sentence1
stringlengths 5
240
| sentence2
stringlengths 5
240
| label
class label 2
classes |
---|---|---|
این کتاب به علی تعلق دارد. | این کتاب از آن علی است. | 1equivalent
|
دوست دارید بیش از حد سریع صحبت کنید. | شما همیشه دیر می آئید. | 0not_equivalent
|
آیا خسته نیستید؟ | قرضهایتان را بپردازید. | 0not_equivalent
|
در کودکیم همیشه زود برمی خواستم. | من همیشه در کودکی زود برمی خواستم. | 1equivalent
|
پولی بیش از اندازه؟ | لطفاً میتوانی رادیو را خاموش کنی؟ | 0not_equivalent
|
کودکان اجازه ورود ندارند. | بچه ها را راه نمی دهند. | 1equivalent
|
از حرف زدن باز نمی ایستد. | آب و هوا توسط علم پیشبینی میشود. | 0not_equivalent
|
پدر همیشه می گفتند: "وقت پول است!" | پاپا مدام میگفتند "وقت طلاست". | 1equivalent
|
آنها سنگ در راهش انداختند. | آنها چوب لای چرخش گذاشتند. | 1equivalent
|
آیا دیروز توکیو ابری بود؟ | یک ساعت با او حرف زدم. | 0not_equivalent
|
چه وقتی به خانه آمدید؟ | آیا می توانم کانال را عوض کنم؟ | 0not_equivalent
|
عروس نمیتوانست برقصد، میگفت زمین کج است. | وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می بیند. | 1equivalent
|
غنچهها شروع به شکفتن کردند. | بیش از یک سال است که باب مری را نامزد کرده است. | 0not_equivalent
|
بار آینده زودتر میآیم. | آیا مشق های تان را کامل نوشته اید؟ | 0not_equivalent
|
برخی کودکان سبزیجات را دوست ندارند. | فرض کنید ده میلیون ین دارید، چهکار میکردید؟ | 0not_equivalent
|
با لیخندی به من سلام کرد. | هتلی که ما در آن اقامت داشتیم،بسیار راحت بود. | 0not_equivalent
|
برای شخص عاقل یک اشاره کافی است. | کار چندان سختی نیست. | 1equivalent
|
شکیبائی مادر دانش است. | کارمند بانک هستم. | 0not_equivalent
|
تشکر برای دعوت کردن من. | آن بانک مبلغ 500 دلار به او وام داد. | 0not_equivalent
|
آن آب نوشیدنی نیست. | دوشنبه بعد از یکشنبه می آید. | 0not_equivalent
|
او دائماً با والدینش مشاجره میکند. | من همهی نوولهای او را خواندم. | 0not_equivalent
|
او معتقد است، که هواپیما از اتومبیل ایمنی بیشتری دارد. | او بینی درازی دارد. | 0not_equivalent
|
من نمی توانم آنطوری زندگی کنم. | نمیتوانم آنطوری زندگی کنم. | 1equivalent
|
شاگردانی که تله فوتو برای دانشگاه دارند به دیگران در کلاس کمک کردند. | او موقعیت را با دقت تحلیل کرد. | 0not_equivalent
|
او زن و مادری بزرگ است. | او زن و مادری است سترگ. | 1equivalent
|
آن حکایت نمیتواند واقعی باشد. | آن داستان نمیتواند حقیقی باشد. | 1equivalent
|
این کار را تمام خواهیم کرد حتی اگر تمام روز را بگیرد. | ساعت من نیاز به تعمیر دارد. | 0not_equivalent
|
من می خواهم که شما خودتان آن را انجام دهید. | من می خواهم که تو خودت آن را انجام دهی. | 1equivalent
|
مایک، حالت چطور است؟ | همهی آنها آمدند. | 0not_equivalent
|
محصلین در جلوی مدرسه جمع شده بودند. | مردم ژاپن، بطور کلی مودب هستند. | 0not_equivalent
|
ان دختر رانگاه کن. | او یک پیراهن سیاه دارد. | 0not_equivalent
|
کتابی راجع به آن پرنده تالیف کرده است. | بلدید شطرنج بازی کنید؟ | 0not_equivalent
|
