text
stringlengths
26
117k
ضرب المثل: خلخی که گلر بوسانان بزمکه گلرلاسانان معنی: بچه یا اولاد مردم میاد از بوستان اولاد ما می‌اید از لاسان جایی که فضولات گاو را میریزند کاربرد: فرق بین بچه‌های خوب بد
ضرب المثل: قونشویا امود اولای گجه شامسز ققالارای معنی: هرکی به امید همسایه باشه بی شام میمونه کاربرد: هیچ کاری را نباید به امید کسی ماند
امروز آقای قنبری بهم خبر دادن که یه وبلاگ با آدرس http: com وبه نام دختران سریش اباد تو نت پیدا شده اولین پستشو دیدم یاد ضرب المثل معروف سالی که نکوست از بهارش پیداست افتادم البته معلومم نیست این وبلاگو کی درست کرده شاید اصلا یکی می‌خواد اسم دخترای سریش ابادو خراب کنه ولی از همه می‌خوام که تا این وبلاگم مثل وبلاگی که یه مدت پیش یه خورده پاشو از گلیمش فراتر می‌گذاشت و حتی عکس دخترای سریش ابادو تو وب قرار می‌داد نشده اقدامات لازم رو انجام بدن اولا اسم وبلاگ یه خورده خوب نیست اسمهای بهتری هم می‌شه انتخاب کرد دوما من از این می‌ترسم یه چیزایی تو وب قرار بده که همه دخترای سریش ابادو زیر سوال ببره سوم اینکه اسم واقعی خودشم ننوشته من از این بیش‌تر می‌ترسم چون هر چی دلش بخواد می‌نویسه خواهش می‌کنم به این وبلاگ برید و یه تذکر بدید اگه جواب نداد یه فکر بهتری می‌کنیم
سریش اباد گوده اولوز پش ده جوان عمروم هیچه گشده در اسمان پر ستاره عمر جوانم به هیچ گذشت ای فلک گه هاساف اله‌ها سه گو نوم خوش گشده ای فلک بیا حساب کنیم کدوم یک از روزام به خوشی گذشت گوده اولوز اله ده اله سده بله ده در اسمان پنجا ستاره هست چنجا ستاره هم اشکار است گدم یارم اوتاغنا گوردوم یارم ترله ده رفتم به اوتاق یارم دیدم یارم عرق کرده گوده اولوز ادمش ده آدمشدا باد مشده در اسمان شصد ستاره هست شصد ستاره هم پشت ابر هست گدم یارم او تاغنا گوردوم یارم یادمشده رفتم به اتاق یارم دیدم یارم خوابیده هوز مر مر داشیام من دوسوم یولاشیام سنگ مرمرهوزم من دوست دوستمم قران گته ان اچم من سنن دوی ما مشام قران بیار قسم بخورم من از تو سیر نشدم سمواری سو کوسو سو یره تو کولسو سکوی سماور ابش به زمین بریزه سن که منه المادی گد قیرتی تو کولسو تو که با من ازدواج نکردی برو بزار قیرتت بریزه الما بن نار بن دریا دا سو لبلنه بند میوه سیب وانار اب دریا موج شد الا ورسه مدلوه سنراخ کله قنه خدا نظرتو عدا کنه بشکنیم کله قند عروسی رو اقشدا بلبل اوینار اقلاما رنگم سولار در درخت بلبل بازی می‌کند گریه نکن رنگم میپره سزی قاپن گورنه منم اورگم دولار وقتی که در شما رو می‌بینم بغز گلو مو میگیره
یازیلاممیش شعریم یازیلمامیش شعیریم آ. ه واراق واراق توکولور شعر ننوشته‌ام آه. ورق ورق می‌ریزد قارانلوق اوجوما بوردا قوجاق قوجاق توکولور در کف دست تیره‌ام اینجا بغل بغل می‌ریزد پاییز نه چولقالاییب دی بیزیم بو باغ برنی پائیزدر برگرفته اطراف باغ ما را یازین یاشیل ساچی ایندی داراق داراق توکولور گیسوی سبز بهار شانه شانه می‌ریزد دونن گونش گوزونه باغلانیبدی پنجره لر دیروز پنجره‌ها به روی خورشید بسته شد بویونده مورگی گوزوندن اویاق اویاق توکولور امروز نیز از چشم خواب ، بیدار بیدار می‌ریزد بو باش سیز ائللره قوشقو سیزیلتیسین قوشارام. به این ایلهای بی سرپرست ناله از هراس میسرایم اورک دنیزدی گوزومدن بولاق بولاق توکولور دلم دریاست و از چشمم چشمه چشمه می‌ریزد سیزین ده آی قارا یئل لر سینیدی کاش قانادیز ای بادهای سیاه کاش پر شما نیز می‌شکست بیزیم بوباغچادا شنلیک بوداق بوداق توکولور در این باغچه ما شادی شاخه شاخه می‌ریزد بو تورپاقا نه گلیبدی هایاندادی ییه سی چه بر سر این خاک آمده ، صاحبش کجاست؟ باش آچمامیش زمی بوردا اوراق اوراق توکولور زمین سر باز نکرده اینجا ، داس داس می‌ریزد بو توستولو گئجه لرده گرگ اولام آلیشیق می‌بایست در ایت شب‌های دود اندود شعله ور می‌شدم قیزیل آلوودی ایچیمدن اوجاق اوجاق توکولور آتشی طلائیست درونم ، اجاق اجاق می‌ریزد گرگدی جنگی کوراوغلو قوپوزلارا کوک اولا می‌بایست کوراوغلوی جنگجو در قوپوزها کوک شود کی قورتولوش پیالامدان آراق آراق توکولور که نجات از پیاله‌ام قطره قطره می‌ریزد اوقدر قوشقو ایچیمدن دئیلمه میش قالدی بقدری نگرانی و هراس در دلم ناگفته مانده که یازیلمامیش شعیریم آ. ه واراق واراق توکولور شعر ننوشته‌ام آه. ورق ورق می‌ریزد
پیش دانشگاهی باسمه تعالی تعداد صفحه اداره آموزش و پرورش تاریخ امتحان: دبیرستان نام دبیر: نام و نام خانوادگی: نام پدر: نیمسال: رشته: ریاضی و فیزیک پایه: پیش دانشگاهی سوال درس: زبان و ادبیات فارسی 2 مدت پاسخگویی به سوالات: 70 دقیقه نمره متن سوالات سوال الف: خودازمایی و درک مطلب با توجه به ابیات زیر به پرسش‌ها پاسخ دهید پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت بسیار بود دران برزخ کبود اما دریغ زهره‌ی دریا شدن نداشت دران کویر سوخته،ان خاک بی بهار حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت دل‌ها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ آینه بودو میل تماشا شدن نداشت منظور شاعر ازتو در مصراع اول چه کسی است؟ کدام بیت دارای آرایه‌ی پارادوکس می‌باشد؟ منظور از برزخ کبود چیست؟ در بیت سوم منظور ازعلف چیست؟ منظور شاعر ازکلید گنج مروارید در مصراع کان کلید گنج مروارید او گم شد چیست؟ نقش دستوری خسته در عبارتنه کشته‌ای بر جای نهاد و نه خسته، به شهر خود بازگشته‌اند چیست؟ از تعبیر کنایی برای کسی خواب دیدن چه موقع استفاده می‌شود؟ برای اصطلاحاز کار آوردن معادل دیگری بنویسید عبارت لکه می‌دویدم یعنی چه؟ مولانا از دانشمندی وبیش مندی کدام را برتر می‌داند؟ با توجه درس اورازان مردم ده به کولی‌ها چه نامی داده بودند؟ عبارت. آن چه در کویر می‌روید،گز و تاق است،این درختان بی باک و صبور وقهرمان که علی‌رغم کویر، بی‌نیاز از آب و خاک و بی چشم داشت نوازشی. چه نوع توصیفی است؟ اسب سیاه و لؤلؤتر در بیت زیر استعاره از چیست؟ ابر بهاری زدور اسب برانگیخته وزسم اسب سیاه لؤلؤتر ریخته ورم و کافور در بیت زیر استعاره از چیست؟ تا درد و ورم فرو نشیند کافور بران ضماد کردند عبارت از بیرون شهر طرابلس هیچ خانه نیست، مگر مشهدی دو سه یعنی چه؟ ب: معنی و مفهوم شعر و نثر شیخ بو عبدالله بشکست و با خویش رسید. سهل است چغزی و صعوه‌ای نیز بر روی آب می‌رود. هرگونه اهانت و ایذا را با خونسردی و کم زنی مقابله می‌کرد. خر گم شده را بخواند کای یار اینک خر تو، بیار افسار پدرم از بام افتاده بود، ولی دست از کمر برنمی داشت. همه ذرات نمازم متبلور شده است. این عیار مهر و کین مرد و نامرد است. درخانه هم بی دشت نبودم پ: سبک شناسی و تاریخ ادبیات در مکتب ادبی ناتورالیسم طبیعت گرایی اصلی‌ترین شرط نویسندگی چیست؟ یکی قطره باران یادنامه چه کسی است؟ گوته شاعر آلمانی، دل بسته‌ی شعر و اندیشه‌ی کدام شاعر ایرانی است؟ کدام یک از انواع ترجمه بیش‌تر به گیرنده پیام خواننده توجه می‌کند؟ شعر سپید یا شعر منثور محصول کدام دوره، از شعرهای عصر نیمایی است؟ کتاب پله پله تا ملاقات خدا اثر کیست؟ شعر حفظی: اگر زخلق ملامت و گر کشیدم از تو کشیدم ،شنیدم از تو شنیدم می‌تراود مهتاب مانده پای موضوعات مرتبط: نمونه سوالات پیش دانشگاهی
در زمان‌های قدیم وقتی بار یا کولی کتر را به خرها بار می‌کردند موقه‌ای که خرها از این تپه به بالا می‌رفتند خرها میگوزیدند و اسم آن تپه اشک اوستوردان مانده اما الان به علت تردد ماشین الات شیب آن کم شده
شعر اول اقاج ادم ایلانا الان گوده بولانا من یاردان النین بالا دیه دولانا چوب پرت کردم به طرف مار مار در اسمان بمیره هر کسی که من را از یار کرد بلا بگه بگرده شعر دوم اقاچ ادم کک لگه او چفده ورگلگه قارداش اداخلی گوردوم چکدله ورگلگه چوب پرت کردم به طرف کبک در جایی به نام. ورگلک. برادر دوست پسرت رو دیدم کشیدن به ورگلک شعر سوم دامنان داما داممز قانشارده ایوانمز سن اوردان چخ من بردان کور اولسو دشمنمز پشت بام به هم چس بیده ایوان‌مان روبه روی همه تو از اونجا بیا من از اینجا. کور بشه دشمنمان شعر چهارم ای چخار دوشمن دوشمن گون چخار اونا دشمن الا دورون باش اوسه نه دوس بیرنه دوشمن ماه در میاد دوشمن خورشید در میاد به ماه دشمن خدا وایساده بالای سر ما کدوم دوست و کدوم دشمن هم شعر چهارم ای چخار بدر الا تسغرم نده الا یاور منم ملوم یارا بر سور الا؟ شعر پنجم اسه گون ورف گوله ساچن توکف بلنه گلمشم اه زارا تزه توجه اله نور خورشید گوشه‌ای از خانه را روشن کرده است موی خود رابه شانه زده تا کمر امدم به داد بی دادی تازه توجه کن شعر ششم چخرام دام اراسنان باخدم ایاراسنا قزل گول جرگه ورف یار گدف اراسنا امدم گو شه‌ای از خانه نگاه کردمبه طرف ماه گل رز باز شده یاریا همون دوست دختر رفته بهوست گل رز شعرهفتم اوقلان کوتوی الژه بویوی بویلاردان اوژه گدم یار قوینا سفردن گلن گجه پسر کتت خوب قدت از همه بالا تر رفدم پیش یار شبی که از سفر امده بود شعر هشتم ات قره کوت قره یار گده بیون سفره هانه بیر کقز گله دیه یاری گله اسبت سیاه کتت سیاه یار امروز رفته به سفر کو تکه‌ای کاغذ بیاد بگه یار امده شعر نهم یارم بزه گلمده درد حالم بیلمده پنچر او لای کامواین دا بوغدالاری توکنمده یارم به خانه ما نیامد درد دلمرو ندو نست پنچر بشی کمبایین دیگه گندمهات تمام نشد شعر دهم کوچه ده گول گورگدو الفه بل گورگدو کورقالای بله کوچه گوزمه چول گورگدو در کوچه گل دیدم علفها این گونه دیده شدند خراب بشند این گونه کوچه‌ها به چشمم خرابه دیده شد
برچسب‌ها: سخنان بزرگان, کلام بزرگان, سخنان جالب, جملات زیبا, جملات بزرگان
برچسب‌ها: سریش آباد, 13 آبان سریش اباد, روز دانش اموز سریش اباد, تظاهرات سریش اباد
او یانا قاشدم توتون ان طرف دویدم دود بود بیانا قاشدم توتون به این طرف دویدم دود بود الما لارم بوتونه سیب هایم همه سالمه کرم خانی پچاقه چاقوی کریم خان چکده الم دورغاده دستم را قیمه قیمه کرد یاغ گتری یاغلیاخ روغن بیار بمالیم رویش یالخ گتری باغلیاخ دستمال بیارید ان را ببندیم یالخ دوه بویننا دستمتل را گردن شتر بسته‌اند دوه شیروان یولونا شتر در راه شیروان است شروان یولو سر و سر سراسر راه شیروان اچنه اهو گزر در داخلش اهو می‌گردد اهو دوغدو بیر اوغلان اهو یک پسر به دنیا اورد ادن قویدو سلیمان اسمش را سلیمان گذاشت سلیمان گده اودونا سلیمان رفت علف بچینه تکان باده بودونا خار در پایش رفت تکان دیه قمش ده خار نیست تکه حصیر است است قمش چه لراش تو خور در انجا افرادی حصیر بافی می‌کنن یاننا بلبل اوخور در کنار انها بلبل‌ها اواز می‌خوانند من نن کوچوک قارداشم برادر کوچکم نیز تار کلامن اوخور در حال خواندن قر ان است
هو الرئوف دلنوشته‌ای به محضر امام عاشقان، امام رضا علیه السلام السلام علیک یا امام رئوف، السلام علیک یا علی بن موسی الرضا جهت مطالعه متن به ادامه مطلب رجوع نمایید
منبع: وبلاگ جملات انرژی بخش برای خانم‌های انرژیک زنان بلاگ برچسب‌ها: جملات زیبا, جملات بزرگان, جملات قصار, جملات اموزنده, حسین وش
ای حوسن ده یوسف زمانه رحم ائیله فقیر و ناتوانه بیر آن سنی گؤرموینده یاریم افغانی یئتیررم آسمانه افلاکه کمند آتدی سن سیز هر آه کی چکدیم عاشقانه یاقوت لبینده کی تبسم سالدی گئنه کؤنلومو گمانه اون دؤرد گئجه لیک بیر آی اوزون تک به لله کی گلمییب جهانه گاه قان تؤکر و گاه ایچر قان او سرو قده بودور نشانه حیران گؤرونجه آی جمالین اولدو گئنه عشقده فسانه ای در زیبائی یوسف زمانه به فقیر و ناتوان رحم کن یاریم اگر تو را یک لحظه نبینم فغانم را به آسمان می‌رسانم بی تو به افلاک کمند انداخت هر آه عاشقانه‌ای که کشیدم تبسمی که در لب یاقوتت هست باز دلم را به گان انداخت رخ همانند ماه شب چهارده‌ات به خدا که مثالش به دنیا نیامده گاهی خون می‌ریزد و گاه خون می‌نوشد نشانه آن قد سروت این است حیران تا جمال مثال ماهت را دید باز در عشقت تبدیل به افسانه شد
لبیک یا خامنه‌ای لبیک یا حسین است مرگ برضد ولایت فقیه مرگ بر دشمنان امام خامنه‌ای ما با ولایت زنده‌ایم تا زنده‌ایم رزمنده‌ایم دل شما با سید علی باشه یا نباشه مهم نیست مهم اینه که ما عاشقش هستیم مردم حرف زیاد بلدن و در ولایت مداری ملاک حرف و حدیث مردم نیست لفظ امام که در ذهن شما هست با این امام بودنی تو فکر می‌کنی فرق داره عزیز! اون امامی که تو فکر می‌کنی فقط برای معصومین علیهم السلام هست با این لفظ فرق داره کور بشه چشم کسی که نمی‌تونه امام بودن سید علی خامنه‌ای رو ببینه
عاشقام عاشقام یانا یانا عاشقم مثل اتش میسوزم اورگیم دونوب قانا قلبم یخ زده از خون بی وفا یار الیندن از دست یار بی وفایم اوت دوشوب شیرین جانا اتش افتاده به جان شیرینم
ضرب المثل: بیر گوزله اولدی معنی: معنی تحت لفظی این ضرب المثل یک چشم شدی است اما به معنای خیالت راحت شد است کاربرد: این ضرب المثل در جایی به کار می‌رود که طرف از بابت چیزی خیالش راحت شود بیشترین کاربرد این ضرب المثل در مواقع خرابکاری است مثلا وقتی کسی وسیله‌ای را دستکاری می‌کند یا به اصطلاح با ان ور می‌رود تا زمانی که ان وسیله را خراب کند طرف مقابل به او می‌گوید بیر گوزله اولدی دا یعنی خیالت راحت شد که خرابش کردی به طور کلی به معنای خاطرجمع شدن از چیزی است.
