text
stringlengths 15
122k
| summary
stringlengths 1
1.81k
| title
stringlengths 3
127
|
---|---|---|
اوو مورالس از سال ۲۰۰۵ میلادی قدرت را در بولیوی در دست داشت اما فارغ از مناقشه سیاسی موافق و مخالف، حضور اوو مورالس در عالیترین سطح قدرت بولیوی به مدت ۱۴ سال موجب شد تا او به یکی از مهمترین رهبران تاریخ کشورش تبدیل شود. تفاوتهای قابل توجه بولیوی، قبل و بعد از دوران مورالس، به خوبی میزان اثرگذاری این سیاستمدار را بر سرنوشت کشورش نشان میدهد. ضمن اینکه در فاصله کوتاهی بعد از به قدرت رسیدن مورالس، روابط کامل دیپلماتیک بین بولیوی و ایران شکل گرفت و او در چارچوب سیاست خارجی غربستیز محمود احمدی نژاد، به یکی دیگر از رفقای چپگرای تهران در آمریکای لاتین تبدیل شد. مورالس در روابطش با ایران آنقدر پیش رفت که در رویدادی نادر، در تهران با شخص آیتالله خامنهای، رهبر ایران هم ملاقات کرد. مرور گذشته اوو مورالس و آنچه در دوران قدرتش رخ داد، دلایل اهمیت این سیاستمدار متفاوت را در بولیوی و فراتر از بولیوی نشان میدهد؛ در کشوری که علاوه بر شکاف طبقاتی میان فقرا و ثروتمندان، گذشتهای طولانی از تبعیضهای نژادی قانونی و ساختاری نیز در شکلگیری فرودستان حاشیهنشین نقش بازی کرده است. روستازاده کشاورزی که رئیسجمهور شد اوو مورالس روستازادهای است از یکی از مناطق حاشیهای بولیوی به نام "اورورو" که سکونتگاه مردمان "آیمارا" است. آیماراها، زبان و فرهنگ ویژه خود را دارند و معتقدند که هزاران سال در مناطقی که امروز بخشهایی از بولیوی، شیلی و پرو محسوب میشوند، زندگی کردهاند. این بومیان آمریکای لاتین، همانند دهها قوم دیگر که در این منطقه زندگی میکردند از قرن ۱۶ میلادی توسط اسپانیاییها استعمار شدند. در نهایت در میانه قرن ۱۹ و در پی یک قیام مسلحانه ضد استعماری، کشور بولیوی تاسیس شد که نامش را وامدار رهبر انقلابیاش بود: سیمون بولیوار که ونزوئلایی بود و خودش به نخستین رئیسجمهور بولیوی تبدیل شد. از آن زمان تا روزی که اووا مورالس موفق شد در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۵ میلادی پیروز شد، بدون حتی یک استثنا تمامی رهبران این کشور از سفیدپوستهایی بودند که تبارشان به همان اروپائیان استعمارگر میرسید. مورالس اما به عنوان یک فعال مدافع حقوق کشاورزان راهش را به دنیای سیاست باز کرد. بولیوی اصلیترین تولیدکننده برگ "کوکا" در جهان است که در دنیای مدرن به عنوان ماده اولیه "کوکائین" شناخته میشود. فراگیر شدن استفاده از "کوکائین" و تلاش دولتهای جهان برای مبارزه با این ماده مخدر موجب شده تا کشاورزانی که "کوکا" میکارند، با فشار فزایندهای روبهرو شوند. اما مورالس به عنوان رهبر اتحادیه کشاورزانی که "کوکا" میکارند، کمپینی را در دفاع از حقوق کشاورزان آغاز کرد. استدلال کشاورزان این بود که آنها برای هزاران سال گیاه کوکا را پرورش دادهاند و علاوه بر استفادههای مذهبی، بخشی از فرهنگ محلی نیز محسوب میشود. او در سال ۲۰۰۲ میلادی برای نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد و از همان ابتدا وعده داد که به دههها تبعیض علیه بومیان غیرسفیدپوست که حدود دو سوم جمعیت بولیوی را شامل میشوند، پایان دهد. در همان زمان نیز تبعیض و به حاشیه راندن غیرسفیدپوستان در ساختار قدرت جامعه بولیوی، مساله پوشیدهای محسوب نمیشد. مورالس اگر چه در نخستین تلاش موفق نشد، اما تنها سه سال بعد در سال ۲۰۰۵ میلادی موفق شد آرای کافی برای پیروزی در انتخابات را به دست بیاورد و به نخستین بومی کشورش تبدیل شود که عالیترین مقام سیاسی کشور را به دست میگیرد؛ یک دستاورد خارقالعاده برای جنبش فراملی بومیان که نه تنها در آمریکای لاتین بلکه در سایر نقاط جهان از جمله استرالیا، نیوزیلند و کانادا نیز فعال است. نخستین رئیسجمهور غیرسفیدپوست بولیوی مورالس در قدرت موفق شد که قانون اساسی بولیوی را تغییر دهد و نظام سیاسی این کشور را "چندملیتی (plurinational)" اعلام کند؛ یک نظام سیاسی سکولار که در آن هویت قومی و فرهنگهای بومی به رسمیت شناخته شده و برای حفظ و اعتلایش، تلاش میشود. او همچنین به مبارزه دیرینهاش در دفاع از حقوق کشاورزان برگ "کوکا" نیز ادامه داد و به رغم فشارهای فزاینده ایالات متحده حاضر نشد که کشت "کوکا" را غیرقانونی اعلام کند. اگرچه همزمان با برقرارکردن مقرراتی ویژه، نظارت دولت را بر کشت و فروش "کوکا" افزایش داد. با این حال دولت آمریکا همواره دولت مورالس را متهم کرد که در مبارزه با تولید و قاچاق کوکائین به اندازه کافی تلاش نمیکند. موضع مورالس این بود که او با تولید کوکائین به سختی مبارزه کرده و تنها بخش کوچکی از کشت برگ "کوکا" برای مقاصد مذهبی و فرهنگی ادامه پیدا کرده است. اما اختلافات مورالس و کاخ سفید، به کشت برگ "کوکا" و اختلاف نظر بر سر مبارزه با مواد مخدر خلاصه نمیشد. اوو مورالس، رهبر حزب "جنبشی برای سوسیالیسم" بود و به عنوان یک رئیسجمهور چپگرا که با سلطه آمریکا در منطقه مخالف است، به قدرت رسیده بود. بعد از به قدرت رسیدن هوگو چاوز در ونزوئلا در سال ۱۹۹۹ میلادی، بسیاری از چپگرایان آمریکای لاتین با موجی از حمایتهای مردمی و پیروزیهای دموکراتیک روبهرو بودند؛ رافائل کورئا در اکوادور، دانیل اورتگا در نیکاراگوئه و لولا داسیلوا در برزیل، همگی یکی پس از دیگری در سالهای نخستین قرن ۲۱ به قدرت رسیده بودند و آنچه که بعدها "چرخش به چپ (pink tide)" توصیف شد، آغاز شده بود. مورالس از ابتدای ریاستجمهوریاش بخشی از همین جنبش فراملی توصیف میشد. در چارچوب همین اعتقادات بود که گسترش روابط بولیوی با ایران نیز شکل گرفت. محمود احمدی نژاد، رئیسجمهوری وقت ایران با تکیه بر سیاست خارجی "غربستیز" جمهوری اسلامی، روابط خوبی با برخی کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین برقرار کرده بود و بولیوی نیز به یکی از کشورهایی تبدیل شد که با ایران دست دوستی داد. مورالس همچنین در سال ۲۰۰۸، فیلیپ گولدبرگ، سفیر آمریکا در بولیوی را اخراج کرد. رئیسجمهور بولیوی معتقد بود که آقای گولدبرگ در حال توطئه علیه دولت اوست. او همچنین هرگونه فعالیت سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکا را نیز در کشورش ممنوع کرد. روابط تیره بولیوی و آمریکا تا آنجا پیش رفت که مورالس، به رغم نیازهای اقتصادی کشورش تصمیم گرفت که آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) که از بازوهای کلیدی قدرت نرم واشنگتن محسوب میشود، از بولیوی اخراج کند. این آژانس، وظیفه هزینه کردن کمکهای بشردوستانه دولت آمریکا را در کشورهای نیازمند برعهده دارد. موفقیتها و شکستهای داخلی و البته، چپگرایی اوو مورالس به مقابله با نفوذ آمریکا یا رفاقت با دولتهای ضدآمریکایی مانند ایران خلاصه نمیشد. او که به عنوان یک سوسیالیست معتقد و وفادار به اصول عدالت اجتماعی به قدرت رسیده بود، در یکی از نخستین قدمها بعد از رسیدن به مقام ریاستجمهوری، حقوق خود و تمامی اعضای کابینهاش را نصف کرد. گام بعدی، ملیکردن دوباره صنعت نفت و گاز بولیوی بود؛ یکی از جنجالیترین تصمیمات مورالس که بازتاب بینالمللی خیرهکنندهای پیدا کرد. او همچنین مالیات بر درآمد را افزایش داد و با درآمدهای جدید دولت، سرمایهگذاریهای بلندپروازانهای را در پروژههای عمومی انجام داد. همزمان ذخیره ارزی کشور نیز به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت. یکی از بزرگترین سرمایهگذاریهای دولت در این دوره، گسترش قابل ملاحظه حوزه بهداشت و درمان و همچنین برنامههای حمایتی برای فقرا بود. در دوران مورالس، فقر شدید از ۳۸ درصد در سال ۲۰۰۶ به ۱۷ درصد در سال ۲۰۱۸ کاهش یافت. هرچند که منتقدین مورالس میگویند که در دو سال پایانی ریاستجمهوری او، میزان فقر شدید در بولیوی افزایش یافته است. در عین حال سیاستهای حمایت از فقرا در بولیوی، برای مورالس بیهزینه نیز نبود. طبقه متوسط بولیوی - هر قدر محدود و ناتوان - از هزینههای سنگین برنامههای حمایتی ناراضی بود و این نارضایتی نیز به اشکال مختلف در فعالیت سیاسی و رسانهای مرتبط با این گروه بازتاب پیدا کرد. با اتکا با همین انتقادات بود که مخالفان مورالس در استانهای ثروتمندتر بولیوی در شرق کشور (که محل تمرکز جمعیت سفیدپوست کشور نیز هستند) توانستند حامیانی پیدا کنند. آنها همچنین مورالس را متهم میکردند که هرگز موفق نشد با فساد در بولیوی مبارزه کند؛ یکی از اصلیترین مسائلی که به محور داغ بحثهای انتخابات سال ۲۰۱۹ نیز بدل شد. علاوه بر این، یکی از بزرگترین شکستهای مورالس در جریان یک اختلاف ارضی با شیلی رقم خورد. بولیوی که تا سال ۱۸۸۴ به اقیانوس آرام دسترسی داشت، بعد از یکسری شکست نظامی، بندری که در اختیار داشت را به شیلی باخت و دسترسیاش به آبهای آزاد قطع شد. از آن زمان، این کشور هرگز ادعای ارضی خود را پس نگرفته است. مساله دسترسی به آبهای آزاد، یکی از موضوعات بسیار مهم پیوند خورده با "غرور ملی" بولیویاییهاست. اما در سال ۲۰۱۸ و به رغم تبلیغات قابل توجه دولت مورالس، دادگاه لاهه به نفع شیلی حکم داد و این موضوع به شکستی تحقیرآمیز برای بولیوی تفسیر شد. او همچنین به رغم تبلیغاتش در حمایت از محیط زیست و فرهنگ و تمدن بومیان، با یک پروژه راهسازی جنجالی در بخشی از جنگلهای آمازون که در بولیوی قرار دارد، موافقت کرد. این پروژه با اعتراض گسترده بومیان و در نهایت درگیریهای شدید در سال ۲۰۱۱ همراه شد. این پروژه در سال ۲۰۱۷ از سرگرفته شد. اوو مورالس به دلیل آتشسوزیهای سال ۲۰۱۹ در آمازون نیز مانند همتای دستراستیاش در برزیل هدف انتقاد قرار گرفت و مخالفانش او را متهم کردند که با سوزاندن مهارشده جنگلها موافقت کرده است. "پشت پا به دموکراسی" در بولیوی اما یکی از بزرگترین انتقادها از اوو مورالس، اقدامات او برای ماندن در قدرت بود که از نگاه مخالفانش، تمامیتخواهانه و غیردموکراتیک به نظر میرسید. بسیاری از کسانی که در سال ۲۰۱۹ علیه نتیجه انتخابات به خیابان آمدند یا بعد از استعفای او با چشمان گریان جشن گرفتند، در واقع همان کسانی بودند که در سال ۲۰۱۶ تلاش کردند با رای خود، جلوی حضور مداوم مورالس را در قدرت بگیرند. در سال ۲۰۱۶، مورالس با هدف تمدید دوران قدرتش، رفراندومی برای تغییر قانون اساسی برگزار کرد تا بتواند محدودیت دوره ریاست جمهوری را حذف کند. اما نتیجه آن انتخابات به نفع مورالس نبود و اکثریت مردم بولیوی با رای "نه" جلوی حذف محدودیت دوران ریاستجمهوری را گرفتند. از اینجا به نظر میرسید که مورالس دیگر چارهای جز کنارهگیری از قدرت ندارد. اما او زیر بار رای مردم نرفت و اعتراض خود را به این موضوع به دادگاه قانون اساسی بولیوی ارجاع داد. در نهایت دادگاه قانون اساسی با حکم خود محدودیت دوران ریاستجمهوری را به کلی برداشت و راه برای نامزد شدن دوباره مورالس در انتخابات هموار شد. نامزدی برای چهارمین دوره ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۹، برای برخی منتقدین مورالس، حکم مرگ دموکراسی در این کشور را پیدا کرد. اما او همچنان استدلال میکرد که برای اجرای اصلاحاتش به زمان بیشتری نیاز دارد و باید کماکان قدرت را در دست داشته باشد؛ مسالهای که حتی برخی طرفدارانش را نیز دلسرد کرد. در نهایت پیروزی او در انتخاباتی که بسیار نزدیک توصیف شد، مرز تحمل مخالفان مورالس را درنوردید و آنچه به دوران پرماجرای این رئیسجمهور متفاوت پایان داد، آغاز شد: اعتراضهای خیابانی. وقتی ناظران بینالمللی نیز حاضر نشدند نتایج انتخابات را تایید کنند، او ابتدا با برپایی دوباره انتخابات موافقت کرد و چند ساعت بعد، در پی اوجگیری خشونتها و موضعگیری ارتش، استعفا کرد. | قهرمان بومیان آمریکای لاتین یا رهبری خودکامه که دموکراسی کشورش را تضعیف کرد؛ اوو مورالس مانند بسیاری دیگر از چهرههای اثرگذار آمریکای لاتین بین دو قطبی فرشته و شیطان درحرکت بود. هوادارانش، وفادارانه دوستش داشتند و مخالفانش با تمام وجود علیه او فعالیت میکردند. | مورالس؛ قهرمان مبارزه با فقر یا دشمن دموکراسی؟ |
پوشیدن نقاب و برقع پیش از این درمکان های عمومی در کشورهای فرانسه و بلژیک ممنوع اعلام شده بود پیش نویس این قانون از سوی حزب راستگرای جبهه میهنی در ژوئن سال جاری ارائه شد. این قانون شامل پوشیدن صورت با نقاب و برقع می شود. چنین پوششی برای مسلمانان بلغارستان که نزدیک به ده درصد از جمعیت هفت میلیونی این کشور را شامل می شود، پوششی سنتی محسوب نمی شود. پیش از این پوشیدن صورت در کشورهای فرانسه و بلژیک ممنوع اعلام شده بود. | پارلمان بلغارستان حجاب های اسلامی که صورت زنان را در مکان های عمومی می پوشاند، در این کشور ممنوع اعلام کرد. | بلغارستان پوشیدن نقاب و برقع را ممنوع اعلام کرد |
هفته جهانی دیزاین اما باری فرهنگ و هنر بیخبر نماند. جواد یساری آوازخوان نام آشنای قدیمی تا روستایی در نزدیک نیریز برای خواندن در یک جشن عروسی رفت و وقتی اول هفته فیلمش در دنیای فضول مجازی منتشر شد، ناچار فرماندار و رییس ستاد کرونا و دادستان و فرماندار نیروی انتظامی وارد میدان شدند و توضیح دادند که معنایش این بود که خانواده عروس اصرار به عروسی داشتند و برگزار شد، اما آقای یساری فقط یک ربع آواز خواند و با حضور نیروهای انتظامی ماجرا تمام نشد و با توجه به احتمال همهگیری ویروس در این مجلس، تذکر داده شد و از صاحب خانه و مجلس، پدر داماد و حتی آشپز مجلس تعهد کتبی گرفته شد که تا کرونا هست، تکرار نشود. جواد یساری هم یک ساعت بیشتر بازداشت نبود. همان روز در شبکههای مجازی خبر از دهها عروسی مجلل بود که با حرکات موزون، آمار منتشر شده در مورد تعداد مبتلایان و کشته شدگان کرونا را بالا و بالاتر بردند. همان اول هفته بود که خبر رسید، جای انکار هم نداشت چون فیلم آن در شبکههای مجازی به گردش درآمد، که نشان میداد در اولین هفته بازگشایی مزار محمدرضا شجریان در جوار مزار فردوسی، بلیت ورودی فروخته میشد. کسانی در شبکه مجازی زبان به انتقاد گشودند که از کی زیارت قبور هم بلیت دارد. روزنامه هفت صبح از مقامات وزارت ارشاد پرسید و جواب گرفت که آرامگاه فردوسی بنایی تاریخی است و زیر نظر وزارت گردشگری و میراث فرهنگی. و این آرامگاه همانند همه بناهای تاریخی و موزهها - اصلا موزه لوور- بلیت ورودی دارد. همزمان با جنگ قره باغ و به حرکت افتادن تانکهای ترکیه، و زلزله ازمیر، معلوم شد تیمی که برای ساخت فیلم مست عشق - با کارگردانی حسن فتحی- ماههاست که در ترکیه و قونیه مشغول است، به مشکلی برخوردهاند که گروه دست به دامان وزارت خارجه شد که جلو باجگیری ترکیه را بگیرند. هفته جهانی دیزاین هفته جهانی دیزاین و نام ممیز گرافیستها و طراحان که ماهنامه "نشان" همکارشان هست، در برخورد نخستین با تدارک هفته جهانی دیزاین، به این نتیجه رسیدند که مرتضی ممیز را با عنوان "هنر به مثابه حرفه" در آن روز بزرگ دارند و به جمعآوری و ارایه چهل سال کار ممیز همت گماشتنند. اما برخورد این مراسم و تدارک نمایشگاه با قرنطینگی و محدودیت های اجتماعی، مکان پیش بینی شده را از دستور خارج کرد و بارها جا عوض شد تا آن که تصمیم گرفتند موزه گرافیک را محل این نمایشگاه کنند که خانه ممیز است. فاطمه کرکه آبادی رئیس هیأت مدیره انجمن صنفی طراحان گرافیک درباره این نمایشگاه و برنامههای هفته گرافیک گفت: سال گذشته و همزمان با اعلام عنوان روز جهانی دیزاین، همگی در هیأت مدیره اتفاق نظر داشتیم که تمامی موارد ذکر شده برای روز جهانی دیزاین از یک شخص حرفهای، در وجود استاد ممیز میگنجد. همزمان با این تدبیر عالمانه انجمن صنفی گرافیک، ماهنامه فرهنگی هنری "پشت بام" موضوع اصلی این شماره خود را به گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان اختصاص داد که هفت نفر بینانگذار آن بودند: مرتضی ممیز، مارکـو گریگوریـان، غلامحسـین نامـی، مسـعود عربشـاهی، میرعبدالرضـا دریابیگـی، فرامـرز پیـلارام و سـیراک ملکنیـان،. گروهی که به نوشته فرشید پارسی کیا سردبیر پشت بام: "تنهـا دو نفـر از آن ها زندهاند…بـا گذشـت پنجـاه سـال از شـروع نحلههـای فکـری مـدرن در هنرهـای دیـداری، در دهـه ۵۰ خورشـیدی، هنرمنـدان تجربههـای متفاوتـی از جمله دانشـگاه تهـران، انجمن هنری خروس جنگی، هنرسـتان هنرهای زیبـای تهـران، بینالهای تهران و جشـن هنر شـیراز را پشـت سـر گذاشـته بودنـد. چنیـن تجربههاییی قطعا تاثیـرات شـگرفی را بـر رفتـار این هنرمندان گذاشـته اسـت." سرمقاله پشت بام اشاره کرده که چند نکته در به وجود آمدن گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان قابل توجه بوده است: رفتـار اقتصـادی پهلـوی دوم در مواجهـه بـا هنرهـای دیـداری کـه منجـر به گـردش اقتصـادی در این حوزه شـده بود. تاثیراتـی کـه جنبـش سـقاخانه بـر فضای فرهنـگ و هنر و بازار هنر گذاشـته بود و باعث کمتر دیده شـدن بعضـی از هنرمنـدان و فضاهای دیگر هنرهای دیداری شـده بود. نگاه ضدسرمایه که عموما در رفتار بعضی از هنرمندان چپگرا دیده میشد. و بالاخره ورود جسـته و گریختـه اخبـار و اطلاعـات هنـر پسـامدرن، توسـط هنرمندانـی کـه از غـرب به ایـران آمده بودند. چاقوها وقتی پیام جهانی شد پشت بام در آخرین شماره ویژه خود تصویری از یکی از مشهورترین کارهای ترکیبی مرتضی ممیز را گذاشته است که چاقوهایی آویخته را نشان میدهد. سال ۱۳۵۵ مرتضی ممیز و چندی از همکارانش سندیکای گرافیستهای ایران را تأسیس کردند. ممیز بعد از آن به برپایی نمایشگاه ۵۰ سال گرافیک ایران پرداخت. در نمایشگاه واش آرت شرکت کرد و چاقوهای خود را آویخت. و این همان چاقوها بود که وقتی در نمایشگاه جمعی انجمن فرهنگی ایران و آمریکا، بر ورودی سالن نصب شد، پیامی جهانی بود، چنان که در مدخل نمایشگاه مجسمه "هیچ" اثر ماندگار پرویز تناولی هم. این هر دو کار، در زمان خود بزرگترین انعکاس را در سطح جهانی هنرهای تجسمی گذاشت و نام هر دو این سازندگان جهانی شد. کلهر سلیست میهمان سمفونی آمستردام راهی به سوی ایران در خبرست که آنسامبل زهي "آمستردام سينفونيتا"، بزرگترين آنسامبل زهي هلند، پروژه "راهي به سوي ايران" را با همراهي كيهان كلهر به روي صحنه برد. در اين اجرا "هفتگاه معلق" از فرخزاد لايق اجرا شد و كيهان كلهر نوازنده مهمان قطعه "آتشگاه" بود. در اين تور موسيقيايي دور هلند، قطعهاي از كيهان كلهر براي كمانچه و ويلنسل هم براي نخستينبار اجرا شد و كيان سلطاني قطعات فولكلوريك شيراز را به روايت آهنگساز نامدار، رضا والي، اجرا كرد. در پايان این اجرای ماندگار كيهان كلهر و كيان سلطاني با اركستر زهي قطعهاي را از آهنگساز گروه رامبرانت تريو (رامبرانت فرريش) نواخت. اين اجرا از آخر هفتهای که گذشت در آمستردام آغاز شد و این هفته در شهرهاي ديگر هلند ادامه مییابد. در يادداشت سايت آمستردام سيمفونيتا آمده است: "در اين برنامه، دو دنياي موسيقي ايراني و موسيقي كلاسيك غربي به هم ميپيوندند." خبر دیگر از عالم نقاشان است. "آرتپرايس" - مهمترين مرجع بازار هنر جهان- هرسال همراه با "فياك" - موسسه نمايشگاههاي بينالمللي پاريس- گزارشي منتشر ميكند كه متر و معيار بررسي وضعيت هنر معاصر جهان، از دو جنبه اقتصادي و هنري است. در اين مرجع هر سال فهرستي از ۵۰۰ هنرمند برتر جهان منتشر ميشود و همواره چند نام ایرانی هست. چنان که نشان میدهد سال گذشته نام شش هنرمند ايراني دیده میشود: فرهاد مشيري در رتبه ۱۶۷، كوروش شيشهگران در رتبه ۲۵۸، رضا درخشاني در رتبه ۳۲۹ و واي.زي. كامي (كامران يوسفزاده) در رتبه ۳۵۵، علي بنيصدر در رتبه ۳۵۶ و شيرين نشاط در رتبه ۴۹۹. "آرتپرايس" و "فياك"، فهرستي هم از ۱۰۰۰ هنرمند برتر قرن ۲۱ را منتشر كردند كه هشت هنرمند ايراني هم در آنجا حضور دارند. فرهاد مشيري، شيرين نشاط ، علي بنيصدر، رضا درخشاني، كوروش شيشهگران، افشين پيرهاشمی، صداقت جباري و ركني حائريزاده در آن فهرست است. اين هزار هنرمند از میان حدود ٥٠٠ هزار هنرمند فعال در سراسر جهان انتخاب شدهاند. فیلم پرماجرای لاله فیلم لاله، برعهده یک رییس جمهور تا چند وقت پیش بهترین نمونه برای نشان دادن ناکارآمدی خزانه پردولتی، انتقال بحرخزر به خلیج فارس بود، بعد مسکن مهر شد تا سرانجام به فیلم لاله رسید. حکایت پانزده ساله فیلم سینمایی لاله از دومین سفر احمدی نژاد رییس جمهور پیشین به نیویورک آغاز شد. هر سال در این سفر که گاه با ۲۰۰ همراه صورت میگرفت، جلساتی در سفارت ایران برپا میشد و در آن جا، ایرانیان داوطلب دیدار با رییس جمهور خبرساز، و عدهای که از قبل انتخاب شده بودند، در جلسه شامی خودمانی گرد میآمدند و رییس جمهور به همه میرسید. اگر خواستهایی داشتند پذیرفته میشد، در مورد چهرههای موفق، احمدی نژاد خود پیشنهاد میکرد که به وطن برگردید و در پی پروژههای مشترک (بیشتر با موسسات آمریکایی) باشید. سال دوم از این گردش پرهزینه شاد و خبرساز، رییس جمهور - ظاهرا به اشاره جمال شورجه رییس مرکز سینمایی که از پیش با اسی نیک نژاد آشنا بود- با احمدی نژاد دیدار کرد. هر چه گفت شنیده شد و پذیرفته شد. اسدالله نیک نژاد تحصیل کرده دانشگاه برکلی و دارای دکترا در رشته هنر از دانشگاه میشیگان. او فعالیتهای فیلمسازی خود را با ساختن فیلمهای مستند در انقلاب ایران شروع کرد و تا سریال جنجالی پاییز صحرا جلو رفت که سنت گرایان به پخش آن اعتراض کردند و در نمازجمعهها گفتند و کیهانها نوشتند اما سرانجام با مجوز صریح آیتالله خمینی پخش شد. چند مستند جنگی با تمهای مذهبی درباره جنگ و جبهه مقدم هم توسط وی ساخته شد. اما در دیدار رییس جمهور و اسی نیک نژاد، باید کارهای بزرگی صورت میپذیرفت که گرفت و آن پیشنهاد ساختن فیلمی از زندگی لاله صدیق، زنی بود که برنده مسابقات اتومبیلرانی ایران شد. قصه را جلیل عرفان منش نوشته بود اما برای فتح بازار جهانی فیلم، باید یک سناریست کارکشته پیدا میشد که یک آمریکایی پذیرفت و طرح اولیه تهیه شد. تا نشریات داخلی خبردار شدند و نوشتند سینماییها و فیلمسازان چه نشستهاید که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی دو و نیم میلیارد تومان برای تولید فیلم لاله سرمایه گذاری شده - رقمی که هنوز دعوا بالا نگرفته و پای مجلس به میان نیامده به پنج میلیارد تومان بالا رفت و تا صدارت احمدی نژاد ادامه داشت به هفت میلیون دلار رسید- و این موقعی بود که دیگر همه حرفی زده شده، در مجلس چه بسیار نمایندگان که سخنها گفته بودند و کیهان شبکهها فاش کرده بود. کمکم اسی نیک نژاد از ادامه داور جشنواره فجر بودن منصرف شد و پخش کنندههای خارجی، از سرمایهگذاری در این فیلم به تاخیرافتاده منصرف شدند و گروه اولی که تولید فیلم را به پذیرفته بودند نیز استعفا داد. در پاییز سال ۱۳۹۱ آرام موحد در گزارشی در سایت فارسی بیبیسی از نبرد دولت احمدینژاد با اصولگرایان در سینما، بر سر فیلم لاله خبر داد. همه خسته شده بودند و احتمال توقف پروژه گران قیمت فراوان بود که جواد شمقدری رسما اعلام داشت که این فیلم را اسی نیک نژاد با حمایت مستقیم احمدینژاد خواهد ساخت و جراید و افراد متفرقه دیگر سخنی درباره این فیلم نگویند.. در این زمان فهرست بزرگی از بازیگران فیلم منتشر شده بود که هر کدام تکذیب میشد. نام آنجلینا جولی هم پیش آمد با تبلیغات همزمان نشریات جناب اصولگرا درباره خدمات انسانی این زن، پذیرفته شد اما دیر شده بود. جسیکا آلبا جانشین وی، اما بخت نیافت. سرانجام مهناز افشار قرار شد که نقش لاله را بازی کند، گرچه در عمل سارا امیری سرانجام بازیگر نقش لاله صدیق شد. دیگر بازیکنان فیلم که نامشان در فرصتهای مختلف در خبرها نشست عبارت بودند از: نیکی کریمی، همایون ارشادی، لیلا اوتادی، آزیتا حاجیان، میترا حجار و محمد متوسلانی. و در حالی که روزنامههای مخالف به طعنه مینوشتند لاله اولین فیلم به تهیه کنندگی رییس جمهور احمدی نژاد است، در آخرین ماههای صدارت او، فیلم کلید خورد. اما پایان ماجرا نبود. و فیلم در قفسههای مخصوص بایگانی شد. هفت سال کسی حرفی از فیلم آماده لاله نزد تا آن که اعلام شد این فیلم در اکران نوروز ۹۹ پیش بینی شده است. اما این بار شیوع کرونا مانع کار شد و باز هفت ماهی عقب افتاد تا به نوشته روزنامه صبا، بالاخره گویا قرارست در بخش فیلم آنلاین گذاشته شود. کار دارد به پایان صدارت حسن روحانی میرسد. کار طاهره صمدی طاری بیثبات اما در آستانه پریدن اینک در گالری اعتماد، نقاشیهای طاهره صمدی طاری به نمایش درآمده. نقشهای بلندپرواز با اعتماد به نفس، با عنوان "بیثباتی". در مجموعه جدید طاهره صمدی، آب عنصری نوظهور است که در آثار گذشته هنرمند دیده نمیشد. آبهای شفاف و راکد که فضا را پر میکنند و همه چیز را در خود فرو میبرند. در این مجموعه، نقاش در پی ارایه معنایی نو از زنانگی بوده است که از هر نوع جذابیت تجاری و نگاه ابژهوار به زن به دور است. هنرمند با حذف چهره پیکرهها تلاش کرده نوع نگاه به زن را تغییر دهد و زن را نه به عنوان عنصر زیبایی بلکه به عنوان یک "انسان" از زاویهای نو بازنمایی کند. زنان در تابلوهای تازه این نقاش، انسانهایی قوی و مبارز هستند که از فضا زاده میشوند. از آب سر برمیآورند و در آن غوطه میخورند. در عین حال مدرن و اهل امروزند. از چیزی وحشت ندارند. فرز و راه شناس. هرمز انصاری معلم وآزاده قصه نویس معلم و قصه نویس، قربانی کرونا هرمز انصاری معلم خوش قلب و امیدوار که نام خود را در خاطر نسلها کاشته، یعد از یک هفته نبرد، در برابر کرونا تسلیم شد. آزاده شریعت قصهنویس هم در ۴۰ سالگی وقتی که منتظر انتشار اولین کتابش بود، صفحه را بست. و کم نبودند فرهنگی مردمان که لیست آدم حسابیهای کرونازده را دراز کردند. از اهالی هنر و ادب هم بسیاری دیگر راهی شدند. هرمز انصاری، نویسنده، شاعر، آموزگار، و کوشنده فرهنگی در شورای کتاب کودگ، دانشنامه کودکان و نوجوانان، هفته نامه میهن، مجله چیستا و بسیاری مراکز فرهنگی دیگر حضوری موثر داشت. او بنیان گذار انستیتو آموزشی سیمین بود و در سی سال، هزاران درس آموز، وی را تکیهگاه استوار فرهنگیان و فرهنگدوستان دیدند. انصاری انستیتوی آموزشی و فرهنگی سیمین را در سال ۱۳۳۹ افتتاح کرد، نام سیمین از خواهرش گرفته بود، یک استاد برجسته زیستشناسی که در یک آتش سوزی جوانمرگ شد. وقتی از مدیریت سیمین بازنشسته میشد گفت نخواهد گذاشت از او فقط آجر و سنگ و سیمان به میراث بماند. آرزو داشت اندیشههایش را در نوشتههایش ماندگار کند. و کرد. شعرنوشتههای کوتاهش، سالهاست که چاپ میشود و نقل بسیار سخنهای نغزست که گاهگاه در فضای مجازی به نام دیگران پخش میشود. چند نمونه از این قطعهها: آنان که میخواهند تاریخ را «تکرار» کنند، هرگز «تاریخساز» نمیشوند توانمندی تو در آن نیست که بتوانی، با آدمها بجنگی در آن است که بتوانی، آنها را بفهمی دهان مخالف را هم با بوسه میشود بست؛ هم با مشت. با بوسه، با تو میشود با مشت، بر تو. آزاده شریعت، داستاننویس، همین هفته در جدال با کرونا در ۴۰ سالگی شکست خورد. او در آخرین پست خود در فیسبوک، درباره تجربهاش از ابتلا به کرونا نوشت: "روزی که تصمیم گرفتم از احوالات کروناییام اینجا بنویسم فکر میکردم قرار است در آخرین یادداشت بنویسم … و اینگونه من موفق شدم کرونا را در خانه تجربه کنم و پشتسر بگذارم... اما من و زندگی شوخیهای زیاد و گاه تندی با هم داریم که ظرفیتش از توان خیلیها خارج است. چند روز پیش نشانههای پیشرفت بیماری بیشتر شد و من با افت اکسیژن خون مواجه شدم. قرار شد اسکن ریه انجام بدهم تا پیشرفت بیماری دقیقتر شود". آزاده اضافه کرده بود: من توی همان حال هم حواسم بود رنگ لباسهایم با هم هارمونی داشته باشد و رژ لب همیشه قرمزم را بزنم که کرونا را هوا برندارد که زمینم زده. دو سالی هست که درگیر یک بیماری ریوی به نام ساراکوئیدوز هستم. کرونا بیماری هوشمندی است، بین تمام اعضای تنم ریه را به عنوان میزبان انتخاب کرده و خوش هم نشسته. نتیجه این شد که بعد از اسکن قرار شد بستری شوم. این قصهنویس، که قصههایش در چندین مجله و روزنامه چاپ شده، روز بعد بود که نوشت: "بیمارستان و تخت خالی پیدا نمیشود، بعد از چند ساعتی تلاش و پیگیری در بیمارستان امام خمینی جا پیدا کردیم. امروز از صبح خیلی حالم وخیمتر شد، درد، تورم ریه و تنگی نفس به بیشترین حد خود رسید. سرم را خم کردم که بتوانم نفس بگیرم. چشمم افتاد به پنجره و بازیگوشی آفتاب و سایه لغزان برگها روی بستر پرده. ای آفتاب روشن و ای سایه همای ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی." دعا کنید! صدای مردم کارتونیستهای روشنفکر، آگاهانه دارند زخمهای زنده جامعه را میگشایند، چه باک که عدهای بگویند بزرگمهر حسین پور، بازگشته به دوران کاریکاتورهای مردمی تجارتچی، توفیق، لطیفی... اشاره: جهانگیری در واکنش به طرح سوالی مبنی بر اینکه آیا قرار است قیمت کالاها و نیازمندیهای مردم کاهش پیدا کند؟، گفت: دعا کنید! | نه که شرایط خوبی ندارد فرهنگ و هنر، اقتصاد هم نمیچرخد، سیاست هم قطاری خالی است، فقه هم لگام را به نوحهخوانان سپرده و گوشه گیر شده است. در این گیرودار خزانه دولت هم خالی شده. خزانه نفتی، از همه کس و همه بخش میخواست که جیره خوارش شود. اما حالا چنین پیداست که نفت از نفس افتاده، خزانه دارد خالی میشود. دولت و حکومتی که چیزی در جیب ندارد، کمکم امکان فرمان دادن، مجوز صادر کردن، برای همه جامعه آئین نامه نوشتن را از دست میدهد. اهل هنر و فرهنگ هم با گذران هفت ماه کرونایی دارند وارد دوران جدیدی میشوند، با یاد و خاطره بیتی آشنا "هرکه نان از هنر خویش خورد/ منت از حاتم طایی نبرد". | هفته هنر و فرهنگ؛ یاد ممیز، بیثباتی، خزانه خالی و پا برگلو |
به گفته آقای فاطمی در همين مدت 3 کودک نيز بر اثر ابتلا به سرخکان (سرخک/سرخچه) جان خود را از دست داده اند. بر اساس گزارشها اين تلفات در ولايات دايکندی و ارزگان رخ داده است. آقای فاطمی گفته است که چند تيم پزشکی به اضافه تجهيزات لازم به منطقه اعزام شده است. وی همچنين افزود که مقامات بهداشتی پس از بررسيهای لازم درخصوص مايه کوبی مردم در منطقه اقدام لازم را روی دست خواهند گرفت. خدمات | سيد محمد امين فاطمی، وزير صحت عامه (بهداشت) افغانستان، گفته است که در طول هفته گذشته 25 کودک در اثر سياه سرفه در کشور مرده اند. | شيوع سياه سرفه در افغانستان |
بلاول (بوتو) زرداری گفته است که تا اتمام تحصیلات دانشگاهی خود امور مربوط به رهبری حزب مردم را به پدرش محول می کند. در این زمینه چند نفر از پاکستان نظر خود را در مورد انتخاب بلاول زراداری به رهبری حزب مردم را برای صدای شما بی بی سی فرستاده اند. شما نیز می توانید نظر خود را از طریق پنجره روبرو برای ما ارسال کنید. من فکر می کنم این انتخاب خیلی مسخره است، بلاول خیلی کم سن و سال است. من زیاد آدم سیاسی نیستم ولی فکر می کنم ما باید مشکلات ابتدایی که در این کشور با آنها روبرو هستیم را حل کنیم و این انتخاب یکجور نادیده گرفتن چنین مشکلاتی است. در نشست خبری که جانشینی بلاول اعلام شد، به نظر می رسید که به او گفته شده بود که چه بگوید. او حرف مادرش را تکرار کرد که گفته بود که" دموکراسی بهترین انتقام است". او چگونه می تواند این حرف را تکرار کند زمانیکه خودش به ریاست حزب مردم منصوب شده است؟ مثلا قرار است که این حزب مردم پاکستان باشد نه حزب خانواده بوتو؟ آیا این دموکراسی است؟ او خودش می داند که بی تجربه است و رهبری حزب را به پدرش واگذار کرده، شخصی که اتهامهای فساد زیادی به او وارد شده است. من احساس خوبی نسبت به آینده ندارم، بلاول برای انجام مسئولیت رهبری حزب آماده نیست. حتی اگر بلاول رهبری را به دست بگیرد، تمامی امور توسط پدرش و اعضای بلندپابه حزب به او دیکته می شود. این یک جور بازی خانوادگی است، من به هیچکدامشان اطمینان ندارم. اسلام آباد زمانیکه من در آن بزرگ می شدم شهر بسیار خوبی بود.آن زمان احساس امنیت می کردیم، ولی اوضاع کل کشور روز به روز وخیمتر می شود و آینده زندگی ما بسیار نامعلوم است. این کشوری است که بلاول 19 ساله باید آن را درک کند. من بسیار زیاد بلاول را تمجید می کنم. انتقاد کردن از او کار بسیار آسانی است ولی چه چیزی از کل این ماجرا نصیب او می شود؟ او مادرش را از دست داده و با وارد شدن به سیاست تمامی زندگی و آینده کاری خود را به خطر می اندازد. پذیریش این مسئولیت برای درخشش فردی نیست، بلکه برای زنده نگه داشتن مبارزات حزب مردم است. او می توانست به راحتی از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند و زندگی پرتجملی را دنبال کند ولی او راه مادرش، راه مبارزه و سختی را برگزید. او امیدی برای پاکستان است و آن چیزی است که بسیار برای شرایط کنونی لازم است: یک شروع تازه پس از یک اتفاق بسیار غم انگیز و به نظرم این کار بسیار شجاعانه ای است. به نظرم او کاملا غیرخودخواهانه عمل کرده است، با این وجود که بسیاری از افراد خانواده اش به دلیل وارد شدن به سیاست جان خود را از دست داده اند، ولی او همچنان راه سخت را انتخاب کرده است. در پاکستان مردم به دنبال نام بوتو خواهند رفت. با وجود یک فرد از خانواده بوتو در حزب مردم، اقبال این حزب عوض خواهد شد. او الان جوان است ولی در چند سال آینده او یک کاندیدای بسیار خوب برای سمت نخست وزیری پاکستان خواهد بود. ما به دموکراسی احتیاج داریم، ما نیاز داریم که از زیر سلطه نظامیها رها شویم. من از دولت فعلیمان بسیار نا امیدم. سیاست پاکستان به یک چهره تازه احتیاج دارد، کسی تا به حال به هیچگونه فسادی متهم نشده باشد. بلاول این فرد است. پدر من در ارتش است و در مناطق قبیله نشین "وارنا" مشغول مبارزه با تروریستها است. خانواده ام نگران سلامتی اوست. این از قبیل مشکلاتی است که پاکستان با آن مواجه است. به همین دلیل حزب مردم به یک رهبر با تجربه احتیاج دارد. ما آرزوی موفقیت برای بلاول داریم ولی به عنوان یک سیاستمدار او توانایی آن را ندارد که نقش یک رهبر ملی را ایفا کند. سیاست نباید موروثی باشد. بلاول مانند من فقط یک دانشجوست و نمی تواند سر مسائل ملی تصمیم بگیرد. پاکستان یک کشوری با قدرت اتمی است و نمی تواند توسط یک پسر اداره شود. من متوجه واقعیت سیاسی پاکستان هستم که سیاست در آن موروثی است، کشوری که هنوز نظام فئودالی بر آن حکمفرماست. یک مورد دیگر هم این است که برای سالهای طولانی در خارج از پاکستان زندگی کرده است. ما برای خانواده او احترام زیادی قائلیم و فکر می کنیم که برای پاکستان تا به حال بسیار هزینه داده اند ولی بلاول نمی تواند اوضاع پیچده پاکستان را به خوبی متوجه شود. همچنین اگر مسئولیت حزب فقط در دست پدرش باشد، وضعیت بهتری نخواهد بود. او فرد صادقی در جامعه پاکستان به حساب نمی آید. او متهم به فسادهای زیادی شده است و مدتی زیادی را به همین خاطر در زندان بوده است. به او نمی توان اعتماد کرد. ما نگران آینده حزب در دوران ریاست او هستیم. ما در حال حاضر همه عزادار از دست دادن بی نظیر بوتو هستیم وای در آینده سوالهای اساسی در مورد رهبری حزب مردم بیان خواهد شد. تا به حال این خاندان چهار نفر برای این کشور و دموکراسی در آن از دست داده اند. به همین خاطر انتخاب فردی از داخل این خاندان برای رهبری حزب امر مشکل آفرینی نیست. بلاول هنوز خیلی جوان است و برای او دشوار خواهد بود که حزب را رهبری کند. به همین خاطر من امیدوارم که اعضای حزب مانند امین فهیم او را در این امر همراهی کنند.ولی پدرش آصف زرداری باید نقش کم رنگی در رهبری حزب ایفا کند به دلیل سابقه اتهامهایی که به او وارد شده است. با وجود اینکه او خیلی جوان است ولی مردم به خاطر نام بوتو به این حزب رای خواهند داد نه به خود حزب مردم. مردم در مورد میراث بوتو صحبت خواهند کرد و این فضایی خواهد بود که بلاول بهترین کاندیدای حزب برای آن خواهد بود. با در نظر گرفتن شرایط کنونی، من فکر می کنم که آنها بهترین تصمیم را گرفته اند. به نظر من بايد حکومتهای فاميلی از بين برود منند مشرف و ديگر مردم پاکستان هم حق دارند وطن شان است ومدرم پاکستان از استبدادگرهای نظامی نفرت دارند. رشیدی از لندن بلاول خیلی جوان است . او تجربه وامادگی لازم را برای رهبری حزب ندارد. پدر اونیز به اتهام فساد مالی سالها درتبعید و زندان بسر برده است . معتقدم از طریق سران حزب و سخنگوی خانم بوتو و حمایتهای مالی همسر خانم بوتو آقای زراداری بتوان یک فرد لایق و شایسته ای از بین خود انتخاب کرد. به امید پیروزی حزب مرحوم خانم بوتو. عبدالناصرکاظمی ثابت از تهران به نظر من حزبى كه ادعاى آوردن دموكراسي براي مردم پاكستان را دارد اين امر را بايد از خود شروع كند٠ حزب مردم پاکستان به عقيده من شايد در شعار براي دموكراسي باشد اما خود دمكراتيك اداره نميشود٠ بنابراين از تشكيلاتي غير دموكرات نبايد انتظار معجزه دموكراسي را داشت٠ بهتر بود آنان در عمل و هنگام انتخاب رهبر حزب به مرد نشان ميدادند كه پايه هاي حزبشان بر بناي مستحكم دموكراسي استوار است٠ انتخاپ شخصي جوان و خام به لحاظ سياسي نشان از درك و انديشه فاميل سالاري بين آنان داردكه در كل تفاوتي باديگر مدعيان دموكراسي ندارند. علی از شیکاگو علاوه بر برخورد احساسی و سمبلیک با این قضیه با توجه به بافت قبیله ای جامعه ی پاکستان و اهمیت نقشی که در تصمیم گیری های بزرگ بازی می کندکمی هم ریاکارانه در راستای جمع آوری رای مردمی است که هنوز از شوک از دست دادن رهبر خود خارج نشده اند. از نظر بنده خود این انتخاب نشان دهنده نابالغ بودن جامعه برای رسیدن به دموکراسی و مردم سالاری می باشد. نسخه ی اصلی این ماجرا در کشور ما ایران بسیار قابل توجه مینماید و در هر انتخابات جدید به اشکال گوناگونی نمود می کند. حال فرقی نمی کند مثلا شوهر خانم بوتو با چه مشکلات قضایی روبرو ست و چه اتهاماتی بر ایشان ! وارد می گردد. حسن بصیری از برازجان من فکرميکنم انتخاب بلاول به رهبری چنين حزب بزگ بسيار يک امر دشوار خواهد بود بخاطر که سن او قطعا ايجاب نميکند. قیس هوتک از کابل فکر می کنم انتخاب ایشان عملی احساسی و بی نهایت ریاکارنانه است برای بدست آوردن رای مردمی که داغدار از دست دادن رهبر خود هستند. روح الله قاسمی از دشتستان من فکر میکنم که این نسل جوان میتواند در آینده خوب شود وبهترین انتخاب است برای ملت مردم پاکستان و امید آن که در این روش شان کدام سکتکی نیاید اما این امید را هم از مردم دلسوز شان دارم که این نوجوان را همکاری نمایند تشکر. فروق از کابل قضیه انتخابات پاکستان و سیاست آن و گذشته آن، بسیار شبیه به وضعیت ایران است! هیچکس جرئت وارد شدن به سیاست را ندارد و یا توانایی پذیرش مسئولیتها و هزینه های آن را ندارد و یا ممکن است که اصلا صلاحیت نامزد انتخاباتی شدن و ایجاد حزب هم نداشته باشد! در همین حین وضعیت کشور هم بدتر می شود و معلوم نیست در آینده وضعیت بهتر می شود یا نه! یک سری افراطی و وحشی هم دین را به گروگان گرفته اند و به انواع خشونتها و آسیبها ادامه می دهند. در همسایگی کشور هم خشونتها و درگیری هایی وجود دارد. وضع اقتصادی هم بسیار وخیم است و اگر کسی شعور بهتر شدن داشته باشد، با ! این وضع اقتصادی نمی تواند در عمل از آن شعور برای خود و کشورش استفاده کند! 3 حزب اصلی بیشتر هم در آن کشور نیست که یکی از همان اسلامگرایان است و دیگری هم بر اساس آرای این آشفته بازار می تواند قدرت و تاثیر داشته باشد! با این وضع بهترین حزب، همان حزب متمایل به نظامی گرایان است. پس کسی که می تواند در کشور دیگری زندگی کند، نباید خود را درگیر این کشور درهم بکند. شهاب برادران دیلمقانی از تهران هنوزسن وسال بلاول خام است او باعث خواهد شد تا اعتبار و محبوبیت مادرش را صدمه بزند از طرف دیگر رهبری حزب مردم میراثی شد . به فکر من این یک مسخره است بهتر بود با صبر و حوصله حزب مردم رهبر شایسته خود را انتخاب میکرد زیرا پاکستان درین اواخر روز های بسیار دشوار و خطر ناک را سپری مینماید لازم است پاکستان از این مخمسه نجات داده شود ودرین پروسه رول حزب مردم ارزنده خواهد بود. من مخالف تعین پسر خام و خورد سال خانم بوتو که خارج از پاکستان زندگی نموده و بلدیت هم به چگونگی معضلات مطنش ندارد زیرا او در خارج بزرگ گزدیده است. محمد نعیم از کابل بینظیربوتو یک زن شریف و نجیب بود اما افغانستان که به این روز رسیده از دست بوتو و مشرف و ضیاوالحق به بسیار بدبختی کشانیده شد. ولید احمددولت زی از مزار شریف به نظرمن بلاول بوتوازنظرسن خورد است اگر حزب مردم یک مقام بلند پايه وسياست مدارديگر رابعوض بلاول بوتو انتخاب كند كه رهبري مردم را پيش برده بتواند ودرآينده كه تحصيل موصوف به پايان رسيد دوباره خودرا انتخاب كند . احمد شیرزاد از کابل (ویرایش شده توسط بی بی سی ) انتخاب بلاول بوتو برای رهبری حزب مردم پاکستان، از چند نظر انتخاب خوبی است: اول ـ اگر بلاول بوتو انتخاب نمی گردید، پس کی باید انتخاب می گردید؟ و اگر انتخاب خوب تر از این بود که اعضای حزب مردم پاکستان آن را در نظر نگرفته، کدام و کی بود؟ دوم ـ بخاطر باید داشت که بینظیر بوتو در زمانی که پا در عرصه سیاسی پاکستان گذاشت، هم آنچنان سالخورده نبود و از لحاظ سنی با بلاول بوتو فرق آنچنان عجیب و غریبی نداشت و خیلی جوان بود. او با استعداد خاصی که داشت و با کمک اعضای برجسته این حزب، بخوبی توانست رهبری این حزب را به عهده بگیرد و یکی از رهبران موفق در تاریخ این کشور بشمار آید. سوم ـ تغییر نام فامیلی بلاول و یا تلفیق آن، از «زرداری» به «بوتو»، از سوی می تواند مایه امید برای مردم پاکستان باشد و از جانبی هم نشان دهنده تجدید نظر در نوع رفتار و طرز تفکر سیاسی آصف زرداری ـ که مردم پاکستان آنچنان به دیده ی اعتماد به او نمی نگرند. بناً من فکر می کنم این تصمیم ـ تصمیمی خوب و سنجیده ای است، با اینکه بلاول بوتو خیلی جوان است. من توفیق او را در انتخاب راهی که کرده، خواهانم و تصمیمش را یک تصمیم واقعاً شجاعانه می دانم. حبیب پیمان از کپنهاگ بنظرمن انتخاب بلاول بحیث رهبر حزب مردم کار درستی نیست چون انتخاب یک شخصی که اصلا تجربه در امور سیاسی نداردبرهری حزب بزرگی کاملا کار غیر منطقی است. علاوالدین سلیم از کابل تا حال کسانی که در مورد خانم بوتو و حزب مردم پاکستان اظهار نظر کرده اند متعجب و متائسف شدم زیرا انسان چقدر ساده و نا اگاه از مسایل سیاسی جهان باشد؟، نمیدانم بینظیر چه خارق ا لعادهگی داشت که از وی مبارز دیموکراسی یاد میشود؟ چرا حافظه را از دست داد که همین زن.. در دو دوره سابق صدارتش چه گلهای را به مردم پاکستان داد که حالا وی میتوانست بدهد؟ وی خدمه جهان غرب بود. آیا غرب میپزیرد کشور های جهن سوم صاحب دیموکراسی شوند؟ وی چه مشکلات را در زندگی شخصی اش تا دم هلاکت در غم مردم پاکستان کشیده بود؟ آیا زندگی اشرافی وی در دوبی و لندن را مشکل وی میدانید؟ مردم پاکستان اصلاً مفهوم دیموکراسی را نمی فهمند همین انتخاب مضحک پسر بچه بوتو نشانگر عدم پختگی سیاسی مردم پاکستان است. صفی اله صاحبزاده از دانمارک خيلی شبيح فيلمهای هنديست ادامه داستان قهرمانی توسط خانواده بوتو و احساساتی برخورد کردن با اصل قضيه، مگر توی حزب مردم پاکستان به رهبری خانم بوتو يک عضو با صلاحيت بهتراز پسر و شوهرش وجود نداشت؟ بدون شک که البته بوده ولي اينها به اين معنی است که توی تشکلهای پاکستانی اعتماد متقابل وجود ندارد، حتي در داخل حزب که لباس ديموکراسی پوشيده. بابا جان کرزی چرا پرچم ما را نيمه افراشته نگه داشت اگر بوتو مثل بقيه پاکستانيا به افغانستان خيانت کرده بود؟ بهاری از مریلند گر بلاول را اطرافیان آن حزب که مربوط بوتو است حمایه نمایند بلاول قادر است که رهبری را پیش ببرد در غیر آن مشکل خواهد بود. عبداالقهار کریمی از فیض آباد گرچه بلاول دارای سن خورد هست ولیکن واطرافیان بلاول هم سن خورد ندارند اشخاص دارای تجربه اند کسانیکه به حیث مشاورار اطراف بوتو ایفای وظیفه می کردند الاآن همرای بلاول هم داخل کار اند بلاول به تنهای نمی تواند تصمیم بگیرد و کار را انجام دهد. عبدالقهار کریمی از بدخشان این مسخره ساختن حزب مردمی پاکستان است،آیا رهبری این حزب میراث دایمی فامیل بوتو میباشد. تصور رهبران این حزب با انتخاب پسر بوتو در پست مهم در شرایط کنونی چیست، آیا میخواهند وفاداری خودرا به فامیل بوتو نشان بدهند ولی نمیدانند که در حق یک حزب جفا میکنند . خورژمن از آلمان این انتخاب بی انصافی محض در حق مخدوم امین فهیم معاون حزب مردم پاکستان است. حامد باختری از کراچی خدمات | در پی ترور بی نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین و رهبر حزب مردم پاکستان، روز گذشته، 30 دسامبر، بلاول (بوتو) زردار، پسر بی نظیر همراه با آصف علی زرداری همسر خانم بوتو بطور مشترک به عنوان جانشین او برای رهبری حزب مردم پاکستان معرفی شده اند. | واکنشهایی به انتخاب جانشین بی نظیر بوتو |
با افزایش سن و کاهش قوای جسمی آقای خامنهای، به تدریج میزان دخالت دفتر در تغدیه فکری او و جنس اطلاعات یا تحلیلهایی که دریافت میکند افزایش مییابد در صورتی که اتفاق غیرمنتظرهای نیفتد، این دوره تعلیق نهایتا زمانی با فروکش کردن بحران کرونا به پایان خواهد رسید. ولی الگوی ارتباط رهبر ایران با دنیای بیرون در دوران کرونا، تداعی کننده یک پدیده کلیتر است؛ یعنی افزایش اهمیت "دفتر رهبری" یا اصطلاحا "بیت"، به موازات افزایش سن و کاهش قوای جسمانی آقای خامنهای. پدیدهای که به دلایل مشخص، در سالهای پایانی رهبری او -هر زمان باشد- و دوره گذار به جانشینش -هرکه باشد- تعیین کننده خواهد بود. در شرایط فعلی، البته خبر موثقی از تغییر وضعیت جسمانی آیتالله خامنهای وجود ندارد، ولی قابل انکار نیست که او به گونهای محسوس، ضعیفتر از گذشته به نظر میرسد. به عنوان نمونه آقای خامنهای که معمولا سخنران توانایی بوده، در پیام ویدیویی ۲۱ فروردین خود به مناسبت نیمه شعبان، در عرض حدود ۴۴ دقیقه صحبت ۱۴۲ بار به یادداشتهایی که در دست داشت رجوع کرد. با وجود همه این مراجعات هم نهایتا، از مرگ یک میلیون نفر -تا آن زمان- بر اثر کرونا سخن گفت، که اشتباهی بزرگ بود و منجر به انتشار بی سابقه ویدیوی جدید از سوی او برای تصحیح این آمار شد. نشانههایی از این قبیل، نقش دفتر آیتالله خامنهای در "مدیریت" ارتباطات او با افکار عمومی را، بیش از پیش در کانون توجهات قرار داده است. بیشتر بخوانید: تجربه بیت آیتالله خمینی در دوره گذار دفتر آقای خامنهای، یک مجموعه اداری عظیم با هزاران کارمند و معاونتها و دفاتر متعدد است که در زیرمجموعههای متولی امور "نظامی"، "حفاظتی"، "مشاوران"، "ارتباطات و امور بینالملل"، "ارتباطات مردمی"، "نظارت و حسابرسی"، "عقیدتی-سیاسی" (نیروهای مسلح)، "بررسیهای اقتصادی"، "ارتباطات حوزوی"، "وجوهات شرعی"، "بازرسی ویژه"، "امور ویژه" (سیاسی) و "بررسی" (فرهنگی) به فعالیت مشغولند. این مجموعه، در ساختار حکومتی ایران نقش تعیین کنندهای دارد و اگر در مسالهای ورود کند، نوعا سایر نهادها ناچار به تبعیت خواهند بود. هرچند رویه معمول این دفتر، پرهیز از حضور رسانهای بوده، ولی در سالها و دهههای گذشته، هر از گاه فعالیتهای آن در فضای افکار عمومی خبرساز شده است. از اشارات محمد سرافراز رئیس سابق سازمان صداوسیما به دخالت دفتر در جزئیات این سازمان گرفته تا جنجال حضور اصغر حجازی مسئول امنیتی بیت در مجلس نهم برای تصویب سریع برجام، و از نامه سرگشاده مهدی کروبی راجع به نقش مجتبی خامنهای در انتخابات ۱۳۸۴ گرفته تا افشاگریهای برخی دانشجویان طلاب و دانشجویان حامی حکومت در مورد کنترل اظهارات حاضران در مراسم دیدار با آیتالله خامنهای. در یک نگاه کلان، مهمترین تاثیر "دفتر رهبری" بر مناسبات حکومتی، نقشی است که در "تغذیه فکری" شخص اول حکومت و برقراری ارتباط او با سایر نهادهای قدرت ایفا میکند. آقای خامنهای، البته در شرایط عادی از سازمانها و نهادهای متنوعی گزارش میگیرد و با مسئولان مختلف جلسات گروهی یا خصوصی دارد. چه بسا شخصا نیز زمانهایی را به جستجوی اخبار در فضای مجازی اختصاص بدهد (به عنوان مثال اکبر هاشمی رفسنجانی روایت کرده بود که نامه اعتراض آمیزش به آیتالله خامنهای سه روز مانده به انتخابات ۱۳۸۸ -موسوم به "نامه بدون سلام"- را به دست او نرسانده بودند و وقتی آقای رفسنجانی پس از انتشار علنی نامه به ملاقات آقای خامنهای رفته شنیده که: "داشتم نامه شما را از روی کامپیوتر میخواندم"). با وجود این، مقام اول حکومت ایران، علی القاعده امکان مطالعه مستقیم تمام گزارشهایی که از نهادهای مختلف دریافت میکند را ندارد و برای اطلاع از موضوعات، عمدتا بر سازوکار گزارش دهی دفتر خود متکی است. دفتری که همچنین، وظیفه تنظیم دیدارهای آیتالله خامنهای و کنترل فضای ملاقاتها را نیز بر عهده دارد. البته تا وقتی که آقای خامنهای به لحاظ جسمی و روحی در شرایط کمابیش عادی قرار داشته باشد، شخص او در بررسی گزارشها یا انجام دیدارها مداخله فعالتری انجام میدهد. ولی با وخامت وضعیت سلامت آیتالله خامنهای، که حتی در صورت فقدان بیماری مشخص، با افزایش سن طبیعی خواهد بود، میتوان تصور کرد که به تدریج میزان دخالت دفتر در تغدیه فکری او و جنس اطلاعات یا تحلیلهایی که دریافت میکند افزایش بیابد. یعنی مشابه همان وضعیتی که احتمالا، حداقل در ماههای آخر عمر آیتالله خمینی به وقوع پیوست و به موازات افزایش ضعف جسمانی و نیز بی حوصلگی او، محدود شدن شدید ملاقاتهایش، و کاهش وقتی که به گفتگو با سایر مسئولان یا پیگیری موضوعات اختصاص میداد، اهمیت بیت در اداره کشور افزایش یافت. نتیجه آنکه مثلا، نقش احمد خمینی در قضایای منتهی به تصمیم نهایی پدرش برای برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری، هنوز یکی از موضوعات داغ مباحثه پژوهشگران است. فارغ از بحثهای مرتبط با دوه گذار از رهبری آیتالله خمینی، در زمان حاضر پذیرفتن این فرض اندکی دشوار خواهد بود که مسئولان دفتر آقای خامنهای، نسبت به فردی که در آینده جانشین او شود بی طرف باشند و به دلایل سیاسی یا شخصی، گزینهای خاص را به گزینههای دیگر ترجیح ندهند. به ویژه آنکه این دفتر ابعادی به مراتب "عظیمتر" از بیت آقای خمینی دارد و به همین نسبت، گستره نفوذ و تعداد مدیران آن نیز، به مراتب بیشتر است. بیشتر بخوانید: رصد اختلافات مرتبط با زیرمجموعههای بیت رهبری، از جهتی خاص اهمیت دارد: چون بخشی از آنها ممکن است از تشدید جنگ قدرت در میان نیروهایی حکایت داشته باشند که به هر علت معتقد شدهاند باید خود را برای دوران گذار آماده کنند "آخرین فرصت" مدیران بیت برای تاثیرگذاری بر آینده کسانی که به تغییر قریب الوقوع حکومت ایران اعتقاد دارند، آیتالله خامنهای را آخرین "رهبر" در سیستم موجود تلقی میکنند و چه بسا بحثهای مرتبط با جانشینی او را از اساس منتفی بدانند. ولی نیروهای داخل حکومت -که عمدتا چنین اعتقادی ندارند- در سالهای اخیر مجموعهای از سناریوهای محتمل را برای دوران گذار مورد توجه قرار دادهاند. به طور کلی این برداشت وجود دارد که اگر قرار بر انتخاب جانشین آقای خامنهای باشد، در این فرایند به لحاظ حقوقی مجلس خبرگان و به لحاظ حقیقی سپاه پاسداران نقش اصلی را خواهد داشت. در عین حال، به راحتی قابل پذیرش نیست که آیتالله خامنهای، که در جزئیترین موضوعات حکومتی به اِعمال نظر میپردازد، موضوعی در حد اهمیت جانشینی را به قضا و قدر واگذارد و پیش از درگذشت، به نحوی دیدگاه خود در مورد جانشینش را ثبت و ضبط نکند -دیدگاه که با توجه به همسویی فعلی او و فرماندهان سپاه پاسداران، ممکن است در عمل، همان انتخاب این فرماندهان باشد. اما گذشته از گمانه زنیهای مرتبط با "گزینههای" جانشینی -که پرداختن به آنها به مجال جداگانهای نیاز دارد- به نظر میرسد به لحاظ منطقی، "زمان" درگذشت آقای خامنهای بر سناریوی جانشینی او تاثیرگذار خواهد بود. به عنوان نمونه، اگر مثلا ۵ سال دیگر نوبت به انتخاب جایگزین برسد -با توجه به اصطلاحا "ریزشها و رویشهای نظام"- تضمینی وجود ندارد که گزینه یا گزینههای مطلوب رهبر برای جانشینی، لزوما همان شخص یا اشخاصی باشند که اکنون مطرحند. در چنین فضایی، تمام نیروهایی که خود را در معرض تاثیرگذاری بر فرایند انتخاب رهبر بعدی میدانند، در مقطعی که احتمال بدهند اواخر عمر آیتالله خامنهای باشد، نگرانی مضاعفی نسبت به آینده خواهند داشت. در این میان اما، وضعیت مدیران "دفتر رهبری" به دلایلی مشخص، حساس تر از دیگر نیروهای حکومتی خواهد بود: نخست اینکه جایگاه آنها، بیش از سایر مسئولان وابسته به شخص آقای خامنهای است، و دوم آنکه به خاطر نزدیکتر بودن، ممکن است بیشتر از سایرین در جریان وضعیت جسمانی "واقعی" او قرار داشته باشند. نمیتوان فراموش کرد که چگونه پس از درگذشت آیتالله خمینی، نیروهای تاثیرگذار بیت او به تدریج از صحنه سیاست ایران حذف شدند یا اگر نشدند، به شدت از نفوذ حکومتی شان کاسته شد. اگرچه این احتمال منتفی نیست که جانشین آیتالله خامنهای، با طیفی از مدیران فعلی دفتر او همسو باشد، ولی دلیلی وجود ندارد که انتخابهای اصلی این جانشین، همانهایی باشند که در زمان حاضر مسئولیتهای کلیدی دفتر را بر عهده دارند. به بیان سادهتر، چهرههای قدرتمند دفتر آقای خامنهای در شرایط فعلی، اطمینانی ندارند که قدرت و نفوذ خود را در زمان جایگزین او هم حفظ کنند. نتیجه آنکه سالهای پایانی عمر آیتالله خامنهای، ممکن است "آخرین فرصت" مدیران تاثیرگذار دفتر او برای تضمین آینده سیاسی خود باشند و قابل تصور خواهد بود که این مدیران، با استفاده از رانتهای حکومتی و اطلاعاتی خود، از چنین فرصتی استفاده کنند. درست به همان ترتیب که افرادی که خود را در معرض جانشینی آقای خامنهای میبینند نیز، قاعدتا از این فرصت برای یارکشی در نهادهای حکومتی و ازجمله دفتر او استفاده خواهند کرد. سناریوی اخیر، به ویژه از آن رو موضوعیت دارد که مجموعه دفتر آیتالله خامنهای به نهاد عظیمی تبدیل شده که مدیران آن، مانند مدیران هر ساختار بزرگ حکومتی دیگر، دارای دیدگاهها و منافع یکسانی نیستند و بر همین مبنا، در موضوعات حساس و احتمالا در مقوله جانشینی موضع یکسانی ندارند. به عنوان نمونه، علی رغم آنکه به وضوح قرار نبوده که مدیران دفتر آقای خامنهای -هرچند نه مشاورانش- حضور چندانی در فضای رسانهای داشته باشند، ولی در سالهای گذشته، هر از گاه اخبار جسته و گریختهای به رسانهها راه یافته که نشان دهنده جنس رقابتهای موجود در بیت بوده است. درگیریهای دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، که زمینه ساز "مسالهدار شدن" و حذف تدریجی علی اکبر ناطق نوری رئیس وقت "بازرسی ویژه دفتر رهبری" و حتی کمرنگ شدن موقتی اصغر حجازی شد (که ظاهرا با رئیس جمهور وقت میانه خوبی نداشت) از جمله نمودهای قدیمیتر این رقابت بوده. تشدید جنگ قدرت بر سر صداوسیما، که به برکناری محمد سرافراز، افشاگریهایش علیه حسین محمدی معاون بررسی بیت و گسترش درگیری میان موافقان و مخالفان اقای محمدی انجامید، از جمله نمودهای جدیدتر چنین رقابتی محسوب میشود. این رقابتها، تا زمانی که شخص اول حکومت ایران از نظر سلامت جسمی و آمادگی روحی در شرایط مطلوب قرار داشته باشد، به طور کلی تحت کنترل خواهند بود. اما در صورتی که وی به هر علت، اعم از بیماری یا کهولت سن، دیگر در چنین شرایطی نباشد، میتوان پیش بینی کرد که نشانههای اختلاف، در سطوح رسمی و غیررسمی آشکارتر شوند. بر همین مبنا، اختلافات یا افشاگریهای مرتبط با زیرمجموعهها و مسئولان دفتر آیتالله خامنهای، از جمله علائمی هستند که رصد کردن آنها در فضای سیاسی ایران، از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود. چرا که بخشی از این اختلافات، ممکن است از تشدید جنگ قدرت در میان نیروهایی حکایت داشته باشند که به هر علت، به این نتیجه رسیدهاند که باید خود را برای دوران گذار آماده کنند. نیروهایی که از هم اکنون به خوبی میدانند در دوران پس از آقای خامنهای، عدهای از آنها جایگاه حکومتی خود را حفظ میکنند، و عدهای دیگر این جایگاه را از دست میدهند. | یکی از نتایج گسترش کرونا در ایران در ماههای گذشته، به تعلیق درآمدن ملاقاتهای عمومی آیتالله خامنهای بوده است. درواقع آخرین دیدار عمومی او، به حدود دو ماه و نیم پیش (درس خارج فقه ۴ اسفند) بر میگردد و پس از آن، ارتباط آقای خامنهای با مخاطبان، از طریق ویدیوهای ضبط شده در دفترش برقرار شده است. | افزایش اهمیت 'دفتر رهبری' با افزایش سن آیتالله خامنهای |
سرگئی لاوروف، وزيرخارجه روسيه اين اظهارات را پس از آن شرکت در جلسه ای در پاريس ايراد کرد که وی همراه با همتايان بريتانيايی، فرانسوی، آلمانی و آمريکايی خود و با شرکت معاون وزير خارجه چين تصميم گرفتند رسيدگی به فعاليت اتمی ايران را به شورای امنيت بازگردانند. فيليپ دوست بلازی، وزيرخارجه فرانسه پس از اين نشست به خبرنگاران گفت دولتهای شرکت کننده در نشست پاريس بر سر تدوين قطعنامه ای برای شورای امنيت سازمان ملل متحد توافق کرده اند که ايران را ملزم به تعليق غنی سازی اورانيوم کند. به گفته وی، اگر ايران به قطعنامه شورای امنيت عمل نکند، گام بعدی دولتهای ششگانه اين خواهد بود که تدابيری اتخاذ کند که با اتکا به اصل 42 فصل هفتم منشور ملل متحد، اعمال تحريم اقتصادی عليه اين کشور امکانپذير شود. شورای امنيت سازمان ملل متحد می تواند همان گونه که در مورد عراق و افغانستان عمل کرد ايران را تهديد به حمله نظامی کند اما وزيرخارجه روسيه می گويد که توسل به زور عليه ايران کاملاً منتفی است. او می گويد در تماسهای او با همتايان اروپايی و آمريکايی اش، اين موضوع به تأييد رسيده است که در روشهايی که برای حل مسئله هسته ای ايران طرح می شود، موضوع توسل به زور مطرح نباشد، چراکه به گفته وی، توسل به زور راه به جايی نمی برد و تنها راه حل مسئله، توافق و تعامل است. روسيه که فراهم آورنده اصلی فناوری اتمی برای ايران است تاکنون علاوه بر مخالفت با توسل به زور عليه ايران با تهديد اين کشور به تحريم اقتصادی نيز مخالفت می ورزيد اما اکنون به جمع کشورهايی پيوسته است که قصد دارند ايران را از طريق تهديد به تحريم وادار سازند فعاليت اتمی اش را محدود سازد. مجموعه ای که از پنج عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد با همراهی دولت آلمان تشکيل شده، پيش از آنکه بر سر تصويب قطعنامه عليه ايران در شورای امنيت به توافق برسد، مجموعه امتيازاتی به ايران پيشنهاد داده بود تا در قبال دريافت آنها غنی سازی اورانيوم را که نگرانی آمريکا و متحدانش را برانگيخته است تا زمان رفع اين نگرانی متوقف سازد. با توجه به اظهارات وزير خارجه روسيه، اين پيشنهاد هنوز به قوت خود باقی است و ايران هنوز برای رد يا قبول آن وقت دارد. دولتهای غربی که با پيشنهاد امتيازاتی به ايران خواهان تعليق غنی سازی اورانيوم در اين کشورند، ابراز نگرانی می کنند که ايران با دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم امکان ساخت سلاح هسته ای بيابد، هرچند ايران بارها تأکيد کرده که تنها هدفش از غنی سازی اورانيوم، کاربرد صلح آميز از انرژی اتمی و تأمين سوخت نيروگاههای هسته ای است. خدمات | پس از آنکه پنج عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد به اتفاق آلمان تصميم گرفتند با به تصويب رساندن قطعنامه ای در اين شورا، ايران را ملزم به تعليق غنی سازی اورانيوم کنند، وزير خارجه روسيه اعلام کرد که ايران تا زمانی که اين قطعنامه تدوين شود و به تصويب برسد وقت دارد پيشنهاد اروپاييها را برای حل مسئه اتمی خود بررسی کند و به آن پاسخ دهد. | روسيه: ايران هنوز برای پذيرش بسته پيشنهادی وقت دارد |
در بیشتر موارد بحثهای مخالفان و موافقان لویه جرگه به افراط کشیده شده در بیشتر موارد بحثهای مخالفان و موافقان لویه جرگه به افراط کشیده شده و این امر به جنجالهای بیشتر دامن زده است. به نظر میرسد که هنوز رسیدن به توافقی جامع در این مورد، جای بحث دارد. بازبینی مسیر رشد نهاد جرگه در افغانستان و تبدیل شدن آن از یک سنت محلی و قبیلهای به یک راهکار حل مسایل، به یافتن پاسخ این پرسش کمک میکند که چرا جرگه از یک سو به عالیترین نهاد تصمیمگیری ملی تبدیل میشود و از سوی دیگر زیر بمباران انتقاد قرار میگیرد. مقدمه قانونگرایی در افغانستان به عنوان یک پدیده مدرن توسعه نیافت مگر به تایید سران قبایل در لویه جرگهها بر اساس تاریخ رسمی افغانستان، نخستین جرگههای مهم با اهداف سیاسی در سالهای ۱۷۰۹ و ۱۷۴۷ برگزار شد که اولی میرویس هوتکی و دومی احمدشاه درانی را به سلطنت رساند. هرچند صحت این روایت مورد تردید پژوهشگرانی مانند محمدصدیق فرهنگ قرار گرفته است. نخستین لویه جرگهای که هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ شیوه برگزاری الگوی لویه جرگههای بعد از خود قرار گرفت، به نظر میرسد که لویه جرگه ۱۲۹۴ (۱۹۱۵) باشد که به دعوت امیر حبیبالله خان برگزار شد و بیطرفی افغانستان را در جنگ اول جهانی تایید کرد. این جرگه برای تبیین مفهوم لویه جرگه مورد نظر این مطلب، اهمیت زیادی دارد. اما عنوان "لویه جرگه" بر اساس تحقیقی که جمیل حنفی انجام داده، نخستین بار با برگزاری لویه جرگه سال ۱۳۰۱ در دوره سلطنت امانالله خان برای تصویب نخستین قانون اساسی کشور استفاده شد. هرچند واژه "جرگه" از قدیم به نشستهای گوناگون اطلاق میشد، ولی هنوز واژه پشتوی "لوی" به معنای بزرگ به آن افزوده نشده بود. پس از آن بود که "لویه جرگه" دارای اسم و رسم مشخص سیاسی شد. تصویب قانون اساسی امانی آغاز روند "نوسازی" در افغانستان شمرده میشود – روندی که با الهام از توسعه صنعتی و سیاسی در اروپا، از درون حلقه مجلس سران قبایل در لویه جرگه جلالآباد سر درآورد. امانالله خان پس از آن دو جرگه دیگر هم برگزار کرد. موضوع هر سه این جرگه نوسازی و تجدد بود، اما در نهایت تجددگرایی امانی به شکست انجامید. قانونگرایی در افغانستان به عنوان یک پدیده مدرن توسعه نیافت مگر به تایید سران قبایل در لویه جرگهها. هر گامی که در راستای حاکمیت قانون برداشته شد، بزرگان قومی بر اساس قانون عرفی با هم نشستند و مجوز آن را صادر کردند. هفت قانون اساسی از هشت قانون اساسی این کشور در لویه جرگهها به تصویب رسیدند. سومین قانون اساسی در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه (۱۳۴۳) نه تنها توسط جرگه تصویب شد، بلکه تغییر قانون اساسی را هم منحصراً در اختیار لویه جرگه گذاشت. این قانون فصلی را برای تعریف قانونی لویه جرگه باز کرد و چهارمین قانون اساسی (۱۳۵۵) جرگه را تا بالاترین سطح تصمیمگیری ملی ارتقا داد که تا حال این جایگاه برای جرگه حفظ شده است. کارنامه لویه جرگهها نشان میدهد که عمدتاً به عنوان "مجلس موسسان" به کار رفته و عمدهترین کارکرد آن تصویب قوانین اساسی بوده است. تعیین سیاست خارجی در مواقع حساس و تصمیمگیری درباره مسایل مهم ملی، از دیگر عرصههای کاربرد لویه جرگهها در صد سال اخیر بوده است. به این ترتیب، دامنه جرگه از روستاهای دورافتاده تا عالیترین سطح تصمیمگیری در پایتخت گسترش یافته است: جرگه در میان قبایل جنوبی و شرقی کشور همچنان پرقدرت است. مرکز قدرت دولتی جرگه را عالیترین مظهر اراده ملت میداند. جرگههای محلی به عنوان "جرگه قومی" و جرگه ملی به عنوان "لویه جرگه" یاد میشود که معمولاً محل برگزاری آن پایتخت است. جرگه قومی برای برگزاری لویه جرگهها تالار ویژهای در غرب کابل ساخته است تصمیمگیری در جرگه برای حل مسایل در میان قبایل مناطق جنوبی و شرقی افغانستان به طور گستردهای رایج است. هر قبیلهای برای حل مسئله بین دو فرد گرفته تا بزرگترین مسئله مرتبط با سرنوشت قبیله اقدام به برگزاری نشست جرگه میکند. بادام ظریفی عضو شورای مردمی در شرق افغانستان میگوید: "اگر بین دو فرد منازعهای باشد، هر دو از جانب خود افرادی را به عنوان عضو جرگه تعیین میکنند، اما صلاحیت تصمیمگیری نهایی از جرگه قومی به عنوان جانب ثالث است." جرگه قومی دارای تشکیلات خاصی نیست. هر قبیله یک رئیس دارد که به آن خان یا ملک میگویند. جرگهها تحت ریاست او برگزار میشود. ریشسفیدان و افراد قدرتمند قبیله برای شرکت در جرگه دعوت میشوند. زنان حق حضور در جرگه را ندارند. به قول آقای ظریفی، کسی در جرگه میتواند شرکت میکند که "رسوخ داشته باشد، صادق باشد، باپدر باشد (نجیبزاده باشد)، عادل باشد و پایگاه قومی داشته باشد" اگر موضوع مورد بحث جرگه بزرگتر از مسایل یک قبیله باشد، سران چندین قبیله با هم جرگه برگزار میکنند. تصامیم جرگه در هر سحطی باشد، الزامی است. به گفته آقای ظریفی، "قانون جرگه بالاتر از همه قانونها است". چرا که "جرگه در زندگی افغانها (پشتونها) بسیار اهمیت و قیمت دارد." بادام ظریفی میگوید: "ما مردم قبایل پشتوزبان همه کارهای خود را در جرگه حل میکنیم. ما تا آن حد به جرگه اهمیت میدهیم که اگر فرزندی در خانه ما پیدا شود، نام او را به تعیین میگذاریم. او میگوید: "جرگه قوانینی دارد. اگر موضوعی را فیصله کند و کسی آن را قبول نکند، به او جزا میدهد. مثلاً اگر کسی [برگزاری] جرگه را قبول میکند، اما بعد از ابلاغ فیصله، آن را قبول نمیکند، اعضای جرگه بر میخیزند و در بسیاری حالات خانهاش را سوزانده، از محل زندگیاش مجبور به فرار کرده و گاهی مجبور به پرداخت جریمه نقدی کردهاند." وارتان گریگوریان پژوهشگر مشهور آمریکاییِ ارمنیتبار در کتاب ظهور افغانستان نوین مینویسد که جرگه در افغانستان نماد اقتدار قبیله است و فرمانروایان افغان همواره ناگزیر بودهاند که تصامیم خود را با جرگه وفق دهند. به نظر میرسد که لویه جرگه هم در واقع از دل همین جرگه قومی سربرآورده باشد. لویه جرگه از زمانی که سیاست مورد نظر حبیبالله خان برای اعلام بیطرفی در جنگ اول جهانی به تایید لویه جرگه رسید، کارکرد این نهاد توجه خیلی از سیاستمداران را جلب کرد چگونگی تشکیل، ساختار و اختیارات و موارد برگزاری آن در قوانین اساسی افغانستان توضیحات کافی ارائه شده، ولی در عمل همواره لویه جرگهها به گونه سنتی آن برگزار شده است. موضوع تبدیل شدن لویه جرگه از یک سنت عرفی به یک سنت سیاسی، در سه زمینه قابل بررسی است: از زمانی که سیاست مورد نظر حبیبالله خان برای اعلام بیطرفی در جنگ اول جهانی به تایید لویه جرگه رسید، کارکرد این نهاد توجه خیلی از سیاستمداران را جلب کرد. او برای اعلام این موضع با جناحهای مختلف داخلی و فشارهای گوناگون خارجی مواجه بود. به همین دلیل نمیخواست که شخصاً این موضع را اعلام کند. پادشاه وقت افغانستان زمانی تصمیم به برگزاری این جرگه گرفت که هیئت مشترک آلمان و عثمانی در سال ۱۹۱۴به کابل آمدند و خواستار ورود افغانستان به جنگ علیه بریتانیا و روسیه شد. حبیبالله خان برای بررسی این درخواست مذاکرات و رایزنی طولانی را آغاز کرد. مشروطیت طلبان به هدف استقلال از بریتانیا، خواستار دادن پاسخ مثبت به این درخواست بودند. شماری از اعضای خاندان سلطنتی و از جمله پسر امیر، امانالله خان در این جمع بودند. آزادی خواهان و مسلمانان هندی که در افغانستان مستقر بودند، هم تاکید داشتند که این درخواست از سوی امیر پذیرفته شود. علاوه بر این، رد فتوای جهاد خلیفه عثمانی علیه بریتانیا و روسیه برای امیر به عنوان پادشاه یک کشور اسلامی پیامد خوبی نداشت. اما جناحی دیگر در درون خاندان سلطنتی، دربار و حکومت مخالف این نظر بودند. شخص امیر، سردار عبدالقدوس نخستوزیر و شماری از قدرتمندترین وزیران او در این جناح بودند. بریتانیا که همواره حامی سلطنت امیر و حکومت پدرش بود، خواستار دستگیری اعضای هیئت آلمانی و عثمانی شد. علاوه براین، پذیرش این هیئت مغایر قراردادهای بین افغانستان و بریتانیا بود، چرا که امیران افغانستان در این قراردادها پذیرفته بودند که روابط خارجی افغانستان با مشورت بریتانیا صورت گیرد. در چنین وضعیتی امیر لویه جرگه را در ۱۹۱۵ فراخواند و ۵۴۰ تن از سران بانفوذ قبایل او را از موقعیتی دشوار و پیچیده نجات داد. چرا که بیطرفی افغانستان ظاهراً از سوی بزرگان ملت در این جرگه مورد تایید قرار گرفت و شخص امیر در آن مقصر دانسته نمیشد. پس از آن بود که کارآمدی لویه جرگه برای حل مسایل پیچیده و پرمسئولیت مورد توجه فرمانروایان بعدی افغانستان قرار گرفت. بررسی کارکردهای لویه جرگهها در صد سال اخیر نشان میدهد که حکومت در هفت مورد در تصویب قانونهای اساسی که از سوی کمیتههای دولتی تهیه شده، در شش مورد برای تصمیمگیری در سیاست خارجی و در دو مورد در تصمیمگیری در سیاست کلان داخلی به سراغ لویه جرگه رفته است. شیوه تصمیمگیری در لویه جرگهها نسبت به جرگههای قومی مدرنتر است جرگه در ساختار قبیلهای نهاد مهمی برای حل منازعات شمرده میشود. قبایل در زندگی روستایی و همچنین کوچگردی، به دلیل موثریت، سادگی و بیهزینه بودن تصامیم جرگه، همواره از آن استفاده میکنند. به همین دلیل، نهادهای دولتی نتوانسته جای جرگه را در میان قبایل بگیرد. جرگه هم به عنوان نهاد بااقتدار اجتماعی و هم به عنوان مجمع سران قدرتمند قبایل، همواره مورد توجه فرمانروایان افغان بوده است. این سران به طور سنتی از قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی برخوردار بودهاند. تصامیم جرگه با حضور آنها در فرهنگ سنتی قبایل مشروع دانسته میشود. این ویژگیها برای فرمانروایان افغان جذاب بوده است. علاوه براین، زمامداران خود هم ریشه روستایی و قبیلهای داشتهاند و پایههای قدرت آنها بر ساختارهای قبیلهای استوار بوده است. ساختار منسجم قبیلهای برای آفرینش قدرت سیاسی، همواره مورد توجه حاکمان افغان قرار گرفته است. وفاداری به سنتهای قبیله، از راههای جلب حمایت آن بوده است. جرگه یکی از این سنتها است. جرگه با همه قدرت خود برای مشروعیتبخشیدن به تصامیم امیران، راهکاری بسیار ساده و کم هزینه بوده است. توسعه و تعمیم آن برای حفظ قدرت سیاسی از سوی فرمانروایان، بر اساس این استدلال قابل بررسی است. از سال ۱۳۴۳، در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه، که لویه جرگه رسمیت قانونی یافت، همه مجالس ملی و محلی "جرگه" نامیده شدند جرگه از قبل در فرهنگ سنتی افغانستان وجود داشته، ولی حکومت همواره تلاش کرده که زمینههای فرهنگی آن را توسعه دهد و برای نهادینه کردنش کوشیده است. از سال ۱۳۴۳، در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه، که لویه جرگه رسمیت قانونی یافت، همه مجالس ملی و محلی "جرگه" نامیده شدند. ارتباط با قبایل از طریق برگزاری جرگههای محلی به وسیله وزارت اقوام و قبایل توسعه یافت. حتی حزب دموکراتیک خلق که با شعار "انقلاب" خیلی از سنتهای حکومتهای پیشین را کنار گذاشت، در موارد مهمی به جرگه روی آورد. به ویژه تعداد جرگههای بزرگی که در نیمه دوم دهه شصت برگزار شد، قابل توجه است. در این سالها دو بار برای تصویب و تعدیل قانون اساسی و یک بار هم برای تصویب سیاست آشتی ملی، لویه جرگه برگزار شد. در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی توجه به جرگه به گونه ویژهای افزایش یافته است. در وبسایت لویه جرگه مشورتی از ۱۸ لویه جرگه از ۱۷۰۹ تا امسال نام برده شده که شش لویه جرگه تنها در دوره آقای کرزی برگزار شدهاند. در این دوره بر تعریف سنتی لویه جرگه تاکید شده و نه بر تعریف قانون اساسی. تلاشهایی که در سالهای اخیر زیر عنوان "عدالت غیررسمی" برای رسمیت دادن تصامیم جرگههای محلی به راه افتاد، بیانگر علاقهمندی دولت برای توسعه و تحکیم پایههای قدرت جرگه است. اگر این تلاشها به نتیجه میرسید، تصامیم جرگهها مانند حکم دادگاهها مشروعیت مییافت، اما این تلاشها با اعتراض نهادهای حقوق بشری و مدنی مواجه شد. کارکردها کارکردهای لویه جرگهها در افغانستان، از سال ۱۲۹۴ خورشیدی (۱۹۱۵ میلادی) چه مطابق تعریف قانون و چه خارج از این تعریف، عمدتاً در چهار مورد دستهبندی میشود: یک. انتخاب رئیس کشور. این کارکرد لویه جرگه شامل چهار مورد میشود: ۱. لویه جرگه ۱۳۰۹: انتخاب نادرشاه به سلطنت ۲. لویه جرگه ۱۳۵۵: انتخاب محمد داوود به ریاست جمهوری ۳. لویه جرگه ۱۳۶۶: انتخاب نجیبالله به ریاست جمهوری ۴. لویه جرگه ۱۳۸۱: انتخاب حامد کرزی به ریاست جمهوری همه این چهار تن در زمانی که از جانب لویه جرگهها به این سمتها انتخاب شدند، در این مقامها بودند. دو. قانونگذاری. لویه جرگه عمدتاً در این زمینه مورد استفاده قرار گرفته است: تصویب یا تغییر هفت قانون اساسی از هشت قانون اساسی. در کارنامه لویه جرگهها هشت مورد در این زمینه ثبت شده است: لویه جرگههای ۱۳۰۱، ۱۳۰۳ ،۱۳۰۷، ۱۳۰۹، ۱۳۴۳، ۱۳۵۵، ۱۳۶۶ و ۱۳۸۲. سه. سیاست خارجی. لویه جرگه در شش مورد از سیاست خارجی حکومتهای وقت افغانستان حمایت کرده است: ۱. لویه جرگه ۱۲۹۴: اعلام بیطرفی در جنگ جهانی اول ۲. لویه جرگه ۱۳۲۰: اعلام بیطرفی در جنگ جهانی دوم ۳. لویه جرگه ۱۳۲۸: حمایت از سیاست حکومت وقت مبنی بر بیاعتباری مرز دیورند بین افغانستان و پاکستان. ۴. لویه جرگه ۱۳۸۸: هماهنگی با پاکستان برای مصالحه با طالبان ۵. لویه جرگه ۱۳۹۰: حمایت از امضای پیمان استراتژیک با آمریکا ۶. لویه جرگه ۱۳۹۲: امضای توافقنامه امنیتی با آمریکا چهار. تصمیمگیری در مورد مسایل ملی. لویه جرگه در دو مورد سیاستهای کلان داخلی حکومتهای وقت را مورد تایید قرار داده است: ۱. لویه جرگه ۱۳۶۸: حمایت از سیاست آشتی ملی حکومت نجیبالله مبنی بر مصالحه حکومت با گروههای مجاهدین. ۲. لویه جرگه ۱۳۸۹: حمایت از حکومت حامد کرزی مبنی بر مصالحه با گروه طالبان. بسیاری معتقدند که لویه جرگهها در هر چهار مورد کارکرد "تاییدکننده" داشته و نه تصمیمگیرنده، چرا که به نظر منتقدان، جرگه "اراده" و "پیشنهاد" زمامداران وقت را تایید کرده و در هیچ موردی تصمیم مخالف اراده آنها نگرفتهاند. مخالفان و موافقان در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی توجه به جرگه به گونه ویژهای افزایش یافته است ریشههای جرگه از دو دیدگاه مخالفان و موافقان آن قابل بررسی است: یک دیدگاه این است که اصولاً جرگه متعلق به زندگی سنتی و قبیلهای است که جوامع قدیمی در بیشتر مناطق جهان از آن برای حل مسایل خود استفاده میکردند. طرفداران این نظریه مجامع طبقاتی ملتهای اروپایی را مثال برجستهای برای تایید نظر خود میدانند. این مجامع در بسیاری از کشورهای اروپایی متشکل از نمایندگان فئودالیسم، کلیسا و سلطنت بود. پس از کنفرانسهای وستفالی (۱۶۴۸) ایتالیا، که مفهوم "دولت-ملت" شکل گرفت، اقتدار عقلانی جایگزین اقتدار سنتی در اروپا شد و مجامع طبقاتی فروپاشید. این مجامع به عنوان نماد اقتدار طبقات فئودالی، تا آخر سده هفدهم قدرت سیاسی خود را به شاه و مجامع قانونگذاری واگذار کردند یا تضعیف شدند. آخرین نشست مجمع طبقاتی پرتقال در ۱۶۹۷ برگزار شد، در پروس فردریک ویلیام در همین دوره مجمعهای طبقاتی را در ایالتهای این کشور برچید. در اسپانیا هم مجمعهای ایالتی فروپاشید. آخرین نشست مجمع ملی فرانسه در آستانه انقلاب کبیر (۱۷۸۹) برگزار شد. نمایندگان عوام در این جرگه بر نمایندگان اشراف و روحانیون شورشیدند که این شورش منجر به انقلاب شد. انتقاد مخالفان این است که جرگه به عنوان سنگر اقتدار سنتی، مانع جایگزینی اقتدار عقلانی با اقتدار سنتی در جامعه میشود. طرفداران این نظریه معتقدند که جرگه نسخه افغانی مجمعهای طبقاتی اروپایی و متشکل از نمایندگان فئودلالها، سران قبایل و زمینداران بزرگی است که در اتحادی دوجانبه با حاکمیت، اقتدار خود را از طریق نشستهای جرگه به نمایش میگذارند. اخیرا روزنامه جامعه باز در کابل متن کامل مذاکرات لویه جرگه ۱۳۰۳ را به صورت پاورقی زیر عنوان طعنهآمیز "دفاعیه عهد انحطاط" منتشر کرد. این روزنامه با این اقدام لویه جرگه را به گونه نمادین سازوکاری "منحط" مربوط به دوره پسامدرن تلقی کرد: "فراموشی سنت و نداشتن تعاملِ زنده و انتقادی با آن، سبب شده است که انسان افغانی توان خویشتناندیشی و خودفهمیرا نداشته باشد." منتقدان جرگه به لحاظ سیاسی همواره به این موضوع اشاره کردهاند که جرگه با جایگاهی که در سیاست افغانستان پیدا کرده، مانع نهادینه شدن نهادهای منتخبی مانند پارلمان و ریاست جمهوری میشود. عباس فراسو پژوهشگر سیاسی میگوید: "اگر [جرگه] به عنوان یک نهاد تصمیمگیرنده و الزامآور مورد استفاده مستمر قرار بگیرد، نهادهای قانونی و دموکراتیک مثل پارلمان را میتواند تحت تاثیر قرار دهد." دولت از دیر زمانی از جرگه حمایت کرده و به همین دلیل، جرگهها همواره به حمایت دولت برگزار شده است موافقان جرگه را میراث ملی میدانند که ریشههای آن به دوره امپراتوری کوشانیان میرسد. آنها به این باورند که جرگه برای حل مسایل بسیاری هم در سطح محلی و هم در سطح ملی کارساز بوده و هنوز هم توانایی را در جامعه افغانی دارد. آنها نظریه انتقادی نسبت به جرگه را ناشی از بیباوری آنها نسبت به میراث ملی میدانند. دولت از دیر زمانی از جرگه حمایت کرده و به همین دلیل، جرگهها همواره به حمایت دولت برگزار شده است. همچنین گروهی از طرفداران جرگه را شاید بتوان "سنتگرایان" نامید. آنها تاکید دارند که جرگه از سنتهای کارآمد جامعه افغانستان است که میتواند برای حل بسیاری از مسایل راهگشا باشد. برخی از موافقان جرگه انتقاد غیردموکراتیک بودن آن را رد میکنند. اسماعیل یون استاد دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی میگوید: "از لحاظ سیاسی جرگه دموکراتیک است." به نظر او، سران قبایل در یک روند "طبیعی" و طولانی به جایگاه رهبری قبیله خود میرسند و مورد تایید مردم قرار میگیرند. آقای یون معتقد است که اگر چه اعضای جرگه از طریق یک روند بورکراتیک انتخاب نمیشوند، ولی انتخاب آنها بهتر از نمایندگی بورکراتیک است. او خودش در چند لویه جرگه عضویت داشته به این باور است که "اگر جرگه به مفهوم اصلی آن باشد و اگر بعضی از مشکلات به جرگه سپرده شود، شاید مشکل افغانستان زودتر حل شود." پایان جدال؟ لویه جرگه مشورتی افغانستان هم متشکل از نمایندگان "شانزده کتگوری (طبقه)" معرفی شده است. مجامع طبقاتی در اروپا با ظهور نظریه "منطق دولت" فروپاشید که با شعار "خدمت به همگان" در برابر "خدمت به طبقات"، قانون وضعی را جایگزین قانون عرفی میکرد. این نظریه در ایتالیای قرن هفدهم با این تعبیر جا افتاد که "منطق دولت زیر پا گذاشتن قانون عرفی برای خدمت به همگان است". جالب این است که لویه جرگه مشورتی افغانستان هم متشکل از نمایندگان " شانزده کتگوری (طبقه)" معرفی شده است. فرض برگزارکنندگان جرگه بر این است که این طبقات دربرگیرنده کل ملت است. در حالی که لویه جرگه در گذشته در انحصار طبقات محدودتری بود. عمدتاً افرادی که دارای "شان" و "اعتبار" اجتماعی بودند، به لویه جرگهها راه مییافتند. به این ترتیب، لویه جرگه مجمع شماری از "معتبرها" بود. منتقدان لویه جرگه هم دقیقاً از همین زاویه به این نهاد حمله کردهاند. به نظر آنها، برای بازتاب نظر ملت، تنها مراجعی دارای صلاحیت نمایندگی هستند که براساس یک روند شفاف و قانونی انتخاب شده باشند. منتقدان معتقدند که رئیس جمهوری و پارلمان ـ که منتخب مردم هستند ـ چنین صلاحیتی را دارند و این استدلال را با منطق خدمت به همگان سازگار میدانند. به این ترتیب، به نظر میرسد که جدال بین طرفداران و مخالفان لویه جرگه، با جدال سنت و مدرنیته نسبتی دارد و تا زمان سازگاری بین آنها یا غلبه یکی بر دیگری فاصله قابل توجهی وجود دارد. هنوز مشخص نیست که تشدید این مناقشه نشانه مرحله گذار از این رویارویی یا پایان آن باشد. | لویه جرگه در قانون اساسی افغانستان "عالیترین مظهر اراده مردم" معرفی شده، اما در سالهای اخیر تعریفهای متعددی برای آن ارائه شده و بحثهای داغی را بین محافل مختلف سیاسی، علمی و رسانهای به راه انداخته است. | لویه جرگه از سنت قبیلهای تا سنت سیاسی |
CCTV captures the moment hundreds of migrants cross into the US رئیسجمهور مکزیک همچنین شعار "اول آمریکا" که سرلوحه سیاست خارجی دولت آقای ترامپ است را سفسطهآمیز خوانده و گفته از نظر او عدالت جهانی مهمتر از مرز است. مکزیک از بزرگترین شرکای تجاری آمریکاست و به همین دلیل بازارهای بورس آمریکا خیلی زود به تهدید آقای ترامپ برای وضع تعرفه علیه واردات از مکزیک واکنش نشان دادند و روز جمعه (۳۱ مه) شاخص سهام در همه بازارهای بورس آمریکا سقوط ناگهانی نشان داد. آقای ترامپ که ورود هزاران مهاجر غیرقانونی از مرزهای مکزیک به داخل آمریکا را سه ماه پیش "وضعیت فوق العاده" خواند گفته در صورت ناراضی بودن از اقدامات مکزیک برای متوقف کردن حرکت مهاجران از روز دهم ژوئن ابتدا تعرفهها بر کالاهای مکزیکی را ۵ درصد بالا خواهد برد و در صورت ادامه وضعیت آن را طی شش ماه آینده تا ۲۵ درصد افزایش خواهد داد. رئیسجمهور آمریکا این تصمیم را تنها یک روز پس از آن اعلام کرد که اداره مرزبانی در شهر الپاسو تگزاس اعلام کرد یک گروه از مهاجران غیرقانونی را که بیش از ۱۰۰۰ نفر هستند بازداشت کرده است. این بزرگترین گروه مهاجران غیرقانونی است که تاکنون در یک عملیات مرزبانی در جنوب آمریکا متوقف شده است. اغلب اعضای این گروه اعضای خانوادههایی هستند که از السالوادور، گوآتمالا و هندوراس به سوی آمریکا روانه شدهاند. روز جمعه، سارا سندرز، سخنگوی کاخسفید گفت از نظر آمریکا مکزیک میتوانسته اقدامات بیشتری کند و این گروه را پیش از رسیدن به مرز تگزاس متوقف کند و نگذارد گروههایی این چنین با ورود از مرزهای جنوب مکزیک به سوی شمال و جنوب آمریکا بیایند. "آنها میتوانستند به راحتی این گروه را متلاشی کنند، آنها را بازداشت و به کشورشان ارجاع دهند اما هیچ کاری نکردند. ما از مکزیک انتظار داریم که با به اجرا گذاشتن قوانین خودشان از حرکت مهاجران آمریکای مرکزی جلوگیری کنند." این گروه بزرگ مهاجران که اکثرا اعضای خانواده هایی از گوآتمالا، السالوادور و هندوراس هستند روز چهارشنبه در الپاسو بازداشت شدند آقای ترامپ امروز (جمعه) همچنین در توییتی نوشت که وضع تعرفه علیه مکزیک این کشور را برای مبارزه با کارتلهای موادمخدر هم "تشویق" خواهد کرد. رئیس جمهور مکزیک چه گفته؟ آقای لوپز که وزیر خارجه خودش را برای رایزنی به واشنگتن اعزام کرده روز جمعه گفت: "باید تاکید کنم که ما به دنبال دامنزدن به این تنش نیستیم و عاقلانه و محترمانه اقدام خواهیم کرد. با کمال احترام برای رئیسجمهور ترامپ و مقامهای آمریکایی رفتار خواهیم کرد." آقای لوپز همچنین در نامهای که به همتای آمریکایی خود نوشته خطاب به دونالد ترامپ آورده: "مکزیک تا آنجا که ممکن بوده و بدون نقض حقوقبشر، با حرکت (مهاجران) از خاک این کشور مقابله کرده است." رئیسجمهور مکزیک در این نامه ادامه داده: "با کمال احترام و همچنین اذعان به حق شما برای چنین اظهاراتی، {باید بگویم} شعار اوال آمریکا یک باور نادرست است چرا که برادری و عدالت جهانی همیشه و تا ابد بر مرزهای ملی چیره خواهد شد." آندرس مانوئل لوپز اوبرادور گفته برادری و عدالت جهانی بر مرزها چیره خواهد شد در همین حال، مارسلو ایبارد، وزیر خارجه مکزیک در توییتر خبر سفر خود در راس هیاتی دیپلماتیک به واشنگتن را تایید کرده و نوشته: "رفتار با مکزیک ناعادلانه است و به لحاظ اقتصادی هم بیمعناست." او کمی بعد در توییتی تصریح کرد که نشست هیات او با مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا روز چهارشنبه آینده در واشنگتن، پایتخت آمریکا برگزار خواهد شد و نوشت: "ما استوار و مدافع شأن مکزیک ظاهر خواهیم شد." واکنش بازار به تنش دو همسایه اتاق بازرگانی آمریکا که نماینده ۳ میلیون کسب و کار در این کشور است تصمیم آقای ترامپ را محکوم کرده و نیل بردلی، رئیس سیاستگذاری این نهاد صنفی گفته بهای وضع تعرفهها "از جیب خانوادههای آمریکایی خواهد رفت بدون این که هیچ کمکی به حل مشکل اصلی در مرز بکند." "بیزینس راندتیبل" هم که یک کانون متشکل از مدیران عامل شرکتهای بزرگ آمریکا است گفته این یک "اشتباه عظیم" است. این نهاد از آقای ترامپ خواسته در تصمیم خود تجدیدنظر کند. این انجمن که مدیران عامل سرشناس صنایع آمریکا عضو آنند هشدار داده که وضع تعرفه علیه مکزیک میتواند بر مذاکرات سه جانبه میان آمریکا، کانادا و مکزیک که به دنبال جایگزین کردن معاهده تجاری جدیدی به جای نفتا هستند تاثیر منفی بگذارد. آقای ترامپ لغو نفتا که نام اختصاری برای معاهده تجارت آزاد آمریکایی شمالی است را یکی از شعارهای اصلی خود در انتخابات سال 2016 قرار داده بود اما در سه سال گذشته هنوز نتوانسته جایگزین جدیدی که مورد توافق کانادا و مکزیک هم باشد به تصویب برساند. رابرت لایتایزر، مشاور اقتصادی دونالد ترامپ هم در گفتگو با وال استریت ژورنال ضمن مخالفت با تصمیم آقای ترامپ گفته "توافقنامه جدید تجاری میان سه کشور" تحت تاثیر این تصمیم قرار خواهد گرفت. گزارشگر والاستریت ژورنال گفته آقای لایتایزر از تصمیم رئیس جمهوری آمریکا "خشنود نیست". ترامپ میگوید با وضع تعرفه میخواهد جلوی مهاجران را از مکزیک بگیرد ترامپ چه گفته؟ دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در تازهترین تصمیمش برای مقابله با ورود مهاجران غیرمجاز به آمریکا روز پنجشنبه گفت مکزیک را تنبیه میکند، آن هم با وضع تعرفه واردات بر همه کالاهای مکزیکی. مکزیک در ۵ ماه گذشته از سال جاری میلادی بیشترین میزان واردات به آمریکا را داشته و حتی از کانادا، همسایه شمالی آمریکا، هم سبقت گرفته است. در ماه فوریه، دونالد ترامپ در مرز بین آمریکا و مکزیک وضعیت فوقالعاده ملی اعلام کرد. هدف از این اقدام مهار کردن وضعیتی بود که، به گفته آقای ترامپ، بحران در مرز جنوبی آمریکاست و اعلام وضعیت فوقالعاده را توجیه میکرد. رئیسجمهور آمریکا مدتهاست که مکزیک را متهم میکند که بهاندازه کافی برای جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی اقدام نمیکند و اعمال تعرفه آخرین تلاش او برای وارد کردن فشار بر مکزیک است. او اوایل امسال حتی بستن مرز آمریکا با مکزیک را مطرح کرد اما با عقب نشینی از این تهدید گفت که به مکزیک برای کنترل مهاجران یک سال وقت میدهد. با وجود این، در بیانیه کاخسفید، آقای ترامپ گفته تا اکتبر هر ماه تعرفهها ۵% افزایش خواهد یافت تا اینکه به ۲۵% برسد. او گفت این تعرفهها در این سطح باقی خواهد ماند "مگر اینکه مکزیک آمدن غیرقانونی خارجیان به کشورمان را متوقف کند." اخبار مرتبط | آندرس مانوئل لوپز اوبرادور، رئیسجمهوری مکزیک به تهدید دونالد ترامپ برای وضع تعرفه بر واردات از مکزیک واکنش نشان داده و گفته کشورش بنا ندارد به اختلافات میان دو همسایه دامن بزند. آقای ترامپ گفته اگر مکزیک برای متوقف کردن مهاجران اقدامی نکند از ۱۰ روز دیگر بر واردات از مکزیک تعرفه خواهد بست. | واکنش مکزیک به ترامپ: شعار اول آمریکا سفسطه است |
حمله شیمیایی عراق به سردشت، ۹ ماه پس از آن صورت گرفت که واشنگتن، تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت را برای صدور یک بیانیه در محکومیت استفاده از سلاح های شیمایی از سوی عراق وتو کرد "مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس" سال پیش، در گزارشی یادآوری کرد که در پی بمباران سردشت، ایران اخبار این حمله را رسانهای نکرد چون نگران بود سبب "ایجاد ترس و وحشت عمومی" شود. رسانهای نشدن ماجرای سردشت در ایران باعث شد تا این واقعه، عمدتا از دید افکار عمومی پنهان بماند. در چنین فضایی، تعجبی ندارد که در منابع موجود درباره جنگ ایران و عراق، اشارات مختصری به حمله شیمیایی سردشت شده است. پوشش رسانهای بسیار ناچیز ماجرای سردشت در داخل ایران، در شرایطی بود که قدرتهای جهانی نیز انگیزهای برای برجسته کردن تخلفات جنگی عراق نداشتند. حمله به سردشت، ویژه در بستری از بی تفاوتی ایالات متحده نسبت به استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی علیه ایران صورت گرفت. بی تفاوتی همراهانهای که مدتی بعد، به بمباران شیمیایی حلبچه با بیش از ۵ هزار کشته منجر شد. حمله شیمیایی عراق به این شهر، مشخصا ۹ ماه پس از آن صورت گرفت که واشنگتن، حتی تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت را برای صدور یک بیانیه (و نه قطعنامه) در محکومیت استفاده از سلاحهای شیمیایی از سوی عراق وتو کرده بود. گزارش حاضر، مروری دارد بر نقشی که دولت آمریکا، در سکوت جامعه جهانی در مقابل استفاده صدام حسین از اسلحه شیمیایی علیه ایران بازی کرده است. بیشتر بخوانید: تصمیم دولت ایالات متحده برای حمایت از عراق، در دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۱۴ ایالات متحده به تاریخ ۲۶ نوامبر ۱۹۸۳ توضیح داده شده و تصریح دارد باید با استفاده از "هر اقدام لازم و قانونی" جلوی شکست عراق در مقابل ایران گرفته شود اطلاع آمریکا از فعالیت های شیمیایی عراق شش ماه مانده به سرنگونی حکومت صدام حسین، جورج بوش در بخشی از سخنرانی ۷ اکتبر ۲۰۰۲ خود در توجیه حمله به عراق گفت: "صدام حسین دستور انجام حملات شیمیایی علیه ایران و بیش از ۴۰ روستای عراق را داد. این حملات، منجر به کشته و زخمی شدن حداقل ۲۰ هزار نفر شد." استفاده عراق از سلاح های شیمیایی علیه ایران، موضوعی نبود که دولت ایالات متحده به تازگی در جریان آن قرار گفته باشد. با وجود این، واشنگتن تا زمانی که جنگ ایران و عراق ادامه داشت، درعمل مخالفتی با استفاده صدام حسین از اسلحه شیمیایی نشان نداد. نشریه فاینانشال تایمز در ۲۳ فوریه ۱۹۸۳، به گزارشی از سازمان اطلاعات نظامی ایالات متحده (دی آی ای) در سال ۱۹۸۰ اشاره دارد که مطابق آن، بغداد حتی از پیش از پیروزی انقلاب ایران، یعنی از اواسط دهه ۱۹۷۰ میلادی، "فعالانه" در صدد به دست آوردن سلاح های شیمیایی بوده است. عراق از سال ۱۹۸۲، که ایران پس از آزادی خرمشهر وارد خاک این کشور شد، به استفاده از سلاح های شیمیایی علیه ایرانی ها پرداخت و در سال ۱۹۸۳، استفاده از این سلاح ها را به میزان قابل ملاحظه ای افزایش داد. روزنامه واشنگتن پست، در گزارشی در ۴ سپتامبر ۲۰۱۳، یادآوری کرده که دولت رونالد ریگان نیز از سال ۱۹۸۳ و به دنبال تلاش های ایران برای تصرف بصره، مصمم شده بود جلوی پیروزی تهران را در جنگ بگیرد. تصمیم دولت ایالات متحده برای حمایت از عراق، در دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۱۴ ایالات متحده به تاریخ ۲۶ نوامبر ۱۹۸۳ توضیح داده شده و تصریح دارد باید با استفاده از "هر اقدام لازم و قانونی" جلوی شکست عراق در مقابل ایران گرفته شود. بنا بر یک گزارش تحقیقی نشریه آمریکایی فارین پالیسی در ۲۶ اوت ۲۰۱۳، مصاحبه با افسران سابق اطلاعاتی آمریکا و اسناد سازمان سیا که در همین سال از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهند آمریکایی ها از آغاز ۱۹۸۳ به "شواهد قطعی" استفاده عراق از سلاح های شیمیایی دسترسی داشته اند. بیشتر بخوانید: روزنامه نیویورک تایمز در ۳۰ مارس ۱۹۸۴، از قول مقام های اطلاعاتی نوشته است بر مبنای "شواهدی که خدشه ناپذیر به نظر میرسند" عراق در جنگ با ایران "از گاز اعصاب استفاده کرده و ساخت مراکزی بزرگ را برای تولید انبوه گازهای کشنده شیمیایی به پایان رسانده است". همچنین بعد از بمباران شیمیایی حلبچه (در اکتبر ۱۹۸۸)، کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا گزارشی را تحت عنوان "استفاده از سلاح های شیمایی در کردستان: آخرین حمله عراق" منتشر کرده که تصریح دارد بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ "عراق به طور مستمرو موثر از گازهای سمی علیه ایران استفاده کرده است". واشنگتن پست نیز در گزارشی در ۴ سپتامبر ۲۰۱۳، یادآوری کرده که در نوامبر ۱۹۸۳، یک مسئول ارشد وزارت امور خارجه به وزیر وقت، جورج شولتز، گفته است گزارش های اطلاعاتی آمریکا از استفاده نیروهای عراقی از گلوله های شیمیایی علیه ایرانی ها "به صورت تقریبا روزانه" حکایت دارند (استفاده از تسلیحات شیمایی در مقیاس بزرگ، در موارد خاص صورت گرفته، اما شواهدی وجود دارد که عراقی ها مستمرا از گلوله های توپ یا خمپاره دارای ترکیبات سمی استفاده میکرده اند که شاید بسیاری از آنها برای آزمایش تاثیرات این مواد بوده). واشنگتن پست، در گزارش جداگانه ای که سه ماه پیش از حمله ایالات متحده به عراق در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۲ منتشر شده، از وجود اسناد حاکی از موافقت رونالد ریگان و سپس جورج بوش (پدر) با فروش "مواد شیمیایی سمی و ویروس های کشنده بیولوژیک" به دولت صدام حسین خبر داده است. موادی که البته، دارای کاربرد دوگانه نظامی و غیرنظامی بوده اند. به گزارش لس آنجلس تایمز (۱۳ فوریه ۱۹۹۱) یکی از این تولیدات دارای کاربرد دوگانه، هلیکوپترهایی بود هکه در سال ۱۹۸۳ به عراق فروخته شده و سپس، برای انجام حملات شیمیایی علیه کردهای عراق در سال ۱۹۹۸ مورد استفاده قرار گرفته است. تمام اینها در حالی بود که در طول جنگ ایران و عراق، چند بارروسای وقت شورای امنیت با صدور بیانه های غیرالزام آور عراق را به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی محکوم کردند. اما این شورا، به خاطر نفوذ و حق وتوی قدرت های بزرگ، هیچ گاه نتوانست با صدور قطعنامه الزام آور، عراق را به خاطر استفاده از این سلاح ها محکوم کند. در یکی از آخرین تلاش ها پیش از حمله سردشت، در ۲۱ مارس ۱۹۸۶، تلاش اکثریت اعضای شورای امنیت برای تصویب یک بیانیه در محکومیت حملات شیمیایی مکرر عراق علیه نیروهای ایرانی، با رای منفی ایالات متحده ناکام ماند. ۱۰ کشور دیگر عضو شورا به این متن رای مثبت دادند و کشورهای بریتانیا، فرانسه، استرالیا و دانمارک، در رای گیری شرکت نکردند. اسناد سازمان سیا که در سال ۲۰۱۳ از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهند آمریکایی ها از آغاز ۱۹۸۳ به "شواهد قطعی" استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی دسترسی داشته اند از سردشت تا حلبچه بی تفاوتی جهانی نسبت به استفاده مکرر بغداد از سلاح های شیمیایی، حدود ۸ ماه پس از بمباران سردشت، به پرتلفات ترین بمباران شیمیایی یک شهر در تاریخ جهان منجر شد. در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، ارتش عراق شهر کردنشین حلبچه در کردستان عراق را، به تلافی همکاری عده ای از کردها با نیروهای ایرانی بمباران شیمیایی کرد و حداقل ۵ هزار نفر را کشت. تعداد کشته شدگان حلبچه، تا ۶۸۰۰ نفر نیز گفته شده است. بعد از بمباران حلبچه، شورای امنیت به مدت ۷ هفته موضعی در مقابل این حمله نگرفت. حتی پس از آن هم، از مقصر دانستن حکومت صدام حسین خودداری کرد و درعوض، به محکوم کردن "ادامه استفاده از سلاح های شیمیایی در مناقشه میان جمهوری اسلامی ایران و عراق" پرداخت. شورای امنیت، در ادامه از "هر دو طرف" خواست از "استفاده بیشتر از سلاح های شیمیایی خودداری کنند". وشنگتن پست در بررسی مفصلی که در ۱۷ ژانویه ۲۰۰۳ منتشر کرده تاکید دارد که تحلیل هزاران سند پلیس مخفی عراق که (قاعدتا بعد از جنگ اول خلیج فارس) به دست آمریکایی ها افتاده، اسناد ازطبقه بندی خارج شده دولت آمریکا و مستندات دیگر نشان می دهد که آمریکا شکی نداشته حمله شیمیایی به حلبچه کار عراق بوده است. بعد از این حمله شیمیایی، ایران که شهر را در اختیار داشت، انبوهی از خبرنگاران غربی را به حلبچه دعوت کرد. صحنه های تکان دهنده شهر، به فاصله چند روز در بخش های خبری اصلی شبکه های تلویزیونی دنیا و از جمله آمریکا به نمایش در آمد. بیشتر بخوانید: با وجود این، موضع واشنگتن بعد از حمله شیمیایی عراق به حلبچه این بود که ایران نیز در حمله سهم داشته و مقام های وزارت جنگ، در مصاحبه های گوناگون با شبکه های خبری، بر این ادعا پافشاری کردند. یک سند دولت آمریکا که در سال ۲۰۰۳ از طبقه بندی محرمانه خارج شده نشان می دهد که دیپلمات های آمریکا دستورالعملی را از وزارت خارجه دریافت کرده بودند که بر لزوم پافشاری بر این موضع در گفتگو با متحدان آمریکا و پرهیز از "بحث درباره جزئیات" تاکید داشته است. مجله فارین پالیسی، در گزارشی در ۲۶ اوت ۲۰۱۳، حتی به توضیح اسنادی پرداخته که از نقش غیرمستقیم آمریکا در اقدامات ارتش عراق در کردستان عراق در ماه های پایانی جنگ حکایت دارند. مطابق این اسناد در سال ۱۹۸۸، ماهواره های جاسوسی آمریکا کشف کرده بودند که ایران با استفاده از شکافی در خطوط دفاعی عراق، در آستانه یک پیروزی استراتژیک مهم است. به نوشته فارین پالیسی دولت آمریکا در این مقطع، با "اطلاع کامل" از اینکه ارتش عراق برای متوقف کردن ایرانی ها از سلاح های شیمیایی استفاده خواهد کرد، محل استقرار نیروهای ایرانی را به عراقی ها اطلاع داده است. هرچند فارین پالیسی مشخص نکرده در چه ماهی از سال ۱۹۸۸ ایران قصد نفوذ استراتژیک به داخل عراق را داشته، اما تنها عملیات تهاجمی بزرگ ایرانی ها در سال ۱۹۸۸، عملیات والفجر ۱۰ بوده که در اسفند ۱۳۶۶ (مارس ۱۹۸۸) صورت گرفته و تصرف شهر حلبچه در کردستان عراق، از جمله دستاوردهایش بوده است. در نتیجه، به نظر می رسد اطلاع آمریکا از امکان واکنش شیمیایی عراق به عملیات در دست انجام ایران در سال ۱۹۸۸، درواقع پیش بینی همان چیزی بوده که در عمل، به فاصله کوتاهی در حلبچه اتفاق افتاده است. با وجود چشمپوشی واشنگتن بر حملات شیمیایی صدام حسین علیه ایران، جورج بوش پیش از حمله به عراق گفت: "صدام حسین دستور انجام حملات شیمیایی علیه ایران و بیش از ۴۰ روستای عراق را داد. این حملات، منجر به کشته و زخمی شدن حداقل ۲۰ هزار نفر شد" سرانجام سلاح های شیمیایی عراق چشم پوشی ایالات متحده نسبت به سلاح های شیمیایی حکومت صدام حسین، پس از حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید. حکومت عراق، بعد از حمله به کویت و اخراج از این کشور در سال ۱۹۹۱، مجبور به انهدام سلاح های کشتار جمعی خود شد. عراق در ابتدا، بخش کوچکی از توان شیمیایی خود را برای استفاده احتمالی علیه ایران در صورت درگیری مجدد نگه داشت، اما اندکی بعد از شکست کامل در جنگ خلیج فارس، از ترس تبعات نگاهداری سلاح های ممنوعه، این سلاح ها را هم منهدم کرد. دستگاه های اطلاعاتی ایالات متحده، به خوبی از فرایند انهدام سلاح های ممنوعه بغداد مطلع بودند. با وجود این، بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ طیفی از سیاستمداران تاثیرگذار آمریکایی، از دیک چنی معاون اول رئیس جمهور و دونالد رامسفلد وزیر دفاع گرفته تا نهایتا شخص جورج بوش (پسر)، به دفاع از حمله به عراق به بهانه در اختیار داشتن سلاح های کشتار جمعی و نیز ارتباط با القاعده پرداختند. توضیح دلایل اصرار چنین سیاستمدارانی بر حمله به عراق، نیاز به گزارش جداگانه ای دارد، اما شواهدی موجود است که نشان می دهد مدافعان این حمله، از همان روز ۱۱ سپتامبر، تصمیم خود را برای زمینه سازی چنین حملهای گرفته بودند. تصمیمی که در فرصت یک و نیم ساله میان حملات ۱۱ سپتامبر تا حمله به عراق، دولت و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا، به توجیه آن بر مبنای "ادعاهای جاسوسی" بهکلی بیاعتبار پرداختند. | امروز سیامین سالگرد حمله شیمیایی ارتش عراق به شهر کُردنشین سردشت در ۷ تیر ۱۳۶۶ است. این حمله هزاران مصدوم و بیش از ۱۱۰ کشته بر جای گذاشت. با وجود حملات شیمیایی مکرر عراق علیه نیروهای ایرانی، واقعه سردشت نخستین مورد حمله شیمیایی به یکی از شهرهای ایران بود. | اسناد همراهی آمریکا با حملات شیمیایی عراق علیه ایران |
وارونگی دمای تهران از ارتفاعات البرز وارونگی دما (Inversion) یک پدیده جوی است که به وضوح میتوان آن را دید چون مثل یک لحاف روی شهر را میپوشاند. اگر در موقع وارونگی دما از محدوده آلوده شهر خارج شوید میتوانید از دور لایهای کلفت و خاکستری از آلاینده ها را روی شهر ببینید. مرز بالایی این لایه معمولا یک خط صاف است که تشخیص آن را ساده میکند. بالاتر از این مرز هوا بسیار تمیز و روشن است. مثلا در تهران اگر در روزهای وارونگی دما به کوه و به اندازه کافی بالا بروید مرز بالایی لایه آلودگی هوا را بروشنی تشخیص خواهید داد و از آن عبور خواهید کرد. در آنجا به هوای تمیزی میرسید که میل به برگشت کم میکند. وارونگی دما در ونکوور وارونگی دما دو نوع دارد: وارونگی سطحی و وارونگی دائمی. قبل از توضیح این دو، باید فیزیک انتقال حرارت را به یاد بیاوریم. بر اساس پدیده همرفت (convection) هوای گرم بالا میرود و جای خود را به هوای سرد میدهد. هوای بالای یک منبع گرما مثلا بخاری پیوسته گرم میشود و رو به بالا حرکت میکند. علاوه بر این، هر چه از سطح زمین بالاتر برویم دما کم میشود. به همین دلیل است که معمولا قله کوه سردتر از پایین آن است. پس طبیعی است که نتیجه بگیریم همیشه جریان هوا از سطح زمین (هوای گرمتر) به سمت بالا (هوای سردتر) است. این حرکت عمودیِ رو به بالا معمولا ذرات آلاینده معلق در هوا را با خود به جو میبرد و از سطح شهر دور میکند. اما هنگام وارونگی دما، هوای آسمان گرمتر از هوای سطح زمین میشود و باعث مختل شدن حرکت رو به بالای آلاینده ها میشود. بنابراین آلایندهها در نزدیک سطح زمین گیر میافتند و بمرور بر میزانشان افزوده میشود. پنج لایه جو از پایین به بالا: گشتسپهر(تروپوسفر)، چینهسپهر (استراتوسفر)، میانسپهر (مزوسفر)، گرمسپهر (ترموسفر) و برونسپهر (اگزوسفر) وارونگی سطحی معمولا در روزهای سرد اتفاق میافتد، در پاییز و زمستان. محل تشکیل آن هم در لایه جوی گشت سپهر (تروپوسفر) است که لایه تمام پدیدههای هواشناسی است. در فصول سرد، شبهای طولانی فرصتی است تا زمین گرمای سطحی خود را که در طول روز به دست آورده از دست بدهد. اگر هوا صاف و سرد و خشک باشد (هوای غالب در شبهای زمستان) تشعشع گرما خیلی سریعتر میشود و زمین حرارت خود را به هوا منتقل میکند. بعلاوه خورشید هم در زمستان مایل میتابد. پس تابش آن جو اطراف زمین را بیشتر گرم میکند تا سطح زمین را. مجموع این دلایل باعث میشود هوای ارتفاعهای بالاتر گرمتر از هوای نزدیک به زمین شود. همان چیزی که باعث اختلال جریان رو به بالای هوا و انباشتهشدن آلاینده ها در هوای شهر میشود. وارونگی دائمی با همین دلایل ولی در لایه چینهسپهر (استراتوسفر) که لایه بالایی گشتسپهر است رخ میدهد. ذرات آلاینده معمولا با فوران آتشفشانها به این لایه میرسند و معلق میمانند. تاثیر وارونگی دائمی طولانیتر و وسیعتر و حتی گاهی جهانی است. وارونگی دما در سالت لیک سیتی آلودگی هوا در روزهای وارونگی دما جدی است. دود، آلایندههای خروجی از اگزوز اتومبیل، گازهای تولیدی واحدهای صنعتی و دود آتش همه در نزدیکی سطح زمین به دام میافتند و انباشته میشوند. بعلاوه اکسید نیتروژن و ترکیبات آلی فرار موجود در آلایندهها با قرار گرفتن در معرض آفتاب تبدیل به گاز اُزُن میشوند که استنشاق آن برای سلامت مضر است. در چنین روزهایی باید به خاطر داشت که وارونگی دلیل آلودگی نیست. بهترین راه حل برنامهریزی برای تولید کمتر دود و ذرات معلق است. استفاده کمتر از خودرو، روشن نکردن آتش جز در مواقع ضروری و بهرهبرداری کمتر از صنایع دودزا. | وارونگی یا وارونگی دما یک پدیده جوی است که معمولا نگرانی از آلودگی هوا را هم به همراه میآورد. در سالهای اخیر کم نبودهاند روزهایی که هوای کلان شهرها آنقدر آلوده بوده که باعث تعطیلی مدارس و هشدارهای جدی سلامت شده است. در روزهای سرد پاییز و زمستان تقصیر معمولا به گردن وارونگی دما انداخته میشود. در اینجا توضیح میدهیم وارونگی دما چیست و آیا واقعا آلودگی ناشی از آن ناگزیر است؟ | وارونگی دما چیست؟ |
آقای دا سیلوا به جرم قاچاق موادمخدر به ۷۰ سال زندان محکوم شده بود پلیس میگوید آقای دا سیلوا که به علت قاچاق موادمخدر در زندان بود احتمالا خود را در سلولش دار زده است. زندانبانها روز شنبه آقای دا سلیوا را در حالی بازداشت کردند که قصد داشت با تغییر چهره خود را به جای دختر نوجوانش که به ملاقاتش آمده بود جا بزند و از زندان خارج شود. ویدئویی که از این واقعه منتشر شده او را نشان میدهد که چه طور با یک روکش سیلکونی و یک کلاهگیس و عینک خودش را شبیه دختر نوجوانی کرده است. او سپس در برابر دوربین دیده میشود که با برداشتن کلاهگیس و روکش پلاستیکی چهره اصلی خود را نشان میدهد. این چهره تغییر یافته آقای دا سیلوا بود آقای دا سیلوا که ۴۲ سال سن داشت مشغول گذراندن دوران محکومیت ۷۳ سال و ۱۰ ماهه خود به جرم قاچاق موادمخدر بود. اما اکنون مقامهای زندان شهر ریو دو ژانیرو میگویند زندانبانها جسم بی جان او را روز سهشنبه، ششم اوت، در سلولش پیدا کردهاند. او پس از رسوا شدن حقه فرارش در زندان انفرادی قرار داده شده بود. | پلیس میگوید جسد کلاوینو دا سیلوا، زندانی که قصد داشت با تغییر چهره از زندان فرار کند در سلولش پیدا شده است. ویدئو مربوط به آقای دا سیلوا که با گذاشتن کلاهگیس و پوست مصنوعی چهرهاش را شبیه دختر نوجوانش کرده بود در چند روز گذشته مورد توجه شبکههای اجتماعی قرار گرفته بود. | جسد زندانی برزیلی که خود را به شکل دختر نوجوانی درآورده بود پیدا شد |
این هفته در جهان خودرو: اولین قدم جنرال موتورز برای تولید انبوه ماشین خودران؛ راه حل تویوتا برای آینده حمل و نقل شهری؛ بازسازی اولین لندروور جهان و نتیجه رقابت سه خودروساز آلمانی برای مقام پرفروشترین خودروساز لوکس جهان. جنرال موتورز برای عرضه عمومی اولین سری از ماشینهای خودرانش در سال ۲۰۱۹ از دولت تقاضای مجوز کرده است. این کارخانه هفته پیش نسل جدیدی از مدل خودران خود به نام کروز ایوی (Cruise AV) را رونمایی کرد که فرمان و پدال ندارد و به طور کامل توسط هوش مصنوعی کنترل میشود. این ماشین که براساس شورلت بولت (Bolt) الکتریکی ساخته شده است، از اولین ماشینهای خودرانی است که قرار است به تولید انبوه برسد و جزو اولین خودروهای جهان است که فرمان و پدال نخواهد داشت. کروز چهارمین مدلی است که جنرال موتورز در یک سال و نیم گذشته میسازد. مدل قبلی این ماشین پاییز گذشته در سانفرانسیسکو آزمایش شد و قرار است مدل جدید در شهرهای فینیکس و نیویورک و در شرایط آب و هوایی سختتر و خیابانهای شلوغتر آزمایش شود. برای گرفتن مجوز، جنرال موتورز باید اداره ایمنی بزرگراههای ملی، که مرجع اصلی قانونگذاری برای ایمنی خودرو در آمریکا است، را قانع کند که این ماشین به اندازه ماشینهای معمولی ایمن است. جنرال موتورز آزمایش مدل خودرانش را پاییز گذشته در سانفرانسیسکو آغاز کرد ماشین خودران جنرال موتورز باید قوانین ایالتی را هم رعایت کند و برای این کار لازم است در بعضی ایالتها قوانین جدید تصویب شود. در حال حاضر حرکت ماشینهای خودران تنها در هفت ایالت آزاد است. جنرال موتورز میخواهد اولین سری این ماشینها را در سرویس تاکسیرانی خود استفاده کند. محاسبات این شرکت نشان داده که تا سال ۲۰۲۵ هزینه این سرویس برای مشتری به کمتر از یک دلار برای هر مایل (۱.۶ کیلومتر) کاهش خواهد یافت و جابهجا کردن مسافر به یکی از بخشهای اصلی کسبوکار شرکت تبدیل میشود. تعداد ماشینهایی که جنرال موتورز میخواهد در کاروان تاکسیرانی خود به کار گیرد معلوم نیست اما مجوز دولت به جنرال موتورز اجازه استفاده تا ۲۵۰۰ خودرو را خواهد داد. این اولین قدم شرکت برای عرضه صدها هزار ماشین خودران در سالهای آینده است. جنرال موتورز یکی از چندین خودروساز و شرکت فنآوری است که به دنبال عرضه به اصطلاح «روبو-تاکسی» هستند. فورد هم هفته گذشته اعلام کرد آزمایش روشهای مختلف برای جابهجایی مسافر و بار با ماشینهای خودران را از بهار آغاز میکند. دو شرکت اوبر و ویمو، زیرمجموعه شرکت آلفابت که مالک گوگل هم است، آزمایشهای مشابهی را به صورت محدود آغاز کردهاند اما هنوز معلوم نیست خدمات آنها چه زمانی به صورت گسترده به مشتریان عرضه خواهد شد. تویوتا امیدوار است ئی-پالت را برای استفاده در المپیک توکیو در سال ۲۰۲۰ آماده کند جعبه تویوتا پیتزا را در راه میپزد ورود شرکتهای فنآوری مانند گوگل و اپل به صنعت حمل و نقل یکی از مهمترین چالشهای کنونی خودروسازان است. آنها برای رویارویی با این رقیبان تازه علاوه بر ماشینهای جدید باید کسب و کار خود را متحول کنند و برای کسب درآمد ورای ساخت و فروش خودرو به راههایی تازه برای جابهجا کردن بار و مسافر فکر کنند. ئی-پالت (e-Palette) پروژه تویوتا برای یافتن راه حل است: یک جعبه خودران با قوای محرکه الکتریکی در سه اندازه بین چهار تا هفت متر است که بسته به نیاز میتواند بار و مسافر جابهجا کند یا یه یک پیتزا فروشی، مغازه یا هتل سیار تبدیل شود. تویوتا، دومین خودروساز بزرگ جهان، برای به ثمر رساندن این پروژه با شرکتهای اوبر، آمازون، مزدا و پیتزا هات و شرکت دیدی که مشابه اوبر در چین است همکاری میکند. این شرکت نمونهای از ئی-پالت را در نمایشگاه محصولات الکترونیکی در لاسوگاس نمایش داد و اعلام کرد میخواهد اولین سری این ماشین را در المپیک ۲۰۲۰ توکیو به کار گیرد. از مجموعه جهان خودرو بخوانید: بازسازی اولین لندروور جهان یک سال طول میکشد اولین لندروور جهان پیدا شد در سال ۱۹۴۸ یک شرکت انگلیسی اولین محصول خود را در نمایشگاه خودرو آمستردام رونمایی کرد: یک شاسیبلند دو دیفرانسیل که با الهام از جیپ ویلیز طراحی شده بود، محکم و با دوام بود و تعمیر و نگهداریاش دردسر نداشت. این ماشین در سالهای بعد به یکی از مشهورترین خودروهای جهان تبدیل شد و نام شرکت سازندهاش لندروور را جهانی کرد. حالا هفتاد سال پس از اولین باری که این خودرو دیده شد، لندروور اعلام کرده این ماشین را در بیرمنگام در مرکز بریتانیا پیدا کرده و میخواهد آن را دوباره مثل روز اول بازسازی کند. اولین لندروور جهان در سال ۱۹۵۵، بعد از حضور در چند نمایشگاه، فروخته شد و تا سال ۱۹۶۸ چند بار دست به دست شد و بعد از آن خبری نبود. الان معلوم شده این ماشین تا سال ۱۹۸۸ در مزرعهای در ولز بوده و از موتورش به عنوان ژنراتور استفاده میشد و بعد هم در فضای باز در بیرمنگام افتاده بود. چند ماه طول کشید تا لندروور مطمئن شود این همان ماشینی است که هفتاد سال پیش ساخته شده است. لندروور میگوید بازسازی آن مشکلترین پروژه بخش خودروهای کلاسیک جگوار-لندروور است و یک سال وقت میگیرد. بعد از بازسازی، ماشین در نمایشگاه کارخانه در شهر کاونتری نگهداری خواهد شد. بامو تا سال ۲۰۱۶ برای یک دهه پرفروشترین خودروساز لوکس جهان بود بامو رکورد زد اما به بنز نرسید بامو اعلام کرد فروشش در سال ۲۰۱۷ با ۴.۲ درصد افزایش به دو میلیون و ۹۰ هزار دستگاه رسید. با اینکه این رکورد تازهای برای کارخانه آلمانی است اما نتوانست با آن از مرسدس بنز پیشی بگیرد. به این ترتیب ردهبندی پرفروشترین خودروسازان لوکس جهان در سال ۲۰۱۷ تغییر نکرد. مرسدس بنز سال گذشته با ۹.۹ درصد افزایش، دو میلیون ۲۹۰ هزار دستگاه ماشین فروخت و برای دومین سال پیاپی پرفروشترین خودروساز لوکس جهان شد. آئودی در این رده بندی سوم شد. این کارخانه هم در سال ۲۰۱۷ فروشش شش دهم درصد بیشتر شد و یک میلیون و ۸۸۰ هزار دستگاه خودرو به مشتریان تحویل داد. بامو تا سال ۲۰۱۶ برای یک دهه پرفروشترین خودروساز لوکس جهان بود. افزایش ۹.۶ درصدی تقاضا برای شاسیبلندهای بامو و استقبال زیاد از سری ۱ این کارخانه به افزایش فروش این کارخانه در سال ۲۰۱۷ کمک کرد. مدیران این شرکت میگویند به جای اول بودن تمرکزشان بر سودآوری بیشتر بوده است. آرشیو جهان خودرو: | جنرال موتورز بدون فرمان میآید | جهان خودرو؛ جعبه تویوتا پیتزا را در راه میپزد |
