text
stringlengths 26
117k
⌀ |
---|
داداش با محسن و ناصر به سلامتی رسیدن.
خدارو شکر.
وای!
الان فهمیدم قرار نیست بریم زاهدان و بعد عید قربان میریم.
خیلی خوشحالم.
چون تا اون موقع ساجده هم زاهدانه.
اما نمیگم بهش شهریور میایم.
روز تولدش یهو منوببینه سورپرایز شه.
از الان من دارم واسه تولدش ذوق میکنم.
|
دیشب رفتم عکاسی و یه عکس جدید گرفتم.
وبعدش واسه کنکور ثبتنام کردم.
خیر پیش.
|
چه دلگیرم از اینکه بهانهی شعرهایی میشوم
که تاریخ مصرفش،یک نگاه دیگر است
میبندم موهایم را؛
تا دیگری را شاعر نکنم؛
خاطرات لمس شده را؛
همه را میبندم،تا به این تنهایی دامن نزنم.
|
دیشب مهمون داشتیم.
یاسمن هم بود، این دختر چند وقت پیش یه چیزی گفته بود هنگ کردم.
چند وقت پیش مامانم رفته بود خونشون اما من نرفتم،یاسمن خانوم به مامانم گفته بود:
چرا دینا نیومده؟
مامان:
درس داشت نتونست بیاد.
واقعا درس مهمی داشتم و باید میخوندم
یاسمن به مامانم گفت:
مادر چه خبر دارد که دختر چه هنر دارد
نمیدونم چقدر از این جمله اون برداشتی که من کردم رو میکنید.
ولی حرفش واسم سنگین بود.
هرچی باشه اون 4 سال از من کوچکتره و نباید این حرفو میزد.
کینهای نیستم.
عادتم ندارم سر اینجور مسائل از کسی متنفر بشم.
اصن برام مهم نیس.
ولی یه جوریه،که هروقت میبینمش این جملش تو ذهنم میپیچه.
بیخیال
خلاصه.
تنها کسی که واقعا حضورش واسم لذت بخش بود ومن رو شاد میکرد سلینا بود.
یه دختر ناز یک سال و 10 ماهه.
خیلی خوشگل و اگولی بگولیه.
عاشقشم.
دختر خدا بیامرز پسرخالمه.
سلین اوایل یه سالگیش هروقت عکس باباشو میدید نمیتونست تشخیص بده این عکسه یا واقعا پدرشه.
چند دیقه به عکس خیره میشد و دستاشو تکون میداد و از باباش بغل میخواست
هرچی بگم از ناز بودنش کم گفتم.
و یه چیز جالب، مشغول کار تو آشپزخونه بودم که متوجه شدم داره بهم نگاه میکنه، یه نگاه بهش کردم و لبخند زدم.
یدفعه بهم گفت عمه
انقد ذوق کردم که نگو.
با اینکه هنوز داداشم ازدواج نکرده و عمه نشدم شنیدنش خیلی لذت بخش بود.
همیشه خاله بودن رو بیشتر دوس داشتم.
ولی وقتی شنیدم که یه بچه منو عمه صدا میکنه ذوق مرگ شدم.
متوجه دخترخالم شدم یه گوشه نشسته،یدفعه یه قطره اشکش چکید ولی سریع پاکش کرد تا کسی متوجه نشه.
ولی من حواسم بود.
نمیدونم چش بود!
بعد چن دیقه که تابلو نباشه گفتم خوابت میاد؟
یا خستهای؟
گفت:
نه سرم درد میکنه.
نمیدونم شاید اون اشک از سر غم نبود،شاید از اون اشکا بود که الکی یدفعه از چش آدم میاد.
ولی بعید میدونم.
به نظرم چون امشب365 روز شد داداشش فوت شده اینجوری شد.
یه چیز جالب دیگه که از شنیدنش خوشحال شدم اینکه صفیه عروس خالم از صدام تعریف کرد مدتها بود ندیده بود منو چون خونشون شماله میگفت صدات یه جور خاصه، نازک و زیبا و دلنشین
به چهرت نمیخوره
گفتم:
ینی چهرم خشنه
گفت نه منظورم که اون نیست.
یاسمن که الان تازه 15 سالش شده نامزد کرده.
اونو بعد مدتها میدیدم.
جثهاش دخترونه اما یه تیپ کاملا زنونه.
موهای رنگ شده وای خدا
گفتم:
کی برمیگردید شمال؟
گفت:
باید زودتر برگردم عروسی خواهر شوورمه
بعد گفت:
مهدی 19 سالشه.
من:
مهدی کیه؟
یاسمن:
نامزدمه
من:
خداییش پسر19 ساله و دختر 15 ساله!
الان وقت ازدواجشونه؟
انقد یجوری میشم من که 19 سالمه میرم مراسم عقد و عروسیه این دهه هشتادیا و قر میدم!
چه کاریه زود ازدواج کردن؟
والا!
نظرتون درمورد ازدواج تو سن پائین چیه؟
|
خوابم میاد.
باید زیست بخونم.
باید این کتاب مزخرف هویتم بخونم آخه مگ ارزش وقت گذاشتنم داره که انقد اصرار دارن.
باید یه متن مزخرفتر هم بنویسم.
اصلا حوصله ندارم.
اگه الان داداش میبود میگفتم چیکار کنم؟
میگفت:
هیچی بابا بگیر بخواب.
حوصله داریا!
ولی کاش به همین راحتی میشد برم بخوابم.
اونم بیخیال.
احتمالا صبح چشام قرمزه و پشیمونم بابت کم خوابی.
12 تا 1 شب خوابیدم فقط
اصلا نمیتونم این دبیر زیست جدیده رو تحمل کنم.
خیلی رو مخیه!
هر رور انگار روز اول مدرسه اس:
هیچوقت نتونستم خیلی راحت با محیط جدید کنار بیام.
پ،ن:
خوابیدم
و الان تازه بیدار شدم و زیست میخونم
15صبح
|
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس ضمن تکذیب امضای خود در لیست امضاکنندگان بیانیه ضد هاشمیرفسنجانی، گفت:
نمایندگان بیانیه حمایت از ولایتفقیه را امضا کردهاند که متأسفانه با تحریف به نام نامه نمایندگان ضدهاشمی منتشر شد.
امید کریمیان در گفتوگو با خانه ملت، با بیان اینکه بیش از نصف نمایندگان امضاکننده، امضای خود را پس گرفتهاند، افزود:
وقتی بحث حمایت از ولایتفقیه مطرح میشود وظیفه تمام نمایندگان امضا کردن بیانیه است.
نماینده مریوان و سرواباد با تأکید بر اینکه 150 نفر از نمایندگان مردم در خانه ملت، از جمله امضاکنندگان بیانیه حمایت از ولایت فقیه بودهاند، تصریح کرد:
متأسفانه تحریف محتوای بیانیه و آوردن نام آقای هاشمیرفسنجانی موجبات پس گرفتن امضای اکثر نمایندگان امضاکننده شد.
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس ضمن تکذیب امضای خود در لیست امضاکنندگان بیانیه ضد هاشمیرفسنجانی، گفت:
نمایندگان بیانیه حمایت از ولایت فقیه را امضا کردند که متأسفانه عنوان آن تحریف شد.
کریمیان با اشاره به محتویات بیانیه، افزود:
وجود نام رهبری و محکوم کردن رژیم جعلی اسرائیل از جمله دلایل امضای نمایندگان بوده و هیچ خصومتی در کار نبوده است.
این نماینده مردم در مجلس نهم با بیان اینکه مسوولیت بیانیه فوق با آقای قدوسی بوده است، گفت:
بعد از منتشرشدن خبر این بیانیه در سایتها و خبرگزاریها بسیاری از نمایندگان با مراجعه به کریمی قدوسی امضای خود را پس گرفتند.
وی با اشاره به تعدادی از نمایندگانی که امضای خود را پس گرفتهاند، تصریح کرد:
اکنون تنها کسانی که وابسته به دولت بوده و مخالف ورود هاشمیرفسنجانی هستند امضای خود را پس نگرفتند
|
مسجد مکی زاهدان استان سیستان و بلوچستان بزرگترین مسجد اهل سنت ایران.
معماری این مسجد شباهت زیادی به مسجد ایاصوفیه ترکیه داره.
وقتی تو شب وارد شهرمون بشید اولین چیزی که به چشم میخوره نورهای آبی مناره هاشه.
افتخار اهل سنت و بلوچتک تک آجرهای این مسجد با همت مردم رو هم گذاشته میشه.
فقط واسه ثوابش
همچنان اهل سنت زاهدان برای ساخت و پیشرفت این مسجد پول جمعآوری میکنند.
و مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی امام جمعه اهل سنت زاهدان هستند.
|
به طرز عجیبی یدفعه درحالی که داشتم با خودم میگفتم هعی!
اگه این وبلاگ تولد حذف بشه یا هرچی.
چیکا کنم؟
که دیدم بخش مدیریتش که قبلا درهم شده بود؟
درست شد.
میدونستم نامردی نمیکنی بلاگفا:
پی نوشت 1:
بلاگفا عزیزم، اگه نامردی کنی دیگه نه من نه تو ها
تو رو به جان پیچک و آوازک، وب تولدو نابودش نکن دیگه!
بچهها میگن نمیتونیم مطالبشو بخونیم
اگه کسی تونست کمکم کنه بگه.
فعلا که قالب خود بلاگفا رو گذاشتم که حکم شلوار کردی رو داره.
پینوشت2:
قالبش عوض شد.
توسط دوست خوبمون
قالب وبلاگ دخترونه؛
کارش عالیه
|
مرورگر شما از پخش موزیک آنلاین پشتیبانی نمیکند
از عشق همینو میدونم که هیچوقت دست ادم نیست.
کسی که فک نمیکردی تموم زندگیت میشه.
|
دیشب وقتی چشامو بستم،تا سعی کنم بخوابم ساعت3بود.
اما بستن چشام کافی نبود.
خوابم نمیومد!
بنابراین هندزفری زدم به گوشم.
یه لیست پخش تموم شد یه ساعت گذشت.
همچنان من بیدار.
آخرین باری که به ساعت نگاه کردم4 5صب بود.
ساعت6بیدارشدم،اولین چیزی که یادم اومد آزمون بود.
صبحانه خوردم و حاضر شدم.
یه لباس ساده مشکی با یه شال مشکی که لبههای دوطرفش گلهای قرمز کارشده بود،سرم کردم.
دلم نمیومد صبح جمعه بابارو خراب کنم،اما مجبور بودم بیدارش کنم.
کتونیهای مشکیمو پام کردم،که اونم تا حدودی رنگ قزمز هم داره.
خلاصه ساعت 7:
10 راه افتادیم.
باز استرس اومده بود سراغم.
برای اینکه آرومتر بشم،به صدای محمد علیزاده آهنگ زندگی گوش دادم.
صداشم زیاد کردم.
خیلی خوب بود.
وارد حوضه که شدم هیشکی رو نمیشناختم،یه گوشه وایساده بودم تا اینکه یکی از هم کلاسی هام اومد سمتم،از دیدنش خوشحال شدم،اول نشناختمش چون ابروهاشو برداشته بود،تو ایاممدرسه این کارو نمیکرد ولی ازدواج کرده دختر خوبیه.
کمکم بقیه دوستان هم اومدند.
ازمون که شروع شد یه این الکرسی خوندم،استرسم کلا رفت.
یه ساعته تموم سوالاتی که بلد بودم رو حل کردم،یه ساعت وقت اضافه آوردم،اما باید تا پایان آزمون منتظر میموندم،بنابراین شروع کردم به کشیدن گل و بلبل کنار دفترچهام.
از105سوال فقط44تا روحل کردم.
خداییش خیلی سخت بود خصوصا زبان، از همه آسونتر واسم زیست بود.
از حوضه خارج شدیم،عسل و زهرا تنها بودن بهشون گفتم که با من بیان تنها نباشن،خلاصه بابای خوبم دو ساعت منتظرم بود.
تو راه برگشت حس خیلی خوبی داشتم.
خیالم خیلی راحت شده بود.
به صدای انریکه گوش میدادیم،اهنگ ring my bels.
ایندفعه درس نخوندم،اما به خودم قول میدم،برای آزمونهای بعدی حسابی آماده باشم.
بازم ساعت3 5 تا 4 5 باید برم آموزشگاه برای مشاوره.
کی بهتر از خودم برای من میتونه مشاور باشه؟
خانم یزدی مگه چقدر منو امورات زندگیمو میشناسه تا بخواد برنامهریزی کنه واسمون؟
شاید نرم،حوصله ندارم.
اما الان خیالم راحته
|
ایمان دارم.
که قشنگترین عشق
نگاه مهربان خداوند به بندگانش
است.
زندگی را به او بسپار.
و مطمن باش که تا وقتی که پشتت
به خدا گرم است
تمام هراسهای دنیا خنده دار
است.
خدایا عاشق آرامش اسمتم.
امیدمبه خودته
|
اومدم یه پست بزارم اما راستش یادم نمیاد قرار بود چی بزارم.
خدا رحم کنه.
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
راستی چن وقت قبل یه پست گذاشتم با موضوع افراد تاثیرگذار جهان که درمورد مولانا بود خب من اونو کوتاه نوشتم و خیلی مختصر چن تا نکته رو گفتم و اصلا کامل نبود و منم هدف نوشتن یک بیوگرافی نبود اصلا و فقط یه چیزایی تو ذهن داشتم که میخواستم تو یه قالبی بیانش کنم درواقع با یه تیر دو نشون زدن.
که من اشتباه کردم و خیلی مختصر نوشتمش حداقل در رابطه با موضوع مولانا و شمس باید توضیح کاملی میدادم چون قبلا هم دیده بودم یک سری افراد چی بگم.
سطحی نگر البته هر چقدرم آدم سطحی نگر باشه بازم بنظرم باید بدونه یکسری مسائل ساده رو موضوع انحراف جنسی مولانا رو مطرح کرده بودند.
راستش اصلا نوشتن این کلمات برام آسون نیست آخه زدن همچین برچسبی به یک عارف و عالم بزرگ با اون سطح از علم خیلی دردناکه.
آدم یک سواد خوندن خشک و خالی هم داشته باشه در حدی که بتونه دو خط شعر رو بخونه متوجه شخصیت سراینده شعر میشه و اینچنین مباحثی به ذهنش خطور نمیکنه.
این موضوع از طرف اقشار مختلفی هم بیان شد بود ینی مختص به یک طرز فکر نبود.
از شعرا و پژوهشگر ادبی گرفته تا کسی که اسم مولانا رو به لطف یاس شنیده
در اینجا یکی از بازدیدکنندهها اینو مطرح کرد که جزو افراد به قولا مذهبی و اهل دل و ایمان بود و برام جالب بود کسی که ادعای خدا و علی شناسی داشت انقدر ذهن بسته ایی داشته باشه و ایشون مدرکشونم ادعای چن تا از روحانیون عالم مشهد و نجف بود که بنظرم بهتر اینه که اون آقایون به اصطلاح روحانی و خداشناس هم کمی فکر کنن و علایق شخصی و طرز فکرشون رو تو بیان کسی وارد نکنن.
یا هم نظرشون رو برای خودشون محفوظ نگه دارن تا حداقلش یک قشر خاص از جامعه رو بدنام نکنن منظورم دید عمومی نسبت به روحانیته و قشر مذهبی جامعه
نمیخوام دیدگاه کارشناسانه و این مسائل رو برای دفاع از مولانا مطرح کنم یعنی هدفم اصلا دفاع از ایشون نیست اون خیلی بزرگتر از حمایت منه فقط اون بخش از جامعه که این تفکر رو نسبت به مولانا دارند یکبار فارغ از دیدگاه سایرین خودشون اشعار و آثار مولانا رو مطالعه بفرمایند کمی اندیشه کنند و بعد ببینن این برچسبی که به این انسان عالم زدند با افکار و علمی که در آثارش هست همخوانی داره یا نه.
هر کس از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من.
الان که اینو نوشتم یادم اومد بحثم راجبه کنکور بود.
خب اشکال نداره یه وقت دیگه
|
ظاهرا این عادت مالوف ایرانیها شده که هنگام ریاست به دنبال کسب عناوین متفاوت میباشند ولو با تخصص آنها هماهنگ نباشد.
یقینا دیدهاید افرادی که ،به هر قیمتی ،به دنبال کسب عناوین هستند.
عضو هیئت مدیره قلان.
عضو هیئت امنای فلان.
مشاور فلان نفر.
و هزاران مثال دیگر.
هیچ ایراد یا منع قانونی هم ندارد به شرطی که،نیات شومی،پشت پرده این رفتارها نباشد!
النهایه اینکه،شنیده بودیم که ایرانیها همه فن حریفند اما تا کنون،مصادیقش را در شهرمان ندیده بودیم!
ظاهرا بعد از انتخابات، فراوانی و تعدد اسامی مشخصی را در شهرستان مشاهده میکنید و یعضی از دوستان،به هر دلیل موجه یا ناموجهی ،بدنبال سر تکانی هستند.
اگر این رفتارها،با قصد و نیت خاصی و همچنین ،.
فرض کردن مردم باشد وای بر همه ما.
پلاکاردی با مضمون،سخنرانی یکی از اعضای جدید شورا ،مبنی بر چگونگی انتخاب رشته در دانشگاه بر نردههای شهرداری نصب شده است و این رفتار ،پس از پیروزی ایشان در شورا ،بروز کرده است!
چند سوال:
آیا ایشان در مشاوره تخصص دارند!
چرا امسال؟
مگر سالهای گذشته در فیروزاباد کنکوری نداشتیم؟
آیا ایشان از درس و فحص،جدا نیفتاده است؟
آیا ممکن است که در پس این سخنرانی،اهدافی نهفته باشد؟
قدر مسلم اینکه،مردم فیروزاباد ،به راحتی نیات افراد را میخوانند!
و این دوست عزیز ما،بهتر است از مشاورین بهتری ،بهره بجوید!
|
من به این مدل آهنگا میگم گل منگلی.
البته این خیلی گل منگلی نیست.
دانلود آهنگ جدید
اینم از جامگهای بلوچی.
این عکس آخری لباس هندی بلوچیه.
که خوشم میاد ازش.
دختر جنوب شرق
|
این روزا عجیب حالم خوب نیس.
عجیب
|
یادش بخیر.
بچه که بودم یکی بود پیل تن.
داشت با نفسم بحث میکرد.
نفسمم چیزی نمیگفت
اما من یدفعه رفتم از نفسم دفاع کنم در برابر پیل تن
پیل تن گفت:
تو هنوز بچهای تو کار بزرگترا دخالت نکن
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم:
بزرگی به عقله نه به قد و قواره
پیل تن گفت:
یعنی میگی من عقل ندارم؟
گفتم:
خود،دانی حالا!
میخواست بحث نکنه با نفسم.
والا
یدفعه یادم اومد گفتم بنویسم
|
سرسفره نشستیم داریم شام میخوریم.
یدفعه تلوزیون این رتبه برترای کنکورو نشون داد؛
میگفتن ما آزمونای گاج شرکت میکردیم.
کتابای گاج رو میخوندیمو با برنامههای گاج پیش میرفتیم و اینا!
منم محو تماشا بودم تو دلم میگفتم:
منم آزمونای گاج شرکت میکنم همینقدر امیدوار بشم!
کی بشه من بیام اینارو بگم تو تلویزیون
مصطفامون:
گاج باید خودشو با دینا تنظیم کنه:
البته موفقیت تو کنکور ربط زیادی به گاج نداره.
تا حدودی میتونه تاثیر بذاره؛
بیشتر بستگی به تلاش و اراده خودمون داره.
|
مذکر عزیز:
مرد باش!
زمین به مرد بودن ت نیاز داره!
مرد باش؛
نه فقط با جسمت!
مرد باش با نگاهت ، با احساست ،.
مردونه حرف بزن ، مردونه بخند ، مردونه گریه کن ،
مردونه عشق بورز ، مردونه ببخش ،.
مرد باش و هیچوقت نامردی نکن؛
مخصوصا در حق کسی که باورت کرده
و بهت تکیه کرده
|
365 روز از من باز هم گذشت.
روزهایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شبهایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم.
روزهایی که دلی بدست اوردم و عشق ورزیدم، و روزهایی که دلی شکستم و.
روزهایی که دویدم تا برسم ، و شبهایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن.
تولدت مبارک دخترک بهمنی
|
مرورگر شما از Player ساپورت نمیکند
|
عصر به مامان زنگزدم گفت دایی از کما بیرون اومده و هوشیاریشو به دست آورده و تقریبا خوبه.
25 دقیقه قلبشو از تو سینهاش برداشتن!
یه رگ از پاش جدا کردن و الان به قلبش پیوند زدن!
8 روز تو کما بود.
خوبه که الان حالش بهتره.
شکرت خدا
|
امروز عصر منو مصطفی رفتیم خرید واسه شب مهمون داشتیم.
تو راه زنگ در خونه هارو میزدم:
مامان ک نیس ما دوتا با هم میریم خرید
هیشکیام شک نمیکرد به ما دوتا.
من که اصن بهم نمیخوره و مصطفی هم با اون قدش غیر ممکنه از این کارا بکنه بقیه فکمیکنن مردیه واسه خودش.
اما به نظر من هنوزم همون کوچولوی خودمه که الکی قد بلند کرده
به مصطفی میگفتم توام زنگارو بزن تا نیمهها میرفت ولی برمیگشت:
خیلی خندیدیم.
یکی که اومده بود بیرون فقط میگشت کی اینکارو کرده و تا وقتی که به ته کوچه رسیدیم چپ و راستشو نگاه میکرد
دلم من شاد میشه،اونام یه نرمشی میکنن تا دم در میان.
همین که من بی دلیل بخندم واسه اونام ثواب میشه:
|
ساعت6:
30 صبح مامان زنگزد.
بیداری دیگه؟
آره مامان بیدارم.
بعد گوشیو قطع کردم و گفتم یه ده دیقه بخوابم.
وقتی بیدار شدم ساعتو نگاه کردم 10 صبح بود.
امروز نرفتم مدرسه چون خواب موندم:
چی بگم والا!
اصن یه وضعیه
|
بغض یعنی،جز رفتن دیگه هیچ راهی نداری:
|
بعضی وبلاگای قدیمی رو که میبینم خیلی ساده ان.
مطالب قشنگی دارن،خیلی خوبن.
خوندنشون حس خوبی به آدم میده.
اما متاسفانه آخرین پست هاشون مربوط به خیلی سال قبله.
پست موقت
|
این چن وقت مطالب خیلی زیادی درمورد آب خوندم و الان خودم نمیدونم چطور جمع و جورش کنم و اینجا بنویسمش البته همش بقدری تاسف برانگیز بودن که دیدن شرایط مردم حتی تو تصویرم اشک آدمو در میاره قبلنا اگه تصویری درمورد بحران آب میزاشتم از کشورهای آفریقایی استفاده کرده بودم اما الان خب دیگه نیازی به مرور سایتهای خارجی نیست
خالی شدن روستاهایی از بوشهر؛
بجنورد و قم و احتمالا جاهایی که من هنوز دربارشون نخوندم
به علت نه کم آبی؛
بلکه بی آبی
همیشه هر وقت حرف از انجام کاری پیش مباد به خودم میگم اگه آدم خوبی هستی بخاطر بقیه اگه آدم خوبی نیستی حداقل بخاطر خودت اینکارو کن.
الان به شمام میگم اگه هدفتون انسانیته بخاطر بقیه و خودتون و اگه هدفتون شرایط خوب خودتونه پس بخاطر خودتونم که شده لطفا لطفا لطفا.
بیاید اینبارو درست مصرف کنیم اینبارو یکاری کنیم.
اینبارو فقط حرف نزینیم و انجام بدیم
50 روز بی آبی تو مناطقی از استان بوشهر که از قبل از ماه رمضان بود باعث شد مردم ترک خانه کنند و بروند این سرنوشت روستای قره جنگل 50 کیلومتری بجنورد و همینطور تعدادی از روستاهای قم هم هست
امید مردم در این مناطق تانکرهای آبی که است که بیاید و آب بیاورد که همیشه هم این امید محقق نمیشه.
مشکل کم آبی و بی آبی و این شرایط اسفناک به اینجاها ختم نمیشه و ادامه پیدا خواهد کرد تا تمام مناطق رو بگیره.
واقعیت اینه که شرایط از اونچه بنظر میرسه سختتر و جدی تره و زمین اصلا حال و روزش خوب نیست.
واقعا چرا داریم خودمون با دستای خودمون زندگیمون رو نابود میکنیم؟
و یه بن بست میسازیم برای خودمون
اینبارو وقتش نیست دنبال مقصر بگردیم و خودمونو کنار بکشیم چون همه شریکیم تو این جنایت.
بنظرتون قاتل کسیه که یه چاقو برمیداره و تو بدن یکی فرو میکنه؟
بی رحمی فقط اینه؟
قتل همیشه این نیست که یه چاقو برداری یکیو بزنی یا یه گلوله تو سرش خالی کنی یا سم بخوردش بدی و.
قاتل اون بچههای بز کوهی که تو چشمهی خشک شده مثه مجسمه شده بودن قاتل همه اون پرندههایی که لب چشمه ناامید جون دادن قاتل امیدواری اون بچه ایی که رو زمین خشک خوابیده و انتظار یه تانکر آب رو میکشه برای یه قطره آب شور؛
قاتل همه اونایی که دارن هرروز رو به سختی زندگی میکنن قاتل همه اون رؤیاهایی که همه مردن و الان شکل یه قطره آب به خودشون گرفتن ماییم.
وسیله انجام قتلمونم قطره قطره از آبی بود که نباید ریخته میشد.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم.
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
میدونم مسئولین کشورمون خیلی خییلی بی انصافا اما اینبارو بیاین خودمون یه کاریش کنیم اینبارو نمیشه منتظر موند.
منتظر اونا موندیم و زاینده رود رفت.
مننتظر موندیم و آخرین نفسهای تالاب هامون و تمام گونههای نابش رو داریم میشنویم اگه منتظر بمونیم.
من نمیتونم بیشتر از این چیزی بگم چن تا لینک میدم برید بخونید چون میدونم موثره اینکه بدونیم بقیه چطور زندگی میکنند.
برای دیدن تصاویر بحران آب در بجنورد اینجا و برای خشکسالی در بوشهر و کرمانشاه اینجا.
روستاها خشک میشوند و مردم میمیرند کلیک کنید.
لطفا وقت بزارید بخونید و سعی کنیم درست مصرف کنیم و بقیه رو هم تشویق به انجامش کنیم با توضیح شرایط وضعیت آب کشور
|
خدایا.
مرسی واسه این حس خوبی که الان دارم.
خیلی دوستت دارم
|
دیشب این پیامو گذاشتم تو گروه زیستمون.
سلام.
اول از همه خانم کوشکی ببخشید که اومدم اینجا کامنت نامربوط میذارم.
ولی گاهی اگه قانونها رو زیر پا بذاریم بد نیس:
بچهها، دوس داشتم درست و حسابی با تک تکتون خدافظی کنم اما همیشه از خدافظی بدم میومد:
آرمیتا،هانیه.
ممنون بابت اینکه تولدمو تبریک گفتین.
آرزو جون مرسی که آهنگتولد مبارک واسم خوندی هرچند کوتاه
زهره،فریده،و زینب جان.
واقعا ممنون بابت تبریک و هدیه با ارزشتون
دیگه نیستم میخواستم بگم خوب یا بد.
اگه خواسته یا ناخواسته حرفی زدم یا کاری کردم که دلتون رنجید یا هرچی.
حلال کنینمیدونم اوایل یه سریا رو به گناه انداختم مجبور شدن غیبتمو کنن:
ولی خیالتون تخت منم حلال کردم.
آشنایی با همتون واسم یه تجربه خیلی جدید بود.
شما استاد لغو کردن امتحان بودین
فککنم فقط از پس امتحانای خانم کوشکباغی بر نمیومدین
این حرفو فقط دوستتون میگه:
تموم تلاشتونو بکنین،شما از هیچکس عقب نیستین،محکم باشین و با اراده قوی درستونو بخونین تا تو کنکور همه اونایی که تو دلشون میگفتن شما نمیتونین رو متعجب کنین.
انشاالله خبر قبولی تک تکتون رو تو رشتهای که دوس دارین بشنوم.
این آخراش موتورتون خاموش نشه مائده جان
موفق باشین
دمتون گرم.
فعلا
وبعدش بچهها ابراز ناراحتی کردن و گفتن واقعا چقدر دوستی با من براشون تجربهی جدید ی بود و دوستم داشتن و بعدش آرزوی خوشبختی کردن.
پ،ن:
هانیه پیام گذاشته بود:
ش جونی من آنقدر ذهنم درگیر تو بود دیشب خوابتو دیدم.
خانم کوشکی از اینکه چرا باهاش خدافظی نکردم گله کرده بود آخهیادم رفت وبعد کلی آرزوهای قشنگ کرد.
بعدش لفت دادم از گروه.
تامام
|
از دیروز تا الان میخوام پست جدید رو بزارم ولی نمیدونم چطور بنویسمش مینویسم و باز پاک میکنم.
پلاسکو فرو ریخت گفتم از پلاسکو بنویسم خیلی حادثه تلخی بود.
تلخیش برای این بود که دیدیم چقدر آتش نشانامون از تجهیزاتی که بااید محروم بودن.
و زننده بود از این جهت که دیدیم هنوز چقدر فقر فرهنگی هست سلفی خندون و تجمع و فیلم برداری و.
استان سیستان و بلوچستان از استانهای بی آب و دچار خشکسالی کشور هست که کوچکترین توجهی از سوی دولت بهش نمیشه.
مردمش خیلی تو شرایط سختی قرار دارن.
محرومیت و فقر بیداد میکنه.
مردم آرزوی بارون داشتن.
اونجا بخاطر نزدیکی به دریا زود سیل جاری میشه.
به هر حال بارون بارید و سیل اومد و کلی خسارت.
بارون برای این مناطق خشک بزرگترین خوشحالی و نعمته و خیلی خوب میشد اگر تو این شرایط دولت نیم نگاهی به این منطقه میکرد و برنامهای برای استفاده از آب بارون و افزایش آب زیرزمینی داشت.