من فقط یک دهان دارم، ولی دو گوش دارم. | بیشتر از آنکه حرف بزنم، گوش می کنم. | 1equivalent
|
آن دختر از ژاپن می آید. | این دختر خانم از ژاپن هستند. | 1equivalent
|
او یک توله سگ سیاه دارد. | من چه خوشبختم! | 0not_equivalent
|
آنها چوب لای چرخش گذاشتند. | دلیلی برایم وجود ندارد برای آنجا رفتن . | 0not_equivalent
|
مانع او نشوید. | ممانعتی برای او ایجاد نکنید. | 1equivalent
|
پولم را فراموش کردم. | پولم را جا گذاشتم. | 1equivalent
|
نام آن را فراموش کرده ام. | اسم او از یادم رفته است. | 1equivalent
|
دبیرستانی ها در ژاپن در سال 35 هفته به دبیرستان می روند. | امید به بازگشت او مرا تشجیع میکرد. | 0not_equivalent
|
تلویزیون تماشا کنیم. | بیا تلویزیون ببینیم. | 1equivalent
|
آن پنجره را ببندید. | بنجره را قفل کن. | 1equivalent
|
آن چیز پدرم را به یادم می آورد. | شوهر و زن -- تعیینی سماوی. | 0not_equivalent
|
هر انسانی خانه خود را دوست دارد. | آنرا نمی فروشم. | 0not_equivalent
|
شما باید نصیحت او را گوش کنید. | آن کودکان سورتمه را به طرف کوه می کشانند. | 0not_equivalent
|
در ریاضیات عشق، یک به علاوهٔ یک، همه چیز میشود؛ در حالیکه دو منهای یک، هیچ چیز نمیشود. | در ریاضیات عشق، یک به علاوهٔ یک، همه چیز است، در حالی که دو منهای یک هیچ است. | 1equivalent
|
او دنیای شما را روشن میکند. | هنگامی که بیدار شدم، ناراحت بودم. | 0not_equivalent
|
او کتابی در مورد آن پرنده نگاشته است. | کتابی راجع به آن پرنده تالیف کرده است. | 1equivalent
|
عشق کور می کنم. | کیم با کن زندگی می کند. | 0not_equivalent
|
با اینکه باران سیلآسائی میبارد، من باید بروم. | با وجود بارش شدید، من باید بروم. | 1equivalent
|
یک قول کافی نیست. | شما باید نصیحت او را گوش کنید. | 0not_equivalent
|
شما باید دست کم ساعت پنج به ایستگاه برسید. | باید حداقل ساعت پنج به این ایستگاه برسید. | 1equivalent
|
من در حال خوردن هستم. | کسی اسرار شما را نمی داند. | 0not_equivalent
|
متاسفیم، ولی حق انتشار این اطلاعات را نداریم. | ما متاسف هستسم، اما حق انتشار آن اطلاع را نداریم. | 1equivalent
|
آیا چیز دیگری میخواهی؟ | امیدوارم قرض تان را فردا پس دهم. | 0not_equivalent
|
آیا من را باور میکنید؟ | آیا به من اعتقاد دارید؟ | 1equivalent
|
هیچ کسی اینجا ننشسته است. | هیچ شخصی در اینجا نمی شیند. | 1equivalent
|
شما امیدهای پدر و مادرتان را برآورده سازید. | خیلی دیر برسد ساعت 8 اینجاست. | 0not_equivalent
|
آیا کیک بیشتری میل دارید؟ | آنها سنگ در راهش انداختند. | 0not_equivalent
|
او به نظر خسته می آید. | تو خواب آلود به نظر می رسی. | 1equivalent
|
ایستگاه قطار کجاست؟ | چطور می توانم به ایستگاه برسم؟ | 1equivalent
|
او به سرعت ناپدید شد. | او ناگهان ناپدید شد. | 1equivalent
|
دوست داشتنم چیزی برای نوشیدن داشته باشم. | فراموش نکنید این نامه را پست کنید. | 0not_equivalent
|
پیش از فرمان دادن باید فرمان بُرداری را آموخت. | دست اش را بلند کرد تا برای ایستاندن تاکسی تلاش کند. | 0not_equivalent
|
تا ابله در جهانه، مفلس در نمیمانه | احمق و پولش به راحتی از هم جداشدنی هستن. | 1equivalent
|
بهنظر میرسد باران میآید. | به نظر می رسه بارون می خواد بیاد. | 1equivalent
|
کتابی می خواندم. | من به مدرسه رفتم. | 1equivalent
|
بدون اکسیژن هیچ احتراقی صورت نمیگیرد. | اکسیژن برای احتراق لازم است. | 1equivalent
|
پس از اندک زمانی اسپرانتو را فرا خواهید گرفت. | یادتان نرود این نامه را به صندوق پست بیاندازید. | 0not_equivalent
|
هدف را میبینم. | برای لحظه ای با هم حرف زدیم. | 0not_equivalent
|
من دیگر به او اعتقاد ندارم. | گربهها از آب متنفرند. | 0not_equivalent
|
آیا حق دارم اینجا سیگار بکشم؟ | ایا اذیت میکنم شما را اگر سیگار بکشم؟ | 1equivalent
|
ساکت باش و گوش کن، بچه! | ساکت شو و گوش بده. | 1equivalent
|
صندلی من نزدیک درب قرار دارد. | او واقعاً فرهیخته است. | 0not_equivalent
|
آنها از مرز عبور کرده و داخل اسپانیا شدند. | آنها از مرز گذشتند و وارد اسپانیا شدند. | 1equivalent
|
آن دانشگاه کی تاسیس شده است؟ | کی این دانشگاه تأسیس شده است؟ | 1equivalent
|
او از دیدن شما می ترسید. | توله سگ پارس می کند، زیرا سگ چنین می کند. | 0not_equivalent
|
ناگهان باران باریدن گرفت. | ناگهان باران آمد. | 1equivalent
|
او می تواند ژاپنی صحبت کند. | آن پسربچه عینک می زند. | 0not_equivalent
|
اوفبل از ساعت 8 بازآمد. | او محو آن کتاب شده است. | 0not_equivalent
|
معلومات تمام و کمالش مرا تحت تاثیر قرار داد. | ما بدون ترمز هستیم! | 0not_equivalent
|
به نظر میاد از دنده چپ بلند شدی امروز. | دست کم بگو "متشکرم". | 0not_equivalent
|
من در ورزش ها بد هستم. | من در ورزش کارکشته نیستم. | 1equivalent
|
یک دست صدا ندارد. | سرکهٔ نقد به از حلوای نسیه است. | 1equivalent
|
لینکان با برده داری مخالف بود. | از شرم قرمز شد. | 0not_equivalent
|
امروز برای من، فردا برای شما. | گنجی که قولاش دادهشده، بیارزش است. | 1equivalent
|
یک بار دیگر آن را امتحان کنید. | دوباره سعی کن. | 1equivalent
|
آن بخش رودخانه زیباترین قسمت آن است. | او آخرین کسی است که من الآن می خواهم ببینم. | 0not_equivalent
|
بیش از یک سال است که باب مری را نامزد کرده است. | او به فرانسوی صحبت می کند. | 0not_equivalent
|
من تحت رژیم غذائی هستم. | سعی میکنم لاغر شوم. | 1equivalent
|
موقعیت است که دزد را می سازد. | فرصت است که سبب پیدایش دزد می گردد. | 1equivalent
|
تام در ابتدای روز بیدار شد. | تام هنگام طلوع بیدار شد. | 1equivalent
|
هر چه بزرگتر باشند، سختتر سقوط می کنند. | آدم نمیتواند در دو عروسی همزمان برقصد. | 1equivalent
|
چیز دیگری میخواهید؟ | آیا چیز دیگری میخواهی؟ | 1equivalent
|
آیا مرا دوست دارید؟ | ایا او من را دوست دارد؟ | 1equivalent
|
به خاطر تو برمیگردم. | من به خاطر شما بر خواهم گشت. | 1equivalent
|
مسافرت را دوست دارم. | سگ های نر و ماده در حال پارس کردن. | 0not_equivalent
|
کسی که طمع بهتر را دارد، لازم ترین را از دست می دهد. | لطفاً یادآوری فرمائید نامه را در صندوق پستی بیاندازم. | 0not_equivalent
|
تا جایی که میدانم، این تنها ترجمه است. | در دستشویی دستمال نیست. | 0not_equivalent
|
او خوب بلد است طباخی کند. | شما آشپز خوبی هستید. | 1equivalent
|