body
stringlengths 26
2.88k
| author
stringlengths 0
23
|
---|---|
«با استعداد»، همچون تیراندازیست که هدفی را میزند که دیگران قادر به زدنش نیستند؛ «نابغه»، همچون تیراندازیست که هدفی را میزند که دیگران قادر به دیدنش نیستند. | آرتور شوپنهاور |
مطمئن باش که آمریکایی ها بالاخره کار درست را انجام می دهند البته بعد از اینکه همه راههای دیگر را آزمودند. | وینستون چرچیل |
هیچ منظره ای غم انگیزتر از دیدن یک جوان بدبین نیست. | مارک تواین |
درسهای عاطفیتی عمیقترین عادتهای آموخته شده در دوران کودکی) را میتوان از نو شکل داد. یادگیری عاطفی تا آخر عمر ادامه دارد. | دنیل گلمن |
در وضعیت بیگانهوار کنونی در رسانههای ارتباط جمعی، هر شهروند معمولی یک دوجین شخصیت تلویزیونی میشناسد که هر بعدازظهر لبخندزنان به اتاق نشیمنش میآیند، ولی خودش هرگز شناخته نمیشود. در این وضعیت از خودبیگانگی و گمنامی که تحملاش برای هر کسی دردناک است، یک انسان به راحتی میتواند خیالپردازیهایی داشته باشد که به ناهنجاری واقعی پهلو میزند. خلق و خوی فرد گمنام این است که اگر نمیتوانم بر کسی تاثیر بگذارم یا لمسش کنم، دست کم میتوانم تو را با احساسی شوکه کنم، بهوسیلهی جراحت و درد، شور و اندوهی را به تو تحمیل کنم؛ دست کم باید مطمئن شوم که هر دو ما چیزی احساس میکنیم و باید وادارت کنم مرا ببینی و بدانی من هم اینجا هستم! بسا کودک و نوجوانی که با رفتار ویرانگر، یک گروه را واداشته بشناسندش. و با اینکه مقصر شناخته شده، دست کم مورد توجه جمع قرار گرفته است. فعالانه مورد نفرت واقع شدن تقریبا به همان اندازهی فعالانه مورد علاقه بودن خوب است؛ زیرا وضعیت تحملناپذیر گمنامی و تنهایی را درهم میشکند. | رولو می |
هیچ آدمی آنقدر خوش حافظه نیست که دروغ گوی موفقی باشد. | آبراهام لینکلن |
آنچه فرزند درباره ی پدر می اندیشد مهم نیست؛ چگونه پدر بودن مهم است. | یوهان ولفگانگ گوته |
انسان به راستی نیرومند، هرگز درد و رنج نمی آفریند، بلکه چون زرتشت پیامبر، چنان از نیرو و فرزانگی لبریز می شود که آن را سخاوتمندانه به دیگران پیشکش می کند. این پیشکشی، حاصل فراوانی شخصی است، نه ترحم، که خود نوعی تحقیر است. | اروین دیوید یالوم |
در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دو چیز دیگر وجود نداشته باشد، وجودش تابآوردنی نیست: شکرگزاری و پاکی | فردریش نیچه |
یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه طبیعت است. | آرتور شوپنهاور |
دوستداشتن، رحمت است؛ مورد محبت واقع شدن، خوشبختی است. | لئو تولستوی |
انسانها نادان به دنیا میآیند، نه ابله؛ شیوهی آموزش است که آنها را ابله میسازد. | برتراند راسل |
برخی او را کافر می دانند و سزاوار سرزنش، ولی آنان هم او را به عنوان انسانی ارزشمند و آرام، شهروندی خوب و شخصی مهربان، ستایش می کنند. ظاهرا این منتقدان «اسپینوزا» کلمات انجیل را از یاد برده اند که شما آنان را از میوه هایشان می شناسید، زیرا زندگی چگونه می تواند برای انسانها و خدایی که از اصول فاسد ظاهر شده اند، لذت بخش باشد؟ من هنوز به یاد دارم که چه روشنایی و آرامشی به سراغم آمد، وقتی برای اولین بار صفحات «اخلاق» این مرد بزرگ را ورق می زدم! بنابراین، دوباره به سرعت سراغ همان کاری رفتم که بسیار مدیون آن بودم، و باز هم در همان فضای آرام غرق شدم. خودم را رها کردم تا بخوانم و بیندیشم و دریافتم که تا به حال تا این حد جهان را واضح و آشکار ندیده بودم. | یوهان ولفگانگ گوته |
آدمی آنقدر که از فکر حوادث آینده ناراحت میشود، از خود آن حوادث ناراحت نمیشود و بدبختانه فکر اینکه چه حوادثی فردا روی میدهد، همیشه برما غالب است. | میشل دو مونتینی |
برای این است که من هستم: چرخ زدن، برافراشتن، پروردن؛ یک پرورنده برزگر و نظم دهنده؛ آن که یک بار به خود اندرز داد: «بشو آن که هستی!» | فردریش نیچه |
فرد را برای چیزی که به آن اعتقاد دارد به کلیسا راه میدهند ولی برای چیزی که میفهمد از آنجا اخراج میکنند. | مارک تواین |
اگرچه درمانگران یاری گرند، ولی همیشه مرزی هست که فراتر از آن، چیزی برای پیشکش به بیمار ندارند. درمان نیز مانند زندگی، بر شالوده ی گریزناپذیر تنهایی استوار شده است، درمانی منفرد و زیستنی منفرد. | اروین دیوید یالوم |
شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ زندگی چنان که ما می شناختیم پایان یافته، ولی هنوز کسی نیست که بداند چه چیزی جای آن را گرفته است. | ژان پل سارتر |
من آدمیان را بهشادی بادوام میخوانم نه فضایل بیحاصل و یاوه که انسان باید با اضطراب و نگرانی منتظر میوههایش بماند. | اپیکور |
بدون ماجراجویی و خطر کردن، تحقیقات جدید عملی واقع نخواهد شد. | چارلز داروین |
آنکه ثروت خود را باخت، زیاد باخته است، ولی آنکه شهامت خود را باخت پاک باخته است. | میگل د سروانتس |
پس آیا آدم میتواند وجودش را توجیه کند؟ | ژان پل سارتر |
قدرت مطلق همیشه گمراه کننده است. گمراه می کند چون آنچه را باید فراهم نمی سازد. همیشه واقعیت - واقعیت درماندگی و میرندگی ما، این واقعیت که به رغم دستیابی به ستارگان، سرنوشتی محتوم در انتظار ماست - از راه می رسد. | اروین دیوید یالوم |
پریشان نمودن ِ اوضاع، مستلزم هوشمندی نیست، اما ایجاد نظم و تعادل بهنیروی عقل وابسته است. | شارل دو مونتسکیو |
من در هر چه شک کنم، در این شک نمی توانم کرد که شک می کنم و چون شک می کنم، می اندیشم؛ می اندیشم، پس هستم. | رنه دکارت |
فقط کسی از طعم واقعی زندگی لذت می برد که مشتاق و آماده دست کشیدن از آن باشد. | سنکا |
اگر تمامی ما قدرت جادویی خواندن افکار یکدیگر را داشتیم، نخستین چیزی که در دنیا از بین می رفت عشق بود. | برتراند راسل |
گاهی وقتها که احساس اندوه می کردم، به این علت بود که خود را غیر از آنچه بودم می پنداشتم و سپس برای بدبختی و دردمندی آن اشخاص احساس تاسف می کردم. به طور مثال، خود را مدرس دانشگاهی می پنداشتم که به مقام استادی نرسیده و کسی حاضر نیست به سخنرانی های او گوش بدهد؛ یا کسی که فلان نافرهیخته درباره اش بدگویی می کند، یا فلان شایعه پراکن درباره اش دروغ و شایعه می سازد؛ یا عاشقی که شیفته دختری است که به او توجه نمی کند؛ یا بیماری که به واسطه بیماری خانه نشین شده است؛ و یا اشخاص دیگری که به مصیبت های مشابه مبتلا هستند. من هیچ یک از اینها نبوده ام، همه اینها پارچه ای هستند که از آن لباسی ساخته شده و من برای مدت کوتاهی آن را بر تن کرده ام، سپس، برای تعویض با تن پوش دیگری آن را کنار گذارده ام.اما پس از تمام اینها خود من کیستم؟ مردی هستم که کتاب «جهان به مثابه اراده و تصور» را نوشته است، اثری که برای مشکل بزرگ هستی راه حلی ارائه کرده که شاید همه راه حلهای پیشین را بلا استفاده کند... من اینگونه مردی هستم و چه چیز می تواند در این سالهای اندکی که پیش رو دارد، مزاحم او باشد. | آرتور شوپنهاور |
دو عاقل ممکن است بر یک چیز اتفاق کنند اما دو جاهل به یک کار سازگار نشوند. | بقراط |
بارها مشاهده کردهام که برای کسب موفقیت در این جهان، هوشمند در نهان و دیوانه در عیان باید بود. | شارل دو مونتسکیو |
اولین کسی به معنای واقعی جوینده حکمت و معرفت بود همین سقراط بود. او در بازار شهر راه میافتاد و با مردم صحبت میکرد ولی هیچ وقت موعظه نمیکرد. بر عکس او با آدمها صحبت میکرد تا به دانش برسد. او میگفت:«درختان نمی توانند چیزی به من یاد دهند.» ولی وقتی که کشف کرد مردمی که دائم به اغراق از علم و دانش صحبت میکنند، چیزی نمیدانند، خیلی ناامید شد. شاید آنها میتوانستند قیمت شراب و روغن زیتون را به او بگویند ولی حرفی برای گفتن درباره زندگی نداشتند. سقراط اغلب میگفت تنها کسی است که میداند چیزی نمیداند. | یاستین گوردر |
افسوس میخورم که همراهش نرفتم ولی دلش نمیخواست؛ او بود که از من درخواست کرد تنهایش بگذارم: او داشت کارآموزی تنهایی را شروع میکرد. | ژان پل سارتر |
آسانترین راه برای از بین بردن افتخارات خودستایی است. | فردریش نیچه |
لازم بود که شیرهای خندانی قدم به میدان نهند، بنابراین ولتر آمد و با خنده همهچیز را نابود کرد. | فردریش نیچه |
گذشتهها را نجات بخشیدن و هر «چنان-بود» را به صورتِ «من آن را چنین خواستم!» بازآفریدن: این است آن چه من نجات مینامم! | فردریش نیچه |
وقتی قرار باشد نظرمان را دربارهی کسی دگرگون کنیم، آزاری را که به ما رسانده است، گران به پایش مینویسیم. | فردریش نیچه |
سیاستمدار کسی است که حوادث فردا و یکماه و یکسال آینده را پیشبیینی کند و بعد بتواند دلایلی بیاورد که چرا اتفاق نیفتاد. | وینستون چرچیل |
بهتازگی گفته میشود که گوته با هشتاد و دوسال عمر، زیادی زیست! یعنی در سالهای پایانی عمرش، آفرینش هنری نداشت. ولی من حتی یکی دو سال از همان «سالهای زیادی» گوته را با قرنها طول عمر مردمان مدرن، با سرافرازی مبادله میکنم. | فردریش نیچه |
همه میدانیم که هنر، فریبی بیش نیست و از واقعیت بهدور است، اما این فریب، ما را بهحقیقت نزدیک میکند. حداقل بهحقیقتی که برای ما قابل درک باشد. | پابلو پیکاسو |