اما برای بسياری از فلسطينيان وی قصاب بود، مردی که خشونت را به مذاکره ترجيح می داد، بيروت را محاصره کرد و مسئول قتل هزاران غيرنظامی در اردوگاه های آوارگان صبرا و شتيلا در لبنان در سال ۱۹۸۲ بود. وی يکبار گفت: "کسی نمی تواند در مدح صلح برايم موعظه بخواند. من کسی هستم که در آن نبردها حضور داشتم و بنابراين فردی هستم که می توانم از جنگ جلوگيری کنم." اين سخن گزاف نيست که شارون در هر پنج جنگ اسراييل رزميده بود. شارون در اواخر زندگی سياسی اش برای خروج نيروهای اسراييلی از غزه با مخالفت شديد، حتی از داخل حزب خودش، مبارزه کرد. هدف از اين سياست و عقب نشينی بيشتر از کرانه باختری، تعيين مرزهای بين المللی اسراييل و فلسطين (از نگاه اسراييلی ها) و تحميل راه حلی برای پايان مناقشه بر فسلطينی ها بود. وی در سال ۱۹۲۸ با نام آريل شاينرمن در دره شارون در فسطين به دنيا آمد که هنوز تحت قيموميت بريتانيا بود. پدر و مادرش، شموئل و دورا کشاورز بودند، مهاجرانی صهيونيست که از روسيه آمده بودند. گفته می شود مزرعه اين خانواده اغلب آماج يورشهای قبايل همسايه عرب قرار می گرفت و شارون از کودکی جنگيدن را آموخت. جنگجوی زخمی نقل است که در کودکی او، وقتی گشتی های بريتانيايی از مقابل مزرعه خانواده شارون می گذشتند، تفنگ خانواده را در طويله زير سرگين گاو خاک می کرد. در يکی از دبيرستانهای تل آويو، کشاورزی، سياست و امور نظامی خواند و آموخت چگونه جنگجويی نوجوان باشد. شارون جوان در ۱۴ سالگی به يک سازمان زيرزمينی نظامی يهوديان پيوست که پيش درآمد ارتش اسراييل شد. شش سال بعد در سال ۱۹۴۸ وی فرماندهی دسته ای پياده نظام را در زمان تشکيل اسراييل برعهده داشت. شارون که يکبار در نبردی سخت از ناحيه شکم به شدت مجروح شد، در خط مقدم سربازان را هدايت می کرد، اغلب در داخل خودرويی زرهی که انباشته از ودکا و خاويار بود. در سال ۱۹۵۳ در مقام افسر حفاظت اطلاعات ارتش واحد ۱۰۱ کماندويی اسراييل را بنيان نهاد که ماموريتش حمله به اردن به تلافی حملات اين کشور به اسراييل بود. شهرت به بيرحمی يکی از اين يورشها در روستايی مرزی به بدنامی شارون ختم شد. مردانش که دستور داشتند ۱۰ باب خانه را به کين خواهی قتل سه اسراييل منهدم کنند، ۴۵ خانه و يک مدرسه را ويران کردند و ۶۹ نفر را کشتند. خشم بين المللی بقدری زياد بود که ديويد بن گورين، نخست وزير وقت اسراييل علنا بخاطر زياده روی نيروهايش عذرخواهی کرد. با اين حال حرفه شارون مستحکم شد. در اکتبر ۱۹۵۶ نيروهای زرهی اسراييل به قلب خاک مصر در شبه جزيره سينا نفوذ کردند تا از حملات بريتانيايی ها و فرانسويان به کانال سوئز حمايت کنند. آريل شارون بار ديگر پيشقراول بود و فرماندهی تيپی چترباز را برعهده داشت که گذرگاه راهبردی ميتلا را تصرف کرد. حتی موشه دايان، رييس ستاد مشترک ارتش اسراييل را بخاطر بيرحمی غير ضروری اش محکوم کرد. شارون بعد از گذراندن دوره ای در مورد نظريه نظامی در کالج پرسنل ارتش بريتانيا در کمبرلی، به اسراييل بازگشت. وی که تازه سرهنگ شده بود، به مدت سه سال اداره دانشکده پياده نظام ارتش را بر عهده داشت. شارون در جنگ ۱۹۶۷ به ميدان بازگشت و فرمانده لشگری زرهی در حمله موفق اسراييل به همسايگان عربش بود. وی گذرگاه ميتلا و راه منتهی به کانال سوئز را دوباره فتح کرد. نيروهايش به قتل اسرای مصری متهم شدند ولی شارون هرگونه اطلاع از اين جنايات را انکار کرد. آريل شارون در راس فرماندهی جنوبی ارتش اسراييل در اوت ۱۹۷۱ بر تخريب دو هزار خانه نظارت داشت که ۱۶ هزار فلسطينی را اسکان داده بود. هدف از اين اقدام يافتن مبارزان سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) بود. لقب بولدوزر برای شارون هم لفظی بود و هم استعاری. وی که در راه کسب منصب رياست ستاد مشترک ارتش سرخورده شده بود، در ژوئن ۱۹۷۲ از ارتش اسراييل استعفا کرد تا بتواند حرفه ای سياسی را دنبال کند. سد سوئز او بعد از خروج از ارتش حزب ليکود را تاسيس کرد، اما حرفه سياسی اميدبخش شارون زود متوقف شد زيرا بعد از حمله غافلگيرکننده سوريه و مصربه اسراييل در اکتبر ۱۹۷۳ به خدمت فراخوانده شد. وی که يکبار فرمانده لشکری زرهی شده بود، ضدحمله اسراييل را هدايت کرد و با درهم کوبيدن خطوط نظامی مصر از کانال سوئز گذشت ولی بار ديگر مافوقهايش دستور دادند جلوتر نرود. شارون عقيده داشت قصور اسراييل در نابود کردن نيروهای مسلح مصر "اشتباهی بزرگ" بود و آن را "جنگی بلاتکليف" خواند. با پايان يافتن حرفه شارون، وی تمام وقتش را وقف سياست کرد. در دسامبر ۱۹۷۳ به عنوان نماينده حزب ليکود به پارلمان اسراييل، کنست، راه يافت. در اواسط دهه ۱۹۷۰ وی مشاور دفاعی اسحاق رابين، نخست وزير اسراييل، شد و بعد مناخم بگين، جانشين رابين، وی را به وزرات کشاورزی رساند. شارون دستور کار اين وزارتخانه را بسط داد و برنامه ساخت شهرکهای دايمی يهودی در مناطق اشغالی در سال ۱۹۶۷ را دنبال کرد. وی آن موقع گفت: "معتقدم اگر ما اين شهرکها را تاسيس کنيم، آنقدر احساس امنيت خواهيم کرد که بخاطر صلح مخاطراتی را بپذيريم." شارون مخالف پيمان کمپ ديويد بود که ميان بنين و کارتر و سادات، روسای جمهور آمريکا و مصر امضا شد، چون معتقد بود اصول مربوط به خودمختاری فلسطينيان بسيار مبهم است. ولی در دولت اسراييل ماند و ترقی کرد. آريل شارون وقتی به مقام وزارت دفاع ارتقا يافت، هنوز با جنجال آفرين لحظه حرفه اش مواجه نشده بود. در ژوئن ۱۹۸۲ وی دستور تهاجم به لبنان، همسايه شمالی اسراييل، را داد. وی می گفت اين عمليات را برای حفاظت کشورش از حملات ساف انجام داد. ظرف چند روز توپخانه و زرهپوشهای اسراييلی پايتخت لبنان، بيروت، را محاصره کردند. متهم به آدمکشی بعد از دو ماه، ۱۴ هزار جنگجوی ساف و سوريه پذيرفتند بيروت را ترک کنند. ولی ده ها هزار فلسطينی ماندند و در اردوگاه هايی مانند صبرا و شتيلا ازدحام کردند. شارون با خلف وعده ای که به آمريکايی ها داده بود، نيروهايش را به بيروت غربی فرستاد و ادعا کرد که دو هزار مبارز ساف در آن اروگاه ها پنهان شده اند. وی که نمی خواست نيروهای اسراييلی را به نبرد بفرستد و متحمل تلفات بشود، تصميمی سرنوشت ساز گرفت و دشمن ساف را پيش فرستاد: شبه نظاميان مسيحی فالانژ. يک روز پيشتر بشير جميل، رييس جمهور منتخب لبنان و رهبر سابق فالانژها ترور شده بود. در کشتار آوارگان، دستکم ۸۰۰ نفر کشته شدند، هرچند ارقامی تا دو هزار نفر نيز ذکر شده است. شمار زيادی نيز مورد تجاوز قرار گرفتند و شکنجه شدند. جهانيان اين جنايت را محکوم کردند و ۴۰۰ هزار نفر در بزرگترين تظاهراتی که تاکنون در اسراييل ديده شده، شرکت کردند و شارون را آدمکش خواندند. اما او حاضر به استعفا نشد و بنين وی را به وزير مشاور تنزل داد. رهبر نامنتظره يک سال بعد کميسيون تحقيق و تفحص اسراييل حکم داد که شارون مسئول صدور مجوز آن کشتار در اردوگاه های فلسطينی بوده است. اما وی حاضر نشد مسئوليتی را برای اين تراژدی بپذيرد. او چنين اعتراض کرد: "ما حتی يک لحظه تصور نمی کرديم آنها (شبه نظاميان) دست به آن کار بزنند. فالانژها هشدارهای روشن و سفت و سختی گرفته بودند. اگر برای يک آن تصور می کرديم چيزی مانند اين اتفاق خواهد افتاد، هرگز اجازه ورود به ارودگاه ها را به آنها نمی داديم." اما کميسيون مذکور نتيجه گرفت وی "خطر را ناديده گرفت" و توصيه کرد او استعفا کند. حرفه شارون بعد از کشتار فلسطينيان در لبنان لطمه خورد و او در پس زمينه سياست اسراييل ماند، چندين وزارتخانه را اداره کرد ولی هرگز به نقاط اوج گذشته بازنگشت. اين وضعيت تا شکست حزب ليکود در انتخابات ۱۹۹۹ ادامه داشت ولی به يکباره اين حزب شارون را به عنوان جانشين بنيامين نتانياهو برگزيد. شارون در سال ۲۰۰۱ شش ماه بعد از آغاز اولين انتفاضه فلسطينيان به قدرت رسيد، قيامی که وی در خيزش آن نقش داشت. وی همانند بسياری از اسلافش با وعده صلح و امنيت برای اسراييلی ها به قدرت رسيد، ولی او کوشيد به آن هدف دست نيافتنی نايل شود. شارون که حاضر نبود مقابل رهبران فلسطينی پشت ميز مذاکره بنشيند، دست به اقدامات يکجانبه زد، از جمله ساخت "حصار امنيتی" حول مناطق فلسطينی در کرانه باختری و بيرون کشيدن نيروها و شهرک نشينان از نوار غزه و بخش کوچکی از کرانه باختری. شارون که از مخالفت درون حزبش بر سر عقب نشينی به ستوه آمده بود، در نوامبر ۲۰۰۵ از ليکود استعفا کرد و يک حزب جديد ميانه رو به نام "پيشرو" تاسيس کرد تا شايد بتواند در مسير صلح قدرت مانور بيشتری داشته باشد. اکنون کسی نمی داند اين حزب با رهبری شارون چه دستاوردی می توانست داشته باشد و با وجود تمام قدرت نظامی، قصورش در يافتن راه حلی دايمی، ميراث وی خواهد ماند. شارون در دسامبر ۲۰۰۵ دچار سکته ای خفيف شد و در ژانويه ۲۰۰۶ سکته ای ديگر آخرين ضربه را به اين جنگجوی اسراييلی وارد آورد. خدمات | برای بسياری از اسراييلی ها آريل شارون به بولدوزر معروف بود، شخصيتی تندخو که به برکت سختکوشی و لفاظی توانست بر عرصه سياسی اسراييل سلطه يابد. | آريل شارون، سرگردان بين جنگ و صلح |
جوايز 2006 موسيقی جهان که از مهمترين رقابتها در اين زمينه است به خوانندگان و نوازندگانی اعطاء می شود که توسط رای مردم و مخاطبان بی بی سی برگزيده شوند. اين جايزه که نام رسمی اش "جايزه سياره" است يکی از مهمترين رويدادهای دنيای موسيقی در سال است. در سال 2005 حدود سی هزار شنونده و خواننده بی بی سی در سراسر جهان در رای گيری جوايز موسيقی جهان بی بی سی شرکت کردند که به انتخاب ايوو پاپاسوف، نوازنده بلغاری کلارينت به عنوان بهترين نوازنده سال انجاميد. شنوندگان بی بی سی می توانند از طريق اينترنت تا روز 31 ژانويه به گروه موسيقی و يا هنرمند محبوب خود رای دهند که نهايتا چهار گروه موسيقی به مرحله دوم راه پيدا می کنند و پس از رای گيری ديگری برنده سال 2006 در هفتم آوريل سال جاری معرفی خواهد شد. "جايزه سياره" از 9 بخش گوناگون تشکيل شده که در هر بخش چهار گروه و يا هنرمند نامزد شده اند که نهايتا از 36 نامزد امسال چهار مورد به مرحله پايانی راه می يابند. در زير خلاصه ای از شرح حال نامزدهای اين دوره همراه با نمونه ای از موسيقی شان آمده است. Elham al Madfaiالهام المدفی، هنرمند با سابقه عراقی که از لحظه ای که در دهه 60 ميلادی گيتارش را به دست گرفت و گروه راک اند رول تويسترز را در بغداد تشکيل داد تا به امروز الهام بخش جوانان عراقی بوده و به گفته طرفدارانش ياد آور مزه شيرينی زندگی برای مردم عراق است. او با آغاز کارش در دوران نوجوانی ابتدا با سرزنش های خانواده متمول و سنتی خود در تضاد بود و بعدها با رسانه های محافظه کار عراقی که او را برای استفاده از گيتار و درامز و سازهای غربی مورد سرزنش قرار می دادند روبرو شد. Souad massiسعاد ماسی هنرمند الجزايری زن مسلمانی است که به شدت از اينکه سخنگوی زنان مسلمان باشد پرهيز می کند. او به قول معروف يک سوپر استار الجزايری است اما حتی يکبار هم به سبک رای (نامی است که از دهه 40 ميلادی به نوعی موسيقی که از غرب الجزاير سرچشمه می گيرد نسبت داده شد) آواز نخوانده است. به همين دليل رسانه های غربی به سختی می توانند او را در تعريف های رايج از هنرمندان الجزايری بگنجانند. البته سعاد ماسی به تضاد با عرف جامعه عادت دارد. در دوران نوجوانی هم وقتی که با شلوار جين و موهای کوتاه درست قبل از ساعات حکومت نظامی در الجزاير به کلاس گيتار می رفت هميشه مورد تمسخر و انتقاد مردم کوچه و خيابان بود. Rachid Tahaباز هم از الجزاير رشيد طه تنها نامزدی است که نه تنها به بردن جايزه موسيقی جهانی اهميت نمی دهد بلکه معتقد است اين عنوان بيشتر شايسته "صاحب يک بقالی" است تا هنرمندان. رشيد طه با ادغام راک اند رول، جاز و سبک رای و همينطور ترانه های انتقادی اش از دولت های غربی و حکومت الجزاير به مرد وحشی الجزاير معروف شده است. او از ده سالگی همراه خانواده اش به فرانسه مهاجرت کرد و اکنون در پاريس اقامت دارد. Dhafer Youssefدافر يوسف خواننده و آهنگساز تونسی در دنيای بعد از 11 سپتامبر موفق شده است ثابت کند که هر پديده ای که با جهان اسلام در ارتباط است لزوما با تروريسم و خشونت سر و کار ندارد. دافر يوسف نوازنده ماهر عود از کودکی به جاز علاقه زيادی داشت و خيلی زود فهميد که فرهنگ تونس به او آزادی دنبال کردن روياهای خود را نمی دهد. از اين رو با جيب خالی و دلی اميدوار به وين رفت و از آنجا به بارسلون، برلين، نيويورک، پاريس و هر کجای ديگر که کلاهش افتاد، سفر کرد. Ry Cooderاز بين نامزدهای قاره آمريکا احتمالا با نام رای کودر نوازنده گيتار آمريکايی آشنا هستيد. رای کودر که از 16 سالگی با گيتارش گروههای معتبر ديگری از جمله رولينگ استونز را همراهی می کرد از دهه 70 فعاليت جداگانه اش را شروع کرد. البته فعاليت او به موسيقی پاپ و راک از نوع غربی اش ختم نمی شود . رای کودر با تعداد بی شماری از هنرمندان مکزيکی، کوبايی و حتی آفريقايی کار کرده و با الهام گرفتن از آنها آثاری کاملا متفاوت و تازه ای را خلق کرده است. اگر رای کودر نبود شايد هيچوقت جهان با معجزه بوئنا ويستا سوشال کلاب، گروهی از هنرمندان کهنه کار کوبايی آشنا نمی شد. Seu Jorgeهيچ کشوری در حال حاضر در آمريکای جنوبی به اندازه برزيل در زمينه سينما و موسيقی داغ نيست و هيچ هنرمند برزيلی به اندازه سو ژرژه خواننده و بازيگر مطرح. سو ژرژه با اينکه در محله های فقير نشين ريودوژانيرو بزرگ شده و با خلافکاران دمخور بوده است هيچوقت به مواد مخدر و دنيای خشونت بار حلبی آباد های ريو رو نياورد. او با اينکه در برزيل آهنگساز و خواننده معتبری محسوب می شد اما شهرت جهانی اش را به بازی در فيلم شهر خدا (City of god) مديون است. Omar Sosaعمر سوسا آهنگساز و پيانيست کوبايی سال 2005 را با نام خود آغشته کرده است. او نه تنها از طرف بی بی سی نامزد دريافت جايزه جهانی موسيقی شد بلکه آلبومش "مولاتوس" هم نامزد دريافت جايزه لاتين جاز شده است. البته برای عمر سوسا اين توفيق جديدی نيست. موسيقی رنگارنگ او تلفيقی از کوبايی، آفريقايی، اسپانيايی و ريتم های عربی است. Carlos Vivesکارلوس بيبس خواننده کلمبيايی با موهای بافته بلندش بعد از بازی در يک سريال محبوب تلويزيونی تصميم گرفت شانس خود را در خوانندگی امتحان کند و اتفاقا تصميم بجايی هم بود چون اکنون به يکی از ستاره های درخشان موسيقی پاپ کلمبيا تبديل شده است. کارلوس بيبس در شهر ساحلی سانتا مارتا به دنيا آمده است. شهری که با قلم گابريل گارسيا مارکز به جهانيان معرفی شد. پس هيچ جای تعجب نيست که رنگ و بوی کارائيب را بتوانيم در آهنگهايش بشنويم. Ali Farka Toureعلی فارکا توره به سلطان گيتار آفريقا معروف است و بارها موفق به کسب جوايز بين المللی موسيقی شده است. با تمام اين اوصاف بايد بگوييم که تاثيرعلی فارکا توره از يک موزيسين بيشتر بوده است. او در واقع آغازگر نگرشی متفاوت به موسيقی آفريقايی است. آهنگهای او بازتاب دهنده اشعار، ريتم ها و به طور کلی فرهنگ اقوامی است که برای قرن ها در مالی می زيستند. Amadou & Miriamباز هم از کشور غنا زوج خوشبخت "آمادو و ميريام" که با آهنگهای دست اول و اجراهای چشمگير زبانزد طرفدارهای موسيقی جهانی شده اند، از نامزدهای اين دوره اند. آمادو و ميريام استعداد عجيبی در ادغام موسيقی مالی با فانک، رگی و سول دارند. به همين جهت سليقه قشر وسيعی از دوستاران موسيقی را در جهان جوابگو هستند. Emanuel Jalبا شنيدن داستان زندگی امانوئل جل شايد فکر کنيد داستان يک فيلم هاليوودی را می خوانيد. اتفاقا مصائب امانوئل جل يکی از معروف ترين رپ خوان های آفريقا و تلاش او برای زنده ماندن در جنگ داخلی سودان موضوع فيلم بعدی آقای ريدلی اسکات، کارگردان هاليوود است. امانوئل جل که در دوران جنگ بچه هفت يا هشت ساله ای بيش نبود، به اجبار به سربازی فرستاده شد و توسط اما مک کيون يکی از امدادگرانی که در آن دوره در آفريقا خدمت می کرد به طور قاچاقی از سودان به نايروبی انتقال يافت. اما مک کيون که احساس مادرانه ای نسبت به او پيدا کرده بود چندی بعد در جنگ کشته شد ولی هيچ چيز امانوئل را از رسيدن به آرزويش که خوانندگی بود بازنداشت. Luraلورا زن زيبای 30 ساله ای است اهل کيپ وردی. اگر او را روی صحنه می ديديد ديگر لازم به توضيح نبود. لورا با رقص پر حرارت و لباسهای ساده و مواج و البته صدای خوشش، تماشاچی ها را انگشت به دهان نگه می دارد. او با بهره گرفتن از موسيقی سنتی کيپ وردی و ادغام آنها با سبک های مدرن موفق شده است فرهنگ غنی کشورش را به جهان صادر کند. جالب اينجاست که او تا 21 سالگی حتی يکبار هم به سرزمين اجدادی اش پا نگذاشته بود. Armenian Navy Bandگروهی از ارمنی های مقيم آمريکا. ارمنستان کشوری است که ياد آور بسياری از اوصاف است: کشوری که از لحاظ موسيقايی فرهنگ غنی دارد؛ به خصوص صدای دودوک، ساز بادی سنتی ياد آور مهاجرت و تنهايی هايی که اين قوم در طول تاريخ با آن مواجه بوده است. Armenian Navy Band از 12 موزيسين تشکيل شده و در آهنگهای آنها صدای سازهايی مثل سرنا، کمانچه و قانون همراه با سازهای مدرن تر شنيده می شود. Enzo Avitabile and Bottariگروه ايتاليايی نامزد بعدی جوايز موسيقی جهانی هستند. انزو آويتابيل با گوش دادن به جاز، بلوز و سول بزرگ شد و به همين دليل عاشق نوازندگی ساکسيفون شد. او تا به حال با هنرمندان بزرگی از جمله تينا ترنر و رندی کرافورد کار کرده است. اما در سال 96 باز به ريشه های خود برگشت و با نوشتن ترانه هايی درباره فقرا و حاشيه نشين های روستايی که درآن به دنيا آمده به فرهنگ خودش نزديکتر شد. در آن زمان بود که تصميم گرفت يک گروه با سازهای کوبه ای سنتی تشکيل دهد. Fanfare Ciocarliaاين گروه از 12 کولی منطقه مولداوی تشکيل شده است. اعضای گروه همه مزرعه دار و کارگرهای معولی کارخانه ها بودند و در کنار کار روزمره در عروسی ها و جشن ها برنامه اجرا می کردند. اين گروه در سال 1995 توسط يک آلمانی دوستار موسيقی به نام هنری ارنست به دنيا معرفی شد. او پس از آنکه تصادفا از دهکده کوچکی در مولداوی عبور می کرد با اعضای گروه آشنا شد و پس از بازگشت به آلمان تمام دارايی خود را فروخت تا بتواند چند کنسرت برای آنها برگزار کند. Marizaآخرين نامزد از گروه اروپا دختر 28 ساله آفريقايی- پرتغالی به نام ماريزا ا ست. او در سن سه سالگی از موزامبيک همراه خانواده اش به پرتغال مهاجرت کرد و در قلب موسيقی فادو ( موسيقی سنتی پرتغال) بزرگ شد. ماريزا سبک فادو را به سليقه خودش تغيير داد به طوريکه حتی تنظيم و نقش سازهايی مانند گيتار اسپانيايی و گيتار باس در اهنگهای او تغيير کرد. Faiz Ali Faizاز تمام سبک ها و ترانه های صوفيانه ای که از شبه قاره هند سرچشمه می گيرد بدون شک قوالی از همه شناخته تر شده است و هر خواننده سبک قوالی دير يا زود با نصرت فتحعلی خان، استاد مسلم اين سبک که چند سال پيش درگذشت، مقايسه می شود. فيض علی فيض با حنجره توانا و انعطاف پذيرش موفق شده است اعتبار و احترام زيادی در بين بزرگان موسيقی کشورش کسب کند. رحمت علی خان نوازنده هارمونيه (از سازهای سنتی شبه قاره هند که به ارگ بادی شباهت دارد) قبلا در گروه نصرت فتحعلی خان همنوازی می کرد. اما بعد از بيماری اين قوالی خوان بزرگ، از برادرزاده خود، فيض علی فيض خواست که شبی به جای او برنامه اجرا کند. به اين ترتيب نام فيض علی فيض کم کم سر زبانها افتاد. Sushila Ramanسوشيلا رامان، خواننده و آهنگساز هندی تبار بهترين مثال چند فرهنگی بودن بريتانياست. سوشيلا کار موسيقی را از دوران نوجوانی شروع کرد و برای تخصص بيشتر در يک مقطع از زندگی اش دوباره به هند برگشت تا از تعليمات شروتی سادوليکار، خواننده مشهور هندی بهره مند شود. او تا به حال سه آلبوم منتشر کرده است. بيشتر آهنگهای او به زبان انگليسی خوانده شده است، اما استفاده از سازهای هندی در اين آهنگهاست که آنها را متمايز می کند. Sain Zahoorصايين ظهور خواننده 60 ساله پاکستانی هنوز با ترانه ها و اشعار صوفيانه روح انگيز، بسياری از طرفداران سبک قوالی را مدهوش می کند. ظهور که از 5 سالگی آواز می خواند، کلام شاعرانه در وصف خدا و پيغمبر اسلام را با صدای بی نظيرش فرياد می زند. او از آن دسته از خواننده های خيابانی است که هنر خود را در بازارچه ها و مراسم مذهبی می آزمايد. Yat Khaگروه يات خا از جمهوری تووا در شمال مغولستان از نامزدهای ديگر جوايز موسيقی جهانی هستند. اين گروه خارق العاده با ادغام سبک راک و موسيقی سنتی تووا صدای منحصر به فردی توليد می کنند. سرپرست گروه آلبرت کووزين Albert Kuvezin اخيرا سعی دارد بر اساس ترانه های محلی تووا ترانه های مدرن تری به زبان انگليسی بسازد تا آهنگ هايش با موسيقی متداول در غرب تطابق بيشتری داشته باشد. Asha Bhosle & Kronos Quartetآشا بوسل خواننده فيلم های باليوودی سالهاست که به جای بازيگران زن در فيلم های هندی آواز می خواند. اما صدای سازها و تنظيم آهنگ به نظر نا آشنا می آيد. اين حاصل همکاری بی سابقه يک هنرمند هندی با گروه کرونس کوارتت است. کرونس کوارتت در سال 1973 توسط ديويد هرينگتون نوازنده ويولون تشکيل شد. اعضای گروه که در سانفرانسيکو مستقرند تا به حال با تعداد بی شماری از هنرمندان کشورهای مختلف از جمله ايران کار کرده اند. Yasmin Levyياسمين لوی خواننده اسراييلی با صدای سحر آميزش ياد آور روزهايی است که اين منطقه گذرگاه اديان و فرهنگهای مختلف و همزيستی انديشه های متفاوت بود. پدر ياسمين، اسحاق لوی از بزرگترين محققان موسيقی در اسراييل، در طول عمرش به جمع آوری و حفظ ترانه های يهودی – اسپانيايی مشغول بوده که غالبا به زبان باستانی لادينو خوانده می شد. منشا اين ترانه ها به قرن 15 ميلادی برمی گردد يعنی زمانی که بخشی از يهوديان سفاردی به اسپانيا مهاجرت کردند. اما اين ياسمين لوی دختر28 ساله اين محقق بزرگ است که آهنگها را اجرا و احيا می کند. Kimmo Pohjonenکيمو پويونن آهنگساز فنلاندی به جيمی هندريکس آکوردئون معروف است. او در کنار آکوردئون از صداهای الکترونيکی ديگر هم به شکل کاملا جديدی استفاده می کند. کيمو که از سن ده سالگی به تشويق پدرش آکوردئون می نواخت بعد از اتمام تحصيل در آکادمی معتبر موسيقی سيبليوس، با بهره گرفتن از موسيقی محلی فنلاند به کار مستقل مشغول شد. Nitin Sawhney آخرين نامزد از گروه ميان فرهنگی نيتين سوانی آهنگساز جوان هندی تبار مقيم بريتانياست. او که در ناحيه روچستر در استان کنت به دنيا آمده ، طعم تلخ زندگی در يکی از نژاد پرست ترين نواحی بريتانيا را چشيده است. نيتين سوانی با کمال افتخار به نژاد آسيايی اش، نه تنها در برابر نژاد پرستی و وحشت حاکم بر اطرافش ايستاده بلکه آثاری را خلق کرده که از هر نظر زيبايی های دو فرهنگ غرب و شرق را در بر می گيرد. در اين بخش آهنگهايی نامزد شده اند که در کلوپهای رقص سراسر دنيا پخش می شود و با موفقيت همراه بوده اند. MIAنام ميا مخفف Missing In Action يا مفقود الاثر است. اگر از گذشته ميا بدانيد شايد از اين اسم زياد تعجب نکنيد. پدر ميا از شورشيان ببرهای تاميل بوده که از دهه هفتاد تا به امروز با دولت مرکزی می جنگند. دوران بچگی ميا هم به همين دليل با فقر شديد، کشت و کشتار و توپ و تفنگ توام بوده است. تا اينکه با مادرش از سری لانکا فرار کرده و به بريتانيا پناه می برد. او در حال حاضر 28 سالش است و از داغترين هنرمندان لندن به حساب می آيد. او با ادغام سبک هيپ هاپ ، فانک و ريتم های راگای هندی آهنگ می سازد يعنی درست همان نوع آهنگهايی که بايد امروزه در شهرهای بزرگ به اصطلاح کازماپوليتن، مثل لندن ساخته شود. Mercan Dedeوقتی سال گذشته از مرجان دده اهل ترکيه، دعوت شد در کلوپ های رقصی لندن چند شبی اجرا داشته باشد، تا صبح جوان ها را روی پا نگه داشت. مرجان با مخلوط سبکهای الکترونيک و موسيقی صوفيانه ترکی آهنگهای رقصی می سازد. مرجان دده سالهاست در کلوپهای آمريکای شمالی مشغول به کار است و معتقد است موسيقی صوفيانه می تواند هماهنگی بيشتری در جهان پر خشونت فعلی ايجاد کند. DJ Shantelاز آنجايی که موسيقی رقصی هر روز هواداران بيشتری را به خود جلب می کند، اکثر دی جی ها سعی می کنند صداهای جديدتر و متفاوتی را وارد آهنگهايشان کنند و به همين دليل به گنجينه موسيقی اصيل کشورهای شرقی و آفريقايی سر می زنند. اين درست کاری است که دی جی شانتل در آلمان انجام می دهد. او با بهره گرفتن از موسيقی کولی های بالکان، سرزمين اجداديش، کلوپ های رقصی را روی سرش می گذارد. Cheb I Sabbahشيب صباح، دی جی الجزايری با مخلوط کردن سازهای عربی و هندی در اروپا و آمريکا خيلی محبوب شده است. او احتمالا اولين دی جی پنجاه سال به بالای دنيا است. معمولا دی جی ها آنقدر کم سن و سالند که جوش غرور جوانی در صورتشان ديده می شود. در آهنگهای شيب صباح علاوه بر سازهای الکترونيک از سازهايی مثل عود، طبله و سيتار هم استفاده می شود. Dobet Gnahoreدوبت نهوره از ساحل عاج در غرب آفريقاست . دوبت نهوره دختر25 ساله بعد از کودتای سال 1999 به مارسی در فرانسه مهاجرت کرد اما هميشه سعی کرد به ريشه های فرهنگی خود نزديک بماند. از طرفی هم فضای زنده و چند فرهنگی شهر مارسی زمينه رشد و فعاليت نهوره را فراهم کرد. او با اينکه هنوز به دليل عدم امنيت به ساحل عاج برنگشته است اما مرتب برای اجرای کنسرت به کشورهای آفريقايی ديگر سفر می کند. دوبت نهوره در اجراهايش علاوه بر آهنگ و ترانه جنبه های ديگر هنرهای نمايشی از جمله رقص و تئاتر را هم به روی صحنه می آورد. Konono No 1کونونو نامبر وان گروه 6 نفره از جمهوری دموکراتيک کنگو ، 25 سال است که با ابتدايی ترين وسائل و آلات موسيقی آهنگهايی به سبک ترنس با ريشه های آنگولايی و کنگويی می سازند. از آنجايی که اخيرا درغرب شناخته شده اند در گروه تازه وارد ها نامزد شده اند. آلات موسيقی آنها از چوب و سيم و يا ديگر اشيا دور ريخته شده درست شده و حتی آمپلی فايرشان از قطعات اتوموبيل ساخته شده است. به اين ترتيب پيوند فقر و خلاقيت باعث شد کونونو نامبر وان صداهايی را خلق کنند که تا به حال شنيده نشده است. Luraلورا از کيپ وردی که قبلا در بخش آفريقا درباره اش خوانديم، در گروه تازه واردها هم نامزد شده است. او با بهره گرفتن از موسيقی سنتی کيپ وردی و ادغام آنها با سبک های مدرن موفق شده است فرهنگ غنی کشورش را به جهان صادر کند. Daby Toureآخرين نامزدی اين مجموعه خواننده و آهنگساز جوان اهل موريتانی به نام دابی توره است. دابی از 18 سالگی علی رغم مخالفت پدرش به نوازندگی و آهنگسازی مشغول بوده است. از سال 1989 وقتی که تنش و اختلاف بين جوامع عرب مقيم موريتانی و اهالی اين کشور بالا گرفت دابی همراه با پدرش به فرانسه مهاجرت کرد و تحت تاثير روند رايج در پاريس شروع به ساختن آهنگهای جاز و پاپ کرد. خدمات | رای گيری برای پنجمين دوره از اعطای جوايز موسيقی جهان که توسط بی بی سی برگزار می شود، آغاز شده است. | به هنرمند محبوب خود در رقابتهای جايزه موسيقی جهان رای دهيد |
ترکیه از سالها پیش به تدریج به سمت محدود کردن آزادیهای عمومی، بستن یا محدود کردن رسانههای اجتماعی و ایجاد شکاف اجتماعی بین اقوام مختلف کشور از جمله کردها و علویان گراییده بود. کودتا و حوادث پس از آن، مانند دستگیری ده هزار نفر، اخراج شصت هزار نفر و بستن صدها مدرسه و کشیده شدن اختلافات اجتماعی به خشونتهای خیابانی به تشدید بیشتر این جریان انجامیده و وضعیت دموکراسی را در کشور وخیمتر کرده است. مالزی با اثرپذیری از جریان تندروی جاری در عموم جهان اسلام، مذهب تشیع را در سال ۲۰۱۱ در کشورغیر قانونی اعلام کرده و محدودیتهای روزافزونی علیه پیروان این مذهب از جمله دستگیری افراد و بستن محلات تجاری را در پیش گرفته است. دو نمونه دیگر نیز هر چند به وخامت ترکیه به نظر نمیرسند، اما روند چندان خوشبینانهای ندارند. مالزی با اثرپذیری از جریان تندروی جاری در عموم جهان اسلام، مذهب تشیع را در سال ۲۰۱۱ در کشور غیر قانونی اعلام کرده و محدودیتهای روزافزونی علیه پیروان این مذهب از جمله دستگیری افراد و بستن محلات تجاری را در پیش گرفته است. تونس علی رغم نگرش ترقیخواهانه حزب اسلامگرای النهضه، فرهنگ دموکراتیک عمیقی را در ساختار اجتماعیاش ندارد. از این رو تونس در بالاترین مرتبه کشورهای دارای عضو فعال در گروه داعش به شمار میرود. دلایل این مشکل را باید در طرز تلقی و ممارست دموکراسی در فرهنگ عمومی جوامع این کشورها جستجو کرد. از یک سو هنوز دموکراسی به روند مورد توافق عمومی در این کشورها تبدیل نشده است. هنوز اصل این موضوع که نظام سیاسی بر مبنای دموکراسی اداره شود و اختلافات اجتماعی بر مبنای آن سامان یابند، مورد پذیرش همگانی در منطقه نیست. هنوز بحث مشروعیت دموکراسی در منطقه مورد بحث و اختلاف نظر است. به علاوه، هوارداران دموکراسی نیز غالبا آن را به صرف اجرای انتخابات و تحکیم رأی اکثریت فرو میکاهند. این طرز تلقی حداقلی از دموکراسی نه تنها به ایجاد مشروعیت سیاسی بر پایه رضایت عمومی شهروندان نمیانجامد، بلکه سبب ایجاد شکاف اجتماعی و تنشهای فرقهگرایانه و گاه به قدرت رسیدن نظامهای فاشیستی میشود. دموکراسی، فرهنگ تعامل اجتماعی و اداره اختلافات عمومی به شیوه مسالمتآمیز و همراه با پذیرش عمومی است؛ نه فرهنگ رقابت ستیزهجویانه و تلاش برای کنار زدن گروه یا گروههایی از جامعه. دموکراسی، شیوه ایجاد توازن بین هویتهای خُرد دینی و قومی با منافع ملی کلان است. گروههای مختلف اجتماعی در یک روند دموکراتیک به تفاهمات مشترک در اداره نظام سیاسی دست مییابند. از این رو، دموکراسی و سکولاریسم تلازمی منطقی با یکدیگر دارند. ممارست دموکراسی لاجرم مستلزم پذیرش جدایی علایق قومی و دینی از سیاستهای حاکم بر نظام سیاسی جامعه است. دموکراسی بدون سکولاریسم به فضای متشنجی از رقابتهای قومی و دینی منجر شده و به خصوص انتخابات فروکاست میشود. از این رو به دشواری میتوان از وجود دموکراسی مستقری بدون سکولاریسم یاد کرد. آن چه با عنوان دموکراسی اسلامی با عناوینی چون مردمسالاری دینی از آن یاد میشود، از نوعی تناقض مفهومی برخوردار بوده و موانع تحقق ماهوی دارد دموکراسی بدون سکولاریسم به فضای متشنجی از رقابتهای قومی و دینی منجر شده و به خصوص انتخابات فروکاست میشود. از این رو به دشواری میتوان از وجود دموکراسی مستقری بدون سکولاریسم یاد کرد. آن چه با عنوان دموکراسی اسلامی با عناوینی چون مردمسالاری دینی از آن یاد میشود، از نوعی تناقض مفهومی برخوردار بوده و موانع تحقق ماهوی دارد (ماهیت آن به جهت تناقض قابلیت تحقق ندارد). منظور از تناقض، این نیست که اسلام یا هر دین دیگری مخالف دموکراسی است. بلکه منظور آن است که از خاستگاه باورهای دینی (و هم چنان قومی) نمیتوان به تفاهم مشترک با دیگر شهروندان که از خاستگاه باورهای دینی دیگری به مشارکت سیاسی آمدهاند، دست یافت. مقدمه و شرط لازم تفاهم مشترک آن است که دیدگاههای شخصی دینی و قومی به کنار گذاشته شود و دستیابی به منفعت مشترک برای من و دیگری (از دیانت و قومیت دیگر) مد نظر قرار گیرد. به عبارت دیگر، این پرسش اساسی فراروی افراد در یک دموکراسی سکولار قرار دارد که چگونه میتوان سطح زندگی فردی و اجتماعی خوبی را در کنار دیگر شهروندان فارغ از زمینههای دینی و قومی آنها برقرار ساخت؟ باورهای دینی به دو دلیل نمیتوانند زمینه این تفاهم را برقرار کنند. نخست آن که این باورها از فردی به فرد دیگر متفاوت هستند. این باورها حتی در بین پیروان دین و مذاهب واحد نیز مشترک نیستند. اگر بنا باشد از خاستگاه باورهای دینی به توافق برسیم، این پرسش از آغاز مطرح خواهد شد که فهم این مذهب یا آن مذهب مبنا قرار گیرد و یا فهم این مرجع تقلید یا آن دیگری مبنا قرار گیرد. دوم آن که این باورها به جهت طبع ایدئولوژیکشان به سختی امکان دادوستد درباره آنها وجود دارد. برای مثال، امکان ایجاد توافق در مقدار و شیوه پرداخت مالیات وجود دارد؛ اما چگونه میتوان به توافق در شیوه خواندن نماز رسید. تنها توافق ممکن در این خصوص آن است که تو به شیوه دلخواه خود و من به شیوه دلخواه خودم نماز به جا آورم. افزون بر آن که اساسا چه نیازی به توافق در این حوزه از زندگی افراد – فرای از توافق عام بر آزادی ممارستهای دینی مختلف – وجود دارد؟! در این سیاق میتوان به یکی از مشکلات جدی دموکراسیهای خاورمیانه دست یافت. این دموکراسیها غالبا در فضای فرهنگی سکولار شکل نگرفتهاند. هر چند نمونههایی از نظامهای سکولار در ایران، ترکیه، مصر و دیگر کشورهای منطقه وجود داشتهاند، اما سطح سکولاریسم در آنها به سطوحی از نظام سیاسی محدود میشد و به فرهنگی عمومی در ممارست سیاسی شهروندان تبدیل نشده است. چارلز تایلر در کتاب " یک عصر سکولار" به روشنی بین سه لایه مختلف سکولاریسم تفاوت قایل میشود. سکولاریسم میتواند در عرصه نظام سیاسی یا فراتر از آن در سازمانهای اجتماعی جامعه، مانند: مدارس و بازارها و غیره، و یا بالاتر از همه آنها در سبک زندگی افراد تحقق یابد. به محض برداشته شدن فشار از بالا، جریانهای اجتماعی به سوی تحکیم بیشتر نقش دین در نظام سیاسی گراییده و ساختار سکولار نظام را تضعیف کرده، یا از بین میبرند. ترکیه و مصر از نمونههای بارز این تحول به شمار میروند. سکولاریسم در سطح سبک زندگی به خصوصی شدن رابطه افراد با خدا یا مبادی معنوی دیگرشان میانجامد. این رابطه در حوزه مشخصی از زندگی فردی شهروندان محدود شده و نه تنها در عرصه ممارست سیاسی حضور ندارد، بلکه در ممارستهای فردی نیز حضور حداقلی دارد. سکولاریسم در این سطح به یک فرهنگ عمومی در جامعه تبدیل شده و بستر مشترک فعالیت گروههای مختلف اجتماعی از زمینههای دینی و قومی مختلف را فراهم میآورد. این در حالی است که سکولاریسمهای منطقه به خصوص نظام سیاسی محدود شده که غالبا از طریق فشار بر جامعه تحمیل شدهاند. در این نظامها سکولاریسم نه تنها در سطح فردی و سازمانهای اجتماعی تحقق کافی نیافته است، بلکه حتی در سطح نظام سیاسی نیز فراگیر نبوده است. برای مثال، قوانین حقوقی این نظامها غالبا آمیختهای از قوانین مدنی و قوانین دینی باقیمانده از گذشته بوده و حاوی تبعیض علیه طیف متنوعی از اقلیتهای دینی و قومی بود. از این رو، به محض برداشته شدن فشار از بالا، جریانهای اجتماعی به سوی تحکیم بیشتر نقش دین در نظام سیاسی گراییده و ساختار سکولار نظام را تضعیف کرده، یا از بین میبرند. ترکیه و مصر از نمونههای بارز این تحول به شمار میروند. نتیجه آن که دموکراسی پایدار بدون تحقق سکولاریسم ممکن نیست و سکولاریسم بدون تبدیل به یک فرهنگ عمومی و تبدیل به سبک زندگی رایج مردم یک جامعه، محقق نمیشود. نگرشهای دینی تنها از یک زاویه میتوانند به تحکیم دموکراسی یاری رسانند و آن پذیرش عقبنشینی از ساحت عمومی به زندگی فردی و ترویج سبک زندگی سکولار در ممارست سیاسی است. عبدالله نعیم از این زاویه به ارائه قرائتی از اسلام میپردازد که نه تنها معارض سکولاریسم نیست، بلکه به آن دعوت میکند. خاستگاه دعوت به سکولاریسم در این قرائت آن است که ایمان حقیقی بدون آزادی از تحمیل آن ممکن نیست و آزادی از تحمیل آن مقتضی ممارست سیاسی سکولار در حوزه عمومی است. هر چند مدل این نظام سکولار میتواند به تبع شرایط فرهنگی هر جامعه متفاوت باشد. بر خلاف نگاه قائلان به تعارض ذاتی اسلام و سکولاریسم، امکان برآمدن نسخهای سکولار از بین قرائتهای متنوع دین اسلام وجود دارد. هم اکنون نگرش صوفیانه به جهت تمرکز آن بر دین معنوی در برابر دین اجتماعی و نیز تشیع سنتی به جهت محدود کردن نقش دین در عصر غیبت امامان معصوم، زمینههای قابل رشدی را برای سکولاریسم فراهم آوردهاند. | حوادث اخیر ترکیه به طرح پرسش درباره سلامت دموکراسی در این کشور انجامیده است. دموکراسی ترکیه از الگوهای پیشرو در جهان اسلام به شمار میرفت و در کنار نمونههای اندک دیگری چون مالزی و تونس به عنوان نمونههای مترقی منطقه و قابل پیروی در کشورهای دیگر آن یاد میشد. این ادعا اکنون در خصوص هر یک از سه الگوی پیش گفته بسیار دشوار به نظر میرسد. | چالش دینداری و دموکراسی در خاورمیانه |
هانا و شین بعد از مراسم ازدواجشان، عکسی را از این روز در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشتند. هانا زیر عکسش نوشته بود: "ما زن و شوهریم! خیلی خوششانس هستم که حالا با بهترین مردی که میشناسم ازدواج کردم." اما این خبر، با پیامهایی این چنین مواجه شد: "حتما پولداره." "خدای من...این عکس حتما فتوشاپ شده." شین و هانا که از فعالان شبکه یوتیوب هستند معتقدند که دلیل این بازخورد مخاطبانشان این است که شین دارای معلولیت است و هانا این طور نیست. شین به آتروفی عضلانی نخاعی مبتلا است و از دو سالگی از صندلی چرخدار استفاده میکند. این زوج که در مینیاپولیس، در ایالت مینه سوتای آمریکا زندگی میکنند، به بیبیسی گفتند که این واکنش ناخودآگاه نشان میدهد که تعداد زیادی از مردم هنوز در مورد ناتوانیهای جسمی و روابط عاطفی بسیار بی اطلاع هستند. هانا میگوید: "جامعه به ما میگوید که افراد دارای معلولیت شریک زندگی نالایقی هستند. در رسانههای ما، از ناتوانیهای جسمی یا روابط عاشقانه با افراد دارای معلولیت، تقریبا هیچ بازنمایی مثبتی نمیشود. عده زیادی فکر میکنند که افراد دارای معلولیت نمیتوانند یک رابطه سالم و بسیار خوب داشته باشند. این به این معنی است که وقتی من و شین را با هم میبینند برای اینکه بتوانند رابطه ما را با آنچه از رسانهها یاد گرفتهاند تطبیق دهند، داستانهای متفاوت و عجیبی را در ذهن خود میسازند." رسانهها ناتوانی جسمی را ناخوشایند نشان میدهند یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۴ نشان میدهد که ۴۴ درصد بریتانیاییهای شرکت کننده در این مطالعه آماری، حاضر نیستند با فرد دارای معلولیت رابطه جنسی داشته باشند. اما ۵۰ درصد از شرکتکنندگان احتمال داشتن این رابطه را مستقیما رد نکردند. شین ۲۸ ساله در اینباره میگوید که نبود یک بازنمایی مثبت اغلب باعث میشد که فکر کند هرگز شریکی برای زندگی پیدا نخواهد کرد. او در ادامه گفت: "چیزهایی که در رسانهها میدیدم باعث میشد معلولیت برای من بسیار ناخوشایند بهنظر بیاید. این موجب شده بود که فکر کنم اکثریت مردم حاضر نیستند با فرد دارای معلولیت رابطه دوستی برقرار کنند." هانای ۲۴ ساله میگوید با اینکه معلولیت شین هیچ وقت برایش مسئلهای نبود، اما تا آن زمان هرگز فردی با ناتوانی جسمی یا کسی که از صندلی چرخدار استفاده کند را نیز ندیده بود. مسئله مطرح دیگر این است که افراد دارای معلولیت و افراد بدون ناتوانی جسمی، رابطه خود را چگونه خطاب میکنند. در ایالات متحده، بهخصوص افراد دارای معلولیتی که مانند شین ویدیو بلاگر هستند، برای اشاره به زوجی که یکی از آنها دارای معلولیت است از لغت "اینترایبلد" استفاده میکنند. اما از این لغت به صورت گسترده استقبال نشده است. بعضیها احساس میکنند این کار نگرشهای متعصب و جهتدار را تقویت میکند. میک اسکارلت، یک سخنگو و فعال کارزارهای ناتوانی جسمی میگوید: "این لغت نامناسب است و روی تفاوتهای جسمی یا ذهنی دو نفر (یا بیشتر) در یک رابطه متمرکز میشود. افراد دارای معلولیت، زمان زیادی را صرف میکنند تا به اکثریت جامعه نشان دهند که "ناتوانی ما از جسم ما نیست، بلکه از نحوه برخورد جامعه با ما است." بنابراین وقتی نگرشی مانند "اینترایبلد" وارد جامعه میشود، بخش بزرگی از این تلاشها را از بین میبرد." بیبیسی همچنین با زوجهای جوان دیگری درباره تجربیات مشابه آنها صحبت کرده است. "مردم فکر میکنند ما بردار و خواهر هستیم." چارلی و جینا چارلی میگوید: " در ۱۰ هفتگی، به دلیل نرسیدن اکسیژن به مغزم دچار فلج مغزی شدم. از آنجایی که در حفظ تعادل و کنترل نیمه پایینی بدنم با مشکل مواجهم، معمولا از صندلی چرخدار استفاده میکنم. جینا و من کمی بیشتر از سه سال است که با هم هستیم. ناتوانی جسمی من هرگز برای جینا مسئلهای نبوده است. او روزهای اول آشنایی ما، سوالات زیادی میپرسید. اما این برای من آزاردهنده نبود. از آنجایی که از ابتدا جینا از شرایط من آگاه بود و دوستی خود را در فضای مجازی شروع کرده بودیم، زمانیکه برای اولینبار همدیگر را حضوری ملاقات کردیم، تا حد زیادی بههم متعهد بودیم و این مسئله دیگر اهمیتی نداشت. از نظر بازخورد جامعه، جالب است که مردم اغلب تصور میکنند که ما خواهر و برادر هستیم. درست است که موی هردوی ما قرمز است، اما به نظرم برای مردم راحتتر است که فرض کنند یک فرد دارای معلولیت با خانواده خود میگردد تا با شریک زندگیاش. افراد زیادی هم هستند که جینا را تحسین و تشویق میکنند. انگار به نوعی غیرمستقیم به او تسلی میبخشند. زیرا بهنظر با اینکه او لایق فرصتهای بهتری است، به دوستی با من قانع شده است. مردم فکر میکنند که این رابطه بسیار یکطرفه است و جینا تمام کارهای من را انجام میدهد. در صورتیکه اینطور نیست. مانند روابط بقیه مردم، این یک رابطه دو طرفه است. درست است که جینا از لحاظ فیزیکی در کارهای روزانه کمک میکند، اما من هم از لحاظ روحی در چالشهای زندگی از او حمایت میکنم. اگر بخواهم مردم را متوجه یک نکته کنم، آن این است که همه روابط عاشقانه مثل هم هستند. بالا و پایین دارند. یک زوج نسبت بههم مسئولیت دارند، همدیگر را درک و از هم مراقبت میکنند. معلولیت این را عوض نمیکند. اگر کسی با فرد دارای معلولیت دوست است، به این دلیل است که بههم علاقه دارند. نه چیز دیگری." جینا میگوید: "وقتی اول با هم آشنا شدیم، از چارلی سوالهای زیادی در مورد زندگی پرسیدم. از او هم خواستم که این کار را بکند و این سوال و جوابها را به یک بازی جالب و احمقانه تبدیل کردیم. بسیاری از سوالهای من در مورد ناتوانی جسمی او بود. اما به چارلی گفته بودم که اگر سوال احمقانهای پرسیدم و یا اگر تمایلی به جواب دادن ندارد، اجباری به پاسخ نیست. این کار به ما کمک زیادی کرد و باعث شد در اولین ملاقات حضوری معذب نباشیم. سه سال بعدتر، وقتی با هم بیرون میرفتیم و میگفتم دوست پسرم از صندلی چرخدار استفاده میکند و یا من به او در انجام بعضی کارها کمک میکنم، دیگر به نگاههای متعجب و ترحمآمیز عادت کرده بودم. مردم میگویند: "حتما فشار زیادی روی دوش تو است. باید خیلی سخت باشد که تصمیم بگیری که میخواهی به این رابطه ادامه بدهی." پاسخ من منفی است. در جواب معمولا از چارلی تعریف میکنم و یا توضیح میدهم که رابطه ما یک طرفه نیست و زحمتی روی دوش من نیست. من با چارلی هستم چون او فردی دوستداشتنی، فوقالعاده و با محبت است. به نظرم بسیاری از این برداشتهای نادرست ناشی از این است که مردم فکر میکنند کمک به فرد دارای معلولیت تنها میتواند وظیفه یک پرستار باشد. آنچه که این افراد درک نمیکنند این است که وقتی به چارلی کمک میکنم، رابطه ما آسیبی نمیبیند و عشق ما کمرنگ نمیشود. در واقع برعکس، آن را قویتر میکند. به همین دلیل من هیچ وقت از لغت پرستاری استفاده نمیکنم. من از همه جوانب شریک زندگی چارلی هستم." "درباره ناتوانی جسمی و رابطه جنسی تابویی وجود دارد" لوسی و آرون لوسی میگوید: "من به فیبرومیالژی مبتلا هستم که یک سندرم درد اسکلتی-عضلانی مزمن است. علائم این بیماری، درد مزمن، گنگی، خستگی و چیزی که بیشتر از همه روی من تاثیر میگذارد، اختلال در حرکت است. من معمولا برای حرکت به عصا یا تکیهگاه دیگری نیاز دارم. من و آرون دو سال پیش در یک برنامه بورس دانشجویی در لس آنجلس با هم آشنا شدیم. من بسیار بی تعارفم و آرون با وجود مشکل من عاشقم شد. آرون درک میکند که بدن من بسیار متفاوت و غیرقابل پیش بینی است. او بسیار با محبت و پشتیبانی فوق العاده است. من معمولا برای حرکت به کمک زیادی نیاز دارم. استفاده از وسایل نقلیه عمومی برای من سخت است. نمیتوانم زیاد پیاده راه بروم و متاسفانه فعلا شرایط رانندگی کردن را ندارم. خیلی خوششانس هستم که آرون رانندگی میکند و به من در انجام کارهایی مانند خرید کمک میکند. از آنجایی که بیماری من در ظاهر مشخص نیست، معمولا مردم از شرایط من ناآگاهند. این باعث میشود که برای بعضی از مردم، رابطه ما شوک بزرگتری باشد. سوالهای زیادی که از آرون میشود کلافهکننده است. بیرون از خانه و در جمع، معمولا من این سوالات را نادیده میگیرم. ولی آرون بعضی مواقع عصبی میشود. برعکس، در محیط خانه این من هستم که بیشتر افسرده و دچار حملات عصبی میشوم. این شرایط طاقتفرسا است. دوست داشتم مردم بفهمند که ناتوانی جسمی من به آنها این اجازه را نمیدهد که در مقایسه با دیگران، از زندگی خصوصی من اطلاعات بیشتری بخواهند. علاوه بر این، درباره ناتوانی جسمی و رابطه جنسی تابویی وجود دارد. مردم فکر میکنند که این دو کنار هم شدنی نیست. با اینکه ممکن است این مسئله در بعضی موارد درست باشد، من فکر میکنم که افراد دارای معلولیت قدر رابطه جنسی و عاشقانه را بیشتر میدانند و درک بهتری از آن دارند. رابطه جنسی فقط درباره سکس نیست، بلکه به نظرم بیشتر راجع به احساسات، عواطف، لذت و عشقبازی است. تجربهای است که به نظرم در همه روابط وجود ندارد. "مراقبت از یکدیگر باید در تمام روابط عاشقانه وجود داشته باشد" لورنا و راب لورنا میگوید: "یازده سال است که با راب هستم و چهار سال پیش ازدواج کردیم. حدود هفت سال از دوستی ما میگذشت که من به ME یا سندرم خستگی مزمن مبتلا شدم. از علائم این بیماری خستگی شدید است که باعث میشود اغلب از صندلی چرخدار استفاده کنم و بیشتر وقتها در خانه بمانم. همچنین در بعضی از کارهای شخصی مانند حمام کردن و کارهای معمول روزانه به کمک راب نیاز دارم. به نظرم این بیماری ما را به هم نزدیکتر کرده و میکند. فکر میکنم که در یک رابطه، مراقبت و نگهداری از هم میتواند کاری عاشقانه باشد. البته که عادت به شرایط جدید برای هردوی ما سخت بود. بهخصوص برای من چون زندگیم بسیار تغییر کرده است. مجبور شدم شغل معلمی را کنار بگذارم و این روی عزت نفس من تاثیر منفی بسیاری گذاشت. اما خوشبختانه به کمک مشاوره روی این مسئله کار کردم. یکی از نکات کلیدی که به من کمک کرد این بود که باید ذهنیت خود را راجع به معنی "مفید بودن و کمک کردن" تغییر دهیم. بنابراین با اینکه نمیتوانم آشپزی کنم یا خانه را جارو کنم، اما وقتی آرون از لحاظ روحی تحت فشار است، پای حرفهایش مینشینم و به او گوش میدهم. یا اینکه برای وعدههای غذایی برنامهریزی میکنم تا هردو رژیم مناسب و سالمی داشته باشیم. به نظرم در همه رابطههای عاشقانه، نوعی مراقبت و نگهداری از هم باید وجود داشته باشد. خستگی مزمن و شرایط بیثبات من باعث میشود که نتوانیم برای محیط بیرون از خانه برنامه منظمی داشته باشیم. مسلما همچنان بعضی مواقع کلافه هم میشویم. اما به نظرم این شرایط به ما آموخته که در زندگی انعطاف و آرامش بیشتری داشته باشیم. بیشتر در لحظه زندگی کنیم و قدر چیزهای کوچکی را که هنوز در دسترس ما است بدانیم. بهعلاوه، آرون شیفته من است! کنار من بودن او را خوشحال میکند. رابطه جنسی ما هم بهدلیل گفتگو و تعاملی که داریم عالی است. در جامعه هنوز افراد دارای معلولیت را به چشم انسانهای کاملی نمیبینیم که مثل سایر مردم، نیازهای عاطفی و جسمی یکسانی دارند. این نگرش باید تغییر کند. من همه اعتماد بهنفسم را از دست داده بودم و نگران بودم که همسرم به من دیگر تمایلی ندارد. اما کاملا اشتباه فکر میکردم. در ضمن هنوز به شدت عاشقش هستم که خب، کمک بزرگی است. | داشتن یک رابطه عاشقانه به طور کلی پیچیده است. اما رویکرد منفی جامعه موجب میشود که درباره رابطه عاشقانه با افراد دارای معلولیت، کمتر صحبت شود. رابطه هانا با شین برکا که از صندلی چرخدار استفاده میکند، در شبکههای اجتماعی بازخوردهایی منفی دریافت کرد و این زوج آشکارا و با صدای بلند از این نحوه برخورد انتقاد کردند. ما هم تصمیم گرفتیم با چند زوج دیگر درباره تجربیات مشابه آنها صحبت کنیم. | ناتوانی جسمی و روابط عاشقانه: چرا مردم فکر میکنند من از دوست پسرم پرستاری میکنم؟ |
فراز و نشیب های زندگی سیاسی محمود احمدی نژاد پرده اول: فرماندار و استاندار؛ سالهای انقلاب و جنگ ظهور محمود احمدینژاد در عرصه سیاست ایران به آغاز دهه شصت برمیگردد؛ دوران انقلاب فرهنگی، تعطیلی دانشگاهها و آشوبهای داخلی. او که پیش از انقلاب در رشته مهندسی عمران دانشگاه علم و صنعت تحصیل میکرد پس از انقلاب فرهنگی در همان دانشگاه ادامه تحصیل داد و به روایت خودش از پایهگذاران «انجمن اسلامی دانشجویان» بوده است. آغاز دهه شصت اما او فرماندار ماکو در آذربایجان غربی شد. درست در همان زمان مجتبی ثمرههاشمی معاون استانداری بود و صادق محصولی هم فرماندار ارومیه شده بود. سه نفری که گفته میشد از دوران دانشجویی با هم همراه بودند و نشریه «جیغ و داد» را منتشر میکردند. احمدینژاد که ۴ سال فرماندار ماکو بود در سال ۱۳۶۵ همزمان با تحصیل در دوره کارشناسی ارشد، داوطلبانه به «تیپ ویژه سپاه» پیوست و هنگامی که ۳۰ سال داشت «مسئول پشتیبانی جنگ» در استانداری کردستان شد و مسئولیت ستاد جنگ استانهای غربی ایران را برعهده گرفت. پایان جنگ او را به دانشگاه برگرداند تا آنکه در دوران ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی با استانداری اردبیل به ساختار قدرت برگشت. بازگشت احمدی نژآد به عرصه قدرت با دومین دوره شورای شهر تهران همراه بود. شورای شهر، او را به عنوان شهردار تهران برگزید پرده دوم: از شهرداری تا ریاست جمهوری احمدینژاد گفته بود که پس از استانداری در دوره اصلاحات به فعالیتهای «اجتماعی، فرهنگی» روی آورد و به محیط دانشگاه بازگشت. البته او عضو حزب «جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی» شده بود که در همان سال ۱۳۷۶ تاسیس شد؛ یعنی پایان استانداری او. بازگشت او به عرصه قدرت با دومین دوره شورای شهر تهران همراه بود. با پیروزی ائتلافی از اصولگرایان با عنوان «آبادگران» در انتخابات شورای شهر تهران، او به صحنه بازگشت. این ائتلاف ۱۴ کرسی از ۱۵ کرسی شورا و ۳۰ کرسی در مجلس هفتم به دست آورد. شورای شهر، محمود احمدینژاد را به عنوان شهردار تهران برگزید. این ائتلاف در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ هم از آقای احمدینژاد حمایت کرد. آقای احمدینژاد در همان سال ها با شعار «مردی از جنس مردم» و ادعای نزدیکی با مشکلات و معضلات قشر کمدرآمد به سوی ریاست جمهوری گام برداشت. احمدینژاد تحریمها را «کاغذپاره» خواند، اما در نهایت ضربههای بسیاری به اقتصاد ایران وارد شد و زمینهساز فساد در دور زدنهای تحریمها و افزایش شکاف طبقاتی در جامعه شد پرده سوم: "کاغذپارههایی" که تحریم بودند احمدینژاد پس از دو دوره مبارزه انتخاباتی توانست در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری ایران با بیش از ۱۷ میلیون رای مقابل اکبر هاشمیرفسنجانی پیروز شود. وعدههای او مبنی بر آوردن نفت بر سر سفره مردم اما در حد ادعا ماند و کارنامه اقتصادی دولت نهم، حاکی از افزایش تورم و گرانی بود. سفرهای استانی مداوم، ادغام سازمان مدیریت و برنامهریزی، طرح بنگاههای زود بازده، واگذاری طرحها بدون انجام مناقصه، ایجاد صندوق مهر رضا، مسکن مهر و انحلال برخی شوراها مثل شورای عالی اقتصاد تنها بخشی از تصمیم های و کارهای بحث برانگیز دولت آقای احمدینژاد بود. با روی کار آمدن دولت او پرونده اتمی ایران هم برای بررسی به شورای امنیت ارجاع شد و چندین قطعنامه علیه هستهای ایران صادر شد. پس از آن تحریمهای اتحادیه اروپا و یکجانبه آمریکا تشدید شد. آقای احمدینژاد آن تحریمها را «کاغذپاره» خوانده بود، اما در نهایت ضربههای بسیاری به اقتصاد ایران وارد شد و زمینهساز فساد در دور زدنهای تحریمها و افزایش شکاف طبقاتی در جامعه شد. در نهایت موجی از سختگیری و بازداشت و دور تازه ای از مهاجرت از ایران پس از انتخابات اتفاق افتاد. دو رقیب احمدی نژاد هم راهی حصر شدند پرده چهارم: انتخابات ۸۸؛ از تقلب تا حصر احمدینژاد که با سیاست افشارگرایانه «بگم بگم» در مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸ حاضر شده بود، رقیبانی چون مهدی کروبی و میرحسین موسوی را مقابل خود داشت که مورد حمایت اصلاحطلبان بودند و پایگاه اجتماعی گستردهای جذب کرده بودند. طبق اعلام رسمی، او در این انتخابات ۶۳ درصد آرا را از آن خود کرده بود. هرچند دیگر کاندیداها و حامیان آنها به وجود «تقلب و تخلف» معتقد بودند. در نهایت موجی از سختگیری و بازداشت و دور تازه ای از مهاجرت از ایران اتفاق افتاد. دو رقیب او هم راهی حصر شدند. آقای احمدینژاد مردمی را که در اعتراض به نتایج اعلام شده انتخابات به خیابان آمده بودند «خس و خاشاک» خواند و با تکیه بر حمایت رهبر جمهوری اسلامی، کشته شدن معترضان و بازداشتهای گسترده را نادیده گرفت. آیت الله علی خامنهای، رهبر ایران در این انتخابات گفته بود که نظرش به احمدینژاد نزدیکتر است و او را به خاطر «اطاعت از رهبری» تحسین کرده بود. در این دوره از ریاستجمهوری، آقای احمدینژاد با سپاه، قوه قضاییه و مجلس هم درگیر شد و هر بار آیتالله خامنه ای برای فیصله دادن به تنش مجبور به دخالت شد. اظهارات رحیممشایی و دفاع همیشگی رییسدولت از او باعث «انحرافی» خوانده شدن حلقه نزدیکان احمدینژاد شد پرده پنجم: حلقه انحرافی دوره دوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد با مطرح شدن نام اسفندیار رحیممشایی برای پست معاون ولی آغاز شد. در تیر ماه ۱۳۸۸ وقتی احمدینژاد پیشنهاد خود را مطرح کرد، آیت الله خامنهای در نامهای خصوصی به او گفت که چنین مصلحت نمیداند. بیتوجهی سه روزه احمدینژاد باعث شد دفتر رهبر ایران، حسن ابوترابی، نایب رییس مجلس را مامور علنی کردن نامه کند. اما اظهارات رحیممشایی از همان سال و دفاع همیشگی رییسدولت از او باعث «انحرافی» خوانده شدن حلقه نزدیکان احمدینژاد شد. رحیممشایی در سال ۱۳۸۹ در تقابل با روحانیون گفته بود «دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند گذشته است.» او بعدتر در میان ایرانیان مقیم خارج از «مکتب ایرانی» صحبت کرده بود. ادعای ارتباط با امام دوازدهم شیعیان در این دوران شدت گرفت. در همین زمان بود که مستندی نیز با عنوان «ظهور نزدیک است» پخش شد که توضیح میداد دولت احمدینژاد زمینهساز «ظهور امام زمان» است. این مسئله هم با برخورد جدی آیتالله خامنهای و روحانیون مواجه شد. بعدتر قوه قضاییه هم وارد شد و دستگاههای امنیتی بسیاری از افراد موسوم به این جریان را بازداشت کردند. عزل حیدرمصلحی از وزارت اطلاعات و مخالفت رهبری با دستور احمدینژاد، قهر ۱۱ روزه رئیس دولت را در پی داشت پرده ششم: قهر و خانه نشینی عزل حیدرمصلحی از وزارت اطلاعات و مخالفت رهبری با دستور احمدینژاد، قهر ۱۱ روزه رئیس دولت را در پی داشت. در آن زمان احمدینژاد میخواست مصلحی را عزل کند و از او خواسته بود استعفا دهد. متن این استعفا به همراه موافقت احمدینژاد در رسانهها منتشر شده بود که آیتالله خامنهای با آن مخالفت کرد و به مصلحی توصیه کرد در سمت خود باقی بماند. در آن زمان هفته نامه اکونومیست در گزارشی منشا اختلاف احمدینژاد و مصلحی را پی بردن رئیس دولت به شنود مکالمات رحیممشایی توسط وزارت اطلاعات عنوان کرده بود. به هر روی، دخالت آقای خامنه ای به قهر آقای احمدینژاد منجر شد. او در این یازده روز در جلسات هیئت دولت هم حضور نیافت. البته هیچوقت نپذیرفت ترک وظیفه کرده است بلکه معتقد بود دور کاری میکند. آیت الله خامنهای در اظهاراتی مسئله عزل و ابقای مصلحی را «کماهمیت» خوانده بود و محمدرضا باهنر، نایب رئیس وقت مجلس هم گفته بود که احمدینژاد قصد استعفا داشته است. اما وقتی که احمدینژاد فهمید قرار است در مجلس طرحی برای رای به عدم کفایت او مطرح شود، به کار بازگشت. احمدی نژاد ابتدا با حمایت از بقایی و بعد ثبتنام خود، میخواهد بار دیگر در عرصه سیاست ایران عرض اندام کند پرده هفتم: رو به بقایی؛ پشت به رهبری حالا احمدینژاد بار دیگر علی رغم هشدارهای آیتالله خامنهای قدم به انتخابات ریاست جمهوری گذاشته است. اگرچه در ۴ سال ریاست حسن روحانی بر دولت، بارها عملکرد دولت نهم و دهم به نقد و اعتراض گذاشته شد. اما او ابتدا با حمایت از بقایی و بعد ثبتنام خود، میخواهد بار دیگر در عرصه سیاست ایران عرض اندام کند. آیت الله خامنهای در مهر ماه سال گذشته محمد احمدینژاد را در کاندیداتوری در این انتخابات نهی کرده بود و هشدار داده بود که حضور احمدینژاد انتخابات را «دو قطبی» میکند. اما احمدینژاد پس از ثبتنام در جمع خبرنگاران گفت: «باور من این است که در شرایطی که لایق آن هستیم قرار نداریم، نیازمند وحدت و عزم برای رسیدن به جایگاه خود هستیم. علیرغم اینکه فشار گستردهای به این خادم است که وارد انتخابات شوم اما من به قول اخلاقی خود پایبندم، ثبت نام من برای حمایت از بقایی است.» وقتی خبرنگاران از او پرسیدند آیا برای ثبتنام با رهبر هم مشورت کرده است؟ خندهای زد و سکوت کرد. | در دومین روز نامنویسی کاندیداهای دوازدهمین دوره ریاستجمهوری در ایران، محمود احمدینژاد، رییس دو دولت نهم و دهم، علیرغم مخالفت رهبر جمهوری اسلامی، به عنوان نامزد ریاستجمهوری سال ۱۳۹۶ ثبتنام کرد. نادیده گرفتن اظهارات رهبر جمهوری اسلامی از سوی فردی صورت میگیرد که دو دوره ریاست جمهوری اش با بحران های فراوانی همراه بوده است و در دوره ریاستاش بر دولت، از نزدیکی به آیت الله خامنه ای تا ایستادگی در برابر آیتالله خامنهای تغییر جهت داد. | محمود احمدی نژاد در هفت پرده |
افسران اطلاعاتی آمریکا به روزنامه نگاری معروف به نام سیمورهرش گفتند که تاسیسات هسته ای نظامی ایران نه در نیروگاه آب سبک بوشهر بلکه در "اماکن نظامی" قرار دارد. 29 ژانویه: جورج بوش، رییس جمهور آمریکا، چند ماه بعد از حملات یازده سپتامبر 2001، ایران را همراه عراق و کره شمالی در "محور شرارت" قرار داد. 14 اوت: فردی از مخالفان جمهوری اسلامی به نام علیرضا جعفرزاده ادعا کرد ایران در نطنز تاسیسات غنی سازی اورانیوم و در اراک، راکتور آب سنگین ساخته است. سپتامبر: روسیه مقدمات ساخت راکتوری 800 میلیون دلاری را در حوالی بوشهر آغاز کرد. قرار بود این نیروگاه تا آخر سال 2003 وارد مدار شود. دسامبر: آمریکا ایران را به تلاش برای تولید تسلیحات اتمی متهم و تصاویری ماهواره ای منتشر کرد که تاسیساتی اتمی در نطنز و اراک را نشان می داد. رسانه های آمریکایی ادعا کردند این تاسیسات کاربرد نظامی دارد. 21 فوریه: محمد برادعی، مدیر آژانس بین المللی انرژی اتمی به ایران سفر کرد تا ادعای تهران را مبنی بر این که برنامه اتمی اش صلح آمیز است، تایید کند. از آن زمان تا ماه مه، بازرسان چندین بازرسی در ایران انجام دادند. مه: ایران تایید کرد تاسیساتی را در نطنز و اراک می سازد ولی تاکید کرد که اینها همانند نیروگاه بوشهر صرفا برای تولید انرژی هسته ای و کاربرد غیر نظامی آن است. 16 ژوئن: آقای برادعی اظهار کرد که بازرسی ها نشان داده که "ایران برخی از مواد و فعالیتهای اتمی خود را گزارش نداده است" و خواستار همکاری تهران شد. با این حال این گزارش اعلام نکرد که ایران مفاد معاهده منع تکثیر تسلیحات اتمی رانقض کرده است. در همین حال، وزرای خارجه اتحادیه اروپا از ایران خواستند اجازه دهد بازرسی های سختگیرانه تری اعمال شود. 19 ژوئن: آری فلیشر، سخنگوی کاخ سفید، توسل به "گزینه نظامی" در برخورد با ایران را منتفی ندانست. 19 ژوئن: آژانس از ایران خواست پروتکل الحاقی معاهده منع تکثیر تسلیحات هسته ای را امضا کند و به بازرسان اجازه دهد به تاسیسات هسته ای جمهوری اسلامی دسترسی نامحدود و سرزده داشته باشند. 19 ژوییه: بازرسان دور تازه ای از بازرسی را آغاز کردند. روزنامه واشنگتن پست نیز خبر داد بازرسان در جریان بازرسی قبلی خود نشانه هایی از اورانیوم غنی شده در نطنز یافته اند. 21 ژوییه: اتحادیه اروپا هشدار داد که اگر ایران همکاری کاملی با بازرسان نداشته باشد، بروکسل شاید در مناسبات سیاسی و اقتصادی خود با جمهوری اسلامی تجدید نظر کند. 6 اوت: محمد خاتمی، رییس جمهور وقت ایران، اعلام کرد که تسلیحات اتمی هیچ جایگاهی در راهبرد نظامی کشورش ندارد، ولی ایران از فناوری اتمی دست نخواهد کشید. 26 اوت: تهران اعلام کرد که به بازرسی سرزده تن می دهد ولی این تضمین را می خواهد که بازرسان اسرار برنامه های راهبردی نظامی اش را افشا نخواهند کرد. گزارش محرمانه آژانس اتمی ادعا کرد ایران دو نوع اورانیوم غنی شده تولید کرد که برای مصارف صلح جویانه کاربردی ندارد. 9 سپتامبر: واشنگتن اعلام کرد که ایران پایبند توافقنامه های بین المللی منع تکثیر هسته ای نیست، ولی پیشنهاد بریتانیا، آلمان و فرانسه را پذیرفت که تا آخر اکتبر به جمهوری اسلامی وقت داده شود تا فعالیتهای اتمی خود را کاملا افشا کند و بازرسی های سرزده را بپذیرد. 12 سپتامبر: آژانس به ایران تا 31 اکتبر به ایران فرصت داد برنامه هسته ای خود را فاش کند، ولی جمهوری اسلامی این ضرب الاجل را نپذیرفت. 13 اکتبر: روسیه اعلام کرد که طرح راه اندازی راکتور بوشهر را یک سال به تعویق اندخته ولی تاکید کرد که دلیل آن مشکلات فنی بوده، نه فشارهای غرب. 14 اکتبر: یکی از گروه های مخالف جمهوری اسلامی ادعا کرد ایران یک کارخانه غنی سازی اورانیوم برای مقاصد نظامی در اصفهان ساخته است. 19 اکتبر: مقامات جمهوری اسلامی با فرستادگان آژانس درباره پذیرش بازرسی های سختگیرانه تر به مذاکره پرداختند. 21 اکتبر: کمال خرازی، وزیر وقت امور خارجه ایران، قول داد جمهوری اسلامی در جریان مذاکراتش با سه کشور اروپایی "شفافیت کامل" را اصل قرار دهد. اندکی بعد یکی از دیپلماتهای غربی اعلام کرد ایران پذیرفته است غنی سازی اورانیوم را متوقف و پروتکل الحاقی را امضا کند. 24 اکتبر: برخی از مردم تهران در اعتراض به تصمیم ایران برای امضای پروتکل تظاهرات کردند. 31 اکتبر: آژانس اعلام کرد ایران اظهارنامه "جامعی" درباره فعالیت اتمی اش تحویل داده است. 10 نوامبر: گزارش داخلی آژانس اظهار کرد: "در حال حاضر هیچ مدرکی در دست نیست که ایران در حال تولید تسلیحات اتمی است." آمریکا این گزارش را رد کرد. 11 نوامبر: آژانس در گزارشی اعلام کرد که ایران اذعان کرده که پلوتونیوم، ماده ای که می توان برای تولید جنگ افزار اتمی بکار برد، تولید کرده است، ولی افزود هیچ مدرکی در دست نیست که ایران قصد تولید بمب اتمی را دارد. 13 نوامبر: واشنگتن این گزارش را رد کرد و آن را "باورنکردنی" خواند. آژانس از گزارش خود دفاع کرد. 25 نوامبر: بریتانیا، فرانسه و آلمان با آمریکا بر سر قطعنامه ای به توافق رسیدند که به ایران در مورد فعالیتهای اتمی اش هشدار می داد. 26 نوامبر: آژانس این قطعنامه را تصویب کرد ولی تحریم ایران را توصیه نکرد. 18 دسامبر: علی اکبر صالحی، نماینده وقت ایران در آژانس، پروتکل الحاقی را امضا کرد تا تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی در معرض بازرسی بی قید و شرط قرار گیرد. 4 آوریل: ایران داشتن تاسیسات اتمی مخفی را تکذیب و اصرار کرد که بکارگیری آزمایشی اورانیوم غنی شده در اصفهان مغایر با تعهداتش در پروتکل الحاقی نیست. 9 آوریل: غلامرضا آقازاده، رییس سازمان انرژی اتمی ایران اعلام کرد که جمهوری اسلامی "داوطلبانه" تولید سانترفیوژ را متوقف می کند. 21 مه: ایران گزارشی با بیش از هزار صفحه را درباره فعالیتهای اتمی خود تحویل آژانس داد. اول ژوئن: آژانس ادعا کرد نشانه های تازه ای از اورانیوم غنی شده را در ایران یافته که فراتر از سطح لازم برای تولید غیر نظامی انرژی هسته ای است. 10 ژوئن: دیپلماتها گفتند ایران در بازار سیاه اتمی به دنبال "دهها هزار" قطعه برای برنامه هسته ای خود بوده است. 12 ژوئن: ایران اعلام کرد که تسلیم فشارهای بین المللی نخواهد شد و از دنیا خواست که این کشور را عضو "باشگاه هسته ای" بداند. 27 ژوییه: ایران پلمپ آژانس روی سانترفیوژها را فک و تولید سانترفیوژ در نطنز را آغاز کرد. 31 ژوییه: ایران اذعان کرد تولید قطعات سانترفیوژ را که برای غنی سازی اورانیوم است، از سر گرفته ولی تاکید کرد که فعالیتهای غنی سازی را از سر نگرفته است. 24 اوت: کمال خرازی، وزیر وقت امور خارجه ایران اعلام کرد که جمهوری اسلامی هرگونه حمله پیشگیرانه اسراییل به تاسیسات اتمی اش را با زور پاسخ خواهد داد. 28 اوت: محمد خاتمی، رییس جمهور وقت ایران، اعلام کرد که آژانس باید حق ایران برای غنی سازی اورانیوم جهت نیات صلح جویانه را به رسمیت بشناسد. اول سپتامبر: یک گزارش آژانس اظهار کرد که برخی از ادعاهای ایران در مورد فعالیتهای اتمی اش قابل باور است ولی از تصمیم ایران برای تولید انبوه کیک زرد برای غنی سازی ابراز نگرانی کرد. کالین پاول، وزیر وقت امور خارجه آمریکا گفت که این گزارش برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت کفایت می کند. 13 سپتامبر: اجلاس شورای حکام آژانس در وین آغاز شد. 14 سپتامبر: ایران تعلیق نامحدود غنی سازی را نپذیرفت و گفت که تولید سانترفیوژ را متوقف نخواهد کرد. 18 سپتامبر: آژانس به تهران تا 25 نوامبر فرصت داد تا فعالیتهای اتمی خود را افشا کند. 21 سپتامبر: ایران اعلام کرد که فراوری گسترده کیک زرد را که گامی به سوی غنی سازی است، از سر گرفته است. 21 اکتبر: برلین، لندن و پاریس از تهران خواستند کلیه فعالیتهای مربوط به غنی سازی را متوقف کند وگرنه پرونده اش به شورای امنیت ارجاع خواهد شد. این سه کشور اروپایی مشوقهایی را پیشنهاد دادند. 31 اکتبر: پارلمان ایران طرحی را تصویب کرد که خواستار از سرگیری غنی سازی اورانیوم بود. 6 نوامبر: در پی مذاکرات طرفهای درگیر در پاریس، اعلام شد که "توافقی مقدماتی" حاصل شده است. 14 نوامبر: ایران پذیرفت تا زمانی که مذاکرات ادامه دارد، غنی سازی اورانیوم را کاملا به حالت تعلیق درآورد. 24 نوامبر: ایران کوشید مفاد توافقنامه اخیر را به گونه اصلاح کند تا بتواند از برخی سانترفیوژها برای "تحقیقات" استفاده کند. چهار روز بعد تحت فشار غرب این درخواست کنار گذاشته شد. 13 دسامبر: مذاکرات ایران و اتحادیه اروپا آغاز شد. 13 ژانویه: بازرسان آژانس از تاسیسات پارچین در جنوب شرقی تهران بازدید کردند. 13 فوریه: ایران اعلام کرد به رغم پیشنهاد اروپا برای ارایه راکتور آب سبک، ساخت راکتور آب سنگین در اراک را که ممکن است برای مقاصد نظامی بکار گرفته شود، متوقف نخواهد کرد. 27 فوریه: ایران و روسیه توافقنامه ای را امضا کردند که به موجب آن روسیه سوخت نیروگاه اتمی بوشهر را به این شرط تامین می کند که جمهوری اسلامی سوخت مصرف شده را پس بفرستد. گفته می شود با سوخت مصرف شده می توان سلاح اتمی ساخت. 30 آوریل: ایران اعلام کرد که ممکن است فراوری اورانیوم را در اصفهان از سر بگیرد. 11 مه: اروپاییان به ایران هشدار دادند که هر گونه از سرگیری فعالیتهای هسته ای "به روند مذاکره پایان خواهد داد." 19 مه: تهران هشدار داد که تصمیمش در خصوص فراوری اورانيوم بازگشت ناپذیر است. 25 مه: ایران پذیرفت تصمیم نهای خود را به بعد از دریافت پیشنهادهای اروپا در اواخر ژوییه موکول کند. این زمان سپس تا اوایل اوت تمدید شد. اول اوت: جمهوری اسلامی اعلام کرد که آژانس را رسما از تصمیم خود برای از سرگیری فراوری اورانیوم آگاه خواهد کرد. 3 اوت: محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور جدید ایران سوگند یاد کرد و جمهوری اسلامی تهدید کرد که فراوری را ظرف چند روز آتی از سر خواهد گرفت. 5 اوت: تهران مجموعه مشوقهای اروپا را ناکافی خواند. 8 اوت: ایران در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی فراوری اورانیوم را در اصفهان از سر گرفت. اتحادیه اروپا این اقدام را محکوم کرد. حتی روسیه، شریک اتمی ایران، از جمهوری اسلامی خواست کارخانه اصفهان را تعطیل کند. 11 اوت: شورای حکام آژانس اقدام ایران را با صدور قطعنامه ای محکوم کرد و از آقای برادعی خواست تا سوم سپتامبر گزارش کاملی از پرونده ایران ارایه کند. 12 اوت: در پی تصميم ايران برای از سرگيری بخشی از فعاليت های مربوط به غنی سازی اورانيوم، جورج بوش بار ديگر تاکيد کرد که او گزينه استفاده از نيروی نظامی عليه ايران را رد نکرده است. 13 اوت: گرهارد شرودر، صدر اعظم آلمان، به آمريکا هشدار داد از فکر حمله نظامی به ايران بخاطر برنامه اتمی جمهوری اسلامی منصرف شود. 15 اوت: علی لاریجانی بجای حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی شد و سرپرستی مذاکرات با اروپاییان را بر عهده گرفت. آقای لاریجانی یک روز بعد اعلام کرد به مذاکرات ادامه می دهد. 19 اوت: آيت الله علی خامنه ای، رهبر ايران، درخواست اروپايی ها داير بر اينکه ايران بايد از تلاش برای توليد سوخت هسته ای دست بردارد را "حرف زور" خواند و گفت اين خواسته تحت تاثير فشارهای آمريکا مطرح شده است. 23 اوت: بریتانیا، آلمان و فرانسه مذاکرات 31 اوت خود با ایران را به دلیل از سرگیری فعالیتهای اتمی در تاسیسات اصفهان لغو کردند. سخنگوی وزارت خارجه فرانسه اعلام کرد که از سرگیری فرآوری اورانیوم ناقض مفاد توافقنامه پاریس که طرفهای دخیل در مذاکرات در نوامبر 2004 امضا کرده بودند. 23 اوت: يک گروه متشکل از کارشناسان دولت ايالات متحده و پژوهشگران هسته ای خارجی نتيجه گرفته اند که آثار اورانيوم بسيار غنی شده که توسط بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی در ايران يافت شده بود ناشی از واردات اقلام آلوده از خارج بوده است. 23 اوت: واشنگتن پست گزارش داد که تیمی مستقل از بازرسان تایید کرده اند منشا آلودگی اورانیوم تجهیزات هسته ای ایران که دو سال پیش کشف شده، متعلق به فعالیتهای غنی سازی پاکستان بوده است. آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز پیشتر نتیجه مشابهی گرفته بود. اما سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت که این تنها "یکی از مسایل حل نشده" درباره پرونده ایران بوده است. ۲۴ اوت: منوچهر متکی به عنوان وزير جديد امور خارجه ايران برگزيده شد. علی لاريجانی، دبير تازه شورای عالی امنيت ملی نيز با محمد البرادعی ديدار کرد. آژانس اين مذاکرات را سازنده خواند. دوم سپتامبر: خاوير سولانا، رييس سياست خارجه اتحاديه اروپا اعلام کرد که شايد ايران بخاطر فعاليتهای اتمی خود به شورای امنيت ارجاع شود. سوم سپتامبر: آقای البرادعی اعلام کرد جمهوری اسلامی تاريخهای مربوط به فعاليتهای مشکوک پلوتونيوم خود را تسليم آژانس کرده است. چهارم سپتامبر: آقای لاريجانی درخواست اتحاديه اروپا مبنی بر اين که ايران تا پيش از اجلاس ۱۹ سپتامبر آژانس فعاليتهای غنی سازی خود را به حالت تعليق درآورد، رد کرد. در همين روز، ايران ترکيب تيم مذاکره کننده خود را تغيير داد. ۱۲ سپتامبر: روسای آژانس انرژی اتمی ايران و روسيه اعلام کردند که نيروگاه بوشهر اواخر سال ۲۰۰۶ به بهره برداری خواهد رسيد. کاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريکا، از روسيه، چين و هند خواست از تلاشهای واشنگتن برای محدود سازی برنامه اتمی جمهوری اسلامی حمايت کنند. ۱۳ سپتامبر: ايران در جوابيه ای ۱۳۱ صفحه ای به گزارش آقای برادعی، آژانس را به برخورد سياسی با ايران و نايده گرفتن تسليحات اتمی آمريکا و اسراييل متهم کرد. ۱۵ سپتامبر: آقای احمدی نژاد اعلام کرد که ايران حاضر است دانش اتمی خود را به کشورهای مسلمان صادر کند. ۱۸ سپتامبر: آقای احمدی نژاد در مقر سازمان ملل اعلام کرد برخی کشورها مانع از دسترسی آزاد ساير کشورها به فناوری، بويژه فناوری اتمی می شوند. وی بدون اشاره به نام کشوری خاص گفت که همين کشورها نيات هسته ای ايران را خلاف واقعيت جلوه می دهند. او خواستار تشکيل کميته ای در سازمان ملل برای مقابله با "آپارتايد اتمی" شد. ۱۹ سپتامبر: آمريکا و اتحاديه اروپا واکنش تندی به سخنان رييس جمهور ايران نشان دادند و از آژانس خواستند پرونده را به شورای امنيت ارجاع دهد. گرگ شولت، نماينده آمريکا در آژانس بين المللی انرژی اتمی گفت که ايران با ادامه فرآوری اورانيوم در تاسيسات اصفهان، مسير مقابله جويی را در پيش گرفته است. يک روز بعد آقای لاريجانی هشدار داد که شايد ايران تصميم به لغو بازرسی های سرزده آژانس بگيرد. ۲۴ سپتامبر: قطعنامه شورای حکام با اکثريت آرا به تصويب رسيد و از ايران خواست مذاکرات با سه کشور اروپايی را از سر بگيرد، پروتکل الحاقی را به تصويب قوه مقننه برساند و برنامه غنی سازی اورانيوم را متوقف کند. ۲۵ سپتامبر: منوچهر متکی، وزير امور خارجه ايران قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی را غيرقانونی و غيرقابل قبول خواند اما در عين حال گفت که ايران راه مذاکره را بسته نمی بيند. ۲۶ سپتامبر: وزارت خارجه ايران تهديد کرد که در صورت عدم اصلاح قطعنامه يا پافشاری برای اجرای آن، غنی سازی اورانيوم را از سر خواهد گرفت و مانع بازرسی های سرزده و گسترده تر از تاسيسات اتمی خود خواهد شد. ۲۷ سپتامبر: بعد از آن که ايران اعلام کرد از رای مثبت هند به قطعنامه آژانس حيرت زده شده است، وزارت خارجه هند اعلام کرد:"رأی مثبت دهلی نو به آن قطعنامه با هدف پرهيز از يک رويارويی عمده ميان ايران و جامعه جهانی انجام شد." ۲۸ سپتامبر: مجلس ايران يک فوريت طرحی را تصويب کرد که دولت را موظف می کند اجرای مفاد پروتکل الحاقی به پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای (ان پی تی) را به حالت تعليق درآورد. سوم اکتبر: آمريکا از دولتهايی که درگير پروژه های اتمی ايران هستند، خواست فورا اين فعاليت ها را متوقف کنند. يک روز بعد روسيه همکاری اتمی خود با ايران را شفاف خواند و گفت از سخنان طرف آمريکايی بهتزده شده است. هفتم اکتبر: آژانس بين المللی انرژی اتمی و رييس آن محمد البرادعی مشترکا برنده جايزه صلح نوبل سال ۲۰۰۵ شدند. آقای برادعی گفت اين جايزه به سازمانش در برخورد با برنامه اتمی ايران و کره شمالی کمک خواهد کرد. همان روز نمازگزاران جمعه در ايران ضمن محکوم کردن قطعنامه اخير شورای حکام آژانس، از موضع جمهوری اسلامی در دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم و توليد سوخت اتمی دفاع کردند. ۱۴ اکتبر: مؤسسه مطالعات راهبردی ملی در آمريکا اعلام کرد ايران مصمم به دستيابی به جنگ افزار هسته ای است اما در عين حال به دولت آمريکا توصيه می کند که پذيرش ايران به عنوان کشور برخوردار از سلاح هسته ای هزينه کمتری برايش دربر خواهد داشت تا اين که بکوشد برنامه احتمالی اين کشور برای دستيابی به سلاح هسته ای را متوقف سازد. ۱۵ اکتبر: جان بولتون، سفير آمريکا در سازمان ملل متحد، ايران را متهم کرد که برای ۱۸ سال سعی در توسعه سلاح های اتمی داشته درحالی که در اين مدت جهان را درباره نيات خود "فريب" داده است. ۱۶ اکتبر: وزير امور خارجه آمريکا در لندن با نخست وزير بريتانيا درباره راه های مناسب برخورد با برنامه اتمی جمهوری اسلامی گفتگو کرد. ۲۴ اکتبر: دولت احمدی نژاد کليات آيين نامه چگونگی مشارکت کشورهای خارجی در برنامه های هسته ای را به تصويب رساند. راديو رسمی ايران تاکيد کرد که تنها کشورهايی می توانند در اين مشارکت نقش داشته باشند که دوست جمهوری اسلامی و بی طرف باشند و مقررات پيمان منع گسترش سلاح های هسته ای (ان.پی.تی) را اجرا کنند. ۲۴ اکتبر: سرگئی لاوروف، وزير خارجه روسيه با همتای ايرانی خود ديدار کرد. آقای متکی در زمانی به مسکو رفته بود که استفن هادلی، مشاور امنيت ملی آمريکا نيز در پايتخت روسيه در حال مذاکره با مقامات روس است و انتظار می رود برنامه اتمی ايران بخشی از دستور کارش باشد. ۲۵ اکتبر: موسسه بين المللی مطالعات استراتژيک هشدار داد اگر ايران سلاحهای هسته ای توليد کند، اين مساله می تواند به رقابت تسليحاتی در منطقه دامن زند زيرا ترکيه، عربستان سعودی و مصر نيز به فکر دستيابی به بمب اتمی خواهند افتاد. ۲۶ اکتبر: آقای احمدی نژاد طی سخنرانی در نشست "جهان بدون صهيونيسم" خواستار محو اسراييل از روی نقشه جهان شد. غرب و حتی دبير کل سازمان ملل به شديدترين لحن اين اظهارات را محکوم کردند. ششم نوامبر: آقای لاريجانی با ارسال نامه برای کشورهای اروپايی اعلام کرد که جمهوری اسلامی مايل به از سرگيری مذاکرات اتمی است. ششم نوامبر: نتوار سينگ، وزير خارجه وقت هند اعلام کرد که اين کشور ممکن است در نشست آينده شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی موضع خود را درباره برنامه های اتمی ايران تغيير دهد. هند يکی از ۲۲ کشوری بود که به قطعنامه پيشنهادی بريتانيا، فرانسه و آلمان عليه فعاليتهای هسته ای ايران رای مثبت داد. همصدايی هند با غرب عليه ايران که از متحدان سنتی اين کشور است، بسياری از ناظران سياسی به ويژه مقامات ايرانی را شگفت زده کرد. هفتم نوامبر: آقای برادعی از ايران خواست در زمينه برنامه اتمی اش شفافيت بيشتری نشان دهد. وی همچنين پيشنهاد داد برای حل مناقشه اتمی جمهوری اسلامی، يک بانک جهانی سوخت اتمی تشکيل شود تا کشورهای بتوانند از آن برداشت کنند. هشتم نوامبر: آقای لاريجانی در مصاحبه با بی بی سی اعلام کرد که مذاکرات ايران و اتحاديه اروپا می تواند"ثمربخش" باشد. وی گفت که اگر اروپايی ها بار ديگر به ايران اصرار کنند تا فراوری اورانيوم را متوقف سازد، مرتکب اشتباهی می شوند و دستاوردهای بزرگتری را به مخاطره می اندازند. نهم نوامبر: وزيرخارجه بريتانيا پس از گفتگو با رهبران روسيه اعلام کرد که دولتهای بريتانيا، فرانسه و آلمان خواهان ارجاع پرونده اتمی ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد نيستند. 13 نوامبر: دولت جمهوری اسلامی خبر مربوط به وجود يک لپ تاپ حاوی اطلاعات مهم در باره فعاليت های هسته ای ايران را يک سناريوی ناشيانه از طرف آمريکا برای تخريب ايران توصيف کرد. 18 نوامبر: آژانس بين المللی انرژی اتمی گفت که در ميان اسنادی که ايران تحويل بازرسان اين آژانس داده، دستورالعمل هايی در مورد ريخته گری فلز اورانيوم به شکل نيم کروی وجود دارد که به گفته ديپلمات ها می تواند چگونگی ساخت بخش مهمی از بمب اتمی باشد. 19 نوامبر: رئيس جمهور آمريکا به رهبر روسيه گفت که آمريکا مايل است طرح پيشنهادی مسکو برای سازش بر سر برنامه اتمی ايران را بپذيرد. 20 نوامبر: نمايندگان مجلس ايران رای دادند که اگر پرونده اتمی جمهوری اسلامی به شورای امنيت ارجاع شود، ايران بايد فعاليتهای داوطلبانه از جمله اجازه بازرسی سرزده از تاسيسات اتمی بر اساس پروتکل الحاقی را متوقف کند. چهارم دسامبر: ژنرال دان هالوتز، رئيس ستاد ارتش اسرائيل گفت که تلاش های جامعه بين المللی برای جلوگيری از تبديل شدن ايران به يک قدرت هسته ای موفقيت آميز نبوده و کشورش برای نابودی برنامه اتمی جمهوری اسلامی حاضر است تا دو هزار کيلومتر برود. 15 دسامبر: جورج بوش نيوز ايران را خطری واقعی توصيف و بار ديگر جمله معروف خود را تکرار کرد که "ايران بخشی از محور شرارت است". 19 دسامبر: اندکی پس از پايان نشست سران شش کشور عرب حاشيه خليج فارس، وزير خارجه امارات متحده عربی خواهان تضمين کافی برای مصونيت اعراب از عواقب فعاليتهای هسته ای ايران شد. دوم ژانويه: علی لاريجانی طرح روسيه برای انجام بخش مهم غنی سازی در خاک آن کشور را رد کرد. چهارم ژانويه: نويسنده کتاب وضعيت جنگی (State of War) ادعا می کند سيا به منظور بازداشتن ايران از ساخت سلاح اتمی، از طريق يک متخصص هسته ای اهل روسيه نقشه های ساخت سلاح اتمی در اختيار ايرانيها گذاشته و در جايی از اين نقشه ها اشکالی ايجاد کرده است که باعث شود تلاش ايرانيها برای استفاده از نقشه ها و ساخت سلاح اتمی هيچگاه به نتيجه نرسد اما فردی که آمريکاييها برای انتقال اين نقشه ها به ايران اجير کرده بودند موضوع را به اطلاع ايرانيها رسانده است. دهم ژانويه: بعد از آن که آژانس پلمپ تاسيسات اتمی ايران را شکست، ايران غنی سازی اورانيوم را برای آنچه نيات تحقيقاتی خوانده، از سر گرفت. دوازدهم ژانويه: وزرای خارجه بريتانيا، فرانسه و آلمان بعد از ديدار در برلين گفتند مذاکرات اتمی با ايران به بن بست رسيده است و آنها می خواهند شورای امنيت در این پرونده مداخله کند. سيزدهم ژانويه: جورج بوش، رييس جمهور آمريکا، و آنگلا مرکل صدراعظم آلمان اعلام کردند که 'مرعوب ايران' نخواهند شد. در همين روز جک استرا، وزير امور خارجه بريتانيا، در مصاحبه ای با بی بی سی گفت که 'ضرورتا تحريم ايران در کار نيست.' چهاردهم ژانويه: محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، در واکنش به اظهارات مقام های اروپايی و آمريکايی و تهديدهای آنها مبنی بر ارجاع ايران به شواری امنيت، گفت 'اهرم های لازم را در مقابل تهديد های غرب داريم.' شانزدهم ژانويه: رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی گفت صلح آميز بودن فعاليت های هسته ای ايران در ابهام است. از سوی ديگر در ميان موج تازه ابراز نگرانی های آمريکا و کشورهای اروپايی، وزير امور خارجه عربستان در يک موضعگيری نادر 'غرب' را 'مقصر' در بحران اتمی ايران دانست. نوزدهم ژانويه: کوفی عنان، دبير کل سازمان ملل متحد، از ايران خواست تحقيقات هسته ای خود را که از سرگرفته است، متوقف کند. بيستم ژانويه: ژاک شيراک، رييس جمهور فرانسه، در اظهاراتی بحث برانگيز تهديد کرد آماده است عليه کشورهايی که امنيت فرانسه را به خطر بياندازد، از سلاح اتمی استفاده کند. بيست و دوم ژانويه: با افزايش فشارها و به ويژه پس از صحبت های آقای شيراک مبنی بر استفاده از سلاح هسته ای، فيدل کاسترو، رهبر کوبا، از حمله اتمی به ايران ابراز نگرانی کرد. بيست و چهارم ژانويه: دو هفته پس از اينکه ايران تحقيقات اتمی خود را از سر گرفت، علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی اين کشور، وارد مسکو پايتخت روسيه شد تا برای يافتن راه حلی برای بحران هسته ای ايران و بررسی طرح پيشنهادی انجام عمليات غنی سازی در خاک روسيه با مقام های روسی گفتگو کند. بيست و هفتم ژانويه: مجلس سنای آمريکا نيز به دولت آمريکا پيوست و با صدور قطعنامه ای فعاليت های هسته ايران را محکو کرد. در اين قطعنامه که با حمايت اکثريت قاطع نمايندگان همراه بود، از آژانس بين المللی خواسته شد پرونده ايران را به شورای امنيت بفرستد. در همين روز علی لاريجانی نيز اعلام کرد که طرح پيشنهادی روسيه کامل نيست. بیست و هشتم ژانويه: يحيی رحيم صفوی، فرمانده سپاه پاسداران ايران هشدار داد که اگر کشورش هدف حمله قرار گيرد، آماده استفاده از موشک های بالستيک است. از سوی ديگر محمد البرادعی، رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی، پيشنهاد داد آمريکا به ايران راکتور اتمی بدهد. سی ام ژانويه: مقام هايی از ايران و اتحاديه اروپا در بروکسل، پايتخت بلژيک، ديدار کردند. از اين گفتگوها گزارش های گوناگونی به دست می رسيد. در حالی که ايرانی ها از موفقيت مذاکرات سخن می گفتند، ديپلمات های اروپايی گفتند مقام های ايرانی حرف تازه ای نداشتند و جلسه بی نتيجه بوده است. سی و يکم ژانويه: وزيران خارجه آمريکا، روسيه، بريتانيا، فرانسه و چين که همراه با وزير خارجه آلمان و نماينده اتحاديه اروپا در اجلاسی در لندن شرکت کرده بودند با صدور بيانيه ای در ساعات اوليه بامداد اين روز، درخواست کردند شورای حکام آژانس بين المللی در نشست فوق العاده خود (2 فوريه) موضوع فعاليت هسته ای ايران را به منظور رسيدگی به شورای امنيت گزارش کند. در همين روز و ساعاتی بعد از بيانيه شش قدرت بزرگ جهان، مقام های آژانس بين المللی انرژی اتمی گفتند دولت ايران خبر آمادگی برای از سرگيری فرايند غنی سازی را به اين آژانس اعلام کرده، اما هنوز غنی سازی را آغاز نکرده است. یکم فوريه: واکنش مقام های ايرانی به بيانيه اجلاس لندن آغاز شد. محمود احمدی نژاد با هشدار در مورد پيامدهای تصميم پنج قدرت بزرگ جهان، اعلام کرد اين اقدام را 'بی اثر در سياست های ايران' خواند. همچنين وزير امور خارجه ايران کشورهای غربی از آنچه وی 'شتابزدگی' می ناميد، بر حذر داشت. دوم فوريه: همزمان با آغاز اجلاس اضطراری شورای حکام آژانس انرژی اتمی، علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران، در نامه ای به محمد البرادعی، رييس آژانس، هشدار داد که در صورت ارجاع کشورش به شورای امنيت، دولت جمهوری اسلامی "چاره ای نخواهد داشت" جز اينکه کليه همکاريهای داوطلبانه خود با آژانس را متوقف کند. روز اول اجلاس اضطراری آژانس بين المللی انرژی اتمی که برای تصميم گيری در مورد پرونده هسته ای ايران تشکيل شده بود، بدون نتيجه پايان يافت. اما ديپلمات های غربی از اجماع بر سر 'گزارش' پرونده ايران به شورای امنيت خبر می دادند. چهارم فوريه: پس از تعويق مجدد يک روزه در اعلام رای شورای حکام، سرانجام با رای مثبت 27 کشور از 35 کشور عضو (3 مخالف و 5 ممتنع) 'گزارش' پرونده هسته ای ايران به شورای امنيت سازمان ملل تصويب شد. در همين روز محمود احمدی نژاد در نامه ای به سازمان انرژی اتمی ايران دستور به تعليق اجرای 'داوطلبانه' پروتکل الحاقی داد. دوازدهم فوريه: با وجود تصميم ايران به لغو همکاری های داوطلبانه با آژانس بين المللی انرژی اتمی، گروه تازه ای از بازرسان آژانس وارد تهران شدند. چهاردهم فوريه: جواد وعيدی، معاون شورای عالی امنيت ملی ايران، آغاز غنی سازی اورانيوم در تاسيسات اتمی نطنز را تاييد کرد. اين در حالی است که ايران اندکی پيشتر مذاکرات اتمی را که قرار بود در مسکو با روس ها پیگيری شود، نيز لغو کرد. بيستم فوريه: مقام های ايرانی به طور همزمان در مسکو و بروکسل با مقام های روس و اتحاديه اروپا ديدار کردند. با وجود ابراز 'خوشبينی' هيئت های ايرانی، طرفين ديگر گفتگوها در مورد نتيجه بخش بودن آنها اظهار ترديد کردند. اين همه در حالی است که کاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريکا، در ادامه سفر يک هفته ای خود به کشورهای عربی و خاورميانه، وارد مصر شد. هدف اصلی سفر خانم رايس جلب حمايت کشورهای منطقه در رويارويی با ايران و منزوی کردن اين کشور است. بيست و چهارم فوريه: رييس سازمان انرژی اتمی روسيه، برای ادامه مذاکرات در مورد طرح غنی سازی اورانيوم ايران در خاک آن کشور، وارد تهران شد. همزمان، معاون وزير امور خارجه چين نيز برای مذاکره درباره بحران هسته ای به ايران سفر کرد. بيست و هشتم فوريه: محمد البرادعی، رييس آژانس بين المللی انرژی اتمی، در گزارشی گفت دولت ايران تزريق گاز اورانيوم به مجموعه دستگاه های 'متسلسل' سانتريفوژ را آغاز کرده و به اين ترتيب ظاهرا درحال گسترش دادن غنی سازی اورانيوم است. وی همچنين اعلام کرد شک و ترديدها درباره برنامه هسته ای جمهوری اسلامی "پس از سه سال بررسی های فشرده آژانس رفع نشده اند." برای اولین بار پس از انقلاب ایران، یک رئیس جمهور اين کشور به کویت سفر کرد. محمود احمدی نژاد در اين سفر تلاش کرد نسبت به صلح آميز و ايمن بودن برنامه اتمی ايران به کويت اطمينان خاطر دهد. دوم مارس: در آستانه نشست شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی، آخرين ديدار مقام های عالی رتبه ايران و روسيه در مسکو برای بررسی طرح پيشنهادی روسيه بدون نتيجه پايان گرفت. بسياری اين دور از مذاکرات را 'آخرين فرصت' ايران برای پيشگيری از گزارش شدن پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت ناميده بودند. ششم مارس: نشست شورای حکام در مقر آژانس بين المللی انرژی اتمی در وين آغاز به کار کرد. در حالی که مقام های ايرانی مجددا از عواقب گزارش پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت هشدار داده بودند، اين پرونده در روز اول نشست در دستور کار قرار نگرفت. هشتم مارس: شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی جمع بندی خود از فعاليت اتمی ايران را همراه با گزارش رئيس آژانس در اين زمينه به شورای امنيت سازمان ملل متحد فرستاد. اين شورا قطعنامه تازه ای درباره ايران صادر نکرد و ارسال گزارش فعاليت اتمی ايران به شورای امنيت بر اساس قطعنامه ای انجام گرفت که چهارم فوريه (پانزدهم بهمن) صادر شده بود. در پی اعلام خبر ارسال پرونده اتمی ايران به شورای امنيت، هيئت نمايندگی ايران در آژانس بين المللی انرژی اتمی اعلام کرد که اين کشور بی توجه به هر تصميمی که شورای امنيت درباره اش بگيرد به برنامه تحقيقات اتمی خود ادامه خواهد داد. خدمات | ماجرای فعاليت های هسته ای ايران و ترديدهای جامعه بين الملل نسبت به مقاصدی که جمهوری اسلامی از برنامه اتمی خود دنبال می کند، حدود چهار سال است که به يکی از خبرهای اصلی رسانه های جهانی مبدل شده؛ آنچه در زير می آيد شرح فهرست واری است از روند تحولات 'مناقشه اتمی ايران' در اين مدت. | روزشمار مناقشه اتمی ایران |
آیا انتخابات ریاست جمهوری برزیل دلیل جدایی نیمار از برونا مارکزینه بود؟ با همه اینها ژایر بولسونارو انتخاب عده زیادی از ستارههای سرشناس این کشور بوده است. حامیان سرشناس ژایر بولسونارو، رئیس جمهوری جدید برزیل، با وجود نظرات جنجالیاش در مورد نژاد، فقر و حقوق زنان باز هم از حمایت برخی از ستارههای فوتبال قدیمی و حال حاضر کشور برخوردار است، از جمله رونالدینیو و کاکا که زمانی بهترین بازیکنان جهان بودند و نیمار، مهاجم پاریسنژرمن، که نامش به عنوان گرانترین بازیکن تاریخ برزیل به ثبت رسیده است. نیمار یک پست اینستاگرام را "لایک" کرده که در حمایت از بولسونارو منتشر شده و حتی گفته میشود جدایی او از دوست دخترش برونا مارکزینه، بازیگر تلویزیون، به انتقادهای علنی او از این افسر بازنشسته ارتش مربوط بوده است. آلیسون بکر، دروازهبان لیورپول و گابریل ژسوس، مهاجم منچستر سیتی هم مثل نیمار با "لایک" کردن پستهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی حمایت خود را از ژایر بولسونارو استفاده کردند. رونالدینیو عکسی از خود منتشر کرد که در آن پیراهن شماره ۱۷ تیم ملی برزیل را به تن داشت. در سیستم انتخابات الکترونیکی برزیل هر نامزد با یک شماره شناخته میشود و شماره آقای بولسونارو ۱۷ بود. ملیپوش سابق برزیل در توضیح این عکس نوشته بود: " کسی را انتخاب کردم که شادی را به ما باز میگرداند." رونالدینیو ستاره پیشین تیم ملی فوتبال برزیل و باشگاه بارسلونا از بولسونارو حمایت کرد این پست اینستاگرامی رونالدینیو نه به مذاق برخی هواداران او خوش آمد و نه به مذاق مقامهای بارسلونا، باشگاهی که بهترین سالهای دوران حرفهایش را در آن گذراند. این باشگاه پیش از انتخابات اعلام کرده بود که احتمال دارد عنوان سفیر بارسلونا را از رونالدینیو بگیرد. تصمیمی که ممکن است ریوالدو، دیگر ستاره پیشین این تیم که به شکل علنی از ژایر بولسونارو حمایت کرده بود را هم تحتالشعاع قرار دهد. ژوزپ ویوس، سخنگوی بارسا گفته بود: "ارزشهای دموکراتیک ما با آنچه در مورد این نامزد انتخاباتی شنیدهایم، مطابقت ندارد." حمایت این ورزشکاران از سیاستمداری با گرایش راست افراطی تعجب زیادی بر انگیخته؛ چون فوتبالیستهای این کشور که به طور معمول از بیان مواضع سیاسی خود طفره میروند حالا به نامزدی رأی دادهاند که به دلیل حرفهای جنجالبرانگیرش از جمله دفاع از دیکتاتوری نظامی حاکم بر این کشور در فاصله سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵، مشهور است. ریوالدو قهرمان جام جهانی 2002 هم از بولسونارو حمایت کرد محبوب قشر مرفه ژایر بولسونارو با کسب ۵۵ درصد آرا، فرناندو حداد از حزب کارگر را پشت سرگذاشت و به ریاست جمهوری رسید. طبق نظرسنجیهای مختلف، این نامزد راست افراطی بیشترین رأی را در میان قشر ثروتمند برزیل به دست آورده و این در حالی است که برای مثال سهم حداد از آرای شهرهای فقیرتر این کشور بیش از ۷۵ درصد بوده است. فوتبالیستهای برزیلی اغلب به خانوادههای فقیر و چندنژادی تعلق داشتهاند. سال گذشته، ژایر بولسونارو در یکی از سخنرانیهای خود در ریودوژانیرو با اشاره به آفریقاییتبارهای برزیل گفت: " حتی دیگر به درد تولید مثل هم نمیخورند." فیلیپه ملو، بازیکن پیشین یوونتوس یک گل خود را به بولسونارو تقدیم کرد و هنگام رقابت برای ریاست جمهوری با او عکس گرفت برزیل در چهار سال گذشته با بحرانی سیاسی دست به گریبان است که از رکود اقتصادی و رسواییهای فساد مالی در سطح گسترده ناشی شده است؛ اتفاقاتی که سال ۲۰۱۶ به استیضاح دیلما روسف، رئیس جمهوری پیشین این کشور منجر شد و اوایل امسال هم لوئیس ایناسیو لولا دا سیلوا ، رئیس جمهوری که پیش از او روی کار بود را روانه زندان کرد. روسف و لولا بیش از ۱۳ سال ریاست حزب کارگر را برعهده داشتند؛ دورهای که این حزب در برزیل قدرت را در دست داشت. طبقات مرفه و متوسط جامعه، که فوتبالیستهایی مثل نیمار این روزها بیشتر به آن تعلق دارند، صف اول اعتراضات علیه این حزب را تشکیل میدادند. "شاهینها"، گروه هواداران کورینتیانس که یکی از بزرگترین گروههای هواداری در برزیل است، بیانیهای را علیه رئیسجمهوری جدید این کشور امضا کرد "مائورو پائولینو، یکی از مدیران "داتافوله"، بزرگترین موسسه نظرسنجی در برزیل میگوید: "جامعه برزیل برای پیدا کردن سیاستمدارانی که نماینده خواستههای مردم باشند با مشکل روبرو است. اتفاقی که محیطی مناسب برای جولان شخصیتهایی مثل بولسونارو به وجود آورده است. افرادی که به آنها به چشم منجی نگاه میشود." آنیبال شائیم، کارشناس سیاسی و نویسنده کتابی در مورد فوتبال و سیاست در برزیل معتقد است برای فوتبالیستهایی که نژاد مختلط دارند حرفهای نژادپرستانه او نسبت به سایر موضعگیریهایش از اهمیت کمتری برخوردار است . او به بیبیسی گفت: "سیاهپوستان برزیلی که با فوتبال به شهرت میرسند معتقدند دلیل موفقیتشان این بوده که کارشان را خوب انجام دادهاند و به کمک دولت نیازی نداشتهاند. طرز فکری که با برداشت آزاداندایشانه از انسان خودساخته کاملا مطابقت دارد. کاملا قابل درک است که آنها از نامزدی حمایت کنند که بر کاهش نقش دولت تأکید دارد و از اهداف جنبش سیاهان حمایت چندانی نمیکند." سوکراتس، فوتبالیست اسطورهای برزیل از رهبران معترضان در راه رسیدن به دموکراسی در اواخر دهه ۱۹۸۰ برزیل بود آقای شائیم علاوه بر این بر نقش مذهب هم تأکید میکند: "بولسونارو یک مسیحی انجیلی است، مذهبی در حال رشد در برزیل که بسیاری از شخصیتهای ورزشی کشور، به ویژه فوتبالیستها از آن پیروی میکنند. کاکا یکی از نمایندگان این گرایش مذهبی است و حتی کفشهای ورزشیای میپوشید که رویشان شعارهای مذهبی نوشته شده بود. آنیبال شائیم میگوید: "بنابر اطلاعات اداره آمار برزیل، بیش از ۸۰ درصد از جمعیت این کشور خود را مسیحی میدانند و ۲۵ درصد مسیحی انجیلی هستند. بخشی از این مردم منتظر نامزدی بودند که به شکل علنی ترس خود از خدا را اعلام کند، همان کاری که بولسونارو از ابتدای مبارزات انتخاباتی خود انجام داد. او روی مذهبی بودنش تأکید کرد و این موضوعی است که نظر بازیکنان را جلب کرد. صحبت از یک محافظهکاری همگانی است." دفاع بولسونارا از ارزشهای مسیحی موجب شده تا او مورد علاقه کاکا، بهترین بازیکن پیشین فوتبال جهان قرار بگیرد موضوع قابل توجه دیگر میزان بالای رأیدهندگان مرد به این نامزد است. حمایت مردان از بولسونارو در طول مبارزات انتخاباتی یک رکورد در تاریخ سیاسی برزیل بر جای گذاشت. طبق نظرسنجیها، نزدیک به ۶۰ درصد از مردان برزیلی اعلام کردند به او رأی میدهند. این در حالی است که این نظرسنجیها سهم حداد از رأی مردان را تنها ۳۳ درصد برآورد کردند. جالب اینجاست که بولسونارو در میان هوداران فوتبال به این اندازه محبوب نبود. بیش از شصت گروه از هواداران تیمهای مختلف در سراسر برزیل، بیانیهای در طرفداری از دموکراسی امضا کردند. در میان آنها دو گروه هواداری از پالمیراس هم دیده میشد. پارسال بعد از این که فلیپه ملو، یکی از بازیکنان پالمیراس که سابقه حضور در یوونتوس، اینتر و گالاتاسرای را داشته، گلش را به بولسونارو تقدیم کرد، جنجال زیادی علیه باشگاه شکل گرفت. حمایت مردان از بولسونارو در طول مبارزات انتخاباتی یک رکورد در تاریخ سیاسی برزیل بر جای گذاشت رقبای ژایر بولسونارو اما به اندازه او طرفدار سرشناس نداشتند. یکی از این موارد نادر، پائولو آندره مدافع اتلتیکو پارانائنزه، باشگاهی در جنوب برزیل بود. او تنها فوتبالیست حرفهای برزیلی بود که در کنار هنرمندان و نخبگان این کشور بیانیه طرفداری از دموکراسی را امضا کرد. او علاوه بر این به نشانه مخالفت با این افسر سابق ارتش از شرکت در مراسم بزرگداشت او سرباز زد. این مراسم قبل از یکی از بازیهای لیگ برتر فوتبال برزیل برگزار شد و همه بازیکنان باید پیراهنهایی به تن میکردند که رویشان شعارهایی در حمایت از بولسونارو نوشته شده بود. پائولو آندره مدافع اتلتیکو پارانائنزه از معدود فوتبالیستهای معروفی بود که علیه بولسانرو موضع گرفت اما بیان نظرات سیاسی پیشرو در میان فوتبالیستهای برزیلی در دهه هشتاد میلادی رواج بیشتری داشت. یکی از معروفترین این فوتبالیستها سوکراتس بود که در سالهای پایانی دیکتاتوری نظامی، آشکارا خواستار برگزاری انتخابات آزاد شد. والتر کاساگرانده، مهاجم سابق و کارشناس حال حاضر تلویزیون که همیشه سوکراتس را در رویدادهای سیاسی همراهی میکرد میگوید نگران اظهارنظرهای سیاسی اخیر بوده است. او ماه گذشته به روزنامه برزیلی "استادو د سائوپائولو" گفت: "در دهه هشتاد، افرادی مثل من و سوکراتس برای دموکراسی مبارزه میکردیم، مثلا برای این که فوتبالیستها حق داشته باشند نظرات سیاسیشان را به شکل علنی بیان کنند. من شک دارم فوتبالیستهایی که از آقای بولسونارو حمایت کردهاند، به طور کامل مواضع او را فهمیده باشند." شائیم معتقد است طیف سیاسی دستخوش تغییری عظیم شده: "در دهه هشتاد بین جامعه مدنی و حکومت نظامی یک تضاد آشکار وجود داشت. الان اما پای یک جنگ دیگر در میان است: جنگ میان مردم صادق و سیاستمداران فاسد. آقای بولسونارو به خوبی توانست از احساسات مردم در سراسر کشور سود ببرد." | بازیکنان برزیلی در همه سطوح فوتبال این کشور اغلب از خانوادههای فقیر و نژادهای مختلف هستند. با این حال چرا آنها در انتخابات ریاست جمهوری به نامزدی رأی میدهند که متهم به نژادپرستی است و برنامههایش شامل طرح ریاضت اقتصادی و حذف احتمالی سیاستهایی است که در دهه گذشته میلیونها برزیلی را از فقر نجات داده است. | چرا اسطورههای فوتبال برزیل از رئیسجمهور جنجالی حمایت کردند؟ |
انزال زودرس شايع ترين اختلال جنسی در بين مردان زير ۴۰ سال است. در بين افراد بالای ۴۰ سال هم اين مشکل وجود دارد ولی اختلال شماره يک نيست. بنابراين اگر اين مشکل را داريد تنها نيستيد و اميدوارم در برنامه امشب پاسخ سئوالاتتان را بگيريد. اگر می شود در مورد انزال زودرس و دلايل آن بيشتر توضيح بدهيد چون در مطالب وب سايت خوب ديايلش شکافته نشده بود. در مورد انزال زودرس در مجموعه اول درگوشی ها در برنامه ششم صحبت کرده بودم اما با توجه به اينکه شما تنها متن وب سايت را گويا دسترسی داشتيد وخود برنامه را نتوانسته بوديد بشنويد کمی موضوع هنوز برايتان روشن نبوده. ببينيد زودانزالی يا انزال زودرس به حالتی گفته می شود که فرد زودتر از زمانی که می خواهد به انزال برسد و يا اينکه به حدی زود به انزال برسد که شريک جنسی اش از ارتباط جنسی لذت کافی نبرد. البته بايد انتظارات واقع گرايانه باشند. اين تعريفی است که مورد تاييد اکثر متخصصين علم مسائل جنسی يا سکسولوژی است. زمان استاندارد برای به انزال رسيدن چيست؟ در پاسخ به شما بايد بگويم که زمان استانداردی برای رسيدن به انزال در نظر گرفته نشده با وجود اينکه بر طبق اکثريت افرادی که در مطالعات شرکت داشته اند يک سری زمانهايی پيشنهاد شده اما هيچ کدام قطعی نيستند چون اين زمان بسته به نظر و رضايت افراد از رابطه جنسی شان از هر زوج تا زوج ديگر متفاوت است. اما پيشنهاد شده که اگر در ۵۰% يا بيشتر موارد ارتباط جنسی انزال زمانی اتفاق افتاد که فرد و يا شريک جنسی اش راضی نبودند يعنی فرد مشکوک به اين اختلال هست و می شود مورد تشخيص و درمان قرارش داد. در ضمن اين مهم است که اول ببينيد کی بود که متوجه شديد که اين اختلال را داريد و از کجا متوجه شديد. آيا خودتان ناراحتيد؟ شريک جنسی تان از طريق دخول ارضا نميشود و يا از جايی يا کسی شنيديد که مثلا اگر رابطه جنسی زير ۱۰ دقيقه باشد يعنی مشکل داريد؟ معمولا جزو سنجش های اوليه ای که برای تشخيص و درمان اين اختلال انجام ميشود گرفتن شرح حال دقيق فرد و شريک جنسی اش (هر دو با هم ) است چون رابطه زوجها در ايجاد و يا دامن زدن به اين مشکل نقش بسزايی دارد. دلايل اختلال انزال زودرس يا زود انزالی: تنها دلايلی که برای ايجاد اين اختلال پيشنهاد شده دلايل روحی و روانی هستند و دلايل پزشکی بندرت برای اين اختلال گزارش شده. انزال زودرس را ما در دو دسته مورد شناخت و درمان قرار ميدهيم: يکی اختلال جنسی اوليه يعنی از زمانی که فرد بالغ شده و تجربه خودارضايی يا دخول داشته هميشه زودانزالی داشته و ديگری اختلال ثانويه يعنی فرد از زمان خاصی اين اختلال را تجربه کرده و مثلا در تجربيات قبلی اش اين حالت را نداشته. بطور کلی از ديد روانشناسی چند مسئله پيشنهاد شده که ميتواند باعث بروز زودانزالی در آقايان بشود: يکی اينکه اگر فرد در زمان نوجوانی و يا بچگی در حين خودارضايی و يا مثلا بازی کردن با آلت تناسلی اش مورد تنبيه واقع شده باشد علاوه بر احساس ترس و گناهی که از اين موضوع ميکند ممکن است شرطی بشود که زود به انزال برسد که کسی سر نرسد و به اصطلاح مچش را بگيرد و تغيير دادن اين عادت کار ساده ای نيست. مورد بعدی، شيوع اين اختلال در بين کسانی که در سنين کودکی و نوجوانی مورد آزار جنسی آشنايانشان و يا افراد غريبه قرار گرفته اند هم در پژوهش ها گزارش شده. گروه بعدی که در معرض انزال زودرس هستند کسانی هستند که برای بارهای اول رابطه جنسی را تجربه می کنند البته نه همه شان. اين افراد ممکن است کنترل خوبی روی زمان انزالشان نداشته باشند. دليل اين مسئله آن است که محيط واژن خانمها احساس جديدی را در فرد ايجاد می کند که موجب تحريک شديد فرد ميشود.در اين حالت معمولا افراد به مرور زمان و با شناسايی احساساتی که در حين نزديکی دارند می توانند کنترل را بدست بياورند. من به لحاظ اعتقادات دينی نه خودارضايی کرده ام و نه سکس داشتم ميترسم که در اولين ارتباط جنسی بعد از ازدواج با همسرم دچار انزال زودرس بشوم. آيا اين تاثيری دارد اصلا و اگر دارد راه حل چيست؟ ببينيد اولا ربط اين دو مسئله اصلا قطعی نيست و ثانيا در بين افرادی که برای بار اول رابطه جنسی را تجربه ميکنند انزال زودرس بدليل تحريک شديدی که ميشوند ممکن است پيش بيايد و تا مدتی هم طول بکشد که کنترل خودشان را بدست بياورند که کاملا طبيعی است. در اين موارد و کلا پس از ازدواج فقط توصيه من اين است که اگر يک يا چند بار اول اين مسئله پيش آمد نگران نشويد و خودتان و شريک جنسی تان را تحت فشار روحی قرار ندهيد. در مورد اينکه حالا چه می شود کرد تا انتهای برنامه تمرينهايی می دهم که با انجام دادنشان نتيجه بسيار موثری ميتوانيد بگيريد. از دلايل ديگر زود انزالی يا انزال زودرس استرس و فشار روحی است. بجز فشارهايی که از خارج به فرد وارد ميايد مثل ناراحتی سر کار و غيره. فشاری که فرد به خودش مياورد هم مهم است و رابطه هر چقدر با درک و تفاهم باشد اين مشکل زودتر حل می شود و بعضا اصلا پيش نمی آيد. شنوندگانی پرسيده بودند آيا رژيم غذايی خاصی در اين مورد کمک کننده است؟ بايد بگويم که بعضی افراد اعتقاد دارند که غذاهای بسيار تند و ادويه هايی مثل کاری و فلفل ميتوانند باعث انزال زودرس بشوند که هنوز پژوهش محکمی در اين مورد در دست نيست. در موارد نه خيلی شايع هم بهم خوردن تعادل هورمونهای مغزی از جمله پرولاکتين، دوپامين و سروتونين بطور طبيعی و يا بر اثر استفاده از برخی داروها می تواند باعث انزال زودرس شود. اين قضيه با مراجعه به پزشک و انجام يک سری آزمايشات هورمونی ميتواند تاييد بشود و در صورت لزوم درمان شود. تعدادی ايميل رسيده که پرسيدند به چه دکتری مراجعه کنيم. از پزشک عمومی ميتوانيد شروع کنيد چون آزمايشات هورمون را ايشان هم ميتوانند برايتان توصيه کنند و تعبير کنند. اما در مراحل بعدی اگر مثلا متوجه شديد که تعادل هورمونهايتان بهم خورده ميتوايند با راهنمايی پزشک عمومی به پزشک متخصص غدد مراجعه کنيد و يا بعضا به متخصصين کليه و مجاری ادرار يا اورولوژيست ها. در بعضی موارد هم بايد به روانپزشک مراجعه کنيد که داروهای لازم را دريافت کنيد اما در مورد اين که کدام مسير بهتر است پزشک عمومی می تواند شما را راهنمايی کند. امير۱۹ ساله دانشجو از اکراين- من انزال زودرس دارم و به پزشک که مراجعه کردم گفت که چون ريشم هم در نيامده ممکن است تستوسترونم کم باشد. از شما راهنمايی ميخواستم. من بقيه نوشته تان را هم خواندم که در مورد روابط قبلی تان توضيح داده بوديد و تصور نميکنم که مشکل الانتان بخاطر روابطی بوده که قبلا داشته ايد. من دو تا مسئله برايم سئوال است: اول اينکه ننوشته بودی که پزشک شما حدس زده که سطح تستوسترونت پايين است يا بر اساس آزمايش اين را گفته و آيا درمانی برايش دريافت کردی يا نه. اگر نه بايد اول آزمايش بدهی و بعد طبق نظر پزشک درمان را دنبال کنی. دوم اينکه از روی در نيامدن ريش نميشود تشخيص قطعی اختلالات هورمونها را داد بخصوص که ۱۹ ساله هستی و هنوز سن بلوغت به پايان نرسيده (گرچه به نسبت ديرتر از بقيه پسرها رشد موهای صورتت را تجربه می کنی) چون زمان رويش موی صورت به مسائلی مثل توارث و غيره هم بستگی دارد. بنابراين در مجموع من توصيه ميکنم که اگر نگرانی با پزشک مشورت کن که آزمايشات کامل بدهی که دقيقا بدانی چه راه درمانی را لازم است دنبال کنی چون در صورتی که مشکل پزشکی نداشته باشی بايد به روان درمانگر جنسی و يا متخصصين روانشناسی ارجاع داده شوی. در ضمن چون از اوکراين ايميل های متعددی داشتيم در همينجا فرصت را غنيمت بشمارم و هشدار بدهم که دراوکراين، روسيه و جمهوری های آسيای ميانه متاسفانه آمار ايدز وو مبتلايان به ويروس اچ آی وی بسيار بالا رفته و افرادی که در اين کشورها زندگی می کنند يا به اين کشورها رفت و آمد دارند، بايد بطور خاص مراقب رفتارهای جنسی شان باشند. يعنی با کسی که نميشناسند ارتباط جنسی برقرار نکنند و حتما از کاندوم برای برقراری هرگونه رابطه جنسی استفاده کنند. برای درمان انزال زودرس معمولا پزشک با همکاری روانپزشک يا روانشناس يا روان در مانگر جنسی فرد را مورد معالجه قرار ميدهد چون فاکتورهای متعددی در کار است. معمولا برای تشخيص و درمان انزال زودرس با حضور خانم و آقا هر دو زير نظر روان درمانگر جنسی انجام می شود مگر اينکه نياز به مداخله دارويی باشد. در مجموع هيچ دارويی توسط اف دی ای يا آژانس نظارت بر مواد غذايی و دارويی آمريکا برای درمان انزال زودرس تاييديه نگرفته البته در کشور های مختلف اين قضيه متفاوت است. اما درمان های غير دارويی بسيار مفيدی هست: اين دو تمرين بالای ۸۵% موفقيت داشته: تمرين برای کنترل انزال و تقويت ماهيچه های لگن. اين دو روش خيلی موثرند و بعد از اينکه در برنامه ششم مجموعه اول در موردشان صحبت کرديم ايميل ها و جديدا اس ام اس هايی هم از خانمها و هم از آقايان داشتم که گفته بودند اين روش را استفاده کردند و مشکل رابطه جنسی شان حل شده. اما چند ايميل هم رسيده بود که در مورد نحوه انجام تمرين و تعدادش مطمئن نبودند. دقت کنيد: روش اول تحريک و توقف که به شما ياد ميدهد چطور زمان انزالتان را تنظيم کنيد.: فرد به حالتی شبيه خود ارضايی با دست خودش را تحريک ميکند يا از شريک جنسی اش می خواهد که اين کار را برايش انجام دهد و درست پيش از رسيدن به انزال توقف ميکند، اين کاررا برای سه بار انجام می دهد و برای بار چهارم می تواند به انزال برسد.(برای چند هفته اول با دست خالی و بعد با ژلهای لغزنده کننده اين تمرين را نجام بدهيد که مقاومت را بالا ببريد). از زمانی که اين برنامه را ميشنويد و ميخواهيد تمرينها را شروع کنيد، به مدت ۲ تا ۳ هفته سعی کنيد رابطه جنسی نداشته باشيد. اگر به اين اصل پايبند باشيد نتيجه بسيار بهتری ميگيريد چون مغزتان گيج نمی شود که تحريکات مختلفی را دريافت می کند و به هر کدام بايد پاسخ خاصی بدهد. حتما با شريک جنسی تان از قبل صحبت کنيد که اين مسئله باعث کدورت نشود. در ضمن در اين مدت ارتباط فيزيکی تان را با هم نگهداريد مثل نوازش کردن و بوسيدن و غيره. بعد از ۲ يا ۳ هفته ميتوانيد رابطه را کم کم شروع کنيد اما باز هم اول يک يا دو بار به مرحله انزال برسيد ولی حرکت را کم کنيد يا متوقف کنيد و بگذاريد حالت تحريک از بين برود و برای بار سوم ميتوانيد به انزال برسيد. در ضمن کشيدن نفس عميق هم در به تعويق انداختن انزال و کنترل روی زمان آن نقش موثری دارد. اين تمرين برای همسرتان ممکن است می سخت باشد چون مراحل پيوسته نيست بنابراين حتما قبل از آن با هم صحبت بکنيد.بعد از شش ماه اين تمرين را بطور پيوسته انجام نتيجه آن را خواهيد ديد. تمرين بعدی تمرين ماهيچه های کف لگن است: اين تمرين روی ماهيچه هايی کار می کند که مسئول نعوظ و انزال در مردان هستند. برای پيدا کردن آن ها در حين ادرار کردن، ادرار خود را نگاه داريد و سپس رها کنيد. ممکن است مدتی طول بکشد تا اين عضله ها را پيدا کنيد و بتوانيد آنها را کنترل کنيد. بعد از شناسايی اين ماهيچه ها حتی در حالت عادی هم (در حين ديدن تلويزيون، کار و غيره) می توانيد مرتبا آنها را منقبض کرده برای چند ثانيه نگاه داريد و سپس رها کنيد. پس اول مدتی وقت صرف کنيد تا اين عضلات را پيدا کنيد. بعد که ديگر بدون ادرار کردن هم آنها را تحت کنترل داشتيد ميتوانيد از دو سری ۱۰ تايی صبح و شب يعنی ۲۰ تا صبح و۲۰ تا شب شروع کنيد و عضلاتتان را منقبض کنيد، برای چند ۱ تا ۳ثانيه نگهداريد و بعد رها کنيد. هر هفته ۱۰ تا به اين تمرينها اضافه کنيد زمانی که تعداد آنها رسيد به ۵۰ يا ۶۰ تا صبح و۵۰ تا ۶۰ تا شب همين عدد آن را نگهداريد. وقتی که به انجام تمرينها عادت ميکنيد ديگر حتی لازم نيست که فقط صبح آنها را انجام دهيد ميتوانيد در طول روز آنها را به مرور انجام دهيد. در ضمن اگر عضلات کف لگن قوی داشته باشيد دچار عوارض بالا رفتن سن هم نخواهيد شد چون اکثرا در افراد کهنسال قدرت نعوظ کم ميشود وزاويه آلت به سمت پايين تغيير ميکند اما با داشتن عضلات کف لگن قوی اين عوارض بسيار کمتر ميشوند. اين را هم تاکيد کنم که نتيجه اين تمرين ها حداقل پس از شش ماه اگر بطور مرتب انجام شوند بروز می کنند. توقع تاثير يک شبه نداشته باشيد. انزال زودرس ميتواند روی رابطه جنسی افراد تاثير منفی بگذارد. روی اعتماد به نفسشان، رضايت از خودشان و از همه مهمتر احساس طرف مقابلشان. بعضی از زوج ها حتی کارشان به جدايی ميکشد. در بعضی افراد حتی آنقدر روی روحيه شان اثر منفی دارد که ممکن است به مشکلات نعوظ هم دچار بشوند ودر بعضی از پيام ها هم شنوندگان به اين مسئله اشاره کرده بودند که ميل جنسی ميل جنسی شان را از دست داده اند و يا اصلا ميترسند وارد رابطه بشوند که مبادا نتوانند شريک جنسی شان را راضی کنند. بنابراين افراد درصدد حل اين مشکل برميآيند و بعضی اوقات کارهايی ميکنند که در دراز مدت متاسفانه باعث پشيمانی ميتواند بشود. بنابراين اگر دقيقا کارهايی را که گفتم انجام داديد و اصلا نتيجه نداد آن وقت ميتوانيد به پزشک عمومی مراجعه کنيد که تست ها را انجام دهيد و اگر لازم باشد به متخصصين ديگر ارجاع داده شويد. در برنامه بعدی به سئوالات رسيده در مورد اختلالات جنسی خانم ها جواب می دهم بطور خاص کم بودن ميل جنسی. اگر در اين مورد نظر و يا سئوالی داريد که ميخواهيد در برنامه مطرح بشود ميتوانيد آنها را از اين طرق برای من بفرستيد پست الکترونيکی: [email protected]، پيامگيرهای ما در دوبی: ۰۰۹۷۱۴۳۶۸۸۹۱۹ ويا در لندن: ۰۰۴۴۲۰۷۵۵۷۲۵۴۶ و يا اس ام اس به شماره ۲۳- ۲۲- ۶۲۰- ۷۷۸-۰۰۴۴. و يا شماره بگذاريد تا با شما تماس گرفته شود و در نظرتان در برنامه مطرح بشود. خدمات | در برنامه اين هفته به سئوالات و نظرهای شما در مورد انزال زودرس می پردازم. | پاسخ به سئوالات رسيده در مورد انزال زودرس |
