text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
محمدعلی عموئی عضو کمیته مرکزی حزب توده در سال های انقلاب . . . - چطور شد که گروه ارانی دستگیر شد؟ دکتر ارانی با انتشار مجله "دنیا" مباحثی را بر پایه تخصص خود روی علوم طبیعی مطرح می‌کرد و بحث را به مبانی فلسفی و متکی بر علوم پایه می‌برد و رفته رفته بحث دیالکتیک را هم پیش می‌کشید. بخصوص این که علوم فیزیک، شیمی و طبیعی مسایل ماتریالیسم را بهتر از هر رشته دیگری می‌توانند تبیین کنند لذا ارانی با آن تسلط ویژه علمی خود این بحث‌ها را در مجله دنیا مدنظر قرار می‌داد و روشنفکرانی را از این اندیشه‌ها متاثر می‌ساخت. افرادی نظیر احسان طبری، انور خامه‌ای، الموتی‌ها و دیگران، در واقع محصلانی بودند که آن زمان از نوشته‌های ارانی متأثر می‌شدند و گروهی به این صورت شکل گرفت. - در واقع این مجله (دنیا) محور شکل‌گیری گروه ارانی شد؟ بله، به علاوه کلاس‌های آموزشی و بررسی‌های تحلیلی که به ابتکار ارانی برای اعضای آن گروه فرهنگی تشکیل می‌یافت. - چطور شد که ارانی تصمیم به انجام چنین کاری گرفت؟ این مساله معطوف به یک سابقه قبلی است. ارانی در اروپا با "مرتضی علوی" آشنا شد. علوی یکی از چهره‌های روشنفکر و متفکر ایرانی بود که در اروپا با فلسفه مارکسیسم آشنایی پیدا کرده و عضو حزب کمونیست آلمان شده بود. دکتر ارانی درجریان تحصیلات و گذراندن دوره دکترای خود در آن جا طی آشنایی با مرتضوی علوی با کمینترن مربوط می‌شود. در آن زمان نشریه‌ای به وسیله ایرانیان در آلمان انتشار می‌یافت به نام "پیکار". ارانی با پیکار همکاری داشت و مقالاتی برای درج در آن می‌فرستاد. - ارتباط مرتضی علوی و دکتر ارانی با کمینترن به چه شکل بود؟ تقی ارانی در کنار علی دشتی در برلین وقتی قرار شد دکتر ارانی به ایران بیاید، با این اندیشه آمد که زمینه‌های مساعدی برای گسترش اندیشه مارکسیسم فراهم شود تا دوباره حزب کمونیست ایران بوجود آید. ولی آن چه ارانی در اطراف مجله دنیا بوجود آورد در واقع حزب نبود بلکه گروهی از روشنفکرانی بود که متأثر از اندیشه‌های ارانی، درباره مارکسیسم _ لینینیسم دور هم جمع شده بودند. این گروه، در واقع بخش علنی فعالیت ارانی و همکارانش بود. بنابه توصیه کمینترن، ارانی، کامبخش و سیامک با همکاری کامران، شبکه مخفی حزب را بار دیگر پی‌ریزی کردند. - برگردیم به جریان ارانی و انتشار مجله دنیا؟ سال ۱۳۱۳ چندنفر از چهره‌های روشنفکر ایران و در عین حال متأثر از اندیشه مارکسیسم محفلی بوجود آورند که اعضای آن عبارتند از عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری و دکتر ارانی و البته این محفل بخش علنی کار ارانی بود. بخش مخفی که در واقع تجدید سازمان حزب کمونیست محسوب می‌شد زیر نظر ارانی، کامبخش و کامران بود. - آیا ایرج اسکندری همان پیروز اسکندری است؟ خیر، فقط با هم نسبت دارند. فرد دیگری در ارتباط با این محفل بود که به لحاظ نظامی بودن هرگز عنوان نشد به نام سیامک که بعدها درحزب توده ایران به عنوان سرهنگ سیامک جزء پایه‌گذاران سازمان نظامی حزب توده ایران شد. ولی چهره آشکاری نبود و ارتباط پنهانی با عبدالصمد کامبخش داشت و به همین علت هم وقتی در سال ۱۳۱۶ گروه ارانی مورد تعقیب قرار گرفت و اعضای آن بازداشت شدند اصلاً خبری از سیامک نبود، نه اسمش مطرح می‌شود و نه بازداشت و همچنان در ارتش باقی می‌ماند. با دستگیری "شورشیان" یکی از فعالان حزب کمونیست ایران که رابط کامبخش با کمینترن بود، اعترافاتی از سوی او مطرح شد و شماری از اعضاء حزب کمونیست دستگیر شدند، و در ارتباط با آن عبدالصمد کامبخش نیز دستگیر شد (کامبخش پیش از آن مورد ظن بود و چند بار هم بازداشت شده بود و مجبور شد از ارتش استعفاء دهد) و پرونده‌ای تحت عنوان یک محفل جاسوسی در تأمینات رضاخانی شکل گرفت. آن چه اسناد بیان می‌کند این است که به دنبال دستگیری شورشیان، ارانی، یزدی، طبری، انورخامه‌ای، خلیل ملکی و کامبخش که گروه ارانی بودند و بعدها با پیوستن بزرگ علوی (آقا بزرگ) به ۵۳ نفر معروف شدند، بازداشت شدند. خیانت تشکیلاتی - گروه ۵۳ نفر چگونه دستگیر شدند؟ بر سر چگونگی دستگیری این افراد روایت‌های گوناگون وجود دارد. اما، با این که آقای انورخامه‌ای که بعدها در تقابل جدی با حزب توده ایران قرار گرفت و کسانی چون اسکندری، یزدی و بقراطی بر این عقیده بودند که کامبخش آنها را لو داده است. اما در واقع دستگیری فردی به نام "شورشیان" که در ارتباط با کمینترن بود موجب لو رفتن کسانی شد که او آنها را می‌شناخت، به این ترتیب که او آنها را لو داد و بقیه افراد نیز که در محفل فرهنگی ارانی بودند شناخته شده و دستگیر شدند. کامبخش در دفاع از خود عنوان می‌کند از آن جایی که پرونده بسیار خطرناکی برای این گروه تنظیم شده بود که همه این‌ها به محاکمه صحرایی کشیده و همگی اعدام می‌شدند، در بازجوئی و دفاعیات خود آن را به یک محفل روشنفکری تبدیل می‌کند و عنوان می‌کند که ما یک عده روشنفکر دور همدیگر بودیم که روی همه قلمروها بحث‌های مارکسیستی می‌کردیم، و به این ترتیب اعترافات شورشیان را بی‌اثر می‌کند. - در واقع درجه خطر را پایین آورد؟ بله، کامبخش قضیه را به جایی رساند که اصلاً حکم اعدام به هیچکس داده نشد و همه محکومیت‌های ۵-۷-۱۰ سال داشتند. - پس چرا ارانی اعدام شد؟ ارانی کشته شد، اعدام نشد. نام پزشک احمدی در تاریخ ایران به عنوان یک فرد خبیث و عامل رضاشاه در درون زندان‌های آن دوره مشهور است. همه بزرگانی که رضاشاه تاب تحمل آنها را نداشت و دستگیر شده و در زندان قصر بودند، بعد از مدتی توسط پزشک احمدی از بین می‌رفتند. شیوه معمول نیز این بود که احمدی تحت عنوان تقویت، مداوا و غیره به آنها آمپول هوا تزریق می‌کرد که نمونه‌های متعددی نیز دارد مثل کشتن سردار اسعد، ارانی و بسیاری از سران زندانی دیگر. البته درباره ارانی دو روایت وجود دارد. یکی این که پزشک احمدی بی‌مقدمه به او آمپول هوا تزریق می‌کند. دیگری که بیشتر هم موثق است این که، در سلول انفرادی او یک زندانی تیفوسی، (آن زمان تیفوس خیلی زود انسان‌ها را می‌کشت) را در سلول او قرار می‌دهند و او پس از ابتلا به تیفوس با آمپول هوای پزشک احمدی کشته می‌شود. - آیا کسان دیگری از گروه ۵۳ نفر کشته شدند؟ خیر فقط ارانی کشته شد. بقیه همه باقی ماندند و در شهریور سال ۱۳۲۰ بعد از ورود متفقین به ایران از زندان آزاد شدند. البته آن زمان جنبشی نیز برای آزادی زندانیان سیاسی بوجود آمد و دولت نیز در موقعیتی نبود که بتواند در مقابل آنها مقاومت کند، لذا زندانیان را آزاد کرد. - در واقع از سال ۱۳۱۶ تا سال ۱۳۲۰ دوران خلاء جریان‌های فکری مارکسیستی در ایران است؟ بله، همین‌طور است. - بعد از آزادی آنها از زندان، موج دوم و دوران حزب توده آغاز می‌شود. هسته اولیه حزب توده چگونه شکل گرفت؟ پایان اختناق ۲۰ ساله رضاشاه و درهم ریختن اقتدار حکومتی که تا آنان زمان به زور نظامیان و پلیس اعمال می‌شد و نیز وجود مطبوعات و رادیو فضای مناسبی برای آزاداندیشان به وجود آورد و میدان برای بروز هر جریان فکری باز شد. هسته نخستین حزب توده ایران، پس از آزادی زندانیان سیاسی، به وسیله شماری از اعضای گروه ۵۳ نفر و تعدادی از کمونیست‌های پرسابقه (آرداش آوانسیان، رضا روستا، رضا رادمنش) همراه با شخصیت‌های خوشنام و خوش سابقه (سلیمان محسن اسکندری، علی امیرخیزی، پروین گنابادی...) طی نشستی در هفتم مهر ۱۳۲۰ شکل گرفت و در دهم مهر ۱۳۲۰ اعلام موجودیت کرد. - همه این افراد از گروه ۵۳ نفر بودند؟ خیر، برخی از آنها از گروه ۵۳ نفر بودند. سال ۱۳۲۰ همزمان با خروج این افراد از زندان، فضا برای فعالیت سیاسی نسبتاً مساعد بود. از سویی فضای دوره بسته رضاشاه از بین رفته و از سوی دیگر جانشین او هنوز اقتدار چندانی پیدا نکرده بود تا بتواند ابزار و لوازم لازم را برای جلوگیری از بسط اندیشه فراهم کند. در این ایام به ویژه با حضور نیروهای متفقین در ایران، حکومت مرکزی در موقعیت مسلطی قرار نداشت که بتواند مخالفین خود را براحتی از سر راه بردارد. لذا در این دوران شاهد شکل گیری احزاب گوناگون هستیم. که حزب توده ایران یکی از آنها بود. - در واقع حزب توده در همان ماه اول آزادی شکل گرفت؟ با پایان اقتدار حکومتی رضاشاه، فضای مناسبی برای آزاداندیشان به وجود آمد بله، در دهم مهر ۱۳۲۰ تأسیس این حزب اعلام می‌شود و به همین علت این روز به نام "مهرگان" تاریخ تأسیس حزب توده ایران نامیده می‌شود. از لحاظ تبارشناسی سابقه هم‌رزمی موسسین حزب توده ایران با دکتر ارانی موجب شد که ارانی به عنوان معلم اول همه اعضا و پایه‌گذاران حزب توده ایران نامیده شود. به همین علت همیشه در اجلاس حزب توده ایران عکس دکتر تقی ارانی و عباراتی که از او به یادگار مانده زینت بخش گردهمائی‌های رسمی آن حزب است. - آیا دکتر ارانی و همفکرانشان در زمان انتشار مجله دنیا به اتهام جاسوسی دستگیر و روانه زندان شدند؟ بله، اتهام اولیه به این شکل بود. اما بعد با توجه به صحبت‌های کامبخش و اعترافات دیگر افراد گروه مبنی بر این که این یک محفل روشنفکری است و بحث‌های فرهنگی، فلسفی و علمی دارد و نمونه آن نیز مجله دنیا است، مساله محاکمات صحرایی منتفی و دادگاه‌های فرمایشی آنها را محکوم به زندان می‌کند. ساختار تشکیلاتی حزب توده - مجله دنیا با مدیریت دکتر ارانی چند نسخه منتشر شد؟ اگر منظور انتشار مجله دنیا در زمان دکترارانی است، درست به خاطر ندارم، اما تعداد نسخ منتشر شده در فاصله ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۶ چندان زیاد نیست. اما، پس از تأسیس حزب توده ایران، مجله دنیا، چه در دوران فعالیت علنی حزب، چه به هنگام فعالیت مخفی، و چه به هنگام استقرار مرکز حزب در مهاجرت، تقریباً به طور مرتب در دوره‌های متوالی چاپ و انتشار یافته است. حزب توده برای این که مرکزیتی داشته باشد و بعد کنگره موسس خود را تشکیل دهد و مسئولین آن انتخاب شوند، دکتر نورالدین الموتی را به عنوان اولین دبیر حزب برمی‌گزیند و یک یک همین افراد موسس مسئولیت‌هایی برای سنجش‌های گوناگون تشکیلاتی، تبلیغاتی، انتشاراتی و مالی حزب را سامان می‌دهند. - ساختار تشکیلاتی حزب توده چگونه بود؟ ساختار تشکیلاتی احزاب کمونیست معمولاً مشخص است به این صورت که یک مرکزیت رهبری دارد به نام کمیته مرکزی و بعد از آن به دو صورت هرمی و افقی بسط می‌یافت، کمیته‌های ایالتی ولایتی، بخش و قاعده هرم تشکیلاتی را به وجود می‌آورد و در سطح افقی شعبه‌های تشکیلات، تبلیغات، تعلیمات، کارگری، دهقانی و... به ترتیب چارت سازمانی شکل می‌گیرد. با توجه به این که هنوز فاشیسم در دنیا بیداد می‌کرد و در عین حال صلاح حزب در تناسب با جامعه ایران، چنین اقتضا می‌کرد که به صورت یک حزب توده‌ای نمایان شود نه به عنوان یک حزب کمونیست و نه مطرح‌کننده مارکسیسم‌ـ‌ لنینیسم در ایران یا حزب طبقه کارگر ایران، به همین علت مبانی‌ای که برای جذب افراد مطرح می‌شد بیشتر یک جنبه ضدفاشیستی و توده‌ای و مردمی داشت. مثلاً مسایل توده‌های زحمتکش اعم از دهقانان، کارگران، پیشه‌وران، همه جزء برنامه اولیه حزب برای رفاه و بهبود زندگی آنها بود. - آیا در جلسه اولیه، نسبت به مذهب، موضع گیری ای انجام شده بود؟ خیر، ابداً. اساساً حزب توده ایران هیچوقت یک موضع ضدمذهبی نداشته است. حتی زمانی هم که به عنوان حزب طبقه کارگر با ایدئولوژی مارکسیسم معرفی می‌شد هرگز به هیچ وجه موضع ضدمذهبی نمی‌گرفت. از ویژگی‌های حزب توده، این وجه بارز است که چون اکثریت مردم این مملکت را مردمی معتقد به دین و مذهب می‌داند و از آن جایی که اعتقاد دارد پایه‌های گسترش حزب، توده‌های مردم هستند در نتیجه حتی شرط عضویت در حزب را به هیچ وجه لامذهب و ضدمذهبی بودن قرار نمی‌داده است. - آیا حزب توده اعضای مذهبی هم داشت؟ چه کسانی؟ بله، در رهبری حزب سلیمان محسن اسکندری، علی امیرخیزی و شماری دیگری از افراد سوسیالیست و مذهبی بودند. از جوانانی که در سازمان جوانان حزب بودند بچه‌هایی بودند که نماز می‌خواندند و... حتی بین خود ما، کسانی بودند که از خانواده‌های مذهبی برخاسته بودیم مثلاً همان زمان خود من در کرمانشاه در کلاس پنجم روزه می‌گرفتم و در عین حال عضو سازمان جوانان حزب توده ایران هم بودم. به این ترتیب حزب به صورت حزبی توده‌ای و ضدفاشیستی شکل گرفت. نخستین مانیفست مارکسیستی حزب توده - بعد از تشکیل حزب توده، اولین دبیر کل حزب چه کسی بود؟ از ابتدای تأسیس حزب تا دی ماه ۱۳۲۲ سلیمان محسن اسکندری، به علت قدمت فعالیت آزادیخواهانه و احترام بسیاری که در بین فعالان سیاسی اعم از کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و ملی‌ها داشت در رأس حزب بود. اما پس از برگزاری کنفرانس ایالتی تهران در ۱۳۲۱ هیئت رهبری حزب با وظایف کمتیه مرکزی و با ترکیب سلیمان محسن اسکندری، نورالدین الموتی، آرداشس آوانسیان، رضا رادمنش، ایرج اسکندری، عبدالحسین نوشین، رضا روستا، محمد بهرامی، محمود بقراطی، پروین گنابادی و علی امیر خیزی شکل گرفت. پس از درگذشت سلیمان محسن اسکندری، نورالدین الموتی به جای او برگزیده شد. الموتی پس از وقایع آذربایجان از حزب کناره گرفت و دکتر رضا رادمنش به دبیرکلی حزب انتخاب شد. نخستین کنگره حزب در سال ۱۳۲۳ در تهران برگزار شد. صف‌بندی مسئولین حزبی از همان آغاز تاسیس حزب، بیانگر وجود دو جریان در رهبری و تداوم آن نه تنها در کنگره، که در تمام دوران حیات حزب تا پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود. گروه ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، فریدون کشاورز، رضا روستا، محمود بقراطی، رضا رادمنش برای دست‌یابی به کرسی‌های رهبری از هیچ کوششی فروگذار نکردند. اینان به رغم تفاوت‌های شخصیتی و نیز نگرشی در بین خود، نسبت به رقابت با گروهی که با کام‌بخش و اردشیر آوانسیان همراه بودند در زمینه رعایت اصل توده ای بودن ترکیب اعضای حزب، گروه نخست درها را بی‌ضابطه به روی همگان بازکردند و به افراد بی‌صلاحیتی چون عباس نراقی، عبدالقدیر آزاد، عباس اسکندری، محمد یزدی و نظایر آنها، امکان ورود به حزب دادند. در واقع اصل سلامت و درستی ضوابط را فدای روابط خانوادگی و چشم داشت حمایت به هنگام رای‌گیری کردند. گرچه در جریان برگزاری نخستین کنگره حزب، زیر فشار مخالفت‌های فعالین حزب، افراد نامبرده از حزب کنار گذارده شدند، اما بیماری فراکسیونیسم همواره آثار مخرب و زیانبارش را در عملکرد و تصمیم‌گیری‌های رهبری حزب به جا می‌گذارد. کنگره پس از تحلیل شرایط سیاسی اجتماعی ایران و تصویب اساسنامه و برنامه، به انتخاب اعضای کمیته مرکزی و کمیسیون تفتیش پرداخت و بر شرکت در جبهه ضدفاشیست صحه گذارد و تلاش برای گسترش تشکیلات و ایجاد شعب حزب در شهرهای مختلف را مورد تایید قرار داد. در ترکیب رهبری حزب تغییر چندانی حاصل نیامد، جز آنکه مرتضی یزدی و رضا روستا به جای عضویت در کمیته مرکزی در ترکیب کمیسیون تفتیش قرار گرفتند. الموتی، اردشیر آوانسیان، رضا رادمنش، کشاورز، اسکندری، طبری، پروین گنابادی، علی امیرخیزی، محمود بقراطی، دکتر بهرامی، عبدالصمد کامبخش به عضویت کمیته مرکزی و نوشین، خلیل ملکی، مهندس علوی، کیانوری، ضیاء الموتی، احمد قاسمی، مرتضی یزدی، دکتر جودت و رضا روستا به عضویت کمیسیون تفتیش انتخاب شدند. - اولین مانیفست یا بیانیه حزب توده ایران که مشخص‌کننده ایدئولوژی مارکسیستی حزب بود، چه سالی و تحت چه شرایطی صادر شد؟ حزب توده ایران در کنگره دوم اردیبهشت ۱۳۲۷، خود را "مارکسیست لنینیست" معرفی کرد. در سال‌های نخستین کتابی تحت عنوان "حزب توده ایران چه می‌گوید و چه می‌خواهد" توسط احمد قاسمی یکی از اعضای رهبری حزب با زبان بسیار ساده منتشر شد. "چه می‌گوید" مرامنامه حزب و "چه می‌خواهد" برنامه حزب را بیان می‌کرد و حزب توده ایران را حزب طبقات ستمکش، کارگران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران آزادیخواه معرفی می‌کرد. - و صحبتی از ایدئولوژی نمی‌کرد؟ خیر، در واقع سال‌های نسبتاً متمادی یعنی تا سال ۱۳۲۷ این کتاب معرف هویت حزب توده ایران بود. البته مرامنامه و اساسنامه به صورت جداگانه نیز منتشر می‌شد اما این کتاب، فشرده مجموعه مطالبی بود که به زبان ساده بیان شده بود. - بر عهده گرفتن مسئولیت‌ها در حزب توده تا چه زمانی انتصابی بود؟ با گذشت زمان و شکل‌گیری سازمان‌های حزبی، براساس چارت تشکیلاتی، زمینه‌های "انتخابی بودن" مسئولین فراهم می‌شد. زیرا تا آن زمان هر شخصی که فعال‌تر بود به مسئولیت گمارده می‌شد. از سال ۱۳۲۲ که تدارک نخستین کنگره حزب توده ایران فراهم آمد و این کنگره در اردیبهشت ۱۳۲۳ در تهران با شرکت نمایندگان منتخب کنفرانس‌های ایالتی که در استان‌های مختلف برگزار شده بود تشکیل شد. رهبری حزب به صورت انتخاب اعضای کمیته مرکزی و برای نظارت بر کار این کمیته، ارگانی به عنوان "کمیسیون تفتیش" (بازرسی) ایجاد شد و در این چارچوب، رهبری حزب تعیین و به دنبال آن کمیته‌های ایالتی در هر ایالت، کمیته‌های شهری در هر شهر، کمیته‌های بخش در بخش‌های مختلف و... به نسبت گستردگی سازمانی حزب، چارت کامل و فعالیت شکل گرفت. با چنین روندی حزب توده ایران به عنوان یگانه حزب سراسری ایران پدیدار شد. - کنگره دوم حزب توده در چه سالی تشکیل شد؟ همانطور که در اساسنامه حزب آمده بود کنگره حزب هر ۴ سال یکبار برگزار می‌شد. لذا کنگره دوم در تابستان سال ۱۳۲۷ برگزار شد. در فاصله کنگره‌ها، عالی‌ترین مرجع انتخابی و تصمیم‌گیری "پلنوم‌های کمیته مرکزی" بود که سالی یکبار تشکیل می‌شد. به این ترتیب در فاصله بین دو کنگره سه‌بار پلنوم تشکیل شده بود و پلنوم چهارم بعد از کودتای ۲۸ مرداد در خارج از کشور تشکیل شد. - اوج تشکیلات و قدرت حزب توده در چه مقطع زمانی بود؟ حزب توده ایران فراز و فرود خاصی را طی کرده است. بعد از یک اوج نسبی که پس از تأسیس از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۲۴ به ویژه در فاصله ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ داشت، دوره‌ای که جنبش فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان فعال شده بودند و پس از آن ائتلافی بین احزاب توده ایران، دمکرات ایران، فرقه دمکرات آذربایجان، حزب دمکرات کردستان و حزب ایران پدید آمده بود اما با شکست جریان آذربایجان افت چشمگیری را باعث شد. - آیا حزب توده با جریان جنبش آذربایجان ارتباط داشت؟ بله، کاملاً. در واقع شعبه ایالتی حزب توده ایران در آذربایجان بدون مشورت با مرکز حزب، به فرقه دمکرات آذربایجان پیوست. - آیا این اقدام با تصمیم حزب بود یا در آذربایجان به طور مشخص تصمیم‌گیری شده بود؟ رهبری حزب چنین تصمیمی اتخاذ نکرده بود ولی جنبش فرقه آذربایجان به قدری فراگیر و همه‌گیر شده بود و خود مردم آذربایجان و کسانی که عضو حزب بودند چنان تحت تأثیر این جنبش قرار گرفته بودند که خود طالب چنین امری بودند و به همین دلیل شعبه حزب در آنجا به فرقه دمکرات آذربایجان پیوست، بدون این که حزب در این مورد تصمیمی گرفته باشد. اما بعد از این پیوستن، حزب توده ایران با تمام توان از فرقه دمکرات پشتیبانی می‌کرد. چنانکه بسیاری از اعضای سازمان نظامی حزب که فعالیت مخفی داشتند (خود حزب علنی و سازمان نظامی آن مخفی بود) برای شکل‌گیری ارتش آذربایجان راهی آن‌جا شدند. چه کسانی که در قیام گنبد و خراسان دست به عمل زدند و پس از خلع سلاح "پادگان مراوه قبه" در گنبد سرکوب شدند و چه افسران دیگری که از مرکز، توسط سازمان نظامی حزب به آذربایجان فرستاده شدند و ارتش فرقه را سازماندهی کردند همگی به فرقه دمکرات پیوستند. مثلاً فرقه، نیروی هوایی نداشت و افسران نیروی هوایی سازمان نظامی حزب، هواپیما را در آنجا فرود می‌آوردند و خلبان آنجا می‌شدند. بسیاری از این افراد خاطرات و چگونگی رفتن خود به فرقه دمکرات، حیات سیاسی و ماجراهایی را که بدنبال شکست فرقه برایشان پیش آمده، نوشته‌اند. - علاوه بر پیشه‌وری چه کسانی فرقه دمکرات آذربایجان را بوجود آورده بودند؟ چهره‌هایی نظیر غلام یحیی دانشیان، چشم آذر، شبستری، جاوید، فریدون ابراهیمی، کاویانی، بی ریا و... - در واقع در این دوران علاوه بر حزب توده ایران، فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان نیز وجود داشت. آیا در نقاط دیگر کشور یا مثلاً خراسان جریان چپ مارکسیستی وجود داشت؟ این‌ها چپ مارکسیستی نبودند. مثلاً فرقه دمکرات آذربایجان بر مبنای کسب حقوق دمکراتیک خلق آذربایجان در چارچوب تمامیت ارضی ایران پدید آمد که در واقع خواستار یک نوع خود مختاری بود و یا حزب دمکرات کردستان در پی نزدیک به یکصد سال مبارزات خلق کرد برای حقوق طبیعی خود تلاش می‌کرد. فرقه دمکرات آذربایجان - بنابراین ایدئولوژی آنها چپ مارکسیستی نبود، پس چرا به شوروی وابسته بودند؟ آنها ابداً چپ مارکسیستی نبودند، با این که پیشه وری در رأس جریان بود و کادرهای توده‌ای و مارکسیست بین آنها وجود داشت اما اهداف و برنامه‌های آنها کاملاً یک برنامه ملی در زمینه حقوق دمکراتیک خلق آذربایجان بود. دلبستگی آنها به اتحاد شوروی ناشی از شناخت ماهیت آن کشور بود. - آیا افرادی را که نام بردید و در راس فرقه دمکرات آذربایجان قرار داشتند هیچکدام مارکسیست نبودند؟ به جز پیشه‌وری و دانشیان، ابراهیمی و آزاد وطن، که مسئول کمیته ایالتی حزب در آذربایجان بود و به فرقه پیوست، بقیه افرادی معمولی و کاملاً عادی بودند. در دهه ۲۰ یگانه سازمان سیاسی مارکسیست لنینیست، حزب توده ایران بود و هیچ جریان چپ دیگری وجود نداشت. منتها باید به این مطلب اشاره کنم که در سال‌های ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ یک گروه کوچک به نام "کروژوک‌های مارکسیستی" (محفل‌های مارکسیستی) به وجود آمد. این محفل‌ها توسط باقر امامی معروف به "نورو امامی" پدید آمد، این گروه‌ها معترض بودند که چرا حزب توده ایران صریحاً نمی‌گوید که مارکسیسم لنینیسم ایدئولوژی حزب است و به همین دلیل که خود را صریحاً مارکسیست لنینیست مطرح می‌کردند نمی‌توانستند به حزب توده ایران بپیوندند. البته بعدها چهره‌های برجسته آنها به طرف حزب آمدند و در آن گروه باقی نماندند. بقایای این محفل بعد از گذشت سال‌ها به صورت سازمان "ساکا" (سازمان انقلابی کمونیستی ایران) در دهه ۴۰ شکل‌گیری شد که سازمانی کوچک بود. - آیا افراد معروفی در سازمان ساکا حضور داشتند؟ باقر امامی، دکتر فشارکی و فیروز گوران که فردی مطبوعاتی بود در ساکا حضور داشتند. این‌ها تحت عنوان کروژوک‌های مارکسیستی مطالعات مارکسیستی و کار فکری می‌کردند و سازماندهی گسترده‌ای نداشتند. گروه دیگر، انشعابیون خلیل ملکی بودند که پس از گذر از مراحل گوناگونی به صورت "جامعه سوسیالیست‌ها" درآمدند و با بین‌الملل دوم درآمیختند. - آیا گرایشات فکری احزاب کمونیستی در ایران با هم نزدیکی زیادی داشتند؟ در اکثر کشورها شاهد دو حزب کمونیست بوده‌ایم، یکی حزب کمونیستی که همان حزب سنتی طرفدار حزب کمونیست شوروی بود و دیگری طرفدار حزب کمونیست چین و شعار خاص مائو که "انقلاب از دهانه تفنگ درمی‌آید" بود. یعنی طرفدار مبارزه مسلحانه و قهرآمیز بود. سلسله بحث‌هایی بین رادیو پکن و رادیو مسکو در زمینه متهم کردن یکی به ریویزیونیسم و دیگری به سکتاریسم و دگماتیسم و … جریان یافت. عین این گونه اتهامات در درون احزاب کمونیست هر کشور واحد نیز به وجود آمد. در حزب توده ایران نیز عده‌ای از جوانان فعال حزب، مثل بچه‌هایی که "سازمان انقلابی توده" را تشکیل دادند نظیر خان بابا تهرانی، کوروش لاشایی، سیاوش پارسانژاد، مجید زربخش، پرویز نیکخواه، منصوری و سمیعی و … از حزب جدا شدند و نیروی بزرگی از مبارزان توده‌ای را با خود بردند. این انشعاب، از نظر کمی و تاثیرش بر سازمان حزب به مراتب اثرگذارتر از انشعاب ملکی در سال ۱۳۲۶ بود. آنها گفتند حزب به لحاظ طرفداری از نظرات شوروی گرفتار رویزیونیسم است بنابراین ما موضع چین را می‌پسندیم و به چین متمایل شدند. البته این عده عمدتاً در مهاجرت بودند و خیلی کمتر در داخل ایران حضور داشتند اما آثار آن به داخل کشور منعکس می‌شد. به این ترتیب سازمان انقلابی توده به وجود آمد. از اعضای این سازمان برخی به ایران آمدند و بی آنکه دست به کاری بزنند، بازداشت و اکثرشان مانند پارسا نژاد، لاشایی، نیکخواه، منصوری و دیگران تسلیم شدند. . .
محمدعلی عموئی، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در سال های انقلاب در مصاحبه با اسماعیل آزادی در کتاب احزاب سیاسی ایران از حزب توده ایران سخن می گوید. در اینجا قسمتی از مصاحبه آقای عموئی آورده شده است.
فراز و فرود حزب توده ایران در گفت و گو با محمدعلی عموئی
عکس از وبسایت هشت دی نیوز ایلنا از قول یکی از کارگران نوشته که تاکنون "پاسخ قانع‌کننده‌ای" به درخواست‌های کارگران داده نشده است. وبسایت ۸دی نیوز، که اخبار محلی استان گیلان را پوشش می‌دهد، از قول یکی از کارگران نوشته است: "نمی‌دانیم چه کسی پاسخ‌گوی این مشکلات است. خانواده این کارگران گرسنه هستند." دستمزدهای معوقه یکی از مشکلات رایج کارگران ایرانی است. یکی از کارگران معترض کارخانه قطعات بتونی گیلان به ایلنا گفته است استفاده از قرارداد پیمانکاری به جای قرارداد مستقیم، عدم پرداخت حق بیمه و بالا نرفتن واقعی حقوق کارگران پرسابقه یکی دیگر از مشکلات کارگران این کارخانه است. حکومت ایران اجازه فعالیت به تشکل‌های مستقل کارگری نمی‌دهد و کارگران ایرانی نمی‌توانند خواسته‌های صنفی خود را از طریق آنها پیگیری کنند.
خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گزارش داده که بیش از ۱۰۰ نفر از کارگران کارخانه قطعات بتونی گیلان در اعتراض به عدم دریافت چهار ماه از حقوق خود در مقابل این کارخانه، در رشت، تجمع کرده‌اند.
تجمع کارگران قطعات بتونی در رشت برای دریافت چهار ماه حقوق معوقه
کارگردان: کلينت ايستوودبازيگران: کلينت ايستوود - هيلاری سوانک - مورگان فريمن.محصول سال 2004 آمريکا - برادران وارنر مگی فيتز جرالد (هيلاری سوانک) دختر 31 ساله ای که آرزو دارد قهرمان بوکس جهان شود، نزد فرانکی دان ( کلينت ايستوود) مربی سالخورده بوکس که تعدادی از بوکسورهای زبده آمريکا دوره ای کوتاه نزد او آموزش ديده اند، می رود و از او می خواهد که او را نيز تعليم دهد. فرانکی تا بحال هيچ شاگرد دختری نداشته است و از آموزش مگی سرباز می زند او عقيده دارد که دخترها چندان مناسب ورزش بوکس نيستند و از پس سختی های اين ورزش بر نمی آيند. اما مگی در باشگاه کهنه و تقريا متروک فرانکی ثبت نام می کند و با کمک اسکرپ ( مورگان فريمن)، خدمتکار و نگهبان باشگاه بدون اينکه چندان چيزی از قوانين و اصول بوکس بداند، تمرينات سخت خود را آغاز می کند. فرانکی که پشتکار مگی را می بيند متقاعد می شود که در دوره ای کوتاه اصول اوليه بوکس را به او بياموزد، به شرطی که به محض اينکه مگی به حد مسابقه حرفه ای رسيد، مربی و مدير برنامه ديگری پيدا کند. اما مگی بيش از اينکه به يک مربی و يا مدير برنامه حرفه ای احتياج داشته باشد، به کسی نياز دارد که بتواند روياهای او را باور کند. به همين دليل زمانی که آماده مسابقه می شود، حاضر نيست فرانکی را ترک کند. از سوی ديگر فرانکی که دخترش او را ترک کرده و هيچ ارتباطی با او ندارد، مگی را جای دخترش می پندارد. مگی تمام حريفانش را در چند ثانيه شکست می دهد و با پيشرفتی چشمگير خود را برای قهرمانی جهان آماده می کند. مسابقه بعدی او رويارويی با قهرمان جهان است. دختر ميليون دلاری، بيست و پنجمين ساخته کلينت ايستوود، کارگردان، تهيه کننده، بازيگر و آهنگساز 75 ساله آمريکايی است. ايستوود علاوه بر بازی در يکی نقشهای اصلی دختر ميليون دلاری، کارگردانی، تهيه و ساخت موسيقی متن آن را نيز به عهده داشته است. اين فيلم که در هفتاد و هفتمين دوره اسکار در هفت بخش نامزد دريافت اين جايزه شده، از رقبای اصلی دريافت اسکار از نظر تعداد محسوب می شود. دختر ميليون دلاری، امسال در بخشهای بهترين بازيگر نقش اول مرد ( کلينت ايستوود)، بهترين بازيگر نقش اول زن ( هيلاری سوانک)، بهترين بازيگر نقش مکمل مرد ( مورگان فريمن) بهترين فيلمنامه اقتباسی، بهترين تدوين، بهترين کارگردانی و بهترين فيلم نامزد اسکار شده است. ايستوود پس از لارنس اليوير و روبرتو بنينی، سومين نفری است که همزمان در دو رشته بهترين کارگردانی و بهترين بازيگر نقش اول مرد برای يک فيلم نامزد اسکار می شود. دختر ميليون دلاری، که نمايش عمومی اش در آمريکا از اوايل ماه ژانويه آغاز شده تاکنون بيش از 55 ميليون دلار فروش داشته است و در حال حاضر در رده پنجم جدول پرفروشترين فيلمهای آمريکا قرار دارد. امسال در شصت و دومين دوره جايزه گلدن گلوب، هيلاری سوانک برای بازی در اين فيلم، جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن و کلينت ايستوود جايزه بهترين کارگردانی را دريافت کردند. خدمات
نام فيلم: Million Dollar Baby
معرفی فيلم: دختر ميليون دلاری
در بازيهای باقی مانده از هفته بيست و هفتم ليگ برتر انگلستان، تيم فوتبال بولتون موفق شد در زمين خود با نتيجه دو بر يک تيم فولام را شکست دهد. آندرانيک تيموريان هافبک ايرانی تيم بولتون در اين ديدار برای اولين بار از ابتدای بازی در ترکيب اصلی تيمش قرار داشت و تا دقيقه ۸۱ بازی در زمين بود. در ديگر ديدار باقی مانده اين هفته، تيم آرسنال در زمين خود به ديدار تيم ويگان رفت که اين ديدار تا دقيقه ۸۰ با نتيجه يک بر صفر به سود ويگان در حال پيگيری بود. اما آرسنال با گلهای دقايق ۸۱ و ۸۴ هال و روسيچکی بازی باخته را برد و با ۴۹ امتياز در رده چهارم ايستاد. با پايان هفته بيست و دوم جدول رده بندی ليگ برتر انگلستان به شرح زير است: ۱- منچستريونايتد (۲۷ بازی، ۶۶ امتياز)۲- چلسی (۲۷ بازی، ۶۰ امتياز)۳- ليورپول (۲۷ بازی، ۵۰ امتياز)۴- آرسنال (۲۶ بازی، ۴۹ امتياز)۵- بولتون (۲۷ بازی، ۴۶ امتياز) اولين بازی رونالدو با لباس ميلان هفته بيست و دوم مسابقات سری آ ايتاليا، بعد از يک هفته توقف به دليل کشته شدن پليس سيسيلی، برگزار شد. در مهمترين ديدارها تيم آث ميلان با نتيجه ۲ بر يک در ورزشگاه سن سيرو تيم ليورنو را شکست داد. در اين بازی رونالدو بازيکن برزيلی که از تيم رئال مادريد به آث ميلان منتقل شده است، برای اولين بار با لباس اين تيم به زمين آمد. رونالدو از دقيقه ۶۳ جانشين اوليويرا شد. رحمان رضايی مدافع ايرانی تيم ليورنو در اين ديدار از روی نيمکت شاهد بازی بود. در ديگر ديدارها اينترميلان، صدرنشين اين بازيها، در زمين کيوو با دو گل آدريانو و کرسپو به پيروزی رسيد تا موقعيتش در صدر جدول تثبيت شود. رم، تيم دوم جدول نيز در زمين خود با سه گل پارما را برد. اما پالرمو، تيم سوم جدول در زمين خود با يک گل معلوب امپولی شد تا فاصله دو تيم اول جدول با بقيه بيشتر شود. جدول رده بندی سری آ ايتاليا تا پايان هفته بيست و دوم به شرح زير است: ۱- اينترميلان (۲۲ بازی، ۶۰ امتياز)۲- رم (۲۲ بازی، ۴۹ امتياز)۳- پالرمو (۲۳ بازی، ۴۲ امتياز) پيروزی رئال مادريد با گل بکام هفته بيست و دوم لاليگای اسپانيا تيم رئال مادريد موفق شد در زمين تيم رئال سوسيداد به پيروزی ۲ بر يک برسد و مجددا به رده سوم جدول برگردد. در اين ديدار ديويد بکام بازيکن انگليسی رئال بعد از مدتها در ترکيب اين تيم قرار گرفت که موفق شد دومين گل تيمش را به ثمر برساند. بعد از انتقال پرسروصدای بکام به ال.ای.گلکسی آمريکا، فابيو کاپلو مربی ايتاليايی رئال اعلام کرده بود که تا آخر فصل از بکام استفاده نخواهد کرد. در ديگر ديدارها سويا، تيم دوم جدول در زمين خود با رئال بتيس به تساوی بدون گل رسيد تا در رده دوم باقی بماند. والنسيا نيز که در هفته های اخير با پيروزهای متوالی فاصله خود را با صدر جدول کمتر کرده بود در زمين تيم خيمناستيک با ۳ گل شکست خورد. تيم اوساسونا نيز در حالی که جواد نکونام هافبک ايرانی خود را ۹۰ دقيقه در ترکيب داشت، موفق شد در زمين تيم خاتفه با نتيجه ۳ بر ۲ پيروز شود. در آخرين ديدار اين هفته بارسلونا در زمين خود ميزبان ريسينگ سانتاندر است. جدول رده بندی لاليگا تا پيش از بازيهای يکشنبه شب به شرح زير است: ۱- بارسلونا (۲۱ بازی، ۴۳ امتياز)۲- سويا (۲۲ بازی، ۴۳ امتياز)۳- رئال مادريد (۲۲ بازی، ۴۱ امتياز)۴- والنسيا (۲۲ بازی، ۳۹ امتياز) پترووا قهرمان تنيس اپن پاريس ناديا پترووا از روسيه توانست با پيروزی بر لوسی سافارووا از جمهوری چک به مقام اول تورنمنت اپن پاريس دست يابد. پترووا در اين ديدار با نتايج ۴ بر ۶، ۶ بر يک و ۶ بر ۴ سافارووا را شکست دهد. لوسی سافارووا پديده اين مسابقات توانسته بود در مرحله نيمه نهايی در دو ست متوالی و با نتايج ۷ بر ۶ و ۶ بر ۴ هنن هادرن تنيسور شماره دو جهان از بلژيک را شکست دهد. در ديگر ديدار مرحله نيمه نهايی نيز ناديا پترووا املی مورسمو تنيس باز شماره سه جهان از کشور ميزبان را با نتيجه ۲ بر يک و با نتايج ۵ بر ۷، ۶ بر ۴ و ۷ بر ۶ شکست داده بود. حضور ۹۰ دقيقه ای علی کريمی در ترکيب بايرن تيم بايرن مونيخ در آخرين بازی از هفته بيست و يکم بوندس ليگا موفق شد در زمين خود با يک گل تيم آرمينيا بيله فلد را شکست دهد. در اين ديدار علی کريمی بازيکن ايرانی تيم بايرن مونيخ بعد از مدتها در ترکيب اصلی تيمش قرار گرفت و تا پايان بازی در زمين بود. بايرن مونيخ با اين پيروزی ۳۷ امتيازی شد و در رده چهارم جدول باقی ماند. در ديگر ديدار باقی مانده تيم نورنبرگ با دو گل در زمين بوخوم پيروز شد. جدول رده بندی بوندس ليگا تا پايان هفته بيست و يکم به شرح زير است: ۱- شالکه، ۴۸ امتياز۲- وردربرمن، ۴۲ امتياز۳- اشتوتگارت، ۴۱ امتياز۴- بايرن مونيخ، ۳۷ امتياز خبرهای کوتاه از ورزش ايران و جهان خدمات
پيروزی بولتون با حضور تيموريان
تيموريان در ترکيب ثابت بولتون، گلزنی بکام
اين هدفها که به "هدفهای توسعه هزاره" موسوم اند، شامل به نصف رساندن جمعيت مبتلا به فقر شديد، تضمين و تامين آموزش ابتدايی برای همه کودکان و کاهش ميزان مرگ و مير مادران و نوزادان به هنگام زايمان است. بانک جهانی و صندوق بين المللی پول می گويند که برای دستيابی به اين هدفها، کشورهای دارا بايد به وعده هايی که دوسال پيش برای کمک به کشورهای ندار دادند، عمل کنند. سازمان مستقل مجمع جهانی اقتصاد نيز در گزارشی که روز چهارشنبه منتشر کرد، پيام مشابهی داد. خدمات
يک گزارش مشترک بانک جهانی و صندوق بين المللی پول هشدار می دهد که بيشتر کشورهای درحال توسعه نخواهند توانست تا سال 2015 به هدفهايی که سازمان ملل متحد برای فقرزدايی در اين کشورها درنظرگرفته دست يابند.
بانک جهانی: توسعه کشورهای فقير تا سال 2015 ميسر نيست
15:00 (لندن) - 17:30 (تهران) در سيزدهمين روز بازيهای جام جهانی آلمان 2006 ايران در سومين و آخرين بازی خود در اين رقابتها در ساعت 14 به وقت گرينويچ در ورزشگاه زنترال اشتاديون شهر لايپزيگ مقابل آنگولا به ميدان رفت. ايران در اين بازی يحیی گل محمدی را که در بازی قبلی از ناحيه کتف آسيب ديد در اختيار نداشت و به جای او سهراب بختياری زاده را به ميدان فرستاد. همچنين مهرزاد معدنچی و فريدون زندی از ابتدای بازی در ترکيب اصلی تيم ايران قرار گرفتند. علی دايی نيز که در بازی قبلی بر روی نيمکت نشسته بود در اين بازی در ترکيب تيم ايران جای داشت. اما در آخرين بازی ايران علی کريمی در بازی حضور نداشت و جواد نکونام نيز به دليل دو اخطاره بودن هم تيم ايران را در آخرين بازی اش در اين رقابتها همراهی نکرد. ايران که عدم راهيابی اش به دور بعدی پس از شکست از تيم پرتغال قطعی شده بود به ميدان می آمد در حاليکه آنگولا هنوز برای صعود شانس کمی داشت. اين تيم می بايست با نتيجه پر گلی ايران را شکست می داد تا باتوجه به باخت مکزيک در مقابل پرتغال از اين گروه صعود کند. اين بازی که با نتيجه يک بر يک تمام شد آنگولا را هم به جمع حذف شدگان جام جهانی فرستاد. در بازی ديگر گروه D که همزمان با بازی ايران - آنگولا برگزار می شد، دو تيم مکزيک و پرتغال مقابل هم قرار گرفتند که پرتغال موفق شد با نتيجه 2 بر 1 مکزيک را شکست دهد و با 9 امتياز به عنوان سرگروه به مرحله يک هشتم نهايی صعود کند. با پايان يافتن بازيهای گروه D پس از پرتغال، مکزيک با يک برد، يک باخت و يک تساوی به عنوان تيم دوم اين گروه به مرحله بعدی راه يافت و آنگولا با دو تساوی و يک باخت و ايران با دو باخت و يک تساوی در رده سوم و چهارم گروه قرار گرفتند و از دور رقابتها حذف شدند. در دقيقه 13 محمد نصرتی به دليل مصدوميت از زمين خارج شد و به جای او مسعود شجاعی وارد زمين شد. 30 دقيقه نخست بازی بيشتر بازی در زمين آنگولا جريان داشت. در اين مدت ايران دو موقعيت گل بدست آورد که يکی با ضربه سر علی دايی با فاصله زيادی به بيرون از زمين رفت و ديگری را فريدون زندی با ضربه سر به چارچوب دروازه آنگولا زد که دفاع آنگولا اين توپ را در آستانه ورود به دروازه دفع کرد. در دقيقه 32 فشار آنگولا بر روی دروازه ايران افزايش يافت. سه کرنر پی در پی برای آنگولا نتيجه حملات آنگولايی ها بود. دقيقه 37 خطای معدنچی يک ضربه آزاد برای آنگولايی ها و يک کارت زرد برای او در پی داشت. دقيقه 38 رسول خطیبی بجای هاشميان وارد ميدان شد. در دقيقه 40 ضربه تيموريان که از پشت محوطه 18 قدم زده شد را ژائو ريکاردو دفع کرد. دقيقه 47 ضربه کالانگا را ميرزاپور راهی کرنر کرد. دقيقه 57: ضربه از پشت 18 قدم مهدوی کيا با دفع ناقص ژائو ريکاردو روبرو شد که در برگشت مهاجمان ايرانی نتوانستند سودی از اين توپ ببرند. دقيقه60 - گل آنگولا: سانتر زی کالانگا به دورن محوطه 18 قدم که کسی جز کعبی و ميرزاپور در آنجا حضور نداشت موقعيتی نصيب آماديو فلاويو کرد که فلاويو با استفاده از تعلل مدافعان و دروازه بان ايران اين توپ را با سر وارد دروازه ميرزاپور کرد و نخستين گل آنگولا را در جام جهانی رقم زد. دقيقه 75 - گل ايران: ضربه کرنر مهدوی کيا را بختياری زاده با سر به جايی زد که بازيکنی از آنگولا از تير دوم حفاظت نمی کرد و ايران به دومين گل خود در جام جهانی دست يافت. ترکيب اصلی دو تيم ايران: ميرزاپور، کعبی، بختياری زاده، رضايی، نصرتی (شجاعی)، مهدوی کيا، زندی، تيموريان، معدنچی، هاشميان (خطيبی)، دايی. آنگولا: ژائو ريکاردو، ژامبا، کالی، لوکو، دلگادو،ميلوی، فيگيردو ( روی مارکوس)، ماتئوس (لووه)، مندونکا، کالونگا، آکوا (فلاويو). خدمات
چهارشنبه 21 ژوئن - 31 خرداد
روز سيزدهم: ايران 1 - آنگولا1
مانه در تابلوی المپیا(۱۸۶۳) لور‌ زن سیاه‌پوست را در نقش خدمتکار به تصویر کشیده است تابلوی المپیا(۱۸۶۳) اثر ادوارد مانه نقاش فرانسوی، نقاشی بسیار پیشرویی به شمار می‌آید که در زایش هنر مدرن نقشی محوری داشته است. او روسپی عریانی را نقاشی کرد که بی‌آزرم در چشم تماشاگران زل زده است. مانه با این تابلو پاریسی‌های آن زمان را با واقعیتی مواجه کرد که به احتمال ترجیح می‌دادند به آن اعتراف نکنند؛ این که سکس در ازای پول بخش مهمی از زندگی مدرن بود و این تنها به تن‌فروشان سطح بالا و اختصاصی هم محدود نمی‌شد. البته این نقاشی از جنبه دیگری نیز- که بسیار هم مغفول مانده- اهمیت بسیار دارد؛ بازنمایی خدمتکار زن سیاه‌پوستی که اکنون می‌دانیم نامش لور بوده است. مانه زن سیاه را در لباس معمول آن دوره فرانسه کشیده که آن هنگام کاری غیرمتداول و سنت‌شکنانه تلقی می‌شد. باید در نظر داشت که در آن دوره هنرمندان موسوم به نقاشان سالن که به روش‌ها و نگرش سنتی وفادار بودند،مطابق سبک متداول روز، زنان سیاه و یا از نژادهای مختلط را در لباس‌های حرم‌سرایی غیراروپایی نقاشی می‌کردند. افزون بر این مانه در اثرش فضایی کمابیش یکسان با المپیا به لور اختصاص داده است. او با این تمهید توجه بیش‌تری را به بخش‌ نادیده‌انگاشته‌شده جامعه قرن ۱۹ فرانسه جلب می‌کند؛ جمعیت نه چندان بزرگ اما انکارناشدنی سیاهانی که پس از لغو برده‌داری در سال ۱۸۴۸ در جست‌‌وجوی کار از مستعمرات به پاریس آمده بودند. و البته منتقدان بورژوای سده ۱۹ ترجیح می‌دادند که آنان را نادیده انگارند. هویت لور در نتیجه پژوهش‌های دنیز مورل شناسایی شد. او بر این باور بود که اهمیت زن سیاه در تابلوی مانه بیش از ایفای نقش خدمتکاری در حال تعارف کردن دسته‌گلی به المپیا است. بنابراین به جست‌وجوی کشف مقصود نقاش از بازنمایی این زن و شناخت زمینه و زمانه‌ای که لور در آن می‌زیست برآمد. پایان‌نامه دکترای او به برگزاری نمایشگاه بسیار تحسین‌شده‌ای در گالری والاک نیویورک انجامید. اکنون نمایشگاهی گسترده‌تر با عنوان و موضوع مدل‌های سیاه؛ از ژریکو تا ماتیس در موزه اورسی پاریس برپا شده است. دست‌اندرکاران موزه با الهام از پژوهش و کار مورل تصمیم به برگزاری این نمایشگاه گرفتند، اما خود نیز تحقیقات بیش‌تری بر آثاری که در گنجینه داشتند انجام دادند. نمایشگاه موزه اورسی هم نشانگر سنت‌شکنی نقاشی مانه است و هم شناخت بیش‌تری از جامعه کوچک سیاهان و مردمان چندنژادی در قرن ۱۹ پاریس به دست می‌دهد- جماعتی که تا کنون آگاهی‌های زیادی از آنان در دسترس نبوده است. تا آن‌جا که می‌دانیم ادوارد مانه لور را در سه موقعیت مختلف نقاشی کرده‌ است و به نظر می‌رسد که هر تابلو اطلاعات افزون‌تری درباره حضور سیاهان در پاریس آشکار می‌کند. نقاشی دلاکروا از آسپاسیا مدل زن دو نژادی کلیشه‌های جنسی را تکرار می‌کند. سینه‌های عریان زن، افشاگر نگرش جنسیت‌زده و جنسی نقاش به زنان سیاه و چندنژادی است در تابلوی کودکان در باغ‌های تویلری(۶۲-۱۸۶۱) ادوارد مانه لور را در نقش پرستار بچه‌ها نقاشی کرده است. مورل می‌گوید: "نقاشی‌های کودکان همراه با پرستاران‌شان در آن زمان بسیار پرطرفدار بودند و آثاری بسیار بورژوایی و تزیینی قلمداد می‌شدند." او ادامه می‌دهد:" اما مانه با آوردن زن سیاه‌پوست در جمع خدمتکاران خانواده عنصری جدید به این موقعیت آشنا می‌افزاید و می‌کوشد اثرش را به واقعیت آن زمان جامعه پاریس نزدیک کند." مورل توضیح می‌دهد: "گرچه چهره و جزییات پیکر و پوشش لور مانند دیگر شخصیت‌های نقاشی کمی محو تصویر شده، اما طبقه، موقعیت و خاستگاه نژادی سیاهش از طریق لباس دکمه‌دار و نیز دستار نارنجی تندی که به سر بسته با زیرکی تمام آشکار شده است. گرچه مهاجران در آن دوره لباس‌های معاصر فرانسوی می‌پوشیدند، اما همچنان دستاری که در کشورهای زادگاهشان مرسوم بود به سر می‌بستند." پیش از این به نظر می‌رسید که نقاشی دوم مانه از لور(۱۸۶۳) پیش‌طرح و اتودی برای نقاشی المپیا بوده، اما دنیز مورل نظر دیگری دارد: "ویژگی‌های بصری و سبکی تابلو نشان می‌دهد که نقاش لور را به مثابه فردی که موضوع اصلی تابلو به شمار می‌آید، نقاشی کرده است. شور و حال اثر لور را نه در قالب کلیشه‌ نژادی خدمتکار سیاه، که همچون زنی واجد فردیت بازنمایی می‌کند." مورل ادامه می‌دهد:" پیش از این تابلوی مانه با عنوان زن سیاه‌پوست شناخته می‌شد. این شیوه نام‌گذاری نزد تاریخ‌نگاران هنر ابزاری بود برای به حاشیه راندن و محو هویت فردی زنان." اکنون او بسیار مسرور است که موزه اورسی پیشنهادش را پذیرفته و تابلوی مذکور را با عنوان چهره‌نگاره لور به تماشا گذاشته است. بیشتر بخوانید: در تابلوی المپیا که در همان سال خلق شده، تصویر لور هم از جنبه سبکی و هم از جنبه درونی حتی دقیق‌تر و نمایان‌تر از زن سفیدپوست نقاشی شده است. رفاقتی میان خدمتکار و بانویش احساس می‌شود؛ و نگاه از بالا به پایین المپیا نه متوجه زنی که کنار او ایستاده،‌ که معطوف به مخاطب است. عموم هنرمندان سنتی موسوم به نقاشان سالن خدمتکاران سیاه را با نگرشی بیگانه‌انگارانه در صحنه‌هایی خیالین و در حرم‌سراها با سینه‌های برهنه نقاشی می‌کردند. مورل شرح می‌دهد: "تصمیم مانه مبنی بر این که لور را با لباس کامل نقش بزند، مبتنی بر نگرش مدرن شورشی او بود. او از منظری که خدمتکاران سیاه را در مکان‌های ارائه خدمات جنسی تصویر می‌کردند کناره می‌جوید و لور را در جایگاه زن آزادی که شغلی دارد و حقوق می‌گیرد بازنمایی می‌کند. گرچه همین اثر نیز نشان می‌دهد که آزادی لور در جامعه‌ای که اساسا نژادپرست و جنسیت‌زده بود، در قیاس با آزادی المپیا( زن سفید) بسیار محدودتر بوده است." تابلوی زن سیاه‌پوست(۶۳-۱۸۶۲) در نمایشگاه موزه اورسی با عنوان چهره‌نگاره لور به نمایش در‌آمده است پیامی موثر فرانسویان برده داری در مستعمر‌ه‌های فرانسه را نخست به سال ۱۷۹۴ لغو کردند، اما در ۱۸۰۴ به هنگام فرمانروایی ناپلئون بناپارت این سازوکار دوباره برقرار شد. پیش از الغای همیشگی برده‌داری، شماری از مردمان سیاه و یا از نژادهای مختلط مانند هر مهاجر دیگری در پاریس زندگی می‌کردند و البته در مقام نظر آزاد به شمار می‌‌آمدند. از آن‌جا که نوع نژاد در اسناد عمومی آن دوره ثبت نشده، از جمعیت نه چندان بزرگ سیاهان و چندنژادان آگاهی‌های چندانی در دست نیست و آنان اغلب از طریق آثار هنری شناخته شده‌اند. یکی از مطرح‌ترین ‌این افراد ژوزف مدل محبوب تئودور ژریکو بود که بعدها به سبب تصویرشدن در نقاشی کلک مدوسا(۱۹-۱۸۱۸) شهرت یافت و پس از مرگ نقاش در ۱۸۲۴ در مدرسه هنرهای زیبا مدل نقاشی شد. ایزولده پلودرماشی، یکی از نمایشگاه‌گردانان نمایشگاه مدل‌های سیاه، می‌گوید: "در آن زمان تنها سه فرصت شغلی برای مدل‌های سیاه در مدرسه هنرهای زیبا فراهم بود و ژوزف یکی از این سه تن به شمار می‌آمد." او در این مدرسه مدل چندین هنرمند مطرح بود. از میان آنان می‌توان از تئودور شاساریو نام برد که پدربزرگش اهل هاییتی بود و نژادی مختلط داشت. البته احترام و اهمیتی که نصیب ژوزف شد و به رسمیت‌شناخته‌شدنش را احتمالا باید استثنا در نظر گرفت. بیش‌تر مدل‌های نقاشی ناشناس ماندند. حتی تلاش اوژن دلاکروا در کلنجاررفتن با سنت‌های متداول چهره‌نگاری زنان سیاه و چندنژادی به خلل‌هایی دچار بود. او در تابلویی که از آسپاسیا زنی از نژادهای مختلط نقاشی کرده، گرچه کوشیده او را به دور از بیگانه‌‌نمایی و با پرهیز از بازنمایی‌اش در نقش کلیشه‌‌ای خدمتکار نقش زند، باز هم به دام نگرش تبعیض نژادی افتاده است. سینه‌های عریان زن، افشاگر نگرش جنسیت‌زده و جنسی نقاش به زنان سیاه و چندنژادی است. پیش‌طرح تئودور ژریکو از ژوزف سیاه‌پوست، که بعدها در مدرسه‌ هنرهای زیبای پاریس مدل نقاشی شد عزم سنت‌شکنانه مانه برای نقاشی‌کردن واقعیتی که بسیاری ترجیح می‌دادند نادیده اش انگارند، در نتیجه تشویق‌های دوستش شارل بودلر شاعر بود. او نقاشان را ترغیب می‌کرد تا زندگی مدرنی را که پیرامون خویش می‌بینند تصویر کنند. مانه مانند بسیاری از نقاشان امپرسیونیست، در منطقه ۹ پاریس زندگی می‌کرد که اکثریت مهاجران در آن‌جا سکونت داشتند. او خدمتکاران سیاه‌پوست، کارگران جنسی و اجراگران چندنژادی سیرک را که در اطرافش زندگی می‌کردند می‌دید و می‌شناخت. ادگار دگا در تابلوی خانم لالا یکی از چندین بازیگر سرشناس سیاه‌پوست سیرک را در آن دوره نقاشی کرده است. لالا معلق میان هوا و زمین انتهای طنابی از سقف آویزان را به دندان گرفته و همچون ابرانسانی جلوه می‌کند و تصویری از قدرت و استقامت را بازمی‌نمایاند. دگا زن اجراگر را به ظرافت رقصنده‌های باله، که به نقاشی از آن‌ها شهره بود، نقش زده است. اگر چه ساده‌باورانه است که خیال کنیم امپرسیونیست‌ها یکسره از تعصبات نژادی و پیش‌داوری‌های طبقاتی رایج در آن روزگار برکنار بودند، در محفل آن‌ها افرادی چندنژادی حضور داشتند. از میان آنان می‌توان از ژان دوال، معشوقه بودلر، که زمانی هنرپیشه بود و بعدها مانه چهره‌نگاره‌اش را کشید نام برد. شاید یکی از بزرگ‌ترین شگفتی‌های این چشم‌انداز جالب نژادی در پاریس، نویسندگان مشهور الکساندر دومای پدر و پسر بودند که هر دو خاستگاهی از نژادهای مختلط داشتند. دومای پدر نوه اشراف‌‌زاده‌ای فرانسوی و زن برده‌اش از اهالی هائیتی بود. دومای پدر که همه با کتاب سه تفنگدار او را می‌شناسند، خود را همچون یک سیاه‌پوست می‌دانست و تبعیض‌های رایج در محافل مرفه فرهنگی را- که به آن‌ها رفت‌وآمد داشت- نکوهش می‌کرد. در آن هنگام معمولا در نشریه‌‌های پرتیراژ با بدطینتی کاریکاتورهایی از او با اشاره به نژادش منتشر می‌کردند. پلودرماشی می‌گوید: "فکر می‌کنم دانستن این‌که یکی از معروف‌ترین نویسندگان آن زمان از نوادگان سیاهان بود پیام مهمی برای مردمان امروز به شمار می‌آید." خبر مهم دیگر آن است که چهره‌نگاره لور تنها تابلویی نیست که موزه اورسی تصمیم گرفته دوباره نام‌گذاری کند. در هر نقاشی که نام مدل را می‌دانیم اسم مدل در عنوان تابلو می‌آید و بدین‌سان دسته‌بندی‌های منسوخ از جمله اشاره‌های غیرضروری به نژاد کنار گذاشته می‌شود. افزون بر این در نمایشگاه موزه اورسی چیدمانی از نئون اثر گلن لایگون به نمایش گذاشته شده است. در این اثر هنرمند آمریکایی نام‌های مدل‌ها، اجراگران سیرک و بازیگران سیاه‌پوست را که در نقاشی‌های مهم فرانسوی بازنمایی شده‌اند، با نئون ساخته و نورانی کرده است. این تلاشی برای جبران نادیده‌انگاری و حیات در سایه این گروه مهم به شمار می‌آید. گرچه ممکن است المپیا شناخته‌شده‌تر باشد، از یاد نبریم که اکنون نام لور با نور به نمایش درآمده و در کانون توجهات جای گرفته است. عکسی از الکساندر دوما ( اثر گوستاو لوگره در ۱۸۵۹) که نویسنده‌ای دونژادی بود
شخصیت‌های چندنژادی که در نقاشی‌های قرن ۱۹ تصویر شده‌اند، سرانجام در دوره معاصر در کانون توجه قرار گرفته‌اند. ‌با شناسایی آنان که سالیان بسیار در سایه زیسته‌اند، زوایای پنهان حیات فردی و اجتماعی در آن دوران روشن‌تر می‌شود.
بازخوانی سیاهان و کارگران جنسی در نقاشی‌های قرن نوزدهم
در حالی که سهامداران طی روزهای اخير از چهار رقمی شدن شاخص کل هراس داشتند، مجموعه ای از دلايل روانی و ساختاری سبب شد تا اين شاخص به ۹ هزار ۹۶۰ واحد برسد. يک کارشناس بازار سرمايه به بی بی سی گفت که تحليل تکنيکی تحولات اخير چشم انداز تيره ای را پيش روی سهامداران خرده پا قرار می دهد. به گفته وی، اکنون که شاخص کل به زير ده هزار واحد رسيده، سقوط آن تا مرز ۹۳۰۰ واحد تقريبا هموار خواهد بود، مخصوصا اين که هنوز نماد برخی از شرکتها بسته مانده است. اين کارشناس هشدار می دهد که اگر مسئولان بورس و دولت نتواند شاخص کل را در محدود ۹ هزار نگه دارند، ظرف مدتی نه چندان طولانی ممکن است آن به ۷۵۰۰ واحد شيرجه بزند. در يک ماه گذشته شاخص کل روی لبه پرتگاه چهار رقمی شدن در موقعيت خطرناکی قرار داشت و دولت محمود احمدی نژاد سخت می کوشيد به سهامداران اين اميد را بدهد که با خالی شدن حباب قيمتها، بازار سرمايه ايران سلامت نسبی خود را بازخواهد يافت. اما تمهيدات مالی و اقتصادی نظير باز کردن تدريجی نماد شرکتهای حاضر در بورس و تلاش قانونگذاران در تصويب اولين قانون مدرن بورس در ايران نتوانست مانع از وارد آمدن اين شوک روانی به سهامداران شود. ناظران می گويند اکنون سهامداران خرد، اعتماد خود را به بازار سرمايه از دست داده اند و اين مساله نه تنها برای آينده بورس بلکه برای تمام اقتصاد ايران زيانبار خواهد بود. شاخص کل بورس تهران بعد از جنگ هشت ساله عراق عليه ايران با عدد صد فعاليت خود را آغاز کرد و در خلال "ترکيدن حباب" قيمت در سالهای ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵ از ۲۲۵۰ به ۱۵۰۰ واحد افت کرد که نشانگر کاهشی در حدود ۷۵۰ واحد است. اما از آذرماه گذشته که خالی شدن حباب سال ۱۳۸۲ آغاز شد، شاخص کل ۳۸۴۰ واحد نزول يافته است. حسين خزعلی خرازی، مدير عامل شرکت کارگزاری بانک کشاورزی، به خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، گفته است که می توان بورس تهران را به دليل ناچيز بودن حجم معاملات عملا تعطيل شده ناميد. آقای خرازی گفته است: "حجم معاملات روز به روز پايين تر می آيد، يعنی حداکثر روزی دو سه ميليارد تومان در کل بورس ايران معامله می شود که ۷۰ تا ۸۰ درصد آن برای بازارگردانان است و تقريبا می توان گفت بازار معامله ای ندارد." اين کارشناس حجم واقعی معاملات را ۲۰۰ تا ۳۰۰ ميليون تومان در روز ارزيابی می کند و اينطور نتيجه می گيرد که "يعنی تقريبا بورس تعطيل است." بنا به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ايرانا، در معاملات دوشنبه ۳۱ اکتبر، سهام ۱۴۹ شرکت داد و ستد شد که سهام ۱۲۵ شرکت با کاهش مواجه شد و فقط ده شرکت افزايش ارزش داشتند. اما يک کارشناس بورس در تهران به بی بی سی گفت که بالاترين رشد قيمت دو و نيم درصد بود و در برخی موارد به چند ريال برای هر سهم محدود می شده است. بيشتر سهامداران می ترسند با نزديک شدن اجلاس نوامبر آژانس بين المللی انرژی اتمی که قرار است درباره ارجاع يا عدم ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت تصميم مهمی بگيرد، افت شاخص کل سريعتر شود. مذاکراه کنندگان اتمی ايران مرتبا گفته اند که از کشيده شدن پای ايران به شورای امنيت باکی ندارند زيرا "دنيا به آخر نخواهد رسيد." اما به نظر می رسد بازارهای مالی جمهوری اسلامی به اندازه مذاکره کنندگان دل قوی نيستند. برخی از کارشناسان همچنين می گويند واکنش تند غرب به سخنان اخير آقای احمدی نژاد برای "حذف اسراييل از روی نقشه" بر سقوط شاخص کل به زير مرز ده هزار واحد تاثير داشته است، زيرا اکنون بيم آن می رود کشورهايی که تاکنون از ارجاع ايران به شورای امنيت دودل بودند، بر ترديد خود فايق آيند. با اين حال، ساير کارشناسان می گويند که ناکارآمدی خود شرکتهای بورسی نيز در اين نزول بی تاثير نبوده است و بسياری از آنها مرتبا چشم انداز سود خود برای سال جاری را تعديل کرده اند. بعلاوه آنها استدلال می کنند که فقدان قوانين قاطع سبب شده است که ساختار بورس "فساد پرور" شود و در نتيجه حباب قيمتها، سر منشاء مشکلات اخير، پديد آيد. به نظر شما چه عاملی بيشترين تاثير را در نابسامانی بورس تهران داشته است؟ چه راه حلی برای خروج از اين بحران پيشنهاد می کنيد؟ پاسخهای خود را لطفا با استفاده از فرم سمت چپ با زبان و خط فارسی ارسال کنيد. طی يک قانون جهانی هر تغييری تنشی به دنبال خود دارد و کم و کيف تنش بستگی مستقيم به کم و کيف «تغيير» دارد. تغييرات هر چه ساختاری و کلی باشند تنشهای مربوطه نيز ناگهانی و گسترده خواهند بود. در کشور ما ايران نيز همين قانون بعد از انتخابات رياست جمهوری به شدت در تمام بخشهای کشور نمايان شد. دولت جديد در اکثر زمينه ها دارای سياستها و خط مشی های متفاوت از دولت های قبلی خود می باشد. بالطبع اين تفاوت ها تغييراتی نيز به همراه خود دارد و اين تغييرات تا مرحله تثبيت با تنش های مختلفی همراه خواهند بود و معمولا تنشهای ناشی از نقل و انتقال دولت بلا فاصله در اقتصاد کشور نمايان می شود و شرايط فعلی بورس نيز دستخوش تنشهای ناشی از جابجايی قدرت از يک جبهه مثلا اصلاح طلب به يک جبهه متهم به سياستهای تندرو و سختگيرانه می باشد. با توجه به گستردگی تغييرات درون دولت احتمال بهبود وضعيت بورس در کوتاه مدت دور از انتظار می باشد و بايد منتظر تثبيت دولت جديد و موضع گيريهای عملياتی آن در خصوص اقتصاد و بازار بورس ماند و البته در اين ميان نقش عوامل تاثير گذار داخلی و خارجی را نبايد ناديده گرفت. فرمانی مرتضی - اروميه کودکانه است تصور کنيم فقط سخنان عجولانه آقای احمدی نژاد باعث بوجود آمدن چنين وضعی در بورس شده است. يکی از دوستان من که در مرکز پژوهشهای مجلس کار می کند از مدتها قبل به من هشدار داده بود و هشدار او باعث شد من تمای موجود سهام خود را بفروشم و تقريبا از بحران مصون بمانم. اوضاع اقتصادی ايران حتی در اواخر رياست آقای خاتمی به حال احتضار در آمده بود و ورود آقای احمدی نژاد تنها ضربه کوچکی بود که ديگر برای ترکيدن بادکنک تحت فشار اقتصاد ايران کافی بود. شاخص بورس به نظر من اين روزها نمايانگر شاخص اقتصاد ايران است. نهايت تلاش آقای رييس جمهور و موفقيت احتمالی او می تواند به کمتر فقير شدن مردم ايران منجر شود نه ثروتمند کردن آنها. سهيل - تهران بی شک در مسئله سقوط سهام بورس دستهای زيادی وجود دارد: يکی از مهم ترين آنها باند ثروت و قدرت ايران که در پی شکست در انتخابات رياست جمهوری از هيچ کوششی برای ناکارآمد جلوه دادن دولت جديد فروگذار نشده است. ثانيا اوضاع بی ثبات و ارزش پايين سهام برای برخی آقايان که دارای قدرت مالی هستند بد هم نيست. الآن می خرند و در پی افزايش قيمتها پول زيادی به جيب می زنند. فراموش نکنيد که مديران بسياری از شرکتهای حاضر در بورس نيز وابسته به اين طيف هستند و نقش مهمی را در کاهش شاخص و افزايش ناامنی اقتصادی ايفا می کنند. مظفر - تهران عکس العمل کنونی بورس طبيعی است. چنين بحرانهايی که در سرتاسر جهان روی داده و خواهد داد، تنها آنهايی سود می برند که بتوانند نقطه برگشت را تشخيص دهند. درست مثل سال ۷۶. اميری - مشهد در کشوری که تغيير محل صدور برگه سهام به زمان ۲۱ روزه نياز دارد چگونه می تواند بر مشکلات سياسی و قوانين دست و پاگير تاثير گذار باشد. مهدی - کرج من معتقدم نود درصد مشکلات بورس ناشی از مسائل سياسی از جمله مسئله هسته ای است. بنده اعتقاد دارم تا مسائل سياسی ايران با دنيا حل نشود، هيچ تغيير و تحول اساسی در اقتصاد از جمله بورس را نمی توان انتظار داشت. سيد - تهران من مدت شش ماه است که برای يک سرمايه گذاری در بورس امروز و فردا ميکنم. اما هنوز زمان مناسب فرا نرسيده است. در تمام تالارهای بورس تهران و شهرستانها احساس نااميدی و ياس وجود دارد که دليل آنهم مشخص نبودن سياستهای دولت آقای احمی نژاد در قبال بازار سرمايه است. دليلهای زيادی وجود دارد که بورس دوباره رونق بگيرد ولی همه آن دليلها تحت تاثير فضای سياسی و ناامنی کشور قرار گرفته اند. دولت بايد هرچه سريعتر بجای تصويب پرداختهای انتقالی به اقشار فقير که نتيجه ای جز تورم و فلاکت ندارد سرمايه های نفتی را بسوی توليد کنندگان هدايت کند. اين تنها راه خروج از بحران است. سعيد پوردلير - شيراز عدم حمايت از سرمايه گذاری و تشويق سرمايه گذاران و از طرف ديگر نبود برنامه ريزی باثبات و مدرن جهت سرمايه گذاری باعث خروج سرمايه ها از چرخه توليد ميگردد و از طرف ديگر مسايل سياسی چند ماه اخير باعث افت شديد قيمتها شده است. محمد رضا دشتی - اصفهان به نظر من دولتی که خود باعث فرار مغزها و سرمايه ها از کشور شده چگونه ميتواند جبران مافات کند. سرمايه، موجودی بسيار ترسو است و تا شرايط مهيا نشود به هيچ عنوان نميتوان سرمايه را کار آمد. فرض نمود بنابراين تا فضای سياسی و اجتماعی کشور آرام نگيرد، هيچکدام از بازارهای سرمايه کشور رشد نخواهد کرد و البته با وجود دولت ضد سرمايه داری چنين فرضی محال است. محمد - زنجان اصل مشکل از اين است که رييس جمهور ما درک درستی از بورس ندارد. او در جريان انتخابات ابتدا بورس را نوعی قماربازی خواند و سپس به راهنمايی دوستان عاقلترش از سرمايه گذاری در بورس حمايت کرد. به شرط آن که سالم باشد.... او نمی داند که شاخص بورس به معنايی ديگر حکايت از اشتغال و ثروت زايی عمومی دارد. اين همان چيزی است که منتقدان رييس جمهور می دانستند و می گفتند فلانی اگر قادر نيست که عدالت را با افزايش ثروت عمومی برقرار کند در عوض قادر است فقر عمومی را برای عادلانه کردن روابط اقتصادی به ارمغان بياورد. همه بلا های ما از اظهارات و اقدامات و موضعگيريهای نسنجيده اين رييس جمهور است. نادر - تهران از آنجا که عامل روانی همواره در اقتصاد نقش مهمی ايفا کرده، اصلا عجيب نيست که سخنان احمدی نژاد باعث بی ثباتی دربازار بورس بشود، زيرا احساس ناامنی از خود امنيت موثرتر ميباشد. درست مثل مسافر اتوبوسی که تا قبل از فهميدن ناشی بودن راننده احساس امنيت مينموده است. راه حل واقعی جلوگيری ازسقوط بازار بورس فقط استعفای احمدی نژاد است. البته اگر او احساس مسئوليت ميکرد و آينده اقتصاد کشور برايش مهم بود. نادر خسروی - کازرون من که خود از سال ۱۳۷۴ در بورس تهران فعاليت دارم، وضعيت را هيچگاه به اين شکل مشاهده نکرده بودم. در واقع در حال حاضر ميتوان گفت بورس که خود آيينه تمام نمای اقتصاد کشور و جلوه اعتماد ملی است چهره واقعی نابسامان اقتصاد و سياست کشور را نمايان ساخته است. در هيچ دوره اينطور بطور همزمان تمامی شرايط منفی فلج کننده بورس با يکديگر اتفاق نيفتاده بوده است. به طوری که نه تنها بحران های سياسی هميشگی ضرباتش شديدتر و کاراتر گشته بلکه آنچه خيلی جلب توجه ميکند اظهارات منفی پی در پی نظير ربا دانستن فعاليتهای بانکی و ليزينگها از يک سو و بی تفاوتی فوق العاده مسئولين رده بالای اقتصادی کشور نظير بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و مجلس از سوی ديگر نسبت به حوادثی که در حال وقوع است از سوی ديگر رمقی برای ادامه حيات بورس بسيار نوپای ايران باقی نگذارده است و حداکثر تنها هر چند مدت يکبار در مصاحبه هايی به چند تحليل تکنيکی ساده از سوی انان پرداخته شده و خيلی اوضاع پيش امده را مهم نميدانند. درست مثل اينست که بيماری قلبی که به بخش ccu انتقال يافته و ميبايستی روی او عمل جراحی مهمی صورت گيرد تا از مرگ نجات يابد بگويند فعلا نيازی به جراحی نيست و بهتر است به بخش منتقل و حداکتر چند قرص مسکن به وی داده شود. بديهی است بيمار بزودی جان به جان افرين تسليم خواهد نمود و بورس ايران نيز فاصله ای تا اين مرحله ندارد. امير - تهران دليل اين وضع بی لياقتی مديران در ارايه راه حل مناسب در بحرانهای اقتصادی و دخالتها و کارشکنيهای امپرياليسم امريکا و اروپا و که رييس شان صهيونيسم است. درامور ايران برای فشار به مردم ايران و به دنبال آن فشار مردم ايران به حکومت ايران. داريوش - دزفول با عرض تاسف بايد بگويم چيزی بنام تعقل در مديريت امروز کشور تقريبا هيچ نقشی ندارد. اين روند تا هنگامی که نظاميان کاملا بر ارکان حکومت تسلط دارند ادامه خواهد يافت و پس از اينکه پول اضافه بودجه مملکت حيف و ميل شد مردم روز خوش نخواهند ديد. سعيد - ساوه خدمات
شاخص کل بورس تهران امروز با بيش از چهل واحد افت به زير ده هزار واحد رسيد و اکنون کارشناسان هشدار می دهند اگر دولت نتواند مانع از اين سقوط آزاد شود، اين رقم ممکن است به ۷۵۰۰ واحد برسد.
ضربه روانی 'بزرگ' به شاخص کل بورس تهران
می‌گوید: "نمی‌دانم چرا از مجذور کامل خوشم می‌آید. البته (شانزده) فقط مجذور کامل نیست. هم چهار به توان دو است هم دو به توان چهار. ولی من کلا از مجذورها خوشم می‌آید. در همه کارهای زندگی‌ام به کارشان می‌گیرم." پجت شیفته ریاضی است. درکش از بعضی مفاهیم پیچیده ریاضی باعث شده به او لقب نابغه بدهند. استعدادش در کشیدن طرح‌های هندسی تکرارشونده (یا فراکتال) با دست کم‌نظیر است. و این همه در حالی است که تحصیلات دانشگاهی ریاضی ندارد. پجت پیش از آن که ضربه به سرش بخورد علاقه‌ای به ریاضی نداشت. فکروذکرش تفریح و خوش‌گذرانی بود. اما آن ضربه مغزش را دگرگون کرد پجت تا هفده سال پیش دریک فروشگاه لوازم چوبی در شهر تاکوما در ایالت واشنگتن آمریکا کار می‌کرد. نه از ریاضی سر درمی‌آورد نه علاقه‌ای داشت سر دربیاورد. به قول خودش "سطحی" بود. "زندگی‌ام حول دختر و خوش‌گذرانی و مست کردن می‌گذشت. صبح با سردرد از مستی شب قبل بیدار می‌شدم و شب دوباره دنبال دختر و خوش‌گذرانی بودم. می‎گفتم ریاضی چیز مسخره‌ای است. در زندگی واقعی به هیچ درد آدم نمی‌خورد. فکر می‌کردم حرف خیلی قشنگی می‌زنم. واقعا اعتقادم این بود." اما شب ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۲ همه چیز عوض شد. آن شب جیسون باز هم به قول خودش دنبال خوش‌گذرانی بود که دو مرد در خیابان از پشت زدندش و کت چرمش را دزدیدند. "یکی از مردها از پشت با چیزی کوبید به سرم. در یک لحظه هم ضربه را حس کردم هم صدایش را شنیدم. جلوی چشمم چیزی برق زد. انگار کسی عکس گرفته باشد. بعد افتادم. زمین و زمان دور سرم می‌چرخید. نمی‌فهمیدم کجا هستم و چطور از آنجا سر درآورده‌ام." پجت به سختی خودش را به نزدیک‌ترین بیمارستان رساند. گفتند دچار ضربه مغزی شده و کلیه‌اش هم به خاطر مشتی که خورده خون‌ریزی کرده. آن‌طور که یادش مانده، پس از مدتی مسکن برایش تجویز کردند و مرخصش کردند. اما کمی بعد از حادثه عادت‌ها و رفتارهای جدید پیدا کرد. ضربه مغزی می‌تواند به اختلال وسواس فکری-عملی (یا او-سی-دی) منجر بشود. در مورد جیسون، این اختلال به شکل ترس از محیط بیرون بروز کرد، به حدی که جز برای خرید خوراکی از خانه خارج نمی‌شد. مدام نگران بود میکروب به بدنش وارد شود. "هر وقت دخترم که با همسر سابقم زندگی می‌کرد به خانه‎ام می‌آمد، می‌گفتم کفش‌هایش را در بیاورد و لباسش را عوض کند و دستش را بشورد. خودم هم مدام دستم را می‌شستم و خانه را می‌سابیدم." اما در کنار این مشکلات، یک اتفاق حیرت‌انگیز هم داشت می‌افتاد: جوری که جیسون دنیا را می‌دید عوض شده بود. "هر چیزی که انحنا داشت، پله‌پله می‌دیدم. آبی که از ناودان سرازیر می‌شد دیگر یک شکل روان و پیوسته نداشت. انگار پاره‌خط‌های کوچک مماس بر هم بود." پجت بعد از مضروب شدن منزوی شد و وسواس‌های عجیب پیدا کرد یجت ابر و برکه و نوری که از لای برگ درختان می‌گذشت را هم همین‌طور می‌دید. دنیا برایش شکل یکی از این بازی‌های کامپیوتری قدیمی شده بود. نمی‌دانست با این تصویر که از بیخ با آنچه پیش از این در جهان پیرامونش دیده بود فرق داشت، چطور کنار بیاید. دیدن این تصویرها باعث شد به ریاضی و فیزیک علاقمند شود. چون از خانه بیرون نمی‌رفت، تمام‌وقت روی اینترنت مشغول خواندن مطالب مرتبط با ریاضی بود، تا اینکه با فراکتال‌ها آشنا شد. توضیح مفهوم ریاضی فراکتال آسان نیست. در شکل ساده‌اش، چیزی است مثل یک دانه برف. وقتی از نزدیک نگاهش کنید، طرح‌ دانه برف‌های ریزتری می‌بینید که به هم وصل شده‌اند. و اگر جلوتر بروید، همان دانه‎های ریزتر هم از شکل‌های مشابه ریزتری ساخته شده‌اند. و این سیر تا بی‌نهایت ادامه دارد. یجت شیفته این مفهوم یا این شکل‌ها شده بود. اما نمی‌دانست چطور چیزی را که می‌بیند توضیح بدهد. یک روز دخترش از او پرسید تلویزیون چطور کار می‌کند. جواب داد: "وقتی یک چیز دایره‌ای شکل روی صفحه تلویزیون می‌بینی، در واقع دایره نیست. تعدادی مستطیل یا مربع است. اگر از خیلی نزدیک نگاه کنی، لبه دایره زیگ‌زاگ است. می‌توانی هر کدام از آن پیکسل‌ها را نصف کنی و شکلت به دایره نزدیک‌تر می‌شود. می‌توانی تا ابد پیکسل‌ها را نصف کنی، و هر بار آن شکل به یک دایره کامل نزدیک‌تر می‌شود، اما هرگز دایره کامل نمی‌شود." پجت احساس می‌کرد می‌خواهد بیشتر در مورد این مفهوم بداند. شروع کرد به کشیدن اشکال هندسی. بی‌وقفه می‌کشید. "حدود هزار تا طرح کشیدم: دایره، فراکتال، هر طرحی که می‎توانستم بکشم. کشیدن این طرح‌ها تنها راهی بود که می‎توانستم آنچه را که می‎دیدم بیان کنم." پجت حس می‌کرد چیزهایی که می‎کشید "کلید (کشف) گیتی" است. طرح‌ها آن‌قدر برایش مهم بودند که اگر از خانه بیرون می‎رفت با خود می‎بردشان. یکی از آن روزهای نادری که بیرون رفته بود، مردی که طرح‌ها را در دستش دیده بود کنجکاو شد. پجت برایش توضیح داد که با آن طرح‌ها می‎خواهد "ساختار پنهان فضا-زمان را بر مبنای واحد طول پلانک" توصیف کند. از قضا آن مرد فیزیکدان بود و ریاضیات پیچیده طرح‌های پجت را می‌فهمید. او را تشویق کرد در کلاس‌های ریاضی شبانه دانشگاه ثبت نام کند. پجت بعد از حمله متوجه شد می‌تواند با دستش طرح‌های پیچیده هندسی (یا فراکتال) بکشد پجت سرانجام زبان بیان وسواس‎هایش را پیدا کرد. پس از سه‌ونیم سال انزوای کامل، ثبت‎نام در مدرسه زندگی پجت را دگرگون کرد. برای کنار آمدن با وسواس‌هایش سراغ روان‌پزشک رفت، و کمی بعد با زنی آشنا شد که بعدها همسرش شد. اما پرسشی که هنوز در این روایت به آن نپرداخته‌ایم، پرسشی که برای خود پجت هم بی‌پاسخ مانده بود، این است که چرا همه چیز را این‌گونه که توصیف کردیم می‌دید؟ چرا جهانش به مجموعه‌ای از نمودارها و اشکال هندسی بدل شده بود؟ این بار هم - مثل آن روز که دخترش به خانه‌اش آمده بود - پاسخ، یا دستکم سرنخ، از تلویزیون بیرون آمد. پجت در یک برنامه تلویزیونی یک مرد مبتلا به سندروم ساوان را دید که توانایی خارق‎العاده‎ای در حساب کردن داشت، و در آن برنامه تعریف می‌کرد که اعداد را چطور می‌بیند. پجت می‌گوید این اولین بار بود که می‌دید یک نفر دیگر هم ریاضی را در قالب اشکال می‌بیند نه اعداد. باز هم به اینترنت متوسل شد و در تحقیق‌هایش به یک عصب‌شناس به نام بریت بروگارد برخورد. با او تماس گرفت. پس از ساعت‌ها گفتگو، بروگارد به این نتیجه رسید که پجت سینستزیا (یا حس‌آمیزی) دارد -- فرایندی که در آن تحریک یک گذرگاه حسی در مغز خودبخود یک گذرگاه حسی دیگر درک می‌شود. مثلا شخص وقتی موسیقی می‌شنود رنگ می‌بیند، یا وقتی احساس خاصی می‌کند، بوی چیزی به مشامش می‌رسد که واقعا آنجا نیست. حس‌آمیزی حاصل ارتباط بخش‎هایی از مغز است که در مغز بیشتر آدم‌ها با هم ارتباط ندارند. این پدیده در حدود چهار درصد افراد به چشم می‌خورد. ممکن است مادرزاد باشد یا در اثر یک سانحه، سکته، یا حتی واکنش شدید به یک آلرژی پیش بیاید. جیسون پجت پیش از مضروب شدن در یک فروشگاه لوازم خانگی چوبی فروشنده بود بریت بروگارد معتقد است ضربه‌ای که آن دزد به سر جیسون پجت زده بود، نوعی حس‌آمیزی در او ایجاد کرده که باعث می‌شود با برخی تحریک‌های حسی در ذهنش تصویر فرمول‌های ریاضی یا اشکال هندسی نقش ببندد. به نظر دکتر بروگارد، حس‌آمیزی پجت جوری است که می‌توان گفت به سندروم ساوان مبتلا شده. او می‌گوید: "بیشتر ما چنین شهودی نداریم چون فرمول‌های ریاضی را تصویر نمی‌کنیم." دکتر بروگارد برای اینکه صحت فرضیاتش را بررسی کند، پجت را به واحد تحقیقات مغز در دانشگاه آلتو در هلسینکی پایتخت فنلاند برد. آنجا صدها معادله ریاضی واقعی و الکی را به پجت نشان دادند که ببینند مغزش چطور واکنش نشان می‌دهد و چه بخش‌هایی از آن فعال می‌شود. پجت می‌گوید: "محققان در آن آزمایش متوجه شدند که من به بخش‌هایی از مغزم دسترسی دارم که آدم عادی دسترسی خودآگاه به آن ندارد. ظاهرا قشر بصری مغز من همراه با آن بخش‌هایی از مغز که محاسبات ریاضی انجام می‌دهد کار می‌کند، که با تجربه من می‌خواند و معقول است." یک فیزیکدان تصادفا طرح‌هایی را که پجت با دست کشیده بود دید و به او توصیه کرد ریاضی بخواند تشخیص اولیه بروگارد درست بود. آزمایش نشان داد که پجت سندروم ساوان و نوعی حس‌آمیزی دارد. پجت بعد از آنکه فهمید چرا این‌طور شده، کتابی نوشت به نام "ضربه نبوغ". او با کتابش در کشورهای مختلف سخنرانی کرده، داستانش را بازگو کرده، و از ریاضی برای‌شان گفته. هدفش این است که کسانی را که مثل او تجربه‌های نادرداشته‌اند تشویق کند داستان زندگی‌شان را کتاب یا فیلم کنند. او فراکتال‌هایی را که با دست کشیده هم می‌فروشد. پجت نوعی حس‌آمیزی (یا سینستزیا) دارد که باعث می‌شود تصویر فرمول‌های ریاضی ببیند آن دو مردی که هفده سال پیش به او حمله کردند هیچ‌گاه محکوم نشدند - با اینکه در همان دوران پجت در اداره پلیس شناسایی‌شان کرد و ازشان شکایت کرد. اما یکی از مردها به اسم بریدی سیمونز سال‌ها بعد برای پجت نامه‌ای فرستاد و عذرخواهی کرد. سیمونز نوشته بود یک بار خودکشی کرده و برای ترک اعتیادش تحت درمان است. زندگی او هم پس از آن حمله عوض شده بود. خودش می‎گوید: "آدم دیگری شده‌ام. وقتی به آن آدم مفلوکی که آن وقت‌ها بودم فکر می‌کنم، باورم نمی‌شود که می‌توانستم آن‌طور زندگی کنم." پجت هم حسی مشابه دارد. می‌گوید آدم دیگری شده، همه جا زیبایی می‌بیند. از دیدن چیزهای ساده‌ای که به چشم بیشتر آدم‌ها نمی‌‎آید به وجد می‌آید - مثل افتادن یک قطره باران در یک حوضچه آب. آن قطره در آن حوضچه شکل‌ها و طرح‌های پیچیده‌ای می‌سازد که پجت از دیدن‌شان حیرت می‌کند. نگاه منحصربفرد پجت به جهان باعث شده بتواند برخی از پیچیده‌ترین مسائل ریاضی را بفهمد می‌گوید همه باید دنیا را آن‌جور که او می‎بیند ببینند: "آدم باید در حیرت مدام باشد که چنین واقعیتی وجود دارد. چشم من به ریاضیات جهان باز شده، و هرچه اطرافم می‌بینم مثل جادو است - یا نزدیک‌ترین چیز به جادو است که می‌شود تصور کرد."
جیسون پجت همه چیز را ریاضی می‌بیند. حتی کارهای عادی روزمره را هم با عدد و رقم انجام می‌دهد. مثلا وقتی می‌خواهد مسواک بزند، شیر آب را باز می‌کند و مسواکش را شانزده بار زیر آب می‌گیرد.
ضربه‌ای که فروشنده را نابغه ریاضی کرد
احمد خرم روز يکشنبه در مجلس استيضاح شد و نتوانست رای اعتماد نمايندگانی که اکثريت آنها را محافظه کاران تشکيل می دهند کسب کند. محمد خاتمی که از چند روز قبل، يک سفر دوره ای به چند کشور آفريقايی را آغاز کرده، در جلسه استيضاح احمد خرم حضور نداشت و حکم سرپرست جديد وزارت راه را که تا پيش از اين نيز معاون همين وزارتخانه بوده، از کشور بحران زده سودان که روز دوشنبه وارد آن شد صادر کرده است. به گزارش ايرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی، در متن حکم محمد خاتمی خطاب به آقای بناب آمده است: "با استناد به اصل ۱۳۵ قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران و به موجب اين حکم جنابعالى را که مديرى متعهد، شايسته و داراى سوابق ارزنده هستيد به عنوان سرپرست وزارتراه و ترابرى بر مىگزينم." آقای خاتمى همچنين طى حکم ديگرى، احمد خرم را به عنوان مشاور خود منصوب کرد. محمد خاتمی پيش از استيضاح خرم در چند موقعيت از عملکرد وی دفاع کرده بود اما دفاع آقای خاتمی و توضيحات خود آقای خرم در جلسه استيضاح تاثيری در رای نمايندگان نداشت. خدمات
محمد خاتمى رئيس جمهورى ايران که به آفريقا سفر کرده است، روز دوشنبه چهارم اکتبر با صدور حکمی احمد صادق بناب را به عنوان سرپرست وزارت راه و ترابرى به جای احمد خرم، وزيرقبلی، منصوب کرد.
خاتمی از آفريقا برای وزارت راه سرپرست تعيين کرد
با این حال، کارشناسان و تحلیلگران اندیشکده‌های شناخته شده واشنگتن - که بسیاری از امضاکنندگان این نامه هم از زمان بازنشستگی در همین موسسات مشغول به کارند - موانع جدی بر سر راه بازگشت آمریکا به برجام می‌بینند که قضیه را بسیار پیچیده‌تر از عزم و تمایل «خشک و خالی» جو بایدن و تیم دیپلماسی او می‌کند. توماس فریدمن، روزنامه‌نگار برجسته آمریکایی در تیتری طنزآلود نوشته: "بایدن عزیز، قضیه دیگر برنامه اتمی ایران نیست 'بایدن عزیز، مساله دیگر برنامه اتمی ایران نیست' توماس ال. فریدمن، نویسنده و روزنامه‌نگار برنده سه جایزه پولیتزر، در یادداشت اخیر خود در نیویورک‌تایمز به دستگاه دیپلماسی جو بایدن هشدار داده که برجام از لحظه خروج رسمی آمریکا به قلم دونالد ترامپ در ماه مه ۲۰۱۸ به خطر نیفتاد بلکه در حقیقت نقطه بی‌بازگشت در مذاکرات با ایران هنگامی روی داد که حمله دقیق و ماهرانه به تاسیسات نفت آرامکو عربستان شکل گرفت. «با ترور طراح کلاهک‌های اتمی ایران که به احتمال زیاد کار اسرائیل بوده، خاورمیانه به جو بایدن وعده داد که از همان روز اول ورود به کاخ‌سفید با دردسر روبرو خواهد شد. اما اگر من فقط یک توصیه به جو بایدن داشته باشم، آن این است که خاورمیانه همان خاورمیانه که شما چهار سال پیش درگیرش بودی نیست... بهترین راه برای شناخت خاورمیانه جدید این است که آنچه در نیمه شب ۱۴ سپتامبر سال ۲۰۱۹ روی داد را به دقت مطالعه کنید. شبی که ۲۰ پهپاد ایرانی و موشک‌های کروز فوق‌ دقیق ایران تاسیسات نفتی بقیق را هدف قرار دادند؛ یکی از مهمترین مراکز نفتی عربستان را. این واقعه نطفه خاورمیانه جدید بود... پهپادها و موشک‌های کروز ایرانی به قدری در سطح پایین پرواز کردند که نه بلندشدن آنها از روی سکوها و نه تا لحظه اصابت به اهداف از سوی رادارهای سعودی و آمریکا رهگیری نشدند. آن زمان، تحلیل‌گران نظامی اسرائیل -به درستی- گفتند که این حمله همان 'پرل هاربر ' خاورمیانه بود... حق با آنها بود. این حمله و بعد واکنش دونالد ترامپ به آن، و سپس واکنش عربستان و امارات به پاسخ ترامپ، به خاورمیانه شکل و شمایل جدیدی بخشید». (پرل هاربر: اشاره به حمله ژاپن به نیروهای دریایی آمریکا در پرل هاربر هاوایی در ۱۶ آذر ۱۳۲۰ که جرقه ورود تمام عیار آمریکا به جنگ جهانی دوم را زد.) توماس فریدمن که سال‌ها سردبیر نیویورک‌تایمز در لبنان و اسرائیل بوده معتقد است بسیاری اهمیت و معنای حمله ۱۴ سپتامبر سال گذشته به آرامکو را به درستی درک نکردند. به همین علت هم او در یادداشت خود از خواننده خواسته که اجازه دهد یک بار دیگر «فیلم آن ماجرا را به عقب برگردانیم و با حرکت آهسته مرورش کنیم». «اول از همه، واکنش ترامپ بعد از این حملات چه بود؟ هیچی. آیا او حمله تلافی‌جویانه‌ای به هواداری عربستان انجام داد - حتی با توجه به این واقعیت که ایران -بدون این که تحریک شده باشد- قلب تاسیسات نفتی عربستان را نشانه رفته بود... چند هفته بعد، یعنی در ماه اکتبر، آمریکا ۳۰۰۰ نیروی نظامی و چند سیستم ضدموشکی به عربستان فرستاد تا پدافند هوایی این کشور را تقویت کند... ترامپ گفت: 'بنا بر دستور من، ما سرباز و تسلیحات به خاورمیانه می‌فرستیم تا به عربستان سعودی کمک کنیم. حاضرید بقیه‌اش را بشنوید؟ عربستان موافقت کرده که هزینه این اعزام و تجهیزات را پرداخت کند '... این خودش یک بدعت بود. یقینا برای نخستین بار بود. البته من قصد انتقاد از ترامپ را ندارم. او وامدار تغییر عمیقی بود که جامعه آمریکا شاهد آن است. پیام او به عربستان (و شاید خاورمیانه) واضح بود. این که: عربستان عزیز! آمریکا اکنون خود بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز در جهان است. ما در حال ترک خاورمیانه هستیم. البته با خشنودی کامل هر چه اسلحه بخواهید در ازای پول نقد به شما خواهیم فروخت اما از ما انتظار نداشته باشید که به نیابت از شما با دشمنتان بجنگیم. بنابر این اگر خواستار اعزام نیروهای نظامی هستید، باید سرکیسه را شل کنید». در ادامه این یادداشت، توماس فریدمن به توافق‌نامه‌های امضاء شده میان اسرائیل با امارات متحده عربی، بحرین، سودان (و اکنون مراکش) اشاره کرده و آن را حاصل همین تغییر سیاست آمریکا در خاورمیانه دانسته است. به عبارت دیگر، از نظر آقای فریدمن، اکنون عربستان سعودی و دیگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس به این نتیجه رسیده‌اند که به جای اتکاء به آمریکا برای تامین امنیت آنها در منطقه، باید با یکدیگر و با ویژه با قدرت نظامی منطقه، اسرائیل، ائتلافی نظامی-امنیتی تشکیل دهند تا بلکه در برابر تهدید ایران که حالا فراتر از برنامه هسته‌ای، به فناوری تولید موشک‌های بسیار دقیق و نقطه‌زن رسیده مقابله کنند. آقای فریدمن حتی گسترش همکاری‌های اطلاعاتی میان عربستان و اسرائیل را هم میوه همین رویداد دانسته و به نقل از منابعی که مستقیما به آنها اشاره نکرده گفته «گزارش‌هایی از سفر مخفیانه نتانیاهو به عربستان طی هفته سوم نوامبر (گذشته) وجود دارد». روابطی که از نظر این تحلیل‌گر پرسابقه، ممکن است به زودی به طور علنی میان ریاض و تل‌آویو آغاز شود. «چرا؟ چون همه اینها در واژه «دقت» موشک‌های ایرانی خلاصه می‌شود. در جریان درگیری‌های سال ۲۰۰۶ میان لبنان و اسرائیل، حزب‌الله حدود ۲۰ موشک معمولی و سرگردان را به سوی اسرائیل شلیک کرد تا بلکه یکی به نقاط مهم در خاک این کشور اصابت کند. اما حالا به مدد موشک‌های نقطه‌زن ساخت ایران، این گروه تنها لازم است یک موشک به سوی هر کدام از این اهداف شلیک کند و به احتمال زیاد به هدف خواهد زد. صحبت ما از تاسیسات هسته‌ای، فردوگاه، بندر و نیروگاه‌های برق اسرائیل و پایگاه‌های نظامی و کارخانجات ان است. به همین علت است که اسرائیل در ۵ سال گذشته (همزمان با جنگ داخلی سوریه) در نبردهای مقطعی اما مداوم به دنبال پیشگیری از رسیدن تهران به هدف خود در تقویت نیروهایش در لبنان، عراق، سوریه و غزه است تا مانع آن شود که این نیروها به توان موشکی فوق دقیق ایران دست یابند. تلاشی که عربستان هم به طور مشابهی در یمن انجام می‌دهد تا مانع قدرت گرفتن نیروهای مورد حمایت ایران در آنجا شود، نیروهایی که تاکنون با استفاده از همین فناوری‌ها فرودگاه‌های عربستان را هدف قرار داده‌اند. این موشک‌ها بسیار کارا و ویرانگرند.» بیشتر بخوانید رویترز یک سال پیش در گزارشی اختصاصی از جلسه تصمیم‌گیری سران سپاه برای حمله به تاسیسات نفتی عربستان سخن گفته بود توماس فریدمن در پایان یادداشت خود چنین نتیجه‌گیری کرده: «به همین علت است که اسرائیل و کشورهای متحدش در حوزه خلیج‌فارس دوست ندارند آمریکا با بازگشت به برجام، امتیازات خود در زمینه برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌ها علیه این کشور را قبل از آن که از تهران تعهدی درباره توقف صادرات این موشک‌ها بگیرد، از دست بدهد». موضوعی که از نظر آقای فریدمن حتی طرح مذاکره درباره آن «بسیار دشوار است» چرا که ایران بارها با تاکید بر دفاعی بودن هدف برنامه موشکی خود، هرگونه مذاکره بر سر آن را قویا رد کرده است و اکنون هم با نزدیک شدن به موعد سرکار آمدن جو بایدن گفته هرگونه مذاکره جدید به بازگشت آمریکا به برجام و رفع تحریم‌های اقتصادی علیه این کشور منوط خواهد بود. استناد توماس فریدمن به حمله ۱۴ سپتامبر به تاسیسات نفتی عربستان از سوی ایران، در حالی مبنای توصیه او در این یادداشت به جو بایدن قرار گرفته که ایران قویا هرگونه نقش در طراحی و اجرای این حمله را تکذیب کرده است هر چند در گزارش‌های متعدد انگشت اتهام به سوی این کشور نشانه رفته است. یکی از قابل توجه‌ترین این گزارش‌ها که حدود دو ماه بعد از این حمله، در خبرگزاری رویترز و به طور اختصاصی منتشر شد حاکی از آن بود که چهار ماه قبل از حمله به آرامکو، سران سپاه پاسداران در جلسه‌ای فوق سری تصمیم به عملیاتی گرفتند که پیغامش نشان دادن عواقب خروج آمریکا از برجام بوده است. در گزارش روز ۲۵ نوامبر ۲۰۱۹ رویترز آمده بود: «در آن جلسه که در یکی از روزهای ماه مه (یک سال بعد از خروج آمریکا از برجام) با حضور ارشدترین فرماندهان سپاه برگزار شده بود حسن سلامی، فرمانده سپاه گفته بود «زمان آن رسیده که شمشیرها را از نیام درآوریم و درس مهمی به آنها بدهیم.» رویترز که گزارش خود را بر اساس گفته‌های چهار مقام ایرانی ناشناس تهیه کرده بود در ادامه نوشته در این جلسه از اهداف مختلفی از جمله پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه سخن به میان آمده اما در نهایت از بیم رویارویی مستقیم با ارتش آمریکا تصمیم گرفته شده که حمله به تاسیسات نفتی عربستان صورت گیرد. در این گزارش اختصاصی به نقل از چهار مقام ایرانی آمده که آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران، با انجام این عملیات موافقت می‌کند اما برای آن شرطی می‌گذارد؛ این که نظامیان ایران باید از هدف قرار دادن غیرنظامیان و آمریکایی‌ها پرهیز کنند. البته رویترز تصریح کرده که نتوانسته مستقیما این روایت مربوط به رهبر ایران را تایید کند و دفتر آقای خامنه‌ای هم به درخواست این خبرگزاری پاسخ نداده است. ضمن این که ایران هرگونه نقش داشتن در حمله به تاسیسات نفتی آرامکو را تکذیب کرده و می‌کند. با این حال، گزارش‌های نهادهای نظامی آمریکا از بقایای پهپادهای مورد استفاده در این عملیات آنها را مشابه یک مدل از پهپادهای تولید ایران دانسته بود هر چند نتیجه‌گیری کرده بود که این تشابه نمی‌تواند دلیلی برای تشخیص مبداء حمله باشد. بیشتر بخوانید از اندیشکده مطالعات استراتژیک در واشنگتن به عنوان یکی از معتبرترین اتاق‌های فکر جهان یاد می‌شود 'موضوع ایران از ترور فخری‌زاده و سلیمانی عبور کرده است' آنتونی اچ. کوردزمن، رئیس مرکز بروک در اندیشکده مطالعات استراتژیک (سی‌اس‌آی‌اس) واشنگتن در یادداشتی مشابه آنچه توماس فریدمن نوشته، نتیجه‌گیری کرده که بازگشت به برجام و مذاکره با ایران بسیار دشوارتر از آن چیزی است که چهار سال پیش روی میز رئیس‌جمهوری آمریکا بود، هر چند آقای کوردزمن دلایل دیگری فراتر از توان موشکی ایران را هم در یادداشت خود فهرست کرده است. از جمله پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران. «اول این که، دانش هسته‌ای ایران قائم به یک دانشمند نیست که با ترور او فلج شود. این برنامه حاصل مجموعه تلاش‌هایی است که نخستین‌بار در دهه ۷۰ میلادی و از سوی محمدرضا شاه پهلوی آغاز شد و ادامه یافت. همچنین استوار بر دانش علنی و درز پیدا کرده ۷۵ سال گذشته درباره نحوه دستیابی فرانسه، اسرائیل، هند، پاکستان و کره‌شمالی به بمب اتم است... در سال ۲۰۱۳، گزارش‌ها مدعی شدند که ایران به نقطه‌ای رسیده که اگر بتواند همه فعالیت‌های غنی‌سازی خود را متمرکز کند، ظرف یک سال توان ساخت یک سلاح هسته‌ای را خواهد داشت. آن گزارش در آن زمان مبالغه‌آمیز بود چنانچه گزارش‌های فعلی درباره برنامه هسته‌ای این کشور هم ممکن است غلوآمیز باشد. باید همیشه به میزان موفقیت تلاش‌هایی نظیر آنچه در برجام برای مهار برنامه ایران در نظر گرفته شده با دقت و احتیاط نگاه کرد.» آقای کوردزمن در ادامه به تغییراتی که ظرف چهار سال گذشته در توازن قدرت نبرد هوایی در منطقه خلیج‌فارس روی داده اشاره کرده و آن را دلیل دیگری برای متفاوت بودن شرایط ایران در زمان امضای برجام و امروز دانسته است. "در سال ۲۰۱۳، کشورهای عرب و آمریکا با اختلاف فاحش، دست بالا را در قدرت هوایی داشتند؛ چه به لحاظ مدرن بودن تسلیحاتی و چه به لحاظ دقت در حملات هوایی. در برابر، ایران ترکیبی از موشک‌ها و نیروی هوایی فرسوده‌ای داشت که جنگنده‌های آن یا سالخورده شده بودند یا در حد متوسط بودند. اما امروز، ایران نشان داده که در دانش موشک‌های بالستیک و کروز پیشرفت کرده و همچنین قادر به طراحی کلاهک‌ها جنگی متعارف نظیر آنچه در حمله به تاسیسات نفتی عربستان استفاده شد، است. هنوز هیچ منبع رسمی بیان نکرده که آیا ایران از توان موشکی خودبرای آزمایش شبیه سازی شده حمل کلاهک‌های اتمی استفاده کرده یا خیر - آزمایشی که قبل از انجام یک آزمایش هسته‌ای واقعی باید صورت گیرد. هرچند، ترکیبی از دوری‌سنجی و بررسی کلاهک‌هایی که بعد از آزمایش و بازگشت به سطح زمین پیدا شده‌اند، می‌تواند برای تحقیق درباره بسیاری از جنبه‌های یک کلاهک (اتمی) کمک کند. تحقیقاتی که به راحتی می‌تواند از چشم نظام‌های راستی آزما و نظارتی برجام دور بماند و حتی بازرسان آژانس هم قادر به رسیدگی به آن نیستند". از نظر آقای کوردزمن، مهمترین نقد به برجام این است که توسعه برنامه موشکی ایران را محدود نمی‌کند و حالا هم بسیار نامحتمل است که ایران با بسط برجام به برنامه موشکی خود موافقت کند. موشک‌های کروز نقطه‌زن ایران اکنون یک توان بزرگ جدید هوایی به این کشور بخشیده و به تهران این قدرت را داده که اهداف مهم نظامی و غیرنظامی منطقه را در تیررس خود قرار دهد. "این همان چیزی است که برتری هوایی چند سال پیش آمریکا و کشورهای عرب در برابر قدرت هوایی ایران را متوازن می‌کند و به همین علت هم تهدید اتمی را حتی جدی‌تر از قبل خواهد کرد. بسیار بعید به نظر می‌رسد که ایران حاضر شود چنین امتیازی را از دست بدهد". آنتونی کوردزمن در ادامه به اختصار به سرفصل‌های دیگری پرداخته که از نظر او بازگشت به برجام را برای دولت جو بایدن بسیار پیچیده خواهد کرد. مواردی چون: در ادامه این یادداشت، تحلیلگر ارشد اندیشکده مطالعات استراتژیک - سی‌اس‌آی‌اس - به دیگر پیشرفت‌های نظامی ایران خارج از برنامه هسته‌ای این کشور پرداخته و آنها را از فاصله زمانی ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ که اجرای برجام آغاز شد و از زمان خروج آمریکا از این توافقنامه در ماه مه ۲۰۱۸ فهرست کرده است: پیشرفت‌های نظامی دستاورهای منطقه‌ای ایران در کنار این موارد، از نظر آنتونی کوردزمن، تحولات چهارسال اخیر در منطقه هم به عنوان عواملی یاد کرده که بدون دخالت مستقیم ایران به نفع این کشور شده است. از جمله: جو بایدن از ظهر روز ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱ رسما دوره چهار ساله ریاست جمهوری خود را آغاز می‌کند وی همچنین معتقد است که سیاست ملی‌گرایانه دولت آقای ترامپ و دوری‌جستن او از نقش راهبری آمریکا در جهان عامل مهمی است که پیامدهای آن نادیده گرفته شده است. "دولت آمریکا از درک اهمیت استرتژیک خلیج فارس عاجز مانده است. ۲۰ درصد صادرات نفت جهان از آنجا صورت می‌گیرد و اگر چه این ویژگی ممکن است برای آمریکای خودکفا شده از نفت و گاز دیگر اهمیت داخلی نداشته باشد، اما نکته اینجاست که صادرات نفت از خلیج فارس برای کشورهایی عمده صادرگر چون چین حیاتی است. در حقیقت، مقام‌های آمریکایی در حالی از خودکفایی انرژی سخن می‌گویند که درصد وابستگی آمریکا به وارادت محصولات ساخته شده در کشورهای آسیایی (چون چین) اکنون بسیار بیشتر از درصد وابستگی آمریکا به این کشورها در زمانی است که ایالات‌متحده به نفت خلیج فارس متکی بود. و برای این کشورها صادرات نفت خلیج‌فارس هنوز حیاتی است". در بخش پایانی این یادداشت تحلیلی، آنتونی کودرزمن به تحولات سیاسی یک سال اخیر در ایران هم به عنوان متغیرهای دیگری بر سر دشواری بازگشت به برجام نوشته است. بایدن دقیقا چه میراثی را تحویل می‌گیرد؟ آنتونی کودرزمن در پایان نتیجه‌گیری کرده که با کنار هم گذاشتن همه این تحولات و تغییرات که ظرف چهار سال گذشته در خاورمیانه و همچنین در سیاست‌کاخ سفید نسبت به این منطقه پدید آمده می‌توان نتیجه گرفت که آنچه جو بایدن در روز ۲۰ ژانویه آتی تحویل خواهد گرفت، تنها یک برجام کنار گذاشته شده نیست که با زدودن گرد و خاک روی آن دوباره احیاء شود. "در این که آمریکا در خلیج فارس عرصه را به ایران باخته بحثی باقی نمانده. این درست است که بسیاری از توانایی‌های نظامی متحدان آمریکا در منطقه بهبود یافته؛ تحریم‌ها حکومت ایران را با مشکلات فراوان روبرو کرده؛ اسرائیل همچنان قدرتمند مانده و برخی از کشورهای عرب اگر بتوانند تسلیحات جدید (چون اف ۳۵) به دست آورند به لحاظ قدرت هوایی بسیار اوج خواهند گرفت، اما همزمان هشدارهای جدی وجود دارد. اول این که بایدن قادر نخواهد بود که برجام را به نقطه قبلی آن (پیش از خروج آمریکا) بازگرداند و دوم این که، ظرف چهار سال گذشته، بسیاری از مواضع آمریکا در منطقه رو به زوال رفته. و وقتی همه اینها را کنار هم می‌گذارید متوجه می‌شوید اهمیت وقایعی چون ترور محسن فخری‌زاده، ممکن است به جهاتی بسیار مهم باشد اما تنها بخش کوچکی از قاب بزرگ تحولات است." پیش‌بینی آقای کودرزمن از دشواری‌های دولت جو بایدن برای بازگشت به برجام تقریبا مشابه جمله آخر یادداشت توماس فریدمن در نیویورک‌تایمز است که به حامیان احیای فوری برجام توصیه کرده: "اگر لحظه شماری می‌کنید که موعد بیرون‌آوردن بطری شامپاین از یخچال زودتر فرا برسد، شاید بهتر باشد عجله نکنید! قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌هاست."
۵۰ سفیر، وزیر و مقام ارشد سابق دولت آمریکا، دو روز پیش، دوشنبه، ۱۴ دسامبر، در نامه‌ای به جو بایدن توصیه کردند که به محض ورود به کاخ‌سفید مقدمات بازگشت آمریکا به برجام را فراهم کند. کسانی چون چاک هیگل، وزیر دفاع سابق؛ جان برنان؛ رئیس سابق سازمان سیا؛ ریچارد مورفی، سفیر سابق آمریکا در عربستان؛ دانیل کورتزر، سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و مصر و چندین نام آشنای دستگاه دیپلماسی آمریکا زیر این نامه را امضاء کرده بودند.
در رسانه‌های آمریکا؛ چرا مشکل بایدن با برجام فراتر از ترور فخری‌زاده و قاسم‌ سلیمانی است؟
پلیس این بسته‌های کوکائین را که ارزش آن ۲ میلیون دلار برآورد شده به محموله کوکائینی مرتبط دانسته که در اوت سال ۲۰۱۸ در نیوساوت ویلز استرالیا رها شده بود. یکی از مقامات پلیس نیوزیلند در این مورد گفت: "گشت مرزی استرالیا یک قایق لاستیکی را که از نیوساوت ویلز در حرکت بود ردیابی کرده و متوجه شدند که دو سرنشین این قایق بسته‌های کوکائین را در دریا رها کردند. این دو نفر دستگیر شدند." به گفته این مقام پلیس نیوزیلند بخشی از این محموله در مناطقی در سواحل شرقی استرالیا پیدا شد و حال بسته‌های پیدا شده در ساحل نیوزیلند علائم مشابهی با بسته‌های کوکائینی پیدا شده در استرالیا دارد. پلیس تاکنون بخش اعظمی از این محموله را پیدا کرده است، اما در عین حال جستجو در منطقه اطراف ساحل برای پیدا کردن بسته‌هایی بیشتر در جریان است.
پس از کشف بسته‌های کوکائین به ارزش چندین میلیون دلار که در ساحل جزیره شمالی نیوزیلند در هفته جاری پیدا شد، پلیس گفته است که احتمالا این بسته‌ها مسیر بیش از دو هزار کیلومتری را از طریق دریای تاسمان در استرالیا طی کرده و به نیوزیلند رسیده باشند.
سفر دوهزار کیلومتری محموله کوکائین‌ در دریا
یک روز قبل، هواپیماهای این کشور برای آوارگان شهر سنجار که اغلب از اقلیت یزیدیان (ایزدیان) عراق هستند، بسته‌های حاوی آب و غذا ریختند. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا گفته بود که "اگر نیروهای دولت اسلامی به اربیل نزدیک شوند ما علیه آنها حمله هوایی خواهیم کرد." درباره حمله هوایی آمریکا به مواضع گروه "دولت اسلامی" چه فکر می کنید؟ به نظر شما آیا مداخله نظامی آمریکا می تواند به دفع حملات این گروه کمک کند و آرامش را در منطقه برقرار کند؟ گروه "دولت اسلامی" بخش‌های وسیعی را در عراق و سوریه تحت کنترل دارد. این گروه تندرو در هفته گذشته شهرها و روستاهایی را در نزدیکی اقلیم کردستان عراق تصرف کرده و به گزارش سازمان ملل، نزدیک به ۵۰ هزار نفر از شهروندان مسیحی و ایزدی از بیم این گروه از خانه‌هایشان فراری شده‌اند و به کوه های منطقه پناه برده‌اند. به نظر شما پیشروی گروه دولت اسلامی در عراق چه پیامدهایی می تواند در این کشور و در منطقه داشته باشد؟ فکر می کنید دولت عراق و جامعه جهانی چطور می‌توانند به رفع این بحران کمک کنند؟ اگر می‌خواهید در این برنامه شرکت کنید می‌توانید اطلاعات تماس خود را از راه فرم سمت چپ صفحه برای بی‌بی‌سی فارسی بفرستید تا ما با شما تماس بگیریم. همچنین می توانید دیدگاه‌های خود را در این باره در فرم نظرخواهی زیر بنویسید تا در برنامه نوبت شما مطرح شود.
بر اساس اعلام وزارت دفاع آمریکا، نیروی هوایی این کشور به مواضع گروه 'دولت اسلامی' که پیشتر داعش نامیده می‌شد در شمال عراق حمله کرده است. دو جت آمریکایی صبح جمعه ۱۷ مرداد (۸ اوت) مواضع این گروه را در نزدیکی اربیل در شمال عراق را بمباران کرده‌اند.
حمله هوایی آمریکا به مواضع گروه 'دولت اسلامی'؛ نظرات شما
ارتش بريتانيا کنترل مناطق جنوبی عراق را در دست دارد و گشتزنی شناورهای آن در اروندرود امری عادی است. ورود اتفاقی مرزبانان کشورها به سرزمين يکديگر، بويژه در مناطقی همچون رودخانه ها که خطوط مرزی به صورت دقيق و واضح مشخص نيستند نيز امری دور از انتظار نيست و رخ دادن چنين حوادثی معمولاً پيامدهای چندان وخيمی به همراه نمی آورد. ورود هواپيماها يا بالگردهای نظامی و حتی مأموران مرزی آمريکايی و بريتانيايی به حريم ايران پيش از اين نيز گزارش شده اما چندان جدی گرفته نشده بود. اما اين بار، ايران اعلام کرده است که قصد دارد نظاميان بازداشت شده بريتانيايی را به اتهام ورود غيرقانونی به حريم خود محاکمه کند. به نظر شما آيا ورود شناورهای بريتانيايی به آبهای ايران امری اتفاقی و بر اساس اشتباه بوده يا اينکه هدفمند بوده است؟ فکر می کنيد چرا ايران برخوردی چنين جدی با اين قضيه داشته و آيا با بازداشت مأموران گشتی بريتانيايی انگيزه های سياسی را دنبال می کند؟ نظرات خود را برای ما از طريق پنجره ای که در سمت چپ همين صفحه قرار داده شده بنويسيد و بفرستيد. لطفاً به زبان و خط فارسی و با بيانی روشن و فشرده بنويسيد. عمدتا به نظر می آيد که ورود شناورها به آبهای ايران اتفاقی و هدفمند نبوده اما به نظر می رسد که ايران قصد بهره برداری يا چيزی از اين قبيل را دراين مورد ندارد، بيشتر بنظرميرسد که رسانه های انگليس در چگونگی پخش خبر و اظهار نظر در اين مورد تعجيل نمودند. سيد حسين - کوالالامپور اصل قضيه که چيز مهمی نيست و فکر ميکنم انگليسی ها بزودی آزاد شوند. البته از نظر قانونی کار ايران کاملاً صحيح بوده است. اما اصل قضيه اينست که اخيراً برخوردهای ايران خيلی زياد ضعيف و بی خاصيت شده بود و اين برخورد جدی آنهم با انگليسی ها يک قدم رو به جلو بوده برای نشان دادن اينکه اگر لازم باشد ايران قاطعيت هم خواهد داشت. بنظر من خيلی کار خوبی بوده تا حساب کار دست انگليس و ساير دشمنان ايران بيايد. علی اميری - تهران به طور اصولی ورود به خاک هر کشوری غير مجاز است. مخصوصا با سيستم ناوبری فوق پيشرفته بريتانيا اشتباهی صورت نگرفته، بهر حال بايد از تشنج و درگيری خصوصاً با اوضاع بی ريخت منطقه جلوگيری کرد. فرشاد حسينی - ايران نمی دانم چرا هم ميهنان به راحتی تجاوز يک نيروی خارجی به آبهای ايران را با دشمنی يا مخالفت با حکومت فعلی ايران به هم مربوط می کنند. هر حکومتی و هر رژيمی بر ايران حکمفرمانی کند بايد در مورد مسائلی که امنيت ايران را به خطر می اندازد يکپارچگی داشته باشيم. اشکان پارسا - ساری اين يک موضوع سياسی است که ميتوان آنرا نوعی فشار و عکس العمل در برابر قطعنامه آژانس بين الملی اتمی و کشورهای اروپائی از جمله انگليس است که از قطعنامه مذکور حمايت نموده اند. ايران با جدی ساختن اين مسئله ميخواهد هشدار بدهد که توان مقابله با هر کشوری که بخواهد سد راه برنامه های هسته ای آن کشور گردد را دارد. از جانبی هم اين روش ايران تاکيديست بر اظهارات آقای خامنه ای در رابطه با از سر گرفتن غنی سازی اورانيوم در کشور که در مقابل انتقادات کشورهای آلمان، فرانسه و انگليس از پنهان کاری و عدم شفافيت ايران در زمينه همکاری با آژانس اتمی در زمينه هسته ای ابراز شده بود. عبدالرزاق - کابل در مورد ورود شناورهای انگليسی نمی توان نظر قاطع داد ولی جمهوری اسلامی نبايد اين فرصت باد آورده را برای ابراز وجود از دست بدهد. همه چيز در کشور ما قربانی مصلحت شده است. عليزاده - گرگان روابط سياسی ايران و بريتانيای کبير در ازمنه گذشته؛ دارای کش و قوس های فراوانی بوده است. اين روابط را می توان در چارچوب مسالمت جوئی مقطعی و تعارضات و تنشهای هميشگی تقسيم بندی کرد. آنچه انگلستان امروزی به دنبال آن است را می توان در چارچوب گرايشات فراآتلانتيکی و نزديکی شديد با ايالات متحده تعريف کرد، در نتيجه تنشهای سياسی شديدتر می گردد. بازداشت لنجهای ايرانی توسط شيوخ عرب خليج فارس را می توان مهمترين محرکه ايران در توقيف شناور انگليسی تعريف کرد. هژمونی ايران در منطقه از ديدگاه اعراب تحمل ناشدنی است. شايد با بازداشت اين شناور انگليسی ايران قصد دارد به اعراب بفهماند که می تواند شناور يک قدرت فرامنطقه ای را باز داشت کند؛ چه رسد به لنجهای اعراب. بهروز مختاری - ايران شناورهای بريتانيايی به احتمال زياد اشتباها در آبهای ايرانی داخل شده اند، چرا که اگر اهداف تجسسی در بين می بود راه های خيلی موثر ديگری بکار برده ميشد. ولی با اطمينان ميخواهم بگويم که دولت ايران ازين موضوع بهره برداری سياسی ميکند. وحيد احمدی - کابل حکومت جمهوری اسلامی غرب ستيز و عرب پرست است. از اين روست که تصوير غربيان دستگيرشده را برای تحقير با چشمان بسته از شبکه عربی العالم پخش می کند. ولی چشمش را بر دزدان دريايی عراقی که بارها کشتی های ايرانی را مسلحانه غارت کردند می بندد. در غير اين صورت به جای دشمن تراشی عاقلانه بود که با نيروهای آن سوی اروند برای امنيت و مبارزه با دزدی دريايی همکاری می کردند. اگر هم ادعای نمايش اقتدار دارند چرا در برابر تيراندازی قطری ها به لنج ايرانی و کشتن خدمه آن نرمش نشان می دهند؟ محمد رضا - اهواز می خواهم بدانم اگر نیروهای مسلح ایران به آبهای انگلیس تجاوز کنند چه اتفاقی می افتد؟ و بعد از جواب به این سؤال اصلاً این کشور موذی و مرموز و انگل صفت انگلستان کجای دنیا قرار دارد و برای چه سالیان دراز است سر خود را در هر کاهدانی فرو می کند و در این منطقه چه می خواهد؟ کدامیک از ملل این منطقه است که دور یا نزدیک طعم تلخ استعمار و کفتارصفتی این کفتار پیر را نچشیده و کدامیک از این ملل خواستار حضور این وحوش خطرناک در منطقه مرزی خود است؟ نمونه بارز اعمال غیرانسانی و کثیف این حیوانات انسان نما (زندان ابوغریب) هنوز روی صفحات تلويزیونی مردم دنیا نمایان است و ما هم مثل همه مردم متمدن دنیا حق طبیعی خود می دانیم که مرزهای کشور عزیزمان را از دستبرد چنین یاغیان گستاخ و حرامی حفظ کنیم. وحيد - ه. کی يف (اوکراين) اينجانب دست و بازوی كسانی كه اين كار را كرده اند می بوسم و از تك تك آنها متشكرم، دولت بريتانيا از حيله گرترين كشورهای دنياست و بايد همانند خود او برخورد کرد.ای كاش زودتر از اين و در تجاوزات قبلی كشور بريتانيا همچنين برخوردی می شد. ايران افغانستان و عراق نيست، كمي دولتمردان بيشعور انگليس توجه داشته باشند. م. ی. صادق - تهران این، شوخی مسخره و توطئه ای است که دو رژیم پلید ترتیب داده اند. این بازی توهین به آگاهی ماست. بهزاد - تهران بعید به نظر می رسد حکومت ایران قصد آزردن دولت علیه بریتانیای کبیر را داشته باشد، اینها اگر انگلستان را برنجانند، کاملاً منزوی می شوند، اینها بدون اجازه ارباب آب نمی خورند چه برسد به اینکه بخواهند شناور بریتانیایی را توقیف کنند، پس احتمالاً سر همه در یک آخور است. در جواب دوستی که گفتند آخوند فقط زبان زور می فهمد هم بگویم که این زبان مادری شان است و با ما این گونه حرف می زنند ولی در مقابل اربابان بسیار مودب و خاضعند. رضا - شيراز با دیدن این خیمه شب بازیها (حمله عربها به لنجهای ایرانی و کشتن ملوان و از این طرف دستگیری هشت نظامی بریتانیایی) یاد فیلم گوزنها افتادم. صحنه ای که بهروز، بازیگر مرد تئاتر را دور از چشم زنش می بوسد و بهش می گفت: نوکرتم، بگذار جلوی این بزنم تو گوش تو، بعداً جبران می کنم. به خانم ملکه و نخست وزیر سلام برسانید و بگوئید چاقو نه می تواند و نه می خواهد که دسته خود را ببرد. سهراب - تهران این حق دولت ایران است که متجاوز به حریم کشورش را دستگیر کند، ایران باید به فرمانده گارد ساحلی اش که فرمان دستگیری انگلیسیها را داد مدال افتخار بدهد. حجت خالقی - تهران انگلیسيها نباید به خود اجازه می دادند که وارد حریم ایران شوند. حیف که ماجرای توقیف کشتيهایشان ظاهرسازی است. نباید آنها را توقیف می کردند، بلکه باید مثل خود انگلیسيها و دوستان آمریکایی آنها که به هواپیمای مسافربری ما هم رحم نکردند، انگلیسيها را به گلوله می بستند. جرم هم که مشخص بود. تجاوز به خاک دیگری. اما از ملاها این کارها بر نمی آید. آرمين - برلين (آلمان) من به عنوان یک ایرانی از این کار حمایت می کنم زیرا دشمنی بریتانیا با ما امری ثابت شده است. شان - تبريز دو احتمال می تواند وجود داشته باشد: يكی اينکه جريانی، احتمالاً وابسته به محافظه كاران مايل است رابطه سياسی ايران و انگليس ضعيف شود. تظاهرات اخير در مقابل سفارت انگليس و خويشتنداری انگليس در نشان دادن واكنش تند به آن، ممكن است جريان مزبور را تحريك به حركتی شديدتر كرده باشد. اينكه قايق انگليسی را سپاه كه نهادی مايل به محافظه كاران است و از تظاهرات ياد شده هم بشدت حمايت می كرد، و نه ارتش، توقيف کرده می تواند نشاندهنده ارتباط بين دو واقعه ياد شده باشد. دوم اينکه اقدام اخير امارات و قطر نسبت به قايقهای ايرانی اين تفكر را در ذهن ايجاد می كند كه ايران به هر دليل توانايی پاسخگويی به اين نوع تحريكات را ندارد و توقيف كشتيهای انگليسی كه به عمد يا به سهو وارد آبهای ايران شده اند اين فرصت را ايجاد می كند كه ايران بتواند واقعه امارات و قطر را تحت الشعاع قرار دهد. مسعود الف - انديمشک (خوزستان) اين هم يکی ديگر از تلاشهای تروريستی رژيم ايران است و اگر انگليس كوتاه بيايد شايد به جاهای باريك كشيده شود، با توجه به محكوميت رژيم ايران در نقض حقوق بشر و برنامه اتمي اش كه دارد موش و گربه بازی می كند و اينكه انگليس هم جزو كشورهايی بوده كه اين قطعنامه را برده پس تقريباً قابل پيش بينی است كه آخوندها خيلی عصبانی شده باشند، فكر می كنم بايد انگليس با تمام قوا و قدرت جواب قاطعی به رژيم بدهد و گرنه می تواند جان ناويهای انگليس در خطر باشد. نادر - لندن با تشكر از مقامات ارشد جمهوری اسلامي ايران به خاطر توقيف اين كشتی، بايد به اطلاع دولتمردان بريتانيايی رساند كه ملت ما از بريتانيا بشدت بيزار است و اميدواريم مسئولان آن كشور متوجه شده باشند كه بايد از ملت ايران و مسلمانان جهان به علت اعمال خلاف حقوق بشری كه در حق آنان روا داشته اند عذر بخواهند. احسان کيانپور - اصفهان ايران جرأت توقيف شناورهای كشورهای كوچكی چون قطر و بحرين را ندارد حالا چه شده كه با انگلستان شوخی می كند؟ نيما - جزيره کيش اين توقيف با نظارت خود انگليسيها و حتی به دستور آنان انجام شده است. ايران و انگليس كه وجود ندارد، هر دو يكی اند. علی - کازرون تمام اين كارها نمايشی است برای فريب دادن عموم مردم،‌ مثل اينكه فراموش كرده ايد جمهوری اسلامي را چه كشوری به وجود آورد و مرموزترين سياستمداران جهان كجا كار می كنند. ايران هرگز حتی جرأت توقيف شناورهای كشورهای بی ثبات تر را ندارد، چه برسد به بريتانيا. هرمز - شيراز انگليس خودش می خواهد جنگ روانی به راه بيندازد، چون نقشه های شومی برای ايران دارد می خواهد هر طوری شده اين حكومت را به مردم دنيا به عنوان جنايتكار و سركوبگر معرفی كند، چون بعد از اينكه عراق را آرام كنند به سراغ ايران می آيند از حالا به دنبال توجيهند، در مورد دستگير شدگان هم انگليسيها ميدانند حكومت ايران به غير از جنگ تبليغاتی برخورد ديگری با متهمان نمی تواند انجام دهد، به نفع رژيم ايران است كه زودتر به اين جريان پايان دهد. اميد - تهران حق با دولت ایران است که ازمرزها بدقت پاسداری می کند، انگلیسیها باید می فهمیدند که هر کاری می خواهند نباید بکنند، دوره استعمارگذشته و باید ملوانهای انگلیسی به اشد مجازات برسند تا دیگر هیچ کشوری چنین رفتاری نکند، هنوز ما مسأله امارات و آژانس و اماکن مقدسه را فراموش نکردیم. الف. م. - ايران در شیطنت انگلیسيها هیچ شکی نیست، باید توقیف می شدند. سعيد سکويی - اونتاريو (کانادا) این کار به هر انگیزه و نیتی بوده قابل تقدیر است، حتی اگر بریتانیایيها به اشتباه وارد آبهای ایران شده بودند نیر باید بازداشت می شدند. وقتی لنج صیادی ایران در آبهای بین المللی توقیف و حتی بسوی آن تیراندازی می شود چرا نباید قایق نظامی بریتانیا در آبهای ایران توقیف شود؟ حامد - لندن فرقی ندارد که هدفمند آمده باشند یا اشتباهی، چون مقامات دولتی و تلویزیون ما در واکنشهای ناهماهنگ و غیرمتعارف و به کار بردن کلماتی که افکارعمومی غربیها را تحریک کند تخصص ویژه دارند، البته گاهی هم این واکنشها مصرف داخلی دارد، ناگفته نماند که گاهی در محاسبه و اعلام قیمت جنسی که گرو گرفته اند زیاده روی می کنند. محمد - تهران ديگر گذشت آن زمانی كه ايران از اسم انگليس هم می ترسيد. عجيب است از طرفی ادعای پيشرفته بودن می كنيد و از طرفی وارد آبهای كشورهای ديگر می شويد. هركس خربزه می خورد پای لزرش هم می نشيند. سروش - کرمان به نظر می آيد دولت انگليس هنوز هم متوجه نشده است كه رژيم حاكم بر ايران برای چه اين كار را كرده است، برای اينكه بريتانيا حلقه ضعيفی در تنظيم رابطه اروپا با ايران است و فشارپذيرترين كشور و قابل معامله ترين اروپاييان در برابر فشار است، اين را بايد در سياستهای آقای استرا جست كه چرا با آخوندها دست می دهد و در يك جا می ايستد، اگر دولت بريتانيا عقب نشينی كند رژيم ايران يك قدم ديگر نيز به جلو برخواهد داشت. قابل توجه اينكه آخوند فقط زبان زور می فهمد، البته آخوندهای حاكم بر ايران هم در مدلبرداری كودكانه از كارهای خمينی در دهه هشتاد فكر كرده اند الآن هم همان دوره است، قافل از اينكه همه چيز تغيير كرده و يكم اينكه خود خميني نيست!! دوم اينكه آمريكا و بريتانيا و مقاومت مردمی ايران در كنار مرزند. هادی سماواتی - لندن ورود به حریم ایران هدفمند بوده است، ملایمت بیش از حد این جسارت را به نیروهای بیگانه داده است. می بایست اولین بار که این اتفاق افتاد اقدام جدی صورت می گرفت. با توجه به سوابق نیروهای انگلیسی، ورود سهوی منتفی است. محمد حقيقی آيا می ‌توان تصور كرد بريتانيا كاری را اتفاقی انجام داده باشد؟ آيا تا به حال كسی شنيده است كه بريتانيا به طور اتفاقی مرتكب عملی شده باشد؟ بدون بررسی و پيش بينی عواقب آن؟ شهرام - تهران این جریان با همکاری خود انگلیس شکل گرفته و در اصل کمی هم قدرتنمایی در مقابل شیخهای آن ور است. نوروز - بلژيک خدمات
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران، سه شناور گشتی ارتش بريتانيا را پس آز آنکه وارد آبهای ايران در اروندرود، واقع در مرز ايران و عراق شده بودند توقيف کرده و هشت سرنشين آنها را بازداشت کرده است.
ماجرای شناورهای بريتانيايی به کجا می انجامد؟
بعد هم با يک دکتر متخصص قلب وعروق که يک پزشک متعارفه ولی در کنار کار تخصصيش با انرژی درمانی هم عده ای رو مداوا می کنه، صحبت کرديم و از او خواستيم که در مورد کارش توضيح بده. اول نظر چند موافق و مخالف: (خانم): در واقع انرژی درمانی مثل علم غيب هست که فکر نکنم اين افراد داشته باشند. مريم: مادر من مشکل قلبی و کيسه صفرا داشت و قادر به انجام عمل جراحی هم نبود. آقای دکتر به ما گفتند که مشکل ايشون رو با انرژی درمانی حل خواهم کرد. من اول خودم ترديد داشتم ولی به توصيه برادرم اين کار رو کرديم. بعد از ۵ جلسه درمان، دردهای مادر آرام گرفت. تقريباً بعد از ۱۰ جلسه خوشبختانه مداوا شدند. البته مداوا به صورت صددرصد انجام نشد اما تمامی دردها آرام گرفت. خودم هم برای درد پا و مشکل مفصلی پيش ايشون رفتم و با ۴ جلسه دردهايم خوب شد. (آقا): انرژی درمانی به من پيشنهاد شد و من هم اين کار رو کردم. ولی هيچ اثری روی من نداشت. بعدها هم پشيمان شدم که اين کار رو انجام دادم! هايده: زمانی که ۴۸ سال داشتم پادرد شديدی داشتم و به توصيه يکی از دوستانم پيش دکتر رفتم. هر هفته يک جلسه ايشون به پای من انرژی می دادند. تا چلسه چهارم من هيچ احساس بهبودی نکردم. جلسه پنجم وقتی از تخت مطب پايين اومدم احساس کردم درد پا و کمرم بهتر شده. بعد از ۱۲ جلسه پام خيلی بهتر شد. دکتر حميد حقيقيت ، متخصص قلب و عروق، در مورد انرژی درمانی توضيح ميده: هنوز يک تعريف مشخص برای انرژی درمانی ذکر نشده و اين يک واژه عام هست. اين واژه اطلاق ميشه به انرژی که توسط يک شخص به فرد بيمار منتقل و باعث بهبودی اون بشه. اينها اصولاً به دو دسته کلی تقسيم می شوند. هر موجود زنده يک مقدار انرژی در وجود خودش داره. اما سيستمی هست که ميتونه اين انرژی رو در وجود فرد تقويت بکنه و بعد با يک سری تکنيک ها اين انرژی رو به بدن فرد بيمار منتقل کنه و باعث بهبودی اون بشه. اين موضوع عجيبی نيست. اين مسئله قديم ها در شرق بوده اما به مدت زيادی ظهور عام پيدا نکرده. نوع ديگر پالايش يافته اين درمان به صورت واسط هست. اين روش انرژی هست که بعضی از افراد از جهان و کيهان می گيرند و می توانند آن را به بدن بيمار منتقل کنند. شما خودتون متخصص قلب هستيد. چطور شد که به اين روش معالجه کشيده شدين؟ من وقتی جوان بودم مريضی داشتم که سردرد داشت. هر کار کردم اين مريض خوب نشد. از اون موقع به اين فکر افتادم که شايد بشه يک کار ديگه به غير از پزشکی متعارف ياد بگيرم که بيمارها رو سريع تر معالجه کنه. تجربه اوليه رو کجا کسب کرديد؟ مرکز اين روش ها در مشرق زمين هست. البته زياد نمايان نشده و هميشه مخفی نگه داشته می شده. هيچ وقت هم کسی اين روش رو با پول به افراد عادی آموزش نداده. به هر حال استادانی که اين روش رو بلد بودند می ترسيدند اين روش رو به ديگران ياد بدهند چون می ترسيدند که ازش سوء استفاده بشه. تنها کسی که من در مدت عمرم ديدم که حاضره اين آموزش رو بده، استاد من آقای پرورنده بود. خودش هم تا زمانی که زنده بود اين کار رو انجام می کرد و بيماران زيادی رو به رايگان شفا داد. آيا به طور مثال ميشه اين روش رو جايگزين يک عمل جراحی کرد؟ من چون خودم متخصص قلب هستم و هم از اين روش استفاده می کنم برايم فرق زيادی نمی کنه و فقط من می تونم به کسانی که سختشون هست عمل جراحی بکنند اين کار رو پيشنهاد بکنم. خيلی از مريض ها بودند که شرايط عمل رو نداشتند و از اين روش استفاده کردند. شما فکر می کنيد آمادگی بيمار به روش درمان و موثر بودن اون هم کمک می کنه؟ آمادگی بيمار به اين طريق کمک می کنه که پشت کار داشته باشه و دنبال جلسات اين کار رو بگيره. کلاً اعتقاد بيمار به اين روش در موثر بودن اون نقشی نداره. لطفا نظرات و تجربیات خود را در مورد انرژی درمانی را از طریق پنجره نظرخواهی در بالای صفحه برای ما بفرستید. ميثم حسينی ازکاشمر: من با اين مرد کامل موافقم چون برای خودم مشکل کليوی پيش امد که به اين وسيله رفع شد خدمات
جدال بر سر پديده "انرژی درمانی" و تاثيرات آن سال هاست که ادامه داره و هنوز هم به نتيجه ای نرسيده. مخالف ها وموافق ها، هر کدومشون تجربيات و دلايل خودشون رو ارايه ميدن و از نقطه نظر خودشون دفاع می کنن. ما هم فکر کرديم بد نيست نظرات چند نفر رو در اين مورد جويا بشيم و ازشون بپرسيم که تجربه آنها در اين مورد چی بوده.
انرژی درمانی، یک پدیده؟
ناوهواپیمابر آبراهام لینکلن تصمیم دولت آمریکا برای اعزام ناوگروهی رزمی که در آن ناوهواپیمابر آبراهام لینکلن قلب اصلی این ناوگروه است، موقعیت ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، موسوم به "سنتکام" در مقابل ایران را به سطح بالایی از توان ضربتی و تهاجمی ارتقا می‌دهد. هر گاه آمریکایی‌ها ناوهواپیمابر آبرهام لینکلن را به منطقه خلیج فارس اعزام کرده‌اند، این منطقه یا شاهد جنگ بوده یا بحرانی مستعد جنگ را تجربه می‌کرده است. این ناو اکنون زیر مجموعه سنتکام، نیروی اصلی ارتش آمریکا در منطقه است و به عبارتی در مقابل ایران قرار می‌گیرد. سنتکام چیست؟ ایرانی‌ها تا قبل از ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ شاید کمتر با نام سنتکام آشنا بودند، تا اینکه در این روز، دولت ایالات متحده آمریکا سپاه پاسداران را "گروهی تروریستی" نامید و بلافاصله، شورای عالی امنیت ملی ایران در واکنشی ستاد فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا ، موسوم به سنتکام را تشکیلاتی "تروریستی" اعلام کرد. اما سنتکام چیست، گستره ماموریتی و عملیاتی آن کجاست و چرا حکومت ایران ارتش آمریکا را به‌طور کلی در تعریف سازمان تروریستی قرار نداد و به سراغ سنتکام رفت؟ سنتکام مخفف عبارت Central Command به معنی "فرماندهی مرکزی" است. سنتکام در اول ژانویه ۱۹۸۳ ایجاد شد. انتخاب کلمه مرکزی، در نام این ستاد دلیل جغرافیایی داشت چون حوزه‌ای را تحت کنترل و مدیریت می‌گرفت که بین ستادهای اروپا، آفریقا و هندوچین قرار داشت. توجه به زمان ایجاد این ستاد جالب است چون با شعله‌ور شدن جنگ عراق علیه ایران ظاهرا بی‌ارتباط نبود. این جنگ از چند جهت مهم بود: اثرگذاری آن روی جریان نفت خاورمیانه، درگیر کردن متحد اصلی سابق آمریکا در منطقه، یعنی ایران، و متحد اردوگاه شوروی سابق، یعنی عراق و عنصر اسراییل که همیشه در سیاست های آمریکا در منطقه از حساسیت خاصی برخوردار است. دو فروند هواپیمای پیشرفته اف-۳۵ در حوزه سنتکام دست به عملیات زدند سنتکام یکی از شش ستاد فرماندهی تعریف شده در ساختار وزارت دفاع آمریکاست. ستاد اروپا (EUCOM) که مسئول حوزه اروپاست، ستاد شمالی (NORTHCOM) که مسئولیت حراست از خود آمریکا، پورتوریکو، کانادا، مکزیک و باهاما را دارد، ستاد فرماندهی حوزه اقیانوس های هند و آرام (INDOPACOM) که قدیمی‌ترین ستاد فرماندهی در ساختار نیروهای مسلح آمریکاست و بزرگترین حوزه عملیاتی در میان ستادهای شش گانه را برعهده دارد و براساس مساحت، حدود نیمی از کره زمین در میدان عملیاتی این ستاد قرار می‌گیرد. ستاد فرماندهی جنوب قاره آمریکا که شامل آمریکای مرکزی و جنوبی و حوزه دریای کارائیب است با عبارت اختصاری ساوت کام (SOUTHCOM) معروف شده. دیگری ستاد فرماندهی آفریقاست، معروف به آفریکام (AFRICOM)، که مسئول حوزه جغرافیایی ۵۳ کشور آفریقایی است. و سنتکام (CENTCOM) که حوزه خاورمیانه، از جمله مصر، و آسیای مرکزی را تحت نظارت عملیاتی خود دارد. عراق و افغانستان و سوریه مهم‌ترین حوزه‌های عملیاتی فعال سنتکام در فردای حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا بوده‌اند. ژنرال ژوزف ووتل، فرمانده سنتکام، در اوایل سال جاری میلادی به کمیته نیروهای مسلح سنای آمریکا گفت که سنتکام، تنها حوزه فعال ستادی در میان ستادهای چند گانه ارتش آمریکاست و با انواع چالش‌ها در منطقه عملیاتی خود روبروست. ارتش آمریکا در ۲۰ سال گذشته به هیچ بخشی به اندازه سنتکام توجه نکرده، و این امر حساسیت سنتکام را برای ماشین نظامی و سیاسی آمریکا نشان می‌دهد. ناو آبراهام لینکلن به سنتکام پیوست؛ آرایش جدید نظامی آمریکا علیه ایران چگونه است؟ ژنرال ووتل به صراحت گفت که ایران، چین و روسیه سه منبع اصلی چالش هستند که به دنبال نفوذ منطقه‌ای هستند و منافع حیاتی ملی آمریکا را تهدید می‌کنند. افزایش تحرکات سنتکام ناو استنیس در قالب یک ناوگروه ضربتی به ناوگان پنجم پیوست پیوستن ناوهواپیمابر آبراهام لینکلن و نیروهای ضربتی همراه این ناو، تنها بخشی از افزایش توان عملیاتی سنتکام در مناطق فوری اطراف ایران هستند. در ماه گذشته میلادی، سایت سنتکام، سه خبر عمده را گزارش کرد: یکی عملیات دریایی با حضور شناورهای متعددی بود که عملیات شناسایی مرتبط با مین‌های دریایی را در دستور کار خود داشتند. دوم اینکه برای اولین بار، سنتکام حضور عملیاتی دو فروند هواپیمای پیشرفته اف-۳۵ را تجربه کرد. این هواپیماها در عراق و بر علیه یک تونل داعش دست به حمله زدند، ولی باز شدن پای این هواپیماها به فضای خاورمیانه در حوزه عملیاتی سنتکام جالب توجه بود. سومین خبر هم به پیوستن ناوگروه ضربتی پرقدرتی اختصاص داشت، ناوهواپیمابر جان سی. اسنیس در کانون این ناوگروه قرار دارد و به ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بحرین پیوست تا قدرت ضربه زنی سنتکام تقویت شود.
آمریکا ناوهواپیمابر آبرهام لینکلن را به سوی آب‌های جنوبی ایران روانه کرده است. مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا که در راه اروپا برای دیدار با چند وزیر خارجه اروپایی است، در هواپیما به خبرنگاران گفته است ایالات متحده که شاهد افزایش تحرکات ایران در منطقه بوده‌اند و اعزام ناوگروه آبراهام لینکلن به خلیج فارس به همین دلیل است. جان بولتن، مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ، نیز در همین خصوص پیشتر گفته بود که ان ناو آمده تا "پیام روشنی" به ایران بدهد.
تنش بین ایران و آمریکا؛ سنتکام چیست و حوزه فعالیت آن کجاست
بیش از ۲ هزار تماشگر افغان در استادیوم سالن شهید پورشریفی تبریز حضور یافتند فوتسال در افغانستان علی‌رغم فراز و فرودهای زیاد، قبلا در میان مدعیان بزرگ این رشته‌ در آسیا حرفی برای گفتن نداشت. مدعیان بزرگ آسیایی فوتسال که شامل کشورهایی چون ایران، عربستان، کره، جاپان (ژاپن)، چین و حتی کشورهای آسیای میانه هستند. اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان در حال تماشای فینال مسابقه فوتسال میان افغانستان و ژاپن اما در چند سالِ اخیر، فوتسال افغانستان توانسته در میان مدعیان بزرگ آسیا خود را نشان بدهد. دوسال پیش، در مسابقات آسیایی این رشته با شکست در برابر جاپان، به عنوان تیم چهارم آسیا، برای نخستین بار جایگاه خود در این رشته ورزشی را به نمایش گذاشت. درحالی که فدراسیون فوتبال افغانستان با اتهامات سنگین و رسوایی بزرگی دست و پنجه نرم می‌کند. فوتسالیست‌های افغانستان، آرام و بی‌سرو صدا، رویاهای بزرگی را در سر می‌پروراندند و نتیجه آن‌را در بازی‌های درخشان این تیم در شهر تبریز ایران به خوبی مشاهده می‌کنیم. در خیز بلند تیم فوتسال افغانستان چند عامل نقش کلیدی داشته است. زنان افغان اجازه حضور در استادیوم را داشتند در حالی که حضور زنان ایرانی اجازه حضور در استایوم‌ها را ندارند. مربیانی با رویاهای بزرگ تیم ملی فوتسال افغانستان مربیان خوب اما گمنامی را با خود داشته ‌است. ظاهر حسنی و رزاق ممرک، دو مربی بزرگی‌اند که سال‎ها در خانه همسایه و در زمین‌های خاکی جنوب تهران خاک خورده‌اند و با فوتبال نفس کشیده اند. اولین حضور جدی تیم ملی فوتسال افغانستان در مسابقات آسیایی ماکائو بود که با هدایت ظاهر حسنی، بازی‌های امیدوار کننده‌ای از خود به نمایش گذاشت. این دو مربی بی‌سروصدا اما، پرتلاش فوتسال افغانستان، در طول این سال‎ها، با وجود نبود لیگ منظم فوتسال و امکانات ورزشی این رشته توانستند نوجوانان با استعداد زیادی را به زمین‌های خاکی و سالن‌های خالی بکشانند و از میان شان چهره‌های برتر فوتسال را برای تیم ملی انتخاب کنند. اعتماد به نفس این مربیان به توانایی‌های ورزشی نوجوانان افغانستان، در کشوری که همه توجه‎ها به مسایل سیاسی بوده و حتی ورزش به ابزاری برای سیاست‌ورزی مبدل شده، نشان از همت بلند این مربیان برای رسیدن به روزهای خوب فوتسال افغانستان به شمار می‌رود. امروز ظاهر حسنی، مربی پیشین و رزاق ممرک مربی کنونی تیم‌های ملی فوتسال افغانستان، به خوبی نتایج صبر، استقامت و تلاش‌های‌شان را در میادین آسیایی مشاهده می‌کنند. حضور مربیانی از نسل جوان در تیم‌های ملی همواره نتایج درخشانی در پی داشته است. حضور انوش دستگیر در تیم ملی فوتبال و سیدهادی کاظمی در تیم ملی نوجوانان فوتبال نیز، توانسته امیدهایی در روح فوتبال افغانستان بدمد. همراهی بخش خصوصی با فوتبال افغانستان در سال‌های اخیر، بخش خصوصی افغانستان نیز نقش مهمی در رشد ورزش فوتسال بخصوص در کلان‌شهرهای افغانستان داشته اند. صدها سالن ورزشی از سوی تاجران و علاقمندان به این رشته ورزشی، در نقاط مختلف شهرهای بزرگ ساخته شده و هزاران جوان و نوجوان علاقمند به فوتسال، تا ساعت‌های پایانی شب، می‌دوند و چرخ تازه به راه افتاده این رشته ورزشی را به گردش در می‌‌آورند. در کنار ساخت وساز صدها سالن برای فوتسال، تورنمنت‌های مختلفی برای این رشته برگزار می‌شوند که همه‎ی این تلاش‌های بخش غیردولتی، بدون شک، گام‌های مثبتی برای رشد فوتسال در محلات و شهرهای بزرگ افغانستان، به شمار می‌روند. ورزش فرصت برای جشن و شادمانی عمومی نا امنی، جنگ و خشونت، سایه‌سنگینی بر سرنوشت شهروندان این کشور، افکنده است و فرصت‌های اندکی برای لبخند و شادی به به مردمانش، داده است. حجم گسترده‌ی اخبار و رویدادهای غم انگیز و منفی در طول سال‌های گذشته، خود باعث شده است که اندک رویدادهایی چون صعود تیم‌های ملی به مراحل پایانی، با شور و هیجانی بیش از حد معمول، تجلیل شوند. شلیک‌های دیوانه وار و خشونت‌بار برای استقبال از رویدادهای شادی آور، خود نشان بزرگی از این واکنش‌ها، به افتخارات ملی است که تیم های ورزشی به ارمغان می‌آورند. اکنون، تیم ملی فوتسال زیر بیست سال افغانستان با مربی‌گری رزاق مُمرک، به نایب قهرمانی آسیا رسیده است. در حالی که ایران، قهرمان بلامنازع آسیا در فوتسال از حضور در فینال و آن‌هم درخانه‌ی خود، باز ماند و به مقام سوم قناعت کرد. صدها نفر از مهاجرین افغان مقیم ایران، با وجود ممنوع بودن حضورشان در شهر تبریز، راهی این شهر شدند تا در پیروزی تیم ملی‌شان سهیم شوند.
صعود تیم ملی زیر بیست سال فوتسال افغانستان به فینال و کسب نایب قهرمانی فوتسال زیر ۲۰ سال آسیا، با موجی از خوشحالی در شبکه‌های اجتماعی، در میان سیاست‌مداران و مهاجران افغان مقیم ایران و در سراسر جهان روبرو شد. رئیس جمهوری افغانستان نیز هیاتی را برای تقویت روحیه این تیم به تبریز فرستاده و از همین اکنون، زمینه یک رویداد شادی‌آفرین در داخل افغانستان شکل گرفته است.
فوتسال افغانستان چگونه به نایب قهرمانی آسیا رسید؟
از جستجوی‌ صبح‌ تعبيرم‌ اين‌ است‌ که‌ من‌ هميشه‌ دنبال‌ پيشرفت‌ بوده‌ام‌. دنبال‌ موفقيت‌ می‌گشته‌ام‌. در جستجوی‌ کارهای‌ خوب‌ بوده‌ام‌. صبح‌ برای‌ من‌ صبح‌ روشنايی‌ است‌. دنبال‌ صبح‌ روشنايی‌ بودم‌ و دلم‌ می‌خواست‌ به‌ نتيجه‌ مطلوب‌ برسم‌. متأسفانه‌ نرسيدم‌ يعنی‌ مشکلاتی‌ برای‌ من‌ پيش‌ آوردند که‌ آن‌ صبحی‌ که‌ دلم‌ می‌خواست‌ بهش‌ نرسيدم‌. می‌خواستم‌ کارم‌ را رونق‌ بدهم‌. به‌ فرهنگ‌ رونق‌ بدهم‌. به‌ مملکتم‌ خدمت‌ بکنم‌. نه‌. گاهی‌ اگر چيزی‌ نوشته‌ام‌ مقاله‌ مانند و خيلی‌ خلاصه‌ بوده‌ است‌. ولی‌ همانطور که‌ در کتاب‌ نوشته‌ام‌ در سال‌ ۶۷ نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ آقای‌ جنتی‌ نوشتم‌ که‌ بار سوم‌ مرا بازداشت‌ کردند. وقتی‌ آزاد شدم‌، چند ماهی‌ در افسردگی‌ به‌ سر می‌بردم‌، حال‌ بدی‌ داشتم‌، ناراحتی‌ داشتم‌ و بيکار هم‌ بودم‌. تنها سرگرمی‌ من‌ نشستن‌ و نوشتن‌ همين‌ خاطرات‌ بود. فکر کردم‌ حالا که‌ بيکارم‌ بنشينم‌ خاطراتم‌ را بنويسم‌. بعضی‌ دوستان‌ هم‌ که‌ گاهی‌ برايشان‌ مسائلی‌ را تعريف‌ می‌کردم‌ تشويقم‌ می‌کردند که‌ بنشين‌ خاطراتت‌ را بنويس‌. می‌گفتند خاطرات‌ تو ماندنی‌ است‌. من‌ هم‌ نشستم‌ و شروع‌ کردم‌. البته‌ از سال‌ ۶۷ که‌ شروع‌ کردم‌ تا سال‌ گذشته‌ اين‌ کار همينطور ادامه‌ داشت‌ و طول‌ کشيد. چون‌ هيچ‌ يادداشتی‌ از قبل‌ نداشتم‌ همه‌ چيز را از حافظه‌ام‌ استفاده‌ کردم‌. گاهی‌ بعضی‌ مطالب‌ را روی‌ کاغذ می‌آوردم‌ و می‌رفتم‌ تا آخر، يکباره‌ می‌ديدم‌ مسائلی‌ از قلم‌ افتاده‌ است‌ و دومرتبه‌ شروع‌ می‌کردم‌. همانطور که‌ قبلاً هم‌ در بعضی‌ مصاحبه‌ها گفته‌ام‌ اين‌ خاطرات‌ شش‌ بار نوشته‌ شده‌ و به‌ هم‌ ريخته‌. دو مرتبه‌ هم‌ برای‌ آن‌ فهرست‌ اعلام‌ تهيه‌ شد که‌ همه‌ را گذاشتيم‌ کنار. تا بالاخره‌ اين‌ کار به‌ نتيجه‌ رسيد. در مقدمة‌ کتاب‌ نوشته‌ام‌. از بعضی‌ها اسم‌ برده‌ام‌ که‌ آنان‌ برخی‌ اشتباهات‌ را به‌ من‌ يادآور شده‌اند. اما نثر کتاب‌، انشای‌ خودم‌ است‌. همه‌ چيز را خودم‌ روی‌ کاغذ آورده‌ام‌. البته‌ آقای‌ ابراهيم‌ يونسی‌ بعضی‌ اصلاحات‌ را به‌ عمل‌ آورده‌اند و در روانی‌ و يکدست‌ کردن‌ آن‌ هم‌ پسرم‌ سهمی‌ داشت‌. خب‌، شما می‌دانيد که‌ اگر من‌ در عمرم‌ چيزی‌ ننوشته‌ام‌، در عوض‌ چقدر کتاب‌ خوانده‌ام‌، چقدر مجله‌ خوانده‌ام‌، چقدر مقاله‌ خوانده‌ام‌. خب‌ اينها ذهن‌ مرا باز کرده‌ است‌. خيلی‌ وقت‌ها که‌ می‌نوشتم‌ می‌ديدم‌ اينها مطابق‌ ميل‌ من‌ نيست‌. دومرتبه‌ و چند مرتبه‌ عوض‌ می‌کردم‌ تا بالاخره‌ اينکه‌ می‌بينيد از آب‌ در آمد. بله‌. اول‌ همه‌ را يک‌ جا نوشته‌ بودم‌. از اول‌ تا آخر کتاب‌ را می‌خواستم‌ يک جا منتشر کنم‌. مرگ‌ رائين‌ و قضايای‌ دادگاه‌ و همه‌ را. ولی‌ با خودم‌ فکر کردم‌ که‌ بخش‌ دوم‌، يعنی‌ همين‌ بخشی‌ که‌ مورد سؤال‌ شماست‌، از نظر سياسی‌ و حقوقی‌ و مسائل‌ کشوری‌ بايد بيشتر رسيدگی‌ شود. ديدم‌ خيلی‌ طول‌ می‌کشد. فکر کردم‌ اين‌ دو جلد را که‌ حاضر است‌ منتشر کنيم‌ و بعد به‌ کتاب‌ دوم‌ بپردازيم‌. همانطور که‌ در بخش‌ کتابهای‌ درسی‌ در کتاب ذکر کرده‌ام‌، وقتی‌ کار انتشار کتابهای‌ درسی‌ سامانی‌ نداشت‌، من‌ و عده‌ای‌ از رفقا آمديم‌ شرکتی‌ تشکيل‌ داديم‌ که‌ به‌ اين‌ کار سامان‌ بدهد. دکتر خانلری‌ که‌ وزير فرهنگ‌ بود تصميم‌ گرفته‌ بود چاپ‌ کتابهای‌ درسی‌ را به‌ انتشارات‌ فرانکلين‌ واگذار کند. آن‌ وقت‌ها کتابهای‌ غير درسی‌ بازاری‌ نداشت‌. اگر کتابهای‌ درسی‌ را از ما می‌گرفتند وضع‌ کتابفروشی‌ها ناجور می‌شد. کتاب‌ درسی‌ برای‌ کتابفروشی‌ها مثل‌ قند و شکر دکان‌ عطاری‌ بود. يعنی‌ اگر کتابفروشی‌ کتاب‌ درسی‌ نداشت‌ اصلاً امورش‌ نمی‌گذشت‌. اين‌ بود که‌ من‌ و آقايان‌ عظيمی‌ و مطیّر و يکی‌ دو تن‌ از دوستانم‌ که‌ با دکتر خانلری‌ دوست‌ بودند رفتيم‌ سراغ‌ آقای‌ دکتر خانلری‌ و گفتيم‌ آقای‌ دکتر ما خودمان‌ اين‌ کار را انجام‌ می‌دهيم‌. او هم‌ خيلی‌ سخت‌گيری‌ کرد، خيلی‌ سنگ‌ جلو پای‌ ما انداختند و بالاخره‌ ما امتياز چاپ‌ و نشر کتابهای‌ درسی‌ را گرفتيم‌ و من‌ به‌ عنوان‌ مدير عامل‌ در حدود دوازده‌ سال‌ سرپرستی‌ اين‌ کار را انجام‌ می‌دادم‌. خب‌ علت‌ اينکه‌ توانستيم‌ امتياز چاپ‌ و نشر کتابهای‌ درسی‌ را بگيريم‌ اين‌ بود که‌ تعهد کرده‌ بوديم‌ کتابها را بموقع‌ به‌ دست‌ دانش‌آموزان‌ برسانيم‌. وگرنه‌ فرهنگ‌ قراردادش‌ را با ما فسخ‌ می‌کرد. اگر شرکت‌ کتابهای‌ درسی‌ به‌ تعهدات‌ خود عمل‌ نمی‌کرد، من‌ آن‌ را توهين‌ به‌ خود تلقی‌ می‌کردم‌. لياقت‌ و کفايت‌ من‌ در همين‌ بود که‌ می‌توانستم‌ ترتيبی‌ بدهم‌ که‌ کتابها را بموقع‌ برسانم‌. بعضی‌ چاپخانه‌ها نمی‌توانستند کارشان‌ را بموقع‌ انجام‌ بدهند. کتابی‌ را که‌ به‌ آنها می‌داديم‌ نمی‌توانستند بموقع‌ چاپ‌ و آماده‌ نمايند طبعاً ما هم‌ زياد کار چاپ‌ به‌ آنها نمی‌داديم‌. اين‌ بود که‌ دو سه‌ نفر آنها با ما وارد دشمنی‌ شدند. شروع‌ کردند به‌ شکايت‌ کردن‌ در دادگستری‌ که‌ اين‌ آقای‌ جعفری‌ سوء استفاده‌ کرده‌ است‌. و صحبت هايی از اين‌ قبيل‌. اين‌ را داشته‌ باشيد تا به‌ بقيه‌ برسيم‌. طی‌ دوازده‌ سالی‌ که‌ ما کتابهای‌ درسی‌ را چاپ‌ می‌کرديم‌ قيمت‌ کتاب‌ همانی‌ بود که‌ روز اول‌ بود. تغيير نکرده‌ بود. در حالی‌ که‌ خود دولت‌ آمده‌ بود قيمت‌ کاغذ را دو برابر کرده‌ بود. وقتی‌ قيمت‌ کاغذ را دو برابر کردند ما مجبور بوديم‌ قيمت‌ کتابهای‌ درسی‌ را بالا ببريم‌. ولی‌ دولت‌ قبول‌ نکرد و قرارداد ما را فسخ‌ کرد و خود به‌ چاپ‌ کتابهای‌ درسی‌ اقدام‌ کرد. شکايتی‌ که‌ آن‌ چند نفر عليه‌ من‌ در دادگستری‌ مطرح‌ کرده‌ بودند، در زمان‌ انقلاب‌ شد سلاحی‌ عليه‌ من‌. رقبای‌ فاميلی‌ اعلاميه‌هايی‌ عليه‌ من‌ در مساجد و دانشگاه‌ و جاهای‌ ديگر پخش‌ می‌کردند. چند تن‌ از اين‌ رقبا و وکيل‌ رائين‌ دست‌ به‌ يکی‌ کردند که‌ آقای‌ جعفری‌ با ساواک‌ همکاری‌ می‌کرده‌، با دربار سروکار داشته‌، مرا ممنوع‌المعامله‌ کردند. برای‌ خاطر همين‌ من‌ به‌ زندان‌ اوين‌ رفت‌ و آمد می‌کردم‌. بالاخره‌ روزی‌ مأموری‌ که‌ کارم‌ دست‌ او بود گفت‌ بيا زندان‌ اوين‌ بايد به‌ کار تو رسيدگی‌ کنيم‌. رفتم‌. سؤالهايی‌ از من‌ کردند و ضمن‌ آن‌ گفتند تو با فلان‌ کتابفروش‌ که‌ عضو ساواک‌ بوده‌ است‌ رفيق‌ بودی‌، دويست‌ هزار تومان‌ به‌ دولت‌ کتاب‌ فروخته‌ای‌، با مهرداد پهلبد، وزير فرهنگ دوران هويدا، روابط‌ داشته‌ای‌ و عکس‌ با فرح‌ پهلوی‌ داری‌، چه‌ روابطی‌ با فرح‌ داشته‌ای‌ و خلاصه‌ مرا بازداشت‌ کردند. بعد از چند ماه‌ کيفرخواستی‌ برای‌ من‌ آمد که‌ آقای‌ جعفری‌ اموال‌ دولت‌ را حيف‌ و ميل‌ کرده‌، کتابهای‌ درسی‌ را گران‌ فروخته‌، و از اين‌ لاطائلات‌ و برايم‌ دادگاه‌ تشکيل‌ دادند. جلسات‌ دادگاه‌ ساعت‌ يازده‌ و نيم‌ صبح‌ شروع‌ می‌شد، و ساعت‌ دوازده‌ تمام‌ می‌شد. چيزی‌ هم‌ که‌ در اين‌ به‌ اصطلاح‌ دادگاه‌ مطرح‌ نشد جريان‌ حيف‌ و ميل‌ بود. می‌دانيد عليه‌ هر کس‌ که‌ شکايتی‌ شود اول‌ از او بازپرسی‌ می‌کنند، بعد می‌فرستند به‌ دادگاه‌. با من‌ اين‌ کارها را نکردند، صاف‌ ما را بردند دادگاه‌. نه‌ کارشناس‌ آمد، نه‌ حق‌ انتخاب‌ وکيل‌ داشتم‌، خب‌ آقايی‌ هم‌ که‌ فقيه‌ است‌ از وضعيت‌ فنی‌ چاپ‌ اطلاع‌ ندارد. مثلاً يکی‌ از اتهامات‌ من‌ اين‌ بود که‌ در کارهای‌ چهار رنگ‌ اجرت‌ رنگ‌ مشکی‌ را مطابق‌ تعرفة‌ چاپ‌ رنگی‌ محاسبه‌ کرده‌ايم‌. شما که‌ مطبوعاتی‌ هستيد می‌دانيد اين‌ حرف‌ چقدر واهی‌ است‌. و چند اتهام‌ واهی‌ ديگر که‌ مدارک‌ رد همة‌ آنها را به‌ دادگاه‌ ارائه‌ دادم‌. تازه‌ همه‌ اين‌ اتهامات‌ مربوط‌ به‌ شرکت‌ کتابهای‌ درسی‌ بود، نه‌ اميرکبير. به‌ اميرکبير ارتباطی‌ نداشت‌. اگر سوء استفاده‌ای‌ هم‌ شده‌ بود که‌ نشده‌ بود بايد می‌رفتند سراغ‌ شرکت‌ کتابهای‌ درسی‌ نه‌ اميرکبير. در هر صورت‌ حکم‌ صادر کردند که‌ دو سوم‌ اموال‌ آقای‌ جعفری‌ به‌ نفع‌ جامعه‌ مدرسين‌ مصادره‌ می‌شود. هنگامی‌ که‌ ما به‌ چاپ‌ کتابهای‌ درسی‌ اقدام‌ کرديم‌ قيمت‌ها نسبت‌ به‌ سالهای‌ قبل‌ ۲۵ تا ۷۰ درصد ارزان‌تر شد. شش‌ ماه‌ هم‌ مرا زير حکم‌ و در زندان‌ نگه‌ داشتند. تا آنکه‌ يک‌ روز مرا صدا کردند که‌ دو سوم‌ اموال‌ شما را بايد بدهيم‌ به‌ جامعه‌ مدرسين‌. من‌ هم‌ هفت‌ هشت‌ ماه‌ در زندان‌ مانده‌ بودم‌، جريان‌ کودتای‌ نوژه‌ هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ بود، هر شب‌ عده‌ای‌ را می‌بردند اعدام‌ می‌کردند. همه‌ اينها اعصابم‌ را خرد و خراب‌ کرده‌ بود. وقتی‌ اين‌ را گفتند من‌ ديگر چاره‌ای‌ نداشتم‌، يا بايد قبول‌ می‌کردم‌ يا بايد به‌ زندان‌ برمی‌گشتم‌. حکم‌ را که‌ صادر کردند به‌ من‌ ندادند. دو نفر روحانی آنجا بودند گفتند اينها نماينده‌ جامعه‌ مدرسين‌ هستند ما حکم‌ شما را می‌دهيم‌ به‌ اين‌ آقايان‌. شما هم‌ حالا نرويد سر کارتان‌ تا به‌ حسابهای‌ شما رسيدگی‌ بکنيم‌. دو سه‌ سال‌ مرا همينطور بلاتکليف‌ نگه‌ داشتند. ماهی‌ سی‌ هزار تومان‌ هم‌ به‌ من‌ از مال‌ خودم‌ خرجی‌ می‌دادند! يک‌ آقايی‌ را هم‌ از طرف‌ جامعه‌ مدرسين‌ آوردند سرپرست‌ اميرکبير کردند. او هم‌ وقتی‌ ديد اگر بابت‌ يک‌ سوم‌ سهم‌ خودم‌ به‌ اميرکبير بروم‌ آنجا برايش‌ مشکلاتی‌ درست‌ خواهد شد. بنابر اين‌ انواع‌ و اقسام‌ اتهامات‌ را به‌ من‌ وارد می‌کرد و ذهن‌ مسئولين‌ را مشوب‌ می‌کرد تا من‌ نتوانم‌ به‌ سر کارم‌ بروم‌. جامعه‌ مدرسين‌ چون‌ حکم‌ را واهی‌ ديدند از قبول‌ اموال‌ من‌ خودداری‌ کردند. در اين‌ حال‌ و احوال‌ يک‌ روز گفتند بيا زندان‌ اوين‌ می‌خواهيم‌ تکليف‌ شما را روشن‌ کنيم‌. ماه‌ رمضان‌ بود. رفتم‌. وارد اتاق‌ شدم‌ ديدم‌ عده‌ای‌ نشسته‌اند، در اين‌ جا ماجرا به‌ شکل‌ داستان‌ حسنک‌ وزير انجام‌ گرفت‌ که‌ بايد در تاريخ‌ بيهقی‌ مطالعه‌ کنيد. چند سال‌ بعد در نمايشگاه‌ کتاب‌، اميرکبير برنده‌ جايزه‌ بهترين‌ ناشر کتاب‌ شد. روزنامه‌ها نوشتند که‌ آقای‌ جنتی‌ جايزه‌ بهترين‌ ناشر را دريافت‌ کرده‌. من‌ نامه‌ سرگشاده‌ای‌ نوشتم‌ که‌ آقای‌ جنتی‌ اين‌ جايزه‌ متعلق‌ به‌ شما نيست‌، متعلق‌ به‌ من‌ و خانواده‌ من‌ است‌. باز مرا بازداشت‌ کردند. بعد از آزادی‌ از زندان‌ شروع‌ کردم‌ به‌ نوشتن‌ همين‌ خاطراتی‌ که‌ ملاحظه‌ کرده‌ايد. چرا؟ شکايت‌ کردم‌ به‌ دادگاه‌ عالی‌ انقلاب‌ که‌ آقای‌ بجنوردی‌ رييس‌ آن‌ بود. همان‌ وقت‌ها آقای‌ خامنه‌ای‌ رييس‌ جمهور بودند. آقای‌ حجتی‌ کرمانی‌ که‌ معاون‌ يا مشاور ايشان‌ بودند به‌ خانه‌ من‌ تلفن‌ کردند که‌ آقا ما نامه‌ سرگشاده‌ شما را خوانده‌ايم‌، ناراحت‌ شده‌ايم‌، چه‌ کار می‌توانيم‌ برای‌ شما بکنيم‌؟ گفتم‌ واللّه‌ حالا پرونده‌ من‌ در دادگاه‌ عالی‌ انقلاب‌ است‌. بعد از ده‌ پانزده‌ روز دومرتبه‌ آقای‌ حجتی‌ از دفتر آقای‌ خامنه‌ای‌ زنگ‌ زدند که‌ آقای‌ جعفری‌ ما با آقای‌ بجنوردی‌ صحبت‌ کرديم‌ ايشان‌ گفتند که‌ مايه‌ "ننگ" سازمان‌ تبليغات‌ اسلامی‌ است‌ که‌ اموال‌ آقای‌ جعفری‌ را گرفته‌اند و به‌ من‌ گفتند مدارکی‌ که‌ داری‌ بياور اينجا ما ببينيم‌. در همين‌ حيص‌ و بيص‌ مرا دوباره‌ بازداشت‌ کردند. پس‌ از بازداشت‌، جزوه‌ای‌ عليه‌ من‌ منتشر کردند که‌ انواع‌ و اقسام‌ اتهامات‌ را به‌ من‌ نسبت‌ داده‌ بودند. شنيدم‌ آقای‌ جنتی‌ اين‌ جزوه‌ای‌ که‌ تمام‌ مطالبش‌ توسط‌ سرپرستی که از طرف جامعه مدرسين تعيين کرده بودند، نوشته‌ شده‌ بود برده‌ پيش‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ و به‌ ايشان‌ نشان‌ داده‌ است‌. ديگر کسی‌ به‌ فکر من‌ نيفتاد. سه‌ تا دادگاه‌ ديگر هم‌ هر سه‌ به‌ نفع‌ من‌ رای‌ دادند که‌ همينطور بلاتکليف‌ مانده‌ است‌. به‌ هر حال‌ من‌ هنوز هم‌ دنبال‌ کارم‌ می‌روم‌ چون‌ گناهی‌ نکرده‌ام‌. روزی‌ که‌ آن‌ نوشته‌ را امضا کردم‌ و به نام‌ دادگاه‌ حسنک‌ وزير ياد نمودم‌ به‌ من‌ گفتند برو خدمت‌ بکن‌. گفتم‌ آقا من‌ ديگر با چه‌ چيزی‌ می‌توانم‌ خدمت‌ بکنم‌. گفتند دو تا از فروشگاههايش‌ را به‌ او بدهيد که‌ برود کار بکند. می‌دانيد که‌ اميرکبير ۱۳ فروشگاه‌ داشت‌. آن‌ دو تا فروشگاه‌ را هم‌ به‌ من‌ ندادند. ولی‌ سوای‌ دستور دادگاه‌ من‌ باز دوست‌ داشتم‌ دنبال‌ کار نشر بروم‌ اما وقتی‌ رضا (فرزند من‌ که‌ در انتشارات‌ اميرکبير هم‌ همکار من‌ بود) نشر نو را درست‌ کرد، به‌ شکل‌های‌ مختلف‌ اذيتش‌ می‌کردند. آن‌ موقع‌- زمان‌ وزارت‌ ارشاد آقای‌ خاتمی - قانونی‌ گذراندند که‌ ناشر بايد پروانه‌ داشته‌ باشد. تا آن‌ زمان‌ نشر آزاد بود. هر کس‌ می‌توانست‌ برود ناشر شود. وقتی‌ قرار شد ناشران‌ بروند پروانه‌ بگيرند، به‌ رضا پروانه‌ ندادند. به‌ اين‌ جهت‌ شرکايش‌ از او جدا شدند و رضا هم‌ گاهی‌ به‌ نام‌ ديگران‌ کتاب‌ منتشر می‌کرد. تا پنج‌ شش‌ سال‌ پيش‌ از اين‌، يک‌ روز من‌ خودم‌ رفتم‌ نزد‌ آقای‌ مهاجرانی‌، پرسيدم‌ گناه‌ پسر من‌ چيست‌ که‌ شما به‌ او جواز نشر نمی‌دهيد. من‌ پدر او هستم‌ و می‌ خواهم‌ اگر جرمی‌ مرتکب‌ شده‌ يا خيانتی‌ کرده‌ بدانم‌. پس‌ از آن‌ بود که‌ به‌ رضا پروانه‌ دادند. عرض‌ شود علتش‌ دادن‌ کاغذ دولتی‌ و سوبسيد است‌. می‌روند وزارت‌ ارشاد کاغذ می‌گيرند به‌ عنوان‌ اينکه‌ می‌خواهيم‌ کتاب‌ چاپ‌ کنيم‌، اين‌ کاغذ را در بازار می‌فروشند. گاهی‌ آن‌ کتاب‌ را اصلاً چاپ‌ نمی‌کنند. وگرنه‌ وقتی‌ ما هفت‌ هزار ناشر داريم‌ بايد هفتاد هزار کتابفروش‌ داشته‌ باشيم‌. در صورتی‌ که‌ اينطور نيست‌. کل‌ کتابفروشی‌های‌ کشور، من‌ فکر نمی‌کنم‌ به‌ دو هزار تا هم‌ برسد. نخير. شايد اطلاع‌ ندارم‌، شايد اغراق‌ می‌کنم‌، اما گمان‌ نمی‌کنم‌ در اين‌ بيست‌ و پنج‌ سال‌، هزار تا کتاب‌ چشم‌گير و ماندگار چاپ‌ شده‌ باشد. تقريباً. خب‌ می‌دانيد جمعيت‌ ايران‌ قبل‌ از انقلاب‌ ۳۰ ميليون‌ نفر بود، حالا شده‌ ۷۰ ميليون‌. ولی‌ تيراژ کتاب‌ همان‌ دو هزار تا مانده‌ است‌. ولی‌ عناوين‌ کتابهايی‌ که‌ چاپ‌ می‌شود چندين‌ برابر قبل‌ از انقلاب‌ است‌. امروز تعدادی‌ از کتابهای‌ ناشران‌ را وزارت‌ ارشاد خريداری‌ می‌ کند و کتابها زودتر به‌ چاپ‌های‌ مجدد می‌رسد. آن‌ وقت‌ها اينطور نبود. ولی‌ آنچه‌ می‌توانم‌ بگويم‌ اين‌ است‌ که‌ اگر کتاب‌ خوب‌ چاپ‌ شود، فروش‌ می‌رود و به‌ چاپهای‌ مجدد می‌رسد. خدمات
خاطرات عبدالرحيم جعفری که با عنوان در جستجوی صبح منتشر شده، به چند لحاظ کتاب مهمی است. با وجود آنکه ناشر اميرکبير برای اولين بار است که دست به قلم می برد، اما روايت او از سرگذشت خويش و نيز سرنوشت انتشارات امير کبير، روايتی يکدست و گيراست. چنان خوب روايت شده که انگار داستان نويس برجسته و با تجربه ای حکايتی جذاب را به صورت قصه در آورده باشد. نيز اين کتاب حاوی شرح حال ها و سرگذشت هايی از جامعه مولفان و مترجمان کشور است که آن را به صورت دائرة المعارف نشر ايران در دهه های سی، چهل و پنجاه در می آورد. علاوه بر اينها کتاب سرگذشت نشر نوين ايران را در بر دارد. همه اينها سبب گفتگويی با نويسنده شده است که در آن مباحثی که در کتاب به آنها اشاره نشده، دنبال می شود.
'همچنان امير کبير را دنبال می کنم، چون گناهی نکرده ام'
حضور این جوجه‌های بی‌پناه ابتدا از سوی ساکنان محلی گزارش شد روز شنبه (۱۸ فوریه - ۳۰ بهمن) ماموران جمعیت حمایت از حیوانات برای کمک به حدود ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ جوجه یک روزه که در دره‌ای در نزدیکی شهر کرالند رها شده بودند، فراخوانده شدند. بنابر گزارش ماموران این جمعیت غیردولتی، دهها جوجه بر اثر ازدحام و سرگردانی تلف شده بودند اما وضعیت سلامتی اکثر آنها خوب است. بنابر گفته جاستین استابز، از کارمندان جمعیت حمایت از حیوانات منطقه لینکلن‌شایر برخی از جوجه‌ها احتمالا باید به علت ضعف و بیماری با روش‌های مجاز و انساندوستانه کشته شوند اما مابقی با کمک یک مرغ‌داری تحت مراقبت قرار گرفته‌اند. تحقیقات در مورد مرغ‌داری که مسئول رها کردن این جوجه‌ها آغاز شده است و آن طور که جمعیت حمایت از حیوانات اعلام کرده، مرغ‌داری که در نزدیکی محل این واقعه قرار گرفته در حال همکاری با ماموران است. مامورانی که برای کمک به این سیل جوجه‌های یک روزه به محل اعزام شده بودند گفته‌اند "چنین چیزی به عمر خود ندیده بودند."
رهاکردن صدها جوجه یک روزه در نزدیکی شهر کرالند در جنوب لینکلن‌شایر انگلستان باعث دردسر انجمن‌های حمایت از حیوانات محلی شده است. تحقیقات در مورد مالک این جوجه‌های رهاشده آغاز شده است.
صدها جوجه یک روزه بی‌پناه در خیابان رها شدند
در واقع همين گاه شماری که امروز رايج است، کم و بيش به همين صورت از چند هزار سال پيش رايج بوده است. نو شدن سال در ايران، و ديگر کشورهای فارسی زبان اين بهانه را به دست داده است موضوع پيمانه کردن زمان را با دکتر ايرج ملک پور استاد نجوم دانشگاه تهران که از سی سال پيش به اين سو در موسسه ژئوفيزيک به مطالعه تقويم مشغول است در ميان بگذاريم و پاسخ پرسش های خود را برای عموم منتشر کنيم. سيروس علی نژاد: گاه شماری (تقويم) از چه زمانی در جهان باب شد و نخستين مردمی که به تقويم زمان پرداختند کيان بودند؟ دکتر ايرج ملک پور: از زمانی که بشر در يک جا سکونت کرد و به زندگی کشاورزی روی آورد نياز به تقويم هم احساس شد. تاريخ دقيقی نداريم ولی باستان شناسان کتيبه ها و نوشته هايی يافته اند که نشان می دهد بشر از ۳۰ هزار سال قبل به نقاشی های اهله ( هلال های ) قمر می پرداخته است. وقتی بشر ساکن شد شب و روز را می شناخت، اما بعد از مدتی دريافت که برای کشاورزی، برای کشت – البته شايد هنوز کشتی در کار نبود – برای برداشت محصول، يا شروع سرما و گرما نياز به تقويم دارد. اولين موضوعی که بعد از شبانه روز، نظرش را جلب کرد، تغيير شکل ماه بود. تغيير شکل ماه سبب شد که اولين تقويم بشر، تقويم قمری باشد. اما مدرکی در اين زمينه وجود ندارد که نشان دهد تقويم دقيقا از چه زمانی به کار گرفته شده است. قديمی ترين تقويم مستندی که وجود دارد مطابق ۵ ژوئن ۸۴۹۸ ق. م است. يعنی قديم ترين مدرکی که وجود دارد از وجود تقويم در حدود ۸۵۰۰ سال ق. م خبر می دهد. ولی به هر حال ما نگاه که می کنيم می بينيم که از ۳۰ هزار سال قبل بشر تقويم داشته است. از چه زمانی تقويم خورشيدی به وجود آمد؟ بشر به تجربه فهميد هر دوازده بار که شکل ماه عوض می شود ( تقريباً يک سال ) هنگام کشت يا درو فرا می رسد. اما سال قمری بين ده تا دوازده روز کمتر از سال طبيعی است – يعنی همان سالی که ما به آن سال شمسی می گوييم – بنابراين وقتی از تقويم قمری استفاده کرد، ديد اين تقويم هر سه سال تقريباً يک ماه با سال طبيعت اختلاف پيدا می کند و هر ده سال تقريبا يک فصل عقب می افتد، و جای کشت و درو با هم عوض می شود. فهميد که تقويم قمری در کار کشاورزی قابل استفاده نيست. از بين کشورهای مختلف، مطابق مدارک موجود، مصری ها اولين ملتی بودند که تقويم قمری را کنار گذاشتند و حدود ۶۵۰۰ سال پيش از اين، تقويم شمسی را به کار گرفتند. اما آنها هم بعد از يکی دو هزار سال که با تقويم شمسی کار کردند، متوجه شدند که اين تقويم هم اشکالاتی دارد. يعنی اگر بخواهيم سال را ۳۶۵ روز بگيريم مشکلاتی به وجود می آيد. مصری ها متوجه شدند و از حدود ۴۵۰۰ سال قبل از ميلاد کبيسه را اجرا کردند. کبيسه چيست و برای چه بايد اجرا شود؟ کبيسه در نظر گرفتن کسر شبانه روز سال است. چون ما نمی توانيم کسر شبانه روز سال را در زندگی روزمره به کار ببريم، کسری ها را روی هم می گذاريم تا يک شبانه روز شود. برای مثال اگر سال، ساعت دو بعد از ظهر شروع شود، فردای آن روز را اول فروردين به حساب می آوريم. چون ساعت ما از ساعت ۲۴ شروع می شود، بنابراين مجبوريم کسر شبانه روز چند سال را حذف کنيم يا کسر شبانه روز چند سال را جمع کنيم تا هر وقت کسری های ما يک شبانه روز شد، سال را يک شبانه روز بيشتر بگيريم و اين را می گوييم سال کبيسه. در مورد ما ايرانی ها، مطابق مدارکی که داريم حداقل از حدود دو سه هزار سال قبل از ميلاد ما تقويم شمسی داشته ايم. مدرکی نداريم که نشان دهد تقويم قمری، تنها تقويم ايرانيان بوده است. ولی در طول تاريخ همواره تقويم قمری در کنار تقويم شمسی وجود داشته و برای امور مذهبی از تقويم قمری استفاده می کردند. هنوز هم برای آيين های مذهبی از تقويم قمری استفاده می کنيم. اروپايی ها هم عيد پاک يا کريسمس و آيين های ديگر مذهبی را بر اساس تقويم قمری برگزار می کنند. يعنی تقريبا برای همه تقويم قمری، تقويم مذهبی بوده است. به هر حال ما تقويم شمسی را هميشه داشته ايم. همين نوروزی که اکنون برگزار می شود و به جمشيد منسوب است، حدود چهار پنج هزار سال قبل از ميلاد شروع شده است. در تاريخ ايران معروف است که در دوره ملکشاه سلجوقی تقويم را به شکل امروزی در آوردند که به تقويم جلالی معروف است. همين تقويم در دوره رضاشاه هم تغييرات جزيی به خود ديده است ... نه، تغييرات دوره رضاشاه جزيی بوده است. قبل از اسلام ما تقويم دقيقی داشتيم. باستان شناسان می گويند دقيق ترين محاسبات مربوط به تقويم در دنيای قديم، متعلق به دوره کمبوجيه است. در دوره ساسانی ها هر پادشاهی که آمد مبداء تاريخ را از زمان جلوس او به سلطنت حساب کردند. اين مشکلاتی ايجاد کرد چون در واقع مبداء نداشت. در دوره تسلط اعراب بر ايران، از تقويم ايرانی نمی شد سخن گفت. اگر کسی درباره تقويم ايرانی صحبت می کرد او را نجس می خواندند. اين بود که هيچ کس جرأت نمی کرد درباره تقويم ايرانی حرف بزند. اما وقتی عربها دو سه قرن در ايران به سر بردند، قضيه حل شد. به اين معنی که فرض کنيم گفته بودند در ماه رجب از کشاورزان ماليات بگيريد و فرض کنيم که ماه رجب مطابق مهر ماه بوده است. از آنجا که سال قمری هر سال يازده روز از طبيعت عقب می افتد، يک سال که خليفه به هنگام وصول ماليات، به مزرعه رفت ديد که مردم تازه کشت کرده اند. از وزيرش پرسيد ما چطور ماليات بگيريم، اينها که گندم شان هنوز سبز نشده است. می گويند يکی از برمکی ها به خليفه توضيح داد که قضيه از اين قرار است که شما سالی يازده روز از طبيعت عقب می مانيد. حالا هم يک فصل عقب افتاده ايد، حالا موقع کشت است و دهقانان هم از اينکه در چنين موقعی ماليات بدهند ناراضی اند. از آن زمان خلفا هم متوجه شدند و مجبور شدند که تقويم شمسی را قبول کنند. تقويم شمسی را گرفتند و با تغييراتی جزيی بدان نام تقويم خراجی دادند. يعنی پس از حمله اعراب تا زمان ملکشاه سلجوقی مردم ايران از تقويم قمری استفاده می کردند؟ نه، در آن موقع ايرانی ها از تقويم يزدگردی استفاده می کردند ولی کبيسه ها را اجرا نمی کردند. در واقع هر کس به ميل خود کاری می کرد. تا اينکه در دوره ملکشاه سلجوقی گفتند رصد بکنيم ببنيم خورشيد در روز اول فروردين در اعتدال بهاری نيمکره شمالی قرار دارد يا نه. وقتی رصد کردند ديدند که ما حدود بيست روز جلو رفته ايم. يعنی دريافتند امروز که روز ۲۱ فروردين گرفته می شود، در واقع روز اول فروردين است. اين بود که ما در سال ۴۵۸ هجری، بيست روز سال خود را عقب کشيديم. يعنی از همان زمان کبيسه را هم درست کردند و اکنون که حدود هزار سال از آن زمان می گذرد نياز به دوباره نگری در آن نبوده است؟ چون اين وضعيت را ديدند تصميم گرفتند که کبيسه را هم درست کنند زيرا مشکل از کبيسه پيدا می شد. در واقع دقيق ترين تقويم خود طبيعت است. چون سال برابر ۳۶۵ روز و پنج ساعت و خرده ای است، ما بايد آن خرده را طوری محاسبه کنيم که در هزار سال و دو هزار سال مشکلی پيدا نشود. اين بود که قانونی برای اين کار تهيه کردند. اين همان قانون است که حالا ما هر چهار سال يا هر پنج سال يک سال کبيسه داريم. در تقويم ميلادی هر چهار سال يا هر هشت سال يک بار کبيسه دارند. من در کتابی با عنوان « تقويم پنج هزار ساله هجری شمسی » همه کبيسه ها را برای ۵۰۰۰ سال حساب کرده ام که ببينم دقت تقويم ما ( همان تقويم جلالی ) چقدر است. پس از محاسبه متوجه شدم که ما در سال ۴۵۸ با طبيعت هيچ اختلافی نداشتيم. يعنی دانشمندان ايرانی در آن زمان بسيار دقيق کار کرده اند. به هر حال بر اساس محاسبات من، تقويم ايرانی هر ده ميليون سال يک روز با طبيعت خطا پيدا می کند. برای اينکه دقت اين تقويم را بدانيد بايد بگويم که تقويم اروپايی ها هر ۲۵۰۰ سال يک روز خطا دارد. تقويم ايرانی بين ۴۰ تقويم موجود در جهان امروز دقيق ترين است. در زمان رضاشاه تقويم ايرانی چه تغييراتی به خود ديد؟ ما تقويم های مختلف داشتيم. بعد از حمله اعراب به ايران شايد ده پانزده جور تقويم در ايران استفاده می شد. چون اين تقويم ها مختلف شده بود، در دوره رضاشاه آمدند گفتند از تقويم هجری شمسی استفاده بکنيم ولی طول ماهها را عوض کنيم. تا قبل از حمله اعراب، تقويم ما خيلی جالب بود. در واقع همان بود که حالا سازمان ملل دست اندرکار انجام آن است. تقويم ما دوازده ماه سی روزه داشت و پنج شش روز آخر اسفند را جشن نوروز برگزار می کردند. يعنی اين روزها را روزهای کار محاسبه نمی کردند. در دوره رضاشاه آمدند طول ماهها را طوری انتخاب کردند که آغاز فصل و آغاز ماه يکی باشد. مثلا اول فصل تابستان همان اول ماه تير باشد. اين نشان می دهد که ايرانی ها چه مطالعات عميقی در زمينه تقويم داشته اند. در اروپا اين طور است که مثلا آغاز بهار با بيستم مارس مطابق می شود. ضرورت دارد يادآوری کنم که فصل بهار و تابستان در طبيعت ۱۸۶ روز است، در تغييرات دوره رضاشاه آن را بخش بر شش کردند و هر ماه را ۳۱ روز گرفتند. قسمت دوم سال اما به لحاظ طبيعت ۱۷۹ روز يا ۱۸۰ روز است. آن را هم به شش ماه سی روزه تقسيم کرده اند و ماه اسفند را گاهی ۲۹ و گاهی ۳۰ روز گرفتند. فصل های سال طبق تقويم اروپايی به وسط ماه می افتد در حالی که تقويم ما اين اشکال را ندارد. البته در حدود چهار هزار سال ديگر اين اشکال در تقويم ما هم به وجود خواهد آمد چون طول فصول از لحاظ طبيعت دارد تغيير می کند. در آن موقع ( چهار هزار سال بعد ) ما مجبوريم طول ماههای خود را تغيير بدهيم. اين تقويمی که ما امروز داريم، کبيسه اش همان کبيسه تقويم جلالی است. مهمترين رکن هر تقويمی هم کبيسه آن است، چون بايد با طبيعت همخوانی داشته باشد. در دوره رضاشاه ما فقط تعداد روزهای ماهها را تغيير داده ايم. آيا اسم ماههای ايرانی در زمان رضاشاه تغيير نکرد؟ نه، ايرانی ها هميشه اين اسامی را داشته اند. اسامی ماهها همين اسامی بوده است. فقط به اسفند ماه اسفندارمذ می گفته اند که بعد ساده تر شد. البته اگر به چهار پنج هزار سال قبل برگرديم شايد تلفط اين اسامی اندکی تغيير کرده باشد ولی خود اسامی تغيير نکرده، همين اسامی بوده است. بنابراين همه چيز ما قديمی است. فقط مبداء شماره گذاری سال، متعلق به هجرت پيغمبر از مکه به مدينه است. بقيه تقويم ما همان تقويم جلالی يا همان تقويم اوستايی قديم است. ايرانيان آغاز بهار را آغاز سال می گيرند. سال نو مسيحی در اوايل زمستان آغاز می شود. با توجه به اينکه سال تحصيلی کشورهای اروپايی و ايران با دو سال شمسی متداخل می شود، اگر آغاز سال را مهر ماه می گرفتند برای همه مفيدتر نبود؟ چون می خواستند آغاز سال با جشن شروع شود، آغاز بهار که همزمان با زايش طبيعت است، برای اين کار مناسب تر بود. اما وقتی در تاريخ مطالعه می کنيم می بينيم هخامنشی ها اين کار را کرده بودند يعنی سال را از مهر ماه آغاز می کردند. يعنی اعتدال زمستانی را آغاز می گرفتند که در آن زمان هم شب و روز مانند اول فروردين برابر است. علت اين است که سال در واقع دو فصل گرم و سرد دارد. بهار و تابستان فصل گرم است، پاييز و زمستان فصل سرد است. فصل سرد کمتر دوره فعاليت است در حالی که در بهار زندگی شروع می شود. حالا هم - هرچند ما نمی خواهيم شروع سال را عوض کنيم - ولی بهترين موقع شروع سال همان مهر ماه است. چون به لحاظ مالی فرض کنيد که حقوق کارکنان دانشگاه تهران در شش ماه اول به يک سال و شش ماه دوم به سال ديگر اختصاص دارد و در واقع از دو بودجه استفاده می کند. در حالی که اگر شروع سال مهر ماه می بود ما اين مشکل را نمی داشتيم. تقويم ميلادی هم همين مشکل را دارد. به همين جهت حالا سازمان ملل مشغول مطالعه است تا اين مشکل را به صورت جهانی حل کند. سازمان ملل مشغول مطالعه چه کاری است و قصد دارد چه مشکلی را حل کند؟ سازمان ملل دست اندرکار تهيه يک تقويم جهانی است تا بر اساس آن بتوان سال را به چهار فصل مساوی با تعداد روزهای مساوی تقسيم کرد و در هر فصل نيز تعداد روزهای تعطيل پايان هفته يک اندازه باشد. در واقع همان کاری را می کند که ايرانيان چند هزار سال پيش انجام داده بودند. مطالعات نشان می دهد که ما در گذشته دور، دوازده ماه سی روزه داشتيم و تکليف کاملا روشن بوده است. سازمان ملل مشغول مطالعه است تا بتواند تعطيلات پايان هفته را ثابت نگهدارد. حالا بعضی ماهها چهار جمعه دارد و برخی ديگر پنج تا. تکليف روشن نيست. ضمنا سازمان ملل هم دارد شروع سال را به بهار منتقل می کند که همان شروع سال در طبيعت هم است. ظاهرا ايرانی ها در گذشته يعنی تا قبل از اسلام ماه را به چهار هفته تقسيم نمی کردند. تقسيم بندی ماه در آن زمان چگونه بوده است؟ ماه ما سی روزه بوده است و به جای هفته، پنجه و دهه داشتيم. هفته نداشتيم. مصری ها و يونانی ها و چينی ها هم نداشتند. همه از پنجه و دهه استفاده می کردند. ولی بابلی ها داشتند. هفته منشاء مذهبی دارد. بابلی ها که در علم پيشرفت کرده بودند سوال هايی برايشان پيش آمده بود. فرض کنيد در زمينه هوا شناسی تعجب می کردند که مثلا چرا صبح آفتابی است ولی بعد از ظهر توفان می شود. به اطراف خود نگاه کردند ديدند در اطرافشان چيزی نيست که موجب چنين تغييراتی شود. به آسمان نگاه کردند ديدند از اين سه هزار و پانصد نقطه روشنی که در هر لحظه شب می توان ديد، هفت تای آن جا به جا می شود و بقيه ثابت است. اين هفت تا را خدا فرض کردند. گفتند پس بياييم اين روزهای ماه را به نام اينها بکنيم که نگهدارنده ما باشند. بنابراين هفت روز هفته ساخته شد و اسم پيدا کرد. بعد کلدانی ها و يهودی ها آمدند گفتند روز هفتم کار نمی شود کرد. خداوند جهان را در شش روز آفريد و روز هفتم به استراحت پرداخت. احتمالا روز هفتم شان شنبه بود که در آن کار نمی کردند و فکر می کردند روز بلاست. از خانه شان تکان نمی خوردند مبادا بلايی نازل شود. مسيحی ها که آمدند برای آنکه از همان روز تعطيل يهودی ها و کلدانی ها استفاده نکنند، روز بعد يعنی يکشنبه را تعطيل کردند. مسلمان ها که آمدند روز قبل يعنی جمعه را تعطيل کردند. به اين ترتيب تقسيم ماه به چهار هفته عمومی شد. اما بطور خلاصه می توان گفت که بشر از تغيير شکل ماه برای پيدا کردن يک فاصله زمانی بزرگتر از روز و کوچکتر از ماه استفاده کرد. هر ماه را به چهار هفته تقسيم کرد. چون تغيير شکل ماه با عدد هفت هماهنگ است. هلال ماه تا روز هفتم باريک است، از روز هفتم تا روز چهاردهم تکميل می شود، از چهاردهم تا بيست و يکم کم و بيش قرص کاملی دارد و پس از آن دوباره باريک و محو می شود. ايرانيان گويا از زمان مغول ها هر سال را به نام حيوانی ناميده اند. معنی اين کار چيست و آيا ضرورتی هم برای آن وجود دارد يا بر حسب عادت ادامه يافته است؟ اين تقويم مغولهاست. مغولها وقتی به ايران آمدند تقويمی هم با خودشان آوردند. آنها مبدأ تاريخی نداشتند. در واقع از نام حيوانات که بر سال می گذاشتند به عنوان مبدأ تاريخ استفاده می کردند. شما اگر از يک چينی می پرسيديد چند سال دارد، می گفت مثلا سگ ۲ . يعنی سال سگ متولد شده، دو دوره هم گذشته و اگر امسال سال سگ باشد يعنی ۲۴ سال. خدمات
گاه شماری و تقويم و سنجش زمان به سال و ماه قدمتی چند هزار ساله دارد و از شگفتی های تاريخ به حساب می آيد.
پيمانه کردن سال و ماه از ديرباز تا کنون در گفتگو با دکتر ايرج ملک پور
پارسال مجله القاعده به مناسبت سالگرد حمله‌های یازده سپتامبر یک شماره ویژه منتشر کرد شاخه القاعده در سوریه توسط یک گروه رقیب سرکوب شد؛ شاخه‌اش در یمن نیز تنها چند ماه بعد از این که رهبرش در حمله پهپادی آمریکا کشته شد از حوثی‌ها در ماه اوت شکست خورد؛ و شاخه این گروه در شمال آفریقا نیز رهبرش را در جریان حمله فرانسه به مالی در ماه ژوئن از دست داد و بعد از گذشت سه ماه هنوز رهبر جدیدی معرفی نکرده است. در عین حال، ایمن الظواهری، رهبر القاعده، مدتی است که بر خلاف معمول سکوت کرده است و گمان نیروهای جهادی رقیب القاعده بر این است که شاید مرده باشد یا توان حرکتی خود را از دست داده باشد. او پارسال به مناسبت سالگرد یازده سپتامبر خواهان حمله به منافع آمریکا، اسرائیل و غرب شده بود. اما شاخه‌های آفریقایی القاعده در سومالی و مالی همچنان توان زیادی دارند و در واقع تنها تهدید جاری این سازمان محسوب می‌شوند. در حیطه بین‌المللی، القاعده تلاش کرد که از رخدادهای مهم سال، مانند همه‌گیری کووید-۱۹ و اعتراضات جان سیاه‌پوستان مهم است، به نفع خود استفاده کند و در برابر شهروندان غربی، مخصوصا آمریکایی‌ها، اسلام را نجات‌بخش و خود را "پشتیبان مظلومان" معرفی کند. از منظر عقیدتی، القاعده با همان معضلی روبه‌رو است که باقی نیروهای جهادی با آن مواجه هستند: به‌روز شود و انعطاف نشان دهد تا مسلمانان عادی و معمولی را به خود جلب کند و بقاء خود را تضمین کند؛ یا به اصول سخت‌گیرانه جهادی پایبند بماند و خطر دور افتادن از مسلمانان را به جان بخرد. هر دو مسیر خطرهای خود را دارند. اولی ممکن است اعتبار جهادی این گروه را زیر سوال ببرد و منجر به انشعاب و جدایی تندروها شود، و دومی ممکن است توان عملیاتی این گروه را تا حد مرگباری کاهش دهد. سوریه - حراس الدین القاعده با گروهی به نام حراس الدین در سوریه فعال است شاخه غیررسمی القاعده در سوریه گروه حراس الدین است که در دو ماه گذشته هیچگونه فعالیت علنی نداشته است. این گروه در ماه ژوئن توسط گروه جهادی قدرتمندتر هیات تحریر شام سرکوب شد. این دو گروه مدتی بود که بر سر قدرت در شمال سوریه با یکدیگر درگیر بودند. این اتفاق قطعا برای القاعده بسیار دردناک است، چرا هیات تحریر شام خود از دل پروژه قبلی القاعده در این کشور زاده شده بود و سپس در سال ۲۰۱۶ تماس خود را با این سازمان قطع کرد و نامی جدید برای خود برگزید. حراس الدین در عین حال تعدادی از رهبران ارشد خود را نیز در حمله‌هایی که به نظر می‌رسد کار آمریکایی‌ها بوده باشد از دست داده است. مهمترین آن‌ها حمله پهپادی روز ۱۴ ژوئن بود که به مرگ ابوقاسم اردنی، نفر دوم رهبری این گروه، و بلال صنعانی، فرمانده نظامی آن، منجر شد. ابوقاسم یکی از آخرین اعضای سنگین‌وزن القاعده بود که برای سامان دادن به حضور این گروه به سوریه فرستاده شده بود. ابوخالد مهندس، همرزم قدیمی او، نیز در اوت پارسال در حمله‌ای مشابه کشته شد. هر دو نفر بعد از سپری کردن دوره حبس خود در ایران به سوریه رفتند و گمان می‌رود که دیگر مقامات ارشد القاعده هنوز در آنجا حضور دارند. این قبیل تلفات احتمالا کادر رهبری محدود و آسیب‌پذیر القاعده در سوریه را از قبل هم ضعیفتر کرده است. همچنین مدیریت عملیات‌ و ادامه پروژه القاعده در سوریه برای مقامات باقی‌مانده سختتر شده است. وقایع ماه ژوئن بلافاصله بعد از اعلام موجودیت ائتلافی جدید به نام "ثابت قدم" رقم خورد که از حراس الدین و چند گروه جهادی کوچکتر تشکیل شده بود و به نظر می‌رسید که هدفش رقابت با ائتلاف فتح المبین به رهبری هیات تحریر شام باشد. از ۲۶ ژوئن دیگر هیچ خبری از حراس الدین و این ائتلاف جدید نشده است، اما بعید است که القاعده از سوریه دست کشیده باشد. شکست‌ها و تلفات اخیر احتمالا باعث شده است که این گروه برای حفظ بقاء مدتی پا پس بکشد و به فعالیت مخفی رو بیاورد. یمن - القاعده در شبه‌جزیره عربستان قاسم ریمی، رهبر سابق القاعده در شبه‌جزیره عربستان، در یک سری ویدیو درباره جاسوسان هشدار داده بود شاخه القاعده در یمن سابقا مخوفترین قسمت این سازمان محسوب می‌شد، اما در یک سال گذشته ضربات زیادی خورد و در حال حاضر یکی از کم‌فعالیتترین شاخه‌های القاعده است. قاسم ریمی، رهبر سابق این گروه، در ماه ژانویه در حمله پهپادهای آمریکایی کشته شد و خالد باطرفی، یکی از اعضای بلندپایه گروه، جایش را گرفت. یکی از مشکلات اصلی این گروه در سال‌های اخیر نفوذ ظاهری جاسوسان به درون کادرهایش بوده است. حمله‌های دقیق به رهبری این سازمان، از جمله مرگ قاسم ریمی، نشان می‌دهد که این جاسوسان در لو دادن مکان این افراد نقش داشته‌اند، مشکلی که با وجود تلاش‌های زیاد این گروه همچنان پا بر جا است. اما القاعده در شبه‌جزیره عربستان اراضی تحت تسلط خود را هم از دست داده است. در ماه اوت، نیروهای حوثی موفق شدند تا نیروهای القاعده و داعش را از مرکز استان بیضا بیرون کنند. داعش مدعی است که نیروهای القاعده بدون درگیری مواضع خود را تخلیه کردند. مشخص نیست که چه بر سر باقی نفرات القاعده آماده است، اما از گزارش‌های منابع حامی داعش اینگونه برمی‌آید که به استان همجوار مارب کوچ کرده باشند، جایی که ریمی در اوایل امسال کشته شد. این گروه هنوز هیچ حرفی درباره شکست در بیضا نزده است. حتی پیش از آن هم القاعده فعالیتی جز چند حمله کوچک و پراکنده نداشت و بعضا درباره اخبار جاری اظهار نظر می‌کرد. از طرف دیگر، به نظر می‌رسد که اختلافات داخلی نیز در تضعیف احتمالی این گروه نقش داشته است. در ماه آوریل، درز برخی اسناد نشان داد که بین رهبری این گروه و "مخالفان" داخلی بر سر "توهم جاسوس" چنان مشاجره‌ای رخ داده بود که ایمن الظواهری، رهبر القاعده، مجبور به دخالت شد. داعش، رقیب سرسخت این گروه، نقش مهمی در علنی شدن این اختلافات ایفا کرده است. جهاد در یمن حتی پیش از این نیز به خاطر درگیری القاعده و داعش در دو سال گذشته به انحراف کشیده شده بود. اما القاعده در شبه‌جزیره عربستان همچنان در حیطه حمله‌های "انفرادی" در غرب فعال است. این گروه در ماه فوریه مدعی مسئولیت حمله ماه دسامبر به پایگاه دریایی پنساکولا در فلوریدا شد، و ایالات متحده نیز بعدا این ارتباط را تایید کرد. شمال آفریقا - القاعده در مغرب اسلامی القاعده در مغرب اسلامی روابط نزدیکی با جمعیت نصرت اسلام و مسلمین دارد شاخه القاعده در شمال آفریقا، یکی از کم‌فعالیتترین بخش‌های این سازمان، رهبر الجزایری خود عبدالمالک درودکال را در حمله فرانسوی‌ها به مالی از دست داد و جانشین او بعد از سه ماه هنوز انتخاب نشده است. مشخص نیست که دلیل این وضعیت نبود نامزد مناسب است، یا اختلاف نظر و یا پنهان‌کاری به خاطر مسائل امنیتی. هر چه باشد، نداشتن رهبر ظاهر خوبی برای این گروه ندارد و نشانه ضعف است. حتی پیش از مرگ درودکال، القاعده در مغرب اسلامی فعالیت نظامی محدودی داشت که عمدتا نیز توسط گروه وابسته که در مالی مستقر است انجام می‌شد. ارتباطات این گروه در چند سال گذشته به ویدیوهای تبلیغاتی پراکنده و پیام‌های رهبری، از جمله اعضای جان‌باخته گروه، محدود می‌شد که نشان می‌دهد اعضای این گروه رو به کاهش بوده است. البته این گروه تلاش کرد که در سال ۲۰۱۹ پیام القاعده را به گوش مردم معترض الجزایر که خواهان تغییرات سیاسی بودند و رئیس‌جمهور وقت را سرنگون کرده بودند برساند. ابوعبیده یوسف عنابی، یکی از اعضای بلندپایه این گروه، که می‌خواست اسلام‌گرایی و قوانین شریعت را جایگزین خواسته‌های دموکراتیک معترضان کند در چند پیام متوالی گفت که القاعده حامی آن‌ها و پشتیبان آرمانشان است. اما نفوذ به الجزایر و شمال آفریقا برای القاعده کار سختی است، چرا که یاد و خاطره جهادی‌های جمعیت اسلامی مسلح و نقششان در مرگ تعداد کثیری از غیرنظامیان الجزایری همچنان برای مردم این کشور زنده است. ساحل صحرا - جمعیت نصرت اسلام و مسلمین این گروه که عمدتا در مالی متمرکز است، اما در بورکینافاسو و بعضا نیجر نیز فعالیت می‌کند، در سال ۲۰۱۷ و از ترکیب برخی از عناصر القاعده در مغرب اسلامی و گروه‌های جهادی مستقر در مالی ایجاد شد. بعد از شباب در سومالی، این گروه فعالترین شاخه القاعده است و عمدتا در منطقه ساحل به نیروهای نظامی محلی و خارجی، مخصوصا فرانسوی، حمله می‌کند. اما به نظر می‌رسد که این گروه در ماه‌های اخیر در مناطق مرزی مالی و بورکینافاسو با داعش درگیر شده است - یعنی تکرار رویه جاری در یمن و سومالی. این دو گروه از ماه مه بر سر نفوذ و عضو‌گیری با یکدیگر درگیر شده‌اند، هر چند که جمعیت نصرت اسلام و مسلمین از نظر نیرو و روابط محلی برتری فاحشی نسبت به داعش دارد. این گروه در ماه فوریه اعلام کرد که حاضر است با دولت مالی وارد گفت‌وگو شود تا بلکه بتواند مانند طالبان برخی از اهدافش را از طریق توافق‌های سیاسی برآورده کند. داعش اما از این تصمیم برای بی‌اعتبار کردن آن‌ها نزد نیروهای جهادی بهره برد. اما با وجود کودتا در مالی و سرنگونی دولت در ماه اوت مشخص نیست که قدم بعدی این گروه و سرنوشتش چه خواهد بود. حمله‌های این گروه به نظامیان در منطقه ساحل ادامه دارد و رسانه‌های نزدیک به آن نیز مدعی شده‌اند که داعش را از مناطق مرزی مالی و بورکینافاسو بیرون کرده است. سومالی - شباب القاعده شباب را مایه افتخار و خرسندی خود می‌داند شکی نیست که شباب در حال حاضر قویترین و بزرگترین تهدید القاعده است. این گروه بر بخش‌های بزرگی از مناطق روستایی در مرکز و جنوب سومالی مسلط است و در آنجا حکومت می‌کند. علاوه بر این، شباب به طور روزانه خبر از حمله و عملیات علیه نیروهای محلی، منطقه‌ای و آمریکایی در داخل سومالی و بعضا کنیا می‌دهد. برای نمونه، این گروه در ماه ژانویه به پایگاه نظامی آمریکا در خلیج ماندا حمله کرد که به مرگ سه آمریکایی و انهدام چند هواپیما و بخش‌هایی از پایگاه منجر شد. این گروه گفت که این حمله با هدایت فرماندهی مرکزی القاعده انجام شد. اخیرا نیز این گروه در ماه اوت به یکی از هتل‌های موگادیشو در ساحل دریا حمله کرد و چندین نفر را کشت. این هتل عموما میزبان مقامات دولتی است. القاعده عملیات نظامی و تبلیغاتی خود به محوریت قدس را با تکیه به چنین حمله‌های بزرگی در سال ۲۰۱۹ راه‌اندازی کرد. هدف نهایی این عملیات "آزادی فلسطین" عنوان شده است و همچنان آمریکا را دشمن اصلی این گروه می‌داند. القاعده الظواهری در ماه مه با انتشار فیلمی سعی کرد خداناباوری را رد کند ایمن الظواهری، رهبر القاعده، امسال تنها یک بار دیده شده است. در ماه مه ویدیویی از او منتشر شد که موضوع مذهبی داشت اما معلوم نبود که کی ضبط شده است، هر چند که در آن به موضوعات روز نظیر همه‌گیری ویروس کرونا اشاره می‌شد. یک ماه قبل از آن، گمان طرفداران داعش بر این بود که او یا مرده، یا سکته کرده است و توان هیچ کاری ندارد. آن‌ها در اقدامی که به نظر از قبل هماهنگ شده بود مدعی شدند که سیف العدل، یکی از مقامات القاعده، کنترل این گروه را در دست دارد. او تا چندی پیش در ایران زندانی یا در حبس خانگی بود. طرفداران داعش می‌گفتند که دلیل اعلام نشدن وضعیت الظواهری جلوگیری از تضعیف این گروه و ایجاد اختلاف است، اما سند و مدرکی ارائه نکردند. 'یازده سپتامبر؛ حملاتی چندین هشدار 'دقیق درباره‌اش داده شده بود گمان می‌رود که سیف العدل و ابومحمد مصری جانشینان احتمالی الظواهری باشند، مخصوصا اگر مرگ حمزه بن لادن که توسط آمریکا در اواخر ژوئیه اعلام شد تایید شود. یکی از مفاد توافق صلح آمریکا و طالبان که در ماه فوریه امضا شد این است که این گروه نباید به هیچ یک از سازمان‌های جهادی پناه دهد، مخصوصا القاعده. این مساله می‌تواند جایگاه رهبری القاعده در "خراسان" را به خطر بیاندازد. طالبان در ماه اوت گزارش پنتاگون مبنی بر ادامه همکاری با القاعده را رد کرد و متعهد شد که مانع استفاده از خاک افغانستان برای برنامه‌ریزی و اجرای حمله به آمریکا شود. از طرف دیگر، شاخه القاعده در شبه‌قاره هند که در سال ۲۰۱۴ ایجاد شد راه به جایی نبرده است و به تولید محتوای تبلیغاتی و انتشار پیام‌های رهبری القاعده به زبان اردو بسنده می‌کند. باید منتظر ماند و دید که ایمن الظواهری پیامی به مناسبت سالگرد یازده سپتامبر منتشر خواهد کرد یا نه. او پارسال خواهان حمله به منافع آمریکا، اسرائیل و غرب شد، و مجله یک امت القاعده نیز با تاخیر شماره ویژه‌ای با موضوع حمله به برج‌های تجارت جهانی منتشر کرد.
همزمان با نوزدهمین سالگرد حمله‌های یازده سپتامبر در آمریکا، وضع القاعده بسیار آشفته است و با شکست در چند جبهه، بعضی از رهبران خود را نیز از دست داده است.
