Search is not available for this dataset
category
stringclasses 669
values | title
stringlengths 1
2.11k
| content
listlengths 1
4.14k
⌀ | qa
stringclasses 0
values |
---|---|---|---|
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پارسا پیروزفر؛ محبوبیت ابدی | [
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر با توجه به حضور ۳۰ ساله خود در سینما، موفق به ثبت ۲۴ فیلم سینمایی شده است که از این میان فیلم «وقت چیدن گردوها» به کارگردانی ایرج امامی که در سال ۱۳۸۲ ساخته شد، هیچگاه رنگ پرده را ندید و فیلم/سریال «مست عشق» ساخته حسن فتحی در صف اکران است. این شما و این راه جدی و پرفراز و نشیب سینمایی پارسا پیروزفر در سینمای ما.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پرونده باز پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر که از ابتدای دهه ۷۰ بازی در سینما با ایفای نقش کوتاهی در فیلم «مجسمه» (۱۳۷۱) ساخته ابراهیم وحیدزاده آغاز کرد و سپس با نقش کوتاه دیگری در فیلم «پری» (۱۳۷۳) داریوش مهرجویی ادامه داد، با نقشآفرینی در سریال محبوب آن سالها با نام «در پناه تو» (۱۳۷۳) ساخته زنده یاد حمید لبخنده به شهرت رسید. با اینکه بخش اعظمی از هنرنمایی او در این سریال دچار ممیزی شد و برای همیشه به آرشیو صداوسیما سپرده شد، اما او و ۳ تن دیگر از بازیگران سریال «در پناه تو» برای بازی در فیلم «ضیافت» (۱۳۷۴) به کارگردانی مسعود کیمیایی دعوت شدند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "درخشش پیروزفر در فیلم ضیافت باعث شد تا او در ۲ فیلم دیگر از کیمیایی همچنان حضور داشته باشد: «مرسدس» (۱۳۷۶) و «اعتراض» (۱۳۷۸). پارسا پیروزفر در ۳ فیلم مسعود کیمیایی نقش مکمل داشت و هیچگاه نتوانست به عنوان نقش اصلی در فیلم این کهنهکار سینمای ایران ایفای نقش کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/125120/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%b6%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d9%85%d8%b3%d8%b9%d9%88%d8%af-%da%a9%db%8c%d9%85%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/"
},
{
"type": "p",
"text": "او در دهه ۷۰ به شدت موفقتر و پولسازتر از هر وقت دیگری بود. پارسا در دهه ۷۰ تنها توانست در ۸ فیلم سینمایی حاضر شود که با توجه به آمار فروش این آثار، پیروزفر در این دهه در جذب و جلب مخاطب به سالنهای نمایشدهنده کمابیش موفقتر بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "او در دهه ۸۰ با توجه به حضورش در سریال «در چشم باد» که پروسه تولیدش چیزی حدود ۵ سال طول کشید، در ۹ فیلم ایفای نقش کرد که از این میان فیلم «وقت چیدن گردوها» ساخته ایرج امامی که او در کسوت یک روحانی ظاهر شده بود هیچگاه رنگ پرده را ندید و در نهایت در دهه ۹۰ پیروزفر فقط در ۷ فیلم به هنرنمایی پرداخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به این ترتیب؛ ۸ فیلم با نقش آفرینی پارسا پیروزفر در رتبههای بالای جدول پرتماشاگرترینهای سال اکران خود قرار دارند و این آمار و ارقام نشان میدهد که تنها یک سوم آثاری که او در آنها ایفای نقش کرده است، نزد مخاطبان با استقبال مواجه شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵ فیلم میلیونی در کارنامه پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵ فیلم با نقش آفرینی پارسا پیروزفر موفق به جذب بیش از یک میلیون تماشاگر به سالنهای سینما شدهاند: «دختران انتظار» (۱۳۷۹)، «مهمان مامان» (۱۳۸۳)، «دختری به نام تندر» (۱۳۸۰)، «عروس خوشقدم» (۱۳۸۲) و «شیدا» (۱۳۷۸). این ۵ فیلم بازه زمانی ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۳ (۵ سال) را در برمیگیرند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«دختران انتظار» ساخته رحمان رضایی در سال ۱۳۷۸ ساخته و بدون حضور در جشنواره فیلم فجر برای اکران نوروزی سینماهای ایران در نظر گرفته شد. فیلم رحمان رضایی با هنرنمایی نیکی کریمی، شراره رخام، کامبیز دیرباز (اولین تجربه بازیگریاش) و فخرالدین صدیق شریف همزمان با «شوکران» بهروز افخمی اکران شد و در تعطیلات نوروزی حتی از «شوکران» هم مخاطبان بیشتری جذب کرده بود. اما به تدریج هرچه از تعطلیلات دورتر میشدیم، «شوکران» فاصله خود را از فیلم را بیشتر کرد و سرانجام با اختلاف فاحش یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفری نسبت به «شوکران» نزدیک به یک میلیون و ۶۰۰ هزار تماشاگر به دیدن فیلم رفتند و رتبه هفتم جدول پرتماشاگرترینهای سال به فیلم «دختران انتظار» تعلق گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«مهمان مامان» به کارگردانی داریوش مهرجویی و نقش آفرینی گلاب آدینه، حسن پورشیرازی، امین حیایی، نسرین مقانلو، ژاله علو، ملیکا شریفی نیا، فریده سپاه منصور پس از موفقیت در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر و نامزدی در ۱۰ بخش از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (پارسا پیروزفر) و کسب سیمرغ بلورین بهترین فیلم، اول مرداد سال ۱۳۸۳ در سینماهای ایران اکران شد و توانست موفقیتهایش را تکمیل کند. بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر به دیدن فیلم رفتند و رتبه پنجم جدول پرتماشاگرترینهای سال به فیلم مهرجویی رسید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«دختری به نام تندر» ساخته حمیدرضا آشتیانیپور و هنرنمایی بازیگرانی چون ماهایا پطروسیان، لادن مستوفی، خسرو شکیبایی، محمدرضا شریفی نیا، امیرحسین صدیق در کنار پارسا پیروزفر هم بدون حضور در جشنواره فیلم فجر، نوروز سال ۱۳۷۹ در سینماهای ایران به نمایش درآمد و نزدیک به یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر جذب سالنهای سینماهای نمایش دهنده شدند و رتبه سوم جدول پرمخاطب ترینهای سال به «دختری به نام تندر» تعلق گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«عروس خوشقدم» به کارگردانی کاظم راست گفتار و حضور ماهایا پطروسیان، امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، فرهاد آئیش، حسام نواب صفوی و چنگیز وثوقی با اینکه در بیست و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت اما به موفقیتی دست نیافت. فیلم کاظم راست گفتار چهارم تیرماه سال ۱۳۸۲ در سینماهای ایران اکران شد و بیش از یک میلیون و ۱۰۰ هزار مخاطب را جذب کرد و دومین فیلم پرتماشاگر سال شناخته شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«شیدا» ساخته کمال تبریزی و با نقش آفرینی لیلا حاتمی، بهزاد فراهانی، محمدرضا شریفی نیا، کمند امیرسلیمانی، نادیا دلدار گلچین، زهرا سعیدی، گوهر خیراندش و. . در هفدهمین جشنواره فیلم فجر در سه بخش بهترین بازیگر نقش اول زن (لیلا حاتمی)، بهترین چهرهپردازی (فرید کشن فلاح) و بهترین طراحی صحنه (محمدعلی نجفی) نامزد شد و البته با دست خالی جشنواره را ترک کرد. شاید تنها دستاورد «شیدا» کسب عنوان دومین فیلم منتخب تماشاگران پس از «رنگ خدا» مجید مجیدی بود. «شیدا» پنجم آبان سال ۱۳۷۸ در سینماهای ایران به روی پرده رفت و توانست بیش از یک میلیون نفر را جذب سالنهای سینما کند و در جایگاه هشتم جدول پرتماشاگرترینهای سال قرار گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۳ فیلم با آقا مسعود کیمیایی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر در همان دهه اول فعالیت خود در عرصه سینما در ۳ فیلم از مسعود کیمیایی بازی کرد: «ضیافت»، «مرسدس» و «اعتراض». مجموع تعداد تماشاگران این ۳ فیلم که به ترتیب در سالهای ۱۳۷۵.۱۳۷۷ و ۱۳۷۹ به روی پرده رفتند به رقم بیش از ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر رسید؛",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«ضیافت» در ۲۲ خرداد، «مرسدس» در ۲۸ مرداد و «اعتراض» در ۱۸ خرداد اکران شدند و به ترتیب ۸۴۰، ۸۷۰ و ۵۸۰ هزار مخاطب برای تماشای این فیلمها روانه سالنهای سینما شدند. اما «ضیافت» در بخش بهترین چهرهپردازی (مسعود ولدبیگی)، «مرسدس» در بخشهای بهترین موسیقی متن، بهترین بازیگر نقش اول مرد (محمدرضا فروتن) و بهترین صدابرداری (اسحاق خانزادی) و «اعتراض» در هفت بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد (داریوش ارجمند)، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهدی فتحی)، بهترین صدابرداری و صداگذاری (اسحاق خانزادی) و بهترین موسیقی متن (مجید انتظامی) نامزد دریافت جایزه از دورههای چهاردهم، شانزدهم و هجدهم جشنواره فیلم فجر شدند که در نهایت اسحاق خانزادی برای صدابرداری فیلم «اعتراض» سیمرغ بلورین را به خانه برد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۴ فیلم کمتر از ۳۰۰ هزار نفر مخاطب",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر در دهه ۹۰ تنها ۴ فیلم بر پرده سینماها داشت که هیچ یک از این فیلمها که همه از ساختههای فیلمسازان جوان بودند، حتی نتوانستند بیشتر از ۱۲۰ هزار تماشاگر داشته باشند. یک فیلم در اکران سال ۱۳۹۳: «زندگی جای دیگری است» (منوچهر هادی)، ۲ فیلم در اکران سال ۱۳۹۴: «شکاف» (کیارش اسدی زاده) و «نزدیک تر» (مصطفی احمدی) و یک فیلم هم در دوران همه گیری کرونا: «بی حسی موضعی» (حسین مهکام).",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "امید به درخشش در دهه جدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چهره جدید پیروزفر با آن ریش و سبیل جوگندمی این روزها طرفداران بیشماری پیدا کرده است بخصوص که همزمان از او یک فیلم روی پرده («مجبوریم») و یک سریال در پلتفرم «فیلیمو» («یاغی») در حال نمایش است. فیلم سینمایی «مست عشق» با هنرنمایی پارسا پیروزفر و شهاب حسینی ساخته حسن فتحی یکی از آن فیلمهایی است که قطعا با استقبال مواجه خواهد شد. و همچنین فیلم «تی تی» به کارگردانی آیدا پناهنده و بازی پارسا پیروزفر، الناز شاکردوست و هوتن شکیبا که در سال ۱۳۹۹ در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و با استقبال هم روبهرو شد و در ۳ بخش بهترین فیلمنامه (آیدا پناهنده و ارسلان امیری)، فیلمبرداری (فرشاد محمدی) و موسیقی متن (علیرضا افکاری) نامزد دریافت سیمرغ بلورین هم شد، در سال جاری به روی پرده رفته و فروش خوبی هم داشته و با پایان اکران -به زودی- در جدول زیر وارد میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "باید منتظر بمانیم و ببینم در دهه اول ۱۴۰۰ او چه مسیری را در زمینه بازیگری طی خواهد کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جوایز و افتخارات پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر تا به حال برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر نشده اما تنها یک بار نامزد دریافت این جایزه از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی تحسینبرانگیزش در فیلم «مهمان مامان» شده است. افتخارات پیروزفر در جشن خانه سینما کمی بیشتر از جشنواره فیلم فجر است. او برای بازی در «مهمان مامان» تندیس زرین را به دست آورده و همچنین برای بازی در فیلمهای «شیدا»، «اعتراض» و «اشک سرما» نامزد دریافت جایزه شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جدول تعداد تماشاگران آثار اکران شده پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "ده فیلم پرتماشاگر پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نام فیلم سال ساخت سال اکران تاریخ اکران تعداد تماشاگران رتبه مجسمه ۱۳۷۱ ۱۳۷۲ ۱۶ تیر ۴۶۲,۵۶۷ ۲۵ پری ۱۳۷۳ ۱۳۷۴ ۱ شهریور ۵۷۶,۵۹۵ ۲۹ ضیافت ۱۳۷۴ ۱۳۷۵ ۲۲ خرداد ۸۳۹,۱۸۳ ۱۲ مرسدس ۱۳۷۶ ۱۳۷۷ ۲۸ مرداد ۸۷۳,۱۷۰ ۶ شیدا ۱۳۷۷ ۱۳۷۸ ۵ آبان ۱,۰۷۶,۸۸۲ ۸ دختران انتظار ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱ فروردین ۱,۵۹۹,۶۴۱ ۷ اعتراض ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱۸ خرداد ۵۸۰,۹۴۲ ۱۷ دختری به نام تندر ۱۳۷۹ ۱۳۸۰ ۱ فروردین ۱,۲۰۴,۱۷۰ ۳ عروس خوشقدم ۱۳۸۱ ۱۳۸۲ ۴ تیر ۱,۱۴۱,۳۸۸ ۲ مهمان مامان ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱ مرداد ۱,۲۲۰,۷۲۴ ۵ اشک سرما ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱۸ شهریور ۸۳,۳۶۷ ۲۹ زن زیادی ۱۳۸۳ ۱۳۸۴ ۱۸ خرداد ۶۳۳,۳۱۵ ۷ نقاب ۱۳۸۳ ۱۳۸۶ ۱۳ اردیبهشت ۲۵۱,۶۷۶ ۱۷ اینجا بدون من ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ ۲۲ تیر ۲۵۳,۹۸۰ ۱۲ شبانه روز ۱۳۸۸ ۱۳۹۰ ۵ مرداد ۹۱,۱۰۲ ۲۷ اسب حیوان نجیبی است ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ ۱۸ آذر ۳۵۳,۵۸۷ ۹ زندگی جای دیگری است ۱۳۹۲ ۱۳۹۳ ۲۷ فروردین ۱۰۲,۳۷۴ ۲۶ شکاف ۱۳۹۳ ۱۳۹۴ ۹ دی ۱۱۲,۷۹۵ ۲۳ نزدیک تر ۱۳۹۳ ۱۳۹۴ ۵ اسفند ۱۲,۷۵۲ ۵۴ بی حسی موضعی ۱۳۹۷ ۱۳۹۹ ۱۹ شهریور ۱۸,۱۵۳ ۷ مجبوریم ۱۳۹۸ ۱۴۰۱ ۲۱ اردیبهشت ۳۲,۰۰۰ ۱۱ میانگین تماشاگر ۵۴۸,۵۸۹ نام فیلم سال ساخت سال اکران تاریخ اکران تعداد تماشاگران رتبه ۱ دختران انتظار ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱ فروردین ۱,۵۹۹,۶۴۱ ۷ ۲ مهمان مامان ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱ مرداد ۱,۲۲۰,۷۲۴ ۵ ۳ دختری به نام تندر ۱۳۷۹ ۱۳۸۰ ۱ فروردین ۱,۲۰۴,۱۷۰ ۳ ۴ عروس خوشقدم ۱۳۸۱ ۱۳۸۲ ۴ تیر ۱,۱۴۱,۳۸۸ ۲ ۵ شیدا ۱۳۷۷ ۱۳۷۸ ۵ آبان ۱,۰۷۶,۸۸۲ ۸ ۶ مرسدس ۱۳۷۶ ۱۳۷۷ ۲۸ مرداد ۸۷۳,۱۷۰ ۶ ۷ ضیافت ۱۳۷۴ ۱۳۷۵ ۲۲ خرداد ۸۳۹,۱۸۳ ۱۲ ۸ زن زیادی ۱۳۸۳ ۱۳۸۴ ۱۸ خرداد ۶۳۳,۳۱۵ ۷ ۹ اعتراض ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱۸ خرداد ۵۸۰,۹۴۲ ۱۷ ۱۰ پری ۱۳۷۳ ۱۳۷۴ ۱ شهریور ۵۷۶,۵۹۵ ۲۹",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | در جستوجوی زمان از دست رفته | [
{
"type": "h3",
"text": "سکانس برتر قسمت سوم سریال بی گناه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید سکانس برتر قسمت سوم سریال بی گناه متعلق به حضور فروغ در خانه مجردی منوچهر بود. دختر فروغ یعنی جانان او را به خانه پدرش برد تا فروغ از نزدیک شاهد غم و اندوهی باشد که منوچهر در تنهاییهای خود با کتابهایی که فروغ از عشق قدیمیاش نوشته بود سر کرده بود. پرسش جانان از او درباره اینکه عاشق فرد دیگری غیر از پدرش بوده و پاسخ فروغ تلخی مضاعفی بود که جانان را در مرحله دوراهی تصمیمگیری قرار داد. تصمیمگیری درباره اینکه دیگر به خانه بازنگردد و به خانه پدرش نقل مکان کند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "ماینرهای غیرقانونی در قسمت سوم سریال بی گناه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جانان پس از آنکه دریافت منفرد یک راز بزرگ را از او پنهان میکند تصمیم گرفت فاصلهاش را با او بیشتر کند و سراغی از منفرد نگیرد. منفرد بعد از مرخص شدن از بیمارستان تنها دغدغهاش تماس با جانان و توضیح این نکته بود که او را دوست دارد و نمیخواهد هیچ چیزی مزاحم زندگیاش شود. برای همین جانان را به انبار فرش فروشی پدربزرگش برد تا اتاقی که دستگاههای استخراج رمز ارز (ماینر) درون آن بود را به جانان نشان دهد و دلیل زخمی شدنش را به او بگوید.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "غافلگیری بهمن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت سوم سریال بی گناه وقتی بهمن به تنها آدرسی که از رشید فرشباف داشت مراجعه کرد با جانان دختر فروغ و منفرد روبرو شد. بهمن بعد از آنکه اطلاع یافت نمایشگاه فرش رشید در کجای شهر است وقتی به آنجا سر زد با دیدن مهتاب همسر سابقش در جلوی در فرش فروشی حسابی غافلگیرش کرد به طوری که نمیتوانست هضم کند چطور مهتاب به آنها نزدیک شده است و چرا او را تنها گذاشته.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "گذشتهها گذشته!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهمن به سراغ مهتاب رفت تا به او بگوید که چطور در طول این همه سال رشید و خانوادهاش با زندگی او بازی کردند و اجازه ندادند او به ایران باز گردد. بهمن در دیدار با مهتاب تازه متوجه شد که فروغ همسرش را به تازگی از دست داده و این خبر مثل یک پارچ آب یخ روی سر او بود. هر چند بهمن گفت که دیگر آن آدم سابق نیست اما باید منتظر رخدادهایی میان فروغ و بهمن باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "سکوت در مقابل میتو!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یلدا دختر کوچک رشید پس از آنکه مطلع شد استاد کثرتی فردی فاسد است که دختران جوان را اغفال میکند بر سر دوراهی بزرگی قرار گرفت. همکار جوان او از او درخواست کرد که به واسطه شهرت یلدا و پدرش استاد کثرتی را رسوا کنند اما یلدا به خاطر منافع خانواده و مناسباتی که استاد کثرتی با دیگران دارد کمی دچار تشویش در تصمیم گیری شد به نحوی که معلوم نیست میتو در قسمت سوم سریال بی گناه تبدیل به یک جریان بشود یا نه.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "قرار پای درخت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت سوم سریال بی گناه فروغ بعد از صحبتها و نصیحتهای خانواده و پس از آنکه در خانه منوچهر ردی از کتابهایش دید تصمیم گرفت به سراغ صندوقچه نامههایش برود که بهمن در دوران جوانی برایش فرستاده بود. او مشغول کند و کاو بود که دخترش جانان بالای سر او حاضر شد و به او گفت که نامهها را پدرش منوچهر زودتر پیدا کرده و از پای درخت برداشته است. آیا فروغ به دخترش دروغ گفت که تنها آدمهای زندگیاش پدرش و او هستند؟!",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پارسا پیروزفر؛ محبوبیت ابدی | [
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر با توجه به حضور ۳۰ ساله خود در سینما، موفق به ثبت ۲۴ فیلم سینمایی شده است که از این میان فیلم «وقت چیدن گردوها» به کارگردانی ایرج امامی که در سال ۱۳۸۲ ساخته شد، هیچگاه رنگ پرده را ندید و فیلم/سریال «مست عشق» ساخته حسن فتحی در صف اکران است. این شما و این راه جدی و پرفراز و نشیب سینمایی پارسا پیروزفر در سینمای ما.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پرونده باز پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر که از ابتدای دهه ۷۰ بازی در سینما با ایفای نقش کوتاهی در فیلم «مجسمه» (۱۳۷۱) ساخته ابراهیم وحیدزاده آغاز کرد و سپس با نقش کوتاه دیگری در فیلم «پری» (۱۳۷۳) داریوش مهرجویی ادامه داد، با نقشآفرینی در سریال محبوب آن سالها با نام «در پناه تو» (۱۳۷۳) ساخته زنده یاد حمید لبخنده به شهرت رسید. با اینکه بخش اعظمی از هنرنمایی او در این سریال دچار ممیزی شد و برای همیشه به آرشیو صداوسیما سپرده شد، اما او و ۳ تن دیگر از بازیگران سریال «در پناه تو» برای بازی در فیلم «ضیافت» (۱۳۷۴) به کارگردانی مسعود کیمیایی دعوت شدند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "درخشش پیروزفر در فیلم ضیافت باعث شد تا او در ۲ فیلم دیگر از کیمیایی همچنان حضور داشته باشد: «مرسدس» (۱۳۷۶) و «اعتراض» (۱۳۷۸). پارسا پیروزفر در ۳ فیلم مسعود کیمیایی نقش مکمل داشت و هیچگاه نتوانست به عنوان نقش اصلی در فیلم این کهنهکار سینمای ایران ایفای نقش کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/125120/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%b6%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d9%85%d8%b3%d8%b9%d9%88%d8%af-%da%a9%db%8c%d9%85%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/"
},
{
"type": "p",
"text": "او در دهه ۷۰ به شدت موفقتر و پولسازتر از هر وقت دیگری بود. پارسا در دهه ۷۰ تنها توانست در ۸ فیلم سینمایی حاضر شود که با توجه به آمار فروش این آثار، پیروزفر در این دهه در جذب و جلب مخاطب به سالنهای نمایشدهنده کمابیش موفقتر بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "او در دهه ۸۰ با توجه به حضورش در سریال «در چشم باد» که پروسه تولیدش چیزی حدود ۵ سال طول کشید، در ۹ فیلم ایفای نقش کرد که از این میان فیلم «وقت چیدن گردوها» ساخته ایرج امامی که او در کسوت یک روحانی ظاهر شده بود هیچگاه رنگ پرده را ندید و در نهایت در دهه ۹۰ پیروزفر فقط در ۷ فیلم به هنرنمایی پرداخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به این ترتیب؛ ۸ فیلم با نقش آفرینی پارسا پیروزفر در رتبههای بالای جدول پرتماشاگرترینهای سال اکران خود قرار دارند و این آمار و ارقام نشان میدهد که تنها یک سوم آثاری که او در آنها ایفای نقش کرده است، نزد مخاطبان با استقبال مواجه شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵ فیلم میلیونی در کارنامه پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵ فیلم با نقش آفرینی پارسا پیروزفر موفق به جذب بیش از یک میلیون تماشاگر به سالنهای سینما شدهاند: «دختران انتظار» (۱۳۷۹)، «مهمان مامان» (۱۳۸۳)، «دختری به نام تندر» (۱۳۸۰)، «عروس خوشقدم» (۱۳۸۲) و «شیدا» (۱۳۷۸). این ۵ فیلم بازه زمانی ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۳ (۵ سال) را در برمیگیرند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«دختران انتظار» ساخته رحمان رضایی در سال ۱۳۷۸ ساخته و بدون حضور در جشنواره فیلم فجر برای اکران نوروزی سینماهای ایران در نظر گرفته شد. فیلم رحمان رضایی با هنرنمایی نیکی کریمی، شراره رخام، کامبیز دیرباز (اولین تجربه بازیگریاش) و فخرالدین صدیق شریف همزمان با «شوکران» بهروز افخمی اکران شد و در تعطیلات نوروزی حتی از «شوکران» هم مخاطبان بیشتری جذب کرده بود. اما به تدریج هرچه از تعطلیلات دورتر میشدیم، «شوکران» فاصله خود را از فیلم را بیشتر کرد و سرانجام با اختلاف فاحش یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفری نسبت به «شوکران» نزدیک به یک میلیون و ۶۰۰ هزار تماشاگر به دیدن فیلم رفتند و رتبه هفتم جدول پرتماشاگرترینهای سال به فیلم «دختران انتظار» تعلق گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«مهمان مامان» به کارگردانی داریوش مهرجویی و نقش آفرینی گلاب آدینه، حسن پورشیرازی، امین حیایی، نسرین مقانلو، ژاله علو، ملیکا شریفی نیا، فریده سپاه منصور پس از موفقیت در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر و نامزدی در ۱۰ بخش از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (پارسا پیروزفر) و کسب سیمرغ بلورین بهترین فیلم، اول مرداد سال ۱۳۸۳ در سینماهای ایران اکران شد و توانست موفقیتهایش را تکمیل کند. بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر به دیدن فیلم رفتند و رتبه پنجم جدول پرتماشاگرترینهای سال به فیلم مهرجویی رسید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«دختری به نام تندر» ساخته حمیدرضا آشتیانیپور و هنرنمایی بازیگرانی چون ماهایا پطروسیان، لادن مستوفی، خسرو شکیبایی، محمدرضا شریفی نیا، امیرحسین صدیق در کنار پارسا پیروزفر هم بدون حضور در جشنواره فیلم فجر، نوروز سال ۱۳۷۹ در سینماهای ایران به نمایش درآمد و نزدیک به یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر جذب سالنهای سینماهای نمایش دهنده شدند و رتبه سوم جدول پرمخاطب ترینهای سال به «دختری به نام تندر» تعلق گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«عروس خوشقدم» به کارگردانی کاظم راست گفتار و حضور ماهایا پطروسیان، امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، فرهاد آئیش، حسام نواب صفوی و چنگیز وثوقی با اینکه در بیست و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت اما به موفقیتی دست نیافت. فیلم کاظم راست گفتار چهارم تیرماه سال ۱۳۸۲ در سینماهای ایران اکران شد و بیش از یک میلیون و ۱۰۰ هزار مخاطب را جذب کرد و دومین فیلم پرتماشاگر سال شناخته شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«شیدا» ساخته کمال تبریزی و با نقش آفرینی لیلا حاتمی، بهزاد فراهانی، محمدرضا شریفی نیا، کمند امیرسلیمانی، نادیا دلدار گلچین، زهرا سعیدی، گوهر خیراندش و. . در هفدهمین جشنواره فیلم فجر در سه بخش بهترین بازیگر نقش اول زن (لیلا حاتمی)، بهترین چهرهپردازی (فرید کشن فلاح) و بهترین طراحی صحنه (محمدعلی نجفی) نامزد شد و البته با دست خالی جشنواره را ترک کرد. شاید تنها دستاورد «شیدا» کسب عنوان دومین فیلم منتخب تماشاگران پس از «رنگ خدا» مجید مجیدی بود. «شیدا» پنجم آبان سال ۱۳۷۸ در سینماهای ایران به روی پرده رفت و توانست بیش از یک میلیون نفر را جذب سالنهای سینما کند و در جایگاه هشتم جدول پرتماشاگرترینهای سال قرار گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۳ فیلم با آقا مسعود کیمیایی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر در همان دهه اول فعالیت خود در عرصه سینما در ۳ فیلم از مسعود کیمیایی بازی کرد: «ضیافت»، «مرسدس» و «اعتراض». مجموع تعداد تماشاگران این ۳ فیلم که به ترتیب در سالهای ۱۳۷۵.۱۳۷۷ و ۱۳۷۹ به روی پرده رفتند به رقم بیش از ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر رسید؛",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«ضیافت» در ۲۲ خرداد، «مرسدس» در ۲۸ مرداد و «اعتراض» در ۱۸ خرداد اکران شدند و به ترتیب ۸۴۰، ۸۷۰ و ۵۸۰ هزار مخاطب برای تماشای این فیلمها روانه سالنهای سینما شدند. اما «ضیافت» در بخش بهترین چهرهپردازی (مسعود ولدبیگی)، «مرسدس» در بخشهای بهترین موسیقی متن، بهترین بازیگر نقش اول مرد (محمدرضا فروتن) و بهترین صدابرداری (اسحاق خانزادی) و «اعتراض» در هفت بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد (داریوش ارجمند)، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهدی فتحی)، بهترین صدابرداری و صداگذاری (اسحاق خانزادی) و بهترین موسیقی متن (مجید انتظامی) نامزد دریافت جایزه از دورههای چهاردهم، شانزدهم و هجدهم جشنواره فیلم فجر شدند که در نهایت اسحاق خانزادی برای صدابرداری فیلم «اعتراض» سیمرغ بلورین را به خانه برد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۴ فیلم کمتر از ۳۰۰ هزار نفر مخاطب",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر در دهه ۹۰ تنها ۴ فیلم بر پرده سینماها داشت که هیچ یک از این فیلمها که همه از ساختههای فیلمسازان جوان بودند، حتی نتوانستند بیشتر از ۱۲۰ هزار تماشاگر داشته باشند. یک فیلم در اکران سال ۱۳۹۳: «زندگی جای دیگری است» (منوچهر هادی)، ۲ فیلم در اکران سال ۱۳۹۴: «شکاف» (کیارش اسدی زاده) و «نزدیک تر» (مصطفی احمدی) و یک فیلم هم در دوران همه گیری کرونا: «بی حسی موضعی» (حسین مهکام).",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "امید به درخشش در دهه جدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چهره جدید پیروزفر با آن ریش و سبیل جوگندمی این روزها طرفداران بیشماری پیدا کرده است بخصوص که همزمان از او یک فیلم روی پرده («مجبوریم») و یک سریال در پلتفرم «فیلیمو» («یاغی») در حال نمایش است. فیلم سینمایی «مست عشق» با هنرنمایی پارسا پیروزفر و شهاب حسینی ساخته حسن فتحی یکی از آن فیلمهایی است که قطعا با استقبال مواجه خواهد شد. و همچنین فیلم «تی تی» به کارگردانی آیدا پناهنده و بازی پارسا پیروزفر، الناز شاکردوست و هوتن شکیبا که در سال ۱۳۹۹ در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و با استقبال هم روبهرو شد و در ۳ بخش بهترین فیلمنامه (آیدا پناهنده و ارسلان امیری)، فیلمبرداری (فرشاد محمدی) و موسیقی متن (علیرضا افکاری) نامزد دریافت سیمرغ بلورین هم شد، در سال جاری به روی پرده رفته و فروش خوبی هم داشته و با پایان اکران -به زودی- در جدول زیر وارد میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "باید منتظر بمانیم و ببینم در دهه اول ۱۴۰۰ او چه مسیری را در زمینه بازیگری طی خواهد کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جوایز و افتخارات پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر تا به حال برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر نشده اما تنها یک بار نامزد دریافت این جایزه از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی تحسینبرانگیزش در فیلم «مهمان مامان» شده است. افتخارات پیروزفر در جشن خانه سینما کمی بیشتر از جشنواره فیلم فجر است. او برای بازی در «مهمان مامان» تندیس زرین را به دست آورده و همچنین برای بازی در فیلمهای «شیدا»، «اعتراض» و «اشک سرما» نامزد دریافت جایزه شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جدول تعداد تماشاگران آثار اکران شده پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "ده فیلم پرتماشاگر پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نام فیلم سال ساخت سال اکران تاریخ اکران تعداد تماشاگران رتبه مجسمه ۱۳۷۱ ۱۳۷۲ ۱۶ تیر ۴۶۲,۵۶۷ ۲۵ پری ۱۳۷۳ ۱۳۷۴ ۱ شهریور ۵۷۶,۵۹۵ ۲۹ ضیافت ۱۳۷۴ ۱۳۷۵ ۲۲ خرداد ۸۳۹,۱۸۳ ۱۲ مرسدس ۱۳۷۶ ۱۳۷۷ ۲۸ مرداد ۸۷۳,۱۷۰ ۶ شیدا ۱۳۷۷ ۱۳۷۸ ۵ آبان ۱,۰۷۶,۸۸۲ ۸ دختران انتظار ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱ فروردین ۱,۵۹۹,۶۴۱ ۷ اعتراض ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱۸ خرداد ۵۸۰,۹۴۲ ۱۷ دختری به نام تندر ۱۳۷۹ ۱۳۸۰ ۱ فروردین ۱,۲۰۴,۱۷۰ ۳ عروس خوشقدم ۱۳۸۱ ۱۳۸۲ ۴ تیر ۱,۱۴۱,۳۸۸ ۲ مهمان مامان ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱ مرداد ۱,۲۲۰,۷۲۴ ۵ اشک سرما ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱۸ شهریور ۸۳,۳۶۷ ۲۹ زن زیادی ۱۳۸۳ ۱۳۸۴ ۱۸ خرداد ۶۳۳,۳۱۵ ۷ نقاب ۱۳۸۳ ۱۳۸۶ ۱۳ اردیبهشت ۲۵۱,۶۷۶ ۱۷ اینجا بدون من ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ ۲۲ تیر ۲۵۳,۹۸۰ ۱۲ شبانه روز ۱۳۸۸ ۱۳۹۰ ۵ مرداد ۹۱,۱۰۲ ۲۷ اسب حیوان نجیبی است ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ ۱۸ آذر ۳۵۳,۵۸۷ ۹ زندگی جای دیگری است ۱۳۹۲ ۱۳۹۳ ۲۷ فروردین ۱۰۲,۳۷۴ ۲۶ شکاف ۱۳۹۳ ۱۳۹۴ ۹ دی ۱۱۲,۷۹۵ ۲۳ نزدیک تر ۱۳۹۳ ۱۳۹۴ ۵ اسفند ۱۲,۷۵۲ ۵۴ بی حسی موضعی ۱۳۹۷ ۱۳۹۹ ۱۹ شهریور ۱۸,۱۵۳ ۷ مجبوریم ۱۳۹۸ ۱۴۰۱ ۲۱ اردیبهشت ۳۲,۰۰۰ ۱۱ میانگین تماشاگر ۵۴۸,۵۸۹ نام فیلم سال ساخت سال اکران تاریخ اکران تعداد تماشاگران رتبه ۱ دختران انتظار ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱ فروردین ۱,۵۹۹,۶۴۱ ۷ ۲ مهمان مامان ۱۳۸۲ ۱۳۸۳ ۱ مرداد ۱,۲۲۰,۷۲۴ ۵ ۳ دختری به نام تندر ۱۳۷۹ ۱۳۸۰ ۱ فروردین ۱,۲۰۴,۱۷۰ ۳ ۴ عروس خوشقدم ۱۳۸۱ ۱۳۸۲ ۴ تیر ۱,۱۴۱,۳۸۸ ۲ ۵ شیدا ۱۳۷۷ ۱۳۷۸ ۵ آبان ۱,۰۷۶,۸۸۲ ۸ ۶ مرسدس ۱۳۷۶ ۱۳۷۷ ۲۸ مرداد ۸۷۳,۱۷۰ ۶ ۷ ضیافت ۱۳۷۴ ۱۳۷۵ ۲۲ خرداد ۸۳۹,۱۸۳ ۱۲ ۸ زن زیادی ۱۳۸۳ ۱۳۸۴ ۱۸ خرداد ۶۳۳,۳۱۵ ۷ ۹ اعتراض ۱۳۷۸ ۱۳۷۹ ۱۸ خرداد ۵۸۰,۹۴۲ ۱۷ ۱۰ پری ۱۳۷۳ ۱۳۷۴ ۱ شهریور ۵۷۶,۵۹۵ ۲۹",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت سوم سریال بی گناه | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت سوم سریال بی گناه",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش سریال/عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پالت های رنگی برگزیده سریال یاغی | [
{
"type": "h3",
"text": "قدرت رنگها در فیلمسازی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قبل از تماشای پالت سریال یاغی باید بدانید؛ رنگها به ما کمک میکنند تا حرف و نیتی که پشت تصاویر و بازیهای و دیالوگهاست و در واقع همه آن چیزی است که کارگردان از ما میخواهد را ببینیم. از همین رو برای فیلمسازان شناخت مولفههای اصلی رنگ و نحوه واکنش مخاطب به این رنگها ضروری است. فیلمساز با کمک فیلمبردار، طراح صحنه، طراحی لباس و نورپرداز، فیلمنامه را به صورت تصویری تفسیر میکند و احساسات تماشاگر را از طریق رنگ، نور، نماها، زوایا و حرکت هدایت میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رنگها به روشی غیرمستقیم احساسات و مفاهیمی که کارگردان برای اهداف فیلمنامه میخواهد به تماشاگر منتقل کند را به نمایش میگذارد. «چرخه رنگ» ابزاری مهم برای هر کارگردانی است تا بتواند تصمیم بگیرد هر صحنه چطور به نظر برسد، کدام لباسها جلوی دوربین بهتر ظاهر میشوند و صحنهها چقدر باید تاریک یا روشن باشند. برای مثال قرمز برای نشان دادن اشتیاق، خطر و قدرت استفاده میشود و صورتی بر معصومیت زنانه و زیبایی تأکید میکند. زرد با لذت، ساده لوحی و دیوانگی در ارتباط است و آبی نماد انزوا، انفعال و آرامش است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهطور کلی پالت رنگی به کار برده شده در یک فیلم، راهی برای تقویت بصری جنبههای احساسی یک فیلم و راهنمایی بیننده برای درک این جنبهها است. فیلمسازان میتوانند با استفاده از رنگ، داستانی را با جزئیات بیشتر به تصویر بکشند و خلق و خوی مخاطب و احساسات را به سادگی از طریق هماهنگ کردن رنگها دستکاری کنند. حالا با دانستن نقش رنگ در داستانگویی، پالتهای رنگی منتخب ما از سریال یاغی را تماشا کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت هجدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت هفدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت شانزدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت پانزدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت سیزدهم و چهاردهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت دوازدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت یازدهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت دهم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت قسمت نهم یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت هشتم یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت گزیده قسمت هفتم سریال یاغی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت قسمت ششم سریال یاغی محمد کارت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت قسمت پنجم سریال یاغی محمد کارت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت قسمت چهارم سریال یاغی محمد کارت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب گزیده قسمت سوم سریال یاغی محمد کارت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت قسمت دوم سریال یاغی محمد کارت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی قسمت اول سریال یاغی",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بوی نا از ویترین نو | [
{
"type": "p",
"text": "«ابلق» آبیار فیلم پرادعایی است. هم میخواهد حرف گندهای بزند هم در فرم بصریاش –دستکم در کارنامه کارگردان- دست به ماجراجوییهایی زده است. از حق نگذریم؛ دو سه سکانس خوب هم درش پیدا میشود (منهای بازی بهرام رادان در همان سکانسها البته). مهمترینش آن دو بار مواجهه «جلال» (رادان) با «راحله» (الناز شاکردوست) است که تعلیق رواییاش در اجرا هم نفسگیر و میخکوبکننده از کار درآمده (سر کشیدن بطری شیر و شره کردنش از گوشه لبهای جلال را به یاد بیاورید). بازی شاکردوست هم در فیلم قابل توجه است: مهمترین بازیاش بعد از «خفگی»، که چون این بار نقشش (برخلاف فیلم جیرانی) پردیالوگ هم بوده، شاید از نقطهعطفی در مسیر حرفهایاش خبر دهد. اما اگر این چند قلم کوچک را فاکتور بگیریم، فیلم در تحقق آن همه ادعا ناکام مانده. نه حرفش را جور ماندگار و اثرگذاری میزند، نه ایدههای تصویریاش در فیلمبرداری جز آزارِ دیدگان مخاطب ثمری داشته. ابلق در بین چهار فیلم دیدهشده آبیار (از «شیار ۱۴۳» تا امروز) حتما ضعیفترین اثر کارنامه اوست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پنجاه- شصت دقیقه اول فیلم، با یک گره مرکزی مهم پیش میرود: «عاقبت جلال و راحله چه خواهد شد؟» کنارش یکی دو گره کوچک دیگر هم هست که قرار است بعداً باز شوند (مثل باخبر شدن جلال از رابطه «فیروزه» (شادی کرمرودی) با دوستپسرش جلوی پاساژ). اما مجموع این گرهها و شکل پرداخت و پیشبرد و شاخ و برگ دادن به جزئیاتشان، نمیتواند بار این زمان طولانی را به دوش بکشد. به جایش فیلمنامهنویس، سکانسها و حتی فصلهای متعددی را صرف تعریف جغرافیای فیلم و فضاسازی و معرفی شخصیتهای ساکن آن بیغوله کرده است، شاید به این انگیزه که مخاطب تصویر/ درک عمیقتری از ریشههای شکلگیری چنین جرم و جنایتی در آن محیط پیدا کند. فرار «علی» (هوتن شکیبا) از دست طلبکارها، مهمانی خانوادگی، کفتربازی، شادی اهل محل از پسردار شدن جلال و «شهلا» (گلاره عباسی)، سرک کشیدن مأموران شهرداری به محل برای پیگیری وضعیت موشها، و آن سکانس معرکهگیری با نمادگرایی کهنهاش که لابد خواسته از مار و موش، استعارهای بسازد از جلال و راحله، و در نگاهی بزرگتر، جامعه و حاشیهنشینانی که قرار است به دستش بلعیده شوند. از این نشانه/ نمادها در فیلم کم نیست: دختری عاجز از حرف زدن و گرفتن حقش در این محیط وحشی و ترسناک، یا جوانک بیزبانی که شاهدِ ساکت تمام خلافهای جلال بوده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به واقع ابلق تازه بعد از گذشت یک ساعت از فیلم شروع میشود. و در این مدت، فیلمنامهاش نتوانسته حرکت عمقیِ روایت برای ساختن (و دقیق شدن) در اتمسفر محله و آدمها را با آن تعلیق طولی که داستان اصلی فیلم را میسازد به درستی گره بزند. به همین خاطر هم کند و کسالتبار به نظر میرسد. از این لحاظ مقایسه فرم روایی فیلم با «درباره الی» فرهادی جالب توجه است. آنجا هم حادثه بحرانی حدود دقیقه شصت (یعنی در میانه) رخ میدهد. تا آن لحظه همه چیز بدون تنش و آرام تنها برای نزدیک شدن به شخصیتها و شکل دادن به جزئیات موقعیت پیش رفته، با یک تعلیق کوچک که «سرانجام رابطه الی و احمد» است. اما این اتمسفر دوستانه و مهربان و صمیمی، در یک دیزالوِ نَرم روایی، به آرامی روی پلی میلغزد و به نیمه دوم پر از اضطراب و عصبیت فیلم میرسد، بیآنکه دوتکه شدنش به چشم بیاید. سکانس پانتومیم در نیمه اول فیلم را به یاد بیاورید، که چگونه بدون پیوند مستقیم با گره اولیه فیلمنامه، از خلال یک بازی ساده در جمع رفقا، حسی از نگرانی و انتظار برای حادثهای بزرگ را بیرون میکشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ابلق در کارگردانی هم فرم یکدستی ندارد. دوربین روی دستهای پرلرزش با پنهای شلاقی عجیب و غریب در میزانسنهای شلوغ لابهلای دیالوگهای زیاد شخصیتها، به جای آنکه تنش و استرس درونی موقعیت را تقویت کند فقط اسباب زحمت بیننده شده است (نگاه کنید به اولین ملاقات علی و «رحیم» (مهران احمدی) در خیاطی). اسلوموشنهای طولانی و احساسی (و احتمالاً هجوآلودِ) سکانس جشن اهل محل (مثلاً لحظه هوا کردن حبابها) یا حرکت واقعاً غریب و بیمعنای دوربین در صحنهای که جلال و شهلا، راحله را روی پشتبام تماشا میکنند، انگار هر کدام از فیلمی جداگانه با هویت تصویری مستقلی آمدهاند و اینجا بیدلیل و منطق، همچون لحافی چهلتکه کنار هم دوخته شدهاند. ابلق نشان میدهد که حتی با وجود فیلمبردار کاربلدی مثل سامان لطفیان -که تجربههای موفقی مثل «برف آخر» را بین آثارش دارد- وزنِ خواست و هدایت کارگردان در خروجی نهایی دوربین، چقدر پررنگ و مهم است؛ و اینکه تا وقتی تصویرها از پی هم، بافتی یکپارچه با هویت مشخص نساخته باشند، زیبایی تکتک پلانها اهمیتی ندارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ابلق نشان میدهد که حتی با وجود فیلمبردار کاربلدی مثل سامان لطفیان -که تجربههای موفقی مثل «برف آخر» را بین آثارش دارد- وزنِ خواست و هدایت کارگردان در خروجی نهایی دوربین، چقدر پررنگ و مهم است؛ و اینکه تا وقتی تصویرها از پی هم، بافتی یکپارچه با هویت مشخص نساخته باشند، زیبایی تکتک پلانها اهمیتی ندارد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم از ترکیب بازیگرانش هم ضربه خورده. رادان در هیأت جلال -که کاراکتری متفاوت در مجموعه آثار اوست- به جز گریم خوبش چیزی بیش از دیگر نقشهای این سالهاش برای ارائه نداشته (عجیب است بازیگری بعد از دو دهه فعالیت جلوی دوربین، هنوز در فن بیان چنان اشکال داشته باشد که باز هم کلماتش را حین صحبت به هم بچسباند؛ گویی داری با نیمفاصله آنها را میشنوی). شادی کرمرودی در نقش دختری پایینشهری -که لافها و لاتیها و ترسهای خودش را دارد- قابل باور نیست. و هوتن شکیبا گرچه به وضوح برای جان بخشیدن به این شخصیت زحمت فراوانی کشیده، و گرچه شیطنتهایش در خلوتهای دونفره با راحله به یاد ماندنی است، اما باز از پس واقعی کردن شخصیت پیچیده علی برنیامده؛ جوانکی مشنگ و نادان که عقل معاش ندارد و از پس اداره زندگی برنمیآید، اما در بزنگاه حیاتی داستان، با جسارت و شرافت پای همسرش میایستد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بعد از سکانس تعرض، فیلم تازه جان میگیرد. اما برخلاف نیمه اولِ بیاتفاقش، حالا همه چیز به سرعت برق و باد پیش میرود تا به جمعبندی و نتیجهگیری نهایی برسد. اول در حالی که همه بیگناهی و مظلومیت راحله را به چشم دیدهایم، در یک سکانسِ درباره الیطور، ورق بازی علیهش برمیگردد و حتی دوست نزدیکش در این لحظه حساس او را تنها میگذارد. بعد زنهای محله تند و تند و مسلسلوار، از جلال دیو دوسری میسازند که گویی از یائسه و باکره از آزار هیچ زنی در محله فروگذار نکرده است. در ادامه سر و کله رحیم پیدا میشود که با خطابهای جانانه، ابعاد غامض و درهمتنیده مسأله را کامل برای راحله حلاجی کند و بشکافد و تصمیم نهایی را به خودش واگذارد. و حالا اوست که باید پایان این قصه را رقم بزند. در میزانسنی «مالنا»/ سیاوشوار، از آتش میگذرد و گرچه بهظاهر میسوزد اما به واقع پاک و طیب از این مخمصه بیرون میآید؛ چراکه در و دیوار به به پاکی و معصومیتش گواهی میدهند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آبیار در ابلق –که ۲ سال پیش ساخته- سراغ مضمونی ملتهب و به روز رفته است؛ آن هم همزمان با اوجگیری موج جهانی و در ادامه وطنی پدیده «می تو/ من هم». اینکه آزار/ تعرض/ تجاوز به زنان، طی چه فرآیندی اتفاق میافتد و چطور وقتی همه از گناهکار بودن مرد آزارگر باخبرند، باز از زن آزاردیده توقع تحمل و سکوت دارند. قهرمان فیلم دستآخر به خاطر فهم و شجاعت و اعتماد شوهرِ ظاهراً کمعقل و بیعرضه و دردسرسازش، رستگار میشود و سبکبار و سربلند محله را ترک میکند، در حالی که موشهای آلوده و بیرحم و مهارناشدنی منطقه هنوز در پستوهای سیاه و تنگ و تاریکش روی هم میلولند و فرصتی برای کثافت و رذالتی تازه را نفس میکشند؛ لابد نمادی از رهایی کوچک فردی، در کنار تشویش انتظار برای سقوطی بزرگ و اجتماعی. چنین نگاه و پرداختی برای کارگردانی که دستکم در «نفس»، تلاشی قابل ستایش برای کندوکاو در لایههای پیچیده زندگیِ نیم قرن پیشِ خانواده ایرانی کرده بود، عجیب پیش پاافتاده، سادهانگارانه و حتی عقبمانده به نظر میرسد.",
"ref": null
}
] | null |
original:بهترین های فیلم و سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | ۵ فیلم مهم برای ورود به دنیای ژان لوک گدار | [
{
"type": "p",
"text": "از نفس افتاده | ۱۹۶۰ | Breathless",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اولین قدم برای ورود به دنیای بهترین فیلم های ژان لوک گدار، تماشای مهمترین شاهکارش است. علیرغم گرایشهای شدیدا ضدآمریکایی کارگردان، فیلم آشکارا از آثار جنایی و نوآر سینمای آمریکا الهام گرفته شده است. فیلم درباره یک سارق-قاتل فرانسوی به نام «میشل» است که بعد از قتل یک پلیس میرود سراغ دوستدختر آمریکاییاش به اسم «پاتریشیا» و او را هم درگیر دردسرهای خودش میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم یکی از نخستین فیلمهای جنبش موج نوی سینمای فرانسه بود و به همین دلیل از تاثیرگذارترین آثار تاریخ سینما محسوب میشود. از نفسافتاده علاوه بر تاثیری که روی سینمای فرانسه گذاشت، بهخاطر سبک بصری منحصربهفردش و استفاده خلاقانه گدار از جامپکات، روی سینما دنیا هم تاثیرگذار بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پییرو خله | ۱۹۶۵ | Pierrot Le Fou",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نخستین اثر اقتباسی ژان لوک گدار، براساس رمانی به نام «وسواس» نوشته «لایونل وایت» ساخته شد. یک نوآر جنایی دیگر با حضور یکی از جذابترین زوجهای سینمایی تاریخ («ژان پل بلموندو» و «آنا کارینا») که به همه چیز پهلو میزند، از جنگ ویتنام گرفته تا مبارزات انفرادی مردم از طریق هنر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم درباره مرد میانسالی به اسم «پییرو» است که از زندگی کسالتبارش خسته شده و یک روز تصمیم میگیرد همسر و فرزندانش را ترک، و با پرستار بچههایش که قبلا باهم در ارتباط بودهاند فرار کند. این فرار عاشقانه از روزمرگی و کسالت به یک ماجرای پلیسی و جنایی تبدیل میشود. «پییرو خله» به لحاظ بصری یکی از خیرهکنندهترین فیلمهای گدار و در عین حال یکی از بهترین بازیهای ژان پل بلموندو در طول دوران پربار کارش است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جدای از امضاهای بصری معمول ژان لوک گدار مانند شکستن دیوار چهارم توسط شخصیتها، فیلم شدیدا به جنبش تازه شکلگرفته «پاپآرت» نیز متمایل بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دسته جداافتادهها | ۱۹۶۴ | Band Of Outsiders / Bande À Part",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گدار از این فیلمش با عنوان «دیدار آلیس در سرزمین عجایب با فرانتس کافکا» یاد کرده بود! فیلم درباره ۳ جوان است که در پاریس دست به سرقت میزنند و وارد ماجراجویی میشوند. فیلم جدای از اینکه یک اثر جنایی است، یکی از مفرحترین و سرگرمکنندهترین آثار ژان لوک گدار محسوب میشود و حاوی چند صحنه بهیادماندنی از جمله یک سکانس مشهور رقص است که در سینمای فرانسه تبدیل به نماد شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دسته جداافتادهها با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان مواجه شد و بسیاری توانایی گدار در ارائه یک فیلم گانگستری فوقالعاده جذاب را ستایش کردند. برخلاف انتظاری که همگان از گدار داشتند، فیلم خودش را جدی نمیگیرد و همین به بزرگترین نقطه قوتش تبدیل شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آلفاویل | ۱۹۶۵ | Alphaville",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نگاهی به سال ساخت فیلمهای حاضر در فهرست که میاندازیم، متوجه میشویم دهه ۶۰ مهمترین برهه زندگی هنری ژان لوک گدار و دوره اوج خلاقیتش بوده. «لمی کوشن» در پوشش خبرنگار روزنامه فیگارو به شهر اسرارآمیز آلفاویل که پروفسوری دیوانه با کمک کامپیوترهایش آن را اداره میکند، نفوذ میکند تا او را ربوده و بکشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آلفاویل یکی از بهترین فیلم های ژان لوک گدار و سرشار از نشانههای پاپآرت است. فیلم را میتوان یک کمیکبوک سینمایی دانست که سعی در هجو کلیشههای فیلمهای ژانر علمی-تخیلی دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مذکر، مونث | ۱۹۶۶ | Masculin, Féminin",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمی خیرهکننده درباره یاغیگریها و مبارزات فرهنگی نسل جوان فرانسه در قرن بیستم با اشارات واضح به فرهنگ عامه، فیلمهای «جیمز باند»، «باب دیلن» و «شارل دوگل». ستاره فیلم مذکر، مونث کسی نیست جز «ژان پیر لئو»، همان کودک عاصی فیلم «۴۰۰ ضربه» که توسط «فرانسوا تروفو» رفیق و همکار قدیمی ژان لوک گدار کارگردانی شده بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گدار فیلمش را برای نسل نوجوان و جوان فرانسه ساخته بود، اما تماشای آن به دلیل محتوای بزرگسالانهاش برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع شد! فیلم درباره جوانکی ایدهآلیست است که تازه از خدمت سربازی فارغ شده و از زندگی اجتماعی ناامید است و رابطهاش با نامزدش که میخواهد خواننده باشد هم زیروبمهای زیادی دارد.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پدیدهها و ستارههای یاغی را بهتر بشناسیم | [
{
"type": "p",
"text": "سریال یاغی به کارگردانی محمد کارت فصل جدیدی از سریال سازی در نمایش خانگی ایجاد کرد. داستانی پرهیجان و سرراست که مخاطب را هر هفته همراه خود میکرد تا سرنوشت قهرمان قصهاش را روایت کند. یاغی فارغ از نکات فنی از جمله کارگردانی و فیلمبرداری و… از یک تیم خوب و یکدست و با انگیزه بازیگری بهره میبرد که هر کدام از آنها تبدیل به پدیدهها و ستارههای این روزهای عرصه تصویر شدند. اینجا سعی کردیم دلایل توفیق این گروه بازیگری را با هم مرور کنیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: پارسا پیروزفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پارسا پیروزفر از ابتدای کارش و در همان سریالهای معدود تلویزیونیاش، همیشه در بالاترین سطح ظاهر شد و مورد استقبال قرار گرفت. بازیگری که چه وقتی به عنوان جوان خوشتیپ عاشقپیشه روی پرده سینما ظاهر شد خوش درخشید و چه زمانی که در نقش یک معتاد یا سرباز صفر مرزی و کلاهبردار حرفهای نگاهها را به خود خیره کرد. پارسا پیروزفر بیشک یکی از برترین بازیهای سریال «یاغی» را ارائه داده و وایرال شدن چند تکگویی انگیزشی او در این مجموعه میان کاربران ایرانی اینستاگرام گواهی بر استقبال گسترده و محبوبیت روز افزون این ستاره با سابقه سینمای ایران است؛ بازیگری که در «یاغی» ثابت میکند با ورود به مرحله بازی در نقش شخصیتهای میانسال باید شاهد اوج مجددی در کارنامه حرفهای او باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پدیده: آبان عسگری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«یاغی» علاوه بر درخشش بازیگران مطرح، محفلی برای معرفی چند بازیگر کمتر شناخته شده نیز بوده است. آبان عسگری با اینکه پیش از این سابقه حضور در چند فیلم و سریال را داشته اما بیشک با سریال «یاغی» به اوج حرفه خود رسیده و مهمترین نقشآفرینی کارنامهاش را ارائه داده است. لطافت غرورآمیز عاطی که گاهی با مهر به تنها برادرش همراه میشود و گاهی با خشم برای دفاع از او طغیان میکند، از این کاراکتر یک شمایل ویژه و بهیادماندنی ساخته است. آبان عسگری، نمونه سینماگری است که پله پله و مرحله به مرحله در سینما رشد یافته و صبوری و همراهیاش با محمد کارت در آثاری چون «شنای پروانه» و «بچهخور»، به محصولی پر مخاطب و موفق چون «یاغی» رسیده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: طناز طباطبایی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سکانس ورود طلا با بازی طناز طباطبایی به سریال با آن شمایل خاص و پوشش متفاوت، موهای طلایی و لحنی قدرتطلبانه در همان ابتدا ثابت کرد که با یک شخصیت زن ضد کلیشه با جریان اصلی داستانسرایی ایرانی مواجه هستیم. رازآلودگی کاراکتر طلا، او را هم دختری دلسوز و عاشقپیشه تصویر کرده و هم زنی قدرتمند با پنهانکاریها، دروغها و هوش ذاتی که میتواند دست به هر کاری بزند. توانایی او برای ایفای نقش شخصیتی دوگانه و بر لب تیغ، که مخاطب تا لحظه آخر متوجه نشود که با یک فرشته نجاتبخش طرف شده یا سر و کارش با مافیای متصل به مراکز ثروت و قدرت بوده، قابل توجه و تحسین است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پدیده: الیکا ناصری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازیگران جوان متعددی با سریال «یاغی» به دنیای بازیگری معرفی شدهاند. احتمالاً پیش از همه نام الیکا ناصری به ذهن میرسد که در نقش ابرا، عشق یگانه جاوید، توانست با همین حضور مختصر تا اینجای کار نگاهها را به سوی خود جلب کند. بازیگری با میمیک و گویشی منحصربهفرد که خیلی زود معصومیت و صمیمیتش در ایفای نقش ابرا برای مخاطبان سریال «یاغی» به یک ویژگی خاص تبدیل شد و او در دل مخاطبان این سریال جا باز کرد. این بازیگر دهه هشتادی احتمالاً با درخشش در سریال «یاغی» مسیر جدیتر و پرچالشی را در حرفه بازیگری در پیش خواهد گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: علی شادمان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علی شادمان در نقش جاوید سریال «یاغی» گام آخر در پرشی که به سوی ستاره شدن در سینمای ایران آغاز کرده بود را به سرانجام رساند. بازیگری که در عین جوانی، کولهباری از تجربه را نیز به دوش میکشد و آثار متنوع و شخصیتهای گوناگونی را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. کارنامهای که آغازش با فیلم بهیادماندنی «میم مثل مادر» بود و آخرین تصویر جذابی که تا قبل از «یاغی» از این بازیگر در شبکه نمایش خانگی دیده شد حضور او در سریال پرمخاطب «میخواهم زنده بمانم» است. علی شادمان این روزها در شمایل جاوید، پسر فقیر و دوستداشتنی «یاغی» معصومیت و خشونت را به گونهای پیوند زده که قطعاً تماشایش برای جماعتی که با این طبقه از نزدیک آشنا هستند بسیار باورپذیر و تحسینبرانگیز خواهد بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پدیده: عباس جمشیدیفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید عجیب باشد که از نام شناختهشدهای چون عباس جمشیدیفر به عنوان یک پدیده در این سریال نام ببریم. بازیگری که سالهای سال در نقشهای کمدی فرعی و اخیراً در نقشهای اصلی سریالهای طنز تلویزیونی شناخته شده بود و حالا در یک نقش متفاوت و عجیب در سریال «یاغی» درخشیده است. نقشی که میتوان گفت یک تحول جدی در مسیر حرفهای این بازیگر است. قطعاً باید بخشی از ارزش و اعتبار کار او را به شجاعت و جسارت محمد کارت برای در اختیار قرار دادن چنین فضایی به چنین بازیگر توانایی که سالها مورد بیتوجهی قرار گرفته بود اعطا کرد. عباس جمشیدیفر چه در شمایل و چه در نوع بازی همه مخاطبان «یاغی» را غافلگیر میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "و بالاخره: امیر جعفری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به یاد نداریم که امیر جعفری، نقشی را پایینتر از حد متوسط اجرا کرده باشد. او به معنای واقعی کلمه به عنوان یک بازیگر کاربلد و استاندارد در سینمای ایران شناخته میشود و دیگر به مرحله استادی در خلق کاراکتر رسیده. بازی همزمان او در دو نقش متفاوت سریالهای «جیران» و «یاغی» اثبات این ادعاست. او بازیگریست که وقتی قرار است ضد قهرمان زالو صفت سریال «یاغی» را به تصویر بکشد با چنان تبحر و جزئیاتی شخصیت را طراحی میکند که انگار سالها در آن مخروبه پر از زباله زندگی کرده و سالهاست خون نوجوانان مستعدی چون جاوید را میمکد. امیر جعفری در سریال «یاغی» به معنای واقعی صحنه را مال خود میکند و در عین منفور بودن کاراکتر، شیرینی و طراوتی به نقش خود میبخشد که تماشایش را دلپذیر و جذاب میکند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | درخت گلابی در خواب زمستانی | [
{
"type": "p",
"text": "فایسال سویسال فیلمساز ترکیهای آدم مطبوعی است. فارسی را خوب حرف میزند و در تهران سینما خوانده. فیلمش هم بهرغم این که در ترکیه میگذرد اما به شدت وامدار شکل و ساختار و محتوا در سینمای ایران است. زیباییشناسی و شمایل بصری فیلم درخت خاموش، از جریان فیلمهای به اصطلاح مستقل و جشنوارهپسند دهه اخیر سینمای ایران تاثیر پذیرفته است. از طرفی مشارکت بنیاد سینمایی فارابی در تولید هم رگههایی از معناگرایی و شاید بتوان گفت معناتراشی را در بدنه فیلم تنیده است. عشق و علاقه فیلمساز به فرهنگ و هنر ایرانی هم در جای جای فیلم مشهود است. چیزی که با توجه به گذراندن تحصیلات در تهران چیز غریبی نیست. اما با همه اینها فیلم حتی از سینمایی که از آن تاثیر پذیرفته هم قدمی عقبتر میایستد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یک نویسنده میانسال ترک، دچار بحرانی اساسی در زندگی شده است. هم قریحه و تمرکز نوشتن را از دست داده و هم زندگی زناشوییاش در آستانه فروپاشی است. خاطرههای مبهمی از پدر، دوره کودکی و درخت گردوی قدیمی حیاط خانه پدری هم به ذهنش هجوم آوردهاند. محمود «درخت گلابی» مهرجویی را با حمید هامون و امینِ «پرسه در مه» بهرام توکلی ترکیب کنید و بفرستیدش در شهرستانی کوچک در غرب ترکیه. حیاتیِ فیلم «درخت خاموش» تقریبا چنین کاراکتری است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نباید از کارگردانی خوب، میزانسنها و دکوپاژ حرفهای فیلم گذشت. «درخت خاموش» به لحاظ تکنیک فیلم بدی نیست. اما توازنی میان محتوا و فرمش برقرار نیست. از آن دست فیلمها که در سینمای ایران -بهویژه در مقطع برگزاری جشنواره فیلم فجر- زیاد دیدهایم. فیلمهایی که یک تدوین مجدد و کمی کوتاه کردن و رتوش لازم دارند تا پله ای بالاتر از موقعیت کنونی بایستند",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بزرگترین مشکل فیلم این است که ایدههای خوب را پرورش میدهد و یک یا چندگام پیش از به ثمر رسیدن رهایشان میکند. روابط آدمها (به ویژه زن کتابفروش که تازه به زندگی حیاتی وارد شده و دوست نزدیکش) اقناع کننده نیست. خرده داستانها نیمهکاره رها میشوند. فلشبکهای خانه پدری و رابطه روحی حیاتی با درخت گردوی قدیمی باغ جا نیفتادهاند. قصه به دلیل کثرت ایدههای جذاب از جایی به بعد تبدیل میشود به مجموعهای از سکانسها و ایدههای جذاب (در نخستین فیلم اغلب فیلمسازان این فوران ایده وجود دارد) که تا حد امکان با میزانسن و دکوپاژی تمیز ساخته شدهاند، اما گاهی چفت و بستی با سکانسهای قبل و بعد ندارند. بهطور مجرد زیبا و دوست داشتنیاند. اما برخی سکانسها از بدنه فیلم بیرون میزنند. یک از ایرادهای اصلی فیلم تکثیر این سکانسهای جالب است که باعث افتادن ریتم و کشدار شدن فیلم میشوند. قصه در یک سوم پایانی بارها به انتها میرسد اما فیلمساز دلش نمیآید ایده هایش را کنار بگذارد. در نتیجه وقتی فیلم به پایان میرسد مخاطب نفس عمیقی میکشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با همه اینها نباید از کارگردانی خوب، میزانسنها و دکوپاژ حرفهای فیلم گذشت. «درخت خاموش» به لحاظ تکنیک فیلم بدی نیست. اما توازنی میان محتوا و فرمش برقرار نیست. از آن دست فیلمها که در سینمای ایران -بهویژه در مقطع برگزاری جشنواره فیلم فجر- زیاد دیدهایم. فیلمهایی که یک تدوین مجدد و کمی کوتاه کردن و رتوش لازم دارند تا پله ای بالاتر از موقعیت کنونی بایستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "احیاء موضوع تولید مشترک با سینمای کشور ترکیه فکر خوبی است. بهویژه که سینمای ترکیه هم در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته و سینمای هنری موفقی در عرصه جهانی دارد. همافزایی چنین سینمایی با سینمای ما که خود وزنه قابل اعتنایی در عرصه جهانی است قطعا مفید خواهد بود. به شرط آن که اصرار نداشته باشیم ایدهها و روایتهای بومی سینمای ایران را در کشوری دیگر (حتی ترکیه با همه نزدیکیها و مشابهتهای فرهنگی با ما) پیاده کنیم.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت نهم سریال روزی روزگاری مریخ | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت هشتم سریال روزی روزگاری مریخ",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش سریال/عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پالت های رنگی سریال جیران | [
{
"type": "h3",
"text": "چرا رنگ در فیلمها مهم است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چرا پالت رنگی سریال جیران را اینجا میبینید؟ در گذشته رنگ فیلم به این اشاره داشت که فیلم در واقع به جای سیاه و سفید به صورت رنگی فیلمبرداری شده است، اما امروزه وقتی در مورد رنگهایی که در فیلم استفاده میشود صحبت میکنیم که احساسات مخاطب را برمیانگیزد. وقتی رنگی را در یک فیلم میبینید، چیزی که میبینید تصادفی نیست. فیلمسازان با دقت هر فریم را میسازند و تصمیمهای رنگی میگیرند که بر تجربه تماشای شما تأثیر میگذارد، حتی اگر شما متوجه آن نباشید. رنگ داستانهای پیچیده را ساده میکند و کاری میکند که مخاطب چیزهایی را حس کند، رنگ سفر درونی کاراکتر از ابتدا تا انتهای فیلم را نشان میدهد، ایده فیلم را منتقل میکند و در نهایت میتواند یک فضای خسته و کسلکننده را به اشکی که از چشمی جاری شده تبدیل کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت آخر سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت پنجاه و یکم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت پنجاهم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و نهم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و هشتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و هفتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و ششم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و پنجم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و چهارم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و سوم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و دوم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهل و یکم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت چهلم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و نهم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و هشتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و هفتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و ششم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و پنجم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و چهارم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و سوم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و دوم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سی و یکم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سیام جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت بیست و نهم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت بیست و هشتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت بیست و هفتم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت بیست و ششم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت بیست و پنجم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تصاویر خوش رنگ قسمت بیست و چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نگاهی به پالتهای رنگی قسمت بیست و سوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نگاهی به پالتهای رنگی قسمت بیست و دوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برگزیده پالت رنگی قسمت بیست و یکم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت بیستم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت هجدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت هفدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت شانزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت پانزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قاب رنگی قسمت چهاردهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت سیزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت دوازدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالت رنگی قسمت یازدهم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی قسمت دهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی قسمت نهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی قسمت هشتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی منتخب از قسمت هفتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی منتخب از قسمت ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای منتخب قسمت پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی منتخب قسمت چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی منتخب قسمت سوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پالتهای رنگی منتخب قسمت دوم سریال جیران",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | ساز شکسته جناب مهرجویی | [
{
"type": "p",
"text": "نوشتن در مورد مهرجویی کار دشواری است. از یکسو یادمان نمیرود که او یکی از پایه گذاران سینمای مدرن ایران است و بسیاری از لذتهای سینمایی ما به واسطه تماشای آثار مهم او همچون «گاو»، «آقای هالو»، «دایره مینا»، «اجاره نشینها»، «پری»، «لیلا»، «هامون» و حتی «مهمان مامان» رقم خورده است. از سوی دیگر به واسطه سینمایی که بلدیم و مسئولیتی که داریم نمیتوانیم از آثار متاخر او دفاع کنیم و باید حقایق را بیان کنیم. «لامینور» رگههایی از شوخ و شنگیهای همیشگی مهرجویی و تاکیدات معنادارش به مسئله غذا پختن و غذا خوردن را در خود دارد. اما حقیت آن است که یکی از بیسروتهترین آثار مهرجویی همین «لامینور» است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم لامینور هم مرحله انتخاب سوژه و هم در شکل بسط و گسترش موقعیت داستانی و هم شکل روایت داستانی و بصری به شدت پیش پا افتاده و کهنه است. داستان فیلم حکایت یک دختری به نام «نادی» است که در تلاش است دنبال نواختن ساز و آهنگسازی برود اما پدر خانواده به شدت با این تصمیم او مخالف است. پس احتمالا در مسیر این مخالفت باید موقعیت دقیق ترسیم شود. شخصیتها و ابعاد دغدغهها و مدل تفکرشان ترسیم شود. موانعی پیش روی آنها قرار گیرد که برای حل آن دچار مسئله شوند یا دست کم در مسیر روایت داستان سفری به جهان درونی آنها رقم بخورد و مخاطب با دغدغه آنها همراه شود و در نهایت تصمیم نهایی، رخداد نهایی یا کنش نهایی شکل بگیرد. در «لامینور» هیچ یک از این ویژگیها در کار نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نادی در ابتدای فیلم در حال اجرای گروهی موسیقی است و همین مسئله ما را با چالش میان پدر و دختر آشنا میکند. در نهایت هم «نادی» در حال اجرای موسیقی است با همان جمع و همان ترکیب بیهیچ تغییر و تحولی. اینجا این سوال پیش میآید که «خب که چی؟». سوال اینجاست که آیا پرداختن به مقوله مخالفت پدر سنتی با فعالیت موسیقیایی دخترش در سالهای ابتدای قرن حاضر همچنان برای مخاطب پرکشش است؟ آیا پرداختن به ماجرای مهمانی و اجرای موسیقی و حضور پلیس همچنان تابو است و پر کشش است؟ آیا پرداختن به رفتار سنتی زنان در خانودههایی با باورهای قدیمیتر و تضاد میان آنها و دخترانشان در سینمای ایران همچنان تابو شکنانه و پر کشش است؟ به ظن این قلم اصلا نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها در حالتی میتوان این جنس از مانع تراشیهای دراماتیک و پرداختن به آسیبهای اجتماعی را پر کشش تلقی کنیم که در بستر یک داستان با شخصیتهای ملموس و به بهانه یک رخداد پر کشش، یک نیاز مهم، یک چالش به ظاهر غیر قابل حل یا به بهانه بروز یک تراژدی غیر قابل کنترل رقم خورده باشد. چرا که تنها در این وضعیت است که مخاطب بستر کلیشهای و کهنه را نادیده میگیرد که شکل بدیع وقوع رخدادها، گرهافکنیها و گرهگشاییها را شاهد باشد. شخصیتهای جذاب و غیرقابل پیشبینی را مقال دیدگانش ببیند. تنها در این حالت است که مخاطب احساس تازگی میکند. احساس میکند رخداد و نتایج بروز آنها را نمیتواند پیشبینی کند. پس کنجکاو میشود و داستان را دنبال میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم لامینور هیچ یک از اینها را ندارد. اصولا «لامینور» نخنما و کهنه و دور از اجتماع این روزهای ایران است. در کنار تمام تلاشهایی که مهرجویی داشته تا رگههایی از شوخ و شنگی و همزمان گزنده سخن گفتن را به کار تزریق کند، تلاشهایی به شدت محو و کمرمق که میتوان رگههای آن را در فیلم دید، باید اعتراف کرد که «لامینور» تمام داشتههایش در حوزه بازیگری و امکانات فنی را هدر داده و دور ریخته است. سخت است از حضور علی نصیریان به درستی بهره نبردن. سخت است ترکیب علی مصفا، پردیس احمدیه، سیامک انصاری، بهناز جعفری و… را داشته باشیم و اینقدر بیسر و ته فیلم بسازیم. البته که پر واضح است که هر اثری بدون داشتن فیلمنامه منسجم و ساختارمند که بداند چه میخواهد بگوید و برای چه مخاطبی میخواهد بگوید و اصولا چرا میخواهد بگوید، حتی با بهترین بازیگران و گروه تولید نتیجهای درخشان ندارد. اما این سطح از تولید نه تنها نتیجه فیلمنامه بیسر و ته اثر است بلکه نتیجه نبود توانایی و تمرکز برای بهرهگیری از ویژگیهای ذاتی گروه تولید این اثر هم هست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لامینور و ترکیب اسامی و بزرگانی که در آن حاضر شدهاند بیش از آنکه تلاشی برای ساخت یک اثر ماندگار با هدف اضافه شدن به کارنامه درخشان گذشته داریوش مهرجویی باشد، شبیه یک ادای دین به مهرجویی برای تنها نگذاشتنش و دل دادن به یک دورهمی دوستانه است تا شاید از دل آن فیلمی هم ساخته شود که نشده است. متاسفم که نمیتوانیم «لامینور» را حتی به راحتی تا انتها تماشا کنیم و بیش از آن متاسفم که لامینور هیچ رنگ و لحن و طعمی شبیه به آثار بزرگ پیشین مهرجویی ندارد. مهرجوییای که حتی ساخت آثاری مثل لامینور از بزرگی نامش نمیکاهد. اما حتما باعث افسوس مخاطب علاقمند به تماشای آثار این کارگردان مهم سینمای ایران میشود. افسوسی که شاید تنها با رجوع به آثار گذشته مهرجویی اندکی التیام پیدا کند تا یادمان نرود مهرجویی که بوده و چه کرده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:موسیقیها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تیتراژ و موسیقی متن سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "آهنگسازی برای یک سریال، روندی طولانی دارد و از جمله مواردی است که در پساتولید یک اثر، میتواند برگ برنده آن باشد و برای مخاطب هم مهم میشود؛ به همین دلیل تیتراژ بی کلام سریال جیران و موسیقی متن آن هم اهمیت ویژهای دارد. میتوانید تیتراژ انتهایی سریال و آهنگ هایی که همایون شجریان برای جیران خوانده است را در لینک زیر بشنوید و دانلود کنید؛",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/78271/%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%ac%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ اول سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد نیست بدانید که این سریال ۲ آهنگ تیتراژ ابتدایی دارد که یکی از قسمت اول تا قسمت شانزدهم استفاده شد و دیگری از قسمت شانزدهم تا پنجاه و دوم. هر دوی این اثرها را با کیفیت بالا و اصلی اینجا دانلود کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ ابتدایی سریال جیران | نسخه دوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تیتراژ اول سریال جیران گروه کر نقشی اساسی دارد؛ در تیتراژی که از قسمت اول شنیده شد، گروه کر به زبان آذری جملههایی را در رنگآمیزی قطعه بیان میکرد و در نسخه دوم تیتراژ اول جیران، گروه کر و البته با صدای هاله سیفی زاد این دو بیت را میخواند:",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دو پیمانه پرخون رسیدند و نشستند / دو دیوانه مجنون به تماشای دو حیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گذشتی، نگذشتی ز خون منِ عاشق / رسیدی، نرسیدی به دادِ منِ جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آهنگ عقرب زلف کجت سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "احتمالا میدانید که ترانه مشهور « کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه » از اقوال مشهور عامیانه و قدیمی است که منسوب است به ناصرالدین شاه. البته در سالهای دیگر، متن این تصنیف توسط استاد علیاکبر شیدا برای اجرای ارکسترال بازآفرینی و آماده شد و توسط ارکستر مشهور گلها اجرا و به خوانندگی پوران در تاریخ موسیقی ما ثبت شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت چهل و دوم سریال جیران این ترانه با همخوانی گروه کر و هاله سیفی زاد و با هنرمندی فردین خلعتبری اجرا و پخش شد و با استقبال گستردهای هم مواجه گشت. به درخواست شما، اینجا این قطعه دوستداشتنی و محبوب سریال جیران را ( به دلیل رعایت کپی رایت، بدون لینک دانلود ) میتوانید بشنوید و این صفحه را برای دوستان خود هم ارسال کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "البته بد نیست بدانید این قطعه با ترکیببندی مدرنی در موسیقی تیتراژ سریال روزی روزگاری مریخ هم استفاده شد که میتوانید در فیلیموشات گوش دهید.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/127869/%d8%aa%db%8c%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2%da%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b1%db%8c%d8%ae/"
},
{
"type": "h3",
"text": "متن کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه در سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عقرب زلف کجت با قمر قرینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تا قمر در عقربه کار ما چنینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ای پری بیا، در کنار ما، جان خسته را مرنجان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از برم مرو، خصم جان مشو، تا فدای تو کنم جان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نرگس مست تو و بخت من خرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بخت من از تو و چشم تو از شرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شعر منسوب به ناصرالدین شاه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "منتخب موسیقی متن سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس کشتی سیاووش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دل و پشت گردان ایران تویی / به چنگال و نیروی شیران تویی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گشاینده بند هاماوران / ستاننده مرز مازندران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ز گرز تو خورشید گریان شود / ز تیغ تو ناهید بریان شود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو گردِ پی رخش تو نیل نیست / همآورد تو در جهان پیل نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فردوسی",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس تولد فرزند جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار مژده ز سعد فلک به مُلک رسید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدایگان را جشنی است ملک را امروز",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "که هیچ جشنی گوش جهان چنین نشنید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ازو همیشه به هر نوع سایه خواهی یافت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وزو به کام همه عمر میوه خواهی چید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو خواست ایزد تا ملک بارور گردد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خجسته شاخی کرد از درخت ملک پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گزیده سیرت شاهی و کردگار جهان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تو را و شاه تورا از همه جهان بگزید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مسعود سعد سلمان",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Kiye-kiye.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-10.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-3.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-4.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-5.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-7.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-8.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-9.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-6.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Tavalod.mp3",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:گفتوگوی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عباس جمشیدی فر: اگر بازیگری بلدم آن را مدیون تئاترم | [
{
"type": "p",
"text": "از نقش علی گرگین سریال یاغی بگویید که چطور این نقش به شما پیشنهاد شد و چقدر شخصیت کنونی با آنچه در فیلمنامه بود متفاوت است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباس جمشیدی فر: من محمد کارت را دورادور میشناختم به ویژه بعد از اکران فیلم موفق شنای پروانه که کارگردانی آن را بر عهده داشت. چند بار هم با یکدیگر ملاقات داشتیم و خیلی راحت به او گفتم که دوست دارم با تو کار کنم. قبل از کلید زدن سریال یاغی نقش علی گرگین را به من پیشنهاد کرد و من هم با وجود آن که نقش کوتاهی بود اما به دلیل قابلیتهای قابل توجهی که داشت، این کارکتر را دوست داشتم و از صمیم قلب دلم میخواست آن را بازی کنم. این کارکتر در خود متن آنقدر کامل و جامع توضیح داده شده و پخته شده بود که با راهنمایی بسیار زیاد محمد کارت و اتودهایی که سر صحنه زدیم در نهایت این کاراکتر به این شکل که در سریال میبینید، از آب درآمد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علی گرگین چه ویژگیهایی دارد و این کاراکتر چطور شکل گرفت؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علی گرگین شخصیتی است که نظیر آن را در جامعه بسیار زیاد دیدهایم. افرادی که ماسک به چهره میزنند ولی درونشان یک موجود دیگری زندگی میکند. علی گرگین با اینکه ادای آدمهای خوب را درمیآورد اما در باطن آدم وحشتناکی است. اگر کمی در فضای مجازی از جمله اینستاگرام دور بزنیم با آدمهایی برخورد میکنید که خودشان را به شکل دیگری به نمایش میگذارند. کسانی که دم از انسانیت میزنند، حامی حقوق حیواناتند و خودشان را شریف معرفی میکنند اما وقتی به درون این آدمها سفر میکنی، از نزدیک خواهید دید که کیلومترها با آن چه نشان میدهند، فاصله دارند. ویژگی منحصر به فرد علی گرگین این است که در آن واحد رنگ و شکل عوض میکند. درونش یک انسان وحشی است ولی وقتی میخواهد خودش را به دیگران نشان دهد، یک انسان خوب و معقول و بااحساس است و من چنین کارکتری را دوست داشتم بازی کنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چقدر در نقشآفرینی دستتان باز بود و برای بازی در این نقش چه تعاملی با کارگردان داشتید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "محمد کارت کارگردانی است که دست و بال بازیگر را کاملا باز میگذارد و تستهای بازیگرش را میبیند اگر چیزی در این تستها و اتودها باشد که به ساختار کاراکتر و فیلمنامه به لحاظ بصری کمک بیشتری بکند، از آن استفاده میکند اما یکی از هوشمندیهایش این است که در نهایت همه چیز زیر نظر خودش اجرا میشود وهمان تصویری که خودش ساخته و در ذهنش نقش بسته است، پیاده میکند. محمد کارت در تمرینهای پیش از فیلمبرداری حتی به جزئیات هم توجه دارد و موشکافانه درباره کاراکترها و نوع رفتارشان صحبت میکند و به راحتی از این جزئیات عبور نمیکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سختترین یا به یادماندنیترین سکانسی که در این سریال بازی کردید کدام بود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سختترین سکانسی که داشتم سکانسی بود که در کمپ مونولوگ داشتم و باید سخنرانی میکردم و در حفظ کردن و پشت سرهم گفتن این کلمات کمی مشکل داشتم چون تمرکز زیادی میخواست اما دقیقا همان روز کلیه درد به شدت وحشتناکی داشتم که با مصرف چند عدد قرص مسکن سرپا بودم. روز خیلی گرمی هم بود و به خاطر دردی که داشتم بداخلاقی هم کردم. فیلمبرداری این سکانس هم به من و هم به دیگر بچههای گروه خیلی سخت گذشت اما در نهایت به خیر گذشت و سکانس خوبی هم شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمنامه را چطور دیدید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هر بازیگر برای آن که با کلیت یک کاراکتر آشنا شود و بتواند این شخصیت را خلق و سرپا کند باید کل فیلمنامه را بخواند که من هم خواندم. محمد کارت، حسین دوماری و پدرام پورامیری بسیار خوب فیلمنامه را نوشته بودند. دیالوگنویسیهای خوب و همچنین ایدهپردازی و قصهپردازی خوبی داشت و من در مجموع قصه یاغی و همه کاراکترهایش را دوست دارم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازی در این نقش کار راحتی برای عباس جمشیدی فر بود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کار سختی بود. خیلی دنبال این کاراکتر گشتم و با آن کلنجار رفتم که در نهایت چیزی شد که تماشاگر دید و اینکه آیا آن را دوست داشت یا نه، قضاوت با مخاطبان است اما در حد بضاعتم بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازخوردهایی که تا کنون عباس جمشیدی فر دریافت کرده چطور بوده است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدا را شکر بازخوردها خوب بود و درصد بالایی از مردم آن را دوست داشتند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برای پذیرش نقشها به چه نکاتی توجه میکنید و از بین فیلمنامه، سابقه کارگردان و تهیهکننده، کارکتر پیشنهادی و شرایط مالی کدام گزینه در اولویت است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهمترین نکته برای من این است که باید قصه فیلمنامه جذاب باشد و کاراکتر پیشنهادی را دوست داشته باشم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شما بازیگر باسابقهای در آثار کمدی هستید در حالی که کارنامه پرباری در تئاتر داشتهاید. این سابقه در آثار کمدی انتخاب خودتان بوده است یا پیشنهادهایی که به شما میشد محدود به نقشهای کمدی بوده است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یک بازیگر دوست دارد همه نقشها را بازی کند و خودش را به چالش بکشد. هم کمدی و هم جدی را دوست دارد بازی کند. اما این که چرا یک بازیگر فقط کار کمدی و یا فقط کار جدی میکند به نوع نگاه کارگردانان و تهیه کنندگان ما برمیگردد که شاید بر این باورند تماشاگری که یک بازیگر را به عنوان بازیگر کمدی در آثار کمدی دیده است، نتواند او را به عنوان بازیگر آثار جدی هم باور کند. این مشکل بعید است که به بازیگر مرتبط باشد و بیشتر به نوع نگاه سازندگان آثار برمیگردد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تجربه تئاتری شما چقدر برای ایفای این نقش به کار آمد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هیچکس نمیتواند بگوید کاری را بلدم چرا که آنقدر این جهان در حال تغییر است و همه مشاغل نیاز به خلاقیت و نوآوری دارد که انتهایی ندارد و بنابراین کسی نمیتواند بگوید که کاری را حرفهای بلد است. اما من اگر بازیگری را بلد باشم، مدیون کار روی صحنه تئاتر هستم که اگر کار نمیکردم شاید الان نمیتوانستم بازیگر باشم.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت بیست و چهارم سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت بیست و چهارم سریال جیران",
"ref": null
}
] | null |
original:موسیقیها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تیتراژ و موسیقی متن سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "آهنگسازی برای یک سریال، روندی طولانی دارد و از جمله مواردی است که در پساتولید یک اثر، میتواند برگ برنده آن باشد و برای مخاطب هم مهم میشود؛ به همین دلیل تیتراژ بی کلام سریال جیران و موسیقی متن آن هم اهمیت ویژهای دارد. میتوانید تیتراژ انتهایی سریال و آهنگ هایی که همایون شجریان برای جیران خوانده است را در لینک زیر بشنوید و دانلود کنید؛",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/78271/%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%ac%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ اول سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد نیست بدانید که این سریال ۲ آهنگ تیتراژ ابتدایی دارد که یکی از قسمت اول تا قسمت شانزدهم استفاده شد و دیگری از قسمت شانزدهم تا پنجاه و دوم. هر دوی این اثرها را با کیفیت بالا و اصلی اینجا دانلود کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ ابتدایی سریال جیران | نسخه دوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تیتراژ اول سریال جیران گروه کر نقشی اساسی دارد؛ در تیتراژی که از قسمت اول شنیده شد، گروه کر به زبان آذری جملههایی را در رنگآمیزی قطعه بیان میکرد و در نسخه دوم تیتراژ اول جیران، گروه کر و البته با صدای هاله سیفی زاد این دو بیت را میخواند:",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دو پیمانه پرخون رسیدند و نشستند / دو دیوانه مجنون به تماشای دو حیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گذشتی، نگذشتی ز خون منِ عاشق / رسیدی، نرسیدی به دادِ منِ جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آهنگ عقرب زلف کجت سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "احتمالا میدانید که ترانه مشهور « کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه » از اقوال مشهور عامیانه و قدیمی است که منسوب است به ناصرالدین شاه. البته در سالهای دیگر، متن این تصنیف توسط استاد علیاکبر شیدا برای اجرای ارکسترال بازآفرینی و آماده شد و توسط ارکستر مشهور گلها اجرا و به خوانندگی پوران در تاریخ موسیقی ما ثبت شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت چهل و دوم سریال جیران این ترانه با همخوانی گروه کر و هاله سیفی زاد و با هنرمندی فردین خلعتبری اجرا و پخش شد و با استقبال گستردهای هم مواجه گشت. به درخواست شما، اینجا این قطعه دوستداشتنی و محبوب سریال جیران را ( به دلیل رعایت کپی رایت، بدون لینک دانلود ) میتوانید بشنوید و این صفحه را برای دوستان خود هم ارسال کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "البته بد نیست بدانید این قطعه با ترکیببندی مدرنی در موسیقی تیتراژ سریال روزی روزگاری مریخ هم استفاده شد که میتوانید در فیلیموشات گوش دهید.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/127869/%d8%aa%db%8c%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2%da%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b1%db%8c%d8%ae/"
},
{
"type": "h3",
"text": "متن کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه در سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عقرب زلف کجت با قمر قرینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تا قمر در عقربه کار ما چنینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ای پری بیا، در کنار ما، جان خسته را مرنجان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از برم مرو، خصم جان مشو، تا فدای تو کنم جان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نرگس مست تو و بخت من خرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بخت من از تو و چشم تو از شرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شعر منسوب به ناصرالدین شاه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "منتخب موسیقی متن سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس کشتی سیاووش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دل و پشت گردان ایران تویی / به چنگال و نیروی شیران تویی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گشاینده بند هاماوران / ستاننده مرز مازندران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ز گرز تو خورشید گریان شود / ز تیغ تو ناهید بریان شود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو گردِ پی رخش تو نیل نیست / همآورد تو در جهان پیل نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فردوسی",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس تولد فرزند جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار مژده ز سعد فلک به مُلک رسید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدایگان را جشنی است ملک را امروز",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "که هیچ جشنی گوش جهان چنین نشنید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ازو همیشه به هر نوع سایه خواهی یافت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وزو به کام همه عمر میوه خواهی چید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو خواست ایزد تا ملک بارور گردد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خجسته شاخی کرد از درخت ملک پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گزیده سیرت شاهی و کردگار جهان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تو را و شاه تورا از همه جهان بگزید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مسعود سعد سلمان",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Kiye-kiye.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-10.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-3.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-4.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-5.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-7.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-8.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-9.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-6.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Tavalod.mp3",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:موسیقیها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تیتراژ و موسیقی متن سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "آهنگسازی برای یک سریال، روندی طولانی دارد و از جمله مواردی است که در پساتولید یک اثر، میتواند برگ برنده آن باشد و برای مخاطب هم مهم میشود؛ به همین دلیل تیتراژ بی کلام سریال جیران و موسیقی متن آن هم اهمیت ویژهای دارد. میتوانید تیتراژ انتهایی سریال و آهنگ هایی که همایون شجریان برای جیران خوانده است را در لینک زیر بشنوید و دانلود کنید؛",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/78271/%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%ac%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ اول سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد نیست بدانید که این سریال ۲ آهنگ تیتراژ ابتدایی دارد که یکی از قسمت اول تا قسمت شانزدهم استفاده شد و دیگری از قسمت شانزدهم تا پنجاه و دوم. هر دوی این اثرها را با کیفیت بالا و اصلی اینجا دانلود کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تیتراژ ابتدایی سریال جیران | نسخه دوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تیتراژ اول سریال جیران گروه کر نقشی اساسی دارد؛ در تیتراژی که از قسمت اول شنیده شد، گروه کر به زبان آذری جملههایی را در رنگآمیزی قطعه بیان میکرد و در نسخه دوم تیتراژ اول جیران، گروه کر و البته با صدای هاله سیفی زاد این دو بیت را میخواند:",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دو پیمانه پرخون رسیدند و نشستند / دو دیوانه مجنون به تماشای دو حیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گذشتی، نگذشتی ز خون منِ عاشق / رسیدی، نرسیدی به دادِ منِ جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آهنگ عقرب زلف کجت سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "احتمالا میدانید که ترانه مشهور « کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه » از اقوال مشهور عامیانه و قدیمی است که منسوب است به ناصرالدین شاه. البته در سالهای دیگر، متن این تصنیف توسط استاد علیاکبر شیدا برای اجرای ارکسترال بازآفرینی و آماده شد و توسط ارکستر مشهور گلها اجرا و به خوانندگی پوران در تاریخ موسیقی ما ثبت شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت چهل و دوم سریال جیران این ترانه با همخوانی گروه کر و هاله سیفی زاد و با هنرمندی فردین خلعتبری اجرا و پخش شد و با استقبال گستردهای هم مواجه گشت. به درخواست شما، اینجا این قطعه دوستداشتنی و محبوب سریال جیران را ( به دلیل رعایت کپی رایت، بدون لینک دانلود ) میتوانید بشنوید و این صفحه را برای دوستان خود هم ارسال کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "البته بد نیست بدانید این قطعه با ترکیببندی مدرنی در موسیقی تیتراژ سریال روزی روزگاری مریخ هم استفاده شد که میتوانید در فیلیموشات گوش دهید.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/127869/%d8%aa%db%8c%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2%da%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b1%db%8c%d8%ae/"
},
{
"type": "h3",
