text
stringlengths 15
122k
| summary
stringlengths 1
1.81k
| title
stringlengths 3
127
|
---|---|---|
او می گويد اين کتاب نامور که در دوره محمد شاه قاجار به فارسی ترجمه شده، در دوران چاپ سنگی بيش از هر کتابی در ايران چاپ و منتشر شده و همواره مورد اقبال خوانندگان ايرانی قرار گرفته است. وی همچنين از نقاشی های زيبايی که برای مصور کردن اين کتاب پديد آمده می گويد و تأکيد می کند که ما در ايران نقاشی مستقل نداشته ايم و اگر نقاشی داشته ايم برای تصوير کردن کتاب بوده است. «هزار و يک شب هم وقتی ترجمه شد گروهی تصوير کردن آن را به عهده گرفتند. نقاش اصلی صنيع الملک بود و ديگران زير دست او کار می کردند. نسخه ای که در کاخ گلستان نگهداری می شود همان نسخه ای است که صنيع الملک و همکارانش آن را نقاشی کرده اند. اين نسخه شايد گران ترين کتاب ايرانی باشد برای آنکه سه هزار مجلس نقاشی دارد». بهارلو آنگاه درباره چاپ هزار و يک شب به شيوه چاپ سربی و حروف چينی شده توضيح می دهد که نخستين چاپ سربی کتاب در سال ۱۳۱۵ شمسی توسط کتابفروشی کلاله خاور انتشار يافته و اين همان نسخه ای است که علی اصغر حکمت مقدمه معروف خود را بر آن نوشته است. « علی اصغر حکمت وزير معارف بود، محمد رمضانی صاحب کلاله خاور می رود نزد او و تقاضا می کند که رساله اش را درباره هزار و يک شب به عنوان مقدمه کتاب چاپ کند. حکمت به اين شرط می پذيرد که قطعات خلاف عفت عمومی را از متن چاپ سنگی حذف کنند ». بهارلو می گويد اين سانسور اخلاقی نه تنها در زبان فارسی بلکه در زبانهای اروپايی نيز اعمال می شده و به همين جهت است که بورخس می گويد من مميزی های مترجمان را از متن هزار و يک شب می بخشم به دليل آنکه آنها سبب شده اند ما با تخيل شگفتی آوری که در هزار و يک شب جريان دارد، آشنا شويم. بهارلو اضافه می کند که اما اين حذف های اخلاقی در بعضی موارد مثلا در داستان « حمال و سه زن بغدادی »، شيرازه داستان را از هم گسيخته است. وی اشاره می کند که پس از چاپ کلاله خاور، انتشارات علمی در سال ۱۳۲۷ چاپ ديگری از هزار و يک شب منتشر کرد و پس از آن اين کتاب مکرر در ايران انتشار يافته است. او در پاسخ اين سوال که ضرورت انتشار مجدد هزار و يک شب از سوی او چيست و چه کاری روی آن انجام داده، می گويد هنگام خواندن هزار و يک شب متوجه شدم که متن سانسور شده است. بنابراين کوشيدم بخش های سانسور شده آن را پيدا کنم و همين انگيزه نقطه گذاری و مقدمه نويسی و چاپ مجدد کتاب را فراهم آورد و قرار است انتشارات آگاه آن را منتشر کند. « کاری که من روی هزار و يک شب کردم اين بود که آن را نقطه گذاری کردم. هزار و يک شب حدود يک ميليون و سيصد هزار کلمه است و من در حدود سه چهار ميليون علامت سجاوندی در متن آن گذاشته ام. برای اين کار ابتدا يک نسخه از اولين چاپ سنگی آن را پيدا کردم و شش ماه کلمه به کلمه متن را مقابله کردم. در نسخه اصلی نه پاراگرافی وجود دارد و نه گيومه ای و نه هيچ علامت ديگری. از اين حيث کار دشواری بود ». وی عقيده دارد که هزار و يک شب از زمانی که داستان نويسی جديد در ايران مطرح شده بين روشنفکران بيشتر مطرح شده است. « در واقع از زمانی که نوشته های بورخس در ايران ترجمه شد اهميت شگردهای داستانی هزار و يک شب در ايران مطرح شد. چون قصه های هزار و يک شب از حيث شگردهای داستان نويسی خيلی قابل مطالعه است. هنوز می توانيم از شگردهای مصرف نشده هزار و يک شب استفاده کنيم. شگردهای داستان نويسی فقط يک بار کارکرد دارد، بار دوم تقليد به حساب می آيد. ولی تمام جوهر يک شگرد با يک بار استفاده کردن به پايان نمی رسد. بخشی مصرف ناشده می ماند. نويسنده صاحب قريحه کسی است که بتواند از اين ظرفيت های مصرف نشده استفاده کند يا نوعی تضاد و توازی با آنها به وجود بياورد ». بهارلو اهميت داستانی هزار و يک شب را در شگفتی هايی می بيند که داستانهايش ايجاد می کنند. « مفهوم مهمی که در هزار و يک شب با آن مواجه ايم، مفهوم استعجاب است؛ به شگفتی واداشتن. ( ۱ ) اين مهمترين چيزی است که سبب می شود توجه خواننده برانگيخته شود. واقعيت اين است که هر زمانه نياز به چيزی دارد که باب طبع زمانه نباشد. در هزار و يک شب قصه هايی هست که امروز برای ما می تواند معنای ديگری داشته باشد، معنايی که احتمالاً اجداد ما از آنها الهام لازم را نمی گرفتند. گذشت زمان پاره ای از قصه ها و ساختارهای آنها را برای ما مبدل به نمادها و نشانه های جديدی کرده است که باعث می شود مضمون های سنتی را فراموش کنيم. در اين کتاب عالم تخيل و جنون و فرزانگی با هم در آميخته است.» «در هزار و يک شب سخن گفتن مساوی با زندگی و سکوت برابر با مرگ است. اگر توانستی قصه بگويی زنده می مانی. قصه گفتن يا حديث ساختن نوعی اعتراف کردن و وصيت گزاردن است؛ يک جور بياينه پيش از مرگ است. قبل از مرگ، زير تيغ به هر کس مجال داده می شود قصه بگويد و با قصه گفتن جان خود را از مهلکه در ببرد. قصه گفتن حق محترمی است. نه فقط شهريار خون ريز بلکه حتا عفريتی که بچه اش به تصادف و به سهو کشته شده، به کشنده فرزنده خود مجال قصه گفتن می دهد.» «در اين کتاب صد داستان داريم که حيات گوينده با قصه گفتن ادامه می يابد. مهمتر از همه خود شهرزاد است که، چه در درون قصه و چه در بيرون آن، متضمن استمرار و پيوستگی و نماد حيات است. شهرزاد در قصه ها چيزی را بيان می کند که از لحاظ شهريار می توان آن را گذر از «طبيعت به فرهنگ» ناميد؛ زيرا سخن در قصه های شهرزاد دارای نيرويی سحر آميز است که می تواند دانايی را از انديشه به عمل درآورد. شهرزاد می پذيرد که حتا اگر قرار است بميرد بهتر است که به مرگ خود نوعی معنا و زيبايی ببخشد. به اين ترتيب شهرزاد مخاطب را وا می دارد که زندگی و مرگ را در هيات های متفاوتی تجربه کند. هر قصه او يک نحوه زندگی و شکلی از مرگ را توصيف می کند و مخاطب را به تامل و انديشيدن وا می دارد.» بهارلو می افزايد: « به غير از اين، موضوع تخيل در هزار و يک شب بيشترين اهميت را دارد. در هيچ کتاب ديگری به اندازه هزار و يک شب عنصر تخيل سرشته نيست. تخيل يعنی فرا رفتن از واقعيت تنگ و ترش زندگی معمولی. بنابراين آنچه اهميت دارد اين است که چگونه تخيل وارد فضای ساختاری قصه ها می شود و آنها را از واقعيت زمينی بر می کشد و ما را از روی زمين واقعيت می کند و با خود می برد؛ بطوری که برای لحظاتی فراموش می کنيم که روی زمين، پشت ميز يا روی تخت خواب خود، هستيم و بعد خود را در رايحه گلهای شرقی و بوی ادويه و انواع مسکرات نشئه آور احساس می کنيم.» «چيز ديگری که برای نويسنده جماعت اهميت دارد اين است که چگونه يک قصه جديد وارد نظام قصه پيشين می شود و اين سلسله قصه گويی تو در تو تداوم پيدا می کند، بی آنکه ما رشته قصه ها را از دست بدهيم. عالم تخيل در اين متن همچون عالم جنون مسحور کننده است. هزار و يک شب دارای چنان تخيل نيرومندی است که هر نويسنده ای را به اين حسرت وا می دارد که پس من چرا نمی توانم چنين داستانی بنويسم ». وی در پايان می گويد: « شهرزاد مادر بزرگ تمام قصه گويان جهان است. يعنی مادر معنوی و ادبی تمام داستان نويسان. در واقع فکر می کنم فرهنگ های منطقه بهترين داستان های خود را بر زبان شهرزاد گذاشته و در هزار و يک شب روايت کرده اند. هزار و يک شب به تنهايی يک «ادبيات گسترده» است؛ نوعی دايرة المعارف قصٌوی است که در عين حال نماد ملی و شرقی و جهانی است و به همين جهت جنبه های تفسير شناختی آن همواره تازه است. اگر بپذيريم که قصه ( متن ) در لحظه خاصی پديد می آيد که نيازهای گوينده و مخاطب و نيز فضا و زمان و روابط عينی و ذهنی انسان با محيطش را بيان می کند، طبعا هزار و يک شب بيش از اين نيازها و روابط را نشان می دهد و نکته معاصر بودن آن نيز در همين است ». ۱ – علی اصغر حکمت در مقدمه اش تأکيد می کند که منظور قصه « ايجاد حس غرائب و اعجاب » است. خدمات | محمد بهارلو داستان نويس و پژوهشگر که به خاطر علاقه به داستان نويسی در اطراف هزار و يک شب مطالعه کرده و اکنون قصد انتشار نسخه جديدی از آن را دارد، از جمله کسانی است که عقيده دارد « هزار و يک شب آغازگاه زبان زنده گفتاری در زبان فارسی جديد است، چون شصت، هفتاد سال پيش از حاجی بابای اصفهانی و هفتاد هشتاد سال قبل از امير ارسلان نقيب الممالک، توسط عبداللطيف طسوجی به فارسی امروزی درآمده است ». | هزار و يک شب از نگاه محمد بهارلو |
ارتش اسرائيل اعلام کرد هدف از انجام اين حملات هوايی، جلوگيری از ادامه حملات پيکارجويان فلسطينی است. نه در حمله موشکی فلسطينی ها به اسرائيل و نه در حملات هوايی اسرائيل به غزه، گزارشی از صدمه رسيدن به کسی در دست نيست. گزارش حملات تازه اسرائيل به غزه يک روز پس از آن منتشر می شود که پنج نفر در اثر حملات هوايی اسرائيل در اين منطقه مجروح شدند. در پی آن حملات، اعضای گروه جهاد اسلامی که از گروه های پيکارجوی فلسطينی است، اقدام به پرتاب راکت به سوی اسرائيل کردند. جهاد اسلامی پيشتر متعهد شده بود اقدام اسرائيل در قتل يکی از اعضای بلندپايه اين گروه در کرانه باختری رود اردن را تلافی کند. لوی سعدی روز يکشنبه، 23 اکتبر در حمله اسرائيل کشته شد. حماس که از ديگر گروه های پيکارجوی فلسطينی است می گويد همچنان يک آتش بس غير رسمی را رعايت می کند. صائب عريقات، بلندپايه ترين مقام فلسطينی که با اسرائيل مذاکره می کند، پيشتر هشدار داد که حملات اسرائيل به نوار غزه ممکن است باعث بر هم خوردن آتش بس شود. خدمات | نيروی هوايی اسرائيل منطقه ای در شمال نوار غزه را هدف حمله قرار داده است. اين حمله مدت کوتاهی پس از آن صورت گرفت که يک موشک به سوی شهر اسدروت در جنوب اسرائيل شليک شد. | اسرائيل باز هم به نوار غزه حمله کرد |
اين دستور پس از آن صادر شد که سفيران و کارداران ايران در کشورهای بريتانيا، فرانسه، آلمان، اسپانيا و روسيه به وزارتخانه های امورخارجه اين کشورها احضار شوند تا مراتب اعتراض اين دولتها نسبت به اظهارات رئيس جمهور ايران عليه اسرائيل به آنان ابلاغ شود. سفارت ايران در فرانسه نيز بيانيه ای صادر کرده و در آن اظهارات آقای احمدی نژاد به عنوان 'واکنشی به تهديدهای مکرر و مستمرمقامات اسرائيل درتجاوز و حمله به خاک کشورهای مسلمان منطقه بويژه ايران' توجيه کرده است. در اين بيانيه آمده که سياست جمهوری اسلامی ايران، نامشروع دانستن اسرائيل و "مقابله با تفکر رژيم صهيونيستی" است، نه نابودی جامعه يهودی که قرنها با ايرانيان در مسالمت زندگی کرده اند. آقای احمدی نژاد يک روز پيشتر طی سخنرانی در نشستی با عنوان "جهان بدون صهيونيسم" که با شرکت نمايندگان چند گروه فلسطينی، اعضای جمعيت موسوم به دفاع از ملت فلسطين و اعضای اتحاديه انجمنهای اسلامی دانش آموزان در تالار اجتماعات وزارت کشور ايران برگزار شده بود خواستار محو شدن اسرائيل از نقشه جهان شده و ابراز اطمينان کرده بود که "موج جديدی که در فلسطين به راه افتاده است و موج معنويت و بيداری در دنيای اسلام، بزودی اين لکه ننگ (يعنی اسرائيل) را از دامان دنيای اسلام پاک خواهد کرد". نخست وزير اسرائيل در واکنش به اين اظهارات خواستار اخراج ايران از سازمان ملل متحد شده و سران اتحاديه اروپا با صدور بيانيه مشترکی در محکوميت اين اظهارات اعلام کرده اند که کشوری که خود را عضوی مسئوليت پذير و دارای بلوغ سياسی در جامعه جهانی بداند نمی تواند خواسته ای همچون آنچه رئيس جمهور ايران در سخنرانی خود بيان کرده مطرح کند. سفارت ايران در فرانسه در مورد اين بخش از اظهارات رئيس جمهور ايران اعلام کرده که اين سخنان "در حقيقت ارزيابی و پيش بينی روند آتی مبارزات مردم فلسطين درتعيين سرنوشت خودشان" بوده و چنين پيش بينی را به تاريخ معاصر اروپا مستند کرده که "ثابت کرده دوران جريانهای افراطی نژادپرستانه ، اشغالگری و آپارتايد به سرآمده است". اين سفارتخانه تأکيد کرده که موضع ايران در خصوص فلسطين تغييری نکرده اما "متأسفانه تهديدهای مکرر مقامات اسرائيلی درماههای اخير توسط کشورهای جهان شنيده نشده و نسبت به آن با سکوت رفتار شده و حتی به صورت تلويحی اين تهديدها ازجانب برخی کشورها مورد حمايت قرارگرفته است". اين بخش از بيانيه می تواند اشاره به تهديد برخی مقامهای اسرائيلی باشد که گفته اند اگر نسبت به توليد سلاح هسته ای در ايران اطمينان پيدا کنند به تأسيسات هسته ای اين کشور حمله خواهند کرد. جنجال بر سر اظهارات رئيس جمهور ايران عليه اسرائيل در حالی صورت می گيرد که سخنان او در ادبيات سياسی ايران تازگی چندانی ندارد و بارها از زبان مقامات بلندپايه و رهبران جمهوری اسلامی بيان شده است اما به نظر می رسد همزمانی اين اظهارات با تلاش ديپلماتيک ايران برای جلب حمايت جامعه جهانی در جهت پيشبرد برنامه اتمی خود است که حساسيت برانگيز شده است. دولتهای غربی اظهارات رئيس جمهور ايران را تأييدی بر نگرانی غرب نسبت به برنامه هسته ای آن کشور دانسته اند و با اينکه پيشتر نيز مقامات جمهوری اسلامی بارها خواهان نابودی اسرائيل شده و واکنش غرب را برانگيخته اند. اما شدت و وسعت واکنشهايی که اين بار به اظهارات آقای احمدی نژاد نشان داده شده است به گفته عده ای از ناظران داخلی مسايل ايران می تواند حاکی از اين باشد که غرب به دنبال استفاده از اين موضوع برای افزودن بر فشار خود به ايران منظور واداشتن اين کشور به محدود ساختن فعاليت هسته ای خود است. سخنان جنجال برانگيز محمود احمدی نژاد دو روز پيش از آخرين جمعه ماه رمضان ايراد شد که قرار است در ايران و تعدادی از کشورهای اسلامی، همچون سالهای گذشته تظاهراتی عليه اسرائيل انجام شود. اين تظاهرات که راهپيمايی روز قدس نام دارد به ابتکار آيت الله خمينی از 26 سال پيش باب شده و معمولاً در آستانه آن، دولت ايران اقدامات گسترده ای برای فراخوان مردم به شرکت در اين راهپيمايی می کند و بر حجم تبليغات ضداسرائيلی خود می افزايد. خدمات | پس از آنکه محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران با سخنان خود عليه اسرائيل واکنش شديد غرب را برانگيخت، وزارت امور خارجه دولت او رؤسای نمايندگيهای خود در کشورهای غربی را موظف کرد مراتب اعتراض جدی جمهوری اسلامی را به آنچه "بی اعتنايی و بی تفاوتی دولتهای اروپايی به سرکوب فلسطينيان و نقض فاحش حقوق بشر در سرزمينهای اشغالی" خواند به دولتهای محل مأموريت خود منتقل کنند. | واکنش ايران به 'جنجال غرب' بر سر سخنان احمدی نژاد |
کازوکی ناکاجیما همانند هم تیمی خود نیکو رازبرگ، با سوار شدن بر یک اتومبیل فرمول یک، پا جای پای پدرش گذاشته است. هر دو راننده فرزندان دو رانندگان پیشین فرمول یک هستند هرچند ککه رازبرگ، بسیار سرشناس تر و موفق تر از ساتوره ناکاجیما (74 گراند پری برای تیمهای لوتوس و تیرل از 1987-1991 با 16 امتیاز) محسوب می شود. ناکاجیما، که حمایت شرکت تویوتا، تامین کننده موتور اتومبیل های ویلیامز، سهم عمده ای در راه یافتن او به فرمول یک داشته است، اولین بار در مسابقه پایانی فصل 2007، بعنوان جایگزین آلکس ورز، که پیش از مسابقه اعلام بازنشستگی کرده بود، در یک مسابقه فرمول یک شرکت کرد. او با رساندن خود از مکان نوزدهم در ابتدای مسابقه، به مکان دهم، راننده ای سریع اما پر اشتباه نشان داد، هرچند در دوره تست پیش از آغاز فصل 2008، در میان رانندگانی بود که بالاترین زمانها را ثبت کردند. 2003- فرمولا تویوتا در ژاپن، مقام اول2004- فرمول 3 ژاپن، مقام پنجم2005- فرمول 3 ژاپن، مقام دوم2006- فرمول 3 اروپا، مقام هفتم2007- GP2، مقام پنجم2007- فرمول یک (تیم ویلیامز - 1 مسابقه)، خدمات | تلاش برای حفظ سنت خانوادگی | کازوکی ناکاجیما |
از مجموعه گزارش های جالب شما درباره کشور کانادا بسيار لذت بردم. من دوازده سال است در منطقه ايرانی نورت يورک همان جايی که شما چند روزه واژه تهرانتو را برای آن انتخاب کرديد زندگی می کنم و اين برای اولين بار بود که جمله تهرانتو را شنيده بودم. اين منطقه به تمام ايرانيان ساکن تورنتو تعلق دارد و فکر نمی کنم واژه تهرانتو برای اين منطقه مناسب باشد. همه ايرانيان در ساختن اين منطقه نقش دارند. بهمن - تورنتو بهتر است در مورد مهاجرت عميق تر فکر کنيد، نياز ها و توانايهای خود را بسنجيد، انتظارات واهی نداشته باشيد و رويايی فکر نکنيد. جامعه کانادا برای اين دومين قطب صنعتی جهان شده است که همه مردم آن به شدت کار می کنند. بر خلاف ما که به شدت از کارمان می زنيم و بر خلاف ايران به راحتی پولدار نخواهيد شد ولی هر کاری انجام بدهی زندگيت به راحتی می گذرد، پول مفت به کسی نمی دهند فقط بايد اعتماد به نفس قوی داشته باشی و توانايهای خود را بالا ببريد و عجله ای برای بدست آوردن موقعيت نداشته باشی. خود کانادايی ها می گويند قدم به قدم جلو برويد. تمام زندگيتان زير ذره بين است برای اينکه هيچکس نمی تواند حتی يک سنت از درآمدش را پنهان کند و از دادن ماليات شانه خالی کند بر خلاف ايران که ماليات را فقط افراد کم درآمد می دهند وقتی دولت به همه افراد به يک چشم نگاه می کند آنوقت اين پول بقول بعضی ها زور صرف مسائل رفاهی مردم می شود و مجبور نيستی هواپيمای چهل سال پيش را سوار شوی و در موقع خريد بليط بايد کپی وصيت نامه را هم ارائه بدهی برای اينکه معلوم نيست زنده برگردی. اين يعنی رفاه اجتماعی و امنيت جانی که متاسفانه در ايران نداريم. در کجای دنيا وقتی به بيمارستان مراجعه ميکنی بايد برای خودت سرنگ، دارو و از همه مهمتر همراه بيمار ببری اين يعنی رفاه اجتماعی؟! می گويند در کانادا دولت به زنان و بچه ها اهميت فراوان می دهد و به اين دليل زنان ايرانی در کانادا از شوهرانشان فرمانبری نمی کنند برای اينکه در ايران برای همه عادت شده است به زنان زور بگويند. خوب معلوم است بعد از قرنها وقتی می خواهند اين امتياز بزرگ مرد ايرانی را بگيرند می گويد دولت کانادا در زندگی خصوصی افراد دخالت می کند. شما در کانادا از يک عدالت مساوی برخوردار هستيد و هيچکس حق زورگويی به شما را نخواهد داشت و برای اينکه به شما حق می دهند لزومی ندارد شما حقتان را بگيريد. حالا با همه اين موارد که قبلاً هم مواردی را عنوان کرده ام وضعيت کار در کانادا با ايران کمی متفاوت است. قرار نيست همه جا مدينه فاضله باشد. همه خوبيها و بديها را در کفه ترازو بريزيد و هر طرف سنگين تر بود تصميم بگيريد در کجا زندگی کنيد. کانادا خوب است، ايران خوب است، توقع ما از زندگی چيست؟ احمد - گوهردشت من برای اولين بار اين بخش را مطالعه کردم جالب بود آدم را با خيلی از واقعيات آشنا می کنه. من قبلا مثلا از کانادا تصورم مثل تصور از بهشت بود اما حالا می بينم تهران را برای فعلا ترجيح می دم البته اگر بگذارن با دوستام باشم! تيما - تهران من ايرانی نيستم ولی با ديدن ايرانی های کانادا همواره يک موضوع مرا ناراحت می کند و آن هم اين که خانم های ايرانی به جز رنگ کردن موهای شان ديگر کاری ندارند. بيش از نود و نه درصد شان از داشتن موهای سياه ( که در حقيقت خيلی زيبا است) خجالت می کشند و با رنگ دادن به آن فکر می کنند که خيلی با شخصيت و با دانش جلوه می کنند که چنين نيست. آيا در ايران هم زن ها همين طور فکر می کنند؟ باران - مونترال من در ايران هستم ولی معتقدم دو گروه از افراد فکر ميکنن زندگی در ايران خوبه:۱- اونهايی که مدتهاست از ايران خارج شدن و از زندگی در ايران تصوير درستی ندارن،۲- کسانی که هرگز در کشورهای پيشرفته زندگی نکردن. پدرم هميشه ميگه، گوسفندان به رهبری شير، پيروزند بر شيران به رهبری گوسفند و شيران اين مرز و بوم هم در کشورهای پيشرفته می توانند استعداد هاشونو نشان بدن. انوشه - تهران به عقيده من مهاجرت ايرانيان به کانادا تشابه زيادی به مهاجرت ايرانيان زرتشتی به هند به علت عدم قبول اسلام در زمان حمله اعراب به ايران دارد. در هر دو مورد ايرانيان متخصص و با جسارت عزم به هجرت کردند. در حال حاضر پارسيان هند موقعيت ممتازی در آن کشور دارند و در مورد آينده ايرانيان در کانادا نيز همينطور فکر می کنم. به هر حال با توجه به وضعيت فرهنگی و دينی و حکومتی در ايران ماندن برای نخبگان، در جا زدن و افسرده شدن است. بايد حرکت کرد و جامعه ای متمدن ساخت. در اروپا و آمريکا ايرانيان چنين فرصتی ندارند. مهرداد - تهران مهاجرت از کشور ايران پديده ايست غير قابل انکار در سالهای اخير. بسته به سيستم ارزشگذاری فکری ما برای مسائل مختلف از جمله آزادی بيان، پول، علم و تحقيق، زندگی آرام و يا بسياری ارزش های ديگر، يک مهاجر می تواند خشنود و يا نا خشنود باشد. کسی که در زندگی خود هدف را بر پول دار شدن با حداقل زحمت می گذارد مسلما با مهاجرت تحقق خواسته خود را به تعويق می اندازد. حال آنکه فردی که به دنبال دانش و تحقيق است و يا آزادی بيان را به اندازه حق غذا خوردن خود اساسی می داند از مهاجرت بهره بسياری می برد! ماندانا - مونترال اين مسئله مهمی است که تمامی افرادی که قصد مهاجرت دارند بايد مد نظر داشته باشند. اينکه توقعات و نيازهای افراد با گذشت زمان تغيير ميکند. شما با تحمل سختيهای بسيار به کانادا مهاجرت ميکنيد و چند سال اول را نيز به سختی ميگذرانيد ولی موقعيکه به درصدی از خواسته هايتان ميرسيد متوجه عدم رضايت به دليل تغيير نگرش و اهداف ميشويد. نيازهای قبلی شما رنگ ميبازد و به دنبال اهداف ديگری هستيد. در حاليکه برده سيستم غريبی بوده ايد که حتی ۱۰% زحماتتان را به شما بازنگردانيده است. آزاديهای اجتماعی سرکوب شده شما در وطن قابل انکار نيست ولی چه زمان و به چه قيمتی ميخواهيد به آن برسيد؟ زمانيکه ديگر برای شما جاذبه ای ندارد و رمقی جهت استفاده از آن برای شما باقی نمانده؟ بنده نيز مثل اکثر دوستان مراحل مهاجرت را طی نمودم ولی شايد طولانی بودن پروسه پذيرش نعمتی باشد که سهوا" به ما توسط اداره مهاجرت کانادا اعطاء شده چرا که در اين مدت پس از سفرهای کوتاه مدت کاری که به بسياری از کشورها داشتم اين حقيقت را روشن نمود که "اين خانه قشنگ است ولی خانه من نيست؛ آن خاک فريباست ولی خاک وطن نيست." به هرحال مطمئن باشيد با آن توان و زمان و انرژی که ميخواهيد در کانادا بگذاريد اگر در مملکت خودتان آنرا صرف کنيد ميتوانيد با سفرهای تفريحی روحيه خود را بازسازی نمائيد و از کشورهائی مثل کانادا استفاده نمائيد.... فرزاد - تهران اين عادت ما ايرانيهاست که هميشه بدنبال اسطوره سازی و يک مدينه فاضله باشيم که خود را موظف می کنيم تا برای رسيدن به آمال و آرزوهامان به آنجا برويم، ولی هيچگاه به اين فکر نمی کنيم که چکار کنيم تا محيطی را که الان در آن زندگی می کنيم درست کنيم، من تا بحال خارج کشور نرفته ام ، ولی می توانم شرايط را تصور کنم. من دوستان زيادی دارم که برای درس خواندن به شهرستان می روند و دائماً از مشکلات زندگی در محيط جديدشان می گويند با آنکه آنجا هم ايران است با آداب و سنن ايرانی مگر با کمی تفاوت. حالا شما اين را با مقداری تفاوت تعميم بدهيد به مهاجرت تا خودتان مشکلات را متوجه شويد. ولی کسانی هم هستند که در هر محيطی باشند اول خود را اصلاح می کنند. فرض کنيد حکومت ايران غير دموکراتيک ترين حکومت دنيا باشد ولی مردمش دموکرات باشند ، ولی ما حتی بعضی مواقع نمی توانيم خود را ملزم به رعايت قوانين رانندگی کنيم چه برسد به اصلاح کشور. مسعود م. - تهران اگر ميخواهيد در کانادا موفق شويد بايد زبان انگليسی را در حد عالی بدانيد تحمل سختی کشيدن را برای سه سال داشته باشيد ، از کار کردن هيچ ابايی نداشته باشيد ، گذشته کاری خود را فراموش کنيد ، به آينده نگاه مثبتی داشته باشيد ، به توصيه های اداره مهاجرت عمل نماييد ، انتظار نداشته باشيد همه چيز را دولت کانادا برای شما فراهم نماييد فقط به دنبال يک زندگی بدون دغدغه باشيد که هيچکس به شما نخواهد گفت چه بکنيد و چه نکنيد و برای همه چيز زندگی خودتان تصميم خواهيد گرفت.آنوقت مطمئنا" در کانادا زندگی راحتی خواهيد داشت . مطمئن باشيد از ايران راحت تر زندگی خواهيد کرد. احمد - گوهر دشت من تقريباً نظرات تمامی دوستان را به دقت مطالعه کردم که طيف تقريباً کاملی از نظرات از کاملاً مثبت تا کاملاً منفی را نسبت به پديده مهاجرت شامل می شد. خود من هم در حال حاضر از يکی از دانشگاههای کانادايی پذيرش دارم و عليرغم اينکه امکان ادامه تحصيل در داخل کشور هم برايم فراهم است قصد دارم برای ادامه تحصيل (البته به طور موقت) به کانادا بروم. به عقيده من عامل اصلی ضعف و عقب ماندگی ممالکی مثل ايران در درجه اول "ضعف خودآگاهی و آگاهی" در بين عامه افراد جامعه به خصوص جمعيت جوان جامعه ماست. بدين معنا که عامل اصلی که در اين کشور مانع پيشرفت درخور شان اقتصادی، علمی و زمينه ساز بسياری از انحرافات در بين جوانان است نخست، عدم آگاهی درست و اصولی مردم اين کشور از گذشته تاريخی اين مملکت است و در وهله بعد عدم آشنايی درست و عميق ما با مفاهيم جديد در حيطه علم و تکنولوژی روز است. به عقيده من اين مملکت به جوانان و متخصصان دلسوزی نياز دارد که پس از يادگيری و تحصيل تکنولوژی روز دنيا و از آن مهمتر کسب فرهنگ سخت کوشی و تلاش در ممالک پيشرفته دنيا به کشور خود بازگشته و تمام تلاش خود را وقف بکارگيری و ترويج آموخته های خود در اين مملکت بکنند.... نسلهای بعد از خود نيز باشيم و يادمان باشد اگر مبارزات و تلاشهای بزرگانی چون نيوتون، انيشتين، گاليله و ... نبود هيچ زمان تمدن مدرن غرب در جايگاهی که امروز قرار دارد نبود! ارژنگ - تهران قبل از آمدنم به کانادا فکر می کردم که چه رازی در اقتصاد اين کشور نهفته است که باعث شده جزو يکی از هفت کشور صنعتی جهان باشد. و اين راز بر من معلوم شد... در واقع هيچ رازی نبود به غير از کار کردن بی وقفه و مفيد در طول روز. روزی هشت ساعت کار مفيد. اگر اغراق نباشد حداقل ۵۰ درصد کسانی که از ايران به اينجا می آيند دارای مشاغلی بوده اند که مستلزم کار طاقت فرسای ۸ ساعت مداوم در روز نبوده است ( نمونه های آن لااقل در بين دوستان خودم فراوان است که بنا به اظهار خودشان مديريت فلان شرکت يا بهمان کارخانه را داشته اند و غير از تسلط کامل به بروکراسی اداری و گرفتن وامهای آنچنانی کار ديگری نمی کرده اند) اما حال همين عده تن به هر کاری ميدهند. محض اطلاع، فارغ التحصيل عمران دانشگاه شريف تهران پيتزا دليوری می کند. فارغ التحصيل صنايع دانشگاه علم وصنت تهران فروشنده کلوچه و قهوه است و... معتقدم همين افراد و ميليونها جوان ايرانی ديگر اگر با همين شدت و حدتی که اينجا به کار مشغول می شوند در ايران هم کار کنند شاهد مقصود را به راحتی به آغوش خواهند کشيد. در اين باره شکی به خودتان راه ندهيد. سخنی هم با دوستدران مهاجرت به کانادا، اينجا به مثابه هرمی است که اجازه ورود شما تنها از قاعده هرم می باشد و بعد از آن اجازه صعود به راس هرم را خواهيد داشت. و اين به معنی از صفر شروع کردن است. کسانی که نمی توانند تمام غرور و موقعيت شغلی قبلی خود را کنار گذارده و برای شروع يک زندگی جديد از پايه شروع کنند در اينجا محصولی به غير از ياس، سرخوردگی و نااميدی درو نخواهند کرد. احد - تورنتو آيا ونکوور جز آدميزاد نبود که هيچ صحبتی ازش نکرديد؟ آن هم در حالی که بنا بر برخی آمار، تا ۶۰ هزار ايرانی در آن ساکنند؟ به هر حال ونکوور سومين شهر بزرگ کانادا و بزرگترين شهر در غرب اين کشور است. امير - ونکوور من در سال ۱۹۹۹ به کانادا مهاجرت کردم. ابتدا خيلی تو ذوقم خورد و با افسردگی به ايران برگشتم ولی بعد از چند سال و چند بار سفر مجدد به آنجا الان تصميم گرفته ام که به کانادا برگردم. به نظر من کسی که مهاجرت می کنه بايد به خودش زمان کافی بده و عجله نداشته باشه. فرشيد - تهران برای مهاجرت بايد يک دليل قوی و محکم داشت که به چه علت بايد رنج مهاجرت را قبول کند که بعدا پشيمان هم نشود و بعد هم بايد قبول کرد که هم خود فرد بايد تا حدودی در فرهنگ کشور جديد حل شود و هم قبول کند که فرزندانش کلا دارای فرهنگ کشور جديد شده و ممکن است از گفتن اينکه پدر و مادرش ايرانی هستند ناراحت بشود و اصلا حاضر نشود به ايران بيايد! در هر حال به نظر من بهترين سن مهاجرت قبل از سی سالگی و يا بعد از شصت سالگی است! البته در شرايط فعلی ايران من با مهاجرت کامل مخالف و صرفا درس خواندن و مدتی تجربه زندگی در غرب را به صورت دانشجويی می پسندم. گرچه بنده نيز دنباله رو تعدادی از دوستان و تب مهاجرت به کانادا اقدام و تا مدتی ديگر بايد به آنجا بروم! عادل - تهران من از کسانی بودم که درست بعد از انقلاب برای تحصيل به کانادا آمدم و در اينجا ماندگار شدم. آن زمان نه فروشگاه ايرانی بود و نه کاميونيتی ايرانی. تعداد ايرانی های تورنتو شايد از دو سه هزار نفر هم نمی گذشت که بيشترشان هم ديگر را می شناختند. خود من به همراه تعدادی دوستان يکی از اولين انجمن های ايرانی را در دانشگاه يورک به راه انداختيم. موضوعی که در مورد ايرانی های مقيم تورنتو نظر مرا جلب کرده اين نکته است که در اوايل بخاطر نيازهای خاصی که داريم که شامل نيازهای زبانی، اجتماعی و غيره می شود به دور يکديگر جمع می شويم. ولی اين تجمع تنها تا زمانی ادامه پيدا می کند که احساس کنيم به يکديگر نياز داريم. زمانيکه حس کنيم می توانيم به روی پای خود به ايستيم، نيازهای زبانی و اجتماعی نداشته باشيم و بطور خلاصه جايی برای خودمان در جامعه کانادايی پيدا کنيم، آن زمان است که کم کم روابط مان با هموطنان مان سست می شود. همه رابطه مختص می شود به چند شب نشينی در سال، خريد از فروشگاه های ايرانی و همين. دوستان تازه وارد قدم شان روی چشم. خيلی ها خيال بازگشت به ايران دارند که اين خيال را همه ما داشتيم و داريم. ولی بهتر است به سرما عادت کنند که باحتمال قوی تا آخر عمر را بقول يکی از دوستان وبلاگ نگار در «قطب شمال» به سر خواهند برد. محمد - تورنتو خدمات | قسمت دوم نظرات شما درباره ايرانيان مهاجر در کانادا، مهاجرت به کانادا و برنامه های ما در اين زمينه را در اين جا می بينيد. لطفا تجربه ها و ديدگاه های خود را به خط فارسی و به طور فشرده با ما در ميان بگذاريد: | ايرانيان در کانادا - نظرات شما |
صندوق بینالمللی پول در جدیدترین برآورد خود، پیشبینی میکند که رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۰ میلادی منفی شش درصد، نرخ تورم ۳۴.۲ درصد، و نرخ بیکاری به ۱۶.۳ درصد برسد. بسیاری از دولتها در جهان تلاش میکنند تا از طریق تامین منابع و حمایت از کسبوکارها و بخش خصوصی از پیامدهای جانی و مالی شیوع گسترده کرونا بکاهند. اما دولت ایران به دلیل تنگنای مالی که در آن گرفتار شده، توان کمتری در پشتیبانی از مردم و بخش تولید دارد؛ تنگنای مالی که قبل از شیوع بیماری کووید-۱۹ نیز وجود داشت و حالا تشدید شده است. بیشتر بخوانید: دولت در اثر فشار همین تنگنای مالی تصمیم گرفت در ۲۷ فروردین گذشته سهام شماری از شرکتهای خود را در بورس بفروشد. نمونهی پر سر و صدای آن، سهام هلدینگ شرکت سرمایهگذاری تامین اجتماعی (شستا)، یکی از بزرگترین هلدینگهای اقتصادی ایران است. همزمان، تارنمای دفتر رهبر جمهوری اسلامی ایران، در اقدامی غیر متداول، بخش ویژهی دریافت کمکهای مالی «برای آسیبدیدگان از کرونا» راهاندازی کرده است. این فراخوان کمک، درحالی داده شده که اموال و امکانات تحت اختیار رهبری به عنوان منبعی برای کمک به بحران کرونا مورد توجه قرار گرفته است؛ بهطوریکه با توجه به ساختار غیرانتفاعی و خیریهای اکثر نهادهای اقتصادی زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی، ثروت قابلتوجه این موسسات به کمک تنگنای مالی موجود بیاید. در سال ۲۰۲۰ میلادی ٪۶-رشد اقتصادی ۳۴/۲ ٪تورم ٪۱۶/۳بیکاری بهعنوان نمونه، غلامرضا حیدری، نماینده مجلس شورای اسلامی ایران، در گفتوگو با خبرگزاری کار ایران، ایلنا، بهطور علنی خواستار استفاده از داراییهای نهادهای تحت مدیریت رهبر ایران مانند «بنیاد مستضعفان» برای کمک به مردم در دوران بحران کرونا شد. آقای حیدری خطاب به مشاوران اقتصادی رهبر جمهوری اسلامی ایران هشدار داد که «این را جدی بگیرند که شرایط امروز بحث نظام و حاکمیت است که باید فکری برای آن کرد». دفتر رهبر جمهوری اسلامی تاکنون به ایندست درخواستها، واکنشی نشان نداده است. افت درآمد نفتی در اوج بحران کرونا همزمان افت شدید قیمت نفت نیز مهمترین درآمد ارزی ایران را که پیشتر به دلیل تحریمها به شدت محدود شده بود، محدودتر کرده و به تنگنای مالی دولت افزوده است. بر اساس آمارهایی که شرکت اطلاعات انرژی و ردیابی نفتکشها، کپلر در اختیار بیبیسی فارسی قرار داده، صادرات ایران در ماه مارس گذشته تنها ۱۸۷ هزار بشکه نفت بوده است، یعنی ۹۰ درصد کمتر از مدت مشابه پارسال که این موضوع نتیجه مستقیم تحریمهاست. همزمان، به دلیل کاهش چشمگیر قیمت نفت به دلیل بحران کرونا، درآمد ایران از فروش هر بشکه نفت در ماه مارس یک سوم ماه مشابه سال پیش از آن است. بعد از نفت، مالیات، مهمترین درآمد دولت است که آن نیز تحت تاثیر بحران کرونا قرار گرفته است. دولت میخواهد امسال ۱۹۵ هزار میلیارد تومان از محل دریافت مالیات درآمد کسب کند. اما شیوع ویروس کرونا از اوایل اسفندماه، باعث تعطیلی یا کاهش فعالیت بسیاری از واحدهای اقتصادی شده که میتواند توان بنگاههای تولیدی و تجاری در پرداخت مالیات را کاهش دهد؛ تاجایی که بسیاری از بنگاههای اقتصادی ممکن است بدون بخشودگی مالیاتی امکان ادامه فعالیت نداشته باشند. مجادله سیاسی برای اعطای وام به ایران ایران تنها کشوری نیست که تحت تاثیر شیوع کرونا دچار کسری و کمبود مالی شده است. به همین دلیل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای کمک به کشورهای درگیر این بحران، اعلام آمادگی کردهاند. ایران نیز برای دریافت وام از هر دو نهاد تقاضا کرده، اما هنوز هیچیک از آنها تایید نشدهاند. حالا درخواست ایران برای دریافت وام از این نهادها به ویژه صندوق بینالمللی پول، در یک ماه گذشته به یک موضوع سیاسی تبدیل شده است. ایران میگوید، علاوه بر صندوق بینالمللی پول، از بانک جهانی هم تقاضای ۵۰ میلیون دلار وام کرده است. تا لحظه تنظیم این گزارش نام ایران در فهرستی که این نهاد از کشورهای دریافتکننده کمک منتشر کرده است، بهچشم نمیخورد. پیشتر مورگان اورتگاس، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، به بیبیسی گفته بود که کاخ سفید با پرداخت وام صندوق بینالمللی پول به ایران مخالف است. آیا وام صندوق بینالمللی پول گرهای از بحران کرونا در ایران باز میکند؟ مخالفت آمریکا با پرداخت وام پنج میلیارد دلاری صندوق بینالمللی پول به ایران، همزمان با بحران شیوع کرونا در این کشور، بازتاب رسانهای گستردهای داشته است. این در حالیست که موافقان کاخ سفید معتقدند که مساله اصلی تهران، مخالفت واشنگتن با وام صندوق بینالمللی پول نیست، چون منابع قابل توجه دیگری وجود دارد که ایران میتواند از آنها استفاده کند. حامیان سیاست دولت ترامپ در قبال جمهوری اسلامی میگویند، دولت ایران میخواهد از این موضوع استفاده تبلیغاتی-سیاسی کند. پاتریک کلاسون، مدیر بخش تحقیقات موسسه واشنگتن به بیبیسی گفت بازتاب گسترده مخالفت آمریکا با پرداخت وام صندوق بینالمللی پول، میتواند بازی سیاسی جمهوری اسلامی باشد؛ چون اگر وام تایید شود، می تواند آنرا تحت عنوان یک شکست برای کاخ سفید مطرح کنند. آمریکا با بیشترین سهم مشارکت در حمایت مالی از صندوق، ۱۶/۵۱ درصد حق رای دارد، اما بازهم در عمل نمیتواند یکطرفه تصمیم صندوق برای وام ایران را وتو کند. ایالات متحده آمریکا همواره تاکید کرده است که غذا، دارو و تجهیزات پزشکی شامل تحریم های ایران نمیشود. افزون بر این، وزارت خزانهداری آمریکا زمستان گذشته اعلام کرد که مجوز تجارت کالاهای بشردوستانه با ایران را صادر و ساز و کاری برای نظارت بر آن طراحی کرده است. تاکنون، سوئیس توانسته با استفاده از مجوز خزانهداری آمریکا و از طریق کانال تجاری ایران و سوئیس، دارو به ایران بفروشد. وزارت خزانهداری آمریکا بر تمام مبادلات از طریق این کانال، نظارت دقیق دارد. پس از آن دولت کره جنوبی نیز درباره از سرگیری تجارت کالاهای بشردوستانه با ایران از کانال مورد تایید دولت آمریکا خبر داده است. آلمان نیز اعلام کرده که در نخستین مبادله تجاری با ایران، از طریق ساز و کار مالی اینستکس، محمولهای از اقلام پزشکی از اروپا به ایران صادر شده است. افزون بر این، کشورهای اروپایی و سازمان بهداشت جهانی، از آغاز بحران کرونا تاکنون، چندین محموله کیت آزمایش کووید-۱۹، لباس محافظ و دستگاه تنفس به ایران فرستادهاند. پاتریک کلاسون، مدیر بخش تحقیقات موسسه واشنگتن میگوید، با مجوزی که وزارت خزانهداری آمریکا صادر کرده، ایران به رقمی چندبرابر پنج میلیارد دلار وام صندوق بینالمللی پول، برای خرید دارو و تجهیزات پزشکی دسترسی دارد و به نظر او این موضوع جنجال بر سر وام صندوق بینالمللی پول را پرسشبرانگیز میکند. در مقابل، سینا طوسی، پژوهشگر ارشد شورای ملی ایرانیان آمریکا (نایاک) و از منتقدان سیاست فشار حداکثری آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران میگوید، دسترسی ایران به منابع ارزی این کشور ممکن نیست؛ چرا که بانکهای مرکزی در سراسر جهان از بیم مجازاتهای آمریکا به ایران اجازهی انتقال پول نمیدهند. بهگفتهی آقای طوسی، بانک مرکزی ایران به وام صندوق بینالمللی پول نیاز دارد تا بتواند به واردکنندگان اقلام بشردوستانه، از جمله دارو و تجهیزات پزشکی، ارز مورد نیاز را تخصیص دهد. عبدالناصر همتی، رییسکل بانک مرکزی ایران روز یکشنبه ۳۱ فروردین گفت که این وام می تواند مستقیم از طریق کانال اینستکس یا کانال مالی سوئیس، برای خرید شرکت های دارویی و غذایی استفاده شود. آقای همتی گفت که بانک مرکزی در صورت رفع تمام تحریمها میتواند به ذخایر ارزی خود دسترسی داشته باشد. کاترین باوئر، استاد تحقیقات امنیتی دانشگاه جرج تاون اما معتقد است که بانک مرکزی ایران در حال حاضر میتواند به ۹۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی خود در خارج از این کشور برای خرید دارو و تجهیزات پزشکی مقابله با کرونا دسترسی داشته باشد؛ حتی پولهای بلوکه شده نفت ایران، از زمان لغو معافیتهای نفتی آمریکا. خانم باوئر به بیبیسی گفت، مجوزی که خزانهداری آمریکا صادر کرده قدم مهمی برای تسهیل دسترسی ایران به کالاهای بشردوستانه مانند دارو است. اما او اضافه کرد که نحوه اعلام و اطلاعرسانی درباره درباره این دسترسی از سوی خزانهداری آمریکا بهگونهای بوده است که شرکتها برای تجارت کالای بشردوستانه با ایران همچنان تردید دارند. ابهام درباره مجوز تازه خزانهداری آمریکا باعث شده بود که پیشتر ۲۴ نفر از مقامات پیشین اروپا و آمریکا با انتشار فراخوانی خواستار شفافیت درباره آن شوند. وزارت خزانهداری آمریکا، روز پنجشنبه ۲۸ فروردین، در واکنش به این انتقادها، جزییات بیشتری درباره کالاهای معاف برای تجارت اقلام بشردوستانه مورد نیاز ایران در دوران شیوع کرونا منتشر کرد. انتشار این توضیحات از سوی وزارت خزانهداری آمریکا با استقبال فعالان اقتصادی مواجه شد. کاخ سفید پیشتر نیز در شرایط بحرانی راه را برای دسترسی ایران به منابع مالی باز کرده بود. نمونهی آن در زمان وقوع زلزله بم در سال ۱۳۸۲ است که دولت جرج دبلیو بوش محدودیت را برای ارسال پول از طریق سازمانهای مردمنهاد به ایران برداشت. در آن زمان، آمریکا کمکهایی برای زلزله زدگان بم ارسال کرد که به گمانهزنیهایی درباره احتمال بهبود روابط دو کشور منجر شد. اما آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در واکنش به این گمانهزنیها گفت که «مسوولان مجبور بودند کمک آمریکا را دریافت کنند» و این موضوع بر روابط دو کشور تاثیری نخواهد داشت. افزون بر معافیتهای آمریکا برای تجارت اقلام بشردوستانه در دوران شیوع ویروس کرونا، ایران یک موجودی نیز در صندوق بینالمللی پول دارد که براساس قوانین این نهاد، قابل دسترسی است. پاتریک کلاسون میگوید ایران میتوانسته در تمام بحرانهای اخیر از جمله شیوع ویروس کرونا بدون هیچ محدودیتی به این موجودی دسترسی داشته باشد. ایران ۷۰۰ میلیون دلار بهعنوان «ترانش ذخیره» (Reserve Tranche) و بیش از ۲ میلیارد دلار حق برداشت ویژه در حساب خود در صندوق بینالمللی دارد که میتواند آنها را برای کمک به بحران کرونا بدون محدودیت برداشت کند؛ البته ساز و کار انتقال این پول به ایران هنوز مبهم است. «ترانش ذخيره» بخشی از ذخایر خارجی اعضای صندوق بینالمللی پول است که نزد اين نهاد به سپرده گذاشته میشود و قابل برداشت است. ترانش ذخيره هر کشور معادل سهميهی کشور در صندوق بینالمللی پول منهای ميزان پول ملی نگهداری شده آن است. در حالی که مجادله بر سر درخواست ایران برای دریافت وام از صندوق بینالمللی پول داغ شده، دیوان محاسبات ایران گزارش تفریغ بودجه سال ۱۳۹۷ را منتشر کرده که براساس آن ۴.۸ میلیارد دلار از منابع دولت ناپدید شده است. مبلغ گمشده که تقریبا معادل وام مورد درخواست ایران است این بحث را در فضای مجازی به راه انداخته است که دولت ایران میخواهد از فرصتی که بحران کرونا به وجود آورده استفاده کند و منابع گمشده را جایگزین کند. بیبیسی امکان راستیآزمایی این موضوع را ندارد اما روشن است که اعلام این موضوع از مجاری رسمی جمهوری اسلامی به ابهامات پیرامون درخواست وام خارجی از سوی ایران افزوده است. | رکود، تعطیلی بنگاههای اقتصادی، تورم، بیکاری و بحران نظام بانکی، تنها چند نمونه از چالشهای اقتصاد ایران هستند که ویروس کرونا اهمیت آنها را نمایانتر و مشکلات ناشی از آنها را برجستهتر کرده است. | کرونا و تنگنای مالی؛ آیا ایران به وام صندوق بینالمللی پول نیاز دارد؟ |
صادق خرازی: باید به خاطر رئیسجمهور اجارهای توبه کنیم و بپذیریم که اشتباه کردیم از هر طرف که نگاه کنی، این نظرات نقد عملکرد حسن روحانی و دولتش، به عنوان یک معیار برای ویژگی رئیس جمهور بعدی است و گروهها تلاش میکنند نسبت معناداری با این دولت داشتهباشند تا بتوانند رئیس جمهور پیشنهادی خودشان را به اصطلاح به مردم بفروشند. رئیس جمهور اجارهای یا اجازهای از انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ که اصلاحطلبان با میانهروها بر سر "کلید" آقای روحانی، به توافق رسیدند، عملکرد حسن روحانی هم به پای آنها نوشته میشود. منتقدان حسن روحانی در بین گروههای اصلاحطلب کم نیست. حزب ندای ایرانیان که در سال ۹۳ با مجوز وزارت کشور به عنوان حزب سیاسی تشکیل شده و اعضایش از ستاد ملی جوانان اصلاحطلب و شماری مشاوران محمد خاتمی (رئیس جمهور پیشین) تشکیل شده، یکی از همین گروههای منتقد دولت است. این حزب در بین احزاب و گروههای این طیف، از نفوذ بالایی برخوردار نیست و مشی صادق خرازی با مذاق بسیاری از اصلاحطلبان خوش نمیآید و معمولا با استقبال رسانههای اصولگرا روبرو میشود. او در مجمع عمومی حزب به عنوان دبیرکل حزب گفته معتقد است در نتیجه تشخیص غلط و اشتباه، اوضاع کشور به این حال و روز افتاده: "باید به خاطر رئیسجمهور اجارهای (حسن روحانی) توبه کنیم و بپذیریم که اشتباه کردیم". او میگوید مشکل کشور این است که کسی مثل ماهاتیر محمد، نخستوزیر مالزی ندارد؛ کشوری که مردمش روی درخت میخوابیدند اما اکنون شرایط مالزی نسبت به ایران قابل مقایسه نیست. در وبسایت حزب ندای ایرانیان چند سخنرانی و مصاحبه از اعضای حزب به چشم میخورد که همگی تاکید دارند صادق خرازی گزینه این حزب برای انتخابات ریاست جمهوری است. آقای خرازی پس از انتخابات جنجالی سال ۸۸ فاصله معناداری با اصلاحطلبان و معترضان به نتیجه انتخابات گرفت. محمدرضا عارف (نماینه سابق مجلس) در همین مجمع حزب ندای ایرانیان از سخنان آقای خرازی انتقاد کرد و گفت "متاسفانه رفتار برخی اصلاح طلبان و برخی فرصت طلبان که لباس اصلاح طلبی می پوشند موجب وارد شدن ضربههایی به جریان اصلاح طلبی شده است. مطرح کردن کاندیدای اجاره ای توهین به جریان اصلاحات است چراکه ما نیروهای کارآمدی در جریان اصلاح طلب داریم". در میان اصلاحطلبان کسان دیگری هستند که معتقدند آنها "چوب" عملکرد آقای روحانی را می خورند و کسانی هم هستد که "چشم خطاپوش" به عملکرد حسن روحانی دارند و می گویند او حق داشته کابینهاش را به اختیار خودش ببندد و نیازی نبوده که از ما "اجازه" و استعلام بگیرد. محمد خاتمی به عنوان رهبر جریان اصلاحات نقش مهی در پیروزی حسن روحانی در انتخابات دو دوره گذشتهداشت اصلاحطلبان در میانه ائتلاف و استقلال طیفهای اصلاحطلبان حدود ۳۰ حزب، گروه و سازمان را شامل میشود، به نظر بیشتر آنها به یک اجماع رسیدهاند که در انتخابات پیش رو با گروههایی مثل میانهروها ائتلاف نکنند و برسر یک "اصلاحطلب شناسنامهدار" به توافق برسند. در بین این احزاب البته حزب کارگزاران سازندگی رویه دیگری دارد و معتقد است نباید میدان را خالی کنند و برای رقابت باید وارد کارزار انتخابات شوند و در صورت لزوم میتوان با اصولگرایان معتدلی مثل علی لاریجانی (رنیس سابق مجلس) هم به توافق رسید. رقابتی بودن یا نبودن انتخابات برای اصلاحطلبان حالا یک اصل مهم است. اکثر این گروه براین باورند که اگر نامزد مورد نظرشان از سد شورای نگهبان هم عبور کند، با سد بزرگتری به نام افکار عمومی برخورد میکند و میزان اقبالشان با توجه به نارضایتی از عملکرد اصلاحطلبان، شخص حسن روحانی و عصبانیت از دست حکومت کم است. حتی کسانی مثل محمد خاتمی معتقدند با درخواست کسانی همچون او، مردم به پای صندوق رای نمیآیند. البته کسانی مثل محسن رهامی، فعال سیاسی، معتقد است جریان اصلاحات یکی از مهمترین ارکانش یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی را از دست داده اما محمد خاتمی از لحاظ موقعیتی که در مجموعه جریان اصلاحات و در واقع چپ کشور دارد کماکان تاثیرگذاری خود را در این مجموعه دارد. به نظر میرسد جریان اصلاحطلبان با وجود اینکه بخشی از آنها، از همین حالا شکست را پذیرفتهاند، اگر نامزدی در انتخابات داشته یا نداشته باشند به هرحال در انتخابات شرکت میکنند و با وجود تجربه ناموفقی که در ائتلاف با میانهروها داشتهاند، این احتمال همچنان وجود دارد که برای حفظ "حداقل"ها دوباره رو به ائتلاف بیاورند. شورای ائتلاف نیرویهای انقلاب اسلامی از چند گروه اصولگرا تشکیل شده است اصولگرایان و افق پیروزی در ۱۴۰۰ جریان و گروههای اصولگرا تقریبا بر این باورند که برنده قطعی انتخابات ریاست جمهوری سال آینده هستند فقط آنچه باقیمانده انتخاب یک رئیس جمهور مطلوب و معقول است. دو روز پیش روسا و دبیران استانهای شورای ائتلاف نیروهای انقلاباسلامی که به عنوان مجموعهای از گروهها و احزاب اصولگرا شناخته میشوند دور هم جمع شدند. محسن مجتهدشبستری عضو جامعه روحانیت و مجلس خبرگان رهبری در این جمع میگوید "همه باید تلاش کنیم فردی انتخاب شود که علاوه بر کارآمدی و شایستگیهای مدیریتی، ولایتمدار باشد. مهم این است که خواست و مطالبه به حق مردم و رهنمودهای رهبر انقلاب اجرایی شود". محسن رضایی هم در همین جمع گفت: "بالاخره یک نفر از بچههای انقلاب، دولت آینده را در دست میگیرد... به یک «وحدت کبیر» نیاز داریم که بعد از انتخابات باید صورت گیرد و همه نیروها باید پای کار بیایند". او چند روز پیش از برنامه اقتصادی خود به نام "انتظار " برای تحول در اقتصاد ایران رونمایی کرد. آقای رضایی به صراحت نگفته که نامزد انتخابات ریاست جمهوری میشود اما احتمالا او هم یکی از نامزدهایی این طیف باشد. گفته میشود شمار نامزدهای اصولگریان زیاد است و با لیست بلندبالایی میخواهند شانس خودشان را برای ریاست جمهوری آینده امتحان کنند. در بین نامزدها، اسامی کسانی مثل محمود احمدینژاد (رئیس حمهور پیشین)، محمدباقر قالیباف (رئیس کنونی مجلس)، پرویز فتاح (رئیس بنیاد مستضعفان)، سعید جلیلی (نماینده رهبر در شورای عالی امنیت ملی)، ابراهیم رئیسی (رئیس قوه قضاییه) و شماری از افراد نظامی مانند حسین دهقان، وزیر پیشین دفاع، سعید محمد، فرمانده قرارگاه اقتصادی خاتمالانبیا، علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و رستم قاسمی، وزیر سابق نفت، به چشم میخورد؛ اما از آنجایی که که چند بار آیتالله علی خامنهای گفته علاقهمند است "دولت جوان انقلابی" سرکار بیاید، باید منتظر ماند تا شورای ائتلاف نیروهای انقلاب، نام کدام یک از داوطلبان را به عنوان نامزد نهایی معرفی میکند و این هم به شرطی است که همه گروههای اصولگرا از این اظهارات حرفشنویی داشتهباشند. فعلا بازار حرف و حدیث درباب رئیس جمهور آینده گرم است و هر دو طرف ماجرا صحبتهای مختلفی میکنند از رئیس جمهور اجارهای گرفته تا اجازهای، نظامی، مستقل، ولایتمدار و جوان انقلابی. در این میان هرچه به انتخابات نزدیکترشویم نظرها عیانتر میشود و تصویر روشنتری از رئیس جمهور انتخابات ۱۴۰۰ خواهیم داشت. انتخاباتی که با توجه به اقبال فعلی افکار عمومی معلوم نیست چقدر شور در آن باشد. | "ویژگی رئیس جمهور آینده ایران" یک بحث جدی بین تمام گروهها و احزاب سیاسی است. از آیتالله خامنهای، رهبر ایران، که مایل است یک "دولت جوان انقلابی" روی کار بیاید تا محسن رضایی (دبیر تشخیص مصلحت نظام) که از ضرورت "وحدت کبیر" با حضور تمام نیروهای انقلابی و شکلگیری یک دولت با محوریت "بچههای انقلاب" سخن گفت؛ و در سوی دیگر جریانهای سیاسی، در بین اصلاحطلبان، صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان، که در مخالفت با روی کار آمدن"رئیس جمهور اجارهای" سخنرانی کرد. | رئیسجمهور ۱۴۰۰؛ 'اجارهای، اجازهای، نظامی یا جوان انقلابی؟' |
یک هفته پیش ارتش ترکیه دومین قدرت ناتو به همراه هزاران شبه نظامی اسلامگرای سوری از هوا و زمین به این منطقه حمله کردند. در شب حمله در مساجد ترکیه "اذان فتح" سرداده شد. شبه نظامیان "الله اکبر" گویان به مواضع کردها حمله کردند. ترکیه نیروهای کرد سوریه را بخشی از پ ک ک و سازمانی "تروریستی" می خواند. در نتیجه آنان را خطری برای امنیت ملی خود می داند. و بارها گفته به هر قیمتی که شده آنان را نابود خواهد کرد، حتی به قیمت از دادن متحدانش در ناتو. حمله ترکیه پس از تصمیم ناگهانی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، برای خروج سربازان آمریکایی از مناطق مرزی با ترکیه امکان پذیر شد. اما این حملات افکار عمومی جهان را با کردها همراه کرد. در حال حاضر در شهر سری کانی (راسالعین) جنگ شدید و تن و به تن بین کردها و ارتش ترکیه و متحدانش در جریان است. هر روز که از جنگ میگذرد مخالفت علیه ترکیه بیشتر میشود. کردها برای متوقف کردن پیشروی ارتش ترکیه، با میانجیگری روسیه، با بشار اسد توافق کردند که ارتش این کشور به برخی از شهرهای مرزی با ترکیه بر گردند. اما علی رغم "پشت کردن" دونالد ترامپ به کردها در میدان نبرد، افکار عمومی جهان با آنها بوده است. اتحادیه اروپا و اتحادیه عرب حمله ترکیه به سوریه را محکوم کردند. دیشب مجلس نمایندگان آمریکا با اکثریت آرای نمایندگان احزاب جمهوریخواه و دمکرات با خروح نیروهای آمریکایی مخالفت کردند. این طرح با ۳۵۴ رای موافق و ۶۰ رای مخالف به تصویب رسید. چاک شومر رهبر سناتورهای مکراتها از رئیس مجلس سنا خواست این طرح را در این مجلس به رای بگذارد. سناتورهای با نفوذ جمهوریخواه از جمله میچ رامنی، مارک روبیو و لندزی گراهام که از حامیان دونالد ترامپ بود این تصمیم دونالد را "اشتباه فاحش" خوانده و خواهان توقف خروج نیروهای آمریکایی از سوریه شده اند و حمایت از کردها در مقابل حملات ترکیه. این موقعیت دونالد ترامپ را حتی در میان جمهوریخواهان تضعیف کرده و او به شدت زیر فشار است. لیندزی گراهام سناتور با نفوذ و متحد دونالد ترامپ از ارائه طرحی مشتر با سناتورهای دموکرات برای وضع تحریمهای سنگین علیه ترکیه سخن گفت. او گفت این تحریمها مشابه تحریمهای ایران خواهند بود. در حالی که بسیاری از کردها از ناامیدی حرف می زنند برخی دیگر حمله ترکیه به کردها را فرصتی برای جهانی شدن می دانند. بیش از ۱۰ هزار قربانی در جنگ با داعش باعث شده کردها طرفدارانی قدرتمند در اروپا و آمریکا پیدا کنند. کردها که در سه سال گذشته به همراه نیروهای ویژه ائتلاف به رهبری آمریکا توانستند داعش را شکست دهند، ناگهان خود را در مقابل دومین ارتش قدرتمند ناتو دیدند. بسیار ی از فعالان کرد رهبرانشان را نقد میکنند که چرا به آمریکا اعتماد کردند و حالا از ارتش بشار اسد برای بازگشت به مناطق تحت کنترلشان دعوت کردهاند. مظلوم کوبانی، فرمانده نیروهای کرد سوریه، می گوید هیچ راهی نداشته اند. در سال ۲۰۱۴ نیروهای داعش حمله وسیعی به کردها کردند. دولت ترکیه مرزهایش را به روی آنها بست. "ما بین مردن به دست داعش یا همکاری با ائتلاف به رهبری آمریکا روبرو بودیم، آخری را انتخاب کردیم. حالا هم بین نسل کشی مردم به دست ترکیه و زندگی با بشار اسد، زندگی را برای ملتمان انتخاب کردیم" اینها را مظلوم کوبانی گفت. بسیاری از کردهای ایران، عراق و ترکیه امیدوار بودند این آزمون در روژاوا موفق شود و شاید مدلی برای کردهای سایر مناطق باشد. وقتی که خبر حمله ترکیه منتشر شد، با نگرانی به فضای مجازی پناه آوردند تا خبری از روژآوا به دست آورند. بسیاری از کردها در شهرهای مختلف ایران و عراق و ترکیه و همچنین در کشورهای اروپایی به خیابانها آمده و به حمایت از روژاوا راهپیمایی کردند . در تماسی تلفنی با آراس ورمیهای یکی از فرماندهان نیروهای دمکراتیک سوریه در قامیشلو در باره پایان آزمون روژاوا پرسیدم؟ او گفت که "آنها حدود یازده هزار کشته و هزاران معلول برای جنگ با داعش دادند اما الان تنها مانده اند." از او پرسیدم آیا در مقابل دختران و پسران جوانی که جان دادند احساس مسئولیت نمی کند؟ او بدون مکث گفت "نه" و ادامه داد، "ما یکی از خطرناکترین و وحشی ترین گروه تندرو اسلامی جهان را مهار کردیم. تاریخی ساختیم و در نسلهای آینده این حماسه تکرار خواهد شد. جنگ ما تنها برای کردها نبود، به نمایندگی انسانیت با داعش جنگیدیم. تاریخ ما و دونالد ترامپ را قضاوت خواهد کرد. وجدان ما راحت است". در چند سال گذشته چند بار برای پوشش تحولات این منطقه به "روژاوا" رفتم. اولین بار هفت سال پیش مخفیانه با تیمی از همکاران بی بی سی برای پوشش مناطق کردنشین سوریه به شمال این کشور رفتم. پس از بهارعربی در این کشور برخی از شهرهای این کشور به کنترل نیروهای کرد در آمده بود. اما هنوز نیروهای ارتش سوریه در مناطقی از شهرهای این منطقه باقی مانده بودند. عکس های غبار گرفته بشار اسد هنوز بر سر برخی از نهادهای امنیتی و نظامی این منطقه دیده می شد. در آن زمان این منطقه هنوز رسما "روژاوا"، که در کردی به معنی "کردستان غربی" است، خوانده نمی شد. یگانهای مدافع خلق "ی پ گ" در این منطقه حضور داشتند. یک نوع توافق نانوشته بین آنها و نیروهای بشار اسد بود. در آن هنگام از یکی از فرماندهان ی پ گ پرسیدم چگونه با ارتش سوریه که دشمن دیرینه شماست درگیر نمی شوید، در پاسخ گفت، " کشتن یک سرباز عرب که احتمالا هم از یک خانواده کم درآمد مجبور شده به اینجا بیاید مشکل ما را حل نمی کند. تا جایی که بتوانیم از درگیری خودداری می کنیم". این چیزی بود که در هفت سال گذشته رخ داده. نیروهای بشار اسد و کردها به جزء چند مورد از درگیری با هم پرهیز کردند. حدود یک سوم نیروهای حزب کارگران کردستان "پ ک ک " از کردهای سوریه بودند. هنگامی که در سال ۲۰۱۴ جنگ با داعش شروع شد بسیاری از این افراد با تجربه به سوریه بازگشتند و هزاران زن و مرد را سازماندهی و آموزش دادند. حمله داعش به کردهای ایزدی عراق و به دنبال آن محاصره کوبانی در شمال سوریه نام یگانهای مدافع خلق "ی پ گ" و یگانهای مدافع زنان "ی پ ژ" را جهانی کرد. در اوت ۲۰۱۴ نیروهای "ی پ گ" و "پ ک ک "در جنگی خونین مسیری را از قلب مناطق تحت کنترل داعش در سوریه به کوهستان محاصره شده سنجار باز کردند. برای اولین بار به تیم بی بی سی اجازه داده شد به همراه آنها به کوهستان برویم. ما شاهد بودیم آنها هزاران ایزدی را که روزها بود بدون آب و غذا در کوهستان گیر کرده بودند، با کامیون به مناطق کردنشین سوریه بردند و از آنجا به کردستان عراق بازگرداندند. این توجه نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا را به آنان جذب کرد، افرادی منظم و با انگیزه برای مقابله با داعش. در سال ۲۰۱۴ داعش در سوریه و عراق در حملات برق آسا ده ها شهر کوچک و بزرگ را تصرف کرد. "شریعت اسلامی" را پیاده کرد و رقه را پایتخت خودخوانده خلافت اسلامی خواند. اما در ۱۳۰ کیلومتری رقه در شهری کوچک "حماسه ای تاریخی" در مقابل دوربینهای شبکه های جهانی رقم خورد. نیروهای کرد در کوبانی برای ماهها مقابل داعش مقاومت کردند. در یک سو ترکیه مرزهایش را به روی کوبانی بسته بود و در سه طرف داعش آنها را محاصره کرده بود. مقاومت کردها افکار عمومی جهانیان را با خود همراه کرد و بالاخره باراک اوبا رئیس جمهور وقت آمریکا تصمیم گرفت از هوا آنان را حمایت کند. این حمایت به پیروزی کردها و شکست محاصره کوبانی انجامید. نقطه عطفی برای اسطوره شکست ناپذیری داعش مبدل شد. پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، علی رغم مخالفت ترکیه ائتلاف به رهبری آمریکا صدها نیروی ویژه به این منطقه فرستاد. برای کاستن از حساسیت ترکیه "ی پ گ" نام خود را به نیروهای دموکراتیک سوریه "اس دی اف" تغییر دادند. آمریکا کردها و عربها را در کنار هم آموزش و تسلیح کرد و به آنان پوشش هوایی داد. در عرض دو سال نیروهای دمکراتیک سوریه که اکثر کرد بودند توانستند داعش را در همه عملیاتها شکست دهند، از رقه تا باغوز در دیرالزور. سیستم حکومتی "روژاوا" شورایی است. یک زن و یک مرد رهبری مشترک هر نهاد مدنی و امنیتی را به عهده داشتند. زنان نیمی از جامعه محسوب میشدند و مادر و مدیر هم بودند. برای اثبات نقش زنان کافی بود سری به گورستانهای منطقه زد. جایی که بیش از ۱۱ هزار نفر در جنگ با داعش کشته شده اند؛ در میان قربانیان جنگ عکس هزاران زن بر سنگ قبرها دیده می شد. در "روژاوا" چند همسری و ازدواج اجباری دختران در این جامعه به شدت سنتی و اسلامی ممنوع شد. متخلفان زندانی و جریمه می شوند. اما بسیاری از مخالفان رقیبان کرد "روژاوا" این آزمون را استالینی و ایدولوژیک می خوانند که تحمل دیگر احزاب را نداشت. انها بارها "روژاوا" را متهم کردند که اجازه فعالیت به احزاب آنها نمی دهد و اعضای آنها را بازداشت کرده اند. مناطق تحت کنترل کردها در شمال سوریه یکی از امن ترین مناطق درسوریه بود. جایی که اعراب، مسیحیان و کردها دوشادوش هم با داعش میجنگیدند. دریکی از سفرهایمان به روژاوا یکی از سربازان در ایست بازرسی صلیبی به گردن داشت. همکار بریتانیایی با تعجب از او پرسید آیا او مسیحی است؟ سرباز پاسخ داد که در این پایگاه کرد، عرب و مسیحی همه کنار هم هستند. پس از شکست داعش نیروهای دمکراتیک سوریه به قدرتمند ترین شبه نظامیان این کشور مبدل شدند. اما ارتشی بدون نیروی هوایی و سلاحهای سنگین پیشرفته. هنگامی که آمریکا آنان را تنها گذاشت و ترکیه حمله کرد، آنان مجبور شدند با میانجیگری روسیه با بشار اسد دشمن دیرینه خود معامله کنند. هنوز از جزئیات توافق بشار اسد با کردها چیزی منتشر نشده است. اما هر دو توافق کرده اند نیروهای ارتش سوریه به مناطق مرزی با ترکیه بر گردند. برخی این معامله را پایان آزمون "روژاوا" می خوانند و بازگشت "مشت آهنی" بشار اسد. آزمونی که بسیار از کردهای ایران، عراق و ترکیه به آن چشم امید دوخته بودند. اما آزاد هوراز یکی از فرماندهان کرد ایرانی می گوید آزمون روژآوا نخواهد مرد، " در آینده در کشورهای منطقه در میان ملتهای تکثیر خواهد شد، چونکه تنها راه همزیستی اقوام و مذاهب گوناگون در کنار هم است." | کردها مناطق کردنشین تحت کنترل خود در شمال سوریه را "روژاوا" یا "روژآوا" (به کردی یعنی غرب کردستان) میخوانند. آنان "روژاوا" را آزمونی برای همزیستی اقوام و مذاهب گوناگون در این گوشه جنگ زده خاورمیانه میخوانند. اما هستند کسانی که این آزمون را فاجعهای انسانی میدانند که بر اثر آن هزاران انسان کشته شد و نهایتا با بازگشت ارتش سوریه به نقطه اول برگشتند. | 'روژاوا'، داستان کردهای سوریه؛ تاریخساز میشوند و یا فراموش خواهند شد؟ |
به گفته مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی غنی سازی در ایران همچنان ادامه داشته است آقای آمانو این سخنان را در شرایطی در شورای روابط خارجی آمریکا بیان کرده است که گروه ۱+۵ برای دور تازه گفت و گوهای هسته ای با ایران آماده می شود. اعضای این گروه که از پنج عضو دائمی شورای امنیت و آلمان تشکیل شده است، در سال جاری میلادی سه بار با ایران گفت و گو کردهاند ولی هیچ موفقیتی برای پایان دادن به تنش ها بر سر برنامه اتمی این کشور نداشته اند. مهرنوش پورضیایی که در نشست شورای روابط خارجی آمریکا حضور داشت، با آقای آمانو صحبت کرده و این گزارش را از واشنگتن فرستاده است. این گزارش در برنامه کلیک چشم انداز بامدادی رادیو بی بی سی پخش شده است. | یوکیو آمانو، مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی گفته است که توافق احتمالی ایران و گروه ۵ به علاوه یک درباره گفتگوهای آتی، به معنی این نیست که ایران می تواند پرسش های مربوط به فعالیت های اتمی گذشته اش را بی پاسخ بگذارد. | آمانو: توافق احتمالی ایران و ۱+۵ ربطی به پاسخگویی ایران به آژانس ندارد |
در برنامۀ پنجشنبه ها با شنونده ها علاوه بر پخش آهنگ های درخواستی شما، یک رشته موضوعات اجتماعی - فرهنگی را با شما مورد بحث قرار خواهیم داد و نظریات و پیشنهادات شما را در بارۀ موضوع مشخص هفته جویا خواهیم شد. اين برنامه، روزهای پنجشنبه از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۰:۳۰ قبل از ظهر به وقت گرينويچ پخش می شود. خدمات | در برنامه پنجشنبه ها با شنونده ها، سيما شادان به تلفن های مستقيم شـما به استوديوی بی بی سی پاسخ می گويد و آهنگ های دلخواه شما را پخش می کند. | آرشيف برنامه هاى پنجشنبه ها با شنونده ها |
آقای پورمحمدی که در جمع خبرنگاران سخن می گفت تأکید کرد که این نتایج بستگی به آن دارد که شورای نگهبان تأیید کند که در انتخابات میاندوره ای تخلفی رخ نداده و همه آرایی را که به صندوق ریخته شده را صحیح تشخیص دهد. پس از برگزاری دور نخست انتخابات در چهاردهم مارس (24 اسفند) گذشته، شورای نگهبان تشخیص داد که در برگزاری انتخابات در حوزه انتخابیه زابل تخلف رخ داده و صندوقهای رأی در این حوزه را باطل اعلام کرد که در نتیجه تعیین نمایندگان این حوزه انتحابیه همراه با حوزه های دیگری که نامزدها در آن اکثریت آرای لازم (یک چهارم آرا) را کسب نکرده بودند به دور دوم انتخابات کشیده شد. نتایج انتخابات در سه حوزه ورزقان در استان آذربایجان شرقی، چابهار در استان سیستان و بلوچستان و دشتستان در استان بوشهر نیز باطل اعلام شده اما در انتخابات میاندوره ای برای تعیین تکلیف کرسیهای خالی مانده این حوزه ها در مجلس رأی گیری انجام نشده و به نظر می رسد زمان دیگری برای انتخابات مجدد در این حوزه ها اعلام شود. در حوزه انتخابیه تهران که تعیین تکلیف یازده کرسی از کرسیهای سی گانه آن در مجلس به دور دوم انتخابات واگذار شد، اصلاح طلبان تنها توانسته اند یک کرسی به دست آورند و بدین ترتیب، علیرضا محجوب تنها نماینده اصلاح طلب تهران در هشتمین مجلس شورای اسلامی بود. در دور هفتم مجلس، علاوه بر علیرضا محجوب، سهیلا جلودارزاده نیز در میان نمایندگان تهران به جناح اصلاح طلب تعلق داشت، آقای محجوب و خانم جلودارزاده مورد حمایت خانه کارگرند که تشکل صنفی رسمی کارگری در ایران به شمار می رود. دور دوم انتخابات روز جمعه 25 آوریل (ششم اردیبهشت) برای انتخاب 81 نماینده باقیمانده مجلس برگزار شد. حدود بیست و یک میلیون نفر، از جمله کسانی که در روز ششم اردیبهشت سال 1369 و قبل از آن متولد شده اند، واجد شرایط رأی دادن در این مرحله از انتخابات بودند. به گفته مصطفی پورمحمدی، بیش از ٢٦ درصد واجدان شرایط، یعنی حدود پنج و نیم میلیون نفر در دور دوم انتخابات مجلس هشتم شرکت کرده اند ٤٨ و سه دهم درصد آن را زنان تشکیل می داده اند، جوانان بین هیجده تا 33 ساله نیز چهل و هفتادویک دهم درصد رأی دهندگان را تشکیل می داده اند. آقای پورمحمدی شمار واجدان شرایط رأی در تهران را پنج میلیون و دویست هزار نفر اعلام و آمار مشارکت تهرانیها در دور دوم انتخابات را 725 هزار عنوان کرده، در حالی که به گفته وی در دور نخست انتخابات در تهران نزدیک به دو میلیون نفر رأی خود را به صندوقها انداخته بودند. خدمات | مصطفی پورمحمدی وزیرکشور برکنار شده ایران که مسئولیت برگزاری انتخابات میاندوره ای مجلس شورای اسلامی را همچنان به عهده دارد اعلام کرد که با مشخص شدن نتایج دور دوم انتخابات، بیش از ۶۹درصد از ۲۸۷کرسی مجلس (198 کرسی) از آن اصولگرایان شده، شانزده و ۳۸ دهم درصد (47 کرسی) به اصلاح طلبان تعلق یافته و نمایندگان مستقل که به جناحهای سیاسی وابستگی ندارند نیز چهارده و ۲۹صدم درصد کرسیها (41 کرسی) را به دست آورده اند. | پیروزی اصولگرایان در دور دوم انتخابات مجلس ایران |
دولتهایی که وارد این پیمان شده اند، در متن پیمان به عنوان "همپیمانان" نامیده خواهند شد. با در نظر گرفتن انهدام و ویرانی که در صورت بروز جنگ هسته ای دامنگیر نوع بشر خواهد شد و به تبع آن، لزوم به کارگیری حداکثر تلاش برای جلوگیری از خطر وقوع چنین جنگهایی و برای اتخاذ تمهیدات لازم برای تامین امنیت مردم، با اعتقاد به این که گسترش تسليحات هسته ای، خطر جنگ هسته ای را به طور جدی افزایش خواهد داد، در مطابقت با مفاد قطعنامه های مجمع عمومی سازمان ملل متحد که خواستار حصول توافقی برای جلوگیری از اشاعه بیشتر سلاح های هسته ای شده است، در ابراز تعهد خود برای همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی جهت اعمال تدابیر حفاظتی این آژانس در خصوص فعالیت های هسته ای صلح آمیز، در اعلام حمایت خود از انجام تحقیقات، توسعه بخشیدن و تلاش های دیگر در جهت اجرای موثر اصل تدابیر حفاظتی با استفاده از تجهیزات و سایر راهکارها در خصوص انتقال مواد اصلی و مواد مخصوص شکاف پذیر در چارچوب تدابیر حفاظتی مقرر شده توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی، در تایید این اصل که منافع استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای، از جمله فرآورده های جانبی که ممکن است توسط دولتهای دارای تسليحات هسته ای از طریق توسعه ابزارهای انفجار هسته ای به دست آید، باید به منظور بهره برداری در مقاصد صلح آمیز در اختیار تمام همپیمانان – اعم از دولتهای دارای تسليحات هسته ای یا فاقد تسليحات هسته ای - قرار گیرد، با ایمان به این که در عملی کردن این اصل، تمام همپیمانان حق دارند به منظور حصول پیشرفت در استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی، در تبادل اطلاعات به حداکثر نحو ممکن مشارکت داشته باشند و به تنهایی یا با همکاری سایر دولت ها در این زمینه تلاش کنند، در ابراز نیات خود جهت توقف مسابقه تسليحات هسته ای در نزدیکترین زمان ممکن و برای اتخاذ تمهیدات موثر جهت خلع سلاح هسته ای، در تشویق کلیه کشورها به همکاری جهت دستیابی به این هدف، در تاکید مجدد بر عزم دولتهای امضاکننده پیمان 1963 در مقدمه آن پیمان، مبنی بر ممنوع ساختن آزمایش تسليحات هسته ای در جو، در خارج از جو زمین و زیر آبها و برای ادامه توقف هرگونه انفجارهای آزمایشی تسليحات هسته ای در تمام زمان ها و ادامه مذاکرات لازم برای رسیدن به این هدف، به منظور ادامه فروکاستن از تنشهای بین المللی و تقویت اعتماد متقابل بین دولت ها جهت تسهیل در توقف ساخت تسليحات هسته ای، نابودی کلیه ذخیره های موجود، حذف تسليحات هسته ای و ابزارهای استفاده از آن از زرادخانه های ملی و به منظور مدون ساختن این مقاصد در قالب یک پیمان جهت خلع سلاح کامل و عام تحت نظارت موثر و دقیق بین المللی، با یادآوری اینکه، براساس منشور ملل متحد، دولت ها باید در روابط بین المللی خود از تهدید یا استفاده از زور، یا اعمال هر روش دیگری که با اهداف ملل متحد در تعارض باشد، علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی دیگر دولت ها احتراز ورزند، و اینکه تثبیت و تداوم صلح و امنيت بین المللی و با به حداقل رسیدن سوق منابع انسانی و اقتصادی جهان به سوی مسلح شدن میسر می شود، توافق می کنند که: ماده Iهر دولت دارای تسليحات هسته ای، در این پیمان متعهد می شود از انتقال هرگونه سلاح های هسته ای یا دیگر ابزارهای انفجار هسته ای یا دادن کنترل مستقیم یا غیر مستقیم سلاح ها یا ابزارهای انفجار هسته ای به دیگران خودداری کند و به هیچ نحوی از انحاء، هیچ یک از کشورهای فاقد سلاح های هسته ای را یاری، تشویق و ترغیب به ساخت یا دستیابی به سلاح های هسته ای یا دیگر ابزارهای انفجار هسته ای یا کنترل چنین سلاح ها یا ابزارهای انفجاری نکند. ماده IIهر دولت فاقد تسليحات هسته ای در این پیمان متعهد می شود هیچگونه سلاح هسته ای یا ابزارهای انفجار هسته ای و اعمال کنترل مستقیم یا غیر مستقیم بر چنین سلاح ها یا ابزارهایی را از هر منبع انتقال دهنده یا به هر نحو دیگری، دریافت نکند؛ به ساخت یا تلاش برای دستیابی به سلاح ها یا ابزارهای انفجار هسته ای مبادرت نورزد؛ و درپی کمک برای ساخت سلاح های هسته ای یا ابزارهای انفجار هسته ای نباشد یا چنین کمک هایی را دریافت نکند. ماده III1. هر دولت فاقد سلاح های هسته ای در این پیمان متعهد می شود تدابیر حفاظتی را که پس از مذاکرات انجام گرفته با آژانس بین المللی انرژی اتمی توافق خواهد شد بپذیرد. این تدابیر در چارچوب ضوابط آژانس بین المللی انرژی اتمی و نظام تدابیر حفاظتی این آژانس خواهد بود و صرفا به منظور تایید پایبندی آن کشور به تعهدات خود در قبال این پیمان با هدف جلوگیری از تبدیل مصارف صلح آمیز انرژی هسته ای به استفاده در سلاح های هسته ای یا ابزارهای انفجاری هسته ای صورت می گیرد. روند تدابیر حفاظتی مذکور در این ماده باید در خصوص تمام مواد اصلی یا مواد مخصوص شکاف پذیر، اعم از تولید، فرآوری یا استفاده از آن در هرگونه تاسیسات هسته ای یا خارج از چنین تاسیساتی اجرا شود. تدابیر حفاظتی مقرر در این ماده، می باید روی تمام مواد اصلی یا مواد مخصوص شکاف پذیر که در فعالیت های صلح آمیز هسته ای در قلمرو چنین دولتی، در حوزه قضایی آن، یا تحت کاربری آن در هر نقطه دیگر انجام می پذیرد اعمال شود. 2. هر دولت وارد شده در این پیمان متعهد می شود (الف) ماده اصلی یا ماده مخصوص شکاف پذیر، یا (ب) تجهیزات یا موادی که مشخصا برای فرآوری، استفاده یا تولید مواد مخصوص شکاف پذیر طراحی یا آماده شده است، را در اختیار هیچ دولت فاقد سلاح های هسته ای (حتی) به منظور استفاده در مقاصد صلح آمیز قرار ندهد، مگر این که ماده اصلی یا ماده مخصوص شکاف پذیر به طور قطع مشمول تدابیر حفاظتی مقرر شده در این ماده قرار گیرد. 3. تدابیر حفاظتی مقرر در این ماده باید به گونه ای به مرحله اجرا گذاشته شود که با ماده IV این پیمان در تطابق کامل باشد و از ایجاد مانع بر سر راه توسعه تکنولوژیکی یا اقتصادی همپیمانان در استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای احتراز ورزد. این امر، شامل تبادل بین المللی مواد هسته ای و تجهیزات برای فرآوری، استفاده یا تولید مواد هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، در مطابقت با شرایط این ماده و اصل تدابیر حفاظتی که در مقدمه این پیمان مشخص شده خواهد بود. 4. دولت های فاقد سلاح های هسته ای در این پیمان باید به منظور انجام تعهدات خود در قبال این ماده به طور انفرادی یا همراه با سایر دولت ها در چارچوب ضوابط آژانس بین المللی انرژی اتمی با آژانس بین المللی انرژی اتمی موافقتنامه هائی منعقد کنند. مذاکره به منظور حصول چنین موافقت نامه هايی باید ظرف مدت 180 روز از وارد اجرائی شدن این پیمان، آغاز شود. در خصوص دولت هایی که اسناد پيوستن و يا تصویب الحاق خود به پیمان را بعد از دوره 180 روزه تسلیم کنند، مذاکره برای حصول چنین توافقی نمی تواند دیرتر از تاریخ تسلیم اسناد آغاز شود و اجرای مفاد این توافقات نمی تواند دیرتر از 18 ماه از تاریخ آغاز مذاکرات باشد. ماده IV1. هیچ نکته ای در این پیمان نباید به گونه ای تفسیر شود که حق مسلم همپیمانان در انجام تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز را تحت تاثیر قرار دهد. این امر باید بدون اعمال تبعیض و در مطابقت با مواد I و II این پیمان باشد. 2. در تبادل تجهیزات، مواد و اطلاعات تکنولوژیکی برای مقاصد صلح آمیز، استفاده از انرژی هسته ای در حداکثر شکل، تمام همپیمانان حق مشارکت داشته و متعهد به تسهیل در انجام آن می شوند. همپیمانانی که توان چنین اقدامی را دارند همچنین باید به شکل انفرادی یا همراه با دیگر دولتها یا سازمان های بین المللی برای توسعه بیشتر استفاده از اشکال صلح آمیز انرژی هسته ای، خصوصا در قلمروی دولت های فاقد سلاح های هسته ای که وارد این پیمان شده اند، مشارکت ورزند. این مشارکت با عطف توجه به نیازهای مناطق در حال توسعه جهان، انجام می پذیرد. ماده Vتمام همپیمانان متعهد می شوند تمهیدات لازم را اتخاذ کنند تا در مطابقت با این پیمان، تحت نظارت مناسب بین المللی و در چارچوب روال های بین المللی مقتضی، از دسترسی تمام دولت های فاقد تسليحات هسته ای وارده در این پیمان به مزایای بالقوه حاصله از انجام هرگونه انفجارهای صلح آمیز هسته ای، حصول اطمینان کنند. این امر باید بدون اعمال تبعیض انجام گیرد و هزینه مالی آن برای چنین دولتهایی، در پایین ترین حد ممکن خواهد بود و شامل هزینه تحقیقات و توسعه، نمی شود. دولت های فاقد تسليحات هسته ای وارده در این پیمان باید بتوانند در چارچوب یک توافق يا توافقات خاص بین المللی و از مجرای یک نهاد مناسب بین المللی که دولت های فاقد تسليحات هسته ای نمایندگان کافی در آن داشته باشند، به این مزایا دست یابند. مذاکرات در این زمینه باید پس از اجرائی شدن این پیمان، در نزدیک ترین زمان ممکن آغاز شود. دولت های فاقد تسليحات هسته ای وارده در این پیمان که چنین تمایلی داشته باشند، همچنین می توانند از طریق توافقات دوجانبه به این مزایا دست یابند. ماده VIتمام همپیمانان متعهد می شوند، مذاکرات به منظور توقف مسابقه سلاح های هسته ای و خلع سلاح هسته ای و انعقاد پیمانی جهت خلع سلاح کامل و عام با مقررات دقیق و موثر را با حسن نیت و در اسرع وقت آغاز کنند. ماده VIIهیچ نکته ای در این پیمان، ناقض حق هر گروه از دولتهایی که به منظور حصول اطمینان از عدم وجود سلاح های هسته ای در قلمروی خود وارد پیمانهای منطقه ای شوند، نخواهد بود. ماده VIII1. هریک از همپیمانان می توانند اصلاحیه ای را به منظور اعمال در این پیمان، پیشنهاد کنند. متن هرگونه اصلاحیه ای باید به دولتهای امانتدار تحویل داده شود و این متن توسط آنان بین تمام همپیمانان، توزیع خواهد شد. در صورت درخواست یک سوم همپیمانان یا بیشتر، دولتهای امانتدار باید کنفرانسی را تشکیل داده و از تمام همپیمانان برای شرکت در آن و بررسی اصلاحیه، دعوت به عمل آورند. 2. هرگونه اصلاحیه در این پیمان باید به تایید اکثریت همپیمانان، از جمله تمام دولتهای دارای تسليحات هسته ای وارده در این پیمان و تمام همپیمانانی که در زمان توزیع متن اصلاحیه عضو هیئت رئيسه آژانس بین المللی انرژی اتمی بوده اند، برسد. زمان اجرایی شدن اصلاحیه برای هر دولتی که اسناد تصویب آن را تسلیم کرده، از هنگامی خواهد بود که اکثریت همپیمانان، از جمله تمام دولتهای دارای تسليحات هسته ای وارده در این پیمان و تمام همپیمانانی که در زمان توزیع متن اصلاحیه عضو هیئت رئيسه آژانس بین المللی انرژی اتمی بوده اند، اسناد تصویب آن را تسلیم کرده باشند. پس از آن، زمان اجرایی شدن اصلاحیه برای هر همپیمان دیگر از زمان تسلیم اسناد تصویب آن خواهد بود. 3. پنج سال پس از اجرایی شدن این پیمان، کنفرانسی از همپیمانان باید در شهر ژنو واقع در سوئیس به منظور مرور عملکرد آن و با هدف حصول اطمینان از اینکه اهداف مذکور در مقدمه و مقررات پیمان، مورد اجرا قرار گرفته اند، برگزار شود. پس از آن، هر پنج سال یک بار اکثریت همپیمانان می توانند با تسلیم درخواست خود به دولتهای امانتدار، خواستار برگزاری کنفرانس دیگری به منظور بررسی عملکرد پیمان شوند. ماده IX1. این پیمان باید برای امضای تمام دولتها، آماده باشد. هر دولتی که پیش از اجرایی شدن آن طبق پاراگراف سوم این ماده، آن را امضا نکرده باشد، می تواند در هر زمان دیگری به آن ملحق شود. 2. نفوذ این پیمان مشروط به تصویب آن توسط دولت های امضاکننده خواهد بود. اسناد تصویب آن و اسناد الحاق به آن باید نزد دولتهای بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و ایالات متحده آمریکا که بدینوسیله به عنوان دولتهای امانتدار تعیین می شوند، به ودیعه گذاشته شود. 3. این پیمان، پس از تصویب آن توسط دولتهایی که به عنوان امانتدار تعیین شده اند و تصویب آن توسط چهل دولت دیگر امضاکننده این پیمان و تسلیم اسناد تصویب آنها، وارد اجرا خواهد شد. در این پیمان، دولتهای دارای تسليحات هسته ای به دولت هایی گفته می شود که پیش از اول ژانویه 1967، مبادرت به تولید و انفجار سلاح هسته ای یا هرگونه ابراز انفجار هسته ای دیگر کرده اند. 4. در خصوص دولت هایی که اسناد تصویب و الحاق آنها به پیمان، پس از اجرایی شدن این پیمان، تسلیم می شود، تاریخ اجرای آن از تاریخ تسلیم اسناد تصویب و الحاق خواهد بود. 5. دولتهای امانتدار باید تمام دولت های امضاکننده و ملحق شده به پیمان را از تاریخ هر امضا، تاریخ تسلیم اسناد تصویب یا الحاق، تاریخ اجرایی شدن این پیمان و تاریخ دریافت درخواست برای تشکیل کنفرانس یا هر مورد دیگر، بلافاصله مطلع سازند. 6. این پیمان باید توسط دولتهای امانتدار و در تطابق با ماده 102 منشور ملل متحد، به ثبت برسد. ماده X1. هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوق العاده ای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام همپیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیه ای باید موارد فوق العاده ای که از نظر آن کشور منافع حیاتی اش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود. 2. بیست و پنج سال پس از اجرایی شدن این پیمان، باید کنفرانسی تشکیل شود تا در خصوص اجرای نامحدود آن، یا تمدید آن برای دوره یا دوره های دیگر، تصمیم گیری شود. تصمیم اتخاذ شده در این مورد با رای اکثریت همپیمانان، نافذ خواهد بود. ماده XIاین پیمان، متن انگلیسی، روسی، فرانسه، اسپانیولی و چینی آن که همگی از اعتبار یکسانی برخوردارند، در آرشیو دولتهای امانتدار محفوظ خواهند بود. نسخه های تایید شده این پیمان، باید توسط دولتهای امانتدار به دولتهای امضاکننده و ملحق شده به آن ارسال شود. خدمات | متن کامل پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای که ايران نيز آن را امضا کرده است به شرح زير است: | پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای 'ان پی تی' |
آقای ايوانف در سخنانی که روز جمعه 25 اوت از يک شبکه تلويزيونی روسيه پخش شد، افزوده است: "من موردی را در عرصه بين المللی و در تجربيات گذشته به ياد نمی آورم که تحريم نتيجه دلخواه داده باشد. جدای از اين، فکر نمی کنم که در اين مورد [مناقشه هسته ای ايران] آنقدر اضطرار وجود داشته باشد که شورای امنيت سازمان ملل يا گروه شش کشور (1+5) به دنبال اعمال تحريم باشند." پاسخ تفصيلی ايران به مجموعه پيشنهادهايی که از سوی گروه موسوم به 1+5 برای حل بحران اتمی اين کشور ارايه شده بود، روز سه شنبه 22 اوت توسط علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران، به سفيران آلمان، بريتانيا، چين، روسيه، فرانسه و سوئيس (حافظ منافع آمريکا) تسليم شد. اما برخی مقام های غربی اعلام کردند که در پاسخ ايران خواسته اصلی کشورهای تنظيم کننده پيشنهاد، يعنی تعليق غنی سازی اورانيوم، برآورده نشده است. اين در حالی است که مقام های آمريکايی پيشتر گفته بودند در صورتی که پاسخ ايران به درخواست تعليق غنی سازی اورانيوم توجه نداشته باشد، آماده اند سياست اعمال تحريم عليه ايران را در شورای امنيت پی بگيرند. بنابر قطعنامه 1696 که شورای امنيت سازمان ملل متحد تصويب کرده، اگر ايران تا پايان اوت (نهم شهريور) غنی سازی اورانيوم را متوقف نکند با اقدام شورا عليه خود مواجه خواهد شد، اقدامی که می تواند شامل تحريم اقتصادی باشد. دولت ايران قطعنامه 1696 شورای امنيت را 'غير قانونی' خوانده و مقام های ايرانی از جمله آيت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، از عزم کشور خود برای ادامه فعاليت های هسته ای خبر داده اند. در همين حال ژاک شيراک، رئيس جمهور فرانسه، پاسخ ايران به بسته پيشنهادی قدرت های بزرگ جهان را "کمی مبهم" خوانده و گفته است برخی پرسش ها همچنان باقی است از جمله اينکه آيا ايران در نهايت فعاليت های حساس [غنی سازی] را به حال تعليق در می آورد يا نه. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، که در کنفرانس مشترک خبری با رئيس جمهور فرانسه در پاريس شرکت کرده بود، نيز گفته است پاسخ ايران اشاره ای به موضوع تعليق غنی سازی اورانيوم ندارد. خانم مرکل در عين حال افزوده که "در همچنان [به روی ايران] باز است." همچنين فليپ دوست بلازی، وزير امور خارجه فرانسه، گفته پاسخ ايران تا کنون رضايت بخش نبوده، اما در عين حال از ضرورت پرهيز از تقابل جويی و بحرانی تر کردن شرايط صحبت کرده است. وی ايران را کشوری 'مهم' در منطقه خاورميانه ناميده و افزوده بايد گفتگو با ايران را ادامه داد. پيشتر آقای لاريجانی همزمان با تسليم پاسخ ايران به نمايندگان دولت های پنج به اضافه يک از آمادگی کشورش برای 'مذاکره جدی' در همه مسايل مورد اختلاف خبر داده بود. ايران با استناد به پيمان بين المللی منع گسترش جنگ افزارهای اتمی غنی سازی اورانيوم را حق خود می داند و بارها تأکيد کرده که حاضر به توقف آن نيست اما حاضر است درباره آن مذاکره کند. خدمات | در حالی که کمتر از يک هفته به سر آمدن ضرب الاجل شورای امنيت برای تعليق غنی سازی اورانيوم در ايران (31 اوت) مانده است، سرگئی ايوانف، وزير دفاع روسيه، تحريم را روشی 'ناکارآمد' خوانده و گفته است کشورش همچنان از راه حل سياسی و ديپلماتيک در پايان دادن به مناقشه هسته ای ايران حمايت می کند. | ايوانف: تجربه نشان داده تحريم بی اثر است |
آیا این ادعا از نظر علمی و تحلیلی موجه است؟ این یادداشت قرار است اندک نوری بر این مسئله دشوار بیفکند. اگر نظریات تجددگرا را مبنا قرار دهیم هویت ملی ایرانی از جهت برساخته بودنش در دو قرن گذشته هیچ فرقی با سایر کشورهای دنیا، من جمله همسایگان ایران، ندارد در چهار دهه گذشته ادبیات دانشگاهی گسترده ای در مورد ملیگرایی، خصوصاً در زبانهای اروپایی، نگاشته شده است و نویسندگان مختلف کوشیده اند به نوبه خویش به پرسشهایی از این دست پاسخ دهند: ملت چیست و ملیگرایی چه کارکردهایی دارد؟ ملت و ملی گرایی از چه تاریخی به بعد در جوامع زاده شدند؟ آیا ملتها قدیم هستند و ملی گرایی پدیده ای جدید است، یا هم ملت و هم ملیگرایی برساخته دوران مدرن هستند؟ آثار متعددی در پاسخ به این پرسشها من جمله در زبان انگلیسی نگاشته شده اند و رشته ای را به وجود آورده اند با عنوان مطالعات ملی گرایی (nationalism studies). دو تا از مهمترین نظریه ها در مطالعات ملی گرایی متاخر نظریههای "تجددگرایی" (modernism) و "قومنمادگرایی" (ethnosymbolism) هستند. مهمترین نظریه پردازان گروه اول کسانی چون اریک هابسباوم، بندیکت اندرسون، ارنست گلنر و الی کدوری هستند، و مهمترین نظریه های گروه دوم کسانی چون جان آرمسترانگ و آنتونی اسمیت. هردو نظریه کمابیش اتفاق نظر دارند که ملیگرایی پدیده ای مربوط به دوران جدید است و اختلاف اساسی آنها تاحدی در آن است که آیا مفهوم "ملت" هم پدیده ای جدید است، یا ملتها، بر خلاف ملیگرایی، سابقه چندصدساله یا حتی چندین هزارساله دارند؟ بیشتر بخوانید: مطابق تحلیل تجددگرایان هویتهای ملی بدون استثنا در غرب یا شرق برساخته قرون هجدهم و نوزدهم به بعد هستند. تجددگرایان می گویند ملتها هستومندهایی (entity) نوظهور هستند که در پس "مدرنیزاسیون" و حرکت جهانی جوامع به سوی مدرنیته زاده شدند، چون کارکردهای خاصی داشتند. کوشش برای یافتن ریشه های ملتها در دوران پیشامدرن آب در هاون کوبیدن است و ملتها را باید نتیجه ظهور سرمایه داری، صنعتی شدن، شهرنشینی، عرفی شدن، و زایش دولت بوروکراتیک مدرن در دو قرن اخیر دانست. (آنتونی اسمیت، قومنمادگرایی و ملیگرایی: یک رویکرد فرهنگی، ۲۰۰۹، ص.۶؛ امید اوزکریملی، درآمدی انتقادی بر نظریههای ملیگرایی، ۲۰۱۰، ص. ۷۲) به یک تعبیر تجددگرایی را می توان همچون واکنشی به ازلیگرایی (primordialism) رایج در نگاه به ملیت در میان نخبگان دورانهای جنگ جهانی اول و دوم و قبلتر دانست. شوک دو جنگ جهانی و خصوصا شر عظیم هولوکاست که به نام دفاع از نژاد و خون انجام شد اصحاب نظر درعلوم اجتماعی را به تردید در مبانی این نگاه رومانتیک به ملیت کرد (همچون نگاه یوهان گوتفرید هردر فیلسوف آلمانی سده هجدهم) که بر اساس آن ملتها پدیدههایی طبیعی هستند که از سپیده دم تاریخ وجود داشته اند، ارزش اخلاقی ذاتی دارند، و شایسته آن هستند که انسانها برایشان بکشند و کشته شوند. شکلی از این ازلیگرایی هنوز باور رایج مردم عادی و برخی نخبگان سیاسی در آن دسته از جوامع است که مصائب آلمان نازی را بطور مستقیم تجربه نکردند و یا به هر سببی مطالعات انتقادی در باب ملیگرایی در آنها رسوخ کافی نیافته است. ایران احتمالاً در زمره این جوامع است. گفتیم نظریه رقیب در برابر تجددگرایی قومنمادگرایی است. قوم نمادگراها، به رغم فاصله گذاشتن با ازلی گرایان و نژادگرایی احتمالی اینان، معتقد هستند جنبههایی پیشامدرن در واقعیت ملل وجود دارد که تجددگرایان بدان توجه نکرده اند و محدود کردن ملت به معنای مدرن این واژه نادرست است. قومنمادگرایان بر نقش اسطوره ها، نمادها، خاطرات و سنتهای جمعی در ایجاد، تداوم و تحول ملتها تاکید دارند و معتقدند ریشه های هویت ملی کشورها در دوران مدرن را باید در ماقبل مدرن جست: در مورد برخی در گذشتههای دورتر و در مورد برخی در گذشته نزدیک تر. در نظر ایشان ملتها کمابیش قبل از ملیگرایی وجود داشته اند و از این جهت تفکیکی میان ملل مختلف جهان نیست. آنتونی اسمیت، از مهمترین نظریه پردازان این نحله، حتی این سخن را که کشور استونی با نظریه او توضیح داده نمی شود را رد می کند و می گوید ریشه ملیت استونی را هم می شود در ادبیات و آموزش قومی بخشی از اروپا در دوران پس از اصلاح مذهبی جست. (اسمیت، قومنمادگرایی و ملی گرایی، ص. ۱۳۸، پاورقی ۹) می شود استدلال کرد که در مورد ایران به خاطر غنای تاریخی و فرهنگی مواد خام برای ساخت هویت ملی در هنگام مواجهه با مدرنیته فراوان در اختیار روشنفکران بوده است. آثاری ادبی- تاریخی گرانبهایی چون شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، تاریخ طبری،و بسیاری آثار مشابه حاوی محتویات جالب توجهی برای برساخت هویت ملی ایرانی در دوران جدید بر اساس مفاهیمی پشامدرن از ایرانیت بودند و هستند مورد ایران اگر نظریات تجددگرا را مبنا قرار دهیم هویت ملی ایرانی از جهت برساخته بودنش در دو قرن گذشته هیچ فرقی با سایر کشورهای دنیا، من جمله همسایگان ایران، ندارد. اگر مثلاً کشورهای همسایه ایران عراق یا افغانستان مشکلاتی هویتی در روزگار کنونی دارند که گاهی تمامیت ارضی آنرا تهدید می کند، این نه دراستثنائا مصنوعی بودن هویت آنها در برابر طبیعی بودن ایران است، که ریشه در آن دارد که هویت عراقی یا افغانستانی برساخته شده در دوران شکل گیری دولت مدرن در این کشور خوب ابداع (invent, construct) نشده، یا طوری ساخته شده که از همان آغاز تبعیض آمیز بوده -مثلا هویت اقلیتهای دینی غیر مسلمان و غیرسنی را نادیده گرفته و کارکرد مطلوبی را که از هویت ملی انتظار می رفته نداشته است. مثلاً هویت عراقی در آغاز قرن بیستم بر اساس ملیگرایی عربی و به کمک استعمار انگلستان برای مشروعیت بخشی به جدایی عراق از عثمانی برساخته شد، بدون آنکه به آینده اقلیتهای قومی و دینی در این کشور توجه کافی کند. نقدهای الی کدوری، از عالمان تجددگرایی در نظریه های ملیت، که خود اصالت یهودی عراقی دارد در مورد برساخت هویت ملی از این جهت خواندنی هستند. البته هر برساخت هویتی از سوی نخبگان لزوماً از سوی اکثریت مردم عادی آن کشور مورد اقبال واقع نمی شود و این نیز به نوبه خود رمزی برای موفق بودن برخی ابداعات هویتی و شکست برخی دیگر است. هویت امروزین ایرانی هم در دوران زایشش فارغ از برساخت نبوده است. مثلاً رضا ضیاابراهیمی، پژوهشگر در کینگز کالج لندن، در آثارش نشان داده است که چگونه گفتمان آریایی گرا و ضدعرب شرق شناسان اروپایی قرن نوزدهم چون کنت دوگوبینو وارد گفتمان روشنفکران ایرانی قاجار چون میرزاآقاخان کرمانی و میرزا فتحلی آخوندزاده و دوران پهلوی چون حسن تقیزاده، حسن پیرنیا، عبدالحسین زرین کوب و علی اکبر سیاسی شد. در تحلیل ضیاابراهیمی، ملیگرایی آریاییگرا با مطرح کردن ایرانیان در مقام ملتی ذاتاً پیشرو و دارای مرتبه ای مقدر و والا در میان سایر ملل و به خصوص اعراب، کوشید آسیب های ناشی از مواجهۀ ایرانیان با اروپا و حس کم بهره بودن ایرانیان از تجدد را التیام بخشد و توهم راهی "میان بر" به سوی تجددخواهی را فراهم آورد. بر این اساس گفتمان آریایی گرا در ایران بیشباهت به ایدئولوژیهای فاشیستی در اروپا نیست، اگرچه همه کسانی که از آریائی بودن خود و نیاکانشان سخن می گویند لزوماً این مفاهیم را در معنای فاشیستی آنها بکار نمی برند. (رضا ضیا ابراهیمی، "خودشرقیگرایی و بیجا سازی: استفاده و سو استفاده از گفتمان آرایی گرایی در ایران"، ایران نامه، زمستان ۲۰۱۶) می شود استدلال کرد که در مورد ایران به خاطر غنای تاریخی و فرهنگی مواد خام برای ساخت هویت ملی در هنگام مواجهه با مدرنیته فراوان در اختیار روشنفکران بوده است. آثاری ادبی- تاریخی گرانبهایی چون شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، تاریخ طبری، فتوح البلدان بلاذری، تجارب الامم ابن مسکویه، مروج الذهب مسعودی، و بسیاری آثار مشابه حاوی محتویات جالب توجهی برای برساخت هویت ملی ایرانی در دوران جدید بر اساس مفاهیمی پیشامدرن از ایرانیت بودند و هستند. اما این غنا کافی نیست. برساخت هویت ملی در ایران مدرن با تکیه بر "ابداعات" روشنفکران یا مصالح تاریخی گذشته بدون هرگونه تبعیض یا انتخاب دلبخواهانه صورت نگرفته است. به تعبیر فلاسفه علم مشاهده نظریه بار است و مصالح تاریخی مورد انتخاب روشنفکران برای برساخت هویت ملی بر اساس علائق پیشین آنها انتخاب می شود. به علاوه هر برساخت هویتی معمولاً خودی و غیرخودیهای خود را درست می کند و در مورد ایرانیان اعراب، ترکها و کردها (به تعبیری غیرفارسزبانها) در بسیاری موارد آن"دیگری" بوده اند. اگر نخواهیم با عینک تئوری توطئه به عالم و آدم بنگریم، جنبشهای قومیتی در هر کشوری را می توان نشانه ای از این امر دانست که هویت ملی در روایت غالب در به دست دادن مفهومی برابریخواهانه، دربردارنده (inclusive) و لیبرال- دموکراتیک از ملیت موفق نبوده است. در اینجا بد نیست نقدهایی نیز متوجه ملیگرایان ایرانی روا بداریم. روشنفکران ملی گرا در ایران گاهی بدان تمایل دارند که با استفاده انتخابی از نظریه های جدید ملی گرایی ادعاهای خود را توجیه کنند و ملغمه ای ناهمساز بدست دهند. (به عنوان کتاب قومیت و قومگرایی در ایران؛ افسانه و واقعیت) طبق نظر این نظریه پردازان هویت ملی ایرانی قدیم و ازلی است (البته ممکن است عبارت ازلی مستقیم بکار برده نشود و فقط معنای آن مراد شود)، ولی هویتهای اقوام غیرفارس در ایران یا کشورهای همسایه برساخته اند. به بیان ساده ایران استثنایی در جهان است که وجودی ازلی داشته است، ولی انیرانها در همسایگی مصنوعی و جعلی هستند. این رویکرد نه با تجددگرایی هابزباوم و اندرسون سازگار است و نه با قوم نمادگرایی امثال آنتونی اسمیت. بر خلاف این رویکرد بومی به قومیت هم تجددگرایان و هم قوم نمادگرایان در پی آن هستند نظریاتی بدهند که در مورد تمام ملتها صادق باشد، نه اینکه ملتی را برگزیده معرفی کند. روشنفکران ملی گرا در ایران همچنین به این تمایل دارند که مطالعات جدید غربی در باب ملیت و نژاد را با انگ غربی بودن و منطبق نبودن بر شرایط ایران رد کنند، بدون آنکه به نکته سنجیهای نظریه پردازان جدید و میزان شواهدی که من جمله در مورد کشورهای خاورمیانه می آورند توجه کافی نشان دهند. چنین رویکردی بی شباهت به رویکرد طرفداران علوم انسانی اسلامی در رد علوم انسانی غربی به بهانه منطبق نبودن آنها بر شرایط ایران نیست و البته به همان اندازه از حقیقت دور است. فقط با دیالوگ جدی با نظریات جدید در باب ملیگرایی و نژاد و تحلیل شواهد خلاف می شود نشان داد چه نظریه ای کجا صادق است و کجا صادق نیست. مطالعات ملی گرایی انتقادی در ایران بسیار نوپا هستند ولازم است جدی گرفته شوند. آنچه وجودش ضروری است نگاه بازنگرانه و خوانش انتقادی از هویت ملی است که با حقوق اقلیتهای غیرفارس زبان سازگار باشد. همچنین باید رگه های نژادپرستی در آثار روشنفکران و سیاسیون ایرانی گذشته و حال و نیز عامه مردم مورد نقد قرار گیرد، بجای آنکه احیاناً انکار یا حتی توجیه شوند. نهایت آنکه شاید بتوان ادعا کرد تلفیقی همساز میان قومنمادگرایی و تجددگرایی شیوهای مناسب برای توضیح هویت ملی در ایران است. در چنان رویکردی باور به مدرن بودن دولت بوروکراتیک با عقیده در مورد تاریخی بودن هویتهای ایرانی و انیرانی یکجا جمع می شود و میان آنها توازنی برقرار می شود. نه تاریخ انکار می شود، و نه با تاریخگرایی احیاناً دامی برای نژادگرایی و خوداستثناپنداری پهن می شود. | باوری رایج میان بسیاری نخبگان ملیگرا و نیز مردم عادی در ایران وجود دارد که ایران از جهت "ملی" بودن از دوران باستان تاکنون استثنایی است در جهان: یعنی بسیار پیش از آنکه مفهوم مدرن ملت در اروپای قرون هجدهم و نوزدهم زاده شود و اساس تشکیل دولت-ملتهای مدرن قرار گیرد، در ایران "ملت" وجود داشته است و همین واقعیت ایران را از کشورهای همسایه خویش چون عراق، افغانستان و حتی ترکیه متمایز کرده است. | ملل طبیعی و ملل مصنوعی: آیا ایران استثنایی در جهان است؟ |
وزارت داخله (کشور) افغانستان با انتشار نامه ای خبری گفته است نیروهای امنیتی افغان این عملیات را از سه روز پیش ( جمعه، ۵ دلو/ بهمن) آغاز کردند و شبه نظامیان طالبان را از چند روستا در ولسوالی دهراود ولایت ارزگان بیرون راندند. بنا به این خبرنامه، مقداری اسلحه و مهمات هم به دست نیروهای پلیس افتاده است. به گفته وزارت داخله افغانستان این عملیات در مناطق تنگی و سیاه سنگ در ولایت ارزگان ادامه دارد. گروه طالبان هنوز در این مورد چیزی نگفته است. ولایت ارزگان یکی از ولایتهای نا آرام افغانستان است که شبه نظامیان طالبان در آن جا علیه نیروهای امنیتی این کشور و خارجی می جنگند. خدمات | در پی عملیات پلیس در ولایت ارزگان در جنوب افغانستان، که با حمایت جنگنده های نیروهای ناتو انجام شد، ۸ شبه نظامی طالبان کشته شده اند. | هشت شبه نظامی طالبان در ارزگان کشته شدند |
"شکر سم است" دانشمندانی بوده اند که شکر را با سم مقایسه کرده اند مقام های بلندپایه بهداشت عمومی در هلند لقب ترسناکی به شکر داده اند: "خطرناک ترین اعتیادآور زمانه" و خواستار وضع مقرراتی بر فروش و مصرف شکر شده اند. پال ون در ولپن سرپرست سازمان خدمات بهداشت عمومی شهر آمستردام خواستار اعمال مالیات و همچنین اخطارهایی مثل برچسب سیگارها بر نوشیدنی های شکردار است. دکتر ریچارد جانسون استاد پزشکی در دانشگاه کلورادو آمریکا که در مورد تاثیر شکر بر بدن انسان تحقیق کرده است در مصاحبه ای با کانال پنج رادیو بی بی سی گفت: "شکر یک سم نیست، به آن معنی سمی نیست، مشکل زیاده روی در مصرف شکر است، مشکل این است که بیشتر مردم بیش از آنکه باید شکر مصرف می کنند و همینجاست که اصل مشکل نهفته است." مایکل بلومبرگ شهردار نیویورک سعی کرده است نوشابه های فوق العاده بزرگ را در این شهر ممنوع کند اما تلاش های او با شکست مواجه شده. دکتر جانسون در مورد احتمال موفقیت این طرح در آمستردام می گوید: "فکر می کنم بله، اوایل قرن نوزدهم در انگلستان بر شکر مالیات بسته می شد و خیلی هم بر میزان مصرف آن موثر بود. بعد در طول قرن به تدریج مالیات شکر کاهش داده شد و بالاخره روز ۲۳ آوریل ۱۸۷۴ ویلیام گلدستون نخست وزیر وقت، مالیات شکر را کاملا لغو کرد. و بعد از آن مصرف شکر به شدت افزایش یافت یعنی ۵ برابر شد که تا حدودی به خاطر لغو مالیات بود. بنابراین من فکر می کنم بستن مالیات می تواند آثار مفیدی بر میزان مصرف شکر داشته باشد." در یک دهه اخیر تلاش هایی به خصوص در مدارس صورت گرفته است تا از مصرف خوراکی های شکردار در میان دانش آموزان کاسته شود. دکتر جانسون می گوید: "آموزش نقش اساسی دارد. من فکر می کنم نوشابه ها و امثال آن باید برچسب هایی بخورند که شواهد کاملا قانع کننده موجود دایر بر تشدید خطر ابتلا به دیابت و چاقی مفرط در اثر مصرف اینها را منعکس کند." "فکر می کنم مشکل اصلی مربوط به مصرف شکر به مصرف نوشیدنی های شکردار مربوط می شود، چون در یک نوبت و با سرعت زیاد مقدار خیلی زیادی شکر وارد بدنتان می شود. بنابراین من فکر می کنم آموزش خوب است، برچسب زدن بر نوشابه ها و بستن مالیات بر شکر مفید است. من طرفدار چنین اقدامی هستم." اکنون بسیاری از کارشناسان امیدوارند هلندی ها با پیشگامی در این زمینه الگویی برای دیگران شوند. "پسرها هم باید واکسن اچ پی وی دریافت کنند" اچ وی وی از طریق آمیزش جنسی منتقل می شود ویروس پاپیلومای انسانی یا اچ پی وی به طیفی از سرطان ها مرتبط است و در بریتانیا واکسنی برای دختران برای جلوگیری از سرطان گردن رحم وجود دارد. اکنون هیات بهداشت عمومی و انجمن بریتانیایی بهداشت جنسی و اچ آی وی می گویند که پسرها هم باید واکسن دریافت کنند. اما وزارت بهداشت بریتانیا می گوید که قصد گسترش برنامه واکسینه سازی را ندارد. آلودگی به اچ پی وی که از طریق تماس جنسی حاصل می شود با سرطان آلت تناسلی، دهانه رحم، مقعد، دهان و گلو ارتباط دارد. در بریتانیا دختران ۱۲ و ۱۳ ساله واکسن اچ پی وی دریافت می کنند. استرالیا تنها کشوری است که علاوه بر دخترها، پسرها را هم واکسینه می کند. پروفسور جان اشتون از هیات بهداشت عمومی گفت به نظر می رسد آمیزش جنسی از طریق دهان یکی از عادت های معمول در میان جوانان باشد و ظاهرا این پدیده تا حدودی علت افزایش سرطان دهان است. به گفته او مساله آمیزش جنسی دهانی باید بخشی از آموزش در مدارس باشد و ارائه این واکسن به همه مردان بررسی شود. او گفت کاهش خطر سرطان به نفع همه مردان است اما این مساله به خصوص در میان مردان همجنسگرا صادق است. کاهش میزان شیوع این ویروس در زنان به کاهش آن در مردان هم کمک می کند اما نه در همجنسگرایان. جنت ویلسون رئیس انجمن بریتانیایی بهداشت جنسی و اچ آی وی گفت که لازم است به مساله فقدان برنامه واکسینه سازی برای حفاظت از مردان همجنسگرا از نوعی که برای دختران وجود دارد رسیدگی شود. با این حال یک مقام وزارت بهداشت گفت که براساس شواهد علمی موجود طرحی برای ارائه واکسن اچ پی وی برای مردان وجود ندارد. مریخ متان ندارد؟ تصاویر ماهواره ای از مریخ حاکی از وجود گاز متان بود ناسا می گوید که کاوشگر "کیوریاسیتی" (کنجکاوی) که بر مریخ مستقر است اطلاعاتی جمع آوری کرده که نشان می دهد محیط مریخ حاوی گاز متان نیست. این برای محققان غافلگیرکننده است زیرا داده های قبلی که توسط دانشمندان آمریکایی و غیرآمریکایی گزارش شده بود حاکی از ردیابی گاز متان بود. آزمایشگاه سیاری که هم اکنون در مریخ می گردد آزمایش های مفصلی برای ردیابی آثار متان در مریخ انجام داده است. اینکه آیا اتمسفر مریخ حاوی متان بوده سالهاست موضوع مورد علاقه دانشمندان است زیرا به طور بالقوه نشانه وجود حیات است، هرچند این گاز در فقدان موجودات زنده هم می تواند وجود داشته باشد. مایکل مایر دانشمند اصلی ناسا در بخش اکتشاف مریخ گفت که این نتیجه گیری مهم به تلاش ها برای بررسی احتمال وجود حیات در مریخ جهت می دهد. به گفته او این نتیجه احتمال وجود میکروب های تولیدکننده متان را کم می کند، اما انواع میکروب های زیاد دیگری هستند که متان تولید نمی کنند. کنجکاوی از اکتبر ۲۰۱۲ تا ژوئن ۲۰۱۳ نمونه هایی از اتمسفر مریخ را تست کرد و اثری از متان نیافت. کریس وبر نویسنده مطالعه تازه گفت که اگر متان یافت می شد هیجان انگیز می بود اما آنها اطمینان زیادی به دقت ابزارهای مریخ نورد دارند. متان وافرترین هیدروکربن موجود در منظومه شمسی است. هر ملکول آن حاوی یک اتم کربن است که به چهار اتم هیدروژن چسبیده. گزارش های قبلی از وجود متان در مریخ براساس رصدهای زمینی و از مدار مریخ حاصل شده بود. کنجکاوی در اوت سال ۲۰۱۲ در مریخ فرود آمد و درحال تحقیق درباره محیط آن است. این ماموریت از آزمایشگاه رانش جت در شهر پاسادینای کالیفرنیا هدایت می شود. | در برنامه این هفته به سه خبر پرداخته شده است: درخواست مقامهای آمستردام برای وضع مالیات بر شکر به دلیل آنکه می گویند مثل سم برای بدن مضر است؛ کشف شواهدی در نقض این برداشت که در مریخ گاز متان وجود دارد، گازی که می تواند در حضور موجودات زنده پدید آید؛ و توصیه بعضی نهادهای بهداشتی بریتانیا برای ارائه واکسنی برای محافظت از پسرها در برابر ویروس اچ پی وی که از طریق تماس جنسی منتقل می شود و می تواند سرطان زا باشد. | هلندی ها می گویند باید مثل سم از شکر پرهیز کرد |