کولبران کرد؛
افتخار بزرگ سرزمینم
میخواستم از پلاسکو بنویسم.
سیستان سیل اومد گفتم از مردم بلوچستان بگم که خبر بد دیگه ایی شنیدم مرگ کولبران کرد زیر بهمن.
دو اتفاق قبل خیلی خیلی بد و دردناک بود اما این یکی ذهن و قلب آدمو بدرد میاره
چرا هیشکی درموردشون هیچی نگفت؟
اونا گناه نمیکنن که.
اسلحه و مواد و.
قاچاق نمیکنن که.
تنها گناهشون اینه که دولت حداقل توجه و کمکی بهشون نمیکنه؛
بعد این همه مرگ و تلفاتی که شده چه از طرف سربازهای مرزی چه به وسیله بلایای طبیعی تازه اومدن میگن کولبری رو به رسمیت بشناسیم.
چیو رسمی کنن؟
درد و رنج مردم کرد نشین رو؟
اینکه بچه ده ساله کولبری کنه رو رسمی کنن؟
بین اونایی که چن روز قبل زیر برف موندن یه بچه 18 ساله هم بود.
جنایت ینی اینکه یه بچه که باید درس بخونه مثه بقیه مدرسه بره بچاش حجم عظیمی از بار رو روی دوشش بکشه از سختترین مسیرها عبور کنه برای حداقل حقوق ممکن بعدش تو را زیر برف یخ بزنه و تموم و نه رسانه نه دولت و کس دیگه هم توجهی به این فاجعه و سناریوی تکراری دردهای مردم کرد نکنن
و هر روز دم از حقوق بشری بزنن که عربستان پایمال میکنه.
مگه همینا حق نیست؟
مگه اینکه یک زن شصت و اندی ساله مجبور به کولبریه ناحقی نیست؟
مگه اینکه یه بچه نمیتونه درس بخونه و محکوم به کار کردنه نادیده گرفتن حقوقشون نیست؟
مگه اینکه یه دختر بچه نمیتونه دختر بچه بمونه پایمال کردن حقش نیست؟
مگه همینا بشر نیست؟
مگه همینا حقوق نیست؟
پس چرا نادیده گرفتن حقوق بشر از طرف سایر کشورها رو محکوم میکنید درصورتی که خودتون بدتر از هرجای دیگه حداقل حقوق انسانی رو از مردم میگیرید؟
مگه همین کردا نبودن که از جون و مالشون گذشتن برای دفاع از این خاک.
و الان حداقل حقی از این کشور ندارن.
من متعجبم چطور این دولتیا و افراد حکومت میتونن زندگی کنن؟
چطور میتونن چیزی بخورن وقتی مردم تمام شب و روز رو دارن به سختی کار کنن تا فقط زنده بمونن؟
مردم مجبور به کولبرین کار نیست شرایطش نیست دولت بااید به وجود بیاره شرایطش رو تا مردم انقدر سختی نکشن نه الان بعد اون همه آدمای شریفی که به دست مامورا به قتل رسیدن یا هم از سختی جون دادن الان نهایت کاری که براشون کنن این باشه که وعدهی رسمی کردن کولبری رو بدن
به قول آیت الله طالقانی:
کسی که روی این صندلیهای راحت نشست نمیتواند قانونی بنویسد که بدرد روی زمین نشستگان بخورد
کاش کمی فقط کمی از غیرتشون رو مسؤلین کشورشون داشتن
برای اونایی که با کولبران آشنایی ندارن و تو این سکوت رسانه ایی هنوز نمیدونن کولبر کیه و چه زندگی دارن میتو نید به این لینک مراجعه کنید.
مطلبی هست تو سایت برترینها با عنوان خاطره یک کولبر به این لینک مراجعه کنید بخونیدش در صورت تمایل
|
با سلام و صلوات بر روح تمام مسافرین عزیز
و با درود به وزیر محترم راه و ترابری
ورود شما را به پروازلایتناهی هواپیمایی جمهوری اسلامی خوشامد میگوییم
خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقا بخود برما قرار ده و سرعت ان فزون کن.
مقصد ما به احتمال 99 بهشت موعود و احتمالا 1 مقصدی که بر روی بلیط درج شده میباشد.
خلبان پرواز مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و کرو پروازی؛
سفری خوش برای شما آرزومند است.
لطفا به علامت نکشیدن سیگار اصلا توجه ننموده و آخرین سیگار زندگیتان را به خوشی دود نمایید.
بستن کمربندها اصلا ضروری نیست و کاملا بدرد نخور است.
در صورت بروز اشکال درسیستم هوای کابین ماسکهایی از بالای سر شما اویزان خواهند شد که شما قبل از آن رایحهی خوش ملایک را احساس خواهید کرد.
این هواپیما مربوط به هزاره دوم میلادی بوده و دارای دو درب اضطراری در جلو ،دو در در کنارین و یک در عقب میباشد که چندین سال است اهرمهای آن کار نمیکند.
ارتفاع پرواز به احتمال قریب به یقین تا آسمان هفتم بوده و هوای بهشت بسیار عالی میباشد.
سفر خوشی را برای شما ارزو مندم.
از اون جاییکه هیچ خارجی احمقی وجود نداره که من لازم باشه یه بار دیگه انگلیسی بلغور کنم،سرتونو درد نمیارم.
اگرم کسی هست که انقدر احمق بوده که لازم نیست بگم.
خدایمان جمعا بیامرزد.
|
نوبتی هم که باشه,نوبت بنگاه داران عزیز شهرمان شده.
امسال تابستان,خداوند توفیقی نصیبمان کرد که چند روزی ,بیکار باشیم و از قبل این بیکاری ,حوصلهمان سر برود.
ناچارا بدنبال مکانی برای گذران اوقات فراغت بودم که دوست قدیمیمان را بیاد اوردم صاحب بنگاه معاملاتی املاک.
خلاصه؛
برای رفع بیکاری ,چه مکانی بهتر از بنگاه معاملاتی.
افراد بیکار و پر حرف و چای و آب خنک و کولر و تلوزیون و بدون هیچ مزاحمی.
گرچه ما اهل معامله نبودیم و سودی نصیبمان نشد!
ولی به جواب ,یک سئوال مهم و اساسی و بزرگ رسیدم.
سئوالی که سالها ذهن مرا درگیر خودش کرده بود.
علت گرانی زمین و مسکن در فیروزابادچیست؟
در همین ایام با تعدادی از عزیزان فیروزابادی آشنا شدم که تعدادشان از انگشتان دو دست ,کمی بیشتر است و به 20 نمیرسد.
با جرات تمام میگویم که اگر این افراد,از معامله مسکن ,پای خود را بیرون بکشند قیمت مسکن,افتی 40 یا 50 درصدی خواهد داشت.
افرادی که با نقدینگی فراوان ,تمام عرضه مسکن ملک و املاک فروشی را سریعا میخرند و اجازه عرضه فراوان را نمیدهند اشاره به مبحث فنی اقتصادی.
به عبارتی دیگر,فروشنده محض,خودشان میشوند,زیرا همه املاک فروشی,تحت اختیار آنهاست و به راحتی ,قیمت تعیین میکنند.
من در حبرتم که این افراد,با داشتن سواد ابتدایی,چگونه با یکی از فنون اقتصادی مکتب کلاسیک آشنا گشته و به نحو احسن,ان فنون را پیاده میکنند.
چگونگی کنترل بازار عرضه,سخت ترین کار در عرصه اقتصاد میباشد که قوی ترین سیستمها نیز,از اجرای کامل و بی نقص این فنون و راهکارها,عاجزند!
در یکی از موارد,مشاهده کردم که ملکی 61 میلیون ,خریداری شد و عصر همان روز به قیمت 70 میلیون به فروش رفت!
تصور کنید که یک جوان شاغل ,برای 9 میلیون تومان,حداقل یک سال باید زحمت بکشد.
پیشنهاد بنده برای همشهریان عزیز برای برون رفت از این دام,اگاه سازی سایر شهروندان میباشد و اگر بتوانیم ,دستان زالوهای اقتصادی معامله گران املاک را از دست اندازی به بازار مسکن کوتاه کنیم ,خدمت بزرگی به همشهریان و نسل آینده جوانان فاقد مسکن کردهایم.
|
جناب آقای خداکرم جلالی به سمت معاون وزیر و رئیس سازمان جنگلها ، مراتع و آبخیزداری کشور منصوب میگردند
|
اولین وبسایت تبلیغاتی در شهرستان فیروزاباد،راه اندازی شد.
وبسایت مذکور متعلق به ایمان اکبری میباشد.
|
بعد از مدتها،توفیقی نصیبمان شد که به صف نانوایی برویم!
دوستی قدیمی دارم که در نانوایی کار میکند با خود گفتم که هم نانی بخرم و هم سری به دوستم بزنم.
بعد از احوالپرسی،از روزگارش پرسیدم ،راضی نبود و درد کهنه و قدیمیاش، به سراغش آمده بود.
میگفت شبها خواب ندارم ،اذیت میشوم و روزی چند بار، مرگ را از خدا میخواهم.
ناراحتیاش از درد نبود ،از روزگار گله داشت.
حق داشت.
جوانیاش را از دست داده بود ،دوستان هم کلاسیاش را مثال میزد که همه روزگار خوبی دارند ،زن و بچه و سلامتی و شغل خوب اداری و.
معتقد بود که اندک گناهانش،با درد کشیدن ،پاک میشوند.
از دنیا دست شسته بود و به آخرت چشم دوخته بود.
سن سالی ندارد حدود 45 سال.
تازه اول زندگیاش است چرا؟
پس چرا از دنیا سیر شده؟
تحملش خیلی بالاست ,درد عفونت ترکش را میتوانست تحمل کند، امتحانهای قبلیاش را نیز,نمره بیست گرفته یود،برادرش در آغوش خودش به شهادت رسیده بود.
از اینکه فرماندار یا شهردار نیست گله نداشت،از اینکه میتوانست کارگری نکند و پشت میز باشد ،ولی نبود، گلهای نداشت و.
از فرصت طلبیها دلش به درد آمده بود و.
|
فضاهای سبز شهری دارای بازدهی اجتماعی و اکولوژیکی هستند و مواردی مانند کارکردهای زیستمحیطی یا بازدهی اکولوژیکی آنها، شهرها را برای زیست، مساعد و با آثار مخرب گسترش صنعت و حمل و نقل مقابله میکند و موجب ارتقاء کیفی زندگی شهروندان میشود.
اهمیت فضای سبز شهری تا به حدی است که امروزه به عنوان یکی از شاخصهای توسعه یافتگی جوامع به حساب میآید.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه خوزستان کاهش آلودگی هوا، کاهش آلودگی صوتی، تعدیل دما، افزایش رطوبت نسبی، تلطیف هوا و جذب گرد و غبار از جمله مهمترین آثار فضای سبز در شهرهاست و به همین علت است که از فضاهای سبز و پارکها به عنوان ریههای تنفسی شهرها نام برده میشود.
انواع فضای سبز شهری
عملکردهای فضاهای سبز شهری را میتوان به چهار دسته کلی تقسیم کرد، فضای سبز عمومی مانند پارکها که دارای عملکرد اجتماعی هستند و در زمینه تفریح و اجرای برنامههای فرهنگی مورد استفاده شهروندان قرار میگیرند.
فضاهای سبز نیمه نیمه مانند محوطههای بیمارستانها، فضاهای سبز موجود در معابر و خیابانها مانند درختکاریهای موجود در پیادهروها و همچنین فضاهای سبز خصوصی مانند باغچهها و باغهایی که استفاده از آنها به مالکان خصوصی آنها محدود است.
در این میان، فضاهای سبز شهری و پارکها علاوه بر آثار فراوان زیستمحیطی، دارای کارکردهای اجتماعی فراوانی نیز هستند و این مکانها را میتوان از دو دیدگاه تامین نیازهای زیستمحیطی شهرنشینان و تامین فضاهای فراغتی و بستری برای ایجاد ارتباط و تعامل اجتماعی شهروندان مورد بررسی قرار داد.
یکی از مهمترین کارکردهای پارکها و فضاهای سبز شهری، کارکرد تفریحی است و با توجه به اینکه پارکها میتوانند مکانهای مناسبی برای آرامش و رفع خستگی شهروندان باشند، امروزه کارکرد تفریحی پارکها در بسیاری از شهرهای ایران و از جمله اهواز، البته در فصل خنک سال، جایگزین بخشی از دیگر کارکردهای تفریحی خانوادهها شده است.
همچنین این مکانها در تامین نیاز روحی و روانی افراد و تمرکز اعصاب و رسیدن به آرامش نقش مهمی دارند.
کارکردهای گوناگون فضای سبز شهرها
از درختان میتوان در کاهش مصرف انرژی نیز استفاده کرد.
کاشت درخت، به ویژه درختان سایهدار در اطراف منازل و آپارتمانها و در مکانهای مناسب میتواند در خنک کردن ساختمانها نقش مهمی داشته باشد.
درختان میتوانند 9 درصد انرژی خورشیدی را در تابستانهای گرم جذب کنند و در نتیجه اگر از درختان سایهانداز در مکانهای مناسبی استفاده شود، تا حدود زیادی به خنک شدن محیطزیست شهروندان و کاهش مصرف انرژی کمک خواهد شد.
این کار در آمریکا و برخی شهرهای اروپایی انجام شده و تجربه موفقی هم بوده است.
به عنوان مثال گفته میشود در کشور آمریکا با کاشت درختان سایهدار در مکانهایی خاص در اطراف منازل، سالانه بیش از دو میلیون دلار در مصرف انرژی صرفهجویی میشود.
کاشت درخت در نقاط بادگیر، به عنوان بادشکن، نیز از دیگر کارکردهای درختان است که در منطقهای مانند خوزستان که شاهد وزش بادهای غبارالود هستیم، میتواند بسیار موثر باشد.
شهرهای سرسبز، چشمنوازند
فضاهای سبز شهری و پارکها دارای ویژگیها و مزایای بصری نیز هستند و در بسیاری از شهرهای اروپایی از این ویژگی به خوبی استفاده شده، تا حدی که در برخی موارد موجب جذب گردشگر هم شده است.
در مورد فضای سبز و نقشی که در ادراک انسان دارد، میتوان به اهمیت منظرسازی در فضای شهری اشاره کرد.
منظرسازی یا به عبارت بهتر زمینآرایی به معنی کاربرد گیاهان در طراحی نیز به گونهای موجب ارتقاء جلوههای دیداری محیط میشود.
در این زمینه تجربههای موفقی در برخی شهرهای ایران هم وجود دارد که پارک ملت در شهر تهران نمونه خوبی در این مورد است.
شهرداری اهواز نیز در سالهای گذشته اقدام به ایجاد فرش گل در برخی نقاط شهر کرد، ولی با توجه به گرمای هوا، این گلها تنها در فروردین و در نهایت اردیبهشت زنده ماندند و پس از آن خشک شدند.
نمونهای از یک شهر سبز
در بسیاری از شهرهای اروپایی نیز از ویژگی بصری فضاهای سبز به خوبی استفاده شده و در دل شهرهای توسعهیافته و صنعتی، پارکها و فضاهایی سبز را ایجاد کردهاند.
شهر لندن در این زمینه نمونه قابل توجهی است.
برای آشنایی بیشتر با تجربه موفق ایجاد فضای سبز در این شهر، از سایت شهرداری لندن Department of Wildlife and National Parks of Malaysia کمک گرفتیم.
در این سایت نقشه پارکها و فضاهای سبز درون و بیرون شهر لندن قرار داده شده و به راحتی میتوان علاوه بر پیدا کردن آدرس، تصاویری و توضیحاتی درباره پارکهای این شهر را دریافت و مکان مورد نظر را انتخاب کرد.
بر اساس آنچه در این سایت آمده، درون شهر لندن 15 پارک بزرگ وجود دارد که به نوعی علاوه بر ایجاد فضایی زیبا و دلنشین، نقش ریه تنفسی شهر را ایفا میکنند.
همچنین شهرداری این شهر تلاش کرده که پارکهای لندن به مکانهایی طبیعی و بکر شباهت داشته باشند.
به عنوان مثال جنگل Epping که در شمال شرق لندن واقع شده، بزرگترین فضای باز فضاهای سبز گسترده در شهرها که به اصطلاح open space نامیده میشوند در این شهر است و 6 هزار هکتار مساحت دارد.
این منطقه علاوه بر مکانی تفریحی که دارای امکاناتی برای ورزش هم هست، به مکانی علمی نیز تبدیل شده و با توجه به طبیعت بکر و جانورانی که در این پارک وجود دارد، مورد توجه دانشمندان علم محیطزیست قرار گرفته است.
west ham park نیز یکی دیگر از مکانهای وسیع و سبز شهر لندن است که مجموعهای از پارکها و باغچههای گل را در بر میگیرد و از لحاظ تنوع گیاهی بسیار قابل توجه است.
این مکان بیش از 31 هکتار وسعت داشته و سالانه بیش از یک میلیون بازدید کننده دارد و جایزه پرچم سبز را نیز از آن خود کرده است، طرح جایزه پرچم سبز در سال 1996 به عنوان ابزاری برای پاداش دادن به بهترین فضای سبز در انگلیس مطرح شد.
Hampstead Heath نیز یکی از محبوبترین فضاهای سبز در شهر لندن است که به صورت جزیرهای زیبا در حومه شهر قرار گرفته است.
در این مکان نهتنها تنوع حیات وحش وجود دارد، بلکه امکانات ورزشی، مسیر دو و میدانی، مراکز آموزشی، استخر شنا و ساحلی زیبا برای تفریح ایجاد شده است، در واقع مجموعهای تفریحی و آموزشی است.
اینها تنها نمونههایی از فضاهای سبز ایجاد شده در دل شهرهای بزرگ است و نمونههای مشابه در دیگر شهرهای اروپایی و حتی آسیایی نیز وجود دارد.
شهرهای گرمسیری را هم میتوان سبز کرد
کشور مالزی دارای آب و هوایی مرطوب و گرم و تقریبا مشابه به شهر اهواز است.
این کشور به پارکهای ملی و فضاهای سبزش معروف است و بسیاری از گردشگران تنها به همین دلیل به این کشور سفر میکنند.
در این کشور سازمانی تحت عنوان حیات وحش و پارکهای ملی Department of Wildlife and National Parks of Malaysia وجود دارد و در نتیجه فضای سبز این کشور به صورت متمرکز مدیریت میشود.
در بسیاری از شهرهای مالزی نیز پارکهای ملی و ایالتی بزرگی وجود دارد و با استفاده از درختان و گلهای متنوع و زیبا نیز فضاسازیهای جذابی در این پارکها انجام شده است.
اهواز شهری با شرایط آب و هوایی ویژه است و این موضوع قابل قبول است که در چنین شرایطی ایجاد فضای سبز مناسب و کاشت گلهای زیبا در سطح شهر دشوار است، ولی فراموش نکنیم که نشدنی نیست، همانطور که در سالهای گذشته اقدامات موفقی در این زمینه انجام شده و سرانه فضای سبز اهواز نسبت به قبل بیشتر شده است.
درباره فضای سبز شهر اهواز
پروژه کمربند سبز شهر اهواز از اقداماتی است که از اواخر سال 90 آغاز شد و حدود 7 هزار هکتار مساحت دارد که با هدف کاهش آلودگی تاسیسات صنعتی، توسعه فضای سبز، تعادل در درجه حرارت شهر، پاکسازی هوا و در نهایت جلوگیری از نفوذ طوفانهای گرد و غبار به شهر آغاز شده است.
طرح توسعه کمربند سبز در شرق و غرب شهر اهواز در شعاع حدود پنج کیلومتری محدوده توسعه شهر اهواز و در مجاورت جاده کمربندی جدید شرقی و غربی این شهر با عرض باند یک هزار متر در نظر گرفته شده است، البته این طرح هنوز به مرحله قابل قبولی نرسیده است و آثار مطلوب آن فعلا از دید شهروندان پنهان است.
رودخانه کارون ظرفیت بسیار مناسبی در شهر اهواز است که میتوان از آن به خوبی استفاده کرد، ولی علیرغم تلاشهای انجام شده، زمانی که شهر اهواز را با دیگر شهرهای دنیا که دارای رودخانه هستند، مقایسه میکنیم، میبینیم که از این ظرفیت نیز آنگونه که باید استفاده نشده است.
البته در سالهای گذشته به ویژه دو سال اخیر در زمینه ساحلسازی در حاشیه رودخانه کارون به خوبی عمل شده است و اکنون در شرق و غرب رودخانه شاهد ایجاد فضای سبز هستیم، ولی نکتهای که وجود دارد این است که در حاشیه رودخانه و پارکهایی که در این مناطق ایجاد شده است، درخت سایهدار کمتر به چشم میخورد، در حالی که با توجه به شدت تابش نور خورشید در اهواز، این شهر به درختان سایهدار بسیار نیازمند است.
درست است نمیتوان گونههایی مانند کاج و سرو و چنار را در اهواز کشت کرد، ولی با اندکی مطالعه و اختصاص اعتبار، میتوان گونههایی متناسب با آب و هوای اهواز را یافت و در این شهر کاشت.
همچنین باید به این نکته نیز توجه کرد که شهر اهواز تنها ساحل رودخانه نیست و شهر به پارکهای محلهای هم نیاز دارد.
در حال حاضر پارکهای محلات شهر زیبا و استاندارد نبوده و برخی از آنها هم تقریبا مورد استفاده خانوادهها نیستند.
برخی گونههای بومی منطقه مانند نخلهای زینتی نیز به مرور زمان مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند و کمتر کاشته میشوند، البته اقدام شهرداری در کاشت نخل در پارک ساحلی غربی که در اواخر سال گذشته انجام شد، قابل تقدیر است.
فضای سبز از خانه به خیابانها میرسد
در زمینه توسعه و نگهداری از فضای سبز نباید نقش شهروندان را نادیده گرفت.
در گذشته که بسیاری از خانههای شهر به صورت ویلایی بودند، در هر خانه یک باغچه وجود داشت و بسیاری از باغچههای خانههای شهر اهواز نیز سرسبز بودند، ولی با گسترش شهر و رشد آپارتماننشینی، باغچههای خانهها هم از بین رفتند.
در بسیاری از شهرهای دنیا، بر روی بام یا در بالکن آپارتمانها، باغچههایی کوچک ایجاد شده است و در درون آپارتمان نیز از گیاهان خانگی استفاده میشود.
این کار علاوه بر اینکه در کاهش حرارت ساختمانها موثر است، موجب زیبایی شهر نیز میشود و در این زمینه نقش شهروندان بسیار پررنگ است.
در شهر اهواز هنوز این فرهنگ گسترش نیافته و شهروندان، گلدانها را جایگزین باغچههای قدیمی نکردهاند.
حفاظت از فضاهای سبز عمومی و پارکها نیز از دیگر وظایف شهروندان است، ولی شاهدیم که در بسیاری مواقع، به ویژه در روزهای تعطیل که خانوادهها به پارکهای شهر میروند، آسیب فراوانی به فضای سبز وارد میکنند.
گونههایی که با اقلیم شهری گرم سازگار است
حال در این زمینه میخواهیم نظر یک مدرس دانشگاه و متخصص باغبانی را جویا شویم که با دکتر مهرانگیز چهرازی، عضو هیات علمی گروه باغبانی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز به این منظور گفتوگو کردیم.
وی اظهار میکند:
با توجه به شرایط آب و هوایی شهر اهواز که گرم و خشک است، توسعه پوشش گیاهی در این شهر توصیه میشود، البته این امر منوط بر این است که نیروی انسانی کافی برای رسیدگی به این پوشش گیاهی وجود داشته باشد.
وی افزود:
در دو ماه تابستان حفظ و نگهداری گیاهان و فضای سبز موجود در شهر به نیروی انسانی بیشتری نیاز دارد که متاسفانه به دلیل اینکه مراقبت به صورت موثر انجام نمیشود، بسیاری از گیاهان خشک شدهاند.
چهرازی گفت:
گونههای بسیاری وجود دارد که شرایط خاک اهواز با آنها سازگار است و میتوان از این گونهها در فضای سبز شهری استفاده کرد، ولی آنچه اهمیت دارد، نگهداری این گونههاست که در دو ماه تابستان از نیمه تیرماه تا نیمه شهریورماه به دلیل گرمای شدید، مراقبت باید افزایش یابد و نیروی کار دو برابر شود.
راه دور نرویم.
این مدرس دانشگاه تصریح کرد:
در دشتهای استان خوزستان و کوهها، گیاهان بسیاری وجود دارند که میتوان از این گیاهان در فضای سبز استفاده کرد.
باید برای استفاده از این گونهها، سازگاری آن با محیط شهری بررسی شود و سپس در شهر به کار رود.
وی ادامه داد:
در زمینه ایجاد فضای سبز انبوه در شهر و قرار دادن آن به عنوان ریه تنفسی شهر به تحقیق و انجام مطالعات نیاز است.
در این زمینه میتوان از گونههایی که سازگاری بیشتری با شرایط شهر دارند، استفاده کرد.
در حال حاضر نمونههای بسیاری وجود دارد که با شرایط آب و هوایی اهواز سازگاری دارند، ولی سازگاری آنها با محیط شهری باید بررسی شود.
چهرازی تصریح کرد:
در حوالی شهر لالی و کوههای شمال استان انواع گیاهان پوششی وجود دارد که برگهای زیبا و قابل فرمدهی دارند که میتوان از این گونهها در شهرها استفاده کرد.
البته آلودگیهای درون شهر و آبی که این گیاهان با آن آبیاری میشوند، در رشد آنها تاثیرگذار است، لذا بررسی شرایط رشد این گیاهان در محیط شهری پیش از کاشت باید انجام شود.
تحقیقات جامع، مبنای ایجاد فضاهای سبز
وی با بیان اینکه در سالهای گذشته مطالعاتی از طریق سازمان آب و برق خوزستان در زمینه پوشش گیاهی و فضای سبز انجام شد و گیاهان مختلفی از نقاط مختلف کشور و دنیا که با شرایط گرمسیری سازگاری داشتهاند، مورد بررسی قرار گرفتند، گفت:
نتیجه برخی از این مطالعات در زمینه کاشت این گونهها در شهر اهواز موفق واقع شد، ولی در زمینه تکثیر آنها کاری انجام نشد.
این مدرس دانشگاه ادامه داد:
در ایجاد فضای سبز شهر اهواز باید از گیاهان همین استان استفاده شود، ولی این گیاهان باید در منطقهای کاشته شوند که بر روی سونولوژی آن کار شود که چه زمانی برگ میدهند و چه زمانی گل.
وی گفت:
در کشورهای حاشیه خلیج فارس، فضای سبز به خوبی کار شده است که دلیل آن میتواند انجام تحقیقات و کارهای مطالعاتی باشد و در زمینه نگهداری نیز موفق عمل میشود.
این کشورها بعضا در ایجاد فضای سبز از خاک کشور ما استفاده میکنند و شرایط آب و هوایی آنها نیز نزدیک به شهر اهواز است که در این رابطه دیده میشود کارهای بسیار زیبا و وسیعی در زمینه فضای سبز در این کشورها انجام شده است.
چهرازی تصریح کرد:
متاسفانه در شهر اهواز به دلیل شوری خاک و آب، معضل توسعه فضای سبز نیز وجود دارد و باید چارهای برای آن اندیشید.
با افزایش شوری خاک و آب باید نمونههایی استفاده شود که نسبت به این شوری مقاومتر هستند.
شهردار درباره فضای سبز اهواز چه میگوید؟
منصور کتانباف، شهردار اهواز، نیز در این زمینه اظهار کرد:
مساحت فضای سبز شهر اهواز با توجه به 700 هکتار کمربند سبز، 22 میلیون و 529 هزار و 681 متر مربع و سرانه آن 19.
78 مترمربع است که توسعه فضای سبز با توجه به اقلیم گرم و خشک اهواز و بهره بردن از رودخانه کارون و استفاده از آب خام اولویت نخست شهرداری این شهر است.
وی با بیان اینکه درختان سایهدار در پارکهای شهر کاشته میشود که موید آن کاشت بالغ بر 700 هزار اصله درخت و درختچه در سطح شهر است، افزود:
برای چندمین بار کاشت درختان چند ساله انجام گرفته و امیدواریم در آینده نیز درخت چندساله در سطح فضای سبز اهواز کاشته شود.
کتانباف گفت:
این هم را نباید از نظر دور داشت که توسعه و نگهداری فضای سبز پیش از آنکه مقید به الگو یا یک ایدهآل خاص از سایر کشورها باشد، وابسته به اقلیم و میکروکلیمای خاص آن منطقه است.
بهینهسازی و همگام کردن سیستمهای پشتیبان شامل مکانیزاسیون کشاورزی، استفاده از ادوات و ماشینآلات جدید و مدرن و نرمافزارهای کنترل و پایش شامل نصب GPS و نظارت الکترونیک فضای سبز مورد توجه شهرداری است.
شهردار اهواز عنوان کرد:
در این خصوص بازدیدهایی در سطح مدیران کلان شهری و کارشناسان مناطق هشتگانه انجام شده و الگوهای کاشت درختان و درختچههای گلدار و سیستمهای نوین آبیاری استخراج شده و این بازدیدها در حوزه کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده است.
در همین راستا تعدادی از گونههای گیاهی به منظور آواپتاسیون به نهالستان سازمان پارکها منتقل شده است.
همچنین تعدادی از این گونهها در سطح فضای سبز مناطق هشتگانه کاشته شده است.
وی ادامه داد:
فضای سبز شهر اهواز در حال حاضر الگوی سایر شهرهای گرمسیری کشور بوده و کارشناسان شهرهای مختلف به منظور آموزش و الگوبرداری و پیادهسازی در شهرهای خود به این سازمان مراجعه میکنند.
در حال حاضر بیش از 40 گونه درخت و درخچه در سطح شهر اهواز وجود دارد.
