به شوروی در ۱۹۴۰ با مشکلاتی روبرو بوده، اما روشن نیست که این قضیه چگونه حل شده است. مهم این است که به رغم این "ابهامات" رژیم آلمان دموکراتیک از نام و اعتبار برشت بهرهبرداری میکرد و در عوض هرگونه امکاناتی در اختیار او میگذاشت؛ و شوروی نیز از وفاداری صادقانه و بیشائبه او خرسند بود؛ پاداش این قدرشناسی در سال ۱۹۵۵ در قالب جایزه صلح استالین به او تقدیم شد، که ارزش "نقدی" زیادی داشت. وسولد مایرهولد کارگردان مشهور و نوگرای تئاتر که سرانجام با اتهاماتی بی اساس در فوریه ۱۹۴۰ در مسکو تیرباران شد وفاداری آشکار و انتقاد پنهان برشت همواره ستایشگر اتحاد شوروی بود و این را حتی در سیاهترین سالهای "پاکسازی بزرگ" آشکارا بیان میکرد. برای نمونه در انتقاد از آندره ژید، که با انتشار "بازگشت از شوروی" از نظام استالینی انتقاد کرده بود، نویسنده تیزبین فرانسوی را با لحنی توهینآمیز "نادان و متوهم" خواند. از یادداشتهای روزانه و نامههای برشت چنین بر میآید که او محاکمات نمایشی را دنبال میکرد، اما شگفتانگیز است که او هرگز در این باره به طور علنی اظهار نظر نکرد. او قصد داشت در سال ۱۹۳۷ به مسکو سفر کند، اما این سفر را لغو کرد. آیا این نوعی ابراز اعتراض یا نگرانی بود؟ در ژانویه ۱۹۳۹ برشت باخبر شد که برخی از دوستان و آشنایان او در مسکو بازداشت شده یا به نحو مشکوکی ناپدید شدهاند. او، به خاطر وفاداری به پرنسیپهای ایدئولوژیک، اعتراضی نکرد، اما در نامههای خصوصی نگرانی خود را بازگفت: "کولزوف در مسکو بازداشت شده، که آخرین حلقه ارتباط من با روسها بود. از ترتیاکوف خبری نیست، ظاهرا به جاسوسی برای ژاپن متهم شده. از کارولا نهر هم خبری نیست، که میگویند در پراگ از طرف همسرش با محافل تروتسکیستی تماس داشته". برشت در سفرهایش به مسکو همواره مهمان دوستش سرگئی ترتیاکوف، منتقد و نویسنده نوگرای روس بود. ترتیاکوف، مانند هزاران کمونیست دیگر به دست پلیس استالین گرفتار شد. ترتیاکوف نگرانی خود را از بازداشت وسولد مایرهولد نیز ابراز کرده بود - کارگردان مشهور و نوگرای تئاتر که سرانجام با اتهاماتی بی اساس در فوریه ۱۹۴۰ در مسکو تیرباران شد؛ در جایی از هنر و ادبیات سوسیالیستی که به تبلیغ آلوده شده و "به سطح عوام" سقوط کرده، انتقاد کرده بود. برشت، برخلاف دوست نامدارش لیون فویشتوانگر، در توجیه و تأیید محاکمات نمایشی قلمفرسایی نکرد، اما جز با اشاراتی گذرا در نامههای خصوصی با دوستانی مانند والتر بنیامین، از اظهارنظر صریح خودداری ورزید. در مه ۱۹۵۵ برشت در مسکو اقامت داشت و طبق معمول مترجم همراه او خانم گوسوا کارهای او را نکته به نکته گزارش داده است. از این گزارش چنین برمیآید که برشت درباره کارکنان سفارت آلمان نکات تلخ و گزندهای به زبان آورده اما درباره وضعیت اتحاد شوروی جز ستایش کلمهای نگفته است. در همین سفر برشت نسبت به سرنوشت برخی از تئاتریهای تبعیدی آلمانی علاقه نشان داده بود. از جمله او که اکنون هنرمندی نامور بود، بر آن شده بود که برای دوست و همکارش برنهارد رایش، ویزای مهاجرت به آلمان شرقی تقاضا کند، تا بتواند در تئاتر او (برلینر آنسامبل) مشغول کار شود. رایش سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۱ را در گولاگ سپری کرده بود و در مسکو گذران سختی داشت. اما اقدام خیرخواهانه برشت نتوانست او را از شوروی نجات دهد. در همان سفر برشت از کته رولیک، رابط او با مقامهای شوروی، خواهش کرد لیستی از همکاران تئاتری تهیه شود که در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ به شوروی مهاجرت کرده و همگی در ۱۹۳۷ بازداشت شده بودند. برشت میخواست بداند "چه بلایی سرشان آمده و حالا کجا هستند؟" "رفقای بالا" به او هیچ پاسخی ندادند، و او هم محتاطتر از آن بود که ماجرا را پیگیری کند. برشت چنان شیفته ایدئولوژی کمونیستی و مسحور "دستاوردهای پرشکوه جامعه شوروی" بود، که حتی پس از اظهارات افشاگرانه نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم، که استالین را جنایتکار خواند، باز هم از "تزار سرخ" به عنوان "قاتل نیکخواه خلق" نام برد. این حداکثر تلاشی بود که او برای سازش دادن وجدان شخصی اش با وجهه عمومی خود انجام داد. | برتولت برشت تا زمان مرگش در ۱۴ اوت ۱۹۵۶ نامدارترین شاعر و نمایشنامهنویس "اردوگاه سوسیالیستی" شناخته میشد که همواره در ستایش سوسیالیسم و دفاع از "دژ اصلی آن" اتحاد شوروی (سابق) گفته و نوشته بود. اما اسناد نویافته نشان میدهند که حاکمان شوروی به این هنرمند کمونیست بدگمان بودهاند. | برتولت برشت و شوروی استالین؛ از وفاداری آشکار تا انتقاد پنهان |
انديشۀ حقوق بشری که امروز هرچه بيشتر خود را در ميان قشرهای گوناگون ايرانيان می گستراند، از راه ترجمه پيدا شده است. شايد تمامی انديشه های هموار کننده راه ناهموار مدرنيته را بتوان حاصل ترجمه و آشنايی با افکاری دانست که در صد سال اخير از طريق ترجمه از آن ما شده است. علاوه بر اين، شعر نو و رمان و داستان کوتاه و انواع ادبی ديگر، که اکنون ادبيات فارسی را غنا بخشيده، از راه آشنايی با ديگران و عمدتا از راه ترجمه امکان پذير شده است. موشکافی های روشنفکران و زبان کارآمد روزنامه نگاران، که با صد سال پيش قابل مقايسه نيست، حاصل ترجمه است. ترجمه، در گشودگی جامعه بسته ايران در تمام زمينه ها و بيشتر از آن در گشودگی مغزهای بسته تأثير اندازه نگرفتنی داشته است. شايد حتا احساس خود بسندگی و خود بزرگ بينی ما ايرانيان را هم کم و بيش شکسته باشد. چنين است که ما تمامی افکار امروزی، فريادهای دموکراسی خواهی و کشاکش بی حد خود برای امروزی شدن و رسيدن به قافله تمدن را مديون ترجمه ايم. گذشته از اين زبان فارسی که از ستون های فرهنگ ملی ما و همچنانکه همواره به تأکيد گفته اند يکی از دو رکن هويت ملی ماست، غنای صد سال اخير خود را مديون ترجمه است. بيان مفاهيم پيچيده و جديد که امروزه به آسانی در زبان فارسی به کار گرفته می شود، و ساختن واژگان جديد فراوان بدون ترجمه های فراوان يکصد سال اخير امکان نمی داشت. آشکار است که مترجمان چه نقش پر اهميتی در فرهنگ جديد ايران داشته اند. در اين ستون گاهگاه با برخی مترجمان نامدار زبان فارسی به گفتگو می نشينيم. کوشش ما بر اين است که قدری از زندگی آنان، و تا حدی از انگيزه آنان در کار ترجمه جويا شويم و بدانيم معنی ترجمه خوب از نظر آنان چيست و چه کسانی توانسته اند ترجمه های خوبی به زبان فارسی تقديم کنند. ********************************************************** در ايران امروز پويش راه دراز و دشوار معرفت که به ناگزير از بستر انديشه فلسفی می گذرد، نزد اهل فکر و جوانانی که در انديشه بهروزی سرزمين خويش اند، جايگاهی درخور يافته است. عوامل اين حرکت بی گمان متعدد است اما در اين ميان سهم هموار کنندگان بستر چنين حرکتی، انکارناشدنی است و مثال بارز آن نقشی است که دکتر عزت الله فولادوند در سه دهه اخير با برگردان چهل کتاب و نگارش افزون بر صد مقاله در شاخه های متنوع فلسفه بر عهده داشته است. زبان بی نقص و دقت در برگرداندن پيچيدگی های انديشه فلسفی، و پيشگفتارهای پرمغزش بر بسياری از آثار که ورود به متن دشوار فلسفی را برای خواننده جوان و تازه کار دلپذير و آسان تر می سازد، به کار او ارجی فزون تر بخشيده است. فولادوند عاشق فلسفه و همانند سقراط بر اين عقيده است که « زندگی تا در ترازوی خرد سنجيده نشود، ارزش زيستن ندارد ». او را نمی توان تنها در صف مترجمان جای داد، در واقع فولادوند از بزرگترين نويسندگان فکری – فلسفی دوران ماست. به همين جهت اين گفتگو تنها در وادی ترجمه سير نمی کند، بلکه وارد مقولات و معقولات ديگر هم می شود. شما در کجا متولد شده ايد، کجا درس خوانده ايد و تحصيلاتتان را کجا ادامه داده ايد؟ پدرم قاضی دادگستری بود. در بدو استخدام ازدواج کرد و با مادرم به سمت داديار دادسرای اصفهان به آن شهر رفتند و من در همانجا – در خانه ای در کوچه ای نزديک ميدان نقش جهان بين کاخ چهل ستون و کاخ هشت بهشت که از آقای رضا قلی خان برومند از محترمين اصفهان اجاره کرده بودند-- به دنيا آمدم. خانه قديمی زيبايی بود که هر وقت بعدها به اصفهان سفر می کردم، به ديدن آن می رفتم. خانه را بعدا ورثه فروختند به وزارت بهداری و بهداشت. وزارتخانه اول آن را تبديل کرد به داروخانه شبانه روزی و بعد بی هيچ توجهی به ارزش تاريخی آن، متاسفانه خراب کرد و به نحو چشم آزاری در آن منطقه تاريخی به صورت پيکره ای از بتون و آهن در آورد. تحصيلات مقدماتی و بخشی از متوسطه را در تهران گذراندم. سپس برای ادامه تحصيل به انگلستان رفتم ولی به علت تحولاتی که در ايران روی داده بود و گران شدن نرخ ارز که تحملش برای پدرم دشوار بود پس از چندی تحصيلم را نا تمام گذاشتم و به ميهن برگشتم. مدتی بعد، پس از آنکه اوضاع به سامانی رسيد و دبيرستان را در تهران تمام کردم، به پاريس رفتم و در آنجا وارد دانشکده پزشکی شدم. دوسال طب خواندم، ولی ديدم دلم جای ديگر است. روزی کتابی خواندم از برتراند راسل به نام "مسايل فلسفه" که بعد ها شادروان منوچهر بزرگمهر آن را به فارسی ترجمه کرد. فهميدم که گمشده ام را پيدا کرده ام و آنچه می جسته ام فلسفه است. بار سفر بستم و به نيويورک رفتم. در دانشگاه کلمبيا نام نوشتم و تا پايان زير دست استادان آن دانشگاه فلسفه خواندم. رساله ام را درباره موضوع پيچيده ای در نقد سوم کانت، "نقد قوه حکم"، نوشتم و از آن دفاع کردم و اواخر سال ۱۹۶۲ به ايران برگشتم. بنابراين گرايش شما به ترجمه های فلسفی از اينجا ناشی می شود که در رشته فلسفه درس خوانده ايد؟ عرض کنم اين گرايش دفعتاً پديد نيامد. دوستی داشتم که در ايران غالبا با هم درباره فلسفه و ادبيات و شعر و اين گونه مسايل صحبت می کرديم. او به اصرار از من خواست که حالا که به اين امر واردم برای اينکه هم ديگران سودی ببرند و هم خودم رضايتی داشته باشم، ترجمه کنم. خود او تماس گرفت با انتشارات فرانکلين. قراری گذاشتيم و رفتيم به ديدن آقای کريم امامی و آقای نجف دريابندری. در آنجا با بنده قراردادی برای ترجمه کتاب « گريز از آزادی » اثر روانکاو و فيلسوف اتريشی – آمريکايی، اريش فروم، منعقد شد که حالا به چاپ دهم رسيده است. اين اولين کار من بود و در ازای آن مقطوعاً ۴۹۵۰ تومان گرفتم و ديگر هرچه چاپ شد بنده ريالی دريافت نکردم. کتاب از همان ابتدا موفقيتی کسب کرد و با اينکه در پنج هزار نسخه چاپ شده بود به زودی به چاپ بعدی رسيد و بدون اينکه کسی اطلاعی به من بدهد برنده جايزه ترجمه ممتاز از سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (يونسکو) در رشته علوم اجتماعی پيشرفته شد. چندی بعد، آقای عليرضا حيدری مدير انتشارات خوارزمی به ديدن من آمد و اصرار کرد که کار ديگری ترجمه کنم. اثری که انتخاب کردم و به فارسی برگرداندم کتابی بود به نام "آلبر کامو" که آن هم به چند چاپ رسيد. اما بعد ازدواج کردم و مشغله های ديگر پيش آمد و کار ترجمه ماند تا بعد از انقلاب که فراغتی پيدا شد، و دو باره به دفترو قلم روی آوردم و آثار متعددی ترجمه کردم که کل آنها امروز به ۴۰ مجلد سر می زند. علاوه بر اين، چون همواره اگراز مطالعه مطلبی لذت برده ام خواسته ام هموطنانم را هم در آن لذت شريک کنم، مطالب و مقالاتی در جرايد و نشريات ادواری، خواه تأليف و خواه ترجمه، در اين سالها منتشر کرده ام که شمارشان از صد متجاوز است و تعدادی از آنها، در مجلدی به نام "خرد در سياست"، به صورت کتاب انتشار پيدا کرده اند و شمار بسيار بيشتری آماده انتشارند. شما بعد از انقلاب است که بطور جدی به کار ترجمه می پردازيد. در انقلاب چه اتفاق افتاده بود که به اين کار روی آورديد؟ از مدتها پيش به اين نتيجه رسيده بودم که عقب ماندگی های ما در اين کشور و بلاها و مصائبی که از ايام پيشين بر سر ما آمده، احياناً از ناآگاهی ما بوده است، و هر کسی بايد به قول قديمی ها زکات علمش را به جامعه بپردازد تا به سهم خود به پيشبرد معرفت و آگاهی کمک کرده باشد. به اين نتيجه رسيده بودم که پيشرفت های ما در زمينه مادی، هر قدر هم فراوان، به خودی خود کفايت نخواهد کرد و بايد به فکر ساختن زيربناهای فکری و فرهنگی جامعه باشيم تا هم آن دستاورد ها پايدار بماند و هم گام های بعدی را درست برداريم و بيهوده دور خودمان نچرخيم و پس از مدتی ببينيم دريغ از راه دور و رنج بسيار. می توانم بگويم که اين مهمترين و بالاترين انگيزه من در فعاليت های فرهنگی بوده است. ترجمه های شما که عمدتا بعد از انقلاب صورت گرفته نشان می دهد که روشنفکری ايران پيش از انقلاب ذخيره ناچيزی از افکار فلسفی و نحله های فکری داشته است. فکر می کنيد علت فقر فکری ما اين بوده که ما مترجمان کافی نداشته ايم يا پيوند خود را با گذشته گسسته بوديم؟ به نظر من هر دو. از زمان شکست های ايران از روسيه ما به فکر تجدد افتاده بوديم. اما دردوره ناصرالدين شاه سرعت آن مقداری کم شد و بعد در نهضت مشروطه باز انديشه ترقی شتاب گرفت. تقريبا آشنايی ما با فلسفه غرب، از همان زمان شروع می شود. کوشش های مختصری شد و نام کسانی مانند دکارت و حتی کانت به ميان آمد. نخستين مترجمان ما در واقع پرورده همان دوران بودند. مثلا مرحوم فروغی. البته در اين مدت با فشارها، سانسورها و خودسانسوری هايی که وجود داشته و احتياط هايی که مردم اجبارا کرده اند، دچار افت و خيزهايی هم بوده ايم. در سلطنت رضاشاه نوشته های زيادی از زبان های اروپايی به فارسی درآمد، ولی آثار فلسفی در آن ميان کم بود و در فلسفه سياسی که شايد بيش از همه محل حاجت بود به دليل فشار دستگاه حاکم تقريبا هيچ نداشتيم. تاوان اين کمبود را بعدها به گرانترين وجه پرداختيم. پس از رضا شاه خيزش ديگری در رويکرد به افکار غربی پيش آمد، منتها اين بار روشنفکری ما بشدت مکتبی شد و تحت تأثير مارکسيسم قرار گرفت که از پيش ولو به حالت کمون وجود داشت. ادبيات ما از آن زمان تا مدتها بعد بيشتر صبغه و رنگ مارکسيستی گرفت و توجه ما، چه در عالم انديشه، چه در جهان هنر و چه در دنيای عمل، تا حد زيادی به اين طرف معطوف شد. همزمان با آن در دهه های چهل و پنجاه، باز دچار تب ديگری شديم، يعنی گرايش شديدی به اگزيستانسياليسم پيدا کرديم و در اگزيستانسياليسم هم بيشتر تحت تأثير شاخه فرانسوی آن قرار گرفتيم. کتابها، داستانها و رمانهايی که ترجمه می شد بسياری از اوقات در آن زمينه سير می کرد. صورت های رنگارنگ مارکسيسم و سوسياليسم هم که البته جای خود را داشتند وهمواره نشانه افکار پيشرو محسوب می شدند. البته در خلال اين مدت مترجمان انگشت شماری بودند که کوشش می کردند ما را با آثار اصيل غرب آشنا کنند، مانند شادروان بزرگمهر و مرحوم يحيی مهدوی، ولی رويهمرفته هنوز اين جريان در فلسفه بسيار ضعيف تر از رمان و شعر بود. شعر نو در ايران تحت تاثير ترجمه شعر اروپايی به دنيا آمد. اگر ترجمه خوب آثارمهم فلسفه غرب در آن ايام بيشتر در ايران وجود داشت، به يقين تاثير سودمند تر و عميق تری در ما می گذاشت. ولی جنبش و خيزش فوق العاده بعد از انقلاب پيش آمد. بر اثر انقلاب اين توجه حاصل شد که ما نيازمنديم از دستاوردهای متفکران غربی نه تنها در زمينه ادبيات، بلکه درفلسفه و عموما علوم انسانی و اجتماعی بيشتر اطلاع پيدا کنيم. تعداد مترجمان (گاهی به اضطرار و گاهی به انتخاب) بسيار زيادتر شد، و قطع نظر از کيفيت ترجمه ها، دامنه کار گسترش يافت. درفلسفه متوجه زمينه های تازه ای شديم که در گذشته از آنها غفلت کرده بوديم: مانند معرفت شناسی، متافيزيک، فلسفه علم، فلسفه اخلاق، فلسفه دين، فلسفه حقوق، فلسفه هنر، منطق و فلسفه سياسی. از اين گذشته، از تک صدايی در آمديم. متوجه مکتب ها و نحله های ديگری بجز مارکسيسم شديم و فهميديم که ديگران هم، چه در فلسفه باستان، چه در فلسفه سده های ميانه و چه در فلسفه جديد و معاصر، حرف هايی داشته اند بسا شنيدنی تر از مارکس و مارکسيست ها. شروع کرديم مسايل را نه تنها از ديدگاه سوسياليستی و چپی، بلکه از زوايای مختلف مورد توجه قرار بدهيم. البته کيفيت کارها غث و ثمين داشت و يکسان نبود. امروز عده مترجمان بمراتب بيشتر شده ولی ترجمه خوب به آن نسبت متاسفانه افزايش پيدا نکرده است. چيزی که می شود به آن اميدوار بود اين است که اولا کيفيت مقداری تابع کميت است. در شرايط مساوی اگر شما بيست مترجم داشته باشيد مسلما احتمال اينکه ده اثر شايسته به دست بياوريد کمتر است از اينکه عده آنها را به دويست برسانيد. عامل ديگر يکی افزايش تجربه هاست که مثل همه زمينه ها با آزمون و خطا به دست می آيد، و ديگری ظهور و سيطره بيکران تکنولوژی مدرن اطلاعات و ارتباطات که از جمله آثار بی شماری که داشته آشناتر کردن مردم با زبان های خارجی به ويژه زبان انگليسی است. ولی اين تحول عظيم اين نتيجه نا مطلوب را هم ضمنا داشته که در کشورهای جهان سوم، از جمله ايران، جوانان را از ميراث فرهنگی خودشان دور کرده است. زبان فارسی زبانی پيشرفته و متکامل است. آثار پدران ما در فلسفه و ادب گنجينه ای از واژه ها و اصطلاحات و تعبيراتی است که هيچ مترجم يا نويسنده فلسفی از آن بی نياز نيست و اگر از آن غفلت کند به خودش، به خوانندگانش و حتی به موضوع کارش زيان سنگين وارد کرده است. اين پاسخ بخش دوم پرسش شماست، يعنی قطع رابطه با گذشته. من هميشه سفارشم به مترجمان جوان اين است که گذشته از تقويت دانشتان در زبان خارجی، متون کلاسيک فارسی را بخوانيد، زيرا هر قدر هم که وقت بر سر اين کار بگذاريد بعد پاداشش را خواهيد گرفت. البته نقد آگاهانه و خالی از حب وبغض هم در اينجا مانند همه جا برای افزايش کيفيت کارها در درجه اول اهميت است. به نظر شما وضع نقد و بررسی، پيش از انقلاب بهتر بوده يا پس از انقلاب؟ نه، باز هم مجموعاً، به نظر من، بعد از انقلاب بهتر شده، هرچند هنوز تا رسيدن به حد مطلوب بسيار فاصله دارد. اگر موانعی برای ما پيش نيايد و مطبوعات آزادتر شوند، شايد بتوان اميدوار بود که ما هم در آينده به درجه ای از پختگی برسيم و از مرز دوستی ها و دشمنی ها پا فراتر بگذاريم و به معيارهای پيشرفته در اين زمينه دست پيدا کنيم. البته بايد توجه داشت که نقد نويسی هم مانند هر کار ديگر به آموزش نياز دارد. نمی دانم به اين کار در دانشگاه های ما اساساً عنايتی می شود يا نه، ولی معتقدم در دوره های کارشناسی در علوم انسانی و اجتماعی دانشجويان حتما بايد در نقد نويسی آموزش جدی بگيرند. نقد با تقريظ ومقدمه نويسی يا پنبه زنی و رو کم کردن تفاوت می کند. گذشته از موارد دوستی و دشمنی، گاهی در مطبوعات مطالبی ظاهرا بر سبيل نقادی نوشته می شود که معلوم است نويسنده حتی الفبای نقد نويسی را نمی دانسته است. بدون نقد درست هيچ کاری پيشرفت نمی کند و بايد مثل هر چيز ديگری اصول آن را ياد گرفت. وقتی به انديشه های پس از ۱۳۲۰ اشاره می کرديد گفتيد که در آن دوره انديشه های ما صبغه مارکسيستی و مکتبی به خودش گرفت که حرف درستی است. به گمانم بعد از انقلاب بود که به نظر رسيد روشنفکری ايران در ارائه افکار گوناگون کوتاهی کرده و به مخاطبان خود اطلاع نداده که فقط همين يک کالا در جهان وجود ندارد، بلکه افکار گوناگونی وجود دارد که می توانند بهترينشان را انتخاب کنند. آيا اين به خاطر آن است که جو جهانی در آن روزگار چنين ايجاب می کرده يا آنکه روشنفکری ما هم عقب مانده بوده و خودش هم از کالاهای مختلف فکری در جهان اطلاع نداشته است؟ هر دو. اگر به خاطر داشته باشيد تا پيش از فروپاشی شوروی و رژيم های سوسياليستی اروپای شرقی، اساساً فکر اينکه عيبی در فلسفه مارکسيسم وجود دارد، به ذهن طرفدارانش خطور نمی کرد. اگر هم به اين فکر می افتادند تصورشان بر اين بود که در عمل اشتباهی رخ داده وگرنه خود تئوری هيچ عيبی ندارد. اين بود که ما در ايران تابع مد روزگار شده بوديم. و باز بايد ياد آوری کنم که پيش از انقلاب کسی که پيرو سنت انديشه چپ نبود، عقب مانده و جا مانده از قافله انديشه و تمدن به حساب می آمد. ديگر اينکه کل اين جهان نگری با جهان نگری بسته ای که ما از پاره هايی از فرهنگ خودمان به ارث برده بوديم کاملا سازگار بود. در مارکسيسم عقيده بر اين است که گذر از مراحل معين تاريخ امری محتوم است و به هر حال روی خواهد داد. ممکن است افراد با کوشش های خود مقداری به آن شتاب ببخشند يا موانعی در مقابلش ايجاد کنند، اما به هر حال از اين سير گزيری نيست و جبر تاريخ بر آن حاکم است و به سر منزل مقصود خواهد رسيد وبايد برسد. اين انديشه همانندی هايی دارد با طرز فکر جبری که بسياری در اين سرزمين هميشه داشته اند و معتقد بوده اند آنچه مقدر است اتفاق خواهد افتاد و فرد اختيار واقعی در تعيين سرنوشت ندارد. البته اين مشابهت ها ظاهری است. قدری مسلکی يعنی، به قول خواجه نصير، "مردم را اختياری نيست و آنچه را نسبت به او می کنند که او کرد، فعل خدای تعالی است و لا موثر فی الوجود الا الله". فرنگی ها به اين می گويند fatalism. اماجبر تاريخ وجوب عليت يا موجبيت است، يا در اصطلاح فلسفی determinism، به معنای اينکه هر تغيير علتی دارد و هر رويداد از قوانين خاص خودش تبعيت می کند و هر واقعيتی در تاريخ مطلقا موقوف و مشروط به علل است. بسياری از چپی های ما که متاسفانه از بين شاخه های مختلف مارکسيسم سخت متاثر از مارکسيسم شرقی و استالينيسم بودند و مارکسيسم غربی را ارتداد می دانستند، عقيده راسخ داشتند که کسی به سلاح ماترياليسم ديالکتيک مجهز باشد، در واقع به بنياد همه دانش ها مجهز است و می تواند هر مشکلی را حل کند. اين دو فلسفه به علاوه مارکسيسم عاميانه و افواهی که هميشه نزد توده ها کشش داشته است، دست به دست هم دادند و معجون خوش گواری برای ما ايرانی ها - اعم از متفکران يا مردم عادی – درست کردند. پس از انقلاب ايران و نيز البته تحولاتی که در جهان با فاصله زمانی کوچکی روی داد، اين ذهنيت تکان خورد. در حال حاضر بنده می توانم شهادت بدهم اقبالی که به فلسفه در ايران می شود، بخصوص از ناحيه جوانان، بی سابقه است. در زمان انقلاب، شمار کتابهای معتبر فلسفی که در بيان فلسفه غرب داشتيم، از پانزده – بيست تجاوز نمی کرد. بعد از انقلاب بود که مردم ديدند با مسائلی مواجه شده اند که بايد در صدد چاره بر آيند و يکی از جاهايی که به آن روی آوردند همان فلسفه بود که از قديم هم نويد چاره يابی به بشر داده بود. اين شايد يکی از مبارک ترين وقايعی باشد که در جامعه ايران روی داده است. ارسطو می گويد فلسفه هيچ آغاز ديگری ندارد مگر اعجاب و سرگشتگی. آغاز خردمند شدن غير از اين نيست که شخص به وجود مشکلی اذعان کند وپی ببرد که نمی داند و در پی دانستن برود. اين نهال در ايران امروز رو به رشد است و دارد کم کم می بالد. شما يکی از کسانی بوده ايد که با آثار خود، جو يکسويه نگری را در ايران شکسته ايد. فکر می کنيد امروز ما به جای همان يک پنجره قبلی که از آن به جهان می نگريستيم، دارای پنجره های متعدد شده ايم يا فقط سمت و سوی خودمان را عوض کرده ايم، آن وقتها از پنجره شرق به جهان نگاه می کرديم، امروز از پنجره غرب نگاه می کنيم؟ نه من تصور می کنم در ديدگاه و مطالبات ما و بخصوص نسل جوان ايران يک تکثر و تنوعی به وجود آمده است. گذشته از آنچه گفتيم، يکی از مهمترين عواملی که در اين تغيير دخالت داشته، انفجار اطلاعات و تکنولوژی ارتباطات بوده است. مردم وارد عرصه هايی شده اند که سابقا حتا گمان نمی کردند وجود داشته باشد. ديده اند به بازاری قدم گذاشته اند که – همانطور که شما اشاره کرديد – در آن کالاهای بسيار متنوع و رنگارنگ وجود دارد و می توانند انتخاب کنند. بنابراين، خود اين هم باز رويداد مبارکی است، چون تا وقتی ما نتوانيم بسنجيم و سنجيده اقدام کنيم مسلما آنچه در آينده خواهيم کرد، به سرانجام نخواهد رسيد. ظاهراً اين فقط در ايران و جهان سوم بود که افکار گوناگون عرضه نمی شد وگرنه در کشورهای ديگر که چنين نبود؟ نه، فقط در ايران نبود. مارکسيسم چنان بر افکار سيطره داشت که نه تنها روشنفکران بلکه حتا مردم عادی گمان می بردند اگر به طرز ديگری فکر کنند آدم های اُمّل و عقب افتاده و بی فرهنگی به نظر می آيند. طی نزديک به سی سال، ژان پل سارتر از اگزيستانسياليسم شروع کرد و به تدريج به سمت مارکسيسم رفت. او در بالا ترين موسسه دانشگاهی فرانسه در علوم انسانی، دانشسرای عالی، دوست و همدرسی داشت به اسم رمون آرون که بر خلاف خودش متمايل به ليبراليسم بود. سی سال انواع اتهامات را به او زدند. گفتند نوکر آمريکاست، جيره خوار امپرياليسم است. کتابهايش را نمی خريدند. مخالفت با مارکسيسم و سوسياليسم امروز ممکن است آسان به نظر بيايد (هر چند هنوز هم در بعضی از محافل خطر طرد و اتهام به دنبال دارد). در غرب و شرق همه جا آن سلطه وجود داشت. کم بودند کسانی همچون آرون و ارول و کوستلر و جيلاس و حتی کامو که اين خطر را به خود بخرند و اين شهامت و جرأت را داشته باشند که به مقابله برخيزند. منتها ما در ايران بدبختی بزرگتری پيدا کرديم و آن اين بود که مارکسيسم از نوع روسی اش نصيب ما شد. مارکسيسم شاخه های مختلف داشت اما حزب توده اجازه نمی داد که شاخه های ديگرش در اينجا رشد کنند و عجيب اينکه نمی گذاشت آثار اصلی و مهم مارکس و مارکسيست ها به فارسی در بيايند. سختگيری و سانسور و کوته نظری حکومت سابق هم مزيد بر علت می شد و به پيروان آن ايده يولوژی مظلوميت و حتی قداست می داد. چه مکانيسمی سبب می شود که آدم پيشرفته و تحصيلکرده دچار چنين افکاری می شود؟ آيا در واقع اين قصور متفکران و از جمله مترجمان ما نبود که ما را با افکار ديگری آشنا نکردند؟ بسياری از باسوادان و متفکران ما چپ بودند. همين کتاب « جامعه باز و دشمنان آن »، که من ترجمه کرده ام و می گويند تأثير بزرگ داشته، اگر آن وقت ها ترجمه شده بود، بدون هيچ گونه ترديدی می گفتند از سفارت آمريکا پول گرفته ام. در مورد ترجمه کتاب مشهور آرتور کوستلر، « ظلمت در نيمروز»، گفتند سفارت آمريکا پول داده و در توزيع کتاب کمک کرده است. رفت و آمد فلان آقا به سفارت شوروی و به آلمان شرقی اشکالی نداشت و در جهت رهايی خلق های ستمديده بود. اما بدا به حال کسی که کلمه ای در نکوهش رفيق استالين می گفت. عده ای در اين کشور هنوز می گويند "مجمع الجزاير گولاگ" سولژنيتسين رمان است نه شرح رويداد های واقعی. در آمدن از چنبر اين افکار آسان نبود؛ قضيه همه گير بود. به تعبير هگل، روح زمانه بود. امروز روح زمانه چگونه است؟ ما چون محاط در آن هستيم و فاصله روانی نداريم شايد درست متوجه نشويم. به هر صورت منظورم اين است که مقابله با جريان های مسلط کار آسانی نيست. اکثر افراد بشر هميشه مثل آب اند و سرازير می روند. وقتی می شود در سرازيری افتاد و به به و چه چه شنيد، چه کاری است که آدم سربالايی برود؟ چه کاری است که با جريانات چيره گر فکری در بيفتد؟ خدمات | ترجمه در صد سال اخير، دروازه ورود ايرانيان به تفکر مدرن و دنيای متمدن بوده است. صحنۀ اجتماعی، فرهنگی و سياسی ايران که اکنون از انديشه های گوناگون موج می زند، حاصل ترجمه افکار ديگران و عمدتا غربيان است. | گفتگو با عزت الله فولادوند: چرا به ترجمه روی آوردم |
آیا نمایش فاجعهبار آرژانتین خروج زودهنگام مسی را از جام جهانی رقم خواهد زد؟ ستاره آرژانتین که پنج بار عنوان بهترین بازیکن جهان را کسب کرده، دو بازی است که نه گلی زده نه پاس گلی داده است. او حتی ضربه پنالتی را هم در اولین بازی تیمش از دست داد. حالا آرژانتین برای نخستین بار از سال ۲۰۰۲ و برای اولین بار از زمانی که "مسیح" در این تیم درخشید، در آستانه حذف از جام در مرحله گروهی قرار گرفته است. مسی در سی سالگی، دست کم روی کاغذ، هنوز فرصت دارد که در یک جام جهانی دیگر هم حضور داشته باشد اما بسیاری از کارشناسان بر این باورند که جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه احتمالا آخرین فرصت اوست که با آرژانتین در مسابقات طراز اول به پیروزی برسد. بزرگترین دستاورد او برای تیم ملی کشورش تا امروز، کسب طلای المپیک پکن در سال ۲۰۰۸ بوده است. این فصل برای مسی در تیم باشگاهیاش، بارسلونا هم فصل درخشانی نبوده؛ کاتالانها هرچند قهرمان لیگ و برنده جام حذفی اسپانیا شدند، اما برای سومین فصل پیاپی در مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان شکست خوردند و حذف شدند، در حالی که رقیب سرسختشان، رئال مادرید برای سومین سال پیاپی قهرمان شد و سلطهاش را بر فوتبال اروپا به رخ کشید. چندین دلیل وجود دارد که چرا مسی در این فصل آنطور که از او انتظار میرود ندرخشیده است: خستگی و مصدومیت مکرر مانع درخشش مسی شده است. ١- بدن او خسته است در فصلی که گذشت (١٨-٢٠١٧) مسی در ٥٤ مسابقه بازی کرد؛ بالاترین آمار خود او از فصل ١٥-٢٠١٤ و یکی از بالاترین تعداد بازیها در کل. بر اساس آمار سایت ترانسفرمارکت، او ٤٤٦٨ دقیقه بازی کرده و بطور متوسط ٨٢.٧ دقیقه در هر بازی در زمین بوده است. او در پایان فصل برای بارسلونا ٤٥ گل زده و ١٨ پاس گل داده بود. ٢- مصدومیت جزئی اما مزمن روزنامه آرژانتینی کلارین در ماه آوریل امسال به نقل از منابعی در تیم ملی این کشور از آسیبدیدگی ران پای راست مسی خبر داد که توان او را برای فرارها و تغییر جهتهای سریع گرفته است. این مشکلات وقتی علنی شد که مسی در بازیهای دوستانه با ایتالیا و اسپانیا بازی نکرد. در مسابقه دوم او فقط نظارهگر باخت شش بر یک تیمش به اسپانیا بود. ٣- آرژانتین این روزها چندان تیم خوبی نیست آرژانتین در بازیهای انتخابی جام جهانی روسیه در منطقه آمریکای جنوبی خیلی بد بود و سرانجام در آخرین بازی مرحله انتخابی توانست جواز حضور در روسیه را به دست آورد. مسی با هفت گل بهترین گلزن آرژانتین در بازیهای انتخابی بود، اما این مانع از انتقاد شدید طرفداران و رسانهها از تیم ملی آرژانتین نشد. اگر چه آرژانتین در جام جهانی قبلی به فینال رسید و فقط در وقت اضافه با یک گل مغلوب آلمان شد، اما آخرین باری که این تیم قهرمان جام جهانی شده سال ١٩٨٦ بوده. آنها از سال ١٩٩٣ به بعد قهرمان جام ملتهای آمریکای جنوبی (کوپا آمریکا) نشدهاند و دو قهرمانی در المپیک ٢٠٠٤ و ٢٠٠٨ هم تسلای زیادی برای هواداران این تیم نیست. این جام جهانی برای مسی و رونالدو تفاوت بسیاری داشته است ٤- حواس مسی به رونالدو است شرایط نامطلوب مسی با درخشش خیرهکننده رقیب او رونالدو برجسته شده است، بازیکنی که همیشه معیاری بوده تا نمایش مسی خوب یا ضعیف ارزیابی شود. رونالدو شروعی توفانی در این جام جهانی داشته، سه گل به اسپانیا که یکی از آنها کاشتهای بود که در خاطرهها خواهد ماند. او در بازی بعدی هم با یک ضربه سر محکم دروازه مراکش را باز کرد که تنها گل بازی بود. تا به حال که رونالدو مهارنشدنی بوده، اما در این جام جهانی به یاد ماندنیترین کار مسی پنالتیای بود که هالدورسون دروازهبان ایسلند آن را مهار کرد. علاوه بر این، دو سال پیش رونالدو کاری کرد که مسی قادر به انجام آن نبوده و تیمش را تا قهرمانی در جام ملتهای اروپا بالا کشید. رونالدو در تمام مسابقات یورو ٢٠١٦ خیرهکننده بود. او در فینال در دقیقه ٢٢ به دلیل مصدومیت تعویض شد، اما بعد در کنار زمین در نقش مربی ظاهر شد و تیمش را هدایت کرد و مربی اصلی در واقع سایهای بود پشت سر او در کنار زمین. اکنون این خطر وجود دارد که مسی هم تماشاگر جام جهانی شود، اما بدون بهانه مصدومیت. | هنوز چیزی از جام جهانی نگذشته اما از همین حالا، یکی از تصاویر نمادین این جام در اذهان شکل گرفته است: قامت خمیده و حال و روز آشفته لیونل مسی وقتی که پنجشنبه شب در نیژنی نووگورود پس از شکست سه بر صفر آرژانتین مقابل کرواسی در مسابقهای یکطرفه زمین را ترک میکرد و یکراست به رختکن میرفت. | مسی در جامجهانی ۲۰۱۸: چه اتفاقی برای ستاره آرژانتین افتاده؟ |
در این دیدار نادال اسپانیایی موفق شد دو بر صفر و با نتایج ۶ بر ۴ و ۶ بر ۴ از سد رقیب سوئیسی خود بگذرد و شصت و هفتمین پیروزی پیاپی خود در زمین تنیس از جنس خاک رس را جشن بگیرد. این پنجمین برد متوالی نادال برابر فدرر در این نوع زمین است. با این قهرمانی، رافائل نادال ۲۰ ساله به هشتمین عنوان قهرمانی خود دست پیدا کرد. او از آوریل ۲۰۰۵ میلادی تا کنون در این نوع زمین شکست نخورده است. این تنیس باز چپ دست اسپانیایی اولین نفر بعد از ایلی ناستاس (۱۹۷۱-۱۹۷۳) است که توانسته است در سه دوره پشت سر هم به مقام قهرمانی این رقابت ها دست یابد. خدمات | رافائل نادال، شهرت خود را به عنوان 'سلطان' تنیس در زمین خاک رس، با شکست حریف قدرتمند خود، راجر فدرر (نفر اول تنیس جهان)، به اثبات رساند تا برای سومین بار پیاپی قهرمان رقابت های مونت کارلو فرانسه شود. | نادال فدرر را برد و قهرمان شد |
گزارش لحظه به لحظه تحولات عراق را در سایت فارسی بیبیسی دنبال کنید. شما درباره علت پیشرویهای سریع داعش چه فکر میکنید؟ آینده این گروه را چطور پیشبینی میکنید؟ در این میان، سرعت، وسعت و نحوه عقب نشینی نیروهای دولتی، که در برخی موارد اسلحه و تجهیزات نظامی را نیز سالم برجای گذاشتند تا به دست طرف مقابل بیفتد، باعث تعجب شده و کارآیی دولت و ارتش عراق را در حفظ امنیت کشور زیر سئوال برده است. نظر شما درباره عملکرد ارتش عراق در برابر داعش چیست؟ آیا گفته نوری مالکی، نخست وزیر عراق را تایید میکنید که پیشروی داعش و عقبنشینی ارتش، ممکن است یک توطئه باشد؟ ایالات متحده آمریکا که در سال ۲۰۱۱ به عملیات نظامی در عراق پایان داد، گفته آماده حمایت از دولت و مردم عراق است. ایران هم خواستار کمک همه کشورها به دولت عراق شده است. آیا شما با مداخله کشورهایی مثل آمریکا و ایران برای مقابله با داعش موافقید؟ چنین مداخلهای، چه پیامدهایی خواهد داشت؟ اگر مایلید در برنامه نوبت شما شرکت کنید میتوانید اطلاعات تماس خود را از طریق فرم سمت چپ صفحه برای بیبیسی فارسی بفرستید تا با شما تماس گرفته شود. همچنین می توانید دیدگاههای خود را در این باره در فرم نظرخواهی زیر بنویسید تا در برنامه نوبت شما مطرح شود. | شبه نظامیان گروه دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در روزهای گذشته به پیشرویهای چشمگیری در شهرهای مختلف عراق دست یافتهاند. این شبه نظامیان، بیشتر در مناطق عمدتاً سنی نشین پیشروی داشتهاند، اما براساس گزارشهای تایید نشده، ارتش توانسته مانع پیشروی آنها به سوی پایتخت شود. | درباره علت پیشرویهای داعش در عراق چه فکر میکنید؟ |
