text
stringlengths
26
117k
نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
برچسب‌ها: نظارت , طراحی , اجرا , بازسازی , پروانه ساختمان
نمونه‌ای از مقاوم سازی به روش اجرای ژاکت فلزی بر روی اجزای سازه موجود موضوعات مرتبط: سازه ، معماری برچسب‌ها: مقاوم سازی , معماری , سازه , نظام مهندسی ساختمان
نمی‌ترسم. مرا دشمن چه می‌ترسانی از بازیچه‌ای چون جنگ؟ سروده زیر در نسک: کتاب من به نام بانوی بزرگ پارسی از خانم مغولی بالاتراستکه به تازه گی از سوی چاپخشگان: انتشارات هورمزد تهران جاپ شده است ، به چاپ رسیده است: در این سروده از هیچ واژه بیگانه‌ای بکارگیری نشده است ، و چنانکه می‌بینید همه واژه‌ها گهرواژه گان ارزشمند پارسی هستند. زنیروی دلیری همچنان چون شیر می‌غرم. ندارم از کسی ترسی. ز نایی دیر می‌غرم. ز پشت قهرمانان از تبار پارتیزانم. ز خون پهلوانان از نژاد پور دستانم. ز کاوه ، مازیار و بابک الگوی دلیرانم. و آری ، همچنان غرنده تر از نای شیرانم. ز خون آریو برزن رگم دریای جوشانست. وهمچون سورنا بر دشمنان خشمم خروشانست. مرا دشمن! چه می‌ترسانی از بازیچه‌ای چون جنگ؟ که من خود ، زاده جنگم. بیا تا گیرمت در چنگ. مرا دشمن! نترسان. من نشان از قهرمان دارم. ومن فرزند یعقوب بزرگ لیث صفارم. ز پیروز نهاوندیست در من شیر غرانی. که بردشمن براشوبد چنان چون خشم برانی. ومن از ریشه‌ای چون شاهنامه ،سبز رویانم. بلند آسمانی از شکوه پهلوانانم. وایران که ز مهر پارسی تابنده شد جانش، ز ماه و مهر می‌تابد فروغ پهلوانانش. نیمروز: ظهر مهرشید: یکشنبه 94 7 5 تهران
امسال هم زائرت نبودم. از دور سلام آقا موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، مناسبت‌ها برچسب‌ها: ساعتی تعقل, مناسبت‌ها, امام رضا ع
تو این دیار برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن؛ بخوای از دلت مایه بذاری سوختی.
از همه دل بریده‌ام ، دلم اسیر یک نگاست ، تمام آرزوی من زیارت امام رضاست موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، مناسبت‌ها، عکس نوشته برچسب‌ها: ساعتی تعقل, عکس نوشته, مناسبت‌ها, امام رضا ع
ضرب المثل انگلیسی؛ اشتباه پزشک،زیرخاک دفن می‌شود اشتباه یک مهندس،روی خاک سقوط می‌کند اشتباه یک معلم ،روی خاک راه می‌رود و جهانی را به فنا می‌کشد.
سال‌ها از عمرم گذشت و من هنوز نفهمیده‌ام امشو شوئشه لیپاک لیلیلوونه ینی چی؟ آقا ما بعد شونصد دهه زندگانی،تازه دریافتیم سندی چی میگه. میفرمان: امشو شو شه لیپک ری هیرونه. لیپک: قطب نما ری: رو هیرونه: هیرون به گویش بوشهری ،میشه شمال یعنی: امشب شبشه و دارم میرم به سمت شمال! حالا چرا میره سمت شمال؟ شاعر توی مصرع بعدی دلیلش و میگه: یارم برازجونه! و دلیلش اینه که برازجان شمال بوشهر قرار داره! خدایی چند نفر فکر میکردن میگه: لیپک لی لی لونه؟ چه فلسفه‌ای داشته این سندی،اشک تو چشام جمع شد. به این میگن؛ یه کار تحقیقاتی قوی!
آوای سیمرغ دلم باز مرا با خود به اوج می‌برد. باز من در این سکوت غم آلود بی رمق به شوق شب دل به دریا می‌زنم. خدا را از اعماق جان صدا خواهم کرد. کوی غریبانه‌ی یار را می‌جویم و باز در اوج ستم پروانه‌های بی پروای دلم را به سوی نور می‌برم،دنیا را با تمام پستی‌ها و بلندی‌ها و کم لطفی هایش می‌پیمایم! خدایا غریبم و غریبانه زیستن را به خود قبول دارم و می‌دانم پایان راه دیاری در همین نزدیکیست! جلو رفتم،فکر نکردم و جلو رفتم. باز جلو رفتم خواستم بخوانم. لال شدم. کیستی ،هستی،نیستی را باور دارم. می‌خواهم سرک بکشم از این سوی حصار هستی به آسمان بی انتهای خدا به جایی که جای من نیست! می‌خواهم گریه کنم بی انتها. به اندازه‌ی تمام خاطراتم و از نو بنویسم. همه‌چیز را و اما می‌خواهم بروم و برنگردم! می‌خواهم با دلتنگی هایم جدایی را ستایش کنم و افسوس از بی ثمری بهترین لحظه‌های عمرم به عمق ذهن پرتاب شوم. هیچ کسی از دلم خبر ندارد،کسی عکس تو را در میان دستانم با گریه هایم ندید! من نمی‌دانم چه شد! در این بی رحمی روزگار غم هایت را به جان خریدم! تو می‌دانی چه شد؟ خدایا: می‌گویند زندگی سخت نیست ما سختش می‌کنیم! می‌گویند دل‌ها سنگ نیست ما سنگش می‌کنیم اما من هنوز به دنبال این حرف می‌گردم و گم می‌شوم! من نفهمیدم چه شد! در این بی رحمی روزگار دستان تو بود همدم لحظه‌های تنهایی ام،تنها صدای تو بود آرام بخش جان خسته ام،تنها وجود تو بود امید بخش لحظه‌های غربت زده‌ام! تو می‌دانی چه شد؟ خسته و تنها سر بر بالین مرگ آرزو هایم می‌گذارم و بیدار که می‌شوم باز هم در همان فضای مبهوت نیمه شب خودم را حس می‌کنم. من نفهمیدم چرا در این پر خروش ترین لحظات عمرم تنها و بی یار ماندم! تو می‌دانی چه شد؟ خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم تو را مهربان دیدم و ناسپاس راه شب را در پیش گرفتم تو را صاحب دانستم و نا سپاس شدم تو در من چه دیدی که وفادار ماندی! من تا چند روز نمیتونم آپ کنم. قول میدم جبران کنم. فعلا یه مشکل پیش اومده واسم. واسم دعا کنین.
کسانیکه هیچ تلاشی برای رسیدن به آرزوها و هدفاشون نمیکنن همیشه دنبال بهونه و مقصر هستن! هیچ‌کس مسئول رسیدن تو به آرزوهات نیست جز خود تو
تا حالا دندون پزشکی رفتید. اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون ، بعد اون مته رو میگیره دستش. بعضی وقتا از شدت درد دسته‌های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع می‌شه. چرا نمیزنین تو گوشش؟ چرا داد و هوار نمی‌کنید؟ این همه درد رو تحمل کردید ، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و. خب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی‌کنید؟ تازه می‌خوایم بیایم بیرون میگیم: آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟ نمی‌خوای خدا رو اندازه دندانپزشک قبول داشته باشی. به دکتر اعتراض نمی‌کنیم چون می‌دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود می‌شه ، می‌دونیم یه حکمتی داره ، خب خدا هم حکیمه، اصلا قبلا هم به دکتر می‌گفتند حکیم. یعنی کارهای او از روی حکمت است. وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ، ازش تشکر کنیم، بگیم نوبت بعدی کی هستش؟ رنج بعدی؟ مدرک خدا رو قبول نداری. اون خیلی وقته خداستا.
در همین رابطه طالبان امروز شنبه اعلام کرد که انگشت هر کسی را که در روز انتخابات رنگی باشد قطع می‌کند. تنها با گذشت دو روز از توافق دولت افغانستان با طالبان برای برقراری آتش بس در زمان برگزاری انتخابات، این گروه شورشی امروز تهدید به قطع انگشت افرادی کرد که در این رویداد سیاسی شرکت می‌کنند. به گزارش مهر به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، ملا عمر رهبر معنوی طالبان افغانستان اعلام کرده شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری افغانستان ممنوع است و هر کس از این دستور تخطی کند به شدت تنبیه می‌شود. در همین رابطه طالبان امروز شنبه اعلام کرد که انگشت هر کسی را که در روز انتخابات رنگی باشد قطع می‌کند. این در حالی است که در روزهای گذشته خبرهایی درباره توافق دولت افغانستان با برخی گروه‌های طالبان برای برقراری آتش بس در زمان برگزاری انتخابات منتشر شده بود. این توافق میان احمد ولی کرزای برادر حامد کرزای، رئیس‌جمهور افغانستان، و رهبران طالبان در جنوب این کشور حاصل شده بود.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی از قندهار درباره کاهش میزان استقبال رای دهندگان زن در افغانستان نوشت حضور زنان افغان در پای صندوق‌های رای انتخابات اخیر به علت تهدید به مرگ و اعمال محدودیت از سوی اعضای خانواده در مجموع بسیار ضعیف و حتی در برخی نواحی جنوب افغانستان در حد صفر بوده است نسیم ناصری یکی از کارکنان گروه‌های امداد رسان در شهر قندهار به این خبرگزاری گفت انگیزه زنان افغان برای شرکت در انتخابات بسیار زیاد بود ولی تهدیدات طالبان در خصوص کشتن افراد و گردن زدن رای دهندگان جوی از رعب و وحشت ایجاد کرد و به خصوص زنان می‌ترسیدند برای ریختن ارای خود به صندوقها از خانه خارج شوند ناصری شهر قندهار را در طول برگزاری انتخابات به شهر ارواح تشبیه کرد وی گفت خیابان‌ها خلوت بود و تقریبا هیچ خودرویی در سطح شهر تردد نمی‌کرد فاطمه یکی از اموزگاران شهر قندهار هم می‌گوید در انتخابات قبلی خیلی خوشحال بودیم من به کرزای رای داده بودم ولی وی برای بهبود زندگانی مردم کاری انجام نداد وی می‌افزاید هر روز که می‌گذرد اوضاع امنیتی در کشور وخیمتر می‌شود و صدها تن کشته می‌شوند بیکاری و فقر بیداد می‌کند عملکرد کرزای ضعیف بوده است و قدرت واقعی دست نیروهای خارجی است بنابراین تصمیم گرفتم در انتخابات اخیر شرکت نکنم در منطقه پشتون زبان جنوب شرق افغانستان زنان مجبور بودند با استفاده از پوشش کامل برقع در رقابت‌های انتخاباتی شرکت کنند و در حالی که صورت‌های خود را کاملا پوشانده‌اند به بیان برنامه‌های کاری خود بپردازند یک چهارم از کرسیها در شوراهای استانی افغانستان به زنان اختصاص یافته است و در حالیکه شمار نامزدهای زن برای تصدی این کرسیها در مقایسه با انتخابات قبلی در سال دو هزار پنج در مجموع بیش‌تر بود ولی در برخی از استان‌های جنوبی همچون قندهار و اوروزگان شمار نامزدهای زن حتی از شمار کرسیها کم‌تر بود زرگونه کاکار یکی از نامزدهای زن دراین منطقه می‌گوید فقط شمار رای دهندگان زن کاهش نیافته است بلکه مردان هم مانند سال‌های گذشته در انتخابات امسال شرکت نکردند زیرا از شب قبل از انتخابات تا پایان روز رای گیری تعداد زیادی راکت به شهر قندهار اصابت کرد ناظران اروپایی و امریکایی انتخابات می‌گویند اوضاع نابسامان امنیتی و مخالفتهای فرهنگی با زنان در زندگانی عمومی موجب شده است زنان در انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراهای استانی اخیر شرکت نکنند در بیانیه ناظران اروپایی در این زمینه امده است حقوق مدنی و سیاسی زنان افغان به عنوان شهروند این کشور در قانون اساسی تصریح شده است ولی در عمل دامنه مشارکت انان به عنوان نامزد رای دهنده یا اداره کننده انتخابات به شدت محدود است ارزو قانی یکی از فعالان زن افغان در مصاحبه با این خبرگزاری با اشاره به کاهش محسوس میزان مشارکت زنان در انتخابات اخیر در مقایسه با دو انتخابات قبلی گفت در سال‌های دو هزار و چهار و دو هزار و پنج تعداد رای دهنده زن خیلی زیاد بود ولی این بار مسائل امنیتی همه مناطق را تحت الشعاع قرار داده بود و زنان چندان در رای گیری شرکت نکردند وی می‌افزاید زنان باید از خانواده خود اجازه بگیرند و اگر حملاتی در کار باشد خانواده انها را از خروج از خانه منع می‌کند مقامات مسئول می گویند استان بامیان در مرکز افغانستان در منطقه هزاره جات که تنها زن استاندار افغان انجا را اداره می‌کند در این میان یک استثناست به گفته انها در برخی حوزه‌های رای گیری در جنوب و جنوب شرقی افغانستان حتی یک زن هم رای خود را به صندوق نینداخته است با این همه ارزو قانی تاکید می‌کند زنان افغان در مقایسه با گذشته بیش‌تر در فرایند سیاسی کشورشان دخیل هستند انان همچنین بیش‌تر از گذشته توجه خود را به لزوم تغییر در کشوری که پنجمین کشور فقیر جهان محسوب می شود معطوف کرده‌اند کشوری که هشتاد و پنج درصد از زنان ان بیسواد هستند و سطح زندگی در نواحی دور افتاده ان در طول سالیان اخیر تغییر چندانی نکرده است وی خاطر نشان کرد دولت اینده افغانستان باید عمده توجه خود را بر اموزش زنان افغان متمرکز سازد زیرا بدون تحقق این هدف توسعه‌ای در کشور در کار نخواهد بود
چقدر خوبه که دبیر اخلاق و روحیاتش با درسی که تدریس می‌کنه هم خوانی داشته باشه و کاملا به رشته‌ی خودش مسلط باشه،امروز واسه اولین بار دبیر ادبیاتمون که خیلی هم مشتاق بودم ببینمشون اومدند سر کلاس. ما ساعت آخر 12 تا 1: 45 ادبیات داشتیم و خیلی هم خسته بودیم. دبیر اومدند سرکلاس و خیلی ماهرانه کلاس رو در دست گرفتند و با طرز صحبت عالیشون همه رو مجذوب صحبت هاشون کردند،واقعا در صحبت کردن استعداد فوق‌العاده‌ای داشتند کل کتاب‌های ادبیات و زبان فارسی دبیرستان هم خط به خط و صفحه به صفحه از حفظ بودند و سر کلاس هم با خودشون کتاب نیاورده بودند و از حفظ همه رو میخوندند، هر کلمه‌ای هم که میگفتیم واسه اون کلمه همون لحظه شعر می‌گفتند. حتی اگه کسی هم کاری می‌کرد همون لحظه در مورد همون کار شعر میسرودند. آنقدر محو کلاس و صحبت‌های ایشون بودیم که متوجه زنگ نشدیم و ربع ساعت از زنگ خونه گذشته بود و ما هنوز سر کلاس نشسته بودیم،بعد از کلاس هم انرژی مضاعف گرفته بودیم و خستگی واسمون اصلا معنا نداشت. سه تا دو بیتی هم خوندند که من خوشم اومد و سریع نوشتم: چو شمع جمالت چراغم بود مرا در دو عالم چرا غم بود چرا غم بود چون چراغم تویی چراغم تو باشی ، چرا غم بود؟ یکی دیگه هم خوندند این بود: ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما نه دلبر اندر دل ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما به در بیت اول مصراع دوم به این صورت beh تلفظ می‌شه. و آخرین دو بیتی که خوندند این بود: کفاش پسر به دست دار سوزن گفتم ز رخت زلف سیه یک سو زن گفتا ز رخم چو زلف یک سو بزنم یک سو دل مرد سوزد یک سو زن معلم خوب داشتن هم بزرگ‌ترین نعمت هست. ان شاالله همه‌ی استادان و دبیران و معلمان عزیز زحمت کش در کمال آسایش و آرامش و سلامتی باشند و سایه‌ی غم روی قلب پر مهرشون هیچ‌گاه نشینه. الهی آمین
خبرگزاری فارس: به رغم ادعاهای مطرح شده از سوی طالبان مبنی بر تخریب روند انتخابات، گفته می‌شود که هزاران نفر از شبه نظامیان شناخته شده در برخی استان‌ها کارت رای دریافت کرده‌اند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در کابل، گفته می‌شود که هزاران نفر از طالبان شناخته شده در برخی ولایت‌های افغانستان کارت رای گرفته‌اند و این اقدام بیانگر آن است که این گروه در شرایط جدید از یک سو با فشار نظامی می‌خواهد به عنوان یک نیروی مهم در معادله سیاسی مطرح باشد و از سوی دیگر در تلاش است که. شانس حمایت مردمی را از طریق انتخابات ارزیابی کند حضور ملا سلام راکتی در این دور از انتخابات دقیقا می‌تواند مؤید این گفته‌ها باشد و اگر وی موفق شود که از فیلتر کمیسیون رسیدگی به شکایات عبور نماید، بر روی یکی از گزینه‌ها برای حمایت از خود کار خواهد کرد. راکتی به خوبی می‌داند که به دلیل همکاری وی با طالبان و ستم‌هایی که بر اقوام مختلف از سوی این گروه روا داشته شد، هرگز نمی‌تواند مورد حمایت این اقوام قرار گیرد. در میان اقوام پشتون نیز، راکتی از جایگاه و موقعیت خاصی برخوردار نیست بنابراین وی تنها می‌تواند به آرای طالبان متکی باشد هر چند اکنون به طور پنهان و آشکار نامزدهای دیگر نیز سعی دارند که حمایت طالبان و حزب اسلامی حکمتیار را به همراه داشته باشند. کرزی مدت‌ها است که در عربستان، دبی و داخل افغانستان از کانال‌های گوناگون پیام‌های مثبتی را به طالبان و حزب اسلامی ارسال می‌کند اما مصاحبه اخیر گلبدین حکمتیار نشان داد که تاکنون این مذاکرات دستاوردی به همراه نداشته است. برخی ازنامزدهای مطرح مانند دکتر عبدالله از آن جایی که از طریق خاص وارد این عرصه شده‌اند، سعی دارند تا با احتیاط بیش‌تر در مورد طالبان سخن گویند. طبیعی است که افرادی چون دکتر عبدالله نیز هرگز نمی‌توانند گزینه خوبی برای طالبان باشد، از این رو طالبان سعی دارند که یا با توافق و معامله با کرزی عملا در ساختار حکومت شریک شده و آرای خود را نیز در حمایت از ایشان به صندوق‌ها بریزند، یا این‌که طالبان می‌خواهند با حمایت از سلام راکتی میزان حضور خود را در افغانستان نشان دهند. به هر حال جایگاه مخالفان در برنامه‌های نامزدها یکی از موضوع‌های مهم است که متاسفانه تاکنون هیچ‌یک از نامزدها سیاست روشنی در قبال آنان طرح نکرده‌اند، به هر حال باید دید که بخت طالبان با چه کسی همراه خواهد شد.
اختلاف نکنید، آنان که قبل از شما بودند اختلاف کردند و هلاک شدند. پیامبر اکرم ص اختلاف، بنیاد اندیشه درست را درهم می‌ریزد. حضرت علی ع به خدا قسم قصد من از اینکه گذشته رو میارم وسط فقط اینکه ازش تجربه بگیریم و اشتباهاتشونو جبران کنیم نه اینکه بریزیم تو سر همدیگه که کی بهتر بوده. اینکه به شخصیت و دین همدیگه توهین کنیم اصلا درست نیست. من احساس می‌کردم آقای صادق یه ذره زیادی به طالبان افتخار می‌کنه فقط می‌خواستم بگم طالبان هم خیلی کارها کردن که باعث این وضع افغانستان عزیز شده. خواستم بفهمونم که طالبان فرشته نیستند و نبودند. بقیه هم فرشته نبودن هر کس به نوبه‌ی خودش یه ضربه‌ای به کشور زد. این ماییم که باید جلوشو بگیریم و جبران همه‌ی اتفاقا باشیم. ما. باهم. مگه غیر از اینه؟ ما متعلق به گذشته نیستیم. ما باید به فکر آینده باشیم. همه باهم. ما اگه جلوی اشتباهاتمونو نگیریم اونا جلوی مارو میگیرن. من نمیخوام گذشته تکرار شه. واسه همین از گذشته‌ی تلخ کشورم مینویسم تا همه درس بگیرن نه اینکه به جون هم بیوفتن. یه جایی خوندم: کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد شایسته است که هر دو تا پاش بشکند. من نمیخوام دوباره بلغزیم. خواهش می‌کنم. یه ذره به خودتون بیاین. این سیلی که دارین درست میکنین اول خودتون و غرق می‌کنه. جلوشو بگیر. نزار روحت تباه شه. حق پذیر باش. و به جای اینکه به تاریکی لعنت فرستی یک شمع روشن کن! دیگه نظری در مورد اون بحث‌ها تو این وبلاگ ثبت نمی‌شود و مثل باقی نظرات پاک خواهد شد عذر می‌خوام
سلام به همگی حالتون چطوره؟ یا به قول ما افغانی‌ها جانتان جور است خیلی ممنون از نظراتی که بهم می‌دین ولی بازم کمه هر چی بیش‌تر بهتر بعضی از عزیزان گفته بودن که از لهجه‌ی ایرانی استفاده نکن نمی‌تونم به لهجه‌ی افغانی بنویسم چون بلد نیستم واقعا شرمندتونم خودتون به بزرگیه خودتون ببخشید دیگه عنوان وبلاگو چی بزارم؟ درباره‌ی عنوان وبلاگ هم که گفتین عوضش کن چشم عوضش می‌کنم فقط اگه پیشنهاد درباره‌ی عنوان وبلاگ دارین بگین همونو واستون بزارم خوب من برم بای
حدود هشت سال از حکومت حامد کرزی در سه دوره موقت،انتقالی و ریاست‌جمهوری می‌گذرد. انتظار می‌رفت با فروپاشی امارت طالبان و سرازیر شدن سیل کمک‌های جامعه بین‌المللی ،افغانستان از گرداب مشکلات بیرون شود. ولی نه‌تنها چنین نشد که نتیجه‌ای عکس در پی داشت. عدم هماهنگی لازم بین ارگانها و نبود مدیریت سالم دولت باعث گردید تا از طرفی کمک‌های جامعه بین‌الملل به طور درست و در جای خود به مصرف نرسد و از سویی حتی وزارتخانه‌ها با وجود داشتن بودیجه کافی در برخی موارد نتوانستند بودجه‌ی در اختیار داشته خویش را به مصرف برسانند که همه این موارد در نهایت سبب گردید تا میلونها دلار پول سرازیر شده نتواند پروژه‌های زیر بنایی مفیدی را به اکمال برساند دردی از مردم را دوا سازد. مورد دیگر عدم اقتدار لازم دولت در رابطه به مبارزه با پدیده تروریزم است،درحالیکه قوتهای بین‌المللی در کنار نیروهای افغان همکاری دارند و کشور امریکا و جامعه اروپا هزاران عسکر خویش را به این کشور فرستاده‌اند با این حال نه‌تنها گروه‌های طالب خلع سلاح نشده بلکه دامنه فعالیتشان افزایش یافته است. طالبان با کشت و قاچاق گسترده مواد مخدر تسلیحات نظامی خویش را تهیه کرده دامنه نفوذ خود را افزایش می‌دهند. بی برنامگی در دوره آقای کرزی چنان ازدیاد یافته که جز سردرگمی ارگانها و ایجاد ضرر و زیان برای مردم رنجکشیده را درپی نداشته است. در زمینه سیاست خارجی نیز همه شاهد هستیم که حکومت حامد کرزی اعتبار خود را از دست داده و اعتماد کشورهایی که برای بازسازی کشور همکاری می‌کردند را سلب نموده ،که این مسئله باعث تامل برخی کشورهای کمک کننده برای بازسازی گردید. گذشته از همه موارد ذکر شده با گذشت زمان و توسعه نیازهای ملل در عرصه‌های مختلف ،افغانستان نیز نیاز به یک روند اصلاح سازی و بنیادی برای اداره کشور در همه عرصه‌ها دارد و اصلاح سازی نیز یک مدیریت قوی،نو اندیش و مبتکر را میطلبد که با توجه به اوضاع فعلی کسی بهتر از دکتور عبدالله عبدالله از عهده این مهم بر آمده نمی‌تواند چرا که در کنار روابط قوی وشناخت بین‌المللی، شخصیتی ملی دارد. دیروز در عرصه جهاد و مقاومت از این خاک دفاع می‌کرد و اکنون با تکیه بر دانش و شایستگی خویش برای آبادانی کشور گام بر می‌دارد. فردی است که با اندیشه‌های نو برای ایجاد تغییرات نو وارد عرصه انتخابات گردیده است و مردم ما نیز خسته از تمام زخمهایی که در طول چند دهه برپیکرشان وارد گردیده، در کنار این یادگار قهرمان ملی کشور خواهند ایستاد تا کشور را بسوی یک جامعه مرفه و مترقی سوق دهند.