امانالله خان در حال دیدار از ناو نظامی بریتانیا در بندر پورتموث بریتانیا در سال ۱۹۲۸ سه روز بعد در ششم ماه مه بریتانیا علیه افغانستان اعلام جنگ داد و دستور داد نیروهای نظامی هند بریتانیایی بسیج شوند. جنگ سوم افغان-انگلیس که در افغانستان به 'جنگ استقلال ' هم موسوم است، آخرین برخورد افغانستان و امپراطوری بریتانیای کبیر بود. زیر فشار بمباران هواپیماهای بریتانیا، امانالله خان مجبور به درخواست آتشبس و متارکه جنگ شد. در نتیجه موافقت نامههای پس از جنگ، بریتانیا تمامی جوانب استقلال افغانستان از جمله استقلال سیاست خارجی این کشور را به رسمیت شناخت و در برابر آن امانالله نیز خط دیورند را به عنوان مرز رسمی افغانستان و هند بریتانیایی به رسمیت شناخت. جولز استوارت، مورخ بریتانیایی که کتاب "ماموریت قیصر به کابل" را نوشته، میگوید: "جنگ سوم افغانستان یا جنگ سوم افغان-انگلیس دقیقتر اگر بگویم یک کشمکش بود تا یک جنگ و یک ماه ادامه یافت، چند روز بیشتر از یکماه. هردو طرف چند هزار تلفات داشتند. ولی این جنگ به هیچ صورت با جنگ اول و دوم افغان و انگلیس قابل مقایسه نیست." در فبروری/فوریه ۱۹۱۹ حبیبالله پدر امانالله که برای هجده سال پادشاه افغانستان بود، به قتل رسید ''''''''''''''''ژست بزرگ امانالله علیه بریتانیا '''''''''''''''' در فبروری/فوریه ۱۹۱۹ حبیبالله پدر امانالله که برای هجده سال پادشاه افغانستان بود، به قتل رسید. پس ازاین حادثه بلافاصله نصرالله برادر و امانالله پسر پادشاه که هردو متهم به دخالت در قتل او بودند، اعلام پادشاهی کردند. اولی در جلال آباد و دومی در کابل. افغانستان دراین زمان همچنان کشور تحت حمایت بریتانیا بود و براساس پیمان گندمک (منعقده سال ۱۸۷۹) سیاست خارجی آن از طریق هند بریتانیایی کنترل میشد. امانالله که تحت فشار شدید داخلی قرار داشت، عمویش نصرالله را برخلاف تعهدش در کابل محبوس کرد و برای تغییر توجه ارتش که بهدلیل اتهامات قتل پدر به او مشکوک بودند، تصمیم گرفت به هند بریتانیایی حمله کند. پایان جنگ جهانی اول فرصتی را برای امان الله خان میسر ساخت تا استقلال کامل افغانستان را از بریتانیای خسته از جنگ بدست بیاورد. ویکتوریا شوفیلد،مورخ بریتانیایی که در کتاب "مرز افغانستان: درگیری و نبرد در آسیای میانه" نگاهی مفصل به جنگ سوم افغان-انگلیس کرده، میگوید: "زمینه خارجی آغاز جنگ تحولات منطقهای و کاهش نگرانی بریتانیا از ناحیه دخالت روسیه در افغانستان بود. ولی از سوی دیگر شاه امانالله میخواست یک ژست بزرگ علیه بریتانیا نشان دهد. با پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا در خاور میانه و اروپا تا حدی احساس خستگی و ضعف میکرد. بنابراین از نظر امان الله، این لحظه مناسبی برای یک نوع تهاجم به هند بریتانیایی بود. ولی باید روشن بسازیم که همه میدانستند قرار نبود امان الله بتواند دراین جنگ بریتانیا را شکست دهد." نصرالله، برادر و امانالله، پسر حبیبالله پادشاه مقتول افغانستان متهم به قتل او بودند ارتش افغانستان توان جنگ با بریتانیا را داشت؟ ارتش افغانستان در سال ۱۹۱۹ ضعیف بود. تنها ۵۰ هزار سرباز داشت که در ۲۱ غند/هنگ سواره و ۷۵ کندک/گردان پیاده نظام تنظیم شده بودند و ۲۸۹ توپخانه مدرن در اختیار داشتند. برعلاوه این ارتش، امان الله روی حمایت ۸۰ هزار نیروی نامنظم قبایلی در مناطق مرزی میان افغانستان و هندبریتانیایی حساب میکرد که مجهز به سلاحهایی قاچاقی از نیروهای بریتانیایی بودند. در برابر آن هند بریتانیایی هزارها نیروی آماده و مجهز در اختیار داشت که در ۷ فرقه/لشکر، ۵ لوا/تیپ و۳ غند/هنگ تنظیم شده بودند. این نیروها در کنار داشتن توپخانه مدرن، از حمایت نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا نیز برخوردار بودند. گرچه بخش اصلی پیاده نظام آن متشکل از سیکها، پنجابیها و گورکهها بودند، نیروهایی که تازه از جبهات جنگ جهانی اول در اروپا و دیگر نقاط جهان بازگشته بودند و به شدت خسته از جنگ بودند. نیروهای افغان از سه جبهه جلال آباد، پکتیا و قندهار بر مناطق تحت کنترل هند بریتانیایی حملهور شدند. نیروهای افغان پیروزیهای سریع بدست آوردند و علاوه بر مناطقی در دره خیبر، از جانب جبهه پکتیا به رهبری ژنرال نادرخان (بعدا در سال ۱۹۲۹ پادشاه افغانستان شد) پایگاههایی را در وزیرستان شمالی نیز به تصرف خود درآوردند. اما نیروهای هند بریتانیایی به رهبری ژنرال ریجینالد دایر (Reginald Dyer) دست به اقدام متقابل زدند و با حمایت توپخانه و حملات هوایی، نیروهای افغان را به عقب راندند. تا جایی که نادرخان به ژنرال دایر نامه نوشت که امانالله از او خواسته تا جنگ را متوقف کند و پس از آن در سوم ژوئن آتشبس میان نیروهای دو طرف اعلام شد. ارتش هند بریتانیایی تازه از جبهات جنگ جهانی اول در اروپا و دیگر نقاط جهان بازگشته بودند و به شدت خسته از جنگ بودند امانالله به حملات هوایی اعتراض کرد یکی از ویژگیهای جنگ سوم افغان-انگلیس این بود که افغانها برای اولین بار با بمباران نیروی هوایی بریتانیا مواجه شدند که مهمترین نقطه قوت بریتانیا دراین جنگ بود. نیروی هوایی نه تنها بریتانیا را قادر ساخت تا به فراتر از مرزها دسترسی داشته باشد و شهرهای کابل و جلالآباد را بمباران کند بلکه تاثیرات عمیق روانی روی نیروهای افغان گذاشت و آنها را به شدت ترساند. هواپیماهای بیای۲سی BE۲C پیوسته در جریان جنگ مناطق قبایلی را بمباران میکرد و گروههای قبایلی را که تلاش داشتند دوباره جمع شوند و به هند بریتانیایی حمله کنند، بارها پراکنده ساخت. تا جاییکه امانالله خان در نامهای به مقامات هند بریتانیایی به حملات هوایی به کابل اعتراض کرد و آن را با حملات هواپیماهای زپلین آلمانها بر لندن درجریان جنگ اول جهانی مقایسه کرده بود. جولز استوارت میگوید: "این نخستینبار بود که اهداف غیرنظامی شهری از سوی نیروی هوایی کمتجربه بریتانیا مورد بمباران قرار میگرفت". او میگوید: "در حقیقت همین باعث شد امانالله متقاعد شود که بازی به پایان رسیده. وقتی قلعه بالاحصار در کابل هدف بمباران قرار گرفت و امان الله ویرانی ناشی از بمباران را دید، تصمیم به صلح گرفت و مدعی شد که هیچ گاه نمیخواسته بریتانیا را آزرده کند." یکی از ویژگیهای جنگ سوم افغان-انگلیس این بود که افغانها برای اولین بار با بمباران نیروی هوایی بریتانیا مواجه شدند که مهمترین نقطه قوت بریتانیا دراین جنگ بود نتیجه جنگچه بود؟ پس ازاین بمباران بود که امانالله در ۳۱ ماه مه، در نامهای به مقامات هند بریتانیایی خواهان آتشبس و متارکه شد. جنگهای پراکنده همچنان ادامه یافت تا در هشتم آگوست/اوت ۱۹۱۹ 'پیمان راولپندی ' امضا شد و زمینه آن فراهم شد تا افغانستان از یک کشور تحت حمایت بریتانیا به یک کشور مستقل تبدیل شود. دراین جنگ حدود هزار سرباز افغان و ۲۳۶ سرباز بریتانیایی کشته شدند و هزارها سرباز نیز از هر دو جانب زخمی شدند. جنگ سوم افغان و انگلیس همچنان مورد بحث و اختلاف نظر پژوهشگران قرار دارد. ظاهرا بریتانیا دراین جنگ به پیروزی تاکتیکی دست یافت و این قضاوت براین اساس صورت میگیرد که بریتانیا تهاجم افغانها را به عقب زد و آنها را از سرزمین هند بریتانیایی بیرون کرد. اما از سوی دیگر، افغانها در نهایت توانستند در پایان جنگ به اهداف استراتژیک سیاسی خود برسند. در نتیجه پیمان صلح میان دو طرف، بریتانیاییها استقلال سیاست خارجی افغانستان را به رسمیت شناختند اما پرداخت مواجب سالانه به شاه افغانستان را متوقف کردند. جنگ سوم افغان- انگلیس امان الله خان را به یکی از محبوبترین رهبران تاریخ این کشور تبدیل کرد بریتانیا هم دستاوردهای سیاسی در نتیجه این جنگ بدست آورد که مهمترین آن بنا به منابع انگلیسی، تایید دوباره خط دیورند به عنوان مرز رسمی میان افغانستان و سرحد شمال-غربی هند بریتانیایی بود. امان الله متعهد شد که دیگر در امور مناطق قبایلی دخالت نکرده و ماموران انگلیسی و افغان میلهگذاری باقی مانده خط سرحدی را تکمیل کنند. عکسی از سال ۱۹۲۸ در سرحد افغانستان و هند بریتانیایی که بر روی آن نوشته شده "ورود از این مرز به قلمرو افغان جدا منع است". جنگ سوم افغان- انگلیس امان الله خان را به یکی از محبوبترین رهبران تاریخ این کشور تبدیل کرد. صد سال بعد هم از او همچنان به عنوان 'قهرمان اعاده استقلال افغانستان ' یاد میشود. این یک جنگ نمادین بود با آنکه جنگ سوم افغان-انگلیس از اهمیت بسیار ویژه و نمادین در تاریخ معاصر افغانستان برخوردار است اما در میان تاریخدانان بریتانیایی در مقایسه با جنگ اول و دوم افغان و انگلیس اهمیت زیاد داده نمیشود. ویکتوریا شوفیلد در مورد دلیل آن میگوید: "این درست است که بگوییم جنگ سوم افغان-انگلیس یکی از جنگهای بزرگ نبود. ما زیاد در مورد جنگ اول و دوم افغان و انگلیس میشنویم. اما کسی در مورد جنگ سوم افغان-انگلیس زیاد حرف نمیزند. فکرکنم احتمالا به این دلیل که از نظر بریتانیا اهمیت زیادی نداشت ولی از نظر افغانستان این جنگ بسیار مهم بوده و فصل جدیدی را در تاریخ این کشور رقم میزند." جنگ سوم افغان-انگلیس با تهاجم نیروهای افغانستان به منطقهای در دره خیبر در سرحد شمال-غربی هند بریتانیایی آغاز شد | در روز سوم مه ۱۹۱۹ نیروهای افغان با عبور از مرز افغانستان و هند بریتانیایی در دره خیبر، شهرک کوچک ' باغ ' را در منطقه قبایلی تصرف کردند. با این تهاجم که به دستور امان الله خان پادشاه تازه به قدرت رسیده این کشور انجام شد، زنگ آغاز جنگ سوم افغان- انگلیس به صدا درآمد. | نامه امانالله برای متارکه جنگ؛ 'نمیخواستم بریتانیا را آزرده کنم' |
دالای لاما برای بودائیان تبت رهبری معنوی است که موقعیتی خداگونه دارد در واقع آنچه در ماه مارس موجب میشود تا حکومت چین بر تدابیر امنیتی خود در سراسر تبت بیافزاید، یک سری از سالگردهاست: ۱۰ مارس (۱۹ اسفند)، ساگرد اعتراض مردم تبت به حکومت چین در سال ۱۹۵۹ است. ۱۴ مارس (۲۳ اسفند) سالگرد شورشهای سال ۲۰۰۸ است؛ و ۱۷ مارس (۲۶ اسفند) سالگرد حمله نظامی به قصر دالایی لاما در لهاسا و فرار او از تبت. سال ۲۰۱۹ در واقع شصتمین سالگرد این سری وقایع و خروج دالای لاما بود؛ خروجی که موجب شد تا معمای تبت همچون یک گره کور در حاشیه بسیاری از تحولات مربوط به چین قرار بگیرد و مساله حاکمیت بر مهمترین مرکز بودائیان جهان، به محل یک اختلاف نظر بینالمللی تبدیل شود. در حال حاضر اگرچه ثبات و قدرت رو به رشد حکومت مرکزی چین موجب شده تا مساله تبت از هر زمان دیگری کمرنگتر شود، اما همچنان وضعیت بودائیان هوادار دالای لاما در این منطقه به گونهای است که حکومت چین ناچار است با تدابیر امنیتی ویژه، جلوی شکلگیری اعتراضهای گسترده را بگیرد. معروف به 'بام جهان' ۳ میلیون و ۳۷۰ هزارنفر جمعیت منطقه خودمختار تبت (۲۰۱۷) ۵۸۴۷ دلارتولید ناخالص داخلی به ازای هر نفر (۲۰۱۷) لهاساپایتخت تبت تبتیزبان و قومیت اکثریت جمعیت بوداییدین اکثریت جمعیت معمای تبت: تبت کجاست؟ بخش مهمی از رشته کوه هیمالیا در تبت قرار دارد پاسخ به این سئوال ساده نیست. در واقع مرزهای جفرافیایی جایی به نام "تبت" خود به یکی از موضوعات مهم اختلاف میان چین و تبتیهاست. در تقسیمات کشوری چین، استانی به نام "منطقه خودمختار تبت" وجود دارد. این منطقه در جنوب غربی چین قرار دارد و با کشورهای میانمار، هند، بوتان و نپال هم مرز است. این استان همانند باقی استانهای خودمختار در چین، یک استاندار دارد که از اقلیت قومی تبتی انتخاب میشود. او در مسایلی مانند آموزش و زبان، خودمختاری نسبی دارد اما در سیاستهای کلی باید از استراتژیهای حزب کمونیست چین پیروی کند. نکته مهم درباره جغرافیای این منطقه این است که به رغم همه اختلافات، براساس همین مرزهای فعلی، این منطقه یک استان پهناور است با مساحتی برابر با مساحت کشور آفریقای جنوبی یا دو برابر کشور فرانسه. با این حال مخالفان میگویند آنچه در تقسیمات کشوری چین، تبت نامیده میشود، کمتر از نیم تبت واقعی است. به همین دلیل در برابر "منطقه خودمختار تبت" یک مفهموم جغرافیایی دیگر نیز به نام "تبت بزرگ" وجود دارد. در جغرافیای "تبت بزرگ" علاوه بر سراسر منطقه خودمختار، بخشهایی از استانهای دیگر چین از جمله سیچوآن، یوننان و گانسو، و بخش پهناوری از استان چینگهای نیز بخشی از تبت محسوب میشوند. در واقع "تبت بزرگ" حدود یک پنجم مساحت کل چین را است و مخالفان میگویند اگر موفق شوند روزی کشورشان را در این منطقه به نام تبت مستقل کنند، این کشور از نظر مساحت دهمین کشور بزرگ جهان خواهد بود؛ جایی به بزرگی کشورهای پهناوری چون قزاقستان یا آرژانتین. در حال حاضر عموما در گزارشهای رسانهها و ادبیات سیاستمداران، زمانی که دولت چین و سیاستمداران این کشور از تبت سخن میگویند، منظورشان در واقع همان "منطقه خودمختار تبت" است، اما در خارج از چین و از نگاه مخالفان تبتی، وقتی نام این منطقه آورده میشود در واقع اشاره به "تبت بزرگ" است. ▲ بازگشت به بالا اختلاف بر سر چیست؟ برخی از تبتیها خواستار استقلال تبت از کشور چین هستند اختلاف اصلی بر سر حق حاکمیت بر تبت است. و هر دو طرف اختلاف هم با ارجاع به تاریخ از حق خود برای حاکمیت استفاده میکنند. اما واقعیت این است که آنچه "تاریخ" تبت توصیف میشود، در واقع خود یک مفهوم سیاسی است که بیشتر مایه اختلاف است تا مرجع حل آن. چینیها میگویند که بیش از ۸۰۰ سال بر این منطقه حکومت کردهاند و تبت بخش جداناپذیر خاک کشورشان است. آنها به سلسلههای مختلف امپراتوریهای چین ارجاع میدهند و میگویند که تبت همیشه زیر سلطهشان بوده است. تبتیها این روایتهای تاریخی را قبول ندارند و میگویند که سابقه تبت، قدیمیتر از روایت چینیهاست. ضمن اینکه آغاز سقوط حکومت تبتیها هم حمله مغولهاست و در دورهای که چینیها از آن صحبت میکنند، خود چین نیز زیر سلطه امپراتوری مغول قرار داشته است. در واقع در دوران سلسله چینی مینگ (قرن ۱۴ تا ۱۷ میلادی) نیز تبت تحت سلطه چین نبوده است. اما در عین مرزهای امروز چین، به طور کلی مرزهای سلسلهای است که در میانه قرن ۱۷ در این کشور به قدرت رسید و تا نخستین دهه قرن بیستم به حکومتش ادامه داد: سلسله معروف چینگ. آنچه که از امپراتوری چین در دو قرن منتهی به قرن ۲۰ در جهان به شهرت رسید، در واقع همان سرزمینهایی است که توسط امپراتورهای سلسله چینگ اداره میشد. تبت نیز بخشی از این امپراتوری بود. مخالفان میگویند که حاکمیت سلسله چینگ بر تبت، شباهتی به حاکمیت این سلسله بر مناطق شرقی چین نداشته و در واقع این منطقه در آن زمان از خودمختاری استثنایی و قابل توجهی برخوردار بوده است. به همین دلیل نیز در سال ۱۹۱۲، به محض اینکه در کشاکش اصلاحات شکست خورده و گذار ناموفق به دوران مدرن، امپراتوری چینگ از هم فروپاشید، تبت اعلان استقلال کرد. کشور مستقل تبت که از این زمان تا سال ۱۹۵۱ وجود داشت، یک کشور بودایی به رهبری دالای لامای سیزدهم بود که در مرزهای امروزی استان تبت شکل گرفته بود. ادعاهای ارضی آن کشور بر باقی آنچه تبت نامیده میشد به جنگهایی بین ارتش تبت و ارتش چین نیز منجر شد که در مواردی تبتیها به پیروزیهای مهمی نیز دست یافتند. در نهایت این کشور که شاید یکی از مهمترین مراجع تاریخی مدرن تبتیها برای استقلال از چین محسوب شود، در سال ۱۹۵۱ میلادی و در دوران قدرت دالای لامای فعلی با هجوم ارتش چین روبهرو شد که هرگز ادعای ارضی بر سراسر تبت را پس نگرفته بود. اینبار تبتیها با ارتش کمونیستی مائو روبهرو بودند که به تازگی جمهوری را در چین سرنگون کرده بودند و به دنبال برپایی یک رژیم کمونیستی در سراسر مرزهای امپراتوری چینگ (به جز مغولستان) بودند. شکست در برابر ارتش چین در این سال عملا نقطه پایان استقلال نسبی تبت بود. ▲ بازگشت به بالا ۶۰ سال پیش دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ اهالی لهاسا در برابر قصر پوتالا (محل زندگی دالای لاما) در روز ۱۰ مارس سال ۱۹۵۹ بعد از اشغال تبت توسط ارتش چین، حکومت دالای لاما و خودمختاری او در این مرزهای استان تبت، یک شبه از بین نرفت. او همچنان در قصر خود باقی ماند و طی یک توافق با حزب کمونیست چین به رهبری مائو، رهبر خودمختار استان تبت شد. اما تنش در تبت هرگز به پایان نرسید. به ویژه در مناطقی که از نظر تبتیها، تبت محسوب میشد اما خارج از مرزهای استان تبت قرار داشت، این تنش ابعاد گستردهتری نیز پیدا کرد. در آن مناطق از خودمختاری دالای لاما خبری نبود و قوانین پکن با سختگیری بیشتری قابلیت اجرا داشتند. یکی از نقاط اوج رویارویی چینیها و تبتیها در زمانی اتفاق افتاد که مائو تصمیم گرفت در چارچوب یک برنامه اصلاحات ارضی، زمینهای کشاورزی را از زمینداران فئودال بگیرد و بین کشاورزان تقسیم کند. در استان تبت، خودمختاری دالایی لاما موجب شد تا اجرای این طرح به تعویق بیافتد. اما اجرای آن در استانهای دیگر به شورش مسلحانه بودائیان تبتی و درگیری با ارتش چین انجامید. اخبار این درگیریها به خیابانهای لهاسا، مرکز تبت میرسید و احساسات ضد چینی هر روز بیشتر اوج میگرفت. در چنین فضای متشنج و خشنی بود که در ماه مارس سال ۱۹۵۹، افسران چینی از دالای لاما دعوت کردند تا در یک مراسم نمایش و رقص سنتی شرکت کنند. این مراسم قرار بود در روز ۱۰ مارس برگزار شود. در روایت رسمی چینیها گفته میشود که دالای لاما خود درخواست کرده که در این مراسم شرکت کند و از سوی آنها دعوتی ارسال نشده است. دالای لاما این روایت چین را رد کرده است. یک روز مانده به مراسم، افسران چینی به گارد حفاظت از دالای لاما اطلاع دادند که برای رفتن به مراسم به حضور آنها نیازی نیست و خود چینیها کار حفاظت از دالای لاما را بر عهده میگیرند. در میان اطرافیان دالای لاما، این تصمیم با سوءظن بسیار بررسی شد. برخی مشاوران معتقد بودند که احتمالا چینیها میخواهند دالای لاما را بدزدند. خیلی زود، خبرها درباره تصمیمات چینیها در شهر پیچید و در روز ۱۰ مارس، هزاران نفر از اهالی شهر در اطراف قصر دالای لاما جمع شدند تا از او محافظت کنند و نگذارند تا او از قصر خارج شود. شورش تبت عملا از همینجا آغاز شد چرا که این تجمع به درگیریهای مسلحانه بیرون ازشهر پیوند خورد و خیلی زود مردم خواسته استقلال تبت از چین را مطرح کردند. واکنش چین، مستقر کردن نیروی نظامی، تانک و خمپارهانداز در اطراف شهر بود. درگیریهای پراکنده با مردم به قصد متفرق کردن آنها به مدت یک هفته ادامه یافت و سرانجام در روز ۱۷ مارس سال ۱۹۵۹ و بعد از اینکه دو خمپاره به نزدیکی قصر دالای لاما برخورد کرد، او به همراه خانواده و گروهی از نزدیکانش، مخفیانه از قصر خارج شد و به هند گریخت. چین با شورش تبتیها هم مقابله کرد و حضور خیابانی مردم با خشونت سرکوب شد. آمار رسمی از تلفات سرکوب شورش تبت وجود ندارد. تبتیها میگویند به اسناد محرمانه چینی دست یافتهاند که نشان میدهد در جریان این سرکوب، ۸۵ هزار نفر کشته شدهاند. صحت این اسناد از سوی پژوهشگران مستقل تایید نشدهاند. ▲ بازگشت به بالا حالا تبتیها چه میخواهند و وضعیت امروز چگونه است؟ تبتیها برای دیدن دالای لاما باید به هند سفر کنند دالای لاما که براساس باورهای دینی بودائیان تبت، مرشد معنوی و رهبر اتحادبخش سرزمینشان محسوب میشود در حال حاضر در تبعدی خودخواسته در هند به سر میبرد و ۶۰ سال است که در آنجا - در شهر تارامشلا (دارمسلا) - دولت در تبعید تبت را تشکیل داده است. او که در زمان خروجش از کشور، رهبری جوان محسوب میشد، در این سالها به دلیل اصرارش بر دوری از خشونت در پیگیری مطالبات سیاسی تبتیها، بارها از سوی ناظران بینالمللی و گروههای مدافع حقوق بشر تحسین شده و حتی در سال ۱۹۸۹ میلادی جایزه صلح نوبل نیز دریافت کرده است. به بیان دیگر، دالای لاما که نام اصلی او "تنزین گیاتسو" است در این سالها، آرام آرام به یک چهره شناخته شده و مهم بینالمللی تبدیل شد که حق حاکمیت ملی تبتیها را تبلیغ میکند. اما همزمان در جبهه مقابل نیز موقعیت و جایگاه بینالمللی کشور چین سال به سال تغییر کرد و چین در سال ۲۰۱۹ شباهتی به چین در سال ۱۹۵۹ ندارد. این کشور از سال ۱۹۷۱ جایگاه خود را در سازمان ملل و شورای امنیت تثبیت کرد و در پی یک مجموعه اصلاحات اقتصادی قابل توجه به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل شد. این مساله به چین قدرتی میبخشد که از آن میتواند برای تحت فشار قرار دادن رقبا و مخالفانش بهره ببرد. در نتیجه دایره قدرت و میدان مانور دالای لاما نیز روز به روز محدودتر شد. برای بسیاری از دولتهای دنیا در سراسر جهان، دعوت و میزبانی از دالای لاما و حمایت از او میتواند هزینههای سیاسی -اقتصادی قابل توجهی به دنبال داشته باشد. در نهایت، راهحل دالای لاما برای حل مساله تبت این بود که اعلام کرد به دنبال استقلال تبت از کشور چین نیست، بلکه برای حفظ فرهنگ و سبک زندگی تبتیها، یک "راه میانه" (Middle Way Approach یا MWA) را پیشنهاد میکند. در "راه میانه" دالای لاما، تبتیها میپذیرند که از استقلالطلبی و جداییخواهی دست بکشند، اما در عوض، خودمختاری قابل توجهی از حکومت مرکزی چین به دست بیاورند. این راه میانه در حال حاضر سیاست رسمی دولت در تبعید تبت محسوب میشود. اما این به معنای حمایت همه تبتیها از چنین راهحلی نیست و همچنان، استقلال نهایی تبت از کشور چین، یک هدف سیاسی است که برخی از گروههای تبتی آن را دنبال میکنند. ▲ بازگشت به بالا | هر سال وقتی ماه مارس (اسفند/فروردین) از راه میرسد، تبت روزهایی پرالهتاب را سپری میکند، چرا که سالگرد وقایعی تاریخی و سرنوشتساز که در نهایت به خروج دالای لاما از تبت منجر شد در این ماه قرار دارد. این التهاب در این روزها، رنگ و بویی خاص نیز پیدا کرده، چرا که امسال، شصتمین سالگرد این وقایع مهم است. | معمای تبت؛ ۶۰ سال آوارگی دالای لاما و دولت در تبعید بودائیان |
در بيشتر سوال هايی که مطرح شده، کشورهای اتحاد جماهير شوروی سابق از جمله کشورهايی هستند که رتبه های بسيار پايينی دارند و حتی در مورد برخی از آنها، پايين ترين رتبه را دارا هستند. تعداد ناچيزی از مردم منطقه معتقدند اقدام برای برقراری نظام های دموکراتيک تر، به زندگی آنها بهبود بخشيده است. تنها يک چهارم مردم جمهوری های شوروی پيشين بر اين باورند که نحوه برگزاری انتخابات در کشورهاشان آزاد و منصفانه است. در حالی که ۷۰ درصد ديگر با اين نظر موافق نيستند و انتخابات در اين کشورها را ناعادلانه و غيرشفاف می دانند. افزون بر اين، تنها يک نفر از هر پنج نفری که در اين نظرسنجی مورد سوال قرار گرفته اند، معتقد است که امور کشور تابع اراده مردم است. رويهم رفته، ميزان اعتماد مردم به سياستمداران فوق العاده پايين است. در روسيه تنها چهار درصد و در اوکراين هشت درصد مردم می گويند که به رهبران نظامی و انتظامی اعتماد دارند. به همين منوال ارقام مربوط به تجارت و بازرگانی نيز خيلی اميدوار کننده نيست و به وضوح حاکی از خصومت گسترده مردم عليه اهل تجارت است. با توجه به حس بدبينی و عيبجويی مردم عليه نهادهای دولتی، شگفتی آور نيست که بسياری از افراد پاسخگو به اين نظرپرسی معتقدند که خانواده روی زندگی آنها بيشترين نفوذ را داشته است. در اين زمينه کشورهای شوروی پيشين از يکی از بالاترين آمارها در جهان برخوردارند. در خلال اين تصوير غالبا تيره از منطقه يک گرايش ظاهرا اميدوار کننده هم مشاهده می شود. بيش از دو سوم جوانان زير سی سال در اين کشور ها مطمئنند که قادر به دگرگون ساختن آينده خود هستند. اما افراد بالای ۶۵ سال درست مخالف اين نظر را داده اند و گفته اند که شکاف ميان پروردگان دوران کمونيسم و افرادی که کمونيسم را تقريبا به ياد ندارند، در حال بزرگتر شدن است. در هيچ يک از کشورهای اتحاد جماهير شوروی سابق افکار عمومی در سياست گذاری ها عامل تعيين کننده به شمار نمی آيد يا در واقع، چيزی نيست که مقامات دولت ها به آن توجه ويژه ای مبذول کنند. بخش اعظم منطقه تحت سلطه دولت های خودکامه ای است که ميزان احترام آنها به حقوق بشر و آزادی های مدنی با هم تفاوت دارد. اما پيروی اين دولت ها از آرمان های دموکراتيک که همين پانزده سال پيش در منطقه موج می زد، تقريبا متوقف شده است. خدمات | نتايج حاصل از نظرسنجی جهانی که توسط موسسه گالوپ و به سفارش بخش جهانی بی بی سی انجام شده نشان می دهد که در کشورهای اتحاد جماهير شوروی سابق، حدود 15 سال پس از سقوط کمونيسم، هنوز اکثر مردم اعتمادی به سياستمداران ندارند. اين نظرسنجی همچنين از آن حکايت دارد که مردم عادی فکر می کنند نفوذی بر دولت هايشان ندارند. | "بی اعتمادی مردم کشورهای شوروی سابق به سياستمداران" |
ولی روایت متعارف که در اذهان جا افتاده و مقبولیت کم و بیش عام یافته است حاکی از این است که سقوط دولت ملی گرای مصدق در آن روز دستاورد یک دسیسه خارجی و پرده دوم کودتای ناکام آژاکس بود که چهار روز قبل به اجرا گذارده و با شکست مواجه شده بود. در این روایت رویدادهای آنروز به مهارت مأمورن دستگاهای اطلاعاتی امریکا و انگلستان و ایرانیان اجیر نسبت داده شده است. تا آنجا که در این معادله نقش نیروهای سیاسی داخلی، مجزا از توطئه های بیگانه، به حساب آورده نشده است روایت واجد کاستی هایی است که نمیتوان و نباید از سر آن به آسانی گذشت. اما بحث اینکه نیروهای داخلی متشکل از چه عناصری بود و به چه شکل در جریانهای سیاسی اثر میگذاشت ما را به نگاهی به عقب وا میدارد که شرح و بسط آن از حوصله این نوشته کوتاه خارج است. می توان گفت که سه جریان عمده فکری بعد از شهریور بیست در ایران به تدریج پا گرفت یا احیا شد: نیروهای چپ که در حزب توده انسجام یافت؛ روحانیت و نیروهای مذهبی با طیفی وسیع که عمده آن روحانیت سنتی به زعامت آیتالله بروجردی بود ولی شامل افراد تندرو و سیاسی- مذهبیها به رهبری آیتالله کاشانی نیز میشد و بالاخره نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق که از نهضت مشروطه نشان داشت ولی نقطه آغازی آن قطعنامه ۲۹ مهرماه ۱۳۲۶ مجلس پانزدهم بود که دولت را مکلف میکرد برای استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب باب گفتگو با انگلستان را باز کند. نظام شبه دموکراسی بود ولی در واقع به اولیگارشی نزدیکتر بود. در این نظام مجلس بی آنکه نماینده واقعی مردم باشد از قدرت زیادی برخوردار بود. قوه اجرایی در دست سیاستمداران پراگماتیک بود که با ابزار محدود و در سایه احتیاج به کمک امریکا، ترس از تهاجم شوروی و ترفندهای انگلستان و در چهارچوب فرهنگ سیاسی آن زمان که فساد و دورویی نیز جزئی از آن بود آنچه از عهدهشان برمی آمد انجام میدادند. شاه هم در معصومیت سالهای اول سلطنت خود در بین قشرهایی از مردم که جذب مرامهای گوناگون نشده بودند وجهه خوبی داشت. محمد مصدق آرمانگرا بود و عملکرد دولتها را با توصیفی که از آن رفت بر نمیتابید. او با قراردادی که دولت محمد ساعد برای افزایش در آمد نفت و هزینه کردن اولین برنامه هفت ساله توسعه اقتصادی امضا کرد ولی کمال مطلوب نبود برخوردی خصمانه داشت و بالاخره هم با همسویی و کمک نیروهای سیاسی/مذهبی و شاخه جهادی آن زمام امور را در دست گرفت و نفت جنوب را ملی کرد. ملی کردن نفت شاید یک ضرورت تاریخی بود چرا که به استعمار نو در ایران و جهان سوم ضربه قاطعی وارد آورد. مصدق از حقوق ایران در شورای امنیت و دیوان بین المللی لاهه با موفقیت دفاع کرد ولی به راهکاری برای خروج از بحران نیاندیشیده بود. تردید نیست که در اسفند ۱۳۳۱ پس از اینکه مصدق آخرین پیشنهاد برای حل بحران نفت را که مشترکا از طرف انگلستان و دولت نوپای آیزنهاور تهیه و در آن تا حد زیادی به خواستههای ایران توجه شده بود رد کرد و تصمیم به قطع کامل مذاکرت سه جانبه نفت گرفت، آمریکا در یک چرخش ناگهانی از مسیر تعامل و مذاکره به راهکار دلخواه انگلستان یعنی براندازی روی آورد. از این پس دو دولت، کودتایی با نام رمز آژاکس را برنامه ریزی کردند و زمینه سازی آن از اوایل تابستان ۱۳۳۲ در تهران آغاز شد. نقشه کودتا که پس از رفراندوم مصدق و انحلال مجلس هفدهم جنبه شبه قانونی به خود گرفت و در آخرین ساعات شب ۲۴ مرداد به اجرا گذشته شد چون قبلا از سوی شبکه نظامی حزب توده کشف و لو رفته بود طبعا با شکست مواجه شد. ابهامات تاریخ تا به اینجا اختلاف نظر مهمی بین تاریخ نویسان چه ایرانی و چه غربی وجود ندارد. اختلاف در مورد چگونگی حوادثی است که در چهار روز بعد در ایران اتفاق افتاد و منجر به واژگونی دولت دکتر مصدق شد. در این جاست که اسناد بایگانیهای وزارت خارجه امریکا که از طبقه بندی سری خارج و در دسترس هستند و همچنین مفاد تاریخچه داخلی سیا -- سند بکلی سری که در سال ۲۰۰۰ از سوی روزنامه نیویورک تایمز برملا شد -- با روایات متعارف همخوانی ندارد و تعارضات شگرفی را آشکار می کند. فرازهای این ناهمخوانی و مستندات آنرا در زیر خلاصه میکنم: اولین نکته این است که بین کودتای آژاکس در ۲۴ مرداد و حوادثی که چهار روز بعد منجر به سقوط دولت مصدق شد یک ارتباط سازمان داده شده وجود نداشته است. برنامه ریزان آژاکس تدارکی برای اقدام در صورت شکست کودتا ندیده بودند و گزینه پیگیری در برنامه آنان گنجانده نشده بود. در گزارشی که پیرامون شکست کودتای آژاکس از سوی معاون وقت وزارت امور خارجه امریکا، ژنرال والتر بیدل اسمیت به آیزنهاور داده شد میخوانیم "ما اینک ناگزیر باید نگاه تازهای به وضع ایران بیندازیم و تا جای ممکن خودمان را به مصدق نزدیک کنیم هرچند این [چرخش] به بهای گرفتاریهای بیشتری با انگلیس خواهد بود". ژنرال اسمیت را میتوان پدر پروژه آژاکس دانست چرا که همه برنامه ریزیها زیر نظر او انجام گرفته بود. او که از زمان حمله نورماندی در ۱۹۴۴ از نزدیکان رئیس جمهور آمریکا محسوب میشد در حکومت ترومن نیز ریاست سیا را عهده دار بود و بر خلاف برخی نوشتجات اخیر، مطلعترین و مؤثرترین مهره سیاست امریکا در ارتباط با ایران بود. یادداشت او به آیزنهاور روز قبل از سقوط مصدق نشان میدهد که پرده دومی برای براندازی در کار نبوده است. نکته دوم در چالش روایت متداول به ادعاهای بعدی کرمیت روزولت - فرمانده اجرایی آژاکس که در روز سقوط مصدق هنوز در تهران بود - برمیگردد. به دلایلی که در زیر آمده است این ادعا که او و همدستانش اغتشاشات خیابانی و فروپاشی های ۲۸ مرداد را مهندسی کرده بودند از حد لاف زنی به مرز دروغ گویی نزدیک میشود. بنا به این راویت روزولت پس از شکست آژاکس بدون مطلع کردن روسای خود در واشنگتن حتی بدون اطلاع سفارت امریکا در تهران یک برنامه جایگزین را برای اجیر کردن جمعیت و بسیج واحدهای نظامی در پادگانهای اطراف پایتخت را طرح و پیاده کرد که منجر به واژگونی دولت مصدق شد. در این حماسه هالیوودی قهرمان امریکایی موفق میشود، در زمانی حدود ۴۸ ساعت، پیروزی را از دهان شکست بیرون بکشد. این همان روایتی است که آیزنهاور در یادداشتهای روزانه خود (که بعدها به دست آمد) آنرا به سکه یک پول تشبیه کرده بود. نکته کلیدی در بازبینی وقایع ۲۸ مرداد این است که به اذعان تاریخچه داخلی سیا پس از دستگیری افسران کودتا، ارتباط توطئه گران سیا و اینتلیجنت سرویس با بدنه اصلی شبکه افسران طرفدار شاه بریده شده بود و روزولت وسیلهای برای دسترسی به بقیه شبکه نظامی نداشته است. تاریخچه داخلی همچنین تصریح میکند که هیچ هزینه یا رشوهای در ارتباط با نظامیان ایرانی ضرورت پیدا نکرد. اگر باور کنیم که در آن سه روز، روزولت ضربه دومی را برای واژگونی مصدق آماده میکرد باید اذعان کنیم که او نه فقط بدون صوابدید واشنگتن و خلاف نظر رؤسای خود به چنین دایره پر مخاطرهای پا گذاشت و بی اجازه هزینه میکرد بلکه افزون براین به عمد مقامات دولت خود را گمراه میکرده است. در پیامهای تلگرافی او در این زمان میخوانیم که وضع دولت مصدق فعلا تثبیت شده است و لزوم برنامه ریزی برای فرار دادن پانزده نفر دست اندرکاران کودتا را تصریح کرده بود. جالب اینکه ستادهای مرکزی سیا و اینتلیجنت سرویس در واشنگتن و لندن هردو لاف زنیهای بعدی روزولت را بدون توجه به تناقضات و کاستیهای آن پذیرفتند چرا که هر دو مشتاق و در واقع نیازمند نشان دادن موفقیت به مقامات دولتهای خود بودند. در جمع بندی که هندرسن، سفیر امریکا در تهران در پیامد سقوط مصدق در ۲۹ مرداد پیرامون علل این رویداد با قید سری به واشنگتن مخابره کرد پنج دلیل را برای وقوع این حادثه ذکر کرده است که هیچ یک نشانهای از دخالت و اثرگذاری کارگزاران توطئه در این واقعه ندارد و تمامی آن به "مردم ایران" و نیروهای سیاسی داخلی نسبت داده شده است. دو دهه بعد هندرسن در مصاحبه با تاریخ نویسان شفاهی بنیاد ترومن به صراحت اظهار کرد که وقتی مصدق را آخرین بار شب قبل از واقعهٔ ملاقات کرد هیچ اطلاعی از اینکه فردای آنروز برای واژگونی دولت او اسباب چینی شده باشد نداشت و اضافه کرد اگر روزی گزارشات او به واشنگتن از رده بندی محرمانه خارج و منتشر شوند همگان به حقیقت گفتههای او پی خواهند برد. سند دیگری که شاهد بی اطلاعی واشنگتن از وقایع تهران است یادداشتی است که ظاهراً شب واقعه از سوی جانشین رئیس سیا، ژنرال کیبل، به آیزنهاور نوشته شده است که در آن واژگونی دولت مصدق نه بر اثر اقدامات مأموران او بلکه به علت برخواستن "موج غیر منتظره ای" از واکنش مردمی و نظامی در تهران رقم خورده است. برای رهبری سیا در آنروز چه خوش آیند بود اگر میتوانستند بگویند که در این ماجرا مأمورین آنها هم دستی داشتهاند چرا که چند ماه پیش از آن رئیس جمهور آمریکا، این سازمان را مامور براندازی دولت مصدق کرده بود. راستیها به روایت اسناد پس از شکست کودتای آژاکس، سرلشکر زاهدی (سپهبد و نخست وزیر بعدی) که رهبری کودتا را به عهده داشت نمیخواست تسلیم وقایع شود و به گفته تاریخچه داخلی سیا استراتژی دو شاخهای را با مشورت و همکاری نزدیک روزولت طراحی کرد. خط اول این راهبرد این بود که به مردم ایران و همچنین به جهانیان بفهماند که آنچه در شب ۲۴ مرداد اتفاق افتاد چیزی جز تغییر "قانونی" دولت نبوده است و شاه زاهدی را به جای مصدق به نخست وزیری منصوب کرده است. اردوی زاهدی و دفتر سیا در تهران آنچه برای تبلیغ این منظور میسر بود انجام دادند. اما خط دوم این استراتژی از لحاظ درک ماهیت ۲۸ مرداد واجد اهمیت بیشتری است. زاهدی تصمیم گرفته بود که از محلی دور از پایتخت یک شورش نظامی علیه دولت بر پا کند و کرمانشاه مآلاً به این منظور انتخاب شد و زمینه سازی آن نیز، ظاهراً با مشورت و کمک دفتر سیا در تهران، در همان دو سه روز انجام گرفت. چنین برنامهای - که ماهیتا میان مدت یا دراز مدت است - نشان میدهد که اردوی زاهدی و دستگاه سیا در تهران از آنچه در تهران در شرف وقوع بود بی اطلاع بودهاند. به روایت اردشیر زاهدی پدر وی در نظر داشت همان روز چهارشنبه ۲۸ مرداد تهران را به قصد کرمانشاه مخفیانه ترک کند ولی وقایعی که سه شنبه شب در تهران روی داد وی را از این کار منصرف کرد. در آن شب تظاهراتی پراکنده به نفع شاه در شهر به چشم خورد و نیروهای انتظامی که به دستور مصدق به سرکوب همایش توده ایها گسیل شده بودند آشکارا به طرفداری از سلطنت شعار میدادند. جالب این است که تاریخچه داخلی سیا با اشاره به حوادث آن شب مینویسد "گمان زنی دربارهٔ انگیزه [این تظاهرات] غیر ممکن بنظر میرسد ولی میتوان عللی چند از وقوع این واکنشها را مشخص نمود." لازم به گفتن نیست که عللی که که در این رابطه ذکر شده با دسیسه های بیگانگان به کلی بی ارتباط است. البته عوامل سیا و اینتلیجنت سرویس کاملا در روز حادثه عاطل نمانده بودند و وقتی تظاهرات خیابانی وسیع و واکنش مساعد مامورین انتظامی را دیدند به جنب و جوش درآمدند و وارد صحنه شدند ولی عمده تلاشهای آنان در مرحله قبل از کودتای آژاکس صورت گرفته بود. دو مامور اصلی سیا در تهران، فرخ کیوانی و علی جلالی با یک شبکه کوچک از دسته جات فاشیستی و شبه فاشیستی و بی شک با گروهی اوباش در تماس بودند و برای مبارزه با حزب توده به اینان پول میدادند. اعضای این شبکه از چند صد نفر تجاوز نمیکرد و چهره هایشان نیز برای مأمورین شهربانی و هم برای تشکیلات حزب آشنا بود. اینها بر خلاف نظریات مراجعی چون پروفسور گاسیروسکی و دیگران قادر به اینکه خود را بجای توده ایها جا بزنند و با ارتکاب اعمال شنیع وجهه حزب را خراب کننند نبودند، نکتهای که کیانوری نیز در خاطراتش متذکر شده است. سیا همچنین به چند روزنامه کم بها یارانه میپرداخت که تبلیغات ضد تودهای -- و از تابستان ۱۳۳۱ ضد مصدق را -- منعکس کنند ولی مندرجات این روزنامه های کم خوانده در افکار عمومی بی اثر بود. برادران رشیدیان هم در چارچوب آژاکس به برخی وکلای مجلس رشوه میدادند به این امید که دولت مصدق را در پی یک استیضاح ساقط کنند ولی این نیز کارساز نشد و اکثریت قاطع وکلا به دعوت مصدق پیش از رفراندوم از وکالت کنارهگیری کردند. نقش روحانیت در واقعهٔ ۲۸ مرداد این نکته را نیز باید تاکید کرد که ملاحظات بالا در تائید گفتمان مقامات نظام گذشته که رویداد ۲۸ مرداد را یک قیام خودجوش ملی اعلام میکردند نمیباشد چرا که شواهد حاکی از این است که اغتشاشات آنروز به عنوان یک حرکت اعتراضی خیابانی از سوی روحانیت به راه افتاد. شتاب و تهاجمی که بعد از خروج شاه از ایران برای تغییر نظام از طرف حزب توده و جناح تندرو در بین نزدیکان دکتر مصدق به راه افتاده بود روحانیت سنتی را هراسان ساخت و به واکنش وادار کرد. روحانیت در آنروز میخواست نارضایتی خود را از روند سیاسی موجود یعنی علیه تغییر نظام سلطنت مشروطه از طریق یک حرکت اعتراضی خیابانی نشان دهد. این حرکت که از ساعات اول روز چهارشنبه ۲۸ مرداد شروع شد به قصد ساقط کردن دولت برنامه ریزی نشده بود ولی جرقهای که روحانیت روشن کرد شعله ور شد چرا که نیروهای انتظامی از سرکوب مردم سر باز زدند و بعد از ظهر آنروز واحدهای رزمی طرفدار شاه وارد عمل شدند که پس از زد و خوردهای شدید و تلفات جانی زیاد منجر به سقوط دولت ملی گرای مصدق شد. بر خلاف باور رایج روحانیت بدون ارتباط و مستقل از توطئههای خارجی وارد عمل شد. در تاریخچه داخلی سیا هیچ نشانه از این که کسی در کسوت روحانیت از عوامل آژاکس برای براه انداختن جمعیت رشوهای دریافت کرده باشد به چشم نمیخورد بر عکس این سند از عدم همکاری روحانیت شکوه کرده است. منظور از روحانیت در درجه اول روحانیت سنتی است که پیشوایی آنرا در آن وقت آیتالله بروجردی در قم به عهده داشت و نفوذ آن از طریق شبکه مساجد و بازار بسیار زیاد بود. باید توجه داشت که نظام مشروطه سلطنتی با تشیع پیوند خورده بود. کافی است متممم قانون اساسی را ورق بزنید. اصل یک، ترویج مذهب شیعه را بر نظام واجب کرده بود و اصل دو (که هیچ وقت اجرا نشد) پیش بینی کرده بود که یک هیئت از علما به تطبیق قوانین جاری و موازین مذهبی نظارت کنند و مواد دیگری هم بر همین مصداق در قانون اساسی پیش بینی شده بود. افزون بر این در ذهنیت علما جمهوریت با سکولاریسم تداعی میشد. در ترکیه آتاتورک یک نظام سکولار ایجاد کرده بود و مصر هم بعد از کودتای نجیب و ناصر به همین راه میرفت و این در حالی بود که قطب دیگر اسلام یعنی حکومت وهابیها در عربستان سعودی اصولا با تشیع دشمنی داشت، پس روحانیت نمیخواست تشیع یتیم شود و روند سکولاریسم در خاورمیانه رونق بگیرد. به این نکته هم باید توجه کرد که از سالهای قبل از روی کار آمدن مصدق بین روحانیون سنتی و نیروهای سیاسی مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی کدورت هایی وجود داشت اما در سال ۱۳۳۲ در حقیقت بعد از واقعهٔ ۹ اسفند ۳۱ این کدورت ها به یک نوع همدلی و تفاهم ضمنی تبدیل شد. آیتالله کاشانی که با مصدق خصومت داشت مخالفت خود را بصورت علنی نشان میداد درحالیکه آیتالله بروجردی و نایب ایشان در تهران آیتالله بهبهانی پیرو مکتب سکوت سیاسی بودند بنابراین عقاید خود را بروز نمی دادند ولی آقای بروجردی از مصدق به علت باز گذاشتن دست توده ایها شخصا کدورت داشت چرا که حزب حتی در صفوف روحانیت هم رخنه کرده بود. به علاوه مصدق را نسبت به مذهب به نقل از آیتالله منتظری (که از نزدیکان بروجردی بود) لا بشرط یعنی بی قید میدانست. بعد از شکست کودتای آژاکس که شاه از ایران خارج شد و تغییر نظام جدی به نظر رسید ایشان دیگر سکوت را جایز ندانستند و روایتی از ایشان نقل شده است که نظریه خود را در سه کلمه به اطرافیان گفتند. این سه کلمه این بود: "مملکت شاه میخواهد." | در شش دههای که از بیست و هشتم مرداد میگذرد روایات گوناگونی از چگونگی وقوع آن از سوی تاریخ نویسان با گرایشهای مسلکی مختلف و همچنین از سوی نظامهای حکومتی بر حسب مصلحت سیاست روز، ارائه شده است. | ۲۸ مرداد ۳۲: کودتا، قیام ملی یا حادثهای دیگر ؟ |
راشد خان در حال حاضر چهارمین توپانداز برتر جهان در بازیهای یکروزه بینالمللی کریکت است افغانستان در این بازی یکروزه بینالمللی که در سنت لوسیا برگزار شده بود، در بازی نخست توپزنی کرد و با از دست دادن ۶ بازیکنش برای ویستاندیز ۲۱۲ امتیاز را هدف تعیین کرد. ویستاندیز اما با از دست دادن همه بازیکنانش تنها توانست ۱۴۹ امتیاز بگیرد. راشد خان، که ۱۸ سال دارد، زمانی حملاتش را شروع کرد که ویستاندیز ۲ بازیکنش را از دست داده بود و ۶۲ امتیاز گرفته بود. راشد با پرتاپ دو توپ دو بازیکن را در دو دور اول توپاندازیاش حذف کرد. در مقطعی از بازی هم راشد خان چهار بازیکن ویستاندیز را که فقط یک امتیاز کسب کرده بودند، حذف کرد. افغانستان در برابر ویستاندیز در این بازی پیروز شد و قرار است دومین دور این بازی یکشنبه برگزار شود. افغانستان قبلا در بازیهای بیستدور در مقابل ویستاندیز، ۳-۰ باخته بود. پنج توپانداز برتر جهان در بازیهای یکروزه بینالمللی کریکت | راشد خان، توپانداز نوجوان تیم ملی کریکت افغانستان در بازی مقابل ویستاندیز هفت بازیکن تیم حریف را در حالی که تنها ۱۸ دوش/امتیاز گرفته بودند، حذف کرد. او پس از این بازی جایگاه چهارمین توپانداز برتر جهان در بازیهای یکروزه بیناللملی را کسب کرد. | راشد خان، توپانداز افغان در ۱۸ دوش هفت بازیکن را حذف کرد |
چهار قایقی که ماموران گارد ساحلی سرنشیانش را نجات دادهاند حامل پناهجویانی از سوریه، مصر، نیجریه، غنا و اریتره بودهاند. این قایقها در نزدیکی ساحل سیسیل دچار مشکل شده بودند. یک خانواده چهار نفره به دلیل وضعیت نامناسبشان به طور فوری به بیمارستان منتقل شدند. تداوم جنگ داخلی سوریه و تشدید تنشها در مصر باعث شده که شمار پناهجویانی که راهی ایتالیا میشوند بالا برود. همه ساله شمار زیادی از پناهجویان سعی میکنند از طریق دریا و در قایقهایی با ایمنی پایین خود را به اروپا برسانند. ایتالیا از دیگر کشورهای اروپایی میخواهد که سهم بیشتری در پذیرش این پناهجویان به عهده بگیرند. | گارد ساحلی ایتالیا اعلام کرده که در دو روز اخیر بیش از ۷۰۰ پناهجو را که در قایقهایی به سمت ایتالیا میرفتند نجات دادهاند. | ایتالیا: ۷۰۰ پناهجو را در آبهای سیسیل نجات دادیم |
شیوه ای بدیع برای درمان اسکیزوفرنی آواتارها به بیماران اجازه می دهد جواب صداهای ذهنی را بدهند مطالعه ای در بریتانیا حاکیست که استفاده از آواتار می تواند به معالجه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی که صداهایی در ذهنشان می شنوند کمک کند. آواتار یک شخصیت کامپیوتری است که می تواند نماینده یک شخصیت واقعی یا خیالی باشد. این مطالعه که نتایج آن در نشریه روانشناسی بریتانیا چاپ شد بر بیمارانی تمرکز کرد که دارو بر آنها بی تاثیر بود. بیماران با استفاده از نرم افزارهای کامپیوتری، آواتارهایی برای همخوانی با صداهایی که می شنوند ایجاد کردند. بعد از شش جلسه درمان، بیشتر بیماران گزارش دادند که حالشان بهتر است و سه نفر هم گفتند که دیگر هیچ صدایی نمی شنوند. این مطالعه تحت هدایت پرفسور جولیان لف انجام شد. همو بود که از طریق آواتارهای کامپیوتری در جلسات درمانی با بیماران صحبت کرد. او به تدریج بیماران را آموزش داد تا در برابر صداها ایستادگی کنند. پرفسور لف گفت که او بیماران را ترغیب کرد صداها را تحمل نکنند و به آواتار صدا بگویند که حرف هایش بی معنی است. اینکه اعتقادی به این صداها ندارند و بهتر است آنها را تنها بگذارند چون نیازی ندارند کسی شکنجه شان کند. در مرحله بعد آواتارها تحت هدایت پزشکان با مدارای بیشتری با بیماران سخن گفتند. در پایان دوره معالجه بیماران گزارش دادند که کمتر این صداها را می شنوند و کمتر از آنها ناراحت می شوند. میزان افسردگی و فکر خودکشی هم در آنها کاهش یافت که نتیجه ای قابل توجه برای گروهی است که ده درصد آنها اقدام به خودکشی می کنند. دکتر ملیسا مانسون روانپزشک در واشنگتن می گوید: "به نظرم مطالعه با استفاده از آواتارها خیلی جالب است. این شیوه کاملا تازه است و قبلا هرگز چیزی مثل آن امتحان نشده. و برای اولین بار به بیماران امکان می دهد با کمک مددیار با صداهای ذهنی مقابله کنند که تازگی دارد. در حال حاضر رابطه میان بیمار و صداها و توهمات کاملا شخصی است و مددیار یا پزشک خارج از این رابطه است و این شیوه به مددیار اجازه می دهد در حل مشکل صداها با بیمار کار کند." در این آزمایش که توسط پروفسور لف و تیم او در دانشگاه کالج لندن انجام شد، ۱۴ بیمار تحت درمان با آواتار با ۱۲ بیمار تحت درمان با داروهای متعارف ضدروان پریشی و بازدیدهای گهگاهی از روانپزشک مقایسه شدند. معالجات با دارو بر ۲۵ درصد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی موثر نیست. رفتاردرمانی ذهنی به این گروه کمک می کند اما معمولا به شنیدن صداها پایان نمی دهد. روانپزشکان می گویند که معالجات کنونی محدود است و بیماران از آن مایوس هستند. دکتر مانسون می گوید: "در حال حاضر معالجه عمده با کمک داروهای ضدروان پریشی انجام می شود. بنابراین داروهای خوبی داریم که می تواند علائم بیماری را برطرف کند با این حال این ها برای کوتاه مدت است. راهی برای حل دراز مدت بیماری وجود ندارد و یک مانع عظیم در سر راه درمان این است که چون این بیماران دچار افکار و رفتار پریشان هستند مانع می شود که به طور منظم تحت درمان باشند. بنابراین رفتن پیش پزشک به طور مرتب برای این بیماران خیلی مشکل است." به گفته پزشکان مشکل دیگر این است که هرچند داروهای موجود در موارد زیادی موثرند اما عوارض جانبی شدیدی دارند، بنابراین بسیاری از مراکز روانپزشکی از شیوه های تازه معالجه استقبال می کنند. معالجه با آواتار قرار است در مرحله بعد با شرکت ۱۴۲ بیمار در ماه آینده در همکاری با موسسه روانشناسی کینگز کالج لندن انجام شود. پروفسور توماس کریگ که مطالعه بزرگ تر را هدایت می کند می گوید که سادگی و جسارت شیوه تازه را می پسندد. به گفته او اگر مطالعه به روی گروه بزرگتر موفق باشد این شیوه درمانی ظرف دو سال در طور گسترده در بریتانیا در دسترس خواهد بود. قدیمی ترین طومارنوشته از تورات این شاید قدیمی ترین نسخه کامل تورات بر یک طومار باشد دانشگاه بولونای ایتالیا می گوید قدیمی ترین نسخه کامل تورات که بر طومار نوشته شده را پیدا کرده است. یک استاد این دانشگاه می گوید که این طومار در کتابخانه دانشگاه بود اما برچسب اشتباه خورده بود. قبلا تصور می شد که قدمت این طومار بیش از چند صد سال نباشد اما دانشگاه بولونا می گوید آزمایش های کربنی نشان میدهد که شاید ۸۵۰ سال پیش خلق شده باشد. مورو پرانی استاد زبان عبری این دانشگاه می گوید که به این ترتیب این قدیمی ترین متن کامل شناخته شده از تورات کتاب مقدس یهودیان است و ارزش فوق العاده ای دارد. دانشگاه بولونا می گوید که در سال ۱۸۸۹ یکی از کتابدارها به نام لئونلو مودونا طومار را بررسی و قدمت آن را قرن ۱۷ ارزیابی کرد. با این حال وقتی پروفسور پرانی اخیرا طومار را بررسی کرد و تشخیص داد که متن مورد استفاده متعلق به سنت شرقی بابلی بوده است که به معنی قدمت بسیار زیاد آن است. به علاوه به گفته دانشگاه بولونا این متن دارای خصوصیاتی است که در نسخه های بعدی تحت مقررات مراجع مذهبی در قرن دوازدهم ممنوع شد. سرمنشا تکامل پرندگان فسیل این پرنده 160 میلیون ساله در چین کشف شد فسیل شناسان موفق به یافتن فسیلی در چین شده اند که ممکن است اولین موجود در خط تکاملی پرندگان باشد. قدمت این موجود که آثار چیزی شبیه به پر بر آن هست ۱۶۰ میلیون سال است. دانشمندان به آن نام آرورنیس یا "مرغ سحر" داده اند. اهمیت این کشف که جزئیات آن در نشریه نیچر تشریح شده این است که به درک چگونگی تکامل پرندگان از دایناسورها کمک می کند و همچنین به درک این موضوع که پرواز با بال چگونه آغاز شد. این فسیل روی تخته سنگی حک است که از بستر مشهور فسیل ها در استان لایونینگ بیرون کشیده شده. این موجود با ۵۰ سانتیمتر قد از نوک منقار تا دم تقریبا اندازه مرغ است. استخوان بندی آن خیلی بدوی است بنابراین به گفته محققان درست در نقطه آغازین شکل گیری پرندگان قرار می دهد. این مطالعه را پاسکال گودفرویت از موسسه سلطنتی علوم طبیعی بلژیک هدایت کرده است. | در برنامه این هفته راز دانش که از برنامه بامدادی یکشنبه دوم ژوئن پخش شد به این خبرها پرداخته ایم: موفقیت یک شیوه تازه آزمایشی برای معالجه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی با کمک آواتارهای کامپیوتری، کشف قدیمی ترین تورات طومارنوشته جهان در دانشگاه بولونای ایتالیا، و یافتن تخته سنگی که فسیل موجودی بر آن نقش بسته که دانشمندان می گویند می تواند سرمنشاء پرندگان جهان باشد. | راز دانش: آزمایش شیوه ای ابتکاری برای درمان اسکیزوفرنی |
حسین کاظم پور اردبیلی نماینده ایران در هیات عامل اوپک از سیاست های نفتی روسیه، عربستان و امارات در برابر انتقاد کرده و گفته این موضوع "در تاریخ ثبت خواهد شد" آقای کاظم پور اردبیلی، امروز بیست و چهارم شهریور (۱۵ سپتامبر) گفته است از یکسو، روسیه و عربستان به بهانه متوازنسازی بازار جهانی نفت به دنبال تصاحب بخشی از سهم ایران هستند و از سوی دیگر برخی اعضای اوپک، دست در دست آمریکا برای ضربه زدن به برخی بنیانگذاران این سازمان تلاش میکنند". نماینده ایران در اوپک در گفتو گو با شبکه اطلاع رسانی نفت و انرژی (شانا) وابسته به وزارت نفت ایران، از امارات متحده عربی دیگر عضو اوپک هم به به دلیل افزایش تولید نفت به شدت انتقاد کرده است. آقای کاظم پور اردبیلی گفته "عربستان و امارات، در حال تبدیل اوپک به ابزاری برای آمریکا هستند و با این کار اعتبار چندانی برای این سازمان نماینده است. اوپک هم اکنون به شیر بی یال و کوپالی بدل شده که تنها نعرهاش مانده و برای هیچکس خطری ندارد". آیت الله علی خامنه ای در دیدار با ولادیمیر پوتین تحریم همزمان ایران و روسیه از سوی آمریکا را نقطه اشتراک دو کشور خوانده بود که می تواند باعث گسترش روابط اقتصادی شود در جریان اجلاس پیشین وزاری نفت و انرژی عضو اوپک، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از سیاست تنظیم قیمت توسط این سازمان و کنترل تولید نفت، به شدت انتقاد کرده بود. نماینده ایران در هیات عامل اوپک گفته "نحوه برخورد عربستان و روسیه با ایران در تاریخ ثبت خواهد شد و آیندگان خواهند فهمید برخلاف ایران که برای ثبات بازار نفت و عرضه مطمئن انرژی به مصرف کنندگان تلاش کرده است عربستان و روسیه به استقبال تحریم یکی از تولیدکنندگان اوپک رفتهاند". با خروج ایالات متحده از توافق هستهای با ایران، تحریمهای نفتی آمریکا علیه این کشور از ۱۳ آبان ماه امسال مجددا از سرگرفته میشود. نماینده ایران در اوپک درباره اقداماتی که ایران برای جلوگیری از شدت تاثیر تحریمها باید انجام دهد گفته "بیشک پرهیز از خود تحریم بهترین کاری بود که میتوانستیم انجام دهیم. برجام یک گام درست بود که اگرچه دیر، اما برداشته شد... البته در برجام حساب ویژهای روی روسیه، چین و اروپا باز کردیم". آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران اخیرا در دیدار با ولاییمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه که به تهران سفر کرده بود، تحریمهای آمریکا علیه ایران و روسیه را "نقطه مشترک دو کشور" خواند که به گفته او باید با استفاده از آن همکاریهای سیاسی و اقتصادی دو کشور "گسترش پیدا کند". 'آمریکا همان معاملهای را با عربستان و روسیه میکند که زمان شاه با ایران کرد' ترامپ در حال امضای بیانیه درباره بازگرداندن بخشی از تحریمها علیه ایران در روزهای اخیر و همزمان با نزدیک شدن به زمان اجرای تحریم ها علیه ایران، قیمت جهانی نفت رو به افزایش گذاشته است. آقای کاظم پور اردبیلی گفته "افزایش قیمت نفت بیشک به نفع مصرفکنندگان نیست و کشورهایی مانند ژاپن، هند، چین و حتی اروپا باید هزینه فروش تسلیحات و هواپیما آمریکا به کشورهایی مانند عربستان و روسیه را با افزایش قیمت انرژی و حاملهای آن پرداخت کنند. در واقع آمریکا با بالا بردن قیمت نفت میتواند پول حاصل از فروش تسلیحات به عربستان و هواپیما به روسیه را زودتر دریافت کند". نماینده ایران در اوپک آمریکارا متهم به چنین روشی در سال های قبل کرده و گفته "ایالات متحده پیشتر نیز چنین معاملهای با شاه ایران انجام داده بود و در مقطعی که دنبال وصول پول حاصل از فروش اسلحه بود با اجرای سیاستهایش سبب افزایش قیمت نفت شد". کشورهای تولید کننده عضو اوپک در یک توافق مهم با دیگر کشورهای صادر کننده نفت که عضو این سازمن نیستند، حدود دو سال پیش موافقت کردند برای ثابت نگه داشتن قیمت ها، سقف تولید نفت را ثابت نگه دارند. روسیه یکی از مهمترین کشورهای غیرعضو اوپک بود که به این توافق پیوست. نهادها و سازمان های مستقلی که تولید و عرضه جهانی نفت را گزارش می کنند می گویند برخی کشورها از جمله روسیه و عربستان تولید خود را اخیرا افزایش داده اند. آقای کاظم پور اردبیلی گفته "مسئولیت اوپک ایجاد توازن در بازار نفت است، نه این که یک یا دو عضو، بنیانگذار آن را تحریم کنند و این سازمان خود را متعهد به برقراری توازن در بازار بدانند". ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی از طراحان اصلی تشکیل سازمان کشورهای صادر کننده نفت بود و همواره از عمده ترین تولیدکنندگان این سازمان محسوب می شده است. اما در دوره پیشین تحریم های اتمی، جایگاه سنتی خود به عنوان دومین کشور صادر کننده نفت در اوپک را از دست داده بود. با این همه ایران تلاش کرده است که پس از رفع تحریم های بین المللی جایگاه خود را در بین اعضای اوپک بازسازی کند. روابط سیاسی عربستان سعودی با ایران قطع و مناسبات ایران و امارات متحده عربی هم سرد است. اما روسیه که یکی از شرکای توافق هسته ای با ایران است، روابط بسیار گرمی با مقام های ایرانی دارد و رهبران جمهوری اسلامی ایران گفته اند که روی این کشور در زمان تحریم های آمریکا حساب ویژه باز کرده اند. ایران تهدید کرده در صورتی که نتواند نفت خود را صادر کند، دیگر کشورهای خلیج فارس هم نخواهند توانست به صادرات نفتی خود ادامه دهند. | نماینده ایران در هیات عامل سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) از سیاستهای نفتی روسیه و عربستان سعودی انتقاد کرده و گفته این دو کشور با افزایش تولید نفت به استقبال تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران رفتهاند. او گفته عربستان و امارات "در حال تبدیل اوپک به ابزاری برای آمریکا هستند". گزارش شده که این کشورها بیش از سقف توافق شده، نفت تولید کردهاند. | انتقاد نماینده ایران در اوپک از روسیه و عربستان: به استقبال تحریم نفتی ما رفتهاند |
حضور فيلمسازان برجسته در تبليغات انتخاباتی نه تنها رونقی به دوره تبليغات نامزدها داده است، بلکه خود به جريانی تبديل شده که سينمادوستان و منتقدان را مشتاقانه به انتظار تماشای اين آثار نگاه داشته تا با ديدی کارشناسانه، اين فيلمسازان را اين بار، در اين گونه مورد نقد و داوری قرار دهند. بهروز افخمی برای کروبی شايد انتظار می رفت که بهروز افخمی ياور معين، ديگر نامزد اصلاح طلبان باشد، اما او سراغ مهدی کروبی رفته که در ميان نهادهای رسمی و عمدتا اصولگرای جمهوری اسلامی نيز چهره ای مقبول محسوب می شود؛ جدا از اينکه حتما همراهی اين دو بر روی کرسی های مجلس ششم رفاقتی را نيز ميان آنان فراهم آورده است. بايد ديد که گرايش فن گرايانه افخمی چگونه می تواند روح مردم را تسخير کند و نگاههای بيشتری را به سوی مهدی کروبی برگرداند. داود ميرباقری و مهدی فخيم زاده برای علی لاريجانی ياری دو فيلمساز صاحب نام، داود ميرباقری و مهدی فخيم زاده با علی لاريجانی نيز چندان دور از ذهن نبود. اين سه، پيشتر در زمان رياست لاريجانی بر صدا و سيمای ايران، به اشتراک، توليدات عظيمی در سطح تلويزيون ايران را به سرانجام رسانده اند: امام علی، ولايت عشق، آخرين سردار، معصوميت از دست رفته، خواب و بيدار و ... پس شايد ساخت فيلم تبليغاتی لاريجانی توسط اين دو فيلمساز را بتوان ادای دينی به مدير سابق صدا و سيما به حساب آورد. جواد شمقدری برای محمود احمدی نژاد به نظر می رسد که برخی نزديکان محمود احمدی نژاد، شهردار تهران، سعی در ايجاد هياهويی تبليغاتی در همکاری فيلمسازان با اين نامزد داشته اند. به همين خاطر نام چند فيلمساز در حول و حوش احمدی نژاد برده شد. اگر سنخيت جمال شورجه و جواد شمقدری با محمود احمدی نژاد چندان اسباب تعجب نباشد، ذکر نام مجيد مجيدی در پشتيبانی و همراهی از اين نامزد از يکی از خبرگزاری های ايران، به همان سرعتی که موجب شگفتی شده بود، با همان سرعت نيز با تکذيب محکم فيلمساز امور را به حالت عادی بازگرداند. سرانجام، با قطعيت يافتن جواد شمقدری شايعات نيز پيرامون سازنده فيلم تبليغاتی احمدی نژاد به پايان رسيد. کمال تبريزی برای اکبر هاشمی رفسنجانی ـ سعيد ابراهيمیفر برای مصطفی معين به نظر می رسد که فيلمسازی همچون کمال تبريزی، کارگردان فيلم مارمولک، رگ خواب تماشاگر را شناخته باشد و بتواند در کار خود توده ها را تحت تأثير قرار دهد و آرايی را به سمت هاشمی رفسنجانی سوق دهد؛ اما قابل پرسش است که فيلمساز نخبه گرايی چون سعيد ابراهيمی فر تا چه حد در ايجاد ارتباط گسترده مردمی با اهداف مصطفی معين موفق خواهد بود. شايد هم ستاد انتخاباتی معين در اين زمان ترجيح داده با استفاده از ابراهيمی فر، روشنفکران و نخبگان دلسرد و نا اميد از عرصه سياسی ايران را به اين حوزه بازگرداند و تأثير در اين گروه را هدف قرار داده است. بايد ديد که ابراهيمی فر تا چه حد قدرت نفوذ در ذهن اين گروه عبوس و سخت گير را خواهد داشت. فيلمسازان جنگ برای محمد باقر قاليباف و محسن رضايی اما کسی نمی داند همکاری گروه سازنده دوئل، با محمد باقر قاليباف، فرمانده سابق نيروی انتظامی را پای سابقه احمدرضا درويش، کارگردان دوئل در گرايش به سينمای جنگ و علاقه بسيار اين فيلمساز در ايجاد صحنه های پرتحرک نظامی و استفاده وسيع از ادوات جنگی بگذارد، يا ساخت اين فيلم تبليغاتی را هم يکی ديگر از پروژه های ماجراجويانه اين فيلمساز محسوب کند. حسين قاسمی جامی و رسول ملاقلی پور هم ديگر فيلمسازانی هستند که از سينمای جنگ می آيد. پس قابل تصور است که نزديکی فيلمسازان با نظاميان و سپاهيان، آنها را با محسن رضايی، فرمانده سابق سپاه پاسداران، هماهنگ کرده است، تا سازنده فيلم تبليغاتی اين نامزد باشند. محرم زينال زاده برای محسن مهرعليزاده بی شک نام محرم زينال زاده نيز پا به پای ديگر فيلمسازان صاحب نام که در ميدان تبليغات انتخاباتی وارد شده اند، رونقی به انتخابات نهم ايران خواهد داد؛ با اين وجود، سابقه بازيگری زينال زاده در اين ميان بيشتر يادآور چهره معصوم و شکننده او در نقش نسيم فيلم بای سيکل ران مخملباف خواهد بود که حالا آمده تا برای محسن مهرعليزاده فيلم تبليغاتی بسازد. بايد ديد اين گونه معصوميت تا چه حد موجب تأثر و همدردی مردم ايران و گرايش به محسن مهرعليزاده خواهدشد. انتخابات و ترديدهای سينماگران به نظر می رسد جامعه هنرمندان و سينماگران ايران برای گرم کردن تنور انتخابات هنوز ترديد دارند و برخلاف دو دوره گذشته با سردی، با اين رويداد روبرو شده اند. نامه کانون کارگردانان سينمای ايران را می توان به مثابه تحليلی گذرا از اعمال روشهای متناقض و وعده های بی سرانجام سالهای اخير، در حوزه فرهنگ و سينما دانست. اين کانون در نامه ای خطاب به هشت نامزد رياست جمهوری آورده است: "سوءاستفاده از جايگاه ويژه سينما در ميان افکار عمومی، به نفع جريانهای سياسی و عدم تحقق وعده ها و شعارهای انتخاباتی، موجب سرخوردگی جامعه محترم سينمايی کشور گرديده است...مجلس دوره قبل نشان داد که چگونه فرصتهای مهم را می توان از دست داد و هيچ بهره ای برای حوزه فرهنگ و هنر نگرفت، و مجلس فعلی نيز، در بررسی و تدوين بودجه نشان داد که جناحهای سياسی کشور در بی مهری به حوزه های فرهنگی مشترکات فراوانی دارند...نتيجه طبيعی چنين رفتاری، عدم انگيزه کافی و قابل اتکا در مجموعه هنرمندان برای گرم کردن تنور انتخابات است... " و در انتها از تمامی نامزدها خواسته است که برنامه های خود در حوزه سينما را اعلام کنند: "لذا درخواست داريم چناچه سينما را جزو مقولات اولويت دار می دانيد، برنامه های عملی خود را برای گسترش، و يا احيانا محدود کردن، و يا حتی حفاظت از وضعيت موجود اعلام فرماييد، تا با روشن شدن افکار عمومی و جامعه سينمايی کشور، مقدمات حضور فعال و آگاهانه اين مجموعه فراهم گردد." خدمات | نامهای معتبر عرصه فيلمسازی ايران همچون بهروز افخمی، کمال تبريزی، داود ميرباقری، مهدی فخيم زاده، احمدرضا درويش، جواد شمقدری، محرم زينال زاده، حسين قاسمی جامی و حتی فيلمساز متفاوتی چون سعيد ابراهيمی فر به عنوان سازندگان فيلمهای تبليغاتی نامزدهای نهمين انتخابات رياست جمهوری ايران، پيگيری اين رويداد را دست کم در عرصه تصوير و بر صفحه تلويزيون مهيج کرده است. | انتخابات رياست جمهوری ايران و فيلمسازان تبليغاتی |
عده ای با ساختن تصنيف های سياسی و اجتماعی، استبدادخواهان را به ريشخند می گرفتند و جمع بزرگتری، با وعظ و خطابه، انتشار روزنامه و پراگندن اعلان و شبنامه، به ستيز با خودکامگی می پرداختند. البته، استبداد جويان نيز اين وسيله ها را در دسترس داشتند، اما از آن جا که هيچ رسانه ای بدون پشتوانه اعتماد مخاطب موفق نيست، در اين بازی توفيقی به دست نياوردند. امروزه، اندازه گيری علمی دامنه کاربرد و تأثير ابزارها و محملهای ارتباطی يکصد سال پيش ناممکن است، اما می توان تصويری تا حدممکن صادق از چگونگی ارتباط و پيامرسانی آن سال ها به دست داد. پيروزی های جنبش مشروطه خواهی دو مرحله اصلی و نقطه برجسته داشت: امضای فرمان مشروطيت (۱۴ مرداد۱۲۸۵) و واﮋگونی استبداد صغير(۲۵ تير۱۲۸۸). با توجه به اين که موتور هر تحولی در جامعه، افکارعمومی است، بايد ديد اين پديدار چگونه در جامعه آن روزی ايران عمل کرده و درشرايط متفاوت، دوبار به پيروزی آزاديخواهان انجاميده است؟ آيا در آن هنگامه ها، چيزی که به واقع بتوان آن را «افکارعمومی» ايرانيان ناميد وجود داشت؟ پاسخ به اين پرسش منفی است: در اروپای باختری، وسعت اندک کشورها، باسوادی بخش مهمی از مردم و وجود کانال های ارتباطی متناسب، به مردم اجازه داد که به ويژه پس از رفورم مذهبی و رويکرد به صنعتی شدن، دارای افکار عمومی شوند؛ حال آنکه در ايران و کشورهای مشابه، تا اين آخری ها که زمينه های فنی (مثل راديو و تلويزيون) و اجتماعی و به خصوص «تماس» که لازمه مبادله فکر است به وجود آمد، ظهور «افکار عمومی سراسری» ناممکن بود. هر چند در آثار مربوط به جنبش مشروطه خواهی و بعد از آن، اغلب به افکار عمومی اشاره می شود. در واقع، نمونه های ارايه شده را، نه به عنوان آيينه افکار عمومی ايرانيان، بلکه راوی «عقايد رايج» مردم سامان های همبسته بايد انگاشت. منظور از همبسته، ساکنان مناطقی است که با درجه هايی، از نظر جغرافيايی و اقتصادی و قومی با يکديگر پيوند دارند. آن باورداشت ها، گاهی به صورت خودجوش پديد می آمد؛ اما اغلب با کوشش فعالان جنبش (بيشتر در پايتخت و فارس و مرکز و شمال باختری ايران) انگيخته و هدايت می شد و فعالان ديگری، آنها را در مجموعه سامان های همبسته، به يکديگر ارتباط می دادند. در هر دو سطح، از همه ابزارها و کانال های کهنه و نوی پيام رسانی استفاده می شد. با توجه به حضور توده مردم، به نظر می رسد که اطلاع رسانی آن دوره، موفق هم بوده است. وانگهی، در سرزمينی با مردم خونگرم و با توجه به اين که در يک جامعه اسلامی انزوای فردی نزديک به محال است، ارتباط به آسانی صورت می گيرد. بديهی است که عدالتجويی و مشروطه خواهی و شور و هيجان های اواخر عصر مظفری تا چندی پس از استبداد صغير، يکی از موضوع ها و گاه، تنها موضوع اصلی سخن مردم شهرهای بزرگ در جشن و سوگ، خانه و بازار بود. درباره آن رويدادها و انگيزه هايشان، مردم ازمنبريان سخن ها می شنيدند و برای همديگر بازگو می کردند. قشرهای باسواد هم از يک «انفجار مطبوعاتی» بهره مند بودند. افزون بر اين ها، ابزارها و محمل های ارتباطی و پيام رسانی تازه ای هم همچون تئاتر، عکاسی، سينما (به ويژه فيلم های مستند)، ضبط صوت و صفحه های موسيقی وجود داشت که در وهله نخست، به کار روشنگری می آمدند. شايعه و شايعه پراکنی قديمترين رسانه گروهی شايعه است و می دانيم که در نا آرامی های سياسی و اجتماعی- به ويژه اگر انتقال خبر و اطلاع آزاد و آسان نباشد- بازار شايعه داغ می شود. از دوره خيزش مشروطه، نمونه های پراگندن شايعه های دروغ – حتا به صورت شبنامه و اعلاميه – برجا مانده است. از جمله، در شبنامه ای نوشتند که قرار است «الواط و اشرار شهری متعرض تبعۀ خارجه و ارامنه و يهوديان» شوند. در ذيقعده ۱۳۲۷ اين خبر دروغ را پراگندند که شاه، حاج ميرزا حسين مجتهد مقيم نجف را مسموم کرده است! هواداران استبداد هم در کار شايعه پراگنی عقب نمی ماندند: سران مشروطه خواه متهم به کفر و شرک و ارتداد و فساد می شدند و در استبداد صغير، هر روز خبر نابودی و از هم پاشيدگی قيام های تبريز و گيلان و اصفهان از باغشاه (مرکزاستبداد خواهان دربار و ديوان) و مسجدهای پيوستگان به شيخ فضل الله نوری پخش می شد. رسانه هايی با سرشت مذهبی منبر يک وسيله ارتباطی رايج و موثر و مسجد از مهمترين کانون های پخش پيام بود، اما محمل های ديگری هم با سرشت مذهبی وجود داشت: زيارتگاه، «هيئت»، تکيه، حسينيه، «سفره اندازی»، تعزيه، پرده خوانی و شمايل گردانی، خانقاه.... ارتباط منبری با مخاطبان به ظاهر يک طرفه و در عمل متقابل است. ارجاع های مذهبی واعظ يا خطيب، با اعتقاد قبلی و قلبی مخاطب يکسو است و مومن از سوی سخنران دعوت می شود که ربط آنها را با مسأله ای که عنوان می کند بپذيرد و با تکبير و صلوات تأييد کند. در عصر مشروطه خواهی، بسياری از آن سخنگويان مذهبی، خود از نزديکان مجتهدان بزرگ به شمار می رفتند. بدين ترتيب، پيام های سياسی بسيار مهم را منبريان مشروطه خواهی همچون سيد جمال اصفهانی و حاج نصرالله ملک المتکلمين به گوش مردم می رساندند و آنها به نوبت خود، سخنان نوشنيده را می پراگندند. در جبهه هواداران مذهبی سلطنت استبدادی هم چنين بود: سيد ريحان الله و آمُلی و مانند آنها همنوای شيخ فضل الله نوری بودند و او، خود نيز گاهی از منبر با طرفدارانش سخن می گفت. افزون بر اين، نقل نوشتارهای سياسی روزنامه ها بر سر منبر از سويی و بازتاب رهنمودهای واعظان از سوی ديگر، رايج بود. حتی، روزنامه هفتگی الجمال (تهران، محرم ۱۳۲۵- ربيع الاول ۱۳۲۶/ اسفند۱۲۸۵- اردی بهشت ۱۲۸۶) با چنين هدفی و به درخواست هواداران سيد جمال واعظ انتشار يافت. قهوه خانه آثار اين دوره، گواه انبوهی شمار قهوه خانه رو ها و افزايش قهوه خانه ها ست که مهمترينشان در تهران، قهوه خانه های عرش و زرگر و قنبر بوده است. در آنها، از رويدادها سخن می رفت و پيام هايی که در شکل گيری عقايد عمومی شهر و محل تاثير بی چون و چرا داشت، رد و بدل می شد: اعلاميه ها را در قهوه خانه ها می آويختند و «مطالب و معايب ملت و دولت[...] مطرح مذاکره بود» (شبنامه موسوم به «لايحۀ انجمن مخفی»). روزنامه عاميانه نويس شرافت چاپ تهران، بارها به بحث و گفت و گوی مشتريان قهوه خانه ها درباره مسايل سياسی و اجتماعی روز اشاره کرده است. تلگراف و تلفن رايج ترين و سريعترين وسيله ارتباطی از راه دور تلگراف بود که اينک شبکه دوازده هزار کيلومتری آن، سراسرايران را می پوشاند. در کشاکش سياسی، ارزش ارتباطی تلگراف آشکارتر شد و حتی اصل ۲۳ متمم قانون اساسی را به روايی و آزادی آن اختصاص دادند. محمد علی شاه و دربار و استبداديان از تلگراف بهره می بردند و در عين حال، از کاربرد آن به وسيله آزاديخواهان بيمناک بودند. از اين رو، در هنگامه های مهم و به منظور بريدن رشته ارتباط مشروطه خواهان با يکديگر، سيم هارا پاره می کردند و اگر اين کار در حوزه خط های «کمپانی تلگرافی هند و اروپ» متعلق به انگليسی ها اتفاق افتاده بود، تاوانش را به آن شرکت می پرداختند. در چهارم جمادی الاول ۱۳۲۶، سيم ها را برای فراهم آوردن زمينه کودتای شاه، از هم گسيختند. همان هنگام، شبنامه «زبان ايران به آدميان دنيا» از«قطع مخابرات تلگرافاتی از بعضی نقاط بر خلاف قانون» خبر داد و نوشت که «با وجود اين، ملت نجيب هنوز رشتۀ اتصال خود را قطع نکرده است». چهار روز بعد، سيم ها را به هم پيوستند تا بيانيه تهديد آميز شاه را مخابره کنند. شبکه های تلفن، در شهرهای تهران و تبريز و مشهد و قزوين وجود داشت و مشروطه خواهان و استبداديان از آنها برای ارتباط با هم انديشان خود بهره ها بردند. علاوه بر تلفن مستقيم و تلفن کردن از تلگرافخانه، تلفنگرام هم مرسوم بود. و آن را «اخبار تلفن» می خواندند. کتابفروشی و قرائتخانه در پايتخت، بيش از ۲۰ کتابفروش در کنار بازار حلبی فروش ها و خيابان ناصريه (ناصر خسروی بعدی) وجود داشت. کتابفروشانی که بر احوال آنها آگاهی داريم، آزاديخواه و اصلاح طلب بودند. هفت تن از آنان به انتشار روزنامه نيز دست زدند. صاحبان کتابفروشی های تربيت در تبريز و شرافت در تهران، نمونه های ياد کردنی کتابفروشانی هستند که فروشنده و وارد کننده و ناشر کتاب، نماينده و توزيع کننده روزنامه های چاپ داخل و خارج از کشور، روزنامه نگار و فعال سياسی بودند. افزون بر اين، کتابفروشی ها، «پاتوق» و محل مبادله فکر و خبر هم بود. به سبب همين فعاليت ها، در ۲۳ جمادی الاول ۱۳۲۶، استبداديان تبريز کتابفروشی تربيت را غارت کردند. برپايی «قرائتخانه» (کتابخانه)، رواج چشميگيری يافت. مهمترين آنها، « کتابخانۀ ملی» در تهران بود (۱۲۷۷خ). آنگاه، به سرعت در پايتخت و شهرهای بزرگ و کوچک قرائتخانه هايی بنياد يافتند و در آنها می شد روزنامه هم مطالعه کرد. شبنامه ملت و اعلان دولت اخطارها، زنهارها و دستورهای دربار و ديوان به صورت اعلان رسمی انتشارمی يافت. مبارزان سياسی، وسيله ارتباطی مشابهی را در اختيار داشتند که شبنامه (دربرابر روزنامه که رسانه ای آشکار و ناشرش شناخته شده است) ناميده می شد. اين نوشتارهای پنهان نوشته و پنهان پراگنده ، انواع متفاوتی داشت. آنها را بيشتر با استفاده از ﮋلاتين چاپ می کردند و به گونه های مختلف می پراگندند. به سبب اهميت چشمگير شبنامه ها در جنبش مشروطه خواهی و تنوعی که دارند، شايسته است از آنها جداگانه سخن بگوييم. روزنامه ها آغاز روزنامه نگاری در ايران، ۱۲۵۲ق (۱۲۱۵خورشيدی/۱۸۳۷ ميلادی) است. از آن تاريخ تا ۱۳۱۴ق (۱۲۷۵خ) که روزنامه ای با امتياز خصوصی انتشار يافت، همه عنوانها دولتی بودند. گرايش به خواست های مردمی از روزنامه های برونمرزی در دوره ناصرالدين شاه همچون اختر (اسلامبول)، حبل المتين (کلکته)، قانون (لندن) و ثريا و حکمت (قاهره) آغاز شد. اما در داخل، آغاز روشنگری روزنامه ها – حتی گاهی روزنامه های دولتی – از دوره مظفرالدين شاه بود. اين رسانه، در جنبش مشروطه خواهی به صورت يکی ازمهمترين و نافذ ترين ابزارهای پيام رسانی و بسيج نيروهای آزاديخواه درآمد؛ به گونه ای که همزمان تا ۴۹ عنوان به چاپ می رسيد. محتوای خبری و عقيدتی روزنامه های آن سال ها، از مواد ارجدار تاريخ ايران به شماراند؛ اما از نگاه فن روزنامه نگاری، هنوز کاستی های فراوانی در آنها ديده می شود. از نوآوريها، ظهور روزنامه طنز سياسی و کاريکاتور بود. گفتنی است که با وجود نبود شبکه پخش کارآمد، روزنامه های مسلکی اين دوره دست به دست می گشتند و در خانه و قهوه خانه و بازارچه و مسجد، کسانی آنها را با صدای بلند برای بی سوادان و کم سوادان می خواندند. خدمات | با جنبش مشروطه، رعيت به ملت تبديل يافت و برای دستيابی به اين هدف، ابزارها و محمل های ارتباطی متعدد گفتاری و نوشتاری و پايدار و گذرا به کار گرفته شد. در خانه و خانواده و بازار و بازارچه و گرمابه، مسجد و قهوه خانه، صحنه تماشا و تقليد و معرکه گيری و پرده خوانی، خبر رسانی و شايعه پراگنی و بحث و گفتگو پيرامون حقوق ملت و لزوم حکومت قانون، بازاری گرم داشت. | ارتباط های اجتماعی و جنبش مشروطه خواهی |
وزارت خارجه روسیه گفته است آمریكا با رد صدور ویزا برای دیپلماتهای این کشور تعهدات بینالمللی خود را نقض كرده است. این وزارتخانه در بیانیه ای گفته است که سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه به هنگام دیدار با مایک پومپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده در این مورد صحبت خواهد کرد. به گفته ماریا زاخاروا، نماینده وزارت خارجه روسیه جانب آمریکایی عدم صدور ویزا برای دیپلمات های روسی را مربوط به زمان ارائه درخواست ویزا کرده است. سفارت آمریکا در روسیه تا کنون توضیحاتی در این باره ارائه نکرده است. گفته می شود اسامی دو تن از اعضای این هیئت دیپلمات ها که قرار بوده آقای لاوروف را در سفر به مجمع عمومی سازمان ملل متحد همراهی کنند در فهرست تحریم های آمریکا علیه روسیه قرار داشته است. بیشتر بخوانید: ایران و روسیه تحریمهای آمریکا را محکوم کردند ترامپ قانون 'عمیقا مشکلدار' تحریمهای روسیه و ایران را امضا کرد | روسیه یک دیپلمات ارشد آمریکایی را در اعتراض به امتناع آمریکا از صدور ویزا برای چندین عضو یک هیات روسی که قرار بوده به مجمع عمومی سازمان ملل متحد بروند ، احضار کرده است. | اعتراض روسیه به رد اعطای روادید آمریکا برای هیات عازم سازمان ملل |
تنوع اقلیمی در افغانستان از یکسو و منابع فراوان طبیعی و انسانی از جمله فرصتهای اصلی توسعه زراعت در افغانستان است نظام زراعت در افغانستان معیشتی بوده و کماکان به طور عمیقی وابسته به طبیعت است و گندم و دیگر غلهجات اصلی ترین تولیدات این کشور را تشکیل میدهد. تولیدات باغی، دامی و زراعتی از صادرات عمده زراعتی در افغانستان است و در آینده نیز خواهد بود. در گذشته افغانستان یکی از صادر کنندگان مهم تولیدات دامی و میوههای خشک بوده اما سه دهه جنگ زیر ساختها را در این کشور نابود کرده و توسعه زراعت را محدود، و به روند رشد اقتصادی صدمه اساسی زده است. علیرغم تمام مشکلات و محدودیتهای ساختاری؛ زراعت از استعداد فراوانی برای رشد و توسعه برخوردار است و میتواند ماشین اصلی برای رشد اقتصادی در این کشور باشد. از مجموع مساحت افغانستان ( ۶۵۲ هزار کیلومتر مربع) فقط ۱۲درصد زمین ( ۸ میلیون هکتار ) قابل کشت است و ۴ درصد از این زمین نیز تحت آبیاری است. ۴۶ درصد نیز چراگاه و ۳ درصد نیز تحت پوشش جنگلات قرار دارد. از نظر جغرافیایی در حدود ۷۵ درصد از زمینهای قابل کشت افغانستان در سه حوزه زراعتی از هشت حوزه زراعتی این کشور قرار دارد که شمال، شمال شرق و جنوب است. از تمام مناطق قابل کشت به دلیل کمبود آب تنها حدود نصف آن سالانه تحت کشت قرار میگیرند. توسعه زراعت در افغانستان با مشکلات فراوانی روبرو است ولی این چالشها خود به عنوان یکی از فرصتها برای توسعه زراعت افغانستان به حساب میآید. تنوع اقلیمی در افغانستان از یکسو و منابع فراوان طبیعی و انسانی که تاکنون مورد بهره برداری قرار نگرفته اند، از جمله فرصتهای اصلی توسعه زراعت در افغانستان به شمار میرود. زراعت و فقر در افغانستان زراعت و فقر در افغانستان دو مقوله در هم تنیده هستند. تولیدات زراعتی یکی از راههای اصلی برای امرار معاش جامعه فقیر و روستایی افغانستان است. ّبرآورد میشود که نیمی از جمعیت افغانستان در روز زیر یک دلار در آمده داشته باشد. اصلی ترین منبع درآمد و معاش جامعه روستایی و کشاورزانی که با قطعه زمینهای کوچک به زراعت میپردازند، همانا تولیدات معیشتی است. نظام زراعت در افغانستان معیشتی بوده و گندم و دیگر غلهجات اصلی ترین تولیدات کشور است. بدون وجود زراعت این فقرای روستایی نه توانایی تولید مواد غذایی لازم را دارند و نه زمینه کار اشتغال برای آنان فراهم است. با توجه به محدودیت منابع و تراکم جمعیت لازم است علاوه بر توسعه زراعت و به منظور بهبود وضعیت زندگی فقرای روستایی به توسعه فعالیتهای غیر زراعت نیز برای افزایش بازار کار در افغانستان توجه شود. استراتژی توسعه زراعت در افغانستان به منظور تعیین خط مشی و استراتژی توسعه زراعت، گروهی از کارشناسان بین المللی در وزارت زراعت افغانستان اقدام به تهیه استراتژی توسعه زراعت در افغانستان (NADF) کردند. این استراتژی همه جانبه تلاش دارد تمام موضوعات ذیدخل و استراتژیکی زراعت افغانستان را مد نظر گیرد تا هم توسعه زراعت تامین شود و هم معیشت فقرای روستایی را بهبود دهد. اما اصلی ترین اولویت شناختن و بر طرف کردن موانع و آمادگی گرفتن برای چالشهای اصلی این بخش است تا از این طریق بتوان زمینه های توسعه زراعت را هموار کرد. چالشهای عمده در بخش زراعت افغانستان تولیدات باغی، دامی و زراعتی از صادرات عمده زراعتی در افغانستان است و در آینده نیز خواهد بود. موانع توسعه زراعت و چالشهای عمده در بخش زراعت افغانستان را میتوان به دو دسته عمومی تبدیل کرد: ١- گروهی از این چالشها غیر قابل کنترل و تعدیل هستند و ٢- گروه دیگر را میتوان با اقدامات مدیریتی بهبود داده و کنترل کرد. اصلی ترین عامل غیر قابل کنترل در فرآیند توسعه زراعت افغانستان حوادث طبیعی و انسانی اند. خشکسالیهای دورهای و آخرین آن که اواخر دهه ۹۰ باعث کاهش فزایندهای انواع محصولات زراعتی و قحطی شد، بهترین مثال از این گروه است. چالشهای قابل مدیریت در بخش زراعت فراوانند که باعث کاهش تولید و افزایش ضایعات میشوند. ضایعات بعد از برداشت محصول تا ۴۰ درصد از تولیدات زراعت را از دسترس مصرفکنندگان خارج میکند. سه دهه تنش و خشکسالی مزمن زراعت افغانستان را متاثر کرده و مردم این کشور را با فاجعههای طبیعی و فقر روبرو کرد. با وجودی رشد اقتصادی سالهای اخیر گزارشها نشان میدهد که بیشر از نصف جمعیت افغانستان با فقر زندگی میکنند. حکومت کمونیسیتی و جنگهای طولانی در افغانستان باعث عدم توسعه اقتصادی و ایجاد شکافهای سیاسی در این کشور شد. علاوه برآن تنشهای که بعد از آن ادامه داشت باعث شد تا زمینهای زراعتی و چراگاها به شدت به مینهای زمینی و مواد انفجاری آلوده شوند که این روند نیز باعث فقر فزاینده جامعه روستایی افغانستان شد. زیرساختهای اصلی آبیاری در این کشور نابود، جادهها و پل ها نیز به دلیل عدم مراقبت لازم از آنها غیر قابل استفاده شدند. خدمات عمومی و سیستم مالیاتی نیز در این کشور از بین رفته و این کشور را کاملا به کمکهای جامعه جهانی وابسته کرد. چالشهای ذکر شده باعث شد که وضعیت صحت حیوانی در این کشور به شدت بد شود و انواع بیماریهای انگلی در سراسر کشور گسترش یابد. اکنون که زراعت افغانستان در حال گذار از زراعت معیشتی به زراعت متمایل به بازار است، چالشهایی قابل کنترل اصلی ترین حوزه مدیریت توسعه زراعت به شمار میرود که باید بیشترین تاکید بر این دسته عوامل شود. چالشهای قابل کنترل و اقدامات برای برخورد با آنها را میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد. ١- چالشها در بخش سخت افزاری و ٢- چالشهای نرم افزاری. الف. چالشهای موجود در بخش سخت افزاری ۱. زیر ساخت های زراعت نقش دولتها در توسعه زراعت بسیار کلیدی است. بسیاری از چالشهایی که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد، از ماموریتهای دولت و حکومت مرکزی در قبال زارعین و بخش زراعت به شمار میرود. بسیاری از این چالشها مرتبط به توسعه عمومی کشور است و تا زمانیکه این زیر ساختها استقرار نیابد، امکان توسعه زراعت وجود نخواهد داشت. جادهها برای توسعه زراعت هر کشوری، جادهها نقش اصلی را در ایجاد تسهیلات، برای انتقال مواد اولیه زراعتی و محصولات تولید شده بازی میکند. اکنون تلاشهای در افغانستان وجود دارد که جادههای کنونی بازسازی شده و جادههای جدید نیز احداث شود. بدون وجود شبکه راهها دسترسی به بازار میسر نخواهد بود و عملا گذار از زراعت معیشتی به بازار مدار امکان پذیر نخواهد بود. براساس گزارش سال ۲۰۰۸ صندوق بین المللی پول ۲ هزار کیلو متر از جاده حلقهای افغانستان بازسازی شده که ۵۹ درصد از این مجموعه جادههای این کشور را تشکیل می دهد. در مناطق روستایی نیز تلاشهای از طریق برنامه همبستگی ملی و برنامه عاجل کاریابی به منظور بازسازی راهای روستایی، صورت گرفته است. برای توسعه زراعت هر کشوری، جادهها نقش اصلی را در ایجاد تسهیلات، برای انتقال مواد اولیه زراعتی و محصولات تولید شده بازی میکند. اما پراکندگی مزارع و تعدد بازارهای محصولات زراعی نیاز به شبکه گستردهای از راههای با کیفیت دارد که بتواند در اسرع وقت محصولات را بدست مصرف کنندگان محلی، منطقهای و خارجی برساند. دو عامل اصلی، توسعه جادهها و بخصوص جادههای روستایی را با مشکل روبرو کرده؛ کوهستانی بودن افغانستان و دیگر اینکه جادهها در دوران جنگ ها ویران شده اند. از حدود ۴۰ هزار روستایی که در سراسر افغانستان وجود دارد، در بیشتر از ۴۰ درصد آنها جادهها خاکی بوده که همواره در تمام فصل سال باز هستند، حدود ۳۸ درصد از روستا به جادههای دسترسی دارند که در فصل زمستان بسته هستند. تنها ۲۰ درصد روستاها به جادههای درجه یک دسترسی دارند. با توجه به این میتوان گفت که بیشتر از نصف جمعیت افغانستان به صورت دائم به جادهها دسترسی ندارند. دسترسی مردم روستایی به جادههای اولیه در بعضی از ولایتها همانند بدخشان ۵۶ درصد، کنر ۴۶ درصد و پنجشیر ۴۵ درصد می است. ولی در ولایتهای غیر کوهستانی مثل لوگر این میزان به ۷۷ درصد، کندوز ۶۸ درصد، کابل ۶۸ و پکتیکا ۶۴% میرسد. بازار زراعت تجارتی افغانستان باغداری و مالداری است که محصولات آن به بازارهای محلی و خارجی صادر میشود. در دوران جنگ داخلی، گرایش زراعت در افغانستان به سمت زراعت معیشتی و تولید مایحتاج اولیه مردم محلی و روستاییان افزایش یافت و به همین دلیل تولیدات زراعتی نسبت به تولیدات باغی و دامداری افزایش چشمگیری یافته است. در سالهای اخیر دامداری در افغانستان توسعه یافته است اما بعد از سقوط طالبان باغبانی و دامداری توسعه بیشتری یافته است. سرمایه گذاری در بخش باغداری باعث شده که از سال ۲۰۰۱ تاکنون محصولات باغداری افزایش یابد و آمار تعداد دامها نیز بلند رفته است. توسعه شهرها و بازار مصرف شهری و امکان صادرات محصولات باغی نیز روز به روز در حال افزایش است. محصولات مالداری و باغداری در افغانستان از پتانسیل و ظرفیت لازم برای رشد بیشتر برخورداراست، ولی این فرصت نیز بدون سرمایه گذاری در زمینه زیر ساختهای بازار و توجه به تدوین قوانین و مقررات نمیتواند میسر باشد. نگرانی اصلی ضعف عمده در زیر ساختها و شکننده بودن بازار این تولیدات است. نبود ساختارهای لازم برای جمع آوری، نگهداری، بسته بندی و تسهیلات در روند تولید، بخصوص فراهم ساختن تسهیلات قابل قبول برای مراحل بعد از برداشت و فنآوری روند تولید و معیارهای تولید، نیز از چالشهای دیگر فراروی این محصولات است. سرمایهگذاری بخش خصوصی نیز در این زمینه به دلیل خطرات، نبود امنیت و دسترسی محدود به منابع مالی برای سرمایهگذاری در بخشهای زیر ساختها و بخصوص در بخش زراعت تجارتی براساس گزارش سال ۲۰۰۸ بانک توسعه آسیایی محدود میباشد. آب و خاک آب و خاک اصلی ترین منابع فعالیتهای زراعت هستند. پراکندگی زمینهای زراعتی و غیر قابل پیش بینی بودن منابع آبی اصلی ترین مشکلات توسعه زراعت در افغانستان است. افغانستان کشور هموار و نیمه هموار، کوهستانی و نیمه کوهستانی است. براساس اطلاعات اداره مرکزی آمار افغانستان از حدود ۴۰ هزار روستا، حدود ۱۸ هزار روستا در مناطق کوهستانی قرار دارند. حدود ۱۲ هزار روستا در مناطق هموار و بقیه روستاها نیز در مناطق نیمه هموار قرار دارند. نوع زمین نیز در ولایتهای مختلف متفاوت هستند. ولایت نورستان ۹۷ درصد کوهستانی، دایکندی ۹۰ درصد و درولایت هرات ۵۳ درصد کوهستانی است. پراکندگی زمینهای زراعتی و غیر قابل پیش بینی بودن منابع آبی اصلی ترین مشکلات توسعه زراعت در افغانستان است. نتیجه این ناهمواریها باعث شده که اندازه زمینهای زراعتی نیز کوچک بوده و قابلیت لازم برای گسترش مناطق تحت کشتِ که در اختیار خانواده ها قرار دارد وجود نداشته باشد. اغلب این زمینداران قادر به تولید نیازهای اولیه غذایی خود از این زمنیها نبوده و وابسته به فعالیت به بیرون از مزرعه به منظور تهیه مواد اولیه هستند. براساس گزارش ارزیابی خطرات ملی (NRVA) سال ۲۰۰۷ در حدود دو سوم از جامعه روستایی زمیندار در افغانستان دارای زمینهای با قطعات کوچک هستند و ۵۶ درصد دیگر یا خود زمیندار هستند و یا بر زمین دیگران کار میکنند. در حدود شش و نیم درصد از زمین داران روی زمین خود کار نمیکنند؛ و چهار درصد از دهاقین بر روی زمینهای کار میکنند که مالکیت خود آنان نیست. ۳۳ درصد از جامعه روستایی نه خود صاحب زمین هستند و نه بر روی زمین دیگری کار میکنند. اشاره به این ساختار به این دلیل بود که کوچک بودن قطعات زمین میتواند تنگناهای را برای موثریت آبیاری ایجاد و مانع عمده در راستای عملی شدن زراعت مدرن فارمی در افغانستان باشد و بخصوص باعث مشکلاتی در راستای مدیریت آب در مزرعه شود. حمایت مالی و قرضه توسعه زراعتی نیازمند سرمایه است تا از این طریق فنآوری مدرن و منابع بیشتر بکار گرفته شود. این امر نیازمند نهادهای مالی است که باید به کمک کشاورزان بیایند. در شرایط کنونی اصلی ترین نهادهای تامین منابع مالی، نهادهای سنتی و محلی اند که بدلیل ریسک فعالیتهای زراعی سود زیادی را بر قرضه های خود اعمال میکنند. نهادهای مدرن مالی در افغانستان تاکنون نوپا هستند و نیاز است تا نهادهای قرضهدهی بر اساس مشارکت در تولید و یا سهامی در این کشور قد علم کند. نظام بانکی نیز به تجارت و سرمایه گذاریهای کوتاه مدت علاقه دارند، گرچه که در سالهای اخیر نهادهای قرضه دهنده همانند صندوق توسعه زراعت (ADF) آغاز به کار کرده است، ولی میزان نیاز زارعین بسیار بیشتر از توان صندوق است و از نظر جغرافیایی نیز سطح پوشش این شبکه نسبت به زارعین افغانستان محدود است. با توجه به عدم علاقه بانکها و شکست نهادهای مالی در این کشور برای سرمایه گذاری در عرصه زراعت گزینههای دیگری نیز به منظور حمایت از بازار زراعتی نیاز است، زیرا رشد زراعت باعث افزایش مفاد و رشد اقتصادی خواهد شد. برای حل این مشکل سرمایه گذاری مختلط نیز میتواند یکی از گزینه ها باشد. فناوری زراعتی یکی از اصلی ترین روشهای بهبود تولیدات زراعتی در جهان تحول فنون زراعتی در مراحل کاشت، داشت و برداشت محصولات است . فنون زراعتی زارعین در افغانستان معیشتی است و نسبت به جهان و دیگر کشورها بسیار ساده و سنتی است. بمنظور بهبود سیستمهای زراعتی میبایست اقدام جدی و عاجل بعمل آید تا فنآوری مناسب در همه سطوح و بخشهای زراعت همه گیر شود. متاسفانه بدلیل جنگهای متوالی هنوز تخمهای بذری مناسب بسیاری از محصولات اصلی زراعی در افغانستان در دسترس زارعین نبوده و از انواع قدیمی که بازده بسیار پایین دارند، استفاده میشود. بدلیل هزینه های زیاد، بسیاری از زارعین هنوز در کاشت محصولات خود از کودهای کیمیاوی استفاده نمیکنند و آنهایی نیز که استفاده میکنند، غالبا بر اساس نیاز خاک و کمبودها اقدام به کار نمیکنند. به دلیل نبود سیستم کنترل و کیفیت مناسب بسیاری از سموم و علف کشها از موثریت لازم برخوردار نبوده و در زمان مناسب نیز بدست زارعین نمیرسد. ب. چالشهای نرم افزاری: ۱. ضعف دانش، مهارت و معلومات فنی دهاقین زارعین افغانستان علیرغم پشتکار بسیار زیاد، توان فیزیکی برای مقابله با سختیهای طبیعی را ندارند و دلیل آن سواد بسیار پایین و مهارت علمی محدود این افراد است. از جنبه نرم افزاری سواد و مهارتهای فنی زارعین در هر کشور نقش اساسی و کلیدی در موفقیت زراعت درآن کشور بازی میکند. این موضوع بدو دلیل حایز اهمیت است. از یکسو سواد خواندن و نوشتن مهارت ارتباطی زارعین را برای دستیابی به دانش و مهارتهای زراعی افزایش میدهد و از سوی دیگر قدرت مدیریت مزرعه را در زارعین بهبود میدهد. زارعین افغانستان علیرغم پشتکار بسیار زیاد، توان فیزیکی برای مقابله با سختیهای طبیعی را ندارند و دلیل آن سواد بسیار پایین و مهارت علمی محدود این افراد است. نرخ بالای بیسوادی بخصوص در جوامع روستایی یکی از دلایل اصلی پایین بودن مولدیت کلیه محصولات زراعی در این کشور به حساب میآید. فقط تعداد اندک از دهاقین به فن آوری اطلاعاتی دسترسی دارند. مطالعه نویسنده نشان میدهد که پنج درصد از دهاقین در افغانستان با کارمندان ترویج زراعی تماس داشته و از آنها اطلاعات و معلومات فنی دریافت کرده اند و کمتر از ۵ درصد دامهای خود را در برابر بیماریها واکسن کرده اند. ۱۳ درصد از این دامداران خدمات و اطلاعاتی را از دامپزشکان دریافت کرده اند. ۲. فقدان نهادها و تشکلهای اجتماعی در بین دهاقین یکی از عوامل اصلی رشد زراعت در کشورهای جهان همانا سازماندهی و تشکل زارعین آن کشور به حساب میآید. این تشکلها هم آنها را در تعامل با دولت و کسب منافع صنفی شان حفظ و حمایت میکند و هم آنها را در دستیابی به فنآوریهای نوین و دانش و معلومات جدید یاری می رساند. ایجاد شبکه در بین کشاورزان یکی از روشهای اصولی بمنظور تقویت آنها و واگذاری امور آنها بدست آنان است. متاسفانه، کوپراتیفها پس از نیم قرن که از ایجادشان میگذرد، هنوز نتوانسته اند نقش فعال و مستقل در سازماندهی زارعین در افغانستان بر عهده بگیرند و تشکل جدید و توانمندی هم تاکنون نتوانسته ایجاد شود. هر چند در حدود ۸۰ درصد از تصامیم براساس گزارش توسعه انسانی افغانستان، توسط شوراهای سنتی محلی در سراسر این کشور گرفته میشود. اما در بخش زراعت هیج ارگان مهم سراسری برای دهاقین وجود ندارد و علاوه بر آن نهادهای زیادی وجود دارند که تلاش میکنند به صورت انفرادی با دهاقین کار کنند، ولی دهاقین نمی توانند صدای خود را از این طریق به گوش مقامات برسانند. نهادهای ضعیف دهقانی در افغانسان باعث شده تا آنان در زمینه آبیاری، مسایل مالی، سیاستهای زراعتی، خدمات زراعت و سایر خدمات که در کشورهای در حال توسعه وجود دارد، نقش نداشته باشند. در این بخشها چالشهای زیادی وجود دارد. اطلاعات لازم درباره زراعت و چالشها می تواند یک تصویر شفاف را از آنچه که زراعت افغانستان در پیشرو دارد ارائه کند. سیاست گذاران باید نقش لازم را در برنامه ریزی برای تسلط به این چالشها که دهقانان افغان با آن مواجه هستند، انجام دهد. ٣- کمبود معلومات و آمار از وضعیت زارعین و زراعت. اطلاع داشتن از وضعیت زارعین و مشکلات آنها از مهمترین نکات است که هر دولت باید در روند توسعه زراعت به آن دسترسی داشته باشد. این مهم بدون برخورداری از یک نظام آماری دقیق و در زمان لازم امکان پذیر نیست. معلومات از وضعیت تولید و بازار محصولات زراعتی و همچنین اطلاعات دقیق از پیش بینی از تحولات طبیعی و بلایای آسمانی اصلی ترین اطلاعاتی است، که دولتها میتوانند در دسترس زارعین و تشکهای زراعی قرار دهند. تا از این طریق ریسک تولید کاهش داده شود و خدمات مورد نیاز آنان را در زمان و مکان مناسب در اختیار آنان قرار دهند. متاسفانه علیرغم تلاشهای فراوانی که تاکنون در این زمینه انجام شده یک نظام آماری دقیق و به هنگام که وضعیت زراعت و زارعین را در طول سال زراعتی منعکس کرده تا براساس آن دولت به کمک کشاورزان بپردازد، هنوز ایجاد نشده است. فرصتهای بالقوه بخش زراعت در افغانستان علیرغم مشکلات و چالشهای متعددی که بیان شد، فرصتهای بسیار زیادی برای توسعه و رشد زراعت درافغانستان وجود دارد، که اگر به آنها توجه کافی شود، در سالهای آینده میتوان به زراعت بعنوان موتور محرکه اقتصاد و عامل تامین مایحتاج استراتژیک این کشور تکیه کرد. ١- وجودمنابع غنی استفاده نشده آب و خاک زراعی در افغانستان یکی از نادر ترین فرصتهای بخش زراعت است که میتواند در آینده مورد بهره برداری قرار گرفته و ضمن اشتغال قشر وسیعی از جمعیت این کشور باعث افزایش تولیدات زراعی و بهبود اقتصاد ملی شود. ٢- وجود کشاورزان سخت کوش و پر تلاش یکی از مهمترین فرصتهای تحول و توسعه در افغانستان است که اگر به دانش و مهارت آنان افزوده شود، توان تولید زراعتی چند برابر خواهد شد. آموزش زراعت به جوانان روستایی بهترین روش برای وارد کردن دانش و مهارت به عرصه زراعت است. ٣-تنوع شدید اقلیمی در افغانستان یکی از اصلی ترین پتانسیلها و فرصتهای توسعه زراعت در این کشور است. این تنوع اقلیمی باعث میشود افغانستان توان تولید دامنه وسیعی از محصولات گرمسیری و سردسیری را داشته باشد. این خود هم ریسک تولید را کاهش میدهد و هم بازاریابی آن را ساده تر میکند. ٤- بازارهای بزرگ مصرف در همسایگی افغانستان. در دنیای کنونی حرف اصلی در اقتصاد را بازار میزند. همسایگی افغانستان با کشورهایی همچون هند، ایران، آسیای مرکزی، چین کشورهای خلیج فارس و پاکستان یک فرصت بسیار نادر است. این کشورها هم از جمعیت زیادی برخوردار هستند و هم قدرت خرید اقتصادی خوبی را دارا اند. ارتباط خوب افغانستان با کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز میتواند قدرت رقابت این کشور را در بازارهای فرا منطقهای افزایش دهد. برخورداری از یک سیستم حمل و نقل و یک شبکه بسته بندی و کنترل کیفیت که بتواند معیارهای بازارهای مصرف را تضمین کند از اصلی ترین اولویت ها در اینمورد هستند. | زراعت ستون فقرات اقتصاد افغانستان را تشکیل میدهد. از یک سو، زمینه ایجاد اشتغال حدود ۸۰ درصد از جمعیت این کشور را فراهم میکند و از سوی دیگر بیشتر از نیمی از درآمد سرانه افغانستان از طریق زراعت تامین میشود. بیش از ۵۵ درصد از جمعیت این کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم برای امرار معاش خود به مزارع کشاوزی وابسته اند. | زراعت؛ موتور محرکه اقتصاد و عامل تامین مایحتاج افغانستان |
عبيدالله خان معاون اداره پليس قندهار گفت که يک بمب کار گذاشته شده در زير موتر (خودرو) حيات الله پوپل ولسوال شاه ولی کوت باعث کشته شدن اين مقام دولتی شد. به گفته اين منبع، در اثر اين انفجار ولسوال مذکور همراه با دو تن از محافظانش به قتل رسيده و سه تن از فراد پليس زخمی شدند. شبه نظاميان مظنون به عضويت در گروه طالبان، روز جمعه به يک گشت امنيتی درولسوالی نوزاد ولايت هلمند حمله کردند که در اثر آن يک تن کشته و ۵ نفر ديگر زخمی شدند. خدمات | مقامات افغان می گويند که شبه نظاميان، يک مقام محلی و سه افسر پليس را در دو حمله جداگانه در جنوب افغانستان کشته اند. | چهار کشته در حمله شورشيان در جنوب افغانستان |
این مرد تابستان آینده میتواند در ومبلی قهرمان یک عنوان دیگر شود؟ اتحادیه فوتبال اروپا تصمیم گرفت برخلاف معمول که میزبانی معتبرترین رقابتهای ملی این قاره را به یک کشور میداد، مسابقات را در نقاط مختلف اروپا برگزار کند. ولی این مسابقات کجا برگزار میشوند؟ چرا؟ و آیا هنوز شانس خریدن بلیت وجود دارد؟ مسابقات در چه جاهایی برگزار می شود؟ یورو هم مانند جام جهانی هر چهار سال یکبار تابستان در یک کشور (و گاهی در دو کشور) برگزار میشد و این شانس را به هواداران فوتبال میداد تا هم از آفتاب لذت ببرند و هم با فرهنگهای مختلف آشنا شوند. در مورد یورو ۲۰۲۰، یوفا یک قدم جلوتر رفته است . ۱۲ میزبان برای مسابقات انتخاب شد و مسابقات مرحله گروهی در چهار منطقه زمانی به فاصله حدود ۴۰۰۰ مایل (۶۴۰۰ کیلومتر) برگزار میشوند. پس اگر هوادار جدی فوتبال اروپا هستید، از همین حالا اسبتان را زین کنید که باید راه زیادی بپیمایید: شهرهای میزبان/ورزشگاهها: ۱-گلاسکو (همپدن پارک، گنجایش ۵۱۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۲-دوبلین (دوبلین آرهنا، ۵۱۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۳-لندن (ومبلی، ۹۰۰۰۰ نفر). فینال و هر دو نیمهنهایی، سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۴-بیلبائو (سنمامس، ۵۳۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۵-آمستردام (یوهان کرویف، ۵۴۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۶-کپنهاگ (پارکن استادیوم، ۳۸۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۷-مونیخ (فوتبال آرهنا مونیخ، ۷۰۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۸-رم (استادیو المپیکو، ۶۸۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکچهارم. ۹-بوداپست (پوشکاش آرهنا، ۶۸۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۱۰-سنپترز بورگ (کرستوفسکی، ۶۱۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکچهارم. ۱۱-بخارست (نشنال آرهنا، ۵۴۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکهشتم. ۱۲-باکو (استادیوم المپیک، ۶۹۰۰۰ نفر). سه بازی مرحله گروهی و یک بازی یکچهارم. اگر برایتان سئوال پیش آمده که چرا تعداد مسابقههایی که نصیب ومبلی شده زیاد است، باید بدانید که این بازیها در ابتدا قرار بود در بروکسل، برگزار شود، اما پس از این که بلژیک نتوانست شرایط میزبانی را مهیا کند، بازیها به لندن منتقل شد. نیمی از کشورهای میزبان، برای نخستین بار است که برگزاری یک تورنمنت مهم فوتبال مردان در رده سنی بزرگسالان را تجربه میکنند: جمهوری آذربایجان، دانمارک، جمهوری ایرلند، مجارستان، رومانی و اسکاتلند. چرا مسابقات در اروپا پخش شدهاند؟ یک سئوال بسیار خوب. به طور رسمی، یورو ۲۰۲۰ در شصتمین سالگرد اولین دوره جام ملتهای اروپا (۱۹۶۰، فرانسه) برگزار میشود. به نظر شما شصتمین سالگرد یک رویداد نباید چیز خاصی باشد؟ از نظر عملی، میزبانی این تورنمنت تقسیم شد تا هزینه برگزاری آن هم بین کشورهای مختلف تقسیم شود. فرانسه به بهترین نحوی رقابتهای ۲۰۱۶ را برگزار کرد اما سود برگزاری مسابقات ۲۰۲۰ چندان دندانگیر نبود. تنها درخواست میزبانی از سوی ترکیه مطرح شد. ایرلند، اسکاتلند و ولز پیشنهاد میزبانی مشترک دادند و همین طور جمهوری آذربایجان و گرجستان. این در حالی است که کل درآمد یورو ۲۰۱۶، یک میلیارد و ۹۳۰ هزار یورو بود که در مقایسه با یورو ۲۰۱۲ افزایشی ۳۴ درصدی داشت. ساخت ورزشگاه ۶۸ هزار نفری پوشکاش آرهنا چندی قبل به پایان رسید پس از این که یوفا تصمیم گرفت یورو را در نقاط مختلف اروپا برگزار کند، میشل پلاتینی، رئیس وقت این سازمان گفت: "اگر شما مجبور شوید چند فرودگاه و ۱۰ ورزشگاه در کشورتان بسازید، این شیوه کار را خیلی راحتتر میکند زیرا سهم هر شهر میزبان یک استادیوم میشود." هیچ ورزشگاه تازهای به خاطر یورو ۲۰۲۰ ساخته نشد، هرچند که پوشکاش آرهنا نوساز است و عملیات ساخت آن مدتی پیش تمام شد. انگلیس کجا بازی میکند؟ دو تیم اول هر گروه همراه با بهترین تیمهای سوم (چهار تیم) به مرحله یکهشتم نهایی صعود میکنند. این تقریبا یک تورنمنت خانگی برای انگلیس است... انگلیس، تیم چهارم جام جهانی، در گروه D مسابقات سرگروه است و هر سه بازی مرحله گروهیاش در ومبلی است. آنها اگر سرگروه شوند برای یکهشتم نهایی (احتمالا مقابل آلمان، فرانسه یا پرتغال) باید به دوبلین سفر کنند. اگر دوم شوند باید به کپنهاگ سفر کنند و اگر به عنوان یکی از تیمهای سوم به یکهشتم برسند، مقصد میتواند بیلبائو، گلاسکو یا بوداپست باشد. وضعیت بلیت چگونه است؟ تابستان گذشته ۱۹ میلیون و ۳۰۰ هزار درخواست خرید بلیت برای یک و نیم میلیون بلیت موجود شد. به گفته یوفا فقط برای دیدن فینال ومبلی، یک میلیون و ۹۰۰ هزار درخواست رسیده است که ۲۲ برابر ظرفیت ورزشگاه است. به بیان دیگر یورو تماشاگران زیادی را ناامید خواهد کرد. در حالی که مرحله اول فروش بلیت تمام شده است، در مرحله دوم دیگر به طور مستقیم نمیتوان بلیت خرید و یوفا بقیه بلیتها را بین فدراسیونهای مختلف پخش کرده است. قیمت بلیتهای ۴۴ بازی از ۵۱ مسابقه از زیر ۵۰ یورو شروع میشود. ولی ارزانترین بلیت بازی فینال در ومبلی ۹۵ یورو است و قیمت گرانترین بلیت به رقم ۹۴۵ یورو میرسد. پارکهای تماشاگران برپا میشود؟ از ۱۵ سال پیش یکی از جذابیتهای شهرهای میزبان، برپا کردن پارکهای رسمی است که تماشاگران میتوانند در کنار جمعیت بزرگی بازی را ببینند؛ جایی امن و راحت که میتوانید بدون خریدن بلیت، فضایی مشابه ورزشگاه را تجربه کنید. یوفا نوید برپایی صفحه نمایشگرهای غولآسا، جشنها، رویدادهای اجتماعی، فعالیتهای خیابانی و کنسرتهای موسیقی در دوران تورنمنت در شهرهای میزبان را داده است. بزرگترین پارک تماشاگران یورو در پاریس بود که میتوانست پذیرای تا ۹۲۰۰۰ نفر باشد بعضی شهرها محل "دهکدههای تماشاگران" را از همین حالا مشخص کردهاند، برای مثال ورزشگاه قدیمی المپیک مونیخ و میدان قهرمانان بوداپست. ولی بسیاری از شهرها هنوز محل این رویدادها را اعلام نکردهاند؛ پس گوش به زنگ باشید. کل ماجرا ضربهای بزرگ به محیط زیست نیست؟ میزان آلودگی که سفر تولید میکند یکی از دغدغههای طرفداران محیط زیست است. پیشتر باشگاه آژاکس اعلام کرد بجای هواپیما با قطار به لیل سفر میکند تا کربن کمتری تولید کند. یوفا برای کم کردن فاصلهها برای هر گروه دو شهر میزبان تعیین کرده است و در حالی که بین بعضی از آنها میتوان رانندگی کرد (برای مثال فاصله بین لندن و گلاسکو، جادهای ۶۴۰ کیلومتری است و همین طور فاصله بین مونیخ و بوداپست). رانندگی در موارد دیگر نشدنی است (یک ایتالیایی برای هر سفر به باکو از رم باید سفری ۴۰۰۰ کیلومتری را پشت سر بگذارد). رم میزبان تمام بازیهای ایتالیا در دور گروهی است، ولی برنده گروه برای یکهشتم باید به ومبلی سفر کند و اگر تماشاگری از جمهوری آذربایجان بخواهد این بازی را ببیند، ۴ روز با قطار طول میکشد. بنابراین مسافرتهای طولانی اجتنابناپذیر به نظر میرسد. یوفا برای پاسخ به بخشی از این دغدغه اعلام کرد قصد دارد ۵۰ هزار درخت در هر ۱۲ شهر میزبان بکارد و امیدوار است این عمل تا حدی از تاثیر دستکم چهارصد و پنج هزار تن کربنی که تولید میشود، بکاهد. بختهای قهرمانی؟ به نظر میرسد تیمهای زیادی شانس دارند به خصوص که نشان چندانی از امتیاز "بازی خانگی" نیست. بنگاههای شرطبندی در بریتانیا معتقدند فرانسه، قهرمان جامجهانی، بخت اصلی قهرمانی است و انگلیس (تیمی که در راه فینال تمام بازیهایش به استثنای دو مسابقه در ومبلی است)، بلژیک، آلمان و اسپانیا در رتبههای بعدی قرار دارند. شادی بازیکنان فرانسه پس از پیروزی مقابل کرواسی در فینال جام جهانی 2018 روسیه اگر دیدیه دشان، جام قهرمانی را در لندن بالای سر ببرد، اولین فوتبالیستی خواهد بود که هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان مربی قهرمان جام جهانی و یورو شده است. بخت قهرمانی پرتغال، مدافع عنوان قهرمانی که کریستیانو رونالدو را با ۹۹ گل ملی در اختیار دارد، ۱۲ به یک است. رونالدو رکورددار بیشترین بازی در این مسابقات (۲۱) و بیشترین گل زده (۹ گل به طور مشترک با پلاتینی) است. ستاره پرتغالی همچنین در میان اروپاییها رکورددار بیشترین حضور در تورنمنتهای اصلی است. او و باستین شواناشتایگر، ستاره بازنشسته آلمانی ۳۸ بار در یورو و جامجهانی بازی کردهاند. | ۲۴ تیم، ۵۱ مسابقه در ۱۲ شهر از بیلبائو گرفته تا باکو. یورو ۲۰۲۰ تورنمنتی است متفاوت از آنچه تا کنون دیدهاید، اما از جام ملتهای اروپای بعدی چه میدانیم؟ | رقابتی متفاوت از همیشه؛ در مورد یورو ۲۰۲۰ چه میدانیم؟ |
آخرين باری که آقای لاريجانی در صحنه خبری کشور ظاهر شد در پایان سفر يک روزه رييس جمهور روسیه به ايران بود که بعد از ملاقات آقای پوتین با رهبر جمهوری اسلامی، دبیر شورای عالی امنيت ملی در پاسخ خبرنگاران تائید کرد که پیام خاصی وجود داشته و رييس جمهور روسیه آن را به آيت الله خامنه ای داده است. فاش شدن وجود "پیامی خاص" در زمينه پرونده هسته ای، به نظر می رسید با برنامه های تبلیغاتی دولت که اجلاس سران کشورهای حاشیه بحرخزر و حضور رييس جمهور روسیه را در تهران پیروزی بزرگی برای دولت و رييس جمهور می خواندند، در تضاد قرار گرفت و بلافاصله بعد از اعلام آن در رسانه های داخلی و خارجی اخبار مربوط به اجلاس سران حاشیه بحرخزر و حضور رييس دولت روسیه در ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داد. سفری که برای نخستین بار از زمان تاسیس جمهوری روسیه و جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت. با فاش گوئی آقای لاريجانی، روزنامه جمهوری اسلامی با اشاره به اختيارات قانونی رهبر جمهوری اسلامی نوشت "آقای پوتين كه در يك مقطع حساس و پس از ديدار با وزرای دفاع و خارجه روسيه رئيس جمهور فرانسه و صدراعظم آلمان به تهران آمده بود پيشنهاد خود را در برابر عالی ترين مقام جمهوری اسلامی مطرح كرد و اين نشان می دهد وی با ساختار جمهوری اسلامي ايران آشنايی خوبی دارد و پيشنهاد تعيين كننده خود را مستقيما با تصميم گيرنده اصلی در ميان گذارده است." تنها یک روز بعد از این بود که روزنامه ها از قول محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ایران، که رياست شورای عالی امنيت ملی را هم به عهده دارد نوشتند "پوتین پیشنهاد هسته ای به ایران نياورده بود". نکته ای که تحليلگران با اهمیت دیده اند غيبت آقای لاريجانی از گفتگوهای اخير هسته ای و حضور نداشتن وی در سفر رييس جمهور به نيویورک بود، و به طور کلی چنين می نمايد که آقای لاريجانی در دور اخير برخوردهای تند بين دو خط فکری در مورد سیاست های هسته ای، برخلاف گذشته ها، به سود رييس جمهور و سیاست هايش فعال نبود. رسانه های بين المللی که در ماه های گذشته، وجود اختلافاتی بين رهبران جمهوری اسلامی بر سر نحوه ادامه روند پرونده هسته ای را گمان می بردند، مهم ترين تفاوت را در اختلاف نگرش بين حسن روحانی (دبیر پیشین شورای امنیت ملی و مذاکره کننده اصلی اتمی) و آقای لاريجانی می دیدند و چنين تحليل می کردند که علی لاريجانی با حمايت کامل رهبر جمهوری اسلامی و مطابق با سياست های دولت احمدی نژاد جای ثابت و تعيين شده ای در مجادلات موجود دارد. نکته ديگری که از ديد تحليل گران بين المللی با اهميت تلقی می شود شخصيت آقای لاريجانی است که مدت ها از مدرسان دانشگاه امام حسین و صاحب نام در ميان فرماندهان سپاه پاسداران بود و بعد از استعفای پرصدای محمد خاتمی از وزارت ارشاد اسلامی [سوم خرداد سال 1371] به جای وی وارد دولت هاشمی رفسنجانی شد، اما کمتر از یک سال بعد از سوی رهبر جمهوری اسلامی به رياست سازمان صدا و سیما منصوب شد. آقای لاريجانی در سال 1384 از سوی شاخه اصلی جناح اصولگرا در انتخابات رياست جمهوری نامزد شد و در حالی که بعضی از گمانه زنی ها انتخاب وی را حتمی می دانست، چندان که در دور اول نامزدها به حدنصاب نرسیدند و رقابت هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد به دور دوم کشيده شد، بخش اصلی از ستاد انتخاباتی لاریجانی به هواداری از آقای رفسنجانی پرداختند. علی لاريجانی و باقر قالیباف ، دو نامزد انتخابات بودند که بعد از اعلام نتايج قطعی انتخاب نهمين رييس جمهور اسلامی ایران، با گرفتن شغلی تازه در فعاليت های اجرائی ماندند. آقای قالیباف با رای شورای شهر تهران به شهرداری تهران برگزيده شد و آقای لاريجانی با حکم آيت الله خامنه ای به دبیری شورای عالی امنيت ملی. همه اين سوابق باعث شده است که بخشی از تحليلگران، خارج شدن آقای لاريجانی را از سمت مهمی که وی را روی صحنه خبری جهان نگاه می داشت، یک قدرت نمائی برای رييس دولت به حساب آورند که چون در آستانه انتخابات مهم مجلس رخ می دهد می تواند شکست های دو سال اخير هواداران دولت را بپوشاند و روحیه بهتری نصیب آن ها کند. در دو سال گذشته و بعد از روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد و آشکار شدن خصومت شدید همکاران وی با دولتمردان سابق، و حملات مستقيم وی به گروه نزديک به آقای رفسنجانی، شکست هواداران دولت در انتخابات شوراهای شهر و انتخابات مجلس خبرگان و هم چنين پیروزی آقای رفسنجانی در انتخاب به سمت رياست مجلس خبرگان، در تحليل ها به حساب کاهش محبوبيت دولت گذاشته شد. اما علیرغم این حدس و گمانها یک امر تقریبا مسلم است و آن اهميت زمانی است که مهره مهمی از پرونده هسته ای ايران دور می شود. زمانی که تهديد های رييس جمهور آمريکا در مورد پرونده هسته ای ايران زمزمه احتمال "جنگ جهانی سوم" به خود گرفته، واکنش نظامیان ايران به اين تهديد ها به شماره موشک هائی که در وهله اول شلیک می شود رسیده، و دو روز بعد از حضور ولاديمير پوتين در تهران، بعضی رسانه ها به ياد آورده اند که در سال های اخير، همواره در آستانه حوادث بزرگ منطقه خاورميانه، روس ها نقش مطلع کننده و ميانجی را بازی کرده اند. با همه اينها، استعفای علی لاريجانی دبير شورای عالی امنيت ملی و انتخاب سعيد جلیلی معاون وزارت خارجه به جای او، می تواند واقعا به دلايل "خصوصی" باشد و هيچ تحول مهمی را هم به دنبال نیاورد. برای دانستن تمام واقعيت، ناظران بايد منتظر افشای اطلاعاتی بمانند که گاه چند سالی فاش شدنشان به طول می کشد. خدمات | استعفای علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنيت ملی و مسئول پرونده هسته ای ايران، گرچه به دلایل "شخصی" اعلام شده است؛ اما اين اعلام کمتر کسی را از جست و جو برای یافتن علت اصلی اين تغيير مهم باز می دارد. جست و جوئی که رجوع به آخرین اتفاق های رخ داده اولين نتيجه آن است. رویدادهائی همزمان با افزایش فشار های جهانی و بعد از سفر یک روزه ولادمیر پوتین، رييس جمهور روسیه به ايران. | کنار رفتن آقای رفتن لاریجانی؛ تحول مهم یا تغییری عادی؟ |
سينمای کودک و نوجوان - سينمايی با محوريت کودک اما نه لزوما برای کودکان - از مهمترين گونه های سينمايی ايران است که نه تنها بسياری از کارگردانان صاحب نام سينمای ايران چون بهرام بيضايی، محمدرضا اصلانی، عباس کيارستمی، امير نادری، کيومرث پوراحمد و … را به خود جذب کرد بلکه در معرفی بهتر سينمای ايران در عرصه بين المللی هم بسيار کارساز بوده است. احمد طالبی نژاد، نويسنده و کارگردان و منتقد فيلم، به پرسشهای خوانندگان صفحه صدای شما درباره برگزاری اين جشنواره و سينمای کودکان و نوجوانان پاسخ داده است. جشنواره امسال را چگونه ارزيابی می کنيد؟ کيفيت و نحوه برگزاری جشنواره امسال در کل بد نيست. مثل سال های قبل از تعدادی فيلم ساز کودکان و نوجوانان دعوت شده و دوستداران فيلم هم از سراسر ايران به اصفهان آمده اند تا چند روزی را گشت و گذار کنند و فيلمی هم تماشا کنند. اما آنچه جای بحث دارد کيفيت فيلمهاست که هر سال رو افت بوده است. من هنوز فيلم خوبی که غافلگيرکننده و جذاب باشد، نديده ام. فقط يکی دو تا فيلم توانسته اند با مخاطبان اصلی خود ارتباط برقرار کنند: مثل "چايی نت" ساخته حسين قناعت و "اسپاگتی در 8 دقيقه" ساخته رامبد جوان، که اولين تجربه فيلمسازی اين بازيگر سينما و تلويزيون است. فيلمهايی هم مانند "مرثيه برف" ساخته جميل رستمی که فيلم خوبی است اما جايش در جشنواره کودک نيست. اين فيلم درباره يک دختر جوان در کردستان است که بايد تن به يک ازدواج اجباری بدهد که به فيلمهای آقای بهمن قبادی شباهت دارد که درباره بچه و نوجوانان است اما به مشکلات و محروميت های آنها در کردستان می پردازد. اين ها فيلم هايی نيستند که بچه بتوانند ببينند از آن لذت ببرند. يا فيلمی مانند "چوپان دروغگو" که ساخته سيروس افخم پور است که تحت تاثير داستان کتاب های درسی قديمی اما با برداشتی امروزی در يک روستا ساخته شده است. اما جشنواره امسال راضی کننده نيست. به نظر شما علت افت کيفی فيلمهای جشنواره کودک و نوجوان اصفهان چيست؟ سينمای کودک و نوجوان شاخه ای از کل سينمای ايران است که به نظر من اصولا با افت کيفی روبروست. اگر در سال چهل پنجاه فيلم در ايران ساخته می شود فقط چهار پنج تای آن ماندنی و خوب است اما مابقی به لحاظ جذابيت، تکنيک و نوآوری خبری نيست. به نظر من سينمای ايران رفته رفته به نوعی سطحی نگری می رود. دليلش هم روشن است. يک وجه آن اقتصای است يعنی سرمايه ها به مرور کم و محدودتر می شود و به غير از تهيه کننده های دولتی مثل حوزه هنری که فيلمهای پرهزينه ای مانند "دوئل" را ساخته اند در مجموع سرمايه گذاری کلانی در عرصه سينما نمی شود. تهيه کننده ها ما ريسک نمی کنند و به نظر من بيشتر روی موضوعهای سطحی متمرکز شده اند و نگرش يک بار مصرف و سطحی جزئی از ويژگی سينمای ايران شده که در عرصه فيلم کودک و نوجوان هم همين وضعيت مصداق دارد. اگر دقيق نگاه کنيم می بينيم بچه ها در اين سالهای عمرشان به فيلم هايی نياز دارند که در آنها اميد، جذابيت، تخيل، رنگ و شادی و خيلی چيزهای ديگر گنجانده شده باشد. اين خصايص در فيلمهای ما نيست ما بيشتر فيلمهايمان تلخ، سياه و تجربه آدم بزرگهاست. البته منظور اين نيست که برخی از اين گونه داستانها بدساز باشند مثلا فيلمهای آقای قبادی فيلمهای خوبی هستند اما اين ها تجربه آدم بزرگهاست و ارتباطی با دنيای بچه ندارد و ما نبايد بچه ها را در فيلمهايی که می سازيم درگير خشونت بکنيم. تفکيک سينمای کودک برای کودک و سينمای بزرگسال با بازيگری و داستانی در مورد کودکان پرسش احمد بهار چوپان از مونترال کانادا يکی از خوانندگان صفحه صدای شما هم بوده و اين که آيا می شود موضوعی غامض و غيرکودکانه را که بيان سمبليک انتقادی بر نارسايی های اجتماع و نظام است را با استفاده از اصول اين سينما ساخت؟ اگر سينمای کودک و نوجوان را به عنوان ژانر يا گونه سينمايی در نظر بگيريم در وهله اول بايد بتواند با اين گروه سنی بسته به موضوع فيلم بدون هيچ واسطه ای و اجباری ارتباط برقرار بکند. کودک و نوجوان بايد با ديدن اين گونه فيلم غرق در شادی و اميد بشود. حتی اگر درصدد هستيم نکات تربيتی را برای او مطرح کنيم اين نکات نبايد آنقدر بارز و برجسته باشد که حالت کلاس آموزشی پيدا کند. چون اين دست از مسائل را می تواند در کتاب هم بخواند. فيلم کودک و نوجوان در وهله اول بايد به تخيل تکيه کند - نه تخيل به معنای science fiction- حتی در فيلمهای رئاليستی می توان با تکيه بر خيالبافی و روياهای بچه ها با آنها ارتباط برقرار کنيم. ويژگی مهم ديگر برجسته بودن داستان فيلم است. در فيلم کودک و نوجوان خيلی نمی شود اسير فرم شد يا بيش از حد به تکنيک بها داد چون ارتباط را دشوار می کند. خيلی اوقات ديده ايم که موضوع داستان خيلی خوب بوده اما فيلمساز رفته به سوی فرمی که اين فرم برای بچه ها مانوس نبوده است. من منظورم نوعی از فيلمهای کودک و نوجوان است که برای خود همين گروه سنی درنظر گرفته شده اند و نه فيلم درباره آنها. در دورانی که آقای عباس کيارستمی برای کانون آموزش و پرورش فيلم می ساختند، فيلمهايی مثل "مسافر" (که فيلم بسيار درخشانی است) يا حتی "خانه دوست کجاست" (که بعد از انقلاب ساخته است)، فيلم هايی هستند برای بچه ها و نوجوانان که فرمهای ساده و روانی دارند. اين روانی و سادگی هم خوشايند بچه هاست و هم برای بزرگترها جذاب بوده است. سينمای کودک و نوجوان برخلاف سينمای بزرگسال عرصه ای برای تجربه های ناب تصويری و تکنيکی نيست. اين گونه سينمايی بايد داستانی پررنگ و کشمکش دار داشته باشيم. به اعتقاد من بايد قوائد فيلمنامه نويسی آن جدی و حرفه ای باشد تا بچه ها بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.چيزی که الان ديده نمی شود. در همين جشنواره دو سه تا فيلم اکران شده که موضوع های خوبی دارند اما داستان ندارند و به رغم زحمات کارگردانها در برف و بيابان و جنگلها اما بچه ها از ديدن آن لذت نمی برند چون داستان و تخيل وجود ندارد. در سينما، آنچه را که در زندگی مان نيست بايد به بچه ها ارائه بدهيم. اگر در زندگی اجتماعی ما اميد نيست يا کمرنگ است حق نداريم نااميدی خودمان را از طريق فيلم به بچه ها منتقل کنيم يا نگاهشان را نسبت به جهان منفی کنيم. ما به رغم دشواری ها و نااميدی هايی که در زندگی بزرگسالی - به ويژه در جامعه ما - تجربه می کنيم بايد آنها را برای آينده آماده کنيم. تجربه ثابت کرده است که اگر بزرگسالها بخواهند بچه ها را در جريان تجربيات خود بگذارند نتيجه ای جز نااميدی ندارد و بچه ها با شنيدن و ديدن اين تجربيات زود پير می شوند و به مرحله نااميدی می رسند. اين وضعيت ارتباطی به زندگی در جوامع صنعتی (ماشينی) و غيرصنعتی هم ندارد. جوامعی هستند که نااميدند. وقتی جامعه نااميد است فيلمساز هم با شرح اين وضعيت نااميدی را به بچه ها منتقل می کند که اين بسيار خطاست. ما از آينده خبر نداريم پس چرا در فيلم کودک و نوجوان نااميدی را بيان کنيم. برعکس بايد با فيلمهای شاد باعث بشويم که آنها غم و غصه خود را فراموش کنند و وقتی به سالن سينما می آيند تشنج و ناراحتی هايی که ممکن است در خانواده با آن روبرو باشند را دوباره مشاهده نکنند بلکه جذابيت و رويا را ببينند. در گذشته برخی فيلمهای کودکان و نوجوانان بسيار موفق بوده که فيلمسازان و تهيه کنندگان کنونی را به تکرار همان ساختارها ترغيب می کند. آيا استقبال مخاطبان به اين گونه داستانها به قوت خودش باقی است؟ نکته جالب اين است که بچه های اين زمانه خيلی زود دلزده می شوند و به دنبال تنوع هستند. در جامعه ما با تمام مشکلاتی که داريم بچه ها از طريق اينترنت و ابزار و آلات الکترونيکی تجربه های برون مرزی بسيار گسترده ای دارند و برخلاف نسل ما که خيلی درونی تر فکر می کرديم اگر داستانی را يک بار ببينند ديگر به ديدن داستانی مشابه رغبت ندارند. امکانات جشنواره برای علاقه مندان چگونه بوده است؟ رضا از شاهين شهر پرسيده به نظر شما بهتر نبود امسال به جهانگرادنی که به دلايل ديگر به ايران آمده اند در باره برگزاری اين جشنواره اطلاع رسانی می شد و جايگاه ويژه ای در سالن برای آنها در نظر گرفته می شد؟ من (سال گذشته) توريستی را ديدم که پيش از شروع فيلم تنها در گوشه ای ايستاده بود؟ من اطلاع دارم که چهل پنجاه نفر از خارج برای ديدن فيلمهای جشنواره آمده اند که بيشتر آنها داور هستند. توريست هايی که برای گردشگری به اصفهان آمده اند احتمال دارد که از برگزاری آن اطلاع نداشته باشند. البته در سطح شهر پوسترها و پلاکاردهای زيادی ديده می شود و امسال کار جالبی که تهيه کنندگان فيلم کرده اند اين است که پوسترها را به دو زبان چاپ کرده اند و در خيابانهای اصلی اصفهان از جمله چهار باغ نصب کرده ند. اگر قرار باشد اين جشنواره به کار خود ادامه دهد اطلاع رسانی بايد بيشتر شود و اگر فردی در شاهين شهر (در نزديکی اصفهان) اين گله را دارد حتما گله ای به جاست. جشنواره بين المللی کودکان و نوجوانان به مولفه ای فرهنگی از شهر اصفهان درآمده و بايد برای آن برنامه ريزی يکساله شود. اما جشنواره امسال به خاطر تحولات سياسی اخير و تعويض وزير فرهنگ و مهاونين اين وزارتخانه متاسفانه باعث شد که کارها با تاخير انجام شود و در کل جشنواره ناهماهنگی هايی ديده می شود. فيلم "من بن لادن نيستم" ساخته خود شما داستان يک مهاجر افغان است که در گريز از پليس ناخواسته وارد مدرسه ای می شود و بچه ها را به گروگان می گيرد. خاوران از رشت پرسيدهآيا با اين فيلم خواسته ايد که از مهاجران افغان حمايت کنيد و همينطور بگوئيد که ما مرز نمی شناسيم و به همه به چشم انسان نگاه می کنيم؟ بخش دوم اين سوال درست است و اين که من مرز نمی شناسم. اما در اين فيلم قصد دفاع از افغان ها را ندارم. افغان هايی که بيش از 25سال در ايران زندگی کرده اند به نحوی جزئی از هويت اجتماعی ما شده اند اما همچنان در اقليت قرار دارند. متاسفانه اقليت بدنامی شده اند. حتی خيلی ها وقتی می خواهند بچه ها را بترسانند می گويند " اگر بيرون بروی افغانی تو را می دزده." خوب البته اين اتفاق ها هم می افتد اما نه اين که همه شان بد باشند. عده زيادی از افغان های ساکن ايران شاعر و نويسنده هستند و در تهران انجمن هنرمندان افغانی داريم. مشاور فرهنگی من در اين فيلم يک افغان فارغ التحصيل رشته سينما بود. بنابراين من فکر کردم که اگر بخواهيم يک موقعيت حاد اجتماعی را مطرح کنيم - مثلا آدمی که مجبور می شود گروگان بگيرد بعد ببينيم بچه ها برخلاف بزرگترها چه برخوردی می کنند - چه بهتر که اين يک افغانی باشد تا کمی ذهنيت های منفی در اين زمينه پاک شود. اين که من تا چه حد موفق بوده ام يا نه، نمی دانم. پس شايد (در مورد حمايت از افغان ها) تا حدی حق با ايشان است. بسياری تغيير جهت هنرمندان از شاخه ای به شاخه ديگر را نمی پسندند. سعيد از بجنور می پرسد آقای طالبی نژاد از جمله منتقدان سينمايی مطرح ايران هستند، چرا دست به ساختن فيلم زده اند؟ من در ابتدا قرار نبود منتقد باشم. من از سال 52 در سينمای آزاد اصفهان و در دوران دانشجويی فيلم هشت ميليمتری می ساختم و هميشه مشغول تهيه فيلم بودم. بعد از انقلاب و سال 62 جزو منتقدين مجله فيلم شدم. ولی هميشه در صدد اين بودم که فيلم بسازم. منتقد بودن در حقيقت کارم را دشوار کرده زيرا همه در برخورد با فيلم "من بن لادن نيستم" فکر می کردند که من به عنوان يک منتقد فيلمی فرماليستی یا معنی گرا بسازم، اما من از همان ابتدا اعلام کرده بودم که من اين فيلم را برای بچه ها می سازم که پيام آن ضد خشونت باشد به هر شکل و شمايلی. توقع از من اين بود که چون منتقدم بايد فليمی بسازم شبيه آثار برگمان يا برسون که تصور غلطی است. نقد و فيلم سازی دو کار مختلف است. نقد يک کار عقلانی احساسی است در حاليکه به نظر من فيلم سازی کاری فقط احساسی است. سعيد از بجنور در ادامه پرسش خود به اين موضوع اشاره می کند که برخی فيلمسازان پس از ژانر کودکان و نوجوانان به ژانر ديگری روی می آورند از اين گونه سينمايی به عنوان سکوی پرتاب استفاده می کنند. بله، متاسفانه اين گفته درست است. از زمانی که آقای کيارستمی اعلام کرد که ديگر برای بچه ها فيلم نمی سازد آقای جعفر پناهی هم اينکار را کرد و ديگران هم همچنين. اين بود که بچه های مملکت تنها شدند. متاسفانه فيلم سازی برای بچه مثل فيلم های با موضوع جنگ شده است: سکوی پرتاب که هر کس می خواهد وارد فيلم سازی شود به دليل اينکه تسهيلاتی در اين زمينه وجود دارد فيلم کودک می سازد اما بعدا می رود سراغ موضوعات ديگر. تعداد معدودی از فيلمسازان را داريم که واقعا عاشق بچه ها هستند مثل خانم مرضيه برومند که واقعا عاشق بچه هاست و تمام کارهايش به نوعی برای بچه هاست. يا آقای کيومرث پوراحمد که با اين که در سالهای اخير فيلمهای ديگری هم ساخته اما اساسا "کودک درونش" هنوز زنده است. به نظر من اشتباه است که برخی از فيلمسازان بعد از فيلم کودک و نوجوان به فيلم های ديگر پرداخته اند. فيلم کودک و نوجوان از سلامت ذهنی و تاثيرگذاری زيادی برخوردار است. محسن از هلسينکی پرسيده چرا سينمای ايران با استعدادی که نشان داده است درصدد ساختن فيلمهای تاريخی مربوط به ايران باستان برای عرضه به بازارهای جهانی نبوده است؟ در بين کارگردانان، کسانی را داريم که می خواهند راجع به اساطير ايرانی فيلم بسازند. من يکی از آرزوهايم اين است که ماجرای جوان کشی در اساطير ايران مثل داستان رستم و سهراب را به فيلم درآورم. اما فيلم های تاريخی هزينه هنگفتی را ايجاب می کند که طبعا بايد سازمان های دولتی کمک کنند. البته کمک می کنند اما برای فيلم هايی در مورد تاريخ اسلام. در حال حاضر ما فيلم های زيادی داريم در باره تاريخ اسلام اما هيچ فيلمی نداريم در باره تاريخ ايران. نياز زيادی به فيلم های تاريخ و فرهنگ ايران به خصوص از طرف مخاطب امروز وجود دارد. ما مقاطع بسياری مهم و جالبی در تاريخ کشورمان چه قبل و چه بعد از اسلام داريم که درباره آن بايد بگوييم. حتی درباره دوره قاجار- البته به جز فيلم "اميرکبير" آقای علی حاتمی - که جايش در سينمای ايران بسيار خالی است - کاری نشده است. سينمای ايران به شکل عجيبی محافظه کار است. هم به لحاظ سرمايه و هم به لحاظ مسايل مربوط به مميزی. مثلا اگر کسی راجع به کوروش فيلم بسازد، می ترسد که ازش بازخواست شود که چرا راجع به پادشاهان فيلم ساختی؟ البته الان نظرات کمی فرق کرده است. بسياری از آقايانی که در همين سيستم هستند مرتب می گويند که از شاهنامه و تاريخ فيلم بسازيد. اما با کدام پول و سرمايه؟ ما مثل هاليوود از دکورهای عظيم و سيستم های حرفه ای برخوردار نيستيم. در چند سال گذشته استقبال از فيلمهای ايرانی به ويژه کودکان و نوجوانان زياد بوده و جوايز زيادی را گرفته اند. اگر داستان هايی که در حال حاضر ساخته می شوند تکراری شوند اين بازار با سردی مواجه خواهد شد. چه منابعی می توانند الهام بخش فيلمسازان ما به ويژه تازه کاران باشد؟ متاسفانه تکراری شدن سوژه ها تاثير منفی خود را در عرصه بين المللی گذاشته است. يک زمانی بود که نمايش فيلم ايرانی در جشنواره ها حتمی بود و جز افتخارات گردانندگان فستيوال های جهانی بود. ولی اين روزها سخت گير شده اند به دليل اينکه همه موضوعات شبيه هم اند، لحن ها شبيه هم شده اند. البته غالبا معضلات جامع ايران را بررسی می کنند اما می شود در تهيه آن تغيراتی داد. بعضی از اين فيلم ها ممکن است در خارج مورد استقبال باشد، مثل کارهای خانم سميرا مخملباف، ولی عدم استقبال در داخل تقصير مردم نيست چرا که اين نوع فيلم ها با نيت نمايش در ايران ساخته نمی شود و از نظر مردم بيشتر اجناس صادراتی هستند. غالب فيلمهايی که در آن سوی مرز اکران می شوند فضايی ناتوراليستی و عطوفت خشن دارند و تکراری شده اند. البته موضوع آنها که معضلات اجتماعی است، در سطح جامعه وجود دارد اما بايد به بيانی ديگر و نوآوری گفته شوند. در همين حال همه جامعه آنی نيست که در اين فيلمها به تصوير کشيده می شود. اين فيلم ها نماينده کل جامعه ايران نيست. چرا که به بعضی از مشکلات پرداخته نمی شود حالا یا به دليل سانسور یا به دليل عدم علاقه. یکی از توصيه های من به فيلمسازان جوان اين است که ادبيات غنی ما، چه کلاسيک چه معاصر و يا ادبيات کودک، بايد پشتوانه سينمای ما قرار بگيرد تا آثار ما از حالت يک بعدی و تکراری خارج شود. ادبيات خود به خود شخصيت های پرورده تر و جذاب تری دارد. در همه جای دنيای هم فيلمهای خوبشان پشتوانه ادبی دارد. ما بايد اين ارتباط را ميان سينما و ادبيات برقرار کنيم و در پاسخ به اين که می گويند سانسور اجازه نمی دهد بالاخره کسی اين سد را بايد بشکند. شايد به اين ترتيب تنوع کاری در سينمای ايران ايجاد شود. خدمات | بيستمين جشنواره بين المللی فيلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان رو به پايان است. | خالق فيلم 'من بن لادن نيستم' به پرسشهای شما پاسخ داد |
این ها بخشی از صحبت های فرهاد است که با غم و اندوه درباره مرگ پدرش صحبت می کرد. پدر فرهاد در سال ۲۰۰۶ دراسترالیا درگذشت و در محله نورث راید سیدنی به خاک سپرده شد. بر اساس اطلاعات مرکز آمار استرالیا، در سال ۲۰۰۵، 130 هزار و 700 نفر در استرالیا جان خود را از دست دادند که از این میزان، 67 هزار و 200 متوفی مرد و 63 هزار و 500 نفر زن بودند. بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ میلادی نیز تعداد ۳۸۸ نفر ایرانی دراسترالیا وفات یافتند که میانگین مرگ ایرانیان در طی این زمان ۶۴.۶ نفر در سال است. مردن در استرالیا برگزاری مراسم مربوط به خاکسپاری در استرالیا از بعضی جهات بسیار ساده است، چون شرکت های خصوصی بسیاری وجود دارند که وظیفه آنان مدیریت مراسم تدفین است. این شرکت ها از ابتدا تا انتها، مسئولیت تطهیر، خاکسپاری و تشییع جنازه را برعهده داشته و خدمات متنوعی را ارائه می دهند. البته برگزاری مراسم توسط این شرکت ها نسبتاً پرهزینه است. فرهاد از خدمات این گونه شرکت ها استفاده ای نکرد و پس از مرگ پدرش تمامی اجرای مراسم را با کمک دوستانش انجام داد. فرهاد در خصوص مرگ پدرش می گوید: "پدر من ده سال پس از سکته ای که کرد با بیماریش جنگید و مدت زمان زیادی را در بستر بیماری سپری کرد. من اگرچه از مرگ پدر غمگینم اما از طرفی خوشحالم که او در سالهای پایانی عمرش به بهترین نحو پرستاری شد و پس از مرگ نیز مراسم آبرومندی برای او بر پا شد." باید گفت که در استرالیا به موضوع مرگ، صرفنظر از مسائل دینی، به عنوان صنعت نگریسته می شود و حتی بعضی سازمانها، بورسیه هایی نیز برای آموزش مراسم تشییع جنازه به علاقه مندان اعطا می کنند. از طرف دیگر، این سازمانها، افراد را ترغیب می کنند تا قبل از مرگ خود درباره چگونگی برگزاری مراسم تشییع جنازه اشان قرارداد ببندند و با خیالی آسوده و به دور از دلواپسی از چگونگی برگزاری مراسم از دنیا بروند. به عنوان مثال شخص می تواند انتخاب کند که پس از مرگ، جسدش دفن یا سوزانده شود. در کدام قبرستان دفن شود و اینکه چه کسی سخنرانی مراسم یادبود را بر عهده داشته باشد. فرد، قبل از مرگ خود می تواند نوع تابوتش را که چوبی، فلزی یا ضد آب باشد سفارش دهد. نوع موسیقی که در مراسم پخش شود را انتخاب کند. آیا به هنگام تدفین عینک بر چشم داشته باشد؟ و یا مثلا کلاه مورد علاقه ماهیگیری اش به همراهش دفن شود؟ حتی می تواند نام و نشانی کسانی که دوست دارد تابوتش را حمل کنند را به شرکت اعلام نماید تا به هنگام فرا رسیدن زمان مرگ، افراد برای حمل تابوت مطلع شوند . همچنین می تواند سفارش دهد که قبرش چند طبقه باشد. فرهاد می گوید: "خرید قبر در استرالیا نیز همچون ایران نسبتاً گران است و می توان تا یک قبر چهار طبقه خریداری کرد. اما ما برای پدرم یک قبر دو طبقه سفارش دادیم." برخلاف ایران، تعداد قبرستان ها در شهرهای استرالیا کم نیست و معمولا در هر محله یک قبرستان وجود دارد. بر اساس آمار، فقط در ایالت نیو ساوت ویلز بیش از چهار هزار قبرستان و آرامگاه وجود دارد که سالانه هزینه زیادی برای نگهداری آنها صرف می شود. قیمت قبر بر حسب منطقه گورستان متفاوت است و فرهاد برای خرید یک قبر دو طبقه برای پدرش مبلغ ده هزار دلار پرداخت کرده بود و در این باره می گوید: "به نظر من مردن در استرالیا با توجه به درآمد افراد زیاد گران نیست. اما بیشترین مبلغ باید بایت خریدن قبر پرداخت شود. اما قبرستان هایی نیز وجود دارد که برای افراد بی بضاعت است و مجانی است، اما اگر فرد محل قبرستان را انتخاب کند باید بهای آن را پرداخت کند." عقاید مذهبی باید اذعان داشت که مردن در استرالیا برای بازماندگان بسیاری از ایرانیانی که تقیدات مذهبی دارند کار ساده ای نیست. به عنوان مثال ایرانیانی بوده اند که در وصیت نامه خود ذکر کرده اند که حتماً جسدشان توسط یک غسال شیعه شستشو شود و با توجه به اینکه در تمامی نقاط استرالیا غسال شیعه نمی توان پیدا کرد ، معمولاً بازماندگان برای اجرای وصیت متوفی به سختی افتاده اند. محمد، که در امور خیریه فعالیت می کند، می گوید: "کسی که غسل میت می دهد شرط است شیعه و دوازده امامی باشد. من چند بار با متوفیانی روبرو شدم که وصیت کرده بودند که حتماً یک شیعه بدن آنان را بشوید و غسل دهد. ولی در هنگام مراسم تشییع آنان، چون غسال شیعه حاضر نبود، لذا براساس وصیت هیچ چاره ای نبود و باید وصیت اجرا می شد و من خودم میت را غسل دادم. یک بار دیگر همسرم میت را که زن بود غسل داد و پس از این کار تا چند شب نتوانست بخوابد. اما در کل باید گفت که در استرالیا آداب مذهبی برای مراسم تدفین ساده تر از ایران برگزار می شود و زیاد سخت گیری نمی شود." پدر فرهاد مقیدات مذهبی برای چگونگی اجرای تشییع جنازه نداشت و پیش از مرگ صحبتی با نزدیکانش در این خصوص نکرده بود. فرهاد می گوید: "پدر من را در تابوت گذاشتند و او را در قبرستان نزدیک محله مان به خاک سپردیم. سپس مراسم یادبودی برپا کردیم و چند نفر که پدرم را می شناختند هر یک به نوبت، برای حضار صحبت کردند ، بعد یک آقایی هم دعا خواند و دست آخر نیز به میهمانان شام داده شد." درسیدنی قبرستان مختص به شیعیان وجود ندارد و دربرخی قبرستان ها، بخشی را به مسلمانان اختصاص داده اند که مسلمانان شیعه و سنی، هر دو در آن دفن می شوند و با توجه به اینکه مراسم مربوط به تدفین شیعیان با مسلمانان سنی کمی تفاوت دارد، بدین سبب بعضی از ایرانیان در گذشته با مشکلات زیادی دست به گریبان بوده اند. محمد می گوید: "ایرانیان مقیم استرالیا را می توان از لحاظ دفن اموات به پنج دسته تقسیم کرد: دسته اول کسانی هستند که تمایل دارند تمامی آداب تدفین شیعیان بهنگام مرگ مراعات شود که خوشبختانه در حدود پنج سال است که یک فرد لبنانی غسالخانه ای مختص شیعیان در سیدنی تاسیس کرده است و شیعیان سیدنی از این بابت مشکلی ندارند. دسته دوم ایرانیانی هستند که ممکن است تقیدات مذهبی داشته باشند ولی چون وصیت نامه ای در خصوص چگونگی دفن خود بر جای نگذاشته اند، بستگان مطابق مقررات گورستان های مسیحی آنان را در تابوت گذاشته و به خاک می سپرند. دسته سوم ایرانیانی هستند که وصیت می کنند جسدشان سوزانده شود. دسته چهارم ایرانیانی هستند که اقلیت مذهبی همچون بهایی، ارمنی، کلیمی و آسوری به شمار می روند که معمولاً به دست هم کیشان خود دفن می شوند. و دسته آخر ایرانیانی هستند که وصیت می کنند پس از مرگ در ایران دفن شوند". زندگی شرافتمندانه دولت استرالیا پس از مرگ، کمک های مالی فراوانی به بازماندگان می کند. به عنوان مثال شریک زندگی متوفی، تا ۱۴ هفته پس از مرگ، مزایای کامل بازنشستگی همسرش را دریافت می کند و اگر همسر متوفی قادر نباشد که مخارج زندگیش را تامین کند، کمکی به عنوان" کمک داغداری" به او تعلق می گیرد. حتی اگر همسر فرد متوفی، بالاتر از ۵۰ سال سن داشته باشد و هیچگونه تجربیات کاری جدیدی نیز در پرونده اش وجود نداشته باشد، پرداخت های ماهیانه ای از طرف دولت به او تعلق می گیرد. در استرالیا مالیات بر ارث وجود دارد و توصیه اکید می شود که حتماً افراد وصیت نامه خود را بنویسند. قانونی کردن وصیت نامه کار زیاد سختی نیست و فرد باید در نزد یک وکیل وصیت نامه خود را امضا کند و وکیل نیز به عنوان شاهد آن را تایید کند. معمولاً در استرالیا پس از مرگ کسانی که دارای اموال زیاد هستند، آگهی هایی در روزنامه داده می شود تا هر کس که نسبت به تقسیم میراث و اموال ادعایی دارد پا پیش بگذارد، چون بسیار اتفاق افتاده که متوفی، دارای همسر و فرزندان پنهانی نیز بوده که کسی از آن خبر نداشته است. در بیست سال گذشته میزان مرگ و میر زنان و مردان در استرالیا کاهش یافته است واز طرف دیگر، نرخ امید به زندگی در استرالیا به میزان ۶.۱ سال برای مردان و ۴.۵ سال برای زنان افزایش یافته است. آمارها نشان می دهند، چنانچه بچه ای بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ در استرالیا متولد شده باشد اگر پسر باشد انتظار می رود تا سن ۷۸.۵ سالگی و چنانچه دختر باشد تا سن ۸۳.۳ سالگی عمر کند. این موضوع می تواند دلایلی مختلف داشته باشد ولی مهمترین آنان توجه دولت استرالیا به سلامت شهروندان خود است. فرهاد در خصوص سالهای آخر زندگی پدرش می گوید: "واقعآً پدرم در چند سال آخر عمرش زندگی راحتی داشت و اگر در استرالیا زندگی نمی کرد شاید خیلی زودتر از دنیا می رفت چون بعد از اینکه سه بار سکته کرد با مراقبت های بیمارستان و کادر پزشکی توانست ده سال دیگرزندگی کند." فرهاد ادامه می دهد: "یک بار به بیمارستان رفتم ، دیدم که پزشک ، یک فرد نیکوکاری را با تار به بیمارستان آورده تا برای پدرم موسیقی ایرانی بنوازد و او را از افسردگی درآورد. من واقعاً نمی دانستم که چگونه از او تشکر کنم. باید بگویم که در این مدت ۱۰ سال دولت استرالیا کمک های شایانی به ما کرد و من از خدا سپاسگزارم که این موهبت را نصیبم کرد که تا آخر عمر در کنار پدرم باشم و او با منزلت و مقام از دنیا برود." خدمات | "برای پدرم فرق نمی کرد که در ایران دفن شود یا در استرالیا. من بارها این مطلب را از او پرسیدم و پدرم همیشه در جواب می گفت: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. ما همه یکی هستیم و دین نبایستی بین ما تفرقه اندازد." | مردن در استرالیا |
آمریکا در حال حاضر سالانه چندین هزار پناهجوی سوری را میپذیرد دونالد ترامپ، از داوطلبان نامزدی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب جمهوریخواه، خواهان "توقف کامل" ورود مسلمانان به ایالات متحده آمریکا شده است. سخنگوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد گفته است که چنین اظهارنظری و سخنان مشابه آن از چندین فرماندار ایالات مختلف آمریکا، برنامه بسیار مهم اسکان آوارگان سوری در آمریکا را در معرض تهدید قرار میدهد. سخنان آقای ترامپ با واکنشهای منفی روبهرو شده و بسیاری از اعضای بلندپایه حزب جمهوریخواه آمریکا آن را محکوم کردند. آقای ترامپ به رغم چنین واکنشهایی، دو باره بر سخنان خود تاکید کرده است. آمریکا در حال حاضر سالانه چندین هزار پناهجوی سوری را پس از نظارتهای دقیق امنیتی که دو سال طول میکشد، میپذیرد. | کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد هشدار داده است که شعارهای تبلیغاتی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به برنامه اسکان پناهجویان سوری در این کشور لطمه میزند. | کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد از 'اظهارات دونالد ترامپ' انتقاد کرد |
کتابهای یووال نوح هراری، با به چالش کشیدن نظراتی که برای بسیاری قطعی یا نسبتا قطعی است، تلنگری به باورهای انسان میزند و شوکی پرقدرت برای ایجاد یک "انقلاب شناختی" وارد میکند. به اعتقاد او، انسان آینده ناگزیر است خود را بازتعریف کند تا بتواند به شکل طبیعی به حیات ادامه دهد این جملات را یووال نوح هراری، نویسنده و مورخ اسرائیلی، در واکنش به انتشار خبر ممنوعیت کتابهایش در ایران، در صفحه توئیتر خود نوشت. روز دوشنبه ۲۰ آبان، رسانههای ایران به نقل از اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، خبر دادند که خرید و فروش کتابهای یووال نوح هراری در کتابفروشیها ممنوع است. گرچه اطلاعیه منع خرید و فروش آثار این نویسنده از سوی اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران صادر شد، اما این اتحادیه فقط کتابفروشان تهرانی را خطاب قرار نداد و اطلاعیه خود را برای همه "همکاران موزع و کتابفروش" نوشت. اعلام چنین ممنوعیتی از سوی یک نهاد مدافع حقوق ناشران و کتابفروشان، گرچه بار اول نیست، اما بیانگر پیچیدگیها و بیقانونیهای بازار نشر ایران است. بر اساس قوانین جمهوری اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا دستگاه قضایی ایران مسئول صدور احکام و دستورهای مربوط به ممنوعیت، توقیف و سانسور کتابها هستند و این که این محدودیتهای "بیدلیل و غیرقانونی"، از مجرای یک نهاد صنفی اعلام شود، نشان از فشارهای پشت پرده است. سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی هندیتبار، پیش از آن که حکم ارتدادش از سوی آیتالله خمینی صادر شود، بعضی از کتابهایش در ایران ترجمه و منتشر شده و حتی برای مترجمش جایزه به همراه آورده بود سرنوشت مشابه از سلمان رشدی تا الیف شافاک در اطلاعیه کوتاه و مختصر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، با ذکر نام کتابهای یووال نوح هراری و مترجمانشان، از "تعلیق مجوز کتابهای" این نویسنده خبر داده شده و نسبت به "هرگونه پیگرد احتمالی حاصل از خرید و فروش" این کتابها هشدار داده شده است. این کتابها عبارتاند از: "انسان خردمند" ترجمه نیک گرگین، "انسان خداگونه" ترجمه زهرا عالی، "ساپی ینس" ترجمه محسن مینو خرد، "بیست و یک آموزه برای قرن بیست و یکم" ترجمه سودابه قیصری و "پول(سرمایه)" ترجمه مهدی نمازیان. به این ترتیب، کتابهای یووال نوح هراری، به سرنوشت آثار برخی دیگر از نویسندگان معروف جهان دچار شد که نه پیش از انتشار در ایران، بلکه پس از انتشار در این کشور ممنوع شدهاند؛ آن هم نه فقط یک یا چند کتاب، بلکه همه آثارشان. هرچند دلایل "اعلام نشده" ممنوعیت برای هر کدام از این نویسندگان یکسان به نظر نمیرسد. به عنوان نمونه، سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی هندیتبار، پیش از آن که حکم ارتدادش از سوی آیتالله خمینی صادر شود، بعضی از کتابهایش در ایران ترجمه و منتشر شده و حتی برای مترجمش جایزه به همراه آورده بود. یا پائولو کوئلیو، نویسنده معروف برزیلی که در ایران بسیار شناخته شده بود و حتی به این کشور سفر کرده بود. پس از وقایع مربوط به انتخابات جنجالبرانگیز ۱۳۸۸، وزارت ارشاد انتشار و فروش ترجمه فارسی آثار این نویسنده را به طور کلی ممنوع کرد. بیشتر بخوانید: به تازگی نیز برخی از کتابهای الیف شافاک، یک نویسنده ترکیه ای در ایران ممنوع شد. یکی از کتاب های شافاک در ایران پرفروش شد و یکی دیگر از کتابهایش نیز نامزد جایزه بوکر امسال بود. اما تعلیق مجوز و ممنوعیت خرید و فروش کتابهای یووال نوح هراری بلافاصله پس از ترجمه و انتشار آنها اتفاق نیفتاد. کتاب "انسان خردمند" را نشر نو در تابستان ۹۶ منتشر کرد و در کمتر از یک سال ۱۲ بار تجدید چاپ شد. دیگر کتابهای هراری نیز مدتی بود که در ایران به چاپ رسیده و حتی در بازار فروش کتاب ایران نیز جایگاه خوبی را به دست آورده بود. مثلا در آخرین نمایشگاه کتاب تهران، کتاب "انسان خردمند"، پس از کتاب "ملیت عشق" از الیف شافاک، دومین اثری بود که بیشترین جستجوی نام کتاب را در سایت نمایشگاه به خود اختصاص داد. یووال نوح هراری در شهرستانهای ایران نیز خواننده داشت. به عنوان نمونه، کتابفروشان گرگانی در آخرین روزهای سال گذشته به خبرگزاری کتاب ایران گفتند که "انسان خردمند" یکی از کتابهای پرفروش آنان در سالی که گذشت، بوده است. علاوه بر فروش، برای کتاب "انسان خردمند" جلسه نقد و بررسی نیز در مرکز فرهنگی شهرکتاب تهران نیز برگزار شد و سخنرانان این نشست بر "داستانپرداز" بودن این نویسنده به عنوان عامل اصلی فروش آثارش تاکید کردند. دلیل پرفروش شدن آثار هراری چیست؟ پیش از پرفروش شدن آثار هراری در ایران، این آثار در جهان به زبانهای مختلف ترجمه و پرفروش شده بود و کسانی چون بیل گیتس و باراک اوباما از آنها ستایش کرده بودند. این اقبال و فروش شگفتانگیز آثار هراری موجب شده که برخی از منتقدان این آثار را "عامهپسند" بدانند. با این حال برخی نیز معتقدند بودند که فروش بالای کتابهای این نویسنده، نشانهای بر نیاز کتابخوانهای ایرانی به آثار علمی و حتی شبهعلمی است که در جستوجوی چشماندازهای تازهای در افق اندیشه میگردند. بدون شک لحن روایی آثار هراری، عاملی مهم در موفقیت این آثار است. پیشتر نیز سابقه داشته که کتابی تاریخی و فلسفی که به شیوه روایی جذابی نوشته شده باشند، چه در جهان و چه در ایران با استقبال خوانندگان مواجه شود. یکی از نمونههای معروف، کتاب "دنیای سوفی" نوشته یوستین گردر نویسنده نروژی است که به دهها زبان ترجمه شده و در ایران نیز پرفروش بوده است. درست است که یووال نوح هراری میداند آنچه را که در ذهنش میگذرد چگونه به شیوهای قابل فهم و حتی عامهپسند بیان کند، اما این شیوه روایی تنها عامل موفقیت آثار او نیست. سخن گفتن از دغدغههای بزرگ انسان، پرسشهای بنیادین بشر، نگاهی تاریخی به جهان، طرح موضوعات روز مثل "هوش مصنوعی" و شاید از همه جذابتر پیشگویی و آیندهنگری، آثار یووال نوح هراری را جذاب کرده است. اوج این "آیندهپژوهی" را میتوان در کتاب "بیست و یک آموزه برای قرن بیست و یکم" مشاهده کرد. او مثلا در کتابهای "انسان خردمند" و "انسان خداگونه" میکوشد به این دو پرسش اساسی، جذاب و در عین حال بیانتها پاسخ بدهد که از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. این دو پرسش اصلی، پرسشهای فرعی دیگر را میآفریند: "چهطور گونه ما در نبرد برای سلطه بر دیگران پیروز شد؟ چرا نیاکان شکارگر خوراکجوی ما اقدام به ساختن شهرها و برپایی پادشاهیها کردند؟ چگونه به خدایان و ملتها و حقوق بشر ایمان آوردیم، به پول و کتابها و قوانین اعتماد کردیم، و خود را برده بوروکراسی و مصرفگرایی و حرص و آز برای خوشبختی ساختیم؟ دنیای ما در هزاره آینده چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ رابطه تاریخ و زیستشناسی چیست؟ آیا عدالتی در تاریخ یافت میشود؟ آیا در مسیر تاریخ مردمان سعادتمندتر شدهاند؟" در واقع، کتابهای یووال نوح هراری، با به چالش کشیدن نظراتی که برای بسیاری قطعی یا نسبتا قطعی است، تلنگری به باورهای انسان میزند و شوکی پرقدرت برای ایجاد یک "انقلاب شناختی" وارد میکند. به اعتقاد او، انسان آینده ناگزیر است خود را بازتعریف کند تا بتواند به شکل طبیعی به حیات ادامه دهد. شاید ارائه برداشت دیگری از دین، زیر سوال بردن آن و تاکید بر آثار مخرب ایدئولوژیهای مذهبی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان، از نظر دستگاه سانسور جمهوری اسلامی ایران، بُرندهترین تاثیر کتابهای هراری و غیرقابل اغماض است چرا آثار یووال نوح هراری ممنوع شد؟ اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران در اطلاعیه خود دلیل ممنوعیت آثار یووال نوح هراری را اعلام نکرده است؛ همانطور که پیشتر نیز در مورد ممنوعیت آثار دیگران، دلیل خاصی ارائه نمیشود. با توجه به سابقه بازار نشر در ایران، قطعا پرفروش بودن یا سخن گفتن از مسائل بنیادین بشر، دلایل اصلی ممنوعیت آثار هراری در ایران نیست، اما شهرت یا عمق آثار، یقینا در به نتیجه رساندن مقامات تصمیمگیرنده مؤثر بوده است. با وجود این ابهام، برخی "اسرائیلی بودن نویسنده" را دلیل این ممنوعیت دانستهاند، اما با وجود ماهیت اسرائیلستیز حکومت جمهوری اسلامی ایران، پیشتر کتابی از عاموس عوز، نویسنده مشهور اسرائیلی به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده بود. بعضیها به زندگی همجنسگرا بودن یووال نوح هراری اشاره کردهاند. این دلیل نمیتواند به تنهایی، ممنوعیت آثار این نویسنده را توجیه کند، زیرا فیلسوفان و نویسندگان همجنسگرای خارجی معروف دیگری نیز مثل مارسل پروست یا میشل فوکو در ایران آثارشان ترجمه شده یا دربارهشان سخن گفته میشود. برخی دیگر نیز، بر "خداناباوری" موجود در آثار هراری به عنوان دلیل این ممنوعیت تأکید کردهاند. خود هراری در جایی گفته که با میوههای خردورزیهای فیلسوفانه غرب به نام کفر و الحاد دشمنی میشود. هر چند، آثار فلاسفه و نویسندگان خداناباور غربی به طور کلی و نظاممند در ایران ممنوع نیست و حتی آثار نویسندگانی مثل نیچه نسبتا پرفروش است. میثم توکلیبینا، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در نشستی که درباره کتاب "انسان خردمند" در تهران برگزار شد، گفت: "اگر این کتاب را ضددینی و آتئیستی بگیریم، تلقی اشتباهی نیست." زینب خدایی، دیگر سخنران این نشست نیز با اشاره به این که از نظر هراری لیبرالیسم و نازیسم هم نوعی "دین" است، گفت که این نویسنده "دین را هر آن چیزی میداند که به ساختارهای اجتماعی انسانی مشروعیتی فوقبشری بدهد." شاید ارائه برداشت دیگری از دین، زیر سوال بردن آن و تاکید بر آثار مخرب ایدئولوژیهای مذهبی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان، از نظر دستگاه سانسور جمهوری اسلامی ایران، بُرندهترین تاثیر کتابهای هراری و غیرقابل اغماض است. نظام جمهوری اسلامی در این زمینه حتی با آثار "روشنفکران دینی" هم سختگیرانه برخورد میکند. ضمن آن که با توجه به دلایل مطرح شده دیگر، نووال نوح هراری به عنوان یک "نویسنده اسرائیلی همجنسگرای خداناباور"، برای حذف از بازار کتاب ایران "نویسندهای جامعالشرایط" است. با این حال، میتوان گفت که با توجه به امکانات دنیای جدید، فراگیری اینترنت و شیوههای جدید نشر، حذف آثار یک نویسنده در هیچ جای جهان دیگر شدنی نیست و با چنین ممنوعیتیهایی، فقط"«زندگی مخفی" آن نویسنده آغاز میشود. | "حکومت ایران از تحقیق علمی آزاد میهراسد. اما من امیدوارم که مردم ایران راههای به دست آوردن دانش را بیابند و نظرات خود را بیان کنند." | یووال نوح هراری و 'آغاز زندگی مخفی در ایران'؛ نویسنده اسرائیلی همجنسگرای خداناباور |
موشک آریان ECA-5 از کورو در گویان فرانسه پرتاب شده است. این چهارمین ماموریت آریان اسپیس، شرکت اروپایی که پرتاب موشک ها را به عهده دارد، از آغاز سال جاری میلادی تا کنون است. این موشک ساعت 2056 به وقت جی ام تی، ماموریت خود را آغاز کرد. قرار است هر ماهواره به صورت جداگانه در فضا قرار گیرد. موشک آريان پنج قدرت حمل حداکثر ۱۰تن محموله به مدار کره زمين در ارتفاع 36 هزار کيلومتری کره زمين را دارد. در پرتاب جدید آریان، وزن بار اين موشک اندکی کمتر از حداکثر ظرفيت آن بود. خدمات | سه ماهواره توسط موشک آریان پنج از گویان فرانسه به فضا فرستاده شده اند. قرار است دو ماهواره به انتقال و ارائه خدمات تلویزیونی به آمریکا و استرالیا بپردازند و ماهواره سوم قرار است سکوی آزمایش آژانس فضایی ژاپن باشد. | ماموریت جدید برای موشک آریان پنج |
با اين وجود، ماهيت حملات هفتم ژوييه در لندن و نيز ۲۳ ژوييه در مصر که از خصوصيات حملات شبکه القاعده برخوردار است، موجب اين نگرانی شده که توانايی های اين شبکه برای صدور فرمان حملات را ممکن است دست کم گرفته باشند. در سالهای اخير تاکيد زيادی برعدم وجود تمرکزدر دستگاه القاعده شده بود ولی هنوز اين احتمال وجود دارد که ممکن است شخصی در رده رهبری، دستور عملياتی را صادر کند که اجرای آن بعدا به شبکه های جداگانه ای محول شده باشد. ارتباط قطعی عاملين بمب گذاری ۷ ژوييه با بمب گذاری های نافرجام ۲۱ ژوييه در لندن معلوم نيست اگر چه اکنون نشانه های فزاينده ای از وجود بعضی ارتباطات بين اين دو حمله ديده می شود. ارتباط بين بمب گذاران تاريخ هفتم ژوييه با پاکستان نيز هنوز در حال بررسی است بدون اين که نتيجه ای از آن حاصل شده باشد. ادعاهای مصر مبنی بر اينکه اين کشور در ارتباط با بمب گذاری های شرم الشيخ در جستجوی يک گروه پاکستانی است ، آقای مشرف را تحت فشار بيشتری قرار می دهد تا ثابت کند که باقيمانده شبکه القاعده درپاکستان در شرايطی قرار ندارد که بتواند دست به حمله بزند. خدمات | پرويز مشرف، رئيس جمهوری پاکستان که از لندن بازديد می کند در جمع خبرنگاران گفته است که شبکه القاعده و سيستم کنترل و فرماندهی آن کاملا متلاشی شده و اکنون در موقعيتی قرار ندارد که بتواند از داخل پاکستان به حملات هم آهنگ و سازمان يافته دست بزند. | مشرف می گوید شبکه القاعده متلاشی شده است |
اظهار نظر برخی از اصولگرایان درباره تمام شدن کار احمدی نژاد و این که وی صلاح نیست دیگر به صحنه برگردد از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. جنگ تمدنها تیتر و عکس صفحه اول اعتماد اعتماد در سرمقاله خود نوشته: كشتاري كه از سوي افراطيون سلفي در محل يك نشريه طنز و كاريكاتور فرانسوي رخ داد، از يك جهت سرآغاز تحولي تازه در روابط «ميان ديني» و «ميان فرهنگي» در جوامع اروپايي و نيز در تعاملات «ميان تمدني» در سطح جهاني است. به نظر ميرسد كه نظريه جنگ تمدنهاي هانتينگتون، فارغ از ارزشگذاري به واقعيت نزديكتر بوده است. بمبگذاريهاي لندن و مادريد پاسخ متقابل بود و در اين فواصل نيز اقدامات ريز و درشت ديگري اين شكاف را بيشتر و بيشتر كرد. از جمله ماجراي انتشار كاريكاتوري از پيامبر اسلام (ص) و موارد مشابه. اكنون هم اقدامات داعش در منطقه و ترورهاي اخير، به مثابه آتش متقابلي است كه طرفين عليه يكديگر از خود نشان ميدهند. نویسنده در پاسخ این سووال که به عنوان يك ايراني مسلمان، چه ارزيابي و قضاوتي در اين باره بايد يا ميتوان داشت نوشته: بدون ترديد بايد اين نوع اقدامات تروريستي را محكوم و عاملان آن را تخطئه و سرزنش كرد. اين اقدامات هم از حيث منطق اخلاقي هم مذموم و مردود است اما درك زمينههاي شكلگيري آن نيز اهميت دارد. چنين دركي است كه ابعاد مسووليت ديگران در برابر اين پديدهها را روشن می كند. دموکراسی در خون مسعود سلیمی در سرمقاله جهان صنعت به حمله مسلحانه به به دفتر نشریه انتقادی، کاریکاتوریستی و طنزآمیز به نام «شارلی ابدو» و به تبع آن کشته شدن تعدادی از روزنامهنگاران و طراحان برجسته اشاره کرده که در نتیجه آن فرانسه وارد مرحله تازهای از مبارزه با تروریسم جهانی شد. نویسنده در این مقاله تاکید کرده :حمله برادران کواچی، عربتباران زاده فرانسه، بزرگ شده با امکانات این کشور در روز روشن به دفتر نشریه «شارلی ابدو» که به «11 سپتامبر فرانسه» هم تعبیر میشود، بار دیگر مشخص شد که جهان به ویژه اروپا تا چه اندازه در خطر حمله تروریستی و به تبع آن ایجاد ناامنی بیوقفه قرار گرفته است. به نوشته سرمقاله جهان صنعت: اگرچه حادثه «شارلی ابدو» در کنار واکنشهای حمایتکننده جهان از فرانسه باعث ایجاد همبستگی میان مردم این کشور و احزاب و تفکرات گوناگون جامعه فرانسه شد اما یکبار دیگر این واقعیت را به رخ کشید که در کنار افراطیگری چپ و راست، در کنار افراطیگری مذهبی از هر نوع که باشد «دموکراسی به معنای عام کلمه» تا چه اندازه آسیبپذیر مینماید و جهان آزاد بهعنوان یک ضرورت در کنار پرداختن به مسایل اقتصادی، صنعتی و تسلیحاتی باید به فکر اصلاح اختلاف طبقاتی از منظر عادی و فکری باشد، در غیر این صورت افراطیگرایی، دموکراسی را در خون میغلطاند. جهل مقدس تیتر و طرح بزرگمهر حسین پور، مردم امروز مصطفی محقق داماد در سرمقاله مردم امروز نوشته: فارغ از دســت های پشــت پرده و جدای از هرگونه تفسيرهای سياسي از محركين با واسطه كه نقش اسباب داشته اند، به نظر مي رسد مباشرين يعني آنان كه نقش مســتقيم دراين حركت ها دارند عامل اصلي ارتكاب چنين جناياتي جهل ديني و كج انديشي مذهبي است. مقوله ای كه مي توان آن را «جهل مقدس» خواند؛ جهلي كه بر اثر آن به نام خدا، خونريزی و آدمكشي صورت مي گيرد. به نوشته این مقاله: حركت های خشن مبتني بر نظريه ای است كه به نظر من موجب پوشاندن تمام جنبه های دلربائي اسلام و به دنبال آن منزوی ساختن اسلام است.. فكرخشــونت درهمان دوره زمامداری عثماني نظريه پردازی شد؛ديدگاهي كه معتقد به «النصر بالرعب» است؛يعني اينكه از طريق آدمكشي و خونريزی در دل دشمن بايد وحشت ايجاد كرد و پس از آن قدرت را قبضه كرد. سرمقاله مردم امروز تاکید کرده: آنان فكر مي كنند پس از قبضه قدرت به هر طريق و با هر وسيله، آنگاه مردم مســلمان مي شــوند و اسلام رشد مي كند. اينجانب بدون اينكه توهيني به صاحبان آن نظر بكنم شــخصا با اين نظر مخالفم، زيرا فكر مي كنم حركت اجباری دوام ندارد. ضعف سیستم اروپا محمد رضا وصفی در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: حمله دو جوان الجزایریالاصل فرانسوی به هفتهنامه فکاهی «شارلی ابدو» فرانسه در پایان هفته گذشته و در نخستین روزهای سال نو میلادی بار دیگر مهر تأییدی بود بر این واقعیت که کشورهای اروپایی در مدیریت دو گروه از قشرهای این جوامع، یعنی از یک سو گروههای راست افراطی و از سوی دیگر گروههای مهاجر ناتوان است. به نوشته این کارشناس: کنار هم قرار دادن حوادث تروریستی به وقوع پیوسته در روزهای اخیر در اروپا به روشنی بیانگر این مطلب است که در اروپا شاید در حوزه اقتصاد و فرهنگ کشورها توانسته باشند به یک اتحاد برسند اما در حوزه امنیت، سران کشورهای اروپایی بشدت از مبادله اطلاعات با یکدیگر خودداری میکنند و همین پنهانکاری اطلاعاتی حوادث تروریستی را رقم میزند. از سوی دیگر، حادثه حمله به نشریه شارلی ابدو از این منظر حائز اهمیت است که دو برادر عامل این حمله با برنامه، دست به این اقدام زدهاند. سرمقاله روزنامه ایران به این جا رسیده که: آنها هم با انتخاب سوژه خود که یک نشریه کاملاً شناخته شده فرانسوی و به نوعی یک مرکز نمادین بود و هم با انتخاب زمان حمله خود که روزهای آغازین سال نو میلادی بود، توانستند موج بسیار سهمگینی را به راه بیندازند به طوری که بزرگترین اتفاق تروریستی ۴۰ سال اخیر فرانسه رقم خورد.ذ افراطگرایان همچنین این حمله را به گونهای انجام دادند که با وجود حضور نیروهای انتظامی در اطراف این نشریه، دستگیر نشدند. برو سوژه بعدی آیدین سیارسریع در ستون طنز روزنامه ایران از گاهی اوقات نوشته که: ما طنزنویسان برای پیدا کردن سوژه قابل پرداخت، چنان رنج و مشقتی متحمل میشویم که کوزت زیر دست تناردیه متحمل نمیشد! همچون دخترکی معصوم (خوانندگان عزیز حتماً عنایت دارند که لزومی به تصور هرچه ما اینجا مینویسیم نیست. ) خبرگزاریها را جارو میکنیم، بلکه سوژهای پیدا شود ولی در نهایت با عتاب تناردیه روبهرو میشویم که میگوید: به فلانجا بر میخوره. طنزنویس بعد از ردیف کردن چند سوژه که صاحب کار نمی پذیرد و صلاح نمی داند بالاخره به این جا می رسد که راجع به خشونت و افراطی گری در فرانسه بنویسد و می پرسد ایا میتونم راجع بهش بنویسم؟ در ادامه طنز روزنامه ایران پاسخ صاحب کار آمده که گفته: جا داره من از همین تریبون خشونت و افراطی گری رو در فرانسه تقبیح کنم، البته مخالفت ما با خشونت نباید باعث بشه نابودی غرب ادامه پیدا نکنه. و طنزنویس گفته: با این جمله طلایی آخرت کلاً قید این سوژه رو زدم! گفت: برو سوژه بعدی. از دست رفتن جایگاه ایران کارتون محمد رضا ثقفی، شهروند یادداشت روز کیهان با نقل گفته های رهبر جمهوری اسلامی درباره فواید چشم پوشیدن از درآمد نفت و تدارک اقتصاد بدون نفت است و از دولت خواسته که در این باره آستین همت به کمر زند و کشور را با چشم پوشی از درآمد نفت اداره کند. جواد گیاه شناس در سرمقاله مردم سالاری به بررسی اثرات کاهش بهای جهانی نفت پرداخته و نوشته در ایران علاوه بر تبعاتي همچون کسري بودجه، تورم ورکود اقتصادي در منابع نفتي، به کاهش سرمايهگذاريهاي نفت و گاز هم منتهي خواهد شد. چنين حجمي از کاهش سرمايه گذاري در کنار موج تحريمهاي گذشته و از دست رفتن سهم بازار ايران ميتواند آسيبهاي جبران ناپذيري را بر منابع و توان اقتصادي کشور وارد کند. به نظر نویسنده: اين در حاليست که موضوع سرمايهگذاريهاي مرتبط با بيع متقابل و همچنين کاهش سرمايهگذاري بر منابع نفت و گاز مشترک علاوه بر زيانهاي پيش گفته منجر به از دست رفتن و استثمار منابع نفت و گاز کشور توسط رقبا خواهد شد. سرمقاله مردم سالاری در نهایت نوشته: بنابراين آنچه امروز بعنوان مهمترين چالش جمهوري اسلامي ايران ميبايست در نظر گرفته شود آنکه بازگشت به جايگاه پيش از تحريم نيز شايد غير ممکن بوده باشد و در مراحل بعدي يکي از بزرگترين دارندگان نفت و گاز دنيا را به يک بازيگر فرعي در توليد و صادرات نفت تبديل کند. بازی با کارت ایران؟ فریدون مجلسی در مقاله ای در آرمان نوشته: درست است که دو کشور «خوشبختانه» دیگر همسایه دیوار به دیوار نیستند، اما شاهراه بزرگ و گسترده دریای خزر امکان بهرهمندی بازرگانی و حملونقل دریایی ارزانقیمت میان دو کشور را از هر همسایهای بیشتر میکند. این روابط نباید مبتنی بر لجبازی و قهر و آشتی دو کشور با کشورهای ثالث باشد و روسیه بخواهد از ایران بهعنوان ابزاری سیاسی استفاده کند یا، به قول تحلیلگران آشنا به بازیهای سیاسی، از برگ ایران در بازیهای خود با غرب استفاده کند! کاری که روسیه بارها کرده است. نویسنده در عین حال با استفاده ایران از کارت روسیه هم مخالف است و نوشته: برخی بر این عقیدهاند کاهش ناگهانی بهای نفت در تقابل با روسیه است که منبع اصلی درآمد ارزی آن را صادرات روزانه معادل ۱۰ میلیون بشکه نفت تشکیل میدهد، ابزاری برای تضعیف آن کشور و نیز ممکن است تصور رود که در این شرایط روسیه بخواهد با نمایش همکاری هستهای با ایران، یا نشان دادن تعامل بیشتر در مذاکرات از بقیه امتیاز بگیرد، یا فکر کنند که شاید ایران نیز بتواند از این همکاری بهرهمند شود. مقاله آرمان با چنین محاسباتی مخالف است و احتمال دیگری را بررسی می کند که آن تفاهم روسیه و غرب است که در نتیجه آن، روسیه «بار دیگر» به شیوه گذشته که [همراه با چین] در شورای امنیت، ایران را تنها گذاشت و تکرارهای تاریخی دیگر، باز هم کارت ایران را خواهد سوزاند! صادرات جهانی آزاده و مرگ کارتون احسان گنجی، ابتکار شهرام شهيدي در ستون طنز شهروند نوشته: گمشده فعلی و مد روز و روی بورس خود بنده هستم. یعنی از روزی که ریختهاند توی دفتر نشریه طنزی در پاریس و روزنامهنگاران و کارتونیستهای بخت برگشته را کشتهاند من همهاش فوبیا دارم که الان داعش از عراق یا اروپا سرم آوار میشود. بنابراین فعلا تو هفت تا سوراخ قایم شدهام. بهحدی که شاید بهزودی درخواست تجسس بدهم پیدایم کنید. یعنی میدانید خیلی بد است که آدم خودش را گم کند. در ادامه این طنزنوشته به نقل از سعدی شیرازی آمده: نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. آدم نشانیهای دیگری هم باید داشته باشد. اولش اینکه آدم باید مثل آدم رفتار کند. این اسلحه کوفتی را بگذارد زمین، بنشیند بگوید داداش من با این کارَت اصلا حال نکردم. او هم میگوید ای بابا شرمنده. به همین سادگی میشود گفتوگوی تمدنها کرد و ساموئل هانتیگتون را قلقلک داد. طنزنویس تاسف می خورد که دنیا چنین نیست و بر مدار صادرات آجر می چرخد: شما نگاه کنید از شرق یکسری صادر میشوند غرب و شروع میکنند به کشتن غربیها. راه میافتند توی خیابان و روزنامهنگار و دونده و اینها را میکشند. از غرب هم یک سری صادر میشوند شرق و تا میتوانند در لباس سرباز یونیفرم پوش ناتو یا داعشی و غیره (حالا لباسش خیلی مهم نیست.) شرقیها را میکشند. | روزنامه های اول هفته تهران، در دو بخش جدا از هم رویت می شوند یک بخش به مسایل داخلی کشور، کشمکش های سیاسی و تازه ترین گفته های رهبر جمهوری اسلامی پرداخته و مقالاتی در وصف اقتصاد بدون نفت نوشته اند بخش دیگر مهم ترین حادثه دو روز گذشته جهانی، عملیات تروریستی در پاریس را با عکس ها و طرح ها و گزارش هایی در صفحه اول خود منعکس کرده اند. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ شنبه ۲۰ دی |
شورای شعر موسيقی صدا وسيما دراين دوره نقشی تعيين کننده ايفا کرد و برخی از خوانندگان، چون محمد گلريز و اسفنديار قره باغی سرودهای فراوانی را با موضوعات متنوع مربوط به جنگ خواندند. نخستين سرود و موسيقی جنگ با عنوان بسيج از سوی همين مرکز ساخته شد و به گفته محمد بيگلری پور که آثاری چند در اين زمينه ساخته است، در دوره هشت ساله دفاع مقدس بيش از ۶۰۰ سرود در ارتباط با جنگ ساخته شد. ساختار موسيقايی عمده اين سرودها نيز از ارکستر های نظامی تبعيت می کرد. استفاده از سازهای بادی و برنجی که روحيه حماسی در آنها بروز و ظهور داشت و نيز اشعاری در دفاع از وطن و کوبيدن دشمن از جمله ويژگيهای اين آثار به شمار می رود. برخی از سرودها نيز به شهدا و جانبازان جنگ اختصاص داشت. نينوا و شهر خون در سالهای ابتدايی دهه شصت و با گسترش فعاليتهای حوزه هنری، اين نهاد فرهنگی - هنری به سمت توليد موسيقی نيز کشيده شد. طبيعی بود که در اين مسير توليد موسيقی برای جنگ در اولويت کاری آنها قرار بگيرد. مجموعه آلبومهای نينوا حاصل تلاش واحد موسيقی حوزه هنری بود که دو آلبوم نخست آن بيشتر به موضوع جنگ اختصاص داشت. در ميان اين آثار دو تصنيف "شهر خون" و "همپای جلودار" بيش از همه به شهرت رسيد و توانست مقبوليت عمومی پيدا کند. تصنيف همپای جلودار که با ترکيبی از دکلمه و خوانندگی همراه بود، به صورت کليپ هم ساخته شد و بارها و بارها از شبکه های مختلف به نمايش در آمد. اين دو تصنيف و نيز آلبومهای نينوا يک و دو از تولد خواننده ای مستعد در موسيقی ايرانی خبر داد؛ حسام الدين سراج که بعدها خواننده ای معروف شد. نوحه و جنگ گونه ديگری از موسيقی که در دوران جنگ بسيار فراگير و حتی به نماد جنگ ودفاع مقدس تبديل شد، نوحه بود. فرم نوحه عمدتا در مراسم مذهبی، به خصوص مراسم شهادت امام سوم شيعيان، کاربرد دارد. اين فرم در اصل ريشه در موسيقی سنتی و نيز تعزيه و مراسم عزاداری دارد. اما به دليل آنکه اکثر رزمندگان در جبهه های جنگ با اين گونه موسيقايی آشنا بودند و ارادت ويژه ای به امامان معصوم داشتند، خواندن آن در موسيقی جنگ نيز جای خود را باز کرد و به سرعت به يکی از ژانرهای اصلی و مهم موسيقی جنگ تبديل شد. در اين ايام نزديک به ۱۷ نوحه خوان در سراسر جبهه و در دل گردانها و لشگرهای بسيجی و سپاهی و ارتشی نوحه می خواندند که معروف ترين آنها صادق آهنگران و غلام کويتی پور بودند. در طول هشت سال دفاع مقدس، صدای اين دوتن، تسلادهنده بچه های خاکريز و خط مقدم جبهه بود. صادق آهنگران در گفتگويی چگونگی شروع به کارش در نوحه خوانی جنگ را اين گونه توضيح می دهد: "در آذر سال ۱۳۶۰ بعد از عمليات طريق القدس که منجر به آزاد سازی بستان شد، من دعای کميل خواندم و از همان جا کارم به عنوان نوحه خوان در جبهه های جنگ آغاز شد." اما آن چه که سبب شد تا وی به خواننده ای شناخته شده و ملی تبديل شود، نوحه ای بود که در ملاقات برخی از سپاهيان و نيروهای خوزستانی با آيت الله خمينی خواند. نام اين نوحه "ای شهيدان به خون غلتان خوزستان درود" بود که در جماران خوانده شد. آهنگران خود آن روز را چنين توصيف می کند: " فضايی به وجود آمده بود، خوزستانی ها اکثرا آواره بودند. شهرهايشان زير رگبار گلوله و توپ و موشک و خمپاره بود. فضايی بود که با دل شکسته ای که آنها داشتند و همچنين مردم، اين مرثيه جا افتاد. آن روز سه، چهار، پنج بار پخش کردند و مردم الحمد لله شناخت پيدا کردند و. .." اکثر اشعار نوحه ها ی آهنگران را شاعری به نام معلمی می سرود. آهنگران در گفتگويی مراحل خواند مرثيه ها و نوحه ها را در جبهه و پشت جبهه چنين توصيف می کند. "بر اساس عملياتی که داشتيم ما بايد در چند مرحله اين اشعار را آماده می کرديم و می خوانديم. هر عملياتی قبل از شروع جذب نيرو می خواست و من می رفتم به شهرستان ها. شهرها را می گشتم: زاهدان بود، مشهد بود، شيراز بود، کرمان بود، مازندران بود و. .. اينها را برای جذب نيرو می رفتم. بعد که بچه ها می آمدند به جبهه ها و چون آنجا زمان خيلی می گذشت و خسته می شدند، آنجا در خيمه هاشان برنامه داشتيم. گردان به گردان و لشگر به لشگر می رفتيم. شب عمليات هم در يک قسمت من در قرارگاه بودم و دعای توسل را برای فرماندهان می خوانديم، چون می خواستند رمز عمليات را بگويند. در کنار من هم آقای معلمی بود. رمز عمليات را نيم ساعت يا يک ساعت جلوتر به من می گفتند و او در گوشه ای می نشست و رمز عمليات را در شعر می گنجاند. ما هم همانجا در قرارگاه می خوانديم و پخش می کردند." "غير از قرارگاه و جلوتر از آن می رفتم پيش بچه هايی که می خواستند بروند خط مقدم با بلندگوی دستی تکه تکه برای آنها می خوانديم تا آنها راهی جبهه ها شوند. فردای آن روز هم می رفتيم برای روحيه دادن به بچه هايی که با يک پاتک دشمن مواجه شده بودند. گاهی هم می شد آنجا در کانالی يا خاکريزی جمع می شديم و اين توسلات را داشتيم. عمليات که تمام می شد به هر حال عده ای زخمی و شهيد می شدند. برای شهدا دوباره می رفتيم شهرهايشان، تا آنجايی که توان داشتيم، يعنی کار ما در چند مرحله بود. چون تلويزيون هم برنامه های ما را پخش می کرد، شعرهايی که می گفتيم به قول خودمان می سوخت و تکراری می شد و مجبور بوديم دوباره درست می کنيم"( گفتگو با روزنامه همشهری ۲۹ بهمن ۱۳۸۳ ) از جمله کارهای آهنگران که به شهرت فراوانی رسيد، می توان به نوحه هايی چون "بانوای کاروان "، " سوی ديار عاشقان " و " ای لشگر صاحب زمان " و " بهر ولای عشق او به کربلا می رويم "، " منتظريم کی شب حمله فرا می رسد " و. .. اشاره کرد. اين آثار به قدری معروف و محبوب شدند که چند مدتی (در همان دوره جنگ ) به عنوان آرم بخشهای اصلی خبر در صدا و سيما جمهوری اسلامی از آن استفاده می شد. برخی از اين آثار بعدها با تنظيمی ارکسترال و با صدای آهنگران به صورت آلبوم به بازار موسيقی عرضه شد، که از جمله آنها قطعه " کربلا منتظر ماست بيا تا برويم " با تنظيم و آهنگسازی محمد مير زمانی، و يا "کاروان رفته منزل به منزل" با آهنگسازی شکوهی است. ديگر نوحه خوان محبوب اين دوره غلام کويتی پور بود که خود در خرمشهر به دنيا آمده بود. وی با خواندن نوحه " ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته " به شهرت رسيد. اين نوحه پس از آزادی خرمشهر و به ياد محمد جهان آرا خوانده شد که پيش از اين در جنگ به شهادت رسيده بود. تم اين نوحه که از موسيقی محلی جنوب، به خصوص موسيقی منطقه بوشهر گرفته شده بود، بعدها در يکی دواثر سمفونيک به کار گرفته شد و خود کويتی پور نيز پس از جنگ آن را با ارکستر سازهای زهی در آلبومی به نام غريبانه خواند. اخيرا نيز عبدالحسين مختاباد در آلبوم "بهشت من"، تصنيفی به نام با کاروان خواند که در بروشور نوار آن نوشته شده که اين اثر به ياد محمد جهان آراء خوانده شده است. پس از جنگ و ساخت سمفونی ها و آثار مرتبط با جنگ پس از پايان جنگ، توليدات موسيقی جنگ کاهشی جدی يافت. در سالهای ابتدايی دهه هفتاد و با شکل گيری بنياد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، برخی از آهنگسازان نامی موسيقی ايران به سفارش اين نهاد به ساخت آثار سمفونيک برای جنگ روی آوردند. فلسفه اصلی توليد اين گونه آثار از آنجا ناشی می شد که دست اندرکاران مرکز ياد شده به دنبال آثار شکوه مند و حماسی بودند تا بتوانند شکوه و عظمت جنگ در تمامی ابعاد آن را به تماشا بنهند. سمفونی "فلک الافلاک" اثر کامبيز روشن روان از جمله نخستين آثار سمفونيک در ارتباط با جنگ بود. روشن روان تمهای اين اثر سمفونيک را از موسيقی لرستان اخذ کرده بود و نغمه معروف "دايه دايه وقت جنگه" نيز در همين اثر سازبندی شد و شکل ارکسترال به خود گرفت. روشن روان اين اثر را با الهام از قلعه تاريخی فلک الافلاک در لرستان، به همين نام ناميد. سمفونی فلک الافلاک بارها در تالار وحدت اجرا شد و نيز دو سال قبل از سوی ارکستر فيلارمونيک لندن در سالن رويال فستيوال اين شهر به صحنه رفت. دو سمفونی "اروند رود" و "سرداران" نيز از جمله آثاری بودند که به سفارش بنياد حفظ و آثار ارزشهای دفاع مقدس و از سوی محمد سعيد شريفيان ساخته شد. سمفونی "سرداران" از تمی ملی و محلی برخوردار بود اما سمفونی اروند رود از ساختاری بين المللی تبعيت می کرد. سمفونی "اروند رود" که برگرفته از رودی به همين نام در خوزستان است، به ياد و خاطره شهيد گمنام ساخته شد. شهيد گمنام، لقبی که به بسياری از شهدای جنگ داده شد که در دوران جنگ خبری از آنها به دست نيامد، فردی است که با ايثار از منافع شخصی خود چشم پوشيده و خود و زندگی خود را در اختيار ارزشهای والای انسانی، اعتقادات خدايی و عشق به ميهن قرار می دهد. سوييت سمفونی "خرمشهر" از جمله ديگر آثاری است که از سوی مجيد انتظامی برای سالروز پيروزی خرمشهر ساخته شد. مجيد انتظامی، اخيرا نيز به سفارش وزارت دفاع سمفونی "صلح" را ساخت که خرداد ماه امسال، همزمان با سالروز فتح خرمشهر در تالار وحدت اجرا شد. اين اثر تم های مختلفی دارد که شامل موسيقی محلی، موسيقی پاپ و موسيقی حماسی است. پيام صلح برای ارکستر سمفونيک در کنار شش کمانچه، شش گيتار و يک پيانو نوشته و قطعات کرال (Coral) نيز در اين سمفونی گنجانده شده است. در قسمت های محلی، از موسيقی جنوب استفاده همچنين از صدای سلوی يکی از خوانندگان اپرای وين که به ايران سفر کرده بود، اضافه شده است. انتظامی در زمينه موسيقی فيلمهای دفاع مقدس نيز نامی تاثير گذار از خود بر جای نهاد. موسيقی متن فيلم از کرخه تا راين شاخص ترين موسيقی متن فيلمی است که ملودی های آن هنوز جدای از خود اثر تاثير گذاری اش را حفظ کرده است. پس از انتظامی آثار محمد رضا عليقلی در موسيقی فيلمهای جنگ نيز تاثير گذار و شنيدنی اند.ديگر آهنگسازی که در اين زمينه دست به تجربه زد، فريدون شهبازيان است که اخيرا به همراه عليرضا افتخاری اثری را به سفارش ارتش جمهوری اسلامی در دستگاه چهارگاه ساخته است. اين اثر "به نام عشق" نام دارد و در رثای رزمندگان ارتش ساخته شده است، موسيقی نظامی و جنگ که عمدتا در ارتش و نهادهای نظامی وانتظامی بروز و ظهور دارد، در چند سال اخير سيری نزولی پيدا کرده است. اين نزول را می توان از نحوه حضور گروههای موسيقی نظامی در جشنواره های خاص اين گونه موسيقايی دريافت که سال به سال از تعداد گروههای آن کاسته می شود. با توجه به اينکه روند آموزش اين گونه موسيقايی نيز چندان جدی گرفته نمی شود، لذا برخی از کارشناسان موزيک نظام پيش بينی می کنند اگر وضع بر همين مدار و روال به پيش برود در سالهای آينده موسيقی نظامی کمرنگ و شايد به تاريخ سپرده شود. خدمات | اگرچه پيش از شروع جنگ ايران و عراق و در دوره انقلاب ايران برخی سرودهايی که ساخته شد از ماهيتی حماسی و رزمی برخوردار بود، اما عمده سرودها و آنچه از آن به عنوان موسيقی جنگ بايد ياد کنيم در اين دوره شکل گرفت. | نگاهی گذرا به موسيقی جنگ |
کلاودیا آندویار عکاس و اکتیویست ۸۹ ساله، پنج دهه از عمرش را صرف عکاسی و مبارزه برای نجات قبیله یانومامی کرد در میان جنگلهای انبوه و بارانی آمازون، جایی که از مرزهای برزیل تا ونزوئلا گسترده است، یکی از بزرگترین قبایل آمریکای جنوبی با هراس از آینده خود زندگی میکنند. بیشتر بخوانید: جنگلزدایی افسار گسیخته، بخشهای وسیعی از سرزمین مادری یانومامیها را تخریب کرده است. هجوم هزاران معدنچی طلا از دهه ۱۹۸۰ سبب شیوع بیماریهای سرخک و آنفلوآنزا شده و جمعیت بومی را کاهش داده است. حالا پس از آتشسوزی شدید جنگلها در سال ۲۰۱۹، بسیاری نگرانند که بحران آب و هوایی ممکن است به زوال فرهنگی باستانی بیانجامد. کلاودیا آندویار زندگی هنری خود را وقف حمایت از زندگی قبیله یانومامی کرده است کلاودیا آندویار،عکاس و اکتیویست ۸۹ ساله، پنج دهه از عمرش را صرف عکاسی و مبارزه برای نجات قبیله یانومامی کرد. او به بیبیسی فرهنگی میگوید: این داستان زندگی من است. آرشیو وسیع او که اکنون موضوع نمایشگاهی در پاریس است ( نمایشگاه در حال حاضر به دلیل بحران ویروس کرونا تعطیل است) بینشی چند بعدی از جهان یانومامی و بحرانهایی که آنها را تهدید میکند، ارائه میدهد. حدود ۲۰۰ عکس و یک اجرای ویدیویی از آثار آندویار، نمایی اززندگی یانومامیها به دست میدهد که خود او امیدوار است چیزی فرای مستندنگاری صرف از سبک زندگی این قبیله باشد . برای آندویار عکاسی هنر برای هنر نیست. عکاسی هنری برای دفاع از قومی در حال احتضار است. همیشه بیگانه کلاودیا آندویار، متولد سال ۱۹۳۱، تنها فرزند مادری سوئیسی پروتستان و پدری یهودی مجارستانی بود که در نویشاتل در غرب سوئیس به دنیا آمد. دوران کودکیاش در اورادئا شهری که امروزه بخشی از رومانی است سپری شد. شهری که در دوران تشنجهای جغرافیایی قرن بیستم اروپا، میان رومانی و مجارستان دست به دست میشد تا جایی که حالا آندویار برای به یاد آوردن این که از کدام کشور به کدام کشور رفته است باید تلاش کند. در سال ۱۹۴۴ پدرش به اردوگاه کار اجباری داخائو تبعید شد. با حمله روسیه، آندویار و مادرش با قطاری که پناهجویان را به سوئیس میبرد گریختند. او به یاد میآورد که مادرش چقدر خسته از جنگ بود. پس از مدتی نامهای از سوی صلیب سرخ به آندویار رسید که به او اطلاع میداد تمامی اعضای خانواده پدرش در آوشویتس کشته شدهاند .پدرش در داخائو کشته شده بود. صدای آندویار هنوز بار سنگین فقدانهای پی در پی را در خود دارد. در هشتاد و نه سالگی پس از عمری بازگویی فاجعه هنوز فقدان خانواده را با درد روایت میکند. اروپا برای آندویار حامل امیدی به آینده نبود. هنوز خیلی جوان بود که راهی نیویورک شد و از آنجا به سائوپائولو رفت و در نهایت همانجا خانه کرد. او که قارهها را پیموده بود، دریافت عکاسی ابزاری است که به او امکان میدهد تجربههایش را از جهانی که همیشه در آن بیگانه بود، به دیگران منتقل کند. وقتی به برزیل رسید، بسیار سفر کرد و برای اولین بار در اوایل دهه ۱۹۷۰ بود که در سفری به همراه یک انسانشناس محلی، با یانومامیها ملاقات کرد. به یاد میآورد که وقتی زنان یانومامی او را دیدند، مطمئن نبودند آندویار زن است یا مرد زیرا او لباس بر تن داشت و آنها نه. شروع به لمس بدن و برهنه کردن آندویار کردند تا کشف کنند که او به راستی زن است؟ وقتی مطمئن شدند که او زن است، دعوت کردند تا با آنها زندگی کند. آندویار با استفاده از لنزهای آغشته به وازلین و نوردهی طولانی و فیلترهای مادون قرمز جنبههای معنوی فرهنگ یانومامی را ثبت کرد با اینکه پرترههایی که آندویار در سال های اول حضورش در آمازون عکاسی کرده بود در مجله برزیلی رئالیداد، مجلهای درباره عکاسی خبری و گزارش، منتشر میشدند، اما کار او در دهه ۱۹۷۰ به دور از هرگونه تعهد روزنامه نگارانه نسبت به فاصله و عینیت بود. او میگوید من حس میکردم باید پیش از عکاسی از مردم یانومامی اول آنها را خیلی خوب بشناسم. او خود را در محیط جامعه آنان قرار داد و به آداب و رسومی واقف شد که برای افراد خارجی در دسترس نبودند. او با شناخت از جهانبینی اجتماعی، سیاسی و معنوی یانومامیها، در میان آنها رسوخ کرد. کارهای آندویار نه فقط افراد بلکه فرهنگ آنان را هم بازنمایی میکند. کیهانشناسی یانومامی آمازون را به عنوان فضایی مادی همراه با روح، که زاپیری خوانده می شود، تعریف میکند. فضایی که در آن حواس مختلف فرای درک حواس جمع میشوند. آداب و رسومی که از طریق توهمزایی با مواد طبیعی تقویت میشوند، به یانومامیها امکان میدهد با ارواح جنگل ارتباط پیدا کنند و آنها را رام کنند. آندویار با استفاده از لنزهایی آغشته به وازلین و نوردهی طولانی و فیلترهای مادون قرمز موفق شد تصاویری تار و مبهم خلق کند گویی همزمان از انسانها و ارواح جنگل عکاسی کرده است. نبرد با استقرار ورود به زندگی یانومامیها به معنای ایستادن کنار آنها در مقابل تهدیدهای بیشماری بود که در طول پنج دهه گذشته، درگیرشان کرده است. در اواسط دهه ۱۹۷۰، دیکتاتوری نظامی برزیل شروع به ساختن بزرگراهی کرد که درست از قلب سرزمین یانومامیها میگذشت. هجوم خارجیها به سرزمین یانومامیها به معنای ورود خشونت و بیماری به خانه مادری آنان بود. آندویار میگوید من نمیتوانستم با برزیلی ها بجنگم پس سعی کردم به یانومامیها بگویم به کارگران ساخت بزرگراه نزدیک نشوند. محال بود. بسیاری از کارگران به بیماریهایی چون سل و سرخک مبتلا بودند که در حال تبدیل شدن به اپیدمی بود. بسیاری از یانومامیها مردند. کسی در امان نمانده بود. در مجموعهای از پرتره ها، آندویار یانومامیها را با گردنآویزهای پزشکی شمارهگذاری شده تصویر کرد. روندی که برای او بسیار دشوار بود آندویار نمیتوانست شاهد باشد که جامعهای که برای زندگی انتخابش کرده، مقابل چشمان او رو به نابودی میرود. به سائوپائولو رفت. با مردمشناسان و پزشکان دیدار کرد تا آنان را متوجه تهدیدی کند که ساخت بزرگراه برای یانومامیها ایجاد کرده بود. دو پزشک را متقاعد کرد تا به او در آمازون بپیوندند و نخستین سازمان بهداشتی را در سرزمین یانومامی پایه گذاشت. مجموعه عکسی که او با موضوع پروژه سلامت عکاسی کرد از اثرگذارترین آثار او هستند. او میگوید یانومامیها نام شخصی ندارند. آنها یکدیگر را برادر، خواهر، پسر عمو یا مادر صدا میکنند. مانند ما اسم خاصی ندارند. پزشکان گردنآویزهای شماره گذاری شدهای به آنها دادند تا بتوانند برنامههای درمانی را پیگیری کنند. آندویار از آنها به همراه گردنآویزهای شمارهگذاری شدهشان عکاسی کرد. گرچه برای مقابله با بیماریهایی که داشت جمعیت را نابود میکرد، چنین کاری لازم بود، اما روند شمارهگذاری انسانها، آندویار را بیقرار میکرد. او ناخودآگاه به یاد روند شمارهگذاری انسانها برای تسهیل کشتنشان در هولوکاست میافتاد. پروژه سلامت، نقطه آغاز تغییر مسیر آندویار از عکاسی به سوی وکالت بود که سبب شد برای سالها دوربین را رها کند. در سال ۱۹۷۸، به رهبران یانومامی و فعالان محلی پیوست تا سازمان کمیسائو یعنی نخستین گروه سازمان یافته یانومامی را با هدفی بلندپروازانه تاسیس کند: به رسمیت شناختن حقوقی سرزمین یانومامی. آندویار میگوید: همراهی با پزشکان به این معنا بود که قسمت وسیعی از سرزمین یانومامی را میشناختم و توانستم برای اولین بار نقشهای از آنجا تهیه کنم. طرحی بر مبنای مطالبات یانومامیها به کمیسیون ارائه شد. آندویار و یانومامیها فشار زیادی را متحمل میشدند. آنها به حمایت بینالمللی نیاز داشتند. پیروزی برای آگاهی کارهای آندویار سبب شد یانومامی بر سر زبانها بیفتد. هنری که او برای مدتی رهایش کرده بود، به سلاحی ارزشمند برای آگاهی دیگران بدل شده بود. هر عکس، فرصتی برای همدلی دیگران با یانومامیها فراهم می کرد، دعوتی برای شناخت یانومامیها و حمایت از آنان. سازمانهای بینالمللی به در خواستهای یانومامیها برای شناخت بیشتر پاسخ مثبت دادند و در سال ۱۹۹۲، یانومامی پیروز شد: آن سرزمین به یانومامیها تعلق داشت. آندویار اما داستان را بدون حس پیروزی روایت میکند. اول به این دلیل که متوجه نقش خود به عنوان یک فعال محلی هست، دلیل دیگر این که علیرغم پنج دهه مبارزه، هنوز مطمئن نیست یانومامیها نسبت به گذشته، شرایط امنتری داشته باشند. دولت برزیل با طرح ادعای وجود معادن طلای جدید ، مردم یانومامی را همچنان در معرض تهدید هجوم خارجیها قرار داد در حال حاضر حدود ده هزار معدنچی طلا در سراسر سرزمین یانومامی به رفت و آمد مشغولند. درگیری با مردم بومی معمول است. در سال ۲۰۱۲، معدنچیان طلا دهها یانومامی را که حاضر به واگذاری زمینهای خود نبودند کشتند. نفس حضور آنها در منطقه، عامل مهمی در نابودی جنگلهاست. فعالان معتقدند بحرانهای جدید از سوی دولت برزیل کمک و پشتیبانی میشود. ژائر بولسونارو رئیس جمهور جنجالی برزیل از سال ۲۰۱۸ به صراحت درباره نظارت بر سرزمین یانومامیها سخن میگوید و حتی اخیرا یک مبلغ مذهبی را به منظور نظارت بر آنها گسیل کرده است. گزارشگر ویژه سازمان ملل در امر حقوق بومیان، هشدار به احتمال وقوع نسلکشی در منطقه داده است. آندویار میگوید: من بسیار درگیر تلاش برای دفاع از یانومامیها و سرزمینشان هستم. می دانم بقای آنها و فرهنگشان بستگی به امکان زیستن آنها در سرزمین مادریشان دارد. وقتی اندویار اینها را میگوید، میتوان از صدایش فهمید که نگران است آن قدر زنده نماند تا نبردهای پیش روی یانومامی را در آینده ببیند. او میگوید: امیدوارم کسان دیگری باشند که حتی وقتی من دیگر آنجا نیستم، بتوانند همراه یانومامی به نبرد ادامه دهند. امیدوارم یانومامی بتواند از خودش در برابر خطرات پیش رو حفاظت کند. به تمام اینها امیدوارم. | در سالهای اخیر قبیله برزیلی یانومامی با اپیدمی بیماری، جنگلزدایی و آتشسوزی دست به گربیان بوده و در تمام این مدت، کلاودیا آندویار در مقابله با بحرانها همراه این قبیله بوده است. این گفتوگویی است میان کلاودیا آندویار و ادوارد سیدانس. | نبرد یک عکاس برای نجات فرهنگ کهن یانومامی |
آگهی خريد و فروش کليه کمابيش همه جا ديده می شود. از سوی ديگر افراد بسياری هم هستند که نياز به کليه دارند و خريد کليه برای آنها ضروری است. اين بازار پر تقاضا پای برخی نهادها و شرکت های واسطه را هم به عرصه تجارت کليه کشانده است. اخيرا فيلم مستندی هم درباره همين موضوع در تلويزيونهای بعضی از کشورهای اروپايی از جمله بريتانيا نشان داده شد. نيما سروستانی کارگردان اين فيلم در بحث اين هفته "صدای شما " شرکت دارد و ما را بيشتر در جريان تهيه اين فيلم می گذارد. همينطور دکتر محسن طاهری محمودی جراح و متخصص بيماری های کليه مهمان برنامه هستند. اين موضوع بحث برنامه صدای شما در راديو بی بی سی است که روز جمعه دهم نوامبر مصادف با ۱۹ آبان پخش شد. خدمات | کسب در آمد از طريق فروش اندام های بدن، به ويژه کليه در ايران رايج شده است. بر اساس برخی آمارها هر سال ۱۴۰۰ ايرانی يکی از دو کليه خود را به خاطر مشکلات مالی می فروشند. | جمعه: بازار فروش کليه در ايران |
آقای کروبی نامه محمد یزدی را "هتک حرمت مرجعیت شیعه" و "عتاب و خطاب و تهدید" به یکی از مراجع بزرگ شیعه توصیف کرده است. محمد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان پنجم آبان ماه امسال در نامهای سرگشاده خطاب به آیتالله شبیری زنجانی از مراجع تقلید شیعه از وی بابت دیدار با چهرههای اصلاحطلب و به ویژه محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، در تهران انتقاد کرده و از وی خواست تا "شئون مرجعیت" را رعایت کند. آقای یزدی در این نامه نوشته تصاویری در فضای مجازی از دیدار آقای شبیری در کنار "برخی افراد مسئلهدار" برای نظام جمهوری اسلامی دیده که این افراد برای رهبر جمهوری اسلامی "احترامی قائل نیستند". در این دیدار علاوه برمحمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین، شماری دیگر از چهرههای اصلاحطلب از جمله محمد موسوی خوئینیها، عبدالله نوری، غلامحسین کرباسچی نیز حضور داشتند. اکنون مهدی کروبی میگوید نامه سرگشاده آقای یزدی "بخشی از همان پروژه استقلالزدایی حوزه و حاکمیت رعب و ترس در میان علما" است. او در این نامه نوشته "هجوم و اهانت" به آیتالله حسینعلی منتظری و یوسف صانعی هم با همین منظور انجام شده بود. آقای کروبی در بخش دیگری از نامه خود به شکلگیری "قرارگاههایی برای انجام خواستههای فراقانونی مراکز قدرت "در اوایل دهه هفتاد اشاره کرده که به نام "امت خودجوش" سازماندهی میشوند. آقای کروبی در این نامه گفته است که این مراکز فراقانونی به سخنرانی ها، سفارت خانهها و خانه مراجع منتقد حمله میکنند. به نظر میرسد اشاره آقای کروبی به گروههایی است که با عنوان "لباس شخصیها" شناخته میشوند و تحت عناوینی همچون انصار حزبالله و حزباللهیها فعالیت داشتهاند. این گروهها متهم بودهاند که در ۲۰ سال گذشته در حوادثی همچون حمله به حسینیه آیتالله منتظری در قم، هجوم به کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ و اشغال سفارت عربستان در تهران دست داشتهاند. به نوشته آقای کروبی، محمد یزدی نیز به "یکی از فعالترین افراد این مرکز تبدیل شده" که اینبار "توپخانه"شان نه رقبای سیاسی بلکه "مرجعیت" را نشانه گرفته است. آقای کروبی در پایان نامه خود هشدار داده که جمهوری اسلامی نباید برای "حفظ و ماندگاری قدرت در دست اندک افرادی"، آبرو و اعتبار مراجع شیعه را هزینه کند. مهدی کروبی شهریور ماه امسال نیز در نامهای دیگر از نمایندگان مجلس خبرگان خواسته بود تا به وظیفه نظارت بر مقام رهبری عمل کنند و هشدار داده بود که "حکومت به زمان قاجار" برگشته است. سال گذشته نیز زمانی که اخباری از احتمال رفع حصر خانگی این مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد منتشر میشد، کروبی نامه انتقادی دیگری نوشت. در آن زمان، برخی آن نامه را یکی از دلایل تمدید حبس خانگی چهرههای شاخص اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دانستند. مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از اواخر ۸۹ در حبس خانگی به سر میبرند. اختلافها در حوزه، واکنشها در تهران و قم نامه آقای کروبی تازهترین مورد از مجموعه نامههای انتقادی و سرگشادهای است که شماری از چهرهها و گروههای مذهبی و سیاسی در واکنش به محمد یزدی نوشتهاند. ابتدا، ششم آبان ماه علی مطهری، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی اظهارات محمد یزدی، را "تهدیدآمیز و موجب وهن روحانیت و حوزه" توصیف کرد. یک روز بعد، عبدالله نوری، وزیر کشور "دولت اصلاحات" و از حاضران در دیدار آقای خاتمی و آیتالله شبیری زنجانی، ادبیات نامه آقای یزدی را "زننده و توهینآمیز" خواند و جایگاه او در درون و بیرون حوزههای علمیه را زیر سوال برد. پس از این بود که حسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم و همچنین گروهی از "اساتید حوزه علمیه قم" در نامههایی جداگانه به دفاع از شبیری زنجانی و انتقاد از آقای یزدی پرداختند. در تازهترین واکنشها نیز محمدجواد حجتی کرمانی و محمدعلی علوی گرگانی از چهرههای شناخته شده مذهبی به حمایت از آقای شبیری زنجانی پرداختهاند. در اوایل دهه هفتاد جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آیتالله شبیری زنجانی را به عنوان یکی هفت مرجع شیعه معرفی کرد. اما حالا مجمع عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اعلام کرده نامه آیت الله یزدی در راستای صیانت از جایگاه مرجعیت و دفاع از نظام بوده است. مجمع عمومی همچنین در بیانیه خود تأکید کرده که آیتالله یزدی این نامه را در مقام ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ننوشته است و در نتیجه، این نامه نباید دستاویزی برای حمله به مدرسین حوزه علمیه قم شود. گفته میشود آیت الله شبیری زنجانی برای رفع حصر از آیتالله منتظری نیز تلاش کرده بود. او چندی پیش از فوت آیتالله منتظری نیز در سال ۱۳۸۸ به دیدار او رفته بود. بیشتر بدانید: نامه کروبی به خبرگان: به جای تملق، پرسش کنید | مهدی کروبی از رهبران سیاسی در ایران که بیش از هفت سال را در حصر خانگی به سر برده در تازهترین نامه خود از حبس خانگی، محمد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان را با عنوان "ناظر استصواب ملت ایران و حوزههای علمیه" خطاب قرار داده و از نامه او به آیتالله شبیری زنجانی، از مراجع تقلید شیعه بشدت انتقاد کرده است. | تازهترین نامه کروبی از حصر: محمد یزدی در مرکز قرارگاههای فراقانونی است |
فیلم مستقلی به نام بانوی دوست داشتنی کندوکاوی عمیق در صنعت سینمای تجاری هند است این فیلمساز ۲۶ ساله که اولین فیلم نامه خود را نوشته و خودش آن را کارگردانی کرده است٬ چند روز پیش از شهر مومبای (بمبئی سابق)٬ قلب تپنده بالیوود، به شهر کوهستانی و کوچکی در منطقه لداخ در کشمیر و دامنه های هیمالیا آمد. او با اولین فیلم خود به سومین جشنواره بین المللی فیلم لداخ و شهر "له" آمد؛ شهری که حتی یک سینما هم ندارد. او برای تولید اولین فیلم بلند خود به نام "کافیرون کی نماز" -با عنوان انگلیسی "استدلال های بکر"- سه سال پیش تحصیل در دانشکده فیلم سازی را رها کرد و با پولی که قرض گرفته بود تولید آن را به پایان رساند. موضوع آن گفتگوهای یک روزنامه نگار با یک سرباز شوریده حال در سریناگار واقع در ناحیه کشمیر تحت کنترل هند است. او پوسترهای تبلیغاتی و دی وی دی های مربوط به فیلم خود را به همراه آورده بود و هدفش از آمدن به این جشنواره آشنایی با فیلم سازان سرشناس و شنیدن نظر آنها در مورد اولین محصول سینمایی خود بود. پس از آنکه این فیلم چهار جایزه این جشنواره از جمله بهترین فیلم داستانی را برد، بارگاو سایکیا تهیه کننده آن گفت: "ما اصلا فکرش را نمی کردیم که جایزه ای ببریم." تصویری گزنده در عرصه سینمای هند بالیوود و محصولات آن رقیب ندارند و با رقص های کم مایه و تکراری و ملودرام های ساده میلیونها نفر را به خود جذب می کنند. اما پایه گذاری و گسترش جشنواره های سینمایی گوناگون در این کشور طی یک دهه اخیر به مرور فیلم سازان مستقلی مثل رام رامش شارما را در مرکز توجه قرار داده است. داستان یک فیلم مستقل به نام گنگ گولابی تشکیل یک گروه انتظامی توسط زنان در روستاهای شمال هند است فیلم های مستقل سینمای هند با ارائه تصویری گزنده از حوادث واقعی زندگی و یا داستانهای تخیلی عرف و فرهنگ حاکم را به چالش کشیده اند. سال گذشته فیلم مستقلی به نام جواز عبور با کندوکاوی عمیق در دنیای زیرزمینی تنفروشی مردان، بینندگانش را به شدت به تعجب وا داشت. در ماه ژوئن امسال فیلمی به نام جهان در برابر او موفقیت فراوانی کسب کرد و پر فروش ترین فیلم مستند در تاریخ سینمای هند شد. در این مستند معیارهای محافظه کارانه مذهب هندو در مراکز مخصوص آموزش زنان جوان با زرق و برق و ظاهر آفرینی های مربوط به انتخاب ملکه زیبایی هند مقایسه شده و شباهت های فراوانی بین دو دنیای ظاهرا متضاد را آشکار می کند. مضامین تحریک آمیز این نوع فیلم های مستقل همیشه مشکل ساز بوده اند. به عنوان نمونه فیلمی به نام جمعه سیاه به کارگردانی آنوراگ کاشیاپ به خاطر پرداختن به موضوعاتی نظیر بمب گذاری سال ۱۹۹۳ در مومبای و دشمنی موجود میان مسلمانان و هندوها دو سال توقیف بود تا اینکه در سال ۲۰۰۷ اجازه اکران پیدا کرد. در هند معمولا تمامی جشنواره های سینمایی توسط حکومت اداره می شد که معروفترین و قدیمی ترین آن جشنواره سینمایی بین المللی هند است که از سال ۱۹۵۲ کار خود را آغاز کرده است. اما فن آوریهای سینمایی ارزان این صحنه را به کلی دگرگون کرده است. آرونا واسودو٬ روزنامه نگار سینمایی در سال ۱۹۹۹ اولین جشنواره سینمایی مستقل کشور به نام سینه فن را تاسیس کرد و اکنون یک جشنواره سینمایی بودایی را نیز هدایت می کند. او می گوید: "در پایان دهه ۹۰ میلادی برگزاری جشنواره های مستقل در ابعاد بسیار محدود شروع شد که معمولا در شهرهای کوچک برگزار می شد. چون از همان زمانی که دی وی دی به بازار آمد به راحتی می شد گروهی از مردم را برای تماشای فیلم دور هم جمع کرد." نوازالدین صدیقی یکی از بازیگران مشهور هند در تعدادی از فیلم های مستقل بازی کرده است آرونا واسودو می افزاید: "اکنون شاید دهها جشنواره فیلم مستقل در هند وجود داشته باشد که در نقاط مختلف کشور برگزار می شوند. برخی از آنها مخصوص فیلم های ویژه ای هستند، برخی دیگر همه نوع فیلمی را نمایش می دهند و برخی هم فیلم های محصول مناطق دیگر هند را در شهر یا ایالت خود نشان می دهند." با ورود فنآوریهای دیجیتال و امکان تولید فیلم با هزینه های بسیار کمتر طی یک دهه گذشته به سرعت بر تعداد جشنواره های مستقل افزوده شد. زیر سایه فیلم های بالیوودی یکباره تولید مستندهای افشاگر و تحریک آمیز و فیلمهای مستقل با موضوعات و مضامین عمیق اوج گرفت.جشنواره سینمایی مستقل دارامشالا سه سال پیش توسط دو فیلم ساز مستقل در ایالت هیماچال پرادش تاسیس شد که هدفشان ایجاد تریبونی برای سینمای جدید و بدیل در هند بود. تنزینگ سونام یکی از مدیران این جشنواره می گوید: "تنها جایی که فیلمهای مستقل می توانند به نمایش دربیایند جشنواره هایی مثل این است." او می افزاید که برخی از فیلمهای این جشنواره به شکل گسترده تری اکران شده و موفق بوده اند. یکی از این فیلم های مستقل که موفقیت تجاری نیز کسب کرده گنگ گولابی نام دارد که داستان آن مربوط به زنان اهل روستاهای ایالت اوتار پرادش است که برای مبارره با خشونت در محیط خانه ها، ازدواج اجباری و زودرس دختران و جنایت های به اصطلاح ناموسی یگ گروه انتظامی تشکیل می دهند. تنزینگ سونام می افزاید: "کارگردان این فیلم شخصا گفته است که نمایش آن در جشنواره دارامشالا توجه فراوانی به این فیلم جلب کرد. بنابراین به نظرم جشنواره هایی نظیر این به فیلمهای مستقل امکان می دهند که دامنه نمایش و معرفی خود را گسترش دهند." در گوشه و کنار هند، از شهرهای کوچک و دورافتاده کوهستانی گرفته تا روستاهای ساحلی و حتی محله های مرکزی شهرهای بزرگ و شلوغ، جشنواره های سینمایی به مرور تماشاگران بیشتری را به خود جذب می کنند که غیر از فیلمهای تجاری می خواهند محصولات سینمایی دیگری را ببینند. تنزینگ سونام می گوید: "به طور کلی می توان گفت که اکثر مردم هند فلیم های تجاری بزرگ را تماشا می کنند. ولی کار ما این است که به مرور آنها را با فیلمهای دیگر هم آشنا کنیم. به همین خاطر نمی توان فیلمهای بسیار پیچیده و تجربی را برای آنها نمایش داد." آقای سونام معتقد است که سینمای مستقل و آلترناتیو با به چالش کشیدن عرف و فرهنگ حاکم که معمولا سینمای تجاری و بالیوود از آن پرهیز می کند، تماشاچیان جدیدی را به خود جلب کرده است. چندی پیش یک گروه دانشجویی برای تماشای فیلم های مستقل به جشنواره دارامشالا آمدند و از دیدن فیلمی که موضوع آن تبعیض شدید بین کاست های مذهبی هند بود به شدت حیرت کردند. جهان در برابر او مقایسه ای است بین دنیای ملکه زیبایی و آموزشگاههای مذهبی هندوها برای دختران آقای سونام می گوید: "آنها هیچگاه فیلمی نظیر این را ندیده بودند. همه مردم به طور کلی می دانند که یک چنین مسائلی در هند اتفاق می افتد. اما تماشای یک فیلم در مورد این تبعیض ها و بعد جلسه پرسش و پاسخ با کارگردان روی تماشاچیان جوان تاثیر بسیار عمیقی گذاشت." آرونا واسودو موسس جشنواره سینمایی مستقل سینه فن می گوید که جشنواره های مستقل به مستند سازی هند جان تازه ای بخشیده اند و می افزاید:"تماشاچیان بیشتری به فیلم های مستند علاقمند شده اند و طی پنج سال گذشته یکباره رونق چشمگیری پیدا کرده است." کمبود استعدادهای جدید با این همه بسیاری گله می کنند که جشنواره مستقل نتوانسته اند به حد کافی استعدادهای جدیدی را کشف و یا تشویق کنند. آنوراگ کاشیاپ٬ از پیشروان سینمای مستقل طی یک دهه اخیر که اکنون جزو کارگردان های مهم هند تلقی می شود می گوید: "در حال حاضر جشنواره های مستقل کمک می کنند که به مرور فرهنگ و سلیقه مردم برای تماشا و برگزیدن فیلم بهتر شود. ولی اکثر این جشنواره ها هنوز به سمت فیلم های عامه پسند تمایل دارند. در حالیکه هر ساله فیلم های بسیار جالبی به زبانهای محلی مختلف در هند تولید می شود ولی هیچکدام زمینه معرفی و نمایش پیدا نمی کنند." بارگاو سایکیا٬ تهیه کننده فیلم های مستقل می گوید که این جشنواره ها به کارگردانانی که اولین فیلم خود را ساخته اند توجه نمی کنند. او می افزاید: "اگر یک هنرپیشه سرشناس در فیلم شما بازی نکند حتی در جشنواره های مستقل هم فیلم شما برای نمایش برگزیده نمی شود. بنابراین جشنواره های مستقلی مثل لاداخ به تازه کارهایی نظیر ما کمک می کنند که بتوانیم فیلم خود را عرضه کنیم." شکوفایی فیلم سازی مستقل در هند از چشم رسانه ها پنهان نمانده است. کانال تلویزیونی ام تی وی هند اخیرا در کنار موسیقی فیلم های آلترناتیو و مستقل را نمایش می دهد. در سال ۲۰۱۱ نیز شبکه سینمایی پی وی آر بخشی جدیدی را تحت عنوان "محصولات سینمایی عجیب" راه اندازی کرده که در آن فیلمهای مستقل را نمایش می دهد. شیلادیشیا٬ مورا مدیر این بخش می گوید کل بلیط هایی که برای نمایش اولین فیلم از این مجموعه فروخته شد حدود ۱۶۰۰ مورد بود ولی در حال حاضر فروش هفتگی این بخش به طور متوسط هفته ای ده هزار بلیت است. او می افزاید: "اکنون فرصت برای عرضه و موفقیت تجاری فیلم های مستقل بیشتر شده ولی به زمان بیشتری نیاز دارد چون هنوز کیفیت فیلم های مستقلی که در هند ساخته می شوند در حد مطلوب نیست. با دوربین های دیجیتال هر کسی می تواند یک فیلم بسازد ولی این مثل یک شمشیر دو لبه است چون در یک فیلم خوب باید کیفیت های فنی و هنری دیگری رعایت شود. به نظر من فیلم سازی مستقل باید بیشتر رشد کند و بهبود یابد." دست اندرکاران صنعت سینما معتقدند که آینده سینمای مستقل هند در نمایش آنلاین این محصولات است. آنها به تجربه موفق این روش از عرضه و فروش فیلم برای فیلمسازان مستقل در کشورهای دیگر اشاره می کنند. اما در هند که سرعت شبکه اینترنت بسیار کند است و هنوز هم میلیونها نفر به آن دسترسی ندارند چنین روشی در حال حاضر عملی نیست. تا زمانیکه این وضعیت تغییر نکرده جشنواره های سینمایی کوچک و مستقل در عرضه و معرفی فیلم های مستقل نقش حیاتی ایفا می کنند. | رام رامش شارما٬ کارگردان جوان هنگام دریافت جایزه روی صحنه از شدت خوشحالی نمی تواند صحبت کند. برق شادی و پیروزی در چشمان او هویدا است. | تاثیر رونق بالیوود روی سینمای مستقل هند |
سوال و جوابی هم درباره بحث انتسابی يا اکتسابی بودن همجنس گرائی به ميان آمد و تاثير اين بحث بر بحث ديگری که مربوط به حقوق همجنس گرايان می شود. در ميان اين گفتگو شنونده ای از ايران درباره تجربيات خودش می گويد. او توضيح می دهد که همواره تمايلات همجنس گرايانه داشته است ولی پدر و مادش او را سراغ روانشناس فرستاده اند. دست آخر اينکه نهايتا بنا دارد تغيير جنسيت بدهد. آرشام پارسی تصريح می کند که از اين گونه موارد که همجنس گرايان برای بودن با همجنس های خود، جنس خود را تغيير م دهند فراوان هستند. چند شنونده نيز در تماس با برنامه اظهار نظر کردند که همجنس گرائی ناشی از فشارهای اجتماعی و محدوديتی است که برای ارتباط بين زن و مرد وجود دارد اما آرشام پارسی بار رد اين نطر می گويد اگر چنين بود پس بايد بيشتر جمعيت ايران همجنس گرا باشد. محورهای ديگر گفتگوی اين هفته درباره فعاليت های انجمن دگرباشان جنسی ايرانی برای کمک رسانی به آنهائی که در ايران مشکل دارند. خدمات | آرشام پارسی از انجمن دگرباشان جنسی ايرانی در گفتگوی اين هفته ابتدا درباره مفهوم دگر باشی صحبت کرد و توضيح داد که تحقيقات نشان می دهد بين پنج تا هفده درصد جمعيت هر جامعه ای دگر باش جنسی است که عمده آن را همجنس گرايان تشکيل می دهند. | "دگر باشان را از خود طرد نکنيد" |
آرنولد شوارزنگر، هنرپيشه سابق و فرماندار کاليفرنيا از حزب جمهوريخواه، به دادستان کل ايالتی دستور داده است تا با مراجعه به دادگاه، حکم توقف فوری ثبت اين نوع ازدواج ها در شهر سانفرانسيسکو را کسب کرده و فورا به اجرا بگذارد. پس از آنکه شهردار سانفرانسيسکو اعلام کرد که با ناديده گرفتن يک قانون ايالتی، به زوج های همجنسگرا اجازه می دهد ازدواج خود را رسما به ثبت برسانند، تاکنون چندين هزار نفر از اين مجوز استفاده کرده اند. روز جمعه، 20 فوريه، قاضی يک دادگاه در اين شهر با درخواست چند گروه محافظه کار برای صدور حکم توقف اين ازدواج ها مخالفت کرد و چنين حکمی را مغاير حقوق مدنی همجنسگرايان خواند. وی گفت که گروه های محافظه کار نتوانسته اند وی را قانع کنند که ادامه ثبت ازدواج همجنسگرايان باعث بروز خسارات غيرقابل جبران خواهد شد. گروه های محافظه کار اقدام شهردار سانفرانسيسکو را به شدت محکوم کرده اند و جرج بوش، رييس جمهوری نيز، مخالفت خود را با اين اقدام ابراز داشته است. خدمات | در پی صدور مجو ازدواج زوج های همجنسگرا در شهر سانفرانسيسکو، واقع در ايالت کاليفرنيا، فرماندار ايالتی از مشاوران ارشد حقوقی خود خواسته است نحوه برخورد قضايی با ادامه اين رويه را بررسی کنند. | اقدام برای منع ازدواج همجنسگرايان در کاليفرنيا |
فقط چند روز بعد از اينکه آهنگ ديگه ازت بدم مياد برای اولين بار از برنامه روز هفتم پخش شد، اين آهنگ به صدر جدول موسيقی های قاچاق شده روی اينترنت رسيده. ديگه ازت بدم مياد از آلبوم ماچ که قراره يک هفته ديگه به بازار بياد. با اينکه هنوز موريک ويدئو اون پخش نشده، قاچاق موسيقی کاره خودش را کرد!! آلبوم خالی بند، از مهرشاد اين هفته به بازار اومد. جالبه بدونين از هفته دوم مرداد ماه امسال (يعنی بيشتر از دوماه قبل) اين آلبوم به صورت کامل و با کيفيت بالا، بر روی اينترنت قاچاق ميشد انتظار ميرفت مهرشاد تغييراتی بر روی آلبومش بده، ولی ديديم که آلبوم و آهنگها و حتی عکس روی جلد هم تغيير نکرده. رقابت و تلاش بين وب لاگهای قاچاق موسيقی برای بدست آوردن آلبوم جديد شاد مهر هر روز زيادتر ميشه. بعد از شکست قاچاق آلبوم تلافی و تغيير آلبوم شادمهر. حالا يک آهنگ قديمی به نام بی نهايت شب را بعنوان يکی از آهنگای آلبوم پاپ کرن معرفی کردند. در بيشتر وب لاگهای قاچاق موسيقی ، قسمتی برای آهنگای درخواستی هست که می تونين آهنگی که دوست دارين رو درخواست کنين و صاحب وب لاک بعداً اونرو برای دانلود در اختيار شما بذاره. در چتد هفته گذشته درخواست برای آلبوم جديد شادمهر(پاپ کرن) خيلی خيلی زياده. اما بعضی وقتها اين درخواستها واقعا آدم رو به فکر وادار ميکنه!! آلبوم برگ برنده از خواننده جديدی بنام رومی هم اين هفته بر روی اينترنت قاچاق ميشد. البته چند آهنگ اين آلبوم از جمله آهنگ غريبه مدتی قبل روی اينترنت گذاشته شد محسن چاووشی از خواننده های پرطرفدار داخل ايرانه که تا بحال چندين آلبوم از اون فقط بر روی اينترنت پخش شده. انتقادهای زيادی هم در رابطه با تقليد اين خواننده از سبک سياوش قميشی ميشه. محسن چاووشی در اطلاعيه ای که اخيرا از سايتهای قاچاق پخش شد ، ازصاحبان وب لاگها خواسته که آلبوم آخر محسن چاووشی را قاچاق نکنند. چون اين آلبوم از مقامات ايران جواز پخش گرفته. غافل از اينکه اين آلبوم مدت زيادی قبل از اين بيانيه روی اينترنت هست و ديگه خيلی دير شده!(توجه: سايت بی بی سی درباره صحت متن اين بيانيه مسئوليتی ندارد.). آلبوم خودکشی ممنوع به مشکل همه گير خودکشی در بين جوانان ايرانی اشاره داره. اتهام تقليدی بودن صدای اون محسن چاووشی را به تغيير در سبک خوندنش کرده. سايت توکف بوسيله چند جوان ساکن لندن اداره ميشه. در اين سايت آهنگها با کيفيت بالا و بطور رايگان در دسترس مردم قرار داده ميشن. خدمات | افشين در صدر جدول ! | قاچاق موسيقی همچنان ادامه داره! |
درباره فیلم نمایی از فیلم آفساید وقتی یک فیلم ساز علاقه مند به مسایل اجتماعی و طرح معضلات اجتماعی و خطوط قرمز در فیلم هایش باشد آن زمان فوتبال و ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها هم می تواند دستمایه ساخت یک فیلم باشد. جعفر پناهی در فیلم آفساید همین کار را انجام داده است. اما فیلم آفساید فقط درباره فوتبال نیست. او در این فیلم بار دیگر تصویری از جامعه ایرانی و وضعیت زنان در این کشور را به تصویر می کشد. جعفر پناهی این فیلم را بر اساس فیلمنامه ای مشترک با شادمهر راستین در سال ۱۳۸۴ ساخت. فیلم آفساید هم سرنوشت فیلم های قبلی او را پیداکرد و امکان نمایش در ایران را نیافت. با این حال جعفر پناهی با این فیلم که پنجمین فیلم بلندش بود،حلقه موفقیت های درخشان اش در جشنواره های جهانی فیلم را ادامه داد و توانست خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین را در سال ۲۰۰۶ به دست آورد و تحسین منتقدین و فیلم دوستان را برانگیزد. ویژگی فیلم آفساید در فوتبال به معنی در خارج از محدوده بودن است، یا به عبارتی آفساید به فضایی خلاء گونه که از فاصله بین دروازه بان و مدافعان تشکیل شده گفته می شود، داور فوتبال خطای بازیکن تیم مقابل را که در این شرایط قرار دارد می گیرد. جعفر پناهی با استفاده از چنین اصطلاحی در فوتبال، قصه ای از محدودیت ها و محرومیت زنان ایران را بیان می کند و در عین حال قشری از نسل دختران امروز را به نمایش می گذارد که برای بدست آوردن حق شان حاضرند هرکاری کنند حتی پوشیدن لباس مردانه. جعفر پناهی در فیلم آفساید تلاش دارد که بدور از شعار و حرف های کلیشه ای مشکلات زنان امروز را روایت کند و از دایره انصاف هم خارج نشود و تلخی های فیلم را با طنزهایی از گفت و گوهای دختران با سربازان وررشگاه آزادی تهران بپوشاند. در مجموع فیلم آفساید ادامه همان دلمشغولی ها و نگرانی های فیلم ساز است فیلم سازی که می خواهد از یک بازی فوتبال در ورزشگاه آزادی، مشکلات و نارسایی های اجتماعی جامعه را به نمایش بگذارد و مخاطب را به فکر وادار کند. خلاصه فیلم این فیلم شرح حال دخترانی است که خودشان را به هر دری می زنند تا بازی فوتبال بین ایران و بحرین را در ورزشگاه آزادی تهران ببینند. آنها با لباس مبدل سعی میکنند وارد ورزشگاه شوند اما اجازه ورود پیدا نمی کنند و توسط نیروهای کمیته آن سالها، دستگیر میشوند. سربازان می خواهند آنها را به کمیته منتقل کنند اما در راه اتفاقات دیگری می افتد. درباره کارگردان جعفر پناهی جعفر پناهی متولد ۱۳۳۹ در میانه و فارغ التحصیل تولید فیلم از دانشکده صدا و سیمای تهران است. وی با ساخت چند فیلم کوتاه در مراکز تلویزیونی ایران در دهه شصت کارش را شروع کرد و سپس پس از دستیاری در یکی از فیلمهای عباس کیارستمی، اولین فیلم بلندش 'بادکنک سفید' را با فیلمنامه ای از عباس کیارستمی ساخت که برای او جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن در سال ۱۹۹۵ را به ارمغان آورد. دو سال بعد از آن او فیلم 'آینه' را ساخت که موفق به دریافت یوزپلنگ طلایی در جشنواره لوکارنو شد . این دو فیلم که قهرمانان اصلی آن کودکان خردسال هستند، تنها فیلم های بلند اوست که موفق به دریافت پروانه نمایش در ایران شدند. او سپس در سال ۲۰۰۰ بر اساس فیلمنامه ای از کامبوزیا پرتوی فیلم 'دایره' را کارگردانی کرد که مضمونی اجتماعی دارد و چرخشی در کارهای بلند او محسوب می شود. وی با این فیلم برنده شیر طلایی جشنواره ونیز شد و سه سال بعد با بهره گیری از گروهی از بازیگران غیر حرفه ای و فیلم نامه ای از عباس کیارستمی فیلم 'طلای سرخ' را ساخت و توانست با این فیلم در پنجاه و ششمین دوره جشنواره فیلم کن برنده جایزه ویژه هیأت داوران در بخش بهترین فیلم و در سی و نهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو جایزه بهترین فیلم را به خود اختصاص دهد. جعفر پناهی در ادامه فیلم 'آفساید' را می سازد که به موضوع ممنوعیت ورود دختران به استادیوم های فوتبال ایران می پردازد. این فیلم بهرغم این که هم چون فیلمهای دیگر این فیلمساز در ایران به نمایش عمومی در نیامد ولی پناهی با این فیلم هم توانست موفقیتهای فیلمهای قبلی اش را در جشنواره های خارج از ایران تکرار کند و خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین ۲۰۰۶ را از آن خود کند. در جریان اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، جعفر پناهی دو بار دستگیر شد. او از سوی دستگاه قضایی ایران به اتهام "اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" به ۶ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از فیلم سازی به همراه محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد پس از آن پناهی با همکاری مجتبی میرطهماسب فیلم 'این فیلم نیست' را می سازد که یکی از نامزدهای پانزده گانه دریافت جایزه بهترین فیلم مستند در اسکار سال ۲۰۱۲ می شود. در سال ۱۳۹۱ پناهی با همکاری کامبوزیا پرتوی، همکار فیلمنامه نویسش در فیلم دایره، فیلم 'پرده' را می سازد که این فیلم جایزه خرس نقره ای برای بهترین فیلمنامه جشنواره برلین آن سال را بدست می آورد. شناسنامه فیلم تهیه کننده: داوود سماواتی فیلمنامه: جعفر پناهی، شادمهر راستین تدوین: جعفر پناهی مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری طراح لباس و صحنه: ایرج رامینفر چهرهپردازی: پارمیس زند صدابردار: نظامالدین کیایی عکاس: جعفر پناهی محل و زمان فیلمبرداری: ورزشگاه آزادی تهران، ۱۸/۳/۱۳۸۴ زمان: ۹۳ دقیقه بازیگران: سیما مبارکشاهی، صفر سمندر، شایسته ایرانی، محمد خیرآبادی، آیدا صادقی، مسعود خیمهکبود، گلناز فرمانی، محمدرضا قرهباغی، مهناز ذبیحی، هادی سعیدی، نازنین صدیقزاده، مسعود غیاثوند، ملیکا شفاهی، علی برادری، علی روشن، محسن تابنده، رضا خیری، کریم خدابندهلو. به همراه هشتاد هزار تماشاگر بازی ایران و بحرین. درباره کارشناسان برنامه مهدی طاهباز متولد ۱۳۵۹ در تهران و فارغ التحصیل مهندسی معدن از دانشگاه آزاد است. او کار مطبوعاتی را از سال ۱۳۸۱ با نشریات داخل ایران آغاز کرده و سپس در این نشریات به عنوان نویسنده سینمایی و فرهنگی فعالیت کرده است. وی همچنین در تعدادی از آثار سینمایی به عنوان مشاور رسانه ای، دستیار کارگردان و مشاور فیلمنامه حضور داشته است. او از سال ۱۳۸۹ تاکنون در رادیو فردا در جمهوری چک مشغول به کار است و علاوه بر نوشتن مقالات سینمایی، در برنامه رادیو پس فردا به عنوان دستیار تهیه و بازیگر فعالیت می کند. ناصر زراعتی نویسنده و منتقد فیلم، زاده تهران و دانش آموخته سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک در ایران است. وی پس از فراغت از تحصیل از دانشگاه فیلم مستند - آموزشی 'پُست' را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می سازد و کتاب 'نشانه ها و معنا در سینما' نوشته ی پیتر والن که یکی از منابع اصلی نشانه شناسی در سینما در ایران است، را به فارسی ترجمه می کند. وی چندین سال سابقه کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همکاری با عباس کیارستمی در سمت های مختلف و تدریس سینما در دانشکده سینما تاتر تهران را داشته است. وی از سالهای اول دهه هفتاد به اجبار ایران را ترک و به سوئد مهاجرت می کند. از سال ۱۳۷۳، ساختنِ مستندهایی ویدئویی را در مورد شاعران و نویسندگان و شخصیتهای ایران آغاز می کند. از این دسته اند فیلمهایی درباره سیمین بهبهانی، نصرت کریمی، سرهنگ جلیل بزرگمهر (وکیل مدافع دکتر مصدق)و فریدون مشیری. او غیر از مستندسازی، در زمینههای گوناگون نوشته و ترجمه کرده است: داستانِ کوتاه و بلند، نقد فیلم، نقد ادبی، نقد هنر، زندگینامه، سفرنامه و مقالات اجتماعی. پرویز جاهد منتقد فیلم و مستند ساز متولد قائم شهر و تحصیل کرده رشته مطالعات فیلم در دانشگاه وست مینستر لندن و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما و تئاتر تهران است. وی علاوه بر نوشتن درباره سینما چندین فیلم مستند و داستانی نیز کارگردانی کرده است ولی بیشتر وی را برای نقدهای سینمایی اش و کتاب 'نوشتن با دوربین' که حاصل گفتگوی طولانی او با ابراهیم گلستان است، می شناسند. از فیلم های آقای جاهد می توان به 'تعزیه، به روایت دیگر' ، ' روز به خیر آقای غفاری'، 'قراول'، '۲۴ ساعت صلح' ، 'سلیمان میناسیان-مردی با دوربین فیلم برداری' و فیلم داستانی 'روز بر می آید'، اشاره کرد. آخرین کار پژوهشی وی تالیف 'راهنمای سینمای ایران در بریتانیا' است که جلد اول آن دو سال قبل منتشر شده است. گفتگو آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: کلیک [email protected] آدرس فیس بوک برنامه آپارات:کلیک https://www.facebook.com/aparatonbbc خلاصه فیلم هفته گذشته 'بیست وچندم خرداد...' ساخته پناه فرهادبهمن نمایی از فیلم بیست و چندم خرداد ساخته پناه فرهاد بهمن با گذشت چهار سال از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران، کماکان نقاط مبهم فراوانی در مورد پشت پرده این انتخابات وجود دارد. سیر سریع حوادث پس از انتخابات، باعث شد تا خود اتفاقات روز رایگیری کمتر مورد توجه قرار بگیرد. 'بیست و چندم خرداد...' مستندی است که سعی در روشن کردن برخی از این ابهامات دارد. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته شیده همه عاشقانه های من تو یه شب کابوس شد... من اون روزا تازه عاشق شده بودم بعد از اون روزا هم عاشق موندم ولی اینقدر همه چی مثل دومینو داشت خراب میشد که دیگه هیچ کس نتونه عشقشو ببینه... من و نسل من، تازه اون شب سوخت... و دل خیلی ها خنک شد.... هنوزم دلشون داره خنک میشه. عدالتی تو این دنیا وجود نداره و من فقط به اندازه یه عدد به حساب نیومدم. حالا هنوزم دارم دنبال خودم میگردم. همه ما از اون روز گم شدیم... مسعود واقعا فیلم جالبی بود . ملیکا فیلم خوبیه هر چند تکراریه اما باعث میشه به یادمون باشه چه اتفاقایی برامون افتاد. چطور مورد سواستفاده قرار گرفتیم و چطور مسیر زندگیمون تغییر کرد. خوشحالم که از تاریکی بیرون آمدم. مریم خیلی تلخ بود، داغ دلمون تازه شد. سوسن یکشنبه شب ساعت ۱۲ شب مستند خیلی خوبتون رو دیدم . هنوز بعد از گذشت ۵ سال با وجود اطلاع از عمق فاجعه ی سال ۸۸ با شنیدن وقایع و دیدن صحنه های واقعاً دلخراش درگیری ها بشدت متاثر میشم. آرزو اشک آن روزها تازه شد. *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند. | این هفته در آپارات فیلم 'آفساید' ساخته جعفر پناهی به نمایش در می آید. | 'آفساید' در آپارات |
