name
image | text
string |
---|---|
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
|
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما |
|
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاینچنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما |
|
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است |
|
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما |
|
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد |
|
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما |
|
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی |
|
آه آتشناک و سوز سینهٔ شبگیر ما |
|
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش |
|
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
|
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما |
|
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما |
|
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم |
|
ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما |
|
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق |
|
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوام ما |
|
چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهیقدان |
|
کآید به جلوه سروِ صنوبرخَرام ما |
|
ای باد اگر به گُلشن اَحباب بگذری |
|
زِنهار عَرضه دِه بَرِ جانان پیام ما |
|
گو نام ما ز یاد به عمداً چه میبری |
|
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما |
|
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است |
|
زآن رو سپردهاند به مستی زمام ما |
|
ترسم که صَرفهای نَبَرَد روز بازخواست |
|
نانِ حلالِ شیخ ز آب حرام ما |
|
حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همیفشان |
|
باشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما |
|
دریای اَخضَرِ فلک و کَشتی هِلال |
|
هستند غرق نعمتِ حاجیقوام ما |
|
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما |
|
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما |
|
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده |
|
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ |
|
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت |
|
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما |
|
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر |
|
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما |
|
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای |
|
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما |
|
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم |
|
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما |
|
دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید |
|
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
|
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند |
|
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما |
|
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری |
|
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما |
|
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو |
|
روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما |
|
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو |
|
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |