from
stringclasses 23
values | text
stringlengths 3
4.12k
|
---|---|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
|
اَميرعلى قِ |
براى عوض كردن زندگيمان، براى تغيير دادن خودمان هيچ گاه دير نيست. هر چند سال كه داشته باشيم، هرگونه كه زندگى كرده باشيم، هر اتفاقى كه از سر گذرانده باشيم، باز هم نو شدن ممكن است. حتى اگر يك روزمان درست مثل روز قبلش باشد، بايد افسوس بخوريم. بايد در لحظه و در هر نفسى نو شد. براى رسيدن به زندگىِ نو بايد پيش از مرگ مُرد...
الیف_شافاک
ملت_عشق
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
گوردن کوپر فضانورد ناسا می گوید در جریان ماموریت جیمنی برای اولین بار برای قدم زدن فضایی دریچه ماژول را باز کردم، تا چشمم به فضای بیکران افتاد به یکباره احساسی در من بوجود آمد و از خودم پرسیدم من اینجا چکار میکنم، من که هستم، بغض شدیدی گلویم را می فشرد و ناگهان بی اختیار به گریه افتادم بطوریکه هرکار می کردم نمی توانستم جلوي گریه ام را بگیرم. جالب اینجاست که حتی وقتی پس از گذشت سالیان دراز از آنزمان این واقعه را بیان می کرد، بی اختیار اشک می ریزد. از عجیب ترین تجربیات فضانوردان زمانیکه به فضا میروند اینست که تقریبا بیشتر آنها می گویند در آنجا به یکباره احساس بسیار عجیبی بر آنان مستولی شده و شدیدا آنها را تحت تاثیر قرار می دهد بطوریکه بی اختیار شروع به گریستن می کنند،احساسی بسیار عجیب که حتی نمی توانند آن را توصیف کنند. چیزی شبیه به یک دلتنگی شدید، کار حتی بجایی کشید که اکثر فضانوردان پس از بازگشت چنین تجربیاتی را به ناسا گزارش می دادند،و ناسا با چالش بزرگی مواجه شده بود، از اینرو یک تیم روانشناس زبده را برای تحلیل و بررسی این موضوع بکار گرفت تا هر چه سریعتر این مشکل را حل کنند.
@wikispace 💫
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
میدونم کجام
میدونی کجام
|
اَميرعلى قِ |
کلمات همیشه این قدرت را ندارند که آدمهای خیلی خوشحال یا خیلی غمناک را ارضا کنند،
زیرا آخرین بیان خوشحالیِ زیاد و غمِ زیاد سکوت است.
#آنتوان_چخوف
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر میکردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمیدانستیم قرار است که ما از یک دیگر مراقبت کنیم....
ما فکر میکردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بیوفایی است؛ نمیدانستیم بیش از حد به حریم یک دیکر وارد شدن چقدر میتواند خفقان آور باشد...
ما فکر میکردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمیدانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم...
فکر میکردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمیدانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر میکردیم پول ما را ایمن میکند؛ نمیدانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که میتوانید زندگیتان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد..
فکر میکردیم دیگری به ما عشق نمیورزد؛ نمیدانستیم که ما عشق او را احساس نمیکنیم و نمی پذیریم...
او گمان میکرد من خوشحالم نمیدانست چقدر ترسیدم...
من گمان میکردم او خوشحال است؛ نمیدانستم چقدر ترسیده است... ما نمیدانستیم...ما فقط نمیدانستیم...خیلی چیزها بود که نمیدانستیم...
ﺑﺎﺧﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ
#ﺳﻮﺯﺍﻥ_ﺟﻔﺮﺯ
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
+ پس شکیبایی کن...
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
دل زدگیهای کوچک، دلخوریهای بزرگ را به وجود میآورند! همین که هنگام عصبانی بودن بگویی ''دیگر با من حرف نزن ...'' یا در جواب میخواهم بروم، حرفی از دهانت در نیاید، و یا بگذاری لالایی شبهایم، صدای گریهام باشد... همینها باعث تغییر من میشوند! همینها باعث میشوند که یک عاشق، راه صد ساله را یک شبه طی کند! و باز همین دلخوریها باعث میشوند که یک شب، تمام خاطرات را در چمدانی گذاشته و دور شوم! طوری بروم که حتی وقت نکنی بگویی ''چرا؟'' مواظب همین دل زدگیهای کوچک باش! عشق یک شبه و بدون خداحافظی ترکت میکند!
#سودابه_رنجبر
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
هفتهی بعد عید است. البته برای ما که 12350 کیلومتر دورتر از میدان آزادی و آریاشهر و سوپر دریانی زندگی میکنیم، عید تجسم عینی چندانی ندارد. اما خودمان را از تک و تا نمیاندازیم و سفرهی هفتسین را مفصلتر از کوروش کبیر میچینیم. عیدی میگیریم. عیدی میدهیم. چهارشنبهسوری پارک کنار خانه را آتش میزنیم و سیزدهبدر چمنهایش را گره میزنیم. همهی این حرفها را دوست داشتم طوری بگویم که تازگی داشته باشد. اما 2500 سال است که آدمها یکبند از این سیزده روز نوشتهاند و گفتهاند و هیچ تپهی ندیدهای برای آیندگان باقی نگذاشتهاند. از هر زاویهای که خواستم بهار و عید را توصیف کنم، دیدم دست کم هزار نفر قبل از من، خاک آن "زاویهی دیگر" را به توبره کشیدهاند. از ابوشعیب هروی بگیرید تا کدکنی.
مثلا دوست داشتم از خانهی پدربزرگم بنویسم. بگویم که پدربزرگم دلیل و بهانهی جمع شدن ما دور هم بود. درست مثل فرودگاه که هواپیماها هر چقدر هم که از آن دور بشوند، در نهایت مجبورند همانجا فرود بیایند. اما از وقتی که پدربزرگم رفت، هر کدام از این ما پرت شد یک گوشهی کرهی زمین. وگرنه تا قبل از آن، هر سال، ده دوازده بچهی زبان نفهم مثل ببرهای تامیل از دیوار خانهاش میکشیدند بالا و شکستنیها را میشکستند، گلدانها را توی حوض میانداختند و گربهها و کبوتر را آواره میکردند. من اگر به جای آن مرحوم بودم، دامادهایم را مجبور به وازکتومی میکردم. همهی اینها را دوست داشتم بنویسم. اما خب، اینها نوستالژیهای نخنمایی هستند که فقط برای خود آدم عزیزند و برای غریبهها داستانی تکراری است.
بعد تصمیم گرفتم تا از نوروز در غربت بنویسم. اینکه سکههای سر سفره به جای ریال، رویشان نوشته سنت. سمنوهایش هم یک جسم قهوهای و مشکوک است که روی ظرف آن نوشته "لطفا نخورید". خود روز عید هم با ما شوخی دارد و تحویل سال را انداخته وسط هفته ساعت چهار عصر. من آن ساعت روز، پشت کامپیوتر اداره مشغول محاسبه سیستم فاضلاب هستم و نه پشت سفره هفتسین. هیچ کس هم به جز من و پرستوهایی که تازه از سفر برگشتهاند، خبر ندارد که امروز عید است. عیدی دادنمان هم عجیب است. دلار میگذاریم لای قرآن و میدهیم دست بچهها و به فارسی میگوییم نوروزت مبارک. بچهها هم فقط بوی خوش پول را درک میکنند و دلارها را میقاپند. همهی این حرفها را هم قبل از من آدمهای باذوقتر نوشتهاند.
یا از چهارشنبه سوری بنویسم. اینکه جمع میشویم خانهی آن دوستمان که حیاط بزرگی دارد. هیزم و برگ و قبض آب و لاستیک تراکتور را تلنبار میکنیم روی هم. بعد هم "زردی من از تو، سرخی تو از من" گویان از روی کوه آتش میپریم. همسایهها با نگرانی از پنجره تماشایمان میکنند. اصلا دوست ندارم خودم را جای آنها تصور کنم. اینکه ببینم بیست نفر آدم مو سیاه جمع شدهاند، آتش روشن کردهاند، از روی آن میپرند و یک شعر نامفهوم میخوانند. لابد تصور میکنند مرحلهی بعد این بازی خطرناک، آوردن یک دیگ بزرگ و یک آدم فلفل نمکزده برای پختن است. هزار نفر تا حالا این موضوع را کردهاند سوژهی نوشتنشان.
یا از جک و مری بنویسم. شما آنها را نمیشناسید. چون همسایهی ما هستند و نه همسایهی شما. دعوتشان کردیم تا سفرهی هفتسین را ببینند. ده دقیقه طول کشید تا جک را متقاعد کنیم که این سفرهی ناهار نیست و ما ماهی گلی زنده و چمنِ توی بشقاب را نمیخوریم. بعد برای تزریق فرهنگ بیگانهی شرقی، برایشان فلسفهی المانهای سرِ سفره را گفتیم. توضیحات رسید به ماهی که نشانهی زایش و تکاپو و شادابیست. همانجا یکیشان سنگ تمام گذاشت و دار فانی را وداع گفت و مثل یک تکه خیارشور، شناور شد روی آب. کم نیاوردیم و تا ته فلسفهی هفتسین را برایشان ریسه کردیم. توضیح اینها به انگلیسی، یک میلیون کالری میسوزاند. آخرش چیز زیادی دستگیرشان نشد و جک پرسید حالا این ماهی که روی آب آمده را میخورید؟ گفتن اینها هم تکرار است.