"text": "متن کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه در سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عقرب زلف کجت با قمر قرینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تا قمر در عقربه کار ما چنینه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ای پری بیا، در کنار ما، جان خسته را مرنجان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از برم مرو، خصم جان مشو، تا فدای تو کنم جان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نرگس مست تو و بخت من خرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بخت من از تو و چشم تو از شرابه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شعر منسوب به ناصرالدین شاه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "منتخب موسیقی متن سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس کشتی سیاووش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دل و پشت گردان ایران تویی / به چنگال و نیروی شیران تویی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گشاینده بند هاماوران / ستاننده مرز مازندران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ز گرز تو خورشید گریان شود / ز تیغ تو ناهید بریان شود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو گردِ پی رخش تو نیل نیست / همآورد تو در جهان پیل نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فردوسی",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن سکانس تولد فرزند جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هزار مژده ز سعد فلک به مُلک رسید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدایگان را جشنی است ملک را امروز",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "که هیچ جشنی گوش جهان چنین نشنید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ازو همیشه به هر نوع سایه خواهی یافت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وزو به کام همه عمر میوه خواهی چید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چو خواست ایزد تا ملک بارور گردد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خجسته شاخی کرد از درخت ملک پدید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گزیده سیرت شاهی و کردگار جهان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تو را و شاه تورا از همه جهان بگزید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مسعود سعد سلمان",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Titraj-Jeyran-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Kiye-kiye.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-10.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-3.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-4.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-5.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-7.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-8.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-9.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/09/Jeyran-SoundTrack-6.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-1.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Koshti-2.mp3 https://www.filimo.com/shot/wp-content/uploads/2022/07/Tavalod.mp3",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | دومینوی نفرت | [
{
"type": "p",
"text": "قسمت نوزدهم سریال یاغی به لحاظ تکنیک و اجرا و ویژگیهای بصری یکی از قسمتهایی بود که میتوان به عنوان نمونه خوب در سریالسازی به آن اشاره کرد. محمد کارت با وجود آنکه نخستین تجربه سریالسازی را پشت سر میگذاشت اما ریتم را در قسمت نوزدهم آنقدر سرضرب و سر حال اجرا کرد که همانند یک اثر سینمایی مخاطب را تا انتها همراه خود کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاوید در یک موقعیت استرسزا و متفاوت برای رسیدن به اتاق مسئول فدراسیون کشتی از طریق کناره پنجره هتل در طبقات بالای آن حرکت کرد. بازی علی شادمان در این سکانس همراه با شرایط متفاوتی که درباره قتل مربی کشتی توسط طلا و رحمان به او تحمیل شده بود یکی از بهترین سکانسها و بازیها را رقم زد. استرس لحظهای که او سعی میکرد به اتاق مسئول فدراسیون برسد باعث شد مخاطب با شخصیت جاوید همذات پنداری کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهمن یک کاراکتر باهوش و زیرک است. او به خوبی میداند در چه زمانی و با موقعیتی بر سر هر چیزی معامله کند. بهمن در چنگال بیرحم و عصبانی اکبر مجلل چنان با زیرکی از مرگ فرار میکند که ذهن هر بینندهای در حیرت این اتفاق دچار لکنت میشود. دلهره جاری در سکانس رودر رو شدن اکبر و بهمن و صحبتهای تلخی که اکبر مجلل به بهمن زده است آنچنان تاثیرگذار و متفاوت است که مخاطب را میخکوب میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهمن هیچ وقت فکرش را نمیکرد طلا اینچنین نسبت به او و عشقی که به او دارد خیانت کند. هر چند در این معادله چند مجهولی بهمن هم بیگناه نیست و همه اتفاقها همچون یک دومینوی به هم پیوسته در حال خراب شدن و ریزش است. در این فضای پر از تلخ و خشم بهمن هم همان راه را رفت که طلا رفت و هر دو اکبر مجلل را مفری برای فرار از خشم یکدیگر میدانند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدی حسینینیا یکی از بهترین بازیهایش را در قسمت نوزدهم یاغی ارائه داد. رحمان در یک موقعیت پیچیده در حالی که هم طلا را به عنوان یک دوست و حامی دوست دارد و هم نمیتواند رو حرف برادرش بهمن حرف بزند دست به یک انتخاب دشوار زد. بازی حسینینیا در نقش رحمان مردی که دچار مشکلات روانی است و روحیه حساسی دارد در سکانس پایانی قسمت نوزدهم یکی از ماندگارترین سکانسها را رقم زد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "طلا یک زن قدرت دوست است و نگاه بیرحمی به زندگی دارد. دختر عزیز مطلا یکی از تاجران مطرح مواد مخدر که اگرچه ۱۳ سال از زندگیاش را با قاتل پدرش زندگی کرد اما در لحظات حساس زندگی از جمله کشتن شیما و همراهی با اکبر مجلل برای دور زدن بهمن چهره دیگری از خودش نشان داد. کسی که هیچ مرزی برای زندگیاش قائل نبود و برای رسیدن به قدرت و ثروت حاضر به انجام هر کاری بود. سرنوشت طلا و مرگ او یکی از نقاط عطف داستانی سریال یاغی بود.",
"ref": null
}
] | null |
original:بچهها/نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | قارچ خنده! | [
{
"type": "p",
"text": "دست و پاهایشان را میکنند و تغییر شکل و ابعاد میدهند. اجزای بدنشان را به هم قرض داده و میتوانند با هم ادغام شوند. به ذهن و خواب هم نفوذ میکنند و…. اگر دیدن چنین دنیای سورئال تخیلی، فانتزی، کمدی آن هم در مجموعهای انیمیشنی با شخصیتهایی مثل قارچ، دایناسور، خرچنگ، کوسه، کریستال! و … و دوبلهای رها ولی حرفهای را میپسندید، همین الان دیدن قارچها را شروع کنید. مجموعهای که فیلیمو با دوبله گروه حرفهای وسمآوا در اختیار مخاطبان قرار داده و تاکنون حدود ۹۴ درصد ببیندگان آن از دیدن چنین فضای وراواقعی و غیرمنطقی کیف کردهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "انیمیشن قارچها محصول شرکت کارتون نتورک استودیو (Studios Cartoon Network) زیر مجموعه کمپانی برادران وارنر آمریکاست. در دو سال اخیر، ۸۰ قسمت ۱۱ تا ۱۳ دقیقهای آن در سه فصل ساخته شده که علاوه بر شبکه HBO از شبکههای مختلف انگلیسی و کانادایی هم پخش شده است. داستان کل مجموعه در شهر ماقبل تاریخی قارچها میگذرد و حول محور قارچ نوجوانی به نام «سِت» میچرخد. «ست»، به علم علاقه دارد، پرحرف است و نماد بچه زودرس و روی مخ به شمار میرود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "او با برادرش «پاسکال» در یک اتاق زندگی میکند. پاسکال با وجود اینکه سنی ازش گذشته، بدنی ورزیده و سبیلی پرپشت دارد ولی دلی نازک داشته، نقاش است و با یک نگاه عاشق همه چیز میشود! ست و پاسکال با مادرشان «دکتر نانسی» که تخصصاش، جابجا کردن اجزای بدن قارچهاست، زندگی میکنند و برادران بزرگتر، دو قارچ چسبیده به هم به نام «دوقلو» هستند و کلاً پدر ندارند! آنها در یک خانه قارچی زندگی میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در کنار دهها قارچ با ویژگیهای منحصر به فرد، دایناسورهای اهلی و وحشی با آنها زندگی میکنند که «پَم» دایناسور اهلی «ست» است. دنیای دیگر کناری آنها دریا و موجودات دریایی مانند خرچنگها و ماهیها هستند. ضمناً آنها از طریق فرمانده «فیبی» که فرمانده دنیای کریستالهاست با دنیای جدید و امروزی در ارتباطند و هر از چند گاهی بازیهای کامپیوتری میکنند و سری به دنیای دیجینال میزنند! دوست صمیمی دیگر آنها «سِر درخت» نام دارد. او کُنده یک درخت قدیمی است که با ریشههایش، مانع حرکت خاک و نابودی شهر قارچها میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شهری که در یک چاله ساخته شده است. چنین ساختار عجیب سورئالی در هر قسمت روایتگر داستان متفاوتی است و چنان چیدمان صحیح و شخصیتپردازیهای درستی دارد که کنشها و واکنشهای آنها در این فضای وراواقعی، واقعی به نظر میرسد. «ست» همان کاری را میکند که از یک بچه حراف ده ساله عشق علم انتظار داریم و «پاسکال» مصداق تمام عاشقپیشگان بیمنطق بیسرانجام است. از آدم برفی که خودش ساخته تا کوسهای بزرگ در فهرست عشقهای شکست خوردهاش قرار میگیرند. اما آنچه این مجموعه را دیدنی میکند، بدون شک دوبله حرفهای آن است. اگر تیم وسم آوا، هوشمندانه چنین دوبله خاص و با لحنی شل و ول را روی کار انجام نمیداد و آن را ایرانیزه نمیکرد، اینگونه جذاب نمیشد. شاید اگر سازندگان این انیمیشن هم چنین دوبلهای روی کارشان سوار میشد، ساخت قارچها بیشتر از سه فصل ادامه مییافت.",
"ref": null
}
] | null |
original:بهترین های فیلم و سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بهترین فیلم های آکیرا کوروساوا؛ شکسپیر سینما | [
{
"type": "p",
"text": "هفت سامورایی | Seven Samurai | امتیاز: ۸/۶",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لیست بهترین فیلم آکیرا کوروساوا را باید از این فیلم مهم شروع کرد؛ تلاش برای نوشتن چیز جدیدی درباره هفت سامورایی به اندازه یافتن اجرای بدی از تاکاشی شیمورا، احمقانه است. هفت سامورایی فیلمی خاص و تاثیرگذار است. تأثیر این فیلم الهام بخش همه چیز از هفت باشکوه تا ماندالوریان بوده است. کل چشم انداز سینمای جهانی توسط این فیلم در مورد هفت مرد شکل گرفته است که باید دهکدهای را برای مقابله با گروهی از راهزنان آموزش دهند. با این حال، حتی با وجود میراث فرهنگ پاپ آن، هنوز هم ارزش صحبت در مورد روشهای برتری هفت سامورایی را دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صحنه سازی و چیدمان کاراکترها در هفت سامورایی فوق العاده است. با وجود تعداد زیاد شخصیتها، ممکن بود به راحتی سرنخهای فیلم با هم دچار تداخل شوند یا در داستان درهم و برهم گم شوند، اما در هر پلانی که همه کاراکترها با هم هستند، هنرنمایی کوروساوا گویای این موضوع است. وجود شخصیتهای متمایز و مدت زمان طولانی برای شناخت هر یک از اعضای گروه یک امتیاز است. اگر این کاراکترها به خوبی ساخته و پرداخته نمیشد، مرگ شخصیتهای کلیدی به خوبی از کار در نمیآمدند. هفت سامورایی هنوز به عنوان یک دستاورد بزرگ در فیلمسازی پابرجاست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهشت و دوزخ | High and Low | امتیاز: ۸/۴",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بخشی از چیزی که بهشت و دوزخ را به چنین فیلم جذابی تبدیل میکند، ابهام اخلاقی است که در شخصیتهای آن نهفته است. نمونهای از این ویژگی، قهرمان داستان، کینگو گوندو با بازی توشیرو میفونه است. گوندو در مرکز یک موقعیت گروگانگیری قرار دارد و گروهی از آدم رباها سعی دارند از او برای پول اخاذی کنند. به جای نشان دادن گوندو در نقش یک قربانی محض، بهشت و دوزخ تصمیم میگیرد او را به عنوان یک مرد پیچیدهتر به تصویر بکشد. برای شروع، او به عنوان مدیر اجرایی معرفی شده است که یک طرح پیچیده و پرهزینه برای به دست آوردن کنترل کامل شرکت کفشی که در آن کار میکند، دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این طرح گوندو را فردی با نقشههای معیوب نشان میدهد. این پیچیدگی اخلاقی در شخصیت اصلی ما زمانی بیشتر آشکار می شود که معلوم شود آدم ربایان پسر گوندو را نبردهاند. در عوض، فرزندان راننده گوندو به اشتباه ربوده شده است. گوندو این شانس را دارد که قهرمان شود و برای نجات کودک باج بپردازد، اما ابتدا امتناع میکند. در عوض، او برنامه خود را برای تصاحب آن شرکت کفش از سر میگیرد. این جزئیات باعث میشود هنگام تماشای بهشت و دوزخ احساس کنید که فیلم پر از انسانهای واقعی است، و البته هنرنمایی بازیگرانی مانند میفونه به برجسته کردن این اصالت کمک میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "زیستن | Ikiru | امتیاز: ۸/۳",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خیلیها معتقدند زیستن بهترین فیلمی است که توسط آکیرا کوروساوا کارگردانی شده است. این فیلم که در سال ۱۹۵۲ منتشر شد، زندگی آقای واتانابه (تاکاشی شیمورا) را دنبال میکند، مرد مسنی که ارتباطات معنادار کمی در زندگیاش دارد. از همان ابتدا با به تصویر کشیدن زندگی واتانابه بیننده را از نظر احساسی به دام میاندازد. وقتی واتانابه متوجه میشود که سرطان معده دارد و ظرف یک سال خواهد مرد، زندگی راکدش به هرج و مرج کشیده میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هرچند زیستن کاوشی جذاب است در مورد آنچه که یک زندگی رضایت بخش را تعریف میکند، اما کوروساوا با امتناع از دور شدن از جنبه های وحشیانه هستی، حس واقع گرایی را حفظ میکند. آگاهی از تمام دلشکستگیهای زندگی، پیروزیهای کوچک و لحظات تلخ، داستان را بیش از پیش تأثیرگذار میکند. در همین حال شیمورا که همیشه در آثار کوروساوا مورد استقبال قرار میگیرد، عملکرد حرفهای خود را به عنوان قهرمان زیستن ارائه میدهد. فقط یک نگاه تسخیر شده از این مرد میتواند قلب شما را خرد کند و دهها سال رنج را منتقل کند. زیستن حتی در فیلمشناسی پر و پیمان کوروساوا نیز برجسته است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آشوب | Ran | امتیاز: ۸/۲",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وقتی فیلمها از نمایشنامهها اقتباس میشوند، همیشه نظراتی مطرح میشود که معتقدند فیلم اقتباس شده در حد و اندازه نمایشنامه نیست. برخی اقتباسها هم به نظر میرسد که تنها اجرای ضبط شده نمایشنامههای صحنهای هستند. حتی بدبینترین بیننده نیز هرگز نمیتواند چنین انتقادی را به فلیم آشوب، اقتباس آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۸۵ از شاه لیر ویلیام شکسپیر وارد کند. آشوب حماسهای است که با سکانسهای نبرد گسترده، قلعههای عظیم و مناظر وسیع روایت میشود که هرگز نمیتوان آن را روی صحنه تکرار کرد. کوروساوا اسکلت شاه لیر را گرفت و آن را در بدنی قرار داد که از همه چیزهایی که سینما ارائه میدهد نهایت استفاده را میبرد. این ویژگی در این فیلم در مقایسه با فیلمهای دیگر کارگردان به دلیل استفاده باورنکردنی از رنگ برجسته است. آشوب اوج استفاده کوروساوا از رنگهای روشن است. آشوب با پالت رنگی خود، یک جشن بصری کامل است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "راشومون | Rashomon | امتیاز: ۸/۲",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کروساوا همیشه برای فیلمبرداری از دنیای طبیعی و بکر استعداد داشت. تپههای غلتان، زمینهای چمنزار، و آسمانهای وسیع همیشه در دستان او بسیار گسترده و خیره کننده به نظر میرسید. راشومون با قهرمانهای داستان، کیکوری (تاکاشی شیمورا) و تابی (مینورو چیاکی) شروع میشود که در داخل ساختمانی ویران نشستهاند در حالی که سیل باران در بیرون میبارد. حضور باران به شیوهای چشمگیر به تصویر کشیده شده است که نشان میدهد چگونه این دو شخصیت تحت تأثیر همه چیز اطرافشان قرار گرفتهاند – از جمله داستانهای بسیار متفاوتی که به تازگی درباره قتل یک سامورایی و تجاوز به همسرش شنیدهاند. این داستانها هسته اصلی راشومون هستند و ثابت میکنند که چرا این فیلم تا این حد تأثیرگذار باقی مانده است. هر فیلمی که تصمیم بگیرد یک داستان را از منظرهای متعدد روایت کند، برای همیشه با راشومون مقایسه خواهد شد. شیوهای که راشومون از روایتهای مختلفی از وقایع گذشته برای انعکاس شخصیت فردی راویان استفاده میکند، همچنان چشمگیر است. در این فیلم بازیگران در به تصویر کشیدن نسخههای دائما در حال تغییر شخصیتهایشان برتری مییابند، و مطمئن میشوند که راشومون به حال و هوای سکانس آغازین غمانگیز و پرباران خود ادامه میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سریر خون | Throne of Blood | امتیاز: ۸/۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آشوب تنها باری نبود که آکیرا کوروساوا از نمایشنامه کلاسیک ویلیام شکسپیر اقتباس کرد. چندین دهه قبل، او مکبث را برای سریر خون در سال ۱۹۵۷ تفسیر کرد. همانطور که از یک فیلمساز خلاق مثل کوروساوا انتظار میرود، سریر خون فقط یک تکرار توخالی از مکبث نیست، بلکه دیدگاهی است که به تنهایی، به ویژه در فیلمبرداری خیره کننده آساکازو ناکای، پابرجاست. برای قدردانی از استفاده استادانه از نماهای واید یا استفاده فوق العاده از مه در حساسترین سکانس های آن، نیازی نیست شکسپیر پژوه باشید. سریر خون با نقشهای اصلی توشیرو میفونه و ایسوزو یامادا بهعنوان پایههای فیلم برای مکبث و لیدی مکبث لنگر انداخته است. میفونه در به تصویر کشیدن زوال شخصیت خود، تاکتوکی واشیزو، عالی است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دژ پنهان | The Hidden Fortress | امتیاز: ۸/۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هرچند از ویژگیهای آکیرا کوروساوا تأمل عمیق در ماهیت هستی است با این حال، او به همان اندازه قادر به خلق یک فیلم ماجراجویی سرگرم کننده بود، چیزی که او با فیلم درام تاریخی خود، قلعه پنهان در سال ۱۹۵۸ ارائه کرد. این معنا نیست که در این فیلم هیچ هنری به نمایش گذاشته نشده است یا نمیتوان موضوعات بزرگتری را در آن پیدا و تفسیر کرد. اما نکته اینجاست که هدف قلعه پنهان قبل از هر چیز، ارائه هیجان و هیجان است. این هیجان از یک طرح کلاسیک درباره یک ژنرال روکوروتا (توشیرو میفونه) و یک شاهزاده خانم یوکی (میسا اوهارا) میآیند که سعی میکنند هویت واقعی خود را مخفی نگه دارند و در عین حال از دهقانی حیلهگر کمک میگیرند. این خط داستانی راهی عالی برای خلق مجموعههای پرتنش و هیجان است و فرصتهای زیادی را برای درخشش کوروساوا_میفونه معمول فراهم میکند. میفونه در فیلمشناسی کوروساوا شخصیتهای به یاد ماندنی مختلفی را ایفا کرد و دامنه توانمندی او در به نمایش گذاشتن روکوروتا آشکار است. قلعه پنهان با شخصیتهای زنده و هیجانانگیز فراوان، حتی در مقایسه با دیگر آثار کوروساوا که از لحاظ موضوعی عمیقتر هستند، متمایز است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سانجورو | Sanjuro | امتیاز: ۸",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "توشیرو میفونه در این فیلم نقش خود را از یوجیمبو تکرار میکند و تا رسیدن به یک عنوان مناسب برای سانجورو در طول فیلم تلاش میکند. خوشبختانه، این فیلم تلاش نمیکند تا یوجیمبو را به اولین قطعه از یک حماسه تبدیل کند، بلکه قصد دارد یک ماجراجویی مستقل و رضایت بخش سامورایی را ارائه دهد. در این فیلم سانجورو به تدریج در کمک به یک گروه ۹ نفره برای مقابله با یک سرپرست فاسد غرق میشود. این جنگجویان درهم و برهم از متخصصان مبارزه هستند، اما حضور سانجورو امکانی بیشتر از فرصت مبارزه با دشمنانشان به آنها میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سانجورو نسخهای از یوجیمبو نیست، اما همچنان بر قدرت فکری شخصیت سانجورو تأکید میکند. زیرکی کاراکتر سانجورو با فیلمی که در بستر آن زندگی میکند مطابقت دارد. سانجورو همچنین در به تصویر کشیدن رابطه واقعی بین سامورایی و کلکسیونی از افراد خوش دستی که او زیر بال خود گرفته است، تیزبینی نشان میدهد. انجام یک کار بزرگ به طور خودکار همه آنها را به دوست تبدیل نمیکند و این نوع پیچیدگی داستان را جذابتر میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرشته مست | Drunken Angel | امتیاز: ۷/۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرشته مست جزئیات بصری بسیاری دارد اما یکی از قابل توجهترین آنها چالهای واقع در روستایی است که دکتر سانادا (تاکاشی شیمورا) آن را خانه مینامد. در نتیجه بمباران ژاپن در جنگ جهانی دوم، این چاله و آب کثیف، یادآور غم انگیز بودن جهان به سانادا است. سانادا با آگاهی از این وحشت، به اعتیاد به الکل فرو می رود، اما این بدان معنا نیست که او تمام امید خود را برای آینده رها کرده است. مهمتر از همه، او برای کمک به نجات جان ماتسوناگا (توشیرو میفونه)، مرد جوانی که از بیماری سل رنج میبرد، اصرار دارد. از طریق تعاملات آشفته بین ماتسوناگا، فرشته مست رنگ واقعی خود را به عنوان حماسهای غم انگیز درباره خطرات جستجوی راه حلهای آسان برای دردهای زندگی آشکار میکند. در این فیلم قرار است با دلایل دلبستگی سانادا و ماتسوناگا به نوشیدن و انتقام وحشتناک همدلی کنیم. با این حال، همچنین باید متوجه شویم که اینها بهترین راهها برای کنار آمدن با پیچیدگیهای زندگی نیستند. این عناصر وجودی، همراه با کشمکش همزمان فرشته مست بین دیدگاهی خوش بینانه و بدبینانه، در یکی از تلخ ترین پایانهای تاریخ سینما به اوج میرسد و این فیلم را به یک فیلم فوق العاده عالی تبدیل میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در اعماق | The Lower Depths | امتیاز: ۷/۳",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم در اعماق یکی دیگر از اقتباسهای کروساوا از نمایشنامههای بزرگ دنیا است. او در اعماق را از نمایشنامه ماکسیم گورکی که مربوط به اوایل قرن بیستم است، اقتباس کرده و با نگاهی فوق العاده بر پرده نقرهای به نمایش درآورده است. هرچند بیشتر داستان در یک اتاق اتفاق میافتد اما طراحی صحنه فیلم در همین فضای محدود به شدت به نمایش ریشههای دراماتیک فیلم کمک میکند. به جز طراحی صحنه کوروساوا مهارتهای سینماییاش را از طریق استفاده خلاقانه و پویا از دوربین، برای این جنس فیلم به کار میبرد. همه کاراکترها به طور شفاف تعریف شدهاند و بازیگران نیز با دلوجان با نقشهایشان اخت شدهاند. جذابترین کاراکتر هم بوکوزن هیداری در نقش یک بیگانه غیرعادی است؛ او جامعهای را میبیند که بهواسطه شهوت و ظاهرسازی فروپاشیده شده است. این فیلم محصول ۱۹۵۷ و یکی دیگر از همکاری های توشیرو میفونه و کروساوا است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۸ حقیقت کوتاه و خواندنی درباره زندگی و آثار کوروساوا",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "تاثیر کوروساوا بر هالیوود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کوروساوا بر بسیاری از فیلمسازان بزرگ تأثیر گذاشته است. رومن پولانسکی، کارگردان، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و بازیگر لهستانی و فرانسوی که پنج بار نامزد جایزه اسکار شده است، کوروساوا را یکی از سه کارگردان برتر منتخب خود معرفی کرده است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "آسیایی قرن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مجله ایشین ویک، بزرگترین نشریه انگلیسی که به اخبار آسیایی-آمریکاییها میپرداخت در سال ۱۹۹۵ آکیرا کوروساوا را آسیایی قرن در رده هنر، فرهنگ و ادبیات نامید. یکی دیگر از افتخارات کوروساوا در سال ۲۰۰۵ رتبه ششم او به عنوان بزرگترین کارگردان تاریخ بود. این را مجله بریتانیایی امپایر به او داده است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "مسیر شغلی نامشخص",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کوروساوا گاهی اوقات در تبلیغات تلویزیونی ژاپنی بازی میکرد. شروع او در سینما از طریق یکی از اولین کارهایش به عنوان راوی فیلمهای صامت بود. او همچنین در اوایل زندگی خود عاشق نقاشی بود و از آن کسب درآمد داشت و در در نهایت کار سینماییاش را با عزم بیشتری دنبال کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "یک طرفدار شکسپیر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کوروساوا در کارهایش به شکسپیر ادای احترام کرد. او از دو نمایشنامه شکسپیر در فیلمهایش اقتباس کرد. سریر خون بر اساس مکبث ساخته شد و داستان شاه لیر را در فیلم آشوب بازگو کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "قلعه پنهان الهام بخش جنگ ستارگان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جنگ ستارگان فرنچایزی است که به سرعت جهان را فرا گرفت و یکی از موفق ترین هاست. این توسط جورج لوکاس در دهه ۱۹۷۰ ساخته شد. بسیاری از مضامین و صحنههای جنگ ستارگان از قلعه پنهان ساخته شده توسط کوروساوا در سال ۱۹۵۸ به عاریت گرفته شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "اقدام به خودکشی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پس از سال ۱۹۶۸ ، فیلم های تلویزیونی و هیولاها بسیار محبوب شدند. این منجر به افول فیلم ها و به همراه آن، حرفه کروساوا شد. او که فصل بی ثمری را پشت سر گذاشته بود و بسیار نا امید شده بود، ۳۰ بار با تیغ مچ دست خود را برید.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "شکستن قالبها",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کوروساوا اولین کارگردانی بود که از خورشید فیلمبرداری کرد! در سال ۱۹۵۰، کوروساوا فیلم راشومون را ساخت که در نمایی از خورشید را نمایش میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "نواده یک سامورایی واقعی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پدر کوروساوا عضو یک خانواده واقعی سامورایی بود. جای تعجب نیست که فیلم کوروساوا با بیشترین موفقیت تجاری هفت سامورایی بود. منتقدان برجسته ژاپنی آن را به عنوان بهترین فیلم ژاپنی ساخته شده تا کنون انتخاب کردند.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت بیست و پنجم سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت بیست و پنجم سریال جیران",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی ادعاهای تاریخی فیلم آمادئوس | [
{
"type": "h3",
"text": "آیا سالیری از موتزارت متنفر بود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آمادئوس فیلم ابزوردی است و اساسا نمیتوان آن را خیلی وفادار به تاریخ قلمداد کرد. فیلم براساس نفرت سالیری از موتزارت شکل گرفته، اما طبق اسناد و روایات تاریخی چنین نفرتی با این غلظت وجود نداشته است!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در نامههای متعددی از موتزارت، شواهدی هست که نشان میدهد گروهی ایتالیایی (احتمالا به سردستگی سالیری) در دربار «امپراطور ژوزف» تلاش میکردهاند تا از پیشرفت موتزارت در دربار و سوگلی شدنش جلوگیری کنند. اما شواهد مستقیمی مبنی بر تنفر سالیری از موتزارت یا توطئهاش علیه موتزارت یا تلاش او برای قتل این آهنگساز جوان پیدا نشده، هرچند اشاره به این ماجراها در فیلم باعث هیجانانگیزتر شدنش شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در فیلم آمادئوس همچنین نشان داده شده که سالیری و بقیه ایتالیاییها در تلاشند تا اثر «ازدواج فیگارو»ی موتزارت در دربار اجرا نشود، اما اینکه سالیری واقعا در پی چنین تلاشی بوده یا نه اثبات نشده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این موضوع به کنار، جالب اینجاست که علیرغم رقابت شدید حرفهای این دو نفر در وین، شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد موتزارت و سالیری در برههای اگر نگوییم بهترین دوستان، که حداقل در شرایط صلحآمیزی با یکدیگر بودهاند. برای مثال، در یکی دیگر از نامههای موتزارت، او به همسرش میگوید که چگونه سالیری و «مادام کاتارینا کاوالیری» را با خود برای تماشای اجرای اپرای «فلوت جادویی» برده است. موتزارت مینویسد که سالیری چقدر آشکارا از اپرا خوشش میآمد: «سالیری با دقت بیشتر گوش میداد و تماشا میکرد و از اوورتور تا آخرین کر، حتی یکبار هم نشد که نگوید براوو یا زندهباد!»",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "آیا این دو نفر رقیب عشقی هم بودند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صحبت از مادام کاتارینا کاوالیری است. وقتی اولین بار مادام را در فیلم میبینیم، مشخص است که سالیری به قول امروزیها روی مادام کراش دارد! هرچند خودش میگوید که هرگز دست به مادام نزده و قبلا برای اثبات عفتش به خدا قسم خورده است. کمی بعد مادام را میبینیم که در حال خواندن یکی از نقشهای اصلی یکی از اپراهای موتزارت است و فیلم روی این موضوع تاکید دارد که مادام این نقش را صرفا به دلیل ارتباط غیرافلاطونیاش با موتزارت به دست آورده و این ارتباط باعث شعلهور شدن آتش حسد و نفرت در سالیری شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما طبق اسناد تاریخی، اتفاقا این کاتارینا و سالیری بودهاند که دستکم در بازهای چند ساله عاشق و معشوق یکدیگر بودهاند و در همان دوره کاتارینا در یکی از آثار موتزارت ظاهر شده و این موضوع حاکی از این است که برای اجرا کردن در اپراهای موتزارت، نیازی نداشته تا موتزارت را اغوا کند. ضمنا موتزارت در همان دوران در نامهای خطاب به پدرش نوشته که تابهحال با هیچ زنی رابطه جنسی نداشته است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "آیا نحوه اجرای موسیقی در آن دوره شبیه فیلم است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یکی از جذابترین بخشهای فیلم آمادئوس، بحثهای مربوط به شیوه اجراهای هنری در آن دوران و وفاداری یا عدم وفاداری فیلم به جزئیات تاریخی آن اجراهاست. در تمام اجراهای فیلم (چه به رهبری موتزارت و چه سالیری)، رفتار رهبر ارکستر و نوازندگان دقیقا همان چیزی است که مخاطب مدرن امروزی با آن آشناست: رهبر ارکستر روی جعبهای ایستاده و با تکان دادن چوب و دستش ارکستر را رهبری میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اگرچه در آن زمان چوب رهبری اختراع شده بود، اما آلمانیها (اتریش آن زمان جزئی از آلمان بود) در دوره موتزارت از کاغذ لوله شده نت یا دست خالی برای رهبری استفاده میکردند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مثل یک شکوفه | [
{
"type": "p",
"text": "تی تی فیلم جسورانه و غافلگیرکنندهای است. در لحن روایت، در فرم قصهگویی و در مضمون. از این آخری شروع کنیم: فیلمهای «جدی» و به اصطلاح «اجتماعی» روزگار ما، پر شدهاند از فقر و اعتیاد و جرم و جنایت و دروغ و خیانت و سیاهی و نکبت؛ پر از مرگ کودکان، زجر زنان، خشونت، بهرهکشی، آدمهایی که مدام سر هم عربده میکشند و دنبال کَندن از یکدیگرند… و همه اینها در میزانسنهایی پرتنش با دوربینهایی آزارگر. در چنین فضایی تیتی به یادمان میآورد که میشود به شکل دیگری هم فیلم جدی ساخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمی که آدمهایش (حتی در دنیایی با آن تلخی و ناامیدی) به دنبال نجات جهان باشند، یکی با حل مسألهای مهم درباره سیاهچالهها، دیگری با بزرگ کردن نطفه این و آن در بطن خود. فیلمی درباره عشق، خواستن و شور زندگی، که حتی آدمبدهایش هم (مثل «جیرودی») سایهای از زشتی شخصیتهای آن فیلمهای اجتماعی ندارند. فیلمی که حتی عاشق حسود بیسروپایش هم -که معشوقش را به خاطر پول، برای نگه داشتن جنین این و آن در رحمش اجاره میدهد- حاضر نیست تیغش بزند و زمینش را بالا بکشد. فیلم تیتی این جهان امن و مهربان و آرام را –که البته بیرنج و دغدغه و اندوه نیست- بیهیچ شعار و حرف گلدرشتی، به شکلی ظریف و اثرگذار پیش چشممان میسازد. از هیچ واقعیت ناخوشآیند و آزارندهای چشم نمیپوشد، اما بلد است جوری این آجرهای زشت را کنار هم بچیند که نمای ساختمانش از دور، بیقواره و ترسناک به چشم نیاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در فرم قصهگویی، پناهنده جسارتی را که پیش از این در «اسرافیل» به خرج داده بود یک بار دیگر در تیتی تکرار کرده است. اینکه در میانه فیلم وقتی هیچ منتظرش نیستیم، شخصیتی اصلی را –که بیشتر از سایهای به نظر نمیرسید- به روایت اضافه کند و به موازات آنچه تا آن لحظه تعریف کرده بود، خط تازهای را هم پی بگیرد. اگر در اسرافیل، بعد از نمایش تکههایی از عشق کهنه اما هنوز گرم «ماهی و بهروز» (هدیه تهرانی و پژمان بازغی)، با رفتن به سراغ زندگی «سارا» (هدی زینالعابدین) ناگهان حتی جغرافیای داستان نیز عوض میشد، اینجا خط روایی «امیرساسان/ هوتن شکیبا» به همان اتمسفر قبلی علاوه میشود، و به قصهای که میشد صرفاً عاشقانهای آرام و کلاسیک بین یک استاد فرهیخته دانشگاه و دخترکی ساده و روستایی باشد (که تا لحظه ورود امیرساسان، لطیف و باورپذیر و دوستداشتنی پیش رفته بود و درنهایت میتوانست با تحول هر دو شخصیت، به شکلی قابل قبول -و قابل انتظار- به پایان برسد) لایهای جدید و پیچیدگیای مضاعف میبخشد. پناهنده (و همکار فیلمنامهنویسش ارسلان امیری) با چنین انتخابی نشان میدهند با محافظهکاری در روایت میانهای ندارند و از خطر کردن و «معمولی نبودن» در داستانگویی لذت میبرند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شجاعت و ماجراجویی در لحن قصه تیتی هم خود را نشان میدهد. تیتی برخلاف دو فیلم قبلی پناهنده (و برخلاف فیلمهای جدی این روزها)، پایش تمام و کمال روی زمین قرار نگرفته. سرخوشی و دیوانگی و گاه مشنگیهایی در روایت دارد، و شاید حتی نشانههایی از یک قصه پریانی بتوان در آن جست: زنی که با به دنیا آوردن بچههای دیگران، مردم را به آرزویشان میرسانَد، و استادی که تمام هستیاش در گروی حل مسألهای است که فرمولهایش در قفس خرگوشها پنهان شده. فیلمی پر از رنگ و نور و گرما و شور، که از همان سکانس آغازین به ما میگوید قرار نیست یک روایت معمولی روی پرده ببینیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عاقلهمردی میانسال با بادکنکی قرمز و دوچرخه در راهروهای بیمارستان، که از دختری کمسواد و شوخ و شنگ -که شاید عقلش پارهسنگ برمیدارد و میخواهد شعاعهای آفتاب را در دست بگیرد- آدرس میپرسد. این غیرعادی بودن لحن روایت را بیش از همه در مثلث عاشقانه فیلم میشود دید؛ گرافی از روابط پیچیده و نامتعارف، که راستش به همین دلیل حتی در اطلاق عنوان «مثلث عشقی» به آن باید احتیاط کرد. آدمهایی که مشابه هر کدام را در دنیای واقعی به ندرت بتوان یافت، چه رسد به اینکه در ملغمهای چنین بههم تنیده به پست یکدیگر نیز بخورند. شخصیت خود تیتی (با بازی قابل قبول «الناز شاکردوست») بهتنهایی برای نشان دادن تمایز این جهان با دنیای واقعی دیگر فیلمهایمان کافی است. زنی که تا آخر به یقین نمیفهمیم مجنون و شیرینعقل است یا توانایی ماورایی هم دارد، و میتواند برای پایان جهان در چندصدهزار سال بعد زار بزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با این جسارتهای فرمی و مضمونی و لحنی، پناهنده کموبیش از پس تعریف کردن قصهاش برآمده. استقبال چشمگیر از فیلم -آن هم در روزگاری که سینمای کمجان و نحیفمان هر روز بیش از قبل رو به احتضار به نظر میرسد- نشان میدهد که تیتی با تماشاگر نیز به خوبی ارتباط گرفته است یک فیلم سرحال و زنده که با شخصیتها، موقعیتها و لحظههایش غافلگیرت میکند و سر شوقت میآورد. بهخصوص که خیلی چیزها در فیلم آنطور که حدسش را میزنیم پیش نمیرود. نه امیرساسان (با همه حسادتها و بدجنسیهای ظاهرش) قصد کلاه گذاشتن سر تیتی را دارد، نه ابراهیم در مواجهه با خبر ازدواج همسر سابقش، آن آدم فهمیده و منطقی و اتوکشیدهای که فکر میکردیم باقی میمانَد. حتی تیتی وقتی برای به دنیا آوردن و نگه داشتن بچه جیرودی، درمیرود و خودش را گم میکند، نشان میدهد که آنقدرها هم بیدستوپا و بیعرضه و هپروتی نبوده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با این همه تیتی فیلم کمایرادی نیست و دستکم از سه ناحیه لطمههایی جدی خورده است. اول از همه شخصیتپردازی: دو مرد حاضر در فیلم (برخلاف خود تیتی) آنچنان که باید، درست قوام نیافتهاند. «ابراهیم» گرچه یکی از بهترین بازیهای «پارسا پیروزفر» است –در کارنامه بازیگر محبوبی که نقشهای به یاد ماندنیاش به انگشتان یکدست نمیرسد- اما شخصیتی ناپرداخته، کمجزئیات و گنگ دارد. به بیان بهتر از سطح یک تیپ آشنا جلوتر نمیرود: مردی (حتی نِردی) که در زندگیاش جز روابط علمی و فرمولهای ریاضی نمیفهمد، هست و نیستش به همین اعداد و ارقام روی کاغذ ختم میشود و ذرهای از پیچیدگیهای روابط انسانی و ارتباط خانوادگی با همسر و کودکش سر درنمیآورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شخصیت یکبعدی در یک سر معادلهای که آن سویش زنی با پیچیدگیهای تیتی است، مجال چندانی برای عرض اندام پیدا نمیکند. در مقابل امیرساسان یکی از پیچیدهترین شخصیتهای سینمایی این سالهای ماست. عاشقی دلخسته، ناآرام، پریشان و در عین حال به غایت حسود که هم از صمیم قلب به معشوقش وابسته است و هم از آزار شدید او ابایی ندارد. با این حال فیلم نه به درستی به ریشهها و انگیزههایی شکلگیری چنین شخصیتی میپردازد، نه به شکل احساسی و تصویری (بدون منطق و استدلال) موفق میشود او را برایمان باورپذیر کند. به همین دلیل هم امیرساسان با وجود تلاش قابل تحسین شکیبا، آنطور که لازم است واقعی از کار درنمیآید. از بعضی شخصیتهای فرعی فیلم (بهخصوص «گیلدا» همسر سابق ابراهیم و «مسعود» شوهر تازهاش) هم بگذریم به صواب نزدیکتر است؛ شخصیتهایی که نه فقط پرداختشان روی کاغذ، که حتی انتخاب بازیگران و کیفیت نقشآفرینیشان در بعضی لحظات فیلم، در حد یک اثر حرفهای نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پایانبندی تیتی برای فیلمی که پایش یکی دو قدمی بالاتر از سطح زمینِ منطقی است، راضیکننده به نظر نمیرسد. از جایی به بعد (مشخصاً از کتک خوردن تیتی از امیرساسان و گم شدنش) میتوان پایانهایی را برای داستان حدس زد، که خب هیچکدام قدرت کافی برای به زمین گذاشتن بار سنگین چنان روایت غیرمعمولی را ندارند. درنهایت هم فیلمنامهنویس/ فیلمساز، کار مهمی خارج از همین حدسهای اولیه نمیکند و قادر نیست روایتش را به گونهای جمع کند که در عین منطقی بودن، به اندازه کافی غیرمنتظره هم باشد. سادهتر بگویم، آدم انتظار ندارد فیلمی با شروعی چنان غافلگیرکننده، اینقدر دم دستی و قابل انتظار به آخر برسد. اما مهمتر از شخصیتپردازی و پایانبندی، تیتی از فرم کارگردانیاش آسیب دیده است. قصهای با شخصیتهایی غیرعادی و لحن اندکی دیوانهوار که انگار کمی از سرش در بین ابرهاست، نمیبایست در اجرا چنین تخت و ساده جلوی دوربین میرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "البته پناهنده در لانگشاتهایی که گرفته و فضای کمی «روسی«ای که با اقلیم و جغرافیا و ساختمانهای فیلمش ساخته، سعی داشته جهان بصری تازهای در اثرش ایجاد کند. سکانسهایی مثل عروسی (که صحنه ورود امیرساسان به قصه است)، بازی دستشده تیتی و ابراهیم (که به رسیدن جیرودی ختم میشود)، شعبدهبازیهای تیتی با دختر ابراهیم یا گرفتن دستش در شعلههای آتش و از همه مهمتر سکانس عجیب (و حتی مهیب) به دل دریا زدنِ تیتی برای نجات ابراهیم، رنگ و بویی متفاوت به لحظاتی از فیلم داده، اما خب باز هم جان و توان کافی برای اینکه «مریضی»ِ قصه روی کاغذ را تا روی پرده بالا بکشد نداشته است. انگار پناهنده آن شجاعتی را که در نوشتن فیلمنامه و اصلاً در انتخاب چنین سوژهای برای ساخت فیلم به خرج داده بود، همانجا تمام کرده و دیگر با خود به پشت دوربین نیاورده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تیتی فیلم سهل و ممتنعی است. حتی با وجود این ایرادهای جدی، بعید است بعد از روشن شدن چراغهای سالن از آن ناراضی باشی؛ آن هم بدون آنکه تحول عجیبی در شخصیتها دیده باشی، با پیچ و خمهای دراماتیک و رودستزنیهای معماییاش گیج شده باشی، یا از واقعیت اجتماعی سنگین و مکتومماندهای باخبر شده باشی. همه چیز به آن چاشنی بهاندازه سرخوشی و جنون، و آن جهان آرام و امن (هرچند نه چندان زیبا) که جلوی دوربین شکل گرفته برمیگردد. تیتی –که نام واقعیاش در فیلم «سکینه شنبهسرایی» است- در گیلکی معنای «شکوفه» میدهد. شکوفهای خوشعطر و نقش در مسیر فیلمسازی پناهنده، که در این چند سال از «ناهید» تا به امروز فیلم به فیلم بهتر شد، و حالا ما را بیش از گذشته مشتاق تماشای اثر بعدیاش نگه می دارد.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت چهارم سریال بی گناه | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت چهارم سریال بی گناه",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تکلیفِ شک و یقینم چه میشود؟ | [
{
"type": "h3",
"text": "سکانس دیدنی قسمت بیست و چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت بیست و چهارم سریال جیران هیچ چیز برای سیاوش مهمتر از این نبود که بتواند غیرت و وجدان خودش را به رخ شاه قاجار بکشد. او بالاخره مجبور شد به خاطر یک شرطبندی از پیش تعیین شده به مصاف کشتیگیر روسیه برود تا هم انتقام یک ملت را از کشور روسیه بگیرد و هم به شاه قاجار ثابت کند که هیچ وقت اهل نامردی کردن نیست. حتی به دشمنش که شاه باشد. سکانسهای کشتی سیاوش با حریف روس یکی از لحظات نفسگیر قسمت ۲۴ سریال جیران بود که در هنگام پیروزی سیاوش در اوج یک اتفاق قرار داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خطر کردن برای سیاوش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران با عذاب وجدانی که از حکم اعدام سیاوش داشت نمیتوانست آرام و قرار بگیرد. او بهتر از هر کسی میدانست که سیاوش مردی نیست که بخواهد به کسی خیانت کند یا ناموس کسی را به غارت ببرد. سیاوش در مکتب پدر جیران بزرگ شده است و نان حلال خورده و هیچ وقت نمیتواند پاسخ زشتی را با زشتی بدهد. نامه جیران به سلمان و خواهشی که از قراول مخصوص شاه کرد همراه با مقدار زیادی طلا و اشرفی اندک تلاشی بود که جیران برای نجات جان سیاوش انجام داد. اتفاقی که نوعی خطر کردن است و اگر شاه و اطرافیانش متوجه میشدند جان جیران هم به خطر میافتاد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "بازی برگزیده قسمت بیست و چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدی پاکدل در نقش سلمان قراول مخصوص شاه قاجار یکی از بهترین نقشآفرینیهای خود را در قسمت ۲۴ ایفا کرد. سلمان با وجود علاقه و تعصب نسبت به شاه قاجار سعی کرد در ماجرای نجات جان سیاوش بهترین نقش را ایفا کند. او با پادرمیانی در برابر شاه و امکان کشتی گرفتن سیاوش این فرصت را به سیاوش داد تا بتواند از شر فتنه درباریان نجات پیدا کند. گفتوگوی سلمان با سیاوش در میان استراحت کشتی و تاکید بر حق مردم مظلوم یکی از سکانسهای دیدنی این قسمت بود.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خاندان نوری و توطئههای سریالی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در شرایطی که خشم شاه نسبت به سیاوش در حال اجرای یکی از توطئههای درباریان و خاندان نوری بود؛ میرزاآقاخان و پسرش کاظم تلاش میکردند نسبت به حذف جیران از بازیگری قدرت تلاش کنند. از طرفی سلمان برای برملا کردن نقشه اعدام سیاوش دست به دامان سفیر روسیه شد و از سوی دیگر میرزاآقاخان برای آنکه بتواند جیران را حذف کند سفیر روسیه را به کمک گرفت. دخالت بیگانگان در کشور در دوران قاجار یکی از عوامل اصلی پیشرفت نکردن کشور بود و توطئههای سریالی خاندان نوری علیه دربار قاجار یکی از عوامل آشوب دربار ناصری است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خالکوبی پای سیاوش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در کشاکش کشتی سیاوش با حریف روس به دلیل هجوم کشتیگیر روسی شلوار سیاوش پاره شد و بخشی از خالکوبی روی زانوی او مشخص شد. نشانی که همچون یک کوه یخ به وجود کفایت خاتون برخورد کرد. گویی کفایت خاتون در قسمت بیست و چهارم سریال جیران گمشده خودش را در میان خروارها ناجوانمردی پیدا کرده و توانسته پس از سالها انتظار به اهدافش نزدیک شود. آیا سیاوش همان فردی است که روبروی شاه قاجار قد علم میکند؟",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت نوزدهم سریال یاغی | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت هجدهم سریال یاغی",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مردی که دو سر داشت | [
{
"type": "p",
"text": "فیلم سیزده نماد دوران پیش از اوج هومن سیدی است. دوران پیش از مغزهای کوچک زنگ زده. مراد از دوران اوج چیست؟ آیا صحبت از ساختن شاهکار سینمایی در میان است؟ خیر. منظور رسیدن هومن سیدی به مرحله ساخت بهترین فیلمش تا به امروز است. نکته مدنظر آن است که سیدی در سیزده همچنان در تلاش است تا جهان مطلوب خودش را خلق کند. جهانی که از شخصیتهای عاصی و آسیب خورده با دغدغهها و ویژگیهای طغیانگرانه و حتی جنونآمیز، دردمندانه و بعضا احمقانه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شخصیتهایی که از فرط آسیبدیده بودن سراغ رفتارهایی غیر مرتبط با تعقل و عرف اجتماعی رفتهاند. در مجموع آثار سیدی جهان خاص شخصیتها در قالب واگویههای ذهنی خودشان و نریشینهایی که تفکرها و تصمیمهای درون ذهن آنها را به نمایش میگذارد و رفتارهای عجیب غریب در موقعیتهای عجیب غریب و معاشرت با آدمهای عجیب و غریب، رقم میخورد. این غریب و ناآشنا بودن در فیلمهای پیش از «مغزهای کوچک زنگ زده» به شکل بیرون زده و گل درشتی در قامت تلاش کارگردان و ترسیم موقعیتهای چیده شده که طعنه به ویدئو کلیپ میزد بروز پیدا میکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برای نمونه سکانس روی پشت بام در فیلم سیزده که همزمان با رپ خواندن پسرکی که حالت طبیعی ندارد و میلنگد، گروهی از جوانهای پارکور کار بالا و پایین میپرند، اشاره کرد. یا شمایل مرد به شدت چاق با رنگ موها و سر و شکلی اغراق شده با فولکس استیشن نارنجی رنگش. یا تلاشهای نوید محمدزاده برای بازی گرفتن از کاسه توالت فرنگی دور انداخته شده یا اجاق گاز رها شده در زبالهها و…. تلاشهایی که به خودی خود جذاب است و شوخ طبعانه و گیرا و حتی مرتبط با فضای هپروت در اثر مصرف مخدر و … به نظر میرسد؛ اما وقتی از منظر روایت به آنها نگاه میکنیم، در مییابیم که تلاشهایی اغراق شده به کار بسته شده است تا اتمسفری خاص و جدا افتاده از کلیت اجتماعی که تجربهاش میکنیم را ترسیم کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این تلاش به خودی خود نکته منفیای است؟ قطعا خیر. اتفاقا یکی از نکات گیرای سینمای سیدی است و تلاشی برای تازه بودن. تلاشهایی برای خلق جهان زیر زمینی شخصیتهایی از جنس شخصیتهای سرگشته و سرگردان فیلم سیزده. نکته اما کجاست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نکته آنجاست که این بیرون زدگی فرمی میبایست در امتزاج با متن و شیوه داستان گویی رقم میخورد و چیده شده به چشم نمیآمد. این ویژگیای است که در آثار بعدی سیدی رقم خورده و مثلا در «مغزهای کوچک زنگ زده» میتوان نمونه بلوغ یافتهاش را جستجو کرد. بلوغی که در ترسیم منطقه تحت سیطره خلافکارها در حاشیه شهر رخ میدهد و شخصیت پردازی، جزییات قصه و تصاویر و موقعیتها یکدیگر را تکمیل میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پس غلو شدگی بیرون زده از کار یکی از ویژگیهای سیزده است. در کنار اینکه باید اعتراف کرد ایده وان حمام و غرق شدن چندباره پسرک نوجوان فیلم در آن کارکردی چندگانه، درست و مرتبط با حالات درونی شخصیت در فیلم دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از منظر داستان گویی و مضمون باید گفت که دغدغه مهمی پشت روایت داستان فیلم سیدی است. ماجرای مسئولیت پدر و مادر بودن. مسئله درگیر نکردن بچهها با دعواهای میان پدر و مادر. مسئله توان درک و همدلی میان پدر و مادر و فرزندان به ویژه دردوران نوجوانی. مسئله نقد نگاه دستوری از بالا به پایین و ضرورت پرداختن به مسئله ارتباط انسانی و عاطفی میان والدین و فرزندان و… که فقدان هریک از آنها منجر به تراژدیای میشود که در فیلم شاهدش هستیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قطعا سیدی پرداختن به مسئله پرورش فرزند و علل بروز خشم نسبت به والدین، تسری دادن نفرت در اثر ناکامی در ارتباط با پدر و مادر به تمام ارتباطات اجتماعی آتی، تلاشهای دردناک و آسیب زای فرزندان برای جایگزینی والد مرد یا زنشان با مردان و زنان دیگر و… را مدنظر داشته است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ناگفته میتوان این رگه را در سرنوشت ارتباط «سامی/ ساقی» (آزاده صمدی) با پدرش و یا ارتباط میان «بمانی» (یسنا میرطهماسب) با پدر و مادرش به وضوح دید. همین درک متقابل است که کمک کردن و همدلی سامی با بمانی را باعث میشود. گویی سامی به خوبی درد بمانی را درک میکند. درد درک نشدن، طرد شدن و نادیده گرفته شدن. خب نتیجه این همدلی هم میشود سو تفاهم بمانی و جایگزین کردن سامی به جای خلا جنس محبت زنانه در زندگیاش و….",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما این همه در طول فیلمنامه «سیزده» به شکلی همگن و متوازن توضیع نشده است. همین مشکل است که فیلم را دو تکه کرده است. تکهای که با حضور پدر و مادر طرح مسئله میشود و بعد فیلم سراغ تشریح مفصل جهان پر آسیبی میرود که بمانی به آن پرتاب شده است. در این فاصله هیچ خبری از پدر و مادر نیست. در نهایت دوباره میدان در اختیار پدر و مادر قرار میگیرد. پدر و مادری که اصولا مخاطب فرصت شناختن آنها را پیدا نکرده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حال آنکه در شکلی قوام یافتهتر بهتر بود خط داستانی مرتبط با پدر و مادر در کنار خط داستانی بمانی و سامی به شکلی در هم تنیده و موازی پیش میرفت تا مخاطب احساس انقطاع و چندپارگی در داستان نداشته باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در کل اما فیلم سیزده یک گام رو به جلو در کارنامه هومن سیدی است. گامی که مقدمهای شده برای ساخت آثار پخته و منسجمتری مثل «مغزهای کوچک زنگ زده».",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | معنی خوشبختی، بودن اندوه است | [
{
"type": "h3",
"text": "ضمانت آزادی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت بیست و پنجم سریال جیران بالاخره سلمان موفق شد شاه را راضی کند تا از موضوع اعدام سیاوش گذر کند و این اتفاق را به خاطر به خاک مالیدن پشت حریف روسی بر او ببخشد. شاه به واسطه علاقه و اعتمادی که به سلمان دارد حرف او را میپذیرد اما شرط میکند که سیاوش از شهر و دیار و اطراف کاخ دور شود و به نوعی سیاوش را نفی بلد میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "در قسمت بیست و پنجم سریال جیران مهر و ماه به هم رسید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش در اولین اقدام بعد از آزادیاش به سراغ کلبهای رفت که سارای گرجی را در آن پنهان کرده بود و گردنبند ماه را پیدا کرد و به پای درختی رفت که شاه عاشق جیران شده بود. همان درختی که تاب به آن بسته بود تا جیران روی آن بازی کند. سیاوش طلسم ماه را به جیران بخشید و برای اولین بار در قسمت ۲۵ شاهد بودیم که طلسم ماه و خورشید بر هم متصل شد و همان چیزی که جیران میخواست شد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "معاشرت شاه با جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه قاجار بیتفاوت به قوانین حرمسرا مخفیانه به دیدار جیران میرود. دیدارهایی عاشقانه که البته برای جیران فرصت مغتنمی است تا بتواند برخی از نقشههای درباریان و حرمسرا را نقش بر آب کند. در تازهترین دیدار شاه با جیران که با شعر و حرفهای عاشقانه گذشت؛ جیران از شاه تقاضا کرد هیچ وقت سارای گرجی را به خلوتش دعوت نکند. شاه هم بدون هیچ پرسش اضافهای حرف جیران را پذیرفت و در حالی که نقره تلاش میکرد سارای گرجی را آماده حضور در خلوت همایونی کند دستور رسید که شاه نمیخواهد سارای گرجی را بپذیرد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "بازی برگزیده قسمت بیست و پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اشکان هورسان بازیگر نقش بهادر یکی از نوچههای شازده بصیر بازی قابل توجهی را در قسمت بیست و پنجم سریال جیران ارائه داد. بهادر از خاندانی بود که به زور ایل قاجار مجبور بود در قامت نوکر و یا خواجه به دربار و شازدهها خدمت کند و همواره عقده بزرگی را با خود حمل کند. بهادر که دربهدر دنبال سیاوش بود بالاخره او را در استراحتگاه بینراهی گیر انداخت و به کلبهای برد که برای اولین بار در آنجا توانسته بود دستگیرش کند. بهادر که کینه فینال کشتی پهلوانی به دلش مانده بود سعی کرد خشم و کینه خودش را با مشت و لگد نثار سیاوش کند تا کمی از غم شکستش بکاهد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خروش هواداران سیاوش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بعد از آنکه کفایت خاتون متوجه خالکوبی روی زانوی سیاوش شد و گمشده خودش را پیدا کرد به افرادش دستور داد تا سیاوش را پیدا کنند. بهادر که به افراد کفایت خاتون رو دست زده بود و سیاوش را زودتر ربوده بود باعث شد تا درست در زمانی که سیاوش در زیر لگدهای بهادر جان میداد با خروش هواداران سیاوش که او را گمشده و منجی خود میدانستند او را نجات داده و خود را آماده یک رزم بزرگ کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "تولد پسر شاه و جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بالاخره در سکانس پایانی قسمت ۲۵ شاهد تولد پسر شاه و جیران بودیم. فرزندی که بسیاری از اعضای دربار از آمدنش خوشحال نیستند و دوست نداشتند جیران با پسرش عزیز کرده شاه شود. در ادامه زندگی برای جیران و فرزندش تلخ و سخت خواهد شد و این موضوعی است که تماشای ادامه جیران را جذابتر میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "موسیقی متن متفاوت قسمت بیست و پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمتهای بیست و چهارم و بیست و پنجم سریال جیران و در سکانسهای مربوط به کشتی سیاوش و به دنیا آمدن فرزند جیران موسیقیهای متفاوتی متناسب با لحظات سریال پخش شد که نشان از ذوق و هوش فردین خلعتبری و حسن فتحی در مقام آهنگساز و کارگردان است. اشعاری از شاعران کلاسیک ایرانی با موسیقی حماسی که با نماهای داخل سریال همخوانی مناسب داشت.",
"ref": null
}
] | null |
original:گفتوگوی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | جواد خواجوی: از اینستاگرام به یاغی رسیدم | [
{
"type": "p",
"text": "محمد کارت بر اساس چه شناختی شما را برای بازی در نقش حامد، یک نوازنده خیابانی در قصه یاغی انتخاب کرد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جواد خواجوی: محمد کارت قبل از این که یکدیگر را ملاقات کنیم صفحه اینستاگرام من را فالو کرده بود و در این فضا با هم صحبت کرده بودیم. از ساز زدن خودم استوری میگذاشتم و همچنین نقش مرا در سریال نوروز رنگی دیده بود و با توجه به صحبتی که با هم داشتیم نقش حامد را به من پیشنهاد داد. به نظرم بیشتر به خاطر ساز زدن و خواندنم انتخابم کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پس یعنی قبل از این که بازی در این نقش را بپذیرید پیش زمینه ذهنی درباره آن و نوازندگی داشتید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من در کنار بازی در تئاتر و کارهایی که همیشه انجام میدادم، ساز میزدم و در گذشته موسیقی تیتراژ یک سریال را هم خواندهام.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قبل از بازی، برای نقش حامد چه استوری بوردی طراحی کردید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شانسی که داشتم این بود که با یک تیم خیلی حرفهای کار کردم و خیلی سعی نکردم کنکاش کنم. البته چند سکانس با لهجه شمالی داشتم که بیشتر روی لهجه تمرین کردم و در کل آن چه را که کارگردان از من میخواست، اجرا و بیشتر سعی کردم گوش بدهم. الان هم که این سریال را میبینم متوجه شدهام که چیزهایی در ذهن محمد کارت بوده که من در آن مقطع درک نمیکردم و اگر میخواستم با تحلیل خود نقش را بازی کنم شاید آنچه که باید در نمیآمد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به لهجه شمالی اشاره کردید. خودتان اهل مشهد هستید پس چطور توانستید با گویش و نگاه یک شمالی بازی کنید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حامد در قصه، پسری شمالی بود و بعد از این که من برای نقش انتخاب شدم محمد کارت گفت اگر بخواهی میتوانم خانواده حامد قصه را مشهدی کنم ولی من شدیداً مخالفت کردم چون دوست ندارم اتفاقی که در صفحهام افتاده، در بازیگریام تکرار شود و دوست دارم تجربههای مختلفی داشته باشم. سعی کردم از طریق دوستان شمالی، چه بازیگر و چه غیربازیگر و بازیگران نقش پدر و مادرم در قصه تمرین کنم و توانستم آنچه را که در خصوص لهجه مد نظرشان بود، اجرا کنم. طبیعتاً هیچ بازیگری نمیتواند دقیق و درست لهجه قوم و شهری را اجرا کند اما سعی کردم حداقل بتوانم طوری دیالوگها را ادا کنم که به چشم نیاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آبان عسکری، همسر محمد کارت، پارتنر مقابلتان در یاغی است. هم بازی بودن با او چطور بود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خاصیت آثار محمد کارت این است که تک تک عوامل پارتنر تو هستند یعنی لحظهای که پلان گرفته میشود هم کارگردان و فیلمبردار و هم بازیگر مقابل به تو کمک میکنند تا بتوانی کاری را که دوست داری، انجام دهی. در همان روزهای اول ارتباط خوبی با همه برقرار کردم، مخصوصاً خانم عسکری و تعامل خوبی با هم داشتیم. نکته مهم بازی در یاغی اتحاد گروهی بود و همه دست در دست هم میدادند یعنی فیلمبردار و کارگردان نظر خود را میدادند و همه همراهی میکردند تا سکانس به خوبی گرفته شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درآوردن چه سکانس و صحنهای برایتان سختتر بود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خیلی برایم چالش نداشت اما میتوانم به سکانسهای شمال که باید با لهجه صحبت میکردم، اشاره کنم. چون روی لهجه خیلی حساس هستم و برایم اهمیت دارد و این که اگر بخواهم لهجه دیگری را اجرا کنم مخاطب ذهنیتی از من دارد و روی آن حساس تر میشود. بنابراین برای خودم هم ادای درست لهجه مهم و بازی آن سکانسها اندکی سختتر بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در مصاحبهای گفته بودید فقط به خاطر نیکی کریمی در این سریال بازی کردید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من چنین مصاحبهای نداشتم! (خنده) من با خانم کریمی هیچ سکانسی هم در یاغی بازی نداشتم. برایم افتخاری بود که با تک تک بازیگران و عوامل سریال کار کنم و آنچه که سبب شد من در یاغی حضور داشته باشم، خود محمد کارت و قصه خوبش بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حامد یاغی چه جایگاهی در کارنامه کاریتان دارد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برایم در صدر همه کارهایی است که انجام دادم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از این به بعد انتخابهای تان سختتر میشود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قطعاً همین طور است اما سعی میکنم در کارهای متفاوتی بازی کنم و اکنون هم مشغول بازی در سریال «آفتاب پرست» هستم. سعی میکنم گزیده کار باشم و نقشهای متفاوتی را تجربه کنم. برایم نقشها و کارهایی که انتخاب میکنم خیلی اهمیت دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جواد خواجوی: حامد در قصه، پسری شمالی بود و بعد از این که من برای نقش انتخاب شدم محمد کارت گفت اگر بخواهی میتوانم خانواده حامد قصه را مشهدی کنم ولی من شدیداً مخالفت کردم چون دوست ندارم اتفاقی که در صفحهام افتاده، در بازیگریام تکرار شود و دوست دارم تجربههای مختلفی داشته باشم. سعی کردم از طریق دوستان شمالی، چه بازیگر و چه غیربازیگر به این لهجه نزدیک شوم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازتابها از سریال یاغی خیلی خوب بوده و مخاطب استقبال کرده است. خودتان از بازیتان در این سریال چه بازتابهایی دریافت کردهاید و پلتفرمها چقدر در جذب مخاطب موفق عمل میکنند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدا را شکر اتفاقی که برای این سریال افتاده، کمنظیر است و برخی از آثاری که من در پلتفرمها دیدهام از کیفیت مطلوبی برخوردار نبودند و میشود روی سریال یاغی به عنوان یک اثر درست و استاندارد، از کارگردانی و طراحی صحنه گرفته تا تیم بازیگری، فیلمبرداری و در نهایت تهیهکننده، حساب باز کرد. خیلی دوست دارم از این دست آثار نمایشی بیشتر تولید شود چون مخاطب لیاقتش را دارد که خیلی بهتر از اینها کار تولید شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مخاطبان، جواد خواجوی را با فعالیت در فضای مجازی و تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر معروف میشناختند. چه شد به سمت بازی در قاب تلویزیون کشیده شدید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صفحه اینستاگرامم یک اتفاق غیر برنامهریزی شده بود. قبل از آن تئاتر کار میکردم و آرزویم این بود که بازیگری کنم. اتفاقی هم که برایم افتاد و در اینستاگرام شناخته شدم برایم قشنگ بود ولی هدف و آرزویم نبود. اکنون بیشتر کار بازیگریام را در تلویزیون و سینما پیگیری میکنم و برایم لذتبخشتر است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از زمان ورودتان به عرصه بازیگری، فعالیتتان در فضای مجازی کمتر شد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بله همین طور است. بالاخره مخاطب باید کاراکتری را که در سریال بازی میکند، باور کند چون اگر زیاد دیده شود ممکن است آن اتفاق نیفتد و مخاطب یاد ویدئوها و تکیه کلامهایش در اینستاگرام بیفتد و نتواند نقشاش را بپذیرد. اندکی سخت اما برایم خیلی شیرین است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در مصاحبهای گفته بودید که بزرگترین اتفاق زندگیتان با حضور در فضای مجازی رقم خورد. اکنون میخواهم بدانم بزرگترین اتفاق زندگیتان را حضور در فضای مجازی میدانید یا بازی در سریال یاغی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هر روز که میگذرد ممکن است بزرگترین اتفاق زندگی آدم بیفتد. در آن مقطع حضور در فضای مجازی برایم اتفاق بزرگی بود و اکنون این اتفاق برایم در سریال یاغی افتاد و فردا چیز دیگری خواهد بود. امیدوارم این اتفاقهای بزرگ تمام نشود. خیلی خوب است که آدم هر روزش با دیروزش فرق کند و اتفاقهای بهتری برایش بیفتد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قبول دارید بعد از فضای مجازی با بازی در نقش جواد نوروز رنگی، این شخصیت محبوب مشهدی، در تلویزیون دیده شدید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بله، قطعاً همین طور است. ۹۰ درصد آن کاراکتر خودم هستم و این سریال برایم خیلی اهمیت داشت و هنوز هم خودم لذت میبرم و مخاطب پر و پا قرص آن هستم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در بازیگری دوست دارید چگونه دیده شوید، یعنی چه نقشی را بازی کنید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من انتخاب نکردم چه نقشی را بازی کنم و نمیدانم. ممکن است امروز یک فیلمنامه برایم بفرستند و بخوانم و خوشم بیاید و در ذهن خود آن شخصیت را بسازم. برایم انتخاب نقش محدودیتی ندارد، هر نقشی را که بتواند به بزرگتر شدن من کمک کند، قطعاً بازی میکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تئاتر، تلویزیون، سینما، موسیقی و فعالیت در فضای مجازی… کدام برایتان اولویت دارد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برایم سینما اهمیت بیشتری دارد. تئاتر، سینما، تلویزیون و موسیقی را خیلی دوست دارم ولی الان ایدهآلم بیشتر بازی در سینماست. اکنون یکی، ۲ پیشنهاد سینمایی دارم که به نتیجه نرسیدهام و دوست دارم سنجیده انتخاب کنم و عجلهای برای آن نداشته باشم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چرا با وجود علاقهتان به بازیگری از تحصیل در رشته سینما انصراف دادید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در دوران دبیرستان هم در رشته سینما تحصیل کردم و چون در آن زمان مدرک دانشگاه به دردم نمیخورد، انصراف دادم و سعی کردم در آن مقطع به جای این که وقتم را سر کلاس دانشگاه بگذرانم، کار کنم و به نتیجه بهتری برسم. البته اکنون هم دانشجوی رشته ادبیات نمایشی هستم و فرصت مناسبتری برایم فراهم شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با شما که تماس گرفتم خودتان پاسخ تلفنتان را دادید. می خواهم بدانم شایعه بادیگارد یا مدیر برنامه داشتنتان صحت دارد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شایعهها را درباره هر هنرمندی میگویند و من نیاز به داشتن بادیگارد ندارم. رئیس جمهور که نیستم! ولی وقتی برای جایی دعوت میشوم، برای نظم برنامه و به منظور انجام تشریفات، افرادی را برای محافظت از مهمانان میگذارند. مدیر برنامه هم ندارم بلکه همکاری دارم که تلفنها و تبلیغات صفحه اینستاگرامم را مدیریت میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آمال و آرزویتان در این حرفه چیست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دوست دارم همین مسیر را ادامه دهم و اگر تداوم داشته باشد، خیلی برایم جذاب است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حرف نگفتهای از بازی در سریال یاغی مانده است؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خیلی خوشحالم که در یکی از بهترین سریالهای ایران توانستم نقش کوچکی داشته باشم و به بازی در یاغی افتخار میکنم. همزمان با ضبط سریال از همکاری در کنار این تیم لذت بردم و اکنون هم که در حال پخش است از استقبالی که بینندگان میکنند، لذت میبرم. امیدوارم از این دست سریالهای پربیننده بیشتر تولید شود. درست است که تولید اینگونه سریالهای باکیفیت سخت است اما امکانپذیر است و اندکی صبوری و مدیریت درست میطلبد. مهمترین چیزی که در سریال یاغی از دیدگاه ما عوامل به چشم میآمد، حضور تهیه کننده کاربلد در کنار تیم حرفهای بود که به درستی در کنار هم چیده شده بودند.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت دهم سریال روزی روزگاری مریخ | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت دهم سریال روزی روزگاری مریخ",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | برای کودکان ۱ تا ۹۹ سال! | [
{
"type": "p",
"text": "انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان سومین انیمه نوشته شده توسط میازاکی است. این انیمه از چند منبع الهام گرفته و دارای جلوههای بصری بسیار تماشایی است. نام شهر معلق لاپوتا همنام جزیرهای معلق در کتاب گالیور اثر جاناتان سوییفت و شیتا (شخصیت اصلی انیمه) همنام شخصیت اصلی کتاب حماسه هندی رامایاناست و قصه انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان نیز تاثیر پذیرفته از این دو کتاب است. با وجود اینکه انیمه قلعهای در آسمان اثری سرگرم کننده برای کودکان است اما بهطرز شگفتانگیزی مخاطب خود را در میان بزرگسالها نیز بهدست آورده. این انیمه مثل همه آثار میازاکی درصدد ارزشگذاری ویژه برای خصلتهای انسانی و اصرار بر صلح و دوستی است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "انیمه قلعه ای در آسمان خیلی ابتداییتر و سادهتر از دیگر انیمهها، میتواند مخاطب را باجهانبینی صلحآمیز و زیبای میازاکی آشنا کند. این انیمه شروعی شایسته برای نویسندگی و کارگردانی میازاکی بوده و هست. هرچند نمیشود آن را هم رده و برابر با دیگر آثار میازاکی مانند قلعه متحرک هاول یا شهر اشباح دانست؛ اما تماشای آن به اندازه دیگر انیمههای میازاکی لذتبخش است ضمن اینکه ممکن است محتوا و داستان آن چیزی به خانه ذهن بردن نباشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خلاصه داستان انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لاپوتا سرزمینی معلق در دل آسمان است که انسانها در نهایت صلح و آرامش در آنجا زندگی میکردند. این سرزمین تحت تاثیر یک پدیده عجیب تا حدود زیادی از بین میرود و از تمام وسعتش تنها یک شهر باقی میماند. مردم لاپوتا به زمین میآیند و در آنجا زندگی میکنند اما کلید ورود به لاپوتا را تنها یک نفر دارد. شیتا، دختر نوجوانی که گردنبندش هم جنس سنگی بزرگ و بهخصوص در لاپوتاست، گرفتار دو گروه از انسانهایی میشود که قصد دارند گردنبندش را تصاحب کنند. شیتا موفق میشود از دست یکی از این گروهها فرار کند و طی این گریز به سرزمینی سقوط میکند که پازو، پسرک نوجوان روستایی در آنجا زندگی میکند. پازو پسر مردی است که یکبار بصورت اتفاقی لاپوتا را در آسمان دیده و از آن عکس گرفته است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالا پازو و شیتا هر دو یک هدف دارند؛ اینکه به سمت لاپوتا بروند و به سرزمین رویاییشان برسند تا این باور که لاپوتا شهری حقیقی است، تحقق پیدا کند. به این ترتیب هر گرفتاری و هر مشکلی که برای شیتا پیش میآید، دامنگیر پازو هم میشود. در جریان یک تعقیب و گریز کشدار همگی به لاپوتا میرسند و اوج قصه دقیقا در اینجاست. آیا مردم طماع و حریص قدرت میتوانند شیتا را ناچار کنند که وسیله ورود آنها شود یا اینکه شیتا و پازو راهحلی خواهند یافت و لاپوتا حفظ میشود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقد و بررسی انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان در مقایسه با دیگر آثار میازاکی که بسیار صلحطلبانهاند، انیمهای خشن است. تصاویر بسیاری در این اثر مشاهده میشود که در آن آدمها تفنگ به دست دارند و با هیکلهای درشت و خشم زیاد بهنظر میرسند. همچنین تعداد آدم بدهای این انیمه بسیار بیشتر از کاراکترهای مثبت و آموزنده آن است. با توجه به اینکه این اثر برای گروه سنی کودکان تولید شده، شدت خشن بودن آن را میشود بهعنوان نقصانش در نظر گرفت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حضور برخی کاراکترها در انیمه قلعهای در آسمان میتواند این اثر را برای کودکان زیر دوسال ترسناک جلوه دهد. بهخصوص لحظاتی که مربوط به بیدار شدن ربات لاپوتا میشود. آن حجم از تیراندازی و وحشت آدمها و همچنین فرار کردنهای مکرر شیتا که با ترس زیادی توامان است، بدون شک کودکان زیر ۲ سال را وحشت زده میکند، ضمن اینکه ممکن است همین کاراکتر ربات برای بچههای ۵ یا ۶ ساله حتی دوستداشتنی و جذاب باشد؛ زیرا آنها نیت و هدف ربات را درک میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مورد دیگری که در انیمه لاپوتا قلعه ای در آسمان بسیار به چشم میآید تعداد کاراکترهای جانبی قصه است. شخصیتهایی که برای ماجراجویانهتر شدن انیمه به قصه اضافه شدهاند اما سرنوشت نامشخصی دارند. مدت زمان این انیمه نیز در مقایسه با ماجرایی که به تصویر میگذارد کمی زیادی به نظر میرسد. شاید میشد که مدت انیه را کوتاهتر کرد و داستان گیراتری را به نمایش گذاشت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ضمن مشکلاتی که در خط داستان و حضور شخصیتهای فرعی و خشونتهای بدون ضرورت در این اثر وجود دارد، میشود به موسیقی بسیار زیبای تنظیم شده توسط جو هیسایشی نیز اشاره کرد. همچنین جلوههای زیبا و مناظر تماشایی که فریم به فریم نقاشی شده و بسیار چشمنواز است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "امتیازهای سایت های معتبر سینمایی برای Castle in the Sky",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز کاربران در سایت IMDB آیامدیبی: ۸ از ۱۰",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز منتقدان در سایت راتن تومیتوز: ۹۱ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز بینندگان در سایت راتن تومیتوز: ۹۶ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز منتقدان در سایت متاکریتیک: ۷۶ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز بینندگان در سایت متاکریتیک: ۷.۸ از ۱۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عکسهای انیمه لاپوتا قلعهای در آسمان",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بهترین دیالوگ های سریال جیران | [
{
"type": "ilink",
"text": "قرار است هر هفته بهترین دیالوگ های هر قسمت سریال جیران را اینجا بنویسیم. شما هم دیالوگهایی که دوست دارید و ما یادمان رفته به این لیست اضافه کنید.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/85465/%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86"
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگ های قسمت آخر سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: قرار نبود غربت کسی بشی که تو رو وطن خودش میدید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: الحق که ظلم و قدرت، همزادن و هم چشمه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اونی که عطش قدرت و شهوت انتقام کورش کرده، تویی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اگر توی این مملکت یک نفر باشه که بدونه سر دسته این بلوا قلبش پاکتر و صافتر از آینه است، اون یک نفر منم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت: تا کی تو مستور و فراشباشی مست؟ وقتشه خودت خون بریزی. بزن! خونخوار السلطنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تو مثل خنجری بودی که سالها تو سینهام بود. یک دفعه کشیدنش بیرون.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: امشب تیغ تقدیر نشست به چشم اسفندیار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: تو هم ملک جهانو دست کم گرفتی، هم پسر ملک جهانو، هم بزرگترین دشمن ملک جهانو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نباید ناسپاسی کرد به خاک زمینی که در اون از هر هزار عشق، یکی به وصال میرسه و از هر هزار وصل یکی ختم به خیر میشه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: نذار رد خونت روی دست شاه و قراولاش بمونه. اینجا نه گاه قرار داری نه راه فرار. دست بکش از این سودای بی عاقبت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: فراموشی دشمن درایته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت: با این خیانتت، تاریخی رو عزادار آینده کردی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: میخواستی یه قدرت خونریز رو جانشین یه قدرت خونریز دیگه کنی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: آدم نا امید بیآینده فرار نمیکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: باد کاشتی، طوفان درو خواهی کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خیر ما را خواستی و ملک ما را آراستی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: حیفه مردترین مرد دارالخلافه بدون وصیت از این دنیا بره. سخته، ولی کار درستیه. کار درستم همیشه سخت بوده. و ملک جهان زن سرسختیه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: انگار تقدیر همیشه چند قدم از تقلاهای ما جلوتره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: سینه هر مرد فقط برای یک عشق بزرگ جا داره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: من قراول سلطان بودم و سرباز این مملکت. بالاترین عشقی که توی این دنیا وجود داره، من نثار شاهنشاهم کردم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: تو این دنیا هیچ چیز وحشتناکتر از ترس یک شاه نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: شاید میدان قدرت رو باختی به من ولی در میدان عشق تو پیروز شدی. هر دو بار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: پس این همه مدت درخیالمون میجنگیدیم با تصور اینکه سهم بیشتری داریم از زندگی… چه دنیای ترسناکی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تا ستم هست، یا ستمگر باید رفع ستم کنه، یا بترسه از روز انتقام.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: این آخرین بار نیست که دست انتقام کرور کرور رعیت ناراضی، از آستین یه رعیت یاغی میاد بیرون.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: قصه پر درد قشنگی بود که با عشق تو شروع شد، با عشق سارا ادامه پیدا کرد و میوه داد، با عشق به این خاک هم تموم شد…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: این خاک سالهاست که تشنه عدالته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: نباید ناسپاسی کرد به خاک زمینی که در اون از هر هزار عشق، یکی به وصال میرسه و از هر هزار وصل یکی ختم به خیر میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برترین دیالوگهای قسمت پنجاه و یکم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: در تاریخ دو جور صدر اعظم داریم، امیرکبیرها و آقاخانها. برو خدا روشکر کن که ما جزو دسته اول نبودیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: سیاهه خطاکارهایی که دستشون به خون امیر من آغشته بود به قدر طولانی بود که برای ریختن خونشون به روح صد اسکندر و قدرت صد چنگیز نیاز بود تا حلول کنه در ملکزاده بینوا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: کمر بستی به تحقیر زنی که تقدیر به قدر کفایت تحقیرش کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مردم گرفتار قومی شدن، که فکر میکنن خدا جز اونا کس دیگهای رو هدایت نکرده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباس میرزا: خدا میدونه که در طول تاریخ زنها چه صفحاتی رو رقم زدند که به اسم ما مردها نوشته شده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: مردم گرفتار قومی شدن، که فکر میکنن خدا جز اونا کس دیگهای رو هدایت نکرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اگر اینقدر ضعیف نبودیم به خاطر تفرقه چرا باید تن به صلح میدادیم با متجاوز؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: سر گنده این بلوا زیر لحافه، زیر لحاف دارالخلافه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: مبادا عدالت را زیر پای انتقام سر ببرید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تمام خونریزان تاریخ به نام مردم خون ریختند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: امشب قیامت میشه ولی اونی که شیپور دستشه اسرافیل نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو امشب اینجا نیستی که من مشق عاشقی کنم، که نرد عشق ببازم اونم بعد از این همه درد و رنج، که سوگلی بتراشم از معشوقه سابقم…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت پنجاهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: من میفهمم شاه از اسب بیفته یعنی چه؟ شاه دین از اسب افتاد…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: در تهران مخوف خنده عاقبت نداشت…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: وقتی هفت سال به ریش دنیا میخندی، بعدش دیگه نوبت دنیاست که هفت سال به دل ریشت بخنده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو چرا قرارت نمیگیره؟ تو مگه دریا نیستی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ولی من هنوزم از خون میترسم سیاوش. برای تو، برای دخترمون سونیا، برای تمام دخترای دنیا، برای خونی که ریخته، برای خونی که قراره بریزه، من از همه اینا میترسم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: ولی من هنوزم از خون میترسم سیاوش. برای تو، برای دخترمون سونیا، برای تمام دخترای دنیا، برای خونی که ریخته، برای خونی که قراره بریزه، من از همه اینا میترسم…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: عمری نشستی تو حرمسرا مشق برخاستن کردی برای همه، نوبت به خودت که رسید وا دادی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: اینطور سپر انداختن در شأن تو نبود، در شأن تو نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: بچههای ما درگذشته درگشته شدن، شما فکری به حال آینده کنین سرورم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: مخدوم بیعنایت چشم سفید یعنی من! هفت سال پیش محبتهای میرزاتقی فراهانی رو فراموش کردم، حالا هم محبتهای میرزا آقاخان نوری رو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: چون بسی ابلیس آدمروی هست/ پس به هر دستی نباید داد دست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: زن در صورت تاریخ این سرزمین همیشه غایبه، در سیرت تاریخ اما، قصهاش علیحده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: اون ترس ضامن جان من و خانوادهام بود. برای همینم هست که تو با این کاغذ الان اینجایی نه با قمه و لنگ خیس و تیغ.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: تبعید بهتر از تدفینه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: هرزه مردیه که وقت دارایی مغروره و اهل حاشا، وقت نداری مخموره و اهل تمنا! هرزه دقیقا همین چیزیه که تو هستی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و نهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: آبروی شما رو نه! آبروی سلطانمو خریدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: نور از امید میاد پروین! امیدت به خدا باشه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: هر وقت خوردی زمین و دردت گرفت می تونی گریه کنی فقط باید بعدش به راه رفتنت ادامه بدی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الماس خان: انتقام قدرت میخواد، تو اونو نداری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: مثل همیشه به نام حرمسرا بود به کام دولت شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: عاقبت نداشت اتحاد با این مرد. هرچی رشتیم پنبه شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: هم دُم مارو بریدیم هم سر مارو له کردیم. مملکت از امروز به بعد شش دنگش پشت قباله نوریهاست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان : نگران نباش با زبان پلتیک تمشیتش میکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و هشتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: وقتی غمت تبدیل به درد شد، دردت به خشم، میدونی کجا باید پیدام کنی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: ظلم و فساد مقربین قدرت فرصت اصلاح رو از ملت بیچاره میگیره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: تغییر نیازمند تنویره. ملت باید عاقل باشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تا وقتی یکی مثل تو اون بالا نشسته که کاسه لیسها بهش میگن ظلالله، این پایین هیچ اتفاقی برای مردم نمیافته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: رعیت دانا هیچ وقت زیر بار ظلم حاکم نمیره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رعیت دانا هیچ وقت زیر بار ظلم حاکم نمیره",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "منصوره: پول ما دو مقابل پول اونا زور داره. این یعنی با پولی مهدعلیای اینجا میشه دوبار خونه مهدعلیای اونجا رو خرید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بصیر: برات بندگیشو که آورد، اسناد هرزگیشو که برد، سفر من و تو تازه شروع میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "منصوره: معلم که شما باشی، کمینه کارش تلمذه و تلذذ.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: ته مراوده و معامله با این مرد، ندامت و حرمانه. اعتماد نکن به اعتمادالدوله!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اینبار هرچی که بشه به اسم دولت میشه، به کام حرمسرا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: دلت خونه ولی خون تو رنگینتر از خون منه! سرختره! تو موندنی شدی چون سرخ قاجاری فرق میکنه با سرخ غیرقاجاری، من رفتنی شدم چون همخون تو و شاهت نبودم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: من نه خونم شبیه خون شماست، نه دردم شبیه دردتونه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: زنی که دلدار نداشته باشه، دلداری نمیخواد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: خیال میکنی خیلی آدم خوبی هستی؟ آره؟ خیال میکنی مثل تاجی و شکوه و بقیه دنبال لفت و لیس خودت و پدرت نیستی؟ هستی! بودی! از همه هم مکارتر بودی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره: قدرتو شاید بتونی با پول بخری ولی شرف رفته رو نمیتونی. ننگ رفتن من تا همیشه رو پیشونیت میمونه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بصیر: ننگ تاریخ تویی که امیرکبیرو کشتی! هفت و چهلت که سربیاد، من به کشتی لندن رسیدم، مملکتی به آرزوش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و هفتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: کی، کجا، چه آلاری ساخته که منتظر منی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: غم و بغض و ملالم، شدن اشک زلالم. گفتم شاید اشک سرازیر بشه، سبک بشه این دل بیقرار. نشد الماس، گریه هم افاقه نکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: اگه مهدعلیا خوابش شده خیرگی و خوراکش شده سرگشتگی، به خاطر اینه که دردش نگفتنیه. نه به نقره، نه به الماس، نه به هیچ طلا جواهر دیگهای!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: کفش پینهدوز پاشنه نداره الماس! عمری همه از دردشون گفتن ما رسیدگی کردیم به خودمون که رسیدیم وارسیدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بعد از هر عزایی چشمم که بهت میافته سور میشه اون ماتم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از نفس نیفتی، هم نفس من! از پا نیفتی هم قبیله!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: از نفس نیفتی، هم نفس من! از پا نیفتی هم قبیله!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: من و شما در ترازوی قدرت دوتا وزنه همسنگیم. من سنگینترین وزنه در بیرون و شما سنگینترین وزنه در اندرون.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کاظم خان: خیال آشفته من شبیه پرنده نیست نقره. مثل خریه که پاش تو گل مونده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: جایی که عقاب پر بریزه، از پشه لاغر چه خیزه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: مطلا کن خلوت این نقره بیمقدار رو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: به هر حال باید یه طوری رام کنم این بزرگمردو. گاهی به ادا، گاهی به اصول، گاهی به خدا، گاهی به رسول.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: هر بار میام اندرونی تو با یه کوه حیرت رو شونههام میرم بیرون.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: مزد میرآخور که همیشه اسب سواری نیست، گاهی وقتها لازمه که کف اصطبل همایونی رو هم جارو بکشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: دهن مرد و زن طوری باز مونده که دروازه شیراز به وقت خیانت ابراهیم خان کلانتر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: تاریخ سلاطین رو به بدعتهاشون به یاد میاره. شاهانی که مثل قبلیها باشن زود فراموش میشن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: دلها ازم شکسته تقدیر تا بتونم دل غیرو بشکونم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: دل شکسته عاشق به آه میلرزد/ همیشه بر علم خود سپاه میلرزد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: برای اصلاح این دولت فاسق و فاجر نیاز به قدرت دارم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: سالها منتظر چنین روزی بودم. ازم نخواه حالا که روزش رسیده قدرتمو با کسی تقسیم کنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: عشق از هر چیزی بالاتره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: از دی که گذشت، هیچ ازو یاد نکن/ فردا که نیامدهاست فریاد مکن// برنامده و گذشته و بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: اون شاید گستاخ باشه، ولی شما نباید احمق باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هیچ پیر و حکیمی به امید اما و شاید و اگر، قدم به چنین راهی نمیزنه. من حکیم نیستم ولی این روزگار پیرم کرده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: شاه این روزا سپر بلا میخواد در برابر رعیت. تا بوده دولت سپر دربار بوده، صدر اعظم سپر شاه. نبوده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: دختر ایرانی نیست. شاهدخت ایرانه! پدرش که تاجدار بشه، نامدار میشه دخترمون. اون وقته که شاهزادههای رشید ممالک مختلف صف بکشن که باباخانش به غلامی قبولشون بکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: سرنگون کردن یه سلسله به این آسونیام که فکر میکنید نیست. من اگه کمی بیشتر تاریخ خونده بودم هیچ وقت خام این سودا نمیشدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: اگر حمله به هنگام باشه، سودا از پرده خیال میگذره و هویدا میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: هیچ پیر و حکیمی به امید اما و شاید و اگر، قدم به چنین راهی نمیزنه. من حکیم نیستم ولی این روزگار پیرم کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: سلطنت شغلت نیست که به جاش زراعت و نجاری رو انتخاب کنی! سلطنت ریشهاته، خونهاته. سلطنت حقته سیاوش. حق!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تاریخ میگه ضعیف به قوی میبازه، اما به ضعیفتر نه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: من اگه این روزا غیرتی دارم، غیرت به عشقه. به عشق سارا و سونیا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: بهتره محفل خلوت آلوده به حرف دولت نشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جذابترین دیالوگهای قسمت چهل و پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: بگید ببینم چیشد که یهو مرغ فکر سلطان جست و پرید و نشست لب بوم کاخ؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: برخاست بوی گل، ز در آشتی درآ/ ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: هر سنگی الماس نمیشه که بشینه رو تاج دولت ما که شما باشی دخترعمو!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: مشو از لطف پادشاه دلیر، که بود خندهاش چو خنده شیر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کاظم: روزی که منو داماد شاه کردید، به عنوان یه مرد ازم صلب اختیار کردید. چه کنم من؟ گیسشو ببرم یا زبونشو؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: نگرانم که وقتی داری خربزه رعیتی رو با عسل قاجاری نوش جان میکنی، یهو سر چنارههای باغت، زردآلو انک سبز نشه و همه چیزت به باد بره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از قدیم گفتن کور کورو میجوره، نجاست خلا رو. من ریاکارام تو خطاکار",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کاظم: اینم رختی بود که شما واسم دوختید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: ماهی که بر خشک افتد، قیمت بداند آب را. دلتنگ ایرانم. همونقدر تشنه به خاکش که ماهی دریا به آبش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: آدم دور از وطنم حتی وقتی میمیره تنش خاک وطنو میخواد. من که زندهام هنوز.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: درسته هجرت کردم ولی مهاجرت کوچ غمانگیزیه سارا! از جهنمی که بهش تعلق داری به بهشتی که بهش تعلق نداری…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: من از دریای وطن افتادم به اقیانوس عشق تو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: کم شکر نعمت کردم که طعنه کافری میزنی به من؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: …ما بچهکش نیستیم، ما آفت کُشیم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: … اگه چنین براتی رو دست آدم نالایق پرآز قماربازی مثل تو نمیدم دلیلش نداشتن نیست، نخواستنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: خوردی، بردی، ریختی، پاشیدی ولی هرچی تو ترقیدی من واترقیدم…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: چرا حد یقف نداره این شناعتت؟ چرا مرز نداره این دنائتت؟ چرا اندازه نداره این رذالتت؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: امثال امیرکبیرو کشتیم که آدمای بیشرفی مثل تو حاکم حیات و مماتمون شدن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: به خیلیا باس جواب پس بدی. به شاه پسرت و صدراعظمش. صدراعظم و پسرش. پسر صدراعظم و دخترت. عروسات، نوههات، پسرعموهای ایل قاجار، مردم کوچه و بازار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: از قدیم گفتن کور کورو میجوره، نجاست خلا رو. من ریاکارام تو خطاکار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "محمدعلی نجار: وصلت با بزرگون که عین عاقبت به خیریه… درخت هرچه ریشهاش محکمتر باشه، بیشتر ثمر میده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: یک داغ دل بسه برای قبیلهای.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: مجلس بزرگان جای آدمای کوچیک نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد دولت گفتن و غم ملت خوردن سر نترس میخواد و دل رئوف",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزخان مکری: بد دولت گفتن و غم ملت خوردن سر نترس میخواد و دل رئوف.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: واقعه عشق را نیست نشانی پدید، واقعهای مشکل است بسته دری بیکلید/ تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست، خویش بباید فروخت، عشق بباید خرید",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: رعایای این عمارت غرق دریای سخاوت این خان شدن، من غرق عشقش نشم؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: درد زنهای حرمسرا درد عشق نیست. هرچی هست درباره قدرته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: دل نبند تا دل نکنی، به دست نیار تا که از دست ندی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برترین دیالوگهای قسمت چهل و سوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: من عمری قمارباز بودم. بعد عمری بز بیاری حالا این بار نقش آوردم. من و یار خوش صدایی چون قناری، هر دو قاجاری، هر دو درباری…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: شما غصه این خاک و سرزمینو نخورید آقا. این خاک عادت به خون داره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: صد نفر آینه به دست، لاله به دست، عذرا کچل سرشو میبست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: حواستو جمع کن. یابو برت نداره که عروس صدراعظمی! طلا که طلاست مس میشه وقتی به چشمای من زل میزنه. تو که دیگه نقره خامی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ای پری بیا در کنار ما جان خسته را مرنجان/ از برم مرو خصم جان مشو تا فدای تو کنم جان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: آفتاب که همیشه از سمت راست قبله عالمی طلوع میکنه که شما باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شما غصه این خاک و سرزمینو نخورید آقا. این خاک عادت به خون داره!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: پس یار ما هنوز یاغیه! منتها میدان مرافعه عوض شده. حالا دعوای کوهساریها و نوریها.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: خیانت بار دومش آسونتره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلنسا: همین جیران روزی که روزش بود، نتونست واسه خودش کاری بکنه. سوگلی که سهله، خود سلطانم که پشتمون باشه، اختیار دختر دست پدرشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: ما قشون شجاع و دلاوری داریم. ملتم که با قشون همراهی بکنه، سد سکندری میشه جلوی هر هجمهای. خواه از جانب روس، خواه از سمت انگلیس.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: مذاکره تنها راه رسیدن به صلحه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: فکر میکردیم اومدی مرهم بشی، زخم شدی جیران!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: این ملک نیازی به دلسوز نداره. دلسوزی دردی رو دوا نمیکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تقدیر من اینه که برای این مردم کاری بکنم، که شاهو سربلند کنم حتی اگه خودش مخالف باشه. هم تقدیرم میشی گلین جان؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهل و دوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من جزو تیول سلطانی نیستم که دیروز سلطان به دست خطی برونه و امروز به دست خطی بخونه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: از کسی که سیر شده از دلیل، دلیل نخواه. ادامه این زندگی پرنکبته که دلیل میخواد نه خودکشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تو خیال کردی قاتل فقط همون مأمور حرموزادهایه که به فرموده خنجر میکشه و خون رعیتو میریزه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: وقتی یه ظلمی اتفاق میفته، وقتی یه خونی به ناحق ریخته میشه، هرکسی اندازه سهمش تو اون ظلم قاتله. اون آمری که امر کرده، اون قاصدی که حکمو برده، شاهدی که راضی به ظلم بوده، حتی اون شاهدی که راضی نبوده و سکوت کرده و دم نزده، همهشون به یه اندازه قاتلن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: نگریخته بود جیران، طردش کرده بودن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: کاش آسمون بختم این همه کوتاه نبود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وقتی یه ظلمی اتفاق میفته، وقتی یه خونی به ناحق ریخته میشه، هرکسی اندازه سهمش تو اون ظلم قاتله. اون آمری که امر کرده، اون قاصدی که حکمو برده، شاهدی که راضی به ظلم بوده، حتی اون شاهدی که راضی نبوده و سکوت کرده و دم نزده، همهشون به یه اندازه قاتلن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: راست من تویی، درست من تویی، مهر من تویی، ماه من تویی. اگر خطایی هم بوده، اشتباه من تویی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: امشب هم عقرب به قمر یار زمینی افتاده، هم قمر به صورت عقرب افلاک. مهلت بدیم تا صبح فردا، یار رنجیده خاطر! مهرت نجنبید به تدبیر نیکوی شاه، سر قهرت بمون.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون : قبول نکنی، من سرمو به باد میدم، تو هم کلاه گشادی سرت میره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: کور شدی کاظم؟ ما که روز مبادای کفایت نیستم. ما چند روز بعد از روز مباداییم. ما روز قیامتشیم. یه چیز وسط دوزخ و برزخ!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آقاخان: توی رگهای اون نهضت خون نیست کاظم. پوله! پول. پول که نباشه اونا یه مشتی پاپتی گشنهان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خوش داریم پادشاه اولینها باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: برین مژده گر جان فشانم رواست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت چهل و یکم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: طی نکرده هی نکن گلین خانم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اگر اون فاجره نمامه پیداش نشه برای من هم ردیف زیردستای قاتلت میشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: این نجیبزاده گرجی از این به بعد وطنش همون جاییه که تو باشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: کم ندیدم بیوجودهایی رو که حاضرن قاتل و فاسق خونده بشن ولی بالاخره کسی باشن و چیزی به حساب بیان. هر چه نباشه در این مملک بدنامی بهتر از گمنامیه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ما ظل الله شدیم که خطا نکنیم. شاهی که هر روز و هر ساعت مشغول خسران باشه و محتاج جبران، ناصرالدینه یا خاسرالدین؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: سر شما بزرگترین گوهریه که این خاک داره. سلامتش برای ما، بریده و بیجونش برای قجرها.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خاک بر سر ملکی که نظامش با تو و این تازیانه باشه. ممالک مترقی کجان و تو و پدر متحجرت کجایید!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: سر به زیر انداختم چون پردهها افتاده آقاخان. چون دیگه لازم نیست دروغ بگم، چشم بدوزم تو چشم عمله ظلم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: در مرام آدمای من چیزی به اسم اقرار نداریم. یا ببخش یا بکش!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: خاک بر سر ملکی که نظامش با تو و این تازیانه باشه. ممالک مترقی کجان و تو و پدر متحجرت کجایید!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: مبارک! یه عمر خواجه بودی، یه امشبو مرد باش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: موندنت ایثار نیست، خیانت به همه آرزوهای ماست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: برای تو توی این خاک جایی نذاشتن ولی اونجا تو برای این خاک یک جا داری. هیچی نمیتونه آدمو از خاک وطنش جدا کنه. هیچی! عشق سرزمینتو توی قلبت نگه دار سیاوش. تو یه روزی برمیگردی و برای آزادی مردمت میجنگی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: سیل در گوشه ویرانه نگیرد آرام.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت چهلم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: جای اینکه سر خدیجه چهریقی و پسرشو توی سینی زرین تقدیمم کنی، میخوای سر ملک جهان و نقره رو به باد بدی؟ ندیمه من خائنه؟ نه سلمان خان. تو خائنی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: میوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بس/ جز به نظر نمیرسد سیب بلند قامتش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: آگاه کسی به کار ما نیست/ کو را نظری به یار ما نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: چشم درمیارم از کاسه، گوش میبرم از انتر، دم میبرم از کلپاسه! من از اون مردای ولنگ و واز نیستم…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: مگه تو نبودی میگفتی عشق، چشم اسفندیار اولاد آدمه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: …ترنجی دید بالای درخت که تو نارنجستان خودش ندیده بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: عشق همزاد ترسه ولی بعد از این نترس…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: من همیشه مردی میخواستم سیاس و با درایت، خوش هیبت و پرشوکت، انقدر باهوش و زیرک که بدونه توفیر داره تسخیر با تحقیر. تو تسخیرم کردی روشن جان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سی و نهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …این بار کارو سپردیم به کسی که مثل تو وفاداره ولی مثل تو دست و دلش نمیلرزه موقع ریختن خون قوم و خویش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: حالا بنشین و تماشا کن ببین ملک جهان چه میکنه برای ناصرالدین شاه! غریزه مادری از ملک جهان گرگی ساخته که به وقت اضطرار دشمناشو تکه پاره میکنه. بدون مصلحت اندیشی، بدون ملاحظه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خوش به حال هرکس که فارغه از حکایت وصل و حقارت هجران. آخ از عشق به وقت تغییر، آخ از عشق به گاه تنفر، آخ از معشوق جفاپیشه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: هزار بار لعنت به جبر جدایی! دلبسته و دل بریده کجا دیده کسی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: قبله عالم نیستم من! قبله گمکرده عالمم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تکیه به یار جفاکار نکردی عزیزآغا که ببینی وقتی ولت میکنه، محکم بخوری زمین، چه دردی داره!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: جایی که عشق و عقل هر دو درمونده است، بگذر از شاه عاشق فارغ، واگذار کن به خالق…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: عشق یعنی زخم سارا! جیران اولین زخم سیاوش بود. اقرار میکنم رد این زخم تا همیشه با منه. مثل خالکوبی زانوم. مثل یاد و خاطره بیبی معصومهام. فقط همین.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: من حالم به هم میخوره از هر امور سیاسیای که باعث ریختن خون افراد بیگناه باشه. حالا میخواد از تخم و ترکه قاجار باشه یا هر کس دیگه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خوش به حال هرکس که فارغه از حکایت وصل و حقارت هجران. آخ از عشق به وقت تغییر، آخ از عشق به گاه تنفر، آخ از معشوق جفاپیشه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: انتقام از نظر من بانو، ماده شیرینی نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: برای گرفتن انتقام باید مالک خودت باشی. من مالک خودم نیستم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: ما نباید این خلوت دل انگیز رو آلوده میکردیم به شطح و طامات.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: ننوشتم بکش یا زنده بذار، ننوشتم سر ببر یا طناب بنداز، هر دوشو تفویض کردم. حالا ببینم با این حکم تفویض چیکار میکنی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: بین اون بیصفتی که دیروز اونطور خفتت داد و هردومون رو خوار و ذلیل کرد و مادری که هر روز تکریمت میکنه، تو به من شک کردی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: تخت طاووس تخت کابوس شده…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: سوغات قم سوهانه. من و پسرمم که سوهان روح اربابتیم. سر من و عباس میرزا سوغات خوبی میشد برای ناصر و مادرش…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباس میرزا: برای یه شاهزاده درستکار حفظ اساس سلطنت بر همه چیز مقدمه. حتی بر حفظ خودش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه چهریقی: کاش اسمت در تاریخ ثبت بشه قراول خاصه؛ میراث خوار عشق سلاطین مرده در ممالک محروسه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سی و هشتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: میدونم زخم خوردهای، چشمت ترسیده از عشق. میدونم. ولی باور کن بعد از این، تو هنوز و هرگز و همیشه منی. تا ابد! تا خود خود ابد!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو تاریکی همه شبیه همدیگهایم سارا. ترسیده و زخم خورده. اما عیار عشق رو باید توی روشنایی سنجید…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ما رو از اجنبی ترسوندی، معاهده امضا کردیم برای دادن هرات، ما رو از قوم و خویش میترسونی که ملک ایرانو تقدیم کنیم به یک مشت شبنامه نویس یاوهگو. نه آقاخان! قبل تسلیم این مملکت به یک مشت یاغی مطمئن می شم شما رسیدی به منزلگاه باقی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآقا: اون موقعی که به کسی میگفتی غلط کردی و جواب نمیشنفتی به خاطر قبله عالم بود. الانم این جماعت حرمت شما رو نگه نمیدارن، به خاطر قبله عالمه. دیروز محبوب بودی، امروز مغضوبی! رسم روزگاره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اسدالله: کدخدا یادت بمونه! همه کار دنیا به اینه که توی مشتت چی داری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اسدالله: پول سفید مال روزگار سیاهه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نوبت قبل بهت گفتم مراقب کلاهت باشی شازده! این بار زنهار میدم مراقب سرت باشی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: نخستین بار گفتش کز کجایی/ بگفت از دار ملک آشنایی، بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند/ بگفت انده خرند و جان فروشند",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: بگفتا عشق شیرین بر تو چون است/ بگفت از جان شیرینم فزون است، بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک/ بگفت آنگه که باشم خفته در خاک",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت سی و هفتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: نوبت قبل بهت گفتم مراقب کلاهت باشی شازده! این بار زنهار میدم مراقب سرت باشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: …توی نالایق هرزه که پی دلبری از نقره و امثال نقره بودی چی شده که زه به کمون بستی برای مهدعلیای ایران زمین؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: زین چمن سایه این سرو روان ما را بس…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: دستت چو نمیرسد به بیبی، دریاب کنیز مطبخی را.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: آب توی گوش سلطان ریختن کار هر کسی نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …میخوام به شمال مملکت سفر کنم سفیر انگلیس اعتراض میکنه، میخوام به جنوب مملکت برم، سفیر روس گلایه میکنه. ای مردهشور مملکتیو ببرن که شاهش این قسم در برزخه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: اولین صاعقه رو که دیدی، در زورق عشق بنشین و به دریای طوفانی سلام کن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سی و ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: هر قدر وفا کردیم به جیران تجریشی، دو مقابل جفا دیدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: هر که گریزد ز خراجات شاه/ بارکش غول بیابان شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: دل بستن به اجنبی خیال خامی نیست عموزادهها؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: نباید میذاشتید بیام توی این کتابخونه، وول بخورم لای این کتابایی که هم حکمته هم درس عبرت. کتابایی که به من میگه اهم گرفتاریهای این مردم از جهل و قانونگریزیه، و استبدادیه که توی رگای این ملت جاریه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: به نظر میرسه باید نحوه نگاهمون رو به زندگی عوض کنیم. همهمون! حالا چند نسل طول میکشه، خدا میدونه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چرا نمیترسید از عقوبت این همه اشک؟ چرا نمیترسید از تأثیر این همه آه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: با این استدلال شما، باید تا محشر دست رو دست بذاریم و رویاها و آرزوهامونو فراموش کنیم تا بلکه هم دستی از غیب برون آید و کاری بکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: من این کارو کردم که مادرش شک کنه. که همه تون شک تاجیو ببنید، که فکرتون هزار راه بره و از هر هزار دست خالی برگرده. که ببینید چی کشید جیران وقتی شک کرد به خون پسرش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: چرا نمیترسید از عقوبت این همه اشک؟ چرا نمیترسید از تأثیر این همه آه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: بدین صفت که به هر سو کشیدهای صف مژگان/ تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت سی و پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ای لعنت به اون ساعتی که چشمم به چشمت افتاد. ای لعنت به اون ساعت نحسی که دل به دلت دادم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بیعزت بشه سلطانی که به ذلت معشوقش راضی بشه. ولی تو دیگه معشوقه ما نیستی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: امروز به چشم خودم دیدم که دیگه نه هم غصهایم، نه هم قصه، نه هم قبیله.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش : تو این واویلا کاچی به از هیچی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خادم قدرت که شدی باید مثل اولیاء قدرت باشی. پر از شهوت قدرت. پر از اشتهای ثروت و مکنت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: هزار بار گفتم یه داغ دل بسه برای قبیلهای.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: نمیدونم روزگار اون سلطنتیو که بهم وعده داده شده میبینم یا نه اما ندیده و نرسیده تردیدی ندارم که مشق عشق هزاربار سختتر از مشق تاج و تخته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: به خدا که گاهی مهر غلط و خراب هم ردیف رنج بیحد و حسابه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: ز دلتنگی به جانم با که گویم/ ز غصه ناتوانم با که گویم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: زنهار که تراز و طریقت گم شده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته… .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …مملکت آشفته است. امیرکبیر در گور خفته است. هر نامی آبستن ننگ است و هر صلحی آبستن جنگ… .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …برای اولاد آدم هیچ قلعهای محکمتر از عشق نیست. بدهید همه جا جار بزنند که ایها الناس! دیروز در حوالی تجریش پادشاه شما عاشق شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: خادم قدرت که شدی باید مثل اولیاء قدرت باشی. پر از شهوت قدرت. پر از اشتهای ثروت و مکنت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سی و چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: پروردگارا تو شاهی و تو راهی و تو سلطان این سرزمین بلازدهای. به رحمت خودت از جهل و ستم و دسیسه نجاتش بده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: دست بشور از این ماجرا. تقدیر تو صدارت و وزرات نیست. میوه این تقلا شقاوت و حرمانه. آخر این ماجرا مصیبت و خسرانه. پی قدرت بیشتر نباش، تقدیر تو قدرت نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: چیزی که تو این اوضاع و احوال سفلهپرور زیاده، وجود افراد خبرچین و جاسوسه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کاظم: آدم صادق قهر و لطفش از یک جا میاد. کاظم نبودم شاید نوبت قبل که به قهر رفتم ولی صادق بودم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: انجام وظیفه وقتی قادر به سرپیچی باشی میشه لطف. لطفی که قابل ستایشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تماشا کنید حضرت سلطان! اینه نتیجه اون حکم ظالمانه. اینه نتیجه اون تبختر شاهانه. سرخ سرخه. رنگ همون حریری که مرحمت کردید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خون رعیت حرمت داره جناب نوری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من بیرسمم یا صدراعظمی که تو روزنامه دولت، دروغ به تن حقیقت میپوشونه؟ من بیرسمم یا شاهی که دم از عدالت میزنه اما پای هر حکم ظالمانهای رد طغراش هست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: کمر رعیت زیر باج و خراج دولت داره میشکنه. کی حامی دولته؟ سلطان بن سلطان! هرات داره از دست ایران میره. کی طغرا انداخته؟ خاقان بن خاقان!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کمر رعیت زیر باج و خراج دولت داره میشکنه. کی حامی دولته؟ سلطان بن سلطان! هرات داره از دست ایران میره. کی طغرا انداخته؟ خاقان بن خاقان!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اگه خط نوشتیم برای امیرکبیر به خاطر این بود که معلوم شده بود هواخواه نابرادرم عباس میرزاست. اگه خط نوشتیم برای هرات به خاطر این بود که میدونستیم انگلیس بیپدر و مادر مترصد اینه که جنگ راه بندازه. اگه این دوتا خط رو نمینوشتم الان به جای گلایه پیش شوهر تاجدارت یا داشتی دست عباس میرزا رو میبوسیدی یا چکمههای کلنل شیل.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به خدا قسم خسته شدم. خسته شدم از بس رعیت ناتوانه از درک ناتوانی خودش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به خدا ساختن مملکت کار یه نسل و دو نسل نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …هر ننگی رو بدید آقاخان تو روزنامه دولت بشوره. امیرکبیر رو کشتید ولی ننوشتید چون به قول خودتون طرفدار برادرتون عباس میرزا بود. نوشتید به مرض لاعلاج مبتلا شد. خون امیرو شستید ولی من اجازه نمیدم خون پسرم و اون پیرزن بینوا رو بشورید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اون ساحره رو آدمای شما کشتن. جلادای حکومتی زورشون به روس و انگلیس نمیرسه ولی پای رعیت ایرانی که وسط باشه، بگید برن کلاه بیارن سر میارن برای سلطان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اگر کظم غیظ میکنم از غیرت عشقه. همون عشقی که از وقتی دیوانه شدی یادت رفته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: شاهی که پشتش آماج کرور کرور حرفه و سرش زیر خروار خروار برف، لیاقت التماس نداره. همون عباس میرزایی که بدشو میگی اگه شاه بود، نه امیرکبیرو میکشت، نه هراتو به اجنبی میداد، نه از خون پامال شده پسرش میگذشت. دشمنات راست میگن ناصر؛ این سلطنت حق برادرت بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت سی و سوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: امروز فقط حرمسرا نیست که به هوش اومده امروز یه مملکت به خروش اومده. خون رعیت ایرانی از مقنی و دهقان تا مستوفی و ایلخان به جوش اومده…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "امروز فقط حرمسرا نیست که به هوش اومده امروز یه مملکت به خروش اومده. خون رعیت ایرانی از مقنی و دهقان تا مستوفی و ایلخان به جوش اومده…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: … بزکچی حرم و قاطرکچی دولت و زنبورکچی قشون که امروز هرات هرات میکنن هیچکدوم شاه نیستن که بصیرت و درایت همایونی داشته باشن. فلذا یک صدا مهمل میگن…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: شما که دارید مثل زاغچه زاغ و زوغ میکنید، کدوم یک از شما حاضره داغ و دوغ جنگو تحمل کنه؟ میتونید خواهری باشید شاهد خون برادر؟ میتونید دختری باشید وارث خون پدر؟ به من بگید ببینم بین شما مادری هست که تاب بیاره خون پسرشو؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: سرناچی کم بود یکی هم از غوغه اومد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: با تاجی معرکه گرفتی که ننگ نوریها رو پاک کنی؟ ننگ هراتو با آب زمزم هم بشوری پاک نمیشه شاهدخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: به این جماعت رو بدی آستر هم میخوان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: … از صفحه تاریخ محو میشی. انگار نه انگار نه خانی اومده نه خانی رفته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: اگه مرد خنجرش از نیام درنیاد به دولت نمیرسه اسداله خان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای منتخب قسمت سی و دوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: …بهش بگو نذار آشش انقدر شور بشه که دل دوست و دشمنو به یه اندازه بزنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: پیشخدمت خاصه باش نه یابوی پیشاهنگ. یابوی بارکش تهش توبره کش میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بخت اگر بخته برای پسر تو تاج و تخته. این که مفتخر شدی به مقام والد سلطان ایران آتیه کافی نیست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: من نمیخوام توی این روزای سخت به خاطر شما آماج فحاشیهای اون زنک گستاخ بشم. بعد فردا روزی که اجاق قبله عالم روشن شد و شکم سوگلی بالا اومد، شاهد موافقت شما با تغییر ولیعهدی از معین به پسر جیران باشم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: انگار در این فقره جای اهل حرم و اهالی شورای محترم عوض شده! کی تا حالا کار رجال شده گریه و زاری کار نسوان شده تسلیت و دلداری؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجالدوله: مگر این مملکت داغ کم دیده که بیتابی میکنید برای هرات و افغانستان؟ داغ داغستان داغ نبود؟ این سلسله داغدار قره باغ و شکی و شیروان نیست؟ ایل قاجار ننگ دربند و گرجستان به پیشونی نداره؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به غیر از اینکه بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجالدوله: آیا چهل سال پیش کسی از خاقان بزرگ پرسید چرا خاک دادی؟ نپرسید کسی. چون چارهای نبود، چون دوام سلطنت ایل قاجار و بقای مملکت ایران در گرو ترکمنچای ترکمنستان و بود. امروز هم بقای مملکت و سلطنت در گرو معاهده هراته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجالدوله: کدوم مجتهدی خاک ایرانو بر تزار روسیه حلال کرده بر ملکه بریتانیا حرام؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: امروز گلو گلوی تو بود، صدا صدای آقاخان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: هرات از دست رفت. کاش میمردم و طغرای خودمو پای همچین ننگی نمیدیدم. این چه تقدیر شومیه سلمان؟ چه به سر ایل بیچاره من داره میاد؟ دیروز شغالهای روس امروز روباه انگلیسی. چشم کدوم کفتاری به فردای این خاکه الله و اعلم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: به غیر از اینکه بشد دین و دانش از دستم/ بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: عشق همزاد غفلته. غفلت آفت سلطنته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان خان: اگر روزی اجنبیها بخوان به حریم این والی وفادار تعرضی بکنن دیگ غیرت همایونی به جوش میاد. اون وقته که یم به یم خون میریزیم و دم به دم عربده ظفر میکشیم از دارالخلافه ناصری تا سرحدات افغانستان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو این مملکت هر کجاوهای که یه دختر زیبا رو با خودش حمل میکنه مقصدش حرمسرای سلطانیه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سی و یکم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: کدوم شاهی بوده که دستش تا آرنج تو خون مردم بینوا نبوده؟ جوی کدوم کاخی با خون آبیاری نشده؟ کدم تاجی بوده که نگینش از گوشت و خون مردم بی پناه نبوده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تاریخ رو مورخان مینویسند که بیشتر مواجب بگیر دولتن. رعیت اگه سواد داشت که از درداش مینوشت. حاکم حاکمه. چه آقا محمدخان باشه چه لطفعلی خان فرقی نداره. چه زندیه باشه چه قاجاریه. من وارث ظلم نمیشم. وارث حقی که برای مردمه ولی هر سلسلهای فکر میکنه برا خودشه. میدونی چرا؟ چون هر سلسلهای که تو مملکت به قدرت میرسه بوی عرق تنش به مشامش بوی گلابی نطنزو میده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من زنی نیستم که سرش عربده بکشن. آروم بگو ببینم من بیخبر، چخماق کدوم آتیشی شدم که دودش به چشم منه، لهیبش به دهن تو",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میرزا آقاخان: برو زل بزن توی چشای معشوقه شوخ چشم خیره سرت. بگو؛ امیدوار بود آدمی به خیر کسان/ مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملک زاده: من زنی نیستم که سرش عربده بکشن. آروم بگو ببینم من بیخبر، چخماق کدوم آتیشی شدم که دودش به چشم منه، لهیبش به دهن تو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میرزا کاظم: سینه صادق من حریف کینه سابق زنم نشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت سیام سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: طبیب زمان وقتی چاره میکنه که مردم زمان هرزگی نکنن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیاس: این هنوز از نتایج سحر است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: با کبکبه شاهی هم نمیشه جلوی پیک أجل رو گرفت. نوشیروان باشی یا ضحاک، خونه اول و آخره خاک.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: همه میدونن خدیجه دختر محمدعلی، نه قاجاریه، نه درباری، نه مثل کفایت خاتون تاجر اول دارالخلافه است. ولی چه باک که هم خودش میدونه و هم همه شما میدونین که جیران ماست. و چه باک از رعیت زاده بودنش وقتی قلعهای محکم در قلب سلطان شما داره. هر کس تا این ساعت تردید داشته از این ساعت ذرهالمثقالی شک نداشته باشه که جیران سوگلی ماست و دلبر و دلدار. مایی که قبله عالمیم و ظل الله و مایه آبروی دربار و حرمسرا. خلص و تمت!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با کبکبه شاهی هم نمیشه جلوی پیک أجل رو گرفت. نوشیروان باشی یا ضحاک، خونه اول و آخره خاک",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: اداره حرمسرا یاد نده به زنی که مملکت داری کرده. تا چهلم شوهرم چهارصد فتنه رو خوابوندم که شوهرت برسه تهران و شاه بشه. یادت باشه تاجی! این مجلس بمون نمون من و تو نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت بیست و نهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: وقتی رسم زندگی تو فاصله امروز تا فردا تغییر میکنه؛ وقتی همه نقشههایی که برای خوشبختی کشیدیم تو فاصله امروز تا فردا کأنهُ حبابهای کوچک میترکه، تنها چیزی که به داد آدم میرسه، رها کردن خودش از هر فکر و خیالیه که ممکنه تو فاصله امروز تا فردا اهمیتش رو از دست بده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: امروز شاید روز زاری و خواری شما باشه؛ اما به مدد صبر و حوصله ممکنه روز زاری و خواری بدخواهاتونم ببینید!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عمر دو بایست درین روزگار، تا به یکی تجربه آموختن/ با دگری تجربه بردن بکار!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایتخاتون: از دستبوس میل به پابوس کردهای/ خاکت به سر ترقی معکوس کردهای!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا : …عمر دو بایست درین روزگار، تا به یکی تجربه آموختن/ با دگری تجربه بردن بکار!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: سر مزار مرده که جای گلایه فروختن و عذرخریدن نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: تو اگه دختر شازده سیفاللهی من دختر خود محمد شاهم. …تضمین من از تضمین تو قویتره. چون شاه میتونه زنشو طلاق بده ولی خواهرشو نه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت بیست و هشتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: من این راه پر از ظلمتو رفتم خواهر من . ته این سیاهی نوری نمیبینی آخر این جاده حیرته، آخر اون حیرتم حسرت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: اینجایی که اومدی اسمش ارگه، رسمش مرگ. کاخش کاخ گلستانه، خاکش خاک غمستان. گول رنگ و لعاب این قصرو نخور. چاله میدونیه برای خودش. فقط بزکش کردن که کسی خبردار نشه! دورش حصار کشیدن که کسی نفهمه حرم همایونی مسکن فوج فوج زنای بدبختیه که جوونیشونو توی شاهنشین تباه کردن و پیری و کوریشونو تو زیرزمینای نمور کوشک پشتی! چشاتو برای ننه آشوب گشاد نکن. از تو دیوونهتراشو دیدم و نترسیدم. میخوای بجنگی برای تقدیرت یا سپر انداختی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: انگار برات منو سر یخ نوشتن. تقدیرم طوریه که از چاله به چاه میرم از ناله به آه! کفایت خاتون این چه جور آزاد کردنیه که تهش اسیریه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ما به اندازه ضحاک شجاع نیستیم. میترسیم از جای بوسه مار برویه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت بیست و هفتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: مهی دارم از ماه گردون نکوتر /که زلفش چو شب لب چو خون کبوتر، دو چشمش به جادو خودآرای و خودبین / دو ابروش قتال خونریز کشور، زخوبی و رعنایی و دلپذیری / نه محتاج زیب و نه مشتاق زیور، چنان نقشش آراسته دست قدرت / که صد ره به از نقش مانی و آذر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: دنیا کن فیکونم که بشه؛ تو نه تنزل میکنی نه ترقی ؛ تو فقط هستی که باشی؛ مثل کرور کرور رعیت مملکت که فقط هستن که باشن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دنیا کن فیکونم که بشه؛ تو نه تنزل میکنی نه ترقی ؛ تو فقط هستی که باشی؛ مثل کرور کرور رعیت مملکت که فقط هستن که باشن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلشن: خواجه در ذات خودش همینه دیگه. اصلا چرا به ما خواجهها میگن مخنث؟ یعنی به مرور خنثی میشه. این تقدیر ما خواجههاست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: کی گفته خنثی شدن تقدیر خواجههاست؟ خواجه نبود سرسلسله ایل قاجار؟ اخته نبود خواجه تاجدار؟ آغامحمدخان اخته بود ولی خنثی نبود؛ انفعال و اختگی تقدیر خواجهها نیست. تقدیر خنثیهاست. چیزی که تو هستی دخلی به اختگی نداره. بود و نبود تو برای هیچ کس توفیر نداره. چن به مرور خنثی شدی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: هر عشقی آیینی داره؛ هر معشوقه کابینی! من عاشق تو نشدم نقره؛ عاشق زنی شدم که قاتله و قهار؛ زنی که از ریگ سرد روغن زرد میکشه از شوکران داغ شکر سرخ. تا امروز زیردست من بودی؛ از امروز میخوام همدست و همسر من باشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: ما نقش خیال تو نگاریم به دیده/ کاری به جز این کار نداریم به دیده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ماه چنین کس ندید خوش سخن و خوش خرام/ ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: از شیر دهنت سوخته به دوغ فوت میکنی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: … این سهم ناصرالدین شاه قاجاره از حلاوت دنیا؛ این تل خاک سهم خاقانه از سعادت دنیا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای منتخب قسمت بیست و ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ما شاه نشدیم که به خواتین حرم حساب پس بدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: صبر تلخ است ولیکن بَرِ شیرین دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: صف آرایی نکن مقابل ملکجهان حتی به خاطر شاه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: آب تو گوش من نکن سلمان؛ اگه قد رعنا و سینه ستبر و هیبت مردانه نداشتی شمشادخانی میشدی برای خودت. اسم شاه که میاد شل میشه دست و پات؛ الکن میشه زبونت؛ ترسو میشن چشمات.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: افاقه نکرد چون نخواستی. چطور وقت کشتن پسر خدیجه افاقه کرد. بهت میگم چطور. تو برای پسر خدیجه تقلا کردی سلمان. عرق ریختی که ورق برگرده. به من که میرسی آداب نوکری شاه یادت میاد. فرشو با جارو؛ برفو با پارو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: … شاهبچه شما داره مشق عشق میکنه. هر چی محمدشاه مرحوم به خدیجه التفات داشت پسر شما دو مقابل به این خدیجه داره. پسرت شاهه؛ شاااااه! کی جرأت داره به شاه امر و نهی کنه که سلمان دومیش باشه؟ کی جرأت داره به شاه بگه اسم پدرتو نذار روی پسرت که من و تو بتونیم؟ چرا جای سنگ انداختن و مقابله دل نمیدی به دل پسرت؟ چرا نمیذاری سلطنت کنه سلطانمون؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدا چشم راستو به چشم چپ محتاج نکنه! من نمیدونم کی مرده که شما قجر قراضهها عزیز شدین! بیجهت گرد و خاک نکن محمد ولی! حق گلایه داری ولی مادر نزاییده کهتر و مهتری رو که پیش ملکجهان از پسرش بدگویی کنه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: … یک وجب و چار انگشت؛ غمزه تو مرا کشت!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: تو هوشت هست با کی داری حرف میزنی؟ حواست هست کی مقابلت ایستاده؟ من بیبی متروکه کوشک پشتی نیستم که مردش؛ حالا هر چقدرم که مرد باشه ؛ جربزه کنه سرم داد بزنه. راست بگو سلمان. هونقدری که من دوستت دارم دوستم داری؟ تازگی فارغ شدی از من یا از اولم بی التفات بودی و ریاکار؟ حرف بزن قراول خاصه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: عاشق… فارغ… فاسق… چه توفیری داره وقتی نواب علیه چیزی نمیبینه جز منفعت خودش و ایل و تبارش؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: من پیش از اینکه وارد خلوت ملکجهان بشم نوکر این سلسله و دستگاه بودم. شب و روز من به سربازی و جانبازی گذشته؛ من هم لنگر این کشتی بودم؛ هم سنگر سرنشیناش؛ قرار نبود روزی بین مهر سلطان و محبت والده سلطان یکیو انتخاب کنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: خیال میکردم روزی که روزش بشه یک مرد مخلص جای هفت لشکرکار میکنه؛ بر میگردم حرم؛ اینجا مرید مخلصی برای خودم نمی بینم؛ میرم که خودم این غائله رو ختمش کنم؛ شب بخیر قراول خاصه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت: شیر مادرت حلالت باشه؛ نه معیشت دهقانی؛ نه مشقت نجاری؛ نه ریاضت سربازی؛ نه نشست و برخاست با رعیت؛ هیچکدوم ذرهای از اصالت این شیرمرد همخون کم نکرده؛ این رخسار تابنده و نورانی نشان از خون کریمخانیه به رگهای این پهلوان؛ هنوزم شک داری الیاس؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ای روی ماه تو را صد بنده همچو پری/ از رفتن تو رسد خجلت به کبک دری/ تشبیه روی تو را هرگز به مه نکنم/ زیرا که در نظرم زیباتر از قمری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود / زانکه شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: من شاه نشدم که کوتاه بیام.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: تند نرو آقاخان؛ تند نرو. من اونجا شلغمم یا تره ابلیس؟ هم و غمم محارست از رسوم ایلمه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: راست گفتی کاظمخان؛ نه زن قاجاری نه مرد غیر قاجاری به کارم نمیاد؛ کار مردانه قاجاری، قشونی لازم داره مردانه و قاجاری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: در فقره سوءقصد به شاه همونقدر ریش نداشته من گیره، که گیس خانم شما.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: خدا چشم راستو به چشم چپ محتاج نکنه! من نمیدونم کی مرده که شما قجر قراضهها عزیز شدین! بیجهت گرد و خاک نکن محمد ولی! حق گلایه داری ولی مادر نزاییده کهتر و مهتری رو که پیش ملکجهان از پسرش بدگویی کنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگ های منتخب قسمت بیست و پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: حکم تازه کنید تا حکم قبلی منسوخ بشه. غرض اینه که سور این مردم عزا نشه. آلوده به قهر نکنید این شادی مردم رو. شادی رعیت یعنی دوام سلطنت. قهرمان مملکتو که نباید کشت. دل گرسنهها خوشه به همین شادیها. بهانه دست معاندین تاج و تخت ندید. با شبنامه و بی شبنامه کلهم نفوس مملکتو تحریک خواهند کرد که ای مردم چه نشسته اید که شاه پهلوان مملکتو کشت!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: واهمه دارم آفتاب فردا طلوع نکرده شاه به تحریک دور و بریهاش از رایش برگرده اگه عاقل باشی به یه جای خیلی دور از تختگاه میری، این بهترین شکل تشکرت میتونه باشه از زنی که نجاتتو بیشتر از هر کس مدیون اونی، از تختگاه فتنه و نکبت تا میتونی دور شو. پنهونی و ناشناخته!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدا اون روزو نیاره که ما مکدر بشیم از ایکاش معشوقه. دلداده اگه زنده است و نفس میکشه برای اینه که دلبر کارش به اما و اگر و ایکاش نرسه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: سرباز و تکدر؟ یک سرباز همیشه سربازه ملکجهان جان. سرباز خوب هرگز چند و چون نمیکنه. چه درمیدان رزم، چه در کوران زندگی. به خصوص در محضر مهدعلیای ایران زمین.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: باور کنید همون تشخیص هم از سرباز بودن سربازه. سربازی یعنی سرباختن. سرباز کسیه که رسم سرباختنو بدونه. به خصوص درباره چیزی که خیال میکنه درسته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …خوش دارم من بعد از این دیگه خیال نکنی مطمئن باشی هرچه ملک جهان میگه درسته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خدا اون روزو نیاره که ما مکدر بشیم از ایکاش معشوقه. دلداده اگه زنده است و نفس میکشه برای اینه که دلبر کارش به اما و اگر و ایکاش نرسه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …اطمینان دارم به دلداگی شما اما دلم میخواد کل حرمسرا بدونن که با وجود اینکه همه چیز به روال سابق برگشته جیران هنوزم معشوقه است برای شاه عاشق.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: از هنوز تا همیشه حکم آنچه تو فرمایی سوگلی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: روضه نخون بهادر؛ من خودم یتیم صغیرم؛ نمیخواد نامردیاتو گردن بدبختیات بندازی! آدم اگه خمیرش پاک باشه بیچیز شاید بشی ولی بی همه چیز نمیشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: مرهم این زخمهایی که یکی یکی شمردی زخم زدن به یکی دیگه نیست بهادر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سارا: من اگر امشب به خلوت شاه برم همه چیزو بهش میگم حتی به قیمت مرگ ساموئل. حالا برو به اون روشن بگو که سارا نه کنیز شماست، نه کنیز اون شاه، نه کنیز هیچ کس دیگه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگ های قسمت بیست و چهارم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فاضلخان: این روزا از دربار تا بازار، همه رجال و رعایا نگران درز و دورز حرفاشونن؛ امروز معلومم شد که این نگرانی به قراولخانه هم سرایت کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کاظم: زن بارداری که با دست خودش طناب بندازه به گردن معشوق سابق؛ حتما زن قدرتمندیه؛ ولی تا لحظه اعدام. بیا به فردای اعدام فکر کنیم. خاتون قصه ما درگیر شدیدترین تألمات روحی میشه و مستعد بزرگترین خطاها. جوری که حتی شفاعت ملک زاده هم نمیتونه گره از کارش باز کنه. اون وقته که میتونیم کلکشو بکنیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: نقل جنابعالی حکایت کبوتر دوبرجه است. خیلی سخت میشه فهمید در طول روز چندین بار از این سفارت به اون سفارت نقل مکان میکنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: رقصم مثل زندگیه؛ بعضی وقتها با عزته، بعضی وقتها هم با ذلته. من برای خاتونم دارم میرقصم. مدتهاست خنده روی لبات ندیدم دخترم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: این معشوق مجروح نمیتونه حریف اون نره غول روسی بشه. آخر این قصه پرغصه همون میشه که مطلوب ماست. اگر قبل از کشتی حکمش طناب بود؛ بعد از شکست مرگ سختتری در انتظارشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پنج سنگی! این زخمهای تنت دیر یا زود خوب میشه اما زخم عشق تنها چیزیه که برات میمونه وقتی توی این دنیا هیچی دیگه برات نمونده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: خود کرده را تدبیر نیست، وهم ورت داشته بود. فکر کردی دختره فرخ لقاست و تو هم حکما امیرارسلان نامدار، حرمسرای سلطان هم محبس دیو فولادزره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: فقط دعا کن بابت واهمه و دلآشوبهای که این مدت بهش وارد شده بچه شاهو سقط نکنه که اونوقت خودم ریز ریزکشونت میکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: مگه نمیبینی علیخان حاجب چه جوری زیر و زبرم منو یکی کرده؟ زرتم قمصوره، زخمم ناسور. دیگه جون و جنمی واسم نمونده که بخوام با اون نره غول سرشاخ شم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: جون و جنم هم داشتی حریف این روس چغر بد لعاب نمیشدی. کشتی بلده اسمشم مخوفه ولی تو خوف نکن. سر کیسه مرحمت جیران خاتون اونقدری شل شده که روز مسابقه یه بچه هم بتونه پشت اون دیمیتری رو خاکمال کنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: شنیدی میگن حمومی که به حمومی میرسه واسش لنگ میندازه؟ سیاوش چرا باس در حق یه دل سوختهتر از خودش جفا کنه؟ شما هم میتونستی روز اول منو خلاص کنی ولی زخم عشق برات حرمت داشت. برا منم داره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: پنج سنگی! این زخمهای تنت دیر یا زود خوب میشه اما زخم عشق تنها چیزیه که برات میمونه وقتی توی این دنیا هیچی دیگه برات نمونده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: وقت ترس به خدایی فکر کنید که قبله عالمتون کرده، که با تقدریش تاج شاهی به سر گذاشتید. دست آخر همه ما وقتی با هیولای ترس و دلهره چشم تو چشم میشیم باید به خدای بزرگ پناه ببریم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: این مردم داغدارن سیاوش. داغدار ترکمانچای و گلستان. داغدار هفده ولایتی که از ایران جدا کردن…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: … تو یه دختر گرجیو دو روز با خودت بردی شاه حکم قتلتو داد. فکر میکنی اگه دست این مردم بود چه حکمی برای تزار روس میبریدن وقتی کل گرجستانو تسخیر کرد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: … یک ایران پشتته سیاوش. برو اگرم قراره بمیری اول گردن این غول روسیو بشکن بعد بمیر. این مردم شاید شب که برن خونه هاشون گریه کنن ولی نگاه کن جیران خاتون از حالا داره اشک میریزه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت بیست و سوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: حق نون و نمک و انس و الفت زنهاربردار نیست میرزا. به جناب صدراعظم بگو میدون رفاقت میدون سیاست نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بعد از هرگز عاشق شدم خواهر؛ بعد از هرگز .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: این یک بارو به خودت سلطنت کن سلطان. همین یک بار. به خاطر من.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: …عشق نقره، عشق. عشق پاشنه آشیل آدمهاست؛ چشم اسفندیار اولاد آدم؛ امروز این شاه نیست که جیران و معشوق قدیمی شو به مسلخ میبره شمشیر عشقه که سر از تنشون جدا میکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: عشق بیمکافات که عشق نیست. عیار عاشقی رو باید به اندازه تاوانی که عاشق میده سنجید، تاوانی که امروز برای جیران و اون پسره مایه مرگ مفاجاته؛ برای من و تو مایه فخر و مباهاته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: … اومدم که خطا نکنی دوباره؛ که دوباره آش تلخ و شور بار نذاری توی دیگ غیظ و غضبت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حق نون و نمک و انس و الفت زنهاربردار نیست میرزا. به جناب صدراعظم بگو میدون رفاقت میدون سیاست نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: …خطای یک رعیت شاید فقط سر خودشو به باد بده اما خطای یک حاکم، سر مملکتیو!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: آبروی سلطنت چیه؟ پای آبروی عشق در میون بود. اگر جز این میشد که امروز در سیاهچال شد پیش خودم بیآبرو میشدم جیران.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: هم شما میدونید هم عالمی میدونن که من اون حریر سرخو با تردید سر کردم. ولی اون تردید مال اون وقت بود. وقتی که هنوز با عظمت عشق ملوکانه آشنا نشده بودم، وقتی که هنوز طعم عشقی چنین وفادارانه رو نچیشده بودم، عشقی که شبیهش در هیچ منظومه و دیوانی وجود نداره. من اول عاشق عشق این شاه شدم، بعد عاشق خود این شاه شدم، بعد عاشق طفلی که ثمره این عشقه شدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: به تکتک نفسهاش قسم میخورم که من صید رام این شکارگاهم. که من، جیران تجریشی، عاشق ناصرالدین شاهم. باورم میکنید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: از من نرنجید اگه برای آینده این عشق میجنگم. تلاطمات این خاتون رعیتزاده چه به گذشته مربوط باشه چه به آینده، اینو بدونید که تا قیام قیامت لحظهای از مهر سلطانم خالی نیستم. لحظهای…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تاریخی تشنه تماشای عاقبت این عشقه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای منتخب قسمت بیست و دوم جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: حالیمه هر زنی گوهر نیست و هر چشمهای کوثر، اما من سالها خاطرشو میخواستم… فکر میکردم تا قیوم قیومت سینهام گلستون مهرش میشه. اما… خیاله دیگه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …دوست دارم فردا علیخان فراشباشی استنطاق کنه نه علیخان حاجب. از پس امیرکبیر بر اومدی؛ از پس این تازه قراولم حتما بر میای.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علیخان: این ادا اطوارو پیشه کردی که یعنی اون خاتون همدستته؟ اینجا سیاهچال کاخه نه تکیه حاجی آقاسی! تعزیه نیست که علی اکبرخون شدی؛ میشناسی اینجا رو؟ میشناسی منو؟ وقتی بشنوی حتما میشناسی… کیه که اسم علیخان فراشباشیو بشنوه و زَهره آب نکنه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالیمه هر زنی گوهر نیست و هر چشمهای کوثر، اما من سالها خاطرشو میخواستم… فکر میکردم تا قیوم قیومت سینهام گلستون مهرش میشه. اما… خیاله دیگه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: جیران شاهشکار حالا قراره خودش بشه شکار…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: هر هیاهویی با یه صدای بلند شروع میشه. همه سرا برمیگرده سمت اون صدا. توی این قصه اون صدا، صدای افتادن تشت رسوایی جیران از بلندترین پشت بوم این کاخه. طوری صداش بپیجه تو کائنات که انگار اسرافیل دمیده به شیپورش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: نمایش باشکوهی در پیشه بانوی من. طرفو آدمای من کت بسته تحویل قراولهای سلطان دادن. اون کسی نیست جز پهلوون دارالخلافه؛ دزد ناموس ایل قاجار؛ یار غار و رفیق شفیق جیران خاتون؛ قراول خاطی، رباینده سارای گرجی؛ سیاوش پنجسنگی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: هزار جور میشد به سلطان بیخبر خبر داد کیا دارن زیر سبیلش ناقاره میزنن ؛ ولی از نظر من بهترینش تقدیم این لذت به بانو تاجالدوله بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: …باور کنید من نادم از وقت مراجعت به اندرونی، هرصبح میرم جلوی آینه و زمزمه میکنم آهای بیبی متروکه؛ بعد از این نازکش داری ناز کن؛ نداری پاتو رو به قبله دراز کن که مرگ تو هزار بار بهتر از قهر سلطانته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت بیست و یکم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تا حالا خیال میکردم من زورم زیاده تو سوادت، خیال میکردم من بازوی جنگ دارم تو ترازوی عقل، فکر میکردم هر چی بگی عین عدله، ولی دیگه تموم شد. از این به بعد حکم خوب کنی به دیده منّت، نوکرتم هستم. غلط و غلوط فرمایش کنی شرمندهات میشم. مثل همین حکم آخرت. من دزد نیستم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: توی کوهسار یه دختری میشناختم به اسم خدیجه. از اون پایین مایینا اومد این بالا بالاها که تقدیر پایین نشینا رو عوض کنه. منتها سخت بود در افتادن با قضا قدر و سرشاخ شدن با تقدیر. عوض کردن سخت بود و عوض شدن آسون. این شد که کمکم خودش عوض شد. به همون نون و نمکی که سر سفره بابات خوردم من دردم جیران خاتون نیست. اگه تندی میکنم، فکر آخر و عاقبت خدیجه داره بیمارم میکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو خیال کردی مهدعلیا از اول همین ماده گرگی بوده که حالا هست. یا شاه و صدراعظم، شغال و کفتار بودن. هر چی شدن کمکم شدن جیران خاتون، کمکم! توی این راسته اولین قدمو که برداری لاعلاج قدمهای بعدی هم باید برداری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: صدراعظم شاید شغال باشه، شاه ولی کفتار نیست. خمیرهاش درسته. منم خلاف حرف تو مثل باقی زنا نیستم که با یه تشر پا شم و با یه بتمرگ بشینم. میخوام قدرت بگیرم که پر لاشخورای دور و بر شاهو بچینم، که یه روزی سعادت این مردم بدبختو ببینم. ولی تا اون روز به من نگو راه کدومه بیراه کدوم. فقط بگو سیاووش بین این همه دشمن؛ تو با منی یا بر من؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: من از این لحظه نه با توام نه بر تو. نه با اهل حرم کار دارم، نه با دربار. این امامزادهای رم که تو بهش دخیل بستی شفا که نمیده هیچ، کورتم میکنه! ولی سیاوش واسه تو یکی جز سعادت و خوشبختی هیچ آرزویی نداره. اما بابت کولی دادن به قدرت همایونی، نه! دیگه نیستم. خدانگهدار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: برو ولی خوب شد این چرخ چرخید و شناختمت. بالانشینی منو مسخره میکنی؟ عیبی نداره. ولی یادت باشه هر چیزی که نبودی و الان شدی، هر چی که الان نشدی و بعدا میشی، حتی جونتو مدیون همین بالانشینی منی. اگر نه تو به قدر گرفتن یه گردنبند پیزوری از یه کنیز پیزوریتر عرضه نداری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تو خیال کردی مهدعلیا از اول همین ماده گرگی بوده که حالا هست. یا شاه و صدراعظم، شغال و کفتار بودن. هر چی شدن کمکم شدن جیران خاتون، کمکم! توی این راسته اولین قدمو که برداری لاعلاج قدمهای بعدی هم باید برداری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: زنهار بهادر که این قراول هرزه متهم به صید جیرانه، از نخجیرگاه سلطان. چنین صیدی کار جوجه کَرک و بچه گنجشک نیست. پس این یوزپلنگ جیران شکار رو دست کم نگیر که مثل نوبه قبلی غافلگیر نشی و خوار و خفیف، که دوباره رکب و بدل نخوری از حریف.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: داشتیم زندگیمونو میکردیم گلنسا. داشتیم زندگیمونو میکردیم. یهو قیامت شد و دنیا لرزید. از جا جنبیده نجنبیده دیدم عشق شاه به جیران ،آوار شده سر عشق سیاوش به خدیجه. شاه متصل جیران جیران میگفت ولی به خدا که من بیشتر حیران بودم تا جیران. دو تا مرد، یکی روستایی و رعیت، یکی شاه مملکت! آخ که برزخ تجریش دست کمی از برزخ قیامت نداشت اون روزا. یادته گلنسا؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: از اولین چیزی که مجبور شدم دل بکنم، دل وامونده خودم بود. همون شب توی بیشه، همون وقت که طناب دور گردنم بود و آقاجون التماسم میکرد خودمو خلاص نکنم. بعدش دلی که دیگه دل خودم نبود و از یکی کندم و بستمش به یکی دیگه. کاریو کردم که به قول آقاجون به صلاح خودم بود و مصلحت غیر؛ عافیت خودم بود و عاقبت غیر .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …کو اون عافیتی که همه میگفتن؟ اینه عافیت؟ سر بچرخونی ببینی از چشم معشوق قدیمی یه طور افتادی، از چشم عاشق تازه یه طور دیگه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خوندمت که بگم بر پدر ملاحظه لعنت! بنا بر ملاحظه و مصلحت؛ باید تن میدادم به این خفّت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: غم مخور جیرانم تا روزی که روزش بشه و دوباره آشکارا همو ببینیم. تا اون موقع این راه مخفی خمارشکن ماست. به جان اون نازنین پسرمون که در راهه، اشتیاق سلطان کمتر از دلتنگی جیران نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اگر این جدایی به صلاح شماست، اگر این دلتنگی و فراق ضرابخانهایه که محصولش سکه سکه به خزانه اعتبار و عزت سلطان میریزه، دیگه چه باک از دوری و دلتنگی؟ برای کمینه همین که ببینه فراموشش نکردید کفایت میکنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ببُر و بدوز مادرجان. فعلا که هم قماش دست شماست هم قیچی هم نخ و سوزن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: چو پیمان شکن باشی و تیز مغز / نیاید ز پیکار تو کار نغز",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: تیز مغزی کردید همهتون؛ تب کردید و تند رفتید. تب تندم حاصلش عرق سرده. حالا به میمنت و مبارکی اینجایید ولی من مهدعلیا گلایه دارم از شما. شکستن پیمان شاه از عهده تزار روس و ملکه انگلستان هم ساخته نیست ولی از شما محترمات حرمسرای همایونی سر زد این خطا که البته کمخطایی نبود، که کمخطایی نیست! نه فقط پیمان شاه، که دل شاه شکست از این خطا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت بیستم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: در حرمسرای شما دود از دمار همه بلند شده؛ فکر کنید قبله عالم؛ این همه غوغا در اندرونی برای چیه؟ چیه حکایت این خاتون محترم تجریشی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: نه دودی بود نه غوغایی. وقتی از چیزی خبر نداری از کاه کوه نساز آقاخان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: لال بمونه وزیری که از کاه امیرش کوه بسازه ؛ ولی قبله عالم تا آتیشی نباشه دودی بلند نمیشه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: شاهی که اختیار خلوت خودشو نداشته باشه چطور شاهیه آقاخان؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: شما یک زن ندارید که یک خلوت داشته باشید؛ نسبت شاه به زنهاش مثل نسبت دهقان میمونه به چند قطعه زمین! به همه باید رسیدگی کرد. از من به دل نگیرید قبله عالم. غفلت زارع یعنی تباهی مزارع؛ یک روز اون سر مبارکتونو میچرخونید سمت کشت و کار و میبینید که ای داد! کار، وِل شده و کِشت، باطل. همه مزرعه رو آفت زده .سلطانم دهقانی که غفلت بکاره حسرت درو میکنه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بسه هر چی کشیدیم از نوادههای فتحعلیشاه. به فتحالله و لطفالله و سیفالله و الباقی مفتخورهای ایل قاجار که این تحفهها رو بستن به ریش ما پیغام بده کسی رو بابت بازگردوندن دختراشون نفرستن دارالخلافه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: حرف حق همیشه تلخه. حقیقت اینه که حرم باید به روال سابق خودش برگرده قبله عالم؛ درهای خلوت همایونی باید باز بشه به روی اهل حرم؛ باید نظم و نسق بدید به اندرون که سرِ ما نوکرها بالا باشه در بیرون؛ که بخوابه پچپچههای عوام در باب نوامیس سلطنت؛ که انشاءالله مثل سابق اسم سلطان که میاد هم دولت حساب ببره هم رعیت؛ هم فرنگیهای سفارت. والله حیفه که دشمنشاد بشید .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: حرم به روال سابق برنگرده اتحاد ایل قاجار از هم میپاشه؛ سلطان جهان هم که باشید نباید از پدرزن و مادرزن غافل بشید سلطانم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اون ناشزهها تا وقتی رسما و کتبا بابت غلطی غلیظی که کردن اظهار پشیمانی نکنن حق حضور در حرمسرا را نخواهند داشت. بست بشینن تو حرم عبدالعظیم تا عِدهشون سر بیاد طلاقشون بدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بسه هر چی کشیدیم از نوادههای فتحعلیشاه. به فتحالله و لطفالله و سیفالله و الباقی مفتخورهای ایل قاجار که این تحفهها رو بستن به ریش ما پیغام بده کسی رو بابت بازگردوندن دختراشون نفرستن دارالخلافه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: برو هر طور شده برشون گردون خواجه باشی؛ لجاج کردن این مرقومه رو بده دستشون. به اون تاجی بیتدبیر پتیاره بگو قرار شده حرم به روال معتدل سابق برگرده. بگو شرط شاه استغفار و التماس و اظهار ندامت شماست .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …اسیر کن سلطانو با دلبریات. مطمئنم قبل از طلوع آفتاب جمعه جیران دیگه سوگلی ناصر نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: ببین کارم از کجا به کجا رسیده رحمت؟ بار اولی که اون دختره رو دیدم از دست راهزنا نجاتش دادم. حالا این بار چی؟ خودم راهشو بستم و ازش راهزنی کردم. اونم به خاطر چی؟ به خاطر این گردنبند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از مرگ برگشتم؛ از مجاورت عزراییل؛ یک بند انگشت بیشتر فاصله نداشتم با سیاهی و نیستی؛ طول میکشه تا خودم بشم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رحمت: آخه این بیخیر پرفتنه به چه درد تو میخوره؟ ردش میکردی بره بهتر نبود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: بسه هر چی به خاطرش کج رفتم. من این لباس ظلمه رو به خاطر اون پوشیدم اما دیگه بسه… نه من دزدم؛ نه این گردنبند بیصاحب .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: آخرشم مهدعلیا کار خودشو کرد. انگار قصدی جز خون کردن دل من نداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: امیدوار بودم شاه بیرسمی کنه و حمایت کنه از سوگلی خودش. امیدوار بودم مهدعلیا بشید یه روزی. ولی اگه شرایط برگرده به سابق، چی بگم؟ چی بگم خاتون؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: مهدعلیا اگه مهدعلیا شده به خاطر طلسم ماهه. منم طلسم مهر رو دارم. به زودی هم با طلسم ماه جفتش میکنم و خلاص! اون وقت میبینی خاتون صیغهای رعیتزادهات بر خلاف رسوم حرمسرا و دربار بالاخره یه روزی میشینه جای مهدعلیا. آخ که اگه طلسما رو که جفت کنم، محبت بین سلطان و جیران ابدی میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: از مرگ برگشتم؛ از مجاورت عزراییل؛ یک بند انگشت بیشتر فاصله نداشتم با سیاهی و نیستی؛ طول میکشه تا خودم بشم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: بیچاره گلین که روحشم از این شروط خبر نداره. نمیدونم این هفته چرا تهران قیامت شده. معلوم نیست اسرافیل دمیده در صور یا عزراییل. خواتین عبدالعظیم خبر ندارن قبله عالم مشروط به اظهار ندامتی اونها اذن ختم به این مرافعه داده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خواجهباشی: مطابق رسوم، خاتون باردار مثل باقی خانمها نوبت داره ولی معافه از خلوت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت نوزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملک زاده: تلخی حیات وقتی بشینه ته گلو، شیرینی نبات اثر نمیکنه. زندگی شربت سکنجبین نیست که با قند شیرین بشه میرزاکاظم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میرزاکاظم: از قضا حیات من و تو بیشباهت نیست به شربت سکنجبین! شیرینی قند و ترشی سرکه؛ تلخی گلاب و تندی نعنا؛ جمع ضدین. خوب که همش بزنی شربتی میشه درخور و گوارا!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: بدبخت رجُلی که بخواد پشتش به من گرم باشه. قبلی چه خیری دید که تو خیر ببینی؟ پدرتم اگه به آلاف و اُلوفی رسیده با همدستی مادرم بوده نه منِ بیخیرِ خیرندیده!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: همدست نبودی نمیگفتی ماجرا؛ میگفتی قتل! محض استحضار عرض میکنم که از اون به قول تو ماجرا، دو تا دختر یتیم مونده رو دست من! دخترایی که پدر حضرتعالی ازشون نفرت داره چون دخترای دشمنشن. حیرون موندم چی پیش خودت خیال کردی که پا پیش گذاشتی؟ چی فکر کردی؟ آخه من بدبخت چطور باید دل ببندم به پسر همچون پدری؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: خدا رحمت کنه میرزاتقیو؛ مرد بزرگی بود و مرگش عزاداری درخور میطلبید؛ ولی عروس خانم آدم زنده زندگی میخواد. خوش دارم از این ساعت به آتیه این دردانهها فکر کنی. با القابی هم که قبله عالم مرحمت کردن بعید نیست این دوتا عروسهای خود قبله عالم بشن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: حیف عمرت که بخواد صرف عزای امیر و کینه وزیر بشه. والله که من راضی نبودم به مرگ میرزاتقی. ولی چه کنم؟ چرخ چرخید و شد اونچه نباید میشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تلخی حیات وقتی بشینه ته گلو، شیرینی نبات اثر نمیکنه. زندگی شربت سکنجبین نیست که با قند شیرین بشه میرزاکاظم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شمشادخان: شب این حرمسرا یه ستاره بیشتر نداره. بقیه شهاب بیدوامن نورشون زود زائل میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جمال آغا: اون خاتون دهاتی چنان تشتش از بوم کاخ گلستان بیفته که مملکتی صداشو بشنون. آخ شمشاد چه غوغایی بر پا کنم توی حرم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: گردنم از مو باریکتره؛ حکم طناب بدید قبله عالم ولی نوکرتون تا نفس داره باید بجنگه برای عزت و اعتبار سلطانش. دشمن اصلی کیّاستر و سیّاستر از اون برادر نازپرورده و بیدست و پاتونه قربان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: کی این تاج آروم و قرار میگیره رو سر ما؟ کی سلطان بیدشنام و بیدشمن میشم من سلمان؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: ننه آشوب صیّاد شاید باشه ولی شیّاد نیست. ننه آشوب صید راز میکنه از عالم مَجاز؛ کشف عیب میکنه از عالم غیب.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: وقتی پیش منی از ترس حرف نزن کوچولخان؛ تو از حالا خواجه شکوه السلطنهای؛ من طوری پیش میبرم که خون به رختمون نپاشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: هر چی بالای شمرون برفه؛ توی چنته تو حرفه؛ حرفم که باد هواست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: پای شاه برسه به حرمسرا چنان قیامتی کنم که اسرافیل و صورش انگشت به دهن بمونن؛ چنان بوق بردارم و هرزگیشو جار بزنم که مملکتی انگشت به دهن بمونن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کی این تاج آروم و قرار میگیره رو سر ما؟ کی سلطان بیدشنام و بیدشمن میشم من سلمان؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: اگه کاری نکردم و کاری نکردی چی؟ اگه ساحره خانم تا روز زاییدن دم گوش شاه جونش غزل خوند و کامروا شد چی؟ این پسر بزاد کار من تمومه روشن .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: یادگار شب اول ماجراست. لیله القدر این حکایت. شبی که دچار تو شدم. شرم دارم پیش خودم بخونیش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: بشین جیران. طفل سلطانو به شکم میکشی. بار سنگینیه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خلوت ما از کی انقدر بیحرمت شده؟ چی شده که والده سلطان بیرسمی میکنه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: به خدا که بیرسمی بزرگتریه این شب زندهداریهای بیوقت و بیموقع و بیانتها. سلطانم یک ساعت بیشتر به صبح نمونده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: نمیدونستم باید بابت خواب و بیداری هم به شما حساب پس بدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: سربند التفات شما به سوگلی محبوبتون، زنهای عقدی اجماعاً رفتن بست بشینن حرم عبدالعظیمِ حسنی؛ بالکل حیرانم و ویران.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت هیجدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: صبر کن سیاوش… تو اولین نفری نیستی که دنیا باهاش خوب تا نکرده، آخریشم نیستی. ما را به آب دیده شب و روز ماجراست…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: من گفتم عباسمیرزا خار بشه توی چشم شاه. گفتم خدیجه استخون بشه تو گلوی مهدعلیا. گفتم همه اینا بشه که من مسلط بشم به شاه و مادرش. تسلط به شاهِ مُرده به چه درد من میخوره ؟ من گفتم شاهــو بکشی حروملقمه ؟ آقاخانو خر فرض کردی ؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: میخوام بدونم تو که اونجوری خیز برداشتی برای کشتن شاه؛ انقدری عرضه داری که جیرانو از سر راه تاجی برداری؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: از این ساعت به بعد تو به شرطی زندهای که نذاری یک قطره آب خوش از گلوی جیران پایین بره. به هر ترفندی که شده شرّ جیرانو از سر تاجی و باقی کم میکنی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: ما عقدیا خیلی وقته حال و روزمون اینه. به گلین میخندیدیم که چرا سپر انداخته؛ خودمونو نمیبینیم که خوارتر و زارتریم از گلین .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: فقط چشمات نیست که دل میبرده از ناصر! هیچ کس نمیدونه وسعت تمنّای من تا کجاست. علیالخصوص حالا که معشوقه از عاشق آبستنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: یادت نره حکم کردیم پسر باشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اسمشو میذاریم محمدمیرزا. بعدها که پسرم شاه شد صداش میکنن محمدشاه ثانی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران : پسر من ولی خیلی قشنگ میشه .خوش قد و بالا و چشم و ابرو مشکی؛ درست عین پدرش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یه وقت چشم باز میکنی میبینی اونی که قرار بود پناه تو باشه تا ابد حالا شده پشت و پناه یکی دیگه. این تقصیر کسی نیست سیاوش؛ این رسم روزگاره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خیر. باید موزونتر از من بشه؛ موهاش شبق رنگ؛ صورت خوش آب و رنگ؛ قد رعنا و چشم فریبا؛ درست مثل مادرش. خوش دارم مورخین در آینده بنویسند ایران زمین تا آن زمان شاهی به این جمال و جلال و شکوه و جبروت به خودش ندیده بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: یادت باشه جیران تاریخو شاه فرمایش میکنه، مورخ کتابت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: یا فاش کنید و شریکم کنید در این شادی و خوشی؛ یا لاقل بگید این چطور مسرّتیه که بغض آورده به گلوی صاحبش، به جای اینکه مسرورش کنه؛ ملک جهان بانو امشب شما نه به سرخوشها شبیهید نه به دلخوشها؛ فقط متصل میگید شبی خوش است .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: وظیفه قراولخانه امنیت بیرون حرمسراست؛ کاری به فتنههای اندرونی نداریم .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت: هر چیزی که دشمن منو از پای در بیاره بخشی از تصمیم منه. اولین و آخرین دشمن من شاه قاجاره؛ خدیجه و پسرش عباس میرزا هم دشمن همین شاهن. دشمن دشمن من باید خلاص بشه از این گرفتاری…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: نامحرم نیستی سلمان. به تو نگفتیم چون میدونیم با برادرکشی مخالفی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: گمان نمیکنم برادرم طلوع آفتاب فردارو ببینه سلمان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: …از شما میخوام که بعد از این هم مثل قبل چیزی از من نخواید.خصوصا اینکه بخوام به ولینعمت خودم پشت کنم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان : بهت گفته بودم اولین کسی نیستی که دنیا باهاش خوب تا نکرده، یه وقت چشم باز میکنی میبینی اونی که قرار بود پناه تو باشه تا ابد حالا شده پشت و پناه یکی دیگه. این تقصیر کسی نیست سیاوش؛ این رسم روزگاره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت هفدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: …لازم نیست رعیت ایران از این واقعه مطلع بشه. از این ساعت هرکس هر چی گفت قویا تکذیب کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: شما که بهتر از من میدونید چه گرگهای گرسنهای درکمین این تاج و تخت ابدمدت نشستهاند. هزار بار زبانم لال در صورت تکرار چنین حادثهای نباید نوکران ایل قاجار و وفادارن به سلطنت سردرگم بشن. هزار سال نیاد اون روز ولی روزش که بشه سلطنت حق مسلم اولاد شماست قبله عالم. سلطانم، مبادا کسی تاجو از وارثان واقعی شاهنشاه ایرانپناه بدزده. خاکم به دهان که این مطالبو گفتم سلطان؛ ولی باید میگفتم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خاتونی که جان پادشاهتونو نجات داد در بستر مرگه. دور از مُروّته که پرستاری نکنیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: تو همیشه با بقیه فرق داشتی گلین. هنوزم فرق داری…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: من کهنه یادگار دوران پرتلاطم ولیعهدی شاهم. تنها فرق من با الباقی حرم همین کهنگیه. بیجهت بزرگش نکنید سلطان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ۱۴ سالم بود گلین، ۱۴ سالم بود که عقدت کردم. برای اینکه به دنیا ثابت کنم ولیعهد ۱۴ ساله بالغ شده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: من ۱۱ سالم بود. آرزوها داشتم برای آتیه، با یه عالمه عروسک و لعبتک. انگار همین دیروز بود. چجور میشه که هم سخت بگذره هم زود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: من چطور شاهی هستم که بی اذن من خاتونمو از حرمسرا اخراج میکنی؟ از کی اینقدر ذلیل و بیغیرت شدم؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: وقتی پسرم زندهست یعنی به خیر گذشته؛ چشماتو باز کن ناصر. چرخ فلک طوری چرخیده که شاه زنده بمونه؛ نه شاهقلی؛ نه شاهبانو؛ نه منی که مادر شاهم؛ فقط شاه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه : زنده بمونم که عزادار بشم؟ اینه تقدیر من؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: بپسندی یا نه؛ من و جیران و باقی، بازیچههای حقیر تقدیریم برای بازی بزرگتری که دوام سلطنت ناصرالدینشاهو ضمانت کنه. تقدیر این بوده سلطانم. باید اخراج میشد که نجاتت بده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: نشانهها یکی یکی از راه میرسن ناصر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …خاقان بزرگ گفته خطبه ولیعهدی معین که قرائت بشه؛ ناصر مثل خودم سلطان صاحبقران میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بپسندی یا نه؛ من و جیران و باقی، بازیچههای حقیر تقدیریم برای بازی بزرگتری که دوام سلطنت ناصرالدینشاهو ضمانت کنه .تقدیر این بوده سلطانم. باید اخراج میشد که نجاتت بده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: از همون لحظهای که جیرانمو تهِ اون گودال منحوس دیدم، ساعتی هزار بار از خدا خواستم به جای سلطان صاحبقران؛ سلطان صاحبجیران بشم. خواب منجمباشی به چه کار من میاد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: به کارت نمیاد چون باور نداری هنوز. من ولی به این شاه و تقدیرش باور دارم؛ به اون خواب و تعبیرشم باور دارم .یقین دارم صبح فردا که خطبه ولیعهدی پسر تاجی قرائت بشه دنیا به کامت میشه ناصر. بعد از مراسم ختم انعام میگیرم برای شفای خاتونت. قرآن به سر میگیرم، امّن یُجیب میخونم. به خدا که راضی نیستم به مرگ خاتونت. خدا میدونه که مرگ خاتونت راضی نیستم .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: مملکتی به مراد میرسه؛ ولیعهد به این نازنینی تقدیم رعایا میکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: گلین گلین که میگن منم! گاو شکسته شاخ حرم؛ زن اول این شاه نامحترم؛ مادر محمود بیچاره که خودت گفتی دست کسانی به خونش آلوده است. بیمروت تازه داشتم خو میکردم به عزای پسرم. آتیش شَکّو تو به دامنم انداختی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: مرگ همه دست خداست گلین. همه به مرگ خدایی میمیرن! منم شک کردم به تاجی. ولی فقط شک کردم. به خاطر شک دو تا ضعیفه که نباید مملکتی غرق خون بشه. عاقل باش گلین .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: چو بیفته که پسر شاهو کشتن خون به پا میشه گلین. پسرت پسر نعلبند و میرآخور نبوده که دوره بیفتی و خون خون کنی. نذار آتیشی که به دلت افتاده شعله بکشه و حرم و دربار و دیوانو با هم بسوزونه .خوددار باش گلین .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: تاجیو دست کم نگیر .تاجی مثل من و تو مظلوم و ساده نیست. از کاخ گلستان و حرم تا اندرونی صدراعظم؛ از ریش سفیدای ایل قاجار تا غلامبچههای دولت و دربار همه به حرفشن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: …برو بگو گلین. برو جار بزن. ولی بدون که عِرض خود میبری و زحمت ما میداری! تاجی از امروز پشتش به کوه ابوقُبِیسه؛ پسرش ولیعهد مملکته؛ خودش چشم و چراغ ایل قاجار؛ برو بگو ولی اسمی از من نبر. اسمی از من نبر چون انکار میکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: …ذکر بگو؛ قرآن سر بگیر؛ روضه خون بیار؛ صبح تا شب بگو یا محمودُ یا معبود! ولی از من نخواه با تاجی در بیفتم. خودتم در نیفت. اُلُب اُلُب؛ سَنگِ سُرُب!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "محمد ولی میرزا: خواب سلاطین عین تعبیره؛ سلطانی به خواب سلطانی آمده؛ هر چه مسموع شده عین منظوره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: اون آفت تجریشی آبستن شده. شاه گفت هفت ماه، چون میخواد صبر کنه کُرّه جیران به دنیا بیاد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علیخان: فقط ایضاً مثل ماجرای میرزاتقی، سلطان نادم و مغموم نشن، علیخان، قاتل و ملعون!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: کافیه علیخان! کافیه! فرض کن تو ساخته شدی در وقت ندامت شاه، رعیت کرور کرور لعن و نفرینت کنن! هر وقت خسته شدی از این خدمت، خط بنویس اعلیحضرت مرخص بفرمایند!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت شانزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباسمیرزا: میترسم مادر؛ شاهکشی یه چیزه؛ برادرکشی یه چیز دیگه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: آرزو کردم کاش بین شما و برادرتون دیگه کینهای نباشه، آرزو کردم بین مادر شما و خدیجه؛ صلح باشه جای جنگ. دریغ که مادر غرق غرور بود و پسر غرق کینه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …دیروز دچار و عاشق بودید امروز سبکبارید و فارغ. مبارکه انشاءالله. من فقط نمیخواستم کینه جیران سنگینی کنه روی سینه پرمهر سلطان. حلالم کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …دیدی گفتم صاحبقران شدنم خاره به چشم مخالف و معاند؟ مجال بدی به دشمن بدسگال همین میشه. رحم کنی به معاند و مخالف همین میشه. زهر کشنده پر شال پیشمرگ سلطان؛ ای خاک به فرق خودت و سلطنتت ناصر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این زن هم مهرش برای من رحمته؛ هم قهرش…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: زهر تا نزدیک لب شاه رسید؛ اگه تو داخل خیمه نشده بودی… اگه جیران داخل قرق نشده بود…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: این زن هم مهرش برای من رحمته؛ هم قهرش…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: عباسمیرزا شاه بهتری میشد نقره؛ اما این رسم احمقانه مملکتیو محروم کرد از داشتن یه سلطان بهتر. کی گفته هر کی به سن و سال بزرگتره بیشتر حق داره؟ کی گفته بزرگتر یعنی بهتر؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: هنوز سر بزرگ این دردسر زیر لحافه؛ ارباب اصلی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباسمیرزا: در شاید نشاید زیست مادرِ من. از امروز به بعد هر چی که برادرم ناصر بگه برای من حرف آخره. انقدر بهش خدمت و اطاعت میکنم که دلش نرم بشه و خیالش از بابات من راحت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباسمیرزا: ایران یک شاه بیشتر نداره اونم برادرم ناصرالدین شاهه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت پانزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: میگفت تا زندهام غمخوارتم؛ حالا سوگلیشو از این در میبره که غمدارم کنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلنسا: زنای زیادی همراه شاه رفتن سفر ولی از ازل تا ابد تنها زنی که با شاه ایران رفته شکار تویی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اگه با نقش ماه میشه شاهو جادو کرد، لابد با نقش خورشیدم میشه. حالا که طلسم ماه گردن ساراست، طلسم مِهرم باید گردن جیران باشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران : هیچ درِ بستهای تو مملکت نیست که با پول باز نشه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من تو قمار عشق به سیاوش باختم. راضی نشو تو قمار قدرت به این سلیطههای قجری ببازم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: فراموش کن قول و قرار گذشته رو. قرار نو همیشه بهتره…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: او در پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا/ من به فکر مهر او، او در خیال کین من!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من نه گلینم نه ملکزاده. نه دیگه حتی خدیجه دختر محمدعلی! از امروز من جیرانم. جیرانخاتون!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: دیگه نه صلحی در کاره نه حتی جنگی. شاه از من بریده. برای همیشهام بریده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: از اون حریر سرخ تا این زمهریر سرد، هر چی که گذشت؛ گذشت. امروز روز سپر انداختن نیست. من نه گلینم نه ملکزاده. نه دیگه حتی خدیجه دختر محمدعلی! از امروز من جیرانم. جیرانخاتون! اون گردنبندو گردن میکنم گلنسا. با طلسم مِهر میرم به جنگ طلسم ماه! میرم به جنگ تقدیر شومی که ننه آشوب گفته بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: تا خون به رگ جیرانه؛ نه دختر گرجی سوگلی میشه نه پسر تاجی ولیعهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: هر طور حساب میکنم من آدم خِفّت کشیدن نیستم. خاتونی که نتونه خواجهشو آزاد بکنه همون بهتر که اخراج بشه. تصمیم با شماست نوّاب عِلّیه؛ یا قبول کنید بیجهت به خواجه من ظلم کردید یا جگرشو داشته باشید و بدون اذن قبله عالم اخراجم کنید!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: این بار من میخوام. میخوام برم برا چیزی که حقمه بجنگم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: دیگه هیچیِ این دنیا مثل قبلش نیست. ما هم همینطور. کاش میشد من همون خدیجه تجریشی بودم که میشناختی. ولی نیستم. دیگه نمیتونم باشم. خواهش میکنم به جای اینکه ملامتم کنی کمکم کنی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تا الان حُرمت خودتو و دلتو نگه داشتم، از این به بعدم نگه میدارم. عشق و عاشقی که زورکی نمیشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت چهاردهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: این سفرا اینجا کلی شراب خوردن. اگه قرار به رسم و رسوم خودمون بود باید سکنجبین و خاکشیر بهشون میدادیم، درِ مبال رو میبستیم تا تنبان خودشون رو خیس کنند و ما هِرهِر بخندیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ما تو رو رابط دربار با سفرای اجنبی نکردیم که موی دماغ خودمون بشی. طرف ما باش. قبل از اینکه فرانسه و روسی و انگلیسی بلد باشی، ترکی و فارسی بلد بودی. یادت که نرفته؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اگر پیش همین دو نفر نزد سفارت بریتانیا تضمین جانت رو نداده بودم، میدادم همینجا توی همین اتاق با مادرت چالت کنن. طوری از تنفر من نسبت به خودت حرف نزن که انگار رازیه سر به مهر. کراهت من از تو و مادرت اظهر من الشمسه. ولی دعا کن. دعا کن هنوز خط ننوشتم برای خلاص کردنت .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباس میرزا: اسم اون تبعیده حکومت نیست. امیرکبیرم خیال میکرد حاکم کاشان شده! چرا منم مثل امیرکبیر یک بار نمیکشی که خلاص بشیم هر دو!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: تو همنام منی خاتون. کاش هم سرنوشتم نباشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: زمانی خلاف حکم شاه کاری کردن از محالات بود و عقوبت داشت. دیگه نه! عنان حرمو از کف دادی ملک جهان خانم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من غیر از باقی خواتینم خانم؛ درست مثل خود شما در دوره خاقان مغفور!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین همنشینای من توی این سالهای پر از اندوه همه رعیتزاده بودن. من سه سال همدم بزرگترین رعیتزاده این سرزمین مرحوم امیرکبیر بودم. چند وقتی هم رفیق شفیقترین رعیت زاده حرمسرا؛ جیران! من نه بابت اون سه سال پشیمونم نه بابت این چند وقت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: سلامت مال خودت زنک بیملاحظه. تسلیم و تمکینتو میخواستیم که ندیدیم و نشنیدیم. خودت خوب میدونی که خونت مباحه به خاطر این بیرسمی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: از سفیر بیگانه تا وزیر این دولت همه میدونن که مادر طاغی و پسر یاغیش چشم طمع دارن به تاج و تخت من. یقین دارم این شبها خواب روزهایی رو میبینی که پدرمو جادو کرده بودی. محمدشاهرو واداشتی که بیرسمی کنه و عباسترو نایب السلطنه اعلام کنه. اما پدرم مدتیه به رحمت خدا رفته. شاهنشاه این مُلک منم. به زودی دستور میدم خطبه ولایت عهدی معینالدین میرزا خونده بشه، محض کشیدن دندون طمعتون. تا کور بشه چشم هر کی نمیتونه رونق این دربارو ببینه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: گذشتم از خون این مادر و پسر. گذشتم از خونشون به حرمت وساطت مادرم. به حرمت دل شکسته ملکزاده که نمیخوام اسمش دوباره سر زبونا بیفته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: میخواستم اعلان ولایتعهدی رو به تعویق بندازم تا بلکه از تو صاحب اولاد ذکور بشم. که بشی شهبانوی خاصه، بشی مادر ولیعهد؛ هزار بار افسوس که لیاقت نداشتی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به ولله لایق عشق ملوکانه نبودی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: الصبرُ مفتاحُ الفرج پسرجان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: مؤاخذه نفس بدترین عذابهاست. ارزش هدف شما بالاتر از این حرفهاست. چیزی به آخر قصه نمونده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: این روضهها پیش من خریدار نداره جناب نوری! من اگر شأن داشتم به زور شوهرم نمیدادن و بچههامو ازم نمیگرفتن؛ چطور بیام سر سفره وقتی نمیدونم مادرم مهدعلیا سر کدوم سفره نشونده دخترامو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: این طور خلاف میل شاه رفتار کردن فقط از رعیت پاپتی روستازاده تجریشی بر میاد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: بهترین همنشینای من توی این سالهای پر از اندوه همه رعیتزاده بودن. من سه سال همدم بزرگترین رعیتزاده این سرزمین مرحوم امیرکبیر بودم. چند وقتی هم رفیق شفیقترین رعیت زاده حرمسرا؛ جیران! من نه بابت اون سه سال پشیمونم نه بابت این چند وقت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: این اندرونی ریگ نداره خواجه. ریگی اگر هست به گیوه خودته. برو بیرون از اندرونی من. برو پیش خاتونی که خواجه جاسوس و دو به هم زن بخواد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: رخت نو نمیخواد جیران. برو پیش یه خیاطی که بخت نو بدوزه براش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت سیزدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: نذار وسط عروسی قاجار و نوری خونتو بریزم هرزهخوی بیچاک و دهن. لال میشی کشتیتو میگیری. تمومم شد گم میشی از ارگ میری بیرون. از فردام طوری بچرخ و بگرد که چشمم به چشمت نیفته…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: روسها همیشه عادت دارند وسط دعوا نرخ تعیین کنن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: پنداری دست تقدیر در تقلاست تا آرزوهامو روی یخ بنویسه. اما من بالاخره به زنجیر میکشم این پهلوان زنجیر پاره کن رو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تو این مملکت عقل عام و خاص به چشمشونه. برای اینکه طرف توجه باشی باید جلوی چشم باشی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: امروز فقط عروسی خواهرت نیست؛ دل داشته باشی رستاخیز برادرته. رها کن قدغنِ در و دروازه رو؛ رها کن حکمِ حاکِمِ ظالمو. عروسی عزتالدوله آخرین فرصت ماست. باید برداریم این مانع رو از سر راه سارای گرجی. تو فقط هر کار که من بهت گفتم بکن .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: درد زانو اگه مانع نمیشد زور بازوی من و امثال من به پهلوون کارگر نمیشد. بازوبند و کمربند پهلوونی اگه حیثیتی داره به خاطر پهلوون اسفندیار و امثالشه. بازوبند و کمربندی پهلوونی باید به بازو و کمر اهلش باشه که نقدا توی این جمع هیچکسی اهلیتش بیشتر از پهلوون اسفندیار نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه : تو این مملکت عقل عام و خاص به چشمشونه. برای اینکه طرف توجه باشی باید جلوی چشم باشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: تا دیروز نقل ریا و رذالتت فقط بین اهل حرم بود، اما امروز دیدی که؛ اعیان و بزرگان شهر هم فهمیدن که چقدر وقیح و بیرسمی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت دوازدهم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: من با توام چون دلسوزترینی برای ناصر پسرم. رازدارترینی برای خودم و ایل قاجار. همه اینها هست و درستم هست ولی اصلش به این خاطره که میخوام اینجا، دور از غوغای حرم، دور از لقب و منصب و تشریفات، تو سلمان من باشی، منم ملکجهان تو باشم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خواجه روشن: کم زن سُریده توی این عمارت منحوس که هیزی و تیزی میکنی پیش نقرهخاتون؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خواجه روشن: یه خواجه با غیرت میارزه به هزارتا مرد بیغیرت نقرهخاتون!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میرزا کاظم: عیالی که روز اول با مجمع مسی پذیرایی کنه اونم از اون ارتفاع، معلوم نیست فردا با چی بزنه کجامو بشکنه. بعدم اصلا این طوری که شاه در افتاده با سفارتین، از کجا که این شاه شاه بمونه؟ داماد چنین شاهی شدن اونم با اون عروس فتنهگر حاصلی جز ندامت نداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: …چه این شاه شاه بمونه، چه عباس میرزای دوم تاجشو بگیره، چه اون اطفال صغیرش شاه بشن و فرهادمیرزا عموش کفیلشون بشه، در هر حالی و حالتی این وصلت باید انجام بشه کاظم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میرزا کاظم: منو دوست نداره، ما رو دوست نداره. دختر قاطرچی نیست که خلاف میل خودش ازدواج کنه .خیلی که مهدعلیا سخت بگیره تریاک میخوره و خلاص!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بچه که بودم یه بار به باباممدلی گفتم ابراهیم چرا اسماعیلو قربونی کرد؟ گفت قربونی نکرد دخترم؛ کاردش نبُرید و خدا گوسفند فرستاد. نوبت بعدی که باباممدلیو ببینم میخوام بهش بگم همه مثل ابراهیم خوشاقبال نیستن",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: …باور کن اگر اون محمود بخت برگشته به جای گلین مادری مثل من داشت حالا رخت ولیعهدی تنش بود به جای کفن سفید. حالا ولی نه گلین میفهمه چرا پسرش سفیدپوش شد، نه مهدعلیا میفهمه چرا دخترش قراره رخت سفید بپوشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: …شبیه اسمت باش. ملکزاده محبوس و محصور که دیگه ملکزاده نیست… جوری باش که امیر اگر بود ازت میخواست باشی. نشین جایی که بلندت کنن. خودت بلند شو ملکزاده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: توی این ارگ غریبگز یه چیزایی رو شما فقط میفهمید سلمان خان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: من فکر میکنم تا کسی داغ عشق ندیده باشه خودشو اینجور به آب و آتیش نمیزنه برا کس دیگهای. دچار عشق کسی هستی؟ کسی غیر از ناصر؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: زن دچار و بیچاره در این مملکت مثل ریگ صحرا. یک نفر کمتر و بیشتر چه فرقی داره؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: همیشه اینطور نیست که امیرتو ببرن حمام سلاخی کنن. بعضی وقتها کاردو میدن دست خودتو و میگن بُکش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: بچه که بودم یه بار به باباممدلی گفتم ابراهیم چرا اسماعیلو قربونی کرد؟ گفت قربونی نکرد دخترم؛ کاردش نبُرید و خدا گوسفند فرستاد. نوبت بعدی که باباممدلیو ببینم میخوام بهش بگم همه مثل ابراهیم خوشاقبال نیستن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: من ناصرو قبول ندارم ولی بهتر از هر کسی میشناسمش. حتی بهتر از مادرم. برای رسیدن به مطلب و مطلوب حتما باید بتونی عاشقش بشی. باید یه جوری به عشقش لبّیک بگی که هیشکی تا حالا نگفته. که اگه نتونی میفهمه؛ اگه بفهمه هم روزگارت سیاست. شترسواری دولّا دولّا نمیشه جیران جان. میتونی دل یکدله کنی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: یاد ندارم هیچ مرشدی زنگی زده باشه به افتخار کشتیگیر شما. پهلوون از زیر بُته عمل نمیاد جناب شازده. از کجا آوردی پهلوونتو؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: حضرات چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنن، شازده بصیر و آدماش در عیان و عَلَن. اگر دوست دارید تک تک بشمرم که هر کدوم چکارهاید!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای جذاب قسمت یازدهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: شأن یک شاهدخت نیست که خفّت ببینه ولی این حرمسرا بیصاحب نیست. خطاکار حتی اگه دختر من باشه عقوبت میبینه. یک طرف پیراهن اطلس، یک طرف سیاهی محبس. به محبس حرم نمیری چون شأن ایل قاجار نیست. ولی انقدر توی اندرونی خودت محبوس میمونی که فرق اطلس و محبس معلومت بشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: دعوای رعیت نیست که رعیت وساطت کنه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: ایل قاجار انقدر خوار شده که شاهدختش به اجبار رخت سفید تنش کنه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: اگر عیار عاشقی به این باشه که چقدر خیر معشوقت را میخوای، باشه. تردید نمیکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: وقتی با قلم و جوهر سیاه یه خط سیاه بکشی روی کاغذ سیاه، دیگه چی میبینی جز سیاهی؟ طالعی که انقدر سیاهه رو کی میتونه بخونه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: سوگلی و محبوب شاه بودن توی این عمارت جرم کمی نیست جیران.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تا بوده این حمایل به دست یار بوده. طوری نکش که از خواب عشقت بپرم. زنهار، زنهار! بیداری این سلطان تعریفی نداره…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: اینجا کاخ گلستانه. جنگ و نزاعشم آداب خودشو داره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: خاتون شما از صدر تا ذیل ایل قاجارو در حضور همه خفّت داده. من اومدم که اذن اخراج این دختره تجریشی رو از سلطان بگیرم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: به چشم من جسارت این دختر از بیرسمی ملکزاده مهیبتر بوده. ملکزاده هر چه کرده با صدراعظم و پسرش کرده که خب از تبار شاهان نیستن. اما این دختر به جهت اینکه بیجهت نزد شما عزیز شده جربزهای به هم رسونده و چنین غلطی کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل! بیل بردار سلطانم. بیل بردار و فیالفور جلوی خسارات آتی رو بگیر. جای اون دختر یاغی در حرمسرای ایل قاجار نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …من از پیش کسی میام که اندرونی پر زرق و برقش به زندان هارون الرشید شبیهتره تا به خوابگاه یک شاهدخت. دل شکسته همشیره شما، ملکزاده خانم کبادهکش نمیخواد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به من نگاه کن جیران. من پادشاه ایرانم. فوج فوج زن و کنیز و خاله خانباجی در حرمسرای من منزل دارن. از مادر و خواهرم بگیر تا بیبی متروکههای کوشکِ پشتی. هر طرف که سر بچرخونی زن میبینی. زن هم که یعنی ماجرا! اینجا هر روز ماجرا میبینی جیران. نباید داخل بشی به هر اتفاق و فتنهای. نباید در چشم سلطانت یکی بشی مثل باقی. به ولله تو برای من با باقی زنها فرق داری. حتی با ملکزاده و ملکجهان!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: نبین جیران، نگو جیران، نشنو جیران. تو فقط باش. برای من باش. مثل من که برای تو هستم. به خدا از ساعتی که وارد شدی من از بیداری رفتم! به چنان خلسهای وارد شدم که مثلش در تذکره هیچ عارف و عاشقی نیست. پس کاری نکن که از خواب خوش بیدارم کنی دلبرکم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تا وقتی عاشقش نشده بودم حال و روزت خوب بود، دست و دلت به راه بود. به محض اینکه دیدی ما مجذوب و محبوب هم شدیم، فیلت یاد هندستون کرد. آتیش حسادت افتاد به خرمن زندگی دخترت. خاکسترنشینم کردی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: دل من چون به عشق مایل شد/ عشق در گردنش حمایل شد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: تا بوده این حمایل به دست یار بوده. طوری نکش که از خواب عشقت بپرم. زنهار، زنهار! بیداری این سلطان تعریفی نداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: چرم بلغاری رو میمونی! سفت و لجوج و به درد نخور.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملک زاده: چرم بلغار شرف داره به سمبه تاتار. دلم ریش ریشه از جفات، سمبه سلطنه قاجاری.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: خون قاجاری سرخه ولی من بالاتر از سیاهی رنگی نمیشناسم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: …بعد از کشتن امیرم گفتی نمیخواستم ولی میخواستی! نعششو زیر خاک میخواستی! تمام خمیر و ضمیر وجودت کینه و انتقامه. به دلم داغ گذاشتی چون داغ به دلت گذاشته بود امیر. الانم خیره شدی به چشمای دخترت. نه از خلق شرمی، نه از خالق آزرمی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: تا وقتی عاشقش نشده بودم حال و روزت خوب بود، دست و دلت به راه بود. به محض اینکه دیدی ما مجذوب و محبوب هم شدیم، فیلت یاد هندستون کرد. آتیش حسادت افتاد به خرمن زندگی دخترت. خاکسترنشینم کردی…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: پدرم فتنهها در تو دیده بود که عاشق خدیجه شد. تا دنیا دنیاست اسمت همردیف اشقیاست. همردیف شمر و خولی و حرمله.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: ایرانی یتیم شد بعد از امیر من.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: بینوا ملتی که پی سقط شدن صدراعظم دسیسهچینی چون امیر تو، یتیم بشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: یه عمر به اسم، شوهر داشته باشی و به رسم نداشته باشی میدونی یعنی چی؟ میرزا تقی زنشو طلاق داد بعد پا پیش گذاشت برای وصلت با ما . ولی من چی؟ هوو نداشتی. سه تا عقدی و سی، چهل تا صیغهای شریک خلوت شوهرت باشن میدونی یعنی چی؟ اینکه سِنِّت نرسیده به بیست، بعد دو شکم زاییدن بشی عینهو بیبی متروکههای کاروانسراهای بین راه، میدونی یعنی چی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت دهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: روزی که متحد مکرمهای چون شما به آقاخان شک کنه، اون روز، روز ننگ و مرگ آقاخانه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: گرد و خاک نکن نوری! پیش از اینکه دور باشی و دعاگو، اونقدر نزدیک بودی که دوست داشتیم آقاجان صدات کنیم آقاخان. ولی چه فایده؟ شر امیرکبیر که کم شد، خرت که از پل گذشت، آناً فاناً یابو برت داشت! آدم دیگهای شدی از بیخ و بن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: آب توی گوش من نکن آقاخان! قبله عالم که پیش از اتحاد ما هم قبله عالم بود. من با تو متحد شدم که سهمی داشته باشم از قدرت دولت. که دخیل باشم در عزل و نصب وزرا. که سهم ببرم از آلاف و اُلوف امرا. اما در عمل از گرد و خاکی که به کمک من به پا کردی فقط یک نفر سود برد. حالا که اون گرد و خاک به زمین نشسته همه اهل ایران میدونن که اون یک نفر کسی نیست جز تو!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: باور نمیفرماییم آقاخان حقهباز! تو هم سر حرم و دربار کلاه گذاشتی، هم سر تمام شاهزادههای ایل قاجار. توی هر سوراخی دست میکنی میبینی سوراخدارباشی یکی از اقوام صدراعظمه. در تمام مملکت به جای خاندان قاجار، خاندان نوری به امور مسلط شدن. این بود اون میوه شیرینی که توصیفش میکردی؟ این بود ثمره درخت اتحاد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: …مشتاقم بدونم چی توی سرته که دوباره پشت چشمت نازک شده و مَرکب زبونت چابک…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا : …تا کی میخوای ضعیف بمونی ضعیفه بزرگزاده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: بزرگزادهها دل ندارن؟ اگه ندارن که نمیخوام این بزرگی رو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: …همه ردّ سالک رو گونه، همه چین بدبختی رو پیشونی، چشم خیره، دست خالی، حیرون دوزار دهشاهیان که آیا پدر بدبختشون برسونه اشکنه بذارن یا نرسونه شکم گشنه سر به بالش متعفنشون بذارن. دل دل میکنی واسه من؟ جگر باید داشته باشی که نداری .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من شیفته تنهایی امیر شدم. امیرکبیر تو خلوت خودش نه شخص اول مملکت بود نه امیرنظام. رعیتزاده خردمندی بود که غم ایران و ایرانی داشت ذره ذره آبش میکرد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملک زاده: جگر نداشتم که خونجگر نمیشدم میون این همه دروغ و خیانت. جگر دارم مادر، ولی خونه از جفا .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: در نیفت با قدرتی که توی خونته. هر که با پولاد بازو پنجه کرد/ ساعد مسکین خود را رنجه کرد. یه مرد قدرتمند پیدا کن. مثل شمشیر بگیرش تو دستت. بله! من تو رو به زور به امیر دادم. ولی اون روز شمشیری بُرندهتر از امیر نبود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: غیر از شمشیری که رگشو برید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: ناصر شاه خوبی نیست. برادر خوبیام نیست. مثل تو که مادر خوبی نیستی. ولی هنوز انقدر بیغیرت نشده که منو بفرسته خونه قاتل شوهرم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: بیکسم بعد امیر. درباره ناصر لاف گزاف زدم پیش مادرم. دوبار که مادرم از مصلحت تاج و تخت بگه، دوبار که بترسونه شاهو از نفوذ صدراعظم، شاه خودش خطبه عقد منو میخونه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: چند ماهیه با ناصر حرف نمیزنم. اتفاقی اگر سر راه هم باشیم، راهموکج میکنم و از جلوش میگذرم. حالا برم چی بگم؟ بگم دوستت دارم برادر، نذار عروس قاتل امیر شم؟ عزای امیر کورم کرده بود. خبط بزرگی بود قهر من با ناصر. یادم رفته بود که اون شاهه. بدجوری خودمو از چشمش انداختم .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من تازهواردم خانم. خیلی چیزا رو نمیدونم. حتی نمیدونم از چی باید بترسم، به چی باید دل خوش کنم .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: تو این دستگاه تنها کسی که شب با خیال ترقی رعیت شب میخوابید و صبح به شوق خدمت رعیت از جا بلند میشد، امیر من بود .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: چطور ممکنه؟ مگه میشه از نفرت به عشق رسید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …باور نمیکنم این عشق از چشمه نفرت جوشیده باشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: باور کنی یا نه، عشق و نفرت همزادن و همچشمه. من اوایل از امیر متنفر بودم .سخت بود. خیلی سخت. زن مردی شده بودم که مردترین مردهای مملکت ازش میترسیدن. از دولت تا دربار، از دربار تا بازار، اسم امیر که میومد رنگ از رخ میرفت، برق از چشم، هوش از سر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: من شیفته تنهایی امیر شدم. امیرکبیر تو خلوت خودش نه شخص اول مملکت بود نه امیرنظام. رعیتزاده خردمندی بود که غم ایران و ایرانی داشت ذره ذره آبش میکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: اسیرم کرده بودن. توی سیاهچال بودم وقتی… خدیجه دستامو بسته بود که فرستادنت به حجله. دستام بسته بود وقتی خاک بر سر شدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: میدونم به خاطر زنده موندن من تن به این خفت دادی اما من حاضر بودم بمیرم و این روزها رو نبینم. کار از کار گذشت؟ نه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: به سر شکستن دوا نمیشه دلشکستگی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من اومدم چشم و گوشتو باز کنم. سلمان اگه گذاشت زنده بمونی، به خاطر یال و کوپالت نبود. زندهات گذاشت که حال ولینعمتش خوب باشه. زندهات گذاشت که من رو برنگردونم از ارباب عاشقش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "میدونی امیر من اینجور وقتا چی میگفت؟ «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: شاه عاشق جیران شد بدون اینکه بدونه سیاوشی هست. من و تو که یه عمر مشق عاشقی کردیم خوب میدونیم که عاشقی گناه نیست. هست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: ازون ماست کلعباس چشَم دید و دلم خواست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: گیریم که عاشقی گناه نیست، اسیر کردن عاشق چی؟ دست عاشقو بستن و معشوقو به حجله بردن چی؟ اونم گناه نیست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: نذار شهوت انتقام کورت کنه. زندگیها بر باد میره اگر آب نریزیم روی آتیش تمنا. باید بپذیریم تقدیرمونو. قرار نبود ستاره من و تو جفت هم بیفته!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: خدیجه تو اسمت عوض شده. رسمتم عوض شده؟ تو کی هستی؟ اون دختری که من میشناختم این حرفا رو نمیزد…تسلیم مسلیم حالیش نبود. چی داری میگی به من؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اون دختری که تو میشناختی حالا دیگه زن شاهه. درست یا غلط، به اختیار یا به اجبار، به عدل یا به ظلم، من محرم شدم به مردی که اسمش سیاوش نیست. محرم شدم به مردی به جز تو.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: خدیجه مُرد سیاوش. اینی که جلوت وایستاده جیرانه. سوگلی قبله عالم. ملامتم نکن که اگر خدیجه جیران شد فقط به خاطر این بود که تو زنده بمونی. الانم ازت میخوام به حرمت عشقی که بینمون بود، به حرمت محبتی که هنوز بینمون هست، بعد از این طور دیگهای کنارم باشی. جور دیگهای کمکم کنی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: روزی که آفتاب از مغرب طلوع کنه ملکزاده هم زن پسر صدراعظم میشه. چطور توقع داری دخترت عروس کسی بشه که رخت و مقام امیرکبیرشو غصب کرده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: در چشم ملکزاده همه ما قاتلیم، میرزا آقاخان قاتلتر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: غریبتر از عروسی عسل قاجاری با خربزه نوری؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: اگر آناً فاناً ملکزاده رو عروس کنیم، به فضل خدای حیّ و داور، چشم دشمن کور و گوش شیطون کر، ذوالقرنین میشه پسرک تاجدارم. که این یعنی مورخین بعد از اسم پسرم تحریر میکنن: سلطان صاحبقران!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: میدونی امیر من اینجور وقتا چی میگفت؟ «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک».",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: اسم خواستگار معلومه، رسم خواستگار معلومه، جواب شاهم معلومه! خیالت فرقی داره بودن نبودنت؟ فرقی داره سیاه و سفید پوشیدنت؟ میری میخزی کنج اندرونیت. تا روزی که قشون دوماد بیان ببرنت سر خونه زندگیت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای جذاب قسمت نهم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: توی این حرمسرای پر آشوب، چراغ هیچکسی تا صبح نمیسوزه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …در خیمهای نشستی که سایهاش روی سر هیچ زنی نیفتاده .حتی اون آفتابه زرین هم رو دست هیچ زنی آب نریخته. خوشحالی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من نیومدم زیر خیمه بمونم. آفتابه زرین و سفره رنگین داخل حرمم هست. من دلم سوز آفتاب میخواد و اسب خوش رکاب.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: دل نگرون اینم که قراره کی کیو شکار کنه؟ آوردن سیاووش تو رخت قراولی به شکارگاه ایل، چه خبطیه که جناب قراول خاصه انجام داده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: من با جان سلطانم قمار نمیکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: یه قراول نمیپرسه چرا. یه قراول فقط میگه چشم… اونطور هم مات به من چشم ندوز. سنگینی غمت رو میفهمم اما سبکی عقلت رو نه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: تو قمار دل که ببازی سلمانخان، تو هم سبک عقل میشی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: یک قدم مونده به تسخیر خلوت شاه، یک قدم مونده به شعبده سارای گرجی برای عباس میرزای من، فقط یک قدم مونده به پس گرفتن تاج و تخت، این دختر تجریشی مثل اجل معلق رسید و خلوتو قرق کرد برای خودش.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: روزی که پسرتون بخواد شاه بشه نیازی به سفارتین ندارید. اگه پسر ملک جهان با قرض پاشو از تبریز به تهران گذاشت و برای سگای دور و برش استخوان پرت کرد، پسر شما عزتمند و سربلند با پول حامیان هموطنش تاج و تخت رو تصاحب میکنه. در خزانه کفایتخاتون انقدری پول هست که گره از مشکل شما باز کنه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: خدمتت خوبه ولی خدمتی خوبه که خیانت توش نباشه. شوربای مطبخ من و میخوری و هلیم کدوم پدرسوختهای رو هم میزنی پدر سوخته؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "روشن: تو ناکسی نقره! اما تو این جماعت بیهمه چیز بیهمه کس، برام غنیمته وجود یه ناکس. به خاطر همینم این نوبه از خونت میگذرم. ولی یادت باشه به تو دخلی نداره ارباب من کیه…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ستاره میشمُرَم تا که شب چه زاید باز! حتی در این شب که حال ما خوب و فال ما نیک، لحظهای قرار نداریم. خیال پشت خیال، تردید پشت تردید، نگران کواکب و افلاک، نگران تقدیر و تقصیر. ای دنیا…ای…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: منجمهای دارالملک به طمع دستخوش و تحفه، هر ساعت ستارهها رو رصد میکنن… یکی طالع سعد میبینه، یکی طالع نحس. یکی جنگ میبینه در هرات، یکی صلح میبینه در سرحدّات. قبله عالم که ما باشیم، حیران و متحیر این همه تناقض .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ز بهرام و زهرهست ما را گزند/ نشاید گذشتن ز چرخ بلند… صدالبته که معتقدیم به چرخ فلک و تقدیر ستارهها ولی به این منجمهای مُفتخور نه. غیر از محمدولیمیرزا که هنوز خرده مشاعری داره، باقیشون همه یاوهگو هستن و طمّاع.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ترسم از گفتههاشون نیست. از ناگفتههاشون میترسم. درباره خیالی که بعد از امیرکبیر خاطرم رو آشفته کرده. هیچ منجمی هم جرأت بیانش رو نداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ستاره میشمُرَم تا که شب چه زاید باز! حتی در این شب که حال ما خوب و فال ما نیک، لحظهای قرار نداریم. خیال پشت خیال، تردید پشت تردید، نگران کواکب و افلاک، نگران تقدیر و تقصیر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: عام و خاص بنده و برده قدرتن خواجه نظیر. غیر از این بود که به فاصله یک روز قبل و بعد مرگ شوهرم، به صحنهگردانی مهدعلیا و اجماع این جرثومههای قجری، تقدیر من و پسرم وارونه نمیشد. اما این نیز بگذرد. عروسی که به در خونه ما برسه، در اون روز فرخنده فالِ میمنت مشحون، احوالات مهدعلیای غاصب تماشاییه. آخ از اون روز خواجه.آخ!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: کار از زنهار و هشدار گذشته که متوسل شدم به تذکار! یادت نره که خدیجه چطور خدیجه شد. یادت نره که چطور عباسمیرزا میخواست که تاجتو بدزده. همه اینها نتیجه توجه بیجای پدرت بود به اون زنک صیغهایه. مشوشم به اینکه مبادا پسرم هم در این فقره رسم پدر پیشه کنه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …شکر خدا از روز اول بیکه بدونم اسم این دختر چیه جیران صداش کردم. جیران من خدیجه نمیشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: ای لعنت به تو عباس میرزا! لعنت به اون ساعت شومی که پدرم جفت مادرت شد. حیف اسم نایبالسلطنه که روی تو نکبتالسطلنه گذاشتن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خوددار باشم؟ چطور خوددار باشم؟ امیرکبیر رو چرا کشتی مادر؟ گفتی داره توطئه میکنه برای به تخت نشوندن عباس میرزا. نگفتی؟ چی شد؟ امیرکبیر توی گور، عباس میرزا غرق سرور. باید عباس میرزا رو میکشتی مادر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباسمیرزا: پسر محمدشاه باشی، برادر ناصرالدینشاه باشی، در ظاهر حاکم دارالایمان قم باشی، بعد مادرت مجبور باشه پس و پنهانی به تهران سفر کنه. شاهزاده به این تیرهبختی دیده بودی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عباسمیرزا: اما جدم عباسمیرزا که تزار روس از شنیدن اسمش میلرزید به تاج کیانی نرسید. وقتی عباسمیرزای کبیر نتونست شاه بشه از عباسمیرزای صغیر چه توقعی داری؟ من دنبال تاج کیانی نیستم مادر .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: همیشه یادت باشه عباسمیرزا! همیشه یادت باشه که چرا محسود و مغضوب برادر ناتنیت هستی. تو ثمره یه عشق بزرگی. عشق و علاقه محمدشاه به من، بذر کینه رو تو سینه ملکجهان کاشت. حالا اون بذر یه درخت پهناور شده با شاخههای نوک تیز و میوههای خونبار. امیدم به امیرکبیر بود که اون قبل از ما قربانی نفرت ناصر شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدیجه: …تاجدار نشی داغدارم میکنن اون قومالظالمین عباس.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت هشتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: وقتی خدای محول الحول و الاحوال، حال پسر رو به احسن الحال تبدیل کرده، احوال مادر چطور باید باشه سلطان؟ الحمدلله حالم از روزی که تاج به سر گذاشتید هم بهتره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: داماد که قبله عالم باشه، هیچ عروسی از مغازله سیر نمیشه. من اومدم که به پسرک تاجدارم بگم زنهار؛ زنهار که عدل پادشاه از اندرون باید شروع بشه تا برسه به بیرون. دولت و رعیت وقتی مومن میشن به ماجرا، که به عدل سلطان شهادت بدن اهل حرمسرا. آتیشم اگر بیفته به اندرون باکی نیست به خدا. فدای حال خوب پسرم. ترسم اینه که دودی بلند بشه و از بیرون ببینن و زبونم لال بد بگن پشت سر پسرم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به همه بگو سلطان مدتی در اندرون نیست. برای همه هم نیست! عدالت بهتر از این؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: خوش بگذره. هم گشت و گذار، هم صید و شکار. فقط دوباره تک نری، جفت برگردی مثل شکار قبل. با لباس رسمی و اردوی سلطنتی برو که چشمت به چشم رعیت نیفته آناً فاناً خاطرخواه شی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: فقط سر بریده است که طعنه و صدا نداره. من سرِ این شبنامهنویس جَلَب رو میخوام. اینجا توی همین ایوان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: زیر این روبنده زن شاه و زن رعیت توفیری ندارن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: سکوت مرد شاید علامت رضا باشه، سکوت زن ولی علامت تردیده. در دولتی که گربههای دیوانخانهاش برای رضای خدا موش نمیگیرن، چطور صدراعظمش به صرافت چنین لطفی افتاده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: به احترام تاج الدوله قبلی تخت خورشید شد تخت طاووس. میخوام کاری کنم شوهرتون به احترام شما تخت طاووس رو تخت خجسته اعلام کنه خجسته خانم. ولی قبلش باید معین رو ولیعهدش کنیم تا روزی که شاه شد بشینه روی تخت خجسته!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سکوت مرد شاید علامت رضا باشه، سکوت زن ولی علامت تردیده. در دولتی که گربههای دیوانخانهاش برای رضای خدا موش نمیگیرن، چطور صدراعظمش به صرافت چنین لطفی افتاده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: عاقل باش دلبرکم. سلطانم درست، ولی سلطانم مقدورات و معذورات داره. معشوق سلطان نباید حرمت بذاره به این معذورات؟ پس چه شد ادب و آداب عاشقی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: …معشوق اگه خاطرش عزیز باشه، عاشق اگر محبتش غلیظ باشه، نه رسم مملکت مانع اجابت میشه نه رسوم سلطنت. نه هیچ معذورات و مقدوراتی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: مقبول هستی جیرانم، معقول هم باش…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: سلطان عاشق نباید فرق داشته باشه با سلاطین سابق؟ کی گفته کتاب تاریخ همهاش باید شرح جنگ و غارت باشه؟ شاید قراره بهترین مدخل این کتابو به نام سلطان ما بنویسن. فتح باب کنید شما. تاریخ تازه بسازید شما. به خدا تاریخ عشق و وصال خیلی بهتر از تاریخ هجمه و قتل عامه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: شما پادشاه دوران هستید. اما پرسشی که پاسخش در تاریخ ثبت خواهد شد اینه که قراره چطور پادشاهی باشید؟ ادامه شاهان ماضیه یا عهد جدیدی از حکمرانی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اون روز که گفتید جیران همقبیله شاهه باور کردم. ولی امروز معلوم شد خدیجه تجریشی اول و آخرش رعیته. هیچ رعیتزادهای هم لیاقت همقبیلگی شاه رو نداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: اوایل حیران مرگ امیر بودم. ولی الان حیرانم که چطور میچرخه چرخ مملکت و دربار بدون او. اصلا چطور میچرخه چرخ دنیا بدون امیر من؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: گر نچرخد چرخ گردون کی شبی فردا شود؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: چرخ دنیا نه لنگ شوهر تو بود، نه پسر من.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: دعا کن بمیرم من ملکزاده. خدا رو چه دیدی. شاید اون دنیا بهتر از این دنیا باشه. اینجا که عدلی ندیدیم ما زنها؛ هر چه بود ظلم بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: ما همه روزی به خاک سیاه نشستیم که پدرم مُرد و ناصر شاه شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: انقدر بشین تا بلندمون کنن گلین.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: به خلوتی میره که خلوت من نیست. سر به بالینی میذاره که مال من نیست. دیگه چه فرقی میکنه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: کهنه و نو، با صیغه و بیصیغه، شهری و دهاتی، حرمسرا برای شاه محل خلوت شبه و عشرت روز. عادت نکردین هنوز؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: تا کی مردا بیرسمی کنن و زنا تماشا؟ شاید این جیران، رسول جبران باشه تاجی. شاید مبعوث شده که من و تو بفهمیم چقدر بیعرضهایم!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: اول پیاله و بدمستی که میگن اینهها!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: نوبت قبلی تندی نکردم چون پسرم آتیشش تند بود. حالا ولی به وصال رسیده سلطان. تو که میدونی چقدر فرق داره قبل و بعدش تاجی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا : با آبروی دربار و حرم بازی نکن. کاری نکن که غیرت رعیت برای ناموس سلطنت به جوش بیاد. صیغهای هم که باشی زن شاهی. جای زن شاه، اندرونی شاهنشاهه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: مستوره باش دختر. شر و شورِت رو هم بذار برای خوابگاه پسرم. ما بین مردم آبرو داریم دخترجان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ملکزاده: این دربار اگر بین مردم عزت و آبرویی داشت همه از صدقه سری خدمات امیرکبیر بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهد علیا: پاتو قد گلیمت دراز کن. همیشه یادت باشه جای آئینه سر بخاریه، جای گیوه دم در.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگهای قسمت هفتم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: چه تلخ شدی دوباره هم قبیله! میدونستم صبح که بشه در به پاشنه دیروز میچرخه. کاشکی صبح نمیشد هرگز. دیشب نه من شاه بودم نه تو رعیت بودی. نه من تاج کیانی داشتم نه تو سلوک رعیتی. آخ از تو جیران…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: اون تاجو ببین. همون کلاه گشادیه که تقدیر سر من گذاشت. رعایا وقتی به تاج من نگاه میکنن برق الماس میبینن و شکوه زمرد. درخشش لعل میبینن و جلوه مروارید. ولی نمیدونن که نگین به نگین این تاج از حسرته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: حسرت مال ما رعیت زادههاست که همیشه معذوریم و مجبور. که همیشه بدهکاریم و بیاختیار. شاهو چه به حسرت!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: چه بیپروا حرف میزنی دختر! نمیترسی از غضب همایونی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رعایا وقتی به تاج من نگاه میکنن برق الماس میبینن و شکوه زمرد. درخشش لعل میبینن و جلوه مروارید. ولی نمیدونن که نگین به نگین این تاج از حسرته",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: این طور هم نیست که شاه و شاهزاده هر کاری رو مختار باشند بکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: آداب خشک چاردیواری دربار اجازه هیچ کاری رو بهم نمیداد، حتی بچگی کردن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: من در بیاختیاری بزرگ شدم تا دیروز. در بی اختیاری متولد شدم و ولیعهد شدم و نشستم پای سفره زنهای عقدی. در بیاختیاری تاج کیانی گذاشتن رو سرم و شاه شدم. من حتی در بیاختیاری و بدمستی فرمان قتل مرد لایقی رو مُهر کردم که به اسم و رسم امیرکبیر این مملکت بود .حالا دلخوشم به این اتفاق مبارک جیران! دلخوشم به اینکه با اختیار کامل صاحب اون چشمان سیاهو انتخاب کردم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهادر: آواز بلند تو شهر ویرون میخونی غریبه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: مُرده رو که از مرگ نمیترسونن؟ میترسونن؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهادر: اگه قرار باشه هر دهاتی آسمونجُلِ کوچه بخوابی، یه پا چارُق و یه پا گیوه، رسیده نرسیده بخواد گنده بشه که سنگ رو سنگ بند نمیشه! میشه؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: آدمای ضعیف یا بنده تقدیرند یا برده قدرت. تو کدومشی مجنون؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ننه آشوب: هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست! یا میکُشی یا میکُشنت!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کفایت خاتون: من اگه جای هر معامله یه قتل میکردم، دیهای که حضرت شیخالاسلام تعیین میکرد کمتر از مالیاتی بود که مُحاسب میگه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: من همینقدر که زود اعتماد میکنم به آدما، زودم از چشمم میاُفتن اگر بیرسمی کنن. تو حریم همایونی دست از پا خطا کنی دست و پاتو میشکنم. سر بجنبونی به هرزگی گردنتو میشکنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خوشترین دیالوگهای قسمت ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزآغا: …تقصیری اگر هست متوجه جبروت سلطانی شماست. این هیمنه شماست که خاتونو این چنین مرعوب و مقهور کرده. هنوز باورش نشده که شاهنشاه ایرانپناه، سلطان خورشیدکلاه، شخص اعلیحضرت ناصرالدینشاه، این چنین واله و شیدای دختری روستازاده شدن. حق بدید قبله عالم. حق بدید. من هم جای این دختر بودم، قالب تهی میکردم از فرت شوق و هیجان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …یک سلام دیگه مهلت میدیم. خوش داریم در این مدت هر هنری داری به هم برسونی تا جیرانِ مرعوب، حریر سرخ سر کنه و بشه جیرانِ محبوب. ولی فقط یک سلام! اونقدری در این دم و دستگاه نفس کشیدی که بدونی خواجهای که از عهده تمشیت خاتونش برنیاد، چه مکافاتی میبینه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: …اسیر دست و پا بسته رو چوب زدن که هنر نیست!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: اگه ندادم زبونتو از حلقومت در بیارن به خاطر یال و کوپالت نیست بدبخت. خاطرت برای کسی عزیزه که خاطرش برای سلطان ما عزیزه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: …از توپچی تا زنبورکچی، از سواره شمشیرزن تا پیاده تفنگچی، کل قشون سلطنتیتونم جمع کنی، یه بار که بیشتر منو نمیتونی بکشی. دِ بیا بکش لامصّب! بکش خلاصم کن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من سیاهبخت شدم چون دیر رسیدم تجریش… حالا کارمو ببین؛ عشقم اسیر، خودم ابیر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: عجب معمای غریبیه این عشق! سِحرت که میکنه کلهخری میشی که لنگهات تو طویله هیچ میرآخوری نیست! الحق که معمای غریبیه .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: …من سیاهبخت شدم چون دیر رسیدم تجریش. دیر رسیدم تجریش چون جون هملباسای آشغال تو رو میخواستم نجات بدم. حالا کارمو ببین. عشقم اسیر، خودم ابیر!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: مردک خیره چشم ابله! چرا نمیفهمی؟ شاه مملکت عاشق شده. شاه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیز آغا: چرخ فلک اگر روزی معطل کسی شد، چرخ حرمم میشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین خاتون: ستاره جان شما بیا پیش ما که مهمان مهدعلیا عقدی محسوب بشن بیخطبه و صیغه؛ بیا جانم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: این خانه بدان خوش است کآیند و روند!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: هیچ پسری لقمه خاصه مادرو پس نمیزنه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین: سه تا سلام از من طلب داشتید مادرجان؛ سلام بر قبله عالم، سلام بر مهدعلیا و سلام بر سارای گرجی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: چه زیبا میگی قبله عالم. قبله عالم امشب خوشحاله. خیلی خوشحاله. تو هم خوشحالی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: رعیت چشمش به دهن شاهه. قبله عالم که خوشحال باشه، رعیتم خوشحاله.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: دیشب مطلب و مطلوب حاصل شد. خدیجه تجریشی شد جیران قبله عالم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: من اگر سرباز قبله عالم نبودم تحسینتون میکردم. کلاه از سر بر میداشتم به احترام شما دو نفر. جیران خاتون هم درست مثل تو تا دقیقه آخر کوتاه نیومد. مرقومه من که بهش رسید و جون تو رو که در خطر دید، جبرا تغییر حالت داد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: …جیران خاتون دیشب با تقدیرش صلح کرد. امروز نوبت توئه که صلح کنی. برای آدمی مثل تو که شرف داره و حرفش حرفه، وفا سرش میشه و عهدش عهده، لباس قراولی برازندهترین رخته. به جیران خاتون فکر کن. من یقین دارم اگه نزدیک اون بمونی دل اونم آرومتره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت پنجم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شکوه: در حرمسرا رضایت قبله عالم شرطه که شکر خدا برقراره انگار.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: … ما که نوههای فتحعلیشاه مغفوریم؛ ما که بزرگزاده و همخون شاهیم خیر سرمون؛ هفتههاست رنگ خلوتشو ندیدیم. گلین بیچاره هم که قلندر شده و تارک دنیا؛ ما هم دیر یا زود مایوس و افسرده میشیم. شما بگید مادرجان؛ ما چهار زن عقدی شاه به چه امیدی باید زندگی کنیم؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاجی: … ما اگر شأنی هم داریم به خاطر همخونی با شماست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: گرد و خاک نکن تاجی؛ غیر از زنهای عقدی هر کس که به خلوت شاه میره برای خوشحال کردن شاه میره. خوشحال کردن شاه جرم نیست که این طور عَرض حال میکنی و اون طور قیل و قال!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: خواستم تنها ببینمت تا گوش غیر نشنوه حرفامو، چشم نامحرم نبینه لرزش دستامو، نبینه که سلطان مشتاقه و جیران معذور، که جیران معذوره و سلطان مخمور. گفتم ساعتی تنها باشم با همقبیله خودم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من تسلیم این طالع نحس نمیشم. تاپای مرگ میرم. به پر و پاش میپیچم. تا نفس آخرم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: هم قبیله نیستن عاشق و معشوق؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: من نه وقتی ولیعهد بودم درد عشق کشیدم نه بعدها که شاه شدم. حالا که بعد از هرگز دچار شدم، خوش ندارم بفرموده اجبار، تن به وصالم بدی. این ملاقاتهای بیجهت و بیاستفاده هم نه به کام عاشقه نه در شأن معشوق. مِن بعد از جانب من نه دعوتی هست نه مزاحمتی. شما رو مثل باقی زنها فقط در صف سلام حرم میبینم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: سرخی این خلعت علامت بین ماست. هر وقت به سر کردی یعنی تو هم مشتاقی و دل یک دله کردی که کنار هم باشیم، که قرار هم باشیم. تا وقتی که زندهایم. باقی رنگها هم یعنی نه هم قصهایم و نه هم غصه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: به خاطر اوامر جناب همایونی دست این چاکر بسته است؛ شاخ این چاکر شکسته! مقابل دشمنان دولت نه دست ستیز دارم؛ مقابل رقبا نه پای گریز.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: نوکر بیاختیار، وبال گردن اربابه. نوکر باید خوب حمایت بشه که خوب خدمت کنه. تجسس در امور رعایا حق دولت نیست، تکلیف دولته. دولتی که جاسوس نداشته باشه چشمش کوره؛ گوشش کر! کور و کر میپسندید نوکرتونو؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: آدم عاشق حرمسرا داره خواجه؟ خیالت من خام غزلخونیای شاه و نوکراش شدم که الام اینجام؟ نه. من اینجام که قوم و خویشم مصون باشن از غضب شاه شما!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: اسم هوس شاه شما عشق نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: هنوز انقدر بیغیرت نشدن چاکران درگاه که دست روی دست بذارن به تماشا. من سرباز سلطانم. به چشم من کارزار این عشق کمتر از کارزار جنگ نیست. هرکسی هم مانع این عشق باشه از میون برداشتنش تکلیف ماست. مهیای کارزار شید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سلمان: …نوبه بعد هم میزنیم، هم به همه میگیم برای چی داریم میزنیم. الانم چشماتو واکن. نگاه کن یادت بمونه. مادر نزاییده دختری که بخواد به شاه مملکت نه بگه!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: زیر این چرخ لاکردار دیگه خودمم و خودم؛ تک و تنها؛ ولی به همین آسمون و چرخش قسم سیاوش کوتاه بیا نیست، چرخ تقدیر اگه دست پهلوون زنجیر پاره کنم باشه، باید وایسه تا من به مراد دلم برسم. اگه واسه همه چرخه واسه ما فِرفِروکم نیست. اوستا! من تسلیم این طالع نحس نمیشم. تاپای مرگ میرم. به پر و پاش میپیچم. تا نفس آخرم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگ های قسمت چهارم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "راهزن: با شما کاری نداریم جماعت خوابزده؛ حرومی و قافله از قدیم الایام رفیق شفیقن…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "راهزن: گفتیم حرومی که خوف کنی خر خدا! نه اینکه تکرار کنی با غیظ. حرومی جد و آبادته بیدودمان بدعاقبت. نترس مردک؛ نمیکشمت. من از جنس خودتم. توفیرمون اینه که امثال شما شدین نوکر گنده حرومیهای حکومتی و امثال ما شدیم دزد آفتابه لگن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مادر جیران: …شیطنو لعنت کن بخند. نذار سورمون عزا بشه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اسدالله: تموم نشد این مسخره بازی؟ تموم نشد این عزای بیکشته و زخمی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اسدالله: …کور شدید همهتون؟ کر شدید؟ بابا، شاه در این خونه رو زده؛ شاه! واقعا نمیبینید؟ نمیفهمید؟ میفهمید! ولی تجاهل میکنید که پرده دری نکرده باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اسدالله: …شما بگید نبین من کور میشم نمیبینم؛ شما بگید نشنو من کر میشم نمیشنوم؛ ولی نگید نفهم چون نمیتونم نفهمم! من میفهمم. خیلی هم خوب می فهمم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: پیداست شازده بصیرو نشناختی که لُغُز میگی. شازده چشم و دلسیرتر از این حرفاس که بیرسمی کنه. اسم قبله عالم روشه دختره؛ چشم در میارم چپ نگاه کنه کسی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همیشه یادت باشه؛ تو زندگی هر آدمی هزار دوست کمه یه دشمن زیاد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: من یه عمر مشق دل بستن کردم گلنسا. اشک شوق ریختم اگه ریختم. مشق عشق کردم اگه کردم. خیال وصل بافتم اگر بافتم. دل کندن بلدی میخواد. من بلد نیستم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: قوی باشم؟ همه این سالها من اگر زوری داشتم از عشق سیاووش بود. چجوری قوی باشم وقتی بند دلم پاره شده؟ آدم عاشق، ضعیفه. زن عاشق هم که ضعیفترین مخلوق خداست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جیران: قهری بالاتر از فراق یار؟ مصیبت بالاتر از این که زمین و زمان بهت بگن باید دل بکَنی از معشوق؟ اصلا گیریم من دندون به جگر گذاشتم. تونستم و دل کَندم. با اون دل از جا کنده که میمونه رو دستم کجا برم منِ وامونده؟ این چه تقدیر شومی بود که نصیب من شد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیز آغا: حقیر یقین دارم جناب همایونی موافق این بیرسمیها نیستند. من در چشمان قبله عالم نور محبت میبینم و شوق وصل؛ آلوده به عجله نکنید این حس و حال رو. شوق و تمنا رو مهار کنید تا روز موعود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: گیرم جلوی سیل تمنا را سد کردیم، با زور آرزو چه کنیم؟ اگر سد شکست چی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "محمدعلی: حرف نزن که دیگه حرفی ندارم باهات. بکش خودتو؛ بکش خودتو ولی بدون از این لحظه به بعد قاتل همه و هر کسی هستی که بعد از تو به هلاکت و فلاکت میرسه. اگه انقدر بیوجدان و بیتمیز شدی؛ اگه انقدر شیطون زیر جلدت رفته که جان و مال و عرض و ناموس ما پیش چشمت بیمقدار شده، بکش خودتو. گرد مرگ بپاش به این آبادی؛ نوم ننگ بذار برای پدر و مادری که با خون جگر بزرگت کردن.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حکیم: تا حالا نشنیدم طاقت طاق شده کسیو کشته باشه جوون؛ اما زخم به چرک نشسته خیلیها رو کشته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مادر جیران: حالا که به سلامتی داری میری حرمسرا یه چیزی بهت میگم مادر، همیشه یادت باشه؛ تو زندگی هر آدمی هزار دوست کمه یه دشمن زیاد. خدا پشت و پناهت باشه الهی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: میدونم خاطرمو میخوای خدیجه. فقط میخوام اینو بدونی که من دو مقابل بیشتر. خوش دردیه خاطرخواهی. خوش دردیه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: یعنی قبله عالم اختیار ریش خودش رو هم نداره؟ …به عوام الناس بگو ما در این فقره به شاه عباس صفوی اقتدا کردیم. به علاوه میهمانی عزیز داریم، باید هم آراسته باشیم هم پیراسته.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگ های قسمت سوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش: چیکار کردی برای داشتنش جز این که بست نشستی اینجا؟ مشق عشق، جنگه. شعر که نیست. بجنگ برای عشقت… عشق بُنشن نیست توی بازار دنبالش بگردی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: قاپ قمارخونه از رو رفت؛ تو از رو نرفتی هنوز؟ اولدورم بولدورم میکنی؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: گوشه نزن که کنایه نشنوی!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقره: خر یه تومن؛ پالون پونزده زار!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "…ننگ گلستان و ترکمانچای برای رسوایی هفت پشت و بدنامی هفت نسل ایل قاجار کفایت میکنه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شازده بصیر: بذار تلخی کنه… برای بزرگترین قمار زندگیم به سیم و زری که نقره میده احتیاج دارم. شهوت قمار آخر بیتابم کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: گفتی شکار گیرم؛ رفتی شکار گشتی/ گفتی قرار گیرم؛ خود بیقرار گشتی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزخان مُکری: آبروی هر دولت و درباری به عظمت قشونه؛ نصف مواجب این مقربین بیخاصیت درباری و دیوانی رو به من بدید، قشونی میسازم که رعشه بر اندام روس و عثمانی و انگلیس بندازه.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: صلاح چیزیه که ما امر کنیم! ما شاه نشدیم که تکالیف صدراعظمو انجام بدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: تو نون شاهو میخوری حلیم صدراعظمو هم میزنی؟!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: …ننگ گلستان و ترکمانچای برای رسوایی هفت پشت و بدنامی هفت نسل ایل قاجار کفایت میکنه؛ بگو ما هرات به انگلیس بده نیستیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "عزیزخان مُکری: وقتشه هر خنجری از نیام دربیاد. میبینم اون روزی رو که هرات از دست بره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهترین دیالوگ های قسمت دوم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: شکار زنده طبیعتش تقلاست. برای همین گوشتش لذیذه. شکارچی ولی صبرش زیاده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدراعظم: در ایل قاجار اول درسی که به پادشاه میدن تزویره!",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: شاه که دوباره شاه شد، حرم که دوباره حرم شد، ببینم کی میخواد پشت چشم نازک کنه برای مهدعلیا.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دنیا جاییه که درد خروار خروار میاد، مثقال مثقال میره…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین خاتون: کمینه رم شما لقمه گرفتید برای قبله عالم. شاه اگر دل به لقمه مادر میداد که غمی نداشت گلین؛ لقمه اول بودم من. ازلقمه آخر نترسونید منو مادرجان.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گلین خاتون: دنیا؟ دنیا جاییه که درد خروار خروار میاد، مثقال مثقال میره…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: علاج من دورباد و کورباد نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: همیشه از نداشتن نیست که انسان حریص میشه من داشتم و حریص شدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: یک پادشاه همیشه تنهاست. بیرون خانه؛ تنها میان دشمن، داخل خانه؛ تنها میان زنها. من همیشه تنها بودم. تنهاتر از هر رعیت عاشقی که تا حالا دیدهای.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: دیروز در حوالی تجریش پادشاه شما عاشق شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تاج الدوله: وقت تدبیر نیست مادرجان. اتفاقا وقت تشویشه. وقت تشویشه تا روزی که خطبه ولیعهدی معین پسرم خونده بشه؛ از فرداش توقع تدبیر کنید از من.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیالوگهای برتر قسمت اول سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: عهد امیر کبیر تمام شد آقایان! ببینیم شما در عهد خود با این مملکت چه میکنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "صدر اعظم: داغ گذاشتی، ولی به دل یخ گذاشتی. روزش که بشه میبینی آفتابه شاه مملکت چقدر آب ورمیداره.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: داغ ننگ زدم به پیشونی خودم و ایل قاجار. خاک رسوایی ریختم سر شاه و دولت و دربار. خاکم به دهن که لب وا کردم. بشکنه دستم که خط نوشت…",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاه: به خیالت چون شاهم انتحار نمیکنم؟ شاه بمونم که چی بشه؟کجا رو بگیرم با این تخت و بخت شوم. در مقابل سقوطی که من کردم این که چیزی نیست. ارتفاعی نیست. من بیخواهر میشم این مملکت بیپدر.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهدعلیا: اگر من این مملکت را اداره نمیکردم دیگر نه از تاک، نشانی بود و نه از تاک نشان.",
"ref": null
}
] | null |
original:گفتوگوی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | الیکا ناصری: نمیخواهم جرقه باشم | [
{
"type": "p",
"text": "وقتی برای نقش ابرا انتخاب شدید چه حسی داشتید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الیکا ناصری: چند روز بعد از تست اولیه سریال یاغی زمانی که فهمیدم برای این نقش انتخاب شدم برای لحظاتی واقعا نمیتوانستم تکان بخورم. تمام بدنم بی حس شده بود و یک نوع هیجان عجیبی را تجربه کردم و خیلی خوشحال بودم که میخواهم با این تیم کار کنم. به خودم گفتم که به هدفت یک قدم نزدیک شدی و ابرا شروع بسیار خوبی است برای مسیرم بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از تجربه کار با محمد کارت بگویید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "محمد کارت مثل یک برادر بزرگتر و معلم در این کار در کنار من بودند. پلان به پلان با من همراه بودند و با انرژی خوبی که از ایشان میگرفتم، در حین کار جایی نبود که بترسم یا نگران باشم از اینکه شاید خوب بازی نکنم. ایشان با اعتماد به نفسی که به بازیگرش میدهد او را نسبت به کاری که انجام میدهد مطمئن میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقش ابرا چه چالشهایی داشت؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ابرای من یک دختر معصوم و آرام و در عین حال جسور است. برایم جذاب بود که این دختر چطور میتواند از آن همه سادگی به درجهای از جسارت برسد که پای تصمیمش بماند. ایمان جاوید و ابرا به یکدیگر در روزگار کنونی واقعا درس آموز است. در واقع قسمت چالش برانگیز نقش ابرا برای من، تغییر شخصیتش بود. از زمانی که در خانه و با مادرش بود تا ابرایی که با جاوید در شمال دیدیم و در انتها که این باور دو طرفه باعث تغییر جایگاه جاوید شد تا به همه ثابت کنند که اگر انسان پای انتخاب درستش بایستد و پا فشاری و تلاش داشته باشد، ایمان و تلاش همیشه موثر خواهد بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به عنوان اولین تجربه، بازی در سریالی که پر از چهره است چه حسی دارد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اولش از اینکه جلو دوربین قرار بگیرم میترسیدم اما به همت و درایت کارگردان و تهیهکننده در تیم یاغی آنقدر فضا و محیط کار ما دوستانه و سلامت بود که لحظهای احساس نکردم چون تازه کار هستم، ممکن است کارم خوب نباشد. یاغی ماحصل یک کار تیمی با افراد حرفهای و با اخلاق است که لحظه به لحظه حس خوب و انرژی مثبت بینشان رد و بدل میشد. بازیگران سرشناس و بزرگی در این پروژه حضور داشتند که به طور مثال از خانمها طباطبایی و باقری و آقایان پیروزفر و جعفری همگی انرژی خوبشان را از من دریغ نمیکردند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شجاعت و جسارتی در ابرا بود که بعد از آن محدودیتها بیدار شد. نتیجه محدود شدن، یک جور مواجه شدن با خود است. وقتی نسبت به چیزی محدود شوی میخواهی به هر روشی آن را انجام دهی و تجربهاش کنی. بنابراین در خودت چیزهایی را پیدا میکنی که جدید و نو است. تنها مهم است که هدف ارزشمندی داشته باشی و آن را باور کنی.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کدام سکانس از بازیتان را بیشتر از همه دوست دارید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سکانسهای کنار دریاچه در لوکیشن شمال را بیشتر از همه دوست دارم. آن سکانس دویدن جاوید و ابرا در گِل، چندین بار تکرار شد و چون بسیار خسته شده بودیم، حسش را بیشتر دوست دارم. من با همه جان و توانم آن لحظه را بازی کردم. به نظرم از دید مخاطب هم آن سکانس، جزء ماندگارترین لحظات سریال است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از تجربه بازی مقابل علی شادمان بگویید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علی شادمان بسیار حرفهای است. ما یک سکانس داشتیم که باید تلفنی صحبت میکردیم. به علت سردی هوا و تکرار شدن پلان، من کمی خسته شده بودم. علی آنجا حضور داشت و یک ربع با من صحبت کرد و روی حسمان کار کردیم تا به حسی که میخواهیم برسیم. ایشان بسیار دوست و همکار خوبی است چون پا به پای تو قدم برمیدارد و جلو میآید و چه چیزی بهتر از اینکه اولین تجربه من، بازی مقابل او بود که قطعا از بهترینهای نسل ماست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ابرا اسم دست ساز آقای کارت است و فکر می کنم قبلا یا وجود نداشته یا به شدت نادر است. که به نظرم انتخاب هوشمندانه است و در ذهن میماند. هر اسمی یک بار دارد و ابرا از اسمش هم معصومیت میبارد و لطیف و ابرگون است و به نظرم اسم زیبایی است که پدر و مادرها میتوانند از این پس برای فرزندانشان انتخاب کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چه برنامهای برای آینده بازیگریتان دارید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من در حوزه بازیگری یک دانش آموزم و هر کاری که انجام بدهم عین آموزش است. فعلا برنامهام یادگرفتن و تجربه کردن است اما میدانم این مسیری که برایم شروع شده را با تمام وجودم دوست دارم و نمیخواهم جرقه باشم بلکه می خواهم تلاش کنم در خانواده بزرگ سینما بمانم و روز به روز سعی کنم از خودم عبور کنم. امیدوارم لایق ماندگاری در این مسیر هیجان انگیز و پرفرازونشیب باشم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چه بازخوردهایی از مردم برای بازی در یاغی گرفتهاید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خدا را شکر همه بازخوردها خوب بوده است. مردم ابرا را دوست داشتند و با او ارتباط برقرار کردند. جالبترین بازخوردی که گرفتم این بود که کسانیکه مخاطب یاغی بودند و بعد خودم را دیدند، متوجه کاهش وزن شدید من شدند. ناگفته نماند که بعد از چندین تست بازیگری خواست کارگردان بر این بود که در زمان کم باید وزن کم کنم و من این کار را با تمام وجودم انجام دادم و سعی کردم در طول فیلمبرداری که حدود ۹ ماه بود این وزن را حفظ کنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بزرگترین یاغی گری الیکا ناصری در زندگیش چه بوده؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من خودم هم مثل ابرا شخصیت آرامی دارم. شاید بتوانم بگویم که یاغی گری من مربوط به دوران دبیرستانم است و انتخاب رشته بازیگری است که با اطرافیانم برای این تصمیم جنگیدم.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | فرزند هراسناک سینمای موج نو | [
{
"type": "p",
"text": "تاریخ سینما یکی از مخترعان خود را از دست داد. عجیب نیست! سینما در فرازهای تاریخی خود، با خلاقیت و نوآوریهای فیلمسازان مولف و صاحب سبک، بازتولید میشود. چرخش دوباره اختراح نمیشود اما دیگرگونه میچرخد. بیشک ژان لوک گدار از پیشگامان موج نو فرانسه یکی از همین فیلمسازان جریان ساز است که سینمای مدرن را میتوان با او شناخت و تعریف کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گرچه او در رشته مردم شناسی دانشگاه سوربن تحصیل کرده بود اما علاقهاش به سینما موجب شد به همراه گروهی از دوستانش مثل «کلود شابرول»، «فرانسوا تروفو» و «اریک رومر»، به سمت هنر هفتم گرایش پیدا کند. علاقهای که فقط در ساخت فیلم محدود نشد بلکه به ساخت نظریههای فیلم و تئوری پردازیهای سینمایی هم گسترش یافت و به جستوجو درباره قابلیتهای نهفته سینما بپردازد. گدار به عنوان آخرین بازمانده موج نوی سینمای فرانسه با نخستین فیلمش «از نفس افتاده» که در سال ۱۹۵۹ بر اساس داستانی از فرانسوا تروفو و با بازی «ژان پل بلموندو» ساخت تا ۹۱ سالگی که به شکل خودخواسته از نفس افتاد به سینمایی شکل داد که نقطه عطفی در تاریخ سینما محسوب میشود. او بانی یک ساختار شکنی مهم در تاریخ سینما بود. چنانکه «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه، او را به عنوان «ساختارشکنترین فیلمسازان موج نو توصیف کرد که هنری کاملاً مدرن و به شدت آزاد را ابداع کرد.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«اِدگار رایت» نویسنده و کارگردان انگلیسی هم درباره گدار گفت: ««طعنه آمیز بود که او خود به سیستم فیلمسازی استودیویی هالیوود احترام میگذاشت و در عین حال شاید هیچ کارگردان دیگری به اندازه او الهامبخش سینماگران دیگر نبود که فقط دوربین را بردارند و شروع به فیلمبرداری کنند.». موسسه فیلم بریتانیا هم او را را غول سینما توصیف کرد که کتاب قوانین را پاره کرد و از فیلم «از نفس افتاده»به بعد او، محدودیتهای مدیوم سینما را به بوته آزمایش میگذاشت.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اگر فیلمهای گدار برای مخاطبان عام سینما جذابیت دارد اما برای منتقدان سینما، نه فقط گدار فیلمساز که گدار منتقد و نظریه پرداز سینما هم جایگاه ویژهای دارد. «گدار» که در سال ۱۹۳۰ در پاریس به دنیا آمد، یکی از چهرههای اصلی جنبش موج نو فرانسه در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بود و ابتدا به عنوان منتقد برای مجله فرانسوی تازه تاسیس کایهدو سینما در سال ۱۹۵۲ کار کرد. او البته فیلم کوتاههای مهمی هم ساخته بود. نخستین فیلم کوتاه خود را با نام «زن عشوهگر» در سال ۱۹۵۵ ساخت. گدار طول دوران فعالیت حرفهای خود در مجموع ۴۴ فیلم بلند و چند فیلم کوتاه را مقابل دوربین برد. او در دهه ۵۰ چند فیلم کوتاه داستانی با کمک دوستان منتقدش در نشریه معتبر «کایه دو سینما» ساخت و با ساخت چند فیلم کوتاه نشان داد که برای ساخت فیلم بلند آماده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دهه ۶۰ پربارترین دوره زندگی گدار بود و او در این دهه هرسال بهطور میانگین دو فیلم ساخت، فیلمهایی که بسیاری از آنها با گذشت زمان ارزش بیشتری یافتند .«سرباز کوچک» دومین فیلم گدار بود که در آوریل ۱۹۶۰ ساخته شد، اما مقامات دولت فرانسه مانع نمایش آن شدند و سه سال بعد پروانه نمایش آن را صادر کردند. داستان فیلم درباره جنگهای آزادیبخش الجزایر است و در سوییس اتفاق میافتد. این فیلم اولین همکاری میان «گدار» و «آنا کارینا» بود که به ازدواج آنها انجامید. گدار پس از آن فیلم «زن، زن است» را در سال ۱۹۶۱ ساخت و یک سال بعد فیلم تحسینشده «گذران زندگی» را ساخت که از پیچیدهترین و موفقترین فیلمهای اولیه گدار محسوب میشود. او با فیلم «تفنگداران» در سال ۱۹۶۳ بار دیگر مخالفت خود را با پدیده جنگ ابراز کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«بیزار» محصول ۱۹۶۳ اولین فیلم پرهزینه این سینماگر بود که بازیگرانی چون «میشل پیکولی» و «جک پالانس» در آن نقشآفرینی داشتند. در سال ۱۹۶۴ گدار فیلم «یک زن شوهردار» را ساخت که به گفته خودش پژوهشی در زندگی زن است که در زیر فشارهای زندگی دیگر نمیتواند خودش باشد. اما یکی از معروفترین ساختههای گدار در سال ۱۹۶۵ با نام «آلفاویل» به پرده سینماها آمد و متعاقب آن، فیلم «پیروی دیوانه» ساخته شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از دیگر شاهکارهای سینمایی او میتوان به فیلمهای «مذکر، مونث» (۱۹۶۶)، «شهوت» (۱۹۸۲) و «نام کوچک؛ کارمن» (۱۹۸۴) اشاره کرد. گدار همچنین فیلم سه بعدی «خداحافظی با زبان» را در سال ۲۰۱۴ ساخت، این فیلم کاملا تجربی، درامی رمانتیک درباره زندگی یک مرد و زن است و نیمه دوم فیلم از زاویه دید یک سگ ولگرد روایت میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«خداحافظی با زبان» در جشنواره کن ۲۰۱۴ جایزه هیات داوران این رویداد سینمایی را دریافت کرد. آخرین ساخته این سینماگر کهنهکار با عنوان «کتاب تصویر» در سال ۲۰۱۸ راهی سینماها شد و در جشنواره کن برای نخستین بار جایزهای با عنوان نخل طلای ویژه به «ژان لوک گدار» اعطا شد. شاید جالبتر این باشد که توصیف سینمای گدار را از زبان خودش بشنویم. او درباره سبک فیلمسازیاش گفته بود: «نحوه فیلمسازی من همانند شیوهای است که ۲ یا ۳ نوازنده جاز آهنگ میسازند. در واقع لزوما هیچ سناریوی نوشتهای وجود ندارد، بلکه ما موضوعی را انتخاب میکنیم سپس بازیگران آن را ایفا میکنند و در نهایت فیلم سازمان یافته و تدوین میشود. هیچ دیالوگ از پیش تعیینشدهای در کار نیست و تنها چند کُلاژ و یادداشت وجود دارد که پیوند آنها به ساخت یک فیلم میانجامد»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سینمای گدار در عرصه جهانی منبع الهام ارزشمندی برای سایر کارگردانان از جمله مارتین اسکورسیزی، کوئنتین تارانتینو، برایان دی پالما، استیون سودربرگ، دی. ای. پنی بیکر، رابرت آلتمن، جیم جارموش، راینر ورنر فاسبیندر، وونگ کار وای، ویم وندرس و برناردو برتولوچی بوده است. «فرزند هراسناک سینمای موج نو» لقبی بود که به «ژان لوک گدار» داده بودند، چراکه در دهه ۱۹۶۰ با تلاش جنجالگونهای میخواست با نهادهای خشک و پژمرده سیاسی و اجتماعی بستیزد و از دوربین بسان یک اسلحه در جهت پیشبرد اهداف سیاسیاش استفاده میکرد. گدار در سال ۱۹۶۸ یکی از چهرههایی بود که در حمایت از دانشجویان معترض در سراسر فرانسه در ناتمام ماندن جشنواره فیلم کن نقش عمدهای ایفا کرد. در آن سال جشنواره ناتمام ماند و هیچ فیلم نخل طلا نگرفت چون از مجموع ۲۷ فیلم بخش رقابتی، تنها ۷ فیلم به روی پرده رفتند. بدون شک گدار نه نتها یکی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینماست که تاریخ سینما را در مسیر تازهای قرار داد و خود تاریخ ساز شد. او فیلمساز مولفی بود که حتی مرگش را هم کارگردانی کرد هر چند خیلی تراژیک.",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | معرفی و نقد فیلم قطار سریع السیر | [
{
"type": "p",
"text": "خلاصه داستان فیلم قطار سریع السیر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم قطار سریع السیر بر اساس رمان سال ۲۰۱۰ کوتارو ایساکا به نام ماریا بیتل (که بعدتر با عنوان قطار سریعالسیر به انگلیسی ترجمه شد) ساخته شده است. زک الکویچ که با نگارش فیلمنامه خیابان ترس بخش دوم: ۱۹۷۸ شناخته میشود، مسئولیت اقتباس از این رمان را به عهده داشته است که خلاصه داستان قطار سریع السیر را اینجا میخوانید؛",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آدمکش بدشانس لیدیباگ (برد پیت) از سوی مربیاش (ساندرا بولاک) به یک ماموریت به ظاهر ساده فرستاده میشود: سوار یک قطار سریعالسیر شینکانسن ژاپنی بشود، یک کیف را پس بگیرد و در ایستگاه بعدی پیاده شود. اگرچه تقدیر ممکن است نقشههای دیگری داشته باشد. زیرا آخرین ماموریت لیدیباگ او را در مسیر برخورد با دشمنان بیرحمی از سراسر جهان قرار میدهد. دشمنانی که همه با اهداف مرتبط و در عین حال متضادی در سریعترین قطار جهان دور هم جمع شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازیگران فیلم قطار سریع السیر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برد پیت در نقش یک قاتل پا به سن گذاشته به نام لیدیباگ گروهی از بازیگران با استعداد را در قطار سریعالسیر رهبری میکند. ساندرا بولاک به عنوان مربی او، جوئی کینگ در نقش یک زن مزدور جوان که وانمود میکند یک دختر مدرسهای بریتانیایی است، آرون تیلور-جانسون در نقش یک قاتل بریتانیایی و برایان تایری هنری در نقش برادر او در کنار اندرو کوجی در نقش یویچی کیمورا عضو ژاپنی سازمان مرگ سفید، گروه اصلی بازیگران فیلم را تشکیل میدهند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "زاری بیتز، ماسای اوکا، مایکل شنون، لوگان لرمن، هیرویوکی سانادا، کارن فوکوهارا، بد بانی، پاشا لیچنیکوف و میرای گربیچ، از دیگر بازیگران فیلم هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درباره دیوید لیچ کارگردان",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "دیوید لیچ، کارگردان فیلم قطار سریع السیر، فعالیت حرفهای خود را به عنوان یک بدلکار آغاز کرد. او حتی در برخی از معروفترین فیلمهای برد پیت، از جمله باشگاه مشتزنی (Fight Club) و تروآ (Troy)، نقش بدلکار او را ایفا کرد. در حالی که برد پیت چندین دهه است که به عنوان یکی از ستارههای هالیوود شناخته میشود، از فعالیت لیچ به عنوان کارگردان کمتر از یک دهه میگذرد. او در سال ۲۰۱۷ با با فیلم اکشن آدمکشی بلوند اتمی (Atomic Blonde) نخستین تجربه کارگردانی خود را پشتسر گذاشت. لیچ پس از آن با ددپول ۲ (Deadpool 2 ) و سریع و خشمگین تقدیم میکند: هابز و شاو (Fast & Furious Presents: Hobbs & Shaw) به تجربهاندوزی در فرانچایزهای بلاکباستری رو آورد. نخستین همکاری لیچ و پیت به عنوان کارگردان و بازیگر در ددپول ۲ اتفاق افتاد. زیرا اگر خاطرتان باشد پیت در آنجا یک حضور کوتاه در نقشی فرعی داشت. آن دو در سال ۲۰۲۰، پس از اینکه کارگردانی قطار سریعالسیر از آنتوان فوکوآ به لیچ رسید، دوباره در کنار یکدیگر قرار گرفتند. فیلمبرداری فیلم در اواخر همان سال و در میانه شیوع پاندمی آغاز شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نظر منتقدان درباره فیلم قطار سریع السیر",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "شیکاگو سان تایمز | امتیاز: ۸۸ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ریچارد روپر | فیلم قطار سریع السیر مملو از دعواهای بزرگ، ناسازگاریها و تصادفهای بیرحمانه است که اغلب به ضرب و شتم منجر میشوند. برخی از سلاحهای استفاده شده عبارتند از: اسلحهها، چاقوها، بطری آب، یک حیوان عروسکی، شمشیرها، بمبها، یک دسته جارو، لپتاپ، کمبربندهای ایمنی، کیفها، مشتها، نارنجکها، سرسوزنهای پر از سم و بله حتی یک مار در قطار.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "پولیگان | امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاشوا ریورا | اگر لیچ از این همه ترفندهای سبکی فیلمهای گای ریچی وام نمیگرفت و فقط اجازه میداد که مهارت و توانایی خودش بدرخشد، شاید قطار سریعالسیر فیلم بهتری هم میشد. بنابراین مخاطبان میتوانستند قدردانی بهتری از این فیلم بخاطر کمدی اکشن فوقالعادهاش داشته باشند.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "واکس | امتیاز: ۷۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آلیسا ویلکینسون | اگر فیلم قطار سریع السیر یک موفقیت است شاید علتش این باشد که یک واقعیت گریزی خالص در بهرین حالت خود است، بدون آنکه حاوی هیچ پیام یا درسی باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "نیویورک تایمز | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مانولا دارگیس | فیلم قطار سریع السیر با بازی برد پیت یک فیلم شوخ قابل تماشا، احمقانه، قابل پیشبینی و گاهی خندهدار است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "ای بی سی نیوز | امتیاز: ۵۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پیتر ترورز | فیلم هر چقدر پیش میرود بیشتر از آنکه هیجانانگیزتر شود خستهکنندهتر میشود. فیلمنامه در بسیاری از لحظات انرژی و نیروی کمی دارد برای اینکه شکافهای خود را پر کند. این فقط برد پیت است که بطور مداوم شما را پای فیلم مینشاند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "نقد بلند بر فیلم قطار سریع السیر از سایت Slash Film",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاش اسپیگل | ندیدن نام گای ریچی به عنوان کارگردان در تیتراژ پایانی قطار سریعالسیر، تقریبا تعجبآور است. فیلمی که مجموعهای از آدمکشیهای متنوع را جایگزین مونولوگهای طولانیای میکند که همچون گلوله در فیلمهای تارانتینو شلیک میشوند. اگرچه تماشای این فیلم دو ساعته که انگار روی دنیای فیلمهای تارانتینو سوار شده، راحت است، اما بنظر میرسد که قطار سریعالسیر بیشتر مدیون فیلمهایی مثل ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ شلیک شده (Lock, Stock, and Two Smoking Barrels) و قاپزنی (Snatch) است که خودشان ریفهایی پست مدرن از فیلمهای تارانتینو هستند. شاید بخاطر برد پیت است که بیشتر از بیست سال قبل یکی از بازیگران قاپزنی بود و اکنون شخصیت اصلی این اکشن جدید محسوب میشود، یا شاید به این دلیل است که برخی از بازیگران با سرخوشی بیمهابایی به شخصیتهای تک بعدی خود هجوم آوردهاند تا یک یا دو لهجه کارتونی از آنها بیرون بکشند. اما قطار سریعالسیر مانند این فیلمهای اولیه گای ریچی، فوقالعاده چربزبان و پوچ و حداقل تا حدی سرگرمکننده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم قطار سریع السیر از خودش رضایت بسیاری دارد و فقط گاهی اوقات این سطح از لذت و سرخوشی را به دست میآورد. فیلم مانند قطاری که اکثر زمان خود را در آن سپری میکند، سریع و پرهیاهو است و زمانی که قطار متوقف میشود، سرعت خود را بطور مناسبی کاهش میدهد. لیچ لحن فیلم را ولنگار و سبک نگه میدارد که البته گاهی اوقات به زیان فیلم است",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پیت در اینجا نقش یک جنایتکار را بازی میکند که در ابتدای فیلم اسم مستعار جدید خود را دریافت میکند و به این ترتیب با نام لیدیباگ شناخته میشود. لیدیباگ پس از مدتی دوری از دنیای جنایت به تازگی به آن بازمیگردد. او در این مدت دوری تلاش کرده بود که تا با کمک یک درمانگر سمبل صلح را کشف کند. اما مربی او (که عمدتا یک شخصیت خارج از قاب با صدای ساندرا بولاک است) یک ماموریت ظاهرا ساده برای بازگشت به گروه به او میدهد: همه کاری که او باید انجام بدهد این است که یک کیف را از قطار سریعالسیری که از توکیو به سمت کیوتو در حرکت است، بردارد. به اندازه کافی کار سادهای بنظر میرسد، بجز اینکه هربار که لیدیباگ سعی میکند قطار را ترک کند، سرنوشت او این است که بماند. یک قاتل مکزیکی مرموز با انگیزه انتقام به نام وولف (بنیتو آنتونیو مارتینز اکاسیو معروف به بد بانی)، پرنس (جوئی کینگ) که شبیه یک دانشآموز مدرسهای انگلیسی مبادی آداب بنظر میرسد اما در اصل یک جامعهستیز است و یک جفت دوقلو با نامهای مستعار لمون و تنجرین (آرون تیلور-جانسون و برایان تایری هنری)، از جمله افراد دیگر حاضر در قطار هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم قطار سریع السیر بر اساس رمانی از کوتارو ایساکا و فیلمنامهای از زک اولکویچ ساخته شده است. نکته قابل ذکر این است که اهمیتی ندارد بدانیم فیلمنامه اولکویچ چقدر به منبع خود وفادار بوده یا اینکه چقدر مدیون الهامات دیگر بنظر میرسد. پرشهای مداوم رفت و برگشتی به قطار همنام به قصد یک نگاه اجمالی به گذشته شخصیتهای مختلف و همچنین پس و پیش شدنهای مداوم در زمان با نوعی رهایی جسورانه، بیشتر شبیه شیوهای برای سرعت بخشیدن به داستان هستند بدون تاکید بر اینکه واقعا چقدر جابجایی و تحرک کم است. قطار سریعالسیر را دیوید لیچ کارگردانی کرده است. لیچ اگرچه بخاطر همکاری با کارگردان/بازیگر بدلکار چاد استاهلسکی در اولین فیلم جان ویک شناخته شده است،اما این فیلم بیشتر با سبک فیلمسازی لیچ در ددپول ۲ مطابقت دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وقتی میگوییم قطار سریعالسیر شبیه به ددپول ۲ عمل میکند، به معنای چند چیز است. از یک جهت میتوان به چند حضور کوتاه تصادفی از آدمهای بسیار مشهور – از جمله ساندرا بولاک – اشاره کرد (ممکن است حضور غیرمنتظره خود پیت در ددپول ۲ را به یاد بیاورید). همچنین متاسفانه بدین معنی است که بخش قاتل توجهی از سکانسهای اکشن قطار سریعالسیر اغلب از لحاظ بصری به شکل مبهمی غیر قابل درک هستند. اگرچه پیت در ظاهر نقش اصلی فیلم است، اما این آرون تیلور-جانسون و برایان تایری هنری هستند که تعادل مناسبی میان مغرور بودن و بسیار سرگرمکننده بودن پیدا میکنند. ارتباط برادرانه آن دو – که بخاطر اینکه یکی از آنها سفیدپوست و دیگری سیاهپوست است با آن شوخی میشود – بعلاوه تمایل زیادی یکی از شخصیتها به یک برنامه تلویزیونی مخصوص کودکان که به شدت در تضاد با متحوای درجه R (بزرگسال) فیلم است، میتوانست به راحتی این دو را غیر قابل تحمل کند، اما بدبختی و عهد میان آن دو و همچنین تعهد واقعی هر دو بازیگر به نقشهایی که به راحتی میتوانند خندهدار باشند، علمکرد آنها را برجسته میسازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنجرین و لمون در ابتدا مانند شخصیتهای نه چندان مهم فیلمهای گروههای اوباش و جنایتکاری اوایل دهه ۲۰۰۰ هستند (زیرمجموعهای از ژانر گانگستری)، اما در نهایت خود را نشان میدهند. البته این بدان معنا نیست که برد پیت بد است. او در نقش آدمکش حرفهای که به شدت میخواهد بیرون برود اما نمیتواند فرار کند، سرگرمکننده است. هرچند لحظاتی وجود دارد که چربزبانی شخصیت او واقعا ناخوشایند بنظر میرسد. مانند زمانی که یک آدمکش دیگر در یکی از آخرین لحظات خونینشان از درد بخود میپیچد و او بدون فکر میپرسد که آیا آنها به عنوان آخرین درخواست یک لیوان آب میخواهند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در مجموع، فیلم قطار سریع السیر از خودش رضایت بسیاری دارد و فقط گاهی اوقات این سطح از لذت و سرخوشی را به دست میآورد. فیلم مانند قطاری که اکثر زمان خود را در آن سپری میکند، سریع و پرهیاهو است و زمانی که قطار متوقف میشود، سرعت خود را بطور مناسبی کاهش میدهد. لیچ لحن فیلم را ولنگار و سبک نگه میدارد که البته گاهی اوقات به زیان فیلم است. مانند زمانی که اکشن آنقدر بیرحمانه و هولناک است که نمیتواند با چنین لحن خونسرد و بیخیالی مطابقت داشته باشد. با در نظر گرفتن اکثر فیلمهای جریان اصلی معاصر، میتوانیم به قطار سریعالسیر به عنوان یک موفقیت نه چندان قابل توجه نگاه کنیم. یک فیلم اکشن احتمالا با بودجهای زیاد که هیچ ابرقهرمان یا دنیای توسعه یافتهای و هیچ چیز مشابه اینچنینی ندارد. اما قطار سریعالسیر در نهایت تا حدودی سرگرمکننده است، در حالی که شما را به یاد فیلمهایی میاندازد که اغلب بسیار بهتر هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "امتیازهای فیلم قطار سریعالسیر (تا زمان انتشار مطلب)",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مصاحبه با بازیگران فیلم قطار سریع السیر",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "برد پیت: فیلمنامه خیلی خندهدار بود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ما فیلمنامه قطار سریعالسیر را دقیقا در تاریکترین و و غریبانهترین دوره شیوع پاندمی خواندیم. اولین چیزی که درباره آن مشهود بنظر میرسید این بود که خیلی برایمان خندهدار بود و اینکه همه این شخصیتها ماجراهای خاص خود را داشتند. بنابراین میدانستم که ما قرار است با گروهی از عوامل و بازیگران مطرح کار کنیم. … هدیه دیگری که فیلمنامه ارائه داد گروه بازیگران بینالمللی آن بود. این یک نمایش متنوع بود و همه میتوانستند دیدگاه منحصر بفرد خود را به داستان وارد کنند و بنابراین مایه لذت و خوشحالی بود.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "آرون تیلور-جانسون: هیچ فیلتری برای شخصیت من وجود ندارد",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شخصیتها واقعا با پرانرژی بودن و تمام کردن جملات یکدیگر کار میکردند. هنگامی که یک کمدی اکشن هیجانانگیز در قطاری که با سرعت در حال حرکت است دارید، شما دیالوگهایی را میخواهید که زنده، شفاف، سریع و تمام عیار باشند. بنابراین این فقط یک تصمیم آگاهانه بود. من شخصیتی را میخواستم که غیر قابل پیشبینی، ستیزهجو، کمی بیقرار و عصبی و هیجانزده باشد، زیرا این چیزی است که او را کمی ترسناک و شیطانی میکند. اینکه او چقدر چابک، تندخو و تیزبین و صریح است. مطلقا هیچ فیلتری برای شخصیت من وجود ندارد. بنابراین من فقط میخواستم هر چیزی را که ناگهان به ذهنم خطور میکرد و میتوانست نابخشودنی و بیرحمانه باشد را بگویم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "برایان تایری هنری: همیشه دوست داشتم نقش یک آدمکش را بازی کنم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من همیشه دوست داشتم نقش یک بریتانیایی و یک آدمکش را بازی کنم. میخواستم شخصیتهایی را که در طول زمان در فیلمهای اکشن مختلف تماشا کردهام را مجسم کنم. من میخواستم جنبه دیگری از آدمی که او را تماشا کرده بودم اما هرگز آنطور که میخواستم نمایش داده نشده بود را کشف کنم. من همیشه وقتی این نقشها را انتخاب میکنم سعی دارم بفهمم که این مردان سیاه پوست برای من چه یا چه کسانی هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "هیرویوکی سانادا: تاریخچه خانوادگی او یک خط داستانی بسیار مهم است",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این یک نقش عالی برای من بود. او سابقه و پیشینه خانوادگی خود را دارد. این تعادل خوبی میان اکشن و بازیگری ایجاد کرده است که با احساسات و گاهی با کمدی ترکیب میشود. او یک قاتل بوده که بازنشست شده و اکنون یک هنرمند طراح گل است. تاریخچه خانوادگی او یک خط داستانی بسیار مهم در فیلم است. او پیر شده، اما هنوز قوی و یک مرد خوب خانواده است. این بزرگترین ویژگی نقش من بود.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "بد بانی: در مرحله جدیدی از زندگیام هستم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در لحظاتی فکر میکردم که من اینجا با برد پیت چه میکنم؛ یک فیلم کار میکنیم و همدیگر را کتک میزنیم؟ من خیلی تمرین کردم، اما تجربه خوبی بود. من در مرحله جدیدی از زندگیام هستم که میخواهم کارهای دیگری را انجام بدهم و از هر فرصت جدیدی که برایم پیش میآید بهره ببرم. من ۲۸ سال دارم و احساس میکنم که هنوز جوان هستم و میتوانم هر چیزی که تاکنون میخواستم را انجام بدهم و اکنون فرصت انجام این کار را داریم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وبسایت میانگین امتیاز IMDB ۷.۵ از ۱۰ کاربران متاکریتیک ۷.۱ از ۱۰ منتقدان راتن تومیتوز ۵۴ درصد بر اساس ۳۰۹ نقد کاربران راتن تومیتوز ۷۶ درصد منتقدان متاکریتیک ۴۹ درصد براساس ۶۱ نقد",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | یاغی ما بهسر رسید | [
{
"type": "p",
"text": "قصه سریال یاغی در آخرین روز تابستان ۱۴۰۱ به پایان رسید و قسمت آخر پخش شد. محمد کارت در نخستین تجربه سریالسازی خود با بهرهگیری از دانش سینمایی توانست سریالی استاندارد و پر مخاطب بسازد که با استفاده از یک داستان پر پیچ و خم و قهرمان محور مخاطبان را با خود همراه کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در قسمت آخر یاغی غافلگیری نخست کشته نشدن طلا مطلا به دست رحمان بود. رحمان با وجود آنکه متهم به جنون و بیماری روانی است اما طلا را همچون یک حامی و خواهر میدانست و نسبت به کشتن او دچار شک و تردید شدید شده بود. رحمان با وجود آنکه نسبت به حرفهای برادرش هیچگونه تردیدی ندارد اما با این وجود طلا را نیز شایسته مرگ نمیدانست و دوراهی سخت را با یک تصمیم بزرگ پشت سر گذاشت. رحمان تصمیم گرفت طلا را نکشد و او را به کشور دیگری بفرستد تا زمانی که آبها از آسیاب بیفتد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاوید که به سختی توانست خودش را به اتاق مسئول فدراسیون برساند توانست پرده از جنایتهای رحمان و طلا بردارد. جاوید با اینکه میدانست خطر لو دادن رحمان میتواند برای خودش و همتیمیهایش با مرگ همراه باشد اما برای آنکه بهمن به هدفش نرسد با پلیس همراهی کرد و تمامی اتفاقها را به پلیس بینالملل گفت. تصمیم سخت پلیس برای تعقیب رحمان تا تهران برای گیر انداختن هسته اصلی باند مواد مخدر یکی از اتفاقهایی بود که امکان لو رفتن آن تا لحظه پایانی وجود داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاوید به تمام آنچه در زندگیاش میخواست رسید. او با تلاش و زحمتی که کشید توانست نگاه اطرافیان را به خودش تغییر دهد و در این رهگذر بسیاری از افراد از جمله مادر ابرا را شرمنده خودش کند. جاوید زخمی را روی ابرویش به یادگار نگه داشت تا انگیزهای باشد برای آنهایی که او را بی اصل و نسب میدانستند و اجازه نمیدادند مانند دیگر شهروندان حق حیات و زندگی داشته باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لحظه خواستگاری جاوید از پدر و مادر ابرا در رستورانی در کشوری غریب رویایی بزرگ برای جاوید بود که با پاسخ مثبت خانواده ابرا شیرینی زندگی برایش دو صد چندان شد. جاوید البته باید یک ماموریت مهم را پشت سر بگذارد تا بعد بتواند زندگیاش را در آرامش پیش ببرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بهمن یکی از کاراکترهای عجیب و غیرقابل پیشبینی سریال یاغی بود. فردی که هم به دنبال رویاهای جوانیاش در کشتی میگشت و هم سعی میکرد عقدههای فرو خوردهاش را با ثروتاندوزی از راه خلاف و فروش مواد مخدر به ثمر بنشاند. بهمن اما در این مسیر بدشانس بود چون نه دیگر ارج و احترام شاگردانش در کشتی را برای خودش نگه داشت و نه خانواده و عشقی برایش ماند. او اما بیش از هر چیز زمانی چهرهای ناجوانمرد از خودش به نمایش گذاشت که در تعقیب و گریز پلیس اسلحه را روی سر جاوید گذاشت. پسری که تا لحظه آخر کلمه «آقاجون» از دهانش نمیافتاد و هیچگاه گمان نمیکرد بهمن برای رسیدن به هدفش تا این اندازه به انسانیت پشت کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جاوید روح و روانش را در کشاکش مرگ و زندگی و در کما جلا داد و با حضور در محله قدیمیاش تمام تلخی گذشته را با شیرینی آینده معامله کند. زندگی جاوید الهام بخش تمام جوانانی است که گمان میکند در آسمان حتی یک ستاره هم ندارند. جاوید ثابت کرد میتوان با دست خالی به جنگ بدیمنیهای زندگی رفت و روی هر دیواری و سدی یک در گذاشت و از مشکلات عبور کرد. سریال یاغی بیش از هر چیزی این نکته را برای مخاطب متذکر شد که میتوان به تمامی حرفهای منفی که امکان زندگی را از انسان میگیرد پشت پا زد و از نشدنها زندگی ساخت.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بازنشستگی وودی آلن از کارگردانی حقیقت دارد؟ | [
{
"type": "p",
"text": "وودی آلن ۸۶ ساله چند روز پیش در مصاحبهای به نشریه اسپانیایی «لا وانگواردیا» اعلام کرد که فیلم آیندهاش یک تریلر کاملا فرانسویزبان است، آخرین فیلمی خواهد بود که کارگردانی میکند و بازنشستگی اش را نه مستقیم بلکه ضمنی اعلام کرد. هرچند جزئیات کمی درباره این فیلم کنجکاویبرانگیز منتشر شده، اما خود آلن فیلم آخرش را با فیلم «امتیاز نهایی» مقایسه کرده و آن را فیلمی «مهیج، دراماتیک و شیطانی» نامیده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "آلن زمانی یکی از پرکارترین کارگردانان «هالیوود» محسوب میشد، اما پس از اتهاماتی که از باب رابطه جنسی با دخترخواندهاش متوجه او شد، دیگر به آمریکا باز نگشت تا فیلمهای اخیرش را در کشورهای دیگر کارگردانی کند. او که روزگاری با برجستهترین بازیگران زنده سینما کار میکرد، در سالهای اخیر از روی اجبار فیلمش را بدون حضور ستارگان نامی و در اروپا کارگردانی کرده.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وودی آلن در این مصاحبه اظهار کرده که قصد دارد پس از بازنشستگی از فیلمسازی، بر روی نوشتن کتاب تمرکز کند. او اخیرا پنجمین مجموعه داستان کوتاه خود را با نام «جاذبه صفر» منتشر کرد و ابراز علاقه کرد که در آینده نزدیک رمانی کامل بنویسد. البته که فرایند پیدا کردن ناشر برای همین مجموعه داستان اخیر و کتاب خاطرات او که ۲ سال پیش منتشر شده بود، به دلیل اتهاماتی که متوجه آلن بود به سختی جلو رفت و کمتر ناشری حاضر بود اعتبارش را برای ستارهای که حالا مورد غضب جریان رسانهای اصلی در آمریکاست حراج کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "استاد اخیرا هم در مصاحبه زنده اینستاگرامی با «الک بالدوین» گفته بود میل استودیوها برای پخش آنلاین فیلمها و کمرنگ شدن نقش سالنهای سینما باعث شده تا میلش برای فیلمسازی کمرنگ شود: «احتمالا فقط یک فیلم دیگر خواهم ساخت. بخش زیادی از انگیزه و هیجانم را از دست دادهام. روزگاری وقتی فیلم میساختم، فیلمم سینما به سینما در سراسر کشور به نمایش درمیآمد، اما حالا شما فیلم میسازید، فیلمتان نهایتا ۴ تا ۶ هفته روی پرده است و بعد هم مستقیما وارد جریان پخش آنلاین میشود تا بابت هر بازدید به شما پول پرداخت کنند. این جریان برای من آنقدرها لذتبخش نیست. نمیدانم هنوز از فیلم ساختن لذت میبرم یا نه. قبلا وقتی فیلمم در یک سالن پخش میشد و همزمان ۵۰۰ نفر آن را در لحظه میدیدند برایم جذاب بود. حالا میخواهم یک فیلم دیگر بسازم و ببینم آیا همچنان لذت میبرم یا نه!»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "او همچنین یکی از حسرتهای بزرگش را فرصت نکردن برای همکاری با کمدین بزرگ «جری لوئیس» خوانده و گفته: «دوست داشتم جری لوئیس را کارگردانی میکردم، زیرا جری لوئیس استعداد فوقالعادهای بود که همیشه آن را به خاطر حماقت به هدر میداد، و فکر میکنم اگر میتوانستید او را کنترل کنید و روی نوع مناسبی از کمدی تمرکز کنید، لوئیس شاهکار میکرد.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اعلام خبر بازنشستگی وودی آلن بازتاب گستردهای در رسانههای آمریکا پیدا کرده، اما بخش اعظم گزارشها و یادداشتها پیرامون «اتهامات» حول او و نظرات منفی بعضی از هالیوودیها نسبت به اوست، نه کارنامه سینمایی یگانهاش.",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | معرفی و نقد فیلم بلیتی به بهشت | [
{
"type": "p",
"text": "خلاصه داستان فیلم بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یک زوج جدا شده (جرج کلونی و جولیا رابرتز) خود را در یک ماموریت مشترک میبینند تا مانع ازدواج دختر بسیار عاشقشان (کیتلین دیور) بشوند و به این ترتیب او را از همان اشتباهی که خودشان یکبار مرتکب شدهاند، دور کنند. این خلاصه داستان فیلم بلیتی به بهشت یا Ticket to Paradise است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کدام بازیگران در بلیتی به بهشت حضور دارند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جرج کلونی و جولیا رابرتز دو بازیگر اصلی بلیتی به بهشت هستند. این دو که سابقه همکاری طولانی مدتی دارند اولینبار در یازده یار اوشن (Ocean’s Eleven) در کنار یکدیگر قرار گرفتند. آنها همچنین در دوازده یار اوشن (Ocean’s Twelve)، اعترافات یک ذهن خطرناک (Confessions Of A Dangerous Mind) و هیولای پول (Money Monster) در کنار هم ظاهر شدند. آنها در اینجا نقش یک زوج مطلقه را ایفا میکنند که از حضور هم بیزار هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علاوه بر نقشآفرینی مجدد این دو ستاره بزرگ هالیوودی در کنار یکدیگر، شاهد حضور کیتلین دیور در نقش لیلی دختر ۲۵ ساله آنها خواهیم بود. او در سفر فارغالتحصیلی خود عاشق پسری در بالی میشود و تصمیم میگیرد که در آنجا ازدواج کند. ماکسیم بوتیه نقش این جوان اهل بالی را بازی میکند. او ظاهرا پسر خوبی است و حتی بنظر میرسد که والدین لیلی او را دوست دارند. بیلی لورد در نقش وارن باتلر، دوست لیلی که با او در بالی است حضور دارد. لوکاس براوو، روآن چپمن، شان لینچ و موران کین از دیگر بازیگران این فیلم هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نظر منتقدان درباره بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "ایندیوایر | امتیاز: ۸۳ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الا کمپ | بخش زیادی از جذابیت بلیتی به بهشت از دانستن اینکه این داستان دقیقا چگونه به پایان میرسد ناشی میشود – یک کمدی رمانتیک خوب بدون داشتن یک پایان خوش تضمین شده را چطور میتوان تصور کرد – بدون آنکه به دلیل خلاقیت فیلمنامه از سفر برای رسیدن به آنجا مطمئن باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "امپایر | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بن تراویس | با حضور جذاب جولیا رابرتز و جرج کلونی حتی عناصر کهنه و کلیشهای بلیتی به بهشت قابل تماشا هستند. فیلمی که یک گریز پرشور، شوخطبعانه و خوشایند از واقعیت است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "The Wrap | امتیاز: ۵۵ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نیکولاس باربر | اول پارکر، به عنوان کارگردان و یکی از نویسندگان فیلم آنچنان به این واقعیتگریزی سرخوشانه و مطلوب متعهد است که تمام کشمکشها و پیچ و تابها و همچنین شوخیهای لازم را کنار میگذارد.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "گاردین | امتیاز: ۴۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پیتر بردشاو | بلیتی به بهشت شاید برای کسانی که به دنبال سرگرمیهای فانتزی و واقعیتگریز هستند سودمند باشد و این کاملا قابل درک است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "نقد بلندی بر فیلم بلیتی به بهشت | سایت ایندیپندنت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کلاریس لافری | تماشای عاشق شدن جرج کلونی و جولیا رابرتز لذتبخش است. اما دیدن مشاجره کردن آنها لذت بیشتری دارد. این دو به عنوان یک زوج سابق به بالی پرواز میکنند تا جلوی عروسی عجولانه دخترشان (کیتلین دیور) با یک آدم محلی آنجا (ماکسیم بوتیه) را بگیرند. کلونی و رابرتز در اینجا وارث سنت کمدیهای اسکروبال هستند. به عنوان نمونه به کلودت کولبرت و کلارک گیبل در یک شب اتفاق افتاد (It Happened One Night) فکر کنید. یا کری گرانت را در مواجهه با شیطنتهای بیپروای کاترین هپبورن در بزرگ کردن بیبی (Bringing Up Baby) به یاد بیاورید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در اینجا وقتی جورجیا (رابرتز) و دیوید (کلونی) در جشن فارغالتحصیلی دخترشان اتفاقا در کنار یکدیگر نشستهاند، آنها بر سر دسته صندلی با یکدیگر بحث میکنند. هنگامی که آنها دوباره به شکل اتفاقی در یک هواپیما قرار میگیرند، خود را گیرافتاده در قلاب زندگی میبینند، در حالی که در تلاطمی طوفانی بسر میبرند. همچنین زمانی که متوجه میشوند اتاقهایشان در هتل در مجاورت یکدیگر قرار دارد – در این مرحله، اتفاقهای تصادفی کمی مشکوک بنظر میرسند – آنها بلافاصله سر خروپف کردنهای رعدآسای دیوید وارد بحث میشوند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بلیتی به بهشت بلافاصله رابطه طوفانیای را به یاد میآورد که رابرتز و کلونی در نقشهای احساساتی و عاشقانهشان در فیلمهای یازده یار اوشن به اشتراک گذاشتند. اگرچه آنها مدت زمان نسبتا خوبی را با یکدیگری روی پرده سپری کردهاند، از جمله در هیولای پول در سال ۲۰۱۶، اما این اولین کمدی رمانتیک واقعی آنها در قالب یک زوج محسوب میشود. اینکه رابطه آنها هنوز کار میکند تا حد زیادی به این دلیل است که روشهای آنها تغییر نکرده است. بغیر از برخی لحظات مانند جایی که تعدادی بومر مست در حال رقصیدن هستند (بومرها به افرادی اطلاق میشود که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ و در طی دوران انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدهاند)، چیزهای کمی وجود دارد که مضحک و ابلهانه باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کلونی و رابرتز هر دو آدمهایی بالغ هستند، بنابراین واقعا مهم نیست که چقدر وحشیانه دعوا میکنند. زیرا میدانید که آنها آنقدر عاقل هستند که هرگز چنگالهایشان را آنقدر عمیق فرو نکنند که خون بیرون بکشد. مسائل همیشه حل خواهند شد و این عشق است که به ناچار شکوفا میشود. کاری که اولیور پارکر کارگردان انجام میدهد این است که به سادگی اطراف این دو را با سایههای روشن اما تسکینبخشی نقاشی کند. پارکر بلیتی به بهشت را در همان قالب دو فیلم بهترین هتل عجیب مریگولد (The Best Exotic Marigold Hotel) و ماما میا! دوباره شروع کنیم طراحی کرده است. فیلم بالی را به عنوان یک مکان خیالی آماده کارت پستال شدن به تصویر میکشد. اما پارکر همچنین فراموش نمیکند که این یک مکان واقعی است و افراد واقعی در آن زندگی میکنند. مردم محلی – از جمله شخصیت گده ماکسیم بوتیه و پدرش و کاراکتر خندهدار وایان با بازی آگونگ پیندا – کلیدی برای داستان هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمنامه پارکر که با همکاری دنیل پیپسکی نوشته شده است، بسیار بیشتر از آنکه خندهدار باشد، احساسی است. این داستان در ترس والدین از اینکه فرزندانشان آنچنان مدلهای کاملی از خودشان هستند که مجبورند همان اشتباهات آنها را تکرار کنند، ریشه دارد. دیوید، در یک نقطه اعتراف میکند که در مهمترین لحظه زندگی دخترش در آسیبپذیرترین حالت خود قرار دارد: «آن وقت است که میترسی زیرا نمیخواهی چیزها تغییر کنند».",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این یک قلمرو احساسی آشناست و بوتیه و دیور علی رغم اینکه رابطه عاشقانه صادقانه آنها ظاهرا محرک اصلی فیلم است اما جداافتاده و تنها هستند. بنظر میرسد که پارکر به نوعی از این موضوع آگاه است، زیرا او سادهترین مسیر را انتخاب کرده و بیلی لورد را به عنوان بهترین دوست کالج دیور وارد ترکیب میکند. او که به شکل هیستریکی خندهدار و بامزه است در اینجا اساسا همان نقش دختر خوشگذران عجیب و غریب فیلم بوک اسمارت (Booksmart) را به تصویر میکشد که توجهات را از آن خود میکند. لوکاس براوو، بازیگر فیلم امیلی در پاریس (Emily in Paris) در نقش یک مرد جذاب ولی خنگ فرانسوی واکنشهای کمیک بینقص و کاملا احمقانهای ارائه میدهد. لورد و براوو در کنار هم آنتیتزی کلیدی بر رابطه پیچیده کلونی و رابرتز هستند. آنها مصالح مناسبی هستند و پارکر به اندازه مناسب از آنها استفاده میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "امتیازهای فیلم بلیتی به بهشت (تا زمان انتشار مطلب)",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مصاحبه با کارگردان و بازیگران فیلم بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "اول پارکر: اگر کلونی و رابرتز نبودند، فیلم را نمیساختیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اگر آنها نبودند (رابرتز و کلونی)، فیلم را نمیساختیم. من هنوز هم نامه مینویسم و میگویم “تو نمیفهمی که این (نقش) باید مال تو باشه”. این (فیلمنامه) با تصور حضور آن دو نوشته شده است. من به آن دو التماس کردم که این کار را قبول بکنند و آنها به من رحم کردند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قبل از کریسمس کووید وجود نداشت، بنابراین فیلمبرداری عالی بود. اما سپس آنها در ۲۴ دسامبر مرزها را باز کردند و بعد از آن همه چیز خیلی آشفته شد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "جرج کلونی: ما اولینبار با سودربرگ همدیگر رو ملاقات کردیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من و جولیا (اولینبار) با استیون سودربرگ همدیگر رو ملاقات کردیم و حدود ۵ ساعت روی کف زمین یک هتل نشستیم و شوخی کردیم. برای ما همیشه نسبتا ساده بوده است. یادم میآید که آن را خواندم و به جولیا زنگ زدم و گفتم «فقط در صورتی کار میکند که تو آن را قبول کنی» و او هم همین را گفت، پس خوشبختانه (فیلمنامه) نتیجه داد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "جولیا رابرتز: احتمالا نیمی از آمریکا فکر میکنند که من و جرج طلاق گرفتهایم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این داستان به نوعی فقط با جرج و بر اساس شیمی ما معنا داشت. ما رابطه دوستیای داریم که مردم از آن آگاه هستند و ما به عنوان این زوج مطلقه وارد این داستان میشویم. احتمالا نیمی از آمریکا فکر میکنند که ما طلاق گرفتهایم، بنابراین ما تجربه آن را داریم! همچنین من و جرج برای اینکه میخواستیم یک کمدی با هم بسازیم احساس مسئولیتی بسیار سعادت آمیز را احساس میکردیم. زیرا میخواستیم پس از اینکه دنیا دوران بسیار سختی را پشتسر گذاشته بود، به مردم اوقات فراغت خوشی را بدهیم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "کیتلین دیور: هر روز فیلمبرداری چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود داشت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فقط بودن در کنار جولیا و حضور او یک کلاس درس پیشرفته است. هر روز فیلمبرداری چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود داشت. فکر میکنم بسیاری از آنها چیزهای ناخودآگاهی بودند که پس از این با خودم خواهم برد، اما تماشای چگونگی تعامل او با مردم در صحنه و نحوه برخورد او با بازیگری چیزی بود که من واقعا به آن احترام میگذاشتم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "بیلی لورد: برای من خندهدار بودن مساوی با زنده ماندن است",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من با بامزهترین زن تمام دوران، مادرم (کری فیشر)، بزرگ شدهام و بنابراین شوخ نبودن فقط به این معنی است که در خانوادهام پذیرفته نشدهام. بنابراین برای من خندهدار بودن مساوی با زنده ماندن است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این (کوئینزلند) یکی از شگفتانگیزترین مکانهایی بود که تا کنون توانستهام در آن وقت بگذرانم. این یک خاطره بسیار مهم و کلیدی خواهد بود (منظور خاطرهای است که مثل یک گوی درخشان در ذهن باقی میماند). برای فرزندم یک کتاب کوچک (درباره خاطرات آنجا) ساختم، زیرا او یک سال دارد و به خاطر نخواهد آورد. من او را مجبور میکنم که به یاد بیاورد، بخاطر اینکه باورنکردنی بود. جت لگ (پرواززدگی)، دندان در آوردن، شیردهی و قرنطینه. اما این چند ماه از باورنکردنیترین دوران زندگی من بود.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "لوکاس براوو: ما صحنههای دیوانهکنندهای خلق کردیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فکر میکنم زیبایی این شخصیت اول از همه این است که بنظر میرسد او تمام زندگی خود را بدون هرگونه آسیب روحی سپری کرده است. پُل این معصومیت را دارد و خیلی بیتکلف و ساده است. او مانند یک نوجوان ۱۴ ساله بنظر میرسد که در یک بدن ۳۰ ساله گیر افتاده است. به ما اجازه بداهه ساختن داده شد و (اولیور) فضای زیادی به من داد تا چیزها را امتحان کنم. سپس جرج و جولیا به من کمک کردند تا این غریزه را هدایت کنم. ما صحنههای دیوانهکنندهای خلق کردیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وبسایت میانگین امتیاز IMDB ۶.۴ از ۱۰ کاربران متاکریتیک هنوز نمرهای ثبت نشده است منتقدان راتن تومیتوز ۶۸ درصد بر اساس ۴۴ نقد کاربران راتن تومیتوز هنوز نمرهای ثبت نشده است منتقدان متاکریتیک ۴۸ درصد براساس ۱۲ نقد",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | معرفی و نقد فیلم بلیتی به بهشت | [
{
"type": "p",
"text": "خلاصه داستان فیلم بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یک زوج جدا شده (جرج کلونی و جولیا رابرتز) خود را در یک ماموریت مشترک میبینند تا مانع ازدواج دختر بسیار عاشقشان (کیتلین دیور) بشوند و به این ترتیب او را از همان اشتباهی که خودشان یکبار مرتکب شدهاند، دور کنند. این خلاصه داستان فیلم بلیتی به بهشت یا Ticket to Paradise است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کدام بازیگران در بلیتی به بهشت حضور دارند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "جرج کلونی و جولیا رابرتز دو بازیگر اصلی بلیتی به بهشت هستند. این دو که سابقه همکاری طولانی مدتی دارند اولینبار در یازده یار اوشن (Ocean’s Eleven) در کنار یکدیگر قرار گرفتند. آنها همچنین در دوازده یار اوشن (Ocean’s Twelve)، اعترافات یک ذهن خطرناک (Confessions Of A Dangerous Mind) و هیولای پول (Money Monster) در کنار هم ظاهر شدند. آنها در اینجا نقش یک زوج مطلقه را ایفا میکنند که از حضور هم بیزار هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "علاوه بر نقشآفرینی مجدد این دو ستاره بزرگ هالیوودی در کنار یکدیگر، شاهد حضور کیتلین دیور در نقش لیلی دختر ۲۵ ساله آنها خواهیم بود. او در سفر فارغالتحصیلی خود عاشق پسری در بالی میشود و تصمیم میگیرد که در آنجا ازدواج کند. ماکسیم بوتیه نقش این جوان اهل بالی را بازی میکند. او ظاهرا پسر خوبی است و حتی بنظر میرسد که والدین لیلی او را دوست دارند. بیلی لورد در نقش وارن باتلر، دوست لیلی که با او در بالی است حضور دارد. لوکاس براوو، روآن چپمن، شان لینچ و موران کین از دیگر بازیگران این فیلم هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نظر منتقدان درباره بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "ایندیوایر | امتیاز: ۸۳ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "الا کمپ | بخش زیادی از جذابیت بلیتی به بهشت از دانستن اینکه این داستان دقیقا چگونه به پایان میرسد ناشی میشود – یک کمدی رمانتیک خوب بدون داشتن یک پایان خوش تضمین شده را چطور میتوان تصور کرد – بدون آنکه به دلیل خلاقیت فیلمنامه از سفر برای رسیدن به آنجا مطمئن باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "امپایر | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بن تراویس | با حضور جذاب جولیا رابرتز و جرج کلونی حتی عناصر کهنه و کلیشهای بلیتی به بهشت قابل تماشا هستند. فیلمی که یک گریز پرشور، شوخطبعانه و خوشایند از واقعیت است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "The Wrap | امتیاز: ۵۵ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نیکولاس باربر | اول پارکر، به عنوان کارگردان و یکی از نویسندگان فیلم آنچنان به این واقعیتگریزی سرخوشانه و مطلوب متعهد است که تمام کشمکشها و پیچ و تابها و همچنین شوخیهای لازم را کنار میگذارد.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "گاردین | امتیاز: ۴۰ از ۱۰۰",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پیتر بردشاو | بلیتی به بهشت شاید برای کسانی که به دنبال سرگرمیهای فانتزی و واقعیتگریز هستند سودمند باشد و این کاملا قابل درک است.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "نقد بلندی بر فیلم بلیتی به بهشت | سایت ایندیپندنت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کلاریس لافری | تماشای عاشق شدن جرج کلونی و جولیا رابرتز لذتبخش است. اما دیدن مشاجره کردن آنها لذت بیشتری دارد. این دو به عنوان یک زوج سابق به بالی پرواز میکنند تا جلوی عروسی عجولانه دخترشان (کیتلین دیور) با یک آدم محلی آنجا (ماکسیم بوتیه) را بگیرند. کلونی و رابرتز در اینجا وارث سنت کمدیهای اسکروبال هستند. به عنوان نمونه به کلودت کولبرت و کلارک گیبل در یک شب اتفاق افتاد (It Happened One Night) فکر کنید. یا کری گرانت را در مواجهه با شیطنتهای بیپروای کاترین هپبورن در بزرگ کردن بیبی (Bringing Up Baby) به یاد بیاورید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در اینجا وقتی جورجیا (رابرتز) و دیوید (کلونی) در جشن فارغالتحصیلی دخترشان اتفاقا در کنار یکدیگر نشستهاند، آنها بر سر دسته صندلی با یکدیگر بحث میکنند. هنگامی که آنها دوباره به شکل اتفاقی در یک هواپیما قرار میگیرند، خود را گیرافتاده در قلاب زندگی میبینند، در حالی که در تلاطمی طوفانی بسر میبرند. همچنین زمانی که متوجه میشوند اتاقهایشان در هتل در مجاورت یکدیگر قرار دارد – در این مرحله، اتفاقهای تصادفی کمی مشکوک بنظر میرسند – آنها بلافاصله سر خروپف کردنهای رعدآسای دیوید وارد بحث میشوند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بلیتی به بهشت بلافاصله رابطه طوفانیای را به یاد میآورد که رابرتز و کلونی در نقشهای احساساتی و عاشقانهشان در فیلمهای یازده یار اوشن به اشتراک گذاشتند. اگرچه آنها مدت زمان نسبتا خوبی را با یکدیگری روی پرده سپری کردهاند، از جمله در هیولای پول در سال ۲۰۱۶، اما این اولین کمدی رمانتیک واقعی آنها در قالب یک زوج محسوب میشود. اینکه رابطه آنها هنوز کار میکند تا حد زیادی به این دلیل است که روشهای آنها تغییر نکرده است. بغیر از برخی لحظات مانند جایی که تعدادی بومر مست در حال رقصیدن هستند (بومرها به افرادی اطلاق میشود که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ و در طی دوران انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدهاند)، چیزهای کمی وجود دارد که مضحک و ابلهانه باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کلونی و رابرتز هر دو آدمهایی بالغ هستند، بنابراین واقعا مهم نیست که چقدر وحشیانه دعوا میکنند. زیرا میدانید که آنها آنقدر عاقل هستند که هرگز چنگالهایشان را آنقدر عمیق فرو نکنند که خون بیرون بکشد. مسائل همیشه حل خواهند شد و این عشق است که به ناچار شکوفا میشود. کاری که اولیور پارکر کارگردان انجام میدهد این است که به سادگی اطراف این دو را با سایههای روشن اما تسکینبخشی نقاشی کند. پارکر بلیتی به بهشت را در همان قالب دو فیلم بهترین هتل عجیب مریگولد (The Best Exotic Marigold Hotel) و ماما میا! دوباره شروع کنیم طراحی کرده است. فیلم بالی را به عنوان یک مکان خیالی آماده کارت پستال شدن به تصویر میکشد. اما پارکر همچنین فراموش نمیکند که این یک مکان واقعی است و افراد واقعی در آن زندگی میکنند. مردم محلی – از جمله شخصیت گده ماکسیم بوتیه و پدرش و کاراکتر خندهدار وایان با بازی آگونگ پیندا – کلیدی برای داستان هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمنامه پارکر که با همکاری دنیل پیپسکی نوشته شده است، بسیار بیشتر از آنکه خندهدار باشد، احساسی است. این داستان در ترس والدین از اینکه فرزندانشان آنچنان مدلهای کاملی از خودشان هستند که مجبورند همان اشتباهات آنها را تکرار کنند، ریشه دارد. دیوید، در یک نقطه اعتراف میکند که در مهمترین لحظه زندگی دخترش در آسیبپذیرترین حالت خود قرار دارد: «آن وقت است که میترسی زیرا نمیخواهی چیزها تغییر کنند».",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این یک قلمرو احساسی آشناست و بوتیه و دیور علی رغم اینکه رابطه عاشقانه صادقانه آنها ظاهرا محرک اصلی فیلم است اما جداافتاده و تنها هستند. بنظر میرسد که پارکر به نوعی از این موضوع آگاه است، زیرا او سادهترین مسیر را انتخاب کرده و بیلی لورد را به عنوان بهترین دوست کالج دیور وارد ترکیب میکند. او که به شکل هیستریکی خندهدار و بامزه است در اینجا اساسا همان نقش دختر خوشگذران عجیب و غریب فیلم بوک اسمارت (Booksmart) را به تصویر میکشد که توجهات را از آن خود میکند. لوکاس براوو، بازیگر فیلم امیلی در پاریس (Emily in Paris) در نقش یک مرد جذاب ولی خنگ فرانسوی واکنشهای کمیک بینقص و کاملا احمقانهای ارائه میدهد. لورد و براوو در کنار هم آنتیتزی کلیدی بر رابطه پیچیده کلونی و رابرتز هستند. آنها مصالح مناسبی هستند و پارکر به اندازه مناسب از آنها استفاده میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "امتیازهای فیلم بلیتی به بهشت (تا زمان انتشار مطلب)",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مصاحبه با کارگردان و بازیگران فیلم بلیتی به بهشت",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "اول پارکر: اگر کلونی و رابرتز نبودند، فیلم را نمیساختیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اگر آنها نبودند (رابرتز و کلونی)، فیلم را نمیساختیم. من هنوز هم نامه مینویسم و میگویم “تو نمیفهمی که این (نقش) باید مال تو باشه”. این (فیلمنامه) با تصور حضور آن دو نوشته شده است. من به آن دو التماس کردم که این کار را قبول بکنند و آنها به من رحم کردند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "قبل از کریسمس کووید وجود نداشت، بنابراین فیلمبرداری عالی بود. اما سپس آنها در ۲۴ دسامبر مرزها را باز کردند و بعد از آن همه چیز خیلی آشفته شد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "جرج کلونی: ما اولینبار با سودربرگ همدیگر رو ملاقات کردیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من و جولیا (اولینبار) با استیون سودربرگ همدیگر رو ملاقات کردیم و حدود ۵ ساعت روی کف زمین یک هتل نشستیم و شوخی کردیم. برای ما همیشه نسبتا ساده بوده است. یادم میآید که آن را خواندم و به جولیا زنگ زدم و گفتم «فقط در صورتی کار میکند که تو آن را قبول کنی» و او هم همین را گفت، پس خوشبختانه (فیلمنامه) نتیجه داد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "جولیا رابرتز: احتمالا نیمی از آمریکا فکر میکنند که من و جرج طلاق گرفتهایم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این داستان به نوعی فقط با جرج و بر اساس شیمی ما معنا داشت. ما رابطه دوستیای داریم که مردم از آن آگاه هستند و ما به عنوان این زوج مطلقه وارد این داستان میشویم. احتمالا نیمی از آمریکا فکر میکنند که ما طلاق گرفتهایم، بنابراین ما تجربه آن را داریم! همچنین من و جرج برای اینکه میخواستیم یک کمدی با هم بسازیم احساس مسئولیتی بسیار سعادت آمیز را احساس میکردیم. زیرا میخواستیم پس از اینکه دنیا دوران بسیار سختی را پشتسر گذاشته بود، به مردم اوقات فراغت خوشی را بدهیم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "کیتلین دیور: هر روز فیلمبرداری چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود داشت",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فقط بودن در کنار جولیا و حضور او یک کلاس درس پیشرفته است. هر روز فیلمبرداری چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود داشت. فکر میکنم بسیاری از آنها چیزهای ناخودآگاهی بودند که پس از این با خودم خواهم برد، اما تماشای چگونگی تعامل او با مردم در صحنه و نحوه برخورد او با بازیگری چیزی بود که من واقعا به آن احترام میگذاشتم.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "بیلی لورد: برای من خندهدار بودن مساوی با زنده ماندن است",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "من با بامزهترین زن تمام دوران، مادرم (کری فیشر)، بزرگ شدهام و بنابراین شوخ نبودن فقط به این معنی است که در خانوادهام پذیرفته نشدهام. بنابراین برای من خندهدار بودن مساوی با زنده ماندن است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این (کوئینزلند) یکی از شگفتانگیزترین مکانهایی بود که تا کنون توانستهام در آن وقت بگذرانم. این یک خاطره بسیار مهم و کلیدی خواهد بود (منظور خاطرهای است که مثل یک گوی درخشان در ذهن باقی میماند). برای فرزندم یک کتاب کوچک (درباره خاطرات آنجا) ساختم، زیرا او یک سال دارد و به خاطر نخواهد آورد. من او را مجبور میکنم که به یاد بیاورد، بخاطر اینکه باورنکردنی بود. جت لگ (پرواززدگی)، دندان در آوردن، شیردهی و قرنطینه. اما این چند ماه از باورنکردنیترین دوران زندگی من بود.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "لوکاس براوو: ما صحنههای دیوانهکنندهای خلق کردیم",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فکر میکنم زیبایی این شخصیت اول از همه این است که بنظر میرسد او تمام زندگی خود را بدون هرگونه آسیب روحی سپری کرده است. پُل این معصومیت را دارد و خیلی بیتکلف و ساده است. او مانند یک نوجوان ۱۴ ساله بنظر میرسد که در یک بدن ۳۰ ساله گیر افتاده است. به ما اجازه بداهه ساختن داده شد و (اولیور) فضای زیادی به من داد تا چیزها را امتحان کنم. سپس جرج و جولیا به من کمک کردند تا این غریزه را هدایت کنم. ما صحنههای دیوانهکنندهای خلق کردیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وبسایت میانگین امتیاز IMDB ۶.۴ از ۱۰ کاربران متاکریتیک هنوز نمرهای ثبت نشده است منتقدان راتن تومیتوز ۶۸ درصد بر اساس ۴۴ نقد کاربران راتن تومیتوز هنوز نمرهای ثبت نشده است منتقدان متاکریتیک ۴۸ درصد براساس ۱۲ نقد",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تولدی دیگر | [
{
"type": "h3",
"text": "ذوق زدگی شاه قاجار",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بالاخره فرزند پسر شاه قاجار از معشوقهاش جیران تجریشی در قسمت بیست و ششم سریال جیران به دنیا آمد. فرزندی که گویا قرار است معادلات قدرت را به هم بریزد و تمامی دولتمردان نسبت به آینده او و حضورش به عنوان شاه آینده با بیم و حسرت نگاه میکنند. در این میان تنها کسی که نسبت به آمدن پسر جیران به این دنیا خرسند است ناصرالدینشاه قاجار است. او آنقدر نسبت به این اتفاق ذوق زده است که در همان ابتدا نام پدرش محمد شاه را بر او گذاشت و او را نایبالسلطنه معرفی کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خروش خاندان زندیه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سیاوش همان نجیبزادهای است از تبار حکومت زندیه که بعد از سالها بالاخره توسط کفایت خاتون و الیاس پیدا شد و حالا آنها همچون یک رهبر تازه ظهور کرده از او مراقبت میکنند تا به وقتش بتوانند بر علیه حکومت مرکزی شورش کرده و انتقام نسل کشی قاجار نسبت به خاندان زند را به سرانجام برسانند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "خواجهای که خواجه نیست",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خواجه روشن با گذشتهای عجیب و نامعلوم یکی از علامت سئوالهای بزرگ دربار قاجار است. این راز سر به مهر بالاخره توسط الیاس باز شد و در قسمت بیست و ششم سریال جیران مشخص شد که روشن در کودکی با واسطه داییاش که مسئول خواجههای دربار است عقیم نشده است. اتفاقی که بزرگترین خطا در دربار قاجار به شمار میرود و کفایت خاتون این دستاویز را از خواجه روشن به عنوان یک گروگان به دست گرفت تا او را مامور به کشتن فرزند جیران کند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "شورش علیه فرزند شاه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هنوز چند روزی از به دنیا آمدن فرزند جدید شاه نگذشته است که تکاپو و ولوله بسیاری در میان خواتین و دولتمردان به راه افتاده است. از طرفی زنان عقدی شاه از اینکه فرزند یک رعیتزاده جانشین شاه شود هراس دارند و از سوی دیگر میرزاآقاخان نوری هم تلاش میکند تا نظر شاه را با جمع کردن تمامی شاهزادههای قجری عوض کند. هر چند شاه با یک تفریح بیموقع تمام برنامههای مادرش مهدعلیا و میرزاآقاخان نوری را نقش بر آب کرد اما به نظر میرسد درباریان برای از بین بردن فرزند جیران و ناصرالدینشاه از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "h3",
"text": "پایان غمانگیز سلمان و مهد علیا در قسمت بیست و ششم سریال جیران",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "وفاداری سلمان نسبت به شاه قاجار به مذاق مهدعلیا خوش نمیآید. در ماجرای به دنیا آمدن فرزند جیران و تصمیم شاه مبنی بر اعلام ولیعهدی پسرش محمد میرزا سلمان تنها کسی بود که از این اتفاق حمایت کرد و این اتفاق و ماجراهای مربوط به سیاوش باعث شد رابطه مهدعلیا با او تیره و تار شود و همین موضوع باعث شد مهدعلیا خانه سلمان را ترک کند. همین اتفاق هم باعث شد شازده بصیر بالاخره جرات کند و به صورت غیررسمی به مهدعلیا ابراز علاقه کند. ماجراهای دربار ناصری به جاهای عجیب و غریبی رسیده است و تماشای قسمتهای بعدی کاملا میتواند سرنوشت آدمهای قصه را مشخص کند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پایانی باز برای داستانی بیانتها | [
{
"type": "p",
"text": "حالا که بیش از یک دهه از ساخت و نمایش مهمترین ساخته اصغر فرهادی (جدایی نادر از سیمین) گذشته است، تماشای دوبارهاش در این روزها همچنان برای مخاطب پیگیر و علاقمند به سینما، تازه و جذاب جلوه میکند. شاید مهمترین تاثیر مواجهه دوباره با فیلم را بتوان در کشف جزئیات ریزبینانه و دقیقی دانست که مهارت کارگردانش در درامپردازی و ایجاد کشمکشی نفسگیر از یک اتفاق ساده را بیش از پیش هویدا میسازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نظاره اصغر فرهادی در پنجمین ساخته بلند سینماییاش او را در جایگاه بلندی قرار داده که به راحتی میتوان جدایی نادر از سیمین را بعنوان یک واحد درسی برای آموزش فیلمنامهنویسی و کارگردانی در دانشگاهها مورد استفاده قرار داد. موفقیت رشک برانگیز فیلم در عرصه بین الملل که اولین اسکار تاریخ سینما را برایمان به ارمغان آورد، در کناراثرگذاری اجتماعی حیرت انگیزش (که اصطلاح پایان باز و نوعی رفتار توام با تردید درباره واژه قضاوت را به شکل گستردهای در میان مردم رواج داد)، باعث شد که بسیاری دیگر از سینماگران، به دنبالهروی از او روی آورده و آثاری را خلق کنند که هیچگاه نتوانستند اصالت و اثرگذاری جدایی نادر از سیمین را در عرصه فرهنگی و اجتماعی به همراه داشته و اعتباری برای خود کسب کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به نظر میرسد موفقیت فرهادی به نکته ساده اما در عین حال دشواری وابسته است که بکارگیری و استفاده از آن توانسته او را از تمام همتایان و مقلدانش متمایز سازد. آن نکته ساده چیزی نیست جز تاکید بر روی جزئیات.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این تمرکز و اشارات خلاقانه اصغر فرهادی بر روی جزئیات وقایع، رفتار و کنش شخصیتها است که توانسته درام مورد نظرش را هم از جنبه علت و معلولی و هم از نظر پیچشهای دراماتیک به سطحی متقاعد کننده در فکر و ذهن بیننده تبدیل نموده و کاری کند که تماشاگر تا پایان، با داستانی که در حال تعریف کردن آن است همراه باقی بماند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در اینجا است که جزئیات سادهای چون رساندن دختر به مدرسه (وقتی که بعدها با عصبانیت همسر زن پرستار و کشیکهای روزانهاش در نزدیک مدرسه دخترانه، جلوهای تهدیدآمیز به این صحنه و چهارچوبهای خانوادهای در آستانه فروپاشی میبخشد)، گذاشتن آشغالها دم در خانه (که با پاره شدن کیسه زباله و کثیف شدن پلههای ورودی آپارتمان به مسالهای تاثیرگذار در دادگاه تبدیل میشود) و یا فصل بنزین زدن دختر و اصرار پدر برای پس گرفتن بقیه پولی که به متصدی جایگاه داده است (که در کنار سکانس حضور نادر در خانه راضیه و نوشتن چک دیه به نام آنها و یادآوری مونولوگ همیشگی نادر مبنی بر ندادن پول زور به هیچ کس، جلوهای واقعی از تناقضات رفتاری انسان را در موقعیتهای مختلف به نمایش میگذارد)، همه و همه نشان از فیلمسازی دقیق و کاربلد به ما میدهد که برای تمام لحظات داستانی که در حال تعریف کردن آن است، منطقی دراماتیک در آستین دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بر خلاف کارگردانانی که بسیاری از صحنههای خیابانی و یا گفتوگوهای کاراکترهای فرعی را تنها به خاطر بالا بردن زمان فیلم و رسیدن به حد نصاب ۹۰ دقیقهای اکران در سینماها طراحی و اجرا میکنند، اصغر فرهادی به شکل حیرت آوری هیچ گفتوگو و یا کنشی را خارج از ساختار درام و یا کمک به شخصیتپردازی وارد داستان نکرده است. شاید نگاهی به میزان تاثیرگذاری کاراکترهای فرعی همچون همسایهها و آن معلمی که در صحنهای کوتاه میکوشد به دغدغه اصلی دختر (ترمه با بازی سارینا فرهادی) که همانا آموختن و یاد گرفتن است کمکی کرده باشد، ما را بیش از پیش با مهارت فرهادی در پیچیده کردن یک موقعیت ساده از طریق توجه و تمرکز بر جزئیات آشنا سازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید بتوان هوشمندی اصغر فرهادی را جدای از کوبندگی سکانس افتتاحیه (که دلیل جدایی زن و مرد داستانش را بر خلاف آثار کلیشهای پیشین، نه مشکلات اقتصادی میداند و نه خیانتی که از سر هوا و هوس صورت گرفته است بلکه او به معضلی جدید از دغدغههای طبقه متوسط این روزها اشاره میکند که همانا مهاجرت به جایی است که چشمانداز روشنتری از آینده را پیش روی آنها قرار دهد) در صحنه دوم فیلم و جایی که سیمین (لیلا حاتمی) در میان شلوغی و بهم ریختگی خانهاش و با عبور از دل کارگرانی که مشغول حمل پیانو او هستند، گوشههای مختلف منزلش را برای جمع کردن وسایلش طی کرده و این دوربین لرزان و روی دست فرهادی است که با میزانسنهای پر تحرکش، بر آشفتگی محل سکونت و فضای حاکم بر زوج دامن میزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از لحظه ورود سیمین به خانه، تا لحظه خروجش که سوار بر ماشین، زن پرستار را با خود همراه میکند، چیزی حدود ۷ دقیقه به طول میانجامد و فرهادی در طی همین ۷ دقیقه به راحتی ما را با فضای خانه، روابط میان آدمهای اصلی داستانش، پدر بزرگی که آلزایمر دارد و در عین حال نام سیمین را به خوبی بر زبانش تکرار میکند و پرستاری که برای کمک به امرار معاش خانوادهاش حاضر میشود در خانه آنها کار کند، آشنا ساخته و دقایق بعدی فیلم را به استحکام پایههای درام و کاشتن بذرهایی میپردازد که همگی در نیمه دوم و با شکایت راضیه (ساره بیات) از نادر، به ثمر مینشینند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نکته جالب اینکه فرهادی بر خلاف درامهای کلاسیک رایج که از بحران در رابطه زن و شوهر آغاز کرده و با درگیر کردن آنها در یک ماجرا، در انتها آنها را به آرامش و شناخت دیگری از هم میرسانند، بحران زوج مورد نظر را به شکل پایان ناپذیری ادامه داده و حتی بعد از حل مشکلشان با خانواده راضیه (و علیرغم نزدیکی زن و شوهر به یکدیگر که به در اختیار گذاشتن سند خانه پدری سیمین منجر میشود) همچنان در درک و تفاهم بر سر مساله طلاق به بنبست خورده و بحران اولیه فیلم را به شکل گریزناپذیری ابدی جلوه میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تلخی ماجرا زمانی ابعاد گستردهتر به خود میگیرد که به یاد آوریم دختری که همواره پدر و مادر و اطرافیانش را الگوی آموزشی خود قرار داده (دختر را مرتب در حال درس خواندن و تمرین کلمات و رفتار صحیح میبینیم) و آنها را گهگاه به صداقت و پرهیز از رفتار منفعت طلبانه دعوت میکند، با مشاهده اشتباهها و دروغهای پدر و مادرش در خلال بحران پیش آمده، به نتایج عجیبی از پیچیدگیهای زندگی میرسد که حتی خودش را نیز در هنگام روبرو شدن با پرسش قاضی به دروغگویی وا میدارد. (جایی که او به دروغ درهنگام مواجهه با پرسش قاضی میگوید او بوده است که ماجرای رد و بدل کردن شماره تلفن میان معلم و پرستار را به پدرش گفته است).",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید حالا و در مواجهه با بحران بیپایانی که گریبان خانواده نادر و سیمین را گرفته است، بهتر بتوانیم پایان بازی که اصغر فرهادی برای فصل انتهایی فیلم خود در نظر گرفته است را درک کنیم. پایان بازی که از دل خود درام میآید و به ضرورتی انکار ناپذیر تبدیل میشود.",
"ref": null
}
] | null |
original:گفتوگوی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | جوری بازی میکنم که نگویند به خاطر چشمهایش مطرح شد | [
{
"type": "p",
"text": "اگر موافق باشید از سریال «جیران» شروع کنیم و اینکه همکاری شما با این مجموعه و حسن فتحی چطور اتفاق افتاد؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اشکان هورسان: از طریق دوست خوبم سینا رازانی که نقش اسدالله را در این مجموعه بازی میکند به آقای فتحی و گروهشان معرفی شدم و همیشه از این بابت از دوست خوبم ممنونم. سینا فروردین سال گذشته (۱۴۰۰) با من تماس گرفت و درباره سریال «جیران» با من صحبت کرد و توضیح داد که بهادر نقش خیلی خوبی است و از من خواست تا یکسری عکس و فیلمهایم را برای دستیار آقای فتحی بفرستم و من هم این کار را انجام دادم. بعد از این پروسه آقای فتحی ابراز تمایل کردند که من را ببینند و اگر درست خاطرم باشد فردای آن روز به دفتر ایشان رفتم و با هم درباره کار و نقش صحبت کردیم و روز بعد هم برای بستن قرارداد رفتم و بعد هم تست گریم و لباس.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از ابتدا برای نقش بهادر شما را در نظر داشتند و همین شخصیت را به شما پیشنهاد دادند؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بله، از همان ابتدا بهادر را به من پیشنهاد دادند و چند روز بعد هم فیلمنامه را برایم فرستادند. البته فیلمبرداری سریال از چند وقت قبل شروع شده بود ولی به دلیل شرایط کرونا مدتی بین آن وقفه افتاد و من هم در همان بازه زمانی به «جیران» اضافه شدم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در فاصله زمانی که مقابل دوربین بروید برای شناخت نقش و نزدیک شدن به آن چه کارهایی انجام دادید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حدود یک ماه تا شروع فیلمبرداری وقت داشتم تا خودم برای جلوی دوربین رفتن آماده کنم. در همان سه چهار هفته خیلی به نقش و چگونگی ایفای آن فکر کردم. من پیش از «جیران» و بهادر نقش تاریخی دیگری در یک تله فیلم بازی کرده بودم که نقش اصلی آن را هم برعهده داشتم، اما آن کار دیده نشد. برایم مهم بود که ابتدا بتوانم این شخصیت را به درستی درک کنم تا بتوانم به خوبی بازیاش کنم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خیلی از نکات درباره نقش بهادر در فیلمنامه مستتر بود. سکانس آخری که من در این کار بازی داشتم و اتفاقا همان اول هم گرفته شد، بهادر مونولوگهایی دارد که نقاط پنهان این شخصیت را نمایش میدهد و گذشته او را برای بیننده روشن میکند. این مونولوگها پیشینه بهادر را نشان داد و از گذشته او حقایقی را بازگو کرد که بیننده متوجه اینکه چرا او آدم بدی شده است شد. در همین چند روز پس از پخش سکانس پایانی بازی بهادر من کامنتهای زیادی را داشتم که مخاطبان میگفتند ما در عین حال اینکه از بهادر بدمان آمد اما دلمان هم برای او سوخت و این دقیقا همان چیزی بود که من، آقای فتحی و آقای جوانمرد میخواستیم. به نظر من همه آدمهای بد در این دنیا بد و سیاه نیستند، شرایط روزگار و زندگی و جامعه کوچکی که در آن رشد میکنند، یعنی خانواده، آینده و شخصیت آنها را شکل میدهد و اگر به عقبه بهادر نیز نگاه کنیم، متوجه این شرایط در او میشویم. بهادر هم شاید اگر در شرایط دیگری به دنیا میآمد و رشد میکرد، آدم بدی نمیشد. با این حال خدا را شکر میکنم که توانستیم به کمک هم به این مهم درباره بهادر دست پیدا کنیم. من از همان اول که فیلمنامه را خواندم تمرکزم روی همین سکانس آخر بود و همانطور که گفتم چون این سکانس را همان اول گرفتیم کار من کمی سخت شد و تلاش بیشتری برای اینکه بتوانم آن را به خوبی دربیاورم کردم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقش بهادر به نظر میرسد برای اشکان هورسان به عنوان بازیگری که آن را مقابل دوربین بردید، دو جنبه داشت، یکی جنبه احساسی و عاطفی، یکی هم فیزیکی و بدنی که به نظرم باید خودتان را برای ایفای آن در صحنههایی که کشتی، زد و خورد یا تعقیب و گریز داشت آماده میکردید. در واقع بهادر نقش پر جنب و جوش و مثل اسمش به قول معروف بزن بهادر بود، در مدت زمانی که فرصت داشتید چقدر به لحاظ بدنی و فیزیکی خودتان را برای ایفای چنین نقشی آماده کردید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اتفاقا قشنگی نقش بهادر برای من اشکان هورسان همین چند بعدی بودنش بود و اینکه من را ترغیب میکرد تا تلاش بیشتری برایش انجام دهم. بعد از یک ماه اولی که من برای شناخت نقش و لایههای درونیاش وقت گذاشتم و فیلمنامه را به دقت خواندم، چالش بزرگم کشتی و اسب سواری بود. من سر فیلم تاریخی که بازی کرده بودم از اسب افتادم و به نوعی بعد از آن فوبیای اسب پیدا کرده بودم. اما در همان یک ماه اول تمرینهای اسب سواری من انجام شد و من سعی کردم هر طور شده که بر ترسم غلبه کنم. یادم میآید روزهای اول که سوار اسب میشدم دست و پایم میلرزید اما به خودم گفتم هر طور که شده باید خودت را جمع و جور کنی و بر این ترس پیروز شوی. شاید باورتان نشود اما شبها که به خانه میآمدم میرفتم زیر دوش و با مشت به دیوار میزدم و با خودم میگفتم اشکان اگر میخواهی این نقش به درستی بازی کنی باید بر این ترست غلبه کنی. بعد هم که سراغ تمرینهای کشتی رفیتم من دو بار کرونا گرفتم و شرایط سختی را پشت سر گذاشتم اما خدا رو شکر میکنم که نتیجه کار آن طور که میخواستیم شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برای اشکان هورسان به عنوان یک بازیگر که در کاری بازی کرده نقش منفی داشته و با آن بیشتر از سایر کارهایش دیده شده، نگران تصویر ذهنی مخاطب و یا حتی کارگردانها و تهیه کنندههایی که در آینده سراغتان میآیند نبودید؟ خیلی از بازیگران میگویند وقتی بازیگری در نقشی دیده میشود کارگردانها در ادامه ریسک نمیکنند به او پیشنهادهای متفاوتی بدهند و ممکن است نقشها تکراری شوند. به این موضوع هم فکر کردید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نکته اول اینکه بهادر یک نقش منفی یک بعدی نیست و وجوه متفاوتی دارد، از طرف دیگر درباره تصویر ذهنی مخاطب من معتقدم مخاطب این روزهای ما باهوش است و تفاوت بین فیلم یا سریالهایی که بازیگر بازی میکند را متوجه میشود. من گریم متفاوتی در این کار داشتم اما با این حال کامنتهای جالبی گرفتم و خوشحالم با نقش و گریمی مقابل دوربین رفتم که با چهره واقعی خودم تفاوت زیادی دارد و فردا روزی کسی نمیتواند ادعا کند اشکان هورسان به واسطه چشمهای رنگیاش آمد و مطرح شد. اما درباره پیشنهادهایی که در آینده ممکن است به من بشود، اگر نقش منفی تک وجهی باشد، بله ممکن است تکراری شود. اما من به عنوان بازیگر سعی میکنم کاری را انتخاب کنم که تک بعدی نباشد. درباره بهادر هم با وجود اینکه مخاطب در بیشتر موارد چهرهای خشن از این شخصیت میدید اما در صحنهای رقص او را هم میبیند، حتی من سعی کردم یک طنز نهفتهای را هم در شخصیت او به تصویر بکشم، طنزی که در خیلی از آدمهای لمپن میتواند وجود داشته باشد. به نظر من این موردی که شما عنوان کردید به هوشمندی کارگردان هم برای انتخاب یک بازیگر برای نقش برمی گردد. شاید بد نباشد یک مثال بزنم، آقای فتحعلی اویسی سالها در نقشهای منفی بازی میکردند، اما بعد که در کارهای کمدی بازی کردند خیلی مورد توجه قرار گرفتند و مردم هم دوستشان داشتند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از همکاری با بازیگرها و پارتنرهایی که داشتید هم برایمان بگویید و اینکه ارزیابی کلیتان از حضور در این سریال چه بود و چقدر به آن چه که از ابتدا برای این نقش بهادر متصور بودید رسیدید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سریال «جیران» و بازی در نقش بهادر اتفاق بزرگی در زندگی هنری من بود و خیلی از این بابت خوشحالم. من پیش از این سریال ۱۳ سال کار کرده بودم و در نقشهای زیادی مقابل دوربین رفتم، اما حضور در این مجموعه به نظرم نقطه عطفی در کارنامه کاریام به حساب میآید که جا دارد به خاطر یک بار دیگر از دوست خوبم سینا رازانی بابت پیشنهادش و آقای فتحی به دلیل اعتمادی که به من کردند تشکر کنم. صبر و هدایت ایشان قطعا در بهتر به ثمر نشستن بهادر نقش زیادی داشت و از این بابت هم از ایشان ممنونم. بعد از اینکه من چند سکانس بازی کردم عوامل سریال هم انرژیهای مثبت زیادی به من دادند که در نتیجه کار من تاثیرگذار و کمک کننده بود. من از بازخوردهایی که از مردم و مخاطبان گرفتم متوجه شدم بهادر، ضد قهرمانی بود که دل خیلیها برایش سوخت و خوشحالم که توانستم این حس را به بیننده منتقل کنم.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت بیست و ششم سریال جیران | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت بیست و ششم سریال جیران",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | ناگهان گاوی در مه | [
{
"type": "p",
"text": "کنعان فرهادیوارترین فیلم کارنامه کاری مانی حقیقی است، اما نماینده آثار شاخص اصغر فرهادی نیست. مجموع آثار مانی حقیقی همواره مایههای از تلخی و شوخ طبعی توامان و البته برجسته و درشت و مستقیم گویی را یدک میکشیده است. از «کارگران مشغول کارند» تا «پذیرایی ساده» و «خوک» و «اژدها وارد میشود» همگی رگههایی از تخیل و طنزی گزنده و کنایهآمیز را در خود جاری داشتهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این همه را باید کنار این نکته قراردهیم که پیش از کنعان که محصول سال ۱۳۸۶ خورشیدی است، حقیقی به عنوان فیلمنامهنویس با اصغر فرهادی در چهارشنبه سوری هم همراهی کرده است. اما تفاوت در کجاست؟ چهارشنبه سوری یکی از کلیدیترین آثار کارنامه فرهادی است. اثری که فرهادی به عنوان کارگردان و فیلمنامهنویس بر تمام جوانب آن سیطره داشته است. از سوی دیگر اما فرهادی در کنعان صرفا به عنوان فیلمنامهنویس مشارکت داشته است. خب این همه به چه معناست؟ به این معناست که باید توجه داشته باشیم مجموع آثار اصغر فرهادی نه لزوما به واسطه فیلمنامههایشان بلکه به دلیل اینکه خود فرهادی به عنوان کارگردان مجال تصویری کردن متنهایش را داشته رقم خورده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها در اختیار داشتن یک فیلمنامه از اصغر فرهادی نمیتواند منجر به ساخت اثری در قوارههای سینمای فرهادی یا در فضایی از جنس سینمای درون گرایانه فرهادی شود. کنعان در این دسته از فیلمها طبقهبندی میشود",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سینمای فرهادی و فیلمنامهها و نوشتههایش همگی نمایانگر جنسی از داستانپردازی و شخصیتپردازی است که تماما نمیتواند در قالب متن به مخاطب منتقل شود. یعنی چه؟ یعنی اینکه آنچه روی کاغذ به نگارش در میآید تنها بخشی از ماجرای فیلمهای فرهادی است. چرا که قالب رخدادها و کنشها در آثار فرهادی مبتنی بر کنش درونی است. در کنار اینکه جزئیات ساده و کنار هم قرار گرفتن ظریف آنها و شیوه بازیگردانی و تسلط به تمام جوانب ریز و درشت اتمسفر روایت است که نتیجه کار را رقم میزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اصل حرف چیست؟ اصل حرف این است که تنها در اختیار داشتن یک فیلمنامه از اصغر فرهادی نمیتواند منجر به ساخت اثری در قوارههای سینمای فرهادی یا در فضایی از جنس سینمای درون گرایانه فرهادی شود. کنعان در این دسته از فیلمها طبقهبندی میشود. فیلمهایی که فرهادی نوشته اما خودش نساخته پس فقدان نگاه مبتنی بر کنش درونی و تمهیداتی که این کنش درونی را به واسطه شیوه بازی گرفتن و دیالوگ گفتن و قاببندی و… رقم میزند، در کار نبوده است. پس کنعان اثری خام و قوام نیافته از آب در آمده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اثری که مایههای خوبی برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی آنتونیونیوار را دارد اما در مرحله ساخت بسیار تخت و خطی کم عمق روایت شده است. در جهان داستانی کنعان خبری از کنش بیرونی متعدد نیست. اصولا گره اصلی داستان جایی در درون شخصیتهاست. زنی که بعد از ۱۰ سال زندگی تصمیم گرفته بچهاش را سقط کند و طلاق بگیرد و سراغ مهاجرت برود و شوهری که عاشق زنش هست و همزمان نگران حال مادرش. از سوی دیگر خواهری بعد از سالها به ایران آمده و پسرک جوانی که پیشتر عاشق مینا بوده و حالا دوست خانوادگی آنهاست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کل مواد داستانی فیلم همین است که البته در قدم اول کم هم نیست. در این بین کنار هم قرار گرفتن این شخصیتها و تعارضی که بین خواستهها و تمایلاتشان هست در قالب سکوت کردنها و گریختنها و از سخن گفتن امتناع کردنها رقم میخورد. مخاطب باید همه اینها را از درون شخصیت بگیرد و درک کند و احساس تجربه کند. پس در این شکل از روایت که تنها کنش بیرونی مهم آن تصادف با یک گاو در جاده یا فکر کردن به خودکشی و یا مرگ عزیز است، مخاطب چگونه باید ارتباط میان این کنشها با خط اصلی داستانی و تردیدها و نگرانیهای شخصیتهای داستان را درک کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در نهایت چگونه باید تصمیم آنی و نهایی مینا (ترانه علیدوستی) را باور کند؟ حتی چگونه میتواند رخدادهای مسلسلوار مرگ عزیز، تصادف با گاو و بعد دخیل بستن کنار روخانه را فهم کند؟ بذر تمام این رفتارها کجای فیلمنامه کاشته شده است؟ فقدان توانایی برای تصویری کردن روایت درونی و زیرپوستی فیلم منجر به آن میشود که تحول نهایی و تصمیم ناگهانی مینا به شدت نچسب و غیرقابل باور و بیمعنا و صرفا برای سر همبندی پایان فیلم به نظر برسد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حال آنکه احتمالا بنا بوده فیلم در مورد تنهایی و سرگشتگی مردان و زنان در اجتماع مدرن ایرانی بگوید. از اینکه یکی در تلاش است که برود بلکه آرام بگیرد و دیگری برگشته بلکه آرام بگیرد. اینکه رفتن یا ماندن، فرار کردن یا مبارزه کردن و… در نهایت گرهی از کاری باز نمیکند و هرچه هست اجبار به زیستن است. اما این همه زیر دست و پای فیلمنامه درونی نشده برای کارگردان، گم شده است و بحث کلی فیلم عقیم مانده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:عکسها*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | عکس ها و پوستر قسمت پنجم سریال بی گناه | [
{
"type": "p",
"text": "پوستر قسمت پنجم سریال بی گناه",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | زندگی را دوست ندارم! | [
{
"type": "p",
"text": "فضای غمانگیز و اغلب بسیار واقعگرایانه انیمههای ژاپنی هیچوقت برای مخاطب معمولی نمیشود. هربار که یکی از انیمههای غمانگیز این سرزمین را تماشا میکنم ناگهان قسمتی از تاریکی ذهنم را میبینم که از زیر خاکستری کهنه بیرون آمده و مقابلم نشسته است! انیمه روح تابستانی نیز چنین اثری دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "داستان انیمه روح تابستانی حول محور زندگی خاکستری چند نوجوان میگذرد که در اوج جوانی از زندگی بیزارند. احساسی از ناامیدی توام با بلاتکلیفی که اکثر ما آن را در سالهای اول جوانی تجربه کردهایم. روزگار جوانی ایام عجیبی است که انگار آدمی ریشههای حیاتش را در تُنگی بزرگ و شیشهای دوانده که هر لحظه بیم شکستنش میرود. در این انیمه اشاره به شبح تابستانی به این شکل توضیح داده میشود که او فقط در مقابل کسانی که زندگی را دوست ندارند، ظاهر میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خلاصه داستان انیمه شبح تابستانی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ریو، آئویی و تومویا سه نوجوان دبیرستانی هستند که هر یک به طریقی از زندگیشان ناامید شدهاند. ریو بابت بیماری که دارد کمتر از ۹ ماه از عمرش باقیمانده و احساس میکند پیش از ملاقات با شکوفههای گیلاس زندگیاش به پایان میرسد. آئویی، دختری ساده و آرام است که دوستان شروری در مدرسه دارد و مدام مورد آزار و شوخیهای ناراحتکننده آنها قرار میگیرد. تومویا نیز از جبر زندگیاش به ستوه آمده و اجبار به حاضر شدن در کلاسهای درس مانع آن میشود که کار مورد علاقهاش، نقاشی کشیدن را ادامه دهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "هر سه آنها از طریق محیط مجازی باهم آشنا میشوند و تصمیم میگیرند روح تابستانی را احضار کنند. روح تابستانی میتواند به آنها توضیح دهد که مرگ چگونه است و دنیایی که بعد از زندگی آن را تجربه میکنیم چقدر بهتر یا بدتر از تجربه گذشته ما خواهد بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "برای احضار روح تابستانی آنها باید فشفشههای متعددی را در یک لوکیشن قدیمی که مربوط به فرودگاهی متروک است، روشن کنند. روح تابستانی هنگامی ظاهر میشود که آتشی برپا باشد. در نهایت هنگام غروب پیش از آنکه آخرین فشفشه خاموش شود روح تابستانی ظاهر میشود و با سه نوجوان ملاقات میکند. پس از این ملاقات کوتاه ماجرایی پیش میآید و هر سه نوجوان در جهت تحقق یک تصمیم باهم متحد میشوند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همانطور که از انیمههای ژاپنی انتظار میرود، آنکس که باید بمیرد، میمیرد و آنهایی که زنده ماندهاند با حقیقت زندگی دستوپنجه نرم میکنند. هیچ خبری از یک پایان شاد نیست ولیکن طی ماجرا با آشکار شدن حقیقتهایی از زندگی روح تابستانی، برغم داستان افزوده میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نقد و بررسی انیمه روح تابستانی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "انیمه روح تابستانی منظرههای زیبا و تصاویری با کیفیت را به نمایش میگذارد که نشان دهنده قدرت انیماتورها و کارگردان این اثر است. صحنههای پرواز و فرود آمدن در عمق زمین در این اثر به زیبایی و با جزییات کافی به تصویر درآمده و برای مخاطب با هر سلیقهای چشمنواز خواهد بود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "داستان انیمه روح تابستانی شاید جذابترین داستانی نباشد که پس از تماشای این اثر برای همیشه در خانه اول ذهن بیننده قرار بگیرد. حتی شاید آنقدر گیرا نباشد که مخاطب با هر سنی را تا انتهای ماجرا پای قصه نگهدارد. علاوه بر اینها ممکن است تماشای انیمه روح تابستان برای نوجوانی که درگیر بحران روحی است، ابدا مناسب نباشد زیرا در بخشی از انیمه، مرگ را یک راهحل برای پایان دادن به مشکلاتی معرفی میکند که حل کردن آنها تنها به صبوری نیاز دارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نکته مهمتر درباره انیمه روح تابستانی فضای بسیار تاریک قصه است. انتظار میرود پس از به تصویر کشیدن چنین تصویر سیاهی از زندگی و بمبستهای افراد،در نهایت با روشن کردن یک آموزه در واقع تماشای انیمه روح تابستان چیزی به خانه ذهن بردن باشد! اما در نهایت داستان با تمایل یکباره تومویا به زندگی، پایان مییاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همچنین این سوالها برای همیشه در ذهن مخاطب باقی میماند که آیا مادر دخترک ناکام مانده از زندگی، هیچوقت جسد دخترش را دید؟ یا ریو پس از مرگش، کسانی را داشت که سوگوارش باشند؟ آیا او پس از مرگ روح تابستانی را ملاقات کرد؟ و چندین سوال دیگر که ضمن توجه مخاطب به مراتب بیشتر میشوند و بدون پاسخ باقی میمانند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "امتیازهای سایت های معتبر سینمایی برای Summer Ghost",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز کاربران در سایت IMDB آیامدیبی: ۷.۱ از ۱۰",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز منتقدان در سایت راتن تومیتوز: ۷۰ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز بینندگان در سایت راتن تومیتوز: ۷۱ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز منتقدان در سایت متاکریتیک: ۷۶ درصد",
"ref": null
},
{
"type": "li",
"text": "میانگین امتیاز بینندگان در سایت متاکریتیک: ۷.۸ از ۱۰",
"ref": null
}
] | null |
original:معرفی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | فیلم «قاتل اهلی» سرانجام به شبکه نمایش خانگی رسید | [
{
"type": "p",
"text": "تابستان سال ۹۵ بود که مسعود کیمیایی ، با فیلم جدیدش دوباره خبرساز شد؛ اولین خبرها، برای کمک به پیشرفت پروژه منتشر میشد و روی بزرگترین ویژگی این فیلم یعنی وجود پرویز پرستویی به عنوان بازیگر اصلی متمرکز بود. پس از آن، پیوستن امیر جدیدی بهعنوان محبوبترین بازیگر جوان، که او هم در روزهای اوج خود به سر میبرد نام فیلم «قاتل اهلی» را بیشازپیش بر سر زبانها انداخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همه منتظر بودند تا جدیدترین ساخته کارگردان «جرم» را بر روی پرده سینما ببینند و دوباره ذهن خود را به دنیای قهرمانهای مسعود کیمیایی نزدیک کنند؛ اما هیچکس فکر نمیکرد حاشیههای آخرین ساخته کارگردان معروف عصر روشنفکری ایران، آنقدر زیاد شود که در روند تولید فیلم هم اثرگذار باشد. از دعواهایی که با تهیهکننده فیلم شکل گرفت تا اعتراضهای بازیگران، از جمله پرویز پرستویی که درنهایت از بازی در این فیلم ابراز پشیمانی کرده بود، تنها گوشهای از حاشیههای پررنگتر از متن فیلم «قاتل اهلی» است.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "سه ستاره زن از سه نسل | بهترین بازیگر زن جشنواره سی و نهم کیست؟",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-39/"
},
{
"type": "p",
"text": "انگار رسالت تمام این حاشیهها، اضافه کردن بار سنگینی بر کارنامه مسعود کیمیایی بود که در جشنواره فجر سال ۹۵ نیز فیلم او را با شکست روبهرو کند و منتقدین را صریحتر از همیشه مقابل او قرار دهد. اما با گذشت زمان، دور شدن از حاشیهها، اکران سینمایی و حالا که این فیلم به شبکه نمایش خانگی آمده است آیا میتوان نگاه دوبارهای به قاتل اهلی داشت و نام مسعود کیمیایی را بر پای این فیلم، بهاندازه آنچه شان این کارگردان کهنهکار است، درخشان دید؟",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "امروزیترین فیلمِ سالهای اخیر آقای فیلمساز",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%B4%D8%AF/"
},
{
"type": "p",
"text": "این سوالی است که هر مخاطب و هر دوستدار سینمای کیمیایی، بهتنهایی میتواند به آن پاسخ دهد؛ وقتی پای فیلم «قاتل اهلی» نشسته است و بیشتر از آنکه روی ضعفهای فیلم دقیق شود تصمیم دارد تا از آن لذت ببرد. این همان رسالت سینماست و همان جاذبهای است که حتی بعد از گذشت ۲ سال از سروصداهای فیلم «قاتل اهلی»، بازهم دوستداران سینما را برای تماشای آن منتظر نگه میدارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمی که پگاه آهنگرانی ، پرویز پرستویی ، امیر جدیدی و پولاد کیمیایی بازیگران اصلی آن هستند و همانند «قیصر» و «گوزنها»، حتی «سلطان» و «ضیافت» و «رد پای گرگ» قرار است مخاطب را مسحور خود کند. «قاتل اهلی»، روایتگر داستان دکتر جلال سروش است؛ مرد تاجر درستکاری که به دلایلی رویاروی یک شرکت پر از فساد ایستاده و پرونده سنگینی برایش ساخته شده است. نام شرکت فاسد «پیسارو» است. «پیسارو» معنای روشنی ندارد؛ شاید کیمیایی آن را اسم رمز تمام فسادها گرفته است. او در این فیلم هم مانند همه ساختههای گذشتهاش، میخواهد «اعتراض» کند: به روش خودش اعتراض کند و حرف بزند و نمایندهای از جامعه باشد. به همین دلیل است که به قاتل اهلی لقب «سیاسیترین فیلم مسعود کیمیایی» را دادهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالا که «قاتل اهلی» به شبکه نمایش خانگی آمده است و میتوان آن را دوباره و چندباره دید، فرصت بیشتری برای فکرکردن به تمام این معناها و پیامهای مسعود کیمیایی فراهم است تا شاید با فکر کردن به آن بفهمیم که چرا داریوش مهرجویی از رفیق دیرینهاش در برابر هجمه انتقادها دفاع میکرد. داریوش مهرجویی بعد از تمام حاشیههایی که پیرامون فیلم «قاتل اهلی» شکل گرفت در نامهای به کیمیایی نوشت: «رفیق دیرینه من، برو و همچنان بتاز و فیلمهای باشکوهت را بساز و دلگیر نشو از این رسم زمانه ناخوشایند ما.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پس با هم به تماشای « قاتل اهلی » در فیلیمو مینشینیم تا برای چرایی اینهمه جنجال، پاسخی پیدا کنیم.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/GL52N?utm_source=pr&utm_medium=web&utm_campaign=qatelahli&utm_term=content&utm_content=qatelahli"
}
] | null |
original:معرفی سریال*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | فیلم «قاتل اهلی» سرانجام به شبکه نمایش خانگی رسید | [
{
"type": "p",
"text": "تابستان سال ۹۵ بود که مسعود کیمیایی ، با فیلم جدیدش دوباره خبرساز شد؛ اولین خبرها، برای کمک به پیشرفت پروژه منتشر میشد و روی بزرگترین ویژگی این فیلم یعنی وجود پرویز پرستویی به عنوان بازیگر اصلی متمرکز بود. پس از آن، پیوستن امیر جدیدی بهعنوان محبوبترین بازیگر جوان، که او هم در روزهای اوج خود به سر میبرد نام فیلم «قاتل اهلی» را بیشازپیش بر سر زبانها انداخت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همه منتظر بودند تا جدیدترین ساخته کارگردان «جرم» را بر روی پرده سینما ببینند و دوباره ذهن خود را به دنیای قهرمانهای مسعود کیمیایی نزدیک کنند؛ اما هیچکس فکر نمیکرد حاشیههای آخرین ساخته کارگردان معروف عصر روشنفکری ایران، آنقدر زیاد شود که در روند تولید فیلم هم اثرگذار باشد. از دعواهایی که با تهیهکننده فیلم شکل گرفت تا اعتراضهای بازیگران، از جمله پرویز پرستویی که درنهایت از بازی در این فیلم ابراز پشیمانی کرده بود، تنها گوشهای از حاشیههای پررنگتر از متن فیلم «قاتل اهلی» است.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "سه ستاره زن از سه نسل | بهترین بازیگر زن جشنواره سی و نهم کیست؟",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-39/"
},
{
"type": "p",
"text": "انگار رسالت تمام این حاشیهها، اضافه کردن بار سنگینی بر کارنامه مسعود کیمیایی بود که در جشنواره فجر سال ۹۵ نیز فیلم او را با شکست روبهرو کند و منتقدین را صریحتر از همیشه مقابل او قرار دهد. اما با گذشت زمان، دور شدن از حاشیهها، اکران سینمایی و حالا که این فیلم به شبکه نمایش خانگی آمده است آیا میتوان نگاه دوبارهای به قاتل اهلی داشت و نام مسعود کیمیایی را بر پای این فیلم، بهاندازه آنچه شان این کارگردان کهنهکار است، درخشان دید؟",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "امروزیترین فیلمِ سالهای اخیر آقای فیلمساز",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%B4%D8%AF/"
},
{
"type": "p",
"text": "این سوالی است که هر مخاطب و هر دوستدار سینمای کیمیایی، بهتنهایی میتواند به آن پاسخ دهد؛ وقتی پای فیلم «قاتل اهلی» نشسته است و بیشتر از آنکه روی ضعفهای فیلم دقیق شود تصمیم دارد تا از آن لذت ببرد. این همان رسالت سینماست و همان جاذبهای است که حتی بعد از گذشت ۲ سال از سروصداهای فیلم «قاتل اهلی»، بازهم دوستداران سینما را برای تماشای آن منتظر نگه میدارد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمی که پگاه آهنگرانی ، پرویز پرستویی ، امیر جدیدی و پولاد کیمیایی بازیگران اصلی آن هستند و همانند «قیصر» و «گوزنها»، حتی «سلطان» و «ضیافت» و «رد پای گرگ» قرار است مخاطب را مسحور خود کند. «قاتل اهلی»، روایتگر داستان دکتر جلال سروش است؛ مرد تاجر درستکاری که به دلایلی رویاروی یک شرکت پر از فساد ایستاده و پرونده سنگینی برایش ساخته شده است. نام شرکت فاسد «پیسارو» است. «پیسارو» معنای روشنی ندارد؛ شاید کیمیایی آن را اسم رمز تمام فسادها گرفته است. او در این فیلم هم مانند همه ساختههای گذشتهاش، میخواهد «اعتراض» کند: به روش خودش اعتراض کند و حرف بزند و نمایندهای از جامعه باشد. به همین دلیل است که به قاتل اهلی لقب «سیاسیترین فیلم مسعود کیمیایی» را دادهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالا که «قاتل اهلی» به شبکه نمایش خانگی آمده است و میتوان آن را دوباره و چندباره دید، فرصت بیشتری برای فکرکردن به تمام این معناها و پیامهای مسعود کیمیایی فراهم است تا شاید با فکر کردن به آن بفهمیم که چرا داریوش مهرجویی از رفیق دیرینهاش در برابر هجمه انتقادها دفاع میکرد. داریوش مهرجویی بعد از تمام حاشیههایی که پیرامون فیلم «قاتل اهلی» شکل گرفت در نامهای به کیمیایی نوشت: «رفیق دیرینه من، برو و همچنان بتاز و فیلمهای باشکوهت را بساز و دلگیر نشو از این رسم زمانه ناخوشایند ما.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پس با هم به تماشای « قاتل اهلی » در فیلیمو مینشینیم تا برای چرایی اینهمه جنجال، پاسخی پیدا کنیم.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/GL52N?utm_source=pr&utm_medium=web&utm_campaign=qatelahli&utm_term=content&utm_content=qatelahli"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی فیلم تابستان داغ؛ چند نامزد داخلی و یک برنده خارجی | [
{
"type": "p",
"text": "در بین ژانرهای مختلف در سینمای ایران، چند وقتی است که موضوعات خانوادگی و اجتماعی موردتوجه مخاطبان بیشتری قرار گرفته است. مخاطبانی که با استقبال چشمگیر خود از «ابد و یک روز» و همینطور فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» نشان دادند که به سینما فقط بهعنوان سرگرمی نگاه نمیکنند، بلکه تماشای حقیقت و واقعیتهای زندگی هم برای آنها جذاب است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گاهی در ابتدای بعضی فیلمها، نوشتهای با این مضمون میبینیم که فیلم بر اساس زندگی واقعی ساخته شده است؛ چیزی که مخاطب را مطمئن میکند که اتفاقهای روایتشده حتما در زندگی کسی به واقعیت پیوسته است. اما جدا از این دسته فیلمها، حتی در ژانرهای اکشن و کمدی هم موقعیتهایی وجود دارند که تماشاگر نشسته بر صندلی و خیره به صفحهنمایش را وادار میکند که برای لحظهای چشمها را ببندد و خود را با تمام وجود در چنین موقعیتی تصور کند. به همین دلیل است که با برخی آثار سینمایی ارتباط بیشتری برقرار میکنیم و فیلمهایی که موضوعهای روز جامعه را بیان میکنند، از سمت ما تماشاگران بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "مروری بر تاریخچه جشنواره فیلم فجر",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%d8%ac%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%81%d8%ac%d8%b1/"
},
{
"type": "p",
"text": "یکی از این فیلمهای اجتماعی، که بهتازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده و از آثار برگزیده جشنوارههای داخلی و خارجی است، فیلم «تابستان داغ» نام دارد؛ فیلمی با موضوع «خانواده» و «فرزند» که پریناز ایزدیار ، صابر ابر ، مینا ساداتی و علی مصفا بازیگران اصلی آن هستند. در این فیلم، پریناز ایزدیار نقش زنی به نام نسرین را بازی میکند که در هنگام طلاق نمیتواند سرپرستی دختر ۶ سالهاش را از شوهرش بگیرد. او به همراه دختر و بدون اطلاع دادن به شوهر سابقش به گوشهای از شهر میرود و برای تامین مخارج زندگی، در مهدکودکی مشغول بهکار میشود. سبک جدید زندگی نسرین، سبب بروز اتفاقات و مشکلات جدیدی برای او میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «تابستان داغ» در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و موفق شد در ۱۳ رشته نامزد دریافت جایزه شود. ازاینجهت، این فیلم را میتوان یکی از موفقترین فیلمها در ادوار مختلف جشنواره دانست؛ اما موفقیتهای این فیلم به برنده شدن ۲ سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین از جشنواره سی و پنجم فجر ختم نشده و در جشنواره پکن نیز صاحب جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد که این جایزه به مینا ساداتی اختصاص پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره جشنواره فیلم فجر ۹۹",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%d8%b3%db%8c-%d9%88-%d9%86%d9%87%d9%85%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%81%d8%ac%d8%b1/"
},
{
"type": "p",
"text": "ازآنجاییکه این فیلم، اولین تجربه کارگردانی ابراهیم ایرج زاد است میتوان این موفقیتها را برای آن بزرگ دانست و به آینده کارگردان هم امیدوار شد. درعینحال، نقدهایی هم به فیلم «تابستان داغ» وارد است که گاهی از ریتم کند آن گلایه میکند، گاهی به کلیشهای بودن برخی دیالوگها میپردازد و گاهی هم تقلید از سبک فیلمهای اصغر فرهادی را موردانتقاد قرار میدهد؛ اما نقدها هم مثل گفتوگوها و نظرها میتوانند آنقدر شخصی باشند که از هر بینندهای به بیننده دیگر تغییر کنند. برای همین است که تماشای دستهجمعی فیلمها، یکی از ملزومات لذت بردن از آثار سینمایی میشود. تماشاگران دوست دارند درباره آنچه دیدهاند حرف بزنند و با اشتراک گذاشتن نظرهایشان، خود را برای بهتر دیدن و آگاه شدن تربیت کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالا که «تابستان داغ» به فیلیمو آمده، وقت مناسبی است تا آن را ببینید و نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی فیلم تابستان داغ؛ چند نامزد داخلی و یک برنده خارجی | [
{
"type": "p",
"text": "در بین ژانرهای مختلف در سینمای ایران، چند وقتی است که موضوعات خانوادگی و اجتماعی موردتوجه مخاطبان بیشتری قرار گرفته است. مخاطبانی که با استقبال چشمگیر خود از «ابد و یک روز» و همینطور فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» نشان دادند که به سینما فقط بهعنوان سرگرمی نگاه نمیکنند، بلکه تماشای حقیقت و واقعیتهای زندگی هم برای آنها جذاب است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گاهی در ابتدای بعضی فیلمها، نوشتهای با این مضمون میبینیم که فیلم بر اساس زندگی واقعی ساخته شده است؛ چیزی که مخاطب را مطمئن میکند که اتفاقهای روایتشده حتما در زندگی کسی به واقعیت پیوسته است. اما جدا از این دسته فیلمها، حتی در ژانرهای اکشن و کمدی هم موقعیتهایی وجود دارند که تماشاگر نشسته بر صندلی و خیره به صفحهنمایش را وادار میکند که برای لحظهای چشمها را ببندد و خود را با تمام وجود در چنین موقعیتی تصور کند. به همین دلیل است که با برخی آثار سینمایی ارتباط بیشتری برقرار میکنیم و فیلمهایی که موضوعهای روز جامعه را بیان میکنند، از سمت ما تماشاگران بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "مروری بر تاریخچه جشنواره فیلم فجر",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%d8%ac%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%81%d8%ac%d8%b1/"
},
{
"type": "p",
"text": "یکی از این فیلمهای اجتماعی، که بهتازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده و از آثار برگزیده جشنوارههای داخلی و خارجی است، فیلم «تابستان داغ» نام دارد؛ فیلمی با موضوع «خانواده» و «فرزند» که پریناز ایزدیار ، صابر ابر ، مینا ساداتی و علی مصفا بازیگران اصلی آن هستند. در این فیلم، پریناز ایزدیار نقش زنی به نام نسرین را بازی میکند که در هنگام طلاق نمیتواند سرپرستی دختر ۶ سالهاش را از شوهرش بگیرد. او به همراه دختر و بدون اطلاع دادن به شوهر سابقش به گوشهای از شهر میرود و برای تامین مخارج زندگی، در مهدکودکی مشغول بهکار میشود. سبک جدید زندگی نسرین، سبب بروز اتفاقات و مشکلات جدیدی برای او میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «تابستان داغ» در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و موفق شد در ۱۳ رشته نامزد دریافت جایزه شود. ازاینجهت، این فیلم را میتوان یکی از موفقترین فیلمها در ادوار مختلف جشنواره دانست؛ اما موفقیتهای این فیلم به برنده شدن ۲ سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین از جشنواره سی و پنجم فجر ختم نشده و در جشنواره پکن نیز صاحب جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد که این جایزه به مینا ساداتی اختصاص پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره جشنواره فیلم فجر ۹۹",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%d8%b3%db%8c-%d9%88-%d9%86%d9%87%d9%85%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%81%d8%ac%d8%b1/"
},
{
"type": "p",
"text": "ازآنجاییکه این فیلم، اولین تجربه کارگردانی ابراهیم ایرج زاد است میتوان این موفقیتها را برای آن بزرگ دانست و به آینده کارگردان هم امیدوار شد. درعینحال، نقدهایی هم به فیلم «تابستان داغ» وارد است که گاهی از ریتم کند آن گلایه میکند، گاهی به کلیشهای بودن برخی دیالوگها میپردازد و گاهی هم تقلید از سبک فیلمهای اصغر فرهادی را موردانتقاد قرار میدهد؛ اما نقدها هم مثل گفتوگوها و نظرها میتوانند آنقدر شخصی باشند که از هر بینندهای به بیننده دیگر تغییر کنند. برای همین است که تماشای دستهجمعی فیلمها، یکی از ملزومات لذت بردن از آثار سینمایی میشود. تماشاگران دوست دارند درباره آنچه دیدهاند حرف بزنند و با اشتراک گذاشتن نظرهایشان، خود را برای بهتر دیدن و آگاه شدن تربیت کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حالا که «تابستان داغ» به فیلیمو آمده، وقت مناسبی است تا آن را ببینید و نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم دکتر ژیواگو | [
{
"type": "p",
"text": "دیوید لین پیش از ساخت فیلم «دکتر ژیواگو»، با حماسههای بزرگش «لورنس عربستان» و «پل رودخانه کوآی» شهرت زیادی به هم زده و خودش را بهعنوان کارگردانی معرفی کرده بود که میتواند پروژههای عظیم را به بهترین شکل تولید کند. او پس از «لورنس عربستان»، به دنبال داستانی احساسیتر میگشت تا براساس آن، فیلم بعدیاش را بسازد. رمان «دکتر ژیواگو» به قلم بوریس پاسترناک هم برای مدتی طولانی توجه همه را جلب کرده بود؛ پاسترناک ، که شاعر بزرگی بود پس از سالها رمانی نوشت که با سختی فراوان توانست آن را برای چاپ از شوروی به ایتالیا بفرستد. دولت وقت شوروی، بههیچوجه با رمان پاسترناک موافق نبود و او تا مدتها از محافل ادبی دولتی تبعید شده بود. پاسترناک حتی به خاطر اشعار و رمان منحصربهفردش «جایزه نوبل» را هم برد ولی با فشار دولت کمونیستی شوروی، جایزه را رد کرد. با چنین پیشینهای، لین تصمیم گرفت تا رمان موفق پاسترناک با آنهمه طرفدار و هیاهو را بسازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رابرت بولت و لین فیلمنامه را نوشتند؛ فیلمنامهای که بهزعم بسیاری از منتقدین آن دوران، اقتباسی سادهانگارانه از رمان پیچیده و چندلایه پاسترناک بود. به قول بازلی کراوتر : «اقتباسی بیشازحد خنثی، غیرسیاسی، و بزدل.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لین که نمیتوانست فیلم را در روسیه بسازد برای فیلمبرداری به مناطقی مانند سوریه و مادرید سفر کرد و ماکتهایی بسیار عظیم از موسکو را در مادرید ساخت. به همین دلایل، فیلمبرداری فیلم « دکتر ژیواگو» ۱۰ماه طول کشید؛ پروسه طاقتفرسایی که خود لین آن را پردردسرترین پروژه سینماییاش میداند. بااینحال، فیلمبرداری سینمااسکوپ و ۷۰میلیمتری فیلم، چشمها را خیره کرد؛ قصه رمانتیک و احساساتی دکتر ژیواگو ، فیلم را به پرفروشترین اثر سینمایی ۱۹۶۵ تبدیل کرد و رتبه سی و پنجمین فیلم پرفروش تاریخ سینما را برایش به ارمغان آورد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منتقدان آن دوران، عمدتا فیلم را کوبیدند؛ امری که بیشتر دلایل سیاسی داشت. لین به عمد سعی کرده بود که با توجه به حساسیتهای شدید به کمونیسم در آن سالها، هر نوع رویکرد سیاسی نسبت به انقلاب روسیه و دولت شوروی را از متن بیرون آورد و اتفاقات تاریخی را تبدیل به پسزمینهای برای روایت قصه عشقی و پر احساسش کند. منتقدان آن دوران، این رویکرد را «واپسگرایانه» و «منفعل» دانستند و فیلم هم فقط پنج جایزه اسکار از جوایز فنی و حاشیهای را از آن خود کرد. پس از گذشت سالها، دکتر ژیواگو توسط «سینه فیلها» دوباره کشف شد و تبدیل به اثری ماندگار گشت. دوبله فارسیِ درخشان این فیلم، هنوز یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ دوبله است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/HZh83?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=doctorzhivago&utm_term=content&utm_content=doctorzhivago"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «دکتر ژیواگو» را با بهترین کیفیت و یکی از بهیادماندنیترین دوبلههای تاریخ دوبله در فیلیمو ببینید و لذت ببرید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم دکتر ژیواگو | [
{
"type": "p",
"text": "دیوید لین پیش از ساخت فیلم «دکتر ژیواگو»، با حماسههای بزرگش «لورنس عربستان» و «پل رودخانه کوآی» شهرت زیادی به هم زده و خودش را بهعنوان کارگردانی معرفی کرده بود که میتواند پروژههای عظیم را به بهترین شکل تولید کند. او پس از «لورنس عربستان»، به دنبال داستانی احساسیتر میگشت تا براساس آن، فیلم بعدیاش را بسازد. رمان «دکتر ژیواگو» به قلم بوریس پاسترناک هم برای مدتی طولانی توجه همه را جلب کرده بود؛ پاسترناک ، که شاعر بزرگی بود پس از سالها رمانی نوشت که با سختی فراوان توانست آن را برای چاپ از شوروی به ایتالیا بفرستد. دولت وقت شوروی، بههیچوجه با رمان پاسترناک موافق نبود و او تا مدتها از محافل ادبی دولتی تبعید شده بود. پاسترناک حتی به خاطر اشعار و رمان منحصربهفردش «جایزه نوبل» را هم برد ولی با فشار دولت کمونیستی شوروی، جایزه را رد کرد. با چنین پیشینهای، لین تصمیم گرفت تا رمان موفق پاسترناک با آنهمه طرفدار و هیاهو را بسازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رابرت بولت و لین فیلمنامه را نوشتند؛ فیلمنامهای که بهزعم بسیاری از منتقدین آن دوران، اقتباسی سادهانگارانه از رمان پیچیده و چندلایه پاسترناک بود. به قول بازلی کراوتر : «اقتباسی بیشازحد خنثی، غیرسیاسی، و بزدل.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "لین که نمیتوانست فیلم را در روسیه بسازد برای فیلمبرداری به مناطقی مانند سوریه و مادرید سفر کرد و ماکتهایی بسیار عظیم از موسکو را در مادرید ساخت. به همین دلایل، فیلمبرداری فیلم « دکتر ژیواگو» ۱۰ماه طول کشید؛ پروسه طاقتفرسایی که خود لین آن را پردردسرترین پروژه سینماییاش میداند. بااینحال، فیلمبرداری سینمااسکوپ و ۷۰میلیمتری فیلم، چشمها را خیره کرد؛ قصه رمانتیک و احساساتی دکتر ژیواگو ، فیلم را به پرفروشترین اثر سینمایی ۱۹۶۵ تبدیل کرد و رتبه سی و پنجمین فیلم پرفروش تاریخ سینما را برایش به ارمغان آورد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منتقدان آن دوران، عمدتا فیلم را کوبیدند؛ امری که بیشتر دلایل سیاسی داشت. لین به عمد سعی کرده بود که با توجه به حساسیتهای شدید به کمونیسم در آن سالها، هر نوع رویکرد سیاسی نسبت به انقلاب روسیه و دولت شوروی را از متن بیرون آورد و اتفاقات تاریخی را تبدیل به پسزمینهای برای روایت قصه عشقی و پر احساسش کند. منتقدان آن دوران، این رویکرد را «واپسگرایانه» و «منفعل» دانستند و فیلم هم فقط پنج جایزه اسکار از جوایز فنی و حاشیهای را از آن خود کرد. پس از گذشت سالها، دکتر ژیواگو توسط «سینه فیلها» دوباره کشف شد و تبدیل به اثری ماندگار گشت. دوبله فارسیِ درخشان این فیلم، هنوز یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ دوبله است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/HZh83?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=doctorzhivago&utm_term=content&utm_content=doctorzhivago"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «دکتر ژیواگو» را با بهترین کیفیت و یکی از بهیادماندنیترین دوبلههای تاریخ دوبله در فیلیمو ببینید و لذت ببرید.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | آیا کیانوش عیاری یک فیلمساز مؤلف است؟ | [
{
"type": "p",
"text": "فیلمساز مؤلف، فیلمسازی است که فیلمهایش بر اساس تئوری یا نگره مؤلف با یکدیگر ارتباط پیدا کنند و بتوان از رهگذر فیلمهای او به اندیشهای منسجم و واحد دست یافت. اما نگره مؤلف چیست؟ نگره مؤلف، ریشه در آراء لوئی دلوک و پس از آن فیلمسازانی نظیر آیزنشتاین دارد که برای اولین بار سعی داشتند سینما را با زبان مقایسه کنند. اما بررسی دقیق و جدی آثار یک کارگردان به مثابه مؤلف برای اولین بار در دهه پنجاه و توسط نویسندگان مجله کایه دو سینما انجام شد؛ زمانی که الکساندر آستروک دوربینِ فیلمساز را برابر با قلم نویسنده و بیانکننده درونیات او دانست. بعدها اشخاصی مانند اندرو ساریس و پیتر وولن این نگره را بسط و گسترش دادند و مرزهای آن را از صرف یافتن هسته مرکزیِ معنا در آثار یک فیلمساز، فراتر بردند. طبق گفتهی پیتر وولن در کتاب نشانهها و معنا در سینما، نگره مؤلف خود را به همین محدود نمیکند تا مدعی شود که کارگردان مؤلف اصلی فیلم است. نگره مؤلف به طور ضمنی اشاره به عمل کشف رمز دارد و مؤلفین را در جایی بر ملا میکند که پیشتر دیده نشده بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "اکران آنلاین فیلم ناگهان درخت ساخته صفی یزدانیان | در مسیر جاهطلبی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما چگونه میتوان فهمید که کیانوش عیاری – فیلمسازی که در ژانرهای مختلف فیلم ساخته است – مؤلف است یا خیر؟ برای پاسخ دادن به این پرسش در ابتدا سعی میکنیم هستهی مرکزی معنا را در آثار سینمایی این کارگردان بیابیم. سپس به چگونگی کارکرد و روند عناصر تکرارشونده در آثار او میپردازیم. در نهایت تلاش میکنیم کیانوش عیاری را به گفته وولن در جایی از آثارش بر ملا کنیم که پیشتر دیده نشده بود. برای دستیابی به این اهداف فیلمهای تنوره دیو ۱۳۶۴ شبح کژدم ۱۳۶۵ آنسوی آتش ۱۳۶۶ آبادانیها ۱۳۷۱ و بودن یا نبودن ۱۳۷۷ بررسی شدهاند و البته گاهی به ساخته اخیر او یعنی خانه پدری ۱۳۸۹ هم اشارههایی شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "هسته مرکزی معنا",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ارتباط قانون، جامعه و فرد، هسته مرکزی معنایی فیلمهای آقای کیانوش عیاری را تشکیل میدهد. در تمام فیلمهای عیاری، فرد و جامعه چیزی کاملا جدا از یکدیگرند. تمام فیلمهای سینمایی عیاری با این که در ژانرهای متفاوت ساخته شدهاند، حول کنش و واکنش فرد و اجتماع شکل گرفتهاند که البته همیشه و در همه فیلمهای او، به غیر از خانه پدری ، فرد بر جامعه ارجحیت دارد.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/KianoushAyari?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=kianoushayari&utm_term=content&utm_content=kianoushayari"
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو، کاراکتر اول فیلم، بعد از سفری طولانی به وطن اصلی خویش باز میگردد و سعی دارد قناتی را زنده کند که تمام هم ولایتیهایش از آن دل بریدهاند. در شبح کژدم شخصیت اول میخواهد فیلمی بسازد که با سدّ مخالفت اطرافیان و مسئولان مواجه شده و به هیچ وجه اجازه ساخت پیدا نمیکند. در آن سوی آتش نقش اول فیلم کاراکتری است که تازه از زندان آزاد شده و در طلب هویت ازدسترفته مکانی است که زمانی زندگی او را تعریف مینموده است. در آبادانیها، مهاجری جنگزده در پی یافتن دزدی است که هست و نیست او را برده است. در این راه نه قانون و نه هیچ نیروی دیگری را پشتیبان خود نمییابد. در بودن یا نبودن پزشکی تمام تلاشش را میکند که با وجود ممانعت جامعه اطرافش و با وجود مشکلاتی که در این راه با آنها روبروست، مسئله پیوند قلب را در میان مردم جا بیندازد. در همه این آثار جامعه چیزی جدا از فرد محسوب میشود و به هیچ وجه فرد در جامعه اطرافش حل نمیشود. البته در خانه پدری قضیه کمی فرق میکند. در این فیلم نیز جامعه و فرد مطرح میشوند منتها فرد در اینجا معنایی تازه مییابد و دیگر به معنای عددی آن مطرح نمیشود، بلکه معنایی عمیقتر از یک نفر و یک انسان مییابد. در خانه پدری در واقع این جامعه زنان ایران است که به مثابه یک فرد در مقابل جامعه مردسالار قرار میگیرد و با آن مبارزه میکند. چنین میتوان گفت که در تمام آثار عیاری که در این نوشته مطرح شدهاند، جامعه به شدت فرد را آزار میدهد و این دو، هیچ گاه سر سازش با یکدیگر ندارند.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "عناصر تکرارشونده در آثار کیانوش عیاری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش در آثار عیاری نماد فرهنگ، پیشینه و جامعه ای نیمهکاره است که هیچگاه تکمیل نمیشود. در تنوره دیو این زنان هستند که فرش را میبافند و این فرش هیچوقت کامل نمیشود. در خانه پدری نیز، شغل اصلی بزرگ خانواده رفوی فرش است. دختران و فرزندان او نیز به او کمک میکنند. کسانی که فرشها را در فیلمهای عیاری رفو میکنند، انسانهایی برگزیده نیستند، بلکه مردمی عادی و حتی در مواردی گناهکار و ظالم به چشم میآیند. این که در آنسوی آتش هیچ فرشی نیست تا بر روی آن بنشینند، چه بسا نشاندهنده از دست رفتن پیشینه قهرمان فیلم است. مطلبی که راجع به آبادانیها نیز صادق است. البته در بودن یا نبودن که در میان آثار عیاری کمتر از همه رنگ عیاری را در خود دارد، این قضیه چندان مورد توجه واقع نمیشود. در واقع در فیلم بودن یا نبودن، که جدا از نگره مؤلف یکی از آثار برجسته عیاری است، خیلی شاخصههای شخصیت عیاری دیده نمیشود. اما نهایتا در شبح کژدم اینکه قهرمان فیلم به جای نشستن بر روی فرش همیشه در تابی در میان زمین و آسمان معلق است، چه بسا نشاندهنده تفکر قهرمان و در نهایت تفکر خود عیاری است که خود را در آن برهه برتر از جامعهای میداند که در آن زندگی میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه، انتقاد از آن و تاکید بر نقش آن در زندگی انسان، همواره مورد توجه کیانوش عیاری بوده است. البته در تنوره دیو و آنسوی آتش، چندان خبری از رسانه نیست. اما فیلمی مانند شبح کژدم نقش رسانه و تاثیر آن بر روی انسان را مورد کاوش قرار میدهد. میتوان چنین گفت که داستان آن راجع به فیلمسازی است که تبدیل به نقش اول فیلم خودش میشود. در آبادانیها در صحنه و نمای آخر، نقش رسانه به عالیترین شکل ممکن نمود پیدا میکند و حتی میتوان گفت عیاری در این نما، گامی پیشتر از فیلمنامه ویتوریو دسیکا برمیدارد. هنگامی که در انتهای فیلم، پسر، پدرش را از داخل ویزور دوربینی که خودش ساخته است دید می زند و در واقع پدرش را قاب میگیرد. شاید بتوان گفت که تکاندهندهترین لحظه فیلم محسوب میشود. لحظهای که پدر دیگر همچون دزدان دوچرخه در دنیایی رئالیستی دیده نمیشود. بلکه توسط فرزند خودش برای پرده سینما و برای مخاطبان بیشمار قاب گرفته میشود. در فیلم بودن یا نبودن رسانه نقشی مزاحم و در عین حال سازنده دارد. انگار دورهای است که عیاری تلویزیون را نه دیگر وسیلهای سازنده بلکه وسیلهای سودجو مییابد. در فیلم خانه ی پدری، رسانه به شکلی نامحسوس صرفا تبدیل به قابی برای دیدزنی میشود. موتیفی که بخشهای زمانی فیلم را از یکدیگر جدا کند، نگاه خیره مردی است که دائما زنانگی را تحت نظر دارد. قاب مشبکه پنجره در این فیلم را میتوان نماد رسانهای سنتی و مردسالار دانست، که البته از نگاه فمینیستی قابلیت نقدپذیری فراوانی دارد و میتواند در جامعه رو به مدرنیته ایران بحثهای گستردهای را برانگیزد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر نیز یکی از درونمایههای اصلی آثار کیانوش عیاری است و بیشتر آثار او و حتی برخوردها و مصاحبههایش اینطور نشان میدهد که او عمیقا به زادگاهش وابسته است. آبادانیها، آنسوی آتش، شبح کژدم، تنوره دیو و حتی بودن یا نبودن، به نوعی با زادگاه عیاری ارتباط پیدا میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خودویرانگری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما پنهانترین وجه فیلمهای عیاری چیست؟ وجه ناشناخته کیانوش عیاری در نقصی بسیار انسانی نهفته است. نقصی که تمام کاراکترهای او به آن دچار هستند. نقصی که گویی از طبیعت وام گرفته شده است. از آنجایی که به غیر از آبادانیها تمام فیلمنامههای این فیلمها را خود عیاری نوشته است، این نقص حتی به فیلمنامهها هم سرایت کرده است و انگار جزئی از ساختار فیلمهای او شده است. فیلمنامههایی که انگار در جایی با قوانین خودشان به لجاجت میپردازند و به مسیری آزادتر میروند که آنها را از سینمای تجاری به کلی دور میکند. برای توضیح بیشتر بهتر است به نکتهای جالب اشاره کنیم. آن هم این است که کاراکترهای اول فیلمهای عیاری نه تنها به لحاظ اخلاقی که حتی به لحاظ میمیک و فرم چهره بسیار شبیه به خود او هستند. در واقع عیاری دائما در حال ساختن فیلم خودش است. فیلمهایی درباره خود، درباره سرکشیها و خواهشهای دستنیافتنیای که تنها در سینما میتوان از سرکوب شدنشان جلوگیری کرد. شخصیتهای فیلمهای عیاری شخصیتهایی عصبی و تندمزاج هستند که همیشه گلیمشان را خودشان از آب بیرون میکشند. آنها هیچ گاه هیچ امیدی به نهادهای سازمانی و تشکیلات قانونی ندارند و همواره تکرو، لجوج و مغرور هستند. در بیشتر موارد این شنا کردن برخلاف جریان، شخصیتهای فیلمهای او را به نابودی میکشانَد که از این جهت رادیکالترین و شخصیترین فیلمهای عیاری را میتوان تنوره دیو، شبح کژدم و آنسوی آتش دانست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو شخصیت اصلی به خاطر اصرار و لجاجتش به کام مرگ کشیده میشود در شبح کژدم هم شخصیت اصلی تاوانی را متحمل میشود که برای او چیزی کمتر از مرگ نیست؛ از دست دادن رفیق. در آنسوی آتش شخصیت اول باز هم با لجاجتش خانواده، آرامش و تمام فرصتهایش برای یک زندگی معمولی را از دست میدهد. در آبادانیها هم، انسانی تکرو به تنهایی باید گلیم خود را از آب بیرون بکشد و در نتیجه با همان نقصی که انگار از اولین روز در وجود او قرار داده شده است، جایگاه پدری خود را زیر سوال میبرد. این حتی در بودن یا نبودن هم صادق است. شخصیتی که علیرغم همه سختیها برخلاف جریان شنا میکند. اما در این فیلم شخصیت موفق میشود بالاخره چیزی را اصلاح کرده و نهالی را به ثمر برساند. این دقیقا همان دلیلی است که این کار را از درونیات سرکش عیاری دور میکند. نکته اینجاست که شخصیتهای عیاری باید به هر حال به خودشان ضربهای بزنند، والّا شخصیتهای عیاری نیستند. در این فیلم هم پزشک پیگیر، از طرف برادر شخصی که مرگ مغزی شده است، چاقو میخورد، اما در نهایت پیروز میشود و این به هیچ وجه مربوط به شخصیت عیاری نیست. راستش شخصیتهای عیاری باید شکست بخورند. آنها به نوعی خود ویرانگر هستند و داشتهها و حتی گاهی زندگیشان را فدای تصمیمات سرسختانهشان میکنند. شخصیتهای عیاری هیچگاه از وضعی که دولت، عرف و جامعه برای آنها به وجود آورده اند راضی نیستند و در بیشتر موارد خشونتی ویرانگر را در درون خود حمل میکنند؛ خشونتی که البته انگار به هیچ کس آسیب نمیرساند. و اتفاقا به خاطر خیرخواه بیش از حد، دامنگیر خود آنها میشود. شخصیتهای عیاری به هر حال باید در جایی تحقیر شوند و شکست بخورند و خود دریابند که دیگر توانی برای رفتن ندارند. شخصیتهای او همچون نوجوانانی هستند که از هیچ داستانی درس عبرت نگرفتهاند و به اصطلاح حتما باید سرشان به سنگ بخورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نتیجه گیری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از این بررسی میتوان چنین نتیجه گرفت که کیانوش عیاری فیلمسازی مؤلف است. اما آیا مؤلف بودن به خودی خود یک ارزش به حساب میآید؟ قطعا به دوش کشیدن یک عنوان خاص از قبیل مؤلف یا هر چیز دیگر به تنهایی هیچ کس و هیچ اثری را ارزشمند نمیکند. اما نکتهای در این میان وجود دارد که باید به آن اشاره کرد. در واقع یک فیلمساز مؤلف با استفاده از درونیاتش در آفرینش یک فیلم و حفظ کردن استقلال فکری، همواره در حال تصویر کردن خود بر روی پرده است. این انسانی بودن این موقعیت و این تصویر نمودن درون یک انسان، سینما را بیش از پیش از سرگرمی صرف، خارج نموده و آن را به سوی هنر شدن نزدیک میکند. گرچه عیاری هرگز فیلمسازی مستقل نبوده است و همواره با سرمایه دولتی فیلم ساخته است. اما به سبب از دست ندادن و حفظ هویت شخصی، شاید بتوان او را با شخصیتترین و با هویتترین فیلمساز حکومتی نامید. فیلمسازی که دست کم برخلاف هویت و اعتقاداتش فیلمی نمیسازد و این در زمانی که همه، همه چیز هستند غیر از خودشان، البته ارزشمند است.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | آیا کیانوش عیاری یک فیلمساز مؤلف است؟ | [
{
"type": "p",
"text": "فیلمساز مؤلف، فیلمسازی است که فیلمهایش بر اساس تئوری یا نگره مؤلف با یکدیگر ارتباط پیدا کنند و بتوان از رهگذر فیلمهای او به اندیشهای منسجم و واحد دست یافت. اما نگره مؤلف چیست؟ نگره مؤلف، ریشه در آراء لوئی دلوک و پس از آن فیلمسازانی نظیر آیزنشتاین دارد که برای اولین بار سعی داشتند سینما را با زبان مقایسه کنند. اما بررسی دقیق و جدی آثار یک کارگردان به مثابه مؤلف برای اولین بار در دهه پنجاه و توسط نویسندگان مجله کایه دو سینما انجام شد؛ زمانی که الکساندر آستروک دوربینِ فیلمساز را برابر با قلم نویسنده و بیانکننده درونیات او دانست. بعدها اشخاصی مانند اندرو ساریس و پیتر وولن این نگره را بسط و گسترش دادند و مرزهای آن را از صرف یافتن هسته مرکزیِ معنا در آثار یک فیلمساز، فراتر بردند. طبق گفتهی پیتر وولن در کتاب نشانهها و معنا در سینما، نگره مؤلف خود را به همین محدود نمیکند تا مدعی شود که کارگردان مؤلف اصلی فیلم است. نگره مؤلف به طور ضمنی اشاره به عمل کشف رمز دارد و مؤلفین را در جایی بر ملا میکند که پیشتر دیده نشده بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "اکران آنلاین فیلم ناگهان درخت ساخته صفی یزدانیان | در مسیر جاهطلبی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما چگونه میتوان فهمید که کیانوش عیاری – فیلمسازی که در ژانرهای مختلف فیلم ساخته است – مؤلف است یا خیر؟ برای پاسخ دادن به این پرسش در ابتدا سعی میکنیم هستهی مرکزی معنا را در آثار سینمایی این کارگردان بیابیم. سپس به چگونگی کارکرد و روند عناصر تکرارشونده در آثار او میپردازیم. در نهایت تلاش میکنیم کیانوش عیاری را به گفته وولن در جایی از آثارش بر ملا کنیم که پیشتر دیده نشده بود. برای دستیابی به این اهداف فیلمهای تنوره دیو ۱۳۶۴ شبح کژدم ۱۳۶۵ آنسوی آتش ۱۳۶۶ آبادانیها ۱۳۷۱ و بودن یا نبودن ۱۳۷۷ بررسی شدهاند و البته گاهی به ساخته اخیر او یعنی خانه پدری ۱۳۸۹ هم اشارههایی شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "هسته مرکزی معنا",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ارتباط قانون، جامعه و فرد، هسته مرکزی معنایی فیلمهای آقای کیانوش عیاری را تشکیل میدهد. در تمام فیلمهای عیاری، فرد و جامعه چیزی کاملا جدا از یکدیگرند. تمام فیلمهای سینمایی عیاری با این که در ژانرهای متفاوت ساخته شدهاند، حول کنش و واکنش فرد و اجتماع شکل گرفتهاند که البته همیشه و در همه فیلمهای او، به غیر از خانه پدری ، فرد بر جامعه ارجحیت دارد.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/KianoushAyari?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=kianoushayari&utm_term=content&utm_content=kianoushayari"
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو، کاراکتر اول فیلم، بعد از سفری طولانی به وطن اصلی خویش باز میگردد و سعی دارد قناتی را زنده کند که تمام هم ولایتیهایش از آن دل بریدهاند. در شبح کژدم شخصیت اول میخواهد فیلمی بسازد که با سدّ مخالفت اطرافیان و مسئولان مواجه شده و به هیچ وجه اجازه ساخت پیدا نمیکند. در آن سوی آتش نقش اول فیلم کاراکتری است که تازه از زندان آزاد شده و در طلب هویت ازدسترفته مکانی است که زمانی زندگی او را تعریف مینموده است. در آبادانیها، مهاجری جنگزده در پی یافتن دزدی است که هست و نیست او را برده است. در این راه نه قانون و نه هیچ نیروی دیگری را پشتیبان خود نمییابد. در بودن یا نبودن پزشکی تمام تلاشش را میکند که با وجود ممانعت جامعه اطرافش و با وجود مشکلاتی که در این راه با آنها روبروست، مسئله پیوند قلب را در میان مردم جا بیندازد. در همه این آثار جامعه چیزی جدا از فرد محسوب میشود و به هیچ وجه فرد در جامعه اطرافش حل نمیشود. البته در خانه پدری قضیه کمی فرق میکند. در این فیلم نیز جامعه و فرد مطرح میشوند منتها فرد در اینجا معنایی تازه مییابد و دیگر به معنای عددی آن مطرح نمیشود، بلکه معنایی عمیقتر از یک نفر و یک انسان مییابد. در خانه پدری در واقع این جامعه زنان ایران است که به مثابه یک فرد در مقابل جامعه مردسالار قرار میگیرد و با آن مبارزه میکند. چنین میتوان گفت که در تمام آثار عیاری که در این نوشته مطرح شدهاند، جامعه به شدت فرد را آزار میدهد و این دو، هیچ گاه سر سازش با یکدیگر ندارند.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "عناصر تکرارشونده در آثار کیانوش عیاری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش در آثار عیاری نماد فرهنگ، پیشینه و جامعه ای نیمهکاره است که هیچگاه تکمیل نمیشود. در تنوره دیو این زنان هستند که فرش را میبافند و این فرش هیچوقت کامل نمیشود. در خانه پدری نیز، شغل اصلی بزرگ خانواده رفوی فرش است. دختران و فرزندان او نیز به او کمک میکنند. کسانی که فرشها را در فیلمهای عیاری رفو میکنند، انسانهایی برگزیده نیستند، بلکه مردمی عادی و حتی در مواردی گناهکار و ظالم به چشم میآیند. این که در آنسوی آتش هیچ فرشی نیست تا بر روی آن بنشینند، چه بسا نشاندهنده از دست رفتن پیشینه قهرمان فیلم است. مطلبی که راجع به آبادانیها نیز صادق است. البته در بودن یا نبودن که در میان آثار عیاری کمتر از همه رنگ عیاری را در خود دارد، این قضیه چندان مورد توجه واقع نمیشود. در واقع در فیلم بودن یا نبودن، که جدا از نگره مؤلف یکی از آثار برجسته عیاری است، خیلی شاخصههای شخصیت عیاری دیده نمیشود. اما نهایتا در شبح کژدم اینکه قهرمان فیلم به جای نشستن بر روی فرش همیشه در تابی در میان زمین و آسمان معلق است، چه بسا نشاندهنده تفکر قهرمان و در نهایت تفکر خود عیاری است که خود را در آن برهه برتر از جامعهای میداند که در آن زندگی میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه، انتقاد از آن و تاکید بر نقش آن در زندگی انسان، همواره مورد توجه کیانوش عیاری بوده است. البته در تنوره دیو و آنسوی آتش، چندان خبری از رسانه نیست. اما فیلمی مانند شبح کژدم نقش رسانه و تاثیر آن بر روی انسان را مورد کاوش قرار میدهد. میتوان چنین گفت که داستان آن راجع به فیلمسازی است که تبدیل به نقش اول فیلم خودش میشود. در آبادانیها در صحنه و نمای آخر، نقش رسانه به عالیترین شکل ممکن نمود پیدا میکند و حتی میتوان گفت عیاری در این نما، گامی پیشتر از فیلمنامه ویتوریو دسیکا برمیدارد. هنگامی که در انتهای فیلم، پسر، پدرش را از داخل ویزور دوربینی که خودش ساخته است دید می زند و در واقع پدرش را قاب میگیرد. شاید بتوان گفت که تکاندهندهترین لحظه فیلم محسوب میشود. لحظهای که پدر دیگر همچون دزدان دوچرخه در دنیایی رئالیستی دیده نمیشود. بلکه توسط فرزند خودش برای پرده سینما و برای مخاطبان بیشمار قاب گرفته میشود. در فیلم بودن یا نبودن رسانه نقشی مزاحم و در عین حال سازنده دارد. انگار دورهای است که عیاری تلویزیون را نه دیگر وسیلهای سازنده بلکه وسیلهای سودجو مییابد. در فیلم خانه ی پدری، رسانه به شکلی نامحسوس صرفا تبدیل به قابی برای دیدزنی میشود. موتیفی که بخشهای زمانی فیلم را از یکدیگر جدا کند، نگاه خیره مردی است که دائما زنانگی را تحت نظر دارد. قاب مشبکه پنجره در این فیلم را میتوان نماد رسانهای سنتی و مردسالار دانست، که البته از نگاه فمینیستی قابلیت نقدپذیری فراوانی دارد و میتواند در جامعه رو به مدرنیته ایران بحثهای گستردهای را برانگیزد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر نیز یکی از درونمایههای اصلی آثار کیانوش عیاری است و بیشتر آثار او و حتی برخوردها و مصاحبههایش اینطور نشان میدهد که او عمیقا به زادگاهش وابسته است. آبادانیها، آنسوی آتش، شبح کژدم، تنوره دیو و حتی بودن یا نبودن، به نوعی با زادگاه عیاری ارتباط پیدا میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خودویرانگری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما پنهانترین وجه فیلمهای عیاری چیست؟ وجه ناشناخته کیانوش عیاری در نقصی بسیار انسانی نهفته است. نقصی که تمام کاراکترهای او به آن دچار هستند. نقصی که گویی از طبیعت وام گرفته شده است. از آنجایی که به غیر از آبادانیها تمام فیلمنامههای این فیلمها را خود عیاری نوشته است، این نقص حتی به فیلمنامهها هم سرایت کرده است و انگار جزئی از ساختار فیلمهای او شده است. فیلمنامههایی که انگار در جایی با قوانین خودشان به لجاجت میپردازند و به مسیری آزادتر میروند که آنها را از سینمای تجاری به کلی دور میکند. برای توضیح بیشتر بهتر است به نکتهای جالب اشاره کنیم. آن هم این است که کاراکترهای اول فیلمهای عیاری نه تنها به لحاظ اخلاقی که حتی به لحاظ میمیک و فرم چهره بسیار شبیه به خود او هستند. در واقع عیاری دائما در حال ساختن فیلم خودش است. فیلمهایی درباره خود، درباره سرکشیها و خواهشهای دستنیافتنیای که تنها در سینما میتوان از سرکوب شدنشان جلوگیری کرد. شخصیتهای فیلمهای عیاری شخصیتهایی عصبی و تندمزاج هستند که همیشه گلیمشان را خودشان از آب بیرون میکشند. آنها هیچ گاه هیچ امیدی به نهادهای سازمانی و تشکیلات قانونی ندارند و همواره تکرو، لجوج و مغرور هستند. در بیشتر موارد این شنا کردن برخلاف جریان، شخصیتهای فیلمهای او را به نابودی میکشانَد که از این جهت رادیکالترین و شخصیترین فیلمهای عیاری را میتوان تنوره دیو، شبح کژدم و آنسوی آتش دانست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو شخصیت اصلی به خاطر اصرار و لجاجتش به کام مرگ کشیده میشود در شبح کژدم هم شخصیت اصلی تاوانی را متحمل میشود که برای او چیزی کمتر از مرگ نیست؛ از دست دادن رفیق. در آنسوی آتش شخصیت اول باز هم با لجاجتش خانواده، آرامش و تمام فرصتهایش برای یک زندگی معمولی را از دست میدهد. در آبادانیها هم، انسانی تکرو به تنهایی باید گلیم خود را از آب بیرون بکشد و در نتیجه با همان نقصی که انگار از اولین روز در وجود او قرار داده شده است، جایگاه پدری خود را زیر سوال میبرد. این حتی در بودن یا نبودن هم صادق است. شخصیتی که علیرغم همه سختیها برخلاف جریان شنا میکند. اما در این فیلم شخصیت موفق میشود بالاخره چیزی را اصلاح کرده و نهالی را به ثمر برساند. این دقیقا همان دلیلی است که این کار را از درونیات سرکش عیاری دور میکند. نکته اینجاست که شخصیتهای عیاری باید به هر حال به خودشان ضربهای بزنند، والّا شخصیتهای عیاری نیستند. در این فیلم هم پزشک پیگیر، از طرف برادر شخصی که مرگ مغزی شده است، چاقو میخورد، اما در نهایت پیروز میشود و این به هیچ وجه مربوط به شخصیت عیاری نیست. راستش شخصیتهای عیاری باید شکست بخورند. آنها به نوعی خود ویرانگر هستند و داشتهها و حتی گاهی زندگیشان را فدای تصمیمات سرسختانهشان میکنند. شخصیتهای عیاری هیچگاه از وضعی که دولت، عرف و جامعه برای آنها به وجود آورده اند راضی نیستند و در بیشتر موارد خشونتی ویرانگر را در درون خود حمل میکنند؛ خشونتی که البته انگار به هیچ کس آسیب نمیرساند. و اتفاقا به خاطر خیرخواه بیش از حد، دامنگیر خود آنها میشود. شخصیتهای عیاری به هر حال باید در جایی تحقیر شوند و شکست بخورند و خود دریابند که دیگر توانی برای رفتن ندارند. شخصیتهای او همچون نوجوانانی هستند که از هیچ داستانی درس عبرت نگرفتهاند و به اصطلاح حتما باید سرشان به سنگ بخورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نتیجه گیری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از این بررسی میتوان چنین نتیجه گرفت که کیانوش عیاری فیلمسازی مؤلف است. اما آیا مؤلف بودن به خودی خود یک ارزش به حساب میآید؟ قطعا به دوش کشیدن یک عنوان خاص از قبیل مؤلف یا هر چیز دیگر به تنهایی هیچ کس و هیچ اثری را ارزشمند نمیکند. اما نکتهای در این میان وجود دارد که باید به آن اشاره کرد. در واقع یک فیلمساز مؤلف با استفاده از درونیاتش در آفرینش یک فیلم و حفظ کردن استقلال فکری، همواره در حال تصویر کردن خود بر روی پرده است. این انسانی بودن این موقعیت و این تصویر نمودن درون یک انسان، سینما را بیش از پیش از سرگرمی صرف، خارج نموده و آن را به سوی هنر شدن نزدیک میکند. گرچه عیاری هرگز فیلمسازی مستقل نبوده است و همواره با سرمایه دولتی فیلم ساخته است. اما به سبب از دست ندادن و حفظ هویت شخصی، شاید بتوان او را با شخصیتترین و با هویتترین فیلمساز حکومتی نامید. فیلمسازی که دست کم برخلاف هویت و اعتقاداتش فیلمی نمیسازد و این در زمانی که همه، همه چیز هستند غیر از خودشان، البته ارزشمند است.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | آیا کیانوش عیاری یک فیلمساز مؤلف است؟ | [
{
"type": "p",
"text": "فیلمساز مؤلف، فیلمسازی است که فیلمهایش بر اساس تئوری یا نگره مؤلف با یکدیگر ارتباط پیدا کنند و بتوان از رهگذر فیلمهای او به اندیشهای منسجم و واحد دست یافت. اما نگره مؤلف چیست؟ نگره مؤلف، ریشه در آراء لوئی دلوک و پس از آن فیلمسازانی نظیر آیزنشتاین دارد که برای اولین بار سعی داشتند سینما را با زبان مقایسه کنند. اما بررسی دقیق و جدی آثار یک کارگردان به مثابه مؤلف برای اولین بار در دهه پنجاه و توسط نویسندگان مجله کایه دو سینما انجام شد؛ زمانی که الکساندر آستروک دوربینِ فیلمساز را برابر با قلم نویسنده و بیانکننده درونیات او دانست. بعدها اشخاصی مانند اندرو ساریس و پیتر وولن این نگره را بسط و گسترش دادند و مرزهای آن را از صرف یافتن هسته مرکزیِ معنا در آثار یک فیلمساز، فراتر بردند. طبق گفتهی پیتر وولن در کتاب نشانهها و معنا در سینما، نگره مؤلف خود را به همین محدود نمیکند تا مدعی شود که کارگردان مؤلف اصلی فیلم است. نگره مؤلف به طور ضمنی اشاره به عمل کشف رمز دارد و مؤلفین را در جایی بر ملا میکند که پیشتر دیده نشده بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "اکران آنلاین فیلم ناگهان درخت ساخته صفی یزدانیان | در مسیر جاهطلبی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما چگونه میتوان فهمید که کیانوش عیاری – فیلمسازی که در ژانرهای مختلف فیلم ساخته است – مؤلف است یا خیر؟ برای پاسخ دادن به این پرسش در ابتدا سعی میکنیم هستهی مرکزی معنا را در آثار سینمایی این کارگردان بیابیم. سپس به چگونگی کارکرد و روند عناصر تکرارشونده در آثار او میپردازیم. در نهایت تلاش میکنیم کیانوش عیاری را به گفته وولن در جایی از آثارش بر ملا کنیم که پیشتر دیده نشده بود. برای دستیابی به این اهداف فیلمهای تنوره دیو ۱۳۶۴ شبح کژدم ۱۳۶۵ آنسوی آتش ۱۳۶۶ آبادانیها ۱۳۷۱ و بودن یا نبودن ۱۳۷۷ بررسی شدهاند و البته گاهی به ساخته اخیر او یعنی خانه پدری ۱۳۸۹ هم اشارههایی شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "هسته مرکزی معنا",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ارتباط قانون، جامعه و فرد، هسته مرکزی معنایی فیلمهای آقای کیانوش عیاری را تشکیل میدهد. در تمام فیلمهای عیاری، فرد و جامعه چیزی کاملا جدا از یکدیگرند. تمام فیلمهای سینمایی عیاری با این که در ژانرهای متفاوت ساخته شدهاند، حول کنش و واکنش فرد و اجتماع شکل گرفتهاند که البته همیشه و در همه فیلمهای او، به غیر از خانه پدری ، فرد بر جامعه ارجحیت دارد.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/KianoushAyari?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=kianoushayari&utm_term=content&utm_content=kianoushayari"
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو، کاراکتر اول فیلم، بعد از سفری طولانی به وطن اصلی خویش باز میگردد و سعی دارد قناتی را زنده کند که تمام هم ولایتیهایش از آن دل بریدهاند. در شبح کژدم شخصیت اول میخواهد فیلمی بسازد که با سدّ مخالفت اطرافیان و مسئولان مواجه شده و به هیچ وجه اجازه ساخت پیدا نمیکند. در آن سوی آتش نقش اول فیلم کاراکتری است که تازه از زندان آزاد شده و در طلب هویت ازدسترفته مکانی است که زمانی زندگی او را تعریف مینموده است. در آبادانیها، مهاجری جنگزده در پی یافتن دزدی است که هست و نیست او را برده است. در این راه نه قانون و نه هیچ نیروی دیگری را پشتیبان خود نمییابد. در بودن یا نبودن پزشکی تمام تلاشش را میکند که با وجود ممانعت جامعه اطرافش و با وجود مشکلاتی که در این راه با آنها روبروست، مسئله پیوند قلب را در میان مردم جا بیندازد. در همه این آثار جامعه چیزی جدا از فرد محسوب میشود و به هیچ وجه فرد در جامعه اطرافش حل نمیشود. البته در خانه پدری قضیه کمی فرق میکند. در این فیلم نیز جامعه و فرد مطرح میشوند منتها فرد در اینجا معنایی تازه مییابد و دیگر به معنای عددی آن مطرح نمیشود، بلکه معنایی عمیقتر از یک نفر و یک انسان مییابد. در خانه پدری در واقع این جامعه زنان ایران است که به مثابه یک فرد در مقابل جامعه مردسالار قرار میگیرد و با آن مبارزه میکند. چنین میتوان گفت که در تمام آثار عیاری که در این نوشته مطرح شدهاند، جامعه به شدت فرد را آزار میدهد و این دو، هیچ گاه سر سازش با یکدیگر ندارند.",
"ref": null
},
{
"type": "h4",
"text": "عناصر تکرارشونده در آثار کیانوش عیاری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فرش در آثار عیاری نماد فرهنگ، پیشینه و جامعه ای نیمهکاره است که هیچگاه تکمیل نمیشود. در تنوره دیو این زنان هستند که فرش را میبافند و این فرش هیچوقت کامل نمیشود. در خانه پدری نیز، شغل اصلی بزرگ خانواده رفوی فرش است. دختران و فرزندان او نیز به او کمک میکنند. کسانی که فرشها را در فیلمهای عیاری رفو میکنند، انسانهایی برگزیده نیستند، بلکه مردمی عادی و حتی در مواردی گناهکار و ظالم به چشم میآیند. این که در آنسوی آتش هیچ فرشی نیست تا بر روی آن بنشینند، چه بسا نشاندهنده از دست رفتن پیشینه قهرمان فیلم است. مطلبی که راجع به آبادانیها نیز صادق است. البته در بودن یا نبودن که در میان آثار عیاری کمتر از همه رنگ عیاری را در خود دارد، این قضیه چندان مورد توجه واقع نمیشود. در واقع در فیلم بودن یا نبودن، که جدا از نگره مؤلف یکی از آثار برجسته عیاری است، خیلی شاخصههای شخصیت عیاری دیده نمیشود. اما نهایتا در شبح کژدم اینکه قهرمان فیلم به جای نشستن بر روی فرش همیشه در تابی در میان زمین و آسمان معلق است، چه بسا نشاندهنده تفکر قهرمان و در نهایت تفکر خود عیاری است که خود را در آن برهه برتر از جامعهای میداند که در آن زندگی میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رسانه، انتقاد از آن و تاکید بر نقش آن در زندگی انسان، همواره مورد توجه کیانوش عیاری بوده است. البته در تنوره دیو و آنسوی آتش، چندان خبری از رسانه نیست. اما فیلمی مانند شبح کژدم نقش رسانه و تاثیر آن بر روی انسان را مورد کاوش قرار میدهد. میتوان چنین گفت که داستان آن راجع به فیلمسازی است که تبدیل به نقش اول فیلم خودش میشود. در آبادانیها در صحنه و نمای آخر، نقش رسانه به عالیترین شکل ممکن نمود پیدا میکند و حتی میتوان گفت عیاری در این نما، گامی پیشتر از فیلمنامه ویتوریو دسیکا برمیدارد. هنگامی که در انتهای فیلم، پسر، پدرش را از داخل ویزور دوربینی که خودش ساخته است دید می زند و در واقع پدرش را قاب میگیرد. شاید بتوان گفت که تکاندهندهترین لحظه فیلم محسوب میشود. لحظهای که پدر دیگر همچون دزدان دوچرخه در دنیایی رئالیستی دیده نمیشود. بلکه توسط فرزند خودش برای پرده سینما و برای مخاطبان بیشمار قاب گرفته میشود. در فیلم بودن یا نبودن رسانه نقشی مزاحم و در عین حال سازنده دارد. انگار دورهای است که عیاری تلویزیون را نه دیگر وسیلهای سازنده بلکه وسیلهای سودجو مییابد. در فیلم خانه ی پدری، رسانه به شکلی نامحسوس صرفا تبدیل به قابی برای دیدزنی میشود. موتیفی که بخشهای زمانی فیلم را از یکدیگر جدا کند، نگاه خیره مردی است که دائما زنانگی را تحت نظر دارد. قاب مشبکه پنجره در این فیلم را میتوان نماد رسانهای سنتی و مردسالار دانست، که البته از نگاه فمینیستی قابلیت نقدپذیری فراوانی دارد و میتواند در جامعه رو به مدرنیته ایران بحثهای گستردهای را برانگیزد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مهاجرت و سفر نیز یکی از درونمایههای اصلی آثار کیانوش عیاری است و بیشتر آثار او و حتی برخوردها و مصاحبههایش اینطور نشان میدهد که او عمیقا به زادگاهش وابسته است. آبادانیها، آنسوی آتش، شبح کژدم، تنوره دیو و حتی بودن یا نبودن، به نوعی با زادگاه عیاری ارتباط پیدا میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "خودویرانگری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما پنهانترین وجه فیلمهای عیاری چیست؟ وجه ناشناخته کیانوش عیاری در نقصی بسیار انسانی نهفته است. نقصی که تمام کاراکترهای او به آن دچار هستند. نقصی که گویی از طبیعت وام گرفته شده است. از آنجایی که به غیر از آبادانیها تمام فیلمنامههای این فیلمها را خود عیاری نوشته است، این نقص حتی به فیلمنامهها هم سرایت کرده است و انگار جزئی از ساختار فیلمهای او شده است. فیلمنامههایی که انگار در جایی با قوانین خودشان به لجاجت میپردازند و به مسیری آزادتر میروند که آنها را از سینمای تجاری به کلی دور میکند. برای توضیح بیشتر بهتر است به نکتهای جالب اشاره کنیم. آن هم این است که کاراکترهای اول فیلمهای عیاری نه تنها به لحاظ اخلاقی که حتی به لحاظ میمیک و فرم چهره بسیار شبیه به خود او هستند. در واقع عیاری دائما در حال ساختن فیلم خودش است. فیلمهایی درباره خود، درباره سرکشیها و خواهشهای دستنیافتنیای که تنها در سینما میتوان از سرکوب شدنشان جلوگیری کرد. شخصیتهای فیلمهای عیاری شخصیتهایی عصبی و تندمزاج هستند که همیشه گلیمشان را خودشان از آب بیرون میکشند. آنها هیچ گاه هیچ امیدی به نهادهای سازمانی و تشکیلات قانونی ندارند و همواره تکرو، لجوج و مغرور هستند. در بیشتر موارد این شنا کردن برخلاف جریان، شخصیتهای فیلمهای او را به نابودی میکشانَد که از این جهت رادیکالترین و شخصیترین فیلمهای عیاری را میتوان تنوره دیو، شبح کژدم و آنسوی آتش دانست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در تنوره دیو شخصیت اصلی به خاطر اصرار و لجاجتش به کام مرگ کشیده میشود در شبح کژدم هم شخصیت اصلی تاوانی را متحمل میشود که برای او چیزی کمتر از مرگ نیست؛ از دست دادن رفیق. در آنسوی آتش شخصیت اول باز هم با لجاجتش خانواده، آرامش و تمام فرصتهایش برای یک زندگی معمولی را از دست میدهد. در آبادانیها هم، انسانی تکرو به تنهایی باید گلیم خود را از آب بیرون بکشد و در نتیجه با همان نقصی که انگار از اولین روز در وجود او قرار داده شده است، جایگاه پدری خود را زیر سوال میبرد. این حتی در بودن یا نبودن هم صادق است. شخصیتی که علیرغم همه سختیها برخلاف جریان شنا میکند. اما در این فیلم شخصیت موفق میشود بالاخره چیزی را اصلاح کرده و نهالی را به ثمر برساند. این دقیقا همان دلیلی است که این کار را از درونیات سرکش عیاری دور میکند. نکته اینجاست که شخصیتهای عیاری باید به هر حال به خودشان ضربهای بزنند، والّا شخصیتهای عیاری نیستند. در این فیلم هم پزشک پیگیر، از طرف برادر شخصی که مرگ مغزی شده است، چاقو میخورد، اما در نهایت پیروز میشود و این به هیچ وجه مربوط به شخصیت عیاری نیست. راستش شخصیتهای عیاری باید شکست بخورند. آنها به نوعی خود ویرانگر هستند و داشتهها و حتی گاهی زندگیشان را فدای تصمیمات سرسختانهشان میکنند. شخصیتهای عیاری هیچگاه از وضعی که دولت، عرف و جامعه برای آنها به وجود آورده اند راضی نیستند و در بیشتر موارد خشونتی ویرانگر را در درون خود حمل میکنند؛ خشونتی که البته انگار به هیچ کس آسیب نمیرساند. و اتفاقا به خاطر خیرخواه بیش از حد، دامنگیر خود آنها میشود. شخصیتهای عیاری به هر حال باید در جایی تحقیر شوند و شکست بخورند و خود دریابند که دیگر توانی برای رفتن ندارند. شخصیتهای او همچون نوجوانانی هستند که از هیچ داستانی درس عبرت نگرفتهاند و به اصطلاح حتما باید سرشان به سنگ بخورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نتیجه گیری",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از این بررسی میتوان چنین نتیجه گرفت که کیانوش عیاری فیلمسازی مؤلف است. اما آیا مؤلف بودن به خودی خود یک ارزش به حساب میآید؟ قطعا به دوش کشیدن یک عنوان خاص از قبیل مؤلف یا هر چیز دیگر به تنهایی هیچ کس و هیچ اثری را ارزشمند نمیکند. اما نکتهای در این میان وجود دارد که باید به آن اشاره کرد. در واقع یک فیلمساز مؤلف با استفاده از درونیاتش در آفرینش یک فیلم و حفظ کردن استقلال فکری، همواره در حال تصویر کردن خود بر روی پرده است. این انسانی بودن این موقعیت و این تصویر نمودن درون یک انسان، سینما را بیش از پیش از سرگرمی صرف، خارج نموده و آن را به سوی هنر شدن نزدیک میکند. گرچه عیاری هرگز فیلمسازی مستقل نبوده است و همواره با سرمایه دولتی فیلم ساخته است. اما به سبب از دست ندادن و حفظ هویت شخصی، شاید بتوان او را با شخصیتترین و با هویتترین فیلمساز حکومتی نامید. فیلمسازی که دست کم برخلاف هویت و اعتقاداتش فیلمی نمیسازد و این در زمانی که همه، همه چیز هستند غیر از خودشان، البته ارزشمند است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مستند شب و مه | [
{
"type": "p",
"text": "ده سال پس از اتمام جنگ جهانی دوم، فرانسویها قصد کردند تا مجموعهای فیلم درباره نیروهای مقاومت فرانسه بسازند که هم بزرگداشتی باشد برای آنها و هم سندی تاریخی. بخشی از این پروژه بعد از تحقیقات مفصل تهیهکنندگان به کمپهایی که نازیها برای یهودیان در فرانسه و کشورهای حومه برپا کرده بودند، تعلق گرفت. این مستندها قرار بود تنها نوعی بیان تاریخی باشند اما تهیهکنندگان تصمیم گرفتند تا با رویکردی هنرمندانهتر بودجه بیشتری جذب کرده و بتوانند کیفیت این آثار را بالاتر ببرند. به این شکل پای آلن رنه به این پروژه باز شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رنه که در ابتدای دوران کاری فوقالعادهاش بود تمایل چندانی به ساخت یک اثر صرفا تاریخنگارانه و بیطرف نداشت ولی وقتی شنید ژان کایرول که یکی از بازماندگان کمپ آشویتز بوده متن اثر را نوشته برای شروع کار انگیزه پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "سرانجام این مستند شب و مه نام گرفت؛ اثری که سکوی پرش رنه شد به دنیای حرفهای سینما و ساخت شاهکارهای ماندگاری مثل «هیروشیما عشق من» و «سال پیش در مارینباد». نام فیلم اشاره دارد به پروژه نازیها برای دزدی مخفیانه و شبانه یهودیها و بردنشان به این کمپها؛ پروژه شب و مه .",
"ref": "https://www.filimo.com/m/a3bK6?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=nightandfog&utm_term=content&utm_content=nightandfog"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد مستند پادشاهی وحشی | ترکیبی از تکنولوژی و خلاقیت برای نمایش داستانی حماسی از بقا",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/savage-kingdom-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "چیزی که رنه را بیش از پیش در ساخت اثری بلندپروازانه، تاثیرگذار و به شدت غمانگیز موفق کرده، رویکرد سیال و متفاوت رنه به متریالی است که با آن مواجه بوده. رنه ترکیبی از فیلمبرداری از محلهای واقعی و راشهای فیلمهای موجود از آن دوران را به کار بست و توانست با نشان دادن فضاهای خالی و سکوت کنونی این کمپها و قراردادنشان در کنار چهرههای محزون و تاریک یهودیان اسیر شده، به شکل سیالی از غمی ابدی برسد؛ مثل زخمی کهنه که خوب نخواهد شد. زمان که همیشه یکی از دغدغههای بزرگ رنه بوده آنچنان در مستند شب و مه به جمود میرسد که حالا بعد از گذشت بیش از ۶۰سال از ساخت فیلم، هنوز هم حسی از حضور زجر زندانیان دارد. شاید تلهایی از جنازه و اسکلت که به آن راحتی با ماشینهای صنعتی جابهجا شده و در قبرهای دستهجمعی دفن میشوند ضربهزننده باشند ولی هیچ چیز نمیتواند به تاثیرگذاری تماشای اتاق گاز خالی و ساکت آشویتز باشد. انگار که دوربین به دنبال صدایی کوچک یا نشانهای اندک از ساکنین سابق باشد، چیزی که تماشاگر در مقام یک توریست، اصلا تمایلی به دیدنش ندارد. رنه بر خلاف شوآه، دیگر مستند مشهوری که به اردوگاههای کار اجباری نازیها میپردازد، از سانتیمانتالیزم بیش از اندازه میپرهیزد و به جای آن بر رابطهای که قرار است تماشاگر با متریال روبهرویش داشته باشد، متمرکز میشود. در جاهایی از فیلم ترکیب نریشن و تصاویر به گونهای است که بیننده مورد خطاب قرار میگیرد، و در واقع این تمی بود که بعدها رنه در هیروشیما عشق من پی گرفت؛ چرا که ما به عنوان انسان مسئول گناهانی هستیم که دیگران مرتکب میشوند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مستند تکاندهنده و کوتاهِ آلن رنه را با کیفیت HD و زیرنویس فارسی در فیلیمو ببینید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مستند شب و مه | [
{
"type": "p",
"text": "ده سال پس از اتمام جنگ جهانی دوم، فرانسویها قصد کردند تا مجموعهای فیلم درباره نیروهای مقاومت فرانسه بسازند که هم بزرگداشتی باشد برای آنها و هم سندی تاریخی. بخشی از این پروژه بعد از تحقیقات مفصل تهیهکنندگان به کمپهایی که نازیها برای یهودیان در فرانسه و کشورهای حومه برپا کرده بودند، تعلق گرفت. این مستندها قرار بود تنها نوعی بیان تاریخی باشند اما تهیهکنندگان تصمیم گرفتند تا با رویکردی هنرمندانهتر بودجه بیشتری جذب کرده و بتوانند کیفیت این آثار را بالاتر ببرند. به این شکل پای آلن رنه به این پروژه باز شد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "رنه که در ابتدای دوران کاری فوقالعادهاش بود تمایل چندانی به ساخت یک اثر صرفا تاریخنگارانه و بیطرف نداشت ولی وقتی شنید ژان کایرول که یکی از بازماندگان کمپ آشویتز بوده متن اثر را نوشته برای شروع کار انگیزه پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "سرانجام این مستند شب و مه نام گرفت؛ اثری که سکوی پرش رنه شد به دنیای حرفهای سینما و ساخت شاهکارهای ماندگاری مثل «هیروشیما عشق من» و «سال پیش در مارینباد». نام فیلم اشاره دارد به پروژه نازیها برای دزدی مخفیانه و شبانه یهودیها و بردنشان به این کمپها؛ پروژه شب و مه .",
"ref": "https://www.filimo.com/m/a3bK6?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=nightandfog&utm_term=content&utm_content=nightandfog"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد مستند پادشاهی وحشی | ترکیبی از تکنولوژی و خلاقیت برای نمایش داستانی حماسی از بقا",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/savage-kingdom-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "چیزی که رنه را بیش از پیش در ساخت اثری بلندپروازانه، تاثیرگذار و به شدت غمانگیز موفق کرده، رویکرد سیال و متفاوت رنه به متریالی است که با آن مواجه بوده. رنه ترکیبی از فیلمبرداری از محلهای واقعی و راشهای فیلمهای موجود از آن دوران را به کار بست و توانست با نشان دادن فضاهای خالی و سکوت کنونی این کمپها و قراردادنشان در کنار چهرههای محزون و تاریک یهودیان اسیر شده، به شکل سیالی از غمی ابدی برسد؛ مثل زخمی کهنه که خوب نخواهد شد. زمان که همیشه یکی از دغدغههای بزرگ رنه بوده آنچنان در مستند شب و مه به جمود میرسد که حالا بعد از گذشت بیش از ۶۰سال از ساخت فیلم، هنوز هم حسی از حضور زجر زندانیان دارد. شاید تلهایی از جنازه و اسکلت که به آن راحتی با ماشینهای صنعتی جابهجا شده و در قبرهای دستهجمعی دفن میشوند ضربهزننده باشند ولی هیچ چیز نمیتواند به تاثیرگذاری تماشای اتاق گاز خالی و ساکت آشویتز باشد. انگار که دوربین به دنبال صدایی کوچک یا نشانهای اندک از ساکنین سابق باشد، چیزی که تماشاگر در مقام یک توریست، اصلا تمایلی به دیدنش ندارد. رنه بر خلاف شوآه، دیگر مستند مشهوری که به اردوگاههای کار اجباری نازیها میپردازد، از سانتیمانتالیزم بیش از اندازه میپرهیزد و به جای آن بر رابطهای که قرار است تماشاگر با متریال روبهرویش داشته باشد، متمرکز میشود. در جاهایی از فیلم ترکیب نریشن و تصاویر به گونهای است که بیننده مورد خطاب قرار میگیرد، و در واقع این تمی بود که بعدها رنه در هیروشیما عشق من پی گرفت؛ چرا که ما به عنوان انسان مسئول گناهانی هستیم که دیگران مرتکب میشوند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "مستند تکاندهنده و کوتاهِ آلن رنه را با کیفیت HD و زیرنویس فارسی در فیلیمو ببینید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | تصنیف باستراسکراگز تصنیف مرگ برادران کوئن | [
{
"type": "ilink",
"text": "تصنیف باستراسکراگز یک وسترن کمدیِ موزیکال اپیزودیک است که کمی هم مایههای فانتزی دارد. در واقع اگر نام برادران کوئن را در تیتراژ آن نبینید به سختی میتوانید حدس بزنید که فیلم ساخته آنهاست. گرچه دو اپیزود آغازین هنوز رنگ و بوی کوئنها را دارد، اما پس از پایان فیلم، و دریافت فیلم به عنوان یک کلیت، نشان چندانی از سینمای شناخته شده کوئنها در آن دیده نمیشود. این تفاوت شکلی میان تصنیف باستراسکراگز و دیگر فیلمهای برادران کوئن، چه بسا ناشی از نزدیک شدنِ برادران کوئن به مرگ، و مواجهه با آن باشد. چرا که نقطهی اشتراک تمام اپیزودها، مهمترین لحظه زندگیِ انسان، یعنی همان خط باریک میان مرگ و زندگی و زمان رویارویی با این مفهوم است. و جالب اینجاست که در هر اپیزود، نگاهی متفاوت به این لحظه و مفهوم شده است.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/CoenBrothers?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=coenbrothers&utm_term=content&utm_content=coenbrothers"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد سریال ماورایی و ابرقهرمانی هل استروم | زاده شیطان",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/helstrom-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "در اپیزود اول، شخصی که به راحتی از پس همه برمیآید، گرفتار چنگال مرگ میشود. این اپیزود که مفرحترین اپیزود فیلم است و کاملا رنگ و بوی سینمای پست مدرن را دارد، کاملا عامهپسند است و موقعیتهایی جذاب برای تماشاگر میآفریند. این اپیزود از کلیشههای سینمای وسترن به شکلی بسیار خوب استفاده میکند و فضایی سرگرمکننده ایجاد میکند. آنقدر سرگرم کننده است که مفهوم مرگ، چندان در آن حس نمیشود. در این اپیزود، مانند فیلمهای تارانتینو، خشونت زیبا جلوه داده میشود و قطع عضو، قتل و خون، بسیار دور از آنچه که در دنیای واقعی به چشم میآیند، جلوه داده میشوند. اما نکته مهم در این اپیزود، این است که شخص، توسط مرگ غافلگیر میشود. وجه ناگهانیبودن و ناغافل روی دادنِمرگ است، که این اپیزود به شکلی کمیک بر آن تاکید میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در اپیزود دوم تصنیف باستراسکراگز شخصی که قصد سرقت از یک بانک بی در و پیکر در وسط بیابان را دارد، در چنگال کاراکتر عجیب و غریب بانکدار گرفتار میشود. پس از آن هر چه پیش میآید، محصول همین گرفتاری است. موقعیتهایی که در این اپیزود آفریده میشوند، جزو بهترین موقعیتهای فیلم هستند. کاراکتری که هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشود و گویی مرگ با او وارد بازی شده است. بازیهای که البته آغازگر آن خود او بوده است. در این اپیزود مفهومِ امید برای نجات از مرگ، هجو میشود. همچنین به واسطه زمان زیادی که کاراکتر در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، ترس او از آن میریزد و دیگر همچون مردم عادی از مرگ نمیهراسد. به بیان دیگر این اپیزود از مرگ، به نوعی هراسزدایی میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم بانکدار | مبارزهای برای حق مالکیت!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-banker-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "اپیزود سوم تصنیف باستراسکراگز که غیر قابل تحملترین اپیزود فیلم است، درباره مردی است که یک جوانِ ناقص بدون دست و پا را با خود به شهرهای مختلف حمل میکند. او از برنامهای که جوان ناقص برای مردم اجرا میکند و ترحمی که میخرد، مقدار کمی پول به دست میآورد، که بیشتر آن را نیز برای خود همان جوان خرج میکند. در این اپیزود که به شکلی بد و به واسطه تدوینی ابتدایی و ناشیانه، تکرار روزمرگی این پیر و جوان را نشان داده است، نگاهی متفاوت و رادیکال به مرگ میشود. نگاهی که گاهی مرگ را به زندگی ارجح میداند. نگاهی که در فیلمِ عشق ساخته هانکه هم، البته به شکلی بسیار زیباتر و انسانی تر و با پرداختی بهتر، مورد توجه قرار میگیرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گرچه میتوان گفت که رویکرد این فیلمها به کلی با یکدیگر متفاوت است و قیاس میان آنان چندان درست نیست، اما از آنجا که هر دو مفهومی عمیق را مطرح میکنند، میتوان آنها را مقایسه نمود و حتی آن را که پرداخت بهتری برای انتقال آن مفهوم به کار گرفته است را برتر دانست. اینها مفاهیمی عمیق هستند که پرداختن به این شیوه سرگرمکننده آنها را ضایع میکند. و دیگر کار به جایی میرسد که بود و نبودشان در فیلم، چندان توفیری ندارد. البته این پرداخت سرگرمکننده، محصول نگاه و سینمای پست مدرن کوئنها است و ویژگیهای این نوع از سینما که البته هنوز چندان ثابت، مشخص، و یکسان نیست، در جایجای این فیلم نیز به چشم میخورد؛ از ارجاع دادن به سینمای کلاسیک، مانند باز شدن کتابی برای ورود به فیلم و پیگیری آن از طریق تورق کتاب و پایان دادن به فیلم به واسطه بستن آن گرفته، تا شکل ساختاریِ روایت آن، و تا درهمآمیزیِ چند ژانر سینمایی، و تا همین شوخی با مفاهیم عمیقی همچون مرگ.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اپیزود چهارم فیلم، درباره پیرمردی است که در جستجوی طلا به بکارت زمین یورش میبرد و چشم انداز زیبای تصویر شده در فیلم را برای رسیدن به ثروت، به گند میکشد. این اپیزود پس از تماشای اپیزود دوم دیگر چندان محلی از اعراب ندارد. کاراکتر در این اپیزود، مرگ را به مبارزه میطلبد و با وجود سن بالایی که دارد با امید عجیبی که برای زنده ماندن و زندگی کردن دارد بر آن پیروز میشود. در این اپیزود مرگ، شکستپذیر جلوه میکند. ارائه این مفهوم، پس از بیهوده دانستن امید نجات از مرگ، در اپیزود دوم فیلم را بیتکلیف و فکرنشده مینمایاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اپیزود پنجم فیلم تصنیف باستراسکراگز، با این که بیش از اپیزودهای دیگر حسبرانگیز است، کمی به بیراهه میرود. اگر تم مشترک تمام اپیزودها را گونههای متفاوتی از رویارویی با مرگ بدانیم، این اپیزود درباره خبر مرگ است و از این نظر چندان در ادامه اپیزودهای پیشین نیست. گرچه در این اپیزود نیز انتخاب بین مرگ و زندگی، در لحظهای مهم مطرح شده است، اما بیش از آن که موضوع، خود مرگ باشد، افسوسی است که برای یک گاوچران از مرگ یک شخص بر جا میماند. مرگی که به سبب سفارش خیرخواهانهی گاوچران روی داده است و البته این نیز موضوع اصلی اپیزود نیست. همان گونه که از نام اپیزود پیداست، موضوع، گفتن خبر یک مرگ، در شرایطی بسیار خاص است. شرایطی که در آن، گاوچران نمیداند باید به دوست دیرینه خود چه توضیحی بدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اپیزود پایانی فیلم که گویی از فیلمهای جارموش بیرون آمده است، اپیزودی کاملا استعاری است. با وجود اخلالهایی که در میانهی فیلم در برخی اپیزودها به وجود میآید، (اخلالهایی که پیش از این شرح داده شد.) این اپیزود، پایانی نسبتا منطقی برای فیلم است. اگر روندی میان اپیزودها برقرار میشد، این پایان، همچنان که اکنون تا اندازهای هست، میتوانست جمعبندی خوبی برای فیلم باشد. آدمهایی که دیگر زنده نیستند و در کالسکه برزخ، که هیچ گاه نمیایستد، به سوی آخرین خانه میروند. در انتها به اجبار، و در کمال بی میلی، وارد آن میشوند؛ خانهای که نماد نیستی و فناست.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم همه می دانند| به خاطر یک مشت جایزه! | [
{
"type": "p",
"text": "«میزان آبیم» یک اصطلاح سینمایی است که البته ریشه در تئاتر دارد؛ این اصطلاح، استعاره از داستان، موقعیتِ کاراکتر یا کاراکترها، وضعیت، و یا مفهوم مرکزیِ فیلم است. تیتراژِ فیلم همه می دانند ، یک «میزان آبیم» است. کبوتر گیر افتاده در برج ناقوس کلیسا، استعارهای است از ایرنه و در سطحی دیگر، استعارهای از وضعیت لورا و حتی پاکو . پرندهای که راه پرواز را نمییابد و هر بار که قصد یافتنِ راه گریز را دارد، به چیزی برخورد میکند و متوقف میشود. این «معناسازی»ها و پرداختن به زیرمتنهای فرسوده و نخنما، انگار تنها چیزی است که برای فرهادی باقی مانده است؛ و گویی برای دریافت جایزهای دیگر به هر چیزی چنگ میاندازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "زیرمتنهایی که از «فروشنده» آغاز شد و مشخص نیست قرار است این بار به مذاق کدام قدرت جهانیِ پشت پرده خوش بیاید تا جایزهای دیگر نصیب فرهادی شود. زیرمتنهایی که دیگر بسیار لوث به نظر میرسند؛ اینکه رهاییِ نسل جدید، وابسته به گذشتن از زمینی است که سالها پیش به قیمت کمتری خریداریشده، مشخص نیست نسخهای است برای حل مسئله فلسطین و نقطه ثقل پیکار شرق و غرب، یا نسخهای است برای ایرانیانی که در زمین خودشان، دستهبندی شدهاند. به بیان سادهتر، فیلمهای اخیر فرهادی اساسا فیلمهایی سودجو و فرصتطلباند که واقعا مشخص نیست آب به آسیاب چه کسی میریزند: صهیونیستها یا اسلامیستها، آمریکاییها یا اروپاییها، اصلاحطلبان یا انترناسیانولیستها. اما مشخص است که فیلمهای اخیر او بیش از آن که از درون و دنیای شخصیاش برآیند، از نگاه به پیرامون و سنجش فرصتها برآمدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم سینمایی همه می دانند ، یک فیلم متوسطِ رو به پایین است؛ با این که این فیلم، به ظاهر و در سطح رویین، «داستانمحورترین» اثر فرهادی است، جذابیت و کششی به مراتب پایینتر از دیگر فیلمهای او دارد. فرهادی، با صحنههای آغازین فیلم که مقدمهای بسیار بسیار طولانی برای همچون فیلمی شمرده میشود، بار دیگر اثبات میکند که «ساختن فیلم خارج از فرهنگی که در آن بزرگ شدهای»، امری بسیار دشوار است. تمام کنشهایی که از آغاز فیلم تا صحنه عروسی میبینیم، کنشهایی ایرانی هستند که توسط غیر ایرانیها انجام میشوند: جنس شادی و حتی بعدتر، جنس اندوهی که توسط بازیگران فیلم اجرا میشود، همگی درونمایهای ایرانی دارند؛ و چون بازیگران با فرهنگِ مبدأِ این احساسات آشنایی ندارند، تقریبا همه بازیگران به جز پاکو (با نقشآفرینی خاویر باردم ) آن هم فقط در بعضی صحنهها، حسی کاذب را انتقال میدهند.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d8%ae%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%af%d9%85/"
},
{
"type": "p",
"text": "این را هم باید افزود که بازی بازیگران در برخی لحظات، حتی مسخره و خندهدار از آب درآمده است؛ برای نمونه، جایی که روسیو نیمهشب به خانه میآید، مادرش پیش از آن که از خیس بودن شلوار یا گلی بودن کفشهای او آگاه شود، جوری نگاهش میکند که انگار هوشی در حد کاراکتر خانم مارپل یا هرکول پوآرو دارد. حتی بازیگر توانایی مثل باردم هم با وجود بازی نسبتا خوبش، «مسیر حسی» اشتباهی را طی میکند. او گویی فراموش میکند که تاثیر مستی پس از چند ساعت از بین میرود، و انگار تا سه روز پس از نوشخواریِ عروسی، هنوز مست است. این گونه خطاها در منطق حسیِ بازیگران، البته پیش از هر چیز به کارگردان بازمیگردد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمهای پیشینِ فرهادی، نشاندهنده این بودند که او بیش از آن که کارگردانی متبحر باشد، فیلمنامهنویسی چیرهدست است؛ اما در «همه می دانند»، حتی فیلمنامه هم شکل متبحرانهای ندارد و حفره پیام دادن به همسر پاکو، آنقدر بد توجیه میشود که به نظر میرسد نویسنده فرصت کافی برای جمع و جور کردن اثرش را نداشته است. وقتی در فیلمنامه، توجیه خوبی برای مسالهای به این مهمی وجود ندارد، همه آنچه که از پی آن میآید (از قبیل پیگیری پلیس و تردید او و غیره) همگی بیپایه و ساختگی به نظر میرسند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "گذشته از تمام این موارد، فرم بصری فیلم به شدت آشفته و بیتکلیف است. در آغاز، تصاویری با طیف رنگیِ زرد و قهوهای میبینیم که فضای استیلیزه تجاری و معمولِ فیلمهای هالیوودی را برایمان تداعی میکند؛ اما در میانه فیلم، نه تنها این استیلیزگی از دست میرود، بلکه در برخی موارد، تصاویر حالت مستندگونه پیدا میکنند. استفاده نادرست از لنزها در برخی نماها، به خصوص نماهای نزدیک از صورت بازیگران، هم این حس را تا حد زیادی تشدید میکند. حتی موزیک فیلم هم چندان حس خاصی برای تماشاگر نمیسازد و به لحاظ حسی، عنصری تقریبا بیخاصیت است. تقریبا همه میدانند که همه می دانند فیلم خوبی نیست و اصغر فرهادی، دست کم به لحاظ سینمایی، از «جدایی نادر از سیمین» به بعد، اثر به اثر در حال افول است.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d9%87%d9%85%d9%87-%d9%85%db%8c%e2%80%8c-%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af/"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم همه می دانند| به خاطر یک مشت جایزه! | [
{
"type": "p",
"text": "«میزان آبیم» یک اصطلاح سینمایی است که البته ریشه در تئاتر دارد؛ این اصطلاح، استعاره از داستان، موقعیتِ کاراکتر یا کاراکترها، وضعیت، و یا مفهوم مرکزیِ فیلم است. تیتراژِ فیلم همه می دانند ، یک «میزان آبیم» است. کبوتر گیر افتاده در برج ناقوس کلیسا، استعارهای است از ایرنه و در سطحی دیگر، استعارهای از وضعیت لورا و حتی پاکو . پرندهای که راه پرواز را نمییابد و هر بار که قصد یافتنِ راه گریز را دارد، به چیزی برخورد میکند و متوقف میشود. این «معناسازی»ها و پرداختن به زیرمتنهای فرسوده و نخنما، انگار تنها چیزی است که برای فرهادی باقی مانده است؛ و گویی برای دریافت جایزهای دیگر به هر چیزی چنگ میاندازد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "زیرمتنهایی که از «فروشنده» آغاز شد و مشخص نیست قرار است این بار به مذاق کدام قدرت جهانیِ پشت پرده خوش بیاید تا جایزهای دیگر نصیب فرهادی شود. زیرمتنهایی که دیگر بسیار لوث به نظر میرسند؛ اینکه رهاییِ نسل جدید، وابسته به گذشتن از زمینی است که سالها پیش به قیمت کمتری خریداریشده، مشخص نیست نسخهای است برای حل مسئله فلسطین و نقطه ثقل پیکار شرق و غرب، یا نسخهای است برای ایرانیانی که در زمین خودشان، دستهبندی شدهاند. به بیان سادهتر، فیلمهای اخیر فرهادی اساسا فیلمهایی سودجو و فرصتطلباند که واقعا مشخص نیست آب به آسیاب چه کسی میریزند: صهیونیستها یا اسلامیستها، آمریکاییها یا اروپاییها، اصلاحطلبان یا انترناسیانولیستها. اما مشخص است که فیلمهای اخیر او بیش از آن که از درون و دنیای شخصیاش برآیند، از نگاه به پیرامون و سنجش فرصتها برآمدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم سینمایی همه می دانند ، یک فیلم متوسطِ رو به پایین است؛ با این که این فیلم، به ظاهر و در سطح رویین، «داستانمحورترین» اثر فرهادی است، جذابیت و کششی به مراتب پایینتر از دیگر فیلمهای او دارد. فرهادی، با صحنههای آغازین فیلم که مقدمهای بسیار بسیار طولانی برای همچون فیلمی شمرده میشود، بار دیگر اثبات میکند که «ساختن فیلم خارج از فرهنگی که در آن بزرگ شدهای»، امری بسیار دشوار است. تمام کنشهایی که از آغاز فیلم تا صحنه عروسی میبینیم، کنشهایی ایرانی هستند که توسط غیر ایرانیها انجام میشوند: جنس شادی و حتی بعدتر، جنس اندوهی که توسط بازیگران فیلم اجرا میشود، همگی درونمایهای ایرانی دارند؛ و چون بازیگران با فرهنگِ مبدأِ این احساسات آشنایی ندارند، تقریبا همه بازیگران به جز پاکو (با نقشآفرینی خاویر باردم ) آن هم فقط در بعضی صحنهها، حسی کاذب را انتقال میدهند.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d8%ae%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%af%d9%85/"
},
{
"type": "p",
"text": "این را هم باید افزود که بازی بازیگران در برخی لحظات، حتی مسخره و خندهدار از آب درآمده است؛ برای نمونه، جایی که روسیو نیمهشب به خانه میآید، مادرش پیش از آن که از خیس بودن شلوار یا گلی بودن کفشهای او آگاه شود، جوری نگاهش میکند که انگار هوشی در حد کاراکتر خانم مارپل یا هرکول پوآرو دارد. حتی بازیگر توانایی مثل باردم هم با وجود بازی نسبتا خوبش، «مسیر حسی» اشتباهی را طی میکند. او گویی فراموش میکند که تاثیر مستی پس از چند ساعت از بین میرود، و انگار تا سه روز پس از نوشخواریِ عروسی، هنوز مست است. این گونه خطاها در منطق حسیِ بازیگران، البته پیش از هر چیز به کارگردان بازمیگردد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمهای پیشینِ فرهادی، نشاندهنده این بودند که او بیش از آن که کارگردانی متبحر باشد، فیلمنامهنویسی چیرهدست است؛ اما در «همه می دانند»، حتی فیلمنامه هم شکل متبحرانهای ندارد و حفره پیام دادن به همسر پاکو، آنقدر بد توجیه میشود که به نظر میرسد نویسنده فرصت کافی برای جمع و جور کردن اثرش را نداشته است. وقتی در فیلمنامه، توجیه خوبی برای مسالهای به این مهمی وجود ندارد، همه آنچه که از پی آن میآید (از قبیل پیگیری پلیس و تردید او و غیره) همگی بیپایه و ساختگی به نظر میرسند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "گذشته از تمام این موارد، فرم بصری فیلم به شدت آشفته و بیتکلیف است. در آغاز، تصاویری با طیف رنگیِ زرد و قهوهای میبینیم که فضای استیلیزه تجاری و معمولِ فیلمهای هالیوودی را برایمان تداعی میکند؛ اما در میانه فیلم، نه تنها این استیلیزگی از دست میرود، بلکه در برخی موارد، تصاویر حالت مستندگونه پیدا میکنند. استفاده نادرست از لنزها در برخی نماها، به خصوص نماهای نزدیک از صورت بازیگران، هم این حس را تا حد زیادی تشدید میکند. حتی موزیک فیلم هم چندان حس خاصی برای تماشاگر نمیسازد و به لحاظ حسی، عنصری تقریبا بیخاصیت است. تقریبا همه میدانند که همه می دانند فیلم خوبی نیست و اصغر فرهادی، دست کم به لحاظ سینمایی، از «جدایی نادر از سیمین» به بعد، اثر به اثر در حال افول است.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d9%87%d9%85%d9%87-%d9%85%db%8c%e2%80%8c-%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af/"
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | موسیقی فیلم و نگاهی اجمالی به رویکرد آن در سینمای جهان | [
{
"type": "p",
"text": "موزیک فیلم خوب، موزیک فیلمی است که شنیده نشود !",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این عبارتی است که بارها و بارها توسط کسانی که در سینما رویکرد کلاسیک دارند، گفته شده است. اما حقیقت اینجاست که در دنیای هنر هیچ قانونی وجود ندارد و این حرف، تنها از همان کلاسیسیتهای بسته ذهن میتواند شنیده شود. چرا که در تاریخ سینما کارگردانها و فیلمهای بسیاری اثبات نمودهاند که موزیک به اشکال گوناگون و با رویکردهای گوناگون میتواند در یک فیلم شنیده شود و در سالن سینما نقش خود را بیافریند. اشخاصی مانند گدار، آنگلوپولوس و حتی کارگردانهای تجاریای مثل سرجیولئونه اثبات نمودهاند که واقعا موزیک فیلم خوب، موزیک فیلمی نیست که شنیده نشود و نمیتوان در این مورد حکمی کلی داد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که موزیک، به خودی خود به هیچ چیز ارجاع نمیدهد. و ادعاهای موزیکدانان و فیلمسازانی چون ایزنشتاین، کاملا بیپایه و اساس به نظر میرسد. در واقع این ما هستیم که با تجربهها و داشتههای ذهنیِ خویش، برداشتهایی متفاوت از موزیک ارائه میدهیم. همچنانکه شما با پخش موزیک برای بومیان آمریکا یا آفریقا درمییابید که آن ها عکسالعمل خاصی از خود نشان نمیدهند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما به هر حال موزیک فیلم نوع جدیدی از موزیک محسوب میشود که دیگر نقش اصلی و نقش اول را ایفا نمیکند، بلکه نقشی فرعی و مکمل دارد. البته این نوع استفاده فرعی از موزیک، در قرن نوزدهم نیز وجود داشت. در آن دوره نیز برخی از آهنگسازان بزرگ، برای تئاترها موزیک ساختهاند اما این مورد بسیار نادر بود و کم پیش میآمد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در آغازِ پیدایشِ سینما، موزیک تنها به عنوان عنصری غیرسینمایی به کار گرفته میشد، که به صورت زنده در سالن سینما نواخته میشد و هدفش تنها پوشاندن سر و صداهای ایجاد شده توسط آپارات و صحبتهای مردم بود. و به هیچ عنوان استفادهای زیبایی شناسانه از موزیک انجام نمیگرفت. به طوری که در اوایل سالهای ناطق شدنِ سینما وشنیده شدنِ دیالوگها، موزیک از فیلمها حذف شد. اما رفتهرفته کارگردانان بزرگ به اهمیت نقش موزیک در فیلم پی برده و آن را در آثار خود به انحاء دیگر به کار گرفتند. در ادامه به چند مورد از این استفادهها اشاره میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۱. مأنوسسازیِ فضا: فضای سینما در ابتدا برای مردم، فضایی نامأنوس بود و پخشکنندگان سعی داشتند این فضا را برای مردم صمیمیتر کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۲. به کارگیری موزیک برای پر کردن فضاهای خالی فیلم: در هر فیلم چه اکنون و چه گذشته لحظاتی به تماشاگر استراحت داده میشود تا بتواند صحنههای گذشته را در ذهن خود مرور کرده و بین دادههایش ارتباط برقرار کند. این صحنهها معمولا بدون کلام هستند و موزیک آنها را همراهی میکند. همچنین در فیلمهای اکشن که لحظات زیادی را به تعقیب و گریز اختصاص میدهند؛ موزیک عامل مهمی برای همراهی صحنه محسوب میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۳. استفاده از موزیک برای حسآمیزی: این مورد تقریبا از همان ابتدای استفاده از موزیک که به صورت زنده بود، درک شد و کارگردانان به تاثیرگذاریِ شگفتانگیزِ موزیک بر صحنههای فیلم پی بردند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۴. استفاده ساختاری از موزیک به شیوه میکی ماسینگ: این نیز یکی از شیوههای استفاده از موزیک است که حرکات بازیگران با ضربهای موزیک هماهنگ میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵. استفاده تماتیک از موزیک فیلم: در این شیوه موزیک در واقع بر اساس حس صحنه ساخته میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "موارد بسیار دیگر؛ اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که آهنگسازان فیلم در بهترین حالت هم، جایگاه بالایی در میان موزیکدانها ندارند و حتی در برخی موارد توسط آهنگسازان متعصب تحقیر میشوند. چه بسا این مسئله نیز به همان نقش حاشیهایِ آهنگساز باز گردد. البته به طوری کلی باید گفت که آهنگساز فیلم میدان وسیعی برای ارائه استعدادهایش در فیلم ندارد. البته نمیتوان این واقعیت را کنار گذاشت که موزیک، انتزاعیترین، بیواسطهترین و والاترین هنرهاست و با ورودش بر پردهی سینما تا حد زیادی نزول پیدا میکند؛ هم به واسطه سینما که نازلترین و عامیانهترینِ هنرهاست، و هم به واسطهی پذیرشِ نقشی فرعی و از دست دادنِ استقلالِ خود.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سوگ | [
{
"type": "ilink",
"text": "«Cold Opening» نوعی آغاز در فیلمهای سینمایی است. در این شکل از آغاز، سکانسی گیرا طراحی میشود که پیش از تیتراژ آغازین میآید؛ این سکانس، معمولا به دلیل عدم نیاز داستان به حضور آن، صرفا کارکردی جذبکننده دارد و نه کارکردی داستانی و روایی و به صورت ناگهانی تماشاگر را میان فضای فیلم پرتاب میکند. کارکرد این تمهید، بیش از هر چیز، ایجاد جذابیت و بازی با حس تماشاگر است. در نمونههای موفق این تمهید، فیلم موفق میشود فضای خوبی در ذهن بیننده بسازد و پذیرش او از فضای فیلم را به واسطه پرتاب شدن در آن و سپس اندکی دور شدن از فضا، به واسطه فاصلهای که تیتراژ آغازین ایجاد میکند افزایش میدهد. اما در فیلم سوگ این تمهید چندان کار نمیکند و گویی پس از کامل شدنِ فیلم، برای جلوگیری از گنگیِ بیش از حد یا به دلیلی دیگر به فیلم الصاق شده است؛ چرا که به لحاظ فضایی، ارتباط چندانی با باقی فیلم ندارد.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d8%b3%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "اگر آن تکه پیش از تیتراژ را «افتتاحیه» فیلم ندانیم، فیلمِ سوگ افتتاحیه و آغازی بسیار خلاقانه دارد: زیرنویسهایی که بر روی تصاویرِ دوری از یک ماشین در جادههای متفاوت، برای دقایق زیادی ما را به خود درگیر میکنند؛ هم از این جهت که ایجاد پرسش میکنند و هم از این جهت که یادآور آثار کیارستمی هستند. گرچه این خلاقیت، وابسته به «وجود فیلمهای کیارستمی» است و بیش از آن که به طور مستقل معنا پیدا کند، به پیشفرض ما از آثار او وابستهاند. اگر از این ارجاعِ مقلدانه هم بگذریم، این تمهید به خودی خود باز هم تا حد زیادی کار میکند و باز هم خلاقانه و دوستداشتنی است. نکته اینجاست که با وجود آن سکانسِ پیش از تیتراژ، تا حدی این حس ایجاد میشود که فیلم دو آغاز دارد و این تا اندازهای از قوّتِ افتتاحیه آن میکاهد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره سریال صنعت | مسائل ترسناکی که شبها شما را بیدار نگه میدارند!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/industry-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "وضعیتی که کاراکترهای فیلم در آن قرار دارند، وضعیتی بسیار خلاقانه، انسانی، زیبا و دراماتیک است: بچهای که از صدای جر و بحث پدر و مادرش به ستوه آمده است، اکنون گویی آرزویش برآورده شده باشد، از شر تمام آن صداها خلاص میشود و خاله و شوهرخالهاش که کر و لال هستند، جای آنها را برایش پُر میکنند. این داستان کمی شبیه به داستان گالیور است. شخصی که گرفتار آدم کوچولوها میشود و پس از تلاش بسیار و خلاصی از دست آنها، به دست غولها میافتد. این وضعیتی است که انسان دائما آن را تجربه میکند: آرزوی گرما در اوج هر زمستان و آرزوی سرما در اوج هر تابستان.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "وضعیتِ بسیار دراماتیکِ سوگ ، همچنان گیرا و پُرکشش ادامه پیدا میکند و در بهترین بزنگاه ضربهاش را به تماشاگر میزند؛ جایی که از صحبتهای ارشیا و تعمیرکار میفهمیم که او کاملا متوجه حرفهای خاله و شوهرخالهاش میشده است و تمام آنچه که آنها سعی در پنهان کردنش داشتهاند را از پیش فهمیده است. به واسطه مینیمالیسمی که در تمام فیلم وجود دارد، فیلم با تغییر دامنه اطلاعاتِ تماشاگر، موفق میشود به خوبی او را تکان دهد و حسش را برانگیزد. این که تماشاگر به واسطه همراهی با شراره و کامران، خیال میکند که ارشیا چیزی از مرگ پدر و مادرش نمیداند و این که در این لحظه درمییابد که به همراه شراره و کامران در اشتباه بوده است، اما اکنون که تماشاگر به تصور اشتباه خود پی برده است، هنوز شراره و کامران، واقعیت را نمیدانند و این همان بازی با دامنه اطلاعاتِ تماشاگر است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/Gag4F?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=soog&utm_term=content&utm_content=soog"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سوگ ، فیلم خوب و پر حسی است و به خوبی موفق میشود در بزنگاههایی که میخواهد حس تماشاگر را برانگیزد. پرداخت مینیمال در فیلمنامه و کارگردانی، کمک زیادی به رسیدن به این مقصود نموده است. سوگ شاید جزو معدود فیلمهایی باشد که برای تماشاگر معمولی، «سمپاتی» زیادی نسبت به یک فرد کر و لال میآفریند؛ جایی که به واسطه رفتن درون تونل، کاراکترها مجبور به سکوت میشوند، حس قابل درکی از زندگی کسانی که برای صحبت کردنِ عادی نیاز به وجود نور دارند، انتقال میدهد. این سمپاتی، صرفا به نکات ترحمآمیز نپرداخته است و جایی که کامران از فاصلهای دور، مطلبی را با همان زبان اشاره به راحتی به شراره انتقال میدهد، تماشاگر متوجه میشود که بسیاری از ضعفها صرفا در سنجش با همان شکلِ معمول است که ضعف به حساب میآیند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازیهای بازیگران در سوگ بسیار خوب است؛ به جز سحر دولتشاهی که بازی بدی با صدایش ارائه میدهد و پیمان معادی هم که بازیِ صدایش چندان خوب نیست، هر سه کاراکتر اصلی به زیبایی در نقش خود جای میگیرند. البته شراره پاشا از دونفر دیگر، کمی بهتر است و امیر حسین ملکی ، که البته در همه جای فیلم بسیار خوب بازی میکند، در صحنه گریه کردن دچار اندکی ضعف میشود. البته برخی تمهیدهای کارگردانی نیز ممکن است از قوّت کاراکتر ارشیا بکاهد؛ برای مثل جایی که ارشیا هدفون را درون گوشش میگذارد و به واسطه این کنشِ او، یک پیانوی سنگین آغاز به نواختن میکند، و با بیرون کشیدن هدفون از گوشش موسیقی پایان مییابد. اگرچه در آغاز این کنش، آغاز شدنِ موسیقی، فضایی بسیار عالی و تاثیرگذار در فیلم میسازد، اما نوع موسیقیای که حضورش با این پسر نوجوان توجیه میشود، چندان با سن و سال و کاراکتر او سازگار نیست؛ بهخصوص زمانی که با موسیقی عامیانه و فولکلوری که کمی پیشتر پخش شده بود، ارتباط زیادی گرفته بود. به هر حال جدای از این که شاید چنین موسیقیای برای این صحنه زیادی سنگین باشد، لحظات حسیِ فیلم به خوبی ساخته میشوند و تمام این مشکلات، کوچکتر از آن به نظر میرسند که سوگ را فیلم خوبی ندانیم. گر چه این فیلم میتوانست نام بهتری هم داشته باشد.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | یادداشتی بر فیلم «محله چینی ها» | [
{
"type": "p",
"text": "رابرت تاون ، فیلمنامهنویس افسانهای، قرار بود برای رابرت اوانز ، تهیهکننده خوشسابقه، فیلمنامهای براساس «گتسبی بزرگ» بنویسد؛ ولی تاون در تبدیل شاهکار فیتز جرالد به فیلمنامه ناتوان ماند و به جای آن به اوانز پیشنهاد داد تا در ازای یک پنجم مبلغ قرارداد قبلی، فیلمنامهای اوریجینال خلق کند. و اینطوربود که به عقیده اکثر صاحبنظران، فیلم «محله چینی ها» از بهترین فیلمنامه تاریخ سینما متولد شد. نسخه اولیه فیلمنامه که بعدا اسمش از «در محله چینی ها چه کردی؟» به محله چینی ها تغییر کرد، ۱۸۰صفحه بود و پایانبندی متفاوتتری نسبت به شاهکاری که امروزه میشناسیم داشت. پولانسکی که توسط نیکلسون به پروژه پیشنهاد شده بود و قرار بود لحن تلخ و گزندهای به فضا اضافه کند، پایان فیلم را تغییر داد و به قول تاون بیش از حد دراماتیکش کرد.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/JackNicholson?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=jacknicholson&utm_term=content&utm_content=jacknicholson"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی سریال روز سوم | آیا جود لا از این جزیره جان سالم به در خواهد برد؟",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-third-day-review/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "تاون البته بعدها اعتراف کرد که نسخه پولانسکی بیشتر مناسب فیلم بوده تا پایانبندی خودش در فیلمنامه.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/RomanPolanski?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=romanpolanski&utm_term=content&utm_content=romanpolanski"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «محله چینی ها» اولین نئونوآر هالیوود و جریان اصلی سینمای آمریکاست که در آن پولانسکی با مولفههای زیادی از سنت سینمای نوآر بازی کرده است. نمونهاش تیپ «بیوه سیاه» یا فم فتال است که در شکل سنتیاش شخصیتی منفعتطلب و مکار است که همیشه قهرمان داستان را به کام مرگ میکشد. در دنیای سیاه «محله چینی ها»، ولی اِولین تنها شخصیت فداکار و عاطفی فیلم است؛ حتی بیشتر از قهرمان سرسخت آن، جیک گیتیز .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تماشای شاهکار رومن پولانسکی را با دوبله درجه یک و کیفیت HD در فیلیمو از دست ندهید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | یادداشتی بر فیلم «محله چینی ها» | [
{
"type": "p",
"text": "رابرت تاون ، فیلمنامهنویس افسانهای، قرار بود برای رابرت اوانز ، تهیهکننده خوشسابقه، فیلمنامهای براساس «گتسبی بزرگ» بنویسد؛ ولی تاون در تبدیل شاهکار فیتز جرالد به فیلمنامه ناتوان ماند و به جای آن به اوانز پیشنهاد داد تا در ازای یک پنجم مبلغ قرارداد قبلی، فیلمنامهای اوریجینال خلق کند. و اینطوربود که به عقیده اکثر صاحبنظران، فیلم «محله چینی ها» از بهترین فیلمنامه تاریخ سینما متولد شد. نسخه اولیه فیلمنامه که بعدا اسمش از «در محله چینی ها چه کردی؟» به محله چینی ها تغییر کرد، ۱۸۰صفحه بود و پایانبندی متفاوتتری نسبت به شاهکاری که امروزه میشناسیم داشت. پولانسکی که توسط نیکلسون به پروژه پیشنهاد شده بود و قرار بود لحن تلخ و گزندهای به فضا اضافه کند، پایان فیلم را تغییر داد و به قول تاون بیش از حد دراماتیکش کرد.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/JackNicholson?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=jacknicholson&utm_term=content&utm_content=jacknicholson"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی سریال روز سوم | آیا جود لا از این جزیره جان سالم به در خواهد برد؟",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-third-day-review/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "تاون البته بعدها اعتراف کرد که نسخه پولانسکی بیشتر مناسب فیلم بوده تا پایانبندی خودش در فیلمنامه.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/RomanPolanski?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=romanpolanski&utm_term=content&utm_content=romanpolanski"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم «محله چینی ها» اولین نئونوآر هالیوود و جریان اصلی سینمای آمریکاست که در آن پولانسکی با مولفههای زیادی از سنت سینمای نوآر بازی کرده است. نمونهاش تیپ «بیوه سیاه» یا فم فتال است که در شکل سنتیاش شخصیتی منفعتطلب و مکار است که همیشه قهرمان داستان را به کام مرگ میکشد. در دنیای سیاه «محله چینی ها»، ولی اِولین تنها شخصیت فداکار و عاطفی فیلم است؛ حتی بیشتر از قهرمان سرسخت آن، جیک گیتیز .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تماشای شاهکار رومن پولانسکی را با دوبله درجه یک و کیفیت HD در فیلیمو از دست ندهید.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سوگ | [
{
"type": "ilink",
"text": "«Cold Opening» نوعی آغاز در فیلمهای سینمایی است. در این شکل از آغاز، سکانسی گیرا طراحی میشود که پیش از تیتراژ آغازین میآید؛ این سکانس، معمولا به دلیل عدم نیاز داستان به حضور آن، صرفا کارکردی جذبکننده دارد و نه کارکردی داستانی و روایی و به صورت ناگهانی تماشاگر را میان فضای فیلم پرتاب میکند. کارکرد این تمهید، بیش از هر چیز، ایجاد جذابیت و بازی با حس تماشاگر است. در نمونههای موفق این تمهید، فیلم موفق میشود فضای خوبی در ذهن بیننده بسازد و پذیرش او از فضای فیلم را به واسطه پرتاب شدن در آن و سپس اندکی دور شدن از فضا، به واسطه فاصلهای که تیتراژ آغازین ایجاد میکند افزایش میدهد. اما در فیلم سوگ این تمهید چندان کار نمیکند و گویی پس از کامل شدنِ فیلم، برای جلوگیری از گنگیِ بیش از حد یا به دلیلی دیگر به فیلم الصاق شده است؛ چرا که به لحاظ فضایی، ارتباط چندانی با باقی فیلم ندارد.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/tag/%d8%b3%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "اگر آن تکه پیش از تیتراژ را «افتتاحیه» فیلم ندانیم، فیلمِ سوگ افتتاحیه و آغازی بسیار خلاقانه دارد: زیرنویسهایی که بر روی تصاویرِ دوری از یک ماشین در جادههای متفاوت، برای دقایق زیادی ما را به خود درگیر میکنند؛ هم از این جهت که ایجاد پرسش میکنند و هم از این جهت که یادآور آثار کیارستمی هستند. گرچه این خلاقیت، وابسته به «وجود فیلمهای کیارستمی» است و بیش از آن که به طور مستقل معنا پیدا کند، به پیشفرض ما از آثار او وابستهاند. اگر از این ارجاعِ مقلدانه هم بگذریم، این تمهید به خودی خود باز هم تا حد زیادی کار میکند و باز هم خلاقانه و دوستداشتنی است. نکته اینجاست که با وجود آن سکانسِ پیش از تیتراژ، تا حدی این حس ایجاد میشود که فیلم دو آغاز دارد و این تا اندازهای از قوّتِ افتتاحیه آن میکاهد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره سریال صنعت | مسائل ترسناکی که شبها شما را بیدار نگه میدارند!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/industry-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "وضعیتی که کاراکترهای فیلم در آن قرار دارند، وضعیتی بسیار خلاقانه، انسانی، زیبا و دراماتیک است: بچهای که از صدای جر و بحث پدر و مادرش به ستوه آمده است، اکنون گویی آرزویش برآورده شده باشد، از شر تمام آن صداها خلاص میشود و خاله و شوهرخالهاش که کر و لال هستند، جای آنها را برایش پُر میکنند. این داستان کمی شبیه به داستان گالیور است. شخصی که گرفتار آدم کوچولوها میشود و پس از تلاش بسیار و خلاصی از دست آنها، به دست غولها میافتد. این وضعیتی است که انسان دائما آن را تجربه میکند: آرزوی گرما در اوج هر زمستان و آرزوی سرما در اوج هر تابستان.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "وضعیتِ بسیار دراماتیکِ سوگ ، همچنان گیرا و پُرکشش ادامه پیدا میکند و در بهترین بزنگاه ضربهاش را به تماشاگر میزند؛ جایی که از صحبتهای ارشیا و تعمیرکار میفهمیم که او کاملا متوجه حرفهای خاله و شوهرخالهاش میشده است و تمام آنچه که آنها سعی در پنهان کردنش داشتهاند را از پیش فهمیده است. به واسطه مینیمالیسمی که در تمام فیلم وجود دارد، فیلم با تغییر دامنه اطلاعاتِ تماشاگر، موفق میشود به خوبی او را تکان دهد و حسش را برانگیزد. این که تماشاگر به واسطه همراهی با شراره و کامران، خیال میکند که ارشیا چیزی از مرگ پدر و مادرش نمیداند و این که در این لحظه درمییابد که به همراه شراره و کامران در اشتباه بوده است، اما اکنون که تماشاگر به تصور اشتباه خود پی برده است، هنوز شراره و کامران، واقعیت را نمیدانند و این همان بازی با دامنه اطلاعاتِ تماشاگر است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/Gag4F?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=soog&utm_term=content&utm_content=soog"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سوگ ، فیلم خوب و پر حسی است و به خوبی موفق میشود در بزنگاههایی که میخواهد حس تماشاگر را برانگیزد. پرداخت مینیمال در فیلمنامه و کارگردانی، کمک زیادی به رسیدن به این مقصود نموده است. سوگ شاید جزو معدود فیلمهایی باشد که برای تماشاگر معمولی، «سمپاتی» زیادی نسبت به یک فرد کر و لال میآفریند؛ جایی که به واسطه رفتن درون تونل، کاراکترها مجبور به سکوت میشوند، حس قابل درکی از زندگی کسانی که برای صحبت کردنِ عادی نیاز به وجود نور دارند، انتقال میدهد. این سمپاتی، صرفا به نکات ترحمآمیز نپرداخته است و جایی که کامران از فاصلهای دور، مطلبی را با همان زبان اشاره به راحتی به شراره انتقال میدهد، تماشاگر متوجه میشود که بسیاری از ضعفها صرفا در سنجش با همان شکلِ معمول است که ضعف به حساب میآیند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بازیهای بازیگران در سوگ بسیار خوب است؛ به جز سحر دولتشاهی که بازی بدی با صدایش ارائه میدهد و پیمان معادی هم که بازیِ صدایش چندان خوب نیست، هر سه کاراکتر اصلی به زیبایی در نقش خود جای میگیرند. البته شراره پاشا از دونفر دیگر، کمی بهتر است و امیر حسین ملکی ، که البته در همه جای فیلم بسیار خوب بازی میکند، در صحنه گریه کردن دچار اندکی ضعف میشود. البته برخی تمهیدهای کارگردانی نیز ممکن است از قوّت کاراکتر ارشیا بکاهد؛ برای مثل جایی که ارشیا هدفون را درون گوشش میگذارد و به واسطه این کنشِ او، یک پیانوی سنگین آغاز به نواختن میکند، و با بیرون کشیدن هدفون از گوشش موسیقی پایان مییابد. اگرچه در آغاز این کنش، آغاز شدنِ موسیقی، فضایی بسیار عالی و تاثیرگذار در فیلم میسازد، اما نوع موسیقیای که حضورش با این پسر نوجوان توجیه میشود، چندان با سن و سال و کاراکتر او سازگار نیست؛ بهخصوص زمانی که با موسیقی عامیانه و فولکلوری که کمی پیشتر پخش شده بود، ارتباط زیادی گرفته بود. به هر حال جدای از این که شاید چنین موسیقیای برای این صحنه زیادی سنگین باشد، لحظات حسیِ فیلم به خوبی ساخته میشوند و تمام این مشکلات، کوچکتر از آن به نظر میرسند که سوگ را فیلم خوبی ندانیم. گر چه این فیلم میتوانست نام بهتری هم داشته باشد.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | موسیقی فیلم و نگاهی اجمالی به رویکرد آن در سینمای جهان | [
{
"type": "p",
"text": "موزیک فیلم خوب، موزیک فیلمی است که شنیده نشود !",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این عبارتی است که بارها و بارها توسط کسانی که در سینما رویکرد کلاسیک دارند، گفته شده است. اما حقیقت اینجاست که در دنیای هنر هیچ قانونی وجود ندارد و این حرف، تنها از همان کلاسیسیتهای بسته ذهن میتواند شنیده شود. چرا که در تاریخ سینما کارگردانها و فیلمهای بسیاری اثبات نمودهاند که موزیک به اشکال گوناگون و با رویکردهای گوناگون میتواند در یک فیلم شنیده شود و در سالن سینما نقش خود را بیافریند. اشخاصی مانند گدار، آنگلوپولوس و حتی کارگردانهای تجاریای مثل سرجیولئونه اثبات نمودهاند که واقعا موزیک فیلم خوب، موزیک فیلمی نیست که شنیده نشود و نمیتوان در این مورد حکمی کلی داد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که موزیک، به خودی خود به هیچ چیز ارجاع نمیدهد. و ادعاهای موزیکدانان و فیلمسازانی چون ایزنشتاین، کاملا بیپایه و اساس به نظر میرسد. در واقع این ما هستیم که با تجربهها و داشتههای ذهنیِ خویش، برداشتهایی متفاوت از موزیک ارائه میدهیم. همچنانکه شما با پخش موزیک برای بومیان آمریکا یا آفریقا درمییابید که آن ها عکسالعمل خاصی از خود نشان نمیدهند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما به هر حال موزیک فیلم نوع جدیدی از موزیک محسوب میشود که دیگر نقش اصلی و نقش اول را ایفا نمیکند، بلکه نقشی فرعی و مکمل دارد. البته این نوع استفاده فرعی از موزیک، در قرن نوزدهم نیز وجود داشت. در آن دوره نیز برخی از آهنگسازان بزرگ، برای تئاترها موزیک ساختهاند اما این مورد بسیار نادر بود و کم پیش میآمد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در آغازِ پیدایشِ سینما، موزیک تنها به عنوان عنصری غیرسینمایی به کار گرفته میشد، که به صورت زنده در سالن سینما نواخته میشد و هدفش تنها پوشاندن سر و صداهای ایجاد شده توسط آپارات و صحبتهای مردم بود. و به هیچ عنوان استفادهای زیبایی شناسانه از موزیک انجام نمیگرفت. به طوری که در اوایل سالهای ناطق شدنِ سینما وشنیده شدنِ دیالوگها، موزیک از فیلمها حذف شد. اما رفتهرفته کارگردانان بزرگ به اهمیت نقش موزیک در فیلم پی برده و آن را در آثار خود به انحاء دیگر به کار گرفتند. در ادامه به چند مورد از این استفادهها اشاره میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۱. مأنوسسازیِ فضا: فضای سینما در ابتدا برای مردم، فضایی نامأنوس بود و پخشکنندگان سعی داشتند این فضا را برای مردم صمیمیتر کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۲. به کارگیری موزیک برای پر کردن فضاهای خالی فیلم: در هر فیلم چه اکنون و چه گذشته لحظاتی به تماشاگر استراحت داده میشود تا بتواند صحنههای گذشته را در ذهن خود مرور کرده و بین دادههایش ارتباط برقرار کند. این صحنهها معمولا بدون کلام هستند و موزیک آنها را همراهی میکند. همچنین در فیلمهای اکشن که لحظات زیادی را به تعقیب و گریز اختصاص میدهند؛ موزیک عامل مهمی برای همراهی صحنه محسوب میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۳. استفاده از موزیک برای حسآمیزی: این مورد تقریبا از همان ابتدای استفاده از موزیک که به صورت زنده بود، درک شد و کارگردانان به تاثیرگذاریِ شگفتانگیزِ موزیک بر صحنههای فیلم پی بردند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۴. استفاده ساختاری از موزیک به شیوه میکی ماسینگ: این نیز یکی از شیوههای استفاده از موزیک است که حرکات بازیگران با ضربهای موزیک هماهنگ میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "۵. استفاده تماتیک از موزیک فیلم: در این شیوه موزیک در واقع بر اساس حس صحنه ساخته میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "موارد بسیار دیگر؛ اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که آهنگسازان فیلم در بهترین حالت هم، جایگاه بالایی در میان موزیکدانها ندارند و حتی در برخی موارد توسط آهنگسازان متعصب تحقیر میشوند. چه بسا این مسئله نیز به همان نقش حاشیهایِ آهنگساز باز گردد. البته به طوری کلی باید گفت که آهنگساز فیلم میدان وسیعی برای ارائه استعدادهایش در فیلم ندارد. البته نمیتوان این واقعیت را کنار گذاشت که موزیک، انتزاعیترین، بیواسطهترین و والاترین هنرهاست و با ورودش بر پردهی سینما تا حد زیادی نزول پیدا میکند؛ هم به واسطه سینما که نازلترین و عامیانهترینِ هنرهاست، و هم به واسطهی پذیرشِ نقشی فرعی و از دست دادنِ استقلالِ خود.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | رهایی از رستگاری در شائوشنک | [
{
"type": "p",
"text": "برخی فیلمها در تاریخ سینما هستند که بیش از آنچه که واقعا هستند، در بوق و کرنا شدهاند. البته این مطرح شدن همیشه دلیلی دارد و دلیل مطرح شدن رستگاری در شائوشنک بیش از آن که خوب بودن فیلم باشد، امیدوارکننده بودن آن است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "همان چیزی که صاحبان مردم دنیا، برای باقی ماندن در جایگاهشان به آن نیاز دارند. این البته بدان معنا یست که رستگاری در شائوشنک فیلم بدی است، اما این که در برخی سایتها مانند آی ام دی بی، این فیلم همواره جزو چند فیلم برتر است، دلیلی بر خوب بودن آن به لحاظ سینمای و هنری نیست. حتی اگر در میان فیلمهایی که پیرامون فرار از زندان شکل گرفتهاند هم، این فیلم را بسنجیم، دست کم به لحاظ سینمایی، ارزش کمتری نسبت به فیلمهایی همچون توهم بزرگ ، حفره ، پاپیون ، فرار بزرگ و غیره خواهد داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "حضور مورگان فریمن و فلورنس پیو در فیلم یک آدم خوب",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%db%8c%da%a9-%d8%a2%d8%af%d9%85-%d8%ae%d9%88%d8%a8/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم رستگاری در شائوشنک را میتوان فیلمی متوسط با فیلمنامهای خوب دانست؛ که البته این فیلمنامه خوب هم بدون ضعف نیست. سکانس آغازین فیلم به شکلی ابتدایی و ناشیانه در حال دادن اطلاعات به مخاطب درباره ماجرای اندی دوفرین است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/YiRfm"
},
{
"type": "p",
"text": "تا اندازهای که حتی اگر برای دادن این اطلاعات از یک نوشته (کپشن) استفاده میشد، چه بسا حتی فیلم، شکل بهتری پیدا میکرد. این گونه از دادن اطلاعات، شکل بدی است و این حس را انتقال میدهد که این اطلاعات در داستان تنیده نشده است و صرفا برای آگاهی تماشاگر بیان میشود. این مشکلی است که هم به پرداخت موقعیت و هم به دیالوگنویسی مربوط میشود که هر دو، بخشهایی در فیلمنامهنویسی هستند. فیلم میتوانست از صحبتهای دادستان برای هیئت منصفه و حتی از آن هم بیشتر میتوانست از صحنه معرفی رِد که مورگان فریمن نقشش را بازی میکند، آغاز شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "گذشته از این که در نریشنی که اولین بار توسط رد درباره دوفرین گفته میشود، برای بار دوم پیشینه او را میشنویم. و گویی آن چه که تا اینجای فیلم دیدهایم تماما حشو و زوائدی بوده است که به شکل بدی هم پرداخت شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شکل بد دادن اطلاعات در دیالوگنویسی، در چند جای دیگر فیلم نیز وجود دارد. برای نمونه جایی که سخنگوی هیئت اعطای عفو، از رد میپرسد:",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این درسته که شما بیست سال در زندان بودهاید؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این شکل از دادن اطلاعات، فقط برای تماشاگر است و به شدت توی ذوق میزند. اما فیلمنامه موارد خوب هم کم ندارد. برای نمونه کاشت و برداشتهای بسیار خوبی در فیلم وجود دارد. کاشت و برداشتهایی همچون جایی که رییس زندان به اندی یاهمان دوفرین میگوید که رستگاری از درون همین کتاب آغاز میشود و پس از فرار او متوجه میشود که کتاب مقدس برای اندی تنها حکم یک جاساز برای چکشش را داشته است. شباهتی که میان گاوصندوق رییس زندان که پشت تابلویی پنهان شده است، با تونل کنده شده در سلول اندی که پشت پوستر یک زن بازیگر پنهان شده است، ساخته میشود، شباهتی حسبرانگیز و تاثیرگذار است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم رستگاری در شائوشنک از شیوه خوبی برای معرفی و شناخت یک کاراکتر استفاده نموده است. این که شخصی دیگر راوی داستان است و دائما احساساتش را نسبت به شخصی که روایت بر روی آن متمرکز شده است، بیان میکند. این تمهید حتی کمی از مشکل سمپاتیک نبودن تیم رابینز میکاهد. بازیگر متوسطی که انتخاب اشتباهی برای این نقش بوده است و قطعا به فیلم آسیب زده است. و به راحتی میتوانست با بازیگری بهتر همچون تام هنکس جایگزین شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما مشکل دیگر و مهمی که در فیلمنامه فیلم وجود دارد، این است که پس از گذشت یک ساعت از زمان فیلم، یک نریشن تازه از شخصی دیگر در فیلم شنیده میشود که نه کاراکتری مرکزی است و نه نزدیک شدن به آن به پیشروی فیلم کمک میکند و تازه آسیب بزرگی هم به روایت فیلم میزند. این نریشن متعلق به بروکس است که پس از پنجاه سال از زندان آزاد میشود و وارد دنیای مردم معمولی میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این خارج شدن از زندان، هم به لحاظ فضایی و هم به لحاظ روایی، در فیلم شکست ایجاد میکند و این توجیه که به واسطه خواندن نامههایی از او، تمام این صحنهها در این بخش از فیلم گنجانده شده است و فیلم، مجوز خروج از زندان را یافته است، به هیچ وجه توجیه خوبی نیست. دست کم صدای نریشن میتوانست تغییر نکند و نامه توسط رد خوانده شود نه اندی. کاراکتر اندی البته تناقضهایی هم دارد. یک رییس بانک که زندگیش اساسا پیرامون پول و مالیات و این مسائل شکل گرفته است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "او به شکلی باورناپذیر عاشق موزیک وادبیات هم هست. این تناقضات البته به طور معمول به کاراکتر عمق میبخشند و او را جذابتر میکنند. اما در اینجا به این دلیل که این تناقضات صرفا برای پیشبرد داستان فیلم، در کاراکتر قرار داده شدهاند، تا اندازه زیادی تحمیلی به نظر میرسند و کاراکتر را بیش از آن که ملموس و انسانی جلوه دهند، ساختگی جلوه میدهند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم بانکدار | مبارزهای برای حق مالکیت!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-banker-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "به بیان دیگر چون قرار است اندی با چکشی کوچک، تونلی طویل بکَنَد، و چون باید سنگ و خاک را بشناسد، پس باید عاشق زمینشناسی باشد. چون اندی قرار است بعدها دست رییس زندان را رو کند، پس باید بانکدار باشد، و تازه همین کافی نیست این شخصیت باید عاشق موزیک و ادبیات هم باشد تا بتواند کتابخانه را راه بیندازد و برای زندانیان موزیک بگذارد و غیره. ورود یک سری زندانی جدید پس از یک ساعت و نیم، جان دوبارهای به فیلم میدهد و توجه تماشاگر را به سمت خودش میکشانَد. این کنترل توجه تماشاگر، جلوی پیشبینیِ ضربه پایانی فیلم را میگیرد و پایان فیلم را غیر قابل حدس میکند. تمهید دیگری که پایان فیلم را باز هم پیشبینیناپذیرتر میکند، مطرح نمودن گزینه فرار از زندان است. این بحث چند بار در طول فیلم مطرح میشود. اما هر بار به واسطه توجیه منطقی، بیاهمیت و دور از ذهن جلوه میکند. در پایان باید اشاره کرد که فیلمِ رستگاری در شائوشنگ کارگردانی بیرمقی دارد و بیشتر، فیلمنامهای است که صرفا تصویر شده است، و در برخی موارد حتی این تصویرشدن پتانسیلهای فیلمنامه را نیز هدر داده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم تانگوی شیطان ؛ زمان، شعری بر پردهی سینما | [
{
"type": "p",
"text": "فیلم تانگوی شیطان ، رادیکالترین اثرِ یک فیلمساز رادیکال است؛ فیلمسازی که پس از ساخت چند فیلم و پشت سر گذاشتنِ دو دوره فیلمسازی متفاوت به لحاظ فرم، به سبکی بسیار شخصی دست یافت که از هر دو دوره پیشین او متمایز است. سبکی که شاخصههای آن عبارتاند از: برداشتهای بلند، ایجاد تصاویر سیاه و سفیدِ خاص، نوع ویژه و سبک پردازی شدهای از بازیگری، حرکت دوربین و غیره. در تمام این موارد، بلا تار استفادهای غیرمعمول و رادیکال از ابزارهای سینمایی ارائه میدهد؛ این رادیکالیسم در «تانگوی شیطان» باز هم تشدید میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "غیرعادی بودن فیلم بلا تار ، حتی در زمان نمایش فیلم هم خودنمایی میکند. تانگوی شیطان ، فیلمی هفت ساعت و نیمه است که خودِ این طولانی بودنِ زمانِ فیلم، در مقایسه با فیلمهای معمولی، که بهصورت روزانه در جهان تولید میشوند، اعتراضی به وجه سرگرمکنندگی و تخدیریِ سینما شمرده میشود. نکته دیگر این است که فیلمی با مدتزمان چنین طولانی، فقط صد و پنجاهوچهار نما دارد؛ این در حالی است که بردول در کتاب هنر سینما، یک فیلم هالیوودی بلند را بهطورمعمول، متشکل از ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ نما میداند. چنین فیلمی در وهله اول و برای تماشاگری که قصد سرگرم شدن بهواسطه تماشای یک فیلم را دارد، احتمالا خستهکننده است. اما اگر کسی قصد لذت بردن از تماشای یک شعر بر پرده سینما را داشته باشد، مسلما بهترین انتخاب، فیلم تانگوی شیطان است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/QUT6k?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=satantango&utm_term=content&utm_content=satantango"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم شامپانزه | برای یافتن خود به گذشتهات نگاهی بینداز",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/genus-pan-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "دنیایی که بلا تار در فیلم تانگوی شیطان و آثار دیگرش میآفریند، دنیایی سراسر ویران و درعینحال پایانناپذیر است. او در جایی گفته بود «فاجعه دنیای ما این نیست که روزی به پایان میرسد، بلکه فاجعه این است که این دنیا هیچگاه به پایان نمیرسد.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از همان نمای آغازینِ فیلم، وقتی گاوها با فیگورهایی افتاده و ریخته، باز هم به زندگی خود در میان گلولای ادامه میدهند، و هرکدام که دستش میرسد روی دیگری میپرد و از او کام میجویَد، فلاکت و ادبار، تمام پرده را پُر میکند. و گویی این نما «میزان آبیمی» (استعاره سینمایی) است که نماینده زندگی ما انسانها در این دنیاست؛ دنیایی که باران، دیگر برای آن هدیه آسمان نیست، بلکه نقشی ویرانگر دارد. در فیلمهای تار، باران، فرساینده و ویرانگر است و گویی بارشِ آن بر روی فلاکتِ آدمهای دنیای تار، هیچگاه پایان نمییابد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حال، در میان این لجنزار، هر کس به هر شکلی که میتواند، دیگران را میدوشد و همچون گاوهای ابتدای فیلم، از هر کس که بتواند کام میجویَد. در این راه، نیروی زبان از نیروی بازو کارآمدتر است. همچنان که میبینیم ایریمیاش ، با آن شمایل پیامبرگونهاش که نماد تقدس و دین است، ارمغانی جز ویرانی برای این خرابآباد ندارد و تهمانده پول اهالی، که آخرین داشته آنهاست را هم از آنها میستانَد؛ اما نکته اینجاست که بهجز اشتیکه که هنوز بهطور کامل وارد لجنزار بزرگسالی نشده است، هیچکس قدرت پایان دادن به این رنج را ندارد و هر چه فلاکت بیشتر میشود، امید نیز به همان مقدار افزایش مییابد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سبک بلا تار مجموعهای از عناصری است که بیش از هر چیزِ دیگر، در پی نمایاندنِ زمان و به زنجیر کشیدن آن در قاب تصویر میباشد؛ تاکید بر حرکت خزنده دوربین، برداشتهای بلندِ نفسگیر، عبور دوربین از موانع متعدد، تکرار، شکل دایرهای، بازگشت به خود و زوال مکان، همه در راستای ایجاد «تصویری درکشدنی از زمان»، به وجود آمدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یکی از تلاشهایی که تار در جهت نمایاندن «چهره زمان» به مخاطب میکند، تاکید بر نسبی بودن مفهوم زمان در روایت فیلم تانگوی شیطان است. در حقیقت، تار با دستکاری زمانِ روایی، منطق روایت را به چالش میکشد. و خوانش شخصیاش از ذهنیات کاراکترها را بر روایت تحمیل میکند. در بخش اول فیلم، پسازاین که فوتاکی از صدای ناقوسها بیدار میشود، کنار پنجره میآید، اندکی بیرون را مینگرد، با زن اشمیت صحبت میکند؛ ناگهان صدای در شنیده میشود، و زن اشمیت ورود شوهرش را اعلام میکند. در این بخش، تمامی رویدادها در زمانی حدود هشت دقیقه روی میدهند، اما در بخش سوم هنگامیکه تمام این رویدادها از دیدگاه دکتر نشان داده میشوند، از آمدن فوتاکی کنار پنجره تا زمانی که اشمیت به خانه بازمیگردد، زمانی بیش از ده دقیقه طول میکشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از آنجایی که ما دیالوگ ایریمیاش و پترینا که درباره نسبیت زمان است را در بخش پیش شنیدهایم، نمیتوانیم این عدم هماهنگیِ زمانی را تصادفی بدانیم؛ بلا تار با این کار نه تنها ما را با جنبه نسبی بودن زمان درگیر مینماید، بلکه در دل این تمهید، مانیفست بیانگرانهاش درباره بیهودهترین رویدادها (یعنی انتظار) را نیز صادر میکند. چنین مینماید که در نظر دکتر، به این دلیل که همواره در انتظار تماشای رویدادها به سر میبرد، «زمان» شکلی کشآمده پیدا میکند. و زمانی که بر کاراکترهای دیگر میگذرد، نزد او دارای کمیتی متفاوت است. این نسبیت هنگامیکه دکتر با اشتیکه ملاقات میکند و روی زمین میافتد نیز قابلمشاهده است. در بخشی که ما رویدادها را از زاویه دید دکتر مشاهده میکنیم، از لحظهای که اشتیکه دکتر را لمس میکند تا زمین خوردن دکتر، چهارده ثانیه طول میکشد و از زمین خوردن تا فرار اشتیکه زمانی حدود شش ثانیه در این بخش طی میشود؛ اما در بخشی که در آن ما با اشتیکه همراه هستیم، از لحظه لمس اشتیکه تا زمین خوردن دکتر، فقط نُه ثانیه زمان میگذرد. این در حالی است که از زمین خوردن تا فرار وی بیست ثانیه به درازا میکشد. این رویداد و این وجه نسبیِ زمان طوری چیده شده است که انگار در نظر دکتر، اشتیکه زمانِ زیادی او را تحتفشار قرار داده و بهمحض زمین خوردنِ دکتر، او پا به فرار گذاشته است. به نظر میرسد این «دستکاریِ زمانی» قرار است ذهنیت دکتر را به ما انتقال دهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درواقع، دکتر با این تصورِ زمانی، خود را از رنجاندنِ دخترک و بیتفاوتی نسبت به او مبرا میکند و بدین شکل میتواند خود را در ضایعهای احتمالی که ممکن است در دل شب بر اثر بیتفاوتیاش برای دخترک پیش بیاید، بیتقصیر بداند. حال، اگر از چشم اشتیکه به ماجرا بنگریم خواهیم دید که چقدر آسان میتوانیم در جایگاه او، مرگ را انتخاب نماییم و بیتفاوتیِ دکتر را ضربهای نهایی در این انتخاب به شمار آوریم. در این بخش آنچه دیده میشود، بُهت اشتیکه است. این نگاهِ کسی است که بر لبه پرتگاه، تصمیم میگیرد. این همان لحظه کش آمدهای است که در واپسین نگاهِ پسربچه در آلمان سال صفر (۱۹۴۸) هم دیده میشود؛ درواقع، آنجا هم پسربچه پیش از بالا رفتن از ساختمان، هنگامیکه لحظهای میایستد و رفتنِ گاری را مینگرد، تصمیمش را گرفته است. همانطور که خیرگی اشتیکه در این نما، بیش از سه برابرِ آنچه که در بخش دکتر میبینیم به درازا میکشد. این لحظه، انگار آخرین فرصتی است که یک کودک برای تصمیمگیری نهایی به خود میدهد و گویی بیش از هرکس دیگر در این لحظه برای خود دل میسوزانَد. این اختلافِ زمان، نشاندهنده نگاه ذهنی کودک است. کودکی که برای مرگِ از پیش تعیینشده خود دل میسوزانَد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "موسیقیِ مینیمالیستیِ میهالی ویگ در فیلمهای تار، بهخصوص «تانگوی شیطان» و «اسب تورین»، نیز فرمی تکرارشونده و بیانتها دارد؛ چنین به نظر میرسد که این موسیقی هم همچون حرکت دوربینهای تعقیبی تار، نه نقطه آغازی دارد و نه پایانی؛ و همواره در حال دور زدن و بازگشت به خود است. این هماهنگسازیِ عناصر بر اساس محور اصلی، همان روح هارمونی در هنر است که در آثار تار به خوبی درک میشود و نتیجه آن، انتقال حسی از وجد به تماشاگر است؛ شاید بیننده عادی نتواند ریشه وجودی آن را تشخیص دهد، اما آن را به تمامی ادراک خواهد نمود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بلا تار، نهفقط «رویداد» را از نماهایش حذف مینماید، بلکه آنها را از «نارویداد» هم خالی میکند؛ بهعبارتدیگر، تار نماهایش را «رویدادزدایی» میکند. درتانگوی شیطان یک نمای تعقیبی آغاز میشود، چند دقیقه ادامه مییابد و سپس در حالی بهپایان میرسد که هیچ تغییری در ماهیتش نسبت به ابتدای نما دیده نمیشود؛ حتی یک پیچ هم در مسیر تعقیب دوربین قرار نگرفته است. بلکه این حرکتِ تعقیبی در جادهای مستقیم صورت میگیرد: حرکت-دوربینی که نمیتوان برای آن هیچ آغاز و پایانی تعریف نمود؛ و همچنین، هیچگونه رویدادی نمیتوان در آن مشاهده کرد. این نما، فقط نمایانگر گذر زمان است. در رویکرد کلاسیک، حرکتدوربین همواره تابع روایت بود، همواره دونقطه آ و ب را به یکدیگر اتصال میداد و واجد انگیزشی حسی، معنایی و… میشد. در سینمای مدرن، بااینکه حرکت دوربین دیگر تابع روایت نبود، اما هنوز هم در پی اتصال دونقطه خاصِ فضایی به یکدیگر بود و درنهایت، «معنا سازی» جزئی از اهداف آن تلقی میشد؛ اما حرکتهای تعقیبیِ تار بههیچعنوان در پی اتصال دونقطه به یکدیگر نیستند. آنها حتی شروع و پایان هم ندارند. پرسش اینجاست که تفاوت این نماها با نماهای عبوریای که بسیاری از آنها را در فیلمهای گوناگون تماشا کردهایم در چیست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها رسالت نماهای عبوری در فیلمهای دیگر، همان «عبور لحظهای» است: ایجاد یک لحظه مکث یا یک تنفس کوتاه در حد چند ثانیه؛ درواقع، این فرصتی است که فیلمساز بهویژه در فیلمهای پیچیده به تماشاگرش میدهد تا درام را هضم کند. اما نماهای – بهاصطلاح – عبوریِ تار به واسطه برداشت بلند، تبدیل به خود فیلم میشوند. در اینجا نیز بلا تار از ادراک تماشاگر و ذهنیتش درباره فیلم (که بیشترِ آن، محصول تماشای فیلمهای روایت-محور است) استفاده میکند. تماشاگر، اینگونه نماها را در فیلمهای دیگر حتی تماشا هم نمیکند؛ بلکه فقط میبیندشان. اکنون هنگامیکه در سینما نشسته است و برای اولین بار با چنین نمایی روبرو میشود، ناگهان شکست میخورد و درمییابد که این نما دیگر صِرفا یک نمای تعقیبی ساده از قهرمان فیلم نیست: تماشاگر درحال تماشای گونهای تازه از نماست. هنگامیکه در ابتدا، میان و انتهای یک حرکت دوربین، هیچچیزی تغییر پیدا نمیکند، تنها چیزی که بر روی پرده تماشا میشود، فقط و فقط «استمرار زمان» است. بهبیاندیگر، «لمس زمان» تجربهای است که تار آن را برای نخستین بار برای سینما به ارمغان آورده است: یک خزنده فرساینده پایانناپذیر.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم تانگوی شیطان ؛ زمان، شعری بر پردهی سینما | [
{
"type": "p",