اندی روئیز در آخرین لحظات جانشین جرل میلر، حریف اصلی آنتونی جاشوا شد مانی روبلز، مربی روئیز هقهق گریه میکرد و به یاد پدری که ۱۲ سال قبل از دست داده بود، به سوی آسمان اشاره میکرد. این یک رویا بود. با فاصله کمی، در رختکن مدیسون اسکوئر گاردن، پدر آنتونی جاشوا به او گفت: "باید همه چیز را از نو آغاز کنی." دیدود گانسا، بهترین دوست جاشوا هم به پهنای صورتش اشک میریخت. این یک کابوس بود. یک هفته مانده به نخستین مبارزه روئیز و جاشوا، قهرمان مکزیکی در حالی که منتظر شروع مصاحبه بود، از تراس ساختمانی بلند در منهتن نیویورک به پایین تف میکرد. این ذهنیت بیقید و بند در روزهای بعد به سرمایهای بزرگ برای او تبدیل شد؛ زمانی که زیر انتقاد شدید بسیاری از رسانهها بود. دو هفته بعد، او رفتاری بسیار محترمانه داشت؛ به عنوان قهرمان ملی کنار رئیسجمهوری مکزیک نشسته بود. او طی یک شب چنین جایگاهی به دست آورد، زمانی که توانست آنتونی جاشوا، دارنده سه کمربند قهرمانی سنگینوزن جهان و قهرمان شکستناپذیر این رشته ناکاوت کند و شکست دهد. اندی روئیز و آنتونی جاشوا شنبه (۷ دسامبر) در مجموعه الدرعیه عربستان سعودی بار دیگر به مصاف هم میروند؛ در تکرار مسابقهای که در آمریکا برگزار شد و دنیا را شگفتزده کرد. این پشت صحنه داستانی است که تقریبا هر علاقهمند به بوکسی را غافلگیر کرد و با کمک اطلاعات کسانی که در این ماجرا نقش داشتند، نوشته شده است. ساعت شش و نیم بعد از ظهر، به وقت نیویورک است. لیورپول کمی قبل در فینالی تمام انگلیسی قهرمان لیگ قهرمانان فوتبال اروپا شد. اما این قهرمانی چند ساعت بعد از صدر اخبار معتبرترین رسانههای ورزشی جهان پایین آمد؛ دلیل آن داستان دراماتیکی بود که کمتر کسی پیشبینی میکرد، اتفاق بیافتد. نام روئیز حتی روی بلیت شماری از هوادارانی که میخواستند وارد مدیسون اسکوئر گاردن شوند هم نوشته نشده بود. او کمی قبل از مبارزه جایگزین جرل میلر، حریف اولیه آنتونی جاشوا شده بود. تصویر جاشوا، با آن هیکل بینقص و عضلانی روی بیشتر بیلبوردهای خیابانهای منتهی به محل مسابقه به چشم میخورد. عکس ورزشکار بریتانیای به عنوان مدلی که پیراهن یکی از طراحان مد را به تن داشت، به چشم میخورد. ۲۴ ساعت قبل از آن و در موقعیتی کاملا متضاد، تعدادی از افرادی که میخواستند از مسابقه پول درآورند، امیدوار بودند که روئیز در مراسم وزنکشی پیراهنش را درنیاورد. به هرحال به نمایش گذاشتن آن میزان چربی میتوانست خیلیها را از پرداختن پول برای دیدن آن مسابقه پشیمان کند. در آستانه مبارزه، او دست پایین داشت و احتمالا همراهان او بودند که برای پیروزی دعا میکردند و بعد این جاشوا بود که خرامان به سوی رینگ میرفت. قبل از این که تماشاگران حاضر در محل مسابقه او را ببینند، قهرمان انگلیسی نکات کلیدی را با خودش مرور میکرد: "تحرک داشته باش و با حوصله مشت بزن." پشت صحنه، کالوم اسمیت، بوکسور بریتانیایی که کمی قبل در سه راند از عنوان قهرمانی جهان خود دفاع کرده بود، مشغول دادن آزمایش دوپینگ بود. او به بیبیسی گفت: "تمام افرادی که آزمایش میگرفتند مشغول دیدن مسابقه جاشوا از تلویزیون بودند و شوخی میکردند، یکی از آنها گفت به نظرم این مسابقه زودتر از مسابقه تو تمام میشود." ماموران آزمایش دوپینگ احتمالا از عالم غیب خبر داشتند، چرا که کمی بعد از آن روئیز کف رینگ پهن شده بود. اما او بلافاصله بلند شد و تا پایان راند سوم، دو بار جاشوا را روی زمین انداخت. جاشوا که حالا 30 ساله است در اولین حضورش در آمریکا وارد مجموعهای شد که به "معبد بوکس" معروف است راب مکلارن، مربی جاشوا به او گفت: "اگر الان او را بزنی، کنترل مسابقه را به دست میگیری." در گوشه دیگر رینگ، ثانیههایی قبل از راند هفتم، روبلز به روئیز گفت: "میدانی که به او صدمه زدهای، حالا سراغ سر او برو." جیمز کوردن، کمدین بریتانیایی که کنار رینگ نشسته بود و فریاد میکشید: "زود باش ایجی." دیوید هی، قهرمان بریتانیایی پیشین سنگینوزن جهان نمیتوانست بنشیند و داستان دراماتیک رخ داد. احتمالا دیوید هی، تنها کسی بود که آن شب بیش از هموطنش که داخل رینگ بود، بلند شد و افتاد. ناکاوت سوم و چهارم در راند هفتم رخ داد. هر باری که جاشوا روی طنابها میافتاد، عکاسان کنار رینگ دوربینهایشان را بالا میبردند و گاهی فاصله آنها با جاشوا حدود یک متر بود. ادی هرن، کارگزار جاشوا به بیبیسی گفت: "راستش را بخواهید، بیحس شده بودم. مسابقات بوکس زیادی را دیدهام و همین طور مصدومیتهای بیشمار، تراژدیها و بالا و پایینهای حرفهای. حضور طولانی شما را نسبت به وقایع درماتیک بیتفاوت میکند اما این اتفاق به نوعی باورنکردنی بود." جاشوا شکست خورد، در حالی که روی یک پا کنار رینگ ایستاده بود. یک حوله روی سرش افتاده بود و فردی کانینگام، مربی با سابقه او، صورتش را با دقت معاینه میکرد. کانینگام میگوید: "تا وقتی با این موارد روبرو نشوید، نمیتوانید خودتان را از نظر ذهنی برایش آماده کنید، بنابراین وقتی که پیش بیاید هرکس به نوعی خودش را تطبیق میدهد." روئیز که در سپتامبر ۳۰ ساله شد، متولد کالیفرنیا است "اصلا ورزش را فراموش کنید. دیدن یک آشنا وقتی که صد در صد روی فرم نیست، نگرانی بزرگی است. آنجا بحث رفاقت بود." شایعات قوت گرفت. عدهای میگفتند که حال جاشوا خوب نبوده و مدتی قبل در پشت صحنه زمین خورده است. خبری که تیم او بعدا رد کرد. او سالن را ترک کرد. خیلیها انتقاد کردند که جنبه باخت ندارد. به نظر میرسید که آن شب نمیتواند هیچ کاری را درست انجام دهد. روئیز هم رینگ را ترک کرد. در حالی که به سوی راهروهای خروجی میرفت و کمربندهای قهرمانی را در دست داشت، فریاد میکشید: "تو دنیا را متعجب کردی قهرمان. تمام جهان عاشقت شده، عزیزم." به نظر میرسید که آن شب او هر کاری میکرد، درست بود. مرد ناامید و چاقی که بسیاری با لبخندهای تمسخرآمیز از قبل بازنده مینامیدندش، برنده شده بود. فردی که لبقش "ویرانگر" بود، چون در بچگی همه چیز را داغان میکرد. مطبوعات غافلگیر شده بودند. برای اولین بار پس از سالها هر واکنشی که نشان میداد، ارزشمند شده بود. روئیز به سوی مادرش رفت و او را بوسید. مربیاش، مردی که گفته بود در دوران کودکی به عنوان یک مهاجر غیرقانونی وارد آمریکا شده، از خود بیخود شد. او پدر، کار و خانهاش را در سال ۲۰۰۷ از دست داد. سئوالها در مورد پدرش که عاشق بوکس بود، چشمانش را اشکآلود کرد. تنها چیزی که داشت همسرش بود که تمام این سالها کنارش ماند. روئیز کنفرانس مطبوعاتی را ترک کردو به خبرنگاران گفته شد که جاشوا نمیآید. روزنامهنگاران منتظر ماندند اما دوباره و دوباره به آنها گفته شد که بوکسور بریتانیایی در کنفرانس مطبوعاتی حاضر نخواهد شد. سرانجام تعداد زیادی از آنها محل را ترک کردند. ادی هرن میگوید: "آنتونی ضربه مغزی شده بود و دکتر گفت که در کنفرانس مطبوعاتی حاضر نشود. بعد او دوش گرفت و وقتی چشمش به من خورد گفت، باید این کار را انجام دهیم. من گفتم، ولش کن." خبرنگارانی که محل را ترک کرده بودند از طریق پیغام تلفنی و شبکههای اجتماعی مطلع شدند که جاشوا در نشست مطبوعاتی حاضر میشود. آنها بلافاصله بازگشتند اما نیروهای امنیتی گفتند که کسی نمیتواند دوباره وارد مجموعه شود. پس از توضیح مفصل آنها سرانجام توانستند روبروی قهرمان پیشین دنیا بنشینند. جاشوا از آن شب به عنوان "یک لغزش" نام برد، در حالی که بعضی از اعضای تیمش که نزدیک او نشسته بودند، سرشان را بین دستها گرفته بودند و شماری دیگر به صندلی تکیه داده و سقف را نگاه میکردند. رابرت مککرکن، مربی جاشوا میگوید: "شب سختی بود؛ سختترین شبی که ممکن بود پیش بیاید." هرن به هتلش برگشت و تا صبح نتوانست بخوابد، در حالی که جاشوا و تیمش راهی خانهای شدند که در منهتن اجاره کرده بودند. او سه روز در آن خانه ماند. مسابقه به طور گسترده در برنامههای صبح آمریکا پوشش داده شد. مرد تپل، آدونیس (از اسطورههای یونان باستان) را شکست داده بود. این داستانی برای کسانی الهامبخش شد که حتی یک مسابقه بوکس هم ندیده بودند. اولین حضور جاشوا در آمریکا ناکامی محض بود. هرن میگوید: "یادم هست حدود دو هفته بعد او را دیدم و مشخص بود که هنوز حالش خوب نیست. مدت زیادی طول کشید تا ذهن او از آن باخت رها شد، ولی ما خیلی زود تصمیم گرفتیم که مسابقه را تکرار کنیم." در حالی که روئیز، اولین قهرمان مکزیکی سنگینوزن بوکس جهان شد و با رئیسجمهوری این کشور دیدار کرد، تنها چیزی که از آن مسابقه نصیب طرف مقابل شد، درد و رنج بود. هرن میگوید: "نمیدانم این باخت چقدر سخت از نظر ذهنی، احساسی و حتی فیزیکی به من لطمه زد." روئیز هنوز هم مثل هفته پس از بزرگترین مبارزه زندگیاش، لبخند میزند. زمانی که در کالیفرنیا (محل اقامتش) با رولزرویس روباز این طرف و آن طرف میرفت. این در حالی است که چند هفته قبل از آن او در نیویورک در حالی که شلوار جین گشادی پوشیده بود و کتانی پایش بود، مقابل خبرنگاران ایستاده بود و خوشحال بود که از او سئوال پرسیده میشود. با روئیز مثل یک قهرمان رفتار نشد. او مثل یک قهرمان هم نبود. اما حالا (و تا وقتی که کمربندهایش را از دست ندهد) او یک قهرمان است. او بهترین شب زندگیاش را تجربه کرد؛ شبی که جهان ورزش هرگز فراموش نخواهد کرد.جاشوا- روئیز: پشت صحنه ۲۴ ساعتی که بوکس را غافلگیر کرد. جاشوا و روئیز این بار در عربستان مسابقه میدهند | مادر اندی روئیز جونیور صورت او را بوسید. پسرش لحظاتی قبل قهرمان بوکس سنگینوزن جهان شده بود و به مادرش گفت که مشکلاتشان تمام شده است. | جاشوا- روئیز؛ پشت صحنه ۲۴ ساعتی که بوکس را غافلگیر کرد |
در نامه ای به يک روزنامه مستقر در لندن که ظاهرا از سوی شبکه القاعده ارسال شده، اين گروه ضمن رد هرنوع ارتباطی با انفجارهای روز سه شنبه، 2 مارس، که در جريان عزاداری عاشورا در کربلا و کاظمين روی داد و به کشته شدن دست کم 180 نفر منجر شد، ايالات متحده را به دست داشتن در اين انفجارها متهم کرده است. در اين نامه، که خبرنگاران بی بی سی متن آن را مشاهده کرده اند، آمده است که هدف ايالات متحده از اين اقدام شعله ور کردن جنگ فرقه ای در عراق بوده است. اين گروه افزوده است که ايالات متحده در صدد است چهره مجاهدين را مخدوش کند زيرا قوای مجاهدين تلفات سنگينی را بر نيروهای آمريکايی در عراق وارد کرده اند. بسياری از عراقی ها بر اين باور هستند که شهروندان خارجی مرتبط با شبکه القاعده با ورود غيرقانونی به اين کشور به عمليات تروريستی دست می زنند و در صدد زمينه سازی برای ايجاد جنگ فرقه ای بين شيعيان و سنی ها هستند. بيانيه آيت الله سيستانی پيشتر، آيت الله سيستانی در بيانيه خود آنچه را که ناتوانی نيروهای ائتلاف به رهبری آمريکا در تضمين امنيت عراق خوانده مورد انتقاد قرار داده و در عين حال، ازمردم دعوت کرده است ضمن حفظ وحدت، در برابر توطئه برای ايجاد تفرقه در صفوف مردم از خود هشياری به خرج دهند. وی در بيانيه خود خطاب به مردم گفته است که بايد با وحدت کلمه تلاش کنند روند کسب حاکميت و استقلال و تضمين ثبات عراق تسريع شود. ساير رهبران مذهبی و سياسی عراق نيز از مردم خواسته اند وحدت ملی خود را حفظ کنند واعضای شورای حکومتی، متشکل از نمايندگان مذاهب و قوميت های مختلف آن کشور، يکصدا حملات روز عاشورا را محکوم کرده و گفته اند که چنين اقداماتی نخواهد توانست به ايجاد نزاع فرقه ای منجر شود. همزمان، يک عضو شورای حکومتی عراق گفته است که امضای پيش نويس قانون اساسی موقت اين کشور، که قرار بود روز چهارشنبه، 3 مارس، توسط اعضای شورا صورت گيرد به تعويق افتاده است. وی با تاکيد بر اينکه متن قانون به تاييد تمامی اعضای شورا رسيده، گفت که هنوز تاريخ ديگری برای امضای آن تعيين نشده است. تلفات زايران ايرانی همزمان، منابع جمهوری اسلامی آماری از تلفات زايران ايرانی در اين حوادث انتشار داده اند. به گزارش خبرگزاری ايرنا، يک مقام مسوول در سفارت جمهوری اسلامی در بغداد گفته است که در انفجارهای روز عاشورا در عراق دست کم 22 تا 25 زاير ايران کشته و 100 نفر ديگر زخمی شده اند و سرپرست يک گروه پزشکی ايرانی مستقر در کربلا تاکنون اسامی 29 زاير زخمی ايرانی را اعلام کرده است. به گفته مقامات وزارت کشور نيز عمليات انتقال کشته و زخمی شدگان حوادث عاشورا درعراق به ايران روز چهارشنبه، 3 مارس، آغاز شده و به همين منظور، 55 دستگاه آمبولانس در مرز مشترک دو کشور مستقر شده و 12 فروند هلی کوپتر برای انتقال مجروحينی که وضع وخيمی دارند اختصاص يافته و چند صد دستگاه ا توبوس نيز برای انتقال سريع زايران ايرانی به مرز اعزام شده است. يکی از معاونان وزارت کشور گفته است که براساس آماری که در دست است، در روزهای قبل از حادثه، روزانه بيش از 35 هزار زاير ايرانی از طريق مرز وارد عراق می شدند و افزوده است با صدور اطلاعيه ای، از کسانی که در کاروان ها به صورت رسمی ثبت نام نکرده اند از سفر به عراق خودداری ورزند. براساس برخی گزارش ها، قرار است دو فروند هواپيمای نظامی ايرانی نيز به منظور انتقال زخمی ها و اجساد قربانيان عازم بغداد شود. اجساد سه زاير افغانی نيز از طريق خاک ايران به کشورشان منتقل خواهد شد. تسليت متقابل مقامات ايران و عراق در واکنش نسبت به انفجارهای عراق، محمد خاتمی، رييس جمهوری ايران، با صدور بيانيه ای اين حملات را به شدت محکوم کرده و گفته است که "بايد در پشت اين جنايت دست اهريمنانی را ديد که ثبات، امنيت و حاکميت ملی در عراق را بر نمی تابند." در واکنش های ديگر، سپاه پاسدار نيز با صدور بيانيه ای آمريکا را به دليل ناتوانی از وقوع حملات عاشورا مورد انتقاد قرار داده و نيروهای آن کشور را مسوول دانسته است. چند شخصيت و نهاد جمهوری اسلامی، از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت، آيت الله محمود شاهرودی، رييس قوه قضاييه، نيز در مورد حادثه عاشورا در کربلا و کاظمين اظهار نظر کرده اند. همچنين، محمد بحرالعلوم، رييس دوره ای شورای حکومتی عراق، با ارسال پيامی خطاب به مردم ايران حوادث خونين روز عاشورا در کربلا و کاظمين را به آنان تسليت گفته است. وی در گفتگويی با خبرگزاری ايرنا اظهار نظر کرده است که "برخی از افراد تروريست و جنايتکار مانند گروه الزرقاوی به داخل خاک عراق نفوذ کرده اند تا اراده جنايتکارانه خود را بر ملت اين کشور تحميل کنند." در همانحال، يک عضو ديگر شورای حکومتی عراق در يک اجلاس خبری در بغداد در مورد شايعات دست داشتن شهروندان ايرانی در انفجارهای روز عاشورا اظهار نظر کرده است. موفق الربيعی، از اعضای شورا، با رد ارتباط زايران ايرانی با اين انفجارها، گفته است که "زوار ايرانی قربانيان مستقيم اين حادثه بوده اند." آقای ربيعی نيز مصعب الزرقاوی، از سران اردنی تبار شبکه القاعده را مسوول مستقيم انفجارهای عاشورا در عراق دانسته است. در پی حمله به عزاداران عاشور را در کربلا، برخی خبرگزاری ها گزارش کردند که مردم خشمگين، که تندروهای خارجی را مسبب اين انفجارها می دانستند، به يک زاير ايرانی حمله و او را به شدت مضروب کردند. ادامه حضور خارجی در همانحال، مقامات عراقی از بازداشت شش نفر به ظن ارتباط با بمب گذاری بغداد خبر داده اند. قبلا نيز گزارش شده بود سه نفر ديگر در ارتباط با انفجارهای شهر کربلا دستگير شده اند و به نظر می رسد که اکثر بازداشت شدگان شهروندان عراقی هستند. در واکنش به انفجارهای روز سه شنبه، آمريکا خروج نيروهای خود از عراق را قبل از برقراری امنيت و تکميل برنامه استقرار دولت منتخب ملی در آن کشور منتفی دانسته است و بر اجرای برنامه انتقال حاکميت به شهروندان عراقی تا آخر ماه ژوئن سال جاری تاکيد کرده است. سخنگوی رياست جمهوری آمريکا گفته است که نيروهای آمريکايی برای هر مدتی که بهبود شرايط امنيتی عراق ايجاب کند در آن کشور خواهند ماند و تسليم فشار و ارعاب گروه های تروريستی نخواهند شد. همچنين، جرمی گرينساک، نماينده ارشد دولت بريتانيا در عراق، گفته است که انتظار دارد نيروهای به رهبری آمريکا دست کم برای دو سال ديگر در عراق باقی بمانند. تونی بلر، نخست وزير بريتانيا نيز گفته است که عراق صحنه مقابله خير و شر است و اظهار داشته که حمله کنندگان روز عاشورا در صدد ممانعت از استقرار ثبات و دمکراسی در عراق بوده اند. خدمات | با اعلام سه روز عزای ملی در عراق و انتشار آماری از تلفات زايران ايرانی در انفجارهای کربلا و کاظمين، آيت الله علی سيستانی، از مراجع شيعيان در عراق، با صدور بيانيه ای ضمن انتقاد از سياست ايالات متحده در آن کشور، ازمردم خواسته است وحدت خود را حفظ کنند و شبکه القاعده هرنوع ارتباطی با انفجارهای عاشورا در عراق را تکذيب کرده است. | القاعده دست داشتن در انفجار عراق را تکذيب کرد |
ادعای حضور سردار سلیمانی در صحنه جنگ علیه داعش و فتوحاتی که در آزاد سازی یک شهر به دست آورده تیتر اصلی روزنامه کیهان است که در عین حال به رسانه های خارجی و داخلی و حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی تاخته که چرا این فتوحات را منعکس نمی کنند. تیتر و عکس صفحه اول کیهان سلیمانی با عملیات عاشورا ائتلاف ضد داعش را تحقیر کرد تیتر بزرگ صفحه اول کیهان است که در آن نوشته: نیروهای ارتش عراق با حمایت نیروهای مردمی و عشایر در یکی از بارزترین و بزرگترین عملیات نظامی خود توانست بطور کامل بر شهر «جرف الصخر» و اطراف آن تسلط یابد و پرچم گروهک تروریستی داعش را از ساختمانهای شهر پایین کشد. در متن گزارش این روزنامه آمده: در عملیات «عاشورا» که منجر به آزادسازی دروازه بغداد، نجف و کربلا شد، ۴۰ نفر از نیروهای آموزش دیده داعش و بیش از ۲۰۰ عنصر میدانی این گروهک تکفیری تروریستی به هلاکت رسیدند و ۲۳۰ کارت نیروهای نفوذی آنها کشف و لیست رابطهای داعش برای ۱۳۶ بمبگذاری نیز افشا شده است. کیهان در عین حال در سرمقاله خود از رسانه های مختلف و حتی صدا و سیما گلایه کرده که چرا خبر فتوحات سردار سلیمانی را منعکس نکرده بلکه طبق دستورعمل آمریکایی همان طور که رسانه های مجازی و شبکه های ماهواره ای عمل کرده اند و خبر از ناموفق ماندن جبهه مقاومت در برابر داعش داده اند. به نوشته این روزنامه: عدهای در داخل کشور گمان کردند که داعش به دروازههای بغداد نزدیک شده است این در حالی است که داعش طی دو ماه اخیر در کل عراق تنها در یک منطقه کوچک تحت عنوان «هیت» در شمال غرب شهر رمادی سیطره پیدا کردند. فاصله این نقطه تا بغداد دست کم ۱۰۰ کیلومتر بود. به نوشته کیهان همین الان وقتی وضعیت مناطق غربی عراق را با دقت بررسی میکنیم درمییابیم که در فاصله خرداد- که داعش حرکت برقآسای خود در سه استان غربی عراق را انجام داد- تا امروز حداقل دوسوم از مناطق از سیطره داعش خارج شده است. غرب و رسانههای آن و عوامل منطقهای غرب و دنبالههای داخلی آنان در ایران این حقیقت شگرف را گزارش نمیکنند چرا که لازمه گزارش آن این است که همه بفهمند جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی ایران از چه قدرت عجیبی برخوردار است. فرصت طلایی حل مشکلات مهدی روزبهانی در سرمقاله ابتکار نوشته: یازده سال گذشت و حالا کمتر از یک ماه به پایان فرصت طلایی حل مناقشه هسته ای باقی مانده است. ضرورت درک این فرصت که سایه افراطیون داخلی و خارجی بر آن سنگینی میکند در عوامل مختلفی نهفته است که بعد از یازده سال در کنار هم جمع شده اند تا برای همیشه حق هسته ای ایران را با مشروعیت جهانی حفظ کند. مسئله هسته ای ایران بعد از یک دهه کشمکش و هزینه در برهه ای از زمان قرار گرفته که حتی مخالفان سرسخت این حق که روزی پرونده هسته ای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل بردند؛ با تحرکی فزاینده به دنبال دست یابی به توافق نهایی در موعد مقرر یعنی پایان مهلت توافق موقت ژنو هستند. دستگاه سیاست خارجه آمریکا و همچنین اوباما رئیس جمهور این کشور در هفته های اخیر به طرق مختلف از “فرصت طلایی" مذاکره سخن گفته و خواستار توجه به این موضوع شده اند. ابتکار در نهایت نوشته: البته این ابراز خوش بینی جان کری ناشی از شرایط فراهم شده برای آمریکاست که اوباما را در پیچی سیاسی قرار داده است تا با متوسل شدن به حل پرونده سنگین هسته ای ایران بخشی از مشکلات سیاسی خود را حل کند. از طرفی خاومیانه به مرکز نگرانی های جهانی تبدیل شده است و حالا هر سیاستمداری برای جلب نظر افکار عمومی جهان هم که شده ترجیح میدهد بر خلاف دهه های قبل، به دنبال حل مناقشات و استقرار آرامش در این منطقه باشد. قیمت نفت فعلا برایمان مهم نیست رضا زندی در مقاله ای در شرق نوشته: سقوط قیمت نفت حوالی ۸۵ دلار در هر بشکه، دولت را نگران کرده است. برای اقتصادی که مدتها زیر چتر رکود تورمی زندگی کرده و بودجهاش نفت صددلاری لازم دارد، سنت - سنت قیمت نفت مهم است. وقتی بخش بزرگی از درآمدهای بودجه تحت تحریم نفتی ایران، از محل فروش نفتخام و مایعات نفتی و گازی تامین میشود، معلوم است که آقایرییسجمهور باید برای بررسی بازار نفت جلسه ویژه تشکیل دهد؛ جلسهای که هفته گذشته برگزار شد. دولت سر به کدام راه بگذارد؟ مردم برای چه شرایطی آماده باشند؟ نویسنده کارشناس نفت تاکید کرده: ایران با صادرات روزانه بیش از یکمیلیونبشکه نفتخام، بازیگر موثری در بازار نفت نیست، حتی اگر صادرات میعانات گازی را هم به آن بیفزاییم. قبل از اعمال تحریمها ایران روزانه حدود دومیلیون و ۵۰۰ هزاربشکه نفت صادر میکرد. امروز حتی با دورزدن تحریمها نیمی از این مقدار را هم صادر نمیکند. پس هرگونه کاهش عرضه نفت از سوی ایران، به منظور افزایش قیمتهای نفت، تنها به بیرونرفتن بیشتر ما از بازار منتج میشود. بازار آنقدر نفت مازاد دارد که بهراحتی میتواند کاهش تولید نفت ایران را جبران کند. مقاله شرق به این جا رسیده که: وقتی کشوری به هیچوجه آمادگی ندارد از تولید نفتش بکاهد تا قیمت نفت رو به بالا شود، نمیتواند دیگر اعضای «اوپک» را به جلسه اضطراری فرابخواند چرا که در آن نشست باید اولیننفری باشد که از بشکههای نفتش کم میکند. زنگنه این بازی را بهخوبی میداند. از اینروست که حتی اگر قیمت نفت به۲۰ دلار هم برسد، ایران تولید نفتش را تا کسب سهمیههای قبل از تحریم افزایش خواهد داد. پس درخواست جلسه اضطراری «اوپک» از جانب ایران کاملا منتفی است. جنجال بورسیه های احمدی نژادی تیتر و عکس صفحه ایران روزنامه های امروز همچنان به مساله بورس های غیرقانونی پرداخته اند. در حالی که نشریات اصولگرا و تندرو از خط و نشان ها برای سومین وزیر پیشنهادی علوم خبر می دهند و گزارش مربوط به بورسیه های غیرقانونی را جنجال سازی می دانند سرپرست وزارت علوم به دفاع از عملکرد این وزارت خانه پرداخته و تاکید کرده که بیش از سه هزار بورسیه غیرقانونی وجود دارد که دولت بدون افشای نام آن ها کوشیده تا با تسامح با آنان روبرو شود. جعفر توفیقی وزیر سابق در مقاله ای در روزنامه ایران نوشته: مدیران وزارت علوم صرفاً براساس تکلیفی که از ناحیه دولت احساس میکنند، آسیبها و چالشهای وزارت را ارزیابی و گزارش کردهاند. خوشبختانه تا به امروز عکسالعملهایی که نسبت به رفع بیقانونی در قضیه بورسیه نشان داده شده مثبت بوده و حتی تعدادی از نمایندگان مجلس با وزارت علوم همصدایی داشتند و تأکید کردند که حتماً تکلیف این موارد تخلف باید روشن شود. سرپرست سابق وزارت علوم تاکید کرده: آن ها که مخالف با ادامه بررسی بورسیهها هستند، شاید تصور میکنند که وزارت علوم دنبال اهداف سیاسی است در حالی که اگر بیطرفانه و منصفانه در پرونده بورسیه نگاه شود، چارهای جز پذیرش بررسیهای وزارت علوم نخواهند داشت. آنچه مسلم است در این موضوع، مجلس و دولت باید وحدت نظر داشته باشند تا تخلفات بهطور ریشهای بررسی و با خاطیان برخورد شود. صادق زیباکلام هم در مقاله ای در روزنامه دولت نوشته: دست کم یک چهارم بورسیههای اعطایی در دور دوم دولت آقای احمدینژاد درست نبودند. حتی با اینکه وزارت علوم دولت دوم احمدینژاد ضوابط را به گونهای تغییر داده بودند تا به کسانی که خودشان میخواستند، بورس تعلق گیرد، معذلک در مواردی همان ضوابط شکسته و بسته خودشان را هم دستکاری کردند. اگر هیچکس نداند، اتفاقاً مسئولان وزارت علوم دولت دهم نیک میدانند که چگونه بورس ادامه تحصیل در مقطع دکترا به «دوستان» واگذار کردند. این استاد دانشگاه با این وجود تاکید کرده که: برخلاف تصور بسیاری مناقشه با دکتر فرجی دانا اساساً بر سر بورسیههای غیرقانونی نبود. فرجی دانا چهار گناه کبیره مرتکب شده بود که به واسطه آن تندروها استیضاح او را طراحی کردند. گناه اول آن بود که وی فضای سکوتی را که بعد از حوادث خرداد ۸۸ در دانشگاه ها حاکم شده بود تا حدود زیادی تغییر داد و خیل عظیم دانشجویانی را که «ستارهدار» و از تحصیل محروم شده بودند شروع به وارد کردن به دانشگاه کرد. به نوشته مقاله روزنامه ایران: وزیر استیضاح شده علوم استادانی را که بازنشسته اجباری شده و اخراج یا ممنوعالتدریس شده بودند مجدداً دعوت به همکاری کرد و برای همین رؤسای دانشگاهها از استادان دانشگاهها نظرسنجی کرد. از دید تندروها این اقدامات چهار گناه نابخشودنی بودند و به همین خاطر هم فرجیدانا را استیضاح کرده و به وی رأی کبود دادند. این جا تهران است؟ کارتون محسن اسدی، جهان صنعت جمال هادیان طبایی در گزارشی در اعتماد از گذری بر منطقه پانزده تهران خبر داده و نوشته: آنچه بیش از همه من و جمع تهرانگردان را متاثر و متالم کرد حضور در میان مردمی بود که معضلی به نام فقر با همه ابعادش چون اعتیاد، کارتنخوابی، سوءتغذیه، بیماری و عدم امنیت بلای جانشان شده بود. مردمی در دل بافت متراکم و فرسوده که گویی فراموش شدهاند و حتی زبالههای خیابانها و کوچههایشان هم دیر به دیر جمع میشود. چراغهای معابرشان مدتهاست خاموش شده و تعویض نمیشود و اعتیاد و ناامنی عذابشان میدهد. به نوشته این گزارشگر: باور نمیکردیم که اینجا تهران است و قلب تپنده ایران اسلامی. ما در آنجا کوچههای تنگ و کثیف بسیاری دیدیم که ساکنان بسیاری از خانههای آن معتادان یا موادفروشان بودند. ما در اینجا ساختمانهای فرسودهیی را مشاهده کردیم که در هر اتاق آن یک یا چند نفر معتاد زن یا مرد مستاجر بودند و عجیبتر آنکه کودکانی گاه پنج یا شش ساله در کنار مادر یا پدر معتاد و در حال مصرف مواد خود، بازی میکردند و به همین دلیل در این سن یا اعتیاد دارند یا در حال گرفتار شدن به این بلای خانمانسوزند. به گزارش اعتماد: کارتنخوابهایی را دیدیم که در کوچهها، پارکها و حتی کف جویهای پر از آلودگی روز را به شب و شب را به روز میرسانند و گاه در اثر سرما، گرما یا فشار آب در داخل جویها و مسیلها جان میدهند. کودکان و نوجوانان بسیاری که در این مکانهای فاسد در حال بازی با سرنگ آلوده والدین معتادشان هستند و زنان و دختران بیچارهیی که از ترس گرفتار شدن به دام اراذل جرات خروج از خانه را ندارند. چندهزار خانه فرسوده ۳۰،۴۰ چهل متری در این منطقه در حال فروریختن بر سر ساکنانشان هستند و با کوچکترین لرزهیی فاجعه خواهند آفرید. دومین خانه ویران شد وحید معتمدنژاد در مقاله ای در اعتماد خبر داده: دومین اثر هم از خانههای تاریخی شیراز در اثر جهل فرهنگی و تعصب بیجا در محدوده اثری مذهبی تخریب شد و مهر بیکفایتی را بر پیشانی دستاندرکاران این تخریب جاهلانه به جا گذاشت. این روزها تخریب نهتنها در سیمای انسانی روی میدهد که تاریخ سرزمین کهن ایران را نیز نشانه رفته تا سندی بر امحای فرهنگ زرین این دیاربر اثری ثبت شده تاریخی و آن هم با غرض ثبت شود. نویسنده به طعنه نوشته: شکایت به که بریم که صدالبته بردند و بردیم تا مانع از این تخریب شوند و نشد؟! و شبانه و سحرگاه به جان بیجان خانهیی تاریخی افتادند که کم از جان گرفتن به وقت سحر نیست. زبان قاصر است و قلم نابیان و قدم ناتوان. چه بر سر تاریخ این دیار میآید آن هم زمانی که به سیاست، قصد در صدور فرهنگ داریم؟ و به اقتصاد، قصد در شکوفایی آن؟ چه بر سر تاریخ این دیار میآید زمانی که ما را متهم به بیفرهنگی در جوامع مترقی امروزی میکنند در حالی که خود ثابت میکنیم «فرهنگزدا» هستیم. حال که هیچ کس پاسخگو نیست، پس شلاق اتهام و مجازات را به سوی کدام دست فرود آوریم که نشانه عبرت دیگران باشد؟ مقاله اعتماد بدین جا رسیده که: اگر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به بزرگی نامش که اصالت فرهنگ ایران را یدک میکشد، هیچ گونه ضمانت واعتبار اجرایی ندارد، پس گردشگر را با هزار بوق و کرنا بر «سفرهیی تهی از تاریخ» دعوت نکنیم که بر ناداشتههای سفره فرهنگیمان خجل شویم و بیهوده وقت و سرمایه تلف کنیم، همچنین راهنمای گردشگری را به تحریر در نیاوریم که فقط در نوشته و تصویر به گردشگر، خاطرات تاریخ فرهنگ ما را گوشزد کرده و لمس آن را به خیال و رویای او بسپریم! بی تفاوت یا مسوولیت پذیر کارتون حسن کریم زاده، شهروند پدرام ابراهیمی در ستون طنز شهروند پرسیده: مسئولان کشورهای مختلف در مقابل مشکلات و معضلات چه میکنند؟ مثلا گزارش شده که در شیر و لبنیات کشور فقط از شیر استفاده نمیشود و - خدا را شکر - تمام املاح و مواد در آن موجود است. ژاپن: مسئول مربوطه خودکشی میکند. در بقیه دنیا چی؟ آمریکا: رئیسجمهور، طرح «مبارزه با همهچیز در شیر به جز شیر» را به کنگره میبرد ولی اعضای کنگره که همه از شیر خارجی استفاده میکنند شعار: «تا آخرین قطره شیرمان میجنگیم» سر میدهند. چین: اقدام به تولید شیر مصنوعی از خردهشیرهای برگشتی مغازهها میکند. کرهشمالی: روزنامه رسمی کشور عکسی از پیشوا چاپ کرده که دارد درحال لبخند زدن شیر مینوشد ولی درواقع درون لیوان دوغ است. یاد عکاس گرامی، راهش پررهرو باد. سومالی: به چه چیزهایی میگویید مشکل! ایران: مشکل را ریشهای حل میکنند. (میگردند ببینند کدام خبرنگاری این دروغها را تحویل ملت داده و ذهن مردم را مشوش ساخته. اگر لازم شد اینترنت را هم کند – کندتر - میکنند تا آرامش کاملا به جامعه برگردد) | روزنامه های امروز صبح تهران همچنان موضوع بورسیه های غیرقانونی را در صدر اخبار خود نگاه داشته اند، در حالی که روزنامه های جناح راست و تندرو، همچنان در دفاع از عملکرد دولت احمدی نژاد، افشاگران ماجرای بورسیه های غیرقانونی را به جنجال متهم می کنند. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ دوشنبه پنجم آبان |
با کاستاريکا: 9 ژوئن، 5 بعداز ظهر، مونيخ با لهستان: 14 ژوئن، 8 بعد از ظهر، دورتموند با اکوادور: 20 ژوئن 3 بعد از ظهر، برلين چگونه به جام جهانی رسيدند: به عنوان ميزبان خود به خود به بازيها راه يافتند. سر مربی: يورگن کلينزمن، در سال 1990 به عنوان بازيکن تيم آلمان، برنده جام جهانی شد. در سال 2004 به دنبال استعفای رودی فولر مربی تيم آلمان شد. از آنجا که تيم آلمان اين بار نيازی به شرکت در بازيهای مقدماتی نداشت، کلينزمن که مقيم کاليفرنياست تجربه چندانی در امر رقابت با ديگر تيمها کسب نکرد و تازه بايد از پس منتقدانش بربيايد. کاپيتان: ميشائيل بالاک که قرار است با چلسی قرارداد ببندد تجسم کامل همه چيزهای خوبی است که درباره فوتبال آلمان شنيده ايد. با اين حال در کشور خودش در مورد اينکه آيا به او بيش از حد اهميت داده شده يا نه اتفاق نظر وجود ندارد. سابقه حضور در جام حهانی: سه بار در سالهای 1954، 1974 و 1990 برنده جام جهانی شده است. در 10 جام اخير شش بار به دوره نهايی راه پيدا کرده است. تنها يک آدم نادان می تواند شانس قهرمانی آلمان را ناديده بگيرد. نقطه اوج حضور در جام جهانی: بردن جام بعد از شکست دادن مجارستان شکست ناپذير در سال 1954. اين برد اعتماد به نفس آلمانها را که در نتيجه جنگ دوم از دست رفته بود، به آنها بازگرداند. پائين ترين نتيجه در جام جهانی: باز ماندن از دور رقابتها پس از شکست در برابر کرواسی در سال 1998. اين شکست 3 بر صفر بعد از باخت شش به سه در برابر فرانسه در سال 1958 بدترين نتيجه آلمان بود. چهره افسانه ای در جام جهانی: فرانتس بکن باوئر غير از زاگالوی برزيلی تنها کسی است که هم به عنوان بازيکن و کاپيتان (در سال 1974) و هم بعنوان مربی (در سال 1990) برنده جام جهانی شده است. ستاره کنونی: بالاک از تيم بايرن مونيخ احتمالا تنها بازيکن آلمان است که در سطح جهانی قرار دارد. او در سال 2002 تقريبا يک تنه تيم آلمان را به فينال رساند. آيا اين بار هم می تواند الهام بخش تيم باشد؟ نقاط قوت: کلينزمن با ابداع شيوه حملات سريع و حالت تهاجمی بالا انقلابی را آغاز کرده که تعداد گلهای زده آلمان را بطور چشمگيری بالا برده است. نقاط ضعف: روی ديگر سکه استراتژی کلينزمن در کنار استفاده از مدافعان باتجربه اين است که آلمان در بازيهای اخير به همان تعداد که گل زده، گل خورده است. آيا می دانستيد که: در اولين بازی ميان تيمهای آلمان غربی و آلمان شرقی در سال 1974 آلمان غربی با نتيجه يک بر صفر شکست خورد. رده بنده جهانی: 19 شانس قهرمانی: يک به هشت رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در27 آوريل است. نظر کارشناسان محلی: "من هم مثل بقيه آلمانی ها اعتقاد دارم که تيم ملی يک فاجعه است." – اولی هوينس، مدير باشگاه بايرن مونيخ داوری ما: هنوز خيلی زود است که يک گروه از بازيکنان پر اميد و جوان بتوانند به جام جهانی دست بيابند. خدمات | برنامه بازيهای آلمان در گروه A | راهنمای تيم ملی آلمان |