سالگرد یازده سپتامبر؛ سکوت ایمن الظواهری و آشفتگی القاعده
نيچه دانشجویِ درخشانِ فيلولوژیِ کلاسيک (زبان‌شناسیِ تاريخیِ زبان‌هایِ باستانیِ يونانی و لاتينی) بود و پيش از پايانِ دوره‌یِ دکتری در اين رشته به استادیِ اين رشته در دانشگاهِ بازل گماشته شد. دانشِ پهناورِ او در زمينه‌یِ زبان‌ها، تاريخ ، و فرهنگِ يونانی و رومی در بحث‌هایِ فراوانی که در باره‌یِ آن‌ها می‌کند آشکار است و نيز در اشاره‌هایِ بی‌شماری که در سراسرِ نوشته‌هایِ خود به آن‌ها دارد. او دستِ کم دو کتابِ جداگانه در باره‌یِ فرهنگ و فلسفه‌یِ يونانی دارد، يکی زايشِ تراژدی، و ديگری فلسفه در روزگارِ تراژيکِ يونانيان ، که هر دو از نخستين کتاب‌هایِ او هستند. آشنايیِ دانشورانه‌یِ او با تاريخ و فرهنگِ يونان و روم، و مطالعه‌یِ آثارِ تاريخیِ بازمانده از آنان، سببِ آشنايیِ وی با تاريخ و فرهنگِ ايرانِ باستان نيز بود. زيرا ايرانيان، به عنوانِ يک قدرتِ عظيمِ آسيايی، نخست با دولت‌شهرهایِ يونانی و سپس با امپراتوریِ روم درگيریِ دايمی داشتند در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ او، شاملِ پاره‌نوشته‌ها و يادداشت‌هایِ بازمانده در دفترهایِ او، که حجمِ کلانی از کلِّ نوشته‌هایِ او را شامل می‌شود، از ايرانيانِ باستان فراوان ياد می‌کند. دل‌بستگیِ نيچه به ايران و ستايشِ فرهنگِ باستانیِ آن را در گزينشِ نامِ زرتشت به عنوانِ پيام‌آورِ فلسفه‌یِ خود می‌توان ديد و نيز نهادنِ نامِ وی بر کتابی که آن را مهم‌ترين اثرِ خود می‌شمرد، يعنی چنين گفت زرتشت. نيچه توجّهِ خاصّی به تاريخِ ايرانِ دوره‌یِ اسلامی نشان نمی‌دهد، اگرچه گاهی نامی از مسلمانان می‌برد و دستِ کم يک بار از حشّاشون با ستايش ياد می‌کند. در يادداشت‌هایِ او يک‌بار نامی از سعدی ديده می‌شود با نقلِ نکته‌پردازی‌ای از او؛ امّا نامِ حافظ را چندين بار می‌برد و در باره‌یِ شعر و ذهنیّتِ او سخن می‌گويد. ديدِ نيچه نسبت به ايرانِ باستان در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ نيچه دو بار از ايران (Persien) نام برده می‌شود و چندين بار از ايرانی (Persisch) و يکبار هم از پيش‌ايرانی (vorpersisch)، که اشاره‌هايی هستند به روابطِ دولت‌شهرهایِ يونانی با امپراتوریِ ايران و گاه تحليلی از آن. توجّهِ او، پيش از هر چيز، به پی‌آمد‌هایِ جنگ‌هایِ ايران و يونان و اثرِ ژرفِ آن بر دنيایِ يونانی ست، که به ’جنگِ پلوپونزی‘ ميانِ دولت‌شهرهایِ آتن و اسپارت، با شرکتِ ديگر دولت‌شهرها، می‌انجامد. اين جنگ تمامیِ يونان را به مدّتِ پنجاه سال درگير می‌کند و ويرانیِ بسيار به بار می‌آورد. افزون بر اين‌ها، بيست و هشت بار از ايرانيان (die Perser) نام می‌برد و در برخی از پاره‌نوشته‌هایِ (Fragmente) او می‌توان نگره‌یِ او را نسبت به ايرانيانِ باستان و فرهنگِ‌شان به‌روشنی يافت. وی، به‌ويژه، ستايشگرِ چيرگی‌ ايرانيان در تيراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نيز حالتِ سروری‌ و قدرت‌خواهی‌شان است؛ و نيز پافشاری‌شان بر فضيلتِ راستگويی. اين‌ها کردارها و ارزش‌هايی ست که وی شايسته‌یِ زندگانیِ والامنشانه‌یِ انسانی می‌داند. امّا، بالاترين درجه‌یِ توجّهِ خود به ايرانيان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان می‌دهد که از زمان‌باوریِ ايرانيان سخن می‌گويد؛ باوری که به ديدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘‌یِ آن همانند است. اين ديدگاه در برابرِ آن ديدِ متافيزيکیِ يونانی قرار می‌گيرد که با افلاطون هستیِ زَبَرزمانیِ ’حقيقی‘ را در برابرِ هستیِ ’مجازیِ‘ گذرا يا زمانمند قرار می‌دهد: ’من می‌بايد به يک ايرانی، به زرتشت، ادایِ احترام کنم. ايرانيان نخستين کسانی بودند که به تاريخ در تمامیّتِ آن انديشيدند.‘ در دنبالِ آن نيچه در اين پاره‌نوشته به هزاره‌ها‌ در باورهایِ‌ دينیِ ايرانیِ باستان اشاره دارد و می‌افزايد، ’[ايرانيان تاريخ را] همچون زنجيره‌ای از فرايندها [انديشيدند]، هر حلقه به دستِ پيامبری. هر پيامبر هزاره (hazar)یِ خود را دارد؛ پادشاهیِ هزارساله‌یِ خود را.‘ در چنين گفت زرتشت از ’هزاره‌یِ بزرگِ (grozser Hazar) پادشاهیِ زرتشت‘ سخن می‌گويد، ’پادشاهیِ بزرگِ دوردستِ انسان، پادشاهیِ هزارساله‌یِ زرتشت.‘ در پاره‌نوشته‌ای در ميانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ‌اش، از يک فرصتِ از دست رفته‌یِ تاريخی دريغ می‌خورد که چرا به جایِ روميان ايرانيان بر يونان چيره نشدند: ’به جایِ اين روميان، چه خوب بود که ايرانيان سرورِ (Herr) يونانيان می‌شدند.‘ اين يادداشتِ کوتاه را می‌توان اين گونه تفسير کرد که نيچه اين جا نيز گرايشِ خود به جهان‌بينیِ زمان‌باورِ ايرانيان در برابرِ متافيزيکِ يونانی نشان می‌دهد. زيرا با فرمانروايیِ روميان بر يونان، فرهنگِ يونانی و متافيزيکِ فلسفیِ آن بر فضایِ روم چيره شد و راه را برایِ ظهورِ مسيحیّت و نگرشِ آخرت‌انديش و زمان‌گريز و ديدِ هيچ‌انگارانه‌یِ آن نسبت به زندگانیِ زمينی گشود. نيچه بر آن است که مسيحیّت، در مقامِ دينِ ’مسکينان‘، زندگانیِ گذرایِ زمينی را به نامِ ’پادشاهیِ جاودانه‌یِ آسمان‘ رد می‌کند و بدين سان نگرشِ مثبت يا ’آری‌گوی‘ به زندگی را بدل به نگرشِ منفی می‌کند. حال آن که فرمان‌روايیِ ايرانيان بر يونان ، با نگرشِ مثبت‌شان به زندگی و زمان، می‌توانست روندِ اين جريان را دگر کند و از يک رويدادِ شوم در تاريخ پيشگيری کند. زرتشتِ ايرانی و زرتشتِ نيچه نيچه در نخستين نوشته‌های‌اش نامِ آشنایِ Zoroaster را به کار می‌برد که از ريشه‌یِ يونانی ست و در زبان‌هایِ اروپايی به کار می‌رود. Zoroaster نخستين بار در يادداشت‌هایِ 1870-71 ديده می‌شود؛ يک دهه پيش از نوشتنِ چنين گفت زرتشت. در اين يادداشت، چه‌بسا با لحنی دريغ‌آميز، می‌گويد که، ’اگر داريوش شکست نخورده بود، دينِ زرتشت بر يونان فرمان‌روا شده بود.‘ همچنين در رساله‌ای از اين دوران، که پس از مرگِ او به چاپ رسيده، به داستانِ شاگردیِ هراکليتوس نزدِ زرتشت (Zoroaster) اشاره می‌کند. نام زرتشت به صورتِ ايرانیِ باستانی‌اش، يعنی Zarathustra، نخستين بار در کتابِ دانشِ شاد (پاره‌نويسِ ۳۴۲) پديدار می‌شود که در ۱۸۸۲ انتشار يافته است. نيچه نخستين پاره‌یِ ’پيش‌گفتارِ زرتشت‘، يا نيايشِ او در برابرِ خورشيد، از کتابِ چنين گفت زرتشت، را اين جا گنجانده است. اين پاره در سالِ پس از آن در نشرِ بخشِ يکم از چهار بخشِ چنين گفت زرتشت در جایِ اصلیِ خود قرار می‌گيرد. جایِ آن است که بپرسيم نيچه چرا نامِ آشنایِ Zoroaster را رها کرد و به صورتِ ايرانیِ باستانیِ آن روی آورد، يعنیZarathustra ؛ صورتی که چه‌بسا جز فيلولوگ‌هایِ سررشته‌دار از زبان‌هایِ باستانیِ هند–و–ايرانی کسی با آن آشنا نبود؟ او خود در اين باره توضيحی نمی‌دهد، ولی دليلِ آن، به گمانِ من، می‌تواند اين باشد که نيچه می‌خواهد نه با زرتشتِ شناخته شده در اروپا از راهِ يونان، که با زرتشتِ اصلی در سرآغازِ تاريخ از درِ هم‌سخنی درآيد. و چنان که خود می‌گويد، با اين هم‌سخنی می‌خواهد هم به انديشه‌گرِ بزرگِ آغازين ادایِ احترام کند و هم بزرگترين ’خطا‘یِ او را به او يادآور شود و از زبانِ او اين خطایِ بزرگِ آغازينِ تاريخِ بشر را درست گرداند. خطایِ اصلیِ زرتشت ( و تمامیِ دين‌آوران و فيلسوفانِ بزرگ که بنيادِ تاريخِ انديشه‌یِ بشری را تا به امروز گذاشته اند) اين است که هستی را بر بنيادِ ارزش‌ها، بر بنيادِ اخلاق، بر بنيادِ نيک و بد، تفسير کرده اند. زرتشت، پيامبرِ ايرانی، در سپيده‌دمِ تاريخِ بشری، هستی را پهنه‌یِ جنگِ نيک و بد دانسته است که در دو چهره‌یِ ايزدیِ همستيز، يعنی اهورا و اهريمن، نمايان می‌شود. اين تفسير پيشاهنگِ تفسيرِ مسيحی‌ای ست که هستی را پهنه‌یِ ’گناه و کيفرِ جاودانه‘ می‌شمارد و يا تفسيرِ سقراطی و افلاطونی‌ای که مثالِ ’نيکی‘ را، در مقامِ والاترين ارزش، بر تارکِ هستی می‌نشاند. نيچه در برابرِ اين اخلاق‌باوری (Moralismus) اخلاق‌ناباوریِ (Immoralismus) خود را می‌نشاند که هستی را در ذاتِ خود فارغ از ارزش‌هایِ بشری می‌داند و بر آن است که ’بی‌گناهیِ‘ نخستينِ آن را به آن بازگرداند. بدين سان است که هستی‌شناسیِ اخلاق‌باورانه‌یِ زرتشتِ اصلی، که در سرآغازِ تاريخ به ميدان آمده و ذهنیّت و فرهنگِ بشری را شکل داده، در برابرِ هستی‌شناسیِ اخلاق‌ناباورِ زرتشتِ نيچه قرار می‌گيرد که در پايانِ اين تاريخ، در روزگارِ برآمدنِ ’واپسينِ انسان‘ ندایِ گذار از انسان به اَبَرانسان را سر می‌دهد. اَبَرانسان انسانی ست بر ’انسانیّتِ‘ خود چيره شده و به بی‌گناهیِ نخستين بازگشته‌؛ انسانی که می‌تواند بر ’انسانیّت‘ِ اخلاقیِ خود، و همه‌یِ تُرُش‌رويی و سختگيری و خشکیِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانی ست ’خندان‘ که هستی را از همه‌یِ رنگ‌ها و نيرنگ‌هایِ بشری (و بس بسيار بشری) آزاد می‌کند و آن را، با اراده‌یِ از ’کين‌توزی‘ رها شده‌یِ خويش، چنان که هست، می‌پذيرد و به زندگانی ’آری‘ می‌گويد. بدين‌سان، اخلاق‌ناباوریِ زرتشتِ نيچه درست پادنشين يا نقطه‌یِ مقابلِ اخلاق‌باوریِ زرتشتِ اصلی ست. نيچه در کتابِ اينک، مرد!، که در آن به شرحِ زندگانیِ روشنفکرانه و تحليلِ کوتاهی از آثارِ خويش می‌پردازد، دليلِ گزينشِ نامِ زرتشت را برایِ گزارشِ فلسفه‌یِ خويش باز‌می‌گويد: هرگز از من نپرسيده اند، امّا می‌بايست می‌پرسيدند که معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من چی‌ست؛ در دهانِ نخستين اخلاق‌ناباور: معنایِ آن درست ضدِّ آن چيزی ست که مايه‌یِ بی‌همتايیِ شگرفِ اين ايرانی (Perser) در تاريخ است. زرتشت بود که نبردِ نيک و بد را چرخِ گردانِ دستگاهِ هستی انگاشت. ترجمانیِ اخلاق به مابعدالطبيعه، در مقامِ نيرو[یِ گرداننده]، علّت، غايت به ذاتِ خويش، کارِ او ست. اين پرسش، امّا، در جا پاسخی در بُنِ خويش در بر داشت. زرتشت بود که اين شوم‌ترين خطا را پديد آورد، خطایِ اخلاق را: پس او می‌بايد همچنين نخستين کسی باشد که به اين خطا پی‌ می‌بَرَد. او نه تنها از هر انديشه‌گرِ ديگر در اين باب تجربه‌یِ درازتر و بيشتری دارد که— تمامیِ تاريخ ردِّ تجربیِ اصلِ [وجودِ] به‌اصطلاح ’نظمِ اخلاقیِ جهانی‘ ست— بالاتر از آن اين است که زرتشت راستگوتر از هر انديشه‌گرِ ديگر است. آموزه‌یِ او، و تنها آموزه‌یِ او، ست که راستگويی را در مقامِ والاترين فضيلت می‌نشاند— برخلافِ ترسويیِ’آرمان‌خواهانِ‘ و گريزِشان از برابرِ واقعیّت. زرتشت به اندازه‌یِ تمامِ انديشه‌گرانِ ديگر دلاوری دارد. راست گفتن و نيک تير انداختن، اين فضيلتِ ايرانی ست. —فهميدند چه می‌گويم؟ ... از خويش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگويی، از خويش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به‌ ضدِّ خويش بدل شدن— به من— اين است معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من. روايتِ سنّتیِ زرتشتی حکايت می‌کند که زرتشت در سی سالگی به کوهستان رفت و ده سال در ‌آن جا به انديشه پرداخت و سپس در مقامِ پيام‌آور از جانبِ ايزدِ نيکی، اهورامزدا، به سویِ مردمان آمد تا آنان را از گردشِ چرخِ هستی بر محورِ جنگِ نيکی و بدی آگاه کند و آنان را به گرفتنِ جانبِ نيکی برانگيزد. امّا زرتشتِ دوّمين پيامی درستِ ضدِّ اين دارد و نه تنها هستی را گردنده بر محورِ نيک و بد نمی‌داند، که آن را صحنه‌یِ رقص و بازی‌ای آزاد از هر قيدِ اخلاقیِ ماوراءِ طبيعی می‌داند. اگر زرتشتِ نخستين، در سرآغازِ تاريخِ گشوده شدنِ افقِ روحانی به رویِ بشر، از هم‌سخنی با خدا و پيام‌آوری از جانبِ او به سویِ انسان‌ها بازمی‌گردد و کتابِ ’آسمانی‘ می‌آورد، زرتشتِ دوّمين در پايانِ اين تاريخِ روحانی پديدار می‌شود و تکان‌دهنده‌ترين و همچنين رهاننده‌ترين پيام را با خود دارد: خدا مرده است! با اين پيام او پايانِ امکانِ تفسيرِ اخلاقی و غايت‌باورانه‌یِ هستی و تاريخِ روحانی و ماوراءالطبيعه‌یِ بنيادينِ آن را اعلام می‌کند و امکانِ تاريخِ ديگری را برایِ بشر بشارت می‌دهد. پيامِ او اين است: ’به زمين وفادار باشيد و باور نداريد آنانی را که با شما از اميدهایِ اَبَرزمينی سخن می‌گويند.‘ نيچه، سعدی، و حافظ نامِ سعدی و حافظ گويا تنها نام‌هايی باشند که از ايرانِ دوره‌یِ اسلامی در نوشته‌هایِ نيچه آمده است. در مجموعه‌یِ آثارِ نيچه در پاره‌يادداشتی يک نکته‌پردازی از سعدی نقل شده که ترجمه‌یِ آن چنين است: ’سعدی از خردمندی پرسيد که اين‌همه [حکمت] را از که آموختی؟ گفت، از نابينايان که پای از جای برنمی‌دارند مگر آن که نخست زمينِ زيرِ پای‌شان را با عصا بيازمايند.‘ اين نکته‌ای ست که سعدی از زبانِ لقمان— نمادِ افسانه‌ایِ خردمندی در ادبياتِ عربی و فارسی— در ديباچه‌یِ گلستان می‌گويد: ’لقمان را گفتند، حکمت از که آموختی؟ گفت، از نابينايان که تا جای نبينند پای ننهند.‘ نيچه از اين نکته‌پردازی هيچ تفسيری نکرده است، امّا، بر اساسِ فلسفه‌یِ نيچه، می‌توان گفت که اين سخن نمودار خردمندی‌‌ای پرواگر و آهسته‌رو است؛ خردمندیِ ’نابينايان‘، که خردمندیِ نيچه‌ای درست رويارویِ آن می‌ايستد، يعنی خردمندیِ بينایِ بی‌باکی که ’آری‘گويان می‌شتابد و خود را به دلِ زندگی و خطرهایِ آن می‌افکند، و از ’شتافتن لذتی شيطانی‘ می‌بَـرَد. امّا نيچه يکی از نمونه‌ها‌یِ عالیِ خردمندیِ بينایِ ’ديونوسوسی‘ِ خود را در حافظ می‌يابد. نامِ حافظ ده بار در مجموعه‌یِ آثارِ وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگیِ گوته به حافظ و ستايشی که در ديوانِ غربی–و–شرقی از حافظ و حکمتِِ ’شرقیِ‘ او کرده، در توجّهِ نيچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌هایِ نيچه نامِ حافظ در بيشترِ موارد در کنارِ نامِ گوته می‌آيد و نيچه هر دو را به عنوانِ قلّه‌هایِ خردمندیِ ژرف می‌ستايد. حافظ نزدِ او نماينده‌یِ آن آزاده‌جانیِ شرقی ست که با وجدِ ديونوسوسی، با نگاهی تراژيک، زندگی را با شورِ سرشار می‌ستايد، به لذّت‌هایِ آن روی می‌کند و، در همان حال، به خطرها و بلاهایِ آن نيز پشت نمی‌کند (’بلايی کز حبيب آيد، هزار–اش مرحبا گفتيم!‘) اين‌ها، از ديدِ نيچه، ويژگی‌هایِ رويکردِ مثبت و دليرانه، يا رويکردِ ’تراژيک‘، به زندگی ست. در ميانِ پاره‌نوشته‌هایِ بازمانده از نيچه، از جمله شعری خطاب به حافظ هست: ’به حافظ. پرسشِ يک آبنوش.‘ آن می‌خانه‌ که تو از بهرِ خويش بنا کرده ایگُنجا‌تر از هر خانه‌ای ست،می‌ای که تو در آن پرورده ‌ایهمه‌–عالم آن را سَرکشيدن نتواند.آن پرنده‌ای که [نام‌اش] روزگاری ققنوس بود،در خانه ميهمانِ تو ست،آن موشی که کوه زاد،همان—خود تو ای!همه و هيچ‌ تو ای، می و می‌خانه تو ای،ققنوس تو ای، کوه تو ای، موش تو ای،که هماره در خود فرومی‌ريزی وهماره از خود پَر می‌کشی—ژرف‌ترين فرورفتگیِ بلندی‌ها تو ای،روشن‌ترين روشنیِ ژرفاها تو ای،مستیِ مستانه‌ترين مستی‌ها تو ای— تو را، تو را طلب شراب چرا؟ © نقل اين مقاله در ديگر سايت های اينترنتی و يا مجلات و منابع کتبی بدون اجازه از نويسنده ممنوع است. * يک: شيوه خط اين مقاله شيوه خط پيشنهادی آقای آشوری است. اين متن برای کسانی که از ويندوز 2000 به بالا استفاده می کنند بدون مشکل قابل خواندن است. اگر در خواندن آن مشکلی داريد برای ما بنويسيد. دو: اگر در باره مقاله حاضر نظری داريد هم خوشحال می شويم که آن را با استفاده از پنجره کنار صفحه برای ما بفرستيد. -جام جهان نما خدمات
فريدريش ويلهلم نيچه (۱۸۴۴-­۱۹۰۰) را فيلسوفِ فرهنگ ناميده اند، زيرا درگيریِ اصلیِ انديشه‌یِ او با پيدايش و پرورش‌ و دگرگونی‌هایِ تاريخیِ فرهنگ‌هایِ بشری ست، به‌ويژه نظام‌هایِ اخلاقی‌شان. تحليل‌هایِ باريک‌بينانه‌یِ درخشانِ او از فرهنگ‌هایِ باستانی، قرونِ وسطايی، و مدرنِ اروپا، و ديدگاه‌هایِ سنجشگرانه‌یِ او نسبت به آن‌ها گواهِ دانشوریِ درخشانِ او و چالاکیِ انديشه‌یِ او به عنوانِ فيلسوفِ تاريخ و فرهنگ است. اگرچه چشمِ نيچه دوخته به تاريخ و فرهنگِ اروپا ست و دانشوریِ او در اساس در اين زمينه است، امّا از فرهنگ‌هایِ باستانیِ آسيايی، به‌ويژه چين و هند و ايران، نيز بی‌خبر نيست و به آن‌ها فراوان اشاره دارد، به‌ويژه در مقامِ همسنجیِ فرهنگ‌ها. او بارها از ’خردِ‘ آسيايی در برابرِ عقل‌باوریِ مدرن ستايش می‌کند.
نيچه، زرتشت و ايران
تیتر و عکس صفحه اول شهروند تمرین مدیریت بحران در تهران، به نوشته روزنامه ها بار دیگر خطر وقوع زلزله و حوادث نامنتظر را یادآوری کرده است. عبدالرسول وصال مدیر روزنامه شهروند در این روزنامه با اشاره به مانور آمادگی تهران برای مدیریت بحران نوشته: همه از سهمگین‌بودن مصیبت‌های یک زلزله ٦ ریشتری در تهران سخن می‌گوییم. همه می‌دانیم که کل تهران روی گسل است و دیر یا زود احتمال وقوع یک زلزله هولناک وجود دارد اما به راحتی طی بیست سال جمعیت تهران را از ۳.۵ به ١٠ میلیون یا بیشتر رسانده‌ایم. ساخت‌وسازهای بی‌قواره و فاقد استحکام، تند و تند درحال انجام است. متقاضیان خانه مسکونی هیچ‌وقت درباره استحکام بنای مورد درخواست‌شان پرسشی نمی‌کنند و ملک ارزان‌تر را جست‌وجو می‌کنند. نویسنده ادامه داده: صبح که از خواب بیدار می‌شویم تا شام با پدیده‌های زیادی سروکار داریم که مخاطره محسوب می‌شوند و برای یک زندگی استاندارد معنی و مفهوم ندارد اما چون ما به آنها عادت کرده‌ایم هیچ خطری احساس نمی‌کنیم مثل رانندگی در شهرها و جاده‌های ایران یا آب‌وهوای شهرهایمان، نحوه خورد و خوراک و اساسا سبک زندگی‌مان. خوب می‌دانیم در روز چه میزان سرب مصرف می‌کنیم، چه میزان سم می‌خوریم، چه میزان در معرض انواع و اقسام بیماری‌ها قرار داریم و آسیب‌های جسمی و روحی با ما چه کار می‌کنند ولی خیلی عادی از کنار آن می‌گذریم می‌گوییم بی‌آبیم اما هیچ کاری نمی‌کنیم. در آخر مقاله شهروند آمده: همین چند روز پیش وزیر بهداشت گفت نمک و شکر و چربی را از همه دنیا بیشتر مصرف می‌کنیم و اینها زیانبارترین برای بدن محسوب می‌شوند. چه شده که این‌قدر ما مردم بی‌خیال شدیم، بحران زیست‌محیطی و بحران‌های طبیعی دیگر گریبان ما را گرفته ولی ما هیچ دردی احساس نمی‌کنیم هیچ فکر نمی‌کنیم در چه وضعیتی قرار گرفته‌ایم و باید برای مقابله با این وضعیت کاری کنیم. اولین گام این‌که باید بدانیم در وضعیت خطر ادامه حیات می‌دهیم. پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: دانشمندان و اقتصاددانان الان دوسال است که نشسته‌اند و عقلشان را ریخته‌اند روی هم و روی‌هم‌رفته هرچی عقل و تجربه و دانش داشتند به کار گرفته‌اند که اقتصاد مملکت را یک کاریش بکنند. یعنی الان چندنفری نشسته‌اند لب چاه و چشم دوخته‌اند به سنگی که در اعماق چاه است. طنزنویس افزوده: حقیقت این است که ما نمی‌دانیم دقیقا آقای احمدی‌نژاد توی اقتصاد مملکت چه‌کار کرد که بیشتر آدم‌ها یا بیکار شدند یا کاسب. یعنی الان همه می‌خرند که بفروشند. قدیم می‌خریدند که پایه‌های زندگی‌شان را محکم کنند. الان از بس خریدند و فروختند پایه‌ها سست شده. یعنی الان طوری شده که همه دارند می‌فروشند، از تاجر و سیاستمدار بگیر تا هنرمند و روزنامه‌نگار. طنز شرق به این جا رسیده: درواقع شما الان به‌راحتی می‌توانید اگر پولش را داشته باشید پورشه بخرید، ال‌سی بخرید، رانت بخرید، حزب بخرید، هنر بخرید، هنرمند بخرید، تیتر بخرید، روزنامه‌نگار بخرید. الان، خود من هم تا الان مشتری خوب پیدا نکرده‌ام وگرنه پیشنهاد تپل بدهند ما هم رفتیم. مذاکرات هسته ای و انتهایش کارتون نادر رحمانی، اعتماد علی خرم در مقاله ای در شرق با اشاره به حساسیت مذاکرات هشتمین دور مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک به مشکلات دولت های ایران و آمریکا برای اعتماد کردن به وعده های طرف مقابل پرداخته و به دستگاه دیپلوماسی ایران توضیه کرده که در روابط با قدرت ها از جاده اعتدال و توازن خارج نشده و بدانند روسیه به غیراز روابط همسایگی با ایران، به کارت کشورمان در بازی با غرب می‌اندیشد پس هیچ روابط استراتژیکی وجود نخواهد داشت. نماینده پیشین ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در این مقاله نوشته: تا پایان مهلت سوم آذرماه وقت چندانی باقی نمانده است. در نهایت ایران می‌تواند یک دور مذاکره را برگزار کند و پس از آن در صورت عدم دستیابی به نتیجه، ممکن است مذاکرات را تمدید کند. مقاله شرق به این پیش بینی انجامیده: اینکه مجموعه غرب با تمدید مذاکرات چگونه برخورد می‌کند نامشخص است ولی با اطمینان می‌توان گفت شرایط در آمریکا با انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس نمایندگان، فضای مذاکرات هسته‌ای را در اختیار تندروها قرار خواهد داد که حتی دولت آقای اوباما نیز قادر نخواهد بود خود را از تاثیرات این فضا دور نگه دارد. این یعنی احتمال توافق با ایران در آن دوران به‌مراتب، سخت‌تر خواهد شد. برای دفع داعش، همکاری با ایران سینا خسروی در سرمقاله مردم سالاری با بررسی شرایط منطقه نوشته: اوباما با وعده‌های صلحی که در میتینگ‌های انتخاباتی‌اش به مردم آمریکا داده مجبور است به حمله هوایی علیه مواضع داعش در سوریه و عراق بسنده نموده و در جست‌وجوی یک نیروی زمینی کمکی در کشورهای منطقه باشد. پیشمرگه‌هایِ کرد یکی از این کمک‌ها به شمار می‌روند که البته از توان کافی برای مواجهه با داعش برخوردار نیستند. می‌ماند ترکیه و البته ایران. به نوشته این مقاله: ترکیه که وضعیتش روشن است و تا باج‌های مورد نظرش را نگیرد به عرصه ورود نمی‌کند،ه احتمال همکاری ایران و آمریکا علیه داعش هم حداقل بر روی کاغذ صفر است. اما به قول اخضرابراهیمی، تا زمانی که ایران بخشی از هر اقدام علیه داعش نباشد، نمی‌توان به شکست این جانیان نوظهور امید بست. سرمقاله مردم سالاری به این جا رسیده که: ائتلافیون دیر یا زود چاره‌ای به جز دراز شدن به سوی ایران نخواهد داشت و حتی عاری از اشکال به نظر می‌رسد که در معادلاتِ مبارزه علیه داعش، ایران به عنوان قدرت قابل احترام منطقه که از نفوذ شایان توجهی در عراق و سوریه برخوردار است، بخواهد ناز کند و با گرفتن امتیازات ویژه حتی در خصوص پرونده هسته‌ای گامی محکم در دفع این فتنه مخرّب بردارد. امیر موسوی در مقاله ای در آرمان با اشاره به سفر حیدرالعبادی به ایران آن را سفر مهمی دانسته و نوشته: نخست‌وزیر جدید عراق برای هماهنگی با مهم‌ترین همسایه خود در حالی پای به تهران می‌گذارد که در یک سال گذشته و با جدی‌تر شدن خطر داعش، بارها و بارها مقامات دولت عراق از دولت مرکزی گرفته تا دولت کردستان از نقش ایران در امنیت عراق سخن گفته‌اند و از تلاش‌های کشورمان برای بازگرداندن امنیت به این کشور تقدیر کرده‌اند. نویسنده توضیح داده که عراق نیازهای امنیتی و نظامی متعدد دارد هم برای سازماندهی نیروهای مردمی که برای مقابله با داعش بدان نیاز دارد و ایران تجربه سازماندهی نیروهای مردمی و داوطلب و بسیج دارد و می‌تواند در تشکیل یک نیروی قوی و منسجم و تاثیرگذار مردمی در عراق نقش‌آفرینی کند. به توضیح مقاله آرمان: مسئله دیگر درباره ارتش عراق است. ارتش عراق در موضوع تقسیم‌بندی نیروها، مشکلات عدیده‌ای دارد که باعث شده چابکی لازم را برای عملیات‌های مختلف نظامی نداشته باشد. نیروهای آمریکایی نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند که آموزش کافی به نیروهای عراقی برای مبارزه با گروه‌های تروریستی و تکفیری بدهند و ایران می‌تواند بسیاری از نیازهای نظامی دولت عراق را برطرف کند و امکانات خود را برای مبارزه با تروریست‌ها در اختیارآن کشور قرار دهد. اسیدپاشی؛ بازتاب یک فاجعه الناز محمدی در گزارشی در شهروند نوشته: اسید‌پاشی به چهار زن د‌ر اصفهان د‌ر روزهای گذشته اصفهانی‌ها را نگران کرد‌ه است. بعد‌ از آن‌که د‌ر چند‌ روز گذشته مسئولان پلیس گفته بود‌ند‌ تا به حال به د‌و زن اصفهانی اسید‌پاشی شد‌ه و تعد‌اد‌ آنها زیاد‌ نیست، د‌یروز جانشین رئیس پلیس کشور بود‌ که گفت تعد‌اد‌ کسانی که د‌ر اصفهان به آنها اسید‌پاشی شد‌ه ٤ نفر و همه‌شان زن‌اند‌. او د‌ر واکنش به شایعاتی د‌رباره وجود‌ انگیزه برای برخورد‌ با «بد‌حجابی» د‌ر اسید‌پاشان گفته است: «افراد‌ی که مورد‌ هد‌ف اسید‌پاشی قرار گرفته‌اند‌، متفاوت بود‌ه‌اند‌، این گونه نیست این افراد‌ی که قربانی اسید‌پاشی شد‌ه‌اند‌ همگی جزو یک د‌سته یا قشر خاص بود‌ه باشند‌.» به گزارش این روزنامه نگار: این د‌رحالی است که زنان قربانی اسید‌پاشی‌های اخیر د‌یروز به «ایسنا» گفته‌اند‌ که با هیچ‌کس اختلاف شخصی و خانواد‌گی ند‌ارند‌. خانواد‌ه‌های آنها هم گفته‌اند‌ پوشش این زنان که همگی زمانی که پشت فرمان ماشین‌هایشان بود‌ه‌اند‌ قربانی اسید‌پاشی از سوی د‌و موتورسوار شد‌ه‌اند‌، شامل مصاد‌یق «بد‌حجابی» نمی‌شوند‌. گزارش شهروند نشان می دهد غیر از مسئولان پلیس اما د‌ر میان مسئولان د‌ولتی، غیر از شهیند‌خت مولاورد‌ی، معاون امور زنان و خانواد‌ه رئیس‌جمهوری، هنوز کسی د‌رباره این حاد‌ثه واکنشی نشان ند‌اد‌ه است. مولاورد‌ی د‌راین‌باره گفته است: «لازم است تد‌ابیری به منظور مقابله با خشونت علیه زنان اتخاذ شود‌ و این تد‌ابیر باید‌ د‌ر حوزه بازد‌ارند‌گی قانونی و حمایتی باشد‌. د‌ر معاونت امور زنان هم تد‌ابیری را مد‌نظر قرار د‌اد‌ه‌ایم و د‌ر چارچوب لایحه تأمین امنیت زنان به این موضوع پرد‌اخته‌ایم.» نامه به جای گفتگو تیتر و عکس صفحه اول اعتماد اعتماد در گزارش اصلی خود نوشته: نامه‌های سرگشاده، علنی، بی‌پرده یا هر چیز دیگر. فرقی نمی‌کند اسمش چیست، هرچه هست امروز این نامه‌ها قسمتی از واقعیت فضای سیاسی ایران هستند؛ ابزاری که محتوایش بیشتر اعتراض یا انتقاد است؛ می‌خواهد نامه سرگشاده محمدرضا رحیمی باشد یا صادق زیباکلام یا علی مطهری. حالا هر کسی از چیزی ناراحت باشد ترجیح می‌دهد به جای درگوشی حرف زدن، سخنش را در نامه‌یی فریاد بزند؛ نامه‌یی که شاید قبل از آنکه مخاطب اصلی‌اش آن را بخواند، هزاران نفر از شهروندان در سایت‌ها و فضای مجازی آن را خوانده باشند. به نوشته این روزنامه: شاید اساس نامه‌نگاری‌ها همین باشد که دیگران هم آن را بخوانند. نامه‌هایی که برخی اختلافات را رسمی می‌کنند و خبر برخی دعواها را عمومی. حالا آنقدر این نامه‌نگاری‌ها در فضای سیاسی ایران جایگاه پیدا کرده که «تریبون‌دار»ها هم جذب آن شوند، مثل خیلی از نمایندگان مجلس. همان‌ها که می‌توانند از تریبون بهارستان خیلی از ناگفته‌ها را بگویند، اما باز هم نامه‌نگاری‌های سرگشاده و علنی را ترجیح می‌دهند. فضل الله یاری در سرمقاله ابتکار با اشاره به نامه هایی که این روزنامه از سوی علی مطهری به رییس جمهور و دبیر شورای نگهبان، نامه صادق زیباکلام به مطهری و نامه مجمع مدرسین به رییس جمهور نوشته: نویسندگان این نامه ها در نوشته های منتشر شده خود با یادآوری برخی اصول، اتفاقات، وعده ها و خواسته های مطرح شده در فضای عمومی، تلاش کرده اند مخاطبان را وادار به اتخاذ مواضعی جدید یا متفاوت کنند. به نظر این مقاله نویسندگان نامه های سرگشاده از آن جایی که امیدی به دریافتِ پاسخ از مخاطبِ اصلی نامه ندارند، بیش از آن که اطلاع رسانی و یاد آوری موضوعی به مخاطب را مد نظر داشته باشند، به نظر می‌رسد که قصد اتمام حجت دارند یا هشدار و انذاری به خاطر عدم تغییرِ رویه گیرنده نامه، به سمت او روانه می‌کنند. امری که البته با توجه به عصبیت های سیاسی و فرهنگی چندان هم مورد توجه گیرندگان نامه قرار نمی‌گیرد. ابتکار نتیجه گیری کرده موضوع دیگری که به نظر می‌رسد مد نظر نویسندگان این نامه هاست و شکلِ انتشارش نیز آن را تائید می‌کند، "به شهادت گرفتن مردم" و یا "جهت ثبت در تاریخ " است اما همه این ها نشان می‌دهد که نه تنها میان ملت یا مسئولان و نخبگان، بلکه در میان خود نخبگان جامعه نیز راه گفتگو بسته است. همه تلاش ها برای یک تعامل دوطرفه "گفتن و شنیدن " به درِ بسته می‌خورد و تا این وضعیت پا برجاست هیچ کس به نامه ها و در خواست هایی که در منظر عموم مطرح می‌شود پاسخی نخواهد داد. در ستایش آلزایمر کارتون ساسان خادم، شرق مریم حسینی‌نیا در شهروند نوشته: نمی‌دانم چه کسی برای اولین‌بار از معایب آلزایمر گفت؛ چه بدی‌ای دارد این نعمت. واقعاً نعمت است. غیر از این است؟ فکرش را بکنید اگر قرار بود یادمان می‌ماند که در مرداد ماه هواپیمایی در وسط خیابان سقوط کرد. یا اگر یادمان می‌ماند که هر شبِ تیرماه‌مان را با اخبار جنگ به صبح رساندیم. اگر یادمان می‌ماند که روزی بیدار شدیم و فهمیدیم که داعشی شکل گرفته و می‌کشد و تصاویرش را برای ما مخابره می‌کند. اگر یادمان می‌ماند که دولت قبل مثل نقل، بورسیه غیرقانونی بین خواص پخش کرده است. این روزنامه نگار ادامه داده: اگر یادمان می‌ماند که چند وقتی است همه جا از بحران کم‌آبی صحبت می‌کنند. اگر یادمان می‌ماند که هر ‌سال عده‌ای از آلودگی هوا جان می‌دهند. اگر یادمان می‌ماند که پارازیت‌ها میزان سقط جنین را افزایش داده است. اگر یادمان می‌ماند که چندین ‌سال روغن پالم خوردیم. اگر یادمان می‌ماند که هر روز خبر زورگیری می‌شنویم. اگر یادمان می‌ماند که میزان اسیدپاشی‌ها کاهش که نیافته بلکه روند افزایشی داشته و... چطور دوام می‌آوردیم. چطور می‌توانستیم روزهایمان را شروع کنیم و برای هم متن‌های زیبا بفرستیم که روزت به خوشی. نویسنده شهروند در نهایت افزوده: می‌بینید ما به آرامی پا در ورطه فراموشی گذاشته‌ایم و از محاسنش استفاده می‌کنیم. اخبار را می‌خوانیم و پیگیری می‌کنیم اما چه دلیلی دارد که به خاطر بسپاریم وقتی امروز یا فردا دوباره همان واقعیت با کمی تغییر در جزییات در اطرافمان رخ می‌دهد و درنهایت هم ‌طوری به پایان می‌رسد.
روزنامه های امروز صبح تهران در صفحات اول خود به اسیدپاشی به زنان در اصفهان پرداخته و از میان مسایل خارجی به مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک اهمیت داده اند. مقالات متعدد این روزنامه ها حکایت از نوعی امیدواری توام با نگرانی درباره موفقیت این مذاکرات و تفاهم کشورها دارد.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ یک‌شنبه ۲۷ مهر
دست کم هفت سرباز ديگر نيز در اين سانحه مجروح شده اند. در بيانيه فرماندهی مرکزی آمريکا در افغانستان آمده است: "علت سقوط هلی کوپتر هنوز مشخص نيست و در دست بررسی قرار دارد." اين سربازان آمريکايی در عملياتی عليه مظنونين طالبان و ديگر شورشيان مخالف دولت در شرق افغانستان شرکت کرده بودند. اين عمليات برای تخريب پايگاه های مورد استفاده شبه نظاميان مرتبط با شبکه القاعده و ديگر گروه های شورشی در منطقه نورستان و کونار انجام می شود. در يک رويداد جداگانه و در بخش ديگری از شرق افغانستان، در اثر برخورد خودروی حامل سربازان نيروهای ائتلاف تحت رهبری آمريکا با يک وسيله انفجاری دو سرباز مجروح شدند. خدمات
مقام های نظامی آمريکا می گويند پنج سرباز اين کشور در اثر سقوط هلی کوپتر حامل آنها در نزديکی پايگاه هوايی بگرام در نزديکی کابل کشته شده اند.
پنج آمريکايی در سقوط هلی کوپتر در افغانستان کشته شدند
بحث بر سر حضور نيروهای القاعده در خاک ايران، که از زمان حمله نظامی آمريکا و متحدانش به افغانستان مطرح شده بود، در سال گذشته نيز، بحثی پردامنه بود. در حالی که آمريکا، جمهوری اسلامی را به ميزبانی و پناه دادن به شماری از نيروهای اصلی شبکه القاعده متهم کرده بود، ايران سرانجام علاوه بر اعلام خبر بازداشت شماری از اعضای اين شبکه، تصريح کرد که برخی از متهمان به عضويت در القاعده را به کشورهای متبوع آنان تحويل داده است. با اين همه، مسئولان جمهوری اسلامی، به صراحت درخواست های آمريکا برای تحويل اعضای بازداشت شده شبکه القاعده در ايران را رد کردند و از جمله اين استدلال را مطرح ساختند که شماری از دستگير شدگان، قصد انجام عمليات خرابکارانه در ايران را داشته اند. هرچند به جزييات چنين برنامه ای هرگز اشاره نشد، اما اين امر می توانست در عين حال هم بيان اين موضوع باشد که هيچ نسبت، تشابه و يا پيوستگی بين جمهوری اسلامی و شبکه القاعده وجود ندارد و هم اينکه ايران نيز می تواند، به هدفی برای القاعده بدل شود. در هر صورت، در سال گذشته نيز، اطلاعات چندانی پيرامون تعداد و يا اينکه چه کسانی از اعضای موثر شبکه القاعده در ايران بازداشت شده اند، منتشر نشد و رويکردی که ايران در سال 1381 در اين زمينه در پيش گرفته بود، ادامه يافت. حقوق بشر؛ محکوميت مجدد و پرونده ای گشوده دومين پرونده مهمی که در عرصه بين المللی عليه ايران گشوده شد و به نظر می رسد که همچنان گشوده است و ممکن است در ماه های آينده، ابعاد وسيع تری پيدا کند، عملکرد جمهوری اسلامی در زمينه نقض حقوق بشر بود. آمبئی ليگابو، گزارشگر آزادی عقيده و بيان سازمان ملل، که روز 13 آبان، برای سفری ده روزه وارد ايران شد، در جريان اين سفر به ملاقات برخی مقامات و نيز زندانيان سياسی رفت. وی در گزارش ابتدايی خود نسبت به وضعيت آزادی بيان در ايران عميقا ابراز نگرانی کرد. در سال گذشته، اگر چه گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل در زمينه های آزادی بيان و پناهندگان به ايران رفتند، اما کميسيون حقوق بشر در اوايل آذرماه قطعنامه ديگری عليه ايران را از تصويب گذراند که نقض گسترده حقوق بشر در جمهوری اسلامی را محکوم می کرد؛ اين قطعنامه چندی بعد، دراول دی ماه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نيز تصويب شد. سرکوب اعتراضات دانشجويی، کارگری و تحصن های معلمان، کشته شدن زهرا کاظمی، ادامه روند توقيف مطبوعات و احضار و زندانی کردن فعالان سياسی و اجتماعی، روزنامه نگاران و روشنفکرانی که از آنان در جمهوری اسلامی به عنوان دگر انديش ياد می شود، رد صلاحيت های گسترده در جريان برگزاری انتخابات مجلس هفتم، به هم زدن تجمعات، حقوق زنان و اقليت های دينی از جمله موضوعاتی بودند که در زمينه نقض حقوق بشر عليه جمهوری اسلامی مطرح شدند. در اين ميان، انتخاب شيرين عبادی، به عنوان برنده جايزه صلح نوبل سال 2003، از جمله رويدادهايی بود که بار ديگر موجب توجه جامعه جهانی به وضعيت حقوق بشر در ايران شد. خدمات
القاعده؛ همکار يا دشمن خطرناک
تروريسم، حقوق بشر و روابط خارجی ايران در سال 1382
سایت کلمه نزدیک به مخالفان دولت ایران، امروز در حالی این خبر را منتشر کرده که ساعاتی پیش از آن، از به مرخصی آمدن نرگس محمدی فعال حقوق بشر از زندان زنجان خبر داده بود. احمد زیدآبادی از خرداد سال ۱۳۸۸ در زندان بوده و در این مدت، تنها دو نوبت امکان استفاده از حق مرخصی را داشته است. مهدی محمودیان نیز از شهریور ۱۳۸۸ زندانی بوده و پیش از این، تنها یک بار به مرخصی آمده است.
احمد زیدآبادی و مهدی محمودیان، دو روزنامه نگار زندانی در بازداشتگاه رجایی شهر، به مرخصی آمدند.
احمد زیدآبادی و مهدی محمودیان به مرخصی آمدند
تصویر الکس ووز، راننده جوان تیم ویلیامز، که با قطعات یدکی اتومبیل بصورت نقش برجسته ساخته شده. تیم تورو روسو که از موتور فراری استفاده می کند، تمرینها را با تونیو لیوتزی، راننده ایتالیایی خود آغاز کرد. تیم رنو، قهرمان فصل پیشین مسابقات که در حال حاضر در مکان چهارم است، به نظر می رسد راه پیشرفت را در پیش گرفته است. ب ام و که این فصل با موفقیت هایش همه را شگفت زده کرد، با نیک هایدفلد، راننده آلمانی خود به آزمایش پرداخت. اتومبیل ردبول تنها 42 بار مسیر پیست سیلورستون را طی کرد و در سیستمهای هیدرولیک آن مشکلاتی بروز کرد. کازوکی ناکاجیما، راننده ویلیامز با زدن 124 دور تمرینی، پرکارترین راننده روز اول تمرینها بود. تیم اسپایکر دو راننده هلندی و اسپانیایی را بکار گرفت اما ضعیف ترین تیم بود. تیم فراری در غیاب ستارگان خود، با لوکا بادوئر، راننده تست، تا آخرین لحظات جلسه بعدازظهر روز اول، به تمرین ادامه داد. رالف شوماخر، راننده تویوتا که همانند این تیم از نظر عملکرد دوران بدی را سپری می کند، در روز اول سریعترین بود. پدرو دلاروسا، راننده اسپانیایی تیم پیشتاز مکلارن-بنز، تنها یک دهم ثانیه از رالف شوماخر عقب تر بود. مهندسان تیم رنو معتقدند این تیم پس از مسابقات مونترآل و ایندیاناپلیس، نقطه عطفی را پشت سر گذاشته و بسیار بهتر شده. خدمات
در حالی که مسابقات فصل فرمول یک هنوز به نیمه نرسیده، حساسیت در مسابقات به حدی افزایش یافته که تیمهای شرکت کننده در مسابقات، تنها دو روز پس از گراندپری ایندیاناپلیس در آمریکا، مستقیما به بریتانیا پرواز کرده اند تا به مدت سه روز در پیست سیلورستون در جنوب بریتانیا، به آزمایش قطعات جدید بررسی شرایط اتومبیلهای خود بپردازند.
تمرینات فشرده تیمهای فرمول یک
در حقیقت بزها با خوردن بوته‌های اطراف ساختمان میان محوطه اطراف آن با بیشه‌زارهای دیگر یک فاصله فیزیکی ایجاد کردند؛ فاصله‌ای که دست کم با ایجاد تاخیر در سرایت حریق، به آتش‌نشان‌های فرصت می‌دهد تا خود را به محل برسانند. حالا با گسترش آتش‌سوزی‌های متعدد در شمال و جنوب کالیفرنیا، نتیجه این اقدام پیش‌گیرانه مشخص شده است. آنچه بزها ای میان برداشتند در چند روز گذشته باعث شد که آتش‌سوزی "ایزی" نتواند به کتابخانه رونالد ریگان و اشیاء و اسناد مهمی که در آنجا نگه‌داری می‌شود آسیب برساند؛ از جمله باعث حفظ هواپیمای ویژه حمل رئیس جمهور در زمان رونالد ریگان (ایر فورس وان) و بخشی از دیوار برلین که در این مرکز نگه داری می‌شود. بزهای استخدام شده برای این کار که یکی از آنها وینست ون گوت و دیگری سلنا گوتمز و حتی یکی دیگر از آنها گوتزارت نام دارند حالا به قهرمانان محلی تبدیل شده‌اند. ملیسا گیلر، سخنگوی کتابخانه و مرکز اسناد رونالد ریگان گفته: "یکی از آتش‌نشان‌ها به ما گفت که معتقد است وقفه ایجاد شده به موفقیت عملیات آنها کمک کرده است". چراندن بزها در اطراف مناطق مسکونی مجاور با مراتع و جنگل‌ها یکی از راه‌های پیشگیری از حریق عنوان شده است کتابخانه در ماه مه گذشته ۸۰۵ بز را از یک شرکت خصوصی برای خوردن بوته زارهای ۱۳ جریب استخدام کرد. اسکات موریس، مالک این شرکت آن را در ماه نوامبر گذشته تاسیس کرد و برای رها کردن بزهایش در مراتع مورد درخواست مشتریان پول خوبی هم می گیرد؛ ۱۰۰۰ دلار برای هر جریب. و البته بزها هم که مزدشان همان علفی‌جاتی است که می‌خورند. آقای موریس گفته با توجه افزایش آتش‌سوزی‌ها او ناچار شده برای پاسخ‌گویی به همه مشتریان تعداد بزهای گله خود را دو برابر کند. یک مرکز بزرگ دیگر در جنوب کالیفرنیا یعنی موسسه گتی هم چند روز پیش همه کارمندان خود را به محوطه اطراف ساختمان فرستاد تا هر چه بوته‌زار و علف هرز هست را جمع کنند و آن طور که گزارش شده همین کار مانع از سرایت آتش‌سوزی "گتی" به این موسسه شده است. بزهای مزارع اطراف کتابخانه رونالد ریگان هم برای کمک فرخوانده شدند آتش بر سر حیوانات محلی چه آورده؟ در چند روز اخیر که وزش بادهای شدید آتش‌سوزی‌ها جدید به راه انداخته و یا آنها را که از قبل می‌سوختند شعله‌ور‌تر کرده، مزرعه‌داران بی وقفه در حال انتقال دام و حیوانات اهلی خود به مناطق امن هستند. شمار خودروهایی که در پشت آنها یدک‌کش اسب‌ها و گاوها نصب شده فراوان است. در برخی موارد هم که سرعت سرایت آتش از ظرفیت انتقال دامداران و صاحبان اسب‌ها بیشتر بوده، حیوانات در طبیعت رها شده‌اند تا بلکه خودشان بتوانند از خطر حریق فرار کنند و شاید صاحبان آنها بعدا دوباره پیدایشان کنند. اسب‌ها که احتمالا از بوی دود و اضطراب صاحبان‌شان ترسیده‌اند به راحتی همکاری نمی‌کنند صاحب این اسب تلاش دارد او را از میان آتش‌سوزی ایزی که در حوالی لس‌آنجلس روی داده نجات دهد در همین حال بسیاری از حیوانات خانگی چون سگ‌ها و گربه‌ها هم به همراه صاحبان‌شان آواره شده‌اند و متاسفانه خیلی آنها هم گم شده و یا طعمه حریق شده‌اند؛ به طوری که وبسایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی پر شده از عکس حیوانات گم شده و فیسبوک هم صفحه ویژه‌ای برای این کار راه اندازی کرده است. حتی برخی از اقامتگاه‌ها و مراکز نگهداری از حیوانات ناچار به تخلیه شده‌اند. همراه بردن حیوانات خانگی در هنگام تخلیه اجباری کار آسانی نیست و همه پناهگاه‌ها هم حیوانات را راه نمی‌دهند این زن و سگش فعلا در پارکینگ فروشگاه والمارت در شمال سانفرانسیسکو مستقر شده‌اند آنها از آتش‌سوزی کنکید که در ناحیه سونوما به راه افتاده گریخته‌اند در شمال کالیفرنیا هم اوضاع به همین منوال است. آتش سوزی کنکید که از هفته پیش آغاز شده حدود ۷۶۰۰۰ جریب را سوزانده؛ یعنی مساحتی حدود دو برابر شهر سانفرانسیسکو. این لاماها در میان دود و آسمان خاکستری منطقه سوناما نگران ایستاده‌اند
چریدن حدود ۵۰۰ بز در مراتع اطراف کتابخانه رونالد ریگان مانع از سرایت حریق به این مرکز اسناد ریاست جمهوری سابق آمریکا شده است. در ماه مه گذشته کتابخانه رونالد ریگان با استخدام یک گله بزرگ بز آنها را در زمین‌های اطراف این کتابخانه رها کرد تا با خوردن علف‌های هرز و گیاهان خودرو به پایین آوردن ضریب سرایت آتش به ساختمان این کتابخانه کمک کنند.
آتش‌سوزی کالیفرنیا؛ بزها کتابخانه رونالد ریگان را از آتش سوزی نجات دادند
سرهنگ ستاره، فرمانده پایگاه مرزبانی دریایی اروند که ملوانان و تفنگداران دريايی بريتانيايی در حوزه استحفاظی او به توقيف نفرات سپاه پاسداران درآمده اند با ظاهر شدن در تلويزيون ايران، دستگاههای کمک ناوبری ضبط شده از قايق نظاميان بريتانيايی را نشان داده و گفته است: "بازخوانی اطلاعات موجود در این دستگاه نشان می دهد نظامیان انگلیسی قبلاً نیز به پنج نقطه آبهای سرزمینی ایران تعرض کرده اند که در نهایت در روز سوم فروردین امسال برابر با ۲۳ مارس ۲۰۰۷ به دست یگانهای گشتی ایران در منطقه توقیف شدند". علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ايران نيز به واحد مرکزی خبر گفته مقامات سفارت بريتانيا در ایران قبلاً تعهد و تضمین داده بودند که نظامیان آنها به آبهای سرزمینی ایران تعرض نکنند اما دولت بريتانيا این "تعهد" را نادیده گرفته و بر اين اساس بوده که مرزداران ایرانی نظامیان بريتانيايی را بازداشت کردند. در مقابل، امير جونز پری، نماينده بريتانيا در سازمان ملل متحد به خبرنگاران گفته که ايرانيها ابتدا نقطه ديگری را در مورد محل توقيف ملوانان بريتانيايی نشان داده بودند که در آبهای عراق قرار می گرفت اما سپس آن نقطه را تغيير دادند و طوری نشان دادند که در آبهای ايران قرار گيرد. وی افزود که تلاش می کند شورای امنيت سازمان ملل را وادارد تا با صدور اطلاعيه ای از موضع بريتانيا در مورد غيرقانونی بودن بازداشت ملوانان اين کشور و لزوم آزادی آنان حمايت کند. اما ساعاتی پيش از اظهارات نماينده بريتانيا در سازمان ملل متحد، وزارت امور خارجه ایران یادداشتی برای سفارت بریتانیا در تهران فرستاد و تضمين خواست که نظاميان بريتانيايی ديگر به آبهای سرزمينی ايران تعرض نکنند. در یادداشت وزارت خارجه ایران خطاب به سفير بريتانيا آمده که نظامیان بريتانيايی پيش از اين نيز يک بار به آبهای سرزمینی ایران "تعرض" کرده و حتی یک بار نیز به صورت کتبی تعهد داده بودند که چنین اقدامی تکرار نشود. اشاره وزارت امورخارجه ايران در اين يادداشت به مورد مشابهی است که در زمان رياست جمهوری محمد خاتمی رخ داد و طی آن چهار ملوان بريتانيايی پس از آنکه سه روز در بازداشت ايران به سر بردند بر صفحه تلويزيون ظاهر شدند و از ورود غيرقانونی به آبهای ايران عذرخواهی کردند. اين بار نيز، يکی از ملوانان بازداشت شده بريتانيايی بر صفحه تلويزيون عربی العالم که از ايران پخش می شد ظاهر شده و اعلام کرده که در آبهای ايران بازداشت شده است. ملوانان و تفنگداران دريايی بريتانيايی بامداد جمعه گذشته (23 مارس) پس از بازرسی یک کشتی تجاری هندی توسط سپاه پاسداران ايران بازداشت و همراه دو قایق خود به داخل این کشور انتقال داده شدند. خدمات
تلويزيون ايران دستگاههای کمک ناوبری نظاميان بازداشت شده بريتانيايی را نمايش داده که نشان می دهد نقطه ای که دو قايق حامل آنها به توقيف افراد سپاه پاسداران ايران درآمده، 450 متر داخل آبهای ايران قرار داشته اما نماينده بريتانيا در سازمان ملل می گويد ايرانيها اين دستگاههای کمک ناوبری را دستکاری کرده اند تا نقطه دلخواه خود را نمايش دهند.
ايران دستگاه ناوبری قايقهای توقيفی را نمايش داد
نمونه ای از پوسترهایی که علیه "بدحجابی" در ایران تهیه و توزیع شده است مطابق این نوشته، به رسمیت شناختن "حق عریانی برای زن"، بر "منطق سست غربی" استوار است و بر مبنای همین منطق می توان گفت چون به "لحاظ فطری و خلقت مرد به سوی زیبایی های زن میل پیدا می کند و علاقه مند به ایجاد رابطه جنسی است، پس حق دارد از چیزی که از آن خوشش می آید بهره ببرد". نوشته خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران، به فاصله چند روز از انتشار پیشنهاد جنجالی یک وبلاگ اصولگرا منتشر شده که بر مبنای بخشی از آن بهتر است "جرم تعرض و مزاحمت به زنان بدحجاب را از مزاحمت به زنان محجبه جدا کرد" و برای تعرض به "زنان بدحجاب و بی حجاب به دلیل مشارکت آن زن در ایجاد این جرم، تخفیف و عفو فراهم نمود". مقصر دانستن یا تحقیر آن گروه از قربانیان تجاوز که پوشش مورد نظر محافظه کاران را ندارند، در ادبیات گروهی از آنها موضوع تازه ای نیست. یکی از خبرسازترین نمونه های این نگاه، اظهارات یکی از فعالان رسانه ای جبهه پایداری بود که در دی ماه ۱۳۹۱، با مقصر دانستن رفتارهای "تحریک آمیز" در وقوع تجاوزهای جنسی نوشت: "بدپوششی، تجاوز دختران به آرامش روانی مردان است"، و افزود: "نمی توان فضا را پر از تحریک و تنش کرد و آن وقت انتظار داشت هیچ کس خطا نکند." اشاره به موضوع تجاوز به عنوان "مجازات"، در مواردی دیگری نیز در ادبیات محافظه کاران خبرساز شده که برخی از آنها، حتی بازتاب جهانی پیدا کرده است. به عنوان نمونه، در شهریور گذشته، یکی از مسئولان محلی دولت سابق، در مطلبی نوشت اگر باراک اوباما دستور حمله نظامی به سوریه را بدهد، "در خاک آمریکا و دیگر نقاط جهان هستند حرام زاده هایی که به راحتی می توانند به ساشا (دختر اوباما) تجاوز کنند. فقط کافی است با آنان دوست شد و ارتباط برقرار کرد که شده." نگاه تحقیرآمیز برخی محافظه کاران به قربانیان تجاوز جنسی، حتی در هنگام وقوع برخی موارد عملی وقوع این جنایت نیز بازتاب رسانه ای داشته است. یک نمونه های جنجالی این رویکرد، اظهارات امام جمعه خمینی شهر در پی تجاوز دستجمعی به چند زن در این شهر در خرداد ۱۳۹۰ بود که تأکید می کرد قربانیان، "آدم های علیه السلامی نبوده اند." در پی آن واقعه، اظهارات یکی از متهمان نیز خبری شد که تاکید داشت "وضعیت" قربانیان از عوامل تجاوز به آنها بوده است. با وجود همه این سوابق، انتشار علنی مطالبی در توجیه تجاوز به زنان بی حجاب در یک خبرگزاری رسمی، پدیده متفاوتی است. این مطالب در شرایطی منتشر شده که هفته های اخیر، شاهد وقایعی همچون برگزاری تجمعات خیابانی (بدون مجوز) علیه بدحجابی، "اعتراف گیری تلویزیونی" از جوانان حاضر در یک ویدیوی معروف رقص در تهران، راه اندازی صفحه اینترنتی برای شناسایی شرکت کنندگان در کمپین "آزادی های یواشکی زنان" (که ساعاتی پیش توسط فیس بوک بسته‌شد)، انتقاد امام جمعه تهران از "برداشته شدن روسری ها" در مناطق مختلف و افزایش بی سابقه انتقادات به دولت روحانی بر سر موضوعات فرهنگی بوده اند. ظاهرا این واکنش ها، نشان دهنده مصمم شدن محافظه کاران حاکم به جلوگیری قهرآمیز از "شکسته شدن قبح" عبور از خط قرمزهای فرهنگی حکومت است. رویکردی که به وضوح، با رویکرد "رعب آفرینی" در میان جوانانی صورت می گیرد که در معرض عبور از چنین خط قرمزهایی هستند. گذشته از آنکه تهدید تلویحی زنان "بدحجاب" به تجاوز، در راستای همین رویکرد باشد یا نه، به نظر می رسد که پذیرفتن مسئولیت انتشار آن در یک خبرگزاری رسمی - به خودی خود- تصمیم مهمی است.
خبرگزاری تسنیم اخیرا مطلبی را منتشر کرده که تاکید دارد بر اساس همان منطقی که شخصی بودن حق پوشش برای زنان ایران به رسمیت شناخته می شود، می توان "حق التذاذ" بدون اجازه مردان از آنها نیز به رسمیت شناخت و "تجاوز" تلقی نکرد. این مطلب، یکی از مجموعه واکنش های اصولگرایان به کمپین "آزادی های یواشکی زنان" است که در آن، زنان ایرانی تصاویر بدون حجاب خود را بر روی فیس بوک منتشر می کنند.
تهدید به تجاوز علیه 'بدحجابان' ایران؟
در بسیاری از این فعالیت ها، بسیاری از زنان با تجربه هایی همچون تبعیض های جنسی مواجه هستند و تجربه آنها به دلیل حضور ملموس آنها باعث بازتاب بیشتر صدای آنان در این جنبش ها می شود. از پیش رو ترین گروه های زنان درجنبش های مدنی، زنان سیاه پوست در آمریکا بوده اند ، بعد ترحضورزنان در جنبش های مدنی بدون خشونت در هند و همینطور رهبری زنان در سرپیچی های مدنی از دیگر مثالهای این جنبش ها است. در ایران هم حضور زنان در جنبش های مدنی از سالهای قبل از انقلاب ایران آغاز شد، اما شاید بتواند نقطه بارزآن را نقش زنان در انقلاب مشروطه دانست. بعدتر زنان در فعالیت های مدنی و سیاسی همچون فعالیت در مبارزات ملی گرایانه شرکت کنند. در سالهای اولیه بعد از انقلاب ایران، با وجود شکل گیری جنبش فمینیستی زنان در ایران ، کنش گری زنان در جنبش های مدنی دیگر کمتر بود . اما درسالهای گذشته هم به دلیل تغییر شرایط سیاسی ایران و هم جامعه ی ایران، مشارکت زنان در جنبش های مدنی هم دچار تغییرات زیادی شده است. به این معنی که در چند سال گذشته، مطالبه خواستهای فرا سیاسی و همچنین حقوق شهروندی در کنار حضور زنان درجنبش های فمینیستی توسعه پیدا کرده است. نقش زنان در این جنبش ها، نقش غیر قابل انکاری است. چرا که می تواند پتانسیل های نهفته نیمی از جامعه را برای تغییر ایجاد کند. همین امر موجب شده است که در سالهای گذشته، هرچه قدر حضور زنان در جنبش های اجتماعی بیشتر شود، برخورد حکومت با آنان هم افزایش یابد. علاوه بر مقدمه بالا در خصوص توسعه فعالیت های زنان موارد دیگری را می توان در بررسی چرایی حکم های سنگین به زنان زندانی، به ویژه آنهایی که در جنبش های مدنی اخیر فعال بوده اند، بررسی کرد که شاید بتوان از دلایل اصلی دادن احکام طولانی به زنان نام برد. اعتراض های پراکنده و مقاومت در برابر دستگیری های حجاب اجباری در خیابان ها، اعتراض از طریق فضای مجازی به شرایط نابرابرو حتی موارد دیگری همچون مبارزه برای حق ورود زنان به استادیوم، اعتراض به دستگیری های زنان به بهانه حجاب اجباری و همینطور دیگر حرکتهای مدنی از جمله حق دوچرخه سواری زنان و اعتراض به اسید پاشی را می توان نام برد. فعالیت های خود جوش زنان در طول سالهای گذشته، به دلیل سرکوب تجمعات و فعالیت های برابری خواهانه بسیاری از فعالیت های جمعی زنان، اعتراضات و مقاومت مدنی زنان شکل دیگری گرفته است. به این ترتیب که هر فرد به یک عامل اعتراضی تبدیل شده است. اعتراض های پراکنده و مقاومت در برابر دستگیری های حجاب اجباری در خیابان ها، اعتراض از طریق فضای مجازی به شرایط نابرابرو حتی موارد دیگری همچون مبارزه برای حق ورود زنان به استادیوم، اعتراض به دستگیری های زنان به بهانه حجاب اجباری و همینطور دیگر حرکتهای مدنی از جمله حق دوچرخه سواری زنان و اعتراض به اسید پاشی را می توان نام برد. این حرکت ها به معنی فعالیت های فردی زنانی است که در برخی موارد رهبری های کوچک و فردی را به همراه داشته است و در نهایت موجب تقویت پتانسیل های نهفته آنان در اجتماع شده است هرچند حرکتهای فردی پراکنده را نمی توان همانند یک جنبش منسجم و همگون در نظر گرفت، اما این حرکت های فردی عاملیت زنان را در جامعه افزایش داده است و همراه با نافرمانی های مدنی توانسته است بخش های بیشتر و عمیق تری از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. سرپیچی های مدنی و اعتراضات زنان به طرق مختلف که در ابتدا مورد توجه قرار نگرفت و برخی از آنها همچون حرکت "دختران انقلاب" سرکوب شد، اما نهایتا توانسته است آگاهی بسیاری از زنان، از جمله نسل جدیدتر را بالا ببرد. به همین دلیل دادن احکام حبس طولانی برای فعالان حجاب اجباری یکی از واکنش های سرسختانه به تقویت عاملیت زنان در اجتماع است که در جامعه امروز ایران در حال افزایش است. وضعیت کنونی ایران در منطقه اعتراضات مدنی اخیر در شرایطی اتفاق افتاده است که سیاست ایران در سالهای اخیر، به خصوص بعد از روی کار آمدن رئیس جمهوری آمریکا، به شدت دستخوش تحولات اساسی شده است. تنش های اصلی در منطقه که عموما ایران یکی از بازیگران اصلی در این تنش هاست، شرایط استراتژیکی ایران را در خاورمیانه تحت تاثیر قرارداده است. حکومت ایران، برای مدیریت این تنش ها و نشان دادن قدرت خود داخلی خود، اولین کاری که می کند فشار بر فعالان داخلی و مدنی را افزایش می دهد. سیاست قدرت نمایی ایران در برخورد با فعالان سیاسی مدنی با تنش های جهانی رابطه ای تنگاتنگ دارد. اما حضور فعالان زنان درجنبش های مدنی، امنیت داخلی ایران را بیشتر به خطر می اندازد، چرا که دولت ایران از حربه سرکوب زنان در طول سالهای گذشته برای برقراری امنیت داخلی بهره فراوان جسته است. اما از سوی دیگر با سست شدن وضعیت داخلی ایران، حضور زنان در جنبش های مدنی به نوعی تقویت می شود و همین امر به مذاق دولت ایران خوش نیست. چرا که مشارکت زنان در این جنبش ها درصد توسعه و گسترش آنها را افزایش می دهد و هرچه قدر این درصد افزایش پیدا کند، احتما سرکوب زنان و برخوردهای شدید تر با آن ها نیز بیشترمی‌شود. حضور متفاوت زنان درجامعه امروز ایران زنان در جامعه امروز ایران، علی رغم مواجهه با محدودیت های فراوان، از نقش های سنتی خود خارج شده اند. مقاومت زنان در برابر القاء نقش های سنتی، برای محافظه کاران رعب انگیز است. اولا خارج شدن زنان از نقش های کلیشه ای به این دلیل که زنان روابط نزدیکتری با فرزندان خود دارند و می توانند در تربیت نسل جوان تاثیر گذارتر باشند. دوم دسترسی بیشتر زنان نسبت به گذشته به فضای مجازی، توانسته است تماس آنها را با محیط خارج از فضاهای سنتی و خانگی به فضاهای غیر خانگی و حتی غیر ملی بکشاند. حضورنسل جوان در جنبش های مدنی که خواستهای مشخص زنان را در بر دارد در تلاش است تا تغییر مثبتی را در جامعه ایجاد کند، اما حکومت ایران به دلیل آشنایی به همین توانایی ها عموما حاضر است که هزینه های زیادی را برای ممانعت حضور زنان در فعالیت های مدنی تحمیل کند. چرا که سرمایه گذاری در این مسأله می تواند برای محدود کردن نسل بعدی و جوان ترموثرتر عمل کند. بیشتر بخوانید: با توجه به آنچه که گفته شد، به نظر می رسد مهمترین عامل در دادن احکام طولانی به زنان، ترس از توسعه اعتراضات مدنی به بخش های بیشتری از جامعه به خصوص زنان است. سرکوب و نگه داشتن نیمی از جمعیت جامعه در سکوت و نادیده گرفتن خواسته های آنان، تنها با دادن احکام طولانی به زنان و در حبس نگه داشتن آنان به منظور مسکوت کردن سایرزنان فعال در جامعه است. آنچه که مسلم است این سرکوب نمی تواند مانع فعالیت های زنان و رشد آگاهی های آنان شود. چرا که در حال حاضر، دسترسی زنان به فضای مجازی و فعالیت آنها در سایر ابعاد اجتماعی و سیاسی توانسته است پتانسیل های بالقوه آنها را به پتانسیل های بالفعل تبدیل کند. از سوی دیگر در برخی از موارد، خواستهای زنان در جامعه اکنون با همراهی مردان هم در بعضی موارد همراه شده است و همین سرکوب بخش وسیعی از زنان را عملا برای دولت ایران ناممکن می سازد. به این معنی که هرچه قدرسرکوب آنها و دادن احکام طولانی افزایش یابد، مقاومت زنان برای بازپس گرفتن حقوق از دست رفته شان راه دیگری را پیداخواهد کرد.
حضور زنان در جنبش های مدنی سابقه ای طولانی دارد .جنبش هایی که زنان نقش به سزایی داشته‌اند، در ابتدا از فعالیت های کوچک تر همچون سازمان دهی فعالیت های محلی، مدیریت منابع انسانی، و مدیریت های کوچکترهمچون مدارس و شوراهای شهری شروع شده است و درعین حال نهایتا به حضور زنان در سازماندهی و مشارکت فعال درجنبش های سیاسی و مدنی رسیده است.
زنان ایران؛ از کنش‌گری در جنبش های مدنی تا احکام طولانی مدت زندان
يکی از اعضای اين شورا که خود را محمد محدثين معرفی کرد در اين نشست خبری در پاريس ادعا کرد که حکومت ايران تصميم گرفته است سال آينده نخستين بمب اتمی خود را توليد کند. از جمله ادعاهايی که وی مطرح کرد اين بود که عبدالقدير خان، فيزيکدان پاکستانی که به "پدر بمب اتمی پاکستان" شهرت دارد، در سال 2001 محموله ای از اورانيوم که با درجه بالايی غنی شده بود در اختيار ايران قرار داده است. عبدالقدير خان پيشتر اعتراف کرده بود که به برخی کشورهايی که به دنبال دستيابی به جنگ افزار هسته ای بوده اند کمک کرده است. شورای ملی مقاومت پيش از اين نيز بارها اطلاعاتی در مورد فعاليتهای هسته ای ايران و تأسيسات اتمی اين کشور منتشر کرده بود و بخشی از نگرانيهايی که در مورد برنامه هسته ای ايران در غرب مطرح شده بر پايه اين اطلاعات قرار دارد. در نشست خبری شورای ملی مقاومت در پاريس، همچنين فهرستی به خبرنگاران ارائه شد که اين شورا ادعا می کند حاوی نامهای کارشناسان و مسئولانی است که دست اندرکاران برنامه های مخفيانه نظامی ايرانند و زير نظر شورايی که متشکل از سه تن از فرماندهان سپاه پاسداران است فعاليت می کنند. خدمات
سه روز پس از آنکه دولت ايران طی توافقی با بريتانيا، فرانسه و آلمان اعلام کرد که برنامه خود برای دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم را متوقف می سازد، شورای ملی مقاومت، شاخه سياسی سازمان مجاهدين خلق که در خارج از ايران عليه حکومت جمهوری اسلامی در اين کشور فعاليت می کند با تشکيل نشستی خبری در پاريس، پايتخت فرانسه ادعا کرد که در تأسيساتی در شمال شرق تهران که تحت نام "مرکز توسعه فناوری پيشرفته نظامی" فعاليت می کند، اقدامات مخفی برای غنی سازی اورانيوم جريان دارد.
ادعاهای تازه مجاهدين خلق درباره فعاليت اتمی ايران
عليرضا علوی تبار: اين در واقع همان بحث سکولاريسم است. پاسخ دقيق به اين سوال احتياج به تفصيلی دارد. ما آمديم بحث را گسترده کرديم. گفتيم ما چند مساله داريم. يکی رابطه دين و حکومت ( state )، ديگر رابطه دين و دولت به معنای government، و سرانجام رابطه دين با زندگی خصوصی و عمومی. اينها را بايد از هم تفکيک کرد. روشنفکری دينی به اينجا رسيده است که در حکومت نبايد امتياز ويژه ای به دينداران يا به مفسران دين داد. بعلاوه دينداران حق ندارند قوانين را بطور ابدی از دين استخراج کنند. اگر اکثريت جامعه خواهان چنين قانونی نباشد، ما حق نداريم آن را به جامعه تحميل کنيم. بنابراين روشنفکر دينی از حکومت دينی به معنای مرسوم آن فاصله گرفته است. خواهان دينی کردن حکومت به اين معنا نيست. چرا روی امتيازات ويژه دينداران و قوانين ابدی استخراج شده از دين دست گذاشتيد؟ برای اينکه جمهوری اسلامی به عنوان حکومت دينی دو مشخصه دارد. اولا دينداران و مفسران دين يعنی روحانيان نسبت به مردم امتيازاتی دارند ثانيا قانونی اگر متکی به يک قاعده شريعت باشد الی الابد مشروعيت دارد و بايد اجرا بشود حتی اگر کسی آن را نخواهد. روشنفکران دينی ديگر طرفدار حکومت دينی به اين معنا نيستند. به برابری سياسی در بين همه شهروندان معتقدند. معتقديم اين ملت است، امت نيست. مردم به دليل يکسانی عقيده به آن نپيوسته اند. يک ملتی مالکيت مشاع و برابر نسبت به يک سرزمين دارد بنابراين در اداره اش هم حق برابر دارد. پس ما به حکومت دينی به اين مفهوم اعتقادی نداريم اما آيا اين به معنای آن است که خط مشی گذاری عمومی Public Policy making نبايد توجهی به دين و احکام دينی داشته باشد؟ نه. دينداران می توانند به نحو دمکراتيک سعی کنند خط مشی های عمومی را متاثر از هدف ها، دغدغه ها و ارزش های دينی بکنند يعنی يک حزب دينی می تواند به نحو دمکراتيک برای کسب قدرت در پارلمان فعاليت کند. يعنی ما از تاثيرگذاری دمکراتيک دين در خط مشی گذاری عمومی دفاع می کنيم. علاوه براين فکر می کنيم که به زور نبايد دين را خصوصی و از عرصه سياست بيرون کرد. ما در ايران سکولارهايی داريم که خواهان راندن دين از حکومت به زور هستند. يعنی فکر می کنند که اگر دينداران در يک حزب سياسی جمع شدند و در يک انتخابات دمکراتيک پيروز شدند باز هم نبايد اجازه داد که حکومت را به دست گيرند. به نظر می رسد جامعه فکری ايران بشدت شقه شقه است. تقسيم بندی هايی مانند زنان – مردان، سنت – مدرنيته، سنت گرايان – روشنفکران، روشنفکران لائيک – روشنفکران دينی، ملی ها – ملی مذهبی ها و بسيار چيزهای ديگر نشان از اين گستختگی دارد. چنين پديده هايی آينده ما را به خطر نخواهد انداخت و هر چه بيشتر ما را از جاده اصلی ( پيشرفت، توسعه ) دور نخواهد کرد؟ از يک سو ما به کثرتی دچار شده ايم که اين وضع علاج ناپذير است، اما از طرف ديگر من مدتی است فکر می کنم که ما بايد اصول مشترکی داشته باشيم تا در هنگام خطر به کمک ما بيايد. در سياست عليرغم اختلافات عميق ما بايد در جاهايی متحد باشيم. مثلا ما همگی ما بايد بر سر اين توافق داشته باشيم که ايران نبايد تجزيه بشود، بايد يکپارچه بماند؛ بر سر اين بايد توافق داشته باشيم که ايران مال همه ماست، مال هيچ کس بطور خاص نيست؛ ايران بايد به نحو دمکراتيک اداره شود؛ يا مثلا نه فرهنگ قبل از اسلام ما به همه نيازها جواب می دهد، نه فرهنگ دوره اسلامی، و نه فرهنگی که از غرب گرفتيم. پس بايد ترکيب معقولی از همه اينها داشته باشيم، نيازهايمان را برآورده کنيم و رو به آينده هم داشته باشيم. به هر حال بدون اينکه بخواهيم به زور يک نوع وحدت شکلی و صوری ايجاد کنيم، فکر می کنم همه ما بايد روی يک چسب ها و مفصل هايی کار کنيم. زمانی من با دوستان درباره جامعه مدنی گسسته و جامعه مدنی پيوسته بحث می کردم. می گفتم ببينيد آلمان قبل از هيتلر يک جامعه مدنی قوی و پر از نهاد های مدنی بود، آمريکا هم در دوره مک کارتيسم همينطور. اما هيتلر با اولين ضربه توانست جامعه مدنی آلمان را از هم بپاشد در حالی که جريانات توتاليتر در آمريکا قادر به اين کار نشدند. برای اينکه آمريکا يک جامعه مدنی پيوسته بود اما جامعه آلمانی يک جامعه مدنی گسسته. در آلمان کارگرها حزب خودشان را داشتند، باشگاه خودشان را داشتند، سينمای خودشان را داشتند ولی هيچ سرمايه داری به آنها راه نداشت. سرمايه دارها هم نهادهای خود را داشتند ولی هيچ کارگری در آنها راه نداشت. هيچ مفصلی اين نهادهای مدنی را به هم وصل نمی کرد اما در آمريکا يک چيزی به نام سبک زندگی آمريکايی اتحاديه کارگری اش را به اتحاديه کارفرما پيوند می داد. پيوندهايی وجود داشت. به همين جهت اين جامعه دوام آورد. به هر صورت در بين ما هم يک مفاصلی بايد وجود داشته باشد. يک جاهايی را بايد برای آشتی و برای کنار هم بودن گذاشت. مدتی است بشدت فکر می کنم که هم در سياست و هم در انديشه بايد اين نوع مفصل های ارتباطی را به وجود آورد يا اگر وجود دارد (مانند همين مساجد که کارگر و کارفرما و دوست و دشمن همه با همديگر در آنها می نشينند ) تقويت کرد. ما امکانات فرهنگی، اجتماعی، سياسی ای داريم که می تواند ما را به هم وصل کند. حرف شما درست است. من هم احساس خطر می کنم. احساس می کنم جامعه ای که تا اين حد گسسته است و هرکس ديگری را مقصر بدبختی های خود می داند، وقتی قدرت مرکزی برداشته شود اولين کاری که ممکن است بکنند انتقام است. من گاهی به دانشجويان می گويم دفاع نکنيد از راهی که ما را به سمت فروپاشی می برد. چون توی اين کوچه من، سر کوچه کسی زندگی می کند که بچه اش اعدام شده، آن طرف تر کسی است که بچه اش شهيد شده، بچه آن طرفی را از دانشگاه اخراج کرده اند، طرف ديگر اتفاق بدتری افتاده است. بنابراين اگر ما نتوانيم آشتی ملی و همدردی ملی پديد آوريم، اينها از يکديگر انتقام خواهند گرفت. ما بايد به يک وضعی برسيم که همديگر را ببخشيم. من هميشه نگران کينه انباشته شده ای هستم که در مردم وجود دارد. به همين دليل هم از روش های شورشی استقبال نمی کنم. به همين دليل است که من ديگر انقلابی نيستم. يک تحول طولانی مدت تدريجی و کم هزينه را ترجيح می دهم. خدمات
سيروس علی نژاد: در جوامع مدرن دين شايد پر رنگ تر از جوامع ديگر حضور داشته باشد اما دين در آنجا امری شخصی و خصوصی است در حالی که در جوامع سنتی گاه دين به امری عمومی و اجتماعی بدل می شود چنانکه در جامعه ما بدل شده است. می خواهم بپرسم آيا امروز در ديدگاه روشنفکری دينی، دين قرار است امری خصوصی باشد يا عمومی؟
فاصله گرفتن از حکومت دينی
وزارت دفاع افغانستان نیز با نشر خبرنامه‌ای این حمله را تایید کرد و در خبرنامه‌ای نوشت که نخست یک‌ انتحار کننده قصد داشت یک خودرو بمب‌گذاری‌شده را در یکی از پایگاه‌ها انفجار دهد اما نیروهای ارتش عامل حمله را شناسایی و از بین بردند. وزارت دفاع افغانستان این حمله را به طالبان نسبت داده و مدعی شده که در این رویداد به جنگجویان این گروه نیز تلفات سنگینی وارد شده است. اما گروه طالبان تا کنون در این مورد ابراز نظر نکرده است و مسئولیت این حمله را نیز تا کنون فرد و یا گروهی بر عهده نگرفته است. چهارشنبه (۱۹ قوس/آذر سال ۱۳۹۹) ، افراد گروه طالبان هفت سرباز پلیس شاهراه مزار-شبرغان را در راه برگشت به خانه‌های‌شان در منطقه سلیمان‌خیل، ولسوالی چهاربولک ولایت بلخ از خودرو پیاده کردند و آن‌ها را تیرباران کردند. همه آنان اهالی ولایت دایکندی بودند. در این مطلب به روایت یکی از سربازان بازمانده از آن رویداد و خانواده‌های سربازان جان باخته پرداخته شده است. "نم نم باران مرا به یاد خاطرات و روزهای خوش می‌اندازد، اکنون باران شروع به باریدن کرده، آهسته و کم کم می‌بارد، هوا سرد است، مخابره بین گوشم وزوز می‌کند، حرف‌های تکراری و تشویقی قومندان‌ها/فرمانده‌هان خسته‌کن و بی‌معنی است، این حرف‌ها درد سرباز را دوا نمی‌کند، نان و هوای گرم برای سرباز نمی‌شود، این حرف‌ها برای سرباز روحیه نمی‌دهد، سرباز نان و اسلحه درست و تشویقیه/پاداش لازم دارد." جملات بالا قسمتی از یادداشت‌های‌ حمزه الفت در یکی از روزهای بارانی و سرد پاییز سال ۱۳۹۹ در جبهه است. او ۲۸ ساله است و لیسانس حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه بلخ دارد. او همان بازمانده است. حمزه به رغم "نداشتن تجربه نظامی" فرماندهی شاهراه بلخ را به عهده داشت. او و شش نفر دیگر از دوستان و اعضای فامیلش برای ماموریتی یک ماهه به این شاهراه گماشته شده بودند. او اما روز دهم دفاع در سنگر زخمی و به دایکندی برمی‌گردد. زخمی که دلیل زنده ماندن او می‌شود. مهندس عظیم، رفیق، جمال، پسر کاکا/عمو، اسماعیل، ماما/دایی و علی‌حسین هم از دوستان حمزه بودند که آن روز کشته شدند. روز رویداد؛ همسنگران حمزه تیرباران شدند روز سه‌شنبه (۱۸ آذر/قوس ۱۳۹۹) هفت نفر پس از تکمیل یک ماه ماموریت فردا صبح شاهراه را به قصد خانه ترک خواهند کرد. حمزه به آن‌ها هشدار می‌دهد که در ماشین‌های جداگانه و در ساعات مختلف پاسگاه را ترک کنند تا مورد تعقیب قرار نگیرند."متاسفانه به حرف من گوش ندادند." فقر و "دفاع از جمهوریت" پای آن‌ها را به جبهه کشیده بود، رنگ فقر اما در تصمیم آن‌ها برای پیوستن به سربازی پررنگ‎‌تر است. قبل از ظهر روز چهارشنبه (۱۹ قوس/آذر سال ۱۳۹۹) بار و بندیل می‌بندند و راهی دایکندی می‌شوند. حوالی ساعت ۱۲ظهر کاروان حامل مهندس عظیم و همسنگرانش با ایست "گروه طالبان" رو به رو می‌شود. راننده به قصد در رفتن ترمز می‌گیرد اما در لحظه‌ای از ثانیه تایرهای ماشین با ضربات گلوله از حرکت می‌ماند و هفت سرباز به دست افراد مسلح می‌افتند. به گفته حمزه سربازان تا شش شام همان روز در اسارت باقی مانده و پس از آن تیرباران شدند. راننده اما زنده رها می‌شود. حمزه می‌گوید افراد منسوب به گروه طالبان پس از آنکه از راننده قومیتش را پرسیده و در جواب "تاجیک" شنیده بودند، او را آزاد کردند. مهندسی که در پاسگاه آشپز شد هفت سرباز همه جوان بودند و فقیر. آن‌ها برای تامین مخارج خانواده برای ۱۵ هزار افغانی (۲۰۰ دلار آمریکایی) حقوق ماهانه به میدان جنگ پناه برده بودند. از آن میان عظیم ۲۴ ساله مهندس بود. مهندسی مدرک به دست که با بیکاری و بدهی‌های خانواده سر از جبهه و سنگر بیرون آورد. گل جان، مادر عظیم، گلی که مرگ فرزند جانی برای او باقی نگذاشته، در میان ضجه‌هایش زخم‌های روی بدن عظیم را مویه می‌کند. مادر با افتخار از مدرک مهندسی پسر در گور خفته‌اش یاد می‌کند. با حسرت ماه‌ها تکاپوی عظیم برای پیدا کردن کاری مناسب را به خاطر می‌آورد. "عظیم را با مشکلات بسیاری بزرگ کردم، به دهقانی و کار سر زمین‌های مردم... گفتم درس بخواند، به یک جای خوب برسه..." زخم‌های روی بدن عظیم، زخم عظیم‌تری روی سینه مادر به جا گذاشته. از کبودی روی گونه‌هایش می‌گوید. از خون روی دست‌های کارگری پسرش، از اینکه چشم در راه ورود از در خانه بود که جنازه‌اش را آوردند. "بسیار شکنجه‌اش داده بودند. در سرش زده بودند، در گوشش، دست‌هایش..." عظیم ۲۴ سال داشت مادر می‌گوید عظیم آرزوهای زیادی داشت که به هیچ یک نرسید. "شش سال است که مریض هستم، همیشه می‌گفت مادر پول پیدا کنم می‌برمت دکتر." خانواده یازده نفری عظیم در روستای دهن قل، ولسوالی میرامور ولایت دایکندی زندگی می‌کند. مادر و پدری پیر دارد و سه خواهر و شش برادر که همه کوچکتر از او هستند. در حال حاضر تنها یک برادر عظیم شاغل است؛ آن هم کارگر معدن ذغال سنگ در ولسوالی دره‌صوف، ولایت سمنگان. نسیم ابراهیمی، برادر عظیم می‌گوید او برای کامیاب شدن در کنکور با تنگدستی و گرسنگی زحمت‌های فراوانی کشیده بود،"آخرش هم ناکام رفت از دنیا..." او که مسئولیت آشپزی در جبهه را داشت به گفته حمزه "همیشه می‌گفت این روزگار سخت هم می‌گذرد..." دوستانش می‌گویند او آرزو داشت روزی طعم آسودگی را بچشد. جسد عظیم، فردای همان روز زیر درختی در نزدیکی خانه پدری‌اش آرام گرفت. عظیم ابراهیمی ۲۴ سال داشت فقر جمال را به جبهه کشاند جمال ۲۰ ساله هم پسرکاکا/ عموی حمزه بود و به دلیل فقر پس از چند سال مکتب را ترک و به اردوی ملی/ارتش پیوسته بود. نادر، پدر جمال می‌گوید او آرزوی زندگی بهتر داشت "ولی ناامید رفت." جمال هم مانند بسیاری از سربازان در جبهه به دلیل فقر و وضعیت نامناسب اقتصادی به جبهه پیوسته بود. "مکتب را ترک و برای پیدا کردن یک لقمه نان سرباز شد." پدر زخم روی سینه پر امید جمال را می‌نالد می‌گوید. از خونِ روی پیشانی و زخم روی صورت جوان او... "خدا این روز را به هیچکس نشان ندهد." نادر آخرین بار یک هفته قبل از مرگ جمال با او تلفنی صحبت کرده بود. جمال مژده پایان ماموریت و برگشتن به خانه را توام با ترس از فقر و بیکاری به پدر داده بود. پدر خبر مرگش را هم تلفنی از همسنگرانش شنید. حمزه می‌گوید او حدود پنج ماه در ارتش ملی دره جلریز میدان وردک کار کرد و برای تامین مخارج خانواده دوباره به سنگر پیوست و یک ماه در شاهراه بلخ کار کرد، تا آخرین روز زندگی‌اش. خانواده فقیر جمال یازده نفری است. پدر کارگر، مادر بیمار و ۹ برادر کوچکتر از خودش. او مخارج دوره دانشجویی برادر کوچکترش را هم پرداخت می‌کرد. جسد جمال در حومه روستای پدری‌اش دفن است، جایی که بیست دقیقه با خانه‌شان فاصله دارد و بادها که شدت می‌گیرند، بوی خاک گورش را به مشام مادر می‌رساند. جمال ۲۰ سال داشت وقتی اسماعیل مرد، کودکش پنج ماه داشت اسماعیل ماما/دایی حمزه بود. او ۲۷ سال داشت و کمتر از دو سال قبل ازدواج کرده بود. از او یک فرزند شش ماهه، دختری با موهای بور به جا مانده است. مادر پیر و همسر داغ‌دیده اسماعیل هر دو بیمار و قادر به صحبت کردن با من نبودند. پس از مرگ اسماعیل کاری جز گریه و حسرت از همسر جوان او بر نمی‌آید. حمزه می‌گوید او هر لحظه خاطراتش با اسماعیل را به یاد آورده و فریاد می‌زند. "هر لحظه عکسش را می‌بوسد." مادر اسماعیل، مادربزرگ حمزه هم در بستر بیماری از وضعیت بدی برخوردار است. "وضعیت مادربزرگم غیر قابل تحمل است. حتی نمی‌توانم به چهره او نگاه کنم. خیلی سنگین است برایم. به همین دلیل نتوانستم بیشتر در دایکندی بمانم، آمدم به کابل. اما هر روز تلفنی همرای‌شان حرف می‌زنم و احوالشان را می‌گیرم. هنوز هم در همان حال هستند." ساعت ده شب (۳۰ عقرب/آبان سال ۱۳۹۹)، لحظه ترک جبهه با بدنی زخمی، دست‌های اسماعیل را فشرد؛ این آخرین تصویری است که حمزه از دایی‌اش به خاطر دارد. "باور داشتم که دوباره می‌بینم‌شان، دوباره همان شوخی‌ها و قصه‌ها... اما..." حمزه یک سال قبل نیز یکی از ماما/دایی‌هایش را در ولسوالی چمتال بلخ از دست داده بود. او جوان و سرباز ارتش ملی بود. حمزه هنوز بیکار است اما قصد برگشت به سنگر را ندارد. جنگ، جبهه، سنگر، تفنگ، تیراندازی، مبارزه و مرگ روایت تلخی از زندگی سربازان در میدان نبرد با حقوق ناچیز در افغانستان است. کشوری جنگ‌زده با سرنوشتی تار که مردم آن امید چندانی به روزهای روشن ندارند.
هشدار: محتوای این گزارش ممکن است ناراحت‌کننده باشد. از کارگری در معدن زغال سنگ و روی زمین‌های کشاورزی مردم در روستایی دور افتاده تا راه یافتن به دانشکده مهندسی، روایت زندگی جوانی است که به دلیل فقر و بیکاری به در یک پاسگاه امنیتی به عنوان آشپز شروع به کار کرد و سپس در یک نیمه‌روز او و همسنگرانش از سوی افراد مسلح تیرباران شدند.
مهندسی که در پاسگاه امنیتی آشپز شد و سپس با دوستانش تیرباران
یکی از معضلات پیش روی سازمان‌ها و دولت‌ها با توجه به جمعیت مهاجران و پناهجوها، اسکان این افراد در اردوگاه‌های مهاجرتی است. نکته‌ای که در این میان کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، مدت زمان اسکان این افراد در اردوگاه‌ها است. براساس گزارش آژانس پناهندگان سازمان ملل، ۲.۶ میلیون نفر از جمعیت مهاجران جهان در اردوگاه‌ها و مابقی در حومه شهرها و در مسکن نامتعارف زندگی می‌کند. معمولا حضور مهاجرانی که به دلایل بلایای طبیعی و جنگ از محل زندگی خود مهاجرت کرده‌اند به دلیل نبود امکان بازگشت و تعلل دولتها در امور اداری،در اردوگاه‌ها به درازا می‌کشد و در برخی موارد مانند جمعیت مهاجر فلسطینی این مدت ۶۰ سال است که ادامه دارد. به گفته آژانس پناهندگان سازمان ملل حضور پناهندگان در اردوگاه‌ها ممکن است تا ۲۰ سال ادامه پیدا کند که این زمان در کشورهای توسعه یافته معادل یک نسل است. آژانس پناهندگان سازمان ملل، سازمان‌های مردم نهاد و ارگان‌های حقوق بشری که خود را برای کمک‌های اضطراری کوتاه مدت آماده کرده‌اند، با به درازا کشیده شدن حضور مهاجران و پناهندگان با چالش‌های جدیدی روبرو می‌شوند. تامین نیازهای اولیه مثل آب آشامیدنی و انرژی از این چالش‌ها است و همچنین آموزش کودکان؛ با توجه به اینکه حدود شصت درصد فرزندان مهاجران در رده سنی کودکان و نونهالان هستند. آموزش مهارت‌های شغلی برای زندگی ِ بعد از اردوگاه یکی دیگر از الزاماتی است که به زیرساخت‌های آموزشی و اقتصادی متناسب با جمعیت ساکن در اردوگاه‌ها نیاز دارد. یک نمونه که می‌تواند دلیلی محکم باشد تا حکومت‌ها به این اردوگاه‌ها به جای فضای اسکان موقت به چشم اقامتگاه‌ طولانی مدت نگاه کنند، اردوگاه "مخیم الزعتری" با مساحت ۵.۲ کیلومتر مربع در کشور اردن است. نمای هوایی اردوگاه مخیم الزعتری این اردوگاه فعالیت خود را از سال ۲۰۱۲ بعد از شروع جنگ داخلی سوریه آغاز کرده و در حدود ۸۳ هزار پناهنده را در خود جای داده است. در این اردوگاه در گذر زمان بر اساس گرایش‌های قومیتی و گرایش‌های دیگر محله‌هایی شکل گرفته است. مهاجران که با حداقل وسیله و حتی بدون هیچ داشته‌ای در این اردوگاه زندگی می‌کنند نبازهایی دارند که سازمان‌ها و دولت‌ها تامین نمی‌کنند و این باعث شکل‌گیری بازار شده و بازارچه‌های لوازم خانگی، مواد غذایی و کافه، این اردوگاه را به فضایی با شمایل شهری برای امرار معاش پناهندگان تبدیل کرده است. ناتوانی دولت‌ها در تجهیز زیرساختها، ایجاد فضاهای عمومی و تامین منابع غذایی و نداشتن برنامه جامع بلندمدت، جامعه مستقر در این اردوگاه و همچنین دولت و مناطق شهری مجاور را با مشکلات فراوانی روبرو کرده است؛ برای مثال می‌توان به افزایش آمار کارگران جنسی و خرید و فروش مواد مخدر در این اردوگاه اشاره کرد. از این رو نیاز به تغییر رویکرد کاملا مشهود است و محققان و طراحان پیشنهاد و طرحهایی نو ارائه کرده‌اند تا هزینه تامین زیرساختهای مورد نیاز این اردوگاه‌ها کاهش دهند، معماری آنها را با شرایط آب و هوایی تطبیق دهند و آنها را هر چه خودکفاتر کنند. تامین برق و آب از اساسی‌ترین نیازهای اردوگاههای مهاجران است. اکثر اردوگاههای مهاجران در تامین آب مشکل دارند و نبود شبکه کارآمد انتقال آب و فاضلاب این بحران را تشدید می‌کند. تجهیز ساختمان‌ها به سیستم‌های ذخیره آب باران، کنترل رطوبت درون ساختمان و همچنین تصفیه آب آشامیدنی برای مصارف کشاورزی و شستشو برخی از راهکارهای مقابله با کمبود در این اردوگاه‌ها هستند. ایجاد فضاهای گلخانه‌ای و بامهای سبز هم می‌تواند به کشت سبزیجات و غلات مورد نیاز خانواده‌ها کمک کند. برق اهمیت ویژه‌ای در این میان دارد، روشنایی و اتصال به اینترنت ارتباط بین افراد را افزایش داده و باعث افزایش حس امنیت و رونق اقتصادی در جامعه می‌شود. با تعبیه پنلهای فتوولتاییک، توربین‌های بادی و باتری‌های لیتیومی نسل جدید، نیاز به برق و شبکه انتقال انرژی را می‌تواند به حداقل برساند و امکان ذخیره انرژی را هم فراهم کند. ساختمان با مصرف انرژی صفر (NZEB) هم یکی از راهکارهایی است که برای شهرهای هوشمند آینده طراحی شده و می‌توان در این اردوگاه‌ها به کار گرفت. اردوگاه مخیم الزعتری علاقه شرکت‌ها و هلدینگ‌های عظیم برای استفاده از پتانسیل نیروی کار مستقر در این اردوگاه‌ها نیز قابل تامل است. به این ترتیب اشتغال و امکان کار کردن از راه دور فراهم می‌شود. بانکها می‌توانند برای هوشمندسازی این مناطق برنامه داشته باشند و امکان تسهیلات بانکی و فعالیت‌های اقتصادی برای اتصال به شبکه معاملات جهانی را برای ساکنان اردوگاه‌ها فراهم کنند. با توجه به تعداد مهاجران و پناهندگان و مدت زمان اقامت این افراد دراین اردوگاه‌ها، جز مشارکت دولت‌ها و بخش خصوصی و نهادهای تحقیقاتی راهی برای بهبود شرایط زندگی در اردوگاههای مهاجران وجود ندارد تا شرایط زندگی انسانی و با عزت برای این این افراد فراهم شود، چیزی که اکنون از آنها دریغ شده است.
مهاجرت کوچ کردن از یک مکان به مکان دیگر به قصد سکونت بلند یا کوتاه مدت است. اگر ترک وطن به دلیل بلایای طبیعی، جنگ،مشکلات اجتماعی یا شرایط سیاسی باشد، از این اشخاص عمدتا بعنوان پناهجو یاد می‌شود. به گزارش آژانس پناهندگان سازمان ملل کشورهای ترکیه، پاکستان، لبنان، ایران، اتیوپی، اردن، کنیا، اوگاندا، آلمان و چاد به ترتیب بعنوان مقصد مهاجران، بیشترین سهم را در سال ۲۰۱۶ داشته‌اند.
اردوگاه‌های مهاجران؛ شهرهای هوشمند آینده
سخنگوی وزارت خارجه فرانسه مشخص نکرده که چه "اقداماتی" ممکن است بر اساس قطعنامه شورای امنيت عليه ايران اعمال شود اما اظهار نظر او در اين زمينه در حالی صورت گرفته که آمريکا با استناد به همين قطعنامه خواهان در نظر گرفتن تحريم اقتصادی ايران است. قطعنامه 1696 شورای امنيت به اين شورا امکان داده که در صورتی که ايران غنی سازی اورانيوم را متوقف نکند، تدابيری عليه ايران بينديشد که اين تدابير می تواند شامل تحريم اقتصادی نيز باشد. ايران اين قطعنامه را رد و به خواست شورای امنيت عمل نکرده است و در همان روزی که سخنگوی وزارت خارجه فرانسه از اقدام عليه ايران درچارچوب اين قطعنامه سخن گفته، رئيس جمهور ايران بار ديگر تأکيد کرده که کشورش حاضر به توقف غنی سازی اورانيوم نيست. غنی سازی اورانيوم در صورتی که در غلظت بالا انجام گيرد می تواند در ساخت جنگ افزار اتمی کاربرد داشته باشد اما ايران بارها تأکيد کرده که تنها هدفش از دستيابی به اين فناوری، توليد سوخت مورد نياز نيروگاههای اتمی است. اما آمريکا و متحدان اروپايی اش خواهان آنند که تا زمانی که نگرانی شان نسبت به فعاليت اتمی ايران رفع نشده، غنی سازی اورانيوم در اين کشور متوقف شود. در ميان پنج عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد که تصميم گيرندگان اصلی در مورد تحريم ايران هستند، آمريکا تاکنون از تحريم ايران پشتيبانی کرده، بريتانيا نيز موضعی نزديک به آمريکا دارد و روسيه و چين که دادوستد گسترده تجاری و نظامی با ايران دارند با تحريم ايران مخالفت ورزيده اند. فرانسه نيز که دادوستد گسترده ای با ايران، بويژه در صنعت نفت دارد تاکنون از تحريم ايران پشتيبانی نکرده اما اظهارات اخير سخنگوی وزارت خارجه اين کشور به نوعی موافقت تلويحی با تحريم ايران تلقی می شود، اما به شرطی که اين تحريم دارای شرايطی که سخنگوی وزارت خارجه فرانسه ذکر کرده است باشد. تحليلگران پيش بينی می کنند که تحريم ايران باعث گرانی چشمگير بهای نفت در بازارهای جهانی شود و در شرايطی که بهای نفت هزينه سنگينی به کشورهای مصرف کننده نفت تحميل می کند، تحريم ايران را عاقلانه نمی دانند. سخنگوی وزارت خارجه فرانسه در حالی در مورد اقدام عليه ايران سخن گفته که يک روز پيشتر طرح ايران را برای مشارکت فرانسه با ايران در غنی سازی اورانيوم در خاک ايران رد کرده بود. ايران پيشنهاد داده که فرانسه و ايران کنسرسيومی تشکيل دهند که غنی سازی اورانيوم را در خاک ايران انجام دهد تا بدين ترتيب حضور فرانسه در فعاليتهای حساس اتمی ايران تضمينی باشد برای تحت نظارت قرار داشتن اين فعاليتها و رفع نگرانی غرب از فعاليت اتمی ايران. فرانسه با اين پيشنهاد مخالفت ورزيده اما مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا واکنش مثبتی به آن داشته و برخی تحليلگران نيز آن را راه حل مناسبی برای رفع بن بستی دانسته اند که هم اکنون بر حل ديپلماتيک مسئله اتمی ايران سايه انداخته است. خدمات
ژان باپتيست ماتی، سخنگوی وزارت خارجه فرانسه گفته اقداماتی که ممکن است بر اساس قطعنامه 1696 شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران انجام گيرد بايد باعث پيشرفت در حل مسئله اتمی اين کشور شود و در عين حال بايد ابعاد معقول و منطقی داشته شود و امکان آن وجود داشته باشد که در صورت توقف اين اقدامات، شرايط به حال عادی بازگردد.
شروط فرانسه برای اقدام عليه ايران
به جز پروانه سلحشوری و فاطمه حسینی نمایندگان تهران، که در انتخابات مجلس یازدهم ثبت‌نام نکردند، بقیه نمایندگان زن مجلس دهم آماده بودند که دوباره خود را به رای گذاشته و در صورت موفقیت وارد مجلس شوند انتخابات مجلس ایران این بار در فضایی متفاوت نسبت به دوره های قبل برگزار می شود. نتایج بررسی صلاحیت‌ها برای انتخابات مجلس یازدهم، روز یکشنبه ۲۲ دی۱۳۹۸ به نامزدان ابلاغ شد. سخنگوی شورای نگهبان، روز اعلام کرد که ۹۰ نماینده کنونی مجلس رد صلاحیت شده‌اند. با انتشار اخبار تکمیلی مشخص شد که ۶ نفر از ۱۵ نفر نماینده زنی که در مجلس یازدهم نامزد شده بودند نیز رد صلاحیت شده‌اند. به جز پروانه سلحشوری و فاطمه حسینی نمایندگان تهران، که در انتخابات مجلس یازدهم ثبت‌نام نکردند، بقیه نمایندگان زن مجلس دهم آماده بودند که دوباره خود را به رای گذاشته و در صورت موفقیت وارد مجلس شوند. اما، شورای نگهبان با توسل به نظارت استصوابی، از ورود ۶ نفر از آن‌ها جلوگیری کرد و تنها ۹ نفر از آن‌ها تایید صلاحیت شده‌اند. اینگونه که از آمارها بر می‌آید، تعداد نمایندگان زنی که رد صلاحیت شده‌اند به نسبت تعداد کل زنان مجلس دهم که در انتخابات شرکت کرده اند، یعنی ۶ به ۱۵، ۴۰ درصد، یعنی ۳.۹ درصد بیشتر از تعداد نمایندگان مرد رد صلاحیت شده به کل نمایندگان مرد (۳۶.۱ درصد) است. با توجه به اینکه درصد زنان مجلس به نسبت درصد جمعیت زنان ایران، ناچیز است، این تفاوت بیشتر از پیش معنادار می شود. جدا از رد صلاحیت نمایندگان مجلس، اتفافات اخیری که چه درداخل ایران و چه در سیاست خارجی ایران افتاده است، نیز بر انتخابات آتی مجلس تاثیر خواهد گذاشت. اما از سوی دیگر وضعیت زنان نماینده در انتخابات مجلس نیز بی تاثیر از این روند نبوده است. برای نمونه پروانه سلحشوری به دلیل اعتراضات اخیرش به قوه قضائیه احضار شده است. در روند جاری اتفاقات ایران و همینطور وضعیت فعالان زنان در ایران از چند زاویه می توان به تحلیل انتخابات مجلس پیش رو پرداخت. اعتراضات اخیر و سرکوب شدید فعالان مدنی: در طول چند ماه گذشته و به ویژه بعد از سرکوب خونین اعتراضات آبان ماه، اولین حرکت حکومتی برخورد شدید با فعالان مدنی بوده است. این حربه برای کنترل بیشتر فعالیت های فعالان حوزه های مدنی و جلوگیری از هر گونه رهبری و یا تاثیرگذاری فعالان حوزه مختلف بر مردم عادی بوده است. دادن احکام طولانی مدت به فعالان حوزه زنان، کارگری و غیره در واقع ادامه روندی است که حکوکت برای کنترل فعالیت های مدنی است. تاثیر رابطه ایران و آمریکا بر سیاست داخلی ایران: اتفاق دیگری که وضعیت فعالیت های مدنی و سیاسی را در ایران تحت تاثیر قرار می دهد، رابطه ایران با آمریکا است. تنش های میان ایران و آمریکا و ترور قاسم سلیمانی که به این تنش ها شدت بخشید، موجب شد که دولت ایران از این تنش ها به نفع خود استفاده کند. به عبارت دیگر شدت بخشیدن به این تنش ها، قدرت محافظه کاران در ایران را بالا برد و از سوی دیگر موجب شد که به بهانه سیاست های تلافی جویانه و جلوگیری از نفوذ غرب برداخل فشار بر فعالیت های داخلی را افزایش یابد. اعتراضات زنان و نمایندگان مجلس: یکی دیگر از مولفه هایی که بر وضعیت زنان در انتخابات مجلس تاثیر خواهد گذاشت، عملکرد پروانه سلحشوری است. فعالیت افرادی چون او در طول چهارسال گذشته بلند کردن صدای اعتراضی زنان است. آن چیزی که به مذاق محافظه کاران خوش نمی آید. هرچند که بسیاری از طرح های حوزه زنان همچنان سرگردان مانده، اما همین تغییرات اندک و زنده کردن بحث های مربوط به زنان تا حدی تاثیر گذار است. بیشتر بخوانید: نقش زنان در اعتراضات اخیر: یکی از موارد دیگری که به رد صلاحیت کاندیدادهای زن در مجلس و حتی تاثیر آن بر ورود زنان به مجلس تاثیر خواهد گذاشت، حضور زنان در اعتراضات اخیر است. زنان در ایران اولا به دلیل مواجه با محدودیت های بیشتر و دوما به دلیل تغییر نقش ها و نگرش های اجتماعی، در اعتراضات اخیر حضور پررنگی داشته اند. حضور زنان در جنبش های اجتماعی و سیاسی موجب شده است که حکومت راهکارهای متفاوتی را برای سرکوب آنان در پیش بگیرد. از طرف دیگر حکومت در مجلس آینده نیاز به نمایند گان محافظه کاری دارد که منش آنها با سیاست های ایدئولوژیکی حاکم علیه زنان، همخوانی داشته باشد. هرچقدر قدرت محافظه کاران در فضای سیاسی بیشتر شود، وضعیت عمومی زنان در جامعه عقبتر خواهد رفت. بنابراین رد صلاحیت اخیر نمایندگان که دیدگاه محافظه کارانه کمتری نسبت به زنان دارند، مانع کوچکترین انتقادی از سمت نمایندگان زن مجلس و به قوانین ضد زن خواهد شد. یکی دیگر از نکات قابل طرح در این مورد ، حضور یا عدم حضور مردم در این انتخابات است. با توجه به سرکوب خونین و دستگیری های گسترده ای که در ماه های منتهی به این انتخابات روی داده است، حضور کم رنگ تر مردم در این انتخابات نیز خالی از انتظار نیست. نمی توان پیش بینی کرد که شرایط ایران در چند ماه آینده به چه سمتی خواهد رفت، اما مسلما مجلس آینده با انتخابات پیش رو، چالش های اساسی را در پیش خواهد داشت که مهمترین آن تک صدایی شدن مجلس و حذف صدای بخش وسیعتری از مردم ایران است.
دوم اسفندماه انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. پس از سرکوب خونین اعتراضات آبانماه در اعتراض به افزایش قیمت بنزین که تصمیم شورای روسای سه قوه بدون اطلاع نمایندگان مجلس بود و همچنین رد صلاحیت گسترده داوطلبان نمایندگی توسط شورای نگهبان، تعدادی از ناظران و تحلیلگران درباره جایگاه مجلس و انتخابات در ایران برای صفحه ناظران نوشته اند.
حذف بیشتر نمایندگان زن و تک صدایی شدن مجلس
با ادامه شیوع کرونا و اعمال محدودیت‌های رفت و آمد و تعطیلی‌های گسترده در بسیاری از کشورهای دنیا، اوضاع اقتصادی روز به روز چشم‌اندازی نامطلوب‌تر پیدا می‌کند. در همین حال وزرای اقتصاد اتحادیه اروپا که دیروز بر سر یک برنامه اضطراری اقتصادی به توافق رسیدند از آن استقبال کردند. این وزرا درخواست ایتالیا برای انتشار اوراق قرضه اروپایی که بدهی‌های توقف فعالیت های اقتصادی را سرشکن کند نپذیرفتند. اولاف شولتز وزیر اقتصاد آلمان گفت توافق بر سر این برنامه نشانه همبستگی و قدرت اروپا است. روبرتو گوآلتیری وزیر اقتصاد ایتالیا هم از این توافق استقبال کرد اما گفت کشورش به دنبال خواسته‌های بیشتری است. اگر این توافق به تصویب نهایی برسد، پانصد میلیارد دلار فورا برای جلوگیری از ورشکستگی‌ها آماده بود. این پول از طریق ساز و کار مورد علاقه آلمان به نام ساز و کار ثبات اروپایی فراهم می‌شود که هشت سال پیش شکل گرفت. با این حال بانک مرکزی اروپا معتقد است این مشوق های اقتصادی کافی نیستند حتی با در نظر گرفتن ۱۱۰ میلیارد دلاری که موقتا برای پرداخت وام به جبران بیکاری وسیع مردم پیشنهاد شده است. در همین حال آلمان و فرانسه دو اقتصاد بزرگ اروپا خود را آماده رکود اقتصادی دردناکی می‌کنند و تولید ناخالص ملی این کشورها در حد بی‌سابقه‌ای کاهش یافته است. در آلمان انتظار می‌رود در سه ماهه دوم سال ۲۰۲۰ اقتصاد این کشور ده درصد کوچکتر شود و کاهش تولید ناخالص ملی این کشور دو برابر بحران مالی جهانی در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ باشد. مراسم عید پاک در کلیسایی در فرانسه بانک مرکزی فرانسه هم گفته این کشور از نظر فنی در رکود است و در سه ماهه اول سال بدترین عملکرد اقتصادی را از پایان جنگ جهانی دوم داشته است. تخمین زده شده هر دو هفته محدودیت و تعطیلی، اقتصاد فرانسه را یک و نیم درصد کوچک می‌کند. امروز همچنین وزرای انرژی بیست اقتصاد بزرگ دنیا، گروه بیست، در یک کنفرانس ویدئویی شرکت می‌کنند تا راه‌های تثبیت بازارهای جهانی نفت را بررسی کنند. اعضای کشورهای صادرکننده نفت، اوپک، و روسیه دیروز پس از مذاکراتی طولانی توافق کردند تولید نفت را روزی ده میلیون بشکه کاهش دهند. این مذاکرات پیشتر به علت اختلاف نظر عربستان و روسیه بی‌نتیجه مانده بود. با این حال احتمال دارد این توافق نیز پابرجا نماند چرا که مکزیک نمی‌خواهد تولید نفتش را کاهش دهد. مانوئل لوپز اوبرادور رئیس جمهور مکزیک می‌گوید برای کاهش تولید نفت با دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به توافق رسیده است که البته این یک چهارم کاهشی است که بقیه تولیکنندگان نفت از مکزیک می‌خواهند. عربستان سعودی بزرگترین تولیدکننده نفت دنیا و رئیس فعلی گروه بیست می‌گوید بازتوانی اقتصاد جهانی پس از بحران کرونا نیاز به جریان مداوم انرژی ارزان‌ دارد. قزاق‌ها در مسکو در روز عید پاک در حالیکه اروپا به دلیل شیوع بیماری نتوانسته عید پاک را جشن بگیرد در برخی کشورها از راههای ابتکاری استفاده شده از جمله در آلمان که مراسم عبادی بجای کلیسا در یک پارکینگ عظیم خودرو برگزار شده و شرکت‌کنندگان با خودرو در مراسم حضور یافته، از داخل ماشین یا از دریچه سقف خودروها در مراسمی که بر پرده بزرگی انداخته شده بود شرکت کردند. امروز روسیه بالاترین میزان ابتلای روزانه به کرونا را تجربه کرد و به گفته آناستازیا راکووا معاون شهردار مسکو ظرفیت آمبولانس‌ها و بیمارستانهای این شهر تقریبا تکمیل شده است. در این کشور ۱۲ هزار نفر مبتلا شده و ۹۴ نفر جان‌باخته‌اند. صف خرید مایحتاج در هاوانا در همین حال به نظر می‌رسد یکی از واکنش‌های روس‌ها به بحران کرونا نوشیدن الکل بوده است. به گفته یک نهاد فعال برای کاهش مصرف نوشیدنی های الکلی، مصرف ودکا در هفته آخر مارس، یک سوم و ویسکی پنجاه درصد بیشتر از سال گذشته در همین وقت بوده است. این نهاد می‌گوید بیش از دو سوم روس‌ها نوشیدن الکل را در پیشگیری از ابتلا به کرونا موثر می‌دانند. در بعضی مناطق روسیه فروش نوشیدنی‌های الکلی محدود یا ممنوع شده است. کوبایی‌ها که چندین دهه است به علت تحریم‌های آمریکا در شرایط کمبود هستند اکنون با محدودیت‌های بیشتری هم مواجه شده‌اند. حمل و نقل عمومی در تمام این جزیره متوقف و زدن ماسک اجباری شده و سوپرمارکت‌های بزرگ برای جلوگیری از هجوم مردم برای خرید تعطیل شده‌اند. به برخی از فروشگاه‌ها هم گفته شده از فروش اقلامی که ضروری نیستند خودداری کنند. با این حال نشانه ای در دست نیست که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا بخواهد با سبک کردن کردن تحریم‌ها کمکی به وضعیت اقتصادی این کشور کند. نیویورک بزرگترین کانون کرونا در جهان
در حالی که آمار مرگ بر اثر کرونا در دنیا به حدود صدهزار نفر و مبتلایان به بیش از یک میلیون و ششصد هزار نفر رسیده، صندوق بین‌المللی پول هشدار داد اقتصادی جهانی به سمت رکودی به شدت رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ میلادی می‌رود. در همین حال آمار تازه نشان می‌دهد در چند هفته گذشته در آمریکا هفده میلیون نفر بیکار شده‌اند.