پیش از آن نیروهای ائتلاف به ترتیب از پایگاه قائم در نزدیکی مرز عراق و سوریه، قیاره در جنوب موصل، کی وان در کرکوک و نینوا در موصل خارج شده بودند. بخشى از نيروهايى كه در اين پايگاهها بودند به سه پايگاه بزرگتر يعنى عين الاسد، تاجى و حرير اربيل منتقل شدندو بخشى ديگر راهى كويت شدند تا به خانه هايشان برگردند. پس از ترک هر پایگاه، فرماندهی مشترک نیروهای ائتلاف در بیانیهای گفت تصمیم برای انتقال نیروهای ائتلاف از این پایگاهها از ماهها پیش و با هماهنگی دولت عراق گرفته شده و دلیلش هم کمتر شدن چشمگیر فعالیت داعش در این مناطق است؛ عراقیها دیگر خود میتوانند از پس تهدیدهای گاه و بیگاه اعضای بجا مانده و پراکنده این گروه برآیند. اما رخدادهای اخیر، جز "پیروزی قهرمانانه" نیروهای عراقی، پای دلایل دیگری را هم به میان میکشند. بیاعتمادی میزبان و مهمان از پاییز گذشته بیش از صد و شصت موشک به پایگاههای نیروهای آمریکا و ائتلاف شلیک شده است، حملاتی که گاهی مرگبار بودهاند، مانند راکتباران پایگاه تاجی در نزدیکی بغداد که در آن دو سرباز آمریکایی و یک عضو بریتانیایی ائتلاف کشته شدند. پیش از آن در پایگاه کی وان در کرکوک یک مترجم عراقی-آمریکایی جان خود را از دست داده بود. واشنگتن در همه این حملهها گروه کتائب حزبالله یا گردانهای حزبالله را مقصر دانست و در تلافی چند نقطه را که میگفت مقر و انبار مهمات این گروه است، در عراق و مرز این کشور با سوریه بمباران کرد. در تلافی حمله به کی وان، دستکم بیست و پنج نیروی کتائب حزبالله کشته شدند و این زنجیرهای از تحولات را رقم زد که حضور و فعالیت نیروهای ائتلاف و بویژه آمریکا را تحتالشعاع قرار داد. در تشییع جنازه کشتههای کتائب حزبالله گروهی از اعضا و هواداران این گروه و حشد شعبی یا بسیج مردمی عراق به سفارت آمریکا در بغداد هجوم بردند و ورودی آن را به آتش کشیدند. چندی بعد بغداد با صدای انفجاری در خروجی فرودگاه این شهر لرزید. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی مهندس معاون نیروهای حشد شعبی و فرمانده کتائب حزبالله در حمله پهپادی آمریکا کشته شدند. "به انتقام خون قاسم سلیمانی"، ایران با موشک بالستیک به پایگاه عینالاسد، مقر ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا حمله کرد. پس از آن نیروهای آمریکایی همه فعالیتها از جمله پشتیبانی هوایی در عملیات ضد داعش و آموزش نیروهای عراقی را متوقف کردند و تمرکزشان را بر "حفظ امنیت" خود گذاشتند. در بیشتر پایگاهها هر نوع تجمع و فعالیت عصرانه و شبانه سربازان ممنوع شد و ارتباط و همکاری و دیدارهای معمول نظامیان عراقی و ائتلاف تقریبا به صفر رسید. گروهی از نمایندگان در پارلمان عراق هم که ترکیبی بودند از گروههای نزدیک به ایران و نمایندههای تحت رهبری مقتدی صدر روحانی شیعه رای به اخراج نیروهای خارجی دادند و با اینکه این رای لازم الاجرا نبود عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق به وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که قصد دارد این خواسته را به اجرا بگذارد و تاکید کرد که خروج هرچه زودتر آمریکایی به نفع امنیت عراق و نیروهای ائتلاف خواهد بود. یک سرتیپ آمریکایی که فرماندهی بخشی از عملیات ائتلاف ضد داعش را به عهده دارد و خواست نامش برده نشود به من یادآور شد که تصمیم برای کاهش نیروهای آمریکایی و ائتلاف سال گذشته گرفته شده بود اما تحولات این چند ماه سرعت کار را بیشتر کرده است: "ما نه فرار میکنیم نه قرار است دوستان عراقیمان را تنها بگذاریم اما سبک و سنگین میکنیم و براساس سود و زیان تصمیم میگیریم. ما قرار بود با توجه به ضعیف شدن داعش و کمتر شدن نیاز به نیروهای ائتلاف در عراق در بازه زمانی یک ساله بعضی از پایگاهها را تخلیه کنیم اما همه شرایط دست به دست هم داد و سبب شد این کار را سریعتر انجام دهیم." او همچنین به اعتماد آسیبدیده آمریکاییها و عراقیها در بعضی پایگاهها اشاره میکند و میگوید این ادامه کار را برای هر دو طرف سخت کرده است. منابع اطلاعاتی آمریکا به رسانهها گفتهاند در چند حمله به پایگاههای ائتلاف، موشکاندازها در جایی بسیار نزدیک به ایست بازرسی نیروهای ارتش عراق مستقر بودند و این به شبهه همکاری برخی اعضای ارتش عراق و شبهنظامیان دامن زده است. ارتش عراق شریک اصلی نیروهای ائتلاف و در واقع میزبان آنها است: "ما به دعوت دولت عراق آمدهایم اما اینجا به ما حمله میشود. بارها از ارتش و مقامات عراق خواستهایم با عاملان این حملات برخورد کنند اما راه به جایی نبردهایم. کسی انگار نمیتواند یقه این افراد را بگیرد." تحویل پایگاه به ارتش عراق در نینوا در طرف مقابل هم سایه بیاعتمادی هر روز سنگینتر میشود. در حمله تلافیجویانه آمریکا بعد از کشته شدن سه نیروی ائتلاف در پایگاه تاجی و بمباران وسیع نقاطی در جنوب و مرکز عراق از جمله فرودگاه نیمه ساز کربلا که به گفته واشنگتن انبار مهمات و مقرهای کتائب حزب الله بودند، سه نیروی ارتش، دو پلیس محلی و یک غیرنظامی کشته شدند. فردای آن روز مرکز فرماندهی عملیات مشترک که همه فعالیتهای نظامی عراق را هدایت و از اظهار نظر در مسائل و تنشهای سیاسی دوری میکند، با انتشار بیانیهای بیسابقه، این اقدام آمریکا را در تضاد با اساس ائتلاف خواند و خواهان اجرای خواسته پارلمان عراق برای اخراج نیروهای خارجی شد: "مطمئنم فرماندهان ارتش عراق هم که شریکان اصلی ما هستند نمیخواهند در این وضعیت قرار بگیرند. واقعیت این است که شرایط به سمتی پیش رفت که خیلی از وقایع دیگر ربطی به ماهیت ائتلاف ضدداعش نداشت و این کار را سخت میکند. در چنین وضعیتی سوال این است که آیا لازم است نیروی بیشتری نگه داریم؟" 'دستور محرمانه'؛ کرونا و سرنوشت ائتلاف ضد داعش در پس پرده اما احتمالا فشارهای دیگری هم بر فرماندهان آمریکایی در عراق بوده که بر این خداحافظیهای پی در پی و سریع تاثیر گذاشته است. تقریبا سه هفته پیش وزارت دفاع آمریکا از ژنرال رابرت وایت فرمانده آمریکایی ائتلاف ضدداعش خواست عملیاتی را برای حمله به کتائب حزبالله و همپیمانانش طراحی کند. پاسخ ژنرال وایت به این دستور که گویا روز شانزدهم ماه مارس به پنتاگون فرستاده شد، هفته قبل به روزنامه نیویورک تایمز درز کرد که نشان از مخالفت او با این دستور داشت. از نظر او این کار میتوانست تنشها را بیشتر کرده و به جنگ تمام عیار با ایران بینجامد و ماموریت نیروهای ائتلاف را که برای جنگ با داعش در عراق هستند زیر سوال ببرد. یک مقام ارشد نیروهای ائتلاف که در جریان نامهنگاریهای مارک اسپر وزیر دفاع و ژنرال وایت بود به بیبیسی فارسی گفت درنهایت وقتی آقای وایت دید فرماندهانش بر این دستور پافشاری میکنند به آنها گفت در این صورت باید اول ائتلاف بینالمللی ضدداعش را منحل کنند و این کار تقریبا شصت روز زمان نیاز دارد. در همین اثنا پای ویروس کرونا "از ایران" به عراق باز شد و قوانین سفت و سخت آمد و شد و بسته شدن فرودگاهها، باقی فعالیتهای نیروهای ائتلاف و حتی خورد و خوراکشان را با بحران مواجه کرد. به خاطر بسته شدن فرودگاهها در عراق از دو هفته پیش، ارسال مواد غذایی از کویت به پایگاههای ائتلاف طوری کند شده که در پایگاههای نسبتا بزرگی مثل حریر در فرودگاه اربیل و حتی تاجی غذای گرم به یک وعده کاهش پیدا کرد و سربازان در وعدههای دیگر باید غذای بستهبندی میخوردند که ذخیره آن هم محدود بود. نگرانی از شیوع کرونا ورود و جابجایی نیروهای جدید بین پایگاهها را تقریبا متوقف کرد و همان باقیمانده آموزش نیروهای عراقی هم به تعلیق درآمد. برای خروج بیحاشیه از عراق و اجرای طرح پیشنهادی ژنرال وایت برای منحل یا کمتر کردن حضور ائتلاف ضدداعش، این شاید به نوعی کار کشورهای ائتلاف را که تلاش میکردند خود را از کشمکش ایران و آمریکا دور نگه دارند آسانتر کرد. در این دو هفته فرانسه، جمهوری چک، دانمارک، بریتانیا و کانادا یکی پس از دیگری اعلام کردند که به دلیل "نگرانی از شیوع کرونا"، بیشتر نیروهایشان را از عراق خارج میکنند. نگرانی از کرونا در پایگاهها جدی است و بعضی هم مانند کانادا گفتهاند خروجشان موقتی است اما معلوم نیست این کشورها در قالب ائتلاف به عراق برخواهند گشت یا نه. زمزمه انحلال یا تغییر فرماندهی ائتلاف هفتهها بود که به گوش میرسید از این رو برای تنشزدایی و کاهش تمرکز بر آمریکا، رایزنیهای بسیاری شد برای بیشتر شدن نقش ناتو به فرماندهی کانادا که با انتقال نیروهای کانادایی به کویت فعلا بینتیجه مانده است. آیا ایران و نیروهای نزدیک به ایران نگرانند؟ هفته پیش که نیروهای آمریکایی با خودروهای غول پیکر زرهی پایگاه نینوا (موصل) را ترک میکردند، ویدئوهایی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که نشان میداد تعدادی از نیروهای عصائب اهل حق از گروههای نزدیک به ایران با پرچم خود در کنار جاده در حال شادمانیاند. بعضی از فرماندهان و سخنگویان گروههای زیر مجموعه حشد شعبی هم در پیامهایی در توییتر یا در مصاحبه با تلویزیونهای عراق خروج نیروهای آمریکایی را پیروزی "محور مقاومت" خواندند و تبریک گفتند. یکی از آنان ابوالا ولایی فرمانده کتائب (گردانهای) سیدالشهدا در توییتر نوشت: "عقبنشینی خفتبار نیروهای اشغالگر را به تکتک مردم عراق و و نیروهای مقاومت تبریک میگوییم. اینکه میگویند خروج این نیروها برای برنامهریزی کودتا و بمباران گروههای مقاومت است فقط برای آبروداری است وگرنه ما دستشان را قطع خواهیم کرد." تهدیدهای ابوالا همراه با اعلام پیروزی بازتاب نگرانی گروههای مسلح شیعه هوادار ایران است که به خروج ناگهانی نیروهای آمریکایی به دیده تردید مینگرند. حتی پیش از درز کردن نامه محرمانه ژنرال وایت به نیویورک تایمز، این گروهها درباره احتمال حمله آمریکا به پایگاههایشان هشدار می دادند و به بیشتر شدن تحرکات هوایی آمریکایی در آسمان عراق اشاره میکردند. بخشی از این تحرکات شاید مربوط به خروج نیروهای آمریکایی از پایگاهها باشد یا انتقال آنها به خارج از عراق در میانه بحران کرونا، هر چه باشد به نظر میرسد زنگ خطر اخیرا چند بار برای این گروهها به صدا درآمده است، از حملههای اخیر آمریکا و کشتن قاسم سلیمانی گرفته تا بمبارانهای تلافیجویانه. هر چندعادل عبدالمهدی سرپرست نخست وزیری عراق چند روز پیش در بیانیهای از افزایش "مشکوک" ترافیک در آسمان عراق بخاطر پروازهای نظامی آمریکا، ابراز نگرانی کرد. او هم حمله به پایگاههای عراقی نیروهای ائتلاف را نقض حاکمیت عراق خواند هم گفت از "پرواز هواپیماهای خارجی بدون مجوز در نزدیکی" اطلاع دارد و درباره "به خطر افتادن جان شهروندان عراقی در صورت هر گونه اقدام بدون اجازه دولت در اراضی عراق" هشدار داد. آقای عبدالمهدی به پایگاههای اسپایکر در نزدیکی تکریت، پایگاه شهدا در طوزخورماتو، فرودگاههای حلیوه، اشرف و منصوریه و چند نقطه دیگر اشاره کرد که همه بیشتر محل استقرار نیروهای حشد شعبیاند. جالب آنکه همزمان با خروج نیروهای آمریکایی از پایگاه قائم که بر ویرانههای یک ایستگاه قدیمی قطار و در نقطهای حساس در مرز عراق و سوریه بنا شده، کتائب حزبالله هم بیشتر نیروهایش را به جای دیگری منتقل کرد. اقدامی که به تدابیر امنیتی این گروه از بیم حمله احتمالی آمریکا تعبیر شد. دغدغه ديگر براى اين گروهها ابهامى است كه درباره تعداد نيروهاى آمريكايى در عراق وجود دارد. آنها مى گويند بغداد كنترلى بر رفت وآمدهاى آمريكا به پايگاههاى بزرگتر ندارند و كسى نمى داند هر بار كه هواپيما بين عراق و كويت رفت و آمد مى كنند چه تعداد نيرو مى آيندو مى روند. در جريان تحويل پايگاههاى كوچتر هم هنوز معلوم نيست چه تعداد نيرو دقيقا از عراق خارج يا به پايگاههاى بزرگتر منتقل شده اند. ائتلاف بين المللى از هشتاد و يك كشور تشكيل شده و از مجموع هفت هزار و پانصد نيرو، پنج هزار و دويست سربازش متعلقبه آمريكاست. اما اين رقم رسمى اعلام شده است و تعداد نيروهاى آمريكايى در عراق تا حدود ده هزار سرباز تخمين زده مى شود چرا كه رقم رسمى ظاهرا شامل نيروهاى مستقر در كردستان عراق نيست. گرچه سفير آمريكا در بغداد گفته تا پايان سال جارى ميلادى نيمى از نيروها عراق ترك خواهند كرد، اين خواسته مخالفان حضور نيروهايى آمريكايى در اين كشور را بجا نمى آورد. این روزها بازار شایعه درباره "کودتای آمریکایی" در محافل، شبکههای اجتماعی و بعضی رسانههای عراق داغ است؛ چیزی که ابوالا هم به آن اشاره کرد. شایعه بعد از آن شدت گرفت که برهم صالح رییس جمهوری عراق عدنان زرفی استاندار سابق نجف را نامزد نخست وزیری کرد. آقای زرفی بعد از سقوط صدام مدتها به عنوان مترجم با ارتش آمریکا کار میکرده و از چشم گروههای نزدیک به ایران نامزد "منتخب آمریکا" به حساب میآید. بر اساس این شایعه آمریکا برای نشاندن او بر این مسند همراه با گروهی از نیروهای عراقی وفادار به خود دست به هر کاری میزنند از جمله "کودتا". به نظر میرسد دامن زدن به این شایعه نشانه نگرانیهای گروههای نزدیک به ایران و حتی تهران باشد، نگرانی از کم شدن نفوذشان در روند سیاسی عراق بخصوص بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس که هر دو نقش مهمی در اتحاد و وفاق شاخههای سیاسی و نظامی شیعه در پارلمان و در میدان داشتند. این دیدگاه وجود دارد که در نبود این دو، شکاف در "جبهه شیعه" بیشتر شده و در این خلا این بار آمریکا و هواداران عراقیشان دارند دست بالا را پیدا میکنند. در این گیر و دار آمریکا سامانههای دفاع موشکی پاتریوت و سی-رم -سیستم مقابله با خمپاره و موشکهای کوچک- را به پایگاه عینالاسد در انبار و حریر در فرودگاه اربیل منتقل کرد؛ دو پایگاهی که پیشتر هدف موشکهای بالستیک ایران قرار گرفته بودند. پنتاگون دلیل این کار را "دفاع دربرابر حمله احتمالی ایران و نیروهای تحت حمایتش" عنوان کرده است اما از چشم طرف دیگر ماجرا، استقرار این سامانهها در عراق یعنی کمتر شدن قابلیت پاسخگویی در صورت هر حمله آمریکا. به نظر میرسد همه اینها سبب شده فرماندهان و اعضای ارشد گروههای نزدیک به ایران و مقامات ایرانی با طمانینه برای خروج آمریکا خوشحالی کنند. جنگ روانی؛ جنگ واقعی این روزها بیش از پیش این سوال مطرح میشود که آیا کشمکش تهران و واشنگتن و تهدید گروههای همپیمان ایران علیه آمریکا به جنگی تمام عیار خواهد کشید یا نه. این پیشبینی هر روز سختتر میشود. واشنگتن میگوید اگر گروههای مورد حمایت تهران دست از پا خطا کنند، یقه ایران را خواهد گرفت. دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا چند روز پیش همزمان با انتشار خبر سفر محرمانه اسماعیل قاآنی جانشین قاسم سلیمانی به عراق در توییتی نوشت گزارشهایی به دستش رسیده از برنامهریزی ایران و گروههای تحت حمایتش برای هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی در عراق که اگر چنین شود ایران بهای سنگینی خواهد داد. جواد ظریف وزیر خارجه ایران جواب داد که ایران شروع کننده جنگی نبوده و نیست اما به آنها که جنگ را شروع میکنند درس سختی میدهد. با اینحال یک روز بعد از سفر آقای قاآنی، کتائب حزبالله با انتشار بیانیهای اعلام کرد مادام که نیروهای آمریکایی در حال ترک عراق باشند کاری به کارشان نخواهند داشت: "خداوند اجازه حمله به آنها که عقبنشینی میکنند را نمیدهد". این بیانیه تاحدی به اعلام آتشبس کتائب حزبالله تعبیر شد. در عراق اما این روزها گروههای مسلح شیعه جدیدی در حال ظهورند که خود را بخشی از محور مقاومت میخوانند و آمریکا را تهدید میکنند، مثل عصبت ثائرین یا گروه انقلابیون و اصحاب کهف. عصبت ثائرین چندی قبل با انتشار ویدیویی اعلام حضور کرد و مسئولیت شلیک پنجاه و هفت راکت را به پایگاه تاجی به عهده گرفت که به کشته شدن سه نیروی ائتلاف منجر شد. این گروه دو روز پیش هم ویدیویی را منتشر کرد از تصاویری که ظاهرا پهپاد از سفارت آمریکا گرفته با این پیام: "چشممان رویشان است و نمیتوانند به خواستهشان برسند." گروه دیگر، اصحاب کهف هم با انتشار تصاویر هوایی که مدعی شد از پایگاه عینالاسد گرفته، نیروهای آمریکایی را تهدید کرده است. ماهیت دقیق این گروههای نوظهور هنوز کاملا مشخص نیست اما برداشت اولیه بسیاری از ناظران این است که از ایران حمایت میشوند. به گفته منابع اطلاعاتی آمریکا کارکرد گروهی مانند عصبت ثائرین رد گم کردن و منحرف کردن توجه از گروههایی مانند کتائب حزبالله است. اگر گفته آمریکاییها درست باشد این ترفند دستکم یک بار هم که شده واشنگتن را با مشکل مواجه کرده، در همراه کردن متحدانش علیه گروههای شناختهشدهتری که رابطهای دیرینه با ایران دارند. به نوشته واشنگتن پست به نقل از دو منبع آگاه نظامی، بعد از حمله به تاجی با اینکه یک بریتانیایی هم کشته شده بود، بریتانیا دلایل آمریکا را برای اینکه کتائب پشت این حمله بوده کافی ندانسته و در عملیات تلافیجویانه همراهی نکرده است. ایران هم درباره این گروههای جدید واکنش مشخصی نشان نداده اما محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران گفته اتفاقات هفتههای اخیر در عراق ربطی به ایران ندارد و "واکنش طبیعی" مردم عراق به اقدامات آمریکاییهاست. توضیحی که بعید است تاثیری در نگاه واشنگتن به تهران به عنوان متهم و عامل اصلی حملات به نیروهای آمریکایی داشته باشد، بخصوص که جز شبهنظامیان تازه وارد، بعضی گروههای شناختهشده که رابطهشان با ایران پنهان نیست همچنان به تهدیدهای ضدآمریکایی در عراق ادامه میدهند. در پوستری که اخیرا در کانال تلگرام منسوب به حرکت نجبا منتشر شده، اکرم کعبی فرمانده آن که از قضا رابطه نزدیکی با اسماعیل قاآنی فرمانده سپاه قدس دارد، جلوی تابوتی دیده میشود که با پرچم آمریکا پوشانده شده با این نوشته: "عراق برای آمریکاییها امن نخواهد بود." در بحبوحه بحران عالمگیر کرونا که ایران و آمریکا و بقیه را درگیر خود کرده، شاید همه تهدیدهای دو طرف فعلا در حد جنگ روانی بماند اما تنش بحدی بالا رفته که ممکن است ادامه تهدیدهای لفظی و پوستری یا شلیک چند راکت -فارغ از عامل پرتابشان- به جنگی واقعی بدل شود که شاید این بار محدود به عراق نماند. | در کمتر از دو هفته آمریکا و بعضی دیگر از کشورهای ائتلاف بینالمللی ضدداعش پرچمهایشان را در پنج پایگاه کوچک اما کلیدی عراق پایین کشیدند، اسناد و مدارکی را که دیگر لازم نداشتند اما نباید بجا میگذاشتند سوزاندند، کولهپشتیها را بستند و به قولی کلید را تحویل صاحبخانه یعنی ارتش عراق دادند و این قرارگاهها را ترک کردند. آخرینش پایگاه هوایی تقدم در حبانیه در هشتاد کیلومتری غرب بغداد بود که از شنبه (۴ آوریل/۱۶ فروردین)، در اختیار کامل نیروهای دولتی عراق قرار گرفت. | خروج نظامیان آمریکایی از ۵ پايگاه در عراق؛ مى روند يا مىمانند؟ |
با استناد به علم و واقعیت میتوان با نژادپرستی مبارزه کرد تجربه و تاریخ فرهنگی، بسیاری از مردم را به شکلی بیغرضانه به سوی دیدگاههایی سوق میدهد که توسط ژنتیک انسانی تایید نمیشوند. مثلا این که دانشآموزان اهل آسیای شرقی به شکل ذاتی در ریاضیات بهتر هستند، افراد سیاهپوست به طور طبیعی ریتم دارند یا یهودیها خوب بلدند پول دربیاورند. بیشتر ما افرادی را میشناسیم که چنین طرز فکری دارند. دکتر آدام راترفورد، متخصص ژنتیک و گزارشگر بیبیسی میگوید: "تا جایی که من به یاد میآورم، نژاد پرستی امروزه بیش از هر زمان دیگری به شکل علنی ابراز میشود و وظیفه ما این است که با استفاده از واقعیتها با آن مبارزه کنیم." این مطلب با استناد به علم و واقعیت به رد ۵ باور نادرست در رابطه با نژاد میپردازد. ۱- دی ان ای سفیدپوستان و سیاهپوستان کاملا با هم فرق دارد همه انسانها دیانای تقریبا مشابهی دارند رنگدانه اولیه در پوست انسان ملانین نام دارد که از بدن ما در برابر آفتاب محافظت میکند. ملانین اشعههای ماوراء بنفش را جذب میکند و نمیگذارد یکی از ویتامینهای کلیدی بدن به نام اسید فولیک را از بین ببرند. ژنهای بسیاری در سازو کارهای بیوشیمیایی که به تولید ملانین در بدن منجر میشود دخالت دارند. تنوع طبیعی این ژنها باعث شکلگیری طیفی از رنگ پوستها در میان انسانها شده است. بنابراین آیا میتوان تفاوت ژنتیکی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان را بزرگترین تفاوت ژنتیکی میان نژادهای بشری به حساب آورد ؟ نه. این درست نیست. اما چرا؟ اول این که تقریبا همه انسانها دیانای مشابهی دارند. این واقعیت البته نظریهای که بر اساس آن آفریقا خاستگاه اولیه بشر است را زیر سوال میبرد. دوم این که تنوع ژنتیکی در قاره آفریقا از مجموع سایر نقاط دنیا بیشتر است. به این معنا که میان اعضای دو قبیله مختلف آفریقایی تفاوت ژنتیکی بیشتری وجود دارد تا میان یک سریلانکایی، یک روس و یک نفر از قبایل مائوری. ما ممکن است انسانها را به دستههای سفید ، سیاه یا قهوهای طبقه بندی کنیم اما این تنوع بصری بازتاب دقیق و درستی از تفاوت - یا شباهت- ژنتیکی میان آنها نیست. ۲- " خلوص نژادی" واقعیت دارد "خلوص نژادی" یک خواب و خیال محض است تصور ما بر این است که برخی مناطق، سرزمینها یا اقوام - چه از نظر فیزیکی و چه به لحاظ فرهنگی - از بقیه جدا هستند و مرزهایی غیر قابل عبور دارند. این اما با آنچه تاریخ و علم ژنتیک به ما میگوید فرق میکند. در واقع هیچ ملتی ساکن و بیحرکت نیست. دکتر راترفورد میگوید: "در طول تاریخ مردم از نقطهای به نقطه دیگر جهان مهاجرت و هر کجا و هر زمان که توانستهاند رابطه جنسی برقرار کردهاند." این جابجاییهای بزرگ گاهی اوقات در زمانهایی کوتاه صورت میگیرند. اغلب اوقات اما انسانها طی چند نسل به شکل قابل توجهی ساکن باقی میمانند و این میتواند به عنوان یک مبنای فرهنگی و جغرافیایی در نظر گرفته شود. "در هر صورت همه نازیها اجدادی یهودی دارند. اصالت همه سفیدپوستان برتر پندار به خاورمیانه برمیگردد و اجداد همه نژادپرستان به آفریقا، هند یا شرق آسیا تعلق دارند. درست مثل همه انسانهای دیگر دنیا . خلوص نژادی یک خواب و خیال محض است. برای انسانها خون خالص وجود ندارد و آنها فقط مخلوطی از چند نژاد هستند و خون گروهی از مردم در آنها جریان دارد." ۳- ' آلمان برای آلمانیها'، 'ترکیه برای ترکها' و عباراتی از این دست سال ۱۹۷۲، تظاهرات برای توقف ورود مهاجران به بریتانیا عدهای از مردم به دلیل ورود مهاجران و پناهجویان به کشورشان دچار ترس و اضطراب شدیدی شدهاند، پدیدهای که اخیرا در بسیاری از نقاط دنیا به چشم میخورد. یکی از تازهترین نمونهها از این دست تیراندازیهای اخیر در شهر هانائو در آلمان بود که با حمله به یک قلیانخانه آغاز شد. حملاتی که در نتیجه تفکرات راست افراطی مبنی بر بیرون انداختن یا قتل مهاجران شکل گرفت. گروههای راست افراطی مدتهاست خشم خود را در قالب القاب و صفات توهین آمیز ابراز میکنند: "آلمان برای آلمانیها"، "فرانسه برای فرانسویها"، "ترکیه برای ترکها" و "ایتالیا برای ایتالیاییها"، همه اینها عبارات ضد مهاجرتی هستند که گروههای راست افراطی به کار میبرند. "برو به جایی که از آن آمدهای"، عبارتی توهینآمیز است که در همه جای دنیا شنیده میشود. حقیقت این است که کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، ترکیه و ایتالیا در طول تاریخ مهاجران زیادی را پذیرفتهاند. درست مثل بسیار کشورهای دیگر. به عنوان مثال، جزایر بریتانیا از حدود ۷۵۰۰ سال پیش که از قاره اروپا جدا شدند و به شکل جزیره در آمدند، مقصد مهاجران بودهاند. قبل از اشغال توسط فرانسویها در سال ۱۰۶۶، این منطقه از دنیا مورد حمله واکینگها، آنگلها، ساکسونها، هونها و دهها قوم و قبیله دیگر قرار گرفته بود. حتی پیش از آن رومیها بر این منطقه حکومت میکردند و آنها هم به نوبه خود از نقاط مختلف قلمرویی میآمدند که چندین قاره را در برمیگرفت و تا خاورمیانه و آفریقای سیاه کشیده میشد. اگر بیشتر به عقب برگردیم، حدود ۴۵۰۰ سال پیش جمعیت اصلی بریتانیا را کشاورزان تشکیل میدادند. آنها از اروپا به سرتاسر سرزمینهای به هم پیوستهای مهاجرت کرده بودند که از هلند تا آنگلیای شرقی ( منطقهای در شرق انگلستان) امروز را در برمیگرفت. با توجه به شواهدی متکی بر دیانای، تصور میشود رنگ پوست این انسانها زیتونی بوده و موهای تیره و چشمان قهوهای رنگ داشتهاند. و پیش از آنها، ساکنان اصلی بریتانیا شکارچی- گردآورندههایی بودهاند که رنگ پوستی حتی تیرهتر داشتهاند. بنابراین وقتی احزاب سیاسی و حتی نژادپرستها میگویند "فرانسه برای فرانسویها" یا "ایتالیا برای ایتالیاییها" و در مورد انسانهای بومی حرف میزنند، دقیقا چه منظوری دارند؟ ۴- آزمایش دی ان ای میتواند ثابت کند ۱۰۰ درصد سفید پوست هستید شما دی ان ای تنها نیمی از اجداد ۱۱ نسل پیش از خودتان را حمل میکنید آزمایشهای ژنتیکی که اصل و نسب و اجداد انسان را شناسایی میکنند همه ما و به ویژه نژادپرستان را مجذوب خود کردهاند. وبسایتهایی مثل "استورمفرانت" (Stormfront) در میان سفیدپوستان ملیگرا و برتر پندار و همین طور اعضای گروههای یهودیستیز طرفداران زیادی دارد، افرادی که نظریههای انکار هولوکاست را رواج میدهند و ژنتیک جمعیت ( علم بررسی فراوانی ژنها در جمعیت و عوامل موثر بر آن) همه ذهنشان را مشغول کرده است. آنها آزمایشهای نسبشناسی مد روز از جمله کیتهای آزمایش شرکت بریتانیایی "انسستری دیانای" (Ancestry DNA) استفاده میکنند تا ثابت کنند ۱۰۰ درصد سفید یا غیر یهودی هستند. منطق آنها اما کاستیهایی دارد. دیانای میتواند اطلاعات جالبی در رابطه با تاریخچه خانواده به شما بدهد و در شناسایی اقوام نزدیک از جمله خواهر، برادر یا والدین گمشده بسیار سودمند است اما میزان توانایی آن به شدت به زیستشناسی پایه وابسته است. دیانای انسان در طول زمان بخشهایی از دیانای نیاکان واقعی خود را از دست میدهد، به شکلی که با گذشت چند نسل بخش بزرگی از آن از میان خواهد رفت. شما دیانای تنها نیمی از اجداد ۱۱ نسل پیش از خودتان را حمل میکنید. بنابراین ممکن است از نظر ژنتیکی حتی با اجداد واقعیتان که در قرن ۱۹ میلادی زندگی میکردند هم ربطی نداشته باشید. دکتر راترفورد میگوید: "شما از نسل انبوهی از انسانها از سراسر دنیا هستید. از نسل انسانهایی که فکر میکنید آنها را میشناسید، همینطور عده بیشتری از مردم که هیچ چیز در موردشان نمیدانید. شما با بسیاری از آنها هیچ پیوند ژنتیکی معناداری نخواهید داشت." ۵- سیاهپوستان در دویدن بهتر از سفیدپوستان هستند این طور که پیداست قهرمانیهای به ظاهر آسان یوساین بولت به باورهای نادرست دامن زده است آخرین باری که یک مرد سفید پوست به فینال رقابتهای دوی ۱۰۰ متر المپیک رسید به سال ۱۹۸۰ برمیگردد. از آن زمان تا کنون، دوندگان سیاهپوست بر عصر مدرن دوی سرعت در جهان سلطه داشتهاند. این اتفاق به این باور عمومی که آفریقایی تبارها به دلیل تاریخچه ژنتیکی خود در این ورزش بهتر عمل میکنند، دامن زده است. دکتر راترفورد میگوید: "شاید پیشبینیهایی مبتنی بر احتمال وجود رابطه میان قومیت و موفقیت ورزشی وجود داشته باشد اما این پیشبینیها در بهترین حالت بسیار ضعیف هستند." در حقیقت نوع رابطه ژنتیک با موفقیت ورزشی به طرز شیطنت آمیزی پیچیده است. به گفته دکتر راترفورد عوامل گوناگونی در فیزیولوژی فعالیت بدنی افراد موثر است، از جمله اندازه قلب، راندمان جذب اکسیژن و توانایی بدن در بازسازی عضلات. همه اینها پدیدههایی به نسبت قابل فهم هستند که پایه ژنتیکی دارند. اما ویژگیهای فیزیکی دیگری ( از جمله انعطافپذیری و هماهنگی) هم وجود دارند که فهمشان به این آسانی نیست. علاوه بر همه اینها بعد روانشناسی هم هست که اراده، تمرکز و خطرپذیری از جمله نمونههای آن به شمار میروند. ما میدانیم افرادی که در ورزشهای سریع و انفجاری خوب عمل میکنند معمولا تعداد سلوهای عضلانی سریع در بدنشان بیشتر است، سلولهایی که با سرعت بالاتری انرژی تولید میکنند. از نظر ژنتیکی عامل بروز این پدیده ژنی به نام آکتینین آلفا ۳ (ACTN۳) است. مطالعات نشان داده ورزشکارانی که در ورزشهای قدرتی و استقامتی سرآمد هستند احتمالا آرژینین یا نوع آر (R) این ژن را در بدن خود دارند. بنابراین تحقیق نسبت آفریقایی-آمریکاییهایی که این ژن را دارند (۹۶٪) در مقایسه با آمریکایهای سفید پوست (۸۰٪) بیشتر است. این امر به آفریقایی-آمریکاییها در ورزشهای سریع و انفجاری برتری اندکی میدهد اما به هیچ وجه نمیتواند تفاوت میان تعداد قهرمانان دوی سرعت آفریقایی- آمریکایی و رقیبان سفیدپوستشان را توجیه کند. اگر موضوع فقط همین ژن بود، باید به ازای هر ۶ قهرمان دوی سرعت سیاهپوست، ۵ دونده سفیدپوست وجود میداشت. از نظر دکتر راترفورد این تحلیلی سادهانگارانه اما در عین حال مثال خوبی است برای توضیح این موضوع که ژنتیک با کلیشههای نژادی در ورزش سازگاری ندارد. | باورهای نادرست و کلیشههای رایج در رابطه با موضوع نژاد فراوان است اما این به معنای درست بودن آنها نیست. این باورها اغلب حتی توسط افرادی که آشکارا نژادپرست هستند هم بیان نمیشوند. | چطور با یک نژاد پرست بحث کنیم؟ |
اما به گفته ويکتوريا برزی مددکار اجتماعی ايرانيان همگی با تحصيلات عالی به کانادا مهاجرت نکرده اند بلکه شرايط متفاوتی آنها را به اين کشور کشانده است ازجمله برخی از سر اجبار بصورت پناهنده و برخی ديگر به دليل فرار از وضع اقتصادی بد به کانادا آمده اند. خانم برزی می گويد هستند مهاجرانی که تن در دادن به کارهای غير تخصصی در کانادا با حداقل امکانات زندگی را به انجام اين گونه کارها در کشورشان ترجيح می دهند. رفعت دانش مدير کتابخانه نيما، نخست به اين موضوع اشاره می کند که ايرانيانی که به کانادا آمده اند در قالب معنايی کلمه مهاجر قرار نمی گيرند زيرا که بسياری از آنان حتی با داشتن ويزای مهاجرت بعلت نا رضايتی از شرايط زندگی درکشورشان به کانادا پناه آورده اند از اين روی، به اعتقاد او، اطلاق کلمه پناهنده به آنها مناسب تر است. خانم رفعت سپس درباره شرايط سخت کاريابی برای ايرانيانی که دارای درجات عالی تحصيلی و تخصصی هستند می گويد که اين مشکل نه تنها درکانادا بلکه دراکثر نقاط دنيا از جمله کشور خود مهاجران برای اين گروه وجود دارد چون امکانات کاری در درجات تخصصی اصولا کمتر است. مهدی جامی، تهيه کننده برنامه، درادامه بحث نظر يکی ازمهاجران ايرانی ساکن مونترال را مطرح می کند که معتقد است مهاجرت با توجه به سن و موقعيت قبلی شخص می تواند تجربه ای دلپذير و دردناک باشد و مهاجر مانند طفلی است که تازه متولد شده است. به اعتقاد اين مهاجر ايرانی نسل اول مهاجران قربانی می شود. راضيه رضوی جراح دندانپزشک مقيم مونترال درادامه بحث بارديگر موضوع شرايط مهاجرت ايرانيان را پيش می کشد و ازکلمه هجرت دربيان نظرات خود استفاده می کند. خانم رضوی می گويد که بايد مسئله انتخاب و اجبار را درنظر گرفت زيرا به اعتقاد او بسياری از مهاجران ايرانی به دليل نداشتن امنيت سياسی، اجتماعی، واقتصادی به صورت پناهنده و يا تبعيد به کانادا آمده اند ولی برخلاف ساير مهاجران اين کشور نظير ايرلندی ها و ايتاليايی ها که بعد ازجنگ برای هميشه به هجرت مطلق دست زدند مهاجران ايرانی به مهاجرت هميشگی نمی انديشند ووطن خود را ازدست رفته به شمار نمی آورند. اما حسين صميمی روزنامه نگار معتقد است که تمام اطلاعت لازم درمورد شرايط کاری وتحصيل به متقاضيان مهاجرت درسفارتخانه کانادا داده می شود و به ويژه پزشکان ايرانی که ظرف ۱۰ يا ۱۵ سال گذشته خواستارمهاجرت به کانادا شده اند ورقه ای را به امضاء رسانده اند مبنی برآن که تقاضای کار در رشته خود را نکنند. و به طورکلی تخصص های حرفه ای درکانادا گاه مورد نياز نيست. توصيه به کسانی که قصد ادامه تحصيل در کانادا را دارند پس از طرح مشکلات تحصيل و کاريابی بعضی ازشرکت کنندگان در اين سمينار بر اساس تجربيات شخصی و اطلاعات خود برای ايرانيان مايل به ادامه تحصيل توصيه هايی دارند. مهرداد صدری دانشجوی رشته فوق ليسانس دانشگاه کنکورديا توصيه می کند که درمورد انتخاب دانشگاه برای ادامه تحصيل مطالعه کافی انجام گيرد. او پس از اشاره به اينکه اکثر دانشگاه های کانادا معتبر هستند می گويد که به نظر او درمونترال که يک شهر دانشجويی است برای دانشجويان امکانات بيشتری وجود دارد تا بتوانند با نظام تازه اجتماعی آشنايی پيدا کرده و خود را با محيط تازه وفق دهند. مهدی غفوری معمار و استاد دانشگاه نيز توصيه می کند که دانشجويان قبل از گرفتن پذيرش دروس دانشگاه موردنظر خود را به دقت مورد مطالعه قراردهند. آقای غفوری به اين موضوع اشاره می کند که قبل از ورود به کانادا همه چيز روی کاغذ مشکل تر به نظرمی رسد ولی درمقايسه با کشورهای اروپايی در کانادا برای دانشجويان امکان کار درکنار تحصيل و جود دارد و می توان با درآمد حاصله به تحصيل ادامه داد. هم چنين گرفتن بورس هم برای دانشجويان ايرانی وجود دارد. خدمات | در ابتدا نامه ای از يکی از خوانندگان صفحه صدای شما خوانده شد که در آن گفته شده بود برای نويسنده نامه که پس از اتمام تحصيلات خود از دانشگاه معتبرصنعتی ايران به کانادا رفته بود، يافتن شغلی مناسب با تحصيلاتش آسان نبود. اما در بازگشت به ايران بر اساس تحقيقات و بررسی هايی که انجام می دهد پيدا کردن کار درسطح عالی تحصيلات خود که مهندسی نرم افزار است را نيز بی چالش نمی يابد. | ويديوی 6: بحث درباره کار و تحصيل مهاجران |
پراکنش جغرافیایی اعتراضات دی ۹۶ با تغییر اقلیم، خشکسالی و بحران آب در ایران نسبت معنادار داشته است. فرضی که توسط نشانگان های مشهور آن اعتراضات نیز حمایت می شود. دی ۹۶ در عین حال به عنوان یک انگاره (تاکید می شود: یک انگاره) "تمرکز بیشترین اعتراضات در حوزه زاگرس مرکزی با پیشرانه مولفه های اقتصادی" در اعتراضات دی ۹۶ قابل بررسی است. تصویر شماره یک می تواند این انگاره را تجسم بخشد. نیمه بالایی تصویر جغرافیای مناطقی را که در دی ۹۶ با شدیدترین و خشونت آمیزترین اعتراضات رودررو بوده اند نشان می دهد. همچنانکه می بینیم جغرافیای این اعتراضات عمدتا محدود است به حوزه زاگرس مرتفع. شامل غرب استان های اصفهان و فارس، شرق خوزستان، جنوب شرق لرستان و استان های کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری. این محدوده را نمی توان از نظر جغرافیایی یک "منطقه" نامید. به این خاطر که به آسانی نمی توان یک نقطه کانونی که قابل تسری به کل محدوده باشد برای آن تعریف کرد. بین دو سوی زاگرس ارتباط جوامع انسانی در آن حد که به تشکیل یک منطقه همگون مردم شناختی بینجامد وجود ندارد و از سوی دیگر اگرچه اکثریت بافت جمعیت محدوده را لرهای بختیاری تشکیل میدهند ولی نمی توان نه بین دو محدوده اصلی شرقی و غربی یعنی اصفهان و خوزستان از این جهت یک چسبندگی مردم شناختی موجد چشم انداز قومی تعریف کرد و نه این مولفه می تواند عامل شکل گیری اعتراضات در این محدوده باشد چون هرگز نشانه ای از مطالبات قومگرایانه از معترضان شنیده نشد. اما دو نکته در اعتراضات دی ۹۶ در این محدوده قابل درنگ است: وجه پررنگ مطالبات اقتصادی و حضور چشمگیر کشاورزان در میان معترضان (شعار معروف رو به میهن پشت به دشمن که به نشانگان این اعتراضات تبدیل شده است توسط کشاورزانی سر داده شد که نماز جمعه را به یک حرکت اعتراضی تبدیل کردند). می توان گفت که بیشترین شدت خشکسالی منطبق است بر محدوده اعتراضات ۹۶. بیشترین شدت بیکاری در ایران منطبق است بر مناطق رودررو با بیشترین شدت خشکسالی و اعتراضات ۹۶ نیز منطبق است بر این هر دو. بر این مبنا می توان اینگونه فرض گرفت که پراکنش جغرافیایی اعتراضات دی ۹۶ با تغییر اقلیم، خشکسالی و بحران آب در ایران نسبت معنادار داشته است. فرضی که توسط نشانگان های مشهور آن اعتراضات نیز حمایت می شود. می توان گفت که اعتراضات آبان ۹۸ پراکنش نسبی در سراسر ایران داشته و از این جهت به عنوان تظاهراتی سراسری که مطالبات عمومی و مشترک اکثریت جمعیت ایران را در بر می گرفته قابل بررسی است. دست کم اینکه این اعتراضات تعلق به جغرافیای خاصی از نواحی ایران نداشته و قابل فروکاست به مطالبات محلی نیست آبان ۹۸ اما درباره اعتراضات آبان ۹۸ پراکنش جغرافیایی پیچیده تر است. می تون گفت که اعتراضات تقریبا پراکنش منظم جغرافیایی بر مبنای دو قطاع اصلی تراکم جمعیت در ایران دارد. واقعیت این است که الگوی پراکنش جمعیت در ایران منظم نیست و هشتاد درصد جمعیت پیرامون دو قطاع مشهد-تبریز (منطبق بر پایکوههای البرز) و تبریز-شیراز (منطبق بر پایکوههای زاگرس) زندگی می کنند. اعتراضات آبان ۹۸ نیز تقریبا بر همین دو قطاع منطبق است و از این نظر می توان گفت محدود به حوزه جغرافیایی خاصی از ایران نیست. مجله فارین افیرز در گزارش خود سه فرض را در باره پراکنش جغرافیایی این اعتراضات مطرح کرده است: الف) بیشترین اعتراضات در استان هایی رخ داده که اتفاقا موضوع بیشترین پروژه های توسعه در جمهوری اسلامی بوده اند. ب) جاهایی که درصد رای روحانی بالاتر بوده اعتراضات بیشتر شدت داشته است. این مجله می گوید متوسط رای روحانی در مناطق رودررو با بیشترین اعتراضات ۵۹ درصد و این نسبت در مناطقی که اعتراضات کمتر شدت داشته ۵۱ درصد است. ج) بیشترین اعتراضات در مناطق و شهرهایی با درصد بالاتر رفاه اقتصادی رخ داده است. به نظر می رسد اثبات این فرضها دشوارتر از رد آنهاست. اگر بخواهیم مولفه های مرتبط را در قالب سیستم های اطلاعات جغرافیایی (GIS) بررسی کنیم اصطلاحا لایه های کافی اطلاعات برای اثبات این فرضها وجود ندارد. برای مثال طبیعتا مناطق شهری بزرگتر موضوع طرح های بزرگتر توسعه نیز بوده و نیز سکونتگاه قشر مرفه تر جامعه ایران هستند. اما نه قابل اثبات است که در اعتراضات آبان ۹۸ مرفهان حضور پررنگ تری داشته اند و نه نقشه پراکنش تفاوت معناداری میان شمار اعتراضات در شهرهای کوچک و بزرگ نشان می دهد. برعکس تلقی عموم این است که پیشرانه اعتراضات افزایش بهای بنزین بوده پس مطالبات اقتصادی می تواند مهمترین عامل موجد این اعتراضات باشد. آنچناکه در ابتدا حتی شماری از تحلیلگران این اعتراضات را شورش گرسنگان نامیده بودند. مولفه های جغرافیایی دیگر، همچون مسائل قومی و مذهبی یا تبعیض های اقتصادی در مقیاس منطقه ای نیز در این اعتراضات پراکنش معنادار نشان نمی دهند. تقریبا در هیچ جا شعار یا مطالبات قومی و مذهبی از معترضان شنیده نشد. در مناطقی مثل کردستان یا سیستان و بلوچستان یا خوزستان که انتظار می رفته فراگیری و شدت اعتراضها فرصت ابراز مطالبات قومی را فراهم کند نیز دست کم با اتکا به ویدیوهای منتشر شده نشانه ای از شعارها یا مطالبات قومی در میان معترضان دیده نمی شود. می توان گفت که اعتراضات آبان ۹۸ پراکنش نسبی در سراسر ایران داشته و از این جهت به عنوان تظاهراتی سراسری که مطالبات عمومی و مشترک اکثریت جمعیت ایران را در بر می گرفته قابل بررسی است. دست کم اینکه این اعتراضات تعلق به جغرافیای خاصی از نواحی ایران نداشته و قابل فروکاست به مطالبات محلی نیست. بیشتر بخوانید: | آیا پراکنش اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ منطق جغرافیایی معناداری دارد؟ اگر چه نگاه نخست به نقشه پراکندگی جغرافیایی اعتراضات بلافاصله می تواند پیش فرضهایی ایجاد کند اما واقعا پاسخ به این سوال دشوار است. معنادار جغرافیایی یعنی مولفه هایی در برانگیختن اعتراضات که مستقیما خاستگاه محیطی داشته و یا مطالباتی که در یک مقیاس مشخص محلی قابل تفسیر باشند. در حالی که دست کم فرض های سیاسی می گویند غالب معترضان مطالبات مشترکی داشته اند که مقیاس ملی دارد. | اعتراضات ایران؛ مقایسه جغرافیای اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ |
عمده مؤسساتی که در تهيه اين گزارش شرکت داشته اند عبارتند از: گروه تحقيقاتی آکسفورد (Oxford Research Group)، مرکز سياست خارجی (Foreign Policy Centre)، سازمانهای امدادرسان و خيريه اکسفام (Oxfam)، اکندن (Ockenden)، صندوق اموس (Amos ،Trust)، مردم و کره زمين (People & Planet)، پکس کريستی (Pax Christi)، پزشکان مخالف با جنگ هسته ای (IPPNW)، اتحاديه های کاری يونيسون (UNISON)، خدمات عمومی و تجاری (PCS) و صنعتگران، کارگران ماهر و کارشناسان فنی (AMICUS) و شورای مسلمانان بريتانيا (MCB). اغلب اين مؤسسات عمدتاً نزديک به جريانهای سياسی ميانه رو و حزب کارگر به شمار می روند. در آغاز گزارشی که اين مؤسسات تهيه کرده اند، پيش بينی شده که اگر فعاليت اتمی ايران با سرعت کنونی ادامه يابد، اين کشور بين سالهای 2008 تا 2010 ميلادی توانايی توليد سلاح اتمی خواهد يافت اما دشواريهايی که ممکن است در روند پيشرفت برنامه اتمی ايران پيش بيايد اين تاريخ را به عقب خواهد انداخت. سپس در اين گزارش، حمله آمريکا يا اسرائيل به ايران برای جلوگيری از گسترش فعاليت اتمی اين کشور احتمالی واقعی در سال جاری ميلادی دانسته شده و پيامدهای حمله به ايران به صورت جزء به جزء مورد بررسی قرار گرفته است. پيامدهای حمله در اين گزارش پيش بينی شده که اگر به ايران حمله شود، حکومت اين کشور مصمم می گردد که به سلاح اتمی دست يابد و به احتمال زياد از پيمان منع گسترش جنگ افزارهای اتمی خارج خواهد شد. واکنش ديگری که درباره حکومت ايران در اين گزارش پيش بينی شده، استفاده از گروههايی همچون حزب الله در لبنان و حماس در فلسطين و گروههای هوادار ايران در عراق و ساير کشورهای خاورميانه برای هدف قرار دادن اهداف مربوط به آمريکا، اسرائيل و حتی بريتانياست. نويسندگان گزارش معتقدند که دست کم برخی از مسلمانان، حمله به ايران را حمله به جهان اسلام قلمداد خواهند کرد و اين امر به آتش تروريسم در جهان دامن خواهد زد. ديگر پيامدی که در اين گزارش برای حمله به ايران پيش بينی شده، قطع صادرات نفت ايران و بسته شدن تنگه هرمز است که بازار نفت را در بحران فروخواهد برد و بهای هر بشکه نفت خام را از يکصد دلار بالاتر خواهد برد. چنين بحرانی در بازار نفت، به پيش بينی تهيه کنندگان گزارش هم نارضايتی مردم را در کشورهای اروپايی و آمريکا به دنبال خواهد داشت که به کوتاه آمدن اتحاديه اروپا در برابر ايران خواهد انجاميد و هم اينکه فقر را در کشورهای جهان سوم افزايش خواهد داد. آلودگی محيط زيست بر اثر حمله به تأسيسات اتمی يا نفتی ايران نيز در اين گزارش مورد اشاره قرارگرفته و نويسندگان گزارش برای اينکه نمونه ای از آلودگی محيط زيستی ناشی از جنگ احتمالی با ايران ارائه بدهند حمله آمريکا و متحدانش به عراق در جنگ اول خليج فارس را مثال زدند که طی آن عراقيها 736 چاه نفت را در کويت آتش زدند و در نتيجه چاههای شعله ور تقريباً پانصد ميليون تن گاز کربنيک به هوا فرستادند و چنان ابر تاريکی فضا را فراگرفت که دمای هوا در منطقه ده درجه سانتيگراد کاهش يافت، تا فاصله هزارونهصد کيلومتری بارانهای اسيدی باريد، ده ميليون متر مکعب خاک آلوده به مواد سمی شد، 25 هزار پرنده جان باختند و ميليونها پرنده ديگر منطقه را ترک گفتند، سواحل خليج فارس به طول بيش از هزاروپانصد کيلومتر آلوده شد و حتی با وجود گذشت شانزده سال، هنوز دو پنجم تمامی ذخائر آب شيرين کويت آلوده است. در گزارش تصريح شده که کسانی که معتقدند حمله هدفمند به تأسيسات اتمی و نظامی تلفات غيرنظامی بار نخواهد آورد در اشتباهند، چراکه اين تأسيسات در نزديکی شهرهای پرجمعيت قرار دارند. آن گونه که در گزارش اشاره شده، در حمله هوايی آمريکا به عراق در سال 2003 و با وجود تمام تلاشی که آمريکا برای هدفمند بودن بمبارانها و جلوگيری از کشته شدن غيرنظاميان کرد، بيش از هفت هزار غيرنظامی در عراق جان خود را از دست دادند. راه حل تهيه کنندگان گزارش در نهايت به اين نتيجه رسيده اند که تنها راه برای راضی کردن ايران به دست برداشتن از فعاليتهای حساسيت برانگيز اتمی، راه ديپلماسی است و توصيه کرده اند که در مجموعه امتيازاتی که دولتهای اروپايی ماه ژوئن گذشته به همين منظور به ايران پيشنهاد دادند تجديدنظرهايی صورت بگيرد و خواسته های ايران در مورد آن لحاظ شود. در اين گزارش پيشنهاد شده که برای جلب موافقت دولت ايران، تضمين امنيتی به حکومت اين کشور در مجموعه امتيازات اتحاديه اروپا که بسته پيشنهادی نام گرفته گنجانده شود. نقش بريتانيا تهيه کنندگان گزارش که همگی از مؤسسات بريتانيايی اند، احتمال اينکه اين کشور در حمله احتمالی به ايران شرکت کند را بسيار بعيد دانسته و در عين حال تأکيد کرده اند که همراهی بريتانيا در عمليات نظامی عليه ايران برای آمريکاييها خيلی مهم است. بدين ترتيب به دولت بريتانيا توصيه شده که برای جلوگيری از حمله به ايران گام بردارد و در اين راه از سويی برای فراهم آوردن امکان گفتگوی مستقيم ميان ايران و آمريکا پيشقدم شود و از سوی ديگر اعتماد اصلاح طلبان داخل حکومت ايران را به خود جلب کرده، مواضع آنان را تقويت کند. خدمات | هفده مؤسسه پژوهشی و تشکل اجتماعی بريتانيايی با تهيه گزارشی به بررسی پيامدهای حمله احتمالی ايران پرداخته و نتيجه گرفته اند که برای حل مناقشه ای که بر سر فعاليت اتمی ايران به راه افتاده بايد قاطعانه روشی ديپلماتيک در پيش گرفت، چراکه جنگ با اين کشور بشدت برای جهان مخرب و خطرناک خواهد بود. | 'حمله به ايران پيامدهای خطرناکی خواهد داشت' |
بوریس جانسون وزیر خارجه بریتانیا بعد از اینکه سخنرانیش در مجلس عوام درباره نازنین زاغری واکنشهای زیادی به همراه داشت با همتای ایرانیش محمد جواد ظریف دراین باره گفتگو کرد او گفت که منظورش از آن سخنان این بوده که حتی اگر اتهاماتی که مقامات قضایی ایران علیه خانم زاغری مطرح کردهاند درست بود، نحوه برخورد آنها با او را توجیه نمیکرد. آقای جانسون چهارشنبه هفته پیش در کمیته روابط خارجی مجلس عوام بریتانیا گفته بود که نازنین زاغری در زمان دستگیری در فرودگاه تهران در سال ۱۳۹۵ در حال "آموزش روزنامه نگاران" بوده است، اظهاراتی که بنیاد خیریه تامسون رویترز که خانم زاغری برای آن کار می کرد گفت اشتباه است. برخی ناظران از جمله حزب کارگر بریتانیا پیشبینی میکنند که این سخنان نادرست محکومیت خانم زاغری را بیشتر کند. وزیر خارجه بریتانیا همچنین در واکنش به انتقادهای تند حزب کارگر، حزب اصلی مخالف دولت بریتانیا گفت که متهم کردن وزارت خارجه باعث میشود انگشت اتهام که هماکنون متوجه حکومت ایران است منحرف شود و بار مسؤلیت و پاسخگویی از دوش حکومت ایران برداشته شود. دولت بریتانیا پیشتر در این کشمکش اعلام کرده بود که ترزا می به آقای جانسون اعتماد کامل دارد. خبرگزاریهای ایران میگویند که آقای ظریف گفتوگوی تلفنی با آقای جانسون تاکید کرده که ایران تابعیت مضاعف شهروندان خود را به رسمیت نمیشناسد. آقای ظریف همچنین بار دیگر به موضوع اصل تفکیک قوا در ایران اشاره کرد و گفت که تصمیم گیری در مورد این موضوع در اختیار قوه قضائیه ایران است، اما او "به دلایل انسانی و انساندوستانه" صحبتهای آقای جانسون را با مراجع قضایی ایران مطرح خواهد کرد. همسر نازنین زاغری میگوید که حکومت ایران اتهامات جدیدی را متوجه نازنین زاغری کرده و این موضوع را با استفاده از آنچه آقای جانسون گفته توجیه میکند. در پی سخنان هفته پیش آقای جانسون، ونیک ویلا، مدیر اجرایی بنیاد تامسون رویترز، گفت که خانم زاغری در سال ۱۳۹۵ صرفا برای دیدار با اعضای خانواده خود به ایران سفر کرده بوده و از بوریس جانسون خواست که "اشتباه جدی" خود را تصحیح کند. یک سخنگوی وزارت خارجه بریتانیا به خبرگزاری رویترز گفت: "اظهارات هفته پیش وزیر خارجه مبنای قابل توجیهی برای طرح اتهامات تازه علیه نازنین زاغری راتکلیف فراهم نمی کند." او افزود: "وزیر خارجه ضمن انتقاد از تشکیل پرونده علیه خانم زاغری راتکلیف، در پی توضیح این مسئله است که حتی شدیدترین مجموعه ادعاهای ثابت نشده ایران علیه او، بازداشت و رفتاری که با او می شود را توجیه نمی کند." خانم زاغری در حال سپری کردن حکم مجازات پنج سال زندان است که به "جرم" تلاش برای براندازی برای او صادر شد. او روز شنبه بار دیگر به دادگاه منتقل شد که سه روز پس از اظهارات آقای جانسون بود. در این جلسه ظاهرا قاضی دادگاه او را به "تبلیغ علیه نظام" متهم کرده است. | بوریس جانسون، وزیر خارجه بریتانیا در پارلمان بریتانیا گفت که سخنان هفته پیشش در مورد نازنین زاغری رتکلیف که در ایران زندانی است، میتوانسته روشنتر بیان شود، اما تاکید کرد که محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در یک گفتوگوی تلفنی به او اطمینان داده که اتهامات جدیدی که در ایران متوجه نازنین زاغری شده هیچ ارتباطی با سخنان او ندارد. | گفتوگوی تلفنی جانسون با ظریف درباره نازنین زاغری |
برقراری آتشبس به معنی تسلط گروههایی مانند داعش بر نواحی وسیعی از سوریه خواهد بود گروه حزبالله، متحد لبنانی او به رهبری حسن نصرالله، که نیروهایش شانه به شانه نیروهای دولتی سوریه نقش مهمی در جنگ ایفا میکنند، با او موافق است و عقیده دارد که یک باخت به معنی باختن کل جنگ نیست. او هم معتقد است که گمانهزنیها درباره آینده حکومت چیزی جز یک جنگ روانی مغرضانه نیست. ولی شکی نیست که آینده رهبر تحت فشار سوریه هیچگاه در دو سال گذشته به این تاریکی نبوده. بعضی از دشمنان و منتقدان او عقیده دارند که او دیگر دارد نفسهای آخرش را میکشد و هر لحظه ممکن است شاهد یک فروپاشی ناگهانی باشیم. حتی برخی از حامیان اصلی او – و بسیاری از ساکنان عادی دمشق و شهرهای دیگر – هم از شکستهای اخیر حکومت، مخصوصا در استان ادلب در شمالغرب کشور، جا خورده بودند؛ مدت زیادی از سقوط مرکز این استان در اواخر ماه مارس نگذشته بود که شهر استراتژیک جسرالشغور هم به دست مخالفان افتاد. همکاریهای اخیر بین گروههای شورشی رقیب در جریان نبردهای اخیر در ادلب به نتیجه رسید حکومت سوریه تلاش زیادی برای حفظ این مناطق کرده بود. از دست رفتن آنها چنان باعث نگرانی شده بود که آقای اسد مجبور شد برای اولین بار در این جنگ چهار ساله این شکستها را علنا بپذیرد و به حامیانش روحیه بدهد. عاملی که باعث تضعیف شدید روحیه شده بود انتشار گسترده یک ویدیو بود که در آن سرهنگ سهیل حسن، یکی از فرماندهان مشهور در جسرالشغور و ملقب به "ببر"، داشت پای تلفن از فرماندهان مافوق خود خواهش میکرد تا برایش مهمات و کمک بفرستند. نگرانی از این بود که سقوط استان ادلب ممکن است راه را برای یورش شورشیان به پایگاه اصلی اقلیت علوی در استان لاذقیه باز کند. آقای اسد و خانوادهاش به این گروه اقلیت تعلق دارند. افزایش فشارها این حس که موازنه به شکل خطرناکی به هم خورده با شکستهای دیگر در جنوب، از جمله تصرف گذرگاه مرزی اصلی با اردن در نصیب توسط شورشیان، بیشتر هم شد. برخی از تحلیلگران نظامی عقیده دارند سوریه، که با چنان کمبود نیرویی روبهرو است که حتی حزبالله و دیگر نیروهای شیعه وابسته به ایران هم توان جبران آن را ندارند، دارد از الان برای کاستن خطوط دفاعی خود تدارک میبیند و میخواهد نیروهای خود را از جنوب و دیگر مناطق کماهمیت خارج کند که ممکن است حتی شامل قسمتهای تحت تسلط دولت در حلب در شمال هم بشود. نشانههایی هم مبنی بر افزایش فشار در داخل حکومت به چشم میخورد. به گفته یک دیپلمات "دارند مثل گرگ گرسنه به جان هم میافتند." رئیسجمهوری سوریه شکستهای اخیر را پذیرفته ولی قول داده که اوضاع بهتر خواهد شد از قربانیان اخیر این تنشها میتوان به ژنرال رستم غزاله اشاره کرد. گزارش شد که آقای غزاله، رئیس دایره امنیت سیاسی، ماه پیش در بیمارستان درگذشت و دلیل مرگش ضرب و شتم او توسط محافظان یک ژنرال رقیب یعنی رفیق شحاده، رئیس حفاظت اطلاعات ارتش، بوده و ظاهرا اعضای حزبالله هم در این حادثه نقش داشتهاند. دلیل اختلاف نظر میان این دو هم ظاهرا بر سر میزان نفوذ ایران در سوریه بوده است. ژنرال مملوک، رئیس دفتر امنیت ملی، هم مدتی در انظار دیده نشد و گفته میشد که او هم به دلایل مشابهی به حاشیه رانده شده و در بازداشت خانگی به سر میبرد.اما او اخیرا در تصاویر رسمی مربوط به سفر یک هیات ایرانی به دمشق کنار بشار اسد دیده میشود. سازماندهی مجدد شورشیان فضا در اواخر سال ۲۰۱۲ چنان بود که سقوط دمشق – و حکومت– قریبالوقوع و اجتنابناپذیر قلمداد میشد. ولی این اتفاق نیفتاد. شرایط خیلی سریع تغییر کرد و چیزی نگذشت که گروههای شورشی در جبهههای مختلف به عقب رانده شدند. آیا ممکن است شرایط بار دیگر دستخوش چنین تغییری شود؟ هر اتفاقی ممکن است. ولی تغییراتی که از نقطه نظر دولت در برخی از معلومات معادله ایجاد شده به گونهای بوده که حالا خیلی از ناظران میگویند شرایط دیگر مثل سابق نیست و وارد یک فاز جدید شدهایم. گروههای عمده شورشی، و حامیانشان در خارج، چند ماه است که دست از تمرد و رقابت با یکدیگر کشیدهاند و به همکاری روی آوردهاند. این اتفاق در مدت زمان نسبتا کوتاهی به پیشروی در استان ادلب و مناطق دیگر منتهی شد. حمایتهای ایران و حزبالله برای حکومت سوریه حیاتی بوده گروههای شورشی اکثرا اسلامگرایی که البته ارتباطی با داعش ندارند نیروهای خود را پیش از عملیات ادلب در قالب یک "ارتش پیروزی" گرد هم آوردند. آنها در منطقه قلمون و شهر حلب هم جبهه متحد تشکیل دادهاند. پشتوانه این اتفاقات نزدیکی قدرتهای سهگانهای است که از شورشیان حمایت میکنند و مدتها اهداف متقابلی را دنبال میکردند: عربستان سعودی، ترکیه و قطر. مخصوصا به نظر میرسد که سعودیها بعد از رسیدن ملک سلمان به پادشاهی در ماه ژانویه، در پیگیری اهداف خود جدیتر شدهاند و تصمیم گرفتهاند با آنچه دستاندازی ایران به دنیای عرب میخوانند محکمتر و فعالانهتر برخورد کنند، بهویژه در یمن و سوریه. اگر این همبستگی از طرف حامیان خارجی شورشیان ادامه پیدا کند و بسط داده شود، وضعیت آقای اسد به شدت خراب خواهد شد. او دو سال و نیم پیش که با خطر جدی سقوط روبهرو بود توانست مسکو و تهران را ترغیب کند تا نیازهایش برای حفظ بقاء را تامین کنند. روسها با اسلحه و تحرکات دیپلماتیک از او حمایت کردند. ایرانیها سر کیسه را شل کردند و سالی چند میلیارد دلار به او کمک مالی کردند؛ نیازهای مالی، تجهیزاتی و آموزشی نیروهای دفاع ملی محلی را تامین کردند؛ و با فرستادن مشاور نظامی و سازماندهی دخالت حزبالله لبنان و جنگجویان شیعه از عراق، افغانستان و نقاط دیگر به او کمکهای هنگفت نظامی کردند. ولی به نظر میرسد که این کارها نتیجهای نداشتهاند. تاثیر حزبالله واقعا زیاد بود، ولی همانطور که در ادلب دیدیم این گروه نمیتواند در همه جا حضور داشته باشد و در همه نبردها به نیابت از حکومت بجنگد. کیسه پول ایران هم بیانتها نیست. این کشور به شدت به دلیل تحریمها و کاهش قیمت نفت در فشار است و برای همین مجبور شده به امید توافق، بر سر برنامه هستهای خود با آمریکا و دیگران مذاکره کند. به گفته یک دیپلمات غربی که از نزدیک وقایع سوریه را دنبال میکند "مساله اصلی فشار بر ایران است. پیامی که به آنها داده میشود این است که دیگر پولی برای شما باقی نمانده و نمیتوانید در جنگ پیروز شوید." "توافق بزرگ" این چنته خالی باعث شده بعضی از دیپلماتها خیلی محتاطانه نسبت به ثمربخش بودن مذاکرات صلح کمصدایی که توسط استفن د میستورا، فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، در ژنو راهاندازی شده ابراز امیدواری کنند. او ابراز امیدواری کرده که این مذاکرات تا ماه ژوئن که باید به شورای امنیت سازمان ملل گزارش دهد پیشرفت خوبی داشته باشد – تاریخی که با زمان در نظر گرفته شده برای رسیدن به توافق جامع نهایی بر سر برنامه هستهای ایران مطابقت دارد. جنگ به پنجمین سال خود رسیده و بیش از دویستهزار کشته بر جا گذاشته نگرانی سعودیها و همپیمانانشان در خلیج فارس از این است که چنین توافقی نیازهای مالی ایران را برطرف میکند و دست ایران را برای تشدید جاهطلبیهای منطقهای میگشاید. ولی شماری هم نظر دیگری دارند و میگویند این توافق یا به شکل ضمنی با کاهش تنشها در سوریه، یمن و گسل سنی-شیعه در منطقه ارتباط دارد یا میتواند ارتباط پیدا کند. بر اساس این گمانهزنیها باراک اوباما شاید بخواهد با مهندسی یک "توافق بزرگ" در پی بر جا گذاشتن میراثی از خود باشد. طبق این سناریوی خوشآیند، وظیفه حذف آقای اسد و حلقه امنیتی نزدیک به او و کسب اطمینان از انتقال روان قدرت به کسی که بتواند از طرف باقیمانده حکومت در مذاکرات صلح حاضر شود بر عهده ایرانیها خواهد بود. اگر توازن قوا واقعا در سوریه بر هم خورده باشد، شاید چنین نتیجهای هم به نفع ایران باشد و هم به نفع آمریکا. هیچ یک خواهان فروپاشی سریع حکومت و یورش ناگهانی گروههای اسلامگرای کمابیش افراطی سنی برای پر کردن این خلاء نیست. در حال حاضر تنها امید ایرانیها این است که بتوانند قسمتهای "مفید" سوریه را حفظ کنند. آنها باید بپذیرند که پیششرط هر مذاکرهای خروج رئیسجمهور منفور از قدرت است و برای اینکه تمام منافع خود در سوریه را از دست ندهند باید از توانایی و نفوذ گسترده خود در سوریه استفاده کنند و با کنار گذاشتن بشار اسد از قدرت زمینه را برای گذار به شخصی که به عنوان طرف مذاکره برای شورشیان و حامیانشان در منطقه پذیرفتنی باشد فراهم کنند. آمریکاییها مدتی پیش طرحی را عملی کردند که طبق آن قرار است ۱۵٫۰۰۰ نیروی "میانهرو" را که بعد از تحقیقات فراوان انتخاب میشوند آموزش بدهند و تجهیز کنند. اما هدف اصلی این طرح مقابله با داعش است و نه تقابل با حکومت. اعتقاد خیلیها بر این است که این طرح، که تا امروز تنها به ۹۰ نفر اجازه شرکت در آن داده شده، باید پیش از اینها اجرا میشد، هدف اشتباهی را دنبال میکند و محکوم به شکست است. قطعا این احتمال وجود دارد که در کوران حوادث گم شود. منافع مشترک آمریکاییها هیچوقت خواهان سرنگونی آقای اسد و پیروزی شورشیان در جنگ نبودهاند. هدفشان این بوده که از فشار شورشیان برای ترغیب آقای اسد به کنارهگیری از قدرت استفاده کنند تا راه برای رسیدن به یک توافق سیاسی پایدار و انتقال قدرت باز شود. تلاشها برای رسیدن به راهحل دیپلماتیک تا امروز بینتیجه بوده اگر ایران به این نتیجه رسیده باشد که برای حفظ سرمایهگذاری خود در سوریه و باز نگه داشتن کانال ارتباطی با حزبالله لبنان چارهای جز این ندارد، شاید شاهد نوعی همگرایی منافع باشیم، مثل اتفاقی که علیه داعش در عراق افتاد. هر آتشبسی سوریه را در عمل به پنج محدوده نفوذ یا تسلط تقسیم خواهد کرد که در بعضی مناطق با یکدیگر تداخل خواهند داشت: مناطق تحت اشغال نیروهای دولتی؛ نیروهای شورشی "میانهرو"؛ اسلامگرایان جبهه نصرت و متحدانشان؛ افراطیهای داعش؛ و البته کردها. اگر برکناری آقای اسد و حلقه اطرافش به شکلی منجر به برقراری صلح میان شورشیان و رهبران جدید حکومت شود، شاید بتوان چهار گروه دیگر را ترغیب کرد که علیه نیروهای داعش وارد عمل شوند. رقه، پایتخت داعش، تنها شهر مهم سوریه است که در اختیار این گروه است. به اعتقاد ناظران اگر گروههای دیگر برای اجرای عملیات مشترک با یکدیگر متحد شوند و از طرف ائتلاف تحت رهبری آمریکا پشتیبانی هوایی بشوند، ظرف تنها چند ماه شاهد پاکسازی ستیزهجویان داعش خواهیم بود. این شاید یک سناریوی کاملا تخیلی به نظر برسد، ولی افزایش فشارها به مرور زمان میتواند منجر به ظهور سناریوهایی بشود که قابل پیشبینی نیستند. همه قدرتهای اصلی حاضر در سوریه از جمله آمریکا، روسیه و ایران به شدت روی شکست دادن "تروریسم" و ستیزهجویان سنی داعش تمرکز کردهاند. رقابت بین سعودیها و ایرانیها یکی از پرسشهایی که تا این لحظه بیپاسخ باقی مانده برخورد سعودیها با چنین سناریویی است. هنوز مشخص نیست که آیا آنها چنین نتیجهای را خواهند پذیرفت یا قصد دارند مانند اقداماتشان در یمن به استراتژی کلی خود برای مقابله با نفوذ ایران در دنیای عرب ادامه بدهند و تا به قدرت رساندن یک گروه اسلامگرای سنی در سوریه پیش بروند. به نظر میرسد که آمریکا و متحدانش در شورای همکاری خلیج فارس درک استراتژیک کاملا متفاوتی از نفوذ ایران در منطقه دارند. عربستان سعودی اعتقاد دارد که ایران در سوریه بخشی از مشکل است و نه بخشی از راهحل استراتژی آمریکاییها در ظاهر خیلی مغشوش است؛ از یک طرف در یمن از حملههای هوایی عربستان به شورشیان وابسته به ایران حمایت نیمبند میکنند و از طرف دیگر خودشان را در عراق با جنگجویان وابسته به ایران متحد کردهاند و مواضع داعش را بمباران میکنند. سیاست کلی غرب در لبنان، عراق، و به شکل ضمنی سوریه، بر اساس استفاده از حزبالله و دیگر گروههای وابسته به ایران برای جلوگیری از شیوع ویروس خطرناکتر افراطیگری سنی تحت الگوی داعش بنا شده. ولی برای سعودیها و متحدانشان، "توسعهطلبی" ایران و افراطیگری داعش دو روی یک سکه هستند و از یکدیگر تغذیه میکنند. آنگونه که روزنامه الحیات، متعلق به خاندان آل سعود، میگوید "کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نمیخواهند که توافق بر سر بمب اول (موضوع هستهای) از طرف ایران به عنوان کارت سبزی تلقی شود که به آنها اجازه میدهد ابزارهای لازم برای حفاظت و توسعه بمب دوم (جاهطلبیهای منطقهای ایران) را فراهم کنند." اگر پیشرفتی در مسائل سیاسی ایجاد نشود، در آینده شاهد ادامه تلفات حکومت و متحدانش و عقبنشینی بیش از پیش آنها به طرف دمشق، حمص، حما و سواحل لاذقیه خواهیم بود. از طرف دیگر بر فشارهای داخلی حکومت هم افزوده خواهد شد. مگر اینکه بشار اسد بتواند برگ برنده دیگری رو کند و حامیان ایرانی و روسی خود را متقاعد کند که کمکهای خود را افزایش دهند. اما بیشتر ناظران امکان فروپاشی کامل حکومت تحت تسلط علویها را رد میکنند. به گفته یکی از این ناظران "آنها جایی برای سقوط ندارند." | بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه، شکستهای نظامی اخیر نیروهای دولتی را بخشی از فرازها و نشیبهای یک جنگ طولانی قلمداد کرده و با بیاهمیت دانستن آنها گفته که پیروزی در این جنگ همچنان بدیهی است. | آیا جنگ سوریه رو به پایان است؟ |
وصف کوسه و کچل را همچون بسياری از مردم ايران، من هم فقط از زبان پدرومادرم شنيده بودم و نخستين بار در زندگی ام بود که از نزديک شاهد نمايش آن بودم. فکر می کنم اين رسم ديرينه اکنون ديگر در اکثر نقاط ايران ورافتاده باشد، اما در جمهوری آذربايجان به همان رونق گذشته های دور حفظ شده و برجای مانده است. نمايش کوسه و کچلی که من ديدم را يک گروه نمايشی و موسيقی کاملاً حرفه ای اجرا می کردند و تماشاچيان آن گروهی از چهره های آکادميک کشورهای مختلف ترک زبان بودند که به باکو دعوت شده بودند اما همين نمايش را به شکل معمولی و عادی در آن در کوچه و خيابانها هم می توان ديد. گروههای مختلف در شهر می گردند، درخانه ها را می زنند، آواز می خوانند و نمايش می دهند و معمولاً صاحب خانه به آنها عيدی می دهد. گروه شامل دو نفر است که يکی نقش کوسه را بازی می کند و ديگری کچل، عده ای نوازنده و يک خواننده و يکی دو رقاص زن هم اين دو را همراهی می کنند و همگی گروه از مرد و زن لباس محلی آذربايجانی به تن دارند. می گويند که کوسه و کچل نماد سال گذشته و سال نو هستند، کوسه به مردی گفته می شود که صورتش يا اصلاً ريش ندارد يا به صورت کامل ريش در نياورده، به همين دليل نشانه ای از ناباروری و نقصان محسوب می شود و نماد سال گذشته اش می کنند. کچل نماد مرد عاقل و خردمند است، در فولکلور ترکی شخصيتهايی که لقب کچل دارند زياد است و اغلب شخصيتهايی خردمند محسوب می شوند. نمايش کوسه و کچل در واقع گفت و گوی سال کهنه و تازه است، کوسه همچنين لباس قرمز و مسخره به تن دارد و حرفهای مسخره و طنزآميز نيز می زند. شايد بتوان او را با حاجی فيروز مقايسه کرد که ممکن است بيشتر به نقاط فارس زبان ايران تعلق داشته باشد. جمهوری آذربايجان از لحاظ موسيقی بسيار غنی است و باکو نوعی پايتخت موسيقی محسوب می شود، حتی خوانندگان و نوازندگانی که با کوسه و کچل دوره می گردند سطح کيفی موسيقی بسيار بالايی دارند. در گروهی که من شاهد اجرای برنامه شان بودم تعدادی خواننده معروف و خوش صدا آواز خواندند و يکی از آنان جوان بيست و هفت هشت ساله ای اهل تبريز به نام احمد بود که صدايی بسيار زيبا داشت و دانشجوی رشته موسيقی در باکو بود، می گفت که شاگرد اول دانشگاه است و به همين دليل او را برای خوانندگی در اين گروه انتخاب کرده بودند. نمايش کوسه و کچل هم در دوران شوروی کاملاً ممنوع بوده و می گويند فقط در روستاهای خيلی دورافتاده و آن هم داخل خانه ها اجرا می شده، اين رسم پس از استقلال جمهوری آذربايجان خيلی سريع احيا شده و گسترش يافته است. ديگر رسم و رسوم نوروز که من ديدم تا حدود بسيار زيادی شبيه ايران است، تنها سفره هفت سينشان متفاوت است، آنها هم در اين سفره هفت چيز می گذارند که نامش با حرف "س" آغاز می شود، اما به زبان ترکی که البته بعضيهايشان با فارسی مشترک است، شامل سمنو (سبزه)، سماق، سوغان( پياز)، سرکه، سو (آب) سريمساق (سير) ... يکی از مهمانان مراسم انستيتو فولکلور که از جمهوری باشقيرستان روسيه آمده بود می گفت سفره هفت سين حتی در ميان ترکهای سيبری هم وجود دارد. . در سفره هفت سين شمع هم روشن می کنند اما از آينه و ماهی قرمز خبری نيست، گمان نمی کنم که در گذشته های دور در سفره هفت سين ايران هم از ماهی قرمز خبری بوده باشد و نمی دانم اينکه می گويند ماهی قرمز داخل تنگ سر تحويل سال به يکباره تکان می خورد از کجا در آمده، آجيل و خشکبار، به استثنای تخمه و انواع و اقسام شيرينی محلی و خانگی هم بر سر سفره هفت سين، يا به قول خودشان بايرام خنچه سی (خوانچه عيد) هم می گذارند. وقتی پرسيدم، سبزه يا همان سمنو را آخر چکار می کنند گفتند روز سيزدهم نوروز می برند صبح زود نيت می کنند و در آب پاک و روان می اندازند، يعنی همان سيزده بدر ايران، اما از بيرون رفتن از خانه و به دامن طبيعت رفتن همچون ايران در آن روز خبری نيست. با اينکه اينجا خيلی از آيينهای نوروزی را کاملتر و دقيقتر از ايران حفظ کرده اند اما از رونقی که نوروز در ايران دارد، اينجا خبری نيست، من فکر می کنم بيشتر اين بی رونقی ناشی از کسادی بازار اقتصاد و فقر شديد و پايين بودن قدرت خريد مردم است، تأمين هزينه يک سفره هفت سين درست و حسابی از عهده بسياری از مردم خارج است، حتی هنگامی که به خانه ای رفتم که زن و شوهر هر دو استاد دانشگاه بودند، ديدم که بيش از تعداد انگشت شماری شيرينی نتوانسته اند تهيه کنند و اينکه يکی از بهترينش را من تعارف کردند نشان دهنده ارج و قرب من نزد صاحبخانه بود. دليل ديگر که آن هم به همين اندازه اهميت دارد، مصادف بودن نوروز امسال با ايام محرم است، مردم اين شهر اگرچه بسياری از ظواهر دينی در آنها مشاهده نمی شود اما با وجود سالها زندگی تحت حکومت ضدمذهبی شوروی، تعصبات مذهبی عميقی دارند که بيشتر در شکل احترام به نمادهای مذهبی جلوه می کند. آذربايجان مدت زيادی نيست که از ايران جدا شده و هنوز هم در دو طرف رود ارس کسانی هستند که با هم خويشاوندی دارند! بنابراين نبايد انتظارداشت که فرهنگشان با ما تفاوت زيادی داشته باشد. اقوام ترک و فارس هزاران سال با هم تبادل فرهنگی داشته اند يا در قلمرو يک کشور زندگی کرده اند يا در همسايگی هم. با هم فرهنگ سازی کرده اند و از يکديگر فرهنگ آموخته اند. واژه ها و لغات بسياری از هم گرفته اند. اين دو ملت افتخارات مشترکی دارند. خاقانی شيروانی، نظامی گنجوی، شهريار و ..... شعرايی هستند که به دو زبان فارسی و ترکی اشعار بی مانندی سروده اند. عيد نوروز بر ملت های ايران، ترکيه، آذربايجان، ترکمنستان، افغانستان، ازبکستان، قرقيزستان، تاجيکستان، قزاقستان و ساير ملت هايی که روز اول بهار را جشن می گيرند! همايون کوشان - شيراز قبل از آمدن آريايی ها به منطقه، کل ايران که برهوت و خالی از سکنه نبوده . قبل از آريايی ها مادها در ايران دارای تمدن بودند و مادها ترک زبان بودند... علی فرهاد - بندر عباس سمنو از جوانه گندم درست ميشه و به زبان فارسی هم بدين معنی است. فرهنگ مردمان اين مناطق بر هم تأثير بسيار گذاشته و بنابر اين نمی توان که چه چيزی به کدام مردم تعلق داشته است. مردم اين ملل بايد بر همانندی ها تکيه کنند و با هم دوست باشند. مليت پرستی های بيهوده را کنار بگذاريم. شهرزاد - يوته بوری (سوئد) می گويند که چهارشنبه سوری مثل خيلی از سنت ها نوع کاملا تغييريافته و ترکيب شده ای از رسوم قديمی هست. در طول تاريخ اقوام و گروههای مختلف سنت های خود را وارد سنتهای گرفته شده از ديگر اقوام کرده و سنتهای جديدی برای خود به وجود آورده اند. به نظر من خوشبختی از آن کسانی است که ايده های ملل مختلف را جمع می کنند، جشن های جديد درست می کنند و از آن تا سالها لذت ميبرند. بعضی ها هم از روز کوته فکر می گويند: اين جشن شما هزار سال پيش مال ما بود! جوانهای ايرانی امروز ولنتاين می گيرند و پيرمرد ها در لابلای کتاب های خاک خورده قديمی دنبال مشابه وطنی يا عقيدتی آن می گردند تا با پيدا کردن منشأ ايرانی آن بگويند که اصل ايده مال ما بوده. من عقيده دارم بهترست که بدون تعصب به گذشته نگاه کنيم و برای يادگيری از آن استفاده کنيم و انرژی خود را برای ساختن آينده آنطور که خود ميخواهيم، و نه آنطور که تاريخ می گويد مصرف کنيم. آنهايی که چندان تاريخ قديمی ای ندارند به هر مناسبتی که پيدا ميکنند کارناوال راه می اندازند و شادی می کنند و از ما هم خوشحال تر و شادترند. دلم می خواست تمام جشنها و مراسم تاريخی خودم را درون جعبه ای ميگذاشتم و به ديگران تحويل ميدادم که گويا خيلی به آن نياز دارند، و از نو مراسمی برای خودم می ساختم با هويتی جديد که هرچند مورد کم لطفی کهنه پرستها قرار ميگرفت ولی در عوض از هر ناخالصی بی فايده ای خالی و پر از ايده های جديد و امروزی بود! نيما - تهران جشن نوروز نه تنها در ايران بلکه در قسمتی از هندوستان و چين و افغانستان و تاجيکستان گرفته می شود و ربطی به ترکها ندارد. در ترکيه جز کردها که رسوم اجداديشون هست بقيه مردم که ترک باشند نه چهارشنبه سوری را می شناسند نه نوروز را. جمهوری آذرآبادگان به اين علت اين مراسم ايرانی را جشن ميگيرن که روزگاری جزو ايران زمين بودن نه به دليل ديگر. اين مراسم به تمام اقوام ايرانی تعلق دارد و ترکها جزو اقوام ايرانی نيستند. البته اين دليل بی احترامی ما ايرانيان به آنها نيست. ترکها هم انسانهای بسيار خوبی هستند با رسوم دلنشين خودشان. سيمون - آلمان در درجه اول، جشن ارگنکن که در ايران به نوروز معروف هست جشنی است که ريشه در فرهنگ ترک های آسيای ميانه دارد. در درجه دوم، جشن ريشه در هرجا که داشته باشد متعلق به انسانيت است. عيد همه مبارک! آتيلا - آذربايجان خدمات | من سال نو را در باکو در انستيتو فولکلور اين شهر که وابسته به فرهنگستان ملی علوم جمهوری آذربايجان است و با موسيقی آذربايجانی و نغمه کوسه و کچل تحويل کردم. | سال نو با نغمه کوسه و کچل، باکو،آذربايجان |
برزيل، آلمان، آرژانتين، ايتاليا، فرانسه، انگلستان. سال ها بود که اين همه اسم بزرگ در جمع هشت تيم نهايی جام جهانی دور هم جمع نشده بودند. هر کشوری که در ۵۰ سال گذشته موفق به فتح جام جهانی شده، در جمع هشت تيم پايانی حضور دارد. ديدارهای گروهی هم در اين دوره طوری پيش رفت که تقريبا هيچ کدام از تيم های قدرتمند در دوره يک هشتم نهايی به هم برخورد نکردند. شايد تنها مورد رويارويی اسپانيا و فرانسه بود که با اينکه بعضی ها تيم امسال اسپانيا را قدرتمندتر از فرانسه می دانستند ولی در هر صورت حذف اين تيم در مرحله يک هشتم نهايی مدت هاست که ديگر کسی را متعجب نمی کند. اميدهای بازيافته آلمان ميزبان بازی ها تا قبل از شروع جام به عنوان يکی از تيم های نه چندان قدرتمندی در نظر گرفته می شد که با توجه به قرعه آسان و با استفاده از امتياز ميزبانی خواهد توانست در خوش بينانه ترين حالت خود را به جمع هشت تيم برساند. حتی نظرسنجی ها نشان می داد که تنها ۹ درصد مردم آلمان اميد دارند که کشورشان در جام جهانی به مقامی برسد. اما با بازی های خوب اين تيم بخصوص در دو بازی آخر اميدها به اين تيم خيلی زياد شده و نظرسنجی های جديد از اميدواری ۵۳ درصد مردم اين کشور به قهرمانی تيمشان حکايت دارد. اين تيم در مرحله يک هشتم نهايی با سوئد بازی کرد که دو گل دقايق اول پودولسکی کار سوئد را يک سره کرد. ده نفره شدن سوئد و پنالتی اوايل نيمه دوم به سود اين تيم که هنريک لارسن آن را به بالای دروازه زد، مهری بود بر سند صعود آلمان به جمع هشت تيم برتر جام جهانی. حتی کلينزمن هم که قبل از جام گفته بود صعود به مرحله يک چهارم نهايی نتيجه خوبی برای ماست حالا از "اشتهای روزبه روز زياد شونده" آلمانی ها می گويد. گل استثنايی در دومين بازی از مرحله يک هشتم نهايی آرژانتين به ديدار مکزيک رفت. آرژانتين که بازی های دور اولش حتی برزيلی ها را هم به سايه برده بود، در مقابل مکزيک کار مشکلی داشت. گل دقيقه ۵ مارکز گرچه ۵ دقيقه بعد جواب داده شد اما ضربه پذيری آرژانتينی ها را نشان داد. بازی مکزيک و آرژانتين اگرچه در ده دقيقه اول دو گل داشت در هشتاد دقيقه بعد بدون گل ادامه پيدا کرد تا کار به وقت اضافه بکشد. در دقيقه هشتم وقت اضافه ماکسی رودريگز پاس قطری سورين را با سينه استپ کرد و قبل از اينکه توپ به زمين بخورد با يک شوت عجيب توپ را از بالای سر اسوالدو سانچز به گوشه ديگر دروازه فرستاد. آرژانتين مکزيک را پشت سر گذاشت تا در مرحله بعد به ديدار ميزبان برود؛ ديداری که پيش از اين در فينال دو جام جهانی تکرار شده و سهم هر يک از دو تيم يک پيروزی بوده است. شايد اگر اين بازی در جايی غير از آلمان برگزار می شد می توانستيم شانس پيروزی آرژانتين را بسيار بيشتر از آلمان بدانيم. اما آلمان در چهار بازی گذشته نشان داده که بازی در کشور خود قدرت دو چندانی به اين تيم بخشيده است. برد نسبتا آسان يکی از کارشناسان فوتبال گفته که برای قهرمان نشدن برزيل چند شگفتی لازم است. در مرحله يک هشتم که هيچ شگفتی ای اتفاق نيفتاد. در دقيقه ۵ بازی رونالدو اولين گل را به غنا زد تا با شکستن رکورد گرد مولر، به عنوان بهترين گلزن تاريخ جام جهانی معرفی شود. در آخرين دقيقه نيمه اول هم آدريانو در وضعيت آفسايد گل ديگری به ثمر رساند که داور مسابقه آن را قبول کرد و حذف تيم غنا، آخرين اميد قاره آفريقا، قطعی شد. در دقايق آخر بازی غنا ده نفره شد و برزيل باز هم در آخرين دقايق يک گل ديگر زد تا جادوگران زردپوش با يک بازی نه چندان تحسين آميز نتيجه ای قابل دفاع بگيرند و حريف قدرتمند ولی بی تجربه شان را ۳ بر صفر شکست دهند. بازی انتقام بازی فرانسه و اسپانيا حساس ترين بازی مرحله يک هشتم نهايی بود. شايد بسياری فوتبالدوستان ترجيح می دادند فرانسه در گروهش اول می شد و به اوکراين بر می خورد و اسپانيا هم با سوئيس بازی می کرد تا امکان صعود هر دو تيم به مرحله بعد وجود داشته باشد. با توجه به بازی های مرحله اول دو تيم بسياری کارشناسان شانس اسپانيا را بيشتر از فرانسه می دانستند. اسپانيايی که در ۳ بازی ۸ گل زده بود و فقط يک گل خورده بود. در مقابل فرانسه هم با اينکه فقط يک گل خورده داشت، در سه بازی فقط ۳ بار موفق شده بود به حريفانش گل بزند. با اين حال فرانسه در اين يک بازی به اندازه همه سه بازی ديگرش گل زد و گل خورد. با اينکه اولين گل بازی را اسپانيا در نيمه اول زد، فرانسه توانست سه بار دروازه اسپانيا را باز کند که دو گل از اين سه گل در چند دقيقه آخر بازی به ثمر رسيد. فرانسه برد تا اين بازی آخرين بازی دوران بازيگری زين الدين زيدان نباشد. شايد همان قدر که فرانسوی ها از پيروزی تيم کشورشان خوشحال شدند، برزيلی ها هم از صعود فرانسه خوشحال شدند. آنها از هشت سال پيش لحظه شماری می کنند تا دوباره در يک بازی رسمی با فرانسه بازی کنند و انتقام شکست تحقيرآميز سه بر صفر در فينال جام جهانی ۹۸ را بگيرند. در بازی شنبه برزيل – فرانسه شايد طرفداران برزيل به يک برد کم رنگ هم راضی نباشند و تنها يک پيروزی مقتدرانه در مقابل فرانسه آنها را آرام کند. جنگ نارنجی وقتی مشخص شد که پرتغال و هلند بايد در دور يک هشتم نهايی با هم بازی کنند، بسياری به ياد بازی اين دو تيم در نيمه نهايی جام ملتهای اروپای دو سال پيش افتادند و خوشحال شدند که يک بازی زيبا خواهند ديد. اما تصور همه اشتباه از آب درآمد. بعد از گل اواسط نيمه اول پرتغال، بازی به يکی از خشن ترين بازی های تاريخ جام جانی تبديل شد. با استناد به آمار می توان اين بازی را خشن ترين بازی تاريخ جام جهانی دانست: ۴ کارت قرمز و ۱۶ کارت زرد رکورد قابل توجهی بود. تعداد کارت های زرد و قرمز اين بازی برای پرتغال و هلند رکوردی به شمار می رود، هم برای ايوانف داور روسی اين ديدار که بعد از اين بازی خود نيز از فيفا کارت قرمز گرفت و به خانه اش برگشت. اين بازی برای هلند و ايوانف به خاطره ای تلخ تبديل شد ولی برای پرتغال نيز پيامد کوتاه مدت تا حدی نگران کننده داشت. دکو هافبک طراح اين تيم در بازی با هلند اخراج شد و نمی تواند در بازی يک چهارم نهايی بازی کند. طلسم می شکند؟ انگلستان هم در مرحله يک هشتم نهايی قرعه نسبتا آسانی داشت و توانست اکوادور با تک گل ديويد بکام شکست دهد. اين گل بيش از همه برای خود بکام مهم بود. چون قبل از اين بازی چند نفر از ستاره های قديمی فوتبال انگليس از اريکسون خواسته بودند بکام را به زمين نفرستد چون فايده ای برای تيم ندارد. اما بکام نشان داد در روزهايی که مهاجمان انگلستان نمی توانند گل بزنند هنوز هم ضربه های آزاد او راه چاره اريکسون هستند. انگلستان بايد در مرحله بعد با پرتغال بازی کند؛ پرتغالی که دو سال پيشتر در جام ملتهای اروپا با مربيگری اسکولاری انگلستان را حذف کرد. هواداران فوتبال انگلستان و اريکسون مربی اين تيم يک خاطره تلخ ديگر نيز از اسکولاری دارند. فيليپه اسکولاری، که به او 'فيل بزرگ' هم می گويند، در جام جهانی ۲۰۰۲ سرمربی برزيل بود و باز هم توانست انگلستان را حذف کند. لاجوردی؛ رنگ شانس ايتاليا شايد در بين تيم های بزرگ ديگر بهترين قرعه را آورده باشد. می توان گفت که بازی کردن با استراليا در مرحله يک هشتم و روبرو شدن با اوکراين در مرحله يک چهارم نهايی برای هيچکدام از تيم های قدرتمند حاضر در رقابت ها قرعه سختی محسوب نمی شود. تيم مارچلو ليپی با يک پنالتی مشکوک در آخرين لحظات بازی استراليا را برد تا اين بار شانس بيشتری برای رسيدن به جمع چهار تيم داشته باشد. البته نبايد از اين نکته گذشت که حدود نيم ساعت پيش از ضربه پنالتی يکی از بازيکنان ايتاليا از زمين اخراج شده بود و بسياری ناظران اخراج وی را ناحق می دانستند. به اين ترتيب ايتاليا در مرحله يک چهارم نهايی به ديدار اوکراين می رود و اگر بتواند از سد اين تيم بگذرد، لاجوردی پوشان پس از ۱۲ سال است به جمع چهار تيم برتر جام جهانی خواهند پيوست. غريبه وقتی اوکراين در اولين بازی تاريخش در جام جهانی ۴ بر صفر به اسپانيا باخت، شايد نه بلوخين، نه شوچنکو و نه هيچ کدام از اوکراينی ها فکر نمی کردند که تيمشان در اولين حضورش با قرعه ای مناسب به جمع هشت تيم برتر دنيا راه پيدا کند. اوکراين در يک هشتم نهايی با سوئيس بازی کرد. بازی ای که تنها بازی بدون گل اين مرحله بود و تنها بازی ای هم بود که به ضربات پنالتی کشيد. در ضربات پنالتی هم بازيکنان سوئيس آنقدر پنالتی ها را بد زدند تا اوکراينی ها با گل کردن سه پنالتی از چهار پنالتی اول خود جشن صعود بگيرند. بايد جمعه و شنبه پای تلويزيون نشست و ديد اين جام در اين مرحله هم شگفتی نخواهد داشت و همان تيم هايی که تصور می شود صعود خواهند کرد يا اينکه اوضاع به گونه ديگری پيش خواهد رفت. اگرچه در بازی هايی مثل پرتغال – انگلستان يا آلمان – آرژانتين هيچ نتيجه ای آن قدر ها هم شگفتی نيست. Forbidden نتيجه نظرسنجینتيجه اين نظرسنجی نشان دهنده کل افکار عمومی نيست خدمات | مرحله يک هشتم نهايی جام جهانی هجدهم به پايان رسيد و هشت تيم نهايی مشخص شدند. اين مرحله هم مثل مرحله قبل شگفتی نداشت و عموما تيم هايی به جمع هشت تيم راه پيدا کردند که صعود آنها قابل پيش بينی بود. تنها غريبه در جمع بزرگان يک چهارم نهايی اوکراين است که اين تيم هم با شکست دادن سوئيس به اين مرحله رسيد و صعودش در واقع شگفتی نبود. | مروری بر مرحله يک هشتم نهايی جام جهانی |
صبح زود از خواب بیدار می شوم و به طبقه بالای قایق می روم. آفتاب تازه از افق شرقی خلیج بنگال بالا آمده، اگر طوفان و آثاری که به جا گذاشته را فراموش کنی می توانی از آرامشی که در این ساعت روز اینجا حاکم است لذت ببری. سمت چپ ما یک روستای ساحلی آسیب دیده از طوفان دیده می شود و سمت راست، جنگل دریایی یا "مانگرو" که گویی تمایل ندارد از آرامش شبانه بیدار شود. درختان ساحلی مانگرو که بخشی از تنه شان در آب است اینجا و آنجا از طوفان صدمه دیده اند، شاخه های شکسته و برگهای ریخته از سبزی آن ها کاسته است. این بزرگترین جنگل دریایی یکپارچه روی زمین است و مساحت آن بالغ بر شش هزار کیلومتر مربع می شود. از منابع موثق شنیده ام که تغییرات آب و هوا به طوفان های بیشترمنجر می شود و طوفان بیشتر تاثیرات مخربی بر جنگل های دریایی می گذارد. بوشار، قایق مان که برای بررسی پدیده گرمایش زمین و گزارش آن کرایه کرده ایم، آرام آرام روی رودخانه بالشا به سمت جنوب می آید، به سمت دهانه خلیج بنگال. ساعتی بعد از صبحانه (اگر دست بنگالی ها بود داخل تنگ شیر روی میز صبحانه هم فلفل می ریختند) به سمت یکی از روستاهای اطراف می رویم. بارماچورا حدود ده هزار نفر جمعیت دارد. معلوم نیست طوفانی که جنوب بنگلادش را درنوردید اینجا چقدر تلفات گرفته. نمی شود به ارقامی که مردم روستا می دهند اعتماد کرد. وقتی از جوانی که می گوید طوفان یک چهارم جمعیت دهکده را از بین برده می پرسم و آیا خودش کسی از افراد فامیلش را از دست داده می گوید: نه. می پرسم آیا از کسانی که دور و بر جمع شده اند کسی را می شناسد که افراد خانواده اش را از دست داده باشد باز هم جواب "نه" است. اما در روستایی در سمت ساحل مقابل، در اوتاری کالی یا کالی علیا، اوضاع متفاوت است. عبدالحق از اهالی کالی علیا می گوید فقط در تکه زمین کوچکی که قبلا برنج زار بوده سه جسد زیر گل مانده ولی چون کسی از اهالی محل آن ها را شناسایی نکرده مردم ترجیح می دهند به آن ها دست نزنند. شاید این ها اجساد اهالی روستا های دیگرند که گردباد و طوفان به اینجا پرتاب کرده ست. شاهد الله یکی دیگر از اهالی کالی علیا می گوید پنج عضو خانواده اش را از دست داده اما فقط جسد دو تن از آن ها پیدا شده است. تمام خانه ها ویران شده اند (در سواحل بنگال خانه به سازه ضعیفی گفته می شود که از چوب خیزران ساخته شده. برای سقف و دیوار ساقه های ضخیم خیزران را با طناب به هم می بندند و روی خیزران های سقف صفحه های حلبی می اندازند و محکم می کنند). بعضی از مردم در چادر هایی که ارتش توزیع کرده جا داده شده اند و بعضی در دو سه روز بعد از طوفان دوباره با خیزران چهار دیواری هایی درست کرده و روی آن را با تکه پاره های پارچه پوشانده اند. خسارت به کشاورزی هم اینجا محسوس تر است. زمین هایی که برنج زار بوده زیر گل رفته و امیدی به کشت امسال نیست. مردم از محل برنج توزیع شده توسط دولت و سازمان های امداد زندگی می کنند، که در اغلب موارد کافی نیست. تعدادی از روستاییان از نوع توزیع کمک ها نارضی هستند و می گویند کسانی که قوی ترند و می توانند در ازدحام بقیه را کنار بزنند کمک بیشتری می گیرند و هستند کسانی که دستشان به چیزی نمی رسد. چند روز بعد از وقوع حادثه حالا مشکل کمبود آب آشامیدنی در بعضی روستا ها حادتر شده، بخصوص در جاهایی که چاه ها یا تلمبه ها تخریب شده اند. گرامین، یک سازمان امداد از بنگلادش، و دولت در بعضی نقاط قرص های تصفیه آب توزیع کرده اند اما مناطق دورافتاده از این کمک ها محروم مانده اند و تعداد این قرص ها برای تصفیه آب رودخانه ایی که لاشه احشام بر آن شناور است، کافی نیست. چاردوانی، روستایی است درست در دهانه خلیج بنگال روی رود بالشا، جایی که گردباد برای اولین بار به خشکی اصابت کرده است. اینجا مشکل آب آشامیدنی محسوس تر است و گفته می شود به دلیل استفاده از آب رودخانه بدون تصفیه آن، اسهال در حال شیوع ست. اگر چنین چیزی صحت داشته باشد باید در روز های آینده در انتظار اخباری بدی بود. خدمات | بی بی سی به عنوان بخشی از برنامه های خود در مورد تغییرات آب و هوا چند خبرنگار را به بنگلادش فرستاده است. پدیده گرم شدن هوای زمین، بنگلادش را در صف مقدم مناطق آسیب پذیر قرار داده است. این خبرنگاران در قایقی که بی بی سی کرایه کرده، چند روزی روی رودخانه های بنگلادش می چرخند و از ساکنان سواحل این رودخانه می پرسند تغییرات آب و هوا و گرمایش زمین چه تاثیری روی زندگی آنها گذاشته است. سفر این خبرنگاران با توفان شدیدی که اخیرا در بنگلادش رخ داد، همزمان شده است. داریوش همایی از جمله این خبرنگاران است: | روزنگار بنگلادش - روز چهارم |
اين عکس ها را خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده اند. محمد جواد عليزاده رباب خسروی وينا فرامرزی فاطمه مهجور (ثريا) خدمات | در زير مجموعه هفتم از عکس های مربوط به 'پنجره' را می بينيد. | مجموعه هفتم از عکس های شما از 'پنجره' |
محمود هاشمی شاهرودی، رئيس قوه قضائيه ايران که پيشتر سه نفر از مقامات قضائی و امنيتی را مأمور بررسی نحوه فرار شهرام جزايری کرده بود درنامه ای به رئیس دادگستری استان تهران اعلام کرده که تصميم به برکناری سه قاضی و رئيس زندان اوين را بر اساس گزارش هيئت سه نفره گرفته است. وی علاوه بر برکناری دو قاضی رسيدگی کننده به پرونده شهرام جزايری، دادسرای انتظامی قضات را مأمور رسيدگی به عملکرد آنان کرده و در مورد رئيس زندان اوين و رئيس مجمتع قضائی اموراقتصادی نيز به دادسرای کارکنان دولت دستور داده است تا با "فوریت و دقت و قاطعیت و رعایت عدل و انصاف" به رسيدگی به عملکرد آنان بپردازد. در همين حال، رئیس کل دادگستری استان تهران که خود در هیئت سه نفره بررسی نحوه فرار شهرام جزایری عضويت داشته است می گويد بر اساس تحقیقات اين هيئت، فرار شهرام جزايری بر اساس غفلت و بی توجهی صورت گرفته و نمی توان گفت که عده ای از افراد عالیرتبه با برنامه ریزی از پیش تعیین شده موقعیت را برای فرار شهرام جزايری فراهم کرده باشند. شهرام جزايری، آن گونه که رسماً اعلام شده، هنگامی که دو مأمور زندان او را همراه می برده اند ابراز ناراحتی روحی کرده و از مأموران خواسته است اجازه دهند برای استراحت به خانه اش برود و بعداً به آنان بپيوندد. مأموران که به گفته سخنگوی قوه قضائيه، شهرام جزايری را با دستبند همراه خود می بردند او را رها می کنند تا به خانه اش برود و پس از ساعتی که به خانه اش مراجعه می کنند اثری از او نمی يابند. اين دو مأمور که يکی از آنها مأمور رسمی و ديگری سرباز وظيفه است هم اکنون در بازداشت به سر می برند. سيدعليرضا آوايی، رئيس کل دادگستری استان تهران به خبرنگاران گفته که مأموران بدون اينکه از قضات اجازه کتبی بگيرند و با مسئولان قضائی هماهنگ کنند، شهرام جزایری را از زندان خارج کرده بودند و هنوز توجیهی برای کار آنان پيدا نشده است. وی فرار شهرام جزايری را ناشی از سادگی، بی توجهی و غفلت قاضی پرونده و مسئولان زندان دانسته و تأکيد کرده که تاکنون ادله مستحکمی مبنی بر سوء نیت یا خیانت کارکنان قضائی پیدا نشده است. رئيس قوه قضائيه در حالی به فعاليت قضائی وحيد کربلائی آقاملک، قاضی رسيدگی کننده به پرونده شهرام جزايری پايان داده و او را به دادسرای انتظامی قضات معرفی کرده است که خود او را به عنوان قاضی "درستکار و امين" برای رسيدگی به پرونده تعيين کرده بود و مسئولان قضائی ايرانی همواره در دفاع از اين قاضی عنوان می کردند که وی در جنگ ايران و عراق دارای معلوليتی در حد شصت درصد شده و ده سال در اسارت به سر برده است. در ایران سابقه مشارکت در جنگ هشت ساله میان این کشور و عراق امتیاز بزرگی محسوب می شود. آقای کربلائی شهرام جزايری را به چهارده سال زندان، ده سال تبعيد و پرداخت يکصدو هشتاد و چهار ميليون دلار جريمه محکوم کرد اما حکم پنج روز پس از فرار شهرام جزايری اعلام شد و اين در حالی بود که محاکمه او پنج هفته پيش از فرارش پايان يافته بود و بنابر قوانين ايران حکم دادگاه بايد حداکثر يک هفته پس از پايان محاکمه اعلام شود. از سوی ديگر، فرار شهرام جزايری هنگامی رخ داد که دو مأمور زندان او را نزد کارشناسانی می بردند که دادگاه برای تعيين ارزش دارايی او تأمين کرده بود، اين سؤال حتی از زبان مديرمسئول روزنامه کيهان نيز مطرح شد که چرا تعيين ارزش دارايی شهرام جزايری پس از پايان محاکمه او صورت گرفته، در حالی که معمولاً دادگاه بايد پيش از پايان محاکمه تمامی اقدامات کارشناسی و ارزشيابی را انجام داده باشد. شهرام جزایری، از بزرگترین متهمان اقتصادی ایران است و يک هفته پیش از آنکه دادگاه او را به چهارده سال زندان، ده سال تبعيد و پرداخت یکصد و هشتاد و چهار میلیون دلار جريمه محکوم کند از دست مأموران گريخت. پنج سال پيش که شهرام جزايری بازداشت و نامش در سطح عمومی مطرح شد، در جريان محاکمه اش اعتراف کرد که به تعداد زيادی از مقامات دولتی و قانونگذاران ايرانی از جناحهای مختلف سياسی مبالغی پرداخته و با اين روش در مدت کوتاهی به ثروت هنگفتی دست يافته است. برخی از اين مقامات اظهارات شهرام جزايری را تکذيب کردند و برخی از آنها گفتند که تنها به منظور کمک به افراد نيازمند و مصرف در امور خيريه از شهرام جزايری پول گرفته بودند. چنين سابقه ای اين گمانه را در اذهان عمومی ايجاد کرد که شهرام جزايری از راه رشوه دادن به مأموران يا مسئولان موفق به فرار شده است. فرار شهرام جزايری، قوه قضائيه ايران را مورد انتقاد شديد نمايندگان مجلس، مطبوعات و افکار عمومی قرار داد. خدمات | با گذشت يازده روز از فرار شهرام جزايری که در ارتباط با تخلفات کلان اقتصادی در ايران مجرم شناخته شده است، رئیس قوه قضائیه ايران، رئيس زندان اوين را که شهرام جزايری در آن زندانی بود، دو قاضی رسيدگی کننده به پرونده او و همچنين سرپرست مجمتع قضائی که پرونده شهرام جزايری در آن رسيدگی می شد را از کار برکنار کرد. | برکناری سه قاضی به دليل فرار شهرام جزايری |
عکس آرشیوی است- جنگنده های مصر پیش از این هم اهداف پیکارجویان اسلامگرا را در صحرای سینا هدف قرار دادند ارتش مصر با انتشار بیانیهای گفته است که "در جریان حملات هوایی سه ساعته ارتش که در نخستین ساعات امروزشنبه ۱۵ اکتبر صورت گرفت، پایگاههای تروریستها، انبارهای مهمات آنها و هفت دستگاه خودروی پیکارجویان هدف قرار گرفته و منهدم شده است." براساس بیانیه ارتش این عملیات همچنان ادامه دارد. گفته شده که این حمله به تلافی حمله دیروز( جمعه ۱۴ اکتبر- ۲۳ مهر) افراد مسلح به یک پست بازرسی در صحرای سینا انجام شده است. ارتش مصر اعلام کرد که در درگیری با مهاجمان ۱۲ ارتشی و ۱۵ مهاجم که احتمال عضو گروه موسوم به دولت اسلامی(داعش) بودند، کشته شدند. صحرای سینا در دو سال اخیر بارها صحنه حملات مرگبار گروههای اسلامگرای افراطی بوده، اما حادثه روز گذشته اولین حمله عمده در مناطق مرکزی صحرای سینا است. در حدود دو سال اخیر چند صد نفر از نیروهای نظامی و امنیتی مصر در حملات گروههای اسلامگرای افراطی کشته شدهاند. | جنگندههای ارتش مصر اهداف و مواضع پیکارجویان در شمال صحرای سینا را هدف قرار داده اند که در نتیجه آن دهها پیکارجو کشته شدهاند. گفته شده که این حمله به "تلافی" حمله روز گذشته افراد مسلح به یک پست بازرسی در صحرای سینا انجام شده است. | حمله جنگندههای ارتش مصر به مواضع پیکارجویان در شمال صحرای سینا |
نجیب رزاق گفت تازهترین اطلاعات ماهوارهای تایید میکند که هواپیما دو بار مسیر عوض کرده نخستوزیر مالزی به خبرنگاران گفت شواهد ماهوارهای و راداری نشان میدهد که هواپیما مسیرش را تغییر داده و ممکن است هفت ساعت پس از آن نیز به پرواز ادامه داده باشد. نجیب رزاق گفت تازهترین اطلاعات ماهوارهای تایید میکند که هواپیما از مسیر خود بازگشته و دو بار جهت عوض کرده که این تغییر مسیر بار اول به سمت غرب و بار دوم به سمت شمال غرب بوده است. این هواپیما یک هفته پیش با ۲۳۹ سرنشین در حال پرواز از کوالالامپور به پکن بود که ناپدید شد. آقای رزاق گفت عملیات جستجو اکنون وارد مرحله تازهای شده است. به گفته نخستوزیر مالزی، عملیات جستجو در دریای جنوب چین متوقف شده و اکنون بر دو دالان هوایی احتمالی متمرکز است: دالان شمالی که از مرز قزاقستان و ترکمنستان به شمال تایلند امتداد دارد و دالان جنوبی که از اندونزی به جنوب اقیانوس هند میرسد. نجیب رزاق گفت با وجود شایعات مربوط به احتمال ربوده شدن هواپیما، مقامهای مالزی همچنان همه احتمالات را مد نظر دارند. | نجیب رزاق، نخستوزیر مالزی گفته است عملیات جستجو برای هواپیمای مفقود شده خطوط هوایی این کشور اکنون با درجه بالایی از اطمینان نشان میدهد که سیستمهای ارتباطی هواپیما غیر فعال شده بوده و این میتواند حاصل اقدام عمدی یک نفر در داخل هواپیما باشد. | نخستوزیر مالزی: سیستمهای ارتباطی هواپیما غیرفعال شده بوده |
وقوع پی در پی رخدادهای شدید اقلیمی مثل سیل و خشکسالی و ریزگرد و ... توجه مردم را به روندهای اقلیمی ایران جلب کرده است. انگاره #خشکیدگی ایران، که به دلایلی که در پی خواهد آمد می تواند اجماع نظر اقلیم شناسان به شمار آید غالبا مورد غفلت رسانه ها قرار گرفته است. بخشی به خاطر پیچیدگی علمی موضوع، بخشی به خاطر عدم قطعیت های ناگزیر حوزه اقلیم و البته بخشی به خاطر میل رسانه های ایران به تقلیل و ساده سازی. آنچه که در پی می خوانید اشاره مجدد به دلایل اجماع اقلیم شناسان در باره تداوم خشکسالی مستمر در ایران است و همچنین پاسخ به شماری تردیدها و نظرات مخالف در این باره. ۱- اینکه ایران در سه دهه گذشته به صورت معنادار و مستمر خشکتر و گرمتر شده موضوعی است به راحتی قابل اثبات. وبسایت سازمان هواشناسی آمار ماهانه بارش و دما برای تمام نقاط ایران با مآخذ هفتاد ساله را رایگان در اختیار همگان قرار داده است. برای ایجاد یک روند آماری از آنچه که در گذشته رخ داده فقط کافی است از ریاضی در حد چهار عمل اصلی بلد باشید. خلاصه اینکه ایران بین یک تا دو درجه سانتی گراد گرمتر شده و به طور متوسط بیست درصد نیز با کاهش بارش روبرو بوده است. ۲- اگر حوصله چنان جمع و تفریقی را ندارید نیم ساعت وقت بگذارید برای جستجو در گوگل. دو کلیدواژه خاورمیانه و تغییر اقلیم را با هم جستجو کنید. فقط مقالات دانشگاهی که توسط ژورنال های معتبر علمی منتشر شده اند را مورد توجه قرار دهید. بیش از نود درصد مقالات بر خشکتر شدن خاورمیانه در سه دهه گذشته و البته تداوم این روند در دهه های در پیش رو تاکید دارند. بیشتر بخوانید: ۳- یک کار دیگر این است که مقالات اولین و دومین کنفرانس ملی اقلیم شناسی ایران را ببینید. در هر کنفرانس حدود صد مقاله ارئه شده. حاصل عمر اقلیم شناسان ایران در چند سال گذشته. تقریبا تمام این مقالات بر تغییر اقلیم در ایران به شکل خشکسالی مستمر تاکید می کنند. ۴- گفته شده که "تغییر اقلیم می تواند ایران را مرطوب تر کند". این حرف صحیح نیست چون منطق علمی ندارد و از سوی دیگر می تواند آدرس غلط به مسئولان بدهد. به صورت خیلی محدود ممکن است مثلا منطقه ای مثل چابهار به خاطر اثرپذیری از موسمی های اقیانوس هند مرطوبتر شود. اما همچنانکه گفته شد اجماع مطلق تحقیقات علمی می گوید ایران خشکتر می شود. ۵- بعضا از تکذیب ادعای ناسا درباره خشکسالی سی ساله ایران برای تکذیب مفهوم #خشکیدگی استفاده می شود. تصور می شود کسانی که دست به چنین تکذیبی می زنند فرصت مرور سابقه این بحث را نداشته اند. سال ۲۰۱۳ یک موسسه وابسته به ناسا تحقیقی منتشر کرد با این مضمون که ۲۳ مدل اقلیمی نشان می دهند روند عمومی خشکسالی خاورمیانه "دست کم" تا بیست و هفت سال آینده ادامه دارد. چرا بیست و هفت سال؟ چون مدلها بر اساسا یک سال هدف مشخص تنظیم شده بودند. آن سال هدف می توانست بیست سال بعد یا چهل سال بعد باشد. به هر حال همه ۲۳ مدل می گفتند خاورمیانه تا سال هدف یعنی بیست و هفت سال آینده کماکان گرمتر می شود. از همان جا هشدار خشکسالی "دست کم" سی ساله در رسانه ها منتشر شد. هیچکس نگفت ناسا پیش بینی کرده خاورمیانه وارد یک دوره سی ساله خشکسالی شده. بحث این بود که تحقیقی از ناسا می گوید تا حدود سی سال آینده نشانه ای از توقف روند خشکسالی وجود ندارد. البته در حد فاصل ۲۰۱۳ تاکنون صدها تحقیق دیگر نیز بر همین انگاره تاکید کرده اند. اساسا آن تحقیق ناسا در روش و در قالب حالا قدیمی شده و دیگر نیازی به ارجاع به آن نیست. پیش بینی تبخیر و تعرق مبنا برای خاورمیانه تا سال ۲۰۵۰ ۶- گفته شده "اگر ایران وارد خشکسالی ممتد سی ساله است و باز هم خشکتر می شود چرا چنین چیزی برای کالیفرنیا پیش بینی نشده؟" کالیفرنیا به نسبت خاورمیانه دقیقا آن سوی جهان است. اگر از جایی مثل تهران زمین را حفر کرده و فروتر و فروتر برویم از جایی در حوالی کالیفرنیا سر بر می آوریم! چرا آنچه که در خاورمیانه پیش بینی شده باید برای کالیفرنیا هم پیش بینی شود؟ طبق کدام منطق علمی؟ ۷- چرا #خشکیدگی؟ این بحث کمی پیچیده است. خشکسالی یک پدیده نرمال و موقت است. یعنی خشکسالی بخشی از روند معمول اقلیمی یعنی خشکسالی -نرمال - ترسالی است. هر خشکسالی موقت بوده و قطعا دوره ای به پایان می رسد. اما اگر ما تصور می کنیم خاورمیانه گرمتر و خشکتر شده و این روند همچنان ادامه خواهد داشت دیگر نمی توانیم آن را خشکسالی بدانیم. چون اولا داریم درباره پدیده ای غیر نرمال حرف می زنیم. یعنی آنچه که مطابق روندهای معمول و قابل انتظار اقلیمی نیست. بعد هم اینکه چون این روند غیر قابل برگشت است نمی تواند پدیده نرمال قابل برگشتی همچون خشکسالی باشد. اساسا تیپ اقلیمی هر منطقه با معدل گیری از روندهای اقلیمی سی ساله آن قابل شناسایی است. اگر سی سال منطقه ای با دمای بیشتر و بارش کمتر روبرو بوده پس می توان ادعا کرد دچار تغییر اقلیم شده و باید تیپ اقلیمی آن را از نو تعریف کرد. #خشکیدگی یعنی وضعیت غیر نرمال و غیر قابل برگشت خشکتر و گرمتر شدن اقلیم یک منطقه. یعنی منطقه به طور موقت دچار خشکسالی نشده، بلکه به طور دائم خشکتر و گرمتر شده است. برای مثال می توان به نقشه ایران در دو تصویر ۱ و ۲ توجه کرد. میدانیم که ایران در سه دهه گذشته کمابیش با خشکسالی روبرو بوده، این دو تصویر نشان می دهد چنان روندی "دست کم" تا سال ۲۰۵۰ نیز ادامه دارد. یعنی هم میزان بارش در ایران کمتر از متوسط نرمال خواهد بود و هم میزان تبخیر و تعرق مبنا که اتفاقا مهمترین نقش را در شکل گیری چشم انداز دارد. میبینیم که ایران سرختر و سرختر می شود. و این اصلا خبر خوبی نیست. ۸- در نهایت مستندترین منبع برای بررسی روندهای اقلیمی یک منطقه گزارش های رسمی IPCC (پانل بین دولتی تغییر اقلیم) است. به طور خلاصه گزارشهای این نهاد می گوید که اثر گرمایش جهانی بر عرض های پایین دو برابر بیشتر از عرض های بالا خواهد بود. یعنی اگر اروپا تا پایان قرن دو درجه گرمتر بشود، این میزان می تواند برای خاورمیانه حتی چهار درجه باشد. به همین خاطر هم تاکنون اثر تغییر اقلیم در خاورمیانه و شمال آفریقا مشهودتر از دیگر نقاط جهان بوده (بحران آب، تنش های محیط زیستی، مهاجران اقلیمی و ...) و هم نگرانی برای آینده این منطقه افزونتر از دیگر مناطق جهان است. پیش بینی بارش در خاورمیانه و شمال آفریقا تا سال ۲۰۵۰ یک شاهد اینکه در حالی که متوسط افزایش دما تحت تاثیر گرمایش جهانی برای کل جهان حدود یک درجه بوده، این مقدار برای اغلب کشورهای خاورمیانه بین یک و نیم تا دو درجه برآورد شده است. وقتی تمام خاورمیانه سریع تر از روندهای جهانی در حال گرمتر و خشکتر شدن است چرا باید تصور کنیم ایران از این قاعده جدا خواهد بود؟ ۹- آیا اشاره به اثر تغییر اقلیم بر تشدید بحران آب در ایران باعث برداشتن بار مسئولیت از روی دوش حاکمیت خواهد شد؟ کاملا برعکس. این اتفاقا برکشیدن بحران اقلیم و محیط زیست به سطحی است که ساختار حاکمیت را به چالش می کشد. اینکه آیا سیستم موجود توانایی طراحی و اجرای یک برنامه جامع ملی برای مهار خشکیدگی ایران و انطباق آن با روندهای آتی را دارد یا نه؟ جا دارد به یکی از بندهای بیانیه پایانی توافق اقلیمی پاریس اشاره شود: انطباق با تغییرات اقلیمی فراتر از مجموعه ای رویکردهای مدیریتی و تکنولوژیک است. به واقع سطحی بالاتر از اعتنای به اخلاق در سیاست را طلب می کند چون امروز باید بسیار هزینه کنیم برای مهار مصایبی که سی یا چهل سال بعد قرار است رخ بدهند. آیا در وضعیت کنونی حاکمیت ایران آماده تن دادن به چنان سطحی از اخلاق در سیاست هست که برای مهار بحران های اقلیمی آینده به تجدید نظر در همه رویکردهای کنونی خود در حوزه هایی مثل سیاست خارجی، جمعیت، کشاورزی و ... روی بیاورد؟ پرسش دشواری است. ۱۰- اقلیم دانشی پیچیده است مرکب از انبوهی مولفه ها و گزاره های غیر قطعی. دقیقتر اینکه بگوییم بحث باد هواست. وقتی در عرصه عمومی در باره مولفه های اقلیمی صحبت می کنیم باید بسیار مراقب باشیم. سوء برداشت عامه می تواند به سوء رفتار آنها با محیط زیست بینجامد. متاسفانه غیاب اقلیم شناسان در عرصه عمومی باعث شده متخصاصانی دیگر، با تخصص در حوزه هایی که مقیاس های زمان و مکان آنها تناسبی با مسائل اقلیم ندارد ذهنیت عمومی را در باره این مسائل شکل دهند. همه باید کمک کنیم برای تبیین این حقیقت که "مسئله اصلی ایران #خشکیدگی است" و رویکرد غالب ما برای برنامه ریزی در باره آینده ایران باید با تمرکز بر همین انگاره انجام شود. | ناصر کرمی، اقلیم شناس در یادداشتی برای ناظران به بحث خشکسالی و ترسالی ایران با توجه به بارش ها و سیلاب های اخیر پرداخته است. | بحران سیل؛ نسبت خشکسالی و تغییر اقلیم در ایران |
ضدعفونی ایستگاه قطار هانکو در ووهان یک روز قبل از تعطیلی ایستگاه ایستگاه راهآهن شهر ووهان در چین همیشه این موقع خیلی شلوغ بود. در این زمان از سال، در سرتاسر این کشور میلیونها نفر به خانههایشان میروند تا سال نو را با خانواده بگذرانند. ولی امسال در ووهان که هفتمین شهر بزرگ چین و مرکز انتشار ویروس کروناست، بیشتر سکوهای ایستگاه خالی هستند. از ساعت ۱۰ صبح پنج شنبه ۲۳ ژانویه، هیچ اتوبوس، قطار، مترو و کشتیای از این شهر خارج نمیشود. پرواز هواپیماها هم به حالت تعلیق درآمده است. جادهها به طور رسمی بسته نشدهاند ولی گزارش شده که موانع جادهای وجود دارد و از ساکنان خواسته شده که شهر را ترک نکنند. پرسش اینجاست که آیا واقعا میتوان یک شهر را قرنطینه کرد؟ ایستگاه قطار هانکو - اسکنرهای حرارتی که دمان بدن مسافران را نشان می دهد طبق اطلاعات سازمان ملل متحد، ووهان چهل و دومین شهر بزرگ دنیاست و به سادگی نمی توان آن را از جهان بیرون مجزا کرد. بیش از ۲۰ جاده اصلی و ده ها جاده فرعی، به ووهان می رسد. حتی با وجود بسته بودن سیستم حمل و نقل عمومی قرنطینه کردن شهر نیاز به عملیات نظامی گسترده دارد. به گفته پروفسور "ادم کامرات-اسکات"، استاد امنیت بهداشتی در دانشگاه سیدنی، "اگر واقع بین باشیم تنها یک راه برای قرنطینه شهر هست، اینکه نیروهای ارتش اطراف شهر مستقر شوند." ولی اگر این کار هم ممکن شود، مرز قرنطینه کجا باشد؟ مثل اکثر شهرهای بزرگ اطراف ووهان هم شهرک ها و روستاهای زیادی هست. به گفته یک کارشناس بیماری های فراگیر "نمی شود همه راه ها و ارتباط ها را مسدود کرد. این کار تا حدی ممکن است ولی صددرصد نیست." نماینده سازمان بهداشت جهانی در چین هم میگوید "تا جایی که می دانم، محصور کردن شهری با ۱۱ میلیون جمعیت از نظر علمی سابقه نداشته است." وضعیت ووهان در ۳۱ دسامبر سال ۲۰۱۹ به سازمان بهداشت جهانی گزارش شد، ولی ۲۰ روز بعد یعنی در ۲۰ ژانویه بود که مقامات چین تأیید کردند که این بیماری می تواند از انسان به انسان منتقل شود. تا این زمان ده ها هزار تن از ساکنان شهر از آن خارج شده بودند. حالا وجود ویروس در سرتاسر چین و آسیا و حتی در آمریکا گزارش شده است. همه افراد مبتلا اخیرا در ووهان بوده اند. با وجود گسترش ویروس در جهان، پروفسور "ادم کامرات-اسکات" می گوید که وضعیت داخل کشور نگران کننده تر است زیرا در کشورهای دیگر تنها تعداد انگشت شماری از موارد بیماری دیده شده و به نظر می رسد این موارد به موقع تشخیص داده شده اند تا از گسترش بیماری جلوگیری شود." از ۵۷۱ مورد گزارش شده این بیماری تا روز پنجشنبه ۲۳ ژانویه، ۳۷۵ مورد در استان هوبِی هستند که ووهان مرکز آن است. ۲۶ مورد دیگر هم در شهر گوانگ دانگ، ۱۰ مورد در پکن و ۳۸ مورد احتمالی در هنگ کنگ گزارش شده است. پروفسور "ادم کامرات-اسکات" می گوید که چون ویروس در آنجا پخش شده و از طریق جمعیت محل در حال انتقال است، اقدامات انجام شده در ووهان دیرهنگام است. به گفته او البته اقدامات بین المللی در این مورد مفید است ولی مشکل آنجاست که خیلی ها ممکن است این ویروس را داشته باشند ولی از آن مطلع نباشند. "بین فرد حامل ویروس و بیمار عفونی تفاوت است." "فرد آلوده در بدن خود ویروس را حمل می کند ولی هنوز بیمار نشده است. این گروه علایمی بروز نمی دهند و در ظاهر نرمال هستند، البته تا زمانی که در تماس با دیگر افراد قرار بگیرند." به گفته او دوره نهفتگی آنفلوانزا دو تا سه روز است ولی در مورد ویروس کورونا می تواند به پنج تا شش روز، یک هفته یا حتی بیشتر از آن هم برسد. "حتی وقتی هم علایم بروز می کند، ممکن است بیماری با سرماخوردگی تا آنفلوانزا اشتباه گرفته شود." البته هیچ یک از این مشکلات به آن معنا نیست که اقدامات چین در کنترل این ویروس اشتباه است. سازمان بهداشت جهانی تلاش های چین را در این زمینه ستوده است. در آخر اینکه، آیا بستن سیستم حمل و نقل ووهان کار درستی است؟ پروفسور "ادم کامرات-اسکات" می گوید "چین فقط موارد تأیید شده از بیمار را گزارش کرده است. با در نظر گرفتن آمار فعلی (۵۷۱ مورد بیماری و ۱۷ نفر که جان خود را از دست داده اند)، اگر من جای آنان بودم این کار را نمی کردم. البته اگر موارد تأیید شده به هزاران نفر برسد، اوضاع فرق می کند." | دو روز مانده به آغاز سال نوی چینی. | ویروس کرونا؛ چطور میشود یک شهر را قرنطینه کرد؟ |
تصميم اعضای اصلی آژانس يا پنج کشور عضو دايم شورای امنيت به بازنگری تازه در مفاد ان پی تی به ويژه با توجه به مشکلاتی که سازمان ملل با ايران و کره شمالی دارد، موضوع مصاحبه ای بود که برنامه "نيوزنايت" تلويزيون بی بی سی پنج شنبه شب هفدهم مارس با آقای البرادعی داشت. رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی اذعان کرد که مفاد پيمان منع گسترش تسليحات هسته ای (ان پی تی) اين حق را به کشورها می دهد که اورانيوم را غنی سازی کنند، ولی بايد موارد ابهام زا در متن اين معاهده را رفع کرد تا خطر آغاز مسابقه تسليحات اتمی کاهش يابد. آقای البرداعی خاطرنشان کرد: "بايد رک و راست بگويم که ما در حال حاضر بر سر يک دو راهی قرار گرفته ايم، يعنی پيمان ان پی تی به هر کشوری اجازه می دهد يک چرخه مستقل سوخت داشته باشد که اين به معنی داشتن کارخانه های غنی سازی اورانيوم و جداسازی پلوتونيوم است." رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی تاکيد کرد که هنگام تصويب معاهده ان پی تی در دهه ۱۹۷۰ چنين برزخی وجود نداشت زيرا دغدغه اصلی جنبه تسليحاتی بود تا شکافت هسته ای. وی افزود: "حالا می بينيم کشورهای زيادی که در حال توسعه زيرساختهای صنعتی خود هستند، داشتن ماده لازم باری شکافت هسته ای را برای توسعه خود بسيار با اهميت می دانند. " براساس بند چهارم اين پيمان، کليه امضا کنندگان حق تبادل تجهيزات، مواد و اطلاعات علمی و فنی برای مصارف صلح آميز از انرژی هسته ای را دارند. اکنون ايران و برخی از کشورها در توجيه مشروعيت فعاليتهای هسته ای خود اين بند را دستاويز قرار می دهند. در اين بند آمده است: " در تبادل تجهيزات، مواد و اطلاعات تکنولوژيکی برای مقاصد صلح آميز، استفاده از انرژی هسته ای در حداکثر شکل، تمام همپيمانان حق مشارکت داشته و متعهد به تسهيل در انجام آن می شوند. همپيمانانی که توان چنين اقدامی را دارند، همچنين بايد به شکل انفرادی يا همراه با ديگر دولتها يا سازمان های بين المللی برای توسعه بيشتر استفاده از اشکال صلح آميز انرژی هسته ای، خصوصا در قلمروی دولت های فاقد سلاح های هسته ای که وارد اين پيمان شده اند، مشارکت ورزند. اين مشارکت با عطف توجه به نيازهای مناطق در حال توسعه جهان، انجام می پذيرد." با اين حال، آمريکا می گويد که هرگونه انتقال مواد هسته ای يا غنی سازی از سوی برخی از اعضای خاص بايد متوقف شود، اما آژانس بين المللی انرژی اتمی پيشنهاد داده است که همه کشورهای عضو برای پنج سال از توليد مواد هسته ای خودداری کنند. قرار است اين پيشنهاد و بحث در خصوص تغییرات در مفاد ان پی تی در اجلاس ماه مه آژانس بين المللی انرژی اتمی در وين بررسی شود. خدمات | محمد البرداعی، رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی، اعلام کرد که سازمانش بر سر دو راهی قرار گرفته است، زيرا معاهدات بين المللی به کشورهايی مانند ايران اجازه می دهد چرخه سوخت مسالمت آميز داشته باشند، از همين رو اعضای دايم شورای امنيت توافق کرده اند مفاد پيمان منع گسترش تسليحات هسته ای (ان پی تی) را اصلاح کنند. | البرادعی: آژانس در مورد چرخه سوخت در برزخ قرار دارد |
نیروهای مورد حمایت ترکیه در سوریه، نیروهای گروه موسوم به دولت اسلامی را از نواحی مرزی به عقب راندهاند منابع امنیتی ترکیه میگویند که در این حمله دو نفر کشته و پنج نفر هم زخمی شدهاند. به نظر میرسد که این اولین درگیری میان نیروهای دولت سوریه و نیروهای مخالف بشار اسد در شمال سوریه است که از حمایت ترکیه برخوردارند. تا کنون این نیروها با گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) و پیشمرگههای کرد حاضر در شمال سوریه میجنگیدند. ترکیه گفته است که با وجود این حمله از پیگیری اهداف نظامی خود در شمال سوریه عقب نمینشیند. ارتش سوریه در این مورد تا کنون واکنشی نشان نداده است. گفته شده سوریه در نزدیکی این منطقه نیروی زمینی ندارد اما حمایت ترکیه از نیروهای مخالف بشار اسد را محکوم کرده و آن را نقض حاکمیت سوریه خوانده است. سوریه ترکیه را متهم کرده که میخواهد "گروههای تروریستی دیگر را جایگزین داعش کند". ترکیه از ماه اوت امسال عملیاتی را برای پاکسازی مناطق مرزی از پیکارجویان گروه داعش آغاز کرده است. | ترکیه میگوید نیروهای مورد حمایت این کشور درشمال سوریه به احتمال قوی توسط هلیکوپتر دولت سوریه بمباران شدهاند. بیانیه ارتش ترکیه خاطرنشان میکند که این هلیکوپتر بمبهای بشکهای روی نیروهای مورد حمایت این کشور در جنوب شرقی دابق انداخته است. دابق در ۱۰ کیلومتری مرز ترکیه واقع است. | نیروهای مورد حمایت ترکیه در شمال سوریه 'بمباران شدند' |
ایران کشور پهناوری است با آب و هوای بسیار متنوع و طبیعتی رنگین و سرشار.فرا رسیدن سال نو و تعطیلات نوروزی همواره فرصتی بوده تا ایرانیان از گوشه و کنار میهن خود دیدن کنند، چند روزی از زندگی یکنواخت شهری بگریزند و از خستگی کار و تلاش معاش بیاسایند.این رسم دلپذیر اما، به نظر می رسد که با دشواری های زیادی روبرو شده است. چند سالی است که خانواده ها کمتر فراغ گشت و گذار پیدا می کنند.امروزه به دلایلی سفر نوروزی برای بسیاری از مردم به آرزویی دست نیافتنی بدل شده که برخی از علل این امر را می توان چنین برشمرد:- جاده های ایران از امنیت کافی برخوردار نیستند. در سال های اخیر سوانح جاده ها به طور سرسام آوری رو به افزایش بوده است.- خدمات مسافربری عمومی نابسامان است. مشکلات و ناهمواری های راه، سفر را به تجربه ای شاق و خسته کننده تبدیل می کند.- شبکه راه آهن ایران در سطح کشور محدود است و گنجایش آن اندک.- امکان سفر خانوادگی با خودروی شخصی پائین آمده. هزينه های خودرو بالا رفته و ماشین ها فرسوده و نامطمئن هستند. به نظر می رسد که دیگر تنها خانواده های دولتمند و مرفه امکان سیر و سفر داشته باشند.- هزینه اقامت در سفر بالاست. یافتن اقامتگاه ها و مهمانسراهای تمیز و مناسب در شهرستان ها و روستاهای ایران کار آسانی نیست. نوروز در پیش است.اگر برنامه سفر ندارید، مشکل شما چیست؟اگر به سفر می روید، با کدام امکانات سفر می کنید؟شاید ترجیح می دهید که تعطیلات نوروزی را در شهر خودتان به دید و بازدید بگذرانید.نظرتان را برای ما از طريق کادر سمت چپ همين صفحه بنویسید تا در همین صفحه درج کنیم.لطفا به زبان و خط فارسی بنویسد و با بیان روشن و فشرده. اگر مايليد نظرهايتان با صدای خودتان از برنامه صدای شما روزهای جمعه در برنامه جام جهان نمای راديو بی بی سی پخش شود، به شماره ۰۰۴۴۲۰۷۵۵۷۲۵۴۶ به روی پيامگيرمان بگذاريد. يا می توانيد پیام هاتان را با شماره ۰۰۴۴۲۰۷۲۴۰۴۶۳۸ برای ما فکس کنيد. اگر مايليد ما به شما تلفن کنيم لطفا در ای ميلتان شماره تلفن خود را ذکر کنيد.چشم به راه تماس شما هستیم. ما تو خونه می مونيم، چون هرجا بريم بسيج مياد حالمون رو می گيره. ساسان - شيراز من استاد دانشگاه هستم، ۲۷ ساله و مجرد. با بچه های کلاس خودم قرار گردش در کوهستان های اطراف تهران می گذارم. معتقدم که مشکلات زيادی هست اما اطراف هر شهری کوه و بستان يافت ميشه که ميتونن چند تا فاميل يا همسايه يا همکار جمع بشن و با هزينه کم اوقات خوبی داشته باشن. هادی دلبری - تهران تا الآن هوا خوب بود ولی نزديک عيد هوا خراب شد. جاده ها تو حالت عاديش خطرناکن وای به حال روز برفی. البته ما که مشکل نداريم اينجا پر از جنگله و دريا هم که کنار ماست. همه ميان اينجا ولی اميدوارم امسال مثل سال های گذشته مسافرها جنگل و دريا رو کثيف نکنن. بگين يه خورده به فکر طبيعت باشن. تنها زيبايی شمال درخت و جنگله. اگه اين ها رو از دست بديم چی کار کنيم؟ آناهيتا - مازندران سفر در گو شه گوشه های ايران بسيار مفرح و ديدنی است، فقط نياز به يک برنامه ريزی مناسب دارد. حامد - تهران راستش با اين اوضاع مملکت دل و دماغی نمونده که تو اين عيد عزيز شرکت کنيم يا حتی سهمی داشته باشيم چه برسه به اينکه بخوايم بريم سفر. سفر رفتن دل خوش می خواد که اين روزها هيچ جايی نمی شه پيداش کرد. برديه - بندرعباس تنها مشکل من اين است که زن هستم و مسافرت در ايران برای يک زن تنها غيرممکن است. صنم - تهران از تاريخ ۹/۱۲/۸۲ به دنبال بليط اتوبوس هستم اما هر روز از ساعت ۶ صبح آنجا بودم و نفر ۴۳۴ و ۵۹۱ می شدم و در نهايت با يک دعوای فيزيکی بين آقايون و خانم های داخل صف مجبور به ترک صف می شدم. در نهايت تصور می کنم با مينی بوس و حتی تکه تکه (از شهری به شهر ديگر) شايد برای سال تحويل به بروجرد برسم. نکته ديگر آنکه رضايت در ايران معانی جالبی دارد، من به واحد شکايات فروش بليط نوروزی تماس گرفتم و موضوع را بيان کردم، اما آنها گفتند، طرح فروش بليط نوروزی بسيار طرح رضايت بخشی است و همه از آن راضی هستند! مرجان - بروجرد دوست دارم از اين فرصت استفاده کنم و به مسافرت برم حتی اگر مجبور باشم تو ماشين بخوابم. از اين رسوم ديد و بازديد قديمی خوشم نمياد. رضا ميلانی - ايران ما ماشين داريم اما راه ها مطمئن نيست. محمد - شيراز هموطنان خوب است که روزهای فرخنده عيد رو به ديدن شهرهای ويران آبادان و خرمشهر بروند تا از اين جاذبه های توريستی ديدن کنند و کمی اشک بريزند. همچنين جاذبه توريستی ديگر شهر خراب شده بم است. می توانيد برويد و مردم رو در حال زندگی در چادر و بدون امکانات را ببينيد و قدر دولت را بدانيد که چقدر به مردم کمک می کنند. مخصوصا اين مناظر را دست نخورده نگه داشته اند تا شما در ايام عيد بتوانيد از آنها بازديد به عمل آوريد! علی اطلسی - دبی از اسباب سفر من فقط آرزويش را دارم. امير - همدان آيا اين گفت و شنيد چيزی فراتر از خواندن آيه ی یأس و نوميدی در وضعيت اجتماعی کم اميد جامعه ی کنونيه؟ خاطرم هست زمانی که سطح توقع خانواده ما از راحتی در سفر هنوز اينقدر بالا نرفته بود سفر چه تجربه ی دلنشينی بود: تصميم يکباره، شش نفرِِی توی يک رنو ۵ ، تصميم گيری در مورد مقصد بعد از راه افتادن، لذت بردن از مسير بی دغدغه ی مقصد، پذيرفتن احتمال پيدا نکردن اتاق خالی توی يک مسافرخونه تميز و... کيفيت هر چيزی به نگاه ما به اون چيز بستگی داره: غذاهای ژاپنی توی دنيا به بدمزگی معروفند و اين رو خودشون هم می دونند ولی موقع خوردن به قدری از خوشمزگی همين غذای بدمزه تعريف می کنند تا متقاعد بشن که خوشمزه ست! بياين در مورد "تجربه های خوب مسافرت نوروزی" از هم بشنويم... احسان - ايران قصد داشتم بچه ها را ببرم دبی. اما گير آوردن بليط هواپيما کار حضرت فيل بود! بهارمست - شيراز ما که عيد واقعی نداريم، پس عيدمون خرجی هم نداره! حسين - لندن امسال از بدشانسی عيد افتاده وسط تابستون و چون هوا هم گرمه نميريم جايی! خدا کنه سال ديگه بيفته اول بهار. ولی فکر نکنم ما از اين شانس ها داشته باشيم! برديا - بندر عباس ما که پول نداريم، ما که ماشين نداريم، آخه کجا بريم سفر؟! ما حتی تو شهر خودمون هم نمی تونيم بريم بيرون. از شهر يعنی ما چهار پنج کيليومتری از شهر خودمون هم توی تفريحگاه ها نمی تونيم بريم... بابا مرديم پوسيديم توی خونه. حالا من هيچی، خواهرم هيچی، داداشم هيچی، مادرم چی؟ مادرم که از صبح تا شب داره تو خونه می سابه و می شوره والا به خدا مونديم. محمد - ايران من همه چيز دارم اما همسفر ندارم. مجبورم تنهايی مسافرت کنم. فرشاد - تهران من هنوز حقوق نگرفته ام که لباس برای خودم بخرم چطوری ميتونم برای سفر فکر کنم؟ پوريا - تهران من که هيچ خيال سفر ندارم. نخست اينکه هزينه اش در اروپا هم بالاست. دوم اينکه در اين آلمان هيچ جايی نيست که چندان فرقی با جاهای ديگر داشته باشد. سوم اينکه شهر هامبورگ که در آن زندگی می کنم هم بزرگ است و هم پر از ايرانی و افغانی و زرتشتی برای همين نوروز در همين جا بسيار بهتر از جاهای ديگر برگزار می شود. امير شالچی - هامبورگ من به مسافرت می روم اما به همراه خانواده. من دانشجوی ۲۱ساله هستم و دوست دارم تعطيلات را با دوستانم باشم اما نمی شود با آنها به مسافرت بروم مخصوصا اينکه دختر هستم. بيتا - رشت باز ايام عيد و مسافرت در اين جاده های شلوغ و نابسامان و به دنبال آن تصادف ها و مرگ و ميرها... سالهاست در طی ايام عيد متأسفانه شاهد تصادف و کشته شدن خيلی از عزيزان بوديم، خدا امسال رو بخير کنه. با هزينه های گزاف سفر و يا حتی در خانه ماندن. من خيلی دوست دارم که به سفر برم و چند روزی از محل کارم دور باشم تا استراحتی بکنم ولی تنهايی سفر رفتن لطفی برام نداره. فريبا - سمنان من ساکن تهرانم. اين شهر در روزهای عادی سال به علت آلودگی هوا غيرقابل زندگی است. در روزهای نوروز می شود نفسی کشيد. اما از طرف ديگر به اصرار زن و بچه امسال با تاکسی تلفنی می رويم محمود آباد. آنجا با تعدادی از فاميل دور هم هستيم. مايحتاج زندگی را از تهران می آوريم. اتاق ها با هيزم گرم می شوند. گاز نداريم. شبی ۳ بار به نوبت از حياط هيزم می آوريم. مايحتاج در آنجا بسيار گرانتر از تهران است. رستوران بوف نزديک است و بد نيست اما فوق العاده شلوغ و گران است. حقيقتش رو بخواهيد ما نوروز رو به شمال می رويم برای اينکه اين اوقات تهران سوت و کور است و برای پسرم (۱۴ ساله) تنهايی بسيار سخت است. از مراسم ديد و بازديد سنتی هم خبری نيست. اين روزها تهرون راستش زياد بوی عيد نميده. مردم عجله دارند و انگار کسی دنبالشون کرده. در صورت خيلی ها يک نوع یأس و سرخوردگی ديده ميشه. بدون شک وضعيت سياسی اخير نمی تونه در اين سرخوردگی بی تأثير باشه. از يک طرف شهرداری مالياتش رو بر خونه ۵-۶ برابر کرده. همه جا: راديو تلويزيون و اطراف شهرداری ها بساط سوگواری رونق داره، انگار که شما در مراسم عزاداری زندگی ميکنی.... م. چ - تهران من نمی فهمم اگه مردم ميگن خرج سفر بالاست چرا در ايام نوروز همه ی شهرها شلوغه؟ و همه از هر قشری به مسافرت ميرن؟ بهار - تهران سفر نوروزی را خيلی دوست دارم ولی به شرطی که محاسنش از معايبش بيشتر باشد. البته اگر پول بلشد تقريبا تمامی مشکلات حل است ولی پر واضح است که خرج پول بدون حساب و کتاب از چند درصد اقليت مردم بر می آيد. من شخصا يک کارمند ساده هستم همسرمم نيز کارمند است بنا بر اين نميتوانيم ۵۰۰ هزار تومان خرج سفر عيدمان کنيم . بايد قيد هواپيما و قطار را هم بزنيم چون نمی توانيم مرخصی بگيريم و بريم توی صف برای تهيه بليط. می ماند اتوبوس و ماشين خودمان. که مسلما ماشين خودمان را انتخاب می کنيم که بتوانيم از زيبائی های بين راه هم استفاده کنيم ولی می ماند خطرات جاده ای و پليس های گرسنه و عصبانی از سر کار آمدن در ايام تعطيل و..... بنابر اين می مونيم خونه و ميهمان های نوروزی شهرمان را نگاه می کنيم. شهرام - اصفهان من هر سال نوروز را به همراه دوستانم سفر می رويم. بيشتر در طبيعت هستيم، در نتيجه برای شب ها از چادر استفاده می کنيم يا نزد روستائيان میمانيم. مريم هنرمند - تهران هزينه اجاره يک اتاق دو تخته در يک هتل مناسب در ايران شديدا نسبت به درآمدهای ما حقوق بگيرها بالا رفته و دارم يواش يواش به اين نتيجه می رسم که مسافرت کردن با استانداردهای متوسط داره به يک رؤيا برای ما تبديل ميشه. از طرف ديگه با هزينه بسيار بالا و خرج های سنگين در طی مسافرت واقعا احساس شادی و لذت از سفر در شهرهای ايران به من دست نميده. چون هرجا که بريم آسمون همين رنگه و دل آدم با هيچ چيزيش خوش نميشه. مسافرت خارجی هم که خارج از توان خانواده من است. برای همين ترجيح ميديم در خونه بمونيم و سر خودمون را يک جوری گرم کنيم تا تعطيلات هم تموم بشه. آرش - تهران من يک کارمند بيست وهشت ساله هستم. اداره آموزش و پرورش عيدی پارسال ما را هنوز پرداخت نکرده چه رسد به عيدی امسال. مگربدون پول ميشود مسافرت کرد؟ عباسپور - تبريز بزرگترين معضل در سفرهای جاده ای در ايران مشکل ناهمواری و دوطرفه بودن و عريض نبودن جاده ها است که هر سال به خصوص در ايام عيد هزاران کشته به بار می آورد. مهدی - قم من خيلی دوست دارم سفر کنم اما هيچکس در خانواده و دوستانم حاضر نيست از ديد و بازديدهای هرساله چشم بپوشد. بنابراين من بدون همسفر هستم. سفر تنهايی هم که ميدونيد در کشور ما برای يک دختر بدون خطر نيست... راحله - تهران آنچه در خصوص مشکلات مسافرت کردن و ايرانگردی و بخصوص در مورد مشکلات سفرهای نوروزی نوشته ايد مورد تائيد است. اما به آنها اضافه کنيد خصلت دشمنی سيستم حاکم را با ايجاد روحيه شاد در کشور در ايام نوروزی که مقارن با ماه محرم و صفر است. از همين حالا دارند کارهايی می کنند تا دل و دماغ مسافرت کردن و برگزاری مراسم نوروز را برای کسی باقی نگذارند. تنها سفری که مورد تائيد اينهاست سفرهای غيررسمی و غيرقانونی به عراق هستند که حاصل آن هم رسيدن به فيض شهادت بر سر دعوای ديگران است. ملازاده - ايران خطر جاده ها از يک طرف از آن بدتر گرانی... ناچار در خانه ماندن بهتر است. ناصر لاجوردی - تبريز مشکل اصلی من برای سفر اين هست که نه حقوق و نه عيدی و نه پاداش عقب مانده پدرم را ندادند. او بازنشسته آموزش و پرورش است. با جيب خالی که نميشه رفت سفر نوروزی... امسال خيلی کم مردم ميرن سفر چون پول نداره کسی. عباسی - شيراز ما معمولا" همه ساله عيد به شمال می رويم، اما با استرس فراوان. چرا که بخش اعظم جاده های شمال مربوط به دوران رضاشاه است و فقط وزارت راه هرازچندگاهی چاله های آنها را با آسفالت نامرغوب پر می کند. نظام بدشان نمی آيد که مخالفان نظام در جاده ها از بين بروند! رضا اصحابی - تهران کدام عيد کدام نوروز تا بشه مسافرتی کرد و يا جشنی گرفت. همه ملت ما که در خفقان هستيم و جرأت هر کاری را از ما سلب کرده اند. هيوا - سنندج پدر و مادر من در شهرستان هستند و من در تهران ساکن هستم. به همين خاطر برای ديد و بازديد به همراه خانم به شهرستان ميرويم. اما اين شهرستان رفتن همواره برای من و همسرم با مشکلاتی همراه بوده! از تهيه بليط و مشکلات اگر بگذريم تهيه عيدی برای بچه های فاميل مشکل بعدی است که همواره مايه بحث است! بودن در شهرستان شيرين و دردسرساز است، چرا که وقتی به آنجا می رسيم اينکه تحويل سال در خانه پدر و مادر من باشيم يا خانواده خانم بازهم بحث است. همة فاميل ما را به شام و نهار دعوت می کنند و اينکه کدام در اولويت هستند نيز يک بحث و جدل ديگر است. وقتی ايام عيد تمام می شود با چند کيلو اضافه وزن، کمی دلخوری بابت اينکه نتوانسته ايم به برخی از فاميل سری بزنيم يا دعوت آنها را قبول کنيم و خلاصه با جيب خالی به واسطه عيدی دادنها و پول آژانس و گل و چشم روشنی و.... به خانه برمی گرديم تا ببينيم سال بعد چه می شود! مجيد - تهران راستش اينجا که فقط روز اول عيد برای ما کمی حال و هوای عيد رو داره. بعدش بايد کار و زندگی رو شروع کرد. عيد های ايران يه چيز ديگه بودن. يادش به خير. آ ب - آمستردام ما ۳ سال هست که می خواهيم ايام نوروز را يک جايی بريم ولی نه می توان هتل مناسبی رزرو کرد، يعنی مطمئن باشی که جايی برای ماندن داريم و سرگردان نمی شويم و نه می توان روی وسيله نقليه حساب کرد. آن از وضع قطارها که روز اول تمام می شود. از اتوبوس که نگو همش پارتی بازی است از هواپيما اگر پولش را داشته بشی باز هم بليط گير نمی آيد. شايد بهتر باشه خونه موند. آريا - تهران البته که سفر خوبه ولی با اين شرايط که هم مسايل اقتصادی مانع يک سفر ايده آل ميشه و هم نبود امکانات در مناطقی که برای مسافرت انتخاب می شوند. هتل ها امکانات کافی ندارند و راه ها نيز اينقدر مطمئن نيست که با خيال راحت به يک سفر خوب رفت. ساير مسايل هم دست به دست هم می دهند و نگرانی به وجود می آورند که شيرينی سفر را کمرنگ می کند. از تمام اين مسايل گذشته خانواده ها هم مشکلات بزرگ ديگری هستند که با ايجاد محيطی نه چندان دوستانه باعث ايجاد کدورت ها و اختلاف های خانوادگی می شوند. به عنوان نمونه من مادرم را مثال ميزنم که هر موقع مراسمی يا ميهمانی بوده، رفتار ناشايست وی باعث پشيمانی از حضور در مراسم شده است. خلاصه سفر نرفتن يک مشکل است ولی سفر رفتن ده ها مشکل به همراه دارد. سهراب عاشورلو - تهران خدمات | ایران گردی در سال های اخیر رونق بی سابقه ای گرفته است. | مسافرت نوروزی و مشکلات آن |
حسن روحانی رئیس جمهور ایران در کنار محمدجواد ظریف در مقر وزارت خارجه ایران رئیس جمهور آمریکا گفته "ما اهل مذاکره هستیم. اگر آمریکا واقعا مذاکره میکند باید کل تحریمها را بردارد و دست از جنایت و تروریسم اقتصادی بردارد. راه آمریکا توبه واقعی است." آقای روحانی در هفتههای اول ریاست جمهوری اش در سال ۱۳۹۲ که برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نیویورک سفر کرده بود، تلفنی با رئیس جمهور آمریکا صحبت کرد که اولین تماس روسای جمهوری دو کشور پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود. پس از بازگشت آقای روحانی از نیویورک به تهران، آیت الله خامنه ای در جمع گروهی از نظامیان ایران بدون اشاره مستقیم به تماس تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا گفته بود "برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود". آقای خامنهای گفته بود "ما به هیات دیپلماسی دولت عزیزمان خوشبین هستیم، ولی به آمریکاییها بدبینیم". حسن روحانی با دفاع از این تماس گفته اگر به تلفن باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا جواب نمی داد، توافق موقت اتمی که در ژنو سوئیس بین ایران و شش قدرت های جهانی به دست آمد "با سختی و کندی" رو به رو می شد. مشخص نیست اظهارات آقای روحانی درباره این تماس تلفنی صرفا بیان اهمیت آن مکالمه است یا به طور غیرمستقیم از تماس بین روسای جمهور ایران و آمریکا را برای کاهش تنش ها، ضروری خوانده است. آیت الله خامنه ای تماس با دولت دونالد ترامپ را که از توافق هسته ای با ایران خارج شده منع کرده و آن را "سم مضاعف" خوانده است. توافق اتمی موقت میان ایران و گروه ۱+۵ (آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان) حدود سه ماه پس از مذاکرات علنی دو طرف از جمله گفت و گوهای مستقیم وزرای خارجه ایران و آمریکا در ژنو سوئیس به دست آمد. بر اساس این توافق ایران غنی سازی اورانیوم با خلوص بیست درصد، در برابر توقف اجرای برخی از تحریم ها و آزادسازی پول های مسدود شدهاش، پایان داد. آقای روحانی درباره این تماس تلفنی گفته بود که ایران و آمریکا در سطح وزرای خارجه ارتباطات خود را آغاز کرده و بحث تماس رئیس جمهور آمریکا بود "و ما در لحظه بازگشت به تهران و خروج از هتل با این موضوع روبه رو شدیم و آنها به موبایل سفیر ما زنگ زدند. من در این گفتوگوی تلفنی تاکید کردم که این موضوع (اختلافات بر سر پرونده اتمی ایران) باید در زمان کوتاهی حل و فصل شود و آقای اوباما نیز گفت که این موضوع را قبول دارم". به گفته حسن روحانی باراک اوباما در این تماس تلفنی، ضمن یادآوری اظهارات آقای روحانی در مخالفت با تولید اسلحه اتمی و فتوای رهبر ایران در مورد "حرام بودن ساخت و استفاده از سلاحهای هستهای" ابراز امیدواری کرده که مذاکرات به نتیجه برسد. آقای روحانی درباره دیگر موضوعات مکالمه تلفنی اش با باراک اوباما گفته "تلفنی که با آقای اوباما صحبت میکردم گفتم رابطه دو ملت بسیار مهم است و میتواند آغازی باشد برای راه طولانی که در پیش رو داریم." قبل از انتقاد آیت الله خامنه ای از تماس تلفنی روسای جمهوری ایران و آمریکا، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از این تماس انتقاد کرده و آن را ا "اشتباه تاکتیکی" دولت خوانده بود. در هنگام بازگشت حسن روحانی از سفر نیویورک پس از این تماس تلفنی، عده ای در موافقت و مخالفت با سیاست خارجی دولت او در فرودگاه مهرآباد تجمع کردند و یکی از معترضان به سمت ماشین رئیس جمهور لنگه کفش پرتاب کرد. دیگر موضوعات مطرح شده از سوی روحانی در بین مدیران وزارت خارجه ایران "خیلی وقت بود کشتی های انگلیس در خلیج فارس قوانین و اخطارهای ما را رعایت نمی کردند. اما چون در زمان صلح بودیم، از خیلی خطاها صرف نظر می کردیم، ولی حالا که شما رفتار غیردوستانه نشان می دهید، ما هم در اجرای قانون تعارف نخواهیم داشت. در هنگام توقیف کشتی انگلیسی ناوچه شما در کنار کشتی بود، اما چرا کاری نکرد؟ وقتی هلی کوپترهای ما روی کشتی شما قرار گرفت چرا ناوچه شما که آنجا بود کاری برای نجات کشتی متخلف انجام نداد؟ نمی شود تنگه هرمز برای شما آزاد باشد اما تنگه جبل الطارق را برای ما ببندید". "من پارسال در جمع شما و سفرا گفتم صلح با ایران مادر همه صلح هاست، جنگ با ایران هم مادر همه جنگ هاست. شما اگر امنیت می خواهید و سربازان شما در منطقه امنیت می خواهند، امنیت در قبال امنیت خواهد بود. شما نمی توانید امنیت ما را خدشه دار کنید و انتظار امنیت برای خود داشته باشید. همانطور که صلح در برابر صلح است و نفت هم در برابر نفت". "امروز فهمیدید ما قدرتمند هستیم و قادر هستیم حرفی را که می زنیم عمل کنیم و چنین کاری هم که انجام می دهید، کار اشتباه و ناصحیحی است. فهمیدید که پهباد مدرن شما با موشک ساخت ایران که وزارت دفاع دولت یازدهم و دوازدهم ما ساخته شده است و سپاه پاسداران غیور هم این موشک را با دقت و مهارت شلیک کرده است". | حسن روحانی رئیس جمهور ایران، در وزارت امور خارجه این کشور و در جمع مدیران آن حاضر شده و شش سال پس از گفتو گوی تلفنیاش با رئیس آمریکا که با انتقاد آیت الله علی خامنه ای رو به رو شد، از اقدام خود دفاع کرده است. وی در اظهارات خود همچنین تاکید کرده است که "صلح با ایران مادر همه صلحها و جنگ با ایران مادر همه جنگهاست." | روحانی: اگر تلفن اوباما را جواب نمیدادم، توافق اتمی با سختی انجام میشد |
در میان این جمعیتی که بعضی هاشون برای اسکی کردن آمده اند و بعضی هاشون فقط برای تفریح کردن، اسکی بازان دختری رو می بینیم که با حرکات زیبای نمایشی چشمها روبه خود خیره کرده. زهرا ساوه شمشکی از قهرمانان اسکی زنان و عضو تیم ملی بانوان ایران می باشد که از 4 سالگی اسکی می کنه و همانطور که از اسمش پیداست از اهالی شمشک هست که تمام علاقمندان اسکی ایران با نام شمشک آشنا هستند، و به قول خود شمشکی ها، اسکی در خون آنها می باشد.. فربد سروندی در برنامه روز هفتم رادیو بی بی سی با زهرا ساوه شمشکی گفتگویی انجام داده که با هم می شنویم و می خوانیم: زهرا از خودت برامون بگو ... اسم من زهرا ساوه شمشکی هست. من از پنج سالگی اسکی کردن رو شروع کردم و نه سال داشتم که اولين مسابقات خودم رو در ديزين انجام دادم. اين مسابقات اولين دوره ای هم بود که بعد از انقلاب برای دختران برگزار ميشد. توی اون مسابقات اول شدم. الان هم که ۲۵ سال دارم ، همين طور به ورزش اسکی ادامه ميدم. نميدونم دقيقاً چی بگم. يک مقداری اضطراب دارم. بار اولم نيست که مصاحبه می کنم اما نميدونم چرا برای مصاحبه راديويی و تلفنی خيلی اضطراب دارم. مخصوصاً اينکه از برنامه روز هفتم راديو بی بی سی باشه!اين موضوع رو به تمام دوستام گفتم! چی گفتی ؟ يک داستانی رو تعريف می کنم که شايد براتون جالب باشه. دو هفته پيش برای تفريح به همراه دوستام پيش يک فالگير رفتم. فالگير به من گفت که يک جورايی مشهور ميشی! بعد تمام دوستام سر به سرم می گذاشتن که بيا ازت امضاء بگيريم ، بعد امضاهاتو ببريم بفروشيم!!! ديشب که شما با من تماس گرفتين ، به همشون زنگ زدم و اين موضوع رو گفتم! زهرا ، داستان شمشک و شمشکی ها چيه که دست از ورزش اسکی بر نمی دارن ؟ توی زمستون در شمشک برف زيادی مياد و تنها منطقه ای هم هست که به تهران خيلی نزديکه. از زمان قديم ، قبل از انقلاب اسلامی ، اولين بار آلمانی ها اينجا اومدن و شمشک رو ديدن و با توجه به اينکه توی کشور خودشون هم ورزش اسکی رواج داشت ، تصميم گرفتند در شمشک پيست اسکی درست کنند. البته قبل از اون پيست آبعلی بود ، منتهی اونجا دستگاه های بالابر نداشت. مردم شمشک هم با برف بزرگ شدند و به نظر من اين ورزش توی خونشون هست. به طور کلی اگر شما حساب کنيد ، بچه هايی که از تهران ميان ، مدت زمان زيادی طی می شد تا اسکی کردن رو ياد بگيرند. اما بچه های شمشک خيلی سريع اين ورزش رو ياد می گيرن. خانواده کلهر ها هم که اسکی باز زياد دارند در شمشک زندگی می کنند ؟نه اونها توی ديزين زندگی می کنند. ديزين هم از شمشک تقريباً ۱۵ کيلومتر فاصله داره. پيست ديزين بعد از پيست شمشک راه اندازی شد. اون هم توسط خارجی ها راه اندازی شد ؟نه اون پيست کار خود ايرانی ها هست. البته خارجی ها هم در ساختش کمک کردند. زهرا برای ما در خصوص ورزش اسکی بيشتر توضيح بده و اينکه استقبال اين ورزش بين خانم ها در ايران چطور بوده ؟ چون ما توی عکس ها خيلی جاها پسر و دخترهای ايرونی رو در حال اسکی کردن می بينيم که خيلی شاداب و بشاش هستند ... من فکر می کنم به خاطر هيجانی که در ورزش اسکی هست ، سرعت اون و هم اينکه در هوای آزاد انجام ميشه ، خيلی طرفدار داره. ورزش اسکی چون در کوه انجام ميشه و با طبيعت سر و کار داره ، به نظر من ورزشی هست که خيلی ميتونه مفرح هم باشه. من آدم های مسنی رو هم می بينم که هنوز به اين ورزش ادامه ميدن. البته خيلی ها هم هستند که به خاطر دست و پا شکستگی ، وقتی پا به سن می گذارند ، کم کم از اين ورزش هم دوری می کنند. پدر و مادرت هم اسکی باز بودند ؟مادرم هيچ وقت اسکی نکرده. ولی پدرم چرا. چرا مادرت هيچ وقت اسکی نکرده ؟ اوايلی که اسکی توی شمشک اومده بود ، بيشتر خارجی ها و تهرانی های سطح بالا برای اسکی کردن اينجا ميومدن. برای افراد بومی فکر می کنم اون موقع در شأن دخترها نمی دونستند که اسکی کنند. البته الان خيلی اسکی باز زياد شده و يک ورزش کلاس بالا هم حساب ميشه. به خاطر وسائل گرونی که داره که بيشتر قشر مرفه به سمتش ميان. هزينه اسکی کردن در ايران چقدر هست ؟ هزينه بالايی داره. هزينه وسائلش هست که گرون هست چون از خارج به ايران مياد. هزينه رفت و برگشتنش و مربی هم هست که در کل هزينه بالايی ميشه. از طرفی پيست های اسکی ، يک فضای تفريحی هم شده. خيلی ها ميان اونجا ولی اسکی نمی کنند. درسته ؟ بله. ميان اينجا و آفتاب می گيرند. اين ورزش حالتی شده که کلاس پيدا کرده. " ما ميريم اسکی ... " ميان اينجا ، اما اصلاً اسکی نمی کنند ، صرفاً ميان و توی پيست ميشينند ، آفتاب می گيرند ، حرف می زنند ، رستوران ميرن ، چايی ميخورن و آخر روز هم دسته جمعی بر می گردند. بيشتر هم قشر جوون هست. فکر می کنی از لحاظ فکری و فرهنگی فرقی بين تو و دخترهايی که ميان در اون پيست ولی اسکی نمی کنند هستش ؟ من فکر می کنم هست. چون من برای ورزش کردن ميرم. برای اينکه توی اين ورزش بهتر بشم. اما اونها برای اين کار نميان پس از نظر فکری با هم فرق می کنيم. اونهايی هم که ميان ولی اسکی نمی کنند با هم فرق دارن. بعضی ها ميان آفتاب می گيرن ولی بعضی ها ديگه از حد ميگذرونند و به قول معروف شورش رو در ميارن ! زهرا، چه فرقی بين يک دختر اسکی باز با دخترهای ديگه وجود داره ؟ شايد اون دختری که اسکی می کنه ، هيجان رو بيشتر از دخترهای ديگه دوست داره. سرعت رو بيشتر دوست داره اما بقيه دخترها اينجور نيستند. تو در سه ماه زمستون فقط اسکی می کنی. در ماه های ديگه سال چه کاری انجام ميدی ؟کوه نوردی می کنم ، دوميدانی کار می کنم و استخر ميرم. از تيم ملی اسکی زنان ايران برامون بگو ... تيم ملی از بعد از انقلاب تشکيل شد. البته قرار بود قبل از اون هم تشکيل بشه اما خانمی که قرار بود با آقايون به مسابقات خارجی اعزام بشه ، پايش شکست و نتونست بره. اولين مسابقاتی که ما در سال ۱۳۶۸ داديم ، اولين دوره ای بود که تيم ملی زنان ايران تشکيل شد. البته از روزهای اول به صورت تيم نبود ، ولی هر سال که مسابقات رو برگزار کردند ، پايه ريزی برای تشکيل تيم بهتر شد. من هم هر سال از همون موقع در مسابقات شرکت کردم. الآن چند وقت هست که در تيم ملی هستی ؟۱۵ سال. آيا از طرف تيم ملی به مسابقات خارجی هم رفتيد ؟بله. دختر ها دو بار به خارج اعزام شدند. يک بار به چين و يک بار هم به کره. من در سال ۱۹۹۹ با تيم ملی به کره جنوبی برای مسابقات آسيايی اعزام شدم. در اون مسابقه چيکار کردی ؟ مسابقات در سه رشته بود. من در دو رشته اون شرکت کردم چون مربی ام صلاح نميديد که در رشته اول که سرعت بود شرکت کنم. ولی در رشته بعدی من نهم شدم. اون سال برای ما يک مربی اتريشی آورده بودند که خيلی با ما کار کرد. ما يک ماه تمرين فشرده توی ديزين داشتيم که به همراه آقايون بوديم. بعد از اون بود که به کره اعزام شديم. زمانی که به مسابقات خارجی رفته بوديد ، فاصله اسکی خودتون با زنان خارجی چقدر بود ؟خيلی بود ... خيلی ... انقدری که من اصلاً تصورش رو نداشتم. مربی ما هميشه ميگفت که وقتی اونجا رفتيم ، خودتون را با بقيه مقايسه نکنين.علت اين فرق چيه ؟ چرا اين فرق و فاصله زياد هست ؟ اولين علتش اينه که توی کشور ما برف تنها سه ماه در سال ميباره. شايد جاهای ديگه برف باشه اما توی پيست هایی مثل شمشک و ديزين فقط سه ماه برف ميباره. ما در تابستان هيچ جايی برای تمرين نميريم در صورتی که تيم های خارجی تمام مدت سال برنامه ريزی دارند. بعدشم اينکه اسکی يک ورزش زورخونه ای نيست که من برم يک جای ثابت و اونجا انجام بدم. اين ورزش به چيزهای ديگه هم بستگی داره ، به وسائل خوب و تکنيک روز. ولی متاسفانه توی ايران اين امکانات رو نداريم. ما مربی خوب نداريم. مربی های خوب داريم ، منتها اين مربی ها چون خودشون به کشورهای ديگه اعزام نميشن و دوره های جديد رو نمی بينند ، تا يک سطحی ما رو بالا می برند و از اون بيشتر ديگه ما بالا نميريم. برای پيشرفت ، ما حتماً بايد مربی خارجی داشته باشيم و تکنيک و وسائل روز رو استفاده کنيم و اينکه تمام مدت سال برای ما برنامه ريزی بشه. زهرا ، آيا برنامه خاصی در پيش داری که بايد خودتون رو برايش آماده کنی ؟ من قرار هست در مسابقات دانشجويی سراسر کشور شرکت کنم. برای مسابقات قهرمانی کشور بايد صبر کنم تا اولين برفی که مياد ، دوره انتخابی برگزار بشه. تا قبل از اون زمانی که برفی نيومده ، من مسابقه ای ندارم. البته ميتونم از الان برای مسابقات از نظر آمادگی جسمانی برنامه ريزی کنم.آمادگی جسمانی يک دختر اسکی باز چطوری بايد باشه ؟خيلی بالا. مخصوصاً بايد پاهای خيلی قوی داشته باشه. زهرا ، به عنوان يک اسکی باز زن ايرونی ، برای بهتر شدن اين رشته ورزشی ، چه پيشنهادی داری و چه مشکلاتی در حال حاضر وجود داره ؟ من اتفاقاً می خواستم انتقاد بکنم. اصلاً به ورزش اسکی توجهی نميشه. مشکل اصلی بی توجهی مسئولين هست. چون اسکی يک ورزشی هست که در اون به خاطر فصل زمستون از نظر پوشش ما هيچ مشکلی نداريم. پس ميتونند به اين ورزش توجه بيشتری بکنند و مربی خارجی بيارن يا حداقل از کشورهای قوی اسلامی برای مسابقات دعوت کنند. الان تمامی مسابقاتی که برگزار ميشه بين خودمون برگزار ميشه و حالت تکراری ميشه که حتی در زمان مسابقات تقريباً ميشه نفرات اول تا سوم رو حدس زد! بنابراين انگيزه خاصی وجود نداره. وقتی اين مشکلات رو به مسئولين ميگين ، چه جوابی ميشنويد ؟هيچ توجهی نمی کنند. ميگن " ما سعی خودمون رو می کنيم ... نميشه ... " من دليلش رو واقعاً نميدونم ! اما فکر می کنم که نمی خواهند سطح اين ورزش از اين بالاتر بره. آيا مسابقات اسکی خارجی رو هم از تلويزيون دنبال می کنی ؟من تمام مسابقات زمستانی رو نگاه می کنم. وقتی اين مسابقات رو می بينی ، چه احساسی داری ؟ وقتی مسابقات رو نگاه می کنم ، از طرفی افسوس می خورم ، از يک طرف هم "ای کاش" ميگم! واقعاً فکر می کنم ما استعدادشو داريم ، اما اين استعداد رو نميشه ، نمی ميره و هيچ جايی هم نميره! دوست داشتی مثلاً در اتريش به دنيا ميومدی ؟خيلی! من هميشه ميگم چی ميشد ايران نه ماه زمستون بود ، سه ماه هم بهار که ما می رفتيم کوه نوردی ! پس بقيه چی ؟!!! کسانی که از برف خوششون نمياد تکليفشون چيه ؟يا ای کاش من جايی به دنيا ميومدم که اينجوری بود ! به هنر هم علاقه داری ؟نقاشی رو خيلی دوست دارم. به موسيقی چی ؟به موسيقی هم همينطور. خيلی دوست دارم دف بزنم. دوست داری وقتی که داری اسکی می کنی ، چه موسيقی رو گوش بدی ؟دوست دارم موزيک های تند گوش کنم! خدمات | با شروع شدن فصل پاییز و به دنبال آن زمستان علاقمندان ورزشهای زمستانی در ایران بعد از چندین ماه انتظار منتظر دیدن اولین برف زمستانی هستند تا تلافی این چندین ماه رو در بیارندر روزهای آخرهفته فصل زمستان در ایران ، پیست های شمشک و دیزین در تهران و چند پیست کوچک در شهرهای کوهستانی ایران ، میزبان دختران و پسران اسکی باز و غیر اسکی باز، با اون چهره های شاداب و پر انرژی و لباسهای رنگارنگ هستند | روز هفتم : اسکی تو خون شمشکی هاست |
آقای مصباحی مقدم گفته که تصميم جامعه روحانيت مبارز پس از نشستهای متعدد و در پی عدم دستيابی اصولگرايان به اجماع درباره نامزد نهايی خود صورت گرفته است. اکبر هاشمی رفسنجانی خود عضو جامعه روحانيت مبارز است، هرچند از زمان انتخابات دور پنجم مجلس شورای اسلامی اختلافاتی ميان وی و اين تشکل پديد آمد. جامعه روحانيت مبارز که سابقه فعاليت آن به پيش از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ايران باز می گردد از تشکلهای مهم سياسی ايران است و شماری از شاخصترين و تأثيرگذارترين روحانيون اين کشور در آن عضويت داشته اند. اين تشکل اکنون يکی از ارکان اصلی قدرت در جناح سياسی محافظه کار ايران به شمار می رود. خدمات | غلامرضا مصباحی مقدم، سخنگوی جامعه روحانيت مبارز اعلام کرد که اکثر اعضای اين تشکل سياسی طی جلسه ای دو ساعته در دفتر محمدرضا مهدوی کنی، دبير سابق جامعه روحانيت مبارز تصميم گرفتند که اکبر هاشمی رفسنجانی را به عنوان نامزد مورد حمايت خود در انتخابات رياست جمهوری ايران اعلام کنند. | اعلام حمايت جامعه روحانيت مبارز از هاشمی رفسنجانی |
هفته بیست و چهارم لیگ برتر فوتبال ایران روز جمعه با برگزاری چهار دیدار ادامه یافت و تیم پرسپولیس توانست با نتیجه چهار بر یک مس کرمان را شکست دهد. گل های تیم پرسپولیس را واحدی نیکبخت (28)، معدنچی (56)، نوری (68) و زیاد شعبو (73) به ثمر رساندند و تک گل تیم مس کرمان را میرقربانی در دقیقه هشتاد و یکم بازی به ثمر رساند. پرسپولیس با این برد سی و هفت امتیازی شد و در رده پنجم جدول جای گرفت. مس کرمان نیز با همان بیست و هفت امتیاز در مکان دوازدهم ایستاد. در دیگر دیدارهای روز جمعه، سپاهان اصفهان میزبان خود صبا باتری را دو بر یک شکست داد. فجر سپاسی شیراز در زمین تیم قعرنشنین راه آهن تهران با نتیجه یک بر یک متوقف شد و دو تیم ته جدولی ملوان بندرانزلی و فولاد خوزستان نیز به تساوی یک بر یک به کار خود پایان دادند. جدول رده بندی لیگ برتر ایران: ۱- استقلال (۲۴ بازی، ۴۷ امتیاز)۲- سایپا (۲۴ بازی، ۴۶ امتیاز)۳- استقلال اهواز (۲۳ بازی، ۴۲ امتیاز)۴- سپاهان اصفهان (۲۳ بازی، ۳۸ امتیاز)۵- پرسپولیس (۲۴ بازی، ۳۷ امتیاز) نتایج رقابت های فوتبال جام یوفا دور رفت از مرحله یک چهارم نهایی رقابت های جام اتحادیه فوتبال اروپا (جام یوفا) پنجشنبه شب برگزار شد و تیم های اسپانیایی در دیدارهای خود خوش درخشیدند. تیم اوساسونا با سه گل میزبان خود لورکوزن آلمان را شکست داد. جواد نکونام، بازیکن ایرانی اوساسونا که تک گل سرنوشت ساز این تیم را در مرحله قبلی به ثمر رسانده بود، در این مسابقه به دلیل مصدومیت حضور نداشت. دو تیم اسپانیایی دیگر، یعنی اسپانیول و سویا، در ورزشگاه های خانگی خود به ترتیب با نتایج سه بر دو و دو بر یک بنفیکا از پرتغال و تاتنهام از انگلستان را بردند. دیگر مسابقه این مرحله نیز بین دو تیم آلکمار هلند و وردربرمن آلمان برگزار شد که گلی در برنداشت. دیدارهای برگشت این رقابت های پنجشنبه هفته آینده برگزار خواهد شد. شکست تنیس بازان ایران در جام دیویس در مرحله حذفی رقابت های تنیس جام دیویس در منطقه آسيا و اقيانوسيه، تنیس بازان ایرانی در برابر رقبای خود از تیم هنگ کنگ شکست خوردند. در اولین مصاف دو تیم، انوشا شاهقلی نفر اول تیم ایران، مقابل مایکل لای قرار گرفت و در حالیکه ست اول را از حریف برده بود، در نهایت با نتیجه سه بر دو مغلوب تنیس باز هنگ کنگی شد. در دومین مسابقه انفرادی نیز اشکان شکوفی در سه ست پیاپی به تونگ یو باخت. به این ترتیب تیم ایران برای باقی ماندن در گروه دوم منطقه آسیا و اقیانوسیه باید در سه مسابقه بعدی (انفرادی و دو نفره) به پیروزی برسد. مسابقات دو تیم در مجموع ورزشی انقلاب تهران برگزار می شود و در دیدار بعدی باید روز شنبه تيم های دونفره ايران و هنگ كنگ مقابل هم قرار می گیرند. رحمان رضایی و خداحافظی از تیم ملی ایران رحمان رضایی، مدافع تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه لیورنو ایتالیا، اعلام کرده پس از برگزاری جام ملت های آسیا در تابستان سال جاری، فوتبال ملی را کنار می گذارد. رضایی که در سال های اخیر از بازیکنان اصلی تیم ایران بوده است به خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، ابراز امیدواری کرده است که خداحافظی اش همراه با قهرمانی ایران در جام ملت های آسیا باشد. وی همچنین در مورد وضعیت خود در ایتالیا گفته که با باشگاه لیورنو قرارداد دو ساله دارد و در پایان فصل جاری سری آ در مورد آینده خود تصمیم می گیرد. رحمان رضایی متولد سال 1975 میلادی (1353 خورشیدی) است و در سال 2001 میلادی اولین بار برای تیم ملی فوتبال ایران - مقابل تیم بوسنی - به میدان رفت. او تا کنون شش فصل در رقابت های سری آ ایتالیا حضور داشته و به ترتیب در باشگاه های پروجیا، مسینا و لیورنو بازی کرده است. آلونسو برای سرعت بالا جریمه شد در آستانه برگزاری مرحله دوم از مسابقات جهانی اتومبیلرانی فرمول یک در مالزی، فرناندو آلونسو راننده اسپانیایی تیم مکلارن بنز، دو بار قهرمان کل این مسابقات، برای رانندگی با ساعت بالا هنگام تمرین پیش از مسابقه بیش از هزار دلار جریمه شد. با وجود داشتن سرعت بالای اتومبیل های فرمول یک در طول مسیر مسابقه، طبق قانون فدراسیون اتومبیلرانی رانندگان در محوطه پیت لین Pit Lane که برای سوخت گیری و تعویض مجدد تایرها وارد می شوند اجازه ندارند بیش از ۶۰ کیلومتر در ساعت سرعت داشته باشند. آلونسو تنها راننده ای بود که در این روز برای دو بار مرتکب این اشتباه شد. نفر اول تمرینات قبل از مسابقه فلیپه مسا راننده برزیلی تیم فراری جلوتر از جان کارلو فسیکلا از ایتالیا برنده سال گذشته همین مرحله و هیکی کووالاینن از فنلاند، هر دو از تیم رنو بودند. مالزی عموما به دلیل گرما دشوارترین مسابقه فصل در مسابقات فرمول یک شناخته می شود. در طول مسابقه دمای داخل کابین اتومبیل ها تا حدود ۶۰ درجه سانتیگراد می رسد. خبرهای کوتاه از ورزش ایران و جهان خدمات | پیروزی پرگل پرسپولیس در فوتبال ایران | برد پرگل پرسپولیس؛ شکست تنیس ایران |
گفت: آنجا بابا جان غفورف چیزهایی گفته است که آن وقت هیچ ممکن نبوده است که بگویند. عجیب است که این چیزها را در آن زمان، بخصوص وقتی که به سفر خارج آمده بود گفته است. بعد پرسید: متنی را که شما آماده کرده بودید او خودش دیده بود پیش از آنکه به چاپ رود؟ گفتم نه، ولی بعد از اینکه چاپ شد دید و خواند. پرسید: اعتراضی نکرد؟ گفتم نه، فقط یک اعتراض کرد و گفت چرا تشکراتش را از فرح پهلوی شهبانوی آن زمان ایران که غفورف را به ایران دعوت کرده بود، در پایان مصاحبه ننوشته ام. پرسید: این سرلوحه (عنوان) را که گذاشته شده بود - « فراموش کردن فارسی ممکن نیست »، شما گذاشتید؟ گفتم بله، من گذاشتم، منتها از متن در آورده بودم، حرف خودش بود. پرسید: به این هم راضی شد، چیزی نگفت؟ گفتم نه، چطور؟ گفت عجب! تماماً نا مفهوم است، هنوز نمی توانم بفهمم چرا اینطور شد. آن چیزها که آنجا نمی شد بگوید اینجا گفت و این در آن زمان بسیار خوف داشت. گفت: مهم اینکه به روسی صحبت کرد، هیچ فارسی حرف نزد؟ گفتم چرا حرف زد، از جمله همان متنی که در اول مصاحبه نوشته بودم آن را به فارسی خواند. خواهش کردم که متن را به من بدهد. اما او با اشاره به اینکه خط فارسی اش خوب نیست، آن را تا کرد و در جیبش گذاشت و همانطور که در جیبش می گذاشت گفت « خواندن نمی توانید شما این را ». شکوری گفت: شاید در بایگانی او باشد. گفتم شاید. گفتم زمانی که من او را دیدم پیر بود، به نظرم خیلی پیر آمد. گفت نه، شما خیلی جوان بودید آن وقت. گفتم آری، من آن موقع خیلی جوان بودم. گفت: من گمان می کردم شما آن موقع جوان نبودید، بلکه یک روزنامه نگار ورزیده بودید و حالا دیگر باید پیر برجای مانده باشید. گفتم بر جای ماندگی اش درست است. در این زمان گارسن هتل چای آورد. قوری چای را برداشتم که برای استاد چای بریزم. گفت نه، من صاحبخانه هستم. گفتم البته اما شما در ایران مهمان ما هستید، زحمت نکشید و شروع کردم به ریختن چای. گفت: ما [در این مواقع ] می گوییم مهمان کوبی کردیم! مهمان را کار فرمودن... گفتم شما سرور ما هستید، من یکی از کتابهای شما را در لندن خوانده ام و بسیار لذت برده ام. اسمش یادم رفته است، همین چند سال پیش بود، وای که چقدر کم حافظه شده ام. گفت: به خط فارسی؟ گفتم بله، به خط فارسی. گفت: نامش « خراسان است اینجا »، به آقای [باقر] معین [رئيس سابق پخس فارسی بی بی سی) داده بودم. گفتم بله، اتفاقا خود آقای معین به من داد و گفت حتما این را بخوان! آنقدر جالب بود که یک شبه خواندم. گفت: وقتی آن را برای آقای معین فرستادم، او یک خود نویس پارکر ( و کلمه پارکر را با لهجه غلیظ تاجیکی، جوری ادا کرد که من هیچگاه لفظ پارکر را آن جور نشنیده بودم ) برای من فرستاد که عالی بود، خودش می نویسد! به یک اشاره خودش می نویسد. گفت: آن کتاب قرار است در ایران چاپ شود، شاید همین امسال از چاپ در آید. بعد اضافه کرد که آقای معین همشهری ماست، بخارایی است. گفتم بله، مادرش بخارایی است، خیلی هم بخارا را دوست دارد. آنقدر دوست دارد که هنگام سخن گفتن از بخارا بغض می کند. در جواب گفت: رییس جمهوری ما امامعلی رحمانف، در یک نشست که ایرانی ها و خارجی ها هم بودند سخنرانی می کرد، یکباره سخن از بخارا سر کرد، خیلی از اینکه بخارا از دست رفت، با الم سخن کرد، چنانکه از چشمش اشک بر آمد، بعد من دیدم که ایرانی هایی هم که آنجا نشسته بودند، آنها هم اشک ریختند. روایتش از سخنرانی رحمانف چنان گرم بود که منقلبم کرد اما او حرف هایش را دنبال می کرد و به دگرگونی احوال راه نمی داد. بلافاصله گفت: خب بفرمایید، یعنی مصاحبه را شروع کنیم و مرا از آن عالم بی مانند سامانی و شهر بخارا به فضای خشک و بی روح اتاق هتل جهان در چهار راه ولیعصر خیابان طالقانی باز آورد. سرم را به زیر انداختم، اندکی مکث کردم، بغضم را فرونشاندم و اشکم را که می رفت دانه شود، پنهان کردم. چاره ای نبود، باید شروع می کردم، شروع کردیم. سیروس علی نژاد: من وقتی فکر می کنم به فارسی فکر می کنم. لابد یک انگلیسی به انگلیسی فکر می کند. اهالی هر زبانی به آن زبان فکر می کنند. احتمالا شما هم به زبان تاجیکی فکر می کنید. اما مردم تاجیکستان حدود هفتاد هشتاد سال آموزش شان در مکتب و دانشگاه به زبان روسی بود، مطبوعاتشان به زبان روسی بود، زبان اداری شان روسی بود، می خواهم بدانم امروز مردم تاجیکستان به هنگام فکر کردن به زبان تاجیکی فکر می کنند یا نه؟ به چه زبانی فکر می کنند؟ محمد جان شکوری: مردم تاجیک به حکم اکثر به تاجیکی فکر می کنند، لیکن خیلی هستند که به روسی فکر می کنند. اینطور شده بود که نفوذ فرهنگ روسی، نفوذ زبان روسی در شهرهای تاجیکستان، خصوصا در شهر دوشنبه خیلی قوی بود. بیشترین مکتب های دوشنبه به زبان روسی بود و مردم کوشش می کردند که فرزندشان در مکتب، روسی بخواند. زبان تاجیکی و مادری را نداند باکی نیست، روسی را نداند دیگر نمی تواند زندگی بکند. بنابراین کوشش می کردند که روسی بداند. من در آن کتابم ( سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود** ) نوشته بودم که سالهای دهه پنجاه قرن بیست، در دوشنبه 12 درصد اهالی تاجیک بودند. من در این شرایط سه پسر کلان کردم. یاد دادن زبان تاجیکی هیچ امکان نداشت. محیط کودک همه غیر تاجیکی بود. البته آنهایی که آن وقت بزرگ شدند دیگر نمی توانند تاجیکی فکر کنند.فرزندان آنها امروز هم بسیار می خواهند که تاجیکی بدانند، بیاموزند، یاد گرفته اند، لیکن این زبان، زبانِ آموخته است، نه زبانی که با شیر مادر به خونشان آمیخته شود. مثل یک زبان خارجی است. تفاوت اینجا خیلی بزرگ است. بعضی از اینها فکراً چندان تاجیک نیستند، حس ملی کم دارند. بنده الان یک مقاله نوشته ام در باره سودای جهانی شدن، جهانگرایی. با این جهانگرایی که خلق ها دارند باز همان روز به سر ما بیاید که نسل های نورس، بیگانه فرهنگ باشند. اول شخصیت فرهنگی دو گانه به میان می آید که هم فرهنگ ملی را از خود کرده است، هم فرهنگ دیگری را. مثلا فرهنگ روس، انگلیس یا اروپایی را. شخصیت فرهنگی دو گانه خیلی چیز خوب است اگر ما به تمدن غرب برسیم و از تمدن های نو، از فرهنگ های امروزی غرب، بهره مند شویم. لیکن اینجا - خصوصا زمانی که تهاجم فرهنگی کشورهای ابر قدرت در تاجیکستان خیلی قوت می گیرد – همیشه خوف این هست که شخصیت « بیگانه فرهنگ » به وجود بیاید. یا بی تفاوت شود، بدون حس ملی. یا ممکن است در یک لحظه نازک خلاف ملت خود عمل کند. اکنون حدود بیست سال است که تاجیکستان مستقل شده و زبان تاجیکی رسمیت یافته است. می خواهم بدانم در این بیست سال زبان تاجیکی چه تحولاتی به خود دیده است؟ تحولات خیلی جدی، خیلی بزرگ. اول اینکه قانون زبان در سال 1989 پذیرفته شد و زبان تاجیکی زبان رسمی و دولتی اعلام شد. تا آن وقت زبان تاجیکی زبان دولتی نبود. در تمام حیات اجتماعی، حیات فرهنگی، حیات سیاسی، زبان روسی حکمفرما بود. زبان فارسی تاجیکی در اداره ها به کار نمی رفت. در مکتب عالی، اکثر دانشگاهها، حتا دانشگاه کشاورزی به زبان روسی تعلیم می گرفتند. میدان عمل اجتماعی زبان تاجیکی خیلی تنگ شده بود. در چهار دیوار خانه باقی مانده بود. در مطبوعات، در ادبیات، در شعر همه جا نقش آسیب دیدگی، نقش خرابی آن هویدا بود. زبانی که در چهار دیواری خانه ماند، زبانی که عمل اجتماعی نمی کند، از میدان بیرون می شود. چیزی که به هیچ کس لازم نباشد یک روز نیست می شود. یعنی اکنون در دانشگاهها و مکاتب به زبان تاجیکی تدریس می کنند؟ مهم این است که در تمام اداره ها، دفترخانه ها زبان تاجیکی اجباری است. باید تاجیکی یاد گیرند و به تاجیکی کار کنند. این ماده قانونی 90 درصد اجرا شده است. مثلا امروز تلویزیون که می بینیم، جلسه ها که می نشینیم، وزیران، معاونان و منصب داران بزرگ، به تاجیکی صحبت می کنند، و بعضی از آنها هم خیلی خوب صحبت می کنند. اما تا سال استقلال، همه جلسه ها به روسی برگزار می شد. منصب داران تاجیک نمی توانستند در یک جلسه رسمی به تاجیکی صحبت کنند. لازم بود هم نمی توانستند. ملکه نبود، عادت نبود، اما امروز به تاجیکی صحبت می کنند. بعضی ها بسیار شکسته، لیکن بعضی ها خیلی خوب صحبت می کنند. این موفقیت بسیار بزرگ، در همین ده پانزده سال آخر به دست آمده است و اگر چند سال جنگ داخلی نمی بود، خیلی بیشتر گسترش می یافت. لیکن الان هم این روند ادامه دارد، روند از خود شدن زبان مادری در سطح بلند دولتی. اگر زبان در سطح بلند دولتی از خود شود، کاربرد داشته باشد، آن وقت در جامعه ممکن است موقع استوارتر پیدا کند. [ با وجود این] نتیجه هشتاد سال محرومیت از زبان و فرهنگ ملی هنوز هم هست. در بسیاری دانشگاهها، مثلا در دانشگاه طبی همه علوم به زبان روسی تدریس می شود. دانشجو تاجیک، استاد تاجیک، درس به زبان روسی. در دانشگاههای دیگر، بخصوص دانشگاههای فن آوری و تکنیکی و در این ساحه ها هم درس اختصاصی به زبان روسی است. ما خیلی کوشش داریم که کم کم آنجاها هم تاجیکی جاری شود و می شود. لیکن به کندی کار پیش می رود چون قریب صد سال است که ما عادت نکردیم که این چیزها به تاجیکی تدریس شود. پیش از انقلاب که مدارس اسلامی وجود داشت، کتابهای درسی شان به عربی بود. بیشترین کتابهای درسی به عربی بود، لیکن درس به فارسی بود. دانشجو از کتاب عربی، به زبان فارسی آن علم را یاد می گرفت. امروز هم این کارها را کردن لازم است. کتاب درسی به زبان روسی است بگذار باشد، لیکن درس باید تاجیکی باشد. در این وضع دانشجو دو زبان را می آموزد و زبان تاجیکی علم را از آن خود می کند که بسیار مهم است. اینکه گفتيد در سالهای دور از جمعیت دوشنبه فقط 12 درصد تاجیک بودند – البته در جای دیگر اشاره کرده اید که تا 18 درصد رسیده بود – امروز این نسبت چه وضعی دارد؟ نه تنها در دوشنبه، بلکه در تمام شهرها و مناطق سنتاً فارسی زبان چون بخارا، سمرقند، خجند و دیگر نواحی؟ می توان گفت که نود درصد مردم روس از تاجیکستان رفته اند. دوشنبه اساساً تاجیک نشین است. ازبک ها هستند، ازبک ها در تاجیکستان 15 درصد اهالی را تشکیل می دهند. لیکن هنوز هم مکتب، مکتب روسی است. مردم فرزندانشان را هنوز به مکتب روسی می دهند. در زمان شوروی مکتب روسی خیلی زیاد بود و در کلاس های روسی بچه های تاجیک هم حضور داشتند، اما امروز همه شاگردان کلاس های روسی بچه های تاجیک اند. این روحیه که من نمی دانم چه روحیه است هنوز از بین نرفته است. علم و دانش و کاردانی، همه به واسطه زبان روسی است. زبان فارسی تاجیکی گویی زبان علم نیست، زبانِ کسب و کار نیست. یک تصوری بسیار ضررناک پیدا شده است که مبارزه با آن هنوز نتیجه نداده است. اما وضع زبان تاجیکی در ازبکستان، در سمرقند، در بخارا، تماماً دیگر است. آنجا دیگر مکتب تاجیکی وجود ندارد. در سمرقند یک چند مکتب تاجیکی هست دو یا سه تا، اما در بخارا دیگر هیچ نمانده است. سال 1920 که انقلاب بخارا صورت گرفت، و پان ترکیست ها بر سر قدرت آمدند، از همان اول زبان فارسی را از مکتب بیرون راندند. همه مکتب ها را به زبان ترکی گذراندند. از آن وقت در بخارا چند نسل به شکلی تربیت یافتند که زبان تاجیکی تنها در چهار دیوار خانه و کوچه و بازار کاربرد داشت، در اداره و کارخانه اگر به زبان فارسی سخن می گفتند جریمه می ستاندند. آن وقت ها اینطور بود حالا که نیست؟ اکنون دیگر لازم نیست. مردم عادت کرده اند. خودشان، خودشان را ازبک می گویند. دیگر علاج نیست. در آن زمان هر کس که خود را تاجیک می گفت تعقیب می شد. در آن کتابم ( خراسان است اینجا ) هست که مبارزه با تاجیکیت و ایرانیت تا چه درجه رسیده بود. بنابراین در بخارا وضع زبان تاجیکی خراب است. روزنامه ای که از تاجیکستان می آید، بعضی ها اگر بخوانند نمی فهمند. تا این اندازه دور شده اند. در سمرقند احوال بهتر است. روحیه تاجیکی هنوز هم اندک قوت دارد. هنوز در سمرقند دو سه مکتب تاجیکی هست. اما بلشویک ها کوشش کردند بخارا که مرکز اسلام بود، مرکز فرهنگ دینی بود، قبة الاسلام بود، خراب شود و این کوشش ها عمل کرد. سمرقند را نتوانستند خراب کنند چون که قبر تیمور آنجاست. پایتخت تیمور بود. اولوغ بابا میز می گویند. بابای بزرگ ما. بنابراین سمرقند به هر حال نگهداری شد. خجند هم نسبتا نگهداری شد چون که نام خجند را در سال 1929 به لنین آباد تغییر دادند. شهری که چنین نامی داشته باشد او را خراب نمی کنند و نکردند. آن وقت ما خیلی ناراضی بودیم که نام شهر تاریخی خجند دیگر شد، لنین آباد شد، یا دوشنبه استالین آباد شد، لیکن اکنون می فهمم که لنین آباد شدن خیلی خوب بوده است چون خجند را از ویرانی و خرابی نجات داد. پیش از فروپاشی شوروی، ارتباطی بین تاجیکستان و ایران یا بین تاجیکستان و افغانستان برقرار نبود، اما بعد از استقلال تاجیکستان موانع و دیوارها برداشته شد و رفت و آمد بین آنها تا حدی برقرار گردید. تأثیر برداشته شدن دیوارها و باز شدن دروازه های سه کشور فارسی زبان به روی یکدیگر بر زبان تاجیکی چه تأثیری گذاشته است؟ اینجا چیزهای خیلی مهم هست. برقرار شدن رابطه های فرهنگی با ایران و افغانستان، به تاجیکستان آمدن کتابهای ایرانی یا آنچه در افغانستان چاپ می شود، خیلی برای اصلاح زبان تاجیکی موثر واقع شد. همان چیزی که بابا جان غفورف فرموده بود که برای اینکه زبان تاجیکی در تاجیکستان زنده بماند، لازم است که با فارسی نزدیک شود؛ الان این روند نزدیک شدن زبان تاجیکی به فارسی ایران و دری افغانستان یک روند نمایان است. مثلا شعر و ادبیات ما از ادبیات فارسی دیگر جدا نیست. من بر این عقیده ام که یگانگی ادبیات فارسی که در تمام قلمرو زبان فارسی وجود داشت، باز برقرار شده است. امروز شعر تاجیکی، جزیی از همین شعر فارسی است. تا همین بیست سی سال پیش شعر فارسی تاجیکستان از شعر فارسی ایران و افغانستان تماما فرق می کرد. نه تنها در مضمون و در محتوا بلکه در شکل. اما امروز آن روندهایی که در شعر معاصر فارسی در ایران هست، در افغانستان هست، همان در تاجیکستان هم هست. یگانگی در شعر اگر به وجود بیاید دانید که در زبان هم به وجود می آید. زبان فارسی، زبان تاجیکی، زبان شعر است. هزار سال اصالت زبان ما را شعر نگاه داشت. مِنبعد هم شعر برای اینکه زبان تاجیکی در تاجیکستان زنده بماند و به اصالتش برسد، به آن توانایی، زیبایی و شیوایی ای که داشت برگردد، خیلی نقش خواهد داشت. شعر در این ساحه خیلی اهمیت دارد. شما از یک طرف تاجیک و استاد زبان تاجیکی هستید و از طرف دیگر عضو پیوسته فرهنگستان و زبان و ادب فارسی ایران. در واقع فارسی ایران را هم خیلی خوب می شناسید. می خواهم بپرسم تفاوت فارسی ایرانی با فارسی تاجیکی در چیست؟ تفاوت بین این دو را در چه چیزهایی می بینید؟ در دهه سیم قرن بیستم صدرالدین عینی درباره وضع آن دوره گفته بود که بین فارسی تاجیکستان و فارسی ایران فرق اساسی نیست. یعنی اگر فرقی هست جزیی و فرعی است. فرق جزیی بین فارسی شمال ایران و جنوب ایران هم هست. در خود تاجیکستان بین شمالش که خجند است و جنوبش که کولاب است، در گفتار و در لهجه فرق هست. این فرق ها بطور طبیعی و تاریخی و قانونمندانه به وجود آمده است. لیکن در اساس فرقی نیست. آن عقیده ای که در بین زبانشناسان شوروی پیدا شده بود که زبان فارسی ایران و افغانستان و تاجیکستان هر یک زبان مستقلی هستند، و سه زبان است. حالا ده پانزده سال است که ما در تاجیکستان می گوییم که نه، این هر سه، یک زبان است، سه شاخه یک درخت برومند است. زبانشناسان مسکو هم روزی مجبور می شوند که این عقیده را بپذیرند. همین که بین تاجیکستان با ایران و افغانستان اندک اندک رفت و آمد و مناسبت ها خوب شد در زبان ما زود عکس انداخت و زبان ما به اصل خود نزدیک شدن گرفت. مِنبعد هم افزایش خواهد یافت. یکی از وظایف ملی ما، نزدیک شدن تمام ایرانی نژادان از هر جهت از جمله در ساحت زبان است. باباجان غفورف در همان مصاحبه پیشنهاد کرده بود که یک سازمان مشترک بین ایران و افغانستان و تاجیکستان برای همگونی اصطلاحات علمی به وجود بیاید. این پیشنهاد چندین بار [ از جانب شخصیت های مختلف ] تکرار شده است و حتما چنین سازمانی به وجود می آید. از همان سالهای شصت و هفتاد قرن بیست، روند به هم نزدیک شدن فارسی در تاجیکستان شروع شده بود و حالا خیلی سرعت گرفته است. فرض کنید همین برنامه های تاجیکی بی بی سی که برای تاجیکستان پخش می شود؛ کارکنان این شعبه که همه از تاجیکستان هستند کاری کرده اند که زبان شان یک چیز میانه بین فارسی ایران و فارسی تاجیکستان باشد با تلفظ تماماً تاجیک. این تلفظ خاص تاجیکی همان عنصرهای فارسی ایرانی را به ما نزدیک می کند. اگر همین تلفظ را از ایرانی می شنیدیم شاید در بعضی موارد احساس بیگانگی می کردیم لکن چون با تلفظ تاجیکی می شنویم به ما نزدیک تر می شود، تأثیرش زیاد تر می شود. به غیر از این در تاجیکستان در برنامه های رادیو و در روزنامه ها اینطور چیزها را می بینیم. ما به عنوان یک کشور فارسی زبان حتما در مقابل تاجیکستان که یک بحران زبانی را از سر گذراند وظایفی داریم. آیا در این پانزده بیست سال که زبان تاجیکی رسمیت پیدا کرده است کارهایی که کشور ایران و ایرانی ها می باید انجام می دادند تا سبب تقویت زبان تاجیکی شود انجام داده اند یا در این زمینه کوتاهی شده است؟ رابطه ما اهالی تاجیکستان طی چند صد سال با ایران خیلی سست شده بود که به ضرر تاجیکان و به ضرر زبان و فرهنگ و ادبیات تاجیکی عمل کرد. این نزدیکی که از آخرهای قرن بیستم وسعت یافته ایستاده است [ دارد وسعت می گیرد ] خیلی نتیجه های خوب دارد. در این ساحت از طرف ایران و از طرف دانشمندان و روشنفکران ایران خیلی کوشش ها هست که زبان تاجیکی را آموزند، گونه تاجیکی زبان فارسی را بدانند و ببینند که چیست، چگونه است و چرا اینطور است و بعد برای رواج زبان فارسی تاجیکی کمک کنند. در ایران در همین ده پانزده سال آخر می توان گفت که یک جریان تاجیک شناسی به وجود آمده، بسیاری روشنفکران ایران، تاریخ تاجیک را تحقیق می کنند، در ساحه مردم شناسی تاجیکستان کار می کنند، مقاله ها و کتابها در ایران چاپ می شود؛ همچنین رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان کوشش می کند که خط فارسی در تاجیکستان رواج داشته باشد، دوره های آموزش خط فارسی تشکیل می دهند، مردم ما با خرسندی می روند خط فارسی را یاد می گیرند. اینها همه خیلی مهم است و گویا دارد بیشتر وسعت می یابد و نتیجه هم زیادتر خواهد شد. از پیش از انقلاب مشروطه روشنفکران ایران گاه گدار به دنبال تغییر خط بودند. استدلالشان این بود که با این خط، آموزش عمومی دشوار است و نمی توان با چنین خطی به دوران جدید گام نهاد. در تاجیکستان به زور خط را ابتدا لاتین و سپس سیریلیک کردند. این به منزله آن است که در بخشی از سرزمین های فارسی زبان خط بطور آزمایشی تغییر کرده باشد. در واقع تجربه گرانبهایی به دست آمده است. می خواهم ببینم با تجربه ای که در تاجیکستان به دست آورده اید، شما فکر می کنید ما در ایران باید برای تغییر خط بکوشیم و این به نفع ماست یا بر عکس به زیان ماست؟ نه، به فکرم فقط به ضرر خواهد بود، هیچ نفعی نخواهید دید. در شوروی خلق هایی بودند که خط شان را از عربی برگرداندند. خلق هایی که آثار تاریخی زیادی نداشتند، با شادمانی تمام تغییر خط را پذیرفتند. لیکن خلق های دیگر مثل تاجیکان که تاریخ طولانی داشتند و آثار ادبی و علمی و تاریخی داشتند، بر اثر تغییر خط از همه آنها محروم شدند. یک مقصد تغییر خط که با یک فرمان عملی شد، همین بود که این خلق ها از گذشته خود جدا شوند. یک نیست انگاری تاریخی و فرهنگی به وجود آمد. به گذشته، گذشته لعنتی می گفتند. تاریخ بشریت [ در این دیدگاه ] از دوره سوسیالیسم شروع می شد. اینطور عقیده پیدا شده بود که چیزی که تا این وقت بود تاریخ نیست. مقصود همین بود که ما از اصل خود دور شویم و دیگر از گذشته یاد نکنیم. به همین دلیل زبان ما اینقدر آسیب دید. می گفتند که زبان فارسی، زبان اعیان و اشراف بود، زبان فئودالی بود، زبان تصوف و عرفان بود، به خلق خدمت نمی کرد، زبان کوچه و بازار است، از وی دست می باید کشید. تغییر خط هم مقصدش همین بود. در همان دهه بیست و سی می گفتند میرزا فتحعلی آخوند زاده و سعید نفیسی طرفدار این هستند که خط فارسی در ایران به لاتین تبدیل شود. اگر امروز نه، فردا خط ایران لاتینی می شود. زود باشید که ما از ایران دیر نمانیم. یک سبب همین بود که می گفتند یاد گرفتن خط فارسی دشوار است، ولی لاتین و خط آوایی خیلی آسان است. لیکن اکنون من می بینم در دنیا خطی نیست که دشواری نداشته باشد. با دشواری هایی که انگلیسی دارد- زمین می گوید و آسمان می نویسد، تمام دنیا را گرفته است. فرانسوی چه دشواری هایی که ندارد. دشواری های خط فارسی پیش آنها هیچ است. بنده در این پیر سالی، در همین ده پانزده سالی که ایران می روم و می آیم، نوشتن فارسی یاد گرفتم. پیش از این بنده سواد فارسی نداشتم چون که لازم نشده بود. من متخصص ادبیات معاصر تاجیکی بودم اما لازم نبود خط فارسی بدانم. خواندن بلد بودم، متن فارسی می خواندم اما نوشتن نمی دانستم، هیچ. حالا من می نویسم. البته هر زمان به فرهنگ نگاه می کنم که این کلمه با سین است یا با صاد ولی به هر حال بسیاری مواقع در یادم هست که اینجا با صاد باید نوشت. من در پیرانسالی اگر در اندک مدت نوشتن یاد گرفته باشم، قطعاً کودکان در مدت بسیار اندک یاد می گیرند. برای کودک هیچ دشواری ندارد. آیا در ایران هنوز هم این عقیده هست که باید خط را تغییر داد؟ بله به شکل پراکنده هست. این عقیده در چین هم پیدا شده بود. بعد از سال 1949 این عقیده پیدا شده بود که خط چینی دشوار است و باید لاتین شود ولی آخر به این قرار آمدند که نه لازم نیست. اعراب هم این کار را نکردند. زبان یکی از عوامل بزرگ پیشرفت است. با یک زبان فقیر و ناتوان بخصوص در زمینه علوم پیشرفتی به دست نمی آید. ما در زمینه علوم مشکل داریم چه در ایران، چه در افغانستان و چه در تاجیکستان. فارسی زبانان همه جا برای بیان مفاهیم علمی از زبان های دیگر کمک می گیرند. فکر می کنید این زبانی که به هر حال فقیر شده است خواهد توانست بار علم و فرهنگ زمانه را که سرعت شتابانی هم به خود گرفته بر دوش بکشد؟ به فکر من می تواند. زبان فارسی زبان توانایی است، اندوخته های هزار ساله دارد و این امکان می دهد که همه دشواری های امروزی را بر طرف کند. در عهد سامانیان می گفتند که زبان فارسی زبان قصه های شب است، زبان داستان خسروان است، برای علم و دفترداری به کار نمی آید، حتا ابوریحان بیرونی اینطور گفته و این عقیده را گویا قبول کرده بود. لیکن سامانیان - امیران سامانی، وزیران سامانی، بلعمیان - اثبات کردند که فارسی در همه شاخه ها قدرت دارد. اول فتوا گرفتند و قرآن را ترجمه کردند. چون قرآن به خوبی ترجمه شد دیگر شک نماند که در رشته های دیگر هم می توان فارسی را به کار گرفت. حقیقتا هم زبان فارسی در همه رشته ها عمل کرد و یکی از مقتدرترین زبان های جهان شد. امروز هم در تاجیکستان بسیار کسان هستند که می گویند زبان تاجیکی زبان شعر بوده، بگذار شعر بگویند، رمان بنویسند، اما در علم و فن آوری و این ساحه ها زبان تاجیکی را نزدیک نه بیارید. من به آقای رحمانف رییس جمهوری تاجیکستان عرض کردم که امروز دوره سامانیان آمده است باز. باز ما در سطح بلند دولتی باید اثبات کنیم که زبان فارسی قدرت دارد که به نیازهای این زمان پاسخ بگوید. با کمک زبان روسی و انگلیسی. هرچه کمک است باید ما از آنها بگیریم اما اساس باید زبان مادری باشد. اگر دانش و اطلاعات به زبان مادری نشود، رشد ملی دست نمی دهد. اطلاعات و دانش باید به زبان مادری به زبان ملی و از خود شود. آن وقت فرهنگ ملی پیش می رود و ملت ملت می شود. وگرنه اگر زبان فارسی تاجیکی در شعر انکشاف یافته باشد، در روزنامه نویسی و رمان نویسی رشد کرده باشد، ولی در علم عمل نکند این زبان ناقص است. با این زبان ناقص ما کجا می رویم؟ در این زمان که مستقل هستیم باید یکی از خلق های پیشرفته جهان باشیم. لازم است که ما سواد روسی هم داشته باشیم، سواد انگلیسی هم داشته باشیم، ولی اول ما باید سواد تاجیکی داشته باشیم و اگر ما بعضا نمی توانیم از زبان تاجیکی استفاده کنیم سببش این است که زبان خود را نمی دانیم. آن علم را می دانیم، زبان روسی را هم برای بیان آن علم می دانیم اما تاجیکی خود را نمی دانیم. در تاجیکی خود عاجز هستیم. بنابراین نمی توانیم آن را به تاجیکی بیان کنیم. لیکن اگر کوشش کنیم، جستجو کنیم، فداکارانه فعالیت کنیم حل مسأله یافت می شود. به نکاتی اشاره کردید که مرا به یاد یک سوال مهم تاریخی انداخت. برای من این سوال هست که از تمام ایران آن روزگار چطور شد که زبان دری از سمرقند و بخارا و از دربار سامانیان بیرون آمد. چرا مثلا از سیستان یا گیلان یا هر جای دیگری بیرون نیامد؟ نمی دانم. این ناحیه ماوراء النهر، آن وادی فرهنگ خیز تمدن زای بین دو دریا- دو رودخانه که ما دریا می گوییم، همیشه در معنویت آفرینی خیلی فعال بود. مناطق دیگر هم فعال بودند. مثلا حماسه ملی در سیستان به وجود آمد، اساطیر در تمام مناطق به وجود آمد، آیین زرتشی در بلخ به وجود آمد. این خاک پاک خراسان خاصیت ها داشته است معنویت خیز. عجب سرزمینی بوده است. شاید به این سبب باشد. * این گفتگو که به سال 1352 انجام و در همان زمان در نخستین و دومین شماره آیندگان ادبی به چاپ رسید، دو سال پیش نیز در سایت بی بی سی تجدید چاپ شد. ** سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود در سده بیست میلادی، نوشته محمد جان شکوری بخاراییناشر: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستانچاپ، صحافی و لیتوگرافی: انتشارات دیوشتیجچاپ اول: 1384مکان چاپ: شهر دوشنبه خدمات | گپ و گفت ما با صحبت درباره مصاحبه سی سال پیش من با بابا جان غفورف آغاز شد* که ارادتی غایبانه بین ما پدید آورده بود. | گفتگو با محمد جان شکوری بخارایی استاد ادبیات تاجیک |
بزرگترین گروه شورشیان مسلح این کشور موسوم به فارک یا 'نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا'، از سال ۱۹۶۴ با نیروهای حکومتی در جنگ بودهاند. گفته میشود که بیش از دویست هزار نفر در این درگیریها کشته شدهاند، ولی در سه سال اخیر، گفتگوهای صلحآمیز پیشرفتی مداوم داشته است. هدف این گفتگوها که تا به حال در شهر هاوانا، پایتخت کوبا صورت گرفته است، توافق با شوریشیان چپ بر سر انصراف از مناقشه و پیوستن به روند سیاسی موجود بوده است. تاکنون توافق بر سر موضوعاتی چون مشارکت سیاسی، حق زمین، قاچاق مواد مخدر و عدالت انتقالی حاصل شده است و اکنون امید آن میرود که توافقنامه نهایی در ماه مارس سال آینده امضا شود. سرجیو جارامیلو کارو، نماینده عالیرتبه صلح کشور کلمبیاست. خبرنگار ما داوود قاریزاده با او درباره این پیشرفت و درسهای احتمالی آن برای کشور افغانستان گفتوگویی داشته است. مذاکرات صلح فعلی چگونه آغاز شد؟ کودکان کلمبیایی در حال بازی جنگ در خانههایی که در حمله گذشته 'نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا' به پلیس در منطقه المانگو ویران شدهاند یکی از کارهای ما درس گرفتن از گذشته بود. درس اول، بالا نبردن افراطی و زودهنگام انتظارات است؛ مخصوصا قبل از این که ثبات کافی برای تحقق بخشیدن به این انتظارات وجود داشته باشد. بنابراین، کاری که ما در سال ۲۰۱۰ با رئیسجمهور کردیم، در واقع استفاده از یک راه تماس با فارک در راستای ایجاد شرایط لازم برای برگزاری اولین دیدار محرمانه بود که زمان زیادی هم برد، چون باید بر سر ضمانتهای امنیتی و این که کجا این دیدار انجام شود و این قبیل مسائل توافق میکردیم. اما همه آن تبادلها برای ایجاد یک شرایط حداقلی درباره انتظارات ما از یکدیگر بسیار مهم بود. و بعد از آن شش ماه مذاکرات محرمانه داشتیم. این اتفاقی بود که قبلا هرگز در کلمبیا نیافتاده بود؛ یعنی توافق بر سر یک چارچوب به عنوان طرحی که قرار بود در فاز عمومی روند صلحآمیز اجرا کنیم. آن دوره بسیار کلیدی بود؛ چون وقتی شما وارد مذاکرات صلحآمیز در حوزه عمومی میشوید، بازی کلا عوض میشود و به طور طبیعی با فشارهای سیاسی بسیار بیشتری روبرو هستید. چرا مذاکرات صلح را در آغاز محرمانه برگزار کردید؟ کلمبیا سه تلاش مهم و بزرگ برای ایجاد صلح در سی سال اخیر، به خصوص در نیمه دهه هشتاد و اواخر دهه نود میلادی انجام داده بود که همگی با شکست مواجه شدند. برای همین باید به شدت مراقب میبودیم که دوباره کشور را به همان سمت سوق ندهیم مگر اینکه آشکارا خواست پایان دادن به منازعه و درگیری وجود میداشت [ که اینچنین نبود]. پایگاه گروه فارک در جنگل بود، به لحاظ تدارکاتی آوردن آنها بر سر میز مذاکره تا چه اندازه دشوار بود؟ سرجیو جارامیلو (نفر سمت چپ)، به همراه ماریا آنجلا، وزیر خارجه کلمبیا در مسیر محل برگزاری دور تازه گفتوگوهای صلح با فارک در شهر هاوانا، سهشنبه، ۳ نوامبر ۲۰۱۵ چالش بزرگی بود. نمیتوانم خیلی درباره آن توضیح بدهم چون هنوز هم این روند در جریان است. آنچه میتوانم بگویم این است که ما با دقت بسیار و به شکل حرفهای درباره چگونگی مدیریت این ماجرا با کمک کمیته بینالمللی صلیب سرخ عمل کردیم. صلیب سرخ نقش بسیار بزرگی در این روند ایفا کرد. ما با این کار به فارک نشان دادیم که جدی هستیم و اگر میگوییم شما را از وسط جنگل به هاوانا میبریم، واقعا این کار را با شرایطی که بر سر آن توافق کردهایم، انجام میدهیم. و آن فیالواقع خودش معیاری برای اعتمادسازی بود؛ چون حکومت همان کاری را که قول داده بود انجام داد. کمیته بینالمللی صلیب سرخ به همراه ما، یعنی حکومت، کل عملیات را سازماندهی کرد. صلیبسرخیها چرخبال کرایه میکنند و با پرچمهای صلیب سرخ پرواز میکنند. این یک عملیات بزرگ است. هر بار یکی از فرماندهان فارک را به خارج از کلمبیا منتقل میکنیم و تا به حال این کار را بارها انجام دادهایم. اولین دیدار محرمانهتان در هاوانا چگونه بود؟ مردی در میان خانههای ویرانشده در حمله گذشته 'نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا' به پلیس در منطقه المانگو (۲۶ ژوئن ۲۰۱۵) قدم میزند. باز هم آنچه را که بتوانم، میگویم. چیزی که باید به آن اشاره کنم این است که همیشه برای وفق دادن خود با هیجان و خشم مقداری وقت لازم است. ولی در کل، لحن مذاکرات همیشه بسیار بسیار محترمانه بوده است. این مساله بسیار مهمی است. این کار بسیار جدیست. یک مذاکره است. برخورد محترمانه کمک زیادی به پیشبرد گفتگوها میکند و همیشه مجبورید برای نحوه عملکردتان به یک اخلاق حداقلی پایبند باشید. قوانین را در طول زمان پایهگذاری میکنید. نباید به یکدیگر توهین کنید. وقت خود را بر سر تهیه فهرستی از نارضایتیهایی که در گذشته اتفاق افتاده، تلف نکنید. این کاری است که باید توسط کمیته حقیقتیابی یا دادگاه یا هر کس دیگری حل و فصل شود، ولی ما اینجاییم تا در واقع بر سر همین جور چیزها توافق کنیم. کمکم راهکاری برای اجرا تهیه خواهید کرد که البته مقداری زمان میبرد. ولی باز چیزی که میگویم و بر آن تاکید میکنم، اهمیت داشتن روشی است که بگذارد دو گروه بسیار متفاوت یعنی یک حکومت دموکراتیک و یک گروه چریکی مارکسیست، با هم گفتوگو کنند، به توافق برسند و در واقع این توافقها را ایجاد کنند. مساله تنها توافق نیست، بلکه مکتوب کردن زبانی است که با آن بشود مطالب بسیاری درباره دشواریهای موجود نوشت. بنابراین نیازمند یافتن راه یا روشی هستید که با آن بشود چنین کاری را انجام داد. مشکلات اصلی چه بود؟ موانع صلح: هواپیمای نظامی متعلق به مدرسه نیروی هوایی، تابوتهای حامل بقایای شش سرباز کلمبیایی را حمل میکند. این شش سرباز در حمله'نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا' کشته شدند، ۱۶ آوریل ۲۰۱۵. در این درگیری شبانه، ۱۱ سرباز دولتی و ۲ جنگجوی فارک کشته شدند. چیزهایی که برای حرف زدن بر سرشان توافق کردیم، توسعه مناطق روستایی به خصوص مناطقی از کشور بودند که بیش از سایر مناطق در دوران درگیری آسیب دیده بودند و نیز مواردی چون وجود مواد مخدر و بالا بودن شاخص فقر و غیره در این مناطق. مساله دوم، موضوع مشارکت سیاسی است. اگر به دوران صلح گذار میکنید باید سیستم پاسخگوتری در آن شرایط ایجاد کنید و زمینه ایجاد احزاب سیاسی در کوتاهمدت را هم تسهیل کنید. و به طور خاص باید مشارکت مستقیم شهروندان را در این روند تشویق کنید. با قضیه مواد مخدر که منبع اصلی بودجه شورشیان است چطور برخورد میکنید؟ موضوع مواد مخدر شباهتهای بسیاری با افغانستان دارد. اگر بتوانید به درگیری و منازعه پایان دهید، آن وقت دید متفاوتی درباره چگونگی حل این مشکل خواهید داشت. چون وقتی ترکیبی از مشکل مواد مخدر و مناقشه، یعنی شبیه آنچه ما در کلمبیا و شما در افغانستان دارید وجود داشته باشد، آن وقت همه چیز را یککاسه میکنید، چون مساله مواد مخدر مشکل امنیت هم است و بودجهای که از مواد مخدر میآید، درگیری و منازعه را تقویت میکند. بنابراین به طور طبیعی همیشه تا حدودی و به دلایل موجه همه چیز را با هم یکی میکنید، چون تهدید به شمار میآید. مساله فقط مواد مخدر نیست، بلکه مشکل، تهدید امنیت ملی است. ولی وقتی مساله تهدید امنیتی کنار برود، آن وقت میتوانید مشکلات مختلف را از هم جدا کنید، مساله قاچاق مواد مخدر و جرائم سازمانیافته.باید جرائم سازمانیافته را مورد پیگرد قرار دهید. با مشکل مصرف هم میتوانید به عنوان مساله بهداشت عمومی برخورد کنید. بویژه درباره مشکل کشت و زراعت میتوانید بگویید که "بسیار خب، حالا که درگیری در منطقه وجود ندارد، تلاش کنیم و شیوهای در توسعه روستایی برای کار با کشتکاران خشخاش در افغانستان و سایر گروههایی که ساکن آن منطقه هستند در پیش بگیریم که با تغییر اوضاع هیچ کس فکر نکند پرورش خشخاش کار جالب یا بهتریست." ما معتقدیم که این کار شدنی است چون در برخی مناطق این طرح را عملی کردیم. اگر مشکل امنیتی نداشته باشید، میتوانید این کار را در ابعاد وسیع هم انجام دهید. یک مشابهت دیگر با افغانستان مخالفت با مذاکرات صلح است. با این مشکل در کلمبیا چطور مقابله کردید؟ روند صلح در کلمبیا در مواردی با مخالفتهای جدی سیاسی روبرو شده است. این زن در راهپیمایی مخالفان گفتوگوهای صلح میان دولت رئیس جمهور یوان مانوئل سانتوس و فارک، پلاکاردی به دست دارد که روی آن نوشته شده: "سانتوس خائن، فارک بس است، دروغ بس است"، ۷ اوت ۲۰۱۵ چالش بزرگ و سختیست، چون برای رسیدن به صلح واقعا باید آگاهی سیاسی ایجاد کنید و برای این کار نیاز دارید که اکثریت کشور پشت سر شما بایستند و از شما پشتیبانی کنند. فکر میکنم با گذشت زمان، وقتی که روند صلح کمکم جدیتر میشود، مردم میفهمند که امکان موفقیت وجود دارند. آن وقت است که نقش سازندهتری در این روند ایفا میکنند. ما الان بیشتر و بیشتر شاهد این تغییر در کلمبیا هستیم. ولی بر اساس تجربه شخصی خودم میگویم که اگر فرصتی برای تعامل دارید، باید این کار را بکنید. اولا به این دلیل که فقط زمانی میفهمید چقدر و تا کجا میتوانید جلو بروید که وارد تعامل شده باشید. اگر وارد تعامل نشوید، نمیدانید. و ثانیا اگر یک روند ساختارمند مناسب داشته باشید، تعامل شرایط را تغییر میدهد. چون طرفتان را از طریق تعامل بهتر میشناسید. از مزایای تعامل به ویژه این است که در شرایطی راه حل پیدا میکنید که قبلا فکر میکردید برای حل مشکل هیچ راهی وجود ندارد. آیا وجود پناهگاههای مستقر در کشورهای همسایه مشکل بزرگی است؟ تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که یکی از اولین کارهایی که رئیسجمهور سانتوس بعد از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۱۰ انجام داد، بازسازی روابط دیپلماتیک با کشورهای همسایه بود. اما رفتارهای دیپلماتیک ریاستجمهوری و وزیر امور خارجه به طور خاص و شرایط منطقه به طور کلی، مامنی برای پیش بردن روند صلح ایجاد کرد؛ چون به حمایت همه آن کشورها برای پیشبرد صلح نیاز داشتیم و علیرغم وجود تمامی اختلافات، کشورهای همسایه پشتیبانی بسیاری کردهاند. یک مشابهت دیگر با افغانستان مساله اجرای عدالت برای قربانیان و آسیبدیدگان درگیری است. رویکرد شما به این قضیه چیست؟ کریستوف هارنیش، رئیس هیات کمیته جهانی صلیب سرخ در کلمبیا در یک نشست خبری در شهر بوگوتا، در مورد توافق طرفهای درگیر در کلمبیا برای پیدا کردن کسانی که در طول نیم قرن جنگ در این کشور ناپدید شدهاند، صحبت میکند. ۱۹ اکتبر ۲۰۱۵. چالش بسیار بزرگی است. احتمالا دشوارترین قضیه در مقایسه با سایر مشکلات است. کاری که ما انجام دادیم این بود که آسیبدیدگان درگیری را تمرکز اصلی مذاکرات قرار بدهیم. با فارک درباره چگونگی بحث راجع به مساله آسیبدیدگان، بر سر یک سری اصول و مفاهیم مهم توافق کردیم. این مفاهیم عبارت بودند از به رسمیت شناختن آسیبدیدگان، مسئولیت و تعهد در قبال پیگیری حقوق آنها و پایبندی به حقیقت و حق غرامت و این قبیل مسائل. بعد از آن حتی از خود آسیبدیدگان خواستیم که پای میز مذاکره حاضر شوند و شرح آنچه را بر آنها رفته است بدهند و دیدگاههایشان را درباره کارهایی که باید در هاوانا انجام میدادیم مطرح کنند. آنچه به طور کلی برای آنها بسیار اهمیت داشت، صلح بود. آسیبدیدگان حدود شصت نفر بودند که در گروههای دوازدهنفره، در طول چهار ماه، پنج بار به هاوانا رفتند و شهادتهای تاثیرگذار و بسیار پراهمیتی درباره تجربیاتشان دادند که به خودیخود کمکی به پیشبرد صلح بود. این جریان برای ما یادآور این است که چه کارهایی داریم انجام میدهیم و این که سعی داریم چه کارهایی بکنیم. | امیدواریهایی وجود دارد که درگیری نظامی اخیر در آمریکای لاتین که برای یکدهه در کلمبیا به طول انجامید با یک توافق صلحآمیز در سال آینده حل شود. | گفتوگوهای صلح کلمبیا؛ امید به پایان نیمقرن جنگ |
به گفته مقامات، در پی "ناسازگاری خانوادگی" این وزیر تاجیک با استفاده از چاقو اقدام به خودکشی کرده است. دادستانی کل تاجیکستان گفته که همسر و دو فرزند و عروس خانواده از حادثه خبر یافته و به وی کمکهای اولیه رساندهاند. منابع رسمی گفتهاند که وزیر حمل و نقل تاجیکستان در بیمارستان "استقلال" شهر دوشنبه، پایتخت، بستری است و پزشکان پس از جراحی وضع سلامت اورا "مساعد" ارزیابی میکنند. دادستانی کل تاجیکستان گفته که در رابطه با این قضیه پرونده جنایی باز شده و تحقیق آن ادامه دارد. برای نخستین بار است که اقدام به خودکشی یک وزیر تاجیک رسانهای می شود. آقای خدایارزاده ۶۲ سال دارد و بیش از سه و نیم سال است که وزیر حمل و نقل تاجیکستان است. در گذشته او نماینده پارلمان تاجیکستان و رئیس ناحیه روشان استان بدخشان این کشوربود. بیشتر بخوانید: | خدایار خدایارزاده، وزیر حمل و نقل تاجیکستان اقدام به خودکشی کرده است. بر اساس اطلاع دادستانی کل تاجیکستان این حادثه حوالی ساعت ۵ صبح امروز (سهشنبه، ۱۱ اوت/۲۱ مرداد) در آپارتمانی در شهر دوشنبه که محل زندگی خانواده آقای خدایارزاده بوده، اتفاق افتاده است. | وزیر حمل و نقل تاجیکستان دست به خودکشی زد |
خاتمی مثل يک بنز شيک مشکی است که راننده اش با سرعت ۱۵۰ کيلومتر شروع به حرکت کرد، اما بعد از يک تصادف کوچک و رد شدن از يک چراغ قرمز ترسيد و با سرعت ۴۰ کيلومتر به راهش ادامه داد، در نتيجه همه ماشين ها از او جلو زدند. معين شبيه يک موتور گازی پر سروصداست که با سرعت دارد می رود و چون می خواهد به بقيه ماشين ها که جلوتر از او هستند برسد، از هر چراغ قرمزی هم رد می شود. در ضمن بيست نفر دارند با مشارکت همديگر موتور گازی معين را هل می دهند و هر از گاهی يکی از آنها زخمی می شود. اکبر هاشمی رفسنجانی و خاتمی خاتمی مثل يک آپارتمان شيک و مدرن است، با شيشه های بلند که همه چيز از بيرون آن معلوم است، صاحبخانه فقط از اتاق پذيرايی آپارتمان استفاده می کند، اما مدتهاست که کسی به صاحبخانه سرنمی زد، گاهی هم که کسی می آيد يا برای استفاده از تلفن است يا برای رفتن به دستشويی. هاشمی شبيه يک خانه بزرگ قديمی است با دهها انبار و پستو و اندرونی و بيرونی، پرده های آپارتمان کشيده است و در هر اتاق عده ای مشغول کار هستند، روی همه درها هم نوشته است: وارد نشويد. جلوی در يک نگهبان با خوشرويی به همه سلام می کند، اما کسی را به داخل راه نمی دهد، همه از در پشتی وارد می شوند. صاحبخانه معمولا يا در حياط با ميهمانان ملاقات می کند يا در انباری خانه. باقر قاليباف و خاتمی خاتمی مثل يک فيلسوف محترم است که برای بازديد از يک استخر وارد شده، اما چون او را داخل آب هل دادند، همه فکر می کنند قهرمان شيرجه است. حالا بعد از چند دور شنا کردن خسته شده و دائما اعلام می کند که من شنا بلد نيستم، منو بياريد بيرون، گروهی او را تشويق می کنند که تندتر برود، گروهی هم او را هو می کنند و از او می خواهند زودتر از استخر خارج شود. قاليباف مثل نگهبان همان استخر است که چون شبها يواشکی توی استخر شيرجه می رفته از اين کار خوشش آمده و يک دفعه جلوی همه لخت مادرزاد می شود و می پرد توی آب و سعی می کند با زير آبی رفتن از ديگران جلو بزند، بقيه نگهبانان که دوستان او هستند با سنگ حريفان قاليباف را که دارند شنا می کنند، می زنند تا جلوی شنا کردن آنها را بگيرند و قاليباف زودتر به خط پايان برسد. محسن مهرعليزاده و خاتمی خاتمی مثل يک آدم خوش تيپ است که هر لباسی بپوشد به او می آيد، او با وجود اينکه عبا و عمامه دارد، وقتی حرف می زند همه فکر می کنند يک کت و شلوار شيک پوشيده و يک کراوات قشنگ زده است. مهرعليزاده مثل يک کت و شلوار شيک است که کسی در آن به سر نمی برد. مهدی کروبی و خاتمی خاتمی مثل يک ميهمان دوست داشتنی است که بعد از ماهها که دعوت اش کرده ای آمده است. با هم ناهار خورده ايد و با هم عکس گرفته ايد. از او خواسته ايد که شب پيش تان بماند، اما او عجله دارد و دائم به ساعتش نگاه می کند، از او می خواهيد يک چای با شما بنوشد، اما او عجله دارد و بايد برود. او با خوشرويی خداحافظی می کند و می رود. کروبی مثل مهمانی است که ساعت شش صبح يک دفعه از شهرستان رسيده و فورا پيژامه پوشيده و چمدانش را باز کرده است، وقتی به او می گوئيم که کار داريم و بايد بيرون برويم می گويد منم می آم. بعد که وقت ناهار می شود، می گوئيم ما ناهار نداريم، از جبيش پول در می آورد و می دهد و می گويد با اين پنجاه هزار تومن برامون ناهار بگير، بقيه اش هم مال خودت، از وقتی هم که آمده نظر ما را در مورد خودش می پرسد و دائما هم از تلفن خانه برای حرف زدن با ديگران استفاده می کند. هر وقت هم اينطرف و آنطرف می رود پايش به چيزی می خورد و چيزی را می اندازد و آنرا می شکند. بالاخره به زور او را از خانه بيرون می کنيم، اما پشت در می نشيند. محسن رضايی و خاتمی خاتمی مثل يک معلم ادبيات می ماند که برای سخنرانی دعوت شده است، او سخنرانی اش را نوشته و در کمال سکوت آنرا برای جمعيت می گويد، وسط حرفهايش گاهی حضار دست می زنند و او را تشويق می کنند، اما او حرفهايش را ادامه می دهد، بالاخره بعد از پايان سخنرانی همه برايش دست می زنند و از او امضا می گيرند. محسن رضايی مثل يک معلم ورزش است که قصد دارد در مورد ادبيات قرن هشتم حرف بزند، اما يادداشت هايش را گم کرده و در نتيجه با نگاه کردن به جمعيت هر چه به ذهنش می ايد می گويد، وسط سخنرانی عده ای می روند، اما او همه را به جان مادرشان قسم می دهد که بمانند، اول دستور می دهد، و وقتی دستورش به نتيجه نمی رسد گريه می کند. علی لاريجانی و خاتمی خاتمی مثل يک درخت است، عده ای می آيند زير آن می نشينند و بعد از اينکه فکرشان را کردند راهشان را می کشند و می روند، عده ای با آن عکس يادگاری می گيرند، عده ای روی آن يادگارهای عاشقانه می نويسند. بچه های شيطان هم از آن بالا می روند و شاخه هايش را می شکنند، عده ای هم منتظر می مانند تا ميوه اش را بچينند، اما می بينند بعد از دو سال ديگر ميوه نمی دهد. علی لاريجانی مثل چمن زير همان درخت است که به نظر سرسبز می آيد و آدم که آنرا می بيند احساس هوای تازه می کند و اميدوار می شود، اما وقتی روی آن می نشينی زيرت خيس می شود. دستت را هم که به چمن می زنی کثيف و آلوده می شوی، اگر هم شب بخواهی روی چمن بخوابی بلافاصله يک باغبان با چراغ می ايد و تو را کتک می زند و هويت تو را می پرسد. تازه بعد از مدتی می فهمی که چمن مصنوعی بود و وقتی زير آنرا نگاه می کنی می بينی زمين سياه است. محمود احمدی نژاد خاتمی مثل يک شنيتسل مرغ است با سالاد، وقتی آنرا می خوری احساس می کنی غذای خوشمزه ای خورده ای، اما اگر هر فعاليتی بخواهی بکنی، بخصوص اگر دونده تندرويی باشی يا اهل رفتن به خيابان باشی و يا جوان باشی يا در گذشته گرسنگی و بيچارگی کشيده باشی، بلافاصله گرسنه ات می شود و دلت می خواهد شکمت را با هر چيزی که در خيابان می فروشند، بخصوص همبرگری شبيه مک دونالد آمريکايی پرکنی، البته بعد از خوردن آن غذای خوشمزه سليقه ات بالا می رود و ديگر آبگوشت نذری نمی توانی بخوری. احمدی نژاد مثل آبگوشت نذری است که در يکی از خرابه های اطراف مصلی بوسيله هيات ايثارگران داده می شود. اول بايد توی صف بايستی، در صف تنه می خوری و پايت را له می کنند. بعد وسط صف کتک کاری می شود. بعد هم سر يک سفره بزرگ می نشينی و بوی جوراب را با تمام وجود احساس می کنی. آبگوشت پر از چربی است و نپخته است. وسط غذا دائم تنه می خوری و وقتی از آنجا بيرون آمدی تا چند روز دچار نفخ می شوی. خدمات | مصطفی معين و خاتمی | خاتمی و اين هشت نفر |
درسرتاسر این قاره جزیره ای، چشم اندازهای طبیعی گوناگونی وجود دارد که صحراها در بخش میانی ، تپه ها و مناطق کوهستانی، جنگل های استوایی و حاشیه های طویل ساحلی که بیشترین جمعیت استرالیا را در خود جای داده شامل می شود. همچنین تپه های مرجانی درکنار خطوط ساحلی از جلوه های طبیعی استرالیا به شمار می آیند . استرالیا که قاره ای منفک از قاره های دیگر جهان است، پوشیده از گیاهان و جانوران منحصر بفرد است. نگاه اجمالی در سال ۱۷۸۸ انگلیسی ها اولین کسانی بودند که در این سرزمین سکنی گزیدند و در ابتدا به آن نام سیدنی اطلاق کردند. بسیاری از ساکنان اولیه استرالیا را محکومان تشکیل می دادند که با گذشت زمان، به تعداد مهاجران جدیدی که با میل خود قدم به این سرزمین می گذاشتند افزوده شد که این امر، به دلیل پیدا شدن طلا در اواسط قرن ۱۹ میلادی بود. در واقع، ساکنان اصلی این کشور، بومیان استرالیا (The Aborigines) هستند که قبل از رخنه اروپاییان به این قاره، چند صد هزار نفر آنان در استرالیا ماوی گزیده بودند. اما به دلیل دویست سال تبعیض نژادی و استثمار، تعداد بومیان استرالیا در یک مقطع زمانی به میزان ۶۰۰۰۰ نفر کاهش یافت. در حال حاضر ۹۹ درصد از جمعیت استرالیا را نژادهای اروپایی یا آسیایی تشکیل می دهند و بخاطر بی عدالتی های تاریخی که به بومیان استرالیا روا داشته شده ، هنوز از آنان عذرخواهی رسمی صورت می گیرد. نرخ بیکاری ، بزهکاری واعتیاد به مواد مخدر در میان بومیان استرالیا بسیار زیاد است. در دهه های پس از جنگ جهانی دوم ، برچیده شدن تدریجی سیاست مهاجرتی "استرالیای سفید" ، سبب افزایش میزان مهاجران غیر اروپایی به استرالیا شد. در حال حاضر، مهاجرت همچنان مهمترین عنصر شکل دهنده استرالیاست و از لحاظ سیاسی، موضوعی حساس به شمار می آید. استرالیا، موضعی بسیار سرسختانه در قبال مهاجرین غیر قانونی دارد و پناهجویان را تا زمان بررسی پرونده، در بازداشتگاهها نگهداری می کند که این امر، انتقادات بسیاری را درمجامع داخلی و خارجی به همراه داشته است. تقریباً در ۲۰ سال گذشته، سیاست خارجی استرالیا از سمت اروپا به نزدیکی به آمریکا و توجه به همسایگانش تغییر جهت داده است. بر همین اساس، استرالیا به عنوان میانجی بین نیروهای درگیر در گینه پاپوآ و جزایر سلیمان وارد عمل شد و هزاران سرباز حافظ صلح را به تیمور شرقی اعزام داشت. اقتصاد استرالیا به آسیا گره خورده است. استرالیا یکی از اعضای پیشرو در APEC ( مجمع همکاریهای اقتصادی آسیا و اقیانوسیه) است و قصد دارد که مبحث تجارت آزاد را با چین و کشورهای آ سه آن پیش ببرد. استرالیا در نظر داشت تا روابط خود را با حکومت سلطنتی بریتانیا قطع کند؛ اما در رای گیری سال ۱۹۹۹ بیشتر شهروندان استرالیا به تبدیل شدن این کشور به یک کشور جمهوری رای مخالف دادند. اطلاعات کلی • نام کامل: مشترک المنافع استرالیا (Commonwealth of Australia)• جمعیت : ۶/۲۰ میلیون نفر ( سرشماری رسمی در سال ۲۰۰۶)• پایتخت: کانبرا• بزرگترین شهر: سیدنی • مساحت: ۷/۷ میلیون کیلومتر مربع• زبان اکثریت : انگلیسی• مذهب اکثریت: مسیحی• امید به زندگی: ۷۸ سال در مردان، ۸۳ سال در زنان ( بر اساس آمار سازمان ملل) • واحد پول: ا دلار استرالیا = ۱۰۰ سنت• صادرات عمده: سنگهای معدنی و فلزات ، پشم ، مواد غذایی و حیوانات زنده ، سوخت، ماشین آلات حمل و نقل و تجهیزات • میانگین درآمد سالانه: ۳۲.۲۲۰ دلار آمریکا ( بر اساس آمار بانک جهانی در سال ۲۰۰۶)• نشان ثبت اینترنتی: AU• کد تلفن بین المللی: ۶۱+ رهبران سیاسی • رئیس کشور: ملکه الیزابت دوم ، مایکل جفری به عنوان نماینده ملکه در استرالیا• نخست وزیر: جان هاوارد در اکتبر سال ۲۰۰۴ ، جان هاوارد از حزب لیبرال برای چهارمین بار در انتخابات برنده شد. اقتصاد، امنیت ملی و مشارکت استرالیا در ائتلافی که به رهبری آمریکا در جنگ عراق صورت گرفت از مهمترین مسائل مبارزات انتخابی وی بود. همچنین ائتلاف محافظه کار آقای هاوارد، توانست مجلس سنا را از آن خود سازد که همین امر سبب شد که روند قانون گذاری از مجرای روان تری صورت پذیرد. پس از موفقیت در اخذ موافقت با فروش شرکت عظیم تلسترا ( TELSTRA ) ، ازجمله کارهای که نخست وزیر در پیش رو دارد اصلاحات کارگری و تدوین قوانین جدید در خصوص مالکیت بر رسانه هاست. آقای هاوارد که در ژوئیه سال ۲۰۰۴ به سن بازنشستگی رسید اعلام داشته که رهبری حزب لیبرال را تا زمانی که همکارانش از وی بخواهند ادامه می دهد. هاوارد در سال ۱۹۹۶ و پس از پیروزی خیره کننده بر رقیب انتحاباتی اش از حزب کارگر برای اولین بار نخست وزیر شد و مجدداً در سال ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱ به این سمت برگزیده شد. در سال ۲۰۰۱ ائتلاف محافظه کاران هاوارد توانست 43.1 درصد آرا را از آن خود نماید. هاوارد پس از تصویب معاهده تجارت آزاد استرالیا با آمریکا در سال ۲۰۰۴ ، به اقتصاد تنومند استرالیا رونق تازه ای بخشید که این کار را می توان از دست آوردهای کلیدی دولت او به شمار آورد. همچنین هاوارد، نقش استرالیا را در صحنه جهانی و با اعزام نیروهای نظامی در جنگی که آمریکا رهبری آن را بر علیه ترور و مناقشات منطقه ای بر عهده دارد پر رنگ ساخته است. جورج دبلیو بوش ، رئیس جمهور آمریکا ، هاوارد را "مرد فولادین" لقب داده است و هاوارد قول داده که سربازان استرالیایی را تا زمانی که نیاز باشد در مناطق جنگی نگه دارد. دولت هاوارد در برابرموضوع پناهجویان، موضعی سرسخت دارد و نخست وزیر استرالیا، پشتیبان قوانینی است که پیشنهاد می کنند مهاجرین قبل از کسب شهروندی استرالیا، باید امتحان زبان انگلیسی بدهند و دانش مربوط به تاریخ استرالیا را کسب نمایند. دولت استرالیا درصدد بازنگری روابط خود با بومیان است و پیشنهاد کرده که یک سیستم " تعهد دوجانبه" را در خصوص پرداخت های رفاهی به آنان اعمال نماید . جان هاوارد در سال ۱۹۳۹ در سیدنی متولد شد ، متاهل و دارای سه فرزند است و قبل از اینکه در سال ۱۹۷۴ وارد پارلمان شود وکیل بود. حزب لیبرال هاوارد، ائتلافی میانه رو با حزب ملی محافظه کار دارد. استرالیا دارای دو مجلس است که یکی مجلس نمایندگان و دیگری سنا نام دارد. ایالت های مستقل نیز دارای پارلمان مخصوص به خود هستند. • وزیر خارجه: الکساندر داونر• وزیر دفاع: برندن نلسون• خزانه دار: پیتر کاستلو رسانه ها رسانه های همگانی در استرالیا از لحاظ اقتصادی، ابتکار و فن آوری پیشرفته هستند. پخش برنامه های سراسری به طور سنتی در استرالیا استمرار داشته است اما تلویزیون های خصوصی و رادیو، بیشترین سهم شنوندگان و بینندگان را به خود اختصاص داده اند. مالکیت بر رسانه ها اعم از روزنامه ها و تلویزیون در استرالیا بسیار متمرکز است. به عنوان مثال چهار گروه عمده رسانه ای، صاحبان بیش از ۸۰ درصد از روزنامه ها هستند. بنگاه خبررسانی استرالیا ( ABC )، دارای ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی محلی و سراسری است و همچنین برنامه های تلویزیونی را برای منطقه آسیا اقیانوسیه پخش می کند. یکی دیگر از مهمترین رسانه های چند فرهنگی در استرالیا، اس بی اس ( Special Broadcasting Service ) نام دارد که شبکه های مختلف رادیویی و تلویزیونی به زبانهای مختلف دارد. تلویزیون تجاری نشنال نیز توسط سه شبکه بزرگ اداره می شود. بر اساس قانون، شبکه های تجاری موظفند که درصد مشخصی از برنامه هایی را که در استرالیا ساخته می شود بر روی آنتن ببرند. تلویزیونهای پولی خصوصی نیز جای خود را در استرالیا باز کرده اند که برنامه های خود را بر اساس تمایل مشتری از طریق ماهواره، کابل و یا عادی ارائه می دهند. برنامه های ورزشی، اخبار، مسابقات تلویزیونی و سریال های وارداتی یا ساخت داخل، در صدر پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی در استرالیا هستند. صنعت رسانه ای استرالیا، بطور موفقیت آمیزی توانسته تولیدات خود به دیگر کشورهای انگلیسی زبان نیز صادر کند. بیش از ۷۰ درصد از مردم استرالیا از اینترنت استفاده می کنند. دولت جان هاوارد در حال تغییردادن مقرراتی است که بر مالکیت رسانه ای حاکم است که قوانین جدید، اجازه می دهند که رسانه ها سهم بیشتری را در مالکیت های چند گانه بر تولیدات مطبوعات و تلویزیون داشته باشند و همچنین بتوانند درصد بالاتری از مالکیت خارجی ها را جذب نمایند. نشریات • سیدنی مورنینگ هرالد . روزانه• هرالد سان . ملبورن .روزانه• استرالیان . ملی. روزانه• دیلی تلگراف. سیدنی. روزانه• کوریر میل. بریزبین. روزانه• وست استرالیان. پرث.روزانه• ایج. ملبورن. روزانه• ادورتایزر. آدلاید. روزانه• استرالیان فاینانشال ریویو. تجاری روزانه تلویزیون • آی بی سی . شبکه سراسری• اس بی اس. شبکه چند فرهنگی سراسری به زبان انگلیسی و ۶۰ زبان دیگر• شبکه هفت. تجاری سراسری• شبکه نه . تجاری سراسری• شبکه ده. تجاری سراسری• اداره رسانه ها و ارتباطات استرالیا . مرجع اعطای مجوز و کنترل بر ایستگاههای تلویزیونی است. لیست ایستگاهها از وب سایت قابل مشاهده است.• فاکس تل . تلویزیون خصوصی ، تحت مالکیت بنگاه خبری رابرت مورداک ، گروه پکر و تل استرا• اپتوس. تلویزیون خصوصی رادیو • ای بی سی . رادیو سراسری ، پخش برنامه های فرهنگی به زبانهای گوناگون ، پخش اخبار از شبکه خبر ای بی سی ، پخش برنامه های مختص جوانان، پخش برنامه های موسیقی کلاسیک و معاصر و ارائه خدمات منطقه ای• رادیو استرالیا. پخش اخبار برون مرزی ای بی سی که برای آسیا اقیانوسیه پخش می شود و از طریق امواج کوتاه و اینترنت قابل دریافت است• رادیو اس بی اس. ملی . چند فرهنگی و چند زبانی که به بیش از ۶۸ زبان برنامه دارد• اداره رسانه ها و ارتباطات استرالیا . مرجع اعطای مجوز و کنترل بر ایستگاههای رادیویی است . لیست ایستگاهها از وب سایت قابل مشاهده است خبرگزاری ها/ اینترنت • ای ای پی ( آسوشیتدپرس استرالیا)• ای بی سی نیوز آن لاین - که از طریق سایت آی بی سی اخبار خود را بطور سراسری پخش می کند. خدمات | استرالیای کنونی کمی بیش از دو قرن قدمت دارد، اما بومیان استرالیا، دهها هزار سال ریشه در تاریخ این کشور دارند. | استرالیا: کشوری با دو قرن قدمت |
Survivors were pulled from the muddy torrent after the dam collapsed این واقعه در پی فروریختن سدی در نزدیکی یک معدن سنگ آهن در جنوب شرقی برزیل روی داد. امدادگران به منطقه اعزام شده اند تا آن دسته از ساکنان مناطق فرودست را که در معرض سیلاب قرار دارند فورا به ارتفاعات منتقل کنند. آن طور که در تصاویر دیده میشود گلرود پهناوری مناطق وسیعی را در این منطقه فرا گرفته و با سرعتی سهمگین در حال حرکت است. مقامها از کشته شدن تعداد زیادی از مردم در جریان این واقعه ابراز نگرانی کردهاند این سد حدود ظهر به وقت محلی در نزدیکی معدن سنگ آهن فیجآئو شکست. سدی که کاربری آن برای نگهداری گل و لای ناشی از استخراج معدن تعبیه شده بود. معدن فیجآئو متعلق به واله، بزرگترین شرکت استخراج معدن برزیل است. سد در سال ۱۹۷۶ احداث شده بود. هنوز معلوم نیست که چه مقدار از رسوبات و گل و لای معدن از پشت سد به بیرون جاری شده است. هلیکوپترها چندین نفر را از میانه گل و لایها نجات دادهاند دریایی از گل ولای مناطق مسکونی فرودست سد را احاطه کرده | با شکسته شدن یک سد در ایالت میناس جرایس برزیل، "دریایی" از گل و لای به سوی دهکدههای فرودست جاری شده است. مقامها نگرانند که گلرود دهها نفر را به کام خود کشیده باشد. فهرست مفقودشدگان به صدها نفر رسیده است. | یک سد در برزیل شکسته شد؛ نگرانی از مرگ دهها نفر |
در همين حال جان اشکرافت، وزير دادگستری آمريکا ارائه شهادت در برابر اين کميته را آغاز کرده و همچون برخی ديگر از مقام های دولت بوش موانع ساختاری و قانونی را از عوامل ناتوانی آمريکا برای جلوگيری از حملات 11 سپتامبر عنوان کرده است. اين کميته در گزارش مقدماتی خود گفت اقدامات ضد تروريستی اف بی آی به دليل اطلاعات ضعيف، عدم تبادل اطلاعاتی و کافی نبودن منابع به شدت مختل شده بود. همزمان با انتشار اين گزارش، مقامات فعلی و سابق اف بی آی، سازمان اطلاعات آمريکا، سيا، و وزارت دادگستری اين کشور در برابر اين کميته حاضر شده اند. لوئيس فری، رئيس سابق اف بی آی که در ماه ژوئن 2001 اين پست را واگذار کرد، معترف بود که عمليات ضد تروريستی اف بی آی به شدت با کمبود مالی و نيروی انسانی مواجه بوده است. او گفت اف بی آی در سال 2000 اعلام کرد به 1900 کارمند ديگر نياز دارد اما پس از سه سال انتظار فقط 76 نفر به استخدام اين سازمان درآمدند. آقای فری گفت عنوان کردن اين موضوع نه به منظور انتقاد از کنگره آمريکا بلکه برای نشان دادن اين موضوع است که در آن زمان مقابله با اقدامات تروريستی يک اولويت در امنيت ملی اين کشور قلمداد نمی شده است. خدمات | کميته ای مستقل که درباره حملات يازده سپتامبر 2001 به آمريکا تحقيق می کند، از نحوه عملکرد پليس فدرال آمريکا، اف بی آی، در مورد افزايش خطرات تروريستی در اين کشور در چند سال پيش از وقوع اين حملات انتقاد کرده است. | انتقاد کميته تحقيق يازده سپتامبر از اف بی آی |