این مطلب با کمک تحلیل و بررسیهای دبی والش، مدیر مرکز زنان آمریکا و سیاست از دانشگاه راتگرز توضیح میدهد چگونه نامزدی کامالا هریس نشاندهنده مشکلاتی است که زنان فعال در سیاست برای دههها درگیر آن بودهاند و نیز چگونه شرایط در حال تغییر پیدا کردن است. هنر خشمگین نبودن زنان در سیاست باید در مرز باریک بین قوی و با اعتمادبهنفس بودن ازیکطرف و محکم و با ابهت بودن از طرف دیگر حرکت کنند. تحقیقات نشان میدهد که پیشفرضهای نهادینهشدهای که نسبت به زنان وجود دارند موجب میشوند آنها تهاجمی به نظر برسند درحالیکه همان صفات ممکن است در یک مرد اعتمادبهنفس تعبیر شود. در مورد زنانی از اقلیتهای نژادی، علاوه بر پیشفرضهای جنسیتی، پیشفرضهای نژادی هم به مسائل اضافه میشود. در ایالاتمتحده کلیشه "زن سیاهپوست عصبانی" کلیشه رایج و طعنهآمیزی است که از قرن نوزدهم شکل گرفت و در آن زن سیاهپوست موجودی غیر زنانه، غیرمنطقی و لوده تصویر میشود. دبی والش چنین توضیح میدهد: "زنان اغلب متهم میشوند که بهاندازه کافی برای رئیسجمهوری و یا معاون اول شدن قوی و پوستکلفت نیستند. از طرف دیگر معلوم نیست چطور میتوان بیاینکه خشمگین و عصبانی به نظر رسید، قدرتمند بودن را نشان داد." والش فکر میکند خانم هریس در مناظره معاونهای اول بهخوبی توانست روی این مرز حساس حرکت کند و توقعها را برآورده کند. او اضافه میکند هریس در بعضی لحظهها کمی عقب مینشست و جلوی خودش را میگرفت هرچند جوابهای مؤدبانهاش در مواقعی که طرف مقابل صحبتش را قطع میکرد واقعاً عالی بود و برای بسیاری از زنان که تجربه اینطور دویدن در میان کلامشان را دارند کاملاً قابلدرک بود. آیا او برای رهبری مناسب است؟ به عقیده بعضی از تحلیلگران زنان باید بتوانند در دوران کارزار انتخاباتی قابلیتهای خود را ثابت کنند درحالیکه این حکم درباره مردان، حتی وقتی جنسیت کاندیدا مسئله بغرنجی برای رأیدهندگان نیست، صدق نمیکند. مردم ممکن است بتوانند قابلیتهای یک مرد را با حدس و گمان بپذیرند اما یک زن باید بتواند آن قابلیتها را ثابت کند و به اجرا درآورد. نتیجه نظرسنجی مشترک اکونومیست و موسسه یو گاو در ماه اوت نشان داد که معاون اول فعلی رئیسجمهور با فاصله بسیار کمی نسبت به کامالا هریس محبوبتر است. یکچهارم شرکتکنندگان آمریکایی نظرسنجی نمیدانستند چه احساسی نسبت خانم هریس دارند و ۱۴ درصد آنها نسبت به آقای پنس چنین بودند. بعد از مناظره، بیشتر رای دهندگان احساس میکردند هریس برنده بوده است اما وقتی از آنها سؤال میشد به نظرشان کدامیک از این دو برای رئیسجمهور شدن مناسب تراست، نتایج بعضی نظرسنجیها بسیار متفاوت بود. نظرسنجی موسسه یو گاو نشان داد که به نظر بیشتر آمریکاییها، ۵۶ درصد شرکتکنندگان، آقای پنس درصورتیکه آقای ترامپ نتواند به خدمت ادامه دهد برای جایگزینی گزینه بهتری است. ۵۰ درصد شرکتکنندگان خانم هریس را مناسب میدانستند. در میان جمعیت رأیدهنده مستقل ۵۳ درصد به قابلیت آقای پنس اعتماد داشتند و ۴۴ درصد به خانم هریس. هرچند بعضی از شرکتکنندگان احتمالاً احساس کردهاند یک معاون رئیسجمهور که در مسند کار است قاعدتاً با کفایت تر از یک سناتور تازهکار خواهد بود اما از دید فعالانی که دنبال تحقق حضور پررنگتر زنان در سیاست هستند، زنان همیشه برای اثبات کفایت خود باید بیشتر از رقبای مرد تلاش کنند. مادرسالار وقتی کامالا هریس در این دوره انتخابات پیشنهاد معاون اولی بایدن برای حزب دموکرات را پذیرفت، در سخنرانیاش گفت بیشک عنوان معاون اول رئیسجمهور فوقالعاده است اما عنوانی که بیش از همه برایش ارزش دارد مادر خانواده بودن (یا بهاصطلاح خودش مامولا بودن) است. خانم هریس در معرفی خودش به مردم آمریکا بهعنوان کاندید معاون اول تاکید زیادی بر زندگی و ارزشهای خانوادگیاش دارد. او مادر دو فرزند خوانده است. مادرش بهتنهایی او را بزرگ کرده است و بعدها خانواده پدرخواندهاش بخش مهمی از زندگی او بودهاند. سارا پیلین از طرف رسانهها و بعضی از دموکراتها بهشدت به خاطر شیوه تربیت و فرزند داریاش مورد انتقاد قرار گرفت خانم ولش توضیح میدهد که برای مردان فعال در صحنه سیاست همیشه صحبت درباره زندگی خانوادگی، مانند اعتبار افزوده عمل کرده است اما زنان صحنه سیاست صرفاً در سالهای اخیر است که از زندگی خانوادگی برای کسب اعتبار استفاده میکنند. به نظر او موقعیت زنان در این مورد پیچیده است چرا که اگر زن سیاستمدار فرزند نداشته باشد یا درباره آنها صحبت نکند، برای دیگران سؤالبرانگیز میشود که چرا حرفی از آنها نمیزند و اگر زن سیاستمدار درباره فرزندان حرف بزند و اگر فرزندان کم سن و سال باشند این سؤال مطرح میشود که پس چه کسی از فرزندان مراقبت میکند؟ برعکس، وقتی مردی از زندگی خانوادگیاش تعریف میکند، تصویر تقدیر برانگیز یک مرد خانواده از او ساخته میشود، اما هیچ سوالی درباره اولویتهای خانوادگی و اینکه چه کسی از فرزندان مراقبت میکند مطرح نمیشود. کافی است کمی به گذشته و دورانی که سارا پیلین نامزد معاون اول ریاست جمهوری در انتخابات ۲۰۰۸ بود نگاهی بیندازیم و به یاد بیاوریم صحبت درباره امور خانوادگی چه نتیجهای به دنبال داشت. پیلین که در آن زمان فرماندار آلاسکا بود از طرف رسانهها و بعضی از دموکراتها بهشدت به خاطر شیوه تربیت و فرزند داریاش مورد انتقاد قرار گرفت. در آن زمان خانم پیلین پنج فرزند داشت که یکی از آنها بسیار خردسال و مبتلا به بیماری داون بود. منتقدان میگفتند او به خاطر پیوستن به رقابتهای انتخاباتی در امور خانوادگیاش کوتاهی کرده است. کلیشه مادر بودن بیشک در حال تغییر است اما زنان فعال در سیاست هنوز نمیتوانند از توقعات مربوط به امور مادرانه کاملاً رها شوند. بهتازگی وقتی قاضی امی کنی بارت در سخنرانی نامزدیاش برای حضور در دیوان عالی به مادر هفت فرزند بودن اشاره کرد، اعضای حزب جمهوریخواه این ویژگی او را بهعنوان نقطه قوت او تبلیغ کردند که میتواند تضمین کند او قاضی بهتری خواهد بود. به عقیده بعضی از تحلیلگران زنان باید بتوانند در دوران کارزار انتخاباتی قابلیتهای خود را ثابت کنند در حالی که در مورد مردان این چنین نیست خانم والش اشاره میکند که کامالا هریس به خاطر داشتن دو فرزند خوانده بزرگسال در موقعیت خاصی قرار دارد. بیتردید رأیدهندگان میخواهند نامزدشان را در هیات انسانی ببینند که زندگی خودش را دارد. به قول خانم والش:" در واقع کامالا هریس رفتاری پیشگرفته که عادی محسوب میشود." مردان درباره او (و به او) چه میگویند؟ آقای ترامپ از وقتی کامالا هریس دست راست جو بایدن شده است، او را با این کلمات توصیف میکند: زننده، رادیکال، بیادب، یک هیولا. آقای پنس شاید چنین واکنشی نشان نداده اما در مناظره تلویزیونی شاهد نحوه برخوردش بودیم. قطع کردن صحبت دیگری شاید تا حدی در ذات مناظره باشد اما به نظر خانم والش اینکه مارک پنس از این تکنیک در برخورد با هریس استفاده میکرد، نشاندهنده تفاوتهای آنها است. به نظر خانم والش:" پنس در واقع به شکل مؤدبانهای، هریس را ندیده میگیرد. اگر یک زن چنین رفتاری داشته باشد و کاملاً بیتوجه بهطرف مقابل به حرف زدن ادامه دهد، حرفوحدیثهای زیادی به جریان میافتد که این زن نمیتوانست دهانش را ببندد." آیا شرایط در حال تغییر است؟ کاندولیزا رایس از زنان خواسته اجازه ندهند نژادپرستی و تبعیض نژادی، مشکلی سر راهشان باشد خانم والش میگوید از سال ۲۰۰۸ کهموج جدیدی از زنان در انتخابات نامزد شدند، میتوان دید که نامزدهای زن بسیار راحتتر با خصوصیات فردیشان و مسئله اعتبار داشتن کنار میآیند. "زنان حالا کمتر به اینکه چطور باید دیده شوند فکر میکنند و سعی میکنند بیشتر خود واقعیشان باشند. در سال ۲۰۱۸ شاهد بودیم که زنان درباره موضوعاتی صحبت میکردند که در سالهای قبلتر به آنها توصیه میشد از آنها پرهیز کنند." این موضوعات شامل اشاره به داشتن فرزندان کمسال، تجربه بیخانمان بودن و یا مشکلات مالی میشد. در سال ۲۰۱۷، کاندولیزا رایس از زنان خواست "اجازه ندهند نژادپرستی و تبعیض نژادی، مشکلی سر راهشان باشد." او در سخنرانیاش گفت " باید به زنان بگوییم، وقتی وارد اتاقی میشوید و آنجا کسی سعی میکند شما را پایین بکشد، اهمیت ندهید. فقط حرفتان را بزنید. اگر واقعاً از آنچه حق شما است محروم شدید، راهها و منابع مختلفی برای به دست آوردن آن وجود دارد و باید از آنها استفاده کنید." به نظر خانم والش از زمان جرالدین فرارو تا سارا پیلین و هیلاری کلینتون، هر بار که زنی نامزد شده است با پشتوانهای از گذشته به جلو حرکت کرده است و حالا که نامزد معاون اول رئیسجمهوری زنی است سیاهپوست از تبار هندی، قدم بزرگی در جهان برداشتهشده است. "وقتی زنان کسی با پسزمینه کامالا هریس را میبینند که نامزد معاون اول رئیسجمهوری شده و احتمالاً هم به این مقام میرسد، سطح توقعشان ازآنچه میتوانند در زندگی به دست بیاورند، بالا میرود." | حضور تاریخی سناتور کامالا هریس بهعنوان معاون اول در رقابت انتخاباتی، بیشک موضوع جنسیت را به مسئلهای غیرقابلچشمپوشی در این دوره از انتخابات تبدیل کرده است. اما آیا واقعاً قواعد بازی برای ورود یک زن به رقابت انتخاباتی متفاوت است؟ | کامالا هریس چه چیزی در باره سیاست آمریکا را آشکار میکند |
این در حالی است که از سال ۱۳۵۸ تا زمان اجرای برجام، تهران و واشنگتن حداقل ۶ بار کوشیده بودند برای رسیدن به توافقاتی درازمدت مذاکره کنند که هر بار، تلاش آنها بر اثر نوعی "خرابکاری" به هم خورده بود. ۱-"سورپریز اکتبر" در پاییز ۱۳۵۹، مسیری طولانی از گفتگوهای پشت پرده میان تهران و واشنگتن برای آزادی دیپلمات های گروگان آمریکایی در ایران، دو طرف را به توافقی برای حل بحران نزدیک کرد. در جریان این گفتگوها، که مرحله نهایی آن در الجزایر انجام شد، دو کشور به توافق رسیدند که در ازای آزادی گروگان ها در ماه اکتبر (آبان)، واشنگتن دارایی های مسدود شده ایران در ایالات متحده را آزاد کند و برخی تجهیزات نظامی آمریکایی را، که در جریان جنگ با عراق به شدت مورد نیاز ایرانی ها بود، به این کشور تحویل بدهد. این توافق در شرایطی به دست آمد که مشخص بود آزادی گروگان ها در مهلت تعیین شده، به افزایش شدید وجهه جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا و پیروزیش در انتخابات نوامبر ۱۹۸۰ (آبان ۱۳۵۹) منجر می شود. اما ایران، درست قبل از نهایی کردن توافق پیش بینی شده، گفتگوها را متوقف کرد و حتی جلسه مجلس برای تصمیم گیری در مورد آزادی گروگان ها، که تنها چهار روز پیش از انتخابات آمریکا برگزار شد، با آبستراکسیون بی سابقه جمعی از نمایندگان بی نتیجه ماند. بعدها مشخص شد که دلیل بی علاقه شدن جمهوری اسلامی به آزادی گروگان ها در موعد مقرر، مذاکرات محرمانه نمایندگانی از حزب جمهوری خواه آمریکا با مقام های ایرانی با هدفی مشخص بوده است: اینکه ایران، گروگان ها را قبل از انتخابات آمریکا آزاد "نکند" تا کارتر رقابت را به رقیب جمهوری خواه خود (رونالد ریگان) واگذار کند. مذاکره کنندگان حزب جمهوری خواه، در عوض به ایرانی ها قول داده بودند که در صورت آزاد شدن گروگان ها بعد از انتخابات، تجهیزات نظامی بیشتری را به ایران بفروشند. با خودداری تهران از آزادی گروگان ها پیش از روز رای گیری، کارتر در انتخابات شکست سختی خورد و جمهوری اسلامی، دیپلمات ها را تنها ۵ دقیقه بعد از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایالات متحده آزاد کرد. هرچند بعد از کمک تعیین کننده ایران به روی کار آمدن رونالد ریگان، نه تنها روابط دو کشور بهبود نیافت، که به دلایل گوناگون – و از جمله وقایع لبنان – به شدت بحرانی شد. ۲- ماجرای مک فارلین حمله اسراییل به جنوب لبنان در ژوئن ۱۹۸۲ (خرداد ۱۳۶۱) به نقطه عطفی در روابط ایران و ایالات متحده تبدیل شد. در اکتبر ۱۳۸۳ (آبان ۱۳۶۲)، انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی، که متحدان ایران در لبنان آنها را حامی اسراییل می دانستند، به ترتیب به مرگ ۲۴۳ و ۵۸ نیروی ویژه این دو کشور انجامید. در پی این انفجارها، که توسط گروه های منسوب به تهران انجام شدند، موجی از گروگانگیری اتباع غربی در لبنان به راه افتاد که طی ۵ سال بعد، به ربوده شدن حداقل ۴۰ نفر منجر شد. اگرچه وقایع لبنان، روابط ایران با آمریکا و فرانسه را به شدت بحرانی کرد، اما با گذشت چند سال هر دو کشور غربی به این نتیجه رسیدند که تنها راه آزادی گروگان هایشان، معامله با تهران است. در چنین وضعیتی بود که به دنبال گفتگوهای محرمانه جمهوری اسلامی و آمریکا، از اوت ۱۹۸۵ (مرداد ۱۳۶۴) به بعد، به تدریج تعدادی از گروگان های ایالات متحده در ازای ارسال محموله های پراکنده اسلحه و لوازم یدکی آمریکایی به ایران آزاد شدند. نقطه عطف این روند، سفر رابرت مک فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا به تهران در مه ۱۹۸۶ (خرداد ۱۳۶۵) با هدف گفتگوی مستقیم با مقام های ارشد حکومت ایران بود که بی نتیجه ماند. اما بدترین قسمت ماجرا، در ماه نوامبر (آبان) اتفاق افتاد که مخالفان عادی سازی روابط تهران و واشنگتن در ایران، خبر سفر محرمانه مک فارلین را به یک هفته نامه لبنانی (الشراع) رساندند. افشای خبر، منجر به سر شکستگی بزرگی برای حاکمان آمریکا و ایران شد که سعی در سازش ناپذیر نشان دادن خود در مقابل همدیگر داشتند. تبعات حیثیتی افشاگری ها برای ایران و آمریکا، به دلایل مشخص تری هم سنگین بود: برای جمهوری اسلامی، به این علت که معلوم شد تسلیحات آمریکایی، توسط اسرائیل به ایران فرستاده شده است؛ و برای آمریکا، از آن جهت که پول حاصل از معامله اسلحه، بر خلاف مصوبه کنگره آمریکا در ممنوعیت کمک به ضدانقلابیون نیکاراگوئه، صرف کمک به همانها شده بود. در نهایت، هرچند در نتیجه مذاکرات محرمانه دو کشور، تعدادی گروگان آزاد و محموله هایی از اسلحه آمریکایی به ایران تحویل داده شد، اما تبعات بعدی مذاکرات، روابط دو کشور را از گذشته هم بحرانی تر کرد. ۳- انفجار سفارت اسرائیل در آرژانتین در ژانویه ۱۹۸۹ (دی ۱۳۶۷) جورج بوش (پدر) در سخنرانی خود به مناسبت شروع دوران ریاست جمهوری، به طور غیر مستقیم خواستار کمک ایران برای آزادی گروگان های باقی مانده در لبنان شد و وعده داد که کشورش چنین اقدامی را تلافی خواهد کرد. بوش مشخصا با اشاره به وضعیت گروگان های آمریکایی گفت کمک به آزادی آنها "برای مدتی طولانی در خاطر خواهد ماند" و تأکید کرد: "حسن نیت، به حسن نیت منجر می شود". ابراز تمایل آمریکایی ها به همکاری با ایران، که چند ماه بعد از پایان جنگ ایران و عراق و ایجاد انتظارات جدید برای بهبود روابط جمهوری اسلامی و غرب صورت گرفته بود، با میانجیگری خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد وارد مراحل عملی شد: نماینده دبیر کل، شخصا با رئیس جمهور وقت ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفتگو کرد و در مورد شرایط کمک ایران به حل مشکل گروگان ها به توافق رسید که نهایتا، به آزادی همه آنها تا فوریه ۱۹۹۲ (بهمن ۱۳۷۰) منجر شد. بعد از آزادی گروگان ها، قاعدتاً نوبت حسن نیت متقابل آمریکایی ها بود. اما تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان، و در میانه تصمیم گیری دولت آمریکا برای "اقدام متقابل" در مورد ایران، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر شد که به کشته شدن ۲۹ و زخمی شدن صدها نفر انجامید. دولت اسرائیل مدعی شد که عاملان این انفجار به ایران وابسته اند و ایران، هرگونه نقش خود در این واقعه را رد کرد. اما هر چه بود، انفجار سفارت اسرائیل در برئنوس آیرس، کسانی را که در واشنگتن مخالف اقدام متقابل آمریکا در قبال آزادی گروگان هایش بودند، در موضع مسلط قرار داد. چند ماه بعد، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در خاک آلمان (ماجرای میکونوس)، که این بار نقش نیروهای امنیتی ایران در آن قابل انکار نبود، رابطه ایران با اتحادیه اروپا و متحد آن آمریکا را، بیش از پیش به هم ریخت. ۴- بازگشایی پرونده انفجار "الخبر" با روی کارآمدن محمد خاتمی در ایران و تأکید دولت او بر سیاست تنش زادیی با غرب، تلاش های جدیدی برای ایجاد تغییر در وضعیت روابط تهران و واشنگتن به جریان افتاد. این بار، سهم اصلی در نزدیکی دو کشور را دیپلماسی عمومی به عهده داشت که نتیجه آن، اتفاقاتی همچون مصاحبه مسالمت جویانه محمد خاتمی با شبکه سی ان ان آمریکا، ابراز تاسف وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده از نقش کشورش در کودتای ۲۸ مرداد و اعلام تمایل دولت کلینتون برای نزدیکی به ایران بود. اما این بار هم اتفاقی در پیش بود که کمتر کسی ممکن بود آن را پیش بینی کند: خبرساز شدن پرونده انفجار برج های "الخبر" در ژوئن ۱۹۹۶ (تیر ۱۳۷۵) که به کشته شدن ۱۹ آمریکایی انجامیده بود و وقوع آن، به یک سال "پیش از" ریاست جمهوری محمد خاتمی بر می گشت. سه سال بعد از وقوع انفجار برج های الخبر، اف بی آی بر مبنای نتایج بازجویی از کسانی که به خاطر نقش خود در انفجار در عربستان سعودی زندانی بودند اعلام کرد که سپاه پاسداران ایران در این ماجرا دست داشته است. اعلام این جمع بندی در شرایطی که پیشتر القاعده متهم ردیف اول این انفجار شناخته می شد، آن هم درست در میانه تلاش های دولت های بیل کلینتون و محمد خاتمی برای تنش زدایی، از نظر بعضی از ناظران شکبرانگیز بود. اما هر چه بود، تأثیر خود را بر گام های لرزان دو طرف به سوی همدیگر برجا گذاشت. با توجه به اصرار دستگاه های اطلاعاتی آمریکا بر نقش جمهوری اسلامی در انفجار الخبر، دولت کلینتون از طریق عمان نامهای رسمی را به دولت ایران فرستاد که در آن، از این دولت می خواست با عاملان بمب گذاری سال ۱۹۹۶ برخورد کند. دولت خاتمی از قبول کردن این درخواست، که به معنی پذیرش دست داشتن تهران در واقعه بود، خودداری کرد؛ و این در حالی بود که حتی در صورت قبول چنان درخواستی نیز، طبیعتا قدرت حساب کشی از کسانی که بر سر انفجار خبر متهم شده بودند را نداشت. رد رسمی درخواست دولت ایالات متحده، به ایجاد فضایی سنگین در روابط میان دو کشور منجر شد. اگر چه بیل کلینتون، از وارد آوردن فشار بیشتر بر دولت خاتمی بر سر ماجرای الخبر خودداری کرد، اما پرونده این انفجار، وضعیتی را در روابط دو کشور ایجاد کرد که در آن، توقع نزدیک شدن بیشتر دو کشور واقع بینانه به نظر نمی رسید. ۵- ماجرای کشتی "کارین اِی" به دنبال واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکایی ها در اکتبر (مهر) همان سال به افغانستان حمله کردند و این، در حالی بود که به علت ویرانی آن کشور بر اثر حداقل دو دهه جنگ داخلی و پراکندگی نیروهای طالبان، سلاح های "ویرانگر" آمریکایی در جریان جنگ جدید کاربرد چندانی نداشتند. اما در شرایطی که به واسطه وضعیت بی سابقه جنگ جدید، نیروهای ایالات متحده در شروع تهاجم خود نسبتا سردرگم بودند، توانستند با همکاری متحدان جمهوری اسلامی در آن کشور (ائتلاف شمال) و استفاده از همکاری موثر امنیتی و نظامی ایران (مشخصا سپاه پاسداران) به سرعت دولت طالبان را ساقط کنند. همکاری نظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی با ایالات متحده، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بی سابقه به نظر می رسید و متناسب با آن، ایران انتظار اقدام متقابل دولت جورج بوش (پسر) را داشت. اما این بار هم اتفاقی غیرمنتظره بر سیر وقایع تاثیر گذاشت که زمان وقوع آن، حدود سه ماه بعد از سقوط طالبان و کمتر از یک ماه بعد از تعیین تکلیف دولت آینده افغانستان در کنفرانس بن بود: در ژانویه ۲۰۰۲ (مهر ۱۳۸۰) اسرائیلی ها خبر از کشف یک کشتی "اسلحه ایرانی" به نام "کارین اِی" در دریای سرخ دادند که ظاهرا عازم غزه بود. ماجرای کشتی کارین اِی، پوشش خبری گسترده رسانه های غربی را به دنبال داشت و با واکنش شدید دولت های اسرائیل و ایالات متحده آمریکا مواجه شد. تنها ۲۶ روز بعد از این واقعه بود که جورج بوش در سخنانی غیرمنتظره ایران را عضو "محور شرارت" دانست. نمی توان با قاطعیت گفت که ماجرای کشتی کارین اِی، ساخته و پرداخته نیروهایی در ایران بود یا اسرائیل، ولی شکی وجود ندارد که این ماجرا، بر فرایند نزدیکی ایران و ایالات متحده تاثیر ویرانگری بر جای گذاشت. این واقعه، به ویژه تاثیر ذهنی درازمدتی بر فضای سیاسی ایران بر جای گذاشت. تحلیل محتوای اظهارات آیت الله خامنه ای نشان می دهد که وی درسال های بعد، به کرات نتیجه تلاش های انجام شده در آن زمان برای تنش زدایی با واشنگتن را، "جسورتر شدن" آمریکایی ها و قرار گرفتن ایران در "محور شرارت" دانسته است. ۶- شکست ابتکار هسته ای ۲۰۰۶ به فاصله سه سال از اشغال نظامی عراق از سوی آمریکا در آوریل ۲۰۰۳ (فروردین ۱۳۸۲) کار ایالات متحده در خاک همسایه غربی ایران به شدت گره خورد. در آن زمان، از سویی برنامه های واشنگتن برای اداره عراق بعد از صدام حسین شکست خورده بود و از سوی دیگر، تلفات نیروهای آمریکایی در درگیری های مسلحانه، مدام در حال افزایش بود. دولت جورج بوش، ایران را مسئول بخش مهمی از مشکلات نظامی و امنیتی خود در عراق می دانست و در واشنگتن، راه حل های مختلفی – از جمله اقدام نظامی – برای مهار نقش تهران مطرح شده بود. اما در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه وقت آمریکا، طرحی متفاوت را به رئیس جمهور ارائه کرد که مبنای آن، تلاش برای جلب همکاری موثر ایران برای کنترل اوضاع عراق در ازای مجموعه ای از امتیازات بود. متعاقباً، خاویر سولانا مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا بسته پیشنهادی ایالات متحده را رسماً به علی لاریجانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران ارائه کرد. مطابق بسته پیشنهادی، اگر جمهوری اسلامی غنی سازی اورانیوم را متوقف و بر سر عراق همکاری می کرد، در عوض نیروگاه های پیشرفته آب سبک در اختیار تهران قرار می گرفت و سانتریفوژهای تحقیقاتی ایران فعال می ماند (آمریکا در زمان محمد خاتمی حاضر به پذیرش فعالیت این سانتریفوژها نشده بود). آمریکا، همچنین با حرکت به سمت لغو تحریم هایی که تا آن زمان علیه ایران وضع شده بود، سیاست تغییر رژیم را کنار می گذاشت و به "پذیرش ایران در جامعه بین المللی" کمک می کرد. به دنبال گفتگوهای طرفین بر سر این بسته پیشنهادی، قرار شد که علی لاریجانی در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک حضور یابد و توافق با ایران، در جلسه ای با حضور وزرای امور خارجه سه قدرت اروپایی، چین، روسیه و آمریکا نهایی شود. این بار، عامل غیر منتظره ای که بازی را بر هم زد، شخص محمود احمدی نژاد رئیس جمهور وقت بود که علاقه ای به "دور زده شدن" خود توسط دبیر شورای عالی امنیت ملی نداشت. در نتیجه، سفر هماهنگ شده علی لاریجانی به نیویورک اساساً صورت نگرفت و به جای او، محمود احمدی نژاد بود که در مجمع عمومی سازمان ملل خبر ساز شد - و البته بعد از بازگشت به ایران هم، سعید جلیلی را جانشین آقای لاریجانی کرد. یک روز پیش از سخنرانی آقای احمدی نژاد در مجمع عمومی، جورج بوش در سخنرانی خود گفت که آمریکا هیچ مخالفتی با پی گیری یک "برنامه واقعا صلح آمیز هسته ای" از سوی ایران ندارد و چشم انتظار روزی است که دو کشور بتوانند "دوستان خوب و شرکای نزدیکی" باشند. محمود احمدی نژاد اما در سخنان خود در مجمع عمومی، بعد از تاکید بر لزوم تغییر سازوکار اداره جهان، گفت که پرونده کشورش قرار است از شورای امنیت به آژانس بین المللی انرژی اتمی بازگردد و اساسا از نظر او موضوع هسته ای ایران خاتمه یافته تلقی می شود. سخنان آقای احمدی نژاد، ظاهرا باعث شگفتی شنوندگانش شد. چون شورای امنیت کمتر از دو ماه قبل اولین قطعنامه خود علیه برنامه اتمی ایران را صادر کرده بود، سه ماه بعد قرار بود قطعنامه دوم (شامل اولین سری تحریم های هسته ای) را صادر کند و مطلقا، هیچ نشانه ای وجود نداشت که از "بازگشتن پرنده ایران از شورای امنیت به آژانس" حکایت داشته باشد. مذاکرات محرمانه مسقط در دوران بعد از وضع تحریم های هسته ای علیه ایران، حداقل یک ابتکار محرمانه دیگر نیز برای نزدیک کردن جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا به جریان افتاد که برخی جزئیات آن، اخیرا منتشر شده است. این اقدام، در اواخر دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و با میانجیگری کشور عمان صورت گرفت و به نتیجه نهایی منجر نشد، اگرچه نمی توان آن را شبیه شش اقدام قبلی دانست که با نوعی "خرابکاری" بر هم خورده بودند. در توضیح ابتکار عمان، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در کتاب خاطرات خود به نام "گزینه های دشوار" توضیحاتی را ارائه کرده که کمابیش با صحبت های مرداد ماه گذشته علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه سابق ایران در مصاحبه با روزنامه ایران همخوانی دارد. خانم کلینتون می گوید که سلطان قابوس پادشاه عمان، در ژانویه ۲۰۱۱ به ایالات متحده پیشنهاد داده که میان این کشور و ایران میانجیگری کند واین پیشنهاد پذیرفته شده است. هرچند نهایتا، در اواخر سال ۲۰۱۲ (به عبارت دیگر، چند ماه بعد از اجرای تحریم های بی سابقه بانکی و نفتی آمریکا و اروپا علیه ایران) بوده که عمانی ها خبر از آمادگی ایران برای گفتگوی جدی با ایالات متحده در سطح معاونان وزارت امور خارجه داده اند. علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه وقت ایران، در توضیحی جداگانه در مصاحبه با روزنامه ایران می گوید که ۸ ماه قبل از ملاقات معاونان (که ظاهرا در مارس ۲۰۱۳ یا اسفند ۱۳۹۱ انجام می گیرد) نامه پادشاه عمان در مورد میانجیگری بین تهران و واشنگتن را به آیت الله خامنه ای داده و شورای عالی امنیت ملی را در جریان گذاشته است. او می افزاید که وجود اختلاف نظر در داخل حکومت، به تاخیر در تصمیم گیری انجامیده تا نهایتاً، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۱۲ آمریکا (آبان ۱۳۹۱) آمریکایی ها خواستار توقف تماس های محرمانه تا زمان روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا شده اند. چهار ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سرانجام ملاقات محرمانه معاونان وزرای امور خارجه ایران و آمریکا در مسقط عمان برگزار می شود. اما این ملاقات، حدود سه ماه تا انتخابات ریاست جمهوری ایران فاصله دارد و این بار آیت الله خامنه ای است که، به گفته علی اکبر صالحی، خواستار متوقف شدن مذاکرات تا زمان بعد از انتخابات می شود. خواسته ای که شاید ریشه در تردید رهبر ایران در "رازنگه داری" تیم آقای احمدی نژاد در مورد مذاکرات محرمانه داشته و شاید هم به سادگی، نوعی مقابله به مثل در واکنش به اقدام قبلی آمریکایی ها در تعویق مذاکرات تا روشن شدن نتیجه انتخاباتشان بوده است. به هر ترتیب، اگر چه ابتکار عمان، همچون شش ابتکار قبلی در رابطه ایران و آمریکا به عقب گردهای خبرساز نینجامیده، اما از یک جهت به موارد سابق شباهت داشته و آن اینکه برای چندمین بار، تلاش هایی پشت پرده برای توافق درازمدت دو کشور بی نتیجه مانده است. به گفته علی اکبر صالحی، بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲، او رئیس جمهور جدید را در جریان مذاکرات پشت پرده ای که در دوره دوم آقای احمدی نژاد و به اذن آیت الله خامنه ای با آمریکایی ها انجام شده قرار داده و اطلاع از این موضوع، "تعجب" آقای روحانی را برانگیخته است. سرنوشت برجام مذاکرات ایران و آمریکا در زمان دولت حسن روحانی، اگر چه بخش های غیر علنی نیز داشته، اما دارای تفاوتی بنیادین با سایر ابتکارهای مورد اشاره بوده است: اینکه نفس انجام مذاکره میان دو کشور محرمانه نبوده و در زمان وقوع، افکار عمومی از زمان، مکان و موضوع گفتگوها (هر چند نه مضون دقیق آنها) اطلاع داشته است. با موفقیت توافق هسته ای - برجام - اکنون به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، برای اولین بار موفق شده اند با کنترل عوامل بازدارنده داخلی و خارجی، از گفتگوهای دوجانبه به توافق درازمدتی که انتظارش را داشته اند برسند، بدون آنکه خرابکاری هایی با منشا معلوم یا نامعلوم، جلوی آن را بگیرند. هرچند با وجود تمام تحولات اخیر، هنوز تضمینی وجود ندارد که در مسیر هشت ساله اجرای توافق جامع هسته ای، نیروهایی در ایران، آمریکا، اسرائیل، عربستان یا کشورهای دیگر، برگ های پیش بینی نشده ای را برای برهم زدن این توافق رو نکنند. | توافق هسته ای ایران با آمریکا و سایر قدرت های جهانی، معنای تأمل برانگیزی دارد: اینکه برای نخستین بار بعد از ۳۶ سال، مذاکرات ایران و آمریکا بر سر موضوعی مشخص، بدون مواجه شدن با اتفاقی پیش بینی نشده به نتیجه رسیده است. | روایت شش 'خرابکاری تاریخی' در مذاکرات ایران و آمریکا |
نمایی از فیلم 'اسامه' وقتی صحبت از دوره طالبان و تفکر طالبانی میشود منظور چیست؟ در آستانه خروج نیروهای خارجی از افغانستان و تحولات سیاسی در این کشور، چرا گروهی از افغانها از احتمال بازگشت طالبان و یا فرهنگ طالبانی به این کشور ابراز نگرانی می کنند؟ وقتی حکومت طالبان در افغانستان سرنگون شد، تازه امکانی برای نفس کشیدن سینما در این کشور به وجود آمد. صدیق برمک ، فیلمساز شناخته شده افغان به همراهی دوستان و همکاران ایرانی اش ، پس از شش سال رکود در سینمای افغانستان ، اولین فیلم بلند سینمایی در افغانستان پس از طالبان را ساخت و سعی کرد گوشه هایی از سال های سیاه حکومت طالبان بر افغانستان را بر پرده سینما باز سازی کند. این فیلم داستان زندگی یک دختر بچه را در دوران طالبان روایت میکند که برای بیرون آمدن از خانه و شکم کردن شکم خود و مادرش، مجبور است مانند پسرها لباس بپوشد. ویژگی فیلم 'اسامه' یک تراژدی تلخ از سرنوشت یک دختربچه است در جایی که قدرت و سنت و مذهب به هم پیوند می خورند و حق تصمیم گیری حتی در شخصی ترین امور را از انسان ها می گیرند . فیلم قصه تکان دهنده ای دارد و در آن فضاهای دوران طالبان و دلهرههایش خوب بازسازی شده است. ظرافتهای شاعرانه، نمادین و بسیار زیبایی هم در فیلم دیده میشود مثل صحنهای که دختر موهایش را در گلدان میکارد یا صحنهای که ملا تنها حق انتخابی که به زن میدهد ، حق انتخاب نوع قفلاش است . خلاصه فیلم زن افغان شوهر از دست داده به همراه دخترش آخرین روز را در محل کارش بیمارستانی در حومه کابل میگذراند بدون آن که موفق شود حقوق معوقه ش را از مدیر بیمارستان دریافت کند. طالبان به بیمارستان حمله میکنند و زنان تنها و پرستاران خارجی را دستگیر میکنند و با خود میبرند ولی زن به همراه دختر موفق به فرار میشوند. در خانه موهای دختر را کوتاه میکنند تا او بتواند همچون یک پسر از خانه بیرون بیاید و در مغازه یکی از دوستان پدرش کار کند. طالبان دوباره یورش میآورند و او را به همراه پسرهای دیگر به مدرسه مذهبی میبرند تا قرآن و احکام اسلامی و فنون نظامی بیاموزد. در آنجا بعضی یه این که او پسر باشد شک میکنند. درباره کارگردان صدیق برمک، کارگردان صدیق برمک نویسنده ، کارگردان و تهیهکننده افغان متولد ۱۶ شهریور ماه ۱۳۴۱ ( ۷ سپتامبر ۱۹۶۲ ) در استان پنجشیر افغانستان است. نخستین گام های سینمایی اش را در آریانا فیلم زمانی گذاشت که هنوز دانش آموز لیسه نادریه بود. آکادمی سینمایی مسکو را در سال ۱۹۸۷ به پایان برد. چند فیلم کوتاه داستانی و سه مستند کار هایی است که در مراحل مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی افغانستان، به انجام رسانیده است. اسامه نخستین فیلم بلند سینمایی اش است که پس از سقوط طالبان روی پرده رفت و جوایز سینمایی زیادی را برای سینمای افغانستان به ارمغان آورد . جنگ تریاک را در سال ۲۰۰۸ به پایان رساند. او با تهیه کنندگی شش فیلم بلند و کوتاه ، ایجاد اتحادیه سینماگران افغانستان ، نشر نخستین مجله سینمایی در کشور، ،فعالیت های در جهت فراهم آوری زمینه های آموزش و ساخت فیلم برای سینماگران جوان، داوری در جشنواره متعدد بین المللی و آموزش سینما در دانشگاه کابل کار هایی است که در طی این سالها با همکاری دوستان سینماگرش انجام داده است. از فیلمهای او میتوان به دایره(۱۹۸۵) ، بیگانه ( ۱۹۸۶)، اسامه (۲۰۰۳) و جنگ تریاک (۲۰۰۸) اشاره کرد. فیلمهای صدیق برمک در جشنواره های بسیاری به نمایش درآمده و برنده جوایز معتبری از سراسر جهان شده است. فیلم اسامه برنده جایزه گلدن گلاب ۲۰۰۴ و نیز دوربین طلایی جشنواره کن در سال ۲۰۰۳ شده است. نگاه کارگردان آنچه مرا و دوستانم را وا میداشت راوی درد بزرگ ملت مان شویم، نگرانی ما از تکرار و برگشت تاریخ بود. وقتی فیلم اسامه را میساختیم پژواک این سخن 'ملتی که تاریخ نمی خواند و فراموش میکند محکوم به تکرارش است' در گوشهایم طنین انداز بود. نگران بودیم و هستیم چون با تاسف حافظه تاریخی ملتهایمان سخت میلنگد و ضعف دارد. فیلم اسامه را ساختیم تا هشداری باشد برای آینده. تا ناقوسی باشد برای وجدان های خفته. قصه فیلم اسامه، قصه تلخ زندگی و تاریخ ماست غمنامه زمان ماست.درد بزرگ آدمهایست که حتا نفس کشیدن دست خودشان نبود. فیلم اسامه داستان آدمهایست که هویت شان را زیر چکمه های فاشیزم مذهبی از دست داده بودند و نام اسامه شده بود هویت شان. اسامه داستان ترس است. ترس آدمهای خُرد شده و سر خورده که از صدای سایه های شان هراس داشتند. فیلم اسامه قصه پایان ناپذیر زندان زنان است در چهاردیواری فاشیزم مذهبی و سنتهای دیرینه و وحشتناک. اسامه داستان دخترک بیگناهیست که بار سنگین بیعدالتی نابرابری و تعابیر نادرست و تندروانه مذهبی را بر دوش میکشد. فیلمنامه فیلم بر اساس مجموعهای از رویداد ها و حوادث دردناک و واقعی نوشته شده که همه مردم افغانستان شاهدش بودند و آنرا با تمام تار و پود شان حس میکردند. ما به سراغ نابازیگرانی رفتیم که قصه زندگیشان شده بود قصه فیلم اسامه. آنها رنج و ترس آمیخته با نفرت شان از طالبان را به درون فیلم منتقل کردند و آنرا واقعی تر ساختند. این فیلم در شرایطی ساخته شد که طالبان با دشمنی با سینما و تصویر ، با موسیقی و تآتر ، همه امکانات را نابود ساخته بودند. سینمای ما برای یک آغاز دیگر مدیون همکاری های بی دریغ آقای محسن مخملباف است که در دشوارترین شرایط دست سینمای افغانستان را گرفت. فیلم اسامه با نگاه متفاوت و واقعگرایانهاش کمک کرد تا مردم دنیا تراژدی عمیق ملت افغانستان را بیشتر درک و لمس کنند. خلاصه فیلم هفته گذشته 'معتادین در افغانستان' ساخته جاوید تیمن نمایی از فیلم 'معتادین در افغانستان' ظاهر و جبار دو دوست نوجوان کابلی به مواد مخدر معتادند. کارگردان فیلم کمک میکند تا با ورود به زندگی آنها از یک طرف زندگی آنها را ثبت کند و از طرف دیگر به آنها کمک کند تا اعتیادشان را ترک کنند. او یکی از آنها را به یکی از مراکز ترک اعتیاد در کابل معرفی میکند. او مراحل سخت سمزدایی را در آنجا میگذراند. سپس به مراکز کار معرفی میشود و در آخر به خانه بازمیگردد ولی اعتیاد دوباره به سراغ آنها میآید. نطرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته آناهیتا معتادین در افغانستان، فیلمی مستند و مشاهده گر با مکالماتی بسیار صمیمی و راحت است. آشنایی سریعی با شخصیت ها دارد. جلب اعتماد فیلم ساز از افرادی که ما را با زندگی خصوصی آن ها آشنا می کند، بسیار قابل توجه است .فیلم بر خانواده ای افغان و نشان دادن چرخه ی فقر و اعتیاد تمرکز می کند. فیلم بسیار تضاد هایی را نشان داده است. علاوه بر نشان دادن صحنه های تکرار شونده اعتیاد، صحنه های تکراری دیگری مشاهده می کنیم که در مقابل این صحنه قرار دارد که نشان دادن پرواز پرندگان است که معنای آزادی از بند اعتیاد در این دو کودک است. در واقع پرندگان نماد کودکانی است که می توانند خود را از اعتیاد رها کنند. بازی ها و خنده های کودکانه ی جبار و ظاهر در مقابل عمل خشن مصرف مواد آن ها قرار دارد. در بخشی از فیلم آزاد شدن ظاهر با پرواز پرندگان نشان داده شده است که مفهوم رهایی از اعتیاد و آن درمانگاه را دارد. در بخشی از فیلم نشان دادن سیم ها ی خار دار همراه رفتن دوباره ی جبار به درمانگاه معتادین همراه شده است، که مفهوم اسارت برای ترک مواد مخدر است. نشان دادن نهال درختی بسیار کوچک که می تواند جوانه بزند و شکوفا شود هنگامی که جبار وظاهر به یکدیگر می گویند می توانیم کار کنیم، مواد را ترک کنیم، مشاهده می شود. همچنین رفتن آب به پای درختی که خشک شده است می تواند نماد این کودکان باشد که اعتیاد نهال وجودی آن ها را خشک کرده است. نشان دادن شهر از بالا و دور در بسیاری از بخش های فیلم شاید بیانگر این است که فیلم ساز هدفش نشان دادن این فیلم به مردم خارج از افغانستان است. همان طور که خود فیلم ساز می گوید مخاطب من فستیوال های خارجی هستند. همچنین افغانستان خارج از جنگ را نشان می دهد. سیف الدین مستندی را که بنشر سپردید خیلی عالی بود اما یک بعد منفی اش اینکه اگر آن را سانسور می کردید عالیتر میشد یعنی جریانی که طفلک دارد با سیگار دست داشته اش کیف میکند.چون این برنامه های شما را خانواده ها در محضر اطفال خود تماشا میکنند. آن صحنه ها بنگاه من بالای برداشت های اطفال تاثیر منفی را میتواند بگذارد. (آپارات: دوست عزیز، با سپاس از اظهار لطف تان نسبت به برنامه ، اولا زمان نمایش فیلم در ساعات پایانی شب و ساعات خوب کودکان در نظر گرفته شده ، ثانیا قبل از نمایش این فیلم و پس از شروع آن دو بار تذکر داده شده است که این فیلم مناسب کودکان نیست.) ساسان با دیدن این فیلم و فیلمهای دیگر پخش شد در آپارات میبینیم که سطح فیلمسازی و سینمای افغانستان بسیار پیشرفت کرده. کاظم بالاخره اين حقيقت جامعه ماست چه ايران و يا افغانستان و بزرگترين مشكل ما همين است كه به يكديگر هيج گاه به چشم دوست نگاه نكرديم. سینا ديگر فيلم ها با موضوع افغانستان خسته كننده شده است. يک دوره ای موضوع افغانستان برای جهان سينما بخصوص سينمای مستقل موضوع جدابی شد ولی الان ديگر جذابيت خودش را از دست داده است. لطفا از فيلمهای با تم افغان خارج شوید. *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند. | این هفته در آپارات فیلم 'اسامه' ساخته صدیق برمک به نمایش در می آید. درباره فیلم | 'اسامه' در آپارات |