سلام همشهری عزیز: لطفا با دیدن وبلاگ‌های موجود جوانان و نوجوانان شهر خودت یعنی سریش آباد به ما بگویید: وقتی به مطالعه و مشاهده‌ی وبلاگ‌های همشهریان خودتان می‌پردازید چه حس و فکری به شما دست می‌دهد؟ اگه توی غربت باشی و برای رهایی از حس غریبی، تنها راهت وبگردی وبلاگ‌های شهرت باشد ، چه حس دیگری بهت دست خواهد داد؟ آیا حس غریبی موجود در فکر و ذهن ترمیم می‌شود؟ آیا وبلاگ‌های موجود کار مفیدی در آرامش روان تو مأثر واقع می‌شوند؟ با مشاهده‌ی تصاویری از همشهریان خود ، چه حسی در شما ایجاد می‌شود؟ از آنجا که اکثر جوانان سریش آباد دوست دارند از شهر خودشان کوچ کنند و دیگر به زادگاه خود برنگردند، آنهایی که این گونه از افکار خودشان را به عمل رسانده‌اند ، آیا با دیدن وبلاگ‌های سریش آباد یعنی شهر قدیمی خودشان به غیر از حس غریبی ، حس تنفر آنها دوباره اوج می‌گیرد یا از رفتن خودشان پشیمان می‌شوند؟ و دلتنگ دیار خویش می‌گردند؟ به دنبال صدای یار و نگار قریب می‌گردند نه دیار غریب؟
ضرب المثل: تنبل اروادی قز زرنگ اولار معنی: دختر زن تنبل زرنگ می‌شه به علت کار نکردن مادر دختر کار می‌کنه گاربرد: تنبلی دختران تازه ازدواج کرده باشند این ضربالمثل را به انها می‌گویند
ساچلار تاپیلماز بئله ساچلار گیسوانی این چنین پیدا نمی‌شود ترکولوب بئله ساچلار گیسوانی که تا کمر فرو ریخته است اوره‌گین بندین قیرار طاقت از دل می‌گیرد وئریلسه یئله ساچلار وقتی در باد رها می‌شود
تاریخ دقیق این عکسو یادم نیست کی گرفتیم ولی یادمه روز قدس بود که مدرسه مارو راهپیمایی برده بود از اونجا رفتیم باغچه‌های پایین سریش اباد اوایل پاییز هم هست اینجا در اصطلاح محلی دره باخچا نامیده می‌شود یادش بخیر بچه که بودیم با پدربزرگ خدابیامرزم همیشه اینجا میرفتیم وقتی تهران بودم هنگامی که از کنار چمن زن‌های پارک رد میشدم بوی علفش همیشه مرا یاد دوران کودکیم می‌انداخت که تو این باغچه‌ها داخل علف‌ها میدویدیم البته ارتفاع علف‌ها تا نزدیک سرمان می‌رسید و زمینش اکثر اوقات خیس بود و مجبور بودیم علف‌ها را بیرون زمین ببریم تا خشک شود ما که سنی نداریم بیست و سه سالمان بیش‌تر نیست ولی همان یک ذره خاطره‌ای که از ان دوران داریم روحمان را جلا می‌دهد نمی‌دانم انهایی که سنشان بیش‌تر است و خیلی چیزها و طبیعت گذشته سریش اباد را دیده‌اند وقتی به ان دوران فکر می‌کنند چه حسی پیدا می‌کنند؟
ایستگاه قطار آتوچا یکی از بزرگ‌ترین ایستگاه‌های قطار در مادرید و یکی از خاص ترین آنها در دنیا است. چیزی که این ایستگاه را خاص کرده است فضای 40 متری است که به باغ گیاه شناسی اختصاص داده شده است. بیش از 70گیاه از 260 گونه مختلف در این باغچه نگهداری می‌شود. علاوه بر گیاه 22 گونه و نژادمختلف ماهی و لاکپشت هم در این باغچه و حوضچه‌های آن زندگی می‌کنند. نظر یادتون نره.
شعر ترکی اگر سئوسه ائل سنی اگر ملت و مردم ترا دوست بدارند و برگزینندت یئخا بیلمه‌ز سئل سنی سیل‌ها هم نمی‌توانند تو را فرو افکنند نامرده بویون اییمه در مقابل نامرد،سر خم نکن قوی آپارسین سئل سنی بگذار سیل و سیلاب ترا با خود ببرد آغلارام آغلاراکیمی مانند افراد همیشه گریان‌، گریه می‌کنم دردیم وارد اغلار کیمی درد و اندوهی دارم به اندازة کوه‌ها خزان اولدوم تو کولدوم خزانم رسید و فرو ریختم وئرانا باغلار کیمی مانند باغ‌های ویران و بی‌صاحب عزیزیه‌م دوست آشی عزیز من آش دوست خوب است دوست چوره‌یی دوست آشی نان دوست و آش دوست ارزش دارد دشمنین گولله سین دن اما سنگی که از سوی دوست بیاید یامان اولار دوست داشی بیش‌تر از گلولة دشمن اثر می‌گذارد
فاطمه اکتفا به نامش نکنید نشناخته توصیف مقامش نکنید هر کس که در او محبت زهرا نیست علامه اگر هست سلامش نکنید
ساچین اوجون هؤرمزلر؛ سر موهایش را نمی‌بافد گولو سولو قونچا درمزلر گل را در قنچه گل نمی‌چنند ساری گلین عروس زرد پوش بوسئودا نه سئودادیر؟ این سودا چه سوداییه سنی منه وئرمزلر تو رو به من نمی‌دهند نئیلیم آمان ، آمان چه کنم ای امان ساری گلین عروس زرد پوش بو دره نین اوزونو، بلند ترین دره چوبان قایتار قوزونو، چوپان برگردان بز قاله هارا نة اولا بیر گون گؤرم چی می‌شه من یه روز ببینم نازلی یاریمین اوزونو یار نازنینمو نئیلیم آمان ، آمان چه کنم ای امان ساری گلین عرسی زرد پوش عاشیق ائللر آیریسی، سال‌ها بزرگان خوانندگان شانا تئللر آیریسی، از بزرگ‌ترین شانه. آیریسی بیر گونونه دؤزمزدیم؛ با هیچکی یک روز هم نمیی تونم باشم اولدوم ایللر آیریسی شدم بزرگان سال‌ها نئیلیم آمان ، آمان چه کنم ای امان ساری گلین عروس زرد پوش
عاشقام من عاشیغام بیر آیا من عاشق ماهرویی هستم بیر اولدوز ابیر آیا که مانند ستاره و مانند ماه است بیرگونوم بیر ایل کئچیر هر روز من، به اندازه یکسال است نئجه دوزوم بیر آیا چگونه دوری یک ماهه را طاقت بیاورم
ساعت حدودا 1 شب بود که یکی از دوستانم از کوهدشت لرستان بهم زنگ زد و گفت چه خبر از پهلوانهای سریش اباد راستش اولش منظورش رو نفهمیدم چون من تهران درس می‌خونم ولی بعدا که برام توضیح داد فهمیدم که تیم کشتی شهرمون تو مسابقات کشتی محلی پهلوان نادر کردستانی دوم شده بعدش رفتم اینترنت تا از جزئیات مسابقه با خبر شم همین که اسم چند تا از همشهری‌های عزیزم رو دیدم خیلی خوشحال بودم همچنین اسم اقای حسین ضیایی که به عنوان بهتریم مربی انتخاب شده بود. یه خواهشی که از مسئول‌های شهرمون داشتم این بود که به جای صرف بودجه و هزینه‌ها در جاهای بیخود از این جوون‌های با استعداد حمایت کنند تا شاهد موفقیتشون در سطح ملی و بین‌المللی باشیم که با کمترین حمایت و توجه به این جوون‌ها همش ممکنه زنده باد سریش اباد جزئیات بیش‌تر مسابقه در این یادواره در بخش اول، مسابقات در 5 وزن برگزار شد و در پایان نتایج ذیل به دست آمد: در وزن 60 کیلوگرم محمد زارعی، علی امانتی و پویا الله‌ویسی هر سه از سنندج رتبه‌های اول، دوم و سوم را به دست آوردند. در وزن 70 کیلوگرم مقام اول به محمد شاکری از سریش‌آباد رسید و محمد ابراهیمی از سریش‌آباد و امید سلامی از سنندج در رتبه‌های دوم و سوم قرار گرفتند. نفر اول وزن 80 کیلوگرم جواد ضیایی از سریش‌آباد بود و افشین رضایی و چیاکو کاظمی هر دو از سنندج در مکان‌های دوم و سوم جای گرفتند. در وزن 90 کیلوگرم صادق جنتی از سریش‌آباد مقام اول و پویا گرسی‌وز از سنندج به مقام دوم دست یافت. در وزن 90 کیلوگرم امید سالاری و سلمان احمدی هر دو از سنندج به ترتیب مکان‌های اول و دوم را به خود اختصاص دادند. در بخش دیگری از این مراسم، مسابقه‌ای مابین دو پهلوان جوان کردستانی پیمان محمدی و فواد طاهرنژاد جهت تعیین پهلوان کردستان برگزار شد که بعد از برگزاری وقت مشخص شده هر دو از لحاظ کسب امتیاز به نتیجه مساوی دست پیدا کردند و با اعلام نظر داوران و نیز درخواست پیشکسوتان این رشته و احساس رضایت از برگزاری و نمایش ورزشی پهلوانی از سوی هر دو ورزشکار، هر دو نفر مشترکا به عنوان پهلوانان کردستان و منتخب این مسابقات و کسب بازوبند پهلوانی دست یافتند. دو پهلوان پیمان محمدی و فواد طاهرنژاد به پاس کسب این عنوان دو دستگاه تاکسی از سوی استاندار، شهردار و تاکسیرانی سنندج به آنها اهدا شد. در پایان این مسابقات در نهایت تیم سنندج به مقام اول و تیم‌های سریش‌آباد و قروه در مکان‌های دوم و سوم قرار گرفتند و حسین ضیایی مربی تیم سریش‌آباد به عنوان بهترین مربی کشتی محلی انتخاب شد.
گوزلیم گوزلیم ، گوز درووین نقشینی دریایه چکیم زیبایم نقش زیبای چشمانت را روی صفحه‌ی دریاها نقاشی می‌کنم غرق اولوم ساحتو وه عکسووی صحرایه چکیم غرق این ابهت می‌گردم و روی صحراها هم ترسیمت می‌کنم مست اولوم قاش کوزو وه ، یوسیفی زندانه چکیم مست چشم ابرویت می‌شوم و چه یوسف‌ها که راهی زندان جان آلان هیکلووی تخت سلیمان نقش اندام جان گیرت را روی تخت سلیمانی به رسم میکشم
چاپ کتاب سه رن چشمه لر مشاوره چاپ کتاب 09183775334 وش منبع: کتاب سه رن چشمه لر چاپ شد مجموعه اول باباتی‌های ترکی رایج در کردستان گرداوری و تنظیم حسین وش برگردان اشعار به نظم فارسی: مهدی جاویدان قیمت: 3 هزار تومان استان‌های پخش: تهران آذربایجان کردستان عزیزان قروه‌ای برای خرید این کتاب با شماره زیر تماس بگیرید 09183707425 جاویدان محل فروش کتاب در شهر سریش اباد: میدان شهدا مغازه‌های اقای رامین کمال ابادی و اقای معین طالبی قسمت‌هایی از متن کتاب آقاشدا بولبول اوینار آغلاما رنگیم سولار سیزی قاپیز گورنده منیم اورگیم دولار بلبل به سر درخت جا می‌گیرد زردی به رخم ز گریه جا می‌گیرد هرگاه که درب خانه‌ات می‌بینم این حنجره را بغض فرا می‌گیرد دوار اوسته قوش منم کیش دیری اوش مرم عالم گیرسه طوفانا من یارمنان گشمرم گنجشک نشسته روی دیوار منم عاشق به غمت ای گل بی خار منم در کل جهان اگر وزد طوفانها تا آخر عمر، طالب یار منم آی گدر باتان یره ملک لر یاتان یره قیز سن قوربان اولیدی عمو اوغلو یاتان یره چندی است که ماه بدر را خواب گرفت در خوابگه فرشته بیتاب گرفت دختر توشوی فدای آن بستر که اندام پسر عمو به مهتاب گرفت حیاطیزدا اوزوم وار قلاسندا سوزوم وار بیر حیاطدا اوچ باجی کوچوگونده گونوم وار انگور حیاط خانه، میخانه‌ی دل هر حبه‌ی آن گوهر یکدانه‌ی دل در خانه سه خواهرند زیبا و ملیح آن خواهر کوچک است دردانه‌ی دل گیدرم نانوایا باشی توتما هوایا سن که منی آلمادی روژی اولسو خودایا نان را که به تخته نانوا پاره کند در مسلک عاشقان آواره کند از اینکه مرا خواستگاری نکنی یارب که خداوند تو را چاره کند
محمدرضا شرفبیانی افزود: این شهدای گمنام توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد نیروهای مسلح در داخل ایران و برون مرزی در کشور عراق تفحص می‌شوند و به عنوان نماد ارزشی و اقتدار ملت ایران اسلامی در بلندترین نقاط شهرستان‌های کشورمان آرام می‌گیرند. وی با اشاره به اینکه تاکنون 17 شهید گمنام در چهار نقطه استان کردستان تشییع و تدوین شده‌اند، گفت: پنج شهید آن در باشگاه افسران شهر سنندج، پنج شهید در شهرستان قروه، چهار شهید در شهرستان مرزی مریوان و سه شهید در شهرستان بیجار به عنوان نماد شهدای گمنام دوران دفاع مقدس آرام گرفتند که با تدفین چهار شهید دیگر تعداد این شهدا به 21 تن می‌رسد. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کردستان ادامه داد: پیکر مطهر چهار شهید گمنام دفاع مقدس در دو نقطه استان از جمله دانشگاه کردستان و در شهرستان کامیاران بر روی دستان مردم غیور و مرزدار استان فردا تشییع و تدفین می‌شود. شرفبیانی یاداور شد: پیکر مطهر دو شهید گمنام، پس از استقبال از مقابل سپاه پاسداران شهرستان قروه تا میدان اتحاد و عبور از شهرهای سریش آباد و دهگلان به سمت شهرستان کامیاران و محل آرامگاه این شهدا راهی می‌شود. وی بیان کرد: همچنین پیکر دو شهید گمنام دفاع مقدس به حسینیه سنندج انتقال می‌یابد و شبی با وداع شهدا در حسینیه نیز برگزار می‌شود. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کردستان گفت: همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه الزهرا س پیکر دو شهید گمنام از مقابل مسجد جامع سنندج تا میدان انقلاب تشییع و به صورت کاروانی به سمت دانشگاه علوم پزشکی کردستان راهی و از آنجا به دانشگاه کردستان و نقطه یادمان این شهدای گرانقدر ادامه انتقال می‌یابد. شرفبیانی مراسم تشییع پیکر دو شهید گمنام در شهرستان کامیاران را نیز ساعت 10 صبح فردا از میدان امام تا تپه شهدا و محل یادمانی این شهدا در کامیاران عنوان کرد.