هم ايران و هم عراق، پروتکل ژنو را مبنی بر عدم استفاده از سلاح های شيميايی، امضا کرده اند. نخستين گزارشهای مربوط به استفاده از سلاحهای شيميايی، به ماههای اوليه جنگ بازمی گردد. در ماه نوامبر سال ۱۹۸۰، تنها دو ماه پس از آغاز جنگ، راديو تهران، ادعا کرد که عراق از سلاح شيميايی در سوسنگرد در جنوب ايران، استفاده کرده است. از آن پس ايران به دفعات اين ادعاها را تکرارکرد تا اينکه در ۱۶ فوريه 1984، وزير خارجه وقت ايران در ژنو اعلام کرد که عراق در چهل نقطه مرزی ايران، ۴۹ بار از سلاحهای شيميايی استفاده کرده است. يک ماه بعد، در ۱۳ مارس همان سال، عراق در منطقه حورهويزه، از سلاح شيميايی استفاده کرد که اين بار کارشناسان سازمان ملل متحد، استفاده از آن را تاييد کردند. اندکی بعد، هياتی ازسوی صليب سرخ جهانی، از ۱۶۰ مصدوم شيميايی در بيمارستانی در تهران ديدن کرد. تقريبا همزمان با اين تحولات، وزارت خارجه آمريکا نيز در بيانيه ای، استفاده عراق از سلاحهای شيميايی مرگبار را تاييد کرد. اگرچه عراق در مقابل، اين بيانيه را "رياکاری سياسی و سرشار از دروغ" خواند. چند روز بعد، شورای امنيت سازمان ملل نيز با صدور قطعنامه ای، استفاده از سلاحهای شيميايی را محکوم کرد و دولتهای بريتانيا، آمريکا، فرانسه و استراليا و ژاپن، فروش موادی به عراق را که احتمال استفاده از آن در ساخت سلاحهای شيميايی می رفت، ممنوع اعلام کردند. با وجود اين، در فاصله سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶، سلاحهای شيميايی، باز هم به دفعات در جنگ، مورد استفاده قرار گرفت و اطلاعات بدست آمده نشان می دهد که عراق، با تکميل طرحهای ساخت سلاح شيميايی خود، نمونه های پيشرفته ای را در جنگ به کار گرفت، از جمله نوعی از گاز خردل که به جای ۴ تا ۶ ساعت معمول برای تخريب بافتی، در کمتر از ۱۵ دقيقه بافت ها را تخريب می کرد. سلاحهای شيميايی در دوره جنگ ايران و عراق، به لحاظ روانی نيز تاثير زيادی داشت. زمانی که بمباران و موشکباران شهرها شدت می گرفت، ترس از احتمال حملات شيميايی، تاثيرات روانی شديدی بر شهروندان غيرنظامی می گذاشت. در بهار سال 1988، ايران، حمله گسترده ای را عليه مواضع عراق آغاز کرد و در ناحيه کردستان عراق، تا نزديکی "دربنديخان" پيش رفت، تاسيسات عظيم نيروگاه آبی عراق در اين نقطه، برای بغداد اهميت حياتی داشت. پيشروی نيروهای ايرانی به سمت شهر کرکوک ادامه داشت و در اين شرايط، عراق بار ديگر از سلاحهای شيميايی استفاده کرد. اما بدون ترديد، آنچه در ماه مارس ۱۹۸۸ در حلبچه عراق اتفاق افتاد، بيشترين بازتاب را در رسانه های خبری جهان داشت. شهر حلبچه که در جريان هجوم نيروهای ايران، تصرف شده بود، مدت سه روز از سوی ارتش عراق مورد حمله شيميايی قرار گرفت و هزاران نفر شامل شهروندان غيرنظامی از جمله کودکان و زنان، قربانی اين حملات شدند. تنها پس از اين حمله بود که عراق با محکوميت شديد و گسترده جهانی روبرو شد. در مجموع می توان گفت که در سال ۱۹۸۸، استفاده از سلاحهای شيميايی توسط عراق برای بازپس گيری شبه جزيره فاو و جزاير مجنون و حمله به شهر کردنشين حلبچه، ابعاد ديگری به جنگ ۸ ساله دو کشور بخشيد. ايران مدعی است که در طول جنگ حدود ۱۰۰ هزار نفر از شهروندانش، بر اثر حملات شيميايی عراق، کشته و يا مصدوم شده اند و اين در حاليست که عراق نيز بارها در طول جنگ ايران را متهم به استفاده از سلاح های شيميايی در جبهه های جنگ کرد و اين ادعا هربار توسط ايران رد شد. برخی منابع مستقل می گويند، جدای از ادعاها ی هر دو کشور، در مورد استفاده از سلاحهای شيميايی در جبهه های جنگ، استفاده عراق از سلاح شيميايی عليه شهروندان غير نظامی در مدارک سازمان ملل متحد ثبت شده است. اين در حاليست که عراق دو سال پس از ايران در سال ۱۹۳۱، پروتکل ژنو را در مورد عدم استفاده از سلاحهای شيميايی و بيولوژيک، امضا کرده بود. در طول جنگ ايران و عراق، سازمان ملل متحد، ضمن محکوميت استفاده از سلاح های شيميايی، اعلام کرد که مشخص نيست که آيا مواد به کار گرفته شده در جريان حملات شيميايی، از کشورهای ديگرخريداری شده بوده و يا توسط کشور استفاده کننده، ساخته شده بود اين در حاليست که ايران، بارها کشورهای اروپای غربی و آمريکا را متهم به فروش تسليحات شيميايی به عراق کرد. خدمات | در طول جنگ ۸ ساله ايران و عراق، اتهامات مربوط به استفاده از سلاحهای شيميايی به کرات از سوی هر دو طرف درگير در جنگ، به طرف مقابل وارد شد. البته، استفاده از سلاحهای شيميايی توسط عراق، از سوی مجامع بين المللی تاييد شد و سازمان ملل نيز بارها خواستار توقف استفاده از سلاحهای شيميايی شد. | حملات شيميايی؛ تاريک ترين دوران جنگ ايران و عراق |
در نزدیک به شصت سالی که از ابتدای تاریخ پاکستان می گذرد دست کم پنج بار میان نیروهای امنیتی دولت و "ملی گرایان بلوچ" برخورد نظامی روی داده است. ملیت گرایان بلوچ خواهان بدست آوردن آزادی های زیاد و کنترل بر منابع طبیعی منطقه خود هستند و در این راه در کنار حمله به ماموران دولت بارها به شبکه های خدمات عمومی مانند خط آهن و برق و تلفن حمله ور شده اند. از سوی دیگر دولت مرکزی اسلام آباد هزاران نیروی نظامی در بلوچستان مستقر کرده و عملیاتی علیه جنگجویان به راه انداخته است. تعبير مليت گرايان ملیت گرایان بلوچ این عملیات نظامی را بخشی از سیاست کهن دولت مرکزی و به ویژه بزرگترین و پرنفوس ترین ایالت پاکستان پنجاب می دانند که به گفته آنها عدم اعتماد به بلوچ ها مشخصه اصلی این سیاست است. عطا الله منگل که سردار قبیله منگل و رییس حزب ملی بلوچستان یا بی ام پی است گفت: "بلوچستان با زور شمشیر شامل قلمرو پاکستان شد و از همان آغاز میان ما و پاکستان فضای بی اعتمادی وجود داشته است ما به نوبه خود بسیار تلاش کردیم تا واقعا به پاکستان بپیوندیم اما حالا صرفا زندگی خود را می گذرانیم در میان بلوچان حس مخالفت با پاکستان را عمدا ترویج می کردند و به همین سبب تنش هایی میان ما ایجاد می شد." بزرگترین تنش میان دولت مرکزی پاکستان و بلوچ ها بیشتر از ۳۰ سال پیش در سال ۱۹۷۰ رونما شد در آن زمان دولت مرکزی حکومت ایالتی به رهبری سردار عطا الله منگل را در صحنه کنار زد و عملیات گسترده نظامی را علیه شبه نظامیان بلوچ به راه انداخت. عقب نشينی به افغانستان میرهزارخان بیجرانی مری که در روزگار نخست وزیری ذوالفقار علی بوتو در پاکستان یکی از فرماندهان برجسته جنگجویان بلوچ بود می گويد: "در آن زمان من در محله خود بودم، با بلوچان رفتار منصفانه ای نمی شد، بوتو علیه ما عملیات نظامی آغاز کرد، بسیاری از افراد ما کشته شدند، اینجا برای ما جایی نبود به همین دلیل به کشور همسایه افغانستان پناه بردیم، بیست هزار تن از ما آنجا بودند و در حدود سه هزار چریک جنگی برای جنگیدن اینجا ماندند. اما من خود در رفت و آمد بودم." نواب خیربخش مری سردار قبیله مری ریاست امور بلوچانی را که به افغانستان آمده بودند بر عهده داشت که به دنبال سرنگونی حکومت دوکتور نجیب الله در افغانستان و روی کار آمدن حکومت مردمی در پاکستان دوباره به همراه اعضای قبیله اش به پاکستان بازگشت. حمله به جان پرويز مشرف اما امیدواری ها برای بهبود روابط حکومت مرکزی و ملیت گرایان بلوچ زمانی بار دیگر از میان رفت که حکومت نظامی به رهبری ژنرال پرویز مشرف از طرح ایجاد پایگاه های نظامی در سه منطقه در بلوچستان کوهلو، سویی و گوادر خبر داد. ملیت گرایان بلوچ این را یک طرح استعماری شمردند و باردیگر فعالیت های چریکی خود را از سر گرفتند تا به این صورت دست حکومت مرکزی را از ایالت خود دور نگه دارند. ارتش آزادی بلوچستان همزمان با این مبارزات مسلحانه علیه حکومت نام یک گروه غیر علنی از جنگجویان بلوچ موسوم به ارتش آزادی بلوچستان بار دیگر بر سر زبان ها افتاد، این گروه در کنار انجام عملیاتی در بلوچستان در مناطق پنجاب و سند نیز دست به انجام برخی عملیات چریکی می زند. شهرت میر بالاج مری فرزند نواب خیربخش مری با بی ال ای یا ارتش آزادی بلوچستان گره خورده تلقی می شود او در زمان شوروی سابق در مسکو تحصیل کرده و عضو مجلس ایالتی بلوچستان است اما اکنون کسی نمی داند که او کجاست. عده ای می گویند او در کوه ها متواری شده است هرچند میر بالاج مری خود داشتن هرگونه رابطه با بی ال ای را رد می کند اما از فعالیت های آن حمایت می کند. در گفتگويی از طريق تلفن ماهواره ای وی در اين باره گفت: "یک سازمان پنهان است به نظر من این سازمان بسیار مسلح است و فعالیت های منظمی را شروع کرده است من همینقدر می دانم که دارای مکتب است و راه درستی را در پیش دارد. امروز علیه بلوچان لشکر کشی می شود و آنها مورد بمباردمان قرار می گیرند در حالی که قبیله ساده ای بیش نیستند. وقتی مجبور شدند چنین تنظیم هایی می یابند و روش منظمی را پیش می گیرند وقتی آدم آزار دید و بیزار شد دست به هرکاری می زند کسی که از زندگی خود سیر آید دست به حمله انتحاری هم می زند." کارشناسان می گویند رویارویی های اخیر در بلوچستان نتیجه بی توجهی دولت مرکزی به مردم بلوچستان است. منابع طبيعی سلطان محمد صابر یک روزنامه نگار پشتون در بلوچستان که اخیرا کتابی هم درباره بلوچستان نوشته می گوید آنچه از منابع زیر زمینی این منطقه بدست می آید در اختیار مردم این ایالت قرار داده نشده است. او ضمن انتقاد از روش های دولت مرکزی می گويد: "حالا مثلا گاز از بلوچستان است، اما به کویته نمی آمد چرا نمی آمد، به پنجاب و به سند برده شده بود اما در کویته گاز نبود، چه کسی آن را آورد یک شیخ اهل کویت! هفت میلیون و چهار صد هزار دلار داد و گفت ما مخارج احداث لوله انتقال گاز را می پردازیم حرف دوم این است که هنوز هم اگر سوابق را نگاه کنید اسلام آباد باید چهار میلیارد روپیه بپردازد، اینها در روستاهای شان دسترسی به گاز ندارند هر دو کارخانه ای هم که ایرانی ها در زمان ایوب خان ساخته بودند بسته شد حالا در همه بلوچستان یک کارخانه هم فعال نیست." عمليات احداث اسکله دريایی اما حکومت پرویز مشرف بر خلاف عرف گذشته در کنار ایجاد پایگاه های نظامی در بلوچستان اجرای پروژه های بزرگ توسعه را نیز در دستور کار خود قرار داده است که احداث بندر گوادر به وسیله چینی ها یکی از همین پروژه هاست. بندر گوادر در ساحل مکران نه تنها راه تجارت خارجی برای افغانستان و آسیای میانه را می گشاید بلکه چین را نیزبه کشورهای شرق میانه نزدیک خواهد کرد. در کنار این ها با این بندر جدید انحصار نیروی دریایی پاکستان بر بندر کراچی که در نزدیکی نیروی دریایی هندوستان قرار یافته کاهش خواهد یافت. ویس احمدغنی والی ایالت بلوچستان گفت اجرای پروژه های جاری در بلوچستان به زودی کامل خواهد شد: "در این مورد پرزيدنت مشرف هم اظهار نظر روشنی دارد مبنی بر اینکه اقداماتی که برای ترقی و پیشرفت بلوچستان باید انجام می شد حکومت های گذشته اگر سیاسی بودند یا نظامی به درستی عمل نکرده اند. به همین دلیل از سال های ۹۹ به بعد برنامه بزرگی شروع شد که در آن حکومت مرکزی اعتبارهای بزرگ مالی را بکار گرفته است تا باشد که در سه چهار سال آینده تمامی پروژه ها تحقق یابد." استخدام غير بلوچان ملیت گرایان بلوچ مدعی اند که دولت مرکزی افرادی از دیگر مناطق به ویژه از ایالت پنجاب را برای استخدام در پروژه های یاد شده فرا می خواند به اين بهانه که در میان بلوچان سطح سواد پایین است و شمار افراد فنی و کاردان اندک است. ثنا الله بلوچ سناتور حزب ملی بلوچستان یا بی ام پی می گوید در اصل سخن بر سر مالکیت است: "ما حالا هم می گوییم که خواهان پیشرفت بلوچستان هستیم نمی خواهیم عقب مانده باشد. ما حالا هم می گوییم بلوچستان ترقی کند، بندر گوادر ساخته شود و اما گاز و تیل (نفت) ملکیت و حاکمیت اش باید از آن مردم بلوچستان و بلوچان باشد. اما مردمانی از بیرون آمده اند. آیا سردار عطا الله خان لیاقت و شایستگی حاکمیت این ایالت را ندارد که حالا حاکمی را از بیرون آورده اند؟ نواب خیربخش خان مری، اکبر خان بوکتی، محمودخان اچکزی، ما افراد لایق و شایسته زیاد داریم." از ثنا الله بلوچ پرسیده شد که دولت مرکزی می گوید این حق را دارد که از هرکجای پاکستان هرکسی را که خواست در هر بخش از این کشور به کار بگمارد. در پاسخ گفت: "دروغ می گویند، پنجاب هم یکی از ایالت های پاکستان است نشان بدهید یک بلوچ یا پشتون را در آنجا که حالا حاکم آن ایالت شدن بماند به جای خودش حتی یک افسر عادی پلیس هم از ما نیست، آنها حاکمیت می کنند." مقامات پاکستان این مسئله را که آنها هر اقدامی را در بلوچستان برای استحکام نفوذ و قدرت خود انجام می دهند رد می کنند. به گفته والی بلوچستان ویس احمد غنی این گونه مخالفت ملیت گرایان بلوچ با هدف دستیابی آنها به برخی منافع سیاسی صورت می گیرد: "آنها می گویند در اینجا عملیات توسعه با در نظرداشت منفعت مجریان آن اجرا می شود برای اطلاع شما بگویم که اگر بندر گوادر است، اگر شاهراه ساحل مکران اینها همه آن پروژه هایی اند که این سردار عطاالله و دیگران همه در زمان حاکمیت خود بر اجرای آن تاکید داشتند و می گفتند اینها به منفعت بلوچستان است. حالا ممکن است آنها ناگزیری های سیاسی داشته باشند. خوب، حکومت نمی تواند این سرک (خيابان) را به جیب خودش بیاندازد، به مردم ساکن در روستاهای دو طرف این سرک منفعت هایی می رسد در هرجایی ابتدا سرک می رود و بعد ترقی و پیشرفت در آنجا حاصل می شود." همانگونه که ديده شد، همه بلوچان بصورت همیشگی در حال جنگ با دولت نیستند از میان آنان سردار عطاالله منگل و بعد پسرش، وزیر اعظم بلوچستان باقی مانده و نواب اکبر خان بوکتی سردار قبیله بوکتی در کنار والی بودن وزیر اعظم ایالت هم بوده است. از نواب بوکتی پرسیدم چرا در روزگار حاکمیت خود به چنین مشکلاتی رسیدگی نکردند؟ "این مشکل با والی شدن، وزیر اعظم شدن و یا عضو پارلمان شدن من حل نمی شود در این کشور به هیچ کسی غیر از سیاست مداران پنجاب اختیاری داده نشده است. در این کشور از همان ابتدا سه گروه حاکمیت کرده اند: ارتش، بوروکراسی و منفعت اقتصادی. اکثریت اعضای این سه گروه به پنجاب وابسته اند." پنجاب، عامل اصلی ملیت گرایان بلوچ بصورت همنوا پنجاب را عامل تمامی مشکلات خود می دانند و می گویند پنجابی ها همه داشته های شان را به تاراج برده و در راه منفعت خود به کار گرفته اند. شیخ رشید احمد از سیاستمداران مشهور پنجاب که در حال حاضر در حکومت ژنرال مشرف وزیر اطلاعات است می گويد: "پنجاب هیچ دستی در این ندارد، برای بدنام کردن پنجاب تلاش می شود، پنجاب در اشتیاق بهتر کردن وضعیت در همه بخش های مملکت است. اگر سیاست آنها با دشنام دادن به پنجاب درخشان تر می شود بگذارید این کار را بکنند." در کنار این اظهارات شیخ رشید، ملیت گرایان بلوچ متهم به افکندن بار مسئولیت های خود به دوش پنجاب اند برخی منتقدان می گویند سران بلوچستان سعی دارند برای حفظ بزرگی و موقعیتی که در میان مردم دارند جلو پیشرفت این منطقه را که هنوز هم بصورت قطعی در کنترل دولت نیست بگیرند. سران قبایل با این انتقاد نیز روبرویند که آنها نه در زمان حاکمیت خود کاری کرده اند و نه حالا با دولت کمک می کنند تا پروژه های مربوط به توسعه در این منطقه اجرا شود. اما نواب اکبر خان بوکتی به جنبه های دیگری از برنامه های دولت در زمینه توسعه نظر دارد: "ما برای پیشرفت و ترقی مردم کارهای زیادی انجام داده ایم، شفاخانه ها، سرک ها (خيابان) و مکتب ها ساخته ایم اما حکومت ایجاد پایگاه های نظامی را پیشرفت می نامد و ایجاد فرودگاه های نظامی را نمونه پیشرفت می داند. انگلیس ها هم وقتی به هندوستان آمدند ابتدا پایگاه نظامی ساختند حتی تا کابل، خوب این مردانگی افغان ها بود که آنها را شکست داد. یک نیروی امپریالیستی برای کنترل مردم پایگاه نظامی می سازد در اینجا نیز از همین راه حقوق پشتون ها و بلوچان از آنها گرفته می شود از همین رو ما مقاومت می کنیم چرا که این وطن از ماست و مالکان آن ما هستیم ما حق حاکمیت خود را می خواهیم تا وقتی این نیست هیچ چیز دیگری برای ما معنایی نخواهد داشت." مبدل شدن به اقليت بلوچستان در حدود ۵ میلیون جمعیت دارد، ملیت گرایان بلوچ نگران این امر اند که مبادا با آمدن سایر اقوام به اینجا، بلوچان به یک اقلیت بدل شوند، پنجاب هم نگران این امر است که ملیت گرایان بلوچ با طرح چنین نظراتی مجوز مخالفت با دولت را کسب خواهند کرد. سردار عطاالله منگل یک سیاستمدار محلی در بلوچستان گفت اگر این برنامه دولت مرکزی در عمل پیاده شود آنگاه ساکنان بومی بلوچستان همه چیز را از دست خواهد داد. "این یک تجاوز آشکار پنجاب است که می خواهد پايه های نفوذ خود را در اینجا استوارتر کند و ساکنان اینجا را به اقلیت مبدل کند تا از این پس بلوچان بلوچستان را از خود ندانند، اکثریت با دیگران باشد و بلوچان از همه چیزهایی که دارند محروم شوند منابع زیرزمینی و ارزش های استراتژیک منطقه همه از دست خواهد رفت." اختيار منابع طبیعی بلوچان اصرار دارند که اختیار منابع طبیعی در منطقه شان به آنها تعلق داشته باشد قابل یاد آوری است که در بلوچستان در کنار معادن بزرگ نفت و گاز معادن دیگری نیز وجود دارد که دولت می خواهد آنها را استخراج کند وزیر اطلاعات پاکستان شیخ رشید احمد می گويد: "این ها منابع طبیعی سرداران نیست بلکه منابع پاکستان است و به مرکز تعلق دارد واضح است که اینها برای توسعه پاکستان است برای توسعه بلوچستان است رهایی از دست جنگ سالاران لازم است در کدام کشور جهان داشتن ارتش شخصی مجاز است که به مردم اجازه استخراج معادن شان را ندهد برای یک ریاست نمی توان اجازه تشکیل ریاست دیگری را داد." هم اکنون سه تن از بزرگان بلوچستان در ردیف اول مخالفت با دولت مرکزی قرار دارند نواب خیر بخش مری، سردار عطاالله منگل و نواب اکبرخان بوکتی. آغاز عمليات هرچند گروه بی ال ای که برای آزادی بلوچان مبارزه مسلحانه می کند از سال ۲۰۰۱ دست به انجام فعالیت های مسلحانه ای می زد اما عملیات گسترده نظامی علیه این گروه پس از انفجار موشک هایی در جریان سخنرانی پرویز مشرف در سال ۲۰۰۵ در محله موسوم به کوهلو در ماریان آغاز شد. وقتی دو مقام ارشد پاکستان با هلی کوپتری برای تحقیق در مورد این حادثه به محل یاد شده رفتند هلی کوپتر آنها نیز سقوط داده شد. ویس احمد غنی والی بلوچستان می گويد: "در کمپ های پنهان مجرمان و دهشت آفرینان بسر می برند، مثال کوتاهی ذکر می کنم دور نمی رویم در سال های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ در هر دو سال در منطقه کم کول و توابع آن ۱۱۷ حمله راکتی رخ داده و ۴۸ مین منفجر شده است. علاوه بر اینها ۱۰۵ مورد حمله به شبکه های برق، گاز، تلفن و خط آهن رخ داده است. تنها در دو سال گذشته در کویته ۴۳ حمله راکتی و غیر راکتی شده است در همین شهر بمب گذاری در ماشين و موتور انجام شده که در اثر آن مردم بیگناه کشته شده اند. حکومت اجازه دارد و پیش از این هم اجازه داشت که علیه محلات تجمع دهشت آفرینان به عملیات نظامی بپردازند." هرچند عملیات نیروهای امنیتی در بلوچستان به دستور دولت مرکزی اجرا می شود اما حکومت محلی بلوچستان که وزیر اعظم آن جان محمد یوسف بلوچ است تا چه حدی از این عملیات آگاهی دارد و به نظرات آن تا چه حدی اهمیت داده می شود؟ این سوال را از رازق بوکتی سخنگو و مشاور وزیر اعظم در کویته پرسیدیم. رازق بوکتی گفت: "حکومت بلوچستان حکومتی جدا از دولت پاکستان نیست بلکه بخشی از آن است چنین نیست که آنها برای هر عمل خود از حکومت محلی اجازه بگیرند. یک بار گفته شد این مردم یا گروه مخالف آنهاست و باید اقدامی علیه شان انجام شود. یقینا وقتی یک بار اتفاق آرا حاصل شد و مشورت در این باره صورت گرفت، دیگر لازم نیست در نوبت های بعدی نیز که عمل مشابهی انجام می شود اجازه گرفته شود." مقامات نظامی پاکستان می گویند ایجاد پایگاه های نظامی در بلوچستان و استقرار دایمی هزاران تن از نیروهای نظامی در آنجا برای امنیت محلی و ایجاد وضعیت جدید در منطقه ضروری است. فعاليت های هندوستان پس از آنکه طالبان در افغانستان از قدرت رانده شدند و هندوستان در این کشور فعالیت های خود را بیشتر کرد، ارزش های استراتژیک بلوچستان در نظر پاکستان افزایش یافت این منطقه ۶۰۰ مایل با افغانستان مرز مشترک دارد. بالاج مری می گوید به همین دلیل دولت عليه آنها عملیات به راه انداخته است: "جنگ را ما آغاز نکردیم، مرکز و ارتش پنجاب آن را شروع کرد، بی ال ای و بی ال اف را بهانه قرار داده اند که گویا حملاتی کرده، بروند افراد بی ال اف و بی ال ای را دستگیر کنند، که در میان اقوام بوکتی و مری ده یا بیست نفری این کار کرده اند بروند و همان مجرمان را پیدا کنند. هرچند در نظر من آنها مجرم نیستند و مجاهدان اند لیکن بروند و همان مجاهدان را دستگیر کنند. به آنها زور شان نمی رسد اینجا بلوچ کشی است. اگر چهار گلوله به طرف مشرف شلیک شده است خوب بروند همان عاملان اصلی این عمل را پیدا کنند." اما دولت مرکزی می گوید در محلاتی عملیات نظامی را به راه انداخته که تصور می شود پناهگاه همین افراد باشد. بالاج مری می گويد: "حالا از کوهلو تا سیبی سه چهار صد کیلومتر فاصله است و به همین صورت مناطق گسترده دیگر که این ها در سراسر این محلات مردم عام و بیگناه را مورد حملات هوایی قرار می دهند این همان پالیسی کهنه است که می گوید نه پشتون و نه بلوچ. در هر پنج یا ده سال یک بار همین وضع تکرار می شود، باز همان لشکر کشی است و همان گلوله باری. من می گویم ان شاءالله این آخرین باری خواهد بود که چنین اتفاقی می افتد." خدمات | بلوچستان از نظر گستردگی مساحت بزرگترین ایالت در پاکستان است که در آن بلوچ ها و پشتون ها زندگی می کنند اما این منطقه که اخيرا تنش هايی در آن رخ داده از نظر فقر و عقب ماندگی نیز منطقه بزرگی است. | وضعيت بغرنج بلوچستان پاکستان |
مراسم تحلیف چیست؟ مراسم تحلیف رویدادی رسمی است که در آغاز هر دوره جدید ریاستجمهوری در واشنگتن دیسی، پایتخت، برگزار میشود. تنها کاری که رییسجمهوری منتخب آمریکا باید در این مراسم انجام دهد، ادای سوگند است: "من رسما سوگند یاد میکنم که مسئولیت ریاست جمهوری ایالات متحده را صادقانه انجام دهم و تا جایی که توان دارم از قانون اساسی ایالات متحده پاسداری، حفاظت و دفاع کنم." بعد از ادای این کلمات روند انتقال قدرت کامل میشود و جو بایدن به طور رسمی چهل و ششمین رییسجمهوری این کشور خواهد شد. البته این پایان مراسم نیست و جشن معارفه ادامه خواهد داشت. کاملا هریس هم بعد از ادای سوگند ، رسما معاون رییسجمهور کشور خواهد شد. معاون رییسجمهور به طور معمول پیش از خود رئیس جمهوری سوگند یاد میکند. مراسم تحلیف جو بایدن چه زمانی برگزار خواهد شد؟ طبق قانون، مراسم تحلیف روز ۲۰ ژانویه (۱ بهمن) برگزار میشود. جو بایدن و کامالا هریس ظهر آن روز در واشنگتن دیسی سوگند خواهند خورد. سخنرانیهای افتتاحیه از گذشته حدود ۱۱:۳۰ دقیقه به وقت شرق آمریکا ( ۱۶:۳۰ به وقت گرینویچ) برگزار میشوند. آقای بایدن بعد از ادای سوگند به طور رسمی رییسجمهور آمریکا خواهد شد و قدرت را در دست خواهد گرفت. او کمی بعدتر در همان روز به کاخ سفید نقل مکان میکند، جایی که برای ۴ سال آینده محل زندگیاش خواهد بود. اقدامهای امنیتی مراسم تحلیف چگونه خواهد بود؟ مراسم تحلیف رییسجمهوری معمولا با برنامههای دقیق و مفصل امنیتی همراه است اما امسال به دلیل حمله طرفدارن ترامپ به کنگره آمریکا در روز ۶ ژانویه، تدابیر امنیتی شدیدتری اعمال خواهد شد. افبیآی نسبت به احتمال برگزاری اعتراضات مسلحانه در اطراف ساختمان کنگرههای ایالتی در سراسر آمریکا و واشنگتن دیسی طی روزهای منتهی به مراسم تحلیف هشدار داده و به دنبال آن مقامات هم تدابیر امنیتی شدیدتری در نظر گرفته و بخشهای عمدهای از شهرها تعطیل شدهاند. خبرگزاری آسوشیتد پرس از لغو سفر رییسجمهوری منتخب به واشنگتن با قطار خبر داد. جو بایدن و تیمش قرار بود روز دوشنبه از ایالت دلاور با قطار راهی واشنگتن دیسی شوند که این سفر به دلیل نگرانیهای امنیتی لغو شد. آقای بایدن از لیزا موناکو، مشاور باراک اوباما در زمینه مبارزه با تروریسم خواسته به طور موقت به عنوان مشاور امنیتی برای برگزاری مراسم تحلیف، آغاز به کار کند. خانم موناکو گزینه پیشنهادی بایدن برای پست معاونت وزارت دادگستری است. به دنبال ناآرامیها در "کاپیتال هیل"، محل کنگره آمریکا با دستور موریل باوزر، شهردار واشنگتن دیسی این شهر در حال حاضر در وضعیت اضطراری قرار گرفته و این شرایط تا روز برگزاری مراسم تحلیف همچنان ادامه خواهد داشت. او همچنین گفته مراسم تحلیف تنها مکانی نیست که هدف تهدیدهای آنلاین قرار گرفته است. وزارت امنیت ملی آمریکا برنامههای خود برای تامین امنیت مراسم تحلیف را از یک هفته زودتر آغاز کرد تا زمینه برای آمادهسازی بیشتر فراهم شود. فرماندهی برنامههای امنیتی که ۱۵ هزار نیروی گارد ملی و هزاران مامور پلیس در آن شرکت خواهند داشت را سرویس مخفی آمریکا بر عهده گرفته است. مت میلر که ریاست برنامههای امنیتی سرویس مخفی را برعهده دارد گفته برنامهریزی این مراسم از بیش از یک سال پیش آغاز شده است. اما در حالی که آقای بایدن اصرار دارد طبق سنت همیشگی در فضای بیرون کنگره سوگند یاد کند، محدودیتها در رابطه با تعداد حاضرین در این مراسم بیشتر خواهد شد. آیا ترامپ در این مراسم شرکت خواهد کرد؟ در آستانه مراسم تحلیف جو بایدن، پایتخت آمریکا در حالت آماده باش قرار گرفته است حضور رییسجمهوری که دورهاش به پایان رسیده در مراسم تحلیف و ادای سوگند جانشین خود به روالی معمول تبدیل شده است و اگر ترامپ از این کار سر باز بزند، اوضاع ممکن است پیچیده شود. آقای ترامپ روز ۸ ژانویه در توییتر خود نوشت: " در پاسخ به همه کسانی که پرسیدهاند میگویم روی ۲۰ ژانویه به مراسم تحلیف نخواهم رفت." جالب این که کمی پیش از انتشار این توییت، آقای ترامپ در پیامی ویدئویی تعهد خود نسبت به انتقال "قانونمند" قدرت به "دولت جدید" را اعلام کرده بود. از زمان انتخابات آمریکا این تنها باری است که آقای ترامپ تا این حد به شکل علنی به پذیرش شکست خود در انتخابات نزدیک شده است. در عین حال برخی از هواداران آقای ترامپ یک قدم هم فراتر رفته و قصد دارند دومین مراسم تحلیف او را به شکل مجازی و همزمان با ادای سوگند جو بایدن برگزار کنند. تاکنون بیش از ۶۸ هزار نفر از طریق فیسبوک اعلام کردهاند که برای ابراز حمایت از ترامپ در این مراسم شرکت خواهند کرد. با این حال مایک پنس، معاون دونالد ترامپ گفته در مراسم تحلیف بایدن حضور خواهد یافت. هیلاری کلینتون تنها دو ماه پس از شکست تلخ خود در رقابت انتخاباتی با ترامپ، به عنوان بانوی اول پیشین آمریکا در کنار شوهرش بیل کلینتون، رییسجمهوری قبلی این کشور در مراسم تحلیف او شرکت کرد. در طول تاریخ تنها سه رییسجمهور آمریکا در مراسم تحلیف جانشین خود حاضر نشدهاند: جان آدامز و پسرش، جان کویینسی آدامز، همینطور اندرو جانسون که هیچ یک مربوط به قرن گذشته نبوده است. باراک اوباما در مراسم سوگند دونالد ترامپ حضور داشت کووید-۱۹ چه تغییراتی در مراسم تحلیف بوجود آورده؟ در شرایط عادی، مراسم تحلیف رییسجمهوری بیش از صدها هزار نفر را به واشنگتن دیسی میکشاند. به طوری که در " نشنال مال"، پارک ملی واقع در مرکز این شهر جای سوزن انداختن نیست و اتاق خالی در هتلها پیدا نمیشود. سال ۲۰۰۹ حدود دو میلیون نفر برای شرکت در مراسم تحلیف اولین دور ریاست جمهوری باراک اوباما به واشنگتن رفتند. اما به گفته تیم بایدن، جشنهای مراسم تحلیف امسال "بسیار محدود" خواهد بود. آنها همچنین به منظور جلوگیری از انتشار ویروس از مردم خواستهاند از سفر به پایتخت خودداری کنند، درخواستی که مقامات واشنگتن دیسی هم بعد از حمله به ساختمان کنگره آن را تکرار کردهاند. جو بایدن و کامالا هریس همچنان روی سکوی مقابل ساختمان کنگره که چشماندازی رو به نشنال مال دارد، سوگند خواهند خورد. اما جایگاههای تماشا که در طول مسیر رژه ساخته شدهاند، برداشته خواهند شد. بخش عمدهای از پارک نشنال مال که ۳/۲ کیلومتر طول دارد هم به روی عموم بسته خواهد بود. هر چند صحنه ازدحام جمعیت در میان بناهای تاریخی کشور ممکن است بسیار آشنا به نظر برسد اما این مکان تازه، از زمان ریاستجمهوری رونالد ریگان در ۱۹۸۱ به عنوان محل برگزاری مراسم تحلیف انتخاب شد. پیش از آن، مراسم تحلیف رییسجمهوری جدید در نقاطی دیگر از جمله آن سوی ساختمان "کاپیتال"، داخل تالارهای کنگره، در کاخ سفید یا حتی شهرهای دیگر برگزار میشد. به عنوان مثال جورج واشنگتن در نیویورک سیتی، سوگند ریاستجمهوری خورد. در حالی که در گذشته نزدیک به ۲۰۰ هزار بلیط برای شرکت در این مراسم رسمی عرضه میشد، امسال تنها حدود هزار بلیط در دسترس خواهد بود. مراسم سان دیدن فرمانده جدید کل قوا از نیروهای نظامی که بخشی سنتی از انتقال مسالمت آمیز قدرت محسوب میشود امسال طبق معمول برگزار خواهد شد. اما به گفته برگزارکنندگان مراسم، به جای رژه همیشگی در طول خیابان پنسیلوانیا به سمت کاخ سفید، یک "رژه مجازی" در سراسر آمریکا برگزار خواهد شد. پس از آن آقای بایدن و خانم هریس به همراه همسران خود با اسکورت اعضای یگانهای مختلف ارتش به سمت کاخ سفید میروند و یک گروه موسیقی نظامی هم آنها را همراهی خواهد کرد. تصویری از آمادهسازی سکوی برگزاری مراسم تحلیف مقابل ساختمان کنگره آمریکا بلیط شرکت در مراسم تحلیف را از کجا میتوان تهیه کرد؟ به طور معمول برای جایگاههای نشسته و ایستاده نزدیک به سکوی برگزاری مراسم و همینطور صندلیهای مسیر رژه باید بلیط تهیه کرد و سایر بخشهای نشنال مال هم از گذشته به روی عموم باز هستند. کلید راهیابی به این مراسم سناتورها و نمایندگان کنگره هستند. به هر یک از آنها تعداد معینی بلیط اختصاص مییابد که میتوانند بین متقاضیان توزیع کنند. اما امسال به دلیل همهگیری کرونا هر نماینده میتواند تنها یک مهمان با خود به مراسم ببرد. کدام هنرمندان در این مراسم اجرا خواهند کرد؟ بنابر گزارشها نزدیک به دو میلیون نفر برای شرکت در مراسم تحلیف باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ به واشنگتن رفتند در سالهای اخیر برخی از محبوبترین هنرمندان آمریکایی برای اجرا در این مراسم انتخاب شدهاند. با وجود همهگیری امسال فرق چندانی با سالهای قبل نخواهد داشت. در مراسم تحلیف جو بایدن و کامالا هریس، لیدی گاگا برنامهای اجرا خواهد کرد. این خواننده آمریکایی یکی از حامیان سرسخت رییسجمهور منتخب است که در کارزار انتخاباتی او حضور فعال داشت. در این مراسم قرار است لیدی گاگا سرود ملی آمریکا را اجرا کند و جنیفر لوپز آواز بخواند. بعد از ادای سوگند آقای بایدن، برنامه تلویزیونی ویژه مراسم تحلیف با اجرای تام هنکس، هنرپیشه سرشناس آمریکایی پخش خواهد شد. این برنامه ۹۰ دقیقهای جایگزین جشنهایی است که به دلیل شیوع بیماری کووید-۱۹ امکان برگزاری آنها به شکل حضوری وجود ندارد. جان بون جووی، دمی لواتو و جاستین تیمبرلیک در این برنامه اجرا خواهند کرد. برنامهای که قرار است به طور زنده از شبکههای تلویزیونی مهم آمریکا به غیر از فاکسنیوز و همینطور پلتفرمهای مختلف آنلاین پخش شود. فاکسنیوز شبکهای محافظهکار است که در ابتدای دوران ریاستجمهوری ترامپ از او حمایت میکرد. بیانسه در هر دو مراسم تحلیف باراک اوباما برنامه اجرا کرد در اولین مراسم تحلیف جورج دبلیو بوش ابتدا موسیقی نظامی اجرا شد اما بعد ریکی مارتین و گروه دستینیز چایلد هم به جشنهای آن روز پیوستند. بیانسه نولز، خواننده معروف آمریکایی که آن زمان ۱۹ سال داشت یکی از اعضای این گروه موسیقی بود. در مراسم ادای سوگند دومین دوره ریاستجمهوری بوش در ۲۰۰۵ هم خوانندگانی از جمله هیلاری داف و گلوریا استفان آواز خواندند. در مراسم تحلیف باراک اوباما در ۲۰۰۹، آرتا فرانکین خواننده پرآوازه آمریکایی ملقب به " ملکه موسیقی سول" برنامه اجرا کرد. علاوه بر او بیانسه هم حضور داشت و موقع رقص باراک و میشل اوباما به عنوان زوج اول آمریکا بعد از ادای سوگند، ترانه " سرانجام" را اجرا کرد. در مراسم سوگند دور دوم ریاستجمهوری اوباما، کلی کلارکسون و جنیفر هادسون آواز خواندند و بیانسه هم سرود ملی کشور را اجرا کرد. جدیدترین مراسم تحلیف به دونالد ترامپ مربوط میشود و بنابر گزارشها او موقع انتخاب هنرمندان با مشکلات زیادی روبرو بوده است. التون جان دعوت ترامپ برای اجرا در این مراسم را رد کرد و آن زمان گزارشهایی هم مبنی بر واکنش مشابه سلین دیون، گروه موسیقی کیس و گارث بروکس به پیشنهاد او منتشر شد. در نهایت لی گرینوود، خواننده موسیقی کانتری و و گروه موسیقی تری دورز داون در مراسم تحلیف او اجرا کردند. چرا مراسم تحلیف در ژانویه برگزار میشود؟ زمان برگزاری این مراسم همیشه ماه ژانویه نبوده است. در قانون اساسی آمریکا در ابتدا چهارم مارس به عنوان روز ادای سوگند رهبران جدید کشور در نظر گرفته شده بود. با توجه به این که در آن زمان مدتها طول میکشید تا آرا از سراسر کشور به پایتخت برسند، منطقی بود تاریخی که برای مراسم تحلیف انتخاب میشود چهار ماه با انتخابات سراسری در ماه نوامبر فاصله داشته باشد. اما این همچنین به معنای فاصله نسبتا طولانی میان زمان انتخابات تا شروع به کار رسمی رییسجمهوری در گذشته نیز بود. اما این دوره طولانی در نهایت به دنبال پیشرفتهای دنیای مدرن و آسانتر شدن شمارش و گزارش آرا، کوتاهتر شد. به دنبال تصویب متمم بیستم قانون اساسی ایالات متحده در ۱۹۹۳، زمان مراسم تحلیف رییسجمهوری جدید به روز ۲۰ ژانویه تغییر یافت. | جو بایدن رئیسجمهوری منتخب آمریکاست. اما تا مراسم تحلیف و ادای سوگند ریاستجمهوری صورت نگیرد، رسما وارد کاخ سفید نخواهد شد. از مقررات مربوط به مهار ویروس کرونا تا نگرانیهای امنیتی و اجرای لیدیگاگا، این مطلب به تمامی نکاتی میپردازد که باید در مورد این روز بزرگ بدانید. | تحلیف جو بایدن و کامالا هریس؛ آنچه که باید بدانیم |
آقای سلطانی، يکی از وکلای مدافع اکبر گنجی و زهرا کاظمی، شامگاه شنبه ۳۰ ژوئيه در کانون وکلای دادگستری در تهران توسط افراد لباس شخصی بازداشت شد. خانواده و وکلای وی می گويند او به جرم حمايت از مخالفان جمهوری اسلامی که به زندان افتاده اند، دستگير شده است. اما قوه قضاييه اتهام اين وکيل دادگستری را "انتشار اسرار و اسناد فعاليت های هسته ای" ايران عنوان کرده است. آقای مرتضوی که در ژانويه ۲۰۰۳ نيز اين فعال حقوق بشر را به زندان محکوم کرده بود، به خبرنگاران گفته است که نيروهای تحت امرش آقای سلطانی را بعد از "اعلام جرم و گزارش وزارت اطلاعات" بازداشت کرده اند. به گفته سعيد مرتضوی، جرم اين عضو کانون مدافعان حقوق بشر ايران "انتقال اطلاعات سری و محرمانه کشور به افراد فاقد صلاحيت و وابستگان سفارتهای خارجی" است. به نظر می رسد مديرکل ضد جاسوسی وزارت اطلاعات عليه آقای سلطانی اعلام جرم کرده و متهم در جريان بازجويی، اتهامات را رد کرده است. آقای مرتضوی با اشاره به اين مساله گفت: "آقای سلطانی با توجه به اين که خودش وکيل و به قوانين آشناست، حدود ۶۵، ۶۶ مورد سوال وزارت اطلاعات را پاسخ نداده است." دو هفته پيش، شيرين عبادی، يکی از وکلای عبدالفتاح سلطانی در گفتگويی با بی بی سی اتهام "انتشار اسرار و اسناد فعاليت های هسته ای" را بی اساس دانسته و گفته بود وی تنها طبق وظايف حرفه ای خود وظيفه دفاع از متهمان پرونده جاسوسان اتمی را بر عهده داشته و دسترسی به اطلاعات هسته ای نداشته که در اختيار کسی قرار دهد. ايران سال گذشته اعلام کرد ده جاسوس اتمی را بازداشت کرده است. دادستان تهران افزود که دادگاه انقلاب حکم بازداشت موقت اين وکيل مدافع را تاييد کرده ولی هنوز زمان محاکمه تعيين نشده است. آقای مرتضوی به خبرنگاران گفته است که قوه قضاييه معمولا ترجيح می دهد تا "زمان صدور حکم"، اتهام فرد بازداشت شده را علنی نکند، اما به دليل آن که خانواده و وکلای آقای سلطانی کوشيده اند وی را "بی گناه جلوه دهند يا اتهامات را سست کنند"، دادستانی ناگزير به افشای اتهام شده است. فاقد ارزش خبری دادستان تهران که منتقدانش وی را يکی از تندروترين چهره های جمهوری اسلامی در يک دهه اخير ناميده اند، در ادامه گفتگوی خود اکبر گنجی، خبرسازترين زندانی سياسی جمهوری اسلامی، را متهم به "بازيگری" کرد ولی درباره اعتصاب غذای وی سخنان ضد و نقيضی گفت. اکنون حدود هفتاد روز از اعلام اعتصاب غذای اين روزنامه نگار ناراضی می گذرد و علاوه بر کاخ سفيد و اتحاديه اروپا، شماری از چهره های برجسته دنيا از جمله برندگان جوايز نوبل خواستار آزادی وی شده اند، اما آقای مرتضوی گفت که "تصور می کنم گنجی اصلا ارزش پرداختن خبری ندارد." با اين حال وی گفت: "آقای گنجی بر اثر تحريک عده ای که هويت آنها مشخص است، شروع به اعلام اعتصاب غذا کرد، هر چند ما اطلاع داشتيم او خرما، شربت، قند، مغز بادام، مغز گردو و مغز پسته می خورد." آقای مرتضوی اصرار آقای گنجی به بيماری آسم و کمردرد را نيز "ساختگی" خواند، ولی گفت که مسئولان زندان با اين حال در اواخر ماه مه يک هفته مرخصی استعلاجی به او دادند، "ولی به تنها جايی که نرفت بيمارستان بود و تنها کاری که به دنبال آن نبود، درمان بود." اين درحالی است که اين روزنامه نگار ناراضی پس از بيرون آمدن از زندان در مصاحبه با بی بی سی گفته بود که مسئولان زندان به وی مرخصی طولانی داده اند تا "آسم، انحراف بينی و کمر درد" خود را درمان کند. وی حداقل يک ماه برای درمان وقت خواسته و گفته بود تا درمان نشود به زندان بازنخواهد گشت. اما به نظر می رسد سخنان آقای گنجی که در آستانه انتخابات رياست جمهوری گفته بود آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، بايد در معرض رای مردم قرار گيرد و در صورت بازگشت به زندان، ديدگاه هايش راديکالتر خواهد شد، خشم مقامات قضايی ايران را برانگيخت و آنها تصميم گرفتند به مرخصی وی پايان دهند. سه شنبه شب هفتم ژوئن مأموران دادستانی تهران به منزل اکبر گنجی مراجعه کردند تا وی را پس از هشت روز مرخصی به زندان بازگردانند، ولی او را نيافتند و سپس آقای مرتضوی گفت که اين زندانی متواری و حکم جلبش صادر شده است. آقای گنجی سپس در دهم ژوئن نامه ای منتشر کرد و گفت: "گويی آقايان فراموش کرده بودند که با خواهش و تمنا مرا به مرخصی فرستاده بودند تا اعتصاب غذا شکسته شود." اين روزنامه نگار منتقد که بيش از ۶۵ ماه از دوران حبس خود را سپری کرده، يازدهم ژوئن با پای خود و در ميان بدرقه شماری از فعالان سياسی به زندان بازگشت. می پرد، بلند می شود.... به گفته دادستان تهران، آقای گنجی بعد از بازگشت به زندان گفته است که نياز به درمان دارد، ولی شورای پزشکی زندان حالش را سالم تشخيص داده و تنها به استناد يک عکس MRI که آقای گنجی "بيرون از زندان گرفته بود، گفتند مينيسک پای او پاره شده است و ما سريع دستور داديم که او در بيمارستان بستری شود." آقای گنجی در ۱۷ ژوييه به بيمارستان ميلاد تهران انتقال يافت و به دستور مقامات قضايی تحت قرنطينه قرار گرفت و همسرش معصومه شفيعی، تنها يک روز بعد اجازه ملاقات يافت. خانم شفيعی بعدا به بی بی سی گفت که ران و ساق پای شوهرش دچار "تحليل عضلانی" شده و برای درمان مصدوميت مينيسک بايد مورد عمل جراحی قرار بگيرد. عيسی سحرخيز، عضو کميته سه نفره ای که از سوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات برای پيگيری وضعيت اکبر گنجی تعيين شده، نيز تاييد کرد که مينيسک زانوی راست همکار سابقش پاره شده و به تاندون های پای چپ وی نيز آسيبهای جدی وارد آمده است. آقای مرتضوی که در بخشی از مصاحبه دوشنبه ۱۵ اوت خود گفته بود آقای گنجی تظاهر به اعتصاب غذا می کند، در بخشی ديگر گفته است: "يکی از اعضای خانواده اش او را تحريک می کند که در بيمارستان هم اعتصاب غذا کند که باز شروع به اعتصاب غذا کرد." آقای مرتضوی در ۱۸ ژوييه در گفتگويی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران، ايرنا، تاکيد کرده بود که آقای گنجی "اساسا در اعتصاب غذا نبوده و بصورت مرتب مواد غذايی و پروتئينی مصرف میکند". دادستان تهران در مصاحبه افزوده است که پزشکی به نام دکتر ابراهيمی "که از متخصصان مشهور عمل مينيسک پا در ايران است،" گفته است که آقای گنجی می تواند "بدود، بپرد، بلند شود و بنشيند" و به اين ترتيب نتيجه گرفته است عکس MRI جعلی بوده و مينيسک زندانی سالم است." يک روز می خورد، چند روز نمی خورد آقای مرتضوی همچنين ادعا کرده است که خانواده آقای گنجی با ارايه اين "عکس قلابی" به دنبال توطئه برای تبليغ عليه جمهوری اسلامی بوده اند. دادستان تهران توضيح نداد عکسهايی که آقای گنجی را بسيار تکيده و مريض حال نشان می دهد و از زندان و بيمارستان به رسانه ها درز کرده، واقعی است يا خير. وی در ادامه به خبرنگاران گفته است: "اطلاعاتی که ما داريم اين است که وی يک نوع بازی می کند. اقدام او بيشتر شبيه بازيگری است تا يک کار جدی. چون يک روز می خورد و چند روز نمی خورد و هر چند وقت يکبار رژيم غذايی بيمارستان را می پذيرد و گاهی نمی پذيرد." با اين حال، خانم شفيعی در ۲۹ ژوييه به بی بی سی گفته بود که دادستان تهران يک روز پيشتر به وی گفته است: "اکبر گنجی تا صبح، بيشتر دوام نمی آورد. بايد به داد او برسيد و اعتصابش را بشکنيد". آقای مرتضوی در ۲۸ ژوييه افزوده بود در ملاقات با آقای گنجی او را نصيحت کرده است تا دست از اعتصاب غذا بردارد و حداقل سرم را بپذيرد، اما افزود که گنجی اين توصيه را نپذيرفته و گفته است: "اين، تنها راه من است. من در اعتصاب غذا هستم، اعتصابم را نشکسته ام و سرم را هم به هيچوجه قبول نمی کنم." خجالت از مادر هنگامی که از دادستان تهران سوال شده است اگر حال اين روزنامه نگار منتقد خوب است، چرا هنوز در بيمارستان نگهداری می شود، وی پاسخ داده است: "بنا به ادعای اعتصاب غذايی که دارد و ضعفی که در او هست، پزشکان تشخيص دادند که بايد تحت نظر در بيمارستان باشد." آقای مرتضوی همچنين خانواده و دوستان آقای گنجی را متهم کرد که مانع از ملاقات مادرش با وی می شوند زيرا اين زندانی با ديدن مادر خود اقدام به خوردن غذا می کند. دادستان تهران افزوده است: "ادعای اعتصاب غذا چيزی نيست جز اين که يک سری افرادی وابسته به خارج هستند، توهمی برای او به وجود آورده باشند که اگر تو اعتصاب غذا کنی، ممکن است کشور دچار بحران شود." اين درحالی است که آقای گنجی چندين بار اين اتهام را رد کرده و گفته است که برای اخذ جواز آزادی خود دست به اعتصاب غذا زده و آقای مرتضوی را به کينه توزی بر سر انتشار مانيفست جمهوريخواهی متهم کرده است. تاکنون شماری از چهره های سياسی و مذهبی ايران از آقای گنجی خواسته اند به اعتصاب غذای خود پايان دهد، ولی وی تاکنون امتناع ورزيده است. قاضی مرتضوی می گويد که محکوميت آقای گنجی در مارس ۲۰۰۶ خاتمه می يابد، ولی پرونده کوچک ديگری هم دارد که مربوط به مدير مسئولی نشريه "راه نو" است که "چندان جدی نيست." فرار از خيابان هشتم دادستان مرتضوی در ادامه مصاحبه اش به ترور حسن احمدی مقدس، معاون سابق خود، اشاره کرد و گفت که ماموران امنيتی وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و دادستانی به "گروه و افرادی" مظنون هستند که در آينده نزديک معرفی خواهند شد. آقای احمدی مقدس پنج سال پيش در مقام رئيس شعبه سوم دادگاه انقلاب تهران، اکبر گنجی را به ۱۵ سال حبس و تبعيد محکوم کرده بود و در دوم اوت در خيابان احد قصير (بخارست) در تهران توسط يک فرد ناشناس ترور شد و در دم مرد. آقای مرتضوی گفت که ترور قاضی احمدی مقدس دقيقا سازماندهی شده بود، زيرا "ضارب نقطه ای را برای ترور انتخاب کرده بود که از جهت فرار مناسب ترين راه در اين منطقه بوده است. خيابان هشتم (بخارست) که فرد می خواسته فرار کند، در يک مسافت کوتاهی شيب تندی دارد که وقتی وارد اين شيب می شده، اگر ماموری او را تعقيب می کرده، از ديد پنهان می مانده و سپس هم وارد اتوبان می شده است." تاکنون يک سازمان چريکی مسئوليت اين حمله تروريستی را در وب سايت خود پذيرفته، ولی دادستان تهران آن را تاييد يا رد نکرد. آقای احمدی مقدس، در شعبه سوم دادگاه انقلاب به پرونده شماری ديگر از نويسندگان ناراضی ايرانی همچون برخی روزنامه نگاران روزنامه های جامعه و توس از جمله ابراهيم نبوی رسيدگی کرده بود. آقای احمدی مقدس در کنار برخی ديگر از چهره های قضائی، از جمله سعيد مرتضوی، در فهرست شاهدانی قرار داشت که وکلای خانواده زهرا کاظمی، خبرنگار عکاس ايرانی تبعه کانادا که در زندان کشته شد، خواهان احضار آنها به عنوان "مطلع" به دادگاه بودند اما اين درخواست از سوی مرجع قضائی پذيرفته نشد. خانم شفيعی، همسر آقای گنجی اين ترور را محکوم کرده و عباسعلی عليزاده، رييس کل دادگستری تهران گفته است اين حمله تاثيری بر پرونده آقای گنجی ندارد. خدمات | سعيد مرتضوی دادستان عمومی و انقلاب تهران می گويد عبدالفتاح سلطانی، وکيل مدافع ناراضيان سياسی و شماری از متهمان جاسوسی اتمی در جمهوری اسلامی، خود متهم به جاسوسی است و اکبر گنجی تظاهر به اعتصاب غذا می کند. | مرتضوی: سلطانی متهم به جاسوسی و گنجی بازيگر است |
اين در حالی است که حميد رضا آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران، يک روز پيشتر در نشست خانه احزاب در وزارت کشور ايران از مخالفت دولت جمهوری اسلامی با ورود آمريکا به مذاکرات هسته ای ايران و اروپا خبر داده و گفته بود در صورتی که آمريکا وارد مذاکرات شود، "اگر جلسه را خراب نکند، آباد هم نخواهد کرد". اين در حالی است که جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا نيز با شرکت جستن دولتش در مذاکرات هسته ای با ايران مخالفت کرده است. اظهارات آقای روحانی در استقبال از کمک آمريکا به مذاکرات هسته ای ايران در حالی صورت می گيرد که رئيس جمهور آمريکا در حال ديدار از اروپا به سر می برد و بر سر فعاليت هسته ای ايران به مذاکره با سران اروپا پرداخته است. آقای روحانی همچنين گفته که مطمئن است که اگر طرفهای شرکت کننده در مذاکرات گامهای مؤثری بردارند، اين مذاکرات در ماه مارس ميلادی به نتيجه خواهد رسيد. مذاکرات هسته ای ايران ميان اين کشور از يک سو و دولتهای بريتانيا، فرانسه و آلمان از سوی ديگر جريان دارد و آقای روحانی بلافاصله پس از گفتگوهای جورج بوش با رهبران اروپا به فرانسه و آلمان سفر کرد و مذاکراتی با رئيس جمهور فرانسه و وزير خارجه آلمان انجام داد. دولت بريتانيا نيز از حسن روحانی برای سفر به لندن و ديدار با جک استرا، وزير خارجه اين کشور دعوت کرده اما آقای روحانی اين دعوت را نپذيرفته است. خدمات | حسن روحانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران پس از ديدار با يوشکا فيشر، وزير خارجه آلمان خطاب به خبرنگاران اعلام کرد که از کمک آمريکا برای به نتيجه رسيدن مذاکراتی که بر سر فعاليت هسته ای کشورش ميان ايران و دولتهای اروپايی جريان دارد استقبال می کند. | روحانی: از کمک آمريکا به مذاکرات هستهای استقبال میکنيم |
یگان ویژه نیروی انتظامی بار دیگر جلوی ورود دوربینهای صداوسیما به یک ورزشگاه را گرفت و البته جدول ردهبندی ایران شبیه به لحاف چهلتکه شد. بعضی تیمهای بیست بازی برگزار کردهاند، بعضی ۱۹ مسابقه و تعدادی هم ۱۸ بازی. پیروزی پرسپولیس، نخستین گل آلکثیر هفته بیستم لیگ برتر، با لغو بازی استقلال مقابل صنعت نفت و برگزاری بازی پرسپولیس آغاز شد. پیش از این قرار بود پنجشنبه ۱۹ فروردین، استقلال در آبادان میهمان صنعت نفت باشد. اما سازمان لیگ وضعیت کرونا شهر آبادان را نگرانکننده تشخیص داد و این بازی را به زمانی دیگر موکول کرد. همین روز پرسپولیس در تهران میزبان نساجی بود. تیمی که با حضور ساکت الهامی به جای مجید جلالی متحول شده بود. نساجی با دو پیروزی پیاپی مقابل میزبانی قرار گرفت که برای باقی ماندن در کورس مدعیان فقط به پیروزی نیاز داشت. پرسپولیس دقیقه ۸ با ضربه ایستگاهی مهدی ترابی به گل اول رسید. ترکیبی که یحیی گلمحمدی از ابتدا به زمین فرستاد، کلکسیونی از چپپاها بود. سعید آقایی، مهدی ترابی، وحید امیری و احسان پهلوان این تیم را در فاز هجومی خود به خود به سمت چپ متمایل میکرد. پرسپولیس در نیمه نخست هرچند با تک گل مهدی ترابی به رختکن رفت، اما حسب عادت هفتههای اخیر، سه موقعیت گلزنی دیگر را از دست داد. نیمه دوم پرسپولیس همان تیمی بود که در هفتههای اخیر دیدیم. تیمی که بسیار موقعیت میساخت، ولی گل نمیزد. یحیی گلمحمدی برای حفظ برتری پرسپولیس، کمال کامیابینیا، عیسی آلکثیر و امید عالیشاه را وارد ترکیب کرد؛ گل دوم با همکاری این سه نفر شکل گرفت. دقیقه اول وقتهای تلف شده نیمه دوم، پاس کمال کامیابینیا به امید عالیشاه و پاس عرضی این بازیکن به عیسی آلکثیر گل دوم پرسپولیس را ساخت. آقای آلکثیر در دومین حضورش پس از شش ماه محرومیت، برای پرسپولیس در لیگ برتر گلزنی کرد. پرسپولیس با این پیروزی ۴۱ امتیازی شد، موقتا تا پیش از بازی سپاهان به صدر جدول رفت و با دستی پر راهی هند و لیگ قهرمانان آسیا شد. داربی استقلالیها در تبریز و استعفای ابراهیم صادقی یکشنبه ۲۲ فرودین، دو بازی از هفته بیستم لیگ برتر در تبریز و رفسنجان برگزار شد. در نخستین دیدار، دو تیم ماشینسازی و آلومینیوم به تساوی یک بر یک رسیدند. علیرضا منصوریان و علیرضا اکبرپور سرمربیان آلومینیوم و ماشینسازی، ستارههای دهه ۷۰ استقلال، در این بازی داربی استقلالیها را برگزار کردند. ابتدا میزبان با گل سعید حسینپور پیش افتاد ولی حامد پاکدل دقیقه ۸۴ برای آلومینیوم گل زد و بازی را به تساوی رساند. دومین دیدار با میزبانی مس در رفسنجان از سایپا آغاز شد. مس با تک گل محمدرضا سلیمانی پیروز شد و موقتا تا جایگاه چهارم جدول صعود کرد. اما سایپا با این شکست ۱۸ امتیازی ماند و در رده سیزدهم بیش از قبل خطر سقوط را حس کرد. پس از این دیدار ابراهیم صادقی سرمربی سایپا با ارسال پیامکی از سرمربیگری سایپا استعفا داد. محمد ربیعی سرمربی مس رفسنجان در پایان این بازی، آقای صادقی را سرمایه فوتبال ایران و باشگاه سایپا دانست و از ابراز امیدواری کرد مدیران باشگاه سایپا با استعفای او موافقت نکنند. گل هفته، شادی گل هفته گل دقیقه ۴۵ محمدرضا سلیمانی به سایپا، تاکتیک تیمی و تکنیک فردی را به صورت توامان در کنار هم داشت. مس رفسنجان با چهار پاس سالم محمدرضا سلیمانی را در موقعیت گلزنی قرار داد اما انتخاب گلزن مس نیز منحصر به فرد بود. آقای سلیمانی پس از باز کردن دروازه سایپا، شادی گلی خاص داشت که گل زیبای او را تکمیل میکرد. گل گهر برد، سپاهان یک رده سقوط کرد دوشنبه ۲۳ فروردین هفته بیستم لیگ برتر با میزبانی گل گهر در سیرجان از پیکان آغاز شد. گلگهر دقیقه ۲۱ با گل مرتضی تبریزی از میهمان خود پیش افتاد. برخی کارشناسان داوری معتقد بودند که آقای تبریزی با استفاده از دست گل اول تیمش را به ثمر رسانده است. شاگردان امیر قلعهنویی نیمه دوم و گل سعید صادقی برتریاش را قطعی کرد. گلگهر با این نتیجه با یک بازی کمتر، به رده چهارم جدول رسید. تیم آقای قلعهنویی هنوز روی کاغذ شانس قهرمانی دارد. این نخستین بار در لیگ برتر فصل جاری بود که نادر محمدی، "اوتانداز" مشهور تیم پیکان به دلیل مصدومیت در ترکیب تیمش قرار نمیگرفت. در حساسترین بازی این روز، سپاهان در اصفهان مقابل نفت مسجد سلیمان با تساوی بدون گل متوقف شد. سپاهان در صورت پیروزی مقابل میهمان خود، با امتیاز بیشتر به صدر جدول میرفت. اما با یک امتیازی که مقابل نفت مسجد سلیمان به دست آورد، با ۴۱ امتیاز، در رده دوم نشست. به این ترتیب پرسپولیس با ۴۱ امتیاز و تفاضل گل بهتر، به صدر جدول رفت. محرم نویدکیا در پایان این بازی، بدون اعتراض به داوری، تقصیر از دست رفتن امتیاز این بازی را برعهده گرفت و گفت: "امتیاز مهمی را از دست دادیم. امیدوارم پایان فصل حسرت امروز را نخوریم." بازگشت هفته: محمود فکری محمود فکری شانزده هفته نخستین لیگ برتر را به عنوان سرمربی استقلال، روی نیمکت این تیم نشست. انتقادات از عملکرد او به حدی بود که سرانجام پذیرفت با توافق و مصالحه با هیئت مدیره باشگاه استقلال از این تیم جدا شود. با این وجود دوری آقای فکری از لیگ برتر طولانی نبود. او پیش از هفته بیستم لیگ برتر، به عنوان سرمربی نفت مسجد سلیمان جانشین داریوش یزدی شد. محمود فکری در اولین تجربه جدید مربیگریاش، تیم نفت مسجد سلیمان را مقابل سپاهان مدعی قرار داد و به تساوی بدون گل رسید. این نتیجه، بیش از آنکه هواداران مسجد سلیمانی را خوشحال کند، باب میل هواداران استقلال و پرسپولیس بود. آقای فکری فصل ۱۳۹۷ - ۱۳۹۶ نیز سرمربیگری این تیم را در دست داشت. او به محض بازگشت به لیگ برتر، در کنایهای خطاب به فرهاد مجیدی سرمربی استقلال گفت: "بعضیها نیاز داشتند ما برویم تا آنها بیایند و باشند. " سرمربی نفت مسجد سلیمان خودش را "بدهکار همیشگی" به استقلال دانست اما مدعی شد که هنوز حق و حقوش را از باشگاه استقلال به صورت کامل نگرفته است. ''درگیری ''یگان ویژه با صداوسیما خبرگزاری ایسنا گزارش داده است که پیش از آغاز دیدار تیمهای سپاهان و نفت مسجد سلیمان در اصفهان، نیروهای یگان ویژه مستقر در ورزشگاه نقش جهان، با کارکنان صداوسیمای مرکز استان اصفهان درگیر شدهاند. ایسنا دلیل این درگیری را ذکر نکرده، اما خبر از ممانعت ورود دوربینهای صداوسیما تا دقیقه سیام بازی توسط یگان ویژه اصفهان را داده است. بنا بر ادعای این خبرگزاری ایران، تا پخش مستقیم این مسابقه تا دقیقه ۳۰ توسط یک دوربین انجام میشد. این نخستین بار نیست که نیروهای انتظامی، از ورود دوربینهای سازمان صداوسیما به ورزشگاههای ایران ممانعت میکنند. سال ۱۳۹۶ خبرگزاری ایرنا در ابتدای هفته یازدهم لیگ برتر در گزارشی خبر داد که دوربينهای صدا و سيما در ادامه اختلاف سازمان ليگ و فدراسيون فوتبال با اين نهاد بر سر حق پخش تلويزيونی، اجازه ورود به ورزشگاههای ایران را ندارند. | هفته بیستم لیگ برتر فوتبال ایران با لغو و تعلیق آغاز شد و به پایان رسید. استقلال از یک هفته قبل مجوز پرواز نکردن به آبادان را گرفته بود. دیدار تیمهای فولاد و تراکتور به دلیل حضور هر دو تیم در لیگ قهرمانان آسیا به تعویق افتاد. پرسپولیس حریفش را برد، سپاهان در بازگشت محمود فکری به لیگ برتر متوقف شد و تیمهای صدرنشین را امیدوار کرد. | شش قدم؛ هدیه محمود فکری به استقلال و پرسپولیس در گام نخست |
بله، می خواهم برگردم، می خواهم بروم با فرزندم زندگی کنم و به احتمال قوی مادرم. در نتيجه به اين دليل دارم باز می گردم چون در جای ديگر دنيا قادر نيستم اين شرايط را فراهم کنم. البته من يک آدم جهان وطن هستم. واقعا برای من فرق نمی کند در کجا زندگی بکنم، ولی به هر حال وطن آدم جای ديگری است. آدم زبان می داند و راحت تر می تواند مشکلاتش را حل کند. ده سال است. والله من می خواستم بهار برگردم، اما حالا تغييراتی پيدا شده. چون کتاب طوبا و معنای شب ترجمه شده و قرار بود پاييز در بيايد اما حالا چاپش عقب افتاده و به زمستان مانده است، ضمنا خانم شيرين نشاط هم دارد روی فيلم زنان بدون مردان کار می کند. قرار بود فيلمبرداری در ژانويه انجام شود، بنابراين فکر کرده بودم همه اين کارها را انجام دهم و بهار برگردم ايران. حالا معلوم شده که بهار نمی شود. برای اينکه فيلمبرداری از ژانويه به مارس افتاده، ديگر اينکه ترجمه طوبا و معنای شب، مورد تأييد قرار نگرفته و دارند يک ترجمه جديد از آن می کنند. قرار است زمستان دربيايد و بعدش هم طبيعتا اينها احتياج دارند که من مدتی اينجا باشم. به اين ترتيب در تابستان يا اوايل پاييز آينده برخواهم گشت. بله. در ژانويه گذشته که در مراکش بوديم، خانم نشاط بخش اول فيلم را که مهدخت (نام اولين فصل کتاب) باشد، فيلمبرداری کرد و فيلم کوتاهی هم از داخل آن در آورد که در موزه های مختلف از جمله موزه هنرهای معاصر تهران نشان داده شد. اما چون اين يک فيلم سينمايی است بخش بعدی آن در ماه مارس در مراکش گرفته خواهد شد. عرض شود که من مشکلات خانوادگی دارم. در عين حال دلم بشدت تنگ است از اينکه در محيط خودم نيستم. می دانيد که وقتی از اين صحبت می شود که غربت و مهاجرت چقدر دردناک است، افراد باور نمی کنند. فکر می کنند شما در اروپا و آمريکا دايم داريد خوش می گذرانيد. توی کافه ها پلاسيد و از اين جور چيزها. واقعيت اين است که حتا اگر در کافه ها پلاس هم باشيد، بعد از مدتی اين چيزها جذابيت شان را از دست می دهد و شما به محيطی احتياج داريد که فارسی حرف بزنيد، به زبان خودتان حرف بزنيد. با مغازه دار، با دوستان و اقوام، چه می دانم با همه فارسی حرف بزنيد. آدم به تمام اينها احتياج دارد. ضمن اينکه ما حالا نويسندگان بسيار خوبی در خارج از کشور داريم مثل ايرج رحمانی، مهری يلفانی يا مهستی شاهرخی، ولی خب کسانی که نوشته های اينان را می خوانند يک قشر محدودی هستند. آثار اينها بايد در داخل کشور خوانده شوند تا مطرح شوند. البته کسانی هم داريم که توانسته اند در سطح بين المللی موقعيتی برای خودشان فراهم کنند مانند خانم آذر نفيسی، که جواب گرفته از کارش، ولی با وجود اين، مطرح شدن در محيط خود چيز ديگر است. کتابهای من به خيلی از زبانها ترجمه شده ولی تماس خلاق با خوانندگان خود ندارم. مثلا من نمی دانم در ايتاليا يا اسپانيا کی ها کتاب مرا خوانده اند و واکنش شان چه بوده است. در حالی که در ايران، من واکنش ها را پيدا می کنم. البته نه در شرايط سانسور، چون در شرايط سانسور اصلا اسم شما را نمی گذراند که در نشريات مطرح شود. يا تا آنجا که من اطلاع دارم تلويزيون ايران نه در زمان شاه و نه در زمان حاضر، برنامه ادبی به مفهوم غربی کلمه نداشته و ندارد. تلويزيون فرانسه برنامه جالبی داشت و هفته ای يک دفعه از نويسندگان مختلف دعوت می کرد و مصاحبه های داغ و هيجان انگيزی پخش می کرد و برنامه پر بيننده ای هم بود. ما در ايران چنين چيزی نداريم. در حقيقت سانسور اجازه اين کار را نمی دهد. ولی در هر حال باز شما با خواننده خودتان در آنجا می توانيد از نزديک تماس داشته باشيد. والله نقشه خاصی ندارم ولی به هر حال خواهم نوشت. در جوارش ترجمه هم می توانم بکنم. شايد بتوانم کلاس قصه نويسی بگذارم. خلاصه از اين نوع کارها. طبعا من در حوزه کار خودم می توانم کار کنم. شايد هم بروم يک چيزی ياد بگيرم. يکی از دوستان من با نقره کار می کند. انگشتر و گردنبند و اين جور چيزها. شايد من هم رفتم مثلا نقره ياد گرفتم. البته ديگر يک کمی دير است، ولی هستند دوستانی که کارهای خيلی قشنگ می کنند. مثلا خانم فخری گلستان کوزه گری می کند و چيزهای خيلی زيبايی می سازد و فروش خوبی هم دارد. ممکن است من هم بتوانم يک کار يدی ياد بگيرم و در جوارش زندگی خودم را بچرخانم. واقعيت اين است که وقتی من آمدم آمريکا برای اين نبود که مهاجر شوم يا تبعه شوم يا اينجا زندگی کنم. هدفم اين بود که کار کنم و يک کمی پول جمع کنم برگردم ايران. چون امکانات مالی در ايران نداشتم. يعنی نه کاری برای من بود و نه کتابهايم اجازه چاپ داشتند. فکر می کردم دو سه سال اين قضيه طول بکشد ولی متاسفانه من بيمار هستم. افسردگی دارم و در اين ده سال مجبور شده ام چهار بار در بيمارستان بستری شوم. اين بيماری به من اجازه نمی دهد که فرض کنيد بروم در يک شرکتی کار کنم. اسم اين بيماری را در فارسی گذاشته اند شوريدگی – افسردگی، يا شيدايی - افسردگی. خب با همچين وضعيتی، امکان اين را که من بروم در يک کمپانی کار کنم و پول در بياورم، نداشتم. با نوشتن کار می کردم و لطف دوستان هم بسيار گسترده بوده است. خانه در اختيارم گذاشتند. هر وقت کتابی می نوشتم دور هم جمع می شدند با قيمت بيشتری می خريدند. من که از ناشر پول نمی گرفتم. ناشر به من مقداری کتاب می داد. صد جلد، صد و پنجاه جلد، دويست جلد. واقعا اگر لطف دوستان نبود من به طرز وحشتناکی دست به دهن بودم. ولی خوب به هر حال گذرانده ام. يک رمان هم دارم به اسم ماجراهای ساده و کوچک روح درخت که اين را قبلا نوشته بودم و تازگی چاپ کردم و رمان جديدی هم دارم می نويسم به اسم صديقه در جستجوی مرد. که مقداری از آن را نوشته ام و دارم کار می کنم. البته من به شما بگويم که در مدت اين ده سال، مقالات زيادی نوشته ام که در بررسی کتاب، نگين و شهروند کانادا چاپ شده است. قبل از اينکه به اين سوال شما جواب بدهم، بايد اين مسأله را مطرح کنم که در زمان شاه ما اين مشکل را داشتيم که نويسندگان به تاريخ معاصر نمی پرداختند. البته گروههايی بودند، نويسندگانی که در اطلاعات بانوان و زن روز و امثال اينها می نوشتند و خيلی هم جالب می نوشتند. تاريخ قديم را بررسی می کردند و تکه تکه داستان از آنها بيرون می کشيدند. ولی در باره تاريخ معاصر هميشه سکوت بود. بعد از انقلاب هم اين سکوت هست. ما هميشه دولت هايی داشتيم که متاسفانه بر نمی تابند که شما يک مطلبی را باز کنيد و درباره اش صحبت کنيد در حالی که مردم به رمان تاريخی علاقه دارند. در مورد طوبا و معنای شب و همچنين بر بال باد نشستن، البته من تکيه زيادی به اطلاعات خودم داشتم، در طول عمرم درباره اين دوره ها خوانده بودم، ولی در مورد بر بال باد نشستن، من "روزشمار تاريخ ايران" را با دقت خواندم و يادداشت برداشتم که بتوانم وارد زندگی قهرمانانم بکنم. ولی من هميشه با عجله و شتاب می نويسم. روز شمار تاريخی فقط حامل اطلاعات تاريخی بود و سياسی. چيزی درباره مسايل هنری و غيره نداشت. متاسفانه من خودم هم زياد توجه نکردم. فرض کنيد زمانی که من دختر بچه نه ده ساله ای بودم آهنگ "مرا ببوس" در آمد. اين آهنگ خيلی گرفته بود. يادم هست مردم اينقدر درخواست پخش آن را می دادند که در روز شايد بيست، بيست و پنج دفعه پخش می شد. الان که فکر می کنم می بينم مثلا جای اين آهنگ در کتاب خالی است. اين می توانست صحنه خوبی از کتاب باشد. يا فرض کنيد دعوای مرضيه دلکش - که البته آن دو نفر، بيچاره ها، کاری به هم نداشتند، مردم به جان هم افتاده بودند که کدام بهتر می خوانند. يا اولين فيلم ايرانی که توی آن بوسه بود، چهار راه حوادث. الان که فکر می کنم می بينم کاش اينها را وارد رمان کرده بودم. پربارتر و جذاب تر می شد. عرض شود من دوستانی دارم که بهايی و يهودی و مسيحی و زردشتی اند. طيف گسترده ای از افراد اقليت های مذهبی از دوستان من هستند. مونا را مثلا از اسم دوست نازنينم دکتر مونا آفاری گرفتم که يهودی است و روانشناس است و در مدتی که من در کاليفرنيای شمالی، در برکلی بودم، ايشان نهايت محبت را به من کرده است. بدون اينکه يک ريال از من بگيرد، سالها از من مراقبت کرده است. مرا پيش دکتر روانکاو برده، نشسته پا به پای دکتر، مترجم من شده، اطلاعات پزشکی را ترجمه کرده، خلاصه اينقدر محبت کرده که اين کوچکترين کاری بود که من می توانستم بکنم که اسمش را روی يکی از قهرمانانم بگذارم. يهودی های ديگری هم هستند که بسيار به من محبت کرده اند، ولی خودشان علاقه مند نبودند که من اسمشان را بياورم. درباره نسرين متحده، بايد بگويم که من اصلا يک دوست بهايی دارم به اسم نسرين متحده که خيلی همديگر را دوست داريم و من به افتخار او اسم اين قهرمان را نسرين متحده گذاشته ام. سگ و زمستان بلند را دختری به اسم گلی روايت می کند. در ماجراهای ساده و کوچک روح درخت که دنباله همان سگ و زمستان بلند است راوی مرد است. ولی در بقيه کتابهای من ماجراها معمولا از ديد دانای کل طرح می شوند. خب، قهرمانان مرد هم زياد هستند. من اصلا فمنيست نيستم و سعی دارم مردها و زن ها را در کنار هم مطرح کنم. شايد عنوان کتاب زنان بدون مردان اين خارخار را ايجاد می کند که اين کتاب فمنيستی است در حالی که اصلا اين جوری نيست. يعنی من از اين ژانر نويسندگان نيستم. چرا. آثار نويسندگان زن ايرانی را که می خوانم، می بينم هستند نويسندگانی که خيلی دور زن می گردند. يعنی دايما زندگی يک زن را مطرح می کنند. علت اين مسأله هم به نظر من جنگ هويت است. از نظر تاريخی زنها اجازه حرف زدن نداشتند. حالا مدتی که شروع کرده اند و اولين کاری که می کنند اين است که می خواهند خودشان را بشناسند. ببينند کجا ايستاده اند، ارتباط شان با جهان چه شکلی است و ... طبيعتا اين ادبيات زنانه به وجود می آيد. چون که ما يک نوع ادبيات مردانه هم داريم واقعاً. يعنی مردانی که فقط درباره مردها می نويسند. کتابهای جنگی از اين نوع است. البته يک دسته از نويسندگان مرد هم هستند که مثل بعضی از نويسندگان زن که من خودم را جزو آنها می دانم روی زن يا مرد بطور خاص دست نمی گذارند. مادام بواری را در نظر بگيريد که گوستاو فلوبر نوشته است. جالب است که وقتی از فلوبر می پرسند مادام بواری کيست می گويد منم! اولا مادر من از طايفه قاجار است و من از بچگی اين نوع آدم ها را ديده ام. در نتيجه، من مقداری شناخت خصوصی و ويژه از آنها دارم. در عين حال ما در دوره ای زندگی کرده ايم که قاجارها تازه سقوط کرده بودند و در کل جامعه حضور داشتند. جزوی از فرهنگ ما بوده اند. من هميشه ديده ام که گروه بالای اجتماع را، چه پهلوی ها، چه قاجارها، چه افشارها را هيولا و کثافت و آشغال نشان می دهند در حالی که واقعيت غير از اين است. آنها هم بخشی از اجتماع ما هستند، و اگرچه از بخش بالايی جامعه هستند ولی هويت انسانی شان مثل بقيه انسانهاست. پس می شود درباره شان بحث کرد. ضمن اينکه زياده روی داشته اند و در زمينه هايی افراط گرا بوده اند که البته من در آثارم اينها را هم نوشته ام. فرض کنيد شاهزاده گيل در طوبا و معنای شب مرتب آدم می کشد يا شوهر طوبا دايما در حال خانم بازی است، کار نمی کند و مفت خور است. مقصود اين است که من از اينها دفاع نمی کنم بلکه فقط آنها را در کتابهايم می آورم. من معتقدم که بايد اين چيزها را مطالعه کرد. من جزو دسته دوم هستم. البته وقتی کار ادبی را شروع کردم خيلی متوجه سبک بودم. داستان های کوتاهی که از آن زمانها از من باقی مانده، حامل يک چنين روحيه ای است ولی به مرور اخلاقم عوض شد. من معتقدم هرچه برای گفتن داريد بايد بگوييد مردم بشنوند. خيلی که به سبک بپيچيد خودتان را مقيد می کنيد به شرايط معينی که بعد انتقالش به ديگران مشکل است. هم به جامعه خودتان، هم به جامعه های مجاور. مثلا يکی از نويسندگان صاحب سبک ما هوشنگ گلشيری مشکلش همين است. می دانيد که آقای حشمت مويد آثار گلشيری را ترجمه کرده اند و چاپ شده. من نقدی درباره ترجمه اين اثر خواندم که نوشته بود گلشيری پيچيده می نويسد و خواندن اثرش را برای ديگران مشکل می کند. من نمی خواهم بگويم اين جور کار بد است. اصلا از حافظ بهتر در دنيای ادبيات که ما نداريم ولی ترجمه اش مشکل است. حالا ما در عصر ارتباطات هستيم. نمی گويم برای هميشه ولی برای مدتی لازم است نويسندگان ما ساده بنويسند. مثلا طوری که بتواند به زبان ژاپنی ترجمه شود. ما الان در زمانه ای هستيم که شما به ترجمه کردن فکر می کنيد. به دليل اينکه ادبيات ما به وسيله ادبيات غرب و جاهای ديگر تغذيه می شود. از آمريکای لاتين، از چينی، از ژاپنی ترجمه می شود. شما که در ايران اينها را می خوانيد نا خود آگاه يا خود آگاه فکر می کنيد که بهتر است مال من را هم بخوانند ديگر. يعنی شما به ترجمه بايد فکر کنيد. من الان خودم می بينم ديگر. فرض کنيد در زنان بدون مردان من اسم بسيار مشکلی برای فرخ لقا صدرالديوان گلچهره گذاشتم. اين خيلی به فارسی معنی می دهد چون در آن موقع من به ترجمه فکر نکرده بودم. ولی حالا که کتاب به انگليسی ترجمه شده، تلفظ اين برای انگليسی زبانها مشکل است. تازه اين فقط يک اسم است. مفاهيم را اگر بخواهيد اينطور پيچيده انتخاب کنيد، برای خودتان و برای خواننده مشکل ايجاد می کنيد. در حالی که اگر شما حرفی برای گفتن داريد هرچه ساده تر بنويسيد بهتر است ديگر. عرض شود که آن استقبال از بين نرفت، انتشار آثار من قدغن شد. اخيرا به کتابهای من اجازه دادند و دارد چاپ می شود. يک آقای ناشری هم رفته، تمام آثار مرا چاپ کرده و کارهای عجيب و غريبی کرده حالا بايد بروم ايران تکليفم را با او روشن کنم. يعنی خودش بدون اجازه شما اين کار را کرده؟ نه، يک قرارداد کوچکی برای يک کتاب با من داشته ولی همه را چاپ کرده، اسم عوض کرده، مطلب سانسور کرده، خلاصه هر کار دلش می خواهد می کند. بايد بروم ايران ببينم چه جوری است. مثلا می دانم خاطرات زندان در بازار سياه فروش فوق العاده ای دارد. داستان اين است که سر کتاب زنان بدون مردان نشريه ای که اسمش بيان بود حمله مخوفی به من کرد و بعد يک دفعه اين حمله منتقل شد به نشريات حزب اللهی مثل جمهوری اسلامی، کيهان و بقيه. اين سبب شد که ناشران از چاپ کتابهای من صرف نظر کردند. همه چيز متوقف شد. ظاهرا دستوری صادر نشده بود که چاپ اين آثار قدغن است اما ديگر ناشران آنها را چاپ نمی کردند. سگ و زمستان بلند را هم رفتند از همان چاپخانه برداشتند و خمير کردند. اين سبب شد که ناشر ديگر طوبا را هم چاپ نکرد. بعد هم برنامه هويت به من حمله کرد و مرا جاسوس خواند و ... ظاهرا به خاطر اينکه مساله بکارت مطرح شده بود. گفتند کتاب ضد اسلام است. بعد گفتند مغاير با اخلاق اسلامی است و مرا هم دستگير کردند. خب به اين ترتيب کار من خوابيد. نه. اولا کتاب اتفاقا يک روحيه اسلامی دارد. يعنی شما تأييد می کنيد که اينها حمله بکنند و ... من برای نوشتن آن کتاب بيشتر الهام گرفته بودم از زندگی دختر خاله ام که خدا بيامرزدش فوت شد. او در سن ۳۵ سالگی، يک دختر ليسانيه، و دبير دبيرستان، بالاخره رضايت به ازدواج داد. عقد کرده بودند ولی هنوز عروسی نکرده بودند. با شوهرش رفته بودند سينما و برگشته بودند. موقع خدا حافظی دم در شوهرش او را بوسيده بود. خاله من تعريف می کرد که وقتی دختر وارد شد رنگ به چهره اش نبود. گفتم مادر چی شده؟ گفت هيچی مادر، من فکر می کنم همه چيز تمام شد. ايشان از فشار آغوش مرد واقعا دچار اين مسأله شده بود که ديگر باکره نيست. ما يک همچين جامعه ای داريم که دختر ليسانسيه اينطور فکر می کند. حالا البته نه. ولی تا نسل ما خيلی از دخترها اساسا با بدن خودشان بيگانه بودند. چيزی از بدن خودشان نمی دانستند. من خودم حتی تا زمانی که بچه دار هم شده بودم واقعا نمی دانستم بکارت چيست. اما من فکر می کنم مسأله دليل ديگری داشت. اصولا دستگاههای خودکامه شهرت را بر نمی تابند. در دوره شاه هم همينطور بود. يادم هست که يکی از نشريات در آن دوره مرتب عکس گوگوش را می انداخت. از ساواک زنگ زده بودند که چرا اينهمه عکس گوگوش را چاپ می کنيد؟ يک نشريه ديگر برای آنکه به دام نيفتد عکس درباری ها را می انداخت. بيشتر از همه ملکه فرح و وليعهد را. باز هم از ساواک زنگ زده بودند که چرا اينقدر عکس ملکه را چاپ می کنيد. يعنی در دستگاه خودکامه هيچ نوع شهرتی برتابيده نمی شود. طوبا برای من خيلی شهرت آورده بود و خب من زندانی سابق هم بودم ديگر. همه اينها می توانست دليل اين باشد که فکر کنند يک جور بايد دم اين را بچينيم. من اين جور فکر می کنم. آخرين مطلبی که خوانديد چه بود؟ عرض شود من کتاب شهبانو فرح را خواندم و خيلی هم علاقه دارم به ايشان شهبانو بگويم برای اينکه لقب ايشان در آخرين لحظه ای که ايران را ترک می کرد شهبانو بوده است. من دليلی نمی بينم که اين لقب را از ايشان بگيرم. موضوع اين است که اين خانم بدون ربط دادن او به دستگاهی که به آن وابسته بود، بشدت مورد احترام من است. من وقتی به کارها و فعاليت های او در ايران نگاه می کنم، مثلا جشن هنر، يا کانون پرورش فکری، به او احترام پيدا می کنم. شما می دانيد که فعاليت های او در کانون منجر به اين شد که در بيشتر دهات ايران کتابخانه تأسيس بشود يا کتابخانه های سيار می رفتند و به بچه ها توی دهات کتاب می دادند. من نه سياستمدارم، نه سلطنت طلبم، نه جمهوريخواهم، نه قرار است وزير و وکيل بشوم، نه مالکم که املاکم به خطر بيفتد، نه کارخانه دار هستم، من يک آدم معمولی هستم، بنابراين هيچ دليلی نمی بينم وقتی يک آدمی قابل احترام است، من بهش توهين بکنم. کتابش را خواندم و تحت تأثيرش قرار گرفتم و نوشتم. کار من هم همين است. من کتابهای فارسی را می خوانم و روی آنها مقاله می نويسم. يکی از کتابهايی که خواندم اين کتاب بود. دليلی وجود نداشت که من راجع به آن مقاله ننويسم. خدمات | شهرنوش پارسی پور، نويسنده 'طوبا و معنای شب' و 'عقل آبی' و آثار ديگری که موجب شهرتش شد، اکنون ده سالی است که در آمريکا زندگی می کند. وی از نويسندگانی است که به صراحت لهجه شهرت دارد. گفتگوی حاضر، تلفنی صورت گرفته است. | شهرنوش پارسی پور: می خواهم به ايران برگردم |
اين شرکت هم اکنون می گويد بدنبال عرضه برنامه های تلويزيونی اش در فروشگاه های "آن لاين" بيشتری است. برنامه های تلويزيونی عرضه شده در حال حاضر فقط در آمريکا قابل خريد هستند و قيمت هر قسمت آنها يک دلار و ۹۹ سنت است. به تازگی همه شبکه های اصلی آمريکا برنامه هايشان را از طريق پخش ديجيتال عرضه کرده اند. به گفته مدير مالی شرکت والت ديزنی، برخی ديگر از شرکت های عرضه کننده محصولات "بر حسب تقاضا" در آينده نزديک برنامه های اين شرکت را در اينترنت به معرض فروش خواهند گذاشت. وی افزوده است هرچند فروش "آن لاين" محصولات تلويزيونی هنوز سودآور نيست، اما بايد در نظر داشت که تجارت رسانه ای به اين سو در حال حرکت است. در هفته های اخير شبکه آمريکايی CBS اعلام کرده که مجموعه های تلويزيونی اش نظير CSI و پيشتازان فضا از طريق سايت گوگل قابل خريداری هستند. در بريتانيا، بی بی سی طرحی را آزمايش می کند تا امکان تماشای دوباره برنامه های تلويزيونی اش را تا هفت روز بعد از نمايش آنها، از طريق اينترنت فراهم کند. آی تی وی، شبکه تلويزيونی ديگر در بريتانيا نيز خبر داده است که قصد دارد برنامه هايش را بصورت "آن لاين" عرضه کند. خدمات | شرکت والت ديزنی، توليدکننده بزرگ برنامه های تلويزيونی و فيلم های سينمايی می گويد يک و نيم ميليون از قسمت های مختلف مجموعه های تلويزيونی اش نظير "گمشدگان" و "کدبانوهای مستاصل" را از طريق فروشگاه "آن لاين" موسيقی و ويدئو شرکت اپل، "آی تيونز"، فروخته است. | گسترش فروش 'آن لاين' برنامه های تلويزيونی شرکت ديزنی |
دولت آمریکا میگوید برای ساخت واسن کرونا با دو شرکت داروسازی در حال همکاری است در نیویورک ارتش منطقهای به شعاع یک و نیم کیلومتر را قرنطینه کرده است. بازارهای سهام بدترین روزهای خود از زمان رکود جهانی در سال ۲۰۰۸ را تجربه میکنند اما دونالد ترامپ همچنان تلاش میکند "خونسردی و آرامش" را به بازار بازگرداند چرا که به شدت نگران تاثیر این اپیدمی بر سرنوشت انتخابات پاییز آینده است. در این میان بسیاری میپرسند چرا آمریکا که بهترین دانشگاههای پیشگام در علم پزشکی را دارد و نگران تامین منابع مالی هم نیست هنوز نتوانسته واکسنی برای ویروس کرونا (کووید-۱۹) بسازد؟ چرا کاخسفید از ۲۰ سال پیش هزاران 'مرغ استخدام کرده'؟ پادکست "پلنت مانی" (Planet Money) که در شبکه ملی رادیوهای آمریکا (انپیآر) تهیه میشود معمولا به دنبال رمزگشایی و سادهگویی سوالاتی است که با اقتصاد و سرمایه سر و کار دارند. در پادکست این هفته آماندا آرونچک و سارا گونزالس، از مجریان این پادکست به دنبال پاسخی برای این پرسش رفتهاند که چرا دولت آمریکا و یا ابرشرکتهای داروسازی این کشور با توجه به سابقه اپیدمیهای مرتبط با خانواده ویروسهای کرونا که ابتدا در سال ۲۰۰۳ با بیماری سارس (SARS) و سپس در سال ۲۰۱۲ با بیماری مرس (MERS) شدت خطرناک بودن خود را ثابت کرده بودند واکسنی نساختهاند؟ و حالا که سومین اپیدمی از خانواده ویروسهای کرونا بحرانی جهانی به وجود آورده چه قدر طول خواهد کشید تا با استفاده از منابع دولتی یا بخش خصوصی واکسنی برای مقابله با کووید-۱۹ (ناشی از نوع جدید وبروس کرونا) ساخت. "واقعیت این است که ساختن واکسنی جدید آن هم در مدت زمانی کوتاه بسیار بسیار گران است. همزمان چون پیشبینی بازار فروش این واکسن جدید تقریبا غیرممکن است شرکتهای داروسازی روی آن سرمایهگذاری نمیکنند... مثلا وقتی ویروس سارس در سال ۲۰۰۳ آمد چندین دولت و شرکت خصوصی برای ساختن واکسن آن دست به کار شدند اما بعد این ویروس خود به خود از بین رفت و کمکم منابع و برنامههای ساخت واکسن برای آن هم متوقف شد...." گزارشگران انپیآر برای اطلاع از برنامه دولت آمریکا برای مقابله با بحرانهایی چون ویروس جدید کرونا با ریک برایت، مدیر 'موسسه دولتی توسعه و تحقیقات پیشرفته زیستپزشکی، باردا' (BARDA, the Biomedical Advanced Research and Development Authority) که مقر آن در واشنگتن دیسی است گفتگو کردهاند و از او درباره ماموریت اصلی این نهاد نسبتا تازه تاسیس در دولت آمریکا پرسیدهاند. برنامه پلنت مانی از شبکه ملی رادیوهای آمریکا، انپیآر، پخش میشود به گفته آقای برایت موسسه باردا در حقیقت پس از حملات یازدهم سپتامبر در بدنه دولت آمریکا تاسیس شد چرا که کاخسفید متوجه شد برای مقابله با حملاتی چون بیوتروریسم و یا اپیدمیهای بزرگی چون آنفلوآنزا پرندگان آمادگی ندارد. "در حقیقت بعد از حملات یازدهم سپتامبر که همه کشور مات و مبهوت شده بودند، ماجرای ارسال نامههای سمی پیش آمد که در آنها گرد سفیدی که شامل باکتری سیاهزخم (آنتراکس) وجود داشت پیش آمد. از این نامههای مرگبار برای خیلی از افراد به صورت "فرستنده گمنام" ارسال شد. گردی که استنشاق آن میتواند موجب مرگ شود و در آن زمان ۵ قربانی هم گرفت. در آن زمان پادزهری برای مقابله با یک حمله بیوتروریستی در مراکز پزشکی دولتی وجود نداشت... این واقعه در سال ۲۰۰۱ همزمان شد با شیوع آنفلوآنزای مرغی و این دو باعث شد که دولت آمریکا متوجه شود قادر نیست به هنگام بحران، واکسن و داروهای مورد نیاز را در حد کلان تامین کند چرا که در وضعیت غیر بحرانی بازار فروش برای آنها وجود ندارد. به همین علت هم در نظام اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد تولید و نگهداری چنین داروهایی مقرون به صرفه نیست مگر دولت با پرداخت یارانه به کمک صنعت داروسازی برود. همین موضوع باعث شد که کاخسفید تصمیم بگیرد موسسه توسعه و تحقیقات بیوپزشکی، باردا، را تاسیس کند." سارا گونزالس، مجری پادکست پلنت مانی: "در آن زمان، کنگره آمریکا چند میلیارد دلار بودجه تصویب کرد و تلاشها چند سال بعد به تاسیس باردا ختم شد. موسسهای که به شرکتهای داروسازی میگوید ما هزینههای تحقیقاتی و برنامههای توسعه شما را تامین میکنیم تا شما بدون نگرانی از بازار فروش، روی واکسنها کار کنید چرا که حملات بیوتروریستی و اپیدمیهای بهداشتی تهدیدی برای امنیت ملی محسوب میشود." "برای مثال، همین واکسن آنفلوآنزا را در نظر بگیرید. فرآیند ساخت آن بسیار زمانبر و حساس است و نیازمند خرید صدها هزار تخم مرغ به طور روزانه است." ریک برایت از موسسه برادا: "میلیونها تخممرغ که ردیف میشوند روی نقاله شرکت و بعد سرنگها با سوراخ کردن نوک آنها مقداری ویروس آنفلوآنزا وارد سفیده تخممرغ میکنند. بعد سوراخ ایجاد شده مسدود میشود و تخممرغها در محفظههای مخصوص قرار میگیرند تا ویروسها فرصت رشد و نمو پیدا کنند. بعد مجددا با سرنگ سفیده تخممرغها را بیرون میکشند و با دستگاههای سانتریفوژ مانند آنها را تجزیه و خالص کرده و سپس همه ویروسها را میکشند و با مایع شوینده آن قدر میشویند که تقریبا هیچ چیزی از سفیده تخممرغ باقی نمیماند... در نهایت با افزدون ویروس کشته شده به محلولهای دیگر، واکسن آنفلوآنزا میسازند." ریک برایت: "در حقیقت خیلیها نمیدانند که برای ساخت واکسن آنفلوآنزا چه قدر زمان و منابع صرف میشود. مثلا اگر یک اپیدمی آنفلوآنزا شیوع پیدا کند ما هر روز به ۹۰۰ هزار تخممرغ به مدت ۶ ماه نیاز داریم تا بتوانیم واکسن مورد نیاز برای همه مردم آمریکا را تامین کنیم." سارا گونزالس: "در سال ۲۰۰۱، فقط یک شرکت داروسازی در خاک آمریکا چنین عملیاتی برای ساخت واکسن انجام میداد و بقیه نیاز باید از خارج تامین میشد. همین موضوع باعث شد کاخسفید به این فکر بیفتد که برای قطع نیازمندی و وابستگی واکسنی به کشورهای خارجی، در داخل آمریکا برنامههایی اجرا شود... و این یعنی خرید مرغهایی که برای دولت آمریکا هر روز تخم میگذارند... هزاران هزاران مرغ که رسما در استخدام برنامههای دولتی هستند!" ریک برایت: "اونها مرغهای زحمتکش دولتی هستند که هرکدام در بخشی از کشور مستقرند... محل استقرار آنها محرمانه است چرا که موضوع به امنیت ملی مرتبط میشود." آماندا آرونچک: "ما حتی تعداد دقیق این مرغها را نمیدانیم چون آمار آنها فوق محرمانه است." ریک برایت در ادامه این گفتگو توضیح میدهد که در حقیقت دولت آمریکا چه طور سالانه با صرف چند میلیارد دلار بازار مصنوعی تولید واکسن و داروهای حساسی را فراهم کرده که به طور عادی برای شرکتهای داروسازی تولید آنها سودآور نیست. "این هزاران هزاران تخممرغها که هر روز با بودجه دولت خریداری میشوند اگر به واکسن تبدیل نشوند به عنوان خوراک دام و طیور مورد استفاده قرار میگیرند. انبارهایی که واکسنها و داروهای این فهرست را در آنجا نگهداری میکنند در نقاط محرمانه و سری آمریکا پخش شدهاند و ما امیدواریم واکسن ویروس کرونا جدید - کووید-۱۹- را هم به زودی به فهرست این انبارها اضافه کنیم." سارا گونزالس: "البته باید بدانیم که روشهای دیگر ساخت سریعتر واکسن بدون استفاده از تخم مرغ هم وجود دارد. در حقیقت اکنون حدود ۲۰ شرکت و مرکز تحقیقاتی در نقاط مختلف آمریکا به طور جدی به دنبال ساخت واکسن کرونا هستند". "موسسه ما، باردا، با دو شرکت وارد قرارداد شده و آنها تمام متخصصان و محققان خود را متمرکز بر ساخت واکسن کووید-۱۹ کردهاند." همزمان با پخش این پادکست "پلنت مانی" (سیاره پولی) از رادیو ملی آمریکا، انپیآر، در ایران چند مقام حکومتی و نظامی از تئوری ارتباط شیوع ویروس کرونا و "حملات بیوتروریستی" از سوی "دشمنان خارجی" سخن گفتند. با وجود این، هیچ کدام از این مقامها از برنامههای فعلی یا آینده دولت ایران و یا به طور مثال سپاه پاسداران برای مقابله با چنین حملات احتمالی خبر ندادهاند. واشنگتنپست به مقایسه عملکرد پکن و سئول در مقابله با کرونا پرداخته است کره جنوبی نشان داد که چه طور دموکراسی با کرونا میجنگد و موفق میشود جاش روگین، ستوننویس واشنگتنپست به مقایسه تجربه مقابله با ویروس کرونا در چین و کرهجنوبی پرداخته و روشهای اقتدارگرایانه حزب کمونیست چین را با روشهای دموکراتیک دولت کرهجنوبی مقایسه کرده و نتیجه گرفته که برعکس باور رایج این روزها که خیلیها "موفقیت پکن" در کنترل ویروس کرونا را ناشی از سیاستهای سختگیرانه و سنتهای به جا مانده از دوران کمونیسم میدانند، این کرهجنوبی است که بدون استفاده از این روشهای مناقشه برانگیز که برخی آنها را "غیرانسانی" هم تفسیر میکنند، توانسته کمترین نرخ مرگ و میر بر اثر بیماری کووید-۱۹ را ثبت کند. "روزنامه نزدیک به حزب حاکم کمونیست پکن نوشته 'فواید نظام حکومتی در چین یک بار دیگر به همگان ثابت شد'. وال استریت ژورنال هم در همین رابطه نوشته: 'مبارزه چین با شیوع کرونا نشان داد که حزب حاکم این کشور قدرتمندترین نظام سیاسی موجود در جهان برای مقابله با یک بحران انسانی است'... قضیه این است که اینجا دو مشکل وجود دارد؛ یکی این که برای باور کردن گزارشهای (پروپاگاندا مانند) دولت چین باید خیلی به صداقت پکن باور داشته باشیم و دوم این که صحه گذاشتن بر موفقیت دولت چین در مبارزه با کرونا به این معنی است که پنهانکاری و سانسور آنها و اهمال اولیهشان که موجب سرایت این ویروس به نقاط دیگر جهان شد را نادیده بگیریم." جاش روگین البته به مثالهای ایتالیا و آمریکا به عنوان دو کشور برخوردار از نظام دموکراسی اشاره کرده و اقدامات آنها برای مقابله با شیوع کرونا را ناموفق ارزیابی کرده است. "در ایتالیا محدودیتها گسترده برای آمد و شد مردم بیشتر موجب رعب و وحشت شده تا اطمینان و اعتماد. در آمریکا هم دونالد ترامپ به علت اصرار بر کمرنگ جلوه دادن مشکل و تلاش برای پایین نگه داشتن تصنعی آمار مبتلایان آن هم با نیت سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته است. اما این ناکامیها متوجه دولتها و مقامهای این دو کشور است و خیلی به نظام و ساختار دموکراتیک حکومت در این کشورها مربوط نیست. همزمان در کرهجنوبی، بعد از مجموعه اقدامات مهمی که صورت گرفت آمارها طی یک هفته گذشته شیب نزولی متناوبی داشتهاند. استراتژی کرهجنوبی بر آموزش، شفافیت و بسیج مردمی استوار بوده است. برعکس چین که میلیونها نفر را به طور قهری در خانههایشان محصور کرده، از قشر اقلیت جامعه به مانند برده برای اجرای برنامههای خود کار کشیده و هر کس هم که انتقادی از دولت کرده را به طریقی سر به نیست کرده." به عقیده ستوننویس واشنگتنپست موثرترین راهکار دولت کرهجنوبی برای مقابله با شیوع کرونا انجام گسترده تست شناسایی این ویروس بوده است. "بنابر آمار رسمی سئول، این کشور هم اکنون تعداد روزانه تست تشخیص کرونا را به ۱۵ هزار تست رسانده و از روز سوم ژانویه تا دیروز، سهشنبه دهم مارس، ۲۱۰ هزار تست کرونا انجام داده است. این آمار در آمریکا تا روز سهشنبه (۱۰ مارس) ۶۵۰۰ تست بوده است. البته که انجام گسترده تست به جهش آمار رسمی مبتلایان هم منجر شده و این کشور تا دهم مارس ۷۵۱۳ مبتلا به ویروس کرونا گزارش کرده اما آمار قربانیان این کشور تاکنون تنها ۵۴ نفر بوده است. یعنی میزان مرگ و میر کرونا در کره جنوبی چیزی حدود هفت دهم درصد بوده. آمار تازه مبتلایان هم از دوم مارس (۱۰ روز پیش) روند نزولی بارزی پیدا کرده و از ۶۸۶ تازه مبتلا در روز دوم مارس به تنها ۱۳۱ مورد جدید در روز دهم مارس رسیده است. دولت حتی ۵۳ تیم سیار تست به خیابانها فرستاده که به رانندگان خودروها اجازه میدهد بدون مراجعه به مراکز پزشکی و حتی بدون تماس فیزیکی رانندگان پشت فرمان خودرو تست میدهند." دیگر عامل مهم در موفقیت کرهجنوبی که همراه با ایران و ایتالیا بیشترین آمار مبتلایان به ویروس کرونا در خارج چین را گزارش کرده است، از نظر آقای روگین همکاری داوطلبانه مردم این کشور بوده است. "مردم تجمعات عمومی و دورهمیهای بزرگ را لغو کردند. کلیساها نیایشها را به فضای مجازی و آنلاین بردند. دولت موفق شد مردم را از سفر به شهر دئگو، که کانون شیوع کرونا معرفی شده بود، منصرف کند آن هم بدون این که کل شهر دئگو را قرنطینه کند... البته بعضی از اقدامات دولت کرهجنوبی هم مناقشهبرانگیز بوده مانند وصل کردن دستگاه جیپیاس به مبتلایان که به همگان اجازه میدهد از طریق یک اپلیکیشن نقشه حرکت آنها را ببینند (بدون این که بدانند آنها کیستند) و اگر خواستند از تماس مستقیم با آنها پرهیز کنند. اگر چه چنین اقدامی نقض آزادیهای این افراد ارزیابی شده اما شاید بهتر از چین باشد که با پهپاد مردم را کنترل میکند و دمای بدن آنها را میگیرد و یا آن طور که از برخی نقاط چین گزارش شده از آسمان روی مردم موادضدعفونیکننده میپاشد." ستوننویس واشنگتنپست همچنین به روشهای کرهجنوبی برای جلوگیری از سرایت ویروس کرونا به خارج از این کشور اشاره کرده و تدابیر ویژهای که در فرودگاههای این کشور برای مسافرانی که قصد خروج از کره جنوبی، به ویژه به مقصد آمریکا را دارند در نظر گرفته شده است. "با این اقدامات کرهجنوبی تلاش میکند که به جهان این اطمینان را بدهد که سئول مسئولانه گام بر میدارد. این هم برای ادامه سفرهای بینالمللی به این کشور موثر است و هم احتمالا به کاهش صدمات به اقتصاد کرهجنوبی، بهداشت عمومی مردم کره و عبور سریعتر این کشور از بحران کرونا کمک میکند." در پایان این گزارش، نویسنده "شفافیت" را رمز موفقیت دولت کرهجنوبی دانسته و به دونالد ترامپ پیشنهاد کرده به جای تلاش برای کمرنگ کردن ابعاد بحران، از کرهجنوبی پند بگیرد. جاش راگین، البته با استناد به گزارش اخیر سازمان جهانی بهداشت که از اقدامات چین برای مقابله با شیوع کرونا تقدیر کرده، یادآوری کرده که احتمالا بخش بزرگی از موفقیت در چین را باید مدیون مردم این کشور دانست که برای محصور نگه داشتن ویروس کرونا در ووهان و استان هوبی همکاری کردهاند. "نظامهای دموکراتیک به دنبال توازن برقرار کردن میان آزادیهای فردی و مسئولیتهای حکومتی هستند. شهروندان ما (آمریکا) زندگی بهتری دارند چرا که شأن آنها رعایت شده و به آنها اطمینان داده شده که از حقیقت مطلع خواهند شد. ارزشهای ما، ما را آسیبپذیرتر نمیکنند بلکه آنها ما را قویتر میکنند. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که این ارزشها را والا نگه داریم." سایر اخبار کرونا در رسانههای آمریکا کرونا پشت در کاخسفید پس از آن که یکی از شرکتکنندگان در همایش مهم محافظهکاران در واشنگتن دیسی مبتلا به کرونا شناسایی شد، همه میهمانان و مقامهای برجسته که با او دست داده بودند یا خود را قرنطینه کردهاند و یا تست کرونا دادهاند و حسابی مراقب خود هستند. تقریبا تمام چهرههای برجسته جمهوریخواهان از جمله دونالد ترامپ در این همایش شرکت کرده بودند اما آن طور که کاخسفید میگوید آقای ترامپ هیچکدام از نشانگان بیماری کووید-۱۹ را بروز نداده و در کمال سلامتی به سر میبرد و نیازی هم به تست کرونا نداشته است. با این حال، تحلیلگران رسانههای آمریکا میگویند اگر رئیس جمهوری تا این حد به ویروس کرونا نزدیک بوده باید برای محافظت از او که دائما در مراسمهای مختلف شرکت میکند و به طور هفتگی هم میتینگهای انتخاباتی چند هزار نفری برگزار میکند، تدبیری اندیشید. بنابر این گزارشها، سرویس مخفی آمریکا که مسئولیت محافظت از دونالد ترامپ را دارد اکنون با چالشی جدید برای حفاظت از او در برابر ویروس کرونا روبروست. به ویژه که هم آقای ترامپ و هم دو رقیب انتخاباتی او یعنی جو بایدن و برنی سندرز همگی بالای ۷۰ سال سن دارند و جزو پرخطرترین گروه سنی آسیبپذیر از بیماری کووید-۱۹ محسوب میشوند. سناتور سندرز و جو بایدن برای به دست آوردن نامزدی حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریک رقابت میکنند پای کرونا به انتخابات آمریکا باز شد روز سهشنبه، دهم مارس، جو بایدن و برنی سندرز، دو نامزد اصلی رقابتهای درون حزب دموکرات برای انتخابات ریاستجمهوری و وریارویی با دونالد ترامپ، بنابر توصیه مقامهای ایالت اوهایو میتینگهای انتخاباتی خود را لغو کردند. رسانههای آمریکا پیش بینی کرده اند که با گسترده تر شدن شیوع کرونا در نقاط مختلف آمریکا، میتینگهای انتخاباتی حزب دموکرات و احتمالا دونالد ترامپ هم تحت تاثیر اقدامات پیشگیرانه قرار گیرد. 'کرونا را برای خراب کردن ترامپ علم کردهاند' ترشا ریگان، مجری شبکه فاکسنیوز مدعی شده که بحران کرونا یک "خدعه" دیگر از سوی لیبرالها در آمریکاست تا به بهانه آن از ناکارآمدی دولت دونالد ترامپ ایراد بگیرند و برای استیضاح دوباره او دلیلتراشی کنند. او این سخنان را دقیقا در روزی عنوان کرده که چندین چهره برجسته جمهوریخواه مانند تد کروز، سناتور تگزاس، در پی تماس با یک مبتلا به ویروس کرونا در همایش محافظهکاران در واشنگتن دیسی، خود را قرنطینه کردهاند. | شمار مبتلایان به ویروس کرونا در آمریکا از مرز ۱۰۰۰ نفر گذشته و حدود ۴۰ ایالت از این کشور پهناور اکنون روی نقشه کرونا قرار گرفتهاند. | کرونا در رسانههای آمریکا؛ چرا کاخسفید روزانه چندین هزار تخممرغ میخرد؟ |
تیتر و عکس صفحه اول ابتکار طنزنویسان روزنامههای مستقل همچنان نامزدهای انتخابات و گفتههایشان را سوژه خود قرار داده و با فضای انتخابات شوخیها کردهاند. بهترین انتخابات منطقه در حالی که در لابهلای صفحات امروز روزنامهها هم انتقادهائی از شورای نگهبان و به خصوص رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی به چشم میآید و تهدید و هشدار مقامات نظامی و امام جمعهها نتوانسته باعث آرامشدن فضایی شود که بعد از اعلام رد صلاحیت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام با سردی و سکونی همراه است، روزنامههای کیهان و جوان نزدیک به منابع نظامی و امنیتی تنها نشریاتی هستند که از شورای نگهبان دفاع کردهاند. کیهان در سرمقاله خود انتخابات ریاستجمهوری در ایران رادر سطح منطقه از نظر فرم برگزاری و نسبت دقیق آن با تودههای مردم- و غیر حزبی بودن- و از نظر نظم انتخاباتی- برگزاری در وقت خود- و از نظر میزان مشارکت بیبدیل دانسته و برای اثبات مدعای خود از انتخابات در ترکیه و پاکستان هممرزهای ایران یاد کرده که از نظر سابقه انتخاباتی۳۲ و ۵۵ سال از ایران بیشترولی باز این در جمهوری اسلامی است که انتخابات موضوعیت پیدا کرده و دمکراتیک برگزار میشود. به نظر این روزنامه: در ایران شخصیتهای مختلف مردمی بدون داشتن حزب و گروه هم میتوانند در انتخابات شرکت نموده و برنده انتخابات هم باشند ولی در این دو کشور امکان ندارد خارج از گروهها و ائتلافهای رسمی کسی به قدرت برسد. انتخابات در این دو کشور گاه و بیگاه با تأخیر و عدم توافق مواجه میگردد و در بسیاری از موارد دورههای نخستوزیری و ریاستجمهوری افراد تمدید میشود در حالی که در ایران همیشه بهموقع برگزار شده است. کیهان پیشبینی کرده که انتخابات ریاست جمهوری در ایراندر فضایی امن و با رای بالای مردم برگزار شود به طور قطع یک سنجه قوی در ارزیابی شکست برنامههای ضد ایرانی غرب هم به حساب میآید چرا که وقتی بعد از چندین سال تحریم فشرده و تهدید فزاینده، ملت ایران با رای بالا انتخابات ریاست جمهوری را به نتیجه رسانده و فردی را با رای قاطع در این جایگاه بنشانند، نشان میدهد که تحریمها بههیچوجه تودههای مردم و نیز مسئولان و نخبگانرا در ادامه راه خود دچار تردید نکرده است. هاشمی در مقابله با رهبر یا در قلوب مردم تیتر و عکس صفحه اول بهار مسیح مهاجری مدیر روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله این روزنامه نوشته عدهای تلاش میکنند چنین وانمود نمایند که ورود آقای هاشمی رفسنجانی به صحنه انتخابات ریاست جمهوری با هدف مقابله با رهبری بوده است. این سخن اگر از کسانی که شناختی از آقای هاشمی رفسنجانی ندارند باشد میتوان بر بیغرضی حمل کرد البته با این تأکید که آنها سخت در اشتباه هستند، اما اگر افرادی که آقای هاشمی رامیشناسند چنین سخنی را بگویند قطعاً اهداف شومی را دنبال میکنند و خود نیز میدانند که دروغ میگویند. زیرا هر کس آقای هاشمی را میشناسد میداند که ایشان خیرخواهترین فرد نسبت به رهبری است و هرگز حاضر نخواهد شد در برابر رهبری قرار بگیرد." "در طول ۸ سال گذشته، تلاشهای زیادی برای فاصله انداختن میان رهبری و آقای هاشمی صورت گرفت و بدخواهان با توسل به انواع توطئهها و تبلیغات و دسیسهها اقدامات زیادی برای وادار ساختن آقای هاشمی رفسنجانی به مقابله با رهبری به عمل آوردند ولی ایشان با درک دقیق موقعیت و شناخت توطئهها و با نگاه عمیقی که به ضرورت وحدت و همراهی با رهبری برای حفظ نظام و مصالح کشور دارند، رابطه خود با رهبری را حفظ کرده و دست اندرکاران این توطئه سنگین را ناکام نمودند." حمید میرزاده معاون سابق آقای رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری او هم در مقاله ای در شرق نوشته "هم آمدن و هم رفتن هاشمی نشان داد که این مرد از اقبال قابلتوجهی میان مردم برخوردار است. اصلا انتخابات یعنی اقبال مردم به یک نفر از نامزدها که روی یک برگه رای و فقط برای یک دوره زمانی معین نوشته میشود. اما نوع آمدن و رفتن هاشمی نام او را یکبار دیگر بر قلوب مردم ولی برای همیشه حک کرد. با این حساب، پیشاپیش هاشمی برنده انتخاب مردم است. برندهای که قبل از پایان انتخابات، پیروزیاش رقم خورد." به نوشته آقای میرزاده که رییس سازمان برنامه و بودجه دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی نیز بوده "نظرسنجیها نشان داده بود که او مثل یک هواپیمای بلندپرواز، هزاران پا از دیگران اوج گرفته و بالاتر است. جالب است که هم فرهیختگان، هاشمی را قبول دارند و هم مردم کوچه و بازار با دیدن سیمای صمیمی و امیدبخش او به وجد میآیند و گویی خود را در آیینه وجود او میبینند. به همین دلیل هاشمی دیگر یک نفر نیست. او نماد یک تفکر مقبول اجتماعی است. هاشمی حالا یک درخت سرسبز است که ریشه در جان مردم دارد." جواب چیست و عکس فتوژنیک نامزدها مردم سالاری در سرمقاله خود نوشته اگر در آینده از ما بپرسند هاشمی مورد وثوق امام بود آنچنان که فرماندهی جنگ را به وی سپردند و بعد از شهید مطهری از همه بزرگان به امام نزدیکتر بود «و اگر بپرسند که مگر هاشمی از ایشان حکم نخستوزیری مرحوم بازرگان را در برابر چشم میلیونها بیننده در سراسر ایران و جهان، قرائت نکرد؟ و اگر بپرسند که مگر از اعضای نخستین و اصلی شورای انقلاب نبود؟ و اگر بپرسند که مگر دو دوره ریاست مجلس شورای اسلامی، دو دوره ریاستجمهوری، ریاست مجلس خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده نداشت؟ چه خواهیم گفت؟» جلد ضمیمه طنز قانون، بی قانونی، کار بزرگمهر حسین پور به نوشته مردمسالاری اگر فرزندان و آیندگان سوال کنند مگر امامبا سنی بیشتر از سن هاشمی انقلاب را رهبری نکرد و آیا مرحوم آیتاللهالعظمی اراکی در صد سالگی، مسوولیت سنگین مرجعیت شیعه را بر عهده نگرفت و آیا بسیاری از آنان که اکنون در مجلس خبرگان و شورای نگهبان حضور دارند مسنتر از هاشمی نیستند؟ زعمای ما بهتر میدانند که این اندیشه و برنامهریزی است که از کامل عقلان نشات میگیرد نه کهولت سن؛ و گرنه پهلوانان و دوندههای قهرمان خود را بر مسند مینشاندیم؛ مهم، چیدن مهرههای اهل، مشروع و مقبول بر مسندها و صحیح مدیریت کردن آنهاست و گرنه خود بزرگواران میدانند عملزدگی بیپشتوانه تعقل و تفکر، چه مصایب اندوهباری را میآفریند. این روزنامه در نهایت نوشته آیا فردا روز، فرزندان و آیندگان از ما نمیپرسند که هاشمی که بارها انقلاب را به کمک بزرگان معدود، از مراحل حساس و تنگناها به سلامت گذراند چه مرد سادهلوحی بوده است که اکنون سرمقالهنویس نظریهپرداز کیهان او را گرفتار بازی دو سر باختی میبیند و با دلسوزی خاص خود جهت تامین سعادت اخرویاش از فقها و حقوقدانان شورای نگهبان میخواهد تا با عدم احراز صلاحیتش، او را از دامیکه پیش رویش، گستردهاند، نجات دهند. عکس فتوژنیک نامزدها و مصافحه مورچهها محمدحسین روانبخش در ستون طنز مردم سالاری چند نمونه از اخبار انتخاباتی را نقل کرده: علی لاریجانی در مراسم بهرهبرداری از بزرگراه امام علی، به روح قالیباف شهردار تهران و توجه این روح به حرام و حلال اشاره کرد و گفت: «قطعاً روح وی در این مراسم حاکم است و بنده از او سپاسگزاری میکنم به طوری که در حال حاضر قالیباف به دنبال جمعآوری رأی حلال است.» به نوشته این ستون: برادر جواد لاریجانی طی سخنانی پدرانه به کاندیداهایی که رجل سیاسی و مذهبیبودنشان تائید شده توصیه کرد: «نامزدها دنبال عکس فوتوژنیک و پوستر نباشند؛ مانکن که نمیخواهیم انتخاب کنیم». احتمالا این برادر بزرگتر تصور کردهاند که رجال سیاسی و مذهبی احراز صلاحیت شده این را متوجه نیستند. شاید هم خواسته تا سنش بالا نرفته به همه اعلام کند که چقدر رجل سیاسی مذهبیتر از بقیه است! خبر دیگر طنز مردم سالاری این است که: یکی از همین رجل سیاسی مذهبی هم که اصولا نمیتواند دنبال عکس فوتوژنیک باشد و از جهت ایشان خیال برادر جواد لاریجانی راحت است، اعلام کرده: «معتقدم که ۵۵ میلیون نفر به من رای میدهند». تعداد واجدین شرایط ۵۰ میلیون نفر است و به این ترتیب به اعتقاد ایشان، اگر همه واجدین رای در انتخابات شرکت کنند، ۷ نفر دیگر جمعا منفی ۵ میلیون رای خواهند آورد! طنزنویس کیهان همچنان به احمدینژاد و مشائی مشغول است که در ستون گفت و شنود نوشته: «شبکه ایران» وابسته به حلقه انحرافی سطح احمدینژاد را بسیار پائینتر از مشایی معرفی کرده است! گفتم: از اول هم معلوم بود که این حلقه سعی داشت از احمدینژاد به عنوان «پُل» استفاده کند. گفت: نوشته است خیلیها به مشایی میگویند «تو، به این خوبی چرا همکار احمدینژاد شدهای»؟! و نوشته است مشایی یک «سوپرگفتمان» است! گفتم: چه عرض کنم؟! یارو میگفت؛ ما که بالاخره نفهمیدیم این مورچهها با اینکه هیچکس بهشون محل نمیذاره، چرا اینقدر با هم مصافحه و سلامعلیک میکنند؟ جسد آتشنشانان در میان زبالهها روزنامه جمهوری اسلامی در ستون جهت اطلاع خود نوشته: مسئولان صدا و سیما آنچنان سرگرم انتخابات و فراهم آوردن زمینه حضور نامزدها در برنامههای رادیو و تلویزیونی شدهاند که حاضر نیستند هیچ اتفاق و حادثه دیگری حتی اگر برای هموطنانمان در چند صد کیلومتری تهران نیز اتفاق افتاده باشد، در فهرست اخبار صدا و سیما قرار داده شود! این روزنامه اضافه کرده بیش از سه روز از حادثه تلخ دفن شدن ۱۱ آتش نشان و مأمور شهرداری در مرکز بازیافت زباله برمشور شیراز میگذرد و تا عصر جمعه جسد شش نفر از این هموطنان از زیر بیش از ۴۰ هزار تن زباله بیرون کشیده شده است اما صدا و سیما تنها در قالب یکی دو خبر آن هم در بخشهای خبری دیرهنگام و کمبیننده خود، خبر این اتفاق تلخ را پخش کرده است. روزنامه جمهوری اسلامی در نهایت پرسیده: چرا اخبار حوادثی مانند سیل و زلزله در سایر کشورها و عملکرد احیاناً ضعیف دولتهای آنان برای کمک به آسیبدیدگان در سطح وسیعی در بخشهای خبری ما پوشش داده میشود اما اتفاقی مانند حادثه شیراز سهمی در بخشهای خبری صدا و سیما ندارد؟ شاید بد نباشد مسئولان رسانه ملی یک بار دیگر ارزشهای خبری هفتگانه را مرور کنند. بازگشت شورای عالی اقتصاد علی دینی ترکمانی در سرمقاله جهان صنعت اشاره کرده کهمطابق اخبارشورای عالی اقتصاد بعد هفت سال بار دیگر به ریاست رییسجمهور دوباره تشکیل جلسه داده، این همانشورایی است کهبه همراه سازمان مدیریت و برنامهریزی سابق مهمترین نهادهای برنامهریزی، هماهنگی و نظارتی اقتصاد کشور، با تصمیمات شتابزده و غیرکارشناسی منحل شدند و به جای شورای عالی اقتصاد، شوراهای مختلفی شکل گرفت. به نوشته این مقاله: مشکل پروژههای سرمایهگذاری ناتمام در سالهای اخیر تشدید شده و این خود موجب تعمیق مشکلاتی چون مطالبات معوقه شبکه بانکی شده است. با وجود شورای عالی اقتصاد و سازمان مدیریت و برنامهریزی سابق، احتمال تصویب طرحهای زودبازده و اختصاص بودجههای کلان به طرحهای زودبازده کاهش مییافت و در نتیجه مطالبات معوقه بانکی از این محل به میزان ۲۰ هزار میلیارد تومان افزایش نمییافت. جهان صنعت نوشته در اصل با وجود شورایعالی اقتصاد سیاست پولی و مالی کشور بهتر تنظیم میشد چراکه دارای پایه کارشناسی قویتری بوده است. به هر سو احیای شورای عالی اقتصاد و احتمالا در آیندهای نهچندان دور بازگشت سازمان مدیریت و برنامهریزی را باید به فال نیک گرفت و آن را گامی به سوی کارآمدسازی نظام تصمیمسازی کلان کشورارزیابی کرد. ادعای دولت در مورد مسکن اطلاعات در سرمقاله خود به ادعای دولت در مورد آماده شدن مسکن بیشتر از حد نیاز کشور اشاره کرده و یادآور شده که همزمان بااین ادعا قیمت مسکن به صورت انفجاری بالا رفته در حالی که چنانچه ادعای دولت درباره بیشتر شدن تعداد واحدهای مسکونی از شمار خانوارها، ادعای درستی باشد، طبق قاعده علم اقتصاد بازار مسکن «فوق اشباع» است. در بازار فوق اشباع، عقلاً و منطقاً و طبق رابطه عرضهتقاضا، باید قیمتهای عرضهشده از قیمتهای واقعی پایینتر بیاید. علیرضا خانی در این مقاله چهار فرض را برای بیان تناقض موجود در نظر آورده: اول این که ادعای دولت درباره اشباعشدن بازار مسکن نادرست باشد. دوم این که تقاضای موجود در بازار، کاذب است. به عبارتی، تعداد واحدهای مسکونی بیشتر از نیاز جامعه است اما شمار بزرگی از صاحبان ثروتهای کلان و نقدینگیهای سرگردان، به دلیل رکود حاکم بر بازار سایر کالاها و با هدف بورسبازی و سفتهبازی، وارد بازار مسکن شدهاند. فرضیه سوم به نظر سرمقاله اطلاعات این است که: بخش تولید، به خاطر رکود اقتصادی ناشی از ضعف مدیریت و اتخاذ تصمیمهای نادرست در حال زوال و ورشکستگی است.و بالاخره این که دولت همه تلاشش را کرده است که نرخ رشد تولید مسکن را بالا ببرد اما نرخ رشد جمعیت و نرخ رشد تشکیل خانوارهای جدید از نرخ رشد تولید مسکن بیشتر است بنابراین، همواره تقاضا از تولید بیشتر است و فشار به بازار مسکن ادامه دارد. درسته پول ندارم اما خب دل که دارم مسعود مرعشی در ستون طنز بهار سخنان محمد غرضی را نقل کرده که گفته"ستاد انتخاباتی ندارم. سخنگو ندارم. پول هم ندارم. اصلا بنا ندارم تبلیغات پرخرج داشته باشم. به صداوسیما میروم و با مردم صحبت میکنم، اگر حرفهایم کفایت نکرد به خانه مردم میروم و با آنها صحبت میکنم. تصمیم با مردم است که به من رای بدهند یا ندهند" و بعد نوشته: اگر با همین فرمان پیش برویم، در دورههای بعدی مکالمات بین مردم و نامزدها به اشکال زیر خواهد بود: خاله سوسکه پرسید: «اگه دانشجو بشم منو با چی میزنی؟»/نامزد گفت: «اونی که قالی میبافه، نباید رو حصیر باشه.»/خاله سوسکه گفت: «چرا بحثو عوض میکنی؟ میگم اگه دانشجو بشم منو با چی میزنی؟»/نامزد گفت: «تو رو با چوب میزنم، سوار موتور ۱۰۰۰ میشم و میزنم»/خاله سوسکه گفت: «ایول، من از اول میدونستم تو بهترین نامزد موجود توی بازاری.» نامزد در دورهمی شبانه: نامزدا میخواند : من که خرج تبلیغ نمیکنم برات، یارانه خوب میدم به بابات، بهم رای میدی؟ومردم جواب می دهند: نه که نمیدیم، نه که نمیدیم! /نامزدا: من که برنامه ندارم برات، دولت ضدتورم میارم برات، شغل و ازدواج میسازم برات، بهم رای میدی؟ /مردم: نه که نمیدیم، نه که نمیدیم! /نامزد در حالی که از کوره در رفته: من که سخنگو ندارم برات، پول واسه تبلیغ ندارم برات، رای به من میدی؟ و سرانجام تبلیغ خانه به خانه نامزد:زنگ خانه به صدا درمیآید. افرادی با شدت وارد منزل میشوند، چند تا از ملازمان گاز اشکآور میاندازند توی خانه. اهالی خانه چیزی نمیفهمند. چند دقیقه بعد که به هوش میآیند خود را در حالی میبینند که در اتاق خوابشان آنها را به تخت بستهاند و یکی با سطل آب میپاشد روی صورت آنها ومامور بالای سر اهل خانه فریاد میزند: «حالا قانع شدید؟! هان؟! حالا به اندازه کافی قانع شدید که باید به نامزد اصلح ما رای بدید؟» کارتون روز کارتون احسان گنجی، شرق | بیست روز مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری همچنان واکنشها درباره رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی در صفحات آنها ادامه دارد. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ شنبه چهارم خرداد |
چند روز پیش شیرین عبادی، وکیل خانواده ما به من اطلاع داده بود که سرانجام تحقیقات دادستانی نظامی درباره قتل های سیاسی آذر ۷۷ به پایان رسیده و مهلت کوتاه و غیرقابل تمدیدی برای خواندن پرونده اعلام شده است. نزدیک به دو سال بود که علیرغم تمامی تلاشهای ما بازماندگان قربانیان و وکلایمان، که از حمایت گسترده افکار عمومی، دگراندیشان و نهادهای مدافع حقوق بشر نیز برخوردار بود، از دسترسی به تحقیقات محروم شده بودیم و حتی یک برگ از این پرونده را ندیده بودیم. در طول این مدت مسئولان پرونده بارها تغییر کرده بودند، یکی از متهمان اصلی در زندان به مرگی مشکوک مرده بود، افشاگری های روزنامهنگاران به سرکوب مطبوعات و بازداشت تنی چند از آنان انجامیده بود، فشار دستگاه امنیتی برای تحمیل سکوت، آنچنان بالا گرفته بود که حتی به پروندهسازی برای وکلای ما و سیما صاحبی همسر محمدجعفر پوینده، یکی از قربانیان این قتلها، انجامیده بود. هزاران شایعه پخش شده بود، افشاگریهای مرموزی از پشت پردههای مخوف دستگاه امنیتی دست به دست گشته و بر بهت و ابهام دامن زده بود، ضدونقیضگوییها و اتهامپراکنیهای مقامات حکومتی گاهی اوج گرفته و گاهی در توافقی ناگفته خاموش شده بود. در میانه این غوغا هربار که به ایران رفتم و با سماجت بسیار سرانجام موفق به گرفتن وقت ملاقات از مسئولان پرونده شدم، ناچار مدتی به پرگویی آنان در باب تعهدشان به عدل گوش دادم تا هربار جواب پرسش هایم را به پایان تحقیقات حواله دهند و سکوت خود را با «دفاع از امنیت ملی» و «جلوگیری از تشویش اذهان عمومی» توجیه کنند. آن روز به تهران میرفتم تا سرانجام این پرونده موعود را به چشم ببینم. صبح روز شنبه نهم مهرماه به همراه خانم عبادی به دفتر قاضی عقیلی، رئیس شعبه ویژه شماره پنج دادستانی نظامی تهران رفتم، که به ریاست دادگاه گمارده شده بود. رئیس دفتر او با چنان خوشرویی و روبازی تمرینشدهای پذیرای ما شد که بلافاصله به او مظنون شدم. شبیه اطلاعاتیهایی بود که سعی میکنند شکی برنیانگیزند. پرحرفی میکرد و تلاش میکرد فضایی خودمانی ایجاد کند. قاضی که از راه رسید، ما را به دفترش در جنب این اتاق برد، خودش پشت میز بزرگ کارش نشست و به ما دو صندلی در کنار این میز تعارف کرد. پشت سرش دو قاب عکس معمول اینگونه دفترها به دیوار آویخته بود که از درونشان دو رهبر نظارهگر امور بودند. در آغاز صحبتش آیهای خواند که به یادم نمانده، و سپس تکگویی طولانی آغاز کرد. از اعتبار قضایی خویش به تفصیل گفت، از تعهد اسلامی و جسارتش در انجام وظایف خطیر. او گفت که این پرونده بیهوده پیچیده شده است. گفت اختلافات سیاسی باعث خلط مبحث در این پرونده شدهاند ولی او با شرط استقلال رأی این مسئولیت را برعهده گرفته و به شدت از ورود مباحث سیاسی به حوزه وظیفهاش جلوگیری خواهد کرد. گفت تنها قتل هایی اتفاق افتاده، قاتلان و مباشرانشان اعتراف کردهاند و از سوی او بر طبق موازین شرع به کیفر مقتضی محکوم خواهند شد. سپس رو به من کرد و جملهای گفت که مانند زهری بر جانم نشست: «در مورد قاتلان پدر و مادر شما دو حکم قصاص صادر خواهد شد که اگر تقاضای اجرای حکم در مورد قاتل مادرتان را داشته باشید، موظف به پرداخت نصف دیه متهم به خانوادهاش هستید.» سرم به دوار افتاده بود و می لرزیدم. واژه قصاص مثل هیولایی به ذهنم هجوم آورده بود. دست خانم عبادی را حس می کردم که دستم را می فشرد. صدای او با لحنی معترض را میشنیدم، بیآنکه توان گوش دادن داشته باشم. قاضی همچنان به تک گویی ادامه میداد و من به تله احکامی که بر سرزمینم حکم می راند فکر میکردم؛ به این دستگاه قضایی که از قتل سیاسی دگراندیشان دعوای خصوصی میان مأمور اجرای حکم و فرزند مقتول می ساخت، به قانونی که از دادخواهی انسانی من خونخواهی میساخت. به قانونی که ارزش جان زن، ارزش جان مادر نازنینم، که عمری آزاده و شریف زیست، را نیمی از ارزش جان هر مردی رقم میزد و می زند. حتی اگر این مرد مأمور اجرای حکم قتل او باشد. زخمهای عمیق سینه مادرم، که دو سال پیش در حیاط خلوت پزشک قانونی نشانم دادند، دوباره روی چشمهایم نشسته بودند. دلم میخواست گریه شان کنم، زار بزنم. … صدای قاضی باز هم رو به من بود، میگفت «توصیه برادرانه» میکند که از خواندن پرونده صرفنظر کنم و این وظیفه را به وکیلم بسپارم. میگفت از سر دلسوزی میگوید تا من بیش از این آزار نبینم. دلم میخواست فریاد بزنم، ناسزایش بگویم. … با لحن خشکی به او گفتم که از حق خود، که تا به حال پایمال شده، استفاده خواهم کرد و پرونده را خواهم خواند و او نیز برای صدور احکامش موظف به صبر تا پایان دادرسی است. رئیس دفترش را صدا زد، که او هم با خواندن آیهای قفل گاوصندوق بزرگی را که گوشه اتاق بود، باز کرد. درون آن پر بود از زونکنهای یک شکل و پربرگ. یکی از آنها را درآورد و پیش از تحویل به ما مقررات را برشمرد: زونکنها را باید یکی پس از دیگری تحویل میگرفتیم و زیر نظارت او در اتاقش می خواندیم. مهلتمان ده روز و هر روز از ساعت هشت صبح تا اذان ظهر بود. گرفتن عکس یا کپی از برگهای پرونده اکیداً ممنوع و تنها رونویسی از پرونده مجاز بود. نقل محتویات پرونده باعث لغو مهلت و پیگرد قانونی می شد. بعد ما را به بیرون راهنمایی کرد و به میز درازی که مشرف به میز خودش بود اشاره کرد. دو سرباز رو به این میز ایستاده بودند. در طی روزهای بعد هرصبح سر ساعت هشت پشت این میز نشستم و در جنگ مغلوبهای با زمان رونویسی کردم. کنار من خانم عبادی مینشست به همراه آقای زرافشان و آقای بشیری، وکلای خانوادههای محمدجعفر پوینده و محمد مختاری. آنها یادداشت برمی داشتند، گاهی پچپچ کوتاهی باهم میکردند، گاهی بیاختیار سر تکان میدادند یا نفس عمیقی می کشیدند. گاهی برگه هایی را به سوی من دراز میکردند و با التهاب به بخشهایی اشاره می کردند تا آنجا را با دقت بیشتر رونویسی کنم. گاهی رئیس دفتر سعی میکرد سر صحبت را باز کند، گاهی صدای صحبتی می آمد، کسی میآمد، کسی میرفت. من اما سرم را از روی آن کاغذها بلند نمیکردم و تنها باشتاب می نوشتم. از روی دستخط قاتلان پدرومادرم رونویسی میکردم تا شاهد عینی فاجعه باشم. در همان برخورد اول با این پرونده درستی برداشت خود را دریافتیم که تمامی این دم و دستگاه، این شعبه ویژه، این قاضی «متعهد» و این پرونده چندجلدی درون گاوصندوق به پا شده تا ظاهر پرفریبی از یک دادرسی به نمایش گذاشته شود. یقین یافتیم که این تبانی ارگانهای ذیربط است برای مخدوش کردن حقایق زیر نام اجرای عدالت. با اینهمه در لابلای اعترافات ضدونقیض و تکنویسی های بی سروته متهمان، که همگی کارمند وزارت اطلاعات بودند، نکاتی بود که پیشینه و ابعاد گسترده جنایتی سازمانیافته بر ضد دگراندیشان را افشا میکرد و نمایانگر بستر فکری و ساختار اجرایی این روند بود. آنچه در اینجا نقل میکنم تنها چند پاراگراف از میان بیش از دویست صفحه رونویسیهای آن روزهاست: عبدالله اسدی، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۷/۱۰/۱۳: اینجانب به مقتضیات شغلی که دارم و طبق روال گذشته که در پرینت کاری که در وزارت برایم در نظر گرفته شده به جز موارد دستگیری، بازرسی و انتقال و ربایش و طراحی و هدایت عملیات، انجام حذف فیزیکی در برنامه کاری پیشبینی شده. علیرضا داوودی معروف به امیر اکبری، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۳/۴: اتهام را قبول ندارم. این امور در تشکیلات اطلاعات بسیار عادی است. … تمام برادران در هر کاری که شرکت کنند با وضو بوده و با ذکر مأموریت انجام می دهند. محسنی، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۴/۱۵: کار حذف فیزیکی و دیگر کارها از قبیل دستگیری، انتقال متهم و مراقبت ثابت و غیره از سال ۱۳۷۰ در پرینت کاری از طرف وزارت برای ما مشخص شده بود و جزء وظایف قسمت ما بود. صادق مهدوی، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۴/۱۱: در این جلسه توضیح دادم مثلاً فروهر و دستگاه رهبری حزب ملت در شرایط حاضر چه موقعیتی در بین اپوزیسیون پیدا کردهاند و سرپل ارتباطی بین فعالین داخل و خارج شدهاند و هماکنون بین نیروهای مخالف خط مشی مسلحانه تندترین مواضع را در برخورد با نظام دارند. علی صفایی، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۴/۱۵: آن شب ابتدا مسلم و صادق به در منزل رفتند، من و فلاح در کوچهای که بنبست بود کمی پایینتر از منزل قرار گرفتیم، چند نفر بالای کوچه قرار گرفتند و چند نفر حفاظت کوچه را داشتند. برادر مسلم و صادق وارد منزل شدند و بعد برادر فلاح که بنده در حیاط ماندم. اصغر اسکندری معروف به سیاحی، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۴/۱۵: این نمونه اقدامها روال کار تشکیلات وزارت بوده و در نتیجه اقدامات مذکور بار اول اینجانب نیز نبوده. مصطفی قربانزاده معروف به هاشم، کارمند وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹/۴/۱۵: بنده تنها انجام دستور کردهام. پس از حذف از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار، اضافهکاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و به همراه حقوق بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد … در طی آن روزها تنها یک بار و پس از خواندن بازجویی یکی از متهمان که در سال ۷۹ مدعی شده بود پس از آزادی به قید کفالت در سال ۷۷، همچنان در وزارت اطلاعات مشغول به کار بوده و حتی طی این مدت ترفیع گرفته، با برافروختگی به اتاق قاضی رفتم. رئیس دفتر سراسیمه دوید و قاضی در جواب پرسش من که آیا متهمان همچنان مشغول به کار هستند و آیا این فرد که ضربههای چاقو را به سینه پدر من زده ترفیع گرفته، با لحنی حقبهجانب گفت که این موضوع به لحاظ قضایی ربطی به من ندارد و او موظف به پاسخگویی نیست. در طول روزهای پروندهخوانی به مرور در عمق سکوت تلخی فرورفتم، سکوتی اشباع از همهمه اعترافات قاتلان، از جملههای کلیشهای و اداری آنها، که آنگونه قتل وحشیانه پدرومادر نازنینم را تشریح کرده بودند که انگار اجرای یک دستور اداری پیشپاافتاده را گزارش میدادند. حرفهای وکلایمان که تلاش میکردند در منجلاب بربریت این پرونده، راههای ممکن برای مقابله بیابند و در میان برگه های بازجویی استدلالهای حقوقی میجستند، در پوسته ضخیم سکوت تنهای من نفوذی نداشت. هر راهکاری و هر نگاهی به آینده انگار در برابر چاه فاجعهای که خود را بر من گشوده بود، پوشالی و بیمعنا مینمود. هر روز که با اذان ظهر از پشت آن میز بلند میشدم، دفتر قطورم را که کاغذهای نرم آن به مرور با خط شتابزدهام پر میشد در کیفم فرو میکردم و از آن دمودستگاه بیرون میزدم. در خیابان شریعتی زندگی روزمره، شلوغ و پرتکاپو، از کنار من میگذشت. آن روزها آنقدر خود را غریبه حس میکردم که انگار نامرئی شده بودم، هیچکس مرا درنمییافت، هیچکس نمیدانست از کجا آمدهام، چه خواندهام. هیچکس را انگار اعتنای این فاجعه نبود که سالها زیر پوست روزمره این شهر هرزهرشد کرده بود و من هر روز سطر به سطرش را رونویسی می کردم. هر روز که به خانه بازمیگشتم مادربزرگم کنار میز غذا منتظرم نشسته بود تا مهربانترین نگاهش را به من بدوزد. پرسشی نمیکرد و من چیزی نمیگفتم. تنها یک بار پرسید که آنچه می خوانم آیا دست خط خود قاتلان است؟ سرم را به آری تکان دادم و خود را به مرهم نگاه او سپردم. مادربزرگم التهاب مجنون ذهنم را درمییافت. دلش میخواست منعم کند، دلش میخواست من را به خانهام در دوردست بفرستد، به نزد فرزندانم. اما میدانست چرا ماندهام، چرا آن خط ها را میخوانم و رونویسی میکنم. مادربزرگم سالخورده و شکسته شده، کلنجار با ستم عاصیاش کرده. گاهی عزایش را با شدت و سماجت از خود می راند، گاهی به قعر آن سقوط می کند. آنوقت تلخ میگرید و با چنان تمنایی دخترش را صدا میزند که انگار برگشتنی ست، به دین و ایمانی که همه عمر داشت لعنت می فرستد، به زندگی، که همیشه پایبندش بود، ناسزا میگوید. رمق از جانش میرود و نگاه خالیاش را به زمین می دوزد. من دستهای چروکیده اش را دوست دارم، موهای برفیاش را و نرمی آغوشش را که یادآور حس گمشده امنیت من است. این وجود خمیده و شکسته که کنار من سر سفره مینشیند و بشقابم را پر از برنج میکند آخرین مأمن کودکی من است. در آن روزها مادربزرگم نجاتم می داد. باید کسی بار فاجعه، تعهد دادخواهی فاجعه را بر دوش بگیرد اما باید همیشه دیگرانی باشند که نجاتش دهند. کسانی که عمق این درد و تعهد را حس کنند، کسانی که در آهی، در نگاهی، در جملهای یا فریادی همراهی صمیمانه شان را نشان دهند. باید همیشه کسانی باشند که ببینند و بر نگاهشان مصلحتاندیشی و آسودهطلبی پرده نکشیده باشد، تا با انجام فعل دیدن، ما بازماندگان قربانیان را از نامرئی شدن نجات دهند، تا به برکت وجودشان بتوانیم خود را ما خطاب کنیم. آنها که قطعیت و فوریت دادخواهی را باور دارند، همیشه نجاتم دادهاند. دادخواهی نه جدول زمانبندی میپذیرد که بتوان به بعدها موکولش کرد و نه در سیر حوادث از حقانیت آن کاسته می شود. قربانیان جنایت های سیاسی، آنان که به جرم دگراندیشی کشته شدهاند و دادخواهیشان به سرانجام نرسیده، مردگانی هستند که خاکسپاریشان ناتمام مانده است. مرگشان بر جهان ما زندگان سنگینی میکند. تنها زمانی میتوان سرگذشت آنان را به گذشته سپرد که دادخواهی ما به سرانجامی عادلانه رسیده باشد. تنها در آن هنگام سرگذشت آنان به گذشته خواهد پیوست تا برگی از تاریخ باشد برای عبرت آیندگان. این نوشته بخشی از مجموعهای است که سایت فارسی بی بی سی به مناسبت پانزدهمین سالگرد قتل های زنجیرهای منتشر می کند. | در روز ششم مهرماه ۱۳۷۹ برای دومین بار در این سال به قصد پیشبرد دادخواهی قتل پدر و مادرم، داریوش و پروانه فروهر، به تهران رفتم. | گزارش قتل فروهرها، به روایت پرستو فروهر |
نمایندگان دموکراسی خواه مجلس هنگکنگ با نمایندگان طرفدار دولت چین درگیر شدند. درگیری بر سر لایحه استرداد بود که منتقدان میگویند به چین اختیارات زیادی در هنگکنگ میدهد. در هنگام بررسی این طرح، نمایندگان روی میز رفتند و با هم گلاویز شدند که چند نفرشان در این حین روی زمین افتادند. یکی از نمایندگان دموکراسی خواه به بیمارستان منتقل شده و دست یک نماینده هوادار دولت چین هم ظاهرا شکسته است. | درگیری و کتککاری نمایندگان جناحهای رقیب در مجلس هنگکنگ باعث بستری شدن یک نماینده در بیمارستان شده است. | دعوا و کتککاری یک نماینده مجلس هنگکنگ را به بیمارستان فرستاد |
شهرداری تهران مسؤول مرمت و بهسازی برج و میدان آزادی است و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور نظارت بر این کار را به عهده دارد؛ چرا که برج آزادی در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است. شهرداری بر این باور است که عملیات مرمت را "کاملا اصولی" به پیش می برد، اما سازمان میراث فرهنگی نظر متفاوتی دارد. چندی پیش خبرگزاری میراث فرهنگی (CHN) گزارش داد که کارشناسان این سازمان، پس از بازدید از کارگاه مرمت و بهسازی برج آزادی، در حضور سرپرست کارگاه گفته اند: "اقداماتی که تاکنون در جزیره برج آزادی به بهانه ساماندهی و مرمت انجام شده، مرمت نبوده، بلکه فاجعه ای دردناک در تاریخ ساماندهی آثار تاریخی است." استفاده از واژه "جزیره" برای میدان آزادی، اشاره طنزگونه و تلخی است به قرار گرفتن این میدان در میان ترافیک سنگین ورودی غربی پایتخت و قطع ارتباط پیادگان با میدانی که طرحش ملهم از باغ های ایرانی است و در اصل برای پیاده روی ساخته شده است. شهرداری نقشه های مرمت را برای تایید به سازمان میراث فرهنگی ارایه کرده و این سازمان نیز به نوبه خود خواستار تایید نقشه ها توسط مهندس ایرج حقیقی شده است؛ یعنی کسی که در زمان ساخت برج آزادی، مسؤول کارگاه برج بود. او اکنون به خارج از کشور سفر کرده است. در این میان هیچ کس سراغ مردی را نمی گیرد که ایده چنین اثر بدیعی از ذهنش تراوش کرد، همان جوان ۲۴ ساله و تازه از دانشگاه درآمده ای که حالا از مرز ۶۵ سالگی گذر کرده و هزاران کیلومتر آن سوتر از تهران، نگران دست پرورده خویش است: حسین امانت. آقای امانت که اینک در شهر ونکور کانادا سکونت دارد، از معماران نوپردازی است که حتی اگر هیچ کاری غیر از طراحی برج و میدان آزادی انجام نداده بود، بازهم نامش در تاریخ معماری مدرن ایران جاودانه می ماند. اما او در کارنامه خویش، کارهای سترگ دیگری نیز دارد: طراحی ساختمان دانشگاه صنعتی شریف یا آریامهر سابق (۱۳۵۴)؛ ساختمان مرکز صنایع دستی سابق و سازمان میراث فرهنگی امروزی (کامل شده در سال ۱۳۶۳)؛ ساختمان سفارت ایران در پکن (کامل شده در سال ۱۳۶۲) و آثار دیگری که در سال های دوری از وطن و در کشورهای مختلف جهان ساخته شده اند. او دعوت گفت و گو را صمیمانه پذیرفت و در اندازه ای که یک گفت و گوی تلفنی میان تهران و ونکور اجازه می دهد، از هویت برج آزادی و دغدغه هایش در این باره سخن راند. با این حال اذعان داشت که اگر بخواهد در هرمورد توضیح کامل بدهد، حاصل سخن، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. تنها امیدش این بود که سخنانش نزد آن ها که اکنون آفریده اش را در اختیار دارند، جدی گرفته شود. آیا این توقع بزرگی برای خالق برج آزادی است؟ آقای امانت، در ایران بیشتر مردم خصوصا جوان ها برج شهیاد را با نام آزادی می شناسند. شما ترجیح می دهید در این گفت و گو از کدام نام استفاده کنیم؟ فرقی نمی کند. شما از نام آزادی هم می توانید استفاده کنید. آزادی هم نام خوبی است. ولی فکر می کنم این بنا به نام اصلی خود شهیاد نامیده خواهد شد. پرسش اول من بی ربط به این نامگذاری نیست. شما شهیاد یا همان آزادی را به یادبود ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران طراحی کردید، اما بعدا علاوه بر این که نماد شهر تهران و ایران مدرن شد، نماد انقلابی شد که در تقابل با نظام شاهنشاهی بود. چه قابلیت هایی را در این اثر می بینید که توانسته در مدت کوتاهی نماد دو موضوع متفاوت از هم باشد؟ شهیاد طوری طراحی شده که معطوف به حقیقت، جوهره و عمق فرهنگ ایران است. یعنی با توجه به آنچه که در طول تاریخ بر سر ایران رفته و عظمتی که در تاریخ این کشور هست، ساخته شده. درست است که این کار در زمانی انجام شد که یک وضع سیاسی دیگری در ایران حکمفرما بود، اما وقتی من آن را طراحی کردم به تمام دوره های تاریخی و به آینده ایران فکر می کردم؛ نه به آن وضع سیاسی خاص. البته اصلا فکر نمی کردم که شهیاد این طور در دل مردم ایران نفوذ کند. شهیاد درست مثل بچه ای بود که شما به دنیا می آورید و نمی دانید که او در آینده چگونه خواهد شد. این بچه بزرگ می شود و زندگی مخصوص به خودش را پیدا می کند که دیگر در اختیار شما نیست. شهیاد هم همین طور شد و فکر می کنم به این خاطر در دل مردم جا باز کرد که خیلی ایرانی است و جوهره فرهنگ ایران را در خود دارد. این جوهره فرهنگی که بر آن تأکید دارید، چگونه در ساختمان برج متبلور شده است؟ یعنی دقیقا چه مفاهیمی را در طراحی برج به کار گرفته اید و می خواسته اید چه پیامی را از طریق آن منتقل کنید؟ همان طور که گفتم این بنا به گذشته های درخشان تاریخ ایران نظر دارد؛ به دورانی که ایران در ادبیات، هنر، معماری، صنایع دستی، علوم مختلف و خیلی چیزهای دیگر سرآمد بود. من می خواستم جمع بندی خودم از اینها را در شهیاد ارائه کنم تا اگر کسی از خارج می آید یا حتی مردم ایران بدانند که این اثر به کجا و به کدام فرهنگ مربوط می شود. در این بنا، قوس اصلی وسط برج، نمادی از طاق کسری مربوط به دوره پیش از اسلام (دوره ساسانی) است و قوس بالایی که یک قوس شکسته است از دوران بعد از اسلام و نفوذ اسلام در ایران حرف می زند. رسمی سازی هایی که بین این دو قوس را پر می کند، خیلی ایرانی است و من آن را از گنبد مساجد ایران الهام گرفته ام. اساسا تکنیک گنبد سازی در ایران خیلی جالب است و شما در هر مسجدی که می روید، یک چیز تازه ای می بینید. در این گنبدها که نشانه نبوغ ایرانی است، معماران قدیم از قاعده مربع بنا وارد دایره گنبد شده اند و این کار را با کمک رسمی بندی ها و مقرنس کاری های بسیار زیبا انجام داده اند. در برج شهیاد هم همین کار انجام شده. هندسه بنا یک هندسه مربع مستطیل است که از روی چهار پایه خود می چرخد و ۱۶ ضلعی می شود و بالاخره به صورت یک گنبد شکل می گیرد. البته شما این گنبد را از بیرون نمی بینید، اما از داخل برج قابل مشاهده است. دو طبقه داخل برج، یکی بالای قوس طاق اصلی و دیگری زیر گنبد است که با آسانسور به آن می رسید. این طبقه که به عنوان نمایشگاه طراحی شده با گنبدی از بتن سفید پوشیده شده. این گنبد مقرنس ایرانی را به نوع تازه ای اجرا می کند و ارتفاع آن از بام شهیاد بیرون می زند و از بام دیده می شود که با کاشی های فیروزه ای معرق ایرانی پوشیده شده است. مصرف بتن سفید در این قسمت و در سالن پذیرایی آن، در آن زمان یک کار جدیدی در ایران بود. شما در زمان طراحی برج ۲۶ ساله بودید؟ خیر، ۲۴ سال داشتم و تازه از دانشکده معماری دانشگاه تهران بیرون آمده بودم. خب، آدم وقتی برج آزادی را با این توصیفی که شما گفتید، می بیند، متوجه می شود که این اثر حاصل درک عمیقی از سنت های تاریخی و هنر و معماری ایران در دوره های مختلف است. چطور یک جوان ۲۴ ساله به این درک رسیده بود؟ من از کودکی در خانواده ای بزرگ شدم که عاشق فرهنگ ایران بود و در یک مکتب فکری پرورش پیدا کردم که می گوید زیبایی های دنیا در هر کجا که باشد، متعلق به همه دنیاست و هنرمند باید به همه این زیبایی ها مراجعه کند. وقتی کوچک بودم، یک روز پدرم مرا به تخت جمشید برد. وقتی از پله های تخت جمشید بالا رفتم، عظمتی را دیدم که قلب من را برای همیشه از آن خودش کرد. تجربه ای بود که هیچ وقت آن را فراموش نمی کنم و فکر می کنم کارهایی که بعدا در زمینه معماری انجام دادم، بیشتر به این تجربه و حس مربوط می شود. یک مقدارش را هم شما به حساب شانس بگذارید . اگر اجازه بدهید، بپردازیم به مسایلی که امروزه گریبانگیر برج آزادی است. در حال حاضر دست کم سه عامل به عنوان عوامل خطرزا برای برج آزادی مطرح شده؛ یکی نفوذ رطوبت حاصل از آبیاری چمن های میدان به پایه های بنا و احتمالا فونداسیون؛ دوم آلودگی شدید هوا ناشی از تردد خودروها و فعالیت کارخانجات بزرگ در غرب تهران؛ و سوم بار سنگین ترافیک در میدان آزادی و لرزشی که تردد خودروها ایجاد می کند. هر کدام از این عوامل را چقدر آسیب زا می دانید و مقاومت برج در برابر آن ها چقدر است؟ همه این عوامل خیلی مهم است. از آنجا که بخش های زیر زمینی میدان خیلی بزرگ است، صدمه دیدن عایق ها یعنی قیرگونی دیوارها و سقف ها و نفوذ رطوبت مساله ای جدی است که باید فورا به آن رسیدگی شود. چون نفوذ آب در طول زمان، بتن را ضعیف می کند. من عکس هایی را از شهیاد دیده ام که نشان می دهد لای سنگ ها گیاه سبز شده و فکر می کنم هر ساختمانی هرچقدر که محکم باشد، اگر مدتی به آن نرسند - که در این ۳۰ سال گذشته این طور بوده - خراب می شود. در مورد رشد گیاهان در لابلای سنگ ها واقعا نگران هستم؛ چون ریشه گیاه سنگ ها را خرد می کند. برای مرمت شهیاد باید توجه داشت که این بنا چطور طراحی شده و چه تکنیک هایی در ساخت آن بکار رفته است. این بنا سنگ هایی دارد که در قسمت پایین برج 3.2 متر طول و 1.6 متر ارتفاع دارند و کار دست سنگتراشانی است که به نظر من یک کار بی نظیری انجام داده اند. چون آن وقت که ما شهیاد را می ساختیم، هیچ کس برای پول کار نمی کرد و برای همه، این یک کار عاشقانه ای برای مملکت بود. این سنگ ها با بتن و آهن ضد زنگ به هم چسبیده اند و پشت آنها یک سطح خشن است که روی آن نلغزند. ولی هر سنگی کنار سنگ دیگر با یک ماده قابل انعطاف بندکشی شده است. چیزی شبیه به لاستیک که قابل انعطاف است. ماده ای است به نام FlEXIBLE SEALANT . حالا اگر بخواهند در جریان مرمت از سیمان برای بندکشی استفاده کنند، این کار باعث شکستن سنگ ها می شود. به خاطر این که در گرمای تابستان و سرمای زمستان سنگ ها و بتن زیر آن ها مرتبا منبسط و منقبض می شوند و اگر درزها قابل انعطاف نباشد، همگی خرد می شوند. این را هم بگویم آقای مهندس ایرج حقیقی که الان در ایران هستند و مهندس کارگاه برج بودند، یکی از بهترین کسانی هستند که در مورد مرمت شهیاد می توان به ایشان مراجعه کرد. آلودگی هوا چطور؟ آلودگی هم مسأله مهمی است و وضع اسیدی هوا روی سنگ های برج اثر می گذارد. سنگ های شهیاد که مرمر جوشقان هستند، اصلشان آهکی است و از آلودگی هوا آسیب می بینند. به نظر من راه حل اساسی این است که ترافیک اطراف میدان را کم کنند، اما نباید جریان رفت و آمد قطع شود. حتما باید اتومبیل از آن اطراف رد شود و زندگی در آن جا جریان داشته باشد تا بنا زنده بماند. ولی به نظرم تردد وسایلی مثل اتوبوس و کامیون و تعداد زیاد اتومبیل باید بررسی و محدود شود. ضمنا نباید کاری کنیم که اتومبیل ها یک مانع و دیواری در مقابل شهیاد بوجود بیاورند و مانع بشوند که مردم به سوی میدان بیایند. یعنی در طرح های شهری خیابان های میدان، باید سعی کرد مردم راحت به باغ وسط برسند. در مورد لرزش ناشی از تردد خودروها که اشاره کردید، باید بگویم شهیاد آنقدر محکم ساخته شده که نباید پایه هایش با این حرف ها بلرزد. مهندس مشاوری که شهیاد را طراحی کرده، یک از بهترین ها در دنیاست. بنا محکم است، ولی هر بنای خیلی محکم هم اگر زیرش خالی شود، می خوابد. من نمی دانم اطراف آنجا چه اتفاقی می افتد، اما فکر می کنم باید خیلی مواظب بود. الان شهرداری تهران در حال بازسازی محوطه میدان آزادی است و ممکن است در جریان این کار برخی عناصر و اجزاء میدان دگرگون شوند. آیا طراحی میدان آزادی پیوستگی ضروری با برج دارد، یعنی اگر دخل و تصرفی در طراحی میدان صورت بگیرد ، به کلیت طرح و مفاهیم آن یا حتی ساختار معماری اش لطمه خواهد خورد؟ قطعا همین طور است. نقوشی که در میدان هست و باغچه ها و گل کاری ها را شکل می دهد، از طرح داخلی گنبد مسجد شیخ لطف الله اصفهان الهام گرفته شده؛ منتها هندسه دایره گنبد تبدیل به بیضی شده است. روابط لوگاریتمی جالبی در هندسه و ابعاد گنبد مسجد شیخ لطف الله هست که دانش عمیق ریاضی معماران ایران در دوره های گذشته را نشان می دهد. اگر این طرح که در میدان استفاده شده به هم بخورد، ایده اصلی کار از بین خواهد رفت. طرح آب نما و فواره ها هم ملهم از باغ های ایرانی است. همین طور شیب میدان با دقت و به منظور خاصی طراحی شده، حد ارتفاع برج شهیاد ۴۵ متر است؛ چون نزدیک فرودگاه مهرآباد قرار گرفته و نمی شود بلندتر از این ساخت. ولی من می خواستم وقتی به بنا نزدیک می شوید به طرف بالا بروید، در حالی که بالا بردن بنا ممکن نبود. ما برای این که مشکل ارتفاع را حل کنیم، یک سرازیری در میدان بوجود آوردیم. یعنی شما از طرف فرودگاه که وارد میدان می شوید به شکل سرازیر به برج نزدیک می شوید و می رسید به آن آب نمای دایره شکل و وقتی به بنا نزدیک می شوید، دوباره بالا می آیید. زمین زیر برج کاملا صاف است. این صافی و آن شیب میدان وقتی به هم می رسند، خط های قوسی جالبی را ایجاد می کنند که نمی شود به آنها دست زد. در بازسازی میدان باید به این ظرایف توجه کرد. در عکس هایی که دیده ام، کاشی کاری شیارهای نمای اصلی و روی گنبد اغلب خرد شده است. این اشکال کاشی معرق ایرانی است که که می دانید از تکه های کوچکی که کنار هم می گذاریم، تشکیل شده و در زمستان با نفوذ برف و باران یخ می زند، می شکند و فرو می ریزد. امروزه با پیشرفت تکنیک کاشی، رفع این مشکل که در اغلب بناهای قدیمی مشاهده می شود، ممکن است. امیدوارم در تعمیر این کاشی کاری ها نهایت دقت انجام شود که طرح اصلی آن که الهامی مدرن از نقوش سنتی ایرانی است، محفوظ بماند و تغییر نکند. غیر از این موارد، توصیه دیگری هم به متولیان بازسازی میدان آزادی دارید؟ من شنیده ام که مدت زیادی است شهیاد به روی مردم بسته شده که البته به خاطر تعمیرات است. ولی این کار نباید زیاد طول بکشد. چون وقتی بنا تعطیل می شود، از بین می رود. نگهداری مداوم بنا مستلزم فعالیت در آن است. داخل شهیاد از نظر مرمت کار زیادی ندارد و چون داخلش بتن لخت است، همیشه نو است و کافی است که آن را تمیز بکنند. اما حیف است که به این بنا رسیدگی نکنند و درهایش به روی مردم بسته باشد . غیر از برج آزادی برخی بناهای تاریخی تهران مثل سر در باغ ملی، شمس العماره و ساختمان موزه ملی ایران خیلی شاخص هستند و تا حدودی نمادهای شهری به حساب می آیند. اما بناهای دهه های اخیر مثل مصلای تهران، ساختمان کنفرانس سران کشورهای اسلامی یا ساختمان کتابخانه ملی نتوانسته اند این شاخصه و وجه نمادین را پیدا کنند. به نظر شما چه عناصری در این بناها مفقود است که نمی توانند نماد شهری باشند؟ یک کتابخانه هدفش این است که مردم بروند آن جا و از کتاب ها استفاده کنند، همین طور بناهای دیگر هر کدام به منظور خاصی ساخته شده اند، اما همان طور که اشاره کردید، می توانند نمادین هم باشند. مانند بناهای دوره صفویه در اصفهان. معماری دنیا در حال تحول خیلی سریع است و معماران در هر کجای دنیا به تکنولوژی و امکاناتی دست پیدا کرده اند که قدرت انتخاب زیادی به آنها می دهد. دیگر مثل دوره صفویه نیست که فقط آجر داشتند و قوس می زدند و همواره هماهنگی در کارشان بود. بعضی از دوران ها در تاریخ دنیا مثل بهار شکفتگی هستند و در آنها گل های زیادی پرورش پیدا می کند؛ مثل رنسانس در تاریخ اروپا یا دوره سلجوقی و صفوی در تاریخ ایران. الان وضعیت به خاطر فنون و مصالح جدید عوض شده و مدتی طول می کشد تا این پختگی پیدا شود. در چین هم همین آشفتگی ها وجود دارد. دوران آزمایش است. من وقتی ساختمان مرکز صنایع دستی یعنی سازمان میراث فرهنگی فعلی را می ساختم، استفاده های بی مورد و عجیب و غریب از قوس ها و مقرنس ها در معماری ایران خیلی زیاد شده بود. من در آنجا با مراجعه به سنت معماری ایران یک گنبد رسمی بندی شده آجری را درست کردم تا بگویم هنوز هم می شود با تکیه بر گذشته یک کارهایی کرد. ولی این بنا نیز آن جنبه نمادین را ندارد، چون هدف دیگری داشته است. یک وقت هایی اثر دنیای پیشرفته بر ما خیلی زیاد است و بدون این که بدانیم چه کار داریم می کنیم، به تقلید از دیگران می پردازیم. ولی به طور کلی فکر می کنم معماران ایرانی، معماران بسیار خوبی هستند. متأسفانه من کارهای اخیری را که همکارانم در ایران کرده اند، ندیده ام تا اظهار نظر کنم. اگر دوباره به شما پیشنهاد دهند که یک بنای یادبود و نمادین برای تهران طراحی کنید ، یادبود چه چیزی را می سازید و چه مفاهیمی را در ساختار آن بکار می گیرید؟ می دانید، یادبود مربوط است به آنچه بر یک فرد یا یک جامعه ای گذشته؛ یک چیزی است که وقتی آن را می بینید فکر می کنید چه خبر بوده است. من یک دوره با توجه به آنچه در طول تاریخ بر سر ایران رفته، کاری را انجام دادم. اما تا مأمور کار دیگری نشوم نمی توانم بگویم آن کار چیست. باید مأمور بشوم تا مثل بچه ای که می گویند مشق بنویس، یک مدتی در شور و التهاب باشم و سختی بکشم. باید یک مقداری دعا و مناجات داشته باشم تا متمرکز شوم و از درون این تمرکز یک فکری بیرون بیاید. باید مأمور بشوم تا توکل کنم. آیا این مناجات و توکل برای طراحی آزادی هم وجود داشت؟ البته، البته، وقتی می خواستم این کار را انجام بدهم، دعا کردم؛ چون می دانستم که به تنهایی نمی توانم کاری بکنم. شهیاد را ساختم تا بگویم ایران از دوران سخت گذشته می گذرد و به آینده ای درخشان می رسد. در این تردیدی نیست. خدمات | برج آزادی که در زمان خود شهیاد نام داشت و یادمانی برای دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران بود، خیلی زود نماد دروازه گونه تهران و ترجمان معمارانه ایران مدرن شد، این بنا اکنون سی و شش ساله است و در حالی که با یک چرخش بزرگ، نماد انقلاب سال ۵۷ تلقی می شود، فرسوده از گذر زمان و رنجیده از بی مهری کسان، خود را نیازمند مرمت می یابد. با این حال دست بردن در مجموعه ای که ایرانیان سخت بدان خو گرفته اند وخارجیان، ایران امروزی را با تصویرش می شناسند، کاری ساده و خالی از حرف و حدیث نیست. | گفت و گو با حسین امانت، طراح میدان و برج آزادی تهران |
از راست به چپ: سودابه بیضایی، محمد رسولاف (کارگردان)، نسیم ادبی، و محمد اخلاقیراد در کن هرگز فرصت دیدار با رسولاف را نداشتهام تا از او بپرسم: چطور با ساختن فیلمهایی چنین منتقد به شرایط موجود جامعه همچنان میتواند به فیلمسازی در ایران ادامه بدهد؟ حکایت کارگردانی همچون رسولاف، که برغم حکم قضایی ممنوع کار بودن، همچنان به ساختن ادامه میدهند، حکایتی است به پیچیدگی جامعهای که در آن کار و زندگی میکند. تصویری که رسولاف از دنیای قهرمانانش ترسیم میکند، تصویر سیاهی است اما نمیتوان به "سیاه نمایی" متهمش کرد، چرا که آنچه بر قهرمانانش میگذرد، برای هموطنانش آشناست و آکنده از ماجراهایی است که ریشه در حیات سیاسی-اجتماعی ایران معاصر دارد: همانهاست که این سالها در رسانهها بارها خواندهایم و شاید در زندگی روزمره تجربهشان کرده باشیم. مطالب مرتبط: با اینحال تماشای این حکایات بر پرده سینما نفسگیر است، یکی به این دلیل که کورسوی امیدی در جهان آثار اخیر رسولاف نیست و دیگر آنکه عظمت پرده نقرهای سینما باعث میشود ضرب سیلی واقعیت روزمره سنگینتر شود. دوستی پس از نمایش "لرد" میگفت: "این ماجراها را همه میدانیم: رشوه، باندبازی، ارعاب و زور چماق بخشی از زندگی هر روزه ماست. نشانش میدهد که چه بشود؟ چه چیزی را میتواند عوض کند؟" این حرف را در مورد هر چیزی میشود گفت: که چه؟ آیا با ساختن فیلم میشود چیزی را در واقعیت تغییر داد؟ پاسخ شخصی من به این پرسش منفی است: خوشدلی ایام نوجوانیام را ندارم و معتقد هم نیستم که فیلمساز مصلح اجتماعی است. گذشته از این چنین فیلمهایی در این سالها اصلا فرصت نمایش در جامعه ایران را نیافتهاند که بخواهند تاثیری بگذارند. با این حال فیلمی که جز در چند نمایش محدود جشنوارهای رنگ پرده را نمیبینند، در ذهن من حکم شعر یا قصهای را دارد که نوشته میشود به امید آنکه در آینده مخاطبش را بیابند. فیلمسازی با این چشمانداز کمی شبیه قرار دادن نامهای در بطری و انداختنش در دل دریاست به این امید که روزی در ساحلی یافت شود و خوانندهای پیدا کند. کسی همچون محمد رسولاف که حرفهاش فیلمسازی است، به ابزار کارش مسلط است و خوب قصه میگوید، چنین مسیری را در پیش گرفته: در شرایطی که حکم ممنوعیت از کار دارد، فیلم میسازند و با ادامه "کار سازنده" در برابر "شرایط موجود (بخوانیم جهان آثارشان)" مقاومت میکنند. از این منظر محمد رسولاف به قهرمان فیلم اخیرش "لرد" شباهت دارد. "لرد" حکایت رضای ٣٥ ساله است که با پسرش سهند و همسرش حدیث که مدیر مدرسه است، در روستایی از توابع فومن زندگی میکند و به پرورش ماهی مشغول است. بخش عمدهای از زمینهای منطقه در اختیار شرکتی است که روابط نزدیکی با مقامات رسمی دارد و به دنبال یکهتازی در عرصه محلی است. عجیب نیست اگر "شرکت" تحمل رضایی را ندارد که میخواهد آن گوشه ساز خودش را بزند و حاضر نیست در همنوایی شرکت کند. پیشبینی ادامه ماجرا دشوار نیست: نبردی یک تنه است در برابر جمع. از این منظر "لرد" رسولاف یک "وسترن" واقعی است: فردی در برابر بی عدالتی و ظلم موجود قد علم میکند در حالیکه برای مقابله اسلحهای هم ندارد: در سکانس اول فیلم، نماینده بسیج منطقه تفنگ شکاریش را به بهانه آنکه تاریخ جوازش گذشته، ضبط میکند. سوال اصلی این است: در شرایطی که تمام قدرت در دست طرف مقابل است، آیا قهرمان خلع سلاح شده میتواند بدون آلوده شدن جان به در ببرد؟ قهرمان "به امید دیدار" زنی بود درگیر ماجراهای پس از انتخابات ٨٨ ایران از این منظر "لرد" اتوبیوگرافیکترین اثر در کارنامه رسولاف است: فیلمسازی است که میخواهد در خانه خودش کار خودش را بکند، اما نمیخواهد یا نمیتواند قواعد مرسوم بازی را رعایت کند. در عین حال مثل رضای "لرد" حاضر نیست آن یک تکه زمینش را بگذارد و به جای دیگری برود. به قول یکی از شخصیتهای لرد: اصلا کجا را دارد که برود؟ و البته درست اینجاست که یکی از درخشانترین وجوه فیلم زاده میشود: در دل جنگل غاری هست که رضا در طول فیلم به آن پناه میبرد، تا ساعتی به دور از جهنم زنگیش تنها باشد و در غار آبتنی کند و البته در این پناهگاه مخفی همیشه نوشیدنی محبوبش را -که به دور ازچشم بسیج منطقه به تهیه آن مشغول است- همراه دارد. بیدلیل نیست که فیلم با صحنه پنهان کردن نوشیدنی آغاز میشود و با خلوت رضا در غار تنهاییاش به پایان میرسد. صحنههای زیبای آبتنی درغار شبیه مراسمی آیینی است: فرصتی است برای قهرمان تا در خلوت "تطهیر" کند. بی سبب نیست که در سراسر فیلم، قهرمان مدام به حمام میرود و نیز در صحنهای صمیمانه او را میبینیم که پسرکش را با خود به حمام برده و یادش میدهد چطور خودش را خوب بشوید. دیروز که از سالن نمایش بیرون میآمدم میدانستم تهنشین شدن "لرد" در ذهن و قلبم زمان میبرد. هنگام زیر و بالا کردن حکایت اما پرسشی هست که رهایم نمیکند؛ کنجکاوم که بدانم فیلمساز "لرد" برای تطهیر در این سالها به کدام غار پناه برده است؟ | محمد رسولاف فیلمسازی است که من همیشه منتظرم کار تازهای از او ببینم. از "به امید دیدار (۱۳۹۰)" که در بخش "نوعی نگاه" جشنواره کن به نمایش درآمد تا به حال، هر بار که فیلم تازهای از او دیدهام با خودم گفتهام: "غزل خداحافظیاش را سروده! محال است بعد از این بتواند فیلم دیگری بسازد." با اینحال رسولاف چهار سال پیش هم با "دست نوشتهها نمیسوزند" در جشنواره حاضر بود و امسال هم فیلم جدیدش "لرد" در بخش "نوعی نگاه" کن حضور دارد. قهرمان "به امید دیدار" زنی بود درگیر ماجراهای پس از انتخابات ٨٨ ایران و "دست نوشتهها نمیسوزند"اش به قتلهای زنجیرهای دهه ٧٠ شمسی میپرداخت. | 'لرد'، شخصیترین اثر رسولاف در کن |
یکی از دلایل اهمیت سیاست خارجی آمریکا، قدرت قابلتوجه این کشور در عرصه جهانی در مقایسه با دیگر کشورهاست در سالی که دنیا به دلیل همهگیری ویروس کرونا، علاوه بر دشواریهای انسانی و بحران گسترده سلامت جهانی، با ضربه سنگین اقتصادی نیز روبهرو شده، نقش و تصمیمات واشنگتن در قبال تک تک مسایل بینالمللی، از هر زمانی مهمتر به نظر میرسد. از موقعیت و قدرت سازمان بهداشت جهانی تا پیمانهای بینالمللی تجارت آزاد، تلاش برای مبارزه با گرمایش زمین، مبارزه با تروریسم، امنیت انرژی، جنگهای خاورمیانه و … مسایل بسیاری در دنیای امروز به شکلی قابل ملاحظه از نتیجه انتخابات آمریکا اثر میگیرند. اما فارغ از اظهارنظرها و جزییات برنامههایی که دو نامزد به عنوان سیاست خارجی خود ارائه میکنند، تفاوت آمریکای ترامپ با آمریکای بایدن در سطح بینالمللی، در شکافی نظری و عمیق ریشه دارد؛ شکافی که موجب خواهد شد تا ریاست جمهوری هرکدام از این دو نامزد، دو جهان کاملا متفاوت شکل دهد. نخستین تفاوت بنیادین ترامپ و بایدن نتیجه باورهای متفاوت این دو سیاستمدار درباره نقش آمریکا در جهان است. این تفاوت لزوما بر اساس دوگانه ایدئولوژیک جمهوریخواه و دموکرات در آمریکا مرزبندی نمیشود، چرا که شعار سیاسی "اول آمریکا" که توسط ترامپ پیگیری میشود، در عرصه بینالمللی با نظرات و ایدههای بسیاری جمهوریخواهان با نفوذ همخوانی ندارد و بیشتر بخشی از محافظهکاران سنتی را نمایندگی میکند. آغاز اختلاف هم از پاسخهای متفاوت به این سوال آغاز میشود: نقش آمریکا در جهان امروز چیست؟ برای بسیاری جمهوریخواهان (مانند نئوکانها که در دهههای اخیر قدرت مسلط حزب جمهوریخواه بودند) آمریکا باید به شکلی فعالانه در جهان از منافعش دفاع کند و از انتقادهایی مانند سیاست خارجی تهاجمی، سلطهطلب یا گسترشطلب نهراسد. در این نگاه با تهمایهای مذهبی، آمریکا معبد آرزوهای بشر (A city upon the hill) و 'نور امید' جهان است. در چارچوب همین گفتمان، نه تنها سیاست خارجی "مداخلهجویانه" مشروعیت دارد، بلکه در برخی موارد مانند جنگ سال ۲۰۰۳ آمریکا علیه عراق، رنگ و روی وظیفهای اخلاقی برای "آزاد کردن" دیگران پیدا میکند. و در عین حال به دفاع از "نور امید" بشر، حتی به قیمت زیرپا گذاشتن قوانین بینالمللی (مثلا حملات پهپادی دوران اوباما در یمن)، مشروعیت میدهد. دونالد ترامپ اما این گفتمان را در مرزهای آمریکا متوقف میکند. او با اتکا به ایدههای اقلیتی از راستگرایان آمریکایی (چهرههایی مانند استیو بنن)، در دکترین سیاست خارجی خود، نقش رهبری آمریکا در سیاست بینالملل را بسیار محدودتر از آنچه بعد از جنگ جهانی دوم در کاخ سفید دنبال شده میبیند و به همین دلیل نیز به شدت با "جنگهای ابدی" آمریکا در خاورمیانه که جمهوریخواهان پیش از او آغاز کردند، مخالف است. ریاست جمهوری جو بایدن از این منظر، بازگشت آمریکا به دوران پیش از ترامپ است؛ دورانی که آمریکا بر نقش رهبری خود در عرصه بینالمللی تاکید خواهد داشت و فعالانه تلاش خواهد کرد تا از همه ابزارهایش برای تثبیت این موقعیت استفاده کند. او - همانند دموکراتهای دیگر بعد از جنگ جهانی دوم - در روش "رهبری جهانی آمریکا" با جمهوریخواهانی مانند بوش پدر و پسر یا رونالد ریگان تفاوتهایی اساسی خواهد داشت، اما در اینکه آمریکا فراتر از مرزهایش باید فعالانه نقش رهبری برعهده بگیرد، با آنها همنظر است. تفاوتهای جو بایدن و دموکراتهایی شبیه به او (باراک اوباما و بیل کلینتون) با جمهوریخواهانی مانند جرج بوش یا دونالد ترامپ، در یک مجادله نظری دیگر ریشه دارد: اختلاف بر سر ماهیت نظم جهانی. و در پی همین اختلاف است که یکی بر چندجانبهگرایی تاکید میکند و دیگری بر یکجانبهگرایی. یا یکی به دنبال قدرت گرفتن سازمانهای بینالمللی و احترام به رژیمهای حقوق بینالملل است و دیگری با این روش مخالف است. نتیجه این اختلاف نظر، تفاوت اصولی رویکرد سیاست خارجی ترامپ و بایدن در قبال سازمانهای بینالمللی و همکاریهای همهجانبه است. خروج آمریکا از سازمان بهداشت جهانی و شورای حقوق بشر سازمان ملل، خروج آمریکا از پیمان اقلیمی پاریس، اظهارنظرهای منفی درباره ناتو و تهدید به خروج از این ائتلاف نظامی و همچنین خروج از برجام، نتیجه همین رویکرد است. جو بایدن در مقابل اعلام کرده که اگر رییسجمهور شود، تمامی این تلاشهای دولت ترامپ را بیثمر خواهد کرد. او میگوید که کشورش را به سازمان بهداشت جهانی باز میگرداند و تلاش خواهد کرد تا این سازمان در ماموریتش برای مهار بحرانهای بینالمللی پزشکی، تقویت شود. واشنگتن را دوباره عضو پیمان پاریس میکند. و به برجام باز میگردد تا جلوی ساخت بمب هستهای توسط جمهوری اسلامی ایران را بگیرد. در واقع استراتژی جو بایدن و همفکرانش در وزارت خارجه آمریکا، تقویت "قدرت نهادی" آمریکاست؛ قدرتی که از طریق نفوذ بالا و گاهی تسلط کامل این کشور بر سازمانهای بینالمللی به دست میآید و ضامن منافع ملی این کشور است. حق رای و موقعیت استثنایی این کشور در سازمانهای بینالمللی مالی مانند صندوق بینالمللی پول، عضویت دائم و حق وتو در شورای امنیت و نفوذ قابل توجه در سازمان ملل و بسیاری از نهادهای وابسته به آن که از طریق تامین بخش عمده بودجه این سازمانها به دست آمده، همه بخشی از قدرت نهادی آمریکا در سیاست بینالملل است که جو بایدن برخلاف دونالد ترامپ آن را تقویت خواهد کرد. و همین تفاوت رویکرد است که جو بایدن را به گزینه محبوبی برای متحدان غربی آمریکا، به ویژه کشورهای عضو ناتو تبدیل کرده است. انتقادهای ترامپ از ناتو، بسیار فراتر از نارضایتی از هزینه مالی این ائتلاف نظامی برای واشنگتن گسترش یافت و او حتی این نهاد را "منسوخ" توصیف کرد. ناتو در نگاه سیاستمدارانی چون بایدن یکی از ستونهای مهم امنیت ملی آمریکاست که در ابعادی خارقالعاده، بر موقعیت و قدرت بینالمللی آمریکا اثر گذاشته و همزمان پشتوانه حیاتی واشنگتن است در رقابت پرمخاطرهاش با چین و روسیه. به همین دلیل ناتو نیز به رغم اینکه هنوز نتیجه انتخابات آمریکا روشن نیست و چه بسا مجبور شود چهار سال دیگر با دونالد ترامپ سر کند، خوشحالیاش را از احتمال ریاست جمهوری بایدن مخفی نکرده است. این سازمان اعلام کرد که در صورت پیروزی بایدن، نشست بعدی ناتو بسیار زودتر در ماه مارس سال ۲۰۲۱ برگزار خواهد شد تا زمینه ترمیم روابط پر از کدورت دو سوی آتلانتیک فراهم شود. اما اگر ترامپ رییسجمهور شود، این نشست به احتمال زیاد در تابستان برگزار خواهد شد. فراتر از ناتو، این انتظار وجود دارد که اصولا آمریکای بایدن، به شکل قابل توجهی فراتر از آمریکای ترامپ به همکاریهای بینالمللی روی بیاورد و شباهت بسیاری به آمریکای اوباما داشته باشد؛ آمریکایی که تلاش خواهد کرد از یکجانبهگرایی پرهیز کند و اهدافش را در چارچوب همهجانبهگرایی، توجه به منافع متحدان و تقویت ائتلافهای بینالمللیاش دنبال کند. | اگرچه سیاست خارجی، به مسالهای تعیینکننده برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰ تبدیل نشده، اما همچنان برای کسانی که خارج از آمریکا با حساسیت این انتخابات را دنبال میکنند، تصمیمات و اقدامات این کشور در سطح بینالمللی اهمیتی بسیار فراتر از مسایل داخلی این کشور دارد؛ به ویژه اینکه آمریکای دونالد ترامپ در سیاست خارجی، با آمریکای جو بایدن، تفاوتهایی معنادار دارد. | ترامپ و بایدن؛ دو آمریکای متفاوت در انتظار دنیاست |
در سال 2007، فصل فرناندو آلونسو تحت تاثیر یک هم تیمی سال اولی قرار گرفت که هیچ اعتنایی به سلسله مراتب در فرمول یک نداشت. در فصل 2008 نباید انتظار داشت که نلسون پیکه جونیور در تیم رنو و در کنار آلونسو همان کاری را بکند که لویس همیلتون کرد. او ممکن است هم اسم پدرش باشد که سه بار قهرمان جهان شد، اما هنوز مشخص نیست که او به اندازه پدر با استعداد باشد. در هر حالت، وظیفه او در رنو حمایت از آلونسو است نه به چالش کشیدن او. 2001- فرمول 3 آمریکای جنوبی، مقام پنجم2002- فرمول 3 آمریکای جنوبی، مقام اول2003- فرمول 3 بریتانیا، مقام سوم2004- فرمول 3 بریتانیا، مقام اول2005- GP2، مقام هشتم2006، GP2، مقام دوم2007- راننده تست تیم فرمول یک رنو خدمات | پسر مثل پدر؟ | نلسون پیکه جونیور |
اين هلی کوپتر که حامل تيرآهن بود، ساعت شش صبح به دليل سنگينی و لنگر انداختن بار آن سقوط کرد. يکی از مقامات خدمات اضطراری استان مازندران گفته است اين هلی کوپتر در حال انتقال تجهيزات به سوی "جانپناه سوم" در قله دماوند بود. خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، گزارش داده که هنگام سقوط هلی کوپتر، سه تن از سرنشينان آن به داخل رودخانه ای پرتاب شدند و در اثر قطع شدن اعضای بدنشان در دم کشته شدند. به گزارش ايسنا، سه سرنشين ديگر اين هلی کوپتر از جمله دو خلبان آن به دليل بستن کمربند ايمنی داخل هلی کوپتر گرفتار شده بودند و در پی برخورد آن با کوه و وقوع آتش سوزی، دچار سوختگی شده و جان خود را از دست دادند. خدمات | يک فروند هلی کوپتر تحت اجاره فدراسيون کوهنوردی ايران در حوالی شهرستان آمل در شمال ايران سقوط کرده و تمامی شش سرنشين آن کشته شده اند. | سقوط هلی کوپتر در استان مازندران |
گروهی از هواداران آقای ترامپ، قدرتی افسانهای برای او متصورند و نمیپذیرفتند که او در انتخابات شکست خورده است گروهی از هواداران آقای ترامپ در چهارشنبه ششم ژانویه به کنگره حمله کردند. در چهارشنبه سیزدهم ژانویه، گروهی از همحزبیهایش به استیضاح او رای مثبت دادند. در چهارشنبه بیستم ژانویه، حتی معاونش حاضر به بدرقه او از کاخ سفید نشد. در دو چهارشنبه اول، در کنگره آمریکا بودم و در چهارشنبه سوم از دفتر بیبیسی در واشنگتن به تصویرهای تلویزیونی خیره شدم که پایان دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ و شروع دوره جو بایدن را نمایش میداد. در چهارشنبه اول، آقای ترامپ قدرت بلامنازع در حزب جمهوریخواه بود و در چهارشنبه آخر، ضعیفتر از همیشه واشنگتن را ترک کرد. در این نوشته مروری میکنم بر آنچه که در این سه چهارشنبه گذشت. بسیاری از حملهکنندگان به دلیل آنکه اعتقادی به لزوم استفاده از ماسک نداشتند، به راحتی از روی عکسها شناسایی و بازداشت شدند چهارشنبه ششم ژانویه: شورش علیه وضع موجود دونالد ترامپ نتوانست در هیچ دادگاهی ثابت کند که در انتخابات آنقدری تقلب صورت گرفته که بر نتیجه انتخابات تاثیر گذاشته است. تقاضای او برای شمارش آرا، در یکی از ایالتها بر آرای او افزود و در ایالتی دیگر از آرایش کاست. تغییرات اما آنقدر نبود که بر نتیجه تاثیر بگذارد. تماس تلفنی، تهدید و خواهش از فرمانداران و قانونگذاران ایالتی هم نتوانست کمکی به تغییر نتیجه انتخابات بکند. تلاش آقای ترامپ برای عوض کردن نتیجه انتخابات آمریکا، باعث شد که بسیاری از مراحل ثبت رسمی نتیجه انتخابات در این کشور را همه دنبال کنند. ارائه نتیجه آرای هر ایالت به کنگره، آخرین مرحله بود که باید چهارشنبه ششم ژانویه انجام میشد. این مرحله بیشتر نمادین است. آنقدر که حتی رسانههای داخلی هم آن را چندان پوشش نمیدهند، چه رسد به رسانههای بینالمللی. اما آنقدر آقای ترامپ در پذیرفتن نتیجه انتخابات تعلل کرد که این جلسه مهم شد. من هم برای پوشش خبری از طرف بیبیسی فارسی به کنگره رفتم. من، به همراه یک تهیه کننده، فیلمبردار و خبرنگار بخش انگلیسی قرار بود با هم کار کنیم. بیرون ساختمان کنگره در محدودهای که برای گروههای خبری در نظر گرفته شده بود، جا گرفتیم. ساعت هشت و نیم صبح به وقت شرق آمریکا جلوی دوربین بودم. پشت سرم کنگره آمریکا دیده میشد. خانمی از طرفداران آقای ترامپ، وقتی دید جلوی دوربینم، به من گفت: «من از رسانهها متشکرم. شما باعث شدید من به ترامپ رای بدهم.» دوستانش او را بابت این جمله «بامزه» تشویق کرده و کلی با هم خندیدند. از کنار ما میگذشتند تا دقیقا بروند جلوی پلههای کنگره تا در آنجا جمع شوند و شعار بدهند. آقایی از طرفداران ترامپ آمد و از من پرسید که کجا قرار است سخنرانی باشد. گفتم نمیدانم. بعد خانم دیگری آمد و پرسید که آیا ما قرار است از تجمع آنها فیلم بگیریم. گروه دیگری هم رد شدند که فقط فحشهای آبنکشیده نثارمان کردند. به روی خودمان نیاوردیم. زل زده بودم توی دوربین. یکی دیگر آمد و پرسید: «اهل خاورمیانهای؟» جواب ندادم. نگاهم را به اعماق لنز دوربین دوخته بودم. دوباره سوالش را پرسید. فیلمبردارم رفت که طرف را رد کند. فحشی داد و رفت. بعد از آن گزارش زنده به ساختمان اداری مجلس نمایندگان رفتیم. از میان طرفداران آقای ترامپ که ماسک به صورت نداشتند، گذشتیم و به داخل ساختمان رفتیم. سخنرانی آقای ترامپ را از تلویزیون تماشا کردم. بیرون کاخ سفید به هوادارانش گفت که باید «صلحآمیز» به سمت کنگره بروند و صدایشان را به گوش نمایندگان برسانند «اگر نه کشوری باقی نمیماند». انگار که کشور قرار است اشغال شود. پسر و وکیل شخصیاش هم در آن برنامه سخنرانی کردند اما لحنشان تهاجمیتر بود. آقای ترامپ از معاونش مایک پنس خواست تا برای تغییر نتیجه انتخابات کاری بکند. آقای پنس ریاست جلسه بررسی آرا را به عهده داشت و به عنوان رئیس جلسه کار چندانی از او بر نمیآمد. قبل از شروع برنامه شصت دقیقه، رفتم که قدمی بزنم. وقتی برگشتم، دیدم سه مامور پلیس به سمت جایی که خبرنگارها بودند میدوند. ما همه در گوشههای یک تراس مدور بودیم. فکر کردم شاید کسی از معترضان خودش را به درون ساختمان رسانده و پلیسها آمدهاند که طرف را بگیرند. جلوتر که رفتم، دیدم میگویند بروید پایین. همه سراسیمه محل را ترک میکردند. خبر آمده بود که بمبگذاری شده است. کت و کیفم را برداشتم. گوشی تلفنم را روشن کردم که فیلم بگیرم و راه افتادم. حملهکنندگان به کنگره آمریکا به خبرنگاران میگفتند که به خواسته دونالد ترامپ در آنجا حضور دارند نیم ساعتی در زیر زمین بودیم. گفتند که بمبی در کار نبوده و برگردید. برگشتیم. چند دقیقه تا نوبت من مانده بود که در شصت دقیقه گزارش بدهم. سوال اول را که جواب دادم، وقتی مجید افشار داشت سوال دوم را میپرسید، یک مامور پلیس با سوت و داد آمد سراغمان که جمع کنید و بروید پایین. به مجید گفتم باید بروم. سردبیر برنامه زنگ زد که حالم را بپرسد. به او گفتم از زیر زمین با اسکایپ وصل میشوم. همین کار را هم کردم. این بار ما را به یکی از رستورانهای زیر ساختمان بردند. تا پایان حمله همانجا ماندیم و از آنجا در اینستاگرام گزارش دادم. رستوران تعطیل بود. اما همان نزدیکی یک فروشگاه بود که از آن یک بسته شکلات خریدم تا انرژی بگیرم. هواداران آقای ترامپ از سوی دیگر توانسته بودند وارد ساختمان کنگره شوند. پلیس بعد از چند ساعت توانست آنها را از ساختمان بیرون کند. خشنود از حمله، فکر میکردند انقلابشان پیروز شده است. وقتی کنگره و اطرافش آرام شد، جلسه سنا و مجلس نمایندگان مجدد برقرار شد. ما به طبقه بالا برگشتیم. مایک پنس و رهبران دو حزب در سنا از آنچه که اتفاق افتاد، انتقاد کردند. دموکراتها مستقیما گناه را به گردن آقای ترامپ میانداختند که «محرک اغتشاشات بوده است». با آرام شدن اوضاع، از زیر زمینهای به هم پیوسته کنگره گذر کردم و از سوی دیگر ساختمان به روی زمین آمدم. بیرون، همه جا آرام بود. یک تاکسی گرفتم و به خانه رفتم. چهارشنبه سیزدهم ژانویه: استیضاح دوم فشار دموکراتها برای آنکه آقای ترامپ خودش استعفا کند به جایی نرسید. همینطور فشارشان به مایک پنس برای اینکه از درون دولت، دونالد ترامپ را کنار بگذارند بینتیجه ماند. این طور بود که تصمیم گرفتند دوباره او را استیضاح کنند. چهارشنبه سیزدهم ژانویه، با اتومبیل نمیشد خیلی به کنگره نزدیک شد. پانزده دقیقه آخر تا رسیدن به ساختمان کنگره را پیاده طی کردم. همهجا پر از سرباز بود. سربازهای گارد ملی آمریکا همه جا بودند. پلیس هم بود. پلیس مخفی هم بود. حالا دیگر چندان هم مخفی نبودند. همان روز حمله هم نیروهای مخفی، آشکارا مشخص بودند. علامت عضویت در نیروی پلیس را به گردن انداخته بودند و در ساختمان گشت میزدند. به ساختمان مورد نظر رسیدم. یک سرباز از سر ادب به من سلام کرد. جوابش را دادم و پرسیدم از کجا وارد شوم، گفت از این در. دری بود کنار ورودی پارکینگ زیر ساختمان. سه پلیس آنجا بودند. وسایلم را از داخل یک دستگاه و خودم را از درون دستگاه دیگری رد کردند. یک چیزی صدا داد. ساعتم بود. آن را هم باز کردم. پرسیدم از این در که تو رفتم کدام طرف بروم. تازه پرسید تو اصلا که هستی. گفتم خبرنگار. گفت برو بیرون. اینجا اصلا دری نیست که تو وارد شوی. گفتم چشم. هنوز بیرون نرفته، یکی دیگر آمد و گفت خبرنگار میتواند از اینجا برود. پرسیدند کارت داری. گفتم بله. تا کارت خبرنگاری را که از دفتر مطبوعاتی سنا گرفته بودم، دیدند، گفتند برو تو اشکال ندارد. دیگر درباره راه رسیدن به طبقات بالایی چیزی نپرسیدم. فقط وارد شدم. معلوم بود که مسئولان برقراری امنیت نمیدانند دقیقا باید چه کنند. همه نگران تکرار وقایع هفته قبل بودند. سربازان گارد ملی شب را روی زمینهای سنگی کنگره به روز رسانده بودند. آنقدر که آن روز سرباز دیدم، در سالهای اخیر ندیده بودم. دموکراتها در جلسه مجلس نمایندگان میگفتند که دونالد ترامپ، گروهی را تحریک به حمله به کنگره کرده است. سخنان و توییتهایش را تکرار میکردند که با این کارها سوگند خود به محافظت از قانون اساسی آمریکا را زیر پا گذاشته است. طبیعتا جمهوریخواهان، برای مقابله با استیضاح دوباره همحزبی خود، تلاش میکردند هر توجیهی بتراشند. یکی گفت تنها چند روز مانده به پایان دوره که وقت استیضاح نیست. دیگری گفت که آقای ترامپ در صحبتهایش گفته «مسالمت آمیز» به کنگره بروید. پرچمی که این مرد هنگام یورش به کنگره ایالات متحده آمریکا بر دوش گرفته بود، پرچم نبرد کنفدراسیون آمریکا است. کشوری متشکل از ایالتهای جنوبی آمریکای امروزی که موافق بردهداری بودند استیضاح قبلی آقای ترامپ، چندین و چند روز به طول انجامید. شاهد آوردند. کارشناس آوردند. این بار اما موافقان استیضاح میگفتند ما خودمان شاهد حمله بودهایم و در محل جرم داریم صحبت میکنیم. حدود چهار بعد از ظهر بود که رایگیری انجام شد و مشخص شد که ۱۰ نفر از جمهوریخواهان هم رای به استیضاح دونالد ترامپ دادهاند. ۱۰ نفر در میان ۲۱۱ نفر نماینده جمهوریخواه، عدد بزرگی نیست. اما همین هم در تاریخ بیسابقه است. چند نفری هم از جمهوریخواهان بودند که گفتند فقط به این دلیل به استیضاح رای مثبت نمیدهند که به گمان آنها روند استیضاح به درستی طی نشده است. یعنی در اصل با دلایل استیضاح موافق بودند. دونالد ترامپ که پنج روز قبل از آن، از توییتر منع شده بود، حالا شاهد بود که همحزبیهایش جرات پیدا کردهاند علیه او رای بدهند. محبوبیت دونالد ترامپ در میان هسته اصلی رایدهندگان حزب جمهوریخواه چنان زیاد است که اعضای حزب جرات مخالفت با او را ندارند. آقای ترامپ پیشتر هم تهدید کرده بود که اگر کسی علیه او بشورد، از هوادارانش میخواهد در انتخابات مقدماتی به او رای ندهند. جف سشنز، وزیر سابق دادگستری، را به همین شیوه از ورود به رقابتهای سنا از ایالت آلاباما کنار گذاشت. اما حالا که حسابهایش از توییتر و بقیه شبکههای اجتماعی حذف شده، به نظر میرسد که قدرتش هم کم شده است. بعد از یک گزارش اینستاگرامی دیگر، از کنگره خارج شدم و مسافتی را پیاده طی کردم تا بتوانم سوار اتومبیل بشوم و به خانه بروم. چهارشنبه بیستم ژانویه: خروج از شهر از ترس آنکه هواداران دونالد ترامپ بخواهند دوباره به کنگره آمریکا حمله کنند و مراسم تحلیف را به هم بزنند، شهر را قرق کردهاند. ورودیهای شهر محدود شده است. اتومبیلهای پلیس و کامیونهای گارد ملی، سر مجراهای اصلی شهر ورود به مناطق مرکزی را محدود کردهاند. بیشتر مغازهها تعطیل هستند. تمامشان شیشهها را با تخته پوشاندهاند. یکی دو تایی روی کاغذی نوشتهاند که باز هستند. یعنی باید دری که تخته شده است را کشید تا وارد مغازهای شد که نور روز به آن راه ندارد. بیخانمانها هنوز در شهر هستند. و چندتایی آدم پیاده دیگر. به دفتر میروم. در روز تحلیف قرار است از دفتر کار کنم. باید گزارشی بسازم و به برنامه شصت دقیقه برسانم. تلویزیون را روشن میکنم. پیش از هر چیز، قرار است شاهد خروج دونالد ترامپ از کاخ سفید باشیم. هلیکوپتر مخصوص روی باندی که در محوطه کاخ سفید قرار دارد منتظر است. دو نفر را میبینم که با جعبههایی به سوی هلیکوپتر میروند. احتمالا آخرین اسباب و وسایل خانواده ترامپ است که در اقامتگاه رئیس جمهوری مانده است. بالاخره با ملانیا، همسرش، از خانه بیرون میروند. بعد از چند کلمه حرف با خبرنگارن به سوی هلیکوپتر میروند. هلیکوپتر چرخی بر بالای واشنگتن میزند. دونالد ترامپ هیچ وقت اهل واشنگتن نبود. از بیرون آمده بود و قول داده بود «مرداب سیاسی» پایتخت را بخشکاند. مثل هر تازه واردی به شهر دوستان زیادی نداشت. وقتی هم که میرفت رفقای زیادی دور و برش نبودند. هلیکوپتر او را به پایگاه هوایی سنتاندروز برد که از آنجا راهی فلوریدا شود. برای خودش در آنجا مراسم خداحافظی تدارک دیده بود. از هواپیما پیاده شد. چند توپ شلیک کردند و روی صحنه رفت. جلویش تعداد محدودی از هواداران، خانواده و کارمندان سابقش در سرما ایستاده بودند. آن بالا، ملانیا اول سخنرانی کرد و بعد خودش. از دستآوردهایش گفت و ابراز اطمینان کرد که دولت بعدی حتما خوب از عهده کارها بر میآید. چراکه به گفته او، پایه و اساس خوبی برایشان به جا گذاشته است. احتمالا منظورش کاستن از مالیاتها و برداشتن مقرراتی بود که مانع از رونق اقتصادی میشوند. منتقدانش اما یادگار او را حمله به خانه ملت آمریکا میدیدند. در سخنرانی به هواداران وعده بازگشت داد. و بعد رفت. ضعیفتر از قبل و بدون دسترسی به توییتر که مهمترین تریبونش بود. مایک پنس، معاونش، که بعد از حمله به کنگره رابطهاش با او شکرآب شده بود در جمع نبود. رهبر جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان هم حضور نداشت. رهبر همحزبیهایش در مجلس سنا هم آنجا نبود. هر سه نفر ترجیح دادند که به مراسم سوگند ریاست جمهوری جدید بروند. فقط رئیس دفترش آنجا بود، با یکی از مشاورانش که مشوق ایجاد محدودیت برای خارجیها بود. یک نماینده مجلس هم در آن میان بود. رانی جکسون، قبلا پزشک مخصوص رئیسجمهوری آمریکا در دوره باراک اوباما و دونالد ترامپ بود. او همان کسی است که بعد از معاینه آقای ترامپ، برای تعریف از وضعیت سلامت او گفت که «ژن بسیار خوبی دارد». آن سوتر، جو بایدن با گروهی از مقامهای جمهوریخواه و دموکرات به کلیسا رفت. بعد روی پلههای کنگره آمریکا دستش را روی کتاب مقدس خانوادگی خود گذاشت و سوگند خورد که از قانون اساسی آمریکا محافظت کند. به این ترتیب، دو چهارشنبه بعد از آن روزی که گروهی به هواداری از آقای ترامپ به کنگره آمریکا حمله کردند، رئیس جمهوری جدید آمریکا در همانجا کارش را آغاز کرد. در مراسمی که به دلیل ترس از حمله طرفداران رئیس جمهوری قبلی و همهگیری ویروس کرونا در شرایط ویژهای برگزار میشد. تمام اتفاقهای روز را به سرعت در گزارشی کوتاه پشت سر هم ردیف کردم و برای پخش به لندن فرستادم. تازه فهمیدم که چند ساعت است از پشت میزم بلند نشدهام. آخرین تکههای شکلات باقیمانده بستهای را که روز ششم ژانویه خریده بودم، خوردم و از جایم بلند شدم. | انتخاب جو بایدن به عنوان پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا قرار نبود به معنی کنار رفتن دونالد ترامپ از معادلات سیاسی باشد. من تصور میکردم که آقای ترامپ همچنان قدرت در حزب جمهوریخواه را در دست خواهد داشت. اما اتفاقهایی که در سه چهارشنبه پیاپی روی داد، باعث شد آقای ترامپ ضعیفتر از آنچه تصور میشد از قدرت کنار برود. | آخرین هفتههای ترامپ: ماجرای ۳ چهارشنبه در ژانویه |
مگی بیش از آنکه شهره به فیلسوفی باشد، شهرت خود را مرهون نقش استثناییاش در ترویج فلسفه برای همگان بود. او فلسفه را از گوشه تنگ و تاریک کتابخانهها، لابلای خاکگرفته کتابها، کلاسهای تخصصی دانشگاهی و حلقه بسته فیلسوفان با آن زبان زرگریشان، به میان مردم کوچه و بازار برد و به زبانی همهفهم درآورد، بی آنکه از اصالت فلسفه بکاهد. مگی بیش از آنکه شهره به فیلسوفی باشد، شهرت خود را مرهون نقش استثناییاش در ترویج فلسفه برای همگان بود. او فلسفه را از گوشه تنگ و تاریک کتابخانهها، لابلای خاکگرفته کتابها، کلاسهای تخصصی دانشگاهی و حلقه بسته فیلسوفان با آن زبان زرگریشان، به میان مردم کوچه و بازار برد و به زبانی همهفهم درآورد، بی آنکه از اصالت فلسفه بکاهد. بدین سان او نقش بزرگی در آشتی فضای عمومی با فلسفه ایفا کرد. او نه تنها بر فهم عمومی انگلیسیزبانها از فلسفه اثر گذاشت بلکه از رهگذر ترجمه آثارش بر فضای عمومیِ بسا زبانهای دیگر، از جمله فارسی، اثر نهاد. او در طول عمر حرفهای خود نزدیک به سی کتاب منتشر کرد. پدر او، فردریک، لباسفروشی فرهیخته با تحصیلات رسمی اندک بود. او رابطه نزدیکی با پسرش داشت و عشق به موسیقی و تئاتر را در دل او کاشت. علاقه به موسیقی موجب شد که برایان بعدها دو کتاب در باب ریشارد واگنر موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر قرن نوزدهمی آلمانی بنویسد. مگی در این دو اثر کوشید تأثیر فلسفه بر واگنر را بررسی کند. جای ترجمه فارسی این دو اثر به فارسی خالی است. مگی همچنین به عنوان منتقد موسیقی در نشریات مطلب مینوشت. مگی در گفتوگویی با رامین جهانبگلو میگوید اگر یک بار دیگر به دنیا بیاید به جای فلسفه به دنبال موسیقی میرود، زیرا از نظر او هنر ژرفتر از فلسفه است. رابطه برایان با مادرش، شیلا، به خوبی رابطهاش با پدرش نبود. مادرش به علائق فرهنگی پسرش بی اعتنا بود. در مورد رابطه خود با مادرش، مگی در آخرین مصاحبه زندگیاش میگوید "مادرم هیچ کس را دوست نداشت. آدمی خالی از محبت بود. به من و خواهرم میگفت که ما را دوست ندارد." برایان ۹ ساله بود که خانوادهاش از شرق لندن کوچ کردند تا از بمباران آلمانیها در جنگ جهانی دوم در امان باشند؛ گرچه خانه آنها از بمباران در امان نماند و منطقه زندگی آنها در شرق لندن بر اثر بمباران آلمانیها در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد. مگی در دانشگاه آکسفورد تاریخ و فلسفه خواند. دوره دکترای فلسفه را در این دانشگاه نیمه کاره رها کرد و به دانشگاه ییل رفت. در آنجا نیز تنها یک سال فلسفه خواند. اولین اثر مگی مجموعه اشعارش بود که به خرج خودش آنها را به سال ۱۹۵۱ منتشر کرد. او بعدها گفت که به خاطر کیفیت برخی از اشعارش شرمنده است و از انتشار این اثر پشیمان. او سال ۱۹۷۴ از حوزه انتخابی لیتون در شمال شرقی لندن به نمایندگی مجلس بریتانیا رسید. او در آن زمان عضو حزب کارگر بود. بعدها با گرایش حزب کارگر به چپ از این حزب جدا شد. او تا سال ۱۹۸۳ در سمت نمایندگی مجلس باقی ماند. مگی سپس سیاست را برای همیشه ترک گفت. او از دوران نمایندگی خود به عنوان بیهودهترین دوران زندگیاش یاد میکرد. در روزگاری که کسی چون بوریس جانسون از نمایندگی مجلس عوام بریتانیا به نخستوزیری میرسد ـــ فردی که به سخنان و رفتارهای نسنجیدهاش مشهور است ــــ تصور اینکه روزگاری نه چندان دور پژوهشگر و فلسفهدان برجستهای چون مگی نماینده مجلس این کشور بوده است، گویی نشان از آن دارد که در غیاب اهل فلسفه، سیاستورزی در بریتانیا چه مایه پسرفت کرده است. مگی همیشه به فلسفه کارل پوپر علاقه داشت. او کتاب کم حجم و خوشخوانی در شرح فلسفه پوپر نوشت (چاپ نخست ۱۹۷۳). منوچهر بزرگمهر در سال ۱۳۵۹ خورشیدی این کتاب را به فارسی ترجمه و خوارزمی آن را منتشرکرد. او در سالهای۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ میلادی در رادیوی بیبیسی به اجرای برنامهای با عنوان "فلسفه مدرن بریتانیا" پرداخت. در این برنامه رادیویی او با برخی از فیلسوفان برجسته بریتانیایی و آمریکایی در باب فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه هنر و فلسفه علوم اجتماعی به گفتوگو پرداخت. در سال ۱۹۷۸ مگی برنامه مشابهی، این بار برای تلویزیون بیبیسی، با عنوان «مردان اندیشه» اجرا کرد. مگی در همان سال این گفتوگوها را در کتابی منتشر کرد. این کتاب بعدها با عنوان «مردان اندیشه» به ترجمه عزتالله فولادوند به فارسی ترجمه و منتشر شد و خوانندگان وسیعی یافت مگی در ایران او در این برنامه همچنین با برخی از متخصصان نامور در باب فلسفه فیلسوفان برجستهای مانند راسل، مور، آستین و ویتگنشتاین گفتوگو کرد. گیلبرت رایل، پیتر استراسون، برنارد ویلیامز، نینیان اسمارت و السدر مکاینتایر از جمله فیلسوفان طراز اولی بودند که طرف گفتوگوی مگی در این برنامه قرار گرفتند. بخشی از این مصاحبهها همان موقع در کتابی با عنوان "فلسفه مدرن بریتانیا" از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شد. این کتاب با عنوان "فلسفه نوین بریتانیا" به ترجمه ابوالفضل رجبی از سوی نشر "نقش جهان" منتشر شده است. سال ۱۹۷۷ میلادی، مگی رمانی با عنوان "مواجهه با مرگ" منتشر کرد. از نظر مگی تنها مرگ است که میتواند به زندگی انسان معنا ببخشد. چیزی که همیشه وجود داشته باشد، معنای خود را از دست میدهد. پس به تعبیر سهراب سپهری "و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت." ترجمه فارسی این رمان سرنوشت عجیبی یافت. ترجمه به سال ۱۳۹۷ خورشیدی از سوی "نشر نو" منتشر شد. مجتبی عبداللهنژاد، مترجم این اثر، در مقدمه چند خطیای که بر ترجمه این رمان نوشته مینویسد: "در تمام مدتی که این کتاب را ترجمه میکردم، به مرگ فکر میکردم. شبح مرگ بالای سرم ایستاده بود. خیال میکردم قهرمان داستان که بمیرد، من هم میمیرم. نمردم. ولی شبح مرگ هنوز بالای سرم ایستاده، رهایم نمیکند." "شبح مرگ" اما چندان بالای سر مترجم نایستاد. عبداللهنژاد مدت کوتاهی پس از پایان ترجمه این کتاب در سن چهل و هشت سالگی به سال ۱۳۹۶خورشیدی در گذشت. برگردان فارسیِ "مواجهه با مرگ" یک سال پس از مرگ مترجم منتشر شد. در سال ۱۹۷۸ مگی برنامه مشابهی، این بار برای تلویزیون بیبیسی، با عنوان "مردان اندیشه" اجرا کرد. او با پانزده فیلسوف نامور درباره موضوعات مختلف فلسفی به گفتوگو پرداخت. او، از جمله، در باب فلسفه مارکس با چارلز تیلور، در باب مکتب فرانکفورت با هربرت مارکوزه، در باب فلسفه زبان با جان سرل، در باب فلسفه چامسکی با خود چامسکی، در باب فلسفه علم با هیلاری پاتنم، در باب فلسفه سیاسی با رونالد دورکین و در باب فلسفه و ادبیات با آیریس مرداک به گفتوشنود نشست. مگی در همان سال این گفتوگوها را در کتابی منتشر کرد. این کتاب بعدها با عنوان "مردان اندیشه" به ترجمه عزتالله فولادوند، از سوی نشر "طرح نو" منتشر شد. این اثر خوانندگان وسیعی در فارسی یافت. گفتوگوهای مگی را شبکه چهار تلویزیون ایران به فارسی دوبله و پخش کرد. به جای برایان مگی، در دوبله فارسی، نصرالله مدقالچی دوبلور پرسابقه ایرانی سخن میگوید. میتوان گفت صدای مدقالچی در دوبله فارسی از صدای خود مگی در نسخه اصلی فیلسوفانهتر است. مگی ده سال بعد در ۱۹۸۷ مجموعه گفتوگوهای تلویزیونی دیگری برای تلویزیون بیبیسی با عنوان "فیلسوفان بزرگ" درباره فیلسوفان غربی از افلاطون تا ویتگنشتاین ساخت. او مجموعه گفتوگوها را در کتابی با همین عنوان منتشر کرد. این کتاب با عنوان "فلاسفه بزرگ: آشنایی با فلسفه غرب" به ترجمه عزتالله فولادوند و از سوی نشر "خوارزمی" منتشر شد. مگی در سال ۱۹۸۳ کتاب "فلسفه شوپنهاور" را منتشر کرد. این اثر همچنان یکی از کتابهای مهم در شناخت فلسفه شوپنهاور به حساب میآید. مگی از این اثر خود بیش از آثار دیگرش راضی بود. این کتاب را رضا ولییاری به فارسی ترجمه و نشر «مرکز» منتشر کرد. سال ۲۰۰۱ مگی کتاب مفصل و پر نقشونگاری با عنوان "سرگذشت فلسفه" منتشر کرد. این کتاب اثری مقدماتی و خوشخوان در تاریخ فلسفه از یونان باستان تا فلسفه معاصر بود. این اثر با دو ترجمه مختلف (حسن کامشاد، نشر "نی" و مانی صالحی علامه نشر "کتاب آمه") منتشر شد. بیشتر بخوانید: مگی خیلی زود از همسر سوییسیاش جدا شد و هیچ گاه دیگر ازدواج نکرد، گرچه رابطههای بلند مدت پیشه کرد. حاصل ازدواج او تنها یک دختر بود. جلد سوم و آخرین جلد از خاطرات مگی یک سال پیش از مرگ او به سال ۲۰۱۸ میلادی منتشر شد. مگی با وجود تأثیر بزرگی که بر تقریر و ترویج فلسفه گذاشت، میتوان گفت که ناکام از دنیا رفت. او، به گفته خودش، در تمام عمر فلسفیاش کوشید از تقریرگر و مروّج فلسفه به مقام فیلسوفی نوآور ارتقا یابد. این تقلا را حتی در آخرین کتاب فلسفی خود "پرسشهای غایی"، که تنها سه سال پیش از مرگ او منتشر شد، نیز میتوان دید. مگی اما خود معتقد بود به مقام فیلسوفی نوآور نرسیده است. او در آخرین مصاحبه عمر خود که تقریبا یک سال پیش از مرگش انجام شد میگوید: "پوپر متفکری نوآور بود، راسل از خلاقیّت بهره داشت، انیشتین بی شک از چنین خلاقیتی برخوردار بود ... من اما با تمام وجود دریافتم که هرگز نمیتوانم مثل آنها باشم، هرگز. کاش میتوانستم." او که تجربهای شکستخورده هم در آهنگسازی داشت، راه خودش را به دین هم بسته میدید، او ندانمانگار بود. در گفتوگویی که تقریبا سه دهه پیش رامین جهانبگلو با او داشته، مگی میگوید: "من یک ایدهآلیست اشراقی هستم، ولی فرد مذهبی نیستم و به خدا و جاودانگی روح اعتقاد ندارم، اما الان که ۷۰ سال سن دارم، آرزو میکنم که ای کاش در من اعتقاد مذهبی وجود داشت. این چیزی است که دلم میخواهد»." | برایان مگی فلسفهدان، نویسنده، پژوهشگر، روزنامهنگار و سیاستمدار بریتانیایی ۱۲ آوریل ۱۹۳۰ میلادی در شرق لندن به دنیا آمد و ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۹ خورشیدی در ۸۹ سالگی در آکسفورد درگذشت. | برایان مگی، کسی که فلسفه را از کتابخانه به کوچه آورد |
شورای حکام آژانس اتمی سازمان ملل روز شنبه با تصويب قطعنامه ای خواستار ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت شد اما تاريخ دقيقی برای اين اقدام تعيين نکرد. ديپلمات های اروپايی می گويند ارجاع ايران ممکن است در نشست بعدی شورای حکام در ماه نوامبر انجام شود. وزارت خارجه ايران روز دوشنبه در واکنش رسمی جمهوری اسلامی به آن قطعنامه، طی بيانيه ای تاکيد کرد که تهديد به ارجاع ايران به شورای امنيت تغييری در مواضع جمهوری اسلامی ايران ايجاد نمی کند و در حل بحران بی اثر است. به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، در اين بيانيه آمده است: "در صورت عدم اصلاح قطعنامه يا پافشاری بر اجرای آن، جمهوری اسلامی ايران ناچار به لغو تمامی امتيازات داوطلبانه و موقت اعطا شده پيشين، از جمله اجرای بدون تصويب پروتکل الحاقی، می باشد." دولت ايران از دو سال قبل به طور داوطلبانه و به عنوان گامی برای اعتمادسازی، غنی سازی اورانيوم را به حال تعليق درآورد و پروتکل الحاقی را نيز امضا کرد. پروتکل الحاقی که ايران آن را روز 18 دسامبر 2003 امضا کرد اما مجلس تاکنون آن را تصويب نکرده است، امکان بازرسی های سرزده و گسترده تر از تاسيسات اتمی را فراهم می کند. در تازه ترين قطعنامه شورای حکام مشخصا از ايران خواسته شده پروتکل الحاقی را تصويب کرده و به اجرا آورد. ايران عليرغم معلق نگاه داشتن غنی سازی اورانيوم، فعاليت تاسيسات فرآوری اورانيوم در اصفهان را که مقدمه غنی سازی است اوايل ماه اوت از سر گرفت. آن اقدام از عوامل عمده يک سلسله رويدادهای ديپلماتيک بود که به تصويب قطعنامه روز شنبه عليه ايران منجر شد. وزارت خارجه ايران در بيانيه روز دوشنبه بار ديگر تاکيد کرد ايران برخورداری از چرخه کامل سوخت هسته ای بر اساس "ان پی تی" را از حقوق مسلم خود می داند. دولت ايران در اين بيانيه برخی از درخواست های قطعنامه شورای حکام را "فراحقوقی" و "غيرقابل اجرا" دانست که از جمله به درخواست آن قطعنامه برای توقف کليه فعاليت های غنی سازی و تجديد نظر در ساخت يک راکتور پژوهشی آب سنگين در ايران اشاره دارد. وزارت خارجه ايران در بيانيه خود عليرغم اين تهديدها گفته است که از همکاری با آژانس اتمی سازمان ملل "صرفا" در چارچوب پيمان منع گسترش سلاح های اتمی و قرارداد پادمان (safeguards agreement) استقبال می کند. ايران به عنوان يکی از امضاکنندگان پيمان منع گسترش سلاح های اتمی از حق غنی سازی اورانيوم برای مقاصد غيرنظامی برخوردار است، اما اتحاديه اروپا و شورای حکام از ايران می خواهند به جبران کوتاهی های گذشته خود در قبال اين معاهده و به عنوان گامی برای اعتمادسازی کليه فعاليت های مربوط به پردازش اورانيوم از جمله در تاسيسات اصفهان را معلق نگاه دارد. 'بی ثباتی خاور ميانه' پيشتر غلامرضا آقازاده، معاون رئيس جمهور ايران و رئيس سازمان انرژی اتمی اين کشور در جريان کنفرانس عمومی آژانس اتمی سازمان ملل در وين قطعنامه تازه عليه ايران را محکوم و تهديد کرد به بی ثباتی خاور ميانه منجر خواهد شد. بنابه گزارش ها غلامرضا آقازاده گفت: "هيچ شکی نيست که گزارش کردن ايران به شورای امنيت به زنجيره ای از حوادث، کنش ها و واکنش ها که باعث بروز تنش می شود دامن زده و بر بی ثباتی در منطقه که از قبل در يک وضعيت سياسی ناپايدار قرار داشته می افزايد." وی جزئيات بيشتری ارائه نکرد اما آمريکا ايران را به دخالت در امور عراق و ايجاد بی ثباتی در آن کشور متهم می کند. وی گفت که اين قطعنامه دارای انگيزه های سياسی و حقوقا بی اعتبار است. به گزارش خبرگزاری فرانسه آقازاده همچنين اظهار نظر کرد که درگير کردن شورای امنيت در پرونده ايران، موافقتنامه سال 2003 برای تعليق غنی سازی اورانيوم را "باطل" می کند. اورانيوم غنی شده بسته به ميزان غلظت آن دارای کاربردهای نظامی و غيرنظامی است. از همين رو اتحاديه اروپا و آمريکا که می هراسند ايران از اين فرآيند برای توليد تسليحات اتمی استفاده کند خواستار انصراف کامل ايران از دستيابی به چرخه سوخت اتمی هستند. ايران اتهام ها و واهمه های غرب را بی اساس می داند و می گويد هدف برنامه اتمی اش مصارف غيرنظامی همچون توليد برق است. ايران قبل از صدور قطعنامه تازه شورای حکام تهديد کرده بود در صورت تصويب، واکنش تندی به آن نشان خواهد داد. مقام های جمهوری اسلامی اکنون با تهديد به لغو پروتکل الحاقی و "کليه امتيازهای داوطلبانه"، واکنش خود را تشريح کرده اند. خدمات | دولت ايران دو روز پس از تصويب تازه ترين قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی که راه ارجاع پرونده اين کشور به شورای امنيت سازمان ملل را باز می کند، تهديد کرده است که در صورت عدم اصلاح قطعنامه يا پافشاری برای اجرای آن، غنی سازی اورانيوم را از سر خواهد گرفت و مانع بازرسی های سرزده و گسترده تر از تاسيسات اتمی خود خواهد شد. | تهديد ايران به لغو پروتکل الحاقی |
قدمگاه محصول مشترک شبکه اول سيما و بنياد سينمايی فارابی است. پس بی جهت نيست که آنونس (تبليغ) قدمگاه با زمانی طولانی، مکررا و بسيار سخاوتمندانه از شبکههای مختلف تلويزيون پخش میشود. بی شک يکی از دلايل استقبال نسبی تماشاگران نيز تبليغات وسيع فيلم است. خلاصه داستان ماجرا در روستايی در مجاورت مکان مقدسی مشهور به "قدمگاه" می گذرد که به باور اهالی، امام زمان قدم در آن مکان نهاده است. رحمان جوانی است که ظاهرا اهالی روستا او را سر گذر يافتهاند و بزرگ کردهاند. رحمان نذر ده سالهای بسته تا هر سال در ايام نيمه شعبان به قدمگاه برود، بست بنشيند و اعتکاف کند. اما در دهمين سال، امام زمان به خواب رحمان میآيد و او نذر خود را ناتمام میگذارد. در بازگشت متوجه پچپچه اهالی میشود. کنجکاو میشود، به پيشينه خود شک میکند، پيگيری میکند و در میيابد که بچه سرراهی نبوده، بلکه مادرش در آخرين روزهای زندگی پدرش، او را آبستن شدهاست. اما اهالی چون میپنداشتند پدر و مادر رحمان توان بارورشدن نداشتند، به خيال آنکه زن زنا کردهاست، به اتفاق او را چنان میآزارند که هم زمان با تولد رحمان، زن میميرد؛ غافل از آنکه بچه حرامزاده نبوده، بلکه با توسل پدر و مادر رحمان به امام زمان در قدمگاه، به مدد او نطفه رحمان بسته شده است. در پايان و پس از افشای ماجرا، رحمان روستا را ترک میکند، در حالی که اهالی شرمسار از رفتار خود باقی میمانند. اشارهای بهجای نقد محمد مهدی عسگرپور که خود زمانی مديرعامل بنياد سينمايی فارابی بودهاست، دومين فيلم بلند خود را با مشارکت شبکه اول سيما و بنياد سينمايی فارابی و با تهيهکنندگی محمدرضا تختکشيان میسازد. فيلمی که چهار جايزه از جشنواره بيستودوم فيلم فجر بهارمغان میآورد: بهترين موسيقی(محمدرضا عليقلی)، بهترين چهرهپردازی(مهرداد ميرکيانی)، بهترين فيلم دوم و اثر برگزيده هنر و تجربه(محمدمهدی عسگرپور). قدمگاه فيلمی درخور اعتناست؛ اما با وجود دقت در اجزا، پرداخت هماهنگ و اجتماع گروهی از نخبگان در جایجای ساختار خود(نويسنده، فيلمبردار، تدوينگر، بازيگران، تهيهکننده ...) در ميانه میماند و ميان آثار طراز اول سينمای اعتقادی جايگاه بلندی نمیيابد. فيلمی که مدعی پرداختن به مفاهيم معنوی و ثانويه است، ابتدا بايد پاسخگوی مفاهيم ساده و اوليه باشد؛ بهويژه آنکه خود دارای ساختاری روايی و قصهگو است. اگر بپذيريم آنچه حرکت يک فيلم را شکل میدهد، تدوين و مونتاژ و حرکت درون قاب(ميزانسن) است، نخستين انتظار از تصوير اين است که به تماشاگر بگويد، واقعه در چه زمان و چه مکانی روی میدهد و اتصال آن با پيش و پس ماجرا چگونهاست. اما در قدمگاه ارتباط ميان اجزاء مکان و حتی زمان، غالبا نامشخص میماند و سير پيوسته خود را نمیيابد. تکهتکه تصاوير هر مکان چشمنواز است، اما تماشاگر از مجموع تصاوير قادر به يک تجسم گويا و پيوسته از مکان نيست. حتی پيوستگی زمان نيز در قصه از دستمیرود(در حالیکه قرار نبوده که گسستگی و انقطاعی در زمان بوجود آيد). تصاوير باز در فيلم نادر است؛ درحالی که از تصاوير بسته و نيمهباز فراوان استفاده شده است و به حتی نمای بازی از روستا نمی بينيم. حتی اگر فرض کنيم که فيلمساز در پی دست يافتن به شيوهای متفاوت، خواسته از نظامهای متداول دوری جويد، اما دستکم ساختار روايی فيلم انتظاراتی طبيعی در تماشاگر ايجاد میکند. بازیها هر چند روان و به اندازه است، اما همچون باقی اجزای فيلم به آفرينش چشمگيری منجر نمیشود. حتی بازی سنجيده رضا کيانيان نيز توقع تماشاگر را از او بیپاسخ میگذارد. سينمای دينی ايران قدمگاه به سلسله طولانی آثار اعتقادی و مذهبی اين سالها وصل میشود. پس از انقلاب، حکومت مذهبی ايران با رسانهای که پيشتر آن را اساسا حرام تلقی میکرد، برخوردی هوشيارانه کرد تا اين ابزار تأثيرگذار و پرطرفدار را در خدمت آراء و اعتقادات خود درآورد. در اين سالها آثار بسياری با موضوعات دينی و مذهبی ساختهشدهاست. برخی در پی پاسخگويی به اهداف سياسی حکومت ايران بودند، و برخی پاسخگويی به جنبه اعتقادی را مدنظر قرار دادهاند. حتی غالب آثار ساختهشده طی اين سالها علیرغم موضوعات مختلف ـ خانوادگی، اجتماعی، حادثهای، سرگرمکننده، جنگی، کمدی... ـ يا به ناچار، و يا برای گريز از محدوديتهای دست و پا گير مميزی به نوعی امور دينی را در قالب داستان خود میگنجاندند. با اين وجود فيلمهای ساختهشده در اين نوع در سينمای ايران را میتوان در دو گروه دستهبندی کرد : يک دسته آثاری که میتوان آنها را به گونهای آثار ايدئولوژيک محسوب کرد، که به طور عمده دغدغههای سياسی حکومت ايران را در نظر داشتند؛ و گروه ديگر آثار اعتقادی که ديدگاه وسيعتری يافته و فيلمسازان بزرگ و مستقلی را نيز در خود پذيرفتهاند. و در اين ميانه طيف گونهگونی، از آثار بسيار نازل تا آثاری جدی و درخور توجه را شاهد هستيم. سينمای دينی درپی تعريف اما اين نوع سينما با توجه به معيارهای اعتقادی حاکم، نياز به تعريف، تئوری، و ارائه الگو داشت. محسن مخملباف و مرتضی آوينی دو تن از نخستين کسانی بودند که به طور جدی در تلاش برای يافتن چهارچوب و تعريفی برای اين نوع برآمدند و سعی در تئوريزهکردن سينمای دينی داشتند. آوينی در کتاب آينه جادو (جلد اول) میگويد: «بايد دانست که سينما ماهيتا با کفر و شرک نزديکی بيشتری دارد تا اسلام. نسبت سينما با حق و باطل يکسان نيست و از اين لحاظ، استفاده از سينما در خدمت اشاعه دين و دينداری با دشواریهای خاص همراه است که اگر مورد غفلت واقع شود، اصل مطلب منتفی خواهد بود ... اما در عين حال سينما میتواند که اينچنين نباشد. اگر محتوای سينما بخواهد به سوی اسلام متمايل گردد، تکنيک سينما يعنی مجموعه روشها و ابزار آن، حجابی است که بايد خرق شود ... سينما شايد آنچنان که هست مسلمان شدنی نباشد، اما میتوان آن را در خدمت اسلام درآورد و اين وظيفهای است گران بر گرده ما. و در اين راه در نخستين قدم تکنيک سينما حجاب محتوای آن خواهدشد.» اما برخی از صاحبنظران اسلامی نگاهی باز هم سختگيرانهتر دارند: « ... در مورد سينمای داستانی، میتوان گفت که علیرغم تلاش صادقانه و مشکور سينماگران مسلمان و متدين، تاکنون حتی يک مورد نداشتهايم که بتوان بر آن سينمای دينی اطلاق کرد. » (سخنرانی حجة الاسلام قائممقامی در اولين همانديشی دين از چشم سينما) نمونههايی از سينمای دينی در ايران و جهان در سينمای جهان آثار مشهور، قابل توجه و ارزشمند فراوانی در گونه سينمای دينی میتوان يافت. از فيلمهايی همچون ده فرمان(سيسيل ب. دوميل)، بنهور(ويليام وايلر)، محمد رسولالله(مصطفی عقاد)، رنجهای مسيح(مل گيبسون)، ايثار(آندره تارکوفسکی) و ... در ايران نيز اين آثار طيف گستردهای را دربرگرفتهاست. از آثاری با مايههای عرفانی همچون هامون و پری(داريوش مهرجويی)، نار و نی(سعيد ابراهيمیفر)، آن سوی مه(منوچهر عسگرینسب) تا استعاذه و دو چشم بی سو(محسن مخملباف)، ايوب پيامبر (فرج الله سلحشور)، روز واقعه (شهرام اسدی)، خدا میآيد و رنگ خدا(مجيد مجيدی)، زير نور ماه(رضا ميرکريمی)، تولد يک پروانه(مجتبی راعی) ... قدمگاه در دنباله اين نوع نگاه به رسانه سينما قرار میگيرد، و با توجه به سرمايهگذاران فيلم (تلويزيون ايران و بنياد سينمايی فارابی) به نظر میرسد که مورد تأييد و حمايت حکومت دينی ايران نيز قرار گرفتهاست. مکانهايی چون قدمگاه، معبد(يا به قول اهالی روستا، نمازگاه)، مسجد، سقاخانه ... و يا عناصری چون تسبيح، قفل و دخيل، درخت مقدس، شمع، علامت (مخصوص اعياد و مراسم مذهبی)، آذينبندیهای نيمه شعبان ... تأکيد بر رنگ آبی و تصوير آسمان، و اساسا زمان وقوع داستان در ايام نيمه شعبان، همراه با موسيقی تأثيرگذار عليقلی، رنگ ويژه مذهبی به اثر عسگرپور دادهاست. قدمگاه هم با توجه به داستان فيلم و هم با وجود عناصر و نشانههای به کار رفته در آن بهطور ويژه در رديف آثار سينمای دينی قرار میگيرد. میتوان گفت قدمگاه در مرز باريکی ميان ايمان و خرافه راه میرود. فيلم گرچه ساختاری روايی و قصهگو دارد، اما شايد گاه با گريزهايی به استعاره سعی میکند در جرگه آثار متفاوت سينمای ايران قرار گيرد. با تمامی اوصاف، تداوم ساخت فيلمهايی همچون قدمگاه نشانگر آن است که مجموعهای عميقتر و پايدارتری در سينمای دينی ايران در حال شکلگيری است. شناسنامه فيلم کارگردان: محمدمهدی عسگرپور - نويسنده: محمد رضايیراد - تهيهکننده: محمدرضا تختکشيان - محصول: شبکه اول سيما و بنياد سينمايی فارابی - مدير فيلمبرداری: حسن کريمی، موسيقی: محمدرضا عليقلی - طراح چهرهپردازی: مهرداد ميرکيانی - طراح صحنه و لباس: سيامک احصايی، بازيگران: رضا کيانيان، فرامرز صديقی، بابک حميديان، محمدرضا داودنژاد ... خدمات | درحالی که نمايش دو فيلم پرطرفدار 'دوئل' و 'خوابگاه دختران' همچنان ادامه میيابد، 'قدمگاه' در ميان فيلمهای اکران دی ماه سينمای ايران، چه به لحاظ استقبال و چه به لحاظ ساختار جايگاه ويژه ای میيابد. | 'مرز ميان خرافه و ايمان'؛ گزارشی از اکران فيلم 'قدمگاه' |
کاشانی در کارزار ملی شدن صنعت نفت متحد محمد مصدق بود، اما در دوره دوم نخست وزیری مصدق، به دشمن سرسختش تبدیل شد اسناد همچنین نشان میدهد که این روحانی متنفذ حدود سه سال پیش از کودتا، در یکی از دیدارهای خود با مقامات سفارت در تهران، خواهان کمک مالی سری آمریکا شده بود. بنا بر یک سند آرشیو ملی ایالات متحده، ابوالقاسم کاشانی در روز ۱۸ ژوئن سال ۱۹۵۰ میلادی (۲۸ خرداد ۱۳۲۹) طی دیداری با یک دیپلمات آمریکایی (جرالد دوهر) خواهان دریافت کمک سری آمریکا شده - کمکی که معتقد بود "میتواند او را به قویترین نیرو در خاورمیانه در برابر گسترش نفوذ شوروی کمونیستی تبدیل کند." بنا بر سند مذکور، دیدار به درخواست ابوالقاسم کاشانی و از طریق یک کارمند ایرانی خبرگزاری آسوشیتدپرس (سلیمان شاملو) در منزل آقای کاشانی در تهران برگزار شد - حدود یک هفته بعد از بازگشت کاشانی از تبعید در لبنان؛ که جمعیت عظیمی برای استقبال از او به فرودگاه رفته بودند. ابوالقاسم کاشانی به مأمور سفارت گفت که یک برنامه دو مرحلهای را دنبال میکند. بنا بر سند، او ابتدا میخواست یک "دولت ملی" را در ایران به قدرت برساند و "تقریبا هیچ شکی باقی نگذاشت که آرزو دارد خودش در رأس دولت باشد" و سپس جهان اسلام را علیه کمونیسم متحد کند. لوی هندرسون، سفیر آمریکا در تهران، پیش از کودتا به دیدار ابوالقاسم کاشانی میرفت ابوالقاسم کاشانی گفت که توان آن را دارد که ارتشی یک میلیونی متشکل از افرادی مانند سید حسین امامی - عضو جمعیت فدائیان اسلام و قاتل عبدالحسین هژیر (وزیر دربار) و احمد کسروی (پژوهشگر و حقوقدان) - تأسیس بکند "تا ایران را از شر همه خائنان و دزدانی که بر آن حکومت میکنند نجات بدهد." بیشتر بخوانید: کاشانی در عین حال تأکید کرد که "دولت ملی" مد نظرش با سلطنت محمدرضا شاه پهلوی مغایرتی نخواهد داشت "به شرط آن که شاه از مداخله در امور سیاسی کشور خودداری کند." ابوالقاسم کاشانی به این سوال که آیا رسما در مجلس به جبهه ملی ملحق خواهد شد یا خیر، پاسخ منفی داد و گفت که با نشستن بر کرسیاش در مجلس، "اعتبار خود را کاهش نخواهد داد" و فقط در صورت یک سناریوی حالت اضطراری ملی - آن هم به همراه بیش از ۱۰۰ هزار نفر از هوادارانش - به مجلس خواهد رفت. کاشانی بعد از تشریح مواضع و برنامههای خود و تعریف و تمجید از "موفقیت" آمریکا در ترکیه و یونان، سر اصل مطلب رفت - موضوعی که به عقیده مأمور سفارت به نظر میرسید "هدف اصلی" کاشانی از دیدار بوده: درخواست کمک مالی سری از آمریکا؛ "او با احتیاط از توضیح درباره این که منظورش از کمک سری چیست طفره رفت ولی پسرش که در جلسه شرکت داشت بعدا گفت که منابع مالی نهضت کاشانی ناچیز است." صفحه اول سندی که در آن آمده آقای کاشانی خواهان کمک مالی سری آمریکا شده بود بیشتر بخوانید: احتمالا به خاطر آن پیشنهاد بود که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از حدود دو سال قبل از کودتا در این فکر بود که این روحانی متنفذ را با پول به طرف خود جذب بکند تا "ائتلاف نامقدس گروه مصدق و آیت الله کاشانی" را بر هم بزند. بنا بر یکی از اسناد کودتا که دولت آمریکا در سال ۲۰۱۷ میلادی آن را منتشر کرد سازمان سیا در فکر تطمیع کاشانی بوده زیرا "حداقل یک مرتبه با سفارت آمریکا در اینجا برای دریافت کمک مالی تماس گرفته است تا از قرار معلوم در برابر آن، از سیاستهای آمریکا حمایت بکند". در پی دیدار ۱۸ ژوئن ۱۹۵۰، سفارت آمریکا به واشنگتن گزارش کرد که "توهم خودبزرگ بینی" کاشانی تقریبا به یک (عارضه روانی) سایکوپاتی رسیده. با این حال، ارزیابی سفارت این بود که اهمیت کاشانی در عرصه سیاسی ایران را نباید دستکم گرفت زیرا وقتی از تبعید به تهران بازگشت بیش از ۴۰ هزار نفر در فرودگاه به استقبالش رفتند. سند واکنش سفارت امریکا در تهران به نامه کاشانی به آیزنهاور مجموعه اسناد دولت آمریکا نشان میدهد که کاشانی قبل از وقوع کودتا با سفارت آمریکا در تماس بوده ولی این اسناد ثابت نمیکند که او به طور مستقیم در طرح کودتا شرکت داشته یا از آمریکاییها پولی دریافت کرده باشد. اسناد نشان می دهد که آمریکایی ها آقای کاشانی را فردی افراطی، فرصتطلب و متوهم می دانستند که در راه سرنگونی محمد مصدق باید جذب یا خنثی میشد؛ به همین خاطر خط مشی تعامل با او درسطوح ارشد را در پیش گرفتند. لوی هندرسون، سفیر آمریکا، به دیدار کاشانی میرفت و پای این حرفهایش مینشست که "من یک شخص عادی نیستم، من رهبر جهان اسلام هستم" یا این که "این به نفع تمام مردمان خوب در همه جاست که جهان اسلام و آمریکا همکاری کنند". بیشتر بخوانید: نامه از آلمان به کاخ سفید پست شد. حدود دو ماه طول کشید که به دست مقامات آمریکایی برسد بعد از سرنگون کردن محمد مصدق اما قاعده بازی عوض شد. کاشانی خیلی زود با فضل الله زاهدی (رهبر نظامی کودتا و نخست وزیر جدید) اختلاف پیدا کرد و بعد از تلاش نافرجام فدائیان اسلام برای ترور حسین علا (وزیر دربار) مدتی راهی زندان و بعد هم خانه نشین و منزوی و بنا بر سند جدید، دست به دامن آمریکا شد. اسناد آمریکا نشان میدهد که آقای کاشانی در سال ۱۹۵۷ میلادی مخفیانه به دوایت آیزنهاور، رئیس جمهوری آمریکا نامهای تظلم خواهانه نوشته و از وضع بد اقتصادی و نرخ بالای بیکاری گرفته تا فقدان آزادی بیان و مطبوعات در ایران و این که زیر نظر پلیس بوده، گله کرده است. او نوشت: "همه آن لیبرالهایی که علیه کمونیسم مبارزه میکردند و هنوز هم میکنند، یا به مضیقه افتاده یا کشته شده اند." یکی از آن 'لیبرالها'، مظفر بقایی، رهبر حزب زحمتکشان ایران بوده، که مقامات در واشنگتن فکر میکردند پیش نویس نامه را او تهیه کرده، زیرا کاشانی سواد خواندن یا نوشتن انگلیسی نداشت. در نامه آمده: "همه مردم ایران و عراق از بریتانیایی ها شدیدا متنفرند، اما عوامل بریتانیا که در این کشورها فعالند آنها را ساکت نگه داشته اند." "نفرت از انگلستان و فرانسه در این بخش از دنیا عمومی است. مردم از حقه های آن ها به خوبی مطلع هستند." نامه از آلمان به آدرس کاخ سفید پست شده بود. در متن نامه آمده که چون نگارنده به سفارت آمریکا و ایران در تهران و واشنگتن اطمینان ندارد آن را از آلمان پست میکند. به نظر میرسد ابوالقاسم کاشانی هیچگاه جواب نامه خود را نگرفته باشد؛ او دیگر در عرصه سیاسی ایران نفوذی نداشت. بنا بر سند، مقامات سفارت حتی از تآیید این موضوع که نامهاش را دیدهاند خودداری کردند. صفحه اول نامه صفحه دوم صفحه سوم | بنا بر اسناد آرشیو ملی آمریکا، ابوالقاسم کاشانی چند سال بعد از سرنگونی محمد مصدق در کودتای ۲۸ مرداد - در شرایطی که با حکومت پهلوی اختلاف پیدا کرده و خانهنشین شده بود - به دوایت آیزنهاور، رئیس جمهوری ایالات متحده نامهای تظلمخواهانه نوشت و ابراز خرسندی کرد که "ایالات متحده آمریکا الگوی کشورهای امپریالیستی را دنبال نمیکند." | پیام مخفیانه ابوالقاسم کاشانی به آیزنهاور |
آقای شجونی در مصاحبه با "خانه ملت"، وابسته به مجلس ایران، گفته است: "حسن روحانی باید در مقابل فتنه گران سال ۸۸ که با تخریب ۷ میلیارد تومان اموال عمومی و کشتن بسیجیان هزینه های زیادی برای نظام ایجاد کردند حرکتی جهادی داشته باشد." او گفته این شکل برخورد با معترضان ۸۸ لازمه شکل دادن به یک جریان سیاسی میانهرو توسط حسن روحانی است. جعفر شجونی گفته است که حسن روحانی را به واسطه عضویتش در جامعه روحانیت مبارز عضوی از جناح محافظهکار میداند. با این حال گفته که حمایت محمد خاتمی از آقای روحانی و کنارهگیری محمدرضا عارف به نفع او، و همچنین ردصلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی که باعث شد هواداران او به آقای روحانی رای دهند، دلیل پیروزی حسن روحانی در انتخابات بوده است. آقای شجونی از این که "ریشسفیدان روحانیت"، از جمله محمدرضا مهدویکنی، محمدتقی مصباحیزدی و محمد یزدی برای حمایت محافظهکاران از نامزدی واحد "اعمال نظر" نکردند، انتقاد کرده است. 'جای نواب خالی است که ریشه روزنامهها را بزند' جعفر شجونی دیروز در مصاحبه با سایت محافظهکار "ندای انقلاب" گفته بود: "در این دوران یک نواب صفوی کم داریم تا ریشه برخی از روزنامه های اصلاح طلب را از ته بزند و شیشه روزنامه هایی که از خارج حمایت مالی می شوند را بشکند." مجتبی نواب صفوی اسلامگرای تندرو و از بنیانگذاران جمعیت فداییان اسلام بود که حسنعلی منصور، حاجعلی رزمآرا و احمد کسروی را ترور کردند. جعفر شجونی گفته است که نزدیکی اصلاحطلبان به حسن روحانی "یک دروغ بزرگ" است. | جعفر شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز، از حسن روحانی، رئیس جمهور منتخب ایران خواسته است که در مقابله با معترضان به نتایج انتخابات ۸۸ به "حرکتی جهادی" دست بزند. او روز گذشته نیز گفته بود: "در این دوران یک نواب صفوی کم داریم تا ریشه برخی از روزنامههای اصلاح طلب را از ته بزند." | شجونی: حسن روحانی علیه معترضان ۸۸ جهاد کند |
یک پیکره طلاکاری شده که از موزه شهر حما مرکز استان حمات در غرب سوریه به سرقت رفته است به همین دلیل، شورای امنیت سازمان ملل متحد اواسط ماه فوریه تجارت اشیاء عتیقه سوریه را ممنوع کرد و گروه موسوم به دولت اسلامی را متهم کرد که از غارت میراث فرهنگی سوریه برای افزایش توان خود در حملات تروریستی استفاده می کند. بی بی سی تلاش کرده در مورد این تجارت و مسیر انتقال آن از خاک ترکیه و یا لبنان به سمت اروپا تحقیقاتی انجام دهد که فشرده آن در این گزارش شرح داده می شود. دیدار با یک قاچاقچی پس از مدتها تحقیق و تلاش بالاخره توانستیم با فردی که در کار قاچاق این اشیاء فعال است ملاقات کنیم. به خاطر ملاحظات امنیتی او را "محمد" می نامیم که نام مستعار است. جوانی است ۲۱ ساله و بسیار آرام که اصلا اهل شهر دمشق است ولی مرکز تجارت او اکنون دره بقاع در مناطق مرزی لبنان با سوریه است. با او در مرکز شهر بیروت ملاقات کردیم و او کار قاچاق اشیاء عتیقه از سوریه را این طور توضیح داد: "با سه نفر از دوستانم در شهر حلب در تماس هستم. آنها این اشیاء را به منطقه مرزی بقاع می آورند و در آنجا به یک راننده تاکسی پول می دهند تا اجناس را مخفیانه به خاک لبنان بیاورد." او و دوستانش اشیاء کوچک را قاچاق می کنند ولی به گفته او حتی این کار هم خطرناک است. او می افزاید: "ما سعی می کنیم اشیایی مثل جواهرات، زینت آلات یا مجسمه های کوچک و سر مجسمه های سنگی را جابه جا کنیم." او و همکارانش درآمد فراوانی کسب کرده اند ولی به گفته او سود اصلی برای قاچاقچیانی است که اشیاء گرانقیمت به ارزش ۵۰۰ هزار دلار و یا حتی یک میلیون دلار را معامله می کنند. او می گوید: "داعش گروه اصلی است که این اشیا را می فروشد و این تجارت را کنترل می کنند . آنها از موزه ها و به خصوص موزه شهر حلب این اشیا را می دزدند. من به خوبی می دانم که آنها در خارج تماس هایی دارند و با استفاده از این ارتباطات اشیا عتیقه را به خارج می فرستند." "محمد" هنوز هم در کار قاچاق بین سوریه و لبنان فعال است ولی دیگر اشیاء عتیقه معامله نمی کند چون در صورت دستگیر شدن مجازات سنگینی دارد و به گفته او هر کسی را که با این اشیاء دستگیر کنند به عنوان همکاری و عضویت در داعش محاکمه می شود. دیدار با یک واسطه برای فروش اشیاء عتیقه مسروقه به واسطه نیاز است. ما توانستیم با یکی از این افراد که اهل سوریه است ولی اکنون در جنوب ترکیه مستقر شده، تماس بگیریم. او حاضر نیست نام و محل سکونت خود را بگوید. او زبان ترکی را به خوبی صحبت می کند و به همین خاطر قاچاقچیان سوری فراوانی برای کار دلالی به او مراجعه می کنند. هنگام مصاحبه از طریق اسکایپ او تعداد زیادی اشیاء عتیقه را که طی ماهها اخیر در سوریه حفاری شده و به ترکیه منتقل شده اند، به ما نشان داد. او می گوید: "تمام این اشیا از مناطق شرقی سوریه و اطراف رقاع که تحت کنترل گروه داعش است به سرقت رفته اند." او نیز تاکید می کند که گروه موسوم به دولت اسلامی در قاچاق اشیاء عتیقه نقش فعالی دارد و این تجارت را کنترل می کند. به گفته او هر کسی برای حفاری باید از گروه داعش اجازه بگیرد و یافته های خود را به بازرسان این گروه نشان دهد. بازرسان داعش مجسمه و پیکره های انسان را به خاطر اینکه نمادهای بت پرستی تلقی می شوند نابود می کنند و از مجموع اشیایی که حفاری و کشف می شوند ۲۰ درصد مالیات می گیرند. بیشتر بخوانید و ببینید: تخریب آثار باستانی موزه موصل ظاهرا تجارت اصلی در اشیاء سنگی، مجسمه ها و اشیاء طلایی است و گاه قیمت آنها ممکن است به نیم تا یک میلیون دلار برسد. او می گوید پس از عبور از ترکیه مقصد نهایی این اشیاء عتیقه اروپای غربی است. او می گوید:"تجار ترک این اشیاء را به دلالان اروپایی می فروشند. عکس این اشیاء را برای آنها می فرستند و آنها برای خرید این اشیاء از اروپا به ترکیه می آیند." دیدار با فروشنده ها به یک فروشگاه اشیاء عتیقه و توریستی در مرکز شهر بیروت می رویم. صاحب مغازه برای بازار گرمی و فروش روش عجیبی دارد. ابتدا می گوید همه اجناس او در این مغازه قلابی هستند و بعد با چرب زبانی می افزاید اگر جنس واقعی بخواهیم او عتیقه های دوران بیزانس و حتی تمدن هلنی را هم دارد. کارشناسان باستان شناسی می گویند یکی از اشیایی که در شرایطی مثل جنگ داخلی سوریه بیش از هر چیز دیگری قاچاق می شود کاشی بناهای باستانی است. از صاحب این مغازه در بیروت می پرسم که آیا کاشی های قدیمی دارد؟ در جواب می گوید چه نوع کاشی می خواهید، کاشی با طرح چهره، طرح جانوران و یا نقش های هندسی؟ او می افزاید: "اگر شما مشتری جدی باشید همیشه راهی برای پیدا کردن جنسی مورد علاقه شما وجود دارد." وقتی که از او می پرسم آیا خرید و خارج کردن این اشیا از کشور قانونی است؟ با لبخند جواب می دهد که فقط با کسب یک مدرک معتبر از موزه ها قانونی خواهد بود. اما بعد می گوید که در مقابل حق الزحمه، می تواند اجناس عتیقه ای را که من خریداری کنم به بریتانیا بفرستد ولی هزینه آن ممکن است چند هزار پوند باشد. این تجربه نشان داد که در شهر بیروت ظرف ده دقیقه می توان سرنخ معاملات غیرقانونی اشیاء عتیقه را پیدا کرد. یک کارشناس قاچاق آثار عتیقه در شهر آمستردام که با منطقه خاورمیانه آشناست، تایید می کند که در کشورهایی مثل لبنان قاچاق این کالاها مثل یک کاسبی بسیار عادی است. خیلی از واسطه ها و دلال ها دفتر و دستک رسمی دارند. در لبنان علاوه بر عتیقه های آن کشور می توان آثار عتیقه عراق و سوریه را هم خریداری کرد. او می افزاید تماس بین قاچاقچیان، واسطه ها و دلال ها یکی از رازهای کثیف بازار اشیاء عتیقه است که نهادها و موسسات هنری حاضر نیستند به آن اعتراف کنند. دیدار با پلیس با سرهنگ نیکلاس سعد، رییس دایره مبارزه با سرقت های بین المللی در اداره پلیس لبنان، ملاقات کردیم. او از بام ساختمان اداره پلیس به سمت نواحی کوهستانی در شرق و مرز با سوریه اشاره می کند. این بخش از نوار مرزی محل ورود و استقرار پناهجویان سوری است و قاچاقچیان اشیاء عتیقه از همین گذرگاه مرزی و پناهجویان برای قاچاق اشیاء عتیقه استفاده می کنند. او می گوید: "باندهای قاچاق اشیاء عتیقه را در میان اسباب و اثاثیه آوارگان سوری پنهان می کنند. از زمان آغاز جنگ سوریه حجم قاچاق این اشیاء به خصوص از مناطق تحت کنترل گروه دولت اسلامی مثل رقاع به شدت افزایش یافته است." واحد مبارزه با قاچاق بین المللی پلیس لبنان تاکنون صدها شی عتیقه و با ارزش را کشف و ضبط کرده است. سرهنگ سعد می افزاید:"کارشناسان باستان شناسی اداره ما می گویند این اشیاء مربوط به دوران تمدن های باستانی یونان و روم و متعلق به دوران قبل از میلادند. اما این اشیاء در لبنان بازاری ندارند و فقط محل ترانزیت آنها به سمت اروپاست چون پول درشت برای این اشیاء را در اروپا می پردازند." گنج ها و گنجینه ها در موزه ملی لبنان انبار بزرگی را به نگهداری اشیاء عتیقه متعلق به سوریه اختصاص داده اند که توسط پلیس کشف شده و اینجا نگهداری می شوند. در میان آنها می توان آثار متعددی از دوران تمدن هلنی، رومی و بیزانس را دید. برخی از آنها متعلق به سه هزار سال پیش است. قرار است زمانی که آرامش برقرار شد این اشیاء به سوریه بازگردانده شوند. اسد سیف، مسئول حفاری و باستان شناسی اداره میراث فرهنگی لبنان، معتقد است اکثر اشیاء عتیقه ای که امروزه از سوریه قاچاق می شوند اموال موزه ها نیستند و در حفاری های غیرقانونی کشف شده اند. به عنوان نمونه او به چند مجسمه اشاره می کند که از ویرانه های پلمیرا به سرقت رفته اند، شهری متعلق به دوران قبل از میلاد که در منطقه حمص واقع شده و جزو آثار ثبت شده سازمان یونسکو است. به گفته دکتر سیف در چنین مراکز باستانی هنوز کار شناسایی و فهرست بندی دقیق آثار عتیقه انجام نشده و بنابراین فروش غیرقانونی آنها در بازارهای بین المللی ساده تر است. او می افزاید: "اشیاء عتیقه پالمیرا بخشی از هویت تاریخی مردم سوریه است و برای آن کشور ارزش فراوانی دارد." او می گوید که بهای اکثر این اشیاء بیشتر از یک میلیون دلار است و به همین خاطر آنها را تحت مراقبت های ویژه ای در انبار های موزه ملی لبنان نگهداری می کنند. مقصد نهایی پس از روزها تلاش بالاخره توانستیم از راه دور با دکتر مامون عبدالکریم مسئول باستان شناسی اداره میراث فرهنگی دولت سوریه تماس برقرار کنیم. او با خشم و عصبانیت می گوید که تمام مراکز باستانی و موزه ها در قلمرو تحت کنترل گروه داعش غارت شده و به خطر افتاده اند. او می افزاید:"این آثار، هویت و حافظه ملی مردم ما هستند، نه به حکومت ربطی دارند و نه به شورشیان و نه اپوزیسیون. اما گروه داعش برای پول هر جنایتی انجام می دهد." او معترف است که در شرایط آشفته سوریه برای جلوگیری از حفاری و غارت اشیاء باستانی کار چندانی نمی توان کرد ولی می توان با قاچاق آن مبارزه کرد. او می افزاید:"ما مطمئنیم که بخش اعظم این اشیاء عتیقه در نهایت به اروپای غربی و یا کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس منتقل می شوند." تمام کسانی که ما توانستیم با آنها صحبت کنیم، از قاچاقچی و واسطه ها گرفته تا دلال و پلیس، معتقدند که بازار اصلی فروش این اشیاء اروپای غربی است. یک کارشناس با تجربه مبارزه با قاچاق اشیاء عتیقه در بریتانیا نیز بر این نکته تایید می کند. ورنون رپلی که پیشتر، مسئول بخش مبارزه با قاچاق عتیقه پلیس شهر لندن بود و امروز مسئول امنیت موزه ویکتوریا و آلبرت در شهر لندن است می گوید: "علاوه بر کنترل مرزها و مبارزه با قاچاقچیان باید کاری کرد که خرید این اشیاء مسروقه به یک عمل خجالت آور و منزجر کننده بدل شود. باید کاری کرد که کسی در بازارهای اروپایی این اشیاء را خریداری نکند." | تجارت غیرقانونی اشیاء عتیقه، در کنار معاملات نفتی، گروگانگیری و باجگیری، جزو منابع اصلی درآمد گروه داعش است. | قاچاق اشیاء عتیقه؛ منبع دیگر درآمد داعش |