نايجل چپمن رئيس سرويس جهانی بی بی سی گفته است که با مقامات ايران تماس گرفته و علت اين اقدام را جويا شده است. او خواهان بازگشايی اين سايت برای کاربران داخل ايران شده و گفته است که حاضر به مذاکره در اين مورد با مقامات ايران است. مميزی يا سانسور کردن از ابزاريست که بسياری از دولت ها برای کنترل نوع و ميزان اطلاعاتی که در دسترس مردم قرار می گيرد از آن استفاده می کنند. سانسور فيلم و کتاب از قديمی ترين انواع آن است. اما مميزی اخبار و اطلاعاتی که اين روزها از طريق اينترنت در اختيار مردم قرار می گيرد نه تنها کار آسانی نيست بلکه عملا غيرممکن است. در مقابل هر فيلتری که برای مسدود کردن يک سايت اينترنتی نصب می شود، چند فيلترشکن نيز وجود دارد که می تواند تاثير فيلتر را خنثی کند. و اين تجربه بسياری از کاربران وب سايت فارسی بی بی سی است. اين موضوع برنامه اين هفته صدای شما در راديو بود. آيا به نظر شما دولت ها حق دارند بنا به تشخيص خود سايت های اينترنتی را مسدود سازند؟ در چه صورتی دولت بايد مسئوليت چنين کاری را به عهده بگيرد؟ به عقيده شما آيا با فيلترينگ می توان علاقه مردم برای دسترسی به اطلاعات را مهارکرد؟ به نظر من فيلتر کردن بعضی از سايت ها از جمله سايتهای سکس خوب است ولی ديگر سايتها مانند سايتهای خبری و سرگرمی اشتباه است در اين صورت مردم حساستر ميشوند که باعث نتيجه عکس اين سياست می شود. مهدی - اصفهان دليل فيلتر کردن اين سايت محروم کردن مردم ايران از اخبار بدون سانسور ميباشد، سردمداران رژيم ايران فکر ميکنند با اين کار و کارهايی مانند اين ميتوانند جلوی اگاهی مردم را بگيرند. اما اين کار نه تنها عملی نميباشد بلکه بسيار هم ناپسند است. چراکه پاک کردن صورت مسئله کمکی به حل آن نميکند و تنها دليل ناتوانی است. اميدوارم هرچه زودتر فيلتر شکنها در ميان دوستداران اين سايت پخش شود تا باز بتوانند از امکانات اين سايت بهرهمند شوند. بيان - سقز به نظر من بستن سايتها باعث ميشود که کاربران نسبت به دولتهای خود بدبين شوند و از هر راه ممکن با استفاده از فيلتر شکن به اين سايتها مراجه نمايند. بابک - کازرون يکی از دلايلی که جمهوری اسلامی را در فيلتر کردن اينترنت گستاخ تر نموده واکنش ضعيف غرب به فيلترينگ اينترنت است، هم اکنون از طريق يک سايت فيلتر شکن وارد اين سايت شده ام. اين سايت با اينکه از طرف دولت آمريکا راه اندازی شده خيلی ضعيف است و جای تاسف دارد که خودش بسياری از آدرس ها را مسدود کرده، بهتر است به جای مذاکره با جمهوری اسلامی يک سايت ضد فيلتر قوی و هم اين يک نرم افزار ضد فيلتر قوی راه اندازی کنيد. زيرا در غير اين صورت فقط زمانی جمهوری اسلامی از بی بی سی راضی می شود که مطالبش را هم سطح رسالت يا يالثارات الحسين بنويسد. مهران - شيراز شايد الان تا حدودی برای شما هم قابل فهم باشد که رژيمی که يک سايت خارجی را تحمل نميکند چگونه ميتواند در داخل مخالفين خود را چه وبلانگ نويسان و چه مخالفين سياسی اش تحمل کند، هرگونه روشنگری به هر ميزان با استمرار حاکميت اين رژيم در تعارض است. لذا بالاخره امروز نوبت به سايت بی بی سی رسيد. شاهرخ - کلن آلمان ... ضمنا ظرف دو روز که ميخواستم وارد سايت شما شوم با ده ها فيلتر شکن آشنا شده ام و اکنون به راحتی می توانم وارد هر سايتی بشوم. به نظر من فيلترينگ افراطی باعث افزايش تعداد کاربرانی مثل من می شود که برای دسترسی به اطلاعات مورد علاقه شان به فيلتر شکن روی می آورند و کل اهداف فيلترينگ زير سوال ميرود. فکر می کنم به زودی با راه اندازی اينترنت ملی ايران به طور کامل از دنيا ايزوله شود. آرش - تهران از اينکه سايت بی بی سی فيلتر شده خيلی ناراحتم چون من هر هفته صفحات روز هفتم را دنبال ميکردم اما الان هم با فيلترشکن وارد سايت شما شدم! من فقط ميخواستم يک چيز را کلی بگويم و آن اين است که در شبکه اينترنت به هيچ وجه هيچ چيز قابل سانسور نيست ، حتی با وجود قويترين برنامه فيلترينگ باز هم ميشود آن را دور زد به دليل اينکه اينترنت يک ساختار عنکبوتی مانند دارد يعنی هر کدام از تار ها را مسدود کنند، باز از يک تار ديگر ميتوان با کامپيوتر مورد نظر ارتباط برقرار کرد و تنها زمانی فيلترينگ عملی است که ديگر حتی ۲ کامپيوتر هم به هم متصل نباشند! حسن - تهران واقعا جای بسی تاسف داره که در دنيای امروزی کشوری با گستاخی تمام دسترسی جامعه را از کوچکترين امکاناتی می بندد و متاسفانه يا خوشبختانه با اين کار راههای دستيابی به صورت غير عادی را به ملت ياد می دهد و اين مورد تنها درباره اينترنت نيست در تمام مسايل است . مثلا اگر بيرون رفتن و مکان دوستی دختران و پسران را جلوگيری ميکنند در نتيجه آنها در منزل و در خفا به کار خود ادامه ميدهد که عواقب واقعا بدی دارد و هزارها مثال ديگر. شيذر - تهران به نظر من هدف جمهوری اسلامی از اين عمل محروم کردن مردم از اخبار صحيح و بی طرف در مورد برنامه های اتمی است. تا به اين طريق مردم مجبور شوند برای به دست آوردن اخبار تنها به اخباری که از خبر گزاری های وابسته به رژيم که اخباری سراسر تبليغاتی و نا درست منتشر می کنند رجوع کنند و به اين صورت افکار عمومی در داخل کشور نسبت به برنامه های اتمی به سود جمهوری اسلامی برگردد. اردشير - تهران علت فيلتر کردن سايت بی بی سی در شرايط موجود محروم کردن مردم از گرفتن اخبار واقعی در مورد وضعيت رژيم ايران در جهان خصوصا در رابطه با پرونده هسته ای جمهوری اسلامی است. بدين ترتيب رژيم می تواند به مردم بباوراند که جمهوری اسلامی در حال فتح تمامی دنيا است و هيچ کشوری توانائی محدود کردن و مقابله با برنامه های اتمی رژيم را ندارد. رژيم نگران عکس العمل مردم ايران در صورت اصرار به ادامه برنامه بيهوده اتمی است. رژيم ايران شرايط جهان امروز را درک نکرده است. عليرضا - تهران شما دلايل مسدود شدن خود را پيگيری کنيد تا متوجه شويد چه اشتباهی انجام داده ايد... بی بی سی متاسفانه علی رقم صحبت های مسئول قسمت فارسی خود کاملاً بی طرف عمل نمی کند. اين فيلترينگ نتيجه همين کارها است. محمد حسين شيرازی - تهران به جرأت می توانم بگويم بی بی سی فارسی از نظر طراحی، قالب و تنوع، حرفه ای ترين سايت به زبان فارسی (چه داخلی و چه خارجی) است که من تا به حال ديده ام. محتوای اين سايت از نظر رسانه ای هم حرفه ای تر از آن است که بتوان به اين راحتی به آن اتهام وارد کرد. من جداً از مسؤولين بی بی سی می خواهم نسبت به راه اندازی مجدد آن به ايران فشار بياورند. مطمئن هستم اگر حجم اين فشار از يک حدی بيشتر شود مجبورند آن را بازگشايی کنند. رامين - تهران ببينيد.اين حکومت با هر چيز نو و تازهای مخالف است .اين حکومت هرگز به شعور آدم ها اهميت نمی دهد.متاسفم که ايران شاد را به ايران بيروح تبديل کرده اند. رويا - بهبهان به نظر من اين کار اوج تنگ نظری مسئولين حکومت است، چرا که سايت بی بی سی از خيلی از روزنامه های داخلی محتاطتر می نويسد. در هر حال من در ۲۴ ساعت دوبار سايت شما را چک ميکنم. برای رد شدن از فيلترينگ هم به اين آدرس می روم:www.hambastegi.de/neeew/ فريدون - ياسوج من هر روز از مطالب بی بی سی استفاده ميکردم و ميکنم ، فقط الان تفاوتش اينه که بايد از فيلتر شکن و با انتظار چند دقيقه بيشتر برا لود سايت ، بيام سايت اميدوارم فيلتر و بردارن تا وقت ملت گرفته نشه ، وگرنه سايتو که نميشه از ملت گرفت. محسن - گرگان تاريخ مصرف اين قبيل کارها خيلی وقته گذشته. پسر ۹ ساله من به راحتی با استفاده از يک فيلتر شکن معمولی از به اصطلاح "سد" فيلترينگ اقايان گذشت. اون دورانی که اقايان دروغها را بجای حقيقت به خورد ملت ميدادند گذشت. فريور تسليمی با جلوگيری از انتشار اخبار و اطلاعات به هر شکلی فقط می توان سرعت نشر آنها را کاهش داد. در يک رقابت سالم خبری بين رسانه ها در صورت وجود بايد حداقل به همه آنها فرصت نشر اخبار را داد و قضاوت نهايی را به خوانندگان ، شنوندگان و بيندگان سپرد. دوران سانسور خبری پايان يافته و در دنيا امروز حرکت در خلاف جهت نشر اخبار يعنی برملا کردن بيشتر اخبار. اميرخسرونادری شيرازی - دبی فيلتر شکن را عشق است: www.concealme.comسرو از اينکه سايت بی بی سی فارسی در ايران فيلتر شده واقعا متاسفم. من از مسئولين سايت بی بی سی فارسی به خصوص آقای ايلوس خواهش می کنم که با مقامات دولت ايران در اين زمينه گفتگو کنند تا هرچه سريعتر نسيت به رفع فيلترينگ سايت بی بی سی فارسی اقدام شود. من واقعا متاسفم که برای خواندن اخبار يک رسانه ی بی طرف ناچار به استفاده از فيلترشکن هستم. پژمان - تهران اين هم يکی ديگه از بازيهای خنده دار شماست. خوب ميدونيد که برای همه سوال شده بود که چرا اين سايت از تيغ بلاک جمهوری اسلامی در امان مانده؟ همه ميدانند که جمهوری اسلامی هرگز سايت يکی از مهمترين حاميان و پشتيبانانش را مسدود نميکند. اين يکی ديگر از توافقات ضمنی و موقتی شما با حکومت است تا خودتان را پيش ملت ما مهمتر جلوه بدهيد. سايت شما بزودی باز ميشود خودتان هم اينرا خوب ميدانيد. اين بازيها سالهاست که قديمی شده. آسمان- شفيلد - انگلستان من بعد از اين اتفاق کاملا متاسف شدم و در حال حاضر در حال ساخت ضد فيلتر های جديد هستم که بتوانم لااقل اين وب سايت توانا را ببينم و همچنين عزم خود را برای مبارزه با آنچه ضد مردم سالاری است جزم کرده ام. علی پرويزی - شيراز هميشه اولين سايت مورد مراجعه من bbc بود. خيلی زحمت کشيدم تا توانستم از سد فيلتر بگذرم.الان احساس ميکنم بدون اين سايت هيچ علاقه ای به استفاده از اينترنت ندارم و اميدوارم اين محدوديت هر چه سريعتر برداشته شود. در مورد مساله هسته ای تمام ملت ايران بر حق خود تاکيد دارند. بنابراين همراهی سايت فارسی bbc با سياستهای استعماری دولت انگليس تاثيری در عقيده مردم ايران نخواهد داشت. علی صابری - اهواز شکی نيست که سانسور هر مطلبی کاری عبث و غير قابل توجيه ميباشد. ولی متاسفانه سايت شما هم دست به اينکار ميزند. توضيح اينکه اينجانب بارها در نظرخواهيهای شما شرکت کرده ام ولی منعکس نشده است. امين - هلند من به راحتی از طريق سايت فيلتر شکنhttp://www.cyberbite.com/proxy/ وارد سايتهای فيلتر شده می شوم شما هم می توانيد از پروکسی استفاده کنيد. ندا - رفسنجان از اينکه يک سايت خبری مسدود می شود متاسفم. ولی اينکه سايت شما واقعا يک سايت مهم خبری باشد من ترديد دارم برای اينکه اخباری را که شما منتشر می کند شايد پنج درصد آن ارزش خواندن را داشته باشد. سايت شما يک سايت پربار خبری نيست ولی باز هم بستن چنين سايت قابل تاسف است. ابولفضل - قم به نظر من زياد هم تکان دهنده نيست ، خانواده ما و بسياری از آشنايان به علت عدم دسترسی به اينترنت ، اخبار bbc را از راديو گوش می دهند. مسئولين اگه راست ميگن راديو را فيلتر کنن!!! هما - ملاير الان نزديک پنج ساله که تقريبا هر روز به سايت بی بی سی سر می زنم. اين اواخر که حداقل روزی ۲ بار سايت رو بازديد می کردم. الانم از فيلتر شکن برای ديدن سايتتون استفاده می کنم. اميدوارم که هر چه زودتر سايت بی بی سی رو آزاد کنند. و حتی اگه آزادم نکردن شما فعاليت تون رو به خوبی بدون تغيير در لحن ارائه اخبار ادامه دهيد. بهزاد - تهران متاسفانه من نمی فهمم که اين کميته تعيين مصداق فيلترينگ چه مصداقهايی برای اعمال نظرات خود دارد . چيزی که از فيلترينگ در اين سالها مشاهده شده است اين است که سايتهايی که تعداد مراجعات بالايی دارند قطعا مساله دار هستند و فوق العاده غير کارشناسانه و غير علمی شهروندان را از دسترسی به اطلاعات آزاد محروم می کنند . فارغ از اينکه هر فيلتری ، فيلترشکن خود را نيز دارد ، همانگونه که من از اين فيلتر گذشتم و اين پيام را در سايت بی بی سی نوشتم . يحيی - همدان جدای از موضوع نادرست فيلترينگ در ايران، بايد اين موضوع را هم مدنظر داشت که بی بی سی در نگارش اخبار خود بسيار بسيار حرفه ای عمل کرده و می کند، واقعيت امر اين است که بی بی سی يقينا جانبدارانه با موضوع برخورد می کند و اين در خلال اخبار هسته ای ايران کاملا مشهود است، البته بايد از حرفه خبرنگاری مطلع بود تا اين موضوع را فهميد، البته من اطلاع زيادی نسبت به اين موضوع ندارم ولی از همان دانسته ها می توان فهيد که بی بی سی به طور بسيار زيرکانه در تمامی مراحل جنگ هسته ای ايران، اين کشور را همواره مقصر دانسته است( البته با بيانی کاملا زيرکانه و حرفه ای)... به هر حال من همواره با دانستن اين موضوع يکی از کسانی هستم که اين سايت را مرور می کنم ... کاوه - تهران سطح علمی ايران متسفانه روز به روز پيشرفت منفی ميکند من هر روز صبح سايت بی بی سی را چک ميکنم اما متاسفانه ديروز متوجه شدم که فيلتر شده و الان از فيلتر شکن استفاده ميکنم واقعا برای مقامات ايران متاسفم که فکر ميکنند با اين کارها مانع از رسيدن اخبار به ملت ايران ميشوند و اگر از مردم خجالت نميکشيدند سايت ياهو و ... را هم فيلتر ميکردند !! در ضمن من از شرکتهايی که برنامه های فيلتر شکن توليد ميکنند نهايت تشکر را دارم و برای آنها آرزوی موفقيت ميکنم . ليلا - تهران من فکر ميکنم اين قبيل اعمال و کارها در اين شرايط که پيشرفت های تکنولوژيک همه چيز رو تحت الشعاع قرار داده خيلی مضحک باشه اما يه نکته اينجا وجود دارد و آن اينک اين قبيل رفتارها با رسانه ها و اصحاب مطبوعات فقط يک دليل دارد: مصرف داخلی . بارها شاهد بوديم که زمامداران ايران بدون در نظر گرفتن منافع ملی در سخنرانيها و نيزکنفرانسهای خبری مختلف اظهار نظرهای غير مسئولانه ايی در مورد مسائل سياسی کردند که بخاطر رفع اثرش مجبور شدند امتيازهای زيادی رو به کشورهای خارجی بدهند اما در داخل اين چنين عنوان ميکنند که ما بر سر مواضع اصولی خود پايبنديم. خود مسئولان نيز ميدانند که با نرم افزارهايی که فيلترينگ را از بين ميبرند ميتوان به هرسايتی دسترسی داشت . پس اين کارها فقط مصرف تبليغاتی و صرفا داخلی دارد. بزودی مشخص خواهد شد که پس از انقضای تاريخ مصرف اين تبليغ مجددا محدويت را از سايت بی بی سی بر خواهند داشت. حميد - تهران نظر می رسد دولت جمهوری اسلامی کمر به نابودی محتوای فارسی در اينترنت بسته چرا که من هم چند وب سايت فارسی داشتم که از جمله پر بيننده ترين و قديمی ترين سايت ها بودند اما آنها هم مانند خيلی از سايت های فارسی ديگر فيلتر شده اند. سينا - تهران وقتی فشار تبليغاتی به ايران وارد ميشود بايد منتظر فيلتر شدن هم باشيد اينهم نوعی فشار به غربی هاست. بهروز - تهران وبسايت bbc حتی از راديوی bbc به دليل تنوع و قابليت دسترسی ۲۴ساعته پر طرف دارتر است و بعيد می دانم فيلترينگ آن لغو شود لذا از روش پيروکسی صدای امريکا استفاده کنيد. مهرداد - شازند فيلتر کردن سايت بی بی سی واقعا يک جنايت است و دست اندرکاران سايت بايد از طريق قوانين بين المللی حق کاربران داخل ايران را بگيرند. سی ميليون رقم کمی نيست به اندازه جمعيت کشورهای اسکانديناوی است. رضا - کانادا مدتهاست که اظهار نظر و طرح ديدگاه در ايران جرم بحساب می آيد و چه بسا روشنفکرانی که فقط و فقط به خاطر همين مسئله سالها در زندانهای رژيم شکنجه شده و تحت بازداشت بوده اند اکنون در اين کشور شنيدن نظرات ديگران و آگاه شدن از آنچه پيرامون ما می گذرد هم ممنوع ميشود. اما اين هم هرگز و هرگز باعث استحمار مردم ايران نخواهد شد. راديوی بی بی سی و ماهواره ها همچنان در دسترس است و من همچون گذشته بجای گوش دادن به اخبار سراسر تحريف صدا و سيمای ايران پيگير اخبار از طريق بی بی سی خواهم بود. علی کاظمی - مشهد از امروز ۵ بهمن، بی بی سی برای من نيز فيلتر شد. الان با فيلتر شکن اين مطلب را نوشتم. واقعا شرم آور است. ولی به لج مسببان اين کار ما هنوز هم می توانيم از بی بی سی استفاده کنيم. مهدی - مشهد خيلی خيلی مسخره است ولی کو کسی که گوش کند. سعيد - تهران مطمئنا اگر اين نظام دست به سانسور و انحصار رسانه ای نميزد که ما مشکل جامعه توده ای نداشتيم. فکر ميکنم با اين دولت جديد اين سخت گيری ها بيشتر هم بشود. مسئله ای که به اثبات رسيده اين است که به بهانه سايت های غير اخلاقی، خودشان غير اخلاقی ترين عمل ممکن يعنی سانسور را اعمال ميکنند. نميدانم چه کسی اين مجوز را داده است که به جای عقل و شعور ملت تصميم بگيرند. مرتضی - قم يعنی چی نظرات شما؟ هيچ انسان با شرفی موافق سانسور نيست. اين حرکت زشت حکومت يک بار ديگر به ما نشان داد که اين حکومت توتاليتر اصلاح پذير نيست و کار شما تا بحال موفق آميز بوده. پيشنهاد ميکنم به خود سانسوری بيشتری مثل روزنامه های داخل کشور دچار نشويد و فضای امنيتی در ايران را بيشتر افشا کنيد. ايرج - آلمان برای رد شدن از فيلتر می توانيد از سايت cproxy.com برنامه ضد فيلتر را دانلود کنيد که به شيوهای کاملا متفاوت فيلتر را دور زده و امکان فيلترينگ در حد صفر است. موفق باشيد. امين بی بی سی درست است که اخبار درست را در اختيار همگان قرار می داد اما مسئله اينجاست که حکومت از واقعيات فراری است و نمی خواهد اخبار آنگونه که هستند انتشار يابند. مثلا در زمينه اخبار های مناقشه هسته ای ايران رسانه های صدا و سيما نقل قول ها را از طرف سران کشور ها طوری ارائه ميدادند تا به غرور ملی مردم بر بخورد .در حاليکه اگر خبر درست را مطالعه می کرديم (از طريق متن اصلی يا سايت های خبری ديگر مانند بی بی سی) ميديديم که اصل خبر چيز ديگری است . هم اکنون به سمتی پيش می رويم که هيچ سايت خبری غير وابسته به حکومت بدون فيلتر رها نشود و تقريبا به اين نقطه رسيده ايم . امير - تهران در شبکه در دسترس شهر ما سايت شما را بدون مشکلی و حتی خيلی سريعتر از ساير سايتها باز می کنيم و تاکنون هيچ مشکلی نداشته ايم. عليرضا ابراهيمی - تبريز از اينکه بی بی سی فيلتر شد ناراحتم چون لااقل مطالبش از ساير سايتهای داخلی بی طرفانه تره خوب مجبوريم از فيلتر شکن استفاده کنيم. مهرداد همان بهترکه مسدود شد چون شما حقوق بگير رژيم هستيد و اين هم يک ترفند است برای کسب محبوبيت و مشروعيت برای خودتان و رژيم ..من خيلی خرسندم..شما غصه نخوريد اطلاعات کامل و بدون سانسور و گزينش از کانالهای ديگر ميرسد ... گرشا - تهران دولت ايران با اين کارش آبروی خودش را بيشتر می برد و ننگی عظيم تر برای خود می آفريند. فيلترينگ اينترنت و هرگونه سرکوب اين قدر در ايران پيشرفت کرده که ديگر به جان سی ان ان و بی بی سی و ديگر رسانه های بين المللی افتاده اند. از شنيدن اين خبر بسيار متاثر و نگران شدم. محمد علی نوری - نيويورک از اين قبيل کارهای با نمک در اين مملکت زياد می شود! قديما فقط از ديدن سايت بی بی سی لذت می برديم، حالا لذتمان دوچندان شده! هم لذت دور زدن فيلترينگ قدرتمند، هم ديدن بی بی سی! حسين - تهران وقتی سايتی همچون bbcpersian مسدود ميشه آدم احساس وحشت می کنه که حتما قرار اتفاقات مهمی بيفته که مردم نبايد به هيچ وجه از اون سر در بيارند. ساسان -اصفهان آقا من واقعا موندم چی بگم. من هر روز درست ترين خبر هارو تو اين سايت ميخونم. من از يه برنامه استفاده می کنم که با آن به راحتی از فيلترينگ می گذرم. اميد - تهران اگر گفته شود سايت بی. بی .سی يکی از تنهاترين منابع بزرگی است که مردم ايران به آن اعتماد دارند و خبرهای آن را همه روزه مرور ميکنند اغراق نيست . باعث تاسف است که مسوولان رژيم اسلامی چنين تصميمی را اتخاذ نموده اند . به طور حتم بسياری از کاربران اينترنتی تلاش ميکنند که به جای استفاده از سايت های ديگر از سد فيلترينگ عبور کنند . بسياری از مردم بر اين باورند که طالبان دوم در حال شکل گيری است . موج ارعاب ؛ تهديد و بازداشت فعلان سياسی کماکان ادامه دارد و بسياری از هموطنان ما به خاطر تخلفات ناشی از اينترنت در بازداشت به سر ميبرند ... نريمان - صالح من از خواندن اين خبر واقعا تکان خوردم چون با تجربه ای که از مشی اخبار بخش فارسی بی بی سی دارم اين رسانه در انتشار اخبار و حتی چاپ نظر خوانندگان اش بسيار محتاطانه عمل ميکند. من به کرات کامنتی در بخش نظر خوانندگان درباره مسايل مختلف ايران نوشته ام چون کمی تند و پرخاشگرانه ولی در عين حال مودبانه و به نظر خودم هم حقيقت بوده، متاسفانه هر بار بی بی سی آنرا از فيلتر احتياط گذرانده و از چاپ آن خوداری کرده چون فکر کردم به زعم اديتورهای بی بی سی اظهار نظر هايم از روی احساسات و تعصب آميز و شايد توهين آميز بوده بنابراين قصد کردم ديگر چيزی در اظهار نظرهای خوانندگان برای بی بی سی نفرستم جون مشی بی بی سی را با دولت ايران نوعی تساهل و تسامح فکر ميکردم به همين دليل بسته شدن سايت فارسی بی بی سی برای من بسيار تعجب آور است. ح. نراقی - دالاس قديما يادتونه ميگفتند: ننگ با رنگ پاک نميشه؟ حالا بايد به خودشون گفت: اخبار درست و مورد علاقه با فيلتر کردن باز هم به دست مردم ميرسه... . خواهيم ديد... محمد - واشنگتن دی سی به نظر من اين حرکت جديد دولت ايران دوام زيادی نخواهد داشت و مانند رفتار طالبان در ممنوع کردن استفاده از اينترنت در افغانستان دير يا زود با شکست مواجه خواهد شد. در عصر حاضر که ارتباطات به سريعترين و آسانترين شکل ممکن امکان پذير است، فيلترينگ سايتها نميتواند جلوی تبادل اخبار و اطلاعات را بگيرد. سهند - هانوور - آلمان اصلا موضوع عجيبی نيست. دولت آقای احمدی نژاد از هر گونه خبر رسانی هراسان است. مخصوصا در شرايط فعلی که پرونده برنامه هسته ای ايران بسيار خبر ساز است. دولت احمدی نژاد، خواستار انحصار خبر، آن هم با سليقه غير منطقی خود است. هادی - تهران حداقل اينطوری فهميديم که بر خلاف ظاهرسازی آقايان اين قضيه تحريم و ... اينقدر جدی هست که دوست ندارند مردم هيچ خبری در اين مورد دريافت کنند. فرزام اين هم نتيجه سياست های غلط انگليسی در ادامه ديگر سياست های سلطه طلبانه اين کشور است..... من که يکی از خوانندگان پر و پا قرص اين سايت بوده و هستم و از فيلتيرينگ هيچ سايتی خوشحال نمی شوم، اما از فيلتير شدن اين سايت مسرور شدم، چرا که در ماه های اخير، طوری در مورد دولت کشور عزيزم صحبت می کرديد که انگار در مورد بن لادن خبر تهيه کرده ايد..... احسان - خرم آباد اگر سايت مورد نظر مفيد و جالب باشد تمام سعی را می کنم که از سد فيلتر بگذرم همان کاری که الان می کنم. خلاصه کلام اينکه سخت گيری و بسته شدن سايتها فقط نتيجه معکوس خواهد داشت. سعيد - اهواز برای من هم خيلی عجيب بود که سايت بی بی سی فيلتر شد. دولت جديد در اين چند ماه دست به کارهای عجيب و غريب زيادی زده که مسدود شدن سايت بی بی سی در ميان آنها خيلی به چشم نمی آيد!! محمدرضا من خيلی متاسفم. من از سيدنی هميشه اخبار ايران رو اول از اين سايت ميگيرم و خيلی اوقات صفحات جالبش رو برای عزيزانم ايميل ميزنم. اين واقعا دردناک هست که مردم را از اخبار بی طرف محروم کنند! رضا - سيدنی من از نرم افزار cproxy استفاده می کنم اونو می تونين از اين آدرس http://www.geocities.com/sasoolee/sasoolee.zip دانلود کنين. رضا - اراک سرويس دهنده من هنوز بی بی سی را فيلتر نکرده و احتمالاً يکی دو روزی را فرصت دارم. از اين فرصت استفاده ميکنم و انزجارم را از اقدامات کوته فکرانی که با گردش آزاد اطلاعات نزد ما ايرانيان چنين ميکنند، اعلام ميکنم. اما اين که در آينده چه خواهم کرد؟ حتماً از هر طريق که شده دسترسی روزانه ام را به بی بی سی حفظ خواهم کرد. فريد - تهران من هم از ديدن اين پيغام روی صفحه مانيتور تعجب کردم. اميدوارم به زودی اين مشکل حل شود. اکنون من از طريق يک سايت فيلتر شکن فوق العاده قوی به سايت شما دسترسی پيدا کرده ام. آرش - تهران متاسفانه دولت ايران ساده ترين حق هر انسان که حق دانستن است را از جامعه ايران سلب کرده است. گرچه آنها نيز دير يا زود متوجه خواهند شد که عصر محدود کردن گذشته است. در حال حاضر به علت فيلترينگ غير منطقی و وسيع اينترنت اغلب مردم راههای عبور از فيلتر را می دانند، ولی به اعتقاد من بايد دولت ايران تحت فشار مردم و نهادهای بين المللی قرار گيرد تا دست از اين کار بردارد. مصطفی صحرايی - تهران متاسفانه يکی از بهترين و معتبرترين سايتهای خبری فارسی زبان مسدود شد که باعث تاسف است. ولی من هيچگاه مغلوب فيلترينگ نميشوم و با نصب نرم افزارهای عبور از فيلتر به آخرين اخبار و مطالب مفيد بی بی سی دسترسی خواهم داشت. قربانی - مشهد در ظاهر بی طرفانه اطلاع رسانی بويسله شما شکی نيست، اما خوب شما نحوه بيان کاملا هدفدار در خدمت سياستهای استعماری انگليس داريد، به هرحال من فکر کنم بستن اين سايت بدليل قصد سو استفاده و بهره وری از افکار درون کشور کار منطقی بود. آرش - لندن کلا بنده با فيلتر مخالفم ولی بی بی سی هم بايد سزای سخن پراکنی ها، خبر رسانی به صورت هدفدار و تحريف هايش را با فيلتر ببيند. حبيب ميرزايی - کويته - پاکستان هرچه تلاش برای فيلترينگ بيشتر شود تلاش ما به همان اندازه برای عبور از آن بيشتر می شود. هرچند که به مدد بلوغ فکری جوانان ايران عبور از سد خاکی فيلترينگ همانند زحمت خوردن يک جرعه آب است نه حتی يک ليوان آب. به هرحال ما ايرانی ها ضرب المثلی داريم با اين عنوان که " اين نيز بگذرد". فرهاد - تهران به محض فيلتر شدن سايت شما، از طريق يکی از سايتهای فيلتر شکن دوباره موفق به باز کردن و خواندن بی بی سی فارسی شدم...الان هم برای دريافت مطالب از طريق ای ميل رجيستر ميکنم. اين فيلترينگ، تهوع آور و نفرت آور است... نشان دهنده يک دولت بيمار و ترسيده است. مهداد - تهران هميشه از قديم گفتن انسان از هرچيزی که منع بشه نسبت به اون حريص تر ميشه! من از سال ۲۰۰۰ تا الان دارم از اينترنت استفاده ميکنم و به اندازه کافی تجربه دارم که وقتی به يک سايت فيلتر شده برميخورم بتونم فيلتر را رد کنم. به نظر من دولت با اين کارها جز خرابتر کردن وجه خودش هيچ کار ديگه ای انجام نميده ! مسعود - تهران متاسفانه دولت مثل هميشه در مقابل استفاده از ابزار و وسايل جديد مقاومت می کند، اين سياست هم مانند سياست های قبلی ( ويدئو ، ماهواره و . . . ) شکست خورده است. البته شما يه مقدار دير متوجه شديد که بسته شده، الان چند روز هستش که بسته شده، وقتی من ديدم که سايت بی بی سی هم بسته شده، واقعا داشتم شاخ در ميآوردم، رفتم با پروکسی وارد شدم، هر چه گشتم خبر خاصی نديدم که باعث بسته شدن بوده باشه، ولی به هر حال بی بی سی هم طعم گيوتين جمهوری اسلامی را چشيد، ولی کاربران اينترنت انقدر به هم محبت دارند که يک پروکسی وقتی پيدا می شه ، همه مطلع می شوند، من از سه روز پيش تا حالا شايد به ۵۰۰ نفر به خاطر سايت بی بی سی، پروکسی دادم و همه اونها رو مطلع کردم. فرزاد محمدی اين خبر يکی از بدترين اخباری بود که در يکی دو سال اخير دريافت کردم. به گمانم تندروهای تهران دارند خود رو برای يک درگيری کامل آماده می کنند. اميدوارم که هر کسی که کاری می تونه بکنه، جلوی کارهای اون ها رو بگيره. فرزاد - ناتينگهام من تقريبا ۹۰% اخبار خود را از سايت اينترنتی BBC ميگيرم و تقريبا با تمامی محتوای آن آشنام. من هم بعضی موقع ها بخاطر بعضی تحليل ها و طنز خبرها اين سوال برام بود که چرا اين سايت بسته نميشه ؟!؟ بسته شدن اين سايت که حدودا از اول بهمن شروع شد شايد مربوط به مسايل حول موضوع اتمی ايران باشه که به قول خودشان شايد می خواهند از جنگ روانی جلوگيری کنند و در واقعه با سرپوشی بر بحران کنونی، جو همراه و موافق داخل به تحقيقات هسته ای را از دست ندهند. احمد - اصفهان شايد سران حکومتی جمهوری اسلامی ايران، فکر کنند با هزينه کردن بيش از ۷ ميليارد تومان از بودجه کشور، می توانند کاربران ايرانی را محدود کنند، اما همانطور که سياست غلط آنها درباره ماهواره نتيجه عکس داده است، اين تصميم گيری نيز چنين خواهد شد. من شخصا با پرداخت هزينه ای معادل ۱۰ هزار تومان در سال، يک فيلتر شکن شخصی برای خودم دارم و تمام سايتهايی که فيلتر شده اند را بازديد می کنم و فکر نمی کنم تا مدتها فيلترينک ۷ ميليارد تومانی شرکت ديتا يا ساير ارائه دهنده خدمات بتونن جلو من را بگيرن. علی - تهران اينکه حکومت بعد از سانسور و فيلتر شديد کليه سايتهای سياسی سايت بی بی سی را مسدود نکرده بود کاملا شک بر انگيز بود و اين از تاثير بيش از اندازه بی بی سی در ايران حکايت دارد. به نوعی بايد سايت بی بی سی را کم خطرترين سايت از نظر خبر رسانی برای رژيم دانست. ولی فيلتر کردن اين سايت نيز رابطه مستقيم با روابط خارجی با انگليس و بخصوص گفته های اخير تونی بلر دارد. با اين حال من نيز همانند اکثر ايرانيها با استفاده از فيلتر شکن به راحتی به اين سايت و تمام سايتهای سياسی دسترسی دارم. فرهاد - تهران شايد لازم بود اين کار خيلی زودتر از اينها انجام بشه. اين اواخر بی بی سی ديگه شمشير رو از رو بسته بود و به تاخت به منافع ملی ايران ( بخصوص انرژی اتمی ) حمله ميکرد. در ضمن من فکر کنم دليل اينهمه بيننده که داريد صداقتتون نيست بلکه اينه که وب سايت فارسی قوی وجود نداره. من خودم از سر ناچاری اين سايتو ورق ميزنم و اگه سايت خبری بيطرف و در ضمن قوی وجود داشت حتی نگاهتون هم نميکردم. امير - لندن متاسفانه شرايط سياسی حاضر و وحشت مقامات از دسترسی مردم به اخبار واقعی موجب گرديد تا دسترسی مردم به يکی از مهمترين و حرفه ای ترين سايت های خبری، بی بی سی، مسدود شود. البته اين روزها انواع فيلتر شکن های جور و واجور در بازار و اينترنت يافت ميشود و فيلترينگ سايتها با اين نرم افزارها قابل عبور است. فريبرز - تهران داشتن هر گونه اطلاعات در ايران در اين زمان خطر بزرگی برای زمامداران آنجاست. آنها ميخواهند اخبار فقط از مجرای آنها به جامعه برسد و يا گاهی هيچگاه نرسد و گرنه اخبار بيطرف اين سايت فيلتر نميشد. البته بد هم نيست کسانی که خفقان را در آنجا حس نميکردند بيشتر متوجه شدند. الهام اميدواری - آمريکا من در تهران هستم و متاسفانه از وقتی که سايت بی بی سی فيتلر شده هيچ خبر دقيقی از جهان ندارم. الان هم از طريق فيلتر شکن به سايت BBC آمده ام. اميدوارم که هرچه زودتر فيلتر اين سايت را بردارند. نيما - تهران سايت بی بی سی تنها مرجع غير از مرجعهای سايت های داخلی بود که به خوبی به روز ميشد. ما ميتوانستيم از اين طريق با نظراتی متفاوت از نظرات دولت آشنا بشيم. من به شخصه اين کار را بخشی از فضای امنيتی که بزودی بر جامعه سايه خواهد افکند ميدانم. من از فيلتر شکن ها استفاده ميکنم. به دليل اينکه سايت بی بی سی به سرعت به روز می شود. روزبه - شيراز بايد خدمتتان عرض کنم که اين انسداد فراگير نبوده و من هم اکنون از سايت شما استفاده ميکنم. شايد بد نباشد که اين را هم بدانيد که من از سرور دولتی ايران هم استفاده ميکنم وهيچ مشکلی ندارم. سايت بی بی سی همچنان صفحه خانگی کامپيتر شخصی است و امروز هم مثل هميشه اخبار جهان و ايران را از طريق سايت خيلی خوب شما مطالعه کردم. اميدوارم مثل هميشه بيطرف بمانيد و هدفی جز اطلاع رسانی نداشته باشيد. روزگار بر وفق مرادتان باد. امان - اهواز سايت فارسی شما حدود ۱ هفته پيش فيلتر شده است اين اقدام دولت ايران جهت جلوگيری از آگاهی مردم از تحولات پرونده هسته ايران است من با فيلتر شکن به سايت شما دسترسی پيدا می کنم می توانيد ليستی از فيلتر شکنها در اختيار خوانندگان قرار دهيد يا آدرس سايت خود را تغيير دهيد. سينا - کرمان به نظر من اين کارها هيچگاه نخواهد نتوانست از گردش اطلاعات جلوگيری نمايد. خود من اکنون با استفاده از يک فيلترشکن در حال مطالعه سايت شما هستم و فکر هم نمی کنم که تعداد افرادی که چگونگی استفاده از انواع فيلترشکن ها را نمی دانند زياد باشد. س. ر. - تهران زياد عجيب نيست. معلوم بود بالاخره اين کار رو انجام ميدن. قضيه شبکه ملی که به قول خودشون ميخوان راه بندازند فکر کنم مشکلشون رو حل کنه. اينا با اين کار می خوان آخرين دريچه های اطلاعاتی رو ببندند. متاسفم. رضا - تهران با عنايت به پيشرفت تکنولوژی دور زدن فليتر کار دشواری نيست کما اينکه تاکنون من به همه سايتها ميتوانم دسترسی داشته باشم اما آگاهی در اين زمينه کم است. شما هم ميتوانيد کاری کنيد که اصلا سايت ما فليتر نشود يا لااقل نرم افزار های موثر فليتر کن را برای دانلود کاربران در سايتهای غير فليتر شده قرار دهيد. اگر مايل باشيد ميتوانم نرم افزاری را معرفی کنم که پس از نصب بی دغدغه و بدون کوچکترين افت سرعتی دسترسی به ساير سايتهای فليتر شده را آسان کند اينگونه نرم افزار ها را گسترش دهيد لا اقل شما به روشنگری ما ايرانيها کمک کنيد خودمانيها که بيزار از آگاهی ملت هستند. احمد - گناوه من در ايران هستم اصلا با فيلترينگ مشکلی ندارم چون به راحتی از سد آن می گذرم؛ بی بی سی رسانه ای است که گرفتنش يک روياست؛ می دونی مسئولان جمهوری اسلامی هم می دونن اين کار غيرممکنه که بتونن مردم رو از اطلاعات دور نگه دارن؛ فقط پول بيخودی خرج می کنن سايت ها رو فيلتر کنن اين پول رو می تونن جاهای ديگه خرج کنن. محمد مسعود خدمات | دولت ايران از هفته پيش دسترسی به وبسايت فارسی بی بی سی را برای کاربران داخل ايران مسدود کرده است، هر چند در روزهای اخير ايميل هايی از خوانندگان مبنی بر بازشدن مجدد اين سايت دريافت شده است. | سايت فارسی بی بی سی در ايران مسدود شد، نظرات شما |
وزارت آقای زنگنه که در دو دولت محمد خاتمی بر رشد خيره کننده درآمدهای نفتی ايران نظارت داشت، از سوی محمود احمدی نژاد و حاميان اصولگرای وی به فساد مالی متهم شده است. تازه ترين مورد مناقشه طرفين، دو قرارداد پتروشيمی برای احداث کارخانه های اتيلن بود که از سوی مجلس هفتم، واجد شرايط منصفانه مناقصه تشخيص داده نشد. اما وزير نفت دولت آقای خاتمی عقيده دارد کسانی که به وزارتخانه وی تهمت فساد مالی می زنند، خودشان کارنامه سياه دارند. آقای زنگنه در سخنانی که از سوی خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، نقل شده، گفته است: "چيزی که در اين ايام اخير اتفاق افتاد، عجيب نبود. من پيش بينی آن را کرده بودم و خود را برای بيش از اينها آماده کرده بودم. خيلی ها که داد می زنند آی دزد، آی دزد، خودشان در قافله دزدان هستند. همه را نمی گويم، برخی ها." وی با بيان اين که "وسوسه شيطان" همه انسانها را آسيب پذير ساخته، افزود: " شفافسازی در معاملات نفت خام و فرآورده از جمله کارهايی است که در طول هشت سال گذشته با قدرت انجام شده و امروز با افتخار میگويم که حتی يک دلار پول از ۱۹۰ ميليارد دلار پولی که بابت فروش نفت و فرآورده در طول هشت سال گذشته فروخيتم به جيب کسی نرفت." دستگاه شنود ندارم آقای زنگنه اعلام کرد که مدارکی درباره انگيزه غايی طرح اتهامات عليه وزارت نفت دارد و آنها را می تواند به آيت الله محمود شاهرودی، رييس قوه قضاييه ايران ارايه دهد، ولی وی افزود: "البته که من شنود و مراقبت اطلاعاتی ندارم. بنابراين مدارک من برای آقای شاهرودی محکمه پسند نيست. من سرنخها را می دهم. خودشان بروند مدارک محکمه پسند پيدا کنند." اشاره وزير نفت دولت آقای خاتمی به گزارشهای شنود دستگاه های اطلاعات موازی عليه وزرا و مديران اصلاح طلب است. در هشت سال گذشته اصلاح طلبان چندين بار اعلام کرده اند که لوازم شنودی را که محافظه کاران تندرو در دفاتر و جلساتشان جاسازی کرده بودند، کشف کرده اند. آقای زنگنه که يکبار در سال ۲۰۰۱ به دليل قراردادهای نفتی تا آستانه محاکمه در دادگاه نيز پيش رفته بود، ادعا کرده است برخی از کسانی که اتهامات فساد را مطرح می کنند، خواستار مجوز فروش نفت خام و فرآورده های نفتی شده بودند، ولی فاقد صلاحيت بودند. "اکنون آنها می گويند که سيستم اشکال دارد و اتهاماتی را مطرح می کنند. کدام فساد آشکاری بوده که آنها گفته اند و ما پيگيری نکرده ايم." اما منتقدان وزير نفت دولت آقای خاتمی می گويند که آقای زنگنه شرکتهای خارجی را به همتايان ايرانی آنها ترجيح می داده است. آقای احمدی نژاد نيز بعد از پيروزی خود قول داد به شرکتهای ايرانی در فعاليتهای نفتی بيشتر بها خواهد داد. حيف داريم، ميل نداريم منتقدان همچنين ادعا می کنند وزارت نفت در روزهای آخر رياست جمهوری آقای خاتمی برای انعقاد قراردادهای نفت و گاز و پتروشيمی مانند الفين هشتم و يازدهم "عجولانه شتاب" کرده و در نتيجه سرمايه ملی ايرانيان تباه شده است. اما آقای زنگنه در دفاع از خود گفت که رهبر جمهوری اسلامی از وی خواسته بود تا آخرين روز به وظايفش عمل کند، "وگرنه مواخذه خواهد شد." وزير نفت ايران بين دو واژه حيف و ميل تمايز قايل شد و اذعان کرد که "حيف در بيت المال زياد است، زيرا راندمانها کم است، اما ميل شدن يعنی دزديدن. من قبول دارم در صنعت نفت حيف انجام می شود، ولی ميل نداريم." وی يکی از حيفهای وزارت نفت خود را نرساندن ظرفيت توليد نفت ايران به چهار و نيم ميليون بشکه در روز و فروش آن به قيمت ۴۵ دلار دانست. ظرفيت توليد نفت ايران در آخرين روزهای دولت آقای خاتمی به چهار ميليون و ۲۰۰ هزار بشکه در روز رسيد، هرچند مطابق برنامه سوم توسعه اقتصادی ايران که در سال ۱۳۸۳ خورشيدی خاتمه يافت، اين رقم می بايست به پنج ميليون بشکه رسيده باشد. خوب شعار می دهند همچنين در ساليان اخير يکی از انتقادهای کارشناسان به وزارت نفت اکراه از ساخت پالايشگاه بوده که ايران را ناگزير به واردات بنزين برای برآوردن نيازهای فزاينده مصرف کنندگان کرده است. آقای زنگنه پاسخ داد: "پالايشگاه سازی تا يک سال و نيم پيش اصلا اقتصادی نبود. نه تنها ما نساختيم که در کل دنيا هم پالايشگاهی ساخته نشد. الان هم که مجلس اجازه ساخت و توسعه پالايشگاه ها را داده، به شرط اقتصادی بودن طرح است. دوستان خوب شعار میدهند، ولی مصوبه شان مشروط به اقتصادی بودن است که بايد سرمايه گذاری از محل خود طرح بازپرداخت شود. آن وقت به وزير بيچاره ايراد می گيرند که چرا پالايشگاه نساختيد؟" وزير نفت ايران همچنين اعترض به اقتصادی نبودن برنامه های صادرات گاز را بی مورد دانست و گفت: "اين مساله در حضور مسوولان ارشد نظام تصميم گيری شده است. بنابراين انتقادات را توهين به ملت تلقی میکنم. من يک شهروند عادی جمهوری اسلامی هستم. کسی نيستم که به تنهايی و سرخود تصميم بگيرم." آقای زنگنه که پيشتر نيز سياست آقای احمدی نژاد، رييس جمهور جديد، درباره "توزيع درآمد نفت بر سر سفره خانواده های ايرانی" را به باد انتقاد گرفته بود، در مصاحبه اش با خبرنگاران گفت: "کسی که میگويد ۵۳ ميليارد دلار ثروت مردم دست شرکت نفت است، نمیداند که نمی شود يک چک کشيد و نفری هزار دلار به هر ايرانی داد. وزير نفت آينده هم نمیتواند روز اول کاری اش به توصيه يک روزنامه چنين کاری را انجام دهد. اين کار خلاف قانون اساسی و مصالح نظام است." سر ما بلا نياوريد در حالی که آقای احمدی نژاد قول داده است وزارت نفت را از چنگال "مافيای خانوادگی" پاکسازی کند و مجلس هفتم درباره تخلفات احتمالی مديران اين وزارتخانه تحقيق و تفحص می کند، وزير نفت ايران ابراز خوش بينی کرد که وی و همکارانش به دست محافظه کاران تحت پيگرد قضايی قرار نگيرند. وی هشدار داد: "مديرانی که می آيند، بدانند هر بلايی سر ما بياورند، چند سال بعد سر خودشان می آيد. خوشبختانه رييس جمهور با رای مردم انتخاب شده است. کودتا نشده که بلايی سر مديران جمهوری اسلامی بيايد. البته طبيعی است که يک سری مديران عوض می شوند، زيرا جابجايی قدرت و چرخش آن، لازمه مردمسالاری است." آقای زنگنه برای مناظره با محافظه کاران تندرو درباره عملکرد خود و مديرانش اعلام آمادگی کرد، ولی يک شرط گذاشت: "بزرگترهايشان بيايند، من با کوچکها مناظره ای ندارم." به خدا شکايت می برم وزير نفت ايران تلخ ترين لحظات کاری خود را زمانی دانست که مديران تحت امرش را به دادگاه می بردند ولی وی نمی توانست دفاع کند. آقای زنگنه گفت: "متاسفانه عده ای که هر اتهامی را مطرح و ما را خائن اعلام می کنند، نمیتوانند چيزی را اثبات کنند. بعد هم میگويند حلال کنيد و ببخشيد! ولی مگر میشود آبروی از دست رفته را دوباره به دست آورد؟ من فقط به خدا شکايت می برم و آبرويم را از او طلب میکنم." اکبر هاشمی رفسنجانی، نامزد نهمين انتخابات رياست جمهوری ، نيز بعد از شکست خود در نامه ای مراجع قضايی ايران را فاقد توانايی رسيدگی به شکايتش در مورد تخلف و تقلب دانسته و گفته بود که به محضر خداوند شکايت می کند. محافظه کاران آقای رفسنجانی را يکی از "پدر خوانده های مافيای نفت" ايران خوانده اند، ادعايی که وی و پسرش مهدی هاشمی، يکی از مديران وزارت نفت، رد کرده اند. به دانشگاه باز می گردم آقای زنگنه درباره آينده حرفه خود گفت که می خواهد از آغاز سال تحصيلی جديد در دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسی تهران تدريس کند و قصد دارد درس اقتصاد سياسی نفت را تدوين کند تا در دانشگاه ها تدريس شود. پيشتر، عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت آقای خاتمی نيز گفته بود که از اول مهر در دانشگاه تهران به تدريس خواهد پرداخت. وزير نفت ايران همچنين حقوق خود را با همتای سعودی خود مقايسه کرد و گفت: "آخرين حقوق سال ۱۳۸۳ من يک ميليون تومان بود که امسال نمیدانم به چه دليلی کمی بيشتر شده است. اين در حالی است که وزير نفت عربستان سالانه ۱۸ ميليون دلار حقوق دارد و کل دريافتی من بابت وزارت سالانه ۱۲ هزار دلار است." عربستان سعودی به عنوان بزرگترين توليد کننده نفت جهان بيش از ۹ ميليون بشکه در روز توليد دارد و درآمد نفتی اش در سال گذشته به بيش از ۱۰۴ ميليارد دلار رسيد. سرانه درآمد نفتی هر عربستانی در سال گذشته ميلادی چهار هزار و ۵۱۱ دلار بود. اين رقم برای ايرانيان حدود دو هزار دلار برآورد شده است. درآمد نفتی ايران در سال ۲۰۰۴ با حدود سه و نيم ميليون بشکه توليد روزانه ۳۱ ميليارد دلار بود. خدمات | بيژن نامدار زنگنه، وزير نفت ايران، که وزارتخانه اش از زمان انتخابات رياست جمهوری ۲۳ ژوئن زير فشار محافظه کاران قرار گرفته و به حيف و ميل دارايی ملت متهم شده، اعلام کرد که مديران تحت امرش حتی يک دلار از فروش نفت به حساب شخصی خود نريخته اند. | زنگنه: خيلی ها می گويند آی دزد، ولی در قافله دزدان هستند |
روان ويليامز، در اين مقاله نوشته است: هر مرگ غير منتظره ای، برای دين آميخته با آرامش و جوابهای از پيش حاضر، مسئله ساز است، چه برسد به حادثه ای در ابعاد گستردگی حادثه اخير (زلزله اقيانوس هند) که تنها به انسان احساس خشم توام با ناتوانی القا می کند. اين ناتوانی به حدی است که به اعتقاد آقای ويليامز، ما نه می دانيم چطور با آن برخورد کنيم و نه اينکه چطور شرايط را بهتر کنيم و درنهايت امری اجتناب ناپذير خواهد بود که نه گريزی از آن وجود دارد و نه می توان احساس خوبی نسبت به آن داشت. اسقف اعظم کليسای کانتربری اذعان می کند که در چنين شرايطی، در وجود خدايی که در نظرش رنج و عذابی به اين گستردگی رواست، ترديد ايجاد می شود و به اعتقاد آقای ويليامز، شگفت انگيز يا حتی اشتباه بود اگر چنين ترديدی بوجود نمی آمد. روان ويليامز می نويسد ديدگاه سنتی اين است که خدا نه مسئول رفتار ماست و نه مسبب اتفاقاتی که در جهان رخ می دهد. اتفاقات يا معلول ها، همه بواسطه دليل يا علتی رخ می دهند که می توان در يک نمودار رابطه آنها را ترسيم کرد و درواقع راهی برای رويارويی با آن يافت. بنابراين به اعتقاد آقای ويليامز انتظار اينکه خدا هميشه در مواقع خطر وارد صحنه شود و از آن جلوگيری کند غيرمعقول به نظر می رسد، اما او اين سوال را مطرح می کند که بالاخره تا چه حد تلفات و خطر را می توان برای اين جهان قابل قبول دانست؟ اسقف اعظم کليسای کانتربری می پرسد اگر قرار نيست خدا به کمک انسان بيايد پس چرا مومنان دعا می کنند و از خدا درخواست کمک يا شفا دارند؟ نويسنده در توضيح می نويسد اگر آنها با خود صادق باشند، دعا را ابزاری برای ايجاد راه حل های جادويی، که جهان را برای همه امن کند، درنظر نخواهند گرفت. روان ويليامز می نويسد حقيقت شگفت آور اين است که دين از چنين آزمونهايی بارها و بارها موفق بيرون آمده، نه بخاطر اينکه شفابخش و آرامش دهنده يا قادر به توضيح حادثه رخ داده است، بلکه به اين دليل که افراد مومن هيچگاه نمی توانند آنچه را که به آنها نشان داده شده انکار کنند. آقای ويليامز اعتقاد دارد مومنان آموخته اند که جهان را هديه ای بدانند و در حوادثی که تنها در موردشان می توانند سکوت کنند يا با حيرت شاهد وقوع آن باشند، حقيقتی نهفته است. گرچه اينگونه اعتقاد به شدت با حوادثی که بر اساس تجربه انسان حاکی از وجود جهانی قراردادی هستند در تضاد است. اما مهمتر از همه، نظر اسقف اعظم کليسای کانتربری اين است که افراد مذهبی، ديگر انسانها را با شگفتی توام با سکوتی نگاه می کنند که خدا آنرا در وجودشان هويدا ساخته است و در واقع ارزش بسيار زياد حيات را می بينند و اين همان احساسات تندی است که به اعتقاد آقای ويليامز، باعث می شود افراد مومن و معتقد، در هنگام بحث در مورد سقط جنين يا مرگ اختياری افراد مبتلا به بيماری های لاعلاج، افرادی لجباز و غير منطقی به نظر برسند، چرا که از نظر آنها در اين جهان، جان اضافی وجود ندارد. روان ويليامز اعتقاد دارد افراد مومن بايد الان بجای تلاش برای درک حادثه رخ داده، واکنشی را نشان دهند که شرايط را برای افراد زنده مانده در اين حادثه به هر نحو تغيير دهد. او درباره خصوصيات افرادی که در حال حاضر در اين حادثه، چه بعنوان آسيب ديده و چه بعنوان امدادگر دخيل هستند می نويسد: آنها کمترين ميزان انرژی را برای خشم از نبود توجيه منطقی و مذهبی تلف می کنند و نسبت به سوال فلسفی يا اعتقادی مهم ما، بی اعتنا هستند. از نظر آقای ويليامز آنها از قدرت و ديد صحيح برای عبور از اين بحران برخوردارند و خود را موظف به خدمت و ابراز عملی عشق می دانند و در اين بين خداوند به شکلی بسيار ساده، همراه با آنها نمودار خواهد شد. خدمات | روان ويليامز، اسقف اعظم کليسای کانتربری، بالاترين مقام کليسای اسقفی انگلستان روز يکشنبه در مقاله ای که در هفته نامه ساندی تلگراف به چاپ رسانده، از زاويه ای روحانی و اعتقادی، به بررسی فاجعه زمين لرزه بستر اقيانوس هند که به مرگ بيش از يکصد و پنجاه هزار تن در کشورهای حاشيه اين اقيانوس انجاميد پرداخته است. | اسقف اعظم کانتربری: چنين شرايطی باعث ترديد در وجود خدا می شود |
آنها استدلال می کنند که محدود کردن ميزان تصاعد دی اکسيد کربن در جو بر عهده آژانس دولتی حفاظت محيط زيست است. آنها می گويند که دی اکسيد کربن عمده ترين گاز گلخانه ای است که باعث گرمتر شدن زمين می شود و بايد در ميان آلاينده ها طبقه بندی شود. مخالفت دولت بوش دولت آمريکا می گويد که دی اکسيد کربن براساس قوانين فدرال يک آلاينده نيست و حتی اگر چنين بود، اين اختيار را داشت که نظارت بر ميزان تصاعد آن را اعمال کند يا نه. يک دادگاه تجديد نظر فدرال اخيرا در اين مورد به نفع دولت بوش رای داد. اگر ديوان عالی آمريکا اين رای را قبول نکند، می تواند تاثيری عميق بر زندگی مردم آمريکا به جا بگذارد. ديوان عالی در سال جاری حکم خود را اعلام خواهد کرد. برای مثال چنين حکمی می تواند راه را برای وادار کردن کارخانه داران به بهبود بازدهی سوختی به عنوان راهی برای کاهش توليد دی اکسيد کربن هموار کند. شکی نيست که جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا، به سختی با اين نظر مخالفت خواهد کرد. او زمانی که ابتدا در انتخابات رياست جمهوری مبارزه می کرد از نظارت بر ميزان توليد دی اکسيد کربن حمايت کرد اما پس از پيروزی تنها از گام های داوطلبانه برای کاهش تصاعد دی اکسيد کربن حمايت کرده است. او استدلال می کند که هر رويکردی غير از اين به شرکت های تجاری صدمه خواهد زد و باعث افزايش بيکاری خواهد شد. خدمات | گروهی از ايالات و سازمان های غيردولتی هوادار محيط زيست از ديوان عالی آمريکا خواسته اند پرونده ای را که پيشتر در دادگاه های قبلی رد شده بود و خواستار وادار کردن دولت به اعمال محدوديت هايی بر توليدکنندگان انرژی و شرکت های اتومبيل سازی در زمينه ميزان توليد دی اکسيد کربن می شود بررسی کند. | دولت آمريکا در رابطه با آلودگی محيط زيست به دادگاه کشانده شد |
معدن سوما دولتی نیست و توسط شرکتی خصوصی اداره میشود. اما سوال اینجا است که چرا بسیاری دولت اسلامگرای رجب طیب اردوغان را مسئول مستقیم این حادثه میدانند؟ پس از اعلام خبر یکی از مرگبارترین حوادث صنعتی ترکیه، بسیاری امیدوار بودند که در ایام فاجعه ملی، گروهها و دستههای سیاسی مختلف کشور اختلافات را برای التیام دردها کنار بگذارند و در کنار هم بایستند. اما چنین نشد. بسیاری از گروههای سیاسی تلاش کردند از حادثه معدن سوما برای فشار بر دولت استفاده کنند. اما دولت و شرکت صاحب معدن سوما نیز با عدم پذیرش مسئولیت، کمکی به فرو کش کردن تنش نکردند. آتیلا کارت نماینده حزب جمهوری خلق میگوید حادثه سوما اگر در کشوری غربی اتفاق میافتاد احتمالا برخی از مقامهای بلند پایه دولتی برکنار میشدند یا استعفا میدادند. او میگوید: "یک وزیر دولت اگر کمی وجدان و غرور سیاسی داشت و احساس مسئولیت می کرد، می بایستی فورا استعفا می داد، اما چنین نشد." 'ایمنی فدای سود میشود' مخالفین دولت آقای اردوغان را متهم میکنند که بسیاری از معادنی را که پیشتر دولتی بودند، به بازرگانانی واگذار کرده است که از لحاظ سیاسی به او نزدیکند. منتقدان میگویند صاحبان جدید این معادن مسائل ایمنی را قربانی صرفه جویی در هزینهها و کسب منفعت بیشتر کردهاند. اما دولت اتهامات را رد میکند و میگوید در پنج سال گذشته معدن سوما ۱۱ بار توسط ماموران دولت بازدید شده است و قوانین نظارتی به درستی اجرا شدهاند. بلنت کنیش سردبیر روزنامه انگلیسی زمان میگوید قوانین ایمنی خوبی در کشور وجود دارد، اما شرکتهای خصوصی آن را اجرا نمیکنند، صاحب شرکت معدن سوما به کارگران روزی ۲.۵ تا ۳ دلار حقوق میداد، ابتدا دستمزدشان را دزدید، حال زندگیشان را." پس از حادثه معدن سوما، آقای اردوغان برنامهها و سفر خارجیاش را لغو کرد و به سوما رفت و سه روز عزای عمومی اعلام کرد. اما حضور او در سوما بر تنشهای موجود افزود. هنگام ورود نخست وزیر به سوما، برخی از معترضین و خانواده معدنچیان او را هو کردند و به اتومبیل حامل نخست وزیر حمله کردند. نیروهای امنیتی و برخی از همراهان نخست وزیر با تعدادی از معترضین درگیر شدند. لحظه ای که یوسف یرکل، یکی از مشاوران نخست وزیر با لگد به یکی از معترضین که بر روی زمین افتاده بود حمله کرد توسط عکاسی شکار شد و در مطبوعات ترکیه و بین المللی منتشر شد. آقای یرکل بعدا عذرخواهی کرد، اما تصویر او بسیاری از اهالی ترکیه را خشمگین کرد. 'هو کنی سیلی میخوری' چند روز بعد، تصاویر ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد که نشان میداد آقای اردوغان به یکی از معترضین در مورد حادثه سوما میگوید: "اتفاقه، اتفاقیه که افتاده، کار خداست... اگر تو نخست وزیر کشور را هو کنی، سیلی میخوری." نشر این ویدئو از آقای اردوغان انتقادات زیادی را علیه او بر انگیخت. آقای اردوغان در مصاحبهاش با خبرنگاران در سوما با ارائه مثالهایی از حادثههای مرگبار قرن ۱۹ میلادی در معادن بریتانیا و قرن بیستم ایالات متحده آمریکا گفت، "کار معدن شغل خطرناکی است، چنین حوادثی بخشی از خطرات این حرفه است." بسیاری صحبتهای او را غیر مسئولانه خواندند. حدود سه ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری ترکیه بر گزار خواهد شد. احتمال میرود که آقای اردوغان خود را نامزد پست ریاست جمهوری کند. در چند روز گذشته بسیاری از تحلیلگران ترکیه این سوال را مطرح کردهاند، آیا او شایسته پست ریاست جمهوری ترکیه است؟ آیا او خواهد توانست در روزهایی که کشور با فاجعه ای ملی از این دست روبرو است، رهبری برای التیام دردها و نزدیک کردن مردم به هم باشد؟ مخالفت حزب حاکم با بررسی ایمنی معادن اوزگور اوزل یکی از نمایندگان حزب مخالف جمهوری خلق در منطقه میگوید پس از دریافت گزارشهایی مبنی بر مرگ معدنچیان و افزایش حوادث در معادن ترکیه، در اواخر ماه آوریل با حمایت حزب ناسیونالیست ام اچ پ و حزب ب د پ، که طرفدار کردها است، طرح پیشنهادی برای بررسی ایمنی در معادن ترکیه به مجلس داده بودند. اما حزب حاکم با این پیشنهاد مخالفت کرد. منتقدان دولت آقای اردوغان را مسئول حوادث در معادن ترکیه می دانند. مصطفی اکیول یکی از تحلیلگران ترکیه می گوید در قبال فاجعه سوما دولت می بایستی یک لحن عذرخواهانه را پیش میگرفت، "از زمانی که حزب عدالت و توسعه قدرت را به دست گرفته، صنایع ترکیه رشد زیادی کرده، اما استانداردهای ایمنی فراموش شده. در یک دهه گذشته مرگ کارگران به اتفاقی روزمره مبدل شده است. در این سالها دولت در جواب منتقدین همواره گفته حوادث بخشی از خطرات این صنعت است، نباید نگران بود." بسیاری از کشورهای غربی به دنبال حوادث مرگبار در معادنشان، قوانین ایمنی شان را تغییر دادند. مثلا کانادا پس از فاجعه سال ۱۹۹۲ معدن وستری که ۲۶ معدنچی کشته شدند، قوانین ایمنی سفت و سختی وضع کرد. دستگاه های نظارتی مرتبا وضعیت ایمنی معادن را نظارت می کنند و شرکتهای بیمه از بیمه شرکتهایی که استاندارد ایمنی پایینی دارند خود داری می کنند. در سال ۲۰۱۰ در سن خوزی شیلی ۳۲ معدنچی برای دو ماه در زیر زمین گیر کردند. عملیان نجات آنها بیش از دو ماه طول کشید، اما معدنچیان سالم بیرون آمدند. رئیس جمهوری شیلی اکثر مسئولان دولتی دستگاه نظارت بر ایمنی معادن را اخراج کرد. دادگاهی متهمان حادثه معدن شیلی همچنان ادامه دارد. گفته میشود که ترکیه رتبه سوم را میان کشورهایی دارد که بالاترین آمار مرگ کارگران در محیط کار را دارند. در هفت دهه گذشته سه هزار کارگر در ترکیه کشته شده است. دیروز تعدادی از مدیران ارشد شرکت صاحب سوما دستگیر شدند و تحقیقات در باره علت این حادثه ادامه دارد. اما مخالفین و فعالان کارگری میگویند دولت بایستی مسئولیت این حادثه را بپذیرد و برای بهبود شرایط کار و ایمنی کارگران قوانین سختتری وضع کند. | آخرین جنازه قربانیان معدن سوما روز شنبه بیرون کشیده شد، دولت شمار قربانیان را ۳۰۱ نفر اعلام کرد، عملیات نجات را خاتمه داد و درب معدن با دیوار بسته شد. اما خشم بسیاری از خانواده های قربانیان و مخالفان علیه دولت هنوز فروکش نکرده است. در سوما و برخی شهرهای دیگر ترکیه از جمله ازمیر، استانبول و آنکارا پلیس با برگزاری هر گونه اعتراضات برخورد می کند. | فاجعه معدن ترکیه، دردسر دیگری برای اردوغان |
سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه هم این تحریمها را "غیرقانونی" خواند. امروز در یک نشست خبری، مایک پومپئو وزیر خارجه و اعضای ارشد دولت آقای ترامپ این تحریمها را اعلام کردند. بجز ایران تحریمهایی هم برای نیکلاس مادورو رئیسجمهور ونزوئلا اعلام شد. استیون منوچین وزیر دارایی، مایک اسپر وزیر دفاع، ویلبر راس وزیر بازرگانی، رابرت اوبراین مشاور امنیت ملی در امور ایران و ونزوئلا و کلی کرافت سفیر آمریکا در سازمان ملل نیز در این نشست خبری حضور داشتند. آقای پومپئو گفت: "نزدیک به دو سال است که مقامهای فاسد تهران با رژیم نامشروع ونزوئلا برای خنثی کردن تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل همکاری میکنند." او حکومت ایران را "ضدیهود رادیکال تروریست" خواند و گفت تحریمهای امروز "هشداری" است که "صدای آن باید در تمام جهان شنیده شود." به گفته وزیر خارجه آمریکا آقای ترامپ فرمانی صادر کرده که "ابزاری قدرتمند و جدید است برای تحکیم تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل علیه ایران." آقای پومپئو تاکید کرد اروپا باید از تحریمهایی که آمریکا اعلام کرده با تحریم ایران در سازمان ملل حمایت کند. تحریمهای تازه آمریکا علیه ایران استیون منوچین وزیر دارایی آمریکا نیز در این نشست خبری حضور داشت و تحریمهای تازهای را برای سازمان انرژی اتمی ایران و مقامهای آن اعلام کرد. او گفت شرکت شهید همت و شرکت حاج علی مودت نیز تحریم خواهند شد. آمریکا میگوید ایران با اقدامهایی مثل حمله به تاسیسات نفتی عربستان قطعنامه سازمان ملل در زمینه تحریم تسلیحاتی ایران را نقض کرده است. برای این کار آمریکا به قطعنامهای استناد کرده که مبنای آن توافق هستهای ایران و قدرتهای جهانی (برجام) است در حالی که آمریکا از اردیبهشت ۱۳۹۷ پیش یکطرفه از برجام خارج شد. ایران از سال بعد تعهدهای برجامی خود در زمینه فعالیت هستهای را در پنج مرحله کنار گذاشت. آقای پومپئو امروز گفت "برجام برای ایران فرصتی بود تا به ساخت سلاح هستهای نزدیک شود." تلاش اخیر آمریکا برای برگرداندن این تحریمها در شورای امنیت سازمان ملل با ناکامی بزرگی مواجه شد و جز جمهوری دومنیکن کشور دیگری با آن همراهی نکرد و تقریبا تمام اعضای این شورا از جمله کشورهای اروپایی مشروعیت قانونی آن را زیر سوال بردند. دیگران چه گفتند؟ رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی رئیسجمهوری آمریکا هم گفت ایران قصد دارد "صادرکننده سلاح" شود اما آمریکا اجازه نخواهد داد "ایران بیش از این امنیت خاورمیانه را در خطر قرار دهد." او از شورای امنیت سازمان ملل خواست با تمدید تحریم تسلیحاتی ایران به وظایف خود عمل کند. آقای اوبراین همچنین از تحریم ۲۶ شخص حقیقی و حقوقی خبر داد و گفت: "ایران همچنان درباره برنامه هستهای خود دروغ میگوید و مانع حضور بازرسان سازمان ملل میشود." ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی پنجم شهریور در بیانیهای مشترک اعلام کردند که به توافقی دست یافتهاند که اجرای هرچه بهتر قطعنامه سازمان ملل را تضمین کند. بر اساس این توافق، ایران موافقت کرد "داوطلبانه" به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه دسترسی به دو مرکز هستهای را بدهد. ویلبر راس وزیر بازرگانی آمریکا هم اعلام کرد پنج دانشمند ایرانی به دلیل "پیشبرد برنامه هستهای ایران" تحریم میشوند. مارک اسپر، وزیر دفاع آمریکا گفت این تحریمها گام مهمی در حفاظت از مردم آمریکاست: "ایران به کشتیرانی و زیرساخت های منطقه ای حمله کرده و با توسعه سلاحهای بالستیک قطعنامههای سازمان ملل را نقض کرده است." "ما آمادهایم که در قبال تجاوزگری ایران واکنش نشان دهیم." کلی کرافت، سفیر آمریکا در سازمان ملل هم گفت "ما نیازی نداریم اکثریت در کنار ما بایستد. ایالات متحده نیرویی است بر حق و رهبر یک نظم چند جانبه." | دولت آمریکا تحریمهای تازهای را برای وزارت دفاع ایران و نهادهای مرتبط با برنامههای تسلیحاتی و هستهای اعلام کرد. هدف دولت آقای ترامپ این است که اعلام کند تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل که بزودی مهلتش به اتمام میرسد دوباره برقرار شدهاند هر چند که متحدان آمریکا از جمله کشورهای اروپایی چنین اقدامی را زیر سوال بردهاند. | آمریکا تحریمهای تازه ایران را اعلام کرد |
خستگی و خواب، سوار بر متروی تهران- کرج انتظار التماس ميدان هفت تير: تلاش برای معاش پله های پل عابر پياده در ميدان هفت تير تهران معصوميت: عکسی از دخترم ياسمين اميد جوانی در فرحزاد، عنوان عکس: زندگی اسب در کرمانشاه پايان يک آغاز خدمات | مجموعه عکس های زير را علی زروان با عنوان "عشق، زندگی، سختی، زيبايی" فرستاده است: | مجموعه عکس: عشق، زندگی، سختی، زيبايی |
تحقيقات هاتن تصوير کاملا روشنی از چگونگی تهيه آن گزارش و نحوه برخورد با آن پس از پخش و واکنش هيئت امنای بی بی سی در پشت صحنه فراهم می کند. در جريان ملاقات اندرو گيليگان با ديويد کلی چه گذشت درباره زمان نخستين ديدار آنها ابهاماتی وجود دارد. آقای گيليگان می گويد اولين ديدار آنها اوايل سال ۲۰۰۱ انجام شد اما دکتر کلی می گفت آنها در سپتامبر ۲۰۰۲ ملاقات کرده اند. اما اين مساله در مقايسه با بحث بر سر اين که هر يک آنها در ديدار سرنوشت ساز روز ۲۲ مه ۲۰۰۳ چه گفته است، رنگ می بازد. اين ملاقات مستقيما به طرح ادعاهايی در گزارش اندرو گيليگان منجر شد که براساس آن گفته شد دولت بريتانيا و به ويژه الستر کمبل، رئيس دفتر نخست وزير، با تاکيد براين که عراق می تواند تنها ظرف ۴۵ دقيقه سلاح های تخريب گسترده خود را به کار اندازد، محتوی گزارش دولت را غليظ تر کردند. زمانی که دکتر کلی در روز ۱۵ ژوئيه در کميته امور خارجی پارلمان حاضر شد، گفت که اين اندرو گيليگان بود که طی آن ملاقات ابتدا مساله ادعای ۴۵ دقيقه و آقای کمبل را به زبان آورد. اليويا بش، از دوستان آقای کلی، به هنگام ارائه شهادت در تحقيقات هاتن اين گفته آقای کلی را تصديق کرد و گفت در اين جلسه اندرو "بازی حدس اسامی" را شروع کرد. راشل، دختر ديويد کلی گفت پدرش از اينکه آقای گيليگان چنين قاطعانه از گفتگويشان نتيجه گيری کرده است دچار "ناباوری" شده بود. دکتر کلی در مصاحبه امنيتی خود در وزارت دفاع در روز ۴ ژوئيه ادعا کرد محتوی گزارش خبری آقای گيليگان، که براساس ملاقات با او تهيه شده بود، برايش بيگانه است. آقای گيليگان نيز در جريان تحقيقات لرد هاتن اذعان کرده است که دکتر کلی کلمه "جذاب تر" کردن گزارش را در جريان گفتگويشان به تقليد از او استفاده کرد. با اين حال به نظر می رسد که دکتر کلی به هنگام ارائه شهادت در برابر کميته اطلاعاتی و امنيتی پارلمان در روز ۱۶ ژوئيه اشاره کرده باشد که "ممکن است" او ابتدا از اين کلمه استفاده کرده باشد. اما گزارشگر بی بی سی در جريان ارائه شهادت در تحقيقات هاتن اصرار ورزيد که اين دکتر کلی بود که ابتدا مساله مربوط به ۴۵ دقيقه و کلمه "کمبل" را پيش کشيد و او حتی پيش از پايان ملاقات خود با دکتر کلی يادداشت ها و نقل قول های خود را به او نشان داده بود تا از صحت آنها اطمينان يابد. از دکتر کلی چگونه درباره تماس های او با سوزان واتس، خبرنگار علمی بی بی سی، سوال شد؟ آنچه دکتر کلی در جريان ديدار روز ۱۵ ژوئيه خود با نمايندگان پارلمان نمی دانست اين بود که ز دو نفر از اعضای کميته روابط خارجی مجلس از سوی گيليگان در جريان تحولات قرار گرفته بودند. اعضای اين کميته قبلا خبرنگار بی بی سی را احضار کرده بودند. آقای گيليگان در ای ميلی که برای يکی از اعضای کميته از حزب ليبرال دموکرات فرستاده بود، سوالاتی را برای پرسش از دکتر کلی پيشنهاد کرد که به قول او می تواند به دولت آسيب شديد برساند. او همچنين از دکتر کلی به عنوان منبعی که به همکارش سوزان واتس در برنامه "اخبار شب" گفته بود که نويسندگان سند دولت به ادعای مربوط به ۴۵ دقيقه "چنگ انداخته" و "آن را از مقياس های درست خارج کرده بودند" نام برد. در آن زمان بی بی سی نام دکتر کلی به عنوان منبع خبرهای خود را علنی نکرده بود و در همان ای ميل آقای گيليگان گفت که تا جايی که مساله به هويت منبع او مربوط است "ما هويت هيچ کس را تاييد يا تکذيب نمی کنيم." برنامه راديو ۴ چگونه با اين ماجرا برخورد کرد؟ اسنادی که تسليم تحقيقات هاتن شد آشکار کرده است که در همان روزی که گزارش اندرو گيليگان پخش شد، سردبيران برنامه خبری "امروز" ارزيابی شيوه پخش آن را آغاز کردند. دليل اين شتاب، شکايت دفتر نخست وزير بود که اين خبر نه تنها صحت نداشته، بلکه به دولت فرصت داده نشد از پيش به آن واکنش نشان دهد و جزئياتی که دفتر نخست وزيری به طور داوطلبانه ارائه کرده بود نيز ناديده گرفته شد. کوين مارش سردبير برنامه "امروز" در ايميلی به استفان ميشل، سرپرست اخبار راديو تاکيد کرد که خبر گيليگان "به هيچ وجه غلط" نبود. وی همچنين اصرار ورزيد که هرچند برای جويا شدن واکنش دولت با دفتر نخست وزير تماس گرفته نشده بود، اما از وزارت دفاع خواسته شده بود واکنش نشان دهد. اما وزارت دفاع نيز ناراضی و معتقد بود که در جريان تماس مسئولان برنامه "امروز" با آن وزارتخانه، ساعاتی پيش از پخش آن، آن وزارتخانه در جريان محتويات گزارش اندرو گيليگان گذاشته نشده بود. بی بی سی اين ادعا را نيز رد کرد. ريچارد سمبروک، سرپرست اخبار بی بی سی، در نامه ای در روز ۲۹ ژوئن جزئيات شماری از تماس های تلفنی با وزارت دفاع را که می گفت در روز ۲۸ مه گرفته شده بود فاش کرد. وی گفت در جريان اين تماس ها تاييد شد که ادم اينگرام، از معاونان وزارت دفاع، صبح روز بعد به گزارش "تسليحات کشتار جمعی" گيليگان پاسخ خواهد داد. جف هون، وزير دفاع ۱۱ روز بعد با آقای سمبروک ديدار کرد و صورت جلسه وزارت دفاع نشان می دهد که آقای سمبروک در آن ملاقات پذيرفت که اشتباه کرده است و پوزش خواست. اما در شواهدی که به کميته تحقيقات ارائه شد، مدير بی بی سی گفت در ملاقات مزبور گفت تنها در صورتی حاضر به عذرخواهی است که معلوم شود بی بی سی بر خطا بوده است. براساس صورت جلسه های وزارت دفاع، آقای سمبروک در همان ديدار با وزير دفاع درباره آينده آقای گيليگان تامل می کند و می گويد "ما در فکر بهترين راه استفاده از اندرو" هستيم بدون آنکه او را از برنامه "امروز" برداريم. حکم درباره گيليگان در روز بعد از انتشار گزارش، حمايت از آقای گيليگان قوی بود و يکی از سردبيرانش با ارسال ايميلی به او با کلمات "هفته عالی و خبرهای عالی که به خوبی تنظيم و نقل شده است" از او ستايش کرد. در روز ۹ ژوئن، درحالی که مشاجره ميان دولت و بی بی سی در اوج خود بود، آقای مارش در ايميلی اشاره کرد که الستر کمبل چگونه "عقب نشينی کرده و نمی داند چه بکند." اما سردبير برنامه "امروز" ۱۸ روز بعد، در ای ميل ديگری به آقای ميشل، گزارش آقای گيليگان را "کاری از نوع روزنامه نگاری کاوشگرانه" توصيف کرده که "فقط نقص در شيوه گزارشگری دارد." همچنين درباره تغييراتی در شيوه های کاری او پيشنهاداتی داده شد. با اين حال آقای سمبروک همان روز، يعنی ۲۷ ژوئن، در نامه ای به الستر کمبل، رئيس دفتر نخست وزير، از گزارشگری آقای گيليگان شديدا دفاع کرد. وی همچنين با ارائه شواهد در تحقيقات هاتن گفت که عبارت "گزارشگری ناقص"، "نظر سنجيده" بی بی سی نبود. نحوه برخورد هيئت مديره بی بی سی با ماجرای دکتر کلی گوين ديويس، رئيس هيئت مديره بی بی سی، طی ايميلی در روز ۲۹ ژوئن که در آن نظر هيئت امنا را جويا شده بود نوشت که عزم جزم کرده است "در برابر فشارهای دولت تسليم نشود" و گفت اکنون فرصت مناسبی است تا هيئت امنا "اهميت و اعتبار خود را نشان دهد." بيشتر اعضای هيئت امنا در واکنش به اين پيام اعلام حمايت کردند اما صورت جلسه مربوط به ديدار اضطراری يک هفته بعد آنها، نمايانگر ترديد برخی از اعضای آن است. عزم و ترديدها در چشمگيرترين مورد، يکی از اعضا پيشنهاد کرد که هيئت امنا نبايد فورا از مديريت بی بی سی حمايت کند و در عوض پوشش خبری جنگ توسط بی بی سی بايد با استفاده از کارشناسان خارج از بی بی سی به سرپرستی گرگ دايک مدير کل موسسه، مرور شود. برای برخی از اعضا اين سوال پيش آمد که آيا برنامه "امروز" بدون پيش بينی واکنشی شديد از سوی دولت از پخش آن، "ناشيگری" نکرده است و در نتيجه آيا نمی بايد در رايزنی پيشاپيش با دولت "دقت بيشتری" به خرج می داد؟ در جريان اين تحقيقات روشن شد که اعضای هيئت امنا همچنين در جريان ايميل کوين مارش که در آن به "گزارشگری ناقص" گيليگان اشاره شده بود گذاشته نشده بود. با اين حال آقای ديويس با تکرار اظهارات مدير اخبار در بی بی سی، اين کوتاهی را با اين برهان که آن عبارت "نظر سنجيده" بی بی سی نبود، توجيه کرد. در پايان، بيانيه روز ششم ژوئيه هيئت مديره برخی از نگرانی های اعضا را از جمله در مورد اين مساله که چرا از دفتر نخست وزير برای نشان دادن واکنش درخواست نشده است منعکس کرد اما در ساير موارد به حمايت از خبرنگاران و مديران بی بی سی پرداخت. تونی بلر و گوين ديويس روز بعد برای رفع اختلافات ميان دولت و بی بی سی تلفنی گفتگويی کردند که بی نتيجه ماند. صبح روز بعد گرگ دايک در يک سخنرانی از دو طرف خواست "وجود اختلاف بين هم را بپذيرند" اما ساعاتی بعد، وزارت دفاع اعلام کرد که يکی از مقام های آن برای اذعان به گفتگو با اندرو گيليگان پا پيش گذاشته است و به اين ترتيب مباحث دوباره شدت گرفت. ادامه نگرانی ها در همين حال برخی از نگرانی های اعضای هيئت امنای بی بی سی پشت صحنه ادامه يافت. يکی از آنها به نام پولين نويل جونز، از روسای سابق کميته مشترک اطلاعات و امنيت در دولت، تحقيقات شخصی خود را درباره دکتر کلی انجام داد و نتيجه گرفت که نام بردن از وی به عنوان يک "منبع ارشد اطلاعاتی" در بيانيه روز ششم ژوئيه هيئت امنا اشتباه بوده است. گوين ديويس در واکنش روز ۱۴ ژوئيه خود به وی نوشت اين عبارت چگونه به خطا "در آخرين دقيقه توسط يکی از اعضای بخش روابط عمومی، سهوا وارد بيانيه شد. وی اذعان می کند پيش نويس بيانيه عجولانه تهيه شده بود. وی پيشتر در روز ۷ ژوئيه طی يک ايميل به هيات مديره، شتاب در تهيه بيانيه را با ذکر اين دليل که بايد برای انتشار در روزنامه های روز بعد آماده می شد، توجيه کرده بود. ترديدهای داخلی ادامه يافت، و در صورت جلسه ملاقات های اعضای هيات امنا در روز ۱۷ ژوئيه، اظهار نگرانی شد که خبرنگاران بی بی سی به جای تهيه گزارش به "خبرسازی" می پردازند. مدير کل نسبت به اين پيش فرض که چنين خبرنگارانی نمی توانند بی طرف باشند هشدار داد. خدمات | از روزی که گزارش اندرو گيليگان در برنامه خبری شبکه چهار راديوی بی بی سی داير بر "اغراق" دولت در گزارش خود درباره تسليحات کشتار جمعی عراق پخش شد، بی بی سی از بازيگران اصلی اين ماجرا بوده است. | بی بی سی چطور گزارش دولت در مورد عراق را پوشش داد؟ |
مقامات افغانستان می گویند خودروی پلیس در جاده ای در منطقه زاری، در ولایت قندهار در حال حرکت بود که بمبی که از راه دور کنترل می شد، منفجر شد. ولایت قندهار صحنه نبردهای مکرر بین طالبان و نیروهای ناتو و نیز افغان بوده است. ولی حملات و ناآرامی ها منحصر به ولایت فندهار نبوده و سایر ولایات افغانستان نیز به دفعات صحنه خشونت ها و انفجارها بوده اند. اخیرا یک بمبگذار انتحاری بمب های همراه خود را نزدیک ستونی ازنیروهای خارجی در هلمند منفجر کرد که در اثر آن سه نفر از سربازان متعلق به پیمان ناتو کشته شدند. این حمله یک روز پس از حملات هوایی نیروهای ائتلاف تحت فرمان آمریکا در افغانستان به ولایت هلمند بود. مقامات افغان تایید کرده بودند که در اثر این بمباران حداقل چهل و پنج غیرنظامی کشته و بیش از بیست نفر دیگر زخمی شده اند. خدمات | انفجار بمبی که در کنار یک جاده در ولایت قندهار درجنوب افغانستان کار گذاشته شده بود، موجب منهدم شدن یک خودروی پلیس و کشته شدن هر هفت مامور پلیسی شد که با این خودرو سفر می کردند. | هفت پلیس افغان در انفجار بمب کشته شدند |
در کلیکباز این هفته با عینک هوشمند هزار دلاری آشنا خواهیم شد، سپس به سراغ ربات خودرانی خواهیم رفت که تنقلات را به دستتان میرساند، پس از آن خواهیم دید که چرا چند کارمند هواوی به خاطر توییت با آیفون جریمه شدند و در نهایت گوشی جدید نوکیا را میبینیم که ۵ دوربین دارد. شرکتهای زیادی با جاهطلبی به دنبال این بودهاند که کامپیوتری را در قالب عینک روی صورتمان بگذارند اما تعداد کمی از آنها توانستهاند نمونهای کارآمد تولید کنند و کمتر شرکتی توانسته محصولش را به فروش برساند. حالا شرکت ووزیکس که سالها روی تولید عینکهای واقعیت افزوده کار کرده، توانسته نسخهای برای مصرفکنندگان به نام Vizix Blade تولید کند. این عینک شبیه یک عینک معمولی به نظر میرسد اما لنزها شامل نمایشگرهایی هستند که به نرمافزار ووزیکس و الکسای آمازون مجهز شدهاند. در حال حاضر تنها امکان پیشفروش این عینک به ازای هزار دلار ممکن است. پیک تنقلات خودران در دانشگاه نظرتان درباره یک دستگاه فروش خودکار خودران چیست؟ شرکت PepsiCo قصد دارد تا در محوطه دانشگاه پاسفیک کالیفرنیا، روباتهایی به نام "Snackbot" راهاندازی کند. دانشجویان میتوانند با استفاده از اپلیکیشنی که روی گوشیهای خود نصب کردهاند، تنقلاتی که این شرکت عرضه میکند را سفارش دهند و آن را بین ساعات ۹ صبح تا ۵ بعد از ظهر در یکی از ۵۰ نقطه محوطه ۱۷۵ هکتاری پردیس دانشگاه دریافت کنند. این اسنکباتهای خودران که میتوانند با هر بار شارژ به طور متوسط تا ۳۲ کیلومتر (۲۰ مایل) را طی کنند و مجهز به دوربین، چراغ جلو هستند. تمام چرخهای این بات به طور مستقل حرکت میکنند تا بتوانند در زمینهای مرطوب یا ناهموار به راحتی راه بروند. وقتی اسنکبات به سفارشدهنده میرسد، تنها کافی است که درپوش را باز کند، تنقلات را بردارد و درش را ببندد. کلیکباز: لاغری در ۳۰ روز با گوگل کلیکباز: اینستاگرام ویژه برای شاخهای مجازی کلیکباز: جایزه صد هزار دلاری برای یک سال بیتلفنی جریمه کارمندان هواوی به خاطر توییت با آیفون دو کارمند هواوی که پیامی را با آیفون از حساب کاربری توییتر این شرکت فرستاده بودند، جریمه شدند. توییت مورد نظر به مناسبت سال نو نوشته شده و برای دنبالکنندگان آرزوی سالی خوش کرده بود. چند وقتی است که میتوان دستگاهی که از آن توییت فرستاده شده را در زیر هر توییت مشاهده کرد. شرکتهای چینی تلاش کردهاند تا کارمندانشان را به سوی استفاده از محصولات هواوی هدایت کنند و از محصولات آمریکایی رقیب چون اپل دوری کنند. در سال گذشته هواوی از نظر تعداد دستگاههای فروختهشده در جهان اپل را پشت سر گذاشت و پس از سامسونگ در رده دوم قرار گرفت. خبرگزاری رویترز با اشاره به یک یادداشت داخلی، گزارش داده که کارمندانی که در نوشتن این توییت و انتشارش نقش داشتهاند تنبیه شده و با کاهش حقوق روبهرو شدهاند. این پیام تبریک به سرعت از روی توییتر حذف شد اما توسط کاربران سایت اجتماعی همرسانی شد. به گزارش رویترز، این یادداشت میگوید این حادثه به "مشکلات VPN" با یک کامپیوتر مرتبط بوده و "موجب آسیب به نام تجاری هواوی شده است". چین از دسترسی به بسیاری از وبسایتهای خارجی از جمله توییتر جلوگیری میکند، اگرچه بسیاری از مردم با استفاده از ویپیان، سامانه فیلترینگ چین موسوم به دیوار آتش را دور میزنند. بسیاری از شرکتهای چینی در توییتر حضور دارند و حتی خبرگزاری رسمی شینهوا از توییتر برای تبلیغ مقالات خود استفاده میکند. کاربران چینی شبکههای اجتماعی دولت را به استانداردهای دوگانه متهم میکنند. نوکیای پنجچشمی در راه تصاویر درزکرده در ماه سپتامبر از گوشی جدید نوکیا نشان میداد که این گوشی ۵ دوربینه خواهد بود. حالا تصاویر بیشتری از نوکیا ۹ در اینترنت منتشر شده است که اطلاعات بیشتری را در اختیارمان میگذارد. با توجه به این ویدیو، این گوشی یک نمایشگر ۵.۹۹ اینچی 2K HDR10 خواهد داشت. تراشه اسنپدراگون ۵۴۵ همراه با رم ۶ گیگابایتی مغز این گوشی خواهد بود. پنج دوربین این گوشی که ساخت شرکت زایس است، میتواند با گرفتن پنج عکس همزمان، تصاویر بسیار دقیق با نوردهی ۱۰ برابر بیشتر نسبت به سایر گوشیها را تولید کند. | عینک هوشمند هزار دلاری | کلیکباز: پیشفروش عینک هوشمند مجهز به الکسا |
۱. مهین. متولد ۱۳۴۶. کارمند بانک. ایران خیلی از جوان های اواخر دهه ۳۰ و ۴۰ ، ازجمله دوتا از بچه های دایی و سه تا از بچه های خاله من با یک دامادش، چند تا از عموزاده های مادرم در دهه ۶۰، دستگیر و زندانی شدند. دو تا از آنها هم متاسفانه یکی در پاییز ۶۰ و دیگری در تابستان ۶۷ اعدام شدند. نفر دوم حتی حکم ۶سال حبسش را هم کشیده بود و خانواده و خودش منتظر آزاد شدنش بودند، ولی بعد از حمله فروغ جاویدان(مرصاد) مجاهدین به ایران، او را مانند بقیه زندانیان سیاسی، برای تلافی جویی، بیگناه، از بین بردند. درصد زیادی از خانواده های قشر متوسط تهران، حداقل یک زندانی یا یک اعدامی یا یک فراری در خود داشتند. زندان اوین در آن سالها، مثل کشتی نوح بود که از هر طیف و طبقه در آن بودند. فرزند عزت الله مقبلی دوبلور مشهور هم جز اعدامی های همان سالها بود. ۲. احمد. متولد ۱۳۳۹ .مهندس. استرالیا: من از همان سال در جریان این فجایع قرار گرفتم. بسیار متعجب هستم که می بینم، حتی بعضی از کسانی که در جریان تحولات سیاسی ایران هستند، از این موضوع بی اطلاعند. کشتار زندانیان سیاسی در ایران مصداق بارز جنایت علیه بشریت است و پیگیری این موضوع برای من بسیار مهم است. این کشتار باید در دادگاه لاهه مورد بررسی قرار گیرد. من دنبال تنبیه فیزیکی عاملان این ماجرا نیستم بلکه دنبال رسوایی فرهنگ خشونت و ضد انسانی هستم. من در جمهوری اسلامی زندان رفته ام و شکنجه شده ام و هشت سال در آن جهنم، از حقوق اجتماعی محروم بوده ام. ۳. شراره. پزشک. متولد ۱۳۵۱. استرالیا در همان دهه شصت در جریان اعدام ها قرار داشتم چون خواهرم که رتبه هشت کنکور سراسری بود، در زندان قزلحصار به خاطر هواداری از مجاهدین خلق، زندانی سیاسی بود. همه چیز را خوب به خاطر دارم. پدرم هر روز در روزنامه ها به دنبال اسم و عکس اعدام شدگان بود تا مبادا از دخترش خبری شود. وقتی به سیدنی آمدم اولین کاری که کردم خواندن کتابهای "خاطرات زندان" شهرنوش پارسی پور و "حقیفت ساده " منیره برادران بود . خواهرم بالاخره جان سالم به در برد از ایران فرار کرد و دیگر هرگز او را ندیدیم. ما فقط می دانیم که در کمپ سابق اشرف در عراق است. ۴. شبنم. متولد ۱۳۵۱. خیاط. ایران من در سال ۶۷، روزی متوجه این ماجرا شدم که همکلاسی ام با گریه برایم تعریف کرد که هفت نفر از خواهرها و برادرها و خاله ها و دایی هایش، در همان سال و همگی در فاصله یکی دو ماه، اعدام شدند. ۵. شیما. بازیگر.متولد ۱۳۵۵. ایران پروانه فروهر، از اقوام همسرم است. فردای قتل این دو، ما منزلشان بودیم. تمام خانه غرق به خون بو د. اتاق ِ داریوش فروهر به طور وحشتناکی بهم ریخته و کاغذ ها پاره بود. پروانه فروهر از سینه مُثله شده بود. آن تصویر تا مدت ها کابوس من بود. نمی توانستم بخوابم. بعد از این ماجرا من بیشتر کنجکاو شدم و مطالعه کردم. جنایت های این رژیم کم نیست. اما به نظر من جنایت بزرگ تر، را ما مردم انجام می دهیم. ما که سکوت می کنیم. به نظر من هر کسی در حد توانش باید افشاگری کند و مردم را آگاه کند. تغییر، پس از آگاهی اتفاق می افتد. ۶. اعظم. مترجم. متولد ۱۳۴۵. کانادا من در آن زمان دانشجوی مشروط دانشگاه تهران بودم، یکی از بستگانم و همینطور دو نفر از دوستان خانوادگیمان در شهریور ۶۷ کشته شدند. باید بکوشیم تا عاملان این کشتار و دیگر کشتارهای گروهی را به دادگاهها بکشانیم تا شاید دیگر چنین فاجعههایی تکرار نشوند. ۷. شادی. نقاش. متولد ۱۳۵۷.استرالیا من بهایی هستم و از همان زمان، به دلیل فشارهای مضاعفی که به بهائیان می شد، کم و بیش در جریان بودم. یکی از اقوام ما به جرم بهایی بودن، در همان دهه اعدام شد. دبستانی بودم و بین پچ پچ های مادر و خاله ام می شنیدم که مثلا امروز هفت بهایی را دار زدند، یا یک نفر را تیرباران کردند. وقتی بزرگ تر شدم به شکل بیمارگونه ای در روزنامه های دهه ۶۰، عکس و گزارش های اعدامی ها را دنبال می کردم. ۸. زهره. متولد ۱۳۵۷. خانه دار. ایران هم در جمع خانواده و هم فامیل، زندانی سیاسی و اعدامی داشتیم. از وقتی که به خاطر دارم در حال فرار بودیم چون اگر لو می رفتیم مادر و پدرم که فعال سیاسی بودند، اعدام می شدند. آن سالها، سالهای فرار و اضطراب، ترس و بی پناهی و بی خانمانی بود. برگزاری مراسم یادبود برای تعدادی از اعدام شدگان را به یاد دارم که مخفیانه و با ترس و اندوه فراوان برگزار می شد . اعتقاد دارم که عاملان آن فجایع مخوف که زندگی بسیاری از ایرانیان را به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت تاثیر قرار دادند و از بین بردند، باید محاکمه شوند و به سزای اعمالشان برسند. ۹. الهام. متولد ۱۳۵۱. گرافیست. ایران: من در زمان قتل های زنجیره ای، کنجکاو و پیگیر ماجرای اعدام های سال ۶۷ شدم. نظیر این اتفاق در این سی و چند سال بارها افتاده است. از بین بردن و سرکوب مخالفین و معترضین حکومت. هر وقت هم که پای مذهب در میان بوده این سرکوب ها شدید تر و گسترده تر اعمال شده و کم تر هم کسی توانسته اعتراض کند. طبعاً چون به معترض هم انگی مشابه می خورد و سرنوشتی مشابه پیدا می کند. این اعدام ها مصداق جنایت علیه بشریت است و باید پیگیری شود. ۱۰. پروین. متولد ۱۳۴۳. گرافیست. امریکا: در سال ۶۱ دایی من اعدام شد اما من از وقتی که رقم ۴۰۰۰ اعدام در یک شب به گوشم خورد، دچار یک شرمندگی و عذاب روحی شدم.. به نظر من، مردم، در سکوت مرگبار بعد از این اعدام ها، مقصر بودند. اینکه امروز مردم دلشان می خواهد همه این تقصیر را به گردن مسئولان نظام بیندازند، واقع بینانه نیست. مردم عاشق خمینی بودند، مردم مذهبی بودند و مردم سر انقلابی داشتند. فکر می کردند که باید مخالف نظام، اعدام شود! نکته دیگر اینکه، می خواهم از آن دسته از اصلاح طلبان که معتقدند نباید به افشاگری فجایع ۶۷ پرداخت، بپرسم که اصلاحات چگونه قرار است رخ دهد؟ ۱۱. مژگان. دانشجوی فوق لیسانس معماری. متولد ۱۳۵۰. ایران من در جریان کارهای سیاسی نیستم و ترجیح می دهم در شرایط موجود، سکوت کنم. ۱۲. محمد حسین. متولد ۱۳۳۰. ایران من ترجیح می دهم سکوت کنم. ۱۳. سیاوش. فروشنده. متولد ۱۳۵۶. ایران با اینکه در تمام تظاهرات سال ۸۸ شرکت داشتم و پی گیر اخبار بودم اما مدتی است که تصمیم گرفتم، مطلقا خودم را درگیر مسائل سیاسی نکنم. ۱۴. محبوبه. متولد ۱۳۴۹. پرستار. استرالیا خیلی در جریان اعدام های سال ۶۷ و اینکه چه کسی پشت آن فاجعه بوده نیستم. من می شنیدم که خیلی ها اعدام شدند به بهانه های مختلف ولی هیچوقت پیگیر نشدم. نمیدانم چرا؟ ۱۵. سینا. متولد ۱۳۴۰.. وکیل. استرالیا چون یکی از آشنایان دور در این ماجرا اعدام شده بود، من همان موقع خبر دار شدم. بعد از آزادی یکی از بستگان از زندان، اطلاعات بیشتری پیدا کردم و هنوز هم مایل به دانستن جزئیات بیشتری هستم. به اعتقاد من این ماجرا باید افشا شود و تصمیم گیرندگان و مجریان آن باید جوابگو باشند. گورستان خاوران ۱۶. آتوسا. متولد ۱۳۵۱. خانه دار. امریکا در سال های سیاه دهه ٦٠ من محصل بودم و شاهد پچ پچ هاى پدر و مادرم. بخصوص که همسایگان و دوستانمان، فرزندانى در زندان داشتند اما در دوران دانشجویى، توسط یکى از دوستانم که از اقوام قربانیان بود به عمق فاجعه پى بردم و اولین بار نام گورستان خاوران را شنیدم. پس از دوران ریاست جمهورى خاتمى به طور آزادانه در موردش گفتگو کردیم. اگرچه نتیجه تمام صحبت ها، کلى سوال بى جواب بود. امیدى ندارم که روزى آقایان واقعیت ابعاد این جنایت را افشا کنند زیرا هنوز هم بسیاری از عاملان آن جنایات در جناح اصولگرایان یا اصلاح طلبان، در راس قدرت هستند. ۱۷. علی. متولد ۱۳۷۱. دانشجو. ایران یکی از پسر عموهایم در سال ۶۱ و تحت تاثیر فضای خفقان، ترسناک و غمبار آن سالها، خودکشی کرد. پدرم می گوید که روزی همین پسر عمویم، پشت بلندگوی مسجد محل رفت و درباره لزوم آزادی احزاب و فعالیت گروه های سیاسی آن زمان، حرف زد. همان موقع، عده ای از فامیل که تازه سپاهی و پاسدار شده بودند، او را گرفتند و کتک زدند و تهدید به مرگ کردند. شاید شانس آورد که او را تحویل مقامات ندادند اما او از همان زمان، انقدر منزوی شد تا روزی که خودکشی کرد. ۱۸. مهرانه. متولد ۱۳۵۰. خانه دار. امریکا فکر میکنم فقط خانواده های درگیر، به عمق ماجرا آگاه هستند و اغلب مردم حساسیتی در موردش نشان نمی دهند. مثلا اینقدر که برای زندانی شدن فلان روزنامه نگار یا حبس خانگی کروبی عکس العمل دیده میشود، برای کشته شدن اینهمه جوان، برخوردی دیده نمیشود. متاسفانه به نظر می رسد که این "قتل عام" به مدفن تاریخ پیوست.می بینید که امروز یکی از اصلی ترین عاملان جنایات سال ۶۷، شده است وزیردادگستری دولت اعتدال! ۱۹. مرضیه. خانه دار. ایران تااین حد میدانم که این اعدام ها، درمورد هواداران سازمان مجاهدین خلق و کمونیستها بوده وگویا در خاوران قبرستانی هم هست. ولی از جزئیات ماجرا بی خبرم. باید بدانید که خیلی از جوان های ایرانی از این ماجرا یا خبر ندارند یا به صورت مبهم اطلاعاتی دارند. می توانم بگویم دست کم ۷۰- ۸۰ درصد جوان های دور و بر من، هرگز در اینباره چیزی نشنیده اند. ۲۰. پرنیان. معلم. کانادا شوهرخاله ام که توده ای بود، سال ۶۷ در اوین اعدام شد و کل خانواده تحت تاثیر این فاجعه قرار گرفت. بخصوص که او بسیار مورد علاقه و احترام همه فامیل بود. بعضی از افراد خانواده اعتقاد داشتند که شوهرخاله ام، بهتر بود اعتراف می کرد و جان خودش را از دست نمی داد. بخصوص که سران حزب توده آن طور مفتضاحانه کنار کشیده بودند. اعتقاد دارم که باید این موضوع درسطح ملی افشا شود. ۲۱. مسعود. متولد ۱۳۴۹. کتابفروش. ایران من اولین بار در اواسط دهه هشتاد و در رسانه های اینترنتی از این مطلب آگاهی یافتم و بعدها در شبکه های خارج از ایران بیشتر در این باره مطلب شنیدم. واکنش اولیه من تعجب و حیرت فراوان بود که چگونه ممکن است چنین چیزی در مملکت رخ داده باشد و من در همان دهه شصت یا حتی هفتاد، مطلقا هیچ چیزی در این باره نه در محیط مدرسه و نه در دانشگاه، نشنیده باشم؟نظر شخصی من این هست که اول باید یک گروه حقیقت یاب تشکیل شود که دقیقا ابعاد و چگونگی و دلایل وقوع این حادثه را بررسی کنند. ۲۲. شهره. متولد ۱۳۴۶. مترجم. ایران مردم در این زمینه، دو دسته اند. دسته اول یا آگاهان، که اقوام و فرزندان اعدامی های سال ۶۷ و کلا دهه ۶۰ هستند که اغلب از فعالیت های مدنی مثل دانشگاه ها و مشاغل دولتی محروم مانده اند و برخی هم اگر توانسته اند جلای وطن کرده اند. دسته دوم یا ناآگاهان، کسانی هستند که در برابر حوادث سیاسی بی تفاوتند. چون مرگ در خانه ی خودشان را نزده، کاری به کار همسایه قربانی، ندارند و اصولا به فکر کلاه خودشان هستند. ۲۳. پرگل. متولد ۱۳۶۱. منشی. تهران من اطلاعات معمولی یی در این زمینه دارم چون سواد تاریخی ِ خوبی ندارم ولی همان حدودی که میدانم همیشه من را ناراحت کرده چون رفتار وحشیانه و غیر انسانی صورت گرفته که دل آدم را به درد میارد. ۲۴. بابک. حسابدار. متولد ۱۳۶۷. مالزی. با اینکه ظاهرا من دقیقا در همان سال شوم، به دنیا آمدم اما راستش اطلاعی ندارم. ۲۵. نسرین. متولد ۱۳۶۰. سوئد. دانشجو تا مدتها خشم آن کشتارها راحتم نمی گذاشت و گاها حتی به طور مبسوطی درخانواده راجعش صحبت می کردم. اساسا چرا باید آن همه غمخوار مردم، آن همه انسان فهمیده آن طور وحشیانه اعدام می شدند؟ و تصور آنکه اگر آنها می بودند، چطور کشوری می داشتیم، آزارم می داد. هنوز موضوع میرحسین موسوی که آیا بالاخره دستی داشت در این کشتارها یا نه، سوالی است بی پاسخ برایم. به گمانم می توان درک کرد چقدر برایم هولناک است حضور پورمحمدی در کابینه ی حسن روحانی! من بر این باورم که دادگاهی بی طرف با حضور ناظران بین المللی باید علیه عاملان و دست اندر کاران آن کشتارها، تشکیل شود. مهرداد. متولد ۱۳۴۰. مهندس کامپیوتر. تهران اعدام های دهه شصت داغ ننگی است بر پیشانی جمهوری اسلامی. برادر همسر من در دهه شصت اعدام شد. همسرم در شروع نوجوانی شش سال از بهترین سال های عمر خود را در زندان سپری کرد . نه برای آنها، بلکه برای جوانان شریف این مملکت بسیار متاثر هستم . برای آنها و امثال آنها که حاضرند در پای عقیده تا پای جان بایستند . اینها سرمایه های این کشور هستند که هزینه توسعه سیاسی ایران شدند. توسعه ای که هنوز به دست نیامده است. ۲۷. سینا. متولد ۱۳۴۶. حسابدار. کانادا در سال ۶۷ من دانشجوی ۲۱ ساله بودم و اولین برخوردم با این اعدام ها، اعدام برادر نازنین یکی از دوستانم بود. هرگز روزی را که ساک و وسایل برادرش را از اوین برای شان فرستاده بودند، فراموش نمی کنم. مادر این دوستم هنوز هم هر سال در شهریور ماه به خاوران می رود. دوستان زیادی دارم که هر کدام یک یا چند قربانی در آن سال داده اند و خاطرات تلخ مشترک زیادی هست. همین بس که بگویم به اعتقاد من باید دادگاهی منصف و بی طرف به فجایع آن سال رسیدگی کند. ۲۸. زهره. متولد ۱۳۳۰. خانه دار. امریکا من اوایل سال٧٠ بعد از انتشار خاطرات آقای منتظری متوجه این فاجعه شدم. افشای نام مسولین اعدام ها برایم مهم است و همچنین دلجویی از خانواده قربانیان. به نظرم با ادامه سکوت در این باره، جز اینکه به فرهنگ خشونت و سرکوب، بیشتر دامن بزنیم، کار دیگری صورت نداده ایم. باید مدام و مدام در این باره حرف زده شود تا ترس مردم بریزد. ۲۹. یلدا. متولد ۱۳۵۹. مترجم.ایران من تا همین چند سال اخیر خبر و اطلاع دقیق از فجایع دهه ۶۰ نداشتم علی رغم اینکه پدرم همیشه در مورد مجاهدان که به نوعی، خمینی را به قدرت رساندند و بعد خمینی همه شان را سلاخی کرد، حرف می زد. تقریبا همین چند سال اخیر توسط رسانه های خارجی مانند صدای آمریکا، بی بی سی و رادیو فردا بود که روشن تر شدم . به هرحال این فجایع جزئی از تاریخ ماست که حتما روزی برملا می شود. ۳۰. فریده. متولد ۱۳۴۰. ویراستار. ایران فقط می دانم که بخشی از کشتارهایی بوده که رژیم در طی این سی سال انجام داده. نمی دانم چرا خاص تر از بقیه جنایت های این رژیم است. ۳۱. مسعود. متولد ۱۳۵۶. مهندس کشاورزی. ایران در آن سالها، ما در خانواده مان سه خواهر و برادر زندانی سیاسی، یک دایی اعدام شده، یک عموی ترور شده و یک برادر محروم از تحصیل داشتیم. دایی من به دلیل هواداری از چپ ها در زندان در سال ۶۱ اعدام شد. مدتی بعد، عمویم، نیمه شب به دست چند پاسدار و سپاهی با تبر و قنداق اسلحه به قتل رسید و برادر بزرگم به دلیل فعالیت های سیاسی، از ادامه تحصیل در رشته پزشکی در دانشگاه تهران، محروم از تحصیل شد. ۳۲. علی. متولد ۱۳۶۵. راننده. ایران همین قدر می دانم که آن اعدام ها به دستور آقای خمینی بود و اینکه افرادی مثل خلخالی نقش مهمی داشتند و اخیرا هم در فیس بوک خواندم که پور محمدی هم نقش مهمی داشته. پور محمدی کسی هست که میگویند در قتل های زنجیره ای هم دست داشته و جالب است که امروز وزیر دادگستری دولت اعتدال شده است! مردم ناآگاه هستند و از نظر من هر قدمی که در جهت تغییر و افزایش آگاهی عمومی برداشته شود، عین عبادت، و از نماز و روزه واجب تر است. ۳۳. پوپه. دانشجو. متولد ۱۳۶۰. امریکا در ده پانزده سال اخیر بیشتر راجع به این قربانیان شنیدم و خواندم و با اطرافیان حرف زدم. مردم، زیاد در جریان نیستند و پیگیری هم نمی کنند. این بحث گسترده ای است در حوزه ی "خاطره جمعی". من الان دارم راجع به همین موضوعات در اروپای شرقی و آمریکای لاتین تحقیق میکنم. همه جای دنیا عده ای هستند که زندگی روزمره را از هرگونه رویداد و تاریخ این چنینی به راحتی جدا میکنند. یا به خاطر روزمرگی یا چون میخواهند فراموش کنند. ۳۴. حسین. متولد ۱۳۴۹. شاعر. سوئد من همیشه می گویم که اعدام های دهه ۶۰ درگیری هابیل و قابیل "مجاهدین و حزب الله" بود. من در ۱۵ سالگی در جریان این ماجرا بودم چون خانواده پدری ام فعالان سیاسی چپ یا مجاهد بودند. قشر متوسط شهری به نوعی همه یا فعال سیاسی بودند یا در جریان بودند اما قشر اقتصادی پایین که اصلا با انقلاب آمده بود که به نوعی حقشان را بگیرند یا علیه قشر متوسط و بالاتر بجنگند، این اعدام ها را با مذهب توجیه می کردند. ۳۵. مریم. منشی. ۱۳۶۰. ایران من از سال ۸۸ به بعد پیگیر مسائل سیاسی اجتماعی شدم. یک سری کلیات را در خصوص اعدام های سال ۶۷ می دانم. آدمایی مثل خلخالی که همیشه پدرم با نفرت از او یاد می کند را به همین واسطه می شناسم. متاسفم که اطلاعات بیشتری ندارم. از بین هم سن و سالهای من شاید حدود ۱۰درصد از این مسائل اگاه هستند. | در بیست و پنجمین سالگرد اعدام های گسترده فعالان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، به دستور روح الله خمینی و همزمان با انتشار ده ها مقاله و گزارش در رسانه ها که تلاش دارند گوشه ای از ابهام، ابعاد و کیفیت خشونت های هنوز سربه مهر این واقعه تاریخی نه چندان دور را آشکار کنند، شاید بی جا نباشد از خودمان بپرسیم، در این میان، مردم غیر سیاسی، چقدر این فاجعه را به یاد دارند؟ از چه زمانی در جریان این قتل عام قرار گرفتند؟ چقدر افشاگری ابعاد آن، برایشان اهمیت دارد؟ و آیا اصلا برایشان مهم است که دادگاهی ملی یا بین المللی عاملان این فاجعه ملی را محاکمه کند؟ در زیر نظر ۳۵ ایرانی به طور رندوم پرسیده شده است. ۳۵ نفری که وجه مشترک آنها، ایرانی و غیرسیاسی بودن است. | در بیست و پنجمین سالگرد اعدام های تابستان ۶۷،مردم چه به یاد دارند؟ |
با وجود آنکه این نقل قول درست نبود، بلافاصله به انتشار اخبار، گزارشها و شایعات متعددی در رسانه های رسمی ایران در مورد مسعود کشمیری عامل انفجار ۸ شهریور انجامید که در جریان آن محمد علی رجایی رئیس جمهور و محمد جواد باهنر نخست وزیر کشته شدند. واکنش رسانه ها به نقل قول خبرگزاری صدا و سیما، البته شتابزده بود. اما این واکنش، بین سطوری نیز داشت که اغلب مخاطبان رسانه ها از آن بی خبر بودند: اینکه عدهای از اهالی رسانه، از قبل از نشست خبری سخنگوی ناجا شایعه ای را با موضوع دستگیری مسعود کشمیری در یک کشور خارجی شنیده بودند. خبرگزاری ایلنا، قاعدتا با اشاره به همین شایعه بود که روز یکشنبه نوشت اظهارات سخنگوی ناجا "خبر دستگیری مسعود کشمیری عامل اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری" را "قوت میبخشد". یک ماه قبل از آن نیز، یک کانال تلگرامی "خبر" مورد اشاره ایلنا را منتشر کرده و بلافاصله مسدود شده بود. درحقیقت خبر خبرگزاری صدا و سیما، احتمالا برای برخی از صاحبان رسانه ها، تأییدکننده شایعه ای محسوب میشد که بهتازگی پراکنده شده بود. چه بسا خبرنگار صداوسیما که خبر دستگیری "عامل انفجار دفتر نخست وزیری" را تنظیم کرده بود یا سردبیری که چنین خبری را تأیید کرده بود نیز، تحت تأثیر سابقه ذهنی ناشی از شایعه دستگیری مسعود کشمیری قرار داشتند. سخنگوی نیروی انتظامی، یک روز بعد از نشست رسانه ای خود، توضیح داد که اساساً فردی که او خبر از دستگیریش در آلبانی داده یک زن بوده که در انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی در هفت تیر ۱۳۶۰ دست داشته و این زن، به استناد "اعلان قرمز" صادر شده از سوی اینترپل دستگیر شده است. این خبررسانی جدید هم، برای مخاطبان خاص و عام رسانه ها ابهامات جدیدی را ایجاد کرد. برای مخاطبان خاص، از آن جهت که فهرست افراد ایرانی تحت تعقیب اینترپل بر روی سایت آن قرار داشت و در میان آنها، نام هیچ یک از زنان عضو یا مشکوک به عضویت در مجاهدین خلق وجود نداشت. برای مخاطبان عام، از این جهت که تا به حال نشنیده بودند که یک زن هم در انفجار هفت تیر دخالت داشته است: هر چه شنیده بودند، در مورد یک مرد به نام "محمدرضا کلاهی" بود که رسانه های ایران در طول ۳۵ سال قبل او را به عنوان عامل بمب گذاری هفت تیر معرفی کرده بودند که در جریان آن، محمد بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و دهها نفر از دیگر مقام های حکومتی ایران کشته شدند. نهایتا ۲۷ اردیبهشت، حسین اشتری فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد ایران "به دنبال استرداد" زن درگیر در انفجار دفتر حزب جمهوری بوده که تازه در مورد آن هم کشور آلبانی حاضر به همکاری نشده است. با وجود توضیحات تکمیلی مسئولان ناجا، در همان نیم روز بعد از انتشار خبر جنجال آفرین خبرگزاری صدا و سیما، مطالب متعددی در مورد مسعود کشمیری منتشر شد که به سرعت به فضای افکار عمومی و شبکه های اجتماعی هم راه یافت. این شایعه که دستگیر شدگان در خارج از ایران بیش از یک نفر بوده اند، شایعه "اعدام" سریع مسعود کشمیری بعد از انتقال به ایران و ابراز هیجان زودهنگام بعضی از نزدیکان محمود احمدی نژاد در مورد نتایج احتمالی اعتراف گیری از او علیه اصلاح طلبان، از جمله آنها بودند. حتی عبدالرضا داوری، یکی از مدافعان سرسخت آقای احمدی نژاد، با تاکید بر اینکه فرد بازداشت شده مسعود کشمیری است، وعده داد "با انتقال او به ایران، جعبه سیاه پروژه نفوذ در جمهوری اسلامی گشوده خواهد شد"؛ و سایت دولت بهار، حامی رئیس جمهور سابق، اندکی محتاطانه تر نوشت: "در صورت صحت خبر دستگیری کشمیری، دوستان سابق وی اکنون باید به شدت نگران گشوده شدن جعبه سیاه باشند. جعبه سیاهی که با گشوده شدن آن، نقاب از برخی چهره های نفاق کنار خواهد رفت." همه این واکنش ها در شرایطی صورت می گرفت که با توجه به توضیحات نیروی انتظامی در مورد ماجرای دستگیری آلبانی، این سوال مهم بدون پاسخ می ماند که منشا شایعات یک ماه گذشته در مورد هویت فرد دستگیر شده چه بوده است؟ مهمتر آنکه آیا بخشی از این شایعات ریشه در واقعیت داشتند یا اینکه باید به کلی از جنس "ضداطلاعات" تلقی می شدند؟ شاید بخشی از پاسخ این پرسش ها، ریشه در اهمیت پرونده انفجار نخست وزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ داشته باشد. انفجاری که در ۳۵ سال سپری شده از آن، یکی از سخت جان ترین بهانه های درگیری دو جناح چپ و راست حکومت ایران بوده است. در این میان، مشخصا سرنوشت متهم اصلی این پرونده، مسعود کشمیری، در سال های اخیر بیشتر مورد توجه رسانه های ایران قرار گرفته است. از دیماه ۱۳۹۲ که خبرگزاری دولتی ایرنا به نقل از یک "مقام آگاه" از دیده شدن وی به همراه محمدرضا کلاهی در آلمان خبر داده، تا همین سه روز پیش (۲۶ اردیبهشت) که روزنامه خراسان گمانه زنی جدیدی را در مورد احتمال اقامت مسعود کشمیری در فرانسه منتشر کرده است. پرونده رازآلود انفجار نخست وزیری سازمان مجاهدین خلق، که عامل انفجار ساختمان نخست وزیری شمرده می شود، رسما مسئولیت این انفجار را به عهده نگرفته و همین موضوع، یکی از دلایل گسترش گمانه زنی در مورد عاملان این انفجار بوده است. برخی از ناظران دلیل عدم پذیرش مسئولیت این اقدام را، هزینه بالای به عهده گرفتن ترور رئیس جمهور و نخست وزیر یک کشور در عرف بین المللی می دانند که پذیرفتن رسمی مسئولیت انفجار نخست وزیری را برای سازمان مجاهدین، که بسیاری از اعضا و رهبرانش ناچار به استقرار در غرب شده بودند، مشکل می کرد. البته، شکی وجود ندارد که مسعود کشمیری به عنوان عامل بمب گذاری، عضو سازمان مجاهدین بوده است. حتی سعید شاهسوندی، از اعضای سابق مجاهدین، در ۲۶ مهر ۱۳۸۶ گفته که او و همسرش مدت کوتاهی در ترکیه با کشمیری و همسرش در یک خانه سازمانی مجاهدین زندگی کرده اند. آقای شاهسوندی، همچنین، به نوشته ای در شماره مورخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۴ نشریه "مجاهد" به قلم "یکی از قهرمانان عملیات ویژه" در ستایش مسعود رجوی اشاره می کند که نویسنده اش را مسعود کشمیری می داند. نویسنده مرموز مطلب اردیبهشت ۱۳۶۴، در بخشی از آن، از احوالات خود پیش از انجام طرحی بسیار مهم سخن می گوید که ظاهرا عملیات انفجار نخست وزیری بوده است. عملیاتی که به روایت نویسنده اش قرار بوده اول مرداد ۱۳۶۰ انجام شود ولی به خاطر در پیش بودن خروج مسعود رجوی از ایران (این خروج یک ماه قبل از انفجار نخست وزیری انجام شد) به تاخیر افتاده است. اما جدا از چنین بحث هایی، مهمترین عامل اختلاف در حکومت ایران بر سر واقعه انفجار نخست وزیری، اعلام نام مسعود کشمیری بعد از این انفجار به عنوان یکی از کشته شدگان بوده است. به دنبال انفجار نخست وزیری، افرادی و از جمله رئیس دفتر اطلاعات نخست وزیری، خسرو قنبری تهرانی، گفته بودند که مسعود کشمیری جزو کشته شدگان انفجار بوده و سپس صدا و سیما از او به عنوان یکی از "شهدای هشت شهریور" نام برده بود؛ در حالی که بعدها معلوم شد که وی قبل از واقعه، از محل انفجار خارج شده است. درحقیقت، ۱۰ روز بعد از انفجار بود که محمدمهدی ربانیاملشی، دادستان کل کشور، برای اولین بار در تلویزیون اعلام کرد که عامل انفجار نخستوزیری مسعود کشمیری بوده است. با روشن شدن نقش کشمیری در بمب گذاری، خسرو تهرانی که دبیری شورای امنیت کشور را هم بر عهده داشت در معرض اتهام قرار گرفت؛ چون اولا کشمیری فرد مورد اعتماد و معاون او در دبیرخانه شورای امنیت محسوب می شد و ثانیا عامل بمب گذاری را جزو کشته شدگان واقعه معرفی کرده بود. خسرو تهرانی بعدها بر سر این موضوع دستگیر و به مدت سه ماه مورد بازجویی قرار گرفت، اما نهایتا بی گناه تشخیص داده و آزاد شد. خودش در ۷ آذر ۱۳۸۹ در گفتگویی که در سایت بولتن نیوز منتشر شده، در مورد دلیل اعتماد اولیه خود به مسعود کشمیری می گوید: "اصلا فکر نفوذی بودن او را هم نمیکردیم. حتی وقتی بمب در نخستوزیری منفجر شد ما فکر نمیکردیم کار کشمیری باشد که بعدها با کار اطلاعاتی متوجه شدیم که کار او بوده است." احمد خمینی فرزند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در سخنانی در ۷ مهر ۱۳۷۱، خاطره ای را نقل می کند که نشان دهنده شدت اعتماد مسئولان دولت به مسعود کشمیری است. وی می گوید که بعد از انفجار حزب جمهوری و در زمانی که مراقبت های امنیتی در نهادهای حکومتی و به ویژه در اقامتگاه آیت الله خمینی به شدت افزایش یافته بوده، کشمیری می خواسته به همراه محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر برای شرکت در جلسه ای به حضور آیت الله خمینی برسد اما محافظان جماران، به او اجازه نمی دهند کیفی که همراه داشته را به داخل بیاورد. به گفته احمد خمینی، در واکنش به ممانعت محافظان، محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر می گویند که اگر کشمیری نتواند با کیف همراهش وارد شود، آنها هم نخواهند شد؛ هرچند نهایتا مسعود کشمیری قبل از تفتیش کیفش به حالت قهر برمی گردد و آنها هم به ناچار بدون او در جلسه حاضر می شوند. به هر ترتیب، از حدود سه دهه پیش، اعضایی از جناح محافظه کار جمهوری اسلامی، آقای تهرانی و دوستان او در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به ویژه بهزاد نبوی را به خاطر اعتماد اولیه شان به کشمیری به دست داشتن در این انفجار متهم می کنند. مثلا خبرگزاری تسنیم نزدیک به سپاه پاسداران، در گزارش مفصلی که سه سال پیش (۲۸ مرداد ۱۳۹۲) منتشر کرده، خسرو تهرانی را همچنان به خاطر "نفوذ دادن کشمیری به صورت پلکانی و رسیدن به قائم مقامی خودش" و اینکه "شهادت داده که کشمیری در جلسه حضور داشته" متهم دانسته است. اسدالله لاجوردی دادستان وقت انقلاب تهران، که به شدت مخالف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، در زمان حیات خود از سرسخت ترین مدافعان این اتهامات محسوب می شد. او حتی در وصیت نامه ای که بعد از مرگش در شهریور ۱۳۷۷ منتشر شد، اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را کسانی دانست که "هم رجایی و باهنر را میکشند هم به سوگشان می نشینند" و هشدار داد که خطر آنها "به مراتب زیادتر" از خطر سازمان مجاهدین خلق است. سعید حجاریان که در زمان واقعه، همکار خسرو تهرانی در اطلاعات نخست وزیری بوده (در آن زمان هنوز وزارت اطلاعات تاسیس نشده بود) در توضیح علت اعلام شدن نام مسعود کشمیری به عنوان یکی از کشته شدگان انفجار نخست وزیری می گوید در ابتدا تصور بر این بوده که کشمیری کشته شده اما بعد شک کرده اند و نهایتا با شنود تلفن خانواده اش فهمیده اند که زنده است. وی در مصاحبه با نشریه اندیشه پویا در ۶ تیر ۱۳۹۱ می افزاید که با وجود این، مقام های امنیتی تصمیم گرفتند "وانمود کنند که او مرده تا وقت داشته باشند او را بازداشت کنند و دیرتر از کشور خارج شود." اکبر هاشمیرفسنجانی هم در خاطرات سال ۱۳۶۰ خود، همین دلیل را برای اعلام نام کشمیری به عنوان "شهید" ذکر کرده است: "این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیرکردن او استفاده شود". مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول شهریور ۱۳۸۹ روایتی از بهزاد نبوی از ماجرا را نقل کرده که حکایت دارد در ابتدا، مسئولان می خواسته اند حتی کشته شدن محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر را هم مخفی نگه دارند چون قرار بوده روز ۹ شهریور عملیات شکستن حصر آبادان شروع شود (این عملیات با تاخیر، نهایتا در ۵ مهر انجام شد) و مسئولان نمیخواسته اند که رزمندگان روحیه خود را از دست بدهند. آقای نبوی که سخنگوی دولت محمدعلی رجایی بوده می گوید: "من در جلسه هیأت دولت مصاحبه کردم. دفعه اول اعضای دولت و آقای هاشمی گفتند مصاحبه مناسب نبود. چهرهات متأثر و مشخص کننده وقوع اتفاقی بود و خواستند دوباره مصاحبه کنم و دوباره مصاحبه کردم و مجبور شدم بگویم رجایی و باهنر جراحاتی برداشته و در بیمارستان بستری هستند." وی می افزاید: "با استفاده از این سخنان بعدها علیه من پرونده سازی شد، ضمن اینکه آن مصاحبه هم خاصیتی نداشت و رزمندگان دریافتند که رجایی و باهنر شهید شدهاند و عملیات شکست حصر آبادان به تأخیر افتاد." اکبر هاشمی رفسنجانی در خطبه های نمازجمعه ۱۳ شهریور ۱۳۶۰، اشاراتی دارد که نشان می دهد تلاش برای "پرونده سازی" مورد اشاره بهزاد نبوی، از روزهای اول پس از انفجار نخست وزیری در جریان بوده است: "اخیرا می شنویم که درصددند شخصیت بهزاد نبوی یکی از اشخاص معتبر این مملکت را در همین رابطه زیر سوال قرار دهند که تحقیقا به این نتیجه رسیده ایم که سرمنشا این جریان به لیبرالیسم و منافقین می رسد." وی حتی می گوید: "این ترور دوم است، یعنی خواسته اند در کنار آن ترور این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند، بهزاد را هم میخواهند اینطور بیرون کنند و بعد بدنامی درست کنند." بسته شدن پرونده به دستور آیت الله خمینی صورتجلسه حاوی دستور آیت الله خمینی برای بسته شدن پرونده پرونده انفجار نخست وزیری، یک بار از شهریور ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۱ و زیر نظر محمدمهدی ربانی املشی دادستان کل کشور و بار دیگر از شهریور ۱۳۶۱ تا بهمن ۱۳۶۳ زیر نظر اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران مورد رسیدگی قرار گرفت ولی اتهامات جناح راست حکومت ایران علیه منتسبان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به اثبات نرسید. در جریان این پیگیری ها، مجموعا ۲۱ متهم مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از رسیدن محمد موسوی خوئینی ها از اعضای جناح چپ حکومت به سمت دادستانی کل کشور در تیر ۱۳۶۴، وی تصمیم گرفت تکلیف این پرونده ناتمام سه سال و نیمه را مشخص کند. سعید حجاریان در مصاحبه با اندیشه پویا (۶ تیر ۱۳۹۱) می گوید: "آقای خوئینی ها گفت که پرونده را می دهم دست خودشان که تا تَهَش بروند و معلوم شود که هیچی نیست و قضیه یک بار برای همیشه بسته شود". در مرحله سوم از پیگیری پرونده که تا خرداد ۱۳۶۵ طول کشید، مسئولیت پیگیری با ابراهیم رئیسی معاون سیاسی دادسرای انقلاب تهران بود که عضو جناح راست محسوب می شد، و بازجویی ها در شعبه ۷ دادسرای انقلاب مرکز صورت می گرفت که تحت کنترل تیم اسدالله لاجوردی قرار داشت. دستگیری خسرو تهرانی هم در همین مرحله انجام شد که او بعدا گفت منجر به سه ماه زندان انفرادی در شرایط سخت شده اما همراه با شکنجه فیزیکی نبوده است. باز در همین مرحله از پیگیریهاست که در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۵، جسد یکی از دستگیر شدگان، تقی محمدی، در زندان پیدا می شود. تقی محمدی، همان کسی است که یک ماه پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، رسانه های آمریکایی تصویر او در کنار گروگان های سفارت آمریکا در تهران را منتشر کرده و به اشتباه گزارش دادند که محمود احمدی نژاد است. اعضای جناح محافظه کار حکومت ایران، در سه دهه گذشته مرگ تقی محمدی را، که روایت رسمی قوه قضاییه از آن خودکشی بود، مشکوک به انجام از سوی جناح رقیب دانسته اند. خبرگزاری فارس در ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ با تکرار این اتهام نوشته است: "شهید لاجوردی... با دستگیری برخی عناصر مشکوک به سرعت به هسته اصلی یعنی طراحان فاجعه ۸ شهریور نزدیک می شد. از جمله دستگیر شدگان فردی به نام تقی محمدی بود... اما در همان روزهای اولیه پس از دستگیری یک شب به صورت مشکوک در سلول خود به قتل رسید." از سوی دیگر، سعید حجاریان در مصاحبه با اندیشه پویا با تاکید بر اینکه تقی محمدی "دست ما نبود و دست نیروهای لاجوردی و شعبه هفتی ها بود" گفته است: "آن قدر پررو شده اند که بگویند او را ما کشته ایم. طرف در زندان دست خودشان بوده، لطفا بیایند و بگویند که چطور ما توانسته ایم او را بکشیم." سعید حجاریان می گوید که اعضای جناح مقابل در مرحله سوم پیگیری پرونده (که حدود یازده ماه طول می کشد) بعد از دستگیری خسرو تهرانی به دنبال دستگیری خود وی و بهزاد نبوی هم بوده اند که محمد موسوی خوئینی ها مخالفت می کند و آیت الله خمینی را در جریان می گذارد. موسوی خوئینی ها، در ۲۲ مهر ۱۳۹۰ در توضیحی در وبسایت شخصی خود موسوم به "آهنگ راه"، توضیح داده که چگونه در جریان آخرین نوبت پیگیری پرونده هشت شهریور ، آیت الله خمینی او، عبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و ابراهیم رئیسی را احضار کرده و شخصا دستور مختومه شدن پرونده بعد از ۵ سال را داده است. محمد موسوی خوئینی ها، پس از همین جلسه، اظهارات آیت الله خمینی را صورتجلسه کرده و برای مرتضی اشراقی دادستان انقلاب تهران فرستاده تا به عنوان سند در پرونده گذاشته شود. مطابق این صورتجلسه، آیت الله خمینی به محمد موسوی خوئینی ها، عبدالکریم موسوی اردبیلی و ابراهیم رئیسی گفته است: "مساله این نیست که چند نفر را بگیرند و محکوم کنند بلکه قضیه این است که افراد مؤمن به انقلاب و جمهوری اسلامی را کنار بزنند و افرادی که مخالفند کم کم روی کار بیایند." رهبر وقت جمهوری اسلامی در ادامه، با ذکر نام خسرو تهرانی و بهزاد نبوی تاکید کرده: "من از همان اول میدانستم که یک دستی در کار است که میخواهد این افراد را بدنام کند و کنار بزند. النهایه فکر کردم آقایان به قضیه میرسند و خاتمه میدهند ولیکن الان احساس میکنم که باز قضایا به جاهای دیگر کشیده میشود." مطابق این صورتجلسه، آیت الله خمینی با انتقاد از کسانی که به زعم او در پی بهره برداری سیاسی از پرونده انفجار نخست وزیری بوده اند گفته "اسامی اینها را بدهید من خودم باید تحقیق کنم و اسلام برای افرادی که اینطور اشخاص را دستگیر میکنند و آبروی آنها را می برند تکلیف اینها را معین کرده است" و دستور داده: "این پرونده باید ختم بشود و کنار برود و بسته شود و این افراد شناسایی شوند." بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در نهایت، هشداری را نیز در مورد آینده مطرح کرده است که حکایت دارد: "اگر امروز اشخاصی بخواهند به بهانه هایی افرادی را این طور گرفتار کنند و آبروی آنها را ببرند فردا یک عده دیگر را و روز دیگر هم یک عده دیگر را و با این ترتیب در جمهوری اسلامی کسی امنیت پیدا نمی کند و از همین جا باید جلوی این کارها گرفته شود." بلافاصله بعد از همین جلسه است که باقی مانده زندانیان پرونده هشت شهریور، در ۷ خرداد ۱۳۶۵ آزاد می شوند و تا وقتی که آیت الله خمینی زنده است، اتهامات دیگری بر سر ماجرای انفجار نخست وزیری مطرح نمی شود. با این حال دستور آیت الله خمینی، اگرچه باعث توقف پی گیری قضایی پرونده انفجار نخست وزیری می شود، اما جلوی پی گیری سیاسی آن در دوران رهبر بعدی جمهوری اسلامی آیت الله خامنه ای را نمی گیرد. پیگیری طولانی مدتی که البته عاملان آن، بسته شدن پرونده از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را رد نمی کنند، اما ظاهرا اعتقاد دارند که او در هنگام اخذ این تصمیم، نسبت به ابعاد پرونده ناآگاه بوده است. به نظر می رسد در ادامه چنین برداشتی بوده که با گذشت ۳۵ سال از انفجار نخست وزیری، هنوز گروهی از محافظه کاران بر لزوم "بازگشایی" پرونده انفجار هشت شهریور اصرار دارند. تا جایی که انتشار شایعه دستگیری مسعود کشمیری در اردیبهشت ماه ۱۳۹۵، به سرعت منجر به واکنش صریح محافظه کارانی می شود که وعده می دهند "با انتقال او به ایران، جعبه سیاه پروژه نفوذ در جمهوری اسلامی گشوده شود". | روز شنبه ۲۵ اردیبهشت، پرونده انفجار ساختمان نخست وزیری ایران در ۸ شهریور ۱۳۶۰، به دلیلی عجیب مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت: مهدی منتظرالمهدی سخنگوی نیروی انتظامی خبر از دستگیری یکی از عوامل بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در کشور آلبانی داد؛ اما خبرگزاری صدا و سیما، به اشتباه از قول او گزارش کرد که "عامل انفجار دفتر نخست وزیری" دستگیر شده است. | معمای مسعود کشمیری |