کمربند سبز اهواز گسترش مییابد
شهردار اهواز تصریح کرد:
با توجه به شرایط نامطلوب آب و هوایی شهر اهواز خدماتی جهت تعدیل کردن آب و هوا از نظر گرما و گرد و غبار انجام گرفته است، به همین منظور مطالعاتی برای ایجاد 7 هزار هکتار کمربند سبز انجام شده و حدود 700 هکتار آن ایجاد شده که تا پایان سال به حدود یک هزار هکتار میرسد.
کتانباف عنوان کرد:
علاوه بر ایجاد بیش از 50 پارک در دو سال گذشته، در بحث ساحلسازی در شرق و غرب رودخانه کارون، پارکهای ساحلی با عرض متوسط 100 متر و بیش از 16 کیلومتر احداث شده است.
همچنین احداث پارکهای بیشتری در دستور کار قرار دارند که میتوانند به عنوان ریههای تنفسی شهر اهواز از آنها نام برد.
برنامههای نگهداری از فضای سبز شهری
وی یاداور شد:
با توجه به استفاده از شیوههای نوین در نگهداری فضای سبز، استفاده از آبیاری بارانی و قطرهای و استفاده از ابزار مدرن و کارامد در امر نگهداری فضای سبز، در حال حاضر نیروهای موجود فضای سبز شهر اهواز بدون وجود مشکل قادر به نگهداری بهینه از فضای سبز شهری هستند.
وی گفت:
در حال حاضر بیش از 70 نفر از کارشناس کشاورزی در بخش پیمانهای نگهداری فضای سبز که دارای تجارب تخصصی در زمینه فضای سبز هستند، مشغول به فعالیت هستند.
همچنین با برگزاری دورههای مختلف آموزشی بروناستانی و دروناستانی و سفرهای بازدیدی از سایر کلانشهرها نسبت به بالا بودن سطح تخصصی آنها اقدام شده است.
کتانباف ادامه داد:
با توجه به شرایط خاک مادری، وضعیت آب و هوایی و آبهای زیرزمینی شهر اهواز، بیشتر خاکهای مادری این شهر با مشکل شوری مواجه هستند و آثار منفی شوری خاک بر روی رشد بهینه گیاهان به ویژه در خصوص گیاهان زینتی و گلهای فصلی شهرداری اهواز وجود دارد که شهرداری در این زمینه اقدام به خاکبرداری و خاکریزی خاک نباتی با شرایط مطلوب در پروژههای توسعه فضای سبز کرد.
وی افزود:
تعویض خاک، استفاده از خاک دارای بافت سبک، خاکهای سبک سواحل و جزایر رودخانه کارون، برنامهریزی آبیاری، استفاده از کودهای با ضریب شوری پایین و شناسایی گونههای مقاوم به شرایط موجود از اهم اقدامات انجام شده جهت رفع این معضل است.
ساحل کارون، ظرفیت سبزابی اهواز
شهردار اهواز تصریح کرد:
با توجه به اهمیت ساحلسازی رودخانه کارون در حال حاضر حدود 16 کیلومتر طول ساحلسازی اضافه شده انجام گرفته است.
همچنین در بحث کمربند سبز، مطالعات برای ایجاد حدود هفت هزار هکتار انجام شده و تاکنون عملیات کاشت 700 هکتار به اتمام رسیده است.
وی گفت:
تا پایان سال جاری حدود یک هزار هکتار کاشت میشود که امیدواریم با حمایت دیگر ارگانها بتوان به افق چشمانداز کمربند سبز که همان اجرای هفت هزار هکتار است، دست یافت.
به گزارش ایسنا، شهرها به عنوان کانونهای تمرکزفعالیت و زندگی انسانها برای اینکه بتوانند پایدار بمانند چارهای جز پذیرش ساختار و کارکردی متاثر از سیستمهای طبیعی ندارند.
در این میان فضاهای سبز شهری جزء ضروری و لاینفک پیکره شهرها هستند و در متابولیسم آنها نقشی اساسی دارند و کمبود آن نیز میتواند موجب اختلالاتی اساسی در شهر شود.
گزارش از:
محمدامین صالحینژاد، خبرنگار ایسنا، منطقه خوزستان
|
حاج صمد نارنج عضو پیشین شورای اسلامی شهر.
حاج امیدی عضو پیشین شورای اسلامی.
دکتر حسین صراحی عضو پیشین شورا و رئیس سابق بیمارستان قائم.
دکتر علی عسگر نجفی رئیس سابق اداره آموزش و پرورش.
مهندس مهدی رزازان رئیس سابق نظام مهندسی فیروزاباد.
مهندس بهروز جاور کاندیدای مجلس شورای اسلامی دور چهارم.
شاهرخ حکیمی بخشدار سابق شهرستان فیروزاباد.
سید هاشمی حراست دانشگاه آزاد و سما.
و حدود 50 جوان کمتر شناخته شده که رقیب این افراد هستند.
به نظر شما کدامیک از این افراد ،در انتخابات پیش رو پیروز میشوند؟
|
دوران تصدی کرسی شورای شهر توسط منتخبین گذشته رو به پایان است و همانطور که از شواهد و قراین پیداست به جز یکی دو نفر از اعضای فعلی،سایر اعضا از اقبال چندانی برای حضور و پیروزی برخوردار نیستند مضافا اینکه بحث مدارک تحصیلی هم در این دوره مضاف بر علت گردیده است.
با این اوصاف باید دید که چه کسانی خود را برای این ماراتن آماده میکنند.
واژه ماراتن را به این جهت انتخاب کردم که کرسیهای شورا در فیروزاباد ،متقاضیان زیادی دارد و حضور در شورای شهرستان فیروزاباد،نیازمند رقابتی نفس گیر است.
شواهد حاکی از این است که کهنه کاران سیاسی در شهرستان ،تمایلی به حضور در این عرصه ندارند ولی این به این معنا نمیباشد که بیتفاوت نسبت به کرسیهای شورا شدهاند بلکه با تمرکز بروی جوانان خانواده خود یا اقوام ،قصد حضور و نهایتا پیروزی در این معرکه را دارند.
اخیرا یکی از این افراد را مشاهده کردم که برای فرزند خودش تبلیغ میکرد.
بنده که فرزند او را میشناختم به او نکاتی را متذکر شدم مثلا اینکه در انتخابات شورای اسلامی در فیروزاباد،صرف فارغ التحصیلی از دانشگاه کارساز نیست بلکه مجموعهای از فاکتورها در این انتخابات تاثیر گذار است.
از قبیل:
سن و سال،پیشینه خانوادگی،تحصیلات،تخصص،ارتباطهای فامیلی،قدرت لابی گری ،مقبولیت اجتماعی و.
بنابراین صرف داشتن یکی از فاکتورهای فوق نمیتواند در موفقیت فردی در انتخابات تاثیر گذار باشد.
|
بروجردی در گفتوگو با فارس:
رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس با بیان اینکه همراهی اصلاحطلبان با هاشمی بیشک دارای معنایی است، گفت:
کاندیدا شدن هاشمی و مشایی برای اصولگرایان هشدار است تا انتخابات را جدیتر تلقی کرده و با اتحاد و تمرکز کاندیدای شاخص خود را اعلام کنند.
علاءالدین بروجردی در حاشیه سفر خود به شهرکرد در گفتوگو با خبرنگار فارس در این شهرستان با اشاره به آرایش سیاسی انتخابات اظهار کرد:
با توجه به وضعیت و آرایش سیاسی انتخابات ضروری است تا اصولگرایان هرچه سریعتر به یک اتحاد نظر در مورد کاندیدای نهایی دست پیدا کنند.
وی با اشاره به کاندیدا شدن هاشمی رفسنجانی، تصریح کرد:
با وجود اینکه ایشان در محافل مختلف عنوان کرده که در انتخابات کاندیدا نمیشود اما به طور غیرمنتظره وارد این عرصه شد.
بروجردی با بیان اینکه با کاندیدا شدن هاشمی، اصلاحطلبان احساس خوشحالی کردند، افزود:
همراهی اصلاحطلبان با هاشمی بیشک دارای معنایی است و احتمالا بین خود و هاشمی سنخیتی دیدهاند.
نماینده مردم بروجرد در مجلس شورای اسلامی، احتمال رد صلاحیت مشایی را قوی دانست و گفت:
این در حالی است که آقای مشایی در مصاحبه تلویزیونی خود اعلام کرد که به رای شورای نگهبان احترام میگذارد.
بروجردی خاطرنشان کرد:
کاندیدا شدن هاشمی و مشایی برای اصولگرایان هشدار است تا انتخابات را جدیتر تلقی کرده و با اتحاد و تمرکز کاندیدای شاخص خود را اعلام کنند.
وی با بیان اینکه اصولگرایان حامیان اصلی ولایت هستند، تصریح کرد:
حضور جدی، پرشور، گسترده و متمرکز در انتخابات تدبیر اصولگرایان در برابر سایر کاندیداها است.
بروجردی افزود:
شرکت در انتخابات به میزان اقامه نماز اهمیت دارد و همه افراد در برابر آن مسئول هستند.
|
همزمانی 2 انتخابات مهم در خردادماه،شائبه تاثیر و تاثر هر کدام بر یکدیگر را تقویت میکند.
از میان مولفههای حاکم بر یک انتخابات ،مشارکت سیاسی از اهمیت فراوانی برخوردار است.
اگر هر کدام از این انتخاباتها بتواند موجب افزایش مشارکت سیاسی در انتخابات دیگر شود بسیار خوب است اما ممکن است از میان مولفههای مثبت موثر،هیچ کدام عاید نشود و صرفا تاثیرات منفی نصیب جامعه شود.
به دلیل فراگیر بودن و ملی بودن انتخابات ریاستجمهوری و از همه مهمتر سیاسی بودن این رویداد،بیم آن میرود که انتخابات شورا نیز به ورطه دعواهای سیاسی بیفتد و این نهاد اجتمایی را جایگاهی و مکانی برای دعواهای سیاسی کند.
لذا پیشنهاد میشود که همه دوستان گوش بزنگ باشند و هر فردی قصد داشت مسیر صواب را منحرف کند را تذکر دهند.
|
مقام معظم رهبری در حرم امام ره:
حضور حماسی مردم در پای صندوقهاست و حماسه یعنی باور افتخارافرینی که با شور و هیجان انجام میگیرد و این معنای حماسه است.
هر رأیی که شما به یکی از نامزدها بدهید رأی به جمهوری اسلامی ایران دادهاید و رأی اعتماد به نظام و سازوکار انتخابات است.
قانون رهبر معظم انقلاب با اشاره به مساله انتخابات در کشور تاکید کردند:
انتخابات مظهر هر سه باوری است که در امام ره وجود داشت و باید در ما وجود داشته باشد.
مظهر خداباوری و مردمباوری، انتخابات است و در واقع انتخابات مظهر اراده آحاد مردم است و این مردم هستند که مسئولان کشور را به این وسیله انتخاب میکنند.
به گزارش ایسنا، حضرت آیتالله خامنهای در مراسم بیست و چهارمین سالگرد ارتحال امام خمینی ره تصریح کردند:
انتخابات مظهر خودباوری است چون هر کسی که رای در صندوق میاندازد احساس میکند در سرنوشت کشور خود دخالت کرده است.
ایشان با تاکید بر اینکه اصل مطلب در انتخابات، ایجاد حماسه سیاسی است ، افزودند:
حضور حماسی مردم در پای صندوقهاست و حماسه یعنی باور افتخارافرینی که با شور و هیجان انجام میگیرد و این معنای حماسه است.
هر رأیی که شما به یکی از نامزدها بدهید رأی به جمهوری اسلامی ایران دادهاید و رأی اعتماد به نظام و سازوکار انتخابات است.
مقام معظم رهبری در بخش دیگری از سخنانشان اظهار کردند:
دشمنان در پی این هستند که از انتخابات تهدید درست کنند، در حالی که انتخابات فرصت نظام اسلامی است.
آنها امید دارند که انتخابات سرد باشد تا بتوانند بگویند مردم به نظام اسلامی علاقهای ندارند یا به دنبال به وجود آوردن فتنه هستند کما اینکه در انتخابات سال 88 به دنبال انتخابات پرشور، فتنه درست کردند.
دشمنان ملت به دنبال این چیزها هستند.
ایشان تصریح کردند:
دشمنان این ملت 9 دی را فراموش کردهاند.
آن کسانی که فکر میکند در این کشور اکثریتی خاموش و مخالف با نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، یادشان رفته که 34 سال است که هر سال در 22 بهمن در همه شهرهای این کشور جمعیتهای عظیم به دفاع از نظام جمهوری اسلامی ایران بیرون آمده و مرگ بر آمریکا میگویند.
مقام معظم رهبری تصریح کردند:
یک روز میگویند انتخابات مهندسی شده است، یک روز میگویند انتخابات آزاد نیست، یک روز میگویند انتخابات از نظر مردم مشروع نیست، در حالی که نه مردم و نه انتخابات و نه نظام جمهوری اسلامی ایران را نمیشناسند و آنجایی را هم که میشناسند بیانصافی میکنند و ابایی از این بیانصافی ندارند.
رهبر معظم انقلاب در ادامه با تاکید بر آزاد بودن انتخابات در جمهوری اسلامی ایران، تصریح کردند:
کجای دنیا اینگونه است؟
در آمریکا و در دنیای سرمایهداری چنین است؟
در کشورهای سرمایهداری اگر عضو این دو حزب یا سه حزب بودند و پشتیبانی سرمایهدارها و مافیای قدرت و ثروت را داشتند میتوانند در عرصه انتخابات وارد شوند و تبلیغات کنند.
هرکس انتخابات آمریکا را دنبال کرده باشد، این سخن را تصدیق میکند که افرادی بودند که مورد حمایت صهیونیستها و شبکه سرمایهداری بینالمللی نبودهاند و هرکاری کردند نتوانستند وارد عرصه انتخابات شوند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به اینکه در کشور ما نامزدها به طور مساوی و بدون خرج کردن یک ریال، ساعتها در برنامههای گوناگون با مردم حرف میزنند ، تصریح کردند:
در نظام جمهوری اسلامی برای وارد شدن در عرصه انتخابات تنها مساله مطرح، قانون است که یک عده میتوانند بیایند و یک عده نمیتوانند و این را قانون مشخص کرده و کسانی که این تشخیص را میدهند، طبق قانون عمل میکنند.
ایشان همچنین خاطرنشان کردند:
دشمن بر همه این واقعیتها چشم میبندد و حرف میزند و حنجرهها و زبانهای بیتقوا نیز آنها را تکرار میکنند.
مقام معظم رهبری افزودند:
ملت ایران با حضور، ایستادگی و عزم راسخ خود به همه ترفندها پاسخ خواهند داد و پاسخشان کوبنده و قاطع خواهد بود.
ایشان در ادامه خطاب به نامزدها تاکید کردند:
اینکه نامزدها در این برنامهها زبان به نقد میگشایند، حق آنهاست به هرچه انتقاد دارند نقد کنند.
انتقاد به معنی عزم و نیت برای پیمودن آینده پرتلاش است نه سیاهنمایی و بیانصافی.
رهبری با بیان اینکه من به هیچکس نظر ندارم ، تاکید کردند:
حالا رسانههای خارجی میگویند فلانی به کسی نظر دارد اما من به هیچکس نظر ندارم.
ایشان ادامه دادند:
به آنها که میخواهند انتقاد کنند میگویم انتقاد کنند اما سیاهنمایی نباشد.
انکار کارهای برجسته این دولت و دولتهای قبلی نباشد انتقاد، انکار جهاد مثبت نیست.
بلکه باید ضعفها را بگویند هیچکس امروز از صفر شروع نمیکند هزاران کار صورت گرفته است و هزاران زیرساخت به وجود آمده است، هر کاری که میکنند باید از اینجا به بعد باشد، این همه کار را نمیشود به بهانه مشکلات و گرانی و تورم انکار کرد.
مقام معظم رهبری با بیان اینکه البته مشکلاتی وجود دارد ، یاداور شدند:
باید کسی بیاید که مشکلات را حل کند اما این نباشد که هرانچه صورت گرفته است را انکار کنیم.
کاندیداها وعده نشدنی ندهند.
حضرت آیتالله خامنهای تاکید کردند:
کاندیداها طوری وعده ندهند که اگر در خرداد سال آینده نوار صحبتهایشان برایشان پخش شد، شرمنده مردم باشند و طوری وعده ندهند که در صورت عدم موفقیت در انجام آنها، تقصیر را بر عهده این و آن بیندازند؛
چراکه رییسجمهور در کشور ما بر اساس قانون اساسی امکانات فوقالعادهای در اختیار دارد.
ایشان ادامه دادند:
رییسجمهور همه ارکان اجرایی، بودجه و توان استفاده از تمام ظرفیتها و صاحبنظران را در اختیار دارد و طبق قانون اساسی دستش برای اختیارات اجرایی باز است و تنها محدودیت او قانون است.
البته محدودیت به این معنا نیست که دست رییسجمهور بسته است؛
قانون نقش هدایتکننده دارد.
لازم است رییسجمهور آنچه را که مردم به آن نیاز دارند پیش روی خود قرار دهد.
رهبر معظم انقلاب خطاب به رییسجمهور آینده ایران تاکید کردند:
رییسجمهور قول دهد با عقل و درایت عمل کند، رییسجمهور قول دهد که با برنامه پیش برود، رییسجمهور قول دهد با پشتکار پیش برود و از همه ظرفیتهای قانون اساسی استفاده کند، رییسجمهور قول دهد به مدیریت اوضاع کشور بپردازد، رییسجمهور قول دهد که به موضوع اقتصاد که امروز در نوک پیکان دشمنیهای غرب با ایران قرار دارد بپردازد، رییسجمهور قول دهد حاشیهسازی نکند و دست اطرافیان خود را باز نگذارد، رییسجمهور قول دهد هیچ چشمداشتی به منابعی غیر از منابع ملی و داخلی نداشته باشد.
ایشان در ادامه تصریح کردند:
برخی با این تحلیل غلط که به دشمنان امتیاز دهیم تا آنان ساکت بنشینند، صحبت میکنند اما باید بدانیم که آنان نگران بیداری اسلام هستند، آنان نگرانند چون ما و شما هستیم و جمهوری اسلامی مقتدر و پابرجاست.
رهبر معظم انقلاب در ادامه سخنان خود با تاکید بر اینکه 14 خرداد مظهر دلبستگی ملت ایران به امام بزرگوار است ، خاطرنشان کردند:
14 خرداد فرصتی است تا از امام عزیزمان تجلیل کنیم و عرض ارادت و اخلاص کنیم.
اگرچه یاد امام ره در میان ملت ما همواره زنده است، اما روز 14 خرداد مظهر دلبستگی ملت ایران به امام بزرگوار است.
ایشان خاطرنشان کردند:
14 خرداد امسال مصادف با شهادت جد بزرگوار ایشان حضرت موسیبن جعفر ع و پنجاهمین سال حادثه تعیینکننده و مهم 15 خرداد در سال 1342 است.
رهبر معظم انقلاب با اشاره به اینکه 15 خرداد مساله و مقطع مهمی است ، تصریح کردند:
15 خرداد مبدا نهضت بزرگ روحانیت و مردم نیست، بلکه این روز، پیوند مردم با روحانیت را در این مقطع خطرناک و حساس نشان داد.
ایشان یاداور شدند:
اتفاقات قبل از 15 خرداد 1342 نشان میدهد که نهضت روحانیت در این سال به اوج و نشاطی رسیده بود که دستگاه جبار چنین برخوردهای خشن با علما، طلاب و مراجع تقلید داشت؛
بنابراین 15 خرداد یک مقطع بسیار مهمی است.
مقام معظم رهبری در ادامه بیانات خود، با اشاره به سخنرانی حضرت امام خمینی ره در مدرسه فیضیه یاداور شدند:
سخنرانی امام ره در مدرسه فیضیه یک سخنرانی تاریخی و تعیینکننده بود که بعد از اینکه امام را دستگیر کردند، در روز 15 خرداد عمدتا در تهران و نیز در قم و برخی شهرهای دیگر یک موج حرکت عظیم مردمی اتفاق افتاد و رژیم طاغوت با همه وجود با ارتش و پلیس خود، با دستگاههای امنیتی خود دست به سرکوب این حرکت مردمی زندند و یک قیام مردمی به وجود آمد.
حضرت آیتالله خامنهای تصریح کردند:
این موضوع نشاندهنده این بود که مردم ایران، آحاد ملت با روحانیت با مرجعیت که مظهر آن امام بزرگوار بودند چنین پیوند مستحکمی دارند و نکته اینجاست که همین پیوند است که ضامن پیشرفت و اوج نهضت و پیروزی نهضت میشود.
ایشان تاکید کردند:
هرجا حرکتی یا یک نهضتی به مردم متکی بود و مردم با آن همراه شدند، این نهضت قابل ادامه است اما اگر مردم با آن پیوند نخورند با حرکت اعتراضی ناکام خواهد ماند کما اینکه بعد از حادثه مشروطه در ایران قضایایی اتفاق افتاد و مبارزاتی هم از طرف گروههای چپ و هم از طرف گروههای ملی شروع شد ولی همه اینها در طول تاریخ نهضتهای ایران سرنوشتشان شکست بود چون مردم با اینها نبودند.
رهبر معظم انقلاب با تاکید بر اینکه 15 خرداد نشان داد مردم پشت سر روحانیت هستند ، افزودند:
با دستگیری امام ره آنچنان قیامتی در تهران و برخی شهرستانهای دیگر اتفاق افتاد که سرکوب وحشتناکی انجام شد و تعداد زیادی کشته شدند.
در 15 خرداد چهره خشن دیکتاتور و چهره بیرحم رژیم طاغوت کاملا خود را نشان داد.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه تاکید کردند:
نکته دیگری که در قضیه 15 خرداد باید جوانها و مردم عزیز ما به آن توجه کنند، این بود که در مقابل این کشتار بیرحمانهای که در تهران و برخی نقاط دیگر به وجود آمد هیچ نهادی از نهادهای دنیا از این سازمانهای به اصطلاح حقوق بشر زبان به اعتراض نگشودند.
ایشان در بخش دیگری از سخنانشان با بیان اینکه سه باور در امام ره بزرگوار وجود داشت ، خاطرنشان کردند:
باور به خدا، باور به مردم و باور به خود از جمله باورهایی بودند که در وجود و تصمیم امام ره وجود داشت.
امام ره با دل خود با مردم حرف زد و مردم هم با جان خود به او لبیک گفته و مردانه ایستادند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با بیان اینکه مردم ایران الگوی استقامت و بصیرت شدند ، تاکید کردند:
مردم در چشم امام ره ، عزیزترین و دشمنان مردم منفورترین بودند.
اینکه شما ملاحظه میکنید امام در مقابل قدرتهای سلطهگر لحظهای از پا ننشست، عمدتا به این دلیل بود که قدرتهای سلطهگر دشمن سعادت مردم بودند و امام دشمن مردم را دشمن میداشت و در باور به خود و اعتماد به نفس امام به مردم ایران ما میتوانیم را تعلیم داد اما قبل از اینکه ما میتوانیم را امام به ملت ایران تلقین کند، ما میتوانیم را در وجود خود زنده کرد.
رهبر معظم انقلاب در ادامه با بیان اینکه یکی از ابزارهای موثر دشمنان برای تسلط به ملتها تلقین نمیتوانید است تا آنها را مایوس کند ، افزودند:
دشمن با این ترفند صدسال ملت ایران را از میدانهای سیاست، علم و اقتصاد عقب نگه داشت اما امام ره این شجاعت را به ملت بازگرداند و ابزار تسلط ابرقدرتها را از آنها گرفت.
امام ره اعتماد به نفس، قاطعیت و شجاعت را به ملت ایران برگرداندند و ما ملت ایران احساس کردیم میتوانیم، لذا حرکت کردیم، اقدام کردیم و امروز ملت ایران در میدانهای مختلف پیروز شده است.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه با بیان ویژگیها و خصوصیات امام راحل یاداور شدند:
امام ره چه در مدرسه فیضیه و در میان طلاب و مردم قم و چه در زمان تبعید و پس از آن با اتکاء به سه محور باور به خدا، باور به مردم و باور به خود قدرتهای خارجی و دستنشاندگان آنها را تهدید کردند و این اعتماد به نفس به خود و نیروی ایمان به خدا بود که امام ره به آنها ایمان و باور داشت و همین باور در عمل و گفتار امام ره به ملت ایران منتقل شد.
ایشان خاطرنشان کردند:
صدسال به ملت ایران تلقین کرده بودند که نمیتوانید کشورتان را اداره کنید، عزت بدست آورید، ساخت و ساز کنید، در میدان عمل حرکت کنید و این باورمان شده بود.
رهبر معظم انقلاب با تاکید بر اینکه این سه باور محور تصمیمگیریها، اقدامات و سیاستهای امام ره بود ، افزودند:
در آغاز نهضت، در زمان تبعید و پس از آن این باور به امام ره قدرت داد به طوری که وقتی به ایران آمدند در اعلام نظام جمهوری اسلامی با ایستادگی صریح در مقابل نظم ظالمانه جهانی سخن گفتند و آنها را به چالش کشیدند.
مقام معظم رهبری خاطرنشان کردند:
هیچکس در حرف و عمل امام ره تا روزهای آخر زندگی نشانی از افسردگی، تردید، خستگی، وادادگی و تسلیمطلبی مشاهده نکرد در حالی که بسیاری از انقلابیهای دنیا وقتی به پیری میرسند دچار تردید و محافظهکاری میشوند و گاهی حرفهای اصلی خود را پس میگیرند اما بیانیههای امام ره در سالهای آخر عمر انتقادیتر، تندتر و قویتر بود.
امام ره پیر میشد اما دل او جوان بود.
این سه باور بود که به تدریج مردم ما و در قشرهای دیگر متبلور شد و باعث شد مردم ایران روحیات خود را تغییر دهند و خدای متعال هم سرنوشت آنها را تغییر داد و نتیجه این شد که ایران وابسته تبدیل شد به ایران مستقل و سرافراز.
ایشان در ادامه یاداور شدند:
ایران از وابستگی رژیم طاغوتی پهلوی که به مراتب بدتر از رژیم ذلیل قاجار بود و این وابستگی به حالتی شرمآور رسیده بود بعد از انقلاب به یک کشور مستقل و سرافراز تبدیل شد و یکی از دیپلماتهای بلندپایه آمریکایی گفته بود که این ما بودیم که به شاه میگفتیم فلان چیز برای شما خوب است و فلان چیز بد و ما بودیم که میگفتیم که شما به چه چیزی نیاز دارید و به چه میزان نفت باید بفروشید و به چه کسی باید بفروشید و به چه کسی نفروشید و با چه قیمتی بفروشید و با چه قیمتی نفروشید و این کشور وابسته تبدیل شد به ایرانی سرافراز و مقتدر.
حضرت آیتالله خامنهای خاطرنشان کردند:
سران پولپرست و غرق در شهوات لذات حیوانی بعد از انقلاب تبدیل شدند به نمایندگان مردم و کسانی در این کشور فرمانروایی میکردند و قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست گرفتند که نمایندگان مردم بودند و با همه ضعف و قوتهایی که داشتند این خصلت برای آنان وجود داشت که کیسهای برای خود ندوخته بودند البته یکی ضعیفتر و یکی قویتر اما نماینده مردم بودند در وجود همه بود.
ایشان تصریح کردند:
کشور عقبمانده ایران بعد از انقلاب از لحاظ علمی تبدیل به یک کشور پیشرفته شد، چراکه ما قبل از انقلاب هیچ پیشرفت علمیای نداشتیم اما امروز مراکز سنجش علمی جهانی میگویند که متوسط رشد علمی یازده برابر متوسط جهانی است و همانها میگویند که ایران تا سالهای آینده و حدود سال 2017 به رتبه چهارم یا پنجم علمی دنیا دست مییابند.
حضرت امام خامنهای خاطرنشان کردند:
کشوری که سالهای پیش از انقلاب برای ساخت یک جاده، سد و کارخانه باید به سوی خارجیها دست دراز میکرد امروز به همت جوانان بدون کمترین اعتنایی به غرب توانسته است هزاران کارخانه، سد و راه بسازد و تاسیس کند و امروز رشد علمی کشور به این نقطه اوج رسیده است و آیا شایسته است اینها را نبینیم.
رهبر معظم انقلاب با اشاره به ضعف بنیه پزشکی در پیش از انقلاب، گفت:
در زمان طاغوب برای اندک جراحی پیچیدهای افراد اگر پول داشتند باید سرگردان کشورهای خارجی میشدند و اگر پول نداشتند باید میمردند.
اما امروز جراحیهای پیچیده در ایران و نه فقط در تهران در اقصا نقاط کشور انجام میشود.
ایشان با بیان اینکه توجه به نقاط دورافتاده و محروم در زمان شاه باعث تعجب بود ، فرمودند:
امروز اگر به این مناطق توجه نشود باعث تعجب است و در دور دستترین مناطق راه، برق و امکانات وجود دارد.
مقام معظم رهبری در ارتباط با پیشرفت علمی در دانشگاهها نیز اظهار کردند:
امروز دانشجویان و اساتید ما بیست برابر و سی برابر شدهاند و تولید عمل به شدت رشد کرده است و ما شاهد کثرت دانشجو و استاد هستیم و در هر شهر دورافتادهای چندین دانشگاه و مرکز علمی وجود دارد.
ایشان با اشاره به اینکه با همت جوانان و مسئولان در طول سی و چندسال حوادث مهمی اتفاق افتاده است، افزودند:
زیربناهای فراوانی ساخته شده است و به برکت انقلاب هزاران کارخانه ایجاد شده و محصولاتی که باید قبلا با منت از خارجیها میخریدیم، امروز به وفور در داخل تولید میشود.
اینها را باید دید.
اینها به برکت همان سه باوری است که امام ره در ملت تزریق کردند و آن باور به خدا، باور به مردم و باور به خود بود.
ما این حرفها را نمیزنیم که غرور کاذب به وجود بیاید، چراکه هنوز راه بسیاری در پیش داریم.
حضرت آیتالله خامنهای با بیان اینکه اگر خودمان را با دوران طاغوت مقایسه کنیم خیلی چیزها به چشم میآید ، تصریح کردند:
اما اگر با آنچه که در اسلام مطلوب است و آنچه که اسلام برایمان خواسته را مقایسه کنیم راه بسیاری در پیش داریم.
اسلام برای ما خواسته است که عزت و رفاه دنیا و اخلاق و معنویت باشد و اگر با این اهداف مقایسه کنیم، راه طولانی در پیش داریم.
حضرت آیتالله خامنهای خاطرنشان کردند:
جوانان عزیز و ملت بدانند که ادامه راه را هم با همین سه باور میتوان و باید پیش برد.
بدانید راه طولانی است اما شما توانایی دارید، شما قدرت و امکان دارید و میتوانید این راه را تا رسیدن به قلهها با توانایی و سرعت و شتاب لازم ادامه دهید.
اگر دشمنان میخواهند یأسی به وجود آورند دشمنی میکنند.
ایشان با تاکید بر اینکه همهچیز نمایانگر امید است ، ادامه دادند:
نقشه راه که اصول امام ما است در پیش روی ما قرار دارد.
آن اصولی که با تکیه بر آن ملت عقبافتاده را به ملت سرافراز تبدیل کردند.
اصول امام ره روشن است بیانات و نوشتههای ایشان در بیست و چند جلد وجود دارد و خلاصه آن در وصیت امام ره آمده است.
مقام معظم رهبری خاطرنشان کردند:
مفید نمیدانیم که با تمسک به اسم امام ره اصول را فراموش کنیم.
اسم به تنهایی کافی نیست.
امام ره با اصول و نقشه راه این ملت را جاودانه کرده است.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه با اشاره به اصول امام ره در سیاست داخلی، خارجی، فرهنگ و اقتصاد ادامه دادند:
امام از مسئولان توقع داشت که بر اساس این الگو اقدام کنند.
مقام معظم رهبری در بخش دیگری از بیانات خود با بیان اینکه عصبانیت دشمنان ناشی از این است که امام ره ما زنده است و 14 خرداد که روز رحلت امام ره است مردم به خروش میآیند ، خاطرنشان کردند:
این عصبانیت را باید با اقتدار ملی جبران کرد.
ایشان در پایان با تاکید بر اینکه امروز مساله اصلی ما مساله اقتصاد است ، اظهار کردند:
اگر اقتصاد درست شود، دشمن بیدفاع میماند.
باور به خدا، باور به مردم و باور به خود برای همه نامزدها و مردم باید سرلوحه باشد.
10 روز دیگر عرصه یک امتحان بزرگ است که امیدواریم به لطف خدا حماسه پربرکت و دارای نتایج خوب برای ملت رقم بخورد.
به گزارش ایسنا، در این مراسم مقامات و شخصیتهای کشوری و لشکری همچون محمود احمدینژاد، آیتالله آملی لاریجانی، علی لاریجانی، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله جنتی، آیتالله امامی کاشانی، آیتالله هاشمی شاهرودی، آیتالله مهدوی کنی و برخی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری و شخصیتهایی همچون سردار سرلشکر جعفری، سرلشکر صالحی، مصطفی محمد نجار، علیاکبر صالحی، محمدرضا رحیمی، سردار نقدی، مرتضی تمدن، اسفندیار رحیم مشایی، مصباحیمقدم، حسین انواری، چمران، رفیقدوست، تقیپور و.
حضور داشتند.
|
طی 36 ساعت اخیر من فقط 2 ساعت خوابیدم،اون دوساعتم اصن یه وضعی!
دیر بیدار شدم،ازمون ساعت 8 شروع میشه ولی من 7:
35تازه بیدار شدم.
اصلا نمیدونم چطور حاضر شدم و از همه وقت گیرتر موهامو بستمصبحونه نخورده انقد سریع السیر حاضر شدم و مسیر خونه تا مدرسه رو با پدر رفتیم که 7:
55 رسیدم و خانم یزدی داشت میگفت پس دینا کجا.
که من وارد حوضه شدم.
عه اومدی؟
آخه به مصطفی سپرده بودم بیدارم کنه،از قرار نه به موقع بیدارم کرد و صدای آلارمگوشی رو هم بسته
آزمون که هیچی نفهمیدم.
ظهر اومدم خونه،استراحت نکردم،ولی یکیو سر کار گذاشتم.
بعدظهر هم من و والدین گرام واسه کاری رفتیم بیرون،تا همین الان!
فردا هم از شهرستان مهمون داریم:
پس فردا هم احتمال خیلی زیاد اثاث کشی:
انشاالله دفعه بعدی میریم شهر و خونه خودمون:
اولین باره از اینکه مدرسهام عوض میشه خوشحالم:
خدا کنه آدمایی خوبی سر راهم قرار بگیرن.
اگه هانیه بدونه امسال کنارش نیستم!
چقدم خط و نشون کشیده بود که سال آخرو باید کنارم باشی.
ولی از این جهت که الهام تنها میشه ناراحتم،من تنها دوستشم،تا قبل من همیشه تنها بود:
مامان میگه یه فردا رو استثنا نخواب:
خب من الان خیلی خستم.
خیلی!
یعنی الان اگه برم سرمو بذارم رو بالش خوابم میبره؟
ذوق کنم یعنی؟
خدا کنه بیخواب نشم.
|
این یکی دو روز اخیر چقد خسته کننده و رو مخی بود.
خوبه که گذشت.
همه خیلی خسته شدیم.
با این حال فردا صبح باید بریم مدرسه قدیمیم و پرونده تحصیلیم رو بگیرم بیارم مدرسه جدید.
شت:
|
سه ماه دارم زحمت میکشم واسه وب تولد.
واسه اینکه ساجدم فک کنه تولدشو یادم رفته کلی باهاش سرد بودم و دعوا و اینا و بهش پیام ندادم.
امشب که اومد گفتم گوشیو بده فاطی خاهرش میخواستم آدرس وب تولدو بدم فاطمه که شب تولد ساجد بده بهش، که فک کنه تولدشو یادم رفته لحظه آخری بفهمه
میگمفاطمه تو یا ساجد وبلاگندارین.
میگه من که نه ولی از ساجد پرسیدم میگه وب تولدم؟
ینی من تو باهوشی ساجد و کارای فاطی موندم اصن:
چقد تناقض!
میدونم شک کرد.
فک کنم فهمید وبلاگ زدم واسه تولدش.
من برم بخابم:
ساعت3 و نیمهها!
سورپرایزمو خراب کردی فاطی
|
خرداد ماه هم که گذشت؛
ماهی که همیشه یاد استاد شریعتی بزرگ رو برای من زنده میکنه.
چمران بزرگ.
خیلی دلم میخواست یه پست درمورد استاد بزارم اما باتوجه به اینکه من روی تکتک کلماتی که در مورد ایشون بکار میبرم حساسم و خیلیم وسواس به خرج میدم فعلا تو شرایطی نبودم که پستی رو بزارم که برام رضایت بخش باشه 29 خرداد سی و نهمین سالی بود که گرچه زندگی نمیکنه اما به شکلی دیگه زندست تو دنیای ما.
هر چقدر فکر میکنم باز میبینم که حقیقتا ما شناختی از ماه مبارک رمضان و این روزها نداریم و اونطور که باید قدرش رو نمیدونیم؛
درواقع دیدگاهی سطحی نسبت به وجود و اعمال این ماه مبارک داریم.
شبهای قدر رو داریم که صرفا تو یه جمله میدونیم از هزاران ماه برتر است.
این ماه این روزاش برای من خیلی عجیب و به نوعی جالبه و البته تأمل برانگیز.
ماه نزول قرآن؛
شهادت علی بزرگ مرد تاریخ جهان.
تولد منم هست 19 رمضان؛
اونموقع ماه رمضان تو بهمن بوده.
یه نکته دیگه بگم و تموم.
درمورد تبادل لینک:
چه وبلاگهایی که درخواست تبادل لینک از طرف من بوده چه اونایی که خودشون درخواست دادن خب من برای همه قبل از لینک توضیح دادم که وقتی لینک میکنم برای من این معنی رو داره که باید به لینکام رسیدگی کنم و به مطالب و پستهایی که میزارن اهمیت بدم و اظهار نظر کنم و اونا هم درمقابل برای مطالب راه.
این وب هم اینو رعایت کنن.
اینکه کسی میاد کامنت میزاره و میگه مطالب عالیه و خیلی خوبه و.
اینا حقیقتا چیزی نیست که من دنبالشم.
وقتی یک پست گذاشته شده و بخش نظراتش فعاله پس نویسنده این انتظار رو داره که نظر بازدیدکننده رو درمورد مطلبش بدونه وقتی شما میاید و عقیده و دیدگاهت رو نسبت به اون نوشته بیان میکنید هم برای نویسنده و هم برای کسی که در پی پاسخ هست کمک کننده خواهد بود.
اگه لینکی حذف میشه پس بی دلیل نیست
یک فضا در این دنیای مجازی دراختیار ما قرار داد شده پس شایسته ست که به شکل درست و برای خدمت و اطلاعرسانی و بازتاب یک سری مسائل ازش استفاده کنیم.
بسیار سپاسگزارم از تمام اونایی که از جامعه مجازی برای خدمت به دنیامون استفاده میکنن.
علاوه بر وبلاگ و سایت شبکههای اجتماعی امروزه بازدیدکنندههای فراوانی رو دارند که میشه از این فضا برای مسائل مهم و تاثیرگزاری استفاده کرد و خیلی هم کمک کننده خواهند بود اگر درست استفاده بشه اما متاسفانه عدهی زیادی از هم وطنان هستند که این مکان رو برای اشتراک و بیان یک سری مسائل غیر اخلاقی استفاده میکنند و جایی شده برای تبادل فحش و ناسزا و یک سری عقدهها تا تبادل اطلاعات مفید.
یادمون باشه ما انسانیم و در یک جامعه انسانی زندگی میکنیم.
کلمه به کلمه ایی که به زبان میاریم و مینویسیم فارغ از دین و ملیت معرف شخصیت ماست
|
این آبی که این عزیزان به این شکل جمع میکنند مصرف آشامیدنی داره.
البته چندان تفاوتی هم نداره چون جز این شکل آبها دیگه آبی گیرشون نمیاد.
این آب برای آشامیدن؛
طبخ خوراک؛
حمام؛
شستشو.
نگید کثیفه.
مجبورند اینطور زندگی کنند؛
دقیقا مجبورن
الان ماه رمضان هست و تجربه گرسنگی و تشنگی رو در طول روز دارید و میدونید یک ساعتشم ناخوشاینده تشنه بودن.
گرسنه بودن.
حالا ما شب رو داریم یک آب پاک داریم خوراک داریم برای خوردن اما اینها تمام سال و روزشون به این شکل خواهد بود.
اگر به این شکل ادامه بدیم سرنوشت ما هم جز این نخواهد بود.
ببینید دین که فقط نماز و روزه و این شکل کارها نیست.
دین میگه پاکیزگی نیمی از ایمان است؛
دین میگه اسراف نکنید.
سرنوشت جامعه ما نباید این تصویر بشه.
بیاید انسانیت داشته باشیم؛
تلاش برای ارتقای انسانیت.
تو شبهای قدر قرار داریم بیاید بجای نشستن تا صبح تو شبی که حجابی بین زمین و آسمان نیست و طلب امیال و آرزو هامون از خدایی که ارزش و عظمتش خیلی بیشتر از سطح پایین خواستههای ماست انسانیتمون رو طلب کنیم؛
ما آدم نوع بشر به دنیا میایم و بااید به سمت انسانیت حرکت کنیم.
ما چطور میتونیم انسان باشیم در صورتی که اینچنین مسائل جزیی رو رعایت نمیکنیم.
محمد ص:
آب را هدر ندهید حتی اگر کنار چشمه جاری باشید
|
امشب با مامان قدم زدیم.
میگفتم جون من کیه؟
نفس:
مامان!
عشق من کیه؟
مامان!
جیگر من کیه؟
مامان!
نفس:
زندگیم کیه؟
من:
مامان
نه دیگه.
نفس من کیه؟
من:
دینا
نفس:
دلم یه جوری میشه!
من:
چلا؟
میلرزه؟
نفس:
نه
آدم سینوزیت میگیره دریچه میتراش تنگمیشه!
من:
دریچه چی؟
نفس:
میترا
من:
آی قربونت برم.
میترال مامان.
در ضمن سینوزیت به دریچه ربطی داره هایا؟
|
همونطور که تو قسمت درباره وب هم گفتم یکی از موضوعاتی که مایلم اینجا تو راه.
بهش بپردازم معرفی اشخاص تاثیرگذار جهانه.
از این جهت که احساس میکنم شناخت افراد میتونه روی عملکرد و طرز فکر و همچنین درک بهتر ما از مسائل گوناگون اثر بزاره.
تصمیم دارم این موضوع رو با مولانا عارف و شاعر نامدار ایران و جهان شروع کنم.
در ابتدا علاقه چندانی به شعر و ادبیات نداشتم برخلاف پدرم بنابراین از شعرا هم جز یک سری اسم چیز خاصی نمیدونستم اولین بار که درمورد مولانا کنجکاو شدم مربوط به چندسال قبله که تو آثار استاد شریعتی اسمش رو دیدم و اینکه استاد ایشون رو تحسین میکردند بنابراین تصمیم گرفتم برم ببینم این شاعر عرفانی که استاد شریعتی تمجیدش میکنه کیه و چه ویژگیهایی داره که مورد تمجید استاد هست
خب یه چکیده که بخوام ازش بگم اینطور بوده که پدرش از بزرگان صوفیه و یه مرد عارف بوده که تو بلخ زندگی میکردن اما به دلایلی از اونجا میرن و به قونیه دعوت میشوند که آنها هم به آنجا رفته و بعد از مرگ پدر مریدان پدرش از او میخوان که جانشین پدر شود
همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود
و مولانا به مدت نه سال به کمک برهان الدین مرید صدیق پدرش علوم پدر را میآموزد؛
در آستانه چهل سالگی مولوی مردی به تمام معنا عالم بود و مردم و مریدان از دانش و علوم او بهره میبردند تا اینکه روزی در بازار با کسی به اسم شمس تبریزی برخورد میکنه چگونگی این برخورد و آشنایی هم خیلی جالبه که بعد از دیدن و آشنایی با شمس مولانا حال خودش رو اینطور توصیف میکنه:
زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقه بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه کودکان کویم کردی
مولانا علاقه بسیار خاصی به شمس داشته و بعد از آشنایی با او طبع زیبای شاعری مولانا شکل میگیره و شکوفا میشه و به سرودن اشعار عرفانی پرداخت؛
بعد از شمس مولانا با چند شخص دیگر هم آشنا میشه اما هیچکدوم تاثیر شمس رو در مولانا ندارند.
خب از این مطالب که بگذریم و اونچه درمورد مولانا زیباست و من میپسندم دانش بسیار زیاد و کامل این شخصه فقط یک بیت از شعرهای مولانا میتونه کسی رو دگرگون کنه و مدتها درگیر بمونه و به تفکر بپردازه.
در آثار مولانا؛
جهان؛
عرفان؛
انسانیت نمود پیدا کرده میتونم بگم این شخص به تمام معنا عارف و عالمه
در نهتنها جهان اسلام؛
بلکه تمام دنیا و تمام کشورها مولانا رو مورد تقدیر و ستایش قرار میدن و از علم ایشون بهره میبرن؛
و متاسفانه و ما کمترین شناخت رو از این انسان عالم و فهمیده داریم.
شناخت نه به معنای یک تاریخ تولد و مرگ و.
بلکه یک شناخت حقیقی؛
یک شناخت همراه با تفکر همراه با اندیشه.
ما قدردان داشته هایمان نیستیم استفاده نمیکنیم از اینها.
واقعیت اینه که ما فقط یک سری انسان بزرگ تو ذهنمون داریم و بدون شناخت حقیقی از اونها فقط میپرستیم و ستایششون میکنیم.
ما مولانا رو داریم ما محمد مصطفی رو داریم ما علی رو داریم فاطمه رو داریم زینب رو داریم و اینها رو ستایش میکنیم و میپرستیم اما صرفا در همین حده.
چقدر تو زندگی ما هستند؟
چه میزان تاثیر تو زندگی ما دارند؟
تو جامعه ما دارند؟
جامعهی ما جامعه ایی که همیشه یا علی گفت جامعه اییه که همیشه با اسم محمد بر او و خاندانش صلوات فرستاد؛
به سمت بدی میره.
چرا؟
چون شناخت نیست.
چون فقط اسمه؛
چون فقط ایمانه فقط ستایشه بدون هیچ شناخت و پشتوانه ایی.
یک سری اسم یک سری انسان که بزرگشون کردیم و داریم میپرستیمشون و ستایش میکنیم تقدیر میکنیم دقیقا عین بت پرستها.
یک بت؛
براش اسم انتخاب کردن برای خودشون بزرگش کردن و شروع کردن به ستایش و پرستش بدون اینکه از واقعیت حقیقتی که درون این نهفته اس اطلاعی وجود داشته باشه.
ما هم اینو ادامه دادیم حالا به شکلی دیگه و در قالبی متفاوت.
باید شناخت باشه باید تفکر و اندیشه باشه حداقل نسبت به اونایی که هر روزه اسمشونو میبریم.
احساس میکنم این شناخت این تفکر تو آثار مولانا کاملا ملموسه.
لازمه کمی اندیشه کرد.
وقت گذاشت.
|
اگه طبق روال عادی بخوام پیش برم این پست باید درمورد آب باشه اما الان تمام وجودم میخواد از اون بنویسه
پس میزارم بنویسه؛
دلم یهو خواستش.
منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه
تا سکوت هر شب من با هجومت رو به رو شه.
میدونی به تو که میرسم دیگه نگران شروعش نیستم هرجور بخوام میتونم شروع کنم و میتونم اطمینان داشته باشم که میفهمی چی میگم.
شاید دلیلی که اینقد علاقم بهت قویه اینه که فقط تویی که موقع حرف زدن دیگه دغدغهی اشتباهی فهمیدن حرفمو ندارم.
فقط تو میفهمی منو فقط تو اذیتم نمیکنی.
آدمات؛
برای اونا باید خیلی توضیح داد تا بفهمن باید همش با کلمهها بازی کنی شاید فقط کمی بفهمنت تازه آخرشم اشتباهی میفهمن؛
وقتی بهشون بگی کارشون اشتباهه وقتی بخوای کمکشون کنی بهتر باشن هرچقدرم خوب بگی و باکلمات بازی کنی تا مهربونیتو نشون بدی بازم ناراحت میشن چون بازم نمیفهمن اما تو؛
هرچقدرم بهت معترض بشم یا هرچقدر که نشون بدم که چقدر بهت علاقه دارم بازم ناراحت نمیشی بازم برات خسته کننده نیستم؛
تو همچنان عاشقمی و میفهمی حالمو.
خیلی خوبه که هنوز عادت بچگیمو حفظ کردم و هنوزم برات نامه مینویسم میدونی باعث میشه دیگه آشوب نباشم اما راستش من بخاطر آشوب نبودنم برات نمینویسم نمیدونم یهو دلم برات تنگ میشه هوس میکنم برات بنویسم از همه چی؛
شاید بنویسم تا بمونه و یادم بندازه که چقد به یاد کسی بودم که هر لحظه به یادم بوده؛
که چقد بی معرفتم.
که هنوز چقد فقط یه ادعای پوچم
وقتی بچه بودم خیلی دنبالت میگشتم میگفتن همه جا هستی میگفتن نمیشه دیدت و حرف نمیزنی مثل ما.
سخت بود که من بگم و تو هیچی نگی سخت بود اینکه تو منو ببینی و من تو رو نه؛
اگه همه جا بودی پس چرا نمیدیدمت با اینحال خیلی دوست داشتم نمیدونم چرا.
فک میکردم باید توی میز یا تخته سیاه یا آب ینی اونجاهام بودی؟
هرلحظه بهت فک میکردم اونا سرشون به آسمون بود و ازت کمک میخواستن پس تو آسمون بودی پس چرا تو اتاقو میدیدی؟
طول کشید تا فهمیدم هاا من و تو یکی هستیم.
من بخشی از تو بودم
همونطور که من قسمتی از مادرم بودم و منطقی بود که مادر انقدر کودکشو دوست داره با تمام اشتباهات خسته کنندش و کودک در آخر به آغوش مادر پناه میبره.
من هرچقدرم از تو فاصله بگیرم بازم ته تهش به تو برمیگردم چون ذات من غریزهی من میدونه که تنها تویی که حقیقتا دوستم داری و نگرانمی.
میگفتن نمیتونم ببینمت نمیتونم صداتو بشنوم اما.
هردفه که دلم گرفت تو اولین صدایی بودی که شنیدم تو اولین کسی بودی که دیدم ساعتها پای حرفام نشستی گفته هامو شنیدی نگفته هامو حس کردی برای سالها آرومم کردی چطور میتونم به اونا دلبسته باشم وقتی تو اولین تجربهی من بودی.
قول میدم ناامیدت نکنم.
هرگز ناامیدت نمیکنم دیگه نگرانت نمیکنم.
به علاقه ایی که بهم داری به حسی که بهت دارم به این پیوند هرگز خیانت نمیکنم.
قول میدم.
همیشه یادم میمونه که من بخشی از کسیم که هر لحظه تو وجود منه و کوچکترین اشتباه من چقد براش دردناکه که چقدر نگرانمه.
نمیزارم ناامید شی.
شعر اول مال محسن یگانه بود.
اولین کامنتو بخونید.
خوبه.
|
حوصله ندارم و خستهام.
وقتم ندارم.
وب تولد هنوز چند تا کار دیگهام داره.
کی برسم بتونم انجام بدم خدا میدونه.
بی حوصله باشم اونجوری که باید خوشگل نمیشه.
وای!
امروز سومه.
5 روز دیه تولد ساجده اس.
از پنجشنبه پای ساجدم به بلاگفا باز میشه احتمالا.
عضو جدید داریم بزودی
|
ساعت2 شب مصطفی اومد تو اتاقم،گفت پاشو مامان اومده.
از اونجایی که همیشه موقعی که خوابم سربه سرم میذاره گفتم:
چراغو خاموش کن بخوابم.
رفت بیرون.
بعد شنیدم صدا مامانه،از جا پریدم رفتم تو هال بغلش کردم در کمتر از یه دیقه یه عالمه بوسیدمش،بعد محکم بغلش کردم.
بهش گفته بودم هیچی واسم نخری.
ولی یه شال سنتی بلوچی خیلی خوشگل واسم خریده بود،خیلی نازه.
و یه مانتو و یه پیراهن.
دستش درد نکنه.
مهم اینه خودش الان هست.
خداروشکر به سلامتی رسید.
خیلی خوشحالم.
هم بخاطر برگشتن مامان،هم واسه وحید.
زن داداچم خیلی بچه اس:
ولی اسم خواهرش دیناس،هم اسم خودمه
فردانمیرم آزمون اولا مامان اومده دوس دارم صبحمو با مامان باشم.
دوما هیچی نتونستم بخونم واسه این آزمون فرصت نشد اصن،به درسای مدرسه نرسیدم چه برسه این.
و سوما بابا گفت نمیشه فردا نری؟
دلم نیومد بگم نه.
آخرش گفت بیدارمکن ببرمت.
ولی بیدارش نمیکنم،استراحت کنه.
اشتباه متوجه شدم.
اسمش دیاناس،نه دینا خوب شد اسمم تک
|
واقعا همه جور آدمی تو دنیا پیدا میشه.
مثلا خود من؛
گاهی شک میکنم زنده باشم
الان سه روزه دارم پارت اول قسمت آخر هری پاتر رو میبینم ینی من یه فیلم دو ساعت و نیمی رو دارم مدام تکرارش میکنم؛
فیلمی که کتابشم خوندم و قبلا هم دیدمش.
عجیبه واقعا.
از این کتاب و فیلما خوشم میاد چون جادوییه و برمیگرده به علایق بچگیم.
اعتراف میکنم واای خیلی ضایعس سال اول ابتدایی معلم یکی یکی از بچهها میپرسید که دلشون میخواد تو آینده چیکاره بشن همه میگفتن معلم؛
دکتر بیشتر همین دوتا بود حالا نوبت من رسید کلی استرس داشتم خب چی بگم من؟
بگم جادوگر؟
بعد چن بار پرسیدن من جواب دادم هیچی.
اون روز واقعا بد بود.
من از اینکه راجبه علایقم حرف نزنم متنفر بودم.
اون موقع دوس داشتم جادوگر بشم و خبرنگار.
فک میکردم این دوتا خیلی چیز میدونن.
سالها گذشت و من اینجا تو این قسمت از زندگیم میبینم که همهی ما به نوعی جادوگر بودیم؛
هستیم.
شاید فقط یه قدرت جادویی بتونه این قدرتو به آدم بده که با فقط یه کلمه بتونیم قلبی رو بشکنیم؛
زندگی ایی رو نابود کنیم یا قلبی رو ترمیم کنیم؛
زندگی ایی رو بسازیم.
احتمالا جادوی کسی که با یه کلمه این کار رو میکنه کم از جادوی کسی که با چوبدستی یه لحظه همه چیو ویران میکنه یا میسازه نیست.
اما واقعا کدوم طرفی هستیم؟
لرد ولدرمورت؟
یا هری پاتر؟
تاریکی یا روشنایی؟
ما با جادومون کدوم طرفی میریم؟
محافظ کدومیم؟
میخوایم با کدوم یکی بمونیم؟
ساعت از نیمه شب گذشته یعنی یه جمعه دیگه هم گذشت و باز جادوی ما اونقدر قوی نبود که ببینیمش که تنها نمونه که با هر اشتباه ما اشک نریزه.
هری پاتر با گفتن لوموس روشن میشد چوبدستیش تا بتونه ببینه؛
ما چطور به اون نوری که بتونیم باهاش راهمونو برای رسیدن به امام عصرمون برسیم بدست بیاریم.
شاید فقط اون اشکهایی که تو شب میلاد ریخته میشه کافی نیست شاید جادوی اونام مثل جادوی پری سیندرلا فقط تا نیمه شب دووم داشته باشه.
ما به جادویی قویتر احتیاج داریم.
مثل یه باور.
باور اینکه کسی قرار نیست بیاد بلکه کسی باید بره.
اون کسی که عمریه غروبای جمعه ادعای انتظارش رو داریم؛
هست کسی که نیست ماییم.
شاید کسی که به واقع باید ظهور کنه نه اون بلکه خودمونیم که باید اونقدر قدرت خوبی تو ما قوی باشه که بتونیم تو عصر اون حضور داشته باشیم اگه قراره حرکتی باشه این حرکت باید به سمت نور و برای نور باشه
تفاوت تو زمان و مکان نیست تو نگاهه.
این نگاه باید اونقدر با خوبی تغذیه بشه که بتونه ببینه قدرت دیدن نور رو داشته باشه.
شاید بهتره ایندفه اگه قراره به چیزی یا کسی نگاه کرد با عشق باشه نه بی تفاوتی و غضب اگه قراره چیزی رو بشنویم اون صداها و کلماتی باشه که امیدواری عشق و آگاهی رو به ما میده اگه باید حرفی بزنیم زیباترین کلمات با بهترین حسها باشه.
اگه قرار باشه حسی به کسی بدیم خوبی باشه وبس محبت باشه وتمام.
اگه قراره با تمام تواناییامون جادویی داشته باشیم اون جادو ترمیم روحهای خسته و قلبهای شکسته باشه
اگه باید دلیلی برای دیدن صاحب زمان باشه اون علاقه باشه نه خستگی از تمام زمانهایی که گذشت.
من یه قسمت دو ساعت و نیمی از یه فیلمو بارها رو بارها میبینم فقط برای دیدن همون یک دقیقه ایی از فیلم که مورد علاقمه شاید لازم باشه تمام سختیهای خوب بودن و متفاوت بودن از خیلیا رو تحمل کنیم بخاطر دیدن همون یه آدم خوبه.
یکی از تلخیهای زندگی اینه که من نشستم و عدد 313 رو تکرار میکنمو هر دفه به این فک میکنم که
ینی واقعا سیصدتا آدم خوب؛
آدم خوب قوی تو دنیا نیست؟
اما واقعا الان کدوم طرفی هستیم؟
نور میدیم یا تاریکی؟
|
وای خیلی وقته نبودم.
دلم برای راه تنگ شده بود
این مدت نت نداشتم همشم به فکرش بودم خب اینکه نت نبود از یه لحاظی هم خوب بود چون کار دیگهای نداشتم و کمی هم درس خوندم البته فقط کمی.
چطور ممکنه من هنوز مثه بچهها باشم؟
حواسم به همه جا همه چی هست
هر روز عصر میرم پیش سمن جان خواهر زادمه واای خیلی خوشگله.
عاشقشم ولی محسن رو بیشتر دوس دارم فک کنم.
محسن داداش سمنه.
با اینکه بچه اس اما خیلی خیلی قلب مهربونی داره و واقعا بادرکه نمیتونم ندیدنش رو تاب بیارم.
از فکر اینکه اگه شرایط مصرف آب و کلا انرژی تو ایران به همین شکل پیش بره اینه بچهها قراره تو چه شرایط افتضاحی رشد کنن دیوونه میشم.
هنوز پنج سالش نشده
محسن عاشق پرنده هاست یه روز داشتم بهش میگفتم که بعضی پرندهها هم هستن که تعدادشون کمه و اگه آدمای بد بازم اونا رو شکار کنن تموم میشن مثه دایناسورها که منقرض شدن.
محسن گفت میرم اون پرندهها رو میگیرم میزارم تو قفس میگم چرا؟
تو که دوسشون داری میخوای زندونیشون کنی؟
جوابش خیلی زیبا بود
گفت:
نه یه جای خیلی بزرگ درست میکنم پرندهها رو میزارم اونجا تا بزرگ بشن و جوجه درست کنن تا آدمای بد نتونن بیان بکشنشون وقتی زیاد شدن میگم برن تو آسمون پرواز کنن.
یه بارم وقتی سه سالش بود تو راه که داشتم میرفتم خونشون دیدم با مامانش دارن میان و یه باند پیچیده بودن دور انگشتش اصن انگشتش پیدا نبود.
بعد مامانش گفت انگشتش رو بریده.