سلام. حالتون چطوره؟ خیلی وقت بود وقت نکردم بیام آپ کنم شرمندتونم. راستش نیومدم از انتخابات صحبت کنم چون مطمئن شدم که همش تقلب و دروغگویی و خیانته. بگذریم. اومدم تا یه پست ویژه بزنم. چند روز پیش یه کتاب گرفتم که اسمش هست آیة الکرسی طلسم عظیم اقدر. خیلی کتاب جالبیه. گفتم بیام اینجا واسه شمام خلاصشو بنویسم آخه خیلی جواب میده. من که خیلی بهش اعتقاد دارم. امیدوارم به درد شما هم بخوره. اگه انتقاد یا پیشنهادی داشتین من در خدمتتونم. مرسی از نظرای قشنگ و کمتون. بریم سراغ این کتاب: جهت از بین بردن دشمن: گویند به جهت مقهوریت دشمن چهل مرتبه آیة الکرسی را بخوانید چون به ما بین در یعلم ما بین ایدیهم رسد آن دشمن را به نظر آورد و خواندن آن نیز به عدد مذکور به جهت کفایت سایر مهمات موثر است به شرط آن که بخاطر گذراند مطلوب را در مابین عین یشفع عنده و همچنین هفت مرتبه خواندن آن بر نمک طعام و در طعام نموده و اطعام آن به مطلوب موجب محبت شدیده‌ی آن مطلوب خواهد شد. میگم اگه وقت کردین حتما این کارو واسه از بین رفتن دزدا و خائن‌های وطن عزیزمون که دشمن ما هستند بکنین. انشاالله که به حق همین شبای مبارک ماه رمضون یا سر عقل بیارتشون یا از بین ببرتشون ثواب عبادت چهل ساله برای عید فطر: یکی از آداب شب عید فطر نمازی است که شیخ عباس قمی آورده است و آن این است که چهارده رکعت نماز به جا آورد در هر رکعتی حمد و آیة الکرسی و سه مرتبه قل هو الله احد را بخواند تا برای او باشد بهر رکعتی ثواب عبادت چهل سال و عبادت هرکه روزه گرفته و نماز خوانده در این ماه عزیز. هرکس آیة الکرسی را قرائت کند در حالیکه در سجده باشد هیچ موقع وارد جهنم نمی‌شود. هر کس آیة الکرسی را صد بار بخواند کسی باشد که در طول عمرش خداوند را عبادت کرده باشد. گویند هرگاه ده نفر به جهت عزل و آوارگی حاکم ستمگری هریک ده مرتبه آیة الکرسی را بخواند معزول گردد ان شاالله تعالی. هرکس در وقت غروب آفتاب چهل و یک مرتبه آیة الکرسی را بخواند هرچه از درگاه حق تعالی مسئلت نماید دریابد. اگر کسی آیة الکرسی را بخواند و به پای خود بدمد درراه رفتن خسته نمی‌شود اگر هفت مرتبه در بالین شخصی خوابیده بخواند بیدار می‌شود. اگر کسی بخواهد به جایی برود و کسی او را نبیند هفتاد مرتبه بخواند. اگر کسی در شب 707 بار بر قفلی که بسته باشد بخواند باز می‌شود بشرط اینکه مشروع و حلال باشد اگر چهل و یک مرتبه بر مشتی خاک بخواند و بدمد به روی شمن بپاشد از دشمن و اعدا ضرری به وی نرسد اگر کسی هفت مرتبه آیة لکرسی را بر مشتی خاک خوانده و در قبر مرده بریزد آن میت را عذاب نمی‌کنند و رحمت الهی بر صاحب آن قبر فرود می‌آید اگر بخواهد دشمن ظالم را آواره کند چهل و یک‌بار بر تخم جاروب خواند در میان ایشان بریزد متفرق و آواره شود. اگر چهل و یک‌بار آیة الکرسی را بر آب بخواند و بخورد اگر بسته شده باشد باز گشاده گردد اگر هفت بار بخواند و بر هفت عضو بدن بدمد آن روز ابدا مضرتی بر وی نرسد در شب بخواند همین‌طور. امام سجاد ع قسم می‌خورد به اینکه هر کس آیة الکرسی را قبل از زوال خورشید هفتاد بار بخواند و در هنگام کامل شدن هفتاد بار موقع زوال خورشید باشد خداوند گناهان آینده و گذشته‌ی او را می‌بخشد پس اگر در همان سال بمیرد بدون حساب بخشیده می‌شود اگر می‌خواهی کسی را دوست خود کنی سه روز هر روز 41 بار بر نبات آیة الکرسی خواند و بخورد و به آن کس هم بخوراند تا زنده است از تو جدا نمی‌شود الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع کرسیه السماوات و الارض و لا یوده حفظهما و هو العلی العظیم لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون من یه عذر خواهی از هم وطنای عزیزم طلب کارم بابت لهجه‌ی کوفتیم. من واقعا شرمندم خیلی سعی کردم تا با لهجه‌ی قشنگ افغانی بنویسم ولی نتونستم. آخه من متاسفانه اینجا به دنیا اومدم و از دو سالگی هم مهدکودک ایرانی می‌رفتم. کسی هم نبود که باهام افغانی حرف بزنه و من یاد بگیرم. ولی از پست بعدی بیش‌تر سعی می‌کنم. بازم عذر می‌خوام ازتون روزه و نمازهاتونم قبول باشه ان شا الله. التماس دعا بای تاهای
یک روز ملا نصر الدینبرای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله‌ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی‌دانست که خر از پله بالا می‌رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی‌اید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیامد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد. که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می‌پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت ، می‌خواست الاغ را ارام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی‌شود. برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغاز سقف به زمین افتاد و مرد. ملا نصر الدین گفت لعنت بر من که نمی‌دانستم که اگر خر به جایگاه رفیعی برسد هم آنجا را خراب می‌کند و هم خودش را می‌کشد.
دخترک جیغ کشید دخترک هرزه نبود عشق آبستن شد و دگر پرده نبود پسر اما مغرور: این منم مرد زمین تو خودت خواسته‌ای عشق یعنی همین دخترک مادر شد و پسر حاشا کرد دخترک هیچ نگفت نگهی بالا کرد و سپرد دست خدا بعداز این زندگی‌اش دخترک آه کشید آه از سادگی‌اش پسر از او گذشت رفت از آن شهر و دیار دخترک تنها ماند شهر بی یاور و یار زاده شد فرزندش نام او شد لیلا بی‌نهایت معصوم بی‌نهایت زیبا بی کس و بی همراه با تمام سختی ساخت دنیای خویش پرشد ازخوشبختی دخترش رعنا شد پاک و بی آلایش هدیه‌ی خوب خدا یک بغل آرامش چند سالی گذشت آن پسر بابا شد صاحب دختری تخس و بی پروا شد از وجود دختر کل شهر ارضا شد باز هم عدل خدا با سند امضا شد پسر قصه‌ی ما فهمید خیلی زود علت بدبختی و غم او چه بود یادش آمد آن روز آه آن دختر پاک که زمین گرد است وچرخش این افلاک
انگار برای حسینی شدن ما راهی جز بی حسین شدن زینب نبود!
طبق قوانین فیزیک پستی و بلندی شی را سریع‌تر به هدف می‌رساند از نوسان زندگی نترس،هموناست که تو رو سریع‌تر به هدف میرسونه.
گاهی باید خود را مطالعه کنیم. ممکن است به این نتیجه برسیم که، کتاب به درد نخوری هستیم که فقط می‌شه باهاش شیشه‌ها رو پاک کرد!
چقدر به هم نزدیک و مربوطند: قربان، غدیر، عاشورا. قربان: تعریف عهد الهی غدیر: اعلام عهد الهی عاشورا: امتحان عهد الهی خدایا، ما را بر عهدهایمان استوار ساز عید سعید غدیر بر آنان که وفای به عهد را پاس می‌دارند مبارک
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود! تا دلم ، باز دلم ، باز دلم ، دل بشود. موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، عکس نوشته برچسب‌ها: ساعتی تعقل, عکس نوشته
ارزش یک دختر را خدایی می‌داند که او را در سنین کودکی برای عبادت برمیگزیند. پیامبری می‌داند که فرمود: دختر باقیات الصالحات است. امام صادق ع می‌داند که فرمود: پسران، نعمت‌اند و دختران خوبی. خداوند، از نعمت‌ها سوال می‌کند و به خوبی‌ها پاداش می‌دهد. ارزش دختر را خدایی می‌داند که هرکسی را لایق دیدن جسمش نکرد. ارزش دختر را خدایی می‌داند که به بهترین مخلوقش حضرت محمد ص دختری عطا کرد که هدایت یک جهان به عهده‌ی فرزندان اوست. انا اعطیناک الکوثر و این هدیه‌ی الهی، یک دختر بود تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر و خواهر رو اول به خواهر عزیزم فاطمه جان و بعد هم به شما خواهرهای گلم تبریک میگم. روزتون مبارک دخترخانومای گل آهنگ وبلاگ هم به افتخار دختر خانوما
مامان و خاله‌اش دوقلو هستن بچه گیج شده موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، طنز برچسب‌ها: ساعتی تعقل, طنز
تبلیغات نامزدهای دومین دوره‌ی انتخابات روز سه‌شنبه 26 جوزا شروع شد در نخستین روز تبلیغات معابرعمومی شهر پنج میلیون نفری کابل مملو از پوستر تبلیغات نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری شده است فعالیت طرفداران حامد کرزی و عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمدزی وزیران پیشین امورخارجه و دارایی بیش‌تر از دیگران مشهود است. این هم یه سری عکس از تبلیغات در کوچه و خیابونای کابل: من که اصلا از این مترسگ آمریکا کرزی خوشم نمیاد. چون تو این چند سال فقط جیب خود و اقوام خودشو پر پول کرد به نظر من اول آقای عبدالله عبدالله بعد آفای رمضان بشردوست چون واقعا آدم‌های سالم و پاکی هستند و تو این چند سال که فعالیت داشتند خیانت نکردند راستی لیست 41 نفره نامزدهارو کامل کردم
خبر جدید و داغ از دور سلام نزدیک نیاین لطفا بوی طالب و طالبی داره میاد؟ می‌ترسم یکی از همین لوزی مغزها این نزدیکیا باشه تهران و یا هر جای دیگه اما یه خبر جدید از گروهشون در پاکستان. این جانوران هم پاشون به دنیای سایبر رسید واسه همین میگم ممکنه این اطراف باشن اینم خبر داغ ورود وحشیانه شون به اینترتنت احمق‌ها همشون دنبال کلید بهشتن. نمیدونن الان در بهشت کارتی شده اینم خبر داغ راه بر اندازی سایتشون بالاخره پای طالبان هم به اینترتنت رسید! کریس نیوز در یک گزارش ویژه خبری از راه براندازی سایت 5 کیلویی این مازوخیسمها خبر داد و افزود سایت رسمی دوست کشی و دشمن یابی طالبان با همکاری چند مغزپسته‌ای پاکستانی بعد از 4 سال صفحه اول سایت خودرا منفجر کردن نه ببخشید افتاح کردن این مراسم که در جمع وحشیانه و خون الود چندین طالب و با اشتراک چندین ادم کشف نشده دیگر در یکی از غارهای مخوف وزیرستان مرز پاکستان و افغانستان در زیر نور چند تاس دیگر که سرهای انها برای روشنایی مجلس به غار منتقل شده بود با سردادن چند روایات مختلف النوع از شیخ طغیان بن آل اسهال شروع شد. هنوز در این مجلس شبه دوستانه که بزرگ روده گان انها نیز مانند ابو مسعد سرخامی ابو ته لیس ابو مخمل و ابو پشمک بن آل یخملک با پسر یابوی خودو دیگرمقامات نظامی مانند ته باز شریف نواز شریف حاکم سابق پاکستان و جنرال لولو خور خوره از 2 ماه به این سو شروع و تاکنون ختم نشده است. گمان می‌رود بر اثر نشت گاز از ابو مسعد که از ناحیه شکم مورد عنایت شدید قرار گرفته است تمامی جانوران در این مجلس و جانداران درون غار هر هفت روح خود از سه روح خود را از دست داده‌اند البته این خبر هنوز ازسوی مقامات ذیصلاح مانند شیرهای آفریقا تایید نشده است. یکی دیگر از دلایل تاخیر در خروج انها از غار به گمان دوستان نزدیک آنان شوخی شهرستانی یکی از طالبان که از چچن می‌باشد با دیگر شرکت کننده کان بوده که به علت شعله ورشدن شوخی انفجارهای مهیبی پس از 9 ثانیه پس از شوخی به گوش رسیده است هنوز هم دلایل تاخیر خروجی آنها مشخص نیست. دولت فرانسه در یک اقدام بشردوستانه و یک جانبه حاضر شد که سگهای زنده یاب خود را به درون غار بفرستد که این کار با مخالفت سگها و امتناع و ترس و لرز آنها و اعتراضات شدید سازمان حمایت از حیوانات اهلی را بر انگیخت. فرانس نیوز می‌افزاید از زماان باخبر شدن سگها به درون غار سگها خود را باخته اندو تاکنون لرزه از اندام انان گم نشده است سگها موش گشته اندموهای خود را از دست داده و سفیدگشته تمامی فکهای انان نیز تغییر کرده و فک انان اکنون طوطی شکل گشته است. این خبر همچنان ادامه دارد. اما مروری بر سایت تک صفحه ایی و 5 کیلویی طالبان برای دوست کشی که در دو بخش مردانه و زنانه بصورت جداگانه فعالیت می‌کند امروز بخش زنانه را مرور می‌کنیم یالا اومدیم‌ها جماعت گونی‌های متحرک بپرین تو چاه مهمون داره میادها نامحرمه و الا چی شرایط ثبت‌نام: 1 بالای 7 سال بودن 2 پایین‌تر از 11 سال بودن 3 بین 7 تا 11 سال بودن! 4 بجز محدوده سنی بالا. نبودن! 5 اعتقاد از نوع حاد به خرافات و داستان‌های محمل تخیلی 6 معتقد بودن از نوع سر سخت و ته سخت فقط به بهشت. 7 مثل سگ اقرار داشتن به بن لادن آل تی ان تی به عنوان امیر القاتلین 8 حمایت شبانه روزی جفت خویش در حملا انتحاری و مهارت در گره زدن جلیقه‌های انفجاری 7 فاز دادن به بزهای وحشی دیگر 9 شمردن تمام چینهای برقه گونی‌هایی چروک مانند برای پوشش در کم‌تر از 8 ثانیه اختیاری و الا مرگ 10 خروج بوهای منزجر کننده برای اگاهی جفت خویش در کمترین وقت در هنگام خطر و پرتاب خود درون چاه 11 مقاومت کافی استخوان‌ها در هنگام شوخی و تنبیه توسط جفت خویش با لوله تانک و سعی در زنده ماندن 12 اعتقاد نداشتن به پپسی و کوکا کولا! 13 مسواک نکردن توام تا 19 سال بعد از ازدواج. 14 خوردن یک سطل ماست با یک دست 15 به رسمیت شناختن سیاره مشتری به عنوان یک سیاره مسلمان و مومن! 16 سفر نکردن در ماه آگوست! 17 بیعت کردن بدون مهر و ژلاتین و قلم و خیره شدن به خورشید هنگام طلوع آفتاب! 18 تعهد به آبادانی آخرت و مزرعه خود در این دنیا بدون تراکتور و وسایط اولیه 19 دق مرگ کردن همسر هر از چند گاهی و حمله به اطفال خودو لت وکوب آنها برای اصلاح اضطراری انان 20 طرفداری از تیم ملی فوتبال چچن تحت هر شرایط و نتیجه بدی حتی تا یکسال بعد از خاتمه بازی 21 ایمان و اعتقاد نداشتن به سری جدید ماشین‌های فول اسپرت بی م دابلیو BMW 22 کشتی با شیر و کرگدن بصورت همزمان در جشنواره کفن پو شان اوسکول! مابقی شرایط و ادامه خبر از شبکه خبری کریس نیوز در شماره دوم مقاله امید است که از این مقاله خوشتون اومده باشه. و خنده رو رو لبای قشنگتون نشونده باشه. این مطلب رو به اجازه‌ی یکی از دوستان از وبلاگش گرفتم اینجا گذاشتم. منتظر آپای بعدیم باشین در ضمن این مطلب فقط جنبه‌ی مزاح دارد. فعلا بای تاهای انسان‌ها فقط در یک چیز با هم مشترکند: متفاوت بودن
امروز روز نویی ست، پس تو هم آدم نویی شو از گذشته رها ، هرچه بوده آز آینده جدا، هرچه خواهد شد امروز را زندگی کن ، همان کسی باش که یک عمر آرزوی بودنش را در سر داشتی از آنچه تو را می‌آزارد جدا شو ، از آنچه تو را دلگیر می‌کند رها شو دست دلت را بگیر و به هرچه نگرانت می‌کند بی اعتنا شو تنها به امید آنچه امیدت می‌دهد رو کن ، به آنکه به تو پروبال می‌دهد خو کن سیاهی لشکرهای زندگی‌ات را کنار بگذار ، نقش اول زندگی‌ات تو هستی در ایفای یک نقش واقعی نیک بدرخش ، برای خودت و بودنت جشن بگیر امروز روز نویی است ، امروز را در صحنه زندگی بدرخش
محرم تمام شد به خانه هایتان بروید مهیا شوید برای همه انچه که بوده‌اید. حسین را هم درون پستو هایتان پنهان کنید تا سال دیگر چون علم و کتل ونخل و زنجیرهایتان. اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم! عباس را نه! به کارتان می‌اید. برای قسم خوردنتان هنگام دروغ. برای گاه خطر هایتان. زمانی که می‌خواهید سر دیگری کلاه بگذارید وشاهدی می‌خواهید. فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید. دربنگاهایتان را باز کنید و یک لایتان را چهار لا حساب کنید. کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید. آنچه را این روزها خرج نذریهایتان کردید. خرج شربت چای مرغ وبرنجتان به یک باره جبران کنید. بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید. دکتر علی شریعتی
بیش‌تر فکر کنیم. کم‌تر حرف بزنیم. موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، مطالب زیبا و مفهومی، عکس نوشته برچسب‌ها: ساعتی تعقل, مطالب زیبا و مفهومی, عکس نوشته
یک نفر گفت: چه انسان شریفی بودم دیگری گفت فلک گلچین است،خواست شعری خواند که نیامد یادش حسرت وچای به یک لحظه فرو برد رفیق دونفر هم گفتند این اواخر دیدند که هوای دل من جور دیگر بوده است اندکی عرفانی وکمی روحانی وبشارت دادم که سفر نزدیک است. شانس آوردم من ،مجلس ختم من است روح را خاصیت خنده نبود یک نفر هم می‌گفت: من و او وه چه صمیمی بودیم هفته قبل به او،راز دلم را گفتم وعجیب است مرا،او سه سال است که بامن قهر است یک نفر ظرف گلابی اورد،وکتاب قرآن که بخوانند کتاب وثوابش برسانند به من گرچه بر میداشت رفیق،لای آن باز نکرد گو ثوابی که نیامد بر ما یک نفر فاتحه‌ای خواند مرا،وبه من فوتش کرد اندکی سردم شد آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد آمد آن گوشه نشست،من کنارش رفتم اشک در چشم،عزادار وغمین خوبی‌ام را می‌گفت چه غریب است مرا،ان که هرروز پیامش دادم تا بیاید،که طلب بستانم وجوابی نفرستاد نیامد هرگز آمد آنجا دم در،بالباس مشکی،خیره بر قالی ماند گرچه خرما برداشت،هیچ ذکری نفرستاد ولی وگمان کردم من،من از او خرده ثوابی،نتوانم که ستاند آن ملک آمد باز،ان عزیزی که به او گفتم من فرصتی می‌خواهم خبراورد مرا،می شود برگردی مدتی باشی،در جمع عزیزان خودت نوبت بعد،توراخواهم برد روح من رفت کنار منبر وبه آرامی به واعظ فهماند اگر این جمع مرا می‌خواهند فرصتی هست مرا می‌شود برگردم من نمی‌دانستم این همه قلب مرا می‌خواهند باعث این همه غم خواهم شد روح من طاقت این همه گریه ندارد هرگز زنده خواهم شد باز واعظ آهسته بگفت،معذرت می‌خواهم خبری تازه رسیده ست مرا گویا شادروان مرحوم،زنده هستند هنوز خواهرم جیغ کشید وغش کرد وبرادر به شتاب،مضطرب،رفت که رفت یک نفر گفت که تکلیف مراروشن کن اگر او زنده است هنوز،که باید برویم اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده رسم دیرین این است،ما بدانجا برویم،سوگواری بکنیم عهد مانیست ،به دیدار کسی،کو زنده است، دل او شاد کنیم کار ما شادی مرحومان است نام تکلیف الهی به لبم بود،چه بود؟ آه یادم آمد، صله مرحومان واعظ آمد پایین،مجلس ازدوست تهی گشت عجیب صحبت زنده شدن چون گردید،ذکر خوبی هایم همه بر لب خشکید ملک از من پرسید: پاسخت چیست؟ بگو؟ تو کنون می‌آیی؟ یا بدین جمع رفیقان خودت میمانی؟ چه سوال سختی؟ بودن ورفتن من درگرو پاسخ آن زنده باشم بی دوست، مرده باشم با دوست زنده باشم تنها،مرده در جمع رفیقان عزیز ناله‌ای زد روحم و از آن خیل عزادار وسیه پوش و عزیزم پرسید: چرا رنگ لباس ذکر خوبی‌ها ، سیه باید؟ چرا مادر عزای یکدگر از عشق میگوئیم؟ به جای انکه در سوگم مرا دریابی از گریه کنون هستم،مرادریاب با یک قطره لبخند چه رسم ناخوشایندی است،درسوگ عزیزان یادشان کردن وبعد از مرگ یکدگر،به نیکی ذکر هم گفتن اگر جمع میان زندگی بادوست ممکن نیست تو را میخواهمت ای دوست جوابم بشنو ای دنیا نمی‌خواهم تو را بی دوست خوشا بودن کنار دوست خوشا مردن کنار دوست
با تو به درد دل می‌نشینم ای همسایه! تا شاید آن حس انسان دوستی و عدالت را که بنامش از قرآن آیه برمیگیری و بخاطرش با دنیا به مجادله برمی خیزی بر من تلاوت کنی و خود را در آن بیابی وقتی اشغالگری بیگانه کشورم را به غارت برد وقتی چمن زار سبز شهرم به خون پدرم و صدها مثل او به لاله زاری مبدل گشت وقتی به من گفتند که خدا و رسولی نیست که ما زاده طبیعت‌ایم وقتی قلم را بر دستم نهادند و ناخن هایم را دانه دانه کشیدند تا خاکم را به نامشان امضا کنم با آخرین رمق‌های مانده در تنم رها کردم خانه و شهرم را و با نفس‌های آخر تا خاک تو خزیدم، به تو پناه آوردم که بیرقت به نام الله آراسته است و پیامت از مساوات و مهربانی و عدالت و تواضع و برادری و برابری لبریز به تو پناه آوردم تا شاید مردانگی مرا در برابر ظلم بستایی و با مردانگی خودت فرصت زندگی بدون ذلت را به من ببخشایی زبانت با زبانم آشناست و مذهبت با اعتقادم هماهنگ پنداشتم که برادر منی پنداشتم که در خاک خدا که من و تو آنرا با مرز تقسیم کرده‌ایم به من قسمت کوچکی به سخاوت قلبت به اجاره خواهی داد و شریک دردهایم خواهی شد تا روزی که کشورم آباد و آزاد گردد وانگه در افغانستانی بهتر مهمانت خواهم کرد بر دستانت بوسه خواهم فشاند و ای برادر از مهربانیت در اوج بیچارگیم از دست گیریت در روزهای ناامیدی‌ام با اشک و قلبی مملو از محبت سپاسگذاری خواهم نمود از فرط بی پناهی به کشورت پناه آوردم کودکی بودم که پایم به خاکت آشنا گشت جوانیم را در کشورت گم کردم زبانم را به فراموشی سپردم تشکر هایم به مرسی و نان چاشت ام به نهار مبدل گشت شاعرم حافظ گردید و از قابلی و چتنی و چای سبز به زرشک پلو و طعم شور خیار و چای معطر سیاه در پیاله‌های کمر باریک با قند خشتی در کنارش عادت نمودم در کشورت بهترین و بدترین لحظه‌های زندگی‌ام را به تجربه نشستم پسرم در خاک تو چشم گشود مادرم در بهشت رضای تو با دلی ناامید مدفون گردید خواهرم با پسری از تبار تو عقد و نکاح بست و حال پیریم را نیز در خاک تو به تماشا نشسته‌ام سال‌هاست که چنار وجودم در گردباد حوادث خاک تو به بید لرزانی مبدل گشته است سال‌هاست که نامم را به فراموشی سپرده‌ام و لقب مشدی را به نامم گره زده‌اند سال‌هاست که من دیگر آن کودکی نیستم که با پای برهنه و قلبی مملو از وحشت برای سرپناهی به تو پناه آورد ولی تو همان بی خبری هستی که بودی! ولی تو با انکه فروغ چشمهایم را با دوختن کفشهایت با آنکه قوت دستانم را در غرس نهال در باغ هایت با آنکه قامت استوارم را در بپا خواستن دیوارها و ساختمان‌ها و خانه هایت با آنکه صبر و تحمل‌ام را در شنیدن کنایه‌ها و کینه توزی هایت به تباهی نشستم هرگز برای لحظه‌ای جرقه زودگذر انسان دوستی را بر قلبت راه ندادی هنوز هم در فهرست تو افغونی ام و در کتاب تو بیگانه هنوز هم مهربانی در قلبت برای مهاجری کوله بدوش که چیزی بجز نجات از مرگ از تو نمی‌خواست که با دادن سالیان زندگی‌اش با همت و قوت دستانش شهرت را آباد نمود نیافته‌ای و هنوز هم با نفرتی سی ساله احساساتم را به بازی می‌گیری دروازه مکتب را به روی کودکم می‌بندی بساطی را که نان شکم‌های گرسنه اطفالم بدان محتاج است با لگد به جوی آب می‌اندازی و دست هایم را با تهدید رد مرز نمودن می‌بندی و اشک‌هایی را که با خاک سرک‌های خیابان‌های تو بر چشمانم به گلی مبدل گشته و امید را در نگاهم دفن می‌کند با تمسخر می‌نگری و می‌گویی شما به حرف نمی‌فهمید هنوز هم از بی عدالتی دیگران سخن می‌گویی: ولی هرگز در صف‌های دکان‌ها; در داخل اتوبوس‌های شلوغ حالت مشوش یک افغان را نمی‌بینی که از ترس تو، اهانت‌های تو را تلخ تر از زهر فرو می‌بلعد و غرور خود را پایمال احساسات تو می‌کند تا مبادا پنجه بر سمت‌اش دراز کرده بگویی به کشورت برگرد افغانی. ولی درخت‌های سبز و بلند کرج، سرک‌های خیابان‌های پاکیزه تهران، پارک‌های خرم و زیباخانه‌های مجلل بالا شهر نان‌های گرم نانوایی، کفش‌های راحت چرمی، پتلون‌های شلوارهای زیبا و رنگارنگ همه و همه یاد مرا رنج‌های مرا نشان انگشتان مرا عرق و سرشک ریخته از چشمان مرا با خود به یادگار خواهند داشت می‌روم ولی حاصل دست‌های این کارگر افغان برای همیشه در رگ و پوست کشورت جاویدان خواهد ماند می‌روم چه می‌دانی شاید روزی تو به دروازه شهر من محتاج گردی وانگه من به تو درس مهربانی را خواهم آموخت وانگه تو دربدری مرا خواهی چشید وانگه شاید یک‌بار برای لحظه‌ای کوتاه تر از یک نفس سرت را با پشیمانی در مقابل عدالت وجدانت خم کنی! و فقط همان لحظه قیمت ده‌ها سال رنج مرا به آسانی خواهی پرداخت