ياکوب کان، مربی سوئيس، دو بازيکن ترک تبار را به عنوان ستون اصلی تيم خود از تيم فصل قبل اف ث باسل انتخاب کرده است: مرات ياکين در خط دفاع و هاکان ياکين در خط حمله (که اکنون در اشتوتگارت بازی می کند). گل مرات ياکين در بازی اول با آلبانی باعث شد اين تيم يک امتياز باقی مانده را از دست ندهد و هاکان هم در هر دو بازی برابر ايرلند گل زد تا کار سوئيس به مرحله حذفی نکشد. گذشته ای نه چندان پر افتخار شاهد سابقه قدرت سوئيس در فوتبال را می توان هفت بار حضور در جام جهانی و سه بار رسيدن تا يک چهارم نهايی اين مسابقات دانست که به دهه های ۳۰، ۵۰ و ۶۰ بازمی گردد و در سال ۱۹۹۴، اين تيم پس از صعود به مرحله يک هشتم نهايی، با باخت در برابر اسپانيا از دور مسابقات حذف شد. در مرحله نهايی مسابقات جام ملتهای اروپا درسال ۱۹۹۶ هم، اين تيم گرچه در دور اول با انگلستان مساوی کرد، اما دو باخت بسيار نزديک به هلند و اسکاتلند راه آنها را برای صعود به مرحله بعد بست. موفقيت های اخير در رده های پائين سنی در اروپا، قاعدتا بايد نويد دهنده آينده ای روشن برای فوتبال سوئيس باشد، و اين آينده روشن ممکن است از بازيهای جام ملتهای اروپا در پرتغال آغاز شود. آقای کان، پيش از شروع به هدايت تيم بزرگسالان سوئيس، سمتهايی را در تيمهای رده سنی پائينتر سوئيس داشته، نتيجتا با فوتباليستهای جوان سوئيسی به خوبی آشناست. بازيکنان کليدی هاکان ياکين بازيکن ترک تبار باشگاه اشتوتگارت اميد اول سوئيسی ها در جام ملتهای اروپاست. او که ۲۷ سال دارد ۴ سال پيش به تيم ملی سوئيس پيوست و از آن پس هميشه در ترکيب اصلی اين تيم قرار داشته است. برادر بزرگتر هاکان، مرات ياکين مدافع و کاپيتان تيم ملی سوئيس است. اشتفان شاپيوسا ستاره افسانه ای سالهای اخير سوئيس، هنوز هم برای تيم ملی سوئيس يک قهرمان محسوب می شود. اين بازيکن سابق باشگاه بوروسيا دورتموند، پر افتخارترين بازيکن سوئيسی در بوندس ليگا بوده است. شاپيوسا پس از جيووانی البر، مهاجم برزيلی بايرن مونيخ، بهترين گلزن خارجی بوندس ليگای آلمان بوده است. الکساندر فرای مهاجم باشگاه رن فرانسه در خط حمله می تواند بازهم مانند دور مقدماتی برای مدافعان تيمهای مقبال خطرساز باشد. پنج گل فرای در دور مقدماتی نقش مهمی در راهيابی سوئيس به مرحله نهائی داشت. در خط ميانی، ريکاردو کابانس بازيکن اسپانيائی تبار باشگاه گراس هاپرز از بهترين های تيم ملی سوئيس است. خدمات | شايد باشند کسانی که صعود سوئيس به دور نهايی جام ملتهای اروپا را مديون عملکرد ضعيف ايرلند و روسيه در گروه ده بدانند اما قهرمانی تيم سوئيس در مسابقات جوانان اروپا در سال ۲۰۰۲، رسيدن تا نيمه نهايی اميد های اروپا در همان سال و مطرح شدن تيم اف ث باسل به عنوان يکی از باشگاههای قدرتمند در فصل 03/۲۰۰2 جام قهرمانان اروپا، نشاندهنده وقوع پيشرفت در فوتبال سوئيس است. | سوئيس |
عکسهای زير گزيده ای از تمرينات زنان و مردان گلف باز است که در زمين گلف مجموعه ورزشی انقلاب مشغول آماده ساختن خود برای اين مسابقه هستند. خدمات | روز شنبه 8 مرداد در مجموعه ورزشی انقلاب، گلف بازان ايرانی به رقابت خواهند پرداخت. | آلبوم عکس: تمرين زنان و مردان گلف باز در تهران |
نشریه پولتیکو پروفایل کاملی از جو منشن منتشر کرده است در حقیقت جو بایدن فقط در حد فاصل روز انتخابات، ششم نوامبر تا پنجم ژانویه (۶۰ روز) مهمترین "جو" آمریکا بود. در آن روز - ۵ ژانویه- با پیروزی هر دو نامزد دموکراتها در انتخابات سنا ایالت جورجیا، مشخص شد که کرسیهای دور جدید این مجلس به طور مساوی میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه تقسیم خواهد شد و این ۵۰-۵۰ به آن معنا بود که دموکراتها تنها با تکیه به رای کامالا هریس، معاون رئیسجمهوری، که قانونا ریاست سنا را هم بر عهده دارد، اکثریت هر دو مجلس کنگره را در دست خواهند گرفت - هر چند اکثریتی بسیار شکننده؛ چرا که دست کم دو سناتور در جمع دموکراتها حضور دارند که رای آنها به طرحهای دموکراتها همیشه "تضمین شده" نبوده و نیست؛ سناتور کریستن سینما از ایالت آریزونا و جو منشن ( Joe Manchin) سناتور ویرجینیای غربی. از میان این دو، سناتور جو منشن، خیلی زود لقب "شاهنشان" ( Kingmaker) گرفت. چرا که او اگر چه با برچسب دموکرات در انتخابات ایالت خود پیروز شده بود اما در همین انتخابات نوامبر گذشته دونالد ترامپ توانست با کسب بیش از ۷۰ درصد آرا در ویرجینیای غربی، شهرت خود در ایالت را به رخ همگان بکشد و ویرجینیای غربی را به عنوان یکی از پایگاههای نسبتا تازه اما به شدت وفادار به جمهوریخواهان حفظ کند. مشخصاتی که درباره سناتور کریستن سینما به طور کامل صدق نمیکند. اگر چه او هم از ایالت آریزونا است که جایگاه اصیل جمهوریخواهان است اما دست کم در انتخابات نوامبر گذشته، مردم آریزونا هم به جو بایدن رای دادند و هم هر دو سناتور ایالت خود را از حزب دموکرات به کنگره فرستادند. در حقیقت دو سناتور قبلی آریزونا، یعنی جان مک کین فقید و جف بلیک هم با وجود جمهوریخواه بودن از مخالفان جدی دونالد ترامپ بودند به طوری که جان مککین حتی آقای ترامپ را از حضور در مراسم تدفیناش منع کرده بود و جف بلیک هم هنگام استعفاء از کرسی خود در مجلس سنا علت مخالفتش را "انحراف" ارزشهای اصولگرایی در حزب جمهوریخواهِ "تحت سیطره ترامپ" عنوان کرد. جدا از اختلافات درون حزبی کریتسین سینما با دموکراتها، خبر داغ و اضطرابآور این روزها در پایتخت آمریکا، گرفتن امضا از سناتور جو منشن است. این موضوع به قدری برای دموکراتها حساس شده که کافی است آقای منشن به یک طرح پیشنهادی دموکراتها "چپچپ نگاه کند" تا دست کم نیمی از واشنگتن به علاوه کاخسفید دست و پای خود را گم کنند؛ چرا که بدون چرخش قلم جو منشن، دموکراتها اکثریت سنا را با یک "شلیک به خودی" از دست میدهند. دو نمونه اخیر آن یکی مخالفت جو منشن با افزایش حداقل دستمزدها به ساعتی ۱۵ دلار بود که باعث شد دموکراتها آن را از بسته ۱.۹ تریلیون دلاری برای مبارزه با کرونا حذف کنند و برنی سندرز حسابی حرص بخورد ودومی هم مخالفت سناتور منشن با طرح دموکراتها با افزایش محدودیتها برای خرید و مالکیت سلاحهای جنگی است که مجلس نمایندگان آن را همزمان با دو کشتار یک ماه گذشته در آتلانتا (جورجیا) و بولدور (کلورادو) تصویب کرد اما جو منشن حتی قبل از طرح آن در سنا با اعلام مخالفت خود دموکراتها را مایوس کرد. از ابتدای ماه آوریل هم که جو بایدن با سفرهای ایالتی مختلف برای همراه کردن اذهان عمومی با طرح ۲۰۰۰ میلیارد دلاری خود برای بازسازی زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی میکوشد، باز هم هر یک خط در میان نام جو منشن به گوش میرسد که گفته با بخشهای متعددی از این طرح عظیم "مشکل" دارد و مخالف جدی افزایش مالیات بنگاههای اقتصادی با هدف تامین بودجه طرح بایدن است. جو منشن کیست؟ جو منشن (با نام شناسنامهای جوزف منشن سوم) از آن جمله سیاستمدارانی است که پلههای ترقی را "دو تا یکی و یک شبه" نگذرانده بلکه برای رسیدن به جایگاه امروزی خود ۴۰ سال تلاش کرده است. او که متولد ۲۴ اوت ۱۹۴۷ در شهر فارمینگتون ویرجینیای غربی است ابتدا شانس خود را برای فوتبالیست شدن امتحان کرد و آن قدر خوب بود که توانست با کسب بورس تحصیلی در همین رشته وارد دانشگاه شود اما از آنجا که فوتبال آمریکایی ورزشی بسیار فیزیکی و پربرخورد است، جو منشن جوان در همان سالهای نخست دانشگاه به علت مصدومیت ناچار به کنار گذاشتن این رویای خود شد. با این حال او توانست خود را جمع و جور کند و در سال ۱۹۷۰ با با لیسانس اقتصاد، از دانشگاه ایالت خود فارغ التحصیل شد. پدر جو منشن یک مغازه فروش مبلمان داشت و جو منشن هم بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه مدتی به کار و کاسبی خانوادگی کمک کرد اما بعد مدیریت یک مغازه فرش و موکت فروشی را در دست گرفت و پس از آن دلال فروش ذغال سنگ شد؛ متاعی که استخراج آن صنعت اصلی ویرجینیای غربی در قرن بیستم بود و همچنان هم یکی از حساسترین موضوعات اقتصادی-سیاسی این ایالت است. جو منشن از سال ۱۹۸۲ وارد دنیای سیاست شد ورود به سیاست جو منشن در سال ۱۹۸۲ موفق شد در انتخابات مجلس نمایندگان ایالت خود پیروز شود و در سن ۳۵ سالگی برای نخستین بار در قامت یک سیاستمدار به چارلستون، پایتخت ویرجینیای غربی، گام گذاشت. او چهار سال بعد (۱۹۸۶) به مجلس سنای ایالتی راه یافت و برای ۱۰ سال در سنا باقی ماند. در سال ۱۹۹۶ جو منشن که دیگر سناتوری سرشناس در ایالت خود بود کارزاری برای کسب پست فرمانداری ویرجینیای غربی به راه انداخت. او در این انتخابات شکست خورد اما چهار سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۰ موفق شده به مقام وزیر داخلی ایالت خود برسد؛ مقامی که یکی از مسئولیتهای اصلی آن برگزاری انتخابات ایالتی است. او در سال ۲۰۰۴ یک بار دیگر نامزد انتخابات فرمانداری شد و این بار پیروز شد. جو منشن از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ به عنوان فرماندار ویرجینیای غربی با کاخسفید مستقیما در ارتباط بود و اختلاف نظر او با باراک اوباما و جو بایدن (معاون وقت ریاستجمهوری) در همان سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ هم تا حدودی خبرساز شد. در سال ۲۰۱۰، سناتور رابرت سی. بیرد، سناتور سرشناس دموکرات در سن ۹۳ سالگی درگذشت و جو منشن که فرماندار بود موفق شد در انتخابات ویژه پر کردن کرسی خالی سناتور بیرد، پیروز شود. این پیروزی در حالی روی داد که دموکراتها در انتخابات میان دورهای کنگره آن سال شکست سنگینی از جمهوریخواهان خوردند اما جو منشن توانست کرسی ایالت خود را که برای ۵۱ سال در دست سناتور بیرد بود برای حزب دموکرات حفظ کند. 'جمهوریخواهترین دموکرات سنا' کریستوفر جی. ریگان، قائم مقام سابق حزب دموکرات در ویرجینیای غربی، در یادداشتی که ماه پیش برای نشریه آتلانتیک نوشته، جو منشن را چنین توصیف کرده است: "در سال ۲۰۰۵، من و چند نفر از وکلای حقوقی ایالت در کنفرانس سالانهای در چارلستون، پایتخت ایالت، دور هم جمع شده بودیم. بعد از سمینار، مطابق معمول در اتاق و سالن محل اقامت دور هم جمع شدیم و ویسکی نوشیدیم و گپ خودمانی زدیم. آن شب از هر در که سخن میگفتیم، موضوع بحث به فرماندار تازه انتخاب شده ایالت (جو منشن) باز میگشت؛ چرا که همه میدانستیم با وجود حمایت ما از او در جریان انتخابات، باید منتظر باشیم که به زودی مشتی حواله فک ما کند". آقای ریگان که میگوید در ۲۰ سال گذشته، هم در مقام مخالف جو منشن و هم به عنوان حامی و همحزبی با او کار کرده، علت این پیشداوری او و وکلای دیگر این است که "سناتور منشن مانند برنی سندرز (دموکرات) یا راند پال (جمهوریخواه) از ایدئولوژی خاصی پیروی و دفاع نمیکند... بلکه بیشتر به محبوب یا پرطرفدار بودن یک طرح یا لایحه توجه میکند و تنها بر همین اساس (و نه بر مبنای حزبی) به آن رای مثبت یا منفی میدهد". این نظر را مایکل کروس و بورس ایورت، گزارشگران ارشد نشریه پولیتیکو هم تایید میکنند. این دو که پروفایل اختصاصی برای جو منشن در پولتیکو تهیه کردهاند معتقدند: "بسیاری از حامیان جو منشن علت این رفتار او را اعتقادش به عملگرایی (پراگماتیسم) میدانند اما همزمان بسیاری از منتقدان او میگویند جو منشن به این علت گاه آبی (دموکرات) و گاه قرمز (جمهوریخواه) میشود که بر اساس غریزه ذاتی خود برای بقا و ماندن در صحنه عمل میکند. و البته هر دو گروه درست میگویند... منشن با ترجیح دادن عملگرایی بر آرمانگرایی در سال ۲۰۰۵ به فرماندار دموکراتی بدل شد که هم مخالف سقط جنین بود و هم حامی آزادی مالکیت اسلحه و هم مدافع کاهش مالیات - مشخصاتی که همچنان نیمرخ شخصیت سیاسی او را ترسیم میکنند و تا امروز تغییر زیادی نکرده". این قایق اقامتی جو منشن است که در واشنگتن دیسی پهلو گرفته و 'خانه روی آب' این سناتور کنگره در ۱۱ سال گذشته بوده است. در سال ۲۰۱۸ جمهوری خواهان با انتشار این آگهی که حاوی اطلاعات نادرستی است، تلاش کردند جو منشن را در ویرجینیای غربی شکست دهند میانهرویی مصمم با خانهای روی آب! در دفاع از رویکرد سیاسی خود در مجلس سنا، جو منشن معتقد است که با اصرار بر میانهروی تلاش دارد دو سوی طیف سیاسی غالب در آمریکا را به هم نزدیک کند و همچنین سنگ محک خود برای رای دادن در سنا را متمرکز بر محتوای طرحها و ادراک خود از آنها کند نه این که چون فلان طرح را فلان حزب آورده باید به آن رای مثبت یا منفی داد. احتمالا مهمترین ادله جو منشن برای اثبات این ادعای او، قایق-خانهای است که به واشنگتن آورده و در او زندگی میکند؛ بله درست متوجه شدید، جو منشن در ۱۱ سال گذشته که به عنوان سناتور ویرجینیای غربی به واشنگتن دیسی آمده، هیچگاه خانهای را روی خاک این شهر به عنوان محل سکونت خود انتخاب نکرده و همیشه در قایق تفریحی نه چندان مجلل خود که در آبهای پایتخت "لنگر انداخته" اقامت کرده است. در حقیقت قایق-خانه آقای منچن که نام "تقریبا بهشت" ( Almost Heaven) را به آن داده، یکی از پاتوقهای همیشگی سناتورها و اهالی کنگره است. جو منشن به دعوت از نمایندگان دو حزب برای نوشیدن و گپ زدن در این قایق شهرت دارد. هم تد کروز- سناتور تندرو جمهوریخواه تگزاسی آنجا آبجو مینوشد، هم چاک شومر - رهبر دموکرات سنا از نیویورک آن را "قایق خود" خوانده بود. در جریان انتخابات میان دورهای سال ۲۰۱۸ جمهوریخواهان که امیدوار بودند کرسی جو منشن دموکرات را در ویرجینیای غربی از چنگ او درآورند، آگهی را با عکس همین قایق منتشر کردند که روی آن نوشته شده بود "جو منشن و قایق لوکس تفریحی ۷۰۰ هزار دلاری او". آگهی که محتوای آن حاوی اطلاعات نادرست بود. بهای این قایق که محل اقامت فعلی جو منشن است حدود ۲۵۰ هزار دلار ارزشگذاری شده که از ارزانترین آپارتمانهای زیر پله محلههای اطراف کنگره در واشنگتن دیسی هم ارزانتر است. دلیل "ماندن در قایق" آقای منشن هم احتمالا در این جمله او نهفته است که در وصف "نفرت" خود از فضای سیاسی واشنگتن گفته: "بدترین روز من به عنوان فرماندار - ایالت ویرجینای غربی- بهتر از بهترین روزم به عنوان سناتور در اینجا بوده". 'بندبازی و هفتتیر کشی' برای نسلی که رو به انقراض است مایکل کروس و بورس ایورت، گزارشگران ارشد نشریه پولیتیکو در گزارش مفصلی که به پروفایل شخصی و سیاسی آقای منشن پرداخته مینویسند: "تلاش جو منشن برای واسطهگری و نزدیک کردن دموکراتها و جمهوریخواهان تاکنون توفیقی در بر نداشته چرا که اکنون شاهد حزبیترین و جناحیترین کنگره در تاریخ معاصر هستیم و خط و خطوط جناحی هم از هر زمان دیگری پر رنگتر شده است. نسل سناتورهایی که حاضر به عبور از این خط و خطوط و دست دراز کردن به سوی جناح رقیب بودند هم روز به روز به سوی انقضاء میرود. در این میان، تلاش فراحزبی جو منشن در یک سال و نیم گذشته بیشتر و بیشتر به قدم برداشتن روی طناب بندبازی شبیه شده است". با این حال، این دو گزارشگر ارشد پولتیکو در پاسخ به این سوال که آیا میتوان همچنان جو منشن را یک دموکرات محسوب کرد و یا این که آیا در چادر حزب دموکرات هنوز جایی برای جو منشن باقیمانده مینویسند: "برای دموکراتها بهتر است که جای جو منشن را محفوظ بدارند" چرا که در صورت دورشدن او از حزب دموکرات، سنایی که ۱۰۰ کرسی آن ۵۰-۵۰ تقسیم شده به کابوس جو بایدن بدل خواهد شد". با این همه، برخی از سناتورها چون برنی سندرز در چند هفته اخیر با انتقاد آشکار از جو منشن او را به پشت کردن به حزب دموکرات و مطالبات مردمی متهم کردهاند. برنی سندرز - که خود او هم در قامت یک سناتور مستقل به اردوی دموکراتها پیوسته و در بسیاری از موارد ساز مخالفت با آنها سر داده - روز پنجم آوریل گفت ابایی از رویارویی مستقیم با جو منشن ندارد و حاضر است برای دفاع از طرحهای خود چون افزایش حداقل دستمزد فدرال به ۱۵ دلار - که سالهاست برای تصویب آن تلاش میکند- شخصا به ویرجینیای غربی سفر کند و با مردم این منطقه حرف بزند و آنها را برای فشار بر جو منشن بسیج کند. برنی سندرز گفته: "افزایش سطح دستمزدها به حداقل ۱۵ دلار در ساعت خواسته من نیست، بلکه مطالبه اکثریت مردم کشور است. این که بیمه درمانی بخشی از حقوق بشر است و این که بنگاههای بزرگ اقتصادی و تجاری باید سهم عادلانهای در پرداخت مالیات داشته باشند... اینها حرف من نیست، مطالبات جامعه است... من ابایی از این که برای بسیج کردن مردم در ویرجینیای غربی به آنجا بروم، ندارم تا جنبشهای برخاسته از بطن مردم این ایالت برای جو منشن، و دیگر سناتورهای کنگره - از جمله جمهوریخواهان - مشخص کنند که مطالبت ترقیخواهانه خواست جامعه امریکاست". تهدیدی مستقیم که ممکن است جو منشن را برای مخالفت با جزییات طرح عظیم "بازسازی زیربناهای آمریکا" از سوی جو بایدن جریتر کند و یا با متمایل شدن بیشتر اذهان عمومی در ویرجینیای غربی با این طرح، او را ناچار به بر سر گذاشتن کلاه "عملگرایی" کند. در همین حال، کسانی چون کریستوفر جی. ریگان، قائم مقام سابق حزب دموکرات در ویرجینیای غربی که سابقه همکاری با جو منشن را داشته معتقدند نباید مهارت این سیاستمدار کهنهکار در تبدیل کردن چالش به فرصت را دست کم گرفت. نمونه بارز این مدعی آگهی جنجالی است که جو منچن در سال ۲۰۱۸ همزمان با کارزار انتخاباتی خود برای ماندن در سنا منتشر کرد و در آن آقای منشن با تفنگ شکاری خود به یکی از لایحههای اصلی دوران باراک اوباما شلیک میکند تا نشان دهد که با وجود یدک کشیدن نام دموکرات، وقتی پای حوزه انتخاباتی خودش به میان کشیده میشود، از 'چرخاندن اسلحه' به سوی هر کدام از دانه درشتهای واشنگتن ابایی ندارد. | در حومه واشنگتن، پایتخت آمریکا، مجموعه رستورانهای جدیدی در چند سال گذشته رونق گرفته که نامش این است "این جو با بقیه فرق داره!" (Not Your Average Joe). نام این رستوران-میکده حالا مصداق طنزی شده که از روز پنجم ژانویه پایتخت آمریکا را مشغول کرده است. | جو علیه جو، سناتور 'شاهنشان' این روزهای واشنگتن کیست؟ |
ترامپ برای باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا، توافقی که از یک طرف تحریمها علیه ایران را برداشت و از سوی دیگر ایران را متعهد کرد که برنامه هستهای نظامیاش را کنار بگذارد، یک "تفاهم تاریخی" بود. اما برای آقای ترامپ، در گفتهای که انعکاسی از نگرانیهای جمهوریخواهان هم بود، این "بدترین توافق جهان" بود. او گفته بود برچیدن این توافق "هدف اصلی" او در دوره ریاست جمهوری خواهد بود، اما نگفته بود که چطور و چگونه میخواهد این کار را انجام بدهد. حالا دولت او اعلام کرده که سیاست آمریکا در قبال ایران را مورد بازنگری قرار خواهد داد. این نه تنها مسأله توافق هستهای را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه اقدامات ایران در خاورمیانه و نقش کلیدیاش در سوریه و تنشهایش با عربستان سعودی و اسرائیل را هم شامل میشود. وزرای خارجه ۵+۱ محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، ترامپ را دعوت به وفادار ماندن به این توافق کرده، توافقی که به گفته او فقط به آمریکا مربوط نیست و چند قدرت جهانی دیگر در تدوین آن نقش داشتهاند. رهبر ایران در اظهار نظر کردن بیپردهتر بوده و به نقل از آسوشیتدپرس گفته "اگر شما این توافقنامه را پاره کنید، ما میسوزانیمش." روابط با کشورهای دیگر از ابتدای ریاست جمهوری آقای ترامپ چندان آغاز خوبی نداشته، کما این که بعد از آزمایشهای موشکی اخیر ایران، ایالات متحده آمریکا تحریمهای تازهای بر علیه این کشور وضع کرده است. آقای ترامپ در توییر گفت که "ایران دارد با آتش بازی میکند." بیشتر بخوانید: افزایش تنش هستهای در آسیا ریاست جمهوری ترامپ باعث طرح سؤالهایی جدی درباره امنیت در آسیا شده است. نه تنها او با اظهارنظرهای پیش از انتخاباتش درباره تایوان، دولتمردان چینی را شوکه کرد، بلکه وزیر امور خارجهاش رکس تیلرسون از مانع گذاشتن بر سر راه چین برای دسترسی به جزایر مصنوعی ساختهشده در جنوب دریای چین گفت. این اظهار نظر یک روزنامه دولتی در چین را واداشت تا به خطر "برخورد نظامی" اشاره کند. ژاپن و کره جنوبی تا همینجای کار از آقای ترامپ شنیدهاند که دارند بیش از حد روی آمریکا حساب میکنند و ترامپ حتی گفته است که شاید به نفع این کشورها باشد که زرادخانههای اتمی خودشان را راه بیندازند. بعد میرسد نوبت کره شمالی، کشوری در منطقه که مثل نارنجک دستی هرآینه میتواند منفجر شود و دارد دست بر قضا بمب اتمی خودش را میسازد. آقای ترامپ با رسالت آشنای منع کره شمالی از رسیدن به بمب روبروست، کاری که رئیس جمهوران پیش از او در آن موفق نبودهاند. مثلاً در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما، سیاستی تدوین شده بود که "صبر استراتژیک" نام داشت و هدفش محاصره اقتصادی کره شمالی و تشویق دیگران، به خصوص چین، برای اجرای همین سیاست و بعد انتظار برای از پا در آمدن آن کشور بود. ناو هواپیمابر کارل وینسن اما مشاور آقای ترامپ، مایک پنس، تا همین جای کار اعلام کرده که "دوره صبر استراتژیک به سررسیده است." دولت آمریکا گفته همه گزینهها روی میز است و بیانیه آقای ترامپ مبنی بر فرستادن یک ناوگان جنگی به شبه جزیره کره به سرعت باعث جدی شدن خطر جنگ شد. کره شمالی آرام ننشست و در حرکتی دفاعی اعلام کرد که هر هفته آزمایش موشکی انجام خواهد داد و درباره خطر یک جنگ فراگیر اخطار داد. اما ده روز بعد از این واقعه همه از شنیدن خبر این که ناو مذکور به جای کره به جهت مخالف حرکت کرده حیران شدند. در حالی که کاخ سفید وادار به توضیح دادن شد و همچنان اصرار کرد که نه، این ناوها دارند در همان مسیر اعلام شده حرکت میکنند، آقای ترامپ موضوع را به مسیر دیگری منحرف کرد و در عوض از ضرورت فشار بر چین برای واکنش نشان دادن به مسأله کره شمالی گفت. او در توییتر نوشت: روسای جمهور چین و امریکا "چین تقریباً شاهراه اقتصادی به سوی کره شمالی است و در حالی که هیچ چیز آسان به دست نمیآید، اگر آنها واقعاً بخواهند مسأله کره شمالی حل شود، میتوانند حلش کنند." حرکت بعدی آقای ترامپ را دشوار بشود حدس زد. اما تا همین جای کار، تلاشهای اولیه رئیس جمهوری پیشبینی ناپذیر برای حل مشکل پیشبینیناپذیرترین حکومت جهان رگههایی از خطر را رو کرده که در سالهای پیش رو میتواند دوباره تکرار شود. ترامپ در حال گفتگوی تلفنی با پوتین روابط با روسیه از آنچه که بود پیچیدهتر شد در روزهای فعالیتهای انتخاباتی، آقای ترامپ از ارادتش به ولادیمیر پوتین به عنوان رهبری قدرتمند گفت و این که چقدر دلش میخواهد با او روابط خوبی داشته باشد. همه اینها قبل از این بود که سازمان امنیت آمریکا گزارش بدهد که روسیه در هک کردن ایمیلهای حزب دموکرات در روزهای تبلیغات انتخاباتی نقش داشته، گزارشی که حتی آقای ترامپ بالاخره اذعان کرد که به صحت آن باور دارد. چاپ یک پرونده که صحتش تأیید نشده، اما نشان میدهد که روسیه مدارکی بر علیه آقای ترامپ در دست دارد لبه انتقادها را علیه او تیزتر کرده. اما او همه را انکار کرده و اتهامات را "اخبار دروغ" خوانده است. نگرانیها درباره رابطه او با روسیه به این آسانی دست از سرش برنمیدارد. شایعات قوت بیشتری گرفت، وقتی که ناگهان مایکل فلین که در پست مشاور امنیت ملی کار میکرد بعد از رو شدن دیدارش با سفیر روسیه، چند هفته پیش از برگزاری مراسم سوگند ریاست جهوری، از پستش استعفا داد. آقای ترامپ گفته که دلش میخواهد دوباره به آقای پوتین اعتماد کند، اما در عین حال اخطار داده که چنین اعتمادی "شاید خیلی دوام نیاورد." و تا همینجا به نظر میرسد که دوام نیاورده. روابط آنها به طور محسوسی بعد حمله شیمیایی در سوریه افت کرده، حملهای که گناهش متوجه دولت سوریه است و روسیه به عنوان حامی بشار اسد به همان اندازه زیر سؤال رفته است. دونالد ترامپ حتی یک دفعه گفت که "شاید روابط آمریکا و روسیه در هیچ دورهای اینقدر خراب نبوده باشد". او گفت چه خوب میشود اگر روابط بین دو ملت ارتقاء پیدا کند، اما در عین حال اخطار داد که ممکن است خلافش هم رخ بدهد. دیدار ترامپ و دبیرکل ناتو ینس استولتنبرگ تمرکز بیشتر بر ناتو ناتو که بنیاد سیاست خارجی آمریکا در ۶۰ سال گذشته بوده به طور جدی توسط آقای ترامپ مورد انتقاد قرار گرفته است. او این سازمان را "تاریخ مصرف گذشته" و اعضایش را شرکای ناسپاسی خوانده که از سخاوت آمریکا نفع میبرند. در همین راستا بود که جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا، در ماه فوریه به اعضای ناتو اخطار داد که اگر به حرف ترامپ گوش نکنند و دو درصد از تولید ناخالص داخلیشان را صرف امور نظامی نکنند، آمریکا مسئولیتهایش در قبال ناتو را محدود خواهد کرد. آقای ترامپ ادعا کرده که این خط و نشان کشیدن باعث شد تا یک دفعه "کلی پول به صندوق ناتو واریز شود"، اگرچه تحلیلگران گفتهاند که این کشورها سهم مشارکت مالیشان را بعد از توافقی در سال ۲۰۱۴ و پیش از ترامپ بالا برده بودند. اما در طی کنفرانسی خبری در ماه آوریل، ینس استالتنبِر، رئیس ناتو از رئیس جمهور آمریکا برای توجه به امور ناتو تشکر کرد و گفت: "ما همه شاهد تأثیرات محسوس تمرکز قوی شما در تقسیم بار وظایف بین اعضای ناتو هستیم." در همین حال، آقای ترامپ نظرش عوض شد و گفت که "ناتو دیگر تاریخ مصرفگذشته نیست." او افزود، خطر تروریسم ضروت اتحاد را بیشتر کرده و از اعضا خواست برای یاری رساندن به شرکای افغان و عراقیشان کار بیشتری بکنند. شلیک موشک کروز از ناو امریکایی به سمت سوریه استفاده از قدرت نظامی آقای اوباما برای این به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد تا به حضور نظامی و جنگ آمریکا در عراق و افغانستان پایان بدهد، برای همین طبیعی بود که کوچکترین علاقهای به آغاز جنگی دیگر در خاورمیانه نداشته باشد. حتی موقعی که عمق فاجعه در خشونتهای سوریه بر همه روشن شد، آقای اوباما اعتقاد داشت که دخالت نظامی یک شکست پرهزینه به بار خواهد آورد. در عوض دولت اوباما تمرکز را روی کمکهای بشردوستانه، کمک مالی به گروههای میانهروی مخالف اسد و تبلیغ و فعالیت برای آتشبس و خروج اسد از سوریه گذاشت. دونالد ترامپ هم قبلاً با عملیات نظامی در سوریه مخالف بود و حرفش این بود که باید نیروی کشور معطوف مسائل داخلی شود، تا جایی که در سال ۲۰۱۳ در توییتر نوشت: "سوریه را ولش، عظمت را به آمریکا برگردان!" با این پیشفرض، تصمیم او برای حمله موشکی به پایگاه هوایی دولت سوریه تصمیمی کاملاً غیرمنتظره بود. او حمله شیمیایی که به دولت سوریه نسبت داده شده را دلیل تغییر نگاهش خواند و گفت "آن حمله به بچهها تأثیر زیادی روی من گذاشت." این حمله موشکی اولین باری بود که دولت آمریکا به طور مستقیم بر علیه یکی از مواضع دولت سوریه اقدام نظامی انجام میداد و به عنوان یک تغییر موضع نفسگیر از سوی رهبری که قبلاً خودش را انزواطلب میدانست تفسیر شد. و این فقط چند روز پیش از زورآزمایی نظامی دیگری بود که به مواضع داعش در افعانستان حمله کرد و بمبی را به کار برد که "مادر همه بمبها" شهرت داشت و آمریکا قبلاً هرگز آن را در عملیات نظامی به کار نبرده بود. با افزایش بودجه نظامی، به نظر میرسد که دولت آمریکا لااقل در این مقطع قصد دارد حضور نظامی پررنگتری در مناقشات خارجی داشته باشد. اعتراضات به پیمان نفتا آینده نامعلوم تجارت آزاد با اعمال سیاستهای تجاری تازهاش، دونالد ترامپ در آستانه متحول کردن اساسی رابطه تجاری آمریکا با بقیه جهان است که تأثیرش میتواند برای دههها ادامه پیدا کند. او تهدید کرده که بعضی از توافقنامههای تجارت آزاد را لغو میکند که این شامل برنامه تجارت آزاد بین سه کشور آمریکای شمالی (کانادا، ایالات متحده آمریکا، مکزیک) میشود و به قول او باعث از دست رفتن فرصتهای شغلی در آمریکا شده. او حتی اشاره کرده به احتمال کنار رفتن آمریکا از سازمان تجارت جهانی. از زمان پیروزی در انتخابات، او دست از سر شرکتهای تجاری - به خصوص شرکتهای اتوموبیلسازی - برنداشته و تهدید کرده که تعرفهای ۳۵ درصدی روی آن دسته از محصولاتی خواهد گذاشت که شرکتهای آمریکایی در مکزیک تولید میکنند. این که چقدر از این ادعاها در عمل رخ خواهند داد، هنوز روشن نیست. اما قدر مسلم، در اولین روزی که آقای ترامپ به دفتر ریاست جمهوری پا گذاشت، عضویت کشورش را در پیمان مشارکت ترنس پاسیفیک که امکان تجارت آزاد بین دوازده کشور را میسر میکرد لغو نمود. این پیمان به تنهایی شامل چهل درصد تولید اقتصادی کل دنیا میشد. این توافق باید توسط کنگره حالا به شدت چندپاره تصویب میشد، اما فرمان اجرایی آقای ترامپ کلاً مشارکت آمریکا در این برنامه را لغو کرد. هدف او از این برنامه ایجاد شغل در آمریکا و دادن "فرصتهای خوب" به آمریکاییها عنوان شد. او همچنین برنامه ویزای کار برای شهروندان خارجی در آمریکا را مورد نکوهش قرار داده و دستور داده تا مورد بازنگری قرار بگیرد. اما آقای ترامپ فعلاً حداقل در مورد یک از وعدههای دوره انتخابات کوتاه آمده است، این که قول داد چین را به عنوان کشوری که در ارز دستکاری میکند معرفی کند، حرکتی که به نظر کارشناسان میتوانست به یک جنگ تجارتی منجر شود. کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد بازنگری در تغییرات اقلیمی آقای ترامپ وعده داده بود که در طی همان صد روز اول ریاست جمهوریاش توافقنامه اقلیمی پاریس را لغو خواهد کرد. این اتفاق هنوز نیافتاده و خبر میرسد که مشاوران ارشد او درباره این که باید این کار را کرد یا نه توافق نظر ندارند. ولی قدر مسلم او در راستای عملی کردن وعدههایش مبنی بر نقض تعهدات محیط زیستی آقای اوباما گامهای بلندی برداشته است. مثلاً در ماه مارس بود که "طرح انرژی پاکیزه" را در فرمانی اجرایی نقض کرد. طبق این طرح قرار بود هر ایالت دست به قانونگذاری درباره نحوه تولید انرژی بزند. رئیس جمهور آمریکا عنوان کرده که دلیل این نقض، تحکیم استقلال انرژی در آمریکا و ایجاد شغل است. اما گروههای محیط زیستی اخطار دادهاند که پشت کردن به این طرح معنایش صدماتی جبران ناپذیر هم در بعد ملی و هم در بعد جهانی است. آقای ترامپ همواره نقش انسان در تغییرات اقلیمی را انکار کرده و آن را "داستانپردازی" خوانده است. اگرچه این جا هم مثل خیلی از موارد دیگر، اظهارنظرهای متناقضی از سوی او صادر شده. مثلاً او در ماه نوامبر به روزنامه نیویورک تایمز گفته که از وجود "یک رابطهای" بین اقدامات انسان و تغییرات اقلیمی آگاه است و قرار است یک بررسی در مورد توافق پاریس انجام بدهد. اما حتی اگر او واقعاً تصمیم به نادیده گرفتن توافق پاریس داشته باشد، از چشمانداز حقوقی و قانونی آمریکا ملزم به رعایت آن به مدت چهار سال است. همینطور به گزارش نیویورک تایمز، موانع قانونی و اجرایی متعددی بر سر راه جدا شدن از توافقنامه پاریس وجود دارد. منتقدان میگویند که سیاست او در این مورد میتواند بقیه دولتمردانی که تردیدهایی درباره جدی بودن تغییرات اقلیمی دارند را تشویق به کاهش فعالیتهایشان برای مقابله با گرمایش زمین کند. | از صد روز پیش که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا شده، روابط این کشور با بقیه جهان به شکلی اساسی تغییر کرده است. در این جا نگاهی داریم به هفت مورد از این تغییرات: تردید درباره توافق هستهای با ایران | هفت دلیل برای این که دنیا بعد از ترامپ، دیگر دنیای سابق نیست |