کرونا در دنیا؛ آمار مرگ از صدهزار گذشت، دنیا در آستانه رکود بزرگ
نمایی از فیلم 'بانوی گل سرخ' بعضی وقت ها وقتی کسی نیست، حضورش بیشتر احساس می شود. این جمله شاید وصفی باشد از شخصیت فیلم 'بانوی گل سرخ'. 'بانوی گل سرخ' ایران نامی است برای 'شهین­ دخت صنعتی'، بانویی که قبل­ از انقلاب به منطقه­ لاله­ زار کرمان رفت و گُل را جایگزین خشخاش و گُلاب را جایگزین تریاک کرد و کار را به جایی رسید که 'گلاب زهرا' سرنوشت کشاورزی یک منطقه را دگرگون کرد. این ماجرا را از زبان 'همایون صنعتی'، همسرِ شهین­ دخت و سه سال پس­ از درگذشت او می شنویم. مردی که خود بنیان­گذار 'انتشارات فرانکلین'، 'چاپخانه اُفست'، 'کاغذسازی پارس' و در کل یکی از چهره­ های نادر فرهنگ، صنعت و مدیریت ایران است. این فیلم ستایشی است از شور زندگی و ساختن در یک شرایط سخت. ویژگی فیلم 'بانوی گل سرخ' بزرگداشت زنی است که آفریننده شور، کار، زندگی و امید است و بی نیاز به زور و تبلیغات محبوب مردمش است. شخصیت اصلی فیلم- شهین دخت صنعتی - حضوری غیر مستقیم در سراسر فیلم دارد، گرچه درباره پیشینه او چیز زیادی گفته نمی شود و کارگردان فقط تمرکزش را به مسئله تولید گل سرخ گذاشته است. فیلم در کلیت یک اثر درخشان و ارزشمند در حیطه سینمای مستند ایران به شمار می آید. فیلمی که قرار بوده در اصل فیلمی صنعتی و سفارشی باشد. فیلم از تصویر برداری و صدا برداری درخشانی برخوردار است. ژیلا ایپکچی تدوین گر فیلم، با بازگشت های مکرر به نمای گورستان قصد دارد به بیننده یاد آوری کند که بانوی گلسرخ دیگر در میان ما نیست اما حضورش همچنان در لاله زار زنده است. همچنان که همایون صنعتی هم دیگر بین ما نیست اما آثارش همچنان در زندگی خیلی ها اثرگذار است. درباره کارگردان مجتبی میرتهماسب کارگردان فیلم، متولد ۱۳۵۰ در کرمان و دانش آموخته دانشگاه هنر تهران است و از سال ۱۳۶۹ وارد حرفه فیلمسازی شده است . وی از ابتدا در این حرفه بسیار پرکار بود و با عناوین متعددی چون صدابردار، عکاس، محقق، دستیاری کارگردان، مدیریت تولید، تهیه کنندگی، نویسندگی و کارگردانی در این حرفه مشغول به کار بوده است. مجتبی میرتهماسب علاوه بر ساخت فیلم مستند، چندین ویدئو کلیپ نیز کارگردانی کرده و فیلمهای مستندی درباره هنر نیز برای شبکه دوم تلویزیون ایران ساخته است. بخشی از فیلم های او در مقام تهیه کننده و کارگردان عبارتند از: 'خانه استاد مطهری'، 'پا بر روی توپ'، 'سوگ سیاوش'، 'بانوی گل سرخ'، ' رودخانه هنوز ماهی دارد'، 'صدای دوم' و 'ساز مخالف'. او به همراه جعفر پناهی فیلم سینمایی 'این یک فیلم نیست' را کارگردانی کرده است. آخرین اثر مجتبی میرتهماسب در مقام کارگردان 'شش قرن و شش سال' نام دارد. نگاه کارگردان مجتبی میرطهماسب، کارگردان، سر صحنه فیلم زمانی که این یادداشت را برای فیلم 'بانوی گل سرخ' نوشتم، همایون صنعتی زنده بود. هنوز هم زنده است. مجتبی میرتهماسب سال­های دور، ساختن فیلم مستند 'صنعتی' را دور از منش هنری خود می­ دانستم! و سال­های بعد که نیاز مالی مرا به این کار وامی­‌داشت از پس آن بر نمی­‌آمدم؛ که ساختن این نوع فیلم­ هم کار بلدی می­‌خواهد. اما الان خوشحالم ­که از پس ساختن فیلم 'صنعتی' برآمدم! و عجب هم این­که این فیلم به نوعی سفارش 'صنعتی' بود برای فیلم 'صنعتی'. و پس­ از نزدیک به یک­ سال­ و نیم که ساختن 'بانوی گل سرخ' طول کشید، چند هفته­ ای وقت صرف شد برای تحویل آن فیلم 'صنعتی' به 'صنعتی'...! سیدعباس سیاحی (همان شاعر فیلم گبه) یادآورم شد که: 'همایون صنعتی یکی از پنج انسان کم­ نظیر یک­ صد سال اخیر ایران و یکی از ده نفر شخصیت­های تاثیرگذار قرن اخیر جهان است'. و من که هم کرمانی هستم و هم 'همایون' و هم همسرش 'شهین­دخت' را می­ شناختم، این را به خوبی می­ دانستم. اما نمی­ دانستم که چه­ قدر سخت است راضی کردن همایون برای حضور جلوی دوربین. چون که از اساس با سینما مخالف است و مدام هم به من گوشزد می­ کرد که دنبال کار آبرومندتری بگردم! و این­ها را با همان استدلال­های تاریخی و جهان­ شناختی خود می­ گفت و کم­ کم هم در من اثر کرده بود که دیگر سینما همه­ حقیقت نیست و نسبت­ اش با واقعیت بسیار دورتر است تا آن­چه که من می­ دانستم! و کلید حضور همایون در جلوی دوربین، مرحوم شهین­ دخت بود. و نام و یاد او بود که همایون را جلوی دوربین من نشاند تا از شهین­ دخت بگوید و از همراهی و همدلی­ اش در تمام آن سال­ها برای راه­ اندازی و مدیریت آن­ همه کار ماندنی. و فیلم که تمام شد دانستم که کار من هم عبث نبود در برابر کار آن دو؛ که من توانستم ضرب کنم تصویر این تلاش­ و انرژی را در تعداد همه­ کسانی که فیلم را دیده­ اند و یا خواهند دید. و این همان دلیل حضور سینمای مستند است. تمام دوران ساخت این فیلم کلاس درسی بود برای من تا بفهمم که هستند در این جهان هنوز کسانی که می­ شود به احترامشان کلاه از سر برداشت و با افتخار گفت که من هم چون ایشان ایرانی­ ام و این مُلک را دوست دارم و با عشق خود این مُلک را آباد می­ کنم؛ با مرارت! حالا که دیر زمانی از اتمام فیلم می­ گذرد، هنوز انرژی بی­ پایان همایون و شهین­ دخت با من هست. هر زمان هم که قدری مستاصل می­ شوم از شریط این روزگار؛ به تماشای 'بانوی گل سرخ' می­ نشینم تا دوباره آن انرژی در من نفوذ کند. شما هم ببینیدش. دیماه ۱۳۸۷ درباره فیلم هفته گذشته 'و من عاشقانه زیسته‌ام' ساخته پانته‌آ بهرامی نمایی از فیلم 'و من عاشقانه زیسته‌ام' 'و من عاشقانه زیسته ام' به موضوع زندانیان سیاسی زن در ایران می‌پردازد. دراین فیلم گروهی از زنان فعال سیاسی که در دوران قبل و بعد از انقلاب در ایران در زندان بوده اند، از آن‌چه که در زندان و بازجویی ها برآنها گذشته و همین‌طور از اعدام های سیاسی سال ۶۷ صحبت می کنند. البته مقامات ایران قبل و بعد از انقلاب همیشه اعمال شکنجه بر زندانیان را انکار کردند. در این فیلم بعضی از صحنه های شکنجه و زندگی در زندانهای سیاسی زنان در ایران بازسازی شده است . نسخه اصلی فیلم ۱۰۵ دقیقه است، اما نسخه به نمایش در آمده در آپارات نسخه کوتاه شده ۵۲ دقیقه ای است. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته حسن تکان دهنده بود. حتی اگر بار دومی باشد که می‌بینی. گریفین مثل این‌که آن‌هایی که اعدام شدند برنامه داشتند همزمان با شروع عملیات فروغ جاویدان در زندان ها شورش کنند و با خروج از زندان در گرفتن شهر به مجاهدین خلق کمک کنند. نظام هم این‌طور که به نظر می‌رسد شورش ها را سرکوب کرده و برای عاملان درجه اول و دوم و سوم حکم اعدام پیشنهاد کرده است. اختر این فیلم را ببینید تا به عمق فاجعه ای که در زندان های جمهوری اسلامی گذشته و هنوز هم به شکل های دیگر ادامه داره بیشتر پی ببرید. پوریا اگر فیلم راجع به مجاهدین است که به نظرم این شکنجه ها حقشان بوده است. کاری که در اردوگاه اشرف با این‌ها کردند حکومت ایران یک درصدش هم با این‌ها نکرد. من این‌ها را در حد گروه داعش می‌دانم. رضا بسیار گریستم از ظلم زمانه. دلم می‌خواست تک تک آن‌ها را بغل کنم و تسلی بدهم . دستشان را ببوسم و بر زخمشان سجده کنم. کاش می‌توانستم. محمود فیلم تاثیر گذارى بود. عده زیادى در دهه ٦٠ چوب حماقت هاى سیاسى خودشان و افتادن در دام گروه‌های سیاسی منفعت طلب را خوردند. در یک مملکت که توسط حکومت انقلابى اداره می‌شود و در گیر جنگ خارجى است، انتظار برخورد ملایم و دموکراتیک در برابر گروههاى مخالف را نمی‌توان داشت. فرناز غلظت شیرین زندگی را در چشمهای بعضی از این آدمها می‌شد دید و این نام خوب هم از همین‌جا آمده بود برای این فیلم. عجیب این‌که تلخی بیادگار مانده را هم بوضوح می‌دیدی که در بعضی به یک جور پختگی و بلوغ تبدیل شده بود و در بعضی هنوز فقط تلخی بود و بس. احساس می کردم تمام این زنها من هستم . هم نسلان من با سرنوشتهایی عجیب: چه آنکه از دنیا رفته و چه آنکه از ایران رفته و چه آنکه مانده و از دست رفته. در تدوین فیلم ناخوشایندی های زیادی بود که شاید به این دلیل بود که این نسخه، نسخه ی اصلی فیلم نبود. به هر حال نمی شود براحتی قضاوت کرد. صحنه های بازسازی شده چندان هم به اصل نزدیک نبود اما از ارزش فیلم کم نمی‌کرد. لازم بوده و هست که اینها را اگر می دانیم، بیاد نگه داریم و اگر نمیدانند، ببینند. نیلوفر به نظر من احمقانه است که آدم به‌خاطر یک عقیده بمیرد. عقاید قدیمی همیشه از بین می‌روند و عقاید جدید جایشان را می‌گیرد. آدم نباید آن‌قدر به یک عقیده پایبند باشد که حتی جانش را برای آن عقیده بدهد. پری خانمی از اشک های پدرش صحبت می‌کرد. من هم به گریه افتادم. به اتفاقات فیلم فکرمی کردم و شب خوابم نمی‌برد. به نظر من هیچکس نباید به خاطر داشتن عقیده‌ای متفاوت شکنجه شود. صالح فکر میکنم مصاحبه ها آن‌قدر تاثیر گذار بود که نیازی به بازسازی حوادث نبود. کارگردان در تدوین هم نتوانسته بود پیوندی بین این دو بخش به وجود بیاورد. فیلم دوپاره بود. فیلم روایت درستی هم نداشت و نتوانست شخصیت ها را درست معرفی کند. الکن و ناقص بود. و چشم اندازی کلی به این حوادث به دست نمی داد. با همین مصاحبه ها می شد یک فیلم خوب دیگر ساخت. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: کلیک [email protected] آدرس فیس بوک برنامه آپارات:کلیک https://www.facebook.com/aparatonbbc *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند.
این هفته در آپارات فیلم 'بانوی گل سرخ' ساخته مجتبی میرتهماسب به نمایش درمی‌آید. درباره فیلم
'بانوی گل سرخ' در آپارات
رسوایی جنسی کلینتون- لوینسکی که در سال ۱۹۹۸ روی داد در سال ۲۰۱۴ هنوز هم بر سیاست آمریکا سایه می‌اندازد برای درک این نکته باید به سال ۱۹۹۸ بازگشت، زمانی که رسوایی مربوط به رابطه خارج از ازدواج بیل کلینتون با مونیکا لوینسکی به اوج خود رسیده بود و مورین داد هر روز در روزنامه نیویورک تایمز ستون جدیدی در مورد این ماجرا می نوشت. در نهایت مجموعه مقامالات او جایزه مهم پولیتزر را در بخش روزنامه نگاری مستند برد. اکنون یک بار دیگر مونیکا لوینسکی، مورین داد و کل این ماجرا به خاطر مصاحبه خانم لوینسکی که درشماره اخیر مجله ونیتی فیر منتشر شده، به عالم رسانه های آمریکا بازگشته است. مونیکا لوینسکی می گوید هدف او فراموش کردن ماجراهای گذشته و تلاش برای دفاع از حقوق کسانی است "که در اینترنت به اشکال مختلف مورد آزار و تحقیر قرار می گیرند." او در این مقاله از تمایل خود برای ملاقات با مورین داد، ستون نویس نیویورک تایمز صحبت می کند. خانم لوینسکی می گوید که در سال ۱۹۹۸ این روزنامه نگار با بی رحمی او را مورد انتقاد قرار می داد ولی " اکنون حاضرم با او ملاقات کنم." خانم داد نیز در تازه ترین مطلب خود در روزنامه نیویورک تایمز با این ملاقات موافقت کرده است. او در عین حال در مورد مشکلاتی که آن رسوایی برای خانم لوینسکی به وجود آورد، از جمله فکر کردن به خودکشی و مشکل در پیدا کردن شغل، با او همدردی می کند. مورین داد در بخشی از مقاله خود نوشت:" با وجودیکه مونیکا لوینسکی در عکس ها و مصاحبه خود در مجله وینتی فیر یک بار دیگر ژست های تحریک آمیزی گرفته است، در مورد او یک نکته تلخ و دلخراش وجود دارد. این زن ۴۰ ساله در تمام این مدت همچون حشره ای که در سنگ کهربا گرفتار شده باشد، زندانی همان ماجراهای گذشته است. در صورتیکه در همین سالها خانواده آسیب ناپذیر کلینتون همچون یک بولدوزر به پیشروی خود ادامه داده است." ستون نویس نیویورک تایمز می افزاید که رسوایی سال ۱۹۹۸ مونیکا لوینسکی را به منفورترین کلیشه بدل کرده است: "کارمند زن جوانی که می کوشد رئیس مزدوج خود را وسوسه کرده و از راه به در کند." با این همه مورین داد هشدار می دهد:"مونیکا لوینسکی اکنون با این خطر روبرو است که از قربانی شدن خود برای ضربه زدن به زوج کلینتون استفاده کند که مسائل خصوصی و زناشویی آنها برای تمام مردم آمریکا به شدت جالب است." در مقابل آماندا هس ستون نویس مجله اینترنتی اسلیت در نقدی بر مطلب نیویورک تایمز می نویسد:" مورین داد ظاهر متوجه نیست که خود او و مقالاتش در سال ۱۹۹۸ از مونیکا لوینسکی کاریکاتوری ساخت که هنوز هم پس از گذشت این همه سال او را رها نکرده است." آماندا هس یادآوری می کند که ستون نویس نیویورک تایمز در آن سالها مونیکا لوینسکی را "دختری سبک سر و درنده خو" توصیف کرده و او را با شخصیت دختران جوان و هوسران داستانها مقایسه کرده بود که معمولا برای زوجها دردسر می آفرینند. آماندا هس در ادامه مقاله خود در مجله اینترنتی اسلیت می نویسد:" با وجودیکه مونیکا لوینسکی به خاطر رابطه نافرجام خود با بیل کلینتون اظهار پشیمانی کرده و اکثر مردم آمریکا نیز به این نتیجه رسیده اند که در مجموع در این ماجرا به ناحق اکثر تقصیرها به دوش لوینسکی گذاشته شد، مورین داد هنوز هم حاضر نیست مسئولیت اعمال خود در این ماجرا را بپذیرد." این دو مطلب تنها موارد از واکنش رسانه های آمریکا به بازگشت مونیکا لوینسکی به صفحه رسانه ها نیست. تعداد دیگری از ستون نویس ها نیز وسوسه شده و با مقالات خود زمان را به دوران جنجالی این رسوایی در سال ۱۹۹۸ بازگردانده اند. اگر هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود بحث در مورد ماجرای لوینسکی تابو نخواهد بود امیلی شایر در دیلی بیست پس از نقل قول از یک مقاله دیگر که خانم لوینسکی را یک " کارمند ۲۱ ساله و شهوتی کاخ سفید" توصیف کرده، می نویسد:" در این زمانه که فحاشی در سیاست، فرهنگ روزمره و حتی سرگرمی های جمعی از گذشته خیلی ساده تر شده، بهتر است کمی هم به شرایط مونیکا لوینسکی توجه کرده و او را درک کنیم. ولی ظاهرا هرگاه نوبت به خانم لوینسکی می رسد باز همه چیز مثل سال ۱۹۹۸ تکرار می شود." دیوید هارساینی در مجله اینترنتی فدرالیستس که به حزب جمهوری خواه آمریکا نزدیک است، می گوید هر از چند گاه یکبار بازگشت به موضوع مونیکا لوینسکی بیهوده نیست و می افزاید:" برگشتن به موضوع دورویی، بی رحمی، حقه بازی و فساد بیل کلینتون، مردی که امروزه او را پدرخوانده حزب دموکرات تلقی می کنند، همیشه مفید است. کسی که به یک رییس جمهور سرویس جنسی بدهد سرنوشتش توسط دیگران نوشته خواهد شد. بله، زندگی منصفانه نیست. ولی نکته در این است که این بی انصافی در مورد طرف دیگر ماجرا اتفاق نیافتاده است." اما واقعیت این است که بازگشت مجدد مونیکا لوینسکی به صفحه رسانه های آمریکا به معنای بازبینی افراط و تفریط رسانه ها در مورد این ماجرا در سالهای گذشته نیست. و در عین حال به این معنا هم نیست که خانم لوینسکی برای اولین بار می خواهد حقایق آن ماجرا را عنوان کند. او سالها پیش در نگارش یک کتاب پژوهشی و مستند و مصاحبه های متعددی شرکت کرد و به قول صاحبنظران هیچ ماجرای عشقی - جنسی دیگری در تاریخ به اندازه این موضوع مورد پوشش و بازبینی قرار نگرفته است. به اعتقاد بسیاری حداقل در رسانه های آمریکا، مهمترین نکته در بازگشت مونیکا لوینسکی به اخبار تاثیر آن روی آینده سیاسی هیلاری کلینتون و شانس او برای شرکت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ است. یکی از سیاستمداران حزب جمهوری خواه که از او به عنوان یکی از نامزدان محتمل انتخابات ریاست جمهوری یاد می شود، در همین روزهای اخیر موضوع رسوایی جنسی بیل کلینتون را به عنوان لکه تیره ای بر کارنامه هیلاری کلینتون توصیف کرده است. هر چند هیلاری کلینتون قبلا نیز برای کسب نامزدی حزب دموکرات با باراک اوباما رقابت کرد و شکست خورد ولی به نوشته روث مارکوس در روزنامه واشنگتن پست، این بار وضعیت کاملا متفاوت است. این صاحبنظر می نویسد:"موضوع مونیکا لوینسکی در سال ۲۰۰۸ که خانم کلینتون نامزد شده بود آنچنان مطرح نشد. هر چند بحث های خام زیادی در مورد این موضوع صورت گرفت ولی چون خانم کلینتون در نهایت نتوانست نامزد اصلی حزب دموکرات شود این موضوع به تندی و زنندگی که ممکن است در یک انتخابات ریاست جمهوری به میان کشیده شود مطرح نشد. ولی در سال ۲۰۱۶ مسلما این موضوع تابو نخواهد بود." روث مارکوس در ادامه مقاله خود در واشنگتن پست یادآوری می کند که پا پیش گذاشتن مونیکا لوینسکی این بار به نفع خانم کلینتون خواهد بود و می افزاید:" اگر خانم کلینتون واقعا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ نامزد شود موضوع مونیکا لوینسکی و حواشی آن دیگر یک خبر کهنه شده خواهد بود." اما جوانا ونوچی در روزنامه بوستون گلوب با این تحلیل مخالف است و می نویسد :"بازگشت مونیکا لوینسکی به انظار رسانه ها به مذاق هیلاری کلینتون خوش نخواهد آمد. مونیکا لوینسکی حتی اگر تاثیر زیادی هم روی نامزدی خانم کلینتون نداشته باشد حداقل یادآور زننده ترین بخش از دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون است و برای افکار عمومی یادآور کهنگی خانواده کلینتون خواهد بود." نویسنده بوستون گلوب می افزاید که بازگشت ماجرای لوینسکی به رسانه ها "سئوال‌هایی را برای قضاوت در مورد عملکرد هیلاری کلینتون مطرح خواهد کرد. فراموش نکنیم که مونیکا لوینسکی ادعا کرده که هیلاری کلینتون در یک گفتگوی خصوصی او را " یک زن خودخواه و بی کس و کار" خطاب کرده است. به کاربردن چنین الفاظی از سوی خانم کلینتون که در عین حال خود را قهرمان مساوات زنان می داند دردسر ساز خواهد شد." ربه‌کا تریستر نیز در مجله نیو ریپابلیک می نویسد که به خاطر احتمال نامزد شدن خانم کلینتون در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا خواه ناخواه موضوع مونیکا لوینسکی مطرح می شد. بهتر است که این ماجرا توسط خود مونیکا لوینسکی مطرح شود تا جناح های سیاسی محافظه کار که همواره از او به عنوان سلاحی علیه کلینتون و دموکرات ها سوء استفاده کرده اند. نویسنده نیوریپابلیک می افزاید:" طی سالهای گذشته جمهوری خواهان به اشکال گوناگون سعی کرده اند که تعریف و تفسیر خود از ماجرای رسوایی مونیکا لوینسکی را به خورد نسل جوان بدهند که چیزی از آن ماجرا به یاد ندارند." ربکا تریستر می گوید که اگر اقبال با ما همراه باشد توجه مجدد به داستان این رسوایی باعث خواهد شد که یک بحث منطقی در مورد رابطه ریاست جمهوری و برابری حقوق جنسیت ها سربگیرد. او می افزاید:" نباید فراموش کرد که رفتن یک زن به کاخ سفید به خودی خود یک پروژه بسیار پیچیده ای است که از دو قرن پیش آغاز شده است و با وجود شعارهایی که از سوی همه داده می شود هنوز هم مخالفان زیادی دارد." مونیکا لوینسکی می‌گوید هدف او فراموش کردن ماجراهای گذشته است اینکه پس از گذشت ۱۶ سال هنوز هم مونیکا لوینسکی و هیلاری کلینتون نمی توانند این موضوع را فراموش کرده و پشت سر بگذارند به ویژگی های فرهنگی جامعه آمریکا بازمی گردد. این ماجرا نمادی از وضعیت زنان در آمریکاست که همواره به حاشیه رانده شده اند، با آنها به عنوان یک پدیده جنسی برخورد شده، آنها را به جان هم انداخته اند و از ورود آنها به ساختار قدرت و به خصوص عهده داری مقامهای کلیدی جلوگیری شده است. شکی نیست که رسانه های آمریکا به اشکال مختلف به موضوع نامزدی هیلاری کلینتون، سرنوشت مونیکا لوینسکی، فمینیسم و رابطه همه آنها با سیاست و ریاست جمهوری خواهند پرداخت. ولی نباید چندان امید داشت که همه این مباحث "منطقی و به نسبت گذشته متفاوت" باشند.
مورین داد ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز دوست دارد با مونیکا لوینسکی ملاقات کند و گپی بزند.
بازگشت مونیکا لوینسکی و تاثیر آن بر آینده سیاسی هیلاری کلینتون
آقای اردوغان که پس از رای دادن در استانبول راهی آنکارا، پایتخت ترکیه، شده بود در جمع طرفدارانش در آن شهر با صدایی مملو از هیجان به خاطر آرای بالایی که مردم به نفع حزب او به صندوق ها ریخته بودند تشکر می کرد و به مخالفانش هم پیغام می داد که آنها را نیز در آغوش خواهد گرفت. در این میان بحث تحلیل نتایج آرا هم در ایستگاههای تاکسی شهر استانبول داغ بود و هر زمان صدای اردوغان به واسطه فریادها و تشویق های مردم آنکارا قطع می شد، همه درباره اینکه چگونه عدالت و توسعه توانست با اکثریت آرا فاتح انتخابات شود به گفتگو می پرداختند. البته نتایج چندان دور از انتظار نبود و نظرسنجی هایی که پیش از انتخابات از سوی روزنامه رادیکال و زمان ترکیه انجام شد نیز خبر از پیشتازی حزب نخست وزیر این کشور می داد. با وجود این بسیاری از مردم می گفتند با اینکه می دانستند عدالت و توسعه پیروز می شود، تصور نمی کردند بتواند حدود ۴۷ درصد آرا را بدست اورد. از این رو هر یک دلیلی را برای تحلیل این نتیجه مطرح می کردند. ترس از ارتش به اعتقاد برخی از مردم یکی از مهمترین دلایل پیروزی چشمگیر عدالت و توسعه وقایعی بود که پیش از انتخابات بر سر گزینش رییس جمهور این کشور رخ داد. چند ماه قبل از این وقتی اردوغان، عبدالله گل، وزیر خارجه دولتش را به عنوان یگانه نامزد حزب برای این سمت مطرح کرد، ارتش به بهانه به خطر افتادن نظام لائیک اقدام به انتشار بیانیه ای اینترنتی کرده و تلاش کرد راه کاخ چانکایا را بر این حزب ببندد. دیلک دختر دانشجویی که به حزب "جمهوری خلق"، حزب رقیب عدالت و توسعه، رای داده معتقد است اگر ارتش در روند انتخابات ریاست جمهوری مداخله نمی کرد شاید امروز عدالت و توسعه با این تفاوت فاحش نمی توانست از رقبایش سبقت بگیرد. این تحلیل در میان بسیاری از روشنفکران و روزنامه نگاران ترک هم مطرح است. حسن جمال نویسنده سرشناس روزنامه ملیت می گوید: "مردم از لج ارتش به عدالت و توسعه رای دادند. چرا که آنها این مداخله را خلاف دموکراسی می دانند." اما به هر حال دسته ای از مردم هم نگرانی ارتش و حزب نزدیک به آن یعنی جمهوری خلق را بحق می دانند و بر این باورند که تیم اردوغان دیر یا زود دین را به داخل دولت و نظام لائیک راه خواهد داد. اسلام گرا یا عمل گرا؟ این نگاه از شناختی نشات می گیرد که برخی از مردم نسبت به اعضای حزب عدالت و توسعه دارند. گردانندگان این حزب زمانی از شاگردان محبوب نجم الدین اربکان، رهبر احزاب اسلام گرای رفاه، فضیلت و سعادت بودند، و گرچه در سال ۲۰۰۱ با تاسیس حزب عدالت و توسعه راه خود را از استادشان جدا کردند، همچنان به اسلام گرایی معروفند. به همین دلیل هم حامیان افراطی لائیسیسم در این کشور بر این باورند که اگر این حزب بتواند به کاخ ریاست جمهوری راه یابد احکام دینی را در جامعه پیاده خواهد کرد. این در حالی است که عدالت و توسعه در چهار و نیم سال اخیر از هر گونه تندروی در مسائل دینی پرهیز کرده است. با آن که تصور می شد این حزب به محض قدرت گرفتن الکل را ممنوع اعلام کرده و اجازه شنا به زنان در استخرهای عمومی ندهد و یا حتی حجاب را اجباری کند، دولت اردوغان هیچ گامی در تحقق این مسائل برنداشته است. اما به رغم این، گروهی معتقدند که این حزب فعلا دست به عصا راه می رود و حتما برنامه هایی در پشت پرده برای این موضوعات دارد. جالب این که همین موضوع سبب شده که بخشی از طبقه محافظه کار ترکیه از این حزب چندان خشنود نباشند. امینه، که چادری مثل زنان عثمانی سر کرده و تنها چشمها و قسمتی از بینی اش دیده می شود، می گوید: "من و اطرافیانم عدالت و توسعه را حزبی اسلامی نمی دانیم . اگر واقعا اسلام گرا بودند همسر اردوغان به عنوان یک زن مسلمان با جورج بوش دست نمی داد. آنها فقط ادای اسلام گرایی در می آورند." در مقابل زلنور، زن میانسالی که نمی گوید به چه حزبی رای داده، واژه اسلام گرا را برای اردوغان و اطرافیانش به کار می برد و بر این باور است اگر آنها تمام مراکز قدرت را بدست آورند خواسته های خود را عملی می کنند و نظام لائیک را برای همیشه برمی چینند. زلنور می گوید: "همه چیزبه آرامی آغاز می شود. حتی اگر این حزب کار خاصی نکند اسلام گرایی مردان و محجبه بودن زنانش ناخوداگاه در ذهن مردم جا می گیرد و با توجه به این که قشری از ملت این کشور زمینه پذیرش بسیاری از چیزهای سمبلیک مانند حجاب را دارند، آرام آرام همین ها نمو یافته و جامعه را به سوی مذهب گرایی و محافظه کاری بیشتر سوق می دهد." سرکان، گارسن یکی از رستورانهای خیابان استقلال استانبول، که معتقد است این حزب به طور علنی سعی در تغییر نظام دارد، با صراحت می گوید: "من مطمئنم که عدالت و توسعه قصد اسلامی کردن جامعه را دارد. قبل از آمدن اردوغان بر سر قدرت، راکی، نوشیدنی الکلی ترکها، بدون مالیات و به قیمت مناسب فروخته می شد. اما دو سال قبل دولت شایعه راکی تقلبی را راه انداخت و بعد تمام شیشه ها را جمع آوری کرده ازنو با مالیاتی سنگین به رستورانها فروخت." به نظرافرادی مانند زلنور و سرکان، رای دهندگان به عدالت و توسعه تنها از قشر دیندار جامعه بوده اند که معتقدند عدالت و توسعه آنها را به بهشت راهنمایی خواهد کرد. اما همه کسانی که در ایستگاه تاکسی منطقه لوند استانبول ایستاده اند و طرز پوشش آنها از رفاه اقتصادی نسبی آنها حکایت دارد، با این نظر موافق نیستند. بوران، پسر جوانی که دانشجوی هنر است، می گوید: "اگر عدالت و توسعه توانست رای بالایی بیاورد به سر سلامتی نا توانی بعضی رقبایش مانند حزب دموکرات از یک سو و اشتباهات برخی دیگر همچون حزب جمهوری خلق است. خدا برای هر سیاستمداری رقیبانی مانند رقبای اردوغان نصیب کند." حزب جمهوری خلق به رهبری دنیز بایکال با مطرح کردن لزوم کسب رای ۳۶۷ نماینده مجلس برای انتخاب رییس جمهور، عملا بدعتی جدید در تاریخ پارلمان ترکیه گذارد و عبدالله گل را از نشستن بر این مسند بازداشت. حزب بایکال در انتخابات دیروز تنها ۲۰ در صد آرا را به دست اورد که نزد مردم ترکیه به عنوان شکستی سخت و شاید جبران ناپذیر تعبیر شد. اقتصاد؛ عامل اصلی در این میان سعادت الدین، یکی از جوانانی که با دقت به سخنرانی اردوغان گوش می کند، می گوید: "شما که یک خبرنگار خارجی هستی الان با حرفهایی که شنیدی بر روی موضوع پیروزی اسلام گراها تمرکز می کنی. اما واقعا این طورنیست. نه عدالت و توسعه اسلام گرا به معنی واقعی است و نه جدال اسلام و لائیسیسم در مسائل روزمره مردم جایی دارد. برای مردم مسائل اقتصادی در درجه اول اهمیت قرار دارد." نگاهی به جدول آرا هم این جملات را تصدیق می کند. با آن که پیش از انتخابات در برخی از شهرهای ترکیه از جمله آنکارا، ازمیر و استانبول به دعوت سازمانهای غیردولتی حامی لائیسیسم چندین تظاهرات در حمایت از نظام سکولار و تا حد زیادی بر ضد دولت اردوغان برگزار شد، باز در تمام این شهرها هم عدالت و توسعه بیشتر آرا را بدست آورد. به دنبال حرفهای سعادت الدین، یکی از رانندگان تاکسی تاکید می کند قسمتی از آرای عدالت و توسعه متعلق به کسانی است که خواهان ادامه ثبات اقتصادی بوده اند. سلامی هم که در آق مرکز، یکی ازبزرگترین مراکز خرید این منطقه، مغازه دارد این گفته را تایید می کند: "عدالت و توسعه در اقتصاد موفق بوده و توانسته در جذب سرمایه خارجی خوب عمل کند. اما دیگر احزاب در برنامه هایشان گفته بودند راه را بر خارجی ها خواهند بست. این برای تجار ترکیه خوشایند نیست." عدالت و توسعه در این سال ها توانست نرخ تورم را مهار کند و ارزش لیر ترک را با برداشتن صفرهای بیشمارش افزایش دهد. در این دوران روابط تجاری ترکیه با بسیاری از کشورهای منطقه از جمله ایران هم افزایش یافت و سرمایه گذاری شرکتهای غربی در بانکهای این کشور هم رشد قابل ملاحظه ای کرد. از طرفی به نظر می رسد وعده عدالت و توسعه درباره تغییر و اصلاح قانون اساسی نیز در جلب آرای گروهی از مردم و به ویژه افراد تحصیل کرده و روشنفکر جامعه بی تاثیر نبوده است. قانونی که قسمت اعظمش در پی دو کودتای ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰ در این کشور تصویب شده و حاوی مصوبه هایی همچون منع ورود دختران محجبه به اماکن رسمی، ممنوعیت فعالیت اقلیتهای مذهبی و فرهنگی و موانع بسیاری درباره آزادی عقیده است. علی شعر دیلک، خبرنگار سی ان ان ترک در این باره می گوید: "این قوانین باید تغییر کند. تا کی می توان یک کشور را با قوانین نظامیان اداره کرد و منتظر رشد آن جامعه شد." ولی برخی دیگر مانند خانم نازلی ارای، نویسنده وعضو سابق حزب جمهوری خلق، دغدغه های متفاوتی دارند. او نگرانی اش را درباره پیروزی اردوغان چنین به زبان می آورد: "اگر باز هم بر سر انتخاب رئیس جمهور اختلافی میان دولت و ارتش رخ دهد، این بار احتمال کودتا واقعا هست و این یعنی از بین رفتن دموکراسی کج دار و مریز ما. من نمی خواهم عدالت و توسعه به تنهایی دولت تشکیل دهد، چون در آن صورت باز همان درگیری ها پیش می آید و در این میان فقط مردم زیان می بینند." به اعتقاد خانم ارای مداخله مجدد ارتش در دولت، پرونده ترکیه را در اتحادیه اروپا برای همیشه خواهد بست. اردوغان چندی قبل به مخالفانش به طور تلویحی پیغام داده حاضر به رایزنی و نرمش درباره انتخاب رییس جمهور است، ولی هنوز نگفته آیا کاندیدای دیگری غیر از عبدالله گل رامعرفی خواهد کرد یا نه. البته امکان تکرار نامزدی وزیر خارجه کنونی برای کاخ چانکایا تا حدودی ضعیف می نماید. خدمات
نیمه شب گذشته، اندک زمانی بعد از اعلام نتایج اولیه انتخابات پارلمانی ترکیه، صدای رجب طیب اردوغان، رهبر حزب عدالت و توسعه، در تمام ایستگاه های تاکسی استانبول به گوش می رسید. راننده ها و مردم در جای جای شهر دور یکی از تاکسی هایی که رادیویش با صدای بلند روشن بود گرد آمده بودند تا سخنان رهبر حزب پیروز این انتخابات را بشنوند.
انتخابات ترکیه: چرا "عدالت و توسعه" برد؟
رقابتهای دو و میدانی بازیهای داخل سالن آسيا که در تایلند در جریان است، روز دوشنبه پیگیری شد و در رشته‪ ۴۰۰ ‬متر محمد عاكفیان رکورد آسیا که متعلق به خودش بود را شکست و موفق به کسب مدال طلا شد. رکورد قبلی عاکفیان ‪ ۴۸‬ثانیه و ‪ ۷۱‬صدم ثانیه بود که او توانست این حدنصاب را به ‪ ۴۷‬ثانیه و ‪ ۸۳‬ صدم ثانیه كاهش دهد. در ادامه این رقابتها، هادی سپهزاد و علی فیضی دو دونده دیگر ایران نیز به مرحله نهایی رشته هفت گانه راه یافتند. هفته یازدهم رقابت‌های فوتبال قهرمانی باشگاه‌ های برتر ایران هفته یازدهم رقابت‌های فوتبال قهرمانی باشگاه ‌های برتر ایران روز دوشنبه با برگزاری چهار دیدار پیگیری شد و تیم فوتبال راه‌ آهن تهران در اصفهان با نتیجه ‪ ۳‬بر ‪ ۱‬تیم سپاهان را شكست داد، تیم ‌های فجر شهید سپاسی شیراز و استقلال اهواز بدون گل مساوی کردند، شهید قندی یزد با صبا باتری تهران و سایپا تهران با ابومسلم خراسان به نتیجه تساوی یک بر یک رسیدند. این رقابتها روز سه شنبه با دیدارهای زیر پیگیری می شود:فولاد- برق شیراز‪ ‬در ورزشگاه تختی آبادانشموشک -استقلال تهران در ورزشگاه شهدای نوشهرپاس- ذوب آهن در ورزشگاه دستگردی تهرانپیروزی- ملوان در ورزشگاه آزادی تهران تیم فوتسال ایران با 11 گل قطر را شکست داد در ادامه رقابت‌های قهرمانی فوتسال داخل سالن آسیا که با شرکت 9 تیم در بانکوک پایتخت تایلند در جریان است، روز دوشنبه تیم ملی فوتسال ایران با نتیجه 11 بر صفر تیم قطر را ‪ شكست داد.تیم ملی فوتسال ایران در روزهای گذشته نیز، تیم ماكائو را با نتیجه پرگل ‪ ۱۸‬بر یک و تیم ملی چین را ‪ ۵‬بر صفر شكست داده بود. قهرمانی تیم كاراته جوانان و امید ایران در رقابت‌های جهانی قبرس تیم های كاراته جوانان و امید ایران در رقابت‌های جهانی که در قبرس برگزار شد با کسب 4 طلا و 2 برنز به مقام قهرمانی این مسابقات رسیدند. علیرضا اجدادی در وزن 65 کیلوگرم، حامد زیگساری در 55 و سعید حسینی در وزن 70 کیلوگرم موفق به کسب مدال طلا شدند و فرزاد عباس‌زاده و ذبیح‌الله پورشیب در اوزان زیر75 ‪‬و بالای 75 ‬كیلوگرم مدال برنز گرفتند و مرتضی هاشمیان نیز در رده سنی امید مدال طلای این مسابقات را به گردن آویخت. چینی ها باز هم رکورد شکنی کردند در ادامه رقابتهای قهرمانی وزنه برداری جهان که در شهر دوحه پایتخت قطر در جریان است روز دوشنبه لیو چان هونگ وزنه‌بردار زن دسته ‪ ۷۵‬كیلوگرم تیم چین موفق شد در حركت دو ضرب وزن ‪ ۷۵‬كیلوگرم با بلند کردن وزنه ‪ ۱۵۹‬كیلوگرمی، ‪۷‬ كیلوگرم ركورد جهانی این دسته را که در اختیار دیگر هموطن خود بود، بهبود بخشید و رکورد تازه ای را به نام خود ثبت کرد. در ادامه همین رقابتها نیز، زارما كاسایوا وزنه ‌بردار زن ‪ ۱۸‬ساله روسی در دسته ‪ ۶۹‬كیلوگرم، موفق شد در حرکت دو ضرب با بلند كردن وزنه ‪ ۱۵۷‬كیلوگرمی، ركورد قبلی این دسته را 4 ‬كیلوگرم جابجا کند. شکست آندره آغاسی در رقابت‌های بین‌المللی تنیس شانگهای چین رقابت‌های بین‌المللی تنیس شانگهای چین، عصر دوشنبه با شکست آندره آغاسی تنیس ‌باز سرشناس آمریكایی از نیكولای داویدنكو روسی پیگیری شد.آغاسی با آسيب ديدگی قوزک پا روبرو شد آغاسی بعد از این دیدار که با نتیجه ‪ ۶‬بر ‪ ۴‬و ‪۶‬ بر ‪ ۲‬مغلوب شد، به علت آسیب دیدگی از ناحیه قوزک پا از ادامه این مسابقات كناره ‌گیری كرد. این مسابقات با حضور تنیس بازان مطرح جهان در دو گروه قرمز و طلایی برگزار می شود:گروه قرمز ‪ - ۱‬ایوان لیوبیچیچ از كرواسی ‪ ۲‬امتیاز‪ - ۲‬روژه فدرر از سوییس ‪ ۲‬امتیاز‪ - ۳‬دیوید نلبندیان از آرژانتین‪ - ۴‬گیلرمو كوریا از آرژانیتن گروه طلایی‪ - ۱‬نیكولای داویدنكو از روسیه ‪ ۲‬امتیاز‪ - ۲‬گاستون گوادیو از آرژانتین ‪ ۲‬امتیاز‪ - ۳‬ماریانو پوئرتا از آرژانتین‪ - ۴‬آندره آغاسی از آمریکا خدمات
دونده ایرانی رکورد آسیا را شکست
خبرهای ورزشی: قهرمانی مجدد دونده ايرانی در تايلند
مادر داماد در حالی که دائماً قربان صدقه عروسش می رفت، شروع به پاشیدن ‌ نقل و سکه بر سر زوج خوشبخت کرد و بچه ها به سمت سکه های دو دلاری طلایی رنگ که بر روی زمین غلت می خوردند یورش بردند. بوی اسپند فضا را پر کرده بود ، اما از قربانی کردن گوسفند پیش پای عروس و داماد خبری نبود چون ذبح خانگی حیوانات،‌ مغایر با قوانین استرالیاست. اما عروسی، رنگ و بوی ایرانی داشت. یافتن همسر در استرالیا برخی کارشناسان اجتماعی معتقدند که: نسل جوان ایرانی خارج از کشور با پدیده عجیبی به اسم " پسران سنتی و دختران مدرن" روبرو شده است که این موضوع در یافتن فردی ایده آل برای ازدواج تاثیر می گذارد. بزعم این کارشناسان،‌ پسران ایرانی به مقولۀ ازدواج به دیدی سنتی نگاه می کنند. در این دیدگاه، بطور سنتی محوریت و نقش اصلی در تمامی ارکان خانواده را "مرد" بر عهده دارد و این موضوع زیاد باب میل دختران ایرانی بویژه در استرالیا نیست. بدین دلیل بعضی دختران ایرانی خارج از کشور تمایل دارند از قید و بندهایی که بطور سنتی برای دختران وجود دارد رهایی یابند. خانم عفت میرعبداللهی، متخصص در امور ازدواج و خانواده می گوید: "مسلما تفاوتهای بیشماری بین سبک زندگی دختران ایرانی در خارج از کشور وجود دارد. دختران ایرانی در استرالیا نسبت به همتایان خود در ایران، در روابط زناشویی کمتر کنترل پذیر هستند و این موضوع به دلیل به رسمیت شناخته شدن حق تساوی زن و مرد در استرالیاست. ارکان زندگی مشترک در ایران بر مبانی دیگری استوار شده و در استرالیا، مبانی زندگی مشترک بر پایه اصول دیگری است". ندا، ‌دختری ۲۵ ساله است که ۱۵ سال است در استرالیا زندگی می کند. او دلایل جواب رد دادن به خواستگار اخیرش را این گونه بیان می کند: "پسران ایرانی در استرالیا هنوز فکر می کنند در ایران زندگی می کنند که زن باید کنیزی کند و آنان پادشاهی. خواستگار اخیرم از من می خواست که علاوه بر کار بیرون، کلیه مسئولیت های خانه را من تنهایی به دوش بکشم ." پسران و دختران ایرانی بیشتر ترجیح می دهند آنقدر صبر کنند تا شریک زندگی مناسب خود را از میان هموطنان ایرانی انتخاب کنند تا ازغیر فارسی زبانان و در این تلاش نقش پسران ایرانی پر رنگ تر است. اما گاهی اوقات دیدگاههای سنتی پسران ایرانی خواهان زیادی ندارد. به هرحال هم پسران و هم دختران ایرانی در استرالیا از کم بودن افراد مناسب برای ازدواج گله دارند و بسیارسردر گم هستند. خیلی از آنها می گویند انتخاب همسر مناسب از ایران نیز راه حل مناسبی نیست چون به گفته آنها بعضی پسران و دختران ساکن ایران این گونه ازدواج ها را وسیله ای برای خروج از ایران و زندگی در خارج از کشور می دانند. همایون، ‌۲۸ ساله ،‌ در این باره می گوید: "بیشتر دختران ایرانی عاشق زندگی در خارج هستند و تا می فهمند که من در استرالیا زندگی می کنم مرا وسیله ای می بینند برای فرار از ایران. من بدنبال کسی هستم که مرا برای خودم بخواهد نه بخاطر پاسپورتم. برخی دختران ایرانی مرا همچون ابزاری می بینند که می توانند آرزوهای سرکوب شده زندگیشان را برآورده سازند". شاید در یک مقطع زمانی، پدیده "عروس پستی" توانست مشکل ازدواج بعضی از پسران ایرانی در خارج از کشور را حل نماید، اما به نظر می رسد که این امر دوام چندانی نیافت، زیرا برخی از این ازدواجها سرانجامی جز جدایی نداشت. بیتا ۳۲ ساله،‌ ده سال پیش از طریق ازدواج از راه دور به استرالیا آمد. او قبل از اینکه برای شروع زندگی مشترک در استرالیا به همسرش بپیوندد، هیچ شناختی از همسرآیندۀ خود نداشت و فقط چندین ساعت از طریق تلفن با او صحبت کرده بود. در آن زمان حتی امکانات اینترنتی آنقدر در ایران رشد نکرده بود تا بیتا بتواند همسر آینده اش را بطور زنده از طریق اینترنت مشاهده کند و بدین خاطر فقط به دیدن عکسی بسنده کرده بود که مادر داماد به او نشان داده بود. مادر فرامرز، بیتا را در یک میهمانی زنانه در تهران دیده بود و از او برای پسرش خواستگاری کرد. آنگونه که مادر فرامرز برای بیتا تعریف کرده بود، پسرش سالها پیش برای تحصیل به استرالیا عزیمت کرده و توانسته بود در رشته معماری از دانشگاه فارغ التحصیل شود. بنا به گفته مادرش، فرامرز ۲۸ سال سن داشت و همه امکانات را برای شروع یک زندگی مشترک داشت. به نظر می رسید که رویاهای بیتا در حال به حقیقت پیوستن بود و سرانجام او مرد ایده آل زندگی خود را یافته است. مقدمات ازدواج بسرعت فراهم شد و بیتا " بله " را تلفنی اعلام کرد و راهی استرالیا شد. اولین ضربه روحی بیتا دربدو ورودش به فرودگاه بر او وارد شد ، زیرا فرامرزی که به استقبال او آمده بود با فرامرزی که در عکس دیده بود از زمین تا آسمان فرق داشت. بیتا می گوید : "پس از دیدن فرامرز در فرودگاه، انگار خروارها خاک بر سرم ریخته شد. باورم نمی شد که من به این راحتی خود را به عقد کسی در آورده ام که حداقل ۲۰ سال از من بزرگتراست. خیلی سعی کردم که پس از دیدنش در فرودگاه خود را بی تفاوت نشان دهم ، اما نشد و آنچنان به گریه افتادم که هق هق گریه های من توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرد". بیتا پس از چندی متوجه می شود آنچه که راجع به فرامرز در ایران شنیده بود سراپا دروغ محض بود. بیتا می گوید: "فرامرز نه تنها مهندس نبود، ‌بلکه هیچ شغل درست و حسابی هم نداشت و از دولت حقوق بیکاری دریافت می کرد. برخلاف آنچه که مادرش گفته بود او برای تحصیل به استرالیا نیامده بود بلکه خود را بعنوان پناهنده سیاسی جا زده بود و از طریق دریا بطور غیر قانونی به استرالیا آمده بود". بیتا با تلخی از خاطرات زندگیش تعریف می کند: "ای کاش من می مردم و رشته زندگی ام با رشته زندگی مردی که سراپا نکبت و بدبختی بود گره نمی خورد. بعد از چند وقت متوجه شدم که فرامرز الکلی و قمارباز است. نمی دانستم چه کار کنم. از طرفی نه جرات داشتم وضعیت فرامرز را برای خانواده ام در ایران بازگو کنم و نه طاقت داشتم در بستر مردی بخوابم که بوی تعفن و دروغ سراپای او را آکنده بود. بالاخره تصمیم خود را گرفتم و ازاو جدا شدم". برگزاری کنسرت اندی ،‌ خواننده معروف لس آنجلسی ، در سیدنی تنها محفلی برای رقص و آواز نیست ، بلکه خواص دیگری نیز می تواند داشته باشد. سارا و علی ، اولین بار همدیگر را در کنسرت اندی دیدند و آشنایی آنها ‌از یک اتفاق ساده شروع شد . علی که مهندس کامپیوتر است در خصوص نحوه آشناییش با سارا می گوید: "وقتی که کنسرت تمام شد از سالن بیرون آمدم و از دور دیدم که مادر یکی از دوستانم بهمراه سارا در بیرون از محل کنسرت ایستاده اند، بی اختیار حضور سارا توجه ام را جلب کرد و به سمتشان رفتم تا سلام و علیک کرده باشم . فکر نمی کردم که همسر آینده ام را به همین سادگی بیابم". پس از این دیدار کوتاه ،‌ علی که مهر سارا در همان نگاه اول بر دلش نشسته بود،‌ از مادر دوستش راجع به سارا اطلاعاتی خواست و پس از فراز و نشیب های بسیار، سرانجام موفق شد با سارا تماس تلفنی برقرار کند. سارا که دانشجوی مهندسی فن آوری اطلاعات و تجارت است در این باره می گوید: "راستش در ابتدا من کمی مردد بودم که با علی تماس داشته باشم، ‌چون از او هیچ شناختی نداشتم. ولی پس از پرس و جو از دوستان خانوادگی، تصمیم گرفتم که با او بیشتر آشنا شوم و رفته رفته متوجه شدم که علی،‌ آدم خوش قلب و مهربانی است ، ‌در نتیجه جدی تر به نقش او در زندگی آینده ام فکر کردم ". اما این آشنایی بیش از ۴ ماه بطول نیانجامید که پس از این مدت، سارا و علی تصمیم گرفتند که با یکدیگر بر سر سفره عقد بنشینند. وقتی از سارا می پرسم چه دلایلی باعث شد که علی را بعنوان همسرت انتخاب کنی می گوید: "بنظرم علی قابل اعتمادترین، باهوشترین و ماجراجوترین انسان روی کره خاکی است. او بهیچ وجه ملالت بار و خسته کننده نیست و ایام خوشی را در کنار او سپری میکنم ". علی نیز سارا را مهربانترین انسان روی زمین می داند و با خنده می گوید که او بسیار خوش سلیقه نیز هست چون او را به همسری انتخاب کرده است. مثل بیشتر عروسی های ایرانی، مقدمات عروسی بسرعت مهیا شد. اما خانواده علی برخلاف خانواده سارا در ایران زندگی می کردند و بهمین دلیل باید برای حضور در جشن عروسی به استرالیا می آمدند. علی می گوید: "ما بسیار خوش شانس بودیم که برای تمامی اعضای خانواده ام توانستیم ویزا بگیریم،‌ ولی واقعاً پروسه طولانی و مشکلی را پشت سر گذاشتیم تا موفق به انجام آن شدیم. ولی توصیۀ من این است که زوجها درجایی عروسی کنند که بتوانند خانواده ها را راحت تر در کنار هم جمع کنند". از لحاظ برگزاری مراسم عقد و ازدواج، تقریباً همان تقسیم وظایفی که در ایران بین خانواده ها وجود دارد در عروسی سارا و علی نیز وجود داشت. در این ازدواج ،‌ جهیزیه را خانواده سارا متقبل شدند و کلیه مخارج عروسی نیز برعهده داماد بود. از لحاظ مسائل دیگر نیز رسوم ازدواج ایرانی حفظ شد و مهریه سارا مشتمل بر یک جلد کلام الله مجید و تعدادی سکه بهار آزادی مقرر شد. سارا و علی بسیار شادمانند که در عروسی آنها ،‌ جنبه های سنتی ازدواج ایرانی وجود داشت. سارا دربارۀ سنت های ازدواج ایرانی می گوید : "بنظرم ایرانیان سنت های زیبایی را بهنگام ازدواج دارند.همین قند سابیدن بر سر عروس و داماد توسط دختران و زنان خوشبخت و یا رسم دادن شاه باش، دارای معانی بسیاری در فرهنگ ایرانی است. جالب آنکه ،‌حتی بعضی دختران استرالیایی وقتی به ازدواج پسران ایرانی در می آیند تمایل دارند که به شیوه ایرانیان ازدواجشان صورت بپذیرد. بنظر من سنت های ازدواج ایرانی بسیار زیبا ست". بهر حال عروسی این زوج در تالار"لی آکوا" در "دارلینگ هاربر" که یکی از زیباترین مناطق سیدنی است صورت پذیرفت و ۷۰ نفر در آن شرکت کردند. در استرالیا برخلاف ایران مراسم پاتختی در روز بعد از عروسی وجود ندارد و میهمانان بگونه ای دیگر هدایای عروسی خود را تقدیم عروس و داماد می کنند. سارا در این باره می گوید: "برخی فروشگاههای بزرگ، ‌بخشی را بعنوان "مراسم جشن عروسی" دارند که عروس و داماد قبل از مراسم ازدواج، فهرستی از کالاهای مورد نیاز خود را از آن فروشگاه مشخص می کنند. سپس بهمراه کارت عروسی،‌ کارتی نیز برای مدعوین ارسال می شود که نشان دهنده نام فروشگاه و شماره خاص عروس و داماد است. پیش از مراسم عروسی، مدعوین در فروشگاه مورد نظر حضور می یابند و وسایل مورد نیاز عروس و داماد را به عنوان کادوی عروسی خریداری می کنند و سپس تمامی هدایا توسط فروشگاه به آدرس عروس و داماد ارسال می شود". ارا و علی یک ماه پیش ازدواج کردند و در حال حاضر لحظات شیرینی را در کنارهم در سیدنی سپری می کنند. وقتی از سارا درباره جالب ترین خاطره عروسی سئوال می کنم در جواب می گوید: "وقتی که در آرایشگاه بودم ناگهان دود، تمامی سالن را در برگرفت و ما متوجه شدیم که ساختمان بغلی آتش گرفته. چاره ای نبود و ما از سالن بیرون آمدیم چون آرایشگر نمی توانست در آن شرایط به کار خود ادامه دهد. تنها راه حل ممکن این بود که به خیابان بیاییم تا آرایش عروس تمام شود و همین کار را هم کردیم .سپس، آرایشگر در میان عابران پیاده که با تعجب به من نگاه می کردند به کار خود ادامه داد و در زمان مقرر کار خود را پایان داد. بالاخره عروسی های ایرانی شیرینی های خود را دارد و این از وقایع جالب است که هیچ گاه از یاد نخواهم برد." خدمات
تا عروس و داماد دست در دست هم بر سر در ورودی مجلس ظاهر شدند، صدای هلهله و شادی میهمانان به اوج خود رسید.
ازدواج به سبک ایرانی
در چنین فضایی که مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و حتی در محیط بسته یک حوزه علمیه، به انهدام و تعطیل تن دادند، مدام در خبرها تعطیل سینماها و نمایش‌ها اطلاع‌رسانی شد. یکی دو گالری در خیابان‌های مرکزی تهران، به بستن موقت رضایت دادند. سینماها نیز دور نماندند و نیمه تعطیل بودند. گرچه مراکز فرهنگی و هنری در میان ساختمان‌های به آتش کشیده شده نبودند. اغلب بانک‌ها، مراکز نیروی انتظامی، پاساژهای لوکس و دفاتر امام جمعه‌ها در معرض تخریب و غارت قرار گرفتند. ایران هفته گذشته شاهد اعتراضات گسترده بود 'ما را بشنوید ' روزنامه‌های هفته با هنرمندی در زیر فشار دولت و محدودیت‌هایی که اعمال شد، به جای گزارش‌های خیابانی از درگیری‌های خشن شهرها به مقالاتی بسنده کرده‌اند که برخی انتقادآمیز هستند تا به توصیه شورای عالی امنیت ملی عمل کرده باشند که خواستار خودداری از انعکاس وضعیت در رسانه‌های کشور شد. محمدصادق خسروی علیا در یکی از معدود گزارش‌های میدانی درباره اعتراض‌های خیابانی بر سر گرانی بنزین که در روزنامه همشهری چاپ شد، در گفتگو با مردم در گوشه‌های کشور، از زبان کسانی از جامعه فقیر حاشیه شهری، شرح درد داده است. این گزارش از توصیف صحنه‌های درگیری خالی است اما بخش‌هایی از آن نکته‌های انتقادآمیزی دارد از زبان مردمی که خبرنگار با آنان گفتگو کرده است: در چهارراه ولیعصر، قلب تهران، گعده دستفروشان از وضعیت بازار و کسب‌و‌کار شاکی هستند و آن را به ماجرای گرانی بنزین گره می‌زنند. کارگر یکی از تولیدی‌های کفش می‌گوید: "حقوق اداره کار یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان تعیین شده. الان صاحبکارم با هزار منت ماهی ۲ میلیون تومان به من حقوق می‌دهد. از مسئولان می‌خواهم یک ماه، فقط یک‌ماه مثل ما زندگی کنند. نیازی نیست ما خواسته‌های‌مان را بگوییم، خودشان می‌فهمند. اما گوش شنوایی نیست. گاهی به نفعت نیست چیزهایی را بشنوی و خودت را باید به آن راه بزنی." در بخش دیگری از گزارش همشهری از شهریار در جنوب تهران از زبان زن سپیدمویی آمده: روز شنبه یکسری آدم یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای را غارت کردند. من موافق این کارها نیستم. حق‌الناس است. به نوشته همشهری، پیرزن یک‌دفعه حالش دگرگون می‌شود و از چشمان کم‌سویش اشک جاری می‌شود: من نماز می‌خوانم، اما آن روز وارد فروشگاه شدم و یک کیسه برنج ۱۰کیلویی برداشتم! خدا مرا ببخشد. ما ۲ ماه بود که در خانه برنج نداشتیم. نتوانستم تهیه کنم. خدا مرا ببخشد… گزارش یک بازیگر تئاتر یک بازیگر نمایش و نویسنده داستان‌های کوتاه (نام محفوظ) برای نگارنده شرج داد که چطور در دو روز از خواب غفلت بیدار شده: اول برف بود که دلمان برایش تنگ شده بود، ولی یادمان رفته بود که وقتی بیاید صبح زود به جای زنگ‌های بد صدای ساعت‌های مردم آزار، صداهای مردانه بلند از کوچه، یکی یکی بیدار می‌کند، از خودمان می‌پرسیم با این همه برج، پشت بام کجاست که پارو و برف روب بخواهد. برف آمد تعطیل کارگاه‌های ساختمانی و بیکاری روزمزدها یک طرف و گسترش بیکاری برادرها و خواهرها یک طرف دیگر. یادمان رفته بود که چون برف ببارد، شهر با شال‌های مارکدار و چندکاره، چقدر خوب محجبه می‌شود، و گزارش می‌رسد "حسب الامر. بدحجابی مشاهده نمی‌شود." کشف دیگرمان معنای اصلی "تعدیل" بود. هنوز سر از رختخواب به در نیاورده دریافتیم که با افزایش سه برابری نرخ بنزین "تعدیل" شده‌ایم. نرسیده به سر چهارراه فهمیدم سیگار و کبریت هم دارند تعدیل می‌شوند. نشستم در تاکسی خطی، به جز گفتگوی مسافران دیگر که خبر از بهای بنزین داشت از رادیو ماشین شنیدیم که مقامات بالا فرموده‌اند حق مردم است که به تعدیل اعتراض کنند، در حقیقت نوعی حق‌الناس. با بقیه مسافران درگیر شدم که می‌خواستند "سیاه نمایی" کنند و توضیح دادم این تفاوت دموکراسی ماست با هنگ‌کنگ و فرانسه که هر شب در سیما می‌بینیم با تظاهرات آرام چه برخورد بدی دارند، در حالی که "حق ما مردم است برای اعتراض". یعنی موضوع حق‌الناس را نمی‌فهمند. تا به هفت تیر برسیم راننده یک جور خوبی به ما فهماند که وقتی بنزین تعدیل شده اصلا افت دارد که کرایه تاکسی تعدیل نشود. ولی در خبرهای رادیو ماشین خودش شنیده بودیم که دولت محکم گفته مانع بالارفتن نرخ‌های دیگر می‌شود و بنزین آخرین است. اما یک جور آدم دیگری شده بودم و تا به خودم بیایم با چند نفر که در خیابان شعارهای "ساختار نشکن" سر داده بودند، هم‌صدا شدم. نمی‌دانم کی فهمیدم سیگاری هستم و در این هوای آلوده ممکن است پس بیفتم که یک ماسک داد که جلو دهانم را ببندم و بعد هم فریاد زد بکش بالا تا زیر چشم. افسوس که غروب نشده باد پیچیده بود در گوش و سرم، پشتم هم تعدیل شده بود و با اصرار این و آن دراز کشیدم عقب یک ماشین ناشناس و راهی منزل شدم. در یک روز چند موضوع مهم یاد گرفتم. بعضی‌شان چنان دردناک بود که حتی نمی‌توانم تشریح کنم. دو ساعتی از ظهر گذشته، در کوچه از ماشین پیاده شدم و شنیدیم از پشت پرده‌های کشیده و پنجره‌های بسته که خانم‌های خانه‌دار دارند ترانه‌های جدیدی را تمرین می‌کنند، همه یکصدا، همه مرتبط با تعدیل، که تا از این پنجره به آن پنجره برسد ادیت می‌شد همخوانی با ریتم و ملودی بی‌نظیر. به قاعده باید از ساخته‌های استاد تجویدی و استاد صبا و زنده یاد حسین دهلوی باشد. اهالی منزل مشغول مداوای تعدیل با انواع داروهای سنتی و صنعتی شده بودند که یادم افتاد فردا شب نمایش داریم. ولی با این شمایل که نمی‌شود. پس این‌ها را نوشتم و مختصر کردم، عنوانش را هم گذاشتم "ببخشید تعدیل" و رفتم که متن را بفرستم برای کارگردان محترم و ضمن اطلاع‌رسانی از وضعیت جسمی و سرماخوردگی و صدا‌گرفتگی خبر دادم که یک هفته‌ای مرضی بدهد و اگر شدنی این متن را به عنوان توضیح هنرپیشه اول نمایش برای حاضران بخواند. خوشحال و مغرور لب‌تاپ را روشن کردم که متنم را ایمیل کنم به کارگردان نمایش و مغرور و شادمان و تعدیل شده بروم و بخوابم که همه اهل خانه در یک نوحه سوزناک، نغمه سر دادند که کدام اینترنت. اول وحشت‌زده فریاد کدام چی… یعنی اینترنت هم… تعدیل شد.؟ دو روز گذشت. هنوز در رختخواب بودم که همسایه رسید با یک شماره از روزنامه صبح نو و با شوق گفت عکست را انداختن صفحه اول روزنامه، ماسک از کجا آوردی. نمایش سگدو و مهاجرت سگدو و مهاجرت‌ها نمایش‌های برگشتن اثر حسین مسافرآستانه، سگدو کار عباس غفاری و تجربه‌های اخیر نوشته مجتبی همگی با موضوع مهاجرت در نمایشخانه‌های تهران بازی می‌شوند. چرا که نه. بنا به تحقیق تازه‌ای در دانشگاه پرینستون، به جز محیط زیست، فقر و اخلاق باید پذیرفت که مهاجرت هم از جمله مشکلات جدی جهانی شده است به ویژه در جهان سوم سابق که برخی از مردمانش آماده ماندگاری در زادگاه خود نیستند و بیشتر می‌پسندند که به بدبختی‌ها و تبعیض‌های جهان بیگانه تن بدهند. منقدان معتقدند شاید مهاجرت برای برخی، خوشبختی اما در سگدو چنین نیست. از میان سه نمایشنامه مهاجرتی، سگدو بیشتر حرف را دارد و به بیشترین سوال‌ها پاسخ می‌دهد. رضا آشفته در ایران تئاتر نوشته در سگدو، محمد چرمشیر بخشی از این آسیب‌ها را در دل کابوسی بی سروته مرور می‌کند که در واقع هویت باختگی و استحاله یک انسان به پیکره و شمایلی دیگرگونه و درواقع غرب شده را نمایان کند. زنی به نام لنا با آن همه وهم و کابوس که در آن‌ها، همه آدم‌ها واقعی و غیرواقعی آزارش می‌دهند و در نهایت او را به جایی می‌رسانند که با پوشیدن لباس و آرایش متفاوت در اداره مهاجرت اعلام کند که دیگر هیچ دلبستگی به وطن و هویت راستین خود ندارد. سگدو که نوشته محمد چرم شیر است توسط عباس غفاری کارگردانی می‌شود و بازیگرانش عبارتند از مرتضی آقاحسینی، زهره رستمی، محمدرضا صولتی، سروش طاهری و آیه کیان‌پور در نقش (لنا). باغ فردوس و تعطیل اکران شیرسنگی تبلیغات و تعطیلات قطع ارتباط اینترنتی که احتمال آن نمی‌رفت، در دومین روز از اعتراض‌های خیابانی، خود حادثه جدیدی بود که از درگیری‌های نظامیان در خیابان‌ها - صحنه‌ای که بعد از ده سال تکرار می‌شد ـ با اهمیت‌تر نمود. به نظر ناظران محلی، قطع اینترنت جوانان بسیاری را به خیابان‌ها کشاند. جدا از مسایل امنیتی که چنین تصمیم ناگهانی و پردامنه‌ای را باعث شد، نگرانی‌ها از کسب و کار، و صدمه زدن به فعالیت‌های موسسات کوچک تولیدی و تجاری، از همان روز نخست گروهی را به شدت نگران کرده بود. اما در زمینه هنرهای نمایشی موضوع جدی بود. جمعی از اهالی تئاتر در نامه‌ای خواستار آن شدند که وزارت فرهنگ و ارشاد باید برای نهادهای سیاسی و امنیتی توضیح دهد هنر کشور چقدر به دلیل قطعی اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ضرر مالی می‌دهد و پیکره ضعیف تئاتر در این شرایط نحیف‌تر شده است. در دومین روز هفته که به نوعی اوج اعتراض‌ها و درگیری‌های خیابانی بود از جمله نمایش‌هایی که به بعد موکول شد مربوط به نمایش فیلم شیرسنگی به کارگردانی و نویسندگی مسعود جعفری جوزانی بود. فیلمی که علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، حمید جبلی، شمسی فضل‌اللهی و عطاءالله زاهد در آن بازی کردند و قرار بود در باغ فردوس (موزه سینما) با حضور سازندگان و عوامل فیلم پخش شود. آن هم پس از ۳۲ سال. صبح همان روز اعلام گشت که "با توجه به شرایط جوی وادامه بارش برف در تهران بخصوص در منطقه شمیرانات (باغ فردوس) و همچنین ترافیک سنگین در راههای منتهی به موزه سینما ،برنامه نمایش فیلم شیرسنگی لغو شده." در همان روز نمایش مطرب در سالن چارسو هم متوقف ماند. بنزین. کارتون محمدرضا میرشاه ولد خشکسال کارتون در هفته‌ای که گذشت کارتونیست‌های داخل کشور، از صحنه دور ماندند و نتوانستند کارتون مربوط به گرانی بنزین و درگیری‌ها را از دست سردبیران عبور دهد. اما کسانی مانند محمد طحانی و محمدرضا میرولد اما عبور کردند.
هفته گذشته یک تصمیم نظام برای سه برابر کردن بهای بنزین، بخش‌های مختلف جامعه از روستاهای سبز شمال تا کوچک‌ترین روستاهای مناطق کویری و خشک را به خروش و اعتراض رساند و با شعله ور شدن آتش خشم، به قتل و جرح صدها نفر انجامید.
هفته هنر و فرهنگ؛ تعدیل ناگهانی هنر، فرهنگ، آموزش، سلامت و سرودهای مردمی
نويسنده: جيمز دبليو. پ. کمپل James W. P. Campbellناشر: تيمز و هادسن باغهای معلق بابل يکی از عجايب هفتگانه جهان، ديوار چين تنها بنای قابل رويت از کره ماه، مسجد ايا صوفيه از زيباترين بناهای مذهبی، تاج محل، قلعه قرون وسطايی مالبورگ در لهستان، ۲۰۰۰ معبد در پاگن برمه که بيش از نهصد سال دست نخورده باقی مانده اند، گنبد کليسای فلورانس، ۸۰۰ کيلومتر سيستم فاضلاب زير زمينی لندن، در يک نکته مشترک هستند: همه اين بناها از خشت پخته( آجر) ساخته شده اند. به نظر وی آجر در عين پيچيدگی از ساده ترين مصالح ساختمانی است که به اندازه کافی مورد توجه مردم عادی و حتی معماران نيز قرار نگرفته است. اين کتاب در ۷ بخش مختلف به صورت مقالات مستقل نوشته شده است. در بخش اول کتاب، تمدن های بين النهرين و ايران قديم بررسی می شود. تاريخ استفاده بشر از خشت برای ساختمان سازی به ۱۰۰۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح باز می گردد. اما اولين بناهای آجری در حدود ۳۵۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح در منطقه بين النهرين ساخته شده اند. کمپبل با گذری به تاریخ این دوره نه تنها به معرفی معماری، بلکه به فن آجرپزی و انواع مختلف استفاده از آجر می پردازد. از جمله بناهای باقی مانده از اين دوران شهر شوش و زيگورات چغا زنبيل در نزديکی آن است. شوش و تيسفون مراکز معماری جهان باستان شوش پايتخت ايلام حدود ۴۰۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح ساخته شد و دارای مهمترين بناهای آجری تمدن های اوليه بشری است. شکوه و عظمت شوش در زمان داريوش کبير به اوج خود رسيد. خرابه های شوش در دهه پنجم قرن ۱۹ ميلادی توسط باستان شناسان بريتانيائی کشف شد. اما مهمترين کشفيات در شوش، از جمله حفاری و کشف تپه های آپادانا توسط باستان شناسان فرانسوی انجام گرفت. قسمتی از قصر داريوش و تالار معروف آن را در موزه لوور پاريس می توان بازديد کرد. تا انقلاب ايران در بهمن 1357 انحصار تحقيقات باستان شناسی و حفاری در جنوب ايران همچنان در اختيار فرانسوی ها بود. اهميت شوش از نظر باستان شناسی و تاريخ معماری از آن جهت است که تمامی سبک های مختلف ساختمان سازی از مناطق مختلف جهان باستان به نحوی دوباره در شوش يافت شدند. داريوش با به کار گرفتن هنرمندان مناطق مختلف تحت سلطه خويش يکی از زيباترين شهرهای جهان آن روز را بنا کرده بود. استفاده از آجرهای رنگی در ترکيبی زيبا که نمايگر توانايی هنری معماران آن زمان بود، در ساخت اين قصر به اوج خود رسيد. قصر داريوش حتی سالها پس از انقراض سلسله هخامنشيان الگوی معماری بود. بعد از شوش، تيسفون پايتخت ساسانيان به مرکز معماری با آجر تبديل شد. قصر تيسفون با حدود ۲۵ متر دهانه بدون ستون های باربر و سقف گنبدی آن بزرگترين بنای آجری جهان بود. نویسنده در قسمتی از بخش دوم به بررسی معماری دوران ساسانیان و سامانیان می پردازد. از زمان سامانيان و اولين خاقان چين در جهان باستان بناهای آجری بزرگتر و بلندتری به جا مانده اند، که اين حاکی از پيشرفت های تکنيکی آن زمان و بوجود آمدن ابزار کار مناسب است. از شاهکارهای معماری اين زمان مسجد ايا صوفيه در استانبول است، که در اصل به عنوان کليسا ساخته شده بود. بخارا و بناهای آجری از اولين آثار معماری اسلامی مختص اين دوران، مسجد ماه خاصه در مجموعه چهار بکر بخارا و بخصوص مقبره امير منصور سامانی در بخارا، که به دستور شاه اسماعيل سامانی بنا شده بودند، به دليل ويژگیهای آنها جايگاه مهمی در معماری اين دوره دارند. مقبره امير منصور سامانی که قرنها زير خاک مدفون بود، در سال ۱۹۳۴ ميلادی توسط باستان شناسان روسی کشف شد. در بسياری از ساختمان ها با تالارهای بزرگ، نظير مساجد و سالنهای اجتماع از ويژگيهای فيزيکی گنبد برای سقف اين تالارها استفاده می شد. پلان دايره وار شکل معمول اين بناها بود. اما در ساخت مقبره سامانی برای اولين بار گنبد کروی بر روی يک پلان مربع شکل ساخته شد، که اين انقلابی در هنر معماری و تکنيک ساختمان سازی بود. معماران اين دوره به دليل حرام بودن مجسمه سازی در اسلام سعی بر اين داشتند که به شيوه سمبليک که پيچيدگی های خاص خود را داشت بناهای مذهبی خود را تزيين کنند. معماری مذهبی در قرون وسطی در قرون وسطی، معماری مذهبی چه در اروپای تحت نفوذ کليسای کاتوليک، چه در چين و برمه تحت نفوذ بوديسم، و يا معماری اسلامی در خاورميانه و شمال آفريقا و اسپانيا هدف مشترکی را دنبال می کند، تمامی صاحبان قدرت در اين دوره به اهميت معماری و ساختمان به عنوان يک اثر دايمی قدرت سياسی و مذهبی پی می برند و به شدت به ترويج آن می پردازند. به جرات می توان گفت که مرکز بناهای اسلامی آجری در ايران بوده است. حاکمان مختلف اين دوره از سلجوقيان تا مغولها و تيموريان دارای سبکهای مختلف معماری بوده اند که در تمامی آنها آجر مشترک است که می توان از مسجد امام علی در اصفهان، مسجد منار کلان در بخارا و از همه مهمتر مقبره سلطان محمد خدابنده در سلطانيه زنجان نام برد. بخش چهارم منحصر به دوران رنسانس است. عليرغم تمرکز نويسنده بر معماری رنسانس و باروک ايتاليا که در ديگر کشورهای اروپايی از انگلستان تا روسيه نفوذ چشمگيری داشت، قسمت عمده ای از اين بخش به بررسی تکنيکی و هنری معماری صفوی می پردازد. به جز مساجد و بناهايی نظير عالی قاپو و ميدان نقش جهان می توان از دو پل معروف اصفهان پل خواجو و سی و سه پل نام برد. اين دو پل آجری که اصل تقارن در آنها به دقت رعايت شده است، کاملا بر خلاف پلهای اروپايی طراحی شده اند. بناهای ساخته شده در اين زمان بر روی پلهای اروپايی، کاملا بدون ارزش های معماری بودند، چرا که در اين دوره رودخانه ها در اروپا به عنوان فاضلاب هم استفاده می شدند و ساختمانهای مشرف بر اين رودخانه ها و يا بر روی پلها محل مناسبی برای سکونت نبوده اند. در عوض پلهای اصفهان بناهای با شکوهی بودند که به عنوان مرکز اقتصادی پايتخت، نقش مهمی ايفا می نمودند. بخش پنجم به بررسی معماری عصر روشنگری می پردازد. متاسفانه در اين بخش به اندازه کافی به سبک نئوکلاسيسم و به عبارت ديگر معماری انقلابی در فرانسه توجه نمی شود و اين از معدود انتقاداتی است که می توان به اين اثر جالب وارد دانست. بخش ششم مختص به معرفی و بررسی دوران صنعتی در اروپا و آمریکا است. با نگاهی به صنعت مدرن آجرسازی و به ويژه روند پیشرفت تکنیکی کوره های آجرپزی تمرکز کمپل متوجه معماری اروپای مرکزی است. از بناهای مسکونی برای کارگران در انگلستان و همچنین ویلاهای شهری برای ثروتمندان تا ساختمان های عمومی و فرهنگی و مذهبی مورد بررسی دقیق کمپل قرار می گیرند. نقش آجر در معماری نوين بخش هفتم را می توان به جرأت يکی از بهترين بخشهای اين کتاب دانست. اين بخش به بررسی و تحليل معماری قرن بيستم و استفاده آجر در سبکهای مختلف معماری اين دوره می پردازد. عليرغم سبکهای کاملأ متفاوت و پيچيده معماری مدرن و تمايل کمپل به معماری اروپايی معروف به معماری مدرسه آمستردام، سعی وی در گذری بی طرف به مهمترين آثار اين دوره چشمگير است. عکسها و تصاوير زيبای اين کتاب، اثر ويليام پرايس است که خود نيز کارشناس معماری است. ديد معماری او در اين عکسها، تحقيقات کمپل را به نحو شايسته ای تکميل می کند. خدمات
نام کتاب: Brick: A World History
تاريخچه آجر از آغاز تا امروز
قدم زدن در یک نمایشگاه خالی مانند نگاه کردن به کتابی با جلد چرمی و زرین کوب است که هنوز هیچ‌کس آن را نخوانده. ناصر منصوری نجاری و خراطی را در تهران آموخته است از لذت‌های قدم زدن در یک نمایشگاه هنری، نگاه کردن به چهره بازدیدکنندگان آن است که گاه از کشف تازه خود ابرو بالا انداخته‌اند و گاه از کج فهمی پیشین خود خجل شده‌اند. موزه فری‌یر و سَکلر در پایتخت آمریکا، در چند ماه آینده و طی برگزاری نمایشگاه 'فیروزکوه' احتمالا از این دست چهره‌ها زیاد به خود خواهد دید. نمایشگاهی که همه چیزش درباره افغانستان است و هیچ چیزش درباره جنگ نیست. ستون‌های چوبی خراطی شده که غرفه‌ها را از یکدیگر جدا کرده‌اند خود بخشی از داستان نمایشگاه‌اند. غرفه اول دست چپ مربوط به ناصر منصوری است؛ نجار و خراط. "بعد از سقوط طالبان، من به افغانستان بازگشتم. آن وقت ۲۶ سال داشتم و از تاریخ هنر افغانستان چیزی نمی‌دانستم. نجاری و خراطی را اول بار در ایران یاد گرفته‌ بودم. آمدنم همزمان شد با آگهی موسسه فیروزکوه که به دنبال یک نجار و خراط برای بازسازی در و پنجره‌های چوبی محله مرادخانی کابل می‌گشت. هنوز هم زمزمه رادیو، بوی چوب، صدای اره و چکش من را می‌برد به تهران. به همان کارگاهی که برای اولین بار، به عنوان یک نوجوان، نجاری را شروع کردم." ستون‌های خراطی شده در نمایشگاه فیروزکوه، و تارم شاه‌نشینی که در وسط سالن ساخته شده، همگی آثار ناصر منصوری و شاگردان او در موسسه فیروزکوه است. توماس واید، مدیر اجرایی نمایشگاه‌های این موسسه می‌گوید چیزی حدود ۱۰ تن چوب خراطی شده از کابل به واشنگتن حمل شده تا سالن نمایشگاه فری‌یر و سکلر شبیه محله مرادخانی کابل شود. "ما می‌خواستیم چهره دیگری از افغانستان را به آمریکاییان نشان دهیم. در اخبار همیشه افغانستان مترادف شده با انفجار، انتحاری، جنگ و طالبان. ما تلاش کردیم نشان دهیم افغانستان روی دیگری هم دارد که زیبا و دلنشین است." توماس واید، متولد بریتانیا است. در آکسفورد و هنگام مطالعه تاریخ هنر و فرهنگ افغانستان با فارسی دری و زبان پشتو آشنا شده است. "تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و برای تمرین دری و پشتو تصمیم گرفتم به مغازه و دفتر چند افغان که در انگلستان می‌شناختم، بروم. در همان ایام بود که آگهی موسسه فیروزکوه را دیدم و برای مدیرعاملش نوشتم 'من کمی درباره افغانستان خوانده‌ام و دری هم بلدم، اگر کمکی از دست من برمیاد بگو'. او هم نوشت 'بلیت بگیر بیا کابل تا همدیگر را ببینیم'." او از سال ۲۰۰۷ در افغانستان بوده. اگر چهره او را نبینید از لهجه‌ دری او نمی‌توانید حدس بزنید که یک بریتانیایی است. در غرفه ناصر منصوری روی دیوار، نور به کمک پنجره‌های چوبی مشبک اشکال هندسی خلق می‌کند. در حقیقت، آنچه ناصر منصوری می‌سازد، رسالتش بزک نور در لحظه عبور از پنجره‌هاست. صغرا حسینی بعد از سقوط طالبان کار هنری را آغاز کرد پنجره‌هایی که تا همین چند سال پیش صغرا حق نداشت پشت آنها دیده شود. غرفه صغرا حسینی اولین غرفه دست راست است. او تذهیب‌گر، خطاط و مینیاتوریست است. "کارهای هنری من از زمان ثبت نام در موسسه فیروزکوه شروع شد. قبل از آن فقط قالی‌بافی در خانه یاد گرفته بودم. چون در زمان طالبان دخترها حق نداشتند مکتب بروند." صغرا حسینی هم مثل ناصر تا همین چند سال پیش اطلاع چندانی از تاریخ هنر افغانستان نداشته اما حالا خود را موظف می‌داند هنری که روزگاری کمال‌الدین بهزاد آن را در افغانستان به اوج رسانده بود، حفظ کند. در غرفه صغرا حسینی چند پوست پیاز، در کنار زردچوبه و ورقه نازکی از طلا قرار داده شده و بالای آن هم چند برگ کاغذ دست‌ساز و نی تراشیده شده گذاشته‌اند. صغرا برایم توضیح می‌دهد که چه طور خودش کاغذ مرغوب با عمر چند ساله درست می‌کند و با استفاده از پوست پیاز یا گردو رنگ تهیه می‌کند. در گوشه‌ای از غرفه یکی از تابلوهای او آویزان است. صفحه‌ای از بوستان سعدی که حاشیه آن تذهیب شده و شما را یاد مینیاتورهای ۶۰۰ سال پیش کمال‌الدین بهزاد می‌اندازد. این دقیقا همان چیزی است که صغرا به دنبالش است؛ زنده نگه‌داشتن هنرهای کلاسیک افغانستان. پدرش وقتی ۹ سال داشت در جریان تیراندازی‌های جنگ داخلی کشته شد. پدرش یک کارگر ساده و روزمزد بود. "پدر و مادرم بی‌سواد بودند. برای همین هم روی تحصیل ما خیلی تاکید داشتند. مادرم بعد از مرگ پدر دیگر هیچ‌گاه به حالت عادی بازنگشت. پنج سال بعد مادرم هم مرد." صغرا می‌گوید در آن سال‌های جنگ و یتیمی، او و برادرش بارها تلاش کرده بودند مثل خیلی از افغان‌های دیگر به ایران یا پاکستان بروند، اما هرگز مقدمات این مهاجرت برایشان فراهم نشده بود. "ولی حالا دلم نمی‌خواهد از افغانستان بروم. الان دوست دارم بمانم. می‌خواهم تا آنجا که می‌توانم تذهیب و مینیاتور را رونق بدهم." صغرا مانند ده‌ها هنرجوی دیگر از فارغ التحصیلان دوره‌های آموزشی است. موسسه‌ای بریتانیایی که در سال ۲۰۰۶ آغاز به کار کرده و در تاسیس آن پرنس چارلز، فرزند ارشد الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و حامد کرزی، رئیس جمهوری سابق افغانستان نقش داشته‌اند. هدف اصلی بنیان‌گذاران این موسسه بازسازی محله قدیمی مرادخانی در کابل و احیای هنرهای سنتی افغانستان بوده است. بیشتر بخوانید: بازسازی 'مرادخانی' و بازگشت دوباره به معماری اصیل کابل عبدالمتین ملک‌زاده، سفالگر، ساکن روستای استالف است با این حال، نام چهره‌های سلطنتی و سیاسی در راه‌اندازی این موسسه، احتمالا یک شمشیر دو لبه است که هم جذب بودجه آن را 'تضمین' می‌کند و هم منتقدان آن را 'جریح‌تر' می‌کند. در حالی که صغرا مشکلی با بریتانیایی بودن این موسسه ندارد و می‌گوید "اگر نتیجه کار آن به نفع افغانستان است" باید از آن استقبال کرد، بصیر ب. در زیر گزارش ویدئویی این نمایشگاه در فیسبوک نوشته: "موسسه فیروزکوه یک موسسه بین‌المللی (است) که نه به فکر هنر و نه به فکر پیشرفت (است). از موسسه‌ای که جنگ برایش 'منبع درآمد' شده چیز بیشتری توقع نداشته باشید." با وجود این، عزیز خان، نظر دیگری دارد. او در مستندی که لالگ اسنو، هنرمند بریتانیایی برای موسسه فیروزکوه تهیه کرده می‌گوید: "من تمام عمرم در مرادخانی بوده‌ام. زمان ظاهرشاه اینجا بودم. زمان داودخان هم اینجا بودم. زمان حفیظ الله امین و جنگ شوروی هم اینجا بودم. دوره جنگ‌های داخلی و قدرت گرفتن طالبان هم من اینجا بودم. مرادخانی که در دوران کودکی و نوجوانی من قلب کابل و دولت افغانستان بود، در گذر جنگ‌ها به کل ویران شده بود. یک دیوار سالم در آن نمانده بود. پر از آشغال و کثافت شده بود. موسسه فیروزکوه کامیون کامیون اشغال از مرادخانی بیرون کشید. کوچه‌ها را مرمت کرد. آثار تاریخی را احیاء کرد." گزارش سال ۲۰۰۸ موسسه فیروزکوه نشان می‌دهد بودجه آن حدود ۴ میلیون پوند (بیش از ۶ میلیون دلار) بوده که از منابع متعددی چون آژانس بین‌المللی توسعه آمریکا (USAID)؛ آژانس بین‌المللی توسعه کانادا (CIDA)؛ دولت افغانستان، دولت هند، پادشاهی بحرین، موسسات خیریه پرنس چارلز؛ امیر کویت؛ بنیاد ولید بن طلال آل سعود و کمک چند شخص و موسسه دولتی و غیردولتی دیگر تامین شده است. نام بسیاری از این کشورها را اخیرا یک جای دیگر هم در ارتباط با افغانستان شنیده بودم؛ در مستندی به نام " دریاچه تلخ" (Bitter Lake) ساخته سال گذشته آدام کورتیس، مستندساز بریتانیایی که به حضور و نقش نیروهای خارجی در تاریخ معاصر افغانستان نگاهی کاملا انتقادی کرده است. کنفرانس مطبوعاتی نمایشگاه به اتمام رسیده و با رفتن مقام‌ها و سفیر افغانستان در آمریکا، خبرنگاران مشغول ضبط تصاویر از غرفه‌های خالی‌اند. توماس واید، مدیر نمایشگاه‌های موسسه فیروزکوه است شریل سوباس، مدیر گالری‌های موزه فری‌یر و سکلر که متولد و بزرگ شده آمریکاست، برایم از تجربه شخصی‌اش در هنگام نصب و بر پا کردن نمایشگاه می‌گوید. این که او چه طور از دیدن ظرافت خراطی‌های ناصر، خطاطی‌های صغرا، کاسه‌های سفالی عبدالمتین و جواهرات دست‌ساز سعیده و فرش‌های مرمت شده اربیل متحیر شده و با وجود این که سالها کارمند بخش هنر آسیایی این موزه بوده، از هنرهای کلاسیک افغانستان بی‌خبر بوده است. از او پرسیدم اگر قدرت برگرداندن عقربه‌های ساعت را داشت، آیا تصمیم می‌گرفت تاریخ برگزاری این نمایشگاه در پایتخت آمریکا را به پیش از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بازگرداند. پاسخش یک آری تردیدآمیز همراه با طعم حسرت بود. وقت ناهار است. همه سالن را ترک کرده‌اند. مسئول نمایشگاه از ما می‌خواهد بعد از فیلم‌برداری، دو در بزرگ شیشه‌ای و کشویی نمایشگاه را جفت کنیم. پشت یکی از درها به فارسی نوشته: "به مرادخانی خوش آمدید." برای کسب اطلاعات بیشتر و داستان زندگی هنرمندان جوان افغان، روی نام آنها کلیک کنید. بنا بر تحقیقات موسسه فیروزکوه، مرادخانی ریشه در سبک معماری شهرهای اسلامی دارد که از اسپانیا تا هند مشاهده می‌شود موسسه فیروزکوه یک انستیتو هنرهای کلاسیک افغانستان در کابل دایر کرده است مدرسان و هنرجویان این انستیتو در بازسازی مرادخانی مشارکت داشته‌اند محله مرادخانی کابل در جریان جنگ‌های نیم قرن گذشته ویران و به زباله‌دانی تبدیل شده بود مرادخانی نمادی از معماری قدیمی افغانستان، و در کل نماینده بافت قدیم شهر کابل است انستیتو هنری فیروزکوه در ده سال گذشته حدود دویست هنرجو پذیرفته است جوانان افغان می توانند در دوره‌های نقاشی و خطاطی؛ نجاری و خراطی، جواهرسازی، سفال‌گری و سرامیک آموزش ببینند
این آیین که خبرنگاران را قبل از افتتاح یک نمایشگاه برای کنفرانس خبری و بازدید از آن دعوت می‌کنند به نظرم رسم خوبی نیست.
'افغانستانِ بدون جنگ' وارد آمریکا شد
بعضی از شهرهای دیگر جهان نیز از جمله تورنتو، سیدنی و نیویورک ادعایی مشابه دارند؛ پرسش اینجاست که کدامیک از این شهرها در گرد آوردن فرهنگها و ملیتهای گوناگون موفق تر عمل کرده اند؟ بی بی سی در هفته ای که گذشت، با نگاه گردن به زندگی افراد از مليتهای مختلف، نگاه و احساس آنها را نسبت به اين شهر را جويا شد. از شما خواسته بودیم به ما بگویید اگر در لندن زندگی می کنيد از احساس خود نسبت به اين شهر بگوييد، اینکه آيا خود را "لندنی" می دانيد يا نه؟ و اینکه از چه جنبه های زندگی در اين شهر لذت برده اید یا از آن راضی نیستید. این موضوع در برنامه رادیویی صدای شمای پنجشنبه شب از رادیوی بی بی سی پخش شد و در آن ماریا سرسالاری به اتفاق میهمان برنامه کوروش فرهنگ نیا به طرح نظرات شنوندگان پرداخت. خدمات
در لندن مليتهای گوناگونی در کنار يکديگر زندگی می کنند و اين شهر يکی از معدود پايتختهای جهان است که ادعای برخورداری از محيطی چند فرهنگی را دارد.
در مورد شهر لندن چه فکر می کنید؟
تحلیل از زمان تشکیل سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک)، عراق نزدیک‌ترین رقیب ایران برای کسب عنوان دومین تولیدکننده نفت این سازمان بوده است، هرچند جنگ هشت ساله، زیرساخت‌های نفتی هر دو کشور را به طور همزمان تضعیف کرد و پس از آن، ادامه جنگ‌های عراق با دیگر کشورهای همسایه و سرانجام حضور نیروهای آمریکایی، مجال توسعه را از صنعت نفت این کشور گرفت تا برای چند سالی برنامه‌ریزان ایران خود را از تهدید نفتی عراق در امان بدانند. با حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ میلادی و تحریم‌هایی که سازمان ملل متحد علیه عراق اعمال کرد، نفت خام تولیدی این کشور تنها در چارچوب برنامه نفت در برابر غذا قابل فروش بود. در چنین شرایطی با توجه به محدودیت میزان فروش نفت عراق، صنعت نفت هم انگیزه چندانی برای افزایش ظرفیت تولید نداشت و روند نزولی کاهش میزان تولید نفت عراق برای چندین سال ادامه داشت. اما با تشکیل دولت جدید و برقراری ثبات بیشتر، برنامه‌ریزی‌ها برای نهایی کردن قراردادهای نفتی عراق آغاز شد. تلاش برنامه‌ریزان صنعت نفت عراق برای توسعه نتایج چشمگیری به دنبال داشته است و انتظار می‌رود آثار اجرایی شدن این قراردادها از امسال در عملکرد صنعت نفت ظاهر شود. روندی که چندان مطلوب ایران نیست. آخرین داده‌های رسمی وزارت انرژی عراق نشان می‌دهد که صادرات روزانه نفت این کشور در چهار ماه گذشته بیش از دو میلیون بشکه بوده و حتی در ماه مارس این رقم از مرز ۳ میلیون بشکه هم فراتر رفته است. گفته می‌شود که عراق به دنبال تثبیت صادرات روزانه سه میلیون بشکه نفت خام و حتی افزایش این ظرفیت تا یک سال آینده است. در صورت تحقق این هدف، ایران از جایگاه دومین تولیدکننده نفت اوپک یک پله پایین‌تر کشیده می‌شود و جای خود را به رقیبی می‌دهد که برای چندین دهه از خود دور نگه داشته بود. عراق برای کاستن از میزان تقاضای داخلی نفت خام و ایجاد ظرفیت بیشتر برای صادرات نفت، به همسایه رقیب خود هم رو آورده است و مقامات این کشور در توافقاتی که خرداد ماه امسال با هیات نفتی ایران در بغداد به دست آوردند، توانستند ایران را راضی کنند قرارداد اولیه‌ای را برای صادرات گاز طبیعی به منظور تامین سوخت دو نیروگاه المنصوره و بغداد امضا کند. تغییر سوخت این نیروگاه‌ها به معنای افزایش میزان نفت قابل صادرات عراق خواهد بود. عراق در شرایطی در مسیر افزایش ظرفیت تولید و صادرات نفت خام گام برمی‌دارد که صنعت نفت ایران سال‌های دشواری را پشت سر گذاشته است. نبود سرمایه‌گذاری کافی در بخش بالادستی، ظرفیت تولید نفت خام ایران را در سطحی به نسبت ثابت نگه داشته است و گفته می‌شود که اقدامات برنامه‌ریزان این صنعت تنها توانسته است افت طبیعی تولید نفت میدان‌های هیدروکربوری را جبران کند. تحریم‌هایی که از بیش از یک دهه گذشته علیه سرمایه‌گذاران در صنعت نفت ایران اعمال شده‌اند با اضافه شدن تحریم‌های اخیر اتحادیه اروپا و آمریکا، شدت بیشتری گرفته است. تا پیش از این، بخش بالادستی صنعت نفت، بازنده اصلی تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران بود و مدیران نفتی بیش از هر اقدامی، بر راضی کردن سرمایه‌گذاران خارجی برای تامین مالی دست‌کم بخشی از پروژه‌های توسعه‌ای صنعت نفت متمرکز بودند. اما از زمان تصویب تحریم خرید نفت ایران از سوی کشورهای اروپایی و محدودیت‌های بانکی و مجازات‌هایی که علیه خریداران نفت این کشور اعمال می‌شوند، بازاریابی نفت خام و راضی کردن خریداران به تمدید قراردادهای خود، به دغدغه‌ای جدید برای تصمیم‌گیران نفتی ایران تبدیل شده است. سیاستگذاران صنعت نفت ایران در دوره دولت اصلاحات توانستند برخی شرکت های خارجی را به نادیده گرفتن تحریم‌های بین‌المللی ترغیب کنند؛ به گونه‌ای که حضور شرکت‌های توتال و شل در پروژه‌های توسعه‌ای این صنعت در اواخر دهه ۱۳۷۰ نوعی شکست سیاست‌های آمریکا در به انزوا کشاندن ایران با اعمال تحریم‌های اقتصادی ارزیابی شد. هرچند این روند ادامه نیافت و در سال‌های بعد، نه تنها شرکت‌های معتبر و پیشینه‌دار اروپایی از حضور در پروژه‌های آتی صنعت نفت کنار کشیدند، بلکه شرکت‌های روسی، چینی و هندی که تازه‌واردان صنعت نفت ایران به شمار می‌رفتند هم از ادامه کار سر باز زدند و مذاکرات نفتی با ایران را نیمه‌تمام گذاشتند. اما همزمان با شدت گرفتن محدودیت شرکت‌های خارجی برای فعالیت در صنعت نفت ایران، بازار جدیدی در کشور همسایه در حال شکل‌گیری بود. عراق برای توسعه میدان‌های نفتی خود تاکنون چهار دور مناقصه برگزار کرده است. اولین مناقصه از این دست، در سال ۲۰۱۰ میلادی، استقبال چشمگیری را به دنبال داشت و عراق توانست با شرکت‌هایی همچون بی‌پی، اکسون موبیل، انی و شل قراردادهایی را نهایی کند. بیشتر قراردادهای نفتی عراق با شرکت‌های عمده نفتی یا با کشورها و اقتصادهای در حال ظهور که ظرفیت قابل توجهی برای دریافت و خرید نفت خام دارند، نهایی شده است و امضای این قراردادها به معنای تضمین وجود بازاری پایدار برای نفت خام عراق ارزیابی می‌شود. ایران و عراق دست‌کم هشت میدان نفتی مشترک دارند. برخی منابع خبری این تعداد را تا ۱۵ میدان هم برآورد کرده‌اند، اما به دلیل خودداری کشورها از انتشار داده‌های مربوط به میدان های هیدروکربوری مشترک با همسایگان، نمی‌توان تعداد دقیق این میدان‌ها را مشخص کرد. تا پیش از این، گفته می‌شد که ایران در برداشت از بیشتر میدان‌های مشترک هیدروکربوری به جز عراق، از دیگر همسایگان خود عقب است، ولی به نظر می‌رسد که این استثنا هم در حال حذف تدریجی است. رویکرد مدیران نفتی ایران در سال‌های گذشته به گونه‌ای بود که از هر گونه اظهارنظر درباره میدان‌های نفتی مشترک با عراق که به تازگی کشف شده بودند، خودداری کنند. از جمله در ماه‌های نخست پس از اعلام رسمی کشف میدان‌های نفتی عظیم آزادگان (۱۳۷۶) و یادآوران (۱۳۷۹)، مدیران ارشد نفت از اظهارنظر درباره مشترک بودن مخزن این دو میدان طفره می‌رفتند. در آن زمان، ایران با صرف هزینه و زمان قابل توجه توانسته بود وجود ذخایر عظیم نفت در مناطق غربی را اثبات کند و شریک شدن این داده‌های ارزشمند با کشور همسایه می‌توانست به ضرر ایران باشد. یادآوران و آزادگان، به عنوان دو میدان نفتی عظیم، چشم امید صنعت نفت ایران بوده‌اند و ایران انتظار دارد با آغاز بهره‌برداری کامل از آنها، کمی از فشار بر مخازن میدان‌های نفتی قدیمی خود کم کند. اما با گذشت چند سال از اعلام رسمی کشف این میدان‌ها و شدت گرفتن محدودیت‌ها برای سرمایه‌گذاران در صنعت نفت ایران، به نظر می‌رسد عراق در تلاش برای برداشت از این میدان‌های مشترک در حال رسیدن به سطحی برابر با ایران است. میدان‌های مشترک ایران و عراق دست‌کم هشت میدان نفتی مشترک دارند. برخی منابع خبری این تعداد را تا ۱۵ میدان هم برآورد کرده‌اند، اما به دلیل خودداری کشورها از انتشار داده‌های مربوط به میدان های هیدروکربوری مشترک با همسایگان، نمی‌توان تعداد دقیق این میدان‌ها را مشخص کرد. تا پیش از این، گفته می‌شد که ایران در برداشت از بیشتر میدان‌های مشترک هیدروکربوری به جز عراق، از دیگر همسایگان خود عقب است، ولی به نظر می‌رسد که این استثنا هم در حال حذف تدریجی است و بخشی از برنامه‌های عراق برای افزایش ظرفیت تولید نفت، از محل توسعه میدان‌های مشترک هیدروکربوری با ایران محقق خواهد شد. میدان نفت‌شهر با میدان نفتخانه عراق مخزن مشترک دارد. این میدان در شمال غرب ایلام در سال ۱۹۲۳ میلادی کشف شد و به طور میانگین روزانه ۱۵ هزار بشکه نفت خام از این میدان تولید می‌شود. میدان دهلران با میدان ابوغریب عراق مخزن مشترک دارد. این میدان در جنوب غرب دهلران در سال ۱۳۵۱ کشف شد و تولید نفت از آن در طول جنگ ایران و عراق متوقف شده بود. میانگین تولید کنونی این میدان ۷ هزار بشکه در روز اعلام شده است. میدان پایدار غرب در سال ۱۳۵۹ کشف شد و با میدان فکه عراق مخزن مشترک دارد. بر اساس آخرین گزارش‌ها، روزانه هفت هزار بشکه از این میدان تولید می‌شود. اقدام نیروهای نظامی ایران در ورود به خاک عراق و اشغال یکی از چاه‌های نفت میدان فکه در آذرماه ۱۳۸۸ دو کشور را برای چند هفته به چالشی دیپلماتیک کشاند. در آن زمان یکی از معاونان وزیر کشور عراق اعلام کرد که ۱۱ سرباز ایرانی روز جمعه، ۲۷ آذر، از مرز دو کشور عبور کرده و پرچم ایران را در میدان نفتی فکه نصب کرده‌اند. هرچند دو روز بعد، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران انتشار این خبر را "اقدام بی‌اساس تبلیغاتی با هدف ملتهب کردن فضای مناسبات متین ایران و عراق" ارزیابی کرد. میدان آذر با میدان بدری در عراق مخزن مشترک دارد. عراق قرارداد توسعه این میدان را به کنسرسیومی با حضور شرکت گازپروم روسیه و پتروناس مالزی سپرده است. ایران هم مذاکره برای امضای قرارداد توسعه این میدان را با شرکت‌های نروژی و روسی آغاز کرده بود، ولی در نهایت، توسعه این میدان به شرکت‌های ایرانی واگذار شد. میدان یاران از میدان‌های تازه کشف‌ شده در غرب کارون است که در محدوده مرزی ایران و عراق قرار دارد. عملیات توسعه این میدان در آذرماه امسال به شرکت ایرانی انرژی پرشیا واگذار شد. احمد قلعه‌بانی، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران ذخیره نفت خام این میدان را یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون بشکه اعلام کرده است. میدان آزادگان بزرگ‌ترین میدان نفتی ایران و از بزرگ‌ترین میدان‌های نفتی دنیا است که در سال ۱۳۷۶ کشف شد. بخش شمالی این میدان در نزدیکی میدان مجنون عراق قرار دارد. شرکت چینی سی‌ان‌پی‌سی توسعه بخش شمالی این میدان را در دست اجرا دارد. توسعه بخش جنوبی میدان آزادگان در سال ۲۰۰۴ میلادی به شرکت اینپکس ژاپن واگذار شده بود، ولی به دنبال فشارهای دیپلماتیک، تحریم‌ها و محدودیت‌های این شرکت، در اکتبر سال ۲۰۱۰ میلادی، اینپکس کاملا از این پروژه کنار کشید و ایران تفاهم‌نامه‌ای را برای توسعه بخش جنوبی آزادگان با یکی از شرکت‌های زیرمجموعه سی‌ان‌پی‌سی چین (سی‌ان‌پی‌سی‌آی) امضا کرد. عراق در طرف مقابل، قرارداد توسعه میدان مجنون را به شرکت‌های شل و پتروناس مالزی سپرده است. عراق پیش از این مدعی بودکه میدان مجنون میدانی مستقل است ولی گفته می‌شود که نشانه‌ای از محدود و بسته بودن مخزن میدان آزادگان در محدوده مرزی غرب ایران وجود ندارد و هر دو میدان به هم متصل و مشترک هستند. میدان یادآوران در جنوب غرب اهواز، با میدان نهرعمر در عراق مخزن مشترک دارد. شرکت چینی ساینوپک در سال ۲۰۰۷ میلادی قرارداد توسعه این میدان را امضا کرد و عملیات توسعه آن در جریان است. شرکت توتال رقیب احتمالی چینی‌ها در برداشت از این میدان در خاک عراق است. گزارش شده است که شرکت ساینوپک موظف بود تولید زودهنگام از یادآوران را در شهریور ۱۳۸۹ عملیاتی کند، ولی این کار با ۱۷ ماه تاخیر روبه‌رو شد. شرکت ملی نفت ایران هم به تازگی اعلام کرده است که به دنبال افزایش تولید روزانه ۱۰ هزار بشکه ای این میدان به ۲۰ هزار بشکه است. این در حالی است که طبق برنامه‌ریزی‌ها با پایان اجرای فاز اول طرح توسعه یادآوران، میزان تولید روزانه نفت خام این میدان در اوایل تابستان امسال باید به ۸۵ هزار بشکه می‌رسید. میدان اروند از میدان‌های کوچک نفتی در غرب ایران خوانده می‌شود. کشف این میدان در جنوب آبادان، در سال ۱۳۸۷ رسما اعلام شد. این نوشته بخشی از مجموعه ای است که سایت فارسی بی بی سی در آن روابط ایران با کشورهای همسایه و همجوارش را بررسی می کند.
با گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ تسلیحاتی ایران و عراق، همواره جدالی نفتی در لایه‌های زیرین روابط دیپلماتیک و اقتصادی این دو کشور در جریان بوده است.
ایران و عراق؛ پایان جنگ تسلیحاتی آغاز تهدیدات نفتی
محدوده دفاع هوایی جدید دو کشور در منطقه‌ای که هم چین و هم کره جنوبی مدعی مالکیت آن هستند با یکدیگر تداخل دارند. وزارت دفاع کره جنوبی اعلام کرده است که در این خصوص با "کشورهای مرتبط" هماهنگی به عمل خواهد آمد. بنا به اعلام کره جنوبی این محدوده هوایی جدید از ۱۵ دسامبر (یکشنبه هفته آینده) اعمال خواهد شد. کمی پیشتر کره جنوبی با به پرواز در آوردن هواپیماهای نظامی خود در محدوده دفاع هوایی جدید چین قدرت چین را به چالش کشید. تنش بر سر ادعاهای ارضی در شرق آسیا بالا گرفته است. ماه گذشته چین محدوده دفاع هوایی جدیدی برای خود تعریف کرده است که شامل مناطق مورد مناقشه با ژاپن و کره جنوبی است. چین از جمله جنگنده‌های خود را بر فراز منطقه مورد مناقشه با ژاپن به پرواز در آورده و با هواپیماهای خود جنگنده‌های آمریکایی و ژاپنی را نیز در این محدوده رهگیری کرده است.
کره جنوبی اعلام کرده است که محدوده دفاع هوایی خود را گسترش می‌دهد. این محدوده از جمله شامل بخشی از محدوده‌ای است که چین به تازگی آن را در محدوده دفاع هوایی خود تعریف کرده است.
تداخل محدوده دفاع هوایی جدید کره‌جنوبی و چین
نامزد شدن عبدالله گل برای پست ریاست جمهوری ترکیه به موضوع بحث انگیزی تبدیل شده است. ژنرال یاشار بیوک آتیت، رئیس ستاد نیروهای مسلح ترکیه، در بیانیه ای که در سایت ارتش منتشر شده، به "مراکز اهریمنی و زیانباری" اشاره کرده که به گفته او تلاش دارند ماهیت سکولار و دموکراتیک جمهوری ترکیه را تغییر دهند. ژنرال بیوک آنیت، در این هشدار از شخص معینی نام نبرده است. خبرنگاران می گویند ارتش ترکیه که خود را نگهبان و پاسدار نظام سکولار این کشور می داند و در طی 60 سال گذشته سه بار دولت های منتخب ترکیه را با توسل به کودتا سرنگون کرده ، با انتخاب عبدالله گل، برای پست ریاست جمهوری ترکیه، مخالف است. این دومین هشدار ارتش ترکیه در ماه های اخیر است. درماه آوریل گذشته، پس از آن که عبدالله گل، کاندیدای حزب عدالت و توسعه، که ریشه های اسلام گرایانه دارد تنها با اختلاف چند رأی نتوانست در دور اول انتخابات در پارلمان، پست ریاست جمهوری ترکیه را احراز کند، ارتش ترکیه از احتمال انتخاب آقای گل در دور بعدی رأی گیری، ابراز نگرانی کرد. ولی پس از آنکه حزب عدالت و توسعه در انتخابات پارلمانی ترکیه به پیروزی چشمگیری نایل شد، مجدداعبدالله گل، را نامزد پست ریاست جمهوری کرد. خدمات
در حالی که انتظار می رود فردا سه شنبه 28 اوت، پارلمان ترکیه عبدالله گل، وزیر خارجه این کشور و اسلامگرای سابق را به عنوان رئیس جمهور آینده ترکیه انتخاب کند، نظامیان این کشور هشدار داده اند که نظام سکولار ترکیه به خطر افتاده است.
هشدار جدید نظامیان ترکیه درباره سکولاریسم
آن گونه که مقامهای جمهوری آذربايجان اعلام کرده اند يکصد و پنجاه و هفت تن از اين کودکان به آمريکا، هيجده کودک به اسرائيل و بقيه به عربستان سعودی، فرانسه و بريتانيا فرستاده شده اند و نامهای بسياری از آنها به نامهای غربی و عبری تغيير داده شده است. مراجع قضايی جمهوری آذربايجان می گويند متهمان، اسنادی جعل می کرده اند که نشان می داده است بستگان اين کودکان تمايل به سرپرستی آنان ندارند و به همين دليل آنان به خانواده های غربی فروخته شده اند. مراجع قضايی اين جمهوری همچنين می گويند بنگاههايی که اين کودکان به آنها فروخته شده اند در فهرست سياه پليس فدرال آمريکا قرار دارند. شش پزشک زن که به اتهام فروختن اين کودکان دستگير شده اند ماه آينده به صورت غيرعلنی محاکمه خواهند شد. گزارشها حاکی از اين است که کودکان بی سرپرست در شرايط بسيار بدی در پرورشگاههای جمهوری آذربايجان به سر می برند. خدمات
شش پزشک زن در جمهوری آذربايجان بازداشت شده اند که متهمند طی چهار سال گذشته که برای پرورشگاه شماره يک در محله نسيمی در باکو، پايتخت اين جمهوری کار می کرده اند، يکصد و هشتاد و پنج کودک را به بنگاههايی در خارج فروخته اند که کارشان پيدا کردن کودک بی سرپرست برای افرادی است که به دنبال يافتن فرزندخوانده برای خود هستند.
بازداشت شش پزشک آذری به اتهام کودک فروشی
عملیات ارتش ترکیه علیه شبه نظامیان کرد سوری در خاک سوریه به سود ایران است گرچه شبه‌نظامیان کرد سوری به عنوان دنباله پ‌ک‌ک (حزب کارگران کردستان)، سابقه‌ای دیرینه در برخورداری از کمک ایران دارند، اما قدرت گرفتن بیش از اندازه‌شان به سود ایران نیست. پس برای ایران، چه بهتر که ترکیه بی‌مزد و منت زحمت کنترل اقتدارشان را بکشد و ایران هم کنار بایستد و ژست همدلی با کردها بگیرد. در بلند مدت هم مداخله نظامی ترکیه، این احتمال را که شرق فرات روزی به حاکمیت دمشق بازگردد، بیشتر می‌کند تا ادامه سلطه کردها بر این ناحیه. ترکیه اگر موفق شود منطقه مورد نظرش را زیر کنترل خود ببرد و کمربند امنیتی تشکیل دهد، هم ترکیب جمعیتی شمال شرق سوریه را به نفع عرب‌ها تغییر خواهد داد و هم زمینه را برای تضعیف بیشتر شبه نظامیان کرد و در هم شکستن اقتدار آنان در آینده خواهد چید. همه اینها به نفع ایران است. بیشتر بخوانید: پرسش دیگر این است که آیا ترکیه موفق خواهد شد عملیات را به سرانجام برساند یا نه؟ مهم نیست. پیروزی یا شکست ترکیه، هر دو سرش برای ایران برد است. فراموش نکنیم که ارتش ترکیه، داعش نیست که شبه نظامیان کرد به این راحتی‌ها بتوانند از پسش برآیند. در جنگ با داعش، شبه‌نظامیان کرد از همه طرف سلاح و امکانات دریافت می‌کردند و نیروی هوایی چند کشور از بالا به آنها پوشش هوایی می‌داد. این بار از این حرف‌ها نیست. کسی پشتشان نایستاده. جغرافیای طبیعی منطقه عملیاتی هم به زیان آنهاست. شمال شرق سوریه، کوهستان قندیل نیست، دشت است و در زمین هموار و بدون موانع طبیعی، ارتش منظم سوار است و نیروی چریکی، پیاده. در چنین محیطی، تنها تاکتیکی که به کار نیروی چریکی می‌آید، کشاندن جنگ به شهرهاست اما سابقه عفرین نشان داد که ارتش ترکیه خود را درگیر جنگ شهری نمی‌کند. شهر را محاصره می‌کند و نیروهای سوری را به داخل می‌فرستد. برنده جنگ شهری هم آن است که از بیرون کمک می‌کند نه آنکه در شهر محاصره شده. در نتیجه، شبه‌نظامیان کرد در همان موقعیتی قرار خواهند گرفت که داعش در عین‌العرب (کوبانی) گرفتارش شده بود. همان طور که عفرین سقوط کرد، قامشلی و عین‌العرب و تل ابیض هم می‌توانند سقوط کنند. به فرض که ارتش ترکیه به مشکل بخورد و درگیر نبردی طولانی و فرسایشی شود، باز هم به سود ایران است. از سویی، رقیب منطقه‌ای‌اش که ترکیه باشد زیان خواهد دید، رابطه‌اش با غرب تیره خواهد شد، وجهه‌اش در افکار عمومی جهانیان سقوط خواهد کرد، گرفتار اعتراض‌های داخلی خواهد شد، به اقتصادش فشار خواهد آمد و دیگر گرفتاری‌ها. از سوی دیگر، توان شبه‌نظامیان کرد هم که کمک خارجی دریافت نمی‌کنند، فرسوده خواهد شد. ترکیه در صورت گرفتاری در نبرد، دامنه عملیات خود را به فراتر از باریکه سی کیلومتری گسترش خواهد داد که به تضعیف بیشتر شبه‌نظامیان کرد خواهد انجامید. در چنین وضعیتی، کردها یا باید تسلیم شوند و دست از جنگ با ترکیه بردارند یا تا پای جان بجنگند و جنگی حماسی را رقم بزنند که پایانش قابل پیش‌بینی نیست، یا دست به دامن دولت مرکزی و محور ایران و روسیه شوند.
عملیات ارتش ترکیه علیه شبه نظامیان کرد سوری در خاک سوریه به سود ایران است. گرچه این عملیات رسما اشغال خاک متحد ایران است اما شخص بشار اسد نباید چندان ناخشنود باشد. منطقه عملیات سال‌هاست از سلطه دولت سوریه خارج شده و در آینده نزدیک و تا زمانی که کردهای این کشور قدرتی داشته باشند، بازگشت آن به حاکمیت سوریه نامحتمل است.