ایرانی همیشه بزرگ جاودانه پارسیپیشاهنگ اندیشه ودانش وهنردرجهان آنچه که ازروزگاران کهن بر می‌آید اینکه ایرانی همیشه بزرگ پارسی درهمه دانشهاوهنرهاواندیشه‌های روزگار پیشگام بوده واین ارزش والا رادرهمین سده‌های نخستین ایران پس ازاسلام به آشکارا می‌توان دید. به ویژه سه سده نخستین اسلامی که اوج فرازنایی وفراوانی اندیشمندان ودانشمندان بزرگ روزگار بوده است ودرگاهنگار تاریخ روزگارازان با نام روزگارزرین طلایی اندیشه ودانش یاد می‌کنند،که همه از ریشه اندیشه ودانش ایرانی بزرگ اندیشمند پارسی برامده ودرجهان درخشیده وپیشگام وپیشاهنگ اندیشه ودانش مردمی انسانی درهمه روزگار گردیده است. اینکه برپایه پژوهشها وبررسیهای دانشمندان اروپا ایران ازان روکه پیشینه چند هزارساله دردانش واندیشه وهنر داشته. وپیش ازاسلام دارای دانشگاه‌ها وپایگاههای بزرگی دردانش همچونگندیشاپور بوده که پیشگام وبنیاد دانشگاه‌ها وپایگاههای بزرگ اندیشه ودانش وهنر همچونسراهای دانش بیت الحکمه‌ها ونسکسراها کتابخانه‌ها ی اسلامی درجهان گردیدند چنین بود که دراسلام. ودرجهان درخشید وچنان شد که ساختار اندیشه ودانش وهنر همچنان با با دسته‌ای ارزشمند دانش واندیشه والای آسمانی وگوهرین ایرانی اندیشمند ودانشمند بافرهنگ پارسی ارزشمند زرین شد. چنانکه مس کهنه وزنگاری بر چنان ساختارارزشمند وگوهرینی آسیب نرساند. دانشمندانی از اروپا وامریکا که بیشترین پژوهش‌های دانشهای ایرانی اسلامی راانجام داده ودرسرگذشت دانش دارای دانشنامه‌های گوناگونی اند،همه بنیاد دانش وهنر را از اندیشه‌های والای ایرانی دانسته وبرپایه گواهان بسیاری بر درستی سخنان و نوشته‌ها و پژوهش‌های خویش دراین راستا پای فشرده‌اند. اندیشمندانی همچونسیریل الگودوجرج سارتون وریچاردفرای واتورپوپ وهمسرشفیلیس آکرمن و. همچنین ازباختریان غربیاناروپائیان که شیفته اندیشه والای پارسی شدند،اندیشمندانی همچونویلیام جونزواریک هرملین و لویی ماسینیون وانه ماری شیمل و. درخوریاداوری‌اند. زنده وبرای همیشه پاینده بادایران بزرگ همیشه آسمانی پارسی. بازبان همیشه ارزشمند پارسی و شاخاب ورجاوند: جاوید: ابدی پارسی: خلیج همیشه فارسی‌اش. هرگزواژه‌های شوم وبی بنیاد خانم واقاوپرچم رافرهنگ خویش نسازیم که اینهاازیک مشت بی فرهنگ گرگزاده مغول دزدراهزن بیابانی‌اند که بیجا چون تفاله مگسی درزبان ارزشمند وپاک ماجاخوش کرده وانگلهائی درمیزبان مام میهن ماهستند. وبرای همیشه همچنان می‌گویم: بهتراست بدانیم: در زبان و فرهنگ مغولی: به برادربزرگتر داداش: آقا می‌گفتند و به خان خود خانم. چگونه است که درزبان و فرهنگ بزرگ مردم بافرهنگ ما چنین واژه هایی برای خوددربزرگداشت زن و مرد باز کرده است،چه بگویم. بجای آنهاواژه‌های ارزشمند بانو بجای خانم و سرور یا گرامی یا بزرگوار را بجای آقا بکار ببریم. و بیش‌تر ازاین به زبان و فرهنگ والا و بی همتای خوداسیب و زیان و ستم نرسانیم. وواژه پرچم که بیابانگردان مغولی غز به آرایشهایی که از دم گاوبر نیزه خود می‌بستند ،بکارمی بردند. چگونه است بجای واژه زیبای درفش از چنین واژه‌ای! در نشان ارزشمند میهن بکارگرفته می‌شود، خدامی داند دراین باره به نوشته‌ام دراین پایگاه که در بخش سربرگهای نوشتارهای پایگاه به نام بانوی بزرگ پارسی از خانم مغولی بالاتر. است، روی کرده شود. نام‌های جگرگوشه‌های خودراازدشمن کوردل برنگزینیم. هریک از نام‌های چنگیزوتیمور واتیلاواسکندرو خانمی. رابه کنارافکنیم. نام‌های ارزشمند پارسی ،بهتر و بالاترند. دوستدار همه مردم بزرگ ایران بزرگ پارسی،زادمهر پارسی. بیائید واژه‌های شیرین ترازقند وارزشمند پارسی رامردانه بیش ازپیش پاس داریم. برای شناخت و دریافت گهرواژه گان ارزشمند پارسی به این پایگاه روی بفرمائید: پارسی هرگزنمی می‌رد: آری،چنین است ازانچه که از گنداب لجنواژه‌های دشمنان بیگانه بی فرهنگ: پول،اسکناس،ریال،تومان،نقره،طلا،سکه،مسکوک وخانم واقاوپرچم درزبان ارزشمندپارسی مارخنه کرده وهمچنانکه می‌نمایاند هیچ‌یک دراندیشه وزبان گهربارپارسی رسانایی نداشته وبیجا. وازسوی مشتی نادان ونان به نرخ روزخوردرباری درزبان وفرهنگ ارزشمندواسمانی ایرانی بزرگ پارسی جاخوش کرده‌اند. اینکه این لجنپاره‌های بدبوونابیوسیده چگونه درفرهنگ ماچون انگلی ناخوانده جاخوش کرده اند،به بدکاری وگندزده گی دربارهای صفوی و. بیش‌تر قاجاری وپهلوی برمی گرددکه دراوج نادانی وندانمکاری: غفلت همچنان گنداب واژه‌های بی سروته دشمن نادانترازخودرادراندیشه خودی فرهنگ کردند. وانچه که می‌بایددراین راستاانجام شودوفرهنگسازی گردد،چنین است: برابرگهرواژه ارزشمندواسمانی پارسی واژه نارسای بیگانه پارسی اسکناس: فرانسه وی و روسی مهر ریال: اسپانیایی وپرتغالی پارسیک تومان: مغولی دریک سکه: تازی دریکات مسکوکات: تازی دریکی مسکوک: تازی سیم سپید یا سیمین نقره: تازی زریاگوهر طلا: تازی مروارید در: تازی بانو خانم: معولی سروریاگرامی یابزرگوار آقا: مغولی درفش پرچم: بیابانگردان چینی غز خوراک غذاء: که تازیان: اعراب به پیشاب: ادرار شترمی گویند. تن: یکای: واحد هرکس نفر: که تازیان به هرشمار ازشتربیابانی می‌گویند. واری، مامی توانیم ازخودبگوییم. وهیچ وابستگی ونیازی به بیگانه نداشته باشیم. وتا درودی دوباره و هماره بروی گل همیشه بهارهمه خواننده گان همیشه سبزبهاری
شماایرانیا همتون اینقدر وحشی هستین؟ شماهام آدمین؟ اسم خودتون و گذاشتین مسلمون؟ با ما چیکار دارین؟ تورو خدا برین افغانیهایی که تو کشورای اوروپایی یا آمریکا هستن و ببینین هیچ فرقی با خودشون نمی‌زارن اونوقت اینجا رو نیگا خیلی از افغانیا بی سواد موندن چون پول نداشتن که مدرسه برن خارجی‌ها پول که نمی‌گیرن هیچ هر ماه یه پول واسه کمک خرج بهشون می‌دن الان اگه یکی بهم دست بزنه بغضم که می‌ترکه هیچ خودمم می‌ترکم یه ذرم دلتون نمی‌سوزه؟ افغانیای بیچاره پناه آوردن به شما چون کشورشون آزادی نیست وگرنه الکی نیومدن اینجا فکر کردین کشورتون خیلی خوبه؟ به خدا از افغانستانم بدتره ماها حداقل مثل شماها سنگدل نیستیم زورتون فقط به ما می‌رسه؟ ما اگه کشورمون جنگ نبود و آزادی بود که اینجا نمی‌یومدیم اینا با کلی ذوق و شوق میان اینجا که راحت زندگی کنن اونوقت شماها اونایی که کارت ندارن و می‌ندازین زندان؟ خدا رو شکر که ما کارت داریم وگر نه. وقتی شنیدم یه نفرم توی این ماجراها مرده خونم جوش اومد. آدم اینقدرسنگدل؟ فقط دعا می‌کنم همه ایرانیا به روز ما بیفتین تا بفهمن من چه دردی می‌کشم حالم از همتون به هم می‌خوره
تفاوت یک احمق با یک بیشعور در اینه که: یک احمق نمیتونه بفهمه. ولی یک بیشعور نمیخواد که بفهمه. و جهان پر از بیشعورهاست نه احمق‌ها.
سرباز: مابرای چه میجنگیم؟ فرمانده: برای خاکمون! سرباز: یعنی این خاک مال منه. فرمانده: بله سرباز: پس چرا وقتی پدرم مرد ، برای یک متر قبر پول دادیم!
حمید مصدق: تو به من خندیدی و نمی‌دانستی؛ من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛ باغبان از پی من تند دوید؛ سیب را دست تو دید؛ غضب آلود به من کرد نگاه؛ سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛ و تو رفتی و هنوز؛ سال‌هاست که در گوش من آرام آرام؛ خش خش گام تو تکرار کنان می‌دهد آزارم؛ و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛ که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت فروغ فرخزاد به این شعر جواب رندانه و زیبایی با شعر و سبک و سیاق خودش داد که قابل تامل و دوست داشتنی است. اینم شعر فروغ: من به تو خندیدم؛ چون که می‌دانستم؛ تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی؛ پدرم از پی تو تند دوید؛ و نمی‌دانستی باغبان باغچۀ همسایه؛ پدر پیر من است؛ من به تو خندیدم؛ تا که با خندۀ خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم؛ بغض چشمان تو لیک؛ لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک؛ دل من گفت: برو! چون نمی‌خواست به خاطر بسپارد؛ گریۀ تلخ تو را؛ و من رفتم و هنوز؛ سال‌هاست که در ذهن من آرام آرام؛ حیرت و بغض تو تکرار کنان؛ می‌دهد آزارم؛ و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛ که چه می‌شد اگر باغچۀ خانه ما سیب نداشت؛ و از اونا جالب تر واسه جوابیه که یه شاعر جوان جواد نوروزی بعد از سال‌ها به این دو تا شاعر داده که خیلی جالبه: دخترک خندید و پسرک ماتش برد! که به چه دلهره از باغچۀ همسایه، سیب را دزدیده؛ باغبان از پی او تند دوید؛ به خیالش می‌خواست؛ حرمت باغچه و دختر کم سالش را؛ از پسر پس گیرد! غضب آلود به او غیظی کرد! این وسط من بودم؛ سیب دندان زده‌ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهرۀ یک عاشق و لب و دندان تشنۀ کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام! هر دو را بغض ربود. دخترک رفت ولی زیر لب این را می‌گفت: او یقینا پی معشوق خودش می‌اید! پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: مطمئنا که پشیمان شده بر می‌گردد! سال‌هاست که پوسیده‌ام آرام آرام! عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذراتم همه اندیشه کنان غرق در این پندارند این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت؛ واین هم جواب مسعود قلیمردانی: او به تو خندید و تو نمیدانستی این که او می‌داند تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی از پی‌ات تند دویدم سیب را دست دخترکم من دیدم غضبالود من نگاهت کردم بر دلت بغض دوید بغض چشمت را دید دل دستش لرزید سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک و در آن دم فهمیدم آنچه تو دزدیدی سیب نبود دل دردانه‌ی من بود که افتاد به خاک ناگهان رفت و هنوز سال‌هاست که در چشم من آرام آرام هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان می‌دهد آزارم چهره‌ی زرد و حزین دختر من هر دم می‌دهد دشنامم کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که خدای عالم زچه رو در همه باغچه‌ها سیب نکاشت شاعر معلوم نیست من ان درختم که تو سیب را با دلهره از من دزدیدی صاحبم میوه‌ی کال مرا دست تو دید در پی تو تند دوید دخترکش سیب از دستش افتاد گویا صاحب من فهمید دل معصوم دخترکش ریخت اما باز نگاهی غضب آلود کرد اما حالا سیب پوسید باغبان مرد. پسرک رفت. و اما من ماندم و دخترک چشم براه سالیانییست که در این فکرم که چه می‌شد اگه من درخت سیب نبودم. اینم شعر سارا کاظم نژاد دخترک می‌خندید. چون نمی‌دانست که پسر ، به چه دلهره از باغچة همسایه سیب را دزدیده. گر چه می‌گفت که می‌داند و آن خندة او ، پاسخ خالصانه به عشق پسرک بود و نبود. باغبان باغچه همسایة از پی آن پسرک تند دوید ، سیب را دست که دید؟ دخترش! لیک! غضب آلود به پسر کرد نگاه. پسرک بغضی کرد. سیب دندان زده از دست دختر افتاد به روی سر من. من که ناظر بودم ، آن نگاه نگران ، لرزة آن دستان. دخترک رفت. چون نمی‌خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ پسر را. پسرک ماند با حیرت و بغضی تکرار کنان. تکه سیبی که در اندیشة عشقی ناکام ، همه ذرات وجودش پوسید آرام آرام. و من اینجا تنها شاهد بغضی بودم که هنوز سال‌هاست که در ذهن من آرام آرام می‌دهد آزارم. و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می‌شد اگر عشق نبود. شاعر گمنام تورنتو کانادا هر کسی حرفی زد هر کسی نقلی گفت اما از دل این پیر کسی هیچ نگفت من نمیدانستم تو به چه دلهره از باغچه کوچک ما سیب را دزدیدی دخترم چشم به در همه مو کرده سفید پسرک منتظر مانده به راه با سبد سیبی به دست هر ذره سیب غرق پنداری غریب من ولی هیچ نمیدانستم این غضب آلوده نگاه شود یک روز سر آغاز گناه کاش ان روز نمیدیدم چیدن سیب یا اگر می‌دیدم غضب آلوده نمیکردم نگاه تا که سیب دندان زاده از دست او افتد به خاک من دویدم که بگویم اینجام که بگویم پاسبان حرمت باغچه و دخترکم که بگویم همه‌چیز روی عرفان کهن می‌روید کاش با عرف کهن حرف گفتن ان دو ، بد نمیپنداشتم حال پس از سال‌ها من به زیر لحد سنگینم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم کی بایستی فرصت ابراز سخن میدادم؟ وباز هم شاعرش معلوم نیست سالیانی ست از این واقعه سیب گذشت دختران خنده کنان غرق در این پندارند که چه می‌شد اگر خانه شان سیب نداشت؟ سیب دندان زده از خاک به خاک بازامد باغبان خاک شد اما عطر سیب پابرجاست پسران مات و مبهوت هنوز حیرانند سالیانی ست که اندیشه کنان غرق در این پندارند که چرا باغچه کوچک شان سیب نداد؟ جسم سیب تجزیه شد ساده ولی ذراتش همه اندیشه کنان غرق در این پندارند که چرا عشق, قربانی مظلوم غرور است هنوز که چه می‌شد اگر فاصله‌ای دلبر و دلدار نداشت! که چه می‌شد اگر لذت عشق , باغچه و سیب نداشت!
حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست. بیمار است. معمولا احمق‌ها آگاهانه دست به حماقت نمی‌زنند. خیلی از آن‌ها حتی فکر می‌کنند که خردمند و دانا هستند. نه. احمق! احمق‌ها بیش‌تر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند. بیشعورها داستان شان با احمق‌ها فرق دارد. کسی که ساعت سه صبح بوق می‌زند. بیشعور است. کسی که جلو تمام زنان مسیر می‌ایستد. بیشعور است. کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می‌کند. بیشعور است. کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می‌رود. بیشعور است. این هابیشعورند. حالا یا از نوعاحمق بیشعور یا از نوع پروفسور بیشعور. احمق بودن درد ندارد؛ درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می‌آید. از خانه و مدرسه. از سرانه مطالعه. از خود شیفتگی. از بی وجدانی. از مرکز فرهنگ فاسد. بیشعوری واگیر دارد. هم درد دارد و هم درمان. مشکل ما، احمق‌ها نیستند مشکل ما، هیچ‌وقت احمق‌ها نبودند مشکل ما، بیشعورها هستند. یادتان باشد سواد هیچ‌وقت شعور نمیاره. شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه این شعور است که راه استفاده درست و یا غلط از علم سواد رو به ما میگه! شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد؛ یک انسان می‌بایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند.
آمریکا اگر می‌خواست همان سال 2001 هم می‌توانست بن لادن را دسنگیر کند. نظر من این است که تاریخ مصرف بن لادن تمام شده بود و البته هم به خاطر اینکه آقای باراک اوباما بتواند محبوبیت خود را برای انتخابات نه چندان دور آمریکا بیش‌تر کند دست به چنین اقدامی زد وگرنه همان‌طور که گفتم می‌توانست در این 10 سال گذشته او را از بین ببرد. اکنون. آمریکا باید خاک افغانستان را ترک کند چون جنگ علیه تروریزم بن لادن در خاک افغانستان نبوده. پس آمریکا و ناتو دیگر هیچ دلیلی برای ماندن در افغانستان ندارند. به نظر من دیگر وقت آن رسیده که روی پای خود بایستیم. گرچه اوباما با این حرف که جنگ علیه القاعده بعد از کشته شدن بن لادن هم ادامه خواهد داشت ماندنش را در خاک افغانستان تاکید کرد. همه می‌دانیم که هدف آمریکا تأمین امنیت و آرامش در منطقه نیست بلکه غارت منابع طبیعی و زیر نظر داشتن خاورمیانه است. درضمن کشته شدن بن لادن و حتی نابودی کامل القاعده تأثیر چندانی بر عقاید طالبان ندارد و مبارزه با ریشه‌های طالبان در افغانستان نیاز به یک فرهنگ سازی درست دارد. تا فرهنگ تغییر نکند همین ملاعمر است و جهل و تاریکی و بیسوادی و تا ملاعمر است انفجار است و انتحار. سوال اینجاست که مردم مظلوم افغانستان چه هزینه‌ای باید در راه مبارزه با القاعده و طالبان پرداخت نمایند؟ عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم همان یک لحظه‌ی اول که اول ظلم را میدیم از این مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدیگر ویرانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که در همسایه‌ی صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می‌دیدم نخستین نعره‌ی مستانه راخاموش آندم بر لب پیمانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که می‌دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه‌ی رنگین زمین و آسمان را وازگون مستانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد چرا من جای او باشم همین بهتر که او جای خود نشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق بی وجدان را دارد و گرنه من به جای او چو بودم یکنفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می‌کردم عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد
سلام عزیزان من دیگه نمی‌خام ادامه بدم میخام حذف وبلاگ کنم حالا اگه تعداد نظرا زیاد بود شاید تجدید نظر کنم و دوباره شروع کنم فعلن بای
ما، بخشی از فعالان حقوق شهروندی و حقوق زنان، به عنوان فعالین جامعه مدنی در عرصه‌های مختلف صنفی، مطبوعاتی، سازمان‌های غیردولتی، احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی هستیم که طی سالیان گذشته راه‌های گوناگون و صعب العبوری را برای تحقق خواسته‌ها و مطالبات زنان و بهبود وضعیت زندگی آنان پیموده‌ایم و هرگاه ضرورت اقتضا می‌کرده، برای تحقق این خواسته‌ها در کنار هم گام برداشته‌ایم. امروز نیز مصمم شده‌ایم، به منظور ارائه بخشی از مطالبات خود و زنان سرزمین‌مان، با بهره‌گیری از فضای انتخاباتی، ائتلاف دیگری را شکل دهیم. این ائتلاف که هدف آن طرح مطالبات زنان است, درصدد حمایت از کاندیدایی خاص و یا مداخله در حق شهروندان در انتخابات نیست. بلکه می‌خواهد صدای زنان این سرزمین را هرچه رساتر به گوش جامعه برساند. ما می‌خواهیم از این طریق، بگوییم که زنان همواره در سخت‌ترین شرایط اجتماعی و اقتصادی پابه پای مردان قدم در راه‌های سخت فقر و مهاجرت گذاشته‌اند اما تا به امروز از دست‌یابی به حقوق انسانی خویش محروم بوده‌اند. ما می‌خواهیم در عین نظارت غیر مستقیم بر چگونگی تایید صلاحیت نامزدان ریاست‌جمهوری و نحوه برگزاری انتخابات شفاف،که حق شهروندان است، تنها به این امر بسنده ننموده و مسئولان را متوجه مطالبات و خواسته‌های نیمی از شهروندان جامعه یعنی زنان بسازیم. ما می‌خواهیم از این طریق نشان دهیم که اگر نیک بنگریم در سخت‌ترین شرایط اجتماعی و سیاسی هم می‌توان شهروندی تاثیرگذار بود و برای زندگی بهتر و عادلانه تلاش کرد، ولی تحقق این امر، مشروط به آن است که ما زنان بتوانیم و ثابت کنیم که از ظرفیت، هوشیاری و جسارت آزمودن راه‌های گوناگون مدنی برخورداریم. زیرا تجربه نشان داده که هر فضا و روزنه‌ای را که زنان بدون حضور خود، رها ساخته‌اند، بلافاصله با حضور زن ستیزان فتح شده و زندگی یکایک زنان کشور را بیش از پیش دستخوش محدودیت‌های غیرانسانی و رفتارهای مطالبات کمپین 50 درصدپایان بخشیدن به منازعات و مذاکرات غیر شفاف با عاملین جنگ‌ها و جنایات گذشته و توجه دایم و مرکزی به حقوق زنان در تمام تصمیم گیریها و سیاست‌گذاری‌های کلان کشور جوهر و شالوده مشترک مطالبات گروه‌های مختلف زنان است. ما زنان با این باور که دموکراسی و عدالت با نگاه کردن به شرایط زنان سنجیده می‌شود، همواره با استفاده از شیو ه‌های عاری از خشونت، برای دست‌یابی به دموکراسی، آزادی‌های فردی و مدنی یعنی عدالت و برابری و حقوق شهروندی مبارزه کرده‌ایم و از این روست که امروز نیز مانند گذشته به طرح مطالبات خود برخاسته‌ایم و نیک می‌دانیم که برابری جنسیتی پیش شرط تحقق دموکراسی، توسعه پایدار و دست‌یابی به جامعه‌ای سالم، انسانی و عاری از خشونت، فقر و بی عدالتی است. از این رو ما، زنان و مردان افغانستان، با اعتقاد به اینکه بدون رفع تبعیض از زندگی زنان و بهبود کیفیت زندگی نیمی از شهروندان جامعه، هیچ جامعه‌ای به دموکراسی،عدالت و توسعه پایدار دست نخواهد یافت، از کاندیداهای ریاست‌جمهوری می‌خواهیم در سیاست‌ها و برنامه‌های خود، به مطالبات اساسی ما که زمینه‌ساز تحقق مطالبات زنان در حوزه‌های مختلف و دست‌یابی به زندگی بهتر و جامه‌ای سالم تر است، پاسخ دهند: 1 تلاس در جهت دست‌یابی به صلح پایدار و عادلانه در کشور از طریق یافتن راه‌حل‌های مسالمت آمیز و پایان بخشیدن به راه‌حل‌های جنگجویانه و مذاکرات غیر شفاف با عاملین جنگ‌ها و سرکوب. بیش از 3 دهه جنگ باعث کشته شدن میلیون‌ها انسان بیگناه، زن و کودک شده است. زنان زیادی به دلیل جنگ فرندان و همسران خود را از دست داده و می‌دهند. پرداختن به جنگ و بودن در شرایط جنگی باعث از بین رفتن بسیاری از فرصت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شده و این امر منجر به عقب ماندگی جامعه افغانستانی و مهاجرت میلیون‌ها انسان از این کشور شده است. از این رو از رییس‌جمهور آینده می‌خواهیم به منظور دست‌یابی به صلح پایدار و پایان بخشیدن به منازعاتی که بیش از 3 دهه به طول انجامیده،خواست دادخواهانه ما را پاسخ گفته و مسئولیت پذیری در مقابل قربانیان را پیش شرط هر نوع دست‌یابی به صلح و در صدر برنامه‌های کاری خود قرار دهد. 2 تامین امنیت اجتماعی زنان در عرصه‌های کاری، ازدواج، دسترسی به سیستم قضایی عادلانه لازمه گام برداشتن در عرصه‌های مختلف اجتماعی، برخورداری از امنیت اجتماعی و آزادی‌های فردی است که خود دربرگیرنده امینت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و قضایی می‌باشد. ما از ریاست جمهور آینده می‌خواهیم در راستای تامین امنیت اجتماعی که موجب باز شدن درهای انکشاف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به روی زنان می‌شود، تلاش عملی نماید. 3 اعلام بسیج عمومی برای سواد آموزی زنان و تخصیص منابع مورد نیاز مالی و انسانی به این امر مهم. بر همگان روشن است که بسیاری از مشکلاتی که جامعه فعلی افغانستان با آن دست به گریبان است به ویژه وضعییت نابسامان زنان، بر خواسته از سطح پایین سواد و آگاهی در میان مردم است که در این میان نسبت بی سوادی در میان زنان بسیار بیش‌تر از مردان است. ما از رییس‌جمهور آینده می‌خواهیم که در عین توجه به آموزش کودکان و کسب اطمینان از دسترسی تمام کودکان این سرزمین اعم از دختر و پسر به امکانات آموزشی و تحصیلی رایگان و با کیفیت، با استفاده از امکانات و مجموعه ظرفیت‌های خود، در جهت رفع معضل بیسوادی در میان زنان بزرگسال اقدامات بسیارموثری انجام دهد. و با اعلان بسیج عمومی برای سواد آموزی از تمام ظرفیت‌های داخلی و خارجی استفاده نماید. 4 تلاش در جهت رفع قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و گنجاندن اصل برابری جنسیتی بدون قید و شرط در تمام قوانین. هرچند که تغییر در قوانین تبعیض آمیز تنها برعهده ریاست‌جمهوری نیست، اما می‌دانیم که اگر هیئت دولت آینده، به برابری زنان کشور پایبند باشد و آن را از وظایف و تعهدات خود به مردم بداند می‌تواند با امکانات و مجموعه ظرفیت‌های خود در جهت رفع تبعیض‌های قانونی علیه زنان اقدامات بسیار موثری انجام دهد و برای آن که مردم و مجلس نیز بتوانند در جهت تغییر قوانین مدنی و جزایی تلاش کنند، ابتدا قوانین عادی باید به نفع حقوق زنان اصلاح شود و همه قوانین نابرابر و حتی رسوم، تعصب‌ها و سنت‌های ضد زن به تدریج تغییر کنند. همچنین دولت، بخش خصوصی و اشخاص حق ندارند اقدامی انجام دهند که تبعیض علیه زنان به حساب آید یا تصورات و تعصب‌های غلطی که زن‌ها را ضعیف، جنس دوم و پایین‌تر از مردان می‌داند و ویژگی‌های شخصیتی، کارها و توانایی‌ها را زنانه مردانه می‌کند، تقویت شود. 5 تلاش در جهت ایجاد فرصت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برابر میان زنان و مردانزنان به عنوان نیمی از جامعه انسانی کشور افغانستان از بسیاری از فرصت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی محروم‌اند. همان‌طور که در کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان که کشور افغانستان نیز آن را امضا نموده است، آمده است زنان باید بتوانند در کلیه انتخابات و همه پرسی‌ها، چه به عنوان رای دهنده و چه به عنوان کاندیدا شرکت کنند و دولت‌ها باید زنان را بدون هیچ‌گونه تبعیض و در شرایط مساوی با مردان، در مدیریت کشور، یعنی در تمامی ادارات، مجامع و سازمان‌های دولتی، چه در داخل و چه خارج از کشور دخالت دهند. 6 تلاش در جهت ایجاد فرصت‌های اشتغال برای زنان سرپرست خانوار و معلولین و معیوبین کشور افغانستان دارای تعداد زیادی زنان بیوه است که بعد از فوت یا کشته شدن همسرانشان در جنگ، اکنون سرپرست خانواده‌های خود هستند. ما از رییس‌جمهور آینده می‌خواهیم که توجه ویژه‌ای به این افراد صورت گیرد و با ایجاد فرصت‌های اشتغال و سیستم تامین اجتماعی ونیز ایجاد بیمه خاص بیوگان و زنان سالخورده و بی سرپرست، معلولین و معیوبین و زنان را در جهت حمایت از خانواده‌های خود تقویت نماید. 7 تلاش در جهت بهبود دسترسی تمام زنان به امکانات بهداشتی و صحیهنوز در کشور افغانستان دسترسی به تسهیلات صحی با کیفیت در سطح پاینی قرار دارد و بسیاری از زنان به دلیل عدم دسترسی به امکانات صحی ابتدایی در هنگام بارداری و یا زایمان جان خود را از دست می‌دهند. ما از رییس‌جمهور آینده می‌خواهیم گام‌های عملی را در راستای ایجاد امکانات لازم برای مراقبت‌های صحی از زنان، دسترسی آنان به خدمات بهداشتی و صحی از جمله وسایل پیشگیری از بارداری و نیز خدمات لازم در رابطه با بارداری، زایمان و دوران پس از زایمان و شیردهی به زنان را در شهرها ، روستاها و مناطق محروم برداشته و برنامه‌های عملی خود را در این راستا ارائه نمایدو در پایان به دولت آینده و جامعه افغانستان اعلام می‌کنیم: حقوق زنان، مادران، همسران، دختران و خانواده شما تامین کننده آزادی، استقلال، دموکراسی، عدالت و سربلندی کشورمان افغانستان است. چه خواهیم کرد؟ ما برای طرح و گسترش مطالبات زنان در میان مردم و مسئولان، هر اقدامی را که لازم باشد، در حد توان و امکانات خود در سه سطح مردم، جامعه مدنی و کاندیداها، انجام خواهیم داد و امیدوار هستیم که بتوانیم حداقل در فضای انتخابات به بسط خواسته‌ها و مطالبات زنان در سطح جامعه و در میان مسئولان تلاش کنیم و با تحقق مطالبات ذکر شده، در جهت دیگر درخواست‌های زنان نیز قدم برداریم. و اما چگونه؟ ما در این حرکت مسالمت آمیز و دسته جمعی سعی خواهیم کرد با اجماع هرچه گسترده‌تر در میان گروه‌های جنبش زنان و نیز دیگر گروه‌های اجتماعی، مسیر آینده این ائتلاف را با مشارکت همه علاقه مندانی که به آن می‌پیوندد مشخص سازیم. از این رو از تمامی گروه‌ها و افرادی که تمایل دارند به این ائتلاف ملحق شوند و مسیر حرکت آن را شکل دهند می‌خواهیم با ایمیل زیر تماس بگیرند و در گردهمایی‌ها و جلسات بحث و تصمیم‌گیری در مورد چگونگی ادامه حرکت مشارکت داشته باشند تا از این طریق بتوانیم با همفکری و توافق هرچه وسیع تر به طرح مطالبات زنان در این مقطع موفق شویم.