گزارش هایی از تشییع جنازه محمدرضا لطفی استاد موسیقی در صفحه اول بیشتر روزنامه های امروز با عکس هایی از بزرگان ادب و هنر چاپ شده است. شدت گرفتن انتقادهای روزنامه های اصولگرا از دولت از جمله مشخصات روزنامه های امروز است. کارتون احسان گنجی، ابتکار دلواپسی برای چه؟ داوود محمدی در سرمقاله شرق نوشته: در کوران مدیریت اجرایی و دیپلماسی هستهای نادرست احمدینژاد که تشدید روزافزون تحریمها و فشردهسازی صفوف منتقدان جهانی ایران را درپی داشت؛ آمارها از تنگنای وضعیت مردم حکایت داشتند. از جمله سال ۹۱: نرخ رشد منفی ۸.۵ درصدی؛ نرخ بیکاری ۱۲.۲ درصدی، عقبماندگی ۳۵ درصدی دخل خانوار از خرج، خط فقر ۵.۱ میلیون تومانی، سه میلیون معتاد؛ مصرف شیشه توسط چهار درصد دانشآموزان، فرار مغزها و درخواست خروج از کشور ۵۰ هزار دانشجو… سردبیر روزنامه شرق با این مقدمه پرسیده: دلواپسان که قاطبه آنان از دولتمردان احمدینژاد یا حامیان پر و پا قرص دو دولت او بودند چرا همایشی برای درخواست اصلاح سیاستهای غیرکارشناسی دولت احمدینژاد برگزار نکردند؟ در سال پایانی دولت دوم احمدینژاد و نیز پس از تحویل دولت به روحانی هم، علاوه بر افشای سرنوشت نامعلوم ۸۰۰ میلیارد دلاری درآمد نفتی دولتهای نهم و دهم، ارقام و آمارهای خیرهکنندهای از عدم واریز درآمدها به خزانه. سوال مقاله شرق ادامه یافته: چرا دلواپسان همایش تشکیل نمیدهند و پیگیر بازگرداندن مبالغ نجومی بهغارترفته و برخورد با متهمانی که به تعبیر روحانی، به بهانه دورزدن تحریمها پول ملت را بهجیبزدن، نمیشوند؟ چرا در میان انبوه چالشهای ریز و درشت کشور که عمدتا میراث دولت پیشین است، فقط دیپلماسی هستهای روحانی که از قضا، اثرات مثبتی همانند کاهش تحریمها و کوتاهکردن رانتخواران از تحریمها را داشته، دلواپسی آنان را برانگیخته تا فراخوان شورش دهند؟ اعتماد در گزارشی از چند تن پرسیده که نظرشان درباره همایش دلواپس ها چیست. صادق زیبا کلام گفته: من هم دلواپسم. دلواپسم که مردم ندانند و نفهمند در این سالها در زمینه انرژی هستهای چه دستاوردهای عملی داشتهایم. دلواپسم که مردم ندانند برای همان دستاوردهای عملی این سالها از انرژی هستهیی، چه هزینههای سنگینی پرداخت کردهایم. هزینههایی که تکتک مردم ایران به صورت مستقیم و غیرمستقیم متحمل شدهاند چنان هنگفت بوده که اگر ندانیم و بیخبر بمانیم، در قدمهای بعد مشکلات بیشتری دامنگیر سیاستهای خارجی دولت خواهد شد. به نظر این استاد دانشگاه: جبران این تلفات سنگین اقتصادی و اجتماعی، وظیفه بسیار سنگینی است که بر دوش دولت گذاشته شده است. دلواپسم که دولت آقای روحانی با همین عدمآگاهی مردم از هزینه و فایده برنامههای هستهیی تا به امروز، سیاست خارجی خود را در این حوزه پیش ببرد. بعید میدانم اگر مردم بدانند طی این سالها و در دولت قبل چه مسائلی برای پیگیری حق انرژی هستهیی بر آنها گذشته، اجازه بدهند کارشکنیهایی از این دست اتفاق بیفتد. سعید لیلاز به اعتماد گفته: بزرگترین دلواپسی من در حوزه اقتصاد این روزها، قدرت خرید کارگران و کارمندان است که ظرف سه سال گذشته بین ۴۰ تا ۵۰ درصد پایین آمده است. این حادثه، نهتنها در سطح اجتماعی و فرهنگی و اقتصاد خرد تاثیرات گستردهیی داشته، بلکه اقتصاد کلان را هم بهشدت تضعیف کرده است. در سال ۹۰ که پررونقترین سال اقتصادی ایران از همه نظر خصوصا فروش نفت بود، قدرت خرید طبقه کارگر ۱۱ درصد و در طبقه کارمندان ۱۵ درصد کاهش داشت و پس از آن روند رو به پایین آن ادامه پیدا کرد. به تاکید این اقتصاددان: نگران این حادثه اقتصادی هستم چرا که دولت زمان کوتاهی برای جبران این خرابی دارد و مردم تحمل این وضعیت فجیع را ندارند. این نخستین قدم مهم دولت در زمینه اقتصاد است چرا که اگر نیمی از جمعیت ایران قدرت خرید نداشته باشند، نمیتوان به رونق اقتصادی امیدی داشت. مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند نوشت: این اولین نشستی است که طی سه دهه گذشته از موضع منتقدین علیه یک سیاست رسمی برگزار میشود؛ سیاستی که بهطور مستقیم با منافع ملی در ارتباط است و تاکنون هیچ برنامه مشابهی نهتنها در این سطح بلکه در سطوح پایینتر از آن هم اجازه برگزاری نیافته است. این اتفاق در شرایطی رخ داده است که پیش از این مطبوعات و رسانهها و حتی احزاب حق اظهارنظر یا نقد نسبت به سیاستهای رسمی در موضوع مشابه را نداشتهاند و با کوچکترین اظهارنظری برخلاف این سیاستها، هزینه لازم را میپرداختند. نویسنده این مقاله تاکید کرده: وجود این حد از آزادی نقد علیه سیاستهای رسمی و مهم، بهویژه در امور خارجی، میتواند گام اساسی در مسیر بسط و توسعه آزادیهای سیاسی و بیان تلقی شود، مشروط بر اینکه این قاعده برای همه افراد و گروهها و در همه موضوعات سیاسی و غیرسیاسی برقرار باشد، نه آنکه عدهای در تهران و در یکی از نمادینترین اماکن سیاسی (سفارت سابق آمریکا) تا این حد آزادی بیان را تجربه کنند و در مقابل و همزمان در نقاط دیگر کشور حتی مانع از برگزاری یک نشست عادی و محدود شوند . در انتهای مقاله شهروند آمده: دلواپسی اصلی جای دیگری است. قضیه از این قرار است که دولت جدید در حال بازکردن گرهی است که بیهوده و به دست دولت قبلی زده شده بود و باز شدن این گره به منزله کاهش و رفع نسبی تحریمها و بهبود شرایط خارجی کشور است و با رفع تحریمها، انتظار میرود که اقتصاد ایران در مسیر درست و باثبات قرار گیرد. در این صورت مردم بیش از پیش متوجه نادرستیهای سیاست دولت قبلی خواهند شد. شوخی با دلواپسی ایمان پیربرناش در طنزانه قانون با اشاره به همایش دلواپس ها نوشته به نظر می رسد باید منتظر همایش ها و کمپین های دیگری بود از جملههمایش آغوش گیرندگان خوشحال که به مدیریت خود احمدینژاد برگزار میشود تا از دولت روحانی انتقاد شود که چرا؟ یعنی یک بغل کردن اینقدر ناز دارد؟ آنهم بغل کردن مادری داغدار و دلسوز؟ پاسخ روحانی : فردی که بغل میکرد رفته است. دومین کمپین از نظر طنزنویس کمپین یادآوری بهار به امید است که اصلا قصد پیوند میان دو جوان را ندارد. یعنی نه آقا امید آن امید است که مدنظر شماست و نه بهار خانم قصد ازدواج دارد. بهار معرف دولت پیشین است و مرد بهاری که اسفندیار رحیم مشایی بود. امید هم که در دولت جدید همراه با تدبیر خودی نشان داده. این کمپین هم در واقع کارهای دولت قبل را به دولت روحانی یادآوری میکند تا این دولت هم کمی موفق باشد. البته قرار نیست همان کارها را انجام دهد. اتفاقا برعکس است. در یک کلام بخواهیم بگوییم همان قضیه لقمان و اینهاست. پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: قوورقورقورقورقور. صدای اگزوز موتور هزار را که شنیدم سر برگرداندم و دیدم سر چهارراه طالقانی موتورهزارها تجمع کردهاند. روی هر موتور هزار یک جوان رعنا نشسته بود. این صحنه را که دیدم دلواپس شدم. رفتم جلو و گفتم: چی شده؟ همه با هم گفتند: ما دلواپسیم. گفتم: دلواپس چی؟ همه با هم گفتند: دلواپس هستهای. دلواپس فرهنگی. دلواپس کاترین. دلواپس ظریف. طنزنویس شرق اضافه کرده: گفتم: خیلیخب. همه با هم ریلکس کنید. همه با هم ریلکس کردند. گفتم: نفس عمیق بکشید. حالا یک چیز خوب و رنگی و مهربان و نایس را تصور کنید. آفرین... تصور کنید وسط سازمان ملل هستید... آهان... حالا اسم شما را صدا میزنند... شما از پلهها میروید بالا... میروید پشت تریبون... الان همه تلویزیونهای دنیا دارد شما را نشان میدهد... تصور کنید... هاله نور شما را در برگرفته... نور پروژکتورها چشم شما را میزند و حاضران در سالن را نمیتوانید ببینید... خیلیخب. حالا یکدقیقه مدیریت نکنید و فرمان جهان را ول کنید و ببینید که صندلیها خالیخالی است عزیزانم. تیتر اول روزنامه کیهان حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان به گفته های حسن یونسی دستیار ویژه رییس جمهور در کنیسه یهودیان در شیراز ایراد گرفته و نوشته: آقای یونسی با عنوان و تابلوی «دستیار ارشد رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی» در این سوی و آن سوی کشور و از جمله در جلسه جمعه شب کنیسه یهودیان شیراز حضور یافته و به ایراد سخن میپردازند و اظهارات ایشان به حساب نظام و مواضع و نظرات جمهوری اسلامی ایران نوشته میشود. این عنوان و تابلو امانتی است که متأسفانه در جایگاه مناسب خود قرار نگرفته و بازپسگیری آن ضروری به نظر میرسد. از جمله انتقاد های یادداشت روز کیهان این است که: آقای یونسی از اجرای ظواهر مناسک مذهبی و از جمله سینه زنی تا پاسی از شب انتقاد کرده در حالی که به نظر این روزنامه باید از آقای یونسی پرسید؛ این اظهارات چه ارتباط و ضرورتی برای هموطنان یهودی دارد؟ مگر مسئله آنها، «سینهزنی» یا دغدغه برای نماز است؟ که دستیار ارشد رئیسجمهور نگران است مبادا سینهزنی آنها زیاد طول بکشد و خدای نخواسته نماز صبحشان قضا شود؟ در ادامه یادداشت روز کیهان آمده: چه نیازی بود که آقای یونسی مسائل اختصاصی اسلام و تشیع را در جمع هموطنان یهودی مطرح کنند؟ اگر ایشان نسبت به مسائل یاد شده درباره سینهزنی و عزاداری توصیهای دارند، به حکم عقل و شرع باید در جمع عالمان دینی مطرح فرمایند تا در صورت لزوم پاسخ روشنی نیز دریافت کنند. دولت شفافسازی کند سعید شیرکوند در مقاله ای در آرمان نوشته: طی سالهای گذشته سیستم بانکی ایران و مشکلات فراوانی که در آن وجود دارد همواره محل بحث بوده است. یکی از مشکلات جدی این سیستم معوقات فراوان آن است به گونهای که بسیاری از برنامههای دولت را با اخلال مواجه کرده است. اکنون، معوقههای سیستم بانکی فراتر از ۷۰ هزار میلیارد تومان است و امکان برگرداندن این معوقه به سیستم وجود ندارد و کاری نیست که بهراحتی صورت گیرد. بیش از ۷۰هزار میلیارد تومان منابع سیستم بانکی در قالب طرح مسکن مهر به جایی رفته که هیچ اثری در اقتصاد ملی ندارد. به نوشته این استاد دانشگاه: خیلی از بانکها هستند که با معیارهای بانک مرکزی از خط قرمز هم رد شدهاند و بهشدت به بانک مرکزی بدهکارند. این موارد باید بازنگری شود، اما همین موارد هم باید به اطلاع مردم برسد. خیلی از مردم نمیدانند اکنون بانکها با چه شرایطی روبهرو هستند و وضع کنونی چگونه آنها را دچار مشکل کرده است. دولت میتواند برای خارج شدن از این وضع از مردم کمک بخواهد. چه ایرادی دارد سیستم بانکی بهویژه بانکهای دولتی فهرست تمام کسانی که پول بیتالمال را گرفتهاند، منتشر کند و بگوید برای چه این پول در اختیار آنها قرار داده شده است. مقاله آرمان به این جا رسیده که: چون مساله اموال عمومی مطرح است و پول بانک به بیت المال و مردم تعلق دارد این تصمیمات محرمانه نیست و دولت یا وزارت اقتصاد و دارایی میتواند با گرفتن مجوزهای لازم آن را در اختیار مردم قرار دهد. به دستور هر کسی که بوده بانک تصمیمی اشتباه گرفته است. کارتون امین منتظری، فرهیختگان اجازه پدر زندانی برای معالجه مونا وحیده کریمی در ابتدای گزارشی در قانون نوشته: بعد از ظهر روز یکشنبه در بیمارستان سینا به دنبال دختری میگشتیم که زندانی بودن پدر مانع از مداوای او در یکی از بیمارستانهای دولتی در شنبهشبگذشته شده بود. مانا دختر ۸ ساله، در اتاق عمل است و مادر او پشت اتاق عمل در انتظار دوباره سالم دیدن فرزندش نگاه و همه امیدش را به آسمان دوخته و توان ایستادن ندارد. او تمام شب را بیدار بالای سر دختر کوچکش در بیمارستانی بوده که متخصصان آن حتی با دیدن وخامت حال مانا حاضر به بستری کردن بیمار نشده بودند. سمیه، مادر مانا برای خبرنگار قانون تعریف کرده که چگونه مانا ساعتها در بیمارستان درد کشید و ناله کرد اما چون رضایت پدر ضمیمه پرونده پزشکی او نبود دکترها حتی اجازه بستری شدن به او ندادند. مانا از شدت درد ساعتها اشک ریخت و مادر شاهد نگاه تنگ نظرانه پزشکان برای نجات دخترش بود . دکتر به ما گفت برای بستری کردن مانا رضایت پدر ضروریاست. پزشک معالج با خونسردی ازوخامت حال مانا گفت که هرچه سریعتر باید عمل شود و بعد تاکید کرد ما نمی توانیم بدون رضایت پدر او را عمل کنیم. درنده خویی تا کجا؟ شهروند که با چاپ عکس بزرگی از یک توله پلنگ مرده افتاده در بستر یک بزرگراه در صفحه اول خود گزارشی فراهم آورده از وضعیت وخیم حیوانات وحش که شاهرخ تندرو صالح در بخشی از این گزار ش پرسیده: چه کسانی بایستی ما را به آستانه پذیرفتن اصل احترام به دیگری بهخصوص طبیعت بیزبان و بیپناه بکشاند؟ آیا ما خودمان نمیتوانیم این نیاز را حس کنیم؟ آیا باید این جملات را از رسانههای عمومیمان بشنویم؟ نویسنده مقاله پرسیده: آیا باید مدیران دولتی شهرنشینان را توجیه کنند که برای نگهداشتن طبیعت از ویرانی بیشتر و بیشتر، باید مسئولیتپذیر بود؟ آیا داریم به سمت سیخکردن مازهپلنگ بهسبک شاهان قجری پیش میرویم؟ آیا بیرحمی و شقاوت، کار خودش را با ما ایرانیان به پایان رسانده است؟ آیا ما شهرنشینان خوشپوش، خوشخوراک و خوشبرخورد توانستهایم به مدد خشونت و درندهخویی از ببر، پلنگ، تمساح و افعی گوی سبقت برباییم؟ و آیا این همه درندهخویی و بیمسئولیتی مایه تفاخر است؟ به نوشته این دوستدار طبیعت در شهروند : دیر یا زود حلقه این تصاحب و سلطهگریهای ناشیانه و بیحساب و کتاب و غیرانسانی، یقه همهمان را خواهد گرفت؛ گیرم به زلزلهای، سیلی، توفانی و... به یاد بیاورید آن روز و روزهایی را که خشم طبیعت مادر، دمار از روزگار ما درخواهد آورد. اکنون به سهم یک انسان خیلی معمولی و ناگزیر به زندگی در شهرهای بدقواره و سیمان ساخت و بیدرخت و بیپرنده و بیعاشق سوگوار این پلنگ و طبیعت بکر سرزمینم هستم که متاسفانه از هر سو، آماج حمله و تخریب و تصاحب است. زندگی بر مدار وجدان اولین گام شهروند شدن است و ما گاه با گنجشکخوری و گاه با پلنگکشی نشان میدهیم با این ایستگاه فاصله داریم. شرایط دیدار جام جهانی در سینما شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته: شنیدم که گویا سردار احمدی مقدم برای ارائه مجوز پخش بازیها در سینما شروطی دارد. چون من هرچه جستوجو کردم شروط ایشان را پیدا کنم چیزی پیدا نشد تصمیم گرفتم بر اساس روحیهشناسی، آییننامه پخش مسابقات گردآوری و منتشر کنم: ۱- برای پاسداشت از بازنشستگان و تکریم افراد مسن و سالمندان ورود آقایان زیر ۶۰ سال و بانوان زیر ۶۵ سال به سالنها ممنوع شود. ۲- چون بسیاری از خلافها در تاریکی و ظلمات انجام میشود حین پخش مسابقات چراغهای سالن سینما خاموش نمیشود. ۳- جهت افزایش تعمق در فوتبال و برای بالا بردن میزان تمرکز افراد از پخش صدای گزارش و استادیوم در سالن سینما جلوگیری شود. به اینترتیب تماشاچیان محترم میتوانند با خیره شدن به افقهای دور فوتبال در تاکتیک تیمها غور کنند. ۴- برای جلوگیری از لطمه به درس خواندن دانشآموزان و دانشجویان از ورود آنان جلوگیری و فقط نفرات ممتاز با شرط معدل میتوانند وارد سالن شوند. ۵- جهت ترویج فرهنگ کار و کمک به افزایش اشتغال در کشور از ورود افراد بیکار به سالنها جلوگیری شود. به اینترتیب فرهنگ اشتغال بین مردم جا میافتد. بنابراین افراد تنها با گواهی کار یا جواز کسب معتبر حق ورود به سالن سینما را خواهند داشت. تیتر و عکس صفحه اول مردم سالاری | روزنامه های امروز همچنان موضوع همایش دلواپسان را دنبال کرده و از جمله گزارش داده اند که جناح هوادار احمدی نژاد دیروز هم در مجلس با سخنرانی های تند نشان دادند که قصد تخریب دولت را دارند. مقالات متعدد روزنامه های مستقل این سوال را مطرح کرده که این افراد که چنین دلسوزی می کنند چرا در هشت ساله احمدی نژاد با وضعیتی که در اقتصاد و سیاست خارجی پیش امد دلسوزی نداشتند. | بررسی روزنامه های صبح تهران - دوشنبه ۱۵ اردیبهشت |
شورش یا اعتراض فارغ از ماهیت آن میتواند مورد استفاده یا سوء استفاده قرار گیرد؛ اما این امر هرگز به معنای بیارزش بودن یا خود به خودی بودن شورش نیست. هر شورشی نمایانگر اعتراض همه یا بخشی از جامعه است نسبت به نابسامانیهای موجود و نشانهای است از بحران. از این رو شناخت ماهیت شورش و علل وقوع آن - حتی در صورت توقف یا سرکوب - اهمیت زیادی دارد شورش عبارت است از خشونت سیاسی نسبتا خودجوش و غیر سازمان یافته همراه با مشارکت مردمی قابل ملاحظه، شامل اعتصابات سیاسی خشونت بار، اعتراضات علنی، درگیریهای سیاسی و محلی. تمایز اساسی میان آشوب و انقلاب، میزان سازمان یافتگی و تمرکز خشونت است. تجربه انقلاب اسلامی نشان میدهد که چگونه یک شورش یا اعتراض میتواند به انقلاب ختم شود؛. اما خطاست اگر تصور شود هر شورشی آبستن یک انقلاب است. در عین حال شورش را هرگز نمیتوان توطئه نامید. توطئه خشونت سیاسی بسیار سازمان یافته و همراه با مشارکت محدود شامل سوء قصدهای سیاسی سازمان یافته، تروریسم در مقیاس کوچک، کودتا و آشوب ساختگی است. تجربه سقوط دولت چهارده ماهه ماهه علی امینی و جایگزینی دولت اسدالله علم به جای آن در سال ۱۳۴۱ با توطئه دربار و پس از وقوع اعتراضات شهری و دانشجویی از نمونه های برجسته توطئه در تاریخ معاصر ایران است. از سوی دیگر شورش با جنبش متفاوت است. جنبش اجتماعی کوششی است هماهنگ و مستمر که توسط یک یا چند گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف یا اهداف مشترک دنبال می شود. معمولاً اهداف جنبشهای اجتماعی میتواند طیف وسیعی از حفظ، جایگزینی یا حتی انهدام یک نهاد اجتماعی را شامل شود؛ اما شورش فاقد هدف یا اهداف مشخص و هماهنگ است، اگرچه نطفه هر جنبشی عموما در یک اعتراض یا شورش بسته میشود. بنا بر شواهد موجود وقایع و حوادث اخیر تا این لحظه جز شورش نیست، زیرا: -فاقد هدف یا اهداف روشن یا مطالبات مشخص است. -فاقد سازماندهی و رهبری معین است. -هنوز نمیتوان در مورد استمرار و تداوم آن قضاوت روشنی داشت. -فاقد هویت یا ایدئولوژی مشخص است. با این وجود این هرگز نمیتوانیم با قاطعیت ادعا کنیم این شورشهای اجتماعی منتهی به جنبش، انقلاب یا حتی توطئه و کودتا منتهی نمیشود. حتی به دلایلی نمیتوانیم درباره جهت گیری این اعتراضات در صورت تداوم احکام قاطعی صادر کنیم. شورش یا اعتراض فارغ از ماهیت آن میتواند مورد استفاده یا سوء استفاده قرار گیرد؛ اما این امر هرگز به معنای بیارزش بودن یا خود به خودی بودن شورش نیست. هر شورشی نمایانگر اعتراض همه یا بخشی از جامعه است نسبت به نابسامانیهای موجود و نشانهای است از بحران. از این رو شناخت ماهیت شورش و علل وقوع آن - حتی در صورت توقف یا سرکوب - اهمیت زیادی دارد. شورش عموما با خشونت همراه است. انضمام خشونت به شورش هرگز نباید دستمایه سوء استفاده ارباب قدرت قرار گیرد یا بهانه ای برای سرکوب آن شود؛ زیرا این خشونت زاییده خشونت های پیشین است که بر جمعیت شورشی اعمال شده است. هر شورشی زاینده پتانسیل و نیرویی در جامعه است که جهت گیری و مسیر آن موکول به واکنش و روش برخورد نیروهای سیاسی-اجتماعی با آن است. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که نشان میدهد سکوت، انفعال یا کم توجهی بسیاری از افراد و گروههای مرجع به ویژه نیروهای دمکرات و ضد خشونت، تحول خواهان و اصلاح طلبان نسبت به وقایع اخیر ممکن است میدان را برای سوءاستفاده و موج سواری مجانی نیروهایی مانند سلطنت طلبان یا پوپولیستها و حتی فاشیستها و خشونت طلبان فراهم کند، تا آنجا که کل جنبش دمکراسی خواهی را در معرض تهدید قرار دهد. بیشتر بخوانید: شورش ها عموما با سطوحی از اعتراض و خشونت همراه هستند. در انقلاب فرانسه شورشگر به افرادی گفته میشد که به طرزی غیرمسئولانه در صدد ایجاد آشوبهای داخلی بودند. در هر شورشی میزانی از خشونت گزارش میشود. خشونت سیاسی به تمامی حملات جمعی اطلاق میشود که در درون یک اجتماع سیاسی علیه رژیم سیاسی، بازیگران آن - شامل گروهای سیاسی رقیب و صاحب منصبان - یا سیاستهای آن صورت میگیرد. این مفهوم نمایانگر مجموعهای از حوادث است که وجه مشترک تمامی آنها استفاده واقعی از خشونت یا تهدید به کاربرد آن است؛ اما این تبیین به این خصیصه محدود نمیشود. بنا براین گفتوگو درباره خشونت در شورشها منحصر به معترضاین نیست بلکه نظام مستقر نیز در جریان وقوع شورشها از زور بهره فراوان میبرد. خشونت از آن جهت در جریان شورشها مورد نقد و نفی قرار میگیرد که به طور کلی انسانها و منابع را نابود میکند و به ندرت موجب انباشت یا بهبود وضع میشود. مشارکت کنندگان در یک خشونت سیاسی چه حاکم و چه محکوم ممکن است آن را ابزاری برای بیان تقاضاهای سیاسی خود یا مخالفت با سیاستهای نامطلوب را بدانند. برای نظامهای مستقر نیز متقابلا خشونت ابزار اعمال قدرت و کنترل نظم موجود است. با این وجود این در دنیای امروز با وجود شیوع قابل توجه خشونت آن را مقولهای متعارف در تحول اجتماعی نمیدانند و در موازین حقوق بینالملل دولتها از نقض قواعد حقوق بنیادین بشر دوستانه در شورشها و اعتراضات منع شدهاند. در قانون اساسی نیز در اصل نهم تصریح شده که: هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند. در حوادث و رویدادهای ۸ دی و پس از آن خشونت به اشکال گوناگون مشاهده شد. در میان ناظران سیاسی اصلاح طلب عدهای با برجسته کردن شواهدی که نشان میداد برخی از معترضان رفتارخشونت آمیز داشتهاند به نقد و رد اعتراضات پرداختند و تا آنجا پیش رفتند که مجوز سرکوب و اعمال خشونت از سوی نظام و نظامیان را صادر کردند. خشونت عموما به بازتولید خشونت ختم میشود و سرمایههای انسانی و مادی را نابود میکند، بنا براین در شرایط کنونی ایران کمتر نیرویی در داخل کشور است که از کاربرد خشونت برای پیشبرد تغییر دفاع کند. در عین حال خشونت دو سویه دارد و متقابل است؛ محصول رفتار متقابل معترضان و نیروهای مقابله کننده است؛ از آن مهمتر، خشونت معترضان نمود و نتیجه رفتارهای پیشین حاکمان با آنان و حاصل تحمیل وضعیت نامطلوب بر معترضان است. در واقع با دیدن اعتراضات اخیر پیش از هر قضاوت و داوری باید به این سؤال پاسخ داد: چرا انسانها شورش میکنند؟ دولت احمدی نژاد به ویژه در این فرایند نقش بسیار داشت و با شعارهای پوپولیستی بدون آنکه ظرفیتی بر ظرفیتهای توسعه قبلی کشور بیفزاید انتظارات را افزایش داد. در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری هم روحانی و هم رقبای او این انتظارات ارزشی را بالاتر بردند دلایل شورش ها از جامعترین نظریهها در توجیه کنشهای جمعی خشونت آمیز فرضیه اساسی ناکامی - پرخاشگری است. بر اساس این نظریه هرچه ناکامی و سرخوردگی بیشتر باشد، کمیت پرخاشگری علیه منبع ناکامی نیز بیشتر خواهد بود و هرچه شدت محرومیت بیشتر باشد، حجم خشونت نیز بیشتر خواهد شد. سرخوردگی شدید میتواند باعث انگیزش انسانها برای حملات شدید کوتاه مدت یا حملاتی طولانیتر و ملایمتر به عوامل ایجاد سرخوردگی گردد. این که خشونت چگونه اعمال گردد، احتمالا تابعی است از دستاورد مورد انتظار و بیم از مجازات که در خشونت سیاسی بنا به موقعیت تعیین میگردد. بدین ترتیب شدت محرومیت هم بر شدت خشونت و تلفات انسانی و فیزیکی جسمی و هم بر دوام خشونت تاثیر میگذارد. توالی علی در خشونت سیاسی با بروز نارضایتی آغاز میشود؛ در مرحله دوم این نارضایتی بدل به امرِ سیاسی بدل میشود و نهایتا به تحقق عمل خشونت آمیز علیه فرادستان، دولت یا نظام سیاسی یا دیگر بازیگران میانجامد، پدیدهای که در جریان اعتراضات چند روز اخیر شاهد بودیم. در حوادث مشهد اعتراضات با شعار علیه دولت و مسئولان معیشت مردم آغاز شد. اینکه دعوت کنندگان در این مقطع اصولگرایان افراطی مخالف دولت بودند یا نیرو و افراد دیگری در داخل یا خارج مرزهای ایران، فرعیترین جنبه حادثه است. مهم آن است که در بستر مساعدی از نارضایتی عمومی فرصتی ایجاد شد تا مردم مشهد اعتراض شان را به وضعیت نامطلوب اقتصادی-اجتماعی اعلام کنند؛ اما بلافاصله اعتراضات رنگ و بوی سیاسی گرفت و دامنه آن از شعارها علیه دولت و قوه مجریه فراتر رفته و همه نظام سیاسی را نشانه گرفت. پس از آن نیز گروهی از ناراضیان به علت احساس سرخوردگی و یأس راه خشونت را در پیش گرفتند. نارضایتی حاصل از ادراک محرومیت نسبی، شرط اساسی انگیزاننده مشارکت کنندگان در خشونت جمعی است. اکثر وضعیتهای روانی مانند ناکامی واز خود بیگانگی که به طور صریح یا ضمنی در برداشتهای نظری علل خشونت شناخته شدهاند، ذیل دو مفهوم مرتبط یعنی نارضایتی و محرومیت است. بنا براین علت خشونتها در اعتراضات اخیر احساس محرومیت نسبی میان معترضان است. محرومیت نسبی تصور وجود شکاف است میان وضعیت موجود انسانها و انتظارات ارزشی و تصورات آنها از آنچه لایق آن هستند. انتظارات ارزشی، کیفیت و شرایطی است که مردم در زندگی خود را مستحق آنها میدانند. تواناییهای ارزشی کالاها و شرایطی است که مردم فکر میکنند در صورت در اختیار داشتن ابزارهای اجتماعی میتوانند آنها را به دست آورند و حفظ کنند. آن دسته از شرایط اجتماعی که بدون افزایش تواناییها، سطح متوسط یا شدت انتظارات را افزایش دهند باعث افزایش شدت نارضایتی میشوند. دستاوردهای ارزشی گروههای دیگر و وجود وعدههایی مبنی بر اعطای فرصتهای جدید از جمله شرایط کلیای است که چنین تاثیری بر جای میگذارد. شرایط اجتماعی وقتی بدون کاهش انتظارات ارزشی انسانها، سطح متوسط موقعیت ارزشی آنها را کاهش دهد نیز به همین صورت باعث افزایش احساس محرومیت و در نتیجه تشدید نارضایتی میشوند. این موضوع را در دوسطح میتوان توضیح داد. اول آنکه انقلاب اسلامی و آموزهها و ادعاهای مسئولان امر و حاکمیت پس از انقلاب دائما وعده زندگی بهتری را به مردم داده است. بر این اساس شدت و دامنه انتظارات ارزشی روز به روز بالا رفته است. دولت احمدی نژاد به ویژه در این فرایند نقش بسیار داشت و با شعارهای پوپولیستی بدون آنکه ظرفیتی بر ظرفیتهای توسعه قبلی کشور بیفزاید انتظارات را افزایش داد. در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری هم روحانی و هم رقبای او این انتظارات ارزشی را بالاتر بردند. بنا براین از صبح پیروزی روحانی در انتخابات، عموم مردم انتظار داشتند این بار لااقل به آنچه وعده داده شده است برسند. اما همه میدانیم که چنین نشد. به عبارت دیگر مردم هر روز شاهد بودند که تواناییهای ارزشی آنها یعنی منابعی که باید صرف رسیدن آنها به وضعیت بهتر زندگی شود از دست میرود و نه تنها تغییری در وضعیت شان حاصل نمیشود بلکه امید به آن نیز از دست میرود. به این ترتیب روز به روز بر احساس سرخوردگی و ناکامی آنان افزوده شد. هر چه شدت نارضایتی بیشتر باشد، احتمال خشونت نیز بیشتر است. به گفته «رانسیمن»، یک صاحب نظر علوم سیاسی، «اگر مردم هیچ دلیلی برای انتظار یا امید به بیش از آنچه دارند نداشته باشند، نسبت به آنچه دارند کمتر ناراضی میشوند یا حتی به آنچه دارند شاکر خواهد بود». اما وعدههای بیثمر و بیپایه و بیتفاوتی نسبت به نقض آنها از سوی حاکمیت به ویژه در دو دولت احمدی نژاد و روحانی هیزم شعلههای سرکش خشم و شورش شدند. اما چرا شورش نسبت به این بد عهدی امروز و در دولت روحانی رخ داد؟ آیا این به معنای آن است که وضعیت مردم در دولت احمدی نژاد بهتر از دولت روحانی بود؟ آیا این به معنای آن است که همه این ماجرا چنانکه برخی اصلاح طلبان ادعا کردهاند تنها توطئهای علیه دولت روحانی بود؟ آیا این به معنای وقوع توطئهای سر به مهر از سوی کشورهای متخاصم است؟ برای پاسخ به سئوالات بالا از تعبیر«آخرین پر کاه» بهره میبرم: ضربه یا شوکی که موجب عبور تحمل از آستانه میشود. در واقع سالها است که احساس محرومیت نسبی در جامعه ایران شایع شده و هربار به گونه ای خشم حاصل از آن بروز و ظهور دارد. بنا براین وقوع شورش در این مقطع به معنای آسودگی جامعه و به ویژه فرودستان پیش از آن نیست. در واقع طی سالهای اخیر به ویژه از اواسط دهه ۱۳۸۰ این سرخوردگی و خشم روز به روز افزایش یافت و در ماههای اخیر اعتراضات کارگری متعدد، گردهماییها در اعتراض به صندوق و بانکهای ورشکسته، افزایش قیمت برخی کالاهای ضروری مثل تخم مرغ، شایعه افزایش قیمت بنزین و بالاخره گزارش گسترده ارقام بودجه مراکز و نهادهای دینی در شبکههای اجتماعی، آخرین پر کاه بودند که میزان سرخوردگی و ناامیدی را از استانه تحمل گذراند و به شورش منجر شد. اصلاح طلبان در عین حفظ موازین و مواضع اصلاح طلبانه و ضد خشونت نمیتوانند نسبت به درد و رنج طبقات محروم و مطالبات اقتصادی و اجتماعی جوانان بیتفاوت و منفعل باشند. دفاع نامشروط از دولت روحانی و عملکرد ضعیف آن، نه تنها کمکی به دولت نمیکند بلکه آن را دچار خطا در محاسبه کرده و در برابر شرایطی غیر منتظرهای مشابه روزهای اخیر قرار خواهد داد محرومیت نسبی که اختلاف متصور میان انتظارات ارزشی و تواناییهای ارزشی تعریف شد چنان کلی است که عام ترین پیش شرطهای هر شورش و اعتراض خشونت آمیز را توضیح میدهد. در فرایند اقتصادی اجتماعی پس از دولت اصلاحات سه الگوی متمایز محرومیت را میتوان در میان طبقات اجتماعی تشخیص داد: ۱)الگوی محرومیت نزولی که در آن انتظارات ارزشی یک گروه نسبتا ثابت باقی میمانند اما این تصور وجود دارد که تواناییهای ارزشی روبه کاهشاند،. این الگو در میان طبقات متوسط بسیار رواج داشته است. زیرا آنها چندان به وعدههای بهبود وضعیت دل خوش نکردند اما در همان حال شاهد بودند که به طور مداوم منابع و امکانات موجود آنها نیز کاهش مییابد. در واقع طبقه متوسط در این دوره زمانی پرولتریزه شد. ۲)الگوی محرومیت ناشی از بلند پروازی یا محرومیت آرزویی که در آن توانایی ها نسبتا ایستا است و انتظارات افزایش مییابند و تشدید میشوند. این پدیده در آغاز دولت روحانی و پس از برجام در میان جوانان بسیار شایع شد. در این مرحله تصور میشد با حل مناقشات اتمی راه برای بهبود شرایط هموار خواهد شد. اما دولت در حالی که دائما وعده افزایش و بهبود استانداردهای زندگی را در آینده نزدیک میداد نتوانست گام موثری بردارد و جوانانی را که از محل درآمد خانواده ارتزاق میکردند ناامید کرد. ۳)الگوی محرومیت پیش رونده که همراه با افزایش شدید انتظارات و کاهش همزمان و شدید تواناییها همراه است. طبقات فرودست شهری و روستاییان اغلب تحت تاثیر این الگو بودند. کمتر نیروی سیاسی در درون حاکمیت، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا، شعار بهبود وضع فقر را سر نداد. در واقع سنت تبلیغی و ترویجی نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب بر حمایت از محرومان قرار داشته است. بخشی از پیروزی احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ مدیون تشدید انتظارات محرومان برای زندگی بهتر بود. روحانی نیز در دورههای انتخاباتی بر این محور تاکید فراوان داشت. به علاوه ایدئولوژی نظام سیاسی نیز دایما وعده زندگی بهتر به فقرا و محرومان را میداد اما سیاستهای غلط اقتصادی، فساد ساختاری و ناکارآمدی روز افزون نه تنها توانایی فقرا را برای بهبود وضع افزایش نداد بلکه هم بر جمعیت آنها افزود و هم از کیفیت زندگی آنها کاست. هر سه الگوی محرومیت نسبی که عناصر عِلی یا زمینه ساز خشونت سیاسی است، روزها، ماهها و سالهای زیادی ادامه یافت و بر شدت سرخوردگی و احساس ناکامی طبقات متوسط و فرودست به ویژه جوانان لحظه به لحظه افزود. در عین حال بستر سیاسی نسبتا منفعل و فقدان نهادهای واسط به ویژه سندیکاها و سازمانهای سیاسی و صنفی که تاحدی از فشار و شدت این خشم و سرخوردگی میکاهد نیز غایب بودند. به این ترتیب مجموعه ساختارهای موجود باد کاشت تا طوفان درو کند. در این میان سهم گروه دوم و سوم در حوادث اخیر بیشتر و بیشتر شد و به این ترتیب محرومیت پیش رونده و محرومیت آرزویی دو گروه تهیدستان شهری و جوانان را پیوند داد تا خشم و اعتراضشان را نسبت به بانیان سرخوردگی و محرومیت ابراز کنند. به علاوه از آنجا که بنا بر شواهد موجود میانگین محرومیت در شهرهای کوچک نسبت به شهرهای بزرگ بیشتر و عریانتر است این اعتراضات به سرعت در نزدیک به هفتاد شهر توسعه یافت. بنا براین خشونتهای روزهای اخیر نه توطئه اصولگرا علیه دولت است و نه توطئه دشمنان و رقبای خارجی علیه نظام؛ پاسخی ایست به سرخوردگی به منظور اعتراض به کسانی که تصور میشود عامل ناکامی ها و سرخوردگیها هستند. اینکه خشونت سیاسی چه تاثیری بر نظام سیاسی دارد پرسشی مهم است. پاسخ به این سئوال با حجم و نوع خشونت مرتبط است. اما در عین حال هر شورشی اگر چه پس از مدتی خاموش شود، درسهای عمیق و مفیدی برای رژیمهای سیاسی دارد. اگر چه کمتر دیده شده که نظامهای سیاسی از این تجارب درس آموزی کنند و به تجدید نظر در اعمال گذشته خود بپردازند، اما در عین حال جای آن دارد تا نه فقط دولت بلکه همه ارکان نظام به بازبینی ریشههای رخدادهای روزهای اخیر و توالی بحرانها و شورشها بپردازند تا از انفجارهای بعدی و خسارات حاصل از آن پیشگیری کنند. در این میان این وقایع درسهای زیادی برای نیروها و شخصیتهای سیاسی و اصلاح طلب نیز دارد. آنها در عین حفظ موازین و مواضع اصلاح طلبانه و ضد خشونت نمیتوانند نسبت به درد و رنج طبقات محروم و مطالبات اقتصادی و اجتماعی جوانان بیتفاوت و منفعل باشند. دفاع نامشروط از دولت روحانی و عملکرد ضعیف آن، نه تنها کمکی به دولت نمیکند بلکه آن را دچار خطا در محاسبه کرده و در برابر شرایطی غیر منتظرهای مشابه روزهای اخیر قرار خواهد داد. به علاوه نیروهای دمکرات حامی تغییر با فاصله گرفتن از مطالبات اقتصادی و اجتماعی طبقات محروم به ویژه فقرای شهری راه را برای پوپولیستها و خشونت طلبان و سوئ استفاده از نارضایتی آنان هموار میکنند. یک عضو حزب نازی در سال ۱۹۳۳ علت پیوستن خود را به جنبش نازی چنین توضیح میدهد: «مردمی بیگانه از سرزمین و نژاد ما حکومت را به وجو د آوردند؛ طبقه متوسط به دلیل کمبود غذا و کاهش ارزش پول از میان رفت؛ اراذل و اوباش ما را فریب دادند و چاپیدند و در مدت بسیار کوتاهی تمام آنچه را مردم طی قرنها بنیان نهاده بودند، ویران کردند. مردم از ضروریات زندگی بیبهره بودند...... من که نتایج فروپاشی اقتصادی را در وجود خود احساس میکردم تنها بدین به این دلخوش بودم که جایگاهی در خط مقدم جنبش جایگاهی دارم». | در تحلیلها و مصاحبههای منتشر شده پیرامون حوادث و وقایع اخیر در نزدیک به هفتاد شهر کوچک و بزرگ کشور عناوین و نامهای متعددی مثل جنبش ، انقلاب، اعتراض و اغتشاش به کار برده شده است. هریک از این اصطلاحات حاوی بار معنایی خاصی هستند و استفاده کنندگان از آنها نیز متناسب با مواضع و قضاوت خود در تایید یا رد این وقایع یکی از این عناوین را برگزیدهاند. اما فارغ از هرگونه داوری، بدون آنکه بخواهم بر ارزش و اعتبار این حوادث پافشاری کنم، یا آن را بیقدر و ارزش بدانم و تقلیل دهم، برای توصیف شان از اصطلاح شورش استفاده میکنم. | چرا انسانها شورش میکنند؟ |
رئیس جمهور آمریکا سال نوی چینی را به آقای شی و مردم چین تبریک گفته است. آقای بایدن پس از این تماس گفته: "علاوه بر این نگرانیهایم را درباره سیاستهای اقتصادی چین مطرح کردم، همین طور درباره نقض حقوق بشر و تهدید تایوان." او افزود: "به او گفتم با چین همکاری میکنم، به شرط اینکه این کار منافع مردم آمریکا را برآورده کند." آقای شی در این تماس هنگکنگ، تایوان و استان مسلماننشین سینکیانگ را مسائل داخلی چین دانسته و از آقای بایدن خواسته که به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی چین احترام بگذارد. او به آقای بایدن گفته: "شما گفتهاید که آمریکا را میتوان در یک کلمه تعریف کرد: فرصتها. امیدواریم که اکنون فرصتهایی برای بهبود روابط چین و آمریکا داشته باشیم." دونالد ترامپ، رئیس جمهور قبلی آمریکا، روابط تنشآلودی با چین داشت و دو کشور وارد "جنگ تجاری" شدند. | جو بایدن، رئیسجمهور جدید آمریکا، در اولین مکالمه تلفنی خود با شی جین پینگ، همتای چینیاش، مسائلی مانند نقض حقوق بشر، ناآرامیها در هنگکنگ و تنش در تایوان را مطرح کرده است. | گفتگوی بایدن و شی درباره روابط آمریکا و چین در اولین مکالمه تلفنی |
جمعيت هلال احمر ايران شمار تلفات اين حادثه را که در يکصدوده کيلومتری شهر زاهدان رخ داده، نود کشته و يکصدوچهارده زخمی اعلام کرده است که انتظار می رود شمار تلفات افزايش يابد. مدير روابط عمومی جمعيت هلال احمر به خبرنگاران گفته است که يک تانکر ديگر حامل مواد سوختی که پس از تصادف وارد محل حادثه شده و دو کاميون تريلی ديگر که در پاسگاه متوقف بوده اند نيز آتش گرفته اند. بنابر اطلاعات دريافتی از مسئولان انتظامی منطقه، تانکری که با اتوبوسها برخورد کرده حامل هيجده هزار ليتر بنزين بوده است. به گفته يکی از مأموران بازرسی پاسگاه سلمان، تانکر مذکور سرعت زيادی داشته و پس از منحرف شدن از جاده در گلوگاه نصرت آباد زهدان با يکی از شش اتوبوس برخورد کرده و منفجر شده است. وی می گويد نشت بنزين از تانکر آتش مهيبی به وجود آورد که تمام محوطه بازرسی و اتوبوسهای ديگر را مشتعل کرد. مأموران آتش نشانی زهدان پس از دو ساعت تلاش توانستند شعله های آتش را مهار کنند. در حالی که مجروحان بسرعت به بيمارستانهای محلی منتقل شده اند، بسياری از اجساد به جای مانده از حادثه آن چنان سوخته اند که قابل شناسايی نيستند. حادثه حدود ساعت يازده شب گذشته در يکی از جاده های پرتردد ارتباطی ميان ايران و پاکستان رخ داده است. در اين جاده ارتباطی شماری از پاسگاههای بازرسی نيروی انتظامی برپا شده که برای جلوگيری از قاچاق موادمخدر و ديگر کالاهای غيرقانونی، وسائط نقليه را مورد بازرسی قرار می دهند. مقامهای محلی در گفتگو با خبرگزاری دانشجويان ايران، اظهارت متفاوتی در برشمردن عوامل بروز چنين حادثه سهمگينی ابراز کرده اند. مديرکل جمعيت هلال احمر استان سيستان و بلوچستان و نماينده زاهدان در مجلس شورای اسلامی، موقعيت نامناسب پاسگاه نيروی انتظامی را از مهمترين دلائل بروز حادثه دانسته اند، در حالی که رئيس پليس راه اين استان، تنها به بی احتياطی راننده تانکر به عنوان مهمترين علت بروز حادثه اشاره کرده است. نماينده زاهدان گفته است که "بازرسی در اين محدوده با روشهای عصر حجر صورت می گيرد و هميشه در اين پاسگاه شاهد تجمع تعداد زيادی اتوبوس و وسيله نقليه عمومی برای بازرسی هستيم و حتی ممکن است افراد مجبور شوند به خاطر بازرسی در اين پاسگاه ساعتها متوقف شوند". به گفته وی، تعدادی از جانباختگان حادثه شهروندان افغان بوده اند. جاده های ايران از لحاظ ايمنی جزو بدترين جاده های جهان به شمار می روند و هرساله حدود بيست ودو هزار نفر بر تصادفات جاده ای در اين کشور کشته می شوند. خدمات | در حادثه رانندگی که شبانگاه پنجشنبه چهارم تير (24 ژوئن) در استان سيستان و بلوچستان در جنوب شرق ايران رخ داد، خودروی تانکر حامل مواد سوختی که از شهر بم بسوی زاهدان در حرکت بود، پس از برخورد با شش اتوبوس مسافربری که در پاسگاه بازرسی نيروی انتظامی "سلمان" توقف کرده بودند، منفجر و باعث آتش سوزی مهيبی شد. | حادثه رانندگی در زاهدان تلفات سنگين به جای گذاشت |
"فیلترینگ واتساپ تصویب شده است ولی هنوز ابلاغ نشده است" ساختار برخی از این نهادها به گونهای است که اگر دولت اراده عملیکردن دیدگاههایش را داشته باشد، امکان تحقق آن وجود دارد.اگرچه باید دید نهادهایی چون "پلیس فتا"،"ارتش سایبری" و دیگرنهادهای ریز و درشتی که خارج از حیطه اختیارات و اعمال نفوذ دولت هستند در صورت اتخاذ چنین رویکردی تا چه اندازه با دیدگاههای دولت همراهی و تا چه میزان مقاومت و حتی مقابله میکنند. هم اکنون دو نهاد مهم تصمیمگیر اصلی در زمینه فعالیتها در فضای مجازی هستند. دو نهادی که یکی بر اساس قانون عادی و مصوبات مجلس و طی قانونی مراحل شکل گرفته است و دیگری بدون طی این مراحل و با دستور عالیترین مقام جمهوری اسلامی بنیاد گذاشته شد. تفوق دولت بر سایر نهادها در قانون جرایم رایانهای که تحولات سال ۸۸ ایران تاثیری جدی در تصویب سریعتر آن داشت (بهمن ماه ۸۸ تصویب و ابلاغ شد) یازده تن از نهادهای مختلف قضایی وتقنینی و اجرایی عضو "کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه" آن هستند. ریاست این کارگروه با دادستان کل کشور است اما در کنار این کارگروه یک "کمیته اضطرار" نیز تشکیل شده است که عمده بگیر و ببندهای اینترنتی و سایتها زیر نظر این تیم هماهنگ و اجرایی میشود. برابر قانون میبایست ۷ تن از یازده عضو کارگروه حضور داشته باشند تا شکلگیری و تصمیمات آن قانونی باشد، اما از قرار ناهماهنگیها و عدم تشکیل جلسات منظم و انبوهی و حجم بالای کارها،سبب شد تا این کمیته خود یک زیرکمیته ۵ نفره با عنوان "کمیته اضطرار" تشکیل دهد. برخلاف کمیته اصلی که یک نماینده مجلس و یک استاد خبره در فنآوری اطلاعات حضوردارند، در کمیته اضطراری تنها نمایندگان نهادهای انتصابی عضویت دارند. اعضای "کمیته اضطرار" که نامی از آن در قانون جرایم رایانهای نیامده عبارتند از "دادستان کل کشور، فرمانده ناجا، وزیر یا نماینده وزیر اطلاعات، وزیر یا نماینده وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزیر یا نماینده وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات." اگر چه کارگروه یا "کمیته پنج نفره اضطرار" میتواند دستور تعطیلی و توقف فعالیت هر سایتی را صادر کند، اما آنگونه که آقای محمدعلی اسفنانی،منتخب و نماینده مجلس برای کارگروه یاد شده به روزنامه ایران گفت" درخصوص فیلتری که انجام شده، رأیگیری خواهد شد و چنانچه اعضای کارگروه به فیلتر نکردن رأی دهند، فیلتر آن سایت برداشته خواهد شد." به نظر میرسد در شرایطی که دولت تمایل به گردش آزاد اطلاعات داشته باشد و بخواهد مقاصد خود را در این زمینه اجرایی کند، میتواند سیاستهای خود را در "کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه" اعمال کند و از انسداد بیشتر فضای مجازی ممانعت به عمل آورد. نکته قوت کارگروه اضطرار تفوق نمایندگان نهادهای دولتی بر نمایندگان سایر نهادهاست. یعنی ترکیب "سه به دو" به نفع دولت است. حتی اگر جلسات کمیته اصلی هم تشکیل شود باز ترکیب ۷ به ۴ به نفع نمایندگان دولت خواهد بود. بر اساس چنین پیشفرضی بود که رای به تعطیلی واتس آپ به سرعت شکسته شد، چرا که برآیند دیدگاههای آقای روحانی و وزرای زیرمجموعه آنها مخالفت با بستن و فیلترکردن سایتها و ایجاد محدودیت برای کاربران ایرانی است. اگرچه این هراس همانند شمشیر داموکلسی بالای سر فضای مجازی قرار دارد که در صورت تغییر دولت و تغییر نگاه آن به فعالیت در فضای مجازی، هرآنچه که دولت قبلی رشتهاست پنبه شود. شورای عالی فضای مجازی؛دست پایین دولت شورای عالی فضای مجازی اسفند ۹۰ با دستور آقای خامنهای تشکیل شد. جایگاه آن با توجه به ترکیب اعضای حقیقی وحقوقی، همسطح و حتی بالاتر از شورای عالی انقلاب فرهنگی است. تاکید آقای خامنهای در حکم اولیه که"کلیه دستگاههای کشو" را" موظف به همکاری همه جانبه با این مرکز"کردند از اهمیت آن خبر میدهد. تصویب ۲۰۰ پست سازمانی در نشست ۱۷آبان سال ۹۱ و تایید آقای خامنهای و ابلاغ آن برای اجرا، تاکیدی است بر جایگاه این شورا که تا چه اندازه مورد دغدغه رهبر جمهوری اسلامی است. در حالی که مطابق قانون اساسی هر گونه ساختاری که بار مالی برای دولت داشته باشد، بودجه و تشکیلات آن میبایست با تصویب مجلس و تایید شورای نگهبان و از کانال قانونگذاریهای خاص خود بگذرد،این نهاد از این قاعده مستثناست. روسای سه قوه،رئیس سازمان صدا وسیما، فرمانده سپاه، فرمانده نیروی انتظامی، رئیس سازمان تبلیغات، دادستان کل کشور، رئیس کمسیون فرهنگی مجلس، و چهار وزیر دولت (ارتباطات، علوم، ارشاد و اطلاعات) اعضای حقوقی این نهاد هستند. نگاهی به کارنامه کاری افراد حقیقی این شورا نشان میدهد عمده آنها در جریانات منتسب به جناح راست جای میگیرند، اگر چه در میان آنها میتوان برخی افراد تکنوکرات دارای تحصیلات عالیه را هم مشاهده کرد. فهرستی که اعضای حقیقی آن سه سال یکبار انتخاب میشوند و اواخر امسال احتمال حذف یا تعدیل این فهرست از سوی رهبر جمهوری اسلامی وجود دارد. محمدحسن انتظاری که آبانماه سال ۹۲ به عنوان دبیر شورای عالی فضای مجازی و ریئس مرکز ملی فضای مجازی انتخاب شده است در فهرست افراد حقیقی معرفی شده توسط آقای خامنهای نیست و از طرف مجموعه دولت آقای روحانی به این نهاد اضافه شده است. آینده فیلترینگ در دست کدام نهاد خواهد بود؟ شنبه ۲۰ اردیبهشت که جلسه شورای عالی فضای مجازی تشکیل شد،سایت ریاستجمهوری به نقل از رئیسجمهور نوشت "این شورا تشکیل شده تا در چهارچوب رهنمودهای مقام معظم رهبری سیاستگذاریها در فضای مجازی را هماهنگ کرده و از موازیکاریها جلوگیری کند" او "هدف شورا" را "استفاده راحتتر و سالمتر مردم از امکانات فضای "عنوان کرد و گفت که " نگرانیها در خصوص حفظ ارزشها و ملاحظات امنیت شبکه نیز دغدغه همه ماست." پیشینه جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگ نشان داده است که همهگاه دو قرائت از فرهنگ و گردش آزاد اطلاعات وجود داشت و تا به امروز نیز آن گرایشی تفوق و برتری داشته که دیدگاهش به دیدگاههای فرهنگی رهبر جمهوری اسلامی نزدیکی بیشتری دارد. نگاهی به سخنان آقای روحانی در چند نشستی که با اهالی فرهنگ و هنر و رسانه داشته است و نیز شعارهای دوران انتخاباتش ،نشان میدهد، او چندان به برخوردهای قهری و قفلکردنهای متوالی و توقیفهای پیدرپی رسانهها و فیلتر و محدودکردن فضای مجازی معتقد نیست و علاج کار را در کار فرهنگی میداند. دیدگاهی که با نگاه رهبر جمهوری اسلامی ایران زاویههای معناداری دارد. اکنون او ریاست عالیترین مرجع تصمیمگیری درباره فضای مجازی را در دست دارد. مرجعی که روزنامهایران در گفت وگویی با یکی از اعضای کمیته فیلترینگ از او پرسیده است "قرار است بحث فیلترینگ از کارگروه گرفته و به شورای عالی فضای مجازی سپرده شود؟" که آقای محمدعلی اسفنانی، منتخب و نماینده مجلس در این کار گروه در پاسخ میگوید "کارگروه براساس قانون ایجاد شده و اگر قرار است وظایف کارگروه به نهاد دیگری سپرده شود، نیازمند مصوبه قانونی بوده اما تا زمانی که این اتفاق نیفتاده، کار برعهده کارگروه است." با چنین زمزمههایی به نظر میرسد اگر بحث فیلتریلنگ به شورای عالی فضای مجازی سپرده شود، مشخص نیست دست دولت در این شورا برای لغو مصوبات آن تا چه اندازه گشوده است. | فیلتر سایت واتس آپ توسط "کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه فضای مجازی" و رفع آن با دستور آقای روحانی به عنوان رئیس "شورای عالی فضای مجازی" در دهه دوم اردیبهشت و سخنان تازه آقای روحانی و درخواست از مردم برای"حضور فعال در شبکههای اجتماعی"بار دیگر نگاهها را متوجه برخی از نهادهایی ساخت که ظرفیتهای دولت برای اعمال خواستههایش را با چالش روبرو میکند. | نحوه اداره فضای مجازی؛ چالشی مهم برای دولت روحانی |
چند روزنامه امروز به جهت بین المللی و در آستانه عید قربان منتشر نشده اند. رکورد ورزش شکست تیتر و عکس محمدرضا علیمددی، فرهیختگان علی عالی در مقاله ای در اعتماد نوشته: از دل شش فدراسیون تعلیقی ورزشی و ۱۴ فدراسیونی که بهصورت سرپرستی اداره شد تا تکلیفشان مشخص شود، افتخاری دیگر نصیب ورزش ایران شد. رکورد طلاییهای ایران در بازیهای آسیایی بعد از انقلاب شکست تا دیگر کمتر کسی یادش باشد که محمد علیآبادی ادعا کرده بود دیگر رکورد ۲۰ طلا تکرار نمیشود. ورزش ایران در روزهایی که قزاقستان در حال برنامهریزی بود، اسیر حاشیههای عجیبی شد. همان روزها که نگهبانان ورودی ساختمان تربیتبدنی سعیدلو و کمیته ملی المپیک علیآبادی به جان هم افتادند! به نوشته این مقاله: همان روزها که محمد عباسی به جان فدراسیونهای ورزشی افتاد تا آنها را تعلیق کند و برای فدراسیونهای دیگر سرپرست بگمارد. ورزش دوران احمدینژاد، اگرچه دوران پرافتخاری داشت، اما چنان بسترها و زمینههای توسعه و پیشرفت را از بین برد که کمترین امیدی به آینده وجود نداشت. فدراسیون قایقرانی که در بازیهای آسیایی گذشته درخشید، تعلیق شد. فدراسیون دوچرخهسواری، شنا، تیراندازی با کمان و جودو هم تعلیق شدند. در فدراسیون وزنهبرداری، مربیان و بازیکنان ملیپوش پرمدال به جان هم افتادند. دوومیدانیکاران رها شدند. فدراسیون تکواندو و بوکس اسیر حاشیههای مدیریتی شد تا همهچیز بیبرنامه و روزمره جلو بود. بهیاد آوردن آن روزها هم دردآور است. از سوی دیگر ۳۰۰ میلیارد تومان برای دوره قبل بازیهای آسیایی اختصاص یافت اما امسال این رقم نزدیک به ۴۸ میلیارد تومان بود! برای رسیدن به موفقیت، نیاز به برنامهریزی، کار و تلاش سخت هستیم و مهمتر اینکه نیازهای ورزشکاران برطرف شود و بهتوانمندیهایشان اضافه شود. دولت روحانی، زمانی برای برنامهریزی نداشت. وزرای ورزش از سوی مجلس رد میشدند و فرصتها خیلی راحت از دست میرفت. حتی بسترهای لازم برای ورزش بانوان هم مهیا نشد. اما میتوان امیدوار بود. مذاکرات هسته ای و عاقبتش محمدعلی وکیلی با تاکید بر این که مذاکرات هسته ای به ظاهر شکست خورده و ناکام به نظر می آید نوشته در حالی که این دوره از مذاکرات جزء موفقیت آمیزترین گفت وگوهای هسته ای بود. گامهای توافق نهایی دراین دوره برداشته شده است. برای این ادعا قرائنی وجود دارد، که مهم ترین آن قاطعیت دکتر حسن روحانی در اعلام این نکته بود که ما به زودی به توافق نهایی دست خواهیم یافت. به نوشته این مقاله: نشانه دیگرِ این خوشبینی، خبری بود که از زبان وزیر خارجه روسیه اعلام شد که اعلام داشت مذاکرات به بالای ۹۵ درصد توافقات منتهی شده است. نشانه سوم هم مذاکرات ملاقات بالاترین مقامات سه کشور تعیین کننده اروپایی، یعنی انگلیس و فرانسه و آلمان، با حسن روحانی بود. حتی عدم ملاقات روسای جمهور ایران و آمریکا. برای پرهیز از به حاشیه رفتن اصل توافقات بود. سرمقاله ابتکار تاکید کرده: در پایان با این مقدمات و قرائن گامهای اصلی توافق برداشته شده است و اگر اتفاق غیره منتظره ای پیش نیاید در آینده ای بسیار نزدیک پرونده هسته ای به سرانجام نهایی خواهد رسید. بی تردید اگر گمان این جانب درست باشد، سفر اخیر روحانی به نیویورک و موفقیت وی در دیپلماسی عمومی نقش تعیین کننده ای در توافقات کنونی داشته است. داعش و دوستانش کیهان در سرمقاله خود همچنان به آمریکا حمله کرده و سیاست های خاورمیانه ای دولت اوباما را مورد انتقاد قرار داده و نوشته: حوادث سالهای اخیر و بخصوص آنچه در عراق، سوریه و غزه گذشت بیانگر آن است که همگرایی حول محور توحید و کنار گذاشتن اختلافات قومی و قبیلهای و به حاشیه راندن عواملی که به نام قوم و قبیله و مذهب و با کارگردانی آمریکا و اسرائیل در حال پراکندن نفرت و جنایت در میان امت اسلامی هستند اولویت درجه یک را دارد. خشونت علیه کودکان، کارتون مهدی عزیزی، فرهیختگان به نظر نویسنده این مقاله:در بعد منطقهای و جهانی، امروز بخش عمده انرژی امنیتی و نظامی آمریکا صرف مداخله در امور این منطقه حساس میشود در واقع طی سه دهه گذشته همه ظرفیت امنیتی نظامی غرب مصروف این منطقه شده است، خود همین به خوبی نشان میدهد که منشأ اصلی درگیریها و تنشها همین نیروها هستند وگرنه چرا هر چه اینها نیروی بیشتری وارد میکنند، مشکل منطقه بیشتر میشود؟ سرمقاله کیهان با ادعای این که داعش در پایتختهای همان کشورهایی که امروز ائتلاف ضدداعش را تشکیل دادهاند دفتر رسمی دارد به عنوان مثال نوشته: دو روز پیش یک روزنامه سرشناس ترکیهای فاش کرد و حتی آدرس داد که رهبر گروه داعش در گرماگرم زمانی که مجلس ترکیه مصوبهای را مبنی بر اجازه ارتش ترکیه به ورود به خاک سوریه برای سرکوب داعش از تصویب اکثریت گذراند، ابوبکر البغدادی یک دفتر رسمی و با مشارکت و حضور رئیس سرویس اطلاعاتی ترکیه «میت» افتتاح کرده است! آب؛ غفلت دیروز، بحران امروز روز جهانی معلم، احسان گنجی، ابتکار علی باقری در مقاله ای در شرق نوشته: امروز همگان از بحران آب در کشور سخن میگویند. شکی نیست که شرایط آبی کشور در شرایط بحرانی قرار گرفته و لازم است اقدامات اضطراری برای کنترل بحران به مرحله انجام برسد. در موضوع بحران آب دو نکته اساسی مورد غفلت قرار گرفته است: نکته اول آنکه این بحران پدیدهای نیست که فقط در سالهای اخیر رخ داده باشد. این بحران حاصل یک روند چنددهساله یا شاید صدساله است. نویسنده کارشناس اظهار عقیده کرده: آنچه که باعث شده امروز احساس مشکل کنیم، آن است که در گذشته از ارثیهای که داشتیم مصرف میکردیم و ذخیره آن هنوز پر بود؛ ولی باید یک روز به انتظار تهیشدن آن مینشستیم و اکنون آنروز فرارسیده و ما بیخبر از این واقعیت همچنان با همان شدت و حدت به بهرهبرداری خود از این ارثیه ادامه میدهیم. به نوشته مقاله شرق: مواردی مانند سیاستهای اقتصادی-اجتماعی به توسعه فعالیتهایی منجر میشوند که بهشدت به آب نیاز دارند و وابستهکردن بخش قابلتوجهی از معیشت مردم به اینگونه فعالیتها، گره کوری بر مشکل مصرف بیرویه از منابع آب میزند که بازکردن آن تنها به دست مهندسان آب امکانپذیر نیست و مداخله و همکاری متخصصان حوزههای دیگر مانند اقتصاد، علوماجتماعی و حتی علومسیاسی را به مدد میطلبد. گروگان گیری پول های ایران اعتماد در گزارشی نوشته: اگرچه لغو تحریمهای ایران به خصوص در مورد مسائل بانکی، هنوز شکل عملیاتی به خود نگرفته و انتظار به سرانجام رسیدن مذاکرات نوامبر را میکشد، اما تجار ایرانی میگویند که سفرهای رییس کل بانک مرکزی به کشورهای مختلف از جمله چین و هند برای گشایش نقل و انتقالات ارزی موثر بوده و به زودی او سفری را به هند خواهد داشت تا بتواند گام جدیدی را برای سهولت تجارت ایران با دنیا بردارد. به گزارش این روزنامه، بعد از تشدید تحریمها علیه اقتصاد ایران و هدف قرار گرفتن بانک مرکزی به عنوان یکی از نهادهای موثر در اقتصاد، اروپا هم راه تحریم بانکی را در پیش گرفتند وهمین کافی بود تا مراودات بسیاری از بانکهای دنیا با بانک مرکزی ایران قطع شود و نقل و انتقالات پول برای تجار و بازرگانان ایرانی به سختی صورت گیرد. این گزارش نشان می دهد: در این میان نقش آفرینی دو کشور هند و چین در انجام مراودات مالی ایران با دنیا البته با کارمزدهای بالا، حایز اهمیت بود؛ اگرچه این دو کشور به خریدار عمده نفت ایران نیز تبدیل شده و در کنار صادرات غیرنفتی ایران که ملزم بود دلارش را به داخل ایران بازگرداند، قرار بر این شد که این دو کشور به ازای صادرات نفت، کالاهای مورد نیاز ایران را نیز تامین کنند. گزارش اعتماد به این جا رسیده که: قرار بر این شد که به واسطه تجار و بازرگانان ایرانی، تهاتر کالایی میان ایران با این دو کشور صورت گیرد؛ اگرچه بعد از گذشت مدتی، هند از پرداخت پول نفت ایران سر باز زد. حالا رییس بانک مرکزی عازم هند خواهد شد تا بتواند با رایزنی با مقامات آن کشور، گشایش جدیدی را برای تجار و فعالان اقتصادی ایران در زمینه ارزی و نقل و انتقالات پول ایجاد کند. تهران پایتخت مجرمان و سارقان علیرضا خانی در سرمقاله اطلاعات از قول فرمانده پلیس کشور نقل کرده که پایتخت ایران پناهگاه خوبی برای مجرمان و سارقان است و یک سوم جرایم کشور در تهران رخ میدهد و نوشته: از زمانی که مسئولان میگفتند تهران امنترین پایتخت جهان است تا امروز که میگویند مأمن و پناهگاه مجرمان و سارقان است، زمان چندان زیادی طی نشده است. به نوشته این مقاله: برای درک عمیق ریشههای شیوع و گسترش بزهکاری و جرم، به غیر از طرح مکرر آنچه در نظر اول درست به نظر میرسد نیاز به یک تحلیل بنیادین و علمی داریم. تحلیل عمیق و بنیادین با حدس و گمان و مشاهدات ظواهر و اتفاقات و حتی مقایسه آمارها به دست نمیآید بلکه کشف نوع و شدت تأثیرگذاری پارامترهای خرد و کلان بر شیوع یا کم شدن یک پدیده اجتماعی است، تأثیراتی که گاهی پیشبینیپذیر و گاهی پیشبینی ناپذیر و خارج از باور عمومی است. سردبیر اطلاعات اضافه کرده: مثلاً همانطور که فرمانده ناجا با استناد به آمار ارائه کرد مشکلات اقتصادی بر افزایش جرایم اثر میگذارد و آمارها نشان میدهد که رکود اقتصادی، بیشترشدن جرایم را در پی دارد. اما بلافاصله این پرسش مطرح میشود که اگر اینچنین است پس نقش باورها و اعتقادات مذهبی چه میشود؟ هذیان ترافیکی کارتون حسن کریم زاده، شرق پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: من مطمئنم نصف مردم تهران توی راه شمال خواستگاری کردهاند و مسوولیت این امر با دولت است چون نمیتوانند ترافیک را مدیریت کنند و مردم را ساعتها در انفرادی ماشین میاندازند به جان هم. خلاصه حرف حرف میآورد. البته پول هم پول میآورد. که متاسفانه حرف پول نمیآورد اما پول برای آدم حرف درمیآورد. خلاصه ترافیک اینقدر طولانی شده که ما الان داریم به برگزاری مجلس عروسی در اتوبوس کناری فکر میکنیم. این اتوبوس میشود برای میهمانان زنانه، آقایان هم بهصورت سنتی میروند پشت نیسان مجاور و با هم رقص پشتنیسانی میکنند. اگر ترافیک همینقدر طول کشید باید بچه را بفرستیم به ون مشکی سر جاده. برای تحصیل هم میفرستیمش به پورشه غیرانتفاعی بغلدستی. من جای خوانندگان بودم جلو وزارت راه تحصن میکردم که برای کمک به اعصاب خوانندگان هم شده مدیریت ترافیک درست شود. | روزنامه های اول هفته تهران در شماره های امروز خود به پیروزی های ورزشکاران ایران در مسابقات آسیایی اهمیت بسیار داده و در مقالات خود همچنان از بحران آب نوشته و در میان مسایل جهانی به حوادث منطقه و مبارزه با داعش اشاره کرده اند. | بررسی روزنامه های اول هفته تهران؛ ۱۲ مهر |
مسکوب پس از سال ها دوری از ايران، بيست و سوم فروردين در بيمارستانی در پاريس درگذشت و به خواست او پيکرش به ايران انتقال يافت و در قطعه هنرمندان گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در اين يادمان فرزندان شاهرخ مسکوب، اردشير و غزاله، خواهران و جمعی از بستگان او حضور داشتند. حضور سه نسل از اهل قلم و دوستداران فرهنگ از گستردگی تاثير آثار شاهرخ مسکوب بر گروه های متفاوت سنی و فرهنگی حکايت داشت. دکتر محمدعلی موحد نويسنده و محقق، بابک احمدی نويسنده و مترجم آثار فلسفی، ابراهيم مختاری کارگردان سينما، رضا سيد حسينی مترجم، گلی امامی مترجم، فرهاد ورهرام عکاس و فيلمساز، احمد امينی کارگردان و منتقد فيلم، خجسته کيا مترجم، فريده زنديه مترجم، و جمعی ديگر از اهل فرهنگ و هنر در اين يادمان شرکت داشتند. استقبال علاقهمندان بسيار بيشتر از حد انتظار بود و مراسم با دوربين های مداربسته در تالار گفتگو و سالن ها و راهروهای هر دو طبقه خانه هنرمندان برای علاقمندان پخش می شد. رامين جهانبگلو، که مجری برنامه نيز بود، مسکوب را روشنفکری با صداقت ناميد که با شهامت قلم به دست گرفت و حقيقت جويی و حقيقت گويی را پيشه کرد و به واسطه تجربيات و آموخته های خود از زندگی به نوعی فرزانگی دست يافت. فرزانگیای که از او فردی پالوده از خود بينی و خود مداری ساخته بود که هيچگاه سود خود را در کتمان حقيقت نمی جست و به شهرت بیاعتنا بود. جهانبگلو گفت: " شاهرخ مسکوب عاشق اين مرز و بوم بود و به فرهنگ ايران بسيار دلبستگی داشت، ولی در باره ايران پنداری افراطی نداشت، به ويژه وقتی که کار داوری علمی در زمينه فرهنگ ايران پيش می آمد موشکافانه همه جوانب را می نگريست و با چشمی حقيقت بين موضوع را جستجو می کرد." ۶۳ سال رفاقت و تاثيرگذاری حسن کامشاد، مترجم سرشناس و دوست قديمی مسکوب، او از خاطرات 63 سال دوستیاش با شاهرخ مسکوب گفت که از دوران دبيرستان آغاز شده بود. به گفته کامشاد، مسکوب او را با تاريخ بيهقی و ادبيات کلاسيک ايران آشنا کرد و با برگزاری جلسات کتاب خوانی، دوستی عميقی بين آن دو شکل می گيرد، که مسير زندگی او را عوض می کند. کامشاد گفت: "مسکوب پس از وقايع مجارستان و افشاگری خروشچف در ۱۹۵۶ در باره جنايت های استالين به کل از حزب توده و فعاليت سياسی بريد. پس از انقلاب اسلامی بيست سال در خارج، در پاريس زيست." او از طنز شگفت انگيز مسکوب ياد کرد و از واپسين روزهای زندگی او سخن ها گفت؛ از وصيت های ادبی اش، از يادداشت های روزانه اش که به زودی در تهران منتشر خواهد شد و حال و احوالش در آخرين روزها. کامشاد در آخرين سطر از آخرين دفتر يادداشت مسکوب اين جمله را که به احتمال زياد آخرين نوشته اوست، يافته است: عشق داغی است که تا مرگ نيايد نرود. کوهسار بلند شاهنامه علی دهباشی،سردبير مجله بخارا بخش هايی از يادداشت های روزانه شاهرخ مسکوب را که در دست انتشاراست برای حاضران قرائت کرد. مسکوب در يادداشتهايش از واهمهها، انديشهها و حسهايش در قبال وقايع نوشته است و يکپارچگی ذهنی و حسی و فرديت خود را به خوبی نمايان ساخته است. او نوشته: " ترس از مرگ زندگی را تباه می کند. آدم ترسو را در زندگی به طرف مرگ به اسيری می برند. اما آگاهی به مرگ چيز ديگری است، شدت زيستن را بيشتر می کند و سبب می شود که آدم مرگ آگاه، هر لحظه شديدتر و علی رغم مرگ زندگی کند. " در جای ديگر نوشته: " گفتگوی پيران و رستم را، در نخستين ديدار پس از مرگ سياوش خواندم و روحم سربلند شد. چه شاهکاری! چه پيرانی! به به. اين زبان بدبختی ايرانی بودن را جبران می کند. " و باز در باره شاهنامه چنين نوشته: " مدتی است در فکرم که برگردم به يکی دو داستان، به جايی در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم بازشود و زهر ابتذال و ملال هرروزه را بگيرم. اگر فردوسی نبود زندگی من چقدر فقيرتر بود. يادش روشنايی و بلندی است. " زبان در دست مسکوب رام بود پس از بازخوانی يادداشتهای مسکوب، عبدالله کوثری، مترجم و سخنران بعدی مراسم گفت: " مهم ترين دغدغه مسکوب، ايرانی بودن و هويت ايرانی بود. اغلب کارهايش، جدا از ترجمه ها در جستجوی تعريفی از هويت بود. و در اين مسير به درستی يک چراغ راهگشا برای خودش برداشته بود و آن زبان فارسی بود. گزاف نيست اگر بگوييم شاهرخ مسکوب انسانی بود که بسيار بيشتر از بسياری از ايرانیها، لذت ايرانی بودن را درک کرده بود. و در عين حال به مصائب ايرانی بودن وارد بود". کوثری افزود: "مسکوب برای جستجوی خود و به دليل بسيار روشنی شاهنامه را انتخاب می کند. شاهنامه سه عنصر عمده هويت ايرانی را در خودش دارد: اسطوره، تاريخ و زبان ما." کوثری در ادامه گفت: "مسکوب در بررسی شاهنامه به زبان هم می پردازد. در ذهن مسکوب همواره تاريخ و زبان و اسطوره با هم تداخل می کنند.او گفت: "مسکوب از نويسندگانی است که فکری از آن خود دارد. به دست اين و آن نگاه نمی کند. به همين دليل حرف هايی می زند که ممکن است با بعضی تئوری ها يا نظرات تاريخی مرسوم متفاوت باشد." به نظر کوثری مسکوب در آثارش زبان شگفتی دارد و با خواندن آثار او لذت فارسی خواندن را می توان درک کرد. او گفت: " مسکوب با آن همه مطالعه ای که از متون مختلف فارسی دارد، هرگز وسوسه فضل فروشی در زبان به سرش نمی زند. مسکوب عاشق اين زبان است و بايد بگوييم که اين زبان در دست مسکوب رام است." تنهايی بزرگترين شکنجه دوزخ دانته پوران سلطانی از بنيانگذاران کتابداری نوين در ايران، سخنران بعدی مراسم بود و از آشنايی پنجاه ساله خود با شاهرخ مسکوب، که از دوستان همسرش، مرتضی کيوان بوده است خاطراتی را بازگو کرد. مرتضی کيوان از اعضای مشهور حزب توده بود که در وقايع پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ دستگير و اعدام شد. احمد شاملو، ياد و خاطره کيوان و سوگ همسرش، که او را پوری می ناميد، در شعر " سال بد " و "از عموهايت " ثبت کرده است. پوری سلطانی گفت در" سال بد " و پس از دستگيری های گسترده اعضای حزب توده، به لندن می رود و پس از آزادی مسکوب از زندان مکاتبات آنها آغاز می شود. شاهرخ مسکوب در اواخر بهار 1338 در يکی از همين نامهها نوشته بود: "میدانی که مرض روحی من وحشت و فرار هميشگی از تنهايی است و فرار از خودم. برای همين سفر را دوست دارم و از ماندن زياد در يک جا بيزارم. برای همين، کتاب را دوست دارم، آدمهای زياد را دوست دارم و تا حد زيادی برای همين بود که افتاده بودم توی فعاليت سياسی، خلاصه دلم می خواهد دنيا و آدمهايش مثل دريا باشند و من، مثل يک مغروق در اعماق اين دريا که از همه جانب جانم احاطه شده باشم." انسان، واقعيت و گريز از واقعيت کامران فانی کتابدار، مترجم و ويراستار، سخنران بعدی بود. او از بيدادی که بر فردوسی رفته گفت و از شاهنامه که به گفته او، "تا زندگی خواهدبود، صدايش خاموش نخواهد شد." فانی گفت: " بر جان آرزومند شاهرخ مسکوب در سراسر عمرش، سه آرمان متعالی درهم تنيده حکمفرما بود: عشق به عدالت، عشق به حقيقت و عشق به اخلاق و اين همه در چشم انداز گسترده مرگ و رستاخيز. عجيب است که اين هر سه عشق آرمانی او در يک واژه قديم ايرانی، اشه اوستايی يا ارته فارسی باستان نهفته است که اساسیترين مفهوم کليدی برای شناخت فرهنگ ايرانی است. اعتلاء و شکوه تمدن ها و زوال و سقوط آنها در گرو اين مفاهيم است." فانی گفت مسکوب اساطير ايران را ذاتا اخلاقی می داند و چون نبردی کيهانی و عالم گير بين اهريمن و اهورا در ميان است، پس اساطير ايران ضرورتا حماسی نيز هست. به نظر فانی، مرگ در انديشه مسکوب و نوع نگاه و نگرش او به حماسه ملی ايران جايگاهی ويژه دارد. فانی در باره مسکوب گفت: " بی گمان مسکوب ژرف انديش ترين انديشمند ايرانی روزگار ماست که به ژرفنای حماسه روح ايرانی و آرمان ها و آرزوهای ديرپای آن دست يافته بود. خود نيز تجسم همين آرمان ها و آرزوها بود. در نظر او پهلوانان شاهنامه مردان آرزوی اند که در جهان واقعيت به سر می برند." يک اقليم حضور داريوش شايگان متفکر و نويسنده نيز از دوست و همکار ديرينش شاهرخ مسکوب گفت؛ از دهه چهل که با هم آشنا شدند، از بعد از انقلاب که در موسسه اسماعيلی در فرانسه به مدت هشت سال باهم همکار شدند. او گفت: " شاهرخ شبيه قهرمانان حماسه بزرگ شاهنامه بود. در اصل آدمی بود که حضور عجيبی داشت. شاهرخ، 'حضور' داشت. او، اگر بشود اين کلمه را ساخت، 'يک اقليم حضور' بود." داريوش شايگان در پايان گفت: " خيلی خوشحالم که شاهرخ به ايران برگشت. بيست و پنج ، شش سال در فرانسه بود. از نظر جغرافيايی در مونپارناس و سن ژرمن بود و از نظر ذهنی در ايران بود وچه خوشحالم که برگشت به ايران. با اين بازگشت، حماسه پهلوانی را تبديل به حماسه عرفانی کرد و مثل کيخسرو به اقليم هشتم پيوست. " آخرين قسمت برنامه که قبلا هم اعلام نشده بود، بسيار غافلگير کننده بود. فيلمی چهل دقيقه ای از شاهرخ مسکوب که در آن به سئوالات رامين جهانبگلو پاسخ می گويد و جهان ذهنی و عقايد خود را به روشنی بيان می کند. او آخرين شيفته ايران زمين و فرهنگش نبود، اما بی گمان يکی از بزرگترين آنها بود. آنچه از او به جا مانده، به گفته عبدالله کوثری، در قيد زمان و مکان نيست تا با مرگ او پايان يابد بلکه برای بهره نسلهای بعدی نيز باقی خواهد ماند. از شاهرخ مسکوب آثار متعدد و پراهميتی برجای مانده است. از جمله: مقدمه ای بر رستم و اسفنديار ۱۳۴۲ ، سوگ سياوش ۱۳۵۰ ، در کوی دوست ۱۳۵۷ ، مليت و زبان ( هويت ايرانی و زبان فارسی ۱۳۶۲ )، چند گفتار در فرهنگ ايران ۱۳۷۱ خدمات | عصر چهارشنبه هفتم ارديبهشت ماه مراسم يادمان شاهرخ مسکوب انديشمند، منتقد و محقق برجسته ادبی معاصر با حضور خانواده، دوستان، دوستداران و جمعی از اهل قلم، تفکر و هنر در تالار بتهوون خانه هنرمندان برگزارشد. | گراميداشت شاهرخ مسکوب در خانه هنرمندان ايران |