دور تازه گفتگوهای ایران و آمریکا بر سر توافق هسته ای موضوع توجه روزنامه های موافق و مخالف است که در عین حال در مقالات اقتصادی خود خواستار برنامه دولت برای بعد از پایان تحریم ها شده اند. در هفته جوانان، روزنامه ها مقالات و گزارش هایی درباره وضعیت جوانان کشور دارند که بیشتر از وضع بیکاری و فشارهای اجتماعی بر آنان ابراز نگرانی کرده اند. تیتر و عکس صفحه اول اعتماد فاصله نزدیک اعتماد عکسی از وزیران خارجه ایران و آمریکا را در بالای صفحه اول خود آورده و در گزارشی به قلم سارا معصومی نوشته در نزدیکترین فاصله ممکن به هم نشستهاند. از ضبط صوتهای خبرنگاران خبری نیست اما دوربینها از دورترین نقطههای ممکن هم روی چهره دو وزیر تمرکز کردهاند. در شرایط کمترین درز خبری از آنچه در ژنو میگذرد، همین عکسها سخن میگویند. به نوشته این گزارشگر: چهره محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان به لبخند همیشگی منقش نیست و جدیتی تلخ هم در نگاه به زمین دوخته شده جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا به چشم میخورد. تنها یک ماه تا پایان مذاکرات زمان باقی است و این دیدار نمیتواند دیداری عادی باشد. شنیدهها از سرعت پایین پیشرفت در نگارش "برجام" (برنامه جامع اقدام مشترک) خبر میدهند و این خبر خوبی برای هفت کشوری نیست که از قریب به ٢٠ ماه پیش مذاکرات هستهای را در قالب جدیدی برای پایان یافتن آن پس از ١٣ سال آغاز کردهاند. اعتماد نوشته: شاید تمدید دیگر دردی از این مذاکرات را هم دوا نکند. از آخرین مواضع طرفین دیگر رونمایی شده و علاوه بر این در نشست لوزان هم دو طرف به راهکارهای مشترکی برای آغاز نگارش متن برجام رسیدند. با اینهمه گویا مذاکرات در جزییات قفل شده است؛ قفلی که دو وزیر برای گشودن آن خود را به ژنو رساندهاند. مخالفت با آمریکا یا توافق هستهای؟ صادق زیباکلام در مقالهای در شرق به مخالفان دولت پرداخته و نوشته: آیا آنها نگران هستند این توافق آنطور که باید و شاید برای منافع ملی ما دستاوردی به همراه نداشته باشد؟ یا آنکه اساسا نه هزینه و فایده منافع ملی چندان برایشان مطرح است و نه جزئیات توافق، بلکه مسئله مهم برایشان آن است که اگر تهران- واشنگتن به توافق برسند، تکلیف مواضع آنها در قبال غرب چه خواهد شد؟ به نوشته این استاد دانشگاه: این ابهام و تردید از آنجا هر روز بیشازپیش تقویت میشود که هر چه جلوتر میرویم و به دهم تیرماه نزدیکتر میشویم، یک طیف سیاسی مشخص، به طور منظم بر حجم آتش توپخانه علیه دولت روحانی و حامیان توافق هستهای میافزاید. در نخستین روزهایی که بیانیه لوزان قرائت شد، این جریان با برداشتن علم «فکتشیت»، علیه مباحث اعلامشده جبههگیری کرد. سپس خواهان آن شدند که تیم مذاکرهکننده باید مخالفان بیانیه را مجاب کند که «برنامه جامع اقدام مشترک» به سود ایران است. آن را هم کنار گذاشتند و مسئله «دبه» را در بوق کردند. پس از آن، موضوع بازدید از مراکز نظامی را مطرح کردند و سرانجام امروز به کل و به جزء و به اصل و به فرع، توافق هستهای را کنار گذارده و حرف دلشان را میزنند که همان داستان مخاصمه با آمریکاست. مقاله شرق به این جا رسیده که: مسئله مخالفان توافق هستهای نیست، مسئله این است که دولت یازدهم و تیم مذاکرهکننده نظام، چرا به ایالات متحده اطمینان کردهاند. در عین حال به نظر میرسد از این مرحله هم در حال عبور بوده و به تدریج مطرح میکنند که اساسا چرا با آمریکاییها مذاکره کردید؟. به بیان دیگر موضوع آنها نه مناقشه هستهای، نه بازرسی از مراکز نظامی، نه تعداد سانتریفیوژها، نه برداشتهشدن تحریمها در یک یا چند مرحله و نه هیچیک از بهانههایی است که بعد از لوزان مطرح کردهاند. «دلواپس» آن هستند که سکه آنها در بین حامیان خودشان هم از رونق بیفتد. سرویس دهان آمریکا پوریا عالمی با اشاره به تظاهرات دلواپسان نوشته یکی پلاکارد دستش گرفته بود که ما دندانپزشکان دهان آمریکا را سرویس خواهیم کرد. کور شوم اگر دروغ بگویم. ما اول متوجه نشدیم این شعارها را نوشتند که آمریکا بترسد یا نوشتند آمریکا بخندد و سر شوخی را باز کنند. بعد هم متوجه نشدیم اگر دندانپزشکان ما آمادگی دارند دهان آمریکا را سرویس کنند چرا دهان ما را ول نمیکنند و برای یک دندان زپرتی از ما دو، سه میلیون تومان میسلفند. طنز شرق به این جا رسیده که: یعنی ممکن است فردا اورولوژیستها هم به دندانپزشکان بپیوندند و بخواهند مسئله را به روش خودشان حل کنند و شعار بدهند «ما اورولوژیستها آمریکا را ویزیت خواهیم کرد». کارتون محسن ایزدی روحانی و مخالفانش اعتماد در گزارش اصلی خود از قول رییس دولت نوشته: عدهای از لبخند مردم میترسند مبادا در هیچکجا به سمع و گوش کسی این حرف بخورد که دولت، سپاه، ارتش، صدا و سیما، استاندار و فرماندار یا دفتر امام جمعه، طرفدار نامزد خاصی است. معنای اختلاف ۱۳ میلیونی آرا میان نامزد اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، آن است که مردم دقیق، آگاهانه و حسابشده مسیر را برگزیدهاند. مذاکرات فعلی سختتر، پیچیدهتر و دلهرهآورتر نسبت به شبهای عملیات در میدان جنگ است. اگر رهبر معظم انقلاب نصیحت میکنند، ایشان رهبر هستند و وظیفهشان است، نه اینکه هر کسی راه افتاده و به دولت توصیههایی میکند. اما کیهان و جوان، دو روزنامه تندرو صبح را همین بخش از سخنان رییس دولت خوش نیامده است و در مقالات خود به انتقاد از آن پرداخته اند حسین شریعتمداری در کیهان نوشته: ظاهرا آقای رئیسجمهور در این بخش از اظهارات دیروز خود دچار «سهواللسان» و خطای الفاظ شده است، چرا که ایشان به خوبی میدانند توصیه رهبر به دولت درباره شنیدن نظر منتقدان، فقط یک «نصیحت» نیست، بلکه یک «دستورالعمل» است که دولت و شخص رئیسجمهور هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ شرعی موظف به اجرای آن هستند. نماینده ولی فقیه در کیهان نظر داده که: حتی اگر توصیه رهبر را فقط یک «نصیحت» تلقی کنیم، باز هم آقای رئیسجمهور و دولت ایشان ملزم و مکلف به اجرای بیکموکاست آن بوده و هستند و اساسا مقبولیت و مشروعیت همه دولتمردان و مسئولان در پیروی از منویات رهبر - چهدستورالعمل و چه نصیحت- قابل تعریف است. دو کلمه خصوصی با حسن روحانی آیدین سیار سریع در صفحه طنز بیقانون نامه ای نوشته به رئیس جمهور که در آن آمده: حسن جان! سلام! حالت چطوره عزیزم؟ من خیلی ناراحتم حسن. این روزها مد شده که بگویند حسن روحانی شبیه به محمود احمدی نژاد است و اینها با هم هیچ فرقی ندارند.اما من امروز یعنی شنبه که در جمع استانداران و فرمانداران سخنرانی داشتی فهمیدم که فرق زیاد است. احمدی نژاد معمولا وقتی ازش سوال میشد، میگفت « من از شما میپرسم» و عینا همان سوال را تکرار میکرد. طوری که آدم دچار فلج حرکتی میشد. ولی تو بدون این که سوالی ازت پرسیده شود تمام سخنرانیهایت بر پایه سنت حسنه «من از شما میپرسم» قرار گرفته. طنزنویس در نامه فرضی خود جمله ای از حسن روحانی را نقل کرده که گفته است انتخابات بدون رقابت امکانپذیر نیست و نوشته: از آنجایی که تو تا الان در سوئیس زندگی میکردی و زیاد با کشور ما آشنایی نداری باید خدمتت عرض کنم که انتخاب (که در کشور شما به آن election میگویند) به این معنی است که مثلا از شما میپرسند چه نوشیدنیای میل دارید؟ میگویی آب پرتقال. میگویند آب پرتقال نداریم، آیس کافی هست و قهوه ترک. میگویی من اصلا نمیتونم کافیین دار بخورم، دکتر منع کرده! میگویند: باشه پس همون قهوه رو میاریم. به نوشته طنز نویس قانون: در پایان هم از آنجایی که ایرانیها اصولا آدمهای مهمان نوازی هستند عمرا بگذارند نخورده از کافه بیرون بروید، همانجا آن قهوه را با قیف تا ته میریزند توی ... توی ... شما بهش چی میگین؟ اوج بی اعتمادی به رسانه ملی اعتماد در سرمقاله خود سخنان یک خبرنگار ایرانی در دمشق را نقل کرده که گفته ما مجبور بودیم اوضاع سوریه را آرام و مردم را راضی و حکومت را مستقر گزارش کنیم؛ این دستور بود و به همین دلیل هم اعتمادها را از دست داده بودیم و خیلی از تصمیمگیران ما، خودشان منفعل همین شبکههای غربی هستند. نویسنده روزنامه بر همین اساس پرسیده: وقتی که مدیران یک رسانه و مدیران دولتی، به اخبار تولیدی خودشان اعتماد ندارند، و اخبار خود را از رسانههای دیگر و غیررسمی میگیرند، چه انتظاری دارند که مردم غیر از این رفتار کنند؟ آنان برخلاف آنچه میگویند، عمل میکنند، پس چرا میخواهند مردم به آنچه آنها میگویند عمل کنند و پایبند باشند؟ جالبتر از همه اینکه حتی به خبرنگار خودشان هم اعتمادی ندارند، به عبارت دیگر یقین دارند که خبرنگارشان هم خبر درست نمیفرستد، و هرچه هم قسم بخورد که اخبار صحیح میفرستد، مقبول واقع نمیشود. اعتماد با اشاره به صدا و سیما نوشته: رسانه وقتی که تبدیل به ابزاری برای خطدهی شد، اعتماد دیگران حتی دستاندرکارانش نیز از آن سلب میشود. با وضعیت کنونی رسانههای رسمی کشور، امید چندانی به اینکه رسانههای ما به عنوان یک جزو مهم از قدرت اجتماعی در جامعه ظاهر شوند نباید داشت. امروز بیش از هر وقت دیگری نقد سیاست رسانهای رسمی الزامی است، به ویژه آنکه انحصار آن نیز شکسته شده است و هرچه جلوتر برویم، بیاعتمادی به این رسانهها بیشتر میشود. سیدابوتراب فاضل در شرق مقاله ای دارد که اساس آن بر سیاست صدا و سیمای دولتی با مخالفت با توافق هستهای است و نوشته: رادیو و تلویزیون به عنوان ابزار اقلیت منتقد درآمد و بیمحابا به روند مذاکرات و مذاکرهکنندگان تاخت تا صدای سازی ناکوک مانند گذشته از سوی این رسانه به به گوش برسد. کافی است تا برنامههای مختلفی که از تلویزیون در جهت نقد و گهگاه تخریب مذاکرات در مدت کوتاهی بهخصوص پس از توافقنامه لوزان تولید و روی آنتن رفت را وارسی کنیم و آنگاه هم از حیث حجم و هم از نظر اینکه تنها به منتقدان و دلواپسان فرصت حضور در تلویزیون داده شد، به نتایج جالب و شگفتانگیزی برمیخوریم. به نوشته این مقاله: بهجز تولید ساعتها برنامه در قالب مصاحبه با دلواپسان و گماردن مجریان توجیهشده در این برنامهها، ساخت مستندهای فراوانی از روند مذاکرات مانند «شطرنج با گرگها» که بهنظر بسیاری، تقابل رسمی تلویزیون با دولت روحانی بود یا پوشش اخبار مخالفان مذاکرات در خارج کشور که عمدتا لابیهای پرقدرت عربی- عبری بودند و بازپخش گفتوگو با نفرات دست چندم خارجی ازجمله شاهکارهای تلویزیون در نقد و تخریب مذاکرات و ناهمزبانی با ملت و دولت منتخب ملت است. شرق در نهایت نوشته: دیروز شبکه افق چندینبار همایش «دکتر سلام» را که جشن طنز مخالفان دولت بود پخش کرد و بارها در این همایش که فقط چهرههای شاخص مخالف دولت حضور داشتند، به رئیسجمهور و کلیت دولت توهین شد. همزمان اخبار گردهمایی مخالفان مذاکرات در مشهد پوشش داده شد و البته در بخشهای مختلف خبری، اخبار مذاکرات بهعنوان خبر دوم و سوم مورد توجه قرار گرفت. درعینحال، در همین پوشش چندثانیهای اخبار مذاکرات خبرنگاران خاص صداوسیما با لحن تمسخرآمیزی که مخصوص خودشان است و هیچ بنگاه خبری حرفهای در جهان از این لحن استفاده نمیکند، به نقلقولهای منفی از مذاکرات پرداختند. کارتون نازنین جمشیدی، شهروند سیاست دولت چیست نادر کریمی جونی در سرمقاله جهان صنعت نوشته: بالاخره و طی ماههای آینده سررسید پایان مذاکرات و تصویب متن توافقنامه نهایی فرامیرسد و موقعیت پاسخگویی در مورد شرایط ایران پس از تحریم فراهم میشود. در آن هنگام مقامات دولت تدبیر و امید نمیتوانند پشت تحریمها و مشکلات ناشی از آن پنهان شوند و مشکلات را متاثر از گرفتار شدن کشور در زنجیر تحریمهای ظالمانه بدانند. از هماکنون مردم میگویند پس از پایان تحریمها و امضای توافق نهایی، مقامات دولت چه دستاویزی برای توجیه مشکلات اقتصادی دارند؟ نویسنده اقتصاد دان پیش بینی کرده: رفع کامل تحریمها اگر چنان که تبلیغ میشود و نمایندگان کشورمان در مذاکرات آن را شرط اصلی امضای توافقنامه اعلام کردهاند، در داخل جامعه ایران امید و دلگرمی ایرانیها را برای رسیدن به موقعیت بهتر افزایش خواهد داد، بلافاصله پس از توافق ژنو رونق ملموسی در بازار ایران مشاهده شد و تحرک اقتصادی شهروندان ایرانی افزایش یافت. اما در نهایت ایرانیها طی دو سال فعالیت دولت به خوبی راهبردها، تکنیکها و مواضع دولت را شناختهاند و به جای هیجانزدگی و ذوقزدگی، عاقلانهتر رفتار خواهند کرد. سرمقاله جهان صنعت بدان جا رسیده که: در مقابل دولت اگر بتواند نفت بیشتری بفروشد و بیش از چهار میلیارد دلار طلبی که کشورمان از خارجیها دارد را به کشور بازگرداند، آنگاه احتمالا میتواند با دست و دلبازی بیشتری پول خرج کند. اگر این سناریو درست باشد، رفتهرفته ایرانیان برای حضور در صحنه اقتصادی امیدواری بیشتری پیدا میکنند و با اعتماد افزونتر نسبت به عملکرد و راهبردهای دولت، مسوولیت بیشتری برای بهبود شرایط اقتصادی بهعهده میگیرند. خرداد پرحادثه فیفا سوشیانس شجاعیفرد در ستون طنز شهروند گزارشی فرضی نوشته از اجلاس دیروز برای انتخاب رییس فدراسیون جهانی فوتبال فیفا. بلاتر: (کل متن را با داد بخوانید!) من... به همه شما... همه روسای فدراسیونها... سلام میکنم! شماها از ساعت چند اومدید زوریخ؟! هشت؟! هف..؟ چند؟ شیش؟! خستهاید؟! کی خسته است؟! میشل پلاتینی؟! آفرین! آقای نایبرئیس... یک خط نامه بنویسید به حسابداری... به همه فدراسیونهایی که اینجا هستند... یک مجوز واردات خودرو بدهید! اما... شما باید بدانید... کسانی هستند که نمیخواهند، ژوزف بلاتر... خادم شما... خادم فوتبال... خدمتگزار ورزش دنیا... به فعالیتش ادامه بده... تا میزبانی رو میدیم به روسیه... یک عده اینور شلوغ میکنند... تا میزبانی رو میدیم به قطر... یک عده اونور شلوغ میکنند! یک مشت توپ جمع کن، این گوشه و کنارها یک حرفایی میزنند... یک عده میگن شما پول گرفتید... شما فاسدید!.. ما فاسدیم؟! فیفای ما فاسده؟! فیفا در دوره ما پاکدستترین هیأترئیسه تاریخ فیفا بوده! شما کی هستید که به ما اعتراض کنید؟! شما چی کی هستید؟! از شما گندهترش که بن همام باشه هم نتونست جلوی من رو بگیره! حالا ممکنه کسانی از دوره رئیس قبلی...هاوهلانژ فتنهگر... هنوز افرادی در فیفا وجود داشته باشند... خب اونها ممکنه رشوهای بگیرند... فسادی داشته باشند... من که نمیتونم مواظب همه باشم، چون حواسم از پول شمردن پرت میشه، دوباره باید از اول بشمرم! طنزنویس شهروند در انتها، بعد از انتخاب مجدد بلاتر از قول رییس فدراسیون فوتبال ایران چنین نوشته: کفاشیان: ژوزف، ژوزف... میخواستم اولین نفری باشم که بهت تبریک میگم، بیا یه سلفی بگیریم باهم! بلاتر: مرسی کفاش! حالا بذار توی میهمانی شام عکس میگیریم. کفاشیان: نه، میرم توی هواپیما یه چیزی میخورم، اینجا پلیس بازاره! یهو به ما هم گیر میدن! اینجا هم که ایران نیست بشه با خنده و دو تا تلفن جمعش کرد! بلاتر: نترس کفاش جان، اینجا هم مثل ایرانه! ندیدی چطور دوباره رئیس شدم؟! همه جا آسمون یک رنگه! بزن بریم فیفا! فساد در فیفا-- کارتون محمد طحانی، آرمان | روزنامههای امروز صبح تهران در عنوان های اصلی خود سخنان روحانی را منعکس کرده اند که خطاب به مخالفان خود تاکید کرده که از آرای انتخابات آینده محافظت خواهد کرد، سخنی که به رسانه های تندرو خوش نیامده و رییس دولت را متوجه کرده اند که باید به هر نوع سخنی از جانب رهبر به عنوان یک دستور نگاه کند. | روزنامههای تهران: جنگ دولت و مخالفان مذاکرات هستهای بالا گرفت |
اما زمانی که ولایتها را براساس درصد آرایی که به دو نامزد اصلی داده بودند رنگآمیزی کنیم، تصویری متفاوت به دست میآید. در حالی که پیروزی قاطع محمد اشرف غنی در ولایتهای جنوبی مشخص است، او در ولایتهای مرکزی و شمالی هم آرای قابل توجهی داشته است. همچنین عبدالله عبدالله با آنکه در ولایتهای مرکزی پیروزی قاطعی داشته اما در ولایتهایی که اکثریت با آقای غنی است رایدهندگان بسیاری نیز از آقای عبدالله حمایت کردهاند. در قدم اول، برای آنکه تصویری روشنتر از نتایج اولیه انتخابات داشته باشید، نقشه زیر را ببینید. با کشیدن این نقشه به چپ و راست، میتوانید میزان حمایت رای دهندگان از دو نامزد پیشرو را مقایسه کنید. قابل کلیک نتایج اولیه انتخابات افغانستان آرای عبد الله عبدالله: ۴۰ درصد آرای محمد اشرف غنی: ۵۱ درصد بیشتر بخوانید: محمد اشرفغنی؛ رئیس جمهوری فعلی و پیروز انتخابات ریاست جمهوری براساس نتایج اولیه انتخابات محمد اشرفغنی، رئیس جمهوری فعلی و نامزدی که براساس نتایج اولیه انتخابات، حدود ۵۱ درصد آرا را به دست آورده است، در ولایتهای جنوب، و جنوب غربی آرای قابل توجهی داشته است. اما نقشه زیر نشان میدهد که او در ولایتهای مرکزی و شمالی هم آرای قابل توجهی به دست آورده است. آرای محمد اشرفغنی در ولایتهای پر رنگتر بیشتر بوده است برای آنکه تصویری باز هم روشنتر به دست بیاورید، در جدول زیر ۱۵ ولایتی فهرست شدهاند که محمد اشرف غنی در آنها بلندترین آرا را به دست آورده است. آرای عبدالله عبدالله هم در این ۱۵ ولایت در ستون دوم آمده است. این جدول نشان میدهد که هر دو نامزد در این ولایتها طرفدار داشتهاند و تصویر حمایت از آنان کاملا سیاه و سفید نیست. عبدالله عبدالله؛ رئیس اجرایی فعلی دولت افغانستان عبدالله عبدالله که براساس نتایج اولیه انتخابات افغانستان، حدود ۴۰ درصد آرا را به دست آورده، بیشتر در ولایتهای مرکزی و شمالی موفق بوده اما در ولایتهای دیگر هم حمایت گروههایی از رایدهندگان را داشته است. آرای عبدالله عبدالله در ولایتهای پر رنگتر بیشتر بوده است در فهرست زیر، آرای عبدالله عبدالله را در ۱۵ ولایت که اکثریت به او رای دادهاند با آرای محمد اشرفغنی کنار هم آمده است. | در روزهای اخیر، انتشار نقشهای که پیروزی دو نامزد پیشروی انتخابات افغانستان را در هریک از ولایتهای کشور، با دو رنگ - یکی برای محمد اشرف غنی و یکی برای عبدالله عبدالله نشان میداد، بحث برانگیز شد. این نقشه، نتایج اولیه انتخابات را طوری نشان میدهد که در آن افغانستان براساس آرا، به دوقسمت تقسیم شده است. ولایتهای مرکزی و شمالی، که عبدالله عبدالله آرای بیشتری در آنها آورده بود و ولایتهای جنوبی که محمد اشرف غنی در آنها آرای بیشتر داشت. | انتخابات افغانستان؛ نگاهی دیگر به نتایج اولیه به روایت نقشه |
جنت یلن، لوید آستین، دب هالند دویست سال پیش جورج واشنگتن در اولین جلسه کابینه خود - که البته آن زمان به این نام شناخته نمیشد - بر لزوم بهرهگیری از دیدگاهها و عقاید متنوع در قلب دولت آمریکا تاکید کرد. طبیعی است در ۱۷۹۱ همه افراد حاضر در آن جلسه مردانی سفیدپوست بودند. در قانون اساسی آمریکا هیچ حرفی از کابینه زده نشده اما اولین رییسجمهوری این کشور به ارزش مشاورانی با دیدگاههای مختلف که میتوانست از راهنماییهای آنها در رابطه با مسائل مهم بهره ببرد، پی برد. در ۲۰۲۱، آمریکا احتمالا شاهد اولینهای زیادی در دولت خواهد بود: اولین بومی این کشور که به مقام وزارت میرسد، اولین مدیر زن اطلاعات ملی، اولین سرپرست لاتینتبار وزارت امنیت داخلی، اولین عضو کابینه که به طور علنی اعلام کرده همجنسگراست و بسیاری موارد دیگر. آقای بایدن برای جامه عمل پوشاندن به وعده انتخاباتیاش در رابطه با هیات دولت خود از همه سو تحت فشار بوده است، کابینهای که قول داده به جای ردیفی از چهرههای آشنای سیاسی به معنای واقعی بازتاب کشور باشد. کابینه پیشنهادی بایدن تصویر بالا همه نامزدهای پیشنهادی بایدن برای کابینهاش را نشان میدهد. تصاویر سیاه و سفید مردان سفیدپوستی هستند که او معرفی کرده و تصاویر رنگی به آنهایی مربوط میشود که در دسته زنان، افراد رنگین پوست و اعضای جامعه دگرباشان جنسی قرار میگیرند یا ترکیبی از چند مورد هستند. بایدن در دسامبر گفت: "این کابینه بیش از هر کابینه دیگری در تاریخ آمریکا نماینده مردم کشور خواهد بود." در صورت تایید سنا، دب هالند نماینده ایالت نیومکزیکو در کنگره، اولین بومی آمریکایی خواهد بود که به مقام وزارت کشور میرسد و میگل کاردونا که لاتین تبار است و اصلیت پورتوریکویی دارد هم به عنوان وزیر آموزش و پرورش در دولت بایدن شروع به کار خواهد کرد. کابینه جو بایدن حتی در مقایسه با کابینه باراک اوباما، رییسجمهوری پیشین آمریکا هم تنوع بیشتری دارد. اوباما هم برای تشکیل کابینهای که به معنای واقعی بازتاب کشور باشد تلاش کرد اما با انتصاب ۷ زن در مقابل ۱۶ مرد و تنها یک وزیر سیاهپوست در این راه چندان موفق نبود. اما همه از گزینههایی که آقای بایدن برای کابینهاش پیشنهاد کرده، راضی نیستند. وقتی لوید آستین، ژنرال بازنشسته نیروی زمینی برای ریاست پنتاگون معرفی شد، با وجود این که اولین مرد سیاهپوستی است که برای این پست در نظر گرفته میشود بسیاری از فعالان سیاسی از این که این مقام باز هم به یک زن نمیرسد، ابراز ناراحتی کردند. علاوه بر این او دو مرد سفیدپوست (آنتونی بلینکن و تام ویلساک) را برای وزارت امور خارجه و وزارت کشاورزی پیشنهاد داد و این در حالی است که گروههای ترقیخواه ترجیح میدادند زنان سیاهپوست برای تصدی این پستها در نظر گرفته شوند. گروههای لیبرال ترقی خواه هم از رویکرد به گفتهشان بسیار محتاطانه، میانهرو و قدیمی او در انتخاب کابینهاش انتقاد کردهاند. از نظر بسیاری از هوادارانی که با حمایتهایشان آقای بایدن را به ریاستجمهوری رساندند او هنوز با ایدهآل آنها فاصله زیادی دارد. از سال ۱۹۳۳، تنها ۱۱ رییسجمهوری آمریکا در کابینه خود عضو زن داشتهاند و هیات دولت در هیچ دورهای منعکسکننده تنوع جنسیتی و نژادی این کشور نبوده است. اندازه کابینه به دولت در هر دوره بستگی دارد اما به طور تقریبی از ۱۵ عضو تشکیل شده است. طی ۳۰ سال گذشته و دست کم تا زمان روی کار آمدن ترامپ تمایل دولتها به تشکیل کابینهای بوده که نمود واقعیتری از کشور باشد. دولت کلینتون در ۱۹۹۳ روزنامه واشنگتن پست در روز تحلیف بیل کلینتون نوشت رییسجمهوری جدید دموکرات کشور "متنوعترین کابینه تاریخ" را تشکیل داده، کابینهای که ۵ زن، ۴ سیاهپوست و دو لاتینتبار در آن حضور داشتند. آیدا آلوارز، رییس اداره کسب و کارهای کوچک آمریکا در دوره ریاستجمهوری کلینتون اولین زن لاتینتباری بود که به کابینه آمریکا راه یافت. دولت بوش در ۲۰۰۱ روزنامه نیویورک تایمز در ستایش کابینه دور اول ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش نوشت: "هیات دولتی که از نظر قومی و نژادی درست به اندازه کابینه دولت کلینتون متنوع است." آقای بوش، کالین پاول پسر یک مهاجر جامائیکایی را به عنوان اولین وزیر امور خارجه سیاهپوست تاریخ کشور منصوب کرد. او علاوه بر این نورمن مینتا، نماینده دموکرات که در دوره ریاستجمهوری کلینتون به عنوان اولین آسیایی آمریکایی تاریخ این کشور وارد کابینه شد را به عنوان وزیر ترابری خود انتخاب کرد. دولت بوش بعدتر با انتصاب کاندولیزا رایس به عنوان مشاور امنیت ملی و سپس وزیر امور خارجه کشور تاریخساز شد. خانم رایس اولین زن سیاهپوستی بود که در آمریکا در این سمتها خدمت کرد. آقای بوش همچنین با سپردن وزارت کار کشور به ایلین چائو، برای اولین بار یک آمریکایی آسیاییتبار متولد جزایر پاسیفیک را وارد هیات دولت آمریکا کرد. دولت اوباما در سال ۲۰۰۹ باراک اوباما در دور اول ریاستجمهوریاش خود کابینهای تاریخی را معرفی کرد که از آن با عنوان کابینه "اکثریت- اقلیت" یاد میشد. در حلقه درونی دولت اوباما ۷ زن، ۹ اقلیت و تنها ۸ مرد سفیدپوست حضور داشتند. در دوره ریاستجمهوری اوباما، سوزان رایس به اولین زن سیاهپوستی تبدیل شد که به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد خدمت کرد و اریک هولدر هم اولین سیاهپوستی بود که به مقام دادستانی کل این کشور رسید. دولت ترامپ سال ۲۰۱۶ اما کابینه دونالد ترامپ بازگشت به عقب به دوران ریگان محسوب میشد. با این که در دوره او در مقایسه با سایر روسای جمهوریخواه کاخ سفید زنان بیشتری در هیات دولت حضور داشتند اما حضور مردان سفیدپوست در کابینه او بسیار پررنگ بود. آقای ترامپ زنان را برای پستهای دیگری در دولت به خدمت گرفت. در دوره او نیکی هیلی اولین آمریکایی هندیتباری بود که به عنوان سفیر این کشور در سازمان ملل متحد منصوب شد. پیشرفت آهسته اما چرا اینقدر طول کشید تا زنان و اقلیتها به اتاق تصمیمگیری کشور راهیابند؟ کلی دیتمار از مرکز مطالعات زنان و سیاستهای آمریکا در دانشگاه راتگرز میگوید: "یکی از راههای دستیابی به این پستها از طریق دولت منتخب است. بنابراین اگر در دولت منتخب با کمبود زنان به طور کلی و همینطور زنان رنگینپوست مواجه باشیم، از همان ابتدا با عدم توازن روبرو خواهیم بود." به گفته او، اولین نماینده زن سال ۱۹۱۶ به کنگره راه یافت اما نزدیک به دو دهه طول کشید تا برای اولین بار یک زن وارد کابینه شود. فرانسیس پرکینز وزیر کار در دوره ریاستجمهوری فرانکلین روزولت اولین زنی بود که در آمریکا به مقام وزارت رسید. اما این مسیر برای سیاهپوستان و سایر اقلیتهای قومی و نژادی در آمریکا طولانیتر هم بود. سال ۱۸۷۰ اولین مرد سیاهپوست روی کرسی کنگره نشست اما تا سال ۱۹۶۶ که که لیدن جانسون، رابرت ویوو را برای وزارت در کابینه خود انتخاب کرد، هیچ مرد سیاهپوستی در هیات دولت آمریکا دیده نشد. درهای کنگره سال ۱۹۶۸ به روی اولین زن سیاهپوست باز شدند و سال ۱۹۷۷، پاتریشیا رابرتز هریس، وزیر مسکن و توسعه شهری اولین زن سیاهپوستی بود که به کابینه دولت راه یافت. از سوی دیگر در آمریکا هیچ قانون رسمی مبنی بر وجود توازن میان نمایندگان گروههای مختلف در دولت وجود ندارد. کشورهایی که در دولت یا احزاب سیاسیشان سهمیهبندی قومی وجود دارد، گامهای بزرگی در جهت برابری در سطح رهبری برداشتهاند. به عنوان مثال، سال ۲۰۱۸ در رواندا زنان ۶۱ درصد از مجلس عوام را تشکیل میدادند. پستهایی که هرگز به زنان سپرده نشد سه وزارت در آمریکا از جمله وزارت دفاع، وزارت دارایی و وزارت امور کهنه سربازان، تا کنون هرگز وزیر زن به خود ندیدهاند. پروفسور دیتمار میگوید در امور دفاعی و مسائل امنیت ملی، همیشه بحث کلیشهای مهارت زنان در مقابل مردان وجود دارد. نظرسنجیهای عمومی هم نشان از همین دودستگی دارد. زنان تا سال ۱۹۸۴ اجازه ورود به ارتش را نداشتند. پروفسور دیتمار میگوید: "با این که به طور قطع شاهد تنوع بسیار بیشتری هستیم، این حوزهها به ویژه در سطوح بالاتر، عمدتا تحت سلطه مردان هستند. من مطمئنم در درون این ساختارها انواع سوگیریها برای ممانعت از پیشرفت زنان وجود دارد و این دست کم از نظر تاریخی به فهم دلیل وجود چنین شکافهایی کمک میکند." در رابطه با وزارت دارایی اما به نظر میرسد آقای بایدن با معرفی جنت یلن به عنوان وزیر پیشنهادی خود، سقف شیشهای را شکسته است. این طور که پیداست کلیشههای قدیمی هم در این بخش تا حدی فروریختهاند. نظرسنجیها نشان میدهد امروزه در بحث مدیریت اقتصاد مردم در مقایسه با گذشته نگاه متعادلتری نسبت به توانایی زنان و مردان دارند. چرا تنوع در کابینه مهم است؟ وندی اسموت، استاد علوم سیاسی و مطالعات جنسیتی در دانشگاه اوهایو میگوید گزینش کابینه از ابتکارعملها و ارزشهای گستردهتری حکایت دارد که بخشی جدا نشدنی از سیاست دولت و نشاندهنده هویت آن هستند. او میگوید: "یکی از اولین اقدامات دولت که تمایلش برای مسئولیتپذیری و پاسخگویی را نشان میدهد، انتخاب کابینه است. این اولین اقدامی است که هدف، ماهیت و ارزشهای دولت را نشان میدهد. لحظه آشکار شدن هویت دولت. لحظهای که در آن دولت بایدن خودش را معرفی میکند و نشان میدهد میخواهد با کدام دسته از مردم آمریکا در ارتباط باشد." اندازهگیری دقیق اهمیت نمادگرایی شاید کار سختی باشد اما وارونه کردن مفاهیم از پیشتعیینشده در رابطه با رهبری میتواند به نتایجی ملموس ختم شود. کلی دیتمار میگوید: "آیا دیدن یک زن در پست وزارت دفاع برای اولین بار، در از بین بردن انتظارات مبنی بر این که مردان در حوزه دفاع عملکرد بهتر و ماهرانهتری نسبت به زنان دارد تاثیر ندارد؟ بله. حتما تاثیر دارد." او میگوید این مساله در رابطه با کامالا هریس، معاون ریاستجمهوری و انتصاب تاریخی او هم صادق است. "امیدوارم دفعه بعد وقتی زنان برای ریاستجمهوری نامزد میشوند، سوالات کمتری در رابطه با احتمال انتخاب آنها یا شایستگیها و قابلیتهایشان دست کم نسبت به گذشته وجود داشته باشد." تحقیقات روی کنگره آمریکا که تنوع در آن روندی صعودی داشته، نشان میدهد زنان اولویتها و مسائلی را مطرح میکنند که در غیر این صورت نادیده گرفته خواهند شد. پروفسور دیتمار میگوید: "و این در نهایت به اتخاذ سیاستهایی منجر خواهد شد که با تجربیات جمعیتی که آنها را هدف قرار میدهد، متناسبتر خواهد بود." "تا زمانی که به عنوان یک زن یا یک زن سیاهپوست یا زنی با تبار آسیای جنوبی نتوانید در آمریکا مثل یک مرد سفید پوست زندگی کنید، اصلا نمیفهمم چرا نباید انتظار داشت در نوع نگرش نسبت به سیاستها تغییر بوجود بیاید." در نقاط دیگر جهان … • جاسیندا آردرن، نخستوزیر نیوزیلند در ماه نوامبر با معرفی اعضای کابینه خود، تاریخساز شد. از مجموع ۲۰ عضو کابینه او، ۸ نفر زن و ۵ نفر متعلق به بومیان مائوری هستند. نانایا ماهوتا یکی از این بومیان، اولین زن در تاریخ نیوزیلند است که وزیر امور خارجه کشور شده است. گرنت رابرتسون، معاون خانم آردرن هم اولین معاون نخست وزیری است که به طور علنی اعلام کرده همجنسگراست. • بوریس جانسون، نخستوزیر بریتانیا سال گذشته با انتصاب تعداد بیسابقهای از اقلیتهای قومی به عنوان وزرای کشور در حوزههای مختلف، متنوعترین دولت تاریخ بریتانیا از نظر نژادی را به ثبت رساند. • جاستین ترودو، نخستوزیر کانادا در ۲۰۱۵ به دلیل تشکیل کابینهای با تعداد زنان و مردان و همینطور اقلیتهای نژادی یکسان مورد تمجید قرار گرفت. به قول خودش: "چون امسال، سال ۲۰۱۵ است." | اولین کابینه جو بایدن، رییسجمهوری جدید آمریکا به عنوان متنوعترین کابینه تاریخ این کشور توصیف میشود. | آیا کابینه متنوع بایدن بازتاب بهتری از آمریکاست؟ |
هتل مونترو پالاس میزبان گفتگوهای ژنو ۲ خواهد بود و به همین جهت تدابیر شدید امنیتی برقرار شده است سالن اجتماعات زیبای ساختمان سازمان ملل در ژنو آن- تئا گیزر میگوید: "فرش قرمز بالاترین سطح تشریفات ماست، و تنها برای سفرهای رسمی سران کشورها مورد استفاده قرار میگیرد. زیاد آن را بیرون نمیآوریم." قرار است ۳۰ وزیر خارجه در کنفرانس ژنو ۲ شرکت کنند، اما آنها رئیس کشورهایشان نیستند، و هدفشان از آمدن به اینجا شرکت در مذاکرات سخت و پیچیده صلح است، نه دبدبه و کبکبه و تشریفات یک سفر رسمی. در نتیجه، برای جان کری، ویلیام هیگ و دیگران فرش قرمزی پهن نخواهد شد. با اینحال آن- تئا گیزر که بیش از یک دهه در بخش تشریفات فرودگاه کار کرده است، میداند که این رویداد خاص میتواند بسیار سرنوشتساز باشد. او میگوید: "برگزاری چنین رویدادهایی باعث میشود احساس کنیم به نوعی بخشی از تاریخ هستیم. بسیاری از تصمیمات تاریخی در ژنو گرفته شده اند. به همین خاطر هم احساس میکنیم بخشی از تاریخ هستیم." سنت صلحدوستی ژنو در زمینه برگزاری مذاکرات صلح پیشینهای بسیار طولانی دارد. بعد از فجایع جنگ جهانی اول، ژنو با ربودن گوی سبقت از بروکسل بهعنوان مقر جامعه ملل انتخاب شد. این سازمان قرار بود جلوی بروز مجدد جنگ در جهان را بگیرد. بخش بزرگی از ساختمان موسوم به کاخ ملل از زمان استقرار جامعه ملل در آن تقریبا دستنخورده باقی مانده است دیوید رودونیو، تاریخدان در دانشسرای عالی ژنو، میگوید که امیدهای زیادی به جامعه ملل بسته شده بود. او توضیح میدهد: "در آن زمان امیدواری بسیار زیادی وجود داشت، زیرا عده زیادی از رهبران جهان فکر میکردند که جنگ جهانی اول آخرین جنگ خواهد بود. در نتیجه، بهخصوص سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰، یعنی سالهای آغازین فعالیت جامعه ملل، سالهای پرامیدی بودند." البته جامعه ملل جلوی وقوع جنگ را نگرفت، اما در عوض ساختمان آن به مقر سازمان ملل در اروپا تبدیل شد و مذاکرات صلح زیادی در آن برگزار شد. ژنو به دلایل مختلف گزینه مطلوبی بود: بیطرفی سوئیس این شهر را مکان قابل قبولی برای همه طرفها تبدیل میکرد. یک دلیل عملیتر اینکه پرواز به ژنو از مسکو یا واشنگتن آسان بود. شکوه و جلال امروزه ساختمان موسوم به کاخ ملل که قرار بود مقر جامعه ملل باشد، تا حد زیادی دستنخورده باقی مانده است. این ساختمان در زمان افتتاحش پس از کاخ ورسای در فرانسه بزرگترین ساختمان اروپا بود. راهروهای مجلل مرمرین با گذر از درهایی که هنوز حروف اول نام جامعه ملل را یدک میکشند، به اتاقهای زیبایی میرسند که هریک با کمک مالی یکی از کشورهای عضو ساخته شده اند. دفتر مایکل مولر، مدیرکل فعلی سازمان ملل در ژنو، در اتاق هلندی قرار دارد. دیوارهای این اتاق که در سال ۱۹۳۵ ساخته شده، با چوب اعلا پوشانده شده است. آقای مولر میگوید این اتاق "جای فوقالعادهای برای کار کردن است". او که در حال حاضر مشغول انجام تدارکات مربوط به گفتگوهای صلح است، به چنین فضایی نیاز دارد. کاخ ملل در زمان افتتاحش پس از کاخ ورسای دومین ساختمان بزرگ اروپا بود یک دردسر بزرگ او نظارت بر برگزاری روز اول گفتگوهاست که بجای ژنو، در سمت دیگر دریاچه و در شهر مونترو برگزار میشود. او با لحنی کنایهدار دار میگوید: "ما برای این مدت مونترو را به یکی از حومههای سازمان ملل تبدیل کرده ایم. دلیلش هم این است که همزمان با این گفتگوها ساعتسازان سوئیسی کنفرانس بزرگی در ژنو برگزار میکنند. ساعتسازی در سوئیس سابقه زیادی دارد و معیشت مردم به آن وابسته است." در نتیجه برای مدت یک روز همه دم و دستگاه لازم برای برگزاری یک نشست بزرگ سازمان ملل، از جمله تدارکات امنیتی گسترده ارتش و پلیس سوئیس، به مونترو منتقل میشود. حریم هوایی مونترو بسته میشود و راهها مسدود میشوند. یک روز بعد همه این تشکیلات به مقر سازمان ملل در ژنو بازگردانده میشود و در آنجا دولت سوریه و مخالفان آن برای اولین بار بهصورت رو در رو با هم ملاقات میکنند. ژنو شهری بود که ایران و قدرتهای جهانی در آن توافق هستهای اخیررا امضا کردند آقای مولر امیدوار است که محیط ژنو و سابقه دیرینه این شهر در برقراری صلح به پیشرفت مذاکرات کمک کند. او میگوید: "این دیوارها تاریخ را تنفس میکنند و با آن زندگی میکنند. وقتی در این راهروها راه میروید، این موضوع را حس میکنید. فکر نمیکنم در یک قرن اخیر هیچ تغییر و تحول بزرگی بوده که کارش به اینجا نکشیده باشد؛ جنگ بالکان، خاورمیانه، قبرس، جنوب شرقی آسیا." دیپلماسی بدون تشریفات مسلما برای مذاکره به چیزی بیشتر از سالن ملاقات نیاز است، و کمتر دیپلماتی هست که زمانی گذارش به هتل اینترکنتینانتال ژنو نیفتاده باشد. یورگن بومهوف، مدیر هتل، میگوید: "کیسینجر، گرومیکو، ریگان، گورباچف ... آخرین مورد هم که گفتگوهای هستهای ایران بود. اگر دیوارها میتوانستند حرف بزنند، این دیوارها قطعا چیزهای زیادی برای گفتن داشتند." رونالد ریگان و میخائیل گورباچف در جریان نشست دو روزه در ژنو در سال ۱۹۸۵ در طبقه هجدهم هتل که تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دارد، آقای بومهوف محیطی را فراهم کرده که امیدوار است برای پیشبرد دیپلماسی بدور از تشریفات و معمولا سرنوشتساز مناسب باشد. چنین ملاقاتهایی معمولا خارج از اتاقهای مذاکره رسمی انجام میگیرند. آقای بومهوف درباره این طبقه میگوید: "این طبقه دو طرف دارد. بال غربی و بال شرقی. هر موقع بخواهید، میتوانید فضایی خصوصی ایجاد کنید. این درها بسیار محکم هستند." یک راه دیگر هم باز کردن درها و ملاقات در جایی وسط آنهاست، مثلا در اتاق استراحتی که شومینهای هم دارد و به دریاچه ژنو و کوه مون بلان مشرف است. اما آیا دولت سوریه و مخالفانش جایی در میان راه با هم ملاقات خواهند کرد؟ آقای بومهوف میگوید: "شعار ما این است که هیچ چیز غیرممکن نیست." حدود یک قرن ژنو شهری بوده که مذاکرات دیپلماتیک دشوار جهان در آن برگزار میشده است، و مایکل مولر امیدوار است این شهر جایی باشد که دستکم امکان پایان دادن به جنگ خونین سوریه در آن وجود دارد. او میگوید: "همه امیدوارند که این اتفاق بیفتد. بنظر من این مسأله اهمیت بسیار زیادی دارد، چون اگر اینطور نشود، خبر خوبی برای دوستان نگونبختمان در سوریه نخواهد بود." چندین نسل از رهبران جهان در کاخ ملل با هم مذاکره کرده اند. از جمله نشست موسوم به "چهار کشور بزرگ" در سال ۱۹۵۵ که با حضور (از چپ به راست) نیکولای بولگانین (رهبر شوروی)، دوایت آیزنهاور (رئیس جمهوری آمریکا)، ادگار فور (نخست وزیر فرانسه) و سر آنتونی ایدن (نخست وزیر بریتانیا) برگزار شد. | آن- تئا گیزر میگوید که او و همکارانش در فرودگاه ژنو "دوران انتظار" را میگذرانند. آنها سرگرم انجام تدارکات مربوط به گفتگوهای موسوم به ژنو ۲ درباره اوضاع سوریه هستند که فردا، چهارشنبه ۲۲ ژانویه برگزار خواهد شد. لیموزینها برق انداخته شده اند، آشیانههای ویژه برای هواپیماها آماده اند، و تدارکات لازم برای سالنهای استراحت مخصوص شخصیتهای مهم انجام شده است. اما از استقبال رسمی خبری نخواهد بود و فرشهای قرمز در انبار میمانند. | ژنو، شهری برای گفتگوهای تاریخی |
در اين ميان بتدريج وبلاگهايی با مضامين تخصصیتر سر برآوردند و پايه مطالب خود را بر اساس تخصص فنی و يا توانايیهای حرفهای گذاردند. اين دسته از وبلاگها به سرعت جايگاهی خاص يافتند و مورد استقبال خوانندگانی قرار گرفتند که به دنبال مطالبی درباره آن حرفه، دنيای وب را میکاويدند. بديهی بود که وبلاگهای با محتوای علوم انفورماتيک و فناوری اطلاعات بنابر آشنايی بيشتر نويسندگاش با مقوله اينترنت، زودتر از وبلاگهای تخصصی در رشتههای ديگر پای به اين عرصه گذارند. پس از آن بود که متخصصين و فعالين ديگر رشتهها، وبلاگهای گروهی خاص خود را ايجاد کردند. استقبال از وبلاگهای تخصصی امری قابل پيشبينی بود چرا که به علت کمبود مطالب تخصصی فارسی در اين زمينهها، میتوانستند خوانندگان ثابت بسياری پيدا کرده و در کنار آن کلمات کليدی را در موتورهای جستجو به تصرف خود درآورند. امروزه وبلاگهای تخصصی بسياری به زبان فارسی و در رشتههای متنوعی همچون کامپيوتر، ادبيات، هنر، سياست، ورزش، شيمی، حقوق، مديريت و حتی مواردی خاص همچون آشپزی در وبلاگستان فارسی موجود است که خوانندگان بسياری دارند. وبلاگهای تخصصی توانستهاند تا حدی زياد خلاء ناشی از کمبود مطالب تخصصی به زبان فارسی را جبران کنند. گشتی در موتورهای جستجو به دنبال اصطلاحات تخصصی اين مهم را بيش از پيش نمودار میسازد چرا که قطعا در نتايج جستجو آدرس وبلاگها را در صفحات ابتدايی خواهيم ديد. وبلاگهای تخصصی تا کنون توانسته اند مکان خوبی برای تبادل اطلاعات و بحث هايی پيرامون مضمون خود باشند و متخصصين همرشته را گرد هم آورند. در بسياری مواقع از درون آنها کارهای گروهی و پروژههای کاربردی سر برآورده و حلقههای مشخصی را ايجاد کرده است. تجمعات، اعتراضات، فعاليتهای نمايشگاهی، گردهمايیها، چاپ کتاب و حتی کمک به تکميل يک پاياننامه مواردیست که بارها در وبلاگستان فارسی شاهد آن بودهايم. نکته جالب توجه ديگر، رويکرد انتشارات، مطبوعات و صاحبان جرايد به وبلاگنويسان تخصصینويس است. بيشتر فعالين در توليد محتوا، چه به صورت مطبوعات و چه به صورت کتب تخصصی میدانستند که با وجود متخصصين مسلط به فن، تعداد آنهايی که دستی بر نوشتن داشته باشند، اندک است. به همين سبب چندیست که وبلاگنويسان تخصصی، بالاخص در حوزه کامپيوتر و ادبيات در جرايد قلم میزنند. به نظر میرسد که وبلاگهای تخصصی تاثير خود را بر رسانههای سنتی هر چه بيشتر ادامه خواهند داد و از آنها نیز تاثيراتی برای حرفهایتر نوشتن میگيرند که مايه اميدواری رسانهای شخصی همچون وبلاگ است. خدمات | درباره وبلاگها تا کنون سخن بسيار رفته و مطالب و مقالات متعددی به رشته تحرير درآمده است. نفوذ وبلاگها در ايران نيز چندی پس از همهگير شدن تقريبی آن در دنيای مجازی آغاز گشت اما به دليل خاص بودن زبان فارسی، تفاوتهايی چند را با همتايان بيگانه خود آشکار ساخت و به جزيرهای مانند شد که دچار کنش و واکنشهای خاص خود است. | تخصص در وبلاگستان |
بانوی نخست افغانستان با سمیع مهدی، یکی از مجریان تلویزیون خصوصی طلوع این مصاحبه در قصر چهارچنار ارگ ریاست جمهوری و با حضور جمعی از تماشاچیان صورت گرفت. گفتوگویی که در آن بحثهایی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی از زندگی خصوصی رئیس جمهوری مطرح شد، واکنشهای متفاوت و گستردهای در شبکههای اجتماعی به دنبال داشت. بانو رولا غنی که شوهر و بستگانش به او "بیبی گل" میگویند، در این گفتوگو با لباسی ساده؛ کتی قرمز رنگ و دامن سیاه بلند و شالی سفید ظاهر شد. او به زبان شکسته فارسی صحبت کرد. در بخشی از سخنانش با حاضران تالار خندید و به بعضی از سوالات با جدیت پاسخ داد. او از محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان با نام "داکتر صاحب" و"رئیس صاحب" یاد کرد. پس از نشر گفتوگو، شماری او را ستودند و صداقت را در سخنانش برجسته کردند و شماری به او تاختند و او را به باد انتقادهای شدید گرفتند. بانو غنی ۶۴ ساله است. در روزنامه نگاری لیسانس دارد و در روابط بینالملل تا فوق لیسانس تحصیل کرده است. او نخستین افغان خارجی تبار است که بانوی اول افغانستان شده است. "چگونه یک لبنانی مسیحی، پشتون مسلمان شد؟" در چند ماه اخیر در افغانستان بحث شناسنامههای الکترونیک داغ است و این موضوع جنجال برانگیز بیش از هر زمانی به اختلافات قومی در این کشور دامن زده است. بحث قومیت و ملیت درج شده در شناسنامهها و اختلاف بر سر درج نام "افغان" در مقابل ملیت جنجال اصلی است. رولا غنی شناسنامه افغانستان را گرفته و خود را مسلمان و پشتون درج کرده محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان به تازگی با وجود باقی ماندن این اختلافها، روند توزیع شناسنامههای الکترونیکی را با گرفتن اولین شناسنامهها برای خود و همسرش، افتتاح کرد. برای بسیاریها سوال مطرح شد که در شناسنامه رولا غنی که یک لبنانی الاصل مسیحی است چه چیزی نوشته شده است؟ او در گفتوگوی تازهاش به این سوال پاسخ داد: "مرا خداوند بزرگ خواست که در لبنان و در یک خانواده عیسوی به دنیا بیایم. من به دین عیسوی بزرگ شدم. بعد از آن نصیب من شد که خداوند مرا به راه رئیس صاحب ماند و ما ازدواج کردیم. ۴۳ سال است که در یک فامیل مسلمان و پشتون زندگی میکنم. همینجا در افغانستان دین من اسلام و قوم من پشتون است... چه میخواستید که نوشته کنم؟" او چهار سال پیش در نخستین گفتوگوهایش پس از بانوی اول شدن، به شماری از رسانهها گفته بود که مسیحی است. مسیحی بودن او در زمان مبارزات انتخاباتی شوهرش، حربهای در دست مخالفان سیاسی آقای غنی شده بود اما سرانجام او به عنوان رئیس جمهوری افغانستان معرفی شد و این کرسی را به دست آورد. بحث دین و قومیت در جامعه سنتی افغانستان که شمار تندروان در آن کم نیست، همیشه یکی از مباحث جنجالی بوده است. خانم رولا بعد از اینکه شناسنامه الکترونیک افغانستان را گرفت، برای بسیاریها سوال مطرح شد که در شناسنامه رولا غنی که یک لبنانی الاصل مسیحی است چه چیزی نوشته شده است؟ به دنبال گفتوگوی بانو غنی، سوال چگونه یک لبنانی مسیحی، پشتون مسلمان شد از سوی بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی مطرح شد. در چند صفحه فیسبوکی به نقل از کاربری به نام استاد حسن علی آمده: "رولا غنی میگوید مسلمان است این امر امکان دارد و مربوط به خود او است که چگونه عقیدهای را پیروی میکند و هیچ کس حق آن را ندارد که کسی را تفتیش عقاید کند. اما رولا غنی پشتون شده نمیتواند چون تغییر قومی و نژادی در اختیار شخص نیست که آن را تغییر دهد. این ادعای او جنبه سیاسی دارد و موقتی است و شاید از روی احترام به خانواده و قوم پشتون ارائه گردیده است." "سادات قوم نیست" بخش دیگر از بیشترین واکنشها به گفتوگوی بانو غنی، به اظهار نظر او در مورد سادات افغانستان برمیگردد. باز هم موضوع جنجالی دیگر در شناسنامههای الکترونیک. سادات افغانستان در اعتراضاتی از حکومت خواستند که در بخش درج نام قومیت در شناسنامههای الکترونیک، به سادات این کشور نیز جایی بدهند اما این موضوع تاکنون عملی نشده است. بانو رولا غنی در پاسخ به سوالی که در مورد این اعتراضها بود، گفت: "سادات فکر میکنم که یک چیز است، یک طبقه در بین چندین قوم است. این قوم نیست." اما این سخنان او انتقادات شدید سادات این کشور را به دنبال داشت. حتی شماری از کاربران به او تاختند که "کسی که قوم و دین خود را تغییر داده، حق ندارد در مورد قومیت دیگران ابراز نظر کند." شماری نیز یک گام پیشتر گذاشته و از او خواستند از سادات افغانستان عذرخواهی کند. صداقت در سخنان رولا غنی بسیاری از شهروندان افغانستان صداقت در سخنان تازه رولا غنی را ستودند. آنجایی که از او پرسیده میشود که به رئیس جمهوری برای نامزدی دوباره در انتخابات ریاست جمهوری چه مشورتی میدهد، بانو غنی میگوید این موضوع مربوط خود آقای غنی است و او باید تصمیم بگیرد. او در پاسخ به سوال مجری برنامه که نظر شما چیست؟ گفت: "خوش من این است که اگر کامیاب نشد یا کاندیدا نشد بسیار راحت میشوم. چون آهسته آهسته بسیار زهیر میشوم." قبول ریاست اجرایی؛ بزرگترین اشتباه آقای غنی بانو رولا غنی در بخشی از سخنانش غیرمستقیم از قبول ریاست اجرایی در چوکات حکومت به عنوان بزرگترین اشتباه آقای غنی یاد کرد که البته "توسط خارجیها و فشارهای داخلی" به او تحمیل شد. او میگوید که وجود ریاست اجرایی با برنامههای متفاوت از ارگ ریاست جمهوری، سبب شده بسیاری از کارها در حکومت با تاخیر فراوان انجام شود. بعد از ماهها جنجالهای انتخاباتی، آقای غنی و عبدالله حکومت وحدت ملی را پایه نهادند خانم غنی به عنوان نمونه به انتخاب دادستان کل افغانستان که به باور او شخصیت برازنده برای این پست است، اشاره میکند و میگوید دو و نیم سال زمان برد تا ریاست اجرایی با این انتصاب موافقت کند. اما شماری از کاربران شبکههای اجتماعی در حمایت از ریاست اجرایی، نوشتند "این ارگ بود که تحمیل شد نه ریاست اجرایی!" وضع سلامتی آقای غنی؛ "بزنم به تخته، نظر نشود" چندی پیش بحثی در مورد وضعیت صحی/بهداشتی رئیس جمهوری افغانستان در شبکههای اجتماعی به راه افتاد و خبرهایی مبنی بر بیماری شدید و ضعف جسمی آقای غنی منتشر شد. اما رولا غنی در پاسخ به سوال مجری برنامه در مورد وضعیت آقای غنی، گفت: "بسیار خوب است." او از چوکی/صندلی خم شد و به تخته چوبی زمین صحنه زد و گفت: "(بزنم به تخته)، نظر نشود!" او همچنین در بخشی دیگر از سخنانش به توصیف شوهرش پرداخت و گفت: "شوهرم یک نفر بسیار فوق العاده است... هوشیار است و مردم هم کم کم می فهمند که او هوشیار است و چطور سیاست میکند... بعضیها او را انفعالی میگویند اما نیست. بسیار صبر میکند. ببینید در شرایط دشوار کنونی چطور اداره میکند و چطور از جنگ داخلی جلوگیری میکند." خانم رولا گفته که پس از مشورت با رئیس جمهوری، دفتری برای انجام مسئولیتش به عنوان بانوی اول در ارگ ریاست جمهوری ایجاد کرد. در واکنش به این اظهارات حوریه مصدق، یکی از کاربران فیسبوک نوشته: "حداقل من آهسته آهسته باور میکنم که اشرف غنی بسیار هوشیار است. چون او با یک استراتژی قوی همه مخالفیناش را از صحنه بیرون کرد و با وجود این که تلفات ملکی و ناامنی به اوج رسیده ... چندین ولایت به دست طالبان سقوط کرد... دامنه فساد گسترده شد... او توانسته که طرفدارانش را به عکس این موضوعات متقاعد سازد." زندگی خصوصی خانواده ریاست جمهوری بانو غنی گفت او و رئیس جمهوری در لبنان در دانشگاه با هم آشنا شدند. از ازدواج این دو نزدیک به ۴۴ سال میگذرد و میگوید او و رئیس جمهوری هیچ مشاجرهای نمیکنند. میگوید در خانه معمولا به زبان انگلیسی صحبت میکنند و گاهی به فارسی و هر از چند گاهی از بعضی اصطلاحات پشتو نیز کار میگیرد. حاصل ازدواج این دو، دختری به نام مریم و پسری به نام طارق است. او در پاسخ به انتقادات مطرح شده از نبود پسر و دخترش در افغانستان گفت آنها در آمریکا به دنیا آمده، آنجا بزرگ شده، درس خوانده و کار و زندگیشان هم در آنجا است. به گفته او، فرزندانشان هر سال دو سه باری به کابل میآیند اما این موضوع اعلان نمیشود. دفتر بانوی اول و تغییر در وضعیت زنان بانو غنی میگوید وقتی پایش به ارگ باز شد هیچ اطلاعاتی در مورد این که چه باید بکند، نداشت زیرا هیچ جایگاه و وظیفهای برای بانوی اول افغانستان در هیچ قانونی مشخص نشده است. اما او پس از مشورت با رئیس جمهوری، دفتری برای انجام مسئولیتش به عنوان بانوی اول در ارگ ریاست جمهوری ایجاد کرد. او از دیدار با زنان و بررسی مشکلات آنها، برگزاری سمپوزیم زنان، برنامههای آگاهی دهی در مورد توانایی و حقوق زنان، تلاش برای توانمندسازی زنان و حمایت و تسهیلات برای ایجاد اتاق تجارت و صنایع زنان به عنوان دستاوردهای دفترش یاد کرد. رولا غنی در رویدادهای کلان سیاسی در کنار شوهرش دیده میشود. چیزی که در مورد بقیه بانوان اول، صادق نبود اما بانو غنی از مشکلات امنیتی و محدودیتهایی که او برای خارج شدن از ارگ دارد به عنوان چالشی در مقابل فعالیتهایش نام برد. او تاکید دارد که نقش او معنوی است و نقش سیاسی ندارد. او در دفتر کارش دوازده کارمند از جمله پنج مشاور دارد. عطیه مهربان یکی از کاربران شبکه فیسبوک نوشته :"خانم رولا/بیبی گل در تازهترین اظهاراتش خود را پشتون، مسلمان و افغان خوانده است... در حالی که چندی قبل در مصاحبهای در آمریکا خود را لبنانی-عیسوی خوانده بود. حالا بحث جدیتر این است که زنی که تمامی هویتش فدای سیاست شوهرش میشود و به بدترین شکل مورد خشونت قرار میگیرد، چقدر میتواند به درد دیگر زنان بدبخت این کشور بخورد؟" خالده پوپلزی، کاربر دیگر در فیسبوک نوشته : "به جای عصبانیت بالای زنی که در چهار چوکات ارگ زندانی است و به زبان آدمی میگه که 'در فرهنگ و جامعه زن ستیز توان زیاد، آزادی و اختیار زیاد ندارم و با آن همه محدودیت کوشش میکنم که کاری انجام بدهم ' ... تنها جیغ و داد نزنید راجع به مشکل، بلکه راه حل منطقی را پیدا کنید و با کمک همین زن که در چهارچوب ارگ است و کمی بیش توانایی را که دارد به کمک هم مشکل را حل کنید." | تازه ترین گفتوگوی رولا غنی، بانوی اول افغانستان چند روز پیش از تلویزیون خصوصی طلوع پخش شد. | بانوی اول افغانستان؛ 'لبنانی مسیحی که پشتون مسلمان شد' |
خانواده آقای موسوی می گویند بیماری قلبی او در زمان حصرخانگی او و همسرش بروز کرده است اردشیر امیرارجمند، مشاور میرحسین موسوی هم به بیبیسی فارسی گفت که آقای موسوی صبح روز دوشنبه بیست و نهم آبان (نوزدهم نوامبر) "برای انجام آزمایش های پزشکی به بیمارستان قلب منتقل و چندساعت بعد دوباره به زندانی خانگی اش بازگردانده شد". بشنوید آقای امیرارجمند گفته است که میرحسین موسوی بیمار است و طبق دستورهای پزشکی باید تحت نظر باشد، اما مقام های امنیتی این موضوع را رعایت نکرده اند. پیشتر نزدیکان میرحسین موسوی از جمله مشاور او، حکومت ایران و رهبر جمهوری اسلامی را مسئول سلامت و جان آقای موسوی و همسرش اعلام کرده بودند. آقای موسوی به دنبال عارضه قلبی، حدود دو ماه پیش در بیمارستان قلب تهران تحت آنژیوگرافی قرار گرفته بود، اما وب سایت کلمه می گوید که او "در دو هفته گذشته مجددا دچار درد و ناراحتی در قلب شده و همچنین با نوسان شدید فشار خون رو به رو بوده است." بر اساس این گزارش سایت کلمه، در جریان انتقال چندساعته آقای موسوی به بیمارستان "قرار بوده تست ورزش نیز بر روی او انجام گیرد، اما به دلیل اینکه پزشکان احتمال داده اند که این تست فشار زیادی بر بدن او بیاورد، انجام آن را به زمان دیگری موکول کرده اند." "میرحسین موسوی بیمار است و طبق دستورهای پزشکی باید تحت نظر باشد اما مقام های امنیتی این موضوع را رعایت نکرده اند" اردشیر امیرارجمند مشاور میرحسین موسوی تست ورزش برای بررسی نارسایی رگ های قلب انجام می شود و به گفته پزشکان برای انجام این آزمایش بدن باید حدی از سلامت را دارا باشد تا خطری فرد را حین انجام آزمایش تهدید نکند. میرحسین موسوی روز دوم شهریور به دلیل "عارضه شدید قلبی" به بخش سیسییو بیمارستان تخصصی قلب تهران منتقل شده بود. سایت کلمه می گوید که بیماری میرحسین موسوی "پیش از زندان خانگی سابقه نداشته" است. میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد بیش از ششصد روز است که در حبس خانگی قرار دارند. یک روز پیش از بازگرداندن چند ساعته میرحسین موسوی به بیمارستان، سایت کلمه به نقل از منابع خبری خود گفته بود که آقای موسوی در دو هفته گذشته مجددا دچار درد و ناراحتی در قلب و همچنین با نوسان شدید فشار خون روبرو بوده و دست و صورت خانم رهنورد دچار لرزش شده که پیش از دستگیری، به هیچ وجه در آنها سابقه نداشته است. منابع نزدیک به میرحسین موسوی می گویند که فرزندان و سایر افراد خانواده اش برای جلوگیری از انتشار گزارش وضعیت سلامت آقای موسوی و خانم رهنورد تحت فشار نهادهای امنیتی هستند. پس از تظاهرات خیابانی عده ای از هواداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، حکومت ایران ارتباطات رهبران مخالف دولت این کشور با دنیای خارج را قطع و آنها را به صورت خانگی حبس کرد. در حال حاضر همسر مهدی کروبی از حبس آزاده شده اما مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد هنوز در حبس خانگی به سر میبرند. در این زمینه بیشتر بخوانید موضوعات مرتبط | وب سایت کلمه، وبسایت خبری نزدیک به میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان دولت ایران که در حصرخانگی است، می گوید که ماموران امنیتی روز دوشنبه آقای موسوی را "به مدت چند ساعت برای انجام آزمایش و تست قلب به بیمارستان منتقل کرده اند." به نوشته کلمه آقای موسوی در هفته های گذشته دچار "ناراحتی و درد در قلب و نوسان شدید فشار خود" بوده است. | میرحسین موسوی به دلیل ناراحتی قلبی برای چندساعت به بیمارستان منتقل شد |
هنوز هیچ درمان واقعی برای نارکولپسی یا اختلال حمله خواب وجود ندارد یکی از اولین شغلهایی که داشتم، پاییدن شیرها بود. برخی حرفهها مناسب افراد مبتلا به اختلال نارکولپسی نیستند و کار آن زمان من هم احتمالا یکی از آنهاست. آن موقع یک جوان ۲۲ ساله دانشآموخته جانورشناسی بودم و در صحرای کالاهاری در آفریقای جنوبی بر روی میرکتها (دم عصایی) مطالعه میکردم. ما در گروههای دوتایی کار میکردیم؛ یک نفر همراه میرکتها راه میرفت و دیگری در ماشین افق را به دنبال خطر حمله شیرسانان میپایید. در خیلی از موارد با برخورد سرم به فرمان ماشین از خواب میپریدم و متوجه میشدم که میرکتها و همکارم از دیدرس خارج شدهاند. ابتدا به دنبال علائم حیات همه جا را میگشتم اما پس از مدت کوتاهی با وحشت به دنبال علائم مرگ بودم. حالا خیلی راحت میتوانم این داستان را تعریف کنم، برای اینکه هیچ کس غذای شیرها نشد. قبل از آن هیچ وقت این مشکل را نداشتم و در بیست سال اول زندگیم رابطه سالمی با خواب داشتم. بعد از تولد ۲۱ سالگی، علائم نارکولپسی را تجربه کردم؛ یک اختلال نادر که از هر ۲۵۰۰ نفر یک نفر گرفتارش میشود و به همین دلیل چندان هم نادر نیست. اگر مردم اسم نارکولپسی را شنیده باشند، معمولا تنها چیزی که میدانند آن است که با حملههای متناوب و غیرقابل کنترل خوابآلودگی همراه است. این واقعیت درستی است، اما این اختلال بسیار عاجزکنندهتر از این حرفهاست و اغلب با کاتاپلکسی (از دست دادن کنترل بخشهایی از بدن بر اثر هیجانات شدید و در پی آن افتادن بر روی زمین)، کابوس و توهمهای ترسناک، فلج خواب یا همان بختک و اختلال ساعت خواب همراه است. خبر بد آن است که نارکولپسی هنوز درمان ندارد. وقتی در سال ۱۹۹۵ در صحرای کالاهاری کار میکردم، تازه با این علائم روبهرو شده بودم. هیچ درکی نداشتم که مبارزه بیپایان با خواب چه عوارض بیشماری بر روی ذهن، بدن و روان انسان دارد. من تنها نبودم. با این حال پزشکهای عمومی فقط از طریق شنیدهها با این اختلال آشنایی داشتند و هیچ وقت یک بیمار را از نزدیک ندیده بودند. بعضی از عصبشناسها میدانستند که دنبال چه علائمی بگردند، اما خیلیهای دیگر چیزی نمیدانستند. حتی متخصصهای خواب هم نمیتوانستند توضیح دهند که چرا این اختلال ناگهان به بیماران حمله میکند و نقطه اوج آن معمولا در سن ۱۵ سالگی است. در بیست سال گذشته خیلی چیزها تغییر کرده است. امروز شواهد بسیاری وجود دارد که عامل اصلی نارکولپسی نوعی حمله خود-ایمنی است؛ در واقع سیستم ایمنی بدن عفونت دستگاه تنفسی فوقانی را به خوبی مدیریت نمیکند و به اشتباه حدود ۳۰ هزار سلول عصبی در مرکز مغز را از بین میبرد. به نظر نمیرسد که نابودی این تعداد سلول برای اندامی متشکل از ۱۰۰ میلیارد سلول عصبی، چندان نگرانکننده باشد. اما اینها سلولهای معمولی نیستند و در هیپوتالاموس پیدا میشوند. این بخش کوچک مغز که در مراحل اولیه تکامل شکل گرفته، یک ساختار فوقالعاده مهم است که خیلی از عملکردهای ابتدایی بدن را شامل نوسان روزانه بین خواب و بیداری تنظیم میکند. سلولهای مورد بحث تنها عامل ساختن اورکسین یا هیپوکرتین در مغز هستند. این ماده شیمیایی نوعی نوروپپتید، یا همان پروتئینهای کوچک ارتباطی میان سلولهای عصبی، است که مسئول تنظیم انگیختگی، بیداری و اشتهاست. در سال ۱۹۹۵، وقتی که پزشکها تشخیص دادند من به نارکولپسی مبتلا هستم، اورکسین مادهای کاملا ناشناخته بود. امروز با اینکه داروهایی برای مدیریت بدترین علائم نارکولپسی وجود دارد، اما هنوز هیچ کدام نمیتواند بخش آسیبدیده مغز را ترمیم کند. این واقعیت که کمبود یک ماده شیمیایی میتواند منجر به مجموعه بزرگی از علائم اختلالی شود، بسیار جالب توجه است و به نظر میرسد که مشکل من با بازگرداندن اورکسین به مغز به سادگی قابل درمان است. پس پزشکان منتظر چه هستند؟ ماجرای کشف این ماده و اختلال نارکولپسی به دهه ۷۰ میلادی باز میگردد و یک داستان فوقالعاده همراه با شانس، تخیل، پیشبینی، خطر و رقابت است که گروهی از سگهای دوبرمن مبتلا به اختلال حمله خواب نیز درگیر آن بودند. این ماجرا حتی میتواند نمایش کاملی باشد از اینکه علم چگونه کار میکند. در سال ۱۹۷۲ یک سگ پودل کوچک در کانادا چهار توله به دنیا آورد که چند خانواده آنها را به سرپرستی قبول کردند. بعدها یکی از این تولهها به اسم مونیک دچار اختلالی شد که به توصیف صاحبانش نوعی "حمله "بود و سگ موقع بازی پخش زمین میشد. این وضعیت اصلا شبیه خواب نبود و بیشتر به نوعی فلج موقت میمانست. نارکولپسی یا اختلال حمله خواب میتواند بر اثر احساسات شدید نیز تحریک شود دامپزشکان دانشگاه ساسکاچوان کانادا با معاینه مونیک، حدس زدند که ممکن است مبتلا به نارکولپسی همراه با کاتاپلکسی یا همان فلج شدن موقت و روی زمین افتادن باشد. بخت یار مونیک بود که دامپزشکان درست زمانی بیماری او را تشخیص دادند که ویلیام دمنت، یک متخصص خواب در دانشگاه استنفورد، به دنبال سگهایی با اختلال نارکولپسی میگشت. من به دیدار آقای دمنت رفتم تا بپرسم از آن سالها چه به یاد دارد. او که حالا ۸۹ سال دارد، سالها قبل بازنشسته شده است. میز کار او تصویری از یک آشفتگی سازمان یافته بود و در میان همه چیز یک تفنگ آبی توجهم را جلب کرد. وقتی ماجرایش را پرسیدم، به مجموعه کلاسهای پرطرفداری که در دهه هفتاد درباره خواب و رویا درس میداد اشاره کرد و گفت که این تفنگ برای مواقعی بود که دانشجوها سر کلاس خوابشان میبرد. آقای دمنت در سال ۱۹۷۳ برای انتقال مونیک از ساسکاچوان به سان فرانسیسکو سراغ شرکت هواپیمایی وسترن رفت. مشکل قوانین سختگیرانه شرکت بود که اجازه پرواز به سگهای "بیمار" نمیداد. ویلیام دمنت به خاطر میآورد که به آنها گفته است: "این سگ بیمار نیست و صرفا یک اختلال مغزی دارد. این جانور نمونهای از یک بیماری مهم در انسان است." اما در نهایت با چانهزنی سیاسی بود که آقای دمنت توانست شرکت هوایی را قانع کند که به انتقال مونیک برای شروع این پژوهش مهم علمی کمکش کنند. مونیک به محض رسیدن به سانفرانسیسکو سگ معروفی شد که خیلی از رسانهها دربارهاش خبر منتشر کردند. مریل میتلر، یکی از همکاران دمنت، در مصاحبهای در سال ۱۹۷۳ با خبرگزاری آسوشیتد پرس درباره مونیک گفته است: "وقتی غذایی میخورد که خیلی دوست دارد، یا بوی گل جدیدی را حس میکند یا با خوشحالی بالا و پایین میجهد، احتمال زیادی وجود دارد که ناگهان روی زمین بیفتد. ما امیدوارم که بتوانیم کشف کنیم دقیقا چه اختلالی در مغز رخ میدهد که منجر به نارکولپسی میشود. این میتواند اولین قدم برای درمان این بیماری باشد." مدت کوتاهی پس از شروع این تحقیقات، دمنت و میتلر علاوه بر مونیک گروه بزرگی از سگهای با اختلال نارکولپسی شامل چند لابرادور، دوبرمن و چیواوا در آزمایشگاه داشتند. این واقعیت که نارکولپسی در نژادهای خاصی از سگها بروز بیشتری یافته بود، برای این پژوهشگران نشانهای بود که این اختلال ممکن است عامل ژنتیک داشته باشد. اما خیلی زود پیشرفت بزرگی با پیدا شدن هفت تولهسگ دوبرمن پدید آمد که همه آنها مبتلا به اختلال نارکولپسی بودند. مریل میتلر میگوید : "در عرض ۲۴ ساعت شاهد آن بودیم که همه تولهسگها یک بار پخش زمین شدند. ما یک گروه بزرگ تحقیقاتی در استنفورد بودیم که فک همهمان به زمین چسبیده بود." وقتی معلوم شد که این اختلال دوبرمنها ارثی است، ویلیام دمنت تصمیم گرفت که تمرکز پژوهش را بر روی این نژاد قرار دهد. تا آخر دهه ۷۰ میلادی این واقعیت پذیرفته شدهای بود که اختلال نارکولپسی در میان دوبرمنها بر اثر انتقال یک تک ژن مغلوب است. امانوئل میگنوت، کسی بود که در استنفورد مسئولیت یافتن عامل جهش ژنتیکی را به عهده گرفت. من او را که زمانی ملاقات کردم جانشین دمنت به عنوان مدیر مرکز علوم خواب استنفورد شده بود. میگنوت به خاطر میآورد در دهه ۸۰ ایده یافتن ژن عامل نارکولپسی فراتر از جاهطلبی به نظر میرسید و همه او را "دیوانه" میدانستند. به یک معنا هم حق داشتند، به این دلیل که بیش از یک دهه، صدها سگ و بیش از یک میلیون دلار صرف این پروژه شد که حتی نزدیک بود به شکست بینجامد. در ژانویه ۱۹۹۸ پس از یک دهه تحقیق طاقتفرسا بر روی ژنوم سگ دوبرمن، درست وقتی که تیم میگنوت به یافتن ژن نارکولپسی نزدیک شده بود یک عصبشناس جوان به نام لویی لیسیا به همراه همکارانش در موسسه تحقیقاتی اسکریپس در سندیگو با انتشار مقالهای از کشف دو پپتید جدید در مغز خبر داد. این پژوهشگران نام دو پپتید جدید را هیپوکرتین و سکرتین گذاشتند که دو ماده شیمیایی انتقال پیام هستند و محل فعالیت اختصاصی آنها داخل مغز است. تنها چند هفته بعد، تیمی از پژوهشگران دانشگاه تگزاس به سرپرستی ماساهی یاناگیساوا به طور مستقل دقیقا همان پپتید را در موشها کشف کردند اما آن را اورکسین نامیدند و ساختار سلولهای دریافتکننده پیام را هم به این مطالعه اضافه کردند. حدس آنها این بود که حاصل برهمکنش ماده شیمیایی تازه کشف شده با سلولهای دریافتکننده پیام احتمالا با تنظیم اشتها ارتباط دارد. یاناگیساوا که حالا مدیر موسسه پزشکی خواب در دانشگاه سوکوبای ژاپن است اعتراف میکند: "٬آن زمان حتی به مسئله خواب فکر هم نکرده بودیم." امانوئل میگنوت هم در استنفورد از یافتههای جدید باخبر شده بود، اما هیچ دلیلی نداشت که تصور کند این راه جدید ارتباطی به نارکولپسی یا خواب دارد. با این حال در بهار ۱۹۹۹ او و تیمش دریافتند که جهش ژن مغلوب تنها میتواند مربوط به دو ژن باشد و حدس آنها همان ژنی بود که یکی از دو سلول دریافتکننده اورکسین را رمزگذاری کرده بود. وقتی که مینگوت متوجه شد تیم یاناگیساوا یک موش بدون اورکسین مهندسی کرده است که درست به همان شکل اختلال نارکولپسی خوابش میبرد، مسابقه از نظر او آغاز شده بود. خواب و اختلالهای مرتبط با آن باید به عنوان یک مسئله سلامت همگانی دیده شود در عرض دو هفته، میگنوت و تیمش مقالهای برای انتشار در مجله سل فرستادند که نشاندهنده یک نقص در ژنی بود که یکی از سلولهای دریافتکننده اورکسین را رمزنگاری میکند. همان طور که آنها در مقاله نوشتند "این نتیجه هیپوکرتین (اورکسین) را به عنوان نوروپپتید انتقال دهنده پیام شناسایی میکند که عامل اصلی تنظیم خواب است و راه را به رویکردهای بالقوه درمانی برای بیماران مبتلا به نارکولپسی میگشاید." آنچه امروز درباره اورکسین میدانیم همچنین به توضیح این مسئله کمک میکند که چرا تنها از دست دادن چند ده هزار سلول مغزی میتواند منجر به اختلالی فلجکننده با علائمی چندگانه مانند نارکولپسی شود که بیداری، خواب، دمای بدن، متابولیسم، تغذیه، انگیزه و خلق و خوی انسان را تحت تاثیر قرار میدهند. این پروتئینها به ما کمک میکنند که بفهمیم مغز انسان چگونه کار میکند. با این حال ما همچنان منتظر پایان خوش داستان هستیم. حتی اگر من بتوانم به داروی حاوی اورکسین دست پیدا کنم، چگونه باید آن را به مغزم برسانم؟ آزمایشهایی روی مجرای بینی انجام شده که نشان میدهد که ممکن است بتوان از طریق استنشاق اورکسین، آن را به هیپوتالاموس رساند. اما سرمایهگذاری چندانی روی این روش صورت نگرفته است. البته این به معنای آن نیست که صنعت داروسازی کشف اورکسین را نادیده گرفته است. در طول ۱۵ سالی که از انتشار مقاله میگنوت و همکارانش میگذرد، مرک به عنوان بزرگترین کمپانی داروسازی دنیا مجوز سازمان غذا و داروی آمریکا را برای تولید دارویی به نام بلسومرا دریافت کرده است که میتواند از راه خون مانع مغزی برای رسیدن به سلولهای دریافتکننده اورکسین را پشت سر بگذارد. کاربردهای بلسومرا میتواند فراتر از درمان نارکولپسی باشد و تحقیقات بالینی پیشنهاد دادهاند که تاثیر آن روی خواب کارگران شیفت شب در طول روز، بهبود خواب بیماران مبتلا به آلزایمر، کمک به درمان اختلال تنشزای پس از رویداد ناگوار، مقابله با اعتیاد به مواد مخدر و درمان اختلال هراس مورد مطالعه قرار گیرد. به این ترتیب آیا داستان اورکسین واقعا پایان خوشی خواهد داشت؟ از بخت بد تبدیل پژوهشهای بنیادی به نتایج بالینی دشوار و پرهزینه است. تصور عمومی آن است که نارکولپسی یک اختلال نادر است و بنابراین سرمایهگذاری شرکتهای دارویی بر روی تحقیق و تولید داروی آن سودی ندارد. این واقعیت نادیده گرفته میشود که احتمالا نارکولپسی در بسیاری از افراد تشخیص داده نمیشود و هر کسی که مبتلا به این اختلال تشخیص داده شود از نوجوانی تا ۸۰ سالگی ۲۵ هزار دوز دارو نیاز خواهد داشت. با دانستن نقش اورکسین در مغز حتی میتوان گفت که بازار چنین دارویی بسیار فراتر از اختلال نارکولپسی خواهد بود و میتواند برای چاقی مفرط، افسردگی یا حتی زوال عقل نیز مصرف داشته باشد. شواهد فراوانی وجود دارد که بدخوابی میتواند پیامدهای وحشتناکی برای سلامت فیزیکی، ذهنی و روانی داشته باشد. خواب یک مسئله بنیادی و جدی در سلامت عمومی است. سرمایهگذاری روی تحقیقات خواب صرفا مربوط به عده معدودی با اختلال خواب قابل اثبات نیست؛ این تحقیقات مربوط به همه است. | هنری نیکولز بعد از تولد ۲۱ سالگیش متوجه علائم بیماری نارکولپسی شد. جستجوی او به دنبال عامل اصلی این علائم او را با قصه یک کشف علمی شگفتانگیز آشنا کرد؛ ماجرایی که با شانس، پیشبینی و چند سگ خوشخواب همراه است. این مقاله گزارشی از جستجوی این خبرنگار علمی به دنبال ریشههای بیماریش است. | میل مقاومتناپذیر به خواب؛ معمایی که هنوز حل نشده |
حج از جمله مهمترین مسائلی است که بر مناسبات ایران و عربستان اثر میگذارد این رابطه در همه دورهها کموبیش تابعی از مناسبات دو طرف با آمریکا بوده است. در ۱۰ سال اخیر عواملی متعدد بحران و تنش میان ریاض و تهران را اوجی بیسابقه بخشیده است. مناسبات تهران و ریاض در ۹۰ سال گذشته مراحل مختلفی را طی کرده و کمتر به سوی حسن همجواری و مناسباتی آرام و حسنه سمت گرفته است. گرچه بخش عمده تنش و بیثباتی در مناسبات به دوران بعد از انقلاب ایران مربوط میشود، ولی در دهههای اول نیز مناسبات دستخوش ناآرامیهایی بوده است. حج و بسط و قبض مناسبات مناسبات دیپلماتیک میان تهران و ریاض در همان گرگ و میش تشکیل کشور عربستان سعودی برقرار شد. ولی از همان ابتدا این مناسبات با چالشها و افت و خیزهایی روبرو بوده است. مسئله حج و حجاج در ابتدا به سبب محدودیت امکانات حمل و نقل در ابعاد کنونی مطرح نبود، ولی رفتار متقابل حجاج و ماموران سعودی در همان زمان هم گهگاه عامل تنش بود و حتی در سالهای ابتدای سلطنت محمدرضا شاه، یعنی سال ۱۳۲۲، سبب قطع رابطه دو کشور به مدت ۴ سال شد. عربستان در سال ۱۹۴۵، یعنی چند سالی پس از بنیانگذاری وارد اتحادی تنگاتنگ با آمریکا شد و ایران نیز دست کم از پس از کودتای ۲۸ مرداد به همین مسیر افتاد. نوپایی عربستان و رابطه تنگاتنگ هر دو کشور با آمریکا سبب میشد که کمتر میان تهران و ریاض رقابتی منطقهای دربگیرد یا تنشهایی جدی در این مناسبات بروز کند. متاثر از همین شرایط ایران و عربستان در اوپک نیز در مقام رقیب با هم رفتار نمیکردند و کمتر در صدد استفاده از این سلاح علیه یکدیگر بودند. با این همه موضوع بحرین گهگاه میان دو کشور مسئلهساز بود. ایران بحرین را تا سال ۱۳۵۰ جزیی از خاک خود میدانست و مایل نبود که کشورهای منطقه با آن به عنوان منطقهای مستقل ارتباط برقرار کنند. عربستان اما به این حساسیت ایران توجهی نداشت و با بحرین همچون کشوری مستقل رفتار میکرد. همین امر تا سال ۱۳۵۰ که ایران استقلال بحرین را به رسمیت شناخت موجب برخی تنشها و سردیها در مناسبات ریاض و تهران بود. این که بعضا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس این خلیج را به نامهایی دیگری مینامیدند نیز گهگاه میان دو کشور مسئلهساز میشد. به همین ترتیب، رابطه دوستانه ایران با اسرائیل نیز عامل ناخرسندی در مناسبات طرفین بود. اما از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل به بعد که مصر به سوی آمریکا و نزدیکی به اسرائیل چرخید حساسیتهای عربستان نیز نسبت به رابطه ایران و اسرائیل کمتر شد. نزدیکترین دوره مناسبات حکومت محمدرضا شاه پهلوی در ایران و حکومت پادشاهی عربستان، همپیمانان اصلی آمریکا در منطقه بودند در مجموع از سال ۱۳۵۰ چند تحول مهم منطقه اى و بين المللى رخ داد كه تا حدودى باعث كاهش نقش محورى روابط سياسى ايران و اسرائيل در مناسبات تهران و ریاض شد. مهمترين اين تحولات خروج نيروهاى بریتانیا از شرق كانال سوئز و منطقه خليج فارس بود. مشكل جايگزينى نيروهاى بریتانیایی و حفظ امنيت كشورهاى كوچك خليج فارس و منابع مهم انرژى آن، از طريق "سياست دو ستونى" و "نقش ژاندارمى" ايران حل شد. براى اين كه ايران بهتر بتواند نقش خود را ايفا كند، لازم بود كه روابط نزديكترى با كشورهاى عرب منطقه، بويژه عربستان سعودى كه ستون دوم اين سياست را تشكيل مىداد، داشته باشد. به این ترتیب ایران و عربستان به عنوان دو متحد استراتژیک ایالات متحده در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس به رغم برخی رقابتهای خفیف پنهانی، به سبب تاثیرپذیری از نقش محوری و هماهنگکننده آمریکا در منطقه و نیز ترس مشترک از نفوذ ایدئولوژی کمونیستی و شورویگرایی حکومت عراق، مناسبات آرام و نزدیکی داشتند و حتی در عرصه اوپک نیز بر خلاف امروز، با هم بیش از رقابت، همکاری میکردند. حتی در سالهای پایانی حکومت شاه که عربستان خود از قدرتگیری نظامی فزاینده ایران و نیز حضور آن در عمان و تسلط غیرمستقیم بر سوی دیگر تنگه هرمز نگرانیهای معینی پیدا کرده بود، مناسبات فیمابین سرد یا تنشآلود نشد و حوزه خلیج فارس در مجموع از ثباتی کمسابقه برخوردار بود. انقلاب ایران و زیر و روشدن مناسبات انقلاب ایران به رهبری آیت الله خمینی مناسبات منطقهای را به کلی تغییر داد با بروز انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ کل مولفههای یادشده در مناسبات ایران و عربستان به هم خورد. انقلاب ایران به مناسبات تنگاتنگ این کشور با آمریکا پایان داد و تعامل ایران با آمریکا و سایر کشورهای منطقه به شدت کاهش یافت. انقلاب ایران که یک رژیم سلطنتی را برانداخته بود برای سلطاننشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس رویدادی خوشایند نبود. مدعای اسلامی حکومت جدید و شعار صدور انقلاب و اقدامات گاه عملی در این مورد نیز بر بدبینی و نگرانی حکومتهای این کشورها میافزود. حالا دیگر برای تهران مشروعیت حکومت عربستان که پادشاهش عنوان "خادم حرمین شریفین" را بر خود نهاد بود، زیر سوال رفته بود. برگزاری مراسم "برائت از مشرکین" و تظاهرات حجاج ایرانی در عربستان هم که آشکارا جهتگیری ضدآمریکایی و ضد متحدان آن در منطقه داشت، به عامل بحرانزا میان دو کشور بدل شد. این نگرانی هم وجود داشت که انقلاب اسلامی به عاملی برای تحریک و برآمد اقلیتهای شیعه در درون کشورهای عربی خلیج فارس و آنسوتر بدل شود و حکومتهای این کشورها را با بیثباتی سیاسی روبرو سازد. عربستان در ابتدا کوشید با اهرم قیمت نفت و سپس با حمایت گسترده از حکومت صدام حسین در جنگ ۸ ساله، حکومت انقلابی تازه ایران و مدعاهای اسلامی رقابتآمیز آن و همچنین تلاشش برای صدور انقلاب را مهار کند. در همین راستا، در تمامی یک دهه بعد از انقلاب ایران عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس با استفاده از قدرت خود در بازار نفت مانع آن شدند که رژیم جدید ایران به لحاظ مالی ثبات و تحکیم پیدا کند. تهاجم ایدئولوژیک عربستان نیز در این دوران ابعاد تازهای به خود گرفت. در همین راستا، دولت ریاض با صرف هزینههای زیاد در صدد تبلیغ و ترویج اسلام مورد نظر خود و شکلدهی به گروههای نزدیک به عربستان در سایر کشورهای اسلامی برآمد. عربستان در دوران جنگ ایران و عراق از صدام حسین حمایت میکرد، اما پس از حمله عراق به کویت به دشمن او بدل شد سال ۱۳۶۶ در مراسم بحثانگیز "برائت از مشرکین" یکی از نقاط عطف و فاجعهبار مناسبات ایران و عربستان رقم خورد. درگیری پلیس عربستان و حجاج ایرانی ۴۰۲ کشته برجای گذاشت که ۲۷۵ نفر آنها حجاج ایرانی و بقیه هم از پلیس عربستان و حجاج سایر کشورها بودند. در پی این حادثه عربستان مناسبات دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد و آیتالله خمینی در وصیتنامه خود عملا همه را به لعن و نفرین حاکمان سعودی فراخواند. نگرانی از شعارها و رویکردهای ناشی از ابعاد انقلاب اسلامی در کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنین به عاملی بدل شد که این کشورها علاوه بر تحکیم پیوندهای نظامی خود با ایالات متحده، خود نیز به لحاظ نظامی و امنیتی هماهنگیها و ساختارهای مشترکی را به وجود آورند که تشکیل شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ عمدهترین نماد آن بود. تلاش برای احیا و بسط مناسبات پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تیرماه ۱۳۶۷ و پایان جنگ با عراق با تحولاتی در سیاست خارجی ایران همراه شد که تقابل و تخاصم میان این کشور و کشورهای عربی را تا حد زیادی کاهش داد. به عبارتی، تغییر اوضاع داخلی ایران، یعنی پایان جنگ، فوت آیتالله خمینی و تغییراتی در سطوح بالای قدرت در ایران (رهبری آیتالله خامنهای و ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی) به علاوه حوادث بیرونی، همچون تجاوز عراق به کویت و فروپاشی اتحاد شوروی زمینههایی را فراهم کردند که ایران و کشورهای آن سوی حاشیه خلیج فارس در مناسبات تنشآلود خود تجدیدنظر کنند و دورانی از آرامش و بسط مناسبات در میان آنها شکل بگیرد. به ویژه محکومیت تجاوز عراق به کویت و اتخاذ سیاست بیطرفی از سوی تهران، در نظر کشورهای عربی نشانههایی از تلاش ایران برای بهبود رابطه فیمابین تلقی شد و به احیای دوباره مناسبات دیپلماتیک میان تهران و ریاض در سال ۱۳۷۰ راه برد. البته رشته مشکلاتی مانند ادامه رقابت بر سر هژمونی در جهان اسلام، اختلافات ارضی ایران و امارات یا استقبال و تقاضای کشورهای عربی از حضور بیشتر آمریکا در منطقه پس از حمله عراق به کویت، به علاوه رویکرد ایران نسبت به روند تازهشکلگرفته صلح اعراب و اسرائیل موانعی بودند که هر دو طرف را از تلاش گسترده برای بسط سریع و ژرف مناسبات بازمیداشت. با روی کارآمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ سیاست خارجی ایران باز هم مولفههای بیشتری در جهت تنشزدایی با همسایگان جنوبی به خود گرفت. اعتمادسازیهای متقابل بیشتر شد و همکاری در زمینههای امنیتی و اقتصادی نیز گسترش یافت. اولین سفر وزیر کشور عربستان در سالهای بعد از انقلاب به تهران و امضای پیمان ضدتروریستی و ضد مواد مخدر، به علاوه کاهش تعارضات مذهبی میان گروههای هوادار دو کشور در ممالک دیگر از پیامدهای این روند تازه در مناسبات ریاض و تهران بود. حادثه یازده سپتامبر و نقش نسبتا چشمگیر شهروندان سعودی در آن، به علاوه برخی انفجارها در درون خاک عربستان علیه مقرهای آمریکایی، عربستان را در نزد مقامهای ایالات متحده به عنوان کشوری "بنلادنخیز" و یکی از مهدهای مهم جهادگرایی افراطی جا انداخت. این امر بر مناسبات تاریخی و تنگاتنگ دو کشور تاثیر محسوسی گذاشت و واشنگتن را به برخی تجدیدنظرها در ائتلافهای سنتی خود رهنمون شد. زائلشدن برخی زمینههای اتکای تاریخی و تنگاتنگ عربستان به آمریکا سبب شد که این کشور در تنظیم مناسبات منطقهای خود و کاهش نیازهای امنیتی خود به ایالات متحده با جدیتی بیشتری عمل کند که این نیز بر بسط مناسبات عربستان و ایران بیتاثیر نبود. نزدیکی بیشتر ترکیه به اسرائیل نیز در نزدیکی ریاض و تهران موثر افتاد. به ویژه با محوریشدن نقش امیر عبدالله در حکومت عربستان در اواخر دوران فهد و پس از آن که خود ملک عبدالله به پادشاهی رسید، سعودیها بیش از پیش تلاش را برای همگراییهای منطقهای و کاهش اختلافات با همسایه بزرگ شمالی گذاشتند. سایه جنگ عراق و بحران اتمی بر مناسبات برنامه اتمی ایران و اظهارات تحریکآمیز محمود احمدینژاد، رئیس جمهور پیشین ایران بر تنش روابط ایران و عربستان افزود اما دو سه رویداد از سال ۲۰۰۴ به بعد دوباره ورق را برگرداند و مناسبات ایران و عربستان به گونهای کمسابقه به سوی تنش و سردی سوق یافت. برانداختن رژیم صدام حسین توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ نه تنها یکی از دشمنان سرسخت ایران را ساقط کرد، بلکه با محوریتیافتن شیعیان عراق در ساختار سیاسی این کشور ایران در غرب قلمرو خود دارای حلقهای پیوسته از متحدان شد که تا بیروت ادامه مییافت. بغداد پیوسته مرکز رنسانس اسلامی و نمادی از غرور و فخر اعراب سنی بوده و در دوران معاصر نیز در معادلات ژئوپلتیک منطقه همچون وزنهای در مقابل ایران شیعی تلقی میشد. اما فعل و انفعالات سیاسی پس از حمله سال ۲۰۰۳ ماهیت سنی-عربی عراق که امری بدیهی در خاطره جمعی اعراب به شمار میرفت را متزلزل ساخت و فرادستی شیعیان را به جای آن نشاند که اتحادی تنگاتنگ با ایران داشتند. با سهم بالایی که شیعیان در قدرت در عراق به دست آوردند این کشور از یک سو، از دشمن ایران به متحد آن بدل شد و از سویی هم سبب شد که حلقه ارتباطی ایران با متحدان دیگرش در آن سوی مرزهای عراق، تکمیل شود. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن در سال ۲۰۰۴ از خطر "هلال شیعی" سخن گفت که متشکل از ایران و متحدانش در سوریه و لبنان بود. در ریاض و قاهره نیز تقریبا شعارها و تحلیلهای مشابهای بر ذهن و زبانها حاکم بود. ورای تغییر و تحولات تاریخی عراق که نگرانی از افزایش بیسابقه نفوذ ایران در منطقه را برای کشورهای عربی به رهبری عربستان به دنبال داشت، برنامه هستهای جمهوری اسلامی نیز که سال ۲۰۰۳ علنی شد، به عنوان تلاشی برای حصول فرادستی ایران در منطقه تلقی شد و نگرانی عربستان و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس ابعاد بیشتری به خود گرفت. قدرتگیری بیشتر حزبالله در لبنان که به ضرر قدرت نیروهای سنی نزدیک به عربستان تمام میشد نیز روند خوشایندی برای رهبران ریاض نبود. و اینها همه در دورانی بود که سیاستها و شعارهای بینالمللی و منطقهای دولت احمدینژاد خود مزید بر علت شده بود و بیش از پیش فضای مناسبات میان تهران و ریاض را تنشآلود میکرد. در مقابله با وضعیت جدید، عربستان از به رسمیتشناختن دولت جدید عراق سر باز زد و سفیری به آن کشور نفرستاد. در باره مجموعه ترورها و اقدامات مسلحانه گستردهای که در همه سالهای پس از سقوط صدام حسین، به میدانداری محافل و گروههای سنی تندرو در عراق جریان یافته نیز اغلب انگشت اتهام حمایت از این گروهها به سوی نهادها و محافل رسمی و غیررسمی در عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس دراز شده است. راهکار عربستان و متحدان آن در برابر برنامه هستهای ایران از یک سو فراخواندن به تعطیل این برنامه و همکاری مشترک در یک برنامه جامع هستهای در کل منطقه بود و از سویی هم بنا بر اسناد ویکلیلس فشار بر آمریکا وارد میکرد که با حمله نظامی جلوی توسعه برنامه هستهای ایران را بگیرد. بهار عربی و خزان بیشتر مناسبات عربستان در پی برانداختن حکومت بشار اسد است و ایران از حکومت او دفاع میکند اما پیش از آن که این چالشها و تنشها در مناسبات ریاض و تهران راهحلی بیابند، "بهار عربی" در سال ۲۰۱۱ منطقه را به خود درکشید. عربستان بیمناک از سرایت این رویداد به درون جامعه خود و به سلطاننشینهای همسایه، به مهار آن برآمد. اقدامات بازدارنده مالی و نظامی عربستان در مصر و بحرین و در سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس، تا حدود زیادی کمک کرد که روندها معکوس شوند و همان مناسبات سابق کم و بیش احیا گردد. تهران اما این "بهار" را ادامه "نهضت اسلامی در ایران" توصیف کرد که "سی سال بعد حالا منطقه را فراگرفته است". امید جمهوری اسلامی این بود که از رهگذر بهار عربی، رژیمها ومعادلات سیاسی جدیدی در منطقه شکل بگیرد که تضیعف یا برافتادن حکومتهای کشورهای عربی مخالف را در پی داشته باشد و از این رهگذر بتواند دامنه نفوذش خویش را گسترش بدهد. این امید جمهوری اسلامی ایران هیچگاه برآورده نشد. بر عکس، سرایت بهار عربی به سوریه دولت ایران را با مشکلی بزرگ روبرو کرد. از ۴ سال پیش که سوریه درگیر این بحران است، عملا ایران و عربستان آن را به صحنه جنگ نیابتی خود بدل کردهاند. ایران شکست رژیم اسد را خط قرمز خود توصیف میکند و بروز چنین رویدادی را گسستی در حلقه ارتباطی خود تا لبنان و ضربهای به "عمق استراتژیک" خود میداند. عربستان هم برعکس، ماندن رژیم اسد را خط قرمز خود میداند و سوریه را ضربهپذیرترین موضع استراتژیک ایران در منطقه تلقی میکند. از همین رو تمام تلاش خود را به کار گرفته که با ساقط کردن رژیم اسد ضربهای اساسی به نفوذ و قدرت مانور ایران در منطقه وارد کند. در مجموع چالشهای ایران و عربستان بعد از سال ۲۰۰۳ از چنان عمق و ابعادی برخوردار بودهاند که رویکار آمدن دولت روحانی و تلاش آن برای تنشزدایی با ریاض هم تغییری در فضای تنشآلود میان دو کشور نداده است. عربستان با توجه ساخت دوگانه قدرت در ایران مطمئن نیست که سیاست دولت روحانی سیاست کل نظام باشد و در عین حال ابعاد و پیچیدگی اختلافات و بهویژه نگاه کاملا متضاد دو کشور به رژیم اسد شرایطی را بهوجود آورده که هر طرف فکر میکند که ذرهای عقبنشینی اذعان به شکست خود و پیروزی رقیب است. با قدرتگیری داعش در عراق که همکاری غیرمستقیم آمریکا و ایران را در مقابله با آن در پی داشت و تا حدودی ساقطکردن رژیم اسد را هم برای غرب از اولویت خارج کرد، و نیز با پدیدار شدن چشماندازهایی برای حل مناقشه اتمی ایران، عربستان بیش از پیش شرایط را در چالش با ایران به ضرر خود ارزیابی میکند و پیوندهای تنگاتنگ سنتی خود با آمریکا را هم بسان گذشته محکم نمیداند. از همین رو ریاض برای پیشبرد اهداف و رقابتهای منطقهای خود به یارگیریهای جدیتر در خود منطقه روی آورده و با برخی از کشورهای غربی که در فشار بر ایران در مناقشه اتمی یا در ساقط کردن رژیم اسد تندتر از آمریکا هستند پیوندهای محکمتری ایجاد کرده است. دشواری عادیسازی مناسبات در ماههای اخیر در کنار به قدرت رسیدن ملک سلمان در عربستان که نسبت به ملک عبدالله در تعاملات و بحرانهای منطقهای مشی و سیاستی تندتر را دنبال میکند، اوجگیری بحران یمن نیز تنش و تشنج در مناسبات ریاض و تهران را وارد مرحله جدیدی کرده است. برکناری دولت نزدیک به عربستان در یمن و قدرتگیری فزاینده حوثیها که کم و بیش متحد ایران تلقی میشوند اینک به جنگی راه برده است که عربستان، بر خلاف مورد سوریه، مستقیما در آن درگیر است و ایران هم رسمی و غیررسمی خود را در کنار حوثیها قرار داده است، بدون آن که به لحاظ نظامی امکان مانور عربستان را در این کشور داشته باشد. در نزدیک به ۹۰ سالی که از برقراری رابطه سیاسی میان عربستان و ایران میگذرد کمتر سابقه داشته که مناسبات میان دو کشور سردی و تنشی تا این اندازه طولانی (۱۲ سال) و تند را تجربه کند. با توجه به کل بیثباتیها در منطقه و کشمکشهایی که ایران و عربستان از پاهای ثابت آنها شدهاند به نظر میرسد که دو کشور صرفا در چارچوب یک راهحل جامع برای این بحرانها، با کاستن از فرقهگرایی در سیاستهای منطقهای خود، با رسیدن به درک و تعریف مشترک از امنیت منطقه، با باز کردن اقتصادهای خود به روی هم، با یافتن زمینههای تازهتر برای همکاری و تبادلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و با هدایت رقابتهای خود به مسیرهای سازنده قادر به گذار کامل از بحران کنونی و کاهش آسیب و مرگ و رنج در منطقه هستند. | در ۹ دههای که از برقراری مناسبات سیاسی میان ایران و عربستان میگذرد، رابطه این دو کشور فراز و نشیبهای متعددی به خود دیده و کمتر عاری از تنش و سوءظن بوده است. | رابطه ایران و عربستان؛ دوستیهای گذرا، خصومتهای ماندگار |
کشتیهای ژاپنی در اقیانوس هند به هواپیماهای آمریکایی برای عملیات در افغانستان سوخت می رساندند. دولت ژاپن خواهان تمدید کمک لجستیکی به آمریکا بود، اما احزاب مخالف از تمدید قانون کمک لجستیکی به آمریکا در عملیات در افغانستان، جلوگیری کردند. دولت ژاپن گفته است که آنها تلاش می کنند که قانون جدیدی را برای کمک به آمریکا به تصویب برسانند. پیشتر آمریکا به ژاپن هشدار داد که پایان حمایت این کشور از عملیات نظامی تحت رهبری آمریکا در افغانستان، پیامی منفی به بقیه جهان خواهد بود. توماس شیفر، سفیر آمریکا در توکیو گفته بود که چنین اقدامی تاثیری تاسف آور بر روابط ژاپن و آمریکا خواهد داشت. خدمات | بدنبال تصمیم دولت ژاپن مبنی بر قطع حمایت لجستیکی خود در عملیات به رهبری آمریکا در افغانستان، مقامات توکیو به دو فروند از کشتیهای خود دستور داده اند که به ژاپن برگردند. | قطع کمک لجستیکی ژاپن به آمریکا در افغانستان |
تیتر و عکس محمد پرتو، آرمان اختلافات ایران و غرب ناصر فکوهی در مقاله ای در شرق با اشاره به اختلافات ایران و کشورهای غربی نوشته اول باید پرسید: آیا مذاکره، یا حتی تجدید رابطه با آمریکا بهمعنای پذیرش بازی و مشروعیتدادن به نقش این کشور در طول تاریخ معاصر یا در جهان امروز یا مهر تاییدی بر سیاستهای بینالمللی و داخلی آن است؟ باید در پاسخ گفت این امربستگی دارد که مذاکره و رابطه از چه موضعی انجام بگیرد، از موضع ضعف یا از موضع قدرت؟ و دیگر این که آیا می توان از این ارتباط به طور قطعی صرف نظر کرد. به نظر این استاد دانشگاه: صرف نظر کردن از این ارتباط در اقتصاد جهانی و نظام سیاسی جهانیشده و ژئوپلیتیک بسیار پیچیده دنیا بهطور عام، و خاورمیانه به طور خاص، نه فقط ناممکن بلکه خطرناک است و بزرگترین خطر نیز در سوقیافتن خواسته یا ناخواسته به سوی دوابرقدرت دیگر است که خطر آنها در جهان آینده، اگر بیشتر از آمریکا نباشد، کمتر نیست: روسیه، با دیکتاتوری مافیایی و چین با نظام کمونیستی و دیکتاتوری. مقاله شرق نتیجه گرفته که: اگر بتوان الگویی مانند ٰژنرال دوگل یافت که بعد از جنگ جهانی دوم در عین ایجاد ارتباط با آمریکا عضو پیمان ناتو نشد بهترین راه حل است. چنین رابطهای با حفظ تمام الزامات سیاسی و ملاحظات آن، میتواند در چشمانداز توسعهای کشور قرار داشته باشد و تداوم این وضعیت لزوما به زیان کشور نباشد. داوود هرمیداس باوند در مقاله ای در آرمان درباره مذاکرات هسته ای و گفته های دیوید کامرون کم اثر و سخنان حسن روحانی را در سازمان ملل برای جلب رضایت اصولگرا ها دانسته و نوشته: در مذاکرات بینالمللی گاهی اوقات طرحی بیان میشود که در اصطلاح به آن بالن آزمایشی میگویند و هدف آن سنجیدن توان آمادگی طرفین است تا براساس آن پیشنهادهای اصلی و آنچه در روند مذاکرات مهم است، پس از این بالن آزمایشی بیان شود. به نظر این استاد دانشگاه: مسئله نگرانکننده اما در اظهارات مقامات سیاسی کشورهای مختلف در سازمان ملل گره زدن سرنوشت پرونده هستهای ایران به مسائل دیگر مثل حقوق بشر و حمایت ایران از گروههای فلسطینی و لبنانی است. چنانچه در کنگره آمریکا مصوبهای وجود دارد که توافق در مذاکرات را به این مسائل مشروط کرده که فعلا به خواست رئیسجمهور آمریکا به تعلیق درآمده است. مسائل موشکی ایران، مسائل حقوق بشر، دیگر بهانههایی که کشورهای غربی، برای رفع نگرانیهای اسراییل و برخی کشورهای عرب منطقه مطرح میکنند در انپیتی وجود ندارد، گرچه در قطعنامههای شورای امنیت به آنها نیز اشاره شده است. مقاله آرمان با اشاره به پیام باراک اوباما در سازمان ملل نوشته: اگر مبنای مذاکرات تعداد سانتریفیوژ و آب سنگین اراک باشد احتمال رسیدن به توافق بالاست اظهارات روحانی هم که از عوامل داخلی تاثیر گرفته بود، تاثیر منفی بر مذاکرات نخواهد داشت. کشورهای غربی از محدودیتها و فشارهای سیاسی داخلی به روحانی آگاهند و مذاکرات را در نقشه راه پیشبینی شده ادامه میدهند. شکست آمریکا و ماندن بشار کیهان که با عنوان مذاکرات هسته ای نیویورک بی نتیجه پایان یافت بر مواضع سابق خود پافشاری کرده و در چند خبر و گزارش دولت روحانی را متهم به داشتن نرمش یکطرفه کرده و نظر داده که این سیاست اینک به بن بست رسیده است در سرمقاله خود به ماجرای حمله نیروهای تحت رهبری آمریکا علیه داعشی ها پرداخته است به نظر نویسنده این روزنامه تندرو منظور از آمریکا مشارکت دادن داعش در حمله علیه دمشق و بازسازی مجدد ارتش آزاد است و دولت ترکیه که طی هفتههای اخیر غیرفعال و حتی گاهی منتقد دیده میشد، نقش مهمی در آینده نزدیک پیدا میکند. آمریکاییها با دولت آنکارا و داعش توافق کرده اند که سقوط دولت سوریه هم طی یک هفته عملی شود. اما پیش بینی کیهان این است که: علیرغم همه این نقشه ها آمریکا شکست می خورد چون قدرت جبهه مقاومت در روی زمین از قدرت آمریکا و متحدان آن بیشتر است میتوان گفت که اقدامات آمریکا ممکن است لطمهها و آسیبهایی را متوجه جبهه مقاومت کند اما در این معرکه، جبهه مقاومت حتما بر «محور آمریکا» غلبه خواهد کرد، و اسد قویتر از گذشته می شود. تیتر و عکس صفحه اول روزنامه ایران پیامآوران غرور ایران در صفحه اول خود با چاپ عکس هایی از زنان مدال آور ایران در مسابقات آسیایی نوشته کاروان ورزش ایران تاکنون با ۱۹ مدال جایگاه ششم را از آن خود کرده است. نگاهی گذرا به سیاهه مدالآوران ایران در پایان روز هشتم، ما را به نکتهای مهم و قابل اعتنا سوق میدهد. نکتهای که پیامهای ارزشمندی در دل خود دارد و از زوایای مختلف قابل بررسی و واکاوی است. ۷ مدال از مجموع ۱۹ مدال کاروان ایران توسط بانوان صید شده است. جالب اینکه بانوان در کسب مدال پیشقراول بودهاند و خطشکن. البته طلسمشکنی هم جزئی از عملکرد غرورآفرین آنها را تشکیل میدهد. ارادت، مهارت یا هیچکدام؟ ثمینا رستگاری در مقاله ای در اعتماد نوشته: این گروهها با پشتوانه چه چیزی به جای آنکه در جایگاه پاسخگو بنشینند مدعیالعموم شدهاند و مدام از سیاستهای هستهیی انتقاد میکنند، به کوچکترین عزل و نصبی در دولت حساسند و واکنش نشان میدهند و شمشیر استیضاح را آخته بر سر وزیران نگه داشتهاند. آنها بدون آنکه سکوت یا همدستیشان در اختلال وضعیت اقتصاد کشور را به یاد بیاورند خواستار بهبود سریع اوضاع اقتصادیاند. تنها بخشی از این احساس طلبکاری معلول قدرت رسانهیی آنهاست. اما عامل اصلی اعتماد به نفس آنها را باید در لایههای عمیقتری جستوجو کرد. به نوشته این تحلیگر سیاسی: مخالفان اعتدال از فردای روز شکست در انتخابات ریاستجمهوری دو پروژه را همزمان پیگیری کردند؛ یکی اینکه بر اصلاحطلب نبودن روحانی تاکید کردند. دوم اینکه آنچنان نسبت به شکست خود در انتخابات تغافل کردند که دیگر این سوال که چرا همه کاندیدای آنها رویهمرفته نصف آرای مردم را هم کسب نکرد به ذهن کسی خطور نکند. فقط چند روزی میان طرفداران قالیباف و جلیلی نزاعی درگرفت و بعد هم تمام شد. مقاله اعتماد پرسیده: چقدر این جملات را در اخبار میبینید یا میشنوید؟ «انتصاب یک مدیر حاشیهدار»، «تغییرات اتوبوسی»، «داس و دروی نیروهای متعهد» و... این فشارها برای جلوگیری از خارج کردن همان تعداد نیروی باارادت و ممانعت از ورود نیرویهای جدید توسط روحانی به ساختار دولت صورت میگیرد؛ کاری که بهتنهایی میتواند موجب زمینگیر شدن دولت شود. اگر خانهتکانی دولت را اولین قدم بدانیم بعد از یک سال هم تصویر واقعیتری از توان دولت در ذهنمان نقش میبندد و هم در داوری عملکرد دولت متر و معیارهای عینیتری خواهیم داشت. در به در دنبال سارق پوریا عالمی در ستون طنز شرق به یک خبر پرداخته که در آن آمده امسال سرقت کاهش ۳۳ درصدی و شرارت کاهش ۶۴درصدی داشته است. در حالی که یک آمار دیگر نشان می دهد که تلفن به ۱۱۰ مرکز اورٰژانس پلیس در هر دقیقه هجده بار زنگ زده است. طنزنویس با مقایسه این دو آمار به این جا رسیده که تماس مردم با ۱۱۰ با میزان سرقت و شرارت و خشونت، نسبت معکوس دارد. نتیجه گیری طنز شرق چنین است: اگر با همین فرمان برویم و کاهش ۳۳ درصدی سرقت ادامه پیدا کند، تا چندسال دیگر نهتنها سرقت کلا از بین میرود، که ممکن است خود مردم برای اینکه سرقت و دزدی و زورگیری از تاریخ و فرهنگ پاک نشود، بهصورت داوطلبانه خودشان یقه یکنفر را در خیابان بگیرند و از او خواهش کنند که جیبشان را بزند. یا ممکن است مردم در خانه را نهتنها باز بگذارند که وانت هم بگیرند و لوازم خانه را هم بار وانت کنند که سارقها تمایل پیدا کنند بیایند سرقت کنند. استادان، گمشده در بحران آب حسین آخانی در مقاله ای در شرق نوشته: اینروزها، تیتر بیشتر روزنامهها بحران آب است. علاوه بر این مساله، آتشسوزی جنگلها، آلودگی هوا و ریزگردها نیز کشور را با چالشی جدی روبهرو کرده است. در این زمینه، پرسشهای مهمی میتوان طرح کرد: راهکار حل این مشکلات چیست؟ دانشگاهها و مراکز علمی چه مسوولیتی در برابر این بحرانها دارند؟ چرا متخصصان شاغل در این موسسات راهحل قطعی برای این مسایل ندارند؟ آیا در ایران بهقدر کفایت در این رشتهها متخصص تربیت میشود؟ نویسنده در ادامه آماری داده که نشان می دهد در سال جاری دانشگاههای دولتی آمادگی خود را برای تربیت ۹۳۵ دکترا و پنجهزارو ۳۷۸ کارشناسارشد در ۴۱ رشته مرتبط با آبوهوا، محیطزیست، بیابانزدایی، آمایش سرزمین، بومشناسی کشاورزی (آگرواکولوژی)، بررسی گیاهان و جانوران، مدیریت و مهندسی آب و مشابه اعلام کردهاند. این ارقام در دانشگاههای غیردولتی بالاترند. این کارشناس محیط زیست سپس پرسیده چرا تولیدات علمی این همه دانشجو و استاد دردی از دردهای کشور دوا نمیکند؟ چرا در کشوری که حدود سههزار استاد و عضو هیاتعلمی وجود دارد که قادرند متخصصانی در سطح کارشناسیارشد و دکترا در رشتههای محیطزیست، آب و رشتههای مربوطه تربیت کنند، مدیران کشور، مشاوره کارآمدی از آنان نمیگیرند تا بازی با منابع آبی کشور و مصرف ۸۵ درصد آبهای تجدیدشونده، کشور را در آستانه بحران قرار ندهد؟ تیتر و عکس حسین نیکپور، شهروند مریم شکرانی در گزارش اصلی شهروند نوشته: بعد از ٦ ماه انتظار، فصل صید از دریا آغاز شده و چند روز دیگر صیادان به آب میزنند تا تورهایشان را روی امواج خزر بیندازند. ازچند روز دیگر، کمکم ماهیان پرطرفدار و گرانقیمت دریا، جایگزین پرورشی های ارزانقیمت میشوند تا به گمان مردم، طبیعت بکر را مزمزه کنیم. به نوشته این گزارش: شاید کمتر کسی بداند که دریای خزر، حالا تبدیل به کلکسیونی از سموم خارج از رده و منسوخ کشاورزی شده است. حالا شیلات و صیادی هم در کنار بخش کشاورزی این منطقه با بحرانی تازه روبهروست که ناشی از سموم کشاورزی استفاده شده در زمینهای این منطقه بوده است. محل کار صیادان شمال، یا همان خزر، حالا گردابی مخرب از عناصر شیمیایی خطرناک و سرطانزاست که روزبهروز به حجم آلودگی آن هم اضافهتر میشود. دریاچه خزر یا همان کاسپین ایرانی، حجم قابلتوجهی از ذخایر ارزشمند ماهیان خود را از دست داده و تبعات آلودگی آب خزر، گریبان ماهیانش را گرفته است. شهروند در نهایت نوشته: عمق ماجرا را میتوان از زبان محلیها و خزرنشینان درک کرد که دیگر کمتر مشتری ماهیهای دریا هستند. برای اثبات این هراس هم نگاهی به رکوردداری مبتلایان به سرطان در کشور گویاست که هراس خزرنشینان بیهوده و بیربط هم نیست. اقتصاد صیادی این منطقه و سلامت مردم این پهنه وسیع آبی در خطر است. چالش های دیگر شوسیانس شجاعی فرد در ستون طنز شهروند به اشاره به چالش هایی که این اواخر درجهان معمول شده پیشنهاد کرده این چالش هم آغاز شود: چالش دعوت به رفتن به صدر جدول!: تیم تراکتورسازی تبریز، ضمن دادن وعده قهرمانی، پرسپولیس تهران و ذوبآهن اصفهان را به چالش صدرنشینی صدر جدول دعوت کرد!چالش سخنرانی برای صندلیها: از ساعت چند این صندلیها خالیه؟! هشت؟! هفت؟! چن... شیش؟! من... تعدادی اسم دارم...در جیبم... نمیدونیم چرا... هروقت میخوایم دست کنیم... جیبمون... دستمال کاغذی در بیاریم...که دماغمونو پاک کنیم... یک عده داد میزنن... فریاد میزنن... میگن نکنید... مخلص آقای رئیس هم هستیم! من همه رئیسجمهوران... دولتهای بعد از جنگ رو... دعوت میکنم... به چالش افشاگری... برای صندلیهای خالی! زنده باد بهار... زنده باد بهار… چالش چاله چولههای شهر تهران: بنده شهردار غیرتمند تهران را به پیدا کردن یک خیابان بدون چاله چوله، بدون گودبرداری، بدون سد معبر مغازهها، دعوت میکنم! همچنین از این فرصت و تریبون استفاده کرده و خواستار تفکیک جنسیتی گربهها و موشهایی هستم که از سر و کول شهر بالا میروند، البته میدانم مسئولیت این گونه امور پیش پا افتاده با شهردار غیرتمند نیست، ولی منعمان را برآوردن دعای رعیت شایسته باشد! کارتون فیروزه مظفری، فرهیختگان | بیشتر روزنامه های امروز صبح تهران از پایان بی نتیجه مذاکرات هسته ای در نیویورک نوشته و برای دومین روز از گفته های دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا علیه سیاست های جمهوری اسلامی به شدت انتقاد کرده اند. نشریات تندروها از این فرصت استفاده کرده اند تا دولت را متهم به نرمش های یک طرفه کرده و خواستار توقف روند بهبود تجدید روابط ایران و بریتانیا شده اند. | بررسی روزنامه های صبح تهران - یکشنبه ششم مهر |