خبر خبر خبر یه خبر غیر انتخاباتی یه خبر توپ یه خبر غم انگیز یه خبر داغ بگم خبرمو؟ اوکی خواستم بگم مایکل جکسون مرد خودشو دوست نداشتم ولی صدا و رقصشو دوست داشتم طفلی فقط 50 سالش بود. زود مرد چون ناراحتی قلبی داشت ییهویی تو خونشون غشی می‌شه و دارفانی و رو وداع می‌کنه تازه مسلمون هم شده بون اگه ایمان قلبی به اسلام داشته باشه الان جاش تو بهشته خدا بیامرزتش اسمشو هم میکائیل گذاشته بود من شنیدم که زن برادر مایکل یا میکائیل افغانی بوده و داداشش مسلمون می‌شه و میکائیل رو هم مسلمون مکنه حالا راست یا دروغ بودنشو خدا میدونه همین بای تاهای
سلام عزیزان از رفتار دیشبم از همه‌ی شما معذرت می‌خوام دست خودم نبود سیمای مخم اتصالی کرده بود بدجور قاطی کرده بودم آخه بزرگای شمام یه کارایی می‌کنه‌ها. اصلا دوست ندارم وارده بحثای سیاسی شم وگرنه می‌دونستم چیا بگمxml: به هر حال ازتون معذرت می‌خوام
سلام به همه‌ی جیگرا بعد از تقریبا 2 ماه دوباره اومدم من واقعا شرمندتونم اگه جواب خیلیاتونو ندادم از این به بعد می‌ترکونم الان یه شعری واستون گذاشتم که من خیلی دوسش دارم که یکی از عزیزان واسم فرستاد خیلی توپه اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می‌شود آری همیشه بی‌خبر از حال خویشتن بودم نشد جواب بگیرم سلامهایم را هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم چگونه شرح دهم عمق خستگی‌ها را اشاره‌ای کنم انگار کوه کن بودم من آن زلال پرستم در آب گند زمان که فکر صافی آبی چنین لجن بودم غریب بودم و گشتم غریب تر اما دلم خوش است که در غربت وطن بودم
سلام به همه عزیزان امیدوارم خوب باشید همه ما می‌دانیم که افغانستان دارای چه تمدن و فرهنگ کهنی است که دانشمندان و شاعران و علمایی نامی در آن چشم به جهان گشودند که نه‌تنها در عصر خود افتخار کشور ما بودند بلکه همچنان هستند و خواهند بود. اما متاسفانه امروزه بسیاری از کشورهای غرب و حتی کشورهای آسیایی کشور ما را با جنگ‌های داخلی و دوران حکومت طالبان به خاطر می‌آورند و می‌شناسند و از این هم بدتر این است که ما نسل جوان افغان هم همیشه در وبلاگ‌ها و گفتگوهای خود سعی می‌کنیم روزهای تیر و تار کشورمان را به رخ خود و دیگران بکشیم. حالا اگر بخواهیم از آن اتفاق درس بگیریم بازهم خوبه! ولی ما سفر می‌کنیم به گذشته و شروع می‌کنیم دنبال مقصر گشتن و بحث کردند و اخر سرهم. دوطرف ناراحت و خسته با تنفر از هم بیخیال میشیم و. در تاریخ اگر سیری کنیم می‌بینیم که افغانستان دارای چه فرهنگ غنی و چه شخصیت‌های برجسته‌ای بوده که بسیاری از ما حتی از نام آنها نیز بی اطلاع بوده‌ایم و این یاداوری از شخصیت‌های تاریخی ، ما جوانان را از حالت افسردگی و سردگرمی نجات می‌بخشد و غرور و شهامت می‌بخشد وشنیدن نام اینان مایه‌ی غرور ما افغان هاست. برای روشن شدن مطلب. نام و شرح حال مختصری از چند تن از علما ، فضلاء ، شعراء و نویسندگان گذشته را که گنج‌های افغانستان هستند با هم می‌خوانیم: 1 ابو مشعر بلخی: جعفر بن محمد بن عمر منجم معروف به ابو معشر از دانشمندان و ستاره شناسان قرن سوم هجری است. در علم نجوم ، قریب چهل کتاب تألیف کرده بود ، در علم هندسه و حساب آشنایی کامل داشت و در سال 272 هجری وفات یافت. 2 ابو شکور بلخی: یکی از شعرای معروف ، حکیم متفکر عصر سامانی به حساب می‌آید. عرفی صاحب کتاب الباب الباب آفرین نامه را به وی نسبت داده که در سال 336 هجری ق تألیف شده است. 3 دقیقی بلخی: دقیقی بلخی یکی از شعرای بزرگ دوره سامانی است که در سال‌های 350 387 هجری شهرت بسزایی داشته است. 4 عنصری: نامش حسن بن احمد متخلص به عنصری که کنیه‌اش ابوالقاسم می‌باشد و مولودش بلخ است. 5 عسجدی مروزی: یکی از شعرای معروف دربار سلطان محمود غزنوی است و در سال‌های 416 هجری حیات داشته است و برخی وفات او را 432 هجری ق نوشته‌اند. 6 سید حسن غزنوی: یکی از حکمای برجسته زمان خود محسوب می‌گردد و مولانا بلخی از او تعریف بسیار کرده است ، وفات او را اکثرمورخین ، سال 525 هجری ق نوشته‌اند. 7 بیهقی: یکی از تاریخ نویسان معروف افغانستان است که در سال 385 هجری متولد شد و در 470 هجری وفات یافته است. 8 خواجه عبدالله انصاری: خواجه عبدالله انصاری ملقب به پیر هرات و پیر انصار است که در سال 399 هجری متولد شد و در سال 481 هجری وفات یافته است. او عارف معروف و محدث زبر دست و کتب فراوان از جمله زادالعارفین و کتب اسراری به جهان ادب تحویل داده است. 9 مولوی جلال الدین بلخی معروف به رومی: در سال 604 در بلخ تولد یافت و در سن 14 سالگی به مسافرت شروع کرد و در سال 712 هجری در قونیه وفات نموده است یکی از عرفای معروف جهان اسلام است که همگی به نام او افتخار می‌کنند. 10 ابن سینا: ابو علی حسین بن عبدالله بن علی بن سینا ملقب به شرف الملک ، پدر ابن سینان از بلخ بوده و مادرش ستاره از بخارا. ابن سینا در سال 370 هجری تولد یافته است. او در علوم ریاضی ، حکمت ، طبیعت ، منطق ، طب و فلسفه تبحر بسیار داشته و تا امروز نام او به بزرگی یاد می‌شود و همگان به او افتخار می‌کنند. وفات او در سال 428 هجری اتفاق افتاده است. 11 ارزقی: ابوبکر زین الدین ارزقی هروی پسر اسماعیل رواق از شعرای عهد سلجوقیان است. 12 ظهیر فاریابی: ابولفضل طاهر بن محمد ظهیر الدین فاریابی در قصبه فاریاب به دنیا آمد ، او مداح معروف بود ، کسی که کرسی فلک را زیر پا نمی‌گذاشت تا یک بوسه بر رکاب امیر ارسلان بزند ، در سال 598 هجری وفات یافت. 13 ناصر خسرو: ابو معین ناصر خسرو بن حارث در سال 349 هجری در قبادیان حوالی بلخ تولد یافته است. پس از خواب دیدن به سفر می‌پردازد و داستان او را هر خواننده خوانده وشنیده است. درباره تاریخ وفات او اختلاف است هر چه باشد در بدخشان دفن شده ، برخی تاریخ وفات او را 481 هجری نوشته‌اند. 14 عبدالواسع جبلی غرجستانی: در عهد سلطان سنجر می‌زیسته است و در سال 5 هجری وفات نموده است. آیا با خواندن این مطالب به خود و کشور خود افنخار نمی‌کنید؟ آیا وقت آن نرسیده که دیگه پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک و. نداشته باشیم همه با هم مثل برادر باشیم و نگاه هامان به هم مثل برادر و دو تا دوست باشه؟ آیا وقت ان نرسیده گذشته را چراغ راه فردامان کنیم و از اشتباهات گذشتگانمان که حاصلش جنگ‌های داخلی و اوارگی میلیون‌ها افغان شد پند بگیریم و ما اشتباهات آنها را تکرار نکینم؟ واقعا ما که ادعامون می‌شه قشر تحصیل کرده‌ایم اینیم. وای به حال ادمای بی سواد و ساده لوح کشورمون؟ از غریبه‌ها چه انتظاری می‌شه داشت وقتی ما در بین خودمشکل داریم؟ امیدوارم که همه سر عقل بیاییم مگه اون همه جنگ و خونریزی بس نبود؟ که حالا ما با جنگ‌های روانی خود مانع تشکیل اتحاد بین هم شویم. مگه این همه کشته و یتیم و بی خانمان دادیم کافی نیست. به امید سر بلندی و سرافرازی افغان و افغانستان. انشالله روزی میرسه که از ته دل برادر و خواهر افغان همدیگرو خطاب کنیم. به امید روزی که اگر یک اجنبی به هزاره ایی توهین کرد پشتون پشتش در بیاد و بلعکس. چون ما همه افغانیم و تنها ما میتونیم به هم کمک کنیم از هیچ غریبه‌ای نمی‌توان کمک خالصانه انتظار داشت. خدایا اتحاد و برادری را در قلب ما افغانها قرار ده.
زمین بایگانی آدم‌های کوچک است. و آسمان بایگانی روح‌های بزرگ. سلام بر همه‌ی آسمانی‌ها. سلام؛ من بلاخره اومدم. با هر چی که بود سوختم و ساختم و بلاخره اومدم. هر چی بود دیگه مهم نیست مهم اینکه با وجود همه‌ی اتفاقات من هنوز رو پام واستادم و دارم نفس میکشم. و می‌خوام بمونم و نفس بکشم. باید آهنگ این زندگیو ادامه بدم، حتی اگه تو زندگی یکی از سیم‌های سازم پاره شد. طوری ادامه بدم که هیچ‌کس نفهمه بر من چه گذشت! خب من اینجا دیگه تنها نیستم. با علی داداشم این وبلاگ و میچرخونیم. دیگه من چیزی نمیگم خودتون باهاش آشنا میشین ان شاالله. الان بحث داغ، همون تانکرای نفته که جناب ایران دلش خواسته اجازه نده تانکرها برن افغانستان، آخه یکی نیست بهش بگه به تو چه! مثل این میمونه که من برم واسه خونمون غذا بخرم و همسایه بغلیمون اجازه نده من غذاهارو ببرم تو خونمون به خاطر اینکه شاید مهمونایی از اون غذا بخورن که ایشون دوست نداره! چی عجیب گپ است! الان فکر کنم یه ماهی می‌شه که تانکرهای بیچاره آلاخون بالاخون موندن سر مرز تا ایرانی‌های گل گلاب اجازه‌ی خروج رو بهشون بدن! واقعا خنده داره. من نمی‌دونم این ایران چه پدر کشتگی با ما داره؟ واقعا دلیل این بازی‌ها چیه؟ ما که تو این بازی ضرر نمی‌کنیم چون از جاهای دیگه بهمون نفت میرسه و خیلی زیاد واسمون مشکل پیش نیومده فقط ایران ضرر میبینه چون تنها وارد کننده‌ی محصولات ایران افغانستانه. نه هیچ جای دیگه. ما میتونیم از جاهای دیگه هم نیازامونو برطرف کنیم ولی ایران نمیتونه جای دیگه محصولات قشنگشو بفرسته چون تو تحریم تشریف داره. ببینیم آخرش چی می‌شه. رفاقت را در مکتب خانه‌ای آموختم که بابت شهریه‌اش همه‌ی زندگیم را باختم
سلام بچه‌ها یه موضوعی هست که چند روزیه خیلی فکرمو مشغول کرده میگم به نظر شما دلیل اینکه آمریکا افغانستان رو اشغال کرده چیه؟ سال 2001 آمریکا واسه تلافی حمله‌ی 11 سپتامبر و دستگیری بن لادن به افغانستان حمله‌ی نظامی کرد. ولی الان حدود 8 یا 9 سال می‌شه که آمریکا تو افغانستان ولی همه کار کرده به جز دستگیری بن لادن که به بهانه‌اش اومد افغانستان. حالا آمریکا چرا با اون همه تجهیزات و امکانات پیشرفته‌ی نظامی بن لادن رو دستگیر نمیکنه؟ من فکر می‌کنم چون اگه دستگیرش کنه دیگه بهونه‌ای نداره که تو کشورمون بمونه. شما چی فکر میکنین؟ اصلا یه چیز دیگه, چرا ما میزاریم آمریکا تو کشورمون بمونه؟ ماکه تونستیم شوروی رو بیرون کنیم چرا این کارو با آمریکا نمی‌کنیم؟ چرا باید یه کشور دیگه واسه ما تصمیم بگیره؟ چرا ما نمیتونیم کاری که خودمون دوست داریم بکنیم؟ و هزار تا سوال بی جواب ببینم چرا کسی بن لادن و که رهبر طالبان بوده رو نمیکشه؟ بن لادن یه خیانت کاره که مانع پیشرفت افغانستان شده چرا این انگل باید زنده باشه؟ همین بن لادن نکبت بود که نذاشت مردم درس بخونن. نذاشت دخترا و زن‌ها درس بخونن. بن لادن اسم اسلام و خراب کرد ببینم اسلام گفته که دخترها نباید درس بخونن؟ اسلام گفته دخترها و زن‌ها حق ندارن رنگ آفتاب و ببینن؟ اسلام گفته مردا باید تا زانوهاشون ریش بزارن که بن لادن همه‌ی این کارارو سر ما کرد؟ تف به این طالبان که آبروی هرچی مسلمون هست رو بردن بچه‌ها ازتون می‌خوام جواب سوالای منو بدین که اگه من اشتباه فکر می‌کنم طرز فکرمو عوض کنم باشه؟ فعلا بای تاهای
سلام به همه عزیزان امیدوارم خوب و خوش باشید. امروز روز 22 فروردین است! حتما میپرسید که چی و با خود می‌گویید؟ خوب امروزم یه روزه مثل بقیه روزا صبر داشته باشید! در این روز یک اتفاق خوب افتاده. امروز با بقیه روزا فرق داره؟ زیرا درچنین روزی خداوند یکی از فرشته‌های آسمونیش را به زمین فرستاد که با آمدنش لبان مادری به خنده باز شد و چشمان پدری رو به آسمون شد و از ته دل خدا را شکر کرد. خانه‌ای به نورعشق و محبت روشن شد و آنگاه زندگی با شوقی دیگر ادامه پیدا کرد. امروز تولد خواهر گلم زحل است. اره درسته امروز تولد یک فرشته است. تولدت مبارک زحل جان از صمیم قلب برات آرزوی خوشبختی می‌کنم و امیدوارم که در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و به آرزوهات برسی و برات همواره آرزوی سلامتی و تنددرستی می‌کنم و از خداوند متعال می‌خوام که جریان زندگی را بر وفق و مرادت بگرداند خیلی دوستت دارم خواهرعزیزم این شعرم تقدیم به تو: تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویم نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه فرشته زیبا تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی واسه تولد تو باید دنیا رو آورد ستاره رو سرت ریخت تو رو تا آسمون برد یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی‌شه تولدت مبارک امیدوارم خوشت اومده باشه و یک‌بار دیگر تولدت را بهت تبریگ میگم و انشالله که صد ساله بشی و امیدوارم همواره لبخندت از ته دل و گریه‌ات از سر شوق لطف حق بر سر تو گسترده باشه و دشمنت در همه جا شرمنده باشه
چقدر بچه‌ها دوست داشتنی‌اند. وقتی می‌خندند از ته دل می‌خندند، چون هیچ دغدغه‌ای ندارند. گریه هم که می‌کنند زیاد گریه می‌کنند، حتما براتون پیش امده. دو قطره اشک ریختن جلوی خدا به خاطر دلتنگی، معذرت خواهی، خواستن چیزی یا هربهونه دیگر. قلب آدم را تر و تازه و لطیف می‌کند. عزیزی می‌گفت: گریه کلید بهشت هست! چقدر بچه‌ها دوست داشتنی‌اند. خیلی دوست دارند با خاک بازی کنند چون تو وجود پاکشون چیزی به اسم تکبر و غرور وجود نداره. چیزی رو که می‌سازند زود خراب می‌کنن چون به چیزی تو این دنیا دل نمی‌بندن و چیزی اسیرشون نمی‌کنه. وقتی قهر می‌کنن خیلی زود آشتی می‌کنن، این نشون میده که هیچ کینه‌ای در دلشون وجود نداره. هر خوراکی که دارن زود می‌خورند و برای فردا نگه نمی‌دارند چون آرزوهای دراز ندارند و غصه آینده رو نمی‌خورند. آدم‌های بزرگ با همین فطرت و خصلت بچگی بزرگ می‌شوند. و بزرگ می‌شوند. می‌شود یک‌بار دیگره روی این صفتهای بچه‌ها فکر کرد و این بازی دنیا را اینقدر جدی نگرفت!
این بار اگر زن زیبایی دیدید هوس را زنده به گور کنید! و خدا را شکر کنید بخاطر خلق این زیبایی. زیر باران اگر دختری را سوار کردید به جای شماره به او امنیت بدهید! او را به مقصد مورد نظرش برسانید. نه به مقصد مورد نظرتان! در تاکسی خود را به در بچسبانید نه به او! بیایید فارغ از جنسیت کمی مرد باشید نوشته شده در ساعت 8 PM توسط.
ای صمیمانه ترین آیت مهر. با صمیمانه ترین یاد به یادت هستم.
شور دیدارت اگر شعله به دل‌ها بکشد رود را از جگر کوه به دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب. اما نه! شب که اینقدر نباید به درازا بکشد خودشناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل ، یکدل شده با عشق؛ فقط می‌ترسم هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است باش تا کار من و عقل به فردا بکشد زخمی کینه‌ی من! این تو و این سینه‌ی من من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را. عشق به صحرا بکشد
آرام آرامم. مثل مزرعه‌ای که تمام محصولاتش را ملخ‌ها خورده‌اند. دیگر نگران داس‌ها نیستم. نوشته شده در ساعت 9 PM توسط.