تا این میخواسته کلوچه رو برای مورچه تکه کنه با چاقو تا کوچیک بشه بتونن ببرنش و انگشتش بریده.
خودش گفت برای موچهها خدا نانام قطعه تکه کردن آسون تر بود ولی اون یاد گرفته بود قطعه کنم انگشتم برید.
با این اوصاف من چطور دلم بیاد این بزرگ مرد کوچولوم بخاطر کمبود آب تو شرایطی زندگی کنه که انواع بیماری و آلودگی:
کثیفی شیوع پیدا کرده؟
ممکنه بعضیا فک کنن خب این اتفاق نمیفته و اونو دور از ذهن بدونن ولی واقعا با توجه به شرایط مصرف فعلی میشه واقعا اتفاق میفته.
سالها قبل آب لوله کشی نبود و مردم تو شرایط بسیار سختی زندگی میکردن و مجبور بودن برن و از جاهای دور آب رو برای پخت خوراک یا حمام کردن و سایر کارهای دیگه حمل کنن و بیارن.
و در نتیجه اون زمان مردم ما از نظر بهداشتی تو شرایط مناسبی نبودن و انواع بیماریها شیوع کرده بود.
برای این تو بیشتر مناطق ایران لازم نیست به سالهای دور سفر کنی تا این شرایط رو ببینی هنوز اونقدارم از اون روزا نگذشته که کسی به یاد نیاره اون شرایط رو.
حالا اون شرایط دوباره تکرار میشه تو زمان ما؛
برای ما؛
اما تفاوتش اینه که اون موقعه آب بود اما چون به شکل امروز راحت در اختیار ما نبود مردم اون شرایط رو داشتن اما حالا انواع روشها برای استفاده ازش هست لوله کشی هست اما تا چند سال آینده آبی نیست که از این لولهها سرازیر بشه.
|
بعد به مامانگفتم تو مریمو رفیقم ندیدی هنوز؟
نه!
من باز شماره این دخترو گمکردم.
بذار به ساجده زنگبزنم ازش بگیرم.
به ساجد زنگزدم میگمبرنامت بعد مدرسه چیه؟
میگه:
واای نکنه اومدی؟
ای بابا نه،ایندفعه اگهبیام بهتمیگم.
بعد در مورد مریم بهش گفتم.
چون قضیه رو از قبل میدونست سریع گرفت چیمیگم.
میگفت خوشحاله و چی میشه اگه مریم بشه زن داداش تو.
البته اگه عمه هاش بذارن.
یه جورین اونا!
چجوری؟
همه عمهها چجورین!
عه نگو به منم بر میخوره
مثلا اگه مریم و پدر و مادرش راضی باشن.
عمه هاش میگن نه باید طرف فامیلمون باشه برا مریم.
خیلی مسخره اس.
خوبه که عمه من خیلی پایه اس و تو این مسائل دخالت نمیکنه!
حالا با مامانش اینا صحبت میکنیم اگه شد که عالی.
منمریمو دوس دارم.
اگرمنشد خیر پیش.
اشکال نداره که!
فردا قراره مامان بره پیش مریم و ببینش.
میخوام به مامان بگم مدل جدید لباس بلوچی رو از مریمبپرسه و در واقع این یه بهانه اس واسه دیدن مریم.
اون میتونه زن داداش خوبی باشه برام.
دوسش دارم،دختر خوبیه.
پ،ن:
مامان میگه تشکو بالش و اینچیزا رو واسه وحید آماده کردم.
ماشاالله یه شبه!
برا محمد و توام به خاله گفتم بدوزه.
بیخیال مامان،چه عجله ایه حالا:
|
من به کسی میگم رفیق
که وقتی کسی پشته سرم
حرف زد بزنه تو دهنش
یه بی اف اف دارم
که کلا تکه
هیشکی نمیرسه به پاش
هیچوقت پشتمو خالی نکرد
همیشه تو بهترین و بدترین
شرایط پیشم بوده
تلخیارو باهم چشیدیم
هر جا رفتیم ،ما با هم رسیدیم
پشت هم عین دیواریم
پیدا کردی نذار از دست بره چون کمدیدیم تو راه ما هر چی گشتیم:
|
برخلاف انتظارم که صبح خیلی متفاوت و با نشاطی رو شروع کردم خیلی تو کلاس کسل بودم.
منم تو اون یه دقیقه مقنعمو انداختم رو صورتم و چشامو بستم.
تموم صداهارو میشنیدم.
یه حالت و خواب و بیداری داشتم که مسلم با بوی عطر جدید و غلیظش باعث شد به خودم بیام و دیدم،عه تایم استراحت خیلی وقته تموم شده و یه سوال هم حل کردن
نمیدونستم جواب کدومسوال از کجای کتابه.
فقط نوشتمش.
ولی همون چند دیقه چقد سرحالم کرد.
من برای اولین بار تو عمرم سر کلاس چرت زدم
همیشه با خودم میگفتم بچهها چطور سر کلاس خوابشونمی بره.
خودمم تجربهاش کردم.
البته خوابم عمیق نبود.
ساعت دومش عربی داشتیم همینکه منو دید گفت:
تو چرا غایب بودی؟
لبخند زدم،یعنی بهش میگفتم خواب موندم خونه جالب میشد!
طبق گفته بچهها قرار بود بیکار باشیم ولی یه مبحثی رو که میگفت ده دیقه طول میکشه رو طی نیم ساعت توضیح داد.
بعد اون یه درس زیستو خوندم ولی هنوز دو درسش مونده بود.
چه مبحث سخت و مفهمومی و پر نکتهای هم بود.
به مسلم و فریده و زهره بغل دستی و پشت سری هام که اونا هم درس نخونده بودن گفتم منمطمئنم امروز از اکیپمون دونفرو میبره درس بپرسه که یکیش منم.
فریده:
من دلم روشنه از من نمیپرسه
یه ربع وقت داشتیم درس بخونیم ولی تو اون یه ربع نمیشد کل مباحثو خوند، زهره میگفت:
ولنتاین چیکار کنم؟
گفتم:
اولین ولنتاینتونه بذار اون سورپرازت کنه.
بعد وسط جملهاش یهو گفت آقامون
منو فرید خندیدم گفتیم ای بابا الکی الکی داری متاهل میشیا فرید آقامون یه جوریه نگو.
زهره بدم میاد از گفتن شوهرم
من هر دوتا مسخره اس همون اسمشو بگو.
آقا
مهدی!
ولط بچهها دقت کردین تلفظ خانومم چقد بهتره از آقامون!
دقیقا
و دقت کردین الان چقد داریم چرت و پرت میگیم و درس نمیخونیم؟
ولی دیگه فایده نداره تو این 5 دیقه نمیشه چیزی یاد گرفت پس همه
باهم:
عجب رسمیه
فریده:
چشات خیلی نازه!
کی؟
من؟
خخ بیخیال
جدی میگم چشاتو دوس دارم.
به ابروهات چی میزنی؟
هیچی.
چطور مگه؟
مشکی و پر حجم و مرتبه با اینکه برنداشتی دوس دارم
بعد هی نگاش میکردم لبخند میزدم و ابروهامو مینداختم بالا میگفت خب حالا هی نگام نکن با اون چشات
ولی واقعا دبیرمون داره میاد الان فقط دعا کارسازه.
من!
خجالت میکشم اگه بلد نباشم
مطمئنم تو نخوندی همبلدی مثه دفعه قبل.
منو زهره رو صدا زد.
زهره گفت من نخوندم نمیام
تقریبا نصف بیشتر کلاس همیشه همینو میگن
ولی من رفتم.
همیشه هم از من آخر از همه میپرسه که با حوصله سوال مفهمومی پیدا کنه
وقتی به من رسید یه سوال زیستی خارج از کتاب پرسید و من بلد نبودم گفتم:
شما از متن کتابم بپرسین ممکنه بلد نباشم چه برسه خارج از کتاب
دبیر:
چرا!
چون نتونستم بخونم
پس چرا اومدی؟
چون میدونم تا حدودی میتونم بر اساس اونچه که تو کلاس یاد
گرفتم جواب بدم
بعد یه لبخند زد و انگار میفهمید من دلیل داشتم واسه اینکارم و بهمگفت اشکال نداره بشین
حس بدی بود.
من برای اولین بار تو عمرم درس نخونده بودم
بعد کلاس سردم شده بود پالتومو انداختم رو سرم و چشامو بستم.
یهو شنیدم معاون داره اسممو پیج میکنه
خانم.
اینجا خوابگاه نیس پتوتو بذار کناز بیا دفتر.
گفتم خدایا اینا تو کلاسم دوربین دارن
رفتم دیدم بچهها کلاس ردیف وایستادن با معاون از خنده دارن منفجر میشن.
منم خندیدم.
گفتم واقعا حالم خوب نیس.
معاون:
چرا نمیای اردو.
واسه تو که شاگرد شدی رایگانه
گفتم:
بحث هزینهاش نیست که!
دوس ندارم.
و بعد اومدم کلاس.
به یچهها گفتم اخر زنگ وایستین باهاتون خدافظی کنم شاید از شنبه نیام دیگه.
فریده:
الان گریه میکنم.
و انگار داشت با ادای گریه میخندید،خیلی خنده دار شده بود!
باید مینوشتم تا بمونه.
دیگه دبیرستانی نمیشم
|
پست قبلی واقعا رو اعصاب و ناراحت کننده بود در عوض این پست مردانگی؛
عشق و انسانیت رو معنی کرده
راستش من انقدر عاشق این آدمم نمیدونم چه حرفی باید براش به کار ببرم همه کلمات درمقابلش بی ارزشن آخه اون بخش کوچکی از علی بزرگ مرد تاریخه.
این شخص نمونهی مردیه که حکومت و دولت ما ندارتش و هر روز جای خالی اینچنین اشخاصی بیشتر بهمون پوزخند میزنه.
یک نمونهی کامل برای الگو برداری از هر نظر؛
علم و دانش؛
دینی و اعتقادی؛
عرفانی؛
هنر؛
انسانیت و مدیریت؛
زندگی شخصی و عشق.
از هر نظر که فکرشو کنی این آدم بی نقصه انسانیت رو معنی کرده این بشر؛
اشرف مخلوقات بودن رو.
اولین بار که شناختمش سرکلاس درس دین و زندگی سوم راهنمایی بودم معلممون ازش حرف زد این ارزشمندترین چیزی بود که تو مدرسه یاد گرفتم از اخلاقش میگفت مسئولیت پذیریش؛
نحوه آشناییش با همسر لبنانیش غاده و عشقی که غاده نسبت به او پیدا کرد همهی اون تعاریف ناب بودن اون مرد رو نشون میداد؛
تمام اون روز رو بهش فکر میکردم و هر لحظه بیشتر برام جذاب به نظر میرسید چن روز تمام رو فقط از اون حرف میزدم تا جایی که دوستام معترض شدن که حرف زدن درمورد مصطفی چمران رو تموم کنم.
میخواستم بیشتر ازش بدونم تو کتابخونه مدرسه چیزی ازش پیدا نکردم و بعد چن روز کمکم فکرش از سرم پرید تا اینکه وقتی درمورد استاد شریعتی میخوندم به مرثیه ایی که چمران برای استاد گفته بود برخوردم و اینبار بیشتر از پیش برام قهرمان شد بیشتر جذبش شدم و به وجد اومدم که میدیدم حداقل اون افکار شریعتی رو میفهمه که کویر استاد رو درک کرده.
یه خاطره همسرش غاده درموردش گفته بود من که مات شدم وقتی میخوندم
میگفت وقتی اهواز بودن میدونید که اهواز خیلی خیلی گرمه میگفت دکتر چمران اجازه نمیدادن کولر روشن کنم و میگفتن با اون هوای گرم اهواز و پای مصطفی که توی گچ بود پوستش بخاطر گرما خورده شده بود و خون میومد و مصطفی میگفت:
چطور کولر روشن کنم وقتی بچهها تو جبهه در گرما میجنگند؟
آدم خدا رو با این آدم میتونه ببینه.
اصن مگه میشه شناختش و عاشقش نشد؟
این همون نوع بشریه که ارزش سجده کردن رو داشت وگرنه ما که.
اگه قرار بود منو امثال من باشیم که کار خوبو همون لوسیفر کرد که سجده نکرد
خب بنظرم همین یک جمله خاطره غاده همسر دکتر برای معرفیه ایشون کافی باشه اگر کسی بخواد بفهمه اما تو روزهای دیگه مطالب بیشتری از ایشون میزارم الان نمیخوام پست طولانی بشه
|
تا تو زندگیه کسی نباشین،باورتوننمیشه آدما چه چیزای وحشتناکی رو میتونن تحمل کنن و بازمظاهر عادیشونو نگه دارن.
|
ساجد گفته بود اگه تونستی بیای مدرسه زنگاخر ورزش داریم.
گفتم:
نمیذارن باو بیرونم میکنن.
گفت:
نه تو بیا کاریت ندارن.
ساعت 10 30صبح رفتم مدرسشون،کلاس داشتن.
اول میخواستم استتار کنم با لباس فرم برم.
ولی بعد پشیمون شدم.
یه سری دانشآموز تو حیاط بودن،ورزش داشتن و دبیرشون نبود.
من گوشی مامانو آورده بودم که یه وقت گیر ندن گوشیت دوربین داره و فلان و.
چون گوشی مامان از این نوکیا ساده هاس.
بچههای تو حیاط گوشیو دستم دیدن سوژه گیر آوردن واسه مسخره کردن
هی میگفتن اپل.
خودمم خندم گرفته بود گفتم این چیه که اوردم اه!
رو نمیکت منتظر نشستم،هوا خیلی سرد بود.
منم تو سایه بودم،اگه میرفتم تو آفتاب این مدیرشون منو میدید و میگفت اینجا چیکار میکنی؟
دوتا از همون بچههای تو حیاط داشتن رد میشدن با خودشون میگفتن نمیدونم با اون گوشی که دستشه داره اون بازی کرمه رو میکنه؟
دیگه واقعا خیلی مسخره شده بود.
به یکیشون گفتم هی خانومی؟
گفت:
بله؟
گفتم:
تو خواهر فاطمه نیستی؟
گفت:
کدوم فاطمه؟
گفتم:
فاطمه ریگی!
گفت:
آره،چطور؟
گفتم:
من رفیقشم.
اینجا لباش گاز گرفت
نشست کنارم،بقیه دوستاش که گوشی منو مسخره میکردن اومدن نشستن خودمو بهش معرفی کردم و یه خبری از فاطمه گرفتم.
گفت:
واای من نمیدونستم تو همون رفیق ابجیمی که رفتی از زاهدان.
گفتم:
کیو مسخره میکردین؟
گفت:
ببخشید بچهها بودن نمیشناختنت.
قیافه همشون واسم آشنا بود.
چون اونا یه پایه از من عقب تر بودن واسه همین تو راهنمایی باهمبودیم.
یکیشون گفت:
از کجا اومدی؟
گفتم:
تهران.
گفت:
چطو بهت نمیخوره؟
گفتم؟
چطور؟
گفت:
چادر داریو.
گفتم:
وا مگه تهران کسی چادر سرش نمیکنه؟
یا اگه کسی بره جایی اصالتشو فراموش میکنه؟
بچه قانع شد.
و ازمپرسید چن سالته گفتم19گفت من دیه حرفی ندارم خودش16بود
نزدیکای زنگ تفریح رفتم تو آفتاب نشستم دیگه خیلی خیلی سرد شده بود.
یهو دیدم خدیجه ساجدو آورده پیشم.
سلام دادیم،ساجد اومده بود واسه نماز.
داشت کفشاشو درمیاورد،یه خانومه منو دید گفت دانشآموز همین مدرسهای؟
نه منتظرم خواهرم تعطیل بشه باهمبریم.
آها ولی نباید تو مدرسه بمونی.
بعد ساجد از دور به نشونه اینکه چی میگه سرشو تکون داد.
گفتم:
واای الان میره به مدیرتون لو میده.
رفتم پشت ساختمون مدرسه و منتظر بودم بچهها بیان.
یهو یه قیافه آشنا دیدم،فهمیدم رفیق رفیقمه.
گفتم خوبی؟
گفت آره داشت فک میکرد من کیام گفتم میشناسی؟
گفت نه.
گفتم رفیق عاصمهام!
گفت:
چطور تو منو نیشناسی ولی من تو رو نه؟
گفتم بیخیال برو عاصمه رو بیار.
خدیجه رفته بود به همشون گفته بود دینا اومده.
یکی یکی همشون میومدن.
اول از همه آرزو دوئیده بود،با اینکه شب عقد داداشم دیده بودیم همو.
میگفت:
چشید بالاخره این زن داداشت سرشو بالا آورد؟
راشکی ساجدو صدا میزد بیا که دینا اومده،ساجد میگفت خودم قبلا دیدمش
بعضی از بچهها رو نمیشناختم،چون هممدرسهای بودیم،اونا منو میشناختن و میگفتن عه تو همونی هستی که وقتی رفتی همه واستگریه کردن؟
من:
آره
میرتقی رو هم دیدم.
موهاش فر ریز داره از جلو مقنعهاش میزنه بیرون از دبستان بهش میگیم تیغ تیغی خودش راضیه و ناراحت نمیشه وگرنه صداش نمیکنیم اینجوری
بعد عاصمه اومد.
دورانی که باهم بودیم کنار هم مینشستیم
محکم همو بغل کردیم،هنوزم همون دختر سرشادی بود که همیشه میخنده،از اون دخترایی بود که به نظر میومد زود ازدواج کنه.
بهش گفتم عروس نشدی؟
خندید و گفت نه.
تو چی؟
ازدواج کردی؟
فقط نگاش کردم.
میگفت:
کردی؟
ازدواج نکردی؟
اشکال نداره.
یهو همه زدیم زیر خنده.
گفتمازداج کنم اول خبرش به شما میرسه.
بهشون گفتم بد نشه واستون اینجایین سرکلاس نرفتین.
عاصمه:
نه بابا سه بار اخراج شدم ولی هنوز اینجام.
من:
سه بار؟
بعد کلانتر جودی اومد،انقد که قدش بلند شده بود نشناختمش،عینکشمبرداشته بود،هی میگفتم عینکت کو؟
نکنه لنز گذاشتی!
شماره یه سریاشونو نداشتم،یادداشت کردن واسم.
بعد معلم بهداشتشون اومد گفت اینجا چه خبره؟
بچهها گفتن:
هیچی خانوم رفیقمون اومده.
مگه شما کلاس ندارین؟
چرا الان میایم.
رو به من:
توام نمیتونی تو مدرسه بمونی.
به من گفتی منتظری خواهرت تعطیل شه.
گفتم:
خب خواهرامن دیه!
یه کم با ما پیش بیاین بچهها مراعات مارو بکنین.
آرزو:
شماهم باما پیش بیاین مراعاتمون بکنین.
بعد رفتش.
عاصمه میگفت ولش کن بابا خودم حالشونو میگیرم
من:
تو؟
شهریاری میگفت بیا بشین سرکلاسمون.
ساجد میگفت حرف نزن باو ما ورزش داریمپیش ما میمیونه.
همه بالاجبار رفتن سرکلاسشون،فقط ساجد و دوتا از رفیقاش که اسمشون فائزه بود و مهرناز تو حیاط بودن.
گفتم الی کجاس؟
گفتن:
رفته خونه فوتبال ببینه.
پرسپولیس بازی داره.
من:
فرار کرده؟
ساجد:
خخ نه مامانش اجازشو گرفته.
از بین ما رفیق فابا فقط الی پرسپولیسیه
بعدالی برگشت کشتیاش غرق شده بودن،میدونستیم باختن.
حالا کل کلهای ساجی و الی شروع شده بود.
منو ساجی همو بغل کردیم.
فائزه:
چقد بده از رفیقت دور باشی.
چند ساله همو ندیدین؟
سه و نیمسال!
در همین حین دوتا از مسئولای مدرسه اومدن داشتن باهم حرف میزدن،معلم بهداشته داشت به اون یکی قضیه اومدن منو توضیح میداد.
مهرناز:
بچهها پخش شیم یازوده؟
من:
پخش شین دیره
خانومه اومد باز به من تذکر داد.
گفتم زنگ زدم بیان دنبالم.
حالا زنگ هم نزده بودم.
رفتیم پشت ماشین نشستیم،حرف میزدیم،بعد چن دیقه باز یکیشون اومد،خم شدم پشت بچهها منو نبینن.
یهو ساجد گفت:
دیدنت دینا!
بعد باز دوباره اومد به ساجد تذکر داد.
منگفتم میان الان.
از اونور عاصمه اومده بود آب بخوره میگفت بیرونمون کردن دیر رفتیم سر کلاس.
گفتم:
بیام بزنمشون.
گفت:
نه
زنگ زدم بابا بیاد دنبالم گفت ده دیقه دیه میاد،با بچهها خدافظی کردم.
منتظر بودم.
باز این خانومه اومد.
واسه خدافظی نمیذاشت مارو،انگار انتحاری بودم
بعد بهمگفت بیا تو دفتر منتظر بمون.
رفتم تو سالن منتطر موندم ده دیقه شد نیم ساعت.
بچهها میومدن دنبالم،بیا بریم بیرون،میگفتم نه ولش شمارو توبیخ میکنن.
تو دفتر همش اسم ساجدو میاوردن.
بچهها میومدن به زور منو ببرن حیاط من نمیرفتم.
به ساجد میگم اسم تو همش ورد لباشونه تو دفتر.
میگه:
بخدا من هیچ کاریم نمیکنم الکی فقط رو من زوم میکنن راس میگفت،ساجده برعکس همیشه نسبت به بقیه خیلی آرومتر بود،ولی سوژه شده بود و هی بهش گیر میدادن
گفتم:
حداقل باهم نریم،شما برید من دو دیقه دیه میام.
اونا رفتن و من نرفتم.
باز اومدن از دور اشاره میکردن بیام.
بعد رفتم.
کلید اتاق ورزشو گرفته بودن بریم اونجا.
که مامان الناز که من بهش میگمخاله زنگ زد گفت منتظرتیم.
دیگه خدافظی کردیم.
ساجدو محکم بوسیدمو بغل کردم.
لحظه آخری پشت سرمو نگاه کردم دیدم باز اون خانومه اومده پیششون و اونا میگن:
داره میره و خدافظی کردیم.
شب به ساجد زنگ زدمگفت:
بعد اینکه رفتی مارو بردن دفتر و بعدش بهم گیر دادن چرا صورتتو بر میداری؟
و تعهد نامه امضا کردم و گفتن فردا والدینت بیان.
مامانم میگه من حوصله ندارم بیام
خب چه کاریه وفتی خودتون خوشگل میکنین رفقا نکنن؟
وقتی که پدرو مادرشون راضین و اجازه میدن؟
بعضی حرفاشون خیلی الکیه و فقط میخوان یه چیزی گفته باشن.
به قول بچهها من مثبتم و انقد دارم واسه کاراشون ایراد میگیرم.
دیگه خدا داند تا چه حد رسیده که دینا داره ازشون ایراد میگیره.
واقعا حیف ساجد که تو اون خراب شده درس میخونه.
انقد عقدهای نباشین تو رو خدا.
|
6 ساعت دیگه باید سرجلسه آزمون مسخره گاج حاضر باشم.
خیلی پشیمونم که ثبتنام کردم،میدونم خوبه،اما حوصله ندارم تو تابستون درس بخونم.
البته برای این آزمون که قراره صبح بدم هیچی نخوندم به جز شیمی؛
اونم درحد20 صفحه.
وقتی خانم یزدی پشتیبانم تو آمورشگاه زنگ میزنه آزمونو یاداوری میکنه من استرس میگیرم.
انقدم با چرب زبونی صحبت میکنن آدم منحرف میشه سمت آموزشگاه.
ینی خوب بلدن چیکار کنن.
صبح جمعه ملت از خوابشون لذت میبرن من به مغزم فشار میارم.
هی!
من برا این انقد استرس میگیرم کنکور رو چیکار کنم؟
|
سلام دوستان با مرام و معرفتم
سال جدید رو به همه تون تبریک میگم و با تمام وجودم سالی پربرکت و همراه با بهترین اتفاقای ممکن رو براتون آرزو میکنم.
میدونین تو سال تحویل همتون از ذهنم گذشتید و برای همتون دلم میخواد وقتی سال نود و هفت تموم شد تو قلبتون از تمام لحظاتش راضی باشید.
خب دیگه هر چی به جز این بگم همش حرفای تکراریه ولی همه اینا رو از صمیم قلبم گفتم
میدونین لحظه تحویل سال برای من یجورایی غمگینم هست ینی تحویل سال زمانیه که همه کنار هم هستن و نبودنها بیشتر به چشم میاد جاهای خالی پرنگ تر میشن.
من خدا رو هزاران مرتبه شکر همه اونایی که میخوام کنارم هستن؛
اما کسایی هستن که تو طول سال عزیزترین افراد زندگیشونو از دست دادن و این غم بزرگیه بینهایت بزرگ واقعا خدا تحمل و صبر بهشون بده دیگه چی میشه گفت جز صبر و تحمل چیکار میشه کرد که صبر اوج احترام به خداست.
حالا خدا که حواسش به همه چی هست امیدوارم ما هم حواسمون به اطرافمون باشه.
از اینا که بگذریم راستش اصلا دوس نداشتم تو وب وقفههای انقد طولانی به وجود بیاد و راکد بشه اما همیشه اونجور که آدم در نظر داره هم نمیشه.
تو طول زندگیم همیشه نهایت سعیم رو کردم دلی رو نشکنم اعتمادی رو خراب نکنم حرف دروغ زشت و نامناسبی نزنم و بتونم تو درست ترین راه قدم بزنم و تو زندگی هرکس که بودم بتونم براش مثبت بوده باشم نمیدونم چقدر موفق بودم اما امیدوارم تو روزای پیش روم بتونم موفق تر از قبل تو این موارد عمل کنم و اگه هر کدوم از این اشتباهات رو انجام دادم جسارت اعتراف و درست کردنش رو داشته باشم
بینهایت سپاسگزار حضور زیباتون هستم و ممنونم وقتی نبودم سر زدید.
مجازی هم زیباییهای خودش رو داره مثل همین پیامهای کوتاه و قشنگ و دلگرم کنندهی شماها.
به یاد هم بودن همیشه قشنگه
|
حرف زدن یا فکر کردن درموردش هم برام سخته خیلی خیلی خییلیی سخته.
کاش تموم میشد کاش هرگز نمیفهمیدم کاش میشد برم یجایی تنها و به دور از همهی آدما و دنیا و تکنولوژی بمونم و مرگ رو انتظار بکشم و از هیچی باخبر نشم ولی نمیشه.
داستان اهورا رو شنیدین؟
با خبر شدین تو چه دنیای لجنی زندگی میکنیم؟
غیر قابل تحمله.
دلم برای اهورا نمیسوزه اون رفت تموم شد خوشبحالش که بیشتر نموند دلم ایندفه برای خودم میسوزه که باید تا آخر عمرم تو دنیایی با این آدما زندگی کنم.
نمیخوام.
من واقعا این زندگی رو دوس ندارم
همون روزی که ماجرای دردناک اهورا رو شنیدم با یه آدمی روبرو شدم که حس کردم آدم خوبیه دو روز بعدش مطمئن شدم آدم خوبیه.
میبینید چه دنیای متنقاضی داریم؟
همیشه هم آدم خوب هست هم بد هنوزم هستن آدمایی که بعد چن مدت یبار آدمو به انسانیت امیدوار میکنن ولی من دلم میخواد بیشترن بشن اون خوبا بزرگتر.
یجوری که توی جولان اون بدا خوبا گم نشن نه اینکه بدی اونقدر بزرگ شه که باور خوبی غیرممکنه بشه و پشت هر حرفی که به هم میزنیم دنبال قسمت دروغش نباشیم اتفاقای این چند وقت اخیر حشتاک بوده راستشو بهتون بگم من از زمانی که پیش رو داریم میترسم.
|
پست امروز مربوط میشه به موضوعی که بی مسولیتی سران کشور و بی اهمیتی آنان به مردم را به طور کامل نشان میدهد.
مدتی قبل یک پست گذاشته بودم که داداشم رفته سربازی ارتش نیرو دریایی سیرجان دیروز برگشت که البته شناختش برای من که خواهرم سخت بود.
به شدت آفتاب سوخته بود و طی پنجاه روز دوازده کیلو کم کرده بود نکته مثبتش:
کشف راهی درمانی برای اونایی که از اضافه وزن رنج میبرن تو کوتاهترین زمان حلقش بخاطر محیط آلوده و به شدت غیر بهداشتی محیط پادگان عفونت کرده.
البته اینا مقدمه ست و هنوز موضوع اصلی این پست نیست.
چشم خیلی از سربازان به دلیل عدم وجود امکانات بهداشتی مناسب و محیط آلوده به شدت عفونت کرده بود و میگه سرباز بود که صبح بیدار میشد و فکر میکرد کور شده بخاطر آلودگی و کثیفی چشماشون ورم کرده بوده و باز نمیشده
نبود وسایل سرمایشی و کمبود بسیار زیاد جا در ناهار خوری و ایستاده خوردن خوراک و.
تختهای خراب بدون محافظ یا محافظهایی که فرسوده شدند و شکستن.
و.
و.
و.
قتل یک احساس.
مرگ یک باور
فقط چینیا نبودن که با خون و جسد دیوار ساختن
میدونید که تختها دو سه ردیف طبقه ست.
و گفتم اونجا محافظ تختها فرسوده و شکسته بوده و چون تختها باریک هستند زیاد پیش میاد بچهها از بالا سقوط کنن تو خواب و سر و دست و دماغشون بشکنه یا آسیب ببینه.
برادرم میگفت یکی از بچهها که بالا خوابیده بوده شب سقوط میکنه و ضربه مغزی میشه نمیدونم چش میشه که خونریزی میکنه و همون موقع قبل از اینکه بیدار بشه دیگه رفته تو کما؛
سرباز نگهبان وضع رو به سرپرست و مسول اون بخش اطلاع میده و اون آقا هم میگه الان شبه و بهداری نیست و دیگه چرا بره بهداری که دکتر نیست همونجا بمونه اگه خیلی مشکلی نیست و صبح منتقلش میکنیم و هیچ کدوم نمیان نگاه کنن که ببینن این بنده خدا دقیقا تو چه وضعیتی هست و تا صبح که میرن میبینن این سرباز اصلا وضعش خرابه خونریزی کرده و بیهوشه از شب تا الان.