حتی دلم خواست از سیزدهبدر بنوسیم. اینکه برای یک روز هم که شده حس میکنیم رفتهایم پارک چیتگر. روی هر متر مربع از چمن، لااقل چهار ایرانی نشسته است. با زیلو و یک قابلمه لوبیا پلو. از اقصی نقاط پارک فریاد "هرمز، دِ پاس بده لاکردار" و "اون بالش رو رد کن یه چرتی بزنم" و "تهدیگ کو؟" به گوش میرسد. تنها روزی از سال است که حس میکنیم از اقلیت بیرون آمدهایم و تعدادمان از چینیها فراتر رفته است. موج ایرانی و بنز و بیامو و آش. اینها نیز تکرار مکررات است.
شاید کلمات تکراری باشند اما بهار هیچ وقت تکراری نمیشود. حتی برای من که 12350 کیلومتر دورتر از میدان آزادی و آریاشهر و سوپر دریانی زندگی میکنم.
#فهیم_عطار
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
عصری دلت بگیره یا نه
#آخرین_جمعست
آخرین جمعه ی ۹۷
|
اَميرعلى قِ |
بارون که زد، با آهنگ پس از باران دوربینمو روشن کردم و یک کلیپ یک دقیقه ای ساختم. گفتم شاید بخوای برای آخرین جمعه ی بارونیت پستی بذاری یا چیزی بنویسی اما عکس یا فیلم نداری...
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
آقای جف وینر مدیرعامل شرکت لینکدین چند سال پیش مقالهای نوشت که دیروز داشتم دوبارهخوانی میکردم. میفرماید که توی جلسه بودم و یک تیمی داشت از اهدافش میگفت و من هی فکر میکردم و میدیدم این اهداف این جماعت خیلی کوچک است و یک آرزوی بزرگ درست و درمانی ندارند. بعد از یک مدت بحث و فحص، گفتم که انتظار من این است که هدفتان حدود بیست برابر این چیزی باشد که برای خودتان تعریف کردید. اگر هم به هدف نمیرسیدند حداقل به چطور رسیدن به یک هدف بزرگ فکر میکردند. آقای وینر بعد ادامه میدهد که همیشه بهترین بحثها و صحبتهای کاریش با کسانی بوده که رویاهای بزرگ داشتند. این آدمها باعث شدند که تیمها جلو بروند و شرکتها را متحول کردهاند.
بعد آقای وینر میگوید که بعد فکر کردم که صرف رویای بزرگ داشتن آدمها را تبدیل میکند به یک سری خیالباف. یک چیزی میشود مثل همون قانون جهانشمول جذب که «بهش فکر کنی میشه». خیلی آدمها هستند که رویاهای بزرگ دارند و آب هم از آب تکان نمیخورد و دنیایشان همینی هست که هست. آقای وینر میگوید که اینجا فهمیدم که فاکتور دوم برای انسانی که آرزو دارم باهاش کار کنم اینه که بلد باشد کار و وظیفه محول شده را به نحو احسن انجام بدهد و فقط کلهای پر از آرزو نداشته باشد. آدم اهل عمل و انجام دادن کار باشد با سابقهای که قابلیتهایش را نشان بدهند.
آقای وینر میگوید که به اینجا رسیدم و فکر کردم که قصه تمام است. با این آدمهاست که میخواهم کار کنم، ولی بعد فکر کردم که اگر کسی واقعا خوب کار کرد و آینده بزرگی رو برای تیمش درنظر گرفت، من کشته مرده کار کردن با این آدم خواهم شد؟ اینجا بود که فهمیدم اگرچه خیلی آدمها با این دو مورد به جاهای بزرگی رسیدند، ولی برای من این دو تا شرط لازم هستند و کافی نیستند. کسی که این دو خصلت را داشت باید یک خصلت سومی داشته باشد که هر بار وسط کارش به یک سربالایی خورد، زندگی بقیه افراد تیم را به آنها زهرمار نکند. باید احساسات همکارانش را درک کند و بلد باشد از کارش لذت ببرد و این حس لذت را به بقیه اعضای تیم هم بدهد و با همدلی کار را مدیریت کند. اینجا آقای وینر یک حبابی از توی سرش درمیآید و یک چراغی تویش روشن میشود و آقای جف وینر یک لبخندی میزند. آدم ایدهآلش را پیدا کرده و حالا سه تا دایره تو در تویش به درد ما هم میخورد.
@Farnoudian
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خود_کارآمدی
نظریه ی خود کارآمدی چنین بیان می کند که انگیزش و عملکرد به وسیله باور افراد کارآ درباره این که آن ها می توانند کارآمد باشند تعیین می گردد...
به عبارت دیگر، افرادی که دارای خود ـ کارآمدی بالا هستند چنین باور دارند که توانایی انجام وظایف را دارند و برای تلاش به انجام آن برانگیخته خواهند گردید.
افرادی که دارای خود ـ کارآمدی پایین هستند باور ندارند که می توانند وظایف را انجام دهند، آن ها برانگیخته نخواهند شد و تلاشی ها انجام نخواهند داد.
به عبارتی، این شبیه به پیشگویی خود ـ کامروا ساز می باشد که بر اساس آن فرد به طریقی رفتار می کند که باور اولیه خود را کامروا سازد.
البته، افرادی که دارای خود کارآمدی بالا هستند فقط در صورتی می توانند کارآمد گردند که توانایی ضروری و لازم برای عملکرد در کار را داشته باشند.
خود کارآمدی با مفهوم انتظار بسیار شبیه است. تفاوت اصلی در این است که نظریه انتظار به یک فعالیت خاص در زمان معین مربوط است، در حالی که نظریه ی خود کارآمدی با یک احساس کلی مرتبط است که فرد در بعضی از حوزه های زندگی مثلاً، بازی کردن تنیس، توانا است یا توانا نیست.
برای مثال، یک فرد ممکن است دارای انتظار سطح بالا باشد که اگر تلاش زیادی به عمل آورد برنده مسابقه تنیس خواهد گردید. خود کارآمدی سطح بالا باوری است که فرد از خود دارد که او یک بازیکن خوبی است.
آشکارا، این دو مفهوم با هم خیلی مرتبط می باشند، برای فردی که خود کارآمدی بالا دارد باید انتظار بالایی هم داشته باشد، اما آن ها یکسان نیستند.
فردی که باور دارد بازیکن تنیس خوبی است ممکن است درباره پیروزی خود اگر هم با بهترین بازیکن حرفه ای تنیس دنیا می خواهد بازی کند، مطمئن نباشد.
نظریه خود کارآمدی و انتظار در پیش بینی این که افراد وظایف خود را بهتر انجام خواهند داد هنگامی که بر این باور باشند که آن ها موفق خواهند بود، هماهنگ می باشند. نظریه ی انتظار هم چنین تأثیر پاداش ها بر انگیزش را مورد توجه قرار می دهد، موضوعی که در نظریه خود کارآمدی به آن پرداخته نشده است.
نظریه ی خود کارآمدی برای محیط کار نظریه بسیار مفیدی می باشد. این نظریه چنین پیشنهاد می کند که انگیزش و عملکرد و شاید سلامت می توانند به وسیله افزایش خود کارآمدی کارکنان، افزایش یابند.
بندورا ( ۱۹۸۲ ) بحث می کند که چگونه خود کارآمدی از طریق مجموعه ای از موقعیت ها در انجام وظایف مشکل می تواند ایجاد گردد.
یک سازمان می تواند این اصل را به وسیله سازمان دادن و گماردن کارکنان در وظایف چالش برانگیزی که موفق خواهند گردید، به کار برد. این راهبرد مخصوصاً برای کارکنان جدید تر می تواند با اهمیت باشد، که آن ها بخشی از زمان خود را برای سازگاری با تمام جنبه های شغل به کار خواهند گرفت.
گماردن کارکنان جدید در وظایف نسبتاً مشکل شرایطی را برای آن ها مهیا خواهد ساخت که شکست کمی را، اگر هم وجود داشته باشد تجربه کند. اگر تجارب موفقیت در وظایف مشکل، بیش تر و بیش تر باشد، خود کارآمدی فرد افزایش خواهد یافت. کارل و همکاران ( ۱۹۹۳ ) کاربرد این روش را در برنامه های آموزشی پیشنهاد می کنند. مورین و لاتهام ( ۲۰۰۰ ) چنین نشان دادند که آموزش می تواند با افزایش خود کارآمدی موفق باشد.
منبع: کتاب روان شناسی صنعتی و سازمانی
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
+ لالایی بخون
|
اَميرعلى قِ |
تعداد کمی از انسانها ممکن است به این رضایت دهند که به حیوانات فرودست تبدیل شوند، تا در مقابل، امکان بهرهوری بیشتری از لذات حیوانات پیدا کنند. هیچ انسان هوشمندی به این رضایت نمیدهد که به یک دیوانه بدل شود؛ هیچ انسان آموختهای نمیخواهد به یک بیسواد تبدیل شود؛ هیچ انسان صاحب احساس و وجدانی راضی نمیشود به یک خودپرست و فرومایه تغییر ماهیت دهد؛ هرچند متقاعد شده باشد که افراد کودن یا رذل به بهرهی خویش بیشتر خرسندند تا او به بهرهی خود.