سرود رسمی باشگاه تراکتورسازی برای دانلود اضافه شد با توجه به درخواست‌های بی شمار شما کاربران،در پست امروز وب‌سایت میهن دانلود،نرم افزار تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز مخصوص نصب بر روی گوشی‌های آندروید را برای دانلود آماده کرده‌ایم. نرم‌افزار Tiraxtur v1. 0 توسط یکی از هم میهنان گرامی برای هوادارن بی شمار این تیم ساخته شده است. با استفاده از این نرم‌افزار می‌توانید نتایج بازی‌های تیم تراکتورسازی را به صورت لحظه‌ای و زنده دنبال کنید. از دیگر قابلیت‌های این نرم‌افزار می‌توان به جدول رده‌بندی لیگ برتر،برنامه بازی‌های تراکتور،گالری تصاویر تراکتور،اخبار تیم،اسامی بازیکنان و کادر فنی تیم و تاریخچه تیم اشاره کرد. همچنین تمامی علاقه‌مندان به فوتبال می‌توانند از این نرم‌افزار برای اطلاع از نتایج سایر تیم‌ها استفاده کنند. برای دانلود و مشاهده‌ی توضیحات تکمیلی به ادامه مطلب مراجه فرمائید. برخی از ویژگی‌های این نرم‌افزار: قابلیت نصب بر روی نسخه‌های مختلف آندروید امکان مشاهده‌ی نتایج سایر بازی‌ها اسامی بازیکنان و کادر فنی تیم جدول رده‌بندی لیگ برتر برنامه بازی‌های تراکتور گالری تصاویر تراکتور اخبار تیم و. لینک‌های دانلود دانلود از لینک مستقیم با حجم 1. 5 مگابایت دانلود سرود رسمی باشگاه تراکتورسازی رمز: منبع: وب‌سایت میهن دانلود
موضوعات مرتبط: سازه ، معماری برچسب‌ها: طراحی معماری , طراحی سازه , محاسبات , نظام مهندسی اصفهان , مهندس ضیایی
نوروزبزرگ وسرافرازجهانی ایرانی بزرگ پارسی رابه همه مردم بزرگ ایران بزرگ پارسی و همه مردم جهان شادباش می‌گویم و ازخداوند بزرگ آفریننده آرزوی سال بهتروخوشتری برای همه هم میهنان بزرگم آرزو می‌کنم. واین سرافرازی برای ماایرانیان بزرگ پارسی همین بس که نوروزبزرگ از ماست و همیشه درهمه روزگار ،جهانی بوده است پیش ازاینکه سازمان هماوندان جهانی سازمان ملل متحد ،ائین و فرهنگ والای بی همتای ایرانی بزرگ پارسی نوروز راجهانی کند. نوروز بزرگ و ارزشمند و بی همتای ایرانی برای همیشه روزگارجهانی بوده و هست و خواهدبود. براستی که باید به اندیشه والای ایرانی بافرهنگ پارسی آفرین گفت. و به ایران بزرگ همیشه پارسی بسی نازش و سرافرازی کرد. برپایی شیوه ارزنده نوروزبزرگ: آنگاه که سبزه‌ها می‌رویند و گلهاشکفته می‌شوند و زندگی تازه‌ای بهتر ازپیش آغاز می‌شود ،و درکناران شیوه بسیار ارزشمند دید و بازدید ایرانی که در همه جهان شناخته شده و زبانزد است و استوار ساختن دوستی‌ها بالاترین و ارزنده ترین اندیشه و فرهنگ آسمانی ایرانی درتاریخ است که همچنانکه می‌دانیم این فرهنگ آسمانی درهیچیک از گروه‌های نام آور تاریخ دیده نشده که ازایران بزرگ و ایرانی سرافراز به مردم دور ونزدیک جهان ، بازده اثربخش بیشترین ووالاترین اندیشه و فرهنگ بوده است. ونوروزبزرگ ایرانی بزرگ همیشه پارسی همیشه جهانی بوده است پیش ازاینکه سازمان هماوندان جهانی سازمان ملل متحد این فرهنگ بی همتای بزرگ ایرانی را جهانی بشناسد. به ویژه تازیانی اعرابی که به تازه گی بااین آیین‌های بشکوه و ارزنده ایرانی آشناشده بودند و فرهنگ والای این آئین ارزشمند ایرانی را پذیرفتند وبه آئین بی همتای آسمانی آن درامدند. اینان نوروزرادرزبان خود نیریزگفتند. این است که ایران بزرگ: سراسر درهمه تاریخ ، سبز وبهاری بوده است. و اندیشه سبز رستن را برکویر تاریخ افشانده است. و چنین است که ایران بزرگ: سبز بلند تناوری است که همچنان سرافراز و پایدار و استوار بر بلندای روزگار سربلند ترین و سرفرازترین و جاودانه ترین است. واستوارترازپیش همچنان سرفراز جاودانه خواهد بود و پایدارتر دردل تاریخ خواهد تپید. و چنین است که من سروده‌ام: ای سبز تر زراز باغ و جوانه ،ایران! ای زنده تر زباران و خاک و دانه،ایران! ازریشه‌ای تناور می‌رویی وبلندی. آزادتر زرازسرو زمانه ،ایران! ای بی کرانه تر از اوج ، رازبلند پرواز! ای دیده تو اوجی تا بی کرانه ، ایران! برپایی و بلندی ای سرفراز تاریخ. نامت بلند و بر پا تا جاودانه ، ایران! مهر تو آتشین تر از آفتاب و آتش خوش می‌کشد بناگاه ازدل زبانه ، ایران! تو بهترین سرودی ای اوج سبز رستن. می‌رویم از سرود تو شادمانه ،ایران! بال و پر تو تشنه‌ای تشنه تر زپرواز پر می‌کشد چه زیبا تا بی نشانه ،ایران! سبز و سفید و سرخت والاترین نشانت. هرگزندیده تاریخ اینسان نشانه ،ایران! تو راز سرفرازی بهتر ز سرو نازی. ای نازنین ترین دریاد زمانه ،ایران! یاد تو باد و باران در سرزمین سوزان. ای بر کویر امیدی از باغ و دانه ، ایران! هر بار در دل ما می‌آئی و پس ازان یاد تو می‌شود باز در دل روانه ،ایران! زیبا بروی ای مهر ای همچنان تناور. ای سبزتر زراز باغ و جوانه ، ایران! دراینجا من گزیده هائی از سروده ایران همیشه بهاری راپیشکش تقدیم خواننده گان بزرگ وبافرهنگ کردم. تا اگرکسی خواست این سروده رابی نام من به نام خوددرجائی بنویسدوبخواند،بداند که این سروده پیش ازاین چاپ شده و دردسترس مردم بسیاریست. وباارزوی روزگارانی همیشه شادوخوش برای همه هم میهنان بزرگ همه مردم خوب جهان درسال آینده وهمه سال‌ها. و بارش باران همیشه بخشش خداوند بر این سرزمین بزرگ خدا جوی آریابوم بزرگ پارسی وهمه جای جهان. زنده وبرای همیشه پاینده بادایران بزرگ همیشه آسمانی پارسی. بازبان همیشه ارزشمند پارسی و شاخاب ورجاوند: جاوید: ابدی پارسی: خلیج همیشه فارسی‌اش. هرگزواژه‌های شوم وبی بنیاد خانم واقاوپرچم رافرهنگ خویش نسازیم که اینهاازیک مشت بی فرهنگ گرگزاده مغول دزدراهزن بیابانی‌اند که بیجا چون تفاله مگسی درزبان ارزشمند وپاک ماجاخوش کرده وانگلهائی درمیزبان مام میهن ماهستند. وبرای همیشه همچنان می‌گویم: بهتراست بدانیم: در زبان و فرهنگ مغولی: به برادربزرگتر داداش: آقا می‌گفتند و به خان خود خانم. چگونه است که درزبان و فرهنگ بزرگ مردم بافرهنگ ما چنین واژه هایی برای خوددربزرگداشت زن و مرد باز کرده است،چه بگویم. بجای آنهاواژه‌های ارزشمند بانو بجای خانم و سرور یا گرامی یا بزرگوار را بجای آقا بکار ببریم. و بیش‌تر ازاین به زبان و فرهنگ والا و بی همتای خوداسیب و زیان و ستم نرسانیم. وواژه پرچم که بیابانگردان مغولی غز به آرایشهایی که از دم گاوبر نیزه خود می‌بستند ،بکارمی بردند. چگونه است بجای واژه زیبای درفش از چنین واژه‌ای! در نشان ارزشمند میهن بکارگرفته می‌شود، خدامی داند. نام‌های جگرگوشه‌های خودراازدشمن کوردل برنگزینیم. هریک از نام‌های چنگیزوتیمور واتیلاواسکندرو خانمی. رابه کنارافکنیم. نام‌های ارزشمند پارسی ،بهتر و بالاترند. دوستدار همه مردم بزرگ ایران بزرگ پارسی،زادمهر پارسی. بیائید واژه‌های شیرین ترازقند وارزشمند پارسی رامردانه بیش ازپیش پاس داریم. برای شناخت و دریافت گهرواژه گان ارزشمند پارسی به این پایگاه روی بفرمائید: پارسی هرگزنمی می‌رد: آری،چنین است ازانچه که از گنداب لجنواژه‌های دشمنان بیگانه بی فرهنگ: پول،اسکناس،ریال،تومان،نقره،طلا،سکه،مسکوک وخانم واقاوپرچم درزبان ارزشمندپارسی مارخنه کرده وهمچنانکه می‌نمایاند هیچ‌یک دراندیشه وزبان گهربارپارسی رسانایی نداشته وبیجا. وازسوی مشتی نادان ونان به نرخ روزخوردرباری درزبان وفرهنگ ارزشمندواسمانی ایرانی بزرگ پارسی جاخوش کرده‌اند. اینکه این لجنپاره‌های بدبوونابیوسیده چگونه درفرهنگ ماچون انگلی ناخوانده جاخوش کرده اند،به بدکاری وگندزده گی دربارهای صفوی و. بیش‌تر قاجاری وپهلوی برمی گرددکه دراوج نادانی وندانمکاری: غفلت همچنان گنداب واژه‌های بی سروته دشمن نادانترازخودرادراندیشه خودی فرهنگ کردند. وانچه که می‌بایددراین راستاانجام شودوفرهنگسازی گردد،چنین است: برابرگهرواژه ارزشمندواسمانی پارسی واژه نارسای بیگانه پارسی اسکناس: فرانسوی و روسی مهر ریال: اسپانیایی وپرتغالی پارسیک تومان: مغولی دریک سکه: تازی دریکات مسکوکات: تازی دریکی مسکوک: تازی سیم سپید یا سیمین نقره: تازی زریاگوهر طلا: تازی مروارید در: تازی بانو خانم: معولی سروریاگرامی یابزرگوار آقا: مغولی درفش پرچم: بیابانگردان چینی غز خوراک غذاء: که تازیان: اعراب به پیشاب: ادرار شترمی گویند. تن: یکای: واحد هرکس نفر: که تازیان به هرشمار ازشتربیابانی می‌گویند. واری، مامی توانیم ازخودبگوییم. وهیچ وابستگی ونیازی به بیگانه نداشته باشیم. وتا درودی دوباره و هماره بروی گل همیشه بهارهمه خواننده گان همیشه سبزبهاری
سلام به همه حالتون چطوره؟ خیلی وقت بود که آپ نشده بودم خودتون به بزرگواریه خودتون ببخشید خیلی سرم شلوغ بود راستی اگه می‌خواین درباره‌ی یه مطلب خواصی براتون بنویسم یا عکس کسی رو بزارم بگین حتما واستون می‌ذارم فعلن بای گفت بنویس گفتم با کدام مرکب؟ گفت با خونت گفتم با کدام قلم؟ گفت با استخوانت گفتم چه بنویسم؟ گفت بنویس: وطن دوستت دارم
آقای صادق خدمتتون عرض کنم که شما برو آیه‌ی 30و31 سوره‌ی نور رو بخونین تا بفهمین که من حرفمو از کجای قران گرفتم. این هم پیام‌های اون دوتا آیه: الف درابتدا و مقدم بر هر چیز وظیفه‌ی مردان است که خود را کنترل کنند و از نگاه به زنان نامحرم خودداری کرده و دامان خود را از گناه نگه دارند. با رعایت این مسئولیت از جانب مردان بخش قابل توجهی از سلامت جامعه تامین می‌شود. اما اگر مردی پاکی و تقوا نداشته باشد و با نگاه خود نامحرم را زیر نظر بگیرد مقدمات گناهان بزرگ‌تر را فراهم می‌کند و ممکن است نتواند خود را از لغزش حفظ نماید. ب زنان نیز مانند مردان وظیفه دارند که از نگاه به نامحرم خودداری کنند و دامان خود را از گناه حفظ نمایند ج استفاده از زینت و زیورالات نباید به گونه‌ای باشد که توجه نامحرمان را به خود جلب کند. د زنان باید حجاب خود را به گونه‌ای تنظیم کنند که علاوه بر موی سر، گریبان و گردن آنها را هم بپوشاند. خوده آیه رو هم خواستی واست مینویسم. درضمن خواستم بگم که بهتره این بحثای بی نتیجه رو تموم کنیم، چون نه دوستان دوست دارن که از این بحثای سیاسی یا چیزای مربوط بهشو بزنیم نه من دله خوشی ازشون دارم. پس تمومش کنیم بهتره. حداقل برای یه مدتی. منم سعی می‌کنم دیگه از این پستای بیچارگیو سیاسی ننویسم. اوکی؟ یه چیزی بگم دیگه چیزی دراین مورد نمیگم، ببخشید شما هر بار که حرف طالبان می‌شه میگین که حرفای زیادی دارین و یا وقت نمیکنین بگین یا بحثاش طولانیه. در هر صورت تاحالا نتونستین حتی یه کاره مفید از طالبان رو بگین. نمیخواد هم دیگه بگین. بگذریم. بهتره به جای اینکه به جون هم بیوفتیم و بدو بیراه بگیم با هم یکی بشیم و اختلافاتو بزاریم کنار برای افغانستانی آباد تر. می‌خوام یه پست درمورده خودم و اصلیتم بنویسم. کامینگ سون. سعی کن که مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می‌کنن ولی اصلا نگات نمیکنن سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن بای تاهای
سلام امروز می‌خوام فقط درباره‌ی جنگی که در قسمت نظرات اتفاق افتاد بگم و اگه شما متقاعد شدین بیخیالش شین و متوجه شین که همتون اشتباه می‌کردین پس خوب گوش کنین بعضی از هزاره‌ها کارهایی کردند که عابروی همه‌ی افغانی‌ها رو بردند و باعث شد همه درباره‌ی افغانی‌ها بد قضاوت کنن ولی همه جا خوب و بد داره این دلیل نمیشه آدم همه‌ی هزاره‌ها رو بد بدونه و اما پشتوها هم در عقب ماندگی افغانستان بی تقصیر نبودن پس همه‌ی حق و به صدیق هم نمی‌دم ولی به آقا محمد باستان هم حق نمی‌دم هردوتون یه چیزایی رو درست می‌گفتین ولی اشتباه هم میکردین البته تک‌تک مردم افغانستان در بیچارگی افغانستان سهم داشتن که باید جبرانشون کنیم نه سر همون کارها با هم بحث کنیم ولی کو گوش شنوا؟ من هرچی میگم شما دوباره میرین سر خونه‌ی اول درباره‌ی ایرانی‌ها هم باید بگم خیلی در حق ما افغانی‌ها بد کردند ولی باید بگم که حکومت ایران درمقابل ما خیلی ظالم و بی رحم بود ولی بیش‌تر مردم ایران در حق ما خیلی لطف کردن که این حرفیه که همتون قبول دارین پس دراین باره هیچ مشکلی نیست درسته؟ ودرباره‌ی درخواست دوستی از من از طرف آقا صدیق رو باید بگم که شما از کجا میدونی که آقا صدیق فقط دنبال دخترا میگردن؟ ولی آقا صدیق قبول کنین شمام تند رفتین. خجالتم خوب چیزیه! و اما صدیق عزیز باید بگم شما هم یه ذره تند رفتی و نباید از کلمات و جمله‌های زشت استفاده میکردین که میتونستین خیلی محترمانه تر هم از خودتون دفاع کنین که به گفته‌ی خودتون عصبی شده بودین و نفهمیدین پس این موضوع هم حل شد و اما فرق کلمه‌ی افغان و افغانستان که باید بگم چه بخوایم چه نخوایم الان مردم هیچ فرقی بین این کلمه‌ها نمیزارن و از کلمه‌ی افغانی بیش‌تر از افغانستانی استفاده می‌کنن که ما نمیتونیم جلوشونو بگیریم و خیلی هم مهم نیست پس دیگه سراین موضوع بحث نکنین واما حرف آخرم اینه که هیچ موقع به خاطر گذشته‌ها و کارای اشتباه گذشتگان یا هرچیز دیگه باهم جنگ و دعوا نکنین با هم باشیم با هم متحد باشیم تا نزاریم دشمن به ما غلبه کنه و عقب بمونیم ما باید پیشرفت کنیم و نزاریم کشور مارو به عنوان یه کشور عقب مونده حساب کنن درس بخونیم و برای کشورمون کار کنیم و باعث افتخار افغانستان بشیم من که تنها آرزوم همینه و امیدوارم یه روز هم آرزوم براورده بشه همین. دیگه حرفی واسه گفتن ندارم بای تاهای
بیش‌تر ما آدما وقتی عاشق می‌شیم که هوس کردیم طعم عشق رو بچشیم. عشق رو بخاطر عشق نخاستیم. هوس کردیم که یکی بهمون بگه دوستت دارم. یا I love u عجیبه؟ نه؟ اما حقیقتی غیر قابل انکاریه. همه دوست دارن از طرف جنس مقابل دوست داشته بشن و سعی کنن دوسش داشته باشن. فهمیدنش سخت نیست. اگه 1کم فکر کنی. می‌فهمی چی میگم.
سلام امروز تولد وبلاگمه باورتون می‌شه الان یه سال شده که من وب دارم چه زود گذشت راستی یه خبر خوش وبلاگم و حذف نمی‌کنم به خاطر شما جیگرا خیلی ممنون که هوامو خیلی خوب دارین منم قول میدم ازاین به بعد واستون کم نذارم فقط من نمی‌دونم درباره‌ی چی واستون بنویسم اگه یه ذره کم‌کم کنین که درباره‌ی چه چیزهایی پست بدم ممنون میشم فعلن بای
بچه‌ها دیروز یه پسره افغانی افتاد دنبالم. هرچی اعتماد به نفس داشتم ریخت. من چقدر بدبختم که یه پسره افغانی می‌خواد به من شماره بده. باید سرمو بزارم بمیرم، دیگه از خودم ناامید شدم. بیچاره. مامانه من بهم میگه که: تو خیلی خوشگلی، وقتی بیرون میری حواست به خودت باشه. وقتی یه پسره افغانی دیدی ازش دور شو تا تورو نبینه چون میاد دنبالتو آدرس خونه رو پیدا می‌کنه و میدزدتت آره، همشون دزدن، منم هروقت یه افغانی می‌بینم میترسم، زودی فرار می‌کنم هرچی افغانیه دزدو وحشی هم هست اومدن ایران، ایران هم جربزه نداره بندازنشون بیرون، میدونی چقده ایران مارو به لجن کشوندن؟ همه جاهم هستن و همه چیو کثیف می‌کنن. دیگه رفتن تو بحثای سیاسی. دیروز تو اتوبوس نشسته بودم که چندتا دختر داشتن با هم این حرفارو میزدن. یعنی چی آخه؟ شما ایرانی‌ها چی فکر میکنین که این حرفارو میزنین؟ دزد؟ ما دزدیم؟ ما وحشییم؟ حداقل قبل از اینکه حرفی میزنین اول مزه مزه‌اش کنین. البته من مطمئنم اون آقایی که افتاده دنبال این خانوم افغانی نبوده. حتما قیافه‌اش یه ذره بد بوده اینو گفتن. ایرانیهای عزیز شما افغانی ندیدین که میگین همشون دزد و قاتل و زشت هستن. پسرای ما مثل بعضی از این ایرانی‌ها پست و زلیل نیستن که بخوان دنبال یه دختره ایرانی بیوفتن، اونم چی؟ ایرانی؟ البته من با اون دسته از افغانیا که واقعا آبریه هرچی پسرو مرد هست رو بردن زیر سوال یا همون کارگرا که البته خیلیهاشون ایرانی هستن کاری ندارم منظورم اون دسته پسرای افغانیه جوون هست که میوفتن دنبال دخترای ایرانی، درضمن با قی چیزارو میسپورم به خدا. خدا میدونه ما نه دزد هستیم نه قاتل. خدا خودش جوابشونو میده. راستش دیروز واسه اولین بار از ته دلم دعا کردم که اوضاع ایران از افغانستان هم بدتر شه. با این وضعیتی که الان داره بعید هم نیست. ولی بعدش دعامو از خدا پس گرفتم. گفتم همه‌ی ایرانی‌ها که اینطوری نیستن، گناه دارن. خدا هیچ‌کس رو غریب و تنها نکنه. بگذریم. امتحانای ما هم شروع شده. حداقل تا آخره این ماه نمیتونم بیام پیشتون ولی شما نظرای قشنگتونو بزارین من حتما بعدا بهشون رسیدگی می‌کنم. دعام کنین نمره هام خیلی خوب شه. سال آخرمه و می‌خوام با معدل خوب دیپلم بگیرم. التماس دعا. درضمن ایرانیهای عزیز لطف کنین از این حرفای مسخره و دروغی نزنین. میدونین که وقتی دروغ میگیم حق کسیو از داشتن حقیقت میدزدیم. پسرای افغانی هم که عقده‌ای تشریف دارن خودشونو کنترل کنن. گرچه من مطمئنم ما همچین پسرایی نداریم. استفاده از قدرت خدمت است و سواستفاده از آن خیانت
سال نو مبارک. سال 1388 هم اومد. اومد تا به ما بگه عمر ادما و وقتی که واسه زنده بودن دارن انقدر نیست که بخوان به ناراحت بودن و حسرت خوردن بگذروننش. لحظه سال تحویل فقط دعا می‌کردم همه تو نظرم بودن. واسه همه یه عالمه چیزهای خوب و اتفاقات نیک و قشنگ خواستم. امیدوارم تو سال جدید تو بهار زیبای خدا هیچ‌کس غصه نخوره و همیشه خنده رو لبهای قشنگ همتون باشه. خدایا. به داده‌ات نداده‌ات و گرفته‌ات شکر. داده‌ات رحمت و نداده‌ات حکمت و گرفته‌ات قسمت است
سلام. می‌خواستم درمورد یازده سپتامبر و ساختگی بودن و ظاهر سازی این قضیه برایتان بنویسم. اینکه ما بدون اینکه خودمان بدانیم یا حتی کوچک‌ترین شکی بکنیم در مشت شیطان پرستان هستیم. قضیه‌ی 11 سپتامبر از خیلی قبل تر برنامه‌ریزی شده بود. آمریکا باید درمورد یک تهدید جهانی مارا متقاعد کند تا بتواند برنامه‌های خودش را عملی کند. طالبان و القاعده را تشکیل داد و بعد قضیه‌ی یازده سپتامبر و سپس به بهانه‌ی دستگیری آنها جنگ برای ترور به دو کشور افغانستان و عراق برای به دست گیری منابع آنهاو ایجاد پایگاه در خاورمیانه حمله کرد که قبلا هم در این مورد مفصل بحث کرده‌ایم. چه قبول کنید و چه نکنید این قضیه یک فریب بزرگ بود و آنها مارا سخت بازی داده‌اند. به عکس‌های زیر خوب توجه کنید. در ساختگی بودن حادثه یازده سپتامبر هیچ شکی نیست و دلایل و مدارک مشخص و مستند غیر قابل کتمانی وجود دارد که این موضوع را کاملا روشن می‌کند. اگر مطابق عکس اسکناسهای 5،50،20،10 و100 دلاری را مطابق الگو تقریبا شبیه موشک تا بزنید نخست شماره یک در 5 دلاری دو برج سالم را مشاهده می‌کنید. در 10 دلاری شماره 2 نوک برج‌ها آتش می‌گیرد، در 20 دلاری شماره 3 آتش گسترش بیش‌تری پیدا کرده و پایین‌تر آمده و نهایتا در 50 دلاری شماره 4 هردو برج فرو می‌ریزند و در اسکناس صد دلاری شماره 5 فقط دود حاصل از سوختن آنهاست که دیده می‌شود. به نظر شما تمام این‌ها تصادفی ست؟ در این دنیای نامردان که مردانش عصا از کور می‌دزدند من از خوش باوری اینجا محبت آرزو دارم
درباره من در زندگی زخم‌هایی هست کع مثل خورع، روح را عاهستع در انزوا می‌خورد و میتراشد اتفاقاتی نادر کع بر سبیل عقاید جاری خود بشمارند و با لبخند شکاک و تمسخر امیز تلقی بکند اسراری از اتفاقات ماورای طبیعی کع این انعکاس سایه روح کع در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوع می‌کند ارتباط و وقایعی کع در نظر مانده و در ورطه‌ی هولناکی قرار دارد تا معرف سایع ای باشد سایه‌ای خمیده کع با اشتهای هر چع تمام تر امادع ی بلع است انچع میسنجم یک سایع برای گول زدن نیست کع سرتاسر موهوم و بع دور از حقیقت است پرتوی گذرندع کع در گرداب تاریکی ناپدید شد و نتوانستم در خودم نگهش دارم یک عدد فرفری موی غزل گوی قصه می‌نویسد کانال بندmbixw رمز آمارگیرScorpio