محمدرضا عارف به عنوان نامزدی از جناح اصلاح طلب در نظر دارد وارد رقابتهای انتخاباتی شود روز جمعه، ٢٠ اردیبهشت (١٠ مه)، در چهارمین روز از مهلت ثبت نام داوطلبان نامزدی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، محمدرضا عارف، معاون رئیس جمهوری در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و عضو کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ستاد انتخابات وزارت کشور حضور یافت و برای ورود به رقابت در این انتخابات ثبت نام کرد. به گزارش خبرگزاری دولتی ایران - ایرنا - آقای عارف همراه با "تعدادی از اعضای کابینه اصلاح طلبان" به وزارت کشور مراجعه کرد و خبرگزاری فارس از همراهی "حاجی صوفی، معتمدی، توفیقی و حسن رسولی" با او خبر داده است. خبرگزاری فارس در گزارش خود، از آقای عارف به عنوان نامزد اصلاح طلبان نام برده و شرحی از زندگینامه و سوابق تحصیلی و شغلی او را منتشر کرده است. در حالیکه شماری از رهبران و فعالان جناح اصلاح طلب در زندان یا حبس خانگی هستند و بعضی دیگر با حملات لفظی شدید رسانهها و مقامات حکومتی مواجه بوده اند، برخی منابع خبری از آقای عارف به عنوان "اصلاح طلب معتدل" نام برده اند. محمد رضا عارف در سال ١٣٣٠ شمسی در شهر یزد متولد شد و در رشته برق در دانشگاه تهران و دانشگاههای آمریکا تحصیل کرده و از استادان دانشگاه صنعتی اصفهان بوده است. عارف در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی معاون اول او بود در دوره بعد از انقلاب، آقای عارف سمتهای متعددی را در دولت برعهده داشته که از آن جمله می توان به سرپرستی شرکت مخابرات، معاونت و قائم مقامی وزیر در وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ریاست دانشگاه تهران، وزارت پست و تلگراف و تلفن، معاونت رئیس جمهوری و ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و، از سال ١٣٨٠ تا ١٣٨٤، معاونت اول ریاست جمهوری در دوره محمد خاتمی اشاره کرد. آقای عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی، عضو فرهنگستان علوم و رئیس گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم ایران است. وی عضو موسس بنیاد باران، وابسته به محمد خاتمی نیز بوده است. نامزد اصلاح طلبان در ماههای اخیر و در حالیکه در مورد ورود رهبران و اعضای سرشناستر جناح اصلاح طلب به صحنه انتخابات گمانه زنیهایی وجود داشت، از شماری از افراد وابسته به این جناح، از جمله آقای عارف، به عنوان اصلاح طلبانی نام برده می شد که دست کم احتمال تایید صلاحیت آنان در شورای نگهبان وجود دارد. از زمان برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و اعتراضاتی که نسبت به نتایج اعلام شده آن صورت گرفت، رسانهها و مقامات حکومتی، برخی از اعضای جناح اصلاح طلب را به خاطر ابراز تردید نسبت به نتیجه انتخابات و خودداری از محکومیت اعتراضات پس از انتخابات مورد حملات شدید قرار داده و آنان را به حمایت و همسویی با "فتنه گران" متهم کرده اند. رهبران شناخته شده اصلاح طلبان به دلیل اعتراض به نتیجه انتخابات گذشته تحت فشار شدید بودهاند برخی از مقامات حکومتی تاکید داشته اند که این قبیل افراد، به دلیل عدم اطاعت از نظر آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی در مورد نتیجه انتخابات، در مرحله گزینش توسط شورای نگهبان، رد صلاحیت خواهند شد و امکان حضور در رقابت های انتخاباتی را نخواهند یافت. اخیرا آقای عارف در یک جلسه پرسش و پاسخ تاکید کرد که از نظر او، در انتخابات سال ١٣٨٨ تقلبی صورت نگرفته است. به گزارش خبرگزاری مهر، آقای عارف در این جلسه گفت "من اعتقاد دارم در انتخابات ۸۸ تخلف صورت گرفته، نه تقلب" و تاکید ورزید: "نباید به خاطر برخی تسویه حسابهای شخصی انتخابات در کشور زیر سئوال برود." وی در عین حال خواستار آزادی اصلاح طلبانی شد که به خاطر انتقاد از نتیجه انتخابات، زندانی هستند. محمدرضا عارف در مورد برنامه انتخاباتی خود نیز از ولایت فقیه با عنوان فصلالخطاب یاد کرد و گفت که "پایبندی به ولایت فقیه و ارزشها در رأس اهداف و عملکردهای من قرار دارد." در روزهای اخیر، از محمدرضا عارف همراه با همسرش تصاویری منتشر شده در حالیکه خانم عارف در مقایسه با حجاب مورد نظر مذهبیون افراطیتر جمهوری اسلامی، از پوشش نسبتا آزادتری استفاده کرده است. هنوز از واکنش رهبران و فعالان جناح اصلاح طلب به ثبت نام آقای عارف گزارشی در دست نیست. مهلت ثبت نام برای نامزدی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری روز شنبه، فردا، پایان می یابد و رایگیری جهت انتخاب یکی از نامزدهای تایید صلاحیت شده، برای روز ٢٤ خرداد برنامهریزی شده است. رنگ سفید و ورود هاشمی و خاتمی محمدرضا عارف پس از ثبت نام، در گفتگویی با خبرنگاران در محل وزارت کشور، برخی از دیدگاه های خود را مطرح کرد. آقای عارف گفت که رنگ سفید را به عنوان رنگ انتخاباتی خود برگزیده است. برخی از کسانی که برای نامزدی انتخابات آتی ثبت نام کرده اند گفتهاند که رنگهای خاصی را ظاهرا به عنوان نماد فعالیت خود به کار میگیرند هر چند هیچکدام در مورد دلیل چنین افدامی توضیحی نداده است. عارف گفته است در صورت ورود هاشمی یا خاتمی به صحنه انتخابات، کنار می رود در سالهای گذشته، شرکت کنندگان در حرکتهای اعتراضی در برخی کشورها، رنگ های خاصی را به کار میگرفتند و در انتخابات دوره گذشته ریاست جمهوری در ایران هم، میرحسین موسوی رنگ سبز را به عنوان رنگ انتخاباتی خود برگزید. پس از آغاز اعتراضات نسبت به نتیجه این انتخابات، مقامات و رسانههای دولتی معترضان را به تلاش برای پیاده کردن "انقلاب رنگی" در ایران متهم کردند. به گزارش خبرگزاری کار ایران - ایلنا - در گفتگوی محمدرضا عارف با خبرنگاران، یکی از خبرنگاران گفت که شایع شده اکبر هاشمی رفسنجانی روز شنبه برای نامزدی انتخابات ثبت نام خواهد کرد و از آقای عارف پرسید که آیا در چنین صورتی، از رقابتهای انتخاباتی کناره گیری می کند؟ آقای عارف گفت: "اطلاعی از حضور آقای هاشمی ندارم اما در مورد وی و آقای خاتمی، مواضع قبلی خود را خواهم داشت." آقای عارف گفته است که در صورت ورود یکی از این دو به صحنه انتخابات، وارد رقابت با آنان نخواهد شد. محمدرضا عارف گفت که دولت مورد نظر او برنامههای اقتصادی مشخصی دارد که از آن جمله، تحقق رشد اقتصادی ٨ درصدی برای کشور است هر چند در مورد نحوه مقابله با موانع اصلی رشد اقتصاد ایران، از جمله تحریم بینالمللی و مشکلات روابط خارجی جمهوری اسلامی توضیحی نداد. در مورد برخورد شورای نگهبان نیز، آقای عارف گفت که دلیلی برای رد صلاحیت خود نمیبیند و تاکید کرد که "در انتخابات، همه دست اندرکاران برگزاری انتخابات به مر قانون عمل کنند تا مردم و کاندیداها راضی باشند." وی نسبت به روند برگزاری این انتخابات ابراز خوشبینی کرد و گفت که "اگر اصلاح طلبان با اجماع وارد انتخابات شوند، کاندیدای ما پیروز خواهد شد." آقای عارف گفت که برای فعال کردن "بخش عظیمی از جامعه که انگیزه شرکت در انتخابات را ندارند" تلاش کرده و موفقیتهایی به دست آورده است. مقامات جمهوری اسلامی بر حضور گسترده مردم در مراکز رای گیری تاکید داشته اند. این داوطلب نامزدی انتخابات در مورد پرونده هستهای جمهوری اسلامی هم گفت که "باید به دنبال راه حل سیاسی باشیم و با تعاملی که با دنیا داریم، تلاش کنیم تا در اسرع وقت این پرونده برای همیشه بسته شود" اما در مورد نحوه دستیابی به این هدف و همچنین حدود اختیارات رئیس جمهوری در تصمیم گیری پیرامون پرونده هستهای توضیحی نداد. در مورد رابطه با آمریکا نیز وی گفت که "من حل مشکلات را در ایجاد رابطه با آمریکا نمی دانم بلکه باید در داخل کشور خودمان، مشکلات را حل کنیم." وی در عین حال گفت که "من اهل تعامل و مذاکره در چارچوب منابع ملی هستم و به جای چالش، به دنبال سازش خواهم بود تا همه مردم در فضای آرام و صمیمی زندگی کنیم." روز گذشته احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، هشدار داد که نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نباید در مورد مذاکره با آمریکا دیدگاه مثبتی داشته باشند. در مورد "اتفاقات" پس از انتخابات سال ١٣٨٨ هم، آقای عارف گفت باید در این مورد "تحلیل دقیقی صورت گیرد و ریشههای آن قبل و بعد از انتخابات و همچنین سهم همه افراد در آن مشخص شود" و افزود "امیدوارم در آینده فضای لازم برای امکان بحث در این زمینه در دانشگاهها وجود داشته باشد تا از وقوع مجدد آن جلوگیری شود." ایلنا نوشته است که آقای عارف در مورد ائتلاف اصلاح طلبان که گفته می شد بین جهانگیری، مهرعلیزاده و عارف شکل گرفته است، گفت: "اجماع ما بین کاندیداهایی است که خود را اصلاح طلب می دانند و بنابراین، در اجماع ما شریعتمداری نیز حضور دارد." وی گفت که حسن روحانی، یکی دیگر از داوطلبان نامزدی این انتخابات را، براساس اظهارات خود آقای روحانی اصلاح طلب نمی داند و افزود که حسن روحانی گفته است که "اصولگراست." | محمد رضا عارف، معاون سابق رئیس جمهوری و از چهرههای اصلاح طلبان، برای نامزدی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ثبت نام کرده است. | محمدرضا عارف برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد |
حدود دو میلیون نفر در مدارس دینی پاکستان سرگرم آموزش هستند و برای همه آنها غذا و محل اقامت رایگان فراهم است مولانا محمد حنیف جالندهری، از مسوولان ارشد اتحاد تنظیمات مدارس پاکستان می گوید در این مدارس که از سوی مکتب های فکری شعیه، بریلوی و دیوبندی اداره می شوند، حدود دو میلیون نفر به شمول شاگردان مرد و زن مصروف آموزش علوم دینی اند. برخی از سیاستمداران پاکستانی در پاسخ به این نگرانی ها که مدارس در گسترش بیناد گرایی مذهبی نقش مهم داشته، می گویند در دهه هشتاد زمانیکه جهاد افغانستان آغاز شد، برخی از مدارس دینی در پاکستان نقش مهمی در جهاد افغانستان ایفا کردند. پس از آن افرادی زیادی از مدارس دینی در آنچه که "جهاد کشمیر" خوانده می شود، سهم گرفتند. در همین رابطه انگشت اتهام فعالیت گروه هایی که اخیرا به عنوان طالبان پاکستانی ظهور کرده و دست به فعالیت های خشونت بار می زنند ، نیز متوجه برخی مدارس اسلامی است. تاج محمد لنگاه، رهبر حزب سیاسی موسوم به "پاکستان سرائیکی پارتی" می گوید بیشتر مدارس در جنوب پنجاب از سوی جمعیت علماء اسلام (جی یو آی) به رهبری مولانا فضل الرحمن اداره می شوند. آقای لنگاه می گوید: "طالبانی که در افغانستان هستند و طالبان که در پاکستان هستند همه مربوط جی یو آی هستند." او می افزاید: " گروه های موسوم به سپاہ صحابه، لشکر جھنگوی، تحریک ختم نبوت و لشکر محمد، همه اینها نیز وابسته به جمعیت علماء اسلام (جی یو آی) هستند." این رهبر سیاسی می گوید: "منطقه سرائیکی از نگاه سیاسی مرکز جی یو آی تلقی می شود و افراد زیادی از این منطقه برای فعالیت در ایالت خیبر- پختونخواه (سرحد سابق) و مناطق قبایلی مورد استفاده قرار می گیرند." اما مولانا صفی الله، یکی از مسولان جمعیت علماء اسلام و رییس یک مدرسه اسلامی، موضوع استخدام ستیزه جویان از طریق مدارس را رد کرده می گوید: "علیه مدارس اتهام وارد می شود اما شواهد و مدراکی ارایه نمی شود." او می گوید: "در مدارس خشونت وجود ندارد و چنین مسایلی نیز تدریس نمی شود." زمانیکه به مولانا فضل الله فرمانده طالبان در دره سوات و رهبران طالبان پاکستانی از جمله بیت الله محسود و دیگران اشاره شد، مولانا صفی الله گفت که این دو ، نتیجه یک توطئه اند و آنان بر اساس اصول مدارس گامی بر نداشته اند. تندروی و آموزه های اسلامی اما تاج محمد لنگاه، این موضعگیری آقای صفی الله را نمی پذیرد. او می گوید : "زمانی از یک مدرسه در منطقه 'مسه کوهته' در نزدیکی شهر مولتان ۷۰۰ طالب برای جنگ به افغانستان فرستاده شدند و دو وزیر مربوط به جمعیت علما اسلام برای ابراز تشکر از مسولان ، از این مدرسه بازدید کردند." در این حال، محمد حنیف جالندھری، از مسولان اتحاد تنظیمات مدارس می گوید: " سی - چهل سال قبل در مدارس بنیادگرایی و خشونت وجود نداشت، این پدیده پانزده یا بیست سال قبل به وجود آمد، بنابر این باید به عوامل به وجود آمدن این مشکل توجه کرد." عایشه صدیقی، تحلیل گر مسایل سیاسی در این زمینه به مساله دیگری اشاره می کند. خانم صدیقی می گوید در مدارس جهاد آموزش داده نمی شود اما برای جهاد، افراد از مدارس انتخاب می شوند. اما علیرغم این گونه اظهارات، برخی ها در پاکستان به این باور هستند که بیشتر مدارس اسلامی در گسترش دیدگاه های بیناد گرایی مذهبی نقش آنچنانی آنگونه که شماری از احزاب ناسیونالیست در این کشور مطرح می کنند؛ ندارند. شیخ راشد، یکی از تاجران پاکستانی می گوید اکثر مدارس در ترویج بیناد گرایی نقشی ندارند. اما آقای راشد در عین حال می گوید، مدارسی وجود دارند که به نحوی متهم به فراهم کردن امکانات به ستیزه جویان هستند. اما کدام عوامل عمده سبب تقویت گروه های تندرو بویژه در پنجاب می شود؟ فقر شدید؛ دامی برای جذب سرباز اعجاز مهر، گزارشگر بی بی سی که به شش منطقه ایالت پنجاب سفر کرده و با افراد مختلف در مورد ترویج بنیادگرایی اسلامی گفتگو کرده می گوید از اظهارات مردم چنین بر می آید که جوانان به دلیل فقر و بیسوادی به دام بینادگرایان می افتند. اما چگونه ممکن است از ترویج بینادگرایی مذهبی و گسترش گروه های ستیزه جو در پاکستان جلوگیری شود؟ این پرسش حالا به شدت در میان حلقات سیاسی و نهاد های مدنی در این کشور مطرح می شود. نهاد های استخباراتی پاکستان در گزارش خود گفته اند که حدود هفده گروه بنیاد گرای مذهبی که برخی آنان قبلا غیر قانونی اعلام شده اند، تحت نام های مختلف دوباره فعال شده اند برخی آگاهان ابراز عقیده می کنند که مدارسی در پاکستان وجود دارد که از حمایت برخی نهادهای مسوول در دفاع از حاکمیت این کشور برخوردار هستند. تحلیل گران مسایل سیاسی و اجتماعی می گویند، تا زمانیکه رهبری سیاسی و حکومت پاکستان راهکار مشترک به منظور مبارزه با گروه های تندرو مذهبی اختیار نکنند، بینادگرایی به طور کامل از میان برداشته نخواهد شد. محمود نظامی، یکی از محققان پاکستانی می گوید: "پاکستان با مشکل دهشت افکنی روبرو است"؛ اما به گفته او حکومت در ایالت پنجاب اقدامات امنیتی خود را متوجه اهدافی می کند که ارتباطی خاصی با این مسایل ندارند. آقای نظامی ابراز عقیده می کند که این گونه عملکردها در عمل بجای اینکه سبب جلوگیری تندروی شود، منجر به ترویج بیناد گرایی می شود. آقای نظامی همچنین به موضوع دیگری نیز اشاره می کند و می گوید: "حلقه ای بزرگ از حزب مسلم لیگ شاخه نواز متشکل از افراد مذهبی است، از این رو این حزب طرفدار اقدامی نیست که به نارضایتی رای دهندگانش تمام شود. منابع مالی مدارس دینی در پاکستان در بیش از بیست هزار مدرسه دینی در پاکستان نزدیک به دو میلیون نفر مصروف آموزش هستند و برای تمامی این محصلین دینی غذا و محل اقامت رایگان فراهم است. اخیرا در پاکستان این پرسش به شدت مطرح است که میلیون ها دلار هزینه ای که در مدارس دینی به مصرف می رسد از کجا می آید. عایشه صدیقه، تحلیلگر پاکستانی می گوید که «تامین نیازهای مالی مدارس دینی در پاکستان کار مشکلی نیست چرا که علاوه بر زکاتی که از خود پاکستان جمع آوری می شود، پول هنگفتی هم از بیرون وارد پاکستان می شود و روحانیون پاکستانی در ماه رمضان برای دریافت هزینه های مدارس به عربستان سعودی سفر می کنند.» خانم عایشه می گوید: "در مورد بررسی مصرف پول در مدارس دینی نه قانونی وجود دارد و نه هیچ یک از مسوولین دولتی می توانند و یا تمایلی دارند که از مسئولان مدارس در این مورد بپرسند." مسولان مدارس می پذیرند که افراد متمول پاکستانی در تامین هزینه های مدارس دینی نقش مهمی دارند. محمد حنیف جالندری، از مسئولان اتحاد تنظیمات مدارس می گوید هزینه ماهانه مدرسه او حدود سه میلیون روپیه (پول رایج پاکستانی) است و این رقم توسط زکات به دست می آید. اما آقای جالندری موضوع تامین مالی مدارس از خارج را رد می کند. گروه های بینادگرا مشغول فعالیت های مخفیانه در ایالت های پنجاب و سند نهادهای استخباراتی پاکستان در گزارشی که به وزارت داخله/کشور این کشور ارائه کرده اند، از آغاز دوباره فعالیت های مخفیانه گروه هایی که در این کشور غیر قانونی اعلام شده اند، خبر داده است. این گزارش در حالی تهیه شده که اخیرا تقویت و نفوذ روز افزون طالبان پنجابی در پاکستان به ویژه در ایالت پنجاب سبب نگرانی های جدی دولت مرکزی پاکستان و جامعه جهانی شده است. نهاد های استخباراتی در گزارش خود گفته اند که حدود هفده گروه بنیادگرای مذهبی که برخی آنان قبلا غیر قانونی اعلام شده اند، تحت نام های مختلف گردهمایی های مذهبی تشکیل می دهند و از این طریق از مردم پول می گیرند. در این گزارش که به وزارت داخله پاکستان ارائه شده آمده است که گروه های مذهبی به خصوص در شهر های راولپندی، چکوال، پند دادن خان، مندی بهاء الدین، اتک، کهاریا، فیصل آباد و گوجرانواله فعالیت های مخفیانه خود را از سر گرفته اند. وزارت داخله پاکستان نامهای این گروه ها را فاش نکرده اما یک مقام این وزارت به بی بی سی گفته است که در میان این گروه ها گروه موسوم به "غازی فورس" (نیروی غازی) در مناطق مختلف فعالیت آغاز کرده است. این گروه پس از عملیات بر لال مسجد (مسحد سرخ اسلام آباد) در سال 2007 در اسلام آباد پایتخت پاکستان تشکیل شده است. ارتش پاکستان در دوسال گذشته درگیری های سختی با ستیزه جویان در مناطق قبایلی داشته که سبب آوارگی هزاران تن از ساکنان آن مناطق شده است منابع وزارت داخله پاکستان می گویند این گروه با سایر گروه های مذهبی و ستیزه جو به شمول تحریک طالبان پاکستان تماس دارد و گفته شده است که فعالان گروه غازی فورس در فعالیت های ستیزه جویانه دست داشته اند. در گزارش نهاد های استخباراتی تاکید شده است که به دنبال عملیات ارتش پاکستان علیه شورشیان طالب در مناطق قبایلی در ایالت خیبر- پختونخواه، تعداد زیاد شورشیان و ستیزه جویان مناطق قبایلی را ترک کرده و به مناطق دور افتاده ایالت پنجاب پناه برده اند. یک مقام وزارت داخله پاکستان گفته که پس از این گزارش، به نهاد های امنیتی چهار ایالت دستور داده شده تا بر فعالیت های این گروه ها نظارت جدی کنند و به این منظور وسایل و امکانات جدید در اختیار نهاد های استخباراتی و امنیتی قرار داده شده است. | شمار مدارس دینی در پاکستان به ویژه در ایالت پنجاب رو به افزایش است. بر اساس آمار رسمی که مسئولان سازمان موسوم به اتحاد تنظیمات مدارس در این کشور ارایه می کنند، حدود بیست هزار مدرسه دینی در پاکستان ثبت شده است. | مدارس پاکستانی و بینادگرایی مذهبی |
تعطيلی چند روزه مدارس و ادارات از سوی دولت و اجرای طرح زوج و فرد کردن ورود خودروها به محدوده وسيعی از شهر نشان داده که برنامه های کوتاه مدت و مقطعی نمی تواند درمان اين زخم کهنه باشد که از پی سالها کوتاهی ناشی شده است. تهرانيها بعد از ترافيک سرسام آور و فلج کننده پايتخت و خو کردن با اتلاف وقت در راه بندانهای آن حالا در معرض آلودگی شديدی اند که نفس کشيدن را سخت کرده و جانشان را تهديد می کند. خودرو عامل اصلی آلودگی هوای اين شهر است؛ برخی کارشناسان، آلودگی خطرناک و کشنده امروز تهران را حاصل توليد انبوه و بی کيفيت خودرو در طول سالهای گذشته می دانند و می گويند در طول ده روز اخير که آلودگی هوا شدت يافته و مقامات دولتی از مردمی که کلی پول بابت خريد خودرو پول داده اند می خواهند از آن استفاده نکنند اما از مسئوليت خودروسازان عمدتاً دولتی حرفی نمی زنند. توليد خودرو در طول پنج سال گذشته از حدود سيصدهزار دستگاه به حدود يک ميليون دستگاه رسيده و حجم خودروها تقريباً دو برابر شده است. نيمی از شش ميليون و اندی خودروی موجود کشور در تهران تردد می کنند و برآوردها نشان می دهد که نيمی از توليدات کارخانجات خودروسازی کشور وارد شهر تهران می شود. اين خودروها عمدتاً فاقد کيفيت استانداردند و مصرف بنزين آنها بالاست. مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی مصرف بنزين خودروهای ساخت داخل را يک و نيم تا دو برابر حد استاندارد برآورد کرده است. منشأ آلودگی در کنار اين معضل، خودروهای فرسوده بعد از چهار دهه همچنان در خيابانها جولان می دهند و بيش از حد استاندارد بنزين می سوزانند و چندين برابر خودروهای نو آلودگی ايجاد می کنند. در طول چند سال گذشته که دولت برنامه های ناموفقی برای از رده خارج کردن خودروهای فرسوده به اجرا گذاشته، تنها حدود بيست هزار دستگاه خودرو از رده خارج شده است. قرار بود امسال دويست هزار خودرو از رده خارج شود اما تنها حدود ده هزار دستگاه از رده خارج شده است و در سه ماه باقيمانده در خوش بينانه ترين شرايط اين تعداد به دو برابر نخواهد رسيد. کمبود منابع مالی و فنی اجرای برنامه از رده خارج کردن هفتصد هزار دستگاه خودرو در سه سال آينده را با ترديد مواجه کرده است. مصرف بنزين مدام در حال افزايش است و ايران امسال بيش از چهار ميليارد دلار به واردات بنزين اختصاص داده است. مصرف بنزين به طور ميانگين ۶۵ ميليون ليتر در روز است که چهل ميليون ليتر آن در پالايشگاه های داخلی توليد و بقيه از خارج وارد می شود. هرليتر بنزين با قيمت هشتاد تومان در اختيار مصرف کنندگان قرار می گيرد که نصف قيمت يک ليتر آب است و برخی کارشناسان ارزانی قيمت را يکی از علل مصرف بالای بنزين می دانند که منشأ آلودگی هوا به شمار می رود. به گفته اين کارشناسان دولت با عرضه بنزين ارزان مردم را به استفاده از خودروی شخصی ترغيب کرده و حالا که با مشکل مواجه شده جلوی استفاده از خودروهای شخصی را می گيرد. محدوده ممنوعه در سال ۱۳۵۸ برای اولين بار برای کاهش بار ترافيکی مرکز شهر تهران طرحی به نام طرح ترافيک به اجرا در آمد. بر اساس اين طرح که تاکنون ادامه يافته تنها خودروهای عمومی و دارندگان مجوز طرح ترافيک حق ورود به اين بخش از شهر دارند و ورود بقيه خودروهای شخصی به محدوده اين طرح ممنوع است. انتقادهايی درباره کمبود بزرگراه و خيابان در شهر تهران و بی توجهی مقامات دولتی به اين موضوع مطرح است و منتقدان دولت را متهم می کنند که به اندازه خودروهايی که وارد شهر کرده خيابان نساخته است. اما اکنون به نظر می رسد شهر تهران که بيشتر از سيصد کيلومتر شبکه بزرگراهی دارد به چيزی بيشتر از خيابان نيازمند است. شبکه حمل ونقل عمومی تهران ناکارآمد است و با گذشت دو روز از اجرای طرح زوج و فرد کردن خودروها اين ضعف بيشتر آشکار شده است. صفهای طولانی مسافران در ساعات پرتردد همه را کلافه کرده و مسافران منتظر در کنار خيابانها به طرف تاکسيها و اتوبوسها هجوم می برند. به گفته مقامات دولتی با اجرای طرح زوج و فرد کردن خودروها از ورود چهارصد هزار خودرو به محدود جديد که محدوده اضطرار آلودگی هوا نام گرفته، جلوگيری شده است ولی به نظر می رسد اين محدويت تأثير قابل ملاحظه ای در کاهش آلودگی نداشته است. اين محدويت البته باعث شده تهرانيها در اين بخش از شهر کمتر در ترافيک بمانند اما برخی کارشناسان می پرسند با گذشت ربع قرن از اجرای طرح ترافيک آيا گشترس محدوده طرح ترافيک مرحمی بر اين زخم کهنه است؟ بخصوص حالا که جمعيت تهران دوبرابر و تعداد خودروها چندين برابر شده است؟ به عقيده اين کارشناسان، توجه بيش از اندازه دولت در طول سالهای بعد از انقلاب به صنعت خودرو سازی و توليد انبوه بدون توجه به شبکه حمل ونقل عمومی حالا گريبان شهرهای بزرگ بخصوص تهران را گرفته است و دولت چاره ای جز برطرف کردن نارساييهای اين بخش ندارد. طرحهای توانمندسازی شبکه حمل و نقل عمومی پايتخت با کمبود اعتبار مواجه است و چشم انداز روشنی وجود ندارد. اگر عمليات ساخت مترو با همين کندی ادامه يابد و اتوبوسهای کهنه فعلی جای خود را به اتوبوسهای نو ندهند و تعدادشان چند برابر نشود در پنج سال آينده تهرانيها بايد روزهای بدتری را انتظار بکشند. بر اساس برآوردها تعداد خودروهای موجود کشور در پنج سال آينده به بيش از ده ميليون دستگاه خواهد رسيد که حدود نيمی از آن سهم پايتخت نشينان است. بنابر اين اگر از همين حالا فکری اساسی به حال اين وضعيت خطرناک نشود معلوم نيست ورود اين حجم خودرو به خيابانها چه بلايی سر پايتخت خواهد آورد و مردم تهران چگونه نفس خواهند کشيد؟ خدمات | توجه بيش از اندازه دولت در طول سالهای بعد از انقلاب به صنعت خودرو سازی و توليد انبوه بدون توجه به شبکه حمل ونقل عمومی حالا گريبان شهرهای بزرگ بخصوص تهران را گرفته است محدويت تردد خودروها در شهر تهران تا حدودی از ترافيک آزار دهنده بخشهای مرکزی شهر کم کرده اما تأثيری در کاهش آلودگی خطرناکی که شهر را احاطه کرده نداشته است. | مسئوليت توليد انبوه و بی کيفيت خودرو |
'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' در آپارات اردشیر محصص طراح،کاریکاتوریست و نقاش معاصر ایرانی در ۱۸ شهریور ۱۳۱۷ در رشت به دنیا آمد و در مهرماه سال ۱۳۸۷ در نیویورک درگذشت. هنر اردشیر محصص آوانگارد و جهانی، اما در عین حال بسیار ایرانی است. آثار او را در بسیاری از گالری ها و نشریات ایران و جهان، از کیهان (پیش از انقلاب) گرفته تا نیوریورک تایمز منتشر شدهاند. او با اینکه هنرمندی ساکت و گوشهگیر مینمود ولی آثارش چه از لحاظ سبک و چه مضمون بسیار پیشرو و انتقادی است. بهمن مقصودلو، مستند ساز ایرانی مقیم آمریکا در فیلم 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' به بررسی زندگی و آثار او پرداخته است . نمایی از فیلم 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' ویژگی فیلم 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' ساخته بهمن مقصودلو، فیلمی پر از اطلاعات درباره یک هنرمند و آثارش است. فیلمساز طی چندین دهه به جمعآوری تصاویر و آثار او پرداخته و با گفتگو با نزدیکان، همکاران و هنرمندان همعصر او، زوایای پنهان زندگی، کار و مرگ او را به تصویر کشیده است. این فیلم همینطور از تصاویر منحصربهفرد از زندگی و کار این هنرمند بهره برده است. اگرچه محصص در این فیلم سخنی به زبان نمیآورد ولی اعتراض و عصیان او بر علیه استبداد از خلال طرحهایش هویداست . تدوین این فیلم در سال ۲۰۱۲ میلادی به اتمام رسیده است. درباره کارگردان بهمن مقصودلو، تهیهکننده و مستندساز ایرانی ساکن نیویورک دانشآموخته مطالعات سینمایی در مقطع دکتری از دانشگاه کلمبیای امریکا است. وی همچنین از روزنامهنگاران و منتقدین فیلم شناخته شده و قدیمی ایران و عضو انجمن قلم آمریکا است. آخرین کتاب او 'علف: ماجراهای شگفت و ناگفته' است که درباره فیلم مستند 'علف: نبرد برای زندگی' (۱۹۲۴) ساخته ماریان کوپر و ارنست شودساک به انگلیسی و فارسی منتشر شده است. وی تهیهکننده و کارگردان بیش از ۱۵ فیلم مستند و سینمایی بوده که تعدادی از آنها در برنامه آپارات به نمایش درآمدهاند. این فیلم بخشی از مجموعهای از تکنگاریهای آقای مقصودلو درباره شاعران، نویسندگان و هنرمندان معاصر ایران است که از دهه هفتاد خورشیدی شروع به ساخت آنها نموده است. بهمن مقصودلو، تهیهکننده و کارگردان نگاه کارگردان من از اواخر دهه ۱۳۴۰ و دوران سردبیری مجله روشنفکر با اردشیر محصص آشنا و دوست شدم و در دوران سردبیری نشریه ستاره سینما از اردشیر محصص دعوت به همکاری کردم. اردشیر به عنوان یکی از اعضای هیئت تحریریه، در چاپ کتابهای سینمایی و مصورکردن نمایشنامههای بیضائی یا ساعدی در قسمت تئاتر این نشریه با ما همکاری داشت. من مستند ۲۰ دقیقهای 'اردشیر محصص و صورتکهایش' را زمانی که تهیه کننده برنامه 'دست ها و اندیشه ها' در تلویزیون ملی ایران بودم با شرکت سه منتقد هنری، جواد مجابی از روزنامه اطلاعات که خود نقاش است، فریدون گیلانی از کیهان و هوشنگ طاهری از نشریه سخن در آپارتمان اردشیر فیلمبرداری کردم. اردشیر بعد از این فیلم هرگز جلوی دوربین دیگری ظاهر نشد و با هیچ رادیو، تلویزیون یا نشریه ای هم مصاحبه نکرد. بعدها من این فیلم را با خود به آمریکا آوردم و به فستیوالهای مختلف فرستادم. اردشیر دو سال بعد از من به نیویورک آمد و در خیابان سیزدهم زندگی میکرد. من به خاطر علاقهای که به کارهای او داشتم، کاریکاتورهایی را که در نشریات مختلف از جمله نیویورک تایمز از او به چاپ میرسید جمع آوری میکردم. با مرگ اردشیر محصص براثر بیماری پارکینسون در پائیز۱۳۸۷ به این فکر افتادم که نتیجه تحقیقات چند ساله خودم را به فیلم کوتاه قبلی اضافه کنم و آن را به شکل مستند کاملتری ارائه دهم. کار من یک بار دیگر آغاز شد و این بار چهار سال به طول انجامید. برای صحبت با کسانی که اردشیر محصص را می شناختند به لس آنجلس، پاریس و لندن رفتم و گاهی هم فیلمبردارهایی را برای انجام این مصاحبهها به اماکن مختلف می فرستادم. فیلم در نهایت در نوامبر ۲۰۱۲ به پایان رسید. در فیلم «اردشیر محصص، هنرمند سرکش» من به سراغ معلم مدرسه نقاشی محصص، علی دولتشاهی و دوستان او میروم. جواد مجابی، رضا براهنی، ناصر پاکدامن، رمزی کلارک (وکیل حقوق بشر)، شیرین نشاط و نیکزاد نجومی از دیگر کسانی هستند که در فیلم از محصص میگویند. پژوهش ها و شناخت عمیق موضوع مستند اساس کار من را تشکیل میدهد. من پیش از این فیلمهای مستند دیگری درباره احمد محمود و ایران درودی ساخته بودم ولی محصص بیشک یکی از بزرگترین هنرمندان ما به شمار میرود و من میخواهم نسل جوان ایرانی و غیرایرانی این هنرمندان را بشناسند. شناسنامه فیلم 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' نویسنده، تهیهکننده و کارگردان: بهمن مقصودلو تدوینگر: قاسم ابراهیمیان تیفانی پکاش تصویربرداران: استیوان گلداستون پیر خوبیار مری لتویس بهمن مقصودلو مهدی ح. نژاد محمود اسکویی اریک شیرایی منوچهر طبری با حضور: اردشیر محصص ناصر پاکدامن عباس توفیق محمدعلی دولتشاهی مجید روشنگر جواد مجابی اسماعیل خویی پیتر اسکارلت شیرین نشاط رمزی کلارک نیکزاد نجومی بهرام رحمانی رضا براهنی بهروز معظمی و احسان یارشاطر درباره فیلم هفته گذشته 'زنجموره ' ساخته محمدحسن دامنزن بعضی انسانها که خودشان را اشرف مخلوقات میپندارند و به حکم آن خود را دارای عقل بیشتری میدانند، خود را محق میدانند که برای مخلوقات دیگر تصمیم بگیرند. آنها را میکشند، مقطوعالنسل میکنند و یا برای گریز از تنهایی خودشان آنها را به خانههای خودشان میآورند و با خودشان همراه میکنند. شاید هم بر اساس علاقهشان یک حیوان خانگی بیکَسوکار را میآورند تا از او حمایت کنند و زیر بالوپَرَش را بگیرند. کار کدام اینها درست است؟ کشتن؟ مقطوعالنسل کردن،حمایت خانگی یا آزاد گذاشتنشان در طبیعت؟ فیلم 'زنجموره'ساخته محمدحسن دامنزن نگاهی به این وضعیت است. فیلمهای آقای دامنزن همواره با محدودیتهایی برای نمایش در ایران روبرو بودهاند، از جمله همین فیلم که با سانسور به نمایش درآمده است. نمایی از فیلم 'زنجموره' نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته بیژن خیلی جالب بود از هر سه نگاه به مقوله حیوانات خوشم آمد. محمد علی طالبی بسیار فیلم خوب و تاثیرگذاری بود. الهام دیدن بعضی صحنههایش دیوانهام کرد. هنوز بغض دارم، واقعا نمیشود از بعضی صحنههایش گذشت،امیدوارم پخش این فیلم تاثیر کافی بر روی مردم و مسولین بگذارد. رها با کمال تاسف شهرداری جنایات وحشتناکی را هر روز انجام میدهد که قابل توصیف نیست. شهرزاد نتیجه ساخت و پخش چنین فیلمهای مستندی که بسیار دردآور هستند چیست؟ فکر کردید با نمایش شلیک مکرر به تولهها و مادران آنها مردم را نسبت به اینگونه جنایتها هشیار میکنید؟ فکرنمیکنید نمایش این فیلم روان ببینندگان را آزار میدهد؟ نکند بیبیسی هم گمان میکند اعدام مجرمین در میادین شهرها عامل بازدارندگی دارد که اینگونه فیلمها را برای پخش انتخاب میکند؟ مرتضی این روزها همهمان شاهد قتل عام انسانها هستیم؛ چه برسد به حیوانات. پرودگارا تو رحیم هستی؛ تو توانا هستی و میتوانی ظالمان را درهمین دنیا به سزای اعمالشان برساند تا عبرتی شود برای ظالمان دیگر. مریم در فیلم 'زنجموره ' هیچ سگی ندیدم، نه سگی که زخم خورده باشد، نه سگی که تشنه محبت و تیمار باشد، و نه سگی که بکشندش! سه زن دیدم، زنی که در روستای متروکه مانده بود چون جایی را نداشت که برود و سگها را در خانهاش بسته بود چون کسی جز آنها نداشت و به این فکر میکرد که سگها او را چگونه میبینند. زنی را دیدم که در زندگیاش هیچ نشانی از زندگی نبود، در خانهاش نشانی از خودش نبود، تمام وقتش را پر میکرد از رسیدگی به زخم سگها که دیگر هیچ ساعتی وقت فکر کردن به زخمهای خودش را نداشته باشد حتی نیمه شب. و زنی را دیدم که به کوه میزد تنهایی تا برای سگها غذا ببرد. سگهایی که در ذهنش تشخص داشتند مانند یک آدم، چون غذا را برایشان نمیریخت زمین، در ظرف یکبار مصرف برایشان غذا میبرد، شاید معاشرت با آنها را ترجیح میداد. در 'زنجموره ' صدای هیچ سگی را نشنیدم، هیچ زنجمورهای نشنیدم فقط چند قطره اشک بود که آخر فیلم چکید. بی زنجموره. زمان پخش برنامه آپارات : جمعه ساعت ۲۱:۰۰ ایران شنبه ساعت ۱۱:۰۰ صبح ایران یکشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران سهشنبه ساعت ۱۵:۰۰ ایران چهارشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران پنجشنبه ساعت ۱۱:۰۰ شب اروپا آرشیو برنامه های آپارات برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید. آرشیو صفحههای آپارات مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: [email protected] آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/aparatonbbc می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید: | این هفته در آپارات فیلم 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' ساخته بهمن مقصودلو به نمایش در میآید. درباره فیلم | 'اردشیر محصص، هنرمند سرکش' در آپارات |