فایدهگرایی | جان استوارت میل
ترجمهی مرتضی مردیها
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
https://www.instagram.com/p/BvOItWQgHDX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=25snb05p39wg
|
اَميرعلى قِ |
+ سال نو مبارک رفیق...
یادت نره #دعام کنی
|
اَميرعلى قِ |
#صبح
By Godyar
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#گلستان ⛑️
#کمک_کنیم
|
اَميرعلى قِ |
مشکل ترین چیز، این است که
از جایت بلند شوی،
بدونِ آنکه جایی باشد که به آنجا بروی...
کاناپه قرمز
#میشل_لبر
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
متأسفانه بیشتر مردم «تحمل کردن» را آسانتر از «تغییر دادن» میپندارند...
سوزان سانتاگ
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت رفیق
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید در اینستاگرام آپلود شد 🎗️
https://www.instagram.com/p/BvZJun_Bq3q/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1nla2t631hvmd
|
اَميرعلى قِ |
#شیراز 🖤
|
اَميرعلى قِ |
▫️دوستان پیشنهاد میکنم تا حد امکان اطلاعات خودتون و اطرافیانتون رو در مورد سیل و کارهایی که موقع سیل باید کرد بالا ببرین. یه مقاله ی خیلی خوب در این زمینه پیدا کردم که کامل تر از سایتهای دیگه در مورد سیل و نکات اضطراری مربوط به سیل توضیح داده بود. لطفا لینک زیر رو باز کنین و نکاتی که توش گفته شده رو برای خودتون و اطرافیانتون بخونین.
موقع وقوع سیل به چه نکاتی باید توجه کرد؟
@my_story_channel
|
اَميرعلى قِ |
در #سیل چگونه زنده بمانیم؟
|
اَميرعلى قِ |
#مغز برای فراموش کردن، بیشتر کار میکند!
محققان دانشگاه تگزاس با تصویربرداری از مغز و فناوری یادگیری ماشین عملکرد مغز را زیر نظر گرفتند و متوجه شدند که مغز برای فراموش کردن نسبت به یادآوری چیزی تلاش بیشتری میکند!
به گزارش نوروسافاری از دانشگاه تگزاس آستین، مطالعه جدید دانشمندان دانشگاه تگزاس در “آستین” نشان میدهد بخش مهمی از مغز انسان باید سخت کار کند تا یک خاطره را فراموش کند تا اینکه بخواهد آن را به یاد بیاورد.
این تحقیق یک گام مؤثر در درک چگونگی و چرایی توانایی مغز در دور ریختن تجربیات خود و یک گام به سوی حذف خاطرات دردناک افراد به عنوان یک روش درمانی است.
فراموش کردن انتخابی خاطرات
همه ما خاطراتی داریم که میخواهیم آنها را فراموش کنیم و یادآوری آنها موجب اندوه و تأثر ما میشود. برای برخی افراد یک خاطره بد میتواند تأثیر عمیقتر و خسارت بیشتری برای سلامتی روانی آنها داشته باشد. ما اغلب سعی میکنیم این خاطرات را فراموش کنیم و تنها درصدی از ما موفق به انجام آن میشویم.
“جارود لوئیس پیکاک” نویسنده ارشد این تحقیق و استادیار روانشناسی دانشگاه تگزاس میگوید:
دههها تحقیق نشان دادهاند که ما توانایی فراموش کردن انتخابی چیزها را داریم، اما چگونگی انجام این کار توسط مغز هنوز مورد سوال است.
وی افزود:
وقتی بفهمیم که خاطرات چگونه تضعیف شده و در نهایت فراموش میشوند و چه شیوههایی برای کنترل آن وجود دارد، خواهیم توانست یک روش درمانی طراحی کنیم که به مردم در رهایی از شر خاطرات ملالآور کمک کند.
تحقیقات پیشین در مورد فرآیندهایی که فرمانبرداری فراموشی را کنترل میکردند روی مناطق کنترلی مغز و قسمتهایی که با حافظه بلند مدت سر و کار دارند تمرکز داشتند. آنها به دنبال تعیین این بودند که آیا مغز تلاش میکند توجه خود را از یک حافظه دردناک منحرف کند و از یادآوری آن جلوگیری کند یا نه.
اما مطالعه جدید یک رویکرد متفاوت داشت و یک ناحیه از مغز موسوم به “لوب گیجگاهی شکمی”(ventral temporal cortex) یا vtc که با پردازش اطلاعات حسی و ادراکی شامل خاطرات تصویری پیچیده همراه است را مورد مطالعه قرار دادند.
فعالیت بیشتر لوب گیجگاهی شکمی
در طول این مطالعه چندین سری عکس به شرکت کنندگان نشان داده شد تا آنها را به حافظه بسپارند یا از قصد آنها را فراموش کنند. در طول این آزمایش فعالیت مغز داوطلبان با استفاده از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی(fMRI) ثبت شد. سپس دادهها با استفاده از یادگیری ماشین تفسیر شدند.
جالب اینجاست که تیم تحقیقاتی کشف کرد که افرادی که از آنها خواسته شده بود یک تصویر را فراموش کنند، سطح فعالیت vtc نسبت به کسانی که مأموریت داشتند تا یک تصویر را به خاطر بسپارند بیشتر بود.
در حالی که یافتههای این تحقیق تأیید میکند که انسانها واقعاً توانایی هدایت مغز به سوی فراموشی را دارند اما فراموش کردن همه اطلاعات حسی خیلی هم آسان نیست.
محققان دریافتند که شرکت کنندگان موفقیت بیشتری در فراموش کردن عکسهای منظره نسبت به عکسهای چهره داشتند. به گفته محققان، این به احتمال زیاد به این دلیل است که تصاویر پرتره مقدار بیشتری اطلاعات حسی را انتقال میدهند.
“تریسی وانگ” یک متخصص روانشناسی در دانشگاه آستین و یکی از اعضای این مطالعه گفت:
سطح متوسطی از فعالیت مغز برای این مکانیزم فراموش کردن حیاتی است. بیش از حد قوی باشد حافظه را تقویت می کند و خیلی ضعیف باشد شما حافظه تان را تغییر نخواهید داد.
منبع: نوروسافاری
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#تنهایی
|
اَميرعلى قِ |
🎼 حال همه ما خوب است
دکلمه : #خسرو_شکیبایی
|
اَميرعلى قِ |
چیزی به او گفتم؛ خندید و بین خندههایش گفت: «دیوونه!» و باز خندید. میخواستم بگویم خب مگر میشود فرد عاقل صدای خندههای تو را بشنود و از سر ذوق دیوانه نشود؟ ولی سکوت کردم، دیوانگی را ترجیح دادم به قطع کردن ریتم خندههای شیرینش؛ و من دیوانه شدم، دیوانهی او.
#امیررضا_لطفی_پناه
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#امروز_بخوانیم
در مورد #ارنست_هرتسفلد
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
لابی ساختمان شرکتمان افتاده زیر دست بنا تا بازسازیاش کنند. صد تا بنا و سنگبر و برقکش و خلاساز ریختهاند آنجا و هر کدامشان یک گوشهی کار را گرفتهاند دستشان و گرد و خاک میکنند. انتهای لابی هم یک کافهی لکنته بود که قهوهی سر صبح نصف محله را تامین میکرد. حالا بابت همین بازسازی جمع کردهاند و رفتهاند چهار تا ساختمان آنورتر. که خب من جای دقیق یا حتی غیر دقیقش را نمیدانم. امروز صبح یک مرد نیمهبیدار جلوی کافه ایستاده بود و زل زده بود به در بستهاش. من را که دید پرسید چرا بستهاس؟ من هم اشاره کردم به برقکش آویزان به سقف که مشغول سیمکشی بود و گفتم: بابت اینها. بعد گفت: جای جدیدش رو میدونی؟ خب، طبعا باید با گفتن یک "آی دونت نو" از خودم سلب مسئولیت میکردم و میرفتم دنبال کارم. اما نمیدانم چه رازی وجود دارد که جملهی "آی دونت نو" و "نمیدونم" خیلی راحت توی دهانم نمیچرخد. احساس میکنم که باید همه چیز را بدانم. بعد هم از روی حدسیات و چیزهایی که شنیده بودم بهش آدرس دادم. آدرسی که تا حالا خودم نرفته بودم. حتی کف دستم هم یک کروکی مبهم برایش کشیدم. مرد نیمهبیدار هم با اتکا به حرف من راه افتاد به دنبال آدرس و توی گرد و خاک اوستا بنا گم شد. من هم رفتم بالا از منشیمان پرسیدم که جای جدید کافه کجاست؟ آدرس دقیقش را بهم گفت. روی نقشه دقیقا یک وجب با آدرسی که من داده بودم اختلاف داشت. نیم ساعت بعد هم از پنجره پائین را نگاه کردم و دیدمش که دقیقا همان یک وجب را مجبور شده تلوتلو خوران برگردد و برود سمت محل درست کافه. لابد یکی بهش آدرس دقیق را داده بود.
این یک پاراگراف را برای خودم مینویسم و پرینت میکنم و میزنم به دیوار. شاید بار بعد یادم بماند که علمِ به ندانستن، مسئولیت میآورد. مسئولیتی که میتواند حتی بالاتر از مسئولیت دانشی باشد که نوبل بعد از خلق دینامیت به گردنش افتاد. روزی صد و بیست بار با خودم تمرین میکنم که بگویم "نمیدونم". باید کاری کنم که به دنبال لذت ارائهی دانستههای بیاساسم نباشم. یا اینکه از این ماجرا خجالت نکشم. به هر حال علم به ندانستن، خودش علم بزرگی است. اما خیلی سخت است. اصولا بلندگو بودن خیلی راحتتر از میکروفون بودن است.
خلاصه اینکه ماجرا مثل چاقوکشی است. کسی که بلد باشد، موقع دعوا، درست چاقو میکشد و حریف را خط میاندازد و زهرچشم میگیرد. بدون اینکه بیفتد به دردسر. ولی وای به روزی که بلد نباشد، اما چاقو بکشد. حریف و خودش را جر میدهد. دقیقا همان کاری که من با مرد نیمهبیدار کردم. فقط کافی بود بگویم "نمیدونم". همین.
#فهیم_عطار
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
دوستای من، ممکنه بعضی از شما به دیدن فیلم ها در یوتویوب علاقه مند باشین. من امروز اولین کلیپ خودم رو در این شبکه ی بزرگ آپلود کردم.
https://www.youtube.com/channel/UCd73Rm1pOu_37jXBprCnRWA?view_as=subscriber
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
#نزدیک_ترین
|
اَميرعلى قِ |
@zhuanchannel
کمیکهای جالب از تفاوتهای دهه ۲۰ و ۳۰ زندگی
دهه ۲۰ زندگی دوران بیخیالی است که راحت زندگی میکنید. تا ساعت ۴ صبح بیدار میمانید. چند ساعت بعد کاملا سرحال میشوید و به کافه میروید. هزار تا دوست دارید و میتوانید بدون هیچ نگرانی یک پیتزای کامل بخورید.
ناگهان وارد دهه ۳۰ زندگی میشوید. حالا نیم ساعت خواب کمتر کلافه تان میکند. بهترین هدیه برایتان یک ماهیتابه میشود و جوکهای باباها برایتان خنده دارین جوکهای دنیا میشوند
میگویند 30 سالگی سنی است که واقعا به کارهای نوجوانیتان که برایش گریه میکردید از ته دل میخندید
|
اَميرعلى قِ |
عمو جغدشاخدار: بنر برو، اینجا نمون
بنر: نمیتونم، تو گرسنته، حالت خوب نیست
عمو جغد شاخدار: بنر لطفا برو، فقط برو
بنر: حداقل بیا یه گاز از دم من بزن، عمو جغد من تورو دوست دارم
عمو جغد شاخدار: نمیتونم بنر، زودتر برو
بنر: من نگاه نمیکنم، بیا یه گاز از دم من بزن.
کارتون #بنر
🌿 @BestShortFilm
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید آپلود شد 🖤
#سارا
https://www.instagram.com/p/Bvq6PLQBc6G/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1jiz65i9ilbcb
|
اَميرعلى قِ |
📝 از خاطرات یک مراقب!
▫توی دانشگاه شهید بهشتی یک قانونی بود که دانشجوهای دکترا باید هر ترم یکی دو تا امتحان را مراقب میشدند. چیزی که من همیشه به آب و آتش میزدم تا از زیرش در بروم. ولی خانوم سمیعی، مسئول آموزش حواسش جمع بود و سر بزنگاه مچ مارا میگرفت و میکشاند سر جلسه های امتحان. من در واقع بدترین مراقب دنیا به حساب می آیم. چون متنفرم از اینکه به هر دلیلی بخواهم دیگران را بپایم و مایه ی عذابشان بشوم و یک جماعتی هم بخواهند سر به تنم نباشد. برای همین همیشه سر جلسه زیاد سِفت نمیگرفتم تا بچه ها خیلی اعصابشان خط خطی نشود. یکی از این امتحان ها مربوط میشد به هفته های آخری که ایران بودم. با خودم گفتم من که چند روز بیشتر قاطیِ این آدمها نیستم، حداقل بگذار یک خاطره ی خوبی از من یادگاری بماند اینجا. امتحان که شروع شد گوشی را در آوردم و سرم را با گوشی گرم کردم. بچه ها هم با آن کاغذهای کوچولوی تقلب شان مشغول شدند. قدرتیِ خدا همه شان هم اینکاره بودند. گذشت و یکی دو هفته بعد که هن هن کنان سربالایی دانشگاه بهشتی را پیاده میرفتم، یک پراید از کنارم رد شد و یک دانشجو تا کمر از ماشین آمد بیرون و فریاد زد: "خیلی باحالی، خیلی دمت گرم، خیلی کارت درسته". دو زاریم افتاد که یکی از همان بچه ها بوده. قیافه ی من یادش مانده و اینطوری خواسته به من بفهماند که هوای آدمهای بامرامی را داشته ام.
▫حالا هفته ی پیش بعد از اینهمه سال دوباره تاریخ تکرار شد. این دفعه اما توی آمریکا! استادم گفت که بروم سر جلسه ی دانشجوهای لیسانس و مراقب باشم. روی حرفش حرف نزدم و رفتم. یک ربع اول زیر چشمی قیافه ها را میپاییدم و دو دوتا چارتا میکردم ببینم دانشجوها سرشان توی لاک خودشان هست یا نه. از قیافه های هاج و واجشان معلوم بود که اینجا هم خیلی ها خرشان توی گل گیر کرده. داشتم فکر میکردم سخت بگیرم یا نه؟ گوشی را توی دستم می چرخاندم و به این فکر میکردم این آدمها، دو هفته ی دیگر اگر من را توی خیابان ببینند، تا کمر از ماشین می آیند بیرون تا تشکر کنند؟ این آدمها اصلا تا دو هفته ی دیگر قیافه ی من یادشان مانده؟ یا همانطور که ما همه ی چینی ها را شبیه هم میبینیم، اینها هم به نظرشان ما ایرانی ها همه مان شبیه هم هستیم؟ در واقع، یک نخ نامرئی من و آن دانشجوهای ایرانی را به هم وصل کرده بود که اینجا هرچقدر گشتم اثری از آن نخ نامرئی نبود. نمیشد ریسک کنم آنهم به خاطر آدمهایی که حتی نمیدانم "مرام و معرفت" توی زبانشان چطوری ترجمه میشود. گوشی را گذاشتم توی جیبم و چار چشمی زل زدم به تک تک دانشجوها.
#روزنوشت
#مهدی_معارف
@my_story_channel
|
اَميرعلى قِ |
صحنه ی اول:
یک پیرمرد کشاورز دستانش را به آسمان برده و خدارا از باران زیادی که امسال نصیبش شده شکر میکند.
صحنه ی دوم:
یک پسر که بر بام خانه اش نشسته. بر بام خانه ای که تا خرخره زیر آب است.
در این دنیا هیچوقت همه باهم راضی نیستند.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
+ هم دلم واسش تنگ شده بود
هم دیگه نمیخواستم ببینمش
|
اَميرعلى قِ |
#جمشید_مشایخی 🖤
|
اَميرعلى قِ |
من فکر نمیکنم که اندوه یک آدم به هنگام ترک چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک میکند. اندوه آدم ممکن است ناشی از نقطهی مقابلش باشد. آدم احساس میکند که پیوندها چه آسان پاره میشود، و نیز اینکه دیگران چه آسان از آدم جدا میشوند . در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی درمییابد که جاها را با هم قاطی کرده است.
#نامه_به_گرته_بلوخ
#فرانتس_کافکا
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
اگه برای آدمهاى مختلف، یک خاطره ی خنده دار رو چند بار تعریف کنی، متوجه میشی هربار از سری قبل کمتر میخندن بهش. خاطره ت تغییر نکرده، این تویی که وقت تعریف کردن خاطره ت، مثل قبل اعتقاد نداري به خنده دار بودنش.
تاثیرگذاری حرفای تو، ارتباط مستقیمی با اعتقاد واقعی تو به چیزهایی که میخوای بگی داره. برای همینه که میگن احساساتت رو داغ داغ بگو. دوست داشتنت رو تا دوست داشتنه بگو.. راحت حرفت رو بزن اگه دلت تنگ شده. حرفاتو نذارى برا وقتى كه از ته دلت نيست.. عذر خواهى، وقتى عذرخواهيه، كه پشيمونى از چشمات داد بزنه
#اميرعلى_ق
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
مراقبمی
|
اَميرعلى قِ |
بعضی از ما عادت کردیم وقتی کار اشتباهی را از دوست، همسر یا فرزندمون و... میبینیم، سریعاً واکنش نشون میدیم و اشتباهش را به او متذکر میشیم. با این کار طرف در وضعیت دفاعی قرار میگیره و میخواد که از خودش رفع اتهام کنه. چرا؟ چون شما اون را در جایگاه «متهم» قرار دادید.