دلنوشته‌ای برای شهر عزیزمون سریش آباد سرشار از شکوفه و شبنم ، در کوچه‌هایی ناپیدا و مبهم سریش آباد قدم می‌زنم، در کوچه‌ای که درختان قامت افراشته‌اند و در دو سوی راه، درختان صف کشیده‌اند. درختان در دو سوی من راه می‌روند. در انتهای کوچه باغ سریش آباد که در آن شکوفه و شبنم جریان دارد. باغی که به وسعت جنگل‌های شمالی است، باغی که پای کسی تا بدانجا نرسیده است، باغی که پر از پروانه‌های مه آلود است، باغی که زنجیره صدای قناریان، آن را در بر گرفته است. باغی که مخمل صدای قمریان بر آن چون چتری گسترده شده است. دست در دست واژه‌های سریش آبادی که با من قدم می‌زنند، به آن سوی این کوچه،این راه، این جاده می‌روم، به آن سوی این مه غلیظی که مرا دربرگرفته است و رها نمی‌کند. با گلویی تابان تر از صبح و صدا، تحریر آوازهای ازلی را آغاز می‌کنم و به سمتی می‌روم که واژگان برای توصیف آن صف می‌کشند و به شعر در می‌آیند. آن سوی هرچه صبح و صدا،سکوتی است که رازهای ازلی را در خود نهفته است، رازهایی که با صدای گام‌های من، متواری می‌شوند، گل‌های شیپوری دهان باز کرده‌اند و سرود می‌خوانند. نرگسها چشم باز کرده‌اند و شوکاهای جنگلی با صدایی مه آلود غریب ترین نام را فریاد می‌زنند. آن سوی هرچه گل و پرنده، به پروازی می‌اندیشم که پر از آسمانهای دور دست است، به آسمانی آبی تر از چشمان آهوان جنگلی به آسمانی زلال تر از آواز پرندگان در سکوت مه آلود بیشه‌ها، و نتهای رهایی موسیقی که از گلوی قناریها رها می‌شوند و گم می‌شوند در زلال آسمان. الگوی والا سردار شهید احمد کرمی آن سوی این همه زیبایی و طراوت سریش آباد ، به چشم‌هایی می‌اندیشم که بر انتهای جاده‌های دور دست آویخته شده است و انتظار آمدن لاله‌ی نیامده خود را می‌کشند،لاله‌ای که در این آبادی به مولایش هم نام است و جباریت خدایش معروف؛ آری سریش آباد لاله‌ای دارد و مفتخر بدان صدایش میزند،صدایی که یارای چشمان اهالی است. شهید علی جباری چشمانی که در انتهای جاده‌هایی به ناکجا آباد می‌ریزند. در انتهای جاده‌هایی که به آسمان می‌رسند،به گلوگاه غریب پرندگان اسطوره ای،به آغاز افسانه‌های نا گفته، به قصه‌های زیبای مادر بزرگ که اکنون در یادها و خاطره‌ها گم شده است. در آن سوی سریش آباد ، هر چه حدیث و حرف، خیس از باران پرنده و برگ، در سر پناهی از برگ‌های درختان راست قامت بهشتی می‌آسایم، در آرامشی پر از پروانه و پرستو، در آرامشی به رنگ غریب گل‌های نا شناخته، در آرامشی که در آن عطر نا شناخته‌ی گل‌ها جاری است،حس سبز گیاهان در رگان من جاری است،من سرشارم از شوق شاخه‌ای برای گل شدن و تپیدن سنگی برای پرنده شدن، من سرشارم از شوق رویش.
طی چند دهه اخیر شاهد رشد چشمگیر توریسم، به‌ویژه در اروپا، بوده‌ایم و سفرهای بین‌المللی برای تعطیلات کوتاه بسیار مرسوم شده‌است. گردشگران از درامد بیش‌تر و اوقات فراغت بیش‌تری برخوردار شده‌اند. همچنین از سطح تحصیلات و ذائقه‌های متنوع بیش‌تری هم بهره می‌گیرند. لذا امروزه بیش از هر زمان دیگری در پی کیفیت برتر هستند و در نتیجه: بازار توریسم گروهی برای استفاده از آفتاب دریا و شن به شدت تفکیک شده‌است. مردم به صورت‌های کاملا اختصاصی این جذابیتها گرایش نشان می‌دهند مثلا کلوپ 30 18 از هتل‌های آرامتر و مجلل‌تری برخوردار است و افراد بیش‌تری را جذب می‌کند. مردم از مکان‌های تفریحی اروپایی و بریتانیایی گرفته تا هتل‌های روستایی را برای اقامتهای تفریحی کوتاه خود انتخاب می‌کردند. مردم برای بازدید از مراکز خاصی که جاذبه و فعالیت‌های خاصی را انجام می‌دهند استقبال می‌کنند. پیشرفت‌های زیرساختارهای تکنولوژی و ترابری به‌ویژه پس از اختراع جمبوجت انواع سفرهای ایام تعطیلات را مطرح کرده‌اند. بازار سفرهای گشت و گذاری در ایام تعطیل رونق گرفته‌است. مسافرتهای طولانی مدت به مقاصد دوردست مثل تایلند یا کنیا مرسوم شده‌اند. پدیده پروازهای ارزان قیمت به کمک نسل جدید فرودگاه‌های کوچک محلی بوجود آمده‌است. همچنین تغییراتی در سبک زندگی ایجاد شده که تعاریف فعلی توریسم رازیر سؤال برده‌اند. برخی مردم به‌ویژه افرادی بالای سن 45 سالگی و بازنشستگان به سراغ توریسم رفته و بعضا تمام سال را با این تورها می‌گذرانند. هفته‌ای چند بار در خارج از منزل غذا می‌خورند به تئاتر می‌روند، به گشت و گذارهای روزانه می‌پردازند و درسال نیز چند بار مسافرت می‌کنند. بخش اعظم این تغییرات به تنوع خرید منجر شده‌اند. امروزه خرید انواع محصولات گردشگری از طریق اینترنت صورت می‌گیرد. برخی از سایت‌های اینترنتی تخفیف‌های زیادی را برای این محصولات در نظر گرفته‌اند که با هدف جلب مشتری صورت می‌گیرد. البته گاهی در این صنعت اختلالاتی هم بروز می‌کند مثل واقعه 11 سپتامبر 2001 و تهدیدات تروریستی علیه مراکز گردشگری مثل شهرهای اروپایی و بالی. برخی مراکز گردشگری مثل کاستا دل سول، بالیرس و کانکن به دلیل تغییر سلیقه مردم شهرت خود را از دست داده‌اند. چرا که با سایر مراکز تفاوت‌های زیادی دارند. ساخت و ساز و تخریب طبیعت نیز اغلب می‌تواند جلوه‌های زیبایی مناطق مذکور را تغییر داده و کاهش گردشگر را سبب شود. این وضعیت در کاستا براوا در اسپانیا طی دو دهه 1960 و 1970 کاملا مشهود بوده‌است. امروزه تنها 11 منطقه و فضای سبز آن دست نخورده باقی مانده‌است که این امر باعث ایجاد بحران در جذب گردشگر در این منطقه شده‌است. توریسم پایدار با وقوف مردم نسبت به اثرات چشمگیر این صنعت بر جوامع شهرت بیش‌تری پیدا می‌کند. توریسم در حال حاضر در کشورهای در حال توسعه روبه رشد نهاده و به‌ویژه در فعالیت‌های اقتصادی آنها اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد و از عناصر اصلی درامد ناخالص ملی محسوب می‌شود. در سالیان اخیر تعطیلات دوم یا همان تعطیلات رسمی در میان اقشار مردم از جمله درامد زایی بیش‌تر بسیار مورد توجه قرار گرفته‌است. ترکیبات خاص در بسته‌های پکیج‌های گردشگری و مراکز عرضه این خدمات مثل مراکز اسکی که در پایان هفته مورد توجه قرار می‌گیرند یا در ایام تعطیل پایان هفته به پارک ملی یا شهری زیبا می‌روند به این درامد زایی کمک کرده‌است. در26 دسامبر 2004 در اثر واقعه سونامی که به علت زمین لرزه شدید اقیانوس هند در گرفت و مرز کشورهای آسیایی این اقیانوس و مالدیورا درنوردید هزاران تن ناپدید شدند و بسیاری از گردشگران جان باختند. این واقعه و عملیات پاکسازی این مناطق سبب شد تا در صنعت توریسم در منطقه به شدت آسیب ببیند.
ضرب المثل: سوز سوزی گتیرر معنی: حرف ، حرف می‌آورد کاربرد: گیر دادن دونفر در حال گفت گو
ازطرف دکترموسوی جم: شرکت گوگل طی سخنان مدیرش مارتین جوزنبولت اعلام کرد که انتشار فیلم توهین امیز به رسول الله را در یوتیوپ متوقف نمی‌کند زیرا این را ازادی اندیشه مینامد. به همین دلیل علمای مسلمان استفاده از جستجوگر گوگل و سایت یوتیوپ را در تمامی کشورهای مسلمانان را به مدت دو روز برای فهماندن اعتراض مسلمانان و اینکه یک ملیارد و نیم مسلمان نمی‌توانند توهین به پیامبر بزرگوارشان را بپذیرند ، منع کردند. و روز دوشنبه و سه‌شنبه 24و 25 سپتامبر روز عدم استفاده از دو سایت یاد شده است و انتظار می‌رود سهم شرکت گوگل افت کرده و خساراتش به 210 میلیون دلار برسد. لطفا پخش کنید تا بزرگ‌ترین حرکت در دفاع از رسول الله را انجام دهیم در ضمن می‌شه روز سه و چهار مهر
ضرب المثل: قره قول قوی سوزیه معنی: مواظب حرف‌های خود بودن برای حرف‌ها و صحبت هایت مترسک بگذار کاربرد: این ضرب المثل برای این است که فرد بر آنچه از دهنش بیرون می‌اید تسلط و کنترل داشته باشد. اگر در جمعی یک نفر شروع به بد گفتن از فردی دیگر بکند کسی از بین جمع بلند می‌شود و می‌گوید قره قول قوی سوزیه یعنی مواظب باش چی داری میگی
شعر اول کوچه ده کوردم یاره شو کالام ساده بو رکونو اله النه اتوردم روزگارا؟ شعر دوم گل قاپدان گچ یارم حالم سوروش یارم بویور گداخ اچره چایه قویوم ایچ یارم یارم بیا از جلو در ما رد بشو احوالی از ما بپرس بفرما بریم خانه چای بریزم بخور یارم شعر سوم بیر بازار چرچه بازار اچنه یارم گزر شوق ورر شهر لره گوون ورا باغمه ازه بازاری از دست فروشان یارم داخل بازار می‌گرده شوق صفا می‌بخشد به مردم در حال تابیدن خورشیدبیاید بیاید پیش من شعرچهارم گد بازارا انجل ال ساهات چه چه زنجر ال ایراخ یولان گلمشم گل قوینما دنجی ال برو به بازار انجیر بخر برایه ساعت چی زنجیر بخر از راه درازی امدم بیا پیشم سوغاتی تو بگیر شعر پنجم اوژه داقدان قار ارمز اریه غافله قید ماخدان یارماز من گدمشم قان اغلیام سرهنگ کمه سم باقلیام از کوه بزرگ برف اب نمی‌شود ابب بشه غافله از برگشدن نمی‌حراسد من رفتم خون گریه کنم مثل سرهنگ خترناک بشم شعر ششم سماوره سانارام ساغ یانینا یاتارام هر یانیا گون توشه المه کولگه توتارام سماور را روشن می‌کنم در طرف راستت میخوابم به هر طرفت نور خورشید بتابه دستمو به انجا می‌گیرم تا سایه بشه برات شعر هفتم عمه قز جان عمه قزه باغیزدا گوردم قوزو سن که منه گل مدی قوی گلسه یار لار قزه دختر عمو جان دختر عمو در باغتون دیدم بزغاله تو که با من عروسی نکردی بزار بیاد دختر یاران شعر هشتم عمم اوقلو ارمنه چوله توکف خرمانه ارپاسن اتلار یهسه بوغداسه گندم توی خرمانه پسر عموم ارمنی به صحرا ریخته خرمان جو ان را اسبها بخورند گندمش خرمان عروسیت شعر نهم بزم باغدا هورک هورکک قورا وار اورگمنه درد دلن یارا وار بزم اله اکه 2 بخت قره وار بره منم تایم کم اولسو بره منم یارم کم اولسو k در باغ ما دسته دسته قورهه هست در دلم از درد دل زخم است در خانه ما دو بخت سیاه است بره منم تایم کم اولسو بره منم یارم کم اولسو شعر دهم گوده اولوز گاه گدر گاه الر گاه گدر منم ببژه یارم وار شاز دا کمن یول گدر در اسمان ستاره می‌رود هرچندگاهی چشمک میزندبعد می‌رود من یک یار دارم k مثل شازده راه می‌رود
پایتخت و بزرگ‌ترین شهر اورشلیم شرقی1335 شمالی4731 35217غرب 31783جنوب 35217; 31783 زبان رسمی عبری، عربی نوع حکومت جمهوری پارلمانی نام حاکمان رئیس‌جمهور نخست‌وزیر شیمون پرز بنیامین نتانیاهو مساحت 22145کیلومتر مربع 151ام آب‌ها 2 سرشماری 7825. 97ام تراکم جمعیت 365 km2 34ام تولید ناخالص داخلی تخمین 2011 مجموع 235446 میلیارد دلار 50ام سرانه 31004 دلار 28ام شاخص توسعه انسانی 2011 08 بسیار بالا 17ام واحد پول شکل ILS منطقه زمانی IST ساعت جهانی 2 دامنه اینترنتی. il پیش‌شماره تلفنی 972 اسرائیل به عبری: کشوری در جنوب غربی آسیا و در منطقه خاورمیانه است. نام رسمی آن دولت اسرائیل به عبری: و پایتخت آن شهر اورشلیم است. پهناوری این کشور 22145 کیلومتر مربع 151ام در جهان است. اسرائیل در ساحل شرقی دریای مدیترانه واقع شده و در شمال با لبنان، در شمال شرقی با سوریه، در شرق با اردن و در جنوب غربی با مصر مرز زمینی دارد. اسرائیل هم‌چنین در شرق با کرانه باختری رود اردن و در جنوب غربی با نوار غزه مجاورت دارد. این کشور با وجود اندازه نسبتا کوچک، اما دارای ویژگی‌های جغرافیایی متنوع است. اسرائیل تنها کشور عمدتا یهودی در جهان است. بر پایه آخرین سرشماری، سازمان مرکزی آمار اسرائیل، این کشور در حدود هفت میلیون و 500 هزار تن جمعیت داشته‌است که در حدود پنج میلیون و 700 هزار نفر از ساختار جمعیتی آن را یهودیان تشکیل داده‌اند. و مابقی ساختار جمعیتی از مسلمان‌ها، مسیحیان، دروزها و سامریون تشکیل شده‌است. هم‌چنین بزرگ‌ترین بخش از اقلیت‌های قومی را شهروندان موسوم به عرب اسرائیلی تشکیل می‌دهند. دولت مدرن اسرائیل دارای ریشه‌های تاریخی و مذهبی در سرزمین اسرائیل از کتاب مقدس است که به آن از دوران باستان صهیون گفته می‌شده است. سرزمین باستانی اسرائیل هم‌چنین منطقه‌ای حیاتی از پادشاهی اسرائیل و پادشاهی یهودا بوده است. با شکل‌گیری جنبش سیاسی صهیونیسم در سال 1897 میلادی و بیانیه بالفور در سال 1917 میلادی، جامعه ملل، در پایان جنگ جهانی اول و پس از سقوط امپراتوری عثمانی، قیمومیت بریتانیا بر فلسطین را به پادشاهی متحده اعطا کرد، با هدف این‌که قیومیت بریتانیا پیش‌زمینه‌های مطلوب سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای تاسیس خانه ملی یهودیان را عهده‌دار شود و هم‌چنین برای حفاظت از حقوق مدنی و حقوق مذهبی از همه ساکنان سرزمین فلسطین، صرف‌نظر از نژاد و مذهب بکوشد. در تاریخ 29 نوامبر 1947 میلادی، سازمان ملل متحد، طرح تقسیم فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین و اداره شهر اورشلیم، به صورت بین‌المللی را تصویب کرد. این طرح موافقت سران صهیونیست را در پی داشت اما فلسطینیان و دولت‌های عرب منطقه، بی‌درنگ آن را رد کردند. در نتیجه از تاریخ 30 نوامبر 1947 تا 14 مه 1948، میان شبه‌نظامیان فلسطینی و یهودی، نبردهای خونینی در گرفت. نهایتا، در تاریخ 14 مه 1948 میلادی 5708 عبری 24 اردیبهشت 1327 خورشیدی و هم‌زمان با پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، دولت اسرائیل با صدور منشور استقلال، اعلام موجودیت کرد. 12 یک روز پس از اعلام استقلال، تمامی همسایگان عرب به طور هم‌زمان به اسرائیل حمله کردند که متحمل شکست شدند. از آن پس، مجموعه‌ای از درگیری‌های نظامی بین نیروهای اسرائیلی و کشورهای عرب رخ داده که مهم‌ترین آن‌ها در سال‌های 49 1948، 1956، 1967، 1973 و 1982 میلادی، به وقوع پیوست. اسرائیل عضو رسمی سازمان ملل متحد است و در حال حاضر با بیش از صد و پنجاه و هفت کشور جهان روابط دیپلماتیک دارد. این کشور هم‌چنین میزبان بناهایی مقدس از سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام و میزبان اماکن مقدس دین بهائی است. اسرائیل، کشوری توسعه یافته و نوع حکومت آن، جمهوری پارلمانی است. این کشور دارای نظام پارلمانی و حق رای عمومی است. در این کشور، رئیس‌جمهور مقامی تشریفاتی است و نخست‌وزیر به عنوان رئیس دولت و کنست پارلمان اسرائیل به عنوان شاخه قانون‌گذار عمل می‌کند. در سال 2008 میلادی، اسرائیل بر پایه تولید ناخالص داخلی در رتبه 41امین اقتصاد بزرگ جهان قرار داشت. کشور اسرائیل از لحاظ رتبه‌بندی دانشگاهی، بهترین وضعیت علمی را در منطقه خاورمیانه داراست. از لحاظ شاخص توسعه انسانی، در سال2008 میلادی، در رتبه 23ام جهان قرار داشت. این کشور از لحاظ این شاخص در بالاترین رتبه در منطقه خاورمیانه قرار دارد. مردم این کشور از لحاظ امید به زندگی، دارای یکی از بالاترین شاخص‌ها در میان کشورهای جهان هستند. بنابر گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز، مطبوعات و رسانه‌های اسرائیلی، بالاترین میزان آزادی را در میان کشورهای منطقه خاورمیانه دارند.
به دستور شاه طهماست اول متولد 1514 و متوفی در 1576 میلادی که 52 سال بر ایران سلطنت کرد در 15 آگوست سال 1551 شهر واردزیا واقع در گرجستان که در درون کوه ساخته شده بود بسته شد زیرا که به صورت یک مرکز آموزش کشیش و ترویج مسیحیت درامده بود. این شهر در قرن دوازدهم و در پی ترس از هجوم سلجوقیان ساخته شده و بعدا به دلیل بیم از حمله مغولان که وارد جنوب روسیه شده بودند توسعه یافته بود. خانه‌های شهر به صورت آپارتمان‌های چندین طبقه و بعضا 13 طبقه در دل کوه ساخته شده بودند و راه ورودی به این شهر غاری، تنها از طریق چاههای مخفی بود. این شهر اضطراری، زمانی گنجایش ده‌ها هزار تن سکنه را داشت که در زلزله سال 1283 میلادی آسیب شدید دید و از آن پس به مرکز آموزش مسیحیت تبدیل شد و چون در دوران حکومت صفویان در قلمرو ایران قرار داشت شاه طهماسب دستور بسته شدن آن را داد تا به صورت یک پایگاه مخفی مخالفان ایران و اسلام درنیاید. بقایای آپارتمان‌های غارساخته این شهر اینک از نقاط جذب تماشاگر در گرجستان است. نظر یادتون نره.
مجموعه تالاب آبی نزدیکی فرودگاه بین‌المللی کیفلاویک در ایسلند واقع شده است. محلی برای آرامش و آبتنی با آب گرم. این تالاب یک تالاب طبیعی با آب نسبتا داغ می‌باشد. این استخر آب گرم یکی از مشهورترین مکان‌های گردشگری برای توریست‌ها محسوب می‌شود. اگرچه این محل خیلی شلوغ است اما ارزش دیدن دارد. تالاب آبی از آب‌های دریایی غنی از مواد معدنی تغذیه می‌شود که حرارتش را از گرمای اعماق زمین می‌گیرد. این مکان شبیه یک منطقه گرگ و میش گونه است که مردم با گل‌های سفید و درون بخار پوشیده شده‌اند. نظر یادتون نره.
جزایر سیمیلان به مجموعه‌ای از جزایر در دریایی آندمان گفته می‌شود که در خلیج استان در تایلند واقع شده است و یک پارک ملی محسوب می‌شود. این جزایر فاصله‌ای در حدود 70 کیلو متر از شهر Phang Nga دارند. سیمیلان یکی از مهم‌ترین مناطق توریستی برای غواصی است و به گفته مجله نشنال جئوگرافیک جزو 10 محل برتر جهت غواصی می‌باشد. نظر یادتون نره.
گردشگری درمانی گردشگر درمانی هم همیشه وجود داشته ولی تا قبل از قرن هجدهم اهمیت چندانی برای آن قائل نبودند در انگلستان این بخش به شهرهای دارای چشمه‌های آب گرم اختصاص داشت و عموما مناطقی که آب‌های معدنی داشتند برای درمان امراض مختلف از بیماری‌های روده‌ای گرفته تا کبدی و برونشیت مورد توجه قرار می‌گرفتند. گردشگری تفریحی سفر تفریحی از ابداعات انگلستان بود و ریشه در عوامل جامعه شناختی داشت. بریتانیا نخستین کشور اروپایی بود که انقلاب صنعتی را آغاز نمود و جامعه صنعتی نخستین جامعه‌ای بود که فرصت تفریح را برای تعداد روز افزونی از مردم فراهم می‌آورد. در شروع کار این تفریحات برای طبقه کارگری ممکن نبود بلکه صاحبان ماشین تولید مالکین کارخانجات و تجار و اقتصاد مدارها از این فرصت بهره‌مند بودند. بدین ترتیب طبقه متوسط هم پدید آمد. در نام‌گذاری بسیاری از این مناطق ردپایش از اصل و ریشه بریتانیایی دیده می‌شود. مثلا در نیس که اولین مرکز تفریحی ایام تعطیلات در فرانسه بود مراسم ویژه‌ای به نام پرومناد دزانگلی برگزار می‌شود. در بسیاری از دیگر ایام تاریخی قاره اروپا و حتی نام‌گذاری هتل‌های قصرگونه نیز این قاعده مستثنی نیستند و نام‌هایی چون هتل بریستول، کارلتون و مجستیک جملگی نشان از تأثیرگذاری‌های مشتریهای انگلیسی دارند. گردشگری زمستانی ورزش‌های زمستانی عمدتا از اختراعات طبقات مرفه بریتانیا هستند که در بدو امر در روستاهای زرمات، والایس و سنت موریتس سوئیس در سال 1864 مطرح و معرفی شده‌اند. نخستین تور ورزشی زمستانی برای ایام تعطیل یا تعطیلات زمستانی در سال 1903 عازم آولبودن شد که آن هم در سوئیس بود. ورزش سازماندهی شده در بریتانیا پیش از رسیدن به کشورهای دیگر به رونق رسیده بود. واژگان ورزش شاهد این مدعا هستند از جمله: راگبی، فوتبال و بوکس که تماما ریشه انگلیسی دارند حتی تنیس که یک ورزش اصیل فرانسوی است از سوی بریتانیایی‌ها جنبه رسمی پیدا کرد و قانونمند شد و حتی اولین میزبانی رقابت‌های قهرمانی در قرن نوزدهم را عهده‌دار شد درویمبلی ورزش‌های زمستانی پاسخ طبیعی به نیاز کلاس خاصی به تفریح درسردترین فصل سال بود. گردشگری گروهی پدر گردشگری گروهی نوین توماس کوک بود که در 5 جولای 1841 اولین تور بزرگ گروهی را سازماندهی کرد. او یک سفر گروهی 57 نفری با هزینه هر نفر یک شیلینگ را برای کارکنان راه‌آهن ترتیب داد که از لیچستر به لاگ بورو به مسافت 11 مایل را طی نمودند. چیزی نگذشت که عده زیادی به تقلید از وی روی آوردند مثل انجمن گردشگری پلی تکنیک، دین وداوسون و غیره و در نتیجه این ضعف به سرعت در بریتانیا رشد کرد. در عصر ویکتوریا رشد اصلی در میان طبقه متوسط جامعه بود که در مشاغل خود از مرخصی برخوردار شده بودند و می‌توانستند به سفرهای تفریحی بروند و حتی مدتی در سفر اقامت هم داشته باشند. اقامتگاه آنان نیز توسط سازمان‌های کارفرما تحت عنوان مسکن اداری تأمین می‌شد. مرخصی‌های با حقوق از دیگر عوامل تأثیرگذار بر توسعه صنعت گردشگری بود: یک و نیم میلیون کارگر در سال 1925 از این امتیاز برخوردار شدند. وتا سال 1939 این جمعیت به 11 میلیون نفر یعنی 30درصد جمعیت در خانواده‌ها رسید.
اقا قدیما چجوری میرفتن لب چشمه اب میاوردن؟ ما پارچ خونه خالی می‌شه هیچکی مسئولیتشو قبول نمیکنه! به همین برکت قسم! اصن یه وضی
ریخته گری تحت فشار بالا یا دایکست High Pressure Die Casting یکی از روش‌های بسیار متداول برای تولید قطعات صنعتی با تیراژ بالاست. آلیاژهای متفاوتی از فلزات آلومینیوم، روی و مس جهت تولید به روش دایکست دایکاست مورد مصرف قرار می‌گیرند. در این روش به منظور تولید قطعات مختلف، علاوه بر ماشین آلات، اقلام سرمایه‌ای، مصرفی و واسطه‌ای دیگری همچون قالب‌های دایکست، کوره‌های ذوب و نگهدارنده، بوته‌های گرافیتی و سیلیکون کاربایدی، گان اسپری‌ها، پیستون‌ها ی مس برلیوم، روانسازهای پایه آبی و کمکی دایکوت‌ها ، گریس‌های ضد لحیم و کمکی، انواع روانسازهای پیستون و. مورد مصرف قرار می‌گیرند که قطعا سطح کیفی و مشخصات فنی این اقلام در کیفیت و کمیت تولید تاثیر مستقیم خواهد گذارد. پیشرفت روزافزون این صنعت در دنیا استفاده از تجهیزات و ادوات جانبی اتوماسیون همچون مذاب ریز، اسپریرها و قطعه گیرهای اتوماتیک، سیستم‌های مرکزی ترکیب روانساز دایکوت ، بهره‌گیری از کوره‌های بوته‌ای و روربر یا حتی شفت فورنینس‌ها با راندمان بالا، اپراتورهای کاملا حرفه‌ای و آموزش دیده و مهندسین خلاق و با تجربه و. را الزامی نموده است. در حال حاضر صنایع خودرو سازی، موتور سیکلت سازی، لوازم خانگی، صنایع برق، شیرالات بهداشتی، یراق آلات درب و پنجره، صنایع لوستر سازی و غیره مشتری عمده این روش تولید می‌باشند. ماشین‌های دایکست شرکت سوییسی Bhler در صنعت ریخته گری بسیار مورد استفاده می‌باشد. در ایران نیز ماشین‌آلات Bhler به وفور استفاده می‌شود. علاوه بر بولر، دایکست‌های تایوانی Zetai و دایکست‌های ایتالیایی و روسی نیز در ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد. تیم تخصصی ابتکار صنعت آماده همکاری با مراکز مختلف صنعتی در زمینه مشاوره و راه‌اندازی ماشین‌آلات دایکست می‌باشد. جهت دریافت خدمات و مشاوره لطفا تماس حاصل فرمایید.
لغت گردشگری tourism از کلمه tour به معنای گشتن اخذ شده که ریشه در لغت لاتین turns به معنای دور زدن، رفت و برگشت بین مبدأ و مقصد و رخش دارد که از یونانی به اسپانیایی و فرانسه و در نهایت به انگلیسی راه یافته‌است. افراد ثروتمند معمولا به اقصی نقاط جهان سفر می‌کنند تا شاهکارهای هنری را ببینند، زبان‌های جدید بیاموزند، با فرهنگ‌های جدید آشنا شوند و یا با غذاهای دیگر کشورها آشنا شوند. اصطلاحات توریسم و توریست اولین بار در سال 1937 توسط جامعه ملل مورد استفاده قرار گرفتند. گردشگری به سفر به خارج از کشور و با مدت زمان بیش از 24 ساعت اطلاق می‌شود.
بحث‌هایی در مورد گردشگری سازمان گردشگری جهانی UNWTO پیش‌بینی می‌کند که گردشگری بین‌المللی با نرخ رشد 4 به کار خود ادامه دهد 1 و اروپا تا سال 2020 همچنان پرجاذبه‌ترین مناطق گردشگری جهان خواهد ماند ولی سهم این قاره از 60 درصد در سال 1995 به 46 درصد تقلیل خواهد یافت. این در حالی است که روند مسافرت‌های دور اندکی بیش‌تر از مسافرت‌های داخلی خواهد بود و از 18 درصد در سال 1995 به 24 درصد در سال 2020 افزایش خواهد یافت. از زمانی که تجارت الکترونیکی در اینترنت رواج گرفته، محصولات گردشگری از جمله پرمعامله‌ترین اقلام مورد تجارت بوده‌اند. این محصولات یا سرویس‌ها با نرخ مقبول در شبکه عرضه می‌شوند. عرضه کنندگان خدمات گردشگری سفرها، هتل‌ها، خطوط هواپیمایی و غیره فروش اینترنتی را در دستور کار خود قرار داده‌اند و بدین ترتیب تا حد زیادی دست واسطه‌ها کوتاه شده‌است. انتظار می‌رود در زمینه سفرهای فضایی طی ربع اول قرن بیست و یکم پیشرفت چشمگیری حاصل شود اگر چه در مقایسه با مراکز سنتی، تعداد گردشگران این بخش قابل توجه نخواهد بود مگر این که تکنولوژی‌هایی چون سیستم‌های حمل به فضا پیشرفت کنند و ارزان تمام شوند. پیشرفت‌های تکنولوژیکی می‌تواند هتل‌های فضایی را ممکن نمایند و مثلا هواپیماهای خورشیدی یا فضاپیماهای بزرگ را عرضه کنند. هتل‌های زیر آبی مثل هیدروپلیس هم که انتظار می‌رود در سال 2006 در دبی احداث گردد به این مجموعه اضافه خواهند شد. در اقیانوس نیز گردشگران مورد استقبال کشتی‌های گشتی بسیار بزرگ و بی‌نظیر و شاید هم شهرهای شناور قرار خواهند گرفت. برخی آینده‌گراها انتظار دارند هتل‌های سیار و پایه‌داری ساخته شوند که بتوانند به طور موقت در هر جای کره زمین نصب شوند و هر جا که ساخت هتل‌ها از نظر سیاسی اقتصادی یا بنا به ملاحظات زیست محیطی قابل قبول نباشد از آن‌ها استفاده کنند.
پنج‌شنبه چهارم تیر 1394 16: 32 حامد
اگه یه روزی من مردم. خدا نکنه! نیگا چه پیگیر هم هست! مرده شور ریختتو ببرن. خجالتم نمیکشه! حلوا نخورده‌ای؟ آخه حلوای من خوردن داره؟ ببین واسه کیا پست میذارم. ای خدا!
پنج‌شنبه بیست و نهم مرداد 1394 15:
یارو 10 کالری از خوردن یه رانی وارد بدنش می‌شه ،. ولی حاضره 12 کالری بسوزنه اون دو تا تیکه میوه باقیمونده ته قوطی و در بیاره
میدونی ضد حال چیه؟ تایپ می‌کنی: خیلی عجله دارم باید برم فعلا بای رو مانیتور رو می‌بینی: ینی میخای کیبورد و سیستم رو داغون کنی اون موقع!
امروز تولد بابام بود همه واسش کادو خریده بودن. منم رفتم کولر رو خاموش کردم وقتی اومد دید کولر خاموشه. اشک تو چشاش جمع شد. فک کنم خیلی خوشحال شد:
تحمل کن عزیز دل شکسته تحمل کن به پای شمع خاموش تحمل کن کنارگریه من به یاد دلخوشی‌های فراموش جهان کوچک من هست وزیبا هنوزازعطرلبخندتوسرمست واسه تکراراسم ساده توست صدایی ازمنه عاشق اگراست.
شعر مربع: هم می‌توان عمودی خواند و هم افقی از چهره‌ی افروخته گل را مشکن افروخته رخ مرو تودیگر به چمن گل را تو دیگر مکن خجل ای مه من مشکن به چمن ای مه من قد سمن شعر عکس: هم می‌توان از ابتدا خواند و هم از انتها: شو همره بلبل بلب هر مهوش شکر بترازوی وزارت بر کش موضوعات مرتبط: نکته‌ها
درس سوم رستم و اسفندیار 2 xml: آن دو پهلوان با تیر ساخته شده از چوب درخت خدنگ با یکدیگر آن چنان مبارزه کردند که خورشید از جنگ بین آنها رنگش عوض شد. ترسید از نوک فلزی تیر هر دو جنگ جوی آتش جنگ برافروخته شد جنگ بین دو دلاور شروع شد. به گونه‌ای که لباس جنگی هر دو جنگ جو پاره شد. اسفند یار به خاطر مرگ فرزندانش بخاطر طولانی شدن جنگ ناراحت و غمگین شد و ابروهایش در هم پیچید و خشمگین شد. هنگامی که اسفندیار به کمان خود دست برد کسی نمی‌دانست از تیر او در امان بماند. هنگامی که اسفندیار تیر را از دست رها کرد تن رستم و اسب او زخمی شد. هنگامی که رستم و رخش از جنگ با اسفندریار درمانده شدن به فکر چاره افتادند. رسم مانند باد به سرعت از رخش پیاده شد و به طرف تپه بلندی رفت فرار کرد. رخش سفید رنگ و درخشان به سمت خانه رفت و از صاحب خود رستم جدا شد. تمام پیکر رستم پر از خون شد و آن هیکل نیرومند سست و لرزان شد. تو سیستانی مگر فراموش کردی که من چقدر قدرت در تیر اندازی و جنگ دارم. تو اکنون با حیله و نیرنگ زال تندرست هستی و گر نه مرگ تو نزدیک بود. من امروز تو به زمین می‌کوبم تا از این پس دیگر زال تو را زنده نبیند. از خداوند جهان بترس و عقل و خرد خود را به خاطر احساست تباه نکن تابع احساسات خودت نباش. من امروز برای جنگ به میدان نیامدم بلکه برای عذر خواهی و حفظ آبرو و اعتبار آمده‌ام. تو با من ظالمانه رفتار می‌کنی و عقل و خرد خود را نادیده گرفتی. کمان را آماده کرد و تیر درخت گز را در آن نهاد؛ همان تیری که نوک آن به آب زر آغشته بود. تیر درخت گز را در کمان آماده کشید و سر خویش را به سوی آسمان بلند کرد. گفت: ای خداوند آفریننده خورشید و افزایش دهنده‌ی دانش و شکوه و قدرت. تو جان پاک مرا می‌بینی و از قدرت من خبر داری و از فکر و اندیشه من خبر داری. که تلاش فراوانی کردم تا اسفندیار از جنگ صرف‌نظر کند. تو می‌دانی که اسفندیار ظالمانه برخورد می‌کند و ادعای مردانگی می‌کند. مرا به خاطر این گناهم کشتن اسفدیار کیفر و مجازات نکن؛ ای آفریننده ماه و ستاره. رستم تیر گز را همان‌گونه که سیمرغ گفته بود در کمان قرار داد. تیر را بر چشم اسفندیار زد و جهان در مقابل چشمان آن دلاور تیره و تار شد. قامت اسفندیار خم شد و بر زمین افتاد و شکوه و عظمت پاداشاهی از او رفت. درس چهارم بازرگان و دزد در شهر بغداد مردی زندگی می‌کرد که در آغاز جوانی به جستجوی کار افراد دزد می‌پرداخت و هر کجا سرقتی می‌شد وارد می‌شد و اموال سرقت شده را پیدا می‌کرد و به صاحب مال می‌داد. آن مرد در پایان زندگی از آن کار توبه کرد و به شغل پارچه فروشی پرداخت. در یکی از شب‌ها دزدی قصد مغازه‌ی او کرد. در آغاز شب خود را در پوشش و ظاهر صاحب مغازه در آورد و شمعی کوچک و دسته کلید ی که برای باز کردن در دکان آماده شده بود در آستین خود گذاشت و به بازار پارچه فروشان آمد و پاسبانی را که مامور نگهبانی بازار پارچه فروشان بود صدا کرد و در تاریکی شمعی به او داد. دزد گفت: شمع را روشن کن که برای من کار مهمی در مغازه پیش آمده است و دزد رفت و در مغازه را باز کرد. و زمانی که پا سبان شمع را آ ورد او به درون مغازه رفته بود. دزد شمع را به گونه‌ای از دست نگهبان گرفت که نگهبان صورتش را ندید و چون دید که نگهبان مواظبت می‌کند و به شک افتاده است بر جای صاحب مغازه نشست و دفتر حساب رسی مغازه که آن جا بود بر داشت و جلوی خود گذاشت و به خواندن آن مشغول شد. نگهبان خیال کرد که در حال حسابرسی است. وقتی که شب به صبح نزدیک شده شب به پایان رسید به نگهبان گفت: باربری را صدا کن تا مقداری از این پارچه‌ها را با من به خانه برده و پولی به نگهبان داد. دزد به نگهبان گفت: من امشب به تو زحمت زیادی داده‌ام این پول را صرف مخارج زندگی خود کن. وقتی که مرد باربر رسید؛ آن دزد چهار بقچه پر از لباس‌های قیمتی آماده کرد و روی هم چیده بود و باربر بارها را بر دوش گذاشت؛ و دزد در مغازه را بسته و از آنجا رفت. وقتی که صبح شد صاحب مغازه آمد. زمانی که نگهبان صاحب مغازه را از دور دید. او را مورد شکر و سپاس قرار داد و به او گفت: بچه‌ها ی من با آن انعام که تو دیشب به من دادی شب خوشی را گذرانیدند. خداوند دارایی تو را از فزون کند. مرد پارچه فروش از گفتار نگهبان تعجب کرد اما چون مرد عاقلی بود هیچ جوابی به نگهبان نداد و در مغازه‌اش را باز کرد بسیاری از پارچه‌های با ارزشی که داشت در مغازه ندید. با زیرکی و اطمینان کامل جریان را فهمید و از خود هیچ عکس‌العمل و نگرانی نشان نداد و با صبر و برد باری کامل نگهبان را صدا کرد و از او پرسید: دیشب چه کسی این لباس‌ها را برداشت. نگهبان گفت: توبه من نگفتی که باربری بیاور که پارچه هایم را با من به خانه‌ام بیاورد؟ صاحب مغازه گفت: بله من گفتم اما چون هوا تاریک بود و من خواب آلود بودم نمی‌دانم که کدام باربر با من آمده بود برو آن شخص را نزد من بیاور. نگهبان باربر را پیدا کرد و نزد پارچه فروش صاحب مغازه آورد. پارچه فروش در مغازه‌اش را بسته و زمانی که از محدوده بازار خارج شد. از مرد باربر پرسید که دیشب پارچه‌ها را همراه من کجا بردی چون دیشب مست و بی هوش بودم و اکنون از یاد برده‌ام. باربر جواب داد: به فلان ورودی آب از ورودهای رود دجله ملوانی تقاضا کردی و من او را حاضر کردم و از پیش تو رفتم. پارچه فروش گفت: مرا به آن ورودی ببر و ملوان را به من نشان بده. مرد باربر ملوان را به پارچه فروش نشان داد. پارچه فروش با ملوان در کشتی نشسته و از او پرسید: که امروز برادرم با من پارچه‌ها از کدام مسیر رفت. ملوان گفت: از از فلان محل ورود آب ، پارچه فروش به او گفت: که مرا به آن محل ببر چون به آن محل با کشتی رسید. سوال کرد که کدام باربر آن پارچه‌ها را جابجا کرد. ملوان به او معرفی کرد. پارچه فروش گفت باربر را بیاور و او حاضر نمود. پارچه فروش پول اندکی به باربر داد و به او گفت: مرا به آن محلی ببر که امروز پارچه‌ها را با برادرم به آن جا بردی. باربر پارچه فروش را به مغازه‌ای که در دورترین نقطه رود و رو به رو صحرا قرار گرفته بود ببرد و گفت که پارچه‌ها را در این مغازه گذاشته است پارچه فروش با تلاش بسیار قفل در مغازه را باز کرد پارچه هایش به همان شکل و نشانی که بسته بود دید و مشاهده کرد گلیمی در آن خانه که بر روی ریسمانی آویزان کرده بودند. گلیم را برداشت و باز کرد لباس هایش را در گلیم پیچید و به باربر گفت: بردار. باربر بارها را بر دوش گرفته و به سوی محلی رفت که از آنجا آمده بودش و وقتی که از مغازه خارج شد. در راه با دزد رو به رو شد و دوزد با دیدن آن صحنه غمگین شد. اما اصلا به روی خود نیاورد و همراه آن دو پارچه فروش و باربر راه افتاد و زمانی که به کنار رود رسیدند و باربر کمک خواست تا پارچه‌ها را داخل کشتی ببرد ، دزد به او کمک کرد و زمانی که پارچه‌ها را وارد کشتی کرد. دزد گلیم خود را بر داشت و به دوش گرفت و دزد گفت: ای برادر تو را به امان خدا سپردم و هر کدام از ما به حق خود رسیدیم و پارچه فروش مال خود را به سلامت باز گردانید. درس هفتم بردار کردن حسنک ب 1 در آغازفصلی از چگونگی اعدام کردن این مرد حسنک خواهم نوشت سپس به اصل داستان می‌پردازم! اکنون که من این داستان را شروع می‌کنم. از این عده که من درباره‌ی آنها سخن می‌گویم یکی دو نفر زنده‌اند در گوشه‌ای منزوی هستند و خواجه بوسهل زوزنی چند سالی است که مرده است. و در آن دنیا گرفتار اعمالی است که در این دنیا انجام داده بود و ما با آن کاری نداریم. هر چند او به من بدی کرد. به هر حال عمر من شصت و پنج رسیده است؛ و به دنبال وی من هم باید بروم. در این کتاب تاریخی که می‌نویسم سخی نمی‌گویم که به طرفداری از شخص خاصی و بیهوده گویی کشیده شود و خوانندگان این نوشته می‌گویند: این پیر مرد دروغ گو شرم نمی‌کند، بلکه مطالبی خواهم نوشت که خوانندگان در آن نوشته با من هم عقیده و موافق باشند و سرزنشی نکند. ب2 این بوسهل زوزنی مردی بزرگ زاده و با عظمت و دانشمند و اهل ادب بود. اما بد خواهی و بد خلقی جزء ذاتش بود زیرا که در آفرینش خدا دگرگونی نیست و بد رفتاری او به گونه‌ای بود که هیچ‌گونه دلسوزی و مهربانی در وجود او نبود و پیوسته منتظر بود تا پادشاهی بزرگ و ستمگر بر یکی از خدمت کاران عصبانی شود. و او را آسیب برساند و بازداشت نماید از کار بر کنار کند آنگاه بوسهل زوزنی از گوشه‌ای بر می‌خواست و موقعیت را متناسب می‌شمرد و سخن چینی و بد گویی می‌کرد و بد گویی و رنج و عذاب زیادی به این خدمت کار می‌رسانید. صفحه دوم و سپس ادعا می‌کرد که فلان خدمتکار را من بازداشت کردم اگر کار بدی انجام داد به عاقبت بد رفتاری خود رسید اما عاقلان می‌دانستند که این طور نیست او بیهوده سخن می‌گوید و به ظاهر سری تکان می‌دارند و پنهانی برای بیهوده گویی او می‌خندیدند و می‌گفتند که وی بیهوده سخن می‌گوید، به جز استاد من بو نصر مشکان که نتوانست به او آسیبی بزند با همه‌ی نیرنگ‌های خود نتوانست نقشه‌ی خود را عملی بسازد و آنچه درباره وی می‌گفت نتوانست به آرزویش برسد زیرا تقدیر الهی با سخن چینی‌ها ی او موافق نبود و دیگر بو نصر مشکان مردی دور اندیش بود؛ در روزگار سلطان محمود خدا از او راضی باشد بدون آنکه کوچک‌ترین خیانتی در حق او بکند. مطابق میل سلطان مسعود خدا او را رحمت کند رفتار می‌کرد. چون از شواهد می‌فهمید که او بعد از سلطان محمود پادشاه خواهد شد تخت پادشاهی پس از پدر به وی می‌رسد اما روش حسنک غیر روش بونصر مشکان بود زیرا که به میل و آرزوی سلطان محمد و رضایت خاطر سلطان محمود سلطان مسعود را اذیت کرد که آنها را نمی‌توان تحمل کرد. تا چه به پادشاه سلطان مسعود برسد. همان‌طور که جعفر برمکی و این دسته در روزگار هارون الرشید وزیری کردند شغل وزیری داشتند سر انجام کار همه آنها مثل پایان کار حسنک به مرگ انجامید. و بو سهل زوزنی با تمام مقام و ثروت و خدمت کارانش در مقابل حسنک قطره‌ای آب در مقابل رود بود، اما حساب فضل و دانش جداست حسنک از نظر فضل و دانش از بوسهل بر تر است و ستم‌هایی که از بوسهل به حسنک رسید، یکی آن بود که به عبدوس گفته بود: سلطان مسعود را بگو که من هرچه می‌کنم به فرمان سلطان محمود می‌کنم ، اگر زمانی تخت پادشاهی به تو سلطان مسعود برسد حسنک باید به دار آویخته شود. به ناچار زمانی که سلطان مسعود به پادشاهی رسید حسنک به دار آویخته شد و بو سهل زوزنی و بقیه چه کاره هستند؟ زیرا که حسنک سر انجام بی باکی و دشمنی با سلطان مسعود را که انجام داده بود گرفتار شد. ب 3 هنگامی که حسنک را از شهر بست به شهر هرات آوردند. بو سهل زوزنی او را به غلام خویش خدمتکارش علی رایض سپرد و انواع تحقیرها و اهانت‌ها به حسنک رسید زیرا هیچ‌گونه تحقیق و بازرسی وجود نداشت و انتقام‌ها و کینه جویی‌ها ی فراوان صورت گرفت و به همین سبب مردم علیه بوسهل اعتراض نمودند که انسان شکست خورده و از پا افتاده را می‌توان زد؛ اما مردانگی آناست که گفته‌اند: در زمان قدرت و توانندی عفو و گذشت کردن را پیشه خود بسازید. ب 4 وقتی که سلطان مسعود خداوند از او خشنود باد از هرات عازم بلخ شد، علی رایض حسنک را دست بسته می‌برد مخفیانه از اعمال و رفتار ناشایسته و دشمنی و ظلم و ستم نسبت به خنک انجام داد، هر چند علی رایعنی پنهانی به من گفت که هر چه که بوسهل دستور داده بود از رفتار ناپسند در مورد این مرد، از هر ده تا یک نمونه علیه حسنک به کاربردم و خیلی واهمه داشتم. و بوسهل در شهر بلخ سلطان مسعود را تحریک کرده که ناچار حسنک را باید اعدام نمود و سلطان مسعود از بس که صبور و بخشنده بود، در مقابل او سکوت اختیار کرد. ب 5 و متعمد عبدوس گفت: بعد از مرگ حسنک روزی از استادم شنیدم که سلطان مسعود، به بو سهل گفت: برای اعدام حسنک دلیل و بهانه‌ای باید داشت. بو سهل گفت: چه دلیلی از این بزرگ‌تر که او قرمطی پیرو فرقه اسماعیلی است و از خلیفه فاطمی مصر خلعت و پاداش گرفته است تا خلیفه بغداد امیر محمد را که خداوند او را حفظ کند آزار دهد و نامه نگاری و مکاتبه از سلطان محمود قطع کرد و اکنون نیز آن سخن می‌گوید و در خاطر سلطان مسعود هست که در شهر نیشابور بود، فرستاده‌ی خلیفه آمد و جامعه لباس آورد و فرمان و پیغام در این باره چگونه بود. باید دستور خلیفه را در این زمینه رعایت کرد سلطان مسعود گفت: باید در این مورد فکر کنم. ب 6 و بعد از این با استادم بو نصر مشکان خلوتی کرد. او این گونه بیان کرد که در آن خلوت چه چیزهایی مطرح شد. استادم گفت: که سلطان مسعود مرا از موضوع حسنک سوال کرد، پس از جریان خلیفه عباسی پرسید و سوال کرد که نظر شما در مورد دین و عقیده و خلعت گرفتن لباس گرفتن حسنک از مصریان چیست؟ من سخن آغاز کردم و رفتن حسنک به حج را بیان کردم تا زمانی که از مدینه در راه شام به وادی القری برگشت و خلعت مصری بنا به ضرورت گرفت و ازموصل راهش را عوض کرد و به بغداد بر نگشتن و خلیفه ناراحت شد که همانا به دستور سلطان محمود است همه را به طور کامل شرح دادم. سلطان مسعود گفت: که در این مورد گناه حسنک چیست که اگر از راه صحرا ی عربستان می‌آمد. آن جماعت را به کشتن می‌داد؟ گفتم همین‌طور بود اما برای خلیفه به چند شکل گزارش داده‌اند تا کاملا رنجیده خاطر شد و ناراحت و خشمگین شد و حسنک را قرمطی نامید. و در این مورد نامه‌ها نوشته شد و رفت و آمدها صورت گرفته است. سلطان محمود همان‌طور که لجاجت و سر سختی و دشمنی وی اقتضا می‌کرد. روزی گفت: باید به آن خلیفه‌ی نادان و کم عقل نامه نوشت و گفت که من به خاطر عباسیان در همه جا ی جهان به تعقیب و جستجوی قر مطیان هستم و اگر قرمطی بودن کسی ثابت شود اعدام می‌گردد و اگر بر من ثابت شود که حسنک قرمطی است، خبر به امیر محمود می‌دادند که در مورد او چه کار باید بکنیم. من او را پرورش دادم و با خانواده‌ی من یکی است و اگر او قرمطی باشد من هم قرمطی هستم. به عدالت خانه برگشتم و همان‌گونه که حاکمان نامه می‌نویسند نامه‌ای نو شتم و سر انجا م پس از رفت آمد بسیار قرار شد آن خلعت که حسنک گرفته بود و همه‌چیزهای تازه و کم یا بی که برای سلطان محمود فرستاده بود، با فرستادن به بغداد بفرستد تا سوخته و نابود گردد. و زمانی که فرستاده برگشت. سلطان پرسید که: آن هدایا را درکدام محل سوزاندند؟ زیرا امیر از این که خلیفه، حسنک را قرمطی خوانده بود بسیار رنجیده شده بود. با وجود آن، در پنهانی ترس و جانب داری در خلیفه شدت می‌گرفت تا زمانی که سلطان محمود مرد. من همه‌ی چیزهایی را که روی داده بود به طور کامل بیان کردم گفت: فهمیدم. ب7 البته بوسهل بعد از این مجلس باز هم بیکار ننشست و به تحریک سلطان مسعود پرداخت. روز سه‌شنبه 27 صفر همین که همه‌چیز مهیا شد. سلطان به خواجه بونصر گفت: باید در تالار انتظار بنشینیم زیرا حسنک را به آن جا همراه با قضات و شاهدان عادل می‌آورند تا آن چه را که حسنک خریده است، تماما به نام ما سلطان مسعود نوشته شود و حسنک نیز گواهی دهد. خواجه احمد گفت: چنین کاری انجام می‌دهم: و به تالار رفت و بزرگان و رئیس دیوان و نویسندگان و بوسهل زوزنی به آنجا آمدند. و سطلان مسعود، دانشمند آگاه و فرمانده لشکر، و نصر خلف را به نمایندگی به آنجا فرستاد، و قضاتی از بلخ و ثروتمندان و دانشمندان و فقهای دینی و شاهدان عادل و تصدیق کنندگان گفتار در آن مجلس گرد آمده بودند. همین که زمینه‌ی کار فراهم شد آماده شد من که ابولفضل هستم وعده‌ای که در بیرون تالار روی سکوها نشسته بودند همگی انتظار ورود حسنک بودیم یک ساعت طول کشید، سر انجام حسنک بدون بند و زنجیر ظاهر شد، لباس و بالا پوشی تیره و کهنه سیاه و تقریبا کهنه ، قبا و عبایی بسیار پاکیزه و عمامه نیشابوری کهنه بر سر مرتب شده مرتب کرده و کفش‌های میکاییلی تازه در پا داشت و موهای سرش مرتب و صاف که کمی از زیر عمامه نمایان بود و نگهبان زندان و علی رایض و افراد بسیاری از هر گروه. او را به تالار بردند و تا نزدیک نماز ظهر ماند. سپس او را بیرون آوردند و دوباره به زندان بردند و به دنبال وی قاضی و فقیهان بیرون آمدند. همین قدر شنیدم که دو نفر به هم می‌گفتند: چه کسی خواجه بو سهل را به این کار برانگیخت؟ که آبرو خود را برد. به دنبال همه، خواجه احمد هم با بزرگان بیرون آمد و به خانه‌ی خویش برگشت. 8 ب و نصر خلف دوست من که آن جا حاضر بود. از او سوال کردم که چه اتفاقی افتاد؟ نصر خلف گفت وقتی که حسنک آمد، خواجه احمد از جای خود بلند شد؛ چون او اینگونه به حسنک احترام گذاشت، دیگران همه از جایشان خواسته یا نا خواسته بلند شدند. بوسهل زوزنی نمی‌توانست خشم و غضب خود را پنهان کند؛ نیمه تمام با اکراه بلند شد و از زیر خشم زیر لب غرغر می‌کرد. خواجه احمد به او گفت: تو هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهی. بوسهل به شدت خشمگین شد، و خواجه احمد، هر چه خواست حذف حسنک پیش او بنشیند به وی اجازه نداد و در دست راست من، منظور ازمن نصر خلف نشست و بر سمت راست خود بو نصر مشکان را نشاند و بو سهل در سمت چپ خواجه احمد نشست و از این عمل هم بو سهل بیش‌تر عصبانی شد. ب9 و خواجه احمد رو به حسنک کرد و گفت: حسنک چگونه‌ای و روزگار را چگونه سپری می‌کنی؟ حسنک گفت خدا را شکر خواجه احمد گفت: ناراحت و نگران نباش که این گونه رنج‌ها برای انسان‌های بزرگ پیش می‌آید، باید آن چه خواست خداوند است اطاعت نمود. زیرا تا جان در بدن است امید صد هزار را حتی فراغت و گشایش در کار وجود دارد. بو سهل تاب و تحمل‌اش تمام شد. بو سهل گفت: برای خواجه احمد چه فایده‌ای دارد که چنین سگ قرمطی که او را به دار خواهد آویخت به فرمان خلیفه بغداد، خواهد کشت این گونه سخن بگوید؟ خواجه احمد با خشم به بوسهل نگاه کرد. حسنک گفت: نمی‌دانم سگ کیست. همه‌ی مردم خانواده من و آنچه که به من تعلق دارد از وسایل زندگی و بزرگی و ثروت، مرا می‌شناسند. عمری را به نعمت و کارهای بزرگ پشت سر گذاشتم و پایان کار همه‌ی انسان‌ها مرگ است. اگر اکنون زمان مرگ من فرا رسیده است باشد ، هیچ‌کس نمی‌تواند از آن مانع شود که مرا به دار بیاویزند یا به شکل دیگری بکشند، زیرا من بزرگ‌تر از امام حسین ع نسیتم! این خواجه بوسهل که این گونه در حق من سخن می‌گوید در گذشته در شعر خویش مرا به مدح و ستایش کرده است و پشت در خانه من ایستاده است، خلف اما سخن قرمطی جدا از این مطلب است، و همه می‌دانند که قبلا به اتهام قرمطی بودن او بازداشت شده بود نه من. اما در مورد خود از این چیزها نمی‌دانم. ب 10 بوسهل عصبانی شد و فریاد زد و می‌خواست فحش دهد، خواجه احمد بر سرش فریاد کشید و گفت: این مجلس شاه که ما نشسته‌ایم هیچ احترامی در آن نیست؟ ما برای انجام کاری در این جا جمع شده‌ایم؛ و بعد از انجام کار، هرچه می‌خواهی بکن این مدت 6،5 ماه است که اسیر شماست. بوسهل سکوت کردی و تا آخر مجلس سختی نگفت. ب 11 و دو سند نوشته بودند و تمام اسباب و اموال و املاک حسنک را به نام سلطان مسعود ثبت کردند و یکایک زمین‌ها یا املاک را در حضور حسنک جدا جدا می‌خواندند و حسنک با میل و رغبت به فروش آنها اقرار می‌کرد و مقدار پولی را که معین کرده بوند دریافت نمود و افراد حاضر شهادت دادند و حاکم در مجلس به ثبت رسانید و دیگر قاضی‌ها نیز، هم بدین گونه نوشتند چنان که در نظایر آن موسوم است. همین که کار به پایان رسید، به حسنک گفتند وقت باز گشت می‌باشد و حسنک نگاهی به خواجه احمد انداخت و گفت: خداوند عمر خواجه را زیاد کند. در دوران سلطان محمود و به دستور او سخنان بیهوده‌ای درباره خواجه احمد می‌گفتیم که ساختگی و نادرست بود. چاره‌ای جز اطاعت نداشتیم. شغل وزارت را به زور به من سپرند و کار من وزارت نبود من درباره خواجه احمد قصد و گمان بدی نداشتم و با وابستگان شما به مهربانی رفتار می‌کردم. و آن گاه گفت: من اشتباه کردم و سزاوار هر نوع مجازاتی هستم که شاه دستور دهد اما خداوند یکتا با من است مرا تنها رها نکرد و آماده مرگ هستم، به زن و فرزند انم می‌اندیشم و امیدوارم خواجه احمد از من راضی باشد مرا حلال کند. و سپس گریه کرد و از حاضران برای او ناراحت بودند و خواجه احمد به گریه افتاد و گفت: من تو را بخشیدم نباید این گونه ناامید باشی زیرا ممکن است کارها بهتر شود. ب 12 پس حسنک بلند شد و خواجه احمد و جماعت حاضر بلند شدند و وقتی همه بر گشتند و رفتند خواجه بوسهل را سخت سر زنش کرد و بو سهل عذر خواهی کرد و گفت: نمی‌توانستم جلو ی خشم خودم را بگیرم. و هرچه آن جا اتفاق افتاده بود فرمانده اشکر و دانشمند آگاه به سلطان مسعود گزارش دادند و سلطان مسعود، بو سهل را صدا کرد و بسیار او را سرزنش کرد گوشمالی داد وگفت فرض کنم که به خون این مرد حسنک تشنه هستی با او دشمنی داره؛ اما احترام وزیر ما را می‌بایست نگه می‌داشتی. بو سهل گفت: از آن گستاخی که حسنک در زمان سلطان محمود در هرات با پادشاه کرد یادم می‌آمد و نمی‌توانستم بر خشم خود مسلط شوم و دیگر چنین خطا و لغزشی صورت نخواهد گرفت دیگر چنین اشتباهی رخ نمی‌دهد. ب 13 و این را از خواجه عیید عبدالرزاق شنیدم شبی که فردای آن حسنک را به دار می‌آویختند،. بوسهل هنگام نماز شب نزد پدرم خواجه احمد آمد پدرم پرسید: چرا آمدی؟ بوسهل گفت: از این جا نخواهم رفت تا زمانی که خواجه احمد بخوابد که مبادا در مورد عفو حسنک نامه‌ای به سلطان بنویسید. پدرم خواجه احمد گفت: نوشتم اما شما آن را نزد شاه نابود کرده‌اید و بسیار کار بدی است سپس به مکان خوابش رفت. ب 14 و آن روز آن شب، نقشه‌ی به دارکردن حسنک را می‌اندیشیدند و دومرد را به شکل قاصد آراستند و چنین وا نمود کردند که آن‌ها از بغداد آمده‌اند و نامه‌ی از خلیفه عباسی آورده‌اند که حسنک جزء گروه قرمطیان است و او باید بر بالای دار رود و سنگ سار شود تا بار دیگر هیچ‌کس بر خلاف عقیده‌ی خلفا لباس مصری نپوشد و حجاج را در آن سرزمین نبرد. ب 15 وقتی که مقدمات کارها آماده شد، و روز بعد، چهارشنبه، دو روز مانده از ماه صفر، سلطان مسعود سوار بر اسب شد و به قصد شکار و شادی سه روزه، با هم نشیمان و نزدیکان درگاهش و نوازندگان به خارج از شهر رفت و در شهر به داروغه یا قائم مقام شهر دستور داد که اطراف نماز گاه شهر بلخ دار اعدام را در پایین شهر نصب کنند. همه‌ی مردم به سوی آن محل سرازیر شدند. بو سهل سوار اسب شد و تا نزدیکی چوبه دار آمد و بر روی تپه بلندی ایستاد و سواران همراه پیاده رفته بودند تا حسنک را به پای چوبه دار بیاورند. وقتی که حسنک را از سمت بازار عاشقان آوردند و به وسط شهر رسید. میکاییل که اسبش را در آن جا متوقف کرده بود نگه داشته بود ، به استقبال حسنک آمد و به حسنک فحش‌های زشتی داد. حسنک به وی نگاه نمی‌کرد و هیچ جوابی هم نداد. همه‌ی مردم به خاطر این حرکت زشت و آن سخنان زشتی که گفته بود نفرینش کردند و بعد از مرگ حسنک بلاهای فراوانی و درد و رنج فراوانی را متحمل شد و اکنون زنده است و مشغول عبادت کردن و خواندن قرآن است وقتی که دوستی کار زشت انجام می‌دهد چاره‌ای جز برملا کردن و آشکار نمودن نیست حسنک را به پای دار آوردند؛ از پیش آمد بد به خدا پناه می‌برم، و دو قاصد را آورده بودند و چنین وا نمود می‌کردند که از بغداد آمده‌اند و قرآن خوانان هم قرآن می‌خواندند به حسنک دستور دادند که لباسش را دراورد، حسنک نخست دست خود را به زیر پیراهن برد و بند شلوارش را محکم کرد و پارچه‌های شلوار را محکم بست و لباس و بالا پوش و پیراهن را بیرون آورد و به دور انداخت و برهنه با شلوار ایستاد دست روی دست گذاشته بود، بدنش مثل نقره سفید بود و چهره یا صورتش مثل صد هزار محبوب زیبا رو زیبا بود و همه مردم به خاطر اعدام حسنک گریه می‌کرند. کلاه جنگی با پوشش آهنی آورده‌اند و آن را مخصوصا کوچک انتخاب کرد بودند که تمام سر او را نپوشاند فریاد زدند که تمام سر و صورت او را بپوشانید تا سنگ سرش را از بین نبرد چون می‌خواهیم سرش را به بغداد نزد خلیفه عباسی بفرستیم، و حسنک را همچنان نگه داشته بودند و او لبش را حرکت می‌داد و چیزی زیر لب می‌گفت، تا کلاه آهنی بزرگتری آوردند. ب16 و در این زمان، احمد لباس دار، سواره آمد و روبه حسنک کرد و پیامی به او رسانید و گفت پادشاه بزرگ سلطا ن مسعود می‌گوید: که این آرزوی تو می‌باشد که گفته بودی وقتی به پادشاه رسیدی منظور سلطان مسعود ، من حسنک را اعدام کن. ما سلطان مسعود می‌خوا ستیم تو را ببخشیم، اما خلیفه عباسی نو شته است که تو قرمطی شده‌ای و تو حسنک را به امرا و به دار می‌آویزند. ب 17 حسنک در مقابل این سخن حرفی نزد جوابی نداد ، سپس، با کلاه آهنی بزرگتری که آورده بودند، سر و صورت او را پوشانیدند. سپس به او دستور دادند که: بدو. سخنی نگفت و به آنها توجهی نکرده مردم گفتند: شرم نمی‌کنید می‌خواهید مردی را اعدام کنید به حالت دویدن به پای دار ببرید؟ نزدیک بود که شورشی بزرگ بر پا شود. سواران بسوی مردم حمله ور شدندو آن شورش را خا موش کرند. ب 18 و حسنک را به پای دار بردند و به جایگاه اعدام رسانیدند؛ او را سوار اسبی دار اعدام کردند که هرگز سوار نشده بود و جلاد حسنک را مکحم بست. و فریاد زدند که به سویش سنگ بیندازید کسی دست به سنگ نمی‌برد و همه از شدت ناراحتی بسیار گریه می‌کردند؛ مخصوصا مردم نیشابور بیش‌تر گریه می‌کردند. آنگاه به تعدادی او باش پول دادند که سنگ پرت نمایند ولی حسنک بیش از این بود زیرا جلاد ریسمان به گلو یش انداخته و آنرا محکم بسته و حسنک را خفه کرده بود ب 19 زندگی و روزگار حسنک و سرگذاشت او همین است که بیان گردیده و سخن حسنک که خداوند بر او رحمت کند پیو سته این بود که می‌گفت دعای مردم نیشابور مرا نجات می‌دهد اما نجات نداد. و املاک و وسایل زندگی و طلا و نقره و سرمایه فراوان به حال او فایده‌ای نداشت. حسنک مرد و جماعتی که این نیرنگ را ترتیب داده بود همه مردند خداوند همه را رحمت کند و این قصه با عبرت‌های فراوان است. و این همه و سایل دعوا و دشمنی را که به خاطر مال دنیا کردند همه رها کردند و خودشان رفتند. چه انسان نادانی است که به دنیای فانی دل می‌بندد زیرا که این دنیا نعمتی می‌دهد باز به شیوه‌ی زشت تری باز می‌گردد. ب 20 هنگامی که از کار اعدام حسنک آسوده شدند، همگی از پای چوبه دار باز گشتند و حسنک بر با لا ی دار تنها ماند؛ همان‌طور که به تنهایی از مادر متولد شده بود. و بعد از آن از ابو الحسن حر بلی که دوست من و از نزدیکان بو سهل بود شنیدم که گفت یک روز با بو سهل بودم، مجلسی بسیار زیباتریین کرده بود و خد متکاران زیاد ایستاده بودند و نو ازگان و خوانندگان در ان مجلس جمع کرده بود. مخفیانه گفته بود که سر حسنک را پنهانی از ما در آن مجلس آورده بودند و در ظرفی در بسته نگه داشته بودند. سپس بو سهل گفت: میو ه‌ی نو رسیده نو در آمده آورداند، از آن بخوریم. همگی در جواب گفتند: آری می‌خوریم. دستور داد: آن ظرف در بسته را بیاورید. آن ظرف را آوردند و سرپوش درپوش را از آن بر داشتند. وقتی که سر حسنک را در آن دیدیم، همگی شگفت زده شدیم و من از حال برفتم و بو سهل مرا مورد تمسخر قرار داد و من روز بعد در خلوت او را بسیار سرزنش کردم؛ به من گفت: ای ابوا لحسن حر بلی، تو مردی بسیار ترسو هستی ، دشمنان را باید این گونه گشت. و همه از این مو ضوع با خبر شدند و دیگر مردم بو سهل را مورد سرزنش و لعنت قرار دادند. ب21 و روزی که حسنک را به دار آویختند استاد من بو نصر مشکان چیزی نخورد و بسیار غمگین و متفکر بود؛ چنانچه هیچ زمانی او را این طور ندیده بودم و می‌گفت: در چنین زما نه‌ای چه امیدی برای زیستن انسان‌ها وجود دارد؟ و خواجه احمد حسن هم اینگونه بود و بر سر کار نرفت. ب 22 و حسنک نزدیک هفت سال روی چوبه دار باقی‌مانده بود؛ چنانکه گوشت بدنش همه نابود شد و خشک گردید ، بطوری که اثری از او باقی نماند تا به موجب حکمی از شاه اسکلت حسنک را از دار پایین کشیدند و دفن نمودند. طوری که کسی نفهمید سر او کجا ست و تنش کجاست. ب23 و مادر حسنک زنی شجاعی بود. چنانچه شنیدم که مو ضو ع اعدام پسرش را دو سه ماهی برایش نگفته بودند. و زمانی که شنید گریه و زاری نکرد آن گونه زنان گریه می‌کنند بلکه با وقار بی صدا گریه می‌کرد؛ طوری که دیگران با دیدن او به شدت گریه می‌کردند. آن گاه می‌گفت: پسرم انسانی بسیا ر بزرگ و با شرفی بود! که پادشاهی چون سلطان محمود این دنیا را به او داد منظور وزیر سلطان محمود بود و پسرش سلطان مسعود آخرت را نصیب او کرد منظورسلطان مسعود او را گشت. و مادر حسنک به زیبایی برای فرزندش عزاداری کرد و هر انسانی خردمندی که می‌شنید مادر حسنک را تحسین می‌کرد و به درستی که چنین چیزی شایسته او بود. و شاعری از مردم نیشابور در مرگ حسنک به یاد او چنین مرثیه‌ی سو گواری سرود: بیت اول: به این دلیل سر حسنک را از تنش جدا کرد ند که او از همه برتر و شایسته تر بود و وجود او مایه‌ی زینت زمان و حرمت مملکت بود. بیت دوم: او از هر دین و مسلکی که پیروی می‌کرد سزاوار نبود که از تخت وزارت به دار مرگ آویخته شود. موضوعات مرتبط: شرح ومعنی ادبیات تخصصی انسانی
دستگاه سی ان سی با توجه به تعداد محور ایش می‌تواند در یک ،دو یا سه بعد حرکت کند. فرز CNC سی ان سی دارای سه محور و تراش CNC سی ان سی بعضا دارای دو محور حرکتی می‌باشد. مان طور که از نام این دستگاه مشخص است. cnc مخفف کلمات control numerical computer است. به معنی کنترل منطقی یک ماشین به واسطه اعداد با اعمال پردازش کامپیوتری. این حرکت ا می‌تواند به صورت پاره خط منحنی دایره، بیضی و. باشد. در واقع ر نوع منحنی که در فضای سه بعدی تصور می‌شود با ترکیب محور ای ماشین ای قابل اجراست. ترسیم ر منحنی در فضای دو بعدی یا سه بعدی از ترکیب محورای مختلف ماشین cnc امکان‌پذیر است. اما محورا به لحاظ نوع حرکت دو نوع می‌باشد. محور خطی axis linear محور دورانی axis rotary محور خطی مکانیزم حرکتی است که فقط در راستای یک محور از محور ای سه‌گانه حرکت می‌کند. مثلا Z Y X که یک نوار نقاله ساده‌ترین مثال برای مفوم محور خطی است. محور دورانی محوری است که حرکت دایره‌ای دارد یک دریل ساده‌ترین مثال برای محور دورانی است. محورای خطی با حروف Z Y X و محور ای دورانی با حروف C B A در دستگاه‌ای cnc نمایش داده می‌شوند. CNC کنترل عددی توسط کامپیوتر سیستم کنترل عددی است که در آن یک کامپیوتر اختصاصی در کنترل برای انجام وظایف دستگاه cnc استفاده می‌شود. کنترل ای cnc مچنین به عنوان سیستم ای نرم‌افزاری NC شناخته می‌شوند زیرا اکثر توابع کنترل آنا توسط برنامه‌ای نرم‌افزاری کنترل اجرا می‌شوند. cnc یک پروسه به کمک کامپیوتر برای کنترل ماشینالات عمومی است. مچنین ارسال دستورالعمل ای تولید شده وذخیره شده توسط یک پردازنده در یک سیستم حافظه است. انواع ماشین‌آلات CNC ماشین‌آلات کنترل شده توسط cnc می‌توان به دسته‌ای زیر طبقه‌بندی شود: ماشین ای فرز CNC سی ان سی عمودی VMC ماشین ای فرز CNC سی ان سی افقی HMC ماشین ای تراش CNC سی ان سی LATHE محبوب‌ترین سیستم کنترل cnc در ایران کنترلرهای زیمنس می‌باشند اعم از PLC یا CNC. شایان ذکر است که در سال‌های اخیر کنترلرهای چینی و کره‌ای بیش‌تر مورد استفاده قرار می‌گیرند. تیم تخصصی ابتکار صنعت آماده همکاری با مراکز مختلف صنعتی در زمینه مشاوره و راه‌اندازی ماشین‌آلات CNC می‌باشد. جهت دریافت خدمات و مشاوره لطفا تماس حاصل فرمایید.
مجمع الجزایر مالدیو در جنوب غربی کرانه‌های هندوستان قرار گرفته و کوتاهترین فاصله آن تا کرانه‌های هند، 600 کیلومتر است. مالدیو شامل 1192 جزیره مرجانی کوچک، مسطح و کم‌ارتفاع و شمار زیادی آبسنگ است که تنها 202 جزیره از آنها مسکونی هستند،برخی از جزایر مالدیو برای گردشگری اختصاص یافته‌اند. در این جزایر هتل‌هایی برای اقامت گردشگران ساخته شده که بیش‌تر کارمندان آن از مهاجران کشورهای همسایه هستند. گردشگران مستقیما از فرودگاه بین‌المللی ماله به این جزایر می‌آیند. مردم عادی مالدیو، ارتباط چندانی با گردشگران خارجی ندارند. نظر یادتون نره.
ترودیفر Trou de Fer یکی از زیباترین مناظر طبیعی در لارییونیون جزیره فرانسوی در 650 کیلومتری از ماداگاسکار می‌باشد. شگفت‌انگیز ترین بخش این منظره فاصله بین دو رودخانه آن است که عمق بسیار زیادی دارد. عمق این دره چنان است که باعث بوجود آمدن 2 آبشار 210 متری و 300 متری در طول مسیر رودخانه براس شده است. در کمی جلوتر یک آبشار دیگر باعث می‌شود تا جمعا آب‌های این رودخانه در طول مسیرشان و طی سه آبشار حدود 900 متر به پایین پرتاب شوند. و در نهایت به اقیانوس هند پیوندند. نظر یادتون نره.
چه حس خوبیه وقتی یهو جای حساس خوابت بیدار میشی. اونوخ دوباره که میخوابی ادامه شو می‌بینی.
طرف میره عیادت مادرزنش. میپرسه: بهتری؟ مادرزنش میگه: تبم قطع شده ولی گردنم هنوز درد می‌کنه. طرف میگه: انشاءا. اون هم قطع بشه
چند تا معنی زبان انگلیسی این گربه کدوم گوریه؟ باید بیش‌تر فین کنی چه کسی برنده شد؟ دختر نا بالغ را گویند حرف مفت
امروز رفتم مرکزخون یه کیسه خون دادم. دو تا کیسه خون بهم زدن تا به هوش اومدم! یارو گفت دیگه اینطرفا پیدات نشه عوضی
دریاارام بود. دل من مثل همیشه بی تاب. هرموج برایم مثل یک تکه جواهربود. دریاگله ازساحل داشت. دریامیگوید: که چراای ساحل؟ که چرامن باید. که چرامن بایدهمیشه. تورانوازش کنم. من یاددردخودافتادم. که شایددریاخبری ازاوبرایم آورد. خورشیدخسته بود. آسمان ساکت بود. هیچ‌کس حرفی نداشت. دل من بودکه فقط دلتنگ بود. آه. غروب نزدیک بود. کاش میشددران لحظه‌ی سردمعشوق خودرامیدیدم.
خیلی وقته که دلم براش تنگ شده. نمی‌دونم که دردودلم روبرای کی بگم. آخه میدونی مشکلی که من دارم نه عشقه نه هوسه نه سرگرمیه. مشکلی که من دارم یه چیزدرونیه که فکرمیکنم فقط من این حس رودارم. حالانمیخوام خیلی ناراحتتون کنم. ولی الان می‌خوام یکی از آهنگ‌های سیاوش روبراتون بنویسم. چشای مونده به راه وشب تنهایی ماه ویه دل بی سرپناه ومنوخونه ساعت‌های غرق خواب واین منه به توخراب ویادت هرگزنمیمونه
عشقت باید تو بغلت باشه محکم تو سینه خودت فشارش بدی تا نفسش بند بیاد جیغ بکشه دور. خودت بچرخی و بچرخونیش این قدر بچرخی. این قدر بچرخونی. بچرخی. بچرخونی. بچرخی. بچرخونی. تا سر هر دوتانو گیج بره پهن شید رو زمین بعد چشماتونو ببندید دنیا دور سرتون بچرخه. بچرخه. بچرخه. بعد خوشحال باشی که چقدر زورتون زیاده که تونستین دنیا به این بزرگی رو بچرخونین دو نفری. حواست به دلت باشد آن را هر جایی نگذار. این روزها دل را میدزدند بعد که به دردشان نخوردی جای صندوق پست آن را در سطل آشغال می‌اندازند و تو خوب می‌دانی دلی که المثنی شد دیگر دل نمی‌شود.
اسم این دریاچه Crescent هست و در نزدیکی‌های دونهوانگ در غرب چین هست. این منظره از شاهکارهای زیبای طبیعت هست و چندین هزار سال هست که این دریاچه زنده مونده. دلیلش هم اینه که دامنه‌های شمالی و جنوبی اطراف دریاچه بلندتر از دامنه‌های شرقی و غربی هستن. با وزش بادی که از دو دامنه پست وزیده می‌شه این دریاچه چندین هزار سال تونست طاقت بیاره و زیر ماسه‌ها مدفون نشد. نظر یادتون نره.
نه‌تنها می‌توانید در زیر سقفی از آب‌های اقیانوس هند غذا میل کنید بلکه می‌توانید در زیر آن استراحت کنید. علاوه بر این‌ها می‌توانید از اتاق‌های لوکس این هتل که در وسط آب‌ها ساخته شده‌اند لذت ببرید. جالب است بدانید این جزیره غیر مسکونی بخشی از خاک مالدیو به حساب آمده و کاملا در اختیار این هتل قرار گرفته است. نظر یادتون نره.
پایتخت و بزرگ‌ترین شهر تهران شرقی2551 شمالی4135 51417غرب 35683جنوب 51417; 35683 زبان رسمی پارسی نوع حکومت جمهوری اسلامی نام حاکمان رهبر رئیس‌جمهور معاون اول رئیس‌جمهور رئیس مجلس رئیس قوه قضائیه سید علی خامنه‌ای محمود احمدی‌نژاد محمدرضا رحیمی علی لاریجانی صادق لاریجانی موارد منجر به تشکیل اعلام پیروزی انقلاب روز جمهوری اسلامی برکناری محمدرضا پهلوی 22 بهمن 1357 12 فروردین 1358 مساحت 1648195کیلومتر مربع 18ام آب‌ها 07 سرشماری 76،091،0 2 3 17ام تراکم جمعیت 46 نفر بر کیلومتر مربع 4 km2 162ام تولید ناخالص داخلی تخمین 1388 مجموع 858652 میلیارد دلار 5 18ام سرانه 11395 دلار 5 79ام جینی 2008 38 6 متوسط شاخص توسعه انسانی 2010 0702 7 بالا 70م واحد پول ریال ایران IRR منطقه زمانی ساعت جهانی 3: 30 نوع تقویم هجری خورشیدی جهت رانندگی راست دامنه اینترنتی ir. پیش‌شماره تلفنی 98 اختلاف پتانسیل 240220 ولت بسامد 50 هرتز ایران به معنی: سرزمین آریاییان با نام رسمی جمهوری اسلامی ایران کشوری در جنوب غربی آسیا و در منطقه خاورمیانه با 1648195 کیلومتر مربع وسعت 18ام درجهان و بر پایه سرشماری سال 1390 حدود 76،091،0 نفر جمعیت است. پایتخت، بزرگ‌ترین شهر و مرکز سیاسی ایران، تهران است. در طول تاریخ ایران یکی از رایج ترین نام‌های ایران بوده است. ایران از شمال با جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ترکمنستان، از شرق با افغانستان و پاکستان و از غرب با ترکیه و عراق همسایه‌است و همچنین از شمال به دریای خزر و از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان محدود می‌شود، که دو منطقه نخست از مناطق مهم استخراج نفت و گاز در جهان هستند. نظام سیاسی ایران برپایه قانون اساسی مصوب 1358 و بازنگری1368 پایه‌ریزی شده‌است. بالاترین جایگاه رسمی ایران پس از انقلاب، ولایت فقیه است که اکنون در اختیار سید علی خامنه‌ای است. اسلام دین رسمی، تشیع مذهب رسمی و فارسی، زبان رسمی این کشور است. ایران به عنوان یک سرزمین و یک ملت، پیشینه‌ای کهن دارد و یکی از تاریخی‌ترین کشورهای جهان به‌شمار می‌رود. ایران به واسطه قرار گرفتن در منطقه میانی اوراسیا موقعیتی راهبردی دارد. و از اعضای سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان کنفرانس اسلامی، اوپک، سازمان اکو و چندین سازمان بین‌المللی دیگر است. ایران یک قدرت منطقه‌ای در جنوب غربی آسیا است و جایگاه مهمی را در اقتصاد جهانی به دلیل در اختیار داشتن صنعت نفت، صنعت پتروشیمی، گاز طبیعی و خودروسازی برای خود بدست آورده‌است.