و هنوزم تا داداشم اونجا بوده میگفت تو کماست و وضعیتش نا مشخصه.
خب.
کی مسئول وضعیت این جوونه؟
خانواده این جوان باید به چه کسی معترض باشند؟
آیا امکانش هست که به کله گندههای دولت هم معترض بود؟
وقتی مادرم زنگ میزد حال داداشم رو بپرسه میگفتن نگران نباش اینجا منطقه نظامیه همه تو امنیت هستند به این میگن امنیت؟
این چه امنیتیه که شب تا صب یکی تو حالت کما و خونریزی پای تخت افتاده و هیچکدوم از مسئولین پایگاه به خودشون زحمت نمیدن بلند شن ببینن اون بیچاره تو چه وضعیتیه؟
این جا چه قانونی برقراره؟
این دولت اون پشت میزیا چه امنیتی برای مردمشون فراهم کردن؟
برای مردم امنیت ساختن یا هر روز به تعداد بادیگاردهای خودشون اضافه کردن؟
اگه طرف نره سربازی که مثه زنده بودن قاچاقیه.
برای نفس کشیدنش کارت پایان خدمت میخوان
مردم؛
خانوادهها اعتماد دارند؛
باور دارند به مسئولین کشورشون که بچه رومیفرستن سربازی ولی مثل اینکه اونا اصلا احترامی برای این باور قاءل نیستند.
چه حالی داره مادری که انتظار برگشت بچش رو داره و بعد بهش میگن بیا بچه تو کماست؟
اصلا دولت مردان ما معنی علاقه رو میفهمن؟
معنی عشق رو میفهمن؟
معنای انتظار کشیدن مادری که؛
پدری که سه ماه تمام رو منتظرن تا ده روز بچشون رو ببینن میفهمن؟
اون پشت میز نشینایی که راحت رو صندلیای راحتشون لم دادن و میگن بچه بیاد سربازی برای خدمت؛
میدونه.
یادش هست که تمام دنیا برای یک مادر برای یک پدر برای یک خانواده تو همون ده روز خلاصه میشه؟
میدونن که اگر توی اون جایگاه نشستند پس وظیفه دارند که امنیت تک به تک مردم رو تامین کنند؟
دولت مردان ما فقط یاد گرفتند که تکیه بدهند به صندلی و به مردم بگویند آهای ملت ایران ما خوبیم ما نژاد برتریم ماسلام داریم ما مسلمانیم و تمام پلیدیها توی آمریکا؛
اسراییل و عربستان و.
هست و هیچ آمریکایی هیچ اروپایی اصلا انسانیت نداره و ما آدمیم بریزین تو خیابونا و شعار مرگ بدید
هر کس بدی کنه به یکی دیگست اما ما به خودمون به فرزندان ملت خودمونم رحم نکردیم و فقط یه عده به ظاهر آدم که تمام قدرت کشور تو دستشون میچرخه صرفا منافع خودشون رو به تمام مردم و دنیا ترجیح دادند.
صدای من به جایی نمیرسه اما تنها به این دلیل نمیتونم ساکت باشم باید تمام آنچه که میتوانم رو انجام بدم گرچه بدانم هیچ است.
برای انسانیت علیه کینه.
علیه تنفر.
برای علاقه.
|
سلام.
مدتی بود آپ نکرده بود خیلیم وقت نداشتم و حسش نبود.
محسنم امسال میره پیش دبستانی باید ببرمش پیشش بمونم یکساعتی بعد بیام بعد دوباره برم دنبالش؛
فداش بشم خودش تنها نمیمونه آخه کسیم نمیشناسه گریه میکنه:
امروزم گرفت خوابید نرفت.
من خودمم یادمه سال اول گریه میکردم اوایلش ولی یه مدیری داشتیم خیلی مهربون بود همیشه میومد پیشم اما خب محسن مدیرشون مرده کلا محبتم بلد نیست.
فعلا بنظرم اگه آدم قراره یه استعداد ذاتی داشته باشه اونم محبت کردن بهتره باشه.
اینکه حسین بعد از اینکه همه عزیزانش را در خون میبیند و جز دشمن کینه توز کسی را دربرابرش نمیبیند فریاد میزند:
آیا کسی هست مرا یاری کند؟
هل من ناصر ینصرنی؟
مگر نمیبیند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام بگیرد؟
این سؤال از تاریخ فردای بشریت است؛
و این پرسش از ماست و این سؤال انتظار حسین را از عاشقانش بیان میکند
حسین مظهر حق است و هل من ناصر ینصرنی یعنی آیا یاری کننده ایی هست که حق را یاری کند؟
اینا نظرات دکتر شریعتی بود؛
تو یکی از کتاباش خوندم یادم نمیاد اسمشو یادم افتاد مینویسمش
یه چیزیم میخواستم بنویسم.
یه چیز باحال همین الان که دارم اینو مینویسم خبر رسید پسر داییم سر کلاس خوابش برده دیروز؛
بیدار شده تا کسی تو مدرسشون نیست.
کلا این بشر خیلی باحاله حالا من نمیدونم این معلم چرا بیدارش نکرده.
آها میخواستم بگم درد حسین بی آبی و تشنگی و زخمها تنش نبود و فعلا مشکل ما اینه که فقط چسبیدیم به همین مسئله درد ظاهری حسین و ذات اون و افکارشو ول کردیم
یا مثلا بنظرم اینکه تا حرف محرم شد ملت برمیدارن چله عاشورا میگیرن و زیارت عاشورا میخونن خب بد نیست اما اینکه صرفا یه کتاب برداریم و بخونیم چه فایده؟
حالا اگه دلیل خوندن بیشتر از این صرفا خوندن باشه که خوبه اما مشکل اینه که اکثرا خوندن فقط یه شوره نه بیشتر حالا ممکنم هست منظورمو نفهمین چی میگم
|
نشستم تو اتاق با مادر و خواهرم یهو داداشم میاد
داداشم:
فهمیدی؟
من:
هووم؟
داداشم:
کرویف.
کرویفم مرد.
من:
خیلی راحت میگم نه.
به لحظه نمیکشه گفتم جی؟
دوباره میگم آخ بعد خندم گرفت مثه احمقا؛
نمیدونم چرا؛
همون موقع اشک تو چشام جمع شد؛
فقط جمع شد؛
نریخت.
میگن یوهان کرویف هلندی کسی که برات؛
نه؛
برای من نه؛
فقط برای من نبود؛
کسی که برای تاریخ اسطوره بود دیگه نیست؛
رفت؛
مرد.
و تمام.
شش ماه قبل بود نوشتن سرطان داره.
ریه.
میدونید مهم نیست من چقد کسی رو دوس داشته باشم هرگز نگرانش نمیشم.
پیش خودم فکر کردم خب مریضه دیگه سرطان یا هر چی خوب میشه.
چرا انقد رسانهها شلوغش میکنن خب یه نفر مریضه مثه همه و خوب میشه جرا باید بخاطر مریضی نگرانش باشم.
شاید فک کنین خیلی خوبه که آدم نگران نشه اما این بدترین نوع عذابه.
و چقد دیر اون حس نگرانی میاد.
مادربزرگم سالها مریض بود دوسش داشتم بعد از سالیان دراز درد کشیدن مرد من هنوز که هنوز عذاب وجدان دارم چرا براش دعا نکردم که خوب بشه.
گفتن کرویف مریضه من گفتم خوب میشه شش ماه گذشت گفتن کرویف مرد و من.
باز هم چرا براش دعا نکردم؟
قرار نیست و نبود با دعای من اتفاقی بیفته اما این تمام اونچه بود که من میتونستم انجام بدم.
الان حسرت همین تنها کار رو میخورم و من هنوز همونقدر بی حسم در حالی که میدونم باید حس داشته باشم.
این عادیه وقتی کسی که میشناسی کسی که برات خاطره ساخت رو از دست میدی باید حسی داشته باشی غمگین باشی اما من.
کاملا بی حس و خونسردم و این منو بیش از حد عصبی میکنه.
نمیخوام درموردش حرف بزنم الان.
که کی بود و جیکار کرد اما زندگی من به کرویف؛
پپ؛
بارسا؛
هلند؛
فوتبال؛
شریعتی؛
چمران ربط داره یجاییش بهم پیوند خوردن اگه نمیشناختمش این دیدگاهی که الان به زندگی؛
به دنیا؛
دارم رو نداشتم
ممکنه از نظرتون این اسمایی که گفتم زیاد به هم ربط پیدا نکنن اما برای من همشون به هم مرتبطن همشون با هم ذهن من؛
دنیای من؛
رویای من رو ساختن.
اینا رویا سازن
چطور دلت اومد بری.
|
سوگلی چشماتوواکن دارم آتیش میگیرم سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم نگاه کن فکرجدای داره خوابم میکنه تونباشی زندگی زودی جوابم میکنه تونباشی زندگی زودی جوابم میکنه سوگلی چشماتوواکن بذاراروم بگیرم سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم سوگلی چشماتوواکن نذاردیوونه بشم آخه امشب اومدم عکس چشاتو بکشم آخه امشب اومدم عکس چشاتو بکشم نذاراین چشمای مستت منودیوونه کنه نذاراین غم تاابد توی دلم خونه کنه گل من بذاریه باردیگه خوب ببینم بشکنه دستای که ازتوی باغچه چیدنت سوگلی چشماتوواکن بذاراروم بگیرم سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم سوگلی چشماتوواکن نذاردیوونه بشم آخه امشب اومدم عکس چشاتو بکشم آخه امشب اومدم عکس چشاتو بکشم
|
یادته کناردریاروی ماسههای ساحل گفتی که هرگزتوازمن نمیشی یه لحظه قافل دوتاقلب عاشقونه روی ماسههای ساحل کشیدی گفتی تار موی من رو به همه دنیانمیدی نه مگه تونگفته بودی واسه تو رفیق راهم ماچه نقشه کشیدیم واسه فرداهای باهم تومیگفتی که بمونیم پاکوبی ریاحوساده دستای هموبگیریم توی پیچو خم جاده اما افسوس آب دریاقلبارو ازهم جداکرددل سنگ آبی آب لبامونو بی صدا کرد توی چشم به هم زدن بود آب دریا خاطرات هردوی دل واسه من موندکه اونم مونده توماتم،بمیرم اون دم آخرچی به روز عشقم اومدهی نگاهش به من میوفتادکاری ازمن برنیومدمیدیدم کلایه موجادنبالاسمم میگرده باغموگریه وذاری مگه عشقم برمیگرده خون بهاشو من نمیخوام عشقموداری میگیری دریاوسنگش ای خداکنه بمیری میدونم کلایه موجا دنبال دستم میگردی ای خداخودت نگاه کن دریابادلم چه کرده اما افسوس آب دریاقلبارو ازهم جداکرددل سنگ آبی آب لبامونو بی صدا کرد توی چشم به هم زدن بود آب دریا خاطرات هردوی دل واسه من موندکه اونم مونده توماتم ازلب دریاوساحل هرکسی یه خاطره داره آخه دست خیلی هاروتوی دست هم میذاره دریاحرفی دارم اما واسیه گلایه دیره از خدا میخوام که هیچوقت عشقتوازت نگیره امانارفیقی کردی، کردی عشقمونشونه باشه اشکالی نداره مام خدامون مهربون
|
مدتی قبل حال و حوصله نداشتم و پیش خودم گفتم یه فیلمی ببینم که خنده دار باشه روحم شاد بشه
یه سریال کرهای دارم فک کنم ده بار نگاش کردم گفتم ایندفه یکی دیگه ببینم ، رفتم پیش داداشم گفت من یه فیلم دارم بدردت میخوره رو این حساب که من از نجوم خوشم میاد اولش قبول نکردم، من یه فیلم کمدی میخواستم، ولی در آخر علاقم به ستارهها و اینا باعث شد کوتاه بیا و فیلمو ببینم.
من کلا فک نکنم آدم بااحساسی باشم اما چشمام خیلی عاطفین.
از اول که این فیلم شروع شد من باهاش اشک ریختم تا تموم شد.
خب اینهمه حرف زدم تا فیلمو معرفی کنم چون واقعا فیلم ماندگار و عالیی بود.
این فیلم بین ستارهای تو آینده اتفاق میفته زمانی که دنیا درحال نابودیه تمام مزارع آفت زدن و.
در این بین کوپر و دخترش مورف که وابستگی عاطفی زیادی بین این دو بوده اتفاقی با یه سازمان مخفی روبرو میشن کوپر قبلا خلبان پرواز بوده و اونجا بهش میگن زمین درحال نابودیه و کوپر و چند نفر دیگه باید برن و سیارهی قابل زندگی دیگهای رو پیدا کنن و نوع بشر رو نجات بدن.
و مورف دختر کوپر مخالفت میکنه اما کوپر تصمیم میگیره بخاطر بشر خلبانی این پرواز رو به عهده بگیره و در خدافظی غم انگیز از دخترش جدا میشه.
این فیلم هم برای اونایی که فیلمای عاطفی دوس دارن و هم اونایی که فیلمای علمی دوس دارن مناسبه و دوسداران نجوم که دیدن این فیلم رو بهشون توصیه میکنم به این دلیل که اطلاعات علمی خوبی رو به زبانی ساده تو این فیلم بدست میارن.
با توجه به اینکه گذر زمان رو زمین تا فضا متفاوته صحنههای تلخی رو تو فیلم به وجود میاره که اشک منو دراورد مخصوصا آخرش.
فکر میکنم گاهی دیدن اینچنین صحنههایی لازم باشه موضوع هدف اون داستان نیست این تویی که با دیدنش هدفی بزرگ رو برای داستان در نظر میگیری.
آدمایی که برای بقیه آسایش خودشون رو بهم میزنن.
و کسانی رو میبینی که برای نوع بشر از علایق و احساس شخصیشون میگذرن.
شاید باعث بشه دید دیگه ایی به دنیا پیدا کنی.
اسم فیلمه بین ستارهای بود interstellar
واقعا میدونی کی هستی؟
از درونت آگاهی داری؟
اگه خوبی رو ستایش میکنی اگه وقتی کسی کار بزرگی میکنه خوشت میاد،تنها دلیلش بزرگی اون کار نیست بلکه وجود توئه که پر از خوبیه؛
عظمت در وجود توست پس هرجایی که باشه به سمتش کشیده میشی
|
کلا این موقع از سال آدم افسردگی میگیره همش لیست مرفه ترین کشورها.
غمگین ترین و شادترین کشورها امن ترین کشورها برای زندگی بهترین کشورها برای تحصیل و.
منتشر میشه و ما تو همش به جز غمگین ترینها آخریم یه وقتاییم عراق و افغانستان میان بالا سر ما قرار میگیرن.
چن روزه میخوام پست بزارم نمیدونم راستش چی بزارم اصلا
اوضاع مملکتمونم افتضاح به جز این اخبار ناامید کننده چیزی برای گفتن ندارم.
خودکشی خییلی خییلی زیاده روزانه چندین مورد گزارش میشه غیر اونایی که خبرش تو رسانه درز نمیکنه.
چن ماه قبل هم یکی از اقوام همسایمون خودکشی کرد با تفنگ زده بود تو سرش یه دختر بچه هم داشت خیلی بد بود.
مادرشم دیوونه شده
ایدز هم که بمب ایدز تو ایران منفجر شده بیشترین علتشم بنظرم جای خالی بحثهای جنسی و این آموزشا تو سیستم آموزشی ایران
قتل و دزدی و همه کارای کثیفم به همین ترتیب فوقالعاده زیاده
و خوشم میادهنوز فک میکنیم کشورای دیگه بدن و ما همچنان نژاد برتریم.
بقیه حقوق حیواناتم دارن ما هنوز حقوق آدما رو هم نداریم.
تو فنلاند به شاخ گوزنا یه ماده شب نما اسپری میکنن تا رانندهها تو شب ببیننشون اونوقت ما.
به انقراض نسل آدمم تو کشورمون اهمیت نمیدیم.
تو ژاپن من از ژاپنیا خوشم میاد وظیفه شناسن یه خیابونایی هستن وقتی رانندهها درست رانندگی کنن موسیقی پخش میشه.
ما هنوز تو کل ایران یه خیابون درست حسابی نداریم
به هر حال همون بهتر که تا بیس سال آینده حیات تو اینجا تموم بشه
به آخرش که رسیدم عصبی بودم یه چیزی گفتم هنوزم هستم اما گفتم اینم اضافه کنم بهش تو این پست که رسما کشورمونو کوبوندم یه وقتیم یه چیز خوب ایموجی نا امید ازش میزارم
اینا رو گفتم ینی حواسمون باشه داریم کدوم طرفی میریم
بعد از این دیگه هیچی تاسف بار نیست.
بیشتر از این چی میتونه باشه؟
راستی تو این روزای سرد سال حواسمون به افراد بی خانمان هم باشه که چجوری شب رو صبح میکنن.
و اینکه گفتن برای انتقال کارتن خوابها با 137 تماس بگیرید هر وقت دیدید کارتن خوابی رو.
به هر حال من میگم به جز اطلاع به 137 خودمونم بیتفاوت نگذریم.
اگه شد.
اگه تونستین.
ممنونم
|
ایا میدانید در گفتگوی ابلیس با یحیی پیغمبر ع چه سخنانی رد و بدل شده؟
در مجالس ابن الشیخ از حضرت رضا از پدران بزرگوارش نقل شده که فرمودهاند:
ابلیس از زمان ادم تا زمان حضرت مسیح به سراغ انبیاء میامد و با انان به گفتگو میپر داخت، و از ایشان پرسش مینمود، و با هیچکدام بقدر حضرت یحی مأنوس نبود، روزی یحیی بن زکریا به وی گفت:
ای أبامره!
مرا بتو حاجتی است، گفت:
تو بزرگتر از انی که از من چیزی بخواهی و ترا رد کنم، مطمئن باش که هر چه بخواهی دست رد به سینهات نمیزنم ، یحیی گفت:
دلم میخواهد دامهائی را که با ان بنی نوع بشر را صید میکنی به من نشان دهی،گفت:
با کمال افتخار اطاعت میکنم، و فردا انها را بنظرت میرسانم، صبح فردای ان روز یحیی در خانهی خود نشسته در انتظار وعدهی ابلیس بود و درب خانه را محکم به روی خود بسته بود:
که نا گاه ابیلس از سوراخی که در خانهی او بود، درامد در برارش قرار گرفت ، یحیی دید که ابلیس از صورت میمون و از بدن خوک است، شکاف چشمها و لبهایش بر خلاف معمول از بالا به پایین و فواصل دندانهایش زیاد و استخوان فک بالا و پایین او بهم چسبیده است، و دید که چهار دست در سینه و دو دست در شانهی اوست، قوزک پاهایش در جلو و انگشتان ان در عقب است، و در دست او زنگی بزرگ و بر سرش خودی است که اهنی شبیه یه قلاب از ان اویزان است.
یحیی پس از تماشای این منظره پرسید:
این کمر بند چیست که بر کمر داری؟
این کیش مجوسیت است که من خود ان را درست کرده و در نظر مجوسیان زینتش دادم، پرسید:
چرا تارهای ان رنگارنگ است:
گفت این رنگ انواع ارایش زنان است، زنان خود را به انواع مختلفی میارایند تا یکی از این انواع با رنگ و جلوه طبیعیشان جور دراید ان وقت است که فریبندگی خاصی بخود میگیرند، و من مردم را با ان جلوه فریب میدهم.
پرسید:
این زنگ چیست که به دست گرفتهای؟
گفت:
این مجمع تمامی لذات از طنبور و چنگ و ساز و طبل و نی و سرنا است ، مردم در مجلس شراب حاضر میشوند و شراب میخورند، ولی انطور که باید لذت نمیبرند، من این زنگ را بین انان بحرکت در میاورم، به محض اینکه صدایش بگوششان خورد شرم از انان زایل گشته، یکی برقص در میاید و یکی چغامه میزند و یکی جامه میدرد.
پرسید:
چه چیزی بیشتر خوشنودی ترا فراهم میکند؟
گفت زنان بهترین تله و دام منند، وقتی ببینم پارسایان زیاد مرا لعنت میکنند، دست بدامن زنان میزنم و از راه غریزهی جنسی کارشان را ساخته ، بهمین وسیله خاطر خود را اسوده میسازم.
پرسید:
این کلاه خود چیست که بر سر نهادهای؟
گفت:
با این خود را از شر نفرین مؤمنین حفظ میکنم، پرسید:
این اهن چیست که در کلاه خود میبینم؟
گفت:
با این دلهای صالحین را زیر و رو میکنم.
در اینجا یحیی به یاد خود افتاده و پرسید:
ایا تا کنون هیچ به من دست یافتهای؟
گفت:
نه، ولیکن در تو خصلتی است که من انرا دوست دارم، پرسید:
ان چیست؟
گفت:
تو مرد پور خوری هستی و وقتی که افطار میکنی سنگین میشوی و همین سنگینی، تو را مقداری از نماز و شبزندهداری باز میدارد ، و من بهمین خوشحال میشوم ، یحیی گفت:
حال که چنین است من هم با خدا عهد میبندم تا وقتی زندهام هیچوقت خود را به طعام سیر نکنم ، ابلیس گفت:
من نیزبا خدا عهد میبندم تا چندی که زندهام نسبت بأحدی خیر خواهی نکنم، این بگفت و از نزد یحیی بیرون رفت ، و دیگر بسراغ او نیامد.
|
از آخرین آپم حدود دو ماه میگذره.
چقدر بد که به شکلی بی مسؤلیت وار وبلاگی که ادعای دوس داشتنش رو دارم رو دو ماه ول کردم.
هیچ ذهنیتی ندارم که قراره چی بنویسم؛
احتمالا تا قبل این بهتون نگفته بودم داستان این اسم رؤیا ساز چیه.
گفتم؟
چند سال قبل به شدت از فوتبال متنفر بودم انقدر کسل کننده بود که وقتی یکی دیگه هم میدید من اعصابم خورد میشد بنظرم شدیدا بیهوده و احمقانه بود.
یه روز عصر وقتی خواب بودم تلوزیون روشن بود با صداش بیدار شدم و دیدم خبر ورزشیه و درمورد یه مربی جوان سی و هشت ساله حرف میزد که با الکس فرگوسن بزرگ بازی داشت فرگوسن رو میشناختم به شکل غریبی از همون مربی جوان و سی و هشت ساله خوشم اومد خیلی باانگیزه نشون میداد احتمالا از یک رگ و ریشه بودیم اونایی که جلد پنج آنشرلی رو خوندن میدونن منظورم از رگ و ریشه چیه به هر حال من اهمیت ندادم و لی همش تو ذهنم میومد ساعت بازی رو خبر تو ذهنم بود که 23.
15میاد نمیدونم چی شد که بازی رو دیدم البته یادم نمیاد تا دقیقه چندش رو نگاه کردم و هیچی هم از اون بازی تو ذهنم نمونده به هرحال حین بازی خوابم برده بود بعد اون نمیدونم چی شد یا چقدر گذشت وقتی یادم اومد دیدم فوتبالی شدم تو کتاب روزی روزگاری فوتبال دکتر صدر دقیقا به این موضوع اشاره کرده بود که ما عاشقان فوتبال نمیدونمیم کی و کجا و چطور فوتبالی شدیم اما یهو به خودمون اومدیم و دیدیم شیفتهای مستطیل سبزیم منم دقیقا همینطور بودم.
بعد از اون من انقدر دیوونهی این مربی و فوتبالش و فلسفه نابش بودم که هر بازی که میبردن من سر از پا نمیشناختم اصلا انقدر خوشحال و هیجان زده بودم که راه نمیتونستم برم همینطور میدویدم و میپریدم هنوز که دارم حرفشو میزنم خوشحال میشم به هر حال براتون بگم یجوری بودم که انگار قبل اون هرگز شاد نبود یا تو تاریکی و زندان بود دقیقا حس پرواز رو داشتم و وای از روزی که تیم پپ نمیبرد خونه ما عزا داری بود من از شب تا صب صب تا شب گریه میکردم تا موقع بازی بعدی که دوباره ببرن تنها شانس من این بود که اون همیشه برنده بود و بازیهای اندکی بود که نتیجه نمیگرفتن یادمه بازی با اینتر نبرده بودن من انقدر گریه کرده بودم شب قبلش دیگه نمیدونم کی خوابم برده بود و صب امتحان داشتم بیدار که شدم انقدر سر و صورتم پف کرده بود که چشمام باز نمیشد آب سرد میزدم یح گذاشم فایده نداشت پف صورتم نمیخوابید نمیدونستم با این سر و وضعم چجوری برم مدرسه به سختی یه ذره بهتر شد اما بازم معلوم بود من رفتم مدرسه اما کامل مقنعه مو کشیدم رو صورتم تا چشمام معلوم نباشه تو مدرسه هم باز مشکلات من شروع شد همه خبر از علاقم به فوتبال و بارسلونا داشتن و همه یکی یکی و یا گروهی میومدن جلو میخواستن نتیجه رو بپرسن خیلیا هم سر به سرم بزارن من با اون وصع صورتم نمیتونستم سرمو بالا بگیرم البته تو اون شرایطم نمیتونستم بخاطر پپ کم بیارم و به همه توضیح میدادم جریان رو.
خلاصه روزای پردردسر و فوقالعادهای بود
الان خیلی طولانی میشه چن روز دیگه ادامشو براتون مینویسم.
راستش الان که درمورد اون روزا حرف زدم یجورایی سرحال اومدم حتی یاداوریشم خوبه
عکسو نشد بزارم.
گاهی فکر کردن به بعضیها ناخوداگاه لبخندی روی لبانم مینشاند
دوست دارم آن بعضیها را
و این خندههای ناخوداگاه را.
|
این رز سفید به عنوان یکی از علایق من
تقدیم به شما
شاید گاهی لازم بشه به پاکی و لطافت همین رز سفید بشیم
تا بین تاریکیهای زندگی تفاوت ایجاد کنیم.
که ببینیم.
جودی عزیزم:
ما به اندازه خاطرات خوشی
که از دیگران داریم
آنها را دوست داریم و به آنها وابسته میشویم
هر چه خاطرات خوشمان
از شخصی بیشتر باشد
علاقه و وابستگی ما بیشتر میشود
پس هر کس را بیشتر دوست داریم
و میخواهیم بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم
تا بتوانیم در دلش ثبت شویم
بابالنگ دراز اثر جین وبستر
|
ردیف
حضرت امام زین العابدین علیه السلام
دانلود کتاب
مؤلف
امام زین العابدین علیه السلام ،جمال نیایشگران احمد ترابی
2 صحیفه کامله امام سجاد علیه السلام
3 شهود و شناخت شرحی بر دعاهای صحیفه سجادیه آیة الله حاج شیخ حسن ممدوحی
4 سیری در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام جلد اول حضرت آیت الله سید محمد یثربی
دامت برکاته
سیری در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام جلد دوم
سیری در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام جلد سوم
7 بهترین زندگی در پرتو سخنان امام سجاد ع مسعود رضا نوری
8 پیرامون صحیفه سجادیه
9 چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین علیه السلام عبدالله صالحی
10 سرفصلهایی از حرکت سیاسی امام سجاد علیه السلام در نهضت کربلا
11 مقالاتی پیرامون زندگانی امام سجاد ع
12 منتهی الامال باب ششم:
در تاریخ حضرت زین العابدین علیه السلام شیخ عباس قمی
13 سجاده عشق داستانهای برگزیده از صحیفه سجادیه یحیی نوری
14 سیره پیشوایان زندگانی امام علی بن الحسین زین العابدین ع
مهدی پیشوایی
15 زندگانی تفصیلی امام سجاد علیه السلام
16 کتابشناسی امام سجاد ع
|
نماز مسافر
آنکه شغلش مسافرت است یا سفر مقدمه شغل اوست
حکم دانشجویان و روحانیون
قصد اقامت و مسافت شرعی
حد ترخص
سفر معصیت
احکام وطن
تبعیت زن و اولاد در وطن
احکام بلاد کبیره
شرایط وجوب و صحت روزه
زن باردار و شیرده
بیماری و منع پزشک
مبطلات روزه
بقاء بر جنابت
استمناء
احکام مبطلات روزه
کفاره روزه و مقدار آن
قضای روزه
مسائل متفرقه روزه
رؤیت هلال
خون لثه و دندان
باقی ماندن بر جنابت در ماه رمضان
زمان روزه استیجاری و کیفیت آن
ملاک ایمان
احتلام بعد از فجر در ماه رمضان
روزه مستحبی برای شخصی که روزه قضا دارد
کیفیت ادای کفاره روزه
کثیرالسفر و سفر شغلی
نماز و روزه فرزندان در وطن والدین
|
بنی آدم اعضای یک پیکرند.
که در آفرینش ز یک گوهرند
گر عضوی به درد آورد روزگار.
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی.
نشاید که نامت نهند آدمی
درواقعا میخوام بگم برای خوب بودن و داشتن قلبی بزرگ نه سن اهمیت داره نه درامد مثلا یه بچه پنج ساله چه درامدی داشته؟
از پول تو جیبی خودش از حق خودش گذشته و به نشانه تشکر و قدردانی برای کارکنان اداره پلیس یه چیزی خریده.
احتیاج نیست پول خیلی بزرگی درکار باشه.
امروز میخوام یه راه برای اونایی که دلشون میخواد به نوعی به هم نوعانشون کمک کنن معرفی کنم.
بنیاد کودک یه موسسه هست که تو اکثر استانهای کشور نمایندگی داره و هدف این بنیاد کمک به بچهها برای ماندن در مدرسه ست.
امروز صبح یه خبری خوندم درمورد یکی از بچههایی بود که تحت حمایت بنیاد کودک بود و تونسته بود تو کنکور امسال دندون پزشکی بیاره.
از سیستان بلوچستان بود ایشون یه حرفی زد که واقعا خیلی متاثر کننده بود میگفت:
تو بعضی از مناطق کشور انقدر محرومیت وجود داره که کوچکترین کمک شما میتونه بزرگترین مشکل یه نفر رو حل کنه.