"text": "فیلم تانگوی شیطان ، رادیکالترین اثرِ یک فیلمساز رادیکال است؛ فیلمسازی که پس از ساخت چند فیلم و پشت سر گذاشتنِ دو دوره فیلمسازی متفاوت به لحاظ فرم، به سبکی بسیار شخصی دست یافت که از هر دو دوره پیشین او متمایز است. سبکی که شاخصههای آن عبارتاند از: برداشتهای بلند، ایجاد تصاویر سیاه و سفیدِ خاص، نوع ویژه و سبک پردازی شدهای از بازیگری، حرکت دوربین و غیره. در تمام این موارد، بلا تار استفادهای غیرمعمول و رادیکال از ابزارهای سینمایی ارائه میدهد؛ این رادیکالیسم در «تانگوی شیطان» باز هم تشدید میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "غیرعادی بودن فیلم بلا تار ، حتی در زمان نمایش فیلم هم خودنمایی میکند. تانگوی شیطان ، فیلمی هفت ساعت و نیمه است که خودِ این طولانی بودنِ زمانِ فیلم، در مقایسه با فیلمهای معمولی، که بهصورت روزانه در جهان تولید میشوند، اعتراضی به وجه سرگرمکنندگی و تخدیریِ سینما شمرده میشود. نکته دیگر این است که فیلمی با مدتزمان چنین طولانی، فقط صد و پنجاهوچهار نما دارد؛ این در حالی است که بردول در کتاب هنر سینما، یک فیلم هالیوودی بلند را بهطورمعمول، متشکل از ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ نما میداند. چنین فیلمی در وهله اول و برای تماشاگری که قصد سرگرم شدن بهواسطه تماشای یک فیلم را دارد، احتمالا خستهکننده است. اما اگر کسی قصد لذت بردن از تماشای یک شعر بر پرده سینما را داشته باشد، مسلما بهترین انتخاب، فیلم تانگوی شیطان است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/QUT6k?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=satantango&utm_term=content&utm_content=satantango"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم شامپانزه | برای یافتن خود به گذشتهات نگاهی بینداز",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/genus-pan-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "دنیایی که بلا تار در فیلم تانگوی شیطان و آثار دیگرش میآفریند، دنیایی سراسر ویران و درعینحال پایانناپذیر است. او در جایی گفته بود «فاجعه دنیای ما این نیست که روزی به پایان میرسد، بلکه فاجعه این است که این دنیا هیچگاه به پایان نمیرسد.»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از همان نمای آغازینِ فیلم، وقتی گاوها با فیگورهایی افتاده و ریخته، باز هم به زندگی خود در میان گلولای ادامه میدهند، و هرکدام که دستش میرسد روی دیگری میپرد و از او کام میجویَد، فلاکت و ادبار، تمام پرده را پُر میکند. و گویی این نما «میزان آبیمی» (استعاره سینمایی) است که نماینده زندگی ما انسانها در این دنیاست؛ دنیایی که باران، دیگر برای آن هدیه آسمان نیست، بلکه نقشی ویرانگر دارد. در فیلمهای تار، باران، فرساینده و ویرانگر است و گویی بارشِ آن بر روی فلاکتِ آدمهای دنیای تار، هیچگاه پایان نمییابد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "حال، در میان این لجنزار، هر کس به هر شکلی که میتواند، دیگران را میدوشد و همچون گاوهای ابتدای فیلم، از هر کس که بتواند کام میجویَد. در این راه، نیروی زبان از نیروی بازو کارآمدتر است. همچنان که میبینیم ایریمیاش ، با آن شمایل پیامبرگونهاش که نماد تقدس و دین است، ارمغانی جز ویرانی برای این خرابآباد ندارد و تهمانده پول اهالی، که آخرین داشته آنهاست را هم از آنها میستانَد؛ اما نکته اینجاست که بهجز اشتیکه که هنوز بهطور کامل وارد لجنزار بزرگسالی نشده است، هیچکس قدرت پایان دادن به این رنج را ندارد و هر چه فلاکت بیشتر میشود، امید نیز به همان مقدار افزایش مییابد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سبک بلا تار مجموعهای از عناصری است که بیش از هر چیزِ دیگر، در پی نمایاندنِ زمان و به زنجیر کشیدن آن در قاب تصویر میباشد؛ تاکید بر حرکت خزنده دوربین، برداشتهای بلندِ نفسگیر، عبور دوربین از موانع متعدد، تکرار، شکل دایرهای، بازگشت به خود و زوال مکان، همه در راستای ایجاد «تصویری درکشدنی از زمان»، به وجود آمدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "یکی از تلاشهایی که تار در جهت نمایاندن «چهره زمان» به مخاطب میکند، تاکید بر نسبی بودن مفهوم زمان در روایت فیلم تانگوی شیطان است. در حقیقت، تار با دستکاری زمانِ روایی، منطق روایت را به چالش میکشد. و خوانش شخصیاش از ذهنیات کاراکترها را بر روایت تحمیل میکند. در بخش اول فیلم، پسازاین که فوتاکی از صدای ناقوسها بیدار میشود، کنار پنجره میآید، اندکی بیرون را مینگرد، با زن اشمیت صحبت میکند؛ ناگهان صدای در شنیده میشود، و زن اشمیت ورود شوهرش را اعلام میکند. در این بخش، تمامی رویدادها در زمانی حدود هشت دقیقه روی میدهند، اما در بخش سوم هنگامیکه تمام این رویدادها از دیدگاه دکتر نشان داده میشوند، از آمدن فوتاکی کنار پنجره تا زمانی که اشمیت به خانه بازمیگردد، زمانی بیش از ده دقیقه طول میکشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از آنجایی که ما دیالوگ ایریمیاش و پترینا که درباره نسبیت زمان است را در بخش پیش شنیدهایم، نمیتوانیم این عدم هماهنگیِ زمانی را تصادفی بدانیم؛ بلا تار با این کار نه تنها ما را با جنبه نسبی بودن زمان درگیر مینماید، بلکه در دل این تمهید، مانیفست بیانگرانهاش درباره بیهودهترین رویدادها (یعنی انتظار) را نیز صادر میکند. چنین مینماید که در نظر دکتر، به این دلیل که همواره در انتظار تماشای رویدادها به سر میبرد، «زمان» شکلی کشآمده پیدا میکند. و زمانی که بر کاراکترهای دیگر میگذرد، نزد او دارای کمیتی متفاوت است. این نسبیت هنگامیکه دکتر با اشتیکه ملاقات میکند و روی زمین میافتد نیز قابلمشاهده است. در بخشی که ما رویدادها را از زاویه دید دکتر مشاهده میکنیم، از لحظهای که اشتیکه دکتر را لمس میکند تا زمین خوردن دکتر، چهارده ثانیه طول میکشد و از زمین خوردن تا فرار اشتیکه زمانی حدود شش ثانیه در این بخش طی میشود؛ اما در بخشی که در آن ما با اشتیکه همراه هستیم، از لحظه لمس اشتیکه تا زمین خوردن دکتر، فقط نُه ثانیه زمان میگذرد. این در حالی است که از زمین خوردن تا فرار وی بیست ثانیه به درازا میکشد. این رویداد و این وجه نسبیِ زمان طوری چیده شده است که انگار در نظر دکتر، اشتیکه زمانِ زیادی او را تحتفشار قرار داده و بهمحض زمین خوردنِ دکتر، او پا به فرار گذاشته است. به نظر میرسد این «دستکاریِ زمانی» قرار است ذهنیت دکتر را به ما انتقال دهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "درواقع، دکتر با این تصورِ زمانی، خود را از رنجاندنِ دخترک و بیتفاوتی نسبت به او مبرا میکند و بدین شکل میتواند خود را در ضایعهای احتمالی که ممکن است در دل شب بر اثر بیتفاوتیاش برای دخترک پیش بیاید، بیتقصیر بداند. حال، اگر از چشم اشتیکه به ماجرا بنگریم خواهیم دید که چقدر آسان میتوانیم در جایگاه او، مرگ را انتخاب نماییم و بیتفاوتیِ دکتر را ضربهای نهایی در این انتخاب به شمار آوریم. در این بخش آنچه دیده میشود، بُهت اشتیکه است. این نگاهِ کسی است که بر لبه پرتگاه، تصمیم میگیرد. این همان لحظه کش آمدهای است که در واپسین نگاهِ پسربچه در آلمان سال صفر (۱۹۴۸) هم دیده میشود؛ درواقع، آنجا هم پسربچه پیش از بالا رفتن از ساختمان، هنگامیکه لحظهای میایستد و رفتنِ گاری را مینگرد، تصمیمش را گرفته است. همانطور که خیرگی اشتیکه در این نما، بیش از سه برابرِ آنچه که در بخش دکتر میبینیم به درازا میکشد. این لحظه، انگار آخرین فرصتی است که یک کودک برای تصمیمگیری نهایی به خود میدهد و گویی بیش از هرکس دیگر در این لحظه برای خود دل میسوزانَد. این اختلافِ زمان، نشاندهنده نگاه ذهنی کودک است. کودکی که برای مرگِ از پیش تعیینشده خود دل میسوزانَد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "موسیقیِ مینیمالیستیِ میهالی ویگ در فیلمهای تار، بهخصوص «تانگوی شیطان» و «اسب تورین»، نیز فرمی تکرارشونده و بیانتها دارد؛ چنین به نظر میرسد که این موسیقی هم همچون حرکت دوربینهای تعقیبی تار، نه نقطه آغازی دارد و نه پایانی؛ و همواره در حال دور زدن و بازگشت به خود است. این هماهنگسازیِ عناصر بر اساس محور اصلی، همان روح هارمونی در هنر است که در آثار تار به خوبی درک میشود و نتیجه آن، انتقال حسی از وجد به تماشاگر است؛ شاید بیننده عادی نتواند ریشه وجودی آن را تشخیص دهد، اما آن را به تمامی ادراک خواهد نمود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بلا تار، نهفقط «رویداد» را از نماهایش حذف مینماید، بلکه آنها را از «نارویداد» هم خالی میکند؛ بهعبارتدیگر، تار نماهایش را «رویدادزدایی» میکند. درتانگوی شیطان یک نمای تعقیبی آغاز میشود، چند دقیقه ادامه مییابد و سپس در حالی بهپایان میرسد که هیچ تغییری در ماهیتش نسبت به ابتدای نما دیده نمیشود؛ حتی یک پیچ هم در مسیر تعقیب دوربین قرار نگرفته است. بلکه این حرکتِ تعقیبی در جادهای مستقیم صورت میگیرد: حرکت-دوربینی که نمیتوان برای آن هیچ آغاز و پایانی تعریف نمود؛ و همچنین، هیچگونه رویدادی نمیتوان در آن مشاهده کرد. این نما، فقط نمایانگر گذر زمان است. در رویکرد کلاسیک، حرکتدوربین همواره تابع روایت بود، همواره دونقطه آ و ب را به یکدیگر اتصال میداد و واجد انگیزشی حسی، معنایی و… میشد. در سینمای مدرن، بااینکه حرکت دوربین دیگر تابع روایت نبود، اما هنوز هم در پی اتصال دونقطه خاصِ فضایی به یکدیگر بود و درنهایت، «معنا سازی» جزئی از اهداف آن تلقی میشد؛ اما حرکتهای تعقیبیِ تار بههیچعنوان در پی اتصال دونقطه به یکدیگر نیستند. آنها حتی شروع و پایان هم ندارند. پرسش اینجاست که تفاوت این نماها با نماهای عبوریای که بسیاری از آنها را در فیلمهای گوناگون تماشا کردهایم در چیست؟",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها رسالت نماهای عبوری در فیلمهای دیگر، همان «عبور لحظهای» است: ایجاد یک لحظه مکث یا یک تنفس کوتاه در حد چند ثانیه؛ درواقع، این فرصتی است که فیلمساز بهویژه در فیلمهای پیچیده به تماشاگرش میدهد تا درام را هضم کند. اما نماهای – بهاصطلاح – عبوریِ تار به واسطه برداشت بلند، تبدیل به خود فیلم میشوند. در اینجا نیز بلا تار از ادراک تماشاگر و ذهنیتش درباره فیلم (که بیشترِ آن، محصول تماشای فیلمهای روایت-محور است) استفاده میکند. تماشاگر، اینگونه نماها را در فیلمهای دیگر حتی تماشا هم نمیکند؛ بلکه فقط میبیندشان. اکنون هنگامیکه در سینما نشسته است و برای اولین بار با چنین نمایی روبرو میشود، ناگهان شکست میخورد و درمییابد که این نما دیگر صِرفا یک نمای تعقیبی ساده از قهرمان فیلم نیست: تماشاگر درحال تماشای گونهای تازه از نماست. هنگامیکه در ابتدا، میان و انتهای یک حرکت دوربین، هیچچیزی تغییر پیدا نمیکند، تنها چیزی که بر روی پرده تماشا میشود، فقط و فقط «استمرار زمان» است. بهبیاندیگر، «لمس زمان» تجربهای است که تار آن را برای نخستین بار برای سینما به ارمغان آورده است: یک خزنده فرساینده پایانناپذیر.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سگ باز ؛ کاراکتری که تماشاگر را میخکوب میکند! | [
{
"type": "p",
"text": "میلی غریب در انسان وجود دارد که بسیار کم به آن پرداخته شده است؛ در حالی که نقشی بسیار بزرگ در زندگی او دارد. چه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. انسان همواره بر آن است که اشیاء، حیوانات، گیاهان و حتی انسانهای دیگر را به تملک خود در بیاورد. از زورگوییِ یک گردنکلفت به فردی ضعیفتر از خود گرفته تا کنترل همسر در زندگی زناشویی و از پرورش گیاهان و دستآموز کردن حیوانات گرفته تا راه انداختنِ جنگهای بزرگ جهانی، همگی ارتباط زیادی به این میل مبهم انسانی دارند. میلی که ریشه آن شاید بیش از هر چیز، حب ذات و خود دوستی باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد سریال ماورایی و ابرقهرمانی هل استروم | زاده شیطان",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/helstrom-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سگ باز بیش از آن که قصد به تصویر کشیدن پیروزی نهاییِ یک فرد توسریخور و مظلوم را داشته باشد، در پی کنکاش رابطه قدرت و تملک است. سگی که در آغاز فیلم با زنجیر بسته شده است و مشخص است که اگر بسته نشده بود، دمار از روزگار سگ باز درمیآورد، مشخصا به این وضعیت اشاره میکند. این میلی است که انسانهای غیرزومند و کمتوان، به دلیل کمبودهای فیزیکی به اَشکال دیگری آن را کسب میکنند. اشکالی مانند اندیشیدن.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم آرشیو؛ تلاش برای بازیابی عشق در سایۀ تکنولوژی رباتیک",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%88%D8%9B-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2/"
},
{
"type": "p",
"text": "اندیشیدن جدا از آن که چقدر امروزه بشریت را بهتر از شکل بدویاش جلوه میدهد، اساسا واکنشی است به زورِ بازو. مقدار نیرو هرگز در افراد یک گونه جانوری یکسان نیست. در بیشتر حیوانات این کمتوانی به کنارهگیری و تسلیم شدن میانجامد، اما در انسان و برخی از حیوانات دیگری که همچون او، ساختار مغزی فریبکاری دارند، کنارهگیری به سختی پذیرفته میشود و به محض ایجاد حسی مبنی بر عدم تواناییِ جسمیِ کافی، مغز میکوشد از راههای دیگری، این کمبود نیرو را جبران کند. اندیشه مهمترین و کارآمدترین جایگزین نیروی بدنی است. تا جایی که میتوان گفت در عصر ما که انسان این چنین در آن، اسیرجنگهای ویرانگر، ماشینهای فوق مدرن و سیاستهای کنترلگر شدید شده است، نیروی بدنی به هیچ رو توان مقابله با نیروی اندیشه را ندارد. تا جایی که غلبه جسم بر مغز، امروزه تبدیل به آرزویی دستنیافتنی شده است؛ که فیلمهای سوپرهیرویی محصول مشخص آن هستند و به لحاظ زمان بشری، از فیلم سگ باز جلوتراَند؛ گرچه شاید وجود این مفهوم در آنها چندان ارادی هم نباشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سگ باز، کاراکتری است که تماشاگرِ با دقت را تکان میدهد. اگر تماشاگر کمی به حالتهای فیلم سگ باز دقت بیشتری بکند، به لذتی که او از داشتنِ نیروی جسمانیِ فوق العاده میبَرد، به لحظاتی که سیمون سر و صورت او را دستمالی میکند و او را با دستهای زمختش مورد نوازشی نه چندان بالطافت قرار میدهد، توجه او بیشتر به شباهت سگ باز، با سگهایی که توسط او تیمار و نگهداری میشوند جلب میشود. این روابط در فیلم سگ باز به زیبایی و به شکلی نامحسوس، جوری به تصویر کشیده شدهاند که به لحاظ حسی ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار میکنند. و در ذهن مخاطبِ تیزبین، با یکدیگر مقایسه میشوند. سگ باز بازاندیشیای درباره انسان، و این میل مبهم اوست. میلی که در نهایت، کاراکتر سگ باز در آن به بلوغ میرسد و همچون انسان مدرنشده، او نیز نیروی اندیشیدن را جایگزین نیروی بازو میکند. نیرویی که سگ باز در فریبِ نه چندان باورپذیر و مستحکمِ پایانیِ فیلم، میکوشد دستیابی به آن را به رخ همه بکشد. و توانا بودنش را به واسطه آن به اثبات برساند. نیرویی که اکنون خشونت انسان بدوی را تبدیل به توحش مدرن نموده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سگ باز ؛ کاراکتری که تماشاگر را میخکوب میکند! | [
{
"type": "p",
"text": "میلی غریب در انسان وجود دارد که بسیار کم به آن پرداخته شده است؛ در حالی که نقشی بسیار بزرگ در زندگی او دارد. چه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. انسان همواره بر آن است که اشیاء، حیوانات، گیاهان و حتی انسانهای دیگر را به تملک خود در بیاورد. از زورگوییِ یک گردنکلفت به فردی ضعیفتر از خود گرفته تا کنترل همسر در زندگی زناشویی و از پرورش گیاهان و دستآموز کردن حیوانات گرفته تا راه انداختنِ جنگهای بزرگ جهانی، همگی ارتباط زیادی به این میل مبهم انسانی دارند. میلی که ریشه آن شاید بیش از هر چیز، حب ذات و خود دوستی باشد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد سریال ماورایی و ابرقهرمانی هل استروم | زاده شیطان",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/helstrom-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سگ باز بیش از آن که قصد به تصویر کشیدن پیروزی نهاییِ یک فرد توسریخور و مظلوم را داشته باشد، در پی کنکاش رابطه قدرت و تملک است. سگی که در آغاز فیلم با زنجیر بسته شده است و مشخص است که اگر بسته نشده بود، دمار از روزگار سگ باز درمیآورد، مشخصا به این وضعیت اشاره میکند. این میلی است که انسانهای غیرزومند و کمتوان، به دلیل کمبودهای فیزیکی به اَشکال دیگری آن را کسب میکنند. اشکالی مانند اندیشیدن.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم آرشیو؛ تلاش برای بازیابی عشق در سایۀ تکنولوژی رباتیک",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%88%D8%9B-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2/"
},
{
"type": "p",
"text": "اندیشیدن جدا از آن که چقدر امروزه بشریت را بهتر از شکل بدویاش جلوه میدهد، اساسا واکنشی است به زورِ بازو. مقدار نیرو هرگز در افراد یک گونه جانوری یکسان نیست. در بیشتر حیوانات این کمتوانی به کنارهگیری و تسلیم شدن میانجامد، اما در انسان و برخی از حیوانات دیگری که همچون او، ساختار مغزی فریبکاری دارند، کنارهگیری به سختی پذیرفته میشود و به محض ایجاد حسی مبنی بر عدم تواناییِ جسمیِ کافی، مغز میکوشد از راههای دیگری، این کمبود نیرو را جبران کند. اندیشه مهمترین و کارآمدترین جایگزین نیروی بدنی است. تا جایی که میتوان گفت در عصر ما که انسان این چنین در آن، اسیرجنگهای ویرانگر، ماشینهای فوق مدرن و سیاستهای کنترلگر شدید شده است، نیروی بدنی به هیچ رو توان مقابله با نیروی اندیشه را ندارد. تا جایی که غلبه جسم بر مغز، امروزه تبدیل به آرزویی دستنیافتنی شده است؛ که فیلمهای سوپرهیرویی محصول مشخص آن هستند و به لحاظ زمان بشری، از فیلم سگ باز جلوتراَند؛ گرچه شاید وجود این مفهوم در آنها چندان ارادی هم نباشد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "سگ باز، کاراکتری است که تماشاگرِ با دقت را تکان میدهد. اگر تماشاگر کمی به حالتهای فیلم سگ باز دقت بیشتری بکند، به لذتی که او از داشتنِ نیروی جسمانیِ فوق العاده میبَرد، به لحظاتی که سیمون سر و صورت او را دستمالی میکند و او را با دستهای زمختش مورد نوازشی نه چندان بالطافت قرار میدهد، توجه او بیشتر به شباهت سگ باز، با سگهایی که توسط او تیمار و نگهداری میشوند جلب میشود. این روابط در فیلم سگ باز به زیبایی و به شکلی نامحسوس، جوری به تصویر کشیده شدهاند که به لحاظ حسی ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار میکنند. و در ذهن مخاطبِ تیزبین، با یکدیگر مقایسه میشوند. سگ باز بازاندیشیای درباره انسان، و این میل مبهم اوست. میلی که در نهایت، کاراکتر سگ باز در آن به بلوغ میرسد و همچون انسان مدرنشده، او نیز نیروی اندیشیدن را جایگزین نیروی بازو میکند. نیرویی که سگ باز در فریبِ نه چندان باورپذیر و مستحکمِ پایانیِ فیلم، میکوشد دستیابی به آن را به رخ همه بکشد. و توانا بودنش را به واسطه آن به اثبات برساند. نیرویی که اکنون خشونت انسان بدوی را تبدیل به توحش مدرن نموده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی بوی کافور، عطر یاس؛ اندوه لوس بورژوازی | [
{
"type": "ilink",
"text": "بهترین نمای « بوی کافور، عطر یاس » نمای آغازین فیلم است که در همان آغاز با برش به نمای دوم میمیرد و دیگر هرگز زنده نمیشود؛ یعنی دیگر نماهایی از این جنس در فیلم دیده نمیشود. نمای آغازینِ فیلم، نمایی است از داخل قطار. درواقع تماشاگر چیز چندان روشنی در این نما نمیبیند و صرفا حسی از گذرندگی به او دست میدهد. دوربینی که با سرعت از روی آدمهایی که به هیچوجه هویتشان مهم نیست میگذرد و به بهترین شکل، دغدغه فیلم را که مرگ و گذرندگی است انتقال میدهد. کاش این نما که زمان نمایش آن نسبت به پتانسیلش بسیار کم است، بسیار طولانیتر از این بود و کاش تمام فیلم بوی کافور، عطر یاس همین یک نما بود؛ چراکه هر چه فیلم پیشتر میرود همه چیز بدتر، بدتر و بدتر میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/ez1xt"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم، داستان فیلمسازی لوس و کودک مآب است که به هیچوجه درگیر ساخت مستندی که از آن صحبت میکند نیست. و صرفا به دلیل بالا رفتن سن، حس ترس از مرگش بالا زده است. فیلمسازی که اگر نام فامیلش در فیلم، به شکل ناشیانهای به دلیل ارجاع به معنای کلمهی فرجام تغییر نمیکرد، خودش بود و البته در آن صورت، فیلم میتوانست با کم شدن رویدادهای ظاهرا دراماتیک، ولی عمیقا کاذب و ابتدایی، تبدیل به یک فیلم مستند و سلفپرترهای از خود فیلمساز شود؛ البته فیلمی قابلِ تحملتر.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم زندگی در پیش رو | درخشش ستاره سالیان دور",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-life-ahead-review/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "بهمن فرمان آرا شاید تهیه کننده بدی نباشد، اما نه کارگردانی خوب است و نه بازیگری خوب و در هر دوی این موارد به شدت بد و بیاستعداد است. از همان نمای دوم که بهمن فرجامی برای دوربین سیگار دود میکند و جوری هم آن را دود میکند که انگار اصلا در عمرش سیگار نکشیده است و نمیخواهد دود آن وارد ریههایش شود، فیلم روی زمین میریزد. در سرتاسر فیلم، این بازیِ بد و ساختگیِ فرمان آرا ادامه دارد و تماشاگرِ حرفهای را آزار میدهد. مکالمهی بهمن با نیما، پسرش، به شدت ساختگی و پلاستیکی است. حرف زدن و شوخیهای بیمزهاش با دکتر آراسته هم همینطور. هنگامی که بهمن از وجود بچهای مرده در ماشینش، آنقدر شوکه میشود که روی ترمز میزند و ماشین را نگاه میدارد، مشخص نیست چه بر سر او میآید که دوباره خیلی عادی راه میافتد. آن درجه بالا از شوکهشدن را فراموش میکند. رفتارهای بهمن شبیه رفتار کاراکترهای فیلمهای نوآموزانِ بیاستعدادِ سینماجوان است و دائما در حال بازی برای دوربین است. برای نمونه جایی که به هنگام رانندگی پس از پایان مکالمه تلفنی، سرش را تکان میدهد و نفسش را پوف میکند، تماشاگر بیش از هر چیز یاد فیلمهای ایرج ملکی میافتد. این رفتارها در برخی موارد، مانند انتظار جلوی آسانسور و دست کشیدن روی صورت، حتی آنقدر کمیک میشوند که تماشاگر را یاد کاراکتر بامشاد که محصول یکی از طنزهای آبکی تلویزیون بود میاندازند. کنشهای اضافی و ناشیه کاراکترها، البته همه در بهمن خلاصه نمیشوند. دکتر آراسته هم پس از رفتن بهمن از خانهاش، دروغ گفتنش به او را برای تماشاگر فریاد میکند. حتی شیوهی دادنِ اطلاعات در این فیلم هم شکل آماتورانهای دارد. برای مثال، جایی در فیلم هست که بهمن در ماشین هر جمله پسرش را از پشت تلفن برای این که تماشاگران هم آنها را بشنوند، یک بار دیگر تکرار میکند. این شیوه به دلیل فرسوده بودنش، امروزه حتی در میان نوآموزان سینما هم بسیار کم استفاده میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/BahmanFarmanara?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=bahmanfarmanara&utm_term=content&utm_content=bahmanfarmanara"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم ریشه های ناشناخته | بازآفرینی فیلم «هفت» با الهام از ابرقهرمانها",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/unknown-origins-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "بوی کافور، عطر یاس که البته نامی خوشحس دارد، حتی موفق نمیشود ادای فیلمهای مدرن را در بیاورد. مفهوم فیلم البته مفهومی است که از دنیای مدرن میآید؛ اما شکل فیلم هنوز در دنیای کلاسیک و حتی در برخی جاها در دنیای پیشاکلاسیک گیر کرده است. برای نمونه کلوزآپ بهمن که از پشت شیشه سردخانه یا جایی شبیه به آن به داخل نگاه میکند، یادآور فیلمهای صامت است. اگر تلاشی برای سینمایی شدنِ تصاویر و درام، در این فیلم نمیشد و فیلم رنگ و بوی مستند به خود میگرفت، مطمئنا با فیلم بهتری مواجه میشدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها چیز فیلم که آنقدرها هم بد نیست، موزیک فیلم است و پس از آن موتیفهای آخوند و قطار. که البته موتیف قطار هیچ کارکردی ندارد و موتیف آخوند هم جز این که نشاندهنده دغدغههای غیرروشنفکرانه یک –به ظاهر– روشنفکر است نیز، کارایی چندانی ندارد و نهایتا نمیتواند فیلم را فکرشده و ساختارمند جلوه دهد. البته صحنه پایانیِ فیلم نیز، همچون نامِ پردهی سومِ آن، چندان بد نیست و حتی کمی حس در آن وجود دارد؛ اما هیچکدامِ اینها، صرفا و لزوما، نمیتوانند به وجودآورنده یک فیلم خوب باشند. به هر رو، اگر میخواهید پرداختن به عمیقترین مفاهیم هستی، از قبیل مرگ، زندگی، عشق و وفاداری را به شکلی ناشیانه، لوس، و سطحی تماشا کنید، «بوی کافور، عطر یاس» حتما گزینه خوبی است. فیلمی که بیش از آنکه بتوان در آن عمیقترین مفاهیم هستی را جستجو کرد، گزینه خوبی است برای بررسیِ رفتارِ طبقه بورژوا؛ طبقهای که حتی در روشنفکرانهترین حالت نیز، داشتن نوکر و کلفت را حق طبیعی خود میداند و زمانی که با مِهر و ملاطفت، با نوکر و کلفتها برخورد میکند، متوحّشتر از پیش جلوه میکند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی بوی کافور، عطر یاس؛ اندوه لوس بورژوازی | [
{
"type": "ilink",
"text": "بهترین نمای « بوی کافور، عطر یاس » نمای آغازین فیلم است که در همان آغاز با برش به نمای دوم میمیرد و دیگر هرگز زنده نمیشود؛ یعنی دیگر نماهایی از این جنس در فیلم دیده نمیشود. نمای آغازینِ فیلم، نمایی است از داخل قطار. درواقع تماشاگر چیز چندان روشنی در این نما نمیبیند و صرفا حسی از گذرندگی به او دست میدهد. دوربینی که با سرعت از روی آدمهایی که به هیچوجه هویتشان مهم نیست میگذرد و به بهترین شکل، دغدغه فیلم را که مرگ و گذرندگی است انتقال میدهد. کاش این نما که زمان نمایش آن نسبت به پتانسیلش بسیار کم است، بسیار طولانیتر از این بود و کاش تمام فیلم بوی کافور، عطر یاس همین یک نما بود؛ چراکه هر چه فیلم پیشتر میرود همه چیز بدتر، بدتر و بدتر میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/ez1xt"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم، داستان فیلمسازی لوس و کودک مآب است که به هیچوجه درگیر ساخت مستندی که از آن صحبت میکند نیست. و صرفا به دلیل بالا رفتن سن، حس ترس از مرگش بالا زده است. فیلمسازی که اگر نام فامیلش در فیلم، به شکل ناشیانهای به دلیل ارجاع به معنای کلمهی فرجام تغییر نمیکرد، خودش بود و البته در آن صورت، فیلم میتوانست با کم شدن رویدادهای ظاهرا دراماتیک، ولی عمیقا کاذب و ابتدایی، تبدیل به یک فیلم مستند و سلفپرترهای از خود فیلمساز شود؛ البته فیلمی قابلِ تحملتر.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم زندگی در پیش رو | درخشش ستاره سالیان دور",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-life-ahead-review/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "بهمن فرمان آرا شاید تهیه کننده بدی نباشد، اما نه کارگردانی خوب است و نه بازیگری خوب و در هر دوی این موارد به شدت بد و بیاستعداد است. از همان نمای دوم که بهمن فرجامی برای دوربین سیگار دود میکند و جوری هم آن را دود میکند که انگار اصلا در عمرش سیگار نکشیده است و نمیخواهد دود آن وارد ریههایش شود، فیلم روی زمین میریزد. در سرتاسر فیلم، این بازیِ بد و ساختگیِ فرمان آرا ادامه دارد و تماشاگرِ حرفهای را آزار میدهد. مکالمهی بهمن با نیما، پسرش، به شدت ساختگی و پلاستیکی است. حرف زدن و شوخیهای بیمزهاش با دکتر آراسته هم همینطور. هنگامی که بهمن از وجود بچهای مرده در ماشینش، آنقدر شوکه میشود که روی ترمز میزند و ماشین را نگاه میدارد، مشخص نیست چه بر سر او میآید که دوباره خیلی عادی راه میافتد. آن درجه بالا از شوکهشدن را فراموش میکند. رفتارهای بهمن شبیه رفتار کاراکترهای فیلمهای نوآموزانِ بیاستعدادِ سینماجوان است و دائما در حال بازی برای دوربین است. برای نمونه جایی که به هنگام رانندگی پس از پایان مکالمه تلفنی، سرش را تکان میدهد و نفسش را پوف میکند، تماشاگر بیش از هر چیز یاد فیلمهای ایرج ملکی میافتد. این رفتارها در برخی موارد، مانند انتظار جلوی آسانسور و دست کشیدن روی صورت، حتی آنقدر کمیک میشوند که تماشاگر را یاد کاراکتر بامشاد که محصول یکی از طنزهای آبکی تلویزیون بود میاندازند. کنشهای اضافی و ناشیه کاراکترها، البته همه در بهمن خلاصه نمیشوند. دکتر آراسته هم پس از رفتن بهمن از خانهاش، دروغ گفتنش به او را برای تماشاگر فریاد میکند. حتی شیوهی دادنِ اطلاعات در این فیلم هم شکل آماتورانهای دارد. برای مثال، جایی در فیلم هست که بهمن در ماشین هر جمله پسرش را از پشت تلفن برای این که تماشاگران هم آنها را بشنوند، یک بار دیگر تکرار میکند. این شیوه به دلیل فرسوده بودنش، امروزه حتی در میان نوآموزان سینما هم بسیار کم استفاده میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/BahmanFarmanara?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=bahmanfarmanara&utm_term=content&utm_content=bahmanfarmanara"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم ریشه های ناشناخته | بازآفرینی فیلم «هفت» با الهام از ابرقهرمانها",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/unknown-origins-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "بوی کافور، عطر یاس که البته نامی خوشحس دارد، حتی موفق نمیشود ادای فیلمهای مدرن را در بیاورد. مفهوم فیلم البته مفهومی است که از دنیای مدرن میآید؛ اما شکل فیلم هنوز در دنیای کلاسیک و حتی در برخی جاها در دنیای پیشاکلاسیک گیر کرده است. برای نمونه کلوزآپ بهمن که از پشت شیشه سردخانه یا جایی شبیه به آن به داخل نگاه میکند، یادآور فیلمهای صامت است. اگر تلاشی برای سینمایی شدنِ تصاویر و درام، در این فیلم نمیشد و فیلم رنگ و بوی مستند به خود میگرفت، مطمئنا با فیلم بهتری مواجه میشدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها چیز فیلم که آنقدرها هم بد نیست، موزیک فیلم است و پس از آن موتیفهای آخوند و قطار. که البته موتیف قطار هیچ کارکردی ندارد و موتیف آخوند هم جز این که نشاندهنده دغدغههای غیرروشنفکرانه یک –به ظاهر– روشنفکر است نیز، کارایی چندانی ندارد و نهایتا نمیتواند فیلم را فکرشده و ساختارمند جلوه دهد. البته صحنه پایانیِ فیلم نیز، همچون نامِ پردهی سومِ آن، چندان بد نیست و حتی کمی حس در آن وجود دارد؛ اما هیچکدامِ اینها، صرفا و لزوما، نمیتوانند به وجودآورنده یک فیلم خوب باشند. به هر رو، اگر میخواهید پرداختن به عمیقترین مفاهیم هستی، از قبیل مرگ، زندگی، عشق و وفاداری را به شکلی ناشیانه، لوس، و سطحی تماشا کنید، «بوی کافور، عطر یاس» حتما گزینه خوبی است. فیلمی که بیش از آنکه بتوان در آن عمیقترین مفاهیم هستی را جستجو کرد، گزینه خوبی است برای بررسیِ رفتارِ طبقه بورژوا؛ طبقهای که حتی در روشنفکرانهترین حالت نیز، داشتن نوکر و کلفت را حق طبیعی خود میداند و زمانی که با مِهر و ملاطفت، با نوکر و کلفتها برخورد میکند، متوحّشتر از پیش جلوه میکند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | بررسی بوی کافور، عطر یاس؛ اندوه لوس بورژوازی | [
{
"type": "ilink",
"text": "بهترین نمای « بوی کافور، عطر یاس » نمای آغازین فیلم است که در همان آغاز با برش به نمای دوم میمیرد و دیگر هرگز زنده نمیشود؛ یعنی دیگر نماهایی از این جنس در فیلم دیده نمیشود. نمای آغازینِ فیلم، نمایی است از داخل قطار. درواقع تماشاگر چیز چندان روشنی در این نما نمیبیند و صرفا حسی از گذرندگی به او دست میدهد. دوربینی که با سرعت از روی آدمهایی که به هیچوجه هویتشان مهم نیست میگذرد و به بهترین شکل، دغدغه فیلم را که مرگ و گذرندگی است انتقال میدهد. کاش این نما که زمان نمایش آن نسبت به پتانسیلش بسیار کم است، بسیار طولانیتر از این بود و کاش تمام فیلم بوی کافور، عطر یاس همین یک نما بود؛ چراکه هر چه فیلم پیشتر میرود همه چیز بدتر، بدتر و بدتر میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/ez1xt"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم، داستان فیلمسازی لوس و کودک مآب است که به هیچوجه درگیر ساخت مستندی که از آن صحبت میکند نیست. و صرفا به دلیل بالا رفتن سن، حس ترس از مرگش بالا زده است. فیلمسازی که اگر نام فامیلش در فیلم، به شکل ناشیانهای به دلیل ارجاع به معنای کلمهی فرجام تغییر نمیکرد، خودش بود و البته در آن صورت، فیلم میتوانست با کم شدن رویدادهای ظاهرا دراماتیک، ولی عمیقا کاذب و ابتدایی، تبدیل به یک فیلم مستند و سلفپرترهای از خود فیلمساز شود؛ البته فیلمی قابلِ تحملتر.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم زندگی در پیش رو | درخشش ستاره سالیان دور",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-life-ahead-review/"
},
{
"type": "ilink",
"text": "بهمن فرمان آرا شاید تهیه کننده بدی نباشد، اما نه کارگردانی خوب است و نه بازیگری خوب و در هر دوی این موارد به شدت بد و بیاستعداد است. از همان نمای دوم که بهمن فرجامی برای دوربین سیگار دود میکند و جوری هم آن را دود میکند که انگار اصلا در عمرش سیگار نکشیده است و نمیخواهد دود آن وارد ریههایش شود، فیلم روی زمین میریزد. در سرتاسر فیلم، این بازیِ بد و ساختگیِ فرمان آرا ادامه دارد و تماشاگرِ حرفهای را آزار میدهد. مکالمهی بهمن با نیما، پسرش، به شدت ساختگی و پلاستیکی است. حرف زدن و شوخیهای بیمزهاش با دکتر آراسته هم همینطور. هنگامی که بهمن از وجود بچهای مرده در ماشینش، آنقدر شوکه میشود که روی ترمز میزند و ماشین را نگاه میدارد، مشخص نیست چه بر سر او میآید که دوباره خیلی عادی راه میافتد. آن درجه بالا از شوکهشدن را فراموش میکند. رفتارهای بهمن شبیه رفتار کاراکترهای فیلمهای نوآموزانِ بیاستعدادِ سینماجوان است و دائما در حال بازی برای دوربین است. برای نمونه جایی که به هنگام رانندگی پس از پایان مکالمه تلفنی، سرش را تکان میدهد و نفسش را پوف میکند، تماشاگر بیش از هر چیز یاد فیلمهای ایرج ملکی میافتد. این رفتارها در برخی موارد، مانند انتظار جلوی آسانسور و دست کشیدن روی صورت، حتی آنقدر کمیک میشوند که تماشاگر را یاد کاراکتر بامشاد که محصول یکی از طنزهای آبکی تلویزیون بود میاندازند. کنشهای اضافی و ناشیه کاراکترها، البته همه در بهمن خلاصه نمیشوند. دکتر آراسته هم پس از رفتن بهمن از خانهاش، دروغ گفتنش به او را برای تماشاگر فریاد میکند. حتی شیوهی دادنِ اطلاعات در این فیلم هم شکل آماتورانهای دارد. برای مثال، جایی در فیلم هست که بهمن در ماشین هر جمله پسرش را از پشت تلفن برای این که تماشاگران هم آنها را بشنوند، یک بار دیگر تکرار میکند. این شیوه به دلیل فرسوده بودنش، امروزه حتی در میان نوآموزان سینما هم بسیار کم استفاده میشود.",
"ref": "https://www.filimo.com/tag/BahmanFarmanara?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=bahmanfarmanara&utm_term=content&utm_content=bahmanfarmanara"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم ریشه های ناشناخته | بازآفرینی فیلم «هفت» با الهام از ابرقهرمانها",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/unknown-origins-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "بوی کافور، عطر یاس که البته نامی خوشحس دارد، حتی موفق نمیشود ادای فیلمهای مدرن را در بیاورد. مفهوم فیلم البته مفهومی است که از دنیای مدرن میآید؛ اما شکل فیلم هنوز در دنیای کلاسیک و حتی در برخی جاها در دنیای پیشاکلاسیک گیر کرده است. برای نمونه کلوزآپ بهمن که از پشت شیشه سردخانه یا جایی شبیه به آن به داخل نگاه میکند، یادآور فیلمهای صامت است. اگر تلاشی برای سینمایی شدنِ تصاویر و درام، در این فیلم نمیشد و فیلم رنگ و بوی مستند به خود میگرفت، مطمئنا با فیلم بهتری مواجه میشدیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تنها چیز فیلم که آنقدرها هم بد نیست، موزیک فیلم است و پس از آن موتیفهای آخوند و قطار. که البته موتیف قطار هیچ کارکردی ندارد و موتیف آخوند هم جز این که نشاندهنده دغدغههای غیرروشنفکرانه یک –به ظاهر– روشنفکر است نیز، کارایی چندانی ندارد و نهایتا نمیتواند فیلم را فکرشده و ساختارمند جلوه دهد. البته صحنه پایانیِ فیلم نیز، همچون نامِ پردهی سومِ آن، چندان بد نیست و حتی کمی حس در آن وجود دارد؛ اما هیچکدامِ اینها، صرفا و لزوما، نمیتوانند به وجودآورنده یک فیلم خوب باشند. به هر رو، اگر میخواهید پرداختن به عمیقترین مفاهیم هستی، از قبیل مرگ، زندگی، عشق و وفاداری را به شکلی ناشیانه، لوس، و سطحی تماشا کنید، «بوی کافور، عطر یاس» حتما گزینه خوبی است. فیلمی که بیش از آنکه بتوان در آن عمیقترین مفاهیم هستی را جستجو کرد، گزینه خوبی است برای بررسیِ رفتارِ طبقه بورژوا؛ طبقهای که حتی در روشنفکرانهترین حالت نیز، داشتن نوکر و کلفت را حق طبیعی خود میداند و زمانی که با مِهر و ملاطفت، با نوکر و کلفتها برخورد میکند، متوحّشتر از پیش جلوه میکند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سینمایی تعقیب در شاهراه استیون اسپیلبرگ | [
{
"type": "p",
"text": "نام فیلم یکی از مهمترین بخشهای هر فیلمی است. تا حدی که ممکن است با تغییر نام، فیلمی، بهتر، یا بدتر جلوه کند. چرا که همواره اولین راهنمای ما در دستیافتن به درونِ هر فیلم، و در واقع دریچهی ورود به آن، نامِ فیلم است. تعقیب در شاهراه اساسا نامی کنایی است. چرا که به جز ارجاعِ شوگرلند به مکانی مشخص و جغرافیایی، از آنجا که کلمهی شکر و شیرینی را در خود دارد، این پیشفرض را در بیننده ایجاد میکند که با پایانی خوش روبهرو خواهد بود. گرچه بینندهی حرفهایتر، ممکن است پایانِ تلخِ فیلم را حدس بزند، اما حتی در این صورت هم، کنایی بیان کردنِ یک چیز، به خودیِ خود، دارای جذابیت است. کلمهی اکسپرس نیز برای بیننده یادآورِ قطارهای سریعالسیر است. مفهومی که باز هم به شکلی کنایی در فیلم متبلور میشود. لو جین و کلاویس، زن و شوهری هستند که با ماشینِ یک پیرمرد و پیرزن، به شکلی نه چندان باورپذیر، از دست پلیس فرار میکنند. سپس آن ماشین با یک ماشینِ سریعتر جایگزین میشود که ماشینهای پلیسِ زیادی به دنبال آن در جاده راه افتادهاند؛ و همچون واگنهای قطار، پشت سر آنها حرکت میکنند. این مفهوم در پایان فیلم به زیبایی به اوج میرسد؛ هنگامی که علاوه بر پلیسها مردم عادی و کسانی که پس از شنیدنِ اخبارِ مربوط به این زوج، به طرفدارهایشان تبدیل میشوند و آنها را با ماشینهایشان همراهی میکنند. این وجهِ کنایی و چند وجهی، پویاییِ خاصی به نام فیلم میدهد و این پویایی، یکی از شاخصههای نامگذاریِ خوب برای فیلم است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمِ جادهای که داستان زن و مردی قانونگریز را برای به دست آوردنِ فرزندشان از چنگ قانون بازگو میکند، در واقع درصدد بازتاباندنِ مشکلات زندگیِ افراد سابقهدار در جامعه است. افرادی که زندان نه تنها آنها را اصلاح نمیکند، و زندگیشان را به شکل مقبول جامعه تبدیل نمیکند، بلکه آنها را در تنگناهایی اجتماعی و قانونی قرار میدهد، که این تنگناها بیش از پیش آنها را مجبور به شکستن و زیر پا گذاشتنِ قانون میکند. و این گونه میشود که دور باطل و ابدیِ شکستنِ قانون و مجازاتِ قانونی، در زندگی اینان نقش میبندد. افرادی که حتی بعضا نَتَرستَر، باعرضهتر، باهوشتر، و بااستعدادتر از انسانهای سربهزیرِ جامعه هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم هایلایت ساخته اصغر نعیمی؛ تصادف، خیانت و انتقام",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "آغازگر ماجرای تعقیب در شاهراه که از داستانی واقعی اقتباس شده است، لو جین است. مادری که همه چیزش را فدای داشتن و نگهداری از بچهاش میکند. او آنقدر در حس مادرانهاش وحشی و تند و تیز است، که حتی شوهرش را نیز در این راه فدا میکند. مردی که شاید دیگر چندان هم به درد او نمیخورد. و از این حیث حتی به زن اغواگر نوآر (فَمفَتَل) که همواره مردان را به کام مرگ میکشاند، کمی نزدیک میشود. و در واقع بیش از آن که خودش را فدای فرزندش کند، شوهرِ نیمهاحمقش را فدا میکند. البته این زن تفاوتهای بسیار زیادی با زنان نوآر دارد، که مهمترینِ آن، همین جنبهی مادرانگی است که در گونه، یا شاید بهتر باشد بگوییم زیرگونهی نوآر هیچ اشارهای به این جنبه نمیشود.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره سریال صنعت | مسائل ترسناکی که شبها شما را بیدار نگه میدارند!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/industry-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "شاید بزرگترین مشکل فیلم کاراکترپردازی آن باشد. با این که این زوج در این فیلم به واسطهی تماشای کارتن، جناغ شکستن، جمع کردن کوپنهای طلاییِ خرید، فوت کردن دود سیگار در لولهی تفنگ و غیره، کودک و سادهدل جلوه داده میشوند، و با این که زن از همان آغاز که با لباسی که زیر لباسش پوشیده است تا مرد را از مرکزِ پیشآزادی فراری دهد مصمم و به سیمِ آخرزده نشان داده میشود، باز هم برخی کنشها در این فیلم سست و باورناپذیر به نظر میآیند. برای نمونه نیازِ دراماتیک برای اولین فرار از دست پلیس چندان قوی نیست. چون از رفتار پلیس و بیتوجهی او نسبت به زن و مرد جوانی که در ماشین هستند، مشخص است که از فرار کلاویس بیخبر است. پس وقتی هیچ نشانهای از زندانی بودنِ او نیست چرا باید فرار کنند؟ همچنین هنگامی که ماشین سریع پلیس نمیتواند به آن ماشینِ قراضه برسد، باز هم ماجرا باورناپذیرتر میشود. یا آنجا که در جنگل به جای برداشتنِ ماشینِ پلیس او را گروگان میگیرند، لو جین کاملا زنی بیفکر، و بیاهمیت به آیندهی کودکش جلوه میکند. چرا که عاقبت همچون کاری بسیار مشخص است. و این به طور طبیعی با تصویری که لو جین دائما در طول فیلم از آیندهشان میسازد، سازگار نیست. از سویی دیگر مدارا و ترفندهای پلیس که حتی بعضا فانتزی جلوه میکنند نیز چندان باورپذیر نیست. اما اگر این چند ایراد را نادیده بگیریم و کمی از سستیِ انگیزهها و لحظات دراماتیک چشم بپوشیم، میتوانیم بگوییم که در نهایت فیلم تعقیب در شاهراه ما را با موزیک گیرا و نگاههای سمپاتیکِ بازیگرانش در این جاده با خود همراه میکند. جادهای که به سوی شوگرلند میرود و لحظه به لحظه از آن دور و دورتر میشود.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سینمایی تعقیب در شاهراه استیون اسپیلبرگ | [
{
"type": "p",
"text": "نام فیلم یکی از مهمترین بخشهای هر فیلمی است. تا حدی که ممکن است با تغییر نام، فیلمی، بهتر، یا بدتر جلوه کند. چرا که همواره اولین راهنمای ما در دستیافتن به درونِ هر فیلم، و در واقع دریچهی ورود به آن، نامِ فیلم است. تعقیب در شاهراه اساسا نامی کنایی است. چرا که به جز ارجاعِ شوگرلند به مکانی مشخص و جغرافیایی، از آنجا که کلمهی شکر و شیرینی را در خود دارد، این پیشفرض را در بیننده ایجاد میکند که با پایانی خوش روبهرو خواهد بود. گرچه بینندهی حرفهایتر، ممکن است پایانِ تلخِ فیلم را حدس بزند، اما حتی در این صورت هم، کنایی بیان کردنِ یک چیز، به خودیِ خود، دارای جذابیت است. کلمهی اکسپرس نیز برای بیننده یادآورِ قطارهای سریعالسیر است. مفهومی که باز هم به شکلی کنایی در فیلم متبلور میشود. لو جین و کلاویس، زن و شوهری هستند که با ماشینِ یک پیرمرد و پیرزن، به شکلی نه چندان باورپذیر، از دست پلیس فرار میکنند. سپس آن ماشین با یک ماشینِ سریعتر جایگزین میشود که ماشینهای پلیسِ زیادی به دنبال آن در جاده راه افتادهاند؛ و همچون واگنهای قطار، پشت سر آنها حرکت میکنند. این مفهوم در پایان فیلم به زیبایی به اوج میرسد؛ هنگامی که علاوه بر پلیسها مردم عادی و کسانی که پس از شنیدنِ اخبارِ مربوط به این زوج، به طرفدارهایشان تبدیل میشوند و آنها را با ماشینهایشان همراهی میکنند. این وجهِ کنایی و چند وجهی، پویاییِ خاصی به نام فیلم میدهد و این پویایی، یکی از شاخصههای نامگذاریِ خوب برای فیلم است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمِ جادهای که داستان زن و مردی قانونگریز را برای به دست آوردنِ فرزندشان از چنگ قانون بازگو میکند، در واقع درصدد بازتاباندنِ مشکلات زندگیِ افراد سابقهدار در جامعه است. افرادی که زندان نه تنها آنها را اصلاح نمیکند، و زندگیشان را به شکل مقبول جامعه تبدیل نمیکند، بلکه آنها را در تنگناهایی اجتماعی و قانونی قرار میدهد، که این تنگناها بیش از پیش آنها را مجبور به شکستن و زیر پا گذاشتنِ قانون میکند. و این گونه میشود که دور باطل و ابدیِ شکستنِ قانون و مجازاتِ قانونی، در زندگی اینان نقش میبندد. افرادی که حتی بعضا نَتَرستَر، باعرضهتر، باهوشتر، و بااستعدادتر از انسانهای سربهزیرِ جامعه هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم هایلایت ساخته اصغر نعیمی؛ تصادف، خیانت و انتقام",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "آغازگر ماجرای تعقیب در شاهراه که از داستانی واقعی اقتباس شده است، لو جین است. مادری که همه چیزش را فدای داشتن و نگهداری از بچهاش میکند. او آنقدر در حس مادرانهاش وحشی و تند و تیز است، که حتی شوهرش را نیز در این راه فدا میکند. مردی که شاید دیگر چندان هم به درد او نمیخورد. و از این حیث حتی به زن اغواگر نوآر (فَمفَتَل) که همواره مردان را به کام مرگ میکشاند، کمی نزدیک میشود. و در واقع بیش از آن که خودش را فدای فرزندش کند، شوهرِ نیمهاحمقش را فدا میکند. البته این زن تفاوتهای بسیار زیادی با زنان نوآر دارد، که مهمترینِ آن، همین جنبهی مادرانگی است که در گونه، یا شاید بهتر باشد بگوییم زیرگونهی نوآر هیچ اشارهای به این جنبه نمیشود.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره سریال صنعت | مسائل ترسناکی که شبها شما را بیدار نگه میدارند!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/industry-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "شاید بزرگترین مشکل فیلم کاراکترپردازی آن باشد. با این که این زوج در این فیلم به واسطهی تماشای کارتن، جناغ شکستن، جمع کردن کوپنهای طلاییِ خرید، فوت کردن دود سیگار در لولهی تفنگ و غیره، کودک و سادهدل جلوه داده میشوند، و با این که زن از همان آغاز که با لباسی که زیر لباسش پوشیده است تا مرد را از مرکزِ پیشآزادی فراری دهد مصمم و به سیمِ آخرزده نشان داده میشود، باز هم برخی کنشها در این فیلم سست و باورناپذیر به نظر میآیند. برای نمونه نیازِ دراماتیک برای اولین فرار از دست پلیس چندان قوی نیست. چون از رفتار پلیس و بیتوجهی او نسبت به زن و مرد جوانی که در ماشین هستند، مشخص است که از فرار کلاویس بیخبر است. پس وقتی هیچ نشانهای از زندانی بودنِ او نیست چرا باید فرار کنند؟ همچنین هنگامی که ماشین سریع پلیس نمیتواند به آن ماشینِ قراضه برسد، باز هم ماجرا باورناپذیرتر میشود. یا آنجا که در جنگل به جای برداشتنِ ماشینِ پلیس او را گروگان میگیرند، لو جین کاملا زنی بیفکر، و بیاهمیت به آیندهی کودکش جلوه میکند. چرا که عاقبت همچون کاری بسیار مشخص است. و این به طور طبیعی با تصویری که لو جین دائما در طول فیلم از آیندهشان میسازد، سازگار نیست. از سویی دیگر مدارا و ترفندهای پلیس که حتی بعضا فانتزی جلوه میکنند نیز چندان باورپذیر نیست. اما اگر این چند ایراد را نادیده بگیریم و کمی از سستیِ انگیزهها و لحظات دراماتیک چشم بپوشیم، میتوانیم بگوییم که در نهایت فیلم تعقیب در شاهراه ما را با موزیک گیرا و نگاههای سمپاتیکِ بازیگرانش در این جاده با خود همراه میکند. جادهای که به سوی شوگرلند میرود و لحظه به لحظه از آن دور و دورتر میشود.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم سینمایی تعقیب در شاهراه استیون اسپیلبرگ | [
{
"type": "p",
"text": "نام فیلم یکی از مهمترین بخشهای هر فیلمی است. تا حدی که ممکن است با تغییر نام، فیلمی، بهتر، یا بدتر جلوه کند. چرا که همواره اولین راهنمای ما در دستیافتن به درونِ هر فیلم، و در واقع دریچهی ورود به آن، نامِ فیلم است. تعقیب در شاهراه اساسا نامی کنایی است. چرا که به جز ارجاعِ شوگرلند به مکانی مشخص و جغرافیایی، از آنجا که کلمهی شکر و شیرینی را در خود دارد، این پیشفرض را در بیننده ایجاد میکند که با پایانی خوش روبهرو خواهد بود. گرچه بینندهی حرفهایتر، ممکن است پایانِ تلخِ فیلم را حدس بزند، اما حتی در این صورت هم، کنایی بیان کردنِ یک چیز، به خودیِ خود، دارای جذابیت است. کلمهی اکسپرس نیز برای بیننده یادآورِ قطارهای سریعالسیر است. مفهومی که باز هم به شکلی کنایی در فیلم متبلور میشود. لو جین و کلاویس، زن و شوهری هستند که با ماشینِ یک پیرمرد و پیرزن، به شکلی نه چندان باورپذیر، از دست پلیس فرار میکنند. سپس آن ماشین با یک ماشینِ سریعتر جایگزین میشود که ماشینهای پلیسِ زیادی به دنبال آن در جاده راه افتادهاند؛ و همچون واگنهای قطار، پشت سر آنها حرکت میکنند. این مفهوم در پایان فیلم به زیبایی به اوج میرسد؛ هنگامی که علاوه بر پلیسها مردم عادی و کسانی که پس از شنیدنِ اخبارِ مربوط به این زوج، به طرفدارهایشان تبدیل میشوند و آنها را با ماشینهایشان همراهی میکنند. این وجهِ کنایی و چند وجهی، پویاییِ خاصی به نام فیلم میدهد و این پویایی، یکی از شاخصههای نامگذاریِ خوب برای فیلم است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمِ جادهای که داستان زن و مردی قانونگریز را برای به دست آوردنِ فرزندشان از چنگ قانون بازگو میکند، در واقع درصدد بازتاباندنِ مشکلات زندگیِ افراد سابقهدار در جامعه است. افرادی که زندان نه تنها آنها را اصلاح نمیکند، و زندگیشان را به شکل مقبول جامعه تبدیل نمیکند، بلکه آنها را در تنگناهایی اجتماعی و قانونی قرار میدهد، که این تنگناها بیش از پیش آنها را مجبور به شکستن و زیر پا گذاشتنِ قانون میکند. و این گونه میشود که دور باطل و ابدیِ شکستنِ قانون و مجازاتِ قانونی، در زندگی اینان نقش میبندد. افرادی که حتی بعضا نَتَرستَر، باعرضهتر، باهوشتر، و بااستعدادتر از انسانهای سربهزیرِ جامعه هستند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم هایلایت ساخته اصغر نعیمی؛ تصادف، خیانت و انتقام",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "آغازگر ماجرای تعقیب در شاهراه که از داستانی واقعی اقتباس شده است، لو جین است. مادری که همه چیزش را فدای داشتن و نگهداری از بچهاش میکند. او آنقدر در حس مادرانهاش وحشی و تند و تیز است، که حتی شوهرش را نیز در این راه فدا میکند. مردی که شاید دیگر چندان هم به درد او نمیخورد. و از این حیث حتی به زن اغواگر نوآر (فَمفَتَل) که همواره مردان را به کام مرگ میکشاند، کمی نزدیک میشود. و در واقع بیش از آن که خودش را فدای فرزندش کند، شوهرِ نیمهاحمقش را فدا میکند. البته این زن تفاوتهای بسیار زیادی با زنان نوآر دارد، که مهمترینِ آن، همین جنبهی مادرانگی است که در گونه، یا شاید بهتر باشد بگوییم زیرگونهی نوآر هیچ اشارهای به این جنبه نمیشود.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "همه چیز درباره سریال صنعت | مسائل ترسناکی که شبها شما را بیدار نگه میدارند!",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/industry-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "شاید بزرگترین مشکل فیلم کاراکترپردازی آن باشد. با این که این زوج در این فیلم به واسطهی تماشای کارتن، جناغ شکستن، جمع کردن کوپنهای طلاییِ خرید، فوت کردن دود سیگار در لولهی تفنگ و غیره، کودک و سادهدل جلوه داده میشوند، و با این که زن از همان آغاز که با لباسی که زیر لباسش پوشیده است تا مرد را از مرکزِ پیشآزادی فراری دهد مصمم و به سیمِ آخرزده نشان داده میشود، باز هم برخی کنشها در این فیلم سست و باورناپذیر به نظر میآیند. برای نمونه نیازِ دراماتیک برای اولین فرار از دست پلیس چندان قوی نیست. چون از رفتار پلیس و بیتوجهی او نسبت به زن و مرد جوانی که در ماشین هستند، مشخص است که از فرار کلاویس بیخبر است. پس وقتی هیچ نشانهای از زندانی بودنِ او نیست چرا باید فرار کنند؟ همچنین هنگامی که ماشین سریع پلیس نمیتواند به آن ماشینِ قراضه برسد، باز هم ماجرا باورناپذیرتر میشود. یا آنجا که در جنگل به جای برداشتنِ ماشینِ پلیس او را گروگان میگیرند، لو جین کاملا زنی بیفکر، و بیاهمیت به آیندهی کودکش جلوه میکند. چرا که عاقبت همچون کاری بسیار مشخص است. و این به طور طبیعی با تصویری که لو جین دائما در طول فیلم از آیندهشان میسازد، سازگار نیست. از سویی دیگر مدارا و ترفندهای پلیس که حتی بعضا فانتزی جلوه میکنند نیز چندان باورپذیر نیست. اما اگر این چند ایراد را نادیده بگیریم و کمی از سستیِ انگیزهها و لحظات دراماتیک چشم بپوشیم، میتوانیم بگوییم که در نهایت فیلم تعقیب در شاهراه ما را با موزیک گیرا و نگاههای سمپاتیکِ بازیگرانش در این جاده با خود همراه میکند. جادهای که به سوی شوگرلند میرود و لحظه به لحظه از آن دور و دورتر میشود.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم ربهکا؛ نشانگر وجه زنانه آلفرد هیچکاک | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم ربهکا از معدود فیلمهایی است که با نریشن یک زن آغاز میشود. حتی در سینمای امروز آمریکا نیز تعداد همچون فیلمهایی زیاد نیست. روایت با تعریف کردن یک خواب آغاز میشود و سپس فلشبک میزند و تمام آن چه که در فیلم میبینیم، روایتی از گذشته است. روایتی که وضع کنونی راوی آن ناپیداست و تا انتهای فیلم نیز به همان حال باقی میماند. البته این نوع روایت که راوی در انتهای داستان گم میشود و تماشاگر متوجه وضع کنونی او نمیشود، شاید اکنون کمی جسورانه به نظر برسد، اما در آن زمان و طبق استانداردهای سینمای کلاسیک مسلما ضعف به حساب میآمد. به هر روی، وجود این تمهیدات در روایت فیلم، نشانگر آن است که ما از دریچه چشم راوی، که همان خانم دووینتر است، با فیلم همراه میشویم. حال پرسش اینجاست که چرا نام فیلم ربهکا است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/DxVEC?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=rebecca&utm_term=content&utm_content=rebecca"
},
{
"type": "p",
"text": "هیچکاک یک فیلمساز تجاری باهوش بود و به جای آن که زحمت زیادی برای ساختن هر فیلم بکشد و بکوشد که هر اثرش دارای اندیشهای عمیق باشد، فیلمسازی را به نوعی برای خود سادهسازی کرده بود و بر اساس فرمولهایی که خود به آنها دست یافته بود فیلم میساخت. البته هیچکاک همیشه فیلمنامهنویس کارهایش نبوده است اما انتخاب فیلمنامههایی که ساخته است نیز با توجه به همین فرمولها صورت گرفته است. روانرنجورها همواره بهترین سوژههای هیچکاک هستند. البته روانرنجورهایی که آنقدر اختلافی با انسانهای دیگر ندارند و بدون این که درمان شوند هنوز در میان آنها زندگی میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ربهکا شخصیت اول فیلم ربهکا نیست. و حتی یک بار هم در این فیلم دیده نمیشود. پس چرا نام این فیلم ربهکا است؟ ربهکا، در واقع عقدهای روانی است که هر یک از کاراکترهای فیلم به نوعی درگیر آن شدهاند. آقای دووینتر به دلیل عدم تواناییاش برای گذشتن از خاطرات عشقی که روانرنجور است؛ خانم دووینتر دچار سرخوردگیهایی شده است که در مقایسه با زنی دیگر و به خصوص این که از طبقهای بالاتر است، قرار گرفته است؛ و خانم دانورز به دلیل تمایلات پنهان همجنسخواهانهاش در رنج است. البته هیچکاک این بار هم مثل بسیاری از آثار دیگرش، همچنان در نقش ناجی خانواده و در خدمت سامان نمادین جامعه ظاهر میشود و همجنسخواهی را محکوم به فنا میداند. این ویژگی هیچکاک که در آثار دیگرش از جمله روانی هم دیده میشود، به گفته فروید، از سرخوردگیها و تمایلات فروخورده جنسی او ناشی میشود. در واقع منشأ آن به تمایلات همجنسخواهانه و بخش زنانه او باز میگردد که دائما توسط خودآگاه او سرکوب شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این عقده البته همواره در فیلمهای هیچکاک، آگاهانه یا ناخودآگاهانه، به شکلی یکسان پایان میپذیرد؛ آن هم مرگ، دستگیری و یا به هر نوعی سرکوب نمودنِ آن وجه همجنسخواهانه و بازگشت به دگرجنسخواهی است. یعنی همان چیزی که سامان نمادین جامعه، برای بقای تیپیکال خود نیازمند آن است. به بیان دیگر جامعه انسانی به هزاران شکل دیگر نیز میتواند به بقای خود ادامه دهد، اما از آنجا که این شکل تثبیتشده برای گردانندگان پنهان صفحه بازی، از تمام اشکال دیگر سودآورتر است، پس هر کاری میکنند تا همه چیز به همین حال باقی بماند. البته هنر گردانندگان در این نهفته است، که به فیلمسازانی نظیر هیچکاک، چنین القا میکنند که آنان در حال اصلاح جامعه و گام برداشتن در مسیری مثبت هستند. فارغ از این که مفاهیم مثبت و منفی دیگر چندان کارآمد نیستند و غافل از این که اشخاص سطحی مانند هیچکاک، هرگز نمیتوانند اثری عمیق برای آنها بیافرینند و این توخالیبودن، سرآخر بقایشان را به باد خواهد داد.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم ربهکا؛ نشانگر وجه زنانه آلفرد هیچکاک | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم ربهکا از معدود فیلمهایی است که با نریشن یک زن آغاز میشود. حتی در سینمای امروز آمریکا نیز تعداد همچون فیلمهایی زیاد نیست. روایت با تعریف کردن یک خواب آغاز میشود و سپس فلشبک میزند و تمام آن چه که در فیلم میبینیم، روایتی از گذشته است. روایتی که وضع کنونی راوی آن ناپیداست و تا انتهای فیلم نیز به همان حال باقی میماند. البته این نوع روایت که راوی در انتهای داستان گم میشود و تماشاگر متوجه وضع کنونی او نمیشود، شاید اکنون کمی جسورانه به نظر برسد، اما در آن زمان و طبق استانداردهای سینمای کلاسیک مسلما ضعف به حساب میآمد. به هر روی، وجود این تمهیدات در روایت فیلم، نشانگر آن است که ما از دریچه چشم راوی، که همان خانم دووینتر است، با فیلم همراه میشویم. حال پرسش اینجاست که چرا نام فیلم ربهکا است.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/DxVEC?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=rebecca&utm_term=content&utm_content=rebecca"
},
{
"type": "p",
"text": "هیچکاک یک فیلمساز تجاری باهوش بود و به جای آن که زحمت زیادی برای ساختن هر فیلم بکشد و بکوشد که هر اثرش دارای اندیشهای عمیق باشد، فیلمسازی را به نوعی برای خود سادهسازی کرده بود و بر اساس فرمولهایی که خود به آنها دست یافته بود فیلم میساخت. البته هیچکاک همیشه فیلمنامهنویس کارهایش نبوده است اما انتخاب فیلمنامههایی که ساخته است نیز با توجه به همین فرمولها صورت گرفته است. روانرنجورها همواره بهترین سوژههای هیچکاک هستند. البته روانرنجورهایی که آنقدر اختلافی با انسانهای دیگر ندارند و بدون این که درمان شوند هنوز در میان آنها زندگی میکنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ربهکا شخصیت اول فیلم ربهکا نیست. و حتی یک بار هم در این فیلم دیده نمیشود. پس چرا نام این فیلم ربهکا است؟ ربهکا، در واقع عقدهای روانی است که هر یک از کاراکترهای فیلم به نوعی درگیر آن شدهاند. آقای دووینتر به دلیل عدم تواناییاش برای گذشتن از خاطرات عشقی که روانرنجور است؛ خانم دووینتر دچار سرخوردگیهایی شده است که در مقایسه با زنی دیگر و به خصوص این که از طبقهای بالاتر است، قرار گرفته است؛ و خانم دانورز به دلیل تمایلات پنهان همجنسخواهانهاش در رنج است. البته هیچکاک این بار هم مثل بسیاری از آثار دیگرش، همچنان در نقش ناجی خانواده و در خدمت سامان نمادین جامعه ظاهر میشود و همجنسخواهی را محکوم به فنا میداند. این ویژگی هیچکاک که در آثار دیگرش از جمله روانی هم دیده میشود، به گفته فروید، از سرخوردگیها و تمایلات فروخورده جنسی او ناشی میشود. در واقع منشأ آن به تمایلات همجنسخواهانه و بخش زنانه او باز میگردد که دائما توسط خودآگاه او سرکوب شده است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این عقده البته همواره در فیلمهای هیچکاک، آگاهانه یا ناخودآگاهانه، به شکلی یکسان پایان میپذیرد؛ آن هم مرگ، دستگیری و یا به هر نوعی سرکوب نمودنِ آن وجه همجنسخواهانه و بازگشت به دگرجنسخواهی است. یعنی همان چیزی که سامان نمادین جامعه، برای بقای تیپیکال خود نیازمند آن است. به بیان دیگر جامعه انسانی به هزاران شکل دیگر نیز میتواند به بقای خود ادامه دهد، اما از آنجا که این شکل تثبیتشده برای گردانندگان پنهان صفحه بازی، از تمام اشکال دیگر سودآورتر است، پس هر کاری میکنند تا همه چیز به همین حال باقی بماند. البته هنر گردانندگان در این نهفته است، که به فیلمسازانی نظیر هیچکاک، چنین القا میکنند که آنان در حال اصلاح جامعه و گام برداشتن در مسیری مثبت هستند. فارغ از این که مفاهیم مثبت و منفی دیگر چندان کارآمد نیستند و غافل از این که اشخاص سطحی مانند هیچکاک، هرگز نمیتوانند اثری عمیق برای آنها بیافرینند و این توخالیبودن، سرآخر بقایشان را به باد خواهد داد.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد و بررسی فیلم بلاتار اسب تورین ؛ وقتی یک اسب باله میرقصد! | [
{
"type": "p",
"text": "سینمای ناب، به معنای تاثیرِ صِرفِ اثر بصری، بر احساس، افکار، حواس و کلا ادراک تماشاگر است. در واقع این همان استفاده خلاقه از تصاویرِ صِرف و شناخت قابلیتهای شناختیِ حرکتِ عناصرِ بصری، بر پرده نمایش است. و یکی از بهترین نمونههای آن، فیلم باله مکانیکی است. شاید نود و اندی سال پیش، هنگامی که این فیلم ساخته شد، کسی به این نمیاندیشید که این اثرِ خلاقانه، جدا از کیفیتِ قائم به ذاتش، میتواند کارکردهای دیگری هم در گونههای مختلف سینمایی داشته باشد. شاید هم کسانی که به نحوه استفاده از این گونه اثرگذاری میاندیشیدند، یا راه به جایی نمیبردند، یا آن را به شکلی سخیف، در تنهی روایتهای قدرتمندترین فیلمهای استاندارد و تهیِ هالیوود به کار میگرفتند؛ تا اینکه بلاتار اسب تورین را به نمایش درآورد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نگاهی به فیلم بیپایان به کارگردانی اسکات اسپیر",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/endless-film-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلمی که نه تنها از باله مکانیکی برای رسیدن به هدف خویش استفاده میکند، بلکه در نقطه اوجِ این گونه اثرگذاری نیز قرار میگیرد. باله مکانیکی از ما میخواهد که به یک سری تصاویر منتخب، که بسیار با دقت پشت هم چیده شدهاند، دقت کنیم. و در نهایت تاثیری شگفتآور را به ما هدیه میدهد. تاثیر و تغییری که فقط و فقط با نگاه کردن به پرده سینما در ما ایجاد میشود. در آغازِ فیلم، وقتی تصاویری از یک بالریَن و زنی در حال تاب خوردن را میبینیم، آنها را همانطور درک میکنیم که در دنیای بیرونِ پرده و تصورات واقعیمان میبینیم. اما هنگامی که تصاویر و اشکال و حرکاتشان خشکتر و مکانیکیتر میشود، و ما هنوز باله و زن تابخورنده را میبینیم، اما لابه لای این تصاویر مکانیکی، ادراک ما به دادههای خویش مشکوک میشود و این شک تا آنجا ادامه پیدا میکند که تبدیل به یقینی ادراکی میشود. و در پایان فیلم ما نرمترین و لطیفترین حرکتها را که پلکزدنِ یک زن، حرکات باله یک بالرین و تاب خوردنِ احساسیِ یک زن است را بهصورت مکانیکی درمییابیم. و انگار که همه چیز در مقابل چشمان ما تغییر کردهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این جادو در واقع همان سینمای ناب است. اسب تورین نیز به همین شکل، ما را پرورش میدهد. عادتی آموخته از باله مکانیکی، اما نه از جنس آن و نه صرفا بصری. بلکه با استفاده از هجوم تمام امکانات سینمایی در جیغی خفه. او ما را در یک اتاق نگاه میدارد، و از ما میخواهد که تنها ببینیم و بشنویم و تکرار شویم؛ همانطور که در زندگی. مسلم است که ما در حال دیدن یک فیلمِ اکشنِ هالیوودی نیستیم. پس باید با قواعد بازی بلاتار پیش برویم. او ما را در انتظار، تکرار و خستگی نگاه میدارد و ناگهان درِ اتاق به بیرون باز میشود. و ما باد و سرما را یکجا حس میکنیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "این در حالیست که ما از بیرون به داخل آمدهایم و پیشزمینهای برای درک این سرما و باد داریم. پس در همین آموزشِ اول، کسانی که هنگام باز شدنِ درِ اتاق، احساس سرما نکردهاند، در تماشای این فیلم و درک این حسِ ناب شکست خوردهاند. این سفری است به مرکز احساسات.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی سریال تاریخی مردان واقعی | هفت یار ناسا",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-right-stuff-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "او دوباره کارش را آغاز میکند ولی این بار با دانش آموختگانی که یک دوره را پشت سر گذاردهاند. اکنون ما آموختهایم که عادت کنیم. او ما را باز هم در اتاق نگاه میدارد، به ما سیبزمینی میخورانَد، همان سیبزمینیهایی که نیچه میخورد. او ما را لباس میپوشانَد و لباسمان را از تن بیرون میآورَد، همان کاری که نیچه میکرد. یکی از شاهکارهای دیگر او این است که ما را ساعتها پشت پنجرهای به تماشا کردن وا میدارد. در حالی که ما فقط دو ساعت و خردهای به پرده خیره میشویم. او به ما زمان میبخشد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "اکنون او ما را جادو کرده است. بلاتار اسب تورین ما را نیچه کرده است. ما اکنون همه نیچهایم و در تمام این ساعتهای تکرار و در تمام این خوردنها و پوشیدنها و تأمل کردنها، ناخواسته به اسبی میاندیشیم که چند قدم آنطرفتر از ما، وجود دارد. وجودی پررنگ، حتی پررنگتر از وجود خود ما که در این اتاق نشستهایم. حال، زمان ضربه فرا رسیده است. او ما را با یک نما از بین میبرَد، دیوانه میکند، و تا آستانه فروپاشی پیش میبَرد. و آن نما کلوزآپ اسب است. انسانیترین کلوزآپِ تاریخ سینما. و ما تازه به خود میآییم و میبینیم که نیچه شدهایم و چشمان سینمایی ما ناخودآگاه شروع به بارش میکنند. در این زمان است که ما با تمام توان میخواهیم از عمق وجودمان فریاد بکشیم و هنگامی که پیرمرد در حال زدن اسب است، گردن اسب را همچون نیچه در آغوش بگیریم و زار زار گریه کنیم و لال شویم و بمیریم. یک انتقال ناب از حس. شبیه کاری که موسیقی با ادراک انسان میکند. سینمای ناب.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/TWHyo?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=theturinhorse&utm_term=content&utm_content=theturinhorse"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم پرویز | تصویری از شورشی بزدلانه | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم پرویز یکی از فیلمهای خوب سالهای اخیر سینمای ایران است. فیلمی که با وجود هزینه کم، گیرا، پرحس و تاثیرگذار است. پرویز مردی میانسال و بسیار چاق است که هنوز تشکیل خانواده نداده است و به همراه پدر مستبدش در شهرکی مسکونی زندگی میکند. او که کار مشخصی ندارد، هر از گاهی به وسیله کارهای ریز و درشتی که برای ساکنان شهرک انجام میدهد، درآمد کمی به دست میآورد و روزگار میگذراند. اما این روال عادی و روزمره، با تصمیم ازدواج مجدد پدر به هم میریزد. چرا که پدر از او میخواهد خانه شهرک را ترک کند تا او بتواند با همسر تازهاش آسایش بیشتری داشته باشد. همزمان با این تصمیم، پرویز که تاکنون به حرفها و نصایح اطرافیانش بیتوجه بوده است، اکنون متوجه تمام ناخشنودیهایی که از اطراف بر سرش میریزد میشود و دیگر در این سن نمیتواند در برابر مسائلی که آزارش میدهد سر فرود بیاورد.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/Q3PB0?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=parviz&utm_term=content&utm_content=parviz"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرویز درباره آستانه تحمل است. کاراکتر پرویز با آن هیکل درشتش سالهاست که مسائلی را تحمل کرده است و در برابر استبداد اطرافیان و به خصوص پدرش خاموش مانده و از او اطاعت کرده است. اما اکنون که به سن لاقیدی رسیده است، با نزدیکتر شدن به مرگ و لمس نیستی، عمر خود را بر بادرفته میبیند و در برابر تمام آنچه که برایش ارزش بوده برمیآشوبد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرویز فیلمی منسجم است که بعضا شکلی ناشیانه پیدا میکند. این آماتوریسم یا ناشیگری، بیش از هر چیز در بازیگری و سپس در دکوپاژ، خود را مینمایاند. البته فیلم اصرار دارد که این ناشیگری را به جای نوعی مینیمالیسم به تماشاگر قالب کند، اما در نهایت، این مینیمالیسم موفق نمیشود شکل خود را بیابد و سر آخر نماهای غیر مینیمال مانند گفتگوی پرویز و مرد در کنار ماشین، از میان نماهای دیوارهای رنگ شده داخلی بیرون میزند و ناشیگریاش را فریاد میزند. در بازیگری، هم پرویز چندان پرقدرت نیست و برخی از بازیگران فرعی نمیتوانند در نماهای نسبتا طولانیِ فیلم، تداوم حسی خود را به خوبی حفظ کنند. البته تمام این مشکلات، به شکلی ظریف در فیلم وجود دارند، و شاید تماشاگر عادی متوجه همچون ضعفهایی نشود. حتی با وجود این ضعفها که بعضا شکلی آماتورانه به فیلم میدهند، همچنان پرویز از استاندارد خودش پایینتر نمیآید و به عنوان فیلمی منسجم، سر و شکل خود را به خوبی حفظ میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم هایلایت ساخته اصغر نعیمی؛ تصادف، خیانت و انتقام",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "نکته شایان توجه در فیلم پرویز مفهوم پدر است. مفهوم پدر در تاریخ هنر و به خصوص در سینما همواره به دو مصداق بیرونی اشاره مستقیم داشته است. یکی مفهوم مذهبی و البته انتزاعی خدا که البته بیش از ادیان دیگر در دین مسیحیت معنا پیدا میکند و دیگری رهبری سیاسی یک کشور. فیلم پرویز شورش یک نسل در برابر رهبری سیاسی است؛ نسلی که جوانی خود را بدون اعتراض و سر نهادن به فرمانهای پدر به باد داده است و اکنون حس خسران دارد. و چنان میاندیشد که در این معامله مغبون شده است. معاملهای که در آن بهترین دوره زندگانیاش را در ازای فرسودگی و دلمردگی، تقدیم پدر نموده است. فیلم پرویز داستان جوانانی است که در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به کف خیابانها آمدند و شور و اشتیاق خود را فدای شکلگیری حکومتی نمودهاند که شاید امروز چندان از آن رضایت نداشته باشند و اکنون پتانسیل آن را دارند که هر لحظه طغیان کنند و در ازای آن چه که از دست دادهاند، به هر چیزی که خود ساختهاند آسیب بزنند. این که مجید برزگر با محافظهکاری در پایان فیلم میکوشد به جای کنشی رادیکال، مانند آن چه که در خشکشویی دیدیم، با پدر به گفتگو بپردازد، تا اندازهای به این معناست که فیلمساز هنوز خود را پسر پدر میداند و توانایی گسست کامل از استبداد پدر را ندارد.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم پرویز | تصویری از شورشی بزدلانه | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم پرویز یکی از فیلمهای خوب سالهای اخیر سینمای ایران است. فیلمی که با وجود هزینه کم، گیرا، پرحس و تاثیرگذار است. پرویز مردی میانسال و بسیار چاق است که هنوز تشکیل خانواده نداده است و به همراه پدر مستبدش در شهرکی مسکونی زندگی میکند. او که کار مشخصی ندارد، هر از گاهی به وسیله کارهای ریز و درشتی که برای ساکنان شهرک انجام میدهد، درآمد کمی به دست میآورد و روزگار میگذراند. اما این روال عادی و روزمره، با تصمیم ازدواج مجدد پدر به هم میریزد. چرا که پدر از او میخواهد خانه شهرک را ترک کند تا او بتواند با همسر تازهاش آسایش بیشتری داشته باشد. همزمان با این تصمیم، پرویز که تاکنون به حرفها و نصایح اطرافیانش بیتوجه بوده است، اکنون متوجه تمام ناخشنودیهایی که از اطراف بر سرش میریزد میشود و دیگر در این سن نمیتواند در برابر مسائلی که آزارش میدهد سر فرود بیاورد.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/Q3PB0?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=parviz&utm_term=content&utm_content=parviz"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرویز درباره آستانه تحمل است. کاراکتر پرویز با آن هیکل درشتش سالهاست که مسائلی را تحمل کرده است و در برابر استبداد اطرافیان و به خصوص پدرش خاموش مانده و از او اطاعت کرده است. اما اکنون که به سن لاقیدی رسیده است، با نزدیکتر شدن به مرگ و لمس نیستی، عمر خود را بر بادرفته میبیند و در برابر تمام آنچه که برایش ارزش بوده برمیآشوبد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرویز فیلمی منسجم است که بعضا شکلی ناشیانه پیدا میکند. این آماتوریسم یا ناشیگری، بیش از هر چیز در بازیگری و سپس در دکوپاژ، خود را مینمایاند. البته فیلم اصرار دارد که این ناشیگری را به جای نوعی مینیمالیسم به تماشاگر قالب کند، اما در نهایت، این مینیمالیسم موفق نمیشود شکل خود را بیابد و سر آخر نماهای غیر مینیمال مانند گفتگوی پرویز و مرد در کنار ماشین، از میان نماهای دیوارهای رنگ شده داخلی بیرون میزند و ناشیگریاش را فریاد میزند. در بازیگری، هم پرویز چندان پرقدرت نیست و برخی از بازیگران فرعی نمیتوانند در نماهای نسبتا طولانیِ فیلم، تداوم حسی خود را به خوبی حفظ کنند. البته تمام این مشکلات، به شکلی ظریف در فیلم وجود دارند، و شاید تماشاگر عادی متوجه همچون ضعفهایی نشود. حتی با وجود این ضعفها که بعضا شکلی آماتورانه به فیلم میدهند، همچنان پرویز از استاندارد خودش پایینتر نمیآید و به عنوان فیلمی منسجم، سر و شکل خود را به خوبی حفظ میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم هایلایت ساخته اصغر نعیمی؛ تصادف، خیانت و انتقام",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "نکته شایان توجه در فیلم پرویز مفهوم پدر است. مفهوم پدر در تاریخ هنر و به خصوص در سینما همواره به دو مصداق بیرونی اشاره مستقیم داشته است. یکی مفهوم مذهبی و البته انتزاعی خدا که البته بیش از ادیان دیگر در دین مسیحیت معنا پیدا میکند و دیگری رهبری سیاسی یک کشور. فیلم پرویز شورش یک نسل در برابر رهبری سیاسی است؛ نسلی که جوانی خود را بدون اعتراض و سر نهادن به فرمانهای پدر به باد داده است و اکنون حس خسران دارد. و چنان میاندیشد که در این معامله مغبون شده است. معاملهای که در آن بهترین دوره زندگانیاش را در ازای فرسودگی و دلمردگی، تقدیم پدر نموده است. فیلم پرویز داستان جوانانی است که در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به کف خیابانها آمدند و شور و اشتیاق خود را فدای شکلگیری حکومتی نمودهاند که شاید امروز چندان از آن رضایت نداشته باشند و اکنون پتانسیل آن را دارند که هر لحظه طغیان کنند و در ازای آن چه که از دست دادهاند، به هر چیزی که خود ساختهاند آسیب بزنند. این که مجید برزگر با محافظهکاری در پایان فیلم میکوشد به جای کنشی رادیکال، مانند آن چه که در خشکشویی دیدیم، با پدر به گفتگو بپردازد، تا اندازهای به این معناست که فیلمساز هنوز خود را پسر پدر میداند و توانایی گسست کامل از استبداد پدر را ندارد.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم بلک کلنزمن | [
{
"type": "p",
"text": "جامعه آمریکا، اتفاقا به دلیل نوپا بودنش، نسبت به جوامع دیگر، به مراتب خودساختهترین جامعه فرهنگی دنیا است. جامعهای که خشونت و اندیشه همواره با هم در آن مداخله کردهاند و این دو عامل، جامعه فرهنگی این کشور را همچو تندیسی گلین در کوره، پخته و پرداختهاند. یکی از مسائلی که سینمای هالیوود دائما به آن حمله کرده است، نژادپرستی است. فیلم بلک کلنزمن داستان یک پلیس سیاهپوست است که قصد پیوستن به نیروی پلیس آمریکا را دارد. او در آغاز با مخالفت مقامات پلیس رویارو میشود، ولی پس از پافشاری و پذیرش سختیهای راه، موفق میشود به هدف خود برسد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ران استالورث پس از چند روز کار در بخش بایگانی، درمییابد که به آن چه از پلیس بودن در ذهنش داشته است نرسیده است و آمالش را باید در جایی دیگر جستجو کند. بنابر این، درخواست پیوستن به پلیس مخفی را میدهد. اولین مأموریت ران این است که از کار سیاهپوستانی که برای احقاق حقوقشان گرد هم آمدهاند، سر در بیاورد. در همین نشست است که ران عاشق پاتریک میشود؛ دختری که سردسته انجمن سیاهپوستان است. از طرفی دیگر ران، البته خیلی ناشیانه، وارد رابطهای با گروه کو کلاس کلان میشود. به واسطه دوست سفیدپوست اصالتا یهودیش، به درون گروهشان نفوذ میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم ترسناک هرچه عمیق تر حفر می کنی | وقتی مرز بین مردهها و زندهها از بین میرود",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-deeper-you-dig-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم بلک کلنزمن بسیار پُرکشش است و درامی پُرقدرت سراسر آن را فرا گرفته است. جوری که تماشاگر با تماشای فیلم متوجه گذر زمان نمیشود، اما بازیهای فیلم و بعضا روابطی که میان کاراکترها به وجود میآیند، چندان حرفهای به نظر نمیرسند. همچنین بسیاری از مواقع برای این که درام بتواند مسیرش را برود، کاراکترهای فیلم که در جایگاه انسانهایی باهوش گذاشته شدهاند، کمی احمق جلوه میکنند. اوج این حماقت زمانی است که ران نقشههای بچگانه میکشد تا برای نفوذ به گروه کو کلاس کلان صدای خود و بدن همکارش را به شکلی ترکیبی به کار بگیرد. در حالی که میتوانست گفتگوی تلفنی خودش را نادیده بگیرد و از یکی از همکارانش بخواهد که با کلانها تماس بگیرد. البته فیلم با کشمکشها و رویدادهای فیلمنامه تا اندازهای موفق میشود از آسیب این نقشه بچهگانه و باورناپذیر جان سالم به در ببرد. اما از آنجا که فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، وجود چنین تمهیداتی، از قدرت تاثیرگذاری فیلم میکاهد. این در حالی است که ممکن است در واقعیت، همین گونه اتفاق افتاده باشد، اما باورپذیری در فیلم، به هیچ وجه به معنای اجرا کردن چیزی همانند آنچه که روی داده است نیست. بلکه به معنای باوراندن تصویر چیزی به جای واقعیت است. اتفاقا در بیشتر موارد، این باورناپذیری با پرداختی غیر واقعی شکلی بهتر پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم دندان شیری | درامی پر از دیالوگهای احساسی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/babyteeth-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما نکتهای که در فیلم بلک کلنزمن نهفته است و از آغاز فیلم با آن تکه مستندوار آغازین، ذهن را به خود مشغول میکند، این است که فیلم دائما در حال دفاع از تریبون یهودیت است و آن را دائما در برابر نژادپرستی و پیشگام مبارزه با آن تلقی میکند. فارغ از پشت پردههای وابسته به قدرت و ثروت که در پشت فیلم قرار دارند، مسئله دیگری که جای تامل دارد، پرداختن دائمی به امور مذموم در سینمای مسلط است. امروز باید به این اندیشید که اگر هر روز صبح، به کودکی گوشزد کنیم که دزدی بد است، او را از این کار دور نمودهایم، یا زمانی که امر دزدی را امری فراموش شده تلقی کنیم و بکوشیم به مرور آن را از اذهان پاک کنیم. با وجود فیلمهای زیادی که هر ساله در برابر نژادپرستی، یهودستیزی و مفاهیمی از این دست در تمام دنیا و بیش از همه در آمریکا تولید میشود، چه بسا کسانی هستند که نه تنها نمیخواهند این مفاهیم از یاد بروند، بلکه میکوشند آنها زنده بمانند و در گوشهای از ذهن مردم ماندگار شوند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم بلک کلنزمن | [
{
"type": "p",
"text": "جامعه آمریکا، اتفاقا به دلیل نوپا بودنش، نسبت به جوامع دیگر، به مراتب خودساختهترین جامعه فرهنگی دنیا است. جامعهای که خشونت و اندیشه همواره با هم در آن مداخله کردهاند و این دو عامل، جامعه فرهنگی این کشور را همچو تندیسی گلین در کوره، پخته و پرداختهاند. یکی از مسائلی که سینمای هالیوود دائما به آن حمله کرده است، نژادپرستی است. فیلم بلک کلنزمن داستان یک پلیس سیاهپوست است که قصد پیوستن به نیروی پلیس آمریکا را دارد. او در آغاز با مخالفت مقامات پلیس رویارو میشود، ولی پس از پافشاری و پذیرش سختیهای راه، موفق میشود به هدف خود برسد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ران استالورث پس از چند روز کار در بخش بایگانی، درمییابد که به آن چه از پلیس بودن در ذهنش داشته است نرسیده است و آمالش را باید در جایی دیگر جستجو کند. بنابر این، درخواست پیوستن به پلیس مخفی را میدهد. اولین مأموریت ران این است که از کار سیاهپوستانی که برای احقاق حقوقشان گرد هم آمدهاند، سر در بیاورد. در همین نشست است که ران عاشق پاتریک میشود؛ دختری که سردسته انجمن سیاهپوستان است. از طرفی دیگر ران، البته خیلی ناشیانه، وارد رابطهای با گروه کو کلاس کلان میشود. به واسطه دوست سفیدپوست اصالتا یهودیش، به درون گروهشان نفوذ میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم ترسناک هرچه عمیق تر حفر می کنی | وقتی مرز بین مردهها و زندهها از بین میرود",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-deeper-you-dig-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم بلک کلنزمن بسیار پُرکشش است و درامی پُرقدرت سراسر آن را فرا گرفته است. جوری که تماشاگر با تماشای فیلم متوجه گذر زمان نمیشود، اما بازیهای فیلم و بعضا روابطی که میان کاراکترها به وجود میآیند، چندان حرفهای به نظر نمیرسند. همچنین بسیاری از مواقع برای این که درام بتواند مسیرش را برود، کاراکترهای فیلم که در جایگاه انسانهایی باهوش گذاشته شدهاند، کمی احمق جلوه میکنند. اوج این حماقت زمانی است که ران نقشههای بچگانه میکشد تا برای نفوذ به گروه کو کلاس کلان صدای خود و بدن همکارش را به شکلی ترکیبی به کار بگیرد. در حالی که میتوانست گفتگوی تلفنی خودش را نادیده بگیرد و از یکی از همکارانش بخواهد که با کلانها تماس بگیرد. البته فیلم با کشمکشها و رویدادهای فیلمنامه تا اندازهای موفق میشود از آسیب این نقشه بچهگانه و باورناپذیر جان سالم به در ببرد. اما از آنجا که فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، وجود چنین تمهیداتی، از قدرت تاثیرگذاری فیلم میکاهد. این در حالی است که ممکن است در واقعیت، همین گونه اتفاق افتاده باشد، اما باورپذیری در فیلم، به هیچ وجه به معنای اجرا کردن چیزی همانند آنچه که روی داده است نیست. بلکه به معنای باوراندن تصویر چیزی به جای واقعیت است. اتفاقا در بیشتر موارد، این باورناپذیری با پرداختی غیر واقعی شکلی بهتر پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم دندان شیری | درامی پر از دیالوگهای احساسی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/babyteeth-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما نکتهای که در فیلم بلک کلنزمن نهفته است و از آغاز فیلم با آن تکه مستندوار آغازین، ذهن را به خود مشغول میکند، این است که فیلم دائما در حال دفاع از تریبون یهودیت است و آن را دائما در برابر نژادپرستی و پیشگام مبارزه با آن تلقی میکند. فارغ از پشت پردههای وابسته به قدرت و ثروت که در پشت فیلم قرار دارند، مسئله دیگری که جای تامل دارد، پرداختن دائمی به امور مذموم در سینمای مسلط است. امروز باید به این اندیشید که اگر هر روز صبح، به کودکی گوشزد کنیم که دزدی بد است، او را از این کار دور نمودهایم، یا زمانی که امر دزدی را امری فراموش شده تلقی کنیم و بکوشیم به مرور آن را از اذهان پاک کنیم. با وجود فیلمهای زیادی که هر ساله در برابر نژادپرستی، یهودستیزی و مفاهیمی از این دست در تمام دنیا و بیش از همه در آمریکا تولید میشود، چه بسا کسانی هستند که نه تنها نمیخواهند این مفاهیم از یاد بروند، بلکه میکوشند آنها زنده بمانند و در گوشهای از ذهن مردم ماندگار شوند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم بلک کلنزمن | [
{
"type": "p",
"text": "جامعه آمریکا، اتفاقا به دلیل نوپا بودنش، نسبت به جوامع دیگر، به مراتب خودساختهترین جامعه فرهنگی دنیا است. جامعهای که خشونت و اندیشه همواره با هم در آن مداخله کردهاند و این دو عامل، جامعه فرهنگی این کشور را همچو تندیسی گلین در کوره، پخته و پرداختهاند. یکی از مسائلی که سینمای هالیوود دائما به آن حمله کرده است، نژادپرستی است. فیلم بلک کلنزمن داستان یک پلیس سیاهپوست است که قصد پیوستن به نیروی پلیس آمریکا را دارد. او در آغاز با مخالفت مقامات پلیس رویارو میشود، ولی پس از پافشاری و پذیرش سختیهای راه، موفق میشود به هدف خود برسد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "ران استالورث پس از چند روز کار در بخش بایگانی، درمییابد که به آن چه از پلیس بودن در ذهنش داشته است نرسیده است و آمالش را باید در جایی دیگر جستجو کند. بنابر این، درخواست پیوستن به پلیس مخفی را میدهد. اولین مأموریت ران این است که از کار سیاهپوستانی که برای احقاق حقوقشان گرد هم آمدهاند، سر در بیاورد. در همین نشست است که ران عاشق پاتریک میشود؛ دختری که سردسته انجمن سیاهپوستان است. از طرفی دیگر ران، البته خیلی ناشیانه، وارد رابطهای با گروه کو کلاس کلان میشود. به واسطه دوست سفیدپوست اصالتا یهودیش، به درون گروهشان نفوذ میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم ترسناک هرچه عمیق تر حفر می کنی | وقتی مرز بین مردهها و زندهها از بین میرود",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/the-deeper-you-dig-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم بلک کلنزمن بسیار پُرکشش است و درامی پُرقدرت سراسر آن را فرا گرفته است. جوری که تماشاگر با تماشای فیلم متوجه گذر زمان نمیشود، اما بازیهای فیلم و بعضا روابطی که میان کاراکترها به وجود میآیند، چندان حرفهای به نظر نمیرسند. همچنین بسیاری از مواقع برای این که درام بتواند مسیرش را برود، کاراکترهای فیلم که در جایگاه انسانهایی باهوش گذاشته شدهاند، کمی احمق جلوه میکنند. اوج این حماقت زمانی است که ران نقشههای بچگانه میکشد تا برای نفوذ به گروه کو کلاس کلان صدای خود و بدن همکارش را به شکلی ترکیبی به کار بگیرد. در حالی که میتوانست گفتگوی تلفنی خودش را نادیده بگیرد و از یکی از همکارانش بخواهد که با کلانها تماس بگیرد. البته فیلم با کشمکشها و رویدادهای فیلمنامه تا اندازهای موفق میشود از آسیب این نقشه بچهگانه و باورناپذیر جان سالم به در ببرد. اما از آنجا که فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، وجود چنین تمهیداتی، از قدرت تاثیرگذاری فیلم میکاهد. این در حالی است که ممکن است در واقعیت، همین گونه اتفاق افتاده باشد، اما باورپذیری در فیلم، به هیچ وجه به معنای اجرا کردن چیزی همانند آنچه که روی داده است نیست. بلکه به معنای باوراندن تصویر چیزی به جای واقعیت است. اتفاقا در بیشتر موارد، این باورناپذیری با پرداختی غیر واقعی شکلی بهتر پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم دندان شیری | درامی پر از دیالوگهای احساسی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/babyteeth-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما نکتهای که در فیلم بلک کلنزمن نهفته است و از آغاز فیلم با آن تکه مستندوار آغازین، ذهن را به خود مشغول میکند، این است که فیلم دائما در حال دفاع از تریبون یهودیت است و آن را دائما در برابر نژادپرستی و پیشگام مبارزه با آن تلقی میکند. فارغ از پشت پردههای وابسته به قدرت و ثروت که در پشت فیلم قرار دارند، مسئله دیگری که جای تامل دارد، پرداختن دائمی به امور مذموم در سینمای مسلط است. امروز باید به این اندیشید که اگر هر روز صبح، به کودکی گوشزد کنیم که دزدی بد است، او را از این کار دور نمودهایم، یا زمانی که امر دزدی را امری فراموش شده تلقی کنیم و بکوشیم به مرور آن را از اذهان پاک کنیم. با وجود فیلمهای زیادی که هر ساله در برابر نژادپرستی، یهودستیزی و مفاهیمی از این دست در تمام دنیا و بیش از همه در آمریکا تولید میشود، چه بسا کسانی هستند که نه تنها نمیخواهند این مفاهیم از یاد بروند، بلکه میکوشند آنها زنده بمانند و در گوشهای از ذهن مردم ماندگار شوند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پرده آخر فیلم پرده آخر | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم پرده آخر فیلم خوبی است. فیلمی که ریشه در هنر نمایش دارد و گویی ادای دینی است به این هنر و کسانی که سالها به قول معروف خاک صحنه خوردهاند. فیلم تا اندازه زیادی رنگ و بوی آثار بیضایی را دارد، اما شاید بتوان گفت که در برخی موارد، مثل دوری از کنشها و دیالوگهای اغراق شده و نمایشی، یک گام از بهرام بیضایی پیشتر رفته است و اثر سینماییتری نسبت به آثار او آفریده است. به بیان دیگر اگر بیضایی را نمایشگری بدانیم که با پیشینه پربار نمایشیاش وارد سینما شده است و البته در بسیاری از مواقع موفق به درک کالبد سینما و تبدیل کنشها و دیالوگهای نمایشی، به کنشها و دیالوگهای سینمایی نشده است، واروژ کریم مسیحی را باید سینماگری بدانیم که بسیار وامدارِ فضای نمایشی بیضایی است. او به خوبی توانسته است از پتانسیلهای نمایشی در سینما استفاده کرده و آنها را سینمایی کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/1UcFo?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=pardeakhar&utm_term=content&utm_content=pardeakhar"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم درباره خواهر و برادری از خاندانی سلطنتی است که تمام مال و اموالشان را طی سالها برای گذران زندگی فروختهاند و اکنون کفگیرشان به ته دیگ خورده است. و اکنون هیچ چیز جز خانه آبا و اجدادی برایشان نمانده است. خانهای که برادر درگذشته آنها، به نام همسر شهرستانیاش کرده است. کامران میرزا و خواهرش هم که از این کار برادرشان بسیار ناخشنود هستند، میکوشند با نقشههای دقیق و حسابشده، خانه را دوباره به چنگ بیاورند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بار اصلی فیلم پرده آخر را گروه نمایشی به دوش میکشند که قرار است نمایشی غیر معمول در خانه کامران میرزا اجرا کنند. پرده آخر که از جهتی وامدار هملت نیز هست، (صرفا از نظر استفاده از یک نمایش در فیلم یا نمایشی دیگر) حتی از هملت هم گامی پیشتر رفته است. در نمایشِ هملت برای مشخص شدن حقیقت، شخصیت هملت ترتیبی میدهد تا یک گروه نمایش، نمایشی اجرا کنند تا هملت بتواند با تماشای واکنش تماشاگران به هنگام اجرای نمایش، بر گناهکار بودن آنها اطمینان پیدا کند. اما در پرده آخر که فیلمنامهای بسیار خوب دارد، نمایشی که قرار است اجرا شود، به خوبی در دنیای فیلم تنیده شده است و در بسیاری موارد حتی مرز آنها به روشنی مشخص نمیشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در این فیلم به مقوله نمایش، نگاهی خلاقانه شده است. «کاتارسیس» که آن را تزکیه ترجمه کردهاند، مفهومی است که ارسطو آن را برای حالتی مطرح میکند که به تماشاگر نمایش دست میدهد. حالتی که او با شخصیت نمایش همذاتپنداری میکند و به واسطه ترحم یا دلسوزی برای او به نوعی تخلیه روانی دست پیدا میکند. و بدین وسیله از بسیاری مشکلات روانی دور میشود. آن کهن نمایش ارسطویی که تاکنون درمانگر بود، قرار است در این فیلم بیمارگر باشد. شاید این فیلم را بتوان نسخهای سینماییتر از مرگ یزدگرد دانست. گرچه مرگ یزدگرد نمایشی بسیار پر قدرت، منسجم و شگفتآور است، اما نسخه سینماییِ آن، بیش از آن که در پی استفاده از عناصر بیانی سینما باشد، همچنان دربند عناصر بیانی هنر تئاتر است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرده آخر نمونهای خوب از یک فیلم معمایی ایرانی است و ادای نسخههای خارجیاش را درنمیآورد. اگر هم شباهتی میان کاراکترِ بازرس این فیلم با همتاهای غربیاش دیده میشود، پیشینهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و نهایتا فرافیلمیک دارد. پرده آخر هنگامهی خیزش هنر است. زمانی که هنر عنان پاره میکند و بر طبقهای که خود را فرادست میداند، میشورد. گرچه این خیزش میتوانست بسیار بهتر از چیزی که در فیلم هست نمایانده شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پرده آخر، مهمترین نقطهضعف فیلم پرده آخر است. از آغاز تا پیش از پایان فیلم، تمام رویدادها جوری چیده شدهاند که بسیار فکرشده و دقیق به نظر میرسند. همچنین این فکرشدگی، رویدادها را بسیار محکم در هم تنیده است. تا جایی که تماشاگر، میان واقعی بودن یا نمایشی بودن برخی صحنهها مردد میشود. و این فکرشدگی، درهمتنیدگی، و تردید، تماشاگر را به شدت دنبال خود میکشانَد. اما پرده پایانی فیلم، به اندازه آغاز و میانه فیلم گیرا نیست و چندان فکرشده نیز به نظر نمیآید. نویسنده فیلمنامه برای این که بتواند پایانی فکرشدهتر و تکاندهنده در فیلمنامه تعبیه کند، میتوانست از آشنایی کامران میرزا و بازرس استفاده بهتری بکند. نه فقط برای کامران میرزا، بلکه برای هر دوی آنها، و حتی بیشتر برای بازرس، اشتیاقی کهنه به تئاتر و نمایش بکارَد، تا بتواند پایانی که به واسطه دستور بازرس شکل میگیرد را بسیار حرفهایتر و به اندازه دیگر رویدادهای فیلم، قدرتمند جلوه دهد. البته اکنون نیز پایان فیلم، پایانی ناجور و بد نیست، اما هنگامی که سراسر یک فیلم، پرقدرت و پرکشش پیش میرود، اگر در پایان به کششی پرقدرتتر از بدنهاش دست نیابد، میتوانیم بگوییم که به آسیب بزرگی دچار شده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پرده آخر فیلم پرده آخر | [
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم پرده آخر فیلم خوبی است. فیلمی که ریشه در هنر نمایش دارد و گویی ادای دینی است به این هنر و کسانی که سالها به قول معروف خاک صحنه خوردهاند. فیلم تا اندازه زیادی رنگ و بوی آثار بیضایی را دارد، اما شاید بتوان گفت که در برخی موارد، مثل دوری از کنشها و دیالوگهای اغراق شده و نمایشی، یک گام از بهرام بیضایی پیشتر رفته است و اثر سینماییتری نسبت به آثار او آفریده است. به بیان دیگر اگر بیضایی را نمایشگری بدانیم که با پیشینه پربار نمایشیاش وارد سینما شده است و البته در بسیاری از مواقع موفق به درک کالبد سینما و تبدیل کنشها و دیالوگهای نمایشی، به کنشها و دیالوگهای سینمایی نشده است، واروژ کریم مسیحی را باید سینماگری بدانیم که بسیار وامدارِ فضای نمایشی بیضایی است. او به خوبی توانسته است از پتانسیلهای نمایشی در سینما استفاده کرده و آنها را سینمایی کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/m/1UcFo?utm_source=filimoweblog&utm_medium=link&utm_campaign=pardeakhar&utm_term=content&utm_content=pardeakhar"
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم درباره خواهر و برادری از خاندانی سلطنتی است که تمام مال و اموالشان را طی سالها برای گذران زندگی فروختهاند و اکنون کفگیرشان به ته دیگ خورده است. و اکنون هیچ چیز جز خانه آبا و اجدادی برایشان نمانده است. خانهای که برادر درگذشته آنها، به نام همسر شهرستانیاش کرده است. کامران میرزا و خواهرش هم که از این کار برادرشان بسیار ناخشنود هستند، میکوشند با نقشههای دقیق و حسابشده، خانه را دوباره به چنگ بیاورند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بار اصلی فیلم پرده آخر را گروه نمایشی به دوش میکشند که قرار است نمایشی غیر معمول در خانه کامران میرزا اجرا کنند. پرده آخر که از جهتی وامدار هملت نیز هست، (صرفا از نظر استفاده از یک نمایش در فیلم یا نمایشی دیگر) حتی از هملت هم گامی پیشتر رفته است. در نمایشِ هملت برای مشخص شدن حقیقت، شخصیت هملت ترتیبی میدهد تا یک گروه نمایش، نمایشی اجرا کنند تا هملت بتواند با تماشای واکنش تماشاگران به هنگام اجرای نمایش، بر گناهکار بودن آنها اطمینان پیدا کند. اما در پرده آخر که فیلمنامهای بسیار خوب دارد، نمایشی که قرار است اجرا شود، به خوبی در دنیای فیلم تنیده شده است و در بسیاری موارد حتی مرز آنها به روشنی مشخص نمیشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در این فیلم به مقوله نمایش، نگاهی خلاقانه شده است. «کاتارسیس» که آن را تزکیه ترجمه کردهاند، مفهومی است که ارسطو آن را برای حالتی مطرح میکند که به تماشاگر نمایش دست میدهد. حالتی که او با شخصیت نمایش همذاتپنداری میکند و به واسطه ترحم یا دلسوزی برای او به نوعی تخلیه روانی دست پیدا میکند. و بدین وسیله از بسیاری مشکلات روانی دور میشود. آن کهن نمایش ارسطویی که تاکنون درمانگر بود، قرار است در این فیلم بیمارگر باشد. شاید این فیلم را بتوان نسخهای سینماییتر از مرگ یزدگرد دانست. گرچه مرگ یزدگرد نمایشی بسیار پر قدرت، منسجم و شگفتآور است، اما نسخه سینماییِ آن، بیش از آن که در پی استفاده از عناصر بیانی سینما باشد، همچنان دربند عناصر بیانی هنر تئاتر است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم پرده آخر نمونهای خوب از یک فیلم معمایی ایرانی است و ادای نسخههای خارجیاش را درنمیآورد. اگر هم شباهتی میان کاراکترِ بازرس این فیلم با همتاهای غربیاش دیده میشود، پیشینهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و نهایتا فرافیلمیک دارد. پرده آخر هنگامهی خیزش هنر است. زمانی که هنر عنان پاره میکند و بر طبقهای که خود را فرادست میداند، میشورد. گرچه این خیزش میتوانست بسیار بهتر از چیزی که در فیلم هست نمایانده شود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "پرده آخر، مهمترین نقطهضعف فیلم پرده آخر است. از آغاز تا پیش از پایان فیلم، تمام رویدادها جوری چیده شدهاند که بسیار فکرشده و دقیق به نظر میرسند. همچنین این فکرشدگی، رویدادها را بسیار محکم در هم تنیده است. تا جایی که تماشاگر، میان واقعی بودن یا نمایشی بودن برخی صحنهها مردد میشود. و این فکرشدگی، درهمتنیدگی، و تردید، تماشاگر را به شدت دنبال خود میکشانَد. اما پرده پایانی فیلم، به اندازه آغاز و میانه فیلم گیرا نیست و چندان فکرشده نیز به نظر نمیآید. نویسنده فیلمنامه برای این که بتواند پایانی فکرشدهتر و تکاندهنده در فیلمنامه تعبیه کند، میتوانست از آشنایی کامران میرزا و بازرس استفاده بهتری بکند. نه فقط برای کامران میرزا، بلکه برای هر دوی آنها، و حتی بیشتر برای بازرس، اشتیاقی کهنه به تئاتر و نمایش بکارَد، تا بتواند پایانی که به واسطه دستور بازرس شکل میگیرد را بسیار حرفهایتر و به اندازه دیگر رویدادهای فیلم، قدرتمند جلوه دهد. البته اکنون نیز پایان فیلم، پایانی ناجور و بد نیست، اما هنگامی که سراسر یک فیلم، پرقدرت و پرکشش پیش میرود، اگر در پایان به کششی پرقدرتتر از بدنهاش دست نیابد، میتوانیم بگوییم که به آسیب بزرگی دچار شده است.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نگاهی به فیلم پل خواب + نقد | اقتباسی آبرومندانه از داستایوفسکی | [
{
"type": "p",
"text": "یکی از نمونههای خوب و قابلقبول از فیلم اول در سالهای اخیر سینمای ایران، فیلم پل خواب ساخته اکتای براهنی است که سنت رایج در جهان اما فراموششدهی اقتباس ادبی را با رفتن به سراغ یکی از شاهکارهای ادبی یعنی «جنایت و مکافات» احیا میکند. برای پرداختن بیشتر به جنبههای متفاوت فیلم سینمایی پل خواب با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "مروری بر فیلم های هومن سیدی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C/"
},
{
"type": "p",
"text": "این که اکتای براهنی در اولین ساختهاش در مقام کارگردان به سراغ اقتباس از اثر سترگی چون «جنایت و مکافات» به قلم فئودور داستایوفسکی رفته، قطعاً اقدامی شجاعانه بوده است. اما بهنظر میرسد توجه تماموکمال به این جنبه از پل خواب در مواردی بهضرر فیلم تمام شده و به نادیده گرفتنِ برخی از جنبههای مثبتِ اثر انجامیده است. ازیکطرف، هر تغییر کوچکی نسبت به منبع اقتباس منجر به انتقاداتی شده است – در حالیکه قرار نیست یک فیلمساز هنگام اقتباس به تکتک جزییات منبع اقتباس وفادار بماند – و از سوی دیگر، چنین بهنظر میرسد که قرار گرفتن نام «جنایت و مکافات» در کنار فیلم اول براهنی باعث شده تا عدهای هنگام تماشای «پل خواب» انتظار تماشای شاهکاری همسنگِ «جنایت و مکافات» را داشته باشند. طبیعی است اگر با این دید به سراغ فیلم برویم، احتمال دارد ناامید شویم. با این وجود، «پل خواب» بهعنوان یک فیلم مستقل و تلاشی برای ایرانی کردنِ یک اثر درخشان، فیلم آبرومندی است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی بهجای تمرکز بر جزییات روانشناختیِ شخصیت، شهاب (با بازی ساعد سهیلی ) را معلولِ شرایط پیرامون قرار داده است. ایهامی که پیرامون انگیزه تصمیم اصلی شهاب ایجاد شده، مجموعهای از دلایل احتمالی را پیشروی ما قرار میدهد: اعتیاد، حس تحقیرشدگی و شرایط مالی. پس ماجرا به این سادگی نیست که شهاب فقط به خاطر یک مشکل دست به اقدامی مخاطرهآمیز بزند. ایجاد تردید در مورد انگیزههای شخصیت، به برجسته شدنِ شرایط پیچیدهای کمک میکند که او در زندگی احساس میکند. شهاب قربانی پیچیدگیهایی است که گاه توسط محیط پیرامون به او تحمیل شده و در مواردی ناشی از اشتباهات خودش است. همین پیچیدگی است که او را هم باورپذیرتر میسازد (آیا در مورد تصمیمات مهم خودمان در زندگی میتوانیم فقط یک دلیل قطعی را مشخص کنیم؟) و هم به شخصیتی همدلیبرانگیز تبدیل میکند. در این راه، اجرای هوشمندانه براهنی در مقام کارگردان به انتقال حس تکافتادگی و محبوسشدگی شخصیت کمک میکند. استفاده از فضای نسبتاً تنگ و محصورکننده خانه محل زندگی شهاب و پدرش ( اکبر زنجانپور ) در مقیاس سینمای ایران خلاقانه است. براهنی بهجای این که بهشکلی دمدستی – مثل خیلی از فیلمهای دیگری که به معضلات اجتماعی میپردازند – خانه را پر از چرک و کثافت نشان دهد، فضایی نسبتاً منظم خلق میکند که هم با نظم ناشی از شغل پدر (که معلم است) همخوانی دارد و هم حس گرفتارشدگی را منتقل میکند. همچنین استفاده فیلمساز از چارچوب در و پنجره (و همچنین آینه که یکی از موتیفهای مهم فیلم محسوب میشود)، حس اسیر بودنِ شخصیت در حصار اطراف را مؤکد میسازد. آشکارترین شکل استفاده از این تمهید، نقطه اوج فیلم است که از ابتدا تا انتها در یک پلان گرفته شده و با این وجود، اجرای آنقدر دقیقی دارد که چند بار شهاب را گرفتار در میان این چارچوبها نشان دهد.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%20%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84%DB%8C"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم حمال طلا ساخته تورج اصلانی؛ دستوپا زدن ته چاه",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%B7%D9%84%D8%A7/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما این، تنها هوشمندی اجرایی براهنی نیست؛ فقط بهعنوان یک مثال، به قاببندیهای هوشمندانه در سکانس میهمانیِ خانه منیژه قدیمی (با بازی شهین تسلیمی ) توجه کنید و ببینید که براهنی با استفاده از فیلمبرداری دقیق پیمان شادمانفر چطور شخصیتهای دیگر را عمدتاً در قابهایی متقارن به تصویر کشیده و در عوض، شهاب را مدام یا در گوشه قاب قرار میدهد یا گرفتار در میان دیگر آدمها (از جمله در سکانسی که دوست قدیمی وارد آشپزخانه شده و نمایی از شهاب ِ منگنهشده میان این دو آدم را میبینیم که با عصبانیت به قدیمی خیره شده است). در سینمایی که خیلی از فیلمسازها صرف گیر انداختن شخصیت در یک محیط تنگ و بسته را برای انتقال حس گرفتارشدگی کافی میدانند و به جزییات میزانسن توجهی ندارند، براهنی موفق میشود از جزییات صحنه بهشکلی پذیرفتنی در این راه استفاده کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%DB%8C"
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی همچنین موفق میشود چند رابطه دوتایی کموبیش تأثیرگذار خلق کند که شهاب ، یکی از اجزاء هرکدام از این روابط است. رابطه او با پدرش، محسن (با بازی هومن سیدی )، ندا (با بازی آناهیتا افشار ) و قدیمی چهار رابطه کلیدی هستند که هرکدام یکی از ابعاد شخصیت شهاب را منعکس میکنند. عصبیت شهاب در مقابل آرامش پدرش، ندانمکاری و ناتوانیاش در مقابل نیاز ندا به حساب کردن روی او بهعنوان یک تکیهگاه، عبوس بودنِ او در مقابل طنازی محسن و مطیعبودناش در مقابل فخرفروشی و نگاه از بالا به پایین قابلمشاهده در کاراکتر قدیمی ، همگی تصویری ملموس و درعینحال، چندبُعدی از شهاب میسازند. با رعایت این جزییات و استفاده از همین روابطِ حسابشده است که براهنی موفق میشود ما را به همراهی با شهاب ترغیب کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA%D8%A7%20%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1"
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم دوئت ساخته نوید دانش؛ آنچه گذشته میان ما",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%A6%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "«پل خواب» البته میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد اگر از فیلمنامه قویتری بهره میبرد. پس از نقطه اوج، چنین به نظر میرسد که مسیر حرکت فیلم مشخص نیست. عدهای به این اشاره کردهاند که براهنی ، از رمان داستایوفسکی فقط “جنایت”اش را نشان میدهد و چندان به “مکافات” نمیپردازد. اما این بهتنهایی میتوانست نقطهضعف فیلم تلقی نشود اگر فیلم پس از تصمیم کلیدیِ شهاب مسیر مطمئنتر و مشخصتری را پیش میگرفت. گرهگشایی فیلمی که تا آن لحظه پذیرفتنی پیش آمده، با یک تصادف انجام میپذیرد و این (که درواقع نقض یکی از اصول اساسی فیلمنامهنویسی محسوب میشود)، به حسابشدگی جاری در فیلم ضربه میزند اما نه در حدی که تأثیر مثبت تمهیدات ظریف فیلمساز را از بین ببرد. «پل خواب» – اگر نخواهیم لحظهلحظهاش را با «جنایت و مکافات» مقایسه کنیم – فیلم آبرومندی است که میتواند روی پای خود بایستد و حتی با مخاطبی که از رمانِ داستایوفسکی هیچ نمیداند هم ارتباط برقرار کند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نگاهی به فیلم پل خواب + نقد | اقتباسی آبرومندانه از داستایوفسکی | [
{
"type": "p",
"text": "یکی از نمونههای خوب و قابلقبول از فیلم اول در سالهای اخیر سینمای ایران، فیلم پل خواب ساخته اکتای براهنی است که سنت رایج در جهان اما فراموششدهی اقتباس ادبی را با رفتن به سراغ یکی از شاهکارهای ادبی یعنی «جنایت و مکافات» احیا میکند. برای پرداختن بیشتر به جنبههای متفاوت فیلم سینمایی پل خواب با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "مروری بر فیلم های هومن سیدی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C/"
},
{
"type": "p",
"text": "این که اکتای براهنی در اولین ساختهاش در مقام کارگردان به سراغ اقتباس از اثر سترگی چون «جنایت و مکافات» به قلم فئودور داستایوفسکی رفته، قطعاً اقدامی شجاعانه بوده است. اما بهنظر میرسد توجه تماموکمال به این جنبه از پل خواب در مواردی بهضرر فیلم تمام شده و به نادیده گرفتنِ برخی از جنبههای مثبتِ اثر انجامیده است. ازیکطرف، هر تغییر کوچکی نسبت به منبع اقتباس منجر به انتقاداتی شده است – در حالیکه قرار نیست یک فیلمساز هنگام اقتباس به تکتک جزییات منبع اقتباس وفادار بماند – و از سوی دیگر، چنین بهنظر میرسد که قرار گرفتن نام «جنایت و مکافات» در کنار فیلم اول براهنی باعث شده تا عدهای هنگام تماشای «پل خواب» انتظار تماشای شاهکاری همسنگِ «جنایت و مکافات» را داشته باشند. طبیعی است اگر با این دید به سراغ فیلم برویم، احتمال دارد ناامید شویم. با این وجود، «پل خواب» بهعنوان یک فیلم مستقل و تلاشی برای ایرانی کردنِ یک اثر درخشان، فیلم آبرومندی است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی بهجای تمرکز بر جزییات روانشناختیِ شخصیت، شهاب (با بازی ساعد سهیلی ) را معلولِ شرایط پیرامون قرار داده است. ایهامی که پیرامون انگیزه تصمیم اصلی شهاب ایجاد شده، مجموعهای از دلایل احتمالی را پیشروی ما قرار میدهد: اعتیاد، حس تحقیرشدگی و شرایط مالی. پس ماجرا به این سادگی نیست که شهاب فقط به خاطر یک مشکل دست به اقدامی مخاطرهآمیز بزند. ایجاد تردید در مورد انگیزههای شخصیت، به برجسته شدنِ شرایط پیچیدهای کمک میکند که او در زندگی احساس میکند. شهاب قربانی پیچیدگیهایی است که گاه توسط محیط پیرامون به او تحمیل شده و در مواردی ناشی از اشتباهات خودش است. همین پیچیدگی است که او را هم باورپذیرتر میسازد (آیا در مورد تصمیمات مهم خودمان در زندگی میتوانیم فقط یک دلیل قطعی را مشخص کنیم؟) و هم به شخصیتی همدلیبرانگیز تبدیل میکند. در این راه، اجرای هوشمندانه براهنی در مقام کارگردان به انتقال حس تکافتادگی و محبوسشدگی شخصیت کمک میکند. استفاده از فضای نسبتاً تنگ و محصورکننده خانه محل زندگی شهاب و پدرش ( اکبر زنجانپور ) در مقیاس سینمای ایران خلاقانه است. براهنی بهجای این که بهشکلی دمدستی – مثل خیلی از فیلمهای دیگری که به معضلات اجتماعی میپردازند – خانه را پر از چرک و کثافت نشان دهد، فضایی نسبتاً منظم خلق میکند که هم با نظم ناشی از شغل پدر (که معلم است) همخوانی دارد و هم حس گرفتارشدگی را منتقل میکند. همچنین استفاده فیلمساز از چارچوب در و پنجره (و همچنین آینه که یکی از موتیفهای مهم فیلم محسوب میشود)، حس اسیر بودنِ شخصیت در حصار اطراف را مؤکد میسازد. آشکارترین شکل استفاده از این تمهید، نقطه اوج فیلم است که از ابتدا تا انتها در یک پلان گرفته شده و با این وجود، اجرای آنقدر دقیقی دارد که چند بار شهاب را گرفتار در میان این چارچوبها نشان دهد.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%20%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84%DB%8C"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم حمال طلا ساخته تورج اصلانی؛ دستوپا زدن ته چاه",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%B7%D9%84%D8%A7/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما این، تنها هوشمندی اجرایی براهنی نیست؛ فقط بهعنوان یک مثال، به قاببندیهای هوشمندانه در سکانس میهمانیِ خانه منیژه قدیمی (با بازی شهین تسلیمی ) توجه کنید و ببینید که براهنی با استفاده از فیلمبرداری دقیق پیمان شادمانفر چطور شخصیتهای دیگر را عمدتاً در قابهایی متقارن به تصویر کشیده و در عوض، شهاب را مدام یا در گوشه قاب قرار میدهد یا گرفتار در میان دیگر آدمها (از جمله در سکانسی که دوست قدیمی وارد آشپزخانه شده و نمایی از شهاب ِ منگنهشده میان این دو آدم را میبینیم که با عصبانیت به قدیمی خیره شده است). در سینمایی که خیلی از فیلمسازها صرف گیر انداختن شخصیت در یک محیط تنگ و بسته را برای انتقال حس گرفتارشدگی کافی میدانند و به جزییات میزانسن توجهی ندارند، براهنی موفق میشود از جزییات صحنه بهشکلی پذیرفتنی در این راه استفاده کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%DB%8C"
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی همچنین موفق میشود چند رابطه دوتایی کموبیش تأثیرگذار خلق کند که شهاب ، یکی از اجزاء هرکدام از این روابط است. رابطه او با پدرش، محسن (با بازی هومن سیدی )، ندا (با بازی آناهیتا افشار ) و قدیمی چهار رابطه کلیدی هستند که هرکدام یکی از ابعاد شخصیت شهاب را منعکس میکنند. عصبیت شهاب در مقابل آرامش پدرش، ندانمکاری و ناتوانیاش در مقابل نیاز ندا به حساب کردن روی او بهعنوان یک تکیهگاه، عبوس بودنِ او در مقابل طنازی محسن و مطیعبودناش در مقابل فخرفروشی و نگاه از بالا به پایین قابلمشاهده در کاراکتر قدیمی ، همگی تصویری ملموس و درعینحال، چندبُعدی از شهاب میسازند. با رعایت این جزییات و استفاده از همین روابطِ حسابشده است که براهنی موفق میشود ما را به همراهی با شهاب ترغیب کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA%D8%A7%20%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1"
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم دوئت ساخته نوید دانش؛ آنچه گذشته میان ما",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%A6%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "«پل خواب» البته میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد اگر از فیلمنامه قویتری بهره میبرد. پس از نقطه اوج، چنین به نظر میرسد که مسیر حرکت فیلم مشخص نیست. عدهای به این اشاره کردهاند که براهنی ، از رمان داستایوفسکی فقط “جنایت”اش را نشان میدهد و چندان به “مکافات” نمیپردازد. اما این بهتنهایی میتوانست نقطهضعف فیلم تلقی نشود اگر فیلم پس از تصمیم کلیدیِ شهاب مسیر مطمئنتر و مشخصتری را پیش میگرفت. گرهگشایی فیلمی که تا آن لحظه پذیرفتنی پیش آمده، با یک تصادف انجام میپذیرد و این (که درواقع نقض یکی از اصول اساسی فیلمنامهنویسی محسوب میشود)، به حسابشدگی جاری در فیلم ضربه میزند اما نه در حدی که تأثیر مثبت تمهیدات ظریف فیلمساز را از بین ببرد. «پل خواب» – اگر نخواهیم لحظهلحظهاش را با «جنایت و مکافات» مقایسه کنیم – فیلم آبرومندی است که میتواند روی پای خود بایستد و حتی با مخاطبی که از رمانِ داستایوفسکی هیچ نمیداند هم ارتباط برقرار کند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم «دولیتل»؛ اقتباسی دوباره از داستانی قدیمی | [
{
"type": "p",
"text": "بهطور دقیق، نمیتوان گفت که مشکل این فیلم از کجا آب میخورَد! داستان، جالب است و بهخوبی نیز به اثری بصری تبدیل شده است. ماجرا دربارۀ دکتری عجیبوغریب است که میتواند با حیوانات صحبت کند و حالا این دکتر خُلوضعِ قصۀ ما گرفتار ماجراهای عجیبوغریبتری هم میشود و اتفاقات جالبی را از سر میگذراند؛ داستانی بیعیبونقص و عالی که بر اساس سری کتابهای محبوب هیو لافتینگ ساخته شده، که در سالهای دهۀ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بهطور منظم، برای کودکان چاپ میشدند. این فیلم البته اولین اقتباس از این کتابها نیست، بلکه در طی سالها، نسخههای دیگری نیز در قالب فیلم سینمایی، مجموعۀ تلویزیونی، انیمیشن و حتی لایو اکشن از آنها ساخته شده است؛ اما نسخۀ فعلی آن با بازی رابرت داونی جونیور در نقش اصلی، دکتری خوشقلب و پُرشروشور، مانند گردابی آشفته است که انسجام لازم را ندارد و برای هدایت آن به مسیر درست نیز مدیریتی به چشم نمیخورد. برای نقد و بررسی فیلم «دولیتل» با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید علت اصلی آشفتگی فیلم «دولیتل» را بتوان در کارگردانی استیون گیگان جست. شهرت گیگان به دلیل نویسندگی فیلمنامۀ فیلمهای «سیریانا» (با نام اصلی «Syriana») و «ترافیک» (با نام اصلی «Traffic») است؛ اما احتمالاً برای کارگردانی فیلم «دولیتل» (با نام اصلی «Dolittle»)، گیگان بهترین انتخاب ممکن بهشمار نمیآید. در ابتدای فیلم، در مقدمهای کارتونی، با صدای اما تامسون در نقش پولینزیای طوطی ، داستان مرگ همسر دولیتل روایت میشود؛ او در پی سفری اکتشافی با کشتی به نقطهای دوردست رفته و دیگر برنگشته است و حالا دولیتل که نمیتواند از غم مرگ همسرش رها شود، خود را در خانهاش مخفی کرده و روزگار میگذراند. تنها همدم مرد غمگینِ عزلتنشین، با آن ریش بلند و پریشان، دوستان حیوان او هستند: اردکی با صدای کمیل نانجیانی ، خرسقطبی با صداپیشگی رامی ملک ، یک گوریل با صدای سلنا گومز ، شترمرغی با صدای اکتاویا اسپنسر و چندین حیوان دیگر؛ اما کنج عزلت او با حضور دو نفر، که طی اتفاقاتی ساده، در یک روز به ملاقاتش میآیند، بر هم میخورد: تامی استابینز (با بازی هری کولت ) که سنجابی زخمی را پیش دولیتل میآورد و دیگری، لیدی رُز (با بازی کارمل لانیادو ) که دولیتل را برای کمک در درمان ملکه ویکتوریا به قصر فرا میخواند. اگر دولیتل به ملکه کمک نکند، زمینی را که عمارتش بر آن بنا شده، از وی میگیرند و حیواناتش در آستانۀ فصل شکار بیخانمان و آواره میشوند. پس به ملاقات ملکه (با بازی جسی باکلی ) میرود و پس از معاینۀ او متوجه میشود که احتمالاً وزیرهای بدجنسش (با بازی جیم برودبنت و مایکل شین ) او را مسموم کردهاند. تنها راه درمان ملکه پادزهری است که از شکوفههای درخت باغ بهشت بهدست میآید و این درخت فقط در جزیرهای دوردست میروید. حالا دولیتل همراه با گروه همراهان عجیبوغریبش، که از حیوانات تشکیل شدهاند، به سفری در اقیانوسها میروند تا برای نجات ملکه، بهموقع با پادزهر برگردند. آنها به جزیرهای میرسند که مقر دزدان دریایی است و رهبرشان دشمن قدیمی دولیتل با بازی آنتونیو باندراس است و بدین ترتیب، داستان پیچیده و پیچیدهتر میشود!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "هفت فیلم برتر ویم وندرس اینهاست",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/160476/%d9%88%db%8c%d9%85-%d9%88%d9%86%d8%af%d8%b1%d8%b3/"
},
{
"type": "p",
"text": "در فیلم «دولیتل»، فیلمبرداری بعضی صحنهها گیجکننده هستند و از طرفی، چنان نادرست در کنار هم چیده شدهاند که حتی پس از چندینبار دیدن، احساس معلقبودن در فضایی فاقد مفهوم و احساس را به بیننده القا میکنند. انگار همهچیز وارونه است و صدای شخصیتها بیهدف و نامشخص از میان همهمۀ محیط به گوش میرسد. در این فیلم، گویی کسی چندین صحنۀ مختلف را کاملاً اتفاقی انتخاب و به هوا پرتاب کرده است و سپس آنها را به همان ترتیبی که روی زمین ریختهاند با مکالمات عجیبوغریب بیحاصل و بیپایان به هم متصل کرده است! تازه این مکالمات از جایی بسیار دور به گوش میرسند؛ بهطور کلی، نمیتوان تشخیص داد که کدام حیوان در حال صحبت است و صدای او از کجا به گوش میرسد. صدای همۀ شخصیتها، حتی صدای داونی جونیور ، بهشکلی عجیب، از فیزیک آنها جداست؛ انگار که هالهای بین صدا و جسم شخصیت قرار گرفته و مانع از تطبیق آنها با یکدیگر است. با توجه به اینکه بیشتر فیلم شامل صحنههای گروهی و حرّافی حیوانات و دولیتل است، مشکل صدا موجب ایجاد گسست میان صدا و تصویر میشود و ارتباطگرفتن با فیلم را مشکل میسازد. مضاف بر آن، بیشتر حیوانات با کامپیوتر طراحی شدهاند و این موضوع نیز بر غیرواقعی بودن صحنهها میافزاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در سال ۱۹۶۷، از این داستان نسخۀ موزیکالی با هنرمندی رکس هریسون ساخته شد که در تاریخ و هالیوود شکستی تمامعیار بهشمار میآید و تماشای آن، هنوز هم که هنوز است، پس از سالها، مانند تجربهای سورئال از هدردادن پول و بودجه محسوب میشود. در سال ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱، ادی مورفی در دو نسخۀ دیگر از این داستان ایفای نقش کرد. این فیلمها اقتباسی بامزه و البته کمی متهورانه از این داستان بودند و رویهمرفته، دوستداشتنی قلمداد میشوند؛ اما فیلم «دولیتل»، با وجود تلاش بسیار، به هیچکدام از نقاطقوت اقتباسهای قبلی دست نیافته است. البته باید اذعان داشت که مایکل شین در نقش پُرسروصدا و بدجنس خود میدرخشد و سنجاب هم با آن روحیات جنگجویانه بسیار بامزه است. بنا به برخی گزارشات، پس از اتمام فیلمبرداری، کارگردانان دیگری به گروه سازندگان فیلم «دولیتل» اضافه شدند که احتمالاً همین موضوع و البته سه هفته تکرار فیلمبرداری برخی صحنهها، باعث ایجاد مشکلات موجود در این فیلم شده است. این اتفاقات از وجود مسائل و مشکلات جدی در روند تولید این فیلم حکایت دارند که موجب تعویق چندماهۀ زمان اکران آن نیز شد. با وجود اینها، اگر پریشانی چشمگیری در کلیت فیلم وجود نداشت، میشد از سایر مشکلات آن چشمپوشی کرد، که متأسفانه چنین نیست!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منبع: Roger Ebert",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم «دولیتل»؛ اقتباسی دوباره از داستانی قدیمی | [
{
"type": "p",
"text": "بهطور دقیق، نمیتوان گفت که مشکل این فیلم از کجا آب میخورَد! داستان، جالب است و بهخوبی نیز به اثری بصری تبدیل شده است. ماجرا دربارۀ دکتری عجیبوغریب است که میتواند با حیوانات صحبت کند و حالا این دکتر خُلوضعِ قصۀ ما گرفتار ماجراهای عجیبوغریبتری هم میشود و اتفاقات جالبی را از سر میگذراند؛ داستانی بیعیبونقص و عالی که بر اساس سری کتابهای محبوب هیو لافتینگ ساخته شده، که در سالهای دهۀ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بهطور منظم، برای کودکان چاپ میشدند. این فیلم البته اولین اقتباس از این کتابها نیست، بلکه در طی سالها، نسخههای دیگری نیز در قالب فیلم سینمایی، مجموعۀ تلویزیونی، انیمیشن و حتی لایو اکشن از آنها ساخته شده است؛ اما نسخۀ فعلی آن با بازی رابرت داونی جونیور در نقش اصلی، دکتری خوشقلب و پُرشروشور، مانند گردابی آشفته است که انسجام لازم را ندارد و برای هدایت آن به مسیر درست نیز مدیریتی به چشم نمیخورد. برای نقد و بررسی فیلم «دولیتل» با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید علت اصلی آشفتگی فیلم «دولیتل» را بتوان در کارگردانی استیون گیگان جست. شهرت گیگان به دلیل نویسندگی فیلمنامۀ فیلمهای «سیریانا» (با نام اصلی «Syriana») و «ترافیک» (با نام اصلی «Traffic») است؛ اما احتمالاً برای کارگردانی فیلم «دولیتل» (با نام اصلی «Dolittle»)، گیگان بهترین انتخاب ممکن بهشمار نمیآید. در ابتدای فیلم، در مقدمهای کارتونی، با صدای اما تامسون در نقش پولینزیای طوطی ، داستان مرگ همسر دولیتل روایت میشود؛ او در پی سفری اکتشافی با کشتی به نقطهای دوردست رفته و دیگر برنگشته است و حالا دولیتل که نمیتواند از غم مرگ همسرش رها شود، خود را در خانهاش مخفی کرده و روزگار میگذراند. تنها همدم مرد غمگینِ عزلتنشین، با آن ریش بلند و پریشان، دوستان حیوان او هستند: اردکی با صدای کمیل نانجیانی ، خرسقطبی با صداپیشگی رامی ملک ، یک گوریل با صدای سلنا گومز ، شترمرغی با صدای اکتاویا اسپنسر و چندین حیوان دیگر؛ اما کنج عزلت او با حضور دو نفر، که طی اتفاقاتی ساده، در یک روز به ملاقاتش میآیند، بر هم میخورد: تامی استابینز (با بازی هری کولت ) که سنجابی زخمی را پیش دولیتل میآورد و دیگری، لیدی رُز (با بازی کارمل لانیادو ) که دولیتل را برای کمک در درمان ملکه ویکتوریا به قصر فرا میخواند. اگر دولیتل به ملکه کمک نکند، زمینی را که عمارتش بر آن بنا شده، از وی میگیرند و حیواناتش در آستانۀ فصل شکار بیخانمان و آواره میشوند. پس به ملاقات ملکه (با بازی جسی باکلی ) میرود و پس از معاینۀ او متوجه میشود که احتمالاً وزیرهای بدجنسش (با بازی جیم برودبنت و مایکل شین ) او را مسموم کردهاند. تنها راه درمان ملکه پادزهری است که از شکوفههای درخت باغ بهشت بهدست میآید و این درخت فقط در جزیرهای دوردست میروید. حالا دولیتل همراه با گروه همراهان عجیبوغریبش، که از حیوانات تشکیل شدهاند، به سفری در اقیانوسها میروند تا برای نجات ملکه، بهموقع با پادزهر برگردند. آنها به جزیرهای میرسند که مقر دزدان دریایی است و رهبرشان دشمن قدیمی دولیتل با بازی آنتونیو باندراس است و بدین ترتیب، داستان پیچیده و پیچیدهتر میشود!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "هفت فیلم برتر ویم وندرس اینهاست",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/160476/%d9%88%db%8c%d9%85-%d9%88%d9%86%d8%af%d8%b1%d8%b3/"
},
{
"type": "p",
"text": "در فیلم «دولیتل»، فیلمبرداری بعضی صحنهها گیجکننده هستند و از طرفی، چنان نادرست در کنار هم چیده شدهاند که حتی پس از چندینبار دیدن، احساس معلقبودن در فضایی فاقد مفهوم و احساس را به بیننده القا میکنند. انگار همهچیز وارونه است و صدای شخصیتها بیهدف و نامشخص از میان همهمۀ محیط به گوش میرسد. در این فیلم، گویی کسی چندین صحنۀ مختلف را کاملاً اتفاقی انتخاب و به هوا پرتاب کرده است و سپس آنها را به همان ترتیبی که روی زمین ریختهاند با مکالمات عجیبوغریب بیحاصل و بیپایان به هم متصل کرده است! تازه این مکالمات از جایی بسیار دور به گوش میرسند؛ بهطور کلی، نمیتوان تشخیص داد که کدام حیوان در حال صحبت است و صدای او از کجا به گوش میرسد. صدای همۀ شخصیتها، حتی صدای داونی جونیور ، بهشکلی عجیب، از فیزیک آنها جداست؛ انگار که هالهای بین صدا و جسم شخصیت قرار گرفته و مانع از تطبیق آنها با یکدیگر است. با توجه به اینکه بیشتر فیلم شامل صحنههای گروهی و حرّافی حیوانات و دولیتل است، مشکل صدا موجب ایجاد گسست میان صدا و تصویر میشود و ارتباطگرفتن با فیلم را مشکل میسازد. مضاف بر آن، بیشتر حیوانات با کامپیوتر طراحی شدهاند و این موضوع نیز بر غیرواقعی بودن صحنهها میافزاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در سال ۱۹۶۷، از این داستان نسخۀ موزیکالی با هنرمندی رکس هریسون ساخته شد که در تاریخ و هالیوود شکستی تمامعیار بهشمار میآید و تماشای آن، هنوز هم که هنوز است، پس از سالها، مانند تجربهای سورئال از هدردادن پول و بودجه محسوب میشود. در سال ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱، ادی مورفی در دو نسخۀ دیگر از این داستان ایفای نقش کرد. این فیلمها اقتباسی بامزه و البته کمی متهورانه از این داستان بودند و رویهمرفته، دوستداشتنی قلمداد میشوند؛ اما فیلم «دولیتل»، با وجود تلاش بسیار، به هیچکدام از نقاطقوت اقتباسهای قبلی دست نیافته است. البته باید اذعان داشت که مایکل شین در نقش پُرسروصدا و بدجنس خود میدرخشد و سنجاب هم با آن روحیات جنگجویانه بسیار بامزه است. بنا به برخی گزارشات، پس از اتمام فیلمبرداری، کارگردانان دیگری به گروه سازندگان فیلم «دولیتل» اضافه شدند که احتمالاً همین موضوع و البته سه هفته تکرار فیلمبرداری برخی صحنهها، باعث ایجاد مشکلات موجود در این فیلم شده است. این اتفاقات از وجود مسائل و مشکلات جدی در روند تولید این فیلم حکایت دارند که موجب تعویق چندماهۀ زمان اکران آن نیز شد. با وجود اینها، اگر پریشانی چشمگیری در کلیت فیلم وجود نداشت، میشد از سایر مشکلات آن چشمپوشی کرد، که متأسفانه چنین نیست!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منبع: Roger Ebert",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مرور کارنامه پرویز شهبازی | [
{
"type": "p",
"text": "پرویز شهبازی در دانشکده صداوسیما سینما خوانده بود و به دلیل پروژه پایاننامهاش در میان سینماییها شهرت داشت: بازسازی «طناب» آلفرد هیچکاک به صورت تقطیعشده به جای پلان-سکانس. او در سالهای میانی دهه هفتاد و بعد از چند فیلم کوتاه وارد عرصه فیلمسازی به صورت حرفهای شد. «مسافر جنوب» و «نجوا» کمتر دیده شدهاند اما در همان زمان برای شهبازی جوایز بینالمللی قابلتوجهی را به همراه داشتند. البته آن زمان خیلیها شهبازی را هم مانند جعفر پناهی یا محمدعلی طالبی جزو نسل فیلمسازان تحتتاثیر و ادامهدهنده موج کیارستمی به شمار میآوردند که احتمالا دلیل این نگاه، جنس قصههای ساده و استفاده شهبازی از نابازیگر بود. شهبازی با فیلم سوم، خودش را از این موج جدا و از نو به سینمای ایران معرفی کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم نفس عمیق | ۱۳۸۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با آغاز دهه هشتاد، سینمای ایران تحتتاثیر فیلمسازانی تازهوارد، سروشکل تازهای به خودش میگیرد: فرزاد موتمن ، رضا میرکریمی ، اصغر فرهادی ، حمید نعمتالله و پرویز شهبازی خیلی زود با همان ساختههای ابتدایی خود مورد توجه قرار میگیرند؛ تا حدی که خیلی از منتقدان همان فیلمهای ابتدایی آنها را کنار بهترینهای تاریخ سینمای ایران میگذارند. آثاری که در عین تعلق و نزدیکی به سینمای بدنه چندان هم عامهپسند نیستند و رگههایی از سینمای روشنفکرانه و همینطور فیلمهای خیابانی دهه پنجاه را میشود در سلیقه آنها دید؛ فیلمهایی با شخصیتهای جوان و درگیر با جامعهای در حال گذار. در مقایسه با «رقص در غبار»، «زیر نور ماه»، «بوتیک» و «شبهای روشن»، «نفس عمیق» فیلم متفاوتتری است و به دغدغههای مدرن و اگزیستانسیالیستی یک نسل، فراتر کمبودهای ناشی از اختلاف طبقاتی، میپردازد. داستان پرسه سه جوان که میخواهند دنیا را به شیوه و خواست خودشان تعریف کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«نفس عمیق» خیلی زود به یک فیلم کالت تبدیل شد و طرفداران پرشماری پیدا کرد؛ فیلمی که بهترین تصویر ممکن از یک نسل سرگشته، کلافه و سرخورده را به نمایش میگذاشت و برای همین به اثر بالینی نسل جدیدی از مخاطبان جوان و جدید سینمای ایران با خاستگاه طبقه متوسط تبدیل شد. شهبازی به جایگاهی در حد یک استعداد منحصر به فرد در سینمای ایران دست پیدا کرد و همه منتظر گام بعدی او بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم عیار ۱۴ | ۱۳۸۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بعد از چند سال فاصله و تلاش بر روی پروژههایی که به دلایل مختلف به سرانجام نرسیدند، شهبازی با «عیار ۱۴» به عرصه فیلمسازی بازگشت؛ در سالی که سینمای ایران بیش از هر چیز تحت تاثیر «درباره الی» بود. «عیار ۱۴»، حاکی از علاقهی وافر شهبازی به سینمای کلاسیک و ژانر وسترن بود و در روایتی استیلیزه، در یک شهر برفگرفته، قصه تقابل مردی با گذشته تاریک و تلاش برای فرار از آن را روایت میکرد که حتی میتوانست خوانش متفاوتی باشد از خط داستانی «ماجرای نیمروز» فرد زینهمان . شهبازی در تجربه جدید خود سعی کرد که به بدنه سینمای ایران نزدیکتر شود و برای این منظور به سراغ ستارههایی چون محمدرضا فروتن ، کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ رفت که آن زمان در سینمای ایران میدرخشیدند و البته مینا ساداتی که بهعنوان چهرهای تازه معرفی شد. استقبال منتقدان از «عیار ۱۴» به اندازه «نفس عمیق» نبود اما برای تثبیت سلیقه و سبک شهبازی کفایت میکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم دربند | ۱۳۹۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "باز هم چند سال طول کشید تا شهبازی دوباره پشت دوربین برود، این بار با محوریت تقابل دو دختر؛ یک دختر شهرستانی که تازه دانشگاه قبول شده، به تهران میآید. با دختری دیگر همخانه میشود و این آشنایی که همزمان است با ورود به یک دنیای تازه، مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد. «دربند» موفقترین و تحسینشدهترین فیلم جشنواره سیویکم بود و چند جایزه، از جمله بهترین کارگردانی را هم برنده شد. با وجود عناصر آشنای سینمای شهبازی ، در مقایسه با فیلمهای قبلی، «دربند» به مولفههای همیشگی سینمای اجتماعی ایران نزدیکتر شد و همین باعث شد که تعدادی از طرفداران فیلمهای قبلی با ساخته جدید شهبازی کمتر ارتباط برقرار کنند و در عوض مخاطبان تازه و بیشتری به فیلم روی خوش نشان دادند. همچنین روند کشف و معرفی استعدادهای تازه، این بار هم با نازنین بیاتی ادامه پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم مالاریا | ۱۳۹۴",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کسانی که فیلم را دیدهاند، احتمالا پرسههای یک زوج فراری و عاشق در بخشهای دیده و نادیده از شهر بزرگ و عجیبی مثل تهران را به یاد سپردهاند؛ زوجی که هیچ سقف و مأمنی ندارند و اتفاق و تصادف مدام مسیر حرکت آنها را تغییر میدهد. اما فیلم، در اصل بسیار به بازی و نمایش ویدیوهای ضبطشده در موبایل شخصیتها متکی است. همین یکی از دلایلی بود که واکنشهای ضدونقیضی را نسبت به «مالاریا» برانگیخت. فیلمی که در آن به غیر از ساعد سهیلی ، دیگر بازیگران اصلی یعنی ساغر قناعت ، آذرخش فراهانی و آزاده نامداری برای اولین بار جلوی دوربین میرفتند. با وجود این که «مالاریا» در داخل کشور کمتر تحویل گرفته شد، در جشنوارههای معتبر نمایشهای موفقی داشت؛ از جمله بخش افقهای جشنواره ونیز و حتی برای شهبازی جایزه بزرگ جشنواره فیلم ورشو را نیز به ارمغان آورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم طلا | ۱۳۹۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از نظر ترکیب بازیگران که بیش از هر زمانی وابسته به حضور چهرههای سرشناس و جوابپسداده است، «طلا» را میتوان با «عیار ۱۴» مقایسه کرد اما آخرین ساخته پرویز شهبازی هم مانند دیگر آثار او تصویری دقیق و شاید تلخ از زمانه خود را ثبت میکند. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت جوانان سرگشتهای که شهبازی در ابتدای دهه هشتاد به درستی رصدشان کرده بود، حالا با بحرانهایی تازه برای تثبیت و بقای خود در یک جامعه بیرحم و خشن مواجه شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«طلا» در جشنواره سیوهفتم فجر نمایش موفقی داشت و از سوی منتقدان بهعنوان یکی از بهترینهای آن دوره انتخاب شد. حال باید دید که پس از اکران اینترنتی فیلم سینمایی «طلا»، طیفهای مختلفی از مخاطبان چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت؛ امری که قطعا بر سرنوشت ساخته بعدی او تأثیر آشکاری خواهد داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با اکران آنلاین فیلم «طلا»، آخرین ساخته پرویز شهبازی با حضور ستارگانی چون هومن سیدی ، طناز طباطبایی ، نگار جواهریان و مهرداد صدیقیان هماکنون بر روی فیلیمو قابل تماشاست.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مرور کارنامه پرویز شهبازی | [
{
"type": "p",
"text": "پرویز شهبازی در دانشکده صداوسیما سینما خوانده بود و به دلیل پروژه پایاننامهاش در میان سینماییها شهرت داشت: بازسازی «طناب» آلفرد هیچکاک به صورت تقطیعشده به جای پلان-سکانس. او در سالهای میانی دهه هفتاد و بعد از چند فیلم کوتاه وارد عرصه فیلمسازی به صورت حرفهای شد. «مسافر جنوب» و «نجوا» کمتر دیده شدهاند اما در همان زمان برای شهبازی جوایز بینالمللی قابلتوجهی را به همراه داشتند. البته آن زمان خیلیها شهبازی را هم مانند جعفر پناهی یا محمدعلی طالبی جزو نسل فیلمسازان تحتتاثیر و ادامهدهنده موج کیارستمی به شمار میآوردند که احتمالا دلیل این نگاه، جنس قصههای ساده و استفاده شهبازی از نابازیگر بود. شهبازی با فیلم سوم، خودش را از این موج جدا و از نو به سینمای ایران معرفی کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم نفس عمیق | ۱۳۸۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با آغاز دهه هشتاد، سینمای ایران تحتتاثیر فیلمسازانی تازهوارد، سروشکل تازهای به خودش میگیرد: فرزاد موتمن ، رضا میرکریمی ، اصغر فرهادی ، حمید نعمتالله و پرویز شهبازی خیلی زود با همان ساختههای ابتدایی خود مورد توجه قرار میگیرند؛ تا حدی که خیلی از منتقدان همان فیلمهای ابتدایی آنها را کنار بهترینهای تاریخ سینمای ایران میگذارند. آثاری که در عین تعلق و نزدیکی به سینمای بدنه چندان هم عامهپسند نیستند و رگههایی از سینمای روشنفکرانه و همینطور فیلمهای خیابانی دهه پنجاه را میشود در سلیقه آنها دید؛ فیلمهایی با شخصیتهای جوان و درگیر با جامعهای در حال گذار. در مقایسه با «رقص در غبار»، «زیر نور ماه»، «بوتیک» و «شبهای روشن»، «نفس عمیق» فیلم متفاوتتری است و به دغدغههای مدرن و اگزیستانسیالیستی یک نسل، فراتر کمبودهای ناشی از اختلاف طبقاتی، میپردازد. داستان پرسه سه جوان که میخواهند دنیا را به شیوه و خواست خودشان تعریف کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«نفس عمیق» خیلی زود به یک فیلم کالت تبدیل شد و طرفداران پرشماری پیدا کرد؛ فیلمی که بهترین تصویر ممکن از یک نسل سرگشته، کلافه و سرخورده را به نمایش میگذاشت و برای همین به اثر بالینی نسل جدیدی از مخاطبان جوان و جدید سینمای ایران با خاستگاه طبقه متوسط تبدیل شد. شهبازی به جایگاهی در حد یک استعداد منحصر به فرد در سینمای ایران دست پیدا کرد و همه منتظر گام بعدی او بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم عیار ۱۴ | ۱۳۸۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بعد از چند سال فاصله و تلاش بر روی پروژههایی که به دلایل مختلف به سرانجام نرسیدند، شهبازی با «عیار ۱۴» به عرصه فیلمسازی بازگشت؛ در سالی که سینمای ایران بیش از هر چیز تحت تاثیر «درباره الی» بود. «عیار ۱۴»، حاکی از علاقهی وافر شهبازی به سینمای کلاسیک و ژانر وسترن بود و در روایتی استیلیزه، در یک شهر برفگرفته، قصه تقابل مردی با گذشته تاریک و تلاش برای فرار از آن را روایت میکرد که حتی میتوانست خوانش متفاوتی باشد از خط داستانی «ماجرای نیمروز» فرد زینهمان . شهبازی در تجربه جدید خود سعی کرد که به بدنه سینمای ایران نزدیکتر شود و برای این منظور به سراغ ستارههایی چون محمدرضا فروتن ، کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ رفت که آن زمان در سینمای ایران میدرخشیدند و البته مینا ساداتی که بهعنوان چهرهای تازه معرفی شد. استقبال منتقدان از «عیار ۱۴» به اندازه «نفس عمیق» نبود اما برای تثبیت سلیقه و سبک شهبازی کفایت میکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم دربند | ۱۳۹۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "باز هم چند سال طول کشید تا شهبازی دوباره پشت دوربین برود، این بار با محوریت تقابل دو دختر؛ یک دختر شهرستانی که تازه دانشگاه قبول شده، به تهران میآید. با دختری دیگر همخانه میشود و این آشنایی که همزمان است با ورود به یک دنیای تازه، مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد. «دربند» موفقترین و تحسینشدهترین فیلم جشنواره سیویکم بود و چند جایزه، از جمله بهترین کارگردانی را هم برنده شد. با وجود عناصر آشنای سینمای شهبازی ، در مقایسه با فیلمهای قبلی، «دربند» به مولفههای همیشگی سینمای اجتماعی ایران نزدیکتر شد و همین باعث شد که تعدادی از طرفداران فیلمهای قبلی با ساخته جدید شهبازی کمتر ارتباط برقرار کنند و در عوض مخاطبان تازه و بیشتری به فیلم روی خوش نشان دادند. همچنین روند کشف و معرفی استعدادهای تازه، این بار هم با نازنین بیاتی ادامه پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم مالاریا | ۱۳۹۴",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کسانی که فیلم را دیدهاند، احتمالا پرسههای یک زوج فراری و عاشق در بخشهای دیده و نادیده از شهر بزرگ و عجیبی مثل تهران را به یاد سپردهاند؛ زوجی که هیچ سقف و مأمنی ندارند و اتفاق و تصادف مدام مسیر حرکت آنها را تغییر میدهد. اما فیلم، در اصل بسیار به بازی و نمایش ویدیوهای ضبطشده در موبایل شخصیتها متکی است. همین یکی از دلایلی بود که واکنشهای ضدونقیضی را نسبت به «مالاریا» برانگیخت. فیلمی که در آن به غیر از ساعد سهیلی ، دیگر بازیگران اصلی یعنی ساغر قناعت ، آذرخش فراهانی و آزاده نامداری برای اولین بار جلوی دوربین میرفتند. با وجود این که «مالاریا» در داخل کشور کمتر تحویل گرفته شد، در جشنوارههای معتبر نمایشهای موفقی داشت؛ از جمله بخش افقهای جشنواره ونیز و حتی برای شهبازی جایزه بزرگ جشنواره فیلم ورشو را نیز به ارمغان آورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم طلا | ۱۳۹۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از نظر ترکیب بازیگران که بیش از هر زمانی وابسته به حضور چهرههای سرشناس و جوابپسداده است، «طلا» را میتوان با «عیار ۱۴» مقایسه کرد اما آخرین ساخته پرویز شهبازی هم مانند دیگر آثار او تصویری دقیق و شاید تلخ از زمانه خود را ثبت میکند. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت جوانان سرگشتهای که شهبازی در ابتدای دهه هشتاد به درستی رصدشان کرده بود، حالا با بحرانهایی تازه برای تثبیت و بقای خود در یک جامعه بیرحم و خشن مواجه شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«طلا» در جشنواره سیوهفتم فجر نمایش موفقی داشت و از سوی منتقدان بهعنوان یکی از بهترینهای آن دوره انتخاب شد. حال باید دید که پس از اکران اینترنتی فیلم سینمایی «طلا»، طیفهای مختلفی از مخاطبان چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت؛ امری که قطعا بر سرنوشت ساخته بعدی او تأثیر آشکاری خواهد داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با اکران آنلاین فیلم «طلا»، آخرین ساخته پرویز شهبازی با حضور ستارگانی چون هومن سیدی ، طناز طباطبایی ، نگار جواهریان و مهرداد صدیقیان هماکنون بر روی فیلیمو قابل تماشاست.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | مرور کارنامه پرویز شهبازی | [
{
"type": "p",
"text": "پرویز شهبازی در دانشکده صداوسیما سینما خوانده بود و به دلیل پروژه پایاننامهاش در میان سینماییها شهرت داشت: بازسازی «طناب» آلفرد هیچکاک به صورت تقطیعشده به جای پلان-سکانس. او در سالهای میانی دهه هفتاد و بعد از چند فیلم کوتاه وارد عرصه فیلمسازی به صورت حرفهای شد. «مسافر جنوب» و «نجوا» کمتر دیده شدهاند اما در همان زمان برای شهبازی جوایز بینالمللی قابلتوجهی را به همراه داشتند. البته آن زمان خیلیها شهبازی را هم مانند جعفر پناهی یا محمدعلی طالبی جزو نسل فیلمسازان تحتتاثیر و ادامهدهنده موج کیارستمی به شمار میآوردند که احتمالا دلیل این نگاه، جنس قصههای ساده و استفاده شهبازی از نابازیگر بود. شهبازی با فیلم سوم، خودش را از این موج جدا و از نو به سینمای ایران معرفی کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم نفس عمیق | ۱۳۸۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با آغاز دهه هشتاد، سینمای ایران تحتتاثیر فیلمسازانی تازهوارد، سروشکل تازهای به خودش میگیرد: فرزاد موتمن ، رضا میرکریمی ، اصغر فرهادی ، حمید نعمتالله و پرویز شهبازی خیلی زود با همان ساختههای ابتدایی خود مورد توجه قرار میگیرند؛ تا حدی که خیلی از منتقدان همان فیلمهای ابتدایی آنها را کنار بهترینهای تاریخ سینمای ایران میگذارند. آثاری که در عین تعلق و نزدیکی به سینمای بدنه چندان هم عامهپسند نیستند و رگههایی از سینمای روشنفکرانه و همینطور فیلمهای خیابانی دهه پنجاه را میشود در سلیقه آنها دید؛ فیلمهایی با شخصیتهای جوان و درگیر با جامعهای در حال گذار. در مقایسه با «رقص در غبار»، «زیر نور ماه»، «بوتیک» و «شبهای روشن»، «نفس عمیق» فیلم متفاوتتری است و به دغدغههای مدرن و اگزیستانسیالیستی یک نسل، فراتر کمبودهای ناشی از اختلاف طبقاتی، میپردازد. داستان پرسه سه جوان که میخواهند دنیا را به شیوه و خواست خودشان تعریف کنند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«نفس عمیق» خیلی زود به یک فیلم کالت تبدیل شد و طرفداران پرشماری پیدا کرد؛ فیلمی که بهترین تصویر ممکن از یک نسل سرگشته، کلافه و سرخورده را به نمایش میگذاشت و برای همین به اثر بالینی نسل جدیدی از مخاطبان جوان و جدید سینمای ایران با خاستگاه طبقه متوسط تبدیل شد. شهبازی به جایگاهی در حد یک استعداد منحصر به فرد در سینمای ایران دست پیدا کرد و همه منتظر گام بعدی او بودند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم عیار ۱۴ | ۱۳۸۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "بعد از چند سال فاصله و تلاش بر روی پروژههایی که به دلایل مختلف به سرانجام نرسیدند، شهبازی با «عیار ۱۴» به عرصه فیلمسازی بازگشت؛ در سالی که سینمای ایران بیش از هر چیز تحت تاثیر «درباره الی» بود. «عیار ۱۴»، حاکی از علاقهی وافر شهبازی به سینمای کلاسیک و ژانر وسترن بود و در روایتی استیلیزه، در یک شهر برفگرفته، قصه تقابل مردی با گذشته تاریک و تلاش برای فرار از آن را روایت میکرد که حتی میتوانست خوانش متفاوتی باشد از خط داستانی «ماجرای نیمروز» فرد زینهمان . شهبازی در تجربه جدید خود سعی کرد که به بدنه سینمای ایران نزدیکتر شود و برای این منظور به سراغ ستارههایی چون محمدرضا فروتن ، کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ رفت که آن زمان در سینمای ایران میدرخشیدند و البته مینا ساداتی که بهعنوان چهرهای تازه معرفی شد. استقبال منتقدان از «عیار ۱۴» به اندازه «نفس عمیق» نبود اما برای تثبیت سلیقه و سبک شهبازی کفایت میکرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم دربند | ۱۳۹۱",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "باز هم چند سال طول کشید تا شهبازی دوباره پشت دوربین برود، این بار با محوریت تقابل دو دختر؛ یک دختر شهرستانی که تازه دانشگاه قبول شده، به تهران میآید. با دختری دیگر همخانه میشود و این آشنایی که همزمان است با ورود به یک دنیای تازه، مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد. «دربند» موفقترین و تحسینشدهترین فیلم جشنواره سیویکم بود و چند جایزه، از جمله بهترین کارگردانی را هم برنده شد. با وجود عناصر آشنای سینمای شهبازی ، در مقایسه با فیلمهای قبلی، «دربند» به مولفههای همیشگی سینمای اجتماعی ایران نزدیکتر شد و همین باعث شد که تعدادی از طرفداران فیلمهای قبلی با ساخته جدید شهبازی کمتر ارتباط برقرار کنند و در عوض مخاطبان تازه و بیشتری به فیلم روی خوش نشان دادند. همچنین روند کشف و معرفی استعدادهای تازه، این بار هم با نازنین بیاتی ادامه پیدا کرد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم مالاریا | ۱۳۹۴",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "کسانی که فیلم را دیدهاند، احتمالا پرسههای یک زوج فراری و عاشق در بخشهای دیده و نادیده از شهر بزرگ و عجیبی مثل تهران را به یاد سپردهاند؛ زوجی که هیچ سقف و مأمنی ندارند و اتفاق و تصادف مدام مسیر حرکت آنها را تغییر میدهد. اما فیلم، در اصل بسیار به بازی و نمایش ویدیوهای ضبطشده در موبایل شخصیتها متکی است. همین یکی از دلایلی بود که واکنشهای ضدونقیضی را نسبت به «مالاریا» برانگیخت. فیلمی که در آن به غیر از ساعد سهیلی ، دیگر بازیگران اصلی یعنی ساغر قناعت ، آذرخش فراهانی و آزاده نامداری برای اولین بار جلوی دوربین میرفتند. با وجود این که «مالاریا» در داخل کشور کمتر تحویل گرفته شد، در جشنوارههای معتبر نمایشهای موفقی داشت؛ از جمله بخش افقهای جشنواره ونیز و حتی برای شهبازی جایزه بزرگ جشنواره فیلم ورشو را نیز به ارمغان آورد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم طلا | ۱۳۹۷",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از نظر ترکیب بازیگران که بیش از هر زمانی وابسته به حضور چهرههای سرشناس و جوابپسداده است، «طلا» را میتوان با «عیار ۱۴» مقایسه کرد اما آخرین ساخته پرویز شهبازی هم مانند دیگر آثار او تصویری دقیق و شاید تلخ از زمانه خود را ثبت میکند. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت جوانان سرگشتهای که شهبازی در ابتدای دهه هشتاد به درستی رصدشان کرده بود، حالا با بحرانهایی تازه برای تثبیت و بقای خود در یک جامعه بیرحم و خشن مواجه شدهاند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«طلا» در جشنواره سیوهفتم فجر نمایش موفقی داشت و از سوی منتقدان بهعنوان یکی از بهترینهای آن دوره انتخاب شد. حال باید دید که پس از اکران اینترنتی فیلم سینمایی «طلا»، طیفهای مختلفی از مخاطبان چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت؛ امری که قطعا بر سرنوشت ساخته بعدی او تأثیر آشکاری خواهد داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "با اکران آنلاین فیلم «طلا»، آخرین ساخته پرویز شهبازی با حضور ستارگانی چون هومن سیدی ، طناز طباطبایی ، نگار جواهریان و مهرداد صدیقیان هماکنون بر روی فیلیمو قابل تماشاست.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم «دولیتل»؛ اقتباسی دوباره از داستانی قدیمی | [
{
"type": "p",
"text": "بهطور دقیق، نمیتوان گفت که مشکل این فیلم از کجا آب میخورَد! داستان، جالب است و بهخوبی نیز به اثری بصری تبدیل شده است. ماجرا دربارۀ دکتری عجیبوغریب است که میتواند با حیوانات صحبت کند و حالا این دکتر خُلوضعِ قصۀ ما گرفتار ماجراهای عجیبوغریبتری هم میشود و اتفاقات جالبی را از سر میگذراند؛ داستانی بیعیبونقص و عالی که بر اساس سری کتابهای محبوب هیو لافتینگ ساخته شده، که در سالهای دهۀ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بهطور منظم، برای کودکان چاپ میشدند. این فیلم البته اولین اقتباس از این کتابها نیست، بلکه در طی سالها، نسخههای دیگری نیز در قالب فیلم سینمایی، مجموعۀ تلویزیونی، انیمیشن و حتی لایو اکشن از آنها ساخته شده است؛ اما نسخۀ فعلی آن با بازی رابرت داونی جونیور در نقش اصلی، دکتری خوشقلب و پُرشروشور، مانند گردابی آشفته است که انسجام لازم را ندارد و برای هدایت آن به مسیر درست نیز مدیریتی به چشم نمیخورد. برای نقد و بررسی فیلم «دولیتل» با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "شاید علت اصلی آشفتگی فیلم «دولیتل» را بتوان در کارگردانی استیون گیگان جست. شهرت گیگان به دلیل نویسندگی فیلمنامۀ فیلمهای «سیریانا» (با نام اصلی «Syriana») و «ترافیک» (با نام اصلی «Traffic») است؛ اما احتمالاً برای کارگردانی فیلم «دولیتل» (با نام اصلی «Dolittle»)، گیگان بهترین انتخاب ممکن بهشمار نمیآید. در ابتدای فیلم، در مقدمهای کارتونی، با صدای اما تامسون در نقش پولینزیای طوطی ، داستان مرگ همسر دولیتل روایت میشود؛ او در پی سفری اکتشافی با کشتی به نقطهای دوردست رفته و دیگر برنگشته است و حالا دولیتل که نمیتواند از غم مرگ همسرش رها شود، خود را در خانهاش مخفی کرده و روزگار میگذراند. تنها همدم مرد غمگینِ عزلتنشین، با آن ریش بلند و پریشان، دوستان حیوان او هستند: اردکی با صدای کمیل نانجیانی ، خرسقطبی با صداپیشگی رامی ملک ، یک گوریل با صدای سلنا گومز ، شترمرغی با صدای اکتاویا اسپنسر و چندین حیوان دیگر؛ اما کنج عزلت او با حضور دو نفر، که طی اتفاقاتی ساده، در یک روز به ملاقاتش میآیند، بر هم میخورد: تامی استابینز (با بازی هری کولت ) که سنجابی زخمی را پیش دولیتل میآورد و دیگری، لیدی رُز (با بازی کارمل لانیادو ) که دولیتل را برای کمک در درمان ملکه ویکتوریا به قصر فرا میخواند. اگر دولیتل به ملکه کمک نکند، زمینی را که عمارتش بر آن بنا شده، از وی میگیرند و حیواناتش در آستانۀ فصل شکار بیخانمان و آواره میشوند. پس به ملاقات ملکه (با بازی جسی باکلی ) میرود و پس از معاینۀ او متوجه میشود که احتمالاً وزیرهای بدجنسش (با بازی جیم برودبنت و مایکل شین ) او را مسموم کردهاند. تنها راه درمان ملکه پادزهری است که از شکوفههای درخت باغ بهشت بهدست میآید و این درخت فقط در جزیرهای دوردست میروید. حالا دولیتل همراه با گروه همراهان عجیبوغریبش، که از حیوانات تشکیل شدهاند، به سفری در اقیانوسها میروند تا برای نجات ملکه، بهموقع با پادزهر برگردند. آنها به جزیرهای میرسند که مقر دزدان دریایی است و رهبرشان دشمن قدیمی دولیتل با بازی آنتونیو باندراس است و بدین ترتیب، داستان پیچیده و پیچیدهتر میشود!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "هفت فیلم برتر ویم وندرس اینهاست",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/160476/%d9%88%db%8c%d9%85-%d9%88%d9%86%d8%af%d8%b1%d8%b3/"
},
{
"type": "p",
"text": "در فیلم «دولیتل»، فیلمبرداری بعضی صحنهها گیجکننده هستند و از طرفی، چنان نادرست در کنار هم چیده شدهاند که حتی پس از چندینبار دیدن، احساس معلقبودن در فضایی فاقد مفهوم و احساس را به بیننده القا میکنند. انگار همهچیز وارونه است و صدای شخصیتها بیهدف و نامشخص از میان همهمۀ محیط به گوش میرسد. در این فیلم، گویی کسی چندین صحنۀ مختلف را کاملاً اتفاقی انتخاب و به هوا پرتاب کرده است و سپس آنها را به همان ترتیبی که روی زمین ریختهاند با مکالمات عجیبوغریب بیحاصل و بیپایان به هم متصل کرده است! تازه این مکالمات از جایی بسیار دور به گوش میرسند؛ بهطور کلی، نمیتوان تشخیص داد که کدام حیوان در حال صحبت است و صدای او از کجا به گوش میرسد. صدای همۀ شخصیتها، حتی صدای داونی جونیور ، بهشکلی عجیب، از فیزیک آنها جداست؛ انگار که هالهای بین صدا و جسم شخصیت قرار گرفته و مانع از تطبیق آنها با یکدیگر است. با توجه به اینکه بیشتر فیلم شامل صحنههای گروهی و حرّافی حیوانات و دولیتل است، مشکل صدا موجب ایجاد گسست میان صدا و تصویر میشود و ارتباطگرفتن با فیلم را مشکل میسازد. مضاف بر آن، بیشتر حیوانات با کامپیوتر طراحی شدهاند و این موضوع نیز بر غیرواقعی بودن صحنهها میافزاید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در سال ۱۹۶۷، از این داستان نسخۀ موزیکالی با هنرمندی رکس هریسون ساخته شد که در تاریخ و هالیوود شکستی تمامعیار بهشمار میآید و تماشای آن، هنوز هم که هنوز است، پس از سالها، مانند تجربهای سورئال از هدردادن پول و بودجه محسوب میشود. در سال ۱۹۹۸ و ۲۰۰۱، ادی مورفی در دو نسخۀ دیگر از این داستان ایفای نقش کرد. این فیلمها اقتباسی بامزه و البته کمی متهورانه از این داستان بودند و رویهمرفته، دوستداشتنی قلمداد میشوند؛ اما فیلم «دولیتل»، با وجود تلاش بسیار، به هیچکدام از نقاطقوت اقتباسهای قبلی دست نیافته است. البته باید اذعان داشت که مایکل شین در نقش پُرسروصدا و بدجنس خود میدرخشد و سنجاب هم با آن روحیات جنگجویانه بسیار بامزه است. بنا به برخی گزارشات، پس از اتمام فیلمبرداری، کارگردانان دیگری به گروه سازندگان فیلم «دولیتل» اضافه شدند که احتمالاً همین موضوع و البته سه هفته تکرار فیلمبرداری برخی صحنهها، باعث ایجاد مشکلات موجود در این فیلم شده است. این اتفاقات از وجود مسائل و مشکلات جدی در روند تولید این فیلم حکایت دارند که موجب تعویق چندماهۀ زمان اکران آن نیز شد. با وجود اینها، اگر پریشانی چشمگیری در کلیت فیلم وجود نداشت، میشد از سایر مشکلات آن چشمپوشی کرد، که متأسفانه چنین نیست!",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منبع: Roger Ebert",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نگاهی به فیلم پل خواب + نقد | اقتباسی آبرومندانه از داستایوفسکی | [
{
"type": "p",
"text": "یکی از نمونههای خوب و قابلقبول از فیلم اول در سالهای اخیر سینمای ایران، فیلم پل خواب ساخته اکتای براهنی است که سنت رایج در جهان اما فراموششدهی اقتباس ادبی را با رفتن به سراغ یکی از شاهکارهای ادبی یعنی «جنایت و مکافات» احیا میکند. برای پرداختن بیشتر به جنبههای متفاوت فیلم سینمایی پل خواب با فیلیمو شات همراه باشید.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "مروری بر فیلم های هومن سیدی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C/"
},
{
"type": "p",
"text": "این که اکتای براهنی در اولین ساختهاش در مقام کارگردان به سراغ اقتباس از اثر سترگی چون «جنایت و مکافات» به قلم فئودور داستایوفسکی رفته، قطعاً اقدامی شجاعانه بوده است. اما بهنظر میرسد توجه تماموکمال به این جنبه از پل خواب در مواردی بهضرر فیلم تمام شده و به نادیده گرفتنِ برخی از جنبههای مثبتِ اثر انجامیده است. ازیکطرف، هر تغییر کوچکی نسبت به منبع اقتباس منجر به انتقاداتی شده است – در حالیکه قرار نیست یک فیلمساز هنگام اقتباس به تکتک جزییات منبع اقتباس وفادار بماند – و از سوی دیگر، چنین بهنظر میرسد که قرار گرفتن نام «جنایت و مکافات» در کنار فیلم اول براهنی باعث شده تا عدهای هنگام تماشای «پل خواب» انتظار تماشای شاهکاری همسنگِ «جنایت و مکافات» را داشته باشند. طبیعی است اگر با این دید به سراغ فیلم برویم، احتمال دارد ناامید شویم. با این وجود، «پل خواب» بهعنوان یک فیلم مستقل و تلاشی برای ایرانی کردنِ یک اثر درخشان، فیلم آبرومندی است.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی بهجای تمرکز بر جزییات روانشناختیِ شخصیت، شهاب (با بازی ساعد سهیلی ) را معلولِ شرایط پیرامون قرار داده است. ایهامی که پیرامون انگیزه تصمیم اصلی شهاب ایجاد شده، مجموعهای از دلایل احتمالی را پیشروی ما قرار میدهد: اعتیاد، حس تحقیرشدگی و شرایط مالی. پس ماجرا به این سادگی نیست که شهاب فقط به خاطر یک مشکل دست به اقدامی مخاطرهآمیز بزند. ایجاد تردید در مورد انگیزههای شخصیت، به برجسته شدنِ شرایط پیچیدهای کمک میکند که او در زندگی احساس میکند. شهاب قربانی پیچیدگیهایی است که گاه توسط محیط پیرامون به او تحمیل شده و در مواردی ناشی از اشتباهات خودش است. همین پیچیدگی است که او را هم باورپذیرتر میسازد (آیا در مورد تصمیمات مهم خودمان در زندگی میتوانیم فقط یک دلیل قطعی را مشخص کنیم؟) و هم به شخصیتی همدلیبرانگیز تبدیل میکند. در این راه، اجرای هوشمندانه براهنی در مقام کارگردان به انتقال حس تکافتادگی و محبوسشدگی شخصیت کمک میکند. استفاده از فضای نسبتاً تنگ و محصورکننده خانه محل زندگی شهاب و پدرش ( اکبر زنجانپور ) در مقیاس سینمای ایران خلاقانه است. براهنی بهجای این که بهشکلی دمدستی – مثل خیلی از فیلمهای دیگری که به معضلات اجتماعی میپردازند – خانه را پر از چرک و کثافت نشان دهد، فضایی نسبتاً منظم خلق میکند که هم با نظم ناشی از شغل پدر (که معلم است) همخوانی دارد و هم حس گرفتارشدگی را منتقل میکند. همچنین استفاده فیلمساز از چارچوب در و پنجره (و همچنین آینه که یکی از موتیفهای مهم فیلم محسوب میشود)، حس اسیر بودنِ شخصیت در حصار اطراف را مؤکد میسازد. آشکارترین شکل استفاده از این تمهید، نقطه اوج فیلم است که از ابتدا تا انتها در یک پلان گرفته شده و با این وجود، اجرای آنقدر دقیقی دارد که چند بار شهاب را گرفتار در میان این چارچوبها نشان دهد.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%20%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84%DB%8C"
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد فیلم حمال طلا ساخته تورج اصلانی؛ دستوپا زدن ته چاه",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%B7%D9%84%D8%A7/"
},
{
"type": "p",
"text": "اما این، تنها هوشمندی اجرایی براهنی نیست؛ فقط بهعنوان یک مثال، به قاببندیهای هوشمندانه در سکانس میهمانیِ خانه منیژه قدیمی (با بازی شهین تسلیمی ) توجه کنید و ببینید که براهنی با استفاده از فیلمبرداری دقیق پیمان شادمانفر چطور شخصیتهای دیگر را عمدتاً در قابهایی متقارن به تصویر کشیده و در عوض، شهاب را مدام یا در گوشه قاب قرار میدهد یا گرفتار در میان دیگر آدمها (از جمله در سکانسی که دوست قدیمی وارد آشپزخانه شده و نمایی از شهاب ِ منگنهشده میان این دو آدم را میبینیم که با عصبانیت به قدیمی خیره شده است). در سینمایی که خیلی از فیلمسازها صرف گیر انداختن شخصیت در یک محیط تنگ و بسته را برای انتقال حس گرفتارشدگی کافی میدانند و به جزییات میزانسن توجهی ندارند، براهنی موفق میشود از جزییات صحنه بهشکلی پذیرفتنی در این راه استفاده کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%DB%8C"
},
{
"type": "p",
"text": "براهنی همچنین موفق میشود چند رابطه دوتایی کموبیش تأثیرگذار خلق کند که شهاب ، یکی از اجزاء هرکدام از این روابط است. رابطه او با پدرش، محسن (با بازی هومن سیدی )، ندا (با بازی آناهیتا افشار ) و قدیمی چهار رابطه کلیدی هستند که هرکدام یکی از ابعاد شخصیت شهاب را منعکس میکنند. عصبیت شهاب در مقابل آرامش پدرش، ندانمکاری و ناتوانیاش در مقابل نیاز ندا به حساب کردن روی او بهعنوان یک تکیهگاه، عبوس بودنِ او در مقابل طنازی محسن و مطیعبودناش در مقابل فخرفروشی و نگاه از بالا به پایین قابلمشاهده در کاراکتر قدیمی ، همگی تصویری ملموس و درعینحال، چندبُعدی از شهاب میسازند. با رعایت این جزییات و استفاده از همین روابطِ حسابشده است که براهنی موفق میشود ما را به همراهی با شهاب ترغیب کند.",
"ref": "https://www.filimo.com/crew/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA%D8%A7%20%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1"
},
{
"type": "ilink",
"text": "فیلم دوئت ساخته نوید دانش؛ آنچه گذشته میان ما",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%A6%D8%AA/"
},
{
"type": "p",
"text": "«پل خواب» البته میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد اگر از فیلمنامه قویتری بهره میبرد. پس از نقطه اوج، چنین به نظر میرسد که مسیر حرکت فیلم مشخص نیست. عدهای به این اشاره کردهاند که براهنی ، از رمان داستایوفسکی فقط “جنایت”اش را نشان میدهد و چندان به “مکافات” نمیپردازد. اما این بهتنهایی میتوانست نقطهضعف فیلم تلقی نشود اگر فیلم پس از تصمیم کلیدیِ شهاب مسیر مطمئنتر و مشخصتری را پیش میگرفت. گرهگشایی فیلمی که تا آن لحظه پذیرفتنی پیش آمده، با یک تصادف انجام میپذیرد و این (که درواقع نقض یکی از اصول اساسی فیلمنامهنویسی محسوب میشود)، به حسابشدگی جاری در فیلم ضربه میزند اما نه در حدی که تأثیر مثبت تمهیدات ظریف فیلمساز را از بین ببرد. «پل خواب» – اگر نخواهیم لحظهلحظهاش را با «جنایت و مکافات» مقایسه کنیم – فیلم آبرومندی است که میتواند روی پای خود بایستد و حتی با مخاطبی که از رمانِ داستایوفسکی هیچ نمیداند هم ارتباط برقرار کند.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم به هوای دزدیدن اسب ها | مهمترین محصول سینمای نروژ در سال ۲۰۱۹ | [
{
"type": "p",
"text": "زمانی که یک خاطره را در ذهنمان مرور میکنیم، یعنی لحظهای که در آن حضور داشته و بخشی از آن بودهایم، در اصل داریم حسهای خودمان را بازیابی میکنیم؛ احساسات و عواطفی که در آن لحظه و در واکنش به رویدادها تجربه کرده بودیم و همین احساسات و عواطف هستند که شخصیت ما را در طول زمان شکل میدهند. فیلم به هوای دزدیدن اسب ها (با عنوان انگلیسی «Out Stealing Horses») نیز بیش از هر چیز درباره هجوم خاطره و احساساتی است که امروز ما را به گذشتهمان پیوند میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "در ادامه با فیلیمو شات همراه باشید برای معرفی و بررسی یکی از فیلمهای مهم سینمای نروژ در سال گذشته.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/"
},
{
"type": "p",
"text": "قصه درباره مردی کهنسال به نام تروند (با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد ) است که سه سال قبل در یک تصادف رانندگی باعث مرگ همسرش شده. تروند از زندگی و خانوادهاش بریده و پناه برده به کلبهای در میان جنگل و دور از همه و در میان برف و سرما روزگارش را بهتنهایی میگذراند و از این انزوا راضی است. دیدار اتفاقی با یکی از ساکنان محلی، او را برمیگرداند به بیش از نیمقرن قبل؛ زمانی که بهترین روزهای نوجوانیاش را در یک تابستان گرم همراه پدرش در همین منطقه گذرانده بود و آنها دور از زندگی پرهیاهوی شهری به چوببری در جنگل مشغول بودند. تروند نوجوان در همان مدت کوتاه تجربیاتی را پشت سر میگذارد که به شخصیتش در سالهای بعد شکل میدهد و به طرزی غمناک، آن سفر آخرین دیدار او با پدرش هم بهحساب میآید. تروند بهعنوان راوی قصه در میان امروز و گذشته دور حرکت میکند و در خاطراتش پرسه میزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سینمایی به هوای دزدیدن اسب ها بر اساس رمان مشهوری به همین نام اثر پر پترسون نویسنده سرشناس نروژی ساخته شده است. رمانی که در دهه گذشته جوایز معتبری را کسب کرد و تعدادی از منتقدان ادبی آن را در حد یک شاهکار در ادبیات معاصر اسکاندیناوی قلمداد کردند. (این رمان سال گذشته به زبان فارسی نیز ترجمه شده است) محبوبیت و اهمیت رمان باعث شد که در مسیر اقتباس سینمایی قرار گیرد و بعد از چند سال، هانس پتر مولند یکی از سینماگران معتبر نروژی برای ساخت فیلم انتخاب شد. حاصل کار، در جشنواره برلین سال ۲۰۱۹ جایزه خرس نقرهای را بهپاس دستاورد خلاقانه و هنری دریافت کرد و بعد از کسب جوایز مهم و سالیانه در سینمای نروژ، سال گذشته نیز بهعنوان نماینده این کشور برای رقابت در اسکار به آکادمی معرفی شد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فلوت سحرآمیز و پس از تمرین: مراحل زندگی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%D9%84%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D8%AD%D8%B1%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "با توجه به این تفاسیر، فیلم «به هوای دزدیدن اسبها» گزینه کنجکاویبرانگیزی برای تماشاست؛ مخصوصا اگر با سینمای اروپای شمالی آشنا باشید و به دنبال تجربهای متفاوت و دور از الگوهای همیشگی سینمای جریان اصلی بگردید. یک فیلم که با ظرافت و حساسیت ساخته شده و در شرایطی که ظاهراً در تمام طول داستان هیچ اتفاق عجیبوغریبی نمیافتد، با شخصیت اصلی همراه میشویم و میبینیم که چطور همین اتفاقهای بهظاهر ساده میتواند تعریف ما از زندگی را عوض کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چه در زمان حال که کولاک و بهمن به همهچیز جلوهای سرد و مرگبار داده و چه در دوران نوجوانی که همهچیز سبز و زنده است، تروند در تمام مدت داستانش را در همزیستی با طبیعت خشن و بیرحم و درعینحال زیبا تعریف میکند. انگار که تلاش برای فهمیدن دلیل جداییاش از پدر در نوجوانی باعث شده تا مسیر زندگیاش بهگونهای پیش برود که سعی کند با قدم گذاشتن در جای پاهای پدر، بفهمد و لمس کند احساساتی را که او تجربه کرده و باعث شده تا از آنها دور شود. و حالا در روزهای سخت کهنسالی، به انزوایی خودخواسته روی آورده تا چرخه انتقال احساسات و عواطف را کامل کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فراتر از رابطه پر از عشق و نفرت پدر و پسری، یکی دیگر از تمهای فیلم «به هوای دزدیدن اسب ها»، احساس گناه است؛ این که این احساس تا چه حد درونی و واقعی یا برآمده از نگاه بیرونی و دیگران است و چطور باید آن را پذیرفت و یا بر آن غلبه کرد. آنچه که شخصیت قصه در قالب انزوا و فرار از دیگران پیشه میکند، شاید راهی است برای کنار گذاشتن همین احساس گناه و تعریف کردن هویت و شخصیت خود فارغ از آنچه که در ارتباط ما با دیگران معنا پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تمام فیلم بر اساس پیوند میان عواطف دیروز و امروز در مرور خاطرات شکل گرفته و اجرای دقیق و باظرافت هانس پتر مولند به خوبی از پس چنین ماموریت دشواری برآمده است؛ طوری که قدرت بصری فیلم تنها در قابهای چشمگیر و کارگردانی صحنههای پیچیده خلاصه نمیشود. جزییات فیلم «به هوای دزدیدن اسبها»، به دلیل روایت وابسته به درونیات شخصیت و تلاش برای رسیدن به تعبیری دیریاب درباره جنبههای مختلفی از زندگی، بدون دقت و حوصله قابلدرک نیست؛ مانند خیلی از آثار سینمایی دیگر که بر اساس رمانهایی با شخصیتهای درونگرا و خط داستانی نهچندان پرفرازونشیب ساخته میشوند. اگر این جنس سینما با سلیقه شما سازگار باشد، از تماشای فیلم ناامید نخواهید شد. احتمالا بعد از پایان قصه، درست مانند تروند به لحظات کلیدی در گذشته خود و حس و حالهایی فکر میکنید که آثار آنها برای سالها مانند زخم با ما میماند، در حالی که شاید خودشان را از یاد برده باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«به هوای دزدیدن اسبها»، یکی از آثار مهم سینمای اروپای شمالی در سالهای اخیر، ساخته تحسینشده هانس پتر مولند با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد هماکنون بر روی فیلیمو قابلتماشاست.",
"ref": null
}
] | null |
original:گزارش فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | پیشبینی نامزدهای جایزه امی ۲۰۲۰ برای بهترین بازیگر زن کمدی | [
{
"type": "p",
"text": "در سریالهای کمدی، با دو مدل کلی مواجهیم: آثاری که شخصیتهای متعدد دارند و بدون تاکید روی یک شخصیت خاص پیش میروند (مانند «خانواده مدرن» یا «دوستان») که در آن همه بازیگران سهمی نسبتا مشابه در پیشبرد قصه و موقعیتها دارند و آثاری با یک شخصیت محوری که جنسیت او بر لحن و فضای کلی قصه تاثیر میگذارد. در سریالهای اخیر، عمده کمدیها به دو مدل مردانه و زنانه تقسیم شدهاند و برای همین در ترکیب نامزدهای بازیگری مرد و زن، سریالهای مشترک کمتری دیده میشود.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "در ادامه پیشبینی نامزدهای احتمالی مراسم امی ۲۰۲۰ در فیلیمو شات ، میرسیم به بخش بهترین بازیگر زن کمدی که امسال ترکیبی متفاوت با دوره قبلی خواهد داشت.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "نقد و بررسی فیلم من زن تو هستم",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/im-your-woman-review/"
},
{
"type": "p",
"text": "سال قبل در شب درخشش «فلیبگ»، جایزه بهترین بازیگر زن کمدی هم به فیبی والر-بریج رسید. یک سال قبلتر، جایزه را دادند به ریچل برازناهان بابت نقشآفرینی در «خانم میزل شگفتانگیز». پیشتر از آن دیگر وارد دورانی میشویم که به دلیل اهدای شش جایزه پیاپی برای جولیا لویی درایفوس در سریال کمدی-سیاسی «معاون رییسجمهور»، به نام این بازیگر سند زده شده بود. درایفوس پرافتخارترین بازیگر این رشته در تمام ادوار امی است، مجموعا با ۱۲ نامزدی که در ۷ مورد به جایزه منجر شدهاست. در پله بعدی افتخارات بتی وایت ، تینا فی و کندیس برگن قرار دارند. نفر بعدی هلن هانت است که امسال این شانس را دارد تا جایگاه خود را ارتقا دهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به دلیل پایان یا پخش نشدن سریالها تقریبا نیمی از نامزدهای قبلی را در مراسم امسال نخواهیم دید: فیبی والر-بریج «فلیبگ»، جولیا لویی درایفوس «معاون»، ناتاشا لیون «عروسک روسی»، الی کمپر «کیمی اشمیت شکستناپذیر» و کرستن دانست «درباره خدا شدن در فلوریدای مرکزی». درنتیجه، جا برای چهرههای قدرنادیده و تازهوارد از همیشه بازتر است و ترکیب نهایی نامزدها بهگونهای متفاوت از سالهای قبلی خواهد بود. حالا برویم سراغ امی ۲۰۲۰ و نامزدهای بهترین بازیگر زن کمدی .",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "به نظر میرسد که اگر قرار باشد «خانم میزل شگفتانگیز» با درو کردن تمام جوایز به فاتح اصلی امی ۲۰۲۰ تبدیل شود، اهدای مجدد جایزه بهترین بازیگر زن کمدی به ریچل برازناهان اجتنابناپذیر میشود. اما اگر اعضای آکادمی رویکرد دیگری را دنبال کنند، آنوقت باید به دنبال نامهای غافلگیرکننده در میان برندهها باشیم. در این میان، سریال جدید «شتز کریک» کمپین رسانهای قدرتمندی را به راه انداخته است و شاید این بهترین فرصت برای کاترین اوهارا ، این بازیگر کهنهکار باشد تا بالاخره به جایزه برسد. البته اوهارا قبلا و در سال ۱۹۸۲ بهعنوان نویسنده «SCTv» امی برده بود اما هیچوقت بهعنوان بازیگر برنده جایزه نشده است. پاملا ادلون هم وضعیت مشابهی دارد که تنها جایزهاش برمیگردد به سال ۲۰۰۲ و برای صداپیشگی در «کینگز آو د هیل» و شاید نقشآفرینی او در «چیزهای بهتر» به طلسم نادیده گرفته شدن این بازیگر پایان دهد.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "از دیگر نامزدهای دوره قبل که امسال هم امکان نامزدی دارند میتوان به کریستینا اپلگیت «مرده به نظر من» اشاره کرد. با وجود این که سریال چندان از سوی آکادمی تحویل گرفته نشد، اپلگیت جزو چهرههای محبوب در میان رایدهندگان است و به نظر میرسد که فصل دوم توجه بیشتری را هم جلب کرده باشد. اگر به سراغ نامزدهای دورههای پیشین برویم، آیسا ری («ناامن»)، الیسون بری («گلو»)، لیلی تاملین و جین فاندا (هر دو برای «گریس و فرانکی») امسال امیدوارند که بازیشان از جانب اعضای آکادمی دوباره موردتوجه قرار بگیرد و البته که نامزد شدن همگی آنها در کنار هم امکانپذیر نیست.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "اما وضع برای تازهواردها چگونه است؟ مریت ویور این شانس را دارد که در دو بخش مجزا با مینیسریال «باورنکردنی» و «برو» کمدی جدیدش برای اچبیاو نامزد شود. آکوافینا کمدین چینیالاصل که سال قبل با فیلم «وداع» حسابی درخشید، با سریال خودش به نام «آکوافینا در نقش نورا اهل محله کویینز» به شبکه کمدیسنترال آمده. ال فنینگ امیدوار است که «کبیر» اولین نامزدی امی را برایش به ارمغان بیاورد، در حالی که شبکه هولو ، زویی کراویتز در «های فیدلتی» و ایدی برایانت «شریل» را هم در میدان رقابت دارد. و در پایان باید اشاره کنیم به نامهایی که فراموش کردن آنها کار سادهای نیست: آمریکا فرارا در «سوپرمارکت»، لوگان براونینگ در «مردم سفیدپوست عزیز» و میشل پرادا در «ویدا» که هر سه شایستگی لازم برای نامزدی را دارند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نامزدهای احتمالی امی ۲۰۲۰ برای بهترین بازیگر زن کمدی",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• ریچل برازناهان ، برای «خانم میزل شگفتانگیز» با عنوان اصلی «The Marvelous Mrs. Maisel»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• کاترین اوهارا ، برای «شتز کریک» با عنوان اصلی «Schitt’s Creek»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• مریت ویور ، برای «برو» با عنوان اصلی «Run»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• کریستینا اپلگیت ، برای «مرده از نظر من» با عنوان اصلی «Dead to Me»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• پاملا ادلون ، برای «چیزهای بهتر» با عنوان اصلی «Better Things»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• جین فاندا ، برای «گریس و فرانکی» با عنوان اصلی «Grace and Frankie»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نامزدیهای غافلگیرکننده",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• آکوافینا ، برای «آکوافینا در نقش نورا اهل محله کویینز» با عنوان اصلی «Awkwafina Is Nora From Queens»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• کریستین بل ، برای «جای خوب» با عنوان اصلی «Good Place»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• لیندا کاردینلی ، برای «مرده از نظر من» با عنوان اصلی «Dead to Me»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• آیسا ری ، برای «ناامن» «با عنوان اصلی Insecure»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• الیسون بری ، برای «گلو» با عنوان اصلی «GLOW»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• ال فانینگ ، برای «کبیر» با عنوان اصلی «The Great»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "نامزدیهای خوشبینانه",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• آمریکا فرارا ، برای «سوپرمارکت» با عنوان اصلی «Superstore»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• لوگان براونینگ ، برای «مردم سفیدپوست عزیز» با عنوان اصلی «Dear White People»",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "• میشل پرادا ، برای «ویدا» با عنوان اصلی «Vida»",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "منبع: Indie Wire",
"ref": "/Invalid"
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم به هوای دزدیدن اسب ها | مهمترین محصول سینمای نروژ در سال ۲۰۱۹ | [
{
"type": "p",
"text": "زمانی که یک خاطره را در ذهنمان مرور میکنیم، یعنی لحظهای که در آن حضور داشته و بخشی از آن بودهایم، در اصل داریم حسهای خودمان را بازیابی میکنیم؛ احساسات و عواطفی که در آن لحظه و در واکنش به رویدادها تجربه کرده بودیم و همین احساسات و عواطف هستند که شخصیت ما را در طول زمان شکل میدهند. فیلم به هوای دزدیدن اسب ها (با عنوان انگلیسی «Out Stealing Horses») نیز بیش از هر چیز درباره هجوم خاطره و احساساتی است که امروز ما را به گذشتهمان پیوند میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "در ادامه با فیلیمو شات همراه باشید برای معرفی و بررسی یکی از فیلمهای مهم سینمای نروژ در سال گذشته.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/"
},
{
"type": "p",
"text": "قصه درباره مردی کهنسال به نام تروند (با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد ) است که سه سال قبل در یک تصادف رانندگی باعث مرگ همسرش شده. تروند از زندگی و خانوادهاش بریده و پناه برده به کلبهای در میان جنگل و دور از همه و در میان برف و سرما روزگارش را بهتنهایی میگذراند و از این انزوا راضی است. دیدار اتفاقی با یکی از ساکنان محلی، او را برمیگرداند به بیش از نیمقرن قبل؛ زمانی که بهترین روزهای نوجوانیاش را در یک تابستان گرم همراه پدرش در همین منطقه گذرانده بود و آنها دور از زندگی پرهیاهوی شهری به چوببری در جنگل مشغول بودند. تروند نوجوان در همان مدت کوتاه تجربیاتی را پشت سر میگذارد که به شخصیتش در سالهای بعد شکل میدهد و به طرزی غمناک، آن سفر آخرین دیدار او با پدرش هم بهحساب میآید. تروند بهعنوان راوی قصه در میان امروز و گذشته دور حرکت میکند و در خاطراتش پرسه میزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سینمایی به هوای دزدیدن اسب ها بر اساس رمان مشهوری به همین نام اثر پر پترسون نویسنده سرشناس نروژی ساخته شده است. رمانی که در دهه گذشته جوایز معتبری را کسب کرد و تعدادی از منتقدان ادبی آن را در حد یک شاهکار در ادبیات معاصر اسکاندیناوی قلمداد کردند. (این رمان سال گذشته به زبان فارسی نیز ترجمه شده است) محبوبیت و اهمیت رمان باعث شد که در مسیر اقتباس سینمایی قرار گیرد و بعد از چند سال، هانس پتر مولند یکی از سینماگران معتبر نروژی برای ساخت فیلم انتخاب شد. حاصل کار، در جشنواره برلین سال ۲۰۱۹ جایزه خرس نقرهای را بهپاس دستاورد خلاقانه و هنری دریافت کرد و بعد از کسب جوایز مهم و سالیانه در سینمای نروژ، سال گذشته نیز بهعنوان نماینده این کشور برای رقابت در اسکار به آکادمی معرفی شد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فلوت سحرآمیز و پس از تمرین: مراحل زندگی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%D9%84%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D8%AD%D8%B1%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "با توجه به این تفاسیر، فیلم «به هوای دزدیدن اسبها» گزینه کنجکاویبرانگیزی برای تماشاست؛ مخصوصا اگر با سینمای اروپای شمالی آشنا باشید و به دنبال تجربهای متفاوت و دور از الگوهای همیشگی سینمای جریان اصلی بگردید. یک فیلم که با ظرافت و حساسیت ساخته شده و در شرایطی که ظاهراً در تمام طول داستان هیچ اتفاق عجیبوغریبی نمیافتد، با شخصیت اصلی همراه میشویم و میبینیم که چطور همین اتفاقهای بهظاهر ساده میتواند تعریف ما از زندگی را عوض کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چه در زمان حال که کولاک و بهمن به همهچیز جلوهای سرد و مرگبار داده و چه در دوران نوجوانی که همهچیز سبز و زنده است، تروند در تمام مدت داستانش را در همزیستی با طبیعت خشن و بیرحم و درعینحال زیبا تعریف میکند. انگار که تلاش برای فهمیدن دلیل جداییاش از پدر در نوجوانی باعث شده تا مسیر زندگیاش بهگونهای پیش برود که سعی کند با قدم گذاشتن در جای پاهای پدر، بفهمد و لمس کند احساساتی را که او تجربه کرده و باعث شده تا از آنها دور شود. و حالا در روزهای سخت کهنسالی، به انزوایی خودخواسته روی آورده تا چرخه انتقال احساسات و عواطف را کامل کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فراتر از رابطه پر از عشق و نفرت پدر و پسری، یکی دیگر از تمهای فیلم «به هوای دزدیدن اسب ها»، احساس گناه است؛ این که این احساس تا چه حد درونی و واقعی یا برآمده از نگاه بیرونی و دیگران است و چطور باید آن را پذیرفت و یا بر آن غلبه کرد. آنچه که شخصیت قصه در قالب انزوا و فرار از دیگران پیشه میکند، شاید راهی است برای کنار گذاشتن همین احساس گناه و تعریف کردن هویت و شخصیت خود فارغ از آنچه که در ارتباط ما با دیگران معنا پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تمام فیلم بر اساس پیوند میان عواطف دیروز و امروز در مرور خاطرات شکل گرفته و اجرای دقیق و باظرافت هانس پتر مولند به خوبی از پس چنین ماموریت دشواری برآمده است؛ طوری که قدرت بصری فیلم تنها در قابهای چشمگیر و کارگردانی صحنههای پیچیده خلاصه نمیشود. جزییات فیلم «به هوای دزدیدن اسبها»، به دلیل روایت وابسته به درونیات شخصیت و تلاش برای رسیدن به تعبیری دیریاب درباره جنبههای مختلفی از زندگی، بدون دقت و حوصله قابلدرک نیست؛ مانند خیلی از آثار سینمایی دیگر که بر اساس رمانهایی با شخصیتهای درونگرا و خط داستانی نهچندان پرفرازونشیب ساخته میشوند. اگر این جنس سینما با سلیقه شما سازگار باشد، از تماشای فیلم ناامید نخواهید شد. احتمالا بعد از پایان قصه، درست مانند تروند به لحظات کلیدی در گذشته خود و حس و حالهایی فکر میکنید که آثار آنها برای سالها مانند زخم با ما میماند، در حالی که شاید خودشان را از یاد برده باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«به هوای دزدیدن اسبها»، یکی از آثار مهم سینمای اروپای شمالی در سالهای اخیر، ساخته تحسینشده هانس پتر مولند با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد هماکنون بر روی فیلیمو قابلتماشاست.",
"ref": null
}
] | null |
original:نقد و یادداشت فیلم*&*textType:Formal*&*major:Weblog*&*minor:Art&Culture*&*subminor:Cinema | نقد فیلم به هوای دزدیدن اسب ها | مهمترین محصول سینمای نروژ در سال ۲۰۱۹ | [
{
"type": "p",
"text": "زمانی که یک خاطره را در ذهنمان مرور میکنیم، یعنی لحظهای که در آن حضور داشته و بخشی از آن بودهایم، در اصل داریم حسهای خودمان را بازیابی میکنیم؛ احساسات و عواطفی که در آن لحظه و در واکنش به رویدادها تجربه کرده بودیم و همین احساسات و عواطف هستند که شخصیت ما را در طول زمان شکل میدهند. فیلم به هوای دزدیدن اسب ها (با عنوان انگلیسی «Out Stealing Horses») نیز بیش از هر چیز درباره هجوم خاطره و احساساتی است که امروز ما را به گذشتهمان پیوند میدهد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "در ادامه با فیلیمو شات همراه باشید برای معرفی و بررسی یکی از فیلمهای مهم سینمای نروژ در سال گذشته.",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/"
},
{
"type": "p",
"text": "قصه درباره مردی کهنسال به نام تروند (با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد ) است که سه سال قبل در یک تصادف رانندگی باعث مرگ همسرش شده. تروند از زندگی و خانوادهاش بریده و پناه برده به کلبهای در میان جنگل و دور از همه و در میان برف و سرما روزگارش را بهتنهایی میگذراند و از این انزوا راضی است. دیدار اتفاقی با یکی از ساکنان محلی، او را برمیگرداند به بیش از نیمقرن قبل؛ زمانی که بهترین روزهای نوجوانیاش را در یک تابستان گرم همراه پدرش در همین منطقه گذرانده بود و آنها دور از زندگی پرهیاهوی شهری به چوببری در جنگل مشغول بودند. تروند نوجوان در همان مدت کوتاه تجربیاتی را پشت سر میگذارد که به شخصیتش در سالهای بعد شکل میدهد و به طرزی غمناک، آن سفر آخرین دیدار او با پدرش هم بهحساب میآید. تروند بهعنوان راوی قصه در میان امروز و گذشته دور حرکت میکند و در خاطراتش پرسه میزند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فیلم سینمایی به هوای دزدیدن اسب ها بر اساس رمان مشهوری به همین نام اثر پر پترسون نویسنده سرشناس نروژی ساخته شده است. رمانی که در دهه گذشته جوایز معتبری را کسب کرد و تعدادی از منتقدان ادبی آن را در حد یک شاهکار در ادبیات معاصر اسکاندیناوی قلمداد کردند. (این رمان سال گذشته به زبان فارسی نیز ترجمه شده است) محبوبیت و اهمیت رمان باعث شد که در مسیر اقتباس سینمایی قرار گیرد و بعد از چند سال، هانس پتر مولند یکی از سینماگران معتبر نروژی برای ساخت فیلم انتخاب شد. حاصل کار، در جشنواره برلین سال ۲۰۱۹ جایزه خرس نقرهای را بهپاس دستاورد خلاقانه و هنری دریافت کرد و بعد از کسب جوایز مهم و سالیانه در سینمای نروژ، سال گذشته نیز بهعنوان نماینده این کشور برای رقابت در اسکار به آکادمی معرفی شد.",
"ref": null
},
{
"type": "ilink",
"text": "فلوت سحرآمیز و پس از تمرین: مراحل زندگی",
"ref": "https://www.filimo.com/shot/%D9%81%D9%84%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D8%AD%D8%B1%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86/"
},
{
"type": "p",
"text": "با توجه به این تفاسیر، فیلم «به هوای دزدیدن اسبها» گزینه کنجکاویبرانگیزی برای تماشاست؛ مخصوصا اگر با سینمای اروپای شمالی آشنا باشید و به دنبال تجربهای متفاوت و دور از الگوهای همیشگی سینمای جریان اصلی بگردید. یک فیلم که با ظرافت و حساسیت ساخته شده و در شرایطی که ظاهراً در تمام طول داستان هیچ اتفاق عجیبوغریبی نمیافتد، با شخصیت اصلی همراه میشویم و میبینیم که چطور همین اتفاقهای بهظاهر ساده میتواند تعریف ما از زندگی را عوض کنید.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "چه در زمان حال که کولاک و بهمن به همهچیز جلوهای سرد و مرگبار داده و چه در دوران نوجوانی که همهچیز سبز و زنده است، تروند در تمام مدت داستانش را در همزیستی با طبیعت خشن و بیرحم و درعینحال زیبا تعریف میکند. انگار که تلاش برای فهمیدن دلیل جداییاش از پدر در نوجوانی باعث شده تا مسیر زندگیاش بهگونهای پیش برود که سعی کند با قدم گذاشتن در جای پاهای پدر، بفهمد و لمس کند احساساتی را که او تجربه کرده و باعث شده تا از آنها دور شود. و حالا در روزهای سخت کهنسالی، به انزوایی خودخواسته روی آورده تا چرخه انتقال احساسات و عواطف را کامل کند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "فراتر از رابطه پر از عشق و نفرت پدر و پسری، یکی دیگر از تمهای فیلم «به هوای دزدیدن اسب ها»، احساس گناه است؛ این که این احساس تا چه حد درونی و واقعی یا برآمده از نگاه بیرونی و دیگران است و چطور باید آن را پذیرفت و یا بر آن غلبه کرد. آنچه که شخصیت قصه در قالب انزوا و فرار از دیگران پیشه میکند، شاید راهی است برای کنار گذاشتن همین احساس گناه و تعریف کردن هویت و شخصیت خود فارغ از آنچه که در ارتباط ما با دیگران معنا پیدا میکند.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "تمام فیلم بر اساس پیوند میان عواطف دیروز و امروز در مرور خاطرات شکل گرفته و اجرای دقیق و باظرافت هانس پتر مولند به خوبی از پس چنین ماموریت دشواری برآمده است؛ طوری که قدرت بصری فیلم تنها در قابهای چشمگیر و کارگردانی صحنههای پیچیده خلاصه نمیشود. جزییات فیلم «به هوای دزدیدن اسبها»، به دلیل روایت وابسته به درونیات شخصیت و تلاش برای رسیدن به تعبیری دیریاب درباره جنبههای مختلفی از زندگی، بدون دقت و حوصله قابلدرک نیست؛ مانند خیلی از آثار سینمایی دیگر که بر اساس رمانهایی با شخصیتهای درونگرا و خط داستانی نهچندان پرفرازونشیب ساخته میشوند. اگر این جنس سینما با سلیقه شما سازگار باشد، از تماشای فیلم ناامید نخواهید شد. احتمالا بعد از پایان قصه، درست مانند تروند به لحظات کلیدی در گذشته خود و حس و حالهایی فکر میکنید که آثار آنها برای سالها مانند زخم با ما میماند، در حالی که شاید خودشان را از یاد برده باشیم.",
"ref": null
},
{
"type": "p",
"text": "«به هوای دزدیدن اسبها»، یکی از آثار مهم سینمای اروپای شمالی در سالهای اخیر، ساخته تحسینشده هانس پتر مولند با نقشآفرینی استلان اسکاشگورد هماکنون بر روی فیلیمو قابلتماشاست.",
"ref": null
}
] | null |