بهتر نیست بهجای «شخص»، «کار اشتباه» را محکوم کنید؟ مثلاً اگر بین بچههاتون درگیری فیزیکی رخ داده و یکیشون میگه مامان یا بابا، این منو زد! بهجای اینکه به کسی که کتک زده بگید: چرا زدی؟ بگید: «زدن» کار اشتباهیه.
البته دقت کنید که هنگام استفاده از این روش، حرفتون را بهصورت «کنایهوار» مطرح نکنید. مثلاً اگر رفتید مسافرت و فهمیدید که همسرتون یک چیز مهم را جا گذاشته، خیلی خوبه که میگید: چه بد که فلانچیز جا مونده (بهجای اینکه بگید تو چرا فلان چیز را جا گذاشتی)؛ اما آسیب وقتی شروع میشه که بگید: همیشه وسایل ما جا میمونه! حالا هم غیرمستقیم، شخص را متهم میکنید هم برچسب بیعرضگی همیشگی بهش میزنید.
#سال_بیمثال
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
ما براى آدمها، مناظر مختلفى رو به تصوير ميكشيم. براى بعضى ها شبيه به قبرستون هستيم؛ اونها فكر ميكنن در درون ما كشته یا فراموش شدن. در عين حال، براى بعضى ها متروكه ايم.. يك جايى ما رو ترك كردن و حاضر نيستن به ما برگردن چون ما براى اونها مرور تلخ ترين خاطرات ايم. براى عده اى حكم پياده رو يا يك خيابون رو داريم، از روى ما، از كنار ما رد ميشن؛ گاهى هر روز، اما چيزى از طرف ما توجهشون رو جلب نميكنه. براى بعضى ها حكم جنگل رو داريم.. اونها ما رو تنها در خوشى هاشون سهيم ميدونن، لحظات خوب رو در سايه ى ما، در كنار ما هستن اما تعداد كمى از اونها در آتيش سوزى هامون به سمتمون ميان و اما براى عده اى #دريا هستيم.. كنار ما، ساحل اونهاست. گاهى به آغوشمون ميان، اونقدر زياد كه غرق ميشن در ما.. ما درياها، افرادى رو كه از عمق ما نميترسن، تا سر حد مرگ به آغوش ميكشيم...
|
اَميرعلى قِ |
چند روزی نبودم، وقتی برگشتم گلدانهای توی بالکن شبیه به یک روز مانده به آخر دنیا شده بودند. خشک، زرد، شکننده، خمیده، در حال ضجه زدن در سکوت و خرد خرد جان دادن. گذاشتمشان به حال خودشان. شبیه به سربازی که سربازِ دشمنِ زخمیای را درازکش وسط مخروبهای زمستانزده دیده و نه نجاتش داده و نه گلولهی پایان را بین ابروهایش شلیک کرده. به خودم گفتم پاییز است. به هر حال چند روز دیگر یخ خواهند زد، خشک خواهند شد. بعد با بی رحمیِ جلادی که خیلی وقت است تصویر مرگ دیگران را همچون مستندی کسلکننده تماشا میکند، درِ بالکن را به رویشان بستم.
یکی دو روز بعد وقتی آبیاریِ گلدانهای سوگلیِ آپارتمانی تمام شد و ته آبپاش اندکی آب باقی ماند، بی هدف آن را توی گلدان شمعدانی خالی کردم. نه اینکه برای نجاتش رفته باشم، رفته بودم تا فقط آبپاش را خالی کنم.
روز بعد وقتی پرده را کنار زدم چشمم به جوانههای سبزی خورد که از لای آخرالزمانِ گلدان شعمدانی سر برآورده بودند؛ برگ های ریز تازه، ساقههای نوجوانی که امید به زندگی در تن تازهشان میدرخشید.
چند دقیقهای پشت پنجره ایستادم و این صحنه را تحسین کردم. شمعدانیها اهل شکست خوردن نیستند. گاهی میمیرند اما میدانند که مرگ هم همیشگی نیست. شمعدانی من شبیه به همان سرباز زخمی رها شده در مخروبه بود. همه فکر میکردند مرده و به زودی شام گرگهای شکمباره خواهد شد، اما با ذرهای آب، خودش را از نو ساخت.
به برگهای مردهاش نگاه کرد و گفت: خیالی نیست. برگ تازه ای جوانه خواهد زد. بیشتر خواهیم شد. قوی تر. زنده تر. جوانهها را که دیدم آبپاش را پر کردم و با احترام، بارانی بر خاکش باریدم و تکههای خشکیده را جدا کردم. این گیاه لایق بهترینها بود. همهی آنهایی که زود تسلیم لشکر شکستخوردگان نمیشوند، لایق بهترینها هستند.
#آنالی_اکبری
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
📝 در مدح و ستایش عبارت "که چی؟"
▫ده دوازده سال پیش که دانشجوی لیسانس بودم و وقتهای خالیم خیلی بیشتر بود، بدجوری توی دنیای شعر و ادبیات غرق بودم. دو هزارتا رفیق شاعر و نویسنده داشتم و هر فرصتی که جور میشد دور هم جمع میشدیم و شعر می خواندیم و شعر می شنیدیم. (یک نمونه اش چهارشنبه ها که متروی خسته ی کرج را میگرفتیم و میرفتیم کارگاه ادبیات سید مهدی موسوی و البته طنز تلخ روزگار اینکه حالا او در تبعید شعر میگوید و من در غربت لایک میکنم!) بگذریم، شنبه ها نوبت فرهنگسرای ارسباران بود و کلاسهای #حمیدرضا_شکارسری . استاد شکارسری به صورت عجیبی آدم حسابی بود. از آن مردهایی که موی کم پشت و جو گندمی اتفاقا خیلی هم بهش می آمد. زیاد حرف نمیزد ولی حرف حساب زیاد میزد. یک جمله ی معروفی داشت که بعد از اینهمه سال هنوز صبح و ظهر و شب مثل استامینوفن کدئین آن را برای خودم تجویز میکنم. میگفت هر وقت یک شعر جدید گفتی، قبل از اینکه آن را جایی چاپ کنی یا آن را بگیری دستت و راه بیفتی و برای بقیه بخوانی، برو یک گوشه و شعرت را فقط و فقط برای خودت بخوان. اگر آخرِ شعر از خودت پرسیدی "که چی؟" همانجا شعر را پاره کن و وقت خلق الله را بی خود و بی دلیل تلف نکن.
▫این روزها که به لطف اینترنت و دنیای مرموزِ دیجیتال، همه ی ما یک تریبون و چند "کا" (واحد جدید برای شمارش انسان) مخاطب داریم، بیشتر از قبل یاد حرف استاد شکارسری می افتم. این روزها ما آدمها قهرمان تلف کردن وقت همدیگر هستیم و البته "سکوت و آرامش" خیلی وقت است که کالای کمیابی به حساب می آید. یک جایی خوانده بودم که توی زندگی هر آدمی یک لحظه ی طلایی وجود دارد که بالاخره میفهمد که بقیه ی مردم واقعا برایشان مهم نیست که بدانند او چه می خورد و چه میپوشد و کجا میرود! این لحظه ی طلایی همان لحظه ایست که قبل از استوری گذاشتنِ هزار و هفتصد تا عکسِ پشت سر هم از ابر و جاده و صبحانه و لباس و کفش و داشبورد ماشین و کتابِ بی شعوری و زوایای مختلف خانه و پیتزای پپرونی و سیب زمینی سرخ شده، یک مکث کوتاه میکنیم و از خودمان میپرسیم "واقعا که چی؟؟؟"
#روزنوشت
#مهدی_معارف
@my_story_channel
|
اَميرعلى قِ |
یه نفر با ایده جالبی یک خانه سالمندان را با یک پرورشگاه ادغام کرد، نتیجه این ایده خیلی بهتر از اونی شد که انتظار داشت.
سالمندان دارای نوه، و نتیجههایی شدند که هر روز در کنارشان بودند و دیگر هیچوقت احساسِ تنهأیی و کنار گذاشتهشدگی نمیکردند.
این کار برای بچههای یتیم هم بی فایده نیست، آنها برای آینده خود از این پدربزرگ و مادربزرگها عشق و محبت بی منت را میآموزند مانندِ محبت پدری و عشقِ مادری، چیزهای مهمی که دیگران از آنها دریغ کردند.
Elf
@weed_lash
|
اَميرعلى قِ |
هرچیزی که دارید، برایش ارزش قائلید و به آن عشق میورزید؛ مثل سلامتیتان، شریک زندگیتان، بچههایتان، دوستانتان، خانهتان، پولتان، سرزمین مادریتان، اعتبارتان، و جایگاتان؛ همه اینها گذراست. به آنها دل نبندید. آرام باشید و از این که روزگار آنها را به شما داده است، سپاسگزار باشید. ولی همیشه این را به یاد داشته باشید که تمام اینها زودگذر، شکننده و موقتی هستند. بهترین نگرشی که میشود داشت این است که تصور کنید اینها را به صورت قرضی به شما دادهاند و هر زمان ممکن است آنها را پس بگیرند. حتی اگر چنین هم نشود، در نهایت مرگ آنها را از شما خواهد گرفت.
رولف دوبلی
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
خدا در #خویشتن پیداست...
|
اَميرعلى قِ |
+ این آهنگو یه جا داشته باش
شب ها قبل خواب یا
تو دلگرفتگی هات،
زیر بارون هرجا آرومی گوشش کن
یادت نره این آهنگو کی بهت داده؟
منو هیچوقت فراموش نکن.
|
اَميرعلى قِ |
+ این صفحه از نهج البلاغه...
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
آیا شما حاضرید برای تهیه شام امشب خود در زباله های دیشب دنبال غذا بگردید؟
پس چگونه حاضر می شوید با جست و جوی در آشغال های کهنه ذهنی ؛ تجربه های فردای خود را بیافرینید. رها شدن از دست حرف و سخن کسی که باعث آزار شما شده فقط با بخشیدن آن فرد امکان پذیر است. با بخشیدن خود و دیگران از دست خاطرات تلخ راحت می شوید و همین آرامش باعث می شود که آنچه را که اتفاق افتاده فراموش کنید. اکنون زمان آن رسیده که خاطرات خوش؛ نگاه خوش بینانه و واقع بینانه را به همه ی ابعاد زندگی بیندازید.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید آپلود شد 💎
https://www.instagram.com/p/Bv_ifJbh1Z7/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=gpvi1fiofgde
|
اَميرعلى قِ |
#اراده_کن
#اراده_کن
با خودکار بنویس رو دستت
تو #اراده کنی
هیچکس جلودارت نیست
حتی #خودت.
|
اَميرعلى قِ |
ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ روانی چیست؟
بسياری از ما ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻢ می آوريم ، در واقع دچار ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ هستيم اما ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﻫﺎ، ﻃﺒﯿﻌﺖ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ، نور ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﻭﺭﺯﺵ، ﻣﺪﯾﺘﯿﺸﻦ ﻭ... ناخودآگاه ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ می زنيم ﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ می گیرﯾﻢ.
ﺭﺍﻫﻬﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﭘﺎﮎ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ:
١ - ﺧﻮﺍﺏ
٢ - غذاى ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ
٣ - ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ
٤ - ﺗﻔﺮﯾﺢ
٥ - ﻣﺪﯾﺘﯿﺸﻦ
٦ - ﻃﺒﯿﻌﺖ، ﻧﻮﺭﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ، ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ
ﺭﻭﺵ ﺩﺭﺳﺖ، ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﻌﯽ میکنیم از دیگران، ﺩﺯﺩﯼِ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﮐﻨﯿﻢ.
معمولا ﭼﻬﺎﺭ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺴﺖ و ﭼﻬﺎﺭ نوع ﺭﻓﺘﺎﺭ را شامل می شود:
١ - ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻇﺎﻟﻢ:
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎ تهديد و ﺍﺭﻋﺎﺏ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺗﺮساندن ديگران ﻭ رفتارهاي پرخاشگرانه ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ میگیرﻧﺪ.
٢ - ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻈﻠﻮﻡ:
ﺑﺎ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ گفتن ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ها و ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯾﻬﺎی خود، ﻣﺎ ﺭا ﻭﺍﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ می كنند و در پايان می گويند: ﺳﺒﮏ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ تو ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ. هدف ﺍﯾن افراد ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ، ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﮐﻤﮏ گرﻓﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ. زيرا ﺷﻤﺎ ﻫﺮچه بگوييد، آنها ﮐﺎﺭ ﺧﻮد را خواهند كرد و فقط می خوﺍهند ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊی خود را ﺑﺎ ﺟﻠﺐ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﺷﻤﺎ ﺟﺒﺮﺍﻥ كنند.
٣ - ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﺮﻏﺮﻭ:
ﺑﺎ ﻧﻖ ﺯﺩﻥ ، ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﯿﺮﯼ ، ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩﻥ ، ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ مي كنند ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﻢ نظير ﺩﻭ گروه ﻗﺒﻠﯽ بسيار است.
٤ - ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻨﺰﻭﯼ:
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊی هستند ﻭ معمولا ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺁﺳﯿﺐ ﺭﻭ ﻣﯿﺘﻮانند ﺑﺰنند. ﻗﻬﺮ می کنند ﻭ سكوت می كنند ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ می خواهند ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ کنند ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﮕﯿﺮند.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
خنده و گریَمی
|
اَميرعلى قِ |
+ تا پاسی از شب....
|
اَميرعلى قِ |
صبح به خیر رفقا...
دارم میرم فرودگاه
میخوام به مناطق سیل زده سفر کنم
شاید #پل_دختر شاید #معمولان.
برای دیدن کسی به اونجا میرم که تنها ازش یک ویدئو دیدم، توی اون ویدئو اون فرد تلاش میکرد بچه های مناطق سیل زده رو بخندونه.
پی نوشت: میخوام تمام پرواز رو به صداهای شما گوش کنم.
|
اَميرعلى قِ |
سفر ما را جای تازه نمی برد. جای قبلی را برایمان تازه می کند. بعد از سفر می فهمی خانه ای که در آن زندگی می کنی نور کافی ندارد. اشیا خوب چیده نشده اند. زیاد چفت همند.پرده ها بدرنگ هستند. چشمت می افتد به ساعت روی دیوار. اشانتیون یکی از کارخانه هاست. کار بهادر است. اگر جمجمه مفت هم بدهند به دیوار میخ می کند. نگاه می کنی به تنها تابلویی که روی دیوار اتاقت هست و تعجب می کنی که چطور سالها به این ترکیب بد رنگ نگاه می کردی و یک بار به صرافت نمی افتادی عوضش کنی. همان روز اول که بر میگردی متوجه میشوی بد زندگی کرده ای. دلت می خواهد همه چیز را عوض کنی.
فريبا وفى
ماه کامل می شود...
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
با این امید که یک روز دیگر
توی این دنیا هستم، حرکت بکنم.
بقیه اش دست من نیست.
دست تو هم نیست.
ملت عشق
#الیف_شافاک
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
نه یک قديس، نه یک پاپ، نه یک ژنرال و نه یک سلطان، هرگز قدرتی که يک فيلمساز دارد را نداشتهاند: قدرت حرف زدن با صدها ميليون نفر، برای دو ساعت در تاريکی!
فرانک کاپرا
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
انسان برای آنکه حافظه اش خوب کار کند، به دوستی نیاز دارد. گذشته را به یاد آوردن، آن را همیشه با خود داشتن، شاید شرط لازم برای حفظ آن چیزی است که تمامیّت من ِآدمی نامیده می شود. برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گل های درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان، است.
آنان آیینه ی ما هستند، حافظه ی ما هستند؛ از آنان هیچ چیز خواسته نمی شود، مگر آنکه گاه به گاه این آیینه را برق اندازند تا بتوانیم خود را درآن ببینیم.
#میلان_کوندرا
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#استرس می تواند به دو شکل متفاوت تجربه شود:
دیسترس(Distress):
تجربه مداوم غرق شدن در مسئولیت هاست. دیسترس حرکت در تونل مشکلات است. بی آنکه انتهای تونل معلوم باشد. مانند مشکلات مالی، تعارض در روابط بین فردی، تعهدات بیش از حد، دست و پنجه نرم کردن با یک بیماری مزمن یا تجربه کردن یک ضربه روحی شدید.
یوسترس (Eustress):
نوعی استرس مثبت و مفید است. در حالت یوسترس ما تحت فشار هستیم، ولی این فشار به ما انرژی و انگیزه می دهد تا مسئولیت هایمان را انجام داده و به اهدافمان برسیم. تحصیل کردن، ازدواج با فردی که دوستش داریم، ترفیع شغلی و تغییر شغل از جمله یوسترس های فشارزا اما مفید هستند.
بنابراین استرس همیشه مضر نیست. در واقع استرس می تواند ما را به سوی دادن پاسخ موثر به یک موقعیت هدایت کند (مثل اضطراب قبل از امتحان) این بدان معناست که شما می توانید تصمیم بگیرید که استرس اثر مثبت یا منفی روی زندگی شما داشته باشد.
پژوهش های عملی و تجربه های شخصی نشان می دهد که ما نمی توانیم موقعیت های استرس آفرین را از زندگی حذف کنیم، اما می توانیم آنها را مدیریت کنیم.
استرس هنگامی زیان آور است که شما توانایی کنترل آن را نداشته باشید. هنگامی که استرس شدید، برای مدت طولانی ادامه پیدا کند اثرات روحی- روانی شدیدی مانند افسردگی، عصبانیت، فقدان خلاقیت، مشکلات گوارشی، میگرن های شدید بر انسان مستولی می گردد.
#روانشناسی
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خبر_خوب دارم براتون...
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید آپلود شد.
قلب برای #احسان
پسری که با گریم دلقک، کودکان مناطق سیل زده رو میخندونه.
https://www.instagram.com/p/BwUfFuCBBPC/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=159fqdymfxxer
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید آپلود شد 💎
https://www.instagram.com/p/BwZfXUPBQYq/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1qazqasw01zfp
|
اَميرعلى قِ |
#من_سر_قولم_هستم
در جواب به سوالات دوستان من در شهرستانها.
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
همه چیو قبول دارن جز تو
من جز تو کسی رو قبول ندارم
|
اَميرعلى قِ |
+ برای دیدنتون لحظه شماری میکنم....
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
آیا سگهای مارتین سلیگمن را میشناسید؟
دانشمند روانشناسی آقای مارتین سلیگمن برای درماندگی آزمایشی انجام داد که منجر به برنده شدن نوبل روانشناسی شد.
ایشان 20 سگ شیانلو را از ابتدای نوزادی درون یک قفس تربیت کرد بطوری که سگها در صورت نیاز پدال قفس را میفشردند و بیرون میرفتند و پس از دستشویی کردن باز میگشتند. ایشان پس از تربیت، این سگها را به دو قفس هر کدام 10 قلاده تقسیم نمود و درب قفس B ( آزمایش) را جوش داد و 30 روز و روزی 3 بار به قفس B شوک الکتریکی میداد.
سگها در روزهای اول در زمان شوک بخاطر قفل بودن درب خودشان را به میلههای قفس میزدند و خونی و زخمی نتیجهای نمیگرفتند.
اما پس از چند روز سگها فهمیدن که با تلاش موفق نمیشوند بجز اینکه زخمی شده و رنج زیاد میکشند؛ آنها یاد گرفتن که زمان شوک در جای خود بایستند و فقط کوز کوز کنند زیرا دست کم از زخمی شدن در امان بودند.
سلیگمن در انتهای آزمایش درب قفس را شکست و آنها را به سگهای قبلی قفس A (گواه) ملحق نمود؛ همان قفس سالم که با فشار اهرم درب باز میشد.
سپس شوک الکتریکی داد؛
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟
تمام 10 سگ گواه اهرم را فشار داده و بیرون آمدند اما سگهای (آزمایش) در سرجایشان ایستاده و کوز کوز کردند.
او بزرگترین نظریه قرن را ارائه کرد، (درماندگی آموخته شده) یعنی یاد میگیرند که بدبخت زندگی کنند.
حال آنهایی که فقط در منزل و پیش دوستانشان ابراز ناراحتی میکنند با سگهای سلیگمن یکسان هستند . آنها یاد گرفتند که بدبخت زندگی کنند.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#دنیات بزرگ باشه
|
اَميرعلى قِ |
+ کمی برات صحبت کردم
نزدیک به چهار دقیقه در مورد
کتابم که تا رونمایی اون
فقط سه روز مونده...
https://www.instagram.com/tv/BwkMrfWBN2Y/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1d8wm331rt601
|
اَميرعلى قِ |
پست جدید آپلود شد 💎
https://www.instagram.com/p/BwpDsFPBAlo/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=aefx6xemr3ku
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت :)
|
اَميرعلى قِ |
رفقا. خرید اینترنتی کتاب من، تنها از طریق وبسایت انتشارات ممکنه. اگر مشکلاتی اعم از باز نشدن سایت یا ثبت نشدن سفارش وجود داره دلیلش ترافیک بالاست. امیدوارم که مشکلاتش به زودی حل بشه. خیلی ها برای من پیغام میگذارن که سایت انتشارات رو پیدا نمیکنن، من در اینجا لینک وبسایت انتشارات رو ذکر میکنم.
لینک سایت
www.360book.ir
دوستان دیگه در نمایشگاه کتاب گله مند بودند که آدرس غرفه رو پیدا نمیکنند. آدرس غرفه ی انتشارات ۳۶۰ در نمایشگاه کتاب تهران:
شبستان راهروی ۱۹ - غرفه شماره ۲۳ - انتشارات ۳۶۰
|
اَميرعلى قِ |
امیر علی توی محل کار من یه فضایی هست که من همیشه برای گنجیشکا دونه میریزم اوایلش نمیومدن و نمیخوردن ولی بعد کم کم عادت کردم تصور نمیکنی که چقدر لذت بخشه وقتی دونه میریزم و بعد میبینم نیستش ...دوس داشتم از این لحظه فیلم بگیرم و واسه توام بفرستم.
ام.بیباک
#از_طرف_شما
|
اَميرعلى قِ |
یک معنای غیر حقیقی #خاموشی (سکوت) بی ادعایی است.
یک معنای خاموشی که البته به معنای حقیقی نیست، این است که خاموشی گاهی در سخن عرفا به معنای بی ادعایی است .خاموش باشید یعنی ادعا نداشته باشید چون ما را به هیچ چیزی به اندازه ادعاهای خودمان نمی آزمایند به تعبیری که عیسی اول بار گفت که اگر چیزی را ادعا کردید اوضاع و احوالی را پدر آسمانی من پدید خواهد آورد که درآن اوضاع و احوال ادعاهایتان نقش بر آب میشود. اگر گفتید من کسی نیستم که از انتقاد برنجم ان وقت فردا اوضاع و احوالی پیش میآید که عالم و آدم ببینند که نه فقط از انتقاد میرنجید بلکه تشنه به خون منتقد خواهید شد. اینکه اینقدر تاکید میکرد عیسی و بعد عرفا تاکید میکردند که حتی المقدور ادعا نکنید که من از آن مردانی نیستم که فلان، من از آن زنانی نیستم که فلان، من از آن دانشمندانی نیستم که فلان، من از آن کاسبکارانی نیستم که فلان.
عرفا این بی ادعایی را به خاموشی تعبیر میکنند. میگویند خاموش باش یعنی ادعا نکن. اهل دعوی نباش. وگرنه اگر اهل دعوی شدی خدا به تو نادانی یا ناتوانی تو را نشان خواهد داد. بسته به اینکه دعوی تو درباره داناییهای تو بوده یا درباره تواناییهای تو. آن وقت آنجا درباره تواناییها بود، عجز نشان داده شود.ممکن است درباره دانایی باشد و جهل نشان داده شود. این را هم عرفا ازآن تعبیر خاموشی میکنند. و گاهی وقتی گفته میشود که فلان کس خاموش زیست یعنی هیچ ادعا نداشت. هیچ چیزی را به خودش برنبست و جز امتیازات و مزایای خودش به حساب نیاورد. این هم یک معناست.
مصطفی ملکیان
سخنرانی خاموشی(سکوت)
مرداد ۹۵
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
آرزوهامو میدونی
|
اَميرعلى قِ |
انسانهايى كه نمیبخشند، بار اشتباهات ديگران را روى شانهی خود حمل میكنند و خوشبختى و انرژى كه بايد صرف ساختن زندگى خود كنند را به پاى كينه فدا میكنند. انسانهايى كه نمیبخشند، دچار تکرار افکار ناخوشایند ذهنى هستند و بدى ديگران را دوباره و چندباره مرور میكنند. اين افراد بيشتر مريض میشوند و احساس خوشبختى كمترى دارند. در مقابل، كسانى كه میبخشند سالمترند زيرا اشتباهات ديگران را رها میكنند تا خود آزاد شوند. فراموش نكنيد بخشيدن كسى به معناى قبول كردن آن فرد در زندگى و اجازهی تكرار اشتباهاتش نيست.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
قبل اینکه چیزی رو
به دیگران ثابت کنی
به #خودت اثباتش کن
|
اَميرعلى قِ |
#معرفی_کتاب_خوب
سالن ناشران عمومی راهرو ۱۸ غرفه ۲۱
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
تولدت مبارک #سارا
|
اَميرعلى قِ |
اگر عمر دوباره داشتم، اشتباهات بیشتری مرتکب میشدم. همه چیز را آسان میگرفتم، تنها اندکی از رویدادهای جهان را جدی میگرفتم. اهمیت کمتری به بهداشت میدادم، مسافرت بیشتر میرفتم، از کوهها بیشتر بالا میرفتم، در رودخانههای بیشتری شنا میکردم. بستنی بیشتر میخوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعی بیشتری داشتم و مشکلات واهی کمتری. آخر ببینید، من از آدمهایی بودم که بسیار محتاط و عاقلانه زندگی کردم، البته من هم لحظات سرخوشی داشتم، اما اگر عمر دوباره داشتم، از این لحظات سرخوشی بیشتر میداشتم. من هرگز جایی بدون دماسنج، پالتو، بارانی و… نمیرفتم. اگر عمر دوباره داشتم، سبکتر سفر میکردم. وقت بهار، زودتر پابرهنه راه میرفتم و وقت خزان دیرتر به این لذت خاتمه میدادم. بیشتر عاشق میشدم، پایکوبی و شادی بیشتری میکردم و در روزگاری که همگان عمرشان را وقف بررسی وخامت اوضاع میکنند، من به ستایش آسان گرفتن اوضاع میپرداختم.
زیرا با ویل دورانت موافقم که میگوید:
شادی از خرد عاقلتر است.
#دان_هالد
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#نصفه_شبی :)
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
به نظرم این زشتترین سوال دنیاست: اینکه «وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟» انگار بزرگ شدن متناهی است! انگار آدم هر کارهای هم که بشود، همین بس است و دیگر والسلام و نامه تمام! اما حقیقت این است که ممکن است انسان در زندگی چندین و چند کاره شود؛ مثلِ خود من که چندکاره شدم: وکیل، نائبرئیس بیمارستان، همسر، مادر و در نهایت بانوی اول آمریکا. انسان پیوسته در مسیر شکل گرفتن است؛ مسیری که هیچ وقت کامل نمیشود و انتهایی ندارد، چون اگر انتهایی داشته باشد و آدم از شدن دست بکشد، دیگر چه چیزی باقی میمانَد؟
#شدن
#میشل_اوباما
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
+ یادمه چند سال پیش وقت سحر هی با عجله لیوان هامونو پر آب میکردیمو سعی میکردیم انقد آب بخوریم که طول روز تشنمون نشه بعد یکی از تو گوشیش خوند: دوستان! اون قابلیت شتره که آب زیاد میخوره ذخیره میشه دارین اشتباه میزنین! وسط اون حال چقدر خندیدیم... هر بار که دارم تند و تند قبل اذان آب میخورم یاد اون شوخی می افتم و میخندم.
مثل هرسال دعام کن.
مثل هرسال، زیاد دعام کن.
من به دعات احتیاج دارم 🍃
|
اَميرعلى قِ |
+ خوشا رهایی...
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#قبول_باشه رفیق
|
اَميرعلى قِ |
ما آدم های زجر کشیدَنیم.
نه می دانیم از عشق چه می خواهیم،
و نه حتی به آن درجه از بلوغ عاطفی رسیده ایم که آدمی دیگر را به بازی نگیریم.
آنقدر با او قایم باشک بازی می کنیم،
تا روزی از همسایگی مان برود و تازه یادمان بیفتد که می شد به جای گرگ و میش، گل یا پوچ را امتحان کرد.
گلی میان هر دو مشت گذاشت و برنده شد.
ما آدم های جنگیم و بعد از پایان تازه یادمان می افتد عاشق شویم.
کم َند کسانی که از منِ درونشان بگذرند و با آمیزش دو روح به یگانگی برسند.
#شیما_سبحانی
خیال بافی ها
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#سلفی در سال ۱۹۴۰ و در زمان جنگ
+ این زیباترین سلفی بود که در عمرم دیدم
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
در نمایشگاه کتاب دنبال چه چیزی میگشتند؟
امسال سایت رسمی نمایشگاه کتاب (book32.ir) امکان جستجو برای یافتن کتاب یا ناشر مورد نظر داشت و حالا گزارشی از این جستجوها ارایه شده که معلوم شود مخاطبان نمایشگاه، دقیقاً دنبال چه چیزهایی میگشتند. آمار و ارقامی که میتواند سلیقۀ عمومی کتابخوانهای را تا حدودی مشخص کند. اعداد زیر طبق گزارش ایبنا است و چند مورد را هم از روی توئیتهای عادل طالبی، معاون اطلاعرسانی نمایشگاه کتاب اضافه کردهام.
بیشترین جستجوی کتاب:
از بین ۱۵۳هزار و ۱۵۱ عبارت جستجو شده: رتبههای اول عبارتند از ۱-ملت عشق (الیف شافاک)، ۲-انسان خردمند (یووال نوح هراری)، ۳-خودت باش دختر (ریچل هالیس)، ۴-من سر قولم هستم» (امیرعلی ق)، ۵-دنیای سوفی (یوستین گوردر)، ۶-کیمیاگر (پائولو کوئیلو)، ۷-اکنون (فاضل نظری)، ۸-جزء از کل (استیو تولتز)، ۸-شدن (میشل اوباما) و ۱۰-وقتی نیچه گریست (اروین یالوم)
بیشترین جستجوی ناشر:
از بین ۱۱۷هزار و ۴۲۱ عبارت جستجو شده: ۱۰ رتبه اول به ترتیب عبارتند از چشمه، جنگل، قطره (که البته در نمایشگاه حضور نداشت)، افق، ققنوس، نگاه، نیلوفر، سوره مهر، نی و هرمس. رتبههای ۱۱ تا ۲۹ هم این ناشران هستند: خوارزمی، کوله پشتی، گاج، مرکز، نیماژ، نشر نو، سمت، پرتقال، آموت، هوپا، ارجمند، ماهی، سخن، پارسه، ثالث، امیرکبیر، مدرسان شریف، معارف و میلکان.
بیشترین جستجوی نام پدید آور
(مؤلف، نویسنده و مترجم):
از بین ۵۰هزار و ۴۲۹ عبارت جستجو شده: ۹ رتبه اول عبارتند از ۱-فاضل نظری ۲-سیمین دانشور ۳-هوشنگ ابتهاج ۴-صادق هدایت ۵-نادر ابراهیمی ۶-محمود دولتآبادی ۷-کریم زمانی ۸-برایان تریسی و ۸-میشل اوباما. نام رضا امیرخانی رتبه ۱۳م جستجوها را دارد (+) و الیف شافاک ۱۵م است. (+)
بیشترین جستجوی موضوع
از بین ۱۸هزار و ۳۱۶ عبارت جستجو شده: بیشترین موضوعات عبارتند از ۱-رمان ۲-روانشناسی ۳-شعر ۴-حقوق، ۵-پزشکی، ۶-موسیقی، ۷-بورس، ۸-عاشقانه، ۹-معماری و ۱۰-فلسفه. هنر رتبه ۱۳م جستجوها را دارد (+) و بازاریابی ۱۴مین عبارت جستجو شده است. (+)
علاوه بر جستجوی اینترنتی، غرفههای اطلاعرسانی هم در نمایشگاه مستفر بود که آمار مراجعه به آنها هم از قرار زیر است:
بیشترین جستجوی کتاب (از میان ۱۳۴هزار و ۳۱۹ مورد): ملت عشق، انسان خردمند، خودت باش دختر، بنویس تا اتفاق بیفتد (هنریت کلاوسر)، جزء از کل، اثر مرکب (دارن هاردی)، توحید مفضل، بیشعوری (خاویر کرمنت)، کیمیاگر، نخل و نارنج (وحید یامینپور)، اکنون، عقاید یک دلقک (هاینریش بل)، دنیای سوفی، شازده کوچولو (آنتوان دو سنت اگزوپری)، چهار اثر، قرآن، تئوری انتخاب، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، راز (راندا برن)، قلعه حیوانات (جورج اورول) و کوری (ژوزه ساراماگو).
بیشترین جستجوی ناشر (از میان ۱۶۷هزار و ۳۴۲ مورد) به ترتیب: ماهی، افق، چشمه، هوپا، پرتقال، گاج، جنگل، سمت، نگاه، ققنوس، ورجاوند، هرمس، ارجمند، معارف، میزان، سوره مهر، سخن، نی، قدیانی، نیلوفر، کاظمی، مرکز، رشد، خیلی سبز، نیماژ، ویدا، مهر و ماه، رهنما، نشر نو، آموت، ثالث و دانشگاه تهران.
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
من انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را بیاد دارم كه در غروب آنها در خیابان، از تنهایی گریستیم...
ما نه آواره بودیم، نه غریب؛ اما این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت.
میگفتند از كودكی به ما كه زمان باز نمیگردد، اما نمیدانم چرا این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند...
احمدرضا احمدی
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
+ دلت تنگ شه برای کسی که یک دنیا ازش گله داری. #منطقی نیست.
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
هرموقع احساس تنهایی میکنم
بیشتر میفهممت.
|
اَميرعلى قِ |
#خدایا_شکرت
به من لیاقت بده تا بتونم
به آدمها کمک کنم.
|
اَميرعلى قِ |
#بهنام_صفوی 🖤
|
اَميرعلى قِ |
فکر کن خیلی هم دور نه، همین سی سال پیش که خیلیها توی خانهشان تلفن ثابت هم نداشتند، بابا و مامانهای ما وقتی که دلشان برای دوست و آشنا تنگ میشد، شالوکلاه میکردند و پا میشدند از این سر شهر میرفتند آن سر شهر سرزده و بدون هیچ تشریفاتی. اگر صاحبخانه منزل بود، دیداری تازه میکردند و اگر هم نبود چند دقیقهای همانجا مینشستند و بعد با یک تکه گچ روی در مینوشتند: آمدیم نبودید رفتیم...
حالا بچههای همان بابا و مامانها همگی توی جیبشان گوشی تلفن همراه دارند که میتوان در هر ساعت از شبانهروز در هر کجای جهان رهیابیشان کرد. اما خودشان را last seen recently میکنند که دوست و فامیل و آشنا یکوقت در ساعت خواب و بیداریشان فضولی نکنند و خیلیهایشان هم تلگرامهای انگولکشدهای دارند که اگر یکوقت برایشان نوشتی "سلام چطوری؟"، پیام شما دو تا تیک نخورد که مبادا مجبور باشند جواب سلامت را بدهند!
مگر قرار نبود این وسایل ارتباطی ما را با هم بیشتر دوست کند؟
مگر قرار نبود به هم نزدیکتر بشویم؟
پس چرا اینطوری شدیم؟
عصر ارتباطات، ارتباط آدمها با هم را آسانتر کرده اما بهتر؟ نه!
بابک اسحاقی
@Amiralichannel
|
اَميرعلى قِ |
#دلتنگی
@Amiralichannel
|