من دیگه اینجا بیشتر حرف نمیزنم در پایان این پست آدرس سایت بنیاد کودک رو میدم خودتون میتونید اطلاعات بیشتر درموردش و راههای کمک و حمایت از بچهها رو بخونید.
هم کمک مالی هست که یکی از روشها از طریق 7 هست که از این طریق اونایی که همراه اول دارن میتونید مبلغ دلخواه رو برای بنیاد در جهت حمایت از بچههای نیازمند ارسال کنید.
بلاخره یبارم باید از این گوشیا استفاده مفید ببریم دیگه راههای بیشتری هم هست خودتون مراجع کنید متوجه میشد.
کمکهای غیر نقدی هم هست که هم از طریق حضوری هم پستی میتونید ارسال کنید چه به دفتر مرکزی چه نمایندگی استان خودتون.
که طبق اونچه به من گفتن الان پوشاک مناسب زمستان و پتو و مواد غذایی وسایلی هستن که بیشتر مورد نیازه.
برای حفظ شأن بچهها وسایل دست دوم نمیپذیرن
درسته الان بچههایی که میرن مدرسه هر روز آرزوی اومدن روز تعطیلی رو دارن اما خب برای اونایی که نمیتونن برن هر لحظش یه حسرت بزرگه و این محرومیت از تحصیل صدمات جبران ناپذیری رو به دنبال داره.
تو وجود هر کدوم از اونا یه استعداد بزرگ میتونه نهفته باشه.
برای مراجعه به سایت بنیاد کودک اینجا کلیک کنید
|
در طول تاریخ، افراد آزادیخواه زیادی قیام کردند، کشتند و کشته شدند، سالها نامشان زبانزد عام و خاص گردید و نهایتا از یاد رفتند و جز تاریخی مکتوب از آنان نماند.
آنچه از ستمها و ظلمها بر آنان رفت، در صدای اوراق تاریخ شنیده میشود و مظلومیتشان سینهها را به درد میآورد و نهایت کارشان تأسف هر انسان پاک فطرتی را برمیانگیزد.
زنان و کودکان بیسلاح و بیدفاعی که در این میان قربانی مطامع دنیای پوچ عدهای قدرتطلب شدند، آن چنان هر مرد و زن و کودکی را میآزارد که آرزو میکند کاش میتوانستم برایشان کاری کنم.
قهرمانانی که پیروز شدند و شهره دنیای آزادیخواهان گردیدند و قلب انسانهای درد کشیده برایشان مدالی گردید که مدتها بر سینهشان میدرخشید.
تمامی این حماسهها ماند، اما برای اندک مدتی و برای مراجعان به تاریخ آنها.
در این میان هر سال صدای چکاچک شمشیرهایی به گوش میرسد که پیام آن را تنها کسانی میشنوند که محبتی عجیب تمام وجود آنان را مالامال از خود کرده است.
صدای ضجه کودکانی آزرده از درد تشنگی، و فراغ پدران، و اسیری خاندانشان به گوش میرسد که هر کسی میتواند با گوش دل آن را بشنود.
جلوههای ایثار قهرمانی که سالها در انتظار یاری مولایش لحظه شماری میکرد و به ناگاه با شنیدن یک خواهش از لبان کوچک و خشکیده کودکی برای آوردن آب، در حسرت تمامی آرزوهایش، چه نمایش قهرمانیاش و چه براورده کردن خواهش آن کودک سوخت و ساخت و دم نزد.
آنچه دل را میسوزاند و فریادها را به آسمان بلند میسازد و بی تاب میکند و ضجه برمیانگیزد و دستها را به سر و سینه میکوبد و مردمان هر کیشی را آنگونه که حتی برای جگرگوشه خودشان آنچنان نمیکنند، برمیانگیزاند، تنها مظلومیت نیست، تنها همدردی با یک انسان نیست، تنها ابراز احساس انسانی یک بشر برای دیگری نیست.
گمشدهای که هر کسی در پیدا کردن هدف عاشورا به دنبالش میگردد تنها در یک کلمه خلاصه میشود و آن کلمه محبت است و دیگر هیچ.
این کلام از پیامبر رحمت، از دلسوزی بر سالار شهیدان رازگشایی میکند.
ایمان به من نیاورده هر کس خودش را بیش از من دوست داشته باشد 1 و ایمان به من نیاورده هر کس فرزندانش را از فرزندان من بیشتر دوست داشته باشد.
اگر در گوشه کناری از این دنیای پر محنت و ظلم و ستم، مادری بر کشته فرزندش میگرید، اگر طفلی بر پیکر بی جان مادر بی دفاعش ناله سر میدهد و اگر پدری در غم خاندانش جز آرزوی مردن چارهای دیگر نمیبیند، تمام اینها نمیاست در برابر یمی از آنچه بر شهیدان کربلا رفت.
پیامی که از کربلا به گوش میرسد، پیام مظلومیت است.
مظلومیت آن که محبتش در قلب و دلمان رسوخ کرده است.
اگر برویم یا بمانیم، اگر کاری حسینی کنیم یا کاری زینبی، یا حسنی، یا اگر هیچکدام را، تنها چیزی که سرمایه معنوی و گوهر نجاتبخش ماست، محبت و عشق به آن انسان آزادهای است که در کربلا با لب تشنه او را و اصحابش را و یارانش را کشتند و پامال اسبان کردند و به اسارت بردند و کردند آنچه میخواستند از بی حرمتی به خاندان وحی که پیامبر رحمت الهی سفارشی جز به نیکی و احسان به آنان نکرده بود.
الگوی ما در شنیدن ماجرای کربلا چیزی فراتر و عظیمتر از مبارزه بر علیه ستم و بی عدالتی است که این را هر انسان و غیر انسانی که حیات و وجود داشته باشد میداند و میفهمد و درک میکند.
پیام جان بر کف نهادن در دفاع از حقیقت ، به آن اندازه از ارزش نیست که تمامی عاشورا و شهادت و اهلبیت و مظلومیت و.
را فدای همین کلام نمایم.
پیام عاشورا، رسوخ گوهر محبت است در دلهای شیعیان، که این گوهر همه کار میکند.
ریشه حقیقتخواهی است، ریشه شهادت است، ریشه مبارزه بر علیه ظلم و ستم است و ریشه سعادت انسان است.
با قدم نهادن در این وادی فکری است که گریستن و گریاندن ارزش محسوب میشود و ریشه نجات و صفای روح و دل، و مذکر هر ساله ما در این غم و اندوه، این جمله از امام سجاد علیه السلام است بر قبر پدرشان که:
هذا قبر حسین ابن علی ابن ابیطالب علیه السلام الذی قتلوه عطشانا.
|
دیشب میخواستم آپ کنم ولی خب.
نشد
میدونید من از این قالب خوشم نمیاد.
چیه پر پروانه اس.
وقتی داری متنو میخونی توجه رو از متن میبره سمت بکگراند که پر شده از پروانه.
ولی قالب دیگه ایی هم که دوس داشته باشم پیدا نکردم.
آها درمورد دیشب حرف میزدم.
دیشب طبق روال خیلی از وقتای دیگه داشتم به درد و دل و مشکلات یه دوست گوش میدادم؛
من اینطوریم که معمولا پیش نمیاد با کسی درد و دل کنم؛
از مشکلاتم باکسی حرف بزنم اوضاع هرچقدرم که سخت بگذره مقاومت میکنم ولی همیشه پای صحبتهای کسی که حرف برای گفتن داره دردایی که نیاز داره جایی بازگو کنه نشستم نه اینکه همیشه کمکشون کردم تا مشکل حل بشه نه؛
گاهی تونستم گاهی هم نه؛
گاهی هم چیزایی هست که روح یک نفر رو درگیر میکنه به این معنی که اینطور نیست که من بهش بگم برو فلان کار رو کن خوب میشی؛
فقط نیاز داری گاهی کسی باشه که باهاش حرف بزنی.
هر زمان دوستی خواسته باهام درد و دل کنه تمام وکمال باهاش بودم.
چن ماه قبل خیلی اتفاقی با کسی آشنا شدم وقتی اولین بار باهاش حرف زدم حس کردم مشکلاتی داره خب به هر حال از اون موقعه تا همین دیشب هر زمان این دوست حالش میگرفت با من تماس میگرفت منم به حرفاش گوش میدادم سعی کردم با این کارام حداقل تا جایی که میتونستم براش کمکی باشم تا اونقدر افسرده نباشه؛
بتونه به درساش برسه و تمرکزشم رو همین باشه نصیحتش نمیکردم فقط گوش میدادم بهش تا سبک بشه وقتایی بوده که تا ساعتای دو و نیم سه من با این حرف زدم تا آروم بشه حالا دیشب گفت تو چرا هرگز از مشکلاتت حرف نمیزنی تا سبک بشی انقد تو خودت نریز منم گفتم من اینجوریم خوشم نمیاد درد و دل کنم ولی همیشه خواستم پای مشکلات بقیه بشینم و حداقل براش یه شنونده قابل اطمینان باشم تا اگه خودم نمیتونم حداقل بقیه انقد سختی و مشکلاتشون رو توی خودشون نریزن گفتم دوست دارم اینطور به بقیه کمک کنم.
بعد این حرفای من طرف اومده میگه من از ترحم متنفرم از اینکه داری از روی دلسوزی باام حرف میزنی و تحملم میکنی میگم واقعا من اینطور نیستم فقط چون احتیاج به حرف زدن داشتی تو تمام این مدت برات یه دوست بودم و شنیدم هر چه میخواستی بگی با این حال بعدش کلی حرف بد به من زد و بدترینش برای من این بود که تو تلگرام پیام داد امیدوارم خدا بهت یه قلب بده که حداقل بتونی اطرافیانت رو درک کنی!
من نخواستم تشکری بشنوم اما من موندم تو تمام این مدتی که پای حرفاش نشستم این درک کردن نبود؟
اگه این به معنی درک کردن مردم نیست پس درک کردن چطوریه؟
میخوام بدونم آیا این اشتباه من بوده؟
|
امراه در حال کارگردانی فیلم جدید بهاری که نمیاد
|
امراه در مصاحبه با شبکه tv8
|
فلسفه عزاداری برای اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله چیست؟
شکل استاندارد عزاداری به چه صورت است؟
آیا شیوههایی از عزاداری مثل هروله که در بعضی جاها رایج است صحیح است؟
به نظر شما رویکردی که مردم نسبت به عاشورا و وقایع آن دارند زیاد احساسی نیست؟
مسأله گریه و عزاداری بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام از افضل قربات است و فلسفههای سازنده و تربیتی متعددی دارد از جمله:
1 توجه به هدف قیام امام حسین علیه السلام که همانا احیای ارزشهای دینی و جلوگیری از انحراف بود.
2 زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینی،
3 الهامبخش روح انقلابی و ستم ستیزی،
4 پیوند عمیق عاطفی بین امت و الگوهای راستین،
5 اقامه مجالس دینی در سطح وسیع و آشنا شدن تودهها با معارف دینی،
6 پالایش روح و تزکیه نفس،
7 اعلام وفاداری نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و.
اما اصل عزاداری و سوگواری از خود اهلبیت علیهم السلام است.
ولی چگونگی آن تا حدود زیادی با شیوههای قومی و ملی عجین شده است و این آمیزش تا زمانی که مشتمل بر خلاف شرع نباشد اشکالی ندارد.
داستان گریه و عزاداری پس از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام از سوی امامان علیهم السلام داستان دامنهداری است که به مواردی اشاره میشود:
1 امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک امام حسین علیه السلام و یاران فداکار او بود و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک تا زمانی که در قید حیات بودند یعنی مدت 34 سال طبق برخی روایات برای پدر و عزیزان خویش گریه و سوگواری میکرد.
گریههای امام سجاد علیه السلام در سختترین شرایط علاوه بر جنبه عاطفی، یکی از راههای مهم مبارزه و افشاگری بود.
2 امام صادق علیه السلام به ابوهارون مکفوف دستور میدهد مرثیه بسراید و آنگاه که وی مرثیه خود را میخواند مشاهده میکرد که امام سخت گریه میکند.
و نیز متوجه میشود که از صدای گریه امام صادق علیه السلام زنانی که پشت پرده حضور داشتهاند صدای خود را به گریه و شیون بلند کردند.
2 3 امام رضا علیه السلام، دعبل خزایی شاعر را در ایام سوگواری حضرت حسین علیه السلام به حضور میپذیرد به او عنوان یاری دهنده اهلبیت، خوشآمد میگوید و از وی میخواهد در روزهای غم و اندوه اهلبیت؛
یعنی عاشورا در مورد مصایب جد خویش اباعبدالله علیه السلام مرثیه بسراید.
در مورد سینهزنی نیز برخی از منابع تاریخی نشان میدهد که وقتی بنیهاشم برای اولین بار از مدینه به کربلا آمده و با کاروان اسراء در آن مکان برخورد نمودند به رسم عزاداری زنانشان دست به سینه میزدند.
اصل وجود تعزیه و عزاداری برای امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام دارای پشتوانه محکمی از احادیث و روایات معتبر و سیره ائمه اطهار میباشد که اصلا قابل خدشه نیست.
مراسم سوگواری عاشورا، عزاداری، تعزیهخوانی، مراسم روضهخوانی و.
از پیش از صفویه در ایران به ویژه خراسان عصر تیموری رواج داشته و کتاب روضة الشهدا از ملا حسین کاشفی م 910 برای محافل روضهخوانی خراسان تألیف شده بوده است آن هم در روزگاری که هنوز پای شاه اسماعیل به خراسان نرسیده و قزلباشان شیعه در آنجا حضور و نفوذی نداشتند.
در عصر حضور ائمه معصومین و پیامبر اکرم علیهم السلام نیز برگزاری تعزیه برای شهداء و مرحومین امری رایج بوده است که میتوان به برگزاری مراسم عزاداری برای حمزه سیدالشهداء توسط زنان مدینه، برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین علیه السلام توسط کاروان اسرا به مدت سه روز در شام و بعد از برگشتن از شام بر سر قبر مطهر امام حسین علیه السلام در کربلا، و سپس در مدینه اشاره نمود و حتی امامان معصوم علیهم السلام نیز برای عزاداری جدشان هر ساله تشکیل مراسم عزاداری میدادند.
5 اما سبک عزاداری به فرهنگ هر قومی برمیگردد.
به عبارت دیگر تعزیه از مقوله هنر است که ممکن است در آن از موارد مشابه حتی از کشورها و آئینهای دیگر تقلید شود، و این تا جایی که با ارزشها و معارف اسلامی مغایرت نداشته باشد مشکلی ندارد.
در عین حال برخی از منابع تاریخی برانند که نخستین بار زنان بنیهاشم هنگام ورود به کربلا به رسم عزاداری به سینه خود میزدند.
پینوشتها:
1 بحارالانوار، ج 46، ص 108 و 109.
2 کاملالزیارات، ابن قولویه، نقل از ره توشه راهیان نور، ویژه محرم 1376.
3 بحارالانوار، ج 45، ص 257.
4 برای آگاهی بیشتر ر.
ک:
فلسفه شهادت و عزاداری امام حسین، سید عبدالحسین شرفالدین، مترجم:
علی صحت، انتشارات مرتضوی حماسه حسینی، شهید مطهری، انتشارات صدرا پیامهای عاشورا، جواد محدثی، انتشارات پیک جلال عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، نشر معروف.
6 ر.
ک:
رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص 237.
|
یکی از خبرای واقعا بد و غم انگیز روزهای اخیر درگذشت دنیا فنی زاده عروسک گردان کلاه قرمزی بود.
حقیقتا برای اکثر مردم ناراحت کننده بود و همه دوس داشتن کلاه قرمزی همچنان با دست دنیا به حرکت دربیاد اما خب مرگ جزو جدایی ناپذیر زندگیه.
در واقع با وجود مرگ زندگی مفهوم پیدا میکنه.
اما اینکه هر روز زنده زنده مرگ رو زندگی کنی هم مفهمومی از زندگیه؟
چجور زندگی میشه وقتی هر شب بری تو خونه ایی که بقیه بهش میگن خونه ابدی و هر صبح از همون ابدیت بیدار بشی؟
روزنامهها و مجلات تیتر زده بودن گور خوابها؛
من نمیفهمیدم منظورشون چیه حدس میزدم باز اسم یه فیلمی چیزیه که مجوز نگرفته و سایتا و مجلات بهش معترضن.
و باز میدیدم دوباره تو سایتای خبری حرف از گور خواب هاست و نامهی اصغر فرهادی به روحانی منم گفتم بخونم ببینم این گور خوابها که اینقد ازش حرف میزنن چیه
صفحه که باز شد دیدم نه نیست فیلم نبود.
واقعیت آدمایی بود که شبا رو تا صبح توی قبر میخوابیدن.
چی میشه که یه آدم تو قبر زندگی میکنه؟
چرا یه بچه هشت ساله باید مواد مصرف کنه و خونه امنش بشه یه قبر؟
چرا یه زن یه خونواده باید گور خواب باشن؟
ینی یه زندگی بدوی داشته باشن یجوری باشه که ما با دیدنشون بترسیم انگاری که اصلا آدم نیستن.
آدمایی که تو شبای سرد زمستون بنر میشه براشون پتو و یه قبر میشه خونشون.
از رفتن به کمپ وحشت دارن چون کتک میخورن موهاشون میکشن؛
میتراشن و چون نه تحمل کتک بیشتر رو دارن نه جای سالم برای کتک خوردن فرار میکنن از کمپ.
فرار هم که نکنن ترک هم که کنن چون جایی برای موندن ندارن دوباره به همون کارتن خوابی و گور خوابی روی میارن و باز اونجا به دام اعتیاد میفتن یه جورایی مجبورن و هر دفه این چرخه تکرار میشه.
اونقدرام چیز عجیبی نیست.
تو جامعه ایی که بزرگترین دغدغهی دولتش اینه که به مردم بگه عربستان و اسراییل و چمیدونم آمریکا جنایتکارن انگلستان استعمار گره.
فلسطین مظلومه؛
سوریه نا امنه ما امنیت داریم.
راهکارشون چیه؟
هر چن وقت یه بار مردم برن تو خیابون علیه چن تا کشور شعار مرگ بدن.
خب دیگه تمومه همین همه چیو حل کرد
الان من درگیرم تعریف دولت ما از امنیت چیه؟
تعریفشون از جنایت چیه؟
و تو جامعه ایی که دینداری از منظر افراد خداشناسش تو مکه و کربلا و میزان پولای اهدایی به جمکران و حرم امام رضا و طلاکاریهای حرم حضرت ابولفضل و امام حسین خلاصه میشه چه توقعی برای وجود انسانیت هست؟
بعد بهمون میگن ابراهیم بت شکست.
محمد مبارزه کرد با جاهلیت و ما الان دینداریم از اون دوران جاهلی عبور کردیم
اما بنظرم واقعیت اینه که ما فقط بتها رو به اون شکل اولیش نداریم وگرنه هنوزم همون بت پرستیم خیلی بیشتر خیلی خطرناک تر.
بزرگترین تغییر و انقلابی که هر لحظه تو این کشور اتفاق میفته مرگ انسانیتیه که هر لحظه امید به برگشتش کمتر کم تر و کمتر میشه.
من؛
شمایی که اینو میخونی؛
بقیه و همه مقصریم پس اینبار رو نیازی نیست دنبال مقصر بگردیم
صحبت از مرگ محبت؛
مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است.
|
ردیف نام کلیپ
توضیحات اجرا فرمت 1 مستند الا یا اهل العالم
قسمت دوم بخش اول
جدید پخش
flv دانلود
wmv مستند الا یا اهل العالم
قسمت دوم بخش دوم
جدید پخش
flv دانلود
wmv 2 مستند الا یا اهل العالم قسمت اول
جدید پخش
flv دانلود
wmv 3 تعزیهای بسیاز زیبا و سوزناک از زبان حضرت رقیه س خطاب به حضرت عباس ع جدید پخش و دانلود flv 4 شعری از مرحوم آغاسی به مناسبت ماه محرم flv 5 واقعه کربلا به روایت مختارنامه flv 6 تصاویری از تعویض پرچم سرخ حسینی با عزای حسینی flv 7 عبرتهای عاشورایی flv 8 من البین یاحسین من زغری وشاب الراس تانیت نادیت لیش تأخر عباس؟
flv 9 شعری از مرحوم آغاسی به مناسبت ماه محرم flv 10 واقعه کربلا به روایت مختارنامه flv 11 تصاویری از تعویض پرچم سرخ حسینی با عزای حسینی flv 12 عبرتهای عاشورایی flv 13 من البین یاحسین من زغری وشاب الراس تانیت نادیت لیش تأخر عباس؟
flv 14 بای ذنب قتلت wmv 3gp 15 مقتل خوانی شهید حکیم wmv 16 حسین بابا حسین
wmv 3gp 17 عشق یعنی.
حاج محمود کریمی wmv 3gp 18 سوز اول:
حضرت مسلم بن عقیل
دوباره بوی گریههای شبونه
با صدای حاج محمود کریمی wmv 19 سوز سوم:
حضرت رقیه
کی گفته من بابا ندارم
با صدای حاج محمود کریمی wmv 20 سوز چهارم:
طفلان حضرت زینب
ببار ای بارون ببار
با صدای حاج محمود کریمی wmv 21 سوز ششم:
حضرت قاسم بن الحسن
آسمان خون و رنگین کمان
با صدای حاج محمود کریمی wmv 22 سوز هشتم:
حضرت علی اکبر
باز دوباره دلم گرفته
با صدای حاج محمود کریمی wmv 23 سوز نهم:
حضرت ابوالفضل العباس
میزنم دم ز علمدار حرمین
با صدای حاج محمود کریمی wmv 24 سوز دهم:
حضرت ابا عبدالله
جنگ تا صبح قیامت پایدار است
با صدای حاج محمود کریمی wmv 25 آمد اربعین
با مداحی حاج محمد رضا طاهری wmv 26 ابا عبدالله
با مداحی حاج محمد رضا طاهری wmv 27 همایش ایرانیان خارج از کشور در مکه مکرمه
روضه حضرت علی اصغر
با صدای حاج صادق آهنگران wmv 28 امان از دل زینب
حاج محمود کریمی wmv 29 امان امان ای دل
حاج محمود کریمی wmv 30 قطعاتی از فیلم امام رضا
روضه امام حسین با صدای محمد اصفهانی و به زبان عربی wmv 31 درد دل
با مداحی حاج محمد رضا طاهری wmv 32 دست مرا بگیر
با مداحی حاج محمد رضا طاهری wmv 33 الهی
با مداحی حاج سعید حدادیان wmv 34 عشق من، میمیرم آخر از غم تو
با مداحی حاج محمود کریمی wmv 35 غریب کربلا
با صدای حاج محمد رضا طاهری wmv 36 حدیث خرابه
با مداحی حاج محمد رضا طاهری wmv 37 حضرت رقیه
با مداحی حاج محمود کریمی wmv 38 کاروان تنها
با مداحی حاج محمود کریمی wmv 39 خاک را باور بر این باور نبود
با مداحی مداحان اهلبیت wmv 40 مسلم تنها
روضه خوانی در صحرای عرفات wmv 41 نالهی عرفه
روضهی امام حسین در صحرای عرفات wmv 42 نور حسین
مداحی مداحان اهلبیت wmv 43 روضهی حضرت عباس و
حضرتام البنین در حج تمتع
با مداحی حاج صادق آهنگران wmv 44 سالار زینب
با مداحی حاج محمد طاهری wmv 45 شهر بی فروغ
از غم حذر کن، ترک سفر کن
با صدای حاج محمود کریمی wmv 46 ورود به مدینه
روضه خوانی در حج تمتع wmv 47 یا ثارلله
ای برده گیسویت از خدا دل
مداح اهلبیت wmv
|
توداری بدون من میری.
چقدرهوابی توسرد دلم رواخرین بارمحال دیگه برگرده چقدرسخت که تنهاشی ببینم باکسی باشی میسازه بی تودلم اینجابه شرطی که توخوش باشی،دیگه هرچی شکستم بسه دیگه طاقت ندارم شدم خسته دیگه دل دیونه بازم بایدتنهابشی اونشده به یکی وابسته دیگه،دیگه هرچی شکستم دیگه بسه اگه فاصله بین مایک نفس میخوام بدون تودیگه زنده باشم دنیابدون تومثل نفس،میخواستم لایقت باشم تااخرعاشقت باشم یه وقتی که پریشونی میخواستم آرامشت باشم اگه صددفعه میمرم سراغ تورومیگیرم اگه حالم این روزاخوش نیست یاهمش سرگیچه میگیرم،واسه اینکه دل واپست میشم اگه تنهابشی همه کست میشم اگه روزصددفعه تنهام بزاری منم روزی صدبارعاشقت میشم این یه خیال عام برام توداری میری جاده باز برات دلمو خودمو خاطرات تو،توگوشم میپیچه باز صدای تو
|
میگن دلت گرفته بیایه باردیگه همه دنیاموبسوزون میگن دلت گرفته بیاغماتوباگرمی خنده هام بپوشون بیاغماتوباگرمی خنده هام
میگن دلت گرفته بیایه باردیگه غم دنیاموبسوزون میگن دلت گرفته بیاغماتوباگرمی خنده هام بپوشون
میگم جونمومیخوای توکه داروندارموگرفتی خوب اینم روش میگم شدم اسیرت تورو خدا اسیرت رونکن یه وقت نکن فراموش
باتموم بدیهای که کردی بازمی مونم برای زندگی هردومون دل نگرونم هنوزحرمت بالای که داری سرجاشه هنوزخونهای قلبم من هوای توباهاشه هنوزم قاب عکست جاروی دیوارخونست به جون تو ازاون روزی که رفتی دل دیوونست هنوزم توی خونمون حریمت سرجاشه نذاشتم کسی پابذاره حرمتت بپاشه
میگن دلت گرفته بیایه باردیگه غم دنیاموبسوزون میگن دلت گرفته بیاغماتوباگرمی خنده هام بپوشون
|
عکسهای امراه در سریالهای تلویزیونی
|
عکس امراه خواننده ترک,خواننده ترک امراه
|
عکسهای امراه در سریال adak
|
نمایش فیلم سینمایی جدید امراه بهاری که نمیاد در شهر باکو
|
جهنم و عوامل جهنمی شدن پس از ترسیم قیافه مجرمان و دوزخیان، در این مبحث با توجه به آیات و روایات، کمی نیز درباره جهنم و چگونگی آن سخن میگوییم:
در قرآن یکصد وچهل وپنج مرتبه اسم آتش و نار برده شده و به همین عدد هم اسم بهشت و جنت، یکصد و پانزده مرتبه نام دنیا و به همین عدد نام آخرت به میان آمده، و این به خاطر آن است که یک کتاب تربیتی که هدفش هدایت مردم به راه مستقیم است باید تربیت شدگان خود را میان خوف و رجا و متعادل نگاه دارد، هرگاه یکی از جهات بیم یا امید در انسانی بیشتر شود، خطر سقوط او را تهدید میکند.
در تاریخ میخوانیم که در صدر اسلام افرادی پس از آیات دوزخ، وحشتزده شده و از شدت اندوه، دنیا، کار، همسر، فرزند و معاشرت با دیگران را رها کرده و به بیابان رفته و مشغول دعا و گریه و ناله میشدند، پیامبر اکرمصلی الله علیه واله آنها را دعوت و دستور مراجعت به زندگی و معاشرت میدادند و ضمن انتقاد از روش آنان میفرمودند:
دین من دین انزوا و گوشهگیری نیست، چنانکه قرآن میفرماید:
ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة و قنا عذاب النار یعنی هم نیکی وزیباییهای دنیا را از خدا بخواهیدو هم حسنات آخرت را.
برای بردن مجرمان به دوزخ خطاب میرسد:
خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوهای مأموران عذاب، این جنایتکاران را بگیرید و به او دستبند بزنید سپس به دوزخ پرتابش کنید.
شاید از خدای ارحمالراحمین این قهر باور کردنی نباشد، ولی در جهان به ظاهر متمدن امروز، عدهای همچون مردم مسلمان افغانستان و فلسطین، تحت سلطه و ستمگری زورگویان و قدرتهای بزرگ و یا با حمایتهای آنان با مخربترین سلاحها، مظلومانه کشته میشوند و یا از خانه و کاشانه خود آواره میگردند، شما قضاوت کنید که آیا جزای این جنایتکاران جز آتش است؟
آیا بر دستی که با فشار دکمهای صدها بیگناه را به خاک و خون میکشد غل نزنند؟
و آیا در جزای پرتاب موشک او را به دوزخ پرتاب نکنند؟
درهای جهنم قرآن میفرماید:
لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم دوزخ هفت در دارد و برای ورود از هر دری، گروه معینی از مجرمان تقسیم شده که از همان در به دوزخ پرتاب میشوند.
شاید عدد هفت اشاره به بسیاری درها باشد، همانگونه که در آیه 26 سوره لقمان میخوانیم:
اگر آب هفت دریا مرکب شود و با آن، کلمات خدا نوشته شود، آبها تمام میشود ولی کلمات خدا تمام نمیشود، که مراد از هفت دریا تنها عدد هفت نیست، بلکه دریاهای زیاد است.
این درها برای تشریفات نیست، بلکه به خاطر اصناف جنایتکاران است.
در عین حال همیشه لطف خداوند بیشتر از غضبش است، زیرا درهای ورودی بهشت هشت در است.
در احادیث میخوانیم:
جهنم هفت طبقه است که روی هم قرار گرفته است و هر طبقهای مخصوص گروهی است.
در پایینترین و سختترین طبقات جهنم منافقان جا دارند، چنانکه قرآن میفرماید:
المنافقین فی الدرک الاسفل من النار زیرا منافقان به خاطر مصونیتی که از اظهار اسلام خود دارند، در میان مؤمنان عامل نفوذی برای کفار بوده و سختترین ضربه را در طول تاریخ به اسلام و مسلمین زدهاند.