یکی از سوالایی که جدیدا خیلی ذهنمو درگیر کرده اینه که. چقدر طول میکشه تا یه زرافه بالا بیاره؟
من نمی‌دونم این مامانا که وسایل خودشون رو یه جایی میزارن. ,بعد خودشونم یادشون میره کجاس. چه جوریه که تو پیدا کردن وسایلیکه ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قایم می‌کنیم تبحر خاصی دارن
ایرانسل در آینده‌ای نزدیک: مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟ بچه کوچولو چه طوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره مشترک گرامی یه طرح دارم پاییزه یکی سیم کارت بخر ، دوتا ببر یکی میاره در خونتون یکی می‌دم به عموتون یکی هم واسه عمتون مشترک گرامی کاری باری نداری فعلا؟ قربونت ایرانسل
تا حالا دقت کردین. تو فیلمای ایرانی هر وقت عاقد میاد دیرش شده و چن جای دیگه هم قرار داره!
سلام دوستان کم‌کم داریم به قشنگ تری ماه نزدیک میشیم. ماهی که من اومدم به دنیا. شهریور این آپ همه چیش بابقیه آپ هافرق می‌کنه. همه دوستانم رادوست دارم. تولدت مبارک
نبودنت بهترین بهانه‌ای است برای اشک ریختن. ولی کاش بودی تااشک هایم از شوق دیدارت سرازیرمیشد کاش بودی ودستهای مهربانت مرهم همه‌ی دلتنگیها ونبودن هایت می‌شد. کاش بودی تاسر روی شانه‌های مهربانت میگذاشتم ودردهایم رابه گوش تومیرساندم
کنج گلویم قبرستانی است پر از احساسهایی که زنده بگورشده‌اند، به نام بغض. عشق گم شده من. نبودن‌هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی‌کند، و آدمهائی که هرگز تکرارنمی شوند. و تو آنگونه‌ای. فقط همین. تنهایی این نیست که هیچ‌کس اطرافت نباشه! این نیست که با کسی دوست نباشی! این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی! این نیست که کسی باهات حرف نزنه! این نیست که هیچ‌وقت نتونی خوشحال باشی! این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی ، یه حس درونیه! تنهایی یعنی هیچ‌کس نمیفهمه حالت بده.
خدایا. می‌خواهم اعتراف کنم! دیگر نمی‌توانم؛ خسته‌ام. من امانت دار خوبی نیستم ، مرآ از من بگیر. ماله خودت من نمی‌توانم نگهش دارم. دلم می‌خواد برگردم به تنهایی خودم اینجا نگاه‌های سنگین و حرفای سنگین اذیتم می‌کنه اونجا هم تنهایی خودم پس کجای دنیات برم خدا تو بگو.
عزیزیم گولن اولسا گوز یاشین سیلن اولسا جوانلیق یاخچی شیئدر قدرینی بیلن اولسا ترجمه: عزیزم از گل باشه اشکهامو اون پاک کنه جوانی هم خوب دورانی هست اگر قدرشو بدونن عزیزینم آی آغا سالما منی ایاغا دوست باخا باشا باخار دشمن باخار ایاغا ترجمه: عزیزم ای اقا خارم نکن دوست همیشه به صورت نگاه می‌کنه دشمن به پاها نگاه می‌کنه آل کمری بل باغلا ساچلا رینا تئل باغلا نه یادا سرینی ویئر نه نامرده بل باغلار ای زما نازمانا اوخو قویدون کمانا اشک لر ارپا ییر آت لار حسرت سامانا ترجمه: خرها همه جو می‌خورن اسبها در حسرت کاه هستن ایشیم دوشد و دیوانا اخری گلدیم جانا هیچ زمان بل باغلاما بیر نادانا بیر خانا ترجمه: اخرش به هوش اومدم هیچ‌وقت کمرتو نبند جایی برای یک نادان عزیزیم قیزیل قالا بشقابا دوزول الما نامرد گلیب مرد اولماز بویو نجا قیزیل قالا ترجمه: عزیزم طلا بمانی داخل بشقاب سیب بچین نامرد امده مرد نمیشه به اندازه قد قامتت طلا باشه داغدار داگوردوم لالا الیمه توتدوم پیالا کیم گور دو بو دنیا دا ظلم ائوی آباد اولا ترجمه: بالای کوه دیدم گل لاله به دستم گرفتم بشقاب کی تواین دنیا دید خانه ظالم آباد بشه عاشیق ناچار آغلاما پیس گون گچراغلاما فلک باغلی قاپونی بیر گون آچار آغلاما ترجمه: عاشق ناچار گریه نکن روز بد می‌گزره گریه نکن یک روز باز می‌کنه گریه نکن داغ باشینی قار آلیب باغچه لری بار آلیب نامرد آلما جانیمی بیر جانیم وار یار آلیب ترجمه: نوک قله را برف گرفته باغچه‌ها پر از میوه شده نامرد نگیر جانمو یک جان دارم اونم یارم گرفته یاخچی دانش سوزو سئچ پیسه محل قویما هئچ سایانا حرمت ایله سایما یانی سایما گئچ ترجمه: شمرده وخوب صحبت کن به بدها محل نزار با خوبها با حرمت رفتار کن کسی که باهات رفتار نمیکنه رفتار نکن برو داغلارین با شینا باخ دیبینین باشینا باخ من سودوم یار آپاردی دنیانین ایشینه باخ ترجمه: به قله کوه‌ها نگاه کن من سرد شدم یارم برد به کارهای دنیا نگاه کن غریبم وطنیم یوخ بو یولدا قوتاروم یوخ دوشدوم درین دریاها الیمدن توتانیم یوخ ترجمه: غریبم وطنی ندارم این راه تمامی ندارد به وسط دریاها افتادم کسی نیست از دستم بگیرد
آیا میدانستید اگر کوکاکولا رو برعکس کنید. میریزه زمین؟ باور کنید راست میگم! میتونید امتحان کنید!
بعضیام هستن که نباید باشن. لطفا خودشون همکاری کنن:
حیف نون واسه ماهیگیری نارنجک میندازه تو رودخونه یه مشت ماهی ریز میاد رو آب. میزنه زیر گریه میگه الهی بمیرم زدم تو مهد کودکشون.
مرده داشت واسه بچه ده سالش توضیح می‌داد که: زمان ما اب نبود. گاز نبود. تلفن نبود. مایکروفر نبود. ال‌سی‌دی کسی نداشت. یهو بچه میگه: داری حال می‌کنی با ما زندگی میکنیا!
فرق عشق با ازدواج شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی‌توانی به عقب برگردی تا خوشه‌ای بچینی. شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه‌های پر پشت تر می‌دیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم. استاد گفت: عشق یعنی همین. شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی‌توانی به عقب برگردی. شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم. استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین. و این است فرق عشق و ازدواج.
نمی‌دانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمی‌دانم که حس کردی حضورت در سکوتم را و می‌دانم که می‌دانی ز عاشق بودنت مستم وجود ساده‌ات بوده که من اینگونه دل بستم.
می‌نویسم از قلب مهربانت از آن احساس پاکت می‌نویسم از چشمان زیبایت از نگاه پر از عشقت با صداقت می‌نویسم نخستین عشقم تویی و با یک دلی می‌نویسم که با تو تا آخرین لحظه خواهم ماند با چشمان خیس می‌نویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می‌نویسم که مرا تنها نگذار عزیزم می‌نویسم از آن حرف‌های شیرینت و آن لحظه‌ی رویایی که من و تو در آن آشنا شدیم و شیفته‌ی قلب‌های سرخ هم شدیم آن چه که می‌نویسم حرف دل است و بس حرف دل عاشق و بی قرار من می‌نویسم و فریاد می‌زنم با تمام وجود دوستت دارم عشق من
یادت باشددلت که شکست,سرت را بگیری بالا تلافی نکن,فریاد نزن,شرمگین نباش دل شکسته گوشه هایش تیز است مبادا دل و دست آدمی که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود صبور باش و ساکت.
من بر روی زمینی زندگی می‌کنم که آدم هایش به جای خودخواهی و غرور خود وجدان خود را خوابانده‌اند. ای خدا. با توام. کجایی؟ اگر کمی از آن آسمان دل بکنی و پا بر روی زمین بگذاری و زندگی کنی آنوقت تمام جهنمت را بهشت می‌کنی.
در خاطری که تویی دیگران فراموشند ، بگذار در گوشت بگویم میخواهمت. این خلاصه‌ی ، تمام حرفای عاشقانه دنیاست.
خست ه‌ام خست ه‌ام از این هم ه شیطان ک ه در پس چهره آدمی حتی خدای را هم گول می‌زنند شاید باید در این میان شیطان را پرستید، ک ه سجده بر آدمی نکرد و آدمیزاد را خوب شناخت و بر خدای خود یک رنگ بود.
ضرب المثل: ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در معنی: دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند کاربرد: احساس کوچگی کردن در کنار هم جنس خود
سرو موتورها دستگاهای که نیاز به الکتروموتور با دقت فوق‌العاده بالا دارند استفاده می‌شود و این دقت در جهت‌های مختلف و زوایای مختلف و سرعت مختلف با دقت در بالا عمل مد نظر ما را انجام می‌دهد. سرو موتورها اغلب قطر آنها کم و درازای آنها زیاد است، حال به این سوال می‌پردازیم که سرو موتور چیست و چه کاربردی دارد! سرو موتور servo motor به صورت کلی یک الکترو موتور هست که یک سری مدارات الکترونیکی مانند درایوها در کنار آن قرار دارد و الکترو موتور حاوی شفت عمل گردش را به عهده دارد و تجهیزات الکترونیکی هم وظیفه دقت دادن به الکترو موتور را بر عهده دارند و این دقت شامل کنترل زاویه،کنترل شتاب،کنترل سرعت و. می‌شود. سرو موتورها در انواع گیربکس دار و بدون گیر بکس وجود دارند و در اندازه‌های خیلی کوچک تا اندازه‌های بزرگ تولید می‌شوند که اندازه‌های کوچک در پروژه‌های رباتیک و تجهیزات مکاترونیکی استفاده شده و اندازه‌های بزرگ هم در ساخت تجهیزات صنعتی مانند دستگاه‌های CNC استفاده می‌شود. نوع دیگری از سرو موتورها بجای عملکرد دوار،عملکرد خطی دارند به این صورت که سرو موتور به یک گیربکس متصل است و گیربکس وظیفه تبدیل حرکت چرخشی به حرکت خطی را به عهده دارد، نمونه بارز این این مدل از سرو موتور، برخی از جک‌های درب برقی منازل است. تیم تخصصی ابتکار صنعت آماده همکاری با مراکز مختلف صنعتی در زمینه تعمیر انواع درایورهای سرو موتور و AC موتور می‌باشد. جهت دریافت خدمات و مشاوره لطفا تماس حاصل فرمایید.
هتل آتلانتیس دبی با هزینه یک میلیارد و ششصد میلیون دلار در زمینی به مساحت 45 هکتار با مجموع 1600 اتاق و سوییت ساخته شده. قیمت هر شب اقامت در این هتل که بزرگ‌ترین هتل خاورمیانه هم هست ، بین 700 دلار تا 25 هزار دلار برآورد شده. هتل آتلانتیس که طی مراسمی باشکوه با هزینه 35 میلیون دلاربا تعداد 20 مهمان ویژه در 24 سپتامبر 2008 افتتاح شد ، درچارچوب طرح افزایش جذب گردشگر دبی از هفت میلیون نفرکنونی به ده میلیون نفر در سال 2010 احداث شده. نظر یادتون نره.
همیلتون نام یک استخر طبیعی در منطقه‌ی حفاظت شده‌ای به همین نام در آمریکاست. این استخرکه در حقیقت یک غار است، در گذشته محل عبور یک رودخانه‌ی زیر زمینی بوده که بر اثر فرسایش سقف این غار فرو ریخته و به صورت امروزی در آمده است. این استخر در فاصله‌ی 37 کیلومتری غرب آستن در تگزاس آمریکا قرار دارد. از سال 1960 به بعد این استخر مورد توجه گردشگران و اهالی منطقه‌ی آستن قرار گرفت و به عنوان یک مکان تفریحی برای گذراندن تابستان از آن استفاده می‌کنند. منطقه‌ی حفاظت شده‌ی همیلتون شامل زیست بومی به وسعت 940 متر مربع و استخری زیبا به رنگ سبز یشمی دارای آبشاری به طول 15 متر است. از زمانی که این استخر به عنوان یکی از مناطق حفاظت شده آمریکا ثبت شد قوانین سختی برای بازدید کنندگان وضع شد؛ مثل: ممنوعیت ماهی گیری ،دوچرخه سواری ، توقف کردن بیش از یک روز ، همراه داشتن سگ یا حیوانات خانگی دیگر و روشن کردن آتش. نظر یادتون نره.
رفتم فروشگاه کلی خرید کردم، یارو فاکتورو بهم داده منم با کلی اعتماد به نفس کارت بانکمو دادم بهش ، وایساده منو نگاه می‌کنه! میگم: کارت خوان ندارین؟ میگه: چرا ولی کارت اتوبوسو نمی‌خونه! من:
دختره زنگ زده برای بلیط کنسرت, گفت: چنده؟ گفتیم 40 تومانی ،60 تومانی ،70 تومانی گفت: اینا چه فرقی می‌کنن! گفتیم بستگی داره که شما کجا بشینین! گفت ما کرج میشینیم!
داشتیم خونه‌ی عموم سریال شمعدونی رو میدیدیم یهو من گفتم چیه این بازیگرا همشون دماغ عملین آدم حالش بهم میخوره یهو دیدم پسرعموم که دماغشو عمل کرده زیرچشی نیگاممیکنه, بعد اومدم درستش کنم توی سکانس بعدی. آتنه فقیه نصیری با یه مانتوی سفید اومد, گفتم رنگ سفید اینقدر خوبه به الاغم میاد بعد یهو چشم به تیشرت سفید همون پسر عموم افتاد
دقت کردی. وقتی دنت نوشیدنی میخوری،انرژی که مصرف می‌کنی تا دنت بیاد تو دهنت خیلی بیش‌تر از انرژی که خوردن کل دنت قراره بهت بده؟
همه بهم میگن مثل این دیوونه‌هایی میگن این دیوونه بازی هاچیه ازخودت درمیاری. ولی من میگم: عشق اون چیزی نیست که به یادش باشی. من میگم: بایدبه کسی عشق ورزید که لایق عشق باشه. نه تشنه عشق من میگم: غروب عاشقان رنگش طلایی است. اگرچه آخرش مرگ وجدایی است من میگم: تاعمردارم به پای عشقش میشینم
هفت شهر عشق. شهر اول: نگاه و دلربایی. شهر دوم: دیدار و آشنایی. شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی. شهر چهارم: بهانه،فکر جدایی. شهر پنجم: بی وفایی. شهر ششم: دوری و بی اعتنایی. شهر هفتم: اشک، آه و تنهایی.
یادداشت‌های سوخته‌ام را به همراه تمام ناگفته هایم. در بطری نهاده. و به دست امواج دریا سپردم. سال‌ها گذشت و من. در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید. مایوسانه از امواج دریا دل بریدم. اما حیف. بعد مرگ تو فهمیدم. تقصیر تو نبود گناه از دریا نیز نبود. تقصیر من بود. در بطری باز مانده بود.
خدای قشنگم خدای من. این روزها بیش‌تر حواست به من باشد. می‌گویند بزرگ‌ترین شکست ، از دست دادن ایمان است. حواست باشد که من شکست نخورم. من هنوز هم تو را به نام قاضی الحاجات می‌خوانم، حتی اگر همه التماس هایم را نادیده بگیری. هنوز هم تو را ارحم الرحمین می‌دانم، حتی اگر سخت بگیری. هنوز هم. تو همان خدایی. اما من. مگذار که از دست بروم عزیز دلم. من امیدم به توست. برای دلم امن یجیب بخوان. امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطر. تا آرام گیرد این قلب نا آرام من. خدای من. به حضورت، به نگاهت، به یاریت نیازمندم.
ضرب المثل: یاخ چلقا یامان لخ کور اشگه سامانلخ معنی: جواب خوبی رو با بدی دادن مثل اینه که یک کاهدان را به یک خر کور بدهی کاربرد: کسی برای کسی خوبی کرده ودر عوض از او بدی در یافت کرده باشد این ضرب المثل رابه کار می‌برند. در واقع خر کور خری است که هیچ‌گونه منفعتی ندارد پس خوبی کردن به افرادی که قدر خوبی را نمی‌دانند مانند این است که به خر کور که هیچ فایده‌ای ندارد یک کاهدان بدهی.