در حال حاضر دو هزار تن از نیروهای آمریکایی در سوریه حضور دارند که بیشتر به کار آموزش گروههای مخالف اسد برای مقابله با گروه داعش مشغولند این نخستین بار نیست که یکی از تصمیمات آقای ترامپ چنین خبرساز میشود و به اختلاف نظر و مجادلات سیاسی در واشنگتن دامن میزند. اما کم پیش میآید که ترامپ با تصمیمی، هم منتقدین سرسختش را در حزب رقیب به خشم بیاورد و هم به مواضع نزدیکترین متحدینش مانند جان بولتون یا مایک پومپئو پشت کند. ضمن اینکه اینبار دایره کسانی که تصمیم رئیسجمهور آمریکا بر آنها اثر میگذارد، از همیشه گستردهتر است. جنگ سوریه، جنگی است چندوجهی با جبهههای گوناگون، ائتلافهای رنگارنگ و طرفهایی که یک روز رفیقند و یک روز دیگر همدیگر را نشانه میگیرند. در این میدان شلوغ که صحنهای است برای یکی از پرماجراترین نبردهای قرن ۲۱، خروج نیروهای آمریکایی از سوریه چه معنایی دارد و چه کسانی از این تصمیم خوشحال شدهاند و چه کسانی دلشکسته؟ بشار اسد همه میگفتند که روزهایش به شماره افتاده و در دومینوی بهار عربی، پاییز حکومتش فرارسیده و به زودی سقوط میکند. بشار اسد اما به سختی جنگید و به رغم اینکه در این جنگ بارها به جنایت جنگی و استفاده از تسلیحات شیمیایی متهم شد و تحقیقات مستقل سازمان ملل نیز این موضوع را تایید کرد، اما همچنان در قدرت باقی مانده است. آن هم بعد از هفت سال جنگ داخلی و کشته شدن صدها هزار تن از شهروندان سوریه. یکی از نخستین کسانی که ممکن است از شنیدن خبر تصمیم دونالد ترامپ خوشحال شده باشد، بشار اسد است. هر چند که نیروهای نظامی آمریکا - هر قدر اندک - برای یاری به او یا سرنگونی او در سوریه حضور نداشتند. آنها در مناطق کردنشین بودند و به گفته واشنگتن، در حال آموزش نیروهای محلی برای نبرد با گروه موسوم به "دولت اسلامی" یا همان داعش. با این حال، این نیروها دلگرمی بزرگی بودند برای کردهایی که خیلی زود از ابتدای جنگ داخی سوریه موفق شدند کنترل بخشهای مهمی از شمال غرب سوریه را به دست بیاورند. خیابانی در دمشق، پایتخت سوریه اسد در این جنگ که خیلی زود موجب شده بود کنترل حدود سه چهارم کشور را از دست بدهد، آرام آرام مناطق تحت کنترل شورشیان و مخالفانش را پس گرفته است. او در سال ۲۰۱۸ کار را در جنوب کشور یکسره کرد و حالا همه هم و غمش، مناطق شمالی است که نیمی از آن در دست کردهاست و نیمی هم توسط باقی مخالفان اداره میشود. در شمال غرب (جایی که مخالفان غیرکرد، از جمله اسلامگرایان رادیکال و همچنین مخالفان میانهرو حضور دارند)، نیروهای اسد گام به گام به سوی مرزهای ترکیه پیش رفتهاند و در این مسیر پیروزیهای خیرهکنندهای به دست آوردهاند که در راه رسیدن به آنها، از نظر برخی، استفاده از تسلیحات شیمیمایی بیاثر نبوده است. در روزهای اخیر نیز به محض اعلام خبر تصمیم ترامپ برای خروج نیروهای آمریکایی از سوریه، نیروهای وفادار به بشار اسد بر اساس گزارش سازمان دیدهبان حقوق بشر سوریه، جنوب ادلب و شمال حما را موشکباران کردند. این مناطق، در کنار قسمت کوچکی از گذرگاه مرزی در جنوب، آخرین بخشها از خاک سوریه هستند که هنوز در کنترل مخالفان غیر کرد اسد است و بسیاری از کسانی که سالها در شهرهایی مانند حلب و حمص و حما با او جنگیدهاند، به این منطقه عقبنشینی کردهاند. حضور دو هزار نیروی نظامی آمریکایی در خاک سوریه، یکی از جدیترین موانع برای بشار اسد بود که برای بازپس گرفتن کنترل کشورش به نیروهای روسیه و ایران متکی است و عدم رویارویی مستقیم این نیروها، دغدغهای کلیدی برای هر دو طرف محسوب میشد. ▲ بازگشت به بالا روسیه روسیه احتمالا برنده اصلی خروج نیروهای آمریکا از سوریه است. این کشور تقریبا همزمان با ورود نظامیان آمریکایی به خاک سوریه در سال ۲۰۱۵، وارد این جنگ شد. و از همان ابتدا تنها کشور دیگر که در جبهه روبهرو وزن کافی را برای مقابلهجویی با روسیه داشت، آمریکا بود. واکنش ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور این کشور نیز جز ستایش و تایید تصمیم دونالد ترامپ نبود. او حتی تلاش نکرد که خوشحالیاش را پنهان کند و گفت که اگر تصمیمی برای خروج از سوریه گرفته شده، "تصمیم درستی است." رژه سربازان روس در برابر عکس بشار اسد در شهر حلب. در جریان جنگ داخلی سوریه و شکل گرفتن نبردهای نیابتی میان قدرتهای منطقهای در این کشور، بعد از ورود روسیه به میدان، رقابت و رویارویی روسیه و آمریکا به حدی بود که برخی ناظران همین رویارویی را یکی دیگر از جنگهای نیابتی در سوریه توصیف میکردند. اگر اساسا جنگی نیابتی بین این دو قدرت اتمی وجود داشت، خروج آمریکا میتواند نشانه روشنی باشد از عقبنشینی واشنگتن از سرشاخ شدن با رقیب دیرینهاش. علاوه بر این، شکستهای پیاپی مخالفان اسد (همانها که با کمک روسیه به زانو درآمدند)، عامل دومی است که در ارتقای موقعیت مسکو در سوریه اثر قابل توجهی داشته و خروج آمریکا میتواند به این پیروزیها نیز سرعت ببخشد. بدین ترتیب گویی همه چیز آماده است تا در خلاء ناشی از خروج نظامیان آمریکایی، روسیه به عنوان تنها قدرت جهانی حاضر در این نبرد، موقعیتش را در سوریه و چه بسا خاورمیانه تثبیت کند و خاطره روزهای خوش نقش اتحاد جماهیر شوروی را زنده کند که زمانی نفوذی قابل توجه در کشورهایی چون سوریه، عراق و مصر داشت. سوریهای که در غیاب آمریکا به دست ولادیمیر پوتین ساخته شود، عبایی است که به تن مسکو دوخته میشود و به این آسانی تغییر مسیر نخواهد داد. علاوه بر این، روسیه پیامی روشن هم برای دیگر بازیگران منطقهای خواهد داشت از اینکه تا کجا پشت متحدانش میایستد. و در مقابل واشنگتن چگونه پشت همتیمیهایش را خالی میکند. ▲ بازگشت به بالا ایران ایران در جنگ داخلی سوریه، چندین هدف موازی را دنبال کرده که همگیشان یک نقطه تلاقی دارند: حفظ بشار اسد در قدرت. بشار - همانند پدرش حافظ - متحد استراتژیک رژیم تهران است. به این معنا که فارغ از ایدئولوژی حزب بعث و ملیگرایی عربی حزب حاکم بر سوریه (و البته ادعای رهبری این ملیگرایی)، تهران و دمشق، به واسطه دشمن مشترک (صدام حسین، اسرائیل یا آمریکا) دهههاست که با هم دست دوستی دادند. یکی از محورهای اصلی تبلیغات ضد آمریکایی ایران، حضور نظامی این کشور در منطقه است که فارغ از نتایجش همیشه به عنوان موضع اصولی تهران تکرار میشود. برای حکومت ایران، این حضور - حتی در زمانی که به سرنگونی طالبان و صدام حسین میانجامد - یک تهدید تلقی میشود. در جنگ سوریه نیز شرایط مشابهی حاکم است. آمریکا اگر چه در مناطق تحت کنترل شورشیان نیز حضور داشته، اما اثر قابل توجهی بر نبرد با داعش داشته که از نظر نظامی به نفع تهران است. با این حال ایران همچنان با این حضور مخالف بوده. به ویژه اینکه همیشه این نگرانی وجود داشت که آمریکا با کمک به گروههایی که مخالفین میانهرو توصیف میشدند، قدرت نظامی این گروهها را افزایش دهد و جلوی پیروزی نهایی بشار اسد و حامیانش را بگیرد. خروج آمریکا به این نگرانی پایان میدهد. در سال ۹۵ بنیاد شهید اعلام کرد که تعداد کشتهشدگان ایرانی در جنگ داخلی سوریه از یک هزار نفر فراتر رفته است. این قربانیان در تبلیغات حکوکتی "شهید مدافع حرم" نامیده میشوند این خروج برای ایران ارزش تبلیغاتی نیز دارد، چرا که به شکل نمادین، در نهایت درجنگی که در آن پتانسیل کافی برای نبرد مستقیم بین ایران و آمریکا وجود داشت، ایران در میدان باقی مانده. وفادار به متحدش. و آمریکا در راه خروج است. در کنار این پیروزی تبلیغاتی، خروج آمریکا از سوریه میتواند یکی از مشکلات بزرگ تهران را نیز حل کند: راه ارتباطی با حزبالله لبنان برای ارسال کمکهای مختلف از جمله سلاح و حتی موشک. این راه در حال حاضر از دو گذرگاه اصلی با سد آمریکا روبهرو است: یکی در مسیر استراتژیک شهر القائم (در عراق) به شهر ابوکمال (در سوریه). و دیگری در گذرگاه الولید. در مسیر القائم-ابوکمال، آمریکا همچنان پایگاهی نظامی در القائم عراق دارد که اگر آمریکا از آنجا خارج نشود، تغییری در وضعیت مرز ایجاد نمیشود. اما سرنوشت گذرگاه الولید به یک گروه ۲۵۰ نفره از نیروهای ویژه آمریکایی که در التنف (قسمت سوری گذرگاه) مستقر هستند، وابسته است. آمریکاییها در این منطقه با آموزش مخالفان اسد و تجهیز آنها، عملا جاده مهم التنف را که راهی ارتباطی است به دمشق و بیروت، کنترل میکنند. هر چند که هنوز خروج این گروه قطعی نیست، اما اگر این اتفاق بیافتد و کنترل این جاده نیز به دست طرفداران اسد یا شبهنظامیان وابسته به ایران بیافتد، امتیاز ویژهای نصیب تهران خواهد شد. شاید دلایلی از این دست بود که تنها سه ماه پیش جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا گفت تا زمانی که ایران در سوریه فعال است، آمریکا از سوریه خارج نخواهد شد؛ اظهارنظری که ظاهرا اهمیتی برای دونالد ترامپ نداشته و نتوانسته بر رئیسجمهور آمریکا اثری بگذارد. ▲ بازگشت به بالا ترکیه ترکیه اگرچه متحد آمریکا در پیمان ناتوست، اما در سوریه با دشواریهایی روبهرو شد که در نهایت به تغییر استراتژی ضدیت تام و تمام با اسد و حتی مداخله نظامی و اشغال بخشی از خاک سوریه انجامید. مساله آنکارا، قدرت و استقلال سیاسی-اقتصادی کردها و فعالیت علنی یا زیرزمینی حزب کارگران کردستان یا پکاکا در مرزهای جنوبی کشور است. در واقع دلیل ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه و اشغال مناطق شمال غرب این کشور نیز، تضعیف کردهایی است که در میانشان، گروه یگانهای مدافع خلق (یپگ) وابسته به پکاکا توصیف شده است. یگانهای مدافع خلق ستون اصلی "نیروهای دموکراتیک سوریه" است که در حال حاضر کنترل شمال شرق کشور از جمله استان کرد نشین حسکه، بخشهای اصلی استان رقه و نیمی از استان دیرالزور را در دست دارد. سربازان ارتش ترکیه در شهر عفرین در شمال غربی سوریه (عکس در ماه مارس سال ۲۰۱۸ گرفته شده است) "نیروهای دموکراتیک سوریه" همان گروهی است که آمریکا با آموزش و تجهیزات نظامی به جنگ داعش فرستاد. اگرچه آمریکا تنها حامی مالی و نظامی این گروه نیست، اما اصلیترین حامی آن است. خروج آمریکا به معنای پایان حمایت مالی نیست، اما فرستادن پیامی روشن به رهبران این گروه است تا به فکر راه چاره باشند چرا که بدون سربازان آمریکایی، احتمال حمله ترکیه جدی است. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه پیشتر نیز گفته که از حمله به شمال شرق ترکیه ابایی ندارد. او مدعی است که برای تامین امنیت مرزهایش، ناچار شده که وارد خاک سوریه شود و اگر همچنان از سوی شبهنظامیان کرد احساس خطر کند، مناطق بیشتری را از شمال سوریه و در امتداد مرزهایش اشغال میکند. چنین نقشهای هرگز با حضور نظامیان آمریکایی شدنی به نظر نمیرسید. اما حالا دیگری سدی بر سر راه ارتش ترکیه نیست و به همین دلیل، خروج آمریکا، ترکیه را نیز به جمع برندگان اضافه میکند. ▲ بازگشت به بالا هفت سال بعد از آغاز اعتراضهای عربی، هنوز شهری چون ادلب که از سلطه اسد خارج است، صحنه اعتراضهایی است که با شعارهایی در وصف آزادی، توسط جوانان برگزار میشود مخالفان اسد هر قدر که بشار اسد از شنیدن خبر خروج آمریکاییها خوشحال شود، همانقدر مخالفانش از این خبر دلشکستهاند. دو هزار نظامی آمریکایی به تنهایی سرنوشت جنگ را تغییر نمیدادند، اما خروجشان اول از همه میتواند برای بسیاری از مخالفان اسد، ارزشی نمادین داشته باشد. در میان مخالفان، وضعیت گروههای مختلفی که در استان ادلب جمع شدهاند، با وضعیت "نیروهای دموکراتیک سوریه" متفاوت است. شبهنظامیان گروه جیشالعزت در استان ادلب، از جمله گروههایی که از حمایت ترکیه برخوردار است گروه اول عملا از حمایت نظامی ترکیه برخوردار است، در حالی که گروه دوم با تهدید حمله نظامی ترکیه روبهرو است. همچنین گروه اول در دو سال اخیر، به دلیل افزایش حمایتهای ایران و روسیه از اسد و همچنین شدت عمل ارتش سوریه، شکستهای بسیاری را تجربه کرد. اما در مقابل، "نیروهای دموکراتیک سوریه" که پشتش به آمریکا گرم بود موفق شد در نبرد با داعش به پیروزیهای بسیاری برسد و حتی سرزمینهای تحت کنترل خود را - به استثنای شمال غرب شامل عفرین که ترکیه اشغال کرد - گسترش دهد. در چنین وضعیت پیچیدهای، این احتمال مطرح است که "نیروهای دموکراتیک سوریه" برای جلوگیری از حمله احتمالی ترکیه با بشار اسد وارد مذاکره شود تا در ازای خودمختاری، از جنگ با دولت مرکزی دست بکشد. چنین گزینهای حتی میتواند پای ایران و روسیه را به استانهای شمال شرق باز کند؛ یک گام دیگر از سوی این دو کشور برای پرکردن جای خالی آمریکا. شبهنظامیان کرد در کنار عکسی از عبدالله اوجالان، بنیانگذار حزب کارگران کردستان یا پکاکا در میان گروههای دیگر، آنها که هنوز در منطقه کوچکی در اطراف راه التنف کنترل مرز را در دست دارند (گروههایی مانند جیش الاسود الشرقیه، نیروهای شهید احمد العبود و ارتش عشایر آزاد)، در صورت تعطیلی پایگاه نظامی آمریکا با خطر حمله جانبه ارتش اسد با حمایت ایران روبهرو خواهند بود. آنها شاید امیدوار باشند که به دلیل اهمیت بالای این گذرگاه، دونالد ترامپ به ترتیبی قید این پایگاه را بزند و نیروهایی را در این بخش نگاه دارد. ▲ بازگشت به بالا اسرائیل خروج آمریکا از سوریه احتمالا آخرین خبری بود که بنیامین نتانیاهو، نخسـتوزیر اسرائیل میخواست بشنود! او که درون کشورش با بحرانی سیاسی روبهرو است، مقابلهجویی با ایران را به ستون سیاستهایش تبدیل کرده و بخش بزرگی از توان تبلیغاتیاش را خرج این مساله کرده. در این تبلیغات، مهار ایران در سوریه و جلوگیری از افزایش نفوذ و قدرت سپاه پاسداران در همسایگی اسرائیل، یکی از اقدامات اساسی است که دولت نتانیاهو به دنبال آن است. به همین دلیل هر تصمیمی که در نهایت به افزایش قدرت و نفوذ ایران منجر شود، خوشایند تلآویو نیست. تانکهای اسرائیلی در بلندیهای جولان که بخشی از خاک سوریه است و از سال ۱۹۶۷ در اشغال اسرائیل است علاوه بر این موضوع، مساله مرز سوریه - عراق و این احتمال که ایران موفق شود از طریق گذرگاه الولید به دمشق و بیروت دسترسی زمینی بی دردسری به دست آورد، خبر خوبی برای اسرائیل نیست. ایران هرگز حمایتش را از حزبالله لبنان پنهان نکرده و برخلاف برخی گروههای شبهنظامی دیگر مانند انصارالله یمن (حوثیها)، حمایت از حزبالله لبنان جایگاهی ویژه در تبلیغات حکومت ایران دارد. ضمن اینکه اسرائیل به طور مستقیم نیز با ایران و حزبالله لبنان در سوریه درگیر است و هرازگاهی حملاتی را در این کشور ترتیب میدهد که به گفته منابع اسرائیلی، همیشه در مسیر تضعیف موقعیت ایران است. اما اسرائیل در جریان یکی از همین حملات، حدود سه ماه پیش، در استان لاذقیه یک هواپیمای تجسسی روسیه را ساقط کرد که به تتنش میان تلآویو و مسکو انجامید. برخی رسانههای اسرائیلی نیز گزارش دادهاند که از آن روز تاکنون، ولادیمیر پوتین رئیسجمهوری روسیه حاضر نشده با بنیامین نتانیاهو ملاقات کند؛ یک قهر طولانی که ضربه دیگری است به موقعیت نخستوزیری که پایههای صندلیاش لرزان شده. با این وصف، اگر خروج نیروهای آمریکایی از سوریه به شکل کامل انجام شود، اسرائیل عملا در مقابل ایرانی که به سرعت تلاش خواهد کرد گستره نفوذش را افزایش دهد، در کنار روسیهای که از سیاستهای نتانیاهو دلچرکین است، دست تنها خواهد ماند. ▲ بازگشت به بالا عربستان نقش عربستان در سوریه که بیشتر متوجه حمایت مالی از گروههای عرب مخالف اسد است، به دلیل شکستهای گسترده این گروهها در برابر ائتلافی بزرگ از متحدین اسد (روسیه، ایران و حزب الله)، روز به روز کمرنگتر شده است. همزمان، بحرانهای پیاپی - از جنگ یمن که به نتیجه مورد نظر ریاض منجر نشد، تا مساله محاصره اقتصادی قطر، ماجراجوییهای محمد بن سلمان در روابط دیپلماتیک با کانادا و البته قتل جمال خاشقجی -این کشور را در سیاست منطقهای در جایگاه شکنندهای قرار داده است. این کشور در جریان حمایت از مخالفان اسد نیز به دلیل گرایش برخی از این گروهها به اسلامگرایی رادیکال (مانند جبههالنصره یا داعش)، با چالشی جدی روبهرو بود چرا که این گروهها در نهایت خود از مخالفان خاندان سلطنتی سعودی نیز محسوب میشوند و قدرت گرفتن آنها، هرگز ریاض را خوشحال نمیکند. این مساله تا حدی برای عربستان اهمیت دارد که در جریان قطع رابطه با قطر نیز، اتهام حمایت مالی دوحه از چنین گروههایی به عنوان یکی از دلایل دلخوری عربستان مطرح شد. عربستان از ابتدای جنگ داخلی سوریه تلاش قابل ملاحظهای کرد تا این کشور را از چنگ ایران بیرون بکشد. آن تلاش عملا در حال حاضر بختی برای رسیدن به نتیجه ندارد. به همین دلیل شاید خروج نیروهای آمریکایی نیز، باخت بزرگی برای ریاض محسوب نشود. اما در تصویر کلیتر، هر جا که در رقابت با تهران و مچاندازی با رژیم ایران، احتمالی برای افزایش نفوذ ایران وجود دارد، موقعیت ریاض در جنگهای نیابتی تضعیف میشود. به همین دلیل هم عربستان، یکی دیگر از بازندههای تصمیم جدید رئیسجمهور آمریکاست؛ کشوری که زمانی حتی برای فرستادن نیروی نظامی به سوریه در چارچوب یک ائتلاف بینالمللی اعلام آمادگی کرده بود. اما هم در دوران اوباما و هم در دوران ترامپ، پیشنهادش به در بسته خورد. ▲ بازگشت به بالا | تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، برای خارج کردن نیروهای کشورش از سوریه، برخی را خوشحال کرد و برخی را ناراحت، مضطرب و حتی سردرگم. | قمار ترامپ در سوریه؛ برنده و بازنده خروج آمریکا چه کسانی هستند؟ |
این مطالب را مخاطبان ما در مورد تجربیات شخصیشان نوشته و برای ما فرستادهاند. نویسندگان خواستهاند که نامشان محفوظ بماند. تجربه ۱: فکر میکنم که زندگی در هر جا و در هر کشوری برای دختران خطرناک است؛ بخصوص در کشوری مثل افغانستان که بیشتر فرزندان و اعضاء خانواده به صورت مشترک زیر یک سقف با هم زندگی میکنند. در افغانستان خانوادههایی هستند که بیشتر از ۲۰ نفر در یک حیاط (حولی) زندگی میکنند. مشکل دیگر در این نوع خانوادههای بسته این است که دختر و پسر با هم بزرگ میشوند. بعضی پسران به این دخترهای کوچک که جلوی چشمشان بزرگ میشوند... نظر دارند، بخصوص زمانیکه دختران به بلوغ میرسند و زنانگیشان نمایان میشود. حرفهای من را کسانی که به چنین مشکلاتی برخوردهاند، بهتر درک و با رگ رگ وجودشان حس میکنند. ده سال داشتم، وارد خانه کاکایم (عمویم) شدم. خانه پر از پسر جوان بود که همه بچههای کاکایم بودند. مجبور بودیم با هم زندگی کنیم. اول همه چیز خوب بود، کم کم شرایط سختتر شد، مادرم برای کار بیرون میرفت و پدرم به کشور دیگری مهاجر شده بود. روزها با برادر کوچکم در حیاط تنها بودم. گاهی او هم در خانه نبود و بیرون از خانه با بچه ها بازی میکرد. من تا وقت مکتب رفتن تنها میماندم. همان موقع متوجه شدم که نگاههای یکی از پسرهای کاکایم به من عجیب است. این نگاههای او بر من و جسم کوچکم سنگینی میکرد. همیشه از او و نگاه هایش میترسیدم. فکر میکردم مرا میخورد. از ترس به هیچ کس چیزی نمیگفتم، حتی به مادرم. مادرم همیشه خسته بود و تا از سرکار به خانه میرسید، مصروف کارهای خانه میشد و برای من وقت زیادی نمیگذاشت. قرار گرفتن در شرایط این چنینی باعث شد که من تمام شب کابوس ببینم. یک روز مادر بزرگم راجع به زنهای بد و روسپی صحبت میکرد. با نفرت تمام میگفت که زنان بدکاره دو روپیه هم ارزش ندارند. اگر زن خودش به مرد اشاره نکند هیچ مردی به طرف زن نمیرود. اگر زن بدکاره باشد هرگز خوب نمیشود. درخانه ما همیشه مردان به دید خوب و درجه عالی دیده میشدند و به حرفهای زن کسی اهمیت نمیداد. من اندک اندک از دنیای کودکی خود دور میشدم و کمکم سینههایم درد پیدا کرده بودند. علایم جوان شدن و بلوغ در من پدیدار میشد. بعد از مشاهده این علایم برای حفاظت از خودم بیشتر محتاط شدم. سعی میکردم با پسر کاکایم تنها نباشم. یک روز کسی در خانه نبود، پسر کاکایم به اتاق ما آمد و از من خواست که باید لباسهایش را بشویم. گفتم تا شب میشویم. او بجای اینکه از اتاق بیرون شود، داخل شد و در را بست و به طرف من آمد. ترس تمام وجودم را گرفته بود و عقب عقب رفتم. پرسیدم کاری داری؟ با نیشخندی که هرگز فراموش نمیکنم جلو آمد و محکم بغلم کرد. به سینه هایم دست زد و فشار داد. فریاد زدم. گفت ساکت باش وگرنه به همه میگویم که تو مرا بوسیدی و بدنامت میکنم. قصه مادر بزرگ را به یاد داشتم که بدنامی چیز بدی است. تصور من از بدنامی فقط روسپیگری بود و زنان بدکاره که به طرف مردان اشاره میکنند. از اتفاقی که آن روز افتاد، به کسی چیزی نگفتم، گریه کردم. دقیق یادم است تا یک هفته سینههایم درد میکرد. کابوسهای شبانهام بیشتر شد. کابوسهایی که هنوز با من هستند و هنوز تنهایم نگذاشته است. قصه به همینجا ختم نشد. پسر کاکایم روزها نگاههای شیطنت آمیز به من میکرد و گاهی که از کنارش رد میشدم زیر لب از اتفاق آن روز یادآور میشد. از حادثه اول روزها میگذشت. یک روز که کسی در خانه نبود، مثل همیشه آماده شده بودم که به مکتب بروم و لباسهای مدرسه به تنم بود. در حال تنظیم کتابهای مدرسه بودم که ناگهان در اتاق باز شد. باز پسر کاکایم بود. ترس سراپای وجودم را گرفت و میخواستم از در فرار کنم، از ترس اینکه قرار است اتفاق بدی برایم بیفتد، به طرف در دویدم ولی تمام جهان پیش چشمم تاریک شد. برای لحظهای تاریکی مطلق بود، فریاد کشیدم ولی ناگهان مشت محکمی به دهانم خورد. محکم به زمین کوبیده شدم سرم به میز خورد و بیهوش شدم. چشمانم را که باز کردم جسم سنگینی را رویم احساس کردم طوریکه نمیتوانستم تکان بخورم. گریه کردم. التماس کنان گفتم تو برادرم هستی، این کار را نکن. مرا تهدید کرد که ساکت شوم و گفت که کسی در خانه نیست که صدای تو را بشنود. ناگهان دردی در تمام بدنم پیچید، دردی که برای من هرگز فراموش نمیشود. من مورد تجاوز پسر عمویم قرار گرفته بودم و هر چه زیر دست و پای او تقلا کردم مرا رها نکرد. دیگر دختر نبودم . مرا تهدید کرد که اگر به کسی چیزی بگویی تو را سنگسار میکنند و زیر درختهای حیاط دفنت میکنند. اینها آخرین کلماتی بود که از او شنیدم. وقتی که فهمیدم که دیگر دختر نیستم، تصمیم گرفتم که شب به همه اعضا خانواده سر سفره غذا این موضوع را بگویم ولی شب پسر عمویم به خانه نیامد و حرفهایم برای همیشه در گلویم خفه شد. فردای آن روز فهمیدم که پسر عمویم فرار کرده و به بهانه کار به ولایت دیگر رفته است. او دیگر به کابل نیامد و بیشتر از ده سال است که من با رنجهایی زندگی میکنم که او برایم خلق کرده است. اکنون دختر جوانی هستم. به دانشگاه میروم و فعالیت مدنی نیز دارم. اما هنوز هر لحظه آن روز پیش چشمانم است. سنگینی یک مرد را روی جسمم حس میکنم. تجربه من این است که زندگی یک دختر بعد از تجاوز هرگز به حالت عادی بر نمیگردد. دختر قربانی هرگز صحنه دلخراش و درد تجاوز را فراموش نمیکند. من سالها از مردان متنفر بودم و هر روز این حس در من خروشانتر میشد. در سن هفده و هجده سالگی زمانیکه نداشتن بکارت را یک کمبود در خود میپنداشتم حالم بدتر میشد. افسرده شدم و از همه کس و همه چیز دوری میکردم. دختری تنها بودم با رویاهایی تاریک. من بعد از آن حادثه تمام آرزوها و رویاهایم را برباد رفته میدیدم. در سن نوزده سالگی وارد یک رابطه جدید شدم. حس کردم اگر دوستی داشته باشم این کابوس شاید مرا رها کند. بعدا متوجه شدم که باکره بودن برای مردم به معنی پاکی است. به دکتر روانشناس مراجعه کردم، چند جلسه حرف زدیم، گریه کردم،دردهایم را گفتم، کمی بهتر شدم. از حالت قبلی کمی بیرون آمدم، اما نتیجه دلخواه را در پینداشت و من هر روز بیشتر در این مرداب گیر میکنم. کم کم شروع کردم به مطالعه و تا توانستم روی شخصیت و ضعفهایم کار کردم تا این حادثه برایم عادی شود و بیشتر از این خود را آزار ندهم. اکنون زندگیام به هر صورت ادامه دارد. فقط کافیست قوی باشی. الان دوازده سال از آن حادثه میگذرد اما من آن روز و آن صحنه را فراموش نکردهام و فکر نمیکنم تا زندهام فراموش کنم. تجربه ۲: مردی هستم ۴۶ ساله و مجرد. ۸ سالم بود که پدرم خانهای خرید در حاشیه شهر تهران و به آنجا نقل مکان کردیم (قبلا مستاجر بودیم و در تهران مینشستیم). همین که رسیدیم تفاوتها را تا حدی حس کردم.... من بازیگوش بودم و دوهفتهای گذشته بود که رفتم کوچه بازی کنم. آنموقع اطراف خانه ما زمینهای خالی و خانههای نیمه ساخته زیاد بود. مردی بود که حدود ۲۲ سالش میشد بمن گفت بیا تیلهبازی. یک تیله انداخت زیر ماشینی که پارک بود و بمن گفت بیارش. من نصف بدنم را زیر ماشین کرده بودم که از پشت من را گرفت و لباس زیرم را درآورد و کارش را کرد. من مفهوم این کار را نمیدانستم اما اصلا حس خوبی نداشتم. به خانواده چیزی نگفتم. گویا به سرعت اسم من در یکی دو کوچه پیچیده بود که فلانی اینکاره است یا اینکارهاش کردهاند. به نظرم کمی برای لات و الواطها این که با کسی برای اولین بار این کار را بکنند، افتخار دیگری داشت. دو سه روز بعد سر ظهر در کوچه بودم. مرد دیگری که خانهشان دو سه خانه از ما بالاتر بود و تقریبا همسن همان فرد قبلی بود به من گفت برو شیر آب را داخل حیاط ما ببند. من رفتم. پشت سرم آمد تو در را بست. او با برادر بزرگترش و دو پسر خالهاش در خانه بودند. یک توالتی گوشه حیاط بود و من را بردند داخل توالت و یکی یکی میآمدند کارشان را میکردند و میرفتند. آخر سر یک پولی بمن دادند. اگر اشتباه نکنم ۵ ریال بود. آمدم که بیرون پول را پرت کردم رفت. آمدم خانه مادرم گفت چرا شلوارت خیس است. نمیدانم چه جواب انحرافی دادم و او هم پیگیر نشد. نمیدانم چرا از مادر و پدرم میترسیدم. تا زمان فوت پدرم از او میترسیدم. به مادرم هم اکنون احساس بسیار ناخوشایندی دارم. از کوچه های دیگر میآمدند و بمن پیشنهادهایی میدادند. اما من شاید با یک حس غریزی، دیگر پیش بزرگتر از خودم نمیرفتم و هر زمان که آن افراد را در کوچه میدیدم پا میگذاشتم به فرار و میرفتم خانه. کم کم که بزرگتر شدم بیشتر متوجه شده بودم که دیگران چه دیدی به من دارند و انزوا و گوشهگیری در محل و مدرسه، کار همیشگی من بود. اعتماد به نفس به پایینترین حد خود رسیده بود و مسائلی مانند خودکشی و انتقام همیشه با من بود اما جرئت هیچکدامشان را نداشتم. گویا شهامت و بیپروایی نیز همچنان تقلیل می یافت. یادم میآید روبروی خانه ما یک خانه نوساز بود و یک پیرمرد نقاش آن خانه را رنگآمیزی میکرد. من ۱۱ ساله شده بود و تابستان بود. به مادرم گفتم میخواهم بروم پیش استاد کار کنم. مادرم گفت برو. همان روز اول بعد از چند ساعت کار استاد سطلی را جلوی من گذاشت و گفت رنگ را با دست بهم بزن. من دستم را کردم داخل سطل و به هم میزدم که او از پشت مرا گرفت و کارش را کرد، کم مانده بود سرم را بکند توی سطل. نمیدانم چقدر طول کشید، اما با همان وضع دویدم خانه. مادرم گفت چرا اینطوری هستی؟! من گفتم آب قطع شده بود آمدم خانه و دیگر نمیخواهم بروم رنگکاری. همه نگاهها روی آدم سنگینی میکند یا اینطور حس میکنی. هر جا دو سه نفر میخندند به نظرم سوژه خندهشان من هستم. البته در آن محل که ما بودیم از این مسائل زیاد بود و حداقل دو سه نفر در کوچه ما بودند که اوضاعشان مثل من بود و یک پسری بود که برای پول اینکار را میکرد. یک بار رفته بودم خانه همسایه دیوار به دیوارمان و با پسرش که همسن من بود بازی میکردم. خواهرش آمد جلوی آینه و داشت موهایش را شانه میکرد که او یک مرتبه از پشت پرید و شلوار خواهرش را کشید پایین و قاه قاه خندید. خواهرش هم جیغی کشید و رفت. ۹ سالی در آن محل بودیم و بعد برگشتیم محل سابقمان اما این ترس و هیجان همیشگی با من بود و هست که نکند کسی مرا بشناسد و به دیگران معرفی کند. من فوق دیپلم گرفتم و مشغول کار شدم و اوضاعم بد نبود. یک بار متوجه شدم دو نفر به محل کار من منتقل شدهاند که ازقضا بچههای کوچه قدیممان بودند. من را شناختند و احوالپرسی کردیم و دیگر همان حالتهای دوران بچگی در من شعلهور و زنده شد. رفتن سر کار برایم عذاب شده بود و اگر میرفتم خودم را گم و گور میکردم اما وقت ابدا نمیگذشت. پیش خودم هر لحظه میگفتم آیا به دیگران خواهند گفت؟ شاید هم گفته بودند و از این فکر و خیالها. آخر سر یک روز صبح رفتم کارگزینی و استعفا دادم و در آن اوضاع بیکاری زدم بیرون از شرکت اما انگار تازه متولد شده بودم. الان فکر میکنم که همه آن بچهها قربانی محیط بودند، چه فاعل و چه مفعول. محیط خشن و فقیری بود و در این محیطها چنین رفتارهایی بیشتر شایع است. خانوادههای باهوش خودشان را با فرزندانشان در محیط بیشتر نمایش میدهند و اتوماتیک ریسک تجاوز و دعوا و از این قبیل مسائل برای کودکشان کمتر میشود، اما اغلب خانوادهها چنین نگرشی ندارند. این درد دلی که کردم گوشهای از کودکی بنده بود که هر ثانیه و ساعت و سالش بسیار تلخ و غمانگیز سپری شده تا به امروز. به نظر من تا شخصی قربانی نباشد هرگز نمیتواند متوجه عمق آنچه بر این بچهها میگذرد بشود، اما همین که بدون نام و نشان از چنین کودکانی صحبت میشود کمی احساس سبکی به قربانی میدهد. تجربه ۳: پسری ۸ ساله بودم، کلاس سوم ابتدایی از خانوادهای متوسط پایین. ممتاز و پر انرژی از همه لحاظ، بسیار فهمیده و مؤدب به قول همه همسایه ها و فامیل. به دلیل رابطه شیرخوارگی که با خانواده عموم داشتیم رابطهمان با آنها خیلی گرم و صمیمی و رفت و آمد زیاد بود. پسر عموم آن موقع ۱۶ سال داشت. چون در حال تحصیل و بچه درسخوانی بود به من نزدیک بود. در درسها کمکم میکرد (البته من هیچ وقت درخواست نمیکردم). مدتی بود بیشتر از قبل با من شوخی میکرد تا اینکه روزی فقط با دستانش مرا اذیت کرد و آزارم داد و حس تجاوز به سراغم آمد؛ همان حس وحشتناکی که در تجربیات بقیه هم دارم میخوانم. در واقع وحشت و تعجب، اضطراب، بیاعتمادی و بیآبرویی همه جمع میشود، وقتی که میخواهی رها شوی و داد بزنی تا جوری نجات پیدا کنی و از این کابوس بیدار شوی، درست در لحظه انفجار، ترس بسیار زیادی مجبورت میکند که هیچ نگویی و ساکت باشی. همه اینها یک باره در درونت میریزد و ویرانی که در اثر این فشار به بار میآید تمرکز، شادابی و احترام و امنیتت را نابود میکند، کسی که فکر میکنی برادرت است...چرا؟ هر بار که صحبت رفتن به خانه آنها میشد یا اینکه آنها دارند به خانه ما میآیند من به بهانهای میرفتم بیرون ولی این همیشه امکان پذیر نبود و آن دیو خبیث با لبخند تلخش آزارم میداد. یکسال گذشت. یک روز او شلوارش رو کشید پایین و... من با ترس و وحشت فرار کردم و تمام راه را تا خانه خودمان دویدم. از ترس بدتر شدن اوضاع و با توجه به رابطه بسیار صمیمی که با مادرم داشتم توانستم این قضیه را به مادرم بگویم؛ ولی نه همه اون چیزی رو که در یکسال رخ داده بود، فقط قضیه روز آخر را. بدون مطلع شدن بقیه با حمایت مادر و زن عموی عزیزم دیو پلید دیگه هیچ وقت با لبخند وارد نشد و رها شدم از این همه فشار و ترس... ولی شکر خدا سالها از آن قضایا سپری شده و زندگی بسیار شاد و خوبی رو دارم تجربه میکنم و اولین باری است که توانستم این ماجرا را بیان کنم. | هشدار: خواندن این مطالب ممکن است برای برخی ناراحتکننده باشد. | تجربه کودکآزاری؛ 'کابوس آزارهای کودکی رهایمان نمیکند' |
این برنامه روزهای پنجشنبه به ساعت یک بعد از ظهر به وقت افغانستان برابر به 8:30 به وقت گرینویچ پخش میشود. در برنامه پنجره، شعر، طنز و داستانهای کوتاه شما با صدای خود شما پخش میشود. شما می توانید به تلفون پیامگیرما زنگ بزنید، نام و شماره تلفون تان را بگذارید. ما دوباره برایتان تلفون می کنیم و نوشته هایتان را با صدای خود شما ضبط و پخش می نماییم. شماره تلفون پیامگیر جوانه ها : 00442075571420 نام و شماره تلفون تان را از طریق ایمیل نیز می توانید ارسال کنید: [email protected] خدمات | برنامه جدید از رادیوی بی بی سی | پنجره "برنامه جديد براى جوانان" |
روابط ایران و روسیه در سالهای اخیر با چالشهای خاص خود همراه بوده است. با وجود اینکه دو کشور در برخی مسایل منطقه ای مانند بحران سوریه سیاست های یکسانی دنبال می کنند اما در برخی مسایل منطقه ای و بین المللی هم دیدگاه مشابهی ندارند و حتی در برخی موراد منافع متفاوتی دنبال می کنند. دو کشور با دارا بودن منابع عظیم نفت و گاز در بازار جهانی انرژی رقیب هم هستند. روابط ایران و روسیه در سالهای اخیر با چالشهای خاص خود همراه بوده است. با وجود اینکه دو کشور در برخی مسایل منطقه ای مانند بحران سوریه سیاست های یکسانی دنبال می کنند اما در برخی مسایل منطقه ای و بین المللی هم دیدگاه مشابهی ندارند و حتی در برخی موراد منافع متفاوتی دنبال می کنند. دو کشور با دارا بودن منابع عظیم نفت و گاز در بازار جهانی انرژی رقیب هم هستند. روسیه با دیپلماسی فعال انرژی و بهره گیری از سلاح صادرات انرژی در امنیت انرژی اتحادیه اروپا نقش فعالی ایفا می کند و این در حالیست که ایران با دارا بودن دومین ذخایر گاز طبیعی جهان تا کنون نتوانسته است به تامین کننده گاز طبیعی اروپا تبدیل شود. روسیه دوست دوران سخت ایران؟ طی ماههای اخیر ظریف و برخی مقامات ایرانی سفرهای متعددی به کشورهای همسایه و برخی کشورهای شرق آسیا و اروپا داشتند. دستگاه دیپلماسی ایران ماههای پرکاری را سپری کرد. مسئله اصلی مورد بحث در این سفرها کاهش تاثیر تحریمها و یافتن راهکاری برای تداوم صادرات نفت ایران بود. ظریف پیش از سفر به مسکو در حاشیه اجلاس سران گروه هفت با مقامات اروپایی گفتگو کرد و پس از آن برای رایزنی با مقامات چینی راهی پکن شده بود. گسترش روابط بین ایران و کشورهای همسایه همواره مورد تاکید دولتمردان ایرانی بوده است. اوائل این هفته ظریف سفری به مسکو داشت و با مقامات روس دیدار و گفتگو کرد. ظریف به هنگام ورود به فرودگاه مسکو در گفتگو با خبرنگاران روس از روسیه بعنوان " دوست دوران سخت" ایران نام برد. ظریف در ادامه گفت: "دولت روسیه در دورانهای سخت کنار جمهوری اسلامی بوده و ما با دوستان دوران سختمان حتما معامله دیگری میکنیم." سفر ظریف در آستانه پایان مهلت ۶۰ روزه ایران به اتحادیه اروپا برای تامین خواسته های ایران بود. ایران بارها تهدید کرده بود که اگر اروپا در این مدت نتواند خواسته های ایران از جمله امکان فروش نفت و نقل و انتقال مالی، را عملیاتی کند تهران سومین گام را برای کاهش تعهدات برجامی، اجرا خواهد کرد. ظریف در جریان این سفر تصمیم ایران مبنی بر اجرای سومین گام برای کاهش تعهدات برجامی به اطلاع مقامات روس رساند. سفر سال قبل ولایتی به مسکو در سال قبل و یک ماه پس از خروج آمریکا از برجام علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر ایران در امور بین الملل سفری به مسکو داشت و در جریان این سفر با ولادیمیر پوتین دیدار و گفتگو کرد. ولایتی پس از دیدار خویش با پوتین در گفتگو با خبرنگاران از تمایل روسیه برای سرمایه گذاری ۵۰ میلیارد دلاری در بخش نفت و گاز ایران خبر داده بود. با وجود گذشت بیش از یکسال از سفر ولایتی تاکنون خبری مبنی بر سرمایه گذاری روسها در میادین نفت و گاز ایران منتشر نشده است و حتی پس از بازگشت ولایتی از مسکو خبر وی مبنی بر تمایل روسها برای سرمایه گذاری در میادین نفت و گاز ایران توسط کرملین تایید نشد. باید در نظر داشت با خروج آمریکا از برجام شرکتهای روس هم مانند بقیه شرکتهای اروپایی و چینی میادین نفت و گاز ایران را ترک کردند. گسترش روابط بین ایران و کشورهای همسایه همواره مورد تاکید دولتمردان ایرانی بوده است. اوائل این هفته ظریف سفری به مسکو داشت و با مقامات روس دیدار و گفتگو کرد. ظریف به هنگام ورود به فرودگاه مسکو در گفتگو با خبرنگاران روس از روسیه بعنوان " دوست دوران سخت" ایران نام برد. ظریف در ادامه گفت: "دولت روسیه در دورانهای سخت کنار جمهوری اسلامی بوده و ما با دوستان دوران سختمان حتما معامله دیگری میکنیم. اظهارات وزیر انرژی روسیه در جریان سفر ظریف به مسکو وزیر نیروی ایران نیز حضور داشت. رضا اردکانیان، به عنوان رییس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و روسیه، با هدف گسترش و توسعه روابط اقتصادی با همتایان روسی و گفتگو با مقامهای روس ظریف را در این سفر همراهی کرده بود . وی در جریان این سفر با الکساندر نواک وزیر انرژی روسیه دیدار و گفتگو کرد. پس از این دیدار- اردکانیان از تمایل روسیه برای حمایت از صنعت نفت ایران خبر داد. به گفته وزیر نیرو - روسیه" آماده سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری در پروژههای نفتی ایران" است. نواک نیز پس از این دیدار اعلام کرد که روسیه قصد دارد در آینده از صنعت انرژی ایران حمایت کند. بیشتر بخوانید: در ماه ژوئن مقامات روسیه و چین از ایران خواستند که به برجام وفادار بماند. با توجه به اینکه این بار مقام روس علنا از تمایل روسیه برای سرمایه گذاری در صنعت انرژی ایران خبر داده است به نظر می رسد نسبت به سال قبل این کشور بصورت جدی قصد حمایت از صنعت انرژی ایران را دارد. با توجه به اینکه کانال مالی اروپا تاکنون نتوانسته عملیاتی شود وخواسته های ایران را برآورده سازد روسیه درصدد ایفای نقش فعال در تحولات منطقه ای و بوِیژه مسله تحریمها و برجام است و این کشور تلاش دارد تا ایران را برای باقی ماندن در برجام قانع نماید. همزمان با تصمیم روسیه برای سرمایه گذاری در صنعت انرژی ایران - فرانسه با هدف قانع کردن ایران به بازگشت به تعهدات برجامی، تامین امنیت در خلیج فارس و مذاکره درباره برنامه هستهای بعد از سال ۲۰۲۵، پیشنهاد گشایش خط اعتباری ۱۵ میلیارد را داد که با مخالفت آمریکا مواجه شد. طرح تهاتر نفتی طرح تهاتر نفتی که برای اولین بار در زمان اوباما و در سال ۲۰۱۱ مطرح شد تاکنون بصورت مطلوب پیش نرفته است. در طرح اولیه تهاتر نفتی عنوان شد که مسکو روزانه بالغ بر ۵۰۰ هزار بشکه نفت ایران را بهازای صادرات کالا و تجهیزات خریداری خواهد کرد. بعدها عنوان شد که روسها نصف مبلغ نفت ایران را نقدی پرداخت میکند و در ازای مبلغ باقیمانده، اجناس روسی به ایران خواهد فروخت. در اسفندماه سال ۹۵، بیژن زنگنه رسما از امضای قرارداد صادرات روزانه ۱۰۰ هزار بشکه نفت به روسیه خبر داده بود. در مهرماه سال ۲۰۱۶، مقامهای روسی از آغاز اجرای این قرارداد با حجم ۱۰۰ هزار بشکه، نه ۵۰۰ هزار بشکه، خبر داده بودند. کاهش صادرات نفت ایران و کاهش نقش ایران در معادلات جهانی انرژی به نفع کلیه کشورهای عمده تولید کننده انرژی است. توجه به تشابه خواص شیمیایی نفت خام ایران با نفت اورال روسیه و کرکوک عراق سهم ایران در سبد انرژی برخی کشورهای همسایه به این دو کشور رسید. روسها در دوران برجام خواستار حضور فعال در پروژه های نفت و گاز ایران بودند پس از برجام قرارداد توسعه میادین آبان و پایدار غرب با کنسرسیوم ایرانی-روسی امضا شد این قرارداد بین شرکت ملی نفت ایران، شرکتهای زاروبژنفت روسیه و دانا انرژی امضا شده بود. روسها در میادینی سرمایه گذاری می کنند که تولیدات این میادین بازارهای هدف این کشور را تهدید نکند. اگر وعده روسیه برای سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری در پروژههای نفتی تحقق یابد آیا باز هم تولیدات این میادین بازار هدف روسها را تهدید نخواهد کرد؟ آیا تکنولوژی روسهای تمام خواسته های فنی ایران در میادین نفتی جوابگو خواهند بود؟ آیا منابع مالی روسها جوابگوی نیازهای مالی پروژه های نفت و گاز ایران خواهد بود؟ سوالهایی از این قبیل که باید منتطر ماههای آینده بود تا شاید جوابی برای آنها یافت شود. | با وجود اینکه مقامات ایرانی بارها از ناموفق بودن تحریمهای آمریکا علیه صادرات نفت ایران سخن گفته اند اما آمار بازار جهانی نفت حاکی از تاثیر گذار بودن تحریم آمریکا عیله صادرات نفت ایران بوده است. ایران در شرایط حاضر بدنبال استفاده از ظرفیتها و پتانسیلهای کشورهای همسایه برای کاهش اثرات تحریم و در صورت امکان دور زدن تحریمهاست. | روسیه 'دوست دوران سخت' ایران است؟ |