وی، که از چندی پيش در بيمارستان مدرس تهران بستری بود در روز چهارشنبه، 16 آذرماه، به علت بيماری ريوی وعفونت کليوی درگذشته است. منوچهر نوذری در سال 1315 متولد شد و بيش از نيم قرن در عرصه های مختلف هنری فعاليت داشت. منوچهر نوذری علاوه بر بازيگری از پيشكسوتان فن دوبله فيلم نيز به شمار می رفت و فعاليت هنری خود را در هفده سالگی با ورود به عرصه دوبله آغاز کرد. او در سال 1335 خورشيدی (1956 ميلادی) در راديو نيز به فعاليت پرداخت و از سال 1338 به عنوان دستيار فنی فعاليت در سينما را آغاز کرد. آقای نوذری تا پيش از انقلاب 1979 ايران در چند فيلم از جمله "امير ارسلان نامدار"، "گوهر شب چراغ" و "غروب بت پرستان" ايفای نقش کرد. فعاليت هنری او پس از انقلاب عمدتا بر تلويزيون و راديو متمرکز بود. از مشهورترين برنامه هايی که او در تلويزيون اجرا کرد می توان به "مسابقه هفته" و "تهران ساعت بيست" و همچنين مجموعه های داستانی "اقاقيا" و "باجناق ها" اشاره کرد. حضور او با اجرای چند نقش در برنامه راديويی "صبح جمعه با شما" و کارگردانی اين برنامه از ديگر فعاليتهای منوچهر نوذری محسوب می شود. منوچهر نوذری خود می گفت که اولين کسی بوده است که در تلويزيون ايران مقابل دوربين رفته و به بينندگان گفته است که "تصوير من را در جعبه ای که می بينيد نامش تلويزيون است." در سالهای طولانی و سخت مهاجرت در ايران، صبح جمعه اگر شاد بود با برنامه طنزی بود که يک محورش منوچهر نوذری بود. و برای ما که کمتر تفريح داشتيم اين برنامه انرژی بخش بود تا هفته ديگر. هر مسابقه ای در تلويزيون مجری داشت، اما مسابقه هفته به خاطر گردانندگی نوذری مزه ديگر داشت. روحش شاد که لبخند بر لبها می نشاند. نبی - غزنی - افغانستان منوچهر نوزری مرد بزرگ و دوست داشتنی بود.اوليت باری که مريض بودند. فکر می کنم عمل باز قلب داشتند و در بيمارستان دی بستری بودند. من و دوستم يه دسته رز سفيد تهيه کرديم و به ملاقاتشون رفتيم. اجازه ملاقات داده نمی شدو افراد متفرقه نمی تونستند به ملاقاتشون بروند. من و دوستم ۱ ساعت توی راهروی بيمارستان کشيک کشيديم و منتظر شديم تا بالاخره تونستيم يواشکی از لای در ببينيمشون. گل رو به دخترشون داديم و رفتيم که ناگهان دخترشون توی راهرو ما رو صدا کردند و گفتند که پدر می خوان شما رو ببينن. ما هم با خوشحالی تمام برگشتيم و از دم در يا آقای نوزری احوال پرسی کرديم. نمی تونستم اون آدم شاد و دوست داشتنی توی اون حال بد تصور کنم. هر دو بغض کرده بوديم و برای اينکه باعث ناراحايشون نشيم خداحافظی کرديم و برگشتيم. روحش شاد و قرين رحمت. آزاده ستون تاش باز مجددا" من پدر خود را از دست دادم . خاطرات من از روان شاد منوچهر نوذری بسيار زياد است . پدر من " ايرج دوستدار" که از گويندگان و دوبلورهای ايران بود با وی ارتباطی ديرينه داشت. از زمانی که من خودم را يادم می آيد منوچهر را هم می شناسم و از وی خاطره دارم. اما يکی از اين خاطرات به زمانی بر می گردد که بعد از ساليان سال سکوت منوچهر و پدرم برای اولين بار بعد از انقلاب دعوت به کار شدند. قرار بود که منوچهر فيلمی به نام "هی جو" را دوبله کند. به خاطر همين او هم از پدرم برای حرف زدن در اين فيلم دعوت به همکاری کرد. برای من و ايرج نوذری اين حالت بسيار جالب بود که مجددا" پدران خودمان را در کنار هم پشت ميز دوبلاژ ببينيم ومزاحهای آن دو با هم بشنويم. روحش شاد. هاتف دوستدار من ميخواسم در مورد مرحوم منوچهر نوذری بگم که اين شخص کار کوچکی نکرده و خنداندن مردم ايران با آن همه مشکلات اجتماعی کار بسيار بزرگی است که منوچهر نوذری و کادر او سرافرازانه موفق به اين کار شدند و به پيش ميرفتند. من اميدوارم قدر همچين هنرمندانی رادر زمانی که در قيد حيات هستند بدانيم .ما هنوز جمشيد مشايخيها را در قيد حيات داريم. يادم نميرود وقتی که در کوه توچال مردم راديو به دست برنامه صبح جمعه با شما را با هنرمندی نوذری گوش ميدادند. اميد - سوئد چه جمعه هائی رو که نه تلويزيون برنامه درست حسابی داشت نه از اينترنت خبری بود و نه ديش های ماهواره با صدای او خنديديم. در روزهای بمباران در غم شادی با ما بود ايران هنرمند بزرگی را از دست داد هنرمندی که خندادن مردم او را شاد می کرد و شعارش اين بود که "ز حق توفيق خدمت خواستم دل گفت پنهانی چه توفيقی از اين بهتر که خلقی را بخندانی ". درگذشت اين هنرمند بزرگ را به ايرانيان و خانواده ايشان و فرزند هنرمندش ايرج نوذری تسليت می گويم. رضا ايرجی - آبادان زندگی گذراست و آنچه می ماند نامی است و يادی و خاطره ای - اين همه آن پاسخی بود که هنگام اولين و آخرين ديدارم از او خواسته بودم تا عبارتی به يادگاری بگويد، يک شب سرد اواخر دی ماه۷۵ که آن مرحوم را ديدم و خودم را به او رساندم... مهرداد - تهران ز حق توفيق خدمت خواستيم ، دل گفت پنهانی چه توفيقی اين بهتر که خلقی را بخندانی. از کی بپرسم؟؟؟ و شروع برنامه که می گفت : "صبح جمعه با شما"... پای کامپيوتر بودم و راديو روشن بود که ناگهان خبر رو گفت، واقعا شوکه شدم، من منتظر بودم اين بزرگ مرد باز هم برگرده به دنيای طنز ولی خوب رفت . . . فقط کاش قدرشو بيش تر می دونستند و می دونستيم. به هر حال رفت ولی خاطره اش هميشه می مونه. "هنر مند شمعی بود جان فروز، همه سود او از هنر رنج و سوز - نصيبش به جز رنج جانکاه نيست، ز درد درونش کس آگاه نيست - نصيب هنرمند حسرت پرست، همين نام نيک است از هرچه هست." سهند - تبريز منوچهر نوذری يکی از دوستداشتنی ترين هنرمندان در بين تمام مردم بود. همه چهره و صدای دلنشينش را دوست داشتند. در اين روزهای غم انگيز از سقوط هواپيما فوت او دل همه را دوباره شکست. ميراندا - ساری برای اين که تکراری نشه بگذاريد به چيزی اشاره کنم که ديگران نکرده اند. منوچهر نوذری در سالهای پيش از انقلاب مجری راديو دريا بودند که فقط تابستانها برنامه داشت و پرشنونده ترين راديو برای مردمی بود که برای گردش به سواحل دريای مازندران می رفتند. در يک اجرا منوچهر نوذری روی ترانه مشهور "يه تنهايی يه خلوت يه سايبون يه نيمکت" گوگوش تصنيف تحريف شده ی خنده داری را می خواند که در يک بند آن می خواند: "برام تنها صدای گوگوش دلنشينه .." راديو دريا فقط به لطف منوچهر نوذری راديو دريا بود. مهران - کلگری کانادا چقدر با شنيدن حرف هايش خنديديم. صبح جمعه با شما در دوران کودکی - مسابقه هفته در نوجوانی و کوچه اقاقيا ... خدايش بيامرزد و روحش را شاد همانگونه که در تمام عمر ما را شاد کرد. بين ايران و ايرانی برای هميشه ماندگاری. علی - کماليان آقای نوذری استثنا بود و اتعداد استثناها ها هم محدود. و بزرگداشت ايشون را در طول ديشب و امروز در تلوزيون و راديو مثل برنامه صندلی داغ و ... را به فال نيک می گيرم خداوند روحش را شاد کند و برای شادی روح اين بزرگوار فقط و فقط فاتحه می تواند روح او را شاد کند. حبيب - تهران شاد بودن هنر است شاد ساختن هنری والاتر. زندگی صحنه يکتای هنر مندی ماست. هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود ..صحنه پيوسته بجاست .خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد .. مرحوم نوذری از پيشکسوتان طنز در ايران برای ما خاطرات فراوان و شيرينی بر جای گذاشت. زمانی که تلويزيون هيچ سرگرمی مناسبی نداشت جمعه ها او و دوستانش لبخند را بر لب مردم می کاشتند ..روحش شاد و يادش گرامی. زهره - تهران خدمت خانواده ايشان و همچنين همه هنر دوستان ايرانی تسليت عرض ميکنم. نمی دانم که چطور شروع کنم چون همه گفتنی ها را دوستان در ميان نظراتشان بيان کردند. يکی از خاطرات خوب من از اين هنرمند بزرگ برنامه صبح جمعه با شماست. آقای دست و دلباز را يادم مياد که به پسرش می گفت زير نور چراغ خيابان درس بخواند تا مجبور نباشد پول برق اضافی پرداخت کند. روحش شاد و يادش گرامی باد. ارشيا - آمريکا تگزاس من اولين باری است که نظری مينويسم و دليلش هم قدردانی کوچکی از اين هنرمند بزرگه، بااينکه در سالهای اخير نوع جديد طنزهای تلويزيون طنزهای قبلی راکنار گذاشت، اما بی انصافيست که پرچمداران اين هنر را فراموش کنيم. بغض من و ديگر بچه های سالهای انقلاب به خاطر آن گرمايی است که در آن دوران سرد او هر جمعه به خانه هايمان می آورد. زحمات منوچهر نوذری و کيومرث صابری فومنی برای طنز اين سرزمين هيچگاه از يادمان نخواهد رفت. روحشان شاد و قرين رحمت باد. هميشه آن مرحوم اين شعر رادر پايان اجراهايش ميخواند: ز حق توفيق خدمت خواستم... دل گفت پنهانی چه توفيقی اين بهتر که خلقی را بخندانی. خدايش توفيق دهد. کيوان - شيکاگو از شنيدن خبر مرگ منوچهر نودری واقعا اندوهگين شدم و نبود شانرا در دنيای هنر و دانش فاجعه ای جبران نا پذير می دانم. يادم می آيد حدود هشت سال قبل وقتی در کوئته پاکستان در عالم مهاجرت بسر می بردم با استاد هنر منوچهر نوذری در تلويزيون آشنا شدم و تا وقتيکه در آنجا بودم با وجوديکه فرصت تماشای تلويزيون را نداشتم، برنامه های شانرا مداوم و با علاقه فراوان تماشا می کردم و واقعا خيلی سازنده و مفيد بود. من متاسفم که امروز تصوير شانرا در بستر مرگ می بينم و شايد خيلی برايش، بعنوان يک افغان، متاثر شوم. چند هفته قبل در ولايت باميان از طريق تلويزيون با خبر شدم که ايشان مريض و در شفاخانه بستری شده است و پزشکان حال شانرا خوب توصيف نمودند. خيلی خوش شدم و برای بهبودی حال شان دعا نمودم. ولی امروز که از سايت اينترنت سر زدم و خبر درگذشت شانرا متوجه شدم متاثر شدم و اين برايم باور کردنی نيست. فکر می کنم از اين ببعد کسی بنام منوچهر نوذری مجری برنامه صندلی داغ نخواهد بود. واقعا خيلی برايش متاسفم و در گذشت شانرا بتمام هنرمندان ايرانی و غير ايرانی و فاميل محترم شان از جانب خودم بعنوان يک شهروند افغان، تسليت عرض می گويم. روحش شاد و يادش گرامی باشد. اگر روزی از کشور ايران ديدن نمايم يقينا فاتحه ای بر مرقد مبارکش خواهم خواند. ليا قت علی لياقت - هزاره جات- افغانستان نوذری مهربان! اميدوارم پيش فرشته ها که می ری، ديگه کسی آزارت نده. اين قدر برای ملتی کار بکنی، بعد کسی نباشه که در مشکلات، به تو کمک کنه، واقعا سخته. البته اين نه اين که مايه منت گذاشتن بشه، ولی دست کم معرفت کجا؟ به هر حال، يادش به خير. يعنی جمعه ها که غم انگيز بود و الان ديگر غم ناک تر شد. خدايش بيامرزاد. محمد صادق دهقان - کابل سالهای شروع جنگ وقتی فقط پنج سال داشتم بزرگترين و مفرحترين سرگرمی زندگيم گوش دادن به نوار کاستی بود که استاد نوذری بهمراه اقای علی تابش بمدت ۶۰ دقيقه جوک تعريف کرده اند، شايد من و بقيه اعضا فاميل هزار بار اين کاست را شنيديم ولی باز هم بعد از ساليان متمادی وقتی جوکهای ايشان را گوش ميکنم انگار بار اول است که ميشنوم، استاد نوذری پايه گذار طنز در ايران بودند. مجيد حاتمی - تهران ضايعه ازدست دادن هنرمند فقيد و پيشکسوت رابه عموم مردم نجيب ايران و مخصوصا خانواده محترم نوذری تسليت عرض ميکنم روحش شاد. عليرضا - مشهد منهم در سالهای قحطی خنده خاطرات نوجوانی ام رابا صدای زيبای مرحوم نوذری در صبح جمعه باشما بياد مياورم يکبار هم سعادت زيارت وی را در شيراز يافتيم روحش شاد. مسيح عطا الهی - شيراز تابستان سال ۷۶ من به عنوان تماشاچی در يکی از برنامه های مسابقه هفته چند ساعت با مرحوم نوذری بودم. اولين برخورد من با آن مرحوم بود و تصويری که از او در ذهنم داشتم، انسانی خنده رو و گرم بود. اما در واقع آنطور که توقع داشتم، نبود. در طول شش هفت ساعتی که ضبط برنامه آن روز طول کشيد، مرحوم نوذری مرتب سيگار می کشيد و در عين حال بقيه را به خاطر مقررات مربوط به داخل استوديو از اين کار منع می کرد! در بين برنامه که گاهی به ميان تماشاچيان می آمد، سعی می کردم سر صحبت را با او باز کنم. يک بار پرسيدم که اهل کجاست و او خيلی جدی جواب داد: "پدرم کاشی بود، اما مادرم سراميکی!" بعدها يک بار ديگر مرحوم نوذری را در حرم امام رضا ديدم که دورش را گرفته بودند و از اين مسئله اوقاتش تلخ شده بود. خدا رحمتش کند. ح. س. - تهران به جرات ميتوان گفت سالهای پس از انقلاب که سالهای دلتنگی هم سن و سالان من و دوران گذر از نوجوانی به جوانی بود را ، امثال مرحوم نوذری قابل تحمل ميکردند! هرگز فراموش نميکنم سالهايی را که يک هفته انتظار ميکشيديم تا با شروع برنامه صبح جمعه با شما يک هفته تلخ گذشته را فراموش کنيم ، شخصيتهای آقای ملون ، آقای دست و دلباز که در سالهای جنگ نماد بسياری از شخسيتهای دور و برمان بودند با ظرافت ، واقعيت های جامعه را در قالب طنز بيان ميکردند . مسابقه هفته نيز تا زمان اجرا قطعا از پر بيننده ترين برنامه های زمان خود بود که اجرای آن تنها از هنرمندی چون منوچهر نوذری بر می آمد . تسلط مرحوم نوذری در دوبله مثال زدنی است و بازيهای روان او در فيلمها و سريال ها ، همه و همه از مرحوم نوذری چهره ای فراموش نا شدنی ميسازد . اما آنچه قابل تامل است ، جمع شدن هنرهای دوبله ، گويندگی ، مجری گری و بازيگری در يکنفر است ! حداقل من يا نميشناسم و يا به ياد نمی آورم که شخصی ، تمام اين هنرها را يک جا داشته باشد و از عهده همه آنها به نحو احسن بر آيد . البته بايستی بازی در تئاتر را نيز به هنرهای ايشان افزود . در هر حال ، علاوه بر تاسفی که بايد به خاطر درگذشت اين هنرمند ارزشمند و محبوب خورد ، تاسف ديگری نيز باقيست : بی توجهی مسئولين و متوليان هنر کشور به ارزش اين هنرمندان که تکرار آنها در تاريخ هنر اين مرزو بوم ، اتفاقی نادر است ! ايکاش همه ما قدر عزيزانمان را در زمان حيات ميدانستيم تا هنگام مرگ آنها ، افسوس فرصتهای از دست رفته را نميخورديم. درگذشت مرحوم نوذری قطعا ضايعه ای بزرگ برای عرصه هنر ايران بود . عليرضا نيکنفس اين ضايع را تسليت می گوييم و واقعا با شنيده قوت آقای نوزری غمی بزرگ بر دلم سنگينی کرد. چون من ازخيلی سال قبل وقتی برنامه و يا صدای آقای نوزری را می شنيدم لذت خاصی ميبردم و هميشه دعا ميکردم عمرش طولانی باشد. و وقتی که شنيدم بيمار شده بسيار غمگين شدم و امروز که شنيدم به فوت کرده اند ناخودآگاه اشک ريختم و واقعا دل آزرده شدم. خدا او را بيامرزد. سعيد ترملو بال يادش بخير. ۲۰ سال پيش که من شاگرد دبيرستان بودم. تمام هفته را روز شماری ميکردم تا جمعه بيايد و از راديو صبح جمعه با شما را با صدای دلگرم شادروان نوذری گوش دهم. روحش شاد باشد. کيوان - زوريخ خاطرات اين هنرمند بزرگ نه تنها از ذهن من بلکه از ذهن هيچ ايرانی پاک نميشه روحش شاد ويادش گرامی باد هميشه در قلب ما خواهی ماند.يادم مياد وقتی مسابقه هفته رو مجری گری ميکرد اين جمله رو تکرار ميکرد فردا ۱۳ ساله ها راه نيفتن بيان اينجا و برنامه صبح جمعه با شما آقای ملون واقعا هنرمند بودن يادشون گرامی باد. عليرضا - کرج يادم مياد ۱۰ سالم بود داشتيم جمعه می رفتيم شيراز توی راه راديو روشن کرديم که داشت برنامه صبح جمعه با شما اجرا ميشد که مجری آن مرحوم نوذری بود که نقش "زرگنده" را اجرا ميکرد خيلی بامزه بود هيچ وقت فراموش نميکنم. کاوه - تهران من تنها خاطره ای که دارم اين است که مرحوم نوذری در سالهای جنگ که مردم ايران به شدت ناراحت و غمگين بودند ايشان مردم ايران را می خنداند. مهدی - آبادان وقتی من اين خبر را خواندم خيلی متأسف شدم. فقط چندروز قبل يک برنامه به ميزبانی ايشان به نام "صندلی داغ" ديدم. خدمت فاميل ايشان تسليت ميگويم و خدمت همه هنر دوستان. مسعود - نايميخن اين خاطره بر ميگردد به سال ۱۳۶۹ وقتی که دانشجوی سال اول دانشگاه آزاد لار بودم و شبهای جمعه را تنهايی تا دير وقت در خلوت خودم درس می خواندم و به راديو برنامه در راه شب جمعه شبها گوش می دادم. آن وقتها مرحوم نوذری يکی از دو مجری برنامه بود. يادم می آيد کسی به برنامه زنگ زد و از مشکلات زندگيش ناليد. مرحوم نوذری در جواب تلفن حرف زيبايی زد که هنوز ملکه ذهنم است. او گفت برای حل اختلافات خانوادگی هيچ دادگاهی به اندازه دادگاهی که خود زن و شوهر تشکيل می دهند نمی تواند به مشکلات زوجين رسيدگی کند زيرا تنها مرجعی است که از جزء جزء مشکل باخبر است. علی - بانکوک نمی دونم بايد بگم که که خوشحالم آخرين باری که نوذری روی صحنه رفت را ديدم يا نه...بخش بزرگی از خاطرات دوران کودکيم پر کشيد..خيلی اسفناکه. تا وقتی بود که قدرشو ندونستن. امير - اصفهان يک روز پاييزی که به شدت باران می باريد با پدرم به دارو خانه ای در خيابان کارگر رفته بوديم. مغازه سی دی فروشی بزرگی کنار داروخانه بود که پر از سی دی های جور وا جور بود. پدرم يکی از آن ها را برای من خريد. (مجموعه لطايف و سرگرمی با هنر مندی منوچهر نوذری)رکه ايشان خودشان آن ها را اجرا کرده بودند. از اين به بعد هر وقت آن سی دی را ميبينم ياد ايشان در دلم زنده می شود. بابک - تهران من ايشان را در جزيره کيش ملاقات کرده بودم. بعداز عمل جراحی قلب با اينکه حال مساعدی نداشتند ولی با اينحال با روی بسيار گشاده با مردم صحبت می کردند و به سوالات آنها جواب ميدادند. مژگان کاظمی - دوبی خود او ميگفت که اولين کسی بود که در ايران زمين بروی صفحه جادويی ظاهر گشته است. او مرا به ياد فيلم بزرگ معجزه سيب ميانداخت و بسياری فيلمهای ديگر که اين مرد فقيد و دوبلر معروف در آن نقش داشت. دلم برای ايشان بسيار تنگ خواهد شد. او متعلق به تاريخ صداست که تنها صداست که ميماند راديو هميشه دلتنگ او خواهد بود اين مصيبت را به جامعه هنری کشورم تسليت ميگويم. ميثم ديوش - تهران منوچهر نوذری بدون شک يکی از ستون های طنز بعد از انقلاب در ايران بود. در شرايطی که به دليل اوضاع بعد از انقلاب و جنگ، لبخند از چهره مردم رفته بود نوذری بود که تونست دوباره با صبح جمعه و مسابقه هفته، صنعت سرگرمی رو در ايران تا ميزان زيادی جلو ببره. درسته که الان مهران مديری و رضا عطاران پيشتازان طنز تلويزيونی در ايران هستند، ولی اين دو نفر روی شانه غول هايی مثل نوذری ايستاده اند. حميد - تهران سلام. آقای نوذری سلام. خاطرات دوران شيرين نوجوانی و جوانی من سلام. صبح جمعه سلام مسابقه هفته سلام ... کوچه عقاقيا سلام. سلام به روح بلند تو سلام به تو که ماندگار ترين چهره برای تمام ايرانيانی. اگرچه هرگز آنطور که بايد به يادت نبودند. اگر چه ... اما سلام به تو که امروز را برای رفتن انتخاب کردی امروز که روزی خاکستری بود. من هرگز نميتونم خاطرات شيرين صبح جمعه رو فراموش کنم هرگز نميتونم ملون رو از ياد ببرم. آقای نوذر تو لبخند را برای ما رايگان با ارمغان می آوردی. با تو شادی به سراغ دلهای ما می امد. چه کسی به سراغ دل تو آمد؟ امروز و برای هميشه تو در قلبهای همه ما ايرانيها ميمانی تو تنها چهره ماندگار غريب. تو استاد بزرگ هنر. افسوس که بعد از اين استادی چون تو را نداريم راستی از اين به بعد چه کسی نوذری تربيت ميکند؟ چه کسی حرفهای تازه ميزند چه کسی بی منت دل خسته مردم را شاد ميکند... کجا رفتی تو... شهرزاد - رشت من به عنوان يک کارشناس ارشد کامپيوتر از ايشان درسهای زيادی گرفتم. اجرای قوی ايشان در برنامه مسابقه هفته به هيچ وجه از اذهان مردم پاک نخواهد شد، که هميشه تاکيد داشتند آنچه را که در فيلم آمده است، پاسخ دهند. ايشان حق بزرگی بر گردن ما دارند. پيرا - مسجد سليمان من الان دانشجوی دوره ارشد هستم هميشه دوران دبستان و راهنمايی که بود به پنج شنبه شب ها فکر ميکردم که کی فرا ميرسه و لحظه شماری ميکردم برای اجرای مسابقه قشنگ هفته توسط آن مرحوم. واقعا از خواندن اين خبر در سايت شما بسيارمتاسف شدم. اميد - مهاباد يکبار رو در رويش بازی کردم حافظه او بينظير بود با اينکه کسالت داشت ولی با انرژی خاصی بازی ميکرداز درگذشت او غمگينم و از اينکه توانستم زمانی هر چند کوتاه با او بازی کنم خوشحالم نوذری بازيگر بزگی بود. احمد - تهران الان با سئوال شما حس نوستالژيم مرا به گذشته های دور برد به سالهای قبل از انقلاب، در حالی که سن زيادی نداشتم ولی عاشق تلويزيون و برنامه های آن بودم در آن زمان همه تلويزيون نداشتن و اگر برنامه جالبی مانند مسابقه بوکس کلی بود در خانه ما جمع می شند وبرنامه را به طور دسته جمعی نگاه می کردند که فيلمی هم تحت نام اسلحه های چوبی در اين باره ساخته شد. در همان سالها فيلم کمدی نشان دادند که آمريکايی بود و يکی از کمدينهای معروف آمريکايی در آن بازی می کرد و در جايی شروع به آواز خوانی کرد که دوبلر آن نيز دقيقا همان آواز خوانی را اجرا کرد ولی با زبان فارسی که حتی به زيبايی فيلم افزود بعدها که اين تکه فيلم را در جايی به عنوان صداهای مانگار ديدم فهميدم آن دوبلر کسی نيست جز منوچهر نوذری. البته زمانه در اين اواخر با او خوب تا نکرد و قدر او را ندانست. خدايش رحمت کند وبه بازماندگانش صبر بدهد. رضا - تهران ياد آن مرحوم همواه در اذهان ايرانيان باقی خواهد ماند. به خصوص برنامه صبح جمعه با شما(آقای دست و دلباز) و همچنين آقای ملون و مجريگری برنامه مسابقه "از کی بپرسم" من که واقعا از درگذشتشان متاثر شدم. خدا رحمتش کند. حميد رحيمی سال ۱۳۷۱ يا ۱۳۷۲ بود. در برنامه تلويزيونی "مسابقه هفته" شرکت کرده بودم. با اشتباه بزرگی که در جواب دادن يکی از سوالات کردم ، باعث شدم تا وی يکبار ديگر حاضر جوابی و سرعت انتقال خود را ثابت کند. جوابی که در ابتدا مرا مکدر کرد ولی بعد از آن هميشه باعث شد تا با بياد آوردن آن خاطره لبخندی بر لبانم نقش بندد، لبخندی که مسلماً پس از اين با تاسف از از دست دادن اين هنر مند آميخته خواهد شد. روحش شاد چرا که سالها ما را شاد کرد. مهبد - قزاقستان درگذشت منوچهر نوذری عزيزمان را به تمام دوستدارانش و خانواده عزيزش تسليت عرض مينمايم . افسوس و صد افسوس پس از اينکه بيماری وی وخيم اعلام شد به فکر دلجوئی از اين عزيزمان بر آمدند و ميدانم که نوذری عزيزمان دلی بسيار شکسته داشت. اما اکنون ديگر نه درد دارد و نه رنج ميکشد. درگذشت اين عزيز هنرمند را مرا خيلی تکان داد چقدر او را دوست ميداشتم وقتی او را ميديدم صورت پدر مهربانم (داريوش) را که او را از دست داده ام را در سيمای اين مرد ميديدم . چه مجری توانائی بود . هنوز نوارهای جوک او را که با تابش اجرا کرده دارم و به يادش آنرا گوش ميدهم . تا کی بايد شاهد از بين رفتن عزيزانمان باشيم ؟ آن حادثه ديروز و اين مرگ منوچهر نوذری عزيزمان ! گيتا فروغ زاده - تهران پس از انقلاب سالها از راديو تلويزيون جمهوری اسلامی که مدام می کوشيد به هر طريق به اصطلاح ارزشهای ۱۴۰۰ سال پيش را به خورد مردم بدهد بيزار بودم. وقتی برنامه صبح جمعه آغاز شد با آن ديدگاه انتقاديش و زبان طنزش هر جمعه به جمعه راديو روشن می شد. آقای ملون و زنش نازيلا شخصيت درخشانی بودند که هميشه در همه جای جامعه می ديديم. با اينحال وقتی منوچهر نوذری در قالب آن نقش می آفريد برايم بسيار لذتبخش بود. منوچهر نوذری مرد بزرگی بود که فرهنگ ما به وی مديون است. مانند هر انسانی او هم نقاط درخشان و تاريک و متن خاکستری داشته است اما از ديد من او توانسته است در جامعه ای که لبخند را بايد برروی لبها تنها نقاشی کرد هزاران بار مردم را بخنداند و همزمان، آنها را به دگر باره نگاه کردن و تفکر درباره پديده ها و دارد. شاهرخ - تهران درود خدا بر افرادی که زندگی خود را وقف خدمت به خلق خدا می کنند. مرحوم زنده ياد منوچهر نوذری هنرمند لايق کشور عزيزمان سالها در راديو و تلوزيون به مردم خدمت کرد و اين را بارها خود گفته است. ياد دارم درايامی که درد و غم و محنت تنها يارم بود صدای مسرت بخش و شادی آفرين زنده ياد منوچهر نوذری سنگينی بار غم را از دلم برمی داشت. برای او در حرم مطهر ثامن الائمه ع نماز خواهم گزارد و دعا خواهم کرد. بهشت گوارايش باد. محمد ر ضا اميری - مشهد در چند روز اخير اتفاقات ناگواری رخ داد. درگذشت منوچهر نوذری واقعه ای تلخ و دردناک برای جامعه هنرمندان ايران و تمام ايرانيان است. او در واقع جزئی از ميراث ما ايرانيان و هويت هنری ما بود. متاسفانه ما ايرانيان به مرده پروری عادت کرده ايم. اين چند دهمين باريست که خبر مرگ يکی از شخصيت های برجسته را پس از سالها، ماهها، روزها و لحظه هايی که آنان در بستر بوده اند و يا در گوشه ای کنج عزلت اختيار کرده اند می شنوم. درگذشت اين مرد هنر را به تمامی ايرانيان تسليت می گويم. باشد که ديگر اينگونه نباشيم و قدر بدانيم. گرچه باز هم فراموش ميکنيم. اين آخرين بار نخواهد بود! و.م. تهران يادم می آيد روزهايی را که هنوز مدرسه ای بودم و ۸-۱۴ سالم بود . يک آقايی در تلويزيون بود که کلی سوال می پرسيد و جواب همه چيز را بلد بود . روزهايی که تلويزيون ايران ۲ کانال داشت و مسابقه هفته از پر بيننده ترين برنامه های آن دوران بود. پدر می گفت اين آقا منوچهر نوذری است . الی - تهران خدمات | منوچهر نوذری، هنرمند با سابقه تئاتر، سينما، راديو و تلويزيون در گذشت. | منوچهر نوذری، هنرمند باسابقه ايرانی، در گذشت: خاطرات شما |
اسماعیل کاداره به قصد پناهندگی سیاسی وارد خاک فرانسه شد. او با تصمیمی که گرفته بود، به راز یک نویسنده موفق و مشهور که گویی به رژیم حاکم بر کشورش خو گرفته بود، پایان داد. با این حال حرف و حدیثها دربارهاش همچنان ادامه داشت. او «نویسنده ملی» به شمار میرفت، اما در عین حال همنشین «دشمن» هم بود اما کاداره که گفته بود تصمیم دارد برای همیشه در تیرانا بماند، نتوانست دیگر ساکن دائمی این شهر باشد. پس از مدتی دوباره با النا، همسرش که او نیز نویسنده است، به پاریس بازگشت و در همه سالهای پس از فروپاشی حکومت کمونیستی آلبانی، بین دو شهر تیرانا و پاریس در رفت و آمد بوده است. آلبانی که در دوران دیکتاتوری انور خوجه، یکی از منزویترین کشورهای اروپایی بود، نزدیک به سه دهه پس از پایان حکومت کمونیستی، همچنان یکی از کشورهای فقیر اروپاست و به علت بیکاری، بسیاری از جوانان از زادگاهشان مهاجرت میکنند. اکتبر ۱۹۹۰، فرودگاه اورلی پاریس اسماعیل کاداره به قصد پناهندگی سیاسی وارد خاک فرانسه شد. او با تصمیمی که گرفته بود، به راز یک نویسنده موفق و مشهور که گویی به رژیم حاکم بر کشورش خو گرفته بود، پایان داد. با این حال حرف و حدیثها دربارهاش همچنان ادامه داشت. او "نویسنده ملی" به شمار میرفت، اما در عین حال همنشین "دشمن" هم بود. رازآلودگی و ابهامها درباره او از "آزادی و آزار" ناشی میشد؛ آزادی در نوشتن و در عین حال آزاری که از حکومت میدید. همزمان که با قلمش غیرمستقیم به دیکتاتوری حمله میکرد، شغل نوشتن برای او "بلایی جانکاه" بود که او را تا مرز خودکشی میکشاند. هرچند که پنج سال قبل از آن، در ۱۹۸۵، انور خوجه، دیکتاتور آلبانی مرده بود، اما چنگالهای حکومت همچنان فشردهتر میشد. او شعرها و رمانهایی را نوشته بود که نمیخواست فقط به صورت دستنویس باقی بماند؛ از جمله دو رمان "دختر آگاممنون" و "پرواز آخرین مهاجر" و بخشی از رمان "سایه" که همه پس از مرگ انور خوجه نوشته، اما چاپ نشده بود. این دستنویسها به گونهای ارزش وصیتنامهای داشت، زیرا هنوز دیوار برلین فرونریخته بود و کاداره فکر میکرد در سایه آن حکومت دوام نخواهد آورد. با این حال، در دل راضی به رفتن نبود. خودش در کتاب "بهار آلبانی" در این باره نوشته است: "هواپیما بدون شک وارد آسمان فرانسه شده بود وقتی من به این فکر کردم که این سفر برای من در حقیقت راهی به سوی زندان است. زیرا من در آلبانی به زندان نیفتادم و باید در فرانسه حبس میشدم." با این که شدیدا علاقهمند به پاریس و دلبسته ادبیات فرانسه بود و اساسا ترجمه آثارش به زبان فرانسه او را به شهرت جهانی رساند، از این که وطنش را ترک میکرد، عمیقا متأسف بود: "راه دیگری برای بیان شفاف و کامل عقایدم نداشتم، زیرا در آلبانی چنین فرصتی وجود نداشت. بنابراین این راه را انتخاب کردم که هرگز دوست نداشتم آن را در پیش بگیرم و به هیچ کس توصیه نمیکنم." اسماعیل کاداره که حالا چند ماهی است ۸۳ ساله شده، در یکی از سفرهایش به تیرانا از موزهای دیدن میکند که به او اختصاص دادهاند. محل این موزه، آپارتمان خود کاداره است که در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰، یعنی تا پیش از خروج از کشور در آن زندگی میکرد؛ در طبقه سوم ساختمانی بتونی که با دیگر ساختمانهای دوران کمونیسم متفاوت بود کاداره وقتی شانزده ساله و دبیرستانی بود، شعری سرود که در آن از رؤیای قدم زدن در کنار رود سن گفته بود. سردبیر مجلهای که قرار بود این شعر در آن چاپ شود به کاداره گفت: "اگر میخواهی شعرت منتشر شود، شعر دیگری برای ما درباره مسکو بنویس." کاداره بعدها درباره آن روز گفت: "آن شعر را نسرودم، اما حرف او مرا بسیار رنجاند." آن شعر گرچه چاپ نشده، اما دههها بعد، کتاب این نویسنده درباره پاریس منتشر شد: "صبحهای کافه روستان". کافه روستان، نام کافهای است در مرکز پاریس، مقابل پارک لوکزامبورگ و درست در چند قدمی خانه کاداره. او هر صبح به این کافه میآید و پشت یکی از میزهایش به نوشتن مشغول میشود: "پاسخ به این پرسش که آیا قبلا ارتباطی با پاریس داشتهایم یا نه، به همان میزان سادگی، دشوار است. مسئله این ارتباط، زمان نیست؛ چند ساعت، چند هفته، نیم قرن، در ماهیتش تأثیر نمیگذارد. [...] پاریس، مثل برخی چیزهای دیگر در زندگی، چیزی بود که قبل از آن که ظاهر شود، در دورن آدم وجود داشت." مثل خیلی از نویسندگان و نخبگان کشورهای بسته، خروج اسماعیل کاداره از وطنش، با واکنش منفی برخی از هموطنانش مواجه شد. او حتی آن طور که خود گفته، پس از خروج از آلبانی دیگر خیلی دوست نداشت جایزه نوبل بگیرد، مبادا این تصور در کشورش ایجاد شود که این دو به هم ربطی داشته است. در این کشورها، مسئله فقط حکومت نیست. حتی چند ماه پس از فروپاشی حکومت کمونیستی، روزنامه لوموند چاپ پاریس در مطلبی با عنوان "آلبانی اسماعیل کاداره را قضاوت میکند؟" نوشت که "فراموش نکنیم که چه دشوار است پرورش استعداد در غیاب آزادی. اسماعیل کاداره مجبور بود توان بسیاری را هزینه کند و خیلی چیزها را قربانی کند تا کلیت نویسندگیاش محفوظ بماند." حق با نویسنده این مطلب لوموند بود. آلبانی، شوروی نبود که سولژنیتسینها یا ساخاروفها داشته باشد. مه ۲۰۱۹، تیرانا، موزه اسماعیل کاداره اسماعیل کاداره که حالا چند ماهی است ۸۳ ساله شده، در یکی از سفرهایش به تیرانا از موزهای دیدن میکند که به او اختصاص دادهاند. محل این موزه، آپارتمان خود کاداره است که در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰، یعنی تا پیش از خروج از کشور در آن زندگی میکرد؛ در طبقه سوم ساختمانی بتونی که با دیگر ساختمانهای دوران کمونیسم متفاوت بود. کاداره یکی از پردههای آپارتمانش را که حالا دیگر باید به آن موزه گفت، کنار میزند تا نور آفتاب وارد شود. نگاهی به پارک روبهرو میکند و رویش را به داخل موزه باز میگرداند: "من اینجا کار میکردم، کنار شومینه که مثل الان برای دکور نبود. یک میز کوچک اینجا بود با دو تا صندلی. با دست مینوشتم." پردهها اکنون نو شدهاند، اما به گفته کاداره، در آن زمان ضخیم و تیره بود تا هر چه بیشتر داخل آپارتمان را از بیرون آن که در کنترل پارانویایی حکومت انور خوجه بود، جدا کند: "من ادبیات را از هر چیز دیگر بیشتر دوست داشتم، به آن بیش از هر چیز دیگر احترام میگذاشتم و فقط تسلیم قوانین آن بودم که در جاهای پنهانی حاکم بود." اسماعیل کاداره که همیشه عادت داشته صبحها قلم به دست بگیرد، در آن آپارتمان چندین رمان خود را نوشت: "غروب خدایان استپ" (۱۹۷۸)، "آوریل شکسته" (۱۹۸۰) و "کاخ رؤیاها" (۱۹۸۱). همچنین بخشی از شعرهایش را. اکنون چند پیپ روی میز گذاشته شده، یک قفسه پر از کتاب که دیوار کنار شومینه را فرا گرفته و عکسی از مارچلو ماسترویانی، بازیگر ایتالیایی که در اقتباس سینمایی رمان "ژنرال ارتش مرده" بازی کرد. کاداره به سازندگان موزهاش گفته بود که دوست ندارد برایش "مرقد" بسازند. از بختیاری اسماعیل کاداره بود که انور خوجه خیلی در مورد او حساس نبود. شاید به سه دلیل، یکی همشهری بودن و دیگری ادعایی که انور خوجه در ادبیات داشت و وانمود میکرد آثار کاداره را دوست دارد و از همه مهمتر مصونیتی که شهرت بینالمللی کاداره، به ویژه در اروپای غربی، برای او به ارمغان آورده بود؛ آن هم در کشوری بسته که ضدغربی بود و فوقالعاده بر احساسات ناسیونالیستی تأکید داشت یادگار دوران انور خوجه اما اهمیت موزه اسماعیل کاداره فقط به او ختم نمیشود. ساختمانی که موزه در آن قرار دارد نیز خود یک اثر هنری و تاریخی است که سرکوب دوران انور خوجه را به خوبی روایت میکند. ماکس ولو، هنرمند آلبانیایی که این ساختمان را در اوایل دهه ۱۹۷۰ طراحی کرده، عضو کانون نویسندگان و هنرمندان آلبانی بود و در مدرسه عالی هنر تیرانا تدریس میکرد. اما در ۱۹۸۷، به اتهام "اقدام و تبلیغ" علیه حکومت از طریق "ساخت آثاری ملهم از مودیلیانی، براک و پیکاسو" و "زیر سوال بردن رئالیسم سوسیالیستی" به ده سال زندان محکوم شد. از بختیاری اسماعیل کاداره بود که انور خوجه خیلی در مورد او حساس نبود. شاید به سه دلیل، یکی همشهری بودن (کاداره و خوجه در شهر گیروکاستر در جنوب آلبانی به دنیا آمده بودند و خانه پدریشان نزدیک هم بود) و دیگری ادعایی که انور خوجه در ادبیات داشت و وانمود میکرد آثار کاداره را دوست دارد و از همه مهمتر مصونیتی که شهرت بینالمللی کاداره، به ویژه در اروپای غربی، برای او به ارمغان آورده بود؛ آن هم در کشوری بسته که ضدغربی بود و فوقالعاده بر احساسات ناسیونالیستی تأکید داشت. کاداره در کتاب "مشاجره در قله" که در آن به رابطه انور خوجه با ادبیات میپردازد، مینویسد: "آثار من فقط از قانون ادبیات پیروی میکند." او علاوه بر این ترجیعبند که "سرکوب نمیتواند توجیهی برای خلق نکردن باشد"، اضافه میکند: "در دوران ظلمت، ادبیات گاهی آثاری فوقالعاده تولید میکند. انگار چاره بدبختیهاست." با این حال، این نویسنده وظیفه ادبیات را در برملا کردن ماهیت رژیمهای خودکامه فراموش نمیکند: "حکومت کمونیسیتی فروپاشید، اما ما به شناخت آنچه بر ما گذشت نیاز داریم، این که چگونه زندگی میکردیم، چگونه وقایع مخفی نگاه داشته میشد و چگونه آنها به ما عرضه میشد." به عقیده کاداره، کار نویسندگانی همچون او، کنار زدن "رئالیسم" مصنوعی حاکم بر گذشته و استخراج "اسرار" واقعی زندگی است: "شعار سوسیالیسم این بود: 'ادبیات باید بازتاب زندگی باشد' اما این شعار از معنا تهی شده بود، چون در واقع ادبیات میبایست بیانگر منافع حکومت میبود." بیشتر بخوانید: ۱۹۵۸، مسکو، مؤسسه ادبیات ماکسیم گورکی کاداره جوان و ۲۲ ساله وارد ساختمانی شد که پیشتر خانه پدری آلکساندر هرتسن، نویسنده انقلابی قرن نوزدهم روسیه بود و بعدا در ۱۹۳۳ به همت ماکسیم گورکی به مؤسسهای برای آموزش ادبیات و ترجمه تبدیل شد. کاداره که از دوازده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد، پیش از اینکه به مسکو برود، در رشته ادبیات در دانشگاه تیرانا تحصیل کرده بود. او مثل خیلی از هم نسلانش زبان روسی میدانست، یک سال پیش از ورود به مسکو، برای مجموعه شهر "خیالپردازی" برنده جایزه ملی شعر آلبانی شد و توانست جواز ورود به این مؤسسه مشهور را کسب کند. اما بر خلاف خود شهر مسکو که او را جذب کرد، کلاسهای مؤسسه گورکی ملالآمیز بود. او خود گفته که با توسل به الگوهای کلاسیک ادبیات، از هومر گرفته تا شکسپیر، توانست در این مؤسسه دوام بیاورد. کاداره سالها بعد، این روزهای خود را در "غروب خدایان استپ" روایت کرد. او تعریف میکند که در آن زمان چاپ کتاب ادبی در مسکو چگونه بود. دیوید ساموئیلف، شاعر و مترجم روس، به او میگوید که اگر قصد دارد مجموعه شعر خود با عنوان "الهامات جوانی" را در مسکو منتشر کند، باید در مقدمهای "ویژگیهای انحطاط غرب" را هم یادآور شود. تازه آن دوره، دوره "آزادیهای خروشچفی" بود که کتابهای غیرسازگار با سیاستهای حکومت شوروی میتوانست منتشر شود، اما حتما باید ناشر، نویسنده یا مترجم در مقدمه کتاب، از محتوای کتاب فاصله میگرفتند. کاداره پیش از سفر به شوروی، در سال ۱۹۵۸ رمانی با نام "عشق شماره ۲" نوشته بود که منتشر نکرد. این رمان، داستانی عاشقانه داشت و در تیرانا میگذشت که بسیار شهر شادی معرفی شده و شخصیت اصلی مرد آن، خیلی شبیه خود نویسنده بود. اما در مسکو، رمان "شهر بینشان" را نوشت. او این رمان را در عرض سه ماه نوشت، با زبانی عمدا بیروح و یکنواخت. بر خلاف رمان قبلی، داستان در شهرستان میگذرد که جای "انسان مدرن" نیست. همچنین در مسکو با پولی که از انتشار مجموعه شعرش به دست آورد، دوربین و میز تدوینی خرید و مشغول فیلمبرداری شد. او فیلم "رؤیای شماره ۲" را ساخت که بر اساس رمان اولش بود که در تیرانا نوشته بود. اما ناگهان برخلاف میلش که میخواست در مسکو بماند، سال ۱۹۶۰ با تیره شدن روابط مسکو و تیرانا، کاداره باید به آلبانی باز میگشت: "در آلبانی، احساس نوستالژی وحشتناکی داشتم. در حالی که در مسکو، تو خارجی بودی، آزاد بودی و هیچ کس را نمیشناختی. و در شهری هشت میلیون نفری میتوانستی هر کاری بکنی. اما در تیرانا همه جاسوسی هم را میکردند." در آن دوره، آن قدر از بازگشت به وطن ناراضی بود که وقتی برای یک سفر به فنلاند رفت، در راه بازگشت درخواست پناهندگی خود را به سفارت شوروی در پراگ ارائه کرد. حتی شوروی او را در هتلی مستقر کرد، اما در آخرین لحظه پشیمان شد و به تیرانا بازگشت. انور خوجه، که دیگر به استالین آلبانی مشهور شده بود، انقلابی را بر اساس انقلاب فرهنگی چین در کشورش به راه انداخت که بیشتر ضدمذهب بود زندگی دوباره در تیرانا، برخلاف دوره پیشین، این بار او را از شعر - ژانری که در همه کشورهای کمونیستی رواج داشت - دور کرد و زمان خود را به نوشتن رمان اختصاص داد. انتشار اولین رمان مهم کاداره، "ژنرال ارتش مرده" در سال ۱۹۶۲ راه دیگری را برای او گشود. در این رمان یک کشیش و یک ژنرال ایتالیایی برای بازگرداندن اجساد سربازان کشته شده در جنگ جهانی دوم به آلبانی میآیند. زمان داستان همعصر زمان نوشتن آن بود. اما کاداره به عمد، در آن از آلبانی معاصر چیزی نمیگوید. فضای وهمآلود داستان و غم عمیق موجود در آن، چندان در قلمرو "رئالیسم سوسیالیستی" آموزش داده شده در مؤسسه گورکی نبود. برعکس او بعدها گفت که نوشتن این رمان، واکنشی بود به آن "خوشبینی ادبی" که در مسکو حاکم بود. کاداره در کتابهای بعدی خود نیز علیه "رئالیسم سوسیالیستی" موضع گرفت. ۱۹۶۷، تیرانا انور خوجه، که دیگر به استالین آلبانی مشهور شده بود، انقلابی را بر اساس انقلاب فرهنگی چین در کشورش به راه انداخت که بیشتر ضدمذهب بود. در این دوره، کاداره برای اولین بار ترس خود را از اقدامات انور خوجه اعلام کرد. او همچنین رمان مهم دیگری نوشت که با ترجمه به زبانهای خارجی به مشهورترین و در عین حال مناقشهبرانگیزترین رمان کاداره تبدیل شد: "زمستان سخت". او در این رمان، موضوعی معاصر را دستمایه داستان پردازی قرار میدهد: جدایی آلبانی از شوروی. قهرمان داستان نیز خود انور خوجه است. کاداره بعدا درباره این کتاب تأکید میکند که نوشتن آن یک ضرورت بود: "دیدن کشوری کمونیستی که 'خانوادهاش' را ترک میکند، برای این که استالینی باقی بماند، سوررئالیستی بود. آن وضعیت، کمونیسم علیه کمونیسم بود." کاداره نه ساله بود که حزب کمونیست آلبانی تشکیل شد و وقتی سی و شش ساله شد به عضویت این حزب درآمد. اما سالهای پس از آن، با دشواریهای بیشتری همراه بود. با پاکسازیهای گستردهای که صورت گرفت، در فاصله سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸ ممنوع القلم شد و عنوان "نماینده" که در سال ۱۹۷۰ به او داده شده بود، در سال۱۹۸۲ از او گرفته شد. در سال ۱۹۸۵ نیز به خاطر یکی از کتابهایش احضار شد. کاداره، اما فقط در رمانهایش تصویری از جامعه خود در قرن بیستم را ارائه نکرده است. برای نمونه، او در رمان "طبلهای باران" که داستانش در قرن پانزده میلادی میگذرد به سلطه امپراتوری عثمانی بر آلبانی میپردازد: "شخصیت اصلی این رمان یک پاشای ترک است که دشمن آلبانی بود. اما من شخصیت او را خیلی خونسردانه پرداختم. آیا شما رگههای نفرت در این رمان میبینید؟" همچنین او درباره سلطه امپراتوری عثمانی بر آلبانی میگوید: "اسلام تأثیر کمی بر فرهنگ آلبانی گذاشت و بیشتر زندگی روزمره و عادات و لباسها را تغییر داد، و تقریبا بر ادبیات آلبانی مؤثر نبود." آلبانی، در دو دهه اخیر دستخوش تحولات بسیاری شد و شاهد جنگهایی نیز بود. اکنون نیز سخن از برداشتن مرز میان کوزوو و آلبانی به میان آمده است که در واقع برای تحقق آرزوی قدیمی تشکیل "آلبانی بزرگ" است. کاداره سالها پیش گفته است: "آینده آلبانی در اروپاست، به معنای نسبی شدن مرزها. ما نیاز نداریم که با ابزارهای ابتدایی تشکیل 'آلبانی بزرگ' را اعلام کنیم، چون ایده اروپا با امید برای زندگی در یک فضای بازتر سازگار است." | ششم مه سال ۱۹۹۲، فرودگاه تیرانا. یک مرد پنجاه و شش ساله، کت و شلوارپوش، با عینک کائوچویی از پلههای هواپیمایی پیاده شد که از مبدأ پاریس آمده بود. تبعید او دو سال بیشتر طول نکشیده بود، اما گویی دیگر تاب غربت نداشت. در اولین لحظات بازگشت به وطن، در همان فرودگاه به خبرنگاران چنین گفت: "من از دموکراسی و دولت دموکرات حمایت میکنم و در اینجا خواهم ماند." این جملات با احساس شعف بسیار، از زبان اسماعیل کاداره، بزرگترین نویسنده و شاعر آلبانیایی بیان میشد. | اسماعیل کاداره و انور خوجه؛ نویسنده دیکتاتورهای مرده |
هنگامی که مخالفان آقای مرسی، با برکناری او شادمان و خوشحال مشغول به آتش بازی بودند، گروه اخوان المسلمین، حامی اصلی آقای مرسی میگفت که این تغییرات را به رسمیت نمی شناسد و به تظاهرات خود ادامه خواهد داد. این تغییرات بار دیگر آینده سیاسی کشور را که به بیش از اندازه در پی انتخابات سال گذشته دو قطبی شده بود، دستخوش تغییر کرد. بخش خبری بیبیسی نگاهی به چهره های اصلی این تغییرات در روزهای گذشته انداخته است. ژنرال عبدالفتاح السیسی، فرمانده نیروهای مسلح و وزیر دفاع مصر در ماه اوت سال گذشته ژنرال سیسی، جایگزین فیلد مارشال حسین طنطاوی شد رخدادهای اخیر بار دیگر نشان داد که ارتش همچنان قدرتمندترین نهاد در مصر و ژنرال عبدالفتاح السیسی، بازیگر اصلی آن است. هفته گذشته، در آستانه برگزاری تظاهرات گستردهای که برای روز یکشنبه، ۳۰ ژوئن برنامه ریزی شده بود، ژنرال سیسی هشدار داد که ارتش آماده است تا با دخالت خود مانع از "افتادن مصر در ورطه تاریک جنگ و درگیری شود." مخالفان دولت از اظهار نظر آقای سیسی و همچنین ضرب الاجل ارتش به محمد مرسی برای کناره گیری از قدرت استقبال کردند. وقتی رئیس جمهور بعد از ۴۸ ساعت استعفا نکرد، ارتش او را برکنار کرد و در مکانی نامعلوم در بازداشت خانگی قرار داد. در روز سوم ژوئیه، ژنرال سیسی قانون اساسی مصر را تعلیق کرد و دستور به برگزاری انتخابات جدید داد. اقدام او با حمایت نیروهای چپگرا و لیبرال مخالف دولت و رهبران مذهبی از جمله شیخ الازهر، بلند پایه ترین مقام مذهبی در مصر و رهبر مسیحیان قبطی رو به رو شد. ۲۴ ساعت بعد عدلی منصور، رئیس دادگاه قانون اساسی مصر به عنوان رئیس جمهوری موقت سوگند یاد کرد. اعتبار ارتش در فاصله سقوط حکومت حسنی مبارک تا انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته و در زمانی که اداره کشور را برعهده داشت، تا حدودی مخدوش شده بود. نظامیان متهم بودند که ناقض حقوق بشر و به دنبال اقتدارگرایی هستند. در ماه اوت سال گذشته ژنرال سیسی، جایگزین فیلد مارشال حسین طنطاوی شد که به مبارک نزدیک بود. این گمان وجود داشت که ژنرال سیسی به دلیل وفاداری به اخوان المسلمین از سوی محمد مرسی به بالاترین مقام نظامی کشور منصوب شده است. اما اقدام اخیر او نشان داد که پیش از هر چیز، مدافع موقعیت ارتش و منافع آن است. محمد بدیع، رهبر اخوان المسلمین محمد بدیع در سال ۲۰۱۰ به رهبری اخوان المسلمین انتخاب شد در سال ۱۹۴۳ در محلة الکبری در شمال قاهره به دنیا آمد. در رشته دامپزشکی فارغ التحصیل شد و در چندین دانشگاه در مصر تدریس کرده است. او پیش از رسیدن به رهبری اخوان المسلمین در سال ۲۰۱۰ چندین مقام اجرایی در این گروه را برعهده داشت و به دلیل فعالیت های سیاسی و ضد حکومتی سال های در زندان به سر برد. اظهارات او در هفته های اخیر بارها جنجال برانگیز شد. از جمله اینکه گفته بود: "سرنگون کردن محمد مرسی، جرمی مانند این است که کعبه را با تبر کنید." پس از سرنگون شدن دولت محمد مرسی، دولت موقت مورد حمایت نظامیان حکم جلب او را به اتهام دست داشتن و تحریک به کشتن مخالفان آقای مرسی در ۱۰ ژوئیه صادر کرد. از آن لحظه او در خفا به سر برد، اما هر از گاهی در جمع هوادارانش ظاهر میشد. او نهایتا در روز ۲۰ اوت، چند روز پس از کشته شدن پسرش در تظاهرات اعتراضی در قاهره دستگیر شد. جبهه نجات ملی و محمد البرداعی محمد البرادعی که برنده جایزه صلح نوبل بوده، چهره شناخته شده ای در مجامع بین المللی است محمد البرادعی، مدیرکل پیشین آژانس بین المللی اتمی تا پیش از استعفا از معاونت ریاست جمهوری دولت موقت یکی از گزینه های اصلی جایگزینی محمد مرسی محسوب می شد. او در ۱۴ اوت اعلام کرد که با توجه به برخورد خشونتآمیز با تجمع معترضان، قادر به ادامه کار در این سمت نیست و نمیتواند مسئولیت تصمیمی را بپذیرد که در اتخاذ آن دخیل نبوده است. آقای البرادعی، هماهنگ کننده جبهه نجات ملی متشکل از تعدادی احزاب لیبرال و چپگراست. این جبهه ائتلافی سال گذشته و در پی پیروزی آقای مرسی در انتخابات تشکیل شد. هنگامی که برکناری آقای مرسی در روز ۳ زوئیه اعلام شد، آقای البرادعی، ۷۱ ساله در کنار ژنرال سیسی نشسته بود. محمد البرادعی که برنده جایزه صلح نوبل است، چهره شناخته شده ای در مجامع بین المللی و برای دیپلماتهای غربی فردی قابل قبول محسوب می شود. دیپلماتهای غربی از کودتا علیه رئیس جمهور مصر که در نخستین انتخابات آزاد و دمکراتیک انتخاب شد، ابراز نگرانی کرده اند. بازگشت آقای البرادعی به مصر در فوریه ۲۰۱۰، پس از بازنشستگی از مدیریت آژانس بین المللی اتمی با استقبال جوانان مصری رو به رو شد. با این حال، به زودی حمایت از محمد البرادعی به عنوان رهبر مخالفان تاحدودی کاهش یافت، زیرا بسیاری از مخالفان مبارک معتقد بودند که او به علت دوری از کشور از شرایط داخلی مصر آگاه نیست. در جریان قیام در مصر در سال ۲۰۱١ آقای البرادعی از خارج به مصر بازگشت و به میدان تحریر، محل تجمع مخالفان حسنی مبارک رفت. گرچه او در ابتدا به نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرده بود، اما بعد تغییر نظر داد. حزب دستور (قانون اساسی) به رهبری او در آوریل ۲۰۱۲ تشکیل شد. تمرد جنبش تمرد در اواخر ماه آوریل توسط اعضای گروه مخالفان "کفایه" پایه گذاشته شد. جنبش موسوم به 'تمرد' در آستانه نخستین سالگرد ریاست جمهوری محمد مرسی، از مردم خواست که در خیابان ها دست به اعتراض بزنند و در پی آن صدها هزار نفر در قاهره و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند و خواهان استعفای آقای مرسی و برگزاری انتخابات جدید شدند. روز یکشنبه، ٣٠ ژوئن میلیونها نفر در خیابان مصر بودند و تمرد از آقای مرسی خواست که یا تا ساعت ۵ بعد از ظهر از سمت خود کناره گیری کند و یا کشور با یک نافرمانی مدنی نامحدود مواجه خواهد شد. پس از آن بود که ارتش در حمایت از معترضان وارد عمل شد و به ضرب الاجل برای کناره گیری آقای مرسی رسمیت بخشید. جنبش تمرد در اواخر ماه آوریل توسط اعضای گروه مخالف دولت موسوم به "کفایه" پایه گذاشته شد. این گروه در جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۵ تظاهرات اعتراض آمیز موفقی را هماهنگ کرد. اما بعدها به دلیل اختلافات درونی و تغییر در رهبری قدرت خود را از دست دادند. زمانی که ژنرال سیسی حکم برکناری آقای مرسی را می خواند، دو نماینده تمرد هم در کنار او بودند. محمود بدر، یکی از این دو نفر از معترضان خواست "برای حفظ پیروزی به دست آمده" همچنان در خیابان ها بمانند. عدلی منصور و دادگاه عالی قانون اساسی عدلی منصور در اول ژوئیه ریاست دادگاه قانون اساسی را بر عهده گرفت روز چهارم ژوئیه ارتش مصر پس از انجام یک کودتای موفق علیه دولت محمد مرسی، عدلی محمود منصور را به عنوان رئیس جمهور موقت مصر تا زمان برگزاری انتخابات جدید منصوب کرد. این در حالی است که به موجب قانون اساسی مصر در صورت بروز حادثه برای رئیس جمهور، نخست وزیر باید اداره امور را در دست بگیرد. ارتش مصر روز چهارشنبه، همراه با برکناری رئیس جمهوری، قانون اساسی را تعلیق کرد و ژنرال عبدالفتاح السیسی، فرمانده کل نیروهای مسلح گفت که ارتش عدلی منصور را به ریاست جمهوری منصوب خواهد کرد. عدلی منصور از سال ١٩٩٢ تا مه ۲۰۱۳ معاون دادگاه قانون اساسی مصر بود و از روز دوشنبه، اول ژوئیه ریاست این دادگاه را برعهده گرفت. آقای منصور در سال ١٩٤٥ در قاهره به دنیا آمد و در سال ١٩٦٧ از دانشگاه قاهره لیسانس حقوق گرفت. او در سال ١٩٧٠ وارد شورای دولتی شد و با طی مدارج ترقی نهایتا در ١٩٩٢ به معاونت دادگاه قانون اساسی رسید. طبق سنت های قضایی مصر، با کناره گیری یا بازنشستگی رئیس دادگاه قانون اساسی، همیشه یکی از معاونان او با حکم رئیس جمهوری به این سمت منصوب می شود. عدلی منصور در سال گذشته میلادی (٢٠١٢) با ابطال قانون "انزوای سیاسی" اجازه داد مقامات رژیم حسنی مبارک در انتخابات مصر نامزد شوند و بر آن اساس بود که احمد شفیق نخست وزیر دوره مبارک در انتخابات سال گذشته شرکت کرد. محمد مرسی و اخوان المسلمین زمانی آقای مرسی در ژوئن ۲۰۱۲ به قدرت رسیده وعده داد که او رئیس جمهور "همه مصریها" خواهد بود روز سوم ژوئیه آخرین روزی بود که محمد مرسی، عنوان پنجمین رئیس جمهوری مصر را در اختیار داشت. گفته می شود او که توسط فرمانده نیروهای مسلح پس از یک سال ریاست جمهوری از مقام خود خلع شد، در حال حاضر در مکانی نامعلوم در بازداشت خانگی است. زمانی که آقای مرسی در ژوئن ۲۰۱۲ به قدرت رسیده وعده داد که رئیس جمهور "همه مصریها" خواهد بود، اما منتقدان او می گویند که او قدرت را محدود به اخوان المسلمین کرد که حامی اصلی او بود. اخوان المسلمین، مهمترین گروه مخالف حکومت تا پیش از سرنگونی حسنی مبارک، در سال ۱۹۲۸ تاسیس شد. هر چند فعالیت سیاسی این حزب در داخل کشور در بیشتر سالهای پس از تاسیس ممنوع بود، اما فعالیت های اجتماعی، خیریه و تبلیغی این گروه توانست توجه بخش عمده ای از توده مردم را به آن جذب کند. اسلامگرایان به رهبری اخوان المسلمین با آغاز قیام علیه حسنی مبارک در سال ۲۰۱۱ صحنه سیاسی مصر را تحت سیطره خود قرار دادند و حزب آزادی و عدالت، شاخه سیاسی اخوان المسلمین به رهبری محمد مرسی توانست اکثریت آرا را در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری از آن خود کنند. مخالفت با محمد مرسی که مورد حمایت اخوان المسلمین بود، زمانی شدت گرفت که او در قانون اساسی جدید قدرت نامحدودی به خود اعطا می کرد. او همچنین به سو مدیریت اقتصادی نیز متهم بوده است. ارتش با برکناری آقای مرسی، نفوذ و قدرت اخوان المسلمین را نیز تحت کنترل خود در آورده است. حکم دستگیری رهبر و معاون این گروه صادر شده است. چندین عضو ارشد این گروه بازداشت شده اند و حکم بازداشت بیش از ۲۰۰ نفر دیگر نیز صادر شده است. همچنین فعالیت شبکه تلویزیونی مصر ۲۵، متعلق به اخوان المسلمین ممنوع شده است. | پس از روزها اعتراض در خیابانهای مصر، سرانجام در روز سوم ژوئیه ارتش به ریاست جمهوری محمد مرسی خاتمه داد، قانون اساسی را تعلیق کرد و عدلی منصور، حقوقدان و رئیس دادگاه عالی قانون اساسی را تا انتخابات بعدی به عنوان رئیس جمهوری موقت معرفی کرد. | بازیگران اصلی صحنه سیاسی مصر |
پیروزی مقابل نادال روی خاک رس اوج بلندپروازی هر تنیسبازی است. قهرمانی سال گذشته در پاریس موجب شد تا او تبدیل به تنها بازیکنی (چه زن و چه مرد) شود که از زمان برگزاری مسابقات تنیس به صورت اوپن (۱۹۶۸) توانسته ۱۰ بار قهرمان یک گرنداسلم شود. خبر نگران کننده برای حریفان نادال این است که او امسال از پارسال هم بهتر شده است: یازدهمین قهرمانی در مونتکارلو و بارسلونا و رکورد ۵۰ ست، پیروزی پیاپی روی یک زمین (خاک رس). هرچند که رکورد شکستناپذیری نادال با باخت برابر دامنیک تیم فرو ریخت، اما این اولین باخت یکسال اخیر او روی رس بود. پارسال هم همین تنیسباز اتریشی نادال را در مسترز رم شکست داد. نادال سپس در فینال مسترز رم، ساشا زروف را شکست داد تا هم برای هشتمین بار قهرمان این تورنمنت شود و هم رتبه نخست ردهبندی جهانی تنیس را رقیب قدیمیاش راجر فدرر پس بگیرد. این تنیسباز اسپانیایی که در دور اول اوپن فرانسه باید با الکساندر دولگوپولوف اوکراینی بازی کند، درباره بختش برای یازدهمین قهرمانی در این مسابقات به دنبال قهرمانی در مسترز رم گفت: "شرایط در اینجا کاملا متفاوت است. من قبول ندارم هر اتفاقی که قبلا افتاده -چه باخت و چه پیروزی- بتواند در پاریس تاثیر زیادی بگذارد." فدرر کجاست؟ راجر فدرر که ماه اوت ۳۷ ساله میشود، برای دومین سال پیاپی تصمیم گرفت تا از فصل رس رقابتهای تنیس کنار بکشد. پارسال که فدرر تصمیم مشابهی گرفت، گفت برای ادامه حرفهاش باید برنامهریزی هوشمندانهای داشته باشد و مجبور است اوپن فرانسه را قربانی کند. فدرر روی رس کمترین اقتدار را دارد و تنها یکبار در سال ۲۰۰۹ قهرمان رولان گاروس شده است. این تصمیم پارسال برای فدرر جواب داد و موجب شد او قبراق و سرحال فصل چمن تنیس را شروع کند و برای هشتمین بار قهرمان ویمبلدون شود. استاد سوئیسی امسال را با قهرمانی در اوپن استرالیا شروع کرد و در ماه فوریه هم توانست دوباره مرد شماره یک تنیس جهان شود، ولی دو شکست متوالی - مقابل خوان مارتین دلپوترو در فینال ایندینولز و تاناسی کوکیناکیس، تنیسباز جوان استرالیایی- بار دیگر فدرر را به این نتیجه رساند که در اوپن فرانسه شرکت نکند. فدرر از سال ۲۰۱۵ در رولان گاروس شرکت نکرده و این موجب شده تا بسیاری، از جمله خود نادال، بگویند که او دوست ندارد روی رس با نادال بازی کند. چه کسانی میتوانند نادال را متوقف کنند؟ ساشا زورف بسیاری او را جدیترین تهدید علیه نادال میدانند. این آلمانی ۲۱ ساله درخشانترین مرد این فصل مسابقات تنیس بوده. او در ۳۰ مسابقه برنده شده و روی رس در مونیخ و مادرید قهرمان شد. هرچند که زورف تا به حال از مرحله یکهشتم نهایی گرلنداسلمها بالاتر نرفته است. مارین چیلیچ این کروات قدرتمند با حضور در فینال اوپن استرالیا توانست با حضور در رتبه سوم ردهبندی جهانی، به بالاترین رتبه دوران حرفهایش برسد. او تا کنون از یکچهارم رولان گاروس بالاتر نرفته است ولی این تنیسباز ۲۹ ساله با حضور در یکچهارم نهایی مونتکارلو و نیمهنهایی مسترز رم، امیدوار است امسال پیشروی بیشتری در پاریس داشته باشد. نواک جوکوویچ فاتح بلامنازع چندی قبل تنیس جهان به دنبال جراحی دستش پس از ویمبلدون با افتی چشمگیر روبرو شد. او الان مرد شماره ۲۲ تنیس جهان است اما با رسیدن به نیمهنهایی مسترز رم، نشانههایی از بازگشت به روزهای اوجش را آشکار کرد. دامینیک تیم تنها مردی است که در دو سال اخیر توانسته رافائل نادال را روی رس شکست دهد؛ دستاوردی که این اتریشی ۲۴ ساله، پارسال در رم و ماه قبل در مادرید کسب کرد. تیم هنوز هم نتوانسته آن طور که باید در رقابتهای مهم بدرخشد و حتی یک قهرمانی در مسابقات مسترز هم ندارد؛ هرچند که در دو سال اخیر به نیمهنهایی رولان گاروس رسیده است. استن واورینکا قهرمان سال ۲۰۱۵ رولان گاروس، بیشتر پارسال را به دلیل مصدومیت آرنج، خانهنشین شد. این تنیسباز ۳۳ ساله سوئیسی در سه سال اخیر دستکم به نیمهنهایی رولان گاروس رسیده است، ولی با توجه به زمان کمی که در مسابقات حضور داشته، سخت بتواند امسال هم عملکرد مشابهی داشته باشد. | دومین گرنداسلم فصل تنیس جهان و تنها گرنداسلمی که مسابقاتش روی خاک رس است از یکشنبه در پاریس آغاز میشود. طبق معمول یک دهه اخیر رافائل نادال با ۱۶ قهرمانی در گرنداسلمها، بخت نخست قهرمانی در رولان گاروس است. این بار بدون حضور دو رقیب نامدار: راجر فدرر، پرافتخارترین مرد تنیس جهان با ۲۰ قهرمانی در گرنداسلمها و اندی ماری، مرد شماره یک پیشین تنیس جهان. | اوپن فرانسه؛ پادشاه رس به دنبال یازدهمین تاجگذاری |
تعریف پیچیده یا تغییر یافته عناوین جریانات سیاسی فعال در ایران، در پاره ای موارد موجب سردرگمی مخاطبان رسانه ها یا برداشت متفاوت ناظران از گزارش ها و تحلیل هایی شده که در مورد بازیگران صحنه انتخابات تهیه می شوند از میان این گروه ها و جریانات، برخی در ادبیات سیاسی ایران شناخته شده و سابقه دار هستند و برخی دیگر، کمابیش جدید به حساب می آیند. مفهوم اسامی برخی دیگر هم، به مرور زمان تغییر یافته است. مجموعه این پیچیدگی ها، در پاره ای موارد موجب سردرگمی مخاطبان رسانه ها یا برداشت متفاوت ناظران از گزارش ها و تحلیل هایی شده که در مورد بازیگران صحنه انتخابات تهیه می شوند. در متن حاضر، مروری خواهیم داشت بر مجموعه واژگانی که در ادبیات سیاسی ایران، در توصیف گروه ها و جریانات فعال در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ مورد استفاده قرار می گیرند. با این توضیح که اولا بسیاری از گروه ها یا جریانات مورد بحث دارای مرزهای روشنی با یکدیگر نیستند، و ثانیا بعضی از توصیفات ارائه شده، نسبی هستند و ممکن است در مورد آنها اختلاف نظر وجود داشته باشد. اصولگرایان در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی که هواداران وی جریان سیاسی رقیب را جناح "راست" یا "محافظه کار" می نامیدند، به تدریج این تمایل در میان اعضای این جریان قوت گرفت که خود را به گونه ای متفاوت - تحت عنوان جریان "ولایی" یا "اصولگرا" - معرفی کنند. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، به تدریج کلمه اصولگرایان در مطبوعات ایران، به عنوان رایج ترین عنوان برای اشاره به مجموعه تشکل ها و گروه های سیاسی داخل حکومت که مخالف اصلاح طلبان بودند مورد استفاده قرار گرفت. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، گروهی خاص از میان مجموعه جریان های محافظه کار ایران، یعنی گروه همفکران محمود احمدی نژاد، تمایل بیشتری برای استفاده از کلمه اصولگرایان به جای معادل های قدیمی تر آن همچون محافظه کاران نشان دادند. به نظر می رسد یک دلیل این تمایل آن بود که این گروه، که عمدتا به نسل جوانتر محافظه کاران تعلق داشتند، احزاب و تشکل های قدیمی تر محافظه کار را به اندازه کافی محبوب یا کارآمد نمی دانستند و مایل بودند خود را در سطح افکار عمومی متفاوت با آنها معرفی کنند. در پی مقاومت آقای احمدی نژاد در مقابل حکم آیت الله خامنه ای برای ابقای وزیر اطلاعات در اواخر فروردین ۱۳۹۰ و ادامه اختلاف آنان بر سر موضوعات مختلف، بسیاری از اصولگرایان با انتقاد از رئیس دولت، تیم همکاران او را خارج از دایره اصولگرایی دانسته و "جریان انحرافی" نامیدند. به نظر می رسد در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ و با اوج گیری اختلافات میان تیم محمود احمدی نژاد و اصولگرایان، در هر دو تیم تمایل به استفاده کردن از صفت "اصولگرا" برای همکاران رئیس جمهور کاهش یافته است. اگرچه هنوز بسیاری از اعضا یا حامیان دولت، خود را "اصولگرا" معرفی می کنند. فراکسیون اصولگرایان "فراکسیون اصولگرایان"، نام یکی از دو فراکسیون اصلی جناح موسوم به اصولگرا در مجلس نهم است که نسبت به فراکسیون رقیب اصولگرا - به نام "رهروان ولایت" - اعضای کمتری دارد. ریاست این فراکسیون با غلامعلی حداد عادل رئیس مجلس هفتم و پدر عروس آیت الله خامنه ای است که رقابت بر سر ریاست مجلس نهم را با نتیجه ۸۹ به ۱۷۷ به علی لاریجانی، کاندیدای فراکسیون رقیب "رهروان ولایت"، واگذار کرد. قابل ذکر است که عنوان "فراکسیون اصولگرایان"، در مجالس هفتم و هشتم به فراکسیون اکثریت مجلس اطلاق می شد که در بر گیرنده تمام اصولگرایان بود، هرچند در داخل آن، فراکسیون های کوچکتری نیز وجود داشتند. در مقابل، با وجود آنکه اکثریت اعضای مجلس نهم در طبقه بندی اصولگرایان جای می گیرند، فراکسیونی که نام خود را " اصولگرایان" گذاشته فراکسیون اکثریت مجلس محسوب نمی شود. بسیاری از اعضای فراکسیون اصولگرایان مجلس نهم، نمایندگانی هستند که در مجلس هشتم، تحت عنوان "فراکسیون انقلاب اسلامی " (زیر مجموعه فراکسیون فراگیر اصولگرایان) فعال بودند و از حامیان سرسخت محمود احمدی نژاد محسوب می شدند. فراکسیون اصولگرایان مجلس نهم، به لحاظ سیاسی به "جبهه پایداری انقلاب اسلامی" نزدیک است. اکثر اعضای این فراکسیون، که در زمان تشکیل حامی دولت دهم بود، با شدت گرفتن شکاف میان دولت و منسوبان آیت الله خامنه ای از حمایت علنی از محمود احمدی نژاد دست کشیده یا حتی به منتقد وی تبدیل شده اند. اما گروهی کوچک از اعضای فراکسیون اصولگرایان، هنوز از دولت دهم حمایت می کنند. جبهه پایداری انقلاب اسلامی "جبهه پایداری انقلاب اسلامی"، متشکل از عده ای از اصولگرایان است که وجه مشترک آنها مخالفت با تشکل های سنتی محافظه کار است - تشکل هایی که در جریان انتخابات مجلس نهم، در قالب "جبهه متحد اصولگرایان" به فعالیت پرداختند و پس از انتخابات، "فراکسیون رهروان ولایت" را شکل دادند. جبهه پایداری، در تیر ماه ۱۳۹۰ و به فاصله چند ماه از اختلاف محمود احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای بر سر وزارت اطلاعات تشکیل شد و در میان اعضای آن، گروهی از وزاری سابق محمود احمدی نژاد و بسیاری از نمایندگان مجالس هشتم و نهم به چشم می خورند. اعضای جبهه پایداری، نزدیک به محمدتقی مصباح یزدی نظریه پرداز مورد تایید آیت الله خامنه ای محسوب می شوند. تمام اعضای این تشکل، تا پیش از مقاومت سال ۱۳۹۰ آقای احمدی نژاد در برابر رهبر ایران جزو حامیان سرسخت دولت محسوب می شدند و پس از آن، خود را منتقد "جریان انحرافی" می دانند. با تشدید اختلاف میان رئیس دولت و منسوبان رهبر ایران در سال های ۹۱ و ۹۲، اکثر اعضای جبهه پایداری از ابراز حمایت از محمود احمدی نژاد دست کشیدند اما گروهی کوچکتر از اعضا، کماکان به حمایت از دولت و رئیس آن ادامه می دهند. با وجود اختلافات موجود در داخل جبهه پایداری در مورد عملکرد محمود احمدی نژاد، هر دو گروه منتقدان و مدافعان وی، با فشارهای اصولگرایان سنتی و "فراکسیون رهروان ولایت" بر دولت، مقابله می کنند. جبهه پایداری برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، کامران باقری لنکرانی وزیر سابق بهداشت را به عنوان نامزد مورد حمایت خود معرفی کرده است. ائتلاف ۲+۱ "ائتلاف ۲+۱"، حاصل توافقی میان سه سیاستمدار محافظه کار یعنی غلامعلی حداد عادل رئیس فراکسیون اصولگرایان در مجلس نهم، محمدباقر قالیباف شهردار تهران و علی اکبر ولایتی مشاور بین الملل رهبر ایران است. با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات، آنها ائتلاف خود را "ائتلاف برای پیشرفت" نامیدند. این سه سیاستمدار، پیشتر گفته بودند که پس از چند ماه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی، هر کدام که شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات داشت در صحنه رقابت با سایر کاندیداها باقی می ماند و دو نفر دیگر با کناره گیری، به حمایت از او می پردازند. با این حال علی اکبر ولایتی، که می گوید تشکیل ائتلاف ۲+۱ به پیشنهاد او بوده، اخیرا "دیدگاه" رهبر جمهوری اسلامی را عاملی موثر در انتخابات کاندیدای نهایی این ائتلاف دانسته است. اتئلاف حداد عادل با قالیباف و ولایتی، با انتقاد گروهی از اعضای جبهه پایداری مواجه شده که در گذشته، مهم ترین تشکل حامی حداد عادل به شمار می آمد. اعضای جبهه پایداری، که جزو دشمنان سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی محسوب می شوند و با احزاب محافظه کار سنتی رابطه خوبی ندارند، منتقد علی اکبر ولایتی و به ویژه محمد باقر قالیباف هستند. علی اکبر ولایتی، هرگز رابطه خوب خود با اکبر هاشمی رفسنجانی را انکار نکرده است و محمدباقر قالیباف نیز، از سوی اعضای جبهه پایداری متهم است که بعد از انتخابات ۱۳۸۸، به خاطر دشمنی با محمود احمدی نژاد به همکاری غیر مستقیم با کسانی چون هاشمی رفسنجانی پرداخته و با اصلاح طلبان مرزبندی شفاف نکرده است. جریان انحرافی اصطلاح "جریان انحرافی"، از اوایل ۱۳۹۰ و بعد از اختلاف محمود احمدی نژاد و رهبر جمهوری اسلامی بر سر وزارت اطلاعات در ادبیات سیاسی ایران رواج پیدا کرد. اصولگرایان منتقد دولت اعضای این جریان را متهم می کنند که پیرو برداشت هایی انحرافی از دین هستند، اعتقادی به ولایت فقیه و رهبر فعلی ایران آیت الله خامنه ای ندارند و قصد دارند با رویارویی با نهادهای منسوب به رهبری ، به جذب آرای اقشار ناراضی جامعه در انتخابات ریاست جمهوری آینده بپردازند. این اصولگرایان اسفندیار رحیم مشایی، بانفوذترین مشاور محمود احمدی نژاد را، رهبر فکری جریان انحرافی می دانند و با متهم کردن آقای احمدی نژاد به "نافرمانی" از ولی فقیه و رویارویی با نهادهای زیر نظر رهبری، علت آن را تاثیرپذیری از آقای مشایی می دانند. محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی این اتهامات را رد می کنند و انتقادات رقبا از جریان انحرافی را بهانه ای برای از میدان به در کردن دولت در عرصه قدرت می دانند. با وجود انتقادات گسترده اصولگرایان از جریان انحرافی، تاکنون تعداد انگشت شماری از مسئولان ارشد دولتی با ذکر اسم به عضویت در این جریان متهم شده اند و در بسیاری از موارد مشخص نیست که این انتقادات، به جز آقای مشایی و آقای احمدی نژاد، ممکن است چه مخاطبان دیگری داشته باشند. اصولگرایان تحول خواه "اصولگرایان تحول خواه" متشکل از دو تشکل اصولگرا به نام های "جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی" به دبیرکلی حسین فدایی و "جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی" به دبیرکلی علیرضا زاکانی است. اصولگرایان تحولخواه خود را نماینده نسل جوانتر و به روزتری از اصولگرایان می دانند و بسیاری از آنان دارای سابقه فرماندهی در سلسه مراتب سپاه پاسداران و بسیج هستند. آنان قبل از نافرمانی محمود احمدی نژاد از آیت الله خامنه ای بر سر وزیر اطلاعات، جزو متحدان او محسوب می شدند و شخص محمود احمدی نژاد، از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۹ عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بود. با این حال این گروه از اصولگرایان، حتی در هنگام حمایت از آقای احمدی نژاد، از برخی نزدیکان او انتقاد می کردند. مثلا الیاس نادران از اعضای شورای مرکزی جمعیت رهپویان، حتی قبل از اختلاف میان رهبر و رئیس جمهور در سال ۱۳۹۰، محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور را به فساد مالی گسترده متهم می کرد. اصولگرایان تحول خواه در جریان انتخابات مجلس نهم، متحد محافظه کاران سنتی، یعنی جبهه متحد اصولگرایان بودند. ولی در میان کل تشکلات جبهه متحد، کمترین فاصله را با اتئلاف رقیب (جبهه پایداری) داشتند و در نهایت هم در انتخابات هیات رئیس مجلس، از غلامعلی حداد عادل (کاندیدای جبهه پایداری) حمایت کردند. علیرضا زاکانی، از اعضای اصولگرایان تحولخواه و دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی، آمادگی خود را برای کاندیداتوری در انتخابات ۱۳۹۲ اعلام کرده است و هواداران او، به تازگی تحت عنوان "جبهه حماسه سازان" به فعالیت پرداخته اند. جبهه متحد اصولگرایان "جبهه متحد اصولگرایان" در زمان انتخابات مجلس نهم، نام ائتلافی ازاحزاب سنتی محافظه کار ایران بود که با محوریت محمد رضا مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان فعالیت می کرد. این جبهه در آستانه آن انتخابات، متشکل از نمایندگانی از "جبهه پیروان خط امام و رهبری"، "اصولگرایان تحولخواه (متشکل از جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی) و نیز نمایندگان علی لاریجانی و محمدباقر قالیباف بود. اعضای جبهه متحد، منتقدان سرسخت تیم آقای احمدی نژاد بودند و اعضای ائتلاف انتخاباتی رقیب (جبهه پایداری) را متهم می کردند که از مقابله شفاف با خطاهای دولت خودداری می کنند. قابل ذکر است که عنوان "جبهه متحد اصولگرایان"، در آستانه انتخابات مجلس هشتم معنایی متفاوت داشت و به معنای ائتلافی متشکل از "جبهه پیروان خط امام و رهبری"، "اصولگرایان تحولخواه" و "ائتلاف رایحه خوش خدمت" (هواداران دولت) بود. جبهه متحد اصولگرایان ، برخلاف رقیب خود جبهه پایداری، بعد از انتخابات مجلس نهم حضور مشخصی در فضای سیاسی ایران نداشته است. از این رو باید آن را عمدتا یک ائتلاف مربوط با انتخابات مجلس قلمداد کرد که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نقش آفرین نیست. جبهه پیروان خط امام و رهبری جبهه پیروان خط امام و رهبری، گسترده ترین ائتلاف احزاب محافظه کار ایران است که از زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی در عرصه سیاسی ایران فعال بوده و اعضای آن را احزاب محافظه کار سنتی تشکیل می دهند. احزاب و جمعیت های تشکیل دهنده این جبهه عبارتند از: حزب مؤتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه اسلامی دانشجویان، جامعه اسلامی دانشگاهیان، جامعه اسلامی پزشکان، جامعه اسلامی کارمندان، جامعه اسلامی کارگران، جامعه اسلامی فرهنگیان، جامعه اسلامی ورزشکاران، جامعه اسلامی نمایندگان ادوار مجلس، جامعه زینب، جامعه پیروان زینب، اتحادیه انجمنهای اسلامی اصناف و بازاریان و کانون اسلامی فارغالتحصیلان شبه قاره هند. رهبران این ائتلاف، خود را همسو با روحانیان محافظه کار و تابع دیدگاه های دو تشکل اصلی این روحانیان یعنی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم می دانند که از آن دو با نام "جامعتین" یاد می کنند. دبیرکل جبهه پیروان خط امام ورهبری، حبیب الله عسگر اولادی دبیر کل سابق حزب موتلفه اسلامی و با نفودترین شخصیت این تشکل است که قدیمی ترین حزب - کماکان فعال - در میان تشکل های محافظه کار ایران محسوب می شود. ائتلاف پنج گانه اصولگرایان ائتلاف پنج گانه اصولگرایان، متشکل از پنج سیاستمدار نزدیک به تشکل های سنتی محافظه کاراست که تصمیم گرفته اند در جریان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم با هماهنگی یکدیگر فعالیت کنند. اعضای این ائتلاف عبارتند از محمدرضا باهنر نایب رئیس اول مجلس، یحیی آل اسحاق رئیس اتاق بازرگانی تهران، منوچهر متکی وزیر امور خارجه برکنار شده محمود احمدی نژاد، محمد حسن ابوترابی فرد نایب رئیس دوم مجلس نهم و مصطفی پورمحمدی وزیر کشور معزول احمدی نژاد و رئیس فعلی سازمان بازرسی کل کشور. ائتلاف پنج گانه، از رابطه بسیار نزدیکی با جبهه پیروان خط امام و رهبری برخوردار است و سه تن از اعضایش (محمدرضا باهنر دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین، منوچهر متکی دبیرکل کانون فارغ التحصیلان شبه قاره هند و یحیی آل اسحاق عضو شورای مرکزی حزب موتلفه) در این جبهه عضویت دارند. دو عضو دیگر ائتلاف (محمد حسن ابوترابی فرد و مصطفی پورمحمدی) عضو جامعه روحانیت مبارز هستند که دارای روابط بسیار نزدیکی با جبهه پیروان خط امام و رهبری است. از میان اعضای ائتلاف پنج گانه، محمدحسن ابوترابی فرد و یحیی آل اسحاق منتقد دولت احمدی نژاد و محمدرضا باهنر، منوچهر متکی و مصطفی پورمحمدی منتقد سرسخت این دولت هستند. ائتلاف پنج گانه اصولگرایان، همچنین با جبهه پایداری مرزبندی دارد و در مقابل، از روابط خوبی با اعضای ائتلاف ۲+۱ بهره می برد. فراکسیون رهروان ولایت "رهروان ولایت"، بزرگترین فراکسیون مجلس نهم است که نمایندگان آن، با حمایت "جبهه متحد اصولگرایان" و تشکل های محافظه کار سنتی به مجلس راه یافته اند. ریاست این فراکسیون با علی لاریجانی رئیس مجلس نهم است. آقای لاریجانی در رقابت بر سر ریاست مجلس، به رقابت با غلامعلی حداد عادل رئیس فراکسیون اصولگرای رقیب (موسوم به فراکسیون اصولگرایان) پرداخت و با نتیجه ۱۷۷ به ۸۹ برنده شد. از آقای لاریجانی، تا مدتی پیش به عنوان یکی از کاندیداهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نام برده می شد ولی ظاهرا وی از کاندیدا شدن در انتخابات منصرف شده است. فراکسیون رهروان ولایت، منتقد دولت احمدی نژاد و جبهه پایداری محسوب می شود و تاکنون برای انتخابات ریاست جمهوری از کاندیدای مشخصی حمایت نکرده است. اصلاح طلبان مفهوم "اصلاح طلبان"، که تا زمان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ به گروه مشخصی از فعالان سیاسی - معتقدان به اصلاح حکومت از طریق انتخابات - اطلاق می شد، در سال های بعد با تغییراتی نسبی مواجه شد. مهمترین دلیل تغییر در این مفهوم، به راه افتادن تظاهرات اعتراضی به نتایج انتخابات بود که در ادبیات سیاسی ایران به "جنبش سبز" معروف شد و در ابتدا، از حمایت اکثریت قریب به اتفتاق اصلاح طلبان برخوردار بود. گسترش رویارویی این جنبش با حکومت، باعث شد که بسیاری از ناظران حساب جنبش سبز را (که علامت مشخصه آن، اعتراضات خیابانی بود) از جنبش اصلاح طلبی (که شعار آن فعالیت سیاسی "قانونی" است) جدا بدانند. قبل از انتخابات مجلس نهم، حکومت ایران به صراحت مشخص کرد که تنها به اصلاح طلبانی اجازه فعالیت سیاسی - محدود- خواهد داد که با جنبش سبز مرزبندی داشته باشند. از سوی دیگر، بسیاری از هواداران جنبش سبز، در تقابل با شیوه رایج اصلاح طلبان، موافق مشارکت در انتخابات مجلس نبودند، و این کار را با توجه به تجربه انتخابات ۱۳۸۸ بی فایده می دانستند. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، بسیاری از اصلاح طلبان که جزو مدافعان جنبش سبز بوده اند و حاضر به مرز بندی با آن هم نشده اند، از بیان دیدگاه هایی که نشان دهنده تمایل علنی به این جنبش باشد خودداری می کنند تا بدون تحریک حکومت، زمینه فعالیت در انتخابات ریاست جمهوری را پیدا کنند. با وجود این، گروهی از آنان نیز معتقد شده اند که باید با مرزبندی صریح با جنبش سبز، زمینه بازگشت جریان اصلاح طلبی به عرصه سیاسی را به وجود آورند. اقدامی که باعث شده تا گروهی از هواداران جریان اصلاحات آنها را خارج از این جریان بدانند. بیشتر اصلاح طلبان و گروهی از هواداران جنبش سبز از ورود محمد خاتمی و در صورت خودداری او اکبر هاشمی رفسنجانی به صحنه انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرده اند. بخشی از منسوبان جریان اصلاح طلب نیز حامی این دیدگاه بوده اند که باید حتی در صورت کاندیدا نشدن محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی، با کاندیداهایی جایگزین وارد صحنه انتخابات شوند. جبهه اصلاحات تشکل های شناخته شده اصلاح طلب ایران، در "جبهه اصلاحات" عضویت دارند. اعضای این جبهه، در قالب "شورای هماهنگی جبهه اصلاحات" به تبادل نظر می پردازند. این شورا از زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی به تشکیل جلسات ماهانه برای ایجاد هماهنگی در میان احزاب مختلف اصلاح طلب می پرداخت و در پی انتخابات ۱۳۸۸و تشدید فشار امنیتی بر اصلاح طلبان، فعالیت آن رو به کاهش گذاشت. پس از انتخابات ۱۳۸۸ برخی از تشکل های عضو جبهه اصلاحات که تحت فشار شدید دستگاه های امنیتی قرار داشته اند، احتمالا برای کاهش حساسیت حکومت بر روی شورای هماهنگی، در جلسات آن به طور کلی یا نسبی غایب بوده اند. این تشکلها عبارتند از حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحکیم وحدت و حزب اعتماد ملی. حزب مشارکت وسازمان مجاهدین انقلاب بعد از انتخابات توسط وزارت کشور غیر قانونی اعلام شدند؛ اگرچه تاکید دارند که طبق قانون تعطیل نشده اند و حق فعالیت را برای خود محفوظ می دانند. اعضای فعلی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات عبارتند از: مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، حزب کارگزاران، انجمن اسلامی محققان، مجمع نیروهای خط امام، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران، حزب اراده ملت ایران، انجمن روزنامهنگاران زن ایران، حزب اسلامی کار، مجمع دانشآموختگان ایران اسلامی، انجمن اسلامی مهندسان، مجمع ادوار نمایندگان شورای اسلامی، حزب مردمسالاری، حزب همبستگی، خانه کارگر، حزب جوانان ایران اسلامی، انجمن اسلامی معلمان و مجمع فرهنگیان ایران اسلامی. نمایندگان مجمع روحانیون مبارز (که محمد موسوی خوئینی ها دبیرکل و محمد خاتمی رئیس شورای مرکزی آن است) نیز در جلسات جبهه اصلاحات حضور دارند. از ابتدای تأسیس شورای هماهنگی اصلاح طلبان، توافق اعضای آن بر این بوده که احزاب عضو آن، به نوبت ریاست دوره ای آن را به عهده داشته باشند. اکثریت قریب به اتفاق اعضای جبهه اصلاحات، حامی کاندیداتوری محمد خاتمی و سپس اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری آینده هستند. جبهه اصلاح طلبان جبهه اصلاح طلبان، علی رغم نام آن که جبهه ای از تشکیلات شناخته شده اصلاح طلبان را تداعی می کند، در بر گیرنده احزاب معروف این جریان نیست و ارتباطی با "جبهه اصلاحات" ندارد. می توان شناخته شده ترین عضو این جبهه را "حزب مردمسالاری" به دبیرکلی مصطفی کواکبیان نماینده سابق و از کاندیداهای ریاست جمهوری یازدهم دانست که به مرزبندی با اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم پرداخته است. اعضای حزب مردمسالاری، به همراه جمعی از همفکرانشان، در سال ۱۳۹۰ "جبهه مردمسالاری" را تشکیل دادند و در سال ۱۳۹۱ - در آستانه انتخابات مجلس نهم- نام آن را به "جبهه اصلاح طلبان" تغییر دادند. سایر اعضای جبهه اصلاح طلبان عبارتند از: حزب آزادی، حزب اتحاد ملی ایران، میهن اسلامی، فرزندان ایران مستقل، کار، کانون همبستگی فرهنگیان ایران، کانون فارغالتحصیلان آذربایجان غربی، فارغالتحصیلان ابوریحان بیرونی، جمعیت سیاسی اقتدار ملی ایران، جمعیت طرفدار نظم و قانون و انجمن دانشگاهیان دانشگاه اصفهان. جبهه اصلاح طلبان می گوید که در صورتی که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم محمد خاتمی نامزد نشود و بر روی کاندیدای دیگری نیز اجماع وجود نداشته باشد، از مصطفی کواکبیان حمایت خواهد کرد. جنبش سبز جنبش سبز، نام هیچ تشکل مشخصی نیست و عنوانی کلی است که به مجموعه نیروها و افرادی اطلاق می شود که بعد از انتخابات در تظاهرات خیابانی معترضان به انتخابات شرکت یا از آن پشتیبانی کردند. اگر چه حامیان جنبش سبز گرایش های متنوعی - اعم از مذهبی، سکولار، اصلاح طلب یا ساختار شکن - دارند، اما گروهی که به طور مشخص تر به عنوان نمایندگان جنبش سبز شناخته می شوند، هواداران میرحسین موسوی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ هستند که رنگ سبز را برای کمپین انتخاباتی خود برگزیده بودند. رنگ کمپین انتخاباتی مهدی کروبی دیگر کاندیدای اصلاح طلب آن انتخابات سبز نبود، اما در ادبیات سیاسی ایران وی و آقای موسوی، توامان به عنوان رهبران جنبش سبز شناخته می شوند. بعد از حصر خانگی رهبران جنبش سبز در بهمن ۱۳۸۹، تحرکات این جنبش کاهش قابل توجهی پیدا کرده و در قالب تظاهرات خیابانی ادامه نیافته است. معروف ترین تشکل منسوب به جنبش سبز، "شورای هماهنگی راه سبز امید" است که اردشیر امیرارجمند، مشاور سابق میرحسین موسوی، سخنگویی آن را به عهده دارد. این شورا انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را نامشروع می داند و بر رفع حصر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی و آزادی معترضان انتخاباتی از زندان تاکید دارد. با این حال، شورای هماهنگی تاکنون با فعالیت های اصلاح طلبان برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ موافقت یا مخالفت نکرده است. | با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، رسانه های ایران به انعکاس مواضع انتخاباتی گروه ها و جریاناتی پرداخته اند که دارای اسامی متنوع و بعضا مشابهی هستند. | واژه نامه جریان های فعال در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ |
گفته می شود اين اولين اجرای حکم اعدام در سال ميلادی ۲۰۰۶ است که خبر آن بصورت رسمی منتشر شده است. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران، ايرنا، "بهروز مهران پور" متهم بود در سال ۱۳۷۹ زمانی که ۱۸ سال داشته است، در پی درگيری با زن دايی و پسر دايی خود آنها را به قتل رسانده است. اين جوان که از مشکل شنوايی و بينايی نيز رنج می برد، صبح روز جمعه (6 ژانويه) در ملاعام به دار آويخته شد. به گزارش ايرنا متهم در پای چوبه دار از والدين همسر دايی خود "تقاضای بخشش" کرد؛ با اين حال و به رغم تلاش مسئولان مسجد سليمان موفق به جلب رضايت اوليای دم نشد. بر اساس گزارش ها "اوليای دم پسر دايی" اين محکوم از حکم قصاص وی چشم پوشی کرده بودند اما مادر همسر دايی او حاضر به بخشش نبوده است. به گزارش خبرگزاری فرانسه سال گذشته ميلادی حداقل ۸۱ نفر در ايران اعدام شده اند. اين خبرگزاری منبع اين آمار را شاهدان و آنچه در روزنامه ها منتشر شده اعلام کرده است. گزارش سازمان عفو بين الملل، گروه مدافع حقوق بشر، حاکی است که در سال ۲۰۰۴ حدود ۱۵۹ نفر از جمله يک پسر نابالغ در ايران اعدام شده اند. احکام اعدام جديد در همين حال به گزارش روزنامه اعتماد چاپ تهران يک دختر ۱۸ ساله نيز به اعدام محکوم شده است. بر اساس همين گزارش اين دختر متهم است پسر جوانی را به ضرب چاقو به قتل رسانده است. نازنين به دادگاه گفته است در روز حادثه وی و برادر زاده اش مورد حمله سه پسر جوان واقع شده اند. او افزوده است: "آن سه پسر مزاحم به طرف من و سميه آمدند و هر دوی ما را روی زمين انداختند و می خواستند به ما تجاوز کنند". نازنين ادعا می کند بعد از آن که کسی به کمک آنها نيامد، در يک لحظه چاقويی از جيب خود در آورده ضربه ای به دست يکی از "پسرهای مزاحم" وارد ساخته است. وی سپس شرح داده که بعد از فرار ناموفق "آنها به سمت ما هجوم آوردند و من هم با همان چاقو يک ضربه به سينه يکی از پسرهای مزاحم وارد آوردم که باعث مرگش شد". به نوشته روزنامه اعتماد اين دختر ۱۸ ساله با گريه در جلسه دادگاه گفته است: "من فقط برای دفاع از خود و برادرزاده ام مرتکب قتل شده ام. ولی قصد کشتن آن پسر را نداشتم. در آن لحظه نمیدانستم چه کار بايد بکنم. چون هيچ کس به داد ما نرسيد". قضات شعبه ۷۱ کيفری که محاکمه نازنين را به عهداه داشتند با اکثريت آرا وی را به قصاص محکوم کرده اند. اعتراض جهانی در همين حال سازمان عفو بين الملل نيز به صدور حکم اعدام يک دختر ۱۹ ساله ديگر اعتراض کرده است. اين سازمان در اطلاعيه ای که روز شنبه منتشر کرده است به حکم اعدام دلارا دارابی که در زمان ارتکاب "احتمالی" جرم زير ۱۸ سال سن داشته اشاره کرده و از همگان خواسته است تا از مقامات ايرانی بخواهند که اجرای اين حکم را لغو کنند. کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد، اتحاديه اروپا و سازمان های مدافع حقوق بشر بارها از ايران خواسته اند که افراد زير ۱۸ سال را اعدام نکند. طبق قوانين جمهوری اسلامی دختران از سن نه سالگی و پسران از سن پانزده سالگی بالغ محسوب می شوند و اگر جرايمی همچون تجاوز جنسی و يا قتل مرتکب شوند ممکن است که اعدام شوند. در سال 2004 ميلادی، دولت ايران تحت فشارهای شديد جامعه بين المللی و به خصوص اتحاديه اروپا قول داد که اعدام افراد زير هيجده سال را معلق کند. قوه قضائيه طرح قانونی را پيشنهاد کرده است که بر اساس آن حکم اعدام يا تعزير افرادی را که در زمان وقوع جرم نابالغ بوده اند، ممنوع می کند. جرايمی همچون محاربه، جاسوسی، قتل، حمله مسلحانه، حمل بيش از پنج کيلوگرم هروئين، تجاوز و لواط از جمله مواردی هستند که می توانند به صدور حکم اعدام در ايران بيانجامند. نظرات شما: به جای پرداختن به اين موارد که واقعاً قتل انجام داده اند بهتر است به اينکه در برخی از کشورها دستور تيراندازی به افراد بدون هيچ گونه محکوميت و ... و يا زندانی و شکنجه شدن افرادی که بعد از چند سال بی گناه شناخته می شوند و يا کشتار مردم "بی گناه" فلسطين بپردازيد. مهدی - تهران واقعا احساس شرم می کنم که در اين چنين جامعی زندگی ميکنم. مهدی - گرگان چاقو در جيب دختر چکار می کرد؟ وقتی امنيت در جامعه نيست چه کسی پاسخگوست؟ دختر بيچاره مجبور بوده برای حفظ عفت خود در برابر فرد مقابل از خود دفاع کند. اگر اين اتنفاق برای خانواده يکی از مسئولين محترم می افتاد آيا همين حکم صادر ميشد. اقايان محترم جامعه شما خشن و نا امن است. فرزاد - جاسک به نظر من حکم اعدام با توجه به اينکه شانس هر تغييراتی را از محکوم می گيرد مطلوب نيست ولی واقعيت اين است که در ايران به دليل کمی شديد فرهنگ و اگاهی از يک سو و مشکلات اقتصادی و عدم وجود فعاليتهای اساسی و زير بنايی برای جلوگيری از وقوع جرم، حذف اعدام موجب تضييع حقوق برخی ديگر می شود... سعيد هوشياری اينجانب با وصف اينکه دل خوشی از اين دولت ندارم اما اعدام آدمهای متجاوز و زور گير و شر خر و معتاد را کاملا اصولی می دانم. چون اگه اين راه رو با دل و جان و برای همه اقشار جامعه انجام دهند مردم ميتونند يه ذره به امنيت فکر کنن در غير اينصورت سنگ روی سنگ بند نخواهد نشد و هر روز شاهد آدم ربايی و تجاوز به دختران معصوم و زنان اين مرز و بوم خواهيم بود و اقدام اون دختر بيچاره را که برای دفاع از ناموس مرتکب قتل گرديده تحسين ميکنم و مجازات اعدام را عادلانه نمی دانم ...فرهاد - بانه کردستان متاسفانه در رژيم جمهوری اسلامی اعدام جوانان بسيار آسانتر از رسيدگی به مشکلات آنان است. در نظامی که جامعه شناسان، حقوقدانان تحصيل کرده و دانشگاهی و روانشناسان متخصص طرد شده اند و سيستم قضايی کشور توسط مدارس مذهبی مدار بسته اداره شود تنها چيزيکه ارزش ندارد جان آدميزاد است. آنچه امروز در ايران ميگذرد دقيقاً همان چيزيست که طالبان در افغانستان مرتکب می شدند. ما جوانان بمب اتم نميخواهيم، آنچه ميخواهيم حفظ آبرو، اشتغال و رسيدگی به مشکلاتمان است. راه "اصلاح" جامعه اعدام جوانان نيست؛ راه اصلاح جامعه اصلاح کسانيست که سرنوشت جوانان در دست آنانست. ج. م. - آمريکا دين اسلام يک دين کاملی هست که در رابطه با هر مسئله قانونی گذاشته است همانطور که در چند جای قرآن کريم آمده است (نفس در مقابل نفس ) هر کس از شما يک تن از شما را بکشت بايد شخص مقابل را قصاص کرد تا در جامعه اين کار رواج پيدا نکند و اين کار برای سلامتی جامعه بهتر است . ابراهيم غفاری - تهران متأسفانه بعلت عدم امنيت و فساد، اولين و تنها قربانيان جامعه را زنان تشکيل می دهند چرا که اگر مورد تجاوز قرار گيرند بعلت عدم مقاومت مورد سرزنش و اتهام مقصر بودن و فاسد بودن هستند و در صورت دفاع هم متجاوز و قاتل شمرده می شوند و هيچ مرزی بين دفاع و حمله وجود ندارد ... کوروش - تهران به نظر من اگر اعدام حذف شود، ديگر امنيتی در ايران باقی نمی ماند. همين الان هم که کمتر کسی قتل و جنايت انجام می دهد مربوط به ترس از اعدام می باشد. اما درمورد اعدام افراد نابالغ بايد تجديد نظر کنند. پرهام - شيراز به نظر من اعدام در مقابل قتل، يک حکم عادلانه است. ولی در بقيه موارد نماد توحش و بی فرهنگی است. جلال - شيراز اعدام دختری که از خود دفاع کرده عادلانه نيست . اين ضعف قانون است. سيد حائری - تهران به نظر من اين دسته مجازاتها در جامعه مدنی لازم است . اما اگر درست اجرا شود . مواردی را ميبينيد که افراد جنايتکار با شريک قرار دادن چندين نفر در قتل از احکام شديد جان به در ميبرند و با پرداخت ديه، قضيه را خاتمه ميدهند. آرشيا - تهران به نظر من اول می بايستی شرايطی که باعث ارتکاب جرم می شوند ( مثلا بيکاری ، بيسوادی و فقر) را از بين برد ، بعد دست به اعمال حداکثر مجازات برای بزهکاران نمود . به عبارت ديگر با فساد و تبهکاری بايد ريشه ای برخورد نمود و الا با زدن شاخ و برگ نمی توان درخت تنومند فساد و تباهی را خشکاند . فريد - تبريز قصاص در قرآن آمده و لازم است ولی در کشوری که ادعا دارد اسلامی است باعث شرمندگی است دختری که از حيثيتش دفاع کرده است به اعدام محکوم شود. مريم - کاشان قاتل در هر جا که باشد بايد قصاص شود اين حکم نه تنها در اسلام بلکه در بسياری از ممالک رايج است . چرا سازمان عفو بين الملل در مورد احکام اعدام در امريکا ابراز نظر ندارد و ناديده گرفتن، معنی حمايت را دارد ولی در مورد ايران ابراز نظر و تاسف مينمايد... ناصر - لندن و لکم فی القصاص حياة يا الی الالباب ترس از حکم قصاص باعث می شود عده زيادی از مرگ نجات پيدا کنند وافراد هوس باز جرئت نکنند با جان مردم بازی کنند. آيا جان افراد بی گناه ارزشمندتر است يا افراد جانی وجنايتکار. آيا بهتر نيست اتحاديه اروپا به فکر افراد بيگناه زيادی باشد که هر روز در اروپا و آمريکا به وسيله افراد هوس باز و بی مسؤوليت به قتل می رسند و قاتلين آنها بعد از مدتی زندان عفو شده و آزاد می گرددند ... حسين - قم در اين که بعضی آدمها خصوصا آنهايی که نفس ديگری را می کشند بايد اعدام شوند شکی نيست. ولی در مورد آن دختری که می خواسته از خود دفاع کند بايد بگويم ايشان اصلا مقصر نيست. مقصر اصلی پسر مذکور بوده. متسفانه در ايران هميشه به جای متجاوز، شخصی که مورد تجاوز بوده محاکمه می شود. محمد حسن - قم به نظر من برای جلوگيری از کشته شدن انسانهای بی گناه به دست جنايت کاران اعدام با تمامی قدرت و به شدت هر چه تمام تر بايد اجرا شود. ابراهيم - شيراز تا حالا به خانواده شما تجاوز شده و ياپ در و برادرت کشته شده اند يا به دختر ۵ ساله ات تجاوز کرده اند؟ به نظر من کار خوبی ميکنند، هر کسی بايد مواظب اعمالش باشه. علی - تهران خدمات | حکم اعدام يک جوان ۲۲ ساله در ميدان باغ ملی مسجد سليمان در جنوب غربی ايران اجرا شده است. | اعدام جوان ايرانی متهم به قتل |
تفاوت این انتخابات با انتخابات پیشین صرفا در این است که نامزد اصلی نمادی کامل از نابسامانیها و انجماد اقتصادی و سیاسی کشور است. او به گونهای بیمار است که حتی در کارزارهای انتخاباتی حضوری محدود دارد. از حدود یک سال پیش که عبدالعزیز بوتفلیقه رئیس جمهور ۷۸ ساله الجزایر به "سکته خفیف" دچار شد و چهار ماهی را برای مداوا در فرانسه به سر برد، قطعیت حضور او در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری زیر سوال رفت. بوتفلیقه به گونهای بیمار است که حتی در کارزارهای انتخاباتی حضوری محدود دارد بوتفلیقه از سال ۱۹۹۹ رئیس جمهور الجزایر، بزرگترین کشور آفریقا است. در متن قبلی قانون اساسی الجزایر رئیس جمهور فقط برای دو دور امکان نامزدشدن داشت. اما در سال ۲۰۰۸ برای آن که بوتفلیقه برای دور سوم هم امکان ماندن در این مقام را داشته باشد، این محدودیت لغو شد. با این همه در پی بیماری بوتفلیقه و انتقالش به فرانسه در سال گذشته، این بحث درگرفت که چه کسی میتواند جایگزین او شود که قادر به پلزدن میان منافع نهادها و دستهبندیهای مختلف قدرت، از ارتش، جبهه آزادیبخش ملی الجزایر (حزب حاکم) و سازمان امنیتی قدرتمند کشور گرفته تا خاندان بوتفلیقه و محافل قدرتمند در شرکت نفت و گاز الجزایر، باشد. چند ماه بعد اما با بازگشت بوتفلیقه به کشور بحثها دوباره به مسیری دیگر افتاد. بوتفلیقه هنوز هم از پیامدهای بیماری رها نشده است. او به شدت ضعیف و ناتوان است، روی صندلی چرخدار حرکت میکند، صدایش به سختی شنیده میشود و تا کنون به جز یکی دو بار تصویری کوتاه از او و شرکتش در یک مناظره انتخاباتی، تحرک و حضور عمومی دیگری از او دیده نشده. در سخنرانیهای انتخاباتی به جای آن که خود بوتفلیقه حاضر شود نوارهای سخنرانیهای قبلی او را پخش میکنند. در چنین شرایطی است که تشکلی مخالف از دانشجویان و جوانان با نام "برکت" برای مخالفت با نامزدی دوباره بوتفلیقه به راه افتاده، ولی دامنه نفوذ و تاثیرگذاری آن عمدتا به دانشگاهها و محافل روشنفکری محدود مانده است. این در حالی است که بوتفلیقه در پس پرده با کمک دستیاران و معتمدمان خود و به خصوص برادرش سعید بوتفلیقه مشغول "رتق و فتق امور" برای حفظ قدرت در یک دوره چهار ساله دیگر است. "بهرهگیری از محبوبیت مرد ثباتساز" با توجه به نقشی که سعید بوتفلیقه در حال حاضر و در شرایط ضعف و بیماری برادرش در سازماندهی و هدایت امور بازی میکند، او میتوانست شخصا گزینهای "مورد اعتماد" برای جانشینی برادرش باشد، ولی ورای برخی مخالفتهای احتمالی در دستگاه قدرت، حضور او در راس قدرت میتوانست تداعیکننده وضعیت مصر و سوریه در دوران حسنی مبارک و حافظ اسد باشد که گزینه انتقال قدرت به پسرانشان از جمله دلایل بروز نارضایتی و شکلگرفتن "بهار عربی" تلقی میشود. نامزدی مجدد بوتفلیقه به رغم شرایط جسمی او بر این درک و فرض هم استوار است که او همچنان بیشترین محبوبیت را در میان مردم دارد با این همه، شواهد بسیاری دلالت بر این دارند که در صورت پیروزی محتمل بوتفلیقه این برادر او و برخی دیگر از نزدیکان او که در میان مردم به "باند ۴ نفره" معروف شدهاند زمام امور کشور را به دست خواهند گرفت تا منافع همه بخشهای قدرت را در شرایط ضعف بوتفلیقه نمایندگی کنند. این ۴ نفر عبارتند از سعید بوتفلیقه، عمار سیدانی (دبیرکل جبهه آزابیخش ملی)، عبدالمالک سلال (نخستوزیر سابق و رئیس فعلی ستاد انتخاباتی بوتفلیقه) و عمار غول (وزیر حمل و نقل). نامزدی مجدد بوتفلیقه به رغم شرایط جسمی او بر این درک و فرض هم استوار است که او همچنان بیشترین محبوبیت را در میان مردم دارد. بوتفلیقه معمار پایاندادن به جنگ داخلی تلقی میشود که از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۴ در الجزایر شعلهور بود و ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر قربانی گرفت. این جنگ بعد از آن شروع شد که ارتش نتایج دور اول انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۱ را که در آن اسلامگرایان (جبهه نجات الجزایر) پیروز شده بودند ملغی اعلام کرد و سرکوب آنها را در دستور کار قرار داد. اسلامگرایان هم در مقابل به خشونتی تمام عیار روی آوردند. بوتفلیقه از چهرههای اولیه جبهه آزادبیخش ملی الجزایر بود و پس از انقلاب در سال ۱۹۶۱، سالها تصدی وزارت خارجه را بهعهده داشت. او سال ۱۹۸۷ که هواری بومدین رئیس جمهور وقت درگذشت در تلاش برای جانشینی او با مقاومت ارتش روبرو شد و سه سال بعد به تبعید رفت. سال ۱۹۹۹ دوباره ارتش در او نقش یک ناجی را دید که با به راه انداختن یک سیاست آشتی ملی بر جنگ داخلی پایان گذارد. گرچه سیاست مصالحه بوتفلیقه که هم ارتش و هم گروههای اسلامگرا را از پاسخگویی به جنایاتی که مرتکب شدند معاف میکند با انتقادهایی روبرو شده، ولی در مجموع این سیاست ثبات و آرامش را به الجزایر برگردانده است. این "دستاورد" بوتفلیقه عملا سبب شده که او در مقام ریاست جمهوری بیش از پیش نقش محوری و اقتدارگرایانهای پیدا کند و مولفههایی از یک حاکمیت بناپارتی در سیستم سیاسی الجزایر شکل بگیرد. مشکلاتی که انباشته شدهاند سال ۲۰۱۱ با شروع "بهار عربی" این ذهنیت نسبتاَ عمومی که کشور دوباره میتواند دستخوش ناآرامیها و خشونتهای دهه قبلتر شود چندان تحرک و برآمدی را در الجزایر ایجاد نکرد. دولت بوتفلیقه نیز پیشدستی کرد و با لغو حالت فوقالعاده در کشور، قول و قرارهایی برای اصلاحات سیاسی و نیز ارزانکردن برخی اقلام اساسی مورد نیاز مردم با اتکای به درآمد ۱۶ میلیارد دلاری نفت و گاز، مانع برآمد جدی در جامعه شد. از نقاط قوت بوتفلیقه این است که با اپوزیسیونی به شدت متفرق و چند دسته روبرو است گرچه اصلاحات قول دادهشده همچنان روی کاغذ ماندهاند، ولی وضعیتی که در همسایگی دور و نزدیک الجزایر، یعنی در لیبی و مصر و سوریه در پی بهار عربی بهوجود آمده بیش از پیش بخشهایی از جامعه را به محافظهکاری و رضادادن به تداوم حکومت بوتفلیقه سوق داده است. این در حالی است که جمعیت الجزایر که ۵۷ درصد آن زیر سی سال سن دارد به سختی با حزب حاکم که بر "موفقیتهای گذشته" لم داده و مواضع رهبران آن نمادی از تلاش برای تداوم وضع موجود است چندان قرابتی احساس نمیکند. ۲۵ درصد جوانان الجزایر بیکارند. در ۲۰ سال گذشته افزایش فاحش ظرفیتهای دانشگاهی محملی برای سرپوشگذاشتن بر بخشی از این بیکاری بوده است. تعداد دانشجویان الجزایر در دو دهه گذشته از ۱۹۵ هزار به یک میلیون و دویست هزار نفر رسیده است که البته در این رشد و توسعه کیفیت آموزش فدای کمیت شده است. دانشآموختگان این دانشگاهها معمولا راهی به بازار کار کمتقاضای الجزایر پیدا نمیکنند، این در حالی است که موسسات کارآموزی و آموزش حرفهای سهم عمدهای در نظام آموزشی الجزایر ندارند. این گونه است که ۴۰ درصد شاغلان کشور در دستگاه اداری انباشت شدهاند و عملا نانخور دولت، بهرهگیر از درآمدهای نفتی و مهرهای در بورکراسی متورم، ناکارا و فساد زده این کشورند. طرفه این که در همین سیستم نابسامان، شمال و جنوب هم وضعیت یکسانی ندارند و بیشتر امکانات در شمال کشور متمرکز شده، به گونهای که احساسی از تبعیض در بخشهای جنوبی کشور محسوس است و گهگاه بروزی بیرونی پیدا میکند. این که بزرگترین کشور آفریقا بخش کشاورزی فعالی هم ندارد که هم عرصهای برای اشتغال باشد و هم تامینکنده بخش قابل اعتنایی از نیازهای غذایی کشور نیز، معضل کوچکی نیست. الجزایر در زمینه تامین مواد غذایی خود به شدت به خارج وابسته است. نامزدهایی نه چندان جدی علی بنفلیس، نخستوزیر دور اول ریاستجمهوری بوتفلیقه را میتوان تنها رقیب جدی او خواند این هم از نقاط قوت بوتفلیقه است که با اپوزیسیونی به شدت متفرق و چند دسته روبرو است. در واقع هیچ کدام از نیروهای ملی،چپها، اسلامگرا و دمکراتها نتوانستهاند چنان انسجام و برآمدی به نمایش بگذارند که چالشی جدی برای بوتفلیقه ایجاد شود. در آستانه انتخابات نیز این چنددستگی عمدتا حول اختلاف پیرامون اعلام نامزدی مستقل برای انتخابات، تحریم آن یا حمایت از یکی از نامزدهای رسمی بیشتر بروز کرده است. شماری از احزاب کوچک اپوزیسیون تحریم انتخابات را با این استدلال که شرایطی مساوی برای همه نامزدها وجود ندارد تحریم کردهاند. گروههای اسلامی نیز عمدتا به عدم مشارکت در انتخابات فراخواندهاند. گرچه در انتخابات پنجشنبه (۱۷ آوریل/ ۲۸ فرودین) ۶ نامزدی که تایید شورای قانون اساسی را گرفتهاند با هم رقابت میکنند، ولی تنها کسی که تا حدودی رقیب بوتفلیقه به شمار میرود، علی بنفلیس است. او در آغاز جنگ داخلی در سال ۲۰۰۲ وزیر دادگستری بود، ولی در اعتراض به ایجاد اردوگاه برای نگهداشتن بدون محاکمه اسلامگرایان استعفا کرد. بعدتر، یعنی در دور اول ریاست جمهوری بوتفلیقه نخستوزیر او بود. بنفلیس سال ۲۰۰۴ هم به مصاف بوتفلیقه رفت، ولی بیش از ۶ درصد آرا را کسب نکرد. ارتباطات او با نهادهای مختلف قدرت و داشتن پشتیبانانی در این نهادها همچنان شانس افزایش آرا را برای او محتمل میکند. بنفلیس میگوید که برای ورود به دوره پس از بوتفلیقه، یک کنفرانس ملی برگزار شود که از همه جریانهای سیاسی در آن حاضر باشند. این کنفرانس باید قانون اساسی جدید را تدوین کند، قانونی که استقلال قوه قضائیه را به رسمیت بشناسد و اختیارات بیشتری به قوه مقننه بدهد. همه شواهد حکایت از آن دارند که بوتفلیقه احتمالا بدون تقلب در انتخابات پیروز میشود. ولی رضایت به ادامه وضع موجود از یک سو و ناامیدی از هرگونه تغییر از سوی دیگر احتمالا بخشهای بزرگی از جامعه را از حضور در پای صندوقهای رای باز خواهد داشت. از روز ۱۸ آوریل به بعد جامعه الجزایر بیش از پیش با این سوال درگیر خواهد شد که فرتوتی و احتمالا خاموشی "رئیس جمهور منتخب" چه تاثیری بر حیات سیاسی کشور و آینده آن خواهد داشت. | الجزایر از "بهار عربی" چندان تاثیری نگرفت و ناآرامی و اعتراض در آن محدود ماند. انتخابات ریاست جمهوری که فردا (هفده آوریل) برگزار میشود نیز تغییری در ساختار سیاسی این کشور به وجود نمیآورد. | انتخابات الجزایر؛ پیروزی احتمالی بوتفلیقه و پرسشهای بعدی |
حسین دانش، منتقد هنری افغان ساکن سوئد در نوشتار زیر به موضوع اعتراض فیلمسازان افغان و انتقال آرشیو افغان فیلم به کاخ ریاست جمهوری در کابل پرداخته است. نحوه نگهداری از آثار سینمایی مایه نگرانی فیلمسازان افغانستان است انتقال آرشیو ملی افغان فیلم به ارگ ریاست جمهوری افغاستان اعتراض بیشتر از ۱۳۰ نویسنده، فیلمساز و هنرمند افغانستان را در قبال داشت. آنان با انتشار نامه سرگشاده به رئیس جمهور اشرف غنی، خواستار پاسخ "شفاف" به این اقدام شدند. نگرانی امضا کنندگان نامه اعتراضی این بود که انتقال آرشیو ملی فیلم افغانستان به یک مکان سیاسی ، دسترسی آزاد به آن را دشوار خواهد ساخت و این کار خلاف کنوانسیون فرهنگی آثار معنوی و غیر ملموس یونسکو است. بخش دیگر نامه نیز شامل درخواست امضا کنندگان برای رسیدگی دولت به احیای بخش ملی فیلمسازی در افغانستان بوده است. از سوی دیگر گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه در جریان انتقال آرشیو، احتیاط و دقت لازم به خرج داده نشده است. ریاست جمهوری افغانستان به اعتراضها پاسخ روشنی نداد و سرانجام در ۲۸ سرطان/تیر آرشیو ارگ ریاست جمهوری را رسما افتتاح کرد که آرشیو فیلم بخشی از آن است. بر اساس گزارشها رئیس جمهوری در آن مراسم هیچ یادی از فیلمسازان و صاحبان فکری آثاری نکرد که آرشیو فیلم را برای نسلهای آینده افغانستان ماندگار ساختند و امروز در اختیارارگ است. فدراسیون جهانی آرشیو فیلم که مقر آن در بروکسل پایتخت بلژیک است ازنامه و تقاضای فیلمسازان افغان حمایت و نگرانی خود را در خصوص انتقال آرشیو ابراز کرده است. یکی از نگرانیهای مطرح شده در نامه سرگشاده بخاطر انتقال آرشیو فیلم به یک مکان سیاسی بوده است. فیلمسازان در نامه تاکید کردند که به دلیل تغییر دولتها، هیچ تضمین حقوقی برای آرشیو ملی فیلم در یک مکان محصور به دستگاه قدرت سیاسی وجود ندارد. "انتقال آرشیو افغانفیلم به درون ارگ ریاست جمهوری به صورت غیرفنی انجام شده است" فدراسیون بین المللی آرشیو فیلم در طول هشتاد سال فعالیتاش، بی طرفی سیاسی را آشکارا اعلام و از مباحث سیاسی وایدیولوژیک خودداری کرده است. یکی از وظایف کلیدی این فدراسیون، فراهم آوری تسهیلات برای حفاظت از گنجینههای فیلم در سراسر جهان، دسترسی به آنها و به صورت خاص در مناطق و کشورهایی است که این مجموعه آرشیوها با تهدید بیشتر روبرو است. مدیریت آرشیو بعد از انتشارنامه اعتراضی فیلمسازان، شاهحسین مرتضوی یکی از سخنگویان حکومت در کابل گفته بود که پیش از این بخشهایی از آرشیو فیلم افغانستان به طورغیر قانونی بفروش میرسیده است. اگر این ادعا صحت داشته باشد دولت باید عاملین آنرا مورد پیگرد قانونی قرار می داد و سیستم مدیریت را به یک سیستم شفاف و کار آمد تبدیل می کرد نه اینکه آرشیو ملی فیلم را به مکان سیاسی منتقل و نسبت به سرنوشت فیلم و سینما بی تفاوت باشد. در مورد شیوه مدیریت در افغانفیلم که ظاهرا از دلایل ارگ برای انتقال آرشیو بوده است، بسیاری ازفیلمسازان افغان نیز پیوسته عدم رضایت خود را بیان کردهاند. اما در این خصوص، این دولت افغانستان است که باید پاسخگو باشد چون مدیران دولتی را حکومت تعیین میکند. فروش زمین افغان فیلم به سفارت بریتانیا؟ افغان فیلم در منطقه مهم و حساس و درنزدیکی سفارت آمریکا در کابل قرار دارد و بنابر گزارش هایی، بحث فروش زمین بزرگ آن به سفارت بریتانیا از زمان حامد کرزی مطرح بوده است اما عملی ساختن آن در دوره رئیس جمهورغنی سرعت گرفت. برخی مقامات در کابل گفتهاند که دولت مکان دیگری را برای بخش اداری افغان فیلم در نظر گرفته است. از سوی دیگر تمام وسایل فنی مهم افغان فیلم همراه با آرشیو آن به ارگ ریاست جمهوری منتقل شده است و چیز قابل استفاده در آنجا باقی نمانده است. در این خصوص عکسهای مستندی ازهنگام انتقال تمام وسایل فنی افغان فیلم به ارگ، به دست تنظیم کنندگان نامه اعتراضی رسیده است. آثار آرشیو فیلم افغانستان آرشیو منتقل شده به ارگ ریاست جمهوری افغانستان شامل آثار کمنظیری از تارکوفسکی و پاراجانف است. آرشیو فیلم افغانستان تاریخ نود ساله در منطقه دارد. فیلمهای مستند دوران جنگ جهانی و جنگ افغان - انگلیس و سفرهای شاه امان الله از شروع حکومت او در سال ۱۹۱۹میلادی در این آرشیو شامل اند. همچنین این آرشیو مملو از فیلمهای مستند از فیلمسازان افغان در دوران محمد ظاهر شاه و محمد داود است. کار دیجیتال سازی آرشیو با همان دستگاه قبلی افغان فیلم در ارگ صورت میگیرد و آن دستگاه از نوع ارزان ترین دستگاه و با امکانات بسیار محدود است و قابلیت دستگاه های مدرن را از نظر کیفیت دیجیتال ندارد. فیلمهای مستند دیگری از بناهای تاریخی - فرهنگی افغانستان، مستندهای زیادی از دوران حکومتهای چپی مارکسیتی و فیلمهای سینمایی تولید شده در افغانستان نیز بخش دیگری از آرشیو فیلم را تشکیل میدهد. یکی از تجهیزات فیلمهای سی و پنج میلیمتری افغان فیلم که به ارگ منتقل شده در بخش فیلمهای خارجی نیزتعدادی فیلمهای وسترن از سینمای آمریکا وجود دارد که در زمان ظاهر شاه در سینماهای کابل نمایش داده شده اند. درعین حال فیلمهای خوبی از سینمای بلوک شوروی سابق در این آرشیو موجود است. نگارنده مطلب در یک دوره که همراه با چند فیلمساز دیگر مشغول آموزش سینما برای هنرجویان درافغان فیلم بودیم، نسخه فیلمی ازآندری تارکوفسکی و پاراجانف نمایش داده شد و بعد متوجه شدیم که تمام آثار تارکوفسکی، فیلمساز نامدار روسی و تمام آثارسرگئی پاراجانف، فیلمسازگرجستانی در آرشیو افغان فیلم موجود است. حقوق مولفان فیلمهای داخلی دولت افغانستان حتما متوجه است که بخشی از آثارموجود در آرشیو افغان فیلم متعلق به بخش خصوصی است و فیلمهای تولید شده مستند نیز دارای صاحبان فکری است که از حقوق مولفان آثار برخوردار است. فدراسیون جهانی آرشیو فیلم نیز در نامه خود، ازحقوق مولفین آثار دفاع کرده و نوشته است: " فدراسیون جهانی آرشیف فیلم از فراخوان شما به خاطر اختصاص مرکز مجهز برای نگهداری آرشیف ملی فیلم افغانستان و تسهیل دسترسی به این آرشیف به منظور مطالعه و پژوهش با حفظ حقوق مولفان و حقوق مالی مالکان آن، با تمام نیرو حمایت میکند." اکنون مشخص نیست که دولت افغانستان چگونه استفادهای از آرشیو خواهد کرد. تنظیم هرگونه دستورالعملی از سوی دولت بدون مشوره با فیلمسازان و صاحبان فکری آثار، موضوع را از نظر حقوقی درسطح بین المللی برای استفاده از آرشیو پیچیده خواهد ساخت. خواست فیلمسازان افغان انتقال آرشیو ملی فیلم افغانستان به یک مکان غیر سیاسی از خواسته های مطرح شده در نامه است. در عین حال فیلمسازان افغان خواستار رسیدگی به سرنوشت سینمای کشور در بخش ملی هستند. دولت افغانستان میتواند روی نیروی کاری سینماگران افغان در داخل و خارج و ارائه یک طرح جامع برای سینمای این کشور در بخش ملی حساب کند. همچنان که فدراسیون جهانی آرشیو فیلم یادآور گردیده است که آنها نیز میتوانند افغانستان را در مدرن سازی آرشیو فیلم و وصل کردن آن به مجموعه آرشیو های فیلم دنیا کمک کند. | در پی انتشارنامه اعتراضی فیلمسازان، فدراسیون جهانی آرشیو فیلم به موضوع واکنش نشان داد و فریدریک مایر، رئیس این فدراسیون بینالمللی در نامه ای در این خصوص نوشت: "دوستان و همکاران افغان، من اعتراض و تقاضای شما را در مورد انتقال آرشیو افغان فیلم به کاخ ریاست جمهوری در کابل با دقت خواندم و به نمایندگی از جامعه جهانی آرشیوهای فیلم و فعالان فدراسیون بینالمللی آرشیوها، همبستگی قاطع و نگرانی جدیام را در مورد وضعیت نگران کنندهای که در نامهٔ اعتراضی تان شرح داده اید، ابرازمیکنم." | افغانستان: آرشیو فیلم اگر در ارگ باشد چه میشود؟ |
باید تاکید کنم که این کتاب تلاشی برای توصیف زندگی در زندان مانوس با زبان ادبی است و پیامدهای سیاسی اش می تواند حاشیه آن قلمداد شود. این محصولی ادبی است که توصیف گر رنج های برهنه انسان است با همه تلخی ها و شیرینی هایش. این کتاب محصول پنج سال زندگی در تبعید در جزیره مانوس و تجربه ای وحشتناک از زندگی در یک زندان دور افتاده است انتشار کتاب "هیچ دوستی جز کوهها: نوشته ای از زندان مانوس" و متعاقب آن دریافت جایزه ادبی ویکتوریا بازتاب رسانه ای جهانی داشت، اما ورای مقالات مهمی که در مجلات و سایت های ادبی درباره کتاب منتشر شده، عمده واکنش ها به شیوه نگارش کتاب بر روی پیامرسان واتس اپ با تاکید بر این نکته که یک پناهنده آن را نوشته متمرکز بود. جدای از اینکه خود مراحل نگارش و تولید کتاب آن هم از جزیره کوچک مانوس بر علیه ساختارهای قدرت در جزیره بزرگ یعنی استرالیا، تصویری سوررئالیستی به دست می دهد سوال اصلی این است که این کتاب درباره چیست؟ و از چه می گوید؟ باید تاکید کنم که این کتاب تلاشی برای توصیف زندگی در مانوس با زبان ادبی است و پیامدهای سیاسی اش می تواند حاشیه آن قلمداد شود. این کار محصولی ادبی است که توصیف گر رنج برهنه انسان است با همه تلخی ها و شیرینی هایش و محصول پنج سال زندگی یک تبعیدی و تجربه ای وحشتناک در یک زندان دور افتاده در جزیره مانوس. عنوان کتاب آشکارا اشاره دارد به زندگی انسان کُرد و فرهنگ و تاریخ پر از تراژدی مردم کردستان که یکی از لایه های اصلی این کتاب است. در این سال ها شاهد بوده ام که چگونه صدها پناهنده زندانی در این جزیره دور افتاده تحت تاثیر سیاست تبعید و شکنجه مقاومت کرده اند و در این مقاومت چندین نفر جانشان را از دست داده و ده ها نفر هم دچار آسیب های جدی فیزیکی و روحی شده اند، انسان هایی که اسیر چنگال قانونی هستند که آشکارا تعلیق شده است و اشاره ای است به تئوری"وضعیت استثنایی" از جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی. (وضعیت استثنایی، حالتی را بیان میکند که فرمانروا به نام منفعت همگانی، پا را از قانونمندی فراتر بگذارد.) در این کتاب از آرای فیلسوفانی چون میشل فوکو و جورجو آگامبن استفاده کرده ام تا سیاست برخورد با پناهنده ها توسط کشوری با ساختارهای لیبرال دموکراسی را به چالش بکشم. تاکنون چنین نوشته ای که در آن اینگونه به زندان مانوس و سیستمی که آن را اداره می کند اشاره شده باشد منتشر نشده است، حتی در مقالات و نوشته هایی که تاکنون در رسانه ها منتشر کرده ام به علت ظرفیت محدود زبان ژورنالیستی موفق نشده بودم که آن طور که می خواستم خواننده ها را با زندگی و رنج انسانهای در بند این زندان آشنا کنم. در اینجا نمی خواهم این کتاب را به عنوان یک منتقد ادبی مورد ارزیابی قرار بدهم و به ارزش های ادبی و یا هنری آن بپردازم و حتی نمی خواهم به به عنوان یک موضوع تاریخی یا سیاسی بدان نگاه کنم. آنچه می خواهم اینجا بر آن تاکید کنم مفاهیمی است که در این کتاب بر روی آن ها متمرکز شده ام و اینکه چقدر در دنیای بیرون از زندان در جامعه استرالیا و یا جوامع غربی نمود بیرونی دارند. در واقع یکی از اهداف اصلی نوشتن این کتاب به این سبک این بوده که زندان مانوس را به عنوان یک پدیده پیچیده به عنوان" تئوری اندیشه زندان مانوس" به خواننده ها ارائه کنم. "سیستم حاکم" و یکی از بخش های اصلی آن یعنی درمانگاه زندان، پناهنده ها را وارد تونل هایی بی پایان از کاغذ بازی و قوانین ریز و درشت کرده اند که در نهایت پناهنده بیمار تنها باید اسمش را در لیست های انتظار جستجو کند و در نهایت نه تنها خدمات درمانی را دریافت نمی کند بلکه در این بلاتکلیفی ها احساس شکنجه می کند برای تحلیل این تئوری گریزی خواهم زد به فیلم "اینجانب، دنیل بلیک" اثر کن لوچ، کارگردان انگلیسی که می تواند به بحث کمک کند. می توان گفت این فیلم از جهاتی دوقلوی این کتاب و زندان های مانوس و نائورو است. "اینجانب، دنیل بلیک هستم" داستان پیرمردی انگلیسی است که بیماری قلبی دارد،و در سراسر فیلم برای گرفتن حمایت مالی از دولت در تلاش است. او نمی تواند کار کند و برای همین وارد یک سیستم پیچیده بوروکراسی اداری می شود و نهایتا در انتهای فیلم به شکل تراژیکی در دفتر اداره ای که قرار بوده به او کمک کند قلبش می ایستد. در واقع او در آغوش سیستمی می میرد که به آن پناه برده، مانند همان پناهنده هایی که در مانوس و نائورو در آغوش پرستارها و دکترها و ماموران اداره مهاجرت جان دادند. به کتاب برگردیم، آنچه در زندان مانوس اتفاق افتاده است را در کتاب "هیچ دوستی جز کوهها: نوشته ای از زندان مانوس" در قالب مفهوم "سیستم حاکم"(این مفهوم برگرفته از ادبیات فمنیستی الیزابت شوسلر فیورنزا است)توصیف کرده ام. این سیستم کاملا بر زندان تسلط دارد و با این هدف طراحی شده که پناهنده های زندانی را در سیستم پیچیده ای از قوانین درهم تنیده و غیرمنطقی اسیر کند. در این فرآیند به ظاهر قانونی، پناهنده های زندانی در نهایت هویت انسانی شان تحت تاثیر قدرت "سیستم حاکم" کمرنگ می شود و آن ها به هویت هایی در حد شماره تقلیل داده می شوند. "سیستم حاکم" در بیشتر موارد زندان را در فضایی که من آن را "خشونت سفید" می نامم کنترل می کند، این خشونت سفید به این معنی است که در گذر زمان، زندانی ها شکنجه روانی می شوند، گرچه موارد زیادی از خشونت فیزیکی هم در این کتاب توصیف شده است اما آنچه مهم است تمرکز بر روی تخریب شخصیت و روان زندانی ها است و سایه مرگ هم که همیشه بالای سر آن ها قدم می زند. برای سال های طولانی است که پناهنده هایی که از سوی خود سیستم بیمار شده اند اسیر روند بوروکرات درمانگاه زندان هستند. در این سال ها سیستم به گونه ای طراحی شده که یک زندانی بیمار برای دریافت خدمات درمانی هر روز باید در صف های طولانی بایستد، هر روز باید فرم تقاضا را پر کند و هر روز با امیدهای واهی به زندگی اش در زندان ادامه دهد. همه چیز بیهوده است و این بیهودگی دشمن زندگی است. "سیستم حاکم" و یکی از بخش های اصلی آن یعنی درمانگاه زندان، پناهنده ها را وارد تونل هایی بی پایان از کاغذ بازی و قوانین ریز و درشت کرده اند که در نهایت پناهنده بیمار تنها باید اسمش را در لیست های انتظار جستجو کند و در نهایت نه تنها خدمات درمانی را دریافت نمی کند بلکه در این بلاتکلیفی ها احساس شکنجه به او دست می دهد. بیشتر بخوانید: در صحنه ای از فیلم " اینجانب، دنیل بلیک" دوست جوانش در جواب تلاش های دنیل به او می گوید: "دن، اونها تو رو بازی میدن. تا اونجایی که میتونی خودتو درمانده و بیچاره نشون بده. هیچ تصادفی در کار نیست، نقشه همینه. من خیلی ها رو میشناسم که تسلیم شدن" و این نکته کلیدی است. او می گوید که سیستم به گونه ای طراحی شده است که دنیل در نهایت خسته شود و دست از تلاش بر می دارد و این دقیقا همان اتفاقی است که این سال ها در زندان های مانوس و نائورو می افتد. سیستم به گونه ای طراحی شده که پناهنده های زندانی آنقدر تحت فشار قرار می گیرند و احساس ناامیدی می کنند که در نهایت به کشورهایشان بر می گردند. آنچه من سعی کرده ام که در کتابم به آن بپردازم دقیقا همان سیستمی است که در بیمارستان ها، مدارس، دانشگاه ها، زندان ها و دیگر ساختارهای اجتماعی، نظامی و آموزشی دنیای بیرون پیاده می شود، اما نسخه اصلی آن با شدت هرچه تمام تر در این جزایر پیاده می شود. در واقع زندان مانوس نسخه ناب سیستمی است که انسان ها را از هویت و آزادی های بشری و فردیت خالی می کند. سال ها است که از این جزیره به استرالیا نگاه می کنم و می بینم که روز به روز طبقات آسیب پذیر در زیر ساختارهای بی رحمانه "سیستم حاکم" در حال از دست دادن هویت و شخصیت انسانی شان هستند. به خوبی می توان دید که آسیب پذیرترین افراد جامعه نادیده گرفته می شوند. سیستم به گونه ای طراحی شده است که انسان ها نسبت به همدیگر و هم نوعشان بی رحمانه رفتار می کنند و به شکل ربات هایی تربیت می شوند که نسبت به رنج دیگران بی تفاوت اند. اما نکته مهم این است که همچنان نفس می کشند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت. سال ها است که از این جزیره به استرالیا نگاه می کنم و می بینم که روز به روز طبقات آسیب پذیر در زیر ساختارهای بی رحمانه "سیستم حاکم" در حال از دست دادن هویت و شخصیت انسانی شان هستند دنیل بلیک، شخصیت اصلی فیلم کن لوچ نامه ای پس از مرگش از خود برجای می گذارد که در آن نوشته: "من دنیل بلیک هستم، یک شهروند، من یک شماره نیستم". این داستان تراژیک با داستان کسانی که در زندان مانوس و نائورو جانشان را از دست داده اند شباهت زیادی دارد. فیصل احمد، پناهنده سودانی که جانش را به علت بیماری قلبی در زندان مانوس از دست داد هم چندین نامه از خودش بر جای گذاشت. او در این نامه ها بارها سعی کرده بود که به سیستم آی اچ ام اس بفهماند که او" یک انسان و بیمار است، او یک شماره نیست، او کسی است که واقعا بیماری قلبی دارد." وقتی که نامه هایش بی پاسخ ماندند به زبان عربی نوشت که" قسم می خورم که من بیمارم و نیاز به درمان دارم." نمونه دیگر حمید خزایی، پناهنده ایرانی بود که در آغوش پرستارها جان داد و در آخرین نمونه هایش سلیم ،پناهنده روهینگا و فریبرز، پناهنده ایرانی که قبل از مرگشان سال ها اسمشان در لیست های انتظار برای دریافت خدمات درمانی بود و هر کدام چندین و چند نامه به "سیستم حاکم" بر زندان نوشته بودند. در واقع انسان ها در این شرایط بیش از هر زمان دیگری اسیر قانون می شوند و "حیات برهنه" محصول این وضعیت است. زندانی ها در جایگاهی ما بین"انسان" و "حیوان" قرار گرفته اند، وضعیتی که در آن اخلاق دچار فروپاشی می شود. نسخه اصلی همان سیستم بی رحمانه ای که انسان ها را اسیر قوانین ریز و درشت می کند و هویتشان را می گیرد. روح زندان و سیستمی که مانوس را آفریده و اداره می کند بیرون از جزیره هم در حال بازتولید نسخه های بی شماری در سراسر جهان است. این همان نکته اساسی است که در کتاب راوی اش بوده ام. | بهروز بوچانی، روزنامهنگار و پناهجویی که برنده مهمترین جایزه ادبی استرالیا شده است در یادداشتی برای صفحه ناظران از اردوگاه مانوس به چرایی نوشتن کتاب " هیچ دوستی جز کوهها" و بحث های پیرامون آن پرداخته است. | تقلیل آدمها به شماره؛ 'هیچ دوستی جز کوهها: نوشتهای از زندان مانوس' |
بیشتر نیروهای بریتانیایی در جنوب افغانستان مستقر هستند تحولات سیاسی افغانستان و مسئله جنگ و صلح آن همواره برای بریتانیا مهم بوده است. سال گذشته وزیر دفاع بریتانیا که به کابل رفته بود تاکید کرد که امنیت و توسعه در افغانستان به کاهش تهدیدات در خیابانهای بریتانیا کمک میکند و گفت تلاش در این راستا در اولویت دستور کار بریتانیا در افغانستان قرار دارد. بحث مذاکرات مستقیم آمریکا با طالبان به طور ملموستری در سال ۲۰۱۳، یک سال قبل از خروج بخش بزرگی از نیروهای آمریکایی، بریتانیایی و بینالمللی از افغانستان در زمانی آغاز شد که طالبان رسما صاحب دفتری در دوحه، پایتخت قطر شدند. حامد کرزی، رئیسجمهوری وقت افغانستان که تلاشهایش برای به مصالحه کشاندن طالبان ناکام مانده بود، از گشایش این دفتر به شدت ناخشنود بود و این باعث شد روابطش با آمریکا پرتنشتر شود. در آن زمان دیوید کامرون، نخستوزیر وقت بریتانیا گفت از طرح گفتوگوهای مستقیم با طالبان حمایت میکند ولی این گفتوگوها باید حتما به رهبری افغانها صورت بگیرد. حالا که دور جدیدی از گفتوگوهای آمریکا و طالبان در قطر وارد پنجمین مرحلهاش شده است، در غیاب دولت افغانستان هر دو طرف روی "چارچوب کلی" به توافق رسیدهاند و برای رسیدن به یک توافق نهایی اظهار خوشبینی میکنند. این عکس که از سوی منابع رسمی قطری منتشر شده، نشست اخیر میان نمایندگان طالبان به ریاست ملا برادر (نفر پنجم راست) و زلمی خلیلزاد را نشان میدهد بازیگر اصلی این دور مذاکرات زلمی خلیلزاد، فرستاده رئیسجمهوری ترامپ است که میخواهد هر چه زودتر به جنگ افغانستان پایان داده شود. دولت آمریکا هم به این نتیجه رسیده است که برای به انجام رساندن این کار هیچ فرد دیگری مناسبتر از "زل" نخواهد بود. این سیاستمدار کهنهکار جمهوریخواه آمریکایی افغانتبار در حال حاضر توافق صلح با طالبان را که شاید چند سال فقط نظریهای بیش نبود کم کم به واقعیتی اجتناب ناپذیر مبدل میکند. 'بریتانیا؛ حامی روند صلح' در حالی که بریتانیا به شدت درگیر حل بحران سیاسی داخلی خود برای خروج از اتحادیه اروپا است و تمرکز اصلی رهبران آن بیشتر روی مسایل سیاسی داخلی این کشور است، اما ثباتش را در سیاست خارجی برای کشورهای غیر از اتحادیه اروپا حفظ کرده است. با آن که بریتانیا به طور مستقیم درگیر این روند نیست ولی این کشور از این گفتوگوها اعلام پشتیبانی کرده است و به نظر میرسد در موضع بریتانیا در این زمینه تغییری نیامده است. گارت بیلی، نماینده ویژه دولت بریتانیا برای افغانستان و پاکستان میگوید بریتانیا به این باور است که برای پایان بخشیدن به جنگ افغانستان نیاز به راه حل سیاسی است و این راه حل باید به رهبری افغانها و در روندی با مالکیت افغانها به دست بیاید. پیشبرد روند صلح به رهبری افغانها، از مواردی است که بریتانیا در مراحل مختلف این روند بر آن تاکید کرده است، چیزی که حد اقل در حال حاضر در عمل دیده نمیشود. دولت افغانستان در نشستهای دوحه غایب است. طالبان این دولت را دستنشانده میخوانند و با وجود اصرار نماینده آمریکا، این گروه تا حالا حاضر به مذاکره با دولت افغانستان نشده است. زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان با این حال آقای بیلی اضافه میکند:"برای تسریع این روند ما از کار حیاتی که زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا برای مصالحه افغانستان در پیش گرفته است استقبال میکنیم. دولت بریتانیا در همکاری نزدیک با دولت جمهوری اسلامی افغانستان، آقای خلیلزاد و دیگر شرکای بینالمللی برای تحقق هر چه سریعتر این هدف تلاش میکند." نقشی نامرئی نقش بریتانیا در این گفتوگو خنثی نه بلکه بیشتر نامرئی بوده است. مایکل سمپل، افغانستانشناس و دیپلمات سابق اتحادیه اروپا در افغانستان که حدود یک دهه پیش خود گفتوگوهایی با طالبان داشته است و سیاست بریتانیا را به خوبی میشناسد میگوید زمان زیادی را گرفت تا آمریکا و طالبان برای یک گفتوگوی جدی باهمدیگر آماده شوند. در آخرین روزهای سال ۲۰۰۷ میلادی دولت افغانستان مایکل سمپل ایرلندی و مروین پاترسون بریتانیایی را که یکی به عنوان نماینده اتحادیه اروپا و دیگری به حیث کارمند سازمان ملل به افغانستان رفته بودند، متهم به "فعالیتهایی که وظیفه شان نیست" کرد و از این کشور اخراج کرد. گفته شد آنها "بدون این که دولت افغانستان را در جریان بگذارند" هنگام ماموریت شان در ولسوالی موسی قلعه ولایت هلمند در جنوب افغانستان نشستهایی با طالبان داشتند. آقای سمپل بعد از آن گفت که او و آقای پاترسون قربانی سیاستهای محلی شدند. پس از بیش از یک دهه از آن رویداد آقای سمپل که تجربه کار در کمیسیون عالی بریتانیا در اسلامآباد را هم در کارنامهاش دارد، میگوید آن گفتوگوهای اولیه او را متقاعد کرد که وجوه مشترک فراوانی میان طرفهای درگیر در افغانستان وجود دارد:"این یک تراژدی است که درگیریها اینقدر به درازا کشیده است." بریتانیا در افغانستان حدود یک هزار سرباز دارد به باور او طی سالهای گذشته بریتانیا درگیر گفتوگوهایی در سطح پایینتر با طالبان بوده از جمله گفتوگوهایی که در هفت سال گذشته با نمایندگان سیاسی طالبان در دوحه انجام شده است و گاهی ساعتها طول کشیده است. بریتانیا روابط و نفوذ قابل توجهی در میان رهبران سیاسی پاکستان، همسایه افغانستان دارد. همسایهای که همواره از سوی رهبران افغانستان به پناه دادن به رهبران طالبان و حمایت از این گروه متهم شده است. آقای سمپل میگوید:"بریتانیا روابطی درازمدت با بسیاری از عواملی دارد که برای صلح افغانستان مهم هستند از جمله دولتهای پاکستان، افغانستان و آمریکا. توافقی کلی روی این مسئله وجود دارد که روند صلح افغانستان در صورتی که حمایت قدرتهای منطقهای را داشته باشد، به احتمال بیشتری موفقیتآمیز خواهد بود. بریتانیا همه شرکای خود را به همکاری از اقدامات جدید در این زمینه تشویق کرده است." 'سالی سرنوشتساز' به نظر نماینده دولت بریتانیا سال پیشرو برای افغانستان سالی سرنوشتساز است؛ هم به دلیل فرصتهای پیشآمده برای روند صلح و هم به خاطر انتخابات ریاستجمهوری آینده در این کشور. این انتخابات قرار است در جولای/ژوئیه سال جاری میلادی برگزار شود. آقای بیلی میگوید آمادگیها برای اینها چالشبرانگیز است: "ما بر این باوریم که دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نهادهای برگزارکننده انتخابات باید از انتخابات پارلمانی سال گذشته درس بگیرند و اصلاحاتی لازم در آن بیاورند تا انتخابات ماه جولای را بااعتبار بسازند. ما آماده همکاری در هر زمینهای که بتوانیم، هستیم." اما آنچنان که آقای سمپل میگوید حتی اگر پیشرفتی در مذاکرات به دست بیاید، برای رسیدن به یک صلح پایدار در افغانستان به زمان بسیار زیادی نیاز است و نقش محتمل بریتانیا ادامه کمکهای نظامی و غیرنظامی به دولت افغانستان خواهد بود. در جنگ افغانستان ۴۵۶ سرباز بریتانیایی جان شان را از دست دادند در سال ۲۰۱۴ بریتانیا هزاران سرباز خود را از افغانستان خارج کرد و تنها ۴۵۰ سرباز بریتانیایی در این کشور باقی ماندند. تا آن زمان هزینه جنگ افغانستان به بریتانیا چهل میلیارد دلار تمام شده بود. همچنین در این جنگ ۴۵۶ سرباز بریتانیایی جان شان را از دست دادند. اما در سالهای بعد از آن سربازان بیشتری به افغانستان اعزام شدند و در حال حاضر حدود یک هزار سرباز بریتانیایی در افغانستان حضور دارند که بیشتر نقش آموزش و مشورتدهی به نیروهای افغان را دارند. نگرانیها، فرصتها و چالشها مایکل سمپل میگوید نخستین نگرانی به دست نیامدن هیچ توافقی در گفتوگوهای صلح است، یا هم توافقی جزئی که نتواند به پایان جنگ بینجامد. به باور او اگر گفتوگوها دنبالهدار شود و تا زمان حملات بهاری طالبان بدون آتش بس و ادامه پیدا کند و توافقی به دست نیاید، امیدواریها در این زمینه را از بین ببرد ولی اگر مذاکرات دوحه اینبار منجر به آتشبس شود، این میتواند راه را برای مهمترین بخش مذاکرات، یعنی گفتوگوها میان افغانها به خاطر آینده سیاسی شان، باز کند. "نگرانی کلیدی پس از آن این میتواند باشد که این گفتوگوها منجر به توافقنامهای شود که بر اساس آن یک نظام کارای سیاسی در کابل و در سطح کشور حفظ شود و اما به طالبان در آن سهم داده شود و به این ترتیب پایان دایمی جنگ رقم بخورد و نیروهای آمریکایی و ناتو هم با پشت سر گذاشتن یک کشور باثبات به خانه برگردند." با این حال رسیدن به چنین هدفی ممکن است زمان زیادی را دربر بگیرد و آنچنان که مایکل سمپل میگوید، در ادامه تلاشها برای یک راهحل سیاسی، بریتانیا و شرکای آن نقشی کلیدی دارند تا برای برقراری در افغانستان تلاش کنند. نماینده ویژه بریتانیا برای افغانستان و پاکستان میگوید در سطح اجتماعی، بریتانیا از سال ۲۰۰۱ به این طرف در زمینه تقویت نهادهای دموکراتیک، آزادی رسانهها و رشد میزان آموزش برای دختران و پسران، در افغانستان فعال بوده است. در زمینه امنیت هم به گفته آقای بیلی این کشور همچنان متعهد به حمایت از نیروهای امنیتی و دفاعی افغان در "مبارزه با تروریسم" باقی خواهد ماند. | با داغ شدن بحث صلح افغانستان، این روزها نام کشورهای مختلفی که در این روند درگیرند یا هم میخواهند سهمی و نقشی در آن داشته باشند مطرح میشود. اما بریتانیا که از نزدیکترین متحدان آمریکا در آغاز مداخله نظامی به افغانستان در سال ۲۰۰۱ بود و در ادامه و تا اکنون بالاترین شمار سربازان بعد از آمریکا در این کشور را دارد، چه نقشی در پایان دادن جنگ هجدهساله و روند جاری صلح در افغانستان داشته است؟ | صلح با طالبان: حرف روشن و نقش نامرئی بریتانیا |
زمانی که جس دیویس، مدل پیشین عکسهای گلامور (شاخهای از عکاسی که سوژه آن اغلب زنان هستند و عکسها رمانتیک یا سکسی است) در سن ۱۸ سالگی حرفهاش را به عنوان مدل آغاز کرد، نمیدانست از عکسهایش در سراسر جهان برای تیغ زدن مردان استفاده خواهد شد. در تمامی این سالها، هزاران پیغام به دست جس رسیده که گفتهاند با فردی صحبت کردهاند که از عکس او استفاده کرده و تا امروز که ۲۷ سالش شده، دلیلش را نمیدانسته است. جس در مستند "وقتی تصاویر برهنه به سرقت میروند" ساخت بیبیسی، به دنبال این تصاویر میرود تا بفهمد چطور و چرا از آنها استفاده شده و همینطور توضیح میدهد که این تصاویر چه تاثیری روی زندگی شخصیاش گذاشته است. به سختی یادم میآید که اولین بار کی اتفاق افتاد. یک پیام روی شبکههای اجتماعی دریافت کردم که میگفت یک نفر از عکسهای من استفاده میکند و وانمود میکند که من است. اول فکر کردم که حالا یک بار اتفاق افتاده اما تقریبا ده سال است که هر هفته دارم چند تا از این پیامها میگیرم. داستان اینطوری است که یا کلا وانمود میکنند من هستند یا با یک نام جعلی از عکس من استفاده میکنند و بعد از طریق این پروفایلها از مردانی که به آنها مشکوک نشدهاند اخاذی میکنند. این مردان هم معمولا بعد از اینکه عکس مرا در موتور جستوجو وارد میکنند، به پروفایل واقعی من در شبکههای اجتماعی میرسند. آنها از همه عکسهای قدیمی من استفاده میکنند: عکسی که در خانه روی مبل نشستهام، عکس کودکیام، من در مسابقه بیسبال. آنها حتی از یکی از عکسهایی هم که در آن با پدرم دوچرخهسواری میکنم، استفاده کردهاند. اما یک چیز در همهشان مشترک است: تقریبا تمام این پروفایلهای جعلی تصاویری از دوران نوجوانی من دارند. این روزها من به عنوان مدل و اینفلوئنسر فعالیت میکنم اما در ۱۸ سالگی تصمیم گرفته بودم مدل گلامور بشوم و برای مجلاتی مانند ناتز، زو و افاچام که میان مردان جوان بریتانیایی بسیار پرطرفدار است، کار کنم. هیچگاه عکس کاملا برهنه نگرفتم اما تصاویری از من با نیمتنه بالای برهنه در این مجلات چاپ شد. نسخه چاپی این مجلات دیگر موجود نیست اما به نظر میرسد عکسهای آن موقع قرار نیست از دور خارج شوند. جس، ۲۷ ساله، اکنون مدل و اینفلوئنسر است. وقتی ۱۸ سالش بود تصمیم گرفت مدل گلامور بشود خیلی سخت است حسم را توصیف کنم. اینکه کسی، یا شاید افراد زیادی، دارند از عکسهای من که یک عمر پیش گرفتم، برای کلاهبرداری از مردان استفاده میکند. شبیه یک نبرد نامرئی است؛ جنگی که من حتی نمیدانم حریفم کیست. میتوانم پروفایلهای جعلی را گزارش بدهم و ببندم اما پروفایلهای جدید مثل قارچ سبز میشوند. دائما هویتم را میدزدند. این به تدریج روی حسی که نسبت به خودم دارم تاثیر گذاشته است. به تازگی و با کمک لورا لینوس، کارآگاه خصوصی، فهمیدم که چرا این چرخه متوقف نمیشود و عکسهای من از کجا سر درآوردهاند. من و لورا در یک دفتر در لندن دیدار کردیم. آنجا بود که به من نشان داد عکسهایم را کجاهای اینترنت پیدا کرده است. همانطور که خودم می دانستم همه چیز با یک پروفایل جعلی شروع میشد مانند کیرا در تیندر، آندرهآ در اینستاگرام و جاسمین در فیسبوک. اما وقتی لورا پروفایلهایی را نشانم داد که از وجودشان خبر نداشتم، دریایی از عکسهای خودم را پیدا کردم: یک سایت فرانسوی اسکورت و سایتهای سکس چت و پورنوگرافی. در یکی از وبسایتهای سکس پیامکی، پروفایلی بود با یکی از عکسهای ۱۹ سالگیام و زیرش نوشته بودند: "کی پایه یک نمایش اساسی تجاوز است؟" اگر کسی برای سکس چت یا پورنوگرافی رضایت داده باشد، به نظرم هیچ مشکلی نیست اما من هیچوقت کار پورنوگرافی نکردهام و برای استفاده از عکسهایم هم رضایت ندادهام. دیدن این عکسها به شدت نابودم کرد. مشکل بسیار بزرگی است، نمیدانم آیا میتوانم حلش کنم یا نه اما نیاز دارم حداقل بفهمم که چرا این اتفاق دارد برای من میافتد. به نظر لورا دلیلش این است که من عکسهای خودمانی و معمولی زیادی روی پروفایلهای شبکههای اجتماعی دارم که به راحتی میتوانند با عکسهای حرفهایام به عنوان مدل مخلوط شوند و یک شخصیت قابل باور بسازند. تعدادی از پروفایلهای جعلی که با عکسهای جس ساخته شدهاند. او میگوید: "هویت من دائما دارد به سرقت میرود" لورا به من گفت: "عکسهایت به شدت واقعی هستند. افراد زیادی مثل تو به خاطر شغلشان، پروفایلهای عمومی دارند اما این موضوع، کار را برای کلاهبرداران راحت میکند چون می توانند بیایند و محتوا را بردارند." حس میکنم عکسهای نیمهبرهنهام مثل بختک افتادهاند روی زندگیام. هر جا و موقعیتی که با آدمهای تازه آشنا میشوم با خودم فکر میکنم آیا اینها عکسها را دیدهاند. اگر مرا در گوگل جستوجو کنند، درباره من چه فکر می کنند؟ وقتی در نوجوانی برای اولین بار تصمیم گرفتم عکسهای نیمهبرهنه بگیرم، هیچ درکی از ماهیت اینترنت نداشتم. وقتی عکسی از شما راهش را به دنیای آنلاین باز کند، برای همیشه آنجا خواهد ماند و ظاهرا افراد میتوانند بدون هیچ مجازاتی، هر طور که خواستند از آن استفاده کنند. عکسهای من همه جا هستند و مرتبا دست به دست میشوند بریتانیا قوانینی در مورد به اشتراکگذاری و استفاده عکس در اینترنت دارد اما یک قانون واحد که همه موارد را در بر بگیرد، وجود ندارد. مثلا قانون کپیرایت میگوید اگر شما عکسی را گرفتهاید و مالک حقوقی آن عکس هستید، میتوانید درخواست کنید که از روی اینترنت حذف شود. چالش پیش روی من این است که اینها عکسهای من هستند اما خودم آنها را نگرفتهام، پس کپیرایتشان متعلق به من نیست. اگر فردی از عکسهای شما برای فریبدادن مردم استفاده کند، زیرمجموعه قوانین کلاهبرداری شمرده میشود؛ البته تحت شرایطی. قوانین دیگری هم برای مقابله با جرائم مرتبط با "پورن انتقامی" وجود دارد که به سوءاستفاده جنسی تصویر-محور هم معروف است. پورن انتقامی - به اشتراک گذاشتن تصاویر و ویدیوهای سکسی و خصوصی فردی بدون رضایت او - سال ۲۰۱۵ در انگلستان و ولز جرم اعلام شد. قوانین مشابهی به تبع آن در ایرلند شمالی و اسکاتلند تصویب شد. اما برای آنکه ضمانت اجرایی داشته باشد باید بتوانید ثابت کنید که به اشتراکگذاری این تصاویر به منظور آزار شخص مورد نظر انجام گرفته و ثابت کردن نیت افراد هم کار بسیار دشواری است. علاوه بر این، اینترنت جهانی است و قوانین برای یک پرونده تنها در همان کشور کاربرد دارد. عکسهای من همه جا در دسترس هستند و رویه پخش آنها مرتبا تکرار میشود. حس ویرانگری بود. تصاویر من چقدر استفاده شدهاند؟ چیزی که هیچوقت نفهمیده بودم این بود که چه کسانی دارند از عکسهای من استفاده میکنند. بعد با اصطلاح "روسپیگری الکترونیکی" آشنا شدم که نسخه پیشرفتهتری از کلاهبرداری آنلاین است و با استفاده از تصاویر برهنه انجام میگیرد. بستههای فراوان عکس - اغلب از زنان - میان این کلاهبرداران داد و ستد میشود. قدم بعدی این است که وانمود میکنند صاحب تصاویر هستند و از قربانیان خوشباور اخاذی میکنند. تماشای اینگونه سایتها که عکسها را در آن میفروشند بسیار ناخوشایند است. تصاویر افراد مانند کارتهای پوکمون خرید و فروش میشوند. کسانی که در انجمنها و اتاقهای گفتوگوی آنلاینی فعالند که در آنها تصاویر دزدی مبادله میشود، یک "باهمستان" را شکل دادهاند. گاهی افراد در این گروهها از دیگران میخواهند که در شناسایی زنان صاحب عکس کمکشان کنند تا بتوانند تصاویر بیشتری از آنها بیابند. من هم تصمیم گرفتم عکس خودم را آنجا بگذارم تا ببینم آیا عکسهایم اینطوری مورد استفاده قرار گرفته یا نه. دو دقیقه نگذشته بود که یک نفر گفت یک بسته از عکسهای من دارد و میتواند در مقابل یک کارت هدیه ۱۵ دلاری آمازون آنها را به من بفروشد. حس ویرانگری بود. چقدر از عکسهایم استفاده کردهاند که به این سرعت میتوانند من را تشخیص بدهند؟ جس (که اینجا به عنوان مدل لباس زیر، مشغول عکاسی است) پی برد عکسهایش کجا و چگونه روی اینترنت استفاده میشود آدمهایی که در کار تجارت این عکسها هستند، به شدت مخفیکارند و من فقط توانستم یک نفر را پیدا کنم که حاضر شود با من به صراحت صحبت کند. آکو، که این اسم مستعارش است، بیست و چند ساله است و در نیویورک زندگی میکند. او گفت وقتی سیزده ساله بوده برای این کار استخدام شده و برایمان تعریف کرد که افرادی که در این کار هستند، مدام پروفایل اینستاگرام آدمها را رصد میکنند تا عکسهای جدید را بقاپند. خبر نگرانکننده این بود که به گفته او، عکسهای "پورن انتقامی" هم استفاده میشوند، هرچند او میگوید خودش هرگز از آنها استفاده نکرده است. آکو میگوید: "در روسپیگری الکترونیکی... شما سر مردم کلاه میگذارید و این کار را برای کسب منفعت مالی خودتان انجام میدهید. هرچه بزرگتر میشدم میفهمیدم که واقعا چه بلایی دارد سر این آدمها میآید و هر بار که این کار را میکردم حس بدی داشتم. بنابراین به خودم گفتم 'میدونی چیه؟ من دیگه نیستم' و زدم بیرون." روشن بود که حس پشیمانی آکو از سوءاستفادهای بود که از این افراد میکرد اما سوال من این بود که آیا تا به حال به زنانی که از عکسهایشان استفاده کرده، فکر کرده است. او جواب داد: "این عکسها از دختران جلوی دوربین گرفته شده. یعنی تو خودت رفتی جلوی دوربین. با توجه به اینکه همه از خطرات اینترنت خبر داریم، چطور انتظار داشتی چنین چیزی اتفاق نیفتد؟" با اینکه میدانم بسیاری مانند آکو فکر میکنند، به نظرم، افرادی مثل من نباید به طور طبیعی انتظار داشته باشند که از عکسهایشان سوءاستفاده بشود. فکر نمیکنم باید بپذیرم که هویتم میتواند بدون رضایت من فروخته شود. امیدوارم روند رضایت دادن برای اشتراکگذاری آنلاین عکسها تغییر کند. موضوع برای من ساده است: اگر شما رضایت دادهاید که عکسهایتان در یک بستر استفاده شود، به این معنا نیست که هر کس، هر کجا و هر زمان دیگری هم میتواند از آنها استفاده کند. | هشدار: این مقاله حاوی کلمات رکیک و ارجاعات مربوط به تعرض جنسی است. | وقتی تصاویر برهنه به سرقت میروند؛ نگاهی به تجارت آنلاین 'تصاویر برهنه' |
واکنش های مخالف با طرح اعدام اسیدپاشان، مقالاتی در تقبیح تبرئه حسنی مبارک در مصر، گزارش ها و مقالاتی درباره لزوم آمادگی نظامی و خوش بین نبودن به مذاکرات هسته ای از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. نفت یا وین؛ کدام بازار را بهم ریخت تیتر و عکس صفحه اول شهروند علی دادپی در گزارش اصلی جهان صنعت نوشته: آیا کاهش بهای نفت باعث افزایش نرخ ارز شد یا تمدید مهلت رسیدن به توافق هستهای در وین؟ کاهش درآمدهای ارزی کشور در کنار عدم قطعیت موجود باعث تغییرات بازار ارز شدهاند ولی اینها لزوما خبر بدی برای کشور نیست. به نوشته این کارشناس اقتصادی آنچه باعث میشود ناظران اقتصادی تحولات بازار ارز را جدی بگیرند تحولات بازار بورس است. برای سرمایهگذار متوسط ایرانی و خانوارهایی که سرمایههای ریالی خود را در پی افزایش شاخص در تابستان و اوایل پاییز به سهام تبدیل کردهاند این کاهش ارزش بازار خبر خوبی نیست. برای سرمایهگذاران افق اقتصادی کشور در حال تغییر است و آنها با تغییر اجزای سبد سرمایهگذاریشان به شکلگیری افق جدید واکنش نشان میدهند. جهان صنعت تاکید کرده که: مهمترین رویدادهای موثر در تغییر افق اقتصادی کشور در عرصه روابط بینالملل و در بازار نفت روی دادهاند. یک هفته بعد از مذاکرات هستهای در وین ایرانیان مانند بسیاری از شهروندان کشورهای صادرکننده نفت میدانند اوپک سقف تولیدات خود را تغییر نخواهد داد. عدم قطعیت موجود در بازار سرمایهگذاری به دلیل تحریمهای موجود اقتصادی و روند فعلی مذاکرات برای پایان دادن به آنهاست. علی قنبری در اعتماد نوشته: در حساسیت بازار ارز همین بس كه با هر اتفاقی، دچار نوسانات شدید میشود؛ نوساناتی كه بیش از هر موردی در این بخش از اقتصاد ایران، وابسته به مسائل سیاسی است. طی چند روز اخیر كه مذاكرهكنندگان ایرانی در تلاش برای رسیدن به توافقی جامع بر سر موضوع هستهیی ایران بودند، بازار ارز نیز خود را برای تاثیرپذیری از هر تصمیمی در این دور از مذاكرات آماده ساخت. نویسنده با اشاره به این که كمی بعد از اعلام نتیجه مذاكرات هستهیی، اثرات این تصمیم در بازار ارز نمود یافت. البته شاید بتوان دلیل آن را انتظاراتی دانست كه قبل از اتمام مذاكرات هستهیی و پیشبینیهایی دانست كه در مورد توافق ایران با گروه ١+٥ صورت میگرفت و انجام نشد و بازار ارز را ملتهب ساخت. نویسنده معتقد است یكی از ابزارهایی كه میتواند در بازار ارز نقش مهمی داشته و در تنظیم آن بیشتر از هر نهاد تصمیمگیر دیگر موثرتر عمل كند، بانک مرکزی است. مگر غیر از این است كه ایجاد تقاضاهای مصنوعی و التهاب در بازار ارز از عوامل بالا رفتن قیمت ارز است؟ امری كه جلوگیری آن میتواند از سوی بانكها كنترل شود. حمیدرضا طهماسبی پور در مقاله ای در صفحه اقتصادی شهروند به تحلیل گران و بازارشناشان اشاره کرده که پیش بینی هایشان در مورد نرخ ارز غلط از کار در آمد و درست روزی که کاهش نرخ دلار را پیش بینی کرده بودند بازار بدترین هیجان را نشان داد. نویسنده معتقد است که وضعیت پیچیده است و بسیاری آماده رفتارهای هیجانی شده اند، همه از مشکل دولت میگویند و به گونهای تحلیل میکنند که انگار دولت جزیره ای در این کشور است که مسایل و اقدامهایش به خودش مربوط است! حال آنکه این گرفتاری دولت یعنی گرفتاری ملت و مردم که میتواند بحرانی برای زندگی تمام ایرانیها و کشورباشد. مقاله شهروند سپس تاکید می کند بالا رفتن دوباره دلار در ایران مفهوم ساده ای دارد؛ موج جدید گرانی! در این حوزه همه از دولت میگویند و برخی معتقدند دولت برای جبران کسری بودجه اش اقدام به بالا بردن قیمت ارز کرده است و همان راهی را میرود که دولت قبل میرفت. بد نیست بپرسیم، با بالا رفتن نرخ ارز محبوبیت دولت به کجا میرسد؟ و خلاصه این که: اقتصاد ایران بحران زده است؛ همچون زمین سوخته تحویل دولت یازدهم شد و در آن، سطح زندگی مردم پایین آمده بود و دیگر منابعی هم برای جبران نبود. تحریم هایی که کاغذ پاره می خواندند به اوج رسیده بود و حالا با دیپلماسی فعال دولت، در مسیر بهبود شرایط هستیم. اما در این میان جنگ پشت پرده کشورهای خاص علیه عدم توافق ایران با غرب هم هست. سعودی و دشمنی با ایران تیتر و عکس صفحه اول دنیای اقتصاد سینا خسروی در سرمقاله مردم سالاری ضمن برشمردن خطرات و دشمن های ایران از سعودی یاد کرده و بعد از آمریکا به عنوان متحد قدیمی عربستان هم نام برده و آخرین این دشمنی ها که کاهش بهای جهانی نفت باشد پرداخته و نوشته همه اینها ابزارهای تاکتیکی عربستان برای حضور قدرتمندتر در این بازی خواهد بود که البته تن دادن به این روشها برای همه اعضای اوپک هم چندان بی دردسر نیست. پایین بودن قیمت نفت در میان مدت، رکود حاکم بر کشورهای صنعتی را به کشورهای صاحب نفت منتقل میکند. نویسنده سپس یادآور شده که: در این بین ایران که شرایط رکودی منحصر بفردی را پشت سر میگذارد، متحمل زیان فزاینده ای از پایین بودن قیمت خواهد شد. بنابراین اگرچه میتوان به آینده نفت خوش بین بود اما برای اینکه بتوان در تدوین استراتژیهای پیشِ رو نقش پررنگتری ایفا کرد، بایستی در کوتاه مدت برای تحکیم پل ارتباطی با عربستان تلاش نمود تا مانع تک رویهایِ تاکتیکی سعودیها در عرصه اقتصاد و سیاست شد و در قوام بخشی به این ایده چه فاکتوری موثرتر از حضور سیاستمدار بزرگ کشورکه عربها حساب خاصی رویش باز میکنند. مردم سالاری در نهایت به حساب ویژه ای اشاره کرده که باید روی کاریزمای هاشمی در میان اعراب باز کرد که پتانسیل متفاوتی برای سرعت بخشی به مذاکره خواهد داشت. مهدی روزبهانی هم در سرمقاله ابتکار به همین موضوع پرداخته و اشاره کرده که دولت محمود احمدی نژاد منطق خاصی برای روابط ایران و عربستان نداشت و معمولا اقداماتی دفعی انجام میداد که نه تنها منفعتی برای ایران نداشت بلکه آینده روابط را بیشتر تیره و تار میکرد. مثلا زمانی که ولیعهد عربستان درگذشت عده ای به ظاهر خود سر، در اطراف سفارت این کشور در تهران شیرینی توزیع کردند. به نظر نویسنده: با روی کار آمدن دولت روحانی رویه ای متفاوت در پیش گرفته شد و با انتشار خبر سفر ظریف به عربستان این امید شکل گرفت که اختلافات کاهش پیدا میکند و دوکشور برای حل مشکلات پای میز مذاکره مینشینند و در نتیجه قدرت ایران و عربستان چتر سنگینی در منطقه باز میکند که امکان نقش آفرینی بازیگران خارجی را بسیار کم خواهد کرد. اما اتفاقات یک ماه گذشته و انجام نشدن این سفر به فرضیه بحران سعودی قوت بخشیده است. ابتکار به موانعی اشاره کرده که جلو پای دستگاه دیپلوماسی کشور برای ارتباط با سعودی وجود دارد از آن جمله افراطیون دو طرف اختلافات مذهبی در حالی که منافع استراتژیک اقتضائات دیگری دارد. اما مادامی که ایران طرح بلند مدتی برای تعامل با عربستان، که در حال حاضر بحران سعودی را برای ایران به همراه آورده است، نداشته باشد؛ این بحران گسترش پیدا خواهد کرد. این خانه بخشی از حافظه تهران است محیط طباطبایی در پاسخ سووال اعتماد درباره تخریب خانه معروف به خانه سنگی ثابت در تهران گفته: كاخ حبیب ثابت بزرگترین خانهباغ تهران است و در واقع بخشی از حافظه و تاریخ محله جردن تهران محسوب میشود و حتی اگر هم فاقد ارزش تاریخی و معماری باشد از این حیث كه بخشی ازحافظه تاریخی این شهر و فضای شهری شهروندانش است باید حفظ و از ویران شدنش جلوگیری شود. علیرضا افشاری فعال میراث فرهنگی هم گفته: تهران به عنوان پایتخت تمدن قدیمی و كهن ایران آنچنان كه باید نتوانسته است از هویت و بناهای تاریخیاش صیانت كند. به اعتقاد من این دست بناها باید به موزهیی بدل شوند. بناهایی كه با ساختمان ورسای در پاریس مقایسه میشوند، این اهمیت و جایگاه را دارند كه موزه شوند. سپیده سیروسنیا معاون میراث فرهنگی اما به اعتماد گفته: بیش از ٢٣٠٠ بنای تاریخی را در تهران شناسایی شده و ٧١٧ بنای ثبت ملی شده است. از سویی برای ثبت برخی از این بناها، مالكان آنها اجازه بازدید برای تشكیل پرونده نمیدهند. هر اثری ارزش تاریخی و فرهنگی خودش را دارد برخی از آثار به دلیل رویدادهایی كه در آن رخ داده است اهمیت دارند برخی دیگر از آثار به اعتبار معماری متمایزشان مهم هستند و برخی از بناها به دلیل آدمهایی كه در آنها زندگی كردند مهم هستند و این موارد در تعیین اولویت ثبت ملی بناها مهم است. سازمان مخوف آبتین تیدره چی در ستون طنز ابتکار نوشته: شیراز واصفهان یک سری اقدامات برای مبارزه با سازمان مخوف یونسکو انجام شد اما در تهران تاکنون نسبت بهد یونسکو کم لطفی شده بود، اما خدا خِیر بدهد شهردار ومجموعه دور و وَرش را که در مقاطع حساس تاریخ، گازانبری عمل میکند، قبلاً گازانبری غیرت دینی مان را به سقف تورم دولت احمدی نژاد رساند، اینبار نیز در یک اقدام ضدامپریالیسمی دستور تغیر کاربری کاخ معروف به ثابت پاسال ایران را داده است تا با این عمل هرچیزی که با کشورهای استکباری شبیه باشد از درون خیابان آفریقا جمع کند. اسیدپاشی و مجازات اعدام کارتون محید ادیبی، جهان صنعت مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند به طرح چند تن از نمایندگان مجلس برای اعدام اسیدپاشان پرداخته و نوشته تلقی اسیدپاشی بهعنوان یك جرم عمومی یك گام به پیش است و باید از آن دفاع شود. ولی درخصوص مجازات اعدام باید گمان نشود كه مجازات اعدام میتواند موجب كاهش جرم شود، همچنان كه این مجازات برای موادمخدر یا قتل هم لزوماً چنین نتیجهای نداشته است. زیرا اینگونه مجرمین برحسب عقلانیت و محاسبه سود و زیان تصمیم نمیگیرند. نویسنده سپس پرسیده: آیا هر جرم حتی سنگینی را باید با مجازات اعدام همراه كرد، تبعات خاص خود را دارد كه نباید از كنار آن گذشت. ولی مهمتر از اعدام مجرم، تأمین هزینههای درمان و زندگی قربانی اسیدپاشی است، كه به نظر میرسد باید حداكثر هزینه ممكن را از مجرم گرفت و این هزینه از همه ثروت و حتی مستثنیات دین نیز اخذ شود. مقاله شهروند سرانجام بدین جا رسیده که. نگرش پیشنهاددهندگان طرحهای قانونی در زمینه جرم و مجازات بر اصول روشن و مستحكمی استوار نیست و به نوعی رفع كردن مسئولیت از دوش خود است، یک اصل در این طرحها دیده میشود و اینکه گویی كه همه مشكلات را با جرم دانستن و تعیین حداكثر مجازات یعنی اعدام میتوان حل كرد! حمید متقی در سرمقاله فرهیختگان به سابقه تاریخی اعدام برای جلوگیری از گرانی و کاهش مشکلات اجتماعی و مجازات ها اشاره کرده و نوشته اگر کمی احساسات خود را کنترل کنیم، درخواهیم یافت که در این روایت رگههایی از نوع تفکر عامه مردم در مواجهه با ناهنجاریهای اجتماعی، مفاسد اقتصادی، سیاسی و... قابل مشاهده است. کافی است در مترو، تاکسی و اتوبوس درددلی درباره گرانی، بحران ارز، زورگیری، اعتیاد، اسیدپاشی و... مطرح شود، در اکثر قریب به اتفاق موارد به اظهاراتی درباره نبود برخورد قاطع و لزوم اعدام چهار نفر برای حل ریشهای مشکل برخواهیم خورد. به نوشته این روزنامه بعضی از اوقات این نگاه متاسفانه حتی در مباحث و تصمیمات تدوینکنندگان قانونهای کیفری در کشور نیز تاثیرگذار بوده است؛ نگاهی که میزان تاثیرگذاری آن با مداقه در آمار شیوع بسیاری از جرائم که اتفاقا مجازاتهای بسیار سنگینی دارد، قابل سنجش است. اگر به خاطر داشته باشید حدود چند سال پیش پخش فیلم یک زورگیری در مناطق مرکزی پایتخت، افکار عمومی را جریحهدار کرد. آن ایام بسیاری از عوام و خواص خواهان برخورد قاطع با این جرم شدند. سرانجام هم در حکمی کمسابقه آن مجرمان به دار مجازات آویخته شدند. مقاله فرهیختگان بدین جا رسیده که: به نظر میرسد مواردی مانند اسیدپاشی، علمای حقوق باید با توجه به تجربیات موفق کشورهای دیگر پیشنهاد مجازاتهای جایگزین را با دو ویژگی بازدارندگی و داشتن قابلیت اجرا به دولت و مجلس ارائه دهند. همچنین به نظر میرسد که نگاه جامعه ما به عبارت «برخورد قاطع با ناهنجاریها و جرائم» باید اصلاح شود. پس شما چه کارهاید؟ کارتون محمد رضا ثقفی، شهروند پدرام ابراهیمی طنزنویس شهروند بعد از نقل قول از وزیر بهداشت که گفته دولت نمیتواند همه مردم را درمان کند و مردم باید خودشان مراقب سلامتشان باشند پیش بینی کرده بقیه وزیران هم می توانند بر همین مایه بگویند: وزیر ارشاد: وزارت ارشاد نمیتواند به تمام داستانهایی که جهت اخذ مجوز به دایره کتاب ارسال میشوند مجوز دهد. ملت غیور از فرصت شب یلدا برای تعریف کردن داستانهایشان برای یکدیگر استفاده کنند. وزیر ورزش و جوانان: دولت نمیتواند همه مردم را جوان و شاداب کند. مردم خودشان از کرم دور چشم استفاده کنند. اگر همین حالا تماس بگیرند نیز یک عدد گن چاقی آقایان به صورت رایگان از ما دریافت میکنند. وزیر امور خارجه: اینجانب به تنهایی نمیتوانم هر روز برای بعضی روزنامهها تیتر جور کنم. از دیگران خواهش میکنم تکانی به ماجرا بدهند. وزیر کار و امور اجتماعی: به جهت کمبود منابع مالی، دولت نمیتواند تعداد بیشتری از مردم را بیمه کند. بنده از مادران گرامی درخواست میکنم با دعای خویش فرزندانشان را بیمه کنند. وزیر راه و شهرسازی: دولت نمیتواند بین همه مناطق کشور جاده بسازد. اگر دلتان برای دوستان و آشنایان تنگ شده، تلفن و اینترنت را برای همین مواقع اختراع کردهاند. | روزنامه های امروز صبح در عنوان های اصلی خود از بالا رفتن بهای ارزهای خارجی و بازگشت به دوران احمدی نژاد نوشته و در مقالاتی آن را تحت تاثیر تعویق توافق های هسته ای و هم کاهش بهای جهانی نفت دیده اند. | بررسی روزنامه های صبح تهران؛ دوشنبه دهم آذر |
اين سايتها اظهارات منسوب به مهدی کلهر را از مصاحبه او با شبکه تلويزيونی ماهواره ای فارسی زبان مهاجر نقل کرده و به عنوان سياستهای فرهنگی دولت آينده محمود احمدی نژاد منتشر کرده اند. از آقای کلهر نقل شده که آقای احمدی نژاد می خواهد نيروی انتظامی به هيچ عنوان به نوع پوشش و نحوه تعامل دخترها و پسرها کار نداشته باشد، خوانندگان و گروههای موسيقی که در خارج از ايران، بويژه لس آنجلس مشغول به کارند و از جمله، خوانندگان زن امکان فعاليت در داخل ايران بيابند و همه مردم آزادانه بتوانند برنامه های شبکه های تلويزيونی ماهواره ای را دريافت کنند. مهدی کلهر در گفتگو با بخش فارسی راديو بی بی سی اظهاراتی که در مصاحبه با شبکه تلويزيونی مهاجر کرده است را برنامه های فرهنگی آقای احمدی نژاد ندانسته بلکه گفته که اين اظهارات، نظرات شخصی خود اوست اما از آنجا که از سابقه ای فرهنگی برخوردار است و در مسائل مختلف مورد مشورت آقای احمدی نژاد قرار می گيرد، به احتمال زياد آقای احمدی نژاد به سمت اين گونه سياستها پيش برود. آقای کلهر در اين گفتگو تصريح کرده که محمود احمدی نژاد صبغه فرهنگی ندارد، در ميان اطرافيانش چهره شاخص فرهنگی وجود ندارد، خود يا اطرافيانش تخصصی در زمينه رسانه ها ندارند و خودش را تنها فردی معرفی کرده که در دوران انتخابات زمينه مسائل فرهنگی مورد مشورت آقای احمدی نژاد قرار می گرفته است. آقای کلهر که از مديران وزارت ارشاد و صداوسيما بوده همچنين تأکيد کرده که آقای احمدی نژاد آن گونه که در مصاحبه وی با شبکه مهاجر مطرح شده، فردی است که می خواهد همه شاد باشند، حکومت در حريم خصوصی افراد دخالت نکند، پوشيدن لباسهای محلی در جامعه شهری ايران باب شود و مردم ديگر شاهد "آن بگير و ببندهای سابق" در زمينه مطبوعات نباشند. اين در حالی است که شمار قابل توجهی از هواداران آقای احمدی نژاد که در روزهای اخير ديدگاههای خود را برای رسانه ها مطرح کرده اند انتظار دارند که وی سياستهای سختگيرانه تری در قبال مسائل فرهنگی و اجتماعی اتخاذ کند. از جمله، محمد تقی رهبر، نماينده اصفهان در مجلس شورای اسلامی که يکی از مطالبات مجلس از دولت آينده را برخورد با "بدحجابی" زنان و دختران و کشيده شدن "ديوار عفاف" در جامعه اعلام کرده است. وی که عضو کميسيون فرهنگی مجلس است در جمع خبرنگاران در مجلس گفته: "ما خجالت می کشيم در مملکت اسلامی برخی از زنان و دختران اين گونه رها شده اند، اگر اينها همين نيم وجب دستمالی را که روی سرشان است بردارند، کسی نيست که به آنها حرفی بزند". آقای رهبر، تشکيل خانه شادی، کلاسهای موسيقی و اردوهای مختلط دانشجويان را از مشکلات دانشگاهها عنوان کرده و خواستار آن شده که محمود احمدی نژاد نهادهای فرهنگی را از وجود "عناصر ناسالم" پاک کند. در مقابل، مهدی کلهر، بسياری از اظهاراتی را که در مورد سختگيری و کاهش آزاديهای فرهنگی و اجتماعی به محمود احمدی نژاد نسبت داده می شود در حد طنز و لطيفه ارزيابی کرده و گفته که آقای احمدی نژاد خودش به اين حرفها می خندد. برخی نظرات شما به نظر من حمايت از آقای احمدی نژاد به نوعی طبقاتی "معنا شد"... مردمی از طبقه فرودست از ايشان حمايت کردند به زعم خود از طبقه خويش دفاع کردند که اگر من هم بودم همين کار را می کردم. شکاف طبقاتی در ايران در اين دوره انتخابات (با توجه به امکان بالقوه توان مالی در ايجاد زمينه های فرهنگی) بيش از پيش آشکار شد. گروهی روشنفکران از "خواست ملت" حرف ميزنند به نظر من اين عده خواست های خويش را در اين لباس مطرح ميکنند. خواست مردم ما با توجه به شرايط اقتصادی در وحله اول به زبان ساده "نان" است. نگاه داشتن مردم در اين سطح معيشت و به تبع آن ايجاد طبيعی مطالباتی در اين سطح همواره از خواست های رژيم های توتاليتر بوده و هست... مانی - تهران آقای کلهر يک چيزهايی فرمودند بعد هم گفتند که عقيده شخصی شان است. می ترسم اين وعده های مبارزه با فساد آقای احمدی نژاد هم دست آخر نظر و آرزوهای شخصی از آب دربيايد و نه برنامه های رئيس جمهور ايران! اميد - اصفهان من به خاطر کارم سالهاست با وزارت ارشاد در ارتباط هستم. زمينه کارم هم موسيقی است. آن چه که ما از آقای کلهر به ياد داريم اين است که ايشان از حاميان جدی هنر عامه پسند به هر شکل آن می باشد... مطالبی که آقای کلهر در شبکه مهاجر گفته با توجه به عملکرد خود او کاملا درست است... فرشاد - تهران دعاهای آقای کلهر در مقايسه با شعارهای خود آقای احمدی نژاد و نيز طيف طرفدار وی متناقض و نادرست می نمايد. ضمن اين که گويا سابقه فعاليت های فرهنگی آقای احمدی نژاد در شهرداری مويد اين است که ايشان چنين باورهايی ندارند. مهرداد - اصطهبان اين رسم ديرين تمام دست اندرکاران است که يک نفر را به عنوان سخنگو جلو ميفرستند، اگر به نفعشان بود که مورد تائيد قرار ميگيرد، اگر هم نبود ميگويند اين حرف از طرف سخنگو است بنابراين اين صحبتها ارزشی ندارد و برای دلخوشی مردم است. زمانی حرفهای آقای کلهر و امثال ايشان با ارزش ميشود که طرف مقابل سخنان ايشان را قبول کند. رضا - تهران احمدی نژاد در زمان تبليغات تنها برای کاهش فشار در مورد برنامه های فرهنگی احتمالی اش کلهر را به عنوان مشاور فرهنگی خود مطرح کرد و مسلما در اينده برنامه های فرهنگی او منطبق بر ايده های کلهر نخواهد بود. سجاد - مشهد کاملا طبيعی است که آقای احمدی نژاد قدم به قدم به سوی زمستان اسلامگرايی پيش خواهد رفت!صحبت های آقای کلهر صرفا جهت خارج شدن از فشار منتقدان می باشد. برخورد آقای احمدی نژاد نسبت به بخش فرهنگی شهرداری با سخنان آقای کلهر تناقض آشکار دارد! بهرنگ - کرمانشاه آقای کلهر فقط می خواسته دل مردم را شاد کند..... خبر شديم که دفتر اقای احمدی نژاد صحت اين حرف ها را رد می کند. بهناز - تهران حرفهای آقای کلهر بيشتر به يک شوخی شبيه است و به نظر من برای کاستن از فشارهای تبليغاتی است که اين چند مدت آقای احمدی نژاد را کلافه کرده. در جامعه ما بی حجابی و روابط دوستانه تبديل به تابو شده. چيزی که به نوعی حيثيت و شرف نظام به آن بسته است. درست مثل انتخابات که وسيله ای برای اثبات مشروع بودن نظام شده. در واقع حجاب برای مردان و زنان حجابی بر بدن نظام محسوب می شود که برای حفظ شان و منزلت يک نظام اسلامی (با تعريف دست اندرکاران) امری اجتناب ناپذير است. علی - شيراز گفته شد که احمدی نژاد جايزه انتقاد داده و انتقاد را لطف الهی می داند. البته ديديم که همين چند هفته پيش در مقابل انتقاد خاتمی در مورد مديريت شهری چه واکنشی نشان داد و چه جايزه ای به رييس جمهور اعطا کرد! رضا - تهران به نظر من اين گونه صحبتها اين بار بيشتر جنبه مصارف خارجی دارد تا مصارف داخلی .اين گروه با مواجه با يکی شدن نظرات اروپا با آمريکا و نگرانی اروپائيان از نقض بيشتر حقوق بشر در ايران اين گونه حرفها را برای تسلی خاطر آنها می زنند و گرنه سياستهای فرهنگی ايران را رهبری و مشاوران رهبری و تند روان قم تصويب ميکنند. پيمان - تهران می خواستم از رئيس جمهور بپرسم آيا اين صحت داره که گفته است اگر من رئيس جمهور بشم همه دخترها و زنها، چه آنهايی که کار ميکنند و چه آنهايی که در خانه هستند، چادری ميکنم . ميخاستم بدانم صحت دارد يا فقط شايعه است؟ رويا - تهران من بر خلاف ديگران فکر می کردم که دکتر به عنوان رئيس جمهور انتخاب می شوند حالا هم از وی تنها خواهشی که دارم اين است که فضا را برای جوانان باز کنند تا همه مردم همراه با او شوند حتی کسانی که به رقيب رای دادند. دولت آينده در دست همين جوانان هاست بگذاريد جمهوری اسلامی، جمهوری آزاد باشد و همچنان با آزادی های بيشتری که می دهيد محبوبيت از دست رفته را باز گردانيد. عليرضا - رامسر بايد به ايشان حق دهيم که تمام اين مسائلی که به نقل از ايشان آمده همگی حقوق انسانی است و نمی شود مردم را يک شبه تبديل به افرادی مثل اصحاب پيغمبر نمود و بايد به اين باور برسيم که در برابر آزادی های داده شده نمی توان دوباره مردم را محدود کرد. حال يک پيشنهاد ما بايد اگر هم می خواهيم در جامعه حريمها رعايت شود در آموزش کشور خود حريمها را آموزش دهيم نه با تشنج آفرينی در جامعه و اين هم قطعا نظر خود آقای احمدی نژاد می تواند باشد چون ايشان تحصيل کرده است نه امل. اميد - اصفهان احمدی نژاد از مبارزه با فساد صحبت ميکند در صورتی که بيشتر اسکله های جنوب کشور و امکانات فرودگاه پيام برای واردات ميلياردها دلار کالا به کشور در تصرف همکاران سپاهی ايشان يعنی سپاه پاسداران ميباشد. مخرب ترين ارگان تاريخ ايران سپاه پاسداران است و حال او چگونه ميتواند اسطوره مبارزه با مفاسد اقتصادی باشد. با داشتن ۸ سال تجربه از اصلاحات دروغين حال به اين آقايان دل نبايستی بست. شراره - بوشهر عليرغم التهابی که در رسانه ها برای اطلاع از برنامه های رئيس جمهور جديد وجود دارد در مردم به خصوص در ميان اقشار متوسطی که بيشترين رای را به ايشان دادند تقريبا اثری از اشتياق برای کسب نظرات ايشان ديده نميشود. من فکر ميکنم به اين دليل است که اولا اقشار آسيب پذير اعتقاد دارند که بهرحال وضع از آنچه هست بدتر نخواهد شد و ثانيا تصميم گير اساسا ايشان نيست. يعنی اگر اين حرفها را سرپرست نيروی انتظامی ميزد شايد در سايت شما به اين پررنگی انعکاس نمی يافت ولی در ميان مردم و مجلس به شدت مورد توجه قرار ميگرفت. مردم به احمدی نژاد رای نداده اند که برای آنها کاری ولو در اين حداقل ها انجام دهد خواسته آنان نه گفتن به نماد زر و زور و تزويری بود که به درست يا به غلط در آقای هاشمی آنرا متجلی می ديدند و در درجه بعد لج کردن با مديران فعلی نظام اعم از چپ و راست بود و در درجه بعد ايجاد يک گشايش اقتصادی در کسب درآمد خودشان از طريق جلوگيری از ثروت اندوزی يک عده خاص و گرفتن سهم خودشان از درآمد نفتی که قيمت آن بالا رفته چون بهر حال جهت گيری مديران فعلی و حتی مديران جديدی که اندک بينش اقتصادی دراز مدتی داشته باشند حفظ و ذخيره درآمدهای نفتی برای سرمايه گذاری خواهد بود در حاليکه مردم توان صبر گشايش اقتصادی در اينده را در خود نمی بينند. و لذا نظرات مشاوره ای آن فقط بدرد فراهم آوردن "اسباب شگفتی ناظران " ميخورد . رضا حبيبی اگر برادرمان احمدی نژاد بخواهد درکارش موفق شود کارهای زير را انجام دهد: ۱) آقای معين را معاون خود در حقوق بشر قراردهد. ۲) آقای قاليباف را معاون و مشاور خود در امور نظامی. ۳)آقای خاتمی را معاون خود در امور سياست خارجه برای اروپا و امريکا. ۴) آقای کروبی را مشاور و معاون خود در امور عشاير و روستائيان و تعاون. ۵) واگذاری تصميمات در مورد سياستهای کلان من جمله انرژی هسته ای به مجلس. ۶) تعيين يک معاون و رايزن فرهيخته برای رسيدگی به امور آموزش و پرورش و آموزش عالی برای رسيدگی به امور معيشت آنها و پيشتاز نمودن آنها از تورم. ) معاون حقوقی و رسيدگی به حقوق زنان و هم تراز قراردادن حقوق زنان و مردان، ايجاد معاونت در امور مجلس، اجرای بندهای قانون اساسی که اجرا نشده اند، ... انتخاب وزيران زن و مرد شيعی و سنی فاس و غيرفارس ... يک ايرانی به نظر من مشکل ما بی بند و باری است نه بد حجابی. اگر افساری بر دهانه روابط جنسی زده شود موضوعی است که از بسياری از جنايتهای ديگر جلوگيری ميکند. شهروز - اصفهان در مورد سختگيری های احتمالی دولت آينده در مورد روابط دختر و پسر و اينگونه مسائل نبايد چندان نگران بود زيرا جامعه ما تحمل قبول اينگونه سختگيری ها را در شرايط فعلی ندارد در ضمن آقای احمدی نژاد تمرکز برنامه های دولت آينده را مبارزه با مفاسد اقتصادی و بهبود و ساماندهی وضعيت اقتصادی جامعه بيان نموده اند. بنابراين حداقل در نيمه اول دوره رياست جمهوری با اين گونه مسائل مواجه نخواهيم شد. ا. گودرزی - تهران به تصور من آقای احمدی نژاد بيش از تصور همگان بر خلاف آنکه به تندروی متهم می شود بسيارميانه روست آينده نشان خواهد داد که ميانه روی را ديگر نامزدها شعار دادند ولی ايشان عمل خواهد نمود. البته اشتباه نشود مفسدين اقتصادی بايد آماده جواب دادن باشند. محمد - تهران حتی اگر آقای احمدی نژاد شخصا فرد درستکار و راستگويی باشد بعيد به نظر ميرسد که کسانی که به پشتيبانی از او پرداختند و يا به نفع او در انتخابات خدشه ايجاد کردند اجازه کار به او بدهند. رضا - تهران در انتخابات شرکت نکردم ولی اميدوار بودم با آمدن اقای احمدی نژاد و تيره شدن فضای جامعه فضای لازم برای برچيده شودن حکومت ظلم ايجاد شود. آمدن آقای احمدی نژاد يک حرکت انتحاری اجتماعی بود. هرمز - اراک به نظر من آقای کلهر آدم هوشمندی به نظر می رسد. اميدوارم بتواند آقای احمدی نژاد را با خود هم رای سازد. محمد درويش - کرج به نظر ميرسد با مشکلاتی که آقای احمدی نژاد در ساختار قدرت دارد به نفع او نباشد که در برابر مطالبات اجتماعی مردم بايستد. آرش ا. - تهران جناب آقای دکتر احمدی نژاد به نظر اکثر مردم شهرمان فردی شايسته بوده و همه بصورت يکپارچه به او علاقه مند هستيم و اميدواريم بتواند سياستهايی را در پيش گيرند که مورد نظر همه دوستان داخل و خارج از کشور قرار گيرد برايش آرزوی موفقيت می کنيم. امير - بابل راهی را که ملت ايران جهت بدست آوردن آزادی های فردی و اجتماعی در طی اين ۱۶ سال پيموده اصلا قابل برگشت نمی باشد . و مطمئن باشيم که يک فرد تحصيلکرده دانشگاهی بخصوص در مقام رئيس جمهورهيچوقت در صدد برخورد با جوانان جامعه نيست . و يقينا موارد مهمتر از اين از قبيل : مبارزه با تبعيض و بی عدالتی ، ايجاد کار برای جوانان جامعه و ... در دستور کار وی قرار دارد . خسرو - تهران شعارهای انتخاباتی و بيان نظرات و سياستهای کاری بعد از انتخابات تا زمانی که عملی نشود فقط شعار است. چه خوب بود حرفها و شعارها هم تاريخ مصرف داشتند و برای پيدا کردن آنها نيازی به مراجع به کتابهای تاريخ نبود. اميرخسرونادری شيرازی - دوبی ادعاهای آقای کلهر در مقايسه با شعارهای خود آقای احمدی نژاد و نيز طيف طرفدار وی متناقض و نادرست می نمايد. ضمن اين که گويا سابقه فعاليت های فرهنگی آقای احمدی نژاد در شهرداری مويد اين است که ايشان چنين باورهايی ندارند. به هر حال ممکن است اين گفته ها تنها يک مانور سياسی برای بهسازی وجهه آقای احمدی نژاد در سطح داخل و خارج از کشور باشد تا از حساسيتی که نسبت به ديدگاه فرهنگی و اجتماعی وی هست کاسته شود. به نظر من آنچه که شاهد آن خواهيم بود گسترش شکاف بين شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک خواهد بود. به اين ترتيب که آزادی های اجتماعی و فرهنگی قابل توجهی در سطح تهران و چند کلان شهر به وجود خواهد آمد که مطلوب خانواده های مرفه است و برای کاهش فشار ناظران خارجی لازم است. اما تمامی فشار و محدوديت ها به شهرهای کوچک سرازير خواهد شد. در دوره آقای خاتمی شکاف اجتماعی و فرهنگی مذکور خيلی ترميم شده بود و جوانان شهرستانی به لحاظ سياسی، فرهنگی و اجتماعی به نوعی بلوغ رسيده بودند. شاهد آن هم فعاليت های مختلف سياسی در دانشگاههای شهرهای مختلف نظير اراک، خرم آباد، تبريز ... بود. سامان - تهران در دور دوم انتخابات آقای خاتمی جناح رقيب دست به حرکت غيره منتظره ای زد چندين رقيب را در کنار خاتمی گذاردند و هرکدام با شعار و ترفندی خاص وارد ميدان شدند ولی چون انگيزه ای نداشتند و چهره شان برای مردم شناخته شده بود نتوانستند کاری از پيش ببرند لذا بفکر خلق چهره ای جديد برای آينده بر آمدند لذا از همان چهار سال پيش از شورای شهر آغاز کردند مردم هم از فشار فزاينده ای که بر دولت خاتمی وارد ميشد خسته و نااميد شدند ديدند تا اهرمهای قدرت در اختيار عده ای قليل هست تحول اساسی در جامعه ايجاد نخواهد شد لذا جامعه جوان کشورمان سرخورده از اصلاحات ترجيح داد که سکوت اختيار کند و خود را کنار بکشد روی اين اصل جناح رقيب با حداقل شرکت مردم شورای شهر را فتح کرده و سپس مجلس را فتح تصرف نمودند در برنامه ريزی پنهانی که در دور دوم رياست آقای خاتمی طراحی کردند لذا بفکر خلق چهره ای جديد و گمنامی بنام احمدی نژاد برآمدند. تمام امکانات را تشکيلات پنهان در اختيار او گذارد و بدون حساب کتاب شروع به بريز و بپاش نمود همانند وام های بدون بهره و بلاعوض کلان در اختيار فرهنگيان و ديگر اقشار جامعه قراردادند کاری که اصلا به شورای شهر و شهرداری ارتباطی نداشت ولی چون از طريق سيستم پنهان محافظه کاران طراحی و هدايت ميشد هيچ مشکلی برای بريز بپاش هايشان نبود. نياز به حساب پس دادن هم نبود در واقع ميشود عنوان کرد که با اين پول ها مردم را فريب دادند و يا خريدند از طرفی رقيبی را در کنار وی قرار دادند که سابقه درخشانی نداشت لذا مردم ترجيح دادند که به احمد نژاد رای دهند اين شد که احمد نژاد پيروز ميدان شد. حال خزانه دولت بعلت افزايش درآمد نفتی پر است لذا ممکن است احمدی نژاد برای موجه جلوه دادن چهره خود برای آينده بريز بپاشی را برای آينده جناح خود آغاز کند تا بيشتر مردم را فريب دهد اما به چه قيمتی ولی واقعا آيا مردم ميدانند که احمدی نژاد و کسانی که وی را حمايت ميکنند برايشان آينده کشور و شئونات مردم ايران اصلا مهم نيست و صرفا بر بقا سياسی خود فکر ميکنند حال معلوم نيست هدايت کنندگان احمدی نزاد بتوانند شئونات يک چهره مقبول را در او ايجاد کنند و از او شخصيتی همانند خاتمی ببار آورند که برازنده مردم ايران باشد يا اينکه در آينده ای نه چندان دور تبديل به شخصيتی چون آقای حسنی امام جمعه اروميه خواهد بود. صبوری قزوينی احمدی نژاد با توجه به درآمدهای زياد نفتی اقدامات مسکنی را برای روستاييان و فقرايی که به او رای دادند انجام خواهد داد. اين اقدامات برای کسب محبوبيت بيشتر و همچنين اثبات نادرستی مطالبی خواهد بود که عليه او بيان می شود. با توجه به اينکه او اصلا برنامه مدونی برای رياست جمهوری خود نداشت اغلب از برنامه های آقای هاشمی استفاده خواهد کرد. همچنين آزاديهای اجتماعی را محدود خواهد کرد و از طرفی سعی می کند به وضع اقتصادی مردم سر و سامان بدهد. نبايد فراموش کرد که سپاه پاسداران تمامی سعی او را به قدرت رساند که بتواند دولت در سايه تشکيل دهد و بر روی او به عنوان يک رييس جمهور تدارکاتچی نفوذ داشته باشند و سياستهای فرهنگی مصباح يزدی در اين ميان کاملا اجرا خواهد شد. قراردادهای فازهای ميدان گازی عسلويه نيز همگی با مشارکت قرارگاه سازندگی خاتم الانبيای سباه بسته خواهد شد. احمدی نژاد رييس جمهور ۸ ميليون از مردگان بهشت زهرا و ۹ ميليون روستايی و فقير ايران است که بايد دين خود را به انها برای استفاده از شناسنامه هايشان ادا نمايد. ناگفته بسيار است و به همين مطالب اکتفا ميکنم. اسيه زمرديان آقای کلهر دلش خوشه حتی اگه احمدی نژاد هم بخواد اين کارها رو انجام بده اطرافيانش نخواهند گذاشت. او چه بخواهد و چه نخواهد دوستانی تندرويی داره که اگر در دولت آينده مواضع سختی اتخاذ نکنه از طرف دوستان قديميه خود و حاميان خودش طرد خواهد شد و در جمع خودشان از او به عنوان خائن به آرمانهای گروه نام برده خواهد شد من فکر نميکنم کسی دلش بخواد او را خائن خطاب کنند پس نتيجه ميگيريم آقای احمدی نژاد هيچ گاه به توصيه های آقای کلهر عمل نخواهد کرد. بنيامين خدمات | برخی سايتهای اينترنتی مطالبی از مهدی کلهر، نماينده محمود احمدی نژاد در دوران تبليغات انتخاباتی نقل کرده اند که از آن جهت که که کاملاً با پيش بينيهايی که در زمينه برنامه های فرهنگی و اجتماعی آقای احمدی نژاد در دوران رياست جمهوری اش مغايرت دارد، اسباب شگفتی ناظران را فراهم آورده است. | پيش بينيهای 'شگفتی برانگيز' در مورد برنامههای احمدی نژاد |
یادبود سحر خدایاری در مقابل دادگاه انقلاب تهران مرگ سحر خدایاری و پرونده قضایی او به بحث درباره ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها دامن زد. چهرههای ورزشی، برخی نمایندگان مجلس و همچنین فعالان اجتماعی و روزنامهنگاران این حادثه را دلیلی برای این دانستند که باید ممنوعیت ورود به ورزشگاهها لغو شود. رسانههای طرفدار حکومت هم این اظهارنظرها و پوشش رسانهای ماجرا را نوعی "سوءاستفاده" برای حمله به حکومت ایران تصویر کردند. سحر خدایاری، که به واسطه طرفداری از استقلال به "دختر آبی" مشهور شد، که بود و جزئیات پرونده و ماجرای خودسوزیاش چه بود؟ برخی از جزئیات مرتبط با این ماجرا به طور ضد و نقیضی گزارش شده و بیبیسی فارسی مستقلا قادر به تایید آنها نیست. 'دختر آبی' کیست؟ سحر خدایاری متولد روستای سلم در استان چهار محال و بختیاری و ساکن قم بود. به گفته اعضای خانوادهاش او لیسانس کامپیوتر و لیسانس مترجمی زبان داشت. خانواده سحر خدایاری خود را مذهبی معرفی میکنند. خواهرش به روزنامه شهروند گفت که سحر "عاشق فوتبال و استقلال بود. همیشه دوست داشت که بازی فوتبال را از نزدیک تماشا کند." پدر سحر هم گفت او پیش از ورود به دانشگاه دوست داشت پلیس شود. آقای خدایاری گفت او میخواست "پلیس شود تا بتواند آدمهای بد را از جامعه جمع کند، ولی من به او گفتم نمیتوانی این کار را انجام دهی، تو دختری و جثه ضعیفی داری." سحر خدایاری ۲۹ ساله بود که به دنبال سوختگی شدید درگذشت. پرونده قضایی او چه بود؟ سحر خدایاری در زمستان ۹۷ برای تماشای بازی استقلال تهران و العین امارات، در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا، به استادیوم آزادی رفت. به گفته خواهرش، او موقع ورود به ورزشگاه "لباس مبدل پوشیده بود. کلاهگیس آبی و یک پالتوی بلند." لباسی که مقامهای قضایی و امنیتی آن را "نامناسب" توصیف کردهاند. پیش از این هم در چند مورد دختران نوجوان و یا زنان جوان ایرانی برای ورود به ورزشگاه خود را به ظاهری مردانه درآوردهاند. تلاش برای تماشای بازی استقلال و العین به تشکیل پرونده قضایی برای سحر خدایاری انجامید به گفته خواهر سحر خدایاری "وقتی ماموران قصد بازرسی بدنی او را برای ورود به استادیوم داشتند، او به آنها میگوید که دختر است تا به او دست نزنند." خبرگزاری میزان قوه قضاییه در جریان گزارش خودسوزی سحر خدایاری او را متهم کرد که در تلاش برای ورود به ورزشگاه "با مامورین نیروی انتظامی درگیر میشود و به آنها توهین میکند". سحر خدایاری روز سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ در مقابل استادیوم آزادی بازداشت شد. اعضای خانوادهاش یک روز پس از بازداشت او به دادسرا مراجعه کردند و میگویند برایش وثیقه ۵۰ میلیون تومانی تعیین شد و به دلیل تامین نشدن این مبلغ، او چند روز در بازداشتگاه ماند. خواهر سحر خدایاری به شهروند گفت: "روز شنبه او را با وثیقه آزاد کردیم. اما او رفتارش تغییر کرده بود. خیلی ناراحت و گوشهگیر شده بود." عناوین اتهامی او "جریحه دار کردن عفت عمومی و توهین به مامورین" گزارش شده است. سخنگوی قوه قضاییه ایران میگوید که سحر خدایاری در "بازجوییها"، به ارتکاب جرایمی که به او منتسب شد "اعتراف" کرد و "ابراز ندامت کرده بود". قرار بود روز دوشنبه ۱۱ شهریور به پرونده او رسیدگی شود، اما از آنجایی که قاضی "مرخصی بود"، دادگاه تشکیل نشد. دادگاه انقلاب صلاحیت رسیدگی به اتهامات "علیه امنیت، تبانی و اجتماع علیه جمهوری اسلامی ایران"، توهین به رهبر، جرایم مرتبط با مواد مخدر و قاچاق اسلحه را دارد و روشن نیست چرا پرونده به جای دادگاه عمومی به دادگاه انقلاب ارجاع شد. 'دختر آبی' چگونه درگذشت؟ سحر خدایاری در مقابل ساختمان دادگاه انقلاب تهران، در تقاطع خیابانهای معلم و شریعتی، خود را به آتش کشید. روزنامه شهروند به نقل از شاهدان عینی نوشته که سحر یک دبه بنزین بر خود ریخته و بعد هم خود را آتش زده است. بر این مبنا رهگذران سعی کردهاند با استفاده از لباسهایشان یا زیرپاییهای خودروهایشان آتش را خاموش کنند و یک نفر هم با کپسول آتشنشانی برای خاموش کردن آتش تلاش کرده است. چند دقیقه پس از خودسوزی سحر خدایاری آمبولانسی میرسد و او را به بیمارستان منتقل میکند. آگهی ترحیم سحر خدایاری حاکی از آن است که خبر درگذشت او با تاخیری چند روزه منتشر شد سحر خدایاری ٩٠ درصد سوختگی درجه سه داشت و حتی درون ریههایش هم آسیب دیده بود. رئیس بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری تهران اعلام کرد که "مجاز به ارائه اطلاعات" درباره جزئیات پرونده او نیست، و گزارشهایی هم از محدودیت رسانههای ایران برای پوشش اخبار مرتبط در اولین روزهای پس از خودسوزی منتشر شد. نزدیک به یک هفته پس از خودسوزی سحر خدایاری، خبر درگذشت او در رسانههای ایرانی منتشر شد. شواهد حاکی از آن است که او سه روز پس از خودسوزی درگذشت، اما این خبر با تاخیری چند روزه منتشر شد. آیا او به زندان محکوم شده بود؟ جلسه محاکمه سحر خدایاری به دلیل حضور نداشتن قاضی تشکیل نشد. بنا به گزارشها او به تنهایی به دادگاه رفته بود و به وکیل هم دسترسی نداشت. با توجه به تشکیل نشدن دادگاه و موکول شدن آن به روزی دیگر، هنوز مجازاتی برای سحر در نظر گرفته نشده بود. خواهر سحر خدایاری به شهروند گفت که او چند هفته پس از آزادی از بازداشت برای پس گرفتن گوشی موبایلش به دادسرای ارشاد رفت و آنجا از احتمال مجازات زندان خود شنید. "مثل اینکه آنجا از کسی شنیده بود که باید شش ماهی زندانی شود. همین هم حال او را بدتر کرد." گزارشها حاکی از آن است که سحر خدایاری به وکیل دسترسی نداشت در صورتی که قاضی سحر را برای دو عنوان اتهامی مجرم تشخیص میداد، ممکن بود او مطابق ماده ۶۰۹ قانون مجازات اسلامی برای "توهین به ماموران" تا شش ماه و مطابق ماده ۶۳۸ برای "جریحهدار کردن عفت عمومی" تا دو ماه، یعنی در مجموع حکمی برای تا هشت ماه حبس بگیرد. واکنشها به مرگ 'دختر آبی' چه بود؟ خبر خودسوزی سحر خدایاری بازتاب گستردهای در رسانههای فارسی زبان و همچنین رسانههای بینالمللی عمده داشت. به جز ابراز همدردی با سحر و خانوادهاش، بسیاری از واکنشها، از جمله از طرف پروانه سلحشوری این بود که باید به ممنوعیت ورود زنان به استادیومها پایان داده شود. برخی از چهرههای فوتبالی ایران، مثل مسعود شجاعی و وریا غفوری در میان کسانی بودند که خواهان باز شدن در ورزشگاه به روی زنان شدند و برخی، مثل علی کریمی و مهرداد میناوند، گفتند تا آن موقع به استادیوم نخواهند رفت. گروهی از فعالان مدنی هم خواهان بایکوت استادیومها یا حتی تحریم فوتبال ایران از طرف فیفا شدند. اقدامات دیگری مانند ادای احترام با یک دقیقه سکوت، رفتن به ورزشگاه با لباس آبی به یاد سحر، و ایدههایی مشابه نیز مطرح شد. عکسی از حضور هواداران زن تیم فوتبال استقلال تهران در کنار تمرین این تیم در ۱۱ تیر ۱۳۹۸ برخی در بازگویی طرح احتمال حبس سحر خدایاری در دادسرای ارشاد آن را به اشتباه در قالب "محکومیت شش ماهه" نقل کردند. خبرگزاری قوه قضاییه با تاکید به این پرداخت که سحر خدایاری محکومیتی نداشته است. برنامههای تلویزیون ایران، به خصوص برنامه ٢٠:٣٠، پس از چند روز سکوت خبری همین مضمون را دستمایه انتقاد از پوشش دیگر رسانهها از ماجرا کردند و در کنار دیگر رسانههای حکومتی و برخی کاربران طرفدار حکومت در شبکههای مجازی، با صحبت از "دروغ دختر آبی"، واکنشها را "کشتهسازی" و "جریانسازی" خواندند. ماجرای عکس اشتباهی چه بود؟ کمی پس از انتشار خبر خودسوزی سحر خدایاری، که در روزهای اول نامش اعلام نشده و به "دختر آبی" مشهور شده بود، تصویری از زنی جوان با لباس آبی در استادیوم آزادی به عنوان تصویر او منتشر شد. این عکس متعلق به آیسان احتشامی بود، یک زن جوان دیگر که طرفدار تیم استقلال است. تصویر آیسان احتشامی که به اشتباه به عنوان تصویر سحر خدایاری منتشر شد آیسان احتشامی یک سال قبل از سحر خدایاری به استادیوم آزادی رفته بود. تصادفا آن بازی هم میان استقلال و العین بود. انتشار گسترده این عکس اشتباه از او و اعلام اشتباه خبر درگذشتش اعتراض او را به دنبال داشت. رسانههای حکومتی در ایران هم این عکس اشتباه را دستمایه زیر سوال بردن ماجرا کردند و در روایتی که از "دروغ دختر آبی" ساختند تاکید ویژهای بر آن داشتند. ماجرای اختلال دوقطبی چیست؟ رسانههای ایرانی از قول اعضای خانواده سحر خدایاری نوشتهاند که او دچار اختلال دوقطبی بوده است. تاکید پررنگ برخی رسانههای حکومتی بر برجسته کردن این جنبه از ماجرای سحر باعث شده برخی درباره صحت آن تردید کنند. وضعیت دوقطبی، یا افسردگی-شیدایی در سلامت روان یک شخص به این معنی است که خلق و خوی او نوسان شدیدی میان دورههای متوالی افسردگی و بی رمقی و دورههای پرشوری و شادی دارد. اغلب افراد دچار اختلال دوقطبی با ترکیبی از استفاده از دارو و رواندرمانی میتوانند دورههای افسردگی و شیدایی را کنترل کنند و زندگی روزمره عادی داشته باشند. مطالعات علمی نشان داده که افراد دچار اختلال دوقطبی بیشتر در معرض خطر اقدام به خودکشی هستند. از قول خانواده سحر خدایاری نقل شده که او یک بار دیگر هم اقدام به خودکشی کرده بود. هرچند که آنها وضعیت سحر را به مقامهای قضایی اطلاع داده بودند، اما به گفته خواهرش "فایدهای نداشت." در صورتی که سحر خدایاری دچار افسردگی-شیدایی بوده، به نظر میرسد نهادهای امنیتی و قضایی مسئول در توجه به این مساله کوتاهی کردند و او بدون دریافت حمایتهای لازم از طرف متخصصان سلامت روان چند روز بازداشت بود و بعدتر هم به تنهایی و بدون حمایتهای لازم به دادسرا و دادگاه رفت. | خودسوزی و درگذشت زن جوان هوادار تیم فوتبال استقلال در برابر ساختمان دادگاه انقلاب تهران، موجی از ابراز همدردی را به دنبال داشت. | سحر خدایاری کیست؟ خودسوزی دختر آبی که پشت در استادیوم آزادی ماند |
اين ارتش در بيانيه ای اعلام کرد که هفت سورتی عمليات هوايی دقيق در استان انبار در نزديکی مرز سوريه انجام داده است. بنا به اين بيانيه، گروه هايی از شورشيان مسلح که نزديک شهر قائم ايست بازرسی داير کرده بودند، هدف اين حملات بودند. در هفته اخیر، اجساد دهها نفر که احتمالا در این ایستهای بازرسی کشته شده اند، در نزدیکی شهر قائم کشف شده است. گزارش می شود که از پنجشنبه گذشته هفت تفنگدار آمريکايی در اين استان کشته شده اند. خدمات | ارتش آمريکا می گويد حدود ۴۰ شورشی در بمباران هوايی بمب افکنهای آمريکايی در غرب عراق کشته شده اند. | مرگ ۴۰ شورشی در بمباران آمريکا در غرب عراق |
مريم- ش از شهرکرد: آيا ديدن فيلم های ماهواره که بعضی هايشان صحنه سکسی هم دارند در آينده بچه چه اثری دارد؟ و از چه سنی بايد به بچه آموزش جنسی داد؟ فيلم هايی که صحنه جنسی دارند سه دسته هستند. يکی فيلم های داستان دار هستند که جزئی از داستان فيلم را رابطه جنسی يا صميمانه افراد تشکيل می دهد. گروه بعدی فيلم های آموزشی هستند و گروه آخر فيلم های مستهجنی هسنتد که صرفا با مقاصد تجاری ساخته می شوند که خود اين فيلم ها هم دسته بندی هايی دارند. ديدن فيلم هايی از گروه اول يعنی فيلم هايی که داستانی هستند اما صحنه های رومانتيک و جنسی دارند اگر در سن خيلی پايين نباشد مثلا در حد سن ۱۵ سالگی حتی می تواند از نظر عاطفی آموزنده باشد. چون رفتارها و روابط مختلف بين دو نفر را که نسبت به هم احساس عاطفی دارند و رابطه جنسی بين اين دو نفر را که توام با احترام و علاقه است نشان می دهد. فيلم های گروه دوم يا فيلمهای آموزشی معمولا بايد پس از ديده شدن توسط فرد نوجوان با فردی که اطلاعات کافی دارد بحث شوند تا اگر نوجوان بعد از ديدن فيلم سئوالی دارد با توضيح يک بزرگتر قضيه برايش روشن شود و حد اين اطلاعات هم بايد بنابر سن بچه کنترل شده باشد. مثلا برای يک نوجوان ۱۵ ساله ديدن فيلم در مورد خود ارضايی ايرادی ندارد اما مثلا اگر اين نوجوان فيلمی ببيند که در آن روابط جنسی خيلی باز به نمايش گذاشته شده اند ممکن است به دنبال تجربه همچين رابطه ای برود. از طرفی هم او آموزش لازم را برای برقراری صحيح اين ارتباطات نديده و نمی داند چطور از خودش حفاظت کند و با چه کسی بايد اين رابطه را داشته باشد. بنابراين اکثرا رفتارهای جنسی پرخطری را خواهد داشت. گروه سوم اين فيلم ها که به فيلم های پورنو يا مستهجن هم معروف هستند تنها به قصد تجاری ساخته می شوند. فيلمهای اين گروه می توانند مخرب ترين اثر را روی نوجوان بگذارند برای اينکه در اين فيلمها معمولا آلت تناسلی و عملکرد آن را بطرز مبالغه آميزی نمايش می دهند وهمچنين رفتارهايی که در اين فيلمها نشان داده می شود اکثرا با تحقير يکی از طرفين همراه است نه با علاقه و احترام دو جانبه. در اين سن نوجوان معمولا هنوز در مرحله شناخت تغييرات بدنش و ساختن اعتماد به نفسش است بنابراين رويارويی با چنين اطلاعات مبالغه آميز و نادرستی می تواند روی اعتماد به نفس او تا حدی اثر بگذارد که حتی از ايجاد رابطه طبيعی جنسی هم بترسند. مسائلی که بايد مواظبش بود صرفا صحنه های جنسی را در بر نمی گيرند و زبان و گفتاری که در فيلم استفاده می شود مثلا حرفهای رکيک و يا خشن در آن زده می شود و يا صحنه های خشونتی که در فيلم ممکن است نمايش داده بشود هم می توانند در روان فرد نوجوان اثر منفی پايايی بجا بگذارند. اين صحنه ها تنها در فيلم های ماهواره ای نيستند و متاسفانه درDVD ها و بازی های کامپيوتری و کتابها و مجلات هم راه خودشان را پيدا کرده اند. بنابراين بايد حواستان به اين منابع اطلاعاتی هم باشد. در جواب سئوال دوم ايشان که پرسيده بودند بهترين سن برای آموزش دادن مسائل جنسی به بچه کی هست، بايد گفت که بهترين کار اين است که از سنين پايين يعنی از زمانی که فرزندتان شروع به پرسيدن اولين سئوالهايش در مورد اندام های تناسلی اش می کند صادقانه جوابش را بدهيد مثلا موقع شستنش در حمام اگر به آلتش اشاره کرد و پرسيد اين چيه؟ اسم واقعی آن را به او بگوييد. در سن ۳ يا ۴ سالگی که معمولا بچه ها برای بار اول شروع به پرسيدن اين سئوال ها می کنند اصلا برايشان فرقی نمی کند که شما در مورد بينی و گوش صحبت می کنيد يا آلت تناسلی پس همانجا بدون خجالت می توانيد آموزش را شروع کنيد. اين کمک می کند که بچه به شما اطمينان کند و بداند که جواب سئوال هايش را می تواند از شما بگيرد و در طول زمان هم اگر چيزی را خواست بداند به شما مراجعه می کند نه به اين منابع بعضا مخرب و يا دوستانش که معمولا در حد خودش معلومات دارند. اما اگر در چهره تان نشان بدهيد که از اين سئوال شوکه شده ايد مثلا لبتان را گاز بگيريد يا مثلا بگوييد بزرگ می شوی می فهمی و يا عيب است، زشت است و غيره و بعدها بچه از جای ديگر اسم واقعی آن اندام را بشنود و يا ياد بگيرد در موارد ديگر هم به شما اطمينان نمی کند چون می داند که برای شما راحت نيست در اين موارد با او صحبت کنيد. بنابراين مطمئن ترين سن برای شروع آموزش سلامتی جنسی به بچه زمانی است که سئوال می کند. برای بعضی بچه ها زودتر و برای بعضی ديگر اين سئوال ها ممکن است دير تر پيش بياد بنابراين نمی شود سن خاصی را به عنوان بهترين سن برای شروع آموزش جنسی اسم برد فقط مهم است که پاسخ را صادقانه به او ارائه کنيد. مادر۳۲ ساله از اصفهان: پسر۶ ساله من از هر فرصتی استفاده می کند که کفش های پاشنه بلند من را بپوشد و از ايستادن و تماشای خودش لذت می برد. من خيلی نگرانم پسر من همجنسگرا است؟ بايد چه کار کنم؟ اينکه بچه لباس پدر و يا مادرش را بپوشد يا تقليد حرکات جنس مخالف را بکند به تنهايی دليل بر همجنس گرا بودن بچه نيست. اکثر بچه ها بخصوص در سنين پيش از دبستان که بيشتر در محيط خانواده هستند دوست دارند از والدی که با او احساس نزديکی بيشتری می کنند تقليد کنند که به مرور زمان و بر اثر معاشرت های اجتماعی و شناخت بهتر از نقش خود در جامعه تغيير می کند. هويت جنسی يک فرد معمولا زمان بلوغ تثبيت می شود بنابراين اين بازی های بچه گانه نشانه هويت جنسيتی بچه نيست. فقط اين را بگويم که نبايد او را تنبيه کنيد و بايد بگذاريد که اين دوران به صورت طبيعی بگذرد. اما اگر تنبيهش کنيد ترس و تحقير ناشی از آن تنبيه با هويت جنسی او قاطی می شود و بچه سردرگم می شود که چرا يک بازی بچه گانه بايد به اين شدت مورد سرزنش قرار بگيرد. و اين می تواند در آينده باعث مسکلات بغرنج جنسی بشود و درمان اين پيچيدگی ها بعضا زمان زيادی می برد و گاهی اوقات هم درمان پذير نيست. بنابراين پوشيدن اين لباس ها صرفا تعيين کننده چيزی نيست اما عکس العمل ما است که می تواند آن را تبديل به مشکل بکند. مادر ۳۳ ساله از تبريز: کتابهای معتبر فارسی مربوط به دورن بلوغ و نحوه برخورد با آنها را معرفی کنيد. خدمت اين شنونده محترم بايد عرض کنم که در مورد زمان بلوغ و تغييراتی که در اين زمان اتفاق می افتد انجمن تنظيم خانواده ايران در تهران جزوه ها و کتابچه های بسيار مفيدی دارد. می توانيد با انجمن تماس بگيريد و بپرسيد که چطور می شود به منابعشان دسترسی پيدا کرد. تلفن تماس شان هست: 22223944 (021) و 22221479 (021). در ضمن اگر به کتاب فروشی مراجعه کنيد که جامع باشد مثلا شعبه های شهر کتاب که در نزديکی منزلتان هستند و نگاهی به عنوان کتابها بياندازيد با ورق زدن آنها و خواندن مقداری از مقدمه و توضيح پشت جلد ببينيد کدام مناسب شرايط خانوادگی شما هستند و با عقايد شما همخوانی بيشتری دارند. کتابفروشی ها معمولا از نگارشهای متخصصين روانشناسی در داخل کشور گرفته تا کتابهای احکام مذهبی در دوران بلوغ و همينطور ترجمه کتابهای مختلف دارند که بنابر ترجيح خودتان می توانيد از آنها بهره ببريد. اما در نهايت هر منبعی را هم که مطالعه فرموديد فراموش نکنيد که فرزند شما منحصر به فرد است و بايد بر طبق شرايط متناسب خانوادگی خودتان اين معلومات را در مورد برخوردتان با او به کار ببريد. خسرو از مجارستان: به عنوان يک پدر و مادر چه کار بايد کرد تا از آينده نوجوانانمان مطمئن باشيم؟ بايد بگويم که جواب صد در صد قطعی برای اين مسئله وجود ندارد چون بطور کلی هرکسی می تواند يک راه را برای خودش داشته باشد. اما اگر از ديد پژوهشی بخواهيم مطرح کنيم که ميانگين افراد موفق در اين دوران چه باورها و رفتارهايی داشته اند بايد بگويم که افرادی که با پدر و مادر و يا يک فرد مشابه مثل پدر و يا مادربزرگ و غيره نزديک بوده اند يعنی می توانستند مشکلات خودشان را با آنها در ميان بگذارند. حالا ممکن است لزوما آن مشکل حل نشده باشد اما همين که با يک بزرگتر مسئله را مطرح کرده اند به آنها احساس امنيت داده. در حقيقت بچه ها وقتی با کسی حرف می زنند هم دنبال جواب نيستند فقط اينکه با يکی حرف زده باشند بدون اينکه مورد تحقير و يا سرزنش واقع شده باشند مهم است. اين بزرگترين نقش پدر و مادرها است. در مورد عوامل ديگر اينها موثر گزارش شده اند: افرادی که بطور مرتب به مدرسه رفته اند و با دوستان و معلم های خود رابطه مثبتی داشته اند. برای آينده شان هدف داشته اند يعنی اگر ازآنها بپرسيد ۵ سال و يا ۱۰ سال از الان خودتان را کجا می بينيد بتوانند پاسخ واقع گرايانه ای بدهند. بعد، فعاليت ورزشی و يا هنری را در کنار درس خود داشته اند که از آن طريق هم اوقات فراغتشان را پر کنند و هم بتوانند احساسات خود را ابزار کنند. نکته بعدی اين است که اينجور افراد اعتقادات معنوی و اخلاقی دارند. اين اعتقادات از اعتقادات مذهبی گرفته تا اعتقادات معنوی و اصول اخلاقی محکم می توانند به هدفمند بودن فرد کمک بکنند و در ضمن بخاطر اينکه به يک اصولی پايبند هستند نه گفتن در برابر خواسته های پرخطر دوران نوجوانی در بين اين افراد کم تر است و نوجوان با اطمينان بيشتری به سمت آينده درخشان تری هدايت می شود. م - م: خانم دکتر شما سن آگاه کردن دختران رابرای شروع عادت ماهانه ۱-۹ بيان کرده بوديد اما من در مورد دخترم مطمئن نيستم که آمادگی اين صحبت ها را داشته باشد. در صورتی که او وارد سن ۱۰ سالگی شده و علائم مختصری از تغيير حالات جسمانی هم دارد. من کاملا احساس شما را درک می کنم. اما اگر اجازه می دهيد من در جواب سئوال شما می خواهم ازتان يک سئوال بکنم و آن هم اين است که شما از کجا می دانيد که فرزندتان آمادگی دارد يا نه؟ اين معمولا تصور ما است که فرزندمان هنوز کوچک است و آمادگی دريافت اين اطلاعات را ندارد. اما می توانيد در موقعيتی بحث را باز کنيد و اشاره کنيد به تغييراتی که تا به حال داشته، لازم نيست حتما تغيير سينه ها را پيش بکشيد يا چيزی که شايد باعث شرمندگيش بشويد. مثلا بگوييد دخترم ديگر کم کم داری خانم می شوی . ديگر قد کشيدی و کم کم تغييرات ديگر هم می کنی که يک خانم کامل بشوی و بتدريج برايش توضيح بدهيد که سينه هايش رشد می کند، موهای زير بغل و ناحيه عانه اش رشد می کند و بعد عادت ماهانه را خيلی سبک برايش توضيح بدهيد. فقط در حدی که بداند همچين چيزی پيش می آيد و شوکه نشود. مثلا اينکه يکی از نشانه های خانم شدن اين است که ماهی يکبار کمی خون از بدنت خارج می شود. می توانيد نوار بهداشتی را به او نشان بدهيد که بداند خون تمام وجودش را فرا نميگيرد و برای اين مسئله تمهيداتی شده است. اگر پرسيد چرا، فقط بگوييد برای اينکه خانم ها بايد با بچه ها يک فرقی داشته باشند و اين يکی از فرق های مهمشان است. توضيحات کامل تر باشد برای وقتی که اولين عادت ماهانه اش را تجربه کرد. مهم اين است که اين جنبه در ذهن بچه جا بيفتد که اين چيزی است که هر خانم طبيعی بايد تجربه کند و به آن افتخار کند چون نشان می دهد که بزرگ شده است و لازم نيست تمام جزئيات را يکباره برايش باز کنيد. خدمات | برنامه اين هفته مختص والدين است و به سئوالاتی که موجب نگرانی بعضی از والدين شده است پاسخ داده می شود. | والدين و رفتارهای جنسی فرزندان |
"جيمز بون"، مقاله نويس روزنامه تايمز،چاپ لندن، در شماره روز چهارشنبه (4 ژانويه) اين نشريه از نيويورک گزارش داده که موفقيت در اين زمينه برای گروه های مدافع حقوق زنان بيش از پيش اهميت دارد چون معاون کوفی عنان، دبيرکل فعلی سازمان ملل، که يک زن است، در ماه آوريل پست خود را ترک می کند. گفته می شود از جمله دلايل انتخاب "لوئيز فرشت"، Louise Frechette، به عنوان معاون آقای عنان در سال 1998، زن بودن او بوده است. ايکوآليتی ناو، Equality Now، گروه مدافع حقوق زنان، می گويد با اين که زنان زيادی واجد شرايط احراز دبيرکلی سازمان ملل هستند، در هيچ دوره ای به اين مقام نرسيده اند. اين گروه همچنين می گويد در حالی که تساوی حقوق زن و مرد از پايه های اصلی منشور سازمان ملل متحد است، فقط 37 درصد از موقعيت های تخصصی و رده بالا و 16 درصد از پست های معاونت دبيرکل، به زنان واگذار شده است. (اين ارقام مربوط به شش ماه آخر سال 2005 می شود.) تاکنون شمار زيادی - از جمله رئيس جمهوری سابق لهستان - برای به دست گرفتن پست دبيرکل سازمان ملل متحد اعلام آمادگی کرده اند اما هيچيک زن نيستند. گروه ايکوآليتی ناو، نام هجده زن را به عنوان کانديداهای واجدالشرايط مقام دبيرکل سازمان ملل پيشنهاد کرده است. تعداد زيادی از آنها آسيايی هستند اما بسياری می گويند خانم آنگ سان سوچی، رهبر مخالفان دولت نظامی برمه و برنده جايزه صلح نوبل، از جمله قوی ترين کانديداهای اين فهرست است. نخست وزير زلاند نو، رئيس جمهور لتونی، نخست وزير سابق نروژ و ثريا عبيد، اولين شهروند سعودی که به رياست يکی از سازمان های وابسته به سازمان ملل رسيده است، از ديگر کانديداهای پيشنهادی اين گروه هستند. کوفی عنان برای دو دوره 5 ساله دبيرکلی سازمان ملل را برعهده داشته است اما پس از بالا گرفتن اتهامات عليه عملکرد اين سازمان در جريان اجرای طرح نفت در برابر غذا برای عراق شايع شده که احتمالا پيش از پايان دور دوم رياست اش (احتمالا مصادف با برگزاری مجمع عمومی در ماه سپتامبر)، از اين مقام کناره گيری خواهد کرد. خدمات | در شش دهه ای که از عمر سازمان ملل متحد می گذرد، هرگز زنی به عنوان دبيرکل آن انتخاب نشده است. اين موضوع همزمان با فرارسيدن موعد تغيير دبيرکل اين سازمان (پايان سال جاری ميلادی) بار ديگر مطرح شده و برخی گروه های مدافع حقوق زنان برای وارد شدن نام حداقل يک کانديدای زن به فهرست نامزدهای امسال، به طور جدی در حال تلاش هستند. | فشار برای انتخاب دبيرکل زن در ششمين دهه سازمان ملل |
همانطور که ممکن است در دوران قرنطینه متوجه شده باشید، ما از نظر زیستشناسی برای این برنامهریزی نشدهایم که کمترین فعالیت ممکن را داشته باشیم ممکن است شما هم جزو آن جمعیت بیش از سه میلیون نفری باشید که فیلم کوتاهی که دفتر فرمانداری کالیفرنیا منتشر کرده را دیدهاید. فیلمی که در شبکههای اجتماعی به طور گسترده پخش شده است. در این فیلم ویدیویی لری دیوید، کمدین آمریکایی به سبک طعنهآمیر خاص خودش از مردم میخواهد به توصیههای رسمی دولت گوش کنند و با ماندن در خانه جلوی انتشار بیماری کووید-۱۹ را بگیرند. او میگوید، چه مشکلی دارید "ابلهها"، دارید یک فرصت استثنایی برای این که کل روز روی صندلی راحتی بنشینید و تلویزیون تماشا کنید را از دست میدهید! ما به هشدارهای بهداشتی که ما را به کارهایی ترغیب میکنند که تمایل چندانی به انجامشان نداریم، عادت کردهایم: مثلا این که بیشتر ورزش کنیم و پنج، هشت یا ده بار در روز میوه و سبزیجات بخوریم. اما برای یک بار هم که شده، توصیه رسمی دولتها خیلی آسان به نظر میرسید: روی کاناپه ولو شوید، بدون وقفه تلویزیون تماشا کنید و در خانه بمانید. اینها کارهایی هستند که به نظر میرسد با روی تنبل وجود ما سازگارند. اما در واقع همانطور که احتمالا بعد از چند هفته قرنطینه متوجه شدهاید، این کار چندان هم آسان نیست. این طور که پیداست ما از نظر زیستشناسی برای این برنامه ریزی نشدهایم که کمترین فعالیت ممکن را داشته باشیم. در واقع ما از فعالیت لذت میبریم. یا حداقل باید توازن مناسبی بین کار و استراحتمان وجود داشته باشد. واقعیت این است که بیشتر اوقات به دنبال گزینههای آسان هستیم، به دنبال مسیری با کمترین میزان دشواری و میانبری که ما را زود به موفقیت برساند. وقتی تلویزیون کنترل دارد چرا باید بلند شویم و با دست کانال را عوض کنیم؟ وقتی ماشین داریم چرا باید با دوچرخه به فروشگاه برویم؟ اگر میتوانیم نصف همکارمان کار کنیم و گیر نیفتیم، چرا این کار را نکنیم؟ هر کار یا فعالیتی فشارهای روحی و جسمی خودش را دارد، بنابراین طبیعی است که تا جای ممکن از انجامشان دوری کنیم. و بعضی وقتها هم این کار را میکنیم. پدیدهای که گاهی اوقات به نام "اصل کمترین تلاش" یا "قانون زیف" شناخته میشود، قانونی که به نظر نمیرسد هرگز کسی برای سرپیچی از آن وسوسه شود. مگر این که تمام مدت در حال زیر پا گذاشتن آن باشیم. آیا هرگز آرزو داشتهاید که مطلقا هیچ کاری انجام ندهید؟ این که کل بعد از ظهر روی یک ننو دراز بکشید. فقط به سقف خیره شوید و به سکوت گوش کنید. این ممکن است ایدهای جذاب به نظر برسد اما در عمل انجام ندادن هیچ کاری میتواند برایمان بسیار سخت باشد - البته خواب را باید از این محاسبات فاکتور بگیریم. در یک مطالعه معروف که چند سال پیش در دانشگاه ویرجینیا انجام شد، هر بار یکی از شرکتکنندهها در اتاقی کاملا خالی قرار داده شدند که هیچ وسیلهای برای سرگرمی در آن نبود. اتاق نه تلفن داشت، نه کتاب و نه تلویزیون. علاوه بر آن شرکتکنندهها اجازه خوابیدن هم نداشتند. به مچ پاهای شرکتکنندهها الکترودهایی متصل بود و آنها ۱۵ دقیقه در آن اتاق تنها میماندند. این فرصت به آنها داده شده بود که برای مدتی کوتاه استراحت کنند. اما اوضاع چطور پیش رفت؟ پیش از آن که شرکتکنندهها در اتاق تنها بمانند به آنها گفته شد چطور دکمه کامپیوتری که با سیم به دستگاه شوک الکتریکی وصل است را فشار دهند. ممکن است فکر کنید هر کس یک بار این دکمه را فشار دهد، دیگر نمی خواهد آن را تکرار کند. اشتباه میکنید. در واقع ۷۱ درصد از مردان و ۲۵ درصد از زنان شرکتکننده وقتی در اتاق تنها بودند دست کم یک بار به خودشان شوک وارد کردند و در کمال تعجب یکی از آقایان ۱۹۰ بار این کار را تکرار کرد. ظاهرا نداشتن کاری برای انجام دادن به قدری طاقت فرسا بود که بسیاری از شرکتکنندهها ترجیح دادند به جای تحمل نبود هیچ نوع سرگرمی، عملا خود را شکنجه دهند. این آزمایش نمونهای افراطی به حساب میآید اما زندگی روزمره به ما ثابت کرده افراد به طور مداوم دست به کارهایی میزنند که نیازی به انجامشان ندارند و گاهی اوقات دردناک هستند. آن دسته از دوستان خود را تصور کنید که در ماراتن شرکت میکنند یا برنامههای ورزشی طاقتفرسایی در باشگاه دارند . آنها بسیار بیشتر از آنچه برای سلامتی و تناسب اندازم لازم است از خود انرژی میگذارند. نظرتان در مورد کسانی که برای رسیدن به قطب شمال و جنوب زمین مدتها روی آبهای یخزده سفر میکنند یا آنهایی که دور دنیا را میگردند، چیست؟ مایکل اینزلیکت از دانشگاه تورنتو این پدیده را "پارادوکس تلاش" مینامد. ما گاهی اوقات راه آسان را انتخاب میکنیم و به اندازهای کار انجام میدهیم که مورد انتقاد قرار نگیریم. اما در مواقع دیگر، موقعیتهایی که برایشان بیشتر تلاش کردهایم را با ارزشتر میدانیم. خوشحالی غریزی برای تلاش در انجام یک کار به اندازهای برایمان خوشایند است که دنبال راه میانبر نمیگردیم. مثلا ممکن است ساعتها وقت صرف حل یک جدول کلمات متقاطع کنیم و برای پیدا کردن جوابها سراغ موتورهای جستجو نرویم. این چیزی است که در مراحل ابتدایی زندگی یاد میگیریم. در کودکی به واسطه تجربه و اجبار یاد میگیریم هر تلاشی با پاداش همراه است و با گذشت زمان عادت میکنیم صرفا از خود تلاش کردن لذت ببریم. به این پدیده "سختکوشی اکتسابی" گفته میشود. ۲۰ سال پیش وقتی با کولهپشتی سفر میکردم، به دیدن دریاچههای رنگی کلیموتو در جزیره فلورس اندونزی رفتم. رنگ این دریاچهها هر چند سال یک بار عوض میشود و این ویژگی باعث شده به یک مکان دیدنی رازآلود و تماشایی تبدیل شوند. امروزه میتوان بدون تحمل سختی فراوان به قله بسیاری از کوهها رسید، اما عده زیادی از مردم تلاش برای رسیدن به این هدف را بخشی از پاداش خود میدانند این سفر دست کم تا حدی به این دلیل در حافظهام مانده که من و شریک زندگیام برای رسیدن به این منطقه تلاش زیادی انجام دادیم؛ چندین روز سفر با قایق و اتوبوس و حتی طی مسیری طولانی سوار بر یک خودروی ون کوچک. در طول این سفر باد شدیدی میوزید و جاده آنقدر دستانداز داشت که یک نفر را استخدام کرده بودند کیسههای مخصوص استفراغ را بین مسافران توزیع و بعد هم جمع کند و بیرون بیندازد. پس از آن یک شب را در مهمانخانهای نمور و بدبو با تشکهای ناهموار و پر از سوسک گذراندیم و ساعت ۴ صبح سوار مینیبوسی دیگر شدیم که بالاخره ما را به دریاچهها میرساند. برای رسیدن به کلیموتو سختی زیادی کشیدیم اما همه آنها بخشی از یک تجربه بود. در فاصلهای نه چندان دور از محل تماشای دریاچهها یک باند هلیکوپتر قرار داشت که گردشگران پولدارتر ظاهرا آنجا فرود میآمدند. اما ما به آنها حسادت نکردیم. آیا آنها هم به اندازه ما از دریاچهها لذت بردند؟ احتمالا نه. برای رسیدن به قله بسیاری از کوهها میتوان سوار تلهکابین یا تلهسیژ ( نوعی بالابر که مجموعهای از صندلیها را جابجا میکند و معمولا در پیستهای اسکی و برخی پارکها به کار میرود) شد. اما بدون شک کوهنوردان ترجیح میدهند شب را در چادری کوچک روی سطح شیبدار یک صخره بگذارانند و شرایط انجماد و خطر یخزدگی را به جان بخرند تا این که مسیرهای توریستی را انتخاب کنند. جورج لونستاین، متخصص اقتصاد رفتاری جمله معروف جورج مالوری، کوهنورد سرشناس انگلیسی را برای عنوان مقاله خود در رابطه با این سندروم انتخاب کرده است. از مالوری پرسیدند برای چه میخواهد قله اورست را فتح کند و او در پاسخ گفت: "برای اینکه آنجاست". لونستاین میگوید انسانها نمیتوانند در برابر شانس دستیابی به اهداف خود و تسلط بر شرایط مقاومت کنند، حتی اگر نیازی به این کار نداشته باشند. اما حتی اگر هیجان کوهنوردان برای خطرها و سختیهای بالا رفتن از کوه را درک نکنیم، بیشترمان حتما با پدیده "اثر آیکیا" آشنا هستیم. این که مردم برای اسباب و اثاثیهای که خودشان آنها را ساختهاند، ارزش بیشتری قائل هستند. همه اینها به این معناست که وقتی در خانه میمانیم و خودمان را قرنطینه میکنیم، دراز کشیدن روی مبل و تماشای تلویزیون تنها بخشی از کاری است که برای گذراندن زمان انجام میدهیم. شاید فکر کنیم بد نیست چند هفته به بطالت بگذرانیم اما این شرایط در واقع به کلافگی ما منجر خواهد شد. استراحت اجباری و طولانی مدت، مگر در شرایط بیماری یا زمانی که بدن به آن نیاز دارد، نه تنها حس آرامش نمیدهد بلکه ما را بیتاب و بیحوصله میکند. باید به دنبال راههایی باشیم که در دوران قرنطینه هم تا حد ممکن به همان ریتم و حس تعادلی برسیم که در زندگی عادی در بهترین حالت به آن دست مییابیم. در شرایط عادی، بسیاری از ما مساله استراحت را به اندازه کافی جدی نمیگیریم بنابراین ورزش کردن، تعیین وظایف و انجام کارهای سختی که به تلاش نیاز دارند از جمله مهمترین اقدامات است. علاوه بر این باید به دنبال فعالیتها و تجربیانی باشیم که در ارتقا حسی که میهالی چیکسنتمیهای، روانشناس آمریکایی در کتاب خود به اسم " تجربه اوج؛ فراسوی سرخوشی" از آن به عنوان جریان (Flow) یاد میکند، موثر هستند. کارهایی مثل نقاشی کردن، باغبانی یا درست کردن پازل که ما را آنقدر به خود جذب میکنند که متوجه گذر زمان نمیشویم و دست از نگرانی برای چیزهای دیگر برمیداریم. بیشتر ما در شرایط عادی مسأله استراحت را به اندازه کافی جدی نمیگیریم. بنابراین در این دوران استثنایی باید در صورت امکان از فرصتی که برای استراحت بیشتر در اختیار داریم نهایت استفاده را ببریم و این توازن بیشتر میان فعالیت و استراحت را در زندگی بعد از قرنطینه هم ادامه دهیم. اما ما انسانها در این روزهای سخت درخواهیم یافت که به شکل غریزی موجودات تنبلی نیستیم. در واقع حتی ممکن است به شکل عجیبی به این نتیجه برسیم که انجام فعالیت کمتر و استراحت بیشتر در ابتدا به تلاش نسبتا زیادی نیاز دارد. | شیوع ویروس کرونا در ماههای اخیر بخش اعظم جمعیت دنیا را مجبور کرده در خانه بمانند و کمتر فعالیت کنند. اما ممکن است ما برای این کار ساخته نشده باشیم. | آیا انسانها ذاتا تنبل هستند؟ |