در اینکه چه گروهی و از کدام در و به کدام طبقه دوزخ سرازیر میشوند، روایاتی آمده است، که به دلیل اختصار، از بیان آنها صرفنظر میکنیم.
وضع جهنم و آتش گرچه بحث از دوزخ و شدائد آن در متن وحی و آیات و روایات معصومینعلیهم السلام آمده است، اما بنا ندارم با طرح این بحث شما را مأیوس و دلسرد کنم، لذا در آینده نزدیکی انشاءالله پیرامون بهشت و نعمتهای جاودان آن نیز سخنی خواهم گفت.
از خداوند میخواهم این سطرها که بیان قرآن و ترجمه و تفسیر آن است ما را از غفلت بیرون آورد و دل ما را از علاقه افراطی به دنیا و هوسها دور سازد و لااقل گاهی هم یاد معاد وروز قیامت باشیم.
اما حالات و وضع آتش جهنم.
1 قرآن برای جهنم یک خروش و حالت عصبانی و قهری بیان کرده و میفرماید:
سمعوا لها تغیظا و زفیرا دوزخیان از راه دور صدای دلخراشی را از دوزخ میشنوند.
2 دوزخ گرچه به خودی خود به قدری بزرگ است که هرگاه به او گفته شود:
هل امتلات آیا پر شدی؟
او در پاسخ میگوید:
وتقول هل من مزید آیا باز هم چیزی هست؟
ولی با این همه وسعت و بزرگی، قرآن از آن به مکانا ضیقا تعبیر فرموده است، یعنی جای دوزخیان بسیار تنگ است!
چنانکه در روایتی جهنم را به دیوار بسیار بزرگی تشبیه کرده که در آن میخهایی را میکوبیم، با اینکه دیوار بسیار بزرگ و ضخیم است، ولی جایگاه هر میخی تنگ است، دوزخ هم با همه بزرگی و وسعتش، برای دوزخیان بسیار تنگ است.
3 دوزخ مأمورانی دارد که قرآن عدد آنها را نوزده بیان فرموده است، علیها تسعة عشر جالب اینکه همین عدد را وسیله آزمایش کفار قرار داده و فرموده ما این تعداد را مأمور دوزخ و به مردم ابلاغ کردیم تا ببنیم عکسالعمل آنها به هنگام شنیدن این عدد چیست؟
آیا میپذیرند یا بهانه آورده و خواهند گفت:
چرا تعداد آنها کم است و چرا لااقل بیست نشد و.
به هرحال در برابر این بیان سه گروه عکسالعمل نشان میدهند:
الف:
گروهی که این عدد را تحقیر و مسخره میکنند.
منافقان
ب:
گروهی از یهودیان و مسیحیان که با این عدد در کتابهای خودشان مأنوس بودهاند، به اسلام گرایش پیدا میکنند.
ج:
گروهی از مسلمانان همین که گرایش اهل کتاب را دیدند، نسبت به قرآن خود مطمئنتر میشوند.
ولی مأموران پذیرایی اهل بهشت شماره و عدد ندارند، آن قدر زیادند که گاهی هزاران فرشته فقط آنان را استقبال میکنند.
4 قرآن در توصیف مأموران جهنم میفرماید:
علیها ملائکة غلاظ شداد لایعصون الله ما أمرهم و یفعلون مایؤمرون آنان بسیار با خشونت و قدرت و قاطعیت طبق همان فرمان خدا بدون هیچگونه کم و کاستی مشغول عذابند و به استمدادها و نالهها و نعرههای دوزخیان کوچکترین توجهی نمیکنند، ولی فرشتگان مأمور بهشت با جمله سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین بهشتیان را استقبال نموده و به آنان خوش آمد میگویند.
5 وضع دوزخ طوری است که نسبت به کفار احاطه دارد و همه را فرا میگیرد.
در قرآن چند مرتبه این حقیقت با جمله ان جهنم لمحیطة بالکافرین بیان شده است.
همچنین در سوره کهف میخوانیم:
احاط بهم سرادقها سراپردهها و شعلههای جهنم همه جای کفار را در برگرفته و میپوشاند.
چنانکه در جای دیگر میخوانیم:
لهم من جهنم مهاد ومن فوقهم غواش برای کفار لجوج بسترهایی از آتش دوزخ که روی آنها پوششهایی از همان آتش است، قرار داده و از آنان پذیرایی مینماییم.
6 دوزخیان در آتش آه و زوزه میکشند.
لهم فیها زفیر وشهیق.
7 آتش دوزخ شعله و فوران دارد.
و هی تفور
8 آتش دوزخ هرگز به سردی نمیگراید، لایخفف عنهم زیرا هرگاه به سوی خاموشی برود، خداوند او را شعلهور میکند.
کلما خبت زدناهم سعیرا
9 عذاب دوزخ بسیار پرمایه و چند لایه است.
ومن ورائه عذاب غلیظ
10 در دوزخ مرگ نیست، لایقضی علیهم فیموتوا و عذابهای مرگآور هر لحظه دوزخیان را به هلاکت و نابودی و مرگ میکشاند، ولی از مرگ خبری نیست.
ویأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت
اما اهل بهشت تا ابد در انواع نعمتهای الهی ودر کنار اولیای خدا در لذتند.
|
چقد رنگ مانتوهای بچههای راهنمایی زشت بود،شبیه تیمارستانیا شده بودن:
ولی خداروشکر دبیرستانیا همون سرمهای بودش.
از بچههای کلاسمون من اولین نفر بودم تو آلاچیق نشسته بودم،منتطر هانی:
چند دیقه بعد دیدم داره میاد سمت من،دست تکون داد.
سلام کردیمو بغل و این حرفا
هانی:
فقط داشتم میگفتم اگه دینا نباشه امسال!
من میدونم و اون مثلا داشت خط و نشون میکشید
راستش فقط از دیدن هانیه یه کم حس خوب داشتم،شاید چون اولین نفر بود.
چهارمین ساله که باهمیم و کنار هم میشینیم
بچهها کلاسمون برعکس همه علاقه خاصی دارن خیلی جلو بشینن:
ینی ته کلاس کلا خالیه نه نیمکت و صندلی و نه هیچی.
کلاس از وسطا شروع میشه تا تخته:
معاون جدیده واسه بچهها حرف میزد،و فقط منتطر بودن حرفش تموم شه هجوم ببرن سمت کلاس و انتخاب صندلیهای جلویی
ولی هانیه از قبل واسه خودمون، نیمکت اولی کنار در جا گرفته بود
من از اون دسته آدماییم که حین تدریس دبیر کلی سوال واسم پیش میاد و باید همون لحظه بپرسم،و اگه ته کلاس باشم معمولا سوالام بی جواب میمونه.
تنها علت جلو نشستنمم همینه
دوتا ار بچهها خیلی ریلکس دوتا صندلی اوردن گذاشتن جلو ما.
فقط سرشون تو حلقمونه
زنگ اول زیست داشتیم،خانم مشایخی یه سلامی کرد و گفت همتون که هستین
ما:
زیاد میشیم ولی کم نمیشیم.
مشایخی:
عرضه ندارین یه شوهر گیر بیارین
ما:
ما درس میخونیم.
من:
خب میشه هم تحصیل و هم ازدواج.
زیدوند:
اوه چقد فعالی تو.
من:
کلی میگم
مشایخی چندتا واژه زیستی نوشت و گفت کی میتونه اینا رو تعریف کنه؟
ما:
من که از اولش گفته بودم تابستون چیزی نخوندم ولی بچهها که اینهمه میگفتن انقد خوندیم و کلاس کنکور رفتیم.
ولی هیشکی جواب نداد.
خودم تو ذهنم جواب میدادم ولی شک داشتم
ففط زنگ اول با مشایخی داشتیم خوب بود.
چقد مزخرفه این کتاب هویت اجتماعی
چیه گذاشتن واسمون.
ا1ن من هلاک برنامه ریزیای آموزش و پرورش واسه سال اول نظام جدیدام.
|
میدونم خیلی به وبلاگاتون سر نمیزنم.
البته به وب خودمم همینطور
کلا خیلی وقت ندارم اما خب دلمم نمیاد قید این وب و وبلاگای شما و دوستایی که اینجا دارم رو بزنم
میدونید که خیلی فوقالعادهاید.
مرسی از مهدیه و شب روشن و احتمالا هانیه که همچنان حواسشون بهم هست.
هیچوقت نمیتونی کسی رو جایگزین شخصی دیگه کنی
همهی آدمها از جزییات زیبا و بخصوص خودشون ساخته شدند.
|
در حالی که ایرانیان در زمینه مهندسی آب پیشتاز بودهاند.
و اولین بار در زمان هخامنشیان فناوری کاریز قنات
اختراع شده اما الان هر روز که میگذرد ایران یک روز به مرگ نزدیکتر میشود.
طبق گفته نشریه فایننشال تایمز:
ایران تا بیست سال آینده نابود میشود و تبدیل به بیابانی میشود که هیچ گیاه یا جانداری توان زندگی در آن را ندارد.
باید به زودی برنامه ایی کارامد از سوی مسئولان اتخاذ شود و مردم از اسراف آب خودداری کنند.
وزیر نیرو آقای چیت چیان هم اینکه بقای ایران در مخاطره هست رو تایید کردند.
البته احتیاجی به تایید کسی نیست وضعیت تالابها؛
دریاچه و رودخانهها این رو نشون میدن.
و بی اهمیتی صددرصد مسئولین و همچنین خود مردم به خوبی اینها رو اثبات میکنه.
به هر حال اونچه مهمه اینه که یک تمدن هفت هزار ساله رو طی چند دهه داریم نابود میکنیم و واقعا چرا کاری برای جلوگیری ازش انجام نمیدیم؟
آیا هنوز زمانش نیست که به خودمون بیایم؟
که واقع بینانه ببینیم؟
به هر جهت مردم و مسئولین میتونن همچنان به انرژی هسته ایی بچسبن و دلشون رو به دادن شعار انرژی هسته ایی حق مسلم ماست خوش کنن اما آیا حق نابودی یک تمدن هفت هزار ساله و دادن یک زندگی فلاکت بار و یک جنگ حقارت آمیز بر سر آب و نان رو دارن؟
واقعا حق تحمیل همچین زندگی بی ارزشی به ما رو دارن؟
چرا ما این حقو به خودمون میدیم؟
دوستان عزیز برای حمایت از کشور و نجات دریاچه ارومیه که درواقع نجات آینده خودمان هست لطفا به یکی از دو روش زیر عمل کنید تا به اندازه کافی امضا جمع بشه و سازمان ملل برای نجات ارومیه دستبهکار بشه.
ممنونم.
میتونید به این آدرس yon.
ir t5E2 مراجعه کنیدو یا عدد یک رو به 307040 ارسال کنید
|
آدمک آخردنیاست بخندادمک مرگی همین جاست بخند دست خطی که توراعاشق کردشوخیه کاغذیه ماست بخند،ادمک بچه نشی گریه کنی کل دنیاسلامت بخندان خدای که بزرگش خالی نیست بخدا مثل توتنهاست بخندادمک دنیایی من پرازغمه همهای هستی من پرازعزاوماتمه آدمک اشکاتوپاکن بخدااین روزگارجهنم آدمک بچه نشی عاشق بشی توی دنیایی بی رحمیه وعاشق کشی عاشقی توقصه هاو مادوتاادمک تونقاشی آدمک آخردنیاست بخندادمک مرگی همین جاست بخند دست خطی که توراعاشق کردشوخیه کاغذیه ماست بخند
|
میگی بازم کنار همدیگه واژه بچین؟
راجب چی؟
باشه بشین
چشاتو باز کن،یه لحظه مال من باش،یه لحظه بیا توی حس و حال من باش.
پس میکروفونو به دست من تو بده بگم،ازین زمونه و از دلی که تکه تکس
هر آهنگ منم مساویه ذکر یه درد،جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از جومونگی بگم که شده سنبل رشادت،ایران براش شده مثل صندوق تجارت
پس هنرمند وطن الان کجاست؟
نیست؟
،اون تو زیر زمین میخونه چون که مجاز نیست.
از چی بگم برات؟
انتظار داری چه چیزی از جیب من در آد؟
به جز کاغذ سفید پاره؟
خوب آره رفیق حرف توشه
ولی با خودکار سفید!
توام مثل منی،تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
ولی این اشکها رو کی میخواد گردن بگیره؟
از چی بگم خدا
از این بندههای خسته؟
از این همه درد تموم دنده هام شکسته
خنده هامو نبین،این خندهها میچسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره
تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب.
از چی بگم؟
از بچههای پایین شهر؟
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب؟
اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستند تو واردات کالای ساخت چین
تو به من بگو اینو من از چی بگم خب؟
ما گفتیم و تموم دردا ریشه کن شد؟
از چی بگم
شاید قصه دوست داری
مث قصهی اون همکلاسین روستایی
اگه قصه تلخه گناه واقعیت،داستان نرگس و گلای باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
که بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گر گرفت
آتشی که پوست بچهها رو مثل گرگ گرفت
این طفل معصوم با داد و فریاد گفت،زود بدویین سمت در ولی درم قفل بود
چشام خشک شد،یکم بهم اشک بده،ایضا
این بچهها با کدوم دست مشق بنویسن؟
کودکی مرد،در راه کلاسی که سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه!
یاس نمیخواد ته قصه رو هرگز ببنده
که باز دلش میخواد که نرگس بخنده
از چی بگم؟
این صحبت شده غروب،زرد
توی قلب بچههای مدرسهی درود زن
غصه نخور صدامو بشنو از توی خونت
من صداتو به گوش همه میرسونم
از چی بگم؟
از دلی که فقط اسمش دله؟
یه عمری که نصفش اشکه،نصفش گله!
یاس روخ توی زندون که جسمش وله!
آدم مجبوره که با شرایط وفقش بده.
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره
تو قلب کوه سختی
ولی قسم بخدا،قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر
خیلی خشنه زندگی ولی حوصله کردم
تو فشن زندگی من یه مدل دردم
ولی دفتر گذشته هامو ذره ذره کردم و
اومدم جلو که پی درد سر بگردم
از چی بگم؟
از چی بگم؟
|
لعنت به من که ساده بریدم.
لعنت به من که دردتو ندیدم
لعنت به من که پای تو نموندم.
لعنت به من که قلبتو شکوندم
رویای تو شده جدایی از من.
همنفسم بیا بمون پیش من
خودت میدونی که سهم ما نیست.
جدای و بریدن و شکستن
چشمای من پر از اشک شب و روز.
حق میدم بهت تو اتیش عشق من نسوز
برو با مردی که تو رویاهاته.
ولی بدون قلب منم باهاته
رویای تو کابوس شبهای من.
دلیل خنده هات حرف دل من
میخوای بری ،برو کنار اون که.
حرفاش دروغه گل تنهای من
|
با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر میکنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه میشوند، هیچ کاری را آغاز نمیکنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!
به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه سعد و نحس ارایه میشود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع میکنیم.
معنای لغوی سعد و نحس
سعد به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است 1 و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد.
نحس در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته میشود.
2 فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی میشود.
نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟
در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به نحوست ایام شده است:
1 آنجا که میفرماید:
ما تندباد وحشتناک و سردی را فی یوم نحس مستمر در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم که مردم را همچون تنههای نخل ریشهکن شده از جا بر میکند.
2 در آیهای دیگر میفرماید:
فأرسلنا علیهم ریحا صرصرا فی أیام نحسات 4 مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلط ساختیم.
در نقطه مقابل، تعبیر مبارک نیز در بعضی از آیات قرآن دیده میشود، چنان که درباره شب قدر میفرماید:
إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم.
به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربستهای به این مسئله دارد، پس میتوان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.
دیدگاه علامه طباطبایی و آیتالله مکارم درباره نحسی ایام
نظر مفسران در این باره خواندنی است:
علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 1920 قمر میفرمایند:
از نظر عقلی نمیتوان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، اما از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آنها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص هفت شبانهروز که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بودهاند، ولی دیگر نمیرساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و.
ایام نحس هستند.
چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمهاش این است که تمام زمانها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات.
و اخبار هم نتیجهاش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، اما اینکه قطعهای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.
آیتالله ناصر مکارم شیرازی:
از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگیهای نحوست و بعضی ویژگیهای ضد آن هرچند عقلا قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست.
بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار میدهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این میداند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بینیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالبا جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد.
آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آوردهاند؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آوردهاند، این چنین پاسخ میدهد:
در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه نحس و سعد ایام برخورد میکنیم که هر چند بسیاری از آنها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آنها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره میکنیم:
از امیرمؤمنان ع درباره روز چهارشنبه و فال بدی که به آن میزند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهارشنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود:
فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز قابیل برادرش هابیل را کشت.
و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد.
8 بنابراین بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس میدانند و از آن به اربعاء لاتدور تعبیر میکنند، یعنی چهارشنبهای که تکرار نمیشود.
در بعضی دیگر از روایات میخوانیم که روز اول ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.
امام صادق ع درباره نوروز فرمود:
روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی ع بر دوش پیامبر ص رفت، بتهای کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.
چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟
علل این امر را چند چیز میتوان دانست:
1 وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر میخوانیم که روز سوم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد 11 و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد.
2 توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرب و روش بنیانگذاران آنها فاصله گیرند.
لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند میدهد، مخصوصا در مورد روز عاشورا که بنیامیه به گمان پیروزی ظاهری بر اهلبیت آن روز مسعود و مبارکی میشمرده و در روایات شدیدا تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور دادهاند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملا از برنامه بنیامیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.
3 توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.
4 توجه به این نکته که غالبا حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را میتوان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.
دعایی که هر روز ماه صفر خوانده شود
در هر صورت نحوست ماه صفر به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیتها نیست، بلکه باید با خواندن دعاهایی که برای دفع نحوست این ماه وارد شده مانند دعایی که شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح در اول اعمال ماه صفر آورده است را 10 مرتبه در هر روز بخوانیم تا این نحوست بر طرف شود، با این وجود برای دفع نحوست این ماه، هیچ چیز بهتر از صدقه دادن و دعاها و استعاذه وارده نیست:
یا شدید القوی ویا شدید المحال یا عزیز یا عزیز یا عزیز ذلت بعظمتک جمیع خلقک فاکفنی شر خلقک یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل یا لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له ونجیناه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین وصلی الله علی محمد و اله الطیبین الطاهرین
نتیجهگیری
در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درسها و عبرتها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.
هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلا به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملا از بسیاری فعالیتها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکستها را به گردن شومی ایام اندازد، بیتردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.
اما درباره ماه صفر باید گفت:
چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم ص و چند تن از امامان معصوم ع اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر ص برای مردم روزهای خوبی نیست.
|
فرستاده ویژه پادشاه عمان شب گذشته به همراه هیئتی بلندپایه به حرم مطهر حضرت رضا ع مشرف شد و گفت:
آستان قدس رضوی نهادی تاثیرگذار در جهان اسلام است.
سالم بنناصر الاسماعیلی پس از زیارت حرم مطهر، در بازدید از مرکز نمایشگاهها و همایشهای آستان قدس رضوی، با فعالیتهای آستان قدس رضوی در حوزههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و پزشکی و داروسازی آشنا شد.
وی اظهار داشت:
آستان قدس رضوی توانسته است مخاطبان زیادی را در سراسر دنیا همراه خود کند و تاثیرگذاری این مجموعه معنوی به ویژه در جهان اسلام غیر قابل انکار است.
فرستاده ویژه پادشاه عمان، افزود:
فعالیتهای عمرانی و زیرساختی گستردهای که برای رفاه حال زائران در توسعه حرم مطهر رضوی انجام شده، برای نسلهای آینده ماندگار میشود.
رئیس بخش توسعه سرمایهگذاری و صادرات عمان، اظهار داشت:
آشنایی با دستاوردهای آستان قدس رضوی در این نمایشگاه برای مسئولان کشورهای اسلامی بسیار مفید است و میتواند به عنوان الگو مورد استفاده قرار گیرد.
ناصرالاسماعیلی خاطرنشان کرد:
به نظر میرسد برنامههای جامعی برای تشرف سالانه 25 میلیون زائر و برای تمام لحظات حضور آنان در حرم مطهر برنامهریزی شده است که چکیدهای از اقدامات انجام شده، در این نمایشگاه قابل مشاهده است.
وی درباره فعالیتهای اقتصادی آستان قدس رضوی نیز اظهار داشت:
اقدامات اقتصادی این مجموعه که در این نمایشگاه در معرض دید عموم قرار گرفته، نشاندهنده نگرش وسیع و جامعنگر مدیران عالی آستان قدس رضوی است که توانسته این فعالیتها را برای توسعه اقدامات فرهنگی به کار گیرد.
فرستاده ویژه پادشاه عمان گفت:
آستان قدس رضوی منشاء خیر و برکت در جمهوری اسلامی ایران است و اقدامات گسترده این مجموعه در حوزههای فرهنگی، اشتغالزایی، بهداشت و درمان و تاسیس مراکز علمی و پژوهشی باید بهعنوان الگوی توسعه در سایر جوامع اسلامی مورد استفاده قرار گیرد.
وی همچنین در ملاقات با مدیر کل روابط عمومی آستان قدس رضوی ضمن قدردانی از میهماننوازی این نهاد، اظهار داشت:
میلیونها زائری که از اقصینقاط جهان طی هر سال به این بارگاه مشرف میشوند، معرف فعالیتهای این آستان هستند و نقش روابط عمومی آستان قدس رضوی را ایفا میکنند.
در این دیدار از سوی آستان قدس رضوی تصویری از گنبد منور رضوی به فرستاده ویژه پادشاه عمان اهدا شد.
ج
|
سخنان گهربار حضرت امام محمد تقی علیه السلام
لیس حسن الجوار کف الأذی ولکن حسن الجوار الصبر علی الأذی؛
خوش همسایگی تنها خودداری از آزار دادن همسایه نیست ،
بلکه شکیبایی بر آزار دیدن از همسایه است.
تحف العقول ،ص 409
من زارها عارفا بحقها فله الجنة؛
هر کس او یعنی حضرت معصومه س رابا شناخت زیارت کند بهشت پاداش او خواهد بود.
بحارالأنوار ، ج 102، ص 266
تأخیر التوبة اغترار؛
به تأخیر انداختن توبه ، فریبخوردگی است.
الإرشاد ، ج 2، ص 205
الثقة بالله ثمن لکل غال و سلم إلی کل عال؛
اعتماد به خدا بهای هر چیز گران بها است ، و نردبانی به سوی هر بلندایی.
بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364
قد عاداک من سترعنک الرشد اتباعا لما تهواه؛
آن که برای پیروی از هوس تو ، راه پیشرفت را از تو پنهان کند ، با تو دشمنی کرده است.
بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364
إعلم أنک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون؛
بدان که از دیده خدا پنهان نیستی.
پس بنگر که چگونهای.
تحف العقول ، ص 454
|
Play Download ابن الرضا Play Download یا محمد الجواد Play Download غریب و تنها Play Download هو الجواد
|
هدف شبکه جهانی ولایت، نشر فرهنگ اهلبیت علیهم السلام و پاسخگویی به شبهات در حوزه اسلام و تشیع میباشد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرائطی وارد مسائل سیاسی و جناحی نخواهد شد
به نقل از شیعه نیوز، مدیر روابط عمومی شبکه جهانی ولایت اعلام کرد:
این شبکه ماهوارهای با توکل به خداوند متعال و تفویض امر به سوی او و در ظل عنایات اهلبیت علیهم السلام و توجهات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و با مسئولیت دکتر سید محمد حسینی قزوینی با همکاری جمعی از دانشمندان اسلامی، شب میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برنامه جهانی خود را آغاز خواهد کرد.
هدف شبکه جهانی ولایت، نشر فرهنگ اهلبیت علیهم السلام و پاسخگویی به شبهات در حوزه اسلام و تشیع میباشد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرائطی وارد مسائل سیاسی و جناحی نخواهد شد.
شبکه جهانی ولایت یک شبکه مستقل، غیر دولتی و غیر انتفاعی است که با رهنمود برخی از مراجع عظام تقلید و اساتید گرانقدر حوزههای علمیه و دانشگاهها، برنامههای خود را ارائه میکند.
تلاش شبکه جهانی ولایت ایجاد وحدت و همدلی هر چه بیشتر بین مسلمانان به دور از هر گونه تفرقه و اهانت به باورها و اعتقادات دیگر فرق اسلامی و پیروان ادیان الهی است.
حقیقت زنده و پویای اسلام شیعی که از چشمهسار عالم ربوبی بر صحنه سینای نبوی صلی الله علیه و آله و از آن بر شاخسار طوبای عترت طاهره علیهم السلام استقرار یافته، آب حیاتی است که تشنگان عالم انسانیت را سیراب ساخته و به اوج قله کمالات نائل میسازد و احتیاج به بدگویی دیگران، برای تبیین آن ندارد.
این نکته حائز اهمیت است که این شبکه متعلق به همه پیروان مکتب اهلبیت علیهم السلام و دانشمندان اسلامی است و درهای این شبکه به روی تمامی آنان که اهداف بالا را تعقیب میکنند گشوده است و میتوانند مطالب علمی، اجتماعی و اخلاقی خود را برای این شبکه ارسال دارند تا مورد استفاده قرار گیرد و یا شخصا در برنامههای این شبکه شرکت نمایند.
مشخصات شبکه جهانی ولایت:
هاتبرد فرکانس:
11200 افقی 4 3
|
به هر حال هر چه که بود کاری کرد که مردم از تمام نقاط این کرهی خاکی دریک زمان به یک دلیل مشترک لبخند زدند؛
اشک ریختند؛
عصبی شدند؛
هیجان زده شدند؛
بالا و پایین پریدند؛
اشک شوق ریختند؛
قهقه زدند؛
به در و دیوار لگد زندند مشت زدند گاهی با رقیب دعوا شدند و.
و زیبایی فوتبال همین هست.
همین پیوند.
خیلی عجیب و جذاب هست که مردم دو کشور که دشمن هستند که متنفر هستند از هم اما باز هم اینجا که میرسه اشتراک دارند؛
گاهی در یک لحظه؛
در طول نود دقیقه یک خواسته و آرزو دارند و آن موفقیت تیم محبوب و شادی اسطورشان هست.
زمانهایی که به یک دلیل اشک میریزند.
یک کودک درگیر جنگ و با دردها و مشکلات بخاطر زیبایی که او به دنیا بخشید لحظاتی را فارغ از جنگ و درگیری هنوز هم میتواند لبخند بزند هنوز هم دغدغه ایی جز زنده ماندن میتواند داشته باشد؛
در تمام مناطق جنگ زده؛
محروم؛
فقیر باز هم هستند کودکانی با لباسهای بارسا و نام مسی چیزی که نشان از آنسنت که با تمام این مشکلات فوتبال کمک کرده اینها هنوز هم هیجانی در روح خود داشته باشند.
و این عشق به فوتبال و پادشاهش منحصر به قشری خاص نیست و این جذابیت فوتباله یعنی دو قطب مخالف و متفاوت از اجتماع در یک چیز مشترک میشوند.
مسی را نه از کتاب بیوگرافی و نوع بازی و تعداد جامها بلکه از عشقی که از ملتها دریافت میکند باید شناخت.
ممنونیم لیونل مسی.
برای تمام لحظاتی که با هم تجربه کردیم؛
ما؛
یک جهان با هم تجربه کردیم؛
ممنونیم که تو این زندگی سخت روزها و لحظاتی را با جادوی خودت زیبا کردی برایمان.
ممنونم که کودک افغانستانی رو پیدا کردی و به آرزوش رسوندیش.
میدونی تو کاری کردی که خیلی از ما نکردیم؛
اینجا مهاجران افغان زیادی داریم اما خیلی خودمونو بالاتر از اونا میبینیم.
ممنونم که به هاییتی کمک کردی؛
ممنونم که با فقر مبارزه میکنی؛
ممنونم که امیدی هستی برای کسانی که بیماریهای سخت با هزینه درمان بالا دارن.
من متاسفم که مردم کشور من بهت توهین کردن؛
جمشید مشایخی بزرگ گفت اینا ما نیستم اما متاسفانه اینا دقیقا ماییم خود ما.
اما هستن آدمایی که هر بار مصدوم شدی دست به دعا شدن؛
نذر کردن؛
غذا پحش کردن؛
روزه گرفتن.
همه اینا رو بخاطر تو و بارسا کردن.
خیلی عجیبه.
خیلی زیبا.
برگردی به تیم ملی آرژانتین یا ابتدای 29سالگیت از تیم ملی خداحافطی کنی مهمترین چیز اینه که بدونی تو افتخارات خیلی زیادی داری فراتر از جام تو دستاوردهای بیشتری تو جهان فوتبال کسب کردی علاقه مردم این بیشترین چیزه مگه نه؟
بااید بدونی که ارزش تو هرگز به جامهای قهرمانیت نبود و نیست.
ارزش تو؟
نمیدونم.
هر چی که هست جهانی رو شیفته تو کرد.
بدون که تو خیلی میارزی.
البته که خیلی غم انگیزه چون تو میخواستی تیم ملی رو قهرمان کنی تا مردم کشورت خوشحال باشن؛
مردمی که دقیقا تمام امیدشون به توئه.
مطمئنا برای کسی که تمام تلاشش خوشحال کردن مردم کشورش هست تا حداقل به این شکل کاری براشون کرده باشه شکست تو سه فینال پیاپی خییلی دردناکه و ما هوادارا؛
کسایی که تو خیلی کارا براشون کردی متاسفیم که نتونستیم کاری کنیم.
تو جزو اونایی هستی که همیشه و تو تمام ادوار زنده باقی میمونی؛
اثر تو کمرنگ نمیشه.
برای همه اون زیباییها و لحظاتی که به دنیامون میدی.
برای زنده نگه داشتن رؤیا هامون.
گراسیاس لیونل مسی.
دو متن هست که کامل کننده این پست خواهد بود در صورت تمایل مطالعه بفرمایید
برای خواندن نامه معلم زن آرژانتینی اینجا کلیک کنید.
و برای خواندن متن مرسی مسی اینجا کلیک کنید
|