در ورودی جنوبی دانشگاه کابل حدود پنج مامور امنیتی حضور داشتند. ساعت ۹:۳۰ صبح به وقت محلی از دروازه جنوبی وارد دانشگاه کابل شدم. فضای این مرکز تحصیلی افغانستان نسبت به روز قبل پرجنب و جوشتر بود و بر علاوه دانشجویان افراد بیشتری در صحن دانشگاه دیده میشدند. از چند روز به این سو تبلیغات نسبتا گستردهای به خاطر برپایی این نمایشگاه در شهر کابل به راه انداخته شده بود و قرار بود تا ساعت ۱۲به وقت محلی نوار افتتاحیه نمایشگاه کتاب در نزدیکی در جنوبی دانشگاه بریده شود و این محل رسما به روی دانشجویان و دیگر مراجعه کنندگان گشایش یابد. مراسم سخنرانی این نمایشگاه در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه کابل با فاصله اندکی از محل نمایشگاه، برگزار شده بود و در آن شماری از مقامهای ارشد دولت افغانستان به شمول وزیران و همچنین بهادر امنینان، سفیر ایران در کابل و برخی دیگر از مقامهای این کشور شرکت داشتند. حوالی ساعت یازده و نیم به وقت محلی بود که صدای تیراندازی در فضای دانشگاه کابل پیچید اما پس از دقایقی خاموش شد. لحظاتی نگذشته بود که کارمندان اداری دانشکده ادبیات که من آنجا بودم به دانشجویان ابلاغ کردند که کلاسهای شان را ترک کنند. به همراه دیگر دانشجویان از دانشکده بیرون شدیم. دانشجویان با ترس و هراس و نگرانی که در چهرههای شان پیدا بود، از یکدیگر دلایل این تعطیلی ناگهانی را میپرسیدند. در همین لحظه بود که نیروهای تامین امنیت دانشگاه راه ورود به دروازه شمالی دانشگاه کابل را بستند و به دانشجویان گفتند که تنها میتوانند از دروازهای غربی و جنوبی برای خروج استفاده کنند. یک سرباز پلیس گفت که مهاجمان وارد دانشگاه شدهاند و باید هر چه سریعتر محل را ترک کنید. از همین جا بود که دانشجویان سیلآسا به سوی درهای غربی و جنوبی پا به فرار گذاشتند. در تصاویری که بعدا در شبکههای اجتماعی همرسانی شد، دانشجویان به دلیل ترس و ارعاب موجود و ازدحام که در دروازهای دانشگاه ایجاد شده بود حتا از دیوارهای دانشگاه بالا رفتند. به همرای دهها دانشجوی دیگر به طرف در جنوبی دانشگاه به سرعت در حرکت بودیم که بار دیگر صدای تیراندازی در هوا پیچید. صدایی که به نظر میرسید تیراندازی در فاصله اندکی از ما قرار داشت و هر لحظه بر شدت آن افزوده میشد. دانشجویان از ترس به کنارههای دیوارها پناه گرفتند. صدای تیراندازی هر لحظه بلند و بلندتر میشد و یک مامور پلیس از بلندگوی خودرویش با صدای بلند گفت که ساحه را ترک کنید، چون هنوز مشخص نیست که مهاجمان دقیقا در کجا پناه گرفتهاند. همه بار دیگر به طرف در جنوبی دانشگاه یورش بردند. صدای چیغ و فریاد دانشجویان و بیقراری آنها به خاطر نجات از وضعیت موجود همه را سراسیمه کرده بود. هر لحظه دانشجویان از دانشکدههای دیگر نیز به این جمع میپیوستند. وقتی به در جنوبی دانشگاه رسیدیم، تنها ماموران امنیتی دانشگاه و کارمندان موظف برگزاری نمایشگاه حضور داشتند. چشمم به نوار افتتاحیه نمایشگاه افتاد که هنوز بریده نشده بود. از یکی از برگزار کنندگان که با اضطراب در محل قدم میزد، علت را پرسیدم، گفت: "به جای نوار، در دروازه شمالی دانشگاه نفسهای انسانهای بیگناه بریده میشود." او گفت مهمانانی که در برنامه افتتاحیه شرکت داشتند، پس از شنیدن صدای تیراندازی محل را ترک کردند. با عجله چند تصویری از محل برداشتم و ماموران امنیتی اجازه ندادند که بیشتر آنجا بمانیم. بیرون دانشگاه وضعیت مشابهی حاکم بود. سه راهی که به در جنوبی دانشگاه کابل منتهی میشود، توسط ماموران امنیتی مسدود شده بود. تنها دانشجویان از دانشگاه خارج و بعد سریع توسط ماموران از محل دور میشدند. به هیچ کسی به دانشگاه اجازه ورود داده نمیشد. با نشان دادن کارت هویت خود به ماموران توانستم برای لحظاتی کمی دورتر از محل در جای امن تری بیایستم و نظارهگر وضعیت موجود باشم. چند لحظه نگذشته بود که زنی میانسال با صدای بلند مرا مخاطب قرار داد و گفت: دانشگاه بودی؛ چه خبر است؟ پسرم در دانشکده اداره و پالیسی عامه دانشجوست و تلفنش را پاسخ نمیدهد. اشک صورتش را خیس کرده بود و به نظر میرسید که فاصله زیادی را پیموده باشد چون به سختی نفس میکشید. بیقرارتر از هر کسی دیگر خودش را به ماموران در ورودی رساند و با التماس و زاری گفت که اجازه دهید بروم دنبال پسرم! ماموران اما اجازه ورود ندادند و او همچنان بیقرار با دست به سر و صورتش میکوبید و گریه میکرد. مدام شماره میگرفت و آن طرف اما کسی پاسخ نمیداد. تا یک ساعتی که من آنجا بودم خبری از پسر آن مادر نشد و او به ناچار به طرف در شمالی محل اصلی درگیری شتافت. دانشجویان یکی پس از دیگری از دانشگاه بیرون میشدند. بر اساس گفتههای مسئولان حدود ۸ هزار دانشجو در دانشگاه کابل مصروف درس بودند. اما تا پایان روز برخی از این دانشجویان هرگز از این دانشگاه بر نگشتند. سه مهاجم پس از هفت ساعت درگیری جان دستکم ۲۲ نفر را گرفتند و حدود ۲۲ تن دیگر را روانه بیمارستانها کردند. بیشترین قربانیان نیز دانشجویان بودند. در تصاویری که پس از این حمله منتشر شده نشان میدهد که پیکرهای بیجان دانشجویان در کلاسهای درسی در میان خون و صندلیهای خالی جا خوش کردهاند. | از دو روز به این سو برای انجام کاری اداری به دانشگاه کابل میرفتم. برخلاف روز قبل، امروز تدابیر امنیتی نسبتا شدیدتری در ورودی دانشگاه کابل به خاطر برگزاری نمایشگاه مشترک کتاب ناشران افغانستان و ایران به اجرا گذاشته شده بود. به استثنای دانشجویان که کارت ورود داشتند، متباقی افراد باید شناسنامه، گذرنامه یا سند معتبری دیگری ارائه میکردند تا اجازه ورود به دانشگاه برای شان داده میشد. | چشمدید خبرنگار بیبیسی که هنگام حمله مهاجمان در دانشگاه کابل بود |
به گزارش رسانه های اریان، رئیس هلال احمد ایران امروز در یک برنامه تلویزیونی در پاسخ به اعتراضها با خطاب قرار دادن دولت گفت "هلال احمر اجازه برپایی چادر را ندارد، دولت و مسئولان بدانند که منازل مردم سی سخت آسیب جدی دیده است.... ظاهر خانهها سالم، اما داخل آنها تخریب شده و مردم با این شرایط نمیتوانند در منزل خودشان زندگی کنند". نیمه شب چهارشنبه در کهگیلویه و بویر احمد ایران زمین لرزهای به بزرگی ۵.۶ درجهای رخ داد. مرکز این زلزله منطقه میان یاسوج و سیسخت اعلام شد. اکنون چند روز پس از زلزله کهگیلویه و بویر احمد، رئیس جمعیت هلال احمر میگوید "حادثه دیدگان به دلیل سردی هوا و بارندگی نمیتوانستند در حیاط منازل چادر برپاکنند و از طرفی به دلیل مسائل امنیتی به سولههای هلالاحمر که چادر برپا شده بود هم مراجعه نمیکردند". بنابر اعلام هلال احمر، "توزیع کانکس به دلیل مشکلاتی که در زلزله کرمانشاه ایجاد شده بود، جزء مصوبات نیست". براساس برآوردهای رسمی، بیش از ۶۰ و ۷۰ درصد منازل آسیب دیدهاند. استانداری کهگیلویه و بویراحمد هم از تخریب ۱۰۰ درصدی بیش از ۱۲۰۰ واحد مسکونی شهری و روستایی خبر داده و گفت است بیش از سه هزار واحد مسکونی نیز نیازمند تعمیرات اساسیاند. اعتراض زلزلهزدگان در شبکههای اجتماعی نیز تصاویری از اعتراض در مناطق زلزلهزده منتشر شده است. در ویدیوهایی که از سفر ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه به مناطق زلزهزده منتشر شد نیز مردم از خدماترسانی دستگاههای اجرایی انتقاد میکنند. رئیس هلال احمر ایران با "به حق دانستن اعتراضها" گفت که "توزیع اقلام امدادی برخی از آسیب دیدگان حادثه زلزله را راضی نکرده بود و اعتراضاتی وجود داشت". کریم همتی گفته امنیت توزیع اقلام باید تامین شود، شب گذشته افرادی که ساکن این شهر نبودند اجازه توزیع اقلام امدادی و بستههای غذایی را به خودرو هلال احمر نداده بودند. معترضان میگویند تسهیلات ناکافی است. محمد اسلامی وزیر راه و شهرسازی که به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهوری ایران به منطقه اعزام شده بود، گفته است "پس از ارزیابی خسارت وارده به تک تک خانه ها، مغازه و زیرساختها برای همه تشکیل پرونده خواهد شد و دولت برای تخصیص بودجه ، کمک بلاعوض و تسهیلات ارزان قیمت برای بازسازی منطقه برنامه ریزی می کند". او وعده داده است که دولت وامهای قبل از زلزله را "مدنظر قرار میدهد" و زلزلهزدگان را از پرداخت قبض آب و برق معاف میکند. اما غلامرضا سلیمانی رئیس سازمان بسیج کشور از دولت خواست تسهیلات تخصیص یافته به زلزله زدگان سی سخت مرکز شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد را افزایش دهد. مجلس ایران اعلام کرد که با تشکیل کارگروهی ویژه مشکلات مردم را گزارش خواهد کرد. | کریم همتی، رئیس جمعیت هلال احمر ایران، میگوید با وجود آسیب جدی منازل شهروندان در زلزله کهگیلویه و بویراحمد، هلال احمر "اجازه برپایی چادر و اردوگاه را ندارد." عدم توزیع تسهیلات کافی و همچنین کمبود امکانات برای اسکان در هوای سرد اعتراض شهروندان مناطق زلزله زده را به دنبال داشته است. | اعترض زلزلهزدگان سی سخت؛ هلال احمر میگوید 'اجازه' برپایی چادر و اردوگاه ندارد |
شروط اولیه جمهوری اسلامی ایران برای خاتمه این بحران، بازگرداندن محمدرضا شاه پهلوی برای "محاکمه" و تحویل دارایی های او به تهران بودند که محقق نشدند. با ادامه بحران، مطالبه اصلی تهران برای آزادی گروگان ها، به آزادی دارایی های توقیف شده اش از سوی آمریکایی ها تبدیل شد. یعنی همان دارایی هایی که اگر اشغال سفارت صورت نمی گرفت، اساسا توقیف نمی شدند که نیاز به انجام معامله برای آزاد کردنشان باشد. سرانجام، در حالی که مقام های ایرانی در ابتدا از مطالبات ۲۴ میلیارد دلاری خود از آمریکا سخن می گفتند، مبلغی که در ازای آزادی گروگان ها از واشنگتن دریافت کردند، حدود ۸ میلیارد دلار بود که ۵ میلیارد آن صرف پرداخت مطالبات متقابل بانک های آمریکایی شد و در انتها بیش از ۳ میلیارد دلار باقی نماند. آن هم در شرایطی حکومت ایران، گروگان ها را در زمانی با بیشترین فایده قابل تصور برای رونالد ریگان، یعنی درست در حین مراسم سوگند ریاست جمهوری او آزاد کرد. روی کار آمدن رونالد ریگان بعد از جیمی کارتر، با وعده پایان "مدارا" با جمهوری اسلامی ایران همراه بود. در عمل نیز اقدامات او علیه تهران، به مراحلی چون انهدام نظامی تاسیسات نفتی و کشتی های جنگی ایران رسید که تا این لحظه، در زمان هیچ رئیس جمهور دیگری تکرار نشده است. پس از ناکام ماندن مطالبه بازگشت شاه، مطالبه اصلی تهران برای آزادی گروگان ها به رفع توقیف آمریکا از دارایی های ایران تبدیل شد. یعنی همان دارایی هایی که اگر سفارت اشغال نمی شد، اساسا توقیف نمی شدند بیشتر بخوانید: "همه مردم که شهید شدند، هر کار میخواهید بکنید" ۱۰ آبان ۱۳۵۸، ده روز پس از ورود محمدرضا شاه پهلوی به ایالات متحده برای پیگیری درمان سرطان پیشرفته، آیت الله خمینی در پیامی خواستار واکنش شدید جوانان نسبت به آمریکا شد. او از دانشجویان و طلاب خواست "با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند". سه روز بعد، در ۱۳ آبان، سفارتخانه آمریکا در تهران به اشغال "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام" در آمد. به شهادت برخی از دانشجویان، بعد از اشغال سفارتخانه رهبر وقت جمهوری اسلامی از طریق احمد خمینی پیام داد که "جای خوبی را گرفته اند، ول نکنند". آقای خمینی در ۱۵ آبان، استعفای دولت موقت در اعتراض به اشغال سفارت را هم قبول کرد. نامه کارتر به رهبر وقت با عبارت "آیت الله خمینی عزیز" چهار روز پس از گروگان گیری، با وضع نخستین مجازات های اقتصادی ایالات متحده، "رویه" تحریم ایران کلید خورد -که درواقع تا به امروز ادامه دارد. در ۱۷ آذر، جیمی کارتر صادرات هرگونه اسلحه ایران را ممنوع کرد، که به معنی بی اثر شدن آخرین قرادادهای ایران و آمریکا برای خرید اسلحه و هواپیماهای جنگی، حتی در صورت پیشپرداخت قیمت آنها از سوی تهران بود. در واکنش به شروع تحریم ها، رهبر در ۱۹ آبان گفت: "ما یک ملتی هستیم که به این گرسنگی خوردنها عادت کردهایم... ما روزه میگیریم... ما در هر هفته یک روز گوشت میخوریم... یک وعده هم ممکن است غذا [در روز] بخوریم." وی با اشاره به جمعیت ایران در آن زمان به آمریکا هشدار داد: "ما سی و پنج میلیون جمعیت داریم که اینها بسیاریشان، بسیار زیادشان، آرزوی شهادت میکنند. ما با این سی و پنج میلیون به میدان میرویم. بعد که ما همه شهید شدیم، خودتان با ایران هر کاری میخواهید بکنید." در ۲۱ آبان، آمریکا صادرات نفت ایران را نیز تحریم کرد. در ۲۳ آبان، دامنه تحریم های دولت کارتر به کلیه سپرده های دولت ایران در بانکهای آمریکایی -در ایالات متحده و اروپا- گسترش یافت. دولت کارتر، همچنین به بانک های آمریکایی اجازه داد که مطالبات ادعایی خود علیه تهران را، از حساب های مسدود شده ایران در اروپا برداشت کنند. آیت الله خمینی در مصاحبه ای با خبرنگار سی بی سی در ۲۷ آبان، آزادی گروگان ها را منوط به بازگرداندن شاه و دارایی های خاندان پهلوی به ایران دانست: "داراییهای ایران بسیار در دست شاه مخلوع و بستگان اوست و این در بانکهای آمریکا و سایر کشورها متمرکز است... مطلبی که اهمیتش بیشتر از این است، این است که ما میخواهیم او بیاید و ما ریشه این جنایاتی که این شخص در طول سی و هفت سال تقریباً به ایران کرده است و این خیانتهایی که به ایران کرده است و این آدمکشیهای دستهجمعی که کرده است را به دست بیاوریم که این به امر کی بوده." بنیانگذار جمهوری اسلامی در عین حال، در پاسخ به سوال همین خبرنگار که اگر فعالیت های سفارت آمریکا مضر بوده، چرا حکومت ایران پیشتر سفارتخانه را نبسته و پرسنل آن را اخراج نکرده، گفت که این موضوعات "مربوط به دولت است و من در این امور دخالت نمیکنم". در ۱۶ آبان، رئیس جمهور آمریکا هیاتی دو نفره به سرپرستی رمزى کلارک وزیر سابق دادگستری را -که در زمان اقامت آقای خمینی در پاریس با او و سایر انقلابیون ملاقات کرده بود- براى گفتگو در مورد بحران گروگان ها به تهران اعزام کرد تا نامه شخصی او را به رهبر تحویل دهند. در این نامه که بعدها از طبقه بندی محرمانه خارج شد و آدرس گیرنده آن "عالیجناب آیت الله خمینی، قم، ایران" بود، جیمی کارتر از "آیت الله خمینی عزیز" درخواست می کرد آمریکایی های زندانی در ایران را به سلامت آزاد کند. اما رهبر نه تنها فرستادگان آمریکایی را به حضور نپذیرفت، که ملاقات با آنها را برای سایر مقام های ایرانی نیز ممنوع کرد. وی در عین حال شرط مذاکره با آمریکا را "تحویل" شاه به ایران و دست برداشتن آمریکا از "جاسوسی علیه نهضت" دانست. تلاش بعدی آمریکایی ها برای مذاکره با جمهوری اسلامی، از طریق واسطه کردن پاپ ژان پل دوم صورت گرفت. درنتیجه، پاپ در ۱۹ آبان اسقف هانیبال بوگینینی را به عنوان فرستاده ویژه خود راهی ملاقات با آیت الله خمینی کرد. او اسقف را به حضور پذیرفت ولی مجددا بر شرط تحویل شاه تاکید کرد. نهایت امتیازی که حاضر شد بدهد هم در این حد بود که نمایندگان پاپ و جیمی کارتر می توانند در جلسه "محاکمه" شاه حاضر باشند تا در این محاکمه معلوم بشود "کی ایشان [شاه] را وادار کرده است به اینکه تمام وقت خودش را صرف کند برای ظلم کردن به ما و برای جنایتکاری، و برای بردن ذخایر ما". با ناکام ماندن تلاش جدید، آمریکا از یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین تقاضای میانجیگری کرد که با رهبران ایران روابط بسیار نزدیکی داشت. در ۲۶ آبان، عرفات در راس هیاتی به ایران رفت و موفق به دیدار با آیت الله خمینی شد. آقای خمینی، البته حاضر به مذاکره بر سر آزادی گروگان ها نشد ولی در نهایت، به عنوان یک اقدام نمادین به دانشجویان دستور داد "سیاهپوستان و زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست" را برای آزادی تحویل وزارت خارجه بدهند. وی در ادامه دستور خود افزود: "ملت شریف ایران اجازه آزادی بقیه را نمیدهد." دانشجویان نیز، اگرچه زیر بار درخواست عرفات برای مذاکره نرفتند، ولی طبیعتا فرمان رهبر را اجرا کردند که نتیجه آن، آزادی ۵ گروگان زن و ۸ گروگان سیاهپوست در ۲۹ آبان بود. در شرایطی که مقام های ایرانی از مطالبات ۲۴ میلیارد دلاری خود از آمریکا سخن می گفتند، در آزای آزادی گروگان ها تنها ۸ میلیارد دلار دریافت کردند که پس از تسویه ۵ میلیارد دلار بدهی بانک های آمریکایی، بیش از ۳ میلیارد دلار باقی نماند دست رد به شورای امنیت، دادگاه لاهه و دبیرکل سازمان ملل در ۱۳ آذر، شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامه ۴۵۷، از ایران خواست گروگانها را آزاد کند. این قطعنامه در حالی به تصویب رسید که آیت الله خمینی، یک هفته پیش از صدور آن، تکلیف مسئولان را روشن کرده بود: "ملت ما با شورای امنیت فرمایشی که از اول تکلیف آن معلوم شده موافق نیست." طبیعتا بعد از صدور قطعنامه، تهران آن را رد کرد. در ۲۴ آذر، دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در ایران را نقض قانون بینالمللی دانست و خواستار آزادی گروگان ها شد. ولی ایران حاضر نشد نماینده ای به جلسات دادگاه بفرستد و رای آن را هم قبول نکرد. همزمان، در ۲۴ آذر، محمدرضا شاه پهلوی درمان خود در آمریکا را نیمه کاره گذاشت و راهی پاناما شد. به این صورت، مطالبه اصلی رهبر جمهوری اسلامی در ماجرای گروگان ها، که بازگرداندن شاه از آمریکا به ایران بود، معنای خود را از دست داد. در ۱۰ دی ماه، شورای امنیت قطعنامه ۴۶۱ را در مورد بحران گروگان ها صادر کرد که در بخشی از آن، از کورت والدهایم دبیر کل خواسته شده شخصا برای پیگیری این موضوع به ایران سفر کند. در اجرای این قطعنامه، دبیرکل سازمان ملل یک روز بعد به تهران رفت، اگرچه برخلاف تصور عمومی، موفق به دیدار با آیت الله خمینی یا گروگان ها نشد. با وجود این کورت والدهایم پس از بازگشت، کمیسیونی پنچ نفره از حقوقدانان برجسته بین المللی را تشکیل داد تا برای پیگیری مذاکرات به تهران بروند. اعضای این کمیسیون در اول اسفند راهی ایران شدند و در بین راه، سه روز در ژنو منتظر معطل اجازه آقای خمینی برای ادامه سفر ماندند. در نهایت، رهبر وقت به شرطی اجازه مذاکرات آنها با مقام های ایرانی را صادر کرد که در تهران، به بررسی کارنامه رفتار حکومت سابق با مخالفان بپردازند -که آیت الله خمینی می خواست شاه به خاطر آن مورد محاکمه قرار بگیرد. اعضای هیات ۵ نفره، این شرط را قبول کردند و پس از ملاقات با ده ها نفر زندانیان سیاسی سابق، خواستار ملاقات با گروگان ها شدند. آیت الله خمینی اما در پیامی در ۲۰ اسفند، ملاقات با گروگان ها را به اعلام نظر هیات سازمان ملل "درباره جنایات شاه مخلوع و دخالتهای آمریکای متجاوز" مشروط کرد. فرستادگان دبیرکل سازمان ملل که قرار بود نقش میانجی ایران و آمریکا را ایفا کنند، نمی توانستند در تهران علیه یکی از دو طرف دعوا اعلام نظر کنند و زیر بار چنین شرطی نرفتند. در نتیجه، سفر این هیات به تهران هم، در اول فروردین ۱۳۵۹ بدون نتیجه به پایان رسید. در ادامه این وضعیت، رئیس جمهور آمریکا در ۱۸ فروردین ۱۳۵۹ دستور قطع رابطه کامل ایالات متحده با ایران را صادر کرد، که کلیه روابط دوجانبه دیپلماتیک و تجاری -به جز صادرات غذا و دارو- را در بر می گرفت. بنیانگذار جمهوری اسلامی این تحول را "طلیعه پیروزی نهایی" دانست که ملت آن را "اگر جشن بگیرد حق دارد". در ۲۸ فروردین، جیمی کارتر با صدور یک فرمان اجرایی جدید، هرگونه معامله اتباع آمریکا با ایرانی ها، کلیه واردات از ایران و حتی هرگونه سفر میان دو کشور را ممنوع اعلام کرد. همچنین، تمام تسلیحات نظامی سفارش داده شده از سوی ایران -حتی آنها که حکومت پهلوی پولشان را داده بود- توقیف شدند. ایران گروگان ها را در زمانی با بیشترین فایده قابل تصور برای رونالد ریگان، یعنی درست در حین مراسم سوگند ریاست جمهوری او آزاد کرد؛ رئیس جمهوری که با با وعده پایان "مدارا" با جمهوری اسلامی روی کار آمد درگذشت شاه، بقای تحریمها در ۷ خرداد، نخستین مجلس بعد از انقلاب شروع به کار کرد. نمایندگان آن، یکی از اولویت های اصلی خود را پی گیری شرط های آقای خمینی برای آزادی گروگان ها قرار دادند که مهمترینشان، محاکمه شاه در تهران بود. اما محمدرضا شاه پهلوی، که از ۳ فروردین در مصر میهمان انور سادات بود، در ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره درگذشت. به این ترتیب مطالبه اصلی آیت الله خمینی در ماجرای گروگان گیری، یعنی محاکمه شاه، از اساس بلاموضوع شد. آنچه باقی ماند، تحریم های آمریکا و دارایی های توقیف شده ایران بود. آقای خمینی در پیامی در ۲۱ شهریور، چهار شرط مشخص را برای آزادی گروگان ها مطرح کرد: "اینان... با بازپس دادن اموال شاه معدوم و لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران و ضمانت به عدم دخالت سیاسی و نظامی آمریکا در ایران و آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای ما آزاد می گردند." در ادامه هم گفت: "البته این امر را محول به مجلس [شورای] اسلامی نمودهام تا آنان به هر نحو که صلاح میدانند عمل نمایند." مجلس ایران، اجرای دستور آیت الله خمینی، موضوع گروگان ها را در دستور کار قرار داد. محور این جلسات البته شروط چهارگانه بود، ولی در کنار آنها پیشنهادهای دیگری نیز طرح شد که به تصویب نهایی نرسید. مثلا اینکه دولت کارتر "شبکههای رادیو تلویزیونی سراسر این کشور را به طور همزمان به مدت سه ساعت در اختیار دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهد"، یا اینکه "بهای نقض حقوق بشر ۳۶ میلیون ایرانی از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا به حال را محاسبه کند و بپردازد." با این حال، تنها ۱۰ روز بعد از اعلام شرایط جدید رهبر برای پایان بحران گروگان ها، واقعه جدیدی رخ داد که نیاز ایران به آزاد کردن دارایی ها و تسلیحات بلوکه شده خود را در آمریکا شدت بخشید. این واقعه، شروع جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با حمله همه جانبه عراق به مرزهای ایران بود. این در حالی است که از سوی دیگر، دولت آمریکا نیز مصرّ بود بحران گروگان گیری هرچه سریع تر تمام شود. چون مشخص بود که اگر تا روز انتخابات ریاست جمهوری (۱۳ آبان ۱۳۵۹) تهران و واشنگتن در مورد آزادی گروگان ها به توافق نرسند، جیمی کارتر شانسی برای انتخاب مجدد نخواهد داشت. در فضای جدید، مجلس در ۱۰ مهر کمیسیونی هفت نفره را مسئول پایان دادن به ماجرای گروگان ها کرد. همان طور که از ابتدا مشخص بود، این کمیسیون نیز درواقع کاری جز پیگیری چهار شرط اعلام شده از سوی آیت الله خمینی برای آزادی گروگان ها نداشت. در عین حال، این شروط باید در صحن علنی مجلس هم تصویب میشدند، آن هم در فضایی که جمعی از نمایندگان مایل نبودند با آزادی سریع تر گروگانها پیروزی کارتر تسهیل شود. در چنین وضعیتی بود که تصمیم گیری برای گروگان ها، که قرار بود در جلسه ۱۷ مهر انجام شود به جلسه ۲۸ مهر و سرانجام جلسه پنجشنبه ۸ آبان موکول شد. در این جلسه، طرفداران آزادی گروگان ها در اکثریت بودند و در نتیجه ۲۷ نماینده مخالف، با انجام اولین ابستراکسیون تاریخ مجلس شورای اسلامی، جلسه را از رسمیت انداختند. به این ترتیب، کار تصمیم گیری به جلسه یکشنبه ۱۱ آبان موکول شد که تنها دو روز تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (۴ نوامبر معادل ۱۳ آبان) فاصله داشت. در این روز مجلس، چهار شرط را برای آزادی گروگانها به تصویب رساند که عبارت بودند از رفع توقیف از تمامی سرمایههای ایران، لغو تمام ادعاهای امریکا علیه جمهوری اسلامی، پس دادن اموال شاه و تضمین عدم دخالت سیاسی و نظامی امریکا در ایران. یعنی همان چهار شرطی که رهبر وقت، ۲ ماه پیش تعیین کرده و در عین حال افزوده بود که نمایندگان " به هر نحو که صلاح میدانند عمل نمایند". با این حال، یکی از شروط مجلس یعنی بازگرداندن اموال شاه، به معنی تصرف "اموال خصوصی" توسط دولت ایالت متحده بود که مطابق قانون اساسی آمریکا امکان نداشت. دیگر مشخص بود که آزادی گروگان ها، نیازمند مذاکرات بیشتر دو طرف است که در دو روز باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نتیجه نخواهد رسید. ایت الله خمینی حاضر به ملاقات با نمایندگان کارتر، دبیرکل سازمان ملل و هیات پنج نفره میانجیگری سازمان ملل نشد. در ملاقات با نماینده پاپ هم نهایت امتیازی که حاضر شد بدهد این بود که نمایندگان پاپ و جیمی کارتر در جلسه "محاکمه" شاه حاضر باشند تبدیل مطالبه ایران از ۲۴ به ۸ میلیارد دلار همان طور که پیشبینی میشد، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳ آبان ۱۳۵۹، رونالد ریگان جیمی کارتر را به شدت شکست داد. با این حال، دولت کارتر باید تا ۳۰ دی، که زمان شروع به کار دولت جدید بود، کار مذاکره با ایرانی ها در موضوع گروگان ها را ادامه می داد. در این مهلت انتقالی، مذاکرات تهران و واشنگتن با میانجی گری دولت الجزایر ادامه یافت. از اینجا به بعد، عجله ایرانی ها برای رسیدن به توافق بیشتر از همکارانِ زخمخورده جیمی کارتر به نظر می رسید که در آستانه خروج از دولت بودند. بسیاری از مقام های حکومتی ایران، علی رغم جشن گرفتن رسانه های رسمی از شکست کارتر، به تدریج نگران مواضع بسیار تندتر ریگان علیه جمهوری اسلامی شده بودند و تلاش می کردند هر طور شده، قبل از روی کار آمدن دولت جدید بحران گروگان ها را به سرانجام برسانند. جمهوری اسلامی ایران در ۳۰ آذر مطالبات خود از آمریکا برای آزادی گروگان ها را ۲۴ میلیارد دلار اعلام کرد که شامل دارایی های توقیف شده ایران و دارایی های شاه می شد ولی دولت آمریکا پرداخت این رقم را به کلی غیرممکن دانست. در ادامه مذاکرات، ایران در ۱۶ دی مطالبات خود را به را به ۹ و نیم میلیارد دلار کاهش داد که آمریکایی ها زیر بار مبلغ جدید هم نرفتند. در ۲۶ دی، ایران با یک نرمش دیگر، به دریافت حدود ۸ میلیارد دلار برای آزادی گروگان ها رضایت داد که موافقت مذاکره کنندگان آمریکایی را به دنبال داشت. ایران به علاوه قبول کرد که ۵ میلیارد دلار وام دریافتی در زمان حکومت سابق از بانک های آمریکایی را هم به سرعت تسویه کند که به این ترتیب، "دریافت" خالص ایران در ازای آزادی گروگان ها، عملا به ۳ میلیارد دلار (۸ میلیارد دریافت و ۵ میلیارد دلار پرداخت) میرسید. بخوانید: مطلب کامبیز فتاحی در مورد ضررهای مالی ایران در ماجرای گروگانگیری ۵ میلیارد دلار بازپرداخت شده از سوی ایران، از جمله شامل تسویه حداقل ۲ میلیارد وامهای پرداختی به حکومت سابق از سوی بانک های آمریکایی می شد. وام هایی که اگر گروگان گیری صورت نمی گرفت، آمریکایی ها به دلایل مختلف امکان وصول آسان آنها را از حکومت جدید نداشتند- از جمله به این دلیل که طبق قانون اساسی مشروطه، وام های خارجی ایران باید به تصویب مجلس می رسید و آن وام ها به تصویب مجلس شورای ملی وقت نرسیده بود. با این حال، بعد از گروگان گیری و توقیف دارایی های خارجی ایران، این فرصت بادآورده برای بانک ها و شرکت های آمریکایی ایجاد شد که مطالبات خود را از محل داراییهای توقیف شده ایران برداشت کنند. سرانجام، توافق دو کشور برای پایان بحران گروگان گیری، در ۲۹ دی در پایتخت الجزایر نهایی شد. در ۳۰ دی ۱۳۵۹، یک روز بعد از توافق الجزایر، گروگان ها همزمان با مراسم قسم ریاست جمهوری ریگان آزاد شدند. بعدها اخباری غیررسمی منتشر شد که حکایت داشت نمایندگانی از حزب جمهوری خواه آمریکا، در مذاکراتی محرمانه با ایرانیها از آنها خواسته بودند گروگان ها قبل از انتخابات آمریکا آزاد "نشوند" تا کارتر رقابت را به رقیب جمهوری خواه خود واگذار کند. گفته می شد مذاکره کنندگان حزب جمهوری خواه، در عوض قول داده بودند که در صورت آزاد شدن گروگان ها بعد از انتخابات، تجهیزات نظامی بیشتری را به ایران بفروشند. البته در زمان ریاست جمهوری جورج بوش (پدر)، یک کمیته تحقیق کنگره ایالات متحده اعلام کرد که به شواهد کافی در مورد وجود معامله ای مخفیانه برای به تعویق انداختن آزادی گروگان های آمریکایی دست نیافته است. اما هرچه بود، به لطف زمان بندی آزادی گروگان ها از سوی جمهوری اسلامی، ریگان درست در میانه مراسم سوگند ریاست جمهوری خود، این امکان را یافت که در مقابل صدها دوربین تلویزیونی داخلی و خارجی اعلام کند: "حدود نیم ساعت قبل هواپیمای گروگان های آمریکایی ایران را ترک کردند و دیگر از ایران رها شده اند." سرنوشت ماجرای گروگان گیری، نقطه آغاز رویه ای در جمهوری اسلامی ایران بود که شاید بتوان آن را "سنت توافق در بدترین زمان ممکن" دانست الگویی تکراری سرنوشت ماجرای گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی، نقطه آغاز رویه ای در جمهوری اسلامی ایران بود که شاید بتوان آن را "سنت توافق در بدترین زمان ممکن" دانست. حاکمان تهران در جریان این واقعه، فرصت هایی پی در پی را برای آزادی گروگان ها در شرایط کم هزینه تر از دست دادند. درنهایت هم، علی رغم کلید خوردن نوعی رویارویی پایان ناپذیر با ایالات متحده، به مطالبات خود بر سر پرونده گروگانگیری نرسیدند. این الگو، بعدها در جریان پرونده های راهبردی دیگر نیز عینا تکرار شد. جنگ هشت ساله، احتمالا معروف ترین نمونه بود که دو سال پس از تجاوز عراق، در مقطع پس از آزادسازی خرمشهر امکان پایان آن از موضع قدرت وجود داشت. ولی این جنگ ۶ سال بعد و در شرایطی پایان یافت که با وجود ۵ برابر شدن کشته های ایرانی، سرزمین های اشغالی عراق در خاک ایران از ۱۴۰۰ کیلومتر به حدود ۲۷۰۰ کیلومتر مربع رسیده بود. ببینید: مستند جام زهر؛ فرصتهای از دست رفته ایران در جنگ بخوانید: زمانی که آیت الله خامنه ای مطمئن بود تحریم های هسته ای بی تاثیرند پرونده هسته ای، دیگر تجربه کمابیش مشابهی بود که شهروندان امروز، همچنان درگیر هزینه های آن در زندگی و معیشت خود هستند. در جریان این پرونده، جمهوری اسلامی تا مدتی پس از تحریم های نفتی و مالی آمریکا و اتحادیه اروپا بر افزایش غنیسازی اورانیوم پافشاری کرد، ولی پس از فلج شدن اقتصاد ایران در نتیجه این تحریم ها، کوشید -با کاهش همان غنی سازی- شرایط را به دوران پیش از تحریم های نفتی ومالی برساند. تلاشی که تا امروز به نتیجه نرسیده و سرانجام آن هم مشخص نیست. نقطه مشترک پرونده هایی از این جنس -که محدود به نمونه های فوق نیستند- آن است که با پافشاری شخص اول حکومت و با تصور محدود بودن هزینه ها، به خط قرمزهای غیرقابل نقد جمهوری اسلامی ایران تبدیل می شوند. سپس حاکمان، بدون آنکه اهدافی که وعده تامینشان را داده اند برآورده شود، در بدترین شرایط ممکن تن به معامله بر سر خط قرمزهای قبلی خود می دهند تا بلکه جلوی تداوم هزینه های ویرانگر را بگیرند. در نهایت نیز پس از هر عقب نشینی ناگزیر، مجموعه عظیمی از نهادهای حکومتی به ارائه روایتی از ماجرا میپردازند که در آن، حتی اگر بخشی از سیاستمداران دیگر مقصر باشند، هیچ گونه تقصیری متوجه رهبر جمهوری اسلامی ایران نیست. | اشغال سفارتخانه آمریکا در ایران در ۴۰ سال پیش، به سرعت به میانجی گری های متعدد با هدف پایان بحران گروگانگیری منجر شد که تهران تمام آنها را، یکی پس از دیگری رد کرد. | اشغال سفارت آمریکا؛ بنیانگذار سنت 'توافق در بدترین زمان' |
اين عکس ها را خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده اند. محسن سروش کيميا ملکی: بوی بهار محمدرضا فرزين فر رامان يزدانی: نور اميد از پنجره دل به فضای تيره و سياه درون سرک می کشد آفرين آفرينش مهدی کاوه ای: نگاه نازنين کديور خدمات | در زير مجموعه ديگری از عکس های مربوط به 'پنجره' را می بينيد. | مجموعه نهم از عکس های شما از 'پنجره' |
جنسون باتون پس از تعطيلات زمستانی برای اولين بار چهارشنبه با تيم خود (هوندا) در بارسلونا صدر نشين جدول اين تمرينات شد.نفرات دوم و سوم اين تمرينات بترتيب فرنک مونتانی (رنو) و يارنو ترولی (تويوتا) بودند. آنتونی ديويدسون هم تيمی و هم کشوری او در اين تمرينات با اختلاف ۵ ثانيه از او عقب بود. زيرا طبق قانون جديد فدراسيون بين المللی اتومبيلرانی قرار است حجم موتور اين اتومبيل ها از سه ليتر/ ده سيلندر V، به ۴/۲ ليتر/ هشت سيلندرV تبديل شود تا از سرعت بی نهايت و سرسام آور اين اتومبيل با تکنولوژی های جديد کاسته شود. اتومبيلی که باتون رانندگی کرد همان اتومبيل مسابقات سال قبل بود. ويلنو در جای خود باقی ماند "جک ويلنو" قهرمان فرمول يک سال ۱۹۹۷، فصل جديد مسابقات را در کنار هم تيمی آلمانی خود نيک هايدفلد در تيم ساوبر بی ام و رانندگی خواهد کرد. راننده کانادايی قرار داد دو ساله با اين تيم داشت که قرار بود بعد از اين که شرکت بی ام و اين تيم را خريداری کرد، قرار داد او فسخ شود اما بخاطر مهارت و امتيازاتی که او در مسابقات سال گذشته برای تيم بدست آورد، توانست جای خود را در اين تيم محفوظ نگه دارد. "ماريو تيسن" رئيس تيم بی ام و گفت: "با اين که ويلنو در نيمه اول فصل گذشته با مشکلاتی روبرو بود اما من معتقدم که او در سال ۲۰۰۶ ميتواند قويتر در اين تيم ظاهر شود. ويلنو افزود: " تيم سابور پيش از اين تيم خوبی بود اما الان نيروهای با تجربه تری از شرکت بی ام و اين تيم را حمايت می کنند ومن هم نهايت سعی را برای موفقيت اين تيم انجام خواهم داد". تويوتا از ميشلين به بريجستون تيم تويوتا چهارمين تيمی است که از فصل آينده در کنار رقيبی چون "ويليامز" ديگر تيم اين مسابقات با شرکت لاستيک سازی بريجستون قرارداد بست. سوتومو توميتا رئيس اين تيم گفت: " ما در مورد بردن مسابقات فرمول يک بسيار جدی هستيم و فکر می کنم بزرگترين قدم در اين راه برای ما عوض کردن شرکت تهيه کننده لاستيک بود که انجام شد". شرکت لاستيک سازی بريجستون فصل گذشته بخاطر قوانين جديد فدراسيون بين المللی اتومبيلرانی، فصل بسيار سختی را پشت سر گذاشت و تنها توانست در مسابقات فرمول يک ايندياناپوليس آمريکا، به امتياز مورد دلخواه خود دست پيدا کند. گيوواناردی و تيم واکسهال "فبريزيو گيوواناردی" برای رقابت در فصل جديد تورينگ کار انگلستانBTCC به تيم واکسهال ملحق شد. اين جوان ايتاليايی در مسابقات تورينپگ کار جهانی۲۰۰۵ WTCCملقب اندی پريو از انگلستان شد و به علت برکناری تيمش "آلفا رومئو" از اين دور مسابقات، شانسی برای رانندگی نداشت. گيوواناردی گفت:" فصل آينده اين مسابقات برای من حکم تمرين و آشنايی با اين تيم، در کنار رقابت با ديگران را دارد." اندی پريو قهرمان WTCC سال ۲۰۰۵ در حال حاضر برای تيم مکلارن بنز بعنوان راننده آزمايشی رانندگی می کند. قهرمانی ۲۰۰۷، هدف تيم فورد تيم فورد پس از عرضه اتومبيل جديد خود فورد فوکوس RS در نمايشگاه موتوری بولونا در ايتاليا، معتقدند که ميتوانند قهرمانی مسابقات رالی سال ۲۰۰۷ را از آن خود کند. تيم فورد فصل گذشته اين مسابقات را در استراليا و در مقام ششم به پايان رساند. اين تيم از اين فصل با مارکوس گرونهولم راننده قبلی تيم پژو و ميکو هيروونن قرارداد بسته است. تيم پژو هم از امسال مسابقات رالی را ترک می کند. لوئب و تيم جديد کرونوس تيم سيتروئن از فصل جديد با وجود قهرمانی کل، به مدت دو سال بعلت مسايل مالی از قهرمانی اين مسابقات کناره گيری کرد. اين امر باعث شد تا سباستين لوئب، با به دست آوردن ده مقام اولی، دوسال قهرمانی پياپی و هفت بار قهرمانی کل اين مسابقات تصميم به رفتن به تيم جديد بگيرد. لوئب در سال ۲۰۰۶ با تيم بلژيکی کرونوس و ماشين سيتروئن Xara به رقابت می پردازد.شرکت اتومبيل سازی سيتروئن به تيم های ورزشی موتوری از جمله تيم فرانسوی "اورکا" و PH Sport اجازه داد تا از اتومبيل اين شرکت از نوع Xara برای رقابت در فصل جديد استفاده کنند. راسی و اطمينان کامل به M1 ولنتينو راسی هفت بار قهرمان مسابقات موتوجی پی، که دوسال پياپی آن را با تيم جديد خود ياماها به پايان رساند معتقد است که امسال برای سومين سال با اين تيم همچنان می تواند، خود و ياماها را در قهرمانی حفظ کند. راسی اين قهرمان ۲۶ ساله ايتاليايی بعد از تست موتور جديد M1 گفت:"گرفتن سه مقام برای بار دوم در يک فصل کار آسانی نيست، ولی من با وجود تلاش زیاد تيم بسيار اميدوار و دلگرم هستم". خدمات | باتون صدر نشين تمرينات | تازه ترين اخبار از اتومبيلرانی و موتورسواری |
چهار عنوان قهرمانی در مسابقات چمپ کار، نسخه آمریکایی ولی کوچکتر فرمول یک، به این معنی است که بوردی به دیدن دیگران از بالای سکو عادت دارد، گرچه ممکن است مدتی طول بکشد تا او به موفقیتی مشابه در فرمول یک دست یابد. آلکس زاناردی، خوان پابلو مونتویا، و ژاک ویلنوو، دیگر قهرمانان رقابتهایی که اکنون با عنوان چمپ کار شناخته می شود، تنها در برخی موارد قادر به تکرار موفقیت خود بوده اند. سباستین بوردی در گذشته برای تیمهای فرمول یک اروز (Arrows) و رنو رانندگی کرده است و می داند که از این اتومبیلها چه انتظاری باید داشته باشد. در کنار سباستین وتل، راننده جوان و تشنه آلمانی، او مطمئنا حتی در رقابت درون تیمی هم کار ساده ای پیش رو نخواهد داشت. 1995- فرمول رنو فرانسه، مقام نهم1996- فرمول رنو فرانسه، مقام هفتم1997- فرمول رنو فرانسه، مقام دوم1998- فرمول 3 فرانسه، مقام ششم1999- فرمول 3 فرانسه، مقام اول2000- فرمول 3000 بین المللی، مقام نهم2000- له مان 24 ساعته، مقام چهارم2001- فرمول 3000 بین المللی، مقام چهارم2001- له مان 24 ساعته، مقام چهارم2001- فرمول 3000 بین المللی، مقام اول2002- فرمول 3000 بین المللی، مقام اول2003- مسابقات کارت (چمپ کار) آمریکا، مقام چهارم2004- چمپ کار، مقام اول2005- چمپ کار، مقام اول2006- چمپ کار، مقام اول2007- چمپ کار، مقام اول2007- له مان 24 ساعته، مقام دوم خدمات | ستاره آمریکایی در برابر چالشی تازه | سباستین بوردی |
این تصمیم دولت های بحرین و سودان یک روز پس از قطع روابط عربستان سعودی با ایران اعلام شده است. دولت امارات متحده عربی هم اعلام کرده است که روابط خود را با ایران به سطح کاردار کاهش می دهد. عربستان دیروز (یکشنبه ۳ ژانویه) اعلام کرد که در اعتراض به حمله به اماکن دیپلماتیک خود و به این دلیل که احساس می کند که اعضای هیئت دیپلماتیکش در ایران امنیت ندارند، روابط خود را با ایران قطع می کند. سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد شنبه شب مورد حمله معترضان به اعدام شیخ نمر، روحانی منتقد شیعه در عربستان قرار گرفت. مهاجمان وارد ساختمان سفارت عربستان شدند و ضمن آسیب زدن به اموال درون ساختمان، بخش هایی از آن را به آتش کشیدند. مقامات دولت و قوه قضائیه ایران این اقدام مهاجمان را تقبیح کرده اند و دادستانی تهران از بازداشت ده ها نفر به ظن دست داشتن در حمله مذکور خبر داده است. در عین حال سخنگوی وزارت امور خارجه ایران تصمیم عربستان در قطع روابط دیپلماتیک با ایران را "عجولانه" خوانده است. | دولت بحرین روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرده و از اعضای هیئت دیپلماتیک ایران خواسته که ظرف ۴۸ ساعت بحرین را ترک کنند. دولت سودان هم اعلام کرد که در همبستگی با عربستان روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع میکند. | بحرین و سودان روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کردند |
زنان سعودی حق رای ندارند و نمی توانند به طور آزاد و فعال در اجتماع حضور داشته باشند يا حتی رانندگی کنند. آنچه در پی می آيد نگاهی کوتاه به زندگی هشت زن سعودی هفده تا 27 ساله از زبان خود آنهاست که در دانشکده ای در شهر جده سرگرم به تحصيل هستند. اين زنان از زندگی خود و آرزوهايی که برای کشورشان دارند، می گويند. در اين گزارش که توسط بخش عربی سرويس جهانی بی بی سی تهيه شده است، بی بی سی از زنان جوان سئوال کرده است که می خواهند زندگی آنها در 2015 ميلادی چگونه باشد. برای خواندن نظرات اين زنان روی لينک مربوط به آنها در زير کليک کنيد: عبله پس از تمام کردن دبيرستان قرار بود به مسافرت بروم اما وقتی صحبت از تعيين رشته شد از وجود يک دوره روانشناسی اطلاع پيدا کردم و فکر کردم بهتر است از اين فرصت استفاده کنم و اين دوره را بگذرانم. می دانيد دانش آموزان مدارس خصوصی که تسلط چندانی به زبان های خارجی ندارند خيلی از موفقيت تحصيلی خود مطمئن نيستند. اما معلم زبان عربی ما سه دوره آموزشی برای ما گذاشت و تاکيد داشت که نبايد هرگز هويت خود را فراموش کنيم. او می گفت که تبار شما عرب است و اين را همواره بخاطر بسپاريد. گفته او اثر زيادی روی من گذاشت. در طول زندگی ام زنهای زيادی را از نقاط مختلف دنيا و با آداب و تربيت متفاوت ديده ام که همه يک وجه مشترک داشته اند و آن هم اعتقاد به تحصيل است. آنها می خواهند که مرتبه خود را بالا ببرند و ثابت کنند که زنان هم مانند مردان از عهده انجام بسياری کارها بر می آيند. هدف از اين گزارش اين بود که من آينده خود را در سال ۲۰۱۵ مجسم کنم . بسيار خوب، من خود را در دنيايی می بينم که فوق ليسانس و دکترای خود را گرفته ام، در اداره خود نشسته ام و از پنجره به دنيا نگاه می کنم و به آن لبخند می زنم وبا خود می گويم "حال مساوی شديم." روتانا داستان من از خانه و خانواده ام شروع می شود که به من ياد داده شد تحصيل بسيار مهم است. من رابطه نزديکی با مادرم، که سرچشمه قدرت است، دارم. او به من ياد داده است که مستقل و متکی به خود باشم. رابطه من با پدرم بسيار دوستانه است و ما بهترين دوست و شريک هستيم. من واقعا از اين موضوع لذت می برم که پدرم مثل يک پسر با من رفتار می کند چون به من اين احساس دست می دهد که برابری وعدالت در مورد من رعايت شده است. والدين من بين پسر و دختر فرقی قائل نمی شوند که امتياز بزرگی است. آرزوی من اين است که به مدارج فوق ليسانس و دکترا دست پيدا کنم. بنظر من تحصيل، پايه و اساس محکمی برای موفقيت شغلی است. علائق و مهارتهايم از من دختری مستقل ساخته است. دختران عربستان سعودی بسيار بلند پرواز و با هوش هستند. آنها صرفا می خواهند که صدايشان شنيده شود و فرصت داشته باشند که استعداد خود را نشان دهند. من به آن دخترهايی که هنوز به علائق و استعدادهای خود پی نبرده اند می گويم که در درون خود به جستجو بپردازند. چون تحصيل و شغل تنها سلاحی است که می توانند در اختيار داشته باشند. من می خواهم که در آينده برای جامعه و خانواده ام، زادگاهم جده و به طور کلی دنيايی که در آن زندگی می کنم فرد مفيدی باشم. من می خواهم که اطرافيان و جامعه من در موفقيت من سهيم باشند و مطمئنم که به اميد خدا در اين کار موفق خواهم شد. اميدوارم که بتوانم روزی يک موسسه آموزشی برای کودکان با استعداد و بی سرپرست تاسيس کنم تا آنها بتوانند از امکانات يکسان با ساير کودکان برخوردار شوند و استعداد خود را پرورش دهند. اين علاقه البته ريشه مذهبی دارد. پيامبر ما می گويد که اگر کسی سرپرستی کودک يتيمی را به عهده بگيرد جايگاه بالايی در بهشت به او داده خواهد شد. لما زندگی مرا سه چيز تشکيل می دهد. اولين آن مذهب است. مذهب راه زندگی را تعيين می کند. ما قبل از آغاز هر کاری و در پيش گرفتن هر راهی نخست مذهب را در نظر می گيريم. دومين آن مادرم است که برای من سرچشمه عشق، اعتماد و شادی است و آنها را به من نيز ياد داده است. او سرمشق من است. سومين بخش از زندگی من ازدواج است. بودن با کسی که به او وفادار باشم و با عشق و راحتی با او زندگی کنم. خانواده من نيز برای من اهميت زيادی دارد. خواهر من طراح داخل ساختمان است و کار آزاد خود را دارد. او نيز سرمشق من است و من می توانم هر وقت مشکل دارم به او پناه ببرم. خواهر ديگرم هنرمند و نقاش است. برادرم در نيروی هوايی عربستان سعودی کار می کند و سرپرستی ما را به عهده دارد. او معتقد است که ما نمونه خوبی برای جامعه خود هستيم. من مايلم که در رشته روانشناسی جرم فوق ليسانس بگيرم. اما متاسفانه در عربستان سعودی و ديگر کشورهای عربی اين رشته وجود ندارد. من می خواهم برای زنان ديگر سرمشق قرار بگيرم و آنها را به آينده اميدوار کنم و نشان بدهم که ما زنان عربستان سعودی با زنان ديگر فرقی نداريم. تحصيل حد و مرزی ندارد، انتخابی است که در دست خودمان است. مهمترين کاری که خانواده من برای من انجام داد اين بود که مرا آنگونه که هستم پذيرفت و نه آنطور که مطابق ميل آنهاست. من فرزند خوانده آنها هستم اما خدا آن چه را که می گيرد دوباره پس می دهد. آروزی من اين است که بتوانم اهميت تحصيل زنان را نشان بدهم و آزادی زنان در انتخاب تحصيل را تضمين کنم. الگو قرار گرفتن برای زنان ديگر اهميت زيادی برای من دارد چون متعقدم که در عربستان زنان بلند پرواز هستند. تنها چيزی که لازم دارند اندکی تشويق است و من مطمئن هستم که روزی می توانند در دنيا نقش رهبری را بعهده بگيرند. رزانا تنها نگرانی من اين است که چگونه زنان بايد ميان مسئوليت های مختلف خود تعادل به وجود آورند. من بيست و يک سال دارم، مادر و همسر هستم و سرگرم تحصيل در رشته روانشناسی. به مشاغلی مانند آموزگاری، تربيت معلم يا مشاور علاقه مند هستم. رفتن به کالج برای من بسيار مهم است چون بنظر من تحصيل يکی از مهمترين ارکان زندگی هر انسان است. اما پسر و شوهرم نيز برای من اهميت زيادی دارند و در حال حاضر مهم ترين افراد و سرچشمه شادی و اميد زندگی من هستند. من به خواندن علاقه زيادی دارم چون برای بالا بردن معلومات و بينش و شناختن انسانهای ديگر مهم است. من از ۱۳سالگی نوشتن خاطرات خود را شروع کرده ام. نوشتن برای من وسيله ای برای ابراز وجود است. نوشتن و خواندن نقش مهمی در زندگی من دارند و با آن رابطه ويژه ای دارم. شوهرم اخيرا وارد تجارت شده است. من از آن چه ما به عنوان زن و شوهر به دست آورده ايم بسيار خوشحالم و احساس غررو می کنم. ما به يکديگر کمک کرده ايم و توانستيم با حمايت هم اين کار تازه را آغاز کنيم. ما می خواهيم با تکيه به اين تجارت استقلال بيشتری پيدا کنيم . ده سال ديگر من خود را همسر و مادری خوشحال می بينم چون فکر می کنم اين مهم ترين چيز در زندگی من است. بعد از آن با شغل آموزگاری، تحصيلات عالی خود را تا درجه فوق ليسانس و دکترا ادامه خواهم داد و شايد هم به تحقيق در زمينه روانشناسی بپردازم و يا مشاور مدرسه بشوم و يا نويسنده، هنوز نمی دانم. در هر حال من از زندگی با تمام آن چيزهای زيبايی که در مقابل من قرار داده است، لذت می برم. اسماء من کم سن و سال بودم که ازدواج کردم و خيلی زود زير بار مسئوليت های سنگين رفتم. اکنون که باردار شده ام بايد بيش از پيش حس مسئوليت پذيری را فرابگيرم. اما به اتمام رساندن تحصيلاتم همچنان مهم ترين هدفم در زندگی است. کار آسانی نيست اما گرفتن مدرک ليسانس برای من يک اولويت محسوب می شود. به دست آوردن توازن بين مسئوليت های خانه، شوهر، بارداری، تحصيل و زندگی اجتماعی تلاشی هميشگی برای من است. تربيت و آموزش کودکان به نحو مطلوب موضوع رشته تحصيلی من است. به نظر من مذهب نقش مهمی در تربيت کودکان دارد و به نظر من درک اين موضوع باعث استحکام ساختار خانواده می شود. من اميدوارم که بتوانم تحصيلات دانشگاهی خود را تمام کنم و شغل خوبی پيدا کنم تا بتوانم فردی مفيد در جامعه باشم. دوست دارم بتوانم مهدکودکی باز کنم و با استفاده از روش جديدی از آموزش کودکان را به محيط درسی خود علاقمند کنم. در صورتی که درست برنامه ريزی کنم و نظراتم مورد موافقت کارمندان مهدکودک قرار بگيرد اين طرح به خوبی قابل اجرا خواهد بود. من به آشپزی هم علاقه دارم - شوهرم در اين زمينه من را خيلی تشويق می کند. او به من می گويد استعدادم را هدر ندهم و از خانه يا جای ديگر کاری تجاری را شروع کنم. شايد من يک روز بتوانم رستورانی باز کنم که غذا، محيط و جلوه ای ويژه داشته باشد. من همچنين در فکرم فروشگاه لباس زنانه داشته باشم. اميدوارم که شوهرم اداره و تزئين اين فروشگاه را برعهده بگيرد و من فقط نقش خريدار جنس را داشته باشم. در جده فروشگاه هايی که فقط لباس زنانه عرضه کنند، کم است. هنوز هم مادر و پدرم مهم ترين افراد زندگی من هستند. من هرگز دينی که به آنها دارم فراموش نمی کنم. شوهرم نيز نقش مهمی در زندگی من دارد. او در همه زمينه ها مشوق و حامی من است. من با او خيلی خوشحالم. بيان من در يک خانه سالمندان، داوطلبانه کار می کنم. من می بينم که مردم به کمک نياز دارم و از اين که نمی توانم به آنها کمک کنم ناراحت می شوم. به همين دليل رشته توانبخشی را انتخاب کردم. برای من ديدار از مراکز کودکان بی سرپرست هم تجربه آسانی نبوده است و باعث شده ديدم به زندگی تغيير کند. اما روحيه ام هر چقدر هم که درس بخوانم فرقی نمی کند. همان جوان سرزنده ام. من هرگز به کارهای نادرست مانند مصرف مواد مخدر آلوده نمی شوم. پولم را هم خرج غيرضروريات مانند سيگار، کارت تلفن و اينترنت، مجلات يا سی دی موسيقی نمی کنم. مردم از اين مجلات می خرند تا از زندگی خصوصی ديگران مطلع شوند اما اين چه ربطی به زندگی ما دارد. چه نيازی به خواندن اين مطالب هست؟ تنها آرزوی اين طور جوانها ازدواج است. آنها اصلا به اطراف خود نگاه نمی کنند که ببينند چه کسی به کمک احتياج دارد. در هر جامعه ای افرادی هستند که به کمک احتياج دارند. افراد محتاج هميشه زبان به درخواست کمک باز نمی کنند. اما ما بايد چشم و دل خود را به روی ديگرن باز کنيم. پدرم مهم ترين الگوی من در زندگی است. او دو همسر و دو خانواده دارد. همسر ديگرش در شهر ديگری زندگی می کند. ما در جده زندگی می کنيم. حتی اگر او هميشه با ما نيست و با زن ديگرش هست در ذهن و قلب ما حضور دارد. او هميشه با ما در تماس است. او نگران است که به قدر کافی برای ما کاری انجام نداده است اما بيش از آنچه لازم بوده برای ما تلاش کرده است. حسناء زندگی من چهار بخش دارد. اولين آن شغلم است. من وقتی برای کار در دانشگاه تقاضا دادم اصلا هدفم کار ترجمه نبود اما آنها به مترجم نياز داشتند و من قبول کردم. من از چالش استقبال می کنم و از بابت داشتن اين فرصت شغلی خشنودم. من همچنين برای تحصيل از راه دور در رشته ترجمه و روابط بين فرهنگی دانشگاه ادينبورگ تقاضا کرده ام. هنوز جواب من نيامده است اما انشاالله قبول می شوم و می توانم به تحصيلاتم ادامه بدهم. من فکر می کنم در آينده بنگاه ترجمه و انتشارات مذهبی باز کنم که با انتشار کتابها و متون به درک بهتر و رفع بدفهمی از مذهب کمک خواهد کرد. من دوست دارم فرصتی پيدا کنم تا با زبانهای متعدد آشنا شوم و بتوانم در جهت خدمت به اسلام در سراسر جهان کار کنم و کتاب ترجمه کنم. دومين بخش زندگی من پسرم است. اسم او عمار است. او کودک باهوشی است. خيلی جنب و جوش دارد مثل مادرش! من او را در تعطيلات می بينم چون با پدرش در رياض زندگی می کند. با اين که دور از هم زندگی می کنيم اما خيلی به هم وابسته هستيم. سن هر دوی ما بالا می رود. او قوی تر می شود و من ضعيف تر. او همه چيز من است و اميدوارم من هم جايی در قلب او داشته باشم. سومين بخش از زندگی من زندگی شخصی من است. من خانه ام را خودم تزئين کرده ام. از خريد مبلمان گرفته تا رنگ زدن ديوار و نصب کتابخانه. همه و همه کار خودم بوده است. چهارمين و آخرين بخش از زندگی من به کمک داوطلبانه به معلولين، کودکان بی سرپرست و نيازمندان برمی گردد. من می توانم با دانسته هايم به آنها کمک کنم. اين سايت مايل است ديدگاه شما را نيز درباره آينده زنان در کشورتان منتشر کند. تحولات اجتماعی جهان امروز تابعی از تحولات تکنولوژی است همانگونه که نميتوان جلوی پيشرفت تکنيک را گرفت پيشگيری از تحول جوامع نيز غير ممکن است. هنگاميکه تصاويرمربوط به آخرين پيشرفتها و تحولات جهانی از طريق ماهواره و اينترنت به اقصی نقاط جهان ميرسد بينندگان اين تصاوير بی تفاوت نخواهند ماند... محمود - تهران من در سفرهايم با اعراب حوزه خليج فارس مخصوصا سعوديها زياد برخورد داشته ام با آقای مهدی از شارجه موافقم که مردان سعودی به يک خانه تکانی بزرگ فکری نياز دارند و اضافه می کنم زنان نيز به اين خانه تکانی نياز دارند به نظر من مشکل بزرگی که زنان سعودی دارند اينست که حقوق خود را نمی شناسند و مسلما کسی که حق خود را نمی شناسد نمی تواند آن را باز پس گيرد برای مثال در همين مصاحبه برخی تصور می کنند در صورتی که موفق به اخذ مدرک دکترا شوند با مردان برابر شده اند و برخی حتی می خواهند با گشودن بنگاه انتشاراتی به تبرئه آنچه آنها را به اين حال و روز انداخته بپردازند. آرزو ميکنم زنان سعودی در راه شناخت حقوق خود که بزرگترين قدم در راه آزادی آنهاست موفق باشند. عليرضا - تهران متاسفانه جامعه امروزی به طرز فجيعی از دستورات وپيامهای الهی فراری شده و فقط به خوشيهای فانی اين دنيا فکر می کند. اگر زنان در عربستان به سرکار نمی روند و يا حق رای ندارند بايد ببينيم که در صدر اسلام کدام زن در بيعت با خلفا شرکت می کرده است؟ دوستان عزيزی که به اسلام و توحيد، نبوت و معاد ايمان داريد طرف حرف من با شماست و با بقيه کاری ندارم. اسلام همان اسلام ۱۴۲۶ سال پيش است و تغييری نکرده است و در ضمن اين دنياست که بايد آن را با دين تطبيق داد. من کار به کشور عربستان ندارم که با زنها چکار می کند ولی بايد با انصاف به دين و ايمان ضعيف خود صحه بگذاريم. و می دانيم که اکثر اظهار نظرهايی که در مورد حقوق از دست رفته زنان نوشته ايم با مشورت نفس اماره بوده است. با آرزوی جهانی پر از عدل وداد. يوسف - تربت جام برايم جالب است بدانم با وجود تمام محدوديتهايی که برخی از آنها در حد نيزهای اوليه زنگی امروزی هستند چرا هيچگاه شاهد حتی يک اجتماع معترض از زنان در عربستان نبوده ايم. کيومرث - تهران در حال حاضر در چندمين سفرم به عربستان سعودی هنوز محيط بسته اين کشور، دوران جاهليت عرب را برای من تداعی می کند. در اين محيط زن حقی ندارد! درست است که بسياری از جوانان اين کشور در حال حاضر آرزوهايی بزرگ در سر دارند و قطعا با مبارزه به آنها دست خواهند يافت، اما آنچه در اين کشور مشهود است آنست که زنان از حقوق اوليه خود نيز محرومند. وقتی زنی را ببينيد که در رستوران برای سفارش غذا به گارسون بايد به همسرش بگويد که با گارسون صحبت کند ناخودآگاه چنين تصويری می گيريد که اين زن اصلا چرا حق انتخاب غذا دارد؟ اين ساده ترين چيز است. به هرحال عربستان سالها در فقر فکری به سر برده است و بيرون آمدن از آن اراده ای بس بزرگ می طلبد. عاطفه - تهران به نظر ميرسد که تمامی مصاحبه شوندگان از يک سطح بوده اند. به همين دليل مصاحبه ها تنوع ندارند... روزبه - تهران چرا رسانه ها آن هم غالبا غربی ها تمايل دارند به ديگر ملل القا کنند که فرهنگ غرب فرهنگ ايده آل برای تمام ملل دنياست؟ همانطور که يک بانوی انگليسی نميتواند با فرهنگ شرقی خوشبختی را حس کند يک بانوی عرب يا يک بانوی ايرانی که با فرهنگ و سنن و ارزشهای اسلام رشد کرده مطمئنا نميتواند با الگوی ملل غرب به وارستگی و خوشبختی برسد. پس صادقانه اجازه دهيد که مردم دنيا با فرهنگ و سنتهای خود به خوشبختی و سعادت برسند و از القای شرايط ديگر پرهيز کنيد و مطمئن باشيد با فرهنگهای مختلف هم ميتوانيم در صلح و آرامش دراين دنيای فانی زندگی کنيم. سعيد - تهران زنان سعودی هم مثل اکثر زنان کشورهای درحال توسعه، وضع اسفناکی دارند! اگرچه اسفناکتر از آن، زبانهای بريده و باورهای گرد و غبار گرفته آنهاست... لادن - شيراز در جوامع غربی هم زن به آزادی کامل نرسيده، اما در آن جوامع دستکم قانون از حقوق زن دفاع می کند، اما بزرگترين مشکل زنان شرقی اين است که در بند تفکرات و اخلاقيات قرون وسطايی اسير هستند.... علی شاکری - تهران محدوديت هايی که برای زنان در فعاليت های اجتماعيشان وجود دارد هم به طرز فکر و باور مردان برميگردد هم زنان. برای تغيير دادن باورهای مردم در اين مورد بخصوص زنان بايستی پيوسته تلاش کنند تا اين مسير سريعتر طی شود. هر روز مردان بيشتری قانع ميشوند که زنان توانايی انجام مسئوليت های مختلف اجتماعی را دارند. رضا - کرج دلم می خواهد تا ده سال ديگر کشورم آبادتر، مردمانم شادتر و دنيا لبريزاز صلح و عاری از فقر باشد. فاصله بين کشورهای فقير و غنی، توسعه يافته و در حال توسعه کمتر شود. کشورم يکپارچه و متحد "ايران" و خليج فارس، خليج هميشه فارس بماند. دلم می خواهد مردم دنيا نژادپرستی را کنار بگذارند و به انسانيت و شرافت اخلاقی افتخار کنند. آرزو دارم دخترم تا آن زمان يک دختر نوجوان بالنده زيبايی شود. تا آن زمان دلم می خواهد آن قدر فرصت داشته باشم که فوق ليسانسم را بگيرم، دلم می خواهد در رشته زبان انگليسی و تاريخ و باستان شناسی و البته بيشتر کامپيوتر تحصيل کنم. نرگس - قم می خواهم يک مسلمان آزادانديش باشم. مذهب شيعه بهترين راهی است که الگو گرفته از کتاب قرآن است و با همه اديان مسالمت دارد... ريحانه - ساکن ايران مطمئن هستم اگر زنان سعودی حقوق واقعی يک زن را به طور کامل بشناسند آنوقت خواهند فهميد که چه چيزهايی ازشان گرفته شده. اما در حال حاضر مجبورند بين خيلی خيلی بد و خيلی بد، خيلی بد را انتخاب کنند! عدم حق رأی خود بزرگترين توهين به درک و فهم يک انسان است. عباس - منچستر در اينجا من با سعودی های بسياری در ارتباط هستم چه دختر و چه پسر. قصد ندارم کلی گويی کنم ولی اکثر مردهای سعودی نياز به يک خانه تکانی بزرگ در باورهای خود دارند. رفتار ايشان در جهان عرب معروف است به زورگويی و خشک بودن. عبله مثال خوبی است. او می گويد "حال مساوی شديم". اين باعث تاسف است که مردهای جامعه وی چنين حس انتقامی در او ساخته اند. دختران سعودی را ميتوان از روی رفتارشان شناخت. برای مثال من در اکثر آنها هيچ حس اعتماد به جنس مخالف نمی بينم. من آرزو می کنم زنان سعودی در راه خود موفق باشند و حق خود را بدست آورند. من در آخر بايد بگويم که اعتقاد ندارم که بگوييم زن برای مرد است بلکه بايد گفت زن و مرد برابر هستند. مهدی - شارجه زنان عربستان (اينگونه که از گزارش بر می آيد) تلاش زيادی برای برابری ميکنند. اما به نظر من مشکل تبعيض نقض حقوق بشر و ديکتاتوری چه در عربستان و چه در ديگر کشورهای منطقه معلول راديکاليسم اسلامی است. مشکل سعودی ها يکی اسلام گرائی افراطی و ديگری خاندان سعودی است. خانواده ای که ظاهرا (و باطنا) مالک جان و مال مردم اند. سروش - تهران مصاحبه جالبی نبود چون طرح سؤالات يکسان بود و به نظر ميرسد که سؤال کننده دنبال خط خاصی بود.... آرش - سيدنی اولين قدم آزادی زنان در کشورهای توسعه يافته جهان، آزادی آنها از قيد هرگونه تعصب مذهبی، اجتماعی و سياسی بوده است. بنابراين امروزه بخصوص در کشورهای اسلامی علاوه بر هدف انفرادی مثبت زنان اعم ازصعود تحصيلی يا موفقيت تجاری، حمايت دولت از آنها و احترام به حقوق مساوات دررابطه به برابری زن و مرد امری واجب و ضروری است که به راه حل اصلی آزادی مطلق آنها منجر خواهد شد. محسن - هلسينکی خدمات | در جامعه محافظه کار عربستان سعودی، زنان به راحتی قادر به بيان نظرات خود نيستند. با وجود اين واقعيت که نيمی از فارغ التحصيلان دانشگاه های اين کشور زنان هستند، اما آنها فقط پنج درصد از نيروی کار را تشکيل می دهند. | زندگی من: داستان زنان عربستان سعودی از زبان خودشان |
در دو سه سال اخیر، آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، شماری از مقامات عالیرتبه کشوری، لشکری و قضایی را تغییر داده است؛ این تغییرات از نیمه سال ۱۳۹۷ به اوج خود رسید. این عزل و نصبها چه علتی دارد؟ آیا این تصمیمات واکنشی است به سالخوردگی نسل نخست کارگزاران جمهوری اسلامی؟ آیا واکنشی است به بحرانهای سیاسی- اقتصادی یک سال اخیر؟ یا نه رهبر ایران به بحران جانشینی پس از خود میاندیشد و شرایط را برای دوران انتقال قدرت آماده میکند؟ پاسخ هر چه باشد، به نظر میرسد انتصابهای پیاپی، به گونهای صورت پذیرفته که دستکم برای چهار- پنج سال آینده، "نهادهای کلیدی و تحت امر" رهبر، از نظر سیاسی در وضعیتی با ثبات یا به عبارتی از پیش تعیین شده، قرار گیرند. تغییر یا جوانگرایی؟ تازهترین عزل و نصبها در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان رخ داد. شاید بتوان علت برخی از عزل و نصبهای این نهادها را به بحران سالخوردگی نسبت داد؛ مرگ چهرههای کلیدی و نزدیک به رهبر و یا سالخوردگی آنها. از جمله سالخوردگی محمد یزدی ۸۷ ساله و احمد جنتی ۹۲ ساله و همچنین مرگ محمود هاشمی شاهرودی و محمد مومن در چند ماهه اخیر. اما در ماههای اخیر تغییرات دیگری هم در جریان بوده است: تغییر دستکم ۹ تن از امامان جمعه در شهرهای مختلف. پس از تغییر رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، تا کنون دستکم ۹ تن از امامان جمعه شهرستانها تغییر کرده است آیتالله خامنهای ابتدا، زمستان سال ۹۶ رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه را تغییر داد و به جای رضا تقوی، محمد جواد حاج علی اکبری را منصوب کرد. او پس از تغییر رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، ظرف چند ماه گذشته، امامان جمعه شهرهای زاهدان، رشت، اهواز، کرمان، شیراز، تبریز، ایلام، بیرجند و همدان را تغییر داده است. عباسعلی سلیمانی، امام جمعه زاهدان پس از برکناریاش از افشای یک "لیست" تغییر امامان جمعه خبر داد که زیر نظر دفتر آیتالله خامنهای تعیین شده است. او خود را اولین "شهید" جوانگرایی خواند. دستکم در دو سه مورد، تغییر امامان جمعه که نمایندگی رهبر ایران را در آن شهر یا استان بر عهده دارند، با انتشار اخباری درباره فعالیتهای اقتصادی آنها همزمان بود. اما شمار این تغییرات از چند امام جمعه حاشیهساز فراتر رفت. یک سال پس از انتخاب محمد جواد حاج علی اکبری ۵۵ ساله به عنوان رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، آیتالله خامنهای او را به عنوان امام جمعه موقت تهران منصوب کرد. تغییر و تحول منصوبان و نمایندگان رهبر ایران به اینجا ختم نمیشود. در طول سالل ۱۳۹۶، آیتالله خامنهای، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی و نمایندگان ولی فقیه در سپاه و دانشگاه را عوض کرد و چهرههایی تازه بر سر کار آورد. در میان نظامیان، اما تاریخ برخی از این تغییرات چشمگیر به تابستان ۱۳۹۵ باز میگردد. تیرماه آن سال، آیتالله خامنهای، حسن فیروزآبادی را پس از ۲۷ سال از ریاست ستاد کل نیروهای مسلح ایران کنار گذاشت. در سال ۱۳۶۸ انتخاب حسن فیروزآبادی به عنوان رئیس ستاد فرماندهی کل قوا (بعدها ستادکل نیروهای مسلح)، نخستین انتصاب آقای خامنهای پس از تصاحب جایگاه رهبری بود. با کنار رفتن آقای فیروزآبادی، رهبر ایران سرلشکر محمد باقری، یکی از جوانترین فرماندهان ارشد ایرانی را در سمت فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح قرار داد. از راست غلامعلی رشید (فرمانده جدید قرارگاه خاتم) محمد باقری (رئیس ستادکل) عبدالرحیم موسوی (جانشین رئیس ستاد کل) و علی عبداللهی (معاون هماهنگ کننده ستاد) یک هفته بعد، آیتالله خامنهای دو جانشین این ستاد و معاون هماهنگکننده آن را نیز تغییر داد. او فرمانده تازهای نیز برای قرارگاه خاتم الانبیاء به عنوان بالاترین رده عملیاتی نظامی ایران در ایران منصوب کرد. پس از این، اسفند ۱۳۹۵، موعد قانونی تغییرات در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. اما دو ماه مانده به پایان دوره ریاست این مجمع، اکبر هاشمی رفسنجانی نیز درگذشت. آیتالله خامنهای تصمیمگیری درباره ترکیب و ریاست این مجمع را تا تابستان سال بعد به تأخیر انداخت. سرانجام در تابستان سال ۱۳۹۶، رهبر ایران علاوه بر انتصاب محمود هاشمی شاهرودی به ریاست مجمع تشخیص، تغییرات قابل توجهی هم در ترکیب این نهاد ایجاد کرد. حکم ریاست آقای شاهرودی چندان دوام نیاورد و به دنبال درگذشت او، صادق آملی لاریجانی ۵۷ ساله از اوایل زمستان به این مقام منصوب شد. واگذاردن ریاست این نهاد به آقای لاریجانی، زمینه را برای تغییر پیش از موعد ریاست قوه قضائیه نیز فراهم آورد. به این ترتیب صادق لاریجانی پنج ماه قبل از پایان دوره قانونی ریاستش بر قوه قضائیه، این سمت را به ابراهیم رئیسی وانهاد. بیانیه "گام دوم"؛ رهبر ایران به دنبال چیست؟ در چهلمین سالگرد انقلاب ۵۷، آیتالله خامنهای بیانیهای منتشر کرد که وبسایت او از آن به عنوان "توصیههای اساسی" و "منشور" نام برد. با وجود ابلاغ "سیاستهای کلی نظام" و تصویب "سند چشم انداز" و برنامه توسعه، تدوین چنین سند بالا دستی چه هدفی را دنبال میکرد؟ "جوانگرایی" را شاید بتوان کانون تمرکز این سند دانست؛ به زبان دیگر، "پوستاندازی" نظام. رهبر ایران در این متن رو به "جوانان و نسل جدید انقلاب" سخن میگوید، از دستاوردهای ۴۰ سال گذشته دفاع میکند و توصیههایی در زمینه مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ارائه میدهد. آیا نتیجه این توصیههای آیتالله خامنهای درباره "جوانگرایی"، سیر شتابان عزل و نصبهایی است که او پیش گرفته؟ ظرف یک ماه از زمان انتشار این سند، بسیاری از مقامات کشوری و قضایی و نظامی از توجه به این سند گفتهاند و صدا و سیما برنامههایی مرتبط با آن تهیه کرده است. سه روحانی جوان در کنار آیتالله خامنهای و جنتی. حسامالدین آشنا، مشاور حسن روحانی، با انتشار این عکس، نوشته بود: "این تصویر را به یاد بسپارید". احمد جنتی که از او به عنوان یکی از چهرههای تصمیمساز حلقه قدرت یاد میشود، در جریان اجلاس اخیر خبرگان از مسئولان خواست تا زمینه "تحقق" گام دوم رهبری را فراهم کنند. واقعیت این است که در پارهای موارد، این سالخوردگی و مرگ مقامات ارشد بود که راه را برای چهرههای جدید گشود. از جمله مرگ محمد مؤمن از فقهای شورای نگهبان که عضو کمیسیون ۱۰۷- ۱۰۹ مجلس خبرگان برای بررسی گزینههای رهبری آینده بود. همچنین، مرگ آقای هاشمی شاهرودی که مدتها بیمار بود اما همزمان عضو فقهای شورای نگهبان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت به شمار میآمد. دستکم در نخستین گام، برخی از این جایگاههای خالی با چهرههای جوانتر پر شده است. چهرههایی همچون ابراهیم رئیسی و صادق لاریجانی. در طول سال ۱۳۹۷، علاوه بر عزل و نصبهای آیتالله خامنهای، مجلس با تصویب لایحه بازنشستگی، راه را برای ورود نسل جدیدی از مدیران گشود. نگرانی از درون یا بیرون؟ سیر تغییر و تحول در میان مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی، علاوه بر جوانگرایی، به تثبیت جایگاه چهرههای نزدیک به رهبر ایران نیز انجامیده است. به ویژه ابراهیم رئیسی، چهرهای که اصولگرایانِ چند پاره را در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ منسجم کرد. او ظرف یک ماه گذشته در جایگاهی متناقض قرار گرفت: در مقام ریاست قوه قضائیه رهبر بر او نظارت میکند و در مقام نایب رئیسی مجلس خبرگان او بر رهبر. به جز ابراهیم رئیسی، قاسم سلیمانی از فرماندهان معتمد رهبر نیز با دریافت جایزه ذوالفقار(بالاترین نشان نظامی) در ایران، جایگاه نظامی یگانه خود در میان فرماندهان را بیش از پیش تثببت کرد. سیر تغییرات در میان مقامات جمهوری اسلامی، علاوه بر جوانگرایی، به نظر میرسد به تثبت جایگاه معتمدان رهبر ایران نیز انجامیده است در مجموع به نظر میرسد پاسخ آیتالله خامنهای به فشارهای بیرونی همچون تحریمها و بحرانهای اقتصادی، تأکید بیشتر بر "یکدستی کارگزاران نظام" است. او در سخنرانیهای اخیر خود نیز بارها بر حفظ "همدلی و انسجام" تأکید کرده و فساد اداری و بحران اقتصادی را در اولویتهای بعدی قرار داده است. آیتالله خامنهای در بیانیه گام دوم نظام را "سلامت" و فساد مدیران را در مقایسه با دیگر کشورها "بسی کمتر" خوانده است. علاوه بر این، رهبر ایران در مورد بحران اقتصادی نیز ترجیح داده تا مسئولیت را به مقامات دیگر بسپارد. بنابر گفته حسن روحانی، آقای خامنهای حتی ترجیح داده که در آنچه "جنگ اقتصادی" با آمریکا میخواند، فرماندهی را به رئیس جمهوری بسپارد. بدین ترتیب، آنچه کانون توجه آقای خامنهای قرار گرفته است، نه دخالت مستقیم در مدیریت اقتصادی و نه رفع نارضایتی عمومی است. به نظر میرسد او در حال حاضر، عمده تلاش خود را بر تثبیت و بازآرایی "شتابان" منصوبان و نمایندگانش متمرکز کرده است. تغییراتی که شاید حتی در دوران انتقال قدرت هم، بحران جانشینی را تا حدی تخفیف دهد. | در اجلاسیه اخیر خبرگان رهبری، ابراهیم رئیسی که کمی پیش از آن رئیس قوه قضائیه شده بود، با تکیهزدن بر نایب رئیسی این نهاد، توجهها را به خود جلب کرد. اما به نظر میرسد این مورد، تنها بخشی از تغییرات گسترده مقامات ارشد جمهوری اسلامی در یک سال اخیر است. | آیتالله خامنهای شرایط را برای دوران پس از خودش آماده میکند؟ |
پيش از آغاز نام نويسی، تعدادی از شخصيت های جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای شرکت در اين انتخابات اعلام کرده بودند. تنها داوطلبانی که از سوی شورای نگهبان تاييد صلاحيت می شوند، حق حضور در انتخابات و آغاز تبليغات انتخاباتی را خواهند داشت. خبرگزاری ايرنا از محمود احمدی نژاد، ابراهيم اصغرزاده، اکبر اعلمی، محسن رضايی، رضا زواره ای، باقر قاليباف، احمد کروبی و خانم رفعت بيات به عنوان کسانی نام برده است که تاکنون آمادگی خود را برای نامزدی انتخابات اعلام کرده اند. مصطفی معين، علی لاريجانی، علی اکبر ولايتی، محسن مهر عليزاده و ابراهيم يزدی نيز از ديگر کسانی هستند که نام خود را به عنوان نامزدهای اين انتخابات مطرح کرده اند. با وجود اشارات آقای رفسنجانی که به تمايل وی به نامزدی انتخابات تعبير شده است، وی تا کنون تصميم نهايی خود را در اين مورد اعلام نداشته است. اما سئوال مهم در اين انتخابات اين است که مردم چه انتظاری از رييس جمهور آينده دارند؟ خواسته اصلی شما از رييس جمهور آينده ايران چه خواهد بود؟ نظرات خود را به فارسی برای ما بفرستيد تا درهمين صفحه به چاپ برسد. به نظر من يک رئيس جمهور خوب کسی میباشد که گفتههايش را خوب ارزيابی نموده و پس از آن مطرح نمايد و به وعدههای خود عمل نموده و عشق به مردم و جامعه داشته باشد. ضمناً بايد آزادی بيان را در جامعه ترويج نمايد و سعی نمايد اقتصاد و سياست جامعه را از ريشه ترميم نمايد. الهام - زنجان بهتر است اول بگوييم که آنها که رييس جمهور ميشوند، می خواهند چه کاری برای ايران و ايرانيان بکنند؟ آيا باز هم وعده و نويدهای دروغ؟ باز هم تورم؟ تا کجا؟ م. الف از نظر من رييس جمهور بايد به قشر جوانان بيشتر فکر کند چون همانطور که دنيا ميداند درصد جمعيت جوانان در ايران خيلی بالاست و اين جوانان هستند که آينده ايران را ميسازند. رييس جمهور بايد به حرفهايی که قبل از انتخاب او از طرف خودش ميزند پايبند باشد و در انجام آن کوشا باشد. رييس جمهور بايد درصد رشد اقتصاد کشور را بالا برده و ارزش پول ايران را بالا ببرد و فرصتهای سرمايه گذاری خارجی در ايران را افزايش دهد. سعيد عسکری نژاد- دبی هيچ انتظاری از رئيس جمهور آينده ندارم چون او را ناتوان تر از آن ميدانم که انتظاری از او داشته باشم . در ايران رئيس جمهور قدرتی ندارد قدرت در دست نهادهای منصوب شده از سوی رهبر است. آقای خاتمی با پشتوانه ۲۲ميليون رای نتوانست کاری انجام دهد چه برسد به کسی که به احتمال قوی با رای به مراتب کمتری انتخاب خواهد شد. مريم - تهران انتظار مردم شهيد پرور و انقلابی و مسلمان ايران از رئيس جمهور آينده اين است که پيرو رهبر عزيزمان باشد و با بی حجابی غربزده ها مبارزه کرده و آنها سر جای خودشان بنشاند ما يک کشور اسلامی می خواهيم که به خاطر آن با دشمنان خود جنگيده و خونهای پاک در اين راه داده ايم. فاطمه حسينی - تهران ... رای دادن به يک شخص که يک ماه چند تا سخنرانی کند چه ارزشی دارد. بايستی به احزابی که کارنامه چندساله شان روشن باشد رای داد، آنها بين خود بهترين را انتخاب کنند نه آنکه يک گروه شناخته شده با کارنامه بسيار مشخص بيايد نامش را از محافظه کار تغيير دهد به اصولگرا بعد ده تا کانديد معرفی کند بگويد تنها اينها صلاحيت دارند فرقی نمی کند کدام برنده شود. مادامی که انتخابات به جای تعيين سرنوشت تنها تاييد حکومت است ارزشی ندارد. آزاده - شيراز بايد تحولی جديد در انتخابات باشد. حضور چهره های تکراری سبب از دست رفتن شورانتخاباتی ميشود. بايد توجه به نو آوری ها بشود بايد چهره های جديد حضور پيدا کنند بايد خواسته مردم را ملاک قرار داد. بايد از باندهای مافيايی که برای آينده مملکت نقشه کشيده اند دوری کرد بايد جلوی صدا خفه کردن های نهادهايی که فرزندان انقلاب را می سوزانند ايستاد بايد به خواسته آحاد مردم احترام گذاشت. سرزمين ايران برای همه ايرانيان است بايد حقوق همه رعايت شود جامعه ايران فرهنگ غنی دارد نياز به قيم ندارد بايد با ابزار دين با احساسات مردم بازی نشود.صبوری قزوينی - تهران رفع فقر زدائی، رفع بيکاری، ايجاد امنيت، کنترل تورم، عدم فرار مغزها، ارزش قائل شدن به تحصيلات دختران که مادران آينده هستند، معدل را ملاک قراردادن در قبولی دانشگاه نه سهميه ارگانها، کم کردن گمرک کالاها برای کنترل و پايين آورن تورم برای رفع فقر زدائی.... عمران شفيعی - تهران به نام خدا. رييس جمهور آينده اولاً بايد مدافع حقوق اساسی ملت ازجمله حق آزادی بيان و حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن باشد، که البته بسيار بعيد به نظر می رسد رييس جمهور برآمده از يک انتخابات غير آزاد مدافع برگزاری يک انتخابات آزاد باشد. رييس جمهور آينده بايد ضمن تعهد، از تخصص بالايی برخوردار باشد و ضعف خود در بهبود وضعيت اقتصادی و معيشتی کشور را با شعارهای جذاب و بشردوستانه (که معمولاً از حد شعار فراتر نمی رود) نپوشاند و همچنين عدم اعتقاد خود به صلاحيت و شعور ملت و حقوق مسلم آنها را با سوء استفاده از وضعيت وخيم معيشتی مردم پنهان نکند! همواره دم از مبارزه با فقر و فساد و تبعيض نزند در حالی که سلاح مبارزه با آن را در دست ندارد. متاسفانه کسی که از نظر من تمامی اين شرايط را داراست، از پيش رد صلاحيت شده است. مرتضی شيرانی - اهواز خواسته من از رييس جمهور اين است که يارانه ها را بردارد و قيمت ها را واقعی کند تا کسانی که بيشتر مصرف ميکنند بيشتر هم پول بدهند و در عوض يارانه را بصورت نقدی و به تعداد افراد هر خانواده پرداخت کند. با اين روش هم مهاجرين از نان و بنزين وموارد ديگر که يارانه ايست استفاده نميکنند وهم افرادی که بيشتر مصرف ميکنند بيشتر هم هزينه ميکنند. البته اين نکته را هم بگويم که من هنوز برای شرکت در انتخابات تصميم نگرفته ام. مسعود مسعودی وقتی رئيس جمهور از طرف مردم انتخاب می شود معنايش اين است که اختيار تام دارد. ولی در ايران رئيس جمهور با سدهايی مانند رهبر، شورای نگهبان، تشخيص مصلحت نظام و...روبروست. من از رئيس جمهور آينده انتظار دارم اين موانع را کاملا از ميان بردارد. شيرين - تهران من به عنوان يک ايرانی که مقيم خارج از کشور هستم، از رييس جمهور آينده ميخوام که راهی برای ادامه تحصيل يعنی آسان شدن تحصيل در ايران و بدون کنکور را ميخوام که بتونم تو مملکت خودم درس بخونم و به مملکتم کمک کنم و از رييس جمهور ميخوام که صادق باشه. حسين - خارکف درآمد يک کارمند حداقل يک ميليون تومان باشد و درباره نوع حکومت رفراندوم انجام دهد. شهاب برادران ديلمقانی - تهران وقتی که نگاه می کنيم که چه انتظاراتی از يک رئيس جمهور ايرانی بايد داشت، بايد در نظر بگيريم که رئيس جمهور ايرانی چه موقعيتی در ساختار سياسی ايران دارد. ما وقتی که رئيس جمهور انتخاب می کنيم رهبر يک انقلاب را انتخاب نمی کنيم. نمی شود که از رئيس جمهور ايران خواست که ولايت فقيه را بردارد. اين يک انتظار بی خود است. به نظر من در مورد آقای خاتمی هم اينطور بود مردم از او انتظاراتی داشتند که امکان پذير در چهارچوب سياسی ايران نبود. به خاطر همين است که عده ای به خاطر رای دادن به او احساس سرخوردگی می کنند. آقای خاتمی اساسا شخصيتی متعادل است. به عقيده من او آن طور که در توان سياسی و شخصيتی اش بود عمل کرد. او بهترين انتخاب در زمان انتخابات بود. در هر دوره ی انتخاباتی بايد سعی شود که بهترين گزينه برای انتخاب آن سمت به خصوص انتخاب شود. رئيس جمهور ايران بايد کسی باشد که بتواند بی بالانس در رابطه ی ايران با کشورهای ديگر بر قرار کند. يعنی مثلا جلوی تهاجم فرهنگی را که به نظر من بزرگ ترين خطر برای ايرانيان است بگيرد ولی کاری انجام دهد که مردم ايران بتوانند جامعه ی ايران را با ديدگاهی روشن با جوامع ديگر به خصوص جوامع غربی مقايسه کنند. سارا من از رييس جمهور آينده انتظار دارم که آزادی بيشتری در اختيار دانشجويان قرار دهد. نه آن آزادی که دختر و پسر دنبال هم بيفتند بلکه آزادی که محيط دانشگاهی را زيبا کند. حداقل مانند آقای خاتمی رييس جمهور وقت بتواند در جهان ايران را سرفراز کند. به اميدآن روز که آقای خاتمی بتواند رييس سازمان ملل شود. حامد - مشهد مقدس آقای رئيس جمهور آينده شما در واقع بايد نگهدار و مدافع حقوق هر زن و مرد ايرانی باشيد . پس چنانچه اين صلاحيت را در خود می بينيد پا به عرصه بگذاريد. ما ايرانی ها مدتی است که گم شده ايم ما يکی را می خواهيم که ما را پيدا کند. اگر می خواهی جيب خود را پر کنی راههای بهتری هم وجود دارد.... حسين سادات - بابل انتظار اکثريت مردم ايران از رييس جمهور آينده ايران بطور فهرست وار عبارتند از:۱-عملگرايی به جای شعارگرايی ۲- برقراری امنيت همه جانبه ۳- بالابردن سطح رفاه عمومی و اقتصادی مردم۴-ايجاد انگيزه و اميد بخصوص ميان جوانان و نوجوانان ۵-کاهش نرخ بيکاری ۶-مبارزه با رانت خواری و فساد و تبعيض ۷-استفاده از مديران کارآمد و شايسته۹-مشارکت همه جانبه نيروهای متخصص در توسعه کشور۱۰-احترام به آزاديهای مشروع و حيثيت و حرمت انسانی شهروندان ۱۱-سياست تنش زدايی چه در عرصه خارجی و داخلی. مجتبی انوری - تهران من به عنوان جوان ايرانی از رئيس جمهور آينده می خواهم اولا با خود صادق باشند. ثانيا وضعيت جهانی امروز ايران را دريابند. ثالثا به فکر و انديشه ايرانی اعتماد کنند. هادی - کردستان رييس جمهورحامی ايرانيان آن است که اين اهداف را بر اساس عشق و صحبت مستقيم به آنها تجلی بخشد: آزادی مطلق دينی و انديشه از اين لحاظ که به هيچ عنوان زندانی سياسی مفهومی نداشته باشد، مردمی کردن تمامی ارگانهای کشور، دفاع صريح از حقوق ملت، برنامه ريزی برای رفراندم مردمی جهت تاييد يا تغييرقانون اساسی، ايجاد صلح با تمامی جهانيان از طريق دعوت و تشويق آنان برای بازديد و سرمايه گذاری در ايران، گشودن کامل دروازه های اين سرزمين زيبا و اقدام جدی برای حل کردن تمامی مشکلات اقتصادی حاضر و آينده اين خاک گرامی. محسن - هلسينکی قطعا همان انتظاراتی که از خاتمی داشتيم از ايشان هم داريم ولی ديديم که عملی نشد. پس هيچ انتظاری از رييس جمهور نمی توان داشت بجز اطاعت از رهبری زيرا غير از اين نميتواند کاری انجام دهد. امير صدرا - گرگان مشکل اين مردم و مملکت افراد نيستند بلکه ساختار حکومت است پس بهترين گزينه اين است واقعا اگه اين کانديداها دلشون بحال اين مردم و مملکت ميسوزه دست از سر اين مردم بردارن.. احمد - تهران خدمات | از روز سه شنبه دهم مه ثبت نام نامزدان رياست جمهوری در ايران آغاز شده است. اين انتخابات روز 17 ماه ژوئن (27 خرداد) برگزار خواهد شد. | از رييس جمهور آينده ايران چه می خواهيد؟ |
در اين فيلم وودی آلن، با انتخاب يک شخصيت واحد و محوری ( مليندا با بازی رادا ميچل) و قرار دادن او در دو قصه با لحن و فضای نسبتا متفاوت در پی اثبات اين تئوری است که زندگی می تواند به يک نسبت کمدی و تراژدی باشد و مرز ميان اين دو فرم نمايشی بسيار باريک و تقريبا قابل چشم پوشی است. فيلم با صحنه ای شروع می شود که چند نويسنده در رستورانی ( کافه فرانسوی بيسترو) در قلب منهتن نيويورک دور ميزی نشسته اند و در باره تراژدی و کمدی بحث می کنند. دو نفر از آنها نمايشنامه نويس اند، يکی با اينکه دنيا را پوچ و کميک می بيند، نمايشهای تراژدی و جدی می نويسد و ديگری با اينکه دنيا را تراژيک می بيند، کمدی نويس است. هر کدام از آنها فی البداهه داستانی را در باره زن جوان ۳۰ ساله ای به نام مليندا روايت می کنند که غير منتظره و سرزده وارد مهمانی شام يک زوج جوان نيويورکی می شود. از اين جا به بعد هر کدام از آنها داستان را در دو جهت متفاوت هدايت می کنند که با مقتضيات نمايشی که در آن قرار گرفته اند همخوانی دارد. يکی از آنها آن را به صورت کمدی و ديگری به صورت تراژدی پيش می برد. اما به طور کلی در هر دو داستان، لحن کمدی بيشتر غالب است و وزن سنگين تری نسبت به تراژدی دارد سيمای زنی در ميان جمع وودی آلن به داستان گويی در باره زنها علاقه دارد. بيشتر شخصيتهای اصلی فيلمهای او را زنها تشکيل می دهند ( آنی هال، هانا و خواهرانش، شوهران و زنان، سپتامبر و زنی ديگر). زنهای فيلمهای او غالبا حساس، آسيب پذير و شکننده اند و بيشتر از آنکه تابع عقل و منطق باشند اسير احساسات و عواطف خويشند. شخصيت محوری اين فيلم نيز يک زن است. در هر دو روايت مليندا زنی درمانده و شکست خورده است که ازدواجی ناموفق و گذشته ای تلخ داشته است. در روايت تراژدی، مليندا سرزده وارد مهمانی شامی می شود که دوست هم مدرسه ای سابقش، لورل برای متقاعد کردن تهيه کننده يک نمايش برای شرکت دادن همسر بازيگر او جانی لی ميلر ترتيب داده است. او عصبی و آشفته است و به محض ورود شروع به تعريف داستان زندگيش می کند و مهمانان را حيرت زده باقی می گذارد. در نسخه کمدی، مليندا يک غريبه است که در همسايگی يک زن جوان فيلمساز( سوزان) و شوهر بازيگرش ( هابی با بازی ويل فرل) زندگی می کند. او نيز سرزده وارد مهمانی شامی می شود که شوهر زن برای راضی کردن يکی از مهمانان به سرمايه گذاری درفيلم همسرش با عنوان "سونات اختگی" تدارک ديده است. در واقع هر دو مهمانی بر مبنای مناسباتی کاملا مادی، حرفه ای و غير دوستانه ترتيب داده شده است. در اين مناسبات است که جايی برای آدمهای غير حرفه ای و گمنامی چون شوهر لورل و شوهر سوزان وجود ندارد. خواست هر دو برای بازی در نمايش و فيلم از سوی تهيه کنندگان رد می شود چرا که آنها به بازگشت سرمايه فکر می کنند و نياز به بازيگران مشهور دارند. روايت وودی آلن به جای روايت اپيزوديک دو داستان و مجزا کردن آنها ازهم، هر دو را ماهرانه به موازات هم پيش می برد و يک در ميان به هم برش می زند. با اين شيوه او به تماشاگر اين امکان را می دهد که به تفاوتها و شباهتهای موقعيت های کمدی و تراژدی در هر دو داستان فکر کند و ببيند که چگونه اين دو داستان می توانند به صورتی کاملا تصادفی و تقدير گونه درهم تداخل کنند. در واقع وودی آلن نشان می دهد که زندگی، عليرغم خواست و اراده انسان، غير قابل پيش بينی است و حوادثی روی می دهد که سرنوشت آدمها را به هم گره می زند و آن را در مسيری تراژيک يا کميک می اندازد. در صحنه ای از فيلم مليندا خطاب به هابی می گويد: "من می نوشم، چرا که زندگی زود می گذرد و غير قابل پيش بينی است." در نسخه کمدی، سوزان، دندانپزشکی را به مليندا معرفی می کند. در نسخه تراژدی نيز دوستان مليندا سعی می کنند او را به ازدواج ترغيب کرده و با دندانپزشکی آشنا سازند، اما سرنوشت، مليندا را به راه ديگری می کشاند و او عاشق نوازنده پيانويی می شود که در همان مجلس حضور دارد. وودی آلن خود درباره اين فيلم گفته است: " موضوع اين فيلم بارها در فيلمهای من پيش آمده، گاهی کمدی و گاهی تراژدی ولی من معمولا با کمدی سر و کار داشته ام، اما در واقع هر دو شکلش هميشه برای من مطرح بوده است. هيچکدام از داستانهای مليندا در اين فيلم واقعی نيست بلکه هر دو زائيده خيال سای ( نويسنده کمدی) و مکس ( نويسنده تراژدی) اند که در رستوران نشسته اند و داستان پردازی می کنند." عناصر مشترک در دو داستان وودی آلن با گنجاندن عناصر، رويدادها و لوکيشن های مشابه در هر دو نسخه کمدی و تراژدی، سعی می کند ايده تراژدی را به کمدی پيوند زده و شکاف ميان آنها را کمرنگ سازد. در هر دو نسخه مليندا به طور تصادفی با نوازنده پيانوی جوانی آشنا می شود که کارشان به عشق می کشد. در تراژدی، مليندا با دست کشيدن بر روی چراغ جادو آرزو می کند که زندگيش تغيير کند. در داستان کمدی نيز، هابی شوهر سوزان که عاشق مليندا شده است، با لمس همان چراغ، نيت می کند که به عشق مليندا برسد بدون اينکه به احساسات همسرش لطمه بخورد. هر دو مليندا در همان رستورانی( کافه بيسترو) با دوستانشان ديدار می کنند که راويان قصه در آنجا نشسته اند. عنصر خيانت در هر دو قصه وجود دارد و پررنگ است. در نسخه تراژدی، لورل متوجه خيانت همسرش می شود و او را به باد سرزنش می گيرد در حالی که خود نيز دارد به او خيانت می کند. در داستان کمدی نيز، سوزان به شوهرش خيانت کرده و با مرد ديگری روی هم می ريزد. انگيزه خيانت در هر دو داستان، ازدواج ناموفق و رابطه های جنسی و عاطفی سرد و بی رمق است.در هر دو داستان آينه ای هست که نقش وجدان معذب و خيانتکار شخصيتها را به عهده دارد. آنها بعد از خيانت خود روبروی آينه قرار می گيرند و از دروغی که گفته اند اظهار پشيمانی می کنند. طنز عصبی و ويرانگر وودی آلن هميشه به عنوان يک فيلمساز شاخص و مولف سينمای آمريکا مطرح بوده و در کنار فيلمسازان نوگرايی چون فرانسيس فورد کاپولا، رابرت آلتمن، سيدنی پولاک و مارتين اسکورسيزی، نقش مهمی در پيدايش جريان نو و متفاوت سينمای آمريکا در دهه هفتاد ايفا کرده است. فيلمهای او با اينکه موضوعها و تم های متنوعی دارند، اما آکنده از طنز، شوخی و هجو هستند و نشانه های روشنی از خلاقيت و نبوغ هنری سرشار او در آنها موجود است. برای او مسائل فلسفی چون مرگ و زندگی همانقدر مهم اند که مسائل سياسی مثل کمونيسم، يهود ستيزی و فاشيسم. گذشته از اين، عشق، خيانت در زندگی زناشويی و سکس تم بسياری از فيلمهای او چه کمدی و چه جدی را تشکيل می دهد. وی استعداد خيره کننده ای در نوشتن ديالوگ های طنزآميز و ترسيم روابط ميان آدم های طبقه متوسط و روشنفکران آمريکايی دارد. کمدی وودی آلن ترکيبی از طنز عصبی و ويرانگر، ديالوگهای بديع و غافلگير کننده و موقعيت های کميک هجوآميز است. طنزهای او همانند طنز چخوف، تند و تلخ و برنده اند. خود نيز بارها عنوان کرده که عاشق چخوف است. داستانهای نيويورکی وودی آلن عاشق نيويورک است. او داستان پردازی نيويورکی است که داستانهايش غالبا در خيابانها، محله ها و کافه های نيويورک خصوصا منهتن روی می دهند. نگاه او به نيويورک و منهتن عاشقانه و شاعرانه و تا حدی نوستالژيک است. اگرچه اين شيفتگی و عشق صميمانه به نيويورک باعث نشده که او از نقد مناسبات اجتماعی اين کلان شهر مدرن غافل باشد. خدمات | 'مليندا و مليندا'، آخرين ساخته وودی آلن، فيلسماز پرتجربه آمريکايی، به اعتباری بازگشت موفقيت آميز آلن به سبک و فضای آشنای سينمايی او و رويکرد دوباره اش به قالب کمدی و طنز است. اين فيلم در واقع بازتاب انديشه فلسفی و دغدغه هميشگی او در باره ماهيت زندگی است و اين پرسش را مطرح می کند که زندگی تراژدی است يا کمدی و يا ترکيبی از هر دو (تراژيکمدی). | مليندا و مليندا؛ مرز باريک کمدی و تراژدی |
در اين برنامه که با بزرگداشت عباس کيارستمی در لندن متقارن شده است، تعدادی از فيلم های پس از انقلاب سينمای ايران که در جشنواره های جهانی درخشيده اند مثل خانه دوست کجاست ، زير درختان زيتون ، سيب ، دايره ، دان ، نون و گلدون و بيست انگشت به نمايش در می آيد. به علاوه فيلمهای گاو و طبيعت بيجان تنها فيلمهای پيش از انقلاب ايران است که در اين برنامه گنجانده شده است. در آغاز اين برنامه دو فيلم مستند با عنوان " سينمای ايران" و "در جاده با کيارستمی" هر دو ساخته مارک کازينز فيلمساز و منتقد اسکاتلندی به نمايش درآمد. روايت مخدوش تاريخ سينمای ايران در فيلم نخست، مارک کازينز سينمای ايران را در بستری سياسی اجتماعی از فيلم گاو (۱۹۶۸) تا لاک پشت ها هم پرواز می کنند (۲۰۰۴) در زمانی کمتر از يک ساعت مرور کرده است. اين نوع نگاه سطحی و شتابزده به تاريخ سينمای ايران که ناشی از شناخت اندک و ناقص فيلمسازان و پژوهشگران غربی از سينمای ايران است و تنها بر مبنای منابع دست دوم و پراکنده ای که به زبان انگليسی در باره سينمای ايران در دست است، فراهم آمده، نه تنها سير تحول تاريخی سينمای ايران را به طور دقيق نشان نمی دهد بلکه با تمرکز بر آثار و ديدگاههای چند چهره ای که امروز در صحنه سينمای بين المللی درخشيده اند و شهرت جهانی کسب کرده اند، روايتی مخدوش، تحريف شده و ناقص از تاريخ پرفراز و نشيب سينمای ايران ارائه می دهد. بدينگونه است که سهم فيلمسازان پيشرو و برجسته ای چون ابراهيم گلستان، فرخ غفاری، فريدون رهنما، آربی آوانسيان، بهرام بيضايی، امير نادری و سهراب شهيد ثالث در شکل گيری و پيشرفت سينمای هنری و غير متعارف ايران ناديده گرفته شده و نامی از آنها برده نمی شود. در واقع مارک کازينز در جستجوی ريشه های سينمای هنری موفق امروز ايران و سرچشمه رويکرد شاعرانه و مستند گونه آن به درستی بر اهميت و تاثير فيلم های گاو ساخته داريوش مهرجويی و خانه سياه است ساخته فروغ فرخزاد تاکيد می کند اما نقش برجسته و موثر فيلمسازان نوگرا و غير متعارف ديگر را ناديده می گيرد. در آغاز فيلم، اميد جليلی، کمدين سرشناس ايرانی به عنوان مجری برنامه، تماشاگران را به ديدن روايت مارک کازينز از سينمای ايران دعوت می کند. پس از آن تعدادی از جوانان نيويورکی را می بينيم که در باره سينمای مورد علاقه خود که در سرگرمی، لذت، ترس، اکشن، فانتزی و تکنولوژی خلاصه می شود، رو به دوربين حرف می زنند. در اين ميان تعداد اندکی تماشاگر را می بينيم که در سالنی کوچک و مهجور به تماشای فيلم خانه دوست کجاست کيارستمی نشسته اند و در ميانشان جان سيلز کارگردان مستقل آمريکايی نيز ديده می شود که در باره کيارستمی و ديالوگ و لوکيشن در فيلمهای او حرف می زند. آنگاه دوربين کازينز به ايران رفته و همراه با داريوش مهرجويی و عزت الله انتظامی که فيلمساز او را شون کانری ايران معرفی می کند، به روستايی می رود که مهرجويی ۳۰ سال پيش فيلم مشهور گاو را در آنجا ساخته است و به گفته مهرجويی هنوز پس از ۳۰ سال می توان نشانه هائی از آن ده قديمی را در آن ديد. به اعتقاد مهرجويی او فيلم گاو را با نگاهی نئورئاليستی به جامعه ايران ساخته و مخفيانه به جشنواره های خارجی فرستاد و هنگامی که جايزه گرفت و در جهان مطرح شد، حکومت شاه را به ترديد واداشت که آن را توقيف کند يا نه؟ در بخش ديگری از اين فيلم، کارگردان به سراغ فروغ فرخزاد و فيلم مستند خانه سياه است او می رود. تکه هايی از فيلم فروغ همراه با تصاويری کمتر ديده شده از فروغ به نمايش در می آيد و بدنبال آن سميرا مخملباف و مانيا اکبری بازيگر فيلم ده عباس کيارستمی که خود نيز فيلم بيست انگشت را ساخته است، در باره فروغ و تاثير پذيری خود از فيلم خانه سياه است و سبک شاعرانه ويژه فروغ حرف می زنند. مانيا اکبری که در گورستان ظهيرالدوله بر بالای گور فروغ ايستاده است در باره او چنين می گويد: "فروغ جستجوگر مسائل درونی اش بود و با جامعه اش مسئله داشت چون پيشرو تر از زمانش بود. او زن قدرتمند و آزادی طلبی بود که توانست بر ترسهايش حاکم شود و اين خود اتفاق بزرگی است." سميرا نيز می گويد در ساختن فيلم سيب بيش از همه تحت تاثير فروغ و دنيای او بوده است. سانسور سينما در ايران اما جذاب ترين بخش مستند مارک کازينز مربوط به سانسور در سينمای ايران است که در اين مورد هر يک از فيلمسازان طرف گفتگوی او نظرات متفاوتی در اين باره ابرازداشته و تجربه های متفاوتشان را در برخورد با سانسور فيلم بازگوکرده اند. در اين ميان حرفهای رضا داد از مسئولان و سياست گذاران سينمائی جمهوری اسلامی در اين باره شنيدنی بود. وی که در باره يکی از فيلمهای توقيف شده ايرانی حرف می زد سعی کرد با استدلال هايی کليشه ای، سياست بازدارنده و محدود کننده دستگاه سانسور را توجيه کند: "ما يک سری اصول اخلاقی در جامعه مان داريم که برخاسته از دريافت و درک جامعه مان است... در اين فيلم ما شاهد يک حس ارتباط جنسی نامناسب هستيم و اين فيلم در هر جامعه اخلاقی ديگر اگر به اصول اخلاقی پايدار و وفادار باشد، آن بخش اش قابل نمايش نباشد." در واقع چنين درک و بينشی از سينما محدوديت های بسياری بر سر راه فيلمسازان ايرانی ايجاد کرده و منجر به توقيف برخی از فيلمهای مطرح و ارزشمند سينمای ايران در سالهای اخير از جمله فيلمهای باد ما را خواهد برد، ده، دايره و طلای سرخ شده است. مانيا اکبری و سميرا مخملباف هر دو معتقدند که اين محدوديت ها می تواند موجب رشد خلاقيت شود اما نه هميشه و همه جا. به نظر مانيا اکبری، ترس می تواند فضا را تخريب کند. جعفر پناهی نيز در انتقاد از سياست دستگاه سانسور در ايران می گويد: "اينها دلشان نمی خواهد فيلمی داشته باشند که برايشان مسئله برانگيز باشد. اينها نگه داشتن ميز برايشان مهمتر از منافع ملی است. برای همين سخت گيری بيشتری می کنند و به همين دليل فيلمسازان ما به خارج پناه برده اند." درمقابل نگاه واقع بينانه و انتقادی جعفر پناهی، ابوالفضل جليلی با نگاه خوشبينانه تری معتقد است که در مقوله سينما، کشور ايران از آزادترين کشورهاست. وی دشواری های مالی فيلمسازی در غرب را با مسئله سانسور يکی پنداشته و می گويد: "به دليل آنکه مسئولان ايران نسبت به مسئولان غربی عاطفی تراند، در ايران می توان بهتر کار کرد." اما وقتی دوربين مارک کازين محسن مخملباف را در خيابان های پاريس شکار می کند که از دست سانسور و شرايط دشوار فيلمسازی در ايران گريخته و برای ساختن فيلمهايش به کشور های ديگر مثل هندوستان و افغانستان رو آورده، در صحت ادعای جليلی شک می کنيم. مخملباف با لحنی طنزآميز و بازيگوشانه رو به دوربين از قول نيچه می گويد: "از اين روست که راهم را می روم به کج ترين شکل ممکن." و بعد قهقهه زنان از دوربين دور می شود. در جاده با کيارستمی در فيلم مستند دوم نيز تهيه کننده هاپ اسکاچ فيلم (Hopschoch Film) فرصت را غنيمت شمرده و در کنار فيلم اصلی، فيلم ديگری نيز در باره ديدار کيارستمی و بازيگر فيلم خانه دوست کجاست ( بابک احمد پور) پس از ۱۲ سال می سازد. در اين فيلم کيارستمی و مارک کازينز درون اتومبيلی نشسته اند که در اتوبان کرج به طرف خانه بابک می رود و کيارستمی ضمن تماشای فيلم خانه دوست کجاست بر روی لپ تاپ در باره چگونگی يافتن ايده فيلم، شيوه کارش با کودکان و نابازيگران و ديدگاههايش در باره حذف کارگردان از سينما توضيح می دهد. وی می گويد در نظر او حذف کارگردان به معنی حذف مولف نيست بلکه حذف ميزانسن های پيچيده و تمام عوامل مزاحم مثل نورپردازی و تراولينگ است. می گويد؛ من همه اين عوامل را کنار می گذارم تا به بيانی ساده تر و صميمی تر برسم. ديدنی ترين قسمت فيلم، صحنه ديدار کيارستمی با بازيگر خردسال فيلمش بود که از روستای کوکر به کرج رفته و با زن وفرزندش در يک آپارتمان زندگی می کند. بابک که ده سال باشهرتی که از بازی در فيلم خانه دوست کجاست زيسته و مورد احترام همشهريانش بوده با گذشت زمان اين محبوبيت را از دست داده و در حسرت بازيگری سينما و شهرت می سوزد. او از کيارستمی نيز به خاطر اينکه او و برادرش را فراموش کرده و ديگر به سراغ آنها نيامده دلخور است اما کيارستمی به او دلگرمی می دهد که تو در بوجود آوردن يک فيلم ماندگار نقش داشتی و بايد خوشحال باشی که لااقل کودکی ات در جائی ثبت شده در حالی که من هيچ عکسی از کودکی ام ندارم. فيلم دوم مارک کازينز از آنجا که روی موضوع جذاب و مشخصی متمرکز شده و کيارستمی را محور آن قرار داده است، در مقايسه با فيلم اول، کار قابل توجه تری است و پراکندگی و گسستگی فيلم اول را ندارد. خدمات | هفته فيلم ايران در شبکه چهار تلويزيون بريتانيا از روز دوشنبه نهم مه با نمايش دو فيلم مستند در باره سينمای ايران آغاز شد. | سينمای ايران از نگاه غربی |
مجموعه عکس آقای رزمی اندک زمانی پس از انقلاب اسلامی بهمن 1357 گرفته شده و صحنه تيرباران يازده مرد را در کردستان، واقع در غرب ايران، نشان می دهد. اين عکس ها در همان زمان بدون نام عکاس از سوی يک خبرگزاری پخش شد و جايزه پوليتزر را از آن خود کرد تا تنها موردی باشد که اين جايزه معتبر به شخصی که هويتش معلوم نيست، اهدا شود. اينک، پس از گذشت بيش از ربع قرن، روزنامه آمريکايی وال استريت ژورنال در مقاله ای مفصل، که با همکاری خود آقای رزمی تهيه شده، هويت برنده جايزه پوليتزر را که سالها به دليل نگرانی از امنيت جانی وی پنهان بوده، فاش کرده است. بنا به گزارش وال استريت ژورنال در طی اين سالها اشخاص متعددی خود را به عنوان عکاس اين مجموعه عکس معرفی کرده بودند، اما اين روزنامه نهايتا پس از جسنجوی فراوان به هويت عکاس واقعی پی برد. آقای رزمی به روزنامه وال استريت ژورنال گفته است از اينکه در طی اين سالها به دليل ترس نمی توانسته هويت خود را فاش کند، احساس سرخوردگی می کرده است. وی در توضيح دلايل افشای هويتش به گذشت زمان طولانی از اين ماجرا اشاره کرده و افزوده که طاقتش را در برابر کسانی که خود را به دور از واقعيت عکاس اين تصاوير معرفی می کردند، از دست داده بوده است. قرار است اين عکاس ايرانی برای دريافت جايزه خود به نيويورک دعوت شود. خدمات | جهانگير رزمی، عکاس ايرانی که عکس های وی از صحنه يک اعدام دسته جمعی، بدون فاش شدن هويت عکاس، برنده جايزه معتبر پوليتزر در سال 1980 ميلادی (1358 خورشيدی) شده بود، سرانجام پس از گذشت بيست و شش سال به طور رسمی جايزه خود را دريافت خواهد کرد. | عکاس ايرانی و جايزه پوليتزر پس از 26 سال |
چندين هزار تماشاچی که به نظر می رسيد هنوز هم تقاضای شنيدن آهنگهای بيشتری را داشتند، در نخستين ساعت آغاز کنسرت، مجبور به ترک محل شدند. دليل اصلی فروريختن ستونهای سکو به درستی روشن نشده است اما به نظر می رسد تجمع بيش از حد تماشاگران در کنار اين سکو، سبب فروريختن آن شده باشد. در اين حادثه به سونو نيگام، آواز خوان هندی که در حال اجرای آهنگ های شاد برای تماشاچيان بود آسيبی نرسيد. همچنين، برخلاف شايعاتی که گفته شد دست کم سه تن از نوازندگان هندی اين کنسرت نيز جراحات خفيفی برداشته اند مقامات مسئول گفتند که به هيچيک از خوانندگان آسيبی نرسيده است. چهار ساعت انتظار حدود ده هزار تن از شهروندان کابل و برخی ولايات افغانستان برای شنيدن و ديدن آهنگهای سونو نيگام، از حوالی ۵ بعد از ظهر در ورزشگاه شهر کابل، محل اجرای کنسرت، اجتماع کرده بودند، اما بنا به دلايلی که روشن نشد، گروه هنری حوالی ۹ شب در محل حاضر شدند و اين انتظار چهار ساعته بيشتر اشتراک کنندگان را کم حوصله کرد. هيجانی که حضور نيگام در کابل در ميان اشتراک کنندگان کنسرت ايجاد کرد بی سابقه بود. برخورد 'خشن' با تماشاچيان ورود به محل کنسرت کار دشواری بود. ازدحام بيش از حد مردم در برابر دروازه های ورودی و از سوی ديگر برخورد خشن نيروهای امنيتی با مردم، به جراحت دهها تن از اشتراک کنندگان منجر شد. شمار فراوانی از مردم که قبلا بليت های اشتراک در کنسرت را نيز خريده بودند از ورود به ورزشگاه بازماندند و حتی گفته می شود که دهها تن از اين افراد، از سوی نيروهای امنيتی، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. آيا کابل ميزبان نامناسبی بود؟ به نظر می رسد، کنسرت سونو نيگام در کابل خلاف تصور قبلی، نمايش موفقی نبوده است؛ بسياری از اشتراک کنندگان با نارضايتی محل کنسرت را ترک کردند. سونو نيگام، از نظر بسياری از علاقه مندانش، آواز خوان موفقی است، او پيش از اين در چند کشور خارجی کنسرت های موسيقی اجرا کرده است و آنگونه که خودش می گوید تا حالا از هشت تا ده هزار آهنگ از او ضبط شده است. اما چرا اين نمايش در کابل موفقانه نبود؟ برخی از اشتراک کنندگان اين کنسرت، دليل اين امر را در "عدم برداشت درست افغان ها" از چنين کنسرت ها عنوان کردند. اما برخی ديگر از عملکرد مسئولان برگزاری اين کنسرت ناراضی بودند. برخی از تماشاچيان از نيروهای امنيتی انتقاد می کردند که نتوانسته اند از ازدحام و بی نظمی جلوگيری کنند و اين موضوع سبب بروز بی نظمی در جريان کنسرت شده است. يکی از اشتراک کنندگان گفت: " کوتاهی صورت گرفته است. اما اميدوار هستيم که سونو نيگام و گروهش خاطره بدی را از کابل با خود به هند نبرند." شب ماندگار؟ شهر کابل برای اولين بار ظرف سال های اخير ميزبان گروهی از هنرمندان سينمای هندی بوده است. سونو نيگام و همراهانش، اميدوار بودند که "شبی به ياد ماندنی" برای علاقه مندانشان در کابل به وجود آورند. قرار بود سونيل شيتی، از هنرمندان مشهور سينمای هند نيز با اين گروه به کابل بيايد اما آقای نيگام گفت که "برخی نگرانی های امنيتی" مانع سفر "شيتی" به کابل شد. جا برای کنسرت نيست شهر کابل، جای مناسبی برای برگزاری کنسرت ندارد. هر برنامه نسبتاً بزرگی که قرار است برگزار شود، يا تنها ورزشگاه شهر و يا هم خيمه محل برگزاری لويه جرگه که اهدايی کشور آلمان است، به ذهن مسئولان و مردم می رسد. در سالهای اخير، دو کنسرت ديگر از هنرمندان افغان (فرهاد دريا و و حيد قاسمی) نيز در کابل برگزار شده که خالی از مشکلات و بی نظمی نبوده است. نظرات شما به نظر من باید مهمان نوازی خوبی می کردند، با این کاری که اتفاق افتاده، آبروی افغانها رفت، از تمام افغانها خواهش می کنم که نظم رعايت کنند تا سونو نیگام از کنسرت دومش خاطری خوشی با خود به هند ببرد-. سونيا - هرات خانه از پای بست ويران است، خواجه در بند نقش و ايوان است. محمود - مسکو من نزدیک استیژ بودم، مردم بسیار مزاحمت میکردند و مقصر ارتش ملی و پلیس میباشد چون ایشان بالای استیژ هجوم بردند و استيژ توانایی آنقدر نفر را نداشت و شب خوشی را ازبین بردند. من یکی از مجروحین هستم که در وقت فروريختن استیژ پايم جراجت برداشت. امیدوارم که سونو از ما ناراضی نباشد. عبدالسميع - غزنی به نظر من تماشاچان با نداشتن چوکی وبی نظمی، دچار مشکل شدند. ثريا - هلند مدت زیادی است که من از افغانستان دور هستم، ولی تجارب گذشته نشان می دهد که اکثرا در چنان مواقعی، بی نظمی وجود داشته است. به خصوص در این چند سال گذشته که مردم ما از بر پایی چنین مراسمی محروم شده بودند. ضيا ابراهيم زاده - استراليا یک ضرب المثل معروف است که می گوید قبل از خریدن فیل باید فیلخانه ساخت؛ متاسفانه استادیوم ورزشی کابل، جای مناسبی برای "فیل" هايی همچون فیلهای هندی که خیلی عظیم الجثه هستند نبود. علی - نيوزيلند اين کنسرت بايد در ولايت باستانی فارياب برگزار می شد که در تمام ادوار تاريخ، تامين کننده مناسبات (روابط) فرهنگی بين ملتها بوده است. محمد عمر - فارياب علل نا تمام ماندن کنسرت اين بود که استیژ بصورت درست تنظیم نشده بود. نیروی های امنیتی وظیفه خود را بصورت درست در حفاظت استیژ انجام نداند و فراموش نباید کرد که جوانان ما برای اولین بار چنین محفلی را به تماشا مینشستند و در قدردانی از آن بی تجربه بودند. ناجيه علومی - اسلام آباد پاکستان ما که از فیض چنین کنسرتها بی توشه ماندیم، پس ممکن است که کمی از آهنگهای سونو نیگام را در این سایت (بی بی سی) فراهم بسازید؟ مصطفی نجيب - ملبورن (استراليا) در این خصوص سه ارگان دولتی مسئولیت داشتند تا در ایجاد نظم برای مهمانان و تماشاچیان اهتمام جدی به خرج میدادند: وزارت اطلاعات وفرهنگ، شاروالی (شهرداری) و پلیس. ولی متاسفانه طوریکه گفته اند، هیچ یکی از ارگانهای متذکره به وظیفه خود موفق نبوده اند. حبیب کسانی که باعث تحقير هنرمندان شدند، بايد محاکمه شوند. ماليار - کابل برگزاري چنيين مراسمي براي مردم افغانستان بسيار خوب و مفيد است ولي به دليل نداشتن جاي مناسب و عدم كفايت نيروي پليس در كنترل گرفتن اوضاع، چنين حوادثي قابل پيش بيني است. غلام علی - ايران به نظر من افغانها نتوانستند محبت و دوستی خود را که نسبت به سونوی عزیز دارند، به صورت عا لی نشان دهند، اميدوارم هنرمندان هندی، خاطره بدی با خود نبرده باشند. خالد - هرات بعد از آگاهي از لغو كنسرت سونو نيگام و خبر بينظمي در محل كنسرت، خيلي برآشفته شدم و در عين حال منحيث يك فرد افغان احساس خجالت كردم. درست كردن استيژ لايت (نورپردازی) و صوت همه بر دوش وزارت اطلاعات و فرهنگ است و اگر عذرشان نداشتن وسائل و اشخاص ورزيده است پس چي ضرور است تا بی كفايتي خود را به همه دنيا نشان دهند. مسولان امنيتي از همه بي كفايت ترند زيرا توانائي اداره يك كنسرت را دارا نيستند. از همه مهمتر برخی از تماشاچيان كه تا هنوز آداب در مجلس نشستن را نياموخته اند. درست سه ماه قبل آقاي نيگام كنسرتی در اسلو (پايتخت نروژ) داشت. همگي از ايشان پذيرايي گرمی كردند ولي هيچ يك از تماشاچيان باعث برهم خوردن نظم نگرديد. مومند - اسلو (نروژ) به نظر من مردم ما باید اولتر از همه فرهنک کنسرت رفتن را یاد بگیرند از طرف دیگر نیروی های امنیتی هم کار خود را بصورت صحیح انجام ندادند. نظر من این است که در کنسرت های بعدی خانمها و فامیلها را در قطارهای اول جای دهند و نیرویهای امنیتی از آمدن بچه ها (کودکان) به جلو جلوگیری کنند، در آن صورت میشود از چنین حوادثی جلوگیری کرد. آرش تاج - هرات البته در حادثه ای که رخ داد، مقصر مقاماتي اند که در زمينه برگزاري همچو کنسرتي اقدام نموده بودند، يعني که بايد از نظر امنيت بايد پيش بين ميبودند تا همچو حادثه شرمگينی رخ نميداد، مردم افغانستان با مردم هند پيوندهاي فرهنگي تاريخي دارند و من فکر مي کنم که در آينده اين مشکلات رفع می شود. همايون شحمن - لندن از ماست که برماست. رامين امينی - تهران قبل از تشریف آوری این هنرمندان احساس پریشانی (نگرانی ) میکردم زیرا مردم تشنه آوازشان هستند، اما ملاها با اين کار موافق نيستند، شکر که به همین اندازه هم خلاص شد. اما مردم علاقه مندی خود را به هنرمندان به نمایش گذاشتند و این اصل مساله است. بهمن پولاد - هلند در حالیکه ما از کنسرت های (فرهاد دریا و وحید قاسمی) در این محل تجاربی داریم، به نظر من مسول و مقصر اصلی برگزار کنندگان کنسرت میباشند. به امید روزی که کنسرت های با شکوه تری بدون هر نوع مشکل و بی نظمی در شهر کابل و سایر شهرهای افغانستان برگزار شود. زبير- تورنتو (کانادا) اصل نيت است، از کنسرت ستار (آوازخوان ايرانی) که با اميدواری زياد می خواست برگزار کند، جلوگيری کردند و به هنرمند هندی که مردم زبانش را نمی دانند، اجازه دادند. عادل - نيو ازين بورگ چرا سونو نيگام از افتادن يک تکه اعلان (پارچه تبليغاتی) بر روی خود بترسد؟ سيد فواد - کابل وزارت اطلاعات و فرهنگ باید جای مناسبی برای همچو کنسرت ها در نظر بگیرد چون منفعت زیاد برای دولت میتواند داشته باشد. طورمثال اگر ایرانی ها همچو کنسرتها در افغانستان اجرا نمایند، یقینا که تعداد زیادی ایرانی ها که این فرصت در کشورشان مساعد نیست به افغانستان سفرخواهند کرد و از این درک، عواید زیادی به خزانه دولت و جیب مردم افغانستان خواهد رفت. سينايی - هرات برهم خوردن کنسرت بار اول نيست، اميدوارم تکرار نشود. ديدار - نيويورک مشکل، عقب ماندگی مردم است. محمد اسحاق يوسفزی - پروان مشکل از وجود موظفين دولتی بود، در کنسرت بعدی سونو نيگام، بايد استيژ در بالاترين جای استاديوم درست شود تا آبروی افغانها نرود. زرپانه حسينی - کابل کنسرت در هر جايى برگزار مى شود و استقبال تماشاگران از خواننده هاى مشهور بيش از اندازه مى باشد. مشکلى که باعث عدم موفقيت اين کنسرت در افغانستان شد، نبود امکانات و بى کفايتى دولت در برگزارى آن بود. ما براى برگزارى اين کنسرت ها نياز به يک محل بزرگ و اداره مناسب داريم . ساناز - کابل از اينكه دشمنان اففانستان محفل سونو را برهم زند جايي شرم است و من فكر نمي كنم كه اين گونه افراد در افغانستان هستند، اين کشور درست شود، اميد است سونو از اففانها خاطره بد نبرد. سمير يوسفزی - کويته پاکستان ما نباید از مردم گله کنیم مقصر اصلی مسئولان زیربط میباشند که درچنین شرایطی یا از هنر مندان دعوت نمیکرند یا به صورت درست برنامه ریزی میکرند، مگر نمیدانند که برای خرید تکت سینما چه حال است یا یک ورزش که در استدیوم برگزار میشود؟ وحيد - نروژ به نظر شخصی من، تمام اشتباهات از مسئولین امنیتی بوده است، بجای این که در نظم کنسرت بکوشند صرف در فکر این بودند که دوستان خود را به استیژ نزدیک سازند که باعث بی نظمی در کنسرت شد... و امیدوار هستم که در آینده چنین بینظمی صورت نگیرد و از مسئولین محترم خواهش می کنیم که در آینده برای برگذاری چنین کنسرت ها جای مناسبی را تهیه نمایند. به همه برادران میگویم که این استقبال نبود که ما و شما با هنرمندان هندی در جریان کنسرت انجام دادیم، بلکه برایشان نشان دادیم که شهر کابل، جای مناسبی برای برگزاری کنسرت نیست. سيد قاسم عرفانی - کندوز موفقيت این کنسرت می توانست هنرمندان ديگر کشور هندوستان و کشورهای ديگر را به افغانستان فراخواند، اما متاسفانه آنچه که بايد می شد نشد. اگر از حق نگذريم افغانها همیشه می کوشند حلقه را در همچو محافل تنگ نمایند تا بتوانند دوستی شان را به هنرمندان تبارز دهند، ولی با تاسف باید گفت این عمل محافل را مختل می کند که بعد از ان افسوس جای را نمی گیرد. تقاضای من از تمام جوانان این است تا فرهنگ کنسرت رفتن را قبل از داخل شدن در محوطه کنسرت در وجود خويش جا دهند تا از بهم پاشی محفل جلوگیری شود. احمد ولی - هرات افسوس بر اینکه مردم ما و دولت ما نتوانستند از چنین مهمانانی که به خاطر دلخوشی، شادمانی و طراوت اذهان مردم و دوستی میان مردم هند و افغانستان به کابل آمدند، به صورت درست و عالی مراقبت کنند و مردم را کنترل نمایند. محمد عمر فاريابی - ميمنه چه خوب است اگر دولت مردان افغان قسمت كوچكی از كمكهاي خارجي را صرف دعوت و اسكان هنر مندان افغاني نمايند. هنرمندان براي مردم تكيه گاه مناسب براي زندگي بهتر و زنده نمودن خاطرات گذشته اند. جا دارد از هنرمنداني كه قبول زحمت نموده و پا به كشور افغانستان مي گذارند و باعث شور وشعف در جوانان می شوند قدرداني نمايم. محمد حنيف باباخان - هرات دشمنان اففانستان از این کنسرت سو استفاده کرده و نام افغانستان را بد کردند که این عمل باعث میشود که هنرمندان دیگر هم از اجرای همچو کنسرت ها خودداری کنند. رشيد - کابل به نظر بنده تا اکنون در افغانستان به خاطر عدم موجودیت یک استیژ مناسب، امنبت درست، نبودن وسایل لازم و از همه مهمتر فرهنگ کنسرت رفتن، مساعد نمی باشد. با این هم اگر بعضی از این شرکت های تجارتی که بمنظور بلند بردن سطح محصولات خویش اينگونه کنسرت ها را راه اندازی میکنند، باید تمام جوانب آن را جداً در نظر بگبرند....شيرشاه وصال - کابل به نظر من حادثه غیر منتظره دیشب در کنسرت خواننده بزرگ و مشهور هندی سونو نیگام یک حادثه غیر تروریستی بوده و این حادثه را میتوان یک حادثه هیجان انگیز که تماشاچیان را بی کنترل کرده بود دانست, شما می دانید که این اولین بار است که بعد از دو ده جنگ این چنین ستاره بزرگی در استيژ استادیوم روی در روی مردم می ايستد، با وجود اینکه مردم ما تا حالا نمی دانند که چه قسم یک هنرمند را تشویق نمایند, خواهی نخواهی این چنین بی بندو باری رخ خواهد داد. فیض احمد - هرات نظر من اینست که کسانی که دعوت از هنرمندان خارجی را قبول میکنند چرا زمینه ایجاد نظم را به دوش نمیگریند. جاويد - کابل از اشتر پرسيده بودند که چرا گردنت کج است ؟ در جواب گفت کدام جاي من راست است که گردنم راست باشد. درکشور و جامعه جنگزده ای مثل افغانستان، اين اولين و آخرين واقعه نخواهد بود که منعکس کننده هزارن مشکلات و کم کاري درعرصه نظم، امنيت و شانه خالي کردن مسئولان از مسئو ليت پذيري ميباشند. بازهم جاي شکرش باقيست که هنرمندان هندي زنده ماندند. صالحزاده - فنلاند دلیل عمده که این کنسرت برهم خورد این است که جوانان بیش از حد نزدیک جایگاه سونو نیگم بودند و هرکدام میخواست که با سونو یا دست بدهد یا حرف بزند. حاجی عزيز احمد - کابل از لحظه اي كه خبر آمدن سونو به افغانستان پخش شد، تشويش (نگرانی) من هميشه اين بود كه ما هرگز نميتوانيم آنچنان كه شايسته اين هنرمند محبوب هست مهمانوازي خويش را ثابت كنيم. چنانكه متاسفانه چنين شد و شب كنسرت سونونيگام "ماندارگار" ماند، هم براي هندوستاني ها و هم براي افغانها. وحيد هومان - هرات شب گذشته من در کنسرت سونو نیگم اشتراک کرده بودم، اما متاسفانه با بی توجهی مردم و پلیس هايی که کارشان آوردن نظم بود، (بعضی از تماشاگران) از استیژ و لادوسپیکر (بلندگو) ها بالا رفتند که بلاخره استیژ چپه شده و کنسرت لغو شد. امیدوارم که هنرمندان هندی از کابل خاطره بدی نبرده باشند. خواجه صديق الله هدايت - کابل چرا مسئولین، دوستان خود را به نزديک استیژ بردند؟ چرا استادیوم در این شب، بيشتر چراغهايش خاموش بود؟ چرا شماره چوکی هر نفر مشخص نبود؟ چرا یک بی نظمی باعث فروریختن یک حصه از استیژ شد؟ چرا اشخاص بی تکت داخل استادیوم شدند؟ چرا استيژ که برای همنرمندان تهیه شده بود بسیار کوچک بود؟ ... اميدوارم که در آینده، ما نسبت به مهامانان خود شرمنده نشویم. احمد فريد - کابل به نظر من برگزار نمودن این چنین کنسرتها در افغانستان کار غلط و نادرستی میباشد، چرا که ما شاهد هرج و مرج در داخل کنسرت بودیم، با وجود حضور اردو (ارتش) ملی و پلیس. من منحیث یک افغان از سونو نيگام بسیار معذرت می خواهم و می گويم که عملکرد آن عده از افراد که فضاي کنسرت را مختل کردند، نمایندگی از افغانها نمی کند. احمد رومان - کابل به نظر من اگر رسانه های گروهی به طور مستقیم چنین کنسرت ها را پخش نمایند، خیلی خوب خواهد بود بخاطری که خیلی از هموطنان ما نسبت دوری راه و یا هم نسبت مشکلات دیگر نمیتوانند خود را برسانند. خوب است که تمام افغانها برای بار اول ذهن شان را روشن و غم های گذشته را دور نمایند. احسان الله - مزارشريف خرسند و متشکرم از هنرمندان کشور هند و همراهان شان. ولی بعد از ديشب تا به حال احساس شرم و نا امیدی مینمایم که چگونه منتظمین و ارگانهای امنیتی که نظم کنسرت را به عهده داشتند که از تجارب قبلی خود در کنسرتهای فرهاد دريا و وحيد قاسمی استفاده نکردند؟ سونو نيگام از مردم خواهش می کرد که لاین (سيم)های برق را متوجه باشند و به پاهای خود نزنند. بسیار جای تاسف است و به نظر من هیچ هنرمند هندی در آینده به کشور بی نظم نمی آيد. فريد - کابل من در هرات هستم و نتوانستم در اين كنسرت اشتراك كنم. گرچه آمدن هنرمندان كشورهاي ديگر در پيوند و تقويت روابط فرهنگي موثر است، اما اگر در كابل می بودم به اين كنسرت نميرفتم، چرا كه ميدانم فرهنگ كنسرت رفتن و موسيقي شنيدن، در بين نسل سر گشته (سردرگم) امروز افغان، كمرنگ شده است. متاسفانه شاهد بودم كه جوانان حاضر در كنسرت اين هنرمند محبوب هندی، رعايت حال هنرمندان را نكردند و به تقاضای مكرر برای فاصله گرفتن از استيژ (سکو) توجه نکردند. در كنسرت فرهاد دريا و وحيد قاسمي نيز شكاياتي بعدا به گوش رسيد. اگر ملت افغان مهمان نواز است، باشد، خيلي هم خوب است. ولي بايد مسوولين مربوطه، اين موضوع را به كنسرت روندگان تفهيم كنند تا موجب اختلال، بي نظمي و سر شكستگي بيشتر نگردد. احمد نستام - هرات هرچندكه كنسرت ناتمام ماند ولي چيزی كه بسيار مهم بود اين است كه استقبال بيسابقه جوانان نشان دهنده شوق وعلاقه آنها بود. اين كنسرت بسيار موفقيت آميز بود. فريدون - هرات من جريان کنسرت را تماشا ميکردم، به خاطر مشکلات تخنيکی (فنی) کنسرت اخلال شد. اگر دشمنان مردم افغانستان خواسته باشند که اين کنسرت را اخلال کنند تا به دوستی افغانستان و هندوستان ضربه بزنند، اشتباه محض است. مردم هندوستان ميدانند که مردم افغانستان با آنها روابطه دوستانه تاريخی دارند. خالد کوهستانی - کابل ما شاهد بوديم که در این کنسرت نیز بیگانگان دست به بی نظمی زدند تا که حیثیت ما را بر هم بزنند. برهان الدين - پنجشير آمدن سونو نيگام را به اففانستان خوش آمد میگويم. ولی کارهای برگزارکنندگان کنسرت شرم آور بود. بصير نادر - کابل متاسفم از اینکه کنسرت مختل شد. من همه مسئولیت رابه دوش مسئولین امنیتی می اندازم زیرا ایشان به جای گرفتن امنیت، به جابجا کردن (جا دادن) دوستان شان در جاهای مناسب مصروف بودند و این کار، آنها را از جلوگیری ازدحام درنزدیک لوژ (سکو) غافل ساخت. کريم الله به نظر من مسئولان و ترتیب کنندگان این کنسرت، باید اول محل مناسبی را جستجو می کردند و بعدا اقدام به برگزاری چنين کنسرتی می کردند که بعد از سالها اجرا میگردد. اگر خدای ناخواسته کاری شو، آن زمان لطمه بزرگی به آبروی افغانها وارد خواهد شد که قابل جبران نخواهد بود. همایون سلیم - کابل امشب یکی از دوستام برایم از کابل تلفن کرد که در غازی استادیوم کانسرت سونو نیگام است، افسوس خوردم که کاشکی ما هم در این کنسرت می بودیم. چند ساعت بعد همان دوستم، باز برایم تلفن کرد (و گفت) که به اندازه ای مردم جمع شده اند که حد ندارد، ولی کنسرت هنوز شروع نشده است، چند لحظه بعد باز تلفن کرد که برادر به عوض کنسرت جنگ شروع شده است، خدا را شکر کردم که خوب شد نرفتم، اگرنه خدا می داند که استخوانهایم از چندجا میده میشد (می شکست). رحمت قيوم - جلال آباد فکر می کنم برگزاری چنین کنسرت هايی از هنرمندان خارجی، یک تفریح خوب برای افغانها است. ولی نرخ تکت ها باید در نظر گرفته شود.چون ما در ولایت دیگری قرار داریم تقاضا می کنم که در آینده ها چنین کنسرت هايی در ولایات شمال افغانستان مانند مزار شریف (بلخ) که بسیار امن است برگزار گردد. رحمت الله نعمتی - مزارشريف آمدن هنرمندان هندی به کابل، یک تصمیم عا لی برای تحکيم روابط دوستانه و دیرینه دو ملت هند و افغان بود. اما متاسفانه کسانی که مسئول برنامه ریزی بودند، استيژ (سکوی نمايش) را به صورت درست آماده نکردند و اشخاصی که مسئولیت امنیت را داشتند، نزدیکان خود را بالای استیژ جا می دادند، این کار، زمینه بی نظمی را فراهم کرد. حامد - هرات خدمات | اولين کنسرت موسيقی هنرمندان هندی در کابل که شامگاه چهارشنبه (۲۰ ژوئيه) در کابل برگزار شد، پس از حدود يک ساعت، با فروريختن ستون های استيژ (سکوی اجرا) برهم خورد. | کنسرت هنرمندان هندی در کابل ناتمام ماند |
روایتهای تکان دهنده "شکنجه سفید"، از حبس طولانی در سلول انفرادی یا نگهداری در سلول های به شدت آلوده گرفته، تا تهدید جنسی یا تهدید جانی زندانی و اعضای خانواده زنان زندانی را در بر میگیرند این، بخشی از روایت آتنا دائمی، فعال حقوق بشر، از شرایط بازجویی خود در زندان است که در کتاب "شکنجه سفید"، تالیف نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر روایت شده. در این کتاب روایتهای زندان مولف و ۱۲ زن دیگر، که بسیاری از آنها هنوز در حبس هستند، در معرض اطلاع عموم قرار گرفته. خود خانم محمدی، به تازگی بعد از ۸ سال و نیم زندان آزاد شده است. کتاب "شکنجه سفید"، با مقدمه شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل، از سوی "نشر باران" اخیرا در سوئد منتشر شده است. این کتاب حاوی شهادتهایی از نرگس محمدی، نیگارا افشارزاده، آتنا دائمی، زهرا ذهتابچی، نازنین زاغری، مهوش شهریاری، هنگامه شهیدی، ریحانه طباطبایی، سیما کیانی، فاطمه محمدی، صدیقه مرادی، نازیلا نوری و شکوفه یداللهی است. شهادت هایی که اغلب، در فضای رسانه ای بازتاب نداشته اند، یا بعضا متعلق به زندانیانی هستند که به طور کلی از نگاه افکار عمومی به دور بودهاند. کتاب نرگس محمدی، به خاطر تالیف در داخل زندان و راویان دست اول آن، سندی مهم در مورد روش های جاری در زندان های امنیتی ایران به حساب میآید. روش هایی که با هدفِ در هم شکستن ذهنی و جسمی زنان زندانی به کار گرفته میشوند و دامنه آنها، از حبس طولانی در سلول انفرادی یا نگهداری در سلول های به شدت آلوده گرفته، تا تهدید جنسی یا تهدید جانی زندانی و اعضای خانواده او را در بر می گیرند. البته برخی از راویان کتاب، علاوه بر تشریح موارد شکنجه غیرفیزیکی، به بازگو کردن نمونه هایی از ضرب و جرح مستقیم خود در بازداشتگاه نیز پرداختهاند. بیشتر بخوانید: 'بازجو گفت زنها مانند دستمال کاغذی هستند' در چند مورد از روایت های ثبت شده در کتاب "شکنجه سفید"، اشاراتی صریح به تلاشهای بازجویان برای آزار جنسی زندانیان زن وجود دارد. به عنوان نمونه هنگامه شهیدی، روزنامه نگار، به توصیف چنین رفتاری از سوی یکی از بازجویان بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در تابستان ۸۸ پرداخته که "دکتر" خطاب میشده. این زندانی می گوید: "وانمود می کرد که عاشق من شده است... بدون اینکه بحثی برای بازجویی وجود داشته باشد مرا به [بند] ۲۴۱ فرا می خواند و هم سلولی من خانم... را در سلول بغلی بازجویی می کرد. چند بار روی سینه این خانم چند اسکناس ۵ هزارتومانی گذاشته بود. به او میگفت سینه هایت چه قیمتی دارد؟" خانم شهیدی با ذکر اینکه بازجوی فوق میگفته "در صورتی که با او ازدواج کنم پرونده من را برای همیشه خواهد بست" میافزاید: "یک روز اتفاق افتاد که این آقای دکتر، از سلول کناری به سلول من آمد و کاغذی را که رویش نوشته شده بود 'دوستت دارم' به من نشان داد. ناگهان دستش را روی سر من گذاشت. من به او گفتم شما به من نامحرم هستید و حتی حق لمس کردن سر من را ندارید... گفت چون چادر و مقنعه بین سر و دست او وجود دارد حائل است و مشکل شرعی وجود ندارد." نازنین زاغری زندانی ایرانی-بریتانیایی نیز، در گفتگوی خود با نرگس محمدی، از تلاش یک بازجو برای طرح موضوعات نامتعارف حکایت کرده است. خانم زاغری می گوید در بند ۲۰۹، بازجویی جوان هر از گاه با ظاهری خیرخواهانه برای او خوراکی یا نسکافه می فرستاده ولی ناگهان "شروع به سوالات نامناسب و بی ربط به بازجویی کرده". به شهادت خانم زاغری: "سعی کرد بزند جاده خاکی و به اصطلاح از مسیر بازجویی منحرف شد. سوالهایی در مورد وبسایت های جنسی از من پرسید و شروع کرد به طرح این قبیل مسائل و در مورد ریچارد [همسر نازنین زاغری]، سوالاتی که به هیچ وجه ربطی به پرونده ام نداشتند." در گزارشی مشابه، فاطمه محمدی از نوکیشان مسیحی زندانی در بند ۲۰۹ می گوید یک روز نگهبان بند "من را صدا کرد و بیرون برد و در مقابل من نشست و گفت چشم بندم را بردارم. بعد در مورد خصوصی ترین مسائل زندگیم شروع به طرح سوال کرد". این زندانی می افزاید: "برای من جای سوال بود چرا وقتی در مورد مسیحیت بازجویی می شدم با چشم بند و رو به دیوار بودم و تنها موقع نوشتن چشم بند را بر می داشتم، اما وقتی می خواستند با من در مورد مسائل شخصی ام و بعنوان یک زن صحبت کنند بدون چشم بند بودم و ایشان را می دیدم." در شهادت دیگری از بند ۲۰۹، نرگس محمدی می نویسد به دنبال یکی از دفعات بازداشت خود (در خرداد ۸۹)، با "اتهامات اخلاقی" بازجو مواجه شده است: "بی ربط و بی دلیل از ناامن بودن جامعه، حتی محیط های عمومی مثل پارک، و از وجود زنان روسپی شروع کرد و به کانون مدافعان [حقوق بشر] و به من رسید. وقتی صحبتش را متوجه من کرد آنقدر عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم که بلند شدم، برگشتم و روبه رویش ایستادم و اعتراض کردم." خانم محمدی نقل می کند که در واکنش به اعتراض او، بازجو گفته "حداقل یک سال حبس برای همین کارت برایت خواهم گرفت"، و بازجویی دیگر "شروع کرده به انتساب اتهامات جاسوسی و وابسته بودن من به سازمان های اطلاعاتی آمریکا وانگلیس". هنگامه شهیدی هم در گزارشی از اولین دوره زندان خود در سال ۸۸، به همزمانی طرح اتهامات جاسوسی و اخلاقی اشاره دارد: "از لحظه اول بازداشت، خواسته ماموران این بود که اعتراف کنم با ام آی ۶ همکاری داشتم... آنها از من می خواستند به ارتباط نامشروع با آقایان خاتمی و کروبی [نیز] اعتراف کنم که برای من باور کردنی نبود." حکایتی از فشار بر زندانی برای اعتراف ساختگی به ارتباط با افراد مشخص، به علاوه در متن اظهارات نیگارا افشارزاده -شهروند ترکمنستان- وجود دارد. این زندانی ناشناس که در دی ماه ۹۳ به اتهام جاسوسی در مشهد بازداشت و به پنج سال حبس محکوم شد، در مصاحبه با نرگس محمدی می گوید: "نه یک بار، نه دوبار بلکه بارها و بارها از من خواستند تا روابطم را با جزییات برایشان تعریف کنم. این قسمت از بازجویی خیلی توهین آمیز بود... از من می خواستند بدون اینکه بگویم از کدام کشور هستم، بگویم ما زنان در کشورهایی دیگر کاری می کنیم تا ماموران نظام جمهوری اسلامی ایران طعمه های روابط سکسی شوند." خانم افشارزاده با اشاره به ضبط موبایل خود از سوی بازجویان یادآور می شود: "آنها تمام عکس های من و حتی عکس های نامناسب من را نگاه می کردند و درباره آن سؤال می پرسیدند. این عکس ها حتی دست قاضی در دادگاه هم بود و من اعتراض کردم که این عکس ها کاملا شخصی است. مثلا کنار دریا به همراه شوهر و فرزندانم گرفته بودم. می پرسیدم چرا این عکس ها دست همه شماهاست؟" او در توصیفاتش از رفتار بازجوی خود، می گوید که حتی زیر فشار وادارش کرده اند تا "ادای" رابطه جنسی را در بیاورد و می افزاید: "یک روز با دستمال کاغذی دماغش را گرفت. بعد پرت کرد روی زمین. گفت زن ها مثل این دستمال کاغذی هستند. از آنها استفاده می کنند، بعد می اندازند دور." "بازجو هم سلولی من خانم... را در سلول بغلی بازجویی میکرد. چند بار روی سینه این خانم چند اسکناس ۵ هزارتومانی گذاشته بود. به او میگفت... چه قیمتی دارد؟" 'پزشک زندان گفت بمیر، اما بیرون زندان' بخشی زیاد از شهادت های نقل شده در کتاب نرگس محمدی، به تجربیات مصاحبه شوندگان از شرایط نابسامان زندانها -عمدتا، بازداشتگاههای به اصطلاح "عمومی"- اختصاص دارد. چنین شرایطی البته ممکن است از نگاه عدهای در تعریف "شکنجه سفید" -که با مفاهیمی چون محرومیت حسی و ایزوله کردن زندانی در سلول انفرادی گره خورده- نگنجند. ولی در هر صورت، از جمله روش های غیرفیزیکی شکنجه زندانیان برای در هم شکستن آنها محسوب میشوند. مهوش شهریاری یکی از فعالان جامعه بهایی که اسفند ۸۶ و در مشهد زندانی شده بود، می گوید مدتی پس از دستگیری را در بازداشتگاه انفرادی زندان عمومی وکیل آباد به سر برده که "سگدانی" لقب داشته. وی محل این بازداشتگاه را "محوطه توالت و حمام های عمومی زندان" توصیف می کند: "سلولی بسیار کوچک و آلوده با هوایی گرفته و بسیار سنگین و متعفن. بدون نور طبیعی با توالتی ایرانی بدون حافظ در گوشه آن که آلوده به کثافات خشک و سوسک مرده و زنده بود با سقفی کوتاه که گوشه اش ریخته بود." همچنین نازیلا نوری، از دراویش نعمت اللهی که از اسفند ۹۶ زندانی بوده، توضیح می دهد بعد از دستگیری به اتفاق عده ای دیگر به قرنطینه زندان قرچک منتقل شده که وضعیتی مشابه داشته: "توالت داخل آن سلول در و دیواری نداشت... فاضلاب ها بیرون زده بود و آنقدر فضای سلول ها متعفن بود که حالت تهوع گرفته بودیم. لباس هایمان را جلوی دهان و بینی مان می گرفتیم تا قدری کمتر بوی تعفن را استنشاق کنیم." خانم نوری با ذکر اینکه "حتی آب آشامیدنی سالم نداشتیم" می افزاید: "ما از ماموران مواد شوینده و ضدعفونی کننده خواستیم تا لااقل توالت ها را تمیز کنیم، اما نه مواد شوینده دادند و نه حتی برس برای شست و شوی توالت. جرم توالت چند ساله به نظر میرسید که قابل تمیز کردن هم نبود." نازنین زاغری، که پس از بازداشت در فروردین ۹۵ ابتدا در کرمان زندانی می شود و سپس به تهران انتقال می یابد، وضعیت بازداشتگاه انفرادی خود را در کرمان چنین توصیف می کند: "من حمام نمی رفتم. تشت می دادند و یک کاسه می گفتند همین جا خودت را بشور... توالت سلول بوی وحشتناکی داشت. وقتی زندانی ها و زندانبان ها برای دادن غذا می آمدند دماغ شان را می گرفتند.... من تنگی نفس داشتم و سلول اصلا هوا نداشت." خود نرگس محمدی، مشاهداتش را پس از انتقال به قرنطینه زندان زنجان در اردیبهشت ۹۱ چنین روایت می کند: "اتاقی تاریک، متعفن و کثیف... نه صابون و نه هیچ ماده شوینده یا حوله یا دستمالی، هیچ چیز وجود نداشت.... فقط سه پتو بود و تمام. پتوها استفراغی و متعفن بودند." وی از ملاقات با یک کودک زندانی در چنین محیطی خبر میدهد: "صدای یک دختر بچه را شنیدم. از او پرسیدم چند ساله ای؟ گفت ۱۲ ساله. گفتم دخترم اینجا چکار میکنی؟ گفت با پسر همسایه رابطه داشتم، بابام شکایت کرد و پلیس آمد من را گرفت." خانم محمدی البته بعدها به زندان اوین برده میشود ولی در دی ۹۸، مجددا به زنجان انتقال می یابد و تا زمان آزادی خود در ۱۷ مهر ۹۹، در همانجا میماند. شیرین عبادی در مقدمه کتاب "شکنجه سفید" می نویسد: "در زندان زنجان، نرگس در میان زندانیان عادی به سر میبرد. چندی پیش برخی از این زندانیان به تحریک ماموران زندان و وعده مرخصی و آزادی زود هنگام با نرگس درگیر می شوند. از جمله یک شب یکی از آنها به نرگس می گوید: من تو را می کشم، و به همین دلیل نرگس تا صبح در دستشویی پنهان می شود." نرگس محمدی در روایتی جداگانه از وضعیت بند ۲۰۹ اوین پس از دستگیری خرداد ۸۹، توضیح می دهد که علی رغم بیحسی خطرناک بدن و پاها و وخامت وضعیت جسمانی خود، در بهداری زندان مورد بدرفتاری شدید کادر پزشکی قرار می گیرد و حتی دکتر، خواستار زنجیر کردن دست و پای او به تخت می شود. خانم محمدی نقل میکند: "پزشکی که تصور می رفت به حکم سوگندش به نجات جان بیمار، رفتاری انسانی تر داشته باشد، شروع کرد به بلند صحبت کردن که: خانم محمدی بمیر. اما بیرون زندان! مردنت به جهنم. هزینه روی دست نظام نذار. مثل آن زن، زهرا کاظمی." "فاضلاب ها [در سلول] بیرون زده بود و آنقدر فضای سلول ها متعفن بود که حالت تهوع گرفته بودیم. لباس هایمان را جلوی دهان و بینیمان میگرفتیم تا قدری کمتر بوی تعفن را استنشاق کنیم" 'تنها شرایط آزادی این بود که از من فیلمبرداری شود' مجموعه ای از روایت های کتاب "شکنجه سفید"، به تجربیات حاکی از نگهداری طولانی مدت زندانیان در سلول انفرادی اختصاص دارند. ریحانه طباطبایی روزنامه نگار، در گفتگوی خود با نرگس محمدی نقل می کند که چگونه بعد از بازداشت از سوی وزارت اطلاعات در بهمن ۹۱، در شرایط پیچیده ناشی از رها شدن در سلول انفرادی قرار می گیرد. خانم طباطبایی می گوید: "بازجو می آمد و می گفت فردا می آیم و می رفت و پنج، شش روز نمی آمد و من داخل سلول، بی صدا، در سکوت و تنهایی، و بدتر از همه در انتظار می ماندم... در یک ماه سه باز بازجویی داشتم و هر بار، چهار، پنج ساعت... در ۲۰۹ خیلی دلتنگ می شدم و گریه میکردم." خانم محمدی نیز در روایتی از تجربه زندان انفرادی خود در سال ۸۰، به تاثیر حس رها شدگی در سلول انفرادی اشاره می کند: "تحمل سلول برایم سخت و گاهی غیر قابل تحمل بود. آرزو می کردم مثلا سکته کنم، اما از سلول رها شوم. چون واقعا نمی دانستم از من چه می خواهند وگرنه سؤالی درباره فعالیت های من نمی کردند و اصلا تحقیقی انجام نمی شد." ریحانه طباطبایی تجربه جداگانه زندان در بند امنیتی سپاه پاسداران را هم دارد، و شیوه بازجویی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات را متفاوت با روش بازجویان سپاه می داند که مبتنی بر بازجویی های بی وقفه و پرفشار بوده است. او تجربه خود پس از زندانی شدن در بند امنیتی سپاه در آذر ۸۹ را چنین توصیف می کند: "هر روز بازجویی داشتم... از نزدیک ظهر بازجویی شروع می شد و تا غروب ادامه می یافت. من معمولا روزه بودم و بنابراین تا هنگام افطار در بازجویی بودم. حتی روزهای عاشورا و تاسوعا و جمعه ها هم بازجویی داشتم. گاهی بازجویی ها تا ۱۱ - ۱۲ شب طول می کشید و حتی یک بار تا ۲-۳ بعد از نیمه شب طول کشید." صدیقه مرادی، که سابقه دو بار دستگیری در دهه ۶۰ را دارد و در فاصله سال های ۹۰ تا ۹۵ هم به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق در بند ۲۰۹ بوده (وی در سال ۹۸ مجددا زندانی شده)، از زوایه ای دیگر به مقایسه روش های بازجویی در دو مقطع فوق می پردازد. خانم مرادی هدف اصلی بازجویان در دوره جدید را "اعتراف" به موضوعات مورد نظر سیستم می داند: "در بازداشت سال ۹۰ شکنجه جسمی نشدم اما این بار شکنجه روحی- روانی بود. دهه ۶۰ شکنجه می شدم که حرف بزنم. اما این دفعه اگر چه در شرایط شکنجه روحی -روانی بودم، اما کسی اطلاعاتی از من نمی خواست... ما را در سلول نگه می داشتند تا اعتراف کنیم." یکی از شهروندان بهایی به نام سیما کیانی که در اسفند ۹۵ دستگیر شده، می گوید بازجویان بند ۲۰۹ پس از نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی به او گفته اند "بنویس که از عملکردم پشیمانم و قول همکاری با وزارت اطلاعات را می دهم". خانم کیانی می افزاید: "وقتی با امتناع من مواجه شدند، به شدت شروع به تهدید کردند، اینکه دوستان و اعضای خانواده ام را دستگیر می کنند. دوباره پیشنهاد همکاری دادند و وقتی با واکنش منفی من مواجه شدند، گفتند از این به بعد شرایط عوض می شود. تو بازجویی ندیدی." به روایت سیما کیانی نهایتا ارعاب و زندان انفرادی به حدی ادامه می یابد که قبول می کند علیه خودش جلوی دوربین "اعتراف" کند: "تاکید می کردند که تنها شرایط آزادی اینکه که از تو فیلمبرداری بشود و گرنه دادسرا نمی بریمت." خانم کیانی روش انجام مصاحبه را چنین توضیح می دهد: "می گفتند در مدت فیلمبرداری به بازجو که در صحنه فیلمبردار حضور دارد نگاه نکن... در طول فیلمبرداری من متکلم وحده بودم... یعنی به صورت سوال و جواب نبود." نازنین زاغری نقل می کند که پس از دوره بسیار دشوار زندان خود در کرمان و پیش از انتقال به بند ۲-الف اطلاعات سپاه در خرداد ۹۵، سعی کرده بودند به طور مخفیانه از او فیلم بگیرند تا وانمود کنند در زندان تحت فشار نبوده. در روایت او آمده: "من را به ساختمانی بردند که منتسب به سپاه بود. وارد اتاقی شدیم که دورتادور آن صندلی بود. محل یک دوربین را شناسایی کردم. سفارش ناهار بسیار مفصل و شکیلی برای من داده شد، اما من گفتم نمی خورم. دوربین هم روشن بود تا فیلمی از من بگیرند که در حال خوردن یک ناهار مفصل هستم." نرگس محمدی در بخشی از کتاب خود، تصریح دارد که بازجویان کوشیده اند او را به جدایی از کانون مدافعان حقوق بشر به ریاست شیرین عبادی و در عوض، برخورداری از امکانات حکومتی وادارند. به نوشته خانم محمدی: "بازجوها اصرار داشتند که از خانم عبادی جدا شوم و در عوض وزارت اطلاعات امکانات زیادی از جمله دفتر و اجازه سفر به خارج از کشور و حضور در نشست ها و حتی برگزاری سمینارها و نشست های حقوق بشری با حضور میهمانان خارجی را به من خواهد داد که همان موقع نپذیرفتم." "صحنه [اعدام] برای من به شکل مصنوعی اجرا شد. مرا به اتاقی با طناب دار منتقل کردند و گفتند که اگر اقرار... نکنم همانجا اعدام خواهم شد. من از ترس بیهوش شدم" 'اگر به جاسوسی و ارتباط نامشروع اقرار نکنی اعدام میشوی' بخشی از شهادت های مندرج در کتاب "شکنجه سفید"، به توصیفات زنان زندانی از تهدیدهایی اختصاص دارد که برای وادار کردن آنها به همکاری وارد می شده. تهدیدهایی که موضوع برخی، حتی اعدام زندانی بوده است. به عنوان نمونه زهرا ذهتابچی که مهر ماه ۹۲ به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شده و حکم۱۰ سال زندان گرفته، از بازجوی خود نقل میکند که: "پرونده ات سنگین است و اتهام محاربه داری. وکیل تسخیری پرونده را خوانده و چون ترسیده قبول نکرده و رفته." خانم ذهتابچی به علاوه، از روزی تعریف می کند که بازجوی اطلاعات به دخترش زنگ زده و گفته "می دانی مادرت اعدامی است؟" و روز دیگری که از بازجوی خود شنیده: "من حکم اعدام تو را چند وقتی است که گرفته ام." آتنا دائمی از شرایط بازجویی در بند ۲-الف اطلاعات سپاه حکایت مشابهی را بازگو می کند. خانم دائمی میگوید پس از بازداشت در مرداد ۹۳: "بازپرس اتهامات را خواند و برگه را به من داد. فکر می کنم ۱۸ الی ۲۰ اتهام نوشته شده بود: اقدام علیه امنیت ملی، اجتماع و تبانی، توهین به مقدسات و... در حین خواندن برگه مدام به اعدام تهدید میشدم... انگار می خواستند با دندان تکه تکه ام کنند... می گفتند انکار نکن. همه چیز را می دانیم. همکاری کنی شاید اعدام نگیری." هنگامه شهیدی در قسمتی از توضیحات خود از شرایط زندان در تابستان ۸۸، از برگزاری یک مراسم ساختگی اعدام در بند ۲۰۹ خبر می دهد. به گفته او: "شاید حدود ساعت ۳ نیمه شب، مامور زن بازداشتگاه مرا بیدار کرد و آماده رفتن شدم. چون دائم تهدید به اعدام می شدم، فکر کردم واقعا ممکن است مرا برای اعدام ببرند. این صحنه برای من به شکل مصنوعی اجرا شد. مرا به اتاقی با طناب دار منتقل کردند و گفتند که اگر اقرار به جاسوسی برای امآی۶ و ارتباط نامشروع با خاتمی و کروبی نکنم همانجا اعدام خواهم شد. من از ترس بیهوش شدم." خانم شهیدی در جای دیگر توضیح می دهد که موفق به شناسایی سرتیم بازجویی خود در همان مقطع شده و پس از آزادی به افشای هویت او در فضای عمومی پرداخته است. او می گوید این بازجو که "بسیار بد بود و فحاشی می کرد و الفاظ رکیک به کار می برد"، یکی از مشاوران سعید جلیلی دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی بوده که در تیم مذاکره کننده هسته ای عضویت داشته. هنگامه شهیدی به خاطر این افشاگری، در ۶ اسفند ۸۸ مجدا بازداشت میشود و بازجوی جدید او را تهدید می کند که "این بار فرق دارد و آن قدر مرا در سلول نگه می دارد تا موهایم مانند دندانهایم سفید شود". به شهادت بسیاری از کسانی که در "شکنجه سفید" به نقل تجربیات خود پرداخته اند، یکی دیگر از محورهای تهدید بازجویان در بندهای امنیتی را، صدمه رساندن به نزدیکان زندانیان تشکیل می داده است. آتنا دائمی می گوید نه تنها بازجویان مدعی شده بودند که خواهران او را به زندان انداختهاند، که یکی از دوستانش را هم واقعا دستگیر کرده بودند: "دوستم... را آوردند و کنار خودشان نشاندند. صدایش را شنیدم و شناختم. می خواستند به من نشان دهند که دوستانم را نیز بازداشت کرده اند." مهوش شهریاری روایت می کند که بازجو زمانی گفته "پسرت هفته ای دوبار می آید مشهد و این خطرناک است و ممکن است در راه سانحه ای پیش بیاید"، و زمانی دیگر در مورد تبعات سفر همسرش به مشهد برای دیدن او هشدار داده: "اگر بیاید فورا به جرم ارتداد دستگیر و اعدام می شود." خانم شهریاری یادآور می شود که در جریان بازجویی، به خود او هم هشدار داده بودند که "زنده از اینجا بیرون نمی روی". به همین ترتیب، زهرا ذهتابچی تاکید دارد که درپی دستگیری او در مهر ۹۲، همسر، دخترش و خواهرش نیز به مدت چند روز بازداشت شده بودند. خانم ذهتابچی با یادآوری تهدید بازجو مبنی بر بازداشت "ده نفر" از اعضای خانواده خود نقل می کند: "همسرم را کتک زده بودند، در حالیکه نه کوچکترین فعالیتی می کرد و نه علاقه ای به کار سیاسی داشت." نیگارا افشارزاده هم روایت می کند پس از آنکه در دی ماه ۹۳ به همراه دو فرزند شش و هشت ساله خود بازداشت شده، بازجوها ادعا کرده اند که "بچهها را تحویل پرورشگاه داده اند". او در جای دیگر می گوید: "یک روز بازجو صدایم کرد و گفت الدار [پسر شش ساله ام] به شدت بیمار است و او را برده اند بیمارستان. گفت: کلیه لازم دارد و دارد میمیرد." خانم افشارزاده ادامه می دهد: "عکس الدار را پرینت گرفته بودند. روی سینه اش یک جای سفید مثل کارت آویزان کرده بودند و چیزی مثل طناب دور گردنش انداخته بودند. وقتی دادند دستم حالم بد شد. از من خواست روی قسمت سفید که مثل کارت از گردن الدار آویزان بود بنویسم 'بدبخت'. من را وادار کردند بنویسم." این شهروند ترکمنستان، در بخش هایی دیگر از مصاحبه خود آورده: "یک بار بازجو آمد و گفت مادر بزرگت آمده بود ایران. دنبال تو. ما او را بازداشت کردیم چون او هم جاسوس بود. یک روز دیگر گفتند: مادر بزرگت مرده... یک روز آمدند و گفتند… مادرت آمده دنبال بچه هایت و داریم می رویم او را هم بازداشت کنیم و بیاوریم اینجا." "عکس [پسرم] را پرینت گرفته بودند. روی سینه اش یک جای سفید مثل کارت آویزان کرده بودند و چیزی مثل طناب دور گردنش انداخته بودند... [بازجو] از من خواست روی قسمت سفید که مثل کارت از گردنش آویزان بود بنویسم 'بدبخت'. من را وادار کردند بنویسم" 'ماموران، شوکر را مستقیم به سر و صورت ما میزدند' در کنار تمام روایت های مندرج در کتاب "شکنجه سفید" از شکنجه های غیرفیزیکی، برخی از شهادت های مندرج در این کتاب از تجربیات ناشی از ضرب و جرح مستقیم از سوی ماموران امنیتی حکایت دارند. به عنوان نمونه، شکوفه یداللهی سرگذشت خود را پس از دستگیری به همراه دیگر دراویش نعمت اللهی در اسفند ۹۶ چنین نقل می کند: "وقتی از قرنطینه [زندان قرچک] برای بیرون رفتن خارج شدیم، اقدام به تحصن کردیم... یک دفعه گارد مخصوص زندان به شکل گروهی به ما حمله کرد... ماموران شوکر را مستقیم به سر و صورت ما میزدند. من آن قدر شوکر خوردم که کاملا بی حال شدم... لباس های تن ما همه تکه و پاره شده بود." خانم یداللهی در عین حال می گوید که در دوران قرنطینه نیز با بدنی زخمی و بدون برخورداری از امکانات پزشکی زندانی بوده: "در من حین بازداشت از ناحیه سر مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و بر اثر ضربه های وارده دچار مشکل شده بودم. یکی از این مشکلات این بود که حس بویایی نداشتم. سرم که شکسته بود دچار عفونت شده بودم و تب داشتم." نازیلا نوری که به همراه شکوفه یداللهی به زندان افتاده، تجربه مشابه بازداشت خود را چنین روایت می کند: "لباس های ما بر اثر ضرب و شتم، خونی و با آب ماشین های آبپاش خیس بود. با همان لباس ها مانده بودیم. بچه ها با سرهای شکسته که خون از سر و صورتشان سرازیر بود به سلول ها منتقل شده بودند... من خیلی کتک خورده بودم و مفاصل دستم آسیب جدی دیده بود. درد شدیدی داشتم." خانم نوری در جای دیگر توضیح می دهد: "برای بازجویی برخی را به آگاهی شاپور بردند. تعدادی از مردان دراویش در آنجا شکنجه ها و ضرب و شتم های عجیب و هولناکی شده بودند." این زندانی می افزاید که پسرش کیارش، که به شانزده سال و نیم حبس محکوم شده، یکی از همین مردان زندانی بوده: "آخرین تصویری که من از او داشتم با جراحت های خیلی عمیق بود. خیلی بعدتر متوجه شدم که کیارش به مدت سه ماه در سلول های آگاهی شاپور بوده و شرایط بسیار وحشتناکی را پشت سر گذاشته... یک ماه تمام را در سلول بدون حتی عوض کردن لباس و هیچ نظافتی گذرانده بود." اشاره ای جداگانه به ضرب و جرح زندانیان، در روایت نرگس محمدی از دیدار با زینب جلالیان در سال ۸۹ و در محل بند ۲۰۹ صورت گرفته است (خانم جلالیان از سال ۸۶ بدون مرخصی در زندان است و به اتهام عضویت در گروه پژاک به حبس ابد محکوم شده). خانم محمدی می گوید: "روزی شکافی را در سرش دیدم و پرسیدم اتفاقی برایت افتاده؟ گفت ماه های متمادی -اگر اشتباه نکنم شش ماه- در سلولهای کردستان بوده. وقتی بازداشت می شود در سلول، بازجویی با لوله چدنی آب بر سرش میکوبد و سرش شکافی عمیقی بر می دارد." نرگس محمدی میافزاید: "بارها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند و بپذیرد که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود." خانم محمدی در عین حال در بخشی از کتاب خود، به بازگویی خاطرات صدیقه مرادی پرداخته که علاوه بر زندانی شدن در دهه ۹۰، در دهه ۶۰ شاهد شکنجه فیزیکی زندانیان در ابعادی متفاوت بوده است. خانم مرادی در بخشی از اظهارات خود، از جمله نقل کرده که با وجود آنکه شماره پایش ۳۷ بوده، به خاطر شلاق خوردن و تورم پا به ناچار با دمپایی شماره ۴۲ راه می رفته، و از تجربیات سخت تر زنانی سخن گفته که "بعد از شکنجه و سلول های انفرادی تعادل روانی و رفتاری شان به هم ریخته بود". وی در این بخش، با ذکر اسامی تعدای از همبندی های سابق، روایت هایی از این قبیل را بازگو کرده: "خانم مرضیه ب ساعت ها زیر پتو با خودش حرف می زد و می خندید... خانمی به نام نسرین، به سمت ما می آمد و دستش را جلو می آورد و می گفت: تو شوهر مرا کشتی؟... می دوید و اسم شوهرش را تکرار می کرد...خانمی به نام آناهیتا که حالش خیلی بد بود، با زنجیر جلوی در بسته می شد که صحنه دردناکی بود." صدیقه مرادی همچنین از دکتری به نام مژگان روایت کرده که "جز نان خشک چیزی نمی خورد و فکر می کرد توی غذا به جای گوشت، گوشت پای تعزیری ها را می ریزند"، از دانش آموزی ۱۷ ساله به نام طاهره که "تمام لباس هایش را پاره می کرد، زیر لامپ می ایستاد و دور خودش می چرخید"، و از خانمی به نام فرزانه، که به توصیف او "کنترلش را از دست داده بود، حمام نمی رفت و وضعیت وحشتناکی داشت". | "بازپرس اتهامات را خواند... فکر میکنم ۱۸ الی ۲۰ اتهام نوشته شده بود... در حین خواندن برگه مدام به اعدام تهدید می شدم... انگار میخواستند با دندان تکه تکهام کنند... میدانستم هیچکس نیست که به دادم برسد. می گفتند خواهرانم را هم بازداشت کرده اند.... میگفتند همکاری کن شاید اعدام نگیری." | روایت نرگس محمدی از 'شکنجه سفید' زندانیان زن |
رشد داعش و واکنش ایران جلال خوشچهره در مقاله ای در اعتماد نوشته: پیشروی نیروهای داعش تا ۱۰۰ کیلومتری بغداد پیامد ناکامی سیاستهای یکسونگر است. عدم مشارکت اکثریت نمایندگان مجلس در همراهی با مالکی در هنگامهیی که همگان بر خطرناک بودن اوضاع توافق دارند، دلالت دارد بر اینکه ظهور و بروز جریانی تروریستی مثل داعش، خلقالساعه نیست و ریشه در بستری از اتفاقات دارد که از پی سقوط رژیم بعث در سال ۲۰۰۳ در این کشور رخ داده است. به نوشته این مقاله: اگر اکنون زمان نقد سیاستهای گذشته نیست و باید برای وضع موجود چاره فوری اندیشید ولی با نگاه به اینکه وضع جاری، محصول سیاستهای یکسونگری است که اقوام عراقی را در کلیت یک ملت از هم دور کرد، لازم است اعتماد و یگانگی میان آحاد اقوام عراقی دوباره احیا شود. به نوشته مقاله اعتماد: در حال حاضر نیروهای داعش بلندپروازانه مدعی اراده پیشروی تا بغداد هستند؛ کردها تنها خود را موظف به حفظ امنیت منطقه خودمختار کردستان کردهاند و المالکی نیز وعده داده است که پس از سرکوب مهاجمان، حساب خود را با همراهان بالقوه و بالفعل تروریستها تسویه خواهد کرد. در این میان آنچه در معرض تهدید قرار دارد همه مردم عراق، تمامیت ارضی این کشور و امنیت منطقهیی است که هرلحظه ممکن است دچار آشوب و از هم گسیختگی شود. حشمت الله فلاحت پیشه در آرمان نوشته: گروه تروریستی داعش نه تنها تهدیدی برای ایران بلکه تهدیدی علیه کل جهان محسوب میشود اما ایران با وجود این که از توان امنیتی لازم برای برخورد با گروههای تروریستی برخوردار است نباید موضوعی را که زمینه شکلگیری ندارد و مبهم و مشکوک است، به صورت سطحی مورد توجه قرار داد. به نظر نویسنده این مقاله: همان کشورهایی که این تهدید را شکل دادهاند بیشترین تبعاتش متوجه خود آنهاست و دلیلی ندارد ایران هزینه امنیت دیگر کشورها را بپردازد لذا داعش یک تهدید بینالمللی است و ایران در قالب مکانیسمها و سازوکارهای بینالمللی باید به مقابله با آن بپردازد ضمن آنکه به نظر میرسد برخی دستگاههای اطلاعاتی در دنیا از گروههایی همچون داعش با اهدافی چون مشغلهسازی علیه ایران استفاده میکنند مقاله آرمان به یاد آورده که: در سال ۷۳ طالبان در اقدامی تحریکآمیز به کنسولگری ایران حمله کرد و در آنجا تعدادی از دیپلماتهای ایران به علاوه خبرنگاری ایرانی را به شهادت رساند. در این میان برخی نیز در داخل تحریک میکردند که ایران باید به طالبان و افغانستان حمله کند که خوشبختانه در آن سال ایران سیاستی معقولانه در پیش گرفت و به گونهای برخورد کرد که شر طالبان گریبان شروع کنندگان این شر را گرفت. کارتون فیروزه مظفری، اعتماد علی بیگدلی استاد روابط بین الملل معتقد است: تجربه تحرکات گروههایی چون القاعده، ایران و آمریکا را بر سر این پدیده به سمت یک توافق نانوشته کشانده است، این توافق نانوشته یک بار در جریان حمله نظامی امریکا و متحدانش به افغانستان رنگ عملیاتی به خود دید و ایران در آن، قسمتی از موقعیت جعرافیایی خود را در اختیار آنها قرار داد. و حالا بار دیگر رییسجمهور ایران درباره احتمال همکاری ایران و آمریکا برای کنترل داعش در عراق گفت که میتوان به این موضوع فکر کرد. به نوشته این مقاله: برداشت خیلی از ناظران از این اظهارنظر، چراغ سبز آقای روحانی برای این همکاری محتمل بود. در ارزیابی شرایط عملی شدن این ائتلاف نخستین نکته مورد اهمیت این است که مشخصا منافع ایران و امریکا در عراق متفاوت است. آمریکا علاقه بسیار زیادی به منابع نفتی عراق دارد و همانطور که در لیبی هم ولع این علایق را نشان داد، بعد از سقوط صدام کوشید تا با نوسازی چاههای نفت عراق از این منابع در راستای منافع خود استفاده کند. برای ما اما عراق اهمیت دیگری دارد، نویسنده اعتماد با اشاره به اینکه عراق منطقه نفوذ ایران محسوب میشود و به راحتی میتوان در این کشور دست به مانورهای سیاسی زد نوشته: امریکاییها مشخصا اعلام کردهاند که در صورت مقابله به مثل با داعش در عراق نیرو پیاده نخواهند کرد و تنها از طریق هوایی به اقدام متقابل در برابر تروریستها دست میزنند. مشخصا همین وضعیت هم برای ایران وجود دارد و اگر تهدیدی از این ناحیه احساس شود به احتمال زیاد ایران نیز با تکیه به عملیاتهای هوایی وارد عمل میشود. مطالبات پلکانی آمریکا کیهان به نقل از رسانه های غربی نوشته: یکی از موارد مورد چالش در گفتگوهای هسته ای موضوع «برنامه موشکی» ایران است. به نوشته این مقاله: محدود کردن برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران بر اساس هیچکدام از موازین و قواعد بینالمللی پذیرفته نیست. نه در معاهده انپیتی به این موضوع اشارهای شده و نه حتی از توافق موقت هستهای ژنو موسوم به «طرح اقدام مشترک»، علی رغم همه نامتوازن بودنش، میتوان چنین برداشتی کرد. افکار عمومی جهانی نیز به هیچ عنوان نمیپذیرند که کشوری را با اتهام واهی و اثبات نشده تلاش برای تولید سلاح هستهای، میتوان از تجهیزات دفاعی متعارف محروم کرد. کیهان بدون ذکر منبع خبر خود نوشته: آمریکاییها مدعیاند، از آنجایی که موشکها ابزار حمل کلاهکهای هستهای هستند پس مرتبط به موضوع بوده و باید برچیده شوند. اگر قرار باشد با چنین استدلال مضحکی کار را به پیش ببرند، چند وقت دیگر باید درس فیزیک را هم از دبیرستان و دانشگاه برچینیم، چرا که تدریس فیزیک هم طی فرایندی ممکن است به سلاح هستهای تبدیل شود! چرا باید به آشتی رسید نعمت احمدی در مقاله ای در شرق به عنوان یک کشاورز باغدار نوشته مسایل فیمابین با ایالات متحده، مشکلات زیادی پدید آورده است. پسته محصولی است مختص ایران و با همین نام در همه جهان شناخته میشود. بیشترین تولید هم تا سال ۱۳۵۷ متعلق به ایران بوده، از سال ۵۸ که تحریم واردات پسته از ایران در آمریکا عملی شد احداث باغ پسته در آمریکا بهعنوان محصولی اقتصادی مورد توجه قرار گرفت؛ کشوری که تا سال ۱۳۵۸ تولیدکننده پسته نبود با سرعت شروع به احداث باغ کرد و هماکنون مقام اول تولید پسته را در جهان از آن خود کرده و رقیب پرقدرتی برای ایران است. به نوشته این مقاله: باغداران ایرانی که درحوادث انقلاب باغات خود را از دست دادند با مهاجرت به آمریکا دراین رشته فعال شدند. نبود رابطه با آمریکا مانع از ورود فناوری پسته آمریکایی به ایران شد، هماکنون باغدار آمریکایی با تکیه بر یافتههای علمی و ترویجی حداقل ۴/۵ تن در هکتار برداشت محصول دارد اما باغدار ایرانی کمتر از یک تن تولید دارد. سرانه تولید در سطح هکتار درآمریکا حداقل چهار تن و در ایران کمی بیش از ۲۰۰کیلوگرم است. این تفاوت ناشی از عدم امکان استفاده از فنون تولید محصول پسته از آمریکا به ایران است. مقاله شرق به این جا رسیده: اکنون جایگاه ایران درجامعه جهانی آنقدر متعالی است که همه کشورها به قدرت ایران اعتقاد و باور دارند در نشستهای ژنو و وین عمده کشورهای جهان یک طرف میز مذاکره و ایران با صلابت طرف دیگر میز مذاکره است. امید است با حفظ موقعیت برترایران بتوانیم پشت میز مذاکره، حق و حقوق ملی خود را در سطح جهانی به اثبات برسانیم تا با حضور فعالتر در خانواده جهانی، کاستیها را به سرعت پرکنیم. کارتون علی جهانشاهی، شرق فوتبال و شادی موضوع گزارش صفحه آخر اعتماد است که آن را با شادی و امید امیخته نوشته با آغاز جام جهانی، شهر رنگ و بوی هیجانانگیزترین و شادیآورترین رویداد جهانی را ندارد. چرا دولت از این فرصت استفاده نکرد تا بستری برای شادی جمعی ملت را فراهم کند؟ محمدعلی ابطحی به اعتماد گفته موفقیت تیم ملی در راهیابی به جام جهانی خود به تنهایی مایه شادی و افتخار است و هیچ موفقیتی جز در دلخوشی و شادی عمومی شکل نمیگیرد. امید و شادمانی مردم را از رویدادهای مهمی مثل حضور در جام جهانی فوتبال نباید دستکم گرفت. انتقامی که از شادی مردم گرفته شد در دنیای مجازی، در ممانعت از ورود خانمها به استودیومها و پخش نشدن مسابقات فوتبال در سینماها بازتاب داشت. البته در سالگرد انتخابات جا دارد از اعضای کابینه انتظار داشته باشیم، وعده امید و نشاط را جدیتر بگیرند و رییسجمهور را در رسیدن به این هدف تنها نگذارند. مازیـار میـری کارگردان در همین باره به اعتماد گفته در خرداد سال گذشته مردم نشان دادند که میخواهند امیدوار و شادمان باشند. پیروزی تیم ملی فوتبال و صعود به جام جهانی هم محصول همین امید بود. اگر سرنوشت انتخابات چیز دیگری شده بود، بیشک نتیجه مسابقات فوتبال هم از آن تاثیر میگرفت و شاید الان اینجا که هستیم، نبودیم. آنچه تیم فوتبال را به جام جهانی رساند، حال خوب مردمی بود که توانستند بار دیگر طعم امید و شادمانی را تجربه کنند. این روزها هم هیچ چیز جز حال خوب مردم و شادی و هیجان و انگیزه آنها نمیتواند پیروزیهای اینچنین را تکرار کند. همه ما خوب میدانیم که تغییر و بهبود زیرساختها و امکانات، به یکباره انتظار زیادی است و دست دولت تنگ است اما بهتر کردن حال مردم و فراهم کردن بستری برای شادی و هیجان جمعی کار دشواری نیست. عباس محمدی اصل جامعهشناس هم در ادامه گزارش به اعتماد گفته شادی را نمیتوان به مردم ترزیق کرد. حس شادی و رضایت زمانی در انسان بروز میکند که بتواند در رابطه هدفمند با دیگر افراد جامعه، در راستای یک هدف مشترک برنامهریزی و حرکت و دستاوردهایش را در پایان ارزیابی کند. با این درک جامعهشناختی از احساس شادی، نمیتوان گفت در شرایط فعلی جامعه ما میتوان مثلا با فراهم کردم امکانی برای تماشای دسته جمعی فوتبال در سینما، به افزایش میزان شادی و رضایت مردم کمکی کرد یا حتی بستری برای آن فراهم آورد. خردادهای مهم جواد دلیری در سرمقاله اعتماد نوشته: حسن روحانی» دیروز در «جشن تولد» یک سالگی انتخاب خود به عنوان رییسجمهوری اسلامی ایران دو گام متفاوت برداشت. درگام نخست؛ «حسن روحانی» رودرروی اصحاب رسانه نشست؛ نشستی که هرچند از لحاظ کارکرد تفاوتی با گذشته نداشت، نه نشستی بود که پرسش چالشی مطرح شود نه محلی برای نقد صریح دولت اما با این حال رییسجمهور صریح و روشن برخی دیدگاهها و دغدغههای خود را مطرح کرد. گفت که مهمترین دغدغهاش پایان حاشیهسازی برای دولت است. روحانی بار دیگر بر «تعامل و تعادل» تاکید ورزید تا نشان دهد همچنان دغدغه «افراط و تفریط» را دارد. مذاکرات هستهیی هم محور دیگری از سخنان او بود. مهمترین سخنانش درباره این بود «میتوان به توافق رسید»، «شرایط قبل از مذاکرات تکرار نخواهد شد»، «دشمنتراشی نخواهیم کرد»، «رابطه خارجی ما با مذاکرات گره نخورده است»، «ما در مذاکرات اختلاف داریم اما در حق غنیسازی و لغو تحریمها تفاهم داریم»، «اگر توافقی صورت گیرد، تحریمها حتما باید برداشته شود.» به نوشته سردبیر اعتماد: او رقیبان شناسنامهدارش را به احترام دعوت میکند و حرف آنها را میشنود، از تخریبی میهراسد که ریل قطار پیشرفت کشور را منهدم میکند. برای روحانی میان این دو تفاوتهاست. اما گام دوم.این تفاوت درست در رفتار صبح و ظهر رییسجمهور نمایان شد. در برابر تذکری که به تخریبها داد، از همان سالن کنفرانس خبری به ضیافتی رفت که هفت رقیب انتخاباتی خود را دعوت کرده بود. یک ضیافت صمیمانه که در آن روحانی مشورت کرد، نقد شنید و انتقاد کرد و در پایان متحدانه با یکدیگر عکس یادگاری گرفتند که نشان از همدلی و وحدت در عین تفاوت دیدگاه و سلیقه باشد. فضل الله یاری در سرمقاله ابتکار به سالگرد انتخابات خرداد ۹۲ و انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری اشاره کرده و نوشته: حسن روحانی مانند برخی دیگر از شخصیتها و حتی برخی دیگر از حوادث تاریخی مربوط به نظام جمهوری اسلامی مولود ماه خرداد است و در این ماه گویا اعداد نیز بازی خود را دارند تا به ما چیزی را یادآوری کنند.۲ خرداد خرداد، ۲۲ خرداد و۲۴ خرداد؛ سه نقطه پر رنگ در حوادث دو دهه اخیر این ماه پرحادثه اند و عجیب این که در یک بازی ریاضی مورد سوم، حاصل جمع دو مورد اول است که خود میتواند به ما کمک کند تا تحلیلی از شرایط امروز ایران و البته دو دهه گذشته داشته باشیم. نویسنده با اشاره به انتخابات دوم خرداد ۷۶ که منجر به پیروزی اصلاح طلبان شد و ۲۲ خرداد هشت سال بعدش که به انتخاب محمود احمدی نژاد رسید نوشته: انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ اوج این تندروی بود که هم او و هم حامیان اصولگرای وی از آن استقبال کردند و برطبل آن کوفتند. در سوی دیگر مقابله کنندگان با آنان؛ که معترضان به نتایج اعلامشده انتخابات ریاست جمهوری دهم بودند، روز پرحادثه دیگری در تاریخ ماه خرداد و البته جمهوری اسلامی رقم زدند. نتیجه گیری سرمقاله ابتکار این است که: اما حوادث رفته بر دو روز خردادی پیشازاین،گویی یک حاصل جمع داشت و آن در یک هفته مانده به پایان خرداد ۹۲ به دست آمد. ۲۴ خرداد تنها حاصل جمع تصادفی اعداد این دو روز نیست، بلکه در به دست آمدن آن، هم تندروهای طرفدار دو خرداد ۷۶ نقش داشتند به هم حامیان اصولگرای احمدی نژاد در روز ۲۲ خرداد ۸۸. آنان با درس گرفتن از آن دو روز تاریخی به یک نقطه رسیده بودند که در شعارهای حسن روحانی تجلی یافته بود.اعتدال. پست کندن در زمین فوتبال شهرام شهیدی در ستون طنز اعتماد نوشته: در همه میدانها جهان وارد نبرد شده. در والیبال که بچههای ما گل کاشتند و پوست برزیل را کندند. (برزیل به مثابه هلو و ما هلو پوست کن) در فوتبال هلند پوست اسپانیا را کند. (هلند در نقش پوست کن و اسپانیا در نقش هلو) اما در عراق داعش فرت و فرت پوست میکند. در خبرگزاریها آمده بود داعش بعد از بریدن سر یک سرگرد عراقی توییت کرده این هم توپ ما برای فوتبال. خدا رحمت کند خدابیامرز دایی جان ناپلئون فقید را که همیشه میگفت حماقت مرز ندارد. ما فکر میکردیم کسی که بفهمد فوتبال و جام جهانی چیست و توییت کردن بلد باشد حداقل از اندکی شعور لازم برای زندگی برخوردار است. بنابراین ما هم از خیر طنز نوشتن بر موضوع داعش میگذریم. به یک نفر گفتند پنیر نخور خنگ میشوی. گفت خنگ چی هست؟ گفتن هیچی بخور بخور. حالا حکایت داعش است که بهتر است بنشیند پنیرش را بخورد. طنزنویس اعتماد در نهایت نوشته: حجاریان گفته باید به احمدینژاد و میرکاظمی و... میدان حرف زدن بدهند، چون هرچه بگویند به نفع روحانی است. ما هم تا جایی که به دوستان میدان حرف زدن بدهند مشکلی نداریم و آزادی بیان را ارج مینهیم اما بالاغیرتا به آنها آزادی عمل ندهند که باز همان آش میشود و همان کاسه. کارتون محمد طحانی، آرمان | روزنامه های امروز پیشروی های داعش در عراق را به عنوان مهم ترین گزارش های خود در صفحات اول نقل کرده و به دیدار حسن روحانی با رقیبان انتخاباتی خود اهمیت داده اند. | بررسی روزنامه های صبح یکشنبه -۲۵ خرداد |
نوبل ادبیات امسال خالی از جنجال نبوده آکادمی نوبل با انتخاب ﺍُﻟﮕﺎ توکارچوک به عنوان یک نویسنده "زن" برای نوبل ادبیات ۲۰۱۸ تلاش کرد خاطره تلخ یک جنجال جنسی که منجر به تعویق اهدای جایزه شده بود را پشت سر بگذارد. اما همزمان این آکادمی با انتخاب پیتر هاندکه -یک نویسنده بحثبرانگیز- برای نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹، خود را وارد یک جنجال دیگر کرد و فهرست جنجالهای آکادمی نوبل طولانیتر شد. کمیته ادبی آکادمی نوبل، به دلیل اتفاقاتی که در سال ۲۰۱۸ برایش افتاد، فرصتی غیرمعمول داشت تا همزمان دو نویسنده را به عنوان برندگان دو سال انتخاب کند. خیلیها امیدوار بودند که این فرصت استثنایی منجر به انتخابهای استثنایی شود. قطعا زنان از آنچه اعلام شد رضایت دارند اما این رضایت، مانع از زنده شدن بعضی از انتقادهای قدیمی به آکادمی نوبل نشده است. با وجود آن که آکامی نوبل تلاش کرد با معرفی یک نویسنده زن و یک نویسنده مرد، به نوعی بر "برابری زن و مرد" تأکید کند اما اولین انتقادی که مطرح شده این است که چرا آکادمی نوبل، پای خود را فراتر از اروپا نگذاشته است. دوم این که، چرا هر دو انتخاب، از میان زبانهایی است که جزء زبانهای بیشتر ستایش شده کمیته ادبی آکادمی نوبل هستند. اما مهمترین و تندترین انتقادها، موج خشمی است که علیه انتخاب پیتر هاندکه، نویسنده اتریشی به پا شده و تقریبا انتخاب ﺍُﻟﮕﺎ توکارچوک را تحت الشعاع قرار داده است. آکادمی نوبل عقاید سیاسی هاندکه را از ارزش ادبی آثارش جدا میکند خیلیها، به ویژه مقامات کشورهای استقلال یافته یوگسلاوی سابق، اهدای جایزه نوبل به پیتر هاندکه را به عنوان حامی صربها در جنگهای بالکان محکوم کردهاند. آنها میگویند اتهام آقای هاندکه فقط حمایت او از صربها یا سخنرانی در مراسم خاکسپاری اسلوبودان میلوشویچ - رئیسجمهوری سابق صربستان که به نسلکشی و جرایم جنگی متهم بود - نیست، بلکه "نفی" جنایت علیه بشریت است که در جنگهای بالکان روی داد. میلوشویچ و فرانیو توجمان، ژنرال کروات، از بازیگران اصلی جنگهای یوگسلاوی و متهم به بازگرداندن دوباره خشونت ناسیونالیسم افراطی به اروپا بودند. دادگاه بینالمللی لاهه میلوشویچ را به جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت و قتلعام محکوم کرد و او در زندان درگذشت. هاشم تاچی، رئیس جمهوری کوزوو، پس از اعلام برندگان جایزه نوبل ادبیات در توئیتر خود نوشت: "هاندکه انتخاب کرد که از عاملان نسلکشی در بوسنی و کوزوو دفاع کند. تصمیم جایزه نوبل برای قربانیان بیشمار [این نسلکشی] رنج عمیق به همراه آورده است." ادی راما، نخست وزیر آلبانی هم در شبکههای اجتماعی نوشت: "من هیچ وقت فکر نمیکردم که به خاطر یک جایزه نوبل بالا بیاورم." او با "شرمآور" خواندن انتخاب پیتر هاندکه به عنوان برنده نوبل ادبیات، اضافه کرد که به نظر میرسد "بدنامی" به یک "ارزش جدید" تبدیل شده است: "نه، ما نباید به نژادپرستی و نسلکشی تا این حد بیاعتنا باشیم." شفیق جعفروویچ، عضو شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین نیز این انتخاب را "ننگین" خواند و با انتشار بیانیهای نوشت که کمیته ادبی نوبل "از نظر اخلاقی کاملا گمراه شده است." دینو مصطفیک، کارگردان بوسنیایی نیز در توئیتر نوشت: "هاندکه برنده جایزه نوبل، کشتار سربرنیتسا را انکار و در خاکسپاری میلوشویچ شرکت کرد." در کشتار سربرنیتسا، در عرض چند روز، هشت هزار مرد و پسر مسلمان کشته شدند؛ کشتاری که دادگاه لاهه "نسلکشی" در نظر گرفت. موج انتقادات به هاندکه، انتخاب ﺍُﻟﮕﺎ توکارچوک را تحت الشعاع قرار داده است انجمن مادران سربرنیتسا از آکادمی نوبل خواسته "هر چه زودتر" جایزه خود را از هاندکه پس بگیرد و تصمیم دیگری بگیرد. نرمین تولیک، بازیگر بوسنیایی هم که در محاصره سارایوو از سوی نیروهای صرب بشدت زخمی شد، در توئیتر با گذاشتن علامت تهوع در کنار خبر اهدای جایزه نوبل به هاندکه این تصمیم آکادمی نوبل را محکوم کرد. محاصره سارایوو در سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ منجر به کشته شده یازده هزار نفر شد و طولانیترین محاصره پایتخت یک کشور در تاریخ معاصر توصیف شده است. رسانههای این کشورها نیز به اهدای جایزه نوبل ادبیات به پیتر هاندکه واکنش منفی نشان دادهاند. کوها دیتوره (Koha Ditore)، مهمترین روزنامه چاپ کوزوو، تیتر اصلی خود را به این موضوع اختصاص داد و آن را "بزرگترین رسوایی در استکهلم" توصیف کرد. این روزنامه نوشت که هاندکه در طول سالهایی که جنگ از اسلوونی به کرواسی و سپس به بوسنی هرزگووین و در نهایت به کوزوو رسید، "کورکورانه طرفدار صربها" بود. بیشتر بخوانید: این روزنامه نوشت این اقدام هاندکه در آلمان با "طرفداری از نازیها" یکسان در نظر گرفته شد و او نه تنها ابراز پشیمانی نکرده بلکه همواره "ناسیونالیسم صرب" را ستایش کرده است. هاندکه در سال ۱۹۹۶، یک سال پس از پایان جنگ کرواسی و بوسنی، پس از سفر به صربستان، هجونامهای را با عنوان "عدالت برای صربستان" در دو شماره روزنامه آلمانی زودویچه تسایتونگ منتشر کرد که جنجال بسیاری بویژه در داخل آلمان برانگیخت. او در این هجونامه نوشت: "به اصطلاح افکار عمومی جهان، در این جنگ خیلی زود روی کاغذ نقشهای متجاوز و تجاوزشده را حک کرد، بیگناهی قربانی و خباثت [طرف مقابل]." هاندکه خبرنگاران رسانهها در جنگهای بالکان را "سگهای جنگ" نامید که جانبدارانه به گزارش جنگ میپردازند و "شغل نوشتن خود را با قضاوت یا عوامفریبی مخلوط میکنند." در آلمان، پیتر اشنایدر اولین نویسنده آلمانی بود که این موضعگیری پیتر هاندکه را با نوشتن مقالهای در نشریه اشپیگل محکوم کرد و نوشت هاندکه دارد "به تنهایی با نظر همه جهان" میجنگد و "پاسخ جدیدی برای مسئولیت جنگ، جنایات جنگی و مجرمان" مییابد. هاندکه معتقد بود که صربها نقش چندانی در شروع و ادامه جنگ نداشتند و جداییطلبان و دیگر ملتهای یوگسلاوی سابق آنها را به سمت جنگ سوق دادند: "آیا آن کسی که جنگ را آغاز میکند، همانی است که مسبب جنگ است؟" اما اشنایدر به هاندکه پاسخ داد که "تقریبا همه متجاوزان تاریخ، از جمله آدولف هیتلر که آخرین نفر نیست، میگویند که به تحریک واکنش نشان دادهاند." مارسل افولس، کارگردان فرانسوی نیز با چاپ مقالهای در شماره ۲۲ ژانویه همان سال در یک روزنامه برلینی، از هاندکه درباره خواست که به گزارشها درباره کشته شدن حدود چهل روزنامهنگار در جنگ بالکان توجه کند. مارسل افولس برخلاف هاندکه، طرفدار خبرنگاران جنگ بود و فیلمی را نیز برای ستایش کار خبرنگاران در زمان محاصره سارایوو ساخت. جنجالی که پیتر هاندکه ساخته بود، خیلی زود از مرزهای آلمان عبور کرد و به دیگر مناطق اروپا گسترش یافت و به صربها اجازه داد که از "جنایات آلمان علیه صربها در دو جنگ جهانی" بگویند که "دیگر در آلمان فراموش شده است." جنگهای داخلی در یوگسلاوی سابق به فاجعه انسانی منجر شد در آن زمان، آلمان برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، در چارچوب ناتو وارد منازعات منطقه بالکان شده بود. انتقادها علیه هاندکه به حدی اوج گرفت که حتی روزنامه "فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ"، نوشت پیتر هاندکه در سفرش به صربستان "در جستوجوی آلمان" بود؛ آلمانی که "قدیمی بود، واقعی، جنگجو." هاندکه هیچگاه از مواضع خود عقبنشینی نکرد. او در خاکسپاری میلوشویچ در سال ۲۰۰۶ شرکت کرد و در سخنانی به کنایه گفت: "این به اصطلاح جهان، همه چیز را درباره یوگسلاوی و صربستان میداند. به اصطلاح جهان همه چیز را درباره میلوشویچ میداند. و به همین دلیل است که به اصطلاح جهان، امروز اینجا غایب است." این اظهارات هاندکه بار دیگر واکنش محافل فرهنگی و روشنفکری اروپا را برانگیخت. مدیریت کمدی-فرانسز، مهمترین سالن تئاتر در پاریس، اجرای یکی از تئاترهای هاندکه را که برای سال ۲۰۰۷ برنامهریزی شده بود، لغو کرد. در همان سال، در دوسلدورف، جایی که جایزه هاینریش هاینه اهدا میشود جنجال به پا شد. این جایزه آن سال به هاندکه تعلق گرفت اما شورای شهر دوسلدورف از اهدای آن خودداری کرد. همزمان دو عضو هیأت داوران این جایزه در اعتراض به انتخاب هاندکه کنارهگیری کردند. بالاخره خود هاندکه تصمیم گرفت این جایزه را قبول نکند. در فرانسه نیز نشریه "نوول آبزرواتور" در ششم آوریل ۲۰۰۶ مطلبی را علیه شرکت هاندکه در خاکسپاری میلوشویچ منتشر کرد، اما دادگاه پاریس این نشریه را به خاطر بیحرمتی به این نویسنده به پرداخت جریمه نمادین یک یورو محکوم کرد. در سال ۲۰۱۱ نیز وقتی جایزه ۲۵ هزار یورویی "کاندید" در فرانسه به این نویسنده تعلق گرفت، گروه صنعتی کلبوس که حامی مالی این جایزه بود، از پرداخت این مبلغ به هاندکه خودداری کرد. با این حال، هاندکه در این سالها حامیانی نیز داشت. اصلیترین حامیان سیاسی این نویسنده در خود صربستان بودند. او در سال ۲۰۱۲ به عضویت آکادمی علوم و هنرهای بلگراد انتخاب شد. همچنین زمانی که اجرای تئاتر هاندکه در پاریس لغو شد، هنرمندان و نویسندگانی چون امیر کوستوریتسا و پاتریک مودیانو از او حمایت کردند. اکنون نیز آکادمی نوبل نشان داد که موضعگیریهای سیاسی هاندکه را با اهمیت آثار ادبی این نویسنده قاطی نمیکند. آندرش اولسون، دبیر پیشین آکادمی نوبل درباره انتخاب هاندکه گفت: "این یک جایزه ادبی است نه سیاسی. هاندکه یک نویسنده بسیار بزرگ است که آثار ارزشمندی از خود برجای گذاشته، او فقط به این دلیل است که جایزه گرفته." "قطعا درباره جنجالها [در آکادمی] بحث میشود، حتی درباره جنبههای سیاسی اما این بحثها نمیتواند تأثیری بر نتیجه بگذارد." هاندکه گفته بود نوبل برای برنده آن "قدیسسازی دروغین" به همراه میآورد خود پیتر هاندکه زمانی خواهان برچیدن نوبل ادبیات شده و گفته بود نوبل برای برنده آن "قدیسسازی دروغین" به همراه میآورد اما پس از اعلام اهدای جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ به او، تصمیم آکادمی نوبل را "بسیار شجاعانه" خواند و از آن استقبال کرد. رسانههای صربستان نیز این جایزه را جایزهای به "دوست صربها" خواندند. پیتر هاندکه که اکنون ۷۶ سال دارد، دور از وطن و زبان مادریاش در حومه پاریس زندگی میکند. او چند سال پیش درباره جنجالهایی که درباره موضعگیریاش در جنگهای بالکان به وجود آمده، گفت: "برای حرف زدن در این باره، باید زمانش فرا رسد. طرف مقابل هم باید گوش شنوا داشته باشد تا این که گفتوگو به یک جدل ایدئولوژیک ملالانگیز تبدیل نشود. همانطور که گوته گفته باید چرخ درد و شادی در سینه بچرخد. آن وقت میتوانیم دربارهاش حرف بزنیم." | گرچه هیچ خلل "ادبی" بر انتخابهای آکادمی نوبل برای جوایز ادبی سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ وارد نیست اما این جوایز از "حواشی غیرادبی" این آکادمی نکاست. | نوبل ادبیات؛ گذر از رسوایی جنسی و بازگشت به جنجال سیاسی |
بر اساس گزارشها از افغانستان تعدادی دیگر از سربازان ناتو و اردوی ملی افغانستان در این عملیات زخمی شده اند. مقامات ناتو در خصوص این عملیات توضیحات بیشتری ارایه نداده اند. همزمان و در تحول دیگری در یک انفجار انتحاری در اطراف کابل، پایتخت افغانستان، دو سرباز ناتو زخمی شده اند. براساس گزارشها در این حمله بمبگذار انتحاری کشته شده است. روز گذشته (پنجشنبه 5 ژوئن) در اثر انفجار یک بمب در ولایت پکتیکا، در جنوب شرق افغانستان یک سرباز وابسته به ناتو کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند. این بمب در کنار جاده ای در ولسوالی وازه خوا کار گذاری شده بود. خدمات | مقامات پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، می گویند که دو سرباز این نیروها در خلال یک عملیات در شرق افغانستان کشته شده اند. | ادامه خشونتها در افغانستان |
بنیاد نیمور (Nemours Foundation) از قدیمیترین سازمانهای غیرانتفاعی است که هدفش آگاهیرسانی درباره سلامت کودکان و نوجوانان است. آلفرد دوپونت (Alfred I. du Pont) این مرکز را در سال ۱۹۳۶ در شهر جکسونویل در ایالت فلوریدا بنا نهاد. وبسایت این بنیاد در پژوهشی از بیش از دو هزار کودک و نوجوان سوالاتی درباره مسائل سیاسی پرسید. مسائلی از قبیل اینکه درباره انتخابات چه فکر میکنند و چگونه انتخابات بر زندگی آنان تاثیر میگذارد؟ نتایج این پژوهش شگفتآور است؛ ۷۵ درصد کودکان و ۷۹ درصد نوجوانان در پاسخ به این پرسش که آیا آنان فکر میکنند نتایج انتخابات منجر به تغییر زندگیشان میشود، گفتند بله. در همین پژوهش نزدیک به نیمی از نوجوانان باور داشتند که در انتخاب گزینه نهاییِ مامان-باباها تاثیر گذار بودهاند. در این پژوهش، بیشتر نوجوانان مسائلی همچون قیمت سوخت و غذا، آموزش و پرورش، مراقبتهای بهداشتی، جنگ و محیط زیست را بسیار مهم ارزیابی کردند. پس ظاهرا مسائل سیاسی فراتر از انتظار ما در ذهن فرزندانمان اهمیت دارد. دورانهایی از زندگی ما ممکن است سیاسیتر باشد؛ رویدادهایی مثل انتخابات و جنبشهای مدنی میتواند بحثهای سیاسی را سر سفره داغتر کند. در چنین مواقعی همه جا پر است از گفتگوهای سیاسی. از تلویزیون و روزنامهها گرفته تا وبسایتها و شبکههای اجتماعی. حتی در مهمانیها و دورهمیها هم گفتگوهای سیاسی اوج میگیرد. در جهان امروز سخت است که جلوی اطلاعات را بگیریم؛ اطرافمان را انبوهی از دادهها فرا گرفته و اتفاقات مهم سیاسی هم کم نیستند. استراتژی سانسور اما مانع دسترسی فرزندانمان به اطلاعات نمیشود. احتمالا همه ما از دوران کودکی خود خاطرهای از دور زدن سانسور داریم. کودکان بسیار کمتر از بزرگترها تحمل مخفی کاری را دارند. مخفی کاری اضطراب کودکان را افزایش میدهد. آنها همیشه به دنبال پاسخهای شفاف هستند. حس کنجکاوی در کودکان بسیار برانگیخته است و باید آن را ارج نهیم. پرسشگری کودکان و نوجوانان یعنی سلامتی و شادابی ذهنشان. کنجکاوی در انسان پدیدهای تکاملی است؛ هر چقدر بیشتر بدانیم شانس بقای بیشتری داریم. پیشنهاد بیشتر کارشناسان این است که با کوچکترها گپ سیاسی بزنیم. چنین گفتگوهایی، تفکر انتقادی را در آنان تقویت میکند؛ اعتماد به نفشسان را بالا میبرد و برایشان آموزنده است. به علاوه میتواند راهی باشد تا پیشفرضهای کودکانمان را بررسی کنیم و اگر ترسی دارند آرامشان کنیم. در این جا سیزده راهکار برای برقراری و هدایت گفتگوهای سیاسی با کوچکترها را مرور میکنیم. بیشتر پیشنهادها محدوده سنی شش تا هفده سال -دوران دانشآموزی- را در بر میگیرد؛ البته برخی از این توصیهها را با تغییراتی میتوان در موقعیتهای متفاوت به کار برد. با توجه به رده سنی یاد شده، به قرارداد از واژه کودک برای ارجاع به پیش از بلوغ استفاده میکنیم و از نوجوان برای افراد در حوالی و پس از بلوغ. اگر شما زیر ۱۷ سال هستید و مشغول خواندن این مقاله، نگران نباشید. در واقع شما میتوانید خودتان این توصیهها را پیگیری کنید. اگر خواهر، برادر یا نوهای در این سن و سال داریم نیز شاید بتوانیم هر از چندگاهی این راهکارها را به کار گیریم. ۱. گفتگوهایمان را با پرسش آغاز کنیم اگر میخواهیم اندیشه سیاسی را در کوچکترها تقویت کنیم میتوانیم هر از چند گاهی خودمان باب بحث را با آنان باز کنیم. گفتگو را میتوان با پرسشهایی آغاز کرد که تفکر انتقادی و انتزاعی را هدف قرار میدهد. حتی میتوان زمانهای مشخصی را برای گپ و گفتهای سیاسی اجتماعی خانوادگی مشخص کرد. وقتی در این بحثها فرزندانمان احساس کنند آزادانه میتوانند نظراتشان را در میان بگذارند، بیشتر و بیشتر درگیر آن خواهند شد. قرار نیست سوالاتمان مستقیما درباره مسائل سیاسی روز باشد. بهتر است تجربه های شخصی و ارزشهای خانوادگی را در این گونه پرسشها مد نظر قرار دهیم. به عنوان نمونه چند پرسش از این دست را با هم مرور میکنیم. هر کدام از این پرسشها میتواند موضوع یک دورهمی خانوادگی باشد. ۲. لحن بچهگانه را کنار بگذاریم وقتی مسئله جدی است لحنمان هم باید جدی باشد. باید همانگونه که با یک برزگسال صحبت میکنیم با کوچکترها حرف بزنیم. لازم نیست مثلا صدایمان را نازک کنیم چون با "بچه" صحبت میکنیم. کودکان و بویژه نوجوانان ناراحت میشوند از اینکه در گفتگوهای جدی دست کم گرفته شوند. ساده سخن گفتن یک چیز است، تغییر لحن و صدا چیزی دیگر. با زبانی ساده و شفاف سخن بگوییم همراه با لحنی دوستانه و محکم. ۳. درباره مسائل سیاسی صحبت کنیم نه سیاست به طور عام مسئله سیاسی را به شکلی مشخص مطرح کنیم و قوانین را با زندگی بچهها ربط بدهیم. آنها هم مثل بزرگترها هر روز با دولت سر و کار دارند. از آسفالت خیابان و وسائل بازی در پارک محله گرفته تا امکانات کلاس درس همگی وابسته است به تصمیمهای سیاستمداران بومی و کشوری. در نتیجه وقتی در انتخابات یا اعتراضات سیاسی شعارهایی داده میشود، فرصتی است تا آن شعارها را در ارتباط با زندگی شخصی آنان توضیح دهیم. همانگونه که پیشتر ذکر شد برای کودکان هم مسائلی همچون قیمت سوخت و غذا، آموزش و پرورش، مراقبتهای بهداشتی، جنگ و محیط زیست مهم است. سخن گفتن درباره سیاست به طور عام ممکن است برای کودکان بسیار خسته کننده باشد زیرا هنوز چهارچوبی در ذهنشان برای سنجش آن ندارند اما مسائلی مثل اینکه آیا سال تحصیلی باید طولانیتر باشد یا کوتاهتر یا امتحانات مدارس باید چگونه باشد، از آنجا که به زندگیشان مربوط است میتواند موضوع بحث باشد. پرسشهایی از این دست کودکان را به تفکر وا میدارد و بالطبع بیشتر درباره نقششان در جامعه میاندیشند. لازم نیست در قامت یک فیلسوف و تحلیلگر سیاسی برای کودکانمان ظاهر شویم حتی اگر واقعا تحلیلگر سیاسی هستیم. بگذاریم خودشان به نتیجه و قضاوت برسند. ۴. از گفتار منفی پرهیز کنیم احساسات شدید در فصول داغ سیاسی میتواند اختلاف نظرهای زیادی را در پی داشته باشد. در چنین فرصتهایی میتوانیم به فرزندانمان نشان دهیم که چگونه میتوان تفاوت عقیده را محترمانه و قاطع بیان کرد. مثلا در دوران انتخابات میتوانیم به آنان بگوییم از کدام برنامهها و عقاید نامزد مورد علاقهمان خوشمان میآید و چه چیزهایی را درباره کاندیداهای دیگر و مواضعشان دوست نداریم و چرا. تشویقشان کنیم آنان نیز چنین کنند. بهتر است بر روی ویژگیهای مثبت نامزد مورد حمایتمان تمرکز کنیم. درباره آنچه طرفدارش هستیم سخن بگوییم تا آنان نیز چنین کنند. در بحث به فرزندمان شخصیت ببخشیم. از به کار بردن زبانی که کلیشههای منفی را درباره کودکان و نوجوانان تقویت میکند پرهیز کنیم. "دهانش بوی شیر میدهد"، "کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد"، "بچهبازی نیست که"، "طفل معصوم" و عباراتی از این دست مناسب گفتگوی جدی نیستند. ۵. جایمان را در بحث عوض کنیم در گفتگو با نوجوانان جایمان را گهگاه در بحث عوض کنیم بویژه هنگامی که اختلاف نظر داریم. از هم بپرسیم اگر به جای او بودیم چه دلایلی برای قانع کردنش ارائه میدادیم. چنین راهکاری کمک میکند بیاموزیم اصل گفتگو ارزشمندتر از این است که چه کسی درست میگوید. به علاوه بگذاریم گاهی اوقات آنان گفتگو را پیش ببرند. ۶. قوت قلب ببخشیم گاهی اوقات ممکن است کودکان و نوجوانان با شنیدن سخنان سیاستمداران درباره مسائلی همچون بازار کار، بیکاری و جنگ نگران و بیقرار شوند؛ از ترس اینکه چه ممکن است سر خانه و کاشانهشان بیاید. به نگرانیهایشان با دقت گوش کنیم. به آنان قوت قلب ببخشیم و دیدگاه خودمان را با آنان در میان بگذاریم. مثلا اگر در همان دوران مشکلات مالی داریم، با آنان صادق باشیم و با زبانی مناسب سن و سالشان به آنان بگوییم که برای حل مشکلات در حال انجام چه کارهایی هستیم. در زمانهای انتخابات یا اعتراضات به آنها یادآوری کنیم که انسان ممکن است برای بردن یا باختن هر کاری بکند اما لزوما آن کارها عقلانی و اخلاقی نیستند. مطمئن باشیم آنان ما را بسیار خوب درک خواهند کرد چون معنی برد و باخت را خوب میدانند. ۷. گمان نکنیم از کوچکترها خیلی بیشتر میفهمیم بسیاری از پژوهشها بروشنی نشان میدهد که کوچکترها از آنچه میپنداریم بسیار باهوشترند. به علاوه آنان کمتر در دام تعصبات ذهنی گرفتارند چون جهتگیریهای ذهنیشان هنوز به طور کامل شکل نگرفتهاند. اتفاقا با شنیدن قضاوت آنان میتوانیم جهتگیریهای خودمان را بهتر بشناسیم. عناوین و برچسبها ما را بیشتر مرعوب میکنند تا کودکانمان. بر چسبهایی مثل راست و چپ ممکن است برای ما یادآور خیلی چیزها باشد در حالیکه ذهن کوچکترها نسبت به آن عناوین و برچسبها خالی از هر گونه پیشفرض است. بیدلیل نیست که از قدیم گفتهاند حرف راست را باید از بچهها شنید. ۸. اخبار روزانه و مناظرههای سیاسی را در کنار یکدیگر تماشا کنیم به جای اینکه تلویزیون یا اینترنت بیست و چهارساعته مشغول پخش اخبار باشد بهتر است ساعات مشخصی را به دیدن اخبار و برنامههای سیاسی اختصاص دهیم. برخی اوقات میتوانیم در کنار فرزندانمان این برنامهها را تماشا کنیم. بعد از برنامه هم میتوان دربارهاش به گفتگو و تبادل نظر پرداخت. به طور مرتب به آنان یادآوری کنیم که قرار نیست هر چیزی را که میخوانیم یا میشنویم باور کنیم. ۹. درباره باورهای سیاسیمان توضیح دهیم در گفتگوهایمان با نوجوانان درباره اینکه باورمان چیست و چراییاش سخن بگوییم. از آنها بپرسیم درباره آن مسئله چگونه فکر میکنند. این نشان میدهد که عقاید آنان و اینکه چه چیزی در ذهنشان میگذرد برای ما ارزشمند است. اگر باورشان با ما متفاوت است فرصتی است عالی برای آموزش هر دو طرف. اینجاست که میتوانیم بپرسیم چرا آنگونه فکر میکنند؟ آیا میتوانند با چند مثال و نمونه از باورشان پشتیبانی کنند؟ درگیر کردن کودکان و نوجوانان با چنین سوالاتی به آنان کمک میکند که هم عقایدشان پرورش پیدا کند هم بتوانند آنان را بیان کنند. ۱۰. به تمسخر حساسیت نشان دهیم ممکن است در برنامهای، نوشتهای یا مناظرهای سیاستمداران به مسخره کردن هم بپردازند و بر روی یکدیگر اسم بگذارند. لازم است در چنین مواردی واکنش نشان دهیم. حتی اگر این عبارات در باره چهرهای سیاسی گفته شود که ما با وی مخالفیم. حساسیتهای ما در شکلگیری جهتگیریهای ذهنی فرزندانمان تاثیر بسیاری دارد. باید مراقب باشیم که به چه چیزهایی واکنش نشان میدهیم. کوچکترها پدیدههایی مثل اسمگذاری و مسخرهکردن را شاید در مدرسه نیز تجربه کنند. با مشاهده چنین رفتارهایی از سوی سیاستمداران ممکن است آنها نیز در مدرسه دست به تکرار و تقلید بزنند. برایشان توضیح دهیم که برخی سیاستمداران برای اینکه جهت بحث را عوض کنند یا رقیبشان را خراب کنند مرتکب چنین رفتارهایی میشوند. تاکید کنیم که اسم گذاشتن روی دیگران و دست انداختنشان نه در خانه نه در مدرسه نه در هیچ جای دیگری پسندیده نیست. به آنان آموزش دهیم که میتوانند محترمانه مخالفت کنند و لزومی به مسخره کردن دیگران در گفتار و نوشتار نیست. ۱۱. ارزش اندیشه و پژوهش را مرتب یادآوری کنیم قبل از پاسخ دادن به هر پرسشی فکر کنیم و به آنان بگوییم که باید درباره سوالشان فکر کنیم. اینگونه ارزش اندیشیدن را برایشان برجسته میکنیم. در صورتی که پاسخی نداریم به جستجو و تحقیق بپردازیم. اینگونه ارزش کاوش برایشان برجسته میشود. هر سوالشان فرصتی است بینظیر برای آموختن. میتوانیم در کنار هم تحقیق کنیم درباره پرسشهایی مثل اینکه فرایند و قوانین مربوط به انتخابات و اعتراضات در کشورهای دیگر چگونه است؟ چرا رای و نظر هر فرد مهم است؟ اهمیت انتخابات و اعتراضات در چیست؟ افراد چگونه میتوانند نامزد انتخابات شوند؟ هر کاندیدا باید چه مقدار رای بیاورد تا انتخاب شود؟ حق اعتراض در قانون چگونه است؟ ۱۲. پیشنهاد اقدام عملی دهیم بسیاری از کوچکترها به مسائل روز علاقمندند. اقدام عملی آنان را نیرومند میسازد، به آنها احساس موثربودن میدهد و مهارتهای حل مسئله را تقویت میکند. به آنان کمک کنیم فکر کنند درباره یک موضوع روز از دستشان چه بر میآید؟ یادآوری کنیم که چگونه کارهایی هر چند کوچک میتواند کمکم تغییراتی بزرگ را ایجاد کند. اگر دوست دارند برای جایی نامه بنویسند یا نقاشی بکشند و بفرستند، آنان را یاری کنیم. میتوانیم درباره محیط زیست و حفاظت از سیارهمان با آنان سخن بگوییم. اگر در خانهمان از حیوانات یا گیاهانی نگهداری میکنیم، قسمتی از مسئولیت مراقبت و نگهداری از آنان را میتوانیم به بچهها بسپاریم. اگر به فعالیتهای داوطلبانه، خیرخواهانه یا عضویت در گروههای سیاسی و فرهنگی علاقه نشان دادند، پشتیبانشان باشیم؛ مثلا اگر خواستند در انتخابات شورای مدرسه شرکت کنند، آنان را تشویق کنیم. اگر میخواهیم رای دهیم، میتوانیم کودکانمان را با خودمان به حوزه رایگیری ببریم تا فرایند رای دادن را از نزدیک مشاهده کنند. ممکن است آنان هنوز به سن رای دادن نرسیده باشند، اما بهتر است درباره حقی که در آینده دارند هر چه زودتر مطلع شوند. ۱۳. منابع مناسب فراهم کنیم روزنامه، مجله یا وبسایتهای مناسب سن بچهها را پیدا کنیم و در اختیارشان قرار دهیم تا اخبار روز و مطالب مفید را پیگیری کنند. به علاوه میتوانیم گفتگوهای کوتاه روزانه برقرار کنیم و پیگیری کنیم که آیا به آن منابع علاقمند شدهاند یا خیر. به نوجوانان بیاموزیم که گاهی در میان سیاستمداران تنفر و ترس بر عشق و محبت چیره است. نوجوانان آنقدر رشد کردهاند که مواضع رادیکال را تشخیص دهند. در این مواقع شاید بد نباشد کمی دانش تاریخی برایشان فراهم کنیم. اینکه مثلا چرا بین فلان گروه سیاسی با دیگری یا فلان دولت با آن یکی تنفر و کینه وجود دارد؟ اینگونه کمک میکنیم بیاموزند که در سیاست، تنفر و هراس افکنی نوعی استراتژی است که در درازای تاریخ به کار گرفته شده و داستان تازهای نیست. آیا این راهکارها برای همه کودکان و نوجوانان نتایج یکسانی به بار میآورد؟ کودکان و نوجوانان هر کدام شخصیت فردی و سبک یادگیری خودشان را دارند. در نتیجه پاسخ به این پرسش منفی است. به علاوه این توصیهها گلچینی است منتخب از میان راهکارهای متنوع در جدیدترین متون آموزشی و پژوهشی. این مهم است که بدانیم هیچ راهکاری بتنهایی بهترین نیست و باید توصیههای متنوعی را به کار گیریم. اندیشیدن و سخن گفتن مهارتهایی هستند که نیازمند تمرین فراوانند، چه بهتر که زمان بیشتری را با فرزندانمان صرفشان کنیم. تجربه گفتگوی سیاسی با کوچکترها احتمالا هم شیرین است هم آموزنده. با به کارگیری راهکارهای ساده و متنوع اثر چنین گفتگوهایی بیشتر هم میشود. تمرین و تکرارشان به رشد مهارتهای ارتباطی، تفکر انتقادی و کلان اندیشی همه طرفهای گفتگو میانجامد. در تقابل با هراسافکنی عالم سیاست چنین گفتگوهایی برای کودکان و نوجوانان آرامشبخش است. در خلال چنین گفتگوهایی اما شاید از همه شیرینتر آن وقتهایی است که با شنیدن یک عبارت نغز یا یک جمله پر مغز از زبان کوچکترها انگشت به دهان میمانیم. | زمان به شتاب میگذرد. کودکان امروز دوازده الی پانزده سال دیگر پیشگامان تغییرات سیاسی اجتماعی خواهند بود. اگر دوست داریم در آن هنگام تحقیر، نزاع و خشونت جایش را به نقد، گفتگو و تفاهم بدهد، باید از هم اکنون به فکر پرورش شهروندان جوان آینده باشیم. | چگونه با کوچکترها گپ سیاسی بزنیم؟ |
زلزله شناسان اکنون تصوير دقيقی از مسير حرکت سونامی در سفر چهار هزار کيلومتری آن در طول اقيانوس هند که شش ساعت به طول انجاميد فراهم کرده اند. در همان 15 دقيقه اول، مرکز هشداردهنده سونامی در جزاير هاوائی در اقيانوس آرام، نخستين گزارش خود را از وقوع يک زمين لرزه بزرگ در بستر اقيانوس صادر کرد، اما هشداری درباره بروز سونامی نداد. لغزش دو لايه همجوار در پوسته زمين باعث بلند شدن تيغه ای از آب، در امتداد شمال و جنوب به طول هزار کيلومتر شده بود. اين موج عظيم نه به صورت دايره های هم مرکز، بلکه به صورتی عمودی به سوی شرق و غرب به حرکت در آمد. ظرف يک ساعت، امواجی به بلندی 15 تا 20 متر به سوماترا برخورد و شهرهای ساحلی استان آچه را ويران کرد. بلافاصله پس از آن، سونامی به رشته جزاير کوچک نيکوبار و اندامان که تحت مالکيت هند است رسيد. سونامی سپس در مسير حرکت خود به سوی شرق با سرعتی باورنکردنی، به سواحل تايلند و برمه برخورد کرد. ظرف دو ساعت از وقوع زمين لرزه اوليه، موجی که به سوی غرب به حرکت درآمده بود به سواحل سريلانکا و جنوب هند رسيد. در اين مرحله، کمی از توان موج کاسته شده بود و ارتفاع آن به 5 تا 10 متر می رسيد. هرچند آژانس های خبری پس از برخورد نخستين امواج درحال گزارش کردن خسارات آن بودند، اما هيچ سيستم هماهنگ کننده ای برای هشدار دادن به دولت های کشورهايی که سونامی هنوز در مسير حرکت خود به سوی غرب به آنها نرسيده بود وجود نداشت. امواج سونامی سه ساعت و نيم پس از خيزش اوليه به مالديو رسيد و به فاصله کوتاهی پس از آن به جزيره "سيشل" در شمال ماداگاسکار برخورد کرد. در اين مقطع، مقام های کشورهای آسيب ديده در آسيا از بيم بلند شدن دوباره امواج ويرانگر با زلزله شناسان تماس برقرار کرده بودند، اما هيچ اخطاری در مورد نزديک شدن سونامی به سواحل آفريقا صادر نشد. قدرت زمين لرزه چنان بود که شش ساعت بعد، پس از آنکه سونامی بيش از چهار هزار کيلومتر راه را طی کرده بود، هنوز از توان کافی برای وارد کردن ضربه ای مهلک به سواحل سومالی و کنيا برخوردار بود. تنها در آن زمان بود که انرژی نهفته در سونامی که به گفته دانشمندان معادل انرژی نهفته در بيش از 9000 بمب اتمی بود، زايل شد. با توجه به اينکه ميان نخستين و واپسين برخورد آن به سواحل دو سوی اقيانوس هند شش ساعت فاصله بود، ناگزير اين سوال پيش می آيد که آيا کسانی که مسير حرکت آن را دنبال کردند می توانستند کار بيشتری برای آگاه کردن ساکنان مسير حرکت بالقوه مرگبار آن انجام دهند يا خير. خدمات | با گذشت يک هفته از وقوع زلزله در آب های ساحلی سوماترا که باعث به راه افتادن امواج عظيم سونامی در سراسر اقيانوس هند شد، هنوز اين پرسش مطرح است که آيا امکان تخفيف دامنه های اين مصيبت بزرگ از طريق ارتباطات بهتر ميان کشورهايی که در مسير اين امواج ويرانگر بودند وجود داشت و آيا کشورهای اقيانوس هند بايد از قبل در فکر نصب يک سيستم هشداردهنده می بودند. | در مسير 6 ساعته سونامی کسی آژير خطر را نکشيد |
تامین برقِ دوامدار یکی از چالشهای است که حکومت افغانستان تا هنوز بر آن فایق نیامده است. سیاست حکومت افغانستان در یک و نیم دهه گذشته وارد نمودن برق از کشورهای همسایه به قیمت پایین بوده است. به همین دلیل به منابع داخلی و تولید برق در داخل کشور کمتر توجه صورت گرفته است. این سیاست با دلایل متعدد توجیه میشد، از جمله دلایل اقتصادی و زمانی، اما هر سال، تقاضا به برق در کشورهای صادرکننده و افغانستان همزمان در زمستان به اوج خود میرسد، شهروندان افغانستان، به ویژه در کابل، بسیاری از شبها و روزهای زمستان با مشکل بیبرقی روبرو میشوند. این مشکل سالهاست دامنگیر افغانستان بوده و بدون شک زمستانِ امسال آخرین زمستان تاریک در این کشور نخواهد بود. در حال حاضر بخش عمده انرژی برق افغانستان از منابع خارجی تامین میشود. طبق آمارهای شرکت ملی برق افغانستان (برشنا) در طول سالهای گذشته همواره در حدود ۸۰ درصد برق خود را از همسایههای شمالی؛ ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان و ایران وارد کرده است. ازبکستان در این میان بیشتر از همه به افغانستان برق صادر میکند. تقریبا همه این کشورها برق خود را از منابع فُسیلی Fossil Fuels (ذغال، نفت و گاز) تولید میکنند. تاجیکستان در تابستان از آب نیز برق تولید میکند، هرچند ظرفیتِ به مراتب بیشتر دارد و به همین دلیل مایل است در تابستان میزان صادارت برق خود به افغانستان را بالا ببرد. نیاز داخلی به برق در اکثر این کشورها در فصل زمستان به اوج خود میرسد که به همین دلیل مقدار برق صادراتی این کشورها به افغانستان در زمستان کم میگردد. افغانستان ۲۰ درصد برق مورد نیاز خود را از منابع داخلی تولید میکند که بخش عمده آن در حال حاضر در بندهای بزرگ آبی نغلو، کجکی، سلما، ماهیپر، سروبی و درونته صورت میگیرد. بخشی نیز توسط ژنراتورهای سوخت دیزلی که عمدتا توسط کمکهای کشورهای خارجی خریده شده، تولید میشود. مثال خوب آن نیروگاه بزرگ دیزلی ترهخیل در کابل است. منابع داخلی برای تولید برق در افغانستان منابع فُسیلی مانند ذغال سنگ، گاز و منابع تجدیدپذیر مانند آب، باد، آفتاب و غیره اند. در مورد کیفیت و کمیت معادن ذغال سنگ و گاز تا هنوز معلومات دقیق وجود ندارد. هرچند وزارت معادن افغانستان ادعا دارد که این کشور دارای منابع فُسیلی چشمگیر است، اما متخصصین به این باور اند که این منابع دارای کیفیت خوب و کمیت قابل ملاحظه نیست. منابع تجدید پذیر در این کشور از ظرفیت بالقوه بالا برای تولید انرژی برخوردار است. طبق آمارهای ادارات دولتی تنها از منابعی آبی امکان تولید ۲۳۰۰۰ مگاوات برق وجود دارد که به مراتب بیشتر از تقاضای کنونی برق است. انرژی آفتاب با ظرفیت ۲۲۰۰۰۰ مگاوات و باد با ظرفیت ۶۷۰۰۰ مگاوات میتوانند اجزاء عمده راهحل بیبرقی در این کشور باشد. در حال حاضر افغانستان حتی ۵ درصد از ظرفیت بالقوه این منابع استفاده نمیکند. برای مثال تعداد روزهای آفتابی در افغانستان در یک سال بیش از ۳۰۰ روز است در مقایسه با آلمان که سالانه ۱۸۰ روز آفتابی دارد. اما میزان تولید برق از آفتاب در آلمان و افغانستان قابل مقایسه نیست. حکومت افغانستان تا هنوز نتوانسته به این مشکل به شکل درست رسیدگی کند، اما شهروندان میتوانند خود اقدام کنند. در حال حاضر، تقریبا یک میلیارد جمعیت دنیا با مشکل بیبرقی روبرو هستند. راهحل در کشورهای فقیر به ویژه در آفریقا که از لحاظ اقتصادی و سیاسی با افغانستان شباهت دارند، میتواند برای این کشور الگو باشد. در بعضی از کشورهای آفریقایی استفاده از بستههای مکمل سیستم برق آفتابی خانگی (Solar Home System) که معمولا توسط شرکتهای اروپایی و چینی تولید میشوند نتیجه خوب داده است. این بستهها اکثرا متشکل از چند لامپ برق، تخته سولر، باتری، تلویزیون، و چارج کننده تلفن است که با هزینه بیشتر میتواند ظرفیت آن را بالا برد. در افغانستان نیز چنین بستههایی و یا اجزای آن در بازار به قیمت چند صد دلار (حدود ۲۰ الی ۳۵ هزار افغانی) موجود است. امکان وصل این سیستم به شبکه مرکزی برق نیز وجود دارد. دولت و نهادهای حامی مالی برای پرداخت هزینه این سیستم در بسیاری از کشورهای فقیر سیستم پرداخت به شکل قسط را فراهم میکنند. مردم افغانستان که یکی از پایینترین درآمد سرانه را در جهان دارند، از چنین سیستم پرداخت استقبال خواهند کرد. یک سیستم برق آفتابی خانگی بنا به آمار ادارهٔ مرکزی احصائیه (آمار) افغانستان و رسانههای اجتماعی پیداست که رقم چشمگیری خانوادهها به ویژه در مناطق روستایی از منابع انرژی تجدیدپذیر استفاده میکنند. به ویژه سیستم برق آفتابی خانگی میتواند برای شهرها از جمله شهر کابل نیز یک راه حل باشد. برای پروژه های بزرگتر راهحلهای دیگری وجود دارد که دولت، بخش خصوصی، و حامیان مالی خارجی میتوانند فارمهای سولر را تقریبا در تمام ولایتها ایجاد کرده و به مقیاس بیشتر انرژی تولید کنند. نمونه خوب این چنین پروژهها نیروگاه برق آفتابی قندهار است که به تازگی با کمک قرضه بانک توسعه آسیایی (ADB) به ظرفیت مجموع ۳۰ مگاوات ساخته شده است. در مورد برق آبی، امکان ساخت بند آب روی تمام آبهای پنج حوزه آبی افغانستان وجود دارد که میتوان از آن هم برای تولید انرژی و هم برای آبیاری کار گرفت. در ولایتهای کوهستانی که معمولا از آنجا رودخانهها سرچشمه میگیرد، امکان ساخت نیروگاههای کوچک برق آبی روی رودخانهها برای چند خانواده و چند روستا وجود دارد. توربینهای بادی در چند ولایت به ویژه ولایتهای غربی مانند فراه و هرات که برای این تکنولوژی مناسب است استفاده کرد. افغانستان دارای منابع چشمگیر انرژی تجدیدپذیر است که اگر روی آن سرمایهگذاری گردد میتوان انرژی برای همه مصارف را در کشور تامین کرد. برای حال حاضر، برای شبهای تاریک کابل، سیستم برق آفتابی خانگی (Solar Home System) میتواند یک راهحل ]فوری [ باشد. یک پروژه برق آفتابی در قندهار | عبدالله فهیمی در مطلبی که برای بخش ناظران بیبیسی فرستاده بر این عقیده است که افغانستان دارای منابع چشمگیر انرژی تجدیدپذیر است که اگر در آن سرمایهگذاری شود میتواند انرژی مورد نیاز برای مصارف مختلف کشور را تامین کرد. و همچنین معتقد است که در حال حاضر، برای شبهای تاریک کابل، سیستم برق آفتابی خانگی میتواند یک راهحل فوری باشد. | مشکل کمبود برق افغانستان راه حلی دارد؟ |
مسئولان گروه های بازسازی ولايتی (پی آر تی) در ولايت بلخ از موجوديت شماری از "شورشيان" در بخش (ولسوالی) چمتال اين ولايت خبر داده اند. يک مسئول اين گروه ها به خبرنگاران در بلخ گفته است که آنها به منظور جلوگيری از حملات احتمالی اين شورشيان تعداد گشت های امنيتی خود در اين ولايت را افزايش خواهند داد. نيروهای آمريکايی و سربازان داخلی افغانستان هم اکنون خودرو (موتر)های مسافربری در مسير جاده مزار شريف – شبرغان را بازرسی می کنند. آموزش خبرنگاری دور اول کارگاه های آموزشی خبرنگاری در هفت حوزه خبری از سوی مرکز خبرنگاری بين المللی در ولايات کابل، قندهار، هرات و ننگرهار آغاز شده است. در اين کارگاه ها حدود ۱۶۰ خبرنگار در هفت بخش ويژه گزارشگری در حوزه های آموزش و پرورش، صحت، محيط زيست، حقوق بشر، حقوق زن، بازسازی و اقتصاد آموزش می بينند. دور دوم اين کارگاه های آموزشی در ماه فوريه در ولايات بلخ، قندز، باميان و خوست آغاز به کار خواهد کرد. احتمال می رود اين کارگاه ها در پنج دانشگاه افغانستان نيز برگزار شود. پول اجرای اين دوره های آموزشی از سوی اتحاديه اروپا پرداخت می شود. سرما در فارياب مقامات محلی در ولايت فارياب، در شمال افغانستان می گويند خطر ناشی از سرمای زمستان خانواده های برگشته به اين ولايت را تهديد می کند. والی فارياب گفته است که حدود صد خانواده افغان در اين ولايت در خيمه ها زندگی می کنند. او خواستار کمک فوری به اين خانواده ها از کابل شده و گفته است که کمکهای قبلی وزارت مهاجرين افغانستان به اين خانواده ها، کمتر از نيازمندی در اين ولايت است. آموزش حقوق بشر به پليس ننگرهار مقامات پليس ولايت ننگرهار در شرق افغانستان در يک دوره آموزشی يک روزه در مورد حقوق بشر آموزش می بينند. بلند بردن سطح آگاهی پليس ننگرهار از مسايل حقوق بشری از اهداف اصلی اين دوره آموزشی است. در اين دوره آموزشی، مقامات پليس از ۲۲ بخش (ولسوالی) ولايت ننگرهار شرکت کرده اند. "بهترين ورزشکار سال" عبدالواحد واحدی، يک ورزشکار افغان عنوان بهترين ورزشکار سال ۲۰۰۵ در رشته ورزش کورش را بدست آورده است. آقای واحدی عضو گروه ملی ورزش کورش افغانستان است. او در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ ميلادی در مسابقات بين المللی کورش شرکت کرده است. بهای ارز در بازار روز سه شنبه کابل يک دلار آمريکا: ۵۰ افغانی و ۵۰ پول يک پوند استرلينگ: ۸۸ افغانی و ۲۰ پول يک يورو (پول واحد اروپا): ۶۰ افغانی و ۸۰ پول يک ريال سعودی: ۱۳ افغانی و ۲۷ پول ده هزار ريال ايران: ۵۵ افغانی و ۶۰ پول هزار روپيه پاکستان: ۸۴۸ افغانی خدمات | "شورشيان در چمتال پنهان شده اند" | امروز در افغانستان: سه شنبه 27 جدی |
بر اساس گزارش ايسنا، "اين زنان كه اغلب خود را خانهدار معرفی می كردند در تجمع بدون مجوز، خواستار تحقق آنچه رفع خشونت خانگی عليه زنان و تبعيضات جنسی می ناميدند، شدند." مأموران نيروی انتظامی نيز در محل حضور يافته و سعی در پراكنده کردن جمعيت داشتند. ايسنا گزارش داده که تجمع كه از ساعت 16:30 به وقت تهران با حضور 10 نفر آغاز شد، ساعتی بعد، شمار جمعيت به حدود 3 الی 4 نفر كاهش يافت اما اندکی بعد به حدود 50 تن از جمله 20 مرد افزايش يافت. نيروی انتظامی اين افراد را متفرق كرده است. گزارشی مبنی بر استفاده از زور در متفرق کردن تجمع کنندگان يا بازداشت آنها مخابره نشده است. خدمات | ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران گزارش داد جمع معدودی از زنان عصر امروز (سه شنبه) همزمان با هشتم مارس، روز جهانی زن، در پارك لاله در تهران تجمع كردند. | تجمع در تهران به مناسبت روز زن |
این فعالان ابتدا تصمیم داشتند پیاده از مرز عبور کنند، اما مقامات دو کره اجازه چنین اقدامی را به آنها ندادند و آنها ناچار شدند از اتوبوس استفاده کنند. گلوریا استاینم، فمینیست آمریکایی و فعال سرشناس حقوق زنان که سرپرستی این گروه را به عهده دارد، گفت که اقدام آنها نخستین قدم به سوی صلح است. این در حالی است که عده ای از منتقدان این اقدام می گویند که این فعالان نقض گسترده حقوق بشر در کره شمالی را نادیده گرفته اند. اما خانم استاینم گفته است که هدف از این اقدام کمک به برقراری تماس انسانی و برجسته کردن رنجی بوده است که جدایی دو کره بر انسان ها تحمیل می کند. دو برنده پیشین جایزه صلح نوبل یعنی لیما گبوی از لیبریا و مارید مگوایر از ایرلند شمالی در میان این گروه ۳۰ نفره فعالان صلح هستند. | گروهی از زنان خارجی فعال صلح در اقدامی برای ترویج آشتی، با عبور از منطقه غیرنظامی میان دو کشور، از کره شمالی وارد کره جنوبی شدهاند. | سفر فعالان صلح از کره شمالی به کره جنوبی |
مهبد ابراهیمی بیبیسی فرانسیس کریک (چپ) و جیمز واتسون با مدل اولیه مولکول دیانای تقریبا در همان زمانی که این کشف را به دنیا اعلام کردند روز شنبه، ۲۸ فوریه ۱۹۵۳میلادی (۹ اسفند ۱۳۳۱)، موقع ناهار فرانسیس کریک یکی از مشتریان دائمی، به کسانی که در میخانه حضور داشتند، اعلام کرد که او و همکارش جیمز واتسون "راز حیات را کشف کردهاند." در آن زمان اجزای تشکیلدهنده دیانای تا حد زیادی روشن بود، اما سوال این بود که این اجزا چگونه در کنار هم قرار گرفتهاند که میتوانند چنین حجم عظیمی از اطلاعات را ذخیره کنند. اجزای تشکیلدهنده به قدری ساده بودند که محققان را متعجب میکرد و از خود میپرسیدند که از این سادگی، چطور این همه پیچیدگی حاصل میشود؟ "وقتی برای ناهار (به ایگل) میرفتیم، فهمیده بودیم که جواب ما درست است، چون (این مولکول) بسیار زیبا بود." این توصیف جیمز واتسون است از کشف ساختار دیانای؛ توصیفی که ۵۰ سال بعد از کشف در مصاحبهای با بیبیسی عنوان شد. "ساده بود، میشد فورا آن را برای همه توضیح داد. برای اینکه بفهمید دیانای چگونه نسخه دیگری از خود میسازد، نیازی نبود که دانشمند عالیرتبهای باشید." پنجره اتاق کار کریک و واتسون(چپ) و اتاق کار آنها در وضعیت فعلی برای اینکه تمام ساختار پیشنهادی را همه بپذیرند، این مدل باید نشان میداد که میتواند از روی خودش نسخه دیگری بسازد که به نسل بعدی منتقل شود. مدل واتسون و کریک نشان میداد که چگونه هریک از دو رشته دیانای میتواند الگویی باشد برای ساخت رشته دیگر. چند سال بعد، آرتور کرونبرگ و همکارانش آنزیم نسخهبرداری از دیانای -دیانای پلی مراز- را شناسایی کردند که راهگشای بسیاری از فناوریهای ژنتیکی بوده است. چه کسی دیانای را کشف کرد؟ فرانسیس کریک در سال ۱۹۱۶ میلادی، در نزدیکی نورتمپتون انگلستان به دنیا آمد. او در رشته فیزیک تحصیل کرد و در زمان جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی روی ساخت مین کار کرد. کریک پس از پایان جنگ از فیزیک به زیستشناسی روی آورد و در دانشگاه کمبریج مشغول کار شد. در سال ۱۹۴۹ میلادی به بخش تحقیقات پزشکی آزمایشگاه کاوندیش، آزمایشگاه تحقیقات فیزیک رفت. آزمایشگاهی که تاکنون ۲۹ نفر از پژوهشگرانش برنده جایزه نوبل شدهاند. جیمز واتسون (راست) و فرانسیس کریک در اتاق کارشان در آزمایشگاه کاوندیش دو سال بعد دانشمند جوانی به او ملحق شد؛ جیمز واتسون متولد ۱۹۲۸ در شیکاگو. او در رشته جانورشناسی تحصیل کرده بود و روی ژنتیک ویروسها و باکتریها تحقیق میکرد. پس از جنگ جهانی دوم عدهای از دانشمندان سعی کرده بودند با اشعه ایکس از مولکول دیانای عکس بگیرند و از روی پراکندگی (تفرق) اشعه ایکس بعد از عبور از بلور دیانای شکل آن را حدس بزنند. این موضوع نظر او را جلب کرد و به ساختار دیانای علاقمند شد. بنابراین به آزمایشگاه کاوندیش آمد، کمی بعد با کریک آشنا شد و متوجه شد هر دو به یک موضوع علاقمندند: ساختار دیانای. در همان زمان شیمیدانی به نام لینوس پائولینگ در کالیفرنیا با استفاده از تفرق اشعه ایکس سعی کرده بود ساختار دیانای را معلوم کند، اما به زودی روشن شد که ساختار پیشنهادی او اشتباه است. واتسون و کریک که پائولینگ را به جواب نزدیک میدیدند، به کار خود سرعت دادند تا راز حیات را زودتر از او کشف کنند. در سال ۱۹۵۰ میلادی، فیزیکدانی به نام موریس ویلکینز که در کینگزکالج لندن مشغول تحقیق بود، با اشعه ایکس از دیانای عکس گرفت و آن را در کنفرانسی علمی در ناپل ارائه داد. این عکسها نشان میداد که دیانای مولکولی طویل، نازک و با ساختاری بلوری است. البته برای اینکه بتوان از تفرق اشعه ایکس به شکل مولکول رسید، لازم بود محاسبات ریاضی انجام شود. این عکسها بود که توجه واتسون را جلب کرد و او را به کمبریج آورد. ویلکینز با کریک دوست بود و او را متوجه اهمیت دیانای کرده بود. موریس ویلکینز به همراه کریک و واتسون برنده نوبل شد واتسون و کریک به جای آنکه براساس آزمایش تجربی کار کنند، تصمیم گرفتند با بررسی نتایج تحقیقات دیگران و محاسبات خودشان مدلی را پیشنهاد کنند و آن را با مقوا و سیم بازسازی کنند. در آن سالها دانش زیستشناسی برای حل مسائلی که با آن روبهرو بود، مجبور شده بود دست به دامان فیزیکدانها شود. برای اینکه تصویری بهتر از دیانای گرفته شود، به تکنولوژی و متخصصان آن نیاز بود و همین باعث شد که سر جان رندال، رییس ویلکینز، روزالیند فرانکلین را به کینگزکالج بیاورد و محصول کارهای ویلکینز و دوربین جدیدی را که خریداری شده بود، در اختیار او قرار دهد. این کار که بدون اطلاع ویلکینز صورت گرفت، زمینهساز یکی از بحثهای بزرگ در کشف دیانای است که تا به حال ادامه داشته است. یک سال بعد، ویلکینز در ملاقاتی با واتسون و کریک به آنها گفت شواهدی دارد که نشان میدهد دیانای ساختاری مارپیچی دارد. کمی بعد واتسون که در یکی از سخنرانیهای فرانکلین حاضر بود از یافتههای او آگاه شد. واتسون که از این سخنرانی یاداشت برنداشته بود، دو هفته بعد براساس آنچه به یادش مانده بود، با همکاری کریک مدلی را برای دیانای پیشنهاد کرد. آنها فرانکلین و همکارانش را از کینگزکالج لندن دعوت کردند تا مدل پیشنهادی خود را از مولکول دیانای به آنها نشان دهند. فرانکلین با دیدن مدل خندید و آن را غیرممکن دانست. این موضوع اسباب شرمساری تیم کمبریج را فراهم آورد و به واتسون و کریک گفته شد کار روی دیانای را متوقف کنند. عکس معروف به عکس 51 کار روزالیند فرانکلین اما اوضاع در کینگرکالج هم خوب نبود. فرانکلین و ویلکینز دائم با هم در تضاد بودند و بالاخره فرانکلین، ویلکینز را از کار روی دیانای کنار گذاشت. ویلکینز پیش دوست قدیمیاش کریک از این وضعیت گله کرد. مدتی بعد واتسون به لندن آمد تا با فرانکلین گفتگو کند. او به فرانکلین گفت که در محاسباتش اشتباه دارد و این، به جر و بحث شدیدی منجر شد. ویلکینز مداخله کرد، واتسون را به دفتر خود برد و عکسی به او نشان داد که به "عکس ۵۱" معروف است. این عکس کار فرانکلین بود و خود او به هیچ عنوان خبر نداشت که واتسون این عکس را دیده است، چون اجازه این کار را به ویلکینز نداده بود. واتسون در راه برگشت به لندن طرحی را با مداد روی کاغذ کشید. با این حال هنوز واتسون و کریک به اطلاعات بیشتری نیاز داشتند. در آن زمان، محققان کینگزکالج باید خلاصهای از موضوع تحقیق خود را در اختیار همکاران دیگرشان در این موسسه میگذاشتند. فرانکلین هم مثل دیگر پژوهشگران کینگزکالج در پنج پاراگراف تحقیق خود را شرح داد. این خلاصه برای انتشار نبود اما محرمانه هم تلقی نمیشد. این یادداشت به دست واتسون و کریک رسید. خود فرانکلین در گفتگو با واتسون و کریک یکی از مهمترین کلیدهای حل معما را هم به آنها داد: ستون فقرات دیانای در وسط مولکول نیست، بلکه پیرامون آن است. اینجا بود که واتسون و کریک فکر کردند آنچه را که لازم دارند، میدانند. یکی از جامعترین کتابها درباره زندگی روزالیند فرانکلین، نوشته برندا مدوکس واتسون و کریک در آزمایشگاه کاوندیش به کار روی مولکولهای دیگری گماشته شده بودند، آنها خودشان آزمایشی برای تعیین ساختار دیانای انجام نمیدادند، اما مرتب درباره دیانای فکر و گفتگو و با دیگران تبادل نظر میکردند. دو دانشمند متوجه دو خطای فرانکلین در ارزیابیهایش شدند و فکر کردند که میتوانند به نتیجه برسند. آنها سراغ سر فرانسیس براگ (جوانترین برنده تاریخ نوبل) رییس آزمایشگاه کاوندیش رفتند و موافقت او را برای کار روی دیانای جلب کردند. تقزیبا پنج هفته بعد، سر فرانسیس براگ در کنفرانسی علمی در بلژیک کشف ساختار دیانای را اعلام کرد، اما این موضوع انعکاسی در رسانهها پیدا نکرد. هفده روز بعد کریک و واتسون مقاله خود را در نشریه معتبر نیچر منتشر کردند. مقالهای که در اصل نامهای کوتاه بود و آن را مهمترین نوشته علمی دوران معاصر میدانند. در آن شماره، دو مقاله دیگر هم منتشر شد که کار ویلکینز و فرانکلین بودند. اما این دو مقاله به اندازه مطلب واتسون و کریک مورد توجه قرار نگرفتند، چون برخلاف آن، مدلی را برای مولکول دیانای پیشنهاد نکرده بودند. بیبیسی در آن زمان چنین خبر داد: "دو دانشمند دانشگاه کمبریج پاسخ خود را به یکی از بنیادیترین پرسشهای زیستشناسی منتشر کردند. اینکه موجودات زنده چگونه خود را بازسازی میکنند. در مقالهای که امروز در نشریه نیچر منتشر شد جیمز واتسون و فرانسیس کریک درباره ساختار مادهای شیمیایی به نام دیاوکسیریبونوکلئیک اسید یا دیانای توضیح دادند. به طور خلاصه این مولکول از دو رشته مارپیچ تشکیل شده است که دور یکدیگر پیچ خوردهاند." واتسون و کریک در نامهای که برای انتشار مقاله به نیچر نوشته بودند، گفته بودند: "آگاهی از ماهیت کلی کارهای فرانکلین و همکارانش در کینگزکالج از محرکهای آنها برای مقاله بوده است." فرانکلین به کشف ساختار دیانای بسیار نزدیک شده بود، اما تعلل او در پیگیری و اصرار بیمورد بر محاسبات ریاضی، او را از این کشف دور کرد. به علاوه او در نتیجهگیری بسیار محتاط بود برعکس واتسون و کریک که کمی در این زمینه بیمهابا بودند. جیمز واتسون در کتاب مارپیچ دوگانه شخصیتی تیره از فرانکلین تصویر کرد پروفسور ایدرین هیدی، استاد کینگزکالج لندن میگوید: "حرکت اولیه برای گردآوری را پروفسور موریس ویلکینز انجام داد، او مطالعات اولیه را برای استفاده از اشعه ایکس در تعیین شکل مولکول دیانای انجام داد و دکتر روزالیند فرانکلین در ژانویه ۱۹۵۱ به کینگزکالج رفت و استفاده از اشعه ایکس را به سطح بالاتری از پیشرفت و وضوح ارتقاء داد." واتسون و کریک "حتی یک آزمایش" هم برای انتشار مقاله خود انجام ندادند، اما تحسینی که از آنها شد، به دلیل خلاقیت حیرتانگیزشان نابجا نبود. واتسون میگوید که اگر او و کریک در ماه فوریه به نتیجه نرسیده بودند، احتمالا فرانکلین معما را حل میکرد: "اگر روزالیند به فکر کردن به دیانای ادامه میداد و این کار را رها نکرده بود (میتوانست جواب را پیدا کند)." "ما نمیدانستیم که همزمان با ما او هم به این نتیجه رسیده که دیانای مارپیچی دو رشتهای است." واتسون در گفتگو با نشریه معتبر ساینتیفیک امریکن گفته بود که بهترین حالت این بود که به او و کریک، نوبل فیزیولوژی یا پزشکی و به ویلیکنز و فرانکلین نوبل شیمی داده میشد. اینکه چه کسی ساختار دیانای را کشف کرد، هنوز هم محل بحث است. عدهای واتسون و کریک را به سرقت علمی متهم میکنند. برخی دیگر معتقدند که تبعیض جنسیتی نسبت به فرانکلین او را از افتخار کشف محروم کرده است. با این حال خود فرانکلین اعتراضی به این موضوع نداشت و با کریک همیشه دوست ماند. واتسون و کریک با مدل دی ان ای، بیست و یک سال بعد از کشف فرانکلین سه سال بعد در سی و هفت سالگی به سرطان مبتلا شد و در سال ۱۹۵۸ میلادی از دنیا رفت. او زمانی که تحت درمان بود، برای مدتی در خانه کریک ماند و با همسر او دوستی نزدیکی پیدا کرد. کتابی که در سال ۱۹۶۸ میلادی، جیمز واتسون به عنوان روایتی شخصی از ماجرای کشف ساختار دیانای نوشت و یکی از پرفروشترین کتابهای علمی شد، اعتراض بسیاری، از جمله کریک و ویلکینز را برانگیخت. آنها معتقد بودند که واتسون تصویری مخدوش از یک فرآیند علمی ارائه کرده و غیر از خودش، از همه تصویری منفی نشان داده است. تا پیش از چاپ این کتاب تقریبا کسی روزالیند فرانکلین را نمیشناخت، اما به گفته ویلکینز، واتسون فرانکلین را از همه منفیتر تصویر کرده بود: زنی غیرقابل تحمل که همه از او میترسیدند. چهار سال بعد جایزه نوبل پزشکی به واتسون، کریک و ویلکینز تعلق گرفت. از فرانکلین نامی برده نشد چون نوبل به افرادی که فوت کردهاند داده نمیشود. در عین حال، از اینکه نام فرانکلین در جایزه ذکر نشده، به شدت انتقاد شده است. معمولا کمیته نوبل نام نامزدهای هر جایزه را محرمانه نگه میدارد، اما بعد از گذشت ۵۰ سال بایگانی آکادمی نوبل در دسترس همگان قرار میگیرد. در سال ۲۰۰۸ میلادی، بسیاری منتظر بودند که ببینند آیا نام فرانکلین در بین نامزدها بود یا نه و پاسخ منفی بود. نام او در بین نامزدهای هیچ کدام از جوایز فیزیولوژی، پزشکی یا شیمی در سال ۱۹۵۸ میلادی نبود. در آن زمان او زنده بود. ظهور بیوتکنولوژی دیانای نماد دوران معاصر است. شاید هیچ نشانهای مثل مارپیچ دو رشتهای سمبل عصر اطلاعات و تکنولوژی نباشد. این کشف تقریبا همه چیز را در زندگی بشر تغییر داد. در نگاه به طبیعت و حیات و انسان، در نگرش به تواناییهای بشر در مداخله در ذات حیات، در ایجاد بحثهایی تازه در حوزه اخلاق که پیش از آن شاید فقط در داستانهای علمی تخیلی مطرح بود و حتی در هنر، این مولکول از نظر زیباییشناختی الهامبخش بسیاری از هنرمندان شد و هست. کشف دیانای در جرمشناسی و رویههای قضایی هم تحولی چشمگیر ایجاد کرده است. به واقع، پس از کشف دیانای رمز حیات گشوده شد. دیگر بررسیهای پزشکی و زیستشناسی به مطالعه اندامها و سلولها محدود نبود، بلکه میشد به دستورالعملی که این اندامها و سلولها بر اساس آن کار میکنند، دسترسی داشت و حتی آنها را تغییر داد. به علاوه میشد رد این دستورالعملها یا همان ژنها را در طول تاریخ گرفت و تکامل موجودات زنده را طی میلیونها سال پیگیری کرد. واتسون میگوید: "ما کمکم متوجه شدیم که علت بیماریها این است که ژنها درست کار نمیکنند." "من این خوشبینی را دارم که میتوانیم جلوی بسیاری از سرطانها را بگیریم." مدل ساده شده دی ان ای و جفت بازهای آلی پس از کشف ساختار دیانای و شناسایی آنزیم نسخهبردار، باید رمز ژنتیکی شکسته میشد. یکی از مهمترین کارکردهای ژن صدور دستور ساخت پروتئینها است. پروتئینها از اجزای سازندهای تشکیل شدهاند به نام اسیدهای آمینه. برای ساخت هریک از ۲۰ اسید آمینهای که در بدن انسان وجود دارد، یک کد ژنتیکی وجود دارد که در دهه ۱۹۶۰ میلادی، مارشال نیرنبرگ و همکارانش آنها را کشف کردند. آفتاب بیوتکنولوژی که در دهه هفتاد میلادی طلوع کرد، دانش و تکنولوژی برای دستکاری و تغییر دادن دیانای کافی بود. پل برگ و هربرت بویر توانستند برای بریدن و چسباندن قطعات دیانای به همدیگر، راهی پیدا کنند. بویر بعد با همکاری استنلی این قطعات سرهمبندی شده را وارد باکتری کرد و از باکتری به عنوان ماشین فتوکپی برای تکثیر آنها استفاده کرد. در سال ۱۹۸۳ میلادی، کری مولیس در حال رانندگی در بزرگراهی در کالیفرنیا ناگهان ایدهای نو در ذهنش جرقه زد و راه تکثیر دیانای را در لوله آزمایشگاه پیدا کرد، روشی که واکنش زنجیرهای پلی مراز یا پیسیآر نام گرفته است. ژنتیک و پزشکی در سال ۱۹۷۷ میلادی، با استفاده از همتاسازی مولکولی ژن هورمون سوماتواستاتین و بعد ژن انسولین شناسایی شدند. سال ۱۹۸۲ میلادی، انسولین تولیدشده با مهندسی ژنتیک وارد بازار شد. تولید مولکولهای حیاتی به یکی از مهمترین کاربردهای مهندسی ژنتیک تبدیل شده است. تولید واکسنهایی مثل هپاتیت با مهندسی ژنتیک و نیز مشاوره ژنتیک برای پیشگیری از تولد نوزادان مبتلا به بیماریهایی ژنتیکی، یکی از مهمترین راههای جلوگیری از بیماریها در حال حاضر است. در سال ۱۹۸۶ میلادی، ژن اولین بیماری (گرانولوماتوز مزمن) شناسایی شد. از آن به بعد، ژن صدها بیماری ارثی شناسایی شده است، اما در زمینه تاثیر ژنها روی بیماریهای رایج و نیز رفتارهای انسان، موفقیت بزرگی حاصل نشده است، چون ژنهای تاثیرگذار بسیار متعددند و عوامل محیطی هم وارد محاسبه میشوند. جیمز واتسون تنها فرد از چهار کاشف اصلی دیانای که هنوز زنده است. او که همیشه شخصیتی جنجالی بوده، ابتدا مدیر پروژه ژنوم بود، اما به دلیل اختلاف با رئیسش از این پروژه کنار رفت پروژه ژنوم انسان که در واقع تعیین توالی بازهای ۲۰ تا ۲۵ هزار ژن بدن انسان است، رسما از سال ۱۹۸۸ میلادی و به مدیریت جیمز واتسون آغاز شد. واتسون چهار سال بعد مجبور به استعفا شد و این پروژه که به مدت ۱۵ سال تصویب شده بود، با توجه به همکاری بینالمللی در سال ۲۰۰۰ میلادی به مرحله پیشنویس رسید و در سال ۲۰۰۳ میلادی کامل شد. این پروژه به صورت کتابی در ۱۳۰ جلد منتشر شده که اکنون در دانشگاه لستر به نمایش گذاشته شده است و یک دور روخوانی آن ۹۰ سال طول میکشد. البته هنوز با ژندرمانی و جایگزین یا برطرف کردن عیب ژنهای ناقص فاصله زیادی داریم، اما پزشکان در حال حاضر میتوانند با بررسی ژنهای برخی مبتلایان به سرطان درمان موثرتر را انتخاب کنند. کشف دیانای را بسیاری با قدم گذاشتن روی ماه مقایسه کردهاند. قدمی کوتاه برای انسان و جهشی بزرگ برای بشریت. تحولی که هنوز در مرحله نوزادی است و هنوز راه زیادی در پیش دارد. در این زمینه بیشتر بخوانید بیشتر از مجله بیبیسی فارسی موضوعات مرتبط | میخانه ایگل در کمبریج، در کنار آزمایشگاه فیزیک کاوندیش، محل مورد علاقه بیشتر محققان و دانشمندان آزمایشگاه برای غذا و گپ و دمی به خمره زدن است. | 'ما راز حیات را کشف کردیم' |