sentence1
stringlengths 5
240
| sentence2
stringlengths 5
240
| label
class label 2
classes |
---|---|---|
هوا از دیروز سرد شده است. | همه را سورپریز کردید. | 0not_equivalent
|
من آرزو دارم که ثروتمند باشم. | دوست میداشتم ثروتمند بودم. | 1equivalent
|
او عقیده دارد، که هواپیماها از خودروها ایمن ترند. | معمولاً کی برمی خیزید؟ | 0not_equivalent
|
اشتیاق پدر تفکر است. | امروز از آن من، فردا از آن شما. | 1equivalent
|
او آنقدر سخنرانی اش را طول داد که همه ما خسته شدیم. | او انقدر سخنرانی اش را طولانی کرد که همه ما ملول گشتیم. | 1equivalent
|
چند کتاب بر روی میز است. | ُيک کتاب روی ميز است | 1equivalent
|
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار، کاواز دهل شنیدن از دور خوش است. | هر چه بالاتر پرواز کنی، به همان اندازه سختتر سقوط میکنی. | 1equivalent
|
سر عاقل کلمهی نصفه را میفهمد. | عاقل را اشاره کافیست. | 1equivalent
|
آیا ساعتت درست است؟ | آیا ساعت مچی شما دقیق کار میکند؟ | 1equivalent
|
آیا شما عاشق من هستید؟ | ایا او من را دوست دارد؟ | 1equivalent
|
از روی ظاهر قضاوت نکنید. | هر گردی گردو نیست. | 1equivalent
|
انتظار نداشته باشید که دیگران به جای شما فکر کنند! | این انتظار را نداشته باش، که دیگران به جای تو فکر کنند. | 1equivalent
|
شاگردانی که تله فوتو برای دانشگاه دارند به دیگران در کلاس کمک کردند. | دانشجویان بااستعداد تحصیلی به دیگران در کلاس کمک کردند. | 1equivalent
|
پولم را جا گذاشتم. | در حین نگاه کردن تلویزیون خوابم برد. | 0not_equivalent
|
ساکت بودن هنگام درس، به معنای احترام به خواب دیگران است. | من ژاپنی هستم. | 0not_equivalent
|
حتیالامکان هر چه سریعتر به مادرتان زنگ بزنید. | باز بودن درب مرا حسابی سورپریز کرد. | 0not_equivalent
|
آیا به این زودی زمان اینقدر گذشت؟ | به زودی لاله ها گل خواهند داد. | 0not_equivalent
|
این میز از چوب است. | این میز چوبی است. | 1equivalent
|
من او را خواهم آورد. | من او را وادار به آمدن می کنم. | 1equivalent
|
ما متاسفیم که نمیتوانیم به شما کمک کنیم. | به چه نوعی کار دنبال هستید؟ | 0not_equivalent
|
عموی من سه بچه دارد. | ماهی را ترجیح می دهم. | 0not_equivalent
|
بینوائی زیاد، خدا را به انسان نزدیک می کند. | شکوه و شکایتی نکردم. | 0not_equivalent
|
تمام روز را با مطالعه آن رمان گذراندم. | تمام روز را با خواندن آن رمان سپری کردم. | 1equivalent
|
من اسکی بلدم. | بلدید شطرنج بازی کنید؟ | 0not_equivalent
|
او با پشم پلووری می بافد. | او حسهای انسانی را ندارد. | 0not_equivalent
|
پدرم مرا از مطالعه کردن در تخت خواب منع کرده اند. | بابا به من اجازه نمیدهد در تخت کتاب بخوانم. | 1equivalent
|
سکوت ابدی این فضاهای بیپایان مرا وحشتزده میکند. | سکوت ابدی این فضای نامتناهی مرا میترساند. | 1equivalent
|
اغلب مردم فکر میکنند من دیوانه ام. | خواهر من همیشه خود را وزن می کند. | 0not_equivalent
|
دو بعلاوه دو می شود چهار. | دو دو تا چهار تا. | 1equivalent
|
پس از دو روز باز آمد. | او هرروزه ساعت شش بیدار میشود. | 0not_equivalent
|
او برای دین آقای وست از فرودگاه آمده بود. | مرا ببخشید، نمی توانم مدت زیادی بمانم. | 0not_equivalent
|
اثرتان عاری از خطاست. | کارتان فاقد غلط است. | 1equivalent
|
پس از وعده های غذائی دندان هایم را مسواک می زنم. | من پس از صرف غذاها دندان هایم را مسواک می کنم. | 1equivalent
|
کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد. | به او گفتم طناب را رها نکن ولی او رها کرد. | 0not_equivalent
|
حقیقتاً، خود را تنها حس میکردم. | هر چه قوانین بیشتر، به همان اندازه جرم بیشتر. | 0not_equivalent
|
با کمی بیشتر صبر، موفق خواهی شد. | قبل از پاسخ دادن مکث کرد. | 0not_equivalent
|
از دادن مالیات آزاد شده است. | من خانه را تعمیر میکنم. | 0not_equivalent
|
من از چیزی که درست کردم، راضی نیستم. | از چیزی که انجام دادهام راضی نیستم. | 1equivalent
|
من دانش آموز هستم. | من به مدرسه رفتم. | 1equivalent
|
هنگامی که بیدار شدم، ناراحت بودم. | بیدار که شدم غمگین بودم. | 1equivalent
|
او به اندازه کافی به من لطف داشت تا حقیقت را به من بگوید. | ترجیح می دهم به جای ماندن در خانه بیرون بروم. | 0not_equivalent
|
اجازه دهید، که خودم را معرفی کنم. | اجازه دارم خودم را معرفی کنم؟ | 1equivalent
|
چه گل قشنگی! | در تمامی دنیا آدمها هم عاشق میشوند، و هم عشقشان را از دست میدهند. | 0not_equivalent
|
او چشمهایش را بسته نگه داشت. | چشمهایش بسته بودند. | 1equivalent
|
ایمان میتواند کوهها را حرکت دهد. | آیا شما برای درس خواندن برای امتخان در خانه مانده اید؟ | 0not_equivalent
|
میدانم که شما را آزرده ساختم. | دلربائی او را با کلمات نمیشود بیان کرد. | 0not_equivalent
|
من تا آخر به حرف های او گوش دادم. | او مدام با رئیس اش منازعه دارد. | 0not_equivalent
|
قدرت مرا دست کم نگیر. | نیروی من را دست کم نگیر. | 1equivalent
|
کاری لازم دارم. | من به مدرسه رفتم. | 1equivalent
|
کارول مشغول تحصیل در رشته زبان اسپانیائی است. | آن یخ داشت آب می شد. | 0not_equivalent
|
او آن مدیر مدرسه را دوست ندارد. | اطمینانی به او ندارم دیگر. | 0not_equivalent
|
این فراز خطاهای دستوری ندارد. | آن مرا به یاد پدرم می اندازد. | 0not_equivalent
|
رویای او فضانورد شدن است. | او دو روز بعد برگشت. | 0not_equivalent
|
من خوشگل بودم. | من دوست داشتنی بودم. | 1equivalent
|
برای یک بار حق با من است. | برای یکبار، حق با من است یا من درست گفتم. | 1equivalent
|
پارک پر از بچه ها است. | دفعه آینده زودتر می آیم. | 0not_equivalent
|
او سال دار است. | شما پیر هستید. | 1equivalent
|
احساس می کنم، که یک چیزی خوب نیست. | حتی خورشید همه لکه دارد. | 0not_equivalent
|
او هرروزه برای عیادت رفیق بیمارش می آید. | آن سیبها مزهی خوبی دارند. | 0not_equivalent
|
قد ماریا بلند است. | ماریا بلندبالاست. | 1equivalent
|