سلام. امروز واسم یه اتفاق خیلی بد و وحشتناک افتاد. می‌خوام یه چیزی بهتون بگم که الان حدودا سه سال می‌شه که منو خیلی آزار میده. در مورد یه پسری که خیلی اذیتم کرد. باید برگردیم به سه سال پیش. وقتی که من اول دبیرستان بودم. شش هفت ماه از مدرسه‌ها گذشت. یه روز که با دوستم سحر داشتیم از مدرسه میرفتیم خونه دوتا آقا پسره لاته بی سروپا شروع کردن به تیکه انداختن ما محلشون ندادیم و رفتیم. اونام دیگه گیر ندادن. تا چند روز بعدش که سحر تو مدرسه بهم گفت که یکی از همون پسرا دیروزش تو ایستگاه اتوبوس شمارشو داده به سحر که بده به من. منم با سحر دعوام شد واسه اینکه چرا شمارشو پاره نکرد و آورد. خلاصه شماره رو پاره کردمو بهش فکر نکردم. ولی این پسره خیلی سیریش شده بود چندبار دیگه دم مدرسه اومد ولی من راهمو کج میکردمو آخرش هم راهمو عوض کردم و از یه راه دیگه مدرسه می‌رفتم و میومدم تا منو نبینه. ولی اون همیشه می‌رفت سر ایستگاه و با سحر درمورده من حرف می‌زد. خدا به هیچکی دوسته بد نده. این سحر هم از خداش بود که با پسره حرف بزنه. خلاصه اینکه سال تحصیلی تموم شدو من دیگه ندیدمش. تا تابستونش. وسطای تابستون بود که از شانس بدم اتفاقی دوباره دیدمش. ولی این دفعه برعکس پارسال بود. عین سگ شده بود. رفته بود آمارمو گرفته بودو فهمیده بود که من افغانیم. اومدو گفت: سلام افغانی. چشام گرد شدو داغ کردم. به روم نیاوردمو خودمو به کریت زدم. دوباره چرت و پرت گفت و شعر از اون بالا کفتر میاید و میخوند. خلاصه اینکه شروع کرد به مسخره کردن. به خدا قسم دارم راست میگم. من انقدر اعصابم داغون شد که نزدیک بود برم خفه‌اش کنم. حسابی داغ کرده بودم و سعی می‌کردم خودمو کنترل کنم. نمیتونستم ببینم یکی داره به کشورم وافغانی بودنم توهین می‌کنه و مسخره می‌کنه. ولی جلوی خودمو گرفتم تا یه وقت کاری یا حرفی نزنم که بعدا پشیمون شم. خداروشکر زیاد طول نکشید که با دوستش رفت. منم زدم زیر گریه. دست خودم نبود. نمیخواستم گریه کنم ولی نتونستم. سرم سیاهی می‌رفت و حسابی درد می‌کرد. تمنا خواهرم که یه سال ازم کوچیکتره بهم می‌گفت که کاره خوبی کردم که چیزی بهش نگفتم چون پسرا از اینکه دخترا اونطوری باهاشون رفتار کنن و باهاشون جروبحث کنن و سرشون داد بکشن خوششون میاد و اونم به خاطر همین اون حرفارو زدو اگه محلشون ندم و به روی خودم نیارم خسته میشن و دیگه چیزی نمیگن. راست می‌گفت ولی من نمیتونستم. اگه بیش‌تر میموندو حرف مفت می‌زد کنترلمو از دست میدادم. خودتونو جای من بزارین اون موقع چیکار میکردین؟ اگه پسر بودم دخلشو در میاوردم و آدمش می‌کردم. به بابام که نمیتونستم بگم چون اگه میفهمید خیلی عصبانی می‌شد و شر به پا می‌کرد. اگه حتی داداش هم داشتم ازم حمایت میکردو این اتفاقات نمیوفتادو حسابشو می‌رسید. شاید یه پسر دایی یا خاله هم میتونست کم‌کم کنه ولی هیچ‌کس و نداشتم. افسوس. دنیای دختر بودن خیلی خاکستریه. سرتونو درد نیارم. رفتم خونه به مامانم گفتم. ولی چه فایده؟ مامانم که کاری نمیتونست بکنه نه شمارشو داشتم نه اسمشو میدونستم نه تو این محله‌ها زندگی می‌کرد که مامانم با خودش یا مامانش صحبت می‌کرد و آدمشون می‌کرد. خلاصه خداروشکر دیگه ندیدمش. تا وقتی که مدرسه‌ها شروع شدو من شدم دوم دبیرستان. بازم بعضی اوقات دم مدرسه میدیدمش. ولی خیلی کم شاید هر دوماه یه بار میومد. هر بار هم منو می‌دید چرت و پرت می‌گفت ولی من با اینکه خیلی میسوختم ولی هیچی نمیگفتم و محلش نمیدادم. پارسال هم گذشت دیگه ندیدمش و یادم رفته بود که چقد با حرفاش اذیتم کرد. تا امروز. امروز تمنا مدرسه نیومد و من با دوستم شیما اومدم خونه. تو راه دوباره دیدمش. داشتیم از پارک رد میشدیم که اونجا بود. تندتر راه رفتم که از اونجا دور شیم. متاسفانه اومد و دوباره شروع کردبه چرت و پرت گفتن ولی اینبار خیلی بدتر بود. بهم مبگفت که چرا تو مثل افغانیا نیستی؟ می‌گفت که شما افغانیا کاره دیگه‌ای به جز حمالی و بنایی بلد نیستین؟ کلفتی هم بلدین دیگه؟ به همشهریات میگی بیان خونمونو یه دست بکشن؟ خودت میای خونمون؟ می‌گفت یه دختره افغانی واسم جور می‌کنی که. خیلی حرف زشتی زد. دیگه تحملم تموم شد نتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم به سیم آخر و واستادمو برگشتم طرفش و بلند داد زدم و گفتم خفه میشی یا بیام خفت کنم مرتیکه‌ی عوضی گفت چه عجب خانوم افتخار دادنو جوابه مارو بعد چندسال دادن. بیا خفم کن به غیرتت بلاخره بر خورد؟ رفتم جلو و با عصبانیت گفتم من افتخار می‌کنم که افغانیم. تو برو سرتو به سنگ بزن که آبروی هر چی ایرانی بودو بردی عقب مونده دیگه صدام داشت میلرزید بغضم داشت منفجر می‌شد یه زره جروبحث کردیم و شیما هم کم نیاوردو هوامو داشت. یه هو به خودم اومدم و دیدم که دارم با بغض با یه پسره عوضی جر و بحث می‌کنم. تا اومد عکس‌العمل نشون بده شیما دستم و کشید و بردم اونطرفتر. بعد یه پسره دیگه که فکر کنم دوستش بود دستشو گرفت و گفت که من با علی حرف می‌زنم و نمیزارم دیگه مزاحمتون شه الان برین شیما هم دستمو کشید و از پارک بردم بیرون. حالم خیلی بد بود و تند رفتم خونه و به مامانم همه چیو گفتم. خصوصیات پسررو ازم پرسید و رفت پارک تا اگر پیداش کرد حالشو جا بیاره ولی پیداش نکرد. خواست به بابام بگه ولی نزاشتم. نمیخواستم بابام قاطی کنه و کاری کنه. بعدش اومدم تو اتاقمو خودمو با گریه و درددل با شما تفریبا خالی کردم. اینم از امروزه من. الان داره بارون میاد یه حاله خیلی بدی دارم. خداروشکر که شمارو دارم و میتونم باهاتون درددل کنم و هرچی دلم خواست بگم سه سال شده که داره اذیتم می‌کنه ولی هیچکدوم به اندازه‌ی امروز شکنجه آور نبود. آخه چرا خسته نشد؟ مگه قرار نبود ما چیزی بهش نگیم و اونم خسته شه و تمومش کنه؟ پس چی شد؟ چرا؟ هیچ‌وقت دل یه دخترو با این حرفا یا چیزایی مثل این نشکونین. خیلی بده. آدم داغون می‌شه. واسم دعا کنین دیگه این پسره‌ی بی شخصیت مزاحمم نشه. آتش فریاد رو با آب سکوت خاموش کنین بای تاهای
سلام خوبین؟ بچه‌ها من واقعا تعجب می‌کنم که چرا بعضی از شما نتونستین عکس زیر رو بخونین. اولا که عکسه اصلا سرکاری نیست ثانیا خیلی واضحه. وقتی گوشه‌ی چشمتونو بکشین و مثل ژاپنی‌ها کنین میتونین متنو بخونین که نوشته BAD EYES فکر نمیکردم به توضیح کامل نیاز داشته باشه به هر حال. دیگه چه خبر؟ این چندروز یه اتفاقایی افتاده که خیلی حالمو گرفته و دپرس شدم. خیلی تنها شدم هیچ‌کس نیست باهاش دردودل کنم دارم دیوونه میشم. امتحانامونم که شروع شده خیلی دلشوره دارم. انشاالله که همه با نمره‌های بالا قبول شن واسه منم دعا کنین. اوکی؟ یه احساس خیلی بدی دارم نمی‌دونم چم شده. دلم گرفته ولی نمی‌دونم واسه کیو واسه چی! حالا عکس زیرو ببینین تا از این حال و هوا درایم البته خیلی هم جالب نیست ببینین با گذشته زمان چه بر سره منالیزا اومد. بای تاهای
سلام به همگی حالتون چطوره؟ بااین سرما چی کارمی کنین؟ مرسی از نظرای خوبی که بهم می‌دین بازم از این کارا بکنین واما این نظرها و چیزشعرایی که بعضی‌ها مثل آزاده خانوم می‌دن بابا من روده‌ام رو دوست دارم با این نظراتون مگه شماها روده تو دلمون می‌زارین؟ نخواستیم بابا از این نظرای خنده دار نخواستیم این نظر آزاده تو پست پایینی نه پایینیش هست هرکی می‌خواد بخنده بره بخونش و یه نظر دیگه‌ای که به اسم گروه آشنایان به من دادن آقا جون من که معذرت خواهی کردم ببینم تو می‌خوای به خاطر وبلاگ من بری هموطنام و کتک بزنی؟ طرف مقابلت منم اونوقت به اونا چی کار داری؟ در آخرم باید به همه‌ی ایرانیای عزیز که اومدن تو این وبلاگ درمورد اون پسته بگم حقیقت تلخ است هیچ گربه‌ای برای رضای خدا ماهی نمی‌گیره پس دولت ایران هم برای رضای خدا افغانیای بیچاره رو نگه نداشته همتون رو دوست دارم از حرفای من ناراحت نشین من فقط درددل کردم امیدوارم شماهم با من همدردی کنین بای تاهای
سلام سلام سلام بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب: ما یه وبلاگ گروهی زدیم خوشحال میشم شما هم یه سری بهمون بزنین و نظرتون و بگین این هم آدرسش حالا حالاهام حوصله ندارم بیام تو این وبلاگ و روش کار کنم ایشاالله بعدها شاید اومدم و بهتون حال دادم فعلن بای تاهای اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، خداوندا! به اشک ما دران دلشکسته به شام ناله‌های نا امیدان به صبح آبروی رو سپیدان به حرمانی که در چشم یتیم است به دل‌هایی که در چنگال بیم است به دیداری که از آن گریه خیزد به بیماری که از جا ن می‌گریزد به آن درمانده‌ای کز عمر سیر است به آهویی که در چنگال شیر است قسم بر آستان کبریایی رها کن جان ما را از جدایی
سلام. الان داشتم تو اینترنت دنبال این میگشتم که شرایط کنکور برای افغانی‌های مقیم ایران چیه که یه نظرات و مطالبی از ایرانی‌های عزیز خوندم که استخونامو آب کرد! نمونه‌اش این شعری که یکی از ایرانی‌ها لطف کردن و زحمت کشیدن و واسه ما سرودن! نمک خوردند نمکدان را شکستند چو دردی بر سر ملت نشستند به حدی پست هستند این قوم که گویا جد به جد ایرانی هستند دلم برای خودم و هموطنام میسوزه که انقدر بیچاره‌ایم. توی این خاک هیچ‌کس منو امثال منو نخواست. سی سال اذیتمون کردین ولی لام تا کام حرف نزدیم سی سال همه جور تمسخر و توهین و اهانت رو شنیدیم ولی چیزی نگفتیم. یه بار فقط یه بار خواستیم دلیل این اعدامهارو بدونیم شاخ شدیم؟ خواستیم درس بخونیم پرتوقع شدیم؟ خواستیم زندگی کنیم آدم شدیم؟ خواستیم کار کنیم پررو شدیم؟ ما کارو از شما گرفتیم؟ جووناتون اگه جربزه دارن برن کار پیدا کنن. کدومتون حاضرین کاره یه مرد افغانی رو بکنین؟ منظورم همون کاریه که تو گرمای تابستون زیر نور آفتاب عرق میریزن و توی سرمای زمستون زیر برف و بارون برای یه لقمه نون حلال کار می‌کنن. کدومتون حاضرین صبح تا شب جون بکنین، فقط به خاطر اینکه خانوادتونو خوشحال ببینین؟ آره شما اشک منو هزار تا افغانی و دراوردین. خدا به این روز نندازتون. که طعم آوارگی و غربت و بچشین. که همش با منت و حقارت زندگی کنین. جایی که مردمش فقط میگن: افغانی‌ها فلانن. افغانی‌ها باید از ایران اخراج بشن. هیچ چیزیی بدتر از این نیست ما اگه جایی و داشتیم اینجا نمیومدیم. اگه ایران و انتخاب کردیم به خاطر اسلام و همزبان بودنه نه چیز دیگه‌ای. اگه دو ملیون افغانی اینجاست درعوض هشت ملیون ایرانی خارج از کشورتونه. تا حالا به کدومشون گفتن باید برگردین ایران؟ به کدومشون این توهینارو کردن؟ به کدومشون اجازه‌ی درس خوندن ندادن؟ خیلی سنگدلین. خیلی بی انصافین. خیلی. آوارگان توی ایران فرقی با برده‌ها ندارن و مقامات ایرانی هر طور دل شون بخواد، بدون اینکه ما افغانها رو انسان بدونند و توی برخورداشون کوچک‌ترین چیزی به نام حیثیت و شرف انسانی رو رعایت کنند با آوارگان برخورد غیر انسانی می‌کنن و هر عمل زشت و غیر اخلاقی که در هر جای ایران اتفاق بیوفته ، افغانها رو مسئول میدونن. اینو که قبول دارین؟ در هیچ کشوری از جهان تا حالا با آوارگان اینطور برخورد نشده و دستگیری‌ها طوری نبوده که خانواده یک آواره بی‌خبر از دستگیری، پدر خانواده رو رد مرز کنن ویا کوچک‌ترین زمینه‌ی تحصیلی برای فرزندان این آوارگان آماده نکردن، به هر شکلی از با سواد شدن فرزندان معصوم ما جلوگیری کردن. کسی هم که تونسته یه نیمچه درسی بخونه به خاطر پولایی بود که پرداخت می‌کرد. الان هم تعلق خاطری ندارم ولی احساسم رو جریحه دار می‌دونم کی میفهمه من چی میگم؟ خداوندا! مگر نه اینکه من نیز چون تو تنهایم پس مرا دریاب دستان مهربانت را بگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم چند وقت پیش خواهرم رفته تو یه سایت ایرانی و مطلبی به عنوان حکایت افغانی‌هایی که شهروند ایرانی می‌شوند خونده و چون مطالبش جالب نبود یه ذره عصبی شده و یه نظر داد. شاید یه ذره تند رفته بود ولی خب حقم داشت. بعد نویسندگان محترم اون سایت یه مطلب جدید به اسم آرزوهای جالب یک دختر افغانی برای ایرانی‌ها که همون نظر رو نوشتن و تجزیه و تحلیلش کردن گذاشتن. آرزوش هم این بود که امیدواره ایران از افغانستان و عراق و فلسطین بدتر بشه! اگه وقت کردین یه نگاهی به این بحث‌ها بندازین. چون ایرانی‌ها زیادی بهمون تو نظراتشون لطف کردن. من اینجا یه مطلبی عرض کنم که سوتفاهم پیش نیاد. من خودم ایرانی‌ها رو خیلی دوست دارم. حتی به اون کسایی که چشم دیدن افغانی‌ها رو ندارن که تعدادشون زیاد نیست احترام میزارم. گله‌ی من از مقامات ایرانه که به هر شکلی کاری می‌کنن که وقتی مردمشون اسم افغانی رو میشنون یاد چیزای خوب نیوفتن. حالا گاه از طریق تلویزیون. گاه رسانه‌ها مجله روزنامه یا نمونه‌اش همین سایتایی که خودتون از مطالبش خبر دارین. خب بعضی ایرانی‌ها هم با خوندن این مطالب باورشون می‌کنن و از افغانی جماعت یه چهره‌ی زشتی تو ذهنشون قرار میگیره. که این اصلا درست نیست. این حق ما نیست. خودتون میتونین برین توی این سایت و مطلب و نظراتشونو با عنوان نمک نشناسی به سبک افاغنه! بخونین. به نظرتون این درسته؟
سلام عزیزان این عکسو نیگا کنین جیگرتون می‌سوزه هنوز این چیزی نیست که اگه تو نظرات بگین بازم واستون می‌زارم. آخه از مملکتی که30ساله که توش جنگه چه توقعی می‌شه داشت‌ها؟ این بدبختا چیزی ندیدن که چیزی بفهمن اونوقت شماها می‌شینین این بیچاره‌ها رو مسخره می‌کنین؟ اینا از وقتی که چشم وا کردن طعم بدبختی رو چشیدن. آخه من به شماها چی بگم؟
به این عکس بنگرید می‌بینید که ادمه سمت چپی عصبانیه و ادم سمت راستی مهربون حالا از رو صندلی پاشو و 3 متر از مانیتور فاصله بگیر دیدی چی شد؟ جاهاشون عوض شد! جلالخالق! خوشتون اومد؟ اینم ببینید امیدوارم حال کرده باشید من دیگه باید برم راستی تا آخر این ماه یعنی تا آخر مهر فکر نکنم پست بدم وقت مدرسه‌ها شروع شد دیراپیدنا ی منم شروع شد درضمن من گفتم دیر می‌آپم نگفتم جواب نظرای شمارو نمی‌دم پس شما هم به نظراتون ادامه بدین من جواب میدم تا پست یک ماه بعد بای بای.
سلام. مثل همیشه: چطورین یا بهتر؟ یادش بخیر. چه دورانی. اگه تو این مدت اذیتتون کردم ببخشید. روی ماه همه رو می‌بوسم. به خدا هیچی تو دل مانیست. من دارم میرم. نمی‌دونم تا کی. شاید تا هیچ‌وقت شاید تا 1 سال ، یه ماه ، یه روز ، شایدم اصلا حال کردم نرم! شما رو سننه؟ با یه شعر تمومش می‌کنم: می‌روم تا به همه فرصت ابراز دهم که حضورم شکند قلب پر از دلخوری را می‌رم تا به سکوت فرصت گفتن بدهم حرف خود را زده‌ام دوست دارم که سکوت حرف خود را بزند دوست دارم که سکوت بشکند مهر سکوت به سکوت فرصت گفتن دادم سخنی تازه نداشت می‌روم تا به نبود تا به غیبت فرصتی تازه دهم تا که حاضر شود این غیبت سرد تا چشد طعم حصور تا بیند که حضور چه صفایی دارد گر چه این رفتن من به سکوت ، به نبود خبری خوش باشد این مهم است که با رفتن من خاطره‌ها می‌جوشند خاطره تا به ابد اینجا هست تو بگو غیبت خاموش کجاست خاطره از دل من حرف زند اما کو سخنی از دل بی جان سکوت خیالم راحت بعد رفتن جای این من خاطره تا به ابد هست و سخن می‌گوید. خداحافظ دوستان.
سلام اولا که باید بگم بعضی جاها طرز حرف زدنت خیلی بده. مثلا برمیگردی به من میگی ببین دختر خانومی کوچولویی که معلوم نیست این حرفای قلمبه سلمبرو از کجا میاری و میای تو وبلاگت میزنی یعنی چی این حرف؟ منه کوچولو همش یه سال از شمای بابابزرگ کوچیک ترم. به قول خودت اول حرفتو مزه مزه کن بعد بزن. اوکی؟ دوما تو واسه هر حرف من مدرک میخوای اونوقت چه جوری این حرفارو میزنی؟ از هر احدالناسی بپرسی میگه خرابکاریای طالبان از خوبیهاشون صدبرابر بیشتره. اونا خواستن با اون کاراشون ماهارو از اسلام زده کنن. من به طالبا توهین می‌کنم چون توهین شده‌اند چون همین لیاقتشونه. طالبان اصلی پاکستانی هستن من به پشتون‌ها کاری ندارم خیلی هم بهشون احترام قائلم. به بابای تو هم احترام میزارم چون اینطور که تو میگی بحث بابات با طالبان فاسد جداست. بابای من مجاهد بود ولی طالب نبود و نیست. اون ملاعمر یا بن لادن خاک تو سر هم هیچ کاری واسه ما نکردن. من اینو تو یه کتاب خوندم که آمریکا به بهانه‌ی دستگیریه ملاعمر اومد افغانستان. پس چرا اون موشه بی خاصیت گم و گور شد؟ اگه وطن دوسته چرا نمیاد بگه آقای آمریکا شما با من چیکار دارین؟ چرا میخواین منو دستگیر کنین؟ اصلا اگه به صلاح مملکتمونه چرا خودشو معرفی نمیکنه؟ کدوم گوری رفته؟ حالا ما میتونیم اینو هم در نظر بگیریم که آمریکا اگه ملا عمر و دستگیر کنه دیگه بهانه‌ای نداره که تو افغانستان بمونه واسه همین خودش ملاعمرو یه جای خوب و دنچ قائم کرده. پس ملا عمر یه وطن فروشی بیش نیست. اگر هم خودشو مجاهد معرفی کرده فیلمش بوده. طالب بودن که فیلمش نیست چون خودش رهبشونه. حالا شاید هم اون اولا آدمه خوبی بوده و هم مجاهد هم طالب خوبی بود ولی از راه به در شد. البته این چیزاییه که خودم از عقل خودم دارم میگم. چون هیچ کسی جز خدا نمیتونه سراز کاره اینا سیاستشون در بیاره. درمورده اون خانومه آلمانی هم باید بگم که حتما یه چیزی بوده که کشتنش. چون تو آلمان خیلی‌ها حجاب دارن پس چرا اونارو نمیکشن؟ اگه واقعا به خاطر مسلمون بودن کشتنش این واقعا بی انصافیه و خدا حقشو میگیره. درضمن باید بگم که من از مرگ این خانوم خبر نداشتم و تو وبلاگ شما خوندمش وگرنه حتما تو وبلاگم میزاشتم. من به هزاره و ازبک و پشتون و کارایی که قبلا کردن کاری ندارم این دوستم هم که تو میگی تا حالا چیزی ازشون نشنیدم و نمی‌دونم. با کارهایی هم که با شما کردن کاری ندارم چون بعضی افغانیا عادت ندارن که خوبیه آدمارو جبران کنن و مثل شما که سنگ پرت میکردن طرفتون. راستی خواستم بدونم که طالبان مدرسه درس کردن و همینجوری گذاشتنش به امون خدا تا هرموقع اوضاع درست شد دخترارو بفرستن توش؟ یعنی اصلا اوضاع خوب نشد که یه دختر بره مدرسه؟ با عقل آدم جور در نمیاد. تا اونجایی که من میدونم طالبان مدرسه هارو خراب میکردن و به زور رو صورت مردا ریش میزاشتنو به زور از اون چادر آبیا رو سر خانوما میزاشتن و هزار تا کثافت کاریه دیگه. اینم توضیح بده اوکی؟ بای تاهای
چه کشوری ساختن. ما چه کشوری میخوایم بسازیم؟ اصلا به این فکر کردین؟ سال داره تموم می‌شه. تو این یه سال چیکار کردین؟ کدوم آرزوتونو براورده کردین؟ روزها همین‌طور داره سپری می‌شه و به ما میگه که وقت واسه رسیدن به آرزوهامون کمه. کیه که بفهمه؟ هر کدوم از ما. وقتی به دنیا قدم میزاریم. با ارزوهامون بزرگ میشیم. با رویاهامون شب رو روز می‌کنیم. رویای شما چیه؟ ارزوی شما چیه؟ یادمه وقتی که بچه بودم. باباجونم همیشه بهم می‌گفت باید همیشه سعی کنم بهترین باشم. و باید سعی کنم همیشه به مردم و کشورم خدمت کنم. در خانواده من خدمت در راه میهنم و مردم اصل بوده. ولی حالا. حالا به جایی رسیدم که هزاران کیلومتر از ارزوهام دور افتادم. دلم به چی خوش باشه؟ قشر تحصیل کرده و بافرهنگ یا مست یا معتاد با بیمار؟ کدومشون تونستن کاری واسمون بکنن؟ کجای راه رو اشتباه کردن؟ کجا رو اشتباه اومدن. نمی‌دونم. نمی‌دونم. این روزا حس می‌کنم از هر جهت ادم مزخرف و مسخره‌ای شدم. ترسو. انگل وار و بی فایده یه چیزی رو قفسه سینم سنگین. کی به کیه؟ کی وقت خندیدن داره؟ کی وقت فکر کردن به اینده و ساختن اون کشور؟ غرق میشم. اشکام گونه هامو خیس می‌کنه من کی هستم؟ خستم. داغونم. نمی‌دونم شما کی هستید؟ ولی فقطمیدونم اینطوری پیش بریم دیگه سرزمینی نمیمونه. که ازش حتی متنفر باشیم. همه چی داره نابود می‌شه. کاری کن. اینجا بشه حسرت دنیا. جلوشو بگیر این موج اول خودمونو غرق می‌کنه بگذریم. سال نو رو تبریک میگم. دلم نیومد نیام و بهتون تبریک نگم. شاید نتونم این چند روز بهتون سر بزنم. واسه همین الان اومدم تا حرفامو بزنم. دلم خیلی پره. از این مردم این خاک. چرا به خودتون نمیاید؟ چرا نمیخواید کاری کنیم واسه کشورمون؟ البته اگه تا اون موقع چیزی ازش بمونه. هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار می‌شه و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ، آهو میدونه که باید از شیر سریع‌تر بدود ،وگرنه طعمه شیر می‌شه ، شیرهم برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگرده ، که میدونه باید از آهو سریع‌تر بدود ، تا گرسنه نمونه. مهم این نیست که شیر باشیم یا آهو. ، مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزم و برای زندگیم ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنم. زلال باش. ، زلال باش. فرقی نمی‌کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ، زلال که باشی ، آسمان در توست.
امیدوارم هر جا که میرین، یه نفر مثل خودتو سر راهتون باشه این جمله میتونه زیباترین دعای خیر و یا بدترین نفرین ممکن باشه! بنگر که برای تو، دعاست. یا. نفرین. هرچند مطمئنم برای همه شما دوستان خوش قلبم این یک دعاست
فرد مثبت همیشه برنامه دارد. فرد منفی همیشه بهانه دارد فرد مثبت همیشه خود جزئی از جوابهاست فرد منفی همیشه خود بخشی از مشکلات است. فرد مثبت در کنار هر سنگی سبزه‌ای می‌بیند. فرد منفی در کنار هر سبزه‌ای سنگی می‌بیند. فرد مثبت برای هر مشکلی راهکاری میابد. فرد منفی برای هر راهکاری مشکلی می‌بیند. فرد مثبت همیشه دوستی‌ها را زیاد می‌کند. فرد منفی دشمنی‌ها را زیاد می‌کند. فرد مثبت می‌گوید اجازه بده انجام پذیر است. فرد منفی می‌گوید نمی‌توانم انجام پذیر نیست. فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را حل می‌کند. فرد منفی همیشه با خشم مشکلات را زیاد می‌کند. درود بر شما عزیزا مثبت اندیش
سواال این هفته: تا الان چقدر از توانایی هاتون،از استعدادها و امکاناتتون درست استفاده کردید؟ اصلا استعدادهای خودتون رو میشناسید؟ میدونید چطور اونا رو به کار ببرید؟ و در آخر اینکه آیا از خودتون راضی هستی؟ آیا اونطور که میتونید باشید هستید؟ لطفا فقط در مورد پست نظر بدید!