جنگ ترکیه با کردهای سوریه؛ بازی دو سربرد برای ایران؟
اندیشکده معتبر بروکینگز در پایتخت آمریکا مقالات ویژه‌ای درباره حقایق و اخبار جعلی پیرامون رای پستی در آمریکا منتشر کرده است با این حال در جریان کارزارهای انتخاباتی امسال، اتهام‌های -بدون پشتوانه و شواهد- جمهوری‌خواهان و در راس آنها دونالد ترامپ، موجب شده این بار رای‌دادن غیرحضوری (پستی) به یکی از جنجالی‌ترین مباحث انتخابات ریاست‌جمهوری سوم نوامبر بدل شود. بخشی از این جنجال به این علت است که به علت شیوع ویروس کرونا، تقاضا برای رای دادن غیرحضوری به طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافته (تا ۵۰ درصد) و جمهوری‌خواهان به طور سنتی باور دارند که افزایش مشارکت غیرحضوری به نفع دموکرات‌هاست. ادعایی که تاکنون شواهدی برای آن پیدا نشده است. آنها همزمان رای دادن از طریق پست را مستعد تقلب می‌دانند؛ به این ترتیب که ممکن است برگه رای افراد بدون اطلاع آنها پر و ارسال شود و یا حتی آن طور که ویلیام بار، دادستان کل آمریکا در مصاحبه اخیر خود مدعی شده بود "یک کشور خارجی هزاران برگه رای را چاپ و پست کند". فرضیه‌ای که آقای بار برای آن هیچ نمونه تاریخی قبلی ارایه نکرده اما می‌گوید همه "تئوری‌های منطقی" را باید مد نظر قرار داد. همین موضوعات باعث شده که در چند هفته گذشته بسیاری از رسانه‌ها و اندیشکده‌های آمریکایی به جزئیات چگونگی اخذ و صیانت از آرای پستی بپردازند. کدام ایالت‌ها رای پستی یا غیرحضوری قبول می‌کنند و چه‌طور؟ اندیشکده بروکینگز که یک نهاد غیرانتفاعی و غیرسیاسی در پایتخت آمریکاست و از آن به عنوان "اثرگذارترین اتاق فکر جهان" یاد می‌شود با توجه به رواج باورهای غلط پیرامون سیستم رای پستی در چند ماه اخیر، شروع به انتشار سلسله مقالات تحلیلی-توضیحی درباره سیستم انتخاباتی آمریکا کرده است. دارل ام. وست، نایب رئیس و مدیر مرکز مطالعات نظام‌های حکومتی بروکینگز در یکی از این مقالات سعی کرده با طرح چند سوال و جواب ساده مشخصات سیستم رای غیرحضوری در آمریکا را توضیح دهد. "ابتدا مهم است که بدانیم ایالت‌های آمریکا از دو روش متمایز برای رای غیرحضوری استفاده می‌کنند؛ ایالت‌هایی که برای همه رای‌دهندگان برگه و پاکت پستی رای ارسال می‌کنند تا خود ساکنان این ایالت‌ها میان حضوری یا غیرحضوری رای دادن یکی را انتخاب کنند. و دوم ایالت‌هایی که فقط برای کسانی برگه رای می‌فرستند که رسما درخواست رای غیرحضوری کرده باشند. برخی از این ایالت‌ها حتی برای ارسال‌پستی برگه رای دلیل موجه می پرسند." آن طور که موسسه بروکینگز در وبسایت خود توضیح داده واشنگتن، کلورادو، اورگان، یوتا و هاوایی ۵ ایالتی هستند که برای همه رای‌دهندگان خود برگه رای و پاکت ویژه بازگرداندن آن را ارسال می‌کنند. "با توجه محدودیت‌های کرونا، امسال ۳۴ ایالت آمریکا به علاوه محدوده کلمبیا (واشنگتن دی‌سی - پایتخت) تسهیلات ویژه‌ای برای رای غیرحضوری درنظر گرفته‌اند تا از صف‌های طولانی و ازدحام در شعبات رای و افزایش احتمال سرایت بیشتر ویروس کرونا جلوگیری کنند. از میان آنها دست کم ۳۰ ایالت برای ارسال برگه رای و پاکت ویژه پست آن هیچ دلیلی نمی‌پرسند. ۱۱ ایالت دیگر هم به ساکنان خود وعده داده‌اند که ضمن آسان‌گیری برای درخواست رای غیرحضوری، امکانات ویژه‌ای برای این نوع رای‌دادن ایجاد کنند." شبکه‌های تلویزیونی آمریکا هم به طور ویژه به موضوع صیانت از آرای پستی پرداخته‌اند سیستم رای پستی چه گونه کار می‌کند؟ به غیر ۵ ایالتی که برای همه رای دهندگان ثبت نام کرده برگه رای و پاکت ویژه برگشت آن را ارسال می‌کنند، در مابقی ایالت‌ها کسانی که خواستار رای پستی هستند باید یا از طریق اینترنت و ایمیل و یا تلفن و نامه کتبی رسما درخواست کنند که برگه رای آنها به آدرس رسمی‌شان ارسال شود. دفتر انتخاباتی هر حوزه و ایالت، پس از دریافت درخواست‌ها، مشخصات متقاضیان مانند اسم، آدرس محل‌سکونت و شماره ملی آنها را بررسی می‌کند تا از صحت این اطلاعات و واجد شرایط بودن متقاضی مطمئن شود. پس از آن پاکت ویژه رای که در آن فرم‌های مربوطه و یک پاکت بدون نیاز به تمبر بازگشت قرار داده شده برای متقاضیان ارسال می‌شود. شهروندان پس از پرکردن برگه رای آن را در پاکت مخصوص گذاشته و روی پاکت نامه دربسته را امضاء می‌کنند. پس از آن اداره پست نامه‌های حاوی رای را به حوزه‌های اخذ آراء محلی تحویل می‌دهد و مسئولان انتخابات هم پس از مطابقت دادن امضاء و مشخصات متقاضی با پاکت حاوی رای، اطمینان می‌یابند که رای دهنده قانونا برای انتخابات ثبت نام کرده و این رای پستی را از همان آدرسی ارسال کرده که در بانک اطلاعاتی به همراه مشخصات او ثبت شده است. پس از آن پاکت دربسته به صندوق یا محل ویژه نگه‌داری آراء غیرحضوری فرستاده می‌شود تا پس از پایان زمان رای‌گیری در روز سوم نوامبر باز و به همراه سایر آرا شمارش شود. برخی از ایالت‌ها چون واشنگتن، در شمال‌غرب آمریکا، بروی هر برگه و پاکت رای بارکد ویژه‌ای چاپ کرده‌اند که به رای‌دهندگان و اداره پست و حوزه انتخاباتی اجازه می‌دهد مسیر و زمان رفت و آمد پاکت حاوی رای را به صورت آنلاین چک کنند. بیشتر بخوانید اندیشکده بروکینگز سیستم رای دادن غیرحضوری و راهنمای عملی آن را منتشر کرده است آیا رای پستی امکان تقلب را بیشتر می‌کند؟ آن طور که موسسه بروکینگز در مقالات توضیحی خود تشریح کرده، مسئولان انتخاباتی در سراسر آمریکا تدابیری را برای رای غیرحضوری در نظر گرفته‌اند که عملا امکان تخلف در این سیستم رای‌دهی را تا حد بسیار زیادی غیرممکن می‌کند. این تدابیر عبارتند از: در آمریکا رای دادن به جای کسی دیگری یا دست‌کاری کردن برگه رای جرم محسوب می‌شود. مرکز مطالعات حقوقی برنان در دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک که مطالعات مفصلی‌ درباره احتمال افزایش تخلفات انتخاباتی به علت افزایش آرای پستی را بررسی کرده می‌گوید "هیچ شواهدی وجود ندارد" که سیستم رای‌دادن غیرحضوری میزان تخلفات را افزایش داده باشد. هر سال ده‌ها هزار از سربازان پایگاه‌های نظامی آمریکا در سراسر جهان با استفاده از پست در انتخابات شرکت می‌کنند و آن طور که اندیشکده بروکینگز گزارش کرده تاکنون تقریبا هیچ موردی از تخلف مرتبط به آرای پستی آنها گزارش نشده است. دارل ام. وست با ذکر مثالی از آخرین تخلف تایید شده در انتخابات ایالتی سال ۲۰۱۸ به این نتیجه می‌رسد که علاوه پیش‌بینی‌های انجام شده برای پیش‌گیری از وقوع تخلف، در صورت یافتن شواهد، مکانیسم‌هایی برای مواجهه با آن تعبیه شده است. "در جریان انتخابات سال ۲۰۱۸ در حوزه نهم کارولینای شمالی برای ورود به کنگره، یکی از اعضای ستاد نامزد جمهوری‌خواه، مارک هریس، به تقلب در آرای پستی و تشویق دیگران به تکرار تخلف در آرای پستی متهم شد. کمیته فراجناحی انتخابات در این ایالت بعد از بررسی و اثبات اتهامات نتیجه گرفت که نتیجه این انتخابات را باطل کند و دستور به برگزاری انتخابات ویژه (دوباره) شد که قرار است سوم نوامبر امسال و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری در این حوزه کارولینای شمالی برگزار شود." بیشتر بخوانید مرکز تحقیقاتی عدالت برنان درباره باورهای غلط درباره آرای پستی و همچنین ادعاهای نادرست دونالد ترامپ درباره امکان تقلب گسترده در آرای غیرحضوری پرداخته است پیامدهای سیاسی رای پستی برای احزاب اصلی چیست؟ دارل ام. وست، نایب رئیس و مدیر مرکز مطالعات نظام‌های حکومتی بروکینگز در مقاله توضیحی خود به نگرانی‌ها و ادعاهای دو حزب اصلی آمریکا (دموکرات و جمهوری‌خواه) در ارتباط با پیامدها و چالش‌های رای پستی پرداخته و به مطالعات دانشگاهی و مستقل در این رابطه هم اشاره کرده است. "جمهوری‌خواهان از رای پستی می‌ترسند چرا که نگرانند این روش رای دموکرات‌ها را بالا ببرد. آنها نگرانند که این روش به رای‌دهندگانی که به طور معمول میزان مشارکت‌شان پایین است امکان شرکت در انتخابات شرکت بدهد. این شامل جوانان، افراد کم درآمد، اقلیت‌ها و آنهایی که دسترسی محدودی به وسائط نقلیه دارند می‌شود... اما باید توجه داشت که یکی از اصلی‌ترین گروه‌هایی که از روش رای دادن پستی سود می‌برد سالمندان آمریکایی هستند که اغلب به جمهوری‌خواهان رای می‌دهند." "در جریان انتخابات ویژه سال ۲۰۲۰ در ایالت کالیفرنیا، جمهوری خواهان موفق شدند در مناطقی که درصد زیادی رای پستی دریافت شده بود، برنده شوند و حتی رقبای دموکرات خود را از کرسی‌ها پایین بکشند. آنها این پیروزی‌ها را مدیون تلاش‌شان برای اطمینان از ارسال آرای غیرحضوری برای واجدان شرکت در انتخابات هستند." آقای وست همچنین به تحقیق مفصلی که توسط دانیل تامپسون، جسی یادر، جنیفر وو و اندرو هال در دانشگاه استنفورد انجام شده اشاره می‌کند. این محققان انتخابات‌های روی داده در حد فاصل سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۸ (آخرین انتخابات سراسری) در سه ایالت کالیفرنیا، یوتا و واشنگتن را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که استفاده از سیستم رای پستی بر افزایش یا کاهش شانس پیروزی یکی از احزاب بر دیگری تاثیری نداشته است. 'احتمال این که صاعقه به شما بزند بیشتر از احتمال تخلف شما در رای پستی است!' "مرکز تحقیقات برای عدالت برنان" که یک موسسه پژوهش حقوق در دانشگاه نیویورک است و تمرکز ویژه‌ای بر سیستم انتخاباتی آمریکا دارد با ذکر چند گزارش و مستندات به دست آمده از ممیزی‌های انتخابات‌های اخیر، احتمال دست‌کاری و تخلف در آرای پستی را بسیار ناچیز دانسته است. "بر اساس آماری که موسسه 'رای از خانه' تهیه کرده از سال ۲۰۰۰ به این طرف ۲۵۰ میلیون نفر در ۵۰ ایالت آمریکا از طریق پست در انتخابات شرکت کرده‌اند. در آخرین انتخابات سراسری آمریکا که دو سال پیش برگزار شد حدود ۲۵.۸ درصد از رای‌دهندگان از طریق پست آرای خود را به صندوق ریختند. با وجود افزایش پرشتاب آمار رای پستی در این سال‌ها، آمار تخلف در آرای غیرحضوری بی‌نهایت کوچک بوده است." به گزارش مرکز برنان در پنج ایالت اورگان، واشنگتن، یوتا، هاوایی و کلورادو که برای همه واجدان شرایط برگه رای پستی ارسال می‌کنند حتی یک مورد تخلف هم پیدا نشده است. بنابر گزارش روزنامه نیویورک‌تایمز: "ایالت‌هایی که رای‌پستی را عمومی کرده‌اند در حقیقت درصد تخلف در آنها نزدیک به صفر بوده است. اورگان، که ایالت پیشگام در ایجاد سیستم رای پستی است از سال ۲۰۰۰ تا کنون حدود ۱۰۰ میلیون برگه رای پستی ارسال کرده و تاکنون فقط حدود یک دو جین تخلف کشف کرده است. این یعنی احتمال تخلف در آرای پستی چیزی حدود 100 هزارم درصد بوده است." "یکی از مفصل‌ترین تحقیقات که از سوی موسسه "حق رای" درباره تخلف در آرای پستی انجام شده و آرای ماخوذه در حد فاصل سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲ را لحاظ کرده، از میان بیش از ۱۰۰ میلیون رای تنها ۴۹۱ مورد تخلف پیدا کرده است. شاید هم به همین علت است که پرفسور ریچارد هاسن، مدرس و محقق حقوق انتخابات می‌گوید اگر چه رای پستی بیشتر از رای حضوری مستعد تخلف است اما احتمال آن که یک آمریکایی را صاعقه بزند بیشتر از این است که مرتکب تخلف رای غیرحضوری شود". بیشتر بخوانید نیویورک تایمز راهنمای ساده ای برای رای دهندگان غیرحضوری منتشر کرده از جمله مشخصات صندوق‌های رسمی جمع‌آوری آرای غیرحضوری ابزار ایالت‌ها برای صیانت از آرای پستی چیست؟ مرکز برنان علاوه بر توضیح ویژگی‌های ایالت‌های آمریکا در قوانین مربوط به رای غیرحضوری و پستی، روش های کنترلی آنها برای جلوگیری از تخلف در آرای پستی را چنین تشریح کرده است:
رای غیرحضوری و پستی سابقه بسیار طولانی در آمریکا دارد. ارتشیان، سالمندان، کارگران روزمزد، آمریکایی‌های مقیم خارج از این کشور و ساکنان مناطق دورافتاده معمولا از رای غیرحضوری استفاده می‌کنند. در حقیقت ۲۵ درصد (حدود ۳۳ میلیون نفر) از رای‌دهندگان در انتخابات سال ۲۰۱۶ که به پیروزی دونالد ترامپ انجامید از طریق پست رای داده بودند؛ از جمله خود آقای ترامپ.
در رسانه‌های آمریکا؛ امنیت آرای پستی در آمریکا چگونه تامین می‌شود؟
حسین ماهینی همچنین نام چند بازیکن پرسپولیس را برده که گرفتار "هجمه" و "بلای" لیدر پرسپولیس شده‌اند. او البته پیشتر هم از لیدر پرسپولیس انتقاد کرده بود. پس از درگیری نیروی انتظامی با طرفداران باشگاه تراکتورسازی در بازی استقلال با تراکتورسازی تبریز، ویدئویی از یکی از لیدرهای تراکتورسازی منتشر شد که می‌گفت این تیم رابطه خوبی با هواداران استقلال دارد و فقط با آقای اسماعیلی بیگی به "مشکل می‌خورد و اضافه می‌کند که "دیروز هم دیدید که درخوزستان چه کار کرد." آقای اسماعیل‌بیگی این موضوع را به شدت تکذیب می‌کند و گفته است که: "این که ریشه این ماجرا را در بازی با فولاد می‌دانند به هیچ عنوان درست نیست. در آن بازی ما به خوبی از هواداران و بازیکنان حریف استقبال کردیم. در پایان بازی هم هواداران آنها از نتیجه ناراضی بودند که این مسئله به درگیری کوچکی بین طرفداران ما و آنها انجامید. در نهایت با میانجیگری خودمان قائله خاتمه یافت. رییس کانون هواداران فولاد هم حی و حاضر است و بابت همکاری ما تشکر کردند و هیچ دعوای قومیتی هم در میان نبود." اما لیدر جوان پرسپولیس که دو سال بعد از انقلاب متولد شده حداقل از سال ١٣٨٩ با برخی بازیکنان پرسپولیس مسئله پیدا کرده است. در سال ١٣٨٩ احمدرضا عابدزاده به دلیل درگیری با آقای اسماعیل‌بیگی به کلانتری رفت چون آقای اسماعیل بیگی از او "سیلی‌های پشت سر هم" خورده بود. عابدزاده گفته بود که آقای اسماعیل بیگی به او فحاشی کرده بود و او هم او را زده بود. دو طرف از هم شکایت کردند و در نهایت هم در کلانتری و دادسرا کار با وساطت حل وفصل می‌شود. علی دایی چند هفته قبل از استعفایش از سرمربی گری پرسپولیس در برنامه نود گفته بود که از حبیب کاشانی مدیر عامل وقت پرپسپولیس خواسته بود او را اخراج کند. آقای دایی حتی از درگیری فیزیکی با لیدر پرسپولیس هم صحبت کرد. او مدعی شد آقای اسماعیل بیگی "دکه مطبوعات" گرفته و "سایت" دارد. مدتی بعد آقای اسماعیل بیگی به همین دلیل از علی دایی شکایت کرد. بخش اول مستند دهم که چهار سال پیش از تلویزیون ایران پخش شد آقای اسماعیل بیگی به عنوان یک شهروند معمولی می‌گوید "آتش زدن اتوبوس و شکستن شیشه بانک ربطی به انتخابات ندارد." هفتم فروردین ۱۳۹۳ رسانه‌های ایران نوشتند که عباس اسماعیل بیگی یکی از لیدرهای باشگاه پرسپولیس را نیروی انتظامی دستگیر کرده است: "ظاهرا برخی مسایل رخ داده در فصل گذشته و پیگیری قضایی آن باعث این دستگیری شده است. محمد پنجعلی سرپرست تیم پرسپولیس پیگیری این مسئله را انجام داد و سرانجام این لیدر آزاد شد." اما بعد در سال ١٣٩٥ عکس‌هایی از آقای اسماعیل بیگی در سوریه منتشر شد و وبسایت مشرق نوشت: لیدر پرسپولیس خرداد ماه گذشته به "همراه جمعی از طرفداران پرسپولیس راهی سوریه شد تا به جمع مدافعان حرم ملحق شود." این وبسایت همچنین نوشت که او از اعضای گروه قرار شهدا است: "قرار شهدا توسط تعدادی از جوانان و نوجوانان بطور کاملا خودجوش و مستقل هر هفته روزهای پنجشنبه به منظور زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در چند نقطه از تهران و شهرستان پردیس برگزار می شود." این وبسایت نوشت این حرکتهای "خودجوش" فرهنگی مثل "پخش نذری به یاد یکی از شهدای محله؛ قرار جانبازان مدافع حرم، کمک به نیازمندان، قرار شهدا در کلیسا، سلفی با تابلوی اسامی شهدا" ممکن است در چند سال آینده به تمام کشور برسد. بهمن ماه پارسال آقای اسماعیل بیگی که برای تشویق پرسپولیس در بازی با السد به دوحه قطر رفت با وجودی که ویزا داشت از ورودش به آن کشور جلوگیری شد و خودش در فیلمی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد گفت که به او گفته شده که در لیست سیاه قرار دارد. خبرگزاری میزان این اقدام را "تامل برانگیز" خواند و نوشت او که "سابقه حضور در سوریه و دفاع از حرم آل الله را دارد" نتوانسته وارد قطر شود و به ایران برگشته است. آقای اسماعیل بیگی در این باره گفت: "بنده در چند نوبت بر حسب عشق، علاقه و احساس دین شخصی به آل الله به منظور دفاع از حرم بی بی زینب به سوریه سفر کردم و عکس‌هایی از حضور اینجانب در لباس مدافعان حرم در فضای مجازی منتشر شد." "به عنوان یک مدافع حرم به حضور در جبهه مقاومت در سوریه افتخار می‌کنم و از این اتفاق اصلا ناراحت نیستم چرا که برای هدفی والا و بزرگ که همانا دفاع از حریم اهل بیت است از حضورم در قطر ممانعت به عمل آمد." عباس اسماعیل بیگی لیدر تیم ‌ملی فوتبال ایران هم هست و در جام جهانی روسیه هم حضور داشت. او خود می‌گوید به همراه تیم ملی ایران به بیش از ٢٢ کشور دنیا سفر کرده است. سوابق آقای اسماعیل بیگی از زبان خودش:
نام عباس اسماعیل بیگی رئیس کانون هواداران و کارمند باشگاه پرسپولیس و مدیر وبلاگ سکوی سرخ در سال‌های اخیر با جنجال همراه بوده و دیروز هم حسین ماهینی کاپیتان دوم پرسپولیس او را مقصر اتفاقات ورزشگاه غدیر اهواز در بازی فولاد خوزستان و پرسپولیس تهران دانست. دیگر بازیکنان هم از اظهارات حسین ماهینی حمایت کردند اما خود آقای اسماعیل بیگی آنها را تکذیب کرده و برای این اظهارات مدرک خواسته است.
عباس اسماعیل بیگی، لیدر هواداران پرسپولیس، کیست؟
روز دوشنبه، 8 مه، غلامحسين الهام، سخنگوی دولت در مورد حضور بانوان در ورزشگاه ها گفت که آيت الله خامنه ای، رهبری جمهوری اسلامی، دستور داده است تا نظر مراجع تقليد در اين باره محترم شمرده شود و اين تصميم مورد تجديد نظر قرار گيرد. آقای الهام افزود که در پی اين دستور، محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری، تاکيد کرده است که در اين زمينه طبق نظر رهبر جمهوری اسلامی عمل خواهد شد. آقای احمدی نژاد طی نامه ای که دوشنبه 24 آوريل (چهارم ارديبهشت) به رئيس سازمان تربيت بدنی اين کشور نوشت به وی دستور داد که "با برنامه ريزی صحيح و مقتضی شئون بانوان، بخشی از مرغوبترين مکانهای تماشاگران در ورزشگاههايی که مسابقات فوتبال ملی و مهم برگزار می ‌شود، به طور ويژه به بانوان و خانواده ‌ها اختصاص يابد". اما با انتشار اين نامه، آيت الله محمد فاضل لنکرانی، يکی از مراجع شيعه در قم فتوا داد که شرکت بانوان در مکانهای عمومی ورزشی همراه با مردان، حتی اگر مکانهای جداگانه ای به زنان اختصاص داده شود جايز نيست، چراکه به عقيده وی، اسلام نگاه کردن زن به بدن مرد را حتی اگر لذتی هم در کار نباشد جايز نمی داند و همچنين، اسلام بر عدم اختلاط زن و مرد تأکيد دارد و "ملاحظه شده است که اختلاط در جوامع غربی و متأسفانه در برخی نهادهای داخلی چه مفاسد فراوانی به دنبال داشته است". آيت الله لطف الله صافی گلپايگانی، يکی ديگر از مراجع قم نيز اعلام کرد که همه فقيهان نگاه کردن زن و مرد بيگانه به بدن يکديگر را حرام می دانند و حضور بانوان در جمع تماشاچيان مسابقات ورزشی مردان "خلاف شرع و تنازل ظاهر (بی اعتنايی آشکار) از مواضع اسلامی است". وی از مسؤولان جمهوری اسلامی خواسته است با اعلام لغو دستور آزادسازی ورود زنان به ورزشگاهها، "نگرانيها را رفع و موجبات خشنودی قلب مقدس حضرت بقيه الله الاعظم (امام دوازدهم و غايب شيعيان) را فراهم کنند". آيت الله فاضل لنکرانی نيز لازم دانسته است که دولت جمهوری اسلامی "مکانهای مستقلی را با رعايت همه ضوابط شرعی برای بانوان جهت امور ورزشی اختصاص دهد و از اين جهت تبعيضی بين آنان قائل نشود". آيت الله ميرزا جواد تبريزی نيز يکی ديگر از مراجع قم است که صريحاً با دستور رئيس جمهور ايران مبنی بر ورود زنان به ورزشگاههای فوتبال مخالفت کرده و در پاسخ به استفتايی در اين زمينه ورزشگاهها را مکانهايی دانسته که حضور همزمان زنان و مردان در آنها، "معمولاً همراه با امور فساد انگيز و ارتکاب حرام است" و "بر مردان و زنان جايز نيست". آيت‌ الله ناصر مکارم شيرازی که نسبت به مراجع ياد شده در قم شهرت بيشتری دارد، واکنش احتياط آميزتری نسبت به آنان داشته و آن گونه که خود اظهار داشته، پيامی به محمود احمدی نژاد فرستاده و منتظر است تا با دريافت پاسخ او، "به تفصيل" در خصوص تصميم وی مبنی بر آزادی ورود زنان به ورزشگاهها صحبت کند. وی در عين حال از چنين تصميمی انتقاد کرده و پيش از آنکه درس خارج فقه خود را در مسجد اعظم قم آغاز کند گفته است: "در همه ‌جای جهان ورزشگاههای فوتبال مکانهای نا امنی شناخته می‌ شوند که درگيری، زد و خورد و حتی گاه کشته‌ هايی در پی دارند ... هنگامی که همه در خانه براحتی می‌ توانند مسابقات را به صورت زنده در تلويزيون ببينند، چه ضرورتی وجود دارد که بانوان و خانواده ‌ها در فضای نا‌ امن ورزشگا‌هها حضور پيدا کنند؟ چرا مسئله‌ ای را که ضرورت ندارد، اين‌ گونه در جامعه مطرح سازيم تا شوک شديدی به جامعه وارد شود". آيت الله مکارم به محمود احمدی نژاد توصيه کرده است که: دقت داشته باشد که مسائل کشور را ظرف يک شب با يک تصميم نمی‌ توان حل کرد و نبايد تنها به مشاوران خودش در اين زمينه قناعت کند. محمود احمدی نژاد در حالی با مخالفت آشکار مراجع مذهبی با تصميم گيريهای خود مواجه می شود که کوشيده است در دوران رياست جمهوری خود در راستای برآورده کردن خواسته های محافل محافظه کار مذهبی حرکت کند و از حمايت روحانيون پرنفوذ برخوردار باشد. خبرگزاری دانشجويان ايران گزارش داده که حتی محمدتقی مصباح يزدی، که از او با عنوان نزديکترين حامی آقای احمدی نژاد در ميان روحانيون بانفوذ ياد می شود نيز با پيامی شفاهی که از طريق دو تن از نزديکانش به محمود احمدی نژاد فرستاده، به تصميم او برای آزادسازی ورود زنان به ورزشگاههای فوتبال اعتراض کرده است. دستور محمود احمدی نژاد اعتراض شمار زيادی از نمايندگان مجلس شورای اسلامی را نيز برانگيخته و حتی درون دولت خود او نيز با تأملاتی مواجه شده است. محمد علی آبادی، رئيس سازمان تربيت بدنی ايران که از معاونان آقای احمدی نژاد است پس از دريافت دستور وی به خبرنگاران گفت که اين دستور برای به اجرا درآمدن نياز به بررسی بيشتری از جنبه‌ های مختلف امنيتی و اجتماعی دارد و بايد روی آن مطالعات زيادی صورت گيرد و تنها در صورتی به اجرا درخواهد آمد که سازمان تربيت بدنی يقين حاصل کند که از جنبه‌ های مختلف مشکلی برای ورود بانوان به ورزشگاهها وجود ندارد. با وجود اينکه در دستور محمود احمدی نژاد محدوديتی برای اينکه چه بانوانی حق دارند در ورزشگاههای فوتبال حضور يابند نيامده، اما آقای علی آبادی تصريح کرده که ورود بانوان به ورزشگاهها صرفاً شامل خانواده ‌ها خواهد شد، يعنی زنان و دختران همراه با اعضای مرد خانواده خود می توانند در ورزشگاهها حضور يابند و ورود دختران مجرد به ورزشگاهها همچنان ممنوع خواهد ماند. اما آن گونه که از نامه محمود احمدی نژاد به رئيس سازمان تربيت بدنی برمی آيد او با آگاهی به مخالفتهايی که با حضور زنان در ورزشگاهها وجود دارد تصميم خود را برای اختصاص دادن جايگاه به آنان در ورزشگاهها گرفته است. او در نامه اش در پاسخ به کسانی که محيط ورزشگاهها را از لحاظ اخلاق و آداب اجتماعی برای زنان مناسب نمی دانند نوشته: "برخلاف تصور و تبليغ عده ‌ای، تجربه نشان داده که حضورانبوه خانواده ها و بانوان درمحيطهای عمومی، سلامت و اخلاق وعفاف را در آن محيطها حاکم کرده است". حضور زنان در ورزشگاهها برای تماشای فوتبال مردان در ايران منع قانونی ندارد اما طی 27 سالی که از عمر حکومت جمهوری اسلامی در اين کشور می گذرد، زنان جز چند مورد و در تعدادی بسيار اندک و محدود هيچگاه اجازه حضور در ورزشگاهها را نيافته اند. برخی از زنان ايرانی تاکنون طی اقداماتی نسبت به منع حضور خود در ورزشگاهها اعتراض کرده اند و چند ماه پيش تعدادی از زنان در اعتراض به جلوگيری از حضور آنان در ورزشگاه برای تماشای مسابقه تيمهای ملی فوتبال ايران و کاستاريکا در تهران دست به تجمع اعتراض آميز زدند. اما در مقابل، مخالفتهای شديدی نيز در لايه های محافظه کارتر جامعه با حضور زنان در ورزشگاهها وجود دارد. عمده مخالفتی که در سطح جامعه ايرانی با حضور زنان در ورزشگاهها وجود دارد به دليل برخی شعارها و رفتارهای هواداران تيمهای فوتبال است که از ديد معترضان، با آدابی که در رفتار اجتماعی جامعه ايرانی در قبال زنان پذيرفته شده است همخوانی ندارد. نظرات شما: همين که آقای احمدی نژاد می گويد لغو اين برنامه را به دليل دستور رهبر قبول می کند، به معنی اين است که به مرور جنبه سياسی حکومت ايران بر جنبه مذهبی آن چيره می شود. به آنهايی هم که نگران دختران هستند بايد گفته شود که مادران آنها از جنس همين دختران هستند و تا به حال کسی عزيزتر از مادر در زندگی انسان شناخته نشده است؛ اين برخورد تبعيض آميز با زنان حتی در نادان ترين حيوانات وجود ندارد. تنها راه حل در دست زنان و دخترانی است که با شجاعت از حق انسانی خود در برابر برخی از مردم بايستند؛ چون انسان برای خود زندگی می کند و نه برای ديگران. شهاب برادران ديلمقانی - تهران از روزی که خبر ورود زنان به استاديومها توسط رسانه ها منتشر شد ميدانستم که نظام بسته ايران جلوی هر گونه تحولی را خواهد گرفت. سالهاست که به بهانه دين مردم را در رکود همه جانبه قرار داده اند...ندا بهار - کوالالامپور همينکه رئيس جمهور چنين تصميمی اتخاذ کند به معنای اين است که ايران به سمتی دموکرات تر پيش می رود و مطمئن باشيد با ادامه فشار و درخواست از سوی مردم روزی هم مراجع تقليد نيز سرتعظيم به خواسته ملت فرود می آورند. با اينکه اين طرح عملی نشد اين را دستاوردی مهم و نشانه اميد قلمداد می کنيم. يوسف - تورنتو به نظر من احمدی نژاد با علم به اينکه نظرش توسط علما مردود خواهد شد برای کسب حمايت خود و همچنين خارج کردن اين موضوع از دستور کار دولت و انداختن اين موضوع به گردن علما خواست که بگويد ما دين خود را انجام داديم و اين علما هستند که مخالفند نه من! حال ميگويم اگر علما با نگريستن بدن زنان توسط مردان و همچنين برعکس مخالف هستند پس بهتر است درب فرودگاهها و مرزها را ببندند تا مردم به سرزمينهای کفر وارد نشوند و بدنهای ديگران را هر چند به قصد تلذذ نباشد را نبينند. و همچنين سفرا و ديپلماتهای خود را از آن کشورها خارج نمايند. اينطوری اسلام به نحو احسنت اجرا خواهد شد! البته به نظر آنان. مهدی - تهران حرف زدنهای نسنجيده آقای احمدی نژاد بعضی وقتها می تواند دردسرهايی اينچنين نيز برای حکومت به بار آورد. اين موضوع بار ديگر ثابت کرد که رييس جمهور در ايران کاملا بدون اراده و قدرت است و تمام حرکات و تصميمات از جايی ديگر ديکته می شود. حال بهتر می فهميم که خاتمی چرا نتوانست کاری بکند چون اجازه نداشت و هنگام حرف زدن از مقامات اجازه ميگرفت و قبل از آن فکر می کرد تا مبادا آقايون بخواهند از پشت پرده بيرون بيايند... ابوالقاسم - دبی از نظر من، اين کار آقای احمدی نژاد به همه ما ثابت کرد که ايشان رئيس جمهور منتخب اين ملت نيستند. چرا که در صورتی که ايشان از دستور خودشان که خواست مردم و بويژه بانوان بود کوتاه بيايند نشان دهنده اين است که احمدی نژاد نه رييس جمهور مردم بلکه منتخب مراجع است! ايمان - تهران آخه چه ربطی به ديدن و نديدن داره. مردم تو کوچه و خيابون هم همديگر را موقع فوتبال می بينند در تلويزيون هم همينطور. اميد - استانبول نظر مراجع اصلا منطقی نيست. حق بانوان عزيز ايرانی ضايع شده است. مردان و زنان ايرانی محترم هستند. شايد خود مراجع دينی به هر زن و مردی از روی غريزه جنسی نگاه ميکنند. کيوان - سويس مراجع تقليد يعنی اينکه هر شخصی خواست از اين مراجع تقليد و پيروی ميکند و نبايد التزام عملی داشته باشد. شايد باشند مراجعی که تا اين حد برنامه های صداوسيما هم راضی نبوده و آنرا فسادآميز بدانند! ولی ديديم رهبريت امام خمينی موجب شد که الحمداله قضيه موزيک و شطرنج حل شود وگرنه الان وامصيبت داشتيم. پس بهتر است اين مسائل تا اينقدر بزرگ نگردد تا در انجامش اينهمه مشکل ايجاد نشود و بهتر است در اين خصوص دولت راه کاری را اتخاذ نمايد که از آنسو که نمايندگی مردم را دارد از جانب قدرت انجام دهد و خيليها هم ميتوانند به ورزشگاه نروند همچو زمانی که بعضيها به موزيکهای راديو اعتراض ميکردند که در جواب گفته شد اين موزيکها برای مردم شور و نشاط در کارکرد اجتماعی ايجاد کرده اگر برای شما گناه ايجاد ميکند شما ميتوانيد پيچ راديو را ببنديد. خوشنظر - تهران متاسفانه با وجود تمام تلاشهايی که برای موازنه تاثير حضور قشر تندرو دولت ايران صورت می گيرد اين قشر بار ديگر توانست حرف خود را در مقابل خواسته اکثريت جامعه به کرسی بنشاند. اعمال نفوذهايی از اين دست نشانگر يک نکته است واين همان دليل منزوی بودن کشور و مردمی است که به هيچ وجه سزاوار انزوا در جامعه جهانی نيستند. نه با نظر به اهميت جغرافيايی کشور و نه از نظر سابقه تاريخی مملکت. حضور فناتيک و اصلاح ناپذير تفکر مذهبی از مهمترين دلايل انزوا و عدم پيشرفتهای در خور توجه کشور است. سيامک - آخن من دختر ۲۶ سالهای هستم که خود شخصا دل خوشی از رژيم حاکم ندارم ولی با منع ورود بانوان به باشگاهها کاملا موافقم : چرا ميخواهيم در برابر هر چه از بالا ميرسد جبهه گيری کنيم چرا امنيت خود را به خطر اندازيم چرا دنبال دردسر بگرديم به يک باشگاه بی در و پيکر مملو از جوانان حريص و تشنه برويم تا فحش و دشنامهای انان را به تيم مقابلشان بشنويم ما که خود خوب ميدانيم اين دشنامها رکيکتر از دشنامهای عاميانه متداول است! ما با اين موضع گيريهای مسخره و پيش پا افتاده مشکلمان حل نميشود بهتر است سرمان را بلند کنيم تا وقتمان را تلف نکنيم. الف- تهران من که شخصا تا زمانی که خانم ها اجازه ورود به استاديوم را نداشته باشند من هم نميروم، اين تصميم تازه ای هم نيست و خيلی از دوستان هم با من هم عقيده اند. اگر ساير آقايون هم همين نظر را داشتند اين مشکل خيلی وقت پيش حل شده بود. احسان - تهران ريس جمهور می خواست با تخريب چهره علما به خانمها بگويد که من طرفدار شما هستم ولی انها نمی گذارند زيرا اگر بگوئيم ايشان نظر علما را نمی دانسته اند ساده لوحی است ! هادی - مشهد خدمات
با مداخله رهبر جمهوری اسلامی، رييس جمهوری ايران در تصميم خود برای ايجاد امکان حضور بانوان در وزرشگاه های تجديد نظر می کند.
برنامه اجازه ورود بانوان به ورزشگاهها لغو می شود
صفحه اول جام جم بخش عمده ای از روزنامه ها به نقد و نفی دو نامزد اصلی انتخابات آینده پرداخته اند اما مقالاتی درباره ذات انتخابات ایران و فایده آن هم به چشم می آید. جاذبه صندلی ریاست حاتم قادری در مقاله ای در شرق تاکید کرده: سالیان بسیاری است که در انتخابات شرکت نکرده‌ام و دلایل آن چندگانه است. سامان انتخاباتی و نحوه مدیریت انتخابات در تولید و توزیع قدرت سیاسی در ایران به‌گونه‌ای است که ورودی سامان انتخاباتی، فرآیند انتخابات و خروجی آن تا ایجاد چرخه پاسخگویی بسامان فاصله دارد. این استاد دانشگاه در مقاله خود نوشته: جالب است که ببینم، با توجه به شناختی که از خصوصیات رییس‌جمهور دو دوره اخیر دارم، با قدرت در آستانه انتقال، چه می‌کند. هشت سال پیش به جهاتی معتقد بودم که تبعات فرد به قدرت رسیده، خالی از تاملات مثبت نیست و حال با نوعی «تاسف» باید اذعان کنم که سیاست‌های مورد علاقه در این حلقه نوعی پوپولیسم در کنار سیاست‌های شگفتی‌زای متناسب با آن و البته تحرک و سرانجام یارانه بوده است. یارانه‌ها می‌توانند از زاویه‌ای در «ویترین» تعدیل اقتصادی و دستگیری ضعفا بنشینند ولی تشکیل این ویترین و هزینه‌های معطوف به آن، چیزی است که ممکن است به تبعاتی سخت بینجامد. نویسنده مقاله شرق بعد از پرداختن به احتمالات مختلف در پایان انتخابات، در مورد اصولگرایان نوشته تا پیش از گرم‌شدن تنور انتخابات در دوره پیش، تعداد ایرانیانی که با فرد پیروز آشنایی داشته‌اند، اندک بود. این ‌را هم می‌دانیم، ائتلاف‌هایی همانند ۱+۲ یا هر شکل دیگری هم، در کار بوده است که همگی ترجیح داده‌اند به‌جای داشتن برنامه و استواری بر ائتلاف، در کوران انتخابات شرکت کنند و بخت خود را بیازمایند. این همان جاذبه صندلی است. بالاخره ریاست‌جمهوری حتی در شکل و قدوقواره امروزین، چیزی نیست که انسان‌ها را مفتون خود نسازد، گیرم که این جاذبه با شعارهایی از جنس دیگر در پرده افتد. دو گفتمان در انتخابات شیرزاد عبداللهی در مقاله ای در اعتماد خبر داده احمدزاده‌ کرمانی، معاون سابق احمدی‌نژاد در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان بسیجی کرمان حرف‌هایی زده که نشان می‌دهد محور راهبرد رقیبان همچنان تحریک احساسات علیه هاشمی است. هدف این گونه تبلیغات حسی و عوامانه، توده‌های فقیر و کم‌سواد مردمند که اغلب در تنگنای معیشت گرفتار آمده‌اند. عده‌یی از سیاسیون ترجیح می‌دهند به جای سروکار داشتن با عقل و اندیشه مردم با غرایز و احساسات آنها ارتباط برقرار کنند. نویسنده اظهار نظر کرده تبلیغات منفی روی کسانی که روزنامه می‌خوانند و به اینترنت دسترسی دارند و خبرها را از کانال‌های متفاوت و متعدد می‌گیرند، چندان تاثیرگذار نیست. اما برای آنهایی که برای کسب اطلاعات به شفاهیات و شایعات متکی هستند، این تبلیغات هنوز هم موثر است. اگر جمعیت ایران را به سه بخش‌ تقسیم کنیم یک‌سوم در شهرهای بزرگ، یک‌سوم در شهر‌های کوچک و یک‌سوم در روستاها زندگی می‌کنند. متاسفانه در جامعه ما، بیسوادها و کم‌سوادها بیش از ۵۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند. البته سواد اجتماعی و سواد مدرسه‌یی لزوما بر هم منطبق نیستند.‌ای بسا تحصیل کرده‌هایی که درکی از مسائل اجتماعی ندارند و ‌ای بسا مردان و زنان کم‌سوادی که قدرت بالایی در فهم و تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی دارند. نویسنده کارشناس مسائل آموزشی تاکید کرده باید برای مردم محروم و کم‌درآمد توضیح داد که گذاشتن پول توی جیب مردم توسط دولت، فقط می‌تواند باعث تورم و گرانی بیشتر کالاها و خدمات شود. راه حمایت از فقرا و صاحبان درآمد کم هم گذاشتن پول در جیب مردم نیست. راه آن ایجاد نظام تامین اجتماعی و توسعه بیمه درمانی و آموزش و پرورش رایگان است. تخریب نامزدهای انتخاباتی چند روزنامه امروز صبح در صفحه اول خود از نقشه هائی برای تخریب نامزدهای انتخاباتی به خصوص هاشمی رفسنجانی خبر داده اند. این در حالی است که چند روزنامه نزدیک به سپاه پاسداران و جناح های تندرو هم در مطالب متعددی همچنان علیه این نامزد انتخابات می نویسد. رحیم مشائی، نامزد دولت احمدی نژاد، دیگر نامزد انتخابات است در معرض تبلیغات منفی روزنامه های اصولگرا و تندرو قرار دارد. تیترها و عکس صفحه اول اعتماد مجتبی حسینی در اعتماد نوشته "چگونه باید با رفسنجانی رقابت کرد؟" سوالی است که اصولگرایان هفته گذشته به دنبال پاسخی برای آن هستند. آن ها علاقه بسیاری دارند تا بدانند؛ پایگاه اجتماعی هاشمی طی هشت سال گذشته چند درصد رشد داشته است؟ میزان حمایت علما و فقهای نامدار از هاشمی در چه سطحی است؟ هاشمی امروز در چه شرایط اجتماعی قرار دارد و چه مناسباتی وضعیت اجتماعی و سیاسی او را در انتخابات می‌سازد؟ واکنش افکار عمومی به پیش بینی‌های هاشمی درباره نتایج سبک مدیریتی احمدی‌نژاد در جامعه چگونه است؟ آیا تبلیغات منفی تاریخی علیه هاشمی با توجه به ورود نسل جدید به عرصه انتخابات کارایی دارد؟ گزارشگر اعتماد تاکید کرده اصولگرایان در نخستین واکنش و برای جلوگیری از افزایش ضریب خشنودی افکار عمومی از کاندیداتوری هاشمی‌رفسنجانی تلاش کرده‌اند تا با طرح این سوال که: «آیا ۸۰ سالگی سن ریاست‌جمهوری است» در توانمندی‌های هاشمی‌رفسنجانی برای مدیریت کشور تشکیک ایجاد کنند. این محور در حال حاضر همچنان مرکز ثقل تبلیغات منفی علیه هاشمی‌رفسنجانی است. یعنی یک ۸۰ ساله کارایی لازم را برای حل مشکلات ندارد. به نظر اعتماد، طراحان این پروژه در عملیاتی کردن این طرح خود از این مساله غافل هستند که توده‌های جامعه با رویت این خط تخریبی این سوال را از آنها خواهند پرسید که دیگر مسوولان جمهوری اسلامی در شورای نگهبان و مجلس خبرگان چه میانگین سنی‌ای دارند؟ جدا از طرح مساله ناتوانی جسمی هاشمی‌رفسنجانی، اصولگرایان طی روزهای آینده سر خط‌های دیگری را برای ایجاد موج منفی تبلیغاتی علیه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام دنبال خواهند کرد. مهدی تقوی در مقاله ای در آرمان به گفته های رئیس مرکز تجارت جهانی ایران اشاره کرده که تایید صلاحیت هاشمی و مشایی مشکلات اقتصادی را کاهش می‌دهد و نوشته اولین ایراد به این اظهارات این است که نباید کاندیداهای مورد نظر را با هم مقایسه کرد. هاشمی، انسان دنیا دیده‌ای است که تجربه ۲ دوره ریاست جمهوری و ریاست مجلس طی این سه دهه را دارد و از نزدیک‌ترین افراد به بزرگان نظام به شمار می‌رود اما مشایی قصد دارد سیاست‌های دولت فعلی را ادامه دهد. سیاست‌هایی که اقتصاد ایران را به وضع فعلی انداخته است. برای مثال نرخ تورم نقطه به نقطه ۴۰ درصدی چیست که با محافظه کاری هم ارائه می‌شود؟ مردم اوضاع اقتصادی‌شان را در مقایسه با دیگر دوره‌ها بهتر نمی‌بینند. به نظر این اقتصاددان حضور آقای هاشمی به عنوان رئیس‌جمهور می‌تواند باعث بهبود روابط با دیگر کشورها و در نتیجه کاهش تحریم‌ها شود. و این همان نکته ای است که روزنامه های هوادار دولت و جناح تندرو از آن برای حمله به نامزد میانه روها و اصلاح طلبان استفاده می کنند. کیهان در صدر اخبار صفحه اول خود با نقل آن چه در برخی از رسانه های غربی درباره رییس جمهور پیشین نوشته خبر داده: رسانه های غربی طی روزهای اخیر به شدت فعال شده و سعی در تاثیرگذاری بر افکار عمومی داخل ایران داشته و از اینکه آشکارا از افراد نیز حمایت کنند ابایی ندارند. و آش حمایت از خط سازش در انتخابات ایران شور شده است. در مقابل مقالات تحسین آمیز هم درباره هاشمی رفسنجانی در چند روزنامه صبح وجود دارد چنان که سعید فائقی، معاون پیشین سازمان تربیت‌بدنی در مقاله ای در شرق از دوران زندان خود در سال ۵۵ یاد کرده که در اوین "سران گروه‌های مختلف سیاسی و رهبران مذهبی قرار داشتند. آنها تمام روز آزاد بودند از حیاط بند استفاده کنند." به نوشته این مقاله: حیاط هواخوری زندان اوین میز پینگ‌پونگی داشت و یکی از مشتریان دایمی بازی پینگ‌پنگ آن آقای هاشمی‌ بود که اغلب با آقای مقدم سلیمی از گروه گلسرخی بازی می‌کرد و جالب اینکه بازی ایشان همیشه با شادی و نشاط و به قول ما ورزشی‌ها با کُری‌خوانی همراه بود. در همان زمان به‌راحتی می‌شد تشخیص داد که ایشان قاعده بازی را بلدند، نمی‌دانم چرا آن روزها حسی داشتم که ایشان بازی را برد و باخت انجام نمی‌دادند و بیشتر نحوه بازی ایشان صورت بُرد- بُرد به خود می‌گرفت. در دادگاه کهریزک مهراوه خوارزمی در گزارشی در بهار از دادگاه متهمان جنایت کهریزک نوشته دادگاه با آخرین دفاع متهمانش به پایان می‌رسد، اما دهمین نشست دادگاه دست‌کم برای یک متهم به‌معنای رهایی از کمند قضاوت و مجازات نیست. شکایت‌های متعدد از سعید مرتضوی در راه‌اند و دو کیفرخواست که اگر صادر شوند یک‌بار دیگر او را به «دادگاه کهریزک» می‌کشانند. کار مرتضوی با دستگاه قضا به این سادگی‌ها تمام‌شدنی نیست. به نوشته این گزارش، حالا حکم انفصال سعید مرتضوی از ریاست سازمان تامین اجتماعی در دستان قوه‌ قضاییه است. متهم اصلی پرونده «جنایت کهریزک» دست‌کم با احتمال صدور حکم «انفصال دائم از سمت قضایی و محرومیت از مشاغل دولتی به مدت پنج سال» مواجه است. حکمی که این قاضی تعلیق‌شده را برای همیشه از بازگشت به مسند قضاوت محروم می‌کند و با ممنوع‌کردن حضور او در مشاغل دولتی به حضور غیرقانونی او بر مسند عالی ریاست سازمان تامین اجتماعی از مسیر قضایی پایان می‌دهد. به نوشته بهار انفصال دائم از قضاوت و محرومیت از مشاغل دولتی تنها مجازات یکی از اتهاماتی است که در کیفرخواست علیه مرتضوی مطرح شده است و دادستان سابق تهران برای تبرئه از اتهامات‌اش همین امروز فرصت دارد. جلسه‌ای برای آخرین دفاع که ناچار است آن را با دو متهم دیگر پرونده «جنایت کهریزک» تقسیم کند. بهمن کشاورز در مقاله ای در قانون درباره دادگاه متهمان جنایت کهریزک نوشته در این دادگاه اولا حق دفاع متهمان به نحو اکمل رعایت شد و گمان نمی‌کنم از این جهت جای گله‌ای برای متهمان باقی‌مانده باشد. باید دید آیا متهمان در زمان تصدی خود حق دفاع کسانی را که در حضور آنها محاکمه می‌شدند در همین حد رعایت می‌کردند؟ و دیگر این که مدعیان خصوصی و اولیای دم بر اساس نوشته جراید روند دادرسی را مطلوب دیده اند. وکلای مدافع هم از یک‌سو به وظایف اجتماعی خود در مورد اطلاع‌رسانی به جامعه، با رعایت ضوابط و محدودیت‌ها، خوب عمل کردند گلایه و شکایتی در زمینه محدودیت در دفاع و امثال آن شنیده نشده. به نظر این حقوقدان باید انتظار کشید و دید رای را به وکلای طرفین و اصحاب قضیه چگونه ابلاغ خواهند کرد. آیا همچنان که در اکثریت محاکم مرسوم است، دادنامه‌ها را به نشانی وکلا و افراد ذی‌نفع ارسال و ابلاغ خواهند کرد یا آن‌گونه که اقلیت بسیار کوچکی از دادگاه‌ها عمل می‌کنند وکلا و اصحاب دعوی را فراخواهند خواست تا رای را رونویسی و در دفتر محکمه رویت کنند؟ که این حالت دوم روشی است که هیچ توجیه قابل قبولی ندارد. نامه به یک هنرمند عکس صفحه اول روزنامه شرق شرق در صفحه اول خود با چاپ عکسی که احمدی نژاد را در حال دیده بوسی با علیرضا افتخاری خواننده آواز نشان می دهد گزارشی دارد که در آن آمده در پی انتشار نامه افشاگرانه عزت‌الله انتظامی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون در خصوص استفاده سیاسی «اسفندیار رحیم‌مشایی» از او برای حضور در ستاد انتخابات کشور، «آوا افتخاری» فرزند علیرضا افتخاری نامه‌ای به این بازیگر پیشکسوت نوشت. به گزارش این روزنامه، آوا افتخاری در این نامه از نحوه بهره‌برداری سیاسی از هنرمندان گلایه کرده است و خطاب به استاد عزت‌الله انتظامی نوشته نامه گلایه‌آمیزتان را نسبت به بی‌توجهی به شخصیت تاریخی حضرتعالی خواندم و متوجه شدم سیاسیون چطور شما را به بیراهه کشاندند و می‌خواستند از شخصیت شما در وزارت کشور بهره دیگری ببرند؛ پدر من – علیرضا افتخاری – هم فریب این بازی‌ها را خورد و ندانسته در مراسمی شرکت کرد که از پیش طراحی شده بود. زمانی پدرم متوجه شد که دیگر دیر شده بود و زندگی ما متزلزل؛ نه بهتر است بگویم مضمحل. مادرم از یک طرف، من و خواهرانم از یک طرف و پدرم که چه عذابی که نکشید. اصلاح سلوک دولت آیدین سیارسریع در طنزانه قانون نوشته: از قول غلامحسین الهام همسر صاحب نظریه معجزه هزاره سوم نقل شده: امروز شاهدیم و فردا نیز تاریخ شهادت می‌دهد که نحوه سلوک ایشان (همان معجزه هزاره سوم) یک صحنه بی‌نظیر آفریده است و دیگر این مردم نیستند که دنبال رئیس‌جمهور باشند بلکه این رئیس‌جمهور است که به سوی مردم می‌دود! طنزنویس افزوده: نخندید! راست می‌گوید آقای الهام. اگر خاطرتان باشد در دولت‌های قبلی مردم می‌دویدند دنبال رئیس‌جمهور و رئیس‌جمهور از مردم فرار می‌کرد اما در حال حاضر به یمن دستاوردهای معنوی دولت نهم و دهم، هشت سال است که رئیس‌جمهور می‌دود دنبال مردم و مردم فرار می‌کنند! چه اشکالی دارد؟ خیلی هم خوب است، رئیس‌جمهور باید ورزشکار باشد، باید مردم‌دار باشد و بیفتد دنبال مردم و آنها را بگیرد و بهشان محبت کند. در ادامه طنز قانون آمده: اتفاقا من به چشم خودم دیدم در یکی از سفرهای استانی آقای احمدی‌نژاد در حالی که یک دستش تراول پنجاه تومانی بود افتاده بود دنبال یک پیرمرد و فریاد می زد: وایسا! کجا میری؟ می‌خوام پول بذارم تو جیبت! پیرمرد هم داد می‌زد نمی‌خوام! مسعود مرعشی هم در بهار به همین موضوع پرداخته و نوشته صحبت‌های آقای الهام ما را بر آن داشت تا به رابطه بین ملت و دولت در حالت‌های مختلف بپردازیم. قبل از اصلاح سازوکار روابط عمومی دولت مردم فریاد می زنند: آقای رییس‌جمهور! من عاشقتونم؛ این نامه رو هم بگیرید. آقای رییس‌جمهور! من یه چرخ خیاطی می‌خوام، پسرمم دوچرخه می‌خواد. رییس‌جمهور پاسخ می دهد: منننن، نوکر همه شما هستممممم. افتخار مننننن، نوکری ملت استتتتت... چرخ خیاطییییی، دوچرخههههه و گرفتن نامه‌‌هاااا، همههههه، از خدمات پاک‌ترین دولت تاریخ استتتتتت، که در هیچ دولتییییی به مردمممم ارائه نشده! مخصوصاااا چرخ خیاطیییی! فقطططط الااااان، کمی دنبال خودروی منننن بدویییییید، که عکس شمااااا، در خبرگزاری‌هاااااو صداوسیمااااا نشان داده شودددد... بعد از اصلاح سازوکار روابط عمومی دولت: رییس‌جمهور می‌دود جلوی ملت را می‌گیرد و فریاد می زند: - سلام؛ من رییس‌جمهورم. اومدم نامه‌هاتون رو تحویل بگیرم. نامه جدید ندارین؟ سلااااام! من اومدممم! کسی اینجا نیستتتت؟ ؟ چرخ خیاطییییی، دوچرخهههه، سهام عدالتتتت، یارانه ۲۵۰‌هزار تومنیییی، بدو بدو آتیش زدم به مالمممم! آبجیا! داداشا! کجایید پس؟‌ ای بابا... بوی نفت و وعده نان اسماعیل امینی شعری سروده در صفحه آخر تهران امروز، چند بیت این است: مژده مژده ای جوان آس و پاس/ مملکت پر می‌شود از اسکناس این جناب «من» که کاندیدای ماست/ می خورد روزی سه وعده نان و ماست شوق خدمت، خواب از چشمش ربود / هیچ‌کس شایسته‌تر از او نبود عطر تکلیف است و بوی خدمت است / این جناب «من» به بویش گشته مست روح او پیوسته در گلگشت‌ها/ خر سواری می‌کند در دشت‌ها در هر آن دشتی که آمد بوی نفت/ خر برفت و خر برفت و خر برفت کارتون روز کارتون بزرگمهر حسین پور، قانون
چهل و هشت ساعت مانده به اعلام فهرست نامزدهای مجاز برای رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری، مقالات و گزارش ها درباره انتخابات و نامزدهای آن و گمانه زنی درباره رد صلاحیت ها بخش مهمی از روزنامه ها را به خود اختصاص داده است.
بررسی روزنامه های صبح تهران – دوشنبه ۳۰ اردیبهشت
رابی ويليامز که در دهه 90 با گروه پسرونه Take That معروف شد، الان نزديک به ده ساله که برخلاف اولين پيشگويی های منتقدين، از خواننده های پر طرفدار بريتانيا شده. نمایش شخصیت در آلبوم جدید بیشتر از آلبومهای دیگرش، شخصیت رابی ویلیامز منعکس شده، يعنی پز دادن، خودنمايی، عدم درک کافی اون از جنس مخالف و روابط ناکام اون با زنها، در آهنگهای اين آلبوم به وضوح در بارش صحبت شده. رابی ويليامز خودش هم در نوشتن بيشتر آهنگهای اين آلبوم نقش داشته. البته فراموش نکنيم که يکی از دلايل اين همه صداقت و شفافيت در ترانه های اين آلبوم همکاری با استيون دافی (Stephen Duffy)، يکی از ترانه سراهای ماهر بريتانياست. خلاصه عدم کمال و تمام معايب شخصی آقای ويليامز باعث شده که اين البوم يکی از خلاق ترين آثار اون بشه. خدمات
آلبوم جديد رابی ويليامز مراقبت ویژه (Intensive Care)، با فرياد شرورانه اون شروع می شه: " من اينجا پيروزمندانه ايستادم" و شايد تا حدی هم درست بگه چون اين آلبوم به عنوان يکی از آلبوم های برجسته سال 2005 شناخته شده.
مراقبت ويژه، آلبوم جدید رابی ویلیامز
رئيس جمهور آمريکا گفت که بازداشت صدام حسين برای ظهور عراق به عنوان يک کشور آزاد جنبه حياتی دارد. آقای بوش خبر بازداشت احتمالی صدام حسين را بعد از ظهر شنبه 13 دسامبر ابتدا زمانی دريافت کرد که در استراحتگاه رياست جمهوری در کمپ ديويد در ايالت مريلند به سر می برد. دستياران آقای بوش می گويند وی اين خبر را طی تماسی تلفنی از دونالد رامسفلد، وزير دفاع آمريکا، شنيد. آقای رامسفلد طی اين تماس ابتدا به بازداشت صدام حسين اشاره نکرد بلکه سخنان خود را با اين نکته آغاز کرد که گزارش های اوليه درباره رويدادهای مهم هميشه دقيق نيست. رئيس جمهور آمريکا ضمن قطع کردن سخنان او گفت: "به نظر می رسد خبر خوبی داشته باشی" و زمانی که خبر بازداشت صدام حسين به وی داده شد جواب داد: "خوب، اين واقعا خبر خوبی است." آقای بوش سپس به کاخ سفيد بازگشت و از آنجا برای مردم آمريکا سخنرانی کرد و گفت که صدام حسين به پايان راه رسيده است. حالا ديکتاتور سابق عراق با عدالت، که ميليون نفر را از آن محروم کرد، روبرو خواهد شد. دستگيری اين مرد برای ظهور يک عراق آزاد جنبه حياتی داشت. اين نشانه پايان راه برای او و برای همه کسانی است که به نام او زور گفتند و آدم کشتند جرج بوش او گفت: "حالا ديکتاتور سابق عراق با عدالت، که ميليون نفر را از آن محروم کرد، روبرو خواهد شد. دستگيری اين مرد برای ظهور يک عراق آزاد جنبه حياتی داشت. اين نشانه پايان راه برای او و برای همه کسانی است که به نام او زور گفتند و آدم کشتند." کاخ سفيد اميدوار خواهد بود که روحيه آمريکايی ها و ساير نيروهای ائتلافی در عراق در نتيجه اين پيشروی ملموس تقويت شود. آقای بوش ضمن ادای احترامی گرم به نيروهای ائتلافی گفت: "موفقيت ماموريت روز گذشته مايه سربلندی مردان و زنانی است که اکنون در عراق خدمت می کنند. اين عمليات بر عملکرد خارق العاده تحليلگران امنيتی که رد پای اين ديکتاتور را در کشوری وسيع گرفتند استوار بود. اين عمليات با مهارت و دقت توسط نيروهای شجاع جنگی اجرا شد." رئيس جمهور آمريکا نشان داد که ضمن شادمانی از اين رويداد نمی خواهد درباره آينده بيش از حد به خود ببالد. وی با ارائه يک ارزيابی تيره نسبت تهديدهای آينده، صدام حسين را تنها يک تروريست در ميان جمع کثير ترويست هايی دانست که آمريکا در سراسر جهان در جستجوی آنهاست. وی گفت: "به دام افتادن صدام حسين به معنی پايان خشونت در عراق نيست. ما هنوز با تروريست هايی روبرو هستيم که به جای قبول ظهور آزادی در قلب خاور ميانه، به قتل بيگناهان ادامه می دهند. چنين مردانی تهديدی مستقيم برای مردم آمريکا هستند، اما شکست خواهند خورد." با اين حال شکی نيست که علی رغم لحن احتياط آميز رئيس جمهوری آمريکا در انظار عمومی، اين حادثه يک امتياز بزرگ سياسی برای او به حساب می آيد. هاوارد دين، که هم اکنون برای کسب نامزدی سال آينده حزب دمکرات برای مبارزه با جرج بوش در خط مقدم رقبای اين حزب قرار دارد، با جنگ عراق مخالف است. در زمانه ای که نيروهای آمريکايی گرفتار و درمانده به نظر می رسند، پيام ضدجنگ هاوارد دين در ميان بسياری از مردم آمريکا گوش شنوا يافته است. اما با اين موفقيت و نقش بستن لبخند بر چهره بسياری از مردم عراق، بار ديگر احساس می شود که کاخ سفيد کنترل اوضاع را در دست گرفته است. اگر اين احساس پايدار بماند، قانع کردن آمريکايی ها برای برکنار کردن جرج بوش از قدرت بسيار دشوارتر خواهد بود. واکنش بلر تونی بلر نخست وزير بريتانيا، بعد از ظهر يکشنبه، در سخنانی به مناسبت دستگيری صدام حسين گفت که تا کنون در عراق وحشت و تفرقه حاکم بود ولی از اين پس بايد زمان آشتی و صلح باشد. آقای بلر گفت که صدام حسين از قدرت برکنار شده و ديگر به آن بازنخواهد گشت. نخست وزير بريتانيا همچنين از عراقی هايی که جان خود را در دستگيری صدام به خطر انداخته اند قدردانی کرد. دولت های سراسر جهان نيز از خبر دستگيری صدام حسين استقبال کرده اند. ژاک شيراک رئيس جمهوری فرانسه که از مخالفان عمده جنگ عراق بود گفت از اين واقعه مهم که بايد به دموکراسی و ثبات در عراق کمک کند، خوشحال شده است. صدر اعظم آلمان، ديگر منتقد جنگ عراق، به آمريکايی ها برای دستگيری صدام تبريک گفت و افزود که اميدوار است که دستگيری او به تلاش های جهانی برای بازسازی و ثبات در عراق کمک کند. الکساندر دونر، وزير خارجه استراليا گفت که دولت او از اين خبر بسيار شادمان شده است و اين دستگيری را عامل تغيير در وضع موجود درعراق پيش بينی کرد. وزير خارجه اسپانيا هم گفت که اين روز بزرگی برای بشريت است و افزود که سايه وحشت آفرين اين ديکتاتور لعنتی در حال برچيده شدن است. صدام در تکريت مخفی شده بود پل برمر، سرپرست تشکيلات آمريکايی اداره امور عراق، پيشتر در يک کنفرانس خبری تاييد کرد که صدام حسين، رييس جمهوری سابق عراق، ساعت هشت شامگاه شنبه، 13 دسامبر، به وقت محلی در روستای دور واقع در 15 کيلومتری جنوب شهر تکريت، زادگاهش، دستگير شده است. آقای برمر گفت که رييس جمهوری سابق عراق در زيرزمين خانه ای در اين روستا دستگير شد. وقتی ساعت ۴ بعد از ظهر از دانشگاه به خانه آمدم سراغ کامپيوترم رفتم و به اينترنت وصل شدم . سايت بی بی سی طبق معمول... خدای من چه خبری! صدام دستگير شده است. از خوشحالی فرياد کشيدم. می خواستم به خيابان بروم... شيرينی بدهم... خدايا من يکی از بهترين خبرهای عمرم را از بی بی سی شنيدم. چشمم به ديوار روبه رو خيره شد... آنجا که سعيد برادر شهيدم در قاب عکسش می خنديد ا. شريف زاده - بافت (کرمان) ژنرال ريکاردو سانچز، فرمانده نيروهای آمريکايی در عراق نيز در اين کنفرانس خبری گفته است که بازداشت صدام حسين توسط نيروهای ارتشی و يک واحد ويژه صورت گرفت. به گفته وی، انجام اين عمليات در پی دريافت اطلاعاتی در مورد محل اختفای صدام حسين در ساعت شش بعد از ظهر به وقت محلی آغاز شد و با استفاده از نيرويی متشکل از حدود ششصد نظامی آمريکايی صورت گرفت. اين فرمانده آمريکايی گفته است که جستجوی نيروهای آمريکايی به يافتن صدام حسين در يک مخفيگاه زير زمينی انجاميد که حفره ورودی آن استتار شده بود. دو عراقی ديگر نيز همراه صدام حسين بازداشت شدند. گفته می شود که صدام حسين هنگام دستگيری چند قبضه اسلحه سبک همراه داشت اما بدون مقاومت تسليم شد. به گفته وی رييس جمهوری سابق عراق اينک در بازداشت نيروهای آمريکايی به سر می برد و با آنان همکاری می کند. در اين کنفرانس خبری، يک فيلم ويديوئی حاوی محل اختفای صدام حسين و تصوير وی پس از بازداشت نشان داده شد. هنگام بازداشت، رييس جمهوری سابق عراق ريش داشت و فيلم ويديويی صحنه ای از آزمايش پزشکی او را نشان داد. در همين کنفرانس خبری، برخی از مقامات عراقی اعلام داشتند که صدام حسين در دادگاهی در داخل عراق محاکمه خواهد شد. گزارش های اوليه در گزارش های اوليه از قول جلال طالبانی، رهبر حزب اتحاد ميهنی کردستان عراق، نقل شده بود که رييس جمهوری سابق عراق در شهر زادگاه وی، تکريت، دستگير شده است. متعاقبا، تونی بلر، نخست وزير بريتانيا نيز دستگيری صدام حسين را تاييد کرد. آقای بلر گفته است که دستگيری صدام حسين خطر بازگشت وی به قدرت را از ميان برده و فرصتی را فراهم آورده است تا رهبر سابق عراق در يک دادگاه عراقی محاکمه شود. با توجه به اينکه صدام حسين در زمان زمامداری خود بدل های متعددی داشت، با انتشار اخبار اوليه دستگيری وی اين ترديد نيز مطرح شد که ممکن است شخص بازداشت شده يکی از بدل های رييس جمهوری سابق عراق باشد. سپس عبدالعزيز حکيم، رييس شورای حکومتی عراق، در گفتگو با خبرنگاران در مادريد، پايتخت اسپانيا، تاييد کرد که آزمايش های دی ان ا نشان داد که فردی که در بازداشت نيروهای آمريکايی به سر می برد صدام حسين است. هوشيار زيباری، وزير خارجه دولت انتقالی عراق، در مصاحبه با بی بی سی گفته است که بازداشت صدام حسين تحولی عمده در نبرد عراق بوده است. وی رييس جمهوری سابق را مسوول بخش اعظم مشکلات عراق دانسته است. شادمانی مردم به گزارش خبرنگاران، دستگيری صدام حسين با استقبال گروهی از مردم عراق مواجه شده است. گزارش ها از حضور مردم در خيابان های شهرهای مختلف عراق، از جمله بغداد، حکايت دارد که با دست زدن، به صدا در آوردن بوق اتومبيل ها و و شليک هوايی از اين خبر ابراز خوشنودی می کنند. به ويژه در کرکوک، واقع در شمال عراق، و بصره در جنوب، که اکثر ساکنان آن شيعی مذهب هستند، حضور گسترده مردم در خيابان های چشمگير گزارش شده است. حکومت صدام حسين در پی تصرف بغداد توسط نيروهای آمريکايی در ماه آوريل سقوط کرد و از آن زمان به بعد وی مخفی بود و تاکنون تلاش برای دستگيری وی ناکام مانده بود. مقامات آمريکايی جايزه ای به مبلغ بيست و پنج ميليون دلار برای اطلاعات منتهی به بازداشت وی تعيين کرده بودند. نام صدام حسين در راس فهرست اسامی رهبران رژيم سابق عراق قرار داشت که تحت تعقيب نيروهای آمريکايی قرار داشتند. عدی و قصی حسين، دو پسر وی که نفرات دوم و سوم در اين فهرست بودند، در درگيری با نيروهای آمريکايی کشته شدند. خدمات
جرج بوش، رئيس جمهور آمريکا در يک سخنرانی زنده تلويزيونی به مردم اين کشور گفته است درحالی که صدام ميليون ها نفر را از عدالت محروم کرد، اما عدالت در مورد صدام اجرا خواهد شد.
جرج بوش: عدالت در مورد صدام اجرا خواهد شد
حتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران جنبش ۸۸، نیز مطالباتی فراتر از آنچه در ساختار حکومت "ممکن" است، نداشتند و مهمترین خواسته آنها برگزاری دوباره انتخابات بود از اواخر جنبش سال ۱۳۸۸ که جنبش‌های اجتماعی نوظهور در ایران به سمت مطالبه تغییرات ساختاری حرکت کرد، جریان‌های اصلاح‌طلب به آرامی از تحولات عقب افتادند. در سال ۱۳۸۸ و در جنبشی که برای اعتراض به نتایج انتخابات به وجود آمد، هنوز تصور می‌شد که بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان قادر به همراهی با آن خواهند بود، اما در نهایت آنها تمایلی به گسترش جنبش و رویارویی با هسته سخت قدرت از طریق خیابان را نداشتند. اگرچه در مجموع بخشی از اصلاح‌طلبان به جنبش پیوستند و یا حداقل با آن اعلام همبستگی کردند، اما باید توجه داشت که آنان مطالبات جنبش ۸۸ را در چارچوب امکانات جمهوری اسلامی ترسیم می‌کردند تا امکان همراهی را داشته باشند. حتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران جنبش ۸۸، نیز مطالباتی فراتر از آنچه در ساختار حکومت "ممکن" است، نداشتند و مهمترین خواسته آنها برگزاری دوباره انتخابات بود. اگر چه به مرور و با گذشت چند ماه از آغاز جنبش، خواسته‌های مردم فراتر رفت، اما بخشی از اصلاح‌طلبان همچنان خود را ذیل این جنبش تعریف کرده و می‌کوشیدند تا تصویر دیگری از مطالبات رادیکال آن ترسیم کنند و امکان همبستگی با مردم را حفظ کنند. بیشتر بخوانید: شکست جنبش خیابانی سال ۸۸ منجر به ناامیدی کامل معترضان از پیگیری مطالباتشان در چارچوب امکانات جمهوری اسلامی شد. مشخص بود که اگر آتش زیر خاکستر نارضایتی فرصتی دوباره پیدا کند و شعله‌ور گردد، دیگر مطالباتی خواهد داشت که پاسخ به آن در چارچوب و ساختار حکومت ایران "ناممکن" خواهد بود. و با توجه به تجربه ۱۳۸۸، پیش‌بینی می‌شد که در چنین صورتی، اصلاح‌طلبان وابسته به حکومت توان همراهی با آنرا نخواهند داشت. بازگشت دوباره اصلاح‌طلبان به بازی انتخابات و کوشش برای "بازسازی سیاست‌ورزی انتخاباتی" به جای "وفاداری به جنبش خیابانی" نشانه‌ای روشن از این ناتوانی تاریخی بود. دعوت محمد خاتمی برای رای دادن در انتخابات مجلس شورا و خبرگان و ریاست جمهوری در همین راستا بود. اصلاح‌طلبان تصور می‌کردند که برای ایجاد تغییرات تنها مسیر ممکن تعامل با هسته سخت قدرت است، و البته فراموش می‌کردند که حتی اگر تنها مسیر ممکن همین باشد که آنها می‌گویند، برای تعامل با قدرت، نیاز به پایگاه اجتماعی و مشروعیت اخلاقی عمومی دارند و چنانچه این سرمایه‌ها را از دست داده باشند، دیگر امکان تعامل با سوی دیگر را هم نخواهند داشت. بعد از شورش دی‌ماه سال ۱۳۹۶ که به مرور طبقات فرودست و تهی‌دست نیز به حرکت‌های اعتراضی پیوستند، ناتوانی اصلاح‌طلبان در همراهی با اعتراضات، نقطه عطفی در ریزش پایگاه اجتماعی آنان شد. وقتی که اولین‌بار گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران شعار"اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" سر دادند و همه جریان‌های سیاسی درون حکومت را به یک اندازه نامشروع قلمداد کردند، دیگر روشن بود که حتی در میان طبقات متوسط نیز ریزش پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان آغاز شده است. آنها با موضع گیری هایی که در برابر اعتراضات ۹۶ انجام دادند آشکارا نشان دادند می‌ خواهند تا با دور نگه‌داشتن خود از جنبش خیابانی که خواستار تغییر ساختاری حکومت بود، امکان تعامل با "حاکم" را به هر قیمتی حفظ کنند اما نه حاکم حاضر به اعتماد دوباره به آنان بود و نه معترضان دیگر امیدی به آنان داشتند. سرمایه تاریخی یک جریان به سرعت در حال آب شدن بود. اصلاح‌طلبان هم بازی سیاسی را باخته بودند و هم صلاحیت اخلاقی‌شان به پرسش گرفته شده بود. بی‌تردید انفعال گروه های شناخته شده و مرجع اصلاح طلبان در برابر شورش های این دو سال، سنخیتی با مدعای اصلاح‌طلبان که از "ایران برای همه ایرانیان" سخن می‌گفتند و به بازگشت "کرامت انسانی" وعده دادند، ندارد. تجربه دهه شصت باید نشان داده باشد که آزمون اخلاقی، اهمیتی به مراتب بیشتر از آزمون‌های سیاسی دارد "ایران برای همه ایرانیان"؟ شاید پروژه اصلاحات آنگونه که اصلاح‌طلبان نزدیک به حکومت در ایران می‌فهمند با مطالبه تغییرات ساختاری حکومت سنخیتی نداشته باشد(این فقط یک تصور است). اما بی‌تردید انفعال گروه های شناخته شده و مرجع آنان در برابر شورش های این دو سال، سنخیتی با مدعای اصلاح‌طلبان که از "ایران برای همه ایرانیان" سخن می‌گفتند و به بازگشت "کرامت انسانی" وعده دادند، ندارد. تجربه دهه شصت باید نشان داده باشد که آزمون اخلاقی، اهمیتی به مراتب بیشتر از آزمون‌های سیاسی دارد. در هر جنبشی می‌توان تصور کرد که نیروهای ملایم‌تر و تندروتر وجود داشته باشد و می‌توان تنوع تحلیل و فهم سیاسی و حتی تنوع عمل سیاسی را به رسمیت شناخت. حتی باید گفت که برای پیشبرد هر پروژه سیاسی نیاز به هر دو نوع از نیروهای پیشرو و رادیکال از یک طرف و نیروهای رفرمیست و محافظه‌کار از سوی دیگروجود دارد. اگر کسانی به دنبال گفتگو و تعامل با حاکم هستند، کسانی هم باید باشند که هیچ گفتگویی با حاکم را به رسمیت نشناسند، اما همه آنها در یک پروژه سیاسی مشترک که "مهار قدرت مطلقه" است می‌توانند همچنان همبستگی خود را حفظ کنند. بیشتر بخوانید: رفرمیست‌ها باید بکوشند که هزینه رادیکالیسم کاهش یابد و بدانند که وجود جنبش‌های رادیکال زمینه‌ای برای پیشبرد پروژه سیاسی مشترک است و رادیکال‌ها باید بدانند که کمترین فایده وجود رفرمیست‌ها ایجاد شکاف در ساختار قدرت است. اما چه خواهد شد اگر رفورمیست‌ها در سرکوب و نادیده گرفتن معترضان رادیکال با حکومت همدست شوند؟ در اینصورت است که به محض همدستی نیروهای موسوم به اصلاح‌طلب با حکومت، برای سرکوب مخالفان، دیگر نمی‌توان از تفاوت و شکاف در ساختار قدرت سخن گفت و در چنین شرایطی اصلاح‌طلبان سابق از پروژه سیاسی مشترک که "مهار قدرت مطلقه" بود، کاملا خارج خواهند شد و بنابراین ماهیت آنها به بخشی از ماشین سرکوب تبدیل می‌شود. حتی باید گفت که آنها ذیل عنوان "مسئولیت جمعی" باید در برابر آنچه رخ داده است، پاسخگو باشند. دولت روحانی، با حمایت آشکار و قاطع اصلاح‌طلبان به قدرت رسید و آنان، هم در تشکیل دولت روحانی و هم در ساختار دولت او شریک شدند. اما نحوه مواجهه روحانی و دولتش، با اعتراض‌های مردم، تفاوتی با تندروترین جریان‌های حکومت ایران نداشت اما سرنوشت نیروهای رادیکال چه خواهد شد؟ آنها به دنبال متحدی دیگر خواهند بود و اصلاح‌طلبان سابق نیز مشروعیت اخلاقی، تاریخی و حتی نظری لازم برای آنچه ادعا می‌کنند را نخواهند داشت. به این ترتیب نیروهای رفرمیست جدیدی متولد می‌شوند که در عین همبستگی با جنبش رادیکال، ممکن است همچنان به شیوه‌های عمل متفاوتی پایبند باشند، اما در همبستگی اخلاقی با جنبش رادیکال تردیدی ندارند. این نیروها در واقع اصلاح‌طلبان دوره جدید خواهند بود. اما آنچه این‌روزها در ایران جریان دارد، آزمون فیصله بخش اصلاح‌طلبان سابق نیز هست. دولت روحانی، با حمایت آشکار و قاطع اصلاح‌طلبان به قدرت رسید و آنان، هم در تشکیل دولت روحانی و هم در ساختار دولت او شریک شدند. اما نحوه مواجهه روحانی و دولتش، با اعتراض‌های مردم، تفاوتی با راست‌ترین جریان‌های حکومت ایران نداشت. در این میان، اصلاح‌طلبان در برابر شیوه مواجهه دولت با اعتراض‌ها و نقشی که روحانی در سرکوب مردم بر عهده گرفت، سکوت کردند و فاجعه‌ای که ایران را تکان داده بود، در کارنامه اخلاقی اصلاح‌طلبان نیز وارد شد. به این ترتیب، سرکوب معترضان در خیابان‌ها و ناتوانی و ضعف اصلاح‌طلبان سابق در همبستگی با مردم، و نادیده گرفتن مسئولیتشان در برابر دولتی که بر سر کار آورده‌اند و اکنون در سرکوب ها شریک شده است، معنایی جز پایان اخلاقی "اصلاح‌طلبان سابق" نخواهد داشت.
محمدی حیدری، روزنامه نگار در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به جایگاه اجتماعی تاریخی اصلاح طلبان در مطالبات دهه هفتاد و هشتاد جامعه مدنی ایران، ناتوانی آنان در همبستگی با مردم در اعتراضات خیابانی ۹۶ و ۹۸، و نادیده گرفتن مسئولیتشان در برابر دولتی که بر سر کار آورده‌اند، را نشانه ای از پایان اخلاقی "اصلاح‌طلبان سابق" دانسته است.
اعتراض‌ها در ایران؛ 'پایان اخلاقی اصلاح‌طلبان'
قربانیان آزار جنسی ممکن است خود ندانند قربانی آزار جنسی شده‌اند. بنابراین ابتدا لازم است با مفاهیم و مصادیق آزار جنسی بیشتر آشنا شویم و بعد آزار جنسی در محیط کار را در ایران بررسی کنیم. آزار جنسی برخی مصادیق آزار جنسی برخی مصادیق آزار جنسی (تحقیق حسین کردی و علی اصغر حسینی نوذری) آزار جنسی در محل کار در ایران: تحقیقات جامع و ملی در این زمینه در ایران وجود ندارد، اما شواهد زیادی از "گستردگی" این آزار حکایت می‌کنند. تحقیقی محدود که در تهران روی هشتاد و دو زن شاغل انجام شده شیوع آزار جنسی را در محل کار ۷۵ درصد نشان می‌دهد. در افغانستان، پژوهش مؤسسه تربیتی و مشورتی رشد با همکاری دفتر زنان سازمان ملل متحد در سال ۱۳۹۴ در باره آزار و اذیت جنسی به این نتیحه رسید که بیش از ۶۵ درصد از کارمندان و کارکنان زن در محیط کار از آزار و اذیت جنسی شکایت دارند. آمارها هر چه که باشند، فقط نوک کوه یخ را نشان می‌دهد. اکثر قریب به اتفاق قربانیان آزار جنسی در محل کار زنان هستند و اکثر قریب به اتفاق آزاردهندگان جنسی مردان. با این حال ممکن است که مردان هم قربانی آزار جنسی شوند (هم از طرف زنان هم مردان) و ممکن است آزاردهنده و قربانی هم‌جنس باشند، هر چند که این موارد درصد کمی از موارد آزار جنسی را تشکیل می‎دهد. در ایران دستورالعمل مشخصی در باره آزار جنسی در محیط کار وجود ندارد، بسیاری از قربانیان حتی نمی‌دانند که قربانی آزار جنسی شده‌اند. جلوگیری از آزار جنسی در محیط کار وظیفه کارفرما است، اما در ایران کارفرمایان عمدتا یا چنین وظیفه‌ای را برای خود قائل نیستند یا قربانی را تبدیل به مقصر می‌کنند. نهادهای انتظامی و قضایی هم زنان قربانی را مسئول اثبات جرم می‌دانند و از آنها مدرک می‌خواهند، به عبارت دیگر نیروی انتظامی و دستگاه قضایی وظیفه خود را به دوش قربانیان می‌اندازند در حالی که حتی قانون مشخصی برای استناد به آن وجود ندارد. آزار جنسی محیط کار را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد، آزار جنسی مستقیم که در قبال نوعی عمل جنسی، یا به زنان وعده پاداش و ترفیع و امثال آن داده می‌شود یا اینکه تهدید می‌شوند که اگر خواسته آزاردهنده را برآورده نکنند با اخراج، کسر حقوق یا تنزل رتبه مواجه می‌شوند. در نوع غیر مستقیم، محیط کار چنان مملو از ارجاعات و رفتارها و گفتارهای جنسی است که باعث معذب شدن، احساس ناامنی و آزار زنان می‌شود. بر اساس برخی تحقیقات محدودی که در ایران درباره آزار جنسی در محل کار انجام شده، به برخی یافته‌ها اشاره می‌کنیم: ترس زنان از اینکه در محیط کار قربانی آزار جنسی شوند دائما به آنها "یادآوری می‌کند که مردان بر فضاهای عمومی مسلط هستند". آزار جنسی زنان در محل کار بخشی از سرکوب اجتماعی و اقتصادی و جنسی زنان است و مهمترین راه مقابله با آن وضع قوانین مناسب، محافظت پلیس و دستگاه قضایی و همچنین حمایت اجتماعی از قربانیان و البته آموزش عمومی و ارتقا فرهنگ کار است. #ازمابپرس از شما خواسته بودیم که اگر می‌خواهید مطالب بیشتری درباره آزار جنسی در محل کار در بی‌بی‌سی فارسی بخوانید، سوال‌های خود را برای ما بفرستید. فرصت فرستادن سوال برای این موضوع به پایان رسیده است. ممنون از شما که سوال فرستادید. مطلب زیر در پاسخ به این سوال‌ها تهیه شده است: #ازمابپرس؛ آیا مردان هم در محل کار مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند؟ #ازمابپرس ابزاری است که به شما امکان می‌دهد تا با سوالهای خود در تهیه مطالب و گزارشهای بی‌بی‌سی فارسی سهیم شوید. درباره #ازمابپرس بیشتر بدانید
آزار جنسی در تمام دنیا پدیده شایعی است، چه در خانه، چه در مدرسه و محیط‌های اجتماعی چه در محل کار. اکثر قربانیان زنان هستند و اکثر قریب به اتفاق آزاردهندگان مرد. اما آزار جنسی در محیط کار چگونه است؟ آیا ما هم کسی را در محل کار آزار جنسی داده‌ایم؟ آیا در محل کار قربانی آزار جنسی شده‌ایم؟ آیا شاهد آزار جنسی بوده‌ایم؟
آزار جنسی در محل کار در ایران؛ چه می‌دانیم؟
جوانان افغانستان در دوازده سال گذشته زندگی متفاوت با نسل های گذشته این کشور برای خود ساخته‌اند این دفتر معمولا محل تجمع جوانان به خصوص فرهنگیان و فعالان جامعه مدنی است. بسیاری از برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی در اینجا راه اندازی می‌شود. جوانانی که گرد هم آمدند زیر سایه درختی نشسته‌اند و از تغییرات زندگی‌شان در یازده سال گذشته گپ می‌زنند، از حال‌ می‌گویند و تصویرشان را از آینده بیان می‌کنند. گرچند آنها همدیگر را نمی‌شناسند اما با هم صمیمی حرف می‌زنند و مشترکات زیادی را در یکدیگر درک می‌کنند. زندگی نسل جدید افغانها با نسل‌های گذشته تفاوت‌های زیادی دارد. سالهاست که در افغانستان جنگ ادامه دارد. آنها همراه با صدای توپ و تفنگ بزرگ شدند اما جنگ را راه حل نمی‌دانند. خود را با جهان امروز و عصر علم و فن‌آوری همراه ساخته‌اند و می‌گویند با وجود تمام ناهنجاری‌های موجود و نگرانی از آینده، حاضر نیستند دستاوردهای شان را هدر دهند و می‌کوشند به سوی موفقیت‌های بیشتر گام بردارند. نزدیک شدن سال ۲۰۱۴ و خروج نیروهای خارجی، گشایش دفتر طالبان در قطر، جدی شدن گفتگوهای صلح و اختلافات بر سر امضای موافقتنامه امنیتی افغانستان و آمریکا، این روزها دلمشغولی‌ تمام افغان‌ها به ویژه جوانان این کشور است. این جوانان همه روی انجام صلح و گفتگو با مخالفان مسلح با هم هم‌نظر هستند اما تاکید می‌کنند که طالبان نباید با چهره گذشته برگردند و باید در این گفتگوها دستاوردهای سالهای گذشته حفظ شود. آنها تاکید دارند که نباید با طالبان زیر نام 'امارت اسلامی افغانستان' ' گفتگو شود زیرا این نام یادآور "دوره‌ای سیاه" در زندگی همه افغانها است. رامز بختیار رامز بختیار "به حرکت جوانان برای ساختن آینده باور دارم" با صدای بلند و رسا حرف می‌زند. مانند سیاستمداران پخته‌ای که سالها الفبای سخنرانی را در تجربه آموخته‌اند. اما او تنها ۲۱ سال دارد. می‌گوید که مناظره کننده "سخنران" است. او در رقابت 'مناظره کنندگان' در افغانستان مقام اول را به دست آورده است. رامز از این پیروزی به عنوان بزرگترین دستاورد زندگی اش یاد می‌کند. لیسانس خبرنگاری دارد و اکنون تحصیل را در رشته مدیریت آغاز کرده است. او می‌گوید: "ما جوانان تصویر ساختیم و حرکت کردیم و این حرکت را رساندیم تا سرحدی که قرار است رخ صفحه را تغییر دهیم. نمی‌دانیم پشت صفحه با رنگ سیاه چیزی نوشته شده یا رنگ سبز که به ما امید می‌دهد، پیام صلح می‌دهد و لبخند می‌دهد." او وضعیت فعلی افغانستان را با سال‌های ۱۹۶۰ میلادی در آمریکا مقایسه می‌کند و می‌گوید که حرکت‌های مردمی در آن کشور توانستند تاریخ را تغییر دهند. به حرکت‌های جامعه مدنی در افغانستان به خصوص از سوی جوانان در سالهای اخیر اشاره می‌کند و می‌گوید: "من به آینده این حرکت‌ها خوشبین هستم. هدفم رشد جامعه مدنی است ولو آن حرکت را یک فرد انجام دهد یا یک جمعیت." او تاکید می‌کند که طالبان هرگز دوباره با چهره‌ای که در گذشته داشتند، برنخواهند گشت چون چنین چیزی را جامعه قبول ندارد. او صلح را راه حل بحران کنونی در افغانستان می داند و تاکید می کند که باید به جوانان نیز در این عرصه سهم داده شود. او به برگزاری جرگه مشورتی صلح در افغانستان اشاره می‌کند که در آن تمام جوانان 'یک صدا' خواهان صلح با مخالفان شده بودند. فهیم صدیقی فهیم صدیقی "نگرانم ماستر دست‌فروش نشوم!" فهیم ۲۵ ساله خوشحال است و می‌گوید در یک دهه گذشته از فرصت‌های به وجود آمده در افغانستان بسیار استفاده کرده است. او یک شرکت تبلیغاتی دارد و در کنار آن خبرنگار و مسئول سازمان خط نو است. می‌گوید در زمان حکومت طالبان نیز به آینده‌ای روشن فکر می‌کرده و پس از آن نیز بسیار تلاش کرده تا از فرصت‌های به میان آمده برای ساختن زندگی اش استفاده کند. اما او اکنون نگران است و از آنچه در روند صلح افغانستان جریان دارد، به عنوان یک 'سیاست گنگ' یاد می‌کند. می‌گوید: "نگران هستم که کارم را از دست بدهم. اقتصادم را از دست بدهم. مانند گذشته در زمان طالبان که ماسترها کراچی وان/دست‌فروش بودند، من هم دچار همان مشکل شوم و همه تلاش‌هایم به هدر برود." فهیم باور دارد که طالبان در حکومت آینده سهیم خواهند شد اما تاکید می‌کند که حضور آنان نباید مانند گذشته باشد و باید از آنها تضمین هایی گرفته شود که گذشته تکرار نشود. فروزان درویش فروزان درویش "فکر می‌کردم یک زن خانه‌دار خواهم بود" فروزان ۲۸ سال سن دارد. ازدواج کرده و مادر دو کودک است. برخلاف آنچه در زمان حکومت طالبان فکر می‌کرد، اکنون در کنار خانه‌داری، شاغل نیز هست. او لیسانس زبان دارد و اکنون در نهاد جامعه مدنی و حقوق بشر افغانستان کار می‌کند. از دوران حکومت طالبان که در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی گذرانده، به عنوان دوره‌ای سیاه یاد می‌کند. چیزی که تمام جوانان حاضر در آن با هم هم‌نظر هستند. او می‌گوید پس از سقوط طالبان در زندگی اش تغییرات زیادی رونما شده. تحصیل کرده، ازدواج کرده، کار مورد علاقه اش را به دست آورده و اکنون در کنار رسیدگی به امور خانواده و کار، روابط اجتماعی اش با دوستانش محکمتر است. فروزان گفت: "زن امروز می‌تواند در تمام تصمیم گیری‌ها دخیل باشد. اصلا تصور نمی‌کردم به این شکل زندگی خواهم کرد. فکر نمی‌کردم نظام سیاه طالبان پایان پذیر است." شاید همین تغییر در تصویرهای گذشته، اکنون او را به آینده خوشبین ساخته است. فروزان تاکید می‌کند که جامعه جهانی افغانستان را تنها نخواهد گذاشت و در حضور آنان، وضعیت افغانستان مانند گذشته نخواهد شد. همچون فروزان بسیاری از زنان در افغانستان حقوق به دست آمده شان را مدیون حضور جامعه جهانی در افغانستان می‌دانند. او با روند گفتگوهای صلح در افغانستان موافق و خوشبین است. فروزان به ظرفیت‌های به وجود آمده در افغانستان به خصوص در بین جوانان اشاره کرده و می‌گوید امکان دارد محدودیت هایی به وجود آید اما حکومت طالبان تکرار نخواهد شد چون چنین اجازه‌ای به آنها داده نخواهد شد. ظریف لودین ظریف لودین سبزی فروش دیروز، سرمایه گذار امروز ظریف ۲۸ سال دارد. مدیر عمومی یکی از پروژه های بانک جهانی است. یک شرکت مالی مشورتی هم دارد. او می‌گوید: "ظریف لودین در زمان طالبان در پیشاور پاکستان یک ترکاری/سبزی فروش بود اما پس از این که افغانستان آمد، تحصیلاتش را در رشته محاسبه و مالی ادامه داد و اکنون همه چیز تغییر کرده." پدر ظریف از نخستین کسانی بوده که پس از سقوط حکومت طالبان، با اشتیاق زیاد همراه با خانواده اش به امید ساختن افغانستان به وطنش برگشته است. ظریف می‌گوید به خاطر سختی‌هایی که در دوران کودکی تحمل کرده اکنون یک بنیاد اجتماعی زیر نام 'دست کمک' ساخته تا به کودکان نیازمند برای ادامه تحصیل‌شان کمک کند. ظریف، از بی صلاحیت بودن جوانان در مسایل سیاسی گله دارد اما از دستاوردهای آنان در عرصه‌های دیگر راضی است. او در مورد آینده می‌گوید: "ما باید بیشتر از حضور خارجی‌ها به نفع افغانستان استفاده می‌کردیم. باید حالا در حالتی نمی‌بودیم که بگوییم ما به کجا می‌رویم؟ یا آینده گنگی را در مقابل خود می‌داشتیم. با آنهم از وقت طالبان، شاید دوره ای بدتر نیاید. امیدوار هستیم که وضعیت خوب و خوبتر شود." او نیز می‌گوید که برای آمدن صلح باید گفتگو صورت گیرد اما با وجود ادامه حمایت های جامعه جهانی، دستاوردهای بدست آمده در سالهای گذشته حفظ خواهد شد. سجاد احمد سجاد احمد "هیچ روزنه روشن امید وجود ندارد" سجاد می‌گوید با صدای توپ و تفنگ بزرگ شده و تمام بدبختی‌های افغانستان را با تمام وجودش لمس کرده است. او دانشجوی رشته علوم اجتماعی است و آمر مالی و اداری انجمن قلم افغانستان. اما او راضی نیست و به آینده هم خوشبین نیست. می‌گوید پس از سقوط رژیم طالبان امیدوار بوده که جوانان بتوانند در افغانستان نقش سازنده و موثری داشته باشند اما چنین نشده است. او می‌گوید: "آینده را مشکل می‌بینیم اما فکر می‌کنم که آینده تاریکی خواهیم داشت. به اندازه سر سوزن هم روزنه روشن برای آینده افغانستان وجود ندارد." با وجود تمام این ناامیدی، او از جوانان کشورش می‌خواهد تا با هم یکجا شده و برای ساختن آینده کشور، یک فکر و اندیشه را طرح و با هم حرکت کنند. طارق اقتداری "دوست دارم با طالبان گفتگو کنیم" طارق می‌گوید در خانواده فرهنگی بزرگ شده. او در زمان حکومت طالبان در شهر مزار شریف کتاب فروشی داشته اما کتابهایش را نمی‌فروخته بلکه به امانت می‌داده تا به جای یک نفر چندین نفر از معلومات آن مستفید شوند. طارق اقتداری او در بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی سهم گرفته است. عضو مجتمع رهبران جوان است. به عنوان رئیس عملیاتی شبکه افغانی مبارزه با فساد اداری، یک دوره رقابت های دو و میدانی را با شعار مبارزه با فساد اداری راه اندازی کرده و به تازگی شبکه جوانان افغان را ایجاد کرده است. او به عنوان یکی از رهبران جوان افغانستان در نشست ناتو در شیکاگو و نشست گفتگوهای صلح با جوانان پاکستان اشتراک داشته است. شاید شرکت در همچو نشست ها سبب شده او رغبت به گفتگوهای صلح با طالبان پیدا کند. طارق می‌گوید: "دوست دارم گفتگوها با طالبان صورت بگیرد اما نه به عنوان این که آنها یک جبهه سیاسی خاص مثلا 'امارت اسلامی' هستند." او به حفظ دستاوردهای یک دهه گذشته و منافع ملی کشور در این گفتگوها تاکید می کند. طارق ۲۸ ساله، آینده روشنی را برای کشورش می‌خواهد و می‌گوید هر آنچه به آن فکر می‌کرده و می‌خواسته انجام دهد، در عمل پیاده کرده و این بزرگترین دستاورد زندگی اش است.
عصر یک روز تابستانی است. هوا معتدل است و باد هم آرام می‌وزد. شماری از جوانان در خانه‌ای در شهر کابل در دفتر "انجمن قلم افغانستان" جمع شدند.
نسل نو افغانستان در مورد مذاکره با طالبان چه فکر می‌کند؟
خامس رودریگز، برنده کفش طلا در جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل لیونل مسی لیونل مسی را بسیاری بزرگ‌ترین بازیکن این دوران فوتبال جهان می‌دانند. اما هرچقدر فهرست افتخارات باشگاهی او طولانی است، در تیم ملی دست شماره ۱۰ آرژانتین خالی است و باورکردنی نیست که مسی در یک تورنمنت مهم هم به همراه آرژانتین قهرمان نشده است. احتمالا به همین دلیل بسیاری از کسانی که هوادار مسی نیستند هم دوست دارند او این بار دست‌کم کفش طلای جام جهانی را به دست آورد. ستاره‌ای که در جام جهانی برزیل توپ طلا را برد در روسیه نامزد اصلی کسب آقای گلی است. کریستیانو رونالدو رونالدو در جام جهانی و جام ملت‌های اروپای قبلی نمایش خیلی خوبی نداشت (هرچند که پرتغال قهرمان اروپا شد)، اما این روزها حسابی روی فرم است. رونالدو با ۸۱ گل بهترین گلزن تاریخ پرتغال است تقریبا نزدیک به دو برابر پائولتا، نزدیک‌ترین رقیبش گل زده. اشتهای گلزنی کاپیتان پرتغال تمام نشدنی است، ضمن این که قرار گرفتن در کنار آندره سیلوا از باشگاه میلان، می‌تواند فضای بیشتری برای بهترین گلزن تاریخ لیگ قهرمانان فوتبال اروپا ایجاد کند. نیمار مصدومیت نیمار گرچه برای پاری‌سن‌ژرمن بدترین واقعه ممکن بود اما احتمالا چندان هم به ضرر تیم ملی فوتبال برزیل نباشد. گران‌ترین بازیکن دنیا حالا با تمرکز کافی و در حالی وارد جام جهانی می‌شود که به خوبی استراحت کرده است. نیمار همیشه در بازی‌های ملی نمایشی درخشان داشته و ضمن این که برزیل تا مرحله نیمه‌نهایی جام جهانی روسیه راه نسبتا آسانی در پیش دارد. آنتوان گریزمان با محرومیت اتلتیکو مادرید از نقل و انتقالات تمام بار خط حمله این تیم روی دوش گریزمان افتاده بود اما پایان محرومیت باشگاه و بازگشت دیگو کاستا به اتلتیکو موجب شد تا دیدیه دشان، سرمربی فرانسه نفس راحتی بکشد. گریزمان گرچه در ۱۰ بازی مقدماتی جام جهانی فقط ۴ گل زد اما او با ۶ گل بهترین گلزن یورو ۲۰۱۶ شد و در آن تورنمنت به طور متوسط در هر ۹۲ دقیقه، یک گل زد تا بهترین مهاجم اروپا لقب بگیرد. گروه آسان فرانسه نیز فرصتی دیگر برای این مهاجم ۲۷ ساله است تا با ذخیره‌ای مطمئن راهی مراحل بالاتر شود. هری کین مهاجم تاتنهام را نمی‌توان بازیکنی مشابه مسی یا رونالدو نامید اما کمتر کسی هم هست که در قدرت گلزنی او شک داشته باشد. کین گرچه با مصدومیت قوزک مواجه شد اما توانست با زدن ۳۰ گل، تبدیل به دومین گلزن برتر لیگ برتر شود. اگر کین نمایشی به بدی یورو ۲۰۱۶ نداشته باشد و انگلستان هم در جام باقی بماند، آنگاه هواداران "سه شیر" می‌توانند امیدوار باشند که بعد از گری لینه‌کر در جام جهانی ۱۹۸۶ بازهم کفش طلا نصیب یک بازیکن انگلیسی شود. تیمو ورنر گرچه میروسلاو کلوزه بهترین گلزن ادوار جام جهانی (۱۶ گل در چهار دوره) دیگر در ترکیب آلمان نیست، اما یوآخیم لو پس از مدت‌ها صاحب مهاجمی تمام عیار شده. تیمو ورنر ۲۲ ساله با تمام مهاجمانی که یو‌آخیم لو تا به حال داشته تفاوت دارد و سرعت فوق‌العاده‌اش او را تبدیل به سلاحی مرگبار برای آلمان در ضد حمله‌ها می‌کند. رادامل فالکائو مصدومیت بی‌موقع این مهاجم کلمبیایی موجب شد تا جام جهانی ۲۰۱۴ را از دست دهد و این بهترین فرصت برای خامس رودریگز بود تا با زدن ۶ گل، کفش طلا را تصاحب کند. فالکائوی ۳۲ ساله نمایشی خوب در موناکو داشته و کماکان مهاجمی مخوف در محوطه جریمه هر حریفی است. حضور خامس رودریگز گذشته از رقابت برای آقای گلی می‌تواند فضای بیشتری برای او ایجاد کند. محمد صلاح آقای گل لیگ برتر فوتبال انگلیس با ۳۲ گل زده و مهاجمی که در فصل گذشته تعدادی از رکوردهای گلزنی باشگاه لیورپول را شکست. مصر تیم خیلی قدرتمندی نیست و طبیعتا هرچه کم‌تر در تورنمنت باقی بماند، بخت آقای گلی صلاح هم کمتر می‌شود. اما خبر خوب برای صلاح گروه آسان مصر است و با توجه به کندی مدافعان عربستان و روسیه او شانس این را دارد که در همان دور گروهی بار خودش را ببندد. البته تمام این اتفاقات بستگی به این دارد که صلاح بتواند از مصدومیت فینال لیگ قهرمانان اروپا رها شود و به شرایط ایده‌آل بازگردد. ادینسون کاوانی بازی کردن کنار لوئیس سوارس به خودی خود بخت گلزنی را افزایش می‌دهد و مهاجم ۳۱ ساله پاری‌سن‌‌ژرمن هم از این قاعده مستثنی نیست. کاوانی در مقدماتی جام جهانی در منطقه آمریکای جنوبی عالی کار کرد و ۱۰ گل زد؛ دست‌کم ۳ گل بیشتر از نزدیک‌ترین رقیبش در میان بازیکنانی مانند مسی، گابریل خسوس و الکسیس سانچز. او هم مانند صلاح فرصتی مناسبی دارد تا مقابل عربستان و روسیه تعداد گل‌هایش را بالا ببرد. ادن آزار بازیساز چلسی در مقدماتی جام جهانی برای بلژیک ۸ گل زد و ۵ پاس گل داد. به لطف نمایش ضعیف چلسی آزار در طول فصل گذشته چندان فرسوده نشد و این هافبک ۲۷ ساله سرشار از انرژی به روسیه سفر می‌کند تا در ترکیب یکی از پرستاره‌ترین تیم‌های جام جهانی ۲۰۱۸ قرار بگیرد.
به دست آوردن مقام آقای گلی در جام جهانی، احتمالا بزرگ‌ترین آرزوی بزرگ‌ترین مهاجمان فوتبال جهان است. در جام‌های جهانی گاهی بهترین مهاجمان آن عصر توپ طلا را می‌برند مثل رونالدوی برزیلی و گرد مولر آلمانی و گاهی هم چهره‌هایی که فقط در جام جهانی می‌درخشند و فراموش می‌شوند مانند سالواتوره اسکیلاچی و اولگ سالنکو. این مطلب نگاهی دارد به بازیکنانی که بخت‌های اصلی به دست آوردن کفش طلای جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه هستند:
جویندگان کفش طلا؛ بخت‌های اصلی آقای گلی در روسیه چه کسانی هستند؟
در چشم مردم عادی و يا ناظران و دلبستگان انقلاب اسلامی در ايران، مدرسه علوی بيشتر به دليل اقامت يک ماهه آيت الله خمينی بنيانگذار جمهوری اسلامی در آن در فاصله بهمن تا اسفند ۱۳۵۷و پس از بازگشت از تبعيد شهرت دارد. ولی اهميت تاريخی اين مدرسه تنها به اين اقامت موقت گره نخورده و دلايل ديگری نيز برای مهم شمرده شدن اين مدرسه وجود دارد. اگرچه پيش از تاسيس و شکل گيری موسسه علوی مدارس مذهبی ديگری نيز در نظام آموزش و پرورش ايران وجود داشت، ولی اين موسسه توانست با تطبيق دادن برنامه های علمی و آموزشی خود، به تدريج عنوان "نخستين مدرسه مدرن اسلامی" را به خود اختصاص دهد. اين مدرسه اگرچه در زمان خود بنيانگذار مجموعه ای تلفيقی از آموزشهای مرسوم نظام تعليم و تربيت نوين و آموزه های مذهبی بود، ولی در سالهای قبل و بعد از انقلاب توانست شيوه خود را با اندک اختلافاتی در ديگر مدارس مذهبی تهران از قبيل کمال، نيکان، رفاه، روشنگر و فخريه گسترش دهد. خشت اول سرنگونی حکومت محمد مصدق و آغاز دومين دوره سلطنت محمدرضا پهلوی برای گروهها و اقشار مختلف دستاوردها و نتايج گوناگونی داشت. جامعه مذهبی ايران در سالهای پس از شهريور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ به چند جهت متفاوت کشيده شده بود. عده ای با حمايت از حرکتهای خشونت آميز و مسلحانه فداييان اسلام و سيد مجتبی نواب صفوی، راه پيشرفت مذهبيها را بيشتر از طريق لوله تفنگ و ترور کردن دشمنان واقعی يا فرضی خود می ديدند و در نهايت اختفا، زندان و يا اعدام نصيبشان شد. عده ای به طرفداری از آيت الله ابوالقاسم کاشانی، فعالانه وارد صحنه سياست شدند، ولی اختلاف و جدايی از دکتر مصدق و يارانش و سپس انزوا و انفعال ناشی از مخالفت با دولت مصدق و پس از آن حکومت کودتا، آنان را سرخورده، منفعل و منزوی کرد. برخی نيز از ابتدا راه احتياط را در پيش گرفتند و اساسا نسبت به سياست و تحولات ناشی از آن بی اعتنا ماندند و حتی در موقع لزوم از حکومت محمدرضا پهلوی به عنوان تنها پادشاه شيعه در جهان حمايت می کردند. با اين همه، سرخوردگی و سرگشتگی از سياست و اجتماع نصيب اکثر مذهبيهای ايران بود. آنهايی که به دليل عقب ماندگی از قافله علم و دانش و جا نداشتن در هرم قدرت اقتصادی و اجتماعی، آينده چندان روشنی برای خود و فرزندانشان نمی ديدند. در چنين شرايطی بود که برخی گروهها و چهره های مذهبی در پی راه حل برای رفع مشکل متدينان و پايان دادن به اين عقب ماندگی و کنار ماندن از عرصه های بالای اجتماع برآمدند. متدين متخصص يکی از اين برنامه ها، تاسيس موسسه فرهنگی علوی به منظور تربيت نخبگان متدين بود. موسسين مدرسه علوی به اين نتيجه رسيده بودند که کار سياسی و دنباله روی از سياستگران مشکل گشای جامعه دينی نيست و به جای آن بايد انسانهای متدين متخصص و تحصيل کرده را با کمک بهترين متخصصان دانشگاهی تربيت کرد. مدرسه علوی در سال ۱۳۳۵ و نخست فقط در سطح سال اول دبيرستان تاسيس شد. بعدها سطوح اين مدرسه به کل دبيرستان و دبستان گسترش يافت و پس از تغيير نظام آموزشی ايران، مدرسه راهنمايی (با نام نيک پرور) نيز به آن افزوده شد. هدف اين موسسه از ابتدا بسيار آشکار بود: رقابت با نسل تحصيل کرده سکولار، تربيت تحصيل کردگان متدين در بيشتر رشته های مورد نياز دانشگاهی، به خصوص رشته های فنی و پزشکی و اثبات اين نکته که دين و دانش با هم تنافری ندارند و می توان هم تحصيلکرده بود و هم متدين باقی ماند. دو شيخ و يک فيزيکدان تاسيس موسسه فرهنگی علوی بر اساس پيوند سه رکن اصلی و با همکاری يک نماينده از هر رکن صورت گرفت: شيخ علی اصغر کرباسچيان (معروف به علامه) به نمايندگی از حوزه علميه قم و مرجع تقليد وقت، آيت الله سيد حسين بروجردی، مطلع از کمبودها و نيازهای جامعه دينی و متکی به نفوذ مادی و معنوی روحانيت، شيخ هادی تهرانی (معروف به حاج مقدس) واعظ و منبری سرشناس و معتمد متدينان جنوب و مرکز تهران به نمايندگی از طرف بازار و کسبه و رابطه انتقال تواناييها و امکانات مالی و تدارکاتی آنان و رضا روزبه کارشناس فيزيک و علوم تربيتی به نمايندگی از سوی متدينان تحصيل کرده مطلع از کارکرد نظام آموزش و پرورش نوين ايران و مديريت مدرسه. مسئولان مدرسه علوی از ابتدا تکليف خود را با علم و دين و آموزش آن مشخص کرده بودند: حد اعلای آموزش دينی و علمی بدون فدا کردن يکی در پای ديگری. اين مدرسه در شرايطی وارد کارزار رقابت علمی با مدارس مشهوری چون البرز، خوارزمی و هدف شد که تا قبل از آن هيچ کس به اميد موفقيت و درخشش علمی و ورود به مدارج بالای دانشگاهی فرزندان خود را روانه مدارس مذهبی نمی کرد. دهه نخست: به دور از جنجال مدرسه علوی در ده سال نخست فعاليت خود (۱۳۳۵ تا ۱۳۴۵) اگرچه با زحمت و کند، ولی نسبتا بدون سر و صدا و به دور از جنجالهای تبليغاتی سياسی و اجتماعی به پرورش نسل نخست دست پروردگان خود مشغول بود. در اين دوره اگرچه حادثه مهمی همچون ماجرای پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ رخ داد، ولی مسئولان مدرسه ترجيح دادند که به مشی مرجع متوفی خود، آيت الله بروجردی وفادار بمانند و وارد کشمکشهای سياسی نشوند. در آن زمان يکی از معدود فعاليتهای اجتماعی که برخی از مسئولان و دانش آموزان مدرسه علوی در آن شرکت داشتند "انجمن حجتيه مهدويه" يا به قول مشهور آن زمان "انجمن ضدبهاييت" بود. اين گونه فعاليتها اگرچه با فراز و نشيب در مدرسه علوی وجود داشت، ولی به زحمت می توان ارتباط سيستماتيک و سازمان يافته ای را بين اين دو موسسه يافت و برعکس، نمونه هايی وجود دارد که نشان می دهد دو طرف گاه از سايه افکندن فعاليتهای طرف مقابل بر خود نگران و ناراضی بوده اند. در اين دهه موسسه علوی توانست پايه های خود را به عنوان يک موسسه نسبتا مطلوب نوين آموزشی و يک نهاد مدرن دينی در چشم جامعه دينی و همچنين نظام رسمی آموزشی ايران تثبيت کند. عبدالکريم سروش که يکی از فارغ التحصيلان نخستين دوره دبيرستان علوی است در يادمانده های دوران کودکی و نوجوانی خود به ياد می آورد که چگونه رضا روزبه مدير فيزيک دان مدرسه به شدت در کلاسهای خود تلاش می کرده که بين علم روز و دين سنتی آشتی برقرار کند و هر پديده علمی را با مفاهيم دينی توجيه و تفسير کند. دهه دوم: ورود به عرصه سياست در اين دوره (۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵) تلاشهای فراوان مسئولان غيرسياسی علوی از کنار ماندن دانش آموزان و معلمان از جنجالهای سياسی تا حدی ضربه پذير شد. علت اين امر را می توان اوج گيری فعاليتهای سياسی و مسلحانه عليه حکومت پهلوی، شکل گيری فعاليتهای دانشجويان مذهبی و نهايتا تاسيس و گسترش نفوذ سازمان مجاهدين خلق ايران برشمرد که در آن زمان (عمدتا تا قبل از جريان تغيير ايدئولوژی در سال ۱۳۵۴) جزو سازمانهای مذهبی طبقه بندی می شد و در بين جوانان متدين سياسی جذابيت داشت. مسئولان مدرسه علوی اگرچه سعی داشتند تا مانع رسوخ و نفوذ چنين جريانهايی در مدرسه شوند، ولی با وجود معلمانی چون علی اصغر منتظرحقيقی و شاگردانی چون محمود شامخی (هر دو از اعضای مرکزی مجاهدين خلق) چنين تلاشهايی به موفقيت کامل نرسيد. مخالفان انقلابی تفکرات طيف مدرسه علوی معتقد بودند که انديشه تربيت فردی دينداران متخصص پيش از آن که به بار بنشيند شکست خواهد خورد، چرا که از ديد آنها، اگر مدرسه علوی يکی يکی و آرام آرام جوانان مستعد مسلمان را از فساد و تباهی نجات می دهد اما دشمنان دين گروه گروه آنان را به فساد و تباهی می کشانند. از اين رو، آنها معتقد بودند بايد به طور انقلابی و يک باره مفاسد اجتماعی و ريشه های آن را از ميان برداشت. مسئولان مدرسه علوی به شدت نگران بودند که مبادا بهانه ای به دست حکومت پهلوی بدهند و با افتادن در چنبره فعاليتهای سياسی به سرنوشت مدارسی چون کمال و رفاه دچار شوند و نتوانند در مسير دراز مدت و برنامه از پيش تعيين شده خود برای ساختن افراد متدين به جای ايجاد تغييرات ناگهانی و انقلابی ادامه دهند. مدرسه کمال به دليل فعاليتهای سياسی برخی از مسئولان و معلمان آن، از قبيل خانواده سحابی و محمدعلی رجايی توسط دولت وقت به کلی تعطيل شد و مدرسه دخترانه رفاه نيز با يورش ساواک و دستگيری و فرار چند تن از مسئولان آن که به مجاهدين خلق پيوسته بودند تعطيل شد. مسئولان وقت مدرسه علوی عنوان می کردند که فعاليتهای مدرسه، مسئولان و دانش آموزان آن به طور مرتب تحت نظر ماموران مخفی حکومت پهلوی، به خصوص نيروهای ساواک قرار دارد. در اواخر همين دوره بود که مدرسه علوی برای نخستين بار توانست در زمينه فردگرايی و تربيت نخبگان به موفقيتی مهم دست يابد و از يک سو رتبه نخست در رشته های فنی و مهندسی و سپس رشته پزشکی در کنکور سراسری دانشگاههای کشور را کسب کند و از سوی ديگر به قبولی صد درصد دانش آموزانش در کنکوردست يابد. اموری که پيش از اين در انحصار فارغ التحصيلان البرز و خوارزمی و هدف بود. نگرانی از صدای تحول در اين دوره اگرچه همچنان کرباسچيان فرمانده و کارگردان بلامنازع مدرسه علوی و منادی تربيت افراد متخصص، با اصرار بر حفظ آموزه های اخلاقی و سنتی دينی بود، ولی روحانيان نوانديش ديگری نيز بودند که دقيقا پيرو خط مشی تربيتی و آموزشی وی نبودند. از ميان اين عده می توان از يک سو به علی گلزاده غفوری و سيدمحمد حسينی بهشتی اشاره کرد که منادی اسلام اجتماعی و گسترش حضور مسلمانان در عرصه های مختلف بودند و از سوی ديگر می توان به احمد توانا اشاره کرد که مبلغ موشکافی، دقت نظر و بررسی شکاکانه و انتقادی در آموزه های اسلامی و همچنين گفت و شنود آزادانه با پيروان ديگر مذاهب و اديان بود. با وجود اختلاف ديدگاههای روحانيان همکار با مدرسه علوی، می توان يک خصوصيت واحد و مشترک را دربين همه آنان يافت و آن تاکيد و توافق بر سر ناپسند بودن کسب معيشت روحانيان از لباس روحانی بدون کار کردن مانند بقيه مردم جامعه بود. در اين دوره بود که با اوج گيری آنچه از ديد مسئولان مدرسه علوی مفاسد اجتماعی توصيف می شد، دانش آموزان به شدت از برخی تفريحات اجتماعی از قبيل رفتن به سينما و يا تماشای برنامه های تلويزيونی -به عنوان مهمترين مظاهر مفاسد اجتماعی- منع می شدند و خودداری کنندگان از پيروی از اين فرمان در خطر اخراج از مدرسه قرار می گرفتند. در همين راستا بود که دانش آموزان اين مدرسه مجبور می شدند موهای سر خود را بسيار کوتاه نگاه دارند و لباسهای ساده به پوشند تا در کوچه و خيابان جلب نظر جنس مخالف را نکنند. دهه سوم: در راه انقلاب دهه سوم فعاليت مدرسه علوی (۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) با اوج گيری و پيروزی انقلاب و فراز و نشيبهای سالهای آغازين نظام جمهوری اسلامی همراه بود. در دوره اوج گيری انقلاب بيشتر مسئولان مدرسه آشکارا معلمان و دانش آموزان را از دخالت در فعاليتهای سياسی و انقلابی برحذر می داشتند و هرگونه فعاليت مخالف حکومت و حتی حمايت از آيت الله خمينی و پيروان وی را مغاير با اهداف فردسازی و پرورش بدون سر و صدای نسل متخصص متدين می دانستند. با اين همه به مرور با گسترش و شتاب انقلاب، مدرسه علوی و مسئولان آن نيز خواسته يا ناخواسته با موج انقلاب همراه شدند و حتی در اوان پيروزی انقلاب نيز ناگهان شماری از مسئولان و يا فارغ التحصيلان آن به سرعت در سمتهای خالی شده و بلامنصب مسئولان حکومت سابق پهلوی صاحب منصب شدند. در سالهای نخست انقلاب برخی از اين مسئولان يا فارغ التحصيلان از قبيل کمال خرازی (در مقام رييس خبرگزاری جمهوری اسلامی) و يا غلامعلی حداد عادل، فارغ التحصيل نخستين دوره مدرسه (در سمت مديرکلی در آموزش و پرورش) با وجود جا گرفتن در مناصب دولتی بيش و کم نسبت به اهداف اوليه مدرسه وفادار ماندند و برخی ديگر همانند سيدعلی اکبر موسوی حسينی مدير پيشين دبستان علوی (مجری برنامه تلويزيونی اخلاق در خانواده و نماينده سابق مجلس، در مقام مديرکل آموزش و پرورش استان تهران) در پی ايجاد محدوديت برای فعاليت مدرسه و به زير کنترل دولت کشاندن آن بودند. اين البته سوای آن دسته از معلمان يا فارغ التحصيلان است که به فعاليتهای سياسی و مسلحانه عليه جمهوری اسلامی به خصوص هواداری و عضويت در سازمان مجاهدين خلق روی آوردند. اقامت آيت الله خمينی در مدرسه علوی در همين دوره بود که آيت الله خمينی پس از بازگشت از تبعيد در زمستان ۱۳۵۷ برای اقامت موقت به دبستان علوی وارد شد. اين انتخاب به دليل ريشه دار بودن اختلاف ديدگاه مدرسه علوی با طرفداران انقلاب بسيار سوال برانگيز است. البته صرف نظر از امکانات تدارکاتی اين مدرسه و موقعيت جغرافيايی خاص آن، تاکنون دلايل زيادی برای ريشه يابی اين اقدام بيان شده، از آن جمله گفته شده که انتخاب اين محل برای سکونت موقت آيت الله خمينی به پيشنهاد و اصرار آيت الله مرتضی مطهری و با هدف نزديکتر کردن و آشتی دو جناح انقلابی و غيرانقلابی مذهبی به يکديگر صورت گرفته بود. دهه چهارم: رونق پس از فترت پيروزی انقلاب آن هم از نوع اسلامی آن اگرچه در ابتدا و در ظاهر شکستی برای انديشه تربيت و پرورش تدريجی نسل متدين و متخصص توسط مدرسه علوی و پيروزی رقبای انقلابی و تندروی اين ديدگاه بود، ولی به مرور و در درازمدت با فروکش کردن جو انقلابی و توجه دوباره مردم و حتی حکومتگران به اهميت پرورش فرزندان خود در فضايی آرام و با کيفيتی مطلوب، پس از يک فترت نسبتا کوتاه بار ديگر نه تنها بازار مدرسه علوی بلکه شماری ديگر از نمونه های تازه تاسيس بعد از انقلاب آن را رونق داد. در همين دوره انقلاب بود که به دليل نافرمانيهای بی سابقه و عصيانگرانه دانش آموزان و همچنين کوچ شماری از معلمان برای اشتغال در سمتهای قبلا ناخواستنی دولتی، چهار پنج دوره تحصيلی مدرسه از رده های سنی و تحصيلی پايينتر منحل شد. در واقع شايد بتوان ادعا کرد که انحلال کامل چند دوره دبيرستان علوی که دانش آموزان متاثر از جو انقلابی و نا آرام جامعه در آن به تحصيل مشغول بودند پاسخ انفعالی اين مدرسه به فرآيند دگرگونيهای سياسی و انقلاب اسلامی بود. در سالهای نخستين انقلاب و جنگ، دولت ميرحسين موسوی که به شدت هوادار دولتی کردن بی چون و چرای همه مدارس خصوصی بود، تلاش بسياری کرد تا مدرسه علوی را نيز به تملک دولت درآورد، ولی حمايتهای پنهان و آشکار شماری ديگر از مسئولان رده بالا و ميانی نظام مانع عملی شدن اين امر شد تا آنکه نهايتا مشکلات آموزش و پرورش دولتی منجر به قانونی کردن مدارس خصوصی (موسوم به غيرانتفاعی) و نيمه خصوصی (موسوم به نمونه مردمی) و رها شدن مدرسه علوی و مدارس مشابه آن از خطر مديريت دولتی شد. نگرانی از اسلام غير انقلابی به نظر می رسد که جناح چپ حاکم بر ايران در آن زمان تا حد زيادی نگران افزايش و گسترش نفوذ ديدگاههای حامی اسلام غير سياسی و غير انقلابی از طريق گردانندگان مدرسه علوی و موسسات نظير آن بودند. به همين جهت در بين سالهای ۱۳۵۸ تا حدود سال ۱۳۶۵ مبارزه آشکار و پنهانی در سطح کلان کشور عليه مدرسه علوی و تفکرات نزديک به آن وجود داشت. مبارزه ای که نهايتا بی سر و صدا به شکست تندروان و چپ گرايان مسلمان هوادار تعطيلی فعاليتهای موسسات شبيه علوی منجر شد. موسساتی که در سالهای پس از انقلاب با کيفيتهای آموزشی و دينی مختلف به تدريج در سراسر کشور گسترده شده بود. دهه پنجم: رهايی از اسلام حکومتی موسسه علوی در دهه پنجم فعاليت خود در سالهای ۱۳۷۵ به بعد توانسته تا حد زيادی از دست مشکلات ناشی از اسلام حکومتی رها شود. کنار رفتن طيف مخالفان موسسات آموزشی خصوصی دينی، از قبيل مدرسه علوی، از قدرت سياسی کشور شرايط را تا حد زيادی برای اين نوع مدارس عادی کرده است. در سالهای اخير با توجه به عدم توفيق انديشه و سياست اصلاح کل جامعه از طريق تغييرات ناگهانی و کوتاه مدت، ديدگاه مدرسه علوی درباره تربيت موردی و فردی همچنان پرطرفدار است. در اين شرايط طرفداران علوی (چه در درون حاکميت سياسی و چه در بيرون از آن) ديگر نيازی به پنهان کاری و "تقيه" در حمايت از اهداف و عملکرد اين مدرسه و تجربيات مشابه آن نداشتند. مدرسه علوی امروز همچنان پرمشتری است و همانند دهه های چهل و پنجاه با برگزاری کنکور و رقابتی آموزشی و عقيدتی از بين صدها داوطلب حضور در اين مدرسه دانش آموز جذب می کند و همچنان تلاش می کند تا نسل نخبه دينی را وارد اجتماع کند. با وجود گسترش مدارس مشابه علوی در ايران، اين مدرسه هنوز توانسته در عرصه رقابت با ديگران، از طريق موفقيت علمی و ترويج اسلام سنتی و اخلاقی شهرت پيشين خود را حفظ کند. سوای طرفداريهايی که از اين شيوه آموزشی می شود، بسياری بر اين گمانند که جذب دانش آموزان تيزهوش از طبقات متوسط و مرفه متدين و آماده کردن آنان برای ورود به آموزش عالی کار مهمی نيست و به جای آن بايد به ساختن دانش آموزان دارای مشکلات آموزشی و از طبقات پايين اجتماع همت کرد. در مقابل، مسئولان مدرسه علوی معتقدند که با بضاعت و امکانات محدود آنان بايد اولويت را به کسانی داد که با کمترين دردسر می توان نسبت موفقيت آنها مطمئن بود و ديگر موسسات آموزشی بايد تربيت بقيه را برعهده گيرند. برخی ديگر از مخالفان، معتقدند که تجربه پرورش محصلان متدين به شيوه "گلخانه ای" و به دور از خطرات و انحرافات احتمالی اجتماعی ممکن است در مورد شماری از دانش آموزان به نتيجه مطلوب برسد، ولی تجربه نشان داده که بسياری از اين دانش آموزان مدت کوتاهی پس از رهايی از اين شرايط مصنوعی و غيرطبيعی، به سرعت جذب اکثريت جامعه با همه خوبيها و بديهای آن شده و به راه خود می روند. خدمات
پنجشنبه دوم آذر ماه امسال، همايشی يک روزه با عنوان "بزرگداشت پنجاهمين سال تاسيس مدرسه علوی" در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران برگزار شد. در اين مراسم سه نسل از مسئولان، دانش آموزان و حاميان اين مدرسه شرکت داشتند و چند تن از بلند پايگان آنها نيز سخنرانی کردند.
موسسه علوی؛ ديرپاترين مدرسه مدرن اسلامی در ايران
گفته شده است که اين سه مرد، در ولايت شرقی لغمان دستگيرشده اند. زلمی خليلزاد روز يکشنبه (19 ژوئن) برای ديدار از گروه بازسازی ولايتی (پی آر تی ) به ولايت لغمان درصد کيلومتری شرق کابل سفر کرده بود. مقامات افغان می گويند که بازداشت شدگان پاکستانی، پذيرفته اند که قصد داشته اند زلمی خليلزاد را ترور کنند. به گفته اين مقامات، مردان پاکستانی، سلاح و سبک و تفنگهای نارنجک انداز با خود داشته اند. آقای خليلزاد پنجشنبه گذشته گفته بود که گمان می کند اسامه بن لادن رهبر شبکه القاعده و ملامحمد عمر رهبر طالبان، در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان مخفی شده اند. زلمی خليلزاد، ماه گذشته از سوی جورج بوش رييس جمهور آمريکا، به عنوان سفير جديد اين کشور در عراق منصوب شد. آقای خلیلزاد پنجاه و چهارساله، متولد افغانستان و شهروند آمريکا است. او ارشد ترين مقام مسلمان در دولت آمريکاست. خدمات
مقامات در افغانستان می گويند که نيروهای امنيتی اين کشور، سه شهروند پاکستانی را به اتهام طرح ريزی ترور زلمی خليلزاد، سفير سابق آمريکا، در افغانستان بازداشت کرده اند.
بازداشت سه پاکستانی به اتهام تلاش برای ترور خليلزاد
افزون بر این، اسراییل همچنان در برابر نقض آتش بس در نوار غزه از سوی گروههای پیکارجوی فلسطینی از خود خویشتنداری نشان می دهد و به شلیک موشک های قسام از نوار غزه به خاک خود پاسخ نمی دهد. اقدامات فوق در واقع به منظور تقویت موضع فتح و محمود عباس رهبر آن در مقابله با حماس صورت می گیرد. اسراییلی ها با تشویق آمریکا و متحدان اروپایی خود ظاهرا مصمم شده اند که با ارائه امتیازاتی به آقای عباس موقعیت او را در بین فلسطینی ها مستحکم و امکان پیروزی گروه تحت فرمان او را در انتخابات زودهنگام احتمالی در فلسطین بیشتر کنند. این در حالی است که سیاستمردان اسراییلی نسبت به موثر بودن اقدام های فوق در جهت تقویت موضع آقای عباس یک صدا نیستند. امیر پرتز وزیر دفاع اسراییل در باره تاثیر خویشتنداری کشورش در برابر نقض آتش بس در نوار غزه بر روی موقعیت محمود عباس اظهار تردید کرده و برخی از راستگرایان اسراییلی نیز عدم پاسخ به حملات موشکی گروههای فلسطینی را تنها باعث تقویت «تروریسم» دانسته اند. بنیامین نتانیاهو رئیس حزب لیکود و رهبر اپوزیسیون دولت اسراییل نیز به انتقاد شدید از تصمیم کابینه آقای اولمرت برای تحویل صد میلیون دلار از دارایی های بلوکه شده دولت خودگردان به محمود عباس برخاسته و دولت اهود اولمرت را به تشویق و گسترش «تروریسم» متهم کرده است. درباره برچیدن تعدادی از پست های بازرسی در کرانه باختری هم بین رهبران اسراییل اختلاف نظر وجود دارد. در حالی که افرایم سنه معاون وزیر دفاع اسراییل از برچیدن شماری از پست های بازرسی حمایت کرده، یائیر ناوه فرمانده نظامی اسراییل در کرانه باختری چنین اقدامی را باعث تسهیل عبور عاملان عملیات انتحاری از موانع موجود دانسته است. به رغم همه این اختلاف نظرها، به نظر می رسد که آقای اولمرت در صدد است که با نشان دادن انعطاف به کاهش تشنج در روابط خود با فلسطینی ها، کمک کند. مسلما موثرترین اقدامی که آقای اولمرت می تواند در این جهت انجام دهد، آزادی شماری از زندانیان فلسطینی پیش از عید اضحی (قربان) است. پیش از این نخست وزیر اسراییل با قاطعیت گفته بود که قبل از آزادی گلعاد شالیط سرجوخه ربوده شده اسراییلی تو سط گروههای پیکار جوی فلسطینی، حتی یک اسیر فلسطینی را آزاد نخواهد کرد، اما وی اینک از بررسی این موضوع و احتمال آزادی شماری از زندانیان فلسطینی پیش از عید اضحی خبر می دهد. چنانچه دولت اسراییل برای آزادی تعدادی از زندانیان فلسطینی در چند روز آینده به تصمیم قعطی برسد، موضع حماس مبنی بر بی ثمر بودن دیدار اولمرت – عباس تضعیف خواهد شد، ضمن آنکه صحت راهکار این گروه برای آزادی زندانیان فلسطینی نیز مورد تردید جدی قرار خواهد گرفت. پیکارجویان وابسته به حماس حدود پنج ماه پیش با نفوذ به خاک اسراییل سرجوخه گلعاد شالیط را ربودند تا وی را با زندانیان فلسطینی در بند اسراییل مبادله کنند. رهبران حماس این حرکت را بهترین راه برای آزادی زندانیان فلسطینی معرفی کردند، اما از آن تاریخ تا کنون خشونت های ناشی از بحران ربودن گلعاد شالیط باعث قتل حدود پانصد شبه نظامی و غیر نظامی فلسطینی از سوی ارتش اسراییل شده و مذاکرات مربوط به مبادله آقای شالیط با اسیران فلسطینی نیز هنوز به نتیجه روشنی نرسیده است. با توجه به این موضوع، آزادی شماری از زندانیان فلسطینی از طریق گفتگوی رئیس دولت خودگردان با نخست وزیر اسراییل، هزینه سنگین راهکار ربودن سربازان اسراییلی به منظور مبادله آنها با زندانیان فلسطینی را برای جامعه فلسطین آشکار خواهد کرد. به هر حال چنین به نظر می رسد که اگر دولت اسراییل بخواهد به محمود عباس کمک کند، راه کمک به او جز از طریق بهبود زندگی مردم فلسطین ممکن نیست. اگر اسراییل این راه را با جدیت پیگیری کند، آنگاه ممکن است سخن شیمون پرز مبنی بر «کم رنگ شدن قدرت حماس در سرزمین های فلسطینی» صورت عینی به خود گیرد، اما اگر دولت اهود اولمرت تحت فشار تندروهای جامعه اسراییلی از فشار خود علیه مردم عادی فلسطین نکاهد، در آن صورت اظهارات یووال دیسکین رئیس شین بت (سازمان امنیت داخلی اسراییل) مبنی بر«شانس نزدیک به صفر فتح برای پیروزی در انتخابات زودهنگام» در عمل به اثبات خواهد رسید. خدمات
در پی دیدار اهود اولمرت نخست وزیر اسراییل با محمود عباس رئیس دولت خودگردان فلسطین در بیت المقدس، دولت اسراییل تصمیم گرفته است صد میلیون دلار از دارایی های بلوکه شده دولت خودگردان را به محمود عباس تحویل دهد و در باره برچیدن تعدادی از پست های بازرسی در کرانه باختری و آزادی شماری از زندانیان فلسطینی پیش از آزادی احتمالی گلعاد شالیط از خود «حسن نیت» نشان دهد.
تقویت محمود عباس؛ چرا و چگونه؟
این نمایشگاه که برای سه روز با پشتیبانی مالی اداره توسعه بین المللی ایالات متحده آمریکا (USAID) برگزار شد، به گفته مقامات، در نوع خود در شمال افغانستان بی سابقه است. برگزار کنندگان نمایشگاه زراعتی مزارشریف می گویند این اقدام آنها در زمینه تشویق کشاورزان به رویکرد به محصولات قانونی و دست برداشتن از کشت خشخاش موثر است. از سوی دیگر، به باور برگزارکنندگان، این نمایشگاه برای شناساندن محصولات دهقانان و روستائیان به بازدیدکنندگان داخلی و خارجی و در نتیجه برای پویایی اقتصاد کشاورزان موثر خواهد بود. خدمات
نزدیک به بیست هزار تن از زنان و مردان ولایات مختلف افغانستان از نمایشگاه فرآورده های کشاورزی و دامداری، و صنایع روستایی در شهر مزارشریف بازدید کرده اند.
نمایشگاه تولیدات کشاورزی و روستایی در بلخ
نيکلاس برنز نمايندگی آمريکا را در نشستی به عهده داشت که سه شنبه هيجدهم آوريل در مسکو با حضور پنج عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد و آلمان برای تصميم گيری در مورد واداشتن ايران به عمل به خواسته های شورای امنيت برگزار شد. اين نشست نتيجه ای در برنداشت و موضوع تحريم ايران که آمريکا برای اعمال فشار بر ايران جهت کنار گذاشتن برنامه غنی سازی اورانيوم در دستور کار شورا گذاشته بود مورد موافقت قرار نگرفت. روسيه که فراهم آورنده اصلی فناوری هسته ای برای ايران است در کنار چين از مخالفان اصلی تحريم ايران به شمار می رود و ميخائيل کامينين، سخنگوی وزارت خارجه روسيه در واکنش به اظهارات معاون وزارت خارجه آمريکا که خواهان قطع همکاری اتمی روسيه و ايران شده تأکيد کرده که همکاری اتمی روسيه و ايران هيچ خطری متوجه جهان نمی کند. وی يادآور گرديده است که توافقنامه ای که ميان ايران و روسيه در مورد ساخت نيروگاه اتمی بوشهر امضا شده مقرر می دارد که زباله سوخت مصرف شده در اين نيروگاه به روسيه بازگردانده شود و بدين ترتيب امکان توليد پلوتونيوم از زباله اتمی و مصرف آن در سلاح اتمی منتفی می شود. سخنگوی وزارت خارجه روسيه تأکيد کرده است که نيروگاه اتمی بوشهر نمی تواند برای اهداف نظامی به کار گرفته شود و آمريکاييها اين را خوب می دانند و از سوی ديگر، نيروگاه اتمی بوشهر ارتباطی با برنامه غنی سازی اورانيوم که اسباب نگرانی آمريکا و متحدانش را فراهم آورده، نيست. سرگئی کرينکو، رئيس آژانس فدرال انرژی اتمی روسيه نيز که در قرقيزستان به سر می برد طی اظهاراتی که از شبکه تلويزيونی ان تی وی جهانی پخش شد سخنان سخنگوی وزارت خارجه کشور خود را در زمينه همکاری هسته ای با ايران تکرار کرده است. درخواست توقف همکاری اتمی ميان روسيه و ايران پيشتر نيز از جانب کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا مطرح و از جانب روسيه رد شده بود. خدمات
يک روز پس از آنکه نيکلاس برنز، معاون وزارت خارجه آمريکا خواهان توقف همکاری اتمی روسيه با ايران شد، وزرات خارجه روسيه به اظهارات وی واکنش نشان داد و اعلام کرد:"هر کشوری خود بايد تصميم بگيرد با چه کشوری همکاری بکند و با چه کشوری نکند، تصميم گيری در مورد منع همکاری با هر کشور خاصی تنها در صلاحيت شورای امنيت سازمان ملل متحد است و اين شورا هنوز هيچ قطعنامه ای در منع همکاری با ايران در زمينه انرژی اتمی صادر نکرده است.
روسيه بار ديگر درخواست توقف همکاری اتمی با ايران را رد کرد
بگرام مهمترین پایگاه نیروهای آمریکایی در افغانستان است آقای قدوسی همچنین به بی‌بی‌سی گفته که ۴ فرد غیرنظامی در این حمله زخمی شده و تاکنون گزارشی در مورد تلفات نیروهای آمریکایی در دست نیست. گروه طالبان گفته است که حمله انتحاری بگرام در انتقام برگه‌های تبلیغاتی است که اخیرا از سوی نیروهای حمایت قاطع در ولایت پروان پخش شد. امروز، ماموریت 'حمایت قاطع ' ناتو در افغانستان به دلیل پخش برگه‌های تبلیغاتی در ولایت پروان در روزهای اخیر، عذرخواهی کرد. در این برگه تبلیغاتی، شیری دیده می‌شود که به دنبال یک سگ سفید است و پرچم گروه طالبان با عباراتی مذهبی روی این سگ قرار داده شده است. در بیانیه ناتو پخش این برگه تبلیغاتی "توهین‌آمیز" به مقدسات مسلمانان ارزیابی شده و به دلیل انتشار آن عذرخواهی شده است. پایگاه هوایی بگرام مهمترین و بزرگ‌ترین پایگاه نیروهای آمریکایی در افغانستان است.
عبدلشکور قدوسی، فرماندار/ولسوال بگرام می‌گوید یک بمبگذار انتحاری مواد انفجاری خود را در ورودی اصلی پایگاه بگرام منفجر کرده است. گروه طالبان مسئولیت انجام این حمله را به عهده گرفته است.
حمله انتحاری در ورودی پایگاه آمریکایی بگرام در افغانستان
نتیجه همه‌پرسی سحرگاه جمعه ۲۴ ژوئن مشخص شد و ما از تصمیم بریتانیا برای ترک اتحادیه اروپا مطلع شدیم، نکته‌ای که در ابتدا باید به آن اشاره کرد این است که این تصمیم بلافاصله عملی نخواهد شد و بریتانیا در این مرحله همچنان عضو اتحادیه اروپا باقی خواهد ماند. اما روند خروج شروع می‌شود. دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا، صبح جمعه و اندکی پس از شمارش کامل آراء، اعلام کرد که او و دولتش به نتیجه همه‌پرسی احترام می‌گذارند و از نظر مردم تبعیت می‌کنند و آن را به اجرا در می‌آورند. او گفت که پاییز امسال از نخست وزیری بریتانیا کناره می‌گیرد چون "ناخدای" مناسبی برای "هدایت کشور به مقصد بعدی‌اش نیست" اما گفت که در شرایط کنونی وظیفه خود می‌داند که با پیگیری وظایفش (از جمله با حضور در دیداری که هفته آینده با سران کشورهای اروپایی خواهد داشت) به کارش ادامه دهد و اوضاع را به سامان برساند. انتظار می‌رود که رهبر تازه حزب محافظه‌کار و نخست‌وزیر بعدی بریتانیا تا پایان ماه سپتامبر انتخاب شود. واکنش بازارهای مالی به نتیجه همه‌پرسی بریتانیا بسیار سریع و شدید بود. بورس لندن دو ساعت بعد از اعلام نتیجه، معاملاتش را آغاز کرد و شاخص سهام آن بلافاصله هشت درصد سقوط کرد. ارزش پوند مقابل دلار هم بیش از ده درصد سقوط کرد و به پایین‌ترین سطح خود در سی سال اخیر رسید. سهام بانک‌های بریتانیا مانند آربی‌اس و بارکلیز حدود ۳۰ درصد سقوط کرد. بانک مرکزی بریتانیا گفته است که تحولات را از نزدیک دنبال خواهد کرد و هر گونه اقدام لازم برای ثبات بازار پولی را انجام خواهد داد. با پیروزی طرفداران خروج از اتحادیه، مارک کارنی، رئیس بانک مرکزی بریتانیا، به احتمال زیاد نقش مهمی به عهده خواهد داشت و، از آن‌جایی که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا این نهاد را با تغییرات عمده‌ای روبه‌رو خواهد کرد، بانک مرکزی اروپا هم قاعدتا خیلی سریع وارد عمل خواهد شد. ارزش سهام در بازارهای بین‌المللی هم بعد از اعلام نتیجه همه‌پرسی بریتانیا به شدت افت کرد. بعضی از اعضای اردوگاه خروج قبول دارند که بازار در کوتاه‌مدت دچار "شوک" خواهد شد، ولی اصرار می‌کنند که وضعیت خیلی سریع مجددا عادی خواهد شد. رهبران کشورهای اروپایی شگفتی و یاس خود را از نتیجه همه‌پرسی ابراز کرده‌ و گفته‌اند انتظار دارند که بریتانیا روند خروج از اتحادیه اروپا را به سرعت آغاز کند. پس از مذاکرات در بروکسل، مقر اتحادیه اروپا، رهبران شورای اروپا، پارلمان و کمیسیون اروپا اعلام کردند که تاخیر در روند خروج تنها باعث به طول کشیدن بی‌ثباتی خواهد شد. هلند به عنوان رئیس دوره‌ای اتحادیه اروپا گفته است که کشورهای اروپایی باید به نگرانی مردم خود در باره بیکاری، امنیت و مهاجرت توجه کنند. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان گفته است اتحادیه اروپا به حد کافی استحکام دارد تا پاسخ‌های درستی برای سئوالات بیابد. این نگرانی هم اکنون وجود دارد که شاید شماری از کشورها هم بخواهند دست به اقدام مشابهی برای خروج از اتحادیه اروپا بزنند. در فرانسه، هلند و دانمارک احزابی هستند که نگاهی بدبینانه به اتحادیه اروپا دارند. در همین حال دونالد تاسک، رئیس شورای اتحادیه اروپا خوستار وحدت و یکپارچگی ٢٧ عضو دیگر این اتحادیه و حفظ آرامش و خونسردی شده و گفته است که این همه‌پرسی رویدادی تاریخی است، نه "زمانی برای نشان دادن واکنش‌های هیجان‌زده". پیشبینی اتفاقات آینده کار راحتی نیست. بریتانیا و اتحادیه اروپا باید مذاکراتی دشوار و طولانی را پیش بگیرند اما هنوز معلوم نیست این روند، که احتمالا چند سال طول خواهد کشید، کی آغاز می‌شود. بعضی از رهبران اتحادیه اروپا اعلام کرده‌اند که باید امتیازات بیشتری به بریتانیا داد تا این کشور در اتحادیه باقی بماند، ولی هر دو طرف این همه‌پرسی این پیشنهاد را رد می‌کنند و عقیده دارند که باید به خواست مردم بریتانیا احترام گذاشت. رهبران اروپا نگران اوج‌گیری احزاب پوپولیست مخالف اروپا در کشورهایشان هستند و برای همین سعی خواهند کرد اعلامیه مشترکی مبنی بر عزم همگانی به ادامه راه منتشر کنند. آنها در عین حال از بریتانیا خواهند خواست که موضع خود در قبال مسائل اساسی را مشخص کند، از جمله گردش آزادانه نیروی کار. آنها خواهان تعهد بریتانیا به عدم اخراج ۲.۹ میلیون شهروند اروپایی ساکن این کشور خواهند شد. آقای کامرون گفت که آغاز روند رسمی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، که با استناد به ماده ٥٠ پیمان لیسبون صورت می‌گیرد، وظیفه نخست‌وزیر بعدی بریتانیا خواهد بود. فعال شدن ماده ۵۰ دیگر راهی برای بازگشت بریتانیا به اتحادیه اروپا باقی نمی‌گذارد، مگر این‌که تمام کشورهای عضو با چنین درخواستی موافقت کنند. ولی خروج از اتحادیه اروپا یک روند خودکار نیست – باید بر سر آن با باقی اعضا مذاکره کرد. پارلمان اروپا می‌تواند هر گونه توافق جدید بر سر روابط بریتانیا و اتحادیه اروپا را وتو کند. بوریس جانسون و مایکل گوو، از رهبران اردوگاه خروج، گفته بودند که نیازی به فعال کردن فوری ماده ۵۰ وجود ندارد. به گفته آن‌ها تنها بعد از گفت‌وگوهای غیررسمی با باقی اعضای اتحادیه اروپا و کمیسیون اروپا است که می‌توان درباره لزوم و چگونگی فعال کردن ماده ۵۰ نظر داد. به نظر آن‌ها باید به رهبران اتحادیه اروپا فرصت داد تا درک کنند که برای ادامه صدور محصولات مصرفی خود به بازار بریتانیا بدون پرداخت تعرفه به یک توافقنامه تجاری "دوستانه" با این کشور نیاز دارند. حامیان خروج در عین حال می‌گویند که بریتانیا می‌تواند از لحاظ حقوقی همه این مسائل را نادیده بگیرد و تنها به حذف تاثیرات اتحادیه اروپا از قوانینش بسنده کند، اما چنین کاری باعث سختتر شدن هر گونه مذاکره در آینده می‌شود. از آن‌جایی که تا به امروز تنها بخشی از یک کشور از اتحادیه اقتصادی اروپا خارج شده – گرینلند بیش از ۳۰ سال پیش – بریتانیا در عمل وارد قلمرویی ناشناخته خواهد شد. مذاکرات بر سر خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، نه تنها شامل لغو قانون جوامع اروپایی مصوب ۱۹۷۲ می‌شود که قوانین بریتانیا را تابع قوانین اتحادیه اروپا می‌کند، بلکه باید بالغ بر۸۰ هزار صفحه از قراردادهای اتحادیه اروپا را که در پنج دهه گذشته تصویب شده‌اند از نزدیک بررسی کرد و تصمیم گرفت کدام‌ها را باید لغو کرد، تغییر داد یا نگه داشت. پارلمان بریتانیا قاعدتا خواستار نظارت بر این روند خواهد شد. بعد از پایان این دو سال، بریتانیا دیگر در قید پیمان‌های اتحادیه اروپا نخواهد بود، مگر این‌که هم این کشور و هم ۲۷ کشور دیگر متفقا خواستار ادامه روند مذاکرات شوند. اکثر ۶۵۰ نماینده پارلمان بریتانیا می‌خواهند این کشور در اتحادیه اروپا باقی بماند. اما در عین حال باید به خواست و رای مردم بریتانیا هم احترام بگذارند. ولی فکر نکنید که سکوت اختیار خواهند کرد. حدود ۴۵۰ نماینده‌ از حزب کارگر، حزب محافظه‌کار، حزب ملی اسکاتلند، حزب پلاید کامری و حزب سبز خواهان ادامه عضویت در اتحادیه اروپا هستند و از پیش از برگزاری همه‌پرسی تحرکات خود را شروع کرده‌ بودند. هدف آن‌ها نگه داشتن بریتانیا در بازار مشترک در هر گونه مذاکره خروج است. این به این معنی است که بریتانیا باید مرزهایش را به روی کارگران اروپایی باز نگه دارد و در تامین بودجه اتحادیه اروپا سهیم باشد. به گفته آن‌ها نمایندگان مشروعیت لازم برای این کار را دارند چون حامیان خروج هرگز نگفته‌اند که در صورت خروج دقیقا چه رابطه‌ای باید میان بریتانیا و اتحادیه اروپا برقرار شود – این کار در عین حال نشانگر حاکمیت پارلمان هم است، چیزی که از خواسته‌های اصلی حامیان خروج محسوب می‌شود. حامیان خروج از اتحادیه اروپا خواهان تصویب بلافاصله قوانینی شده‌اند که راه را برای خروج رسمی این کشور تا پیش از انتخابات سراسری بعدی در سال ۲۰۲۰ هموار می‌کند. مهمترین کار لغو قانون جوامع اروپایی مصوب ۱۹۷۲ است، قانونی مختصر که کشور را وارد نهادی کرد که آن موقع با نام اتحادیه اقتصادی اروپا شناخته می‌شد. به نظر نمایندگان محافظه‌کار، مایکل گوو یکی از چهره‌های مهم کابینه بعد از همه‌پرسی است مساله بعدی تعیین مذاکره‌کنندگان بریتانیایی است. بلندمرتبه‌ترین اعضای دولت – دیوید کامرون، جورج آزبورن، فیلیپ هموند، وزیر امور خارجه، و ترزا می، وزیر کشور – همگی خواهان ادامه عضویت بودند و بعضی از آنها احتمالا همراه با آقای کامرون دولت را ترک خواهند کرد. حامیان خروج اعلام کرده‌ بودند که مشکلی با هدایت مذاکرات توسط نخست‌وزیر و کارمندان بلندمرتبه دولت – از جمله جرمی هیوود، منشی کابینه – ندارند، ولی انتظار داشتند که حامیان مهم خروج از اتحادیه اروپا هم نقش تعیین‌کننده‌ای در این روند ایفا داشته باشند. آن‌ها در عین حال خواستار عضویت نمایندگانی از احزاب دیگر، بخش خصوصی، کانون وکلا و نهادهای غیردولتی در تیم مذاکره‌کننده بودند. اما اکنون با کناره‌گیری آقای کامرون گمانه‌زنی درباره نخست وزیر جدید که رهبری مذاکرات را برعهده خواهد داشت، بالا می‌گیرد. پیشاپیش انتظار می‌رفت که در صورت پیروزی طرفداران خروج از اتحادیه، بوریس جانسون و مایکل گوو که از رهبران این اردوگاه بودند، مقام بالاتری در دولت بگیرند و حالا، نامشان می‌تواند به عنوان نامزدهایی برای ریاست دولت یا هدایت مذاکرات مطرح شود. در پی رای مردم به خروج از اتحادیه اروپا و با نزدیک شدن ضرب‌الاجل دو ساله ماده ۵۰، نخست‌وزیر وقت برای نهایی کردن شرایط خروج بریتانیا و رسیدن به توافق تجاری جدید با اتحادیه اروپا تا پیش از پایان عضویت این کشور تحت فشار خواهد بود. حامیان ادامه عضویت می‌گویند که ممکن است عضویت بریتانیا به اتمام برسد و این کشور مجبور شود روابط تجاری خود با اتحادیه اروپا را تحت قوانین سازمان تجارت جهانی پی بگیرد. این اتفاق به معنی اعمال تعرفه بر صادرکنندگان بریتانیایی خواهد بود. هر گونه توافقنامه‌ای باید به تایید نمایندگان ۶۵ درصد شهروندان اتحادیه اروپا در شورای وزیران برسد و توسط کشورهای عضو هم تایید شود. پارلمان اروپا و البته پارلمان بریتانیا هم باید آن را تصویب کنند. اگر داستان به این ترتیب پیش برود، وزرای دولت بریتانیا در آینده مجددا به بروکسل خواهند رفت تا بر سر توافق تجاری بهتری مذاکره کنند. حامیان ماندن در اتحادیه اروپا می‌گفتند که تکمیل این مذاکرات ممکن است سال‌ها، و یا حتی دهه‌ها، طول بکشد. اما اردوگاه خروج می‌گوید از آن‌جایی که عدم دسترسی به بازار مصرفی بریتانیا به نفع آلمان و فرانسه نخواهد بود، مذاکرات بر سر توافقنامه تجاری جدید می‌تواند در مدت کوتاهی به نتیجه برسد. آن‌ها در عین حال موافق اعمال ضرب‌الاجل دو ساله نیستند و می‌گویند دولت باید تلاش کند تا مذاکرات بر سر توافق تجاری جدید میان بریتانیا و اتحادیه اروپا تا پیش از انتخابات سراسری این کشور در سال ۲۰۲۰ به نتیجه برسد. گرچه اکثریت رای‌دهندگان در انگلستان و ولز به خروج از اتحادیه اروپا رای دادند، اما اکثریت رای‌دهندگان در ایرلند شمالی و اکثریت چشمگیری از رای‌دهندگان در اسکاتلند خواهان باقی ماندن بریتانیا در این اتحادیه شدند. رای‌دهندگان اسکاتلندی دو سال پیش در یک همه‌پرسی به باقی ماندن در بریتانیا رای دادند. اما بلافاصله پس از اعلام پیروزی طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، حدس و گمان درباره تلاش مجدد برای جدایی اسکاتلند از بریتانیا آغاز شد. حزب ملی اسکاتلند ممکن است تلاش کند با استفاده از نتیجه این همه‌پرسی بار دیگر استقلال اسکاتلند را به رای بگذارد حزب ملی اسکاتلند پیشتر هشدار داده بود که اگر بریتانیا در کل به خروج از اتحادیه اروپا رای دهد ولی اسکاتلندی‌ها به ادامه عضویت رای دهند، اسکاتلند "برخلاف میلش" از اتحادیه اروپا خارج خواهد شد و این اتفاق می‌تواند دلیلی برای برگزاری یک همه‌پرسی جدید برای استقلال باشد. البته ناکامی این حزب در کسب اکثریت کرسی‌های پارلمان محلی اسکاتلند عملی کردن این خواسته را سخت‌تر می‌کند، ولی رای مردم به خروج از اتحادیه اروپا و تاثیر آن بر آینده بریتانیا به عنوان یک کشور واحد برای دولت مرکزی مایه نگرانی است.
با رای مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا، روز پنج‌شنبه، ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶ به عنوان روزی تاریخی با پیامدهایی بلندمدت برای این کشور ثبت شد. این نتیجه می‌تواند آغازگر زنجیره‌ای از رویدادها و تصمیم‌ها باشد که ممکن است به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا منجر شود. سحرگاه جمعه
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا: بعد از همه‌پرسی چه اتفاقی می‌افتد؟
مشارکت زنان در انتخابات کمرنگ بود این کمیسیون افزوده که ولایت کابل با داشتن بیشتر از ۴۵۹ هزار رای دهنده در صدر فهرست رای دهندگان قرار دارد و ارزگان در جنوب افغانستان با اندکی بیشتر از شش هزار رای دهنده در پایین جدول قرار دارد. این کمیسیون می‌افزاید که شمار افراد شرکت کننده نهایی نیست و ممکن است تغییر کند. براساس اعلام کمیسیون روند انتقال مواد حساس انتخاباتی از ۲۲ ولایت به مرکز تکمیل و مواد حساس باقی ولایت‌ها نیز تا پایان امروز (شنبه ۱۳ میزان/مهر) به کابل خواهند رسید. بیشتر از دو میلیون و ششصد هزار نفر در انتخابات شرکت کرده‌اند محمد عبدالله عضو کمیسیون انتخابات می‌گوید که نتایج ابتدایی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در زمان تعیین شده آن در (۲۷ میزان/مهر) اعلام خواهد شد. کمیسیون انتخابات توضیح داده که در روز انتخابات چهار هزار و ۶۸۴ مرکز باز گزارش شده و ۶۸۹ مرکز در سراسر افغانستان بسته بوده‌اند. کمیسیون انتخابات افغانستان قبلا اعلام کرده بود که پنج هزار و ۳۷۳ مرکز رای‌گیری در سراسر افغانستان وجود دارد. ولی نهاد انتخابات آزاد و عادلانه (فیفا) اعلام کرده که براساس یافته‌های این نهاد در روز انتخابات سه هزار و ۸۹۱ مرکز در سراسر افغانستان باز بوده است. این نهاد افزوده که به دلیل قطع ارتباط با شماری از مراکز رای‌دهی، فیفا قادر به ارتباط به آنها نشده و باز بودن تمام مراکزی را که کمیسیون اعلام کرده بود، باز هستند، تایید نمی‌کند. جزئیات مشارکت مردم را در ولایت ها در این جدول بخوانید:
کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان اعلام کرده که تاکنون میزان آرای ریخته‌شده به صندوق‌ها در چهار هزار و۶۸۴ مرکز فعال در سراسر افغانستان مشخص شده که بر اساس آن دو میلیون و ۶۹۵ هزار و ۸۹۰ نفر در سراسر افغانستان در انتخابات روز شنبه ششم میزان/مهر شرکت کرده‌اند. این کمیسیون مشخص نکرده که نامزدها هر کدام چه تعداد رای گرفته‌اند.
انتخابات افغانستان؛ کدام ولایت‌ها بیشترین و کدام ولایتها کمترین رای را داشتند؟
از حسن نصرالله نقل شده که رهبر جمهوری اسلامی ۱۲ سال قبل هم پیش بینی کرده بوده که اسرائیل حداکثر تا ۱۸ سال بعد نابود می‌شود (طرح منتشر شده در سایت آیت الله خامنه‌ای) منتقدان ایرانی و غیرایرانی حکومت، اظهارات رهبر جمهوری اسلامی را تاکیدی بر سیاست نابودی اسرائیل دانسته و در مقابل، سخنگوی وزارت خارجه ایران، سخن وزیر را به معنی "تکرار و تبیین" اظهارات آیت‌الله خامنه‌ای درخصوص "وجود نداشتن اسرائیل تا ۲۵ سال دیگر" دانسته است. فارغ از قضاوت در مورد صحبت اخیر وزیر امور خارجه، ظاهرا تردیدی وجود ندارد که سایه اظهارات سه سال پیش آقای خامنه ای در مورد محو ۲۵ ساله اسرائیل، هنوز بر عرصه سیاسی و دیپلماسی ایران سنگینی می‌کند. بیشتر بخوانید: 'پیش بینی' آیت الله خامنه ای دو ماه بعد از توافق هسته ای ایران و گروه ۱+۵، موسوم به برجام، آیت الله خامنه ای در جریان یک سخنرانی خبرساز در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۹۴ گفت: "برخی صهیونیست‌ها گفته اند با توجه به نتایج مذاکرات هسته ای، ۲۵ سال از دغدغه ایران آسوده شده ایم، اما ما به آنها می گوییم شما ۲۵ سال آینده را، اصولاً نخواهید دید و به فضل الهی، چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت". این در حالی بود که موضع بنیامین نتانیاهو و همکارانش در دولت اسرائیل، ازقضا نه استقبال از توافق هسته‌ای، که تاکید بر آن بود که برجام دغدغه های اسرائیل را برطرف "نمی کند" و باید لغو شود. همان موضعی که پافشاری بر آن، باعث شد تا دونالد ترامپ، از همان زمان مبارزات انتخاباتی به مخالفت صریح با توافق هسته ای بپردازد و مدتی پس از رسیدن به ریاست جمهوری نیز، از برجام خارج شود. درمقابل، کسانی که اظهارات مورد اشاره رهبر را بر زبان رانده بودند، برخی کارشناسانِ آمریکایی یا اسرائیلی مدافع توافق هسته‌ای بودند که -با اشاره به بخش‌هایی از برجام که سقفی ۲۵ ساله را برای برخی فعالیت های اتمی ایران تعیین می‌کردند- می‌گفتند برجام تا ۲۵ سال دغدغه تل آویو از دسترسی تهران به سلاح هسته ای را برطرف می کند. اما هرچه بود، طیف وسیعی از مسئولان رسمی و نهادهای عمومی جمهوری اسلامی، اظهارات رهبر را نوعی پیش‌بینی قطعی دانستند، در مورد آن مقاله ها، سخنرانی ها و پروژه های متعدد تولید کردند، و حتی به نصب روزشمارها و ثانیه‌شمارهای "نابودی اسرائیل" در میادین پرداختند. همه این اقدامات نیز بازتاب گسترده جهانی داشت، همان طور که پیش بینی ۲۵ ساله رهبر، با واکنش شدید بنیامین نتانیاهو و رسانه های غربی مواجه شد که آن را تاییدی بر عزم ایران به نابودی اسرائیل ‌دانستند. همه این واکنش‌ها در شرایطی صورت گرفت که سخنان رهبر جمهوری اسلامی، خاستگاهی بیش از آنچه -به گفته او- "برخی صهیونیست‌ها در مورد نتیجه برجام گفته بودند" نداشت. واقعیتی که این گمانه زنی را تقویت می‌کرد که اگر "برخی صهیونیست‌ها" به جای ۲۵ سال، مثلا از ۱۵ سال سخن گفته بودند، چه بسا این بار "پیش بینی" نابودی اسرائیل در ۱۵ سال آینده بود که تا سال‌ها رهبر و حکومت ایران را درگیر می‌کرد. اما فارغ از چنین ابهاماتی، آقای خامنه ای در ۲۴ آذر ۱۳۹۵ نیز، در دیدار رمضان عبدالله دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین تاکید کرد: "رژیم صهیونیستی همچنانکه قبلاً گفته‌ایم به شرط مبارزه همگانی و متحد فلسطینی‌ها و مسلمانان با صهیونیست‌ها در ۲۵ سال آینده وجود خارجی نخواهد داشت." اظهارات جدید، از این نظر که شرطی را به پیش بینی قاطع قبلی اضافه می‌کرد، محتاطانه تر به نظر می‌رسید. اما سال بعد، با تاکید بدون شرط آقای خامنه ای بر پیش بینی اولیه پی‌گیری شد. آیت الله خامنه ای در دیدار با عده ای از روحانیون سوریه در ۱۰ اسفند ۱۳۹۶ حکایت کرد: "چند سال پیش رژیم صهیونیستی می‌گفت ایران را تا ۲۵ سال آینده چنین و چنان می‌کنیم که همان موقع گفتم شما ۲۵ سال دیگر را درک نخواهید کرد." گوینده این سخن، ظاهرا از خاطر برده بود که نخستین بار پیش بینی ۲۵ ساله خود را، در واکنش به ابراز خوش‌بینی‌ها در مورد تاثیر برجام بر تامین امنیت اسرائیل بیان کرده و نه در پاسخ به تهدیدهای اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران. هرچند به لحاظ تاثیرعملی، دیگر تفاوتی هم نداشت. استقبال حکومتی از وعده ۲۵ ساله فارغ از منشا پیش بینی محو اسرائیل در عرض ۲۵ سال - به عبارت دیگر تا قبل از سال ۱۴۱۹ خورشیدی یا ۲۰۴۰ میلادی- این پیش بینی طبیعتا مورد استقبال بسیاری از مسئولان ایران قرار گرفت. از حسین طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه که در ۲۳ تیر ۱۳۹۵ با اشاره به "نابودی رژیم صهیونیستی بنابر فرمایش رهبر معظم انقلاب تا ۲۵ سال آینده" اعلام کرد: "داریم به سرعت به وعده الهی که رهبر معظم انقلاب اسلامی همان وعده را تاکید‌ کرده‌اند، نزدیک می‌شویم"، تا عبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش که در ۴ فروردین ۱۳۹۷ با یادآوری همین اظهارات وعده داد: "عمر اسرائیل را کمتر از ۲۵ سال تمام خواهیم کرد". و از یدالله جوانی مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه که ۱۱ مهر ۱۳۹۴ خبر داد "موضوعی که مقام معظم رهبری در رابطه با نابودی اسرائیل در کمتر از ۲۵ سال فرمودند موضوعی است که همه کارشناسان بین المللی نیز بر روی آن اتفاق نظر دارند"، تا حسین امیرعبداللهیان دستیار ویژه رئیس مجلس در امور بین‌الملل که ۸ اسفند ۱۳۹۶ و در جشنواره بین‌المللی "ساعت شنی" (با موضوع نزدیک شدن نابودی اسرائیل) گفت: "جمهوری اسلامی ایران قطعاً برای تحقق نابودی اسرائیل تا ۲۵ سال آینده برنامه دارد اما اینکه این برنامه‌ها را می‌تواند رسانه‌ای اعلام کند یا نه قطعاً نمی‌تواند اعلام کند." از سوی دیگر، گذشته از نصب روزشمارهای نابودی اسرائیل در میادین شهرهایی چون تهران و مشهد، سایت آیت الله خامنه ای اعلام کرد که مردم، جمله "رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" را به عنوان "مهمترین و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌" رهبر در سال ۱۳۹۴ انتخاب کرده اند. خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه، در اول تیر ۱۳۹۶ گزارشی را منتشر کرد که حکایت داشت بعد از صحبت های رهبر در مورد محو ۲۵ ساله اسرائیل، "نخبگان و اندیشمندان جامعه هر کدام بر اساس تخصص هنری، سیاسی، نظامی و دینی خود وارد میدان شده اند و در قالب‌های مختلف در این مسیر نقش‌آفرینی کرده اند". خبرگزاری دفاع مقدس هم، در ۲۴ آبان ۱۳۹۷ خبر از برگزاری سمیناری بین المللی تحت عنوان "هم‌اندیشی اتحادیه‌های نویسندگان و ناشران حامی مقاومت و فلسطین" داد که در آن، محمدحسن رحیمیان تولیت مسجد جمکران می‌گفت: "اگر امام خمینی قاطعانه از نابودی اسرائیل گفتند و امروز هم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از نابودی آن در کمتر از ۲۵ سال می‌گویند، اینها نه پیشگویی و نه غیب‌گویی است، بلکه برگرفته از متن قرآن است. بنابراین امیدوارم این‌گونه نشست‌ها و جوایز بین‌المللی بتواند اقدامات مثبتی را در جهت زوال و محو اسرائیل باشد." بیشتر بخوانید: پیش بینی قبلی نابودی اسرائیل خبرگزاری فارس در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، مصاحبه ای از عبدالله حسینی، مشاور دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی را منتشر کرد که به گفته خود در کتابی با انجام محاسباتی ریاضی بر روی آیات قرآن، زمان "نابودی اسرائیل" را پیش بینی کرده بود.این کتاب، البته قبل از اعلام پیش‌بینی آقای خامنه ای مبنی بر محو اسرائیل تا سال ۲۰۴۰ منتشر شده بود. آقای حسینی می گفت: "رهبر معظم انقلاب در ملاقاتی که با ایشان داشتم وقتی کتابم را به ایشان تقدیم کردم پرسیدند: خُب بالاخره اسرائیل در چه سالی ساقط خواهد شد؟ عرض کردم بر اساس این محاسبات ان‌شاءالله در سال ۱۴۴۴ هجری قمری مصادف با ۲۰۲۲ میلادی. فرمودند چه دیر! ما امیدواریم زودتر از اینها اتفاق بیافتد." وی همچنین تعریف می کرد که در دیداری با حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان به دقت به پیش‌بینی او در مورد زمان نابودی اسرائیل در "بر اساس محاسبات ریاضی قرآن" گوش کرده و سپس خبر داده: "ما بعد از جنگ ۳۳ روزه [سال ۲۰۰۶] پروژۀ نابودی اسرائیل را آغاز و در این رابطه حدود ۲۰ طرح آماده کردیم." دبیرکل حزب الله لبنان با نقل اینکه برای توضیح طرح های خود به ملاقات آیت الله خامنه ای رفته افزوده بود: "رهبر معظم انقلاب بعد از عرایض بنده فرمودند: خب این طرح‌ها خیلی خوب است، خیلی خوب است که آمادگی لازم را برای هر کاری داشته باشیم، اما برای زوال اسرائیل ۱۸ سال هم زیاد است و با قاطعیت فرمودند اسرائیل زودتر از اینها نابود خواهد شد." با مبنا گرفتن روایت نقل شده از حسن نصرالله در خبرگزاری فارس، قاعدتا می شد نتیجه گرفت که رهبر جمهوری اسلامی ۱۲ سال قبل پیش بینی می‌کرده که اسرائیل حداکثر تا ۱۸ سال بعد (قبل از سال ۲۰۲۴) نابود می‌شود. مهلتی که مطابق پیش بینی جدید رهبر جمهوری اسلامی ایران، اکنون تا سال ۲۰۴۰ تمدید شده است. در مورد اینکه چنین پیش بینی هایی را تا چه حد باید جدی گرفت، طبیعتا نگاه های متفاوتی وجود دارد. ولی به طور کلی، به نظر می‌رسد که وعده هایی همچون نابودی اسرائیل تا ۲۵ سال آینده، اصطلاحا دارای بخش هایی "نقد" و "نسیه" هستند. بخش نقد، بازتاب بین المللی گسترده این اظهارات و ده ها یا صدها میلیارد تومان بودجه ای است که در طول سال‌های متمادی، صرف انتشار مقالات، کتاب ها و فیلم های متعدد، راه اندازی پروژه های تحقیقاتی و سمینارهای مختلف، طراحی و نصب بیلبورد و امثال آن می شود. بخش نسیه ماجرا اما، عملی شدن "وعده محو از بین رفتن اسرائیل" تا ۲۵ سال آینده، یعنی زمانی است که چه بسا بسیاری از خوش بینان یا بدبینان به تحقق این وعده، دیگر زنده نباشند. در آن زمان، اگر چنین وعده ای محقق نشود، درنهایت کسانی -حداکثر- توضیح خواهند داد که آیت الله خامنه‌ای یک بار هم گفته بوده اسرائیل "به شرط مبارزه همگانی و متحد فلسطینی‌ها و مسلمانان" از بین می‌رود، اما این شرط تامین نشده است.
صحبت اخیر محمدجواد ظریف در مورد اینکه مسئولان ایرانی نگفته اند اسرائیل را نابود خواهند کرد، یک بار دیگر اظهارات معروف آیت الله خامنه ای با موضوع محو ۲۵ ساله اسرائیل را به فضای رسانه ها کشانده است.
'پیش‌بینی' محو اسرائیل تا ۲۵ سالِ دیگر از کجا آمد؟
آن وقتها "ادبیات چیست" سارتر را با همکاری مصطفی رحیمی ترجمه می کرد و ما که می خواستیم بدانیم ادبیات چیست مدتها با آن کتاب مشغول بودیم و در نوشته های خود از آن نقل قول می آوردیم. در سالهای بعد از انقلاب، "ضد خاطرات" را با کمک رضا سید حسینی ترجمه کرد که هنوز تصویرها و تعبیرهای درخشانش در خاطرها زنده است و من هرگاه آن را تورق می کنم به این خیال می افتم که مالرو کار خود را به زبان فارسی نوشته است و هرگاه در پی یک جملۀ درخشان آن بخصوص در زمینه های مربوط به ما مشرق زمینی ها می گردم و پیدا نمی کنم، از دخترم مدد می گیرم. یعنی دست کم دو نسل از ما با آن کتاب عیش ها کرده ایم. بعدتر وقتی آدینه را منتشر می کردیم "غلط ننویسیم"‌اش منتشر شد که در آن برهوت، انگار در پاسداری از زبان فارسی نوشته شده بود و خواهم گفت. حالا در این روزگار "فرهنگ فارسی عامیانه"اش کتاب بالینی من شده است. روزی نیست که برای پیدا کردن معنی اصطلاحی به آن مراجعه نکنم. ابوالحسن نجفی از کسانی است که در همۀ عمر چراغ به دست گرفته و پیش پای ما نور تابانده است. نسل ما از نوشته های او توشه های فراوان برگرفته و بسیار اندوخته است. مردی است با تمامی خصوصیات یک انسان دانا، از نوعی که سعدی می گفت: "نهد شاخ پر میوه سر بر زمین"، و مصداق "جهانی است بنشسته در گوشه ای"، بی هیچ فضل فروشی و ادعاهایی که مرسوم است. انسان دانای شرقی برخلاف انسان دانای غربی منفعل می نماید و منفعل نیست، بی اعتنا می نماید و بی اعتنا نیست، کسی است با همین مشخصات آقای ابوالحسن نجفی که دنیایش دنیای وظیفه و مسئولیت فرهنگی است. اینکه در گوشه ای بنشینی و دود چراغ بخوری و همین که ببینی سیاست، متر و معیار سنجش ادبیات شده، برداری "وظیفۀ ادبیات" بنویسی؛ یا وقتی احساس می کنی زبان فارسی – این "عنصر اصلی وحدت و قومیت ما" در اثر بی مبالاتی سیاستگزاران یا حتا اهل فرهنگ دارد در آشوب های زمانه گم می شود، بنشینی و "غلط ننویسیم" بنویسی تا بگویی که آشوب ها و هیاهوها و امثال آن می گذرد، پایه های ملیت را نگه باید داشت و هر روز از روز پیش، حتا در گرماگرم هنگامه ها استوارتر باید کرد. این به تعبیر یک روزنامه نگار پیشین اوج انسان شرقی است. هیچ کس از همروزگاران ما به نظر نمی رسد مانند ابوالحسن نجفی در فرهنگ غربی این همه غوطه خورده باشد و همچنان اوج انسان شرقی را نشانه رفته باشد. با آنکه به عنوان روزنامه نویس همواره در جستجوی آدم ها و نزدیک شدن به آنها بوده ام، خیال نزدیک شدن به او هیچگاه مرا وسوسه نکرده است، بس که گوشه نشین است و بی ادعا و به دور و بی ارتباط با هر آنچه لازم نیست. همواره با خود اندیشیده ام وقتش را تلف نباید کرد. وقتی آدینه را منتشر می کردیم و گاهی با گلشیری مشورتی می کردم یا چیزی می پرسیدم می گفت صبر کن از نجفی بپرسم. می گفتم او که تلفنش جواب نمی دهد. می گفت چرا راز و رمز دارد. بعد تلفن را یکی دو بار می گرفت و قطع می کرد و بار سوم چهارم صدای او را می شنید. به هر تلفنی جواب نمی دهد و وقتش را تلف نمی کند. نمی دانم کجا خوانده ام که گفته است می تواند روزها در خانه را ببندد و به کارهای خود مشغول شود بی آنکه نیاز به روزنامه و تلویزیون و رادیو و امثال آن پیدا کند. وقتی لذت اندیشیدن و پژوهش کردن و عشق ورزیدن را چشیده باشی چنین از کار در می آیی. این در به روی خود بستن، و در به روی زندگی بستن نیست، بلکه به تعبیر همان روزگار پیشین "به حداکثر زندگی کردن است" و با تمام وجود نفس کشیدن و جرعه جرعه جهان و هر چه را در آن هست نوشیدن و نوشاندن. از ضیاء موحد هم جایی خوانده ام که نوشته است تنها جایی که دلش برایش تنگ می شود اتاق کارش است. از کارنامه اش پیداست که از این خلوت کردنها و تنها نشستن ها و با خود اندیشدن ها و به کار سخت تن دردادن ها هرگاه بیرون آمده، با دستار پر بیرون آمده است. ابوالحسن نجفی را بنا بر معمول مترجم می شناسند اما او تنها مترجم نیست، نویسنده است، ویراستار است، ژورنالیست است، معلم و مربی و راهنمای دیگران بخصوص جوانان و به ویژه داستان نویسان است و شگفت نیست که دست به هر کاری می زند جاندار و ماندگار از کار درمی آید. کاری که او در جُنگ اصفهان کرد یعنی رهبری و هدایت جمعی که یکی از ماندگارترین نشریات ادبی را درآوردند، از درک فوق العادۀ او از همان ایام جوانی حکایت دارد. تعبیر یونس تراکمه از نقشی که او در جُنگ اصفهان داشت بهترین است: "شاعری بود که شعر نمی گفت و داستان نویسی بود که داستان نمی نوشت." این تجربۀ ژورنالیسم ادبی را یک بار دیگر، او با نجف دریابندری در "کتاب امروز" در انتشارات فرانکلین تکرار کرد. هفت هشت شماره ای که منتشر کردند هنوز در نوع خود یگانه است. پیش از اینها مدتی سردبیر مجلۀ سخن بود که دکتر خانلری در می آورد. دربارۀ ارزش های آن مجله ماندگار چندان نوشته اند که من نمی توانم چیزی به آنها اضافه کنم. در واقع باید گفت او روزنامه نویسی است که روزنامه نمی نوشت اما هرگاه در نشریه ای حضور می یافت سکانش را سفت و سخت به دست می گرفت تا در خط درست حرکت کند و کژ و مژ نرود. چند سال پیش، انتشارات نیلوفر به همت امید طبیب زاده جشن نامه ای برای او منتشر کرد که بخش های گوناگون دارد. یک بخش آن به فرهنگ نگاری مربوط است که با توجه به "فرهنگ فارسی عامیانه" که فصلی درخشان در کارنامۀ اوست، بیشتر به فرهنگ عامیانه می پردازد. در آغاز گفتگو دربارۀ فرهنگ عامیانه، نجفی مقدمه واری می گوید راجع به فرهنگ نویسی عامیانه در ایران. مقدمه واری که به سادگی تمام، همۀ اطلاعات و شور فرهنگ نویسی عامیانه را از قدیم و جدید – از مرآت البلها گرفته تا کارهای جمال زاده - در خود جمع دارد و نشان دهندۀ غورهای او در فرهنگ نویسی فارسی است. این تعبیر آن دوست و همشهری اش هیچ اغراقی در خود ندارد که گفت: "او علاقه‌مند به فرهنگ نیست، تجسم فرهنگ است." اما همۀ وجود و برکت اشخاص به آثاری که می نویسند یا ترجمه می کنند نیست، بیشتر از آن در تأثیری است که بر دیگران و آثار دیگران می گذارند. زکات معرفت، چراغ افروختن است و نور پاشیدن و آموختن به دیگران. ابوالحسن نجفی نه تنها آثار بزرگی پدید آورده بلکه سبب پیدایی آثار مهمی هم شده است. جملۀ تاریخی تورگنیف که می گفت: "ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم"، در ایران و در زبان فارسی بیشتر از هر کس برازندۀ نجفی است. بی آنکه خود داستان نویس باشد بسیاری آثار داستانی و داستان نویسان ما از زیر شنل او بیرون آمده اند. معروف است که ملکوت بهرام صادقی، "شازده احتجاب" گلشیری، "یکلیا"ی تقی مدرسی و "شب هول" هرمز شهدادی جملگی از زیر شنل ابوالحسن نجفی درآمده اند. در این باره بسی نوشته اند و بسیار هم خواهند نوشت. احساس مسئولیت او در این زمینه ها که آثار دیگران را بخواند و آنها را برای بهتر کردن کارشان راهنمایی کند، زبانزد خاص و عام است. همین چند روز پیش، زمانی که نجفی در بیمارستان بستری بود، ضیاء موحد در یادداشتی در روزنامۀ شرق دربارۀ او نوشت: "اهمیت و مقام انسان فرهنگی را باید در سهمی دانست که در پیشرفت فرهنگ مملکت خود داشته است. از خلاقیت گرفته تا تعلیم و تبادل های فرهنگی و تشویق جوانان و راهنمایی های سازنده و میراثی که از خود به جا نهاده است." بعد، سیاهه ای از کارهای نجفی آورده و از جمله نوشته است: "پرورش دهندۀ نویسندگان فراوانی که بهرام صادقی و تقی مدرسی و هوشنگ گلشیری تنها مشهورترین آنها هستند"، و می دانیم که این حرف فقط حرف موحد نیست، بسیاری بر این باورند. به غیر از اینها ابوالحسن نجفی در ویرایش کتابها و آثار دیگران سهم مهمی داشته است. حتا بعضی او را از پایه گذاران ویرایش در ایران می دانند، و این به زمانی باز می گردد که به کمک عبدالحسین آل رسول انتشارات نیل را بنیان گذاشت. در همان زمانها، انتشارات فرانکلین هم که بعدها نجفی همکار آن شد در این زمینه کوشش های مهمی صورت داده بود. ولی چه بنیان گذار باشد و چه نباشد، آشکار است که در کار ویرایش در همان انتشارات فرانکلین – زمانی که با دانشگاه آزاد قرارداد داشت – و بعدها در مرکز نشر دانشگاهی تا زمانی که نصرالله پورجوادی آن را اداره می کرد، نقش تأثیرگذاری داشته است. نگاهی به تألیفات او نشان می دهد که نجفی همواره پژوهنده ای روشمند بوده و از هیچ کتابی سرسری نگذشته و هر چیز خوانده با دل و جان خوانده است. نمونه هایی که برای روشن کردن معنی اصطلاحات در "فرهنگ فارسی عامیانه" می آورد نشان دهندۀ روشمندی کار او در خواندن است. گویا این روشمندی از آموخته های نجفی نباشد، در خون او بوده است. وقتی از خوانده های دوران کودکی و نوجوانی یاد می کند، روشمندی در کارش هویداست. گذشته از این، این روشمندی در زندگی او نیز آشکار است. از ایام جوانی در گوشه ای می نشسته و سر در گریبان، عاشقی می کرده؛ معشوقش زبان فارسی بوده است. منتها هر چه بزرگتر و پرورش یافته تر شده، عشقش فزون تر شده و روشمندی و عاشقی هم با او بزرگ شده و بالیده اند. چنانکه امروز در هشتاد و چند سالگی هم روش او همان است که در ایام جوانی بود؛ نشستن و خواندن و نوشتن و بی هیاهو چراغ برافروختن و عشق ورزیدن به کار، و در لذت های شناخته و نشناختۀ فکر فرورفتن و شیشۀ عمر خود را همواره در دست خود داشتن. درود بر مردی که چنین اثر گذار زیسته و عمرش دراز باد.
از اواخر دهۀ ۴۰ با ماست، با بینش ژرف فلسفی اش، با فرهنگ پرشور زبان فارسی اش و با ذائقۀ تند ادبی اش با ماست.
ابوالحسن نجفی، 'اوج انسان شرقی'
در واقع جشن مهرگان جشنی وابسته به طبيعت است که از الهه مهر پارسيان و الهه عشق و دانايی الهام می گيرد. اين جشن در فصل برداشت محصول برگزار می شده و شايد بتوان آنرا با جشن شکرگزاری در آمريکا مقايسه کرد. ورودی زيبا به وسيله تابلوهايی از نقش برجسته های هخامنشی و اطلاعات تاريخی تزيين شده بود امسا ل بخش ورودی فستيوا ل به کوروش کبير پايه گذار سلسله هخامنشيان و خا لق "منشور کوروش" که به عنوان اولين اعلاميه حقوق بشر شناخته شده اختصاص يافته بود که ماکت بزرگی از آن در بخش مربوط به گراميداشت کوروش قرار داشت. اين منشور در سال ١٨٧٩ در بابل کشف شد و در موزه بريتانيا نگهداری می شود. تعدادی از مردم با علاقه اطلاعات نوشته شده در زير تابلوها را می خواندند منطقه وسيعی به اين فستيوال اختصاص داده شده بود که انتظار می رفت از علائم بيشتری برای راهنمايی مردم به قسمت های مختلف فستيوال استفاده شود. در ادامه نمايشگاه غرفه هايی از دوازده استان ايران در مسير قرار داشت که در آنها افرادی که لباسهای محلی خود را پوشيده بودند. در اين غرفه ها تصاوير و لوازم به نمايش درآمده، اطلاعاتی درباره آداب و رسوم هر استان به بازديد کنندگان می دادند. مردم با کمال تعجب با نفربری روبه رومی شدند که در کنار آن غرفه ای وجود داشت که چندين نفر با لباس نظامی اطلاعاتی درباره پيوستن به ارتش به مردم می داد و از آنجايی که بزرگسالان خاطرات بسيار تلخی از جنگ داشتند با احتياط به اين غرفه سوال برانگيز نزديک می شدند و از دور به بازی کودکان بر روی اين نفربر نظامی نگاه می کردند. موسيقی مدرن و سنتی در چندين صحنه مختلف اجرا می شد. بخش موسيقی سنتی شعر خوانی با خواننده ها و نوازنده های موسيقی سنتی و رقص های محلی با لباسهای محلی را شامل می شد. موسيقی پاپ شامل خوانندگان و گروه های رقص بسياری بود. تعداد محدودی از مردم برای خواندن اطلاعات نوشته شده بر روی تابلوها وقت می گذاشتند و بيشتر آنها به غرفه های بسياری از مشاغل وهنرها تنها نگاهی گذارا می انداختند، در حاليکه گفته شد فستيوال در اين دو روز حدود ٣٠ هزار نفر بازديد کننده داشته است. تابلوی بزرگی از سرباز معروف هخامنشی که مشت بسته آن مقياس اندازه گيری در آن زمان بوده است که هم عرض يک آجر معمولی می باشد. خدمات
جشن مهرگان بعد از جشن نوروز بزرگترين جشن پارسيان بوده است. اين جشن از زمان هخامنشيان متداول بوده ودر دوره های مختلف با نگرش های گوناگونی روبه رو بوده است که بعد از يک وقفه طولانی ايرانيان لس آنجلس دوباره شروع به برگزاری اين جشن کردند و اين يازدهمين سال برگزاری فستيوال مهرگان است که در منطقه اورنج کانتی در جنوب لس آنجلس در روزهای شنبه و يکشنبه ٩ و ١٠ سپتامبر برپا شد.
جشن مهرگان
حافظ احمدالله برادر ملاهبت الله رهبر گروه طالبان بنا به گزارش‌ها این انفجار در مسجدی به نام 'حاج محمد حَسَنی' در شهرک کُچلاغ واقع در حومه شمالی کویته هنگام ادای نماز جمعه رخ داده است. بنا به گزارش رسانه‌های پاکستانی، پلیس در محل رویداد به خبرنگاران گفته مواد انفجاری در منبر مسجد جاسازی شده بود. تصاویر تایید نشده از این حادثه در رسانه‌های پاکستانی منتشر شده است در این رویداد علاوه بر برادر رهبر گروه طالبان که امام جماعت این مسجد بوده، سه تن دیگر کشته و ۲۲ نمازگزار هم زخمی شدند. گفته می‌شود ملا هیبت الله رهبر فعلی طالبان هم در گذشته، مدتی امام این مسجد بوده است. این در حالی که است که گروه طالبان در حال مشورت روی نسخه نهایی توافق صلح با آمریکا هستند. هنوز طالبان درباره تاثیر این حادثه بر روند مذاکرات صلح اظهار نظر نکرده‌اند.
منابع طالبان به محفوظ ذبیدی خبرنگار بی‌بی‌سی گفته‌اند که حافظ احمدالله برادر ملا هیبت الله رهبر گروه طالبان امروز در انفجاری در نزدیکی شهر کویته پاکستان کشته شده است.
برادر رهبر گروه طالبان در انفجار کویته پاکستان کشته شد
مردم افغانستان روز شانزدهم حمل برای انتخاب رئیس جمهوری آینده این کشور به پای صندوق‌های رای خواهند رفت از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴، افغانستان این همه تغییر کرده است. دست کم تغییر در طرز فکر بسیاری از افغان‌ها به عنوان یک امر معمول به وضوح محسوس است. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال ۲۰۰۹ که حامد کرزی برای دومین بار به قدرت رسید، از برخی افراد که تمایلی به دادن رای نداشتند، وقتی در مورد دلیل عدم شرکت‌شان در انتخابات می‌پرسیدم، می‌گفتند رئیس جمهوری را آمریکا و خارجی‌ها تعیین می‌کنند و رای مردم تاثیری ندارد. اما این‌ بار در سفری که به ولایت‌های ننگرهار، بامیان، هرات و بلخ داشتم دیدم که تعداد افرادی که تمایل به شرکت در انتخابات نداشتند خیلی کم بود. نوریه اول صبح فقط برای گرفتن کارت رای‌دهی از خانه بیرون آمده بود. در جریان ضبط برنامه تریبون آزاد که بی‌بی‌سی فارسی در این ولایت‌ها داشت، وقتی از افرادی که اطراف دوربین جمع می‌شدند می‌پرسیدم آیا کسی هست که در انتخابات شرکت نکند، با صدای بلند می‌گفتند که چنین کسی پیدا نمی‌شود. در یکی دو هفته گذشته در کابل هم در برابر مراکز ثبت نام رای‌دهندگان، مردم صف‌های طولانی کشیده‌اند. در آخرین روز توزیع کارت‌های رای‌دهی، سردار از اولین افرادی بود که توانست کارت بگیرد. خودش می‌گفت خوش شانس است که بعد از چند روز موفق به گرفتن کارت رای‌دهی شده است. اما سردار برای گرفتن کارت رای‌دهی ساعت ۲ صبح به وقت محلی پشت در مدرسه 'عبدالعلی مستغنی'، یکی از سه مرکز توزیع کارت‌های رای‌دهی در کابل رفته بود وگرنه به قول خودش باید چند روز دیگر هم می‌رفت و می‌آمد. اما چه انگیزه‌ای سبب شده که افرادی مثل سردار خواب را کنار بگذارند و برای دریافت کارت رای‌دهی بیایند؟ 'رئیس جمهوری تعیین می‌کنم، کشور را از بحران نجات می‌دهم' نوریه دختر دانش‌آموزی که تازه به سن رای‌دهی رسیده می‌گوید که از شش صبح آمده، در صف ایستاده و با شوق و بی‌صبری انتظار کشیده که کارت رای‌دهی بگیرد. برای دختران و پسرانی مثل نوریه که اولین بار در دموکراتیک‌ترین روند کشور خود نقش بازی می‌کنند، شرکت در انتخابات هیجان بیشتری دارد. او می‌گوید که حتی اگر در یک سوی شهر حملات انتحاری باشد و در سوی دیگر انفجار، باز هم حاضر است رای بدهد. نوریه دانش‌آموز صنف هشتم است و خوب و بد خود، خانواده و مهم‌تر از همه کشورش را می‌داند. می‌گوید همیشه شنیده که افغانستان سال‌های هرج و مرج را پشت سر گذاشته و حالا به مرحله‎‌ای رسیده که اولین بار قرار است قدرت از یک رئیس جمهوری منتخب به رئیس جمهوری منتخب دیگر انتقال یابد. این پسر جوان با علاقمندی کارت رای‌دهی گرفته که از قافله عقب نماند نوریه در حالی که در کنار خواهرش در ابتدای صفی طولانی با چند صد نفر منتظر بود گفت: "صبح زود آمدم تا بتوانم کارت رای‌دهی‌ بگیرم، می‌ترسم ناوقت شود برایم کارت رای‌دهی نرسد. تنها با همین کارت می‌توانم کشورم را از بحران نجات دهم. کارت که بگیرم خیلی خوشحال خواهم بود چون من ارزش این کارت را از همه بیشتر می‌دانم، می‌دانم که یک رای می‌تواند وضعیت را متحول کند. انتخاب من دقیق است." نیاز محمد از مسئولان مرکز ثبت نام رای دهندگان در مکتب عبدالعلی مستغنی در غرب کابل گفت که در هفته‌های اخیر روزانه حدود هشتصد مراجعه کننده داشتند. سرازیر شدن مردم به مراکز توزیع کارت‌های رای‌دهی، کارمندان کمیسیون مستقل انتخابات را هم به کار دلگرم کرده. او می‌گوید اگر اجازه داشته باشند تا ۱۲ شب هم کار می‌کنند تا به همه کارت توزیع شود. چرا بیشتر افغان‌ها کارت رای‌دهی می‌گیرند؟ بنیاد انتخابات آزاد و عادلانه افغانستان (فیفا) در تازه ترین نظرسنجی خود می‌گوید که ۷۵ درصد افغان‌ها در انتخابات شرکت‌ می‌کنند. این نظر سنجی حاصل مصاحبه با ۴۰۴۰ نفر است که ۹۰ درصدشان از روند انتخابات حمایت کردند. نادر نادری رئیس عمومی این بنیاد می‌گوید که در جریان بررسی‌ها، عوامل علاقمندی مردم به اشتراک در انتخابات را دریافته‌اند. رئیس بنیاد انتخابات آزاد و عادلانه افغانستان می‌گوید تفاوت فاحشی که در این انتخابات نسبت به دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته دیده می‌شود، دشواری پیش‌بینی در مورد رئیس جمهوری بعدی است. او می‌گوید در دو دور انتخابات قبلی اکثر مردم می‌توانستند حدس بزنند که چه کسی در انتخابات پیروز می‌شود اما در این دور با توجه به رقابت تنگاتنگ میان نامزدان، پیش‌بینی در مورد نتایج انتخابات دشوار است. بررسی‌های فیفا همچنین نشان می‌دهد که هشتاد درصد مردم گفته‌اند که خودشان تصمیم می‌گیرند که به چه کسی رای بدهند. رای‌گیری در افغانستان سری است و تا اعلام نتایج کسی نمی‌داند که برگ برنده در دست کی خواهد بود؟ آقای نادری می‌گوید از دلایل عمده‌ علاقمندی چشمگیر مردم به انتخابات، تجربه سال‌ها جنگ در افغانستان است که بیشتر از سی سال ادامه داشت. او می‌گوید که مردم به طور گسترده به این نتیجه رسیده‌اند که اصل انتخابات یگانه وسیله گذار مسالمت آمیز قدرت و دستیابی به قدرت است. به نظر او "در جریان جنگ‌ها، رسیدن به قدرت سیاسی تنها از مجرای خشونت و کشتار مردم میسر بود و حاکمان به خاطر رسیدن به قدرت دست به جنگ، خشونت و کودتا می‌زدند. برای همین مردم حالا فکر می‌کنند که یگانه راهی که پیش‌رو دارند انتقال قدرت از یک فرد به فرد دیگر و اشتراک در قدرت سیاسی از مجرای انتخابات است." دلیل دیگری که فیفا یافته حملات مخالفان مسلح دولت افغانستان در چند هفته گذشته است که "عمدتا مواضع غیرنظامی را هدف قرار داد." فیفا می‌گوید حملات اخیر طالبان باعث پررنگ‌تر شدن حضور مردم در انتخابات شده است. نادر نادری می‌گوید در دو هفته گذشته "بعد از حملات، مردم به عنوان یک عکس‌العمل در برابر مخالفان مسلح حضور خود را در مراکز ثبت نام رای‌دهندگان و آمادگی به شرکت در انتخابات پررنگ کردند." گروه طالبان پیوسته هشدار داده که تمام توان خود را برای برهم زدن روند انتخابات به کار خواهد برد. این گروه گفته کسی که در انتخابات شرکت کند، پشیمان خواهد شد و حمله اخیر به مرکز کمیسیون انتخابات افغانستان نشان داد که طالبان با مردم و نهادهای برگزاری انتخابات شوخی ندارند. اما نهادهای ناظر انتخابات افغانستان دریافته‌اند که این هشدارها نه تنها مانع مردم از رفتن به مراکز ثبت نام نشده بلکه مردم را به شرکت در انتخابات و گرفتن کارت رای‌دهی مصمم‌تر کرده است. فیفا می‌گوید از افرادی که پرسیده گفته‌اند در انتخابات شرکت می‌کنند تا به مخالفان مسلح دولت نشان بدهند که از تهدیدهای شوخی و جدی طالبان هراسی ندارند و حضورشان در انتخابات گرم خواهد بود. بنیاد انتخابات آزاد و عادلانه افغانستان و بنیاد انتخابات شفاف افغانستان موسوم به 'تیفا' که نظرسنجی‌های زیادی در مورد انتخابات پیش رو انجام داده می‌گویند که مبارزات انتخاباتی نامزدان ریاست جمهوری هم نقش کلیدی در تشویق مردم به شرکت در انتخابات داشته است. نعیم ایوب‌زاده رئیس تیفا می‌گوید که در این دور انتخابات نسبت به دوره‌های قبلی به طور وسیعی آگاهی دهی شد. او می‌گوید در کنار نهادهای مدنی که به مردم انگیزه دادند که از حق رای خود استفاده کنند حتی اگر رای سفید می‌دهند، نامزدان انتخابات شورای ولایتی و ریاست جمهوری هم مردم را بسیج کردند که رای بدهند. آقای نادری هم گفت که تعداد کم نامزدان سبب شد که مردم در این دور انتخابات گزینه‌های مشخصی برای انتخاب داشته باشند. او می‌گوید بیشتر نامزدان توانستند از فرصت مبارزات انتخاباتی به خوبی استفاده کنند و با گردهمایی‌ها و تجمعات، زمینه رایزنی و نقد برنامه‌های خود را برای مردم فراهم کنند. اما هرچند نهادهای ناظر و کمیسیون‌های برگزاری انتخابات در مورد میزان شرکت مردم در روز رای‌دهی خوشبین هستند اما همه واجدان شرایط رای‌دهی افغان در انتخابات شرکت نمی‌کنند. ' ۲۵ در صد در انتخابات شرکت نمی‌کنند' به اساس یکی از نظرسنجی‌ها که از سوی بنیاد انتخابات آزاد و عادلانه (فیفا) منتشر شده، حدود ۲۵ درصد مردم در انتخابات شرکت نمی کنند. هرچند ممکن است آمار افرادی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند به دلیل ناامنی‌ها و تهدید مخالفان مسلح بیشتر باشد. فیفا می‌گوید دلایل کسانی که در انتخابات شرکت نمی کنند، متفاوت است. ۳۲ درصد افغان‎‌های واجد شرایط رای ‌دهی برای شرکت در انتخابات ثبت نام نکرده‌اند. جدا از افغان‌هایی که در خارج از افغانستان در مهاجرت به سر می‌برند و افغانستان نتوانسته برای آنها زمینه شرکت در انتخابات را فراهم کند، میلیون‌ها افغان که کارت‌های رای‌دهی شان از بین رفته و یا آن را گم کرده‌اند و دوباره کارت رای دهی نگرفته اند نیز شامل همین گروه هستند. برخی ها هم یا موفق به دریافت کارت نشده‌اند و یا هم برای آن وقت نگذاشته‌اند. ۲۰ درصد مردم هم هیچ علاقه‌ای به شرکت در انتخابات نداشتند. افرادی که علاقه به شرکت در انتخابات ندارند بیشتر یا فکر می‌کنند که رئیس جمهوری بعدی پیشاپیش تعیین شده است و یا هم رای شان جایی را نخواهد گرفت. بعضی‌ها هم معتقد هستند که رئیس جمهوری افغانستان را بیرونی‌ها انتخاب می‌کنند و برگزاری انتخابات یک روند نمایشی است. ۱۴ درصد از افرادی که رای نمی‌دهند از طالبان و دیگر گروه‌های مسلح مخالف دولت می‌ترسند. شورشیان در دوره‌های قبلی انتخابات انگشت‌ چند نفر از کسانی را که رای داده بودند و نوک انگشتان شان با جوهر انتخابات رنگی بود، بریدند. حملات احتمالی مخالفان مسلح به مراکز رای‌دهی از دیگر تهدیدهایی است که بعضی از مردم را از شرکت در انتخابات بازمی‌دارد. هرچند مقام‌های امنیتی افغانستان بارها گفته‌اند که از آمادگی لازم برای تامین امنیت انتخابات برخوردار هستند. ۱۱ درصد افرادی هم که رای نمی‌دهند گفته‌اند که با آنهایی که خود را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده‌اند مشکل دارند. این گروه از مخالفان شرکت در انتخابات فکر می‌کنند که فرد مورد نظرشان در میان نامزدان ریاست جمهوری نیست و یا کسی را نمی‌یابند که آرزوهای‌شان را برآورده کند و یا هم مشخصات فرد ایده‌آل شان در هیچ یک از هشت نامزد ریاست جمهوری دیده نمی‌شود. ۲۳ درصد مردم هم دلیل عدم شرکت در انتخابات را موارد متعدد دیگری از جمله احتمال تقلب در انتخابات و مشکل دسترسی به مراکز رای‌دهی عنوان کرده‌اند. با این حال از آغاز روند ثبت نام رای‌دهندگان در این دوره تا حالا که به برگزاری انتخابات افغانستان (شانزدهم حمل/پنجم آوریل) سه روز دیگر باقی مانده، بیشتر از سه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از جمله یک میلیون و ۳۰۹ هزار زن کارت رای‌دهی گرفته‌اند. کمیسیون‌های برگزاری انتخابات و دولت به دلیل این که در چند دور انتخابات گذشته چندین بار به مردم کارت رای‌دهی توزیع کرده‌اند، حالا نمی‌دانند که چه تعداد از افغان‌ها پای صندوق‌های رای خواهند رفت اما گفته‌اند برای سیزده میلیون رای‌دهنده آمادگی دارد. انتظار دولت پایین‌تر از این ها است. حامد کرزی رئیس جمهوری کشور که خودش از رای‌دهندگان خواهد بود گفته شش میلیون نفر هم اگر در انتخابات شرکت کنند، انتخابات مشروعیت خواهد داشت.
"تنها رای من کجا را می‌گیرد؟ یک رای که حساب نمی‌شود." و "رای من سرنوشت‌ساز است. رئیس جمهوری تعیین می‌کند، آینده کشور را رقم می‌زند."
انتخابات افغانستان: آنها که رای می‌دهند، آنها که رای نمی‌دهند
خشونت خانوادگی به عنوان سوء رفتار تعمدی برای کنترل و سلطه جويی به واسطه ضرب و شتم، ارعاب، تـحـقير، برانگيختن احـساس گــناهکاری و تحميل و اجبار تعريف شده است. در حالی که خشونت خانوادگی در اکثر کشورهای جهان جرم محسوب می شود، اين معضل در تمامی کشورها، نژادها، سطوح مختلف در آمد و تحصيلات وجود دارد. خشونت معمولا متوجه زنان می شود ولی سالمندان، کودکان و مردان نيز می توانند مورد خشونت قرار گيرند. در ايران آمارهايی برای پژوهشگران منتشر شده است اما هنوز در دسترس همگان قرار ندارد. در فرهنگ سنتی زنان ايرانی تا به اصطلاح کارد به استخوانشان نرسد لب به اعتراض باز نمی کردند و نظام فکری مردسالار اشکالی از خشونت مردان در خانواده حتی طبيعی محسوب می شد. به زنان می قبولاند که زن با لباس سفيد به خانه بخت می رود و بايد با کفن سفيد از آن بيرون بيايد. آنچه در پی می آيد نمونه هايی گويا و تکان دهنده از همين خشونت هاست: دختر من مورد آزار و اذيت جنسی بوده و من اين موضوع را حدود يک سال پيش از طريق دختر برادرم متوجه شدم. برادرزاده ام در سفری به ايران به ما گفت که دليل ديدن نکردن او آزار و اذيت جنسی شوهر عمه اش (شوهر خواهرم) بوده است. وقتی به درددل های او گوش کردم فهميديم که دختر من هم قربانی آزار جنسی همين مرد بوده است. وقتی به روانشناس مراجعه کرديم، دخترم حرف نزد اما حال او بدتر و بدتر شد به طوری که شب ها کابوس می ديد و جيغ می کشيد. بالاخره شروع کرد به حرف زدن و گفت که مورد آزار و اذيت جنسی شوهر خواهرم بوده. وقتی سوال کردم به چه کسی می توانم شکايت کنم به من گفتند که در جمهوری اسلامی حتی اگر تجاوز جنسی هم صورت گرفته باشد نهايتا برای متجاوز صد ضربه شلاغ و پنج سال حبس تعزيری در نظر می گيرند. با توجه به اين که شوهر من معتاد است و از اين موضوع هم خبر ندارد از شکايت کردن صرف نظر کردم. در ايران پدر بايد شکايت کند و او هم که معتاد است. دختر برادرم هم که درصدد بود، شکايت کند (شوهر خواهرم) به او گفته که تو که پدر و مادرت اعدامی بوده اند به چه کسی می خواهی شکايت کنی؟ برای همين هم شکايت نکرد. من وضع مالی بدی دارم و اين آقا در زمانی که دخترم کوچک بود خيلی کمک مالی می کرد و تمام مايحتاج او را تهيه می کرد. وقتی می خواست دخترم را ببرد پارک، دخترم می گفت نمی خواهم بروم. يکی از ترفندهای او اين بود که وقتی می دانسته در خانه کسی نيست به بهانه اين که پولش را در خانه جا گذاشته برمی گشته و در خلوت خانه او را مورد آزار قرار می داده است. خواهرم و شوهرش در شهرستان زندگی می کردند و اين آقا خرج سفر ما را می داد تا از آنها ديدن کنيم. در آنجا هم او به اين کارهای کثيفش ادامه می داد. خانه بزرگ و زيرزمين و ... کسی هم که از غيبت چند دقيقه ای بچه نگران نمی شود و در ضمن شوهر خواهرم هم سن بالايی دارد و هميشه هم رفتار پدری نسبت به دخترم نشان می داد و می گفت ما خودمان دختر نداريم و دخترتان را بدهيد به ما. اين آقا تحصيلکرده است. مهندس مکانيک از يک دانشگاه بسيار معتبر است. الان هم مهندس مشاور يک پروژه بزرگ دولتی است. خواهر من متوجه بوده که شوهرش مريض است. اما مثل يک فرد معتاد موادش را برای او فراهم می کرده است. يکی از دلايلی که دختر برادرم و دخترم قبلا به ما نگفته بودند که مورد آزار هستند اين بوده که می ديدند عمه اشان شاهد آزارهای شوهرش هست و کاری نمی کند پس فکر کرده بودند که اين رفتار او عادی است. فقط در سنين بزرگسالی بوده که متوجه شده اند اين کارها عادی نيست. دختر برادرم هم هيچ چيز نمی گفته چون حامی نداشته و برای 5-4 سال با آنها زندگی می کرده است. من دو پسر دارم یکی هفت سال دارد و ديگری ده سال. در سال هشتاد ايشون من را جلوی بچه ها می زد و ناسز می گفت. يک روز گلوم را آنقدر فشار داد که داشتم خفه می شدم. از آن روز به بعد پسر کوچک من دچار شب ادراری شد و پسر بزرگم هم لکنت زبان پيدا کرد. شبها دير می آمد و روز های تعطيل هم خانه نبود. بيشتر اوقات با دوستانش مشغول خوشگذرانی بود. اين سوء رفتار ها به مرور زمان زيادتر شد به طوری که ضرب وشتم و بی حرمتی ها حتی در حضور خانواده و دوستانش هم دوام پيدا کرد. در ارديبهشت ماه سال هشتاد بود که ناراحتی گوارشی پيدا کردم. او می دانست که استرس برای دستگاه گوارشی من مضر است و پزشک هم به ايشان توصيه کرده بود که استرس نداشته باشم. اما باز هم ضرب و شتم ادامه يافت و زيادتر هم شد. وقتی کار ما به دادگاه کشيد، ايشون که پزشک عمومی بودند از اطلاعات پزشکی شان سوء استفاده کردند و گفتند که کبودی ها و آثار ضرب شتم روی پوستم به خاطر داروی گوارشی است. يک بار هم که پرونده شکايت تشکيل داديم، به نفع ايشان، که ادعا می کردند عضو سازمان اطلاعات هم هستند، تمام شد و خيلی به راحتی برگه مربوط به من را از پرونده ارجاع شده به پزشک قانونی در آوردند. من بعد از اينکه حکم تبرئه صادر شد، متوجه شدم که اينکار را کرده است. در مراجعه بعدی به پزشک قانونی و عنايت قاضی مربوطه، ادعای کذب ايشان رد شد. به هر حال اين مسائل ادامه داشت تا عيد سال هشتاد دو. در روز عيد بود که با من در گير شد. با اين که می دانست من محجبه هستم می خواست با لباس باز من را از خانه بيرون کند. در قفل بود به پسر بزرگم گفت "برو از جيب من کليد را بياور که مادرات را بيرون کنيم." پسرم کليد را نياورد اما من از اضطراب داشتم دق می کردم. من گفتم می روم پزشک قانونی شکايت می کنم. گفت اگر اين کار را بکنی به خانه راهت نمی دهم. همين طور هم شد. من با پسر بزرگم رفتم پزشک قانونی چون هم پشتم ضربه ديده بود و هم از دستم خون می آمد. با پسر بزرگم رفتم پسر کوچکم تازه از خواب بيدار شده بود وقتی برگشتم قفل در را عوض کرده بود و تا 29 روز نگذاشت پسر کوچکم را ببينم. تا اينکه بالاخره به حکم قاضی توانستم پسر کوچکم را، که خيلی به من وابسته بود، ببينم. ضمنا چون اهل خوشگذرانی بود من به عفونت های ادراری و دهانه رحم مبتلا شدم. اين (عارضه ها) خيلی مرا اذيت کرد. به من پول هم نمی دادند که بروم دکتر. با هزينه پدر و مادرم معالجه کردم. من با اين همه ناخوشی دست بگريبان بودم و از سال هشتاد و دو بيمه ام را قطع کرد. يک سال پيش به اجبار مادر و پدرم ازدواج کردم. از مشهد من را بردند يزد. شوهرم معتاد بود. من را وادار می کرد که با او همکاری کنم. هم مورد آزار جنسی او بودم هم دست بزن داشت. من را وادار می کرد با مردهای نامحرم همبستر بشوم و برای او پول بياورم. خانواده اش من را اذيت می کردند. چند بار هم پدرشوهرم به من تجاوز کرد. از يزد برگشتم مشهد و به خانه پدرم بعد هم آمدم تهران تا شکايت کنم و ببينم چه کار بايد بکنم چون او طلاقم نمی دهد. من را تهديد می کند و می گويد که من را می کشد و به من اسيد می پاشد. مهاجر هستم. به من می گويد رفتی مشهد و بعد هم تهران، حتی اگر در افغانستان هم دستم به تو نرسد زهرم را به خانواده ات می زنم. (مسئولان) به من گفته اند که کمکم خواهند کرد تا از او طلاق بگيرم. اما اگر اين کمک نشود من نمی دانم چه بايد بکنم. بايد همين طور از اين جا به آنجا فرار کنم. به ما می گويند کشورتان بازسازی شده بايد برگرديد افغانستان. در کشورم هم که نه خانه دارم نه کار. پدرم هم که روانی است و من را وادار کرد با اين فرد ازدواج کنم. اگر برگردم يزد بايد يا زير بار همان زندگی بروم يا خودم را بکشم. پزشک قانونی هم دير مراجعه کردم. گفتند آثار تجاوزها از بين رفته است. شوهرم دست و پاهايم را می بست و از پشت به من تجاوز می کرد. پزشک قانونی گفت با اين که مشخص است اما آثاری که مدرک باشد به جای نگذاشته است. يک بار که پدرشوهرم می خواست به من تجاوز کند داد و بيداد کردم و شيشه را شکستم تا قفل در را باز کنم. مادر شوهرم آمد و دستم را گذاشت لای شيشه که از حال رفتم. وقتی بهوش آمدم فهميدم که چه بلايی سرم آمده است. دفعه های بعد هم که پدرشوهرم با تهديد چاقو به من تجاوز می کرد. چند بار هم مردهای نامحرم را به خانه آوردند و در ازای 50 تا 500 هزار تومان من را وادار کردند که با آنها همبستر شوم. من پانزده سالم است. چهارده ساله بودم که من را شوهر دادند. هشت ماه است که اين طرف و آن طرف می روم تا کسی به من کمک کند تا از دست اين ظالم راحت بشوم. حتی اگر طلاق غيابی بگيرم او بالاخره من و خانواده ام را در افغانستان پيدا می کند و آسيب می رساند. از او می ترسم چون با دولتی ها دست دارد و مثلا برای خودش آدمی است. همه کسانی هم که روش حساب می کنند مثل خودش خلاف کار هستند. خشونت خانوادگی بيشترين خاطرات تلخ دوران کودکی من را تشکيل می دهد. اين مادرم بود که هر هفته به بهانه های مختلف مورد ضرب و جرح پدرم قرار می گرفت اما بعدا دامنه اين کتک ها به ما هم سرايت کرد. خرد کردن اشيا بر سر ما، کتک زدن و فشار های روانی، ما را در مدرسه و زندگی اجتماعی دچار شکست شخصيتی و استرس کرده بود. وقتی اقوام مادرم به خانه ما می آمدند، پدرم عصبانی تر می شد و مادرم را زير لگذ می گرفت. مادرم حس می کرد که اگر از پدرم شکايت کند و جايی اين موضوع را مطرح کند باعث سرشکستگی فاميل خواهد شد و برای حفظ آبروی خود از ذکر اين مشکل خوداری می کرد. یکی از خاطرات تلخ من اين است که يک روز که عمه ام مهمان ما بود پدرم با شيشه نوشابه زد تو سر مادرم. من ده سال بيشتر نداشتم و نمی دانستم کجا بروم و چه کار کنم. از خانه دويدم بيرون. هوا سرد بود کمی ايستادم بعد خيلی سردم شد و شروع کردم به دويدن. مادرم تا ساعت دو بعد از نصف شب منتظر شد تا که پدرم خوابيد و بعد آمد سراغ من. من رفتم سربازی و فکر کردم اين قضايا تمام شده است. اما در برگشت به خانه متوجه شدم که ضرب و شتم هنوز هم ادامه دارد. مادرم انعطاف نشان می داد و من هم مداخله نمی کردم تا اينکه يک روز وقتی بيست و چند سالم بود و کار هم می کردم پدرم گفت بساطت را جمع کن و از خانه برو بيرون. من هم رفتم و خانه پيدا کردم. به هزار مشقت داشتم وسايلم را جمع می کردم که پدرم با ترانسفرموتور برق زد به صورتم. من يک راست رفتم کلانتری و شاکی شدم. از نام فاميل ها فهميدن که چه مناسبتی با هم داريم و با وضع خيلی بدی با من برخورد کردند و گفتند "تو خجالت نمی کشی از پدرت شکايت می کنی." افسرهای پيری که آن طرف نشسته بودند شروع کردند به آیه و حديث خواندن. حتی اجازه ندادند که شکايت نامه ام را تنظيم کنم. گفتم مرا بفرستيد پزشک قانونی. گفتند يک هفته صبر کن. خودم رفتم پزشک قانونی گفتند برو از کلانتری نامه بيار. گفتم نمی دهند. گفتند برو دادگاه. من رفتم دادگستری. مامور دادگستری به کلانتری تلفن زد و گفت بايد برايش نامه بدهيد. بالاخره پزشک قانونی تاييد کرد و در محکمه بر خلاف تصور من قاضی دادگاه نهايت بی طرفی را مراعات کرد. پدرم سعی کرد رفتارش را توجيه اسلامی بکند اما قاضی دادگاه مانع شد و نگذاشت وارد اين مقولات بشود و گفت شما جرمی مرتکب شده ايد و اگر ثابت شود مجازات خواهيد شد و همين کار را هم کرد. او به خواهر و مادرم هم اطمينان داد که از آنها حمايت خواهد کرد. آنها هم به عليه پدرم شهادت دادند و قاضی هم حکم دادگاه را به نفع من صادر کرد. در روايت پنجم، خانم مرضيه عباس هادی فاجعه قتل دختر خردسالش را بازگو می کند. زهرا زارع، نه ساله، در نيمه شب سی ام فروردين ماه ۱۳۸۳ در زيباشهر توسط پدرش سر بريده شد. مسعود زارع، پدر زهرا، انگيزه خود را در قتل اين طفل خردسال، اجرای حکم الهی عنوان کرد. عليرغم خشم افکار عمومی از اين جنايت و اشاره رئيس قوه قضائيه به لزوم مجازات عامل آن، قاتل اکنون آزاد شده است: از همان زمان که زهرا نوزاد بود مسعود با کينه با او رفتار می کرد. يک بار از پشت پنجره ديدم که زهرا را که پنج ماهه بود، از دو پايش گرفته و درست مثل لباس می تکاند به طوری که سر بچه به کمرش می خورد. می خواست اين طوری گريه زهرا را بند بياورد. به خانواده اش گفتم و آنها می گفتند که مسعود عصبی است. هميشه به من می گفت که "تو زهرا را بيشتر از من دوست داری و يا اين که من از آينده اين دختر می ترسم که آبروی من را ببرد. اصلا کی می خواهد شوهر او بشود." فکرهای چرند زياد می کرد. اگر همان زمان و قبل از اين که زهرا بلا سرش بيايد من به دادگاه برای طلاق مراجعه می کردم قسم می خورم که همين پدرشوهرم نمی گذاشت سرپرستی نه زهرا و نه پسرم علی به من واگذار شود. بدبختی ما زنهای ايرانی همين است که از ترس اين طور چيزها به زندگی (زناشويی) ادامه می دهيم. من با گريه علی بيدار شدم که ديدم مسعود سرجاش نخوابيده و زهرا هم در رختخوابش نيست. البته مسعود لحاف زهرا طوری انداخته بود که وانمود کند هنوز سرجاش خوابيده. رفتم تو حياط و دو سه بار صدا کردم "مسعود، زهرا." بعد از لای نرده ها ديدم مسعود داره يک کاشی را می کند. ترسيدم از همان بالا باز آنها را صدا کردم. بعد مسعود آمد بالا و يقه پيرهن خوابم را توی دستش چرخاند و به گردنم فشار آورد و گفت "چيه مگر من چه کار کردم؟ کشتمش ديگه." همين طور پرت و پلا می گفت. بعد دستم را کشيد برد توی زيرزمين. بچه را توی پارچه ای پيچيده بود. وقتی پارچه را عقب زد ديدم که زهرا را کشته. حالم بد شده بود. نشستم رو پله زيرزمين. يک دفعه يادم افتاد که مسعود از صدای گريه بچه خوشش نمی آيد و اگر علی گريه کند، او را هم می آورد و جلوی چشم من می کشد. خواستم از زيرزمين بروم بيرون ولی جلوی من را گرفته بود. گفت می خواهد زهرا را خاک کند. به من گفت "مگه من چه کار کردم که تو اين طوری می کنی؟" فهميدم که منظورش لرزش شديد چانه و بدنم است. من هم به او گفتم که هوا سرد است برای همين می لرزم. به مسعود گفتم برو يم لباسمان را عوض کنيم و دو تايی فرار کنيم. من رفتم علی را بغل کردم و بعد به طور ناخودآگاه کليد (اضافی) حياط را برداشتم. آمد توی اتاق و چادرم را انداخت روی سرم. اما قبل از اين که کاپشن به تن کند در حياط را قفل کرد. در فاصله ای که رفت کاپشن بپوشد من از خانه فرار کردم. می دويدم و در خانه همسايه ها را می کوبيدم. ناگهان فکر کردم که ممکن است صدای کوبيدن به درها را بشنود پس در گوشه ای در تاريکی ايستادم. يکی از خانه ها در را باز کرد و من رفتم تو. همسايه من را شناخت و فوری زنگ زد به پليس. پليس آمد و او را برد. مسعود گفته بود که به زهرا آب داده و بچه گفته چرا و او هم گفته آب بخور و هيچی نگو. زهرا مقاومت هم کرده و گفته "بابا صبر کن اما او تمامش کرده." مسعود خيلی به نماز جمعه اعتقاد داشت و هميشه می رفت. اما با من و بچه ها رفتار خيلی بدی داشت. با همه رفتار بدی داشت. حتی وقتی می رفت مسجد نماز بخواند با کسی حرف نمی زد. خيلی دوست داشت وانمود کند که آدم مومنی است. من می دانستم که او در زندان نخواهد ماند و بالاخره آزاد می شود. بيرون می آيد و اگر من با او خوب رفتار نکرده باشم بلايی سر علی يا پدر و مادر می آورد. اگر اطمينان داشتم که جسدش از زندان بيرون می آيد نمی گذاشتم که آزاد شود. بعد از آزادی هم او را مدتی به بيمارستان منتقل کردند. الان هم در منزل پدرش زندگی می کند. در خانواده ای تربيت يافتم که شعارشان اين بود: دختر باصدای بلند نمی خندد ، دختر زياد حرف نمی زند ، دختر جواب سر بالا نميدهد ، دختر خوب چشم ميگويد ، دختر با لباس سفيد خانه شوهر ميرود و با کفن سفيد بيرون می آيد ، مرد زنش را ميزند و فحش می گويد زن بايد به خاطر حيثيت خانواده و احترام به ريش سفيدها تحمل کند . اينها را يک زن که مادرم است توی گوشمان فرو ميکرد . ميخواهم بگويم که از ماست که بر ماست . اگر ما هم در مقابل ناسزاهای همسر جواب ميداديم و در مقابل کتکهای بيرحمانه اش دست روی او بلند ميکرديم، اگر آخر هر ماه حقوقمان را دو دستی تقديمش نميکرديم و تمام ماه را حق خودمان را از ايشان گدائی نمی کرديم شايد وضع وخيم تر از اين نمی شد . ما زنها موجب شديم که آنها خود را يکه تاز ميدان بدانند و برای تنبيه فرزندان بيرحمانه ترين شيوه را به کار گيرند. اينک اين ما هستم که بايد فرزندانمان را بيدار کنيم و به آنها ياد بدهيم دختر و پسر هر کدام بندگان خدا هستند و همه بايد احترام هم را نگه دارند . شهربانو - آلمان به نظر من اين خشونت ها در تاريخ اخير ايران بيشمار ديده شده و ميشود که اساس آن فقر دانش ، فقر مادی و معنوی است که جوامع امروزی درگير آن هستند و يک قوه و نيروی فرای انسانی برای محار آن لازم است. مهدی شکيبا- تهران دخترک قبل از اينکه افغان باشد يک انسان است! کمکش کنيم. ما مسلمانيم و در اسلام مرزی وجود ندارد اما در ايران همه چيز فرق می کند. زيرا هيچ کس نيست تا به صدای لرزان و خسته ی يک دختر ١٥ ساله که فقط می خواهد آبرو و شرف و عفت خود را حفظ کند، گوش دهد. چرا ؟ آن دختر ١٥ ساله در اين ماجرا چه گناهی دارد؟ که از چاله درآمده و به چاه افتاده. از دست روس (شوروی) فرار کرده و در ايران کشوری که خود را حامی اسلام می خواند به بدترين شکل ممکن مورد تجاوز قرار می گيرد. افسوس که ما فقط نام اسلام را يدک می کشيم. دعا کنيم که بعد از چندی او را به زنا محکوم نکنند و بعد سنگسار شدنش را به نمايش بگذارند. دخترک قبل از اينکه افغان باشد يک انسان است! کمکش کنيم. سيد نعمت الله هاشمی - کابل امروزه بسياری ازمردانی که دارای تحصيلات و شخصيت و آبرو هستند زير بار ظلم همسرانشان هستند ومجبورند صدايش را در نياورند. مرتضوی - اصفهان متاسفانه خود ما زنان هم در اين بدبختی سهيم هستيم. ميدانيد چرا ؟ وقتی مادری که خود تحت ظلم و ستم و خشونت (چه کم و چه زياد) خانوادگی و زندگی زناشويی قرار دارد، باز خودش هم بين فرزند دختر و پسرش فرق ميگذارد و با پسر طوری رفتار ميکند که انگار تا به حال هيچ کس فرزند ذکوری به دنيا نياورده و ايشان تخم دو زرده کرده است! خوب ديگر چه انتظاری ميتوان داشت که آن پسر زمانی که بزرگ شد و همسر گزيد رفتار انسانی داشته و احترام و ارزش برای همسر خود قائل باشد. بدبختانه اين رفتار و تبعيضات را در خانواده های متمدن و تحصيل کرده هم به وفور شاهد هستيم. متاسفانه از همان کودکی و ابتدا اين تبعيضات و بی حرمتی ها را در همه چيز بين خواهر و برادر اعمال مينمايند، چه آشکارا و چه پنهان. طرفداريها و جانبداريهای بی دليل و غير منصفانه به حدی ميرسد که فرزند دختر تا مرز خودکشی پيش می رود و پسران که به راحتی و در کمال ناحقی حرفشان به کرسی مينشيند از همان کودکی بی حرمتی و زورگويی را برای خود حقی مسلم ميدانند. خوشبختانه دخترانی از اين خانواده ها را ميشناسم که برای اثبات حقانيت خود و رهايی از تبعيض به درجات بالای علمی و شغلی رسيده اند، در حالی که پسران خانواده افرادی کم سواد و بی مسئوليت می باشند. شراره - تهران به نظر من نابخردانه ترين کار انداختن بار سنگين مسئوليت چنين خشونتهايی فقط و فقط بر دوش اجتماع و خود را منزه دانستن از هر چه مسئوليت است. البته نه آنکه جامعه را مقصر ندانست بلکه بايد سعی کرد با اجتماع به زبان خودش صحبت کرد. اين زبان نه آن زبان پدر مادريست که در جواب شکايت عروس خود فقط به اين بسنده ميکنند که " فرزندمان عصبی است" نه آن زبان نهادی است که "شکايت پسر از پدر را مايه شرمساری ميداند." اين زبان شايد زبان آن قاضی است که تنها هدفش اجرای عدالت و حمايت از مظلوم است و يا شايد زبان آن مسجدی بايد باشد که پدر زهرا برای نماز به آنجا ميرفت. و البته تغييری ميسر نمی شود مگر آنکه بستری که خود قانون برای اين قبيل جرايم به وجود آورده از بين برود. همان قانونی که هنوز ديه زن را نصف مرد ميداند و آن قانونی که حق طلاق را فقط از آن شوهر ميداند. مازيار - تهران از اينکه در قرن۲۱ می بينم در کشور ايران هنوز قانونی عليه خشونت های خانوادگی به تصويب نرسيده متاسفم ولی ناراحتی من بيشتر از اين هست که چرا اروپا و امريکا و سازمان ملل سکوت کرده اند و صرفا بجای قعطنامه صادر کردن عليه حقوق بشر در ايران، برخوردی نمی شود و همانطور که در مورد مسئله هسته ای حساسيت نشان می دهيد در مورد نقض حقوق بشر در ايران هم قاطعانه برخورد کنيد. نادعلی - تهران روابط خانوادگی در ايران بسيار مهم و پايدار و نشات گرفته از احکام الهی است. البته در همه جای جهان در حق زنان ظلم می شود از جمله در غرب که زن يک کالا است. بدانيد که نه غرب شما بهشت زنان است و نه شرق ما جهنم. غير از بی بند و باريهای جنسی (که شما به آن آزادی جنسی می گوييد و اساس خانواده را از بين می برد) در ايران ساير مصاديق آزادی برای زنان فراهم است. خانلو - تهران من واقعا فکر نمی کردم درکشور ما چنين مسائلی وجود داشته باشد، به عنوان يک مرد با تمام اين آسيب ديدها ابراز همدردی می کنم هر چند که اين ربطی به جنسيت ندارد و يک مساله انسانی است. احسان - تهران متاسفانه مردم ما از حق و حقوق خودشان اطلاعی ندارند. اگر در زمان تحصيل به فرزندانمان آموزش های لازم داده شود و درس هايی بنام خانواده و ازدواج تدريس شود و تا حدودی با قانون و مسائل مورد نياز اجتماعی آشنا شويم موارد اين چنينی کمتر پيش می آيد در صورتيکه خيلی از درسهايی که تدريس ميشود برای ما کاربردی ندارد و فقط وقت گذرانی است. چرا مسئولين ما بايد دروس قرون وسطی را دنبال کنند؟ متاسفانه تمامی مسائل و مشکلات مملکت ما را سياسی و سياست تشکيل داده. مرگ بر سياست و سياستمدار... عادل عدل علی - تهران خوشحالم از اينکه می بينم آقايون زيادی در اين مورد بی تفاوت نيستند و نظر داده اند. قضيه خشونت بسيار ظريف با افکار ما آميخته شده که به راحتی با دنيايی از انواع خشونت کنار مياييم. من خودم هم با اينکه در يک خانواده با عقايد امروزی زندگی می کنم اما باز هم از اين خشونتها و تحقيرها و محدوديتها در امان نيستم. با اين که دختری تحصيلکرده و مستقلم. فکر می کنم يکی از دلايل خشونت خانوادگی اين است که به دلايل زيادی دختران و زنانشان را جزو مال خود ميدانند و هيچ مرجعی هم چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ فرهنگی کار مؤثری در اين رابطه نمی کند بلکه با وضع قوانين جديد باز هم به این قضيه دامن می زنند. گيلدا - تهران در کشوری که همه قانونهای آن مشکل دارد اين اتفاق ها کاملا طبيعی است و مردم با اينکه شاهد اين قضايا هستند کاملا آرام هستند اين وقايع غير قابل اجتناب است. احمد - دهلی خواهری که خود را مهاجر (افغانی) معرفی نموده ايد، هرگاه آدرس و يا شماره تلفنی از شما داشته باشم مطمئن باشيد که صد در صد به شما کمک خواهيم کرد تا از شر ظلم و ستم چنين افرادی در امان بمانيد و اصلا از تهديدهای پوچ آنها نهراسيد. آنها هيج غلطی کرده نميتوانند. مطمئن باشيد بمجرد دريافت نشانی شما به توکل خداوند متعال شما را برای هميش به هر قيمتی که باشد از شر اين کسان نجات خواهيم داد، همچنان از دست اندر کاران محترم BBC تقاضا دارم در صورت داشتن نشانی از اين خواهر داغديده برايم ای ميل بفرستند... داود - دوبی متاسفانه در افغانستان خشونت عليه زنان توسط مردان يک امر طبيعی قلمداد ميگردد چنانچه که چند روز گذشته ناديا انجمن شاعر جوان هراتی توسط شوهرش مورد لت و کوب قرار گرفته بود و به علت همان موضوع در گذشت اين خود اوج خشونت را عليه زنان نشان می دهد بخصوص درجامعه روشنفکری هرات چرا که شوهر خانم ناديا يکی از اساتيد دانشگده ادبيات اين دانشگاه بوده است. به نظر من تمام بدبختی ها در جهان بر گرفته از خشونت های فاميلی در جهان می باشد و تا اين پديده شوم از جهان برکنده نشود محال است جهان شبی را در آرامش بگذراند. فواد احمدی - کابل اين موارد که در ايران زياد است و چيز مهمی نيست. فعلا برای قوه قضاييه درايران مهمترين مساله گلد کوئست است زيرا که به جوانان فرصت ميدهد زير يوق اين نظام نباشند. امير مسايلی از اين قبيل پيچيده هستند و نبايستی شتابزده و يک طرفه به قاضی رفت. در خيلی از موارد فرهنگ گفتمان جهت حل اختلافات در بسياری از خانواده ها و افراد اصلا مفهومی پيدا نمی کند، پس برای اداره وضعيت تنها روش باقی مانده زور و روشهای استبدادی است. در چنين خانواده هايی اصولا اعمال زور از طرف مادر هم به فرزندان بسيار ديده می شود که يا بخاطر رفتار بد پدر با زن است و يا از پيشينه تربيتی مادر سرچشمه می گيرد. همين برای پسران پايه ای برای اعمال زور به همسر در زندگی زناشويی می شود و برای دختران زمينه ای برای اعمال تربيتی اشتباه به فرزندان. متاسفانه اصل اشتباه ديگری که در بين ما متداول است، ما برای خانواده خود بواسطه مسايلی که از آنها بيم داريم بجای آنکه راهنمای خوب باشيم، سخت گير و برای ديگران فرشته ای مهربان و اندرزگويی بی همتا و راهنمايی دلسوز هستيم! بهبود شرايط اقتصادی، آموزشی و پرورشی، جلوگيری از اعمال خشونت به کودکان عوامل تاثير گذار در کاهش اين گونه مشکلات هستند. حميد رضا - تهران با تشکر از سايت بی بی سی که گوشه هايی از تبعيض شديد جنسی در ايران را آشکار می کند. نجوايی از جهنم در بهشت! شنيدن اين وقايع در کشوری در مهد برابری جنسی است (سوئد) برای من بسيار تکان دهنده بود. تا زمانی که حقوق زنان در قوانين کشور در نظر نگرفته نشود و دولت و حاکمان مرد سالار حاکم جامعه هستند، در متن جامعه نيز شاهد همه نوع اهانت به جنس زن خواهيم بود. شهرام - سوئد يکی از قوانين بسيار قرون وسطايی و من درآوردی که در اين کشور تصويب شده انست که اگر پدری فرزند خردسالش را بکشد قانونگذار برايش مجازات خاصی را در نظر نميگيرد که اين خود مجوز ادمکشی و قتل را برای افراد صادر کرده است. از طرفی مرتبا در تريبون های عمومی شعار های مرگ بر ....داده ميشود که خود مشوق خشونت است و دايما تلقی های پيش پا افتاده و تحقير اميز از شخصيت زن در سريال ها و فيلمهای تلويزيونی تبلبغ ميگردد همه اينها دلايلی است که بخصوص زنها و کودکان را بعنوان موجوداتی ضعيف و بی دست و پا که صرفا اطاعت کننده مردان باشند معرفی ميکنند و در نتيجه دچ! ر سر نوشتی هستند که شما نمونه هايی از انرا باز گو نموديد. امير - تهران بسيار بسيار تکان دهنده بود.اين را بايد به فمينيستهايی نشان داد که تلاش می کنند در ايران دختران هم گواهينامه موتور دريافت کنند! متاسفم از اينکه پيشرفت آگاهی اجتماعی در ايران سالها متوقف بوده متاسفانه جامعه سنتی,، مذهبی و شديدا خرافات زده ايران بستر مناسبی جهت رشد اين پديده هاست.ضمن اينکه زنان ما هم به خاطر انفعال و افکاری که دارند.خصوصا در شهرستانها خود نيز مقصرند. کيوان - تهران گاهی فکر می کنم از اينکه در وضعيت چنين افرادی زندگی نمی کنم خوشحال باشم يا ناراحت. راستی اين انسانها چوب کدام گناه کرده يا ناکرده رو می خورند. چه کار می شه برای اينها کرد. گريه کردن ممکنه درد خودمون رو ساکت کنه اما مرهمی برای درد اونها نمی شه. ما بايد به کی بگيم که قانون ساختگی شرع (و به خصوص نوع شيعه آن) قادر به حل مشکل مردم نيست. قانونی که تعريفی برای بچه نداره. و ايکاش تعريفی برای زن هم نداشت که وضع اين انسانهای بخت برگشته بهتر از وضعيت الانشون بود. اشکان - تهران واقعا زجرآورِه اشک انشان رو درمياره! مادرم تا وقتی که زنده بود مورد آزار و اذيت جسمی و روحی پدرم بود. بعد از فوت مادرم تمام اين آزار و اذيت ها به به سمت من چرخيد! اما باز اشکم رو اين نوشته ها دراورد. شايد به اين خاطره که خودم رو يه جوری همدرد اينها می بينم، شکنجه های روحی زيادی روی من و خواهرکوچکم هست، گرچه ما هر دو سعی ميکنيم که توجهی به رفتار پدرم نکنيم اما واقعا محاله! تصور کنيد صبح با شنيدن توهين و تحقير از خواب بيدار شيد! چه صبحی! کدوم پدری به دختر ۱۲ ساله اش که هنوز بالغ نشده و مدرسه شو تازه از دست داده ميگه بدکاره! و اين راوی هنوز که هنوزه ادامه داره. يک مشت روان پريش بيمار! چطور به خودشون اجازه ميدن که فرزندی رو بوجود بيارن و بد باهاش اينطور رفتار کنن! فرزانه ۱۹ ساله - تهران به نظر من خشونت در خانواده بيشتر ناشی از فقر فرهنگی و سنتهای قبيلوی ميباشد. اين معضل در کشور های جهان سوم بمراتب بيشتر از کشورهای پيشرفته ميباشد چرا که در کشورهای عقب مانده هنوز آثاری از ظلم و ستمهای که در زمانهای قديم يعنی قبل از دوران اسلام در حق زنان روا ميداشتند مشاهده ميشود. زنان هميشه موجودات ضعيف جامعه بوده اند. در اکثريت خانواده ها هنوز مرد سالاری به اشکال مختلف حاکم ميباشد وزنان حق رآی ندارند. برای رفع اين معضل بايد کاری کرد که مردم بيشتر آگاهی در باره حقوق زنان که هميشه در جامعه مورد لگد مالی قرار گرفته اند پيدا کنند. عارف - شارجه خشونت در محيط خانواده معموليت تقريبا جهانی دارد ، باتفاوت های که بانوع جامعه وسطح بلند دانش وقانون حاکميت دارد ؛ خشونت کمرنگ ويا پر رنگ ميگردد ، ولی بعيد به نظر ميرسد که ادعا شود که هرگز درجامعه ای خشونت خانوادگی وجود نداشته باشد. بی عاطفه ترين مردان کسانی هستند که شکنجه وظلم شان متوجه خانواده شان است درمحيط وافرادی که تمام اميد شان بعد از خدای عالم بوجود آن مرد دوخته شده است ؛ چه اين مرد شوهر ويا پدر باشد ؛ بعضيها از اين شکنجه شده ها صدای شان بجای ميرسد ولی عده زيادی هستند که در دوام عمر اين وحشت را تالبه گور متحمل ومتقبل ميشوند وهرگز هيچکس نميداند که مايه وحاصل اين زندگی ودست آورد جز از بد بختی ومرگ تدريجی ويک عمر فشار روحی ؛ چه بوده است؟. درحاليکه درسايت بی بی سی موضوع خشونت مورد ارزيابی قرار ميگيرد ؛ درهمين سايت سرنوشت وسرگذشت ( ناديا انجمن) شاعره افغان را که به سن بيست وپنج سالگی به اثر ضرب وشتم شوهر نامردش بايک دنيا آرزو و آرمان به ابديت پيوست مشاهده ميکنيم . چه خشونت ورعب و وحشتی از اين بدتر؟ واين زن در لحظاتی که زيرضربات مشت ولگد های جنايتکاری تحت عنوان شوهر جان ميداده است ؛ چه انتظاری از شوهر واز اجتماع و از ابنای بشريت داشته است ؟ فرزندان بزرگ شده درخانواده خشونت بار وارث وتاريخ زنده مردانی هستند که به همه چيز ميمانند به استثنای انسان. وايکاش روزی فرارسد که افکار جامعه باتغيير تحول بنيادی کاخ ظلم آباد فردی را از بيخ وبن برکند تالااقل نو نهالان درحال رشد درآغازين سال های زندگی هرگز باپديده غم وافسردگی روحی دچار نگردند. نور احمد رجاء - دوشنبه - تاجيکستان خدمات
سرويس جهانی بی بی سی به مناسبت فرا رسيدن روز بين المللی ريشه کنی خشونت عليه زنان، رشته برنامه هايی را به روايات و خاطرات تلخ قربانيان خشونتهای خانوادگی، اعم از زن و کودک اختصاص داده است. راديو و وبسايت بخش فارسی نيز مطالب متعددی را در اين زمينه تهيه کرده است:
خشونت در خانواده و قربانيان آن
رجب طیب اردوغان،‌ رییس‌جمهوری ترکیه و الهام علی‌اف در رژه پیروزی که روز ۱۰ دسامبر در باکو برگزار شد، حضور داشتند آنکارا و باکو حالا به دنبال گشودن یک مسیر ارتباطی از طریق جمهوری خودمختار نخجوان هستند. منطقه‌ای که متعلق به جمهوری آذربایجان است و مرز باریکی با ترکیه دارد. الهام علی‌اف، رییس‌جمهوری آذربایجان گفته است:‌ " من اطمینان دارم حالا می‌توانیم از طریق ارمنستان و نخجوان اولین محموله‌های خود را از جمهوری آذربایجان به ترکیه بفرستیم و از همین مسیر هم محموله دریافت کنیم." مولود چاوش‌اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه هم دو ماه پیش در جریان سفر خود به باکو گفت: "راه‌اندازی گذرگاه نخجوان به نفع همه خواهد بود. اگر اینجا صلح برقرار باشد … اگر این راه باز شود، همه از آن سود خواهند برد. " اما ترکیه حالا با این چالش روبروست که بدون برافروختن خشم متحد خود، روسیه به دنبال افزایش نفوذ در قفقاز باشد؛ منطقه‌ای که روسیه از دیرباز آن را بخشی از قلمروی نفوذ خود به حساب می‌آورد. پیش‌زمینه به دنبال آتش‌بسی که بعد از ۶ هفته درگیری‌ نظامی در منطقه قره‌باغ با میانجیگری روسیه برقرار شد، جمهوری آذربایجان توانست بخش‌هایی از قره‌باغ و ۷ منطقه در اطراف آن را که از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی تحت کنترل نیروهای ارمنی بود پس بگیرد. منطقه محصور در خشکی نخجوان که بیش از ۴۰۰ هزار نفر جمعیت دارد بخشی از جمهوری آذربایجان است که میان ایران، ترکیه و ارمنستان واقع شده است. این منطقه در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی وقتی ارمنستان منطقه قره‌باغ و نواحی اطراف آن را تحت کنترل خود درآورد، از جمهوری آذربایجان جدا افتاد. اما بنابر توافق آتش‌بس اخیر، ارمنستان موظف است امکان دسترسی آزادانه به نخجوان را برای جمهوری آذربایجان فراهم سازد، آن هم از طریق گذرگاهی که به گفته کرملین نیروهای روسیه بر آن نظارت خواهند داشت. این گذرگاه با ایجاد مسیر مستقیم ارتباطی میان ترکیه و جمهوری آذربایجان، بر بلندپروازی‌های آنکارا برای داشتن ردپایی پر‌رنگ‌تر در منطقه افزوده است. عادل کارا‌اسماییل‌اوغلو، وزیر حمل و نقل ترکیه گفته است نقشه‌برداری زمینی برای پروژه خط آهنی که استان‌های قارص و ایغدیر در شرق ترکیه را به نخجوان متصل می‌کند ، "در حال اتمام" است. ترکیه و آذربایجان علاوه بر این ماه پیش قرارداد احداث خط لوله انتقال گاز طبیعی از طریق نخجوان را هم امضا کردند. دروازه‌ای به سوی آسیای میانه تحلیل‌گران حامی دولت رجب طیب اردوغان، نخجوان را به عنوان دروازه‌ای به سوی کشورهای آسیای میانه که بسیاری از آن‌ها پیوندهای زبانی، فرهنگی و قومی با ترکیه دارند، معرفی کرده‌اند. جان آجون، پژوهشگر سیاست خارجی در بنیاد تحقیقات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ترکیه (SETA) که از حامیان دولت است گفت:‌ " این گذرگاه توازن جغرافیایی‌‌،‌ سیاسی و اقتصادی را به نفع ترکیه و جمهوری آذربایجان تغییر خواهد داد. " روزنامه پرتیراژ صباح که حامی دولت است نوشت گذرگاه نخجوان با فراهم‌ کردن امکان انتقال گاز از ترکمنستان به ترکیه به طور مستقیم، "جایگزینی" برای گاز "گران‌قیمت" ایران بوجود می‌آورد. روزنامه صباح در گزارش خود نوشت ساخت خط لوله گاز ترانس-خزر میان ترکمنستان و جمهوری آذربایجان که در حد طرح باقی مانده، می‌تواند جان بگیرد و گاز ترکمنستان را از طریق گرجستان و ترکیه به اروپا منتقل کند. ترکیه و جمهوری آذربایجان در ژوئن ۲۰۱۹ در نخجوان مانور نظامی مشترک برگزار کردند به گزارش این روزنامه، بنابر قراردادی که سال ۱۹۹۶ منعقد شد ترکیه به ازای هر هزار متر مکعب از گاز طبیعی ایران ۴۹۰ دلار می‌پردازد. این در حالی است که اگر همین میزان گاز از جمهوری آذربایجان و از طریق گذرگاه نخجوان به ترکیه منتقل شود ، ۳۳۵ دلار هزینه خواهد داشت. دلیل چنین اتفاقی به گفته روزنامه صباح این است که احتمالا کارمزد ۱۵ درصدی که ایران بابت انتقال گاز جمهوری آذربایجان به نخجوان از این کشور دریافت می‌کند، حذف خواهد شد. حسن اوزتورک، ستون‌نویس روزنامه ینی شفق، از حامیان سرسخت دولت هم در مقاله‌اش نوشت:‌ " گذرگاه نخجوان به اندازه آزادسازی قره‌باغ اهمیت دارد … گذرگاه نخجوان رویای ما بود. " ملی‌گرایی پان‌ترکیسم مناقشه اخیر قره‌باغ علاوه بر ایجاد فرصت‌های اقتصادی بیشتر،‌ تب و تاب ملی‌گرایی و رویکردهای ایدئولوژیک را در رابطه با قفقاز و آسیای میانه افزایش داده است. رجب طیب اردوغان، رییس‌جمهوری ترکیه در جریان رژه پیروزی که در باکو برگزار شد، گفت:‌ "امروز روز افتخار و پیروزی برای همه کشورهای ترک‌زبان سراسر دنیاست." روزنامه وطن از نشریات طرفدار دولت ، به نقل از ابراهیم اتم آتنور استاد دانشگاه دفاع ملی در استانبول نوشت: "گشایش گذرگاه نخجوان تاثیر روانی مثبت بر کشورهای ترک‌زبان خواهد داشت … تحقق این رویا به معنای پیشرفتی عظیم در زمینه تجارت در ترکیه، قفقاز و آسیای میانه خواهد بود." روزنامه طرفدار دولت ینی شفق با انتشار یک ویدیو از ایده " اتحاد کشورهای ترک‌زبان" از طریق نخجوان حمایت کرد برخی ناظران معتقدند دسترسی ترکیه به گذرگاه نخجوان به رویای اتحاد کشورهای ترک‌زبان از ترکیه تا آسیای میانه جانی دوباره می‌بخشد. روزنامه اسلام‌گرای ملی‌ گازته که مخالف دولت است نوشت: " گذرگاهی از نخجوان به جمهوری آذربایجان! بعد از پیروزی جمهوری آذربایجان در قره‌باغ، این گذرگاه باز می‌شود … به این ترتیب فهم ایده آرمانی سرزمین توران و همبستگی کشورهای ترک‌زبان محقق خواهد شد." احمد مارانکی، ستون‌نویس روزنامه ینی آکیت، از حامیان سرسخت دولت هم نوشت:‌ " از ازبکستان تا قرقیزستان، از قزاقستان تا ترکمنستان، از جمهوری آذربایجان تا قفقاز، قبرس و ترک‌های بالکان، ما ملتی ۳۰۰ میلیون نفری هستیم که زبان، دین (اشاره به مکه)، خالق،‌ پیامبر، پرچم، فرهنگ، تاریخ، مشکلات و ایده‌های یکسان داریم." در این میان عده‌ای حتی پیشنهاد ایجاد ارتش متحد کشورهای ترک‌زبان را مطرح کرده‌اند. احمد گورسوی، ستون‌نویس روزنامه ملی‌گرای ینی‌چاغ که از منتقدان دولت است نوشت: " باید یک ارتش تاسیس شود و اتحادیه کشورهای ترک‌زبان با داشتن یک سازمان نظامی، شخصیت حقوقی عینی به خود بگیرد. به این ترتیب زیر چتر ارتشی واحد همه ترک‌ها به یک سرباز واحد تبدیل خواهند شد. " روزنامه ترکیه که از نشریات طرفدار دولت است هم نوشت رزمایش‌های مشترک ترکیه و جمهوری آذربایجان، همین‌طور استفاده باکو از پهپادهای ساخت ترکیه در ناگورنو- قره‌باغ ایده " ارتش توران" را دوباره مورد توجه قرار داده است. دشمنی با روسیه؟ روزنامه آکشام در تیتر اصلی خود در ستایش گذرگاه نخجوان نوشت: "جهان ترک‌زبان در حال متحد شدن است " اما چنین لفاظی‌هایی می‌تواند باعث برافروختن خشم روسیه شود. کشوری که از زمان فروپاشی شوروی سابق کوشیده نفوذ خود بر مناطق آسیای میانه و قفقاز را حفظ کند. رسانه‌های ترکیه بارها از توانایی اردوغان، رییس‌جمهوری ترکیه و همتای روس‌ او، ولادیمیر پوتین برای حل اختلاف‌نظر‌‌های خود در رابطه با سوریه و لیبی طی سال‌های اخیر تمجید کرده‌اند. با این حال، رسانه‌های روسیه در واکنش به نقش ترکیه در مناقشه قره‌باغ لحنی متفاوت از خود نشان داده و از آنکارا به عنوان یک رقیب در حیات خلوت جغرافیای‌ سیاسی مسکو یاد کرده‌اند. اولگ بوندارنکو در مقاله خود در روزنامه مسکوفسکی کومسومولتس نوشت " توافق پس از مناقشه منطقه را از مدار نفوذ مسکو خارج کرده است." بوندارنکو در ادامه نوشت:‌" حضور ترکیه در منطقه پسا‌شوروی به شکل قابل ملاحظه‌ای در حال افزایش است و این را می‌توان هم در قره‌باغ و هم در قرقیزستان مشاهده کرد. " او گفت‌: " معنایش این نیست که ترکیه به هم‌پیمان روسیه در حیات‌خلوت‌ ما تبدیل خواهد شد. برعکس، آنکارا در حال تبدیل شدن به رقیبی قدرتمند و سرسخت است که دارد به مناطقی که در گذشته در آن‌ها حضور داشته باز می‌گردد. " این اختلاف‌نظرها در جریان مذاکرات این دو کشور بر سر راه‌اندازی مرکز مشترک نظارت بر آتش‌بس در ‌قره‌‌باغ هم به چشم می‌خورد. طی این مذاکرات آنکارا به دنبال تقویت حضور نیروهای خود در منطقه بود اما مسکو تمایلی نداشت نقش بیشتری به این کشور بدهد. در سال‌های اخیر پیوند‌های روسیه و ترکیه در در زمینه دفاع و انرژی محکم‌تر شده و علاوه بر آن این دو کشور در سوریه با یکدیگر همکاری و رقابت داشته‌اند. با این حال بعد از مناقشه قره‌باغ مشخص شد منافع آنکارا و مسکو بیشتر اوقات با یکدیگر همسو نیستند و اختلاف‌ میان این دو کشور طی سال‌های آینده احتمالا عمیق‌تر هم خواهد شد. اگر ترکیه در جهت افزایش چشمگیر ردپای خود در قفقاز و آسیای میانه گام بردارد، این مناطق به عرصه‌ای جدید برای رقابت میان آنکارا و مسکو تبدیل خواهند شد.
حمایت حیاتی ترکیه از جمهوری آذربایجان در مناقشه اخیر قره‌باغ از جاه‌طلبی‌های ترکیه برای دستیابی به گذرگاه کلیدی نخجوان و تقویت نفوذ خود در سایر کشورهای ترک‌‌زبان که پس از فروپاشی شوروی بوجود آمدند، حکایت دارد .
نگاه اردوغان به نخجوان؛ ترکیه و رویای اتحاد کشورهای ترک‌زبان
روزنامه‌های کابل خبر پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را به صورت گسترده پوشش ‌دادند اعلام پایان جنگ‌های درازمدت در جریان کارزارهای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا همواره یک تاکتیک بوده نه اصل غیرقابل نفی. طی یک سال گذشته، بایدن و ترامپ، هردو تلاش داشتند تا خود را کاندیدای صلح جلو داده و چهره‌‌ای ضد جنگ به نمایش بگذارند اما کارنامه سیاسی آنها راوی جنگ و خشونت است. این ترفند تازگی ندارد بلکه در طول شصت سال گذشته، قریب به اکثریت نامزدان ریاست جمهوری آمریکا با پیام صلح و عدم مداخله نظامی در بیرون از آمریکا به سپهر کارزارهای انتخاباتی قدم گذاشته اند، اما شرایط طوری رقم خورده که صلح‌جوترین نامزد وقتی به قصر سفید راه یافته، دست به لشکرکشی و ارسال نیروهای نظامی به بیرون از آمریکا زده است. در سال ۱۹۴۰ فرانکلین روزولت، نامزد دموکراتها در جریان کارزارهای انتخاباتی گفت: من شاید بارها و بارها و بارها برایتان اطمینان دهم که فرزندان‌تان به جنگ‌های خارجی فرستاده نخواهد شد. اما در سال ۱۹۴۱ پرل هاربر مورد حمله جاپانی‌ها (ژاپنی‌ها) قرار گرفت و روزولت آمریکا را درگیر بزرگترین جنگ تاریخ جهان ساخت. در سال ۱۹۶۸ ریچارد نیکسون با شعار پایان جنگ ویتنام به کارزار انتخاباتی رفت اما پنج سال طول کشید تا نیروهای آمریکا را از جنگ ویتنام بیرون کند. در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۰۸، باراک اوباما گفت: من فکر می‌کنم یکی از بزرگترین اشتباهاتی که ما بعد از ۱۱ سپتامبر از نظر استراتژیک مرتکب شدیم این بود که کار را در اینجا (افغانستان) به پایان نرسانیدیم، توجه ما را در اینجا معطوف نکردیم و حواس ما به عراق پرت شد. ولی در زمان ریاست جمهوری ایشان، بیشترین سرباز آمریکایی به افغانستان فرستاده شد. دونالد ترامپ در جریان کارزارهای انتخاباتی سال ۲۰۱۵ وعده سپرد که در صورت پیروزی، نیروهای آمریکا را از افغانستان خارج می‌کند اما در زمان ریاست جمهوری ایشان تعداد سربازان آمریکایی در افغانستان از ۸۴۰۰ به ۱۵۰۰۰ افزایش یافت و نیروهای آمریکایی داخل خاک سوریه شدند. اینک سیاستمدار کهنسالی با تجربه ۵۰ ساله سیاسی پس از انتخاباتِ پرهیجان و جنجال برانگیز به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب گردیده است. مردی که دو دور معاونت ریاست جمهوری باراک اوباما، نخستین رئيس جمهور رنگین‌پوست و سی و شش سال تجربه عضویت مجلس سنای ایالات متحده آمریکا را در کارنامه دارد، با معاونت خانم کاملا هریس، نخستین زن در تاریخ که به مقام معاونت ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب می‌گردد، راهی کاخ سفید اند. بایدن نیز مانند سایر نامزدان ریاست جمهوری آمریکا با شعار پایان بخشیدن به طولانی‌ترین جنگ آمریکا تا دو ماه دیگر تحلیف ریاست جمهوری را بجا آورده و سکان رهبری قدرتمندترین کشور جهان را عهده‌دار می‌شود. در وبسایت جو بایدن آمده که او به "جنگ‌های بی‌پایان" در افغانستان و خاورمیانه که برای آمریکا هزینه مالی و جانی هنگفتی داشته است پایان می‌دهد. بایدن مدعی است که قریب به اکثریت نیروهای آمریکا را از افغانستان به خانه برمی‌گرداند و ماموریت آمریکا را بر مبارزه علیه القاعده و داعش متمرکز می‌کند. با آنکه بایدن طرفدار احیای روابط با کشورهای عضو ناتو و متحدین آمریکا است اما خروج کامل نیروهای آمریکا در این مقطع زمانی، شاید اعتماد کشورهای اروپایی و اعضای ناتو را که در جنگ علیه تروریسم در کنار آمریکا جنگیده اند، صدمه بزند و کشورهای ائتلاف جهانی دیگر به آمریکا به عنوان یک متحد وفادار ارج نگذارند. گرچند بایدن طرفدار کار مشترک در چهارچوبهای چندجانبه مانند ناتو و پیمان تجاری اقیانوس آرام است و از طرفی حامی پایان بخشیدن حضور نظامی آمریکا در افغانستان، اما یک برنامه مدون و استراتژی کلان‌تر -از حفظ یک گروه کوچک ضد القاعده و داعش- پس از خروج برای حفظ ثبات در این جغرافیای پرآشوب حتمی است. بایدن می‌داند که خروج شتاب‌آلود نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان بدون ارزیابی پیامدهای امنیتی پس از خروج، خلاء امنیتی ایجاد نموده، سبب بی‌اعتبار شدن آمریکا در انظار جهان می‌گردد و آمریکا را به یک شریک بی‌اعتبار در عرصه سیاست‌های بین‌المللی تقلیل می‌دهد. رویکرد بایدن این است که با فرستادن نیروهای ویژه در شرایط خاص و حملات هواپیماهای بدون سرنشین می‌تواند امنیت آمریکا و متحدین را تضمین کند. اما اگر دامنه تهدیدات برخاسته از افغانستان به منافع ملی آمریکا و متحدین آن صدمه نزند، مشکل داخلی افغانستان و منطقه خوانده شده و در صدر برنامه‌های امنیتی کاخ سفید جا نخواهد گرفت. چنین طرز نگاه امنیتی به افغانستان و منطقه دارای یک پایگاه واقعی در جنبش فراحزبی آمریکا که حضور نظامی پر قوت را انکار کند، وجود دارد. بایدن به سهم خود، بار بار در سیاست خارجی و دفاعی دچار اشتباه شده است. با حضور سه دهه و اندی به عنوان سناتور و عهده‌داری ریاست کمیته روابط خارجی و همچنان معاونت ریاست جمهوری، نه تنها او فاقد بینش فلسفی استفاده از قوه (نظامی) است، حتی زمان استفاده آنرا نیز به‌درستی بلد نیست. رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش و اوباما در کتاب خاطرات‌اش تحت نام "وظیفه؛ خاطرات یک وزیر در جنگ" مدعی است که جو بایدن تقریبا در همه سیاستگذاری‌های مهم خارجی و امنیت ملی طی چهار دهه گذشته دچار اشتباه شده است. مثلا علیه جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ و حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ رای مثبت داد. بعد از هر دو انتخاب‌اش ابراز ندامت کرد. بایدن مخالف ازدیاد نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان و حضور آن کشور در عراق در زمان ریاست جمهوری اوباما بود. بایدن مخالف عملیات علیه اسامه بن‌لادن بود و اخیرا مدعی شد که "طالبان دشمن ما نیست" موقف‌گیری‌های که برخلاف سیاست امنیتی آمریکا طی دو دهه گذشته بوده است. در این گیرودار، نظر مساعدی از جانب خانم میشل فلورنوی به گوش می‌رسد. خانم فلورنوی از مدیران اسبق در پنتاگون است که احتمالا در کابینه بایدن سمت وزارت دفاع را تصاحب کند. خانم فلورنوی در خروج ناگهانی و شتاب‌آلود نیروهای آمریکایی از افغانستان هشدار داده و گفته است که خروج همه سربازان روند صلح افغانستان را به خطر مواجه می‌سازد. او در سخنرانی در نشست امنیتی آسپن گفت: در حالی که ایالات متحده نمی‌خواهد برای همیشه در افغانستان باشد، اما یک نیروی ضد تروریسم باید تا زمان تحقق توافق صلح بین دولت جمهوری اسلامی افغانستان و طالبان باقی بماند. خانم فلورنوی اضافه می‌کند: ما اساساُ فرش را از زیر پای شرکای دولت افغانستان، زنان افغان، جامعه مدنی افغانستان که با آنها برای پیروزی مشترک مبارزه کرده‌ایم، بیرون می‌کشیم. رئیس جمهور آمریکا یگانه تصمیم‌گیرنده سیاست امنیتی و دفاعی آن کشور نیست. ساختارهای مهم دیگر مانند پنتاگون، سازمان استخبارات مرکزی (سیا)، وزارت خارجه، کنگره، جامعه مدنی، گروه‌های فشار و افکار عمومی در سمت و سو دهی سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا نقش برازنده دارند. به طور کلی، تا یک سال آینده موضوع افغانستان در حلقه سیاستگذاری بایدن به شکل کنونی آن دنبال خواهد شد، چون اولویت‌های اداره جدید آمریکا مبارزه با کرونا و پیامدهای ویرانگر اقتصادی آن بر آمریکا و جهان است. از جانبی هم، زمزمه‌هایی وجود دارد که برای اداره بایدن، افغانستان دیگر اولویت سیاست خارجی آمریکا نخواهد بود. حضور قطعات کوچک نظامیان آمریکایی برای هدف قرار دادن القاعده و داعش بخش از استراتژیی است که از ده سال به این‌طرف روی آن بحث شده است. چه دموکراتها و چه جمهوری‌خواهان، در این خصوص اتفاق نظر دارند. حقوق بشر، دولت سازی، حقوق زنان و حفظ ارزش‌های دموکراتیک دیگر جاذبه‌ای برای دولت آمریکا ندارد. شاید توافق نهایی در مورد حضور آمریکا حفظ شماری از نظامیان جهت آموزش، مشوره‌دهی به نیروهای افغان، حمایت از این نیروها و مبارزه با القاعده و داعش باشد. سخن از شکل‌گیری یک تیم متخصص و باتجربه در شورای امنیت ملی آمریکا تحت رهبری بایدن است. امیدواری‌ها این است که شورای امنیت ملی آمریکا با در نظرداشت کاستی‌ها و ظرفیت بالقوه ایجاد بحران در منطقه تصمیم خروج کامل را پس از رسیدن به یک توافق مطلوب میان دولت جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان در مذاکرات صلح اتخاذ نمایند تا خلا امنیتی و انحطاط سیاسی که منتج به هرج و مرج شود، ثبات افغانستان و منطقه را بیشتر از این تهدید نکند. امید به روند صلح افغانستان دولت و مردم افغانستان نگران مذاکرات صلح با گروه طالبان اند. مذاکراتی که طی دو ماه گذشته هیچ پیشرفت امید بخشی نداشته است. همه چشم‌ها طرف واشنگتن دوخته است. طالبان با نشر اعلامیه‌ای از بایدن خواست تا به توافق دوحه که میان آمریکا و طالبان به امضا رسیده پایبند بماند. معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان خواهان بازنگری توافق مذکور شده است. تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی افغانستان در دوحه از تدوین مکانیسمی جدید خبر می‌دهد که شاید راه را برای مذاکرات باز کند. مردم افغانستان که از جنگ و ویرانی به ستوه آمده اند، امیدشان از همه‌جا بریده است. یگانه روزنه امید برای مردم، مذاکرات میان جمهوری اسلامی افغانستان و طالبان در دوحه است که آنهم به بن‌بست برخورده است. حضور و عدم حضور نیروهای خارجی گرهی از مشکل افغانستان نمی‌گشاید. حضور سنگین نیروهای خارجی که تعداد آن به ۱۵۰ هزار می‌رسید، مشکل این کشور را حل نکرد. خروج آنها و باقی ماندن ۵۰۰۰ سرباز در شرایط کنونی، از روحیه جنگی و مقاومت نیروهای امنیتی افغان نکاسته است. چه با آمریکا چه بدون آمریکا، افغانها انگیزه و شهامت دفاع مستقلانه از کشور و مردم خود را در هر شرایطی دارند. اما جنگ برای تصاحب کامل کیک قدرت را پایانی نیست. دامنه خشونت‌ها گسترش می‌یابد ولی نتیجه مطلوب را در پی نخواهد داشت. بهترین گزینه آغاز مذاکرات با روحیه همدیگرپذیری و براساس یک چهارچوب ملی و همه‌شمول است. کوبیدن بر طبل جنگ و اصرار بر پیروزی با میل تفنگ در تاریخ افغانستان نتیجه نداده است.
در این نوشته که برای صفحه ناظران بی‌بی‌سی فرستاده شده، نویسنده معتقد است که جو بایدن (رئیس جمهور منتخب آمریکا) مانند روسای سابق جمهوری آمریکا در زمان کارزارهای انتخاباتی خواسته چهره‌ای متفاوت از خود نشان بدهد که به عقیده نویسنده "این ترفند تازگی ندارد".
بایدن و پایان جنگ افغانستان؛ 'این ترفند تازگی ندارد'
هاجر در میان دو ورزشکار دبلیودبلیوئی در نیویورک این جایزه دیروز (۲۶ ژوئیه/جولای) در مراسمی در نیویورک آمریکا از سوی دو ورزشکار دبلیو.دبلیو.ای (WWE) به او اهدا شد. جایزه استفاده شجاعانه از ورزش به افرادی اعطا می‌شود که با استفاده از ورزش تغییری ایجاد می‌کنند و وضعیت موجود را به چالش می‌کشند و تغییرات مثبت در جوامع مختلف ایجاد می‌کنند. هاجر ابوالفضل، فوتبالیست زن، به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌اش از جمله توانمندسازی زنان از سطح مردم عادی تا نخبگان و همکاری با سازمان‌های مختلف ورزشی برنده این جایزه شده است. در این مراسم از ۲۵۰ درخواست از ۷۰ کشور تنها ۳۷ سازمان توانستند که برای دریافت "۱۳ جایزه بی‌نظیر" با هم رقابت کنند. در بخشی که هاجر ابوالفضل نامزد شده بود، مارک کبیان موسس "یالا"، مت دیماتو مدیر سازمان "زندگی جدید برای شیکاگولند" و سیلوا منول از موسسه love.futbol با هم به رقابت پرداخته بودند.
هاجر ابوالفضل، کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال زنان افغانستان و نماینده جوانان سازمان ملل متحد، برنده جایزه "استفاده شجاعانه از ورزش" از سوی سازمان "فراتر از ورزش" شد.
هاجر ابوالفضل برنده جایزه 'استفاده شجاعانه از ورزش' شد
لحظه فرود آمدن رئیس جمهور افغانستان برای افتتاح سالانه پارلمان همزمان با تلاش‌های آمریکا برای صلح در افغانستان، مساله‌ الگوهای حل منازعه از سوی نویسندگان و روزنامه‌نگاران متعددی مطرح شد. در این میان برخی به دفاع از الگوی "دولت موقت" پرداخته و آن را مطلوب و کارآمد برای حل منازعه‌ افغانستان توصیف کرده‌اند، و برخی دیگر دولت موقت را ناکارآمد و بازگشت به دهه‌ ۱۹۹۰ خوانده‌اند. در مورد دولت موقت نظرات مختلف وجود دارد، یکی از کسانی که از دولت موقت طرفداری کرده است، رحمت‌الله نبیل، رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان است، آقای نبیل در صحبت با رسانه‌ها به تفکیک دو گونه از دولت موقت پرداخته و از یک گونه‌ آن دفاع کرده است. به باور آقای نبیل اگر دولت موقت تمام ساختارها را از بین ببرد، مورد قبول نیست. اما اگر دولت موقتی در نظر گرفته شود که در آن نهادها و سطوح پایین دولت به کار خود ادامه بدهند، اما سطح بالای دولت و رهبری تغییر کند، قابل قبول بوده و مشکل چندانی ندارد. به گفته آقای نبیل "حکومت موقتی که معنای آن حفظ نهادها و ساختارها، جمع اصلاحات و منفی اشرف‌غنی باشد، هیچ اشکالی ندارد". همین‌طور نظیف شهرانی، استاد دانشگاه ایندیانای آمریکا نیز با شرایطی نظیر شرایطِ آقای نبیل، از دولت موقت دفاع کرده است. به باور آقای شهرانی، دولت موقت یگانه راه حل برای منازعه‌ افغانستان است. البته آقای شهرانی این نکته را اضافه می‌کند که باید برای دولت موقت، شرایطی را در نظر گرفت، از جمله این که رئیس دولت موقت، تنها عهده‌دار رهبریِ گذار از بحران را به عهده داشته باشد و در امور اجرایی و تعیینات دخالت نکند. آقای شهرانی اضافه می‌کند که باید برای جلوگیری سواستفاده‌ رئیس دولت موقت باید شرط شود که رئیس دولت موقت در آینده‌ سیاسی کشور نقشی نداشته باشد. آقای شهرانی این شرط را بدان جهت لازم می‌داند که رئیس دولت موقت تنها به حل بحران گذار از دولت موقت به سمت صلح و ثبات بپردازد و در تلاش برای به دست‌آوردن قدرت بر نیاید. دفاع آقایان نبیل و شهرانی، در یک امر مشترک است و آن اینکه، در دولت موقت، ساختارها و سطوح پایین و بروکراسی دولت به جای خود باقی بماند، اما سطوح بالایی و رهبری تغییر کند. مشکل این طرح‌ها این است که دولت افغانستان را سازمانی منسجم و واحد تصور کرده اند. سازمانی که ساختاری سلسله‌مراتبی و واحد داشته و بر اساس عقلانیت و قانون‌محوری اداره می‌شود. به عبارت دیگر، در این نگاه به دولت افغانستان از زاویه لیبرالی (وبری) نگاه شده است. دولت افغانستان و به ویژه دولتی که پس از سال ۲۰۰۱ به وجود آمد، دارای ساختاری واحد و منسجم نیست، بلکه "دولت شبکه‌ای" است. دولت شبکه‌ای به این معنی است که دولت ساختاری منسجم و واحد نیست، بلکه ترکیبی است از شبکه‌های سیاسی‌ که در یک توافق، کنار همدیگر جمع شده اند، شبکه‌های سیاسی، ساختارهای سلسله مراتبی باز و متمایز هستند، به گونه‌ای که اعضای این شبکه‌ها، برای به دست آوردن قدرت و منافع بیشتر، همواره با دیگر شبکه‌ها، در حال چانه‌زنی و مذاکره‌‌ مداوم اند. آنچه شبکه‌ها را کنار یکدیگر نگه می‌دارد، منافع متقابل و وابستگی متقابل شبکه‌ها به یکدیگر است. تیمور شاران در کتابی که به نام "دولت شبکه‌ای" نگاشته، ساختار شبکه‌ای دولت افغانستان را به خوبی تبیین کرده است. دکتر شاران نشان داده که دولت افغانستان، ساختاری واحد نیست، بلکه شبکه‌ای از قدرت‌مندان و ثروتمندان است که برای کسب منابع و قدرت بیشتر در دولت شریک شده‌اند و برای حفظ منابع خود، از بقای دولت حمایت می‌کنند. دولتِ افغانستان قلمروی پیچیده است که در آن شبکه‌های محلی هم در سطوح پایین و هم در سطوح بالا در حال چانه‌زنی مداوم و کسب منابع بیشتر هستند. شبکه‌های سیاسی برای جلب منابع بیشتر اقدام به حمایت از دولت می‌کنند و در صورت کاهش منابع یا در صورتی که درک کنند نیازی به حمایت و وابستگی متقابل ندارند، دست از حمایت دولت برداشته و دولت با سقوط مواجه می‌شود. در روند کنفرانس بن (۲۰۰۱) تشکیل دولتی است که از تقسیم مناصب، اغلب از میان شبکه‌های تنظیم‌های (احزاب) جهادی صورت گرفت. طوری که این شبکه‌های سیاسی، همواره با یکدیگر در تعامل بوده و یک "تمام شبکه" را ایجاد کرده‌اند. دولت افغانستان ساختاری واحد نیست که بتوان سطوح بالایی آن را تغییر داد و در عین حال سطوح پایینی و بروکراتیک آن به حیات خود ادامه بدهند. تغییر در سطح بالایی دولت عملا به معنای برهم‌زدن تمام ساختار دولت است، نمی‌توان تصور کرد که سطح بالای دولت تغییر کند، اما سطوح پایین دولت به حیات خود ادامه بدهند. از خواص مهم شبکه‌های سیاسی، این است که ورود عنصر جدید (مانند طالبان) در این شبکه‌ باعث بحران و بی‌ثباتی می‌شود. اگر فرض بگیریم که عنصر جدیدی به عنوان رئیس دولت موقت، وارد شبکه‌ سیاسی کنونی شود، این عنصر خود بحران‌زا است. شبکه‌های سیاسی به دلیل عدم اعتماد و وفاداری به رئیس دولت دست از حمایتِ دولت برداشته و دولت را با سقوط مواجه می‌سازند. فرض اینکه رئیس دولت موقت در امور اجرایی سطوح پایین دولت تصرفی نداشته باشد و سطوح پایین به کار خود ادامه بدهند، نوعی انقطاع میان شبکه‌های سیاسی به وجود می‌آید، و شبکه‌های سیاسی لزومی برای حمایت از رئیس دولت ندیده و دست از حمایت رئیس دولت و از کل دولت بردارند و با سقوط مواجه شود.
در این مطلب که برای صفحه ناظران بی‌بی‌سی فرستاده شده، نویسنده به بررسی برخی دلایلِ طرفداران دولت موقت پرداخته و به این نظر است که "ناکارآمدی و شکنندگی" این الگو برای حل منازعه در افغانستان باید تبیین شود. از نظر نویسنده دولت موقت اگر در مواردی موفق بوده، اما در افغانستان با توجه به ساختار "شبکه‌ای" دولت نتیجه‌ای جز "فروپاشی و شکست" نخواهد داشت.
'دولت موقت، الگوی شکننده' برای حل منازعه افغانستان؟
در آن زمان آمریکا به تنهایی عمل کرده بود؛ در این حملات اما متحدانش، بریتانیا و فرانسه هم به آن پیوستند. در این حملات شمار موشک‌های شلیک‌شده به اهداف بیشتر از دو برابر تعداد موشک‌هایی بود که در حملات سال گذشته شلیک شده بود. یعنی در مجموع حدود ۱۲۰ موشک شلیک شد. اما سوال اساسی هنوز در جای خود باقی است. آیا این حملات برای دست یافتن آمریکا به هدفش که بازداشتن بشار اسد از استفاده سلاح‌های شیمیایی است، کافی بود؟ پیروزی چشمگیر اسد از ماه آوریل سال گذشته تا کنون، رنج سوریه پایان نیافته است. اما دو چیز به طور اساسی تغییر کرده است؛ یکی این که رژیم اسد به طور موثری برنده جنگ سوریه شد و در جریان آن ایجاد وحشت در میان غیرنظامیان، نقشی کلیدی در استراتژی‌اش بازی کرد. بشار اسد شاید بر تمام قلمرو سوریه کنترل نداشته باشد اما با پشتیبانی ایران و روسیه، هیچ کس واقعا توانایی ایستادن در برابر او را ندارد. کمبود نیرو، تجهیزات و اختیارات باعث شده است که او نتواند کنترل گسترده‌تری بر سوریه داشته باشد. سوری‌ها با پرچم‌های ایران، روسیه و سوریه بعد از حملات هوایی غرب دوم این که روابط میان واشنگتن و مسکو و در مجموع میان روسیه و غرب به طور چشمگیری خراب‌تر شده است، تا جایی که حتی مقام‌های ارشد بین‌المللی حالا حرف از شروع "جنگ سرد" جدید می‌زند. در چارچوب همین زمینه بود که دونالد ترامپ تصمیم گرفت تا یک پیام تنبیهی به رژیم اسد بفرستد. دولت اسد هم با در نظرداشت همین زمینه، پیام او را دریافت خواهد کرد. آیا روحیه این رژیم تضعیف خواهد شد و یا این که سرسختی خواهد کرد؟ آیا هیاهوی عمومی موجب خواهد شد که آقای اسد به طور بنیادی تغییر اندیشه دهد؟ آیا روسیه، صرفنظر از این که سخنگویان دولت این کشور چه می‌گویند، با رهبر سوریه به گونه سختگیرانه‌تری حرف خواهد زد. حواس‌پرتی ترامپ با مشاهده برملا شدن این بحران از سوی آمریکا، من آن را گیج‌کننده و در عین حال از نقطه‌نظرهایی، نگران‌کننده یافتم. به نظر می‌رسید که دولت ترامپ در این زمینه با فقدان وضاحت و تمرکز مواجه است. شاید خیلی تعجب‌آور نیست که دونالد ترامپ خودش، به طور فزاینده‌ای گرفتار مشکلات داخلی شده. به خصوص زمانی که اتهام‌ها و ادعاها درباره سوء رفتار و روابط عاشقانه گذشته‌اش دوباره دامن‌گیر او شده است. رئیس‌جمهوری ترامپ درگیر مشکلات متعدد داخلی است بعضی مواقع به نظر می‌رسید که احتمال اینکه آقای ترامپ به دستگاه قضایی آمریکا بتازد، بیشتر از احتمال تنبیه رئیس‌جمهوری سوریه بود. در واقع هم طی هفته گذشته در حالی که بخش اعظم جهان نگران این بودند که آقای ترامپ با سوریه چه خواهد کرد، رسانه های اینجا سرگرم مشکلات داخلی ای بودند که آقای ترامپ با آنها روبرو بود. حرف‌های تند دونالد ترامپ از یک حمله نظامی بزرگ به رژیم اسد حکایت داشت اما آنچه در عمل رخ داد، بسیار کمتر از آن حد بود. بنابراین، مسکو و دمشق ممکن است از چنین چیزی چه نتیجه‌ای بگیرند؟ اهداف نرم به نظر می‌رسد که پنتاگون طوری تغییر مسیر داد که از تلفات غیرنظامیان و "خارجی‌ها" که می‌شود آن را "روس‌ها" تعبیر کرد، جلوگیری شود. دلیل انتخاب سه هدفی که به آن حمله شد، مرکزیت برنامه سلاح شیمیایی و همچنین پایین بودن خطر آسیب‌های جانبی بود. رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در نشستی گفت که این کشور فهرستی از اهدافی دیگر در سوریه را داشت که نخواست در این مرحله به آنها حمله کند. پیام روشن این حرف این است که اگر رژیم اسد دوباره به سلاح شیمیایی متوسل شود، حملات بیشتری از سوی آمریکا به دنبال خواهد داشت. اما، از آوریل سال گذشته به این طرف چندین بار ادعا شد که حمله با سلاح شیمیایی و معمولا با گاز کلر در سوریه انجام شده است. اما آمریکا پیش از حمله شیمیایی اخیر، سوریه را هدف نگرفت. پس این چه پیامی را می‌رساند؟ تصویر یک انفجار در آسمان دمشق حالا امید می‌رود که آقای اسد تغییر رفتار دهد. اما درگیری‌های گسترده‌تر در سوریه چه خواهد شد؟ هیچ نشانه‌ای از پایان این جنگ مرگبار وجود ندارد. بسیاری می‌گویند که عامل بخش عمده کشتار و خشونت در سوریه، گلوله‌ها، توپخانه‌ها و بمب‌های بشکه‌ای است نه سلاح‌های شیمیایی که واکنش سریع و جدی غرب را در پی داشته است. این نظریه تا جایی حقیقت دارد، اما سلاح‌های شیمیایی در غرب به دلایل تاریخی و فرهنگی و در پی استفاده از آن در جنگ جهانی اول، وحشت خاصی را برمی‌انگیزد. پیمانی که استفاده از آن را ممنوع کرد، یکی از مهم‌ترین توافقنامه‌های خلع سلاح در غرب شمرده می‌شود و تضعیف آن تهدیدی است به پیشرفتی که در طول سال‌ها در این زمینه به دست آمده است. اما سوال بزرگ‌تر این است که حملات اخیر تا چه حدی وضعیت در سوریه را تغییر می‌دهد؟ آیا این حملات درگیری‌ها در سوریه را اندکی به پایان آن نزدیکتر می‌کند؟ متاسفانه پاسخ تقریبا قطعی آن "نه" است. جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا فقط مدتی پیش، آقای ترامپ درباره خروج تمام نیروهای آمریکایی از سوریه حرف زد ولی تنها چند روز بعد از آن به نظر می‌رسید که سوریه را به یک مداخله گسترده نظامی تهدید می‌کند. در موضع دولت ترامپ، ثبات وجود نداشته است. راهبرد روشنی برای پایان این جنگ وجود ندارد. یکی از استدلال‌ها برای ماندن نیروهای آمریکایی در سوریه جهت تقویت متحدان محلی شان مثل کردها، این بود که در واقع رژیم اسد و حامیان ایرانی آن را در وضعی نامتعادل نگهدارد. مهار ایران تقریبا یگانه رویکرد ثابت اداره ترامپ بوده است، اما حتی در همین مورد هم استراتژی منسجمی نداشته است. رئیس‌جمهور ترامپ در بیانیه‌ای بعد از حملات اخیر یک بار دیگر تاکید کرد که آمریکا قصد حضور دائمی در سوریه را ندارد. روشن است که او امید داشت که دیگران این بار را متحمل شوند و آمریکا بتواند صحنه را ترک کند (این دیگران چه کسانی هستند؟) بعد یک بیانیه کلی درباره پیچیدگی وضعیت منطقه و جدیت مسائل آن صادر شد که به سختی می‌شد علاقه‌ای به یک حضور بلندمدت در سوریه را در آن دید. اگر پیام‌هایی که از واشنگتن می‌رسد این‌ها باشند، پس روسیه چرا باید نگران باشد؟ ظهور روسیه روسیه با حمایت نظامی و سیاسی از رژیم اسد، دوباره به عنوان یکی از بازیگران مهم دیپلماتیک در منطقه ظاهر شد. روسیه مسلما به آمریکا و متحدانش هشدار داده بود که به سوریه حمله نکنند. حالا در پی این حمله روسیه چه خواهد کرد؟ روسیه ممکن است در سوریه به دنبال تضعیف بیشتر موقعیت واشنگتن باشد، اما به جنگ با آمریکایی‌ها نخواهد رفت. چنین هراسی که موجب فاجعه فوق‌العاده‌ای خواهد شد شاید همیشه دور از ذهن بوده است. جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا، با اشاره‌ به واکنش احتمالی روسیه گفته است: "ما کاملا انتظار داریم که در روزهای آینده کمپین گسترده پخش اطلاعات غلط از سوی کسانی راه بیفتد که خود را در کنار رژیم اسد قرار داده‌اند." این کمپین در بسیاری از موارد عملا آغاز شده است. روسیه حالا در منطقه‌ای که ادعا شده حمله شیمیایی رخ داده، نیرو مستقر کرده است و تاکید می‌کند که هیچ نشانه‌ای از حمله شیمیایی در آنجا وجود ندارد. روسیه سپس اخیرا گفت که این رویداد از سوی جاسوس‌های خارجی به خاطر بدنامی آقای اسد و مسکو صحنه‌سازی شده است. ولادیمیر پوتین، اخیرا دوباره به عنوان رئیس‌جمهور روسیه انتخاب شد این همان روسیه‌ای است که بسیاری از دولت‌های غربی متقاعد شده‌اند که تلاش کرده یک جاسوس سابق روس و دخترش را در سالزبری، یکی از شهرهای بریتانیا با استفاده از سم اعصاب ترور کند. این همان روسیه‌ای است که تلاش کرده در انتخابات آمریکا و انتخابات‌های اخیر دیگر نفوذ کند. پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه همان فردی است که بخشی از اوکراین را به تصرف درآورد. به همین ترتیب می‌شود حرف‌های بیشتری درباره روسیه گفت. به نظر می‌رسد طرف‌ها هر دو به جنگ "اطلاعات غلط" پیوسته‌اند. جنگ سرد جدید نوعی از جنگ سرد جدید واقعا در حال پدید آمدن است. ممکن است خطر نابودی هسته‌ای در پی نداشته باشد اما به همین دلیل از بسیاری جهات مستقیم و غیرقابل پیش‌بینی است. همچنین مسکو نسبت به گذشته بیشتر خطر می‌کند. روسیه مثل اتحادیه جماهیر شوروی سابق، یک ابرقدرت جهانی نیست. همچنین دیگر آن ایدئولوژی را هم که بتواند حمایت جنبش‌های رهایی‌بخش در جهان را جلب کند، ندارد. روسیه کشوری است با قدرت متوسط منطقه‌ای، دارای یک زرادخانه هسته‌ای قابل توجه و دارای اقتصادی نسبتا ضعیف. اما می‌داند که چطور اعمال نفوذ کند و چگونه اطلاعات مرتبط به جنگ را را به دست آورد. همچنین آقای پوتین مصمم است که هر جا بتواند، از منافع روسیه دفاع کند. موشکی که از یک ناو فرانسوی به سوی سوریه پرتاب شد منافع روسیه قبل از هر جا می‌تواند در کشورهای نزدیک به مرزهای روسیه مثل گرجستان یا اوکراین باشد که به طور سنتی مناطق مورد علاقه روسیه بوده است. در سوریه هم که تقریبا یکی از کشورهای نزدیک به مرز‌های روسیه محسوب می‌شود، روسیه می‌تواند نفوذ منطقه‌ای خود را که هنوز هم برایش اهمیت دارد، دوباره احیا کند. ستاره روسیه در حال درخشش است و نفوذ واشنگتن از بسیاری جهات رو به افول. و این مهم است چون بی‌ثباتی در منطقه در حال بیشتر شدن است. امواج تصمیم دولت پیشین آمریکا برای حذف رژیم صدام حسین در عراق هنوز در حال انتشار است. ایران که به یکی از بازیگران توانمند منطقه‌ای تبدیل شده است، حامی اصلی آن تصمیم بود. نفوذ رو به رشد ایران در سوریه خطر درگیری با اسرائیل را بیشتر کرده است. اخیرا، اسرائیل به حمله به یکی از پایگاه‌های نظامی ایران در سوریه متهم شد. تنش‌ها رو به افزایش است و خطر عمیق تر شدن بسیاری از اختلافات منطقه ای وجود دارد. به هر حال حملات شب گذشته آمریکا، بریتانیا و فرانسه به طور اجتناب ناپذیری، موج تازه‌ای به راه می‌اندازد.
این حملات نسبت به حملات یک سال پیش سنگین‌تر بود. سال گذشته حمله به یک هدف بود ولی این بار به سه هدف حمله شد.
آیا حملات هوایی غرب سوریه را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟
برنامه نفت در برابر غذا پس از وضع تحريم های سازمان ملل متحد عليه عراق و به منظور کاهش فشار اين تحريم ها بر مردم به اجرا در آمد و شامل فروش چندين ميليارد نفت عراق به منظور خريد اقلام ضروری و کالاهای اساسی برای تامين نيازهای اوليه مردم آن کشور بود. سازمان ملل پيشتر روند تحقيقات داخلی پيرامون اين اتهام را به جريان انداخته است. براساس اين اتهام، افراد و شرکت هايی از بيش از چهل کشور جهان توانسته بودند مجوزهايی برای فروش نفت به بهای کمتر از قيمت بازار را از رژيم سابق عراق دريافت کنند. اين اتهام برای نخستين بار در يک روزنامه چاپ عراق در ماه ژانويه سال جاری مطرح شد. آقای عنان در نامه خود به شورای امنيت گفته که لازم است اين اتهام، چه واقعی و چه غير واقعی، به طور جدی مورد پيگيری قرار گيرد و خواستار حمايت شورای امنيت از اين تحقيقات شده است. خدمات
کوفی عنان، دبيرکل سازمان ملل متحد، دستور داده است يک هيات تحقيق تشکيل شود و به اين اتهام که در جريان اجرای برنامه نفت در برابر غذا در عراق سوء استفاده هايی صورت گرفته است رسيدگی کند.
تحقيق پيرامون اختلاس در کمک رسانی به عراق
آقای گیلانی از حوزه‌ای مذهبی وارد عرصه سیاسی شد تبار و تحصیل سید احمد گیلانی پسر سید حسن گیلانی در سال ۱۳۱۱ش/۱۹۳۲م در ولسوالی (فرمانداری) سرخ رود ولایت (استان) ننگرهار (بعضی منابع کابل) متولد گردید. نسب او اصالتاً به عالم و صوفی مشهور قرن پنجم و ششم هجری (۴۵۶-۵۴۴ ه.ش/۱۰۷۷-۱۱۶۶م) عبدالقادر گیلانی بنیانگذار فرقه صوفیه قادریه بر می‌گردد. پدر او در سال ۱۲۸۴ ش(۱۹۰۵م) به عنوان مبلغ و نقیب از بغداد به افغانستان آمد و در ننگرهار اقامت گزید. سید احمد گیلانی تحصیلات متوسطه را در مدرسه "ابوحنیفه" کابل به پایان برد و سپس وارد دانشکده شرعیات کابل شد و مدرک لیسانس را در سا ل ۱۳۴۳از این دانشکده دریافت نمود. پیر سید احمد گیلانی (راست) در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی (وسط) هم روابط نزدیکی با دولت داشت. او پس از برهان‌الدین ربانی (چپ)، دومین رهبر مهم جهادی بود که ریاست شورای عالی صلح را به عهده داشت رابطه با خاندان شاهی نظام سلطنتی معاصر افغانستان که یکی از پایه‌های مشروعیتش بر مذهب استوار یافته بود، همواره رابطه نزدیکی با رهبران مذهبی از جمله رهبران دو فرقه پر نفوذ تصوف قادری (خاندان گیلانی) و نقشبندی (خاندان مجددی) داشت. در این میان خاندان مجددی (متعلق به فرقه نقشبندی) که مقیم محلۀ شوربازار کابل بوده و در میان مردم پایتخت از شهرت بیشتری برخورداربود، توانسته بودند نقش برجسته‌تری را در دستگاه سلطنتی به خود اختصاص دهد. خانواده مجددی بالاترین مقامات مذهبی دولتی مانند وزارت عدلیه را در زمان امان‌الله، نادرخان و اوایل ظاهرشاه در اختیار داشت. خاندان گیلانی گرچند به لحاظ مدارج رسمی مذهبی، قابل رقابت با خانواده پیر شوربازار در دستگاه سلطتنی نبود، اما با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی برجسته‌شان به‌خصوص در ولایات شرقی افغانستان، همواره مورد توجه محمدظاهر شاه قرار داشت. همین قرابت سیاسی-مذهبی زمینه پیوند خانوادگی میان خانواده گیلانی و شاهی را نیز فراهم کرد و سید احمدگیلانی در سال ۱۳۳۰ با دختر امیر حبیب‌الله خان ازدواج کرد. مهمترین رویداد دوره ریاست آقای گیلانی (وسط) امضای توفقنامه صلح با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار است سید احمد گیلانی بعد از وفات برادرش، سید علی گیلانی، در سال ۱۳۴۱ش وظیفه ارشاد و رهبری پیروان فرقه قادریه را به عهده گرفت. او در کابل رابطه نزدیکی با محمدظاهر شاه داشت و تا زمان [ختم] سلطنت ظاهر شاه در سال ۱۳۵۲ مشاور غیررسمی شاه بود. تاسیس حزب محاذ ملی کودتای کمونیستی ۷ ثور سال ۱۳۵۷ سرآغاز تغییرات سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی عمیقی در افغانستان شد. پیوند دیرینه دین و سیاست - که در نظام سلطنتی مشروطه همچنان پا برجا مانده و در دوران جمهوری داود (۵۷- ۱۳۵۲) نیز تا حدودی حفظ شد - در دولت پس از کودتای ۷ ثور کاملا ازهم‌گسست و طبقات اجتماعی قدرت‌مند سنتی، مورد تهاجم رژیم جدید قرار گرفت. سید احمد گیلانی همانند بسیاری چهره‌های مذهبی و سیاسی افغانستان، شرایط ماندن در افغانستان را ناگوار دید و به پاکستان پناهنده شد. از اواخر سال ۱۳۵۷ تقابل میان جامعه سنتی و مذهبی افغانستان با دولت تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق شدیدتر شد و قیام‌های مردمی برای براندازی نظام کمونیستی رو به گسترش نهاد. سید احمد گیلانی همانند تعدادی دیگر از چهره‌های متنفذ مذهبی و سیاسی مهاجر در پاکستان، اقدام به تشکیل احزاب جهادی نمودند تا جهاد علیه رژیم کمونیستی در افغانستان را رهبری کند. گیلانی در ماه ثور ۱۳۵۸ حزب محاذ ملی اسلامی افغانستان را در پیشاور تأسیس کرد. او با پسر برادرش سید اسحق گیلانی به سرحد پکتیا رفت و مردم را به جهاد ترغیب کرد. حزب محاذ ملی دارای گرایش میانه‌روانه سیاسی و دینی بوده و از بازگشت نظام سلطنتی در افغانستان پشتیبانی می‌کرد. علی‌رغم غلبه فضای رادیکال دینی ناشی از تضاد اسلام و مارکسیسم در دوران جهاد، محاذ ملی تفسیر کثرت‌گرایانه در عرصه سیاست و دین، سنت و مدرنیسم و قومیت و ملیت را در پیش گرفت. محاذ ملی در اساسنامه خود بر ایجاد نظام دموکراتیک مبتنی بر انتخابات و‌ رعایت آزادی‌های فردی تأکید کرده است. گیلانی در اواخر دهه ۱۳۶۰ شمسی که روند مذاکرات سیاسی ژنو شدت گرفت، از طرح لویه جرگه به عنوان مکانیسمی برای حل بحران مشروعیت و تعیین زعامت سیاسی آینده کشور با بازگشت ظاهرشاه به قدرت حمایت کرد. تصور می‌شود که پس از درگذشت آقای گیلانی، نفوذ و حضور خانواده او در عرصه سیاسی همچنان حفظ خواهد شد گیلانی در دوران جهاد یکی از طرفداران جدی اتحاد گروه‌های جهادی مقیم پاکستان بود. او در چندین اتحاد سیاسی احزاب جهادی مقیم پاکستان شرکت کرد. پس از تشکیل اتحاد هفتگانه احزاب جهادی مقیم پاکستان در سال ۱۳۶۴/۱۹۸۵ محاذ ملی یکی از اعضای اتحاد هفتگانه شد. گیلانی در سال ۱۳۶۶/۱۹۸۷ ریاست دوره‌ای اتحاد هفتگانه مجاهدین را نیز به عهده داشت. در سال ۱۳۶۸/۱۹۸۹ هنگامی که دولت موقت مجاهدین در پیشاور تشکیل شد، گیلانی مقام قاضی‌القضاتی این دولت را عهده‌دار شد. مهاجرت به اروپا پس از تشکیل دولت مجاهدین در ۸ ثور ۱۳۷۱ در کابل، گیلانی برای مدتی وزیر خارجه دولت مجاهدین بود و از دولت برهان‌الدین ربانی پشتیبانی کرد. اما تحولات بعدی افغانستان که صحنه را به رویاریی نظامی گروه‌های جهادی در کابل سوق داد، گیلانی منتقد دولت ربانی شد و مشروعیت دولت ربانی را که در پی اجلاس شورای «حل و عقد» در کابل به وجود آمده بود، زیر سوال برد. با ظهور جنبش طالبان در سال ۱۳۷۳/۱۹۹۴ در افغانستان، حزب محاذ ملی گیلانی عملا از فعالیت در صحنه سیاسی-نظامی افغانستان باز ماند. گیلانی با اعضای خانواده و جمعی از هوادارانش به اروپا رفت. گیلانی در اروپا به‌خصوص در لندن روابط سیاسی خویش را با فعالان تکنوکرات افغانی از جمله اعضای حزب افغان ملت برقرار و در روند گفت‌وگوهای صلح سازمان ملل یک بار دیگر از بازگشت ظاهرشاه به قدرت حمایت کرد. گیلانی رابطه نزدیکی با "گروه رم" - که از هواداران ظاهرشاه تشکیل شده بود - داشت. او در اجلاس بن در آلمان [در نوامبر و دسامبر ۲۰۰۱] شرکت کرد و طرفدار تقسیم قدرت میان گروه رم و جبهه متحد شمال که دولت ربانی از آن نمایندگی میکرد شد. گیلانی، دولت جدید و ریاست شورای عالی صلح گیلانی به دلیل تفکر میانه‌روانه و آشتی جویانه‌ای که داشت، از توافقنامه بن و روند شکل‌گیری دولت جدید در افغانستان حمایت کرد. هرچند جبهه متحد شمال مانع از بازگشت ظاهرشاه به قدرت و برگزاری لوی جرگه سنتی برای تعیین رهبری سیاسی آینده که گیلانی از آن حمایت می‌کرد، شد اما این اختلاف سیاسی مانعی در مسیر مشارکت گیلانی در دولت جدید نشد. او وزرایش را در دولت موقت حامد کرزی معرفی کرد و خودش نیز در لوی جرگه تصویب قانون اساسی سال ۱۳۸۲ شرکت کرد. گیلانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۳ از نامزدی محمداشرف غنی حمایت کرد. اما سیاستی که از سوی رئیس جمهور غنی در پیش گرفته شد، به نظر می‌رسید که روند انتقال قدرت از رهبران قدیمی و عمدتا جهادی به تکنوکرات‌های جوان و سکولار و نیز غیر حزبی‌سازی قدرت را سرعت بیشتر بخشیده است. این نگرانی زمینه را برای شکل‌گیری "شورای احزاب جهادی و ملی" متشکل از یازده حزب طرف‌دار رئیس جمهوری که فکر می‌کردند سهم مناسبی از قدرت به آنان نرسیده است به وجود آورد و آقای گیلانی در رأس این شورا قرار گرفت. از چپ: حامد گیلانی پسر آقای گیلانی، صبغت‌الله مجددی نخستین رئیس جمهوری دولت مجاهدین، عبدالله عبدالله رئیس اجرائی، اشرف غنی رئیس جمهوری، حامد کرزی رئیس جمهوری پیشین، عبدرب رسول سیاف رهبر اتحاد اسلامی. حضور گسترده رهبران سیاسی و مذهبی در مراسم فاتخه‌خوانی آقای گیلانی بیانگر جایگاه سیاسی و مذهبی او است رئیس جمهوری اشرف غنی در ماه دلو (بهمن) ۱۳۹۴ آقای گیلانی را به ریاست شورای عالی صلح منصوب کرد. گیلانی باتوجه به پیشینه جهادی و مبارزه ضد روسی و نیز برخورداری از تفکر اعتدالی و رابطه عاری از تنشی که با تمام جریان‌های سیاسی افغانستان در گذشته و حال داشته است، فرد مناسبی برای تصدی این مقام به نظر می‌رسید. از طرف دیگر، آقای گیلانی و فرقه قادری او در ولایات مشرقی افغانستان از نفوذ بیشتری برخوردار است که این امر می‌توانست به‌عنوانی اهرمی در برابر نفوذ شبکه حقانی در شرق افغانستان عمل کند. مجموعه این عوامل خوش‌بینی نسبت به موفقیت شورای عالی صلح تحت ریاست آقای گیلانی را افزایش داد. اما تشدید عملیات طالبان در تابستان سال ۱۳۹۵ نشان داد که این گروه آماده نیست انعطافی در برابر تلاش‌های صلحجویانه شورای عالی صلح تحت ریاست آقای گیلانی از خویش نشان دهد. در عین حال، رئیس جمهوری غنی از نقش گیلانی در شوای عالی صلح اظهار رضایت کرد و در سخنرانی خود در مراسم تشییع جنازه گیلانی در روز چهارم دلو در ارگ (کاخ ریاست جمهوری)، امضای توافقنامه صلح با حزب اسلامی را از جمله دستاوردهای آقای گیلانی خواند. جدا از پیوستن حزب اسلامی به دولت، که مذاکرات آن از قبل شروع شده بود، آقای گیلانی نتوانست به باروری نطفه عقیم شده صلح افغانستان در ارتباط با طالبان کمکی کند. او زمانی شورای عالی صلح را برای همیشه ترک کرد که هیچ چشم‌انداز مثبتی برای صلح افغانستان دیده نمی‌شود. بیشتر بخوانید رئیس شورای صلح افغانستان: جنگ با طالبان را نه مفید و نه جایز می‌دانستم
پیر سید احمد گیلانی یکی از سیاستمداران میانه‌رو جهادی و رئیس "شورای عالی صلح" در دولت وحدت ملی افغانستان در روز شنبه (دوم دلو/بهمن) در سن ۸۴ سالگی بر اثر عارضه قلبی در شفاخانه‌ای در کابل در گذشت . گیلانی از جمله سیاستمداران پرسابقه‌ای بود که از دوران نظام سلطنتی ظاهرشاه تا کنون در عرصه سیاسی افغانستان به نحوی فعال بوده است. نوشته حاضر در نظر دارد مروری بر زندگی سیاسی این سیاستمدار پرسابقه افغانی انداخته و کارنامه سیاسی او را بررسی کند.
گیلانی از رهبری فرقه قادریه تا ریاست شورای عالی صلح افغانستان
طرح روسيه که نخستين بار نزديک به دو هفته قبل فاش شد ظاهرا به ايران اجازه می دهد فراوری اورانيوم را در خاک خود ادامه دهد اما بايد مرحله حساس بعدی فرآيند چرخه سوخت هسته ای، يعنی غنی سازی، را به تاسيساتی مشترک در خاک روسيه منتقل کند. هدف اين طرح اين است که اطمينان حاصل شود ايران از اورانيوم غنی شده برای ساخت سلاح های اتمی استفاده نخواهد کرد. ايران تاکنون رسما به طرح پيشنهادی روسيه پاسخ نداده اما گزارش ها حاکيست به آن نظر مساعد نشان نداده است. ديپلمات هايی که به شرط فاش نشدن نامشان با خبرگزاری ها صحبت می کردند گفته اند که مقام های فرانسه، بريتانيا و آلمان روز ششم دسامبر را به عنوان تاريخ احتمالی ملاقات با مقام های ايرانی برگزيده اند. مذاکرات اين سه کشور اروپايی با ايران - که سعی داشته اند تهران را در ازای اعطای امتيازات اقتصادی و امنيتی از توسعه چرخه سوخت اتمی منصرف کنند- در ماه اوت به بن بست خورد. اين پس از آن بود که ايران ضمن رد مجموعه مشوق های اروپا، فعاليت تاسيسات فراوری اورانيوم اصفهان را از سر گرفت. اروپايی ها تاکنون از ايران می خواستند پيش از بازگشت به ميز مذاکرات آن فعاليت ها را متوقف کند، درخواستی که ايران رد کرده است. اما به نظر می رسد آنها اکنون از اين درخواست کوتاه آمده باشند و در عوض از ايران بخواهند پيشنهاد روسيه را، که مورد حمايت آمريکا نيز قرار گرفته، مد نظر قرار دهد. اين خبر يک روز پس از آن منتشر می شود که فاش شد واشنگتن و سه کشور اروپايی از فشار برای ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد در جلسه آتی شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در روز پنجشنبه صرف نظر کرده اند. ديپلمات ها گفتند هدف از اين تصميم دادن فرصت بيشتر به روسيه برای به کرسی نشاندن طرحش نزد تهران است. دولت آمريکا می گويد که آرای کافی در شورای حکام برای ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت سازمان ملل وجود دارد، اما می خواهد ببيند آيا ادامه فشار ديپلماتيک می تواند تهران را برای بازگشت به ميز مذاکرات بر سر موضوع قانع کند يا خير. با اين حال آمريکا و اروپا می خواهند در صورت ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت، اين کار با اکثريت قاطع آرا به خصوص با حمايت چين و روسيه که از اعضای دائم شورای امنيت و دارای حق وتو در آن هستند انجام شود. شرايطی که در حال حاضر مهيا نيست. تهران تاکيد دارد که برنامه هسته ای خود را صرفا با اهداف غيرنظامی و برای تامين انرژی دنبال می کند اما ايالات متحده نگران توليد تسليحات اتمی توسط جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی به علاوه اظهار می دارد که دستيابی به فناوری صلح آميز هسته ای و چرخه کامل سوخت هسته ای حق مشروع اين کشور است. ارجاع نهايی پرونده هسته ای جمهوری اسلامی به شورای امنيت، می تواند به تحريمهای اقتصادی عليه ايران منجر شود. شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در ماه سپتامبر از ايران خواست تا همه فعاليتهايش را در زمينه چرخه سوخت هسته ای کنار بگذارد و تهديد کرد که تهران را به شورای امنيت سازمان ملل ارجاع می دهد. گزارش موقتی که هفته پيش و در آستانه نشست شورای حکام تهيه شده، فاش کرد که ايران از طريق شبکه قاچاق فناوری اتمی که زيرنظر عبدالقدير خان، دانشمند مطرود پاکستانی اداره می شد، به اطلاعاتی درباره چگونگی ساخت يکی از اجزای اساسی سلاح اتمی دست يافته است. ايران تاکيد می کند که خواستار دريافت اين دستورالعمل نبوده و از آن استفاده نيز نکرده است. نمايندگان جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای بارها گفته اند که خواهان از سر گيری فعاليتهای غنی سازی هستند اما تاکنون از اقدامات يکجانبه در اين زمينه خودداری کرده اند. خدمات
ديپلمات های اروپايی می گويند که بريتانيا، فرانسه و آلمان ممکن است با کوتاه آمدن از يکی از شروط عمده قبلی خود برای از سرگيری مذاکرات اتمی با ايران و طرح شرطی تازه داير بر اين که ايران پيشنهاد جديد روسيه را در مورد انتقال غنی سازی اورانيوم به آن کشور مد نظر قرار دهد، حاضر به از سرگيری آن مذاکرات باشند.
'پيشنهاد تازه' اروپا به ايران برای از سرگيری مذاکرات اتمی
مترو خلوت، خیابان‌ها خلوت اما جاده‌های رو به شمال پر، تشییع جنازه ملکه رنجبرسرد. غزلخوانی سایه در کلن به بعد افتاد اما کافه کتاب‌های رشت باز بود و او حضور داشت و غزلخوان بود. کنسرت کیهان کلهر، یادی از سینما رادیوسیتی، رونمایی کتاب زنی در فراسوی زمان معوق شد. اما زندان‌ها باز، دادگاه‌ها در کار و شبکه‌های مجازی گرم بازی ریاضی با تعداد قربانیان کرونا. به قول سردبیر شرق: ویروس خطرناک، اهمیت سیاسی انتخابات را به قرنطینه برد. کافه کتابی در رشت ساناز رحیم‌بیگی در همشهری گزارش داد که سایه بی‌پولی بر سر مهم‌ترین جایزه فرهنگی افتاد که مقصود جایزه سالانه کتاب بود که بنا به این گزارش شایستگان تقدیر۳ دوره اخیرش هنوز لوح تقدیر و هدیه نقدی خود را دریافت نکرده‌اند. چنین بود که سعید بیابانکی شاعر خبر داد: دستان پر از محبتت ما را کشت، آغوش پر از حرارتت ما را کشت. و افزود: این‌ها به کنار، چشم بادامی من، تست کرونای مثبتت ما را کشت! ملکه رنجبر تشییع ملکه زیبای پریروز ملکه رنجیر، دختر زیبایی بود از دیار گیلان، پدر و مادرش هر دو گرجستانی بودند و به ایران مهاجرت کرده و هر دو بازیگر تیاتر. پدر در رشت از کودکی وی را بر صحنه برد. خود گفته اول بار هشت سالش بود که در نمایش "بینوایان" و در نقش کوزت روی صحنه رفت، تازه رضاشاه رفته بود. و هیچ حادثه‌ای نتوانست مانعش شود، پدرش هم همین را خواسته بود اما با زیبایی خیره‌کننده به دنیای نمایش وارد شد تا همین سال‌های آخر که هشتاد ساله بود و همراه زنده یاد کیومرث ملک مطیعی در سریال پرتماشای "زیر آسمان شهر" بود. ملکه در این هفتاد و چند سال بیش از ۴۰ فیلم سینمایی ریز و درشت بازی کرد. اولین فیلمش "محکوم بیگناه" بود و اولین نمایش همان بینوایان. نسل قدیمی تیاتر و سینما به خنده‌های نمکینش باور داشتند و سه نسل بعدی‌ها، به ناله‌هایش از بی‌اعتباری دنیا و تنگی دست. از ازدواجی که در همان جوانی با ایروانی کرد پسری برایش ماند که بعد از انقلاب دو سالی او را با خود به بریتانیایش برد، پسر ماند اما ملکه تاب نیاورد و برگشت. از ۱۳۲۷ که از زادگاهش به تهران رفت، در محیط‌های هنری ظاهر بود چنان که در افتتاح تلویزیون ملی ایران. چهار خواهرش هم، مانند او به تشویق پدر به دنیا هنر کشیده شدند. خواهرانش گیلان، ایران، علویه و عاطفه بودند که هیچ کدامشان به مداومت ملکه نبودند گرچه در حاشیه نمایش زندگی کردند. و همه اینک درگذشته‌اند. اما ملکه رنجبر، بعد از انقلاب که کار در سینما برای زن‌ها سخت شده بود، به گفته خودش چون دیگر داشت پیر می‌شد در سریال‌های تلویزیونی پذیرفته شد و حدود ۳۰ سریال باز کرد. تا دوباره موقعیتی یافته شد و در موتور هزار، نیش زنبور، از ما بهتران و … فیلم بازی کرد. می‌گفت حدود ۱۰۰ سال پیش پدر و مادرم که هر دو نمایش بازی می‌کردند برای اجرا به ایران آمدند و همین جا ماندند و هرگز برنگشتند. پدرم جزو اولین کسانی بود که در ایران تئاتر گذاشت و مادرم سومین زن مسلمانی بودند که به روی صحنه رفت. اما در جشنواره فیلم سال ۹۵ در مصاحبه‌ای گفت هفتاد سال به هنر این مملکت خدمت کرده‌ام اما حالا هیچ کس به سراغم نمی‌آید و از من حالی نمی‌پرسد همه به فکر پول درآوردن هستند. و همان جا بود که دلتنگ گفت: اگر یک بار دیگر متولد شوم، پا در عرصه بازیگری نمی‌گذارم، در خانه می‌مانم و خانه‌داری می‌کنم، دیگر وارد این وادی نمی‌شوم. باری، در اول هفته‌ای که نمایشخانه‌ها بسته بود، ملکه رنجبر هم تسلیم شد. در تشییع جنازه‌اش مردان و زنانی بیشتر با موی سپید حاضر بودند. بازی در جانش بود. فیلم سلام بمبی محصول ایران و هند بازگشت هند به بازار فیلم ایران هفته گذشته معلوم شد که شرکت "هندی الاینس" با مشارکت یک شرکت فرانسوی توزیع فیلم، مجموعه‌ای از ۳۳ اثر عباس کیارستمی را خریداری کرد. حاوی ۳۳ فیلم‌های بلند٬ مستند و کوتاه. "طعم گیلاس"، "باد ما را با خود خواهد برد" و "خانه دوست کجاست" از جمله فیلم‌های این مجموعه‌اند. همین شرکت هندی همچنین فیلم "فروشنده" ساخته اصغر فرهادی را از شرکت فرانسوی ممنتوفیلمز خریداری کرده است. برخی این خرید را نشان بازگشت تاجران هندی به بازار فیلم ایران دانسته‌اند. چند تن از تاجران هندی از زمان جنگ جهانی دوم در بازار فیلم ایران حضور فعال داشتند. سردار ساکر از جمله مشهورترین آن‌ها بود که ده‌ها فیلم فارسی دهه سی و چهل توسط وی سرمایه گذاری شد. اما مهم‌تر از این، برادران هندوجا بودند که هم اکنون سال‌هاست که در فهرست ثروتمندترین مردم بریتانیا قرار دارند. این دو برادر که نامشان حتی در اولین تلاش ایران برای به دست آوردن انرژی اتمی نیز بر زبان‌ها بود، در کنار کارهای تجاری وسیع خود، یک شرکت تولید و واردات فیلم سینمایی هم داشتند که ده‌ها فیلم برجسته آمریکایی، هندی و ایتالیایی توسط آن‌ها وارد شد. فیلم مشهور "خانه خدا" ساخته ابوالقاسم رضایی که اولین فیلم بلند از حج بود و با اجازه مخصوص از دربار سعودی شکل گرفت و کسانی مانند ابراهیم گلستان و ایرج انور در ساخت آن نقش داشتند، در اواخر دهه چهل، با سرمایه برادران هندوجا ساخته شد. آنان بعد از انقلاب به لندن رفتند و موسسات خود را نیز به لندن منتقل کردند. برخی از نامداران و کارشناسان برجسته بانکی و تجاری ایرانی که در دوره پادشاهی سمت‌های مهم مانند رییس بانک مرکزی و رییس سازمان برنامه داشتند، در سال‌های تبعید بعد از انقلاب در موسسات و از جمله بانک هندوجا ها سمت‌های بلندی داشتند. در دو سال اخیر هم فیلم‌های "سلام بمبی" با بازی محمدرضا گلزار و "دختر شیطان" با بازی حمید فرخ نژاد محصول مشترک ایران و هند بوده است. ماریا حاجی‌ها در حال گریم بهنوش طباطبایی بیست سال در دو پرده اهل نمایش و هم علاقه‌مندان به این صنعت، از مدت‌ها پیش خبر یافتند که محمد رحمانیان نمایشی را دارد آماده می کند که شاید فضای نمایش را از رخوت نجات بخشد و روحی ببخشد به فضای سنگین ناشی از حوادث روزگار که بر سر همه هنرها ریخته است. سرانجام در یک جمع با اهل مطبوعات رحمانیان که نویسنده و کارگردان نمایش روزهای رادیوست، به پرسش‌های ریز روزنامه‎نگاران پاسخ داد و شوق‎ها افزون شد. رحمانیان در توضیح نام "روزهای رادیو" گفت: آن را از روی فیلمی به همین نام اثر وودی آلن برداشتم. این نمایش به دلیل طولانی بودن در ۲ جلد "عشق" و "آشوب" به صحنه می‌رود و وقایع تاریخی، سیاسی و اجتماعی ۲۰ ساله ایران را، از بهار ۱۳۱۹ تا بهار ۱۳۳۹ دنبال می‌کند. نمایش "روزهای رادیو" برای سالن بزرگ طراحی شده بود، یعنی ۸ نمایش با ۸ صحنه و امکانات مختلف. از همین جهت تالار وحدت را می‌خواستند که میسر نشد و حالا در تماشاخانه شهرزاد (سالن گلایل) در دو بخش اجرا می‌شود. اما با همه این اقدامات، نمایش دو شب بیشتر (هر شب با دو بخش) اجرا نشد، چرا که اعلام گردید که همه نمایش‌ها و سینماها و کنسرت‌ها به دلیل شیوع کرونا تا نیمه اسفند تعطیل می‌شود. رحمانیان با جمله "فدای یک مو و سلامت مردم" همدلی خود و همکارانش را نشان داد و به این ترتیب اجرای یک نمایش گرم و در عین حال آگاهی بخش، برای دو هفته به تاخیر افتاد. از جمع کثیر بازیگران نمایش روزهای رادیو، بهنوش طباطبایی، ۳ نقش متفاوت بازی می‌کند (و یکی از آن‌ها نقش مرد جوانی است به‌نام حشمت که شوفر رادیوست)، مهتاب نصیر پور، رویا میرعلمی و لیلی رشیدی هم حضورشان در جلسه گفتگوی مطبوعاتی چشمگیر بود. چه رسد که آشکار گردید صدا نمایش متعلق به خانم احترام برومند گوینده قدیمی تلویزیون است. بینندگان همان دو شب این نمایش نظر داده‌اند که بازی هومن برق نورد، افشین هاشمی، احسان کرمی، آرمین رحیمیان، فهیمه رحیم‌نیا در یادها مانده، چنان که بازی دیگر بازیگران: آلاله زارع طلب، نوشین اعتماد، مانیا علیجانی، غزال آخوندزاده، نازنین میهن، فرهاد اتقیایی، آناوا صدر هاشمی، المیرا صارمی، کسری کندری، امیر آرام، محمدرضا هلال زاده، سوگند صدیقی، راحیل زمانی، امین مصلایی، نیما طیبی، محمد مهدی طهماسبی، پوریا محمودی، محمد حبیب نژاد، فروغ شیخی، بهرنگ زهره وند، علی رضازاده، شهرام نصیرپور، امیددربان، شاهین زرگر، معصومه خدابنده لو، محسن فروزان، مهدی ایمانیان، نیوشا شهریوری و رضا حجتی. رحمانیان در نشست خبری از نقش موسیقی در روزهای تاریخی رادیو گفت و تاکید کرد که به همین جهت علی علیشیری به عنوان ترانه‌سرا همراه شده است و در عین حال سردار سرمست تنظیم موسیقی را به عهده گرفته و همراه غزاله آخوند زاده، نوازندگی را هم به عهده گرفته. در عین حال احسان کرمی هم آواز می‌خواند. بهرام ابراهیمی که از بازیگران قدیمی تئاتر است در نقش قوام السلطنه در روزهای بحرانی سال ۱۳۳۱ می‌شود، همان زمان که بیانیه کشتیران را سیاستی دگر آمد با صدای محکم رضا سجادی گوینده رادیو پخش شد و نوشته‌اند که از هیبتش جنبش سی تیر معنا گرفت. کارتونی از طنز مفهومی جایزه جهانی برای پاکدل اول هفته خبر رسید علیرضا پاکدل کارتونیست ایرانی به عنوان یکی از اعضای داوران انتخاب پوستر چهل و هفتمین جشنواره بین‌المللی طنز گرافیکی پیراسیکابای برزیل انتخاب شده، اما آخر هفته خبر خوشتر این بود که این کارتونیست مشهدی که دل از زادگاهش هم نمی‌کند موفق به کسب جایزه ویژه جشنواره معتبر کاریکاتور ساتریکون در لهستان ۲۰۲۰ شده برای موضوع تنهایی. جشنواره جهانی ساتریکون یکی از معتبرترین و شاخص‌ترین جشنواره‌های کاریکاتور در دنیا است که هر ساله با حضور گسترده هنرمندان کارتونیست از سرتاسر دنیا، در لهستان برگزار می‌شود. فراخوان‌ این جشنواره حدود پنج‌ماه پیش در دوبخش تنهایی و آزاد در سایت‌های معتبر کارتون و کاریکاتور اعلام گردید. در این دوره هنرمندانی از پنجاه و شش کشور با یکدیگر به رقابت پرداختند که پس از داوری نهایی که سوم اسفند ماه برگزار گردید، هنرمندانی از ایران، لهستان، برزیل، روسیه، اکراین و صربستان انتخاب شدند که در خرداد ماه سال آینده باید در اختتامیه این جشنواره در کشور لهستان شرکت کنند. پاکدل که تاکنون جوایز متعددی از جشنواره‌های مختلف دریافت داشته اعلام داشت این جایزه را تقدیم می‌کند به مردم ایران و زادگاهم مشهد. احمد عربانی
با پذیرش خطر کرونا و بیم شیوع آن، سالن سینما، نمایش و کنسرت‌ها بسته شد، کتابخانه ملی، موزه ملک، برج آزادی و میلاد، جلسه مجلس و مجمع تشخیص مصلحت هم. بیمارستان‌ها شلوغ.
هنر و فرهنگ هفته؛ تئاتر، سینما و کنسرت تعطیل، انتخابات به قرنطینه رفت
کشف مهمی در مبارزه با اچ آی وی داروهای موجود ویروس را تحت کنترل نگاه می دارد اما کاملان آن را نابود نمی کند تحقیقات تازه ای در حیوانات که نتایج آن در نشریه نیچر چاپ شده حاکی است که راهی به طور بالقوه بسیار موثر بر زدودن اچ آی وی از بدن وجود دارد. کارشناسان می گویند این کشف می تواند در فرآیند جستجو برای یافتن یک معالجه "انقلابی" پدید آورد. در این مطالعه از پادتن های قوی استفاده شد که فقط ظرف چند روز ویروس را از جریان خون در میمون ها پاک کرد. وقتی ویروس اچ آوی وی وارد بدن می شود سیستم ایمنی بدن برای مقابله با آن پادتن هایی تولید می کند. واکنش ویروس این است که به سرعت جهش می کند تا از یورش سیستم ایمنی جان سالم به در ببرد. دو گروه از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد و موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی آمریکا برای اولین بار پادتن هایی را آزمایش کرده اند که در بدن ۱۰ تا ۲۰ درصد بیماران آلوده به اچ آی وی تولید می شود. این پادتن ها به بخش هایی از ویروس می چسبد که بسیار "محفوظ" هستند که بدان معنی است که آنقدر برای ویروس اهمیت دارند که در تقریبا همه انواع اچ آی وی دیده می شوند. پادتن های مورد نظر با چسبیدن به ویروس مانع می شود که سایر سلول ها آلوده شوند. در یک دهه اخیر، دانشمندان سعی کرده اند واکسن هایی بسازند که می تواند بدن را به ساختن این نوع پادتن های ویژه حمله به اچ آی وی تشویق کند. اما پیدا کردن راهی برای ساختن این پادتن ها که پیچیده هم هستند دشوار بوده. دانشمندان میمون های آلوده به اس اچ آی وی که ترکیبی از دو نوع ویروس اچ آی وی انسانی و میمونی است را تحت آزمایش قرار دادند. داده های تیم هاروارد نشان داد که تزریق پادتن ها باعث می شود اس اچ آی وی از جریان خون زدوده شود به طوری پس از سه تا هفت روز اثری از آن دیده نمی شد. این تاثیر یک تا سه ماه دوام داشت اما در سه میمون ویروس بعد از ۲۵۰ روز که مطالعه ادامه داشت بازنگشت. پروفسور دن باروخ استاد دانشگاه هاروارد که هدایت مطالعه بزرگتر را به عهده داشت می گوید که تاثیر این پادتن ها عمیق و بی سابقه بود و احتمالا تاکنون تاثیری درمانی در این ابعاد دیده نشده است. البته او می گوید نباید اغراق کرد چون این مطالعه به حیوانات محدود بوده. پادتن ها همچنین توانستند به ویروس در بعضی بافت ها حمله کنند. داروهای موجود به ویروسی که در جریان خون حضور دارد حمله می کنند اما ویروس می تواند در سایر بخش های بدن مخفی شود. این یافته های اولیه چشم انداز استفاده از پادتن ها برای پاکسازی این بافت ها را هم ممکن می کند. تیم محققان در موسسه ملی آلرژی و بیماری های عفونی آمریکا هم به نتایج مشابهی دست یافت. آلودگی به اچ آی وی غیرقابل درمان است، هرچند داروهای موجود ویروس را تحت کنترل نگاه می دارد و امکان یک زندگی تقریبا عادی را برای بیماران فراهم می کند. محققان گفتند که آزمایش این شیوه تازه در بیماران آلوده به اچ آی وی مرحله بعدی تحقیقات آنها خواهد بود. با این حال آنها هشدار دادند که اچ آی وی چنان استعداد جهش داد که احتمال دارد بعضی از مردم حامل ویروس هایی باشند که در مقابل بعضی از این پادتن ها مقاوم باشند. کاهش سرعت افزایش تصاعد دی اکسید کربن برآوردهای جهانی نشان می‌دهند سرعت تولید دی‌اکسید کربن در جهان رو به کاهش گذاشته. طبق یک گزارش جدید، گازهای گل‌خانه‌ای در سال گذشته میلادی، به اندازه نصف مدت زمان مشابه در یک دهه گذشته، افزایش پیدا کرده‌اند. افزایش استفاده از گاز طبیعی و همین‌طور افزایش ۲۳ درصدی استفاده آمریکا و چین از نیروگاه‌های آبی، از علت‌های این کاهش بوده. چین، آمریکا و اتحادیه اروپا، ۵۵ درصد از کل گازهای گلخانه‌ای جهان را تولید می‌کنند. این گازهای گلخانه‌ای، عامل تغییرات زیست‌محیطی و گرمایش زمین شناخته می‌شوند. با این حال استفاده از سوخت ارزان‌قیمت زغال‌سنگ همچنان ادامه دارد و مصرف این سوخت آلوده‌کننده در بریتانیا ۲۵ درصد بیشتر شده. این گزارش را هر سال یک گروه تحقیقی مشترک از سازمان پایش محیطی هلند و کمیسیون اروپا تهیه می‌کند. طبق آن، تولید دی‌اکسید کربن در جهان در سال ۲۰۱۲ میلادی، به ۳۴ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تن رسید. ولی سرعت افزایش این گاز گل‌خانه‌ای، ۱.۴ درصد بود که نشان‌دهنده کاهش سرعت تولید آن است. این اتفاق در حالی افتاده که رشد اقتصادی جهان ۳.۵ درصد بوده است. تولید گازهای گلخانه‌ای چین در یک سال گذشته، ۳ درصد افزایش داشته. افزایش تولید این گازها در یک دهه گذشته در چین، حدود ۱۰ درصد بوده. به این ترتیب سال گذشته شاهد کاهش چشمگیر در افزایش تولید این گازها توسط چین بوده ایم. به این ترتیب کاهش استفاده از سوخت‌های فسیلی، استفاده بیشتر از انرژی‌های تجدیدپذیر و همین‌طور تلاش بیشتر برای صرفه‌جویی در مصرف انرژی باعث شده افزایش تولید گازهای گل‌خانه‌ای، از سرعت بیفتد. هشداری در مورد ساک های خرید سطح گوشت میکروب های زیادی دارد که ممکن است به ساک منتقل شود خریداران مواد غذایی در سال های اخیر دایما تشویق شده اند که کیسه های پلاستیکی را کنار بگذارند و به جای آن از کیف یا ساک استفاده کنند. هدف این است که با کاهش مصرف مواد پلاستیکی طبیعت کمتر آلوده شود. اما کارشناسان اخطار می دهند که استفاده از ساک یا کیف دایمی برای حمل گوشت خام و سبزیجات آلوده به خاک خطر مسمومیت را افزایش می دهد. هیو پنینگتون استاد میکروب شناسی در دانشگاه آبردین اخطار داده که حتی گوشت پیچیده در پلاستیک هم می تواند حامل میکروب های خطرناک باشد. او به بی بی سی گفت: سطح گوشت خام میکروب های زیادی دارد که می تواند باعث مسمومیت شودو اگر آن را داخل کیف بگذارید ممکن است بخشی از میکروب های سطح گوشت را به داخل کیف منتقل کنیدو اگر دوباره از آن کیف برای چیزهایی مثل میوه استفاده کنید که بدون پختن می خورید خودتان را در معرض آلودگی به میکروب های گوشت قرار می دهید آقای پنینگتون می گوید گوشتی که در پلاستیک بسته بندی شده هم هرچند احتمالا میکروب های کمتری دارد اما مطالعات نشان می دهد که حتی آن هم می تواند آلوده به میکروب باشد. بنابراین پیشنهاد او این است: "شستن ساک فکر خیلی خوبی نیست، نمی توانید مطمئن باشید که همه جرم ها را نابود کرده اید. پیشنهاد من این است با که هرچیزی که گوشت را با آن منتقل می کنید دور بیاندازید." او می گوید که بهترین راه این است که گوشت خام همیشه باید در کیسه یا کیف جداگانه ای حمل شود.
در برنامه این هفته راز دانش به این خبرها پرداختیم: تحقیق به روی حیوانات نشان می دهد که شاید یک معالجه تازه برای نابودن کردن ویروس اچ آی وی در بدن عملی باشد، گزارش هایی که نشان می دهد سرعت تولید دی اکسید کربن در جهان در حال کاهش است، و هشدار یک میکروب شناس در مورد خطر استفاده از یک کیف یا ساک دایمی در حمل مواد غذایی.
راز دانش: کشف مهمی در مسیر مبارزه با اچ آی وی
گزارش يونيسف می افزايد که ميزان مرگ و مير در ميان کودکان در بعضی از کشورها افزايش يافته و بسياری از کودکان به سوء تغذيه شديد مبتلا هستند. در نه کشور از 27 کشوری که توسط يونيسف بررسی شده، 14 ميليون کودک زير خط فقر زندگی می کنند. همچنين اعتياد به الکل و مواد مخدر رو به رشد گذاشته است. به عنوان نمونه، در قزاقستان و قرقيزستان، طبق تخمين ها بيش از دو درصد از جمعيت معتاد ترزيقی هستند. اين رقم بالاتر از هر کشور اروپای غربی است. به گزارش خبرنگار بی بی سی از ژنو، نگران کننده ترين مساله برای يونيسف موضوع آموزش کودکان است. در کشورهای مورد مطالعه هزينه های بالای کتاب های درسی و روپوش مدرسه - که در بعضی کشورها اجباری است - امکان تحصيل را از کودکان می گيرد. يونيسف می گويد که رشد اقتصادی هر کشوری بدون سرمايه گذاری برای نسل های آينده بی ارزش خواهد بود. خدمات
صندوق کودکان سازمان ملل متحد، يونيسف، اعلام کرده است که ميليون ها کودک در شرق اروپا و آسيای ميانه زير خط فقر بسر می برند، اين در حالی است که اين مناطق اخيرا شاهد رشد اقتصادی هم بوده اند.
هشدار يونيسف: چهارده ميليون کودک زير خطر فقر
شواهد عينی بسياری نشان می دهد که برنامه ريزان و مجريان مصاحبه های تحميلی، و انواع ديگر "اقرارهای اجباری"، می دانند که اکثريت مردم ايران و جهان، حتی بخش قابل توجهی از هواداران سرسخت بنيادگرايان، اينگونه نامه ها و مصاحبه ها را باور نکرده، آن را نشانه ای از شکنجه های روانی و جسمی و حاصل روش های پيشرفته اقرارگيری ارزيابی می کنند. ادامه اين شيوه، به رغم آگاهی همگانی بر روش های توليد نامه ها و مصاحبه ها، و به رغم آگاهی توليد کنندگان بر تاثيرات منفی آن، اين پرسش را مطرح کرده است که توليد کنندگان اين برنامه ها چه اهدافی را دنبال می کنند. برای شناخت هدف های اقرارهای اجباری سه مرحله متمايز اين شيوه را در ايران بايد در نظر داشت. در دوره اول، سال های نخست پيروزی انقلاب اسلامی، پخش مصاحبه های تحميلی رهبران سازمان های مخالف، از جمله رهبران حزب توده و مجاهدين خلق، ابزاری کارا در جنگ روانی و در مبارزه تبليغاتی عليه مخالفان تلقی می شد. بسياری از مردم، دست کم انبوهی از هواداران نظام، که از روش های توليد اين برنامه ها بی خبر بودند، اينگونه مصاحبه ها را باور می کردند و در مواضع خود پا بر جا تر می شدند. جلب حمايت بيشتر موافقان نظام و کشاندن اعضا و هواداران سازمان های مخالف به سرخوردگی، نا اميدی و تناقضات فکری و روانی از هدف های مهم اقرارهای اجباری در اين دوره بود . در نظام ارزشی مطلق گرای غالب بر فضای سياسی ايران آن روزگار، وظيفه اصلی زندانی سياسی و به ويژه رهبران آنها مقاومت مطلق در برابر بازجويان و دفاع آشکار از مواضع حزبی بود. حتی سازمان های سياسی با تجربه، از ابعاد شکنجه های روانی و جسمی و کارايی روش های پيشرفته خرد کردن زندانيان و اقرارگيری تصوير روشنی نداشته و تن دادن رهبران به مصاحبه های اجباری را ضعف يا خيانت تلقی می کردند. از اين روی با پخش هر مصاحبه، مصاحبه کننده اعتبار و حيثيت سياسی و شخصی خود را، حتی در ميان خانواده، دوستان و طرفداران خود، از دست می داد و اگر زنده می ماند منزوی و از نظر سياسی خنثا می شد. گرچه محافل جهانی حقوق بشر با آگاهی بر شيوه های استالينی در کشورهای سوسياليستی اقرارهای اجباری را برهان آشکاری بر شکنجه های جسمی و روانی دانسته و زبان به اعتراض می گشودند اما کارايی های داخلی اين شيوه، به ويژه در آن هنگامه که جمهوری اسلامی با اپوزيسيون سازمان يافته درگير و در حال تثبيت خود بود، بر زيان های آن می چربيد. دوران دوم اقرارهايی تحميلی پس از سرکوب مخالفان سازمان يافته سياسی در دهه ۶۰ آغاز شد. در اين دوران روشنفکران منفرد، توليد کنندگان فرآورده های فرهنگی، در عرصه ادبيات، هنر و مطبوعات فعال شده و بخش های مهم و با نفوذی از جامعه، به ويژه در نسل های نوخاسته ، را جذب کردند. هنرمندان و نويسندگان غير حکومتی و منتقد و مجله های فرهنگی غير اسلامی مستقل به مراجع فرهنگی در ميان لايه های اهل مطالعه بدل شدند. گروه های روشنفکری چون « کانون نويسندگان» و روزنامه نگاران مستقل خواستار آزادی بيان و فعاليت علنی نهادهای صنفی خود بودند. انقلاب ارتباطات با برنامه های راديويی و تلويزيونی ماهواره ای و اينترنت سد سانسور و خود سانسوری را ذوب کرد و فرهنگ رسانه های بزرگ جهانی، و رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، در ميان توده های مردم راه يافت. روحانيون لايه ای بودند با فرهنگ و واقف به کارايی و تاثير فرهنگ بر جامعه اما جمهوری اسلامی در توليد متفکران، هنرمندان و داستان نويسان اسلامی ناکام مانده بود. پس از جنگ ارزش های انقلابی در برخورد با واقعيت های سخت زمينی به تدريج جاذبه های خود را از دست می دادند. رويگردانی اکثريت جامعه از اين ارزش ها، خشم، خشونت و سرخوردگی گروه های معتقد به ارزش های سال های اول انقلاب و جنگ را برمی انگيخت. نظام مکتبی با گرايش روزافزون مردم، به ويژه جوانان، به فرهنگ و ارزش های غير اسلامی و اغلب غربی و نفوذ روزافزون روشنفکران رو به رو شده و در پاسخ به اين موقعيت «مبارزه با تهاجم فرهنگی» را در دستور روز قرار داد. « نظريه تهاجم فرهنگی» بر آن بود که غرب توطئه سازمان يافته ای را عليه جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگی تدوين کرده و در دست اجرا دارد. غرب در اين توطئه از رسانه ها، ادبيات و هنر بهره می گيرد تا با تضعيف فرهنگ اسلامی و جايگزينی «فرهنگ غربی» سلطه خود بر ايران را زنده کند. همه دستاوردهای فرهنگی بشريت از رنسانس به بعد: عقل گرايی، اومانيزم، ليبراليزم، دموکراسی، سبک ها و مکتب های ادبی چند قرن اخير در مقوله «فرهنگ مهاجم غرب» طبقه بندی و اکثريت دگر انديشان به «اسب تروا» و «سربازان فرهنگ غرب» ملقب شدند. برای «حفظ هويت اسلامی و مبارزه با تهاجم فرهنگی» در سال های ۷۰ "برخورد امنيتی در عرصه فرهنگ" تصويب و بخش فرهنگی وزارت اطلاعات تقويت شد. اما تئوری تهاجم فرهنگی، چون هر نظريه انتزاعی ديگر، برای اکثريت مردم قابل فهم نبود. برانگيختن مردم به مبارزه با «فعاليت سازمان يافته جاسوسان فاسد غرب»، از محورهای اصلی تئوری تهاجم فرهنگی بود اما کشاندن توده های غير روشنفکری جامعه به جنگ با يک نظريه انتزاعی دشوار بود. برای برانگيختن مردم در اين زمينه به نمونه های عينی، به "روشنفکران فاسد سر سپرده غرب"، نياز بود تا با معرفی آنها به مردم خطر را ملموس و مشهود نشان داده شود. توليد نمونه های عينی، برای تئوری تهاجم فرهنگی، ترساندن روشنفکران و بازداشتن آنها از فعاليت های فرهنگی و صنفی و احيانا سياسی، بی اعتبار کردن و منزوی کردن چهره های سرشناس فرهنگی و سياسی از اهداف مهم "اقرارهای تحميلی" در مرحله دوم بود. شکنجه های روانی و جسمی و روش های پيشرفته اقرار گيری بلوک سوسياليستی به کار گرفته شد تا قربانيان خود و همکاران و دوستان خود را به جاسوسی و فساد متهم کنند. در متن نامه ها و مصاحبه های تحميلی و در برنامه معروف "هويت" همجنسگرايی، برای قربانيانی که سابقه مذهبی داشتند و روابط نامشروع، برای کسانی که به لايسيته شهره بودند، جاسوسی و دريافت کمک های مالی و رهنمودهای فکری از آژانس های اطلاعاتی کشورهای غربی، همکاری با ضد انقلاب خارج از کشور، مصرف مواد مخدر و نوشيدن مشروبات الکلی، برای هر دو گروه، از اتهامات تکراری بود. قربانيان از ميان چهره های فعال، مشهور و با نفوذ در عرصه فرهنگ بر می گزيده می شدند. سرکوب اين يا آن موج انتقادی رو به گسترش از راه ترساندن فعالان آن نيز، در انتخاب قربانی، زمان بازداشت و پخش اقرارهای اجباری نقش مهمی داشت. برای ايجاد رعب و وحشت، قتل نيز در دستور کار قرار گرفت. اما طراحان و مجريان برخورد امنيتی با تهاجم فرهنگی تفاوت سازمان های سياسی و روشنفکران منفرد و تفاوت سال های اول انقلاب با دهه های اخير را ناديده گرفته بودند. اقرارهای اجباری رهبران سياسيکار سازمان های مخالف، در سال هايی که هنوز اکثريت مردم از انقلاب حمايت می کردند، شيوه ای کارا بود و نتايجی مفيد برای دست اندرکاران به بار آورد. مصاحبه های تحميلی روشنفکران منفرد فرهنگيکار، در سال های اخير که نارضايتی ها افزايش يافته است، اما جز تاثير منفی دستاوردی نداشت. قتل های موسوم به زنجيره ای، نقطه عطفی در مبارزه با تهاجم فرهنگی بود. در اين مورد نيز ترس و سکوت جای خود را به اعتراض گسترده داد. پس از افشای قتل های زنجيره ای اميد می رفت که اقرارهای اجباری نيز متوقف شود. اما مصاحبه سيامک پور زند، روزنامه نگار کهنسال و انتشار اقرارهای اخير چند وبلاگ نويس، با همان مشخصه های هميشگی و البته ناشيانه تر و برهنه تر، نشان از ادامه دوران سوم اقرارهای اجباری در ايران دارد. در اين مرحله به جای وزارت اطلاعات نهادهای ديگری در قوه قضاييه دست اندرکارند. اهداف متنوع و متعدد مراحل اول و دوم و اغلب توجيه های نظری اقرارهای اجباری، حتی در ميان بخش های مهمی از هواداران شيوه های خشن، توجيه و کارايی خود را از دست داده اند. در اين مرحله « مقابله با امواج مقطعی با بهره گيری از اقتدارترس» به تنها هدف و توجيه اقرارهای اجباری بدل شده است. فضای بسته رسانه ها در ايران، نياز نسل جوان به گفت و گوی آزاد و امکاناتی که اينترنت به ارمغان می آورد، به موج گسترده وبلاگ نويسی در ميان جوانان دامن زده است. در اين موج جديد به جای چهره های سرشناس فرهنگی و سياسی، انبوهی از جوانان مشتاق به ميدان آمده اند. گرچه متن اقرارهای اخير، با نام بردن از برخی فعالان جبهه دوم خرداد، آنان را به پرونده سازی تهديد می کند، اما ترساندن و ايجاد فضای رعب و وحشت برای مقابله با موج وبلاگ نويسی را می توان پيام اصلی و شايد تنها هدف اقرارهای اجباری اخير تلقی کرد. ارزيابی نتايج مرحله سوم اقرارهای تحميلی زودهنگام به نظر می رسد اما از آن روی که نسل جوان ايران به پنجره های ارتباط، به رسانه هايی برای بيان خود، نياز دارد و از آن جا که ترس همواره احساسی گذرا است و نياز بنيادين هميشه بر ترس غلبه خواهد کرد بعيد است که مرحله سوم اقرارهای اجباری در تحقق اهداف خود موفق باشد. خدمات
انتشار نامه های سرگشاده چند وبلاگ نويس که به مصاحبه های تحميلی برخی نويسندگان و روزنامه نگاران زندانی در سال های گذشته شباهت می برد بحث هايی را درباره دلايل ادامه اين گونه شيوه ها برانگيخته است.
اقرارهای 'اجباری' در 3 مرحله
استونی، جمهوری دومینیکن، بلژیک و آلمان در جلسه ای که شورای امنیت درباره اجرای تحریم تسلیحاتی ایران به صورت آنلاین برگزار کرده بود، به طور تلویحی از تمدید تحریم ایران حمایت کرده بودند آمریکا بیش از یک سال است در صدد تمدید این تحریم هاست و می‌گوید لغو تحریم تسلیحاتی ایران باعث افزایش درگیری در خاورمیانه می‌شود. این کشور پیش‌نویس تمدید تحریم تسلیحاتی ایران را آماده کرده و در اختیار اعضای شورای امنیت قرار داده است. پس از هفته‌ها گفت و گو درباره قطعنامه پیشنهادی آمریکا، قرار است پیش‌نویس آن این هفته در شورای امنیت به رای گذاشته شود. پیش‌نویس قطعنامه تمدید تحریم تسلیحاتی ایران چه می گوید؟ پیش‌نویس قطعنامه شامل یک مقدمه طولانی در متهم کردن ایران به صدور سلاح به گروه‌های شبه‌نظامی شیعه در عراق، سوریه، لبنان و یمن است. این متن ایران را طبق گزارش دبیرکل سازمان ملل متهم می‌کند که در حمله به تاسیسات نفتی و یک فرودگاه عربستان و هدف قرار دادن چند نفتکش در نزدیکی تنگه هرمز نقش داشته است. متن پیشنهادی آمریکا می‌گوید استفاده از سلاح‌های ایرانی در این حملات "نقض تمامیت ارضی عربستان" بوده است. تحریم پیشنهادی آمریکا طبق کدام فصل منشور ملل متحد است؟ قطعنامه پیشنهادی آمریکا به دنبال این است که ایران را بار دیگر ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار دهد که مربوط به "تهدید صلح و امنیت جهانی" است. در متن پیشنهادی آمریکا آمده که فعالیت‌های ایران در مسلح کردن گروه‌های شبه‌نظامی شیعه تهدید صلح و امنیت بین‌المللی است و به حمله به سفارت آمریکا در بغداد و تهدید منافع آمریکا در کردستان عراق منجر شده است. قطعنامه پیشنهادی خرید یا فروش هرگونه سلاح به ایران یا اتباع‌ این کشور را ممنوع کرده است. مدت تحریم تسلیحاتی پیشنهادی در این قطعنامه تا تصمیم بعدی شورای امنیت است و پایان آن به آینده‌ای نامعلوم واگذار شده که از دید شورای امنیت "خطر تهدید صلح و امنیت بین‌المللی از سوی ایران" منتفی شده باشد. دبیرکل سازمان ملل و کمیته تحریم شورای امنیت و متخصصان اجرای تحریم تسلیحاتی در این قطعنامه موظف شده‌اند مرتب وضعیت اجرای آن را به شورای امنیت گزارش کنند. شیوه پیشنهادی اجرای تحریم تسلیحاتی چیست؟ قطعنامه پیشنهادی آمریکا از کشورهای عضو سازمان ملل خواسته است محموله‌ هواپیماها و کشتی‌ها را که "با دلیل منطقی" مشکوک به نقض تحریم تسلیحاتی ایران بودند بازرسی کنند. کشتی‌ها و هواپیماهایی که به مقصد ایران در حرکت باشند یا از ایران به دیگر کشورها بار حمل کنند یا هواپیماهایی که از آسمان ایران صرفا عبور کنند یا کشتی هایی که از بندرها یا آب‌های ایران بگذرند، مشمول مقررات بازرسی تسلیحاتی شورای امنیت خواهند بود. در صورتی که پس از بازرسی مشخص شود محموله تسلیحات یا پول و منابع مالی مرتبط به آن از مبدا یا به مقصد ایران است، قابل توقیف است. گزارش محموله‌های توقیف شده و مشخصات فنی شامل شرکت سازنده و تابعیت آن و نوع پول توقیفی باید به اطلاع شورای امنیت سازمان ملل برسد و سپس تسلیحات به صورت قابل راستی‌آزمایی از بین بروند و پول همراه آن مصادره شود. در صورتی که شورای امنیت تشخیص دهد، کارخانه سازنده سلاح و مدیران آن و مقام های کشوری که کارخانه در آن قرار دارد قابل اضافه شدن به فهرست تحریم سازمان ملل متحد هستند. در ارتباط با محموله هایی که از ایران صادر می‌شود هم گیرندگان هم مقام‌های مرتبط در کشور گیرنده ممکن است در معرض تحریم شورای امنیت قرار بگیرند. آیت الله خامنه‌ای در میان گروهی از فرماندهان ارشد نظامی. پایان تحریم تسلیحاتی در مهر امسال ایران را قادر به خرید تسلیحات و جنگ افزارهای مورد نظرش و صادرات رسمی سلاح به دیگر کشورها خواهد کرد شیوه رای‌گیری قطعنامه در شورای امنیت چیست؟ وقتی پیش‌نویس قطعنامه آمریکا رسما در شورای امنیت مطرح شود، برای تصویب و تمدید تحریم ایران، نیاز به ۹ رای از ۱۵ عضو شورای امنیت دارد به شرط اینکه اعضای دائم شورا یعنی بریتانیا، آمریکا، فرانسه، چین و روسیه رای مخالف به پیش‌نویس ندهند و به اصطلاح آن را "وتو" نکنند. در این صورت پیش‌نویس بلافاصله تصویب و مطابق تاریخ‌های پیش‌بینی‌شده در آن اجرایی می‌شود. آمریکا در پیش‌نویس خود گفته بلافاصله پس از رسیدن موعد لغو تحریم تسلیحاتی ایران در ۲۷ مهرماه، تحریم‌های پیش‌بینی‌شده در قطعنامه پیشنهاد باید اجرایی شوند که منظور بامداد ۲۸ مهر به وقت شرق آمریکا است. ترکیب شورای امنیت و وضعیت احتمالی آرا چیست؟ بلژیک، جمهوری دومینیکن، استونی، آلمان، اندونزی، نیجر، سنت وینسنت و گرنادین‌ها، آفریقای جنوبی، تونس و ویتنام اعضای غیردائم عضو شورای امنیت هستند که در رای‌گیری درباره تمدید تحریم تسلیحاتی ایران شرکت خواهند داشت. اگر هیچکدام از اعضای دائم شورای امنیت به قطعنامه رای منفی ندهند، از ده عضو غیردائم، دست کم چهار کشور باید به قطعنامه پیشنهادی آمریکا رای مثبت بدهند تا این متن تصویب شود. استونی، جمهوری دومینیکن، بلژیک و آلمان در جلسه‌ شورای امنیت درباره اجرای تحریم تسلیحاتی ایران، تلویحی از تمدید تحریم ایران حمایت کرده بودند. بنابراین تعداد رای مورد نیاز اعضای غیردائم شورای امنیت برای تصویب این پیش‌نویس ممکن است کافی باشد اما وضعیت اعضای دائم پیچیده است. اگر چه فرانسه و بریتانیا مخالفتی با تحریم مجدد ایران نشان نداده‌اند و همراه با آمریکا که بانی قطعنامه است سه رای اعضای دائم شورا را تامین می‌کنند اما روسیه و چین از قبل با تمدید تحریم ایران مخالفت کرده‌اند. اگر قطعنامه تصویب نشود، آمریکا به دنبال چه جایگزینی است؟ ایالات متحده پیش‌بینی می‌کند که احتمال دارد روسیه و چین پیش‌نویس قعطنامه را وتو کنند اما مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا گفته به تمدید تحریم تسلیحاتی ایران اطمینان دارد. وزارت خارجه آمریکا پیش از این اعلام کرده که از طریق قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت امکان بازگشت همه تحریم‌های لغو شده علیه ایران وجود دارد. اظهار اطمینان واشنگتن به ادامه تحریم تسلیحاتی ایران به این معنی است که آمریکا احتمالا آماده است در صورت وتوی قطعنامه تمدید تحریم، بازگشت همه تحریم‌های بین‌المللی را به اجرا بگذارد. این راه آسانی برای ایالات متحده نیست چرا که جز چین و روسیه در این مرحله، اعضای اروپایی شورای امنیت هم با طرح آمریکا موافق نیستند. اگر قطعنامه پیشنهادی وتو شود و آمریکا بخواهد تحریم ایران پیش از انقضای آن تمدید شود، باید مکانیسم ماشه را حداکثر تا ۲۶ شهریور فعال کرده باشد. اگر ایالات متحده به هر نحوی موفق شود از این مکانیزم استفاده کند، جلوگیری از بازگشت تمام تحریم‌های لغو شده تقریبا محال است چرا که تحریم‌ها خودکار بازخواهند گشت مگر اینکه اعضای شورای امنیت به ادامه لغو همه تحریم‌ها رای بدهند. این یعنی اگر فقط یک عضو که دست‌کم می‌تواند آمریکا باشد، ادامه لغو تحریم‌های بین‌المللی را وتو کند، تحریم هایی که پنج سال پیش با توافق هسته‌ای موسوم به برجام لغو شده بودند، فورا از سر گرفته می‌شوند. برای همین در صورت وتوی قطعنامه پیشنهادی آمریکا، پنج هفته آینده روزهای خبرسازی برای ایران و همه طرف‌ها در شورای امنیت خواهد بود.
تحریم تسلیحاتی شورای امنیت سازمان ملل که از سال ۱۳۸۶ علیه ایران اعمال شده است، ۲۷ مهرماه پس از ۱۳ سال به پایان می‌رسد. پایان این تحریم ایران را قادر به خرید تسلیحات و جنگ افزارهای مورد نظرش و صادرات رسمی سلاح به دیگر کشورها می‌کند. شرکت‌های اسلحه‌سازی روسیه -به گفته سفیر ایران در مسکو- از هم اکنون پیشنهادهایی برای فروش مطرح کرده و در انتظار پایان این تحریم هستند.
شورای امنیت و رای‌گیری برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران، چه در پیش است؟
ایران و دولت‌های خارجی را به تلاش برای سرنگونی نظام سکولار متهم می‌کند فیلم خیانت، بر مبنای اعترافات افراد بازداشتی ‌و محکوم ساخته شده است. سازندۀ فیلم که نام و نشانی از او در تیتراژ "خیانت" وجود ندارد، ۲۵ پرونده را ورق می‌زند و صحبت‌های ندامت‌آمیز محکومان را پخش می‌کند که برخی از آنها دیگر در قید حیات نیستند. مانند قیام‌الدین غازی که از چهره‌های مذهبی معروف پایان دوران شوروی بود. او دو سال پیش به ۱۸ سال زندان محکوم شد و پارسال در آشوب زندان وحدت به قتل رسید. او در این فیلم خطاب به هم‌سنگر پیشین خود، محی‌الدین کبیری، رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان می‌گوید: «لاف بیهوده، گردن شکسته است». او و «معترفان» دیگر در این فیلم دولتی، حزب نهضت اسلامی را به تلاش برای کودتا در سال ۲۰۱۵ متهم می‌کنند؛ اتهامی که ظرف پنج سال اخیر دولت به‌تکرار اعلام و نهضت اسلامی رد کرده است. در واقع، نوک شمشیر این فیلم، به سوی حزب نهضت اسلامی نشانه رفته است که پنج سال پیش دادگاه عالی تاجیکستان آن را به عنوان یک «سازمان تروریستی و افراط‌گرا» ممنوع کرد؛ و به‌ویژه علیه رهبر آن، محی‌الدین کبیری. معترفان اصلی پسرعمه، برادرزن، خویشاوندان دیگر و رانندۀ پیشین محی‌الدین کبیری هستند. محمدعلی رحماللهف، از پیوندان محی‌الدین کبیری، در حالی که در این فیلم پشت سر او چشم‌انداز دلربایی از روستای "قسم‌دره" منطقه فیض‌آباد را می‌بینیم، خطاب به محی‌الدین کبیری می‌گوید: "از این دِه، شرمنده‌وار گریختی و رفتی، ما را هم شرمنده کردی. مردم این روستا هرگز نمی‌توانند تو را ببخشند". قسم‌دره، زادگاه محی‌الدین کبیری است. همۀ پیوندان او که در این فیلم ظاهر می‌شوند، سال ۲۰۱۶ به یک سال زندان محکوم شده بودند. آقای کبیری می‌گوید اگر آنها تن به اعتراف اجباری نمی‌دادند، برای مدت بسیار درازتری روانۀ زندان می‌شدند. رهبر حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که اکنون در اروپا به سر می‌برد، می‌گوید که اعترافات افراد نزدیک به او در پی معامله‌ای صورت گرفته است. به گفته او ظرف یک ماه روزه (رمضان)، نزدیکانش را به اداره امنیت محلی می‌بردند و شکنجه می‌کردند تا این اعترافات حاصل شود. وگرنه به گفتۀ او هر یک از آنها را به ۲۰ تا ۲۵ سال زندان و مصادرۀ اموال تهدید می‌کردند. در تماس‌های بی‌شمار بی‌بی‌سی فارسی، هیچ مقام حکومتی یا کارشناس نزدیک به آن، حاضر نشد به این سخنان محی‌الدین کبیری پاسخ دهد. کشور "برای تاجیکان، معلوم" کجاست؟ یکی دیگر از موضوع‌های محوری فیلم "خیانت" کشوری است که از آن ۳۱ بار یاد شده، اما بدون ذکر نام دقیقش. راوی فیلم ۳۱ بار از کشوری می‌گوید که مسلمان است و "برای مردم تاجیکستان، معلوم". ولی یک بار هم نام آن کشور را نمی‌شنویم. البته، در مواردی، پرده از روی "کشورِ برای تاجیکان معلوم" برمی‌افتد. مثلاً در اعترافات ضبط‌شده که برخی، نام شهرهای قـُم و کرج و پردیس و بومهن و استان مازندران را به زبان می‌آوردند. و در مواردی، نقشه‌ای را می‌بینیم که نمی‌تواند جایی جز ایران باشد. عبدالستار کریمف، یکی از اعضای محکوم‌شده حزب نهضت اسلامی در "اعتراف" خود می‌گوید: "اکثر جوانان تاجیکی که در حوادث چهارم سپتامبر ۲۰۱۵ شرکت کردند، می‌گفتند که در کرج، مازندران یا قم آموزش‌های نظامی دیده‌اند". منظور از "حوادث" چیزی است که دولت تاجیکستان تلاش برای کودتا به رهبری ژنرال نظرزاده، معاون پیشین وزارت دفاع در سال ۲۰۱۵ می‌نامد. این دومین بار است که حکومت تاجیکستان ایران را به همدستی در "اقدام به کودتا" متهم می‌کند. بیشتر بخوانید: اتهامی که بار نخست درست سه سال پیش در فیلمی این‌چنینی مطرح شد و اعتراض کتبی سفارت ایران در دوشنبه را در پی داشت. اما چرا این بار بدون ذکر نام؟ فیلم خیانت بر مبنای اعترافات افراد بازداشتی ‌و محکوم ساخته شده است. تورج اتابکی، کارشناس آسیای میانه، بر این باور است که نمی‌توان عامل دخالت روسیه در این زمینه را نادیده گرفت. "روسیه و شاید هم چین به خاطر رابطۀ نسبتاً تنگاتنگی که با ایران دارند، اجازه نمی‌دهند که یکی از کشورهای دارای پیوند با این دو قدرت بزرگ منطقه‌ای مثل تاجیکستان، با ایران وارد رابطۀ بسیار پرتشنجی شود". اما محی‌الدین کبیری به این گمان است که شاید مقام‌های ایرانی از مجاری غیررسمی به حکومت تاجیکستان هشدارهایی داده‌اند که به نرمش و گرمش نسبی در روابط بین دو کشور انجامیده. ضمن این که از دید او جمهوری اسلامی ثابت کرده است که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان از پشتیبانی و کمک‌های معنوی و دیپلماتیک تهران برخوردار نیست و به همین دلیل هم این بار نام ایران به زبان نیامد. و نگاه سوم به این موضوع از سیدیونس استروشنی، عضو انجمن آزاداندیشان تاجیکستان و پژوهشگر دینی در تبریز ایران است که او هم از متهمان فیلم خیانت است: "حکومت تاجیکستان به زعم خودش روزنه‌ای را باز گذاشته است، بدین معنا که هنوز هم می‌شود با هم روابط خوب داشت، به شرط اینکه ایران مخالفانی مثل من را "تروریست" بنامد، آنها را از خاکش براند یا به دوشنبه تحویل دهد". چه با نام و چه بی‌نام، محتوای فیلم خیانت "کشورِ برای مردم تاجیکستان معلوم" را برای همگان معلوم می‌کند. پس چرا ایران، واکنش صریحی به این اتهامات نشان نمی‌دهد؟ سیدیونس استروشنی معتقد است که ایران نمی‌خواهد روابطش با مردم تاجیکستان را تیره کند. "دولت‌ها می‌آیند و می‌روند. مردم می‌ماند. تاجیکستان برای ایران، آمریکا یا حتی عربستان سعودی نیست که با آن موش‌ و گربه شود. ایران و تاجیکستان اشتراکات زیادی دارند و یک پیکر و یک روحند". پس نباید این مسائل را جدی گرفت. صحنه‌ای از فیلم خیانت ایران و مخالفان دولت تاجیکستان فیلم خیانت مدعی است که ایران، به جوانان تاجیک آموزش تروریستی می‌دهد تا آنها در نهایت حکومت سکولار تاجیکستان را براندازند. تورج اتابکی چنین طرحی را بعید می‌داند. از دید او ایران در جایگاهی نیست که برای دخالت مستقیم در امور تاجیکستان اقدام کند. می‌گوید: "در زمان شوروی یک دوجین حزب کمونیست از سراسر جهان در مسکو دفتر داشتند، ولی شوروی با آن کشورها روابط تنگاتنگ داشت. ایران هم که خود را ام‌القرای اسلام می‌داند، به نیروهای اسلامی جهان پناه و امکانات می‌دهد. ولی اینکه بخواهد به اتباع آن کشور آموزش نظامی بدهد که بروند و در کشورشان عملیات نظامی یا تروریستی انجام بدهند، به نظر بعید می‌آید. چرا که این پسند و خورند روسیه نیست و روسیه اجازۀ چنین کاری را نمی‌دهد". اما در زمان جنگ داخلی تاجیکستان (۱۹۹۲-۹۷) حزب نهضت اسلامی از پشتیبانی مالی و مادی و معنوی جمهوری اسلامی برخوردار بود و ایران به چهره‌های اصلی این حزب پناه داده بود. محی‌الدین کبیری می‌گوید که اکنون از آن حمایت‌ها خبری نیست. به گفته او پس از پایان جنگ و بازگشت مسئولان حزب به تاجیکستان، نهضت اسلامی از ایران هیچ کمکی دریافت نکرده است. می‌گوید: "پس از پایان جنگ، نهضت اسلامی به مدت ۱۸ سال در تاجیکستان رسماً فعالیت می‌کرد و هیچ کسی یک بار هم نگفته بود که ایران به این حزب کمک می‌کند. اگر می‌گفت، بر پایۀ آن ادعا می‌شد حزب را ممنوع کرد. یعنی در داخل کشور بودیم و ایران به ما کمک نمی‌کرد. حالا که حزب‌مان را تعطیل و "تروریسی و افراطی" اعلام کرده‌اند، چطور ایران می‌تواند به ما کمک کند؟ اگر کمک می‌کرد، امروز ما در ایران زندگی می‌کردیم، نه در اروپا. خود ایران برای انجام دادن داد و گرفت مالی با کشورهای اروپایی مشکل دارد. پس چطور می‌تواند به ما در اروپا کمک کند؟" در فیلم خیانت برخی از روزنامه‌نگاران خارج‌نشین تاجیکستان هم متهم شده‌اند که رسانه‌هایشان را با پول جمهوری اسلامی راه‌اندازی کرده‌اند. از جمله تارنمای خبری و تحلیلی "اخبار.کام" که این اتهام را مردود می‌داند. سازندۀ فیلم کیست؟ فیلم خیانت تیتراژ ندارد. آرم شرکت "تاجیک‌فیلم" تنها مورد اشاره به سازندۀ فیلم است. بی‌امضا بودن فیلم، به گمانه‌زنی‌ها دامن زده است. سیدیونس استروشنی با "۸۰ تا ۹۰ درصد احتمال" حدس می‌زند که "پشت این فیلم، کمیته دولتی امنیت ملی است". محی‌الدین کبیری اما آن را پروژۀ دفتر ریاست جمهوری تاجیکستان می‌داند. در تماسی که با این دفتر داشتم، گفته شد که "خیانت" از آفریده‌های استودیوی تاجیک‌فیلم است و ربطی به این نهاد ندارد. چند روز پیش خبرگزاری دولتی خاور به نقل از رئیس استودیوی تاجیک‌فیلم نام کارگردان فیلم بی‌امضا را اعلام کرد: رستم ستارزاده. نامی که برای محافل خبری تاجیکستان چندان آشنا نیست. هرچند در فیس‌بوک نمایه‌ای دارد. و در جستجوگر گوگل، نام او صرفاً با خبرهای مربوط به فیلم خیانت ظاهر می‌شود. اما ساعاتی پس از پخش گزارش تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی دربارۀ فیلم خیانت، خبرگزاری دولتی خاور با تصحیح آن خبر فهرست بلندبالایی از سازندگان فیلم را منتشر کرد که "رستم ستارزاده" در آن میان نبود. آقای ستارزاده در تماسی خصوصی به من گفت که حرفه‌اش فیلم‌برداری است و هیچ سروکاری با فیلم خیانت نداشته و خودش هم نمی‌داند که چرا در خبر اول خبرگزاری دولتی از او به عنوان سازندۀ فیلم یاد شده. در گزینۀ تصحیح‌شدۀ خبر خاور می‌خوانیم که کارگردان فیلم خیانت ملِک توره‌زاده و فیلم‌نامه‌نویس آن رحمت تیموریان بوده‌اند که باز هم در محافل خبری تاجیکستان گمنام محسوب می‌شوند. خبر اولیۀ خبرگزاری خاور که از قول رئیس تاجیک‌فیلم، رستم ستارزاده را کارگردان فیلم خیانت معرفی کرده بود، همچنان در پایگاه‌های اطلاع‌رسانی دیگر در دسترس است. همزمان، پژوهشگاه راهبردی وابسته به ریاست جمهوری تاجیکستان در تقدیر از این فیلم، کنفرانس علمی و راهبردی برگزار کرده است. هرچند سخنرانان این همایش دعوت بی‌بی‌سی برای تبیین موضع خود را نپذیرفتند. مسئولان استودیوی تاجیک‌فیلم هم به من گفتند که مایل نیستند در این زمینه گفتگو کنند. فیلم خیانت تیتراژ ندارد. آرم شرکت 'تاجیک‌فیلم' تنها مورد اشاره به سازندۀ فیلم است. خیانت، با تمام پرسش‌هایی که پدید آورده، دلیل تازۀ دیگری است بر پنبه شدن همۀ رشته‌های صلح بین تاجیکان که ۲۳ سال پیش حاصل شد. رئیس‌جمهور تاجیکستان در بزرگداشت روز امضای آن توافق، ماه گذشته رسماً یکی از دو طرف صلح را حذف کرد و گفت که توافقنامه صلح را با حزب نهضت اسلامی امضا نکرده بود، بلکه طرف او "اتحاد نیروهای مخالفین" بود. اما ستون فقرات آن اتحادیه، همین حزب نهضت اسلامی بود و طرف مذاکرۀ امامعلی رحمان، رهبر وقت این حزب، عبدالله نوری.
"خیانت" لفظی است که دولت تاجیکستان بیش از پیش برای توصیف مخالفان خود به کار می‌برد و اکنون، عنوان فیلمی است ۲۱۰ دقیقه‌ای، در سه قسمت که اخیراً از طریق همه شبکه‌های سراسری تلویزیون تاجیکستان نمایش داده شد.
خیانت؛ فیلمی بی‌امضا از 'دخالت‌' ایران در امور تاجیکستان
قبل از این که به اصل موضوع بپردازیم، بد نیست که تکلیف این اصطلاح "باشگاه انگلیسی" را روشن کنیم و ببینیم آیا واقعا این دو باشگاه انگلیسی هستند یا نه. البته این دو باشگاه از نظر جغرافیایی در انگلستان هستند، یکی در چلسی از اعیان نشین ترین محلات لندن و دیگری در منچستر، یکی از مهم ترین شهرهای این کشور. اما آیا موقعیت جغرافیایی به تنهایی کافی است که آنها را انگلیسی کند؟ آن هم وقتی که صاحب منچستریونایتد آمریکایی است و مالک چلسی روس، مربی چلسی اسرائیلی است و سرمربی منچستریونایتد اسکاتلندی، ستارگان منچستریونایتد پرتغالی، آرژانتینی، برزیلی، صرب و فرانسوی هستند و بزرگان چلسی، آلمانی، اوکراینی، ساحل عاجی و از کشورهای آفریقائی. از همه مهم تر هواداران داخلی این دو تیم در منچستر و چلسی و بطور کلی در همه انگلستان، در مقایسه با طرفدارانشان در سراسر جهان از آمریکا گرفته تا خاور دور، به قول خودمان عددی نیستند. در مقابل برای حفظ عدالت این را هم باید گفت که بهترین بازیکنان تیم ملی انگلستان عضو این دو تیم هستند: وین رونی، ریو فردیناند، اوئن هارگریوز، مایکل کاریک و وس براون در یونایتد و فرانک لمپارد، جان تری، اشلی کول و جو کول در چلسی. شاید بتوان گفت که تنها بازیکنان برجسته انگلیسی که در چلسی و یونایتد توپ نمی زنند مایکل اوئن مهاجم نیوکاسل و استیون جرارد بازیکن خط میانی لیورپول هستند. از آن گذشته در هر حال این مردم انگلستان هستند که هر آخر هفته برای تماشای فوتبال به ورزشگاه ها می روند و از این راه درآمد هنگفتی نصیب باشگاه ها می شود. و بالاخره این که این دو باشگاه در انگلستان به ثبت رسیده اند و شناسنامه شان انگلیسی است. من فکر می‌کنم که می‌شود نتیجه گرفت که در عصر جهانی سازی، در واقع چلسی و منچستریونایتد دو باشگاه بین المللی هستند که نامشان انگلیسی و مرکز فعالیتشان در انگلستان است. اما برای این که این بحث را کوتاه کنیم بهتر است ما هم مثل بقیه، آنها را باشگاه های انگلیسی بنامیم و به کار خودمان برسیم. از سه هفته پیش که منچستریونایتد با شکست دادن بارسلونا و چلسی با گذشتن از سد لیورپول به فینال لیگ قهرمانان راه پیدا کردند، صفحات ورزشی روزنامه ها و برنامه های ورزشی رادیو و تلویزیون از بس به این موضوع پرداخته اند، خودشان هم خسته شده اند. این ها هرکدام چندین بار تمام جوانب و همه زمینه های ممکن را پوشش داده اند، بزرگ ترین کارشناسان فوتبال انگلستان در این باره نظر داده اند اما هیچ فرد بی طرفی که حرفش اعتبار داشته باشد حاضر نشده که یکی از این دو تیم را به عنوان قهرمان آینده باشگاه های اروپا انتخاب کند. شک نیست که پیش بینی نتیجه مسابقات فوتبال آسان نیست چون به قول معروف توپ گرد است و یک لحظه غفلت یا یک اشتباه و یک خطا یا یک پنالتی یا یک کارت قرمز می تواند همه چیز را به هم بزند. نوع بازی و کارنامه و پیشینه چلسی و یونایتد این پیش بینی را مشکل تر هم می کند. البته برای آدمی مثل من که از نوجوانی طرفدار افراطی منچستریونایتد بوده ام‌ و کارشناس فوتبال هم نیستم و حرفم را هم کسی گوش نمی کند، خیلی آسان است که ظاهرا با خیال راحت به هر کسی که می رسم بگویم "این که دیگر سوال ندارد، یونایتد چلسی را در مسکو لوله می کند". اما باور کنید که این حرف ها برای حفظ ظاهر است. با این که معلوم است عاشق این هستم که یونایتد، لوله هم نکند اقلا با یک گل، چلسی را ببرد، در داخل خودم می دانم که هردو تیم بختشان پنجاه پنجاه است. جالب این که چلسی و منچستریونایتد دو تیم کاملا متفاوت هستند و از هیچ نظر به هم شبیه نیستند. منچستریونایتد تیمی است که کاملا تهاجمی بازی می کند و اعتبار و محبوبیتش را هم به همین خاطر به دست آورده است. بازیکنان این تیم حتی اگر چند گل هم از حریف جلو باشند تا ثانیه آخر در فکر گلزنی بیشتر هستند، گویی که یک بر صفر عقبند و به دنبال گل مساوی هستند. منچستریونایتد همیشه این طور بازی کرده، بازی ای که هدفش به غیر از بردن، سرگرم کردن تماشاچی و ارائه فوتبال زیبا هم هست، فوتبالی که کوین کیگان بازیکن و مربی سرشناس انگلیسی آن را فوتبال "سکسی" نام داده است. تنها تغییر شیوه بازی یونایتد در چند سال اخیر این بود که در گذشته سکسی بازی می کرد اما گل های زیادی هم نوش جان می کرد. اما حالا با حفظ این شیوه بازی، بهترین خط دفاعی در میان تیم های انگلیسی را هم دارد، خط دفاعی که در ۳۸ بازی لیگ برتر، تنها اجازه داد ۲۲ گل وارد دروازه اش شود. واقعیت این است که منچستریونایتد تنها همین یک شیوه بازی را بلد است و هرگاه سعی کرده مثلا دفاعی بازی کند یا یک گل بزند و وقت کشی کند یا خراب کرده یا به زور نتیجه گرفته است. در مقابل، چلسی نمونه کامل یک تیم حرفه ای به شیوه ایتالیایی ها است. پنج سال پیش که رومن آبراموویچ میلیاردر اهل روسیه چلسی را به قیمت ۱۴۰ میلیون پوند خرید و ۲۰۰ میلیون پوند هم برای خرید بازیکن خرج کرد، به دنبال مربی ای بود که بتواند موفق ترین و در عین حال بهترین تیم فوتبال، از نظر بازی زیبا، را برایش بسازد که هدف اصلی اش قهرمانی اروپا باشد. انتخاب او ژوزه مورینیو مربی موفق پرتغالی بود که باشگاه پورتو از کشور خودش را قهرمان اروپا کرده بود. از چهار سال پیش که مورینیو سکان چلسی را در دست گرفت، چهره و شیوه بازی این باشگاه به کلی تغییر کرد. مورینیو اعتقادی به فوتبال سکسی نداشت و می گفت که وظیفه اش کسب امتیاز است و نه سرگرم کردن مردم. تیم چلسی پس از این که در هر بازی یک یا حداکثر دو گل وارد دروازه حریف می کرد، وظیفه تهاجمی خودش را پایان یافته تلقی می کرد و با ارائه یک بازی دفاعی و بسته، پیروز از زمین بیرون می آمد. این شیوه بازی جواب داد و چلسی در همان سال اول مربیگری مورینیو پس از ۵۰ سال قهرمان لیگ برتر شد و یک سال بعد این پیروزی را تکرار کرد. با وجود این موفقیت ها شیوه بازی چلسی که از نظر کسانی که به فوتبال مدرن علاقه دارند خسته کننده و یا شاید حتی زشت است، آبراموویچ را راضی نمی کرد. از آن گذشته مورینیو نتوانسته بود در صحنه فوتبال اروپا پیشرفتی بکند. بهترین نتیجه او رساندن چلسی به مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا بود که قبل از او هم به آنجا رسیده بودند. سرانجام وقتی که در سال سوم مربیگری مورینیو، چلسی در مقابل منچستریونایتد کم آورد و نتوانست برای سومین سال پیاپی قهرمان لیگ برتر شود، آبراموویچ عذر این مربی جوان و پرجاذبه پرتغالی را خواست و جایش را به اورم گرانت، مربی ناشناخته و بی‌سروصدای اسرائیلی داد. اما شیوه ای که مورینیو به چلسی آورد به جانشینش ارث رسید و این تیم هنوز همان بازی ای را می کند که در زمان مورینیو می کرد یعنی اگر بتواند از حریفش یک گل جلو بیفتد، جبران آن کار حضرت فیل است. با نگاه به رویارویی های گذشته این دو تیم هم نمی شود به نتیجه قاطعی رسید. تا قبل از آمدن آبراموویچ و مورینیو، یونایتد برتری کاملی بر چلسی داشت. در دو سال اول مربیگری مورینیو این برتری جایش عوض شد و چلسی حرف اول و آخر را می زد. یک سال بعد با این که منچستریونایتد قهرمان لیگ شد در فینال جام حذفی با یک گل از چلسی شکست خورد. در فصل جاری این دو تیم تاکنون ۳ بار روبروی هم ایستاده اند. در اولین مسابقه فصل که یک مسابقه دوستانه بین قهرمان لیگ و قهرمان جام حذفی است و درآمد آن به سازمان های خیریه می رسد، یونایتد پس از یک مساوی بدون گل در ضربات پنالتی پیروز شد. در لیگ برتر، یونایتد در خانه خود در مسابقه ای که اولین بازی گرانت به عنوان مربی چلسی بود، با نتیجه ۲ بر صفر پیروز شد و چلسی در خانه خود با نتیجه ۲ بر یک یونایتد را برد. پس می بینید کسانی که حاضر نیستند درباره نتیجه مسابقه چهارشنبه شب اظهار نظر کنند حق دارند. این را هم اضافه کنم که بعضی ها می گویند که قهرمانی منچستریونایتد در لیگ برتر در حالی که چلسی تا روز آخر بخت قهرمانی داشت، روحیه جنگنده مضاعفی به بازیکنان این تیم داده، در حالی که ضربه ای به روحیه بازیکنان چلسی وارد کرده که می تواند در مسکو به نفع یونایتد تمام شود. اما بین خودمان باشد، من فکر می کنم که این امر می تواند نتیجه معکوس داشته باشد و حس انتقام جویی را در میان بازیکنان چلسی تقویت کند و به آنان قدرت جنگندگی بیشتری بدهد. انشالله که این طور نباشد و من مطابق معمول غلط فکر کرده باشم. برگردیم به آنچه که از اول می خواستم بگویم ولی وراجی قلمی اجازه نداد: مساله مهمترین مسابقه تاریخ فوتبال انگلستان بین دو تیم انگلیسی و عواقبی که نتیجه این بازی برای مربیان این دو تیم دارد. واقعیت این است که عواقب شکست در فینال لیگ قهرمانان اروپا برای چلسی وخیم تر از منچستریونایتد است. یونایتد در حال حاضر با هیچ بحرانی روبرو نیست، برای دومین سال متوالی قهرمان لیگ شده، تقریبا تمام بازیکن های اصلی اش قراردادهای خود را با باشگاه تا ۴ یا ۵ سال دیگر تمدید کرده اند و همین هفته پیش بود که مدیرعامل باشگاه اعلام کرد که برای فصل آینده پول کافی جهت خرید بازیکن جدید در اختیار سرمربی قرار خواهد گرفت. این تیم در گذشته دو بار هم قهرمان اروپا شده که آخرین بار آن در سال ۱۹۹۹ بود. بنابراین شکست در مسکو نمی تواند چیز زیادی را تغییر دهد، جز شاید چند میلیون پوند استفاده کمتر و غصه خوردن بازیکنان و هواداران تیم در کوتاه مدت. اما در چلسی وضع طور دیگری است. بازیکنان و هواداران این تیم هیچ گاه کنار رفتن مورینیو که برایشان حالت قهرمان داشت را نپذیرفته اند و پس از او تیم چلسی هرگز حالت یک تیم منسجم و یکپارچه را نداشته است که نمونه آن جر و بحث بازیکنان در داخل زمین بازی است. دیدیه دروگبا ستاره و مهاجم ساحل عاجی چلسی از همان زمانی که مورینیو از چلسی رفت گفت که او هم از این تیم خواهد رفت و به گفته رسانه های اروپایی پیوستن او به یک تیم ایتالیایی یا اسپانیایی در فصل آینده قطعی است. در همین حال مطبوعات بریتانیا نوشته اند که بازیکنانی چون فرانک لمپارد، آندری شوچنکو و ریکاردو کالواریو هم در چلسی نخواهند ماند. بنابراین هرکس که فصل بعدی مربی چلسی باشد، یک تیم تکه پاره که بهترین بازیکنانش آن را ترک گفته اند در اختیار خواهد داشت. اما اگر چلسی بتواند چهارشنبه شب پیروز و برای اولین بار در تاریخش قهرمان اروپا شود، احتمال دارد این بازیکنان تغییر عقیده دهند و در چلسی بمانند. آقای آبراموویچ هم که به آرزوی خود می رسد برخلاف دو فصل گذشته بار دیگر سر کیسه را برای تقویت تیم شل خواهد کرد. در این میان آنچه که بیش از هر چیز دیگری در گرو نتیجه بازی مسکو است، سرنوشت اورم گرانت مربی چلسی است. این مربی اسرائیلی که آدم بسیار محترمی است، هیچ گاه مورد علاقه هواداران و شاید بازیکنان چلسی نبوده است. بیچاره باید کنار زمین بنشیند و پلاکاردهایی را تماشا کند که هواداران چلسی در حمایت از مورینیو و به یاد او در دست می گیرند. به گفته بعضی تحلیلگران فوتبال انگلستان، بازیکنان هم از او حساب نمی برند و جان تری کاپیتان تیم قدرتی به مراتب بیشتر از او دارد و تصمیم گیرنده اصلی است. جالب اینجاست که گرانت در چلسی کارنامه مثبتی هم داشته. او وقتی که مربی شد کسی احتمال نمی داد که چلسی بتواند در رقابت برای قهرمانی لیگ نقشی داشته باشد. همه قهرمانی را از آن یونایتد یا آرسنال می دانستند و مقام سوم یا چهارم را برای چلسی پیش بینی می کردند. اما چلسی پس از یکی دو بازی ضعیف، خود را بازیافت و تا آخرین مسابقه لیگ مدعی قهرمانی بود و تنها با دو امتیاز کمتر از یونایتد نایب قهرمان شد. در اروپا هم گرانت برای اولین بار چلسی را به فینال لیگ قهرمانان رسانده و احتمال دارد قهرمان اروپا شود. با این همه هر روز که صفحه ورزشی روزنامه ها را باز می کنی صحبت از جانشین احتمالی گرانت است بدون آن که به دستاوردهای او اشاره شود. پیروزی در لیگ قهرمانان می تواند این وضع را عوض کند. در آن صورت صاحب باشگاه باید خیلی پررو باشد که مربی ای را که تیمش را برای اولین بار قهرمان اروپا کرده، تغییر دهد. بازیکنان و هواداران تیم هم مجبور خواهند شد که او را قبول کنند. آلکس فرگوسن سرمربی منچستریونایتد چنین گرفتاری هایی ندارد. او ۲۲ سال است سرمربی یونایتد است و در این مدت هر جام مطرحی را که بوده، از جمله لیگ قهرمانان اروپا، برده است. به گفته مقام های باشگاه او تا هر روزی که خودش بخواهد سر جایش می ماند، همان طوری که وقتی بین سال های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ سه سال پیاپی تیمش دست خالی ماند، حتی شایعه کنار رفتن او هم مطرح نشد. او اکثر رکوردهای مربیگری در انگلستان را شکسته و آنچه که هنوز سرپا و فعال نگاهش داشته، اشتهای وافرش برای پیروزی های بیشتر است. فرگوسن فکر می کند که بزرگ ترین دستاوردش این خواهد بود که یونایتد ۲ یا ۳ سال متوالی قهرمان اروپا شود و معتقد است که تیم فعلی او که سومین تیمی است که در منچستر ساخته، می تواند به این مهم دست یابد. بازی چهارشنبه شب در واقع یک بازی شطرنج خواهد بود که به صورت دوئلی بین این دو مربی مصمم و بااراده انجام می گیرد، دو مربی ای که یکی برای بقای خودش می جنگد و دیگری برای رسیدن به اوج آرزوهایش، دو مربی ای که یکی نام خود را به عنوان، اگر نه بهترین، یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال انگلستان ثبت کرده و دیگری هنوز به دنبال نام و اعتبار است. خدمات
رسانه های بریتانیایی مسابقه چهارشنبه شب در مسکو را که بین منچستریونایتد و چلسی برای دستیابی به جام قهرمانی باشگاه های اروپا برگزار می شود، مهم ترین مسابقه بین دو تیم انگلیسی در تاریخ فوتبال این کشور نام داده اند. شاید به این دلیل که برای اولین بار است که دو باشگاه انگلیسی به فینال لیگ قهرمانان اروپا راه پیدا کرده اند، دو باشگاهی که در لیگ برتر انگلستان اول و دوم شده اند و بهترین بازیکنان داخلی و خارجی این جزیره را در اختیار دارند. اما من فکر می کنم که منظور آنها از مهم، عواقب سرنوشت سازی است که نتیجه این مسابقه برای دو تیم، به ویژه برای مربیانشان، در بر دارد.
فینال لیگ قهرمانان: دوئل سرنوشت‌ساز دو مربی
ابراهيم عدو، يکی از مقامات رسمی "اتحاد محاکم اسلامی"، به بی بی سی گفت: "ما اين طرح را به عنوان عاملی در بی ثباتی سومالی تلقی می کنيم. بيشتر سومالی در صلح و آرامش است". در قطعنامه سازمان ملل از ارسال ۸۰۰۰ نيرو متشکل از کشورهای مختلف آفريقايی برای حمايت از دولت ضعيف سومالی حمايت شده است. اين قطعنامه همچنين به منظور مسلح شدن دوباره دولت، خواستار ممنوعيت اسلحه شده است. قطعنامه سازمان ملل که از سوی آمريکا حمايت می شد توسط رای مخفی ۱۵ کشور عضو شورای امنيت به تاييد رسيد. نماينده دولت انتقالی سومالی اين قطعنامه را "تنها راه رسيدن به صلح و ثبات" در کشورش می داند. سومالی از سال ۱۹۹۱ عملی از داشتن دولت مرکزی محروم بوده است. با اين حال ناظران بر اين باورند که ارسال نيروی پاسدار صلح به سومالی مدتها به طول خواهد انجاميد و ممکن است قصد اوليه اين قطعنامه نمايش نمادين حمايت از دولت اين کشور باشد. دولت سومالی از تصويب اين قطعنامه استقبال کرده است. چندی پيش رئيس هيئت اجرائی اسلامگرايان موسوم به محاکم اسلامی در سومالی هموطنان خود را به دفاع از وطن فرا خوانده و برای مبارزه با اتيوپی حکم جهاد داده بود. خدمات
در پی تصويب قطعنامه ای برای اعزام نيروهای حافظ صلح به سومالی اسلامگرايانی که کنترل بخش زيادی از جنوب اين کشور را در دست دارند هشدار داده اند با نيروهای پاسدار صلحی که به منطقه فرستاده شوند، خواهند جنگيد.
هشدار اسلامگرايان سومالی به پاسداران صلح
اول ژانويه - آغاز سال نو ميلادی در ميان سوگواری جهانيان 3 ژانويه - کشته شدن 30 نفر در حملات انتحاری عراق در نخستين حمله شورشيان عراق در سال 2005، دست کم 30 نفر از جمله سه غيرنظامی بريتانيايی و يک شهروند آمريکايی در چهار حمله انتحاری جداگانه توسط خودروهای بمبگذاری شده، کشته شدند. اکثر قربانيان اعضای نيروهای امنيتی عراق بوده اند. 9 ژانويه - محمود عباس رهبر فلسطينيان شد 10 ژانويه - ويکتور يوشچنکو رئيس جمهور اوکراين اعلام شد آقای يوشچنکو با کسب 99/51 درصد مجموع آراء به عنوان سومين رئيس جمهور اوکراين پس از استقلال اين کشور انتخاب شد. 16 ژانويه - زن 66 ساله رومانيايی بچه به دنيا آورد ريانا ايليسکو برای مدت 9 سال تحت درمان باروری قرار داشته است تا اينکه سرانجام اين درمان ها نتيجه داد و او دوقلو آبستن شد که يکی از آنها مرده به دنيا آمد. 30 ژانويه: برگزاری نخستين انتخابات آزاد عراق پس از سقوط صدام اولين انتخابات آزاد و چندحزبی عراق طی 50 سال گذشته برگزار شد. در انتخابات عراق، مردم 275 نماينده مجمع ملی اين کشور و همچنين اعضای شوراهای استانی و مجلس محلی کردستان عراق را انتخاب کردند. اعضای مجمع از ميان خود، رئيس جمهور، دو معاون او و نخست وزير را انتخاب کردند. 31 ژانويه - نخستين جلسه محاکمه مايکل جکسون برگزار شد صدها نفر از طرفداران اين خواننده در بيرون از دادگاه رسيدگی به اتهامات جمع شده و برای اثبات بی گناهی او دست به اعتراض زدند. 8 فوريه: ابومازن و شارون آتش بس اعلام کردند آريل شارون و محمود عباس در شرم الشيخ در مصر و با حضور رهبران مصر و اردن مذاکره می کردند. آقای عباس پس از مذاکره با آريل شارون اعلام کرد که طرفين در مورد پايان دادن به درگيری ميان مبارزان فلسطينی و نيروهای اسرائيلی به توافق رسيده اند. 11 فوريه: آرتور ميلر، نمايشنامه نويس آمريکايی درگذشت آرتور ميلر، يکی از برجسته ترين نمايشنامه نويسان آمريکايی و برنده جايزه پوليتزر در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت. مشهورترين اثر آرتور ميلر که متولد نيويورک بود، نمايشنامه مرگ دستفروش است که در سال 1949 جايزه پوليتزر را برای نويسنده 33 ساله اش به ارمغان آورد. 14 فوريه: رفيق حريری نخست وزير سابق لبنان کشته شد رفيق حريری، نخست وزير سابق لبنان، با انفجار بزرگی ناشی از يک خودروی بمبگذاری شده، در بيروت کشته شد. آقای حريری که هنگام مرگ 61 سال داشت، در سال 1992 به مقام نخست وزيری رسيد. وی اين سمت را تا سال 1998 حفظ کرد و پس از دو سال دوری از قدرت، مجددا در سال 2000 همين سمت را برعهده گرفت و اواخر سال 2004 از اين سمت استعفا داد. 22 فوريه: زمين لرزه در زرند کرمان صدها قربانی گرفت وقوع يک زمين لرزه نسبتا شديد، صبح سه شنبه 22 فوريه در نواحی روستايی شهر زرند در استان کرمان بيش از پانصد نفر کشته بر جای گذاشت. به گزارش مؤسسه ژئوفيزيک دانشگاه تهران، اين زلزله ساعت 5 و 55 دقيقه بامداد به وقت محلی رخ داد و بزرگی آن 4/6 درجه در مقياس ريشتر بود. 27 فوريه - 'دختر ميليون دلاری' برنده اسکار بهترين فيلم شد در هفتاد و هفتمين دوره جوايز اسکار و فيلم 'دختر ميليون دلاری' ساخته کلينت ايستوود، بازيگر و کارگردان آمريکايی، اسکار بهترين فيلم را دريافت کرد. اين فيلم که در هفت بخش نامزد اسکار بود، جوايز بهترين فيلم و بهترين کارگردان را بدست آورد و هيلاری سوانک و مورگان فريمن نيز بخاطر بازی در اين فيلم به ترتيب جوايز بهترين بازيگر نقش اول زن و بهترين بازيگر مکمل مرد را به خود اختصاص دادند. 8 مارس - رهبر شورشيان چچن کشته شد نيروهای ويژه ارتش روسيه طی عملياتی در نزديکی گروزنی، مرکز چچن، اصلان مسخدوف رهبر شورشيان چچن را کشتند. آقای مسخدوف در ژانويه 1997 به رياست جمهوری چچن، که يک جمهوری خودمختار در فدراسيون روسيه است رسيد اما حکومت او دو سال بعد سرنگون شد. 10 مارس: عمر کرامی مجددا به نخست وزيری لبنان برگزيده شد اميل لحود، رييس جمهوری لبنان، رسما از عمر کرامی، نخست وزير سابق، برای تشکيل کابينه جديد اين کشور دعوت کرد. روز نهم مارس اکثريت اعضای مجلس لبنان عمر کرامی را به نخست وزيری لبنان برگزيدند. آقای کرامی هفته پيش از آن در پاسخ به تظاهرات ضد دولتی در بيروت استعفا کرده بود. 19 مارس: سيل در افغانستان 88 قربانی گرفت در پی وقوع سيلاب های شديد در مناطق جنوبی و غربی افغانستان دست کم 88 نفر کشته شدند. هزاران نفر نيز در اثر سيلاب هايی که پی طغيان رودخانه ها به راه افتاد، بی خانمان شده اند. اين رودخانه ها هم در اثر برف هايی که آب شدند و هم در اثر بارش باران های سنگين طغيان کردند. 26 مارس: نخست وزير سابق بريتانيا درگذشت جيمز کالاهان که از آوريل 1976 تا مه 1979 نخست وزير بريتانيا بود و رهبری حزب کارگر را در دست داشت، در آستانه تولد 93 سالگی اش در استان ساسکس در جنوب شرق انگلستان در گذشت. او تنها کسی بود که در تاريخ بريتانيا هر چهار سمت عمده دولت، يعنی نخست وزير، وزير دارايی، وزير خارجه و وزير کشور را عهده دار بوده است. 2 آوريل: رهبر کاتوليکهای جهان درگذشت پاپ ژان پل دوم رهبر لهستانی الاصل کاتوليکهای جهان که بيش از 2 سال رهبری کليسای کاتوليک را برعهده داشت، در سن 84 سالگی درگذشت. او يکی از طولانی ترين دوره های رهبری بر کاتوليکهای جهان را پشت سر گذاشت و تنها دو پاپ ديگر بيشتر از او بر اين جايگاه تکيه زده اند. او پس از اينکه ماه ها دچار بيماری هايی از جمله نارسايی قلبی و کليه و فشار خون نامتعادل بود در اقامتگاه خود در واتيکان درگذشت. 7 آوريل: ابراهيم جعفری نخست وزير عراق شد ابراهيم جعفری از رهبران شيعيان عراق به سمت نخست وزيری اين کشور منصوب شد. انتصاب او کمی پس از سوگند ياد کردن جلال طالبانی در مقام رياست جمهوری صورت گرفت. روز ششم آوريل جلال طالبانی، رهبر اتحاديه ميهنی کردستان عراق به عنوان رئيس جمهور انتقالی عراق و نخستين رئيس جمهور غيرعرب در جهان عرب سوگند ياد کرد. 9 آوريل: پرنس چارلز با کاميلا پارکر ازدواج کرد پرنس چارلز، وارث تاج و تخت بريتانيا و دوست ديرينه اش، خانم کاميلا پارکر بولز امروز، شنبه در شهر ويندزور در غرب لندن با هم ازدواج کردند و سپس برای برای گذراندن ماه عسل به اسکاتلند رفتند. خانم پارکر پس از پايان مراسم ازدواج لقب دوشس کورنوال را دريافت کرد. 19 آوريل: رهبر جديد کاتوليکهای جهان برگزيده شد يوزف راتسينگر، کاردينال 76 ساله آلمانی که به محافظه کاری شهرت دارد، به عنوان پاپ بنديکت شانزدهم جايگزين پاپ ژان پل دوم شد و به عنوان رهبر تازه بيش از يک ميليارد کاتوليک جهان انتخاب شد. پاپ بنديکت شانزدهم، پس از چندين نشست محرمانه 115 کاردينالی که واجد شرايط رای دادن بودند به عنوان دويست و شصت و پنجمين پاپ برگزيده شد. 25 آوريل: سانحه قطار در ژاپن بيش از صد کشته بر جای گذاشت در بدترين سانحه قطار طی بيش از 40 سال گذشته در ژاپن دست کم يکصد نفر کشته شدند. اين حادثه در نزديکی شهر اماگاساکی واقع در غرب شهر کيوتو روی داد و اين قطار با بيش از ششصد مسافر از خط خارج شد و به يک مجتمع آپارتمانی برخورد کرد. آوريل26: پايان سه دهه حضور نظامی سوريه در لبنان آخرين واحدهای نظامی سوريه پس از شرکت در مراسمی در نزديکی مرز مشترک لبنان با آن رهسپار کشور خود شدند و به حدود سی سال حضور نظامی و اطلاعاتی سوريه در خاک لبنان خاتمه دادند. مراسم خداحافظی، که گروهی از نظاميان لبنانی نيز در آن شرکت داشتند، با حضور حدود دويست و پنجاه سرباز سوری برگزار شد. اول مه: جسد صدها 'کرد عراقی' در يک گور دسته جمعی کشف شد کارشناسان با بررسی يک گور دسته جمعی در جنوب عراق، عقيده دارند اجساد حدود 1500 قربانی کرد که اغلب آنها زن و کودک بوده اند، در اين محل مدفون شده است. گمان می رود که کشته شدگان، پيش از تيرباران به صف کشيده شده اند و سپس به درون 18 گودال کم عمقی که در نزديکی شهر سماوه يافته شده، فرو افتاده اند. قربانيان احتمالا در اواخر دهه هشتاد ميلادی پس از آنکه اجبارا به جنوب اين کشور منتقل شدند، کشته شده اند. 6مه: حزب کارگر برای سومين بار پياپی به قدرت رسيد حزب کارگر به رهبری تونی بلر، با کسب پيروزی در انتخابات سال 2005 برای سومين دوره پی در پی قدرت را در دست گرفت. اما اکثريت اين حزب در مجلس عوام به شدت کاهش يافت در حاليکه بر تعداد کرسی های دو حزب اصلی مخالف افزود شد. در اين انتخابات پس از حرب کارگر، حزب محاظه کار به رهبری مايکل هوارد و حزب ليبرال دمکرات به رهبری چارلز کندی بيشترين آرا را به خود اختصاص دادند. 12 مه: هشدار نخست وزير بريتانيا و وزيران خارجه اروپايی به ايران در پی ارسال نامه ای از سوی وزيران خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان برای حسن روحانی، دبير سابق شورای عالی امنيت ملی ايران که در آن نسبت به از سرگيری بخشی از فرايند غنی سازی اورانيوم در اين کشور هشدار داده شد، تونی بلر، نخست وزير بريتانيا اعلام کرد که اگر ايران تعهد خود را در مورد توقف غنی سازی اورانيوم نقض کند، وی يقيناً از ارجاع پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت سازمان ملل متحد پشتيبانی خواهد کرد. 29 مه: رای منفی فرانسويان به قانون اساسی اروپا با وجود اينکه هر دو حزب عمده فرانسه، حزب حاکم "يو ام پی" و حزب مخالف سوسياليست رای دهندگان فرانسوی را به حمايت از قانون اساسی اروپا تشويق کرده بودند، فرانسوی ها در پی يک مبارزات انتخاباتی فشرده به قانون اساسی اروپا رای منفی دادند. در پی اعلام نتايج اين رای گيری، ژان پير رافارن، نخست وزير فرانسه، استعفای کرد و دومينيک دوويلپن، وزير خارجه سابق جايگزين او شد. 8 ژوئن: ايران به جام جهانی رفت ديدار دو تيم ملی ايران و بحرين در ادامه رقابتهای دور مقدماتی جام جهانی 2006، با گل محمد نصرتی يک بر صفر به سود ايران پايان يافت که با اين نتيجه ايران به جام جهانی 2006 آلمان راه يافت. تيم ملی ايران موفق شده بود دوبار ديگر در سالهای 1978و 1998 به جام جهانی راه يابد. 8 ژوئن: ان بنکرافت در گذشت ان بنکرافت، بازيگر آمريکايی و همسر مل بروکس، کارگردان و بازيگر به علت ابتلا به بيماری سرطان در سن 73 سالگی در نيويورک درگذشت. بنکرافت در سال 1962 برای بازی در نقش معلم کودکی نابينا و ناشنوا، در فيلم معجزه گر به جايزه اسکار دست يافت. 8 ژوئن: توافق کشورهای ثروتمند برای بخشش بدهی ملتهای فقير هشت کشور صنعتی ثروتمند برای کاهش بدهی کشورهای فقير جهان به توافق رسيده اند.اين توافق به ۱۸ کشور که عمدتا آفريقايی هستند، کمک می کند تا نفس تازه ای بکشند و بجای بازپرداخت بدهی ها، اين مبالغ را صرف آموزش و پرورش، بهداشت و توسعه ملتهای خود کنند. 20 ژوئن: جناح ضد سوريه در لبنان به اکثريت پارلمانی دست يافت چهار ماه پس از ترور رفيق حريری، نخست وزير سابق لبنان، نيروهای مخالف سوريه در اين کشور تحت رهبری پسر وی، سعد حريری اکثريت پارلمانی را به دست آوردند. اين نخستين انتخابات طی 30 سال گذشته بود که بدون حضور نيروهای سوريه در لبنان برگزار شد. 24 ژوئن: محمود احمدی نژاد رئيس جمهور ايران شد محمود احمدی نژاد، شهردار وقت تهران، در دور دوم انتخابات رياست جمهوری ايران با پيروزی گسترده ای بر رقيب خود، اکبر هاشمی رفسنجانی، ششمين رئيس جمهور اين کشور شد. در دوم انتخابات از مجموع حدود 28 ميليون رای، آقای احمدی نژاد حدود 17 ميليون 248 هزار رای و آقای هاشمی رفسنجانی کمی بيش از 10 ميليون رای از آن خود کرد. وزارت کشور ايران تعداد آرای باطله را بيش از 660 هزار رای اعلام کرد. 30 ژوئن: اسپانيا ازدواج همجنسگراها را قانونی کرد اسپانيا با وجود مخالفت شديد کليسای کاتوليک اين کشور، از بلژيک و هلند در قانونی کردن ازدواج همجنسگراها پيروی کرده است. بر اساس قانون جديدی که در پارلمان اسپانيا به تصويب رسيده، زوج های همجنسگرا همچون ديگر زوج ها می توانند کودکان را به فرزندی بپذيرند. 7 ژوئيه: بمبگذاری در لندن يک رشته بمبگذاری در شبکه حمل و نقل عمومی لندن در ساعات بامداد روز پنجشنبه، 7 ژوئيه، منجر به کشته شدن بيش از 50 نفر و مجروح شدن حدود 700 نفر ديگر شد. اين رشته بمبگذاری، پس از انفجارهای مادريد در سال 2004 بزرگترين حمله انتحاری در اروپا بود. 13 ژوئيه: تصادم سه قطار در پاکستان در اثر تصادم سه قطار در جنوب پاکستان دست کم 120 نفر کشته و تعداد بيشتری مجروح شدند.اين سانحه در يکی از مناطق دورافتاده ايالت سند و در حالی رخ داد که قطاری که از لاهور به سوی کراچی در حرکت بود، با سرعت به پشت يک قطار ساکن برخورد کرد. 23 ژوئيه: انفجارهای مصر دهها کشته برجای گذاشت سه انفجار در بندر شرم الشيخ مصر که تفريحگاه ساحلی بزرگی بر کرانه دريای سرخ است 88 کشته و بيش از 200 زخمی برجای گذاشت، بسياری از قربانيان خارجی و تبعه کشورهایی همچون بريتانيا، هلند، ايتاليا، اسپانيا، اوكراين، روسيه، اسرائيل، تركيه، عربستان سعودی، قطر و کويت بودند. اين انفجارها با تعطيلات روز ملی مصر که سالگرد انقلاب سال 1952 در اين کشور است، همزمان بود. 26 ژوئيه: قاتل فيلمساز هلندی به حبس ابد محکوم شد دادگاهی در هلند محمد بويری، مسلمان مراکشی تبار را به جرم قتل تئو ون گوگ، فيلمساز هلندی، به حبس ابد محکوم کرد. محمد بويری، 27 ساله که از وی با عنوان يک اسلامگرای افراطی نام برده شده و دارای تابعيت دوگانه مراکشی و هلندی است، در ماه نوامبر سال گذشته با ضربات کارد و شليک گلوله تئو ون گوگ را در شهر آمستردام به قتل رساند. اول اوت: ملک فهد، پادشاه عربستان درگذشت ملک فهد بن عبدالعزيز، پادشاه عربستان سعودی از سال 1982 به اين سو، در سن 84 سالگی درگذشت. ملک فهد در پی يک بيماری شديد قلبی در سال 1995، زمام اداره کشور را عملا در اختيار برادرش، اميرعبدالله، وليعهد اين کشور قرار داده بود. 15 اوت: اسرائيل عقب نشينی از نوار غزه را آغاز کرد عقب نشينی اسرائيل از نوار غزه از نيمه شب 15 اوت به وقت محلی رسما آغاز شد. مقامات اسرائيلی از ساکنان آبادی های يهودی نشين خواسته بودند تا آن زمان قبل از اينکه ورود و خروج به اين آبادی ها ممنوع شود، از غزه خارج شوند. پيشتر بنيامين نتانياهو وزير دارايی اسرائيل و از اعضای ارشد حزب ليکود در اعتراض به سياست دولت اسرائيل در قبال خروج از نواره غزه، از کابينه آريل شارون استعفاء کرده بود. 29 اوت تندباد کاترينا هزاران نفر را در نيو اورلئان بی خانمان کرد وزش تندباد کاترينا در حاشيه خليج مکزيک در جنوب ايالات متحده آمريکا، به دو ايالت می سی سی پی و لوئيزيانا آسيب سنگينی وارد آورد و شهر نيو اورلئان را غير قابل سکونت کرده است. بيش از 900 نفر بر اثر اين تندباد جان خود ر از دست داده و هزاران نفر بی خانمان شدند. خسارات مالی ناشی از تندباد بيش از صد ميليارد دلار برآورد شد. 31 اوت: مرگ بيش از يکهزار زائر شيعه در عراق بيش از 960 نفر در اثر فشار ناشی از هجوم جمعيت در جريان مراسم سوگواری امام موسی کاظم، هفتمين پيشوای شيعيان، در شمال بغداد جان باخته اند. حادثه در محله کاظميه (کاظمين) در شمال بغداد زمانی روی داد که در حدود يک ميليون زائر به سوی حرم امام موسی کاظم راهپيمايی می کردند. 5 سپتامبر: هواپيمای مسافربری اندونزيايی سقوط کرد يک فروند هواپيمای مسافربری اندونزيايی لحظاتی پس از پرواز از شهر مدان در شمال کشور سقوط کرد. در اين حادثه نزديک به يک صد سرنشين هواپيما و بيش از سی نفر در زمين کشته شدند. مدان پر جمعيت ترين شهر در جزيره سوماترا محسوب می شود و محل سقوط هواپيما يکی از محلات پر جمعيت اين شهر است. 12 سپتامبر: پرچم فلسطينيان در آباديهای يهودی نشين افراشته شد آخرين نفرات ارتش اسرائيل مستقر در باريکه غزه اين منطقه را ترک کرده و حفظ امنيت آن را به تشکيلات خودگردان فلسطينی واگذار کردند. خروج نظامی اسرائيل از غزه پس از تکميل تخليه شهرک های يهودی نشين در اين منطقه صورت گرفت و هزاران فلسطينی پس از آغاز خروج نهايی نيروهای اسرائيلی از پايگاه های نظامی آنان در غزه وارد شهرک هايی شدند که تا چند هفته پيش محل سکونت چند هزار يهودی بود و حفظ امنيت آنها را سربازان اسرائيلی برعهده داشتند. 18 سپتامبر: آلمانی های دولت خود را انتخاب می کنند بيش از 60 ميليون آلمانی برای اينکه گرهارد شرودر، صدر اعظم وقت آلمان را در مقام خود نگه دارند يا دولت جديدی را جايگزين او و کابينه اش کنند، در انتخابات آلمان شرکت کردند. آنگلا مرکل، رهبر حزب دموکرات مسيحی که حزب مخالف دولت شرودر بود، در اين انتخابات با گرهارد شرودر رقابت می کرد که نهايتا به پيروزی حزب دمکرات مسيحی انجاميد. 18 سپتامبر: نخستين انتخابات پارلمانی افغانستان پس از سه دهه نزديک به 12.5 ميليون افغان در نخستين انتخابات پارلمانی افغانستان پس از 33 سال، پای صندوق های رای رفتند. ۳۰ هزار نيروی ارتش آمريکا و ساير کشورهای عضو پيمان ناتو نيز در تامين امنيت انتخابات شرکت دارند. 30 سپتامبر: ورود خاويار دريای خزر به آمريکا ممنوع شد دولت آمريکا ورود خاويار بلوگای دريای خزر را به اين کشور ممنوع اعلام کرد. بلوگا بهترين نوع خاويار به شمار می رود و بهای هر کيلوگرم خاويار بلوگای محصول ايران در بازار آمريکا پنج هزار دلار است. ممنوعيت ورود اين نوع خاويار به آمريکا بر اساس قانونی صورت می گيرد که سال گذشته برای جلوگيری از انقراض گونه های کمياب جانوری در آمريکا وضع شد اما خاويار بلوگا در آغاز شامل اين ممنوعيت نشد. اول اکتبر: انفجارهای بالی بيش از 20 نفر را کشت در پی وقوع چند حداقل سه انفجار در جزيره بالی در اندونزی، دست کم 22 نفر کشته و بيش از 50 نفر مجروح شدند. اين انفجارها تقريبا سه سال پس از انفجار بمب در يک اتومبيل در جزيره بالی رخ داد که در جريان آن بيش از ۲۰۰ نفر در يک کلوپ شبانه کشته شدند. 7 اکتبر: آژانس اتمی و محمد برادعی، برندگان جايزه صلح نوبل جايزه صلح نوبل برای سال 2005 به طور مشترک به آژانس بين المللی انرژی اتمی و محمد برادعی، مديرکل اين آژانس اعطا شد. کميته صلح نوبل در بيانيه ای درباره تصميم خود به انتخاب برندگان جايزه سال جاری، مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی را "حامی بی باک" تلاش برای محدود کردن جنگ افزارهای هسته ای خوانده و اهميت فعاليت آژانس را "بی حد و مرز" توصيف کرد. 8 اکتبر: زلزله جنوب آسيا ده ها هزار نفر قربانی برجای گذاشت اين زلزله، که در تاريخ منطقه جنوب آسيا بی سابقه بوده، نزديک به 3.5 ميليون نفر را منطقه کشمير هند و پاکستان بيخانمان کرد. 15 اکتبر: رای مردم عراق به پيش نويس قانون اساسی مردم عراق برای شرکت در همه پرسی مربوط به قانون اساسی جديد اين کشور به پای صندوق های رای رفتند. اين انتخابات، عملا رای دهندگان را به دو گروه مذهبی و قومی تقسيم کرده؛ شيعيان و کردها از پيش نويس قانون اساسی حمايت کردند و بسياری اعراب سنی مخالف آن بودند. هيئت مستقل انتخابات عراق طی نشستی خبری در بغداد اعلام کرد، 78 درصد از رأی دهندگان به قانون اساسی پيشنهادی رأی مثبت و 21 درصد رأی منفی دادند. 19 اکتبر: دادگاه رسيدگی به اتهامات صدام حسين آغاز شد صدام حسين، رهبر سابق عراق، در دادگاه رسيدگی به اتهام جناياتی که در زمان زمامداری خود مرتکب شده صلاحيت دادگاه را رد کرد. در نخستين جلسه رسيدگی به اتهامات رهبر سابق عراق هم که در ژوئيه سال 2004 برگزار شد وی خود را همچنان رييس جمهوری قانونی عراق دانسته و صلاحيت دادگاه تشکيل شده تحت اشغال نيروهای خارجی را برای رسيدگی به اتهامات رييس جمهوری زير سوال برده بود. 26 اکتبر: سخنان احمدی نژاد در مخالفت با موجوديت اسرائيل محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران در همايشی که با عنوان "جهان بدون صهيونيسم" در تهران تشکيل شده، با تکرار سخنان آيت الله روح الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی، تاکيد کرده است که اسراييل بايد از صفحه روزگار محو شود. آقای احمدی نژاد در سخنان خود از اسراييل به عنوان کشوری اشغالگر نام برد و گفت اين کشور، در واقع "سرپل دنيای استکبار در قلب جهان اسلام است" و مساله فلسطين، مساله ای نيست که جمهوری اسلامی بتواند با بخشی از آن سازش کند. 27 اکتبر: آغاز نا آرامی ها در شمال پاريس در پی آشوبهای خيابانی دو هقته ای در شمال شرقی پاريس، جوانان معترض به سوی مأموران پلیس سنگ پراندند و هزاران ماشين را به آتش کشيدند و چند ساختمان را تخريب کردند. نا آرامی ها پس از آن که دو نوجوان 15 و 17 ساله آفريقايی تبار بر اثر برق گرفتگی درگذشتند آغاز شد. افراد محلی می گويند اين دو در حال فرار از تعقيب پليس بودند اما مقامات پليس اين ادعا را تکذيب کرده اند. 10 نوامبر: ده ها نفر در انفجارهای اردن کشته شدند در پی وقوع رشته انفجارهايی در سه هتل عمده شهر امان، پايتخت اردن، دست کم ٦٧ نفر کشته و بيش از ٣٠٠ نفر زخمی شدند. در بيانيه منتشر شده در يک سايت اينترنتی مورد استفاده پيکارجويان اسلامگرا از قول سخنگوی القاعده عراق که ابومصعب الزرقاوی رهبری آن را برعهده دارد آمده بود که به دليل ارتباط اردن با اسرائيل و کشورهای غربی هدفهايی در اين کشور مورد حمله قرار گرفته است. 10 نوامبر: امير پرتز رهبر جديد حزب کارگر اسرائيل شد شيمون پرز از رهبران کهنه‌کار اسرائيل که در کشورش به عنوان "مرد هميشه بازنده" معروف شده است، در انتخابات داخلی حزب کارگر برای گزينش رهبر حزب، در مقابل امير پرتز رئيس سنديکای کارگری اسرائيل (هيستادروت) شکست خورد و از مقام رهبری حزب کارگر اسرائيل کنار رفت. شيمون پرز ۸۲ ساله در حالی رهبری حزب کارگر را به امير پرتز ۵۳ ساله واگذار کرد که در تمام نظرسنجی‌های انجام گرفته در پيش از انتخابات، با فاصله بسياری از رقيبش جلو بود. 21 نوامبر: شارون از ليکود استعفا داد آريل شارون، نخست وزير اسرائيل، از حزب ليکود که خود از موسسان آن بوده و سالها رهبری آن را برعهده داشت کناره گيری کرد. اين سياستمدار کهنه کار اسراييلی که از سال ۲۰۰۱ نخست وزير است، از ترک حزب راستگرای ليکود و حزب ميانه رو "پيشرو" را تاسيس کرد که شيمون پرز و شائول موفاز نيز به اين حزب پيوستند. 23 نوامبر: 'بانوی آهنين' رئيس جمهور ليبريا شد الن جانسون سِرليف معروف به 'بانوی آهنين' ليبريا برنده انتخابات رياست جمهوری اين کشور اعلام شده است. او نخستين رئيس جمهور زن در اين کشور و قاره آفريقاست. وی 4/59 درصد از آرای انتخابات ماه جاری را دريافت کرد و 6/40 درصد باقی آرا به ژورژ وه آ، ستاره سابق فوتبال جهان و رقيب خانم سِرليف رسيد. 22 نوامبر: آنگلا مرکل نخستين صدر اعظم زن آلمان شد آنگلا مرکل، رهبر حزب دموکرات مسيحی آلمان، به عنوان صدر اعظم تازه اين کشور سوگند ياد کرد. او نخستين زن تاريخ آلمان است که به مقام صدراعظمی رسيده است. خانم مرکل رهبری يک ائتلاف فراگير از احزاب دموکرات مسيحی و سوسيال دموکرات را به عهده دارد. 2 دسامبر: هزارمين حکم اعدام در امريکا اجرا شد حکم اعدام کنث بويد، شهروند آمريکايی که در ارتباط با دو فقره قتل مجرم شناخته شده بود، سرانجام در ايالت کارولينای شمالی به اجرا گذاشته شد. آقای بويد هزارمين نفری بود که از زمان بازگشت مجازات اعدام به ايالات متحده در سال 1976 به مرگ محکوم و اين حکم در باره وی اجرا شد. 6 دسامبر: سقوط هواپيما در تهران بيش از صد نفر کشته برجای گذاشت سقوط يک فروند هواپيمای ترابری ‬سی - ۱۳۰ ارتش ايران روی منطقه ای مسکونی در تهران 106 کشته برجای گذاشت. 39 خبرنگار در ميان قربانيان بودند. اين هواپيما دقايقی پس از بلند شدن از باند فرودگاه مهرآباد در غرب تهران ظاهراً به دليل مشکلات فنی اقدام به بازگشت و فرود کرد اما در مسير فرود، برخورد هواپيما با ساختمانی ده طبقه در شهرک مسکونی - نظامی توحيد واقع در جنوب فرودگاه باعث آتش گرفتن آن شد. 15 دسامبر: برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق مردم عراق به طور گسترده در انتخابات اين کشور که به تشکيل نخستين مجلس و دولت چهارساله از زمان حمله نظامی سال 2003 تحت رهبری آمريکا منجر خواهد شد شرکت کردند. اعراب سنی مذهب، که انتخابات ماه ژانويه را تحريم کرده بودند، در شمار وسيع حتی در مناطقی که پايگاه های شورشيان است در انتخابات شرکت کردند. 21 دسامبر: يونس قانونی رييس مجلس نمايندگان افغانستان شد محمد يونس قانونی، رهبر حزب افغانستان نوين، با به دست آوردن ۱۲۲ رای به عنوان رييس مجلس نمايندگان (ولسی جرگه) افغانستان پس از سه دهه انتخاب شد. آقای قانونی که تاجيک است، از رهبران ميانه رو مجاهدين افغانستان در دوران حضور ارتش شوروی در اين کشور و سالهای مقاومت عليه گروه بنيادگرای طالبان بود. خدمات
سال 2005 با پی آمدهای فاجعه خيزاب سونامی در جنوب آسیا آغاز شد. البته این حادثه تنها فاجعه طبیعی ویران کننده ای نبود که جهان در این سال با آن روبرو می شد. ولی در عین حال این سال شاهد بارقه های امیدی نیز بود مانند امیدواری به پایان زد و خوردهای دراز مدت در آچه در اندونزی و نیز سودان و همچنين برگزاری انتخابات در عراق.
جهان در سال 2005
ژنرال منصور الترکی، سخنگوی اين وزارت گفت نيروهای امنيتی پس از تعقيب مظنونين در شهر، آنان را در يک مجتمع ساختمانی محاصره کردند و هنگامی که می خواستند برای دستگيری مظنونين وارد ساختمان شوند هدف تيراندازی قرار گرفتند. مقامات سعودی سرگرم مقابله با يک مبارزه خشونت آميزی اند که ميليشاهای مرتبط با شبکه القاعده به راه انداخته اند. در طی سه سال گذشته يک رشته حملات و بمبگذاری ها در عربستان سعودی رخ داده است. در خونين ترين اين حملات، ۳۵ نفر در جريان حمله به سه مجتمع مسکونی در رياض، در ماه مه ۲۰۰۳ کشته شدند. در فوريه سال جاری، توطئه حمله انتحاری به تسهيلات عمده توليد نفت در شرق عربستان، کشف و خنثی شد. خدمات
وزارت کشور عربستان سعودی اعلام کرده است که در شهر جده، بين نيروهايش و کسانی که ظن آن می رود از پيکارجويان باشند تيراندازی در گرفته است.
در گیری پلیس سعودی با 'تندروهای مسلح'
وزارت کشور افغانستان گفته که یک فرمانده ارشد داعش در حمله هوایی کشته شده‌است براساس خبرنامه این وزارتخانه که امروز(شنبه ۹ دلو/بهمن) در اختیار خبرنگاران قرار گرفت، در حمله هوایی که عصر دیروز(جمعه هشتم دلو/بهمن) در روستای باندر ولسوالی اچین ولایت ننگرهار انجام شده ۷ عضو گروه داعش به شمول قاضی شاهد یکی از فرماندهان این گروه کشته شده‌اند. وزارت کشور افغانستان افزوده که در این بمباری مقداری اسلحه و مهمات این گروه نیز نابود شده ‌است. در این خبرنامه آمده که در درگیری دیگر میان نیروهای پلیس ملی با افراد گروه داعش در ولسوالی‌های هسکه مینه(ده بالا) و رودات ولایت ننگرهار سه عضو داعش کشته و دو نفر آنان زخمی شده‌اند. وزارت کشور افغانستان گفته که در هر دو حمله به نیروهای پلیس و مردم غیر نظامی صدمه نرسیده است. ولایت ننگرهار پایگاه اصلی گروه داعش در افغانستان به حساب می‌آید.
وزارت کشورافغانستان اعلام‌ کرد که در دو عملیات جداگانه یک فرمانده و ۹ عضو گروه موسوم به دولت اسلامی(داعش) در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان کشته و دو نفر هم زخمی شده‌اند.
یک فرمانده و ۹ عضو داعش در شرق افغانستان کشته شدند
جیسون رضاییان و همسرش یگانه صالحی به گزارش خبرگزاری تسنیم آقای صادقی امروز سه‌شنبه ۲۰ آبان ماه با اشاره به اینکه این پرونده هنوز در مراحل ابتدایی و تحقیقات است، گفت: "احتمال دارد این روند از یک ماه بیشتر طول بکشد. البته ممکن است این روند قدری بیشتر هم طول بکشد." محمد جواد لاریجانی، رئیس شورای حقوق بشر قوه قضائیه ایران اخیرا در گفتگو با شبکه خبری یورونیوز گفته بود که وضعیت پرونده جیسون رضائیان "تا یک ماه دیگر روشن می شود." او در خصوص اتهام احتمالی و دلیل بازداشت این روزنامه‌نگار گفت: "من در جایگاه قاضی نیستم. فقط می توانم بگویم که مقامات امنیتی گزارش داده اند که او در فعالیت هایی فراتر از کارهای روزنامه نگاری مشغول بوده است. او درگیر فعالیت های مرتبط با نقض امنیت کشور بوده است." جیسون رضاییان، روزنامه‌نگار ایرانی آمریکایی، بیش از ۱۰۰ روز است که در بازداشت به سر می برد و به تازگی دولت آمریکا و خانواده او جداگانه خواستار آزادی او شده‌اند. این خبرنگار واشنگتن‌پست روز سه‌شنبه ۲۲ ژوییه، آخرین روز تیرماه، همراه با همسرش یگانه صالحی و دو نفر دیگر در تهران بازداشت شد. خبر این بازداشت‌ها را دو روز بعد روزنامه واشنگتن‌پست منتشر کرد. همسر او، خانم صالحی که برای نشریه اماراتی "نشنال" کار می‌کند، دو ماه بعد به قید وثیقه آزاد شد.
هادی صادقی، معاون فرهنگی قوه قضائیه ایران درباره آخرین وضعیت جیسون رضائیان، خبرنگار بازداشت شده روزنامه واشنگتن پست در تهران گفت: "پرونده وی هنوز تکمیل نشده است و در مرحله دادرسی قرار دارد و هنوز به دادگاه نرفته است؛ لذا نمی توان حکم قطعی درباره وی داد."
قوه قضائیه: پرونده جیسون رضاییان هنوز تکمیل نشده است
غازی کنعان که پيش از انتصابش به مقام وزارت کشور سوريه به مدت بيست سال رياست دستگاه امنيتی اين کشور را به عهده داشت از جمله مظنونان پرونده قتل حريری بود که چندی پيش مورد بازجويی کميسيون ويژه سازمان ملل به سرپرستی دتلو ميليس قاضی آلمانی قرار گرفت. مرگ غازی کنعان اين گمانه را مطرح می کند که وی احتمالاً از ذکر نام خود در گزارش ميليس آگاه بوده و برای پيشگيری از بروز مشکلات بيشتر برای کشورش اقدام به خودکشی کرده است. اما در صورتی که ارتباط ميان دولت سوريه و قتل رفيق حريری وجود داشته باشد، به نظر نمی ‌رسد خودکشی غازی کنعان به دولت سوريه برای رهايی از تبعات پرونده قتل رفيق حريری کمکی بکند و حتی ممکن است مرگ او به وخامت بيشتر اوضاع هم منجر شود زيرا مخالفان سوريه می‌ توانند دولت بشار اسد را به قتل غازی کنعان يا اجبار او به خودکشی به منظور پرده‌ پوشی بر حقايق ماجرای ترور حريری متهم کنند. حتی اگر جامعه جهانی مرگ غازی کنعان را به عنوان خودکشی به ميل و اراده فردی وی بپذيرد، با انتشار گزارش کميسيون ميليس اوضاع سوريه و لبنان توفانی خواهد شد. احتمالاً آگاهی از تبعات چنين توفانی است که دولت فؤاد سينيوره نخست وزير لبنان را واداشته است تا خواستار تعويق انتشار گزارش آقای ميليس شود. اين گزارش قرار است تا آخر ماه اکتبر جاری منتشر شود اما دولت سينيوره بر تمديد دوره مأموريت کميسيون ويژه اصرار دارد تا احتمالاً خود را برای پيامد‌های انتشار رسمی آن آماده کند. چنانچه گزارش کميسيون حاکی از دخالت سوريه در قتل حريری باشد، اين کشور با فشار و انزوای بين‌ المللی بی ‌سابقه ‌ای روبرو خواهد شد. دولت آمريکا نيز که از حکومت بشار اسد در سوريه بسيار خشمگين است و به طور رسمی آن را به حمايت از شورشيان عراق، دخالت در امور داخلی لبنان و تخريب روند صلح خاورميانه متهم ‌کرده در صدد مهار و انزوای سوريه است و مقامهای آمريکايی از اعلام رسمی چنين سياستی خودداری نمی‌ کنند. اما گفته می‌ شود برنامه ريزيهايی نيز در آمريکا در جريان است که انزوای سوريه فراتر می رود. چندی پيش روزنامه اسرائيلی ها آرتص از رايزنی شماری از مقامهای آمريکايی با همتايان اسرائيلی شان برای يافتن جانشينی برای بشار اسد خبر داد و متعاقب آن شائول موفاز وزير دفاع اسرائيل در کنفرانسی خبری اعلام کرد که اگر بشار اسد بزودی کارت قرمزی از جانب آمريکا دريافت کند، وی تعجب نخواهد کرد. گرچه گزارش ها آرتص از مخالفت آريل شارون نخست وزير اسرائيل با برکناری بشار اسد حکايت داشت، اما پيش بينيهای برخی مطبوعات در مورد اقدامات قريب‌ الوقوع دولت بوش عليه دولت بشار اسد همچنان در سطح منطقه و جهان ادامه يافت. يکی از اين پيش بينيها حمله نظامی آمريکا به پايگاههايی در داخل خاک سوريه است که آمريکا اعتقاد دارد شورشيان عراقی در آنجا آموزش می ‌بينند. اين در حالی است که گفته می ‌شود کاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش با حمله نظامی به سوريه مخالفت کرده و افزايش فشار بين ‌المللی و انزوای روزافزون دولت اسد را راه بهتری برای تغيير رفتار سوريه دانسته است. به هر حال چه آمريکا برنامه مشخصی برای تغيير رژيم در سوريه داشته باشد و چه نداشته باشد، ماههای پيش رو برای دولت بشار اسد توفانی خواهد بود، توفانی که مرگ غازی کنعان را می ‌توان پيش ‌درآمد وقوع آن ناميد. خدمات
در صورتی که ارتباط ميان دولت سوريه و قتل رفيق حريری وجود داشته باشد، به نظر نمی ‌رسد خودکشی غازی کنعان به دولت سوريه برای رهايی از تبعات پرونده قتل رفيق حريری کمکی بکند اعلام خبر "خودکشی" غازی کنعان وزيرکشور سوريه از سوی منابع رسمی اين کشور در واقع پيش ‌درآمد توفانی است که انتظار می ‌رود با انتشار گزارش کميسيون ويژه سازمان ملل متحد درباره ترور رفيق حريری نخست وزير سابق لبنان، بخشی از خاورميانه را درنوردد.
پيش درآمدی برای توفان در سوريه
با عباس کيارستمی در محل برپايی اينستاليشن (چيدمان) جديدش با عنوان "جنگل بدون برگ" موزه ويکتوريا و آلبرت لندن به گفتگو نشستيم. کيارستمی در ميان اين جنگل بر درختی تکيه داده بود و با حوصله به پرسش هايمان پاسخ داد. ايده برگزاری معرفی و بررسی کل کارهای شما در زمينه های مختلف با چنين وسعتی از کجا آمد و شما برگزاری چنين بزرگداشتی از آثار و خودتان را چگونه می بينيد؟ عباس کيارستمی: من واقعا بايد بگويم که حد و حدود اين برنامه را نمی دانستم و چون قبلا هم برنامه هايی در معرفی کارهای من در کشورهای ديگر برگزار شد بود، اصلا تصور نمی کردم که اين برنامه با ابعادی به اين اندازه باشد. خودم به تدريج با وسعت آن آشنا شدم ابتدا فکر می کردم که فقط در حد نمايش فيلمهايم باشد و بعد برگزاری يک کارگاه فيلمسازی برای دانشجويان سينما که در جاهای ديگری هم داشتم بود و کم کم به اين وسعت رسيد. من عنوان بزرگداشت را چندان برای اين مجموعه برنامه نمی پسندم. به نظر من عنوان بزرگداشت را بايد بگذاريم بعد از مرگ يک هنرمند که زمان مناسبتری برای برگزاری بزرگداشت آثار اوست. زمانی که فعاليت هنری او به هر دليلی متوقف می شود بايد بزرگداشت او را برگزار کرد. با توجه به برگزاری برنامه هايی از اين دست در معرفی آثار شما در خارج از ايران، چرا چنين برنامه هايی در عرضه آثار شما در ايران برگزار نمی شود؟ همينقدر که ما می توانيم در ايران زندگی کنيم من خوشحالم. انتظار برگزاری چنين مراسمی را هم در ايران ندارم. شرايط اجتماعی کشور ما امکان چنين نگرشی را نه بيننده و نه به دولتش می دهد. به هر حال در خارج از ايران شرايط بهتری برای ديده شدن وجود دارد. ما در شرق زندگی می کنيم و متاسفانه بايد يک نوع قوانينی را بپذيريم. بودا می گويد خردمند هرگز نمی درخشد و من با تعديل می توانم بگويم هنرمند بهتر است در کشور خودش ندرخشد. به هر حال خيلی از اين بابت متاسفم. نه به دليل اينکه کارهای من را نشان نمی دهند به اين دليل که کارهای ديگران را به من نشان نمی دهند و ما بايد کارهايمان را جای ديگری عرضه کنيم. من اين انتظار را ندارم که چنين مراسمی در ايران برای من برگزار شود ولی حداقل انتظارم اين است که هر فيلمی که می سازيم را بتوانيم در داخل ايران به نمايش بگذاريم که بدانيم واکنش کسانی که به زبان ما به فيلم نگاه می کنند چيست ولی اين شانس نه تنها از ما دريغ شده بلکه از تماشاگران آثار ما نيز دريغ شده است. بسياری از جوانان ايران که هيچگونه شناختی روی کارهای من ندارند زمانی که مطالبی مانند اين گفتگو را می خوانند و يا می شنوند نسبت به ديدن آثار من کنجکاو می شوند. ولی دسترسی به اين آثار ندارد و بايد فيلمها را با کيفيت بسيار بدی از روی نسخه هايی که در بازار سياه تهيه و در شرايط بدی نگاه کنند. يکی از برنامه های معرفی مجموعه آثار عباس کيارستمی در لندن، برگزاری يک کارگاه فيلمسازی برای دانشجويان کارگردانی سينماست. شيوه کار در کارگاه چگونه است؟ اين نخستين کارگاه فيلمسازی نيست که من برگزار می کنم. تقريبا هر سه - چهار ماه يکبار کارگاهی در کشورهای مختلف برگزار می کنم. شيوه کار همه جا يکسان است و هدف اين است که شرکت کنندگان در اين کارگاه ياد بگيرند که بتوانند فيلمی را با بودجه ای اندک و امکانات محدود، در يک روز بسازند. هدف من در اين کلاسها آموزش فيلمسازی نيست چرا که من مدرس فيلمسازی نيستم و هيچ شناختی نسبت به اين حرفه ندارم من در اين کارگاه سعی می کنم تجربياتم را در فيلمسازی به ديگران منتقل کنم. اين کارگاه ده روزه، " فيلمبرداری در يک روز" نام دارد و در لندن 25 نفر که بسياری شان فارغ التحصيلان فيلمسازی هستند در اين کارگاه شرکت می کنند. اين شرکت کنندگان از ميان دو هزار درخواست کننده انتخاب شده اند. شکلهای مختلفی از هنرهای گوناگون در آثاری که به لندن آورده ايد، ديده می شود؛ از فيلم گرفته تا عکس و اينستاليشن (چيدمان) اما با توجه اينکه شما فارغ التحصيل رشته نقاشی هستيد چرا در اين مجموعه هيچ نقاشی ای از شما به چشم نمی خورد. من سالهاست که نقاشی نکرده ام و با اينکه رشته تحصيلی ام نقاشی بوده ولی هرگز نقاش خوبی نبودم و در واقع هيچگاه نقاش نشدم. شايد بتوان گفت که بخشی از توانايی های من در رشته های هنری ديگر مربوط به عدم توانايی من در نقاشی باشد. به هر حال کار اصلی من فيلمسازی است اما خودم را محدود به فيلمسازی نمی کنم هر دو - سه سال يکبار شانس ساختن فيلمی را دارم. اما اين فرصت عملا جوابگوی آن بی قراری ای که هر روز صبح آدم را از خواب بيدار می کند، نيست و هر بار به شکلهای مختلف، گاهی عکاسی، گاهی اينستاليشن، گاهی شعر و گاهی حتی نجاری بروز می کند. و قصد بر اين نيست که من کارهای متعدد ديگری در ديگر عرصه های هنری از خود نشان دهم. اينها حاصل بی قراری های مداوم من در دوران بيکاری من در طول سال است. در برنامه نمايش آثار شما در لندن، دو نمايشگاه وجود دارد: يکی نمايشگاه عکس "درختان در برف" و ديگری چيدمان "جنگل بدون برگ". درخت در برخی از فيلمهای شما هم نقش چشمگيری داشته، از درخت مشهور خانه دوست کجاست گرفته تا عنوان فيلم زير درختان زيتون. اين علاقه شما به درخت از کجا آمده است. رابطه من با درخت مربوط به اين سالها نيست و اين يکی دو نمايشگاه نيست. رابطه من با درخت به 28-27 سال پيش بر می گردد که از درختان عکاسی می کردم. البته آن هم به خاطر علاقه ام برای عکاسی از درخت نبود بلکه علاقه ام به درخت برای گذراندن وقت در طبيعت و بودن در طبيعت آن هم غالبا در تنهايی بود. اما گاهی ديدن يک منظره در يک نور خارق العاده به حدی زيبا و دل انگيز بود که تماشای اين منظره را به تنهايی دشوار می کرد و دوربين عکاسی برای من وسيله ای شد برای ثبت اين زيبايی ها. به هر حال رابطه من با درخت رابطه من است با طبيعت. نمايشگاه های "درختان در برف" و "جنگل بدون برگ" محصول سالهايی است که من در طبيعت گذراندم و رهاوردی است برای کسانی که وقت بودن در طبيعت را ندارند. حتما در طول اين سالها که به عنوان يک فيلمساز بين المللی شناخته شده ايد بارها با پيشنهادهای مختلفی برای ساخت يک فيلم بلند غير ايرانی با امکانات سينمای غرب مواجه بوده ايد. آيا تا بحال فکر کرده ايد که چند سالی در خارج زندگی کنيد و به شيوه غربی به صورت حرفه ای فيلم بسازيد؟ سال گذشته با ساخت يکی از قسمتهای فيلمی سه اپيزودی با عنوان بليت اين تجربه را داشتم که در خارج از کشور يک فيلم غربی به زبان خارجی بسازم. اپيزود ميانی اين فيلم که داستان کل فيلم در يک قطار اتفاق می افتد را من ساختم و دو اپيزود ديگر را کن لوچ انگليسی و ارمانو اولمی ايتاليايی. فيلم بليت به زبان ايتاليايی و فرهنگ ديگری ساخته شد و به من ثابت شد که هرگونه ترسی برای ساختن فيلمی به زبان خارجی بی دليل است چرا که زبان سينما يک زبان جهانی است. اما با وجوديکه اين فيلم تجربه موفقی بود اما لذتی که من در هنگام فيلم ساختن در کشور خودم و به زبان خودم می برم هنگام کارگردانی اين فيلم تکرار نشد و صرفا لذت يک تجربه تازه بود. اما در واقعيت به هرحال همانطور که می گويند بازيکنان فوتبال در زمين خودشان بهتر بازی می کنند، هنرمند هم در کشور خودش بهتر کار می کند. اميدوارم که شرايط در ايران آنقدر دشوار نشود که مجبور به کار کردن در کشور ديگری شوم. ساختن فيلم چند اپيزودی توسط چند فيلمساز مطرح در غرب امری عادی است. اما در ايران کمتر چنين اتفاقی می افتد، به استثنای مجموعه "قصه های کيش". آيا تا بحال به فکر اين بوده ايد که تجربه ای در زمينه ساختن فيلم مشترک با فيلمسازان ديگر ايرانی داشته باشيد؟ فيلم بليت اولين فيلم مشترک من با يک فيلمساز ديگر است و هر چند تجربه خوبی بود، اما آنقدر اين تجربه سخت بود که فکر می کنم اگر من اين فيلم را در داخل ايران با کارگردانان ايرانی می ساختم شايد اين فيلم به سرانجام نمی رسيد و شانس ديدن همکارانم را نيز از دست می دادم. کارگردانان هميشه عادت کرده اند تنها سر صحنه بروند و خدای صحنه باشند برای همين همکاری شان با کارگردانان ديگر برای ساخت يک فيلم مستقل کار سختی خواهد بود. برای همين ترجيح می دهم به تنهايی کار کنم. مرز باريکی ميان فضاهای مستندگونه و داستانی فيلمهای شما ديده می شود. گاهی بيننده قسمتهای مستند و داستانی را از هم تشخيص نمی دهد. تا بحال سعی کرده ايد که اين دو بخش را کاملا از هم جدا کنيد و يک فيلم صد در صد داستانی و يا کاملا مستند بسازيد؟ تلاش من در تمام سالهای فيلمسازی ام اين بوده که حتی آن مرز باريک را هم بردارم و هميشه سعی کردم که داستان را به مستند نزديک کنم و مستند را به داستان. من تعريف مشخصی برای فيلم داستانی و مستند ندارم. تصور می کنم تمام فيلمهای مستند هم ساختگی هستند حتی فيلمهای مستندی هم که از طبيعت ساخته می شود. زيرا به محض اينکه شما دوربين را برای فيلمبرداری آماده می کنيد از آن پس شما در ساخت آن فيلم چه مستند و داستانی دخيل هستيد و دارای قدرت تصميم گيری هستيد. هميشه تلاش من اين بوده که چگونه می توان سينمای مستند و داستانی را کاملا با هم ترکيب کرد و چگونه می توان يک تعريف واحد از سينمای مستند و داستانی ارائه داد. برای من تعريف سينما محدود می شود به فيلم خوب و فيلم بد. فيلم بد، فيلمی است که باور پذير نيست. و فيلم خوب فيلمی است که باور پذير باشد. باور پذير نه به اين معنی که حتما بايد سبک و سياق رئال را در نظر بگيريم. در سينما فلينی را باور می کرديم با اينکه در سبک رئال کار نمی کرد و در ادبيات آثار مارکز باور پذيرند با اينکه بسياری از آنها کاملا سوررئال اند. شرط اول اين است که تماشاگر بايد آن چيزی که ما به او ارائه می دهيم را باور کند. بعد از فيلم "باد ما را خواهد برد" سبک فيلمهای شما به تدريج تغيير کرد. با اين تغيير شما هم از يک فيلمساز به هنرمندی تبديل می شويد که برای بيان حرفهايش و انتقال هنرش، از ابزار و امکانات سينما استفاده می کند. اين تغييرات از کجا ناشی می شود؟ دلايل متعددی برای اين تغييرات وجود دارد. يکی از اين دلايل اين بود که پس از اينکه فيلم باد ما را خواهد برد در ايران به نمايش در نيامد، فکر کردم خودم را از قيد اين سانسور رها کنم. و در واقع بازهم بر روی کار ديگری سرمايه گذاری نکنم که شايد اجازه نمايش پيدا نکند. بنابراين يک جور قهر کردن با سينمای 35 ميلی متری، توليد وسيع فيلم و سرمايه گذاری بيشتر بود. برای مثال فيلم ده در ايران به نمايش در نيامد و بعيد می دانم که مجوز پخش بگيرد. اما با توجه به اينکه فيلم کم هزينه ای بود و به صورت ديجيتال ساخته شد من چندان از نظر اقتصادی ضرر نکردم. هرچند که وقت زيادی صرف ساختنش کردم اما پس از اينکه اجازه نمايش نگرفت چندان مانند گذشته ناراحت نشدم. اين يکی از جنبه هايی بود که در تغيير سبک فيلمسازی من بی تاثير نبوده است. علتی که من در خارج از کشور بر روی فيلم 35 ميلی متری فيلمبرداری کردم اين بود که من اين سرمايه را در قيد تصميم و رضايت عده ای که به دلايل نامشخص اجازه نمايش را نمی دهند نمی ديدم. من بليت را در شرايطی ساختم که مجبور به اخذ مجوز از کسانی نبودم که نمی دانم چه کسی هستند چون هيچ گاه چهره ندارند و هيچ وقت دليلی برای سانسور و توقيف فيلم ارائه نمی دهند. سانسور و يا مميزی چه تاثيری در روند کار شما داشته است؟ به هر حال شما هر يکی - دو سال فيلمی می سازيد. ولی هستند کارگردانان ايرانی که سالهاست فيلم نساخته اند و همواره از سانسور گله مندند. آيا شما با سانسور کنار می آييد و يا از کنار می گذريد؟ من هيچ گاه با سانسور کنار نيامده ام بلکه هميشه از روی آن پريده ام. من هيچ کاری را که برخلاف ميل و باورم باشد انجام ندادم و نخواهم داد. در هيچ فيلمی از من شما زنی را نمی بينيد که در خانه در کنار شوهر و فرزندش روسری بر سرش باشد. نه بخاطر اينکه من مخالف حجاب باشم، به هر حال حجاب در کشور ما يک قانون اجتماعی است و با اعتقاد يا بی اعتقاد رعايت آن الزامی است و من هيچ مخالفتی با آن ندارم. اما من هرگز باور نمی کنم که زنی در خانه اش با روسری در رختخواب از خواب بيدار شود. به همين دليل عقيده دارم تماشاگر فيلم من هم باور نخواهد کرد. اين يکی از دلايلی است که من از روی سانسور پريده ام و اين امتياز برای فيلمسازی است که در کشوری مانند ايران کار می کند. من چندان موافق گله مندی همکاران نيستم. به هر حال بايد ما راه حلی پيدا کنيم که بتوانيم فيلمهايمان را بسازيم. آيا زمانی که به مانع بر می خوريم بايد فيلمسازی را کنار بگذاريم؟ ممکن است مدتی شما گله کنيد که نمی شود فيلم ساخت و پس از ده سال از گله کردن هم راضی می شود. اما پس از 15 سال شما به عنوان چه کسی داريد گلايه می کنيد. چون ديگر فيلمساز نيستيد اول بايد فيلمساز باشيد بعد از شرايط نامساعد فيلمسازی گله کنيد. به نظر من هر مانعی نمی تواند سد بزرگی بر مسير فيلمسازی کارگردانی باشد. بالاخره بايد چاره ای جست که بتوان کار کرد. خدمات
از روز 27 آوريل تا 19 ژوئن مجموعه برنامه های گوناگونی به منظور معرفی و بررسی آثار عباس کيارستمی فيلمساز مطرح ايرانی در سينماها و گالری های مختلف لندن برگزار می شود.
گفتگو با عباس کيارستمی به مناسبت بررسی آثار او در لندن
زینب سلیمانی در نماز جمعه پیش از این به ندرت زنان و دختران فرماندهان کشته شده سپاه پاسداران در فضای عمومی مطرح شده‌اند. فاطمه امیرانی، همسر و آسیه باکری، دختر حمید باکری و ژیلا بدیهیان، همسر محمد ابراهیم همت، از جمله استثناها بودند که دیدگاهشان در فضای سیاسی برخلاف جریان اکثریت سپاه پاسداران بوده و به همین دلیل این حضور از طرف حکومت تبلیغ نشده است. زینب سلیمانی اما بخشی از جریان رسانه‌ای حکومت درباره پدرش است. به تصادف اسم او نیز با همین محتوا همخوانی دارد. زینب، خواهر امام سوم شیعیان که در ادبیات تشیع "پیام آور عاشورا "است. پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی نیز زینب تنها فرزند او بود که در فضای عمومی حاضر می شد. از جمله سال ۱۳۹۵ فیلم حضورش به همراه فاطمه مغنیه، دختر عماد مغنیه، در یک برنامه منتشر شد. زینب سلیمانی فرزند آخر قاسم سلیمانی و دختر سوم او است. به گفته خودش، "ته تغاری" و به زبان عربی "دلوعه" است. پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی نیز تنها فرزند مجرد خانواده بود و خواهرانش نرگس و فاطمه و برادرانش حسین و محمد رضا ازدواج کرده بودند. از این جهت در سال های اخیر بسیار همراه پدرش بوده و بارها همراه او به سوریه، عراق و لبنان نیز سفر کرده است. به همین دلیل برخی از اعضای گروه های نیابتی ایران در منطقه نیز او را در کنار پدرش می شناختند. این روابط در ادبیات زینب سلیمانی نیز تاثیر گذاشته و حسن نصرالله را "آقا سید" می خواند. اولین مصاحبه مفصلش نیز به جای تلویزیون ایران با شبکه المیادین وابسته به حزب الله لبنان بوده است. زینب سلیمانی در مراسم یادبود پدرش به گفته زینب سلیمانی، قرار بوده در سفر آخر قاسم سلیمانی نیز همراهش باشد اما پدرش پیش از سفر تماس گرفته و گفته که "شرایط در عراق خوب نیست." زینب سلیمانی دوره نوجوانی خود را در تهران و شهرک دقایقی که محل زندگی فرماندهان ارشد سپاه پاسداران است سپری کرده است. زینب تهرانی‌مقدم، دختر حسن تهرانی مقدم، در نامه ای به زینب سلیمانی از دیدن یکدیگر در مدرسه و مسجد این شهرک روابط پدرانشان سخن گفته است. به گفته محمد مهدی طهرانچی، رئیس سابق دانشگاه شهید بهشتی، زینب سلیمانی در این دانشگاه علوم سیاسی خوانده است. در سال های اخیر نیز بیشتر همراه پدرش بوده است. او در مصاحبه با المیادین می گوید که قاسم سلیمانی از او خواسته بود "رابط بدون فیلتر" پدرش و خانواده نیروهای نظامی ایران باشد که در جنگ با عراق و یا در سال های اخیر در عراق و سوریه و دیگر کشورهای منطقه کشته شده‌اند. گزارش های منتشر شده در سال های اخیر حکایت از روابط گرم خانواده سلیمانی با خانواده سران حزب الله لبنان داشت. گفته شده بود که زینب سلیمانی مدتی را نیز در لبنان بوده است. مدتی پس از کشته شدن قاسم سلیمانی نیز فیلمی از حضور او در لبنان و سخن گفتنش به زبان عربی منتشر شده بود. زینب سلیمانی مدت کوتاهی پس از کشته شدن پدرش با رضا صفی‌الدین، فرزند هاشم صفی الدین، نفر دوم حزب الله ازدواج کرد. زینب مغنیه، دختر عماد مغنیه، این خبر را منتشر کرد. بعدها عزت الله ضرغامی، رئیس سابق صدا و سیما، نوشت که "بزرگان"، به زینب سلیمانی توصیه کرده بودند ازدواجش را که مقدمات آن قبل از کشته شده پدرش فراهم شده بود، بیش از این به تاخیر نیندازد. زینب سلیمانی همراه برادرش زینب سلیمانی از جمله معدود زنانی است که توانسته سخنران پیش از خطبه‌های نماز جمعه باشد و در جایگاه نماز جمعه تهران نیز سخنرانی کند. او سخنران مراسم تشییع پدرش در دانشگاه تهران بود و دو هفته بعد از کشته شدن پدرش در حالی که اسلحه به دست داشت سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه کرمان بود. نکته برجسته در سخنرانی های او نیز انتقام از کشته شدن پدرش است. زینب سلیمانی رییس بنیاد قاسم سلیمانی نیز هست و ماه گذشته خبر اختصاص بیش از هشت میلیارد تومان بودجه به این بنیاد خبرساز شد. او اما پس از واکنش ها به اختصاص این ردیف خواستار آن شد که این ردیف بودجه به "حل مشکلات مردم و ترویج مکتب" قاسم سلیمانی اختصاص پیدا کند. مدتی بعد اما مشخص شد که این بنیاد امسال ۱۰ میلیارد تومان بودجه داشت. زینب سلیمانی در سالگرد کشته شدن پدرش نیز با راشا تودی و المیادین گفت و گو کرده است. گزارش‌های رسانه های خارجی یکی از دلایل شهرت پدرش نیز بود و اینک او نیز از فرصت حضور در این رسانه ها استفاده می کند. قاسم سلیمانی جدیدترین سوژه نهادهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی است. خاطرات و روایت های مربوط به دیگر فرماندهان سپاه پاسداران در سال های اخیر پایان یافته و همین موضوع تفاوت او و دیگر فرماندهان است. در این میان زینب سلیمانی نیز بخشی از این تبلیغات است. با این حال تجربه ثابت کرده که فرزندان فرماندهان سپاه اما تنها می توانند تا حد محدودی در فضای عمومی و سیاسی حضور داشته باشند و سایه پدرشان همواره بر سر آنان باقی می ماند.
غسان بن جدو، خبرنگار شبکه المیادین، در مصاحبه او را به سبک نام و فامیل عربی " زینب قاسم سلیمانی " می خواند و او نیز خودش را "زینب حاج قاسم". این عبارت ها توصیفی از دختر قاسم سلیمانی است که به واسطه جایگاه پدرش در یک سال اخیر مطرح شده و به نوعی تنها صفتش مبلغ پدر بودن است. اما او کیست و در یک سال اخیر چه فعالیت‌هایی کرده است؟
"زینب حاج قاسم"؛ مبلغ پدر و عروس حزب الله
اعتقاد بر اين است که امام زمان، امام دوازدهم شيعيان، که بيش از يکهزار سال پيش به غيبت رفت، به خواب يکی افراد محلی آمده و از اين مکان (جمکران) به عنوان "زمين شريف" ياد کرده است. به باور مردم او به زودی ظهور خواهد کرد تا عدالت را در جهان برقرار کند. هدف من از اين سفر اين بود که ببينم آيا بين انتخاب محمود احمدی نژاد به رياست جمهوری و اعتقاد رو به گسترش ايرانيان به ظهور قريب الوقوع امام زمان ارتباطی وجود دارد؟ در روز ديدار من از جمکران، بسياری از بازديد کنندگان از اين مکان را عراقی هايی تشکيل می دادند که برای زيارت مکان های دينی به ايران سفر کرده بودند. هيچيک از اين زايران به گفتگوی سياسی علاقه ای نشان نمی داد به جز اظهار نظر در اين زمينه که، در مقايسه با عراق، ايران به گونه ای شگفت آور امن و آرام است. کارهای ساختمانی، توسعه پارکينگ اتومبيل ها و جمعيت انبوهی که هر هفته به اين مکان زيارتی سفر می کند نشان می دهد که جمکران به سرعت رو به گسترش دارد. بسياری از ايرانيان تحصيلکرده، از جمله برخی روحانيون، اعتقاد به چاه جمکران را صرفا بخشی از خرافات مردم تلقی می کنند. با اينهمه، در سال های اخير اعتقاد به بازگشت قريب الوقوع امام غايب به سرعت در ميان توده مردم، و نه صرفا افراد فقير و بی سواد، رشد کرده است. گفته می شود يک گروه نيمه سری، موسوم به حجتيه که سالها قبل از انقلاب شکل گرفت و اعضای آن معتقدند برای فراهم ساختن زمينه ظهور امام زمان، ايجاد هرج و مرج کامل لازم است، در بخش های مختلف رژيم ايران حضوری دوباره يافته است. نشانه هايی در دست است که محمود احمدی نژاد و تعدادی از همکاران نزديک وی از هواداران و يا حتی اعضای فعال حجتيه هستند. در حاليکه در انتخابات اخير رياست جمهوری، بسياری از ايرانيان در حمايت از برنامه انتخاباتی محمود احمدی نژاد در زمينه باز توزيع ثروت به او رای دادند، ممکن است برخی ديگر جذب سخنان آقای احمدی نژاد در زمينه انتظار و بشارت ظهور (امام زمان) شده و به اين دليل رای خود را به نفع وی به صندوق ها انداخته باشند. بدينگونه، نتيجه انتخابات ناشی از تلفيقی از جاه طلبی يک گروه کوچک تندرو و احساس محروميت و سرخوردگی طبقات فقير شهری و روستايی (و به ادعای بعضی، مقداری تقلب در جريان انتخابات) بود. از اصلاح طلبان تا اسلامگرايان توده پسند نتيجه انتخابات اخير به قدرت رسيدن احمدی نژاد بود که بر تلاش اصلاح طلبان ليبرال مهر پايان نهاد، يک اسلامگرای توده پسند را به مقام رياست جمهوری رساند و بار ديگر ايران را در يک مسير سياسی ناشناخته قرار داد. در دهه ۱۹۹۰ و پس از مرگ آيت الله خمينی و خاتمه جنگ ايران و عراق، ماجرای اصلی در صحنه سياست ايران رقابت بين محافظه کاران طرفدار حفظ ميراث ايدئولوژيک خمينی و اصلاح طلبانی بود که می کوشيدند با استفاده از نهادهای دموکراتيک موجود در بدنه نظام سياسی، به پيشبرد آزادی کمک کنند. در سال های پايانی دهه ۱۹۹۰، به نظر می رسيد که ستاره اقبال اصلاح طلبان رو به صعود گذاشته است. در انتخابات سال های ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰، محمد خاتمی، روحانی اصلاح طلب، به مقام رياست جمهوری انتخاب شد. در ابتدا به نظر می رسيد که محمد خاتمی چشم اندازی واقعی ازاصلاحات، فضايی باز و رويکردی حاوی همکاری با غرب را تصوير می کند. اما در آغاز دوره دوم رياست جمهوری وی، مشخص شده بود که با توجه به مخالفت شديد عناصر محافظه کار اسلامگرا که مراکز قدرت نظام را در دست داشتند، نه تنها خاتمی قادر به انجام اصلاحات قابل توجهی نيست بلکه نظام سياسی نيز ماهيتا اصلاح ناپذير است. بر اين اساس، تا زمانی که ولايت فقيه به عنوان اصل ابتکاری آيت الله خمينی پا برجا می ماند، زور کسانی که مدعی بودند به نام ايدئولوژی اسلامی و در نهايت، به نام الله و امامان شيعه عمل می کنند، بر کسانی می چربيد که اقدامات خود را منبعث از مردم سالاری و اراده مردم می دانستند به خصوص اينکه گروه اول آماده بودند مخالفان خود را سرکوب کنند. از زمان انتخابات رياست جمهوری تابستان گذشته، مبارزه قدرت در ايران ظاهرا تغيير شکل يافته و به جای رقابت بين "اصلاح طلبان" و "محافظه کاران"، اين مبارزه بين محافظه کاران عملگرا و اسلامگرايان منتظر ظهور جريان دارد. در يکسو، نهاد غير منتخب و محافظه کار، اما عملگرای مجمع تشخيص مصلحت نظام زير نظر اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس جمهوری اسبق، مشاهده می شود که اختيارات آن افزايش يافته است. در سوی ديگر، رييس جمهوری تازه منتخب، يعنی فردی توده پسند به نمايندگی از شبکه ای در هم تنيده و متشکل از جناح هايی حضور دارد که اعضای آنها را ايدئولوگ هايی تشکيل می دهند که (تا حدودی به دليل شرکت در جنگ ايران و عراق) خود را صاحب حق می دانند و از اينکه تا کنون در حاشيه نگه داشته شده بودند ناخرسندند. با به چنگ آوردن کرسی رياست جمهوری، اين شبکه اينک در صدد است تا موقعيت خود را با اتکا به آميخته ای از شعارهای مردم پسند، دست زدن به مانورهای سياسی پشت پرده و پاکسازی مخفيانه و مرموز مخالفان تحکيم بخشد. با توجه به جدی بودن جنگ قدرتی که اينک در درون رژيم جريان دارد، بسياری از ايرانيان به گونه ای بارز نسبت به نتيجه اين مبارزه سياسی خوشبين هستند. برخی می گويند که برنامه های افراطی و مردم پسند محمود احمدی نژاد با همان موانعی از سوی روحانيون محافظه کار عملگرا مواجه خواهد شد که برنامه های اصلاحات محمد خاتمی با آن روبرو بود و به دليل مخالفت همين گروه نهادهای روحانی به نتيجه نرسيد، به اين دليل که موفقيت وی قدرت سياسی و اقتصادی اين نهادها را به مخاطره می انداخت. علاوه بر اين، نتيجه مبارزه کنونی قدرت در درون حاکميت، هرچه که باشد، تشکيلات محافظه کار بايد در بلند مدت همچنان با نيروهای اجتماعی داخلی طرفدار آزادی بيشتر در جامعه مقابله کنند. "دولت سايه" ممکن است نهضت اصلاح طلبی دهه ۱۹۹۰ دچار شکست سياسی شده باشد اما کسانی که از اين حرکت حمايت کردند هنوز بخشی زنده و فعال در بدنه جامعه ايران را تشکيل می دهند. اين بخش از جامعه اينک برای ادامه فشار به منظور توسعه جامعه مدنی در جستجوی يافتن استراتژی هايی در خارج از محدوده نظام سياسی حکومتی است. بر اساس يک تفسير متفاوت از سياست در ايران، آنچه در ايران اهميت دارد نهادهای رسمی حکومتی، چه انتخابی و چه غير انتخابی، نيست. بنابراين تفسير، در واقع اين نهادها ماهيت روبنا و پوشش يا ابزاری در دست اليگارشی متشکل از سياستمداران، روحانيون، ماموران ارشد امنيتی، سفته بازان و بازاريانی را دارند که از آنها به عنوان وسيله هايی برای انباشت و حفظ ثروت و قدرت بهره برداری می کنند. به عبارت ديگر، ايران عملا دارای نوعی "دولت سايه" است. آنچه که در نبرد پشت پرده بين جناح های سياسی ايران مطرح است بقا يا نابودی انقلاب اسلامی نيست بلکه عوايد اقتصادی کسب قدرت سياسی است. در اين کشور نه تنها يک اقتصاد رسمی به ارزش حدود پانصد ميليارد دلار در سال وجود دارد، بلکه اقتصاد غير رسمی و غول پيکر ديگری نيز فعال است که نظام سياسی آن را به کار می اندازد و بنيادهای دينی و ساير شبکه های ارتباط دهنده بازار و بخش های مختلف ساختار قدرت "مديريت" آن را بر عهده دارند. در عين حال، از زمان انتخاب محمود احمدی نژاد وضعيت اقتصادی ايران بدتر شده، سرمايه گذاران خارجی به امارات عربی متحده گريخته اند، بازار سهام تنزل يافته، تصميم گيری در بخش انرژی به دليل ناکامی رييس جمهوری در کسب رای اعتماد مجلس برای وزير نفت مورد نظر وی (دست کم برای چند ماه) فلج شده، و اعتماد به نظامی بانکی تضعيف شده است. ضعف مديريت اقتصاد وابسته به نفت ايران يکی از موثرترين دلايل تمايل اعضای اليگارشی حاکم بر ايران به مهار کردن محمود احمدی نژاد است. در عين حال، گرايش های عقيدتی رييس جمهوری جديد می تواند به نوعی دارايی منفی برای تشکيلات محافظه کار ايران تبديل شود. بر اساس تعبير "دولت سايه" از سياست ايران، ايدئولوژی اسلامگرا تنها تا زمانی مفيد محسوب می شود که در خدمت تثبيت و حفظ وضعيت موجود باشد. اما هرگاه اين ايدئولوژی به مانعی در اين راه تبديل شود، به سرعت از شدت و حدت آن کاسته می شود. به همين دليل است که در حاليکه محافظه کاران ميانه رو در خلال پنج سال گذشته قدرت خود را تحکيم بخشيده اند، در مورد تغيير نحوه پوشش و رفتار اجتماعی دوران محمد خاتمی که از اواخر دهه ۱۹۹۰ در ايران رواج يافت اقدامی نکرده اند. گروه همکاران محمود احمدی نژاد گفته اند که از بازگشت به محدوديت های شديد اسلامی حمايت می کنند که در دهه ۱۹۸۰ بر جامعه تسلط داشت. اما محافظه کاران عملگرا در رژيم ايران می دانند که تشديد نارضايتی مردم از اسلامگرايی از طريق تحميل مقررات کسالت آور بر جوانانی آماده طغيان و بی علاقه به اين مقررات فايده ای در پی نخواهد داشت. دقيقا به دليل پشت سرگذاشتن انقلاب اسلامی و تجربه کردن قوانين اسلامی است که در ايران نشانه چندانی از آن هيجانی که در ميان اسلامگرايان (ومخالفان غرب) شبه جزيره عربستان، شرق مديترانه و شمال آفريقا محسوس است، ديده نمی شود. با گذشت بيش از ۲۵ سال از انقلاب اسلامی، مردم ايران خواستار کاهش، و نه افزايش اسلام در سياست کشور خود هستند. اگر ايران به حال خود رها شود، احتمال بسيار وجود دارد که به خودی خود از بحران جاری عبور کند، بر تمايل احمدی نژاد برای احيای شرايط انقلابی فايق آيد و به تدريج در مسير اصلاحات واقعی سياسی گام بگذارد. اما آيا ايران به حال خود گذاشته خواهد شد؟ تشديد خصومت با غرب خصومت و سوء ظن متقابل بين حکومت ايران و غرب در حال حاضر به مراتب شديدتر از سال های اخير است. رهبران غربی، که ترکيب بالقوه جنگ افزارهای کشتار جمعی، تروريسم و رژيم های ياغی ذهن آنان را به خود مشغول داشته، بيم آن دارند که برنامه هسته ای غيرنظامی ايران به پوششی برای دستيابی به تسليحات اتمی تبديل شود. آتش خصومت بين ايران و دولت های عرب سنی مذهب، که در جريان جنگ ايران و عراق شدت داشت، همچنان مشتعل است و هراس اعراب سنی از نفوذ ايران در ميان اکثريت شيعه عراق، آن را افروخته نگاه می دارد. اسرائيل نيز از سخنان مکرر احمدی نژاد در انکار کشتار يهوديان به دست آلمان نازی هراسان شده است. اين وضعيتی بسيار بی ثبات و غيرقابل پيش بينی است که وخامت بيشتر آن تنها می تواند به عناصر تندروتر در صحنه سياست ايران خدمت کند. برخی از ناظران، تحرکات اخير محمود احمدی نژاد در جبهه های سياست بين المللی و منطقه ای، از جمله اظهارات خصمانه وی عليه اسرائيل، را به نشانه ای از بی کفايتی و فقدان تجربه تعبير کرده اند. اما ممکن است اين تحرکات در واقع بخشی از برنامه عمدی احمدی نژاد برای شدت بخشيدن به يک درگيری منطقه ای باشد با اين هدف که موقعيت متزلزل داخلی وی تقويت شود. اينک به نظر می رسد که آمريکا و دولت های اروپايی مصمم هستند که روند وخامت اوضاع را که ظاهرا مورد نظر احمدی نژاد است به وی پيشکش کنند. خدمات
در سفر اخير خود به ايران از چاه مشهور جمکران در نزديکی شهر قم ديدن کردم.
اگر ايران به حال خود رها شود!