اين سخنرانی همچنين يادآور بازگشت وسيع و دور از انتظار صادق هدايت به جامعه پس از انقلاب ايران است. وسيع برای آنکه در طول بيست سال اخير صدها کتاب و مقاله درباره هدايت منتشر شده و دور از انتظار برای آنکه ناسيوناليسم هدايت در تقابل با افکار حاکم قرار می گيرد. اين بازگشت تا آنجا که حافظه ياری می کند با کتاب مصطفی فرزانه، "آشنايی با صادق هدايت"، در نيمه دهه شصت آغاز شد و از آن زمان تا کنون همچنان با انتشار کتابها و مقالات متعدد و نيز با برگزاری جلسات سخنرانی و بزرگداشت هدايت به مناسبت های مختلف در ايران و خارج از ايران تداوم يافته و کتاب "هدايت، بوف کور و ناسيوناليسم" تازه ترين اثری است که در اين زمينه منتشر شده است. اما از ميان انبوه کتابها و مقالاتی که در طول بيست سال اخير در باره هدايت منتشر شده، به نظر می رسد سه مقاله بيشتر بحث بر انگيز باشد؛ نخست همين مقاله بوف کور و ناسيوناليسم، که توسط دکتر آجودانی در سال ۱۳۷۱ ابتدا در "ايران نامه" منتشر شد؛ ديگری بحث اسطوره کشی و اسطوره آفرينی هدايت که بار اول در پاييز ۱۳۸۱ به صورت يک سخنرانی توسط دکتر محمد صنعتی در دانشکده صنعت آب و برق تهران ايراد گرديد و بعدها صورت گسترش يافته آن به شکل کتابی در آمد؛ و سومی "افسون چشمهای بوف کور" اثر جمشيد طاهری پور (مقيم آلمان) که نخست بار يکی دو سال پيش در سايت های فارسی زبان خارج کشور منتشر گرديد و گويا هنوز به شکل کتاب منتشر نشده باشد. بحث دکتر صنعتی درباره بوف کور، هدايت را در جايگاه نويسنده خردورزی می نشاند که از پيشاهنگان انديشه مدرنيته در ايران است. وی می گويد انسان با ذهنيت اسطوره ای نياز چندانی به انديشيدن نداشت. رفتار او در قالب هايی که اسطوره معين می کرد، چندان شرطی شده بود که در برابر نشانه های معينی واکنش های معين نشان می داد، اما در دنيای مدرن انسان با تکيه به خرد، جهت رابطه را عوض کرد. انسان امروز می انديشد و اسطوره های زمانه خود را بر می گزيند. اين انسان که بيشتر انسان غربی است در رنسانس پيوندهای خود را با دنيای پيشين گسست در حالی که انسان شرقی در همان شرايط تاريخی و فرهنگی گذشته به زندگی خود ادامه می دهد. "معلق ميان دنيای جديد و قديم" هدايت، بوف کور و توپ مرواری را در چنين بستر تاريخی ای آفريد و سپس اوسانه و نيرنگستان را نوشت. از ديدگاه دکتر صنعتی، هدايت با مرور دقيق فرهنگ سه هزار ساله طرح اسطوره کهنی را که بر سرزمين ايران حاکم بود و هست، در رمانی که از نظر فرم و تکنيک متعلق به ادبيات قرن بيستم است باز آفريد. اما در بوف کور باز آفرينی اسطوره نه به قصد حفظ و حراست از اسطوره های کهن و نگهداری ميراث کهنه و وازده، بلکه برای کشتن و اسطوره زدايی صورت می گيرد و هدف آن مدرنيته است. بوف کور از ديدگاه دکتر صنعتی کمر به قتل تمام اسطوره های وازده و از کار افتاده بسته است. جمشيد طاهری پور، در مقاله بلند خود "افسون چشمهای بوف کور" موضوع را از ديدگاه ديگری مطرح می کند اما به همين نتايج دکتر صنعتی می رسد. به نظر او آثار هدايت و بويژه بوف کور، در چارچوب پروژه روشنگری قابل ارزيابی است و افق فلسفی – تاريخی هدايت به همان چشم اندازی تعلق دارد که دکارت و کانت به روی انسان عصر جديد گشوده اند. طاهری پور بر تجربه هستی شناختی هدايت تأکيد می ورزد و عقيده دارد که اگر راوی بوف کور يک مخلوط عجيب و غريب و مرده متحرک است، به خاطر آن است که در ميان دنيای قديم و جديد به حالت تعليق به سر می برد، به خاطر آن است که در يک سوی آن سنت، و در سوی ديگر آن مدرنيته قد علم کرده است. موضوع اصلی بوف کور بنا به نوشته طاهری پور، گسست از "سايه" و بيرون آمدن از "تاريکی" است. اين موضوع در مواجهه راوی با يادمان هايی که به هستی قديم تعلق دارند پرورده می شود. راوی در اين مواجهه در پی يافتن خويش و در جستجوی فرديت خود و دست يافتن به اختيار و آزادی است. به نظر طاهری پور، همزبانی هدايت با نسل های امروز ايران که پيکارشان معطوف به حقوق و آزادی های فردی است و پيام نيرومند کتاب او که انسان ايرانی را بيرون از "حبس سايه ها" و "تاريکی" قرون وسطا می طلبد، هدايت را نويسنده محبوب نسل های جوان کرده است. بازيابی گلدان راغه مقاله دکتر آجودانی که بر ناسيوناليسم هدايت در بوف کور اصرار می ورزد اگرچه سالها پيش منتشر شد اما اهميت آن به خاطر انتشار محدود آشکار نگشت و اکنون با انتشار کتاب "هدايت، بوف کور و ناسيوناليسم" انتظار می رود بحث های تازه ای برانگيزد. زيرا تحليل او به افکار خود هدايت درباره فرهنگ و تمدن پيش از اسلام که بر اثر حمله تازيان از بين رفته، يعنی همان چيزی که در ديگر کتابهای هدايت از جمله پروين دختر ساسان و مازيار موج می زند، نقب می زند. از ديدگاه دکتر آجودانی روايت اول بوف کور متعلق به دوره پيش از اسلام و روايت دوم مربوط به دوره اسلامی است. بين بوف کور و پروين دختر ساسانی (آجودانی می گويد نام اصلی کتاب دختر ساسانی بوده که بعدها تبديل به ساسان شده است) رابطه و گفتگويی مشخص برقرار است. "آنچنان مشخص که گويی بوف کور بازخوانی و بازنويسی تازه ای است از پروين دختر ساسانی، در ساختار روايتی ديگرگون". دختر اثيری روايت اول بوف کور، همان پروين دختر ساسانی دوره پيش از اسلام است که در زمان حمله اعراب دختر بچه ای بوده که به همراه پدر و خانواده از دست اعراب گريخته و خود را به ری (همان راغه قديم) رسانده، اما در آنجا نيز از هجوم اعراب در امان نمانده و در روايت دوم بدل به لکاته دوران بعدی شده است. "گويی ديگر آنچه واقعيت دارد همين لکاته است، نه پروين و نه دختر اثيری. لکاته نيمه ای از واقعيت تاريخ ماست در جنگ نيمه ديگر واقعيتی به نام پيرمرد خنزر پنزری". آجودانی می گويد در روايت اول، راوی تصويری از چشم های دختر اثيری (نماد ايران پيش از اسلام) روی کاغذ نقاشی می کند تا به يادگار نگه دارد و در روايت دوم با کارد چشم لکاته (نماد ايران پس از حمله اعراب) را کور می کند تا او را نابود کند. پس از کشتن لکاته است که راوی در می يابد استحاله فرهنگ و تمدن ايرانی نه تنها در جامعه ايرانی صورت گرفته بلکه خود وی را هم دگرگون و بدل به پيرمرد خنزر پنزری کرده است. همچنانکه بر اثر تسلط اعراب بر ايران، فرهنگ و تمدن ايرانی به فرهنگ و تمدن اسلامی بدل شده و انسان ايرانی به انسان ديگری تغيير شکل و ماهيت داده است. به اين ترتيب در تحول سمبليک نمادها، با تغيير روح و فکر و حس انسان ايرانی، به گفته دکتر آجودانی استحاله يک تمدن و فرهنگ کهنسال به رسوم و آيين بيگانه، همان چيزی که مايه یأس هدايت بود، در زبان استعاری، شاعرانه، و ايهام آلود در بوف کور به نمايش گذاشته می شود. دکتر آجودانی می گويد راوی بوف کور در ايران اسلامی شده، ايرانی که از ۱۴۰۰ سال پيش تا کنون استمرار دارد، همچنان دلنگران گلدان راغه ای است که يادگار شهر قديم ری، يادگار عشق او، و يادگار عظمت و شکوه باستانی ايران است و در دستهای متجاوز پيرمرد خنزر پنزری از ديد او محو می شود. به نظر او وقتی اميدی نمی ماند، سودای بازگشت به گذشته، نوستالژی درد آلود راوی بار ديگر از درون داستان سر بر می کشد. "گويی راوی بوف کور همچون صادق هدايت در برزخ سنت و مدرنيسم، در سایه شوم یأسی ويرانگر اميدی به آينده، اميدی به احيای گذشته با شکوه، و اميدی به بازيابی گلدان راغه ندارد. خاطره مرگبار آن عشق پر شکوه گذشته چون وزن مرده ای هم بر سينه هدايت و هم بر سينه راوی بوف کور سنگينی می کند". خدمات | برگزاری جلسه سخنرانی دکتر ماشاء الله آجودانی در کتابخانه مطالعات ايرانی لندن – عصر شنبه ۱۶ دسامبر – به مناسبت انتشار کتاب "هدايت، بوف کور و ناسيوناليسم"، يادآور آن است که هفتاد سال پس از انتشار بوف کور جستجو در کنه اين مشهورترين رمان ايرانی هنوز ناتمام است و ماجرای پايان ناپذير آن همچنان ادامه دارد. | بوف کور و ناسيوناليسم |
آنیتا ایراننژاد آنیتا ۹ ساله در این کلیپ همزمان میتواند بخندد و گریه کند: "اسمم آنیتا ایراننژاد است. اهل سردشتم" این آزمون بازیگری برای یک فیلم محلی به نام "درخت گردو" بود که قرار بود در زادگاهش ساخته شود. پشت صحنه، صدای پدرش رسول ایراننژاد شنیده میشود که به آرامی تشویقش میکند: "میخواهم بازیگر بشوم…بگو…" این ویدیو پدری را نشان میدهد که میخواهد دخترش به دنبال تحقق آرزوهایش برود. ولی این آرزو برای دختری از منطقهای که هم با فقر اقتصادی روبروست و هم فشارهای سیاسی کار آسانی نیست. خانواده آنیتا اهل سردشت هستند، شهری کوچک کردنشین در مرزهای غربی ایران با عراق. آرتین ایراننژاد حدود یک سال پس از آزمون بازیگری آنیتا، پدرش رسول، مادرش شیوا رسول-پناهی و برادرانش آرمین شش ساله و آرتین ۱۵ماهه راهی سفری خطرناک به اروپا میشوند. اما آرزوهای خانواده آنیتا برای آیندهای بهتر و مکانی امنتر روز ۲۷ اکتبر در کانال مانش ناکام میماند. قایق کوچکی که در شرایط نامساعد جوی راهی بریتانیا بود، چند کیلومتر پس از آغاز سفر واژگون میشود. شیوا و فرزندانش بدون جلیقه نجات در کابین کشتی گیر میافتند. رسول ایران نژاد، ۳۵ ساله و خانوادهاش اوایل ماه اوت ایران را ترک میکنند. خویشاوندان آنها مستقیما درباره دلیل ترک ایران اظهار نظری نکردند، ولی دلایل زیادی هست که خواسته باشند جایی دیگر زندگی را از نو آغاز کنند. سردشت در استان آذربایجان غربی، همچون بسیاری از مناطق کردنشین ایران با مشکلات مضاعفی نسبت به سایر نقاط ایران روبرو است. در نبود صنایع عمده، مناطق مرزی یکی از بالاترین آمار بیکاری ایران را دارد. مسیر سفر خانواده پناهجوی ایرانی بسیاری از اهالی سردشت مجبور به کولبری و قاچاق کالا از مرز کردستان عراق به ایران میشوند. این کار سود زیادی ندارد، برای هر سفر کمتر از ده دلار گیرشان میآید، اما سفری پر خطر است. در سالهای گذشته صدها کولبر در تیراندازی نیروهای مرزبانی ایران کشته یا زخمی شدهاند. بسیاری در کوهستانهای صعب العبور سقوط کردهاند یا زمستان زیر بهمن مدفون شدهاند. همچنین این منطقه بهشدت امنیتی و نظامی هم هست. از انقلاب سال ۱۳۵۷ این مناطق کوهستانی و مرزی محل تردد احزاب مسلح کرد و درگیری بین آنها و نیروهای امنیتی ایران بوده است. کمپ پناهندگان در فرانسه در مناطق کردنشین ایران برخورد با معترضان شدیدتر بوده و احکام دادگاه ها علیه سنگین تر، حدود ده درصد از جمعیت ۸۲ میلیون نفری ایران کرد هستند، اما به گفته سازمان ملل، کردها دست کم نیمی از زندانیان سیاسی کشور را تشکیل میدهند. آمار اعدامیان زندانیان امنیتی و سیاسی در این منطقه بالاست. یکی از دوستان شیوا به بیبیسی گفت که رسول ایران نژاد از آزار حکومت گریخته بود. او میگوید شیوا همه اموالشان را فروخت و از دوستان و خانواده پول قرض کرد تا هزینه سفر قاچاق به اروپا را پرداخت کنند، هدف آنها رسیدن به بریتانیا بود. اولین ایستگاه خانواده آنیتا ترکیه بود. کلیپی رسول را در حال خواندن آوازی کردی نشان میدهد در حالی که خانوادهاش منتظرند که قاچاقچیان آنها را به اروپا ببرند. "قلبم پر درد است، غمی عظیم ... ولی چه کنم که باید کردستانم را رها کنم و بروم …" رسول نوا سر میدهد. پسرش آرمین شادمانه میخندد. فرزند کوچکش آرتین به سوی او تاتی تاتی میرود و روی زانویش مینشیند. آنها در اتاقی بزرگ به همراه پناهجویان دیگر نشسته اند. زمانی ترکیه مقصد نهایی هزاران پناهجوی ایرانی بود؛ اما در هفت سال گذشته فضای سیاسی ترکیه این وضع را تغییر داده است. از طرفی دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل با صدها ها هزار پناهجوی سوری درگیر است. برخی مهاجران گزارش دادهاند که نیروهای امنیتی ترکیه پناهجویان ایرانی به خصوص کرد را در پاسگاههای پلیس آزار دادهاند یا به محض ورود، آنها را به ایران بازگرداندهاند. شماری از ناراضیان ایرانی در استانبول ترور شدهاند یا ربوده شدند و به ایران بازگردانده شدهاند. برای همین رسول و شیوا نمیخواستند در ترکیه از سازمان ملل تقاضای پناهندگی کنند. در ماه سپتامبر قاچاقچیان در ازای دریافت ۲۴ هزار یورو آنها را از راه دریا با کشتی از ترکیه به اروپا می برند، سپس با کامیون آنها را به کمپ پناهجویان در سواحل شمال فرانسه میرسانند. شارلوت دیکنتر، داوطلب شاغل در خیریه "آدرا" در شهر ساحلی دانکرک فرانسه میگوید شیوا را در گران-سینت، اردوگاه اصلی مهاجران و پناهجویان ایرانی هنگام پخش مواد غذایی دید و می"گوید شیوا سرزنده و امیدوار بود. "زن ریز نقشی بود، خیلی مهربان و دوست داشتنی. من چند کلمه به کردی صحبت کردم. کلی خندید به من، ماتش برده بود." در اردوگاه پناهجویان در فرانسه وسائل شیوا و رسول را میدزدند. بی بی سی به پیامک های شیوا سه روز پیش از غرق شدن قایقشان دست یافته. او در پیامی به دوستش در کاله فرانسه مینویسد که سفر با قایق خطرناک است اما گفته پولی برای سفر با کامیون ندارند، چون هزینه آن بیشتر است. او در پیامکی گفته: "میدانم خطرناک است ولی چاره دیگری نداریم". شیوا بهروشنی میگوید که برای یافتن پناهگاهی برای خانوادهاش تقلا میکند "هزاران درد در سینه دارم و حالا که از ایران رفتهام میخواهم گذشتهام را فراموش کنم." یکی از دوستان رسول که خود را با نام "آواره" معرفی می کند از ایران تا فرانسه همراه خانواده او سفر کرد. آواره میگوید که شب ۲۶ اکتبر قاچاقچی در دانکرک فرانسه گفت که روز بعد وقت گذشتن از کانال است. صبح زود از ساحلی به نام لون پلاز، که نقطهای پرت در کنار یک انبار نفت است راه افتادند. خانواده از ساحل لون پلاژ به راه افتادند آن روز هوا بسیار نامساعد بود، سرعت باد به ۳۰ کیلومتر در ساعت میرسید با امواجی به ارتفاع یک و نیم متر. آواره از سفر منصرف می شود و می گوید ارزش خطر کردن نداشت: "ترسیده بودم. نرفتم. به رسول التماس کردم که او هم نرود. ولی او گفت چاره دیگری ندارد." برادر رسول در ایران گفت، او به قاچاقچیها برای عبور خانواده اش از کانال مانش ۲۰۰ میلیون تومان پرداخته بود. ابراهیم محمدپور، بازیگر و مستندساز ۴۷ ساله اهل سردشت همراه برادرش محمد ۲۷ ساله و پسر ۱۷ سالهاش در همان قایق بود. او می گوید قایق کوچک بود و برای حمل هشت نفر ساخته شده بود، اما قاچاقچیان ۲۳ نفر را در آن "چپانده" بودند. ابراهیم میگوید: "چشمهایمان کور شده بود، چون در این سفر خیلی زجر کشیده بودیم. اولش فکر کردم نمیخواهم سوار این قایق بشوم، ولی بعد گفتم سوار میشوم تا دستکم از این مصیبت نجات پیدا کنم و به مقصد برسیم." یاسین، پسر ۱۶ ساله اهل سردشت هم در این قایق بود. تنها او و دو نفر دیگر جلیقه نجات داشتند. او می گوید هیچ یک از اعضا خانواده آنیتا جلیقه نجات نداشتند. بیست و دو مسافر قایق اهل سردشت بودند و هدایت کشتی هم به دست پناهجویی از شمال ایران بود. مهاجران ایرانی که پیشتر از این راه به بریتانیا رسیدهاند می گویند قاچاقچیان معمولا از مسافری که از همه پول کمتری دارد میخواهند قایق را هدایت کند یا پناهجویی را به زور وادار می کنند که قایق را براند. ابراهیم محمدپور، بازیگر و مستندساز اهل سردشت میگوید که این حادثه برایش فراموش نشدنی است آنیتا، مادرش و برادرانش به کابین شیشهای قایق میروند که به نظر گرمتر و امنتر میرسید. اما این کابین برای آنها تله مرگ میشود. به گفته ابراهیم، پس از حدود هشت نه کیلومتر، قایق پر از آب شد. او میگوید: "سعی کردیم آب را بیرون بریزیم ولی نشد. میخواستیم به کاله برگردیم ولی نتوانستیم." برادرش محمد میگوید که مسافران وحشت کردند و از یک سو به سوی دیگر قایق میرفتند تا آنکه قایق واژگون شد. شیوا و فرزندانش در کابین گیر میافتند. ابراهیم میگوید که رسول زیر آب رفت و کوشید نجاتشان دهد، بعد بیرون آمد و فریاد میزد کمک کنید. پیشرو، جوانی ۲۷ ساله دانشجوی رشته اقتصاد و اهل سردشت است. او هم در آن قایق بود. او میگوید تلاش آنها برای شکستن شیشه کابین با تیغ موکتبری به جایی نرسید. او میگوید: "آرتین خردسال را توی کابین دیدم که روی آب شناور شده بود". رسول برادر شیوا که در آلمان پناهنده است پس از غرق شدن قایق به دانکرک رفت. او در تماسی تلفنی به ما گفت که شنیده رسول، دامادش توانسته بود آرتین را بیرون بکشد، و بعد برگشته بود تا بقیه را بیرون بیاورد. اما موج آرتین را با خود می برد. ابراهیم محمدپور آنیتا را می بیند که روی آب شناور بوده. او با گریه آن لحظات دردناک را تعریف می کند: "بچه را از آب گرفتم، خیال کردم شاید زنده باشد. با یک دست قایق را گرفته بودم و با دست دیگر او را. تکانش میدادم تا ببینم زنده است یا نه، ولی هیچ واکنشی نشان نمیداد." گریهکنان ادامه می دهد: "نمیتوانم خودم را ببخشم." به گفته محمد برادر ابراهیم، رسول نالهکنان از قایق بیرون آمد و نام اعضای خانوادهاش را فریاد می زد "آنیتا … آرمین … آرتین … شیوا …. و بعد دستش را از قایق واژگون شده رها کرد و عمدا خود را به امواج سپرد و بمیرد". رسول ایراننژاد، ۳۵ ساله، و فرزند ۱۵ ماههاش آرتین، شیوا محمدپناهی، ۳۵ ساله، آنیتا، ۹ ساله، و آرمین، ۶ ساله به گفته مقامهای فرانسه، ساعت ۹:۳۰ دقیقه صبح به وقت محلی، یک قایق بادبانی که از محل عبور میکرده، علامت هشدار مخابره میکند و به کمک مسافران قایق غرق شده میرود. اولین کشتی نجات به گفته آنها ۱۷ دقیقه بعد میرسد. ۱۵ نفر نجات داده میشوند و چهار جنازه از آب بیرون کشیده میشود. برادر و خواهر شیوا جنازه را شناسایی میکنند، آنها خانواده آنیتا بودند. اما اثری از آرتین ۱۵ ماهه نیست. مقامات محلی میگویند او در دریا ناپدید شده است. بنا به تحقیقات بیبیسی و وزارت کشور بریتانیا، در سال ۲۰۱۸ میلادی ۲۹۷ نفر با قایقهای کوچک خود را به بریتانیا رساندهاند. در سال ۲۰۱۹ این رقم به ۱۸۴۰ نفر رسید، و در نه ماهه سال جاری میلادی هم هشت هزار نفر از این راه وارد بریتانیا شدند که اکثرا ایرانی هستند. فساد مالی، گرانی و بیکاری اعتراضات گسترده ای را در چند سال گذشته در ایران به دنبال داشته، این اعتراضات به شدت سرکوب شدهاند و باعث مهاجرت هزاران نفر از ایران گردیده، هر چه بر فشارهای اقتصادی و سرکوب فعالان سیاسی و مخالفان افزوده می شود تعداد ایرانیانی که به کشورهای غربی پناهنده می شوند بیشتر میشود. آمار وزارت کشور بریتانیا نشان میدهد در سال ۲۰۱۹ بیش از ۵ هزار ۵۰۰ نفر ایرانی در بریتانیا تقاضای پناهندگی کردهاند. این افراد در مصاحبه با ماموران مهاجرت باید ثابت کنند اگر به ایران برگردند به دلایل سیاسی، مذهبی، نژادی، ملیتی و جنسیتی در ایران تحت تعقیب خواهند بود. تعداد زیادی از پناهجویان ایرانی گرویدن به مسیحیت را دلیل فرار از ایران می خوانند. از سال ۲۰۱۹ دستکم ده نفر در تلاش برای رسیدن به بریتانیا در کانال مانش جانشان را از دست داده اند. خیریههای حمایت از پناهجویان به سیاستمداران فرانسوی توصیه کردهاند که پناهجویان پیش از ورود به بریتانیا اجازه داشته باشند درخواست پناهندگی بدهند. سه روز پس از غرق شدن قایق، ابراهیم محمدپور، پسر و برادرش توانستند با پرداخت نفری ۲۵۰۰ پوند به قاچاقچیان خود را به بریتانیا برسانند. وزارت کشور بریتانیا قصد دارد کسانی که با قایق به این کشور می آیند را به کشورهای مبدا همچون فرانسه و بلژیک بازگرداند. داستان خانواده آنیتا، داستان هزاران خانواده ایرانی است که برای آیندهای بهتر و امنتر برای فرزندانشان و به خصوص دخترانشان وطنشان را ترک میکنند و خطر سفر را به جان میخرند. با توجه به وضعیت اقتصادی ایران و فشارهای سیاسی به نظر نمیآید موج پناهندگان ایرانی به این زودیها متوقف شود. احتمال اینکه پناهجویان دیگری هم به سرنوشت خانواده آنیتا گرفتار شوند زیاد است. | چندی پیش ویدیویی از یک دختر کرد ایرانی منتشر شد که ماه گذشته همراه خانوادهاش در راه بریتانیا در کانال مانش غرق شدند. این ویدیو نشان از عزم خانوادهای است که برای آیندهای بهتر برای فرزندانشان سفر پر مخاطره ای را شروع کردند. | مهاجرت؛ روایت مرگ خانواده کرد ایرانی در راه بریتانیا |
کاظم جلالی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس: "باید پذیرفت اسید پاشی اخیر در اصفهان باعث خدشه دار شدن امنیت روانی در جامعه شده است." حسین طلا، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس: "این اقدام یادآور برخی سناریوهای خودساختهای چون سناریوی کشته سازی خیالی سال ۷۸ کوی دانشگاه و ترور عضو شورای اسلامی شهر تهران در اولین دوره و قتل مرموز ندا آقا سلطان در سال ۸۸ که توسط یک گروه تندروی به اصطلاح اصلاح طلب با همراهی رسانههای اپوزیسیون داخل و خارج همراه بود و هر روز یک بار دولت و نظام را با بحران مواجه میساخت است." حسن فیروزآبادی رییس ستاد کل نیروهای مسلح و عضو شورای عالی امنیت ملی: "کسانی که اسیدپاشی و جامعه را متشنج کرده اند باید قصاص شوند." اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیرو انتظامی: "اگر کسی دستگیر شود و اعتراف کند و ما در این باره به قطعیت برسیم، به سرعت به رسانهها و افکار عمومی اعلام میکنیم." رسول زرگرپور، استاندار اصفهان: "تاکنون ۱۰ فرد مظنون در رابطه با حوادث اسیدپاشی استان شناسایی شده اند که پلیس درحال بازجویی از آنهاست." علی یونسی، دستیار ویژه رئیس جمهوری: "اگر عامل اسیدپاشی یک ایرانی باشد در واقع مزدور خارج از کشور است و یک ایرانی نمیتواند چنین جنایتی را بیافریند." شهیندخت ملاوردی،معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده گفت: "درخواست تخصیص اعتبار خاص برای درمان قربانیان اسیدپاشی را ارائه کرده ایم." ابراهیم رئیسی، دادستان تهران: "تشویش اذهان عمومی توسط برخی رسانهها در جریان اسیدپاشیهای اخیر اتهامی است که نمیتوان در خصوص آن اغماض کرد." حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران: "هر فرد یا گروهی به طور سازمانیافته یا غیرسازمانیافته، این عمل را مرتکب شده باشد بدانند که گذشت در کار نخواهد بود." حسین هاشمی،استاندار تهران: "هیچ گزارشی از تهدید به اسیدپاشی در آموزشگاههای دخترانه در تهران نداشته ایم." احمد خاتمی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبر: "از قوه قضائیه میخواهم رسانههایی را که بیدلیل این جنایت را منتسب به امر به معروف و نهی از منکر کردند تحت تعقیب قانونی قرار دهد." جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر: "اسیدپاشی نه جدید است و نه اینکه آخرینش خواهد بود." محمدرضا عارف، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: برخورد قوی و قاطعی از طرف دولت و قوه قضائیه در این خصوص صورت گرفته و منتظر برخورد جدی با عوامل این حادثه هستیم ابراهیم رئیسی،دادستان کل کشور: "افرادی که به عنوان مظنون این جنایت در اصفهان مورد اتهام هستند، در مرحله تحقیق قرار دارند." احمد میرعمادی، نماینده ولی فقیه در استان لرستان و امام جمعه خرم آباد: "روح آمران به معروف از رفتارهای وحشیانه، زشت و آلوده مبرا است." حسینعلی امیری،سخنگوی وزارت کشور: "برای پیداکردن عاملان اصلی اسیدپاشی ها تلاش می کنیم." محمدجواد کلیوند، نماینده مردم کرج و اشتهارد: "برخی رسانهها در موضوع اسیدپاشی اصفهان در میدان دشمن ایفای نقش نکنند." سید رضا اکرمی، رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاستجمهوری: "کسانی که اسیدپاشی را به حجاب ربط میدهند به دنبال گرفتن ماهی از آب گلآلود هستند." غلامحسین اسماعیلی،رییس کل دادگستری استان تهران: "اسیدپاشی در اصفهان زشت بود و منتسب کردن این اقدام به جریانات ارزشی، بسیار زشت تر بود." حسن روحانی، ریس جمهوری ایران: "تحت لوای امر به معروف در جامعه ناامنی آغاز نشود." حسین ذوالفقاری،معاون امنیتی انتظامی وزیر کشور: "تاکنون تعدادی مظنون دررابطه با این حوادث دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفته اند. طرح این موضوع که انجام این جرم توسط افراد مذهبی و یا با انگیزه مقابله با بدحجابی بوده، نادرست است." الهام امین زاده، معاون حقوقی رییس جمهور: "وزارت کشور گزارشی در کابینه ارائه کرد که اسیدپاشی ها ربطی به طرح امر به معروف و نهی از منکر ندارد و جرائمی که اتفاق افتاده مربوط به اسیدپاشیها، مربوط به روابط شخصی بوده است." اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی: "بر اساس اظهارات قربانیان در چند روز اخیر به نظر میرسد ضارب یک نفر بوده که پیگیری نیروی انتظامی برای شناسایی ضارب ادامه دارد. در چند ماهه اخیر ۷ تا ۸ مورد اسیدپاشی در اصفهان روی داده است." ابراهیم رئیسی، دادستان کل کشور: "پیوند زدن مسئله اسیدپاشی با موضوع امر به معروف و نهی از منکر کار جریانات ضدانقلاب است." حسن رحیمی، دادستان اصفهان: "تعداد بانوانی که اسید به آنها پاشیده شده، دو نفر است. دستگاه قضا مکلف به اجرای قانون است و همه نیز مکلف به تبعیت از قانون هستیم." رسول یاحی، معاون سیاسی،امنیتی استانداراصفهان: "پیگیری ها به شدت ادامه دارد.اقدامات امنیتی که برای مقابله و دستگیری عاملان این جنایات انجام شده ،قابل رسانه ای شدن نیست." حسین اشتری،جانشین فرمانده نیروی انتظامی: "تاکنون چهار مورد اسیدپاشی داشتیم که با توجه به اطلاعات اولیه به سرنخهایی رسیدیم که امیدواریم با تلاش پلیس این افراد زودتر دستگیر شوند. افرادی که مورد هدف قرار گرفتند از قشر خاصی نبودند." احمد خسروی وفا، رئیس دادگستری استان اصفهان: این که عنوان میشود از افراد بیحجاب انتخاب شدهاند، مورد تایید دادگستری نیست. به محض اینکه متهمان شناسایی شوند و در اختیار قرار بگیرند، برخورد قاطع و بدون اغماض برای آنها صادر می شود." محمد تقی رهبر، امامجمعه موقت اصفهان : "اینگونه کارها در قانون و شرع هیچ مجوزی ندارد. حتی اگر یک زن به بدترین وضع به خیابان بیاید مجازاتش چنین چیزی نیست. کسی حق ندارد از این کارها بکند. اگر کسی چنین کارهایی را انجام دهد، مجازات شرعی دارد." محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین: "اولاً کدام مسلمانی است که نداند این کار جنایت است و به خودش اجازه دهد چنین عمل فجیعی را انجام دهد؟ ثانیاً اگر این عمل زشت کار یک آدم متحجر با کج فهمی از مذهب است، پس چرا زنان هرزه خیابانی با آرایش های آنچنانی را رها کرده است و زنانی را که حجاب نسبتاً موجهی داشته اند را هدف قرار داده است؟" شهلا میرگلو بیات، عضو فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی: "همزمانی این موضوع با بررسی طرح آمران به معروف و ناهیان از منکر در مجلس نیز معنی دار است و نشان میدهد نقشه دشمنان انقلاب و نظام است. این اقدامات برای ایجاد یک مانع در مسیر اجرایی شدن قوانین مربوط به عفاف و حجاب است." محمد خباز، معاون تقنینی معاونت پارلمانی رئیسجمهور: "ما بدحجابی را تایید نمیکنیم اما اینطور رفتار بازدارنده هم باعث میشود که فرد از حیز انتفاع ساقط شود." حجتالله درویشپور، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی: "بعید نیست که عدهای کج فهمی کرده و گمان برده باشند با تصویب این طرح (طرح مجلس برای حمایت از آمران و ناهیان از منکر) هرکاری مجاز خواهد بود، اما این موضوع نمیتواند منطقی باشد." رسول خضری، عضو کمیسیون بهداشت مجلس شورای اسلامی: "متاسفانه کمتر روز است که اخبار مربوط به اسیدپاشی را در کشور نشنویم و سر کوچکترین موردی شاهد هستیم که جرمهای اسیدپاشی اتفاق میافتد." مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری: " اسید پاشی اقدامی خرابکارانه و تروریستی است. ما خیلی نگران این موضوع هستیم و امیدواریم عاملان آن شناسایی شده و به مجازات برسند." فاطمه آلیا، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی: "این اقدام کار عوامل ضد انقلاب است و ما خواستار آن هستیم که قوه قضائیه افراد را دستگیر و به مردم معرفی کند تا مردم بدانند این اقدامات از کجا است و اینگونه نباشد که از این عمل به عنوان اقدامی برای ناامن کردن کشور در جوامع مختلف و دستاویزی برای حامیان به اصطلاح حقوق بشر شود" احمد سالک، نماینده اصفهان: " هنوز اطلاعات دقیقی درباره نحوه انجام این اسیدپاشیها و تعداد سوءقصدکنندهها نداریم اما از عوامل امنیتی و انتظامی انتظار داریم هرچه سریعتر این افراد را شناسایی و به مردم معرفی کنند." مرتضی میر باقری، قائم مقام وزیر کشور ایران در امور اجتماعی و فرهنگی: "اسیدپاشیهای اصفهان زنجیرهای نبوده و تا کنون سه تا چهار نفر به عنوان متهم دستگیر شدهاند." غلامحسین محسنی اژهای سخنگوی قوه قضاییه: "تاکنون کسی در خصوص اسیدپاشی اصفهان بازداشت نشده است،عاملان این امر باید شناسایی شده و تحت تعقیب قرار بگیرند و به اشد مجازات برسند. اطلاعاتی که در برخی از سایتها آمده مبنی بر این که این اقدام برای برخورد با بدحجابی است، به هیچ وجه تایید نشده است" هادی صادقی، معاون فرهنگی قوه قضاییه: "حتمال اسیدپاشی اصفهان از سوی آمران به معروف در دست بررسی است." کمیل کاوه، رییس حزب الله اصفهان: "حزب الله اصفهان تنها در تذکر لسانی فعالیت میکند و محکومیت اسیدپاشی یک مسئله بدیهی است." یوسف طباطبایینژاد، امام جمعه اصفهان: "هیچ آدم عاقلی جنایت اسیدپاشی را تایید نمیکند. هر گناهی چه بیحجابی و چه گناهان دیگر باید مجازات آن در چارچوب قانون باشد." عبدالرضا آقاخانی، فرمانده نیروی انتظامی استان اصفهان: "طبق یافتههای پلیس، فرد اسیدپاش احتمالا از یک شخصیت ضداجتماعی رنج میبرد و با انگیزه مشخص در یک فرصت مناسب با پاشیدن اسید متواری شده است." عباسعلی منصور آرانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس: "مجرمان اسیدپاشی از طریق سرویس های اطلاعاتی بیگانه یاری" می شوند.اسیدپاشی در دراز مدت اقتصاد اصفهان را با چالش مواجه میکند." شهیندخت ملاوردی، معاون رئیس جمهوری در امور زنان: "با توجه به اینکه مجرمان هیچگونه حجت شرعی برای این گونه اعمال ندارند، از این رو لازم است، نیروی انتظامی و قوه قضاییه در تعقیب و پیگیری موضوع، قاطعیت و جدیت به خرج داده و با فوریت به این اعمال و شایعات پیرامون آن خاتمه دهند." محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت: "البته این کار بسیار شنیع و زشت بود و باید تمام مقامات اطلاعاتی و امنیتی اقدامات متناسب را انجام دهند و از حوادث اینچنینی جلوگیری کنند." وحید احمدی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: "به نظر میرسد که اتفاقات اخیر در رابطه با اسیدپاشی بر روی چهار زن در اصفهان به نوعی برای ایجاد ناامنی و بدنام کردن مجموعههای مختلف مرتبط با بحث حجاب صورت گرفته است." احمد شوهانی، عضو کمیسیون امنیت ملی: "ممکن است افرادی دغدغه دینی و شرعی داشته باشند و به عنوان مدافع ارزشها می خواهند اقدامی بکنند اما این دلیل نمی شود و به هیچ وجه قابل قبول نیست که به صورت شخصی ، عمومی یا جمعی اقداماتی را انجام دهند بلکه کشور قانون دارد و مراجع مربوطه باید در این زمینه اقدام کنند." احمد بخشایش٬ عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: "اسیدپاشیهای اخیر نمیتواند کار حزبالله باشد هرچند که این جریان در گذشته برای برخورد با «بدحجابی» مرتکب اقداماتی شده است." | در پی حملات اسیدپاشی ظرف یک ماه گذشته در اصفهان و رسانهای شدن این موضوع، مقامات و مسئولان ایرانی واکنشهایی را به این حملات نشان دادند. | مسئولان ایرانی در مورد اسیدپاشی اصفهان چه میگویند |
از حوادث ۱۱ سپتامبر تا زلزله و خيزاب جنوب شرق آسيا، از دستگيری صدام تا شکنجه زندانيان ابوغريب، از جنبش ذره ای در اعماق اقيانوس تا ابرهای سياره زحل، امروز از هر موضوع ثابت و رويداد ناگهانی در پهنه هستی می توان تصاوير ثبت شده ای يافت. گسترش تکنولوژی و سهل الوصول بودن ابزار، هر انسانی را قادر ساخته، که اگر نه به مثابه يک مستندساز، دست کم در حد يک ضابط وقايع عرض اندام کند. بديهی است که ذوق، همچنان تعيين کننده است. اما گسترش ابزار و رشد تکنولوژی موجب پرورش نسل تازه ای از مستندسازان در ايران و جهان شده است. گرچه اين گروه هنوز زبان و زيبايی شناسی خاص خود را نيافريده است، اما ابزار جديد، دنيای جديد، روابط جديد، شتاب نامأنوس، اينترنت و ماهواره، کوتاه شدن فاصله ها، هجوم اطلاعات ... آشکارا فرهنگ و ساختار تازه ای را در مستندهای سالهای اخير شکل داده است. اوج گيری دوباره سينمای مستند هرچند دو مقوله مهم انقلاب و جنگ می توانست دستمايه هايی غنی برای مستندسازان ايرانی پس از انقلاب باشد، ولی بی توجهی و حتی مقابله با اين نوع (برخلاف سينمای داستانی) از طرف مديران فرهنگی ايران، موجب شد تا از آن وقايع، چندان آثار قابل توجهی به دست نيايد و تا سالها سينمای مستند، دچار وقفه و رکود شود. اما در دهه ۷۰ نگاهها محتاطانه به اين سو می چرخد و توجه به مستند جلب می شود. همزمان مستندسازان نسل اول و دوم که سالها، هم خود و هم فيلمهايشان خانه نشين شده و غبار گرفته بودند، فرصت را غنيمت می شمرند، گرد هم می آيند و اجاق سينمای مستند را دوباره می افروزند. يکباره همه چيز برای سينمای مستند دگرگون می شود. در اين دهه به گفته محمد تهامی نژاد، پژوهشگر سينمای مستند، بيش از تمام تاريخ سينمای ايران، در باره سينمای مستند، مقاله و کتاب منتشر می شود، همايش و سخنرانی برگزار می شود، و نهادهای دولتی و خصوصی به تهيه و ساخت مستند می پردازند. ۵۲ اثر با ارزش در مجموعه "کودکان سرزمين ايران" به تهيه کنندگی سينماگر فقيد، محمدرضا سرهنگی بين سالهای ۷۴ تا ۷۶ در شبکه دو سيما ساخته شد. در اين مجموعه بسياری از مستندسازان صاحب نام نسلهای اول و دوم مانند محمدرضا اصلانی، ناصر تقوايی، محمدرضا مقدسيان، ابراهيم مختاری، فرشاد فداييان، فرهاد مهرانفر، بهرام عظيم پور و بسياری ديگر سازنده قسمتهايی از اين مجموعه اند. در سال ۷۴ محسن مخملباف با مستند جنجالی خود، سلام سينما به پيشواز صدسالگی سينما می رود. کتابهای فراوانی درباره سينمای مستند در اين ترجمه و تأليف شده و بحثهای پرشور دامنه داری در مطبوعات چاپ می شود. در اواخر اين دهه مستندسازان ايرانی از مرزهای کشور فراتر می روند و در افغانستان، سرزمينهای فلسطينی، بوسنی و هرزگوين، شمال و جنوب عراق و ... به ثبت وقايع می پردازند. و در همين ايام دو تشکيلات غير دولتی ـ انجمن مستندسازان سينمای ايران و تهيه کنندگان سينمای مستند ايران ـ پا به عرصه حيات می گذارند. و اين همه زمينه ساز شکل گيری مستندهای دهه ۸۰ می شود. مستند دهه ۸۰ را گرچه می توان ادامه راه مستندهای دهه قبل دانست، اما به واسطه رشد شگرف و فراگير تکنولوژی و سرايت روابط تازه معاصر به ايران، ساختار متفاوتی در مستندهای اين سالها شکل می گيرد؛ سينمايی که هنوز زبان و زيبايی شناسی ويژه اش به تکامل نرسيده است. فيلمسازان تازه رسيده همچون ساير هم نسلان خود در غرابت ميان روزگار گذشته و دنيای پيش رو گرفتار و شگفت زده اند. انگار هنوز اذن دخول به دنيای تازه را نيافته اند و در ارزيابی روابط نوين متوهم شده اند. اگر مستندسازان پيشين در فيلمسازی به انفعال رسيده اند و به قول پيروز کلانتری، مستند ساز، "دچار نگاه نوستالژيک به دهه های ۴۰ و ۵۰ هستند"، فيلمسازان نسل سوم عمدتا جوانانی بی طاقت و نفی گرا هستند که يا گذشته خود را در نيافته اند و يا آن را عتيقه تلقی می کنند. هر چند که هنوز آثار قابل توجه اين گروه، رونويسی آشکار از آثار ماندگار دوران درخشان سپری شده است. و همين است که گاه ساختار آثار آن دوران مدرنتر از حاصل کار اين جوانان می نمايد. توليدکنندگان آثار مستند در ايران تلويزيون که می تواند جايگاه ويژه ای در توليد مستند داشته باشد، همچنان مشغول ساخت مستندهايی از شخصيتها و بناهای مذهبی و تاريخی است. هر چند پيشرفت غيرقابل انکاری در اين چارچوب داشته است. مستندهای اجتماعی و تجربی قابل توجه در اين سالها عمدتا، خارج از تلويزيون شکل گرفته اند. انجمن سينمای جوانان ايران، مرکز گسترش سينمای مستند و تجربی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، و حوزه هنری مهمترين نهادهای دولتی بوده اند که در سالهای اخير به تهيه آثار مستند پرداخته اند. مستندهای صنعتی همچون گذشته به مدد سرمايه صاحبان صنعت و به سفارش ايشان شکل می گيرد. هرچند برخی سازمانهای ثروتمند دولتی همچون شرکت نفت و صنايع فولاد ديگر همچون گذشته به ساخت مستند نمی پردازند، در عوض نهادهايی همچون سازمان عمران کيش و موسسات تابعه آن در اين عرصه فعال شده اند. سرمايه گذاری بخش خصوصی غير صنعتی در سينمای مستند همچنان بسيار کمياب است. تقريبا هيچکدام از تهيه کنندگان فيلمهای بلند داستانی سينمای ايران، در توليد آثار مستند نقشی ندارند. اما سهل الوصول بودن ابزار و آسانتر شدن توليد، موجب شده است که بسياری از مستندسازان خود سرمايه گذار و تهيه کننده اثر خود باشند. هر چند اين گونه آثار معمولا در چرخه ای غير حرفه ای، به ويژه در بخش توليد شکل می گيرد، اما گاه به ظهور آثار درخشانی منجر شده است که پيش از اين دست نيافتنی می نمود. با توجه به پراکندگی آثار و عدم وجود سازمان مشخصی برای ثبت مستندهای ايران، نمی توان آمار دقيقی از توليد اين گونه در سينمای ايران ارائه کرد؛ اما با اتکا به برخی گزارشهای دولتی مجموع توليدات آثار کوتاه و مستند در سال ۸۳ بين ۱۱۰۰ تا ۱۴۰۰ اثر تخمين زده می شود. نيمی از اين تعداد آثار مستند هستند. گرچه همين نيز رقم شگرفی است، اما می توان اطمينان داشت که بسياری آثار توليدشده از شمارش بيرون مانده اند. خريداران مستندهای ايرانی به جز مستندهای صنعتی که به سفارش صاحبان سرمايه و صنعت ساخته می شوند، به نظر نمی رسد که خريدار عمده ديگری به جز تلويزيون برای آثار مستند وجود داشته باشد. تلويزيون نيز، فقط مشتری و يا سفارش دهنده تعداد بسيار کمی از اين آثار است که در چارچوب آن بگنجد. در سالهای نزديک گذشته تلويزيون برنامه ثابتی برای نمايش فيلمهای کوتاه و مستند اختصاص داده بود، ولی اينک چندی است که آن برنامه نيز تعطيل شده و آن بازار کوچک نيز از مستندسازان گرفته شده است. از جشنواره های متعدد فيلم در ايران، تنها جشنواره فجر است که چند سالی است بازاری در حاشيه آن داير می شود. اما تنها شرکتهای بزرگ فيلمسازی(و اغلب دولتی) به اين بازار راه پيدا می کنند و خيل عظيمی از مستندهای توليدشده جايی در آن نمی يابند. اغلب آثار کوتاهی نيز که به اين بازار راه می يابند بی خريدار می مانند و تنها برای تعداد انگشت شماری از آنها مشتری پيدا می شود. ديگر جشنواره ها نيز تنها محلی برای نمايش فيلمها به شمار می آيند و امکانی برای بازگشت سرمايه های توليدکنندگان آثار نيستند. در بخش توزيع نيز هنوز سيستم و سازمان تعريف شده و شکل گرفته ای برای فيلم کوتاه و مستند بوجود نيامده است. به نظر می رسد که نگاه بسياری از سازندگان مستند در ايران به خارج از مرزهای کشور و بازارها، جشنواره ها و شبکه های تلويزيونی باشد. اما بديهی است که در اين عرصه نيز تنها تعداد معدودی توفيق می يابند و بسياری آثار روی دست سازندگانشان می مانند. از سويی ديگر، نگاه غالب در خارج از کشور به مستند و اساسا سينمای ايران، همچنان از دريچه قوم نگارانه است. پس فيلمسازان به ناچار اغلب برای به دست آوردن دل اين مشتريان، به علائق آنها می پردازند و دغدغه های خود را نفی می کنند. در نگاه بسياری از بينندگان سينمای ايران در جشنواره های جهانی، ايرانيان همچنان در چادر زندگی می کنند، خرافاتی هستند و به آيين های بدوی می پردازند. نذر باران می کنند و بيماران خود را با بخور و اوراد مداوا می کنند. شايد مهم ترين حضور سينمای مستند ايران در خارج از کشور در سال ۱۳۸۳، مروری بر تاريخ سينمای مستند ايران در پاريس از ۲۰ تا ۲۴ اکتبر ۲۰۰۴ با نام "ايران، نگاه مقايسه ای" بود؛ که همچنان قوم نگاری محور آن به شمار می رفت؛ چنان که نمايش برخی از آثار اعتراض ايرانيان مقيم اروپا را نيز برانگيخت. خدمات | با اتکا به برخی گزارشهای دولتی مجموع توليدات فيلمهای کوتاه و مستند ايران در سال ۸۳ بين ۱۱۰۰ تا ۱۲۰۰ اثر تخمين زده می شود. نيمی از اين تعداد آثار مستند هستند. | نگاهی به وضعيت فعلی سينمای مستند ايران |
در این انفجار دست کم 5 نفر کشته و 15 نفر مجروح شدند. دو نفر نیز در اثر انفجار بمب در یک اتومبیل در یک ایستگاه پمپ بنزین در شهر حله، در جنوب بغداد جان خود را از دست دادند. در این انفجار بیش از 20 نفر نیز زخمی شده اند. در حادثه دیگری، در شهر طوز خورماتو، در شمال عراق نیز بمبی منفجر شد که دو کشته به جای گذاشت. در تحول دیگری در مورد شمار کسانی که در جریان دو فقره بمبگذاری انتحاری در روز سه شنبه هفته گذشته در شهر تل عفر درشمال عراق کشته شدند، اختلاف نظر بروز کرده است. وزارت کشور عراق اکنون می گوید که در این دو بمبگذاری 152 نفر کشته شدند ولی مقامات محلی و نیروهای به رهبری آمریکا شمار کشته شدگان را 83 نفر اعلام کرده اند. اگر چه این مقامات می گویند ممکن است رقم کشته شدگان به 110 نفر هم برسد. خدمات | مقامات امنیتی در بغداد پایتخت عراق، می گویند بمبی که در یک اتومبیل جاسازی شده بود در خارج بیمارستان اصلی شهرک صدر که ساکنین آن عمدتا شیعه هستند منفجر شده است. | انفجار چندین بمب در عراق |
فروزان جمشیدنژاد بازیگر و کارشناس تئاتر نمایی از تله تئاتر 'زندگی گالیله' نوشته برتولت برشت، محصول 1964 بی بی سی برشت را بیشتر به عنوان برجستهترین نمایشنامهنویس تئاتر روایی میشناسند. اما او افزون بر این که نمایشنامهنویسی موفق و کارگردانی بزرگ بود، شاعری خوشقریحه و تاثیرگذار نیز به شمار می رفت. هنرمندی نوآور و خلاق که قصد داشت با آثار ماندگارش پیوندی عمیق با مردم ساده و عامی برقرار کند و بدین ترتیب جامعه بحران زده خود را از انحطاط و فقر اندیشه به خودآگاهی و شهود سوق دهد. او می گفت: "من با مردم ساده و عامی پیمان می بندم، به سرم کلاهی پشمین از آن که آنها بر سر می نهند می گذارم، میگویید آنها حیوانهایی متعفن و کثیفاند، چنین نیست! من هم مانند آنانم." جرج گروس، یکی ازنخستین خالقان فتومونتاژهای دادائیستی قرن بیستم در توصیفی از برشت چنین می گوید: "او با چهره راهب گونهاش گاه به یک شوفر میماند و گاهی به یک کمیسر روس!" برشت، به تاریخِ دهم فوریه ۱۸۹۸در شهر آوکسبورگ،واقع در ایالت باواریای آلمان چشم به جهان گشود . نوجوانی و جوانی او همزمان بود با فرو رفتن اروپا در آتش جنگ اول جهانی، در نتیجه او نیزمانند بسیاری دیگر به خدمت فراخوانده شد، شعری از برشت به چه دل بسته ای؟ به اینکه جنگ، آسان است؟ این سخن مقبول نیست روزگار ما از آنچه می انگاشتی بدتر است روزگار ما چنین است: اگر ما کاری را مردانه انجام ندهیم معدومیم. اگر نتوانیم کاری کنیم که هیچ کس از ما انتظار ندارد از دست رفته ایم دشمنان منتظرند تا خسته شویم آثار آزردگی حاصل از شقاوتها و مشاهدۀ ویرانههای ناشی از جنگ بر روحیۀ برشت جوان تا پایان عمر در نوشتهها ،سرودههای شعری و نمایشی او مشهود است. در ۲۱ سالگی نخستین نمایشنامهاش به نام « بعل » را نوشت و در سال ۱۹۲۴ ضمن آشنایی با ماکس راینهارت، کارگردان بزرگ آلمانی دو نمایشنامۀ دیگر خود یعنی "در انبوه شهرها" و "زندگی ادوارد دوم" را که تاثیر اکسپرسیونیسم آلمان به وضوح در آنان موج میزد به نگارش درآورد. همکاری با راینهارت، و آشنایی با نظریههای کارگردانان و نظریهپردازان نوجویی همچون وسوولد مایرهولد در روسیه، اروین پیسکاتور در آلمان، و پل کلودل در فرانسه افق جدیدی را فراروی وی گسترد که جوهرۀ این تأثیرات در نمایشنامۀ «آدم آدم است» یکجا گرد آمد. این دوره از زندگی تئاتری برشت را «دورۀ نمایشنامههای آموزشی» نامگذاری کردهاند؛ چرا که در این دوران، نمایش برای او وسیلهای بود برای تبیین و تبلیغ اصول و مبانی اندیشههای مارکسیستیاش. از میان این نمایشنامه ها باید از "عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی"، "اپرای سه پولی"، "کلهگردها،کلهتیزها"، "آنکه گفت آری، آنکه گفت نه"، "ژان مقدس کشتارگاه ها"، "تدبیر "، "مادر" و "استثناء و قاعده" نام برد. با روی کار آمدن هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان، برشت در ۲۸ فوریه ۱۹۳۳،به همراه همسر و تنی چند از دوستانش برلین را ترک گفت. این آغاز دوران مهاجرت و تبعید خودخواستهای بود که ۱۵ سال به درازا کشید. برشت پس از توقف های کوتاهی در زوریخ، پراگ، وین، هلسینکی و دانمارک، در ماه ژوییۀ ۱۹۴۱ از طریق بندر ولادیوستک در شوروی به امریکا رفت. میتوان گفت شماری از بهترین نمایشنامههای برشت در این دوران نوشته شدهاند. همچون" زندگی گالیله "( ۱۹۳۸)، "ننه دلاور "( ۱۹۳۹)، "زن نیک ایالت سچوان" (۱۹۴۰-۱۹۳۸)،" ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی" (۱۹۴۱-۱۹۴۰)، " صعود ممانعتپذیر آرتورو اویی" (۱۹۴۱) ،" چهرههای سیمون ماشار "( ۱۹۴۳)،" دایرۀ گچی قفقازی"(۱۹۴۵) و سیلی شگرف از پراحساسترین شعرهایش حاصل این دوران است. برشت ۵۶ سال پیش، در ۱۴ آگوست ۱۹۵۶ در برلین شرقی درگذشت و در گورستان نزدیک خانهاش بهخاک سپرده شد برشت در سالهای اقامتش در آمریکا با نگارش فیلمنامههای " جلادها نیز میمیرند" برای فریتز لانگ، و " قاتلین وارد میشوند" برای پودوفکین در زمینۀ سینما نیز فعال بود و نمایش " زندگی گالیله " نوشتۀ خودش را با بازی درخشان " چارلز لافتون " بازیگر معروف بریتانیایی به صحنه برد او در ۳۰ اکتبر ۱۹۴۷ برای ادای پارهای توضیحات از جانب "کمیته ویژه برای تحقیق در فعالیتهای ضدآمریکایی" به واشنگتن فراخوانده شد و چند روز بعد ایالات متحده را برای همیشه ترک کرد. وی پس از چندی اقامت در سویس، به سال۱۹۴۸ به آلمانشرقی رفت که اکنون در دست روسها بود. برشت در کشورش با استقبال گرمی روبرو شد. در برلین تئاتر دلخواه خود "برلینر آنسامبل" را پایه گذاشت که ظرف چند سال به شهرت و اعتباری شایان دست یافت. او سرانجام توانست کارهای نمایشی خود را آنگونه که خود در نظر داشت، بر صحنۀ تئاتر به اجرا بگذارد. تولد تئاتری در غرب با ریشههایی از شرق در سال ۱۹۳۰ برشت در یادداشتهایی بر ماهاگونی چنین نوشت : "تئاتر نوین، تئاتر اپیک است " و به دنبال آن اصطلاح این شیوۀ نمایشی که پیشتر از او نیز در اروپا کم و بیش توسط برخی کارگردانان از جمله اروین پیس کاتور، به نمایش در آمده بود به گونهای جدایی ناپذیر با نام برتولت برشت، هنرمند برجسته قرن بیستم میلادی عجین و ماندگار شد. او پس از دوهزار و اندی سال، زیرساخت ارسطویی را در تئاتر به هم ریخت و به جای آن "اصل هگلی" تکوین و دگرگونی دیالکتیکی را نشاند. او در این راستا از دستاوردهای تئاتر رئالیستی اواخر قرن گذشته هم چشم پوشید و با دیدی خردهگیرانه نسبت به آموزههای استانیسلاوسکی در باب بازیگری، الگوی جدیدی برای بازی در نمایشهای خود (که آن را در نقطۀمقابل تئاتر دراماتیک ، تئاتر " اپیک" – روایی یا حماسی - می نامید) بنیان گذاشت. وی پس از آشناشدن با گونههای نمایش در شرق (چین و ژاپن) و با همآمیزی این شیوههای اجرایی با مفاهیم و بنیانهای نظری تئاتر غیرارسطوییاش، نظریۀ " فاصلهگذاری " یا همان "بیگانهسازی " را ابداع کرد که از مهمترین دستاوردهای تئاتری او به شمار میرود. فاصلهگذاری چیزی نیست جز همان شگفتزدگی ناشی از "بازشناسی" بدیهیات در هر پدیدۀ هنری. در این میان "تعزیه" و "نقالی" که از نمایش های سنتی ایرانی هستند هم در کانون توجه بوده اند. آشنایی زدایی که اصلاح متداول دیگرِ آن"بیگانه سازی " است، عنصری است که به گونهای همگون باعث ایجاد وجه اشتراک بین این دو قالب نمایشی شده است. برای مثال در باب این وجه تشابه می توان از بازیگر-راوی، در هر دو گونه نمایشی نام برد، شبیه خوان تئاتر تعزیه همچون بازیگر یا به عبارت بهتر گاه راوی تئاتر اپیک، هرگز خود را با نقش یکی نمی داند. او به مخاطب خود متذکر می شود که من در حال ایفای نقش هستم و شما یک روایت را به تماشا نشستهاید. شخصیت ها در هر دو قالب تیپیک و کاملا شناخته شده هستند تا مخاطب بتواند با خیالی آسوده رویدادِ بر صحنه را دنبال کند. یکی دیگر از وجوه اشتراک بین این دو گونه نمایشی فضای اجرا است که مانند بستری گشاده و در عین حال خالی و با میلِ تمرکز بر بازیگر، و خیال و انتزاع ذهن مخاطب آغوش باز کرده و بدینسان تماشاچی را در زمان اجرا مدام به خیال پردازی جهت می دهد، که هیچ چیز گستردهتر و شگرفتر از خیال آدمی نیست. همچنین برشت بهترین نوع متن را تمثیلی می دانست، استفاده از اجزای تشکل دهنده اثر به عنوان نشانههای قراردادی. در این دو گونه از تئاتر مخاطب آگاهی و اشراف کامل بر سرآمد و نهایتِ روایتِ پیشِ رو دارد. او می تواند که در انجامِ اجرا مشارکت داشته باشد. در تعزیه دور تا دور صحنه ای گرد مینشیند و گاه بی واسطه مقصودِ سخنِ اجراگرِ نمایش می شود. دیگر آنکه در تئاتر مدرن سکوت به سان موسیقی به گوش می رسد و توقف و حضوری ملموس دارد برای گسست ذهن مخاطب، از اتفاق در حالِ جریان بر صحنه. البته مکث تعزیه در سکوت اتفاق نمی افتد بلکه با صدای زیر طبل به نمایش درمی آید. اما وجهی که این دو شیوه نمایشی را از هم متمایز می کند، تفاوت در هدف و معنای فرم است. برشت در تئاتر اپیک با ایجاد تمهید فاصلۀ رویداد صحنه با تماشاگر قصد بیداری و داوری ذهن مخاطبش را دارد اما شیوۀ اجرایی صاحبان تعذیه ریشه در سنتها و اعتقادات مذهبی آنان دارد. بلندپروازانه ترین بحث تئوریک - و عملی - برشت در قطعۀ حجیمی با عنوان "گفتوگوهای مسینگکاوف" آمده که نگارش آن از سال ۱۹۳۹ شروع شده بود ( که سرانجام در سال ۱۹۶۴، یعنی ۸ سال پس از مرگ برشت منتشر شد) و کتاب تئوریک دیگرش "ارغنون کوچک برای تئاتر" که فشرده ای است از تئوری درام اروپایی که به سال ۱۹۴۸ نوشته شد و بحث ها و سوء تفاهم های بسیاری را برانگیخت. نوآوری با شهود بر واقعیت "از نظر او باید هرآنچه که جذابیتِ تزئینی و کششی افسونگرانه دارد از میان برداشته شود، چرا که ظاهر آراسته، تماشاگر را تخدیر و هیجان زده می کند و او ناخواسته دچار هیجانی میشود که مانع از داوری ذهنش در برابر چیزی که پیش روی چشم اش در حال اتفاق است، میشود" به عقیده برشت برای تئاتر و اپرا تغییرات بنیادی لازم بود، نوآوری باید متناسب با تغییرات محیط، زمانه و همچنین ظرفیت فرهنگی همراه باشد، و در قالب کلامی روان و طنزآلود در عین حال سیال به مخاطب عرضه شود. او همچنین می خواست محتوای آثارش نیز به تمامی باب طبع تماشاگرانش باشد، به عبارتی در عین غنی بودن از عنصر شادی، وجه آموزشی را نیز در خود به گونهای داشته باشد که چیزی به مخاطبش تحمیل نشود. او همواره سعی داشت روایت در عین سادگی بیان شود و بر هرگونه افسونگری به شدت می تازید. از نظر او باید هرآنچه که جذابیتِ تزئینی و کششی افسونگرانه دارد از میان برداشته شود، چرا که ظاهر آراسته، تماشاگر را تخدیر و هیجان زده می کند و او ناخواسته دچار هیجانی میشود که مانع از داوری ذهنش در برابر چیزی که پیش روی چشم اش در حال اتفاق است، میشود. به عقیدۀ برشت هیجان، مجال را از اندیشه سلب میکند، همچنین لذت جویی میبایست بر مبنای درک واقعیت بنا شود. او هدایت مخاطب به لذت واهی را چیزی برابر با تشویق او به مواد مخدر میدانست. موسیقی اغراقآمیز از دیدگاه برشت هیچ رسالتی جز آراستن و زینت بخشیدن به متن ندارد. وی در این باره چنین میگوید:" یک فلوت به تنهایی میتواند بازگوکنندۀ کیفیتی باشد که گاه گروهی از سازها به تجسم آن حالت قادر نیستند." "مسالۀ دیگری که برشت سرسختانه بر آن شورید، ایجاد ابهام در ادایِ روشنِ روایت بود؛ او ابهام و پیچیدگی غیر ضروری در اثر را بهانهای برای پوششی تصنعی بر مضمون رویداد میدانست که در صورت مبهم نبودن چیزی از آن باقی نمی ماند" همچنین محیط اثر نمایشی را ساده و در بیشتر موارد تهی از اشیاء غیر ضروری مهیا میکرد. او درباره صحنۀ اپرا میگوید: "نمیتوان اپرایی را در نظر داشت چنان بز اخفش دریایی و آن را در آکواریوم برای تماشا نگاه داشت یا وسیلهای برای آراستن گوشهای از باغ یا حیاط خانه قلمداد کرد. به فرض هم که یک چنین موجود عجیب و خارقالعادهای وجود داشته باشد." در عین حال او نظر بر این داشت که عناصر تشکیل دهندۀ اثر نمایشی نباید درهم ادغام شوند و برهم انباشته باشند، یعنی موسیقی، کلام، و تصویر یا هرآنچه که صحنه در خود دارد، باید مجزا به کار خود بپردازد و هر عنصر میبایست بر دیگری مرجع بوده نه آنکه دیگری را بارور کند. مسالۀ مهم دیگری که برشت سرسختانه بر آن شورید، ایجاد ابهام در ادایِ روشنِ روایت بود؛ او ابهام و پیچیدگی غیر ضروری در اثر را بهانهای برای پوششی تصنعی بر مضمون رویداد میدانست که در صورت مبهم نبودن چیزی از آن باقی نمی ماند. به نظر برشت هنر باید تجربه کند و خود نیز به سانِ تجربه به کار گرفته شود. برشت استفاده از تصویری را که به وسیله "پروژکتور" -فتوگرافی- بر صحنه نمایان میشد، یکی از روشهای آسان و واقعی برای بیان حقایق و پیوندی مستند به زندگی میدانست. در جریانِ رخدادِ "از خود بیگانگی" واضحترین لحظات و حالات انسانی، که هر تلاشی را برای درک و اندیشیدن بدان تسلیم می کند، به چالش کشیده میشود. این نظریه به انسان این هشدار یا آگاهی را می دهد که "هرپدیدهای به هر اندازه که طبیعیست،به همان قدر می تواند تکان دهنده و شگفتانگیز باشد." کیست بتواند ببندد راه بر آن کس که از وضع خود آگاه است؟ پس، تودۀ مغلوب امروزین، فاتح فردا ست وان زمان، «هرگز»، بی گمان «امروز» خواهد شد. مخاطب این گونه از تئاتر، مادام که جهانِ جاری بر صحنه را به نظاره نشسته، با خود می گوید: من هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم، این راهش نیست، خارق العاده است، باور نمی کنم، باید متوقف شود -بس است دیگر- دروغ و عذاب این شخص مرا نیز می ترساند، این هنریست عظیم. من میخندم وقتی آنان میگریند، من می گریم وقتی آنان میخندند. در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط | چهاردهم اوت برابر است با سالروزمرگ اویگن برتولت برشت، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و از شاعران قرن بیستم میلادی. | برتولت برشت، گریزان از افسونگری، ابهام و پیچیدگی |
محمد ظاهر شاه از شاه محمود خان به عنوان یک شخصیت دموکرات یاد می کند که در سال 1953 میلادی برابر با 1332 خورشیدی ماموریت خود را آغاز کرد. آنطوری که پادشاه پیشین افغانستان می گوید، اساس انتصاب محمد داوود در مقام صدارت، اقتضای شرایط بود تا تصمیم خانواده. آنگونه که مورخان معتقدند، قرار بود صدارت محمد داوود برای یک دوره ای معین و به احتمال اغلب برای یک مدت لازم جهت تهیه و تطبیق یک پلان پنج ساله ادامه بیابد. اما با به سر رسیدن برنامه انکشاف اقتصادی افغانستان در سال 1962 میلادی، محمد داوود برنامه ای را در مورد تغییر و تحول در طرز اداره ای کشور، به شاه پیشنهاد کرد که نکات اصلی آن، تبدیلی حکومت شخصی به حکومت حزبی بر مبنای تشکیل حزب واحد و منع اعضای خانواده ای شاهی که خود را جز آن نمی شمرد، از مداخله در کارهای سیاسی و دولت داری بود. محمد ظاهر شاه این برنامه را رد کرد و این کار او باعث شد تا محمد داوود از مقام صدارت استعفا دهد. پس از آن پادشاه که حدود سی سال در راس حکومت بود تصمیم گرفت زمام امور را به شخصی خارج از خانواده ای سلطنتی بسپارد. بخش سوم مصاحبه با آخرین پادشاه افغانستان در برگیرنده خاطرات او از زمان صدارت شاه محمود خان تا کودتای محمد داوود در سال 1973 میلادی برابر با 1352 خورشیدی است. خوب، در مورد تبدیلی صدراعظم ها، زمانی رسید که شما تصمیم گرفتید که مدت صدارت یک کاکایتان (عمو) به پایان برسد و کاکای دیگر شما به حیث صدراعظم اداره امور کشور را به عهده بگیرد. تصمیم ما در مورد صدراعظم ها این بود که ما کوشش کردیم که خود را از صدراعظم های خانوادگی دور کنیم . منظور من شاه محمود خان غازیست. شاه محمود خان غازی یک صدراعظم بسیار خوب بود. دموکرات ترین صدراعظم بود. کلوب ملی را او ساخت، به مردم بسیار فرصت گپ زدن داد. یکی از صدراعظم هايی بود که خلاف فکر، یک قریحه دموکراتیک بسیار خوب داشت. اگر دوران شاه محمود را با دوره ای صدارت هاشم خان مقایسه کنیم، شما چگونه می بینید؟ در این مورد چیزی نمی گویم. بعدا تصمیم گرفتید که داوود خان، پسر کاکای (پسر عمو) شما صدر اعظم شود، این اقدام هم با مشوره ای خانواده صورت گرفت؟ نی. (داوود خان) یک آدمی بود که از کوچکی با او بزرگ شده بودم. در یک اتاق زندگی می کردیم. در همه شرایط زندگی (یکجا) بودیم. من نمی فهمیدم که سر چوکی صدارت چیست؟ من بسیار اشخاص را دیده بودم که به مجرد رسیدن به چوکی صدارت، یا خودشان یا ماحول شان دفعتا آنهارا تغییر میدهد. داوود خان البته صدارت قوی تری داشت. اشخاصی هستند که دوست می پالند و خدمتگار می پالند و اشخاصی هم وجود دارند که غلام میپالند. داوود خان از جمله همان افرادی بود که غلام می پالید. آدم هایی که کاملا صد در صد او به آنها اعتماد نداشتند، برایش اهمیت نداشتند. این سیاست غلط است. من فکر می کنم در چنین سیستم اداره، که یک تقاضای کامل از مامور خود داشته باشد اول قیمت خود آن مامور از بین میرود دوم آدم ها فرق میکنند در هر حال مفهموم واقعی دموکراسی از بین می رود. به اساس بیشتر اسنادی که وجود دارد، در دوران داوود خان، نقش شما بیشتر شده بود، یعنی همزمان با شخص صدراعظم شما در سیاست گذاری ها نقش بیشتر داشتید و عملا در اداره امور کشور سهم می گرفتید. من ذهنيت دموکراتيک گرفته بودم. یک پادشاه حقی دارد و صدراعظم حقوق دیگری. من به تصامیمی که کابینه می گرفت، نمی توانستم دخالت کنم. غیر از داوود خان، افرادی دیگری که با من بودند، خوشبختانه همکاری می کردند و همکاری با آنها برای من آسان بوده است ؛ مانند حالی که من با کرزی همکاری می کنم. کرزی را مانند اولاد خود می دانم. او هم کارش را بخوبی پیش می برد. تا زمانی که وضیعت همین طور است، فکر می کنم که همکاری بسیار خوب خواهد بود. شما در آخر صدارت داوود خان، بلاخره به این نتیجه رسیدید که زمان آن فرا رسیده است که باید قوه اجراییه از خانواده سلطنتی جدا شود و صدراعظم از میان مردم انتخاب شود، قانون اساسی تهیه شود. این یک موضوع بسیار اساسی بود که قانون اساسی افغانستان آن را گفته بود و ما باید آن را عملی می کردیم. من البته کوشش کردم که کاملا عملی صورت بگیرد. چگونه در همان زمان به این نتیجه رسیدید، یعنی وضیعت کشور را چگونه دریافتید؟ توام با پیشرفت مملکت افکار مردم بکلی تغییر می کند. افکار مردم مثل دیروز نمی باشد. تعداد جوانان بیشتر می شود، جوانانی هستند که از کشورهای مختلف دموکراتيک آمده اند، من این همه ادعا و آرزوهای مردم را می فهمیدم و میدانستم که زندگی اجتماعی ملت را نمیتوان متوقف کرد. کوشش می کردم تا جایی که می توانم همراه آنان باشم. اما شما می دانید که بعضی اوقات زیاده رویی می شود. احتیاط لازم بود. اما من فکر نمی کنم که در زمان من تا امروز کار خلاف دموکراسی انجام داده باشم. تجاربی که شما در تعین اعضای کمیسیون قانون اساسی سال 1964 داشتید چگونه بود؟ یعنی چگونه و به اساس کدام معیارها اعضای کمیسیون را انتخاب کردید؟ اول، تکلیف اخلاقی ماست که اعضای کمیسیون قانون اساسی باید اشخاصی باشند، فهمیده، خیرخواه و در پهلوی لیاقت به مردم خود علاقه داشته باشند. در آن زمان شما چگونه انتخاب کردید. در آن زمان شاید افغانستان از نگاه کادر های حقوقی مشکلاتی داشت، برای شما انتخاب اعضای کمیسیون سهل بود یا خیر؟ قانون اساسی جدید نبود. قانون در بسیاری از ماده های خود هیچ فرق نکرده ، تحولات بیشتر در ماده های آخر انعکاس می یابد... بسیار کوشش میکردیم که اشخاص با صلاحیت باشند ، اما مداخله کرده نمیتوانستیم. مگر اکثریت اقوام خوشبختانه خیر خود را میفهمند ، اقلیت های هم استندکه زیر تاثیر بیرون می روند . اما خوشبختانه من تجربه دارم که اکثریت مردم افغانستان به قانون اساسی که پادشاه آنرا دستخط کرده و مردم در آن سهم داشته اند اعتبار داشتند . شما همزمان با تعيین اعضای کمیسیون قانون اساسی، صدراعظم موقت را هم انتخاب کردید، این انتخاب به کدام اساس صورت گرفت؟ قسمی که در همه دنیا صورت می گیرد. صدراعظم باید رای اکثریت را داشته باشد. اول از راه های کوچک تر، اما بعدا از طریق شورا تعین می شود؛ وقتی که اکثریت را بدست آورد، لبیک می گویم. یک عده می گویند، بهترین صدراعظمی را که شما انتخاب کردید و به نتیجه رسیدید که می تواند آرزوهای مردم افغانستان را جامه ای عمل بپوشاند، صدراعظم آخری،آقای موسی شفیق بود... این برای من یک پرنسیب است که اساسا یک صدراعظم را همین طور می دانم. موسی شفیق نسبتا از همه ای صدراعظم های دیگر، شرایط صدارت را داشت. قابل بود. من بارها او را تجربه (آزمایش) کردم. با من در لندن هم بود. من در پارلمان با یک گروهی کوچک حرف میزدم او در یک محفل با وزیر خارجه (هیوم) حرف می زد. چند دقیقه بعد وزیر خارجه انگلستان آمد و به من گفت که به شما تبریک می گویم. گفتم: چطور؟ گفت: من نیم ساعت با صدراعظم شما صحبت کردم چنان معلوماتی را که از شرق میانه به من داد که من مستفید شدم....... ولی به هر حال در همین ده سالی که حال یک عده از آن به نام دهه دموکراسی یاد می کنند، مشکلاتی داشتید؛ چون ثبات سیاسی وجود نداشت، . به نحوی هیچ کس نمی توانست برنامه های خود را به آخر برساند.. در حال حاضر هم ثبات کامل نیست و در آن زمان هم بی ثباتی کامل نبود. شرایطی بود که من می توانستم ازعهده تکلیف خود برآیم. مشکلاتی کلان نبود که من قاطع عمل کنم . چیزی که از خدا شکرگذار استم این است که تا امروز به من قوت و طاقت داده و محبت مردم افغانستان است و هیچ شکی در آن نیست من در خود لیاقت این محبت رانمی دیدم . اساس زندگی من روی اعتماد مردم تکیه کرده، تا که همین طور باشد، ما هم می توانیم کارها راپیش ببریم. دست هايی است برای تخریب ، حادثات اتفاق می افتد، کاملا محفوظ نیستیم، دستها بسیار قوی استند، مملکت ما کوچک است و همسایه های کلان داریم اما از تاریخ تجربه داریم که مقاومت هم داشتیم. به همین کوچکی، حکومت افغانستان در برابر بعضی حرکات مقاومت کامل از خود نشان داده است. شما بیاد دارید که زمانی مجبور شده باشید که خودتان قاطعانه تصمیم بگیرید و خودتان عمل کنید؟ تنها نی. هیچ زمانی نشده که به سر کل بی اعتبار شده باشم.... نه اینکه بی اعتبار شده باشید، بلکه مجبور شده باشید که برای حل یک قضیه از صلاحیت و اقتدار خودتان استفاده کنید؟ در روزهای بسیار مشکل بلی. در روزهای که شرایط به اندازه ی مشکل می شود که از توان حکومات بلند می رود. به شکل مثال، در یک زمان چند مشکل برایم پیش شد. در شینوار شورش شد، در قندهار یک حرکت آغاز شد و در یک محل دیگر هم چنین شد. یعنی سه حرکت بزرگ یکجا شروع شد. در آن زمان سردار شاه محمود خان نظر به بعضی مسایل یک نوع قهر کرده بود. در همین وقت بسیار نگران بودم که چه خواهد شد؟... بعد یک مکتوب برای سردار شاه محمود خان نوشته کردم که اوضاع افغانستان خوب نیست، هر زمانی که مشکلات کلان داشتم به شما مراجعه کردم آرزومند استم که این مکتوب را شما قبول کنید. جواب آمد که به زودترین فرصت می آیم. زمانی که سردار شاه محمود خان آمد همه چیز تسکین شد. طالع داشتم که کاکای مهربان داشتم.... خوب، می رسیم به مسله کودتای سال 1973، کودتای که به وسیله محمد داوود رخ داد، بعضی ها می گویند که اختلافات خانواده باعث کودتا شد، برخی دیگر می گویند که به اساس قانون اساسی 1343 متوجه شد که دیگر نمی تواند در اداره امور کشور نقش داشته باشد، از این طریق خواست که کشور را به دست خود بگیرد و زمام اموررا داشته باشد. شما زمانی که خبر کودتا را شنیدید، چه احساس کردید؟ هیچ تعجب نکردم. کسی که برایم خبر را داد، بسیار هیجانی بود. گفت: "کوکوکوکودددتاتای داوود خان صورت گرفته" به تعجب به طرفم نگاه می کرد که چرا من واکنش نشان نمی دهم. دلیل این بود که، من یک سهو کردم، من و داوود خان بسیار صمیمی بودیم، در یک خانه زندگی کرده بودیم،اقلا میدانستم که داوود یک عشق ملی دارد. من هم مانده (خسته) شده بودم، همین صفت داوود خان مرا وادار ساخت که فکر کنم اگر قرار است کسی بعد از من بیاید، داوود خان می تواند یک کاری کند. تا زمانی که من در سفارت روم بودم، اخبار جمهوریت رسید و دیدم که.... در همان جا گفتم که خدا خیر افغانستان را پیش کند با این اوضاعی که من میبیینم . داوود خان دو دوره آخری صدراعظم بود، یک دوره ای دیگر هم محمد هاشم خان کاکایش بود. صدا می کردند که "دوره ای فرسوده ای سلطنت" بعدا پرسان کردم که چطور؟ گفتند که این را تحمیل کرده بودند. شما بعد از کودتا با داوود خان تلفنی صحبت کردید؟ بلی. چند بار. هر پیشنهادی که کرد که یک نزدیکی واقع شود، قبول نکردم. بسیار غلط هم بود چرا باید خود را در لحاف بیمار میپیچیدم . به هر صورت، خدا بيآمرزش، پسر کاکایم بود. شاید او هم عشق به وطن داشت. این را باید بگویم که داوود خان خائن نبود. داوود خان خودخواه بود اما هیچ وقت فکر خیانت با وطن خود را نداشت؛ چنین آدمی نبود. من همیشه احترامش را دارم به حیث یک صدراعظمی که چند وقت خوب کار کرد، اما هیچ وقت عفو نمی کنم اش بخاطر کودتايی که به همین شکل کرد. من چندین بار برایش پیشنهاد کردم که دیگر خسته شده ام، شما جوانان پیش شوید. اما به هر صورت خدا ببخشیش. من البته از داوود خان بعضی خاطرات خوب هم دارم. خدمات | در سال 1946 میلادی برابر با 1325 خورشیدی که محمد ظاهر شاه بیش از سی سال داشت، به تایید خود او و با مشوره ای اعضای خانواده مقام صدارت به شاه محمود خان، کاکای دیگر او سپرده شد. | خاطرات محمد ظاهر شاه در گفتگوی اختصاصی با بی بی سی |
فراموش نکنيد که عکس های خود را حتما با توضيح کافی در مورد عکس، بفرستيد. عکس ها از احسان شاهين صفات عکس ها از امير مختاری زاده عکس از خليل اسدی عکس ها از عليرضا پناهی عکس از سعيد هلالی عکس از پيمان طالبی طاهر خدمات | در زير اولين مجموعه عکسهای مربوط به 'جاده' را می بينيد. اين عکس ها را خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده اند. | اولين مجموعه عکس های خوانندگان از 'جاده' |
دعوا بر سر نشستن روی صندلی در یک مکان مذهبی آنقدر بالا گرفت تا سرآخر، در تالار بزرگ حسینیه ارشاد جلسهای برای پاسخ به انتقادات ترتیب داده شد. وقتی در زمستان ۱۳۴۵ ساخت بنای حسینیه ارشاد به پایان رسید، شکل و شمایلش برای مذهبیها و روحانیون "غریب" بود. حسینیه ارشاد نخستین مکان مذهبی به شمار میآمد که در آن مذهبیهای ایران قرار بود به جای زمین روی صندلی بنشینند. مسئله صندلیهای حسینیه، از هنگام تأسیس تا آبان ماه ۱۳۵۱ که با دستور مستقیم محمدرضا شاه پهلوی درش بسته شد، یکی از دردسرهای گردانندگان این نهاد به شمار میرفت. هم روحانیون سنتی حوزه هم متفکران سنتگرایی همچون سید حسین نصر، همگی به چیدمان حسینیه نقد داشتند. منتقدان حسینیه ارشاد را یا تقلیدی از "کلیسا" و "کفار" میدانستند یا نشانهای از نفوذ اهل تسنن در میان شیعیان. نماز میت برای پوران شریعت رضوی در پیادهروی کنار حسینیه ارشاد با حضور احمد منتظری و احسان شریعتی بحران نشستن روی صندلی آنقدر بالا گرفت تا سرآخر، در تالار بزرگ حسینیه ارشاد جلسهای برای پاسخ به انتقادات ترتیب داده شد. علی شریعتی، سخنران محبوب آن روزها نیز به جلسه رفت. آن زمان منتقدان حسینیه ارشاد میگفتند این مجموعه نه شبیه تکیه است، نه مسجد نه حتی حسینیه به معنای سنتی آن. اما علاوه بر سر و شکل و معماری حسینیه ارشاد، تولید محتوا و شیوه ارائه آن در این مجموعه هم تفاوت معناداری با مجموعههای مشابه داشت: سخنرانانش هم روحانی بودند هم کراواتی. برنامههایش هم تفسیر قرآن بود هم برگزاری نمایشگاه هنرهای مدرن و تئاتر. 'شیعه پهلوی' پس از انقلاب بسیاری از حضار و سخنرانان و مدعوین حسینیه ارشاد در دهه چهل و پنجاه، در زمره چهرههای مشهور حکومت جمهوری اسلامی درآمدند، از جمله: مرتضی مطهری، محمد مفتح، علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدعلی موحدی کرمانی، ابوالقاسم خزعلی، حسیننوری همدانی، محمد جواد باهنر و میرحسین موسوی و غیره. اما آنها تنها کسانی نبودند که به حسینیه رفت و آمد داشتند. بعدها روشن شد شماری از اعضای سازمان چریکی مجاهدین خلق نیز در شمار مستمعان حسینیه ارشاد بودند. در این میان، گروهها و افراد دیگری نیز حضور دارند. افرادی چون علی شریعتی، محمد مجتهد شبستری، عباس زریاب خویی؛ متفکران متدین و نواندیشی که بعدتر در روایت غالب به عنوان جریانی نام برده میشوند که حضورشان باعث دوری روحانیون و چهرههای نزدیک به مطهری و جناحی از حوزه علمیه شد. شریعتی به دعوت مطهری به حسینیه ارشاد آمده بود اما پس از شهرت شریعتی، مطهری خواستار کنار گذاشتن او شد، مدیران حسینیه نپذیرفتند و آقای مطهری برای همیشه از آنجا قهر کرد اگر سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۹ را دوران فعالیت و اثرگذاری مرتضی مطهری، فقیه و پژوهشگر مذهبی بدانیم، عملاً فاصله سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ را باید سالهای استقبال از علی شریعتی و سیطره او بر حسینیه به شمار آورد. محمدرضا نیکفر، پژوهشگر فلسفه سیاسی پدیده "حسینیه ارشاد" را در متن برشی از تاریخ شیعیگری در ایران قرار میدهد و آن را "شیعه پهلوی" مینامد. به توصیف او در دوره پهلوی دستگاه شیعی نظم و ترتیبی یافت و دارای بینش و منشی شد که آن را از دورههای پیش متمایز میکند. در این دوره روحانیت شیعه به صورت "یک رسته مشخص" در میآید، کوشش میکند "فضل خود را در برابر فضل جدید که با علم و روشنفکری مشخص میشد تعریف کند و مبنای اقتصادی سیاسی دستگاه خود را استوار سازد. در این دوره روحانیت شیعه جهان خارج از خود را کشف میکند." به توصیف آقای نیکفر، "در دوره شیعه پهلوی ما در میان جریان دینی شیعی به طیفی برمیخوریم که یک سر آن در حوزه سنتی است، سر دیگر جلوهای متجددانه دارد، چیزی که در ظاهر موسسه حسینیه ارشاد آشکارا به چشم میخورد. شیعه سیاسی جدید محصول امتزاج تناقضآمیز سنت با تجدد در این طیف است." حسینیه ارشاد و تبارش بخشی از بنیانگذاران و مدافعان جنبش نواندیشی دینی، حسینیه ارشاد را در ادامه جریانی از نواندیشان دینی میدانند که زیر سیطره حوزه علمیه و مذهب سنتی نمیرفتند. این نهادها از دو دهه پیش از تأسیس حسینیه ارشاد در ۱۳۴۳ شکل گرفته بودند و عموماً برداشتی متفاوت از اسلام ارائه میدادند، از جمله: در این سیر تاریخی، حسینیه ارشاد عملاً محل تلاقی گرایشها و چهرههایی بود که در یک چیز اشتراک داشتند: فاصله با "قشریها" و مراجع محافظهکار. به مرور حسینیه ارشاد جایگاه خاصی پیدا کرد. نسلی تازه از جوانان مسلمان از دل آن در آمدند که سودای مشارکت سیاسی داشتند. هرچند، به سرعت اختلاف و تنش میان چهرهها و گرایشهای درون حسینیه نیز بالا گرفت. اختلافات داخلی بیش از هر چیز خود را در تقابل دو چهره نشان داد: مرتضی مطهری و علی شریعتی. علی شریعتی، متفکر مسلمانی که در سالهای ١٣٤٩ تا ١٣٥١ نامش به حسینیه ارشاد معنایی دیگر بخشیده بود، بعدها در تعریف این حسینیه گفته بود که حسینیه ارشاد یک "جریان" است. جدال مطهری و شریعتی سخنرانی علی شریعتی در حسینیه ارشاد شش سال نخست فعالیت حسینیه ارشاد دورانی است که در آن مرتضی مطهری در جهتگیریهای اصلی حسینیه نقش دارد. او در میانه دهه چهل، ابتدا فخرالدین حجازی، سخنران مذهبی و غیرروحانی را کنار میگذارد که نزد جوانان اقبال داشت و ساواک به او سوء ظن. مشکل مطهری اما با شریعتی عمیقتر بود. شریعتی در حسینیه همچون دانشگاه مشهد به سرعت به شهرت میرسد. مطهری خواستار کنار گذاشتن او میشود اما با مقاومت ناصر میناچی یکی از بنیانگذاران و بعدتر مدیر مادام العمر حسینیه مواجه میشود. سرانجام آقای مطهری و چهرههای نزدیک به او از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی با قهر از حسینیه میروند. آقای مطهری در نامههایی که پس از انقلاب منتشر میکند ضمن انتقاد شدید از علی شریعتی و ناصر میناچی از پایهگذاران این نهاد، در حسینیه ادعای مالکیت میکند. ادعای سهام و مالکیت آقای مطهری را روزنامه کیهان در سال ۱۳۸۹ نیز تکرار کرد. اما حسینیه ارشاد در جوابیهای تند اعلام میکند هم ادعای مالکیت آقای مطهری اشتباه است هم ادعای مدیریت ایشان بر حسینیه. حسینیه ارشاد همچنین در این متن ضمن رد ادعاهای آقای مطهری و روزنامه کیهان مینویسد: "امید آنکه روح پرفتوح آن شهید بزرگوار در عالم برزخ- ناراحت نشده باشد". ابزاری علیه مارکسیسم پس از کنار رفتن آقای مطهری، چهرهها و ایدههایی در حسینیه ارشاد کار را به دست میگیرند که بعدها، روشنفکران دینی خود را وامدار آنها میدانند. همزمان ساواک نیز با حساسیت بیشتری فعالیتهای حسینیه را دنبال میکند. سرانجام در آبان ۱۳۵۱، با تأیید محمدرضا شاه پهلوی تعطیل میشود. در همین سالها یعنی از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ مخالفت شماری از روحانیون نیز با حسینیه ارشاد اوج میگیرد. در سال ۱۳۵۸ هادی غفاری و نیروهایش به حسینیه حمله و آن را تسخیر میکنند. اما ناصر میناچی، مدیر حسینیه به واسطه دوستی با محمدرضا مهدوی کنی، رئیس وقت کمیتههای انقلاب، موفق میشود هادی غفاری و تیمش را از این مجموعه بیرون کند. رشد اسلام سیاسی و خوانش نو از متون مذهبی که در حسینیه ارشاد و به طور خاص با شریعتی اوج گرفت، زمینههایی نیز در منطقه داشت. دهه چهل و پنجاه شمسی درست مصادف با دورانی است که در منطقه نیز جنبشهای اسلام گرای ضد استعماری در حال رشد بودند. از آنجایی در آن دوران اسلام گرایی و اسلام سیاسی رقیبی برای جنبشهای مارکسیستی به شمار میآمد، نه حکومت ایران نه حتی کشورهای غربی، برای فعالیت این نحلهها حداقل در مقاطعی ممانعت ایجاد نمیکردند. حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر دینی میگوید با وجود اینکه ساواک و شاه میکوشیدند فعالان مذهبی و حسینیه را رقیبی برای چپها معرفی کنند اما این به معنای توطئه و همدستی مذهبیها با ساواک نبود. 'فصلی از شروع نوشیعیگری؟' حسن یوسفی اشکوری میگوید حسینیه ارشاد نماد "اسلام مدرن" بود؛ آنجا برای اولین بار مذهبیها به جای صلوات برای سخنران دست میزدند و آنجا بود که برای اولین بار هنر وارد مذهب شد. شاید به همین خاطر بود که پس از انقلاب نیز برخی مخالفتها با گردانندگان حسینیه ادامه پیدا میکند. آقای اشکوری میگوید در سال ۱۳۵۸ هادی غفاری و نیروهایش به حسینه حمله و آنجا را تسخیر میکنند. اما آقای میناچی، مدیر حسینیه به واسطه دوستی با محمدرضا مهدوی کنی، رئیس وقت کمیتههای انقلاب، موفق میشود غفاری و تیمش را از این مجموعه بیرون کند. تا پیش از ریاست جمهوری محمد خاتمی، حسینیه به طور سنتی تنها به برگزاری مراسم سالگرد محمود طالقانی، علی شریعتی و مهدی بازرگان و یدالله سحابی اکتفا میکرد. اما بعد از ریاست جمهوری محمد خاتمی، این مکان به محل سخنرانی روشنفکران دینی و اصلاحطلب تبدیل میشود و به دنبال آن هر از چندی خبر درگیری نیروهای امنیتی با شرکتکنندگان به گوش میرسد. به نظر آقای نیکفر این طور نیست که "الهیات سیاسی به شکل خمینیسم در حسینیه ارشاد زاده شده باشد." جایی چون حسینیه ارشاد مکانی برای داد و ستد میان سنت و ایدیولوژیهای جدید بوده اما "این لزوما پدیده نوگرایی ارشادی را زیر خمینیسم قرار نمیدهد." او معتقد است این پدیده شاخص مرحلهای در تاریخ متجدد شدن دین هم هست که در مسیحیت، به ویژه مسیحیت پروتستانی نمونه آن را میبینیم. آقای نیکفر میگوید عصری نو (New Age) در شیعیگری آغاز شده که شاخصه آن معتقدان به اصطلاح "هردنبیلِ" بیزار از روحانیون و روحانیون گریزان از حوزه است. او میگوید شاید در آینده حسینیه ارشاد نقطه شروع این "عصر نوشیعیگری" قلمداد شود. | روز یکشنبه ۲۸ بهمن، از برگزاری مراسم تشییع پوران شریعت رضوی، همسر علی شریعتی در حسینیه ارشاد جلوگیری شد. مسئولان به خانواده آقای شریعتی و عزاداران اعلام کردند «به آنسوی خیابان شریعتی برویم تا برای این مؤسسه مشکلی پیش نیآید». | حسینیه ارشاد؛ زادگاه 'شیعه پهلوی' یا 'شیعه مدرن'؟ |
از میان دو موج اصلی تحریم ها و خرده موج های بعدی، موج سیزدهم آبانماه ۱۳۹۷ اهمیتی ویژه داشت، به این دلیل ساده که قرار بود، علاوه بر عرصه های بانکی و مالی، قلب تپنده اقتصاد ایران یعنی صنعت انرژی و صادرات نفتی را نشانه بگیرد. ولی بر خلاف آنچه پیش بینی میشد، واشینگتن به پراگماتیسم روی آورد و به دلایلی خاص از جمله روابط با متحدینش و نیز واقعیت های بازار جهانی انرژی، با اعطای معافیت های موقتی به هشت کشور خریدار نفت ایران عملا فشار سنگینی را که می بایست از همان سیزدهم آبانماه سال گذشته بر جمهوری اسلامی اعمال شود، به تعویق انداخت. به بیان دیگر بعد از این ضرب الاجل بخش مهمی از صادرات نفتی ایران همچنان بدون روبرو شدن با موانع ناشی از تحریم آمریکا روانه بازار جهانی میشد. معافیت ها شش ماه ادامه یافتند و تنها از دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ بود که، با خود داری کاخ سفید از تمدید آنها، تلاش ایالات متحده آمریکا در راستای تحقق بخشیدن به وعده دونالد ترامپ در مورد به صفر رساندن صادرات نفتی جمهوری اسلامی واقعا آغاز شد. این به آن معنا است که تحریم واقعی صادرات نفتی ایران، مهم ترین و حساس ترین و تاثیر گذار ترین مولفه در مجموع تحریم های اقتصادی ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی، شش ماه بعد از سیزده آبانماه آغاز شد. با این حال شماری از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، در ارزیابی نتایج تحریم از جمله در عرصه نفت، همان سیزدهم آبانماه را ملاک قرار میدهند و آنرا سر آغاز جنگ اقتصادی آمریکا علیه جمهوری اسلامی به شمار میآورند. عبدالناصر همتی، رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی، در یادداشت اینستاگرامی اش که سیزدهم ابانماه منتشر شد، از یک سال «فشار حد اکثری» آمریکا بر جمهوری اسلامی سخن میگوید و می افزاید که این فشار به هدف اصلی خود که «فروپاشی اقتصاد و در نهایت به زانو در آوردن ایران بود» نرسیده است. آقای همتی در همان یادداشت می افزاید که به رغم تحریم ها، «ثبات نسبی به اقتصاد برگشت و شاخص های مهم اقتصادی نظیر تورم و رشد غیر نفتی به ارامی در مسیر بهبود قرار گرفتند». در خوشبینی رییس کل بانک مرکزی در مورد بازگشت ثبات نسبی به اقتصاد ایران و چشم انداز اقتصاد کلان کشور نمی توان سهیم شد. خروج آمریکا از «برجام» و تجدید و تشدید تحریم های این کشور علیه جمهوری اسلامی، ایران را در عرصه اقتصادی در وضعیتی مشابه با دهه نخست جمهوری اسلامی قرار داده است در خوشبینی رییس کل بانک مرکزی در مورد بازگشت ثبات نسبی به اقتصاد ایران و چشم انداز اقتصاد کلان کشور نمی توان سهیم شد. خروج آمریکا از «برجام» و تجدید و تشدید تحریم های این کشور علیه جمهوری اسلامی، ایران را در عرصه اقتصادی در وضعیتی مشابه با دهه نخست جمهوری اسلامی قرار داده است. با نگاهی سریع به داده های ارائه شده از سوی منابع کارشناسی بین المللی و داخلی می بینیم که اقتصاد ایران از دور تازه تحریم ها به شدت ضربه خورده و بازگشت آن به وضعیت عادی، حتی بعد از رفع فشار های خارجی، با چالش های فراوان روبرو است: یک) تولید و صادرات نفتی ایران در چه سطحی است؟ بر پایه گزارش ماهانه سازمان «اوپک» تولید نفت ایران از سه میلیون و ۸۱۳ هزار بشکه در روز در سال ۲۰۱۷ به دو میلیون و ۱۵۹ هزار بشکه در روز در سپتامبر گذشته کاهش یافته است. با کاهشی چنین مهم طی این دو سال ایران از لحاظ تولید نفت از سومین قدرت «اوپک» (بعد از عربستان و عراق) به پنجمین تنزل یافته است (امارات و کویت هم از ایران جلو افتاده اند). و اما در مورد صادرات نفتی ایران شش ماه بعد از پایان معافیت های آمریکا، منابع داخلی جمهوری اسلامی سکوت اختیار کرده اند و محافل نفتی بین المللی نیز داده های متفاوتی، از یکصد تا هفتصد هزار بشکه در روز ارائه میدهند. آماری که به تازگی از سوی صندوق بین المللی پول ارائه شده، به نظر ما بیش از همه با واقعیت می خواند، به ویژه از این نظر که با آمار «اوپک» در مورد تولید نفت ایران از لحاظ منطقی اشتی پذیر است. صندوق بین المللی پول میانگین صادرات نفتی ایران را در سال جاری میلادی ۶۰۰ هزار بشکه در روز و سال اینده ۵۰۰ هزار بشکه در روز پیش بینی میکند. اگر این آمار را ملاک قرار دهیم، صادرات نفتی ایران نسبت به دو سال گذشته به یک چهارم کاهش یافته است. بیشتر بخوانید: بر این نکته هم باید تاکید کرد که وعده دونالد ترامپ در مورد به صفر رساندن صادرات نفتی ایران تا امروز تحقق نیافته و تحقق یافتن آن نیز اگر غیر ممکن نباشد، دستکم بسیار دشوار است. کشوری چون ایران، با پانزده مرز آبی و خاکی و تجربه چهل ساله در دور زدن تحریم ها، اگر در محاصره کامل آبی و خاکی نباشد، می تواند چند صد هزار بشکه در روز نفت صادر کند. البته صدور این مقدار نفت در شرایط عادی بازار انجام نمیگیرد و به احتمال نزدیک به یقین باید با تخفیف های گوناگون همراه باشد. به علاوه در شرایط غیر عادی با توجه به هزینه های ناشی از دور زدن تحریم ها همراه با دشواری های مربوط به دریافت محصول فروش به ارز های معتبر و انتقال پول به کشور، بخش نه چندان کمی از در آمد حاصل از صدور نفت به ناچار بر باد میرود. دو) سقوط صادرات نفتی ایران به پانصد تا ششصد هزار بشکه در روز بودجه کشور را با یک کسری نجومی روبرو کرده است. منابع داخلی کسری بودجه امسال را ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار میلیارد تومان و منابع بین المللی حدود ۲۲ میلیارد دلار ارزیابی میکنند. صندوق بین المللی پول در تازه ترین گزارش خود درباره خاورمیانه و افریقای شمالی میگوید که اگر ایران در سال ۲۰۲۰ تنها پانصد هزار بشکه نفت در روز صادر کند، در صورتی خواهد توانست بودجه متوازن داشته باشد که بتواند هر بشکه نفت را به ۱۹۵ دلار، سه برابر قیمت کنونی آن، در بازار جهانی بفروشد. البته دولت برای جبران این کسری عظیم گزینه هایی دارد از جمله کاهش هزینه ها، بالا بردن مالیات ها یا کاهش یارانه های اشکار و پنهان. مساله آن است که در شرایط به شدت وخیم کنونی، با توجه به رکود شدید اقتصادی و سقوط قدرت خرید مردم، هر یک از این گزینه ها می تواند هزینه های اجتماعی و سیاسی سنگینی داشته باشد که نظام سیاسی ایران توانایی پرداخت آنرا ندارد. سه) عبد الناصر همتی رییس بانک مرکزی جمهوری اسلامی در یادداشت اینستاگرامی دوشنبه سیزدهم آبانماه خود نوشته است که نرخ تورم در مسیر بهبود قرار گرفته است. ایشان احتمالا بر آمار تهیه شده از سوی نهاد زیر سرپرستی خود تکیه میکند که نرخ تورم ماهانه کشور در مهر ماه امسال نسبت به شهریور ماه را ۰.۶ در صد محاسبه کرده است. ما نظر ایشان را به داده های منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران (مسئول رسمی انتشار آمار اقتصاد کلان کشور) جلب میکنیم که نرخ تورم مهر ماه را ۱.۷ در صد تخمین زده که سه برابر ارزیابی بانک مرکزی است. و باز بر اساس اسناد منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران، نرخ تورم رسمی ایران (دوازده ماه منتهی به مهر ماه ۱۳۹۸ نسبت به دوازده ماه منتهی به مهر ماه سال قبل) ۴۲ در صد است که در تاریخ جمهوری اسلامی بعد از نرخ تورم سال ۱۳۷۴ در بالاترین سطح جای دارد. چهار) مهم ترین شاخصی که وضعیت واقعی اقتصادی کشور را به نمایش میگذارد، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی است. در این زمینه هم رییس کل بانک مرکزی ارزیابی های بسیار خوشبینانه ای دارد که با آنچه در اسناد منتشر شده از سوی محافل کارشناسی می شنویم در تضاد قرار دارد. به ارزیابی صندوق بین المللی پول، تولید ناخالص داخلی کشور (مجموع کالا ها و خدمات تولید شده در کشور طی مدت یک سال) در سال گذشته میلادی ۴.۸ در صد فرو ریخته و امسال نیز ۹.۵ در صد کم تر میشود. آمار منتشر شده از سوی بانک جهانی نیز کم وبیش به آمار صندوق بین المللی پول و نیز ارزیابی های محافل داخلی کشور شباهت دارد. البته اقای همتی در یادداشت اینستا گرامی خود به بهبود «رشد غیر نفتی» نظر دارد. منظور آن است که ما در محاسبه رشد تولید ناخالص داخلی ایران بخش نفت را کنار بگذاریم و تنها بخش های غیر نفتی را در نظر بگیریم. ولی حتی در این زمینه هم آمار سازمان های بین المللی اقتصادی خوشبینی رییس کل بانک مرکزی را توجیه نمیکند. صندوق بین المللی پول رشد غیر نفتی ایران را در سال جاری میلادی منفی ۴.۲ در صد پیش بینی میکند. مجموعه این داده ها نشان میدهند که دهه چهارم جمهوری اسلامی نیز به احتمال زیاد می تواند مانند دهه نخست آن رشد منفی داشته باشد. در واقع میانگین نرخ رشد سالانه اقتصادی ایران در دهساله نخست بعد از انقلاب اسلامی حدود منفی یک و هشت دهم در صد بود و در دهه چهارم آن نیز میانگین سالانه رشد به احتمال زیاد زیر صفر نوسان خواهد کرد. گسترش فقر در کشور محصول مستقیم اقتصادی است که در یکی از پویا ترین دوره های اقتصاد جهانی، دو دهه را با نرخ رشد منفی و دو دهه دیگر را با نرخ رشد های نسبتا پایین به پایان رساند. با توجه به افزایش جمعیت در چهار دهه گذشته، هر شهروند ایرانی نسبت به چهل سال پیش حدود سی در صد فقیر تر شده است. بخش بسیار بزرگی از این انحطاط تاریخی محصول تنش های پایان ناپذیر در روابط بین المللی جمهوری اسلامی است. چه سرمایه های خارجی که زیر فشار تحریم به ایران پشت کردند، و چه سرمایه های ایرانی که از کشور گریختند. تجربه جمهوری اسلامی، و به ویژه آنچه در دور تازه تحریم ها جریان دارد، نشان میدهد که حل دشواری های اقتصادی امکان پذیر نخواهد بود مگر با تبدیل شدن ایران به یک کشور عادی در عرصه بین المللی . در فضای یک کشور غوطه ور شده در تنش های منطقه ای و جهانی، طرحریزی اصلاحات برای بیرون آوردن اقتصاد از گرداب انحطاط به تلاشی عبث و ملال آور بدل شده است. این درسی است که امروز بیش از همیشه در محافل کارشناسی و دانشگاهی ایران تکرار میشود. | خروج ایالات متحده آمریکا از «برجام»، که هیجدهم اردیبهشت ماه سال گذشته خورشیدی رسمیت یافت، دو موج اصلی تحریم های اقتصادی علیه ایران را در پی داشت که اولی شانزدهم مرداد ماه ۱۳۹۷ و دومی سیزدهم آبانماه همان سال به مرحله اجرایی رسید. این دو موج نخستین با سلسله تحریم هایی ادامه یافت که تازه ترین آنها دوشنبه همین هفته شماری از صاحب منصبان ارشد نظام جمهوری اسلامی از جمله مجتبی خامنه ای فرزند رهبر انقلاب را هدف گرفت. | با تحریم اقتصادی، از انحطاط گریزی نیست |
شِکّرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود (حافظ) در جهان بیش از هفت هزار زبان موجود است. تعدادی از این زبانها از هیچ خط یا نظام نوشتاری استفاده نمیکنند. بقیهٔ زبانهای دنیا نیز از کمتر از سی نوع خط یا نظام نوشتاری استفاده میکنند. هر زبان را میتوان با خطوط گوناگونی نگاشت. برخی زبانها در طول تاریخ از چند نظام نوشتاری استفاده کردهاند. زبان فارسی نیز یکی از زبانهای چندخطّی تاریخ است. دانشنامهٔ اِتنولوگ هرساله دادهها و یافتههایی از تعداد گویشوران زبانهای مختلف منتشر میکند. جدول زیر بر اساس آخرین دادههای اِتنولوگ در سال ۲۰۲۰ تدوین شده است که تعداد و پراکندگی جغرافیایی زبانهای زندهٔ دنیا را بر اساس خاستگاه منطقهای و شُمارگان گویشوران آن زبانها نشان میدهد. تعداد و پراکندگی زبانهای زنده دنیا و گویشوران بیش از ۳۰۰۰ زبان از میان هفت هزار زبان موجود در جهان در معرض انقراض هستند، بطوریکه انتظار میرود این زبانها در پایان قرن بیست و یکم کاملاً نابود شده باشند. نابودی هر زبان اغلب ریشه در سرکوب سخنگویان و تبعیض دارد. با از بین رفتن هر گویش، فرهنگ، سُنَن، و هویت اجتماعی گویشوران نیز از بین میرود. پروژهای با حمایت مالی گوگل و همکاری چندین مرکز پژوهشی سالهاست تلاش میکند تا از طریق فناوریهای جدید به بقا، آموزش، و مستندسازی این زبانها کمک کند. در وبسایت این پروژه میتوان اطلاعات مفید و جالبی دربارهٔ زبانهای در حال انقراض، همچون تعداد تقریبی سخنگویان این زبانها، مکان فعلی سکونت گویشوران، میزان در خطر بودن آنها، و بسیاری موارد دیگر بدست آورد. در این وبسایت همچنین فضایی برای گویشوران این زبانها اختصاص داده شده تا فایلهای صوتی، تصویری، و مُستندات نوشتاری زبان خود را بارگذاری کنند. بنا بر اطلاعات منتشر شده در این پروژه، در ایران نیز بیش از ۴۰ زبان و گویش در معرض نابودی قرار دارد. تقریباً در جوامع تمامی کشورهای جهان سخنگویان بومی زبانهای متفاوتی زندگی میکنند. متأسفانه پیشفرضهای غلط زیادی رایج است که کشورها و مِلل را به یک زبان فرو میکاهند و در نتیجه پیچیدگیها و واقعیتهای زبانهای جهان را نادیده میگیرند. بسیاری از این برداشتهای نادرست، ریشه در تفکرات هویتمحورِ سیاسی و اجتماعی دارد که با تبلیغ سیاستمداران و فعالان اجتماعی و سیاسی تقویت میشوند. درک یک واقعیت ساده میتواند کمک کند بفهمیم چرا چنین تفکراتی منطبق با واقعیت نیستند؛ اینکه در دنیا بیش از هفت هزار زبان و کمتر از دویست کشور و ملت داریم. در نتیجه وقتی کشورها و ملتها را به یک زبان تقلیل میدهیم، که معمولاً به علت تعداد بیشتر سخنگویان آن زبانِ خاص است، این امر تنها منجر به نادیده گرفتن و متلاشی شدن زبانهای دیگر میشود. به همین علت در کشورهای زیادی از به کار بردن عبارت "زبان رسمی" در قوانین خودداری میکنند. با نگاهی به اطلسهای زبانی میتوان دریافت که چه زبانهایی در هر کشوری در کنار یکدیگر زیست میکنند. اطلس زبانی ابزاری پژوهشی در زبانشناسی است که نقشة کرهٔ زمین و منطقههای جغرافیایی گوناگون را بر مبنای زبانهای رایج، پراکندگی و تعداد گویشوران هر زبان در هر منطقه ترسیم میکند. در عین حال برخی زبانها در سرزمینهای مختلفی سخنگویان بومی دارند و زبانهای "چندملّیتی" یا "بینالمللی" خوانده میشوند. این زبانهای معمولاً قدرتمند دارای سخنگویان فراوانی هستند و با توجّه به ترکیب جمعیتی، زیستگاه جغرافیایی، فرهنگ، رسوم، و عواملی دیگر از تنوع گستردهای از لهجهها و گویشها برخوردارند. زبان فارسی یکی از چنین زبانهاست. زبان فارسی یکی از کهنترین زبانهای موجود جهان است که از تاریخ و ادبیاتی غنی برخوردار است. پارسیزبانان در طول تاریخ در سرزمینهای مختلفی زندگی و از نظامهای نوشتاری گوناگونی استفاده کردهاند. این قضیه امروز نیز پابرجاست. گویشوران لهجههای مختلف فارسی در سراسر جهان پراکندهاند. در برخی کشورها که خاستگاه تاریخی زبان پارسیاند، سخنگویان فارسی زبان فراوانی زندگی میکنند. ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ازبکستان، و هندوستان از این جملهاند. در کشورهای فراوان دیگری هم اهالی فارسی زبان زندگی میکنند. عواملی همچون کار، تحصیل، و مهاجرت در پراکندگی فارسی زبانان مؤثر بوده است. امروزه زبان فارسی در هر پنج قارهٔ کرهٔ زمین و در بیش از دست کم هفتاد کشور سخنگوی بومی دارد. زبان فارسی به همین دلیل زبانی بینالمللی و چندخطی است. بسیاری از پژوهشگران و زبانشناسانی که به مطالعه و بررسی زبانهای زندهٔ دنیا میپردازند سخنگوی بومی آن زبان نیستند. مثلاً افراد بسیاری که آثار هنری، همچون شعر و داستان، به زبان فارسی خلق کرده یا پژوهشهای آکادمیک دربارهٔ زبان و ادبیات فارسی انجام دادهاند، لزوماً گویشور زبان فارسی یا ایرانی نبودهاند. چه بسیار آثاری که افراد غیرفارسیزبان دربارهٔ زبان فارسی به زبان مادری خودشان نگاشتهاند که برخی بعدها به فارسی ترجمه شده است. به این معنا هم زبان فارسی یک زبان بینالمللی است که از مزیت و موهبتِ توجّه و تحقیق از طرف غیرفارسیزبانان برخوردار بوده است. بدین ترتیب و با بررسی جایگاه زبان فارسی در میان ۷۱۱۷ زبان زندهٔ دنیا میتوان دریافت که این زبان با داشتن میلیونها نفر گویشور با پراکندگی بالا در سراسر جهان، استفاده از چندین نظام نوشتاری، بهرهگیری از آرشیوی غنی از ادبیات، تاریخ، و کاربری بالا در اینترنت موقعیت قدرتمندی در میان صد زبان اوّل زندهٔ دنیا دارد. در قسمت آینده نظامهای نوشتاری متنوّعی را که فارسی زبانان از آنان در گذشته و حال استفاده کرده و میکنند بررسی میکنیم. قسمتهای قبلی مجموعه زبان و خط فارسی: | در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند. در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند. | فارسی، زبانی کهن، چندخطی و بینالمللی |
انتخاب رئیس جمهور در آمریکا شما در آمریکا بجای رای دادن مستقیم به خود رئیس جمهور، به افرادی رای میدهید که رئیس جمهور محبوب شما را نمایندگی میکنند موسوم به "کالج انتخاباتی" (آلکترال کالج). این افراد "الکتور" (معنی لغوی، انتخاب کننده) نامیده میشوند. در مجموع ۵۳۸ رای الکترال برای ۵۰ ایالت به علاوه ناحیه کلمبیا (شامل پایتخت آمریکا یعنی واشنگتن دی سی) وجود دارد، که برنده انتخابات باید ۲۷۰ رای الکترال (نصف به علاوه یک ۵۳۸ رای) را از آن خود کند. بطور مثال، ایالت کالیفرنیا ۵۵ رای الکترال و وایومینگ ۳ رای الکترال را به خود اختصاص میدهد. در اکثریت قریب به اتفاق ایالات (به جز دو ایالت) اگر الکتورهای یک کاندیدا رای بیشتری بیاورند تمام آراء الکترال آن ایالت را از آن خود می کنند. مثلا در سال ۲۰۰۰ جورج دبلیو بوش از مجموع ۶ میلیون رای داده شده در فلوریدا با اختلاف فقط ۱۷۵۴رای توانست هر ۲۹ رای الکترال فلوریدا را ببرد و با همین نتیجه راهی کاخ سفید شود. همین مکانیزم نیز باعث پیروزی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ شد. دونالد ترامپ در آن سال از مجموع آراء سه ایالت میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین (که از سال ۱۹۹۲ همیشه دموکراتها در آن ایالات پیروز بودند)، الکتورهای ترامپ ۸۰ هزار رای بیشتر آوردند و لذا تمام آراء الکترال این سه ایالت را از آن خود کردند و سرنوشت ریاست جمهوری با این ۸۰ هزار رای، در میان مجموع ۱۳۷ میلیون رای که در سطح کشور به ترامپ و هیلاری کلینتون داده شده بود به نفع ترامپ رقم خورد. در حال حاضر، به لحاظ "محبوبیت" آخرین نظرسنجیها حاکی است که جو بایدن با اختلاف بیش از ۱۰ درصد از ترامپ پیش گرفته است. اما همانطور که شرح آن رفت باید تمرکز، معطوف به آراء الکترال باشد. این نقشه که روزانه به روز میشود، تا اینجا نشان میدهد که ترامپ باید تقریبا در تمام ایالاتی را که رقابت در آنها نزدیک است پیروز شود (این ایالات با رنگ خاکستری مشخص شدهاند) تا دور دوم ریاست جمهوری خود را تثبیت کند، کاری که چندان آسان به نظر نمیآید. اما کجا کار میتواند در این انتخابات گره بخورد. نظرسنجیها نشان میدهد که به احتمال قوی نتیجه انتخابات در چند ایالت که از آنها با عنوان "صحنه نبرد" (Battleground states) یاد میشود، تعیین خواهد کرد که چه کسی برای چهار سال آینده در شماره ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا سکنی خواهد گزید. این ایالات و وضعیت تا روز ۱۸ اکتبر عبارت است از: پنسیلوانیا (بایدن ۴+ درصد)، فلوریدا (بایدن ۱.۴+ درصد)، ویسکانسین (بایدن ۶+ درصد)، میشیگان (بایدن ۷+ درصد) و کارولینای شمالی (بایدن ۲.۷+ درصد). پیش بینی ها حاکی است که امسال، آراء، بهمن وار فرومیریزد و میتواند رکورد شرکت در انتخابات را از سال ۱۹۰۸ بشکند. به دلیل شیوع بیماری همهگیر کرونا تعداد کسانی که از طریق پست رای خواهند داد سر به دهها میلیون خواهد زد. در آن میان، فلوریدا (۲۹ رای الکترال) ممکن است همان روز انتخابات، علائمی بروز دهد که فرد پیروز شناسائی شود. در این ایالتِ صحنه نبرد که نقش تعیین کنندهای در انتخابات خواهد داشت، آراء پستی ۲۲ روز قبل از انتخابات پردازش میشوند. به این معنا که پاکت رای باز میشود، رایدهنده راستیآزمائی میشود، امضاء خودش و در برخی موارد امضاء شاهد بررسی میشود و ورقههای رای دسته بندی شده و برای شمارش آماده میشوند. بنابراین روز رای گیری نتیجه آراء پستی و حضوری به سرعت تهیه میشود. اگر اختلاف بین آراء دو کاندیدا (وقتی میگوئیم دو کاندیدا، باز منظور الکتورهای وابسته به آنهاست) زیاد باشد، به خصوص اگر به نفع بایدن باشد، این میتواند اولین نشانه از پیروزی او باشد. اما اگر اختلاف کم باشد (۲ درصد یا کمتر) باید انتظار داشت که جناح ترامپ با طرح دعوا خواستار کنترل دوباره صحت ورقههای رای شده و روزها، شاید هم هفته ها کار بازبینی بطول انجامد. اما وضعیت بدتر، میتواند در میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین بوجود بیاید. این سه ایالت کلیدی قطعا نخواهند توانست که نتیجه نهائی را روز ۳ نوامبر، حتی روزها بعد از آن مشخص کنند. دلیل؟ در پنسیلوانیا و ویسکانسین پاکتهای آراء پست شده تا روز انتخابات نباید باز شوند و در میشیگان فقط روز قبل از انتخابات مامورین میتوانند پاکت ها را باز کرده و راستی آزمائی و کنترل امضاء و دیگر بررسیهای مربوط به سلامت ورقه رای را به عمل آورند. شاید این پردازش ساده به نظر برسد اما وقتی با میلیونها ورقه رای روبرو میشویم وضع فرق میکند. پیش بینی میشود که در پنسیلوانیا ۲.۵ میلیون، در میشیگان ۳ میلیون و در ویسکانسین حداقل یک میلیون نفر از طریق پست رای دهند. اگر قرار باشد مدتی طول بکشد که نتیجه نهائی این ایالات استخراج شود و بعد اختلاف بین دو نامزد مثلا در حد دو صد یا کمتر باشد، کار به بازبینی و باز شماری میکشد و معلوم نیست که کی نتیجه نهائی مشخص خواهد شد. فراموش نکنیم که ترامپ از تعهد دادن نسبت به انتقال صلح آمیز قدرت در صورت شکست در انتخابات ماه نوامبر خودداری کرده است. انتقاد اصلی او نسبت به وقوع تقلب در آراء پستی است. او گفته است: "خودتان میدانید که من به رایهای پستی اعتراض دارم." از اینجا به بعد وضع میتواند بغرنج شود. طبق قوانین فدرال نتیجه انتخابات همه ایالات باید تا تاریخ ۸ دسامبر به "دفتر بایگانی ایالات متحده" ارسال شود و در روز ۱۴ دسامبر الکتورها رای خود را به نامزد مورد حمایت خود بدهند. اما اگر جنگهای حقوقی در بگیرد (که احتمال آن هست) و نتیجه ایالتها به موقع به نشست الکتورها نرسد چه خواهد شد؟ طبق ماده ۲ قانون اساسی آمریکا، مجالس محلی حق دارند که الکتورها را تعیین کنند. نتیجه؟ مجالس ایالتی هر ۵ ایالتِ "صحنه نبرد" در دست جمهوریخواهان است و لذا به احتمال قوی الکتورهای با تمایلات جمهوریخواه، از نظر تعداد دست بالا را خواهند داشت و شانس ترامپ برای انتخاب شدن افزایش مییابد. لازم به ذکر است که در تاریخ مدرن آمریکا هرگز چنین اقدامی تجربه نشده است. بیشتر بخوانید: بهر حال اگر چنین اقدامی صورت بگیرد آیا کار تمام است؟ نه. کنگره جدید که در ۶ ژانویه تشکیل میشود (۲ ماه بعد از انتخابات) باید بر این انتخاب مجالس ایالتی صحه بگذارد. در آن صورت باید دید دو مجلس کنگره، یعنی سنا و مجلس نمایندگان در کنترل کدام حزب است. اگر دو مجلس با یکدیگر به توافق برسند، در آن صورت الکتورهای منتخب مجالس ایالتی، رئیس جمهور را تعیین خواهند کرد که طبیعی است باید ترامپ را رئیس جمهور آینده آمریکا دانست. چارلز استوارت، استاد علوم سیاسی انستیتو تکنولوژی ماساچوست (ام آی تی) می گوید اگر دو مجلس به توافق نرسند (مثل وضعیت فعلی که سنا در دست جمهوریخواهان است و مجلس نمایندگان در دست دموکراتها و به احتمال قوی به توافق نخواهند رسید) طبق یک قانون ۱۳۰ ساله (مصوب سال ۱۸۸۷)، فرمانداران ایالتها این قدرت را خواهند داشت که الکتورها را تعیین کنند. در آن صورت ۴ فرماندار از ۵ ایالت صحنه نبرد که پیشتر از آنان نام برده شد، دموکرات هستند و به این ترتیب به احتمال قوی بایدن رئیس جمهور بعدی آمریکا خواهد بود. اگر نظرسنجیها درست از آب در آید، قاعدتا بایدن میباید با آنچنان اختلاف چشمگیری پیروز شود که جای بحث و گفتگو باقی نخواهد ماند و آقای ترامپ باید به کسب و کار گذشتهاش باز گردد. اما اگر اختلاف، به خصوص در ایالاتی که بحث شد، کم باشد، ممکن است شاهد یک انتخابات بیسابقه در تاریخ آمریکا باشیم. | سیستم انتخاب رئیس جمهور در آمریکا که بر اساس آراء الکترال (کالج انتخاباتی) طراحی شده، سیستمی غیر مستقیم، گاه شگفتی آفرین و شاید غیرعادلانه، و در نهایت پیچیده است. غیرعادلانه از این نظر که الزاما منعکس کننده آراء اکثریت نیست. بطور مثال هیلاری کلینتون در سال ۲۰۱۶ نزدیک به ۳ میلیون رای بیش از ترامپ به دست آورد اما رقابت را باخت. چرا؟ چون نتوانست به اندازه ترامپ آراء کالج انتخاباتی را بدست آورد. داستان بطور اختصار از این قرار است. | انتخاب رئیس جمهور بعدی آمریکا میتواند پیچیده شود |