رند ترین روز سال بر شما مبارک ان شاالله روز خوبی داشته باشید: موضوعات مرتبط: ساعتی تعقل، مناسبت‌ها برچسب‌ها: ساعتی تعقل, مناسبت‌ها
بی آشیانه گشته‌ام خانه به خانه گشته‌ام بی تو همیشه با غم شانه به شانه گشته‌ام عشق یگانه من از تو نشانه من بی تو نمک ندارد شعر و ترانه من سرزمین من خسته خسته از جفایی سرزمین من بی سرود و بی صدایی سرزمین من دردمند بی دوایی سرزمین من سرزمین من کی غم تو را سروده؟ سرزمین من کی ره تو را گشوده؟ سرزمین من کی به تو وفا نموده؟ سرزمین من ماه و ستاره من راه دوباره من در همه جا نمیشه بی تو گزاره من گنج تو را ربودند از بر اشرف خود قلب تو را شکسته هر که به نوبت خود سرزمین من خسته خسته از جفایی سرزمین من بی سرود و بی صدایی سرزمین من دردمند بی دوایی سرزمین من سرزمین من مثل چشم این ستاره سرزمین من مثل دشت پر غباره سرزمین من مثل قلب داغداره سرزمین من سرزمین من.
شهامت گله، ناشی از چوپان بیدار است سلام ببخشید من این چند روز اصلا وقت نکردم بیام اینترنت واسه همین نتونستم جواب بعضیهاتونو بدم. شرمندم. اولا آقای محمد افغانستانی باید خدمتتون عرض کنم که من هیچ‌وقت کسایی که تو دولت آقای کرزی هستند رو فاسد معرفی نکردم حتی خود آقای عبدالله هم ممکنه تو کارهای آقای کرزی شریک باشن چون اگه شما هم پاتون به سیاست باز شه انسانگریت یادتون میره ولی این طور که پیداست آقای عبدالله با توجه به سابقه‌ای که دارن هنوز اندازه‌ی نخود هم که شده تو وجودشون انسانیت پیدا می‌شه. البته باید بگم من هم ظاهر قضیرو می‌بینم چون از باطنش فقط خدا خبر داره و بس. خب. آقای صادق شما بفرمایین که این آقای کرزیه شما چه خدمتی به ما کرده که منه کور ندیدم؟ من همه‌ی تقصیرارو نمیندازم گردنه کرزی. تو این چهار سال سرمنشا همه‌ی کارها اون بوده. حداقل میتونست جلوی این همه تباهی و سیاهی و بگیره. نمیتونست؟ هرچی باشه رئیس‌جمهور بوده و حرف اول و تو کشور اون میزده. ببینم کرزی با این همه پول چیکار کرد؟ ازش چیزی به بابای طالب تو یا بابای مجاهد من که جوونیشو تو کوه‌ها به خاطر وطنش سپری کرد، رسید؟ ماها به درک. ولی ازش چیزی به اون بدبخت بیچاره‌های افغانستان رسید؟ کدوم دردشونو دوا کرد؟ اصلا میدونست دردشون چیه؟ پولارو می‌داد به داداشه قاچاقچیش تا بره واسه خودش کشتی بخره. یا هزار تا کاره دیگه. گناهش گردنه خودش. من نه تهمت می‌زنم نه این حرفارو از خودم در میارم. اینا همه واقعیت و ظاهر قضیه ست. اگه کرزی یه نصف کار کوچولو واسه کشورمون می‌کرد از اون طرف هم جبرانش می‌کرد میفهمید که چی میگم؟ در ضمن اگه قرار بود هر کی روی کار میومد برای خدمت کردن میومد الان وضع افغانستان این نبود. آقا یا خانومه غریبه باید بگم حرفاتون خیلی قشنگ بود خدا وکیلی راست میگم من به اخبار متکی نمیشم. من دارم می‌بینم که این آقا هیچ قلطی واسه ما نکرده. درسته من اونجا نیستم ولی بقیه که هستن. من اونارو می‌بینم و حرفاشونو میشنوم که میام اینجا میگم. به هر حال این آقا رئیس‌جمهور ما بودن و من بهش احترام میزارم ولی نمیتونم حرفمو نزنم حالا اگه من اشتباه می‌کنم بهم بگین اگه حرفتون منطقی بود خداوکیلی حرفتونو قبول می‌کنم. الان هم چند تا عکس واسه طرفدارای آقای عبدالله عبدالله گذاشتم تصاویر داکتر عبدالله عبدالله قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود
سلام. بی‌نظیر بوتو ترکید. برایه شادی روحش یه کف مرتب. یعنی چیز. یه صلوات بلند. اللهم صله علی محمد و ال محمد ای داد بی داد. امروز اینو مترکونن. فردا اونو میترکونن. چه زنی بود. لامسب نظیر نداشت. حقا که بی‌نظیر بود. برایه سلامتی کسایی که قراره امسال بترکن صلوات. برای شادی روح کسایی که تو این سال ترکیدن صلوات. پنج سال عزایه عمومی. راستی یه چیزی بگم که دیگه های های گریه کنید. اگه تحملشو دارین بخونین. یعنی واقعا نمی‌دونم چطوری بگم. حالا که اصرار می‌کنی باشه. پنج نفر هم تو فلستطین ترکیدن. وای وای وای. دستام نا برای نوشتن نداره. فلا بای تا من برم ببینم دیگه کیا ترکیدن. راستی کریستمسم مبارک.
کابوس طالبان و نظری بر سیاست ایران در قبال افغانستان تحولات اخیر افغانستان باعث‌شد علی‌رغم درج دو مقاله در بهمن و اسفند 1375 در مجله پاسدار اسلام در زمینه بحران افغانستان، مجددا این مساله در ارتباط با سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان مورد توجه قرار گیرد. نگارنده از نزدیک با مسائل افغانستان آشنا بوده و در اردیبهشت ماه 1358 با هدف سامان‌دهی مبارزات اسلامی غرب افغانستان علیه ارتش اشغال‌گر شوروی، قصد عزیمت‌به آن‌جا را داشت که به دلیل ضرورت راه‌اندازی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان برنامه مزبور ناتمام ماند. از سویی دیگر، تعدادی از بازی‌گران اصلی صحنه افغانستان را از نزدیک می‌شناسد و نیز رفتار پاکستان نسبت‌به افغانستان را با حضور در آن کشور شاهد بوده است. و از همه مهم‌تر رشته کارش در دانشگاه مسائل ژئوپلتیک می‌باشد و از حدود چهار یا پنج‌سال گذشته احتمال شکست‌سیاست جمهوری اسلامی ایران را در قبال افغانستان پیش‌بینی نموده است، ولی تاکنون هیچ‌گاه از سوی مقامات ذی‌ربط جمهوری اسلامی ایران مورد نظرخواهی قرار نگرفته است. قبل از پرداختن به اصل سیاست مزبور، بیان برخی ویژگی‌های ژئوپلتیکی و زمینه‌های مناسبات دو جانبه بین ایران و افغانستان ضروری می‌نماید. افغانستان چگونه کشوری است؟ 1 افغانستان از حیث طبیعی جزیی از فلات ایران محسوب می‌شود، ولی متوسط ارتفاع در آن از متوسط ارتفاع در ایران بیش‌تر است و این نکته از نظر نظامی اهمیت دارد. 2 افغانستان در گذرگاه ارتباطی آسیای مرکزی به شبه قاره و جنوب آسیا واقع شده و این نقش گذرگاهی را در طول تاریخ گذشته بین دو منطقه مزبور ایفا نموده است و به نظر می‌رسد شرایط جدید فرصتی برای احیا و بازیابی این نقش فراهم کرده است. 3 تاریخ شبه قاره هند حاکی از آن است که حدود نه سلسله بزرگ و حاکم بر دهلی، یا از درون افغانستان ریشه گرفته و یا با منشا آسیای مرکزی از فضای افغانستان گذر کرده‌اند. 4 افغانستان بین سه حوزه تمدنی و فرهنگی ایران، هند و آسیای مرکزی قرار گرفته است و به لحاظ ساختار طبیعی بیش‌تر از فرهنگ ایرانی متاثر است. 5 افغانستان از موقعیت‌بری برخوردار بوده و از دست‌رسی مستقیم به آب‌های آزاد جهان محروم است. 6 افغانستان به دلیل موقعیت ژئوپلتیکی خود بین دو قلمرو قدرت دریایی و قدرت بری، در یکی دو قرن اخیر، موضوع رقابت قدرت‌های جهانی قرار گرفته است. 7 بری بودن کشور و انزوای جغرافیایی آن باعث استمرار فرهنگ و الگوهای سنتی شده و مبادله فرهنگی آن با حوزه‌های پیرامونی و تاثیرپذیری از امواج تمدن جدید پایین بوده است و این امر نیز به عقب افتادگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه افغان کمک نموده است. 8 ساختار توپوگرافیک افغانستان که از نوعی گسیختگی برخوردار است، باعث‌شکل‌گیری خرده‌فرهنگ‌های بومی و متمایز از یکدیگر شده است که جملگی تحت عنوان نام کشور و ملت افغان به هم پیوند می‌خورند. 9 ساختمان پیچیده طبیعی افغانستان، الگوی جنگ‌های چریکی را توسعه داده و سخت جانی، مقاومت، روح نزاع‌طلبی و بی‌قراری را در بخش عمده‌ای از ملت افغانستان پدیدار نموده است. 10 ملت افغانستان از الگوی ترکیبی نسبتا متوازن و توام با نوعی آرایش فضایی برخوردار است. در واقع ملت افغان منعکس کننده موزائیک اقوام است. پشتون‌ها با 38 درصد جمعیت که اکثریت قومی هستند در جنوب و جنوب غرب; تاجیک‌ها با 25 درصد جمعیت در شمال و شمال‌شرق; ازبک‌ها با 6 درصد در شمال و هزاره‌ها با 19 درصد جمعیت در بخش مرکزی قرار دارند که سطح اتصال اقوام مختلف را نیز تشکیل می‌دهند. از حیث دینی و مذهبی نیز حدود 84 درصد جمعیت آن را مسلمانان اهل سنت و 15 درصد را مسلمانان شیعه تشکیل می‌دهد که هر کدام در مناطق ویژه‌ای استقرار دارند. 11 شاخص‌های توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ملت افغانستان حاکی از فقر و فلاکت و عقب ماندگی این کشور است و اقتصاد ملی آن عمدتا بر زمین تکیه دارد کشاورزی و دام‌پروری. 12 واحدهای قومی ملت افغانستان به خارج از مرزهای آن کشیده شده و تمام یا بخشی از کشورهای همسایه را نیز پوشش می‌دهند; مثلا کشورهای پاکستان، ایران، تاجیکستان و ترکمنستان هر کدام دارای بخشی از اقوام افغانی می‌باشند. 13 ساختار قدرت و نیروهای سیاسی در افغانستان تابعی از ترکیبات فرهنگی، قومی و فضایی بوده و منعکس کننده آرمان سیاسی موزائیک اقوام می‌باشد. در واقع ساختار سیاسی جامعه افغان از بعد قومی فضایی برخوردار است و هر کدام دارای وابستگی‌های قوی، فرهنگی و سرزمینی خاص خود هستند; مثلا حزب اسلامی و طالبان خاستگاه پشتون داشته و جمعیت اسلامی خاستگاه تاجیکی و جنبش مسلمانان شمال خاستگاه ازبکی و حزب وحدت اسلامی خاستگاه هزاره‌ای دارند. 14 قوم پشتون نسبت‌به دیگران از تجانس و استحکام درونی در ابعاد زمانی، قومی، فضایی و مذهبی برخوردار بوده و در ساختار قدرت افغانستان حضور بیش‌تری داشته است، ولی تاجیک‌ها و هزاره‌ها دارای تمایز دینی، مذهبی و فضایی و نیز تجانس زبانی فارسی هستند. 15 افغانستان پس از اشغال از سوی شوروی سابق به صورت کانون تولید و انتقال بحران به پیرامون خود درامده است و امواج آوارگی، قاچاق مواد مخدر و ناهنجاری‌های اجتماعی را به کشورهای همسایه صادر کرده است و هم چنان از این پتانسیل برخوردار است. 16 نیروهای سیاسی صحنه کنونی افغانستان، کم‌تر به منافع ملی و حقوق و مصالح مردم اندیشیده و روح قدرت طلبی و ناپایداری سیاسی نظیر هم‌گرایی و واگرایی، ائتلاف و جدایی از ویژگی‌های رفتاری آن‌ها محسوب می‌شود و ملت مظلوم افغانستان، از این جهت آسیب‌ها و آزارهای فراوانی را تحمل نموده است. 17 بحران افغانستان در اثر ترکیب دو الگوی رفتاری رقابت داخلی و خارجی بسیار پیچیده شده است; یعنی الگوی رقابت‌بین نیروهای سیاسی درون کشوری، و الگوی رقابت قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای که با هم‌دیگر پیوند خورده و پیچیدگی بحران را افزایش می‌دهند. زمینه‌های مناسبات ایران و افغانستان کدامند؟ عوامل و زمینه‌های زیر باعث‌شکل گیری گونه‌های خاصی از نگرش‌ها و روابط متقابل دو کشور نسبت‌به یک‌دیگر می‌شوند: 1 اشتراک طبیعی و فرهنگی و تعلق دو مجموعه به فلات ایران و فرهنگ ایرانی و اسلامی با شاخص‌هایی چون زبان فارسی، آداب و رسوم، مذهب و جز این‌ها. 2 موقعیت‌بری افغانستان و نیاز آن به فضای ایران جهت ارتباط با دنیای خارج. 3 منابع آب برون کشوری ایران که منحصرا از افغانستان سرچشمه می‌گیرند; شامل رودخانه‌های هیرمند در سیستان و هریرود در نوار مرزی خراسان. 4 نیازهای متقابل اقتصادی در بعد کشاورزی، فراورده‌های دامی، صنعت، تجارت، حمل و نقل، معدن، خدمات فنی و تکنولوژیکی. 5 امنیت ملی، به لحاظ همسایگی دو کشور و برخورداری از 850 کیلومتر مرز مشترک که همکاری و تشریک مساعی آن‌ها را طلب می‌کند. 6 احساس تهدید ایران از کاربری افغانستان توسط رقبای منطقه‌ای و جهانی، و آسیب‌پذیری منافع ملی آن; به عنوان مثال فعال شدن محور ارتباطی آسیای مرکزی اقیانوس هند، یا محور کراچی قندهار مرو و غیر آن، باعث کاهش کارامدی محور ایران به آسیای میانه می‌گردد، و در این رابطه تعارض منافع بین پاکستان و ایران بر سر ارتباط با آسیای مرکزی پدید می‌آید. علاوه بر آن، ایران ناچار است از کاربری افغانستان توسط امریکا در چارچوب استراتژی محاصره فیزیکی و گازانبری ایران، نگران باشد. 7 نگرانی ایران ناشی از انتشار برخی پدیده‌های صادره از افغانستان به داخل مرزهای آن، نظیر آوارگی، مهاجران، مواد مخدر، ارتباطات اجتماعی، تخریب مراتع و جز این‌ها. سیاست ایران در قبال افغانستان سیاست ایران در قبال افغانستان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی متناسب با مقتضیات زمان دچار تحول شده است، از آغاز تا فروپاشی حکومت‌های طرف‌دار شوروی و خروج نیروهای اشغال‌گر از افغانستان، سیاست ایران بر پایه حمایت از مجاهدین مسلمان افغانستان قرار داشت و در دوره انتقال قدرت، از سیاست تایید و حمایت از ائتلاف همه گروه‌های مبارز افغانی پیروی نمود، ولی با استقرار دولت ربانی و توسعه کشمکش، نزاع و رقابت و همگرایی و واگرایی‌های ناپایدار بین نیروها و گروه‌های سیاسی افغان، سیاست ایران جهت‌دار شد و متوجه حمایت از دولت ربانی گردید که منعکس کننده کلیت جامعه افغان نبود، بلکه متعلق به بخشی از جامعه افغان; یعنی تاجیک‌ها که در رده دوم ترکیب ملت قرار داشتند، بود. این سیاست، ایران را به عنوان یک میانجی بی‌طرف و مورد اعتماد تمام یا اکثریت گروه‌های افغانی، از دور خارج کرد. سیاست ایران در این دوره دوره سوم فاقد منطق ژئوپلتیکی بود در حالی که ساختار ملت و ترکیب نیروهای سیاسی افغانستان بر اتخاذ یک استراتژی ژئوپلتیکی از سوی ایران در قبال افغانستان را تاکید داشت و نوعی بی‌طرفی در رفتار ایران نسبت‌به گروه‌های سیاسی فعال در صحنه سیاسی افغانستان را طلب می‌کرد. موضع عملی ایران، در حمایت جدی از دولت صنفی شده ربانی و به دنبال آن قرار دادن برخی گروه‌های سیاسی در مقابل خود از یک سو، و موضع ادعایی ایران در خصوص رد روش نظامی در حل بحران افغانستان و مذاکره سیاسی بین گروه‌ها از سویی دیگر، باعث گردید که ایران کارایی خود را در مواجهه با بحران افغانستان از دست‌بدهد. حتی سیاست ایران قادر نبود، بین دو نیروی سیاسی هزاره‌ای و تاجیکی که از تجانس فرهنگی بیش‌تری در رابطه با ایران نسبت‌به سایر گروه‌ها برخوردار بود و مجموعا وزن ژئوپلتیکی برتری را در صحنه سیاسی افغانستان داشت، هم‌آهنگی بینشی و رفتاری ایجاد نماید. به نظر می‌رسد ضعف بینش ژئوپلتیکی در معماران سیاست ایران نسبت‌به افغانستان، عامل مؤثری در گزینش سیاست اتخاذ شده بود و همین امر باعث گردید که استراتژی ژئوپلتیکی در سیاست‌خارجی ایران نسبت‌به افغانستان مغفول بماند. اشکال دیگر در موضع ایران نسبت‌به افغانستان، نداشتن طرحی روشن و علمی در خصوص حل بحران افغانستان بود، و ایران همیشه به راه‌حل سیاسی از طریق ائتلاف گروه‌های افغانی می‌اندیشید، در حالی که ماهیت‌بحران افغانستان ژئوپلتیکی بود، نه سیاسی صرف، و کنش سیاسی در افغانستان سرشتی فضایی و قومی پیدا کرده بود و لزوما راه‌حل بحران آن، جغرافیایی بود، نه سیاسی. این اشتباه را متاسفانه اکثر دولت‌هایی که در امور افغانستان خود را دخیل می‌دانند و حتی سازمان ملل متحد مرتکب می‌شود. موضع سیاسی تلاش برای ایجاد ائتلاف و تقسیم قدرت بین گروه‌های سیاسی افغان، به نتیجه‌ای نمی‌رسد، جز این که بحران را در افغانستان ماندگار می‌نماید و علاوه بر تهدید کشورهای همسایه، و ضربه سنگین و جبران ناپذیری بر حیات ملت مظلوم افغانستان وارد می‌کند، زیرا فرض این که یک گروه سیاسی با توجه به سرشت قومی، فضایی بتواند قدرت یک پارچه را در افغانستان به دست گرفته و آرمان سیاسی مطلوب و پیونددهنده ملت افغان را ارائه دهد بعید به نظر می‌رسد. هر چند این امکان وجود دارد که برای کوتاه‌مدت گروهی بر گروهی یا مناطقی از افغانستان چیره شود، ولی تداوم سلطه و چیرگی بسیار مشکل خواهد بود و نیروی سیاسی مغلوب یا جدید، فرایند کشمکش را دامن خواهد زد و جریان پس‌روی یا پیش‌روی گروه‌ها در فضای جغرافیایی افغانستان ادامه خواهد یافت و دود آن به چشم مردم بی‌پناه افغانستان خواهد رفت. بنابر این توصیه می‌شود که بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در عرصه بحران افغانستان، از منافع مفروض ولی دست نیافتنی خود چشم پوشی کنند و راه‌حل جغرافیایی را برگزینند و سیستم حکومتی فدرال و یا شبه آن را برای این کشور تجویز نمایند تا بدین وسیله هم سرشت کنش سیاسی در افغانستان لحاظ شود و هم تمامیت ارضی افغانستان حفظ شود، و از گسترش بحران به کشورهای همسایه پرهیز گردد و هم در پناه تفاهم، امنیت و منافع ملی خود را حفظ کنند و هم ملت افغانستان نیز روزهای خوش و اکرامی را تجربه نماید. اشکال دیگر در رفتار ایران نسبت‌به افغانستان، عدم درک اهمیت مساله و بحران خزنده شرق ایران بود. سطح نه چندان بالای ایران برای ورود و پرداختن به بحران مزبور حاکی از این امر است. شواهد این امر را در موارد زیر می‌توان جست و جو نمود: 1 فقدان مطالعات علمی و آکادمیک و نهاد مسئول برای این کار. جالب است که نگارنده در سال 1369 به هنگام یک فرصت مطالعاتی در مؤسسه مطالعات استراتژیک پاکستان در شهر اسلام‌آباد، شاهد وجود تلاش ویژه مطالعات افغانستان و ادبیات نسبتا غنی درباره آن در مؤسسه مزبور بود. 2 پراکندگی و عدم انسجام نهادهای عمل کننده ایرانی در امور افغانستان و فقدان یک مدیریت‌برتر جهت انجام هماهنگی‌های لازم. 3 پایین بودن سطح نیروهای عمل کننده ایرانی در امور افغانستان در بخش‌های مختلف. 4 بی‌خبری وزارت امور خارجه و دستگاه‌های ذی‌ربط از شکل‌گیری پدیده طالبان و در نتیجه دستپاچگی مسئولان در اتخاذ مواضع مناسب. جالب است که هم زمان با شکل‌گیری پدیده طالبان و اعلام موجودیت و گسترش آن در جنوب غرب افغانستان، مهم‌ترین نمایندگی سیاسی مرتبط از ج. ا. ایران; یعنی پیشاور، دچار سوء مدیریت و نزاع درون سازمانی بود! و سفارت و سایر نمایندگی‌های سیاسی ذی‌ربط در پاکستان نیز فاقد توانایی‌های تخصصی و کارشناسی در این زمینه بودند. بیان نکات فوق نه از آن جهت است که تمام عوامل مؤثر در توسعه بحران افغانستان و برنده شدن طالبان، به گردن سیاست ایران نسبت‌به افغانستان گذاشته شود، زیرا عوامل دیگر نیز در این رابطه قابل ذکرند که برخی در داخل جامعه افغان قرار دارد و برخی به طرز رفتار پاکستان و سایر دولت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و حتی جهانی درباره افغانستان مربوط می‌شود. بنابراین، تحلیلی جامع خواهد بود که به صورت کامل و نظام‌یافته به آن بنگرد، ولی از آن جایی که نادیده گرفتن تحلیل و ارزیابی طرز عمل ایران نسبت‌به افغانستان کار درستی نیست و ممکن است‌به تکرار خطاهای گذشته منجر گردد که لطمات جبران ناپذیری بر امنیت و منافع ملی و موجودیت انقلاب اسلامی وارد کند، لازم است‌سیاست ایران بدون تعارف مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد تا شاید معماران کنش سیاسی ایران نسبت‌به بیرون مرزها دقت و تامل بیش‌تری به خرج دهند، چرا که وضعیت ژئوپلتیکی حاکم بر جهان و منطقه و پیرامون ایران نگرانی‌های امنیتی را سبب شده است و ممکن است‌بی‌دقتی در آن تجربه تلخ دیگری را به دنبال داشته باشد که جبران آن امکان‌پذیر نباشد. دکتر محمدرضا حافظنیا
کوچک که بودیم چه دل‌های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می‌توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی‌فهمد و دل خوش کرده‌ایم که سکوت کرده‌ایم دنیا را ببین. بچه بودیم از آسمان باران می‌آمد بزرگ شده‌ایم از چشمهایمان می‌آید! بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می‌کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی‌شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می‌شکنه بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی‌ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی‌ها رو بی‌نهایت دوست داریم بچه که بودیم قضاوت نمی‌کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10 تا دوست داشتیم. بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می‌کردیم 1 ساعت بعد از یادمون می‌رفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال‌ها تو یادمون مونده و آشتی نمی‌کنیم بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می‌شدیم بزرگ که شدیم حتی 100 تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه بچه که بودیم بزرگ‌ترین آرزومون داشتن کوچک‌ترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچک‌ترین آرزومون داشتن بزرگ‌ترین چیزه بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می‌آوردیم بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی بچه بودیم درد دل‌ها را به هزار ناله می‌گفتیم همه می‌فهمیدند بزرگ شده‌ایم درد دل را به صد زبان به کسی می‌گوییم. هیچ‌کس نمی‌فهمد بچه بودیم دوستیامون تا نداشت بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم ای کاش هیچ‌وقت بزرگ. نمی‌شدیم و همیشه بچه بودیم.
نامه ایی از طرف شیطان در باره سریال اغماء تکذیبیه شیطان: من خوشگل نیستم چند شب پیش داشتم به طور اتفاقی در شبکه‌های ایرانی جستجو می‌کردم ببینم ماه رمضان امسال کارگردان‌ها و نویسنده‌های ایرانی چه آشی برایم پخته‌اند. راستش از دو سال قبل که به طرز بسیار ناجوانمردانه‌ای بنده را در قالب یک پیرمرد مافنگی و یک دختر جوان مکش‌مرگ‌ما نشان داده بودند خیلی حساس شده‌ام. اتفاقا این بار دیدم در یک فیلمی بنده را به شکل یک جوان خوشگل دراورده‌اند که می‌خواهد سر یک دختر جوان و یک پزشک میانسال را گول بمالد! در آن صحنه‌های کوتاهی که من دیدم این جوان که مثلا من بودم داشت آقای دکتر را که برای گرفتن دو تا دروغ عذاب وجدان گرفته بود، فریب می‌داد! من که البته افتخار می‌کنم آدم‌ها را از راه بدر کنم ولی چاخان هم حدی دارد. نمی‌دانم شما آدمیزادهای ایرانی تا به حال کارتان به دوا دکتر و بیمارستان نیفتاده یا دوست دارید خودتان را گول بزنید. من به چشم خودم چیزهایی دیده‌ام از بعضی از همین آقایان دکترها که عقل بنده و کل اجنه هم به آنها نمی‌رسد و اگرهم برسد عمرا به خودمان اجازه بدهیم با بیمارها آنطور رفتار کنیم. آنوقت من آمده‌ام کلی وقت صرف کرده‌ام و برای گفتن دو تا دروغ سر یک دکتر میانسال را شیره مالیده‌ام؟ حیف که حال و حوصله جوابیه گرفتن را ندارم والا نام چند تا بیمارستان مشهور و پزشک معروف را می‌بردم و کارهایشان را می‌گفتم تا ببینید اصلا احتیاجی هست من آنطرف‌ها آفتابی بشوم یا بعضی دوستان به اندازه هزار تا شیطان دوز و کلک و شیطنت بلد هستند! راستش اصلا بنده سال‌هاست که احساس نیاز نمی‌کنم تا برای گمراه کردن آدمیزادها و کشاندنشان به جهنم کار چندانی انجام دهم. شکر خدا که بیش‌تر شما با شتاب هرچه زیادتر راهی دوزخ هستید و من هم فعلا سخت مشغول تهیه سوخت هستم تا ان شاء الله موقع تشریف فرمایی هم قیف حاضر باشد و هم قیر و سایر مایعات و جامدات و گازهای مورد نیاز! من وقت توی صف کردن شما را هم ندارم، آن وقت بیکارم بروم دو تا آدم را گول بزنم؟ آن هم دکتر جراح و دختر بالاشهری؟ دوست عزیزم، فارو دلیل نوشتن این تکذیبیه برای شما و سایت وزین عصر ایران این است که اولا شما از خودمانید! و ثانیا اینکه دیدم شما چند وقت پیش نامه‌ای برای آقای ضرغامی نوشته‌اید. بنابراین گفتم لابد دستتان به ایشان می‌رسد و ای بسا که این نامه را بتوانید به ضرغامی عزیز برسانید. عزت جان که از وقتی رئیس شد، ما را نمی‌شناسد! به هر حال به این وسیله من هرگونه نسبت نسبی و سببی خودم را با دختران زیبا و پسرهای خوشگل و مردهای مافنگی و گربه‌های سیاه و این جور چیزهای خنده دار تکذیب می‌کنم و اعلام می‌کنم این چیزهایی که توی فیلم‌ها می‌بینید ساخته و پرداخته نویسنده‌هایی است که پول سناریوهایشان را قبلا گرفته و خورده‌اند و بعد که قرار شده برای کارگردان‌هایی که دقیقه‌ای سریال می‌سازند، فیلم نامه بنویسند یک مشتی خرافات قدیمی و چرندیات هالیوودی را سرهم کرده‌اند که رفع تکلیف کنند. من البته به موقعش به حساب این‌ها هم خواهم رسید، البته نه به این خاطر که ملت را با سرهم بندی سرکار گذاشته‌اند که اتفاقا از نظر من کار خوبی هست بلکه به این خاطر که یک‌بار به شکل دختر خوشگل درم می‌آورند و یک‌بار به شکل پسر چه پسری! و بعد با مردهای خطرناک توی خانه تنها می‌گذارند. بابا انصاف ندارید لااقل ناموس داشته باشید! حالا این‌ها به کنار؛ من واقعا برایم این سوال پیش آمده که شما ایرانی‌ها کی می‌خواهید از این به قول خودتان فرافکنی دست بردارید؟ همیشه یا من مقصر هستم یا آمریکا یا انگلیس یا اسرائیل! البته انکار نمی‌کنم همکاران فعالی در این کشورها دارم، ولی این که نمی‌شود شما هر خرابکاری که خودتان می‌کنید را گردن یکی دیگر بیندازید. حتی سال‌ها پیش خاطرم هست که رفته بودم مسابقات المپیک به تماشای مشت بازی که ورزش مورد علاقه من است، آنجا در کمال تعجب دیدم که یک بوکسور ایرانی به خاطر همراه نداشتن دستکش بوکس بازنده اعلام شد و باز هم مقصر من و آمریکا معرفی شدیم! وقتی که تقصیر نداشتن دستکش بوکسور و اضافه وزن کشتی گیر متوجه دیگران باشد معلوم است که مقصر در مسائل بزرگ‌تر از مسکن بگیر تا گرانی چه کسی شناخته می‌شود! حیف که جرات ندارم در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی و همین‌طور انتخابات حرفی بزنم و الا به چیزهای جالبتری هم اشاره می‌کردم تا نشان بدهم که چطور این مردم کاری را خودشان شوخی شوخی انجام می‌دهند و گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند اما هنگام نتیجه که می‌شود به من و همکاران صهیونیست و انگلوساکسونم لعنت می‌فرستند! هیچ کاری هم به شماها ندارم و خدا شاهد است که در تمام این عمر چند هزار ساله‌ام به قدری که در همین چند سال اخیر در یکی از بازارهای تهران، حاجی نماها! ی تسبیح به دست کلک سوار کرده‌اند و پوست خلق الله را کنده‌اند، من از این کارها نکرده‌ام. تازه اگر بین خودمان بماند، یک‌بار که داشتم حوالی خیابان جمهوری تهران قدم می‌زدم یک موبایل بهم انداختند که آکبند بود اما بعدا معلوم شد دست دوم بوده و من هرچی فکر کردم نفهمیدم چطور آن را بسته‌بندی کرده بودند، تازه کارت گارانتی هم داشت! بگذریم که ردش هنوز درد می‌کند! به هر حال از ما گفتن بود و قطعا از شما بشر شیر خام خورده هم نشنیدن. اشکالی ندارد فقط خواهش می‌کنم دست از سر من بردارید و به جای لعنت فرستادن دائمی به من و یا کارهای بدتری مثل ساختن همین فیلم‌های جلف با آن شیطان‌های خوشگلشان ، یک مقداری مسئولیت پذیر باشید و قبول کنید که گندم از گندم بروید جو ز جو. آدم یک انتخابی می‌کند و متناسب با آن عواقبش را لمس می‌کند. این که نمی‌شود شما شوخی شوخی کاری می‌کنید و انتخابی انجام می‌دهید اما موقعی که عواقب آن را می‌بینید می‌خواهید جدی جدی بیندازید گردن من و رفقا. مثل همین. ضمنا در پایان می‌خواستم از دوستان شبکه یک به خاطر ترویج مسائلی مثل دزدی، اعتیاد، توهین به والدین، زیدبازی و مواردی از این دست تشکر کنم. درست است که من یک شیطان عصبانی هستم ولی مثل بعضی آدم‌ها نیستم که تمام زحمات دیگران را نادیده بگیرم. اجرتان با خودم! به امید دیدار در جهنم شیطان رجیم
سلام بچه‌ها نمیدونین من امروز چی دیدم. کاش کور میشدم و اون صحنه رو نمیدیدم نمی‌دونم چرا هرچی بدبختی هست رو من باید با چشام ببینم و عذاب بکشم از باشگاه با دوستم داشتم برمیگشتم که خونه که شنیدم پشت سرم یه مرده داره میگه: برین کنار. فقط این پسره بیچاره رو نگاه نکنین که شبا خوابتون نمیبره و نهارو شام نمیخورین بیچاره از زندگیش سیر شده رگشو زده و. برنگشتم که ببینم چون فکر کردم داره مسخره بازی درمیتره و دروغ میگه خلاصه دیدم مرده پیچید جلوم و اون پسره بیچاره رو دیدم. میدونین چه جوری بود؟ داشتم دیوونه میشدم. پسره که معلوم بود یه کارگر افغانی بود رگ دستشو زده بود و همینجوری ازش خون میومد. وای نمیدونین چه جوری از دستش داشت خون میومد. به قران دارم راست میگم. خودم دیدم. الهی مادرم داغمو ببینه اگه دروغ میگم. ولی خوشبختانه تیغ و روی شاه رگش نزده بود. خلاصه وقتی اون بیچاره رو دیدم با اون وضع و اون خونی که ازش میومد افتادم تو بغل دوستم. من تحمل این چیزارو ندارمداشتم دیوونه میشدم. دوستم بغلم کرد و یه زره دلداریم داد. آخه چرا باید رگشو بزنه؟ اصلا چرا منه بدبخت باید این چیزارو ببینم؟ دیگه مخم کار نمیکنه حوصله ندارم حرفای تکراری بزنم بای تاهای راستی من پست قبلیمو پاک کردم چون مجبود بودم. جون بعضی‌ها از پستم خوشش نیومد. آقا یا خانوم Hide IP Platinum من به خاطر شما یا نظراتون پاکش نکردم مجبور شدم که پاکش کنم.
جان جانان برام سنگع تموم گذاشت و جشن تولد هیجده سالگیم دلبری کرد عجیب البتع کع من خیلی بدجنسمو زود یادم میرع کع هی یادم میرع ولی خب محالع اینروزا یادم برع
با وجود اوضاع قاراشمیش خونع بع توصیع آلیس عمل نمودع و راز از راندا برن رو دان می‌کنیم گفت سر فصلشو خوندم روح گرامش رو آباد نکنم:
آنقدع دلم قرصع کع نگم براتون نشأت گرفتع از قضایع مد و کنکور و این حرفا و لاغیر
آفتاب مانند تیغ طلایی ذره ذره این سایه را از کناره میتراشد حس می‌کنم این تراوشات ذهن من هستند کع دارند لحظع بع لحظع روحم را در انزوا میتراشند من نیز در سایع نشستع‌ام:
موتور جستجوی گوگل به صورت پیوسته، فاکتورهای مختلف سئو برای رتبه‌بندی نتایج صفحه‌های وب را بروزرسانی می‌کند تا بتواند بهترین نتیجه‌ها را به کاربران ارائه دهد. هدف اصلی الگوریتم پاندا گوگل پاداش به وب‌سایت‌هایی است که محتوای با کیفیت تولید می‌کنند. این الگوریتم در ابتدا با نام کشاورز شناخته می‌شد، در فوریه سال 2011 در انتشار اولیه گوگل آن را پاندا نام‌گذاری کرد و در طی چندماه بر 12 درصد از نتایج جستجوی زبان انگلیسی تاثیر گذاشت. الگوریتم گوگل پاندا چیست؟ الگوریتم گوگل پاندا Google Panda Algorithm به زبان ساده، بر کیفیت محتوای ارائه شده در سایت نظارت دارد، وظیفه پاندای گوگل است که محتوای کپی شده، محتواهای کوتاه، صفحات تکراری و بی ارزش را بررسی کند و بهترین سایت‌های دارای ارزش محتوایی بالا را که از قوانین گوگل پیروی می‌کنند انتخاب و سایت‌های نامعتبر را حذف کند، در این صورت کاربران با اعتماد بیش‌تری می‌توانند از وب‌سایت‌های موجود استفاده کنند. در ایران و زبان فارسی تقریبا از سال 2013 اثرگذاری الگوریتم پاندا بر نتایج کم‌کم آغاز شد و محتواهای کپی بویژه سایت‌های که از تکنیک‌های سئو کلاه سیاه استفاده می‌کردند، کم‌کم از نتایج گوگل حذف شدند یا بعبارتی دچار پنالتی گوگل شدند. الگوریتم پاندا و فاکتورهای منفی تاثیرگذار بر سئو با بروزرسانی الگوریتم پاندا، تعدادی از فاکتورهای منفی که بر نتایج جستجوی گوگل Google SERPs اثر می‌گذارد شامل: محتوای کوتاه از نظر گوگل پاندا صفحاتی ضعیف به حساب می‌آیند که محتوای کوتاه دارند و شامل چند کلمه یا چند جمله کوتاه هستند. محتوای تکراری یا کپی شده اگر از سایت‌های دیگر مقالات خود را کپی می‌کنید یا صفحات متعدد با محتوای تکراری دارید، پاندا به سادگی با پردازش متون متوجه آن می‌شود و احتمال جریمه شدن توسط گوگل را بالا می‌برد. محتوای کم کیفیت محتوای کم کیفیت شامل محتواهای با اطلاعات اندک و عموما مقاله توسط نرم‌افزارهای ترجمه آنلاین ترجمه می‌شود و برای مخاطبان شما مناسب نیستند. محتوای جمع‌آوری شده بعضی از وب‌سایت‌ها بدلیل کمبود منابع مالی و زمانی از این روش استفاده می‌کنند. اغلب محتوای سایت‌های دیگر توسط نویسندگان جمع‌آوری و در یک مقاله گردهم می‌آوردند با توجه به تعداد زیاد مقالات بتوانند از طریق گوگل بازدیدکننده جذب کنند. مقالات نوشته شده توسط کاربران با کیفیت پایین این گونه مقالات عموما بصورت پست مهمان در سایت منتشر می‌شود و معمولا اطلاعات دقیق و درستی ندارند و پر از اشکالات نگارشی و املایی هستند و ممکن است حجم مقاله نیز کوتاه باشد. نسبت آگهی به محتوا هرگاه حجم تبلیغات وب‌سایت شما به صورت بنر یا تبلیغات متنی بیش از محتوای هر صفحه باشد. وب‌سایت‌های مسدود شده توسط کاربر اگر وب سایتی توسط کاربری برای ورود مستقیم مسدود شده باشد، گوگل پاندا ارزش آن وب‌سایت را با کیفیت پایین تشخیص می‌دهد. محتوای ناسازگار با گوگل فرض کنید به کاربر قول می‌دهید یک کوپن تخفیف 30 درصدی بدهید و کاربر پس از کلیک با صفحه‌ای خالی یا حتی صفحه با محتوای نامرتبط روبرو شود. اینگونه صفحات با گوگل ناسازگارند و دیر یا زود حذف می‌شوند. چگونه می‌توانید تشخیص دهید توسط گوگل پنالتی شده‌اید؟ اگر وب‌سایت پربازدیدی دارید و از محتوای کپی یا کم کیفیت استفاده می‌کنید و ناگهان بازدید ارگانیک شما کاهش می‌یابد و صفحاتی که دارای رتبه گوگل هستید از نتایج حذف یا به صفحات دوم به بعد گوگل می‌رود، احتمالا شما دچار جریمه گوگل یا گوگل پنالتی شده‌اید. ریکاوری پنالتی گوگل بعد از خشم پاندا به طور خلاصه از روش‌های سئو کلاه سیاه و تولید محتوای اشتباه دست بردارید و برای ریکاوری پنالتی گوگل اقدامات زیر را انجام دهید: رها کردن شیوه‌های تولید محتوای غیراصولی محتوای قدیمی سایت را با کیفیت، سودمند و با اعتماد و قدرت کنید. محتوای تکراری سایت را حذف یا ویرایش کنید. بازنگری در نسبت تبلیغات سایت به محتوا مطمئن شوید محتوای یک صفحه خاص، با جستجوی کاربران هماهنگ باشد. با استفاده از دستورهای noindex و nofollow از صفحاتی که امکان تولید محتوای تکراری یا مشابه دارند جلوگیری کنید، مثلا صفحاتی که توسط برچسب‌ها یا Tags تولید شده‌اند و در گذشته استفاده شده‌اند در صورت نیاز استفاده کنید و از تولید صفحات مشابه جلوگیری کنید. آموزش بهینه‌سازی سایت منبع: بلاودمارکتینگ آموزش بهینه‌سازی سایت , الگوریتم‌های گوگل , پاندا , گوگل پاندا , گوگل
امروز سالروز یکی از بزرگان افغانستان است که حتما اسمش به گوشتان رسیده. سالروز شهادت احمد شاه مسعود اسوه مجاهدت و مبارزه استقامت و صبر مقاومت و ایستادگی در برابر تجاوز متجاوزان کوردل را به مردم ملت مسلمان و نجیب افغانستان و به همه‌ی راه پویان آزادگی تهنیت و تسلیت عرض می‌کنم.
آتش زدن قرآن نتیجه‌ی مکر و حیله‌ی دشمنان قسم خورده‌ی اسلام هست که با دقت طراحی شده! در مقابل این حیله‌ها باید با منطق و عقلانیت برخورد کرد. کاری که مردم مزار و قندهار انجام دادن قبل از اینکه به دشمنان اسلام صدمه وارد کنه به خود اسلام صدمه وارد می‌کنه! کشیش آمریکایی قرآن شریف رو یه کتاب خشن و اسلام رو خشونت بار معرفی کرد و چنین جنایتی رو انجام داد؛ مسلمانان هم در جوابش روی این ادعا صحه گذاشتن! مسئله‌ی اهانت به قرآن مسئله‌ی جهانیه و فقط مربوط به مردم افغانستان نمیشه که این چنین آتش خشمشون شعله ور شده یعنی فقط مسلمانان افغان هستن که وجود دارن؟ چرا ما افغان‌ها باید جواب هر چیزی را با خشم بدهیم؟ آمریکا به اسرائیل صفت موش را داد! و گفت اسرائیل مثل موش کثیف است! با این وجود به نظرتون اسرائیل چکار کرد؟ گفت آمریکا موش خودتی؟ یا گفت مرگ بر آمریکا؟ نخیر. فرهنگ سازی کرد. در جامعه موش را موجود با مزه و شیرین نشون داد! موش و گربه درست شد که موش همیشه تو هر چیزی برندست میکی موس رو ساخت و در کل موشها را قشنگ جلوه داد. ما هم بدون توجه به این چیزها حمایتشون می‌کنیم. بله. دنیا روی دست شیطان پرستان و دشمنان اسلام میچرخد. ان وقت ما؟ کاش ما افغان‌ها هم به جای اینکه توی هر کاری از خشم و نفرت استفاده کنیم به عقل خودمون رجوع کنیم که این چنین خشممون زبان زد عام و خاص نباشد. مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود
سلام وای دارم میمیرم از صبح تا حالا توی این ماه رمضونی همینجوری یه پا داریم راه میریم واسه ثبت‌نام تو مدرسه نکبتا هی واسه ثبت‌نام ما افغانی‌ها هی گیر می‌دن خیر سرم رشته‌ی ریاضی فیزیکم یا به انظباتم گیر میدن یا به تیپ و قیافم یه رژلب خیلی کم رنگ صورتی زده بودم بهم گیر میدن که چرا زدی؟ اونوقت به بقیه که ابروهاشونو برداشتنو موهاشونو رنگ کردن هیچی نمی‌گن که چرا برداشتی؟ بعداز اینم می‌گن که چرا انظباتت کمه؟ آخه انظبات 17 کمه؟ انظبات 16 یا 15 رو ثبت‌نام می‌کنن منو ثبت‌نام نمی‌کنن بعدم یادشون اومد که باید پول بریزیم تو شیکمشون و گفتن باید تو شماره حساب آموزش پرورش نکبتشون مایه بریزیم فقط نتونستن از نمره هام ایراد بگیرن که اگه می‌گرفتن دندوناشونو خورد می‌کردم خاک بر سرشون هیچی آخرم بعد از چند ساعت تو صف بانک واستادن و پول فرو کردن تو شکم بی صحابشون ثبت نامم کردن فکرشو بکنین از هر بچه‌ی افغانی که بره مدرسه از ابتدایی تا دبیرستان و. دست‌کم 80 تومن میگیرن بازم اشکال نداره مهم اینکه آخر بریم مدرسه همه‌ی این بدبختیاشم می‌کشیم دیگه چی کار کنیم؟ حالا از همه‌ی این حرفا گذشته می‌خوام بگم دعام کنین امسالم با نمره‌های خوب قبول شم رشته‌ی ریاضی خیلی سخته بابای آدمو درمیاره دعام کنین
سلام بابا تو قسمت نظرات چه خبره؟ قسمت نظرات قسمتیه که شما نظرتونو درباره‌ی من یا وبلاگم میگین میدان جنگ که نیست خجالت بکشین تاجیک و ازبک و هزاره وافغان نداریم. عزیزان ما همه ماله یه کشور به نام افغانستان هستیم نباید اینجوری باهم درگیر شیم همین جنگ‌ها رو کردین که ما با هم متحد نیستیم و عقب موندیم پسرباستانی و صدیق وعلی عزیز خواهش می‌کنم تمومش کنین شماها نظرای قشنگترم میتونین بدین خواهش می‌کنم باهم باشید متحد باشید این کارا آخرعاقبتی جز بدبختی نداره شما آقا پسرای گلم بهتره از هم دیگه معذرت خواهی کنین در غیر این صورت. من از سیاست‌های قدیمی افغانستان خیلی سردرنمیارم ولی فقط میخام بگم گذشته‌ها چه خوب چه بد گذشته ما باید به فکر امروز و فردامون باشیم که کارهای اشتباه و بد گذشتگان رو تکرار که نکنیم هیچ بلکه باید جبرانشون هم بکنیم نه به جون همدیگه بیفتیم و دعوا کنین فعلن بای تاهای
سلام. عزیزان خواهر. حالتون خوبه؟ چه خبلا؟ راستش یه موضوعی هست که چند روزه ذهنمو درگیر کرده. چندروز پیش تو اینترنت دنبال آثار باستانی افغانستان گشتم. ولی متاسفانه یا همشون نابود شده یا نابودش کردن. کی نابود کرده؟ خب مسلمه همین آقایون طالب از خدا بی‌خبر. آخه یکی نیست بهشون بگه شما به این آثار تاریخی چیکار داشتین؟ چی از جونشون میخواستین؟ آخ. اگه دستم به یکی از این طالبا برسه تیکه بزرگه شو می‌کنم ناخونش. دیگه خودتون میدونین چه جونورایی بودن و هستن. نمی‌دونم کی نسلشون بی نسل می‌شه. داشتم می‌گفتم که این آثار تاریخی و این احمقا از بین بردن. شما هم میدونین که همین آثار تاریخی تو هر کشور کلی پول ساز میتونه باشه. اصلا نوعی سرمایه است. کلی توریست میان و این آثارو میبینن و بلاخره این مردمان توریست وقتی میان، خونه و غذا وپوشاک و سوغاتیو هزارتا چیز دیگه هم میخوان دیگه! خب همه‌ی اینا واسه یه مملکت پوله، ولی افسوس. تقریبا بیش‌تر آثار تاریخیه کشور عزیزو دوستداشتنیمون و آدمای احمق از بین بردن. این هم لیست آثاره تاریخیه افغانستان: آ آثار تاریخی افغانستان آرامگاه سلطان محمود غزنوی آرامگاه شریف خان آرامگاه شهزاده حسین آرامگاه محمد نادرشاه آرامگاه ملک سبز علی صاحب آرشیو ملی افغانستان ا استوپاهای دوره بودایی توپ دره استوپاهای چشمه معاذالله ب بازار سرپوشیده حلم ب ادامه باغ لطیف بالاحصار گردیز بوستان‌سرای ت تخت رستم افغانستان خ خانقاه کلان دهدادی ز زیارت شیخ سعدالدین احمد انصاری س ساختمان سراج العمارت ط طاق بست غ غارهای بامیان ق قصر جبل‌السراج ق ادامه قصر جهان‌نما قصر دارالامان م منار علم و جهل منارهای مسعود و بهرامشاه موزه تپه سردار ن نمازگاه‌های هرات چ چاه بست چهل‌زینه قندهار ک کاخ کوتی‌باغچه هرچی معدن و اورانیوم و نفتی هم که داریم آقای آمریکا نوش جان می‌کنه. بچه‌ها بیاین درس بخونیم و به جایی برسیم که جلوی آمریکا واستیم و نزاریم از منابعمون مفتی مفتی بهره ببره. بلاخره اگه افغانستان یکیو داشت که فرق الماس و با شیشه میتونست تشخیص بده الان آمریکا با پولاش که از کشور ما و بقیه میگیره پز نمیداد. راستی من تازه فهمیدم که یه هموطن تو کلاسمونه. آخه این منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم افغانیها زیاد نیستن و من تاحالا یه دوستی که افغانی باشه نداشتم. وقتی فهمیدم خیلی خیلی خوشحال شدم. حدس زده بودم ولی شک داشتم. سمانه جون هزاره هستن و حسابی درسخون و مودب تشریف دارن. من که خیلی دوسش دارم. ولی یه ذره خجالتی و کم رو هستش یعنی اصلا تو جمعمون حرف نمیزنه. نمی‌دونم چرا. به هرحال من که خیلی دوسش دارم و بهش افتخار می‌کنم. بچه‌ها به نظرتون وبلاگم خیلی غمگینه؟ دوست دارین جوشو عوض کنم؟ فکر میکنین موضوعات وبلاگم خیلی تکراریه؟ یه چیزیه که همه‌ی افغانیها دارن ازش مینالن؟ دوست دارین یه محیط شادتر واستون درست کنم تا غمهاتونو برای چند مین هم که شده فراموش کنین؟ تروخدا نظر بدین و بگین چی دوست دارین تا درمورده همون واستون پست بدم. دوستان یه کمکی هم می‌خوام واسم بکنین. برام دعا کنین. یه مشکلی واسم پیش اومده که خیلی ناراحتم کرده. یه عده‌ای هستن که نمی‌دونم چرا دوست دارن من بد باشم. التماس دعا. همین. قربونتون برم شاد بودن تنها انتقامی است که میتونین از دنیا بگیرین پس همیشه شاد